کشکول گلستانی

مشخصات کتاب

سرشناسه:امینی گلستانی، محمد، 1317 -

عنوان و نام پدیدآور:کشکول گلستانی/ محمدامینی گلستانی.

مشخصات نشر:قم: انتشارات محمد امینی گلستانی

مشخصات ظاهری:7 ج.

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

موضوع:امینی گلستانی، محمد، 1317 - -- وعظ

موضوع:اسلام -- مطالب گونه گون

موضوع:تاریخ

ص :1

جلد 1

اشاره

ص :2

کشکول گلستانی/ محمدامینی گلستانی

ص :3

ص:4

فهرست موضوعات

محمد امینی گلستانی 1

مختصری از زندگی نامه مؤلّف کتاب 9

تالیفات چاپ شده از مؤلّف. 11

خواب سیده سکینه خانم طباطبائی 11

کتاب های آماده چاپ و در دست تألیف 14

پیشگفتار 17

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم 18

بخش خاندان رسالت 18

باب بطلان عبادت بدون قبول ولایة 18

امامان 18

اظهارات سطیح کاهن، در باره قائم عجّل 21

اللّه فرجه الشّریف ! 21

یزدگرد سوّم و امام قائم 24

اسامی مقدّس مهدی موعود درکتب 27

مذهبی پیشینیان 27

امام قائم عجّل اللّه فرجه الشریف در باور 39

سنّیان 39

اعتقاد به منجی در ادیان و مذاهب 47

مختلف 47

محلّ شهادت 57

محلّ دفن 58

پایان دنیا با مرگ آخرین امام 58

پژوهشی درباره توقیع شریف امام زمان(علیه السلام) 59

به اسحاق بن محمد شقیر 59

یکی از توقیعات با اهمیت،! ! 77

سرانجام شهربانو همسر امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا چه شد؟ 78

پیشگوئی هائی در باره دشت کربلای . 80

1 -اینجا محل شهادت عاشقان است . 81

آثار آهوان و داستان عبور عیسی از کربلا 83

11 -تو را میکشند و آسمان و زمین بر تو میگریند 89

15 -پیشگوئی حضرت امیر در مورد مختار 91

21 -فرزند پیامبر نزد شما آید و او را خواهید کشت 95

بمب گذاری روز عاشورا 96

مفاسدی که در آستانه انقلاب مهدی علیه السلام فراگیر جامعه 103

می شود : 103

ماجرای عنایت امام رضا(علیه السلام) به یک کانادایی 122

اعجازها 136

شفا یافتگان از متوسلین به امام رضا علیه السلام 151

ص:5

اعجاز عشق 153

متن بیانات حضرت آیت الله مظاهری 165

شرحی کوتاه بر معانی »امّ ابیها« 165

شخصیّت پیامبر»« مرهون حضرت زهرا 167

سلام اللّه علیها 167

قضیه تسبیحات حضرت زهرا»سلام الله علیها« 172

معنای حجیّت حضرت زهرا»سلام الله علیها« 173

11 فاطمه(س) از نگاه امام حسن عسکری(علیه السلام) 175

عنایت امام کاظم علیه السلام به شطیطه نیشابوری 179

امام حسن عسکری علیه السلام در گرگان 183

در باره امام یازدهم حسن عسکری علیه السلام 186

خلاصه حالات یازدهمین معصوم ، نهمین اختر امامت 189

ظهور نهمین نور ولایت 192

خبر از شهادت پدر در مدینه 202

با پنجاه قدم ، شام تا کعبه را پیمود 207

چهل حدیث گهربار منتخب از آن حضرت 233

توطئه دشمن دوست نما و جعل نامه 241

در یک شب اماکن متبرکه از شام تا مکه 251

دستور درمان آرامش زلزله 253

نگاهی به زندگی حضرت سکینه(س) 269

حضرت رباب مادر بزرگوار حضرت علی اصغر 273

! حضرت رقیه و زندگینامه ایشان 288

نام گذاری حضرت رقیه (علیها السلام) 289

پاسخ به شبهه وجود حضرت رقیه(س) 305

بخشی از صحبت های حضرت رقیه(س) با سر پدر 306

زندگینامه حضرت زینب (علیه السلام) و همسرش عبدالله جعفر طیار و 308

کنیه و القاب حضرت زینب 311

ویژگی ها 313

فرزندان حضرت زینب (س) 325

مروری بر زندگانی حضرت زینب : 327

علت وفات حضرت زینب: 330

در مورد محل دفن حضرت زینب(س) سه قول هست: 331

زینب مدفون در مصر کیست؟ 337

نگاهی به زندگینامه حضرت زینب (س) 344

وفات و مرقد حضرت 345

همسر زینب 351

بحث مفصل در باره ام کلثوم و عدم صحت ازدواجش باعمر 356

محور اول: دختری به نام ام کلثوم وجود

ص:6

نداشته است: 363

زینب را طلاق داد و با ام کلثوم ازدواج کرد!!! 372

8. در شام چه کسی دفن شده است: 385

محور دوم: ام کلثوم دختر ابوبکر، یا ام کلثوم 397

دختر امیر مؤمنان علیه السلام؟ 397

مرگ بر اثر خوردن سم: 433

محور سوم: تعارض های موجود در نقل قضیه: 453

محور چهارم: اهانت به ناموس رسول خدا 501

محور پنجم: بررسی و تحلیل بهانه عمر برای ازدواج: 517

محور ششم: مخالفت با سنت رسول خدا: 520

نتیجه: 530

محور هفتم: عمر با ام کلثوم «کفو» نبود: 531

محور هشتم: ازدواج با تهدید و زورگویی: 553

محور نهم: بررسی روایات اهل تسنن: 567

جعفربن علی )کذّاب ( 581

در باره جعفر کذاب. 606

یک شبهه : 612

سرانجام جعفرکذاب : 614

جعفرعموی امام زمان (عج) 617

جعفربن ابیطالب (علیه السلام) 620

فضائل و مناقب جعفربن ابیطالب: 622

شهادت جعفربن ابیطالب (علیه السلام) 623

فضیلت نمازجعفرطیار 627

کیفیت خواندن نماز جعفرو برخی از احکام آن 633

)نماز جناب جعفر طیّار(آیابه دنبال کیمیاویانقشه گنج نیستید؟ 637

8- اذکار آخرین سجده ع ی هر رکعت از نماز جعفر طیّار 643

10- ادعیه ع ی پس از نماز جعفر طیّار 644

فضیلت نمازجعفرطیار 885 663

آیا ازدواج دو دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) با عثمان صحت دارد ؟ 665

اما دلایلی که در این باره آورده شده است :

666

بشار مکاری 681

1 -مناظره امام باقر علیه السلام با نافع بن ازرق 685

2 -مناظره امام باقر علیه السلام با حروری 688

3 -مناظره امام باقر علیه السلام با قتاده 693

4 -مناظره امام باقر علیه السلام با طاووس یمانی 695

ص:7

5 -مناظره امام باقر علیه السلام با عبدالله معمّر لیثی 698

6 -مناظره امام باقر علیه السلام با حسن بصری 699

7 -مناظره امام باقر علیه السلام با سالم 701

8 -مناظره امام باقر در حضور امام سجاد علیهماالسلام 702

9 -حوادث شام 705

علم غیب ائمه علیهم السلام 708

اطلاع همه مردم از شهادت علی علیه السلام در شب شهادت 709

مناظره با مسیحیان: 710

نفرین امام در حق مردم مدین 713

منابع کتاب بیواسطه و با واسطه 714

ص:8

مختصری از زندگی نامه مؤلّف کتاب

اشاره

نام: محمد نام خانوادگی: امینی گلستانی ش ش 15 فرزند: حاج سردار مرحوم کشور:

ایران، استان : اردبیل.

تخصّص : فلسفه و فقه و اصول، تفسیر، تبلیغ. تألیفات (42 حلد). تحصیلات (خارج فقه و اصول و فلسفه). استادان معروف (21 نفر).

در سال 1329 شمسی از زادگاهش قریه گلستان در 30 کیلومتری اردبیل به مدرسه علمیه ملا ابراهیم اردبیل وارد و پس از گذراندن دوره مقدماتی صرف و نحو و منطق از استاد سید مسلم خلخالی و شیخ سعید اصغری و غیرهما.

در سال 1331 به حوزه علمیه قم وارد شده و نزد اساتید آنجا (آقایان شیخ عبدالکریم ملائی و سید جواد خطیبی و میرزا احمد پایانی و مسلم ملکوتی و میرزا محسن دوزدوزانی وغیرهم) استفاده نموده است ، و در نیمه دوم سال 1334 به نجف اشرف وارد شده و از اساتید آنجا (آیات عظام سید ابوالقاسم خویی و سید محسن حکیم و شیخ مجتبی لنکرانی و عارف بزرگ شیخ محمدعلی سرابی و آقای تسوجی وسید اسدالله مدنی آذرشهری و غیرهم دروس فقه و اصول و فلسفه و تفسیر وغیره )، استفاده نموده است. و درتاریخ 1340 از نجف اشرف مراجعت نموده و در شهر توریستی سرعین اردبیل با صبیه آیت الله حاج شیخ علی عرفانی از شاگردان علامه محمدحسین نائینی و هم دوره آیات عظام سید ابوالقاسم خوئی و سید محسن حکیم ازدواج کرده و به مدت یازده سال در آن شهر که آن وقت یک روستای کوچک بیش نبود اقامت نموده است . در طول این مدت مشغول کارهای تبلیغی و علمی و فرهنگی شده و بناهای مفید و مجلل از خود به یادگار گذاشته.

مانند.

1 -مسجد مجلل و بزرگ حضرت بقیة الله الأعظم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به مساحت 800 متر به اضافه کتابخانه و شبستان زنانه و سایر متعلقات و فضای باز مسجد 1400 متر.

ص:9

2- احداث چشمه های آب شرب چندین روستای اطراف سرعین.

4 -تأسیس صندوق های خیریه بنام حضرت باب الحوائج ابوالفضل (علیه السلام) که اول از 17 صندوق شروع و فعلاً بیشتر مناطق استان اردبیل را فراگرفته است.

در سال 1351 شمسی از سرعین به اردبیل مهاجرت نموده و مقیم گشته و در خلال مدت 14 سال اقامت در اردبیل به کارهای روحانیت و تبلیغاتی اسلامی و 11 سال سرپرستی حجاج بیت الله الحرام را ادامه داده است.

در سال 1357 شمسی از اردبیل به تهران مهاجرت کرده و در بحبوحه انقلاب اسلامی در نازی آباد ساکن شده و پس از پیروزی انقلاب .

در سال 1359 به اردبیل برگشته مشغول کارهای روحانیت خود شده و به تدریس و تفسیر قرآن مجید اشتغال داشته است. تا اینکه در سال 1365 دوباره به تهران برگشته و در خانه خیابان دانشگاه جنگ ساکن گشته و مشغول تبلیغ و تفسیر وکارهای مربوط به روحانیت شده است. تا این که در سال 1375 از تهران به قم هجرت نموده و در خانه پشت صدا و سیما ساکن شدند.

در سال 1375 شمسی در اردبیل زلزله ویرانگر به وقوع پیوست که در اثر آن تعداد یک صد و یازده روستا را از 25 درصد تا صد در صد ویران و گروه زیادی را به کام مرگ فرستاد.

در سال 1381 بنا به دعوت بزرگان سرعین جهت تبلیغ ماه مبارک رمضان، به آنجارفته و با دیدن وضع مسجد امام زمان (علیه السلام) که در اثر زلزله مقاومت خود را از دست داده بود بازسازی و تقویت و توسعه داده و تعداد چهار باب مغازه برای هزینه مسجد، و ایجاد گنبد و مناره هاو کاشیکاریهای آنرا انجام داده است.

در این سفر باز به کارهای امور خیر شروع و ادامه داده است از جمله.

1 -مسجد مجلل باب الحوائج حضرت ابوالفضل علیه السلام به مساحت 1500 متر با متعلقات آن که در سال 1382 تا سال 1392 ادامه پیدا کرد، و الان مورد استفاده مردم محل و دهها هزار مسافر شهرتوریستی می باشد و در نظر است که تأسیس حوزه علمیه و درمانگاه عمومی و 15 باب مغازه برای هزینه های مسجد را شروع

ص:10

نمایند انشاءالله.

2 -در زادگاهش روستای گلستان، که در اثر زلزله دو مسجد آنجا خراب شده بود، مسجد امیرالمومنین (علیه السلام) را بنا و تأسیس نموده و به پایان رساند.

3 -در سال 1382 مسجد مجلل در روستای (جن قشلاقی) از دهستان های یورتچی احداث و در سال 1384 تقریباً به اتمام رسید و مورد استفاده قرار گرفت.

4 -احداث غسال خانه های متعدد در روستاهای اطراف سرعین.

5 -با حصارکشی قبرستان سرعین که در وسط شهر، زیر پای حیوانات و مورد تجاوز ساکنین دور و بر قبرستان بود، محافظت نمود.

در دوران سکونت جدید قم مشغول تألیفات متعدد گشته که تعدادی از آنها را از نظر خوانندگان عزیز می گذرانیم.

تالیفات چاپ شده از مؤلّف.

1 -سرچشمه حیات -وزیری یک جلد 402 صفحه.

در این کتاب مطالب ارزنده علمی و دینی و فلسفی و طبی، درباره آب و آفرینش مخلوقات از آن از نظر قرآن و روایات و کلمات بزرگان فن که مورد استقبال دانشمندان و محققان داخل و خارج کشور قرار گرفت که در مدت کوتاه 4 مرتبه چاپ شد و فعلاً کمیاب می باشد.

2 -سیمای جهان در عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در دوجلد ضخیم وزیری 1283 صفحه در باره کیفیت کشورداری و مدیریت آن حضرت کشوری به وسعت کره زمین را از نظر فرهنگی و قضائی واقتصادی و نظامی و اجتماعی و هزاران مطالب نو و متنوع در این مورد که امتیازش را به انتشارات مسجد مقدس جمکران، واگذار و آن را چاپ و نشر می کند.

خواب سیده سکینه خانم طباطبائی

در 29 ماه صفر سال 1386 در روز آخر روضه دخترم امینه خانم در شهر قدس

ص:11

من صحبت کردم و برای خانمها مسائل گفته و موعظه کرده و درنهایت چون روز شهادت امام رضا علیه السلام بود، به امام رضاعلیه السلام توسل نمودم ، چند روز بعد دخترم امینه گفت: بابا یک نفر سیده خانم هست به نام سکینه طباطبائی که آن روز در مجلس روضه حضور داشت باگریه شدید گفت : از مجلس شما که رفتم شب خوابیدم در خواب دیدم درمجلس روضه شما هستم ، ناگهان یک نفر سید نورانی که من تا آن روز شخصیت چنانی با آن نورانیت ندیده بودم وارد شد و مستقیماً رفت پیش حاجی آقا روبرو نشست و حاجی آقا در دستش دو جلد کتاب بود و با زبان عربی باهم صحبت زیاد نمودند و من هم پشت سر آن آقا نشسته گریه می کردم و به من متوجه شده و فرمود: زیاد گریه نکن چشمهایت خراب می شود تو که هرهفته نزد من هستی ، دوباره با حاجی آقا به صحبت ادامه دادند و می دانستم راجع به آن کتاب صحبت می کردند ، حاجی آقا آن دو جلد کتاب را به آن آقا تحویل داد و ایشان هم تحویل گرفتند و چون آش شما را من تقسیم می کردم آن آقا به من فرمود:

به هرکس که از آش می دهید هم نامش را بنویسید و هم آن را مهر نموده به من دهید و ما هم به این دستور عمل کردیم و تمامی آنها را لای کتاب حاجی آقا گذاشت و با خود برد، در این حال من به صدای گریه خودم از خواب بیدار شدم .

البته آن دو جلد کتاب (سیمای جهان در عصر امام زمان علیه السلام ) است که در باره حالات و نحوه مدیریت و حکومت آن حضرت بعد از ظهور نوشته ام که انشاء اللّه مورد قبول آن آخرین امید قرار گرفته است و امتیاز آن را مسجد مقدس جمکران قم از من گرفت و خودشان چاپ کردند که خدا را شکر مورد قبول اقشارمختلف جامعه قرار گرفته است که

در مدت یک سال دوبار با تیراژ بالا 16 هزار جلد چاپ شده است والحمدللّه.

3 - از مباهله تا عاشورا -در یک جلد وزیری 684 صفحه در باره مباهله رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با نصارای نجران و سر انجام تسلیم آنها و مقایسه آن جریان باسرگذشت پنج تن آل عبا: و عدم تسلیم مسلمان نماهای دشت کربلا به امام حسین علیه السلام فرزند آن حضرت و شهید کردن آن امام را با مظلومیت تمام. این کتاب حاوی

ص:12

مطالب جالب و مفید فراوان می باشد.

4 -والدین دو فرشته جهان آفرینش -در یک جلد وزیری در 320 صفحه در باره حقوق متقابل والدین و اولاد در برابر هم از نظر آیات و اخبار وگفتار بزرگان و مطالب فراوان در این مورد.

5 - آداب ازدواج و زندگی خانوادگی -وزیری 276 صفحه. کتابیست تحقیقی و تحلیلی درباره ازدواج جوانان عزیز و راهنمائی آنها در انتخاب همسر و کیفیت زندگی مادام العمر، از منظر آیات و اخبار و... که در واقع مکمّل کتاب والدین دو فرشته جهان آفرینش می باشد.

6 -کتاب مهم اسلام فراتر از زمان -درباره پاسخ به کسانی است که ایراد نموده و اشکال می گیرند، دین اسلام چگونه می تواند تا دامنه قیامت، دنیای رو به ترقی روزانه را اداره نماید و اساساً رهبران این دین چه جایگاهی از علم و دانش داشتند که مدیریت جهان را تا آخر دنیا به دست گیرند. در این کتاب قسمت مهمی از پیشگوئیهای بزرگان اسلام آورده شده است (مانند فرمایش امیرمؤمنان علیه السلام به کمیل: یا کمیل بن زیاد هاهنا موضع قبرک ثمّ أشار بیده المبارکة یمیناً و شمالاً و قال ستبنی من هاهنا و هاهنا دور و قصور ما من بیت فی ذلک الزّمان الّا و فیه شیطاناً أریل.

کلمه أریل لغت انگلیسی است که به گیرنده و آنتن أریال گویند، حضرت 1400 سال پیش نه انگلیسی بود و نه از صنعت آنتن اثری این بیان را داشتند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سیأتی: زمان علی أمّتی یُخربون قباب الأئمّة بالبنادیق به زودی می آید زمانی بر امت من، قبه (و گنبد)های قبرهای امامان را با بندق ها (یعنی با نارنجک یا بمب) ویران سازند!!. دقت بفرمائید این کلام در زمانی گفته شده است که نه امامی شهید شده و نه در جائی مدفون شده بود و نه از گنبد حرمها و اختراع بمب خبری بود که پس از قرنها در سامرا و قبلاً نیز در بقیع اتفاق افتاد یا روایت در مورد ازدواج همجنسها یتزوّج الرّجال بالرّجال و یتزوّج النساء بالنساء، و روایتلعن اللّه المتشبّهین من الرّجال بالنّساء و المتشبّهات من النّساء بالرّجال درباره تغییر جنسیت دهندگان و صدها امثال این روایتها، در 688 صفحه وزیری.

ص:13

پیشگوئی های آیات و روایات، از بزرگان دین در باره پیشرفت علوم آیندگان و اوضاع حیرت انگیز جهان، این کتاب در نوع خود منحصر به فرد و حاوی مطالب نو آوری زیاد می باشد.

7 - آغلار ساولان -سبلان گریان یا سبلان می گرید: رقعی 50 صفحه. با زبان آذری در باره زلزله سال 1375 استان اردبیل و تخریب 111 بخش و روستا از 25 در صد تا صد در صد که یکی از آنها روستای گلستان زادگاه مؤلف و کشته شدن و زیر آوار ماندن 77 نفر ا ز نزدیکان نسبی و سببی او و بیان نام تک تک آنها.

8 - 111 پرسش و پاسخ در بار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف -رقعی در 295 صفحه سوال و جواب های متنوع در طول سال های تبلیغی مؤلف در شهر توریستی و ییلاقی سرعین اردبیل و بیان مطالب نو .

9 - فلسفه قیام و عدم قیام امامان -در 198 صفحه جیبی در باره این که چرا بعضی از آن بزرگواران قیام و اکثرشان قعود نمودند و اساسا قیامی از آنها وجود داشت یا برایشان تحمیل نمودند و مطالب متنوع و مفید دیگر.

10 -گلستان سخنوران شامل 110 مجلس سخنرانی مذهبی در دو جلد وزیری 1511 صفحه چکیده ای از تبلیغات متنوع مؤلف.

11 -ولایت شرط قبولی أعمال در حلد اول.

12 -شرح دعاهای روزانه ماه رمضان.

کتاب های آماده چاپ و در دست تألیف

1 - آیا و چرا -در زیر سؤال بردن برادران اهل سنت و علمای آنان و آوردن دلایل فراوان از کتاب های معتبر خودشان در باره اهلبیت، خاصّه امیرمؤمنان و فاطمه زهراء ع لیهم السلام و اینکه چرا آنها به این دلیلها و اسناد خودشان عمل نمی کنند.

2 - 600 مجلس سخنرانی مذهبی در 12 جلد از سخنرانیهای 55 ساله مؤلّف و بیان مطالب متنوع دینی و اسناد و روایات فراوان در هر مقوله، که سخنرانان مذهبی و منبری های محترم را از مراجعه به کتاب های متفرقه و جمع آوری مطالب برای

ص:14

بیان در سخنرانی هایشان. بی نیاز می سازد در 12 جلد و در دست تنظیم و آماده سازیست و بخواست خدا، بتدریج به چاپ خواهد رسید.

3 - رحمت واسعه -در باره رحمت عالمگیر و فراگیر خدای متعال و آوردن آیات و روایات متنوع و جریان های توبه کنند گان و شمول غفران الهی در باره آنها . این کتاب امید دهنده گناهکاران و دور ساختن آنان از یأس و نومیدی و جذب دور شدگان از خدا را به سوی پروردگار بخشنده و مهربان.

4 - شب -کتابیست در باره برکات و فضایل و امتیازات شب و اینکه شب مردان خدا روز جهان افروز است و شب خود از مورد توجه بزرگان عالم و خلوتگه راز و نیاز آنان با معبودشان و مطالب فراوان در این موارد.

5 - عتابات قرآن -در باره این که چرا خداوند متعال بعضی از انبیاء علیهم السلامرا، مورد عتاب قرار داده و آیا این عتاب ها با عصمت آنها منافات دارد؟ مانند (عفا الله عنک لم اذنت لهم) یا مسئله چیز دیگر است.

6 - خاطرات زندگی یا سرگذشت تلخ و شیرین من -این نوشته حاوی شرح حال دوران زندگی از بدو تولد تا امروز 1393/11/30 که به 400 صفحه رسیده است و هنوز هم خلاصه و امهات اوضاع و زوایای زندگی اش را می نویسند.

7 - دعای عرشیان برفرشیان -درباره استغفار فرشتگان و حاملان عرش خدا برای بنی آدم به استناد آیه 7 سوره غافر و سایر آیات، نزدیک به اتمام .

8 -نشانه هائی از او -کتابیست در باره آیات بیان کننده نشانه های خدا شناسی و روایات پیرامون آن.

9 - مرزهای زندگی -از دید آیات و روایات و سیره پیشوایان.

10 - مرزخوراکی ها و نوشیدنی ها -از منظر آیات و احادیث و پزشکی.

11 - نوادر -روایات و سرگذشت ها و نوادر جریان های گوناگون به صورت کشکول در 7 جلد.

12 - شیطان: علت وجودی او و پرسش و پاسخهائی درباره وی.

13 -مادران 14 معصوم علیهم السلام، هنگام ازدواج هیچکدام بیوه نبود.

14 -یاد داشتهای انترنتی ام درسایت «امینی گلستانی» در دو جلد که وسیله

ص:15

(مؤسسه مرکز تحقیقات علوم اسلامی «نور» حوزه علمیه قم) پخش می شود و هنوزهم ادامه دارد .

15 - متفّرقات مطالب گلچینی شده از کتاب های فراوان گوناگون .

16 - تحدی یا دعوت به مقابله به مثل در باره اعجاز قرآن .

17 - نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن نبیره امام حسن مجتبی علیه السلام.

18 - ولایت شرط قبولی أعمال جلد دوم.

19 - اسلام دین صلح و گفتگو با ادیان وزیری در دو جلد ضخییم.

20 -صفات متقین و مؤمنین از آیات و أحادیث.

21 -مجالس: در دو جلد وزیری. سخنرانی های ماه رمضان و محرم در شهر توریستی سرعین اردبیل و اطراف.

بیشتر این کتابها با کتاب دو جلدی سیمای جهان که مسجد جمگران چاپ میکند و هم مسجد جمکران آن را داده، در پایگاه اندیشوران قم به سی دی ریخته شده که همه بتوانند از آن استفاده نمایند

و چندین کتاب دیگر ناتمام و در دست تألیف و مقاله های زیاد.

ص:16

پیشگفتار

1 -در اوقات فراغت، برای اینکه حوصله ام تنگ نشود، کتاب های گوناگون را، مطالعه می کردم یا از انترنت استفاده می نمودم بعضی، از مطالب را نسخه برداری ویاد داشت می کردم، تا اینکه بصورت کتاب قطور و سنگین در آمد و حیفم آمد که آن را بلا استفاده رها سازم، لذا با مرور و کوچک ترین تنظیم، بصورت هفت جلد در آمده.

1 -خاندان رسالت. 2 -اصحاب. 3 -علما. 4 -میوه های شفا بخش. 5 - متفرقات در سه جلد.

2 -بعنوان امانت دار، هیچگونه دخل و تصرف در مطالب یا محتوی نکرده، آنگونه که در کتابها موجود بود، ثبت کرده و کوچکترین تغییری نداده ام که در نتیجه قسمتی از مطالب، تکرار یا مشابه هم در آمد که از اینجهت معذرت می خواهم.

3 -اگر ضمن مطالعه به مطلب ناخوشایندی بر خورد کردید، لطفا ببینید از کجانقل کرده ام، به منبع آن مراجعه کنید من هیچگونه مسؤلیتی در این مورد ندارم.

4 -بعلت هزینه سنگین چاپ و عدم امکان در دسترس قرار دادن این مجموعه را بصورت کتاب، فعلا آن را برای ثبت در سی دی، به این صورت تحویل دادم، تادر صورت تمایل، عزیزان، ازآن استفاده نمایند، اگر در آینده امکانات چاپ، پیش آید، چون مجلداتش زیاد است، انشاء الله، با تجدید نظر کلی و تقسیم بندی صحیح، آن را، به چاپ رسانده و در اختیار عزیزان قراردهم.

5 -در مورد بعضی از قضایا بحث به طول کشیده مانند جریان ام کلثوم و غیره، هر گوشه ای از آن را خواستم حذف نمایم، دیدم آن قسمت، خود نیز قابل استفاده است بدینجهت نخواستم، دست بزنم و ترتیبش را بهم بزنم. در پایان توفیق همه عزیزان و سروران را از ایزد منّان خواستارم موفق باشید.

ص:17

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

الحمد للّه ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّدالانبیاء و المرسلین و خاتم

النّبیّین ابی القاسم محمد صلی اللّه علیه وآله و سلّم و علی آله الطّیّبین

الطاهرین،سیّما علی خاتم الاوصیاء بقیّة اللّه فی الارضین و حجّته علی عباده، روحی وأرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، والّعنة الدّائمة الابدیّة علی أعدائهم أجمعین من

الان الی قیام یوم الدّین.

بخش خاندان رسالت

باب بطلان عبادت بدون قبول ولایة امامان

و وجوب إعتقاد به امامت آنها

1 -محمد بن یعقوب ، عن محمد بن یحیی ، عن محمد بن الحسین ، عن صفوان بن یحیی ، عن العلاء بن رزین ، عن محمد بن مسلم ، قال : سمعت أبا جعفر (علیه السلام)یقول : کل من دان الله عز وجل بعبادة یجهد فیها نفسه ، ولا إمام له من الله ، فسعیه غیرمقبول ، وهو ضال متحیر ، والله شانئ لإعماله -إلی أن قال -وإن مات علی هذه الحال مات میتة کفر ونفاق ، وإعلم یا محمد أن أئمة الجور وأتباعهم لمعزولون عن دین الله ،قد ضلوا وأضلوا ، فأعمالهم التی یعملونها کرماد إشتدت به الریح فی یوم عاصف ، لایقدرون مما کسبوا علی شئ ذلک هو الضلال البعید . ( 298 ) محمد بن مسلم گوید: شنیدم امام محمد باقر علیه السلام می گفت: هرکس نزدیک شود به خداباعبادتی که خود را به زحمت اندازد و نباشد او را امامی )تعیین شده( از سوی

ص:18

خداپس کوشش او قبول نخواهد شد، و او گمراه و سرگردان است و خدا بر اعمال اوغضبناک است )تا اینکه فرمود:( و اگر با این حال بمیرد با مرگ کفر و نفاق از دنیا

رفته، بدان ای محمد همانا پیشوایان ستمگر و پیروانان آنها کنار افتادگانند از دین

خدا خود گمراه شدند و گمراه کردند: پس اعمالی که انجام میدهند مانند

خاکستریست در تندباد در روز طوفانی که قادر نیستند برآنچه که کسب کردند در

دست نگهدارند اینست آن گمراهی دور )و دراز(.

2 -وعن علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، وعن عبد الله بن الصلت جمیعا عن حماد بن عیسی ، عن حریز بن عبد الله ، عن زرارة ، عن أبی جعفر علیه السلام -فی حدیث -قال: ذروة الأمر وسنامه ، ومفتاحه ، وباب الأشیاء ورضی الرحمن ، الطاعة للإمام بعدمعرفته ، أما لو أن رجلا قام لیله ، وصام نهاره ، وتصدق بجمیع ماله وحج جمیع دهره، ولم یعرف ولایة ولی الله فیوالیه ، ویکون جمیع أعماله بدلالته إلیه ، ما کان له علی الله حق فی ثوابه ، ولا کان من أهل الإیمان . ورواه البرقی فی ) المحاسن ( عن عبد الله بن الصلت بالاسناد ( 299 ) . ( 1 ) زراره از امام باقر علیه السلام )در حدیثی(فرمود: بلندی کار و بزرگواری و کلیدش و دَرِ هرچیز و رضای خدا، اطاعت )وفرمانبرداری( از امام بعداز معرفت اوست، آگاه باش )اگر کسی( شبش را )تاصبح(عبادت کند و روزها روزه بدارد، و تمام اموالش را تصدق نماید و روزگارش را)مرتبا( به حج رود ولی نشناسد ولایت )و امامت( ولی )تعیین شده( از طرف خداراتا او را دوست بدارد و همه اعمالش را با راهنمائی او انجام دهد، برای )چنین

شخصی( در پاداش این عمل ها حقی نخواهد داشت و از جزو اهل ایمان نخواهدبود )چون بدون رضایت و دستور او، همه عمل ها را بجا آورده است (.

این روایت را برقی در کتاب المحاسن ازعبدالله بن ابی الصلت هم باسلسله سند آورده است.

3 -وعن عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زیاد ، عن محمد بن سلیمان ، عن أبیه ، عن أبی عبد الله (علیه السلام) -فی حدیث -قال : من لم یأت الله عزوجل یوم القیامة بماأنتم علیه لم تقبل منه حسنة ، ولم یتجاوز له عن سیئة . ( 300 ) - محمدبن سلیمان از پدرش از امام صادق علیه السلام )درضمن حدیثی( فرمود:

ص:19

هرکس به حضور خدا در روز قیامت مانند شما )امام شناس( نیاید، از او حسنه ای پذیرفته نگشته و گناهی بر او بخشیده نخواهد شد.

4 -وعن علی بن إبراهیم ، عن محمد بن عیسی بن عبید ، عن یونس -فی حدیث -:قال أبو عبد الله (علیه السلام) لعباد بن کثیر : إعلم أنه لا یتقبل الله منک شیئا حتی تقول قولا عدلا . ( 301 ) یونس )در حدیثی( از امام صادق علیه السلام به عبادبن کثیر فرمود: بدان خداوند از تو چیزی قبول نخواهد کرد تا گفته ای را با عدالت)آنگونه که خدا گفته و( با عدالت بگوئی.

5 -وعن محمد بن یحیی ، عن أحمد بن محمد ، وعن عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زیاد ، جمیعا ، عن الحسن بن محبوب ، عن هشام بن سالم ، عن عبد الحمید بن العلاء ،عن أبی عبد الله (علیه السلام) -فی حدیث -قال : والله لو أن إبلیس سجد لله بعدالمعصیة والتکبر عمر الدنیا ما نفعه ذلک ، ولا قبله الله عز وجل ما لم یسجد لآدم کماأمره الله عزوجل أن یسجد له ، وکذلک هذه الأمة العاصیة المفتونة ( ) بعد نبیها (صلی الله علیه وآله و سلم) ، وبعد ترکهم الإمام الذی نصبه نبیهم صلی الله علیه وآله وسلم لهم ، فلن یقبل الله لهم عملا ، ولن یرفع لهم حسنة حتی یأتوا الله من حیث أمرهم ، ویتولوا الإمام الذی امروا بولایته ، ویدخلوا من الباب الذی فتحه الله ورسوله لهم . ( 302 ) عبدالحمیدبن علا ازامام صادق علیه السلام )درحدیثی( فرمود: به خدا سوگند اگر شیطان بعد از نافرمانی و تکبرش )در سجده به آدم( تمام عمر دنیارا، سجده )وعبادت( کند، به او نفعی نخواهد داشت و خدا از او قبول نخواهد کردمادام آنگونه که خدا امر کرده، به آدم سجده کند، و چنین است این امت عاصی و به فتنه گرفتار شده بعد از رحلت پیغمبرش و بعد از ترکشان امامی را که برای آنها نصب)و درغدیرخم تعیین( کرد، پس خداوند برایشان عملی را نخواهد پذیرفت و حسنه ای برای آنها، بالانخواهد رفت، تا آنگونه که خدا به آنها دستور داده است به عمل آورند و امامی را که مأمور شده اند به ولایت )ودوست داشتن او( دوست بدارند و از دَری که خدا ورسولش به روی آنها گشوده، وارد شوند.

6 -وعنه عن أحمد بن محمد ، عن ابن محبوب ، عن عمرو بن أبی المقدام ، عن جابر ، عن أبی جعفر (علیه السلام) -حدیث -قال : من لا یعرف الله ، وما یعرف

ص:20

الإمام منا أهل البیت ، فإنما یعرف ویعبد غیر الله ، هکذا والله ضلالا . ( 303 ) جابر از امام باقرعلیه اسلام )درحدیث( فرمود: هرکس خدا و امام از ما اهلبیت را نشناسد پس او به

غیر خدا عبادت و جز خدا را شناخته و اینست به خدا قسم گمراهی واقعی.

7 -وعن حمید بن زیاد ، عن ابن سماعة ، عن أحمد بن الحسن ، عن معاویة بن وهب ،

عن إسماعیل بن نجیح ، عن أبی عبد الله (علیه السلام) -فی حدیث -قال :

الناس سواد وأنتم الحاج ، ( 304 ) اسماعیل بن نجیح از ابی عبدالله علیه السلام )درحدیثی( فرمود: مردم سیاهی اند و شما حاجی واقعی.

اظهارات سطیح کاهن، در باره قائم عجّل اللّه فرجه الشّریف !

علاّمه مجلسی (قده) می فرماید: «باب نادر فیما أخبر به الکهنة وأضرابهم وما وجدمن ذلک مکتوبا فی الألواح والصخور.

روی البرسی فی مشارق الانوار عن کعب بن الحارث قال : إن ذاجدن الملک أرسل إلی السطیح لامرشک فیه فلما قدم علیه أراد أن یجرب علمه قبل حکمه فخبأ له دینارا تحت قدمه ثم أذن له فدخل فقال له الملک : ما خبأت لک یاسطیح ؟ فقال سطیح : حلفت بالبیت والحرم ، والحجر الاصم ، واللیل إذا أظلم ، والصبح إذا تبسم ، وبکل فصیح وأبکم ، لقدخبأت لی دینارا بین النعل والقدم ، فقال الملک : من أین علمک هذا یاسطیح ! فقال : من قبل أخ لی حتی ینزل معی أنی نزلت . فقال الملک : أخبرنی عما یکون فی الدهور ، فقال سطیح : إذا غارت الاخیار وقادت الاشرار ، وکذب بالاقدار ، وحمل المال

بالاوقار ، وخشعت الابصار لحامل الاوزار ، وقطعت الارحام ، وظهرت الطغام ،

المستحلی الحرام ، فی حرمة الاسلام واختلفت الکلمة ، وخفرت الذمة ، وقلت الحرمة ،وذلک عند طلوع الکوکب الذی یفزع العرب ، وله شبیه الذنب ، فهناک تنقطع الامطار ، وتجف الانهار ، وتختلف الاعصار ، وتغلو الاسعار ، فی جمیع الاقطار .

ص:21

ثم تقبل البربر بالرایات الصفر ، علی البراذین السبر ، حتی ینزلوا مصر فیخرج

رجل من ولد صخر ، فیبدل الرایات السود بالحمر ، فیبیح المحرمات ، و یترک النساءبالثدایا معلقات ، وهو صاحب نهب الکوفة ، فرب بیضاء الساق مکشوفة علی الطریق مردوفة ، بها الخیل محفوفة ، قتل زوجها ، وکثر عجزها ، واستحل فرجها فعندها یظهرابن النبی المهدی ، وذلک إذا قتل المظلوم بیثرب ، وابن عمه فی الحرم ، وظهر الخفی فوافق الوشمی فعند ذلک یقبل المشوم بجمعه الظلوم فتظاهر الروم ، بقتل القروم ،فعندها ینکسف کسوف ، إذا جاء الزحوف ، وصف الصفوف .

ثم یخرج ملک من صنعاء الیمن ، أبیض کالقطن اسمه حسین أو حسن ، فیذهب بخروجه غمر الفتن ، فهناک یظهر مبارکا زکیا ، وهادیا مهدیا ، وسیدا علویا فیفرج

الناس إذا أتاهم بمن الله الذی هداهم ، فیکشف بنوره الظلماء ، ویظهر به الحق بعد

الخفاء ، ویفرق الاموال فی الناس بالسواء ، ویغمه السیف فلا یسفک الدماء ، ویعیش الناس فی البشر والهناء ، ویغسل بماء عدله عین الدهر من القذاء ویرد الحق علی أهل القری ، ویکثر فی الناس الضیافة والقری ، ویرفع بعدله الغوایة والعمی ، کأنه کان غبار فانجلی ، فیملا الارض عدلا وقسطا والایام حباء ، وهو علم للساعة بلا امتراء .

این باب که درباره گفتارهای کاهنان و امثال آن ها و هم چنین نوشته جاتی که در

لوح ها و سنگ نوشته ها، به دست آمده است؛ باب کیمیایی است. شیخ برسی در کتاب مشارق الأنوار روایت کرده از کعب بن حارث که گفت: پادشاهی )به نام( »ذاجدن« امرنمود تا »سطیح« )کاهن( را بیاورند تا از او برای کاری که شک کرده بود، جویا شود.

وقتی که به سوی او می آمد، یک دینار زر زیر پایش گذاشت تا او را امتحان نماید.

سطیح داخل شد. شاه به او گفت: برای تو چه پنهان کرده ام؟!

گفت: قسم به بیت و حرم و حجر سخت )اسود( و به شب، وقتی که تاریک می شود و به صبح هنگامی که لبخند می زند، و سوگند به همه فصیحان و لالان،

برای من دیناری میان نعلین و قدم پنهان کرده ای! پادشاه گفت: چه کسی این را به تو یاد داد ای سطیح؟! گفت: برادری که )همه جا( با من هست تا نزول کنم و بنشینم.

ص:22

شاه گفت: از وقایع آینده برایم بگو! سطیح گفت: زمانی که خوبان غروب کردند )وفرو رفتند و مردند( و بَدان درمصدر کار شدند و قَدَرْ را تکذیب و مال را سرشار بردند، و چشم ها برای صاحبان وزر و وبال کوچک کردند و ارحام قطع شد و گردنکشان )حلال کنندگان حرام درحریم اسلام(اظهار وجود کردند و حرف ها مختلف و وعده ها دروغ از آب در آمدو احترام کم گردید )و رخت بربست( و این کارها هنگام طلوع ستاره ای که عرب رابه ترس واداشت، ستاره ای که دنباله دار است. پس در آن حال است که باران کم و نهرها خشک و عصرها اختلاف می نماید و قیمت ها در همه جابالا می رود، سپس بربرها با پرچم های زرد بر زین های محکم پیش آیند تا به مصر فرود آیند. پس مردی از اولاد صخر )سفیانی( خروج می کند، پرچم های سیاه را به سرخ تبدیل کرده،حرام ها را مباح و زن ها را از پستان ها می آویزد. اوست غارت کننده کوفه، چه بساساق های سفید مکشوفه در راه ها پشت سر هم باشند و سواران آن ها را احاطه نموده و )زن های( شوهران کشته شده، عاجز و ناتوان مورد تجاوز قرار می گیرند.

پس در این هنگام فرزند پیغمبر، مهدی ظهور می کند و این، آن وقت پیش خواهد آمد که مظلومی در یثرب »مدینه« و پسر عمویش در حرم کشته شود و پنهان

آشکار و با خال کوب شونده، موافقت کرد، در آن هنگام است که شخص شوم با دارو دسته ستمگرش می رسند، پس رومیان برای کشتن ضعیفان حمله برند، زمانی که لشکر آمد و صف ها بسته شد، در آن حال خورشید می گیرد.

سپس پادشاهی از صنعای یمن)یمانی( بیرون آید، سفید رو است مانند پنبه که

نامش حسین یا حسن است، پس با خروج او فتنه ها فرو نشیند، و در آن هنگام،

مبارک و پاک و »هادی« و مهدی و سیّد علوی ظهور نماید. پس می آید تا مردم را

نجات دهد و با منّت خدایی آن ها را هدایت نماید. پس با نور او تاریکی ها بر طرف می شود و به سبب او حقّ پنهان شده، ظاهر می شود و مال ها را مساوی پخش

می کند )و پس از آرام کردن دنیا( شمشیرش را از خون ریزی باز می دارد و غلاف

می نماید. سپس مردم در خوشی و خرّمی زندگی می کنند، با آب عدالت او، ریگ و خوار چشم روزگار شسته می شود، و حقّ را به حقّ دار می رساند و مهمانی

ص:23

و مهمان نوازی در میان مردم رواج پیدا می کند و با عدالت او کوری و گمراهی

برداشته شود، گویا گرد و غباری بود که فرو نشست )و از بین رفت(، پس زمین را ازعدل و داد لبریز می کند و روزها به آرامی، سپری می شود، آمدن او بلا شک نشانه

فرا رسیدن، قیامت است.«

یزدگرد سوّم و امام قائم

وروی ابن عیاش فی المقتضب ، عن الحسین بن علی بن سفیان البزوفری عن محمد بن علی بن الحسن البوشنجانی ، عن أبیه ، عن محمد بن سلیمان ، عن أبیه ، عن النوشجان بن البودمردان ، قال : لما جلی الفرس عن القادسیة وبلغ یزدجرد بن شهریار ما کان من رستم وإدالة العرب علیه وظن أن رستم قد هلک والفرس جمیعا وجاء مبادر وأخبره بیوم القادسیة وانجلائها عن خمسین ألف قتیل ، خرج یزدجرد هاربا فی أهل بیته ووقف بباب الایوان ، وقال : السلام علیک أیها الایوان ! ها أناذا منصرف عنک وراجع إلیک ، أناأو رجل من ولدی لم یدن زمانه ولا آن أوانه .

قال سلیمان الدیلمی : فدخلت علی أبی عبد الله علیه السلام فسألته عن ذلک وقلت له : ما قوله : (أو رجل من ولدی) فقال : ذلک صاحبکم القائم بأمر الله عزوجل السادس من ولدی قد ولده یزدجرد فهو ولده .

ابن عیاش از حسین بن علی بن سلیمان بزوفری، از محمد بن علی بن حسن بوشجانی، از پدرش از محمد بن سلیمان، از پدرش از نوشجان، از بودمردان گفت:زمانی که فارس )لشکر ایران( از قادسیّه عقب نشینی کرد و این خبر به یزدجرد

بن شهریار رسید، گمان کرد رستم فرّخ زاد سردار نامی ایران و ارتش فارس همگی کشته شده اند. قاصد آمد و قتل عام پنجاه هزار نفر را در جریان قادسیه و عقب نشینی ارتش از آن به شاه گزارش داد. یزدگرد )سوّم، آخرین پادشاه ساسانی( با افرادخانواده اش آماده فرار شدند، )شاه( هنگام ترک کاخ با شکوه و مجلّل ایوان مداین،برابر ایوان ایستاد )و این جملات را بر زبان راند( » سلام بر تو باد ای ایوان ! من هم اکنون از تو رو بر می تابم )و می روم!، ولی به زودی یا( خودم بر می گردم، یا

ص:24

مردی ازفرزندانم که هنوز زمان آمدنش نزدیک نشده و وقت ظهور او نرسیده است، به سوی تو بر می گردد.«

سلیمان دیلمی گوید: من بر امام صادقعلیه السلام وارد شدم و مقصود یزدگرد

از این گفتار »یا یکی از فرزندان خود« را سؤال نمودم؟! فرمود: «او صاحب شما

است که به فرمان خداوند در آخر الزّمان ظهور می کند، او ششمین فرزند من و فرزنددختر یزدگرد است و یزدگرد نیز پدر او می باشد.«

البتّه روشن است که مادر امام سجّاد علیه السلام »شاه زنان« یا »شهربانو« دختر

یزدگرد بن شهریار آخرین پادشاه ساسانی است که واقعا از طرف مادر، پدر بزرگ

امام قائم روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء است.

ومنه ، عن عبد الله بن القاسم البلخی ، عن أبی سلام الکجی ) عن ( عبد الله بن مسلم ، عن عبد الله بن عمیر ، عن هرمز بن حوران ، عن فراس ، عن الشعبی قال : إن عبد الملک بن مروان دعانی فقال : یا أبا عمرو إن موسی بن نصر العبدی کتب إلی وکان عامله علی المغرب یقول : بلغنی أن مدینة من صفر کان ابتناها نبی الله سلیمان بن داود ، أمر الجن أن یبنوها له فاجتمعت العفاریت من الجن علی بنائها وأنها من عین القطر التی ألانها الله لسلیمان بن داود ، وأنها فی مفازة الاندلس ، وأن فیها من الکنوز التی استودعهاسلیمان وقد أردت أن أتعاطی الارتحال إلیها فأعلمنی الغلام بهذا الطریق أنه صعب لایتمطی إلا بالاستعداد من الظهور والازواد الکثیرة مع بقاء بعد المسافة وصعوبتها ،وأن أحدا لم یهتم بها إلا قصر عن بلوغها إلا دارا بن دارا ، فلما قتله الاسکندر قال : والله لقد جئت الارض والاقالیم کلها ودان لی أهلها ، وما أرض إلا وقد وطئتها إلا هذه الارض من الاندلس ، فقد أدرکها دارا بن دارا ، وإنی لجدیر بقصدها کی لا أقصر عن غایة بلغهادارا . فتجهز الاسکندر واستعد للخروج عاما کاملا فلما ظن أنه قد استعد لذلک ، وقد کان بعث رواده فأعلموا أن موانعا دونها . فکتب عبد الملک إلی موسی بن نصر یأمره بالاستعداد والاستخلاف علی عمله فاستعد وخرج فرآها وذکر أحوالها فلما رجع کتب إلی عبد الملک بحالها ، وقال فی آخر الکتاب : فلما مضت الایام وفنیت الازواد ، سرنانحو بحیرة ذات شجر وسرت مع سور المدینة فصرت إلی مکان من السور فیه کتاب بالعربیة فوقفت علی قراءته وأمرت بانتساخه فإذا هو شعر :

ص:25

لیعلم المرء ذوالعز المنیع ومن یرجو الخلود وما هی بمخلود

لو أن خلقا ینال الخلد فی مهل لنال ذاک سلیمان بن داود

سالت له القطر عین القطر فائضة بالقطر سنة عطاء غیر مصدود

فقال للجن ابنو الی به أثرا یبقی إلی الحشر لایبلی ولا یؤدی

فصیروه صفاحا ثم هیل له إلی السماء باحکام وتجوید

وأفرغ القطر فوق السور منصلتا فصار أصلب من صماء صیخود

وثب فیه کنوز الارض قاطبة وسوف یظهر یوما غیر محدود

وصار فی قعر بطن الارض مضطجعا مصمدا بطوابیق الجلامید

لم یبق من بعده للملک سابقة حتی تضمن رمسا غیر اخدود

هذا لیعلم أن الملک منقطع إلا من الله ذی النعماء و الجود

حتی إذا ولدت عدنان صاحبها من هاشم کان منها خیر مولود

وخصه الله بالآیات منبعثا إلی الخلیقة منها البیض والسود

له مقالید أهل الارض قاطبة والاوصیاء له أهل المقالید

هم الخلائف اثنا عشرة حججا من بعدها الاوصیاء السادة الصید

حتی یقوم بأمر الله قائمهم من السماء إذا ما باسمه نودی

فلما قرأ عبد الملک الکتاب وأخبره طالب بن مدرک وکان رسوله إلیه بما عاین من

ذلک ، وعنده محمد بن شهاب الزهری قال : ما تری فی هذا الامر العجیب ؟ فقال الزهری :أری وأظن أن جنا کانوا موکلین بما فی تلک المدینة حفظة لها یخیلون إلی من کان صعدها ، قال عبد الملک : فهل علمت من أمر المنادی من السماء شیئا قال : اله عن هذا یاأمیر المؤمنین ، قال عبد الملک : کیف ألهو عن ذلک وهو أکبر أوطاری لتقولن بأشد ما

عندک فی ذلک ، ساءنی أم سرنی .

فقال الزهری : أخبرنی علی بن الحسین علیهما السلام أن هذا المهدی من ولد فاطمة

بنت رسول الله صلی الله علیه وآله فقال عبد الملک : کذبتما لا تزالان تدحضان فی

بولکما وتکذبان فی قولکما ، ذلک رجل منا . قال الزهری أما أنا فرویته لک عن علی ابن الحسین علیهما السلام فان شئت فاسأله عن ذلک ولا لوم علی فیما قلته لک فان یک

کاذبا فعلیه کذبه وإن یک صادقا یصبکم بعض الذی یعدکم ، فقال عبد الملک : لا

ص:26

حاجة لی إلی سوال بنی أبی تراب فخفض علیک یا زهری بعض هذا القول فلا یسمعه منک أحد قال الزهری : لک علی ذلک .

در توضیح روایت بالا به مطالب ذیل از کتاب سیمای جهان در عصر امام زمان

روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.

اسامی مقدّس مهدی موعود درکتب مذهبی پیشینیان

طبق تحقیقی که در »کتب مقدّس« شده است تاکنون حداقل چهل نام و لقب در

مورد موعود در این کتاب ها به جا مانده که بامعنا و القابی که معصومین پیرامون

مهدی موعود فرموده اند، تفاوت چندانی ندارد و ما تعدادی از آن اسامی مبارک را

که با الفاظ گوناگونی که آمده است، از نظر خوانندگان محترم می گذرانیم و تعدادی

را نیز در فصل اسماء و القاب آن حضرت می آوریم .

1) صاحب در صحف ابراهیم

2) قائم در زبور سیزدهم

3) قیدمو در تورات با لغت ترکوم

4) ماشیع )مهدی بزرگ( در تورات عبرانی.

5) مهمید آخر در انجیل

6) سروش ایزد در زمزم زرتشت

7) بهرام درابستاق زند و پازند

8) بنده یزدان در زند و پازند

9) لند بطاوا در هزار نامه هندیان

10) شماخیل در ارماطس

11) خوراند در جاویدانا

12) خجسته )احمد( در کندرال فرنگیان

ص:27

13) خسرو در کتاب مجوس

14) میزان الحق در کتاب اثری پیغمبر

15) پرویز در کتاب برزین آذرفارسیان

16) فردوس اکبر درکتاب فبروس رومیان

17) کلمهُ الحق در صحیفه آسمانی

18) لسان صدق در صحیفه آسمانی

19) صمصام الأکبر درکتاب کندرال

20) بقیّة اللّه در کتاب دوهر

21) قاطع در کتاب قنطرة

22) منصور در کتاب دید براهمه

23) ایستاده )قائم( در کتاب شاکمونی

24) ویشنو در کتاب ریگ ودا

25) فرخنده )محمّد( در کتاب وشن جوک

26) راهنما )هادی مهدی( در کتاب پاتیکل

27) پسر انسان در عهد جدید )اناجیل و ملحقات آن(

28) سوشیانس در کتاب زند و هومومن یسن، از کتب زرتشتیان

29) خردشهر ایزد درکتاب «شابوهرگان و کتاب مقدّس »مانویة ترجمه

»مولر

30) فیروز )منصور( در کتاب اشعیای نبی.

31) روح القدس

32) حکمران جهان

33) رییس جهان

34) تسلّی دهنده

35) رها کننده

36) روح راستی

37) شیلوبه

ص:28

38) ملک زاده

39) خِرَدْ شهر ایزد.

40) استوت ارت

علاوه بر اسامی فوق، در کتب مقدّسه اهل ادیان، نام های دیگری نیز ذکر شده

است.

نام های مبارک صاحب، قائم، قاطع، منصور، بقیّة اللّه مانند کتاب های مذهبی

ما، در کتاب های ملل مختلف جهان نیز آمده است. به فصل های بعدی توجّه

فرمایید.

الف) هندویان

در کتاب »دید« که نزد هندویان از کتب آسمانی است؛ این گونه آمده است: پس

از خرابی دنیا، پادشاهی در آخرالزّمان پیدا شود که پیشوای خلایق باشد و نامش

»منصور« ، تمام عالم را بگیرد و همه را به دین خود درآورد و همه کس را از مؤمن

و کافر بشناسد و هر چه از خدا خواهد، بر آید.«

در »کاکلی، مظهر دهم وسیشنو« در انقضای کلی یا عصر آهن، سوار بر اسبی

سفید، در حالی که شمشیر برهنه درخشانی به صورت ستاره دنباله دار در دست

دارد، ظاهر می شود و تمام شریران را هلاک می سازد و خلقت را از نو تجدید

خواهد کرد و پاکی را رجعت خواهد داد.

در کتاب »باسک« چنین آمده است: دور دنیا تمام می شود و پادشاه عادلی در

آخرالزّمان پیشوای ملایکه و پریان و آدمیان می شود، حقّ و راستی با او است و

آن چه در دریاها و زمین ها و کوه ها پنهان باشد، همه را به دست می آورد و از آن چه در آسمان ها و زمین باشد، خبر می دهد و از او بزرگ تر کسی به دنیا نیاید.

پادشاهی و دولت دنیا به فرزند سیّد خلایق در دوجهان )کشن( تمام می شود و

او کسی باشد که بر کوه های مشرق و مغرب دنیا حکم براند و فرمان می دهد و بر

ابرها سوار می شود و فرشتگان کارکنان او باشند، جنّ و انس در خدمت او باشند

و از »سودان« که زیر خط استواست تا سرزمین »تسعین« که زیر قطب شمالی

ص:29

و ماورای بحار است را به تصاحب در می آورد و دین خدا را زنده می گرداند و نام او»قائم؛ ایستاده« و خداشناس است.

در کتب »مهابهاراته« و »پورانه ها« گفته اند: به ناچار، روزی یک شخصیّت معنوی

بلند پایه که از مبدأ وحی و الهام سرچشمه می گیرد، ظهور کرده و جهان را از تاریکی جهل و غفلت و ظلم و ستم، نجات خواهد داد.

در تعالیم هر دینی، در این مورد به صورت رمز، به حقایقی اشاره شده است که با

معتقدات آیین های دیگر توافق و هماهنگی کامل دارد؛ مثلاً در کیش هندو در کتب»پورانا« شرح مفصلی درباره دوران »کالی« یعنی آخرین دوره قبل از ظهور دهمین»آواتای ویشنو« بیان شده است.

ب) زرتشتیان

در کتاب »جاماسب نامه« شاگرد زرتشت آمده است: «مردی از زمین »تازیان«

عرب ها( بیرون آید که از فرزندان هاشم، مردی بزرگ سر، بزرگ تن، بزرگ ساق واستوار بر دین جدّ خویش باشد که با سپاه بسیار روی بر ایران نهد و آبادانی کند

و زمین را پر از داد کند و از داد وی باشد که گرگ با میش آب خورد.«

در کتاب های 1 اوستا 2 زند 3 جاماسب نامه 4 داتصیتان دینیکت 5

زرادشت نامه، مطالب زیادی درباره آخرالزمان و ظهور موعود آمده است.

و شهرهای عمّان به دست سلطان تازیک خراب شود، پس او موعود آخرالزمان در اوستا »استوت ارت« یا »سوشیانت« نامیده می شود که در پهلوی

»سوشیانس« گویند، سوشیانس به معنای سودمند است و در »گات ها« به معنای

رهاننده یا نجات دهنده ذکر شده است.

در منابع زرتشتی هر کجا »سوشیانت« مطلق آمده،آخرین موعود اراده شده

است. نویدهای مربوط به موعود آخرالزمان، در متن اوستا موجود است و در میان منابع زرتشتی، در کتاب هفتم »دینکرد« بیش از همه، از ظهور »سوشیانت« بحث شده است.

چاره و درمان جمیع دردها و رنج ها او است، رنج و بیماری و پیری و ظلم

ص:30

و بدبینی و فساد را ریشه کن کند و مردمان ناپاک را نابود سازد و همه آن ها را

براندازد.

»سوشیانت« نجات دهنده بزرگ، دین را در جهان رواج دهد، فقر و تنگدستی را

ریشه کن سازد، ایزدان را ازدست اهریمنان نجات داده، مردم جهان را هم فکر و هم گفتار و هم کردار سازد.

در کتاب »زند« که از کتاب های زرتشتیان می باشد، آمده است: «آن گاه پیروزی

بزرگ از طرف ایزدان صورت می گیرد و اهریمنان را منقرض می سازند و تمام اقتدار اهریمنان در زمین است و در آسمان راه ندارند، و بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان به سعادت اصلی خود رسیده است و بنی آدم بر تخت نیک بختی خواهند نشست.

در کتاب »زند وهومن یسن ص 25) سخن جاماسب را از قول استادش زرتشت

چنین نقل می کند: پیش از ظهور »سوشیانس« پیمان شکنی و دروغ و بی دینی در

جهان رواج می یابد و مردم از خدا دوری جسته، ظلم و فساد و فرومایگی آشکار

می گردد و ایشان هستند که اوضاع جهان را دگرگون ساخته و زمینه را برای ظهور

نجات دهنده، مساعد می گردانند.

واقعه ای که مصادف با ظهور می شود، عبارت است از علامات شگفت انگیزی

که در آسمان پدید می آید و دالّ بر آمدن »خرد شهر ایزد« می باشد و فرشتگان از

شرق و غرب به یاری او فرستاده می شوند و به همه دنیا پیام می فرستند، امّا

اشخاص شرور او را انکار کرده و کاذب می شمارند و نگهبانان پیروزگر آسمان ها

و زمین ها، در برابر او سر فرود می آورند.

هم چنین می گوید: وقتی که گشتاسب پادشاه وقت می پرسدکه سوشیانس بعد از

ظهور چگونه فرمانروایی می کند و جهان را چگونه اداره خواهد کرد؟! جاماسب درپاسخ می گوید: «سوشیانس دین را به جهان رواج دهد و آز و نیاز را تباه کند

و اهریمن را از دامان پروردگار، باز دارد و مردمان گیتی، هم منش و هم گفتار و هم کردار باشند.« در منابع زرتشتی گفتنی های زیاد گفته شده است که ما به همین

مقدار اکتفا می نماییم.

ص:31

ت) مانویان

در کتاب »شابوهرگان« کتاب مقدّس مانویه »خرد شهر ایزد« آمده است که مردی

باید در آخرالزّمان ظهور کند و عدالت را بگستراند. هم چنین در تعالیم »مانی« از مرد بزرگواری بحث شده که دوازده جانشین دارد و به وسیله ایشان، ارواحی که

شایستگی دارند به بهشت راه می یابند.

ث) جین ها

در کتاب مقدّس جین ها آمده است: به هنگامی که فساد و انحطاط و تباهی جهان

را فراگیرد، شخص کاملی که او را »تیر تنگر« )نوید دهنده( گویند، ظهور کرده و

تباهی را از بین می برد و پاکی و صافی را از نو برقرار می سازد.

ج) بَرَهْمائیان

در کتب مقدسه برهمائیان از ظهور »ویشنو« نویدهای فراوانی است. »ویشنو« در

میان مردم ظاهر می گردد و از همه کس قوی تر و نیرومندتر است.

در »ریک« آمده است، »ویشنو« در یک دست شمشیری به مانند ستاره دنباله دار

و در دست دیگر، انگشتری درخشنده دارد، هنگام ظهور وی خورشید و ماه تاریک خواهد شد و زمین خواهد لرزید.

خ) چینیان

در »مهابارات« یک فصل تمام به »کریشنا« اختصاص داده شده است

و »بهگورگیتا« شرح و بسط همان فصل است. در »مهابارات« پس از تقدیس فراوان از »کریشنا« چنین آمده است »کریشنا ظهور کرده و جهان را نجات می دهد.«

ح) بودائیان

بودائیان نیز مسئله انتظار را مطرح کرده اند و شخص مورد انتظار آن ها، بودای

ص:32

پنجم است. روشن است که این بشارات و اشارات و انظارها و موعود و تعابیر،

متناسب با فرهنگ خود آن اقوام است؛ مثلاً در دین زرتشتی »سوشیانت؛ پیروزگر« و در آیین هندوها »آواتارا« و در بودایی »بودای پنجم« گفته می شود.

د) تورات

در »تورات« نوید مصلحی را می دهد که در آخرالزّمان ظهور کرده و جهان را پر از

عدل و داد می کند.

در »سفر تکوین« از دوازده امامی که از نسل »اسماعیل« پیامبر به وجود می آیند،

این گونه سخن گفته شده است »و در حقّ اسماعیل تو را شنیدم، اینک او را برکت داده ام، و او را بارور گردانیده، به غایت زیاد خواهم نمود و دوازده سرور تولید خواهم نمود و او را امّت عظیم خواهم نمود.«

در تورات و دیگر کتاب های مندرج »عهد عتیق« در این باره سخن بسیار و فراوان

آمده است که به نمونه کوتاه آن بسنده می کنیم.

حمزة بن حمران از سالم أشل نقل می کند: شنیدم اباجعفر محمّد بن علی باقر علیهمالسلام فرمود: موسی بن عمران به سفر اول )تورات( به آن چیزهایی که

خداوند به قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه الشریف عطا خواهد نمود، نگریست و گفت:خدایا مرا »قائم آل محمّد« قرار بده! به او گفته شد: او از ذرّیه »احمد« است.

سپس به سفر دوّم نگاه کرد و مانند آن را دید، خواهش خود را تکرار کرد، باز

همان جواب را شنید، پس سفر سوم را، باز همان دید و همان شنید.

ذ) اشعیای نبی

در کتاب این پیامبر می خوانیم »مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد، گرگ با

برّه سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و ...در تمامی کوه مقدّس من، ضرر و فسادی نخواهد بود، چرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد.

ص:33

ر) دانیال نبی

در کتاب این پیغمبر نیز می خوانیم که خداوند خطاب به حضرت دانیال

می فرماید: «و در آن زمان میکائیل، امیر عظیمی که از پسران قوم تو )قائم( است،

خواهد برخاست و ... بسیاری از آنان که در خاک زمین خوابیده اند، بیدار خواهند شد. بسیاری از آنان که مردم را به راه عدالت رهبری می نمایند تا ابدالابد مانند

ستارگان خواهند بود. امّا تو ای دانیال! کلام را مخفی دار و کتاب را تا آن زمان مُهر

کن، بسیاری به سرعت تردّد خواهند کرد... خوشا به حال آنان که انتظار کشند.

ز) حبقوق نبی

در کتاب او آمده است »اگرچه تأخیر نماید، امّا منتظرش باش؛ زیرا که البتّه

خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد...بلکه جمیع امّت ها را نزد خود جمع می کند

و تمامی قوم ها را برای خود فراهم آورد.

س) زبور

در »مزامیر« حضرت داود نوشته شده است: «... وامّا خداوند صالحان را

تأیید می کند... صالحان وارث زمین خواهند بود و در آن همیشه ساکن خواهند

شد.«

اینک متن زبور »... شریران منقطع و امّا منتظران خداوند، وارث زمین خواهند

شد، هان بعد ازاندک زمانی، شریری نخواهد بود، در مکانش تأمل خواهی کرد

و نخواهد بود؛ و امّا حلیمان وارث زمین خواهند شد..؛ زیرا که بازوان شریر شکسته

خواهد شد، و امّا خداوند صالحان را تأیید می کند و روزهای کاملان را می داند

و میراث آن ها خواهد بود تا ابدالاباد.

و در جای دیگر می فرماید: «قوم ها را به انصاف، داوری خواهد کرد، آسمان

ص:34

شادی کند و زمین مسرور گردد، دریا و پریان غرّش نماید، صحرا و هرچه در آن

است به وجد آیند، آن گاه تمام درختان جنگل، به حضور خداوند، ترنّم خواهند

کرد؛ زیرا وی برای داوری جهان می آید و رُبع مسکون را به انصاف، داوری

خواهد نمود.

ش) انجیل

از جمله کتاب هایی که در آثار مسیحیّت بشارت ظهور آمده است، چنین است:

1 انجیل متّی » آماده باشید! چون در ساعتی که گمان ندارید، پسر انسان می آید

و امّا آن روز و ساعت را احدی، حتّی فرشتگان نیز، نمی داند«.

2 لوقا

3 مرقس

4 بُرنابا

5 مکاشفات یوحنّا

بیشتر نویدهای انجیل، به تعبیر »پسر انسان« آمده است که این تعبیر طبق نوشته

»مستر هاکس« آمریکایی، بیش از هشتاد بار در انجیل و ملحقات آن )عهد جدید(

تکرار شده است که سی مورد آن با حضرت عیسی قابل تطبیق است و پنجاه

مورد دیگر آن از نجات دهنده ای سخن می گوید که در آخرالزّمان ظهور خواهد کرد،

عیسینیز با او خواهد آمد و او را جلال خواهد داد، و اینک چند مورد از اناجیل.

1 او مردم را به اجرای عدالت ملزم می نماید، و زمین را از ظلم و ستمی که آن را

فرا گرفته، پاک خواهد نمود و او مورد تأیید خداست و هر کاری را با اراده الهی

انجام داده، و بنده واقعی خدا و هدایت کننده به جمیع راستی هاست.

2 هم چنان که برق از شمشیر ساطع شده است، به مغرب ظاهر می شود. ظهور

»پسر انسان« نیز چنان خواهد شد... آن گاه علامت »پسر انسان« در آسمان

ص:35

پدیدار گردد و در آن وقت، جمیع طوایف زمین سینه زنی می کنند و »پسر انسان« را ببینند که بر ابرهای آسمان، با قوّت و جلال می آید، امّا از آن روز و ساعت هیچ کس اطّلاع ندارد، حتّی ملایکه آسمان...لهذا شما نیز حاضر باشید؛ زیرا در ساعتی که گمان نبرید »پسر انسان« می آید.

3 در آن وقت، فرشتگان خود را از جهات اربعه، از انتهای زمین تا به اقصای

فلک، جمع خواهند شد... ولی از آن روز و ساعت، غیر از پدر، هیچ کس اطّلاع

ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر، پس برحذر باشید و بیدار شوید و دعا کنید،زیرا نمی دانید که آن وقت کی می شود.

4 کمرهای خود را بسته، چراغ های خود را افروخته بدارید...خوشا به حال آن

غلامانی که آقای ایشان، چو آید، ایشان را بیدار یابد...سپس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبرید، »پسر انسان« می آید.

5 در آن زمان، مؤمنان غریب و دینداران، کم خواهند بود، تا این که به جز

اندکی از آن ها، همگی از رحمت و فرج الهی مأیوس خواهند شد. دیگر امید نجات از بین خواهد رفت، به گونه ای که از بسیاری فتنه و فساد که آن ها را احاطه خواهد کرد، گمان می برند که خداوند دیگر یاری شان نخواهد نمود. تا این که خداوند پس ازیأس و نومیدی به وسیله شخصی از نسل پیغمبرشان احمد، از جایی که هیچ امیدی ندارند، ظاهر شده و آن ها را دریافته و نجاتشان می دهد و ناراحتی های گذشته ایشان را جبران کرده و درمی یابد که فرشتگان و آسمان ها و زمین و هرچه در آن است از چرندگان و پرندگان و خلایق بر او درود می فرستند.

زمین، برکت و گنج ها و زینت های خود را در اختیار او قرار می دهد. بلایاو بیماری ها و گرفتاری ها برداشته می شود. امنیّت در همه جا بر قرار می شود، زهر

و نیش و چنگال از تمامی حیوانات برکنده می شود. به صورتی که دختران خرد سال با افعی ها بازی می کنند و شیران درنده و گرگ ها با هم می گردند و در میان گاوهاو گوسفندها شبانی می کنند؛ حق تعالی سبحانه، او را بر جمیع ادیان غالب می کند؛ کلیدهای أقالیم را تا منتهای چین در دست گیرد؛ در روی زمین کسی نمی ماند، مگراین که به دین حقّی که خداوند از آدم تاخاتم خواسته است، در آید.

ص:36

6 حالا بدانید که محمّد بدون نسل نیست و او است خاتم پیغمبران و وارث آنان و آخر ایشان که حشر برای امّت او خواهد بود؛ هرچه در زمین است، می میرد و

آن که باقی می ماند و وارث زمین است، فقط خداست؛ آن »پادشاه صالح« که بیان گردید، از ذرّیّه اوست و می دانید که او مالک شرق و غرب عالم خواهد بود؛

خداوند با دین »حنیفیّة ابراهیمیّة« که نفی شرک است، او را به تمامی ادیان غالب خواهد ساخت.

7 گفتند: ما و تو شک نداریم و می دانیم حجّت خدا از میان نخواهد رفت، این

حکمی است که حق تعالی مقرّر کرده است، تا شب و روز می باشد، دنیا از حجّت خالی نمی ماند، حتّی )اگر در روی زمین( دو نفر بمانند، باید یکی بر دیگری حجّت شود؛ ما هم پیش از این خیال می کردیم »محمّد« همان »حجّت الهی« است و او این دین را برپا خواهد داشت؛ امّا وقتی که خدا اولاد ذکور او را برد و عقیم کرد )برمایقین آمد که( پیغمبری که ما انتظارش را می کشیدیم، او نیست؛ زیرا »محمّد« بدون نسل است و از کتاب های الهی فهمیده ایم که آن پیغمبر و خاتم الأنبیا بدون نسل نخواهد بود و می دانیم که اسم آن پیغمبر از اسم »محمّد« منشق شده و »أحمد« نام دارد و همان است که »مسیح« به ما خبر داده است؛ او پایان دهنده انبیا و بعد از او »فرزند قاهرش« پادشاه عالم خواهد شد که همه جهانیان را به سوی دین حقّ سوق خواهد داد؛ بادست او این جریان ها انجام نخواهد یافت، بلکه از ذریّه و عقب او،کلّ روی زمین و هر چه در آن است از خشکی و دریا مالک آن خواهد شد، و به تمامی شهرها بدون معارض مسلّط خواهد شد و حال همه علمایی که تمامی انجیل را از حفظ بر این مدّعا می دانند، شاهدند؛ ما هم از پیش، این سخنان را بر وجه کامل گفتیم و به تازگی نیز بیان کردیم که نیازی به تکرار آن نمی بینیم.

8 حضرت آدم باز نظر کرد و در آخر این انوار، نوری را دید که مانند »ستاره

صبح« بر جهانیان می درخشید، خداوند )به آدم( فرمود: به برکت این بنده

سعادتمند خود )دَرِ رحمت خود را بر بندگان( می گشایم و به برکت او مشقّت

ستم ها و عقوبت ها را، از جهانیان بر می دارم و به سبب او زمین را بعد از آن که از

ظلم و ستم و قساوت و تزلزل پر شده است، از نور و رحمت خود پر خواهم کرد.

ص:37

9 ... تا به »حضرت مهدی صاحب الأمر« رسید! فرمود: این نور من است که به

سبب او، رحمت خود را بر خلایق می گسترانم و با او دین خود را ظاهر می سازم

و به وسیله او بندگانم را هدایت خواهم کرد، پس از آن که از فریاد رسی من مأیوس خواهند شد. پس در آن حالت حضرت ابراهیم بر آن ها صلوات فرستاد و گفت: ربّ صلّ علی محمّد و آل محمّد، پروردگارا! بر محمّد وآل او درود فرست، چنان که آن ها را برگزیده و خالص گردانیده ای، خالص گردانیدنی نیکو.

»قرآن« می فرماید: «ما در زبور بعد از »ذکر« نوشتیم، صالحان وارث زمین خواهند

شد«خلاصه این که همه ادیان و مذاهب معتقدند که در پایان هر دوره ای از تاریخ،»بشر« از لحاظ معنوی و اخلاقی، رو به انحطاط می رود و چون طبعا و فطرتا در حال هبوط و دوری از مبدأ و رو به پایین در حرکت است، نمی تواند به خودی خود، به این سیر نزولی و انحطاط معنوی و اخلاقی خاتمه دهد؛ پس ضرورت دارد که روزی یک مصلح و رهایی بخش و نجات دهنده جهانی، این جهان را از زیر ستم و جنایت و خیانت و... نجات دهد.

مطالبی که در این رابطه، ذکر شد نمونه هایی از مطالب فراوان در آن کتاب ها بود

که آوردیم.

ص) سخنان کاهنان

صحبت هایی در تاریخ درباره امام قائم پیش از تولّد رسول خدادر میان»کاهنان« وپیشگویان، ثبت شده است. برای نمونه، یکی از آن ها را قبلا از سطیح کاهن، نقل کردم و باز گفتار دیگر را از بحارالأنوار، می آوریم تا مطّلع شویم که به جز

صاحبان ادیان و ملل مختلف جهان، فرقه های دیگری نیز بودند که جریان ظهور آن حضرت را، برای مریدان و پیروان خود تشریح نموده و نوید داده اند.

امام قائم عجّل اللّه فرجه الشریف در باور سنّیان

روایاتی که پیرامون نهضت جهانی حضرت بقیّة اللّه الأعظم أرواحنا لتراب

ص:38

مقدمه الفداء در منابع معتبر اهل تسنّن آمده است دست کمی از روایات شیعیان ندارد، و حتّی در »صحاح ششگانه« ای که صحیح ترین کتب اهل سنّت است، در باب های مختلف، روایات مربوط به قائم عجّل اللّه فرجه الشریف آورده شده است.

1 صحیح بخاری: کتاب الأحکام و باب نزول عیسی بن مریم .

2 صحیح مسلم: باب الفتن، اشراط السّاعة، و باب نزول عیسی بن مریم

3 سنن ابن ماجة: باب خروج المهد .

4 سنن ابی داود در کتاب المهدی.

5 سنن ترمذی باب ما جاء فی المهدی.

در مسند احمد بن حنبل، پیشوای حنبلی ها و دیگر سنن و جوامع اهل تسنّن،

روایات حضرت مهدی مشروحا آمده است.

الف) روایات چند از اهل سنّت

در این جا یاد آوری این نکته لازم است که در کتاب های اهل سنّت به غیر از

این که روایات کلّی در خصوص »مهدی موعود« آوردهاند، به اوصاف

و خصوصیات آن حضرت نیز پرداخته اند.

مثلاً در سی و پنج کتاب از دانشمندان آنان تصریح کرده اند که آن حضرت، فرزند

بلافصل امام حسن عسکری می باشد.

و در روایات متعدّد، اوصاف و نشانه های آن حضرت را آورده اند، برای اطّلاع

بیشتر چند حدیث نبوی از کتاب های آنان، می آوریم:

1 -لاتذهب الدنیا حتّی یملک العرب، رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی؛

دنیا از بین نمی رود تا آن که مردی از اهل بیت من، عرب را مالک شود و نام او

مساوی نام من است.

2 -لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم، لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّی یلی رجل من أهل بیتی

یواطیء اسمه اسمی؛ اگر از عمر دنیا بیش از یک روز باقی نمانده باشد، البتّه

ص:39

خداوند آن روز را طولانی می کند تا مردی از اهل بیت من که همنام من است،

رهبری( آن را به دست گیرد.«

3 -لاتقوم الساعة حتّی یلی رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی؛ قیامت به

پا نمی شود تا مردی از اهل بیت من که نامش مساوی نام من است، به ولایت آن

برسد.

4 -لاتنقضی الأیّام ولایذهب الدهر حتّی یملک العرب، رجل من أهل بیتی یواطیء

اسمه اسمی؛ روزها منقضی نمی شود و روزگار نمی گذرد تا مردی از اهل بیت من

که همنام من است، رهبری آن رابه دست می گیرد.«

5 -یخرج رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی وخلقه خلقی فیملأها قسطا

وعدلاً؛ مردی از اهل بیت من خروج می نماید که همنام من و اخلاقش، اخلاق

من است، و زمین را پر از عدل و داد می کند.«

6 لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم واحد، لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّی یبعث رجلاً اسمه

اسمی؛ اگر از عمر دنیا بیش از یک روز باقی نماند، خداوند آن را طولانی می کند

تا مردی را بر انگیزد که هم نام من است.

7 -یلتفت المهدیّ وقد نزل عیسی بن مریم کأنّما یقطر من شعره الماء، فیقول

المهدیّ: تقدّم صلّ بالناس، فیقول: انّما أقیمت الصلوة لک، فیصلّی خلف رجل من

ولدی؛مهدی ملتفت می شود که عیسی بن مریم فرود آمده است؛ مانند این که از

موهایش، آب می چکد. مهدی به او می گوید: جلو ایستاده برای مردم نماز بخوان.

می گوید: یقینا نماز به خاطر تو اقامه شده است، پس پشت سر مردی از اولاد من،نماز می گذارد.«

8 -منّا الّذی یصلّی عیسی بن مریم خلفه؛ از ماست کسی که عیسی بن مریم

پشت سرش نماز می خواند.

9 -لاتقوم الساعة حتّی یملک رجل من أهل بیتی القسطنطنیة وجبل الدیلم، ولو

لم یبق إلاّ یوم، لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّی یفتحها؛ قیامت برپا نمی شود تا مردی از

اهل بیت من بر »قسطنطنیه« و »کوه دیلم« غالب شود و اگر بیش از یک روز )از

ص:40

عمردنیا( نماند، خداوند آن یک روز را به قدری بلند می کند تا دنیا را فتح نماید.«

10 -انّ خلفائی واوصیائی وحجج اللّه علی الخلق بعدی، الإثنا عشر اوّلهم علیٌ

وآخرهم المهدی؛ جانشینان و اوصیای من و حجّت های خدا بر مردم بعد از من

دوازده نفرند اولشان علی و آخر آن ها مهدی است.«

11 -المهدیّ طاوس أهل الجنّة؛ مهدی طاوس اهل بهشت است.«

12 -یکون من بعدی اثناعشر أمیرا، کلّهم من قریش؛ بعد از من دوازده امیراست همگی از قریش می باشد.

13 -المهدیّ منّا یختم الدین کما فتح بنا؛ مهدی از ما است و دین را به پایان

می برد آن گونه که با ما )آغاز کرد و( گشود.

14 سلمان فارسی گوید: بر رسول خدا وارد شدم، دیدم حسین بن علی روی ران اوست، دو چشم او را می بوسد و به دهانش بوسه می زند و می گوید: «أنت

سیّد بن سیّد، أخو سیّد، أنت إمام ابن إمام أخو إمام، أنت حجّة أخو حجّة وأنت أبو حجج تسعة، تاسعهم ق آئمهم؛ تو آقایی و فرزند آقا و برادر آقایی، تو امام و فرزند امام

و برادر امامی، تو حجتی و برادر حجّت و پدر نُه حجّت، و نهمی آن ها قائم

آن هاست.«

15 -حافظ جعانی با سند خود از امام زین العابدین فرمود: نحن فلک الجاریة

فی اللجج یأمن من رکّبها ویغرق من ترکها، وإنّ اللّه تبارک وتعالی أخذ میثاق من یحبّناوهم فی أصلاب آب آئهم، فلایقدرون علی ترک ولایتنا لأنّ اللّه عزّوجلّ جبلتهم علی ذلک؛ ماییم کشتی های جریان یافته در دریاها )و طوفان ها(، هر کس به آن سوار

شود در امان است و ترک کننده آن غرق می شود. خدای تبارک و تعالی پیمان

دوستداران ما را أخذ کرده، در حالی که آنان در صلب های پدران خود بودند.

پس قادر نیستند ولایت ما را ترک نمایند؛ زیرا خدای عزّ وجلّ محبّت ما را در فطرت آن ها قرار داده )و خمیره وجود آن ها را با ولایت ما عجین کرده( است...«

16 شیخ حموینی در فرائد السمطین از سلیمان بن اعمش از امام علی بن

حسین علیهما السلام فرمود: «... نحن أمان لأهل الأرض کما أنّ النجوم أمان لأهل

السمآء، وبنا یمسک السماء أن تقع علی الأرض إلاّ بإذنه، وبنا ینزّل اللّه الغیث

ص:41

وتنشرالرحمة وتخرج برکات الأرض، ولولا ما علی الأرض منّا لساخت بأهلها. ثمّ قال:

ولم تخل الأرض منذ خلق اللّه آدم7 من حجّة اللّه فیها، إمّا ظاهر مشهور أو غائب مستور، ولاتخلوالأرض إلی أن تقوم الساعة من حجّة فیها، ولولا ذلک لم یُعبد اللّه...؛ ماییم سبب امنیّت برای اهل زمین، آن گونه که ستارگان امان اهل آسمان هایند و با ما آسمان از فرو ریختن نگه داشته می شود، مگر به اذن خدا و به سبب ما خداوند باران را نازل و رحمتش را پخش و برکات زمین را بیرون می آورد.

اگر کسی از ما نبود ، زمین اهلش را فرو می برد! سپس فرمود: زمین از زمان خلقت

آدم از حجّت خالی نمانده است و حجّت، یا ظاهر و مشهور بوده و یا غایب و

مستور و زمین تا روز قیامت خالی از حجّت نخواهد ماند ، اگر این نبود خدا پرستش نمی شد...«

17 مأمون در ضمن نامه ای جواب مفصّلی به خویشان و اقربای خود نوشت: «..

ثمّ نحن وبنوعلیّ کنّا یدا واحدة حتّی قضی اللّه الأمر إلینا، ضیّقنا علیهم قتلناهم أکثرمن قتل بنی أمیّة إیّاهم. هیهات! إنّه من یعمل مثقال ذرّة شرّا یره. هیهات! ما لکم إلاّ

السیف یأتیکم الحسینی الثائر، فیحصدکم حصدا ویحصد السفیانی المرغم الق آئم المهدیّ، وعند ق آئم المهدیّ تحقن دمائکم...؛ سپس ما و فرزندان علی7 یک دست )ومتّحد( بودیم تا قضای الهی سلطنت را به سوی ما کشاند، ما )زندگی دنیا را( به آن ها تنگ گرفتیم و بیش از بنی امیّه ایشان را به قتل رساندیم. هیهات! هرکس

کوچک ترین عمل شّری نماید جزایش را می بیند.

هیهات! برای شما نخواهد بود، مگر شمشیر »حسینی«. انقلابی می آید، پس

شمارا درو می کند درو کردنی و قائم مهدی، سفیانی را نیز درو می نماید و نزد او

پوزه اش را به خاک می ماند، خون شماها محفوظ می ماند...«

از این نامه مأمون و سخنان جدّش منصور درباره قائم و اخبار زیادی از این

قبیل، معلوم می شود که مسأله حضرت مهدی موعود از مسایل جا افتاده

و مسلّمات و مورد قبول آن زمان بوده است.

18 ابن حجر در کتاب الصواعق المحرقة می گوید: «... لو لم یکن فی الآتین أی

فی نسل علیّ وفاطمة إلاّ الإمام المهدیّ لکفی؛ اگر کسی در آینده از نسل علی

ص:42

و فاطمه نبود، مگر امام مهدی، کفایت می کرد.«

19 ابی سعید خدری گوید: رسول خدا بالای منبر فرمود: «إنّ المهدیّ من

عترتی من أهل بیتی یخرج فی آخرالزمان، تنزل له السماء قطرها وتخرج له الأرض بذرها، فیملأ الأرض عدلاً وقسطا کما ملأها القوم ظلما وجورا؛ مهدی از عترت من واز اهل بیتم است که در آخرالزّمان خروج می کند. آسمان قطراتش را به او فرو

می ریزد و زمین تخم هایش را می رویاند. پس زمین را از عدل و قسط لبریز می نماید،آن گونه که از ستم و بیداد پر شده است.«

20 زرّبن حبیش از عبد اللّه بن مسعود گفت: رسول خدا فرمود: «لایذهب الدنیا

حتی یلی أمّتی رجل من أهل بیتی یقال له: المهدیّ؛ دنیا پایان نمی یابد تا این که زمام

امور امّتم را مردی از اهل بیت من به دست گیرد که به او مهدی گفته می شود.«

چند سال قبل شخصی به نام ابومحمّد از کشور »کنیا« سؤالی درباره ظهور مهدی

منتظر از »رابطة العالم الإسلامی« که از متنفذترین مراکز مذهبی حجاز و مکّه است، کرد. دبیر کل رابطة، محمّد صالح القزّاز در پاسخی که برای او فرستاده است، ضمن تصریح بر این که »ابن تیمیة« مؤسس مذهب »وهّابی ها« نیز احادیث مربوط به ظهورمهدی را پذیرفته، متن رساله کوتاهی را که پنج تن از علمای معروف فعلی حجاز دراین زمینه تهیه کرده اند، برای او ارسال داشته است.

در این رساله پس از ذکر نام حضرت مهدی و محل ظهور او؛ یعنی مکّه چنین

می خوانیم: ... به هنگام ظهور، فساد و کفر و ستم، جهان را فرا می گیرد، خداوند به وسیله او، جهان را پر از عدل و داد می کند، همان گونه که از ظلم و ستم پرشده

باشد.

او آخرین خلفای راشدین دوازده گانه است که پیامبر خبر آن ها را در کتب

صحاح داده است. احادیث مربوط به مهدی را بسیاری از صحابه پیامبر نقل

کرده اند، از جمله عثمان بن عفان، علیّ بن ابی طالب، طلحة بن عبیداللّه،

عبدالرحمن بن عوف، عبداللّه بن عباس، عمار بن یاسر، عبداللّه بن مسعود، ابو

سعید خدری، ثوبان، قزة بن اساس مزنی، عبداللّه بن حارث، ابوهریره، حذیفة بن یمان، جابربن عبداللّه، ابوامامه، جابر بن ماجد، عبداللّه بن عمر، انس بن مالک،

ص:43

عمربن حصین، و ام سلمة. این ها بیست نفر از کسانی هستند که روایات »مهدی« را نقل کرده اند و غیر از ایشان، افراد دیگری نیز وجود دارند.

سخنان فراوانی نیز از خود صحابه نقل شده است که در آن بحث از ظهور »مهدی« شده که آن هارا نیز می توان در ردیف روایات پیامبر قرار داد؛ زیرا این

مسأله از مسایلی نیست که بتوان با اجتهاد، چیزی پیرامون آن گفت، بنابراین ایشان نیز مطلب را از پیامبر شنیده اند.

سپس اضافه می کند هم احادیث بالا که از پیامبر نقل شده و هم شهادت

و گواهی صحابه در این جا در حکم حدیث است، این احادیث در بسیاری از کتب معروف اسلامی، و متون اصلی، اعم از سنن و معاجم و مسانید آمده است که ازجمله آن ها کتب ذیل میباشند:

سنن ابو داود، سنن ترمذی، ابن ماجه، ابن عمرو الدانی، مسند احمد، ابن

یعلی، بزار، صحیح حاکم و معاجم طبرانی، )کبیر و متوسط(، رویانی، دار قطنی،

ابونعیم در »اخبار المهدی«، خطیب در تاریخ بغداد، ابن عساکر در تاریخ دمشق،

و....

سپس اضافه می کند که بعضی از دانشمندان در این زمینه کتاب های مخصوص

تألیف کرده اند از جمله، ابونعیم در »اخبارالمهدی«، ابن حجر هیثمی در »القول

المختصر فی علامات المهدی المنتظر«، شوکانی در »التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظر، والدجال، والمسیح«، اوس عراقی مغربی در »المهدی«، ابوالعباس بن

عبدالمؤمن المغربی در »الوهم المکنون فی الردّ علی ابن خلدون« و آخرین کسی که در این زمینه بحث مشروحی نگاشته، مدیر دانشگاه اسلامی مدینه است که در

چندین شماره مجله دانشگاه مزبور در این مضمون، بحث نموده است.

عدّه ای از بزرگان دانشمندان قدیم و جدید اسلام نیز در نوشته های خود تصریح

کرده اند که احادیث در زمینه »مهدی« در سر حدّ تواتر است )وبه هیچ وجه قابل

انکار نمی باشد( از جمله السّخاوی در »کتاب فتح المغیث«، محمّد بن احمد

السناوینی در »شرح القصیدة«، ابوالحسن الأبری در »مناقب الشافعی«، ابن تیمیة درکتاب »فتاوایش«، سیوطی در »الحاوی«، اوس عراقی در تألیفی در زمینه

ص:44

»مهدی«،شوکانی در »التوضیح فی تواتر ماجاء فی المنتظر«، محمّد جعفر کنانی در »نظم المتناثر«، ابوالعباس بن عبدالمؤمن در »الوهم المکنون...«.

تنها ابن خلدون است که خواسته، احادیث مربوط به مهدی را با احادیث بی

اساس و مجعولی مانند : «لامهدیّ الاّ عیسی« مهدی جز عیسی نیست، مورد ایرادقرار دهد.

البتّه بزرگان پیشوایان و دانشمندان اسلام گفته اورا رد کرده اند، به خصوص

»ابن عبدالمؤمن« در ردّ گفتار او کتاب ویژه ای نوشته است که از سی سال قبل در

شرق و غرب انتشار یافته است.

حفّاظ احادیث و دانشمندان بزرگ احادیث نیز تصریح کرده اند که احادیث

مهدی مشتمل بر احادیث »صحیح« و »حسن« است و مجموع آن »متواتر« می باشد؛

بنابراین اعتقاد به ظهور مهدی )برهرمسلمانی( واجب است و این جزء عقاید اهل سنّت و جماعت محسوب می شود و جز افراد نادان و بی خبر یا بدعت گذار، آن راانکار نمی کند.

به عقیده ما، بحث فوق چنان روشن است که نیاز به هیچ گونه توضیح اضافی

ندارد. با این حال، آیا کسانی که می گویند، عقیده به ظهور مهدی، یک فکر وارداتی است، در اشتباه بزرگی نیستند؟!

در این جا لازم می دانیم که چند گفتار دیگر از چند نفر از علمای معروف اهل

سنّت بر آن چه گذشت بیافزاییم.

1 دانشمند معروف، شیخ منصور علی ناصف نویسنده کتاب »التّاج« و »الجامع

الاصول« می نویسد: در میان علمای گذشته و حال مشهور است که سرانجام، مردی از اهل بیت پیامبر ظاهر می شود که برتمام کشورهای اسلامی مسلّط می گردد

و مسلمانان از او پیروی می کنند و در میان ایشان عدالت را اجرا می نماید و دین راتقویت می کند، احادیث »مهدی« را بسیاری از بزرگان صحابه و محدّثین نقل

کرده اند و... کسی که هم چون ابن خلدون آن ها را ضعیف شمرده، خطا کرده است.

ص:45

2 خود »ابن خلدون« هم که در مخالفت با احادیث مهدی معروف است،

نتوانسته شهرت احادیث مهدی را در میان همه دانشمندان اسلام انکار کند؛ آن جاکه می گوید: در میان مسلمانان در تمام اعصار و قرون این چنین مشهور بوده است که در آخرزمان، مردی از اهل بیت ظهور می کند که آیین اسلام را تأیید کرده

و عدالت را آشکار می سازد و مسلمانان از او پیروی می کنند.

3 محمّد شبلنجی دانشمند معروف مصری در کتاب »نورالأبصار« می نویسد:

در اخبار متواتری از پیامبر آمده است که »مهدی« از خاندان او است او همه زمین را پر از عدل خواهد کرد.

4 شیخ محمّد صبّان در کتاب »اسعاف الرّاغبین« چنین می گوید: اخبار متواتری

که از پیامبر اکرم نقل شده است که گواهی می دهد »مهدی« )سرانجام( قیام

می کند و او از خاندان پیامبر است و زمین را پر ازعدل و داد خواهد کرد.

5 ابن حجر در کتاب »الصواعق المحرقة« از ابوالحسن آمری چنین نقل می کند:

اخبار متواتر و فراوانی از پیامبر نقل شده که سرانجام »مهدی« ظهور می کند و از

اهل بیت پیامبر است و... زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.

6 نویسنده کتاب »التّاج« پس از اشاره به کتاب )شوکانی( عالم معروف اهل سیه

و آله نّت که تمام آن پیرامون تواتر احادیث مربوط به »مهدی« و خروج دجال و بازگشت مسیح است، بحث مشروحی در زمینه تواتر احادیث مربوط به »مهدی« داردکه می گوید: «هذا یکفی لمن کان عنده ذرّة من الإیمان وقلیل من الإنصاف« آن چه که گفته شد برای کسانی که یک ذرّه ایمان و کمی انصاف دارند، کافی است.

دانشمند معاصر آقای علی دوانی در کتاب »دانشمندان عامّه ومهدی موعود«

اسامی 100 نفر از بزرگان اهل سنّت را نقل کرده که در کتاب های خود به ولادت

حضرت ولی عصر اعتراف کرده است و او را فرزند بلافصل امام حسن عسکری

دانسته اند.

اعتقاد به منجی در ادیان و مذاهب مختلف

ص:46

یهودیان و مسیح موعود

یهودیان معتقدند که عیسایی ظهور خواهد کرد که البته با عیسای مسیحیان

متفاوت است .آن گونه که بررسیها نشان میدهد، پیش از اسارت قوم یهود و

آوارگی آنان توسط آشوریان، اندیشه ظهور منجی در ادبیات مذهبی، غیر مذهبی،اساطیر و افسانه ها و روایات مکتوب و شفاهی بنی اسرائیل جایی نداشته است.

تنها در سده دوم پیش از میلاد بود که ظهور نجات بخشِ قوم خدا در اذهان و افکار یهود توسعه یافت و دانیال نبی به دنبال رنج های پیاپی قوم یهود، پایان زجرها را نوید داد: «و در ایام این پادشاهان، یهوه خدای آسمان ها سلطنتی را که تا ابد جاوید میماند، بر پا خواهد نمود و این سلطنت به قومی دیگر غیر از بنی اسرائیل منتقل نخواهد شد، بلکه تمامی آن سلطنت ها را خرد کرده، مغلوب خواهد ساخت وخودش برای همیشه پایدار و جاودان خواهد ماند، دانیال نبی، باب دوم، آیه 44).

اشعیای پیامبر نیز در پیشگوییهای خود مژده آمدن مسیح را داد و گفت: «برای ما

ولدی و پسری بخشیده میشود که سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قادر و پدر سرمدی و سرور و سلامتی خوانده خواهد شد.

ترقی سلطنت و سلامتی او را بر کرسی داوود و بر کشور وی پایانی نخواهد بود، تا آن که انصاف و عدالت را برای همیشه استوار سازد ،کتاب اشعیا، باب 8 6 : 9) .

البته شایان توجه است که قوم یهود به عنوان مردمی دیندار همواره به آینده

خویش امیدوار بودند و این عبارت کتاب مقدس میان یهودیان رایج بود که: «اگر چه ابتدایت صغیر بود، عاقبت تو بسیار رفیع گردد، ایوب، باب 7 : 8.) با این وجود آنان پس از نخستین ویرانی شهر قدس، همیشه در انتظار رهبر الهی، قدرتمند و پیروزی آفرین بودند تا اقتدار و شکوه »قوم برگزیده« را احیا کند. یهودیان بر مبنای آنچه درزبور داوود آمده بود خود را وارثان به حق خداوند میپنداشتند. در زبور آمده

است: «زیرا که شریران منقطع خواهند گشت و متوکلان به خداوند وارث زمین

خواهند شد. هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود اما حکیمان )صالحان(

ص:47

وارث زمین خواهند گشت و میراث آن ها خواهد بود تا ابد الآباد. زیرا متبرکان

خداوند وارث زمین خواهند شد و ملعونان وی منقطع خواهند گشت ،زبور داوود،باب 37: نک به مجموع آیات 9، 18، 28، 29.) .

این اندیشه وقتی با پیش گوییهای صریح اشعیا در هم آمیخت، نیرو و امیدی

تازه در رگ های یهود جریان یافت. ایشان کلام اشعیا را در حافظه خود به خوبی

حفظ کردند و آن را دستمایه عشق به آینده ای روشن و افتخارآمیز قرار دادند، آنجاکه میگوید: «نهالی از تنه، یَسّی )پدر داوود( بیرون آمده، شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، یعنی روح حکمت و فهم وروح مشورت و روح معرفت و ترس از خداوند، خوشی او در ترس از خدا خواهدبود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوش های خویش تنبیه نخواهد نمود، بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود. جهان را به عصای دهان خویش زده،شریران را به نفخه لب های خود خواهد کشت. کمربند کمرش عدالت خواهد بود وکمربند میانش امانت.«

سپس اشعیا به گونه ای کنایه آمیز به صلح جهانی در آن دوران اشاره میکند و

ادامه میدهد: «گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابیدو گوساله و شیر و پرواری با هم و طفل کوچک آن ها را خواهد راند... طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفلِ از شیر باز داشته شده، دست خود را برخانه افعی خواهد گذاشت و در تمامی کوه مقدس من، ضرر و فسادی نخواهد کرد،زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آب هایی که دریا را میپوشانداشعیا، باب 9 1 :11.) .اما صفنیای پیامبر به نابودی رهبران دولت ها اشاره میکند وآن را مقدمه جهان شمولی دین یهود میداند. او میگوید: «به منظور گردآوری طوایف بشر بر یک دین حق، سلاطین دول مختلف را نابود کنیم. آن وقت برگردانیم به قوم ها لب پاکیزه را برای خواندن همگی به نام خدای و عبادت کردن ایشان به یک روش ،صفنیا، باب 9 8 : 3.) . یهودیان در طول تاریخ به این مسأله از دریچه ای مذهبی نگریسته، انتظار را یک وظیفه مقدس به شمار آورده اند، تنها پس

ص:48

از ورودصهیونیسم سیاسی به دنیای یهود بود که زاویه نگاه برخی یهودیان به این مسأله عوض گشت و تشکیل یک حاکمیت سیاسی را راهگشای »عصر مسیحا« دانستند.

هم اکنون صهیونیست ها با سوء استفاده از تغییر نگرش به وجود آمده خود را به

عنوان منتظران واقعی مسیحا معرفی کرده، در پایان مراسم سالگرد بنیانگذاری

رژیم اسرائیل )پنجم ماه ایّار عبری(، پس از دمیدن در شیپور عبادت، این گونه دعامیکنند: «اراده خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف او شاهد سپیده دم آزادی

باشیم و نفخ صور مسیحا گوش ما را نوازش دهد« .بیگمان طرز تلقی صهیونیسم از مقوله انتظار و ظهور منجی، یکی از بینش های چالش آفرین وبحران ساز فراروی

معتقدان به آخرالزمان میباشد. چرا که تکیه بیش از اندازه بر نژاد و قومیت، این

مکتب را دچار نوعی تمامیت خواهی غیر عادلانه نموده، ظرفیت های گفت و گو رااز آن گرفته است.

مسیحیان و بازگشت مسیح اندیشه بازگشت حضرت عیسی علیه السلام یکی از

باورهای جامعه مسیحیت را تشکیل میدهد.

این شوق و انتظار در بخش های قدیمیتر عهد جدید مانند رساله اول و دوم

پولس به تسالونیکیان به خوبی منعکس شده است، اما در رساله های بعدی مانندرساله های پولس به تیموتاو تیطس، همچنین رساله پطرس، به بعد اجتماعی مسیحیت توجه گشته است.این مسأله از آن جا ناشی میشد که با گذشت زمان پی بردند که بازگشت مسیح بر خلاف تصور آن ها نزدیک نیست، هر چند اقلیتی از آنان بر این عقیده باقی ماندند که عیسی به زودی خواهد آمد و حکومت هزار ساله خودرا تشکیل خواهد داد؛ حاکمیتی که به روز داوری پایان خواهد یافت.

از همین رو ازدیر باز گروه های کوچکی به نام هزاره گرا در مسیحیت پدید آمدند که تمام سعی وتلاش خود را صرف آمادگی برای ظهور دوباره عیسی در آخر الزمان میکنند.

البته وجود آیاتی در انجیل این حالت انتظار را تشدید میکند و با اشاره به عدم

تعیین وقت ظهور، آن را ناگهانی معرفی میکند. به عنوان مثال در انجیل متّا از

ص:49

زبان عیسی علیه السلام این گونه نقل شده است که: شما نمیتوانید زمان و موقع آمدن مرا بدانید؛ زیرا این فقط در ید قدرت خداست. هیچ بشری از آن لحظه »زمان ظهور«آگاهی ندارد؛ حتی فرشتگان، تنها خدا آگاه است مکاشفه، باب14:17 و

باب16:19)یا آن که در انجیل لوقا این چنین آمده است: «مسیح میگوید:

همیشه آماده باشید، زیرا که من زمانی می آیم که شما گمان نمیبرید لوقا، باب40:12..)

.روشن نگه داشتن چراغ انتظار در لابه لای انجیل به چشم میخورد، مثلا در انجیل آمده است: «کمرهای خود را بسته و چراغ های خود را افروخته بدارید. باید مانندکسانی باشید که انتظار آقای خود را میکشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند.

تا هر وقت آید و در را بکوبد، بیدرنگ برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد. پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که شما گمان نمیبرید، پسر انسان می آید،لوقا، باب40 35 : 12.)

مسیحیت ضمن تأکید بر غیر منتظره بودن بازگشت عیسی، هدف از این

بازگشت را ایجاد حکومتی الهی در راستای حکومت الهی آسمان ها ارزیابی

میکند.علاوه بر این ظهور مسیح را یگانه راه حل برای ادامه حیات و زندگانی بر

میشمرد.عیسی را منجی انسان ها و پادشاه پادشاهان معرفی میکند. وی بر اساس سخنان دانیال نبی سیستم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تربیتی و مذهبی جهان راعوض خواهد کرد و جهانی بر مبنای راه و روش خدا بنا میکند. مسیحیان همچنین برای ظهور حضرت عیسی بن مریم علاماتی قائل میباشند: «عنقریب بعد از آن آزمایش سخت، روزگاران خورشید تیره و تار میگردد و ماه نور خود را از دست

خواهد داد و ستارگان افول خواهند کرد و قدرت های آسمانی نیز به لرزه در خواهند آمد و سپس آثار و علائم ظهور آن مرد آسمانی اشکار خواهد شد و سپس تمامی قبائل زمین نگران و غمگین میگردند و آنگاه عیسی از ابرهای آسمان با جلال وشکوه و قدرت فرو خواهد آمد ،انجیل متا، باب 10 :6.)

ص:50

هندوئیسم و اندیشه انتظار

پیروان هندوئیسم مانند دیگر ادیان در اصل قیام نجات بخش انسان ها هیچ

تردیدی روا نمیدارند و در کتاب های گوناگون خود با صراحت از آن سخن به میان می آورند. در کتاب جوک یکی از کتب هندیان در رابطه با ویژگیهای مصلح چنین آمده است: «سر انجام دنیا به کسی برمیگردد که خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد. « و در جای دیگر »شاکمونی« پیامبر هندوها در کتاب خود نسبت منجی را به سید خلایق میرساند و ثمره قیام وی راخاطر نشان میسازد: «پادشاهی دنیا به فرزند سید خلایق دو جهان کشن بزرگوار تمام شود.

او کسی باشد که بر کوه های مشرق و مغرب دنیا حکم براند و بر ابرها سوار شود

و دین خدا یک دین شود و دین خدا زنده گردد. « یا آن که هدایت انسان ها را از

ویژگی حکومت وی دانسته و در کتاب »دداتک« این گونه می آورد: «دست حق درآید و جانشین آخر ممتاطا ظهور کند و مشرق و مغرب عالم را بگیرد و همه جا

خلایق را هدایت کند. « اما جالب آن جا است که هندوئیسم اگر چه به رفق، مدارا،فردگرایی و گریز از اجتماع مشهور است، اما در رابطه با قیام آخر الزمان، از واژه هایی همچون شمشیر، هلاکت شریران و... سود میبرد. هندوها رهبر آخرالزمان را با نام

کلکی و یکی از جلوه های دهگانه خدای حفظ کننده )ویشنو vishno میدانند و وی را این گونه ترسیم میکنند: «این مظهر ویشنو در انقضای کلی یا عصر آهن سوار براسبی سفید، در حالی که شمشیر برهنه درخشانی به صورت ستاره دنباله دار در

دست دارد، ظاهر میشود و شریران را هلاک میسازد و خلقت را از نو تجدید و

پاکی را رجعت میدهد.

این مظهر دهم در انتهای عالم ظهور خواهد کرد، اوپانیشاد، ص737.) اما آنچه

مهم است آن است که هندوئیسم به همین میزان پیشگویی بسنده کرده، به هیچ

عنوان در صدد مغلوب سازی اندیشه های رقیب برنیامده، از هندوئیسم یک اندیشه غالب و پیروز نمیسازد و آن را به صورت دینی جهان شمول که طاقتِ بر

ص:51

دوش کشیدن حکومت جهانی را دارد، معرفی نمیکند. در کتاب باسک از کتب مقدسه هندیان چنین آمده: (دو دنیا تمام شود به پادشاهی عادلی در آخر زمان که پیشوای ملائک و پریان و آدمیان باشد و حق و راستی با او باشد و آنچه در دریاها و زمین ها واز آسمانها پنهان باشد همه را بدست آورد و ... در کتاب وشن حوک درباره عاقبت جهان میخوانیم: (سرانجام دنیا به کسی برگردد که خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد). در کتب دیگر هندیان از جمله دارتک دیده با تکیل شابو سرگان جلوه هایی از این موعود جهانی را میبینیم.

زرتشتیان و اندیشه انتظار

ایرانیان باستان معتقد بودند که: «گرزا سپه« قهرمان تاریخی آنان زنده است و در

»کابل« خوابیده، و صد هزار فرشته او را پاسبانی می کنند تا روزی که بیدار شود وقیام کند و جهان را اصلاح نماید. گروهی دیگر از ایرانیان می پنداشتند که:

»کیخسرو« پس از تنظیم کشور و استوار ساختن شالوده فرمانروایی، دیهیم پادشاهی به فرزند خود داد و به کوهستان رفت و در آنجا آرمیده تا روزی ظاهر شود واهریمنان را از گیتی براند. در هزاره گرایی زردشتیان، انتظار ظهور سه منجی از نسل

زردشت مطرح است. این اصلاح طلبان، یکی پس از دیگری جهان را پر از داد

خواهند کرد. هوشیدر، هزار سال پس از زردشت، هوشیدر ماه دو هزار سال پس ازوی و سوشیانس سه هزار سال پس از صاحب اوستا خواهد آمد و با ظهور او جهان پایان خواهد یافت.

جاماسب حکیم در کتاب جاماسب نامه، به نقل از زردشت جزئیات ظهور سوشیانس را می آورد: «مردی بیرون آید از زمین تازیان، بر آیین جد خویش با سپاه بسیار روی به ایران نهد و آبادانی کند و زمین را پر از داد کند. سوشیانس »نجات

دهنده بزرگ« دین را به جهان رواج دهد، فقر و گرسنگی را ریشه کن سازد، ایزدان رااز دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را هم فکر، هم گفتار و هم کردار گرداند. «زرتشت در جای دیگر فرموده است: " هنگامیکه سزای این گناهکاران فرا

ص:52

رسد پس آنگاه ای مزدا کشور ترا بهمن در پایان برپا کند خواستاریم از آنانی باشیم که زندگی تازه کنند آری آنگاه به کامیابی به کامیابی جهان دروغ را شکست از پیرسد. " ) اوستابخش گاتها صفحه 34 نسخه ترجمه آقای پور داوود.(

چنانچه از این پیشگویی بدست می آید سرانجام جهان بدست فردی به نام

بهمن ، که در فرهنگ دینی زرتشتیان مظهر قدرت و توانایی خداوند است- از

آلودگی پاک خواهد شد. مجرمان به مجازات خود میرسند و دروغ و نادرستی

شکست خورده رخت از جهان برمیبندد و خلاصه در یک کلام نظام الهی در زمین برپا میشود. در پایان نیز میبینیم که زرتشت نیز خود از خداوند درخواست حضوردر آن دوره نورانی را مینماید.این آینده درخشان در قسمتی دیگر از سخنان

زرتشت با تکیه روی موضوع انتظار و نیز برپایی نظام الهی مورد تاکید قرار گرفته آنجاکه آمده است:(کی ای مزدا بامداد روز فراز آید جهان دین راستین فراگیرد کیانند آنان که بهمن به یاریشان خواهد آمد.) مدرک پیشین صفحه 98).

در کتاب زند از کتب مقدسه زردشتیان درباره عاقبت جهان به این صورت بحث

شده است: آنگاه از طرف اهورا افراد به ایزدان یاری میرسد، پیروزی بزرگ از آن

ایزدان میشود و اهریمنان را منقرض میسازند. بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن

تبار اهریمنان، عالم کیهان، به سعادت اصلی خود رسیده، بنی آدم بر تخت

نیکبختی خواهند نشست ... " در کتاب زند و هوهومن لیسن از ظهور سوشیانس

نجات دهنده بزرگ جهان( خبر داده است: " نشانه های شگفت انگیزی در آسمان پدید آید که به ظهور منجی دلالت میکند و فرشتگان از شرق و غرب به فرمان اوفرستاده میشوند و به همه دنیا پیام میفرستد. " اعتقاد به ظهور سوشیانس در میان ملت ایران باستان آن قدر ریشه دار است که در جنگ قادسیه پس از شکست های پیدرپی ایرانیان یزدگرد سوم، رو به کاخ پرشکوه مدائن میکند و میگوید: " درود برتو باد. من اکنون از تو روی بر میتابم تا آنگاه که با یکی از فرزندان خود که هنوز زمان ظهور آن فرا نرسیده است بسوی تو باز گردم. " )جاماسب نامه صفحه 121 و 122).

در یکی از کتاب های مذهبی زردشتیان این گونه میخوانیم: «لشکر اهریمنان با

ص:53

ایزدان دائم در روی خاکدان محاربه و کشمکش دارند و غالبا پیروزی با اهریمنان باشد. آن گاه پیروزی بزرگ از طرف ایزدان میشود و اهریمنان را منقرض میسازندو بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان به سعادت اصلی خود رسیده، بنی آدم بر تخت نیک بختی خواهد نشست. « همان گونه که پیداست،در آیین زردشت اگر چه سوشیانس را از تبار زردشت میداند، اما در حکایتی غیرمتعصبانه منجی را متدین به آیین جد خویش دانسته، سرزمین اعراب را آغاز گاه قیام معرفی میکند. در رویکرد پیروان اوستابه آخرالزمان نیز مانند هندوئیسم یک نگاه حکایت گرایانه به چشم میخورد. زردشتیان ضمن آن که بر نبرد خیر و شرتأکید میکنند، اما به روشنی مرز آن ها را مشخص نمیسازد.

اقوام و ملل دیگر نیز هرکدام معتقد به منجی و موعودی می باشند از جمله :

نژاد اسلاو بر این عقیده بودند که از مشرق زمین یک نفر برخیزد و تمام قبایل

اسلاو را متّحد سازد و آنها را بر دنیا مسلّط گرداند.

نژاد ژرمن معتقد بودند که یک نفر فاتح از طوایف آنان قیام نماید و »ژرمن« را بر

دنیا حاکم گرداند.

اهالی صربستان انتظار ظهور »مارکو کرالیویچ« را داشتند.

برهمائیان از دیر زمانی براین عقیده بودند که در آخر زمان »ویشنو« ظهور نماید و

بر اسب سفیدی سوار شود و شمشیر آتشین بر دست گرفته و مخالفین را خواهد

کشت، و تمام دنیا »برهمن« گردد و به این سعادت برسد.

ساکنان جزایر انگلستان، از چندین قرن پیش آرزومند و منتظرند که: «ارتور«

روزی از جزیره »آوالون« ظهور نماید و نژاد »ساکسون« را در دنیا غالب گرداند و

سعادت جهان نصیب آنها گردد.

اسن ها معتقدند که پیشوایی در آخر الزمان ظهور کرده، دروازه های ملکوت

آسمان را برای آدمیان خواهد گشود.

سلت ها می گویند: پس از بروز آشوبهایی در جهان، »بوریان بور ویهیم« قیام

کرده، دنیا را به تصرّف خود درخواهد آورد.

اقوام اسکاندیناوی معتقدند که برای مردم دنیا بلاهایی می رسد، جنگهای

ص:54

جهانی اقوام را نابود می سازد، آنگاه »اودین« با نیروی الهی ظهور کرده و بر همه

چیره می شود.

اقوام اروپای مرکزی در انتظار ظهور »بوخص« می باشند.

اقوام آمریکای مرکزی معتقدند که: «کوتزلکوتل« نجات بخش جهان، پس از بروز

حوادثی در جهان، پیروز خواهد شد.

چینی ها معتقدند که »کرشنا« ظهور کرده، جهان را نجات می دهد. در کتاب

شاکمونی از کتب معتبر و مقدس چینیان آمده است: " پادشاهی و دولت دنیا به

فرزند سید خلایق و در دو جهان کشن )در لغت هندی اسم پیامبر اسلام است( تمام شود و کسی باشد که بر کوههای مشرق و مغرب عالم حکم براند و فرمان کند و برابرها سوار شود و ... "

قبایل »ای پوور« معتقدند که: روزی خواهد رسید که در دنیا دیگر نبردی بروز

نکند و آن به سبب پادشاهی دادگر در پایان جهان است.

گروهی از مصریان که در حدود 3000 سال پیش از میلاد، در شهر »ممفیس«

زندگی می کردند، معتقد بودند که سلطانی در آخرالزمان با نیروی غیبی بر جهان

مسلّط می شود، اختلاف طبقاتی را از بین می برد و مردم را به آرامش و آسایش می رساند.

گروهی دیگر از مصریان باستان معتقد بودند که فرستاده خدا در آخر الزمان، در

کنار خانه خدا پدیدار گشته، جهان را تسخیر می کند.

یونانیان می گویند: «کالویبرگ« نجات دهنده بزرگ، ظهور خواهد کرد، و جهان را

نجات خواهد داد.

کهِ نماز می خوانددر معتقدات شیعه، از جمله مطالب جا افتاده و مورد قبول این است که امام معصوم را باید معصوم غسل و کفن نماید و بر او نماز بخواند. طبق این عقیده برای»مهدی موعود « کدام معصوم به کارهای فوق اقدام می نماید؟!

1 در روایت عبداللّه بن قاسم بطل از امام صادق آمده است که امام حسین

رجعت می کند و همه مردم او را می شناسند و پس از معرفت کامل به آن جناب

یعنی وقتی که مردم به حضور امام حسین اطمینان پیدا کرده و آرام شدند(

ص:55

فوت حضرت »قائم « فرا می رسد و امام حسین او را غسل می دهد و کفن می نماید

و حنوط می دهد و در قبر می گذارد و کار وصی را تکفّل ننماید مگر وصی. پس

نمازش را هم آن حضرت می خواند.

2 امام صادق در تأویل آیه )ثمّ رددنا لکم الکرّة علیهم( فرمود: اشاره به خروج

امام حسین با 70 تن از یارانش با شمشیرها و کلاه خودهای طلایی )از مزارشان(

است و به مردم چنین می گویند: این همان حسین است که خروج نموده، تا آن که مؤمنان در او شک نکنند.

3 )فإذا استقرّ عند المؤمن أنّه الحسین لایشکّون فیه وبلغ عن الحسین الحجّة

القائم بین أظهر الناس وصدّقه المؤمنون بذلک جاءالحجّة الموت فیکون الّذی یلی

غسله وکفنه وحنطه وایلاجه فی حفرته الحسین ولا یلی الوصی إلاّ الوصیّ )و زاد

ابراهیم فی حدیثه)ثمّ یملکهم الحسین حتی یقع حاجباه علی عینیه؛ پس زمانی که

نزد مؤمن به یقین رسید که او )یعنی آن شخص حضور یافته( حسیناست، در آن

شک نمی کنند و از )جانب( حسینرسید که او حجّت »قائم« است، در میان مردم

و مؤمنان نیز این را تصدیق کردند، مرگ حجّت )بن الحسن( فرا رسد. پس حسین متولی غسل و کفن و حنوط و گذارنده در قبر خواهد شد؛ چون به کارهای وصیّ اقدام نمی کند، مگر وصیّ.

ابراهیم )یکی از راویان در حدیث خود اضافه کرده است( سپس حسینزمام

امور را )بعد از او( در دست گیرد و حکومت نماید تا )در اثر پیری( ابروهایش روی چشمانش بریزد.«

4 -ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ خروج الحسین فی سبعین من أصحابه علیهم

البیض المذهبة لکلّ بیضة وجهان المؤدّون إلی الناس أنّ هذالحسین قد خرج حتّی لایشک المؤمنون )فیه( وأنّه لیس بدجّال و»شیطان«و الحجّة القائم7 بین أظهرکم فإذاستقرّت المعرفة فی قلوب المؤمنین أنّه الحسین جاءالحجّة الموت فیکون الّذی یلی یغسّله ویکفّنه ویحنّطه ویلحده فی حفرته الحسین )بن علی(و لا یلی الوصیّ إلاّالوصیّ؛ تأویل آیه مبارکه به خروج حسین با70 تن از اصحابش که بر سر آن هاکلاه خود طلایی است و بر هر کلاهی دو روی )جلو و عقب( می شود و به مردم

ص:56

اعلام می کنند که این حسیناست که خروج کرده است تا مؤمنان به او شک نکنند

که او دجّال و شیطان است، در حالی که حجّت در میان شماست. پس از استقرار

یافتن شناسایی در دل های مؤمنان که او خود حسیناست، مرگ حجّت فرا

می رسد. پس آن که عهده دار غسل و کفن و حنوط و دفنش می شود، حسین بن علی خواهد بود )زیرا( وصی را وصی غسل دهد و کفن و دفن می کند.«

5 امام صادق فرمود: حسین بن علی می آید و »قائم« خاتم را )شاید خاتم

سلیمان که جزء مواریث انبیا است( به وی تسلیم می کند و امام حسیننیز عهده دارغسل و کفن و دفن و حنوط وی می باشد و آن حضرت را درون قبر می گذارد.

6 چون آن حضرت وفات کند، امام حسین او را دفن خواهد کرد.

محلّ شهادت

درباره محلّ شهادت آن امام همام؛ یعنی حضرت »قائم« روحی لتراب مقدمه

الفداء روایت صریحی مشاهده نشده است. آیا در پایتخت و مرکز حکومت خود»کوفه« واقع می شود که در آن صورت انتقال بدن مبارک از عراق به مدینه منوّره

صحیح به نظر نمی آید و در اصل باید در آن جا دفن شود؛ چون مرقدهای مطهّر

اجداد طاهرینش در عراق واقع شده است و بی اعتنایی به آن ها تلقی می شود، درحالی که روایت محلّ دفن را مدینه منوّره ذکر نموده است، یا سفری به مدینه

خواهد داشت که در آن جا از راهی که عبور می کند، هاون را پرتاب کرده و شهید

می نمایند و در کنار جدّ بزرگوارش دفن خواهد شد؟! و یا این اتفاق در شام می افتدو بدن شریف به مدینه منتقل می شود.

فراموش نشود این سخنان و اظهار نظرها در حدّ احتمال است.

محلّ دفن

امیرالمؤمنین فرمود: «ثمّ یموت ویدفن عند قبر جدّه رسول اللّه صلی اللّه علیه و

آله؛ سپس مرگش فرا رسد و در کنار جدّش رسول خداصلی اللّه علیه و آله دفن

ص:57

می شود.«شاید کلمه »یموت« اشاره به مرگ طبیعی بعد از رجعتش باشد. )خدا می داند.(

پایان دنیا با مرگ آخرین امام

1 عبد اللّه بن سنان گوید که امام صادق از قول رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله

فرمود: «لقد أسری بی ربی عزّ وجلّ فأوحی إلیّ من وراء حجاب ما أوحی وکلّمنی بماکلّم وکان ممّا کلّمنی...یا محمّد»»عَلِیٌ« آخر من أقبض روحه من الأئمّة: و هو الدابّة الّتی تکلّمهم؛ مرا که به معراج بردند و از پشت حجاب به آن چه که لازم بود، وحی کردو با من سخن گفت با آن چه )لازم بود( سخن گوید از جمله گفتارها...فرمود: ای

محمّد! »علی« آخرین نفر از امامان است که قبض روحش می کنم و اوست »دابّه«

که با آن ها سخن می گوید.«

2 امام صادق فرمود:»لو کان الناس رجلین لکان أحدهما الاماموقال: إن آخر من

یموت الإمام لئلا یحتج أحد علی اللّه أنه ترکه بغیر حجة [ للّه ] علیه؛ اگر مردم دونفر باشد، یکی بر دیگری امام می شود و فرمود: آخرین کس که می میرد امام است،تا احدی به خدا احتجاج نکند که او را بدون حجّت خدا ترک کرده است.«

3 وشّا گوید: از امام رضا سؤال کردم: آیا زمین بدون امام می ماند؟!

فرمود: نه، عرض کردم: به ما روایت رسیده است که زمین بدون امام نمی ماند،

مگر آن که خدای به بندگانش خشم کند؟!

فرمود: نمی ماند و هنگامی که زمین بی امام باشد، فرو می ریزد.

توجیه روایت این است که اگر امام نباشد، تکلیف برداشته می شود؛ وقتی که

تکلیف برداشته شد، قیامت فرا می رسد. پس »لساخت الأرض بأهلها.« زمین اهلش را فرو می برد )نابود می سازد(.

پژوهشی درباره توقیع شریف امام زمان(علیه السلام) به اسحاق بن محمد شقیر

ص:58

چکیده توقیع شریف امام زمان(علیه السلام) به اسحاق بن یعقوب در بردارنده فرمان آن

حضرت مبنی بر رجوع به راویان حدیث در حوادث واقعه است. این توقیع که

توسط شیخ کلینی نقل شده، در منابع معتبر روایی همچون کتاب »کمال الدین« شیخ صدوق و »الغیبة«شیخ طوسی ذکر گردیده است. کلینی هر چند به جهت تقیه این توقیع را مانند سایرتوقیعات امام زمان(علیه السلام) در کتاب کافی نقل نکرده است، ولی

اهتمام او به روایت آن ازاسحاق بن یعقوب با توجه به ارتباط کلینی با نواب خاص امام زمان(علیه السلام)، گویای اعتماداو به صحت این توقیع است. مقصود از راویان حدیث در این توقیع شریف، کسانی هستند که روایات را با فهم و درایت نقل می کنند و اینان جز فقیهان نخواهند بود. ازسوی دیگر اطلاق فرمان آن حضرت مبنی بر رجوع به راویان حدیث در حوادث پیش آمده، نشانگر عمومیت ولایت فقیهان در عصر غیبت است.

لازم است روایات سیاسی اسلام را مورد توجه ویژه قرار داد و آن را بازخوانی

کرد، زیرا این روایات در درون خویش گنجینه بزرگی دارد که پایان ناپذیر است و

هنوزتمامی زوایای آن کشف نشده است. علاوه بر این، کار اجتهادی نیز اقتضا می کند که باقرائت این نصوص، فهم جدیدی از آن به دست آید تا پاسخگوی سؤال هاواشکال های مطرح شده باشد. به همین دلیل در این نوشتار یکی از روایت های

مشهوردر فقه شیعه را مورد بررسی قرار می دهیم و در آن از روش اجتهادی که دربررسی نصوص دینی مورد استفاده قرار می گیرد بهره می جوییم و به طور دقیق

شرایط خاص زمانی، سیاسی و اجتماعی این حدیث را در بررسی دلالت و سند آن در نظرمی گیریم، زیرا توجه به این گونه شرایط نه تنها در فهم روایت، بلکه در

بررسی سند ودر نتیجه در حجیت و یا عدم حجیت آن نیز تاثیر گذار است.

ابتدا به معنای لغوی توقیع اشاره می کنیم، سپس به بحث سند و چگونگی

دلالت آن خواهیم پرداخت:

1. معنای لغوی توقیع براساس تعریف کتاب »العین«، توقیع در کتاب به معنای

الحاق چیزی به آن است.همچنین گفته شده که توقیع به معنای اثر پالان بر پشت

شتر است.(350) در کتاب »المعجم الوسیط« آمده است که توقیع عقد و مانند

ص:59

آن به این معنا است که نویسنده عقد، اسمش را زیر آن بنویسد تا به منزله امضا و اقرار آن باشد.(351) به نظر می رسد توقیع به معنای هر اثر کتبی از نویسنده است که برموافقت او بامضمون عقد یا نوشته ای که به او منسوب است، دلالت دارد.

2. تاریخچه توقیع اگر چه توقیع های زیادی از امام مهدی(عج) به افراد فراوانی

نوشته شده است ولی توقیعی که به اسحاق بن یعقوب نوشته شده، به جهت این که به مسائل اساسی فقه مربوط می شود از ویژگی مهمی برخوردار است.

تاریخچه این توقیع چنین است که اسحاق بن یعقوب در عصر غیبت صغری پرسش هایی رامکتوب کرد و آن را به محمد بن عثمان عمری)وکیل امام مهدی(علیه السلام) در آن زمان( دادتا آن را به امام(علیه السلام)برساند، پس از مدتی جواب آن ها را با امضای امام دریافت کرد وبه همین سبب به توقیع شریف معروف شد.

3. متن توقیع این توقیع در کتاب کمال الدین و تمام النعمه،

تالیف شیخ صدوق)ره( و کتاب الغیبة، تالیف شیخ طوسی)ره( نقل شده است.

همچنین علما ومحدثان اعصار بعد نیز آن رانقل کرده اند، مانند طبرسی)ره( در کتاب الاحتجاج وعلامه مجلسی در کتاب بحارالانوار. این کتاب ها اگر چه در نقل برخی از عبارات این توقیع اختلاف دارند ولی بیشتر فرازهای آن مورد اتفاق این منابع است:

محمد بن یعقوب الکلینی، عن اسحاق بن یعقوب، قال:سالت محمد بن عثمان العمری)ره( ان یوصل لی کتابا قد سالت فیه عن مسائل قد اشکلت علی، فورد التوقیع بخط مولانا صاحب الزمان(علیه السلام):

اما ما سألت عنه ارشدک اللّه وثبتک من امر المنکرین لی من اهل بیتنا وبنی

عمنا:فاعلم انه لیس بین اللّه عزو جل وبین احد قرابة، ومن انکرنی فلیس منی وسبیله سبیل ابن نوح(علیه السلام).

اما سبیل عمی جعفر وولده فسبیل اخوة یوسف(علیه السلام).

اما الفقاع فشربه حرام، ولا باس بالشلماب.

واما اموالکم فلا نقبلها الا لتطهرو، فمن شاء فلیصل ومن شاء فلیقطع، فما آتانی اللّه

ص:60

خیرمما آتاکم.

واما ظهور الفرج فانه الی اللّه تعالی ذکره وکذب الوقاتون.

واما قول من زعم ان الحسین(علیه السلام) لم یقتل فکفر وتکذیب وضلال.

واما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا، فانهم حجتی علیکم، وانا حجة اللّه علیهم.

واما محمد بن عثمان العمری رضی اللّه عنه وعن ابیه من قبل فانه ثقتی، وکتابه

کتابی.واما محمد بن علی بن مهزیار الاهوازی فسیصلح اللّه له قلبه ویزیل عنه شکه.

واما ما وصلتنا به فلا قبول عندنا الا لما طاب وطهر وثمن المغنیة حرام.

واما محمد بن شاذان بن نعیم فهو رجل من شیعتنا اهل البیت(علیه السلام).

واما ابو الخطاب محمد بن ابی زینب الاجدع فملعون، واصحابه ملعونون، فلا

تجالس اهل مقالتهم، فانی منهم بری ء وآبائی(علیه السلام) منهم براء.

واما المتلبسون باموالنا فمن استحل منها شیئا فاکله فانما یاکل النیران.

واما الخمس فقد ابیح لشیعتنا، وجعلوا منه فی حل الی وقت ظهور امرنا، لتطیب

ولادتهم ولا تخبث.

واما ندامة قوم قد شکوا فی دین اللّه عزو جل علی ما وصلونا به: فقد اقلنا من

استقال، ولا حاجة فی صلة الشاکین.

واما علة ما وقع من الغیبة فان اللّه عزو جل یقول:»یا ایها الذین آمنوا لا تسالوا عن

اشیاءان تبد لکم تسوءهم(«352). انه لم یکن لاحد من آبائی الا وقد وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه، وانی اخرج حین اخرج ولا بیعة لاحد من الطواغیت فی عنقی.

واما وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس اذا غیبتها عن الابصار

السحاب، وانی لامان لاهل الارض کما ان النجوم امان لاهل السماء.

فاغلقوا ابواب السؤال عما لا یعنیکم، ولا تتکلفوا علم ما قد کفیتم، واکثروا الدعاء

بتعجیل الفرج، فان ذلک فرجکم، والسلام علیکم یا اسحاق بن یعقوب وعلی من اتبع الهدی«،

محمدبن(353) یعقوب کلینی)ره( از اسحاق بن یعقوب نقل می کند که

ص:61

گفت: ازمحمد بن عثمان عمری خواستم نامه ام را ] به امام مهدی(علیه السلام) [ برساند. درآن نامه سوال هایی را که برایم پیش آمده بود نوشته بودم، پس از مدتی توقیعی باخط مولایمان صاحب الزمان(علیه السلام) به دستم رسید که در آن چنین نوشته شده بود:

] اسحاق بن یعقوب [ خداوند تو را هدایت کند و ] در راه حق [ ثابت بدارد، تو درباره کار برخی از خاندان و پسر عموهای ما که مرا انکار می کنند سوال کرده ای.

بدان که میان خداوند و کسی خویشاوندی وجود ندارد، هرکسی مرا انکار کند از من نیست و راهش همانند راه پسر نوح(علیه السلام) است. راه و روش عمویم جعفر و فرزندش مانند راه و روش برادران یوسف(علیه السلام) است.

بدان که نوشیدن آبجو حرام است ولی شلماب(354) اشکالی ندارد.

ما اموالتان را نمی پذیریم، مگر به خاطر این که پاک شوید، پس هر که خواست ]

آن رابه ما [ برساند و هر که نخواست آن را جدا سازد. آن چه را خداوند به من داده بهتراز آن چیزی است که به شما داده است.

مسئله ظهور فرج نیز با خدای متعال است و تعیین کنندگان وقت ظهور

دروغگویند. اماسخن کسی که گمان می کند امام حسین(علیه السلام) کشته نشده، کفر و دروغ وگمراهی است.در خصوص حوادثی هم که پیش می آید به راویان حدیث ما رجوع کنید، که آنان حجت من بر شما هستند و من نیز حجت خدا بر آنان.

محمد بن عثمان عمری که خدا از او و از پدرش راضی باشد مورد اعتماد من

است و سخن و نوشته او سخن ونوشته من است.

خداوند ان شاء اللّه قلب محمد بن علی بن مهزیار اهوازی را اصلاح کند و

شکش را ازبین ببرد. از آنچه برای ما فرستادی فقط بخش های پاکیزه آن را می

پذیریم و بدان که مزد زن آوازه خوان حرام است.

محمدبن شاذان بن نعیم از شیعیان ما اهل بیت(علیه السلام) است، ولی ابوالخطاب

محمد بن ابی زینب اجدع ملعون است و یارانش نیز جزو لعنت شدگانند، پس در مجلس گفتگویشان منشین، من از آنان بیزارم و پدرانم(علیهم السلام) نیز از آنان

ص:62

بیزارند.

کسانی که اموال ما را در اختیار دارند اگر چیزی از آن را حلال بشمارند و بخورند،

هرآینه آتش خورده اند.

آگاه باش که خمس برای شیعیان ما مباح شده است و تصرف در آن برایشان تا

وقت ظهور ما حلال است. این امر به جهت این است که ولادتشان پاک باشد و آلوده نگردد.ما کسانی را که در دین خدا شک نمایند هر چند اموالی را در اختیار ما نهاده اند، اگرطلب بخشش کنند می بخشیم و به صلح و هدیه شک کنندگان نیازی نیست.

اما در باره علت وقوع غیبت، خداوند می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا لاتسالوا

عن اشیاءان تبدلکم تسؤکم«، ای کسانی که ایمان آوردید از چیزهایی سؤال نکنیدکه اگر برایتان آشکار شود آزارتان دهد. همه پدرانم مجبور به بیعت با طاغوت

زمانشان بودند ولی من وقتی ظهور می کنم که بیعت هیچ یک از طاغوت ها بر گردنم نیست.

بهره بردن از من هنگام غیبتم مانند بهره بردن از خورشید است، آن گاه که ابرها

آن رااز دیدگان پنهان کنند. من امان اهل زمینم همان گونه که ستارگان امان اهل

آسمانند.

ازچیزهایی سؤال نکنید که به کارتان نمی آید و در پی دانستن چیزی که از آن منع شده اید خودتان را به زحمت نیندازید.

برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید که این همانافرج شما است.

سلام بر تو ای اسحاق بن یعقوب و برکسی که از هدایت پیروی کند.

4. سندهای توقیع

سند این توقیع تا محمد بن یعقوب کلینی)ره( مولف کتاب کافی دو گونه است:

سند اول را شیخ صدوق)ره( در کتاب کمال الدین و تمام النعمه این گونه آورده

است:

حدثنا محمدبن محمد بن عصام الکلینی)ره(، قال: حدثنا محمد بن یعقوب الکلینی عن اسحاق بن یعقوب، قال: ... .

ص:63

سند دوم را شیخ طوسی)ره( در کتاب الغیبه نقل می کند:

اخبرنی جماعة عن ابی القاسم جعفربن محمدبن قولویه و ابی غالب الزراری و

غیره، عن محمد بن یعقوب الکلینی)ره(، عن اسحاق بن یعقوب....(355) چنانچه روشن است محل اختلاف این دو سند قبل از محمد بن یعقوب کلینی است.

5. بررسی توقیع شریف

الف -بررسی سندی:برای پژوهش پیرامون سند توقیع شریف باید به همه

شرایط تاریخی زمان صدورحدیث و راویان آن و نیز قراین پیدا و پنهان توجه کرد، تابتوان به دیدگاه صحیحی دست یافت که سبب اطمینان به صدور این حدیث شود.

به تعبیر دیگر، تراکم این قراین هم از جهت کمی و هم از جهت نوع آن می تواند

سبب وثوق و اعتماد به صدوراین حدیث از امام معصوم(علیه السلام) گردد. این وثوق و

اطمینان همچنان که می تواند به رجال و راویان این حدیث تعلق گیرد، می تواند به اصل صدور آن نیز مربوط شود، به این معنا که مطمئن شویم روایتی با چنین مضمون و در چنین شرایطی از نظر عادی ممکن نیست از غیر معصوم(علیه السلام) صادر شود. البته وثوق از راه ملاحظه شرایط تاریخی نیازمندتحقیقی درست است تا بتوان به قراینی که سبب اطمینان می شوند دست یافت، وبرای رسیدن به این هدف باید چند مقدمه را مطرح کرد:

مقدمه اول: کلینی)ره( در نقل روایات اهل بیت(علیه السلام) بسیار دقت داشت به طوری

که گفته شده وی در کتاب کافی احادیثی را آورده که یقین داشته از صادقین(علیهم السلام)است.

مقدمه دوم: گمشده کلینی)ره( روایات اهل بیت(علیه السلام) بود و به همین دلیل

سرزمین های زیادی را گشت و دهها سال در جستجوی روایت های اهل بیت(علیه السلام)زندگی خود راسپری کرد.

مقدمه سوم: ایشان از چند راه می توانست صحت انتساب توقیع به امام

ص:64

مهدی(علیه السلام) راکشف کند:

نخست با بررسی خود توقیع، دوم به دلیل شناختی که نسبت به اسحاق بن

یعقوب داشت و سوم این که از اسحاق بن یعقوب و دیگران چگونگی دست یابی به این توقیع را جویا شود.

مقدمه چهارم: خود توقیع اقتضا می کند که مرحوم کلینی توجه ویژه ای به آن

داشته باشد، زیرا این توقیع در برگیرنده مسائل و مطالب مهمی است، علاوه بر این که درزمان غیبت امام معصوم(علیه السلام) صادر شده است.

مقدمه پنجم: کلینی)ره( این روایت را نقل کرده و نسبت به آن بی اعتنا نبوده

است واگر سند این توقیع ضعیف بود هرگز آن را نقل نمی کرد(356).

از این مقدمات به دست می آید که کلینی)ره( به صحت صدور این توقیع آگاه

بوده است و همین سبب اطمینان ما به صدور آن می شود، چون بسیار بعید است که بدون بررسی توقیع به نقل آن اقدام کرده باشد، پس اگر در بررسی خود به ضعف سندتوقیع پی می برد هرگز آن را نقل نمی کرد.

از سوی دیگر همان گونه که برخی از علما گفته اند توجه به متن توقیع به ما

اطمینان می دهد که حدیثی با چنین ترکیب و الفاظ و معانی که در آن وجود دارد

فقط می توانداز معصوم(علیه السلام) صادر شود. آیة اللّه سید محمود حسینی شاهرودی(قده) در این باره درکتاب حج می گوید:

نباید به اعتبار سند این حدیث اشکال کرد، زیرا خود توقیع بر جایگاه والای

اسحاق دلالت می کند، البته بعد از آن که شواهد صحت صدور که در متن توقیع

وجود دارد مورد توجه قرار گیرد.(357) در نهایت اقدام علمای بزرگ در نقل این

توقیع شریف در کتاب های روایی نیز سبب تقویت اعتبار آن است هر چند دلیل

اصلی برای اعتماد به حدیث همان است که گذشت.

ب بررسی دلالی:

از این عبارت توقیع »اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا، فانهم

حجتی علیکم و انا حجة اللّه علیهم«، چنین بر می آید که امام معصوم(علیه السلام) فقیه را

ص:65

حجت خویش بر مردم قرار داده است و این حجیت محدود به صدور فتوا نیست،

بلکه علاوه بر فتواکارهایی را که به ولایت عامه مربوط است، شامل می شود، زیرا از

اطلاق حجیت وعدم تقیید آن استفاده می شود هر حجیتی که برای امام نسبت به

مردم ثابت است برای فقیه نیزثابت می باشد، مگر مواردی که با دلیل خاص خارج

می شود و یا به یقین بدانیم آن چیز از مختصات امام(علیه السلام) است که به ویژگی عصمت

او مربوط می شود. با کنارهم قرار دادن حجیت امام و حجیتی که برای فقیه ثابت

است می فهمیم که این حجیت دایره وسیعی دارد، به ویژه اگر ظرف صدور نص

یعنی زمان غیبت را در نظر داشته باشیم.

6. اشکال های مطرح شده پیرامون توقیع در باره این توقیع شریف چند اشکال

مطرح شده است که به دو دسته اشکال های سندی و اشکال های دلالی تقسیم می شوند:

الف اشکال های سندی:

فردی که هم در سلسله سند شیخ طوسی)ره( و هم در سند شیخ صدوق)ره(

وجوددارد و باید از آن بحث کرد اسحاق بن یعقوب است، اگر چه در سلسله سندشیخ صدوق)ره( بحثی در باره محمد بن محمد بن عصام کلینی)ره( نیز پرسش

هایی وجوددارد ولی ما می توانیم از آنها صرف نظر کنیم، چون سلسله سند شیخ طوسی)ره( که به محمد بن یعقوب کلینی)ره( می رسد و خالی از ابن عصام کلینی می باشد معتبراست. پس بحث مهم سندی در باره اسحاق بن یعقوب است.

اینک به برخی اشکال های سندی اشاره می کنیم:

اشکال اول: از آن جا که کلینی)ره( این توقیع را در کتاب کافی نیاورده می فهمیم

که این حدیث به نظر وی معتبر نبوده است، زیرا اگر معتبر بود حتما آن را در

ص:66

کتاب کافی که در آن، احادیث صحیح از صادقین(علیه السلام) و سننی را که مورد عمل است آورده نقل می کرد. این سخن که کلینی)ره( به خاطر تقیه آن را در کتابش نقل نکرده درست نیست، چون خیلی از توقیعات دربسیاری از کتاب ها نقل شده و این توقیع نیزدرکتاب های دیگر نقل گردیده است.

پاسخ: 1. این که علت عدم نقل این حدیث توسط کلینی)ره( تقیه نبوده است

چون این توقیع و غیر آن در بقیه کتاب ها مانند »کمال الدین« شیخ صدوق)ره( و

»الغیبة«شیخ طوسی نقل شده است سخن درستی نیست، زیرا تقیه ممکن است دریک زمان نسبت به شخصی، محقق باشد ولی نسبت به شخصی دیگر در زمانی

دیگروجود نداشته باشد، پس مقایسه زمان کلینی)ره( با دوران صدوق)ره( و یا

دوران شیخ طوسی)ره( درست نیست.

2. مرحوم کلینی در زمان غیبت صغرا می زیست و ارتباط او با امام مهدی(عج)

ازطریق سفیرانش ممکن بود، اما دوران زندگی شیخ صدوق)ره( که هم عصر با

شیخ مفید)ره( بود در ابتدای غیبت کبرا بود و در آن زمان همه سفیران فوت کرده بودند وحساسیت سیاسی که پیرامون امام مهدی(عج) وجود داشت در عصر شیخ صدوق)ره( کم شده بود، علاوه بر این که در عصر شیخ صدوق)ره()م 381 ه.

ق(اوضاع سیاسی اجتماعی تغییر یافته بود به طریق اولی در عصر شیخ

طوسی)ره()م 460 ه. ق( حساسیت و خطر کمتری در باره اعتقاد به مهدویت و

ارتباط با آن حضرت وجود داشت.

3. آوردن توقیع در کتاب کافی که زیاد در دسترس مردم بود سبب می شد که به

زودی به دست خلیفه عباسی برسد و او بفهمد که تنها راه دسترسی به امام

مهدی(علیه السلام)شخص محمد بن عثمان بن سعید عمری است. بنابراین نقل توقیع در

کتاب باحکمتی که در مسئله غیبت امام(علیه السلام) وجود دارد منافات داشت، چون در

روایات فراوانی آمده که آن حضرت به جهت ترس از کشته شدن غایب شده است واگراشکال شود که این احتمال صحیح نیست، زیرا برای همه مردم در آن زمان معلوم بودکه سفیران تنها راه دسترسی به امام مهدی(علیه السلام) هستند، بنابراین توقیع تاثیری دراین زمینه نداشته است، در جواب می گوییم: معلوم بودن ارتباط سفرا با

ص:67

امام(علیه السلام)تنها در حدیک شایعه بین مردم بوده است و این فرق دارد با این که یک سند قطعی از ارتباط سفرا با امام(علیه السلام) به دست خلیفه برسد. توقیع به روشنی این مطلب را اثبات می کرد که بین محمد بن عثمان بن سعید عمری و امام مهدی(علیه السلام) در باره قضیه اسحاق بن یعقوب دیداری صورت گرفته است و ما می دانیم که حکومت عباسی به شدت در پی یافتن امام(علیه السلام) بود چنان که شواهد تاریخی فراوانی بر این مطلب وجود دارد. پس اگر نزدحکومت عباسی ثابت می شد که فردی مانند محمد بن عثمان با امام(علیه السلام) دیدار می کند وجای او را می داند و آنها نیز ممکن بود از طریق اوبه امام(علیه السلام) برسند، طبیعی بود که دستگاه خلافت تمام تلاش خود را می کرد تا از این طریق به امام(علیه السلام) دست یابد.

به همین دلیل کار محمد بن یعقوب کلینی)ره( عاقلانه بود که آن توقیع را در

کتاب کافی نقل نکند، و یکی از نکاتی که این مطلب را تقویت می کند این است که اصلا هیچ توقیعی در کتاب کافی نیامده است و ظاهرا روش در کتاب کافی این چنین بوده که ازمطالب خلاف تقیه در باره امام مهدی(علیه السلام) خالی باشد.

4. علاوه بر پاسخ های قبلی می توان گفت: از کجا می توان یقین داشت که

کلینی)ره( آن توقیع را در هیچ یک از نوشته هایش نیاورده است. عدم نقل آن در

کتاب کافی دلیل نمی شود که در کتاب دیگری نیز آن را نیاورده باشد، شاید آن را درکتاب »رسائل الائمه« و یا در کتاب دیگری آورده باشد، به ویژه آن که معمولا چنین نویسندگانی رساله ها و نامه های ائمه(علیه السلام) را در کتاب جداگانه ای تحت عنوان

»رسائل ائمه« و مانندآن می آوردند.(358) همچنین می توان گفت که کتاب کافی بادیگر کتاب ها فرق داشت. کتاب کافی مانندرساله عملیه بود تا در دسترس همه مردم قرار گیرد و نمی شد آن را مخفی کرد، بنابراین ملاحظات مذکور را هم به

همراه داشت ولی امکان داشت که کتاب رسائل ائمه را از دسترس عموم مردم دورنگه داشت.

اشکال دوم: اسحاق بن یعقوب علاوه بر این که مورد توثیق قرار نگرفته، اخبار

زیادی را نیز روایت نکرده است. به همین دلیل نمی توان او را از راویان مشهور

شمرد، چون کل روایاتی که نقل کرده فقط سه خبر است که یکی از آنها فقهی

ص:68

است و دو روایت دیگر فقهی به شمار نمی آید.

جواب اشکال: اگر چه اسحاق بن یعقوب روایت های زیادی را نقل نکرده است،ولی پاره ای از امور سبب می شود که ما به صدور این توقیع از امام مهدی(علیه السلام)

مطمئن شویم و در پی آن به وثاقت اسحاق بن یعقوب نیز اطمینان پیدا کنیم:

اول: در آن زمان تشخیص درستی یا نادرستی ادعای اسحاق بن یعقوب آسان

بود که آیا وی چنین نامه ای دریافت کرده و آیا نامه به خط امام(علیه السلام) بوده و آیا آن

امض، امضای امام(علیه السلام) بوده است؟ دوم: در آن زمان ممکن بود که درستی یا

نادرستی ادعای اسحاق بن یعقوب توسط محمد بن عثمان بن سعید یا سفیر بعدی روشن شود و حتی اگر بپذیریم که اسحاق بن یعقوب قبل از رسیدن توقیع به دست کلینی)ره( و یا قبل از آمدن کلینی)ره( به بغداد مرده بود، ولی در این نکته شکی نیست که کلینی)ره( مدت قابل توجهی باسفرای امام(علیه السلام) در بغداد زندگی کرد و به همین دلیل به سلسلی بغدادی معروف است.(359) بنابراین کلینی)ره( حتما در پی بررسی صحت این توقیع بوده است و از طرف دیگر او به جهت مهارت علمی اش در بررسی روایت قادر به تشخیص درستی یا نادرستی ادعای اسحاق بن

یعقوب بود، علاوه بر این که اوضاع آن زمان نیزمساعد بود تا کلینی)ره( در باره خودراوی و روایتش تحقیق کند و یا از سفرای امام(علیه السلام)بپرسد.

در اینجا یک احتمال دیگر نیز مطرح است که آن را علامه تستری)ره( در کتاب

قاموس الرجال بیان کرده است که اسحاق بن یعقوب برادر بزرگ محمد بن یعقوب کلینی)ره(باشد، زیرا اسم پدر هر دو یعقوب است و اسم جد محمد بن یعقوب کلینی)ره( نیزاسحاق بوده و عادت بسیاری از مردم این گونه است که نام جد را بر پسر بزرگترمی گذارند. بنابراین احتمال دارد اسحاق بن یعقوب همان برادر بزرگ محمد بن یعقوب کلینی)ره( باشد، همچنان که در نسخه کتاب کمال الدین شیخ صدوق)ره( که نزد علامه تستری)ره( بوده است در پایان توقیع چنین عبارتی وجوددارد: والسلام علیک یا اسحاق بن یعقوب کلینی، و این گویای این است که هر دو ازاهالی روستای کلین بوده اند.

ص:69

ب اشکال های دلالی:

چندین اشکال دلالی در باره این توقیع مطرح شده که ما مهمترین آن ها را بیان

می کنیم:

اشکال اول: منظور از عبارت »رواة حدیثنا« محدثینی هستند که حدیث نقل می

کنند نه این که منظور از آن فقیهان و مجتهدان باشد، بنابراین آیا ممکن است به کسی که فقط حدیث نقل می کند و آن را جمع و حفظ می کند و به جز آن کاری انجام نمی دهدولایت عامه داده شود؟! پاسخ: منظور از راوی حدیث کسی نیست که فقط آنهارا برای دیگران نقل کند، حتی بدون آن که آنها را بفهمد. این تنها معنای لغوی راوی حدیث است، بلکه مراد از راوی حدیث معنای اصطلاحی آن است که در آن زمان از عبارت »راوی الحدیث« فهمیده می شد، یعنی کسی که روایتی را با فهم و درک به مضمون آن)فقه و درایت( نقل می کند و این شخص همان فقیه مصطلح امروزی است.

اشکال دوم: الف ولام در عبارت »الحوادث الواقعة« برای عهد است نه استغراق

، یعنی منظور از آن حوادثی است که بین سؤال کننده و جواب دهنده شناخته شده بوده است. بنابراین نمی توانیم از این سخن امام(علیه السلام) استفاده کنیم که به فقیهان درهمه زمینه ها)حوادث( و امور سیاسی و اجتماعی ولایت داده شده است، تنها

چیزی که می توان پذیرفت این است که فقط در باره آن قضایای معهود نه بیشتر ازآن به فقیهان ولایت داده شده است.

پاسخ: در جواب امام(علیه السلام) تعبیر »الحوادث الواقعة« به صورت مطلق بیان شده

است وقیدی برای آن نیامده است، به ویژه آن که پاسخ امام(علیه السلام) به صورت کتبی

بوده است وممکن بود به دست افراد دیگری برسد، بدون آن که سوال های اسحاق بن یعقوب همراه آن باشد. بنابراین اگر امام(علیه السلام) حوادث معینی را در نظر داشتند، حکمت اقتضامی کرد که آن ها را به صورت معین بیان کنند، علاوه بر این که آن دلیلی که برای رجوع به فقیهان در عصر غیبت صغرا در آن موارد معهود وجود

داشت در عصر غیبت کبری هم وجود دارد و آن عبارت است از وجود پاره ای ازمسائل سیاسی و اجتماعی که وجود یک مرجع برای مردم را در این زمینه ها

ص:70

ضروری می سازد، و امام(علیه السلام) در این زمینه مردم را به راویان حدیث)فقیهان( ارجاع داده اند.

اشکال سوم: برخی به عموم تعلیلی که در عبارت »فانهم حجتی علیکم و انا حجة اللّه...« آمده است، استدلال کرده اند تا عموم ولایت برای فقیه را اثبات کنند، در

حالی که به جهت مناسبت حکم و موضوع، مقدار یقینی از ولایت فقیه بیان احکام شرعی، حوادث است و با وجود این قدر متیقن نه تنها نمی توان عموم ولایت برای فقیه رااثبات کرد، بلکه می توان گفت که این قدر متیقن، قرینه ای بر انصراف عموم ولایت برای فقیه به ولایت بر فتوا دادن است ، پس در نتیجه این توقیع شریف برولایت عام دلالت ندارد.

پاسخ: چنین مناسبتی بین حکم و موضوع وجود ندارد، زیرا چنین مناسبتی باید

ازظاهر توقیع به دست آید در حالی که در توقیع قرینه ای وجود ندارد تا سبب

دست برداشتن از عموم آن شود. چون توصیف این اشخاص به »رواة الحدیث« به صورت تقییدی نیست تا مدلول حدیث، امر در رجوع به راویان در خصوص

روایات باشد، بلکه این وصف موضوعی است، یعنی امر به رجوع به راویان به این دلیل است که آنهاموضوع و محل رجوع هستند ولی این که در چه زمینه ای و در کجاباید به آنها مراجعه کرد، به بیان دیگری احتیاج دارد و با استفاده از عبارت

»الحوادث الواقعة« نمی توان گفت که مراجعه، به احکام شرعی محدود می شود،زیرا در این توقیع در خصوص رجوع در باره احکام حوادث فرمان داده نشده، بلکه به رجوع به راویان در باره خودحوادث بدون هیچ قیدی امر شده است و از این بیان فهمیده می شود که ارجاع مطلق است. علاوه بر این می توان گفت که مراجعه به فقیهان برای فراگیری احکام شرعی در جامعه شیعی آن زمان از امور واضح بوده است، پس باید سؤال اسحاق بن یعقوب از چیز دیگری باشد و در ابتدای توقیع گذشت که عبارتی وجود دارد مبنی براین که اسحاق بن یعقوب می خواست ازبرخی مسائل مشکل، سؤال کند.

بنابراین از آن جایی که قرینه ای بر تقیید حجیت راویان حدیث)فقیهان( به مورد

خاصی وجود ندارد، پس حجت بودن فقیهان عام است و بررسی حدیث و فقه

ص:71

الروایه نیزاطلاق ولایت و حجیت را اثبات می کند. از سوی دیگر در نظر گرفتن

شرایط زمان صدور توقیع این مطلب را آشکار می کند که مشکل اساسی در زمان

غیبت خلا رهبری بوده است و لازم بود که امام مهدی(علیه السلام) با ارجاع دادن مردم به

فقیهان در همه کارهایی که خود آن حضرت متصدی آنها است این مشکل را

برطرف کند و این مطلب قرینه ای است بر این که ارجاع دادن مردم به فقیهان به

احکام شرعی اختصاص ندارد.

بعد از همه این مطالب باید گفت که اگر چه این توقیع شریف مورد اشکال های

فراوان دلالی و سندی قرار گرفته است ولی پاسخ اشکال های دلالی این است که توقیع شریف بر ولایت عامه فقیه در امور سیاسی اجتماعی جامعه دلالت می کند و در باره سند آن نیز باید گفت که با در نظر گرفتن شرایط موجود آن زمان، اطمینان به صدوراین توقیع از امام مهدی(علیه السلام) حاصل می شود.

لازم به یادآوری است که بعضی از قسمتهای این توقیع، نیاز به مباحث اجتهادی

و فقهی دارد و می بایست برای فهمیدن آن قسمتها، به صاحبان فن و کتب فقهی

استدلالی مراجعه کنیم تا بتوانیم حکم شرعی و معنای صحیح آن را به دست

آوریم. متأسفانه مقام گنجایش توضیح و تفسیر آنها را ندارد و علاقمندان باید خود تحقیق و تفحص بیشتری در آنها بنمایند.

به خاطر اهمیت این توقیع شریف،

متن عربی همراه با ترجمه آن را نقل می کنیم تا زمینه مطالعه دقیق را فراهم

سازد.

حدثنا محمد بن محمد بن عصام الکلنی رضی الله عنه قال: حدثنا محمد بن یعقوب

الکلینی، عن اسحاق بن یعقوب قال: «سألتُ محمد بن عثمان العمری رضی الله عنه ان یوصل لی کتاباً قد سالت فیه عن مسائل اشکلت علی فورد )ت فی( التوقیع بخط مولاناصاحب الزمان علیه السلام: «اما ما سألت عنه ارشدک الله و ثبتک من امر المنکرین لی من اهل بیتنا و بنی عمنا، فاعلم انه لیس بین الله عزوجل و بین احد قرابة، و من انکرنی فلیس منی و سبیله سبیل ابن نوح علیه السلام.

امّا سبیل عمی جعفر و ولده فسبیل اخوة یوسف علیه السلام. (1) .

ص:72

اما الفقاع فشربه حرام، ولاباس بالشلماب. (2) .

و اما اموالکم فلا نقبلها الا لتطهروا، فمن شاء فلیصل و من شاء فلیقطع فما آتانی

الله خیر مما آتاکم.

و اما ظهور الفرج فاِنّه الی الله تعالی ذکره، و کذب الوقاتون. (3) .

و اما قول من زعم ان الحسین علیه السلام لم یقتل فکفر و تکذیب و ضلال. (4) .

و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا

حجه الله علیهم. (5) .

و اما محمد بن عثمان العمری -رضی الله عنه و عن ابیه من قبل -فانه ثقتی و

کتابه کتابی. (6) .

و اما محمد بن علی بن مهزیار الاهو ازی فسیصلح الله له قلبه و یزیل عنه شکه.

و اما ما وصلتنا به فلا قبول عندنا الا لما طاب و طهر، و ثمن المغنیة حرام. (7) .

و اما محمد بن شاذان بن نعیم فهو رجل من شیعتنا اهل البیت.

و اما ابو الخطاب محمد بن ابی زینب الاجدع فملعون و اصحابه ملعونون فلا

تجالس اهل مقالتهم فانی منهم بری و آبائی علیهم السلام منهم براء. (8) .

و اما المتلبسون باموالنا فمن استحل منها شیئا فاکله فانما یؤل النیران. (9) .

و اما الخمس فقد ابیح لشیعتنا و جعلوا منه فی حل الی وقت ظهور امرنا لتطیب

ولادتهم ولا تخبث. (10) و اما ندامة قوم قد شکوا فی دین الله عزوجل علی ما وصلونابه فقد أقلنا من استقال، ولا حاجة فی صلة الشاکین.

و اما علة ما وقع من الغیبة فان الله عزوجل یقول: «یا ایها الذین آمنوا لاتسئلوا عن

اشیاء ان تبدلکم تسوءکم« (11) انه لم یکن لا حد من آبائی علیهم السلام الا و قد وضعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه، و انی اخرج حین اخرج، ولا بیعة لا حد من الطواغیت فی عنقی. (12) .

و اما وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس اذا غیبتها عن الابصار

السحاب و انی لامان لاهل الارض کما ان النجوم امان لا هل السماء، فأغلقوا باب السؤال عما لا یعنیکم، ولا تتکلفوا علم ما قد کفیتم، و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج، فان ذلک فرجکم و السلام علیک یا اسحاق بن یعقوب و علی من اتبع الهدی.« (13) اسحاق

ص:73

بن یعقوب می گوید: «از محمد بن عثمان -رضی الله عنه -خواهش

کردم نامه مرا که مشتمل بر پاره ای از مسائل مشکلی که برایم پیش آمده بود، به

ناحیه مقدسه تقدیم دارد. )او هم پذیرفت( و جواب آن به خط مولایم امام زمان (علیه السلام)بدین قرار صادر شد: «خداوند تو را هدایت کند و بر اعتقاد حق ثابت و پایدار بدارد.

این که سؤال کردای بعضی از افراد خاندان ما و عمو زادگان ما منکر وجود من

هستند. بدان که بین خداوند و هیچ کس قرابت و خویشی نیست و هر کس منکر

وجود من باشد از من نیست؛ و راهی که او می رود راه پسر نوح است. و راهی که

عمویم جعفر )کذاب( و اولاد او نسبت به من پیش گرفته اند، راه برادران یوسف

است.

اما فقاع )آبجو( نوشیدنش حرام است، ولی نوشیدن شلماب (14) مانعی ندارد.

اما اموالی که شما )به عنوان هدیه( به ما می رسانید، ما آن را برای پاک شدن

شما از گناهان قبول می کنیم، بنابراین، هر کس می خواهد به ما برساند، و هر کس نمی خواهد قطع کند؛ آنچه خدا به ما داده است، از آنچه شما می دهید بهتر است.

و اما وقت ظهور من وابسته به اراده خداوند متعال است. کسانی که وقت آن را

تعیین می کنند، دروغگو هستند.

و اما حوادثی که برای شما پدید می آید )و حکم آن را نمی دانید( پس رجوع

کنید به راویان حدیث ما؛ (15) زیرا آنها حجت من بر شما هستند، و من هم حجت خدا بر آنها هستم.

و اما محمد بن عثمان عمری که خداوند از وی و از پدرش خشنود باشد، مورد

وثوق من و نوشته او نوشته من است.

و اما محمد بن علی بن مهزیار اهوازی، به زودی خداوند دل او را اصلاح می کند

و شک و تردیدش را از وی بر طرف می سازد.

و اما مالی را که برای ما فرستاده ای، پذیرفته نمی شود، مگر این که از حرام پاک

و پاکیزه گردد و پول زن آواز خوان هم، حرام است.

ص:74

و اما محمد بن شاذان بن نعیم، (16) او مردی از دوستان ما اهل بیت است.

و اما ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اجدع (17) ، او و پیروانش ملعون هستند،

تو با آنها که عقیده اینان را دارند، رفت و آمد نکن؛ زیرا من ازآنها بیزارم، و پدران من هم از آنها بیزار بودند. و اما کسانی که اموال ما را نزد خود نگاه می دارند، اگر چیزی از آن را برای خود حلال بدانند و بخورند، مثل این است که آتش خورده اند.

و اما خمس (18) برای شیعیان ما مباح و برای آنها تا ظهور ما حلال گشته است،

تا به واسطه آن ولادتشان پاک باشد، و پلید و آلوده نگردند.

و اما مردمی که از فرستادن آن اموال به نزد ما پشیمان شده اند، در دین خدا شک

و تردید نمودند، اگر اموالی که به ما داده اند، بخواهند به آنها پس می دهیم، ما نیاز به بخشش کسانی که درباره وجود ما تردید دارند، نداریم.

و اما علت غیبتی که به وقوع پیوسته است، خداوند می گوید: «ای کسانی که

ایمان آورده اید سؤال نکنید از چیزهایی که اگر برای شما آشکار گردد، شما را آزرده کند.« هر یک از پدران من در زمان خود بیعت سلطان طاغوت زمان خود را به گردن گرفتند، ولی من زمانی قیام می کنم که بیعت هیچ یک از طاغوتها را به گردن ندارم.

و اما چگونگی انتفاعی که مردم در غیبت من از من می برند، همچون انتفاع از

خورشید است هنگامی که در پشت ابرها پنهان شود. من امان مردم روی زمین

هستم، همان طور که ستارگان امان اهل آسمانها می باشند. بنابراین، سوالهایی که به شما سودی ندارد، پرسش نکنید و خود را به خاطر چیزی که نیازی به آن ندارید، به مشقت نیندازید.برای تعجیل در فرج و ظهور من زیاد دعا کنید که رهایی شما از قید و بندها در دعاء است. سلام بر تو ای اسحاق بن یعقوب و سلام بر کسانی که راه هدایت را پیش گرفته اند.« (19) .

ص:75

پی نوشتها :

(1) از اول تا اینجا در بحارالانوار، ج 50، حدیث، 1، ص.227 احتجاج الطبرسی، ج 2، ص 469.

(2) این قطعه در بحارالانوار، ج 66، روایت 2، ص 482 و بحار، ج 79، ص 166، ح 2 آمده است.

(3) همان منبع، ج 52، ص 111، احتجاج الطبرسی، ج 2، ص 470.

(4) همان منبع، ج 44، ص 271، حدیث 3.احتجاج الطبرسی، ج 2، ص 470.

(5) همان منبع، ج 2، ص 90، روایت.13 احتجاج الطبرسی، ج 2، ص 470.

(6) بحارالانوار، ج 51، ص 90، حدیث.13 احتجاج الطبرسی، ج 2، ص 470.

(7) وسائل الشیعه، ج 17، باب 16، ص 123، روایت 2215.

(8) بحارالانوار، ج 47، ص 334،روایت.2 احتجاج الطبرسی، ج 2، ص 470.

(9) همان منبع، ج 96، ص 184، روایت.1 احتجاج الطبرسی، ج 2، ص 471.

(10) بحارالانوار، ج 96، ص 184، روایت 1، احتجاج الطبرسی، ج 2، ص 471.

(11) سوره مائده، آیه 102.

(12) احتجاج الطبرسی، ج 2، ص 471.

(13) ما این توقیع شریف را از »کمال الدین« نقل کردیم، لیکن این توقیع با سندهای مختلف در منابع دیگر نیز ذکر شده است: «الف« کمال الدین، ج 2، ص 483، حدیث.4 )ب( الغیبه، ص 290، حدیث.247 )ج( احتجاج الطبرسی، ج 2، ص.469 )د( بحارالانوار، ج 53، ص 180،

حدیث 10.

(14) شلماب: نوعی نوشیدنی است که از »شیلم« یعنی دانه ای شبیه جو، درست می شود و در انسان یک نوع بیهوشی و خواب آلودگی ایجاد می کند)کمال الدین، ج 2، ص 484، به نقل از استاد شعرانی(.

(15) والمراد برواة الحدیث، الفقهاء الذین یفقهون الحدیث و یعلمون خاصه و عامه و محکمه و متشابهه، و یعرفون صحیحه من سقیمه، و حسنه من مختلفه، والذین لهم قوة التفکیک بین الصریح منه و الدخیل و تمییز الاصیل من المزیف المتقول. لا الذین یقرؤن الکتب المعروفة و یحفظون ظاهراً من الفاظه ولا یفهمون معناه و لیس لهم منة الاستنباط و ان زعموا انهم حملة الحدیث.)کمال الدین، ج 2، ص 484، علی اکبر الغفاری(.

(16) از اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام) بوده و بعد از وفات ایشان از وکلای حضرت مهدی(علیه السلام) از منطقه نیشابور به شمار می رفت )ر.ک کمال الدین، ج 2، ص.442 ح 16). به او شاذانی ونیشابوری نیز می گویند.

(17) کشی و ابن الغضائری او را اجذع ثبت کرده اند. او یکی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) بودو بعد از مدتی منحرف شد و برای خود مذهبی تأسیس نمود و امام صادق (علیه السلام) او را چند بارلعنت نموده است.

)معجم رجال الحدیث، ج 14، ص 244).

(18) مقصود از خمس، غنایم جنگی است که از جمله اماء سبیات بوده و در بازار به فروش می رفته، خرید اینها تجویز شده با آنکه خمس آن داده نشده است. این مطلب را فقهاء مفصلاً درباب خمس آورده اند و قرائن و شواهد بسیاری بر آن ارائه داده اند که شامل خمس ارباح مکاسب نمی شود. )حضرت آیة الله معرفت).

(19) این توقیع با استفاده از کتاب »مهدی موعود« ترجمه شده است.

ص:76

یکی از توقیعات با اهمیت،! !

توقیعی است که توسط محمد بن عثمان در پاسخ به مکتوب اسحاق بن یعقوب

از ناحیه امام زمان (علیه السلام) صادر شده است.

این توقیع مشتمل بر مطالب مهم و نکات قابل توجهی است و بیشتر مسائل

مختلف اجتماعی در آن مطرح شده است .لذا از اهمیت خاصی برخوردار می باشد بویژه این توقیع، متضمن تعیین وظیفه مردم در زمان غیبت کبری، و بیان علت غیبت و معرفی و مشخص نمودن هویت بعضی از افراد است .

این توقیع شریف هم به صورت تقطیع شده در ابواب مختلف کتب روایی

مندرج شده و هم به صورت کامل در بعضی کتب معتبر حدیثی نقل شده است .

ماسعی خواهیم کرد منابع آنها را تا حد توان مشخص کنیم.

لازم به یادآوری است که بعضی از قسمتهای این توقیع ، نیاز به مباحث اجتهادی

و فقهی دارد و می بایست برای فهمیدن آن قسمتها، به صاحبان فن و کتب فقهی

استدلالی مراجعه کنیم تا بتوانیم حکم شرعی و معنای صحیح آن را به دست

آوریم. متأسفانه مقام گنجایش توضیح و تفسیر آنها را ندارد و علاقمندان باید خودتحقیق و تفحص بیشتری در آنها بنمایند.

ص:77

به خاطر اهمیت این توقیع شریف ، متن عربی همراه با ترجمه آن را نقل می کنیم

تا زمینه مطالعه دقیق را فراهم سازد.

حدثنا محمد بن محمد بن عصام الکلنی رضی الله عنه قال: حدثنا محمد بن یعقوب الکلینی ، عن اسحاق بن یعقوب قال: «سألتُ محمد بن عثمان العمری رضی الله عنه ان یوصل لی کتاباً قد سألت فیه عن مسائل أشکلت علیّ فورد )ت فی( التوقیع بخط

مولانا صاحب الزمان علیه السلام: «اما ما سألت عنه أرشدک الله و ثبتک من امر

المنکرین لی من اهل بیتنا و بنی عمنا ، فاعلم انه لیس بین الله عزوجل و بین احد

قرابة، و من انکرنی فلیس منی و سبیله سبیل ابن نوح علیه السلام .

امّا سبیل عمی جعفر و ولده فسبیل اخوة یوسف علیه السلام .

اما الفقاع فشربه حرام، ولاباس بالشلماب.

سرانجام شهربانو همسر امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا چه شد؟

»سهل بن قاسم نوشجانی می گوید: امام رضا(علیه السلام) در خراسان به من فرمود: بین ما

و شما خویشاوندی هست. گفتم: این خویشاوندی چیست؟ فرمود: هنگامی که

عبدالله بن عامر بن کریز خراسان را فتح کرد دو دختر از دختران یزدگرد پادشاه ایران را پیدا کرد و آنان را نزد عثمان بن عفان فرستاد. عثمان بن عفان یکی از آن دو را به امام حسن و یکی را به امام حسین(علیه السلام) بخشید. این دو دختر پس از زایمان، وفات

کردند. همسر امام حسین(علیه السلام) امام سجاد را زایید. پس از درگذشت همسر امام

حسین، یکی از کنیزان امام حسین(علیه السلام)، امام سجاد را سرپرستی کرد«.

عیون اخبار الرضا، یک جلدی، جزء دوم، ص 128، ح 6 با تصحیح و تعلیق سید مهدی حسینی لاجوردی، چاپ 1377 هجری قمری، ناشر میرزا محمد رضا مهتدی، چاپ اول(.

براساس این روایت، مادر امام زین العابدین(علیه السلام) بعد از تولد آن حضرت وفات

کرده و در کربلا حضور نداشته است.

آقای دکتر سید جعفر شهیدی در »زندگانی علی بن الحسین(علیه السلام)« از طبقات نقل

ص:78

می کند که پس از شهادت امام حسین(علیه السلام)، خدمتگزار آن حضرت شهربانو را به

همسری گرفت. نام این خدمتگزار زیید بود و از او پسری به دنبا آمد به نام عبدالله بن زیید)زندگانی علی بن الحسین(علیه السلام)، چاپ پنجم، ص 26، 1373).

ایشان در این کتاب می گوید: آمدن شهربانو به کربلا، فرار او از کربلا به ایران،

غایب شدن او در کوه و نیز آمدن او به ایران به دستور امام حسین(علیه السلام) برای جمع

آوری نیرو، همه اینها افسانه و ساخته داستان نویسان است)همان(.

البته در کربلا بانویی به نام شهربانو بود و این شهربانو مادر آن طفلی است که از

خیمه ها بیرون آمد و هانی بن ثبیت آن طفل را به شهادت رسانید. این شهربانو،

مادر امام سجاد(علیه السلام) نبود و جزو اسیران کربلا بود )قصه کربلا، ص 406).

شیخ عباس قمی روایت عیون اخبار الرضا را نقد می کند و می گوید: این حدیث

مخالف آن حدیث هایی است که آوردن دختر یزدگرد را به زمان عمر بن خطاب

نسبت می دهند و این حدیث ها اشهر و اقوی است)منتهی الامال، ج 2، ص 30،چاپ هجرت(.

ولکن به نظر می رسد که روایت »عیون اخبار الرضا« از روایات دیگر قوی تر

است و علامه مجلسی روایت »عیون اخبار الرضا« را می پسندد )بحارالانوار، ج

46، ص 10).

و بر این اساس، در زمان عثمان، دختر یزدگرد به مدینه برده شده نه در زمان عمر

بن خطاب.

در اصول کافی آمده است که وقتی که دختر یزدگرد را به مدینه آوردند و نزد عمر

بردند، وقتی که عمر خواست به چهره او نگاه کند، او چهره اش را گرفت و به زبان فارسی گفت: «اف بیروج بادا هرمز« عمر گفت: این دختر مرا فحش می دهد و

خواست که آن دختر را بزند، علی(علیه السلام) گفت: تو حق نداری او را بزنی، او را آزاد

بگذار تا هر کسی را می خواهد به همسری انتخاب کند. عمر هم او را آزاد گذاشت واو هم حسین(علیه السلام) را انتخاب کرد. علی(علیه السلام) به او فرمود: اسم شما چیست؟ گفت:جهان شاه. امام به او فرمود: نه اسم تو شهربانو است...)اصول کاف، عربی، چاپ آخوندی، ج 1، ص 466).

ص:79

ولی این روایت قابل اعتماد نیست چون در سند آن شخصی به نام عمر و بن

شمر آمده و او هم مورد اعتماد نیست.

علامه حلی در خلاصه الاقوال فی مفرقه الرجال، در بخش دوم، در کلمه عمرو

درباره او می گوید: عمرو بن شمر بسیار ضعیف است. او روایاتی را به کتاب جابرجعفی اضافه کرده است. من به روایات او اعتماد نمی کنم)ص 241، باب 7).

بر این اساس می توان گفت که مادر امام زین العابدین(علیه السلام) پس از تولد آن

حضرت، وفات کرد و در کربلا هم حضور نداشت.

پیشگوئی هائی در باره دشت کربلای .

اشاره

پیشگویی هائی در مورد دشت کربلای امام حسین علیه السلام .

شهادت مظلومانه ابوعبدالله الحسین علیه السّلام و افراد خاندان و یاران باوفای

آن حضرت، برای تضمین بقاء اسلام و جلو گیری از اقدامات انحرافی و نابودی

دشمنان اسلام ، دژ محکم و سدّ قوی میباشد، از دورانهای بسیار دور، پیش از

ولادت آن حضرت و قبل از بعثت جد بزرگوارش ، بلکه در اوائل خلقت و آغاز

جهان آفرینش که نور پنج تن صلوات الله علیهم أجمعین که در پیشانی عرش الهی قرار گرفت ، نور آن حضرت به رنگ قرمز ، جلوه گر بود بعدها از علت سرخی آن پرده برداشته شد که آن حضرت علیه السّلام در دشتی به نام کربلا ، به شهادت

رسیده و به خون خود ، آغشته خواهد شد .

پس از گذشت قرنهای سرسام آور ، نوبت به وجود آمدن ناسوتی و مادی آن امام

بزرگوار ، پیش آمد و بعد از سکونت حضرت آدم در بهشت و دیدن تمثال مادرش حضرت زهرا و یک رنگ نبودن رنگ گوشواره هایش و سؤال از علت اختلاف رنگ ها ، وخبر دادن ، خدای متعال علت سرخ رنگی گوشواره چپ آن بانوی هردو عالم که تعبیر از حسین علیه السلام بود ، حضرت آدم از شنیدن شهادت آن حضرت ،بسیار گریست و ناله سر داد.

از آن زمان در میان انبیاء سلف ، جریان کربلا روشن بود و به همدیگر خبر می

دادند تا زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امیرالمؤمنین و حضرت

ص:80

فاطمه علیهماالسلام که آن حضرت متولد شد و جبرئیل شهادتش را به جدّ بزرگوارش ،اطلاع داد، قضیه این واقعه جانسوز از جهات مختلف برای آنها روشن و متداول گردید، )خلاصه روایات فراوان در این مورد(.

ما در این یاد داشت بنا به اختصار ، تنها تعدادی از روایاتی را که از حضرت امیر

علیه السّلام در باره ارض کربلا و فرزند مظلومش حسین علیه السلام ، وارد شده

است ، می آوریم.

1 -اینجا محل شهادت عاشقان است .

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: امیرالمومنین با مردم حرکت کرد تا به اطراف

زمین کربلا رسیدند حضرت در محلی که به آن مقدفان گویند طواف کرده فرمود:

اینجا دویست پیامبر و دویست سبط پیامبر شهید شده اند.

و اینجا محل کشته شدن عاشقان شهیدی است که نه پشنیبان بر آنها سبقت

گرفته اند و نه آیندگان به آنها خواهند رسید. ] اسلام فراتر از زمان) بخش 10 ص 493 از بحار: 41 / 295 از الخرائج و الجرایح، نفس المهموم، ص 125 )و مصارع عشاق شهداء لایسبقهم من کان قلبهم و لایلحقهم من بعدهم».

و در روایت دیگری فرمود: خوشا به حال تو ای خاک که خونهای دوستان بر تو

ریخته میشود. [ بحار، ج 44 ص258 از قرب الاسناد حمیری .]

2 -آه آه، خاندان ابوسفیان از من چه میخواهند

عبدالله بن عباس گوید: هنگامیکه در راه صفین امیرالمومنین علیه السّلام به نینوا

رسید با صدای بلند مرا صدا زد و فرمود: ای پسر عباس آیا این مکان را میشناسی؟ عرض کردم: نه، فرمود: اگر این زمین را مثل من بشناسی از آن عبور نمیکنی مگراینکه مثل من گریان خواهی شد، آنگاه حضرت مدتی طولانی به شدت گریست و به گونه ای که محاسن شریفش خیس شد و دانه های اشک بر سینه

ص:81

او میریخت وما نیز با آن حضرت گریان شدیم. سپس دیدیم حضرت از عمق جان ناله میزد و می فرمود: آه آه خاندان ابوسفیان از من چه میخواهند؟

آل حرب که حزب شیطانند و اولیاء کفر از من چه میخواهند؟ سپس حضرت

خطاب به فرزند خود امام حسین علیه السّلام نموده فرمود: ای ابا عبدالله صبر کن،که پدرت نیز تحمل میکند مثل آنچه به تو میرسد، سپس حضرت آب طلبید،

وضو گرفته نماز خواند، دوباره سخنان خود را تذکر داده سپس چشمان مبارکش

مختصری به خواب رفت، وقتی بیدار شد فرمود:

خوابی که حضرت امیر در سرزمین کربلا دید

ای ابن عباس آیا آنچه را که الان در خواب دیدم به تو بگویم؟ عرض کردم: خیر

است یا امیرالمؤمنین مقداری خوابیدید؟ فرمود:دیدم گویا مردانی از آسمان فرودآمدند با پرچمهای سفید و شمشیرهای براق که بر کمر داشتند، و اطراف این زمین را خط کشیدند، سپس دیدم گویا شاخه های این درختان بر زمین آمد، زمین به لرزه افتاد و دریائی از خون نمایان شد.

و دیدم که گویا حسین من که فرزندم و پاره تن من و مغز من است در این دریای

خون غرق است و یاری میطلبد ولی کسی به او جواب نمیدهد.

گویا آن مردان سفید که از آسمان آمدند ندا میکردند: ای خاندان پیامبر صبر

کنید، البته شما به دست بدترین مردم کشته میشوید و اینک بهشت مشتاق

شماست. سپس آنها مرا تسلیت دادند و گفتند: ای اباالحسن بشارت باد تو را،

خداوند چشم تو را روشن گرداند آنگاه که مردم در مقابل پروردگار عالمیان

برخیزند، و از خواب بیدار شدم. سپس حضرت افزود: سوگند به آنکه جانم به

دست اوست، صادق مصدق ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و آله وسلم به من خبرداد که هنگام رفتن برای (سرکوبی) شورشیان به این سرزمین عبور خواهم کرد و

اینکه این زمین کرب و بلا است، در این زمین هفده نفر از اولاد من و فاطمه

علیهماالسلام دفن میشوند و این زمین در آسمانها به کرب و بلا معروف است

همچنان که مدینه و مکه و بیت المقدس شهرت دارد و یاد میشود، سپس فرمود:

ص:82

آثار آهوان و داستان عبور عیسی از کربلا

ای پسر عباس اطراف این سرزمین جستجو کن پشکل آهوانی را پیدا کن، به خدا

قسم دروغ نگفتم و خبر دروغ هم به من نداده اند، رنگ آنها زرد است مانند زعفران.

ابن عباس گوید: به دنبال آنها گشتم، آنها را یافتم، صدا زدم یا امیرالمؤمنین آنها را

پیدا کردم همان گونه که فرمودید، حضرت فرمود: خدا و رسول او درست فرمودند وبه عجله آمد و آنها را برداشته بوئید و فرمود: همین است ای پسر عباس، آیا قصه این ها را میدانی؟ این پشکلها را عیسی بن مریم بوئیده است، عیسی در حالیکه حواریون با او بودند به این سرزمین گذر کرد، آهوانی را دید که دور هم جمع شده گریه میکردند! عیسی و حواریون آنجا نشستند و گریه کردند و نمیدانستند چرا

عیسی اینجا نشست و گریه نمود؟ عرض کردند یا روح الله چه شده است که

گریانی؟ فرمود: آیا میدانید این چه زمینی است؟ اینجا محل کشته شدن پسر

ارجمند پیامبر خدا محمد صلی الله علیه و آله وسلم است، و اوست فرزند بانوی آزاده طاهره که به مادر من شبیه است و مدفون میشود در این زمین که خاک آن ازمشک خوشبوتر است زیرا تربت پسر پیامبر است که شهید شده و همین گونه است طینت پیامبران و اولاد آنها. سپس عیسی علیه السّلام افزود: این آهوان با من حرف میزنند و میگویند: این زمین را برای چریدن انتخاب کرده اند چون مشتاق تربت پسر پیامبر هستند، آنها معتقدند که در این زمین در امانند! عیسی آن پشکلها را بوئید و در ادامه عرضه داشت: خدایا این ها را نگه دار تا آنکه پدر او بیاید و (به یاد سخنان عیسی و احترام او) تسلیت باشد برای وی. و اینک تا امروز باقی مانده و زردی آنها به خاطر گذر ایام طولانی است و این زمین کرب و بلاست آنگاه حضرت با صدای بلند گریه کرد و عرضه داشت: ای پروردگار عیسی بن مریم بر قاتلان و کمک کاران و واگذاران او مبارک مگردان، سپس حضرت دوباره گریه نمود گریه ه ای طولانی، به گونه ای که حضرت از حال رفت، ما نیز گریه میکردیم، تا آنکه بعد از

ص:83

مدتی طولانی به هوش آمد و به من فرمود: ای پسر عباس زمانی که دیدی این پشکلها خون شده است و خون تازه از آن میجوشد بدان که اباعبدالله کشته شده و در این زمین دفن شده است.

ابن عباس گوید: آنها را برداشته و جدا محافظت کردم، تا آنکه یک روز دیدم

خون تازه از آن می چکد، گریان شدم نشستم و گفتم: به خدا حسین کشته شد، به

خدا قسم علی هیچ به من دروغ نگفت و خبر نداد به چیزی مگر آنکه واقع شد

چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به او خبرهائی میداد که از دیگران پنهان میداشت. حیران شدم و از منزل بیرون آمدم، هنگام طلوع فجر بود، به خدا سوگندهوای مدینه چنان تیره و تار شده بود که مثل دود بود و چشم جایی را نمیدید،خورشید طلوع کرد، دیوارهای مدینه را دیدم که گویا خون تازه بر آنها بود، با حالت گریان نشستم و گفتم: به خدا قسم حسین کشته شد، صدائی از طرف بیت (خانه خدا یا خانه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم) شنیدم میگفت: ای خاندان رسول صبر کنید، که فرزند بتول کشته شد، روح الامین به زمین آمد و با صدای بلند گریه کرد و آن وقت روز دهم محرم روز عاشورا بود، بعد از آنکه خبر رسید معلوم شد که حضرت در همان روز شهید شده است، این حدیث را به اشخاصی که با حسین علیه السّلام بودند گفتم: آنها نیز گفتند: به خدا قسم که ما نیز شنیدیم آنچه تو شنیدی و نمیدانیم گوینده آن که بوده است شاید خضر علیه السّلام بوده. [ بحار، ج 44 ص 252 از امالی صدوق مجلس 87.

3 -از تو گروهی محشور و بی حساب داخل بهشت شوند.

نصر بن مزاحم در کتاب صفین با اسناد از هرثمة بن سلیم گوید: با علی

علیه السّلام به صفین (برای جنگ با معاویه) میرفتیم، وقتی به زمین کربلا رسیدیم حضرت در آنجا با ما نماز جماعت خواند بعد از سلام نماز با دست مبارک مقداری از خاک کربلا برداشت و بوئید، سپس فرمود: خوشا به حال تو ای خاک، البته که ازتو گروهی (روز قیامت) محشور شوند که بیحساب وارد بهشت میگردند.

ص:84

هرثمة وقتی به خانه برگشت به همسر خود به نام جرداء که از شیعیان حضرت

بود گفت: آیا نمیخواهی تو را از کار مولایت اباالحسن به شگفت آورم؟ وقتی به

سرزمین کربلا رسیدیم مقداری از خاک آن زمین برداشت و بوئید و گفت: خوشا به حال تو ای خاک البته که از تو گروهی روز قیامت محشور میشوند که بیحساب

وارد بهشت میگردند، او از کجا علم غیب دارد؟جرداء همسرش گفت: ای مرد ما را رها کن، امیرالمومنین جز حق نمیگوید.

هرثمة گوید: (روزگار گذشت تا در زمان یزید) عبیدالله بن زیاد برای جنگ امام

حسین علیه السلام مردم را بسیج میکرد، من در آن لشکر بودم، وقتی به زمین کربلاو امام حسین و اصحاب او رسیدم، به یادم آمد آن منزلی را که با علی علیه السلام آمده بودم و آنجائی که حضرت خاک را برداشته و آن سخن را گفته بود شناختم. ازآمدن خود ناراحت شدم، اسب خود را به طرف اباعبدالله الحسین رانده نزدحضرت آمدم سلام کردم و حدیث پدر بزرگوارش در این امکان را نقل کردم.

حضرت فرمود: به کمک ما آمدی یا بر علیه ما؟ گفتم: ای پسر پیامبر نه با شما و نه برعلیه شما، زن و فرزندم را رها کردم و از پسر زیاد بر ایشان نگرانم، حضرت فرمود:

زود برگرد و دور شو تا کشته شدن ما را نبینی، سوگند به آنکه جان حسین در دست اوست، هیچ کس امروز نیست که کشته شدن ما را ببیند و یاری نکند مگر اینکه داخل جهنم شود. هرثمه گوید: به سرعت از زمین کربلا فرار کردم تا کشته شدن آنهارا نبینم. ] اسلام فراتر از زمان) بخش 10 ص 495 ، شرح نهج البلاغة : 1 / 494وقعه صفین، ص 140 بحار ج 41 ص 338.

4 -به خدا قسم آنها اینجا فرود می آیند

جویرة بن مسهر عبدی گوید: در راه صفین وقتی امیرالمومنین به زمین کربلا

رسید نگاهی به چپ و راست افکند و گریه کرد.

سپس فرمود: به خدا قسم اینجا فرود می آیند، مردم سخن حضرت را نفهمیدند

مگر هنگام شهادت اباعبدالله الحسین علیه السّلام. یکی از اصحاب گوید: من در

ص:85

آنجا استخوان شتری را به عنوان نشانه همانجائی که حضرت اشاره کرده بود در

زمین نهادم، وقتی امام حسین علیه السّلام کشته شد، دیدم استخوان همانجائی

است که او و اصحاب او کشته شدند.

(اسلام فراتر از زمان) بخش 10 ص 492 ، بحارالانوار. 41/ 286، الارشاد: 156-157.

5 -در خانه تو بز بچه ای است که فرزند پیامبر را میکشد

امیرالمومنین علیه السّلام در خطبه ای به مردم فرمود: از من بپرسید قبل از آنکه

مرا نیابید، بخدا سوگند در مورد هیچ گروهی که صد نفر را گمراه یا هدایت کند نمی پرسید مگر اینکه شما را از منادی آنها و رهبر آنها تا قیامت آگاه میکنم، مردی

برخاست و (از روی استهزاء) گفت: بگو در سر و ریش من چند تار مو هست؟

حضرت فرمود: بخدا سوگند دوستم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم مرا از

سؤال تو آگاه کرد، و همانا بر هر تار از موی سر تو فرشته ای است که تو را لعنت

میکند و بر هر موی ریش تو شیطانی است که تو را تحریک میکند، همانا در خانه

تو بز بچه ای است که فرزند پیامبر را میکشد و نشانه آن همین است که به تو گفتم و اگر نه این بود که آنچه پرسیدی استدلالش مشکل است (یعنی من جواب تو رامیدانم ولی باور آن بر تو مشکل است زیرا چگونه میتوانی عددی را که میگویم

تصدیق کنی؟ اگر این مشکل نبود) من به سؤال تو پاسخ میدادم ولی نشانه

(راستگوئی من) همان خبری است که دادم یعنی لعنت فرشتگان بر بز بچه ملعون تو.

راوی گوید: پسر این مرد در این زمان طفلی بود که چهار دست و پا میرفت و در

جریان سیدالشهداء علیه السّلام عهده دار قتل حضرت شد و پیشگوئی حضرت به وقوع پیوست. (الارشاد، ص320 و اعلام الوری).

و در برخی روایات آن مرد را سعد بن ابی وقاص، پدر عمر سعد ملعون معرفی

کرده اند. (کامل الزیارات، ص74 و مناقب آل ابیطالب، ج 2 ص 269.

و برخی او را سنان بن انس نخعی دانسته اند. (شرح ابن ابی الحدید، ج 1،

ص253 منقول از هامش بحار، ج 44 ص 257).

ص:86

6 -توصیه حضرت امیر به حضرت ابوالفضل علیهما السلام

در شب بیست و یکم رمضان وقتی مولای متقیان در بستر شهادت افتاده و

لحظات آخر عمر حضرت بود، فرزندش عباس را گرفته به سینه چسبانید و فرمود:

فرزندم: زود باشد که چشمم به تو در قیامت روشن گردد، فرزندم چون روز

عاشورا شد و داخل آب (فرات) شدی مبادا از آن آب بنوشی ولی برادرت حسین تشنه باشد. (معالی السبطین).

7 -گریه هر مؤمن و فضیلت گریه بر سیدالشهداء

امام صادق علیه السّلام فرمود که امیرالمؤمنین علیه السّلام نگاهی به امام

حسین علیه السّلام نموده و فرمود: ای گریه هر مؤمن، حسین علیه السّلام عرض

کرد:ای پدر مرا میگوئی؟ فرمود: بله ای پسر من. (بحارالانوار).

و در روایت دیگر فرمود: همانا حسین علیه السّلام کشته میشود کشته شدنی

(مظلومانه) و من میشناسم آن خاکی را که بر آن کشته میگردد، آن مکان نزدیک دونهر است. (کامل الزیارات، ص72.

امام سجاد علیه السّلام فرمود: هر مومنی که چشمهایش برای کشته شدن حسین

بن علی علیه السّلام اشکی بریزد به گونه ای که بر رخسارش روان شود خداوند به واسطه این اشک مدتهای طولانی او را در غرفه های بهشت جای دهد،و هر مؤمنی که چشمهای او به خاطر ستمی که از دشمن ما در دنیا به ما رسیده است گریان شودو اشک او بر گونه اش روان شود، خداوند او را در جایگاه صدق در بهشت جای دهد، و هر مؤمنی که به خاطر ما صدمه ای ببیند و چشم هایش اشک آلود شود واشکش بخاطر تلخی اذیتی که برای ما متحمل میشود بر گونه اش روان شود،خداوند صدمات را از او در قیامت برطرف و او را از خشم خود و آتش جهنم درامان خواهد داشت. (کامل الزیارات، ص 100.

این مرد قاتل حسین است عبدالله بن شریک گوید: از اصحاب حضرت علی علیه السّلام می شنیدم که هرگاه عمر بن سعد از در مسجد داخل میشد میگفتند «هذا قاتل الحسین؛ این مردقاتل حسین است.» و این مطلب سالها قبل از کشته

ص:87

شدن حضرت بود. ] بحار، ج 44 ص 263.

8 -ثقل (وزنه ) آل محمد اینجا فرود می آید .

عروه بارقی آمد پیش سعد بن وهب و سوال کرد ؟ حدیثی که به ما گفته بودی از

علی بن ابی طالب علیه السلام ؟ گفت: بلی مخنف بن سلیم گوید: علی علیه السّلام را در زمین کربلا دیدم که با دست خود اشاره میکرد و میفرمود: اینجا اینجا مردی پرسید: یا امیرالمؤمنین اینجا چیست؟ فرمود: وزنه آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم اینجا فرود می آید، وای بر شما از آنها و وای بر آنها از شما!

آن مرد گفت: این سخن یعنی چه؟ فرمود: وای بر آنها از شما زیرا ایشان را

میکشید و وای بر شما از آنها زیرا خداوند شما را به خاطر کشتن آنها داخل جهنم میکند.

در روایت دیگری آمده است: چون به حضرت گفتند اینجا کربلاست فرمود:

(سرزمین) غم و غصه است، آنگاه با دست مبارک اشاره به مکانی نمود و فرمود:

اینجا محل قرار گرفتن بارهای ایشان و مکان مرکبهای آنهاست، آنگاه به مکان

دیگری اشاره نموده فرمود: اینجا خونهای ایشان ریخته میشود و سپس حضرت

حرکت نمود. (اسلام فراتر از زمان) بخش 10 ص 495 ، وقعه صفین، ص141 وبحارالانوار: 41 / 339، شرح نهج البلاغة : ا / 350

9 -قبر سیدالشهداء زیارتگاه خواهد بود

با سند های سه گانه از امام رضا از امیرالمؤمنین علیه ماالسّلام (در یک پیشگوئی

در مورد قبر سیدالشهداء ) فرمود: گویا میبینم قصرها و ساختمانهائی که در اطراف

قبر حسین علیه السّلام برافراشته، و کاروانهائی که از کوفه به سوی قبر حسین

علیه السّلام بیرون می آید، روزها و شبها نگذرد تا اینکه از اطراف زمین مردم به

سوی آن جناب آمده و این مطلب، هنگام انقراض حکومت بنی مروان است. ]

ص:88

اسلام فراتر از زمان) بخش 10 ص 493، از عیون الاخبار.: 2 / 48 ح 190، اثبات الهداة ¦ 2 / 409 ح 25 ، بحار : 41 / 287دح 9 الاحادیث الیبی 2 173 ح 463،بیان الائمة: 1 / 301.

10 -وقتی چنین شد مبادا جفا کنید

امیرالمؤمنین علیه السّلام در بیرون کوفه فرمود: پدر و مادرم فدای حسین مقتول

باد، به خدا قسم گویا میبینم انواع وحشیان (بیابان) را که گردنهای خود را بر قبر اودراز کرده بر او از شب تا صبح گریه و نوحه میکنند!

پس چون زمان به اینجا رسید مبادا که بر او جفا کنید(کامل الزیارات، ص 79.

(شاید منظور حضرت این باشد که وقتی جانوران درنده به مصائب حضرت گریه

میکنند شما از نوحه و عزاداری دریغ مکنید.)

11 -تو را میکشند و آسمان و زمین بر تو میگریند

امیرالمؤمنین علیه السّلام در مسجد و اصحاب حضرت اطراف او نشسته بودند

که حضرت حسین علیه السّلام وارد شده مقابل ایشان قرار گرفت. امیرالمومنین

دست مبارک را بر فرزندش نهاده فرمود: ای پسرک من، خداوند گروهی را در قرآن سرزنش نموده و فرموده: «فما بکت علیهم السماء و الارض و ما کانو منظرین؛ یعنی: آسمان و زمین بر آنها گریه نکرد و مهلت به آنها داده نشد. (دخان: 29.)

به خدا سوگند البته البته که تو را خواهند کشت و آنگاه زمین و آسمان بر تو

خواهند گریست. (بحار، ج 45 ص209 و کامل الزیارات، ص 89).

12 -پسر پیامبر را میکشند و تمام موجودات و اشیاء، بر او خواهند گریست

میثم تمار میگفت: به خدا قسم البته البته این امت پسر پیامبر خود را در روز

دهم محرم خواهند کشت و آن روز را روز برکت مینامند و این مطلب واقع خواهدشد و در علم خداوند ثبت است. سپس افزود: بدان که این خبر عهدی است که امیرالمؤمنین به من نموده و خبر داده است که در قتل او تمام اشیاء حتی وحشی

ص:89

های بیابان و ماهیان دریا و مرغان آسمان و خورشید و ماه ستارگان و آسمان و زمین و مؤمنین از جن و انس و تمامی ملائکه آسمانها و زمین و رضوان (کلیددار بهشت)و مالک (نگهبان جهنم) و حاملان عرش گریه میکنند، و از آسمان خون و خاکسترببارد!سپس افزود: لعنت خداوند بر قاتلین حسین علیه السّلام واجب شده همچنان که بر مشرکین و یهود و مجوس و نصاری واجب شده است. جبلة (راوی خبر از میثم)گوید: گفتم: ای میثم چگونه مردم آن روز را روز برکت میدانند؟ میثم گریست وگفت: می پندارید که توبه حضرت آدم در آن روز قبول شده است با آن که خداوندتوبه او را در ذی الحجه پذیرفت، و می پندارند که توبه داود در آن روز پذیرفته شده با آن که آن نیز در ذی الحجة بوده است. می پندارند یونس در آن روز از شکم ماهی رهائی یافت با آنکه خداوند او را در ذی الحجة نجات داد. میپندارند کشتی نوح درآن روز بر (کوه) جودی آرام گرفت در حالی که استقرار آن در ذی الحجة بوده، می پندارند خداوند در آن روز دریا را برای بنی اسرائیل شکافت و حال آنکه آن در ماه ربیع الاول بوده است. ای جبله بدان که حسین بن علی سرور شهیدان است و برای اصحاب او در قیامت درجه ای (بس عظیم) است. ای جبله وقتی خورشید را قرمزمانند خون تازه یافتی بدان که سیدالشهداء کشته شده است. جبله گوید: روزی ازمنزل که بیرون آمدم دیدم خورشید چون قطعه های سرخ گشته است ناله کردم وگریستم و گفتم: به خدا قسم سرور ما حسین بن علی کشته شد.(بحار، ج 45 ص202 از علل الشرایع صدوق قدس سره).

13 -این شخص کشته میشود و کسی او را یاری نمیکند

ابوعبداللّه جدلی گوید: نزد امیرالمومنین علی علیه السّلام رفتم دیدم اباعبداللّه

الحسین علیه السّلام در کنار وی میباشد حضرت با دست مبارک بر کتف فرزند خودزده فرمود:

این شخص کشته میگردد و کسی او را یاری نمیکند، عرض کردم: یا

امیرالمؤمنین به خدا قسم آن زمان بسیار ناهموار و زشت است حضرت فرمود:

آنچه گفتم واقع میشود. (کامل الزیارات، ص 71.

ص:90

14- حسین الگوی بشریت در همه تاریخ

امام صادق علیه السّلام روایت کند که حضرت علی علیه السّلام به فرزند

برومندش حسین علیه مالسّلام عرض کرد: فدایت گردم، حال من چگونه است؟

فرمود: تو میدانی آنچه را دیگران به آن جاهلند زود باشد که عالم از دانش خود

سود برد. ای پسرک من بشنو و ببین قبل از آنکه واقع شود ، قسم به آنکه جانم به

دست اوست بنی امیه خون تو را میریزند اما نمیتوانند تو را از دین منحرف کنند واز یاد پروردگارت به فراموشی اندازند.

امام حسین علیه السّلام پاسخ داد: قسم به آنکه جانم به دست اوست کافی است

که مرا به آنچه خدا فرو فرستاده اقرار کنم، من سخن پیامبر و پدرم را تصدیق میکنم. (کامل الزیارات.

15 -پیشگوئی حضرت امیر در مورد مختار

امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: همان گونه که گروهی از بنی اسرائیل

فرمانبرداری کردند و محترم شدند و گروهی دیگر نافرمانی کرده و عذاب شدند،

شما نیز چنین خواهد کرد. کسانی که این سخن را می شنیدند گفتند: یا امیرالمؤمنین نافرمانبردار ما کیست؟ فرمود: آنانکه دستور دارند ما اهل بیت را احترام کنند وحقوق ما را بزرگ شمارند اما خیانت کرده و نافرمانی نمودند و حق ما را انکار کردند و اولاد پیامبر را خواهند کشت. گفتند: یا امیرالمؤمنین این خبر واقع خواهد شد؟ فرمود بله خبر حقی است که واقع میشود. و این دو پسر من و حسن و حسین را به زودی خواهند کشت. و زود است که ستم کنندگان در دنیا به شمشیرهای برخی ازمردم که خدا برای انتقام از آنها بخاطر نافرمانی شان برگزیده به پلیدی رسندهمچنان که بنی اسرائیل رسیدند.

پرسیدند: آن مرد کیست؟ فرمود که جوانی است از طایفه ثقیف بنام مختار بن ابی عبیدة. حضرت سجاد علیه السّلام فرمود: وقتی حضرت این سخن را فرمود

(مختار هنوز متولد نشده بود) پس از چندی متولد شد، در ادامه حدیث آمده

ص:91

است.

آوردن سر عبیدالله و شمر ملعون نزد حضرت سجاد

از امام سجاد علیه السّلام سوال شد ای فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

علی بن ابیطالب قیام مختار را ذکر نمود اما وقت قیام را مشخص ننمود، حضرت فرمود: میخواهید به شما خبر دهم؟ گفتند: آری، فرمود: سه سال بعد از این گفتارمن، سر عبیدالله بن زیاد و شمر را در فلان روز خواهند آورد و ما در مقابل آن دو سرغذا خواهیم خورد.

چون موعد معین فرا رسید حضرت با اصحاب خود بر سر سفره بودند به آنها

فرمود:

ای برادران خود را پاکیزه دارید، شما در حالی غذا میخورید که ستمکاران بنی

امیه نابود میشوند. پرسیدند: در کجا؟ حضرت ضمن معرفی آن جایگاه فرمود:

به همین زودی در فلان روز دو سر را خواهند آورد، در روز مقرر حضرت بعد از نماز

میخواست غذا میل نماید که دو سر را آوردند، همین جا که چشمان مبارکش به آن دو سر ملعون افتاد به سجده رفت و گفت: سپاس مخصوص خداوندی است که مرازنده داشت تا این را به من نشان داد، آنگاه به غذا خوردن پرداخت و گاهی به آن دو سر نظر مینمود.

خدمتکاران با دیدن آن دو سر از پختن حلوا غافل شده بودند، یکی گفت: چرا

حلوا آماده نکرده اید؟ حضرت فرمود:

حلوائی شیرین تر از نگاه به این دو سر نمی خواهیم سپس امام سجاد از قول

امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: و آنچه برای کافرین و فاسقین (از عذاب) در نزدخداوند است سنگین تر و دائمی تر است. (بحار، ج 45، ص239 از تفسیر امام

علیه السّلام بالاختصار).

16 -فرزندم حسین کشته میشود ولی تو یاری نمیکنی

اسماعیل بن زیاد گوید: امیرالمؤمنین به براء بن عازب فرمود:

ص:92

ای براء فرزندم حسین کشته میشود و تو زنده هستی ولی او را یاری نمی کنی. و

همین گونه شد که حضرت فرموده بود، سیدالشهداء و براء حضرت را یاری نکرد وهمواره (با حالت تأسف) میگفت: به خدا قسم امیرالمؤمنین راست گفت.

(اسلام فراتر از زمان) بخش 10 ص 494 ، از بحارالانوار: 42 / 351 از مناقب آل ابی طالب، 2 / 270 ، شرح ابن ابی الحدید.

17 -پیروزی سیدالشهداء در صفین و گریه حضرت امیر

عبدالله بن قیس گوید: در جنگ صفین با امیرالمؤمنین علیه السّلام بودم که

ابوایوب اعور (از سران سپاه معاویه و دشمنان حضرت علی علیه السّلام که

حضرت در قنوت نماز او را نفرین میکرد) آب را تسخیر کرد و لشکر حضرت را ازآب منع نمود.

سپاهیان حضرت از تشنگی شکایت کردند، امیرالمؤمنین عده ای را فرستاد تا

آب را آزاد کنند اما نتوانستند، حضرت ناراحت شد.

اباعبدالله الحسین عرض کرد: پدر اجازه میدهید من بروم و آب را آزاد کنم،

حضرت فرمود: برو پسرم، امام حسین علیه السّلام بر آن سپاه حمله برد و آب را آزادکرد، و پیروزمندانه نزد پدر آمد و خبر پیروزی را آورد.

(اما مردم دیدند که) حضرت گریه کرد، گفتند: یا امیرالمومنین چه چیزی شما را

میگریاند؟ با اینکه این پیروزی از برکت حسین علیه السّلام است؟ حضرت فرمود:

به یاد آوردم که او کشته میشود در سرزمین کربلا با حال تشنگی، اسب او همهمه

کنان میگریزد و میگوید: «الظلیمة الظلیمة لامة قتلت ابن بنت نبیها؛ یعنی: امان، امان، ازظلم امتی که پسر دختر پیامبرشان را میکشند.» (بحار، ج 44، ص266.)

18 -امام زمان لحظات آخر زندگی سیدالشهداء را شرح میدهد

حضرت امیر علیه السّلام به لحظات جانسوز ساعت آخر عمر سیدالشهداء

آنگاه که از زین در اثر نیزه دشمن بر زمین افتاد اشاره نموده است. و در زیارت

ص:93

ناحیه که منسوب به امام زمان (عج) است میخوانیم: «و اسرع فرسک شاردا الی خیامک قاصدا مهمما باکیا فلما رأین النساء جوادک مخزیا و نظرن سرجک علیه ملویا برزن من الخدور ناشرات الشعور علی الخدود لاطمات الوجوه سافرات و العویل

داعیات و بعد العز مذللات و الی مصرعک مبادرات و الشمر جالس علی صدرک،

مولغ سیفه علی نحرک قابض علی شیبتک بیده ذابح لک بمنهده قد سکنت

حواسک و خفیت انفاسک و رفع علی القناة رأسک؛ (نفس المهموم، ص232

یعنی: اسب تو شتابان آمد به آهنگ سراپرده های تو شیهه زنان و گریان و چون زنان آن اسب را زبون دیدند و زین را بر آن واژگون، از پرده بیرون آمدند، موی بر روی ریخته و پریشان کرده و سیلی بر رخسار زنان و رویها گشوده شیون کنان پس از عزت خوارگشته سوی قتلگاه تو شتابان، شمر بر سینه تو نشسته و شمشیر بر گلوی تونهاده محاسن تو را به دست گرفته و با تیغ هندی...، (تو را ذبح میکند) حواس تو

خاموش و دم فروبسته و سر مطهر تو را بالای نیزه زدند.» (ترجمه نفس المهموم به قلم دانشمند معظم جناب حاج میرزا ابوالحسن شعرانی قدس سره و ما این فراز رااز قلم ایشان نقل نمودیم تا یادی و تقدیری از آن عالم بزرگوار و خدمتگذار جامعه

اسلامی کرده باشیم).

19 -تو گوئی همی بینم اولاد خویش

در دیوان اشعاری که منسوب به حضرت امیر علیه السّلام است، خطاب به فرزند

گرامی خویش امام حسین علیه السّلام میفرماید: یا حسین اذا کنت فی بلدة غریبا

فعاشر بآدابها یعنی: ای حسین وقتی در شهری سفر کردی به آداب آنجا عمل کن. تا آنکه درادامه میفرماید:

کانی بنفسی و اعقابها و بالکربلاء و محرابها فتخضب منا اللحی بالدما خضاب

العروس باثوابهایعنی: گویا خودم و نسل خودم و کربلا و محراب آن را میبینم که محاسنها باخون رنگین شود همچون رنگ (سرخ) لباس عروس. (بحار، ج 44 ص 266).

20 -حج را ناتمام گذارده او را میکشند

ص:94

امیرالمؤمنین علیه السّلام به مسیب بن نجیة فرمود: نزد شما خواهد آمد سواری

که با او حیله شده پر شتاب بدون آنکه حج را به پایان برد می آید و او را خواهند

کشت، مقصود حضرت امام حسین علیه السّلام بود. (مناقب آل ابیطالب، ج 2،

ص 270).

همان گونه نیز شد و حضرتش- به ظاهر- بر اثر دعوت دهها هزار نفر از مردم

کوفه راه عراق را در پیش گرفت، و روز ترویه (هشتم ذی حجة) احساس نمود که

بنی امیه میخواهند حرمت خانه خدا را شکسته به او حمله ور شوند، به همین

جهت حج را ناتمام گذارد و با خاندان خود از مکه بطرف کوفه حرکت نمود.

21 -فرزند پیامبر نزد شما آید و او را خواهید کشت

امیرالمؤمنین علیه السّلام خطاب به مردم کوفه فرمود: چگونه اید زمانی که

فرزند پیامبر شما نزد شما آید و شما بطرف او هجوم برده او را بکشید؟ مردم کوفه گفتند: به خدا پناه میبریم، اگرخداوند آن روز را بما نشان دهد قطعا کاری میکنیم که معذور باشیم (یعنی حتما حضرت را یاری میکنیم) حضرت فرمود:هم اوردوه فی الغرور غروا ارادوا نجاة لا نجاة و لاعذرا (بحار، ج 41 ص 314 یعنی: آنها اورا به فریب انداختند، دنبال نجات بودند، نه نجاتی هست و نه عذری.

22 -عبدالله بن یحیی از پدرش روایت می کند،

وقتی با امیرمومنان علیه

السلام به صفین می رفت برابر نینوی که رسید، ندا کرد: اصبر یا اباعبدالله بشط

الفرات، فقلت ماذا؟ فذکر مصرع الحسین علیه السلام بالطف. صبر کن ابا عبدالله

کنار شط فرات ، گفتم: جریان چیست ؟ پس شهادت حسین را بیان نمود.

(اسلام فراتر از زمان) بخش 10 ص 494 از، بحارالانوار: 41 / 315 از مناقب آل ابی طالب).

با دقت در مضامین این روایات علوی صلوات الله و سلامه علیه ، می دانیم که

اینها برگزیدگان خدا و صاخبان علوم اولین و آخرینند.

عزیزان اگر روایات وارده در این مورد را جمع آوری نمایم ، کتاب پرحجم وقطور می شود به همین اندازه کفایت می کنیم و از خدای متعال در خواست می

ص:95

نماییم در دنیا از زیارتش و در آخرت از شفاعتش مارا محروم نفرماید آمین یا رب العالمین.

تاریخ درج : 20/1/1394 موضوع : اخلاق و عرفان

نام : محمد

نام خانوادگی : امینی گلستانی

کشور : ایران

استان : اردبیل

تخصص : فقه و اصول، تفسیر، تبلیغ

کاربر جاری آقای : امینی گلستانی ؛ محمد

لینک صفحه شخصی

بمب گذاری روز عاشورا

سردسته ستون پنجم، نوشتن اخبار و تاریخ را اکیدا ممنوع کرد و در این باره به

خیلی از صحابه ها، تازیانه زد و تنبیه نمود و نگذاشت این جنایتها و درج آنها، از

تاریخ معاصر خود فراتر رود تا به دست فراموشی سپرده شود و آیندگان از آن

بی خبر بمانند ولی غافل از اینکه (یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ ) آنان می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ؛ ولی خدا نور خود را کامل می کند هرچند کافران خوش نداشته باشند.

یریدون أن یطفؤا نوراللّه بأفواههم ویأبی اللّه إلاّ أن یتمّ نوره ولو کره الکافرون آنها می خواهند نورِخدارا با دهان خود خاموش کنند ؛ ولی خدا جز این نمی خواهد که نورخود را کامل کند ، هرچند کافران نا خوشنود باشند .

با آنهمه شدت عملها و سختگیریها باز سینه ها و قلمهای خداجو و خداترس در

بیغوله ها و زیر زمینها و دشتها و بیابانها و کوهها و دره ها وو...به گونه ای تاریخ

ص:96

این مظلومیتها و حق کشی ها و حق بردن ها را حفظ کردند تا به دست آیندگان برسد و به وجدان سالم خود به قضاوت بنشینند و ایرادگیری و اشکال تراشی نکنند که ) آخراین جریانها درچه تاریخی و چه روزی اتفاق افتاده که تاریخ آنها را به طور کامل

ضبط نکرده است ( مگر رئیس گروه فشار و خواهان و پیروانان آنها درطول تاریخ

اجازه ثبت و ضبط آنها را می دادند .

مگر أتباع آنها نبودند که تا دیروز شیعیان را قتل عام می کردند ؟! و اجازه ابراز

عقیده به آنها نمی دادند و دَم زدن آنها مساوی بود با اعدام ؟!

مگر عزاداران بیگناه سرور شهیدان، چه گناهی کرده بودند، در روز عاشورای

سال 1425 هجری قمری مطابق با 1382 12 / 12 هجری شمسی در کربلای معلّی در مکانهای مختلف حرمین شریفین و حرم کاظمین 8 در چندین مورد بمب گذاری کرده و با پرتاب راکت های متعدد میان زوارهای میلیونی که در این دو شهر مشغول عزاداری بودند، گروه زیادی را به خاک و خون کشیدند و شهید و مجروح ساختند.

مگر هنوز هم هنوز است که در پاکستان و أفغانستان کسانی با عنوان ) سپاه

صحابه( و گروه )طالبان( از وهّابیون عربستان الهام گرفته ، شیعیان و عزاداران ، اهل بیت را به رگبار نمی بندند؟ و پستانهای هزاران نفر از زنان شیعه را در »مزار شریف«افغانستان نبریدند و با پولهای فراوان که، در اختیار اینها قرار می دهند املاک وسرزمینهای شیعیان را با پول گزاف خریداری کرده و آنهارا جلای وطن نمی کنند ؟!

مگر نسخه دوم جایگزینی صهیونستها در سر زمین فلسطین را، در نوار مرزهای

ایران و آذربایجان ، به اجرا در نمی آورند؟!.

همین حالا هم هیچگونه انعطافی از خود نشان نمی دهند، أحزاب گوناگون برای

براندازی شیعیان قد علم کرده وبا دلارهای نجومی، شروع به شیعه زدائی می کنندو از هیچ گونه سرمایه گذاری علیه شیعه، فروگذار نیستند .

أگر قوانین بین المللی اینها را مهار نمی کرد، مگر می گذاشتند پیروانان اهل

بیت، باآرامش خاطر زندگی کنند .

ص:97

در کتابهای تفسیر و تاریخ و سایر نوشتارهایشان هر وقت به مناسبتی خواسته

اند از شیعه نامی به میان آورند، مگر با جمله های زهر آگین قالت الرّوافضة لعنهم اللّه و یا قالت الرّوافض قبّحهم اللّه و امثال آن، آنها را بمباران نکرده اند ؟!

مگر کسی جرئت داشت از فاطمة و مظلومیت او و شوهر مظلومش و بچه های

شهدای راه دین، را نام برده و سرگذشت آنها را به رشته تحریر در آورده و به صفحه کاغذ بنشاند ؟!

مگر عمر نوشتن و ثبت أحادیث را به شدت ممنوع نکرد؟! تا احادیث وارده در

مناقب اهل بیت : و مطاعن دشمنان آنها ، به دست فراموشی سپرده شود !.

همانطور که می دانید، این ممنوعیت تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز ) تقربا

یکصد سال ( طول کشید ، در این مدت طولانی همه اصحاب و بیشتر تابعین از دنیارفته بودند و با از بین رفتن آنها دیگر چه باقیمانده بود ،

مخصوصا در دوران سیاه اولین خلفای بنی أمیه که ، جوامع اسلامی در اثر سکه

های زرّین، از روایتهای ساختگی فراوانی که ، از حلقوم خود فروختگان و اشخاص دنیا طلب ، و از چنته أبناء زر و سیم بیرون آمده بود، و در مغزهای بیمار مردم کاشته بودند، چه مدرکی پیدامی شد تا به آن استناد شود .

مگر خدایان زر و زور مهلت دادند تا دوستداران اهل بیت : ابراز عقیده نموده و

سخنشان را به مردم برسانند وو...

مگر کسانیکه بچه اش را علی مینامید ، حقوقش را قطع کرده و اسمش را از دفتر

دیوان حکومتی ( محو ونابود نمی کردند .

دست جنایتکار باز فاجعه آفرید!!

تخریب حرمین عسکرییّن در روزهائی که کتاب ) سیمای جهان در عصر امام زمان( آماده رفتن به زیر چاپ بود، جنایت هولناک و داهیه عظمائی به وقوع پیوست که خلاصه آن را ذیلاً می آوریم .

از آنجا که استبداد جهانی و اشغالگران نظامی آمریکا و انگلیس و رژیم اشغالگر

ص:98

قدس و اذنابشان برای ادامه اشغال کشور عراق ، مجوّز قانونی بین المللی پیدا کنندو از طرف دیگر می خواهند مسلمانان )شیعه و سنّی( را بجان هم انداخته و

تضعیف نموده و از آب گل آلود ماهی بگیرند، و از سوی دیگر چون مردم عراق

مراحل رفراندوم قانون اساسی و انتخاب نمایندگان ملت و سایر انتخابات را، با

موفّقیّت کامل پشت سر گذاشته و می رفت دولت قانونی آن کشور تشکیل گردیده وکشور را به سوی آرامش و سازندگی بسیج نماید و در این صورت بود که ماندن اشغال گران در سر زمین عراق، از نظر قوانین بین المللی صحیح نبوده و متجاوز به شمار می آمدند، بدینجهت با طرح و اجرای جنایت های مکرّر و پشت سرآن رسانه های گروهی شان با بوق و کرنا، شروع به تبلیغات دروغین کردند که کشورعراق در آستانه جنگ داخلی قرار گرفته است و ما نمی توانیم اینجا را با این

مشکلات ترک نمائیم، حضور خود را در آن سر زمین مظلوم ، موجّه جلوه داده و

صورت قانونی بدهند، همزمان با کشت و کشتار خود، گاه فاجعه روز عاشورا در

کربلا که سبب به شهادت رسیدن و زخمی شدن عده زیادی از زوار و اقشار مختلف گردید و گاهی کشتار حرم مطهر کاظمین و شکسته شدن نرده های جسر بغداد وغرق شدن بیش از سیصد نفر در شط دجله منجر شد و اخیرا نیز با ویران ساختن حرم مطهّر سامرّا، و به شهادت رساندن یک صد و پنجاه نفر، ماهیّت کثیف خود راآشکار و علنا تروریست دولتی بودن و زیر پا گذاشتن قوانین بین المللی را، به

جهانیان نشان دادند! اما خدا را شکر تا به حال به هیچ یک از اهداف شوم خود

نرسیده و جز رسوائی و زبونی بهره ای عایدشان نگردید .

روز چهارشنبه سوم اسفند ماه یک هزار و سیصد و هشتاد و چهار 1384 12 / 3

شمسی برابر با بیست و دوم ماه محرّم الحرام یکهزار و چهار صد و بیست و هفت1427 / 1 / 22 قمری ساعت شش و نیم صبح گروهس جنایتکار باروی بسته ومسلّح با تسلیحات نظامی به حرم مطهر و بارگاه ملکوتی عسکریّین امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام یورش برده و پس از دستگیری خدّام و زوّار موجود در حرم، باچند فروند بمب قوی ، بارگاه با آن عظمت را در یک چشم بهم زدن به تلّی از خاک تبدیل نمودند و گنبد مطهّر فروریخت و دیوارها و سقفها و سایر

ص:99

ابنیه متعلقه ویران گردید!!.

پس از انعکاس این خبر و مخابره آن به سراسر جهان، در سرتاسر کره زمین در

هرجا که مسلمانی وجود دارد )اعم از شیعه و سنّی( بلافاصله به خیابانها ریخته ودست به تظاهرات و اعتراض زده و از دولت عراق خواستار دستگیری و مجازات

عاملین این جنایت شدند.

از همان ساعات اولیّه وقوع این جنایت، ستاد باز سازی عتبات عالیات در کشور

اهل بیت : « ایران « برای نوسازی این مکان مقدس و ایجاد ساختمان باعظمت و باشکوه و دشمن شکن تر از قبل، شماره حساب بانکی اعلان نمود که عاشقان

خاندان وحی و جان به کفان اهل بیت عصمت و طهارت برای واریز کردن اموال

خود، به گونه ای به سوی بانکها هجوم بردند که در اثر صفهای فشرده و طولانی، به سختی نوبت اهداء نقود خود را به دست آورده و هزینه حرم مطهر را به بانکها واریزمی کنند انشاءاللّه به کوری دشمنان، هرچه زودتر شروع و به پایان خواهد رسید.

أللّهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و آل محمد علیهم السّلام و آخر تابع له علی ذالک أللّهمّ العن العصابة الّتی جاهدت الحسین 7 و شایعت و بایعت علی قتله أللّهم العنهم جمیعا و عذّبهم عذابا شدیدا آمین یاربّ العالمین .

دست جنایتکار

در تاریخ 23/3/1386 روز چهار شنبه ساعت 2 اخبار تلویزیون اعلام کرد در

عراق ساعت 9 محلی عراق دو مناره حرمین شریفین عسکریین 8 و سقف سرداب مقدس محل غیبت حضرت امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف را با بمب منفجر و بکلی ویران ساختند !!؛

در مشروح خبر گفتند که تروریست ها وارد حرم و سرداب شده و شش ساعت مشغول نصب بمب ها در جاهای مخصوص یوده اند ، بااینکه نیروهای اشغالگر آمریکا در آنجا حضور داشته اند ، عکس العملی از خود نشان نداده اند ؛

ص:100

این بیتفاوتی آنها نشان می دهد که خود آنها و اذنابش مسبب این

جنایت بوده اند ، فردای آن روز نوری مالکی نخست وزیر عراق از

محل وقوع جنایت بازدید به عمل آورد و اظهار داشت خادمین

حرمین شریفین نیز در این جنایت دست داشته اند ؛

البته این جنایت درست 16 ماه پس از تخریب گنبد مطهر به عمل

آمد!!.

این هم جنایت دیگر

درتاریخ 29/3/1386 برابربا چهارم جمادی الاخر یک روز بعد از

سالروز شهادت حضرت زهراء3 در بغداد در کنار حرم محمدبن

عثمان بن سعید عمروی سومین نایب خاص حضرت بقیّه اللّه الأعظم

روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء یک کامیون پر از مواد

منجره کار گذاشته ، هنگام خروج مردم ازنماز منفجر شده و 87 نفر

کشته و 210 نفر مجروح به جای گداشت !!.

این جنایت های زنجیره ای نشان می دهد که تروریست ها دقیقاجاهای مربوط به امام زمان 7 را هدف گیری کرده و می خواهند نورخدا را خاموش سازند اما این نور هیچ وقت خاموش نخواهد شد زیرادر طول تاریخ از این جنایت ها زیاد به وقوع پیوسته است متوکل هابیست سال تمام دست وپای زوار امام حسین را قطع نمود و کشت وبنی العباس ها و بنی امیه ها وو.. به هدف شوم خود نرسیدند و

نخواهند رسید بلکه این نور پاک درخشان تر می شود و خواهد شدانشاءالله .

روایت جالب و خواندنی

مرحوم کلینی از شخصی به نام حمران نقل می کند که روزی در

حضور امام صادق سخن از خلفای جور و وضع بدی که شیعیان در

پیش آنان دارند به میان آمد و این سخن به خاطر آن پیش آمده بود که

ص:101

زرق و برق موکب خلافت منصور ، چشم بعضی از شیعیان را خیره ساخته بود و از دیدن اینکه امام ، سوار بر الاغی در کنار منصور راه می رفت به شدت ناراحت شده بودند . امام صادق اصل جریان را این چنین نقل می کند :

چون به خانه برگشتم یکی از دوستان ما به نزد من آمده گفت : قربانت

گردم به خدا من شما را در موکب ) سلطنتی (ابن جعفر دیدم که بر

الاغی سوار بودید و او بر اسبی سوار بود و از روی اسب با شما سخن

می گفت ، مثل اینکه شما زیر دست او بودید و من که چنین دیدم

پیش خود گفتم : این حجت خدا بر مردم ، و رهبری است که باید به او

اقتدا شود و این دیگری کسی است که ظلم و ستم می کند و فرزندان

پیامبر را می کشد و خونهای ناحق روی زمین می ریزد و با این حال او

در موکب سلطنتی و در چنین شوکت است و تو بر الاغی سواری ؟ و

از این منظره اسف انگیز شک و تردید در دلم راه یافت و از آن بر دین و

عقیده ام نرسیدم .

امام فرمود : به او گفتم اگر تو فرشتگانی را گرداگرد من و پیش رو و

پشت سر و طرف راست و چپ من بودند ، می دیدی او و بساط سلطنتش را کوچک می شمردی . آنگاه آن مرد گفت : اکنون دلم آرام شد .سپس گفت : تاکی اینان باید سلطنت کنند ؟ گفتم : آیا نمی دانی هرچیز مدتی دارد ؟ گفت : چرا گفتم : آیا به تو سود بخشد اگر بدانی به سر آمدن دوران آنها، هرگاه زمانش فرا رسد از چشم به هم زدن زودتر برسد اگر تو حال آنان را در نزد خدای عزوجل می دانستی که

چه حالی خشم تو نسبت به آنان بیشتر می شد و اگر تو کوشش کنی با

همه مردم روی زمین که آنان را از نظر گناه در وضعی سخت تر از

وضعی که اکنون در آن هستند در آورند نخواهند توانست پس شیطان

ترا نلغزاند به راستی عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولی

منافقان نمی دانند آیا نمی دانی هرک چشم به راه دولت ما باشد و بر

آزار و ترسی که می بینند صبر نماید فردای قیا)مترجم:در زمره ما

محشور گردد

ص:102

سپس امام صادق به جزئیات علائم و مفاسدی که در آستانه انقلاب

مهدی فراگیر جامعه بشری می گردداشاره فرموده که گوئی این

پیشگوئیها مربوط به همین قرن حاضر است

مفاسدی که در آستانه انقلاب مهدی علیه السلام فراگیر جامعه

می شود :

اینک متن روایت با شمارش نوع مفاسدی که بعضی از آنها جنبه

اجتماعی و سیاسی و بعضی جنبه اخلاقی دارد از نظر خواننده گرامی

می گذرد :

1 -فاذا رأیت الحق قدمات و ذهب اهله .

آنگاه که دیدی حق مرده و اهل حق از میان رفتند .

2 -ورأیت الجور قد شمل البلاد .ودیدی که ستم همه جا را فرا گرفته است.

3 -ورأیت القرآن قد خلق و احدث فیه مالیس فیه و وجّه علی الاهواء .

و دیدی که قرآن فرسوده شده ، و بدعتهائی از روی هوا و هوس در مفاهیم آن آمده است .

4 -ورأیت الدین قد انکفأ کما ینکفیء الاناء .

ودیدی که دین بی محتوا شده همانند ظرفی که آن را واژگون سازند .

5 -ورأیت اهل الباطل قد استعلوا علی اهل الحق .

و دیدی که اهل باطل بر اهل حق بزرگی جویند .

6 -ورأیت الشر ظاهرا لاینهی عنه و یعذر اصحابه .

ودیدی که شر آشکار است و از آن نهی نمی شود و هرکه کار زشت

انجام دهد معذورش دارند .

7 -ورأیت الفسق قد ظهر و اکتفی الرجال بالرجال و النساء بالنساء .

ودیدی که فسق آشکار گردیده و مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا

ص:103

کنند .

8 -ورأیت المؤمن صامتا لایقبل قوله . ودیدی که شخص مؤمن سکوت اختیار کرده و سخنش را نپذیرد .

9 -و اذا رأیت الفاسق یکذب و لایرد علیه کذبه و فریته .

ودیدی که شخص فاسق دروغ گوید و کسی دروغ و افترایش را بر او

باز نگرداند .

10 -ورأیت الصغیر یستحقر بالکبیر .

ودیدی که بچه کوچک مرد بزرگ را خوار شمارد .

11 -ورأیت الارحام قدتقطعت .

و دیدی که پیوند خویشاوندی بریده شده .

12 -ورأیت من یمتدح بالفسق یضحک منه ولایرد علیه قوله .

و دیدی هر که را به کار بد بستایند خوشحال گردد و سخن گوینده را به

خودش باز نگرداند .

13 -ورأیت الغلام یعطی ماتعطی المرأة .

و دیدی که پسر بچه همان کند که زن کند .

14 -ورأیت النساء یتزوّجن النساء .

و دیدی که زنان با زنان ازدواج نمایند .

15 -ورأیت الثناء قد کثر .

و دیدی که مداحی و چاپلوسی فراوان شده .

16 -ورأیت الرجل ینفق المال فی غیر طاعة الله فلاینهی عنه ولایؤخذ علی یدیه .

و دیدی که مرد مال خود را در غیر راه طاعت خدا خرج کند وکسی از

او جلوگیری نکند .

17 -ورأیت الناظر یتعوذ بالله ممایری المؤمن فیه من الاجتهاد .

و دیدی که چون شخص مؤمنی را ببیند از کوشش و تلاش او به خدا

پناه برد .

18 -ورأیت الجار یوذی جاره و لیس له مانع .

ص:104

و دیدی که همسایه ، همسایه خود را اذیت کند و مانعی برای او در

این کار نباشد .

19 -ورأیت الکافر فرحا لما یری فی المومن مرحا لما یری فی الارض من الفساد

و دیدی که کافر خوشحال است از آنچه در مؤمن می بیند و شاد است

از این که در روی زمین فساد و تباهی بیند .

20 -ورأیت الخمور تشرب علانیة و تجتمع علیها من لایخاف الله عزوجل .

و دیدی که آشکارا شراب بنوشد و برای نوشیدنش گرد هم آیند

کسانی که از خدای عزوجل نمی ترسند .

21 -الآمر بالمعروف ذلیلا . و دیدی که امر به معروف کننده خوار است .

22 -ورأیت الفاسق فیما لایحب الله قویا محمودا .

و دیدی که فاسق در آنچه خدا دوست ندارد نیرومند و ستوده است .

23 -ورأیت اصحاب الآیات یحقرون و یحتقر من یحبهم .

و دیدی که اهل قرآن و هرکه آنان را دوست دارد خوار است .

24 -ورأیت سبیل الخیر منقطعا و سبیل الشر مسلوکا .

و دیدی که راه خیر بسته شده و راه شر مورد توجه قرار گرفته است .

25 -ورأیت بیت الله قد عطّل و یؤمر بترکه .

و دیدی که خانه کعبه تعطیل شده و دستور به ترک آن داده می شود .

26 -ورأیت الرجل یقول مالایفعله .

و دیدی که مرد به زبان گوید آنچه را که عمل به آن نکند .

27 -ورأیت الرجال یتمنون للرجال و النساء للنساء .

و دیدی که که مردان خود را برای استفاده مردان فربه کنند و زنان برای

زنان .

28 -ورأیت الرجل معیشة من دبره و معیشة المرأة من فرجها .

و دیدی که زندگی مرد ا زپس او اداره گردد و زندگی زن از فرج او .

29 -ورأیت النساء یتخذون المجالس کما یتخذها الرجال .

و دیدی که زنان مانند مردان برای خود انجمنها ترتیب دهند .

ص:105

30 -ورأیت التأنیث فی ولد العباس قد ظهر .

و دیدی که در میان فرزندان عباس کارهای زنانگی آشکار گشته )

وخود را مانند زنان زینت می کنند همان طور که زن برای جلب نظر

شوهرش خود را آرایش می کند (.

31 -واعطوا الرجال الاموال علی فروجهم و تنوفس فی الرجل و تغایر علیه الرجال.

ودیدی که به مردها پول می دهند که با آنها یا زنانشان عمل نامشروع

انجام دهند .

32 -و کان صاحب المال اعز من المؤمن .

و دیدی که شخص متمول از شخص با ایمان عزیزتر است . .

33 -و کان الربا ظاهرا لایعبر .

و دیدی که رباخواری آشکار است و رباخوار مورد ملامت قرار

نمی گیرد .

34 -وکان الزنا تمتدح به النساء .

و دیدی که زنها به عمل زنا افتخار کنند .

35 -ورأیت المرأة تصانع زوجها علی نکاح الرجال .

و دیدی که زن برای نکاح مردان با شوهر خود همکاری کند .

36 -ورأیت اکثر الناس و خیر بیت من یساعد النساء علی فسقهن .

و دیدی که بیشتر مردم و بهترین خانه ها آن باشد که به زنان در

هرزگیشان کمک کند .

37 -ورأیت المؤمن محزونا محتقرا ذلیلا.

و دیدی که مؤمن به خاطر ایمانش غمناک و پست و خوار گردد .

38 -ورأیت البدع و الزنا قدظهر .

و دیدی که بدعت و زنا آشکار گردد .

39 -ورأیت الناس یعتدون بشاهد الزور .

و دیدی که مردم به شهادت ناحق اعتماد کنند .

ص:106

40 -ورأیت الدین بالرأی و عطل الکتاب و احکامه .

و دیدی که دستورات دینی طبق تمایلات اشخاص تفسیر گردد .

41 -ورأیت الحرام یحلل و رأیت الحلال یحرم .

و دیدی که حلال تحریم می شود و حرام مجاز .

42 -ورأیت اللیل لایستخفی به من الجرأة علی الله .

و دیدی که مردم چنان در ارتکاب گناه جری شده اند که منتظر رسیدن

شب نیستند .

43 -ورأیت المؤمنین لا یستطیع أن ینکر إلا بقلبه .

و دیدی که مؤمن نتواند کار بد را نکوهش کند جز با قلب .

44 -ورأیت العظیم من المال ینفق فی سخط الله عز وجل .

و دیدی که مال کلان در راه غضب الهی خرج شود .

45 -ورأیت الولاة یقربون أهل الکفر ویباعدون أهل الخیر .

و دیدی که زمامداران به کافران نزدیک شوند و از نیکان دوری گزینند

46 -ورأیت الولاة یرتشون فی الحکم .

و دیدی که والیان در داوری رشوه گیرند .

47 -ورأیت الولاة قباله لمن زاد .

و دیدی که پستهای حساس دولتی به مزایده گذارده شود .

48 -ورأیت ذوات الارحام ینکحن ویکتفی بهن .

"و دیدی که مردم با محارم خود نزدیکی کنند .

49 -ورأیت الرجل یقتل علی التهمة وعلی الظنة .

و دیدی که به تهمت و سوء ظن مرد به قتل می رسد .

50 -ویتغایر علی الرجل الذکر فیبذل له نفسه و ماله .

و دیدی که مرد به مرد پیشنهاد عمل زشت می کنند و خود و اموالش

را د اختیار او می گذارد .

51 -ورأیت الرجل یعیر علی إتیان النساء .

و دیدی که مرد به خاطر آمیزش با زنان مورد سرزنش قرار گیرد ) که

ص:107

چرا با مردان آمیزش نمی کند (.

52 -ورأیت الرجل یأکل من کسب امرأته من الفجور ، یعلم ذلک ویقیم علیه .

و دیدی که مرد از کسب زنش از هرزگی نان می خورد و آن را می داند و

به آن تن می دهد .

53 -ورأیت المرأة تقهر زوجها ، وتعمل ما لا یشتهی وتنفق علی زوجها .

و دیدی که زن بر مرد خود مسلط شود و کاری را که مرد نمی خواهد

انجام دهد و به شوهر خود خرجی می دهد .

54 -ورأیت الرجل یکری امرأته وجاریته ویرضی بالدنی من الطعام والشراب و

دیدی که مرد ، زن و کنیزش را )برای زنا( کرایه می دهد و به خوراک و

نوشیدنی پستی تن در می دهد .

55 -ورأیت الایمان بالله عز وجل کثیرة علی الزور .

و دیدی که سوگندهای بناحق بنام خدا بسیار گردد .

56 -ورأیت القمار قد ظهر . و دیدی که قمار آشکار شود .

57 -ورأیت الشراب یباع ظاهرا لیس له مانع .

و دیدی که شراب را بدون مانع علنا بفروشد .

58 -ورأیت النساء یبذلن أنفسهن لاهل الکفر .

و دیدی که زنان مسلمان خود را در اختیار کافران می گذارند .

59 -ورأیت الملاهی قد ظهرت یمر بها ، لا یمنها أحد .

و دیدی که لهو و لعب آشکار گشت و کسی از کنار آن عبور می کند از

آن جلوگیری نکند ) وکسی جرأت جلوگیری را ندارد ( .

60 -ورأیت الشریف یستذله الذی یخاف سلطانه .

و دیدی که مردم شریف را خوار کند کسی که مردم از تسلط و قدرتش

ترس دارند .

61 -ورأیت أقرب الناس من الولاة من یمتدح بشتمنا أهل البیت .

و دیدی که نزدیکترین مردم به فرمانروایان کسی است که به دشنام

گوئی ما خانواده ستایش شود .

ص:108

62 -ورأیت من یحبنا یزور ولا تقبل شهادته .

و دیدی که هرکس ما را دوست دارد دروغگویش دانند و شهاد او را

نپذیرند .

63 -ورأیت الزور من القول یتنافس فیه .

و دیدی که برسرگفتن حرف زور و ناحق مردم با همدیگر رقابت کنند .

64 -ورأیت القرآن قد ثقل علی الناس استماعه وخف علی الناس استماع الباطل .

و دیدی که شنیدن قرآن بر مردم سنگین و گران آید و درعوض شنیدن

سخنان باطل بر مردم آسان است .

65 -ورأیت الجار یکرم الجار خوفا من لسانه .

و دیدی که همسایه ، همسایه را گرامی دارد از ترس زبانش .

66 -ورأیت الحدود قد عطلت وعمل فیها بالاهواء .

و دیدی که حدود خدا تعطیل شده و در آن طبق دلخواه خود عمل

کنند .

67 -ورأیت المساجد قد زخرفت . و دیدی که مساجد طلاکاری شده .

68 -ورأیت أصدق الناس عند الناس المفتری الکذب .

و دیدی که راستگوترین مردم پیش آنها مفتریان دروغگو می باشند .

69 -ورأیت الشر قد ظهر والسعی بالنمیمة .

و دیدی که شر و سخن چینی آشکار گشته .

70 -ورأیت البغی قد فشا . و دیدی که ستمکاری شیوع یافته .

71 -ورأیت الغیبة تستملح و یبشر بها الناس بعضهم بعضا .

و دیدی که غیبت را سخن نمکین شمارند و مردم همدیگر را بدان

مژده دهند .

72 -ورأیت الحج والجهاد لغیر اللهو دیدی که برای غیر خدا به حج و جهاد روند

73 -ورأیت السلطان یذل للکافر المؤمن .

و دیدی که سلطان به خاطر کافر مؤمن را خوار کند .

74 -ورأیت الخراب قد أدیل من العمران .

ص:109

و دیدی که خرابی و ویرانی بیش از عمران و آبادی است .

75 -ورأیت الرجل معیشته من بخس المکیال والمیزان .

و دیدی که زندگی مرد از کم فروشی اداره می شود .

76 -ورأیت سفک الدماء یستخف بها . و دیدی که خونریزی را آسان شمارند .

77 -ورأیت الرجل یطلب الرئاسة لعرض الدنیا ویشهر نفسه بخبث اللسان لیتقی

وتسند إلیه الامور .

و دیدی که مرد برای غرض دنیائی ریاست می طلبد و خودش را به

بدزبانی مشهور می سازد تا از او بترسند و کارها را به او واگذار کنند .

78 -ورأیت الصلاة قد استخف بها . و دیدی که نماز را سبک می شمارند .

79 -ورأیت الرجل عنده المال الکثیر لم یزکه منذ ملکه .

و دیدی که مرد مال بسیار دارد ولی از وقتی که آن را پیدا کرده زکات

آن را نپرداخته است .

80 -ورأیت المیت ینبش من قبره ویومی وتباع أکفانه .

و دیدی که قبر مردها را بشکافند و آنهار بیازارند و کفنهایشان را

بفروشند .

81 -ورأیت الهرج قد کثر . و دیدی که آشوب بسیار است .

82 -ورأیت الرجل یمشی نشوان ویصبح سکران لا یهتم بما یقول الناس فیه .

و دیدی که مرد روز خود را به نشئه )شراب ( به شب برد و شب را به

مستی صبح کند به وضعی که مردم در آنند اهمیت ندهد .

83 -ورأیت البهائم تنکح . و دیدی که با حیوانات عمل زشت انجام می دهند .

84 -ورأیت البهائم یفرس بعضها بعضا . و دیدی که حیوانات همدیگر را بدرند .

85 -ورأیت الرجل یخرج إلی مصلاة ویرجع ولیس علیه شئ من ثیابه .

و دیدی که مرد به مصلی می رود ولی چون برمی گردد جامه در تن

ندارد .

86 -ورأیت قلوب الناس قد قست وجمدت أعینهم وثقل الذکر علیهم .

و دیدی که دل مردم سخت و چشمانشان خشک شده و یاد خدا بر

ص:110

آنان سنگین آید .

87 -ورأیت السحت قد ظهر یتنافس فیه .

و دیدی که کسبهای حرام شیوع یافته و بر سر آن رقابت کنند .

88 -ورأیت المصلی إنما یصلی لیراه الناس .

و دیدی که نمازخوان برای ریا و خودنمائی نماز می خواند .

89 -ورأیت الفقیه یتفقه لغیر الدین ، یطلب الدنیا والرئاسة .

و دیدی که فقیه برای غیر دین فقه می آموزد و دنیا و ریاست طلب

می کند .

90 -ورأیت الناس مع من غلب.و دیدی که مردم دور کسی را گرفته اند که قدرت دارد.

91 -ورأیت الحلال یذم ویعیر وطالب الحرام یمدح ویعظم .

و دیدی که هرکس روزی حلال می جوید مورد سرزنش قرار می گیرد و

جوینده حرام مورد ستایش و تعظیم است .

92 -ورأیت الحرمین یعمل فیهما بما لا یحب الله ، لا یمنعهم مانع ولا یحول

بینهم وبین العمل القبیح أحد .

و دیدی که در مکه و مدینه کارهائی می کنند که خداوند دوست

ندارند و کسی هم نیست که مانع شود و هیچ کس آنها را از این اعمال

زشت باز نمی دارد .

93 -ورأیت المعازف ظاهرة فی الحرمین .

و دیدی که آلات لهو و لعب ) حتی ( در مکه و مدینه آشکار گردد .

94 -ورأیت الرجل یتکلم بشئ من الحق ویأمر بالمعروف وینهی عن المنکر ....

و دیدی که مرد سخن حق گوید و امر به معروف نهی از منکر کند

دیگران او را نصیحت کنند و بگویند : این کار بر تو لازم نیست .

95 -ورأیت الناس ینظر بعضهم إلی بعض ویقتدون بأهل الشرور .

و دیدی که مردم به همدیگر نگاه کنند و به مردم بدکار اقتداء نمایند .

96 -ورأیت مسلک الخیر وطریقه خالیا لا یسلکه أحد .

ص:111

و دیدی که راه خیر به کلی خالی است و کسی از آن راه نمی رود .

97 -ورأیت المیت یهزأ به فلا یفزع له أحد .

و دیدی که مرده را مسخره گیرند و کسی برای مرگ او غمگین نشود .

98 -ورأیت کل عام یحدث فیه من البدعة و الشر أکثر مما کان .

و دیدی که هرسال بدعت و شرارت بیشتر می شود .

99 -ورأیت الخلق والمجالس لا یتابعون إلا الاغنیاء .

و دیدی که به فقیر چیزی بدهند در حالی که به و بخندند و برای

غیرخدا به او ترحم نمایند .

100 -ورأیت المحتاج یعطی علی الضحک به ویرحم لغیر وجه الله .

و دیدی که نشانه های آسمانی پدید آید ولی کسی از آن هراس نکند .

101 -ورأیت الآیات فی السماء لا یفزع لها أحد .

و دیدی که نشانه های آسمانی پدید آید ولی کسی از آن هراس نکند .

102 -ورأیت الناس یتسافدون کما یتسافد البهائم لا ینکر أحد منکرا تخوفا من

الناس .

و دیدی که مردم در حضور جمع ، همانند بهائم مرتکب اعمال

جنسی شوند و هیچکس از ترس ، کار زشت را انکار نکند .

103 -ورأیت الرجل ینفق الکثیر فی طاعة غیر الله ویمنع الیسیر فی طاعة الله و

دیدی که مرد در غیر اطاعت خدا زیاد خرج کند ولی در مورد اطاعت

خدا از کم هم دریغ ورزد .

104 -ورأیت العقوق قد ظهر واستخف بالوالدین وکانا من أسوء الناس حالا عند

الولد ویفرح بأن یفتری علیها .

و دیدی که آزار به پدر و مادر آشکار گردد و مقام آنها را سبک شمارند

و حال آنها در پیش فرزند از همه بدتر باشد و از اینکه به آنها افترا زده

شود خوشحال شوند .

ص:112

105 -ورأیت النساء وقد غلبن علی الملک وغلبن علی کل أمر لا یودی إلا ما لهن

فیه هوی . و دیدی که زنها بر حکومت غالب گشته و پستهای حساس را قبضه

کنند و کاری پیش نرود جز آنچه طبق دلخواه آنان باشند .

106 -ورأیت ابن الرجل یفتری علی أبیه ویدعو علی والدیه ویفرح بموتهما .

و دیدی که پسر به پدر خود افتراء زند و به پدرومادر ود نفرین کند و از

مرگشان خوشحال شود .

107 -ورأیت الرجل إذا مر به یوم ولم یکسب فیه الذنب العظیم من فجور أو بخس

مکیال او مزاز .

و دیدی که اگر روزی بر مردی بگذرد که در آن روز گناهی بزرگ

مرتکب نشده مانند هرزگی یا کم فروشی یا انجام کار حرام یا

میخوارگی آن روز گرفته و غمگین است و خیال می کند که روزش به

هدر رفته و عمرش در آن روز بی خود تلف شده است .

108 -ورأیت السلطان یحتکر الطعام .

و دیدی که سلطان مواد غذایی را احتکار کند .

109 -ورأیت أموال ذوی القربی تقسم فی الزور ویتقامر بها ویشرب بها الخمور .

و دیدی که حق خویشاوندان پیامبر ) خمس ( بناحق تقسیم شود و بدان قمار بازی کنند و میخوارگی نمایند .

110 -ورأیت الخمر یتداوی بها ویوصف للمریض ویستشفی بها .

و دیدی که با شراب مداوا کنند و برای بیمار نسخه نمایند و بدان

بهبودی جویند .

111 -ورأیت الناس قد استووا فی ترک الامر بالمعروف والنهی عن المنکر وترک التدین به .

و دیدی که مردم در مورد ترک امر به معروف و نهی از منکر و بی

عقیدگی یکسان شوند .

ص:113

112 -ورأیت ریاح المنافقین وأهل النفاق قائمة وریاح أهل الحق لا تحرک .

و دیدی که منافقان و اهل نفاق سروصدایی دارند و اهل حق بی سر و

صدا و خاموشند .

113 -ورأیت الاذان بالاجر والصلاة بالاجر .

و دیدی که برای اذان گفتن و نماز خواندن مزد بگیرند .

114 -ورأیت المساجد محتشیة ممن لا یخاف الله ، مجتمعون فیها للغیبة وأکل

لحوم أهل الحق ویتواصفون فیها شراب المسکر .

و دیدی که مسجدها پر است از کسانی که ترس از خدا ندارند و برای

غیبت و خوردن گوشت اهل حق به مسجد آیند و در مساجد از

شراب مست کننده توصیف کنند .

115 -ورأیت السکران یصلی بالناس وهو لا یعقل....

و دیدی که شخص مست که از خرد تهی گشته بر مردم پیشنمازی کند

و به مستی او ایراد نگیرند و چون مست گردد گرامیش دارند .

116 -ورأیت من أکل أموال الیتامی یحمد بصلاحه .

و دیدی که هرکه مال یتیمان بخورد شایستگی او را بستایند .

117 -ورأیت القضاة یقضون بخلاف ما أمر الله .

و دیدی که قضات به خلاف دستور خدا داوری کند .

118 -ورأیت الولاة یأتمنون الخونة للطمع .

و دیدی که زمامداران از روی طمع خیانتکاران را امین خود سازند .

119 -ورأیت المیراث قد وضعته الولاة لاهل الفسوق والجرأة علی الله .

و دیدی که میراث ) یتیمان ( را فرمانروایان به دست افراد بدکار و بی

باک نسبت به خدا داده اند از آنها حق و حساب بگیرند و جلوی آنها را

رها سازند تا هرچه می خواهند انجام دهند .

120 -ورأیت المنابر یؤمر علیها بالتقوی ولا یعمل القائل بما یأمر .

و دیدی که بر فراز منبرها مردم را به پرهیزگاری دستور دهند ولی خود

گوینده به آن دستور عمل نکند .

ص:114

121 -ورأیت الصلاة قد استخف بأوقاتها.و دیدی که وقت نمازها را سبک شمارند.

122 -ورأیت الصدقة بالشفاعة لا یراد بها وجه الله ویعطی لطلب الناس .

و دیدی که صدقه به وساطت دیگران به اهل آن دهند بخاطر رضای

خدا ندهند بلکه روی درخواست مردم و اصرار آنها بپردازند.

123 -ورأیت الناس همهم بطونهم وفروجهم ، لا یبالون بما أکلوا وما نکحوا .

و دیدی که تمام هم و غم مردم شکم و عورتشان است باکی ندارند که

چه بخورند و با چه آمیزش کنند .

124 -ورأیت الدنیا مقبلة علیهم .

و دیدی که دنیا به آنها روی آورده است .

125 -ورأیت أعلام الحق قد درست .

و دیدی که نشانه های حق مندرس گشته است .

امام صادق پس از پیش بینی این حوادث ، خطاب به راوی فرمود در

چنین موقعی مواظب خود باش نجات خود را از خداوند بخواه

فرج نزدیک است (و بدان که مردم با این نافرمانیها مستحق عذابند .

اگر عذاب بر آنها فرود آمد و تو درمیان آنها بودی باید بشتابی به سوی

رحمت حق تا از کیفری که آنها به واسطه سرپیچی از فرمان خدا

می بینند بیرون بیایی و بدان که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع

نمی گرداند » و انَّ رَحمَةَ اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ المُحْسِنینَ «

آری ، اینها قسمتی از مفاسد رنگارنگی است که به فرموده امام صادق

علیه السلام در انتهای تاریخ دامنگیر بشریت خواهد شد و اگر درست

دقت کنیم و جهان امروز را تماشا کنیم می بینیم که :

اکثریت قریب به اتفاق این مفاسد بزرگ هم اکنون جوامع بشری را فرا

گرفته است و انتظار می رود بقیه نیز در آینده جنبه عینی به خود بگیرد

راستی این پیشگوئیها که در آن زمان صورت گرفته جنبه اعجاز دارد .

در باره امام هشتم علیه السلام

ص:115

هشت روایت از حضرت امام رضا

در این بخش ، هشت روایت از حضرت امام رضا علیه السلام درباره

نقش نگین انگشتر و دعای آن نقل می کنیم :

1) نقش نگین انگشتر پیامبران و ائمّه علیهم السلام

حسین بن خالد صیرفی گوید : به حضرت امام رضا علیه السلام

عرض کردم : ... نقش نگین انگشتر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام

چه بوده است؟

حضرت فرمود :

چرا از کسانی که پیش از او بودند ، نمی پرسی ؟

عرض کردم : اکنون از آن ها می پرسم .

امام علیه السلام فرمود :

نقش نگین آدم »لا إله إلاّ اللَّه ، محمّد رسول اللَّه« بود ؛ »معبودی جز

خداوند نیست ، محمّد فرستاده خدا است« ، و با همان به زمین هبوط

کرد و فرود آمد .

نوح هنگامی که بر کشتی سوار شد خداوند عزّ وجلّ به او وحی

فرمود : ای نوح ؛ اگر از غرق شدن می ترسی هزار مرتبه بگو : «لا إله إلاّ

اللَّه« ، سپس از من نجات خود و همراهانت را بخواه تا شما را از

غرق شدن نجات دهم .

چون نوح و همراهانش در کشتی قرار گرفتند و طناب کشتی را رها

کردند ، باد تندی بر آنان وزید ، نوح خود را از غرق شدن ایمن نیافت

، باد هم به او مهلت نمی داد تا هزار مرتبه »لا إله إلاّ اللَّه« بگوید ، به

زبان سریانی گفت : «هیلولیاً ألفاً ألفاً ، یا ماریا ؛ یا ماریا ؛ اتقن« ، آنگاه

موج دریا آرام شد و کشتی قرار گرفت ، و نوح با خود گفت : کلامی که

به سبب آن خدا مرا از غرق شدن نجات داد، سزاوار است که هرگز از

من جدا نگردد ، لذا بر نگین انگشتریش نوشت :

»لا إله إلاّ اللَّه« ألف مرّة ، یا ربّ اصلحنی .

ص:116

معبودی جز خداوند نیست هزار مرتبه ، پروردگارا ؛ مرا اصلاح کن .

و این ترجمه همان کلام سریانی است( .

ابراهیم هنگامی که در منجنیق قرار داده شد جبرئیل ناراحت شد ،

خداوند به او وحی فرمود : ای جبرئیل ؛ چه چیز تو را ناراحت ساخته

است ؟

عرض کرد : پروردگار من ؛ ابراهیم ، خلیل تو است و بر روی زمین

کسی جز او تو را نمی پرستد ، دشمنت و دشمنش را بر او مسلّط

ساخته ای .

خداوند به او وحی فرمود : ساکت باش ، بنده ای مانند تو که می ترسد

چیزی از دست او برود شتاب می کند ، ولی من بنده ام در اختیارم

می باشد هر زمان که بخواهم او را می گیرم .

امام علیه السلام فرمود : پس از شنیدن کلام پروردگار جبرئیل قلب و

روحش آرام گرفت ، و متوجّه ابراهیم شد ، به او گفت : آیا در این

حالی که هستی حاجتی داری؟ فرمود : امّا به تو هرگز حاجتی ندارم .

خداوند در حال فرودآمدن ابراهیم جبرئیل را نزد او روانه ساخت و

انگشتری که بر آن شش کلمه نقش شده بود برایش فرستاد و آن

کلمات چنین بود :

لا إله إلاّ اللَّه ، محمّد رسول اللَّه ، لا حول ولا قوّة إلاّ باللَّه ، فوّضت أمری

إلی اللَّه ، أسندت ظهری إلی اللَّه ، حسبی اللَّه .

معبودی جز خداوند نیست ، محمّد فرستاده خداوند است ، هیچ

توانائی و نیروئی جز به سبب خداوند نیست ، کار خود را به خدا

واگذار نمودم ، پشت خود را به خدا محکم ساختم ، خدا مرا بس

است .

خداوند به او وحی فرمود : این انگشتر را در انگشت خود کن و من

آتش را بر تو سرد و سلامت می گردانم .

سپس حضرت امام رضا علیه السلام فرمود :

ص:117

نقش نگین انگشتر موسی دو کلمه بود که آن را از تورات برگرفته بود :

اصبرْ تُوجِر ، اصدق تُنْجِ .

شکیبا باش تا اجر و پاداش داده شوی ، راست بگو تا نجات یابی .

و نقش نگین سلیمان چنین بود :

سبحان من ألجم الجنّ بکلماته .

پاک و منزّه است خداوندی که جنّ را با کلمات خود لجام نهاد و مهار

کرد .

و نقش نگین عیسی دو کلمه بود که از انجیل برگرفته بود :

طوبی لعبد ذکر اللَّه من أجْله ، وویل لعبد نسی اللَّه من أجْله .

خوشا بحال بنده ای که بخاطر او خدا یاد شود ، و وای بر بنده ای که

بخاطر او خدا فراموش شود .

نقش نگین حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم : «لا إله إلاّ اللَّه

محمّد رسول اللَّه« بود .

نقش نگین حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام »الملک للَّه« بود ؛

یعنی جهان و فرمانروائی جهان از آنِ خداوند است .

نقش نگین حسن بن علی علیه السلام »العزّة للَّه« بود ؛ یعنی عزّت و

شکست ناپذیری برای خداست .

نقش نگین حسین بن علی علیه السلام »إنّ اللَّه بالغ أمره« بود ؛ یعنی

خداوند امر خود را به انجام خواهد رسانید .

علیّ بن الحسین علیه السلام همان انگشتر پدر را در دست می کرد ،

امام باقر علیه السلام نیز همان انگشتر امام حسین علیه السلام را در

دست می نمود .

نقش نگین جعفر بن محمّد علیه السلام »اللَّه ولیّی وعصمتی من

خلقه« بود ؛ یعنی خدا سرپرست من و نگهدار من از آفریدگانش

می باشد .

نقش نگین موسی بن جعفر علیه السلام »حسبی اللَّه« بود ؛ یعنی خدا

ص:118

مرا بس است .

حسین بن خالد گوید : آن گاه حضرت امام رضا علیه السلام دست

مبارک خود را گشود ، انگشتر پدرش در انگشت مبارک او بود و نقشی

که بر آن بود به من نشان داد .

2) نقش نگین انگشتر حضرت امام رضا علیه السلام

به روایت دیگر نقش انگشتر آن حضرت چنین بود : وَلِیُّ اللَّه.

3) نقش نگین انگشتر حضرت امام رضا علیه السلام به روایت دیگر

یونس بن عبدالرّحمان گوید : از حضرت امام رضا علیه السلام در

مورد نقش نگین انگشتر خودش و پدر بزرگوارش سئوال کردم ، فرمود

:

نقش نگین انگشتر من »ما ش آءَ اللَّهُ ، لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ« )آنچه خدا

بخواهد همان می شود ، هیچ نیروئی جز به سبب خداوند نیست( ، و

نقش نگین انگشتر پدرم »حَسْبِیَ اللَّهُ« )خدا مرا بس است( بود و من

آن را در انگشت میکردم .

4) نقش نگین انگشتر حضرت امام رضا علیه السلام نیز به روایت

دیگر

در کتاب »جنّات الخلود« می نویسد : نقش نگین انگشتر حضرت امام

رضا علیه السلام این است :

ما ش آءَ اللَّهُ ، لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ .

نقش این جمله در نگین -خصوصاً اگر یمنی و زرد باشد -برای

توانگری بسیار مفید است ؛ مخصوصاً اگر در زیر آن ، »محمّد و علی«

کَنده شده باشد .

5) همراه داشتن انگشتر عقیق زرد و فیروزه در راه زیارت حضرت امام

رضا علیه السلام

قاسم بن علاء از خادم امام هادی علیه السلام روایت کرده است که

گفت : از آن حضرت اجازه خواستم که برای زیارت حضرت امام رضا

ص:119

علیه السلام به شهر طوس بروم ، فرمود :

باید همراه تو انگشتری باشد که نگین آن عقیق زرد رنگ باشد ، و بر

روی آن این جمله : «ما ش آءَ اللَّهُ ، لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ ، أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ« ؛ »آنچه

خدا بخواهد ، هیچگونه نیروئی جز به وسیله خداوند نیست ، از خدا

طلب آمرزش می کنم« ، و بر طرف دیگرش نام زیبای »محمّد و علی«

حک شده باشد ؛ زیرا که آن ، باعث ایمنی از دزدان گردنه و بین راه ،

و موجب سلامتی بیشتر و محفوظ ماندن دین تو است -تا آنکه

فرمود : -

و باید با تو انگشتر دیگری از فیروزه باشد ؛ اگر در میان راه بین شهر

طوس و نیشابور شیری با شما برخورد کند و مانع از رفتن قافله گردد ،

تو پیش برو و آن انگشتر را به او نشان بده و بگو : مولای من به تو

می فرماید : از سر راه کنار برو .

سپس فرمود : باید بر یک طرف آن این جمله : «اللَّه الملک« ؛

»خداوند صاحب مُلک و پادشاه عالم است« ، و بر طرف دیگرش :

»الملک للَّه الواحد القهّار« ؛ »تمام هستی از آن خداوندی است که یکتا

و شکست ناپذیر است« کنده کاری شده باشد که آن ، انگشتر

امیرالمومنین علیه السلام است .

-و کلامش را ادامه داد تا آنکه فرمود : -و نگین آن فیروزه بوده است

و آن باعث ایمنی از درندگان و پیروزی در جنگ ها است تا آخر

روایت .

در این روایت ، قاسم بن علاء دو معجزه امام علیه السلام را مشاهده

کرده است

قابل توجّه است که در آن زمان ، راه طوس بسیار خطرناک بوده است .

6) نقش نگین انگشتر فیروزه برای فرزنددار شدن

علیّ بن محمّد نصیری گوید : با دختر جعفر بن محمود ازدواج کردم و

او را بسیار دوست داشتم ، ولیکن مدّتی گذشت از وی فرزندی نیامد

ص:120

، خدمت حضرت امام رضا علیه السلام رسیدم و موضوع را عرض

کردم .

حضرت تبسّم کرد و فرمود :

در انگشتری که نگین آن فیروزه باشد بنویس : )رَبِّ لاتَذَرْنی فَرْداً وَأَنْتَ

خَیْرُ الْوارِثینَ(6) ؛ (خداوندا ؛ مرا تنها وامگذار و تو بهترین وارثانی

7) انگشتر عقیق و دعا برای حفظشدن از شرّهای آسمانی و زمینی

از حضرت امام رضا علیه السلام روایت شده است که فرمودند :

هر کس شب را به روز آورد در حالی که انگشتری که نگین آن عقیق

است در دست راست او باشد ، قبل از اینکه احدی او را ببیند نگین

انگشتر را به طرف کف دست بگرداند و سوره )إنَّا أنْزَلْناه( را تا آخر

بخواند سپس بگوید :

امَنْتُ بِاللَّهِ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ ، وَ امَنْتُ بِسِرِّ الِ مُحَمَّدٍ وَعَلانِیَتِهِمْ .

خداوند در آن روز او را حفظ می کند از هر چه از آسمان فرود می آید و

از آنچه به آسمان بالا می رود و از آنچه در زمین داخل می شود و از

آنچه از زمین خارج می شود ، و تا شب کند در حرز خدا و رسول خدا

صلی الله علیه وآله وسلم است .

8) دعا هنگام دست نمودن انگشتراین دعا از حضرت امام رضا علیه السلام نقل شده است : هنگامی که انگشتر به انگشت خود می کنی بگو :

أَللَّهُمَّ سَمِّنی بِسیماءِ الْإیمانِ ، وَاخْتِمْ لی بِالْخَیْرِ ، وَاجْعَلْ عاقِبَتی إِلی

خَیْرٍ ، إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْکَریمُ(

ماجرای عنایت امام رضا(علیه السلام) به یک کانادایی

او به زبان انگلیسی حرف میزد، آن هم با لهجه آمریکایی رایج در

کشور کانادا، وقتی به همان زبان و با خوشرویی جوابش را دادم، نفس

راحتی کشید و گفت: ببخشید، آقای علیبن موسیالرضا کجاست؟

ص:121

میخواهم او را ببینم!

فارس: عنایات ویژه هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت،

زمان و مکان نمیشناسد؛ میخواهد مسیحی، یهودی یا مسلمان

باشی فرقی نمیکند، چرا که او چراغ هدایت است و فطرت های پاک

را به خوبی راهنمایی میکند، کافی است که از با عمق وجود او را

صدا بزنید و او را بخوانید.

آنچه که در ادامه می آید شرح حال یکی از این جوانان پاک ضمیر

است که با اعجاز رضوی از کانادا راهی مشهد الرضا(علیه السلام) میشود تا با

محبوب خویش ملاقاتی داشته باشد، این کرامت عجیب از کتاب

«کرامات امام رضا از زبان بزرگان» به نقل از حجت الاسلام والمسلمین

مهدی انصاری نقل میشود:

همه چیز از جشن میلاد شروع میشود

در یک شب سرد زمستانی سال 1372 وارد صحن انقلاب شدم،

سرما تا عمق استخوان های انسان نفوذ میکرد و کمتر کسی در آن

شرایط از خانه خود میزد بیرون، صحن هم به طرز کم سابقه ای

خلوت بود، به دالانی که بین صحن انقلاب و صحن مسجد گوهرشاد

وجود دارد وارد شدم، متوجه جوانی با حدود 32 سال سن شدم که

چمدان مسافرتی نسبتا بزرگی در دست داشت و از یکی دو نفر

چیزی پرسید، ولی انگار آن ها نتوانستند جوابش را بدهند. به سوی

من آمد و گفت: شب بخیر آقا!

به زبان انگلیسی حرف میزد، آنهم با لهجه آمریکایی رایج در کشور

کانادا، وقتی به همان زبان و با خوشرویی جوابش را دادم، نفس

راحتی کشید و گل از گلش شکفت. ادامه داد:

ببخشید! آقای علی بن موسیالرضا، کجا هستند؟ میخواهم ایشان

را ببینم.

راستش را بخواهید حسابی جا خوردم. پرسیدم:

ص:122

معذرت میخواهم، ممکن است خودتان را معرفی کنید؟

من دانشجوی رشته حقوق در دانشگاه تورنتوی کانادا هستم، اصالتا

لبنانیام، ولی در کانادا متولد شده ام و دینم «مسیحیت» است.

یعنی شما یک «مسیحی» هستید؟

بله، یک مسیحی کاتولیک.

با تعجب پرسیدم:

پس اینجا چه کار میکنید؟!

دعوت شده ام که آقای علیبن موسی الرضا(علیه السلام) را ملاقات کنم.

چه کسی شما را دعوت کرده است؟

خود ایشان.

دیگر حسابی گیج شده بودم، با وجود آن همه سابقه تبلیغ دینی در

داخل و خارج کشور، تا کنون نشنیده بودم که حضرت علیبن

موسیالرضا(علیه السلام) شخصا از کسی دعوت کرده باشد که به دیدارش

بیاید، آن هم از یک جوان مسیحی کانادایی! ادامه دادم:

شما ایشان را دیده اید؟

بله سه یا چهار بار.

این دیگر برایم باور کردنی نبود، از این رو پرسیدم:

یعنی شما با چشمان خودتان علیبن موسیالرضا(علیه السلام) را دیده اید؟!

بله دیده ام، البته در عالم رویا.

یعنی اگر الان او را ببینید میشناسید؟

بله، البته.

موضوع دیگر خیلی جالب شده بود، از او خواهش کردم چند

دقیقه ای وقتش را به من بدهد و با هم در کناری بنشینیم و صحبت

کنیم، او هم قبول کرد، کم کم داشت هیجان بر من غلبه میکرد،

ضربان قلبم تندتر شده بود، پرسیدم:

ممکن است نحوه آشنا شدنتان با آقای علیبن موسی الرضا(علیه السلام) را از

ص:123

اول و به طور کامل برای من بیان کنید؟

بله، البته. یک شب داشتم در یکی از خیابان های شهر تورنتو قدم

میزدم که دیدم جمعیت زیادی در جایی تجمع کرده اند و رفت و آمد

زیادی در آنجا صورت میگیرد، آن ساختمانی را هم که مردم به آنجا

رفت و آمد میکردند، چراغانی کرده و حسابی آذین بسته بودند. رفتم

جلو و سؤالاتی کردم.

معلوم شد آنجا مسجد مسلمانان ایرانی است و در آن یک جشن

مذهبی برپا است.

وارد شدم ببینم چه خبر است، چند نفر از آن ها به احترام من از

جایشان بلند شدند و پس از خوشامدگویی مرا در کنار خود نشاندند و

بلافاصله با شربت و شیرینی و بستنی و شکلات از من پذیرایی

کردند، مرشد آن ها داشت به زبان انگلیسی سخنرانی میکرد و همه با

دقت به سخنانش گوش فرا میدادند، من هم محو گفته هایش شدم و

برای اولین بار، به طور مستقیم و از زبان یک مرشد مسلمان با اسلام

آشنا شدم.

هنگام خروج از مسجد، به هر کس یک کتاب هدیه میکردند، یکی

هم به من دادند، من هم خیلی خوشحال شدم و تشکر کردم، وقتی

قدم زنان در پیاده رو خیابان به سوی خانه ام حرکت میکردم، همه

هوش و حواسم به حرف هایی بود که از آن مرشد مسلمان شنیده

بودم، به طوری که متوجه اطرافم نبودم و اصلاً نفهمیدم کی به منزلم

رسیدم.

وقتی لباس راحتی پوشیدم و به رختخواب رفتم، آن کتاب را هم

برداشتم تا یک نگاهی به آن بیندازم چون فردایش فرصت این کار را

نمییافتم.

دوست دارم بتوانم بیایم پیش شما!

هر ورقی از آن کتاب را که میخواندم وسوسه میشدم ورق بعدی را

ص:124

هم بخوانم! نشان به این نشان که تا وقتی کتاب را تمام نکردم نتوانستم

آن را زمین بگذارم! آن کتاب درباره قدیس مسلمانی به نام «علیبن

موسیالرضا» بود، شخصیت و سخنان زیبا و روحانی آن قدیس

آسمانی مرا مجذوب خود کرده و تمامی قلمرو اندیشه ام را تسخیر

کرده بود، لحظه ای نمیتوانستم از فکر آن قدیس خارج شوم، در

رختخواب خودم دراز کشیده بودم و با آنکه تا صبح چیزی نمانده بود

نمیتوانستم بخوابم، بالاخره متوجه نشدم که کی خوابم برد زیرا با

خواب هم وارد سرزمینی شدم که در آن کتاب ترسیم شده بود،

سرزمینی روحانی، معنوی و آسمانی! سرزمینی که هرگز همانند آن را

حتی در فیلم های تخیلی هم ندیده بودم و همه کاره آن سرزمین،

مردی نورانی و آسمانی بود که هرگز از تماشایش سیر نمیشدی، از او

خواهش کردم که چند لحظه ای با من بنشیند، او هم قبول کرد وقتی

نشست با خوشرویی پرسید:

با من کاری دارید؟

من هم با دستپاچگی و من و من کنان جواب دادم:

ب ... ب.. بله! متأسفانه من شما را نشناختم!

مرا نشناختی؟! من «علی بن موسیالرضا» هستم.

علیبن موسیالرضا؟! این اسم را شنیده ام اما به خاطر نمی آورم...

من همان کسانی هستم که شما تا پایان شب کتاب مرا مطالعه کردید و

در پایان، توی دلتان گفتید؛ «خدایا اگر چنین قدیسی وجود دارد

دوست دارم او را ببینم».

این را که شنیدم، گل از گلم شکفت و پرسیدم:

در حال حاضر، پیش تو و میهمان توام.

دوست دارم بتوانم بیایم پیش شما.

خب میتوانی میهمان من باشی.

میهمان شما؟ اینکه عالی است. ولی جای شما کجا است؟

ص:125

ایران.

کجای ایران؟ شهری به نام مشهد.

چند لحظه رفتم توی فکر؛ من ایران را میشناختم، اما هرگز اسم

مشهد را نشنیده بودم!

رفتن به چنین شهری برای من چندان آسان نبود، هم از نظر اقتصادی،

هم از نظر ناآشنایی به منطقه و هم از جهات دیگر، این بود که پرسیدم:

آخر من چه طور میتوانم به دیدار شما بیایم؟!

من امکانات رفت و برگشت شما را فراهم میکنم.

خرج سفری که از سوی ضامن آهو(علیه السلام) پرداخت شد

بعدش هم آدرس و شماره تلفن یکی از نمایندگیهای فروش بلیت

هواپیما را به من دادند به همراه یک نشانی و علامت و گفتند:

به آنجا که رفتی، میروی سراغ شخصی که پشت میز شماره چهار

است، نشانی را میدهی، بلیت را میگیری و به ملاقات من می آیی.

وقتی که از خواب بیدار شدم آن را جدی نگرفتم، ولی چند شب

پیاپی دیگر هم ایشان را در خواب دیدم، آخرین شب به من گفت:

چرا نرفتی بلیتت را بگیری؟

تا این جمله را گفت از خواب پریدم، خیس عرق بودم و قلبم به

شدت میزد، دیگر خوابم نبرد و برای شروع ساعت اداری لحظه

شماری میکردم.

اول وقت به راه افتادم، همه نشانیها درست بود، وقتی نام و نشانی

خود را به کارمندی که پشت میز شماره چهار نشسته بود گفتم، اظهار

داشت:

چند روز است که بلیت شما صادر شده است، چرا نیامده اید آن را

دریافت کنید؟! تا زمان پرواز فرصت زیادی ندارید!

خواستم از مبلغ هزینه بلیت بپرسم که کارمند هواپیمایی گفت:

تمام هزینه بلیت شما قبلا پرداخت شده است.

ص:126

بعد هم بلیت را دستم داد، بلیتی که به نام من صادر شده بود با این

مسیرها:«تورنتو، لندن، تهران، مشهد، تهران، لندن، تورنتو».

پس از شنیدن این حرف ها از یک جوان مسیحی کانادایی، دیگر بیش

از حد هیجان زده شده بودم، رنگ چهره ام کاملاً عوض شد و ضربان

قلبم شدیدتر گردید و تنم شروع کرد به لرزیدن گفتم.

همین الان از راه رسیده ام و به تاکسی فرودگاه گفتم که مرا ببرد به

منزل آقای علیبن موسیالرضا، او هم مرا آورد اینجا و پیاده کرد. حالا

نمیدانم که چه طور میشود ایشان را ملاقات کرد؟

دیگر چنان هیجان زده شده بودم که جوان کانادایی هم متوجه لرزش

تن و تغییر رنگ چهره ام شد و پرسید:

آیا طوری شده است؟! چرا این جوری شده اید؟! نکند حالتان خوب

نیست؟!...

نه، نه، حال من کاملاً خوب است، فقط از اینکه که میبینم شما مورد

توجه آقا علی بن موسی الرضا(علیه السلام) واقع شده اید خوشحال و خرسندم

و کمی دچار هیجان گشته ام.

آخر برای چه؟

برای اینکه این شخص از بزرگ ترین قدیسان آسمانی است که خدا او

را در بین ما زمینیان قرار داده و هر کسی که او را میشناسد آرزو

میکند بتواند مورد توجه او قرار گیرد، حتی برای لحظه ای کوتاه !...

جوان کانادایی، انگار که دیگر تاب تحمل شلاق انتظار را نداشته

باشد، ملتمسانه به من گفت:

- ممکن است که از شما خواهش کنم هر چه زودتر مرا پیش این آقا

ببرید؟

چمدان و کفش ها را به کفشداری مسجد گوهرشاد سپردیم و وارد

شدیم.

ص:127

هنوز از پله های تالار مقابل ضریح پایین نیامده بودیم که ازدحام

جمعیت را دید:

- این جمعیت انبوه، در این وقت شب این جا چه کار

میکنند؟!

- این ها هم مثل من و شما برای ملاقات علی بن موسی الرضا(علیه السلام) به

این جا آمده اند.

- اما من فکر میکردم ایشان تنها از من دعوت کرده اند که به دیدارشان

بیایم، آن هم یک دیدار خصوصی! حالا... حالا توی این شلوغی، چه

طور میتوانیم از ایشان وقت ملاقات بگیریم؟ من دوست دارم ایشان

را به تنهایی ملاقات کنم.

- مگر ایشان شما را دعوت نکرده؟

- چرا.

- پس خودشان هم با تو ملاقات خواهند کرد.

- حالا ما چه طور خودمان را به ایشان معرفی کنیم؟

- او نیازی به معرفی ندارد، همان طور که قبلاً به دیدار تو آمده، خود

او همین جا صدایت خواهد کرد.

به خوبی میشد برق شگفتی و تعجب را در چشمان او دید، اما دیگر

چیزی نپرسید و با هم از پله ها پایین رفتیم و به سمت ضریح حرکت

کردیم، او نمیدانست که ضریح چیست! گفت:

- حتما ایشان در جای بلندی نشسته اند و مردم هم اطراف او را گرفته

و با او ملاقات و گفتگو میکنند.

- نه!

- نکند این شخص، یک موجود خیالی است و وجود خارجی ندارد؟

- نه! کاملاً واقعی است. یک موجود خیالی نمیتواند از تو دعوت

کند که از آن طرف دنیا به دیدارش بیایی، آدرس این جا را هم به تو

بدهد و بلیت رفت و برگشت تو را نیز برایت تأمین کند و ...

ص:128

کم کم دیگر به ضریح نزدیک شده بودیم.

پرسید:

- چرا این مردم به این صندوق چسبیده اند؟!

- آخر، آقا علی بن موسیالرضا(علیه السلام) داخل آن هست.

- آیا میشود او را دید؟- بله.

- چطور؟

- همان گونه که خدا را در دل میبینی.

- بله، درست است.

- آیا تا به حال حضرت عیسی(علیه السلام) را دیده ای؟

- بله، بارها، اما در خواب.

- آقای علی بن موسی الرضا هم همان طور برایت مجسم خواهد

شد، زیرا او در بیش از هزار سال قبل به دست دشمنانش شهید شده

است.

- حالا ایشان چه گونه با ما ارتباط برقرار میکند؟

- مگر تو نحوه ارتباط خدا با بشر را نمیدانی؟ اصلاً تو چطور با

حضرت مریم(س) و حضرت عیسی(علیه السلام) ارتباط برقرار میکنی؟

- خب ما یک چیزی در جهان غرب داریم که دانشمندان و روانکاوان

درباره آن صحبت میکنند...

- بله، ارتباطی به نام «تله پاتی»، یعنی ارتباط روحی بین دو انسان، از

راه دور، درست است؟

- بله، همین طور است.

پس از رد و بدل شدن این حرف ها، برای اینکه در میان ازدحام

جمعیت، اذیت نشود، او را از سمت بالا سر حضرت به نزدیک

ضریح هدایت کردم و گفتم:

- تو در همین جا بایست تا خود آقا به دیدارت بیاید.

بعد هم کتاب دعایی را باز کردم و در کنار وی مشغول خواندن

ص:129

زیارت نامه شدم، اما راستش را بخواهید تمام هوش و حواسم متوجه

جوان کانادایی بود و از خواندن زیارت نامه چیزی نفهمیدم.

او هم به ضریح زل زده بود و انگار که رفته باشد توی یک عالم دیگر

ناگهان به زبان آمد و گفت:

- آقای علی بن موسی الرضا ...

و بی آنکه سلامی بکند ادامه داد:

- شما مرا دعوت کردید، من هم آمدم و ...

حدود یک ساعت و نیم با امام رضا(علیه السلام) حرف زد و اشک ریخت،

اشکی به پهنای تمام صورتش! من بعضی از حرف هایش را

میفهمیدم و بعضی را نه، وقتی ملاقاتش به پایان رسید به او گفتم:

- گمان نمیکردم شما این همه راه را برای دیدن کسی آمده باشی و آن

وقت با دیدنش این چنین گریه کنی!

صحبت هایی که امام رضا(علیه السلام) با این جوان کانادایی کرد

- بله، خودم هم گمان نمیکردم، اما جذابیت فوق العاده ای این

قدیس آسمانی، بیاختیار مرا به گریه وا میداشت، به خصوص لحظه

پایانی دیدار که به من گفت:

«شما دیگر خسته شده اید، بروید و استراحت کنید، فردا منتظر شما

هستم».

این جدایی و انفصال برایم خیلی سخت بود و اشک مرا بیشتر

درآورد!...

بی آنکه جوان کانادایی نمازی بخواند یا دعایی بکند، از حرم خارج

شدیم.

در هتل تهران یک اتاق دو نفره برایش گرفتم تا بتوانم خودم هم در

کنارش باشم و ماجرا را پی بگیرم. پس از صرف شام، پرسیدم:

- با آقای علی بن موسیالرضا (علیه السلام) چه صحبت هایی کردی؟

- از ایشان سؤال هایی کردم و ایشان هم جوابم را داد، سؤال هایی

ص:130

درباره دنیا، آخرت، انسانیت، عاقبت انسان و آینده بشریت. بعد هم

به من سفارش کردند که «اگر میخواهی درهای روشن زندگی و

بهشت دنیا و آخرت را ببینی حتما به قرآن سری بزن»

گفتم: اسم قرآن را شنیده ام، ولی تا به حال به آن سر نزده ام.

آقا هم مدتی برای من قرآن خواند، آن هم با لحنی جذاب و ملکوتی!

چنان جذب آوای ملکوتی قرآنش شده بودم که یکسره و بیاختیار،

اشک میریختم! از همان جا حسابی شیفته قرآن شدم و اظهار داشتم:

- امیدوارم من هم بتوانم قرآن بخوانم و از آن لذت برده و استفاده

کنم.

- گفت: به شرطی میتوانی از این کتاب بهره کامل ببری که اصل و

ریشه آن را بپذیری.

گفتم: اصل و ریشه این کتاب چیست؟

آن وقت برایم سلسله پیامبران الهی را توضیح داد که از حضرت

آدم(علیه السلام) آغاز شده و با حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) پایان میپذیرد، حضرت

محمد(صلی الله علیه و آله) هم جانشینانی دارد که آقای علی بن موسی الرضا،

هشتمین جانشین ایشان است و من باید همان گونه که حضرت

عیسی(علیه السلام) را پذیرفتم، سایر پیامبران و جانشینان آخرین پیامبر را نیز

بپذیرم، در این صورت است که ایمانم کامل شده و میتوانم از قرآن،

بیشترین بهره را ببرم...

من که با حرص و ولع به سخنان جوان کانادایی گوش میدادم با

کنجکاوی فراوان پرسیدم:

- خب، آقا چیز دیگری هم برای تو فرمودند؟

- بله، ایشان پنج اصل اعتقادی را به من فهماندند.

- خب، آن پنج اصل چه بودند؟

کاغذی را که پس از مکاشفه بر روی آن چیزهایی را یادداشت کرده

بود، از جیبش درآورد و از روی آن خواند:

ص:131

«توحید، نبوت، عدل، امامت و معاد»

بعد هم اعتقاد به قیامت را شرح داد و گفت:

- من تاکنون این پنج اصل را در هیچ سبک و روش دینی نشنیده بودم!

- درباره اسم دین برای شما توضیحی نداد؟

- اتفاقا چرا! زیرا من پرسیدم؛ «دین شما چه دینی است؟» و ایشان

پاسخ داد:

«دین اسلام، و تا کسی مسلمان نباشد در دنیا و آخرت، خوشبخت

نخواهد شد.»

- خب تو چه کردی؟

- من هم به دست ایشان مسلمان شدم.

با هیجان و شگفتی و با حالت ذوق زدگی سؤال بعدیم را مطرح کردم:

- چه گونه مسلمان شدی و چه کلماتی را بیان کردی؟

- من برای اولین بار این کلمات را یاد گرفتم و با بیان آن ها مسلمان

شدم...

و آن گاه به زبان عربی شکسته گفت:

«اشهد ان لا اله الا الله، واشهد ان محمدا رسول الله، واشهد ان علیا ولی

الله»

من هم خیلی خسته اش نکردم و گذاشتم در حال خودش باشد. آن

شب را آرام گرفتیم و استراحت کردیم، وقتی من طبق عادت، پیش از

اذان صبح از خواب بیدار شدم تا به حرم امام رضا (علیه السلام) مشرف شوم،

او هم بیدار شد و پرسید:

- کجا میروی؟

- میروم به دیدار علی بن موسی الرضا(علیه السلام)

- صبر کن! من هم با تو می آیم.

- تو که همین چند ساعت قبل با او صحبت کردی آن هم به مدت یک

ص:132

ساعت و نیم...

- ولی من خیلی حرف های دیگر هم دارم که باید با او بزنم.

حرف های من به این زودیها تمام نمیشود.

وقتی دوباره در قسمت بالا سر حضرت(علیه السلام) ایستاد و به ضریح زل زد،

دوباره ارتباطش با امام رضا(علیه السلام) برقرار شد و شروع کرد به صحبت

کردن. حرف هایش که تمام شد، وضو گرفت و به نماز ایستاد و بی

آنکه کسی قبلاً به او حمد و سوره و سایر کلمات عربی نماز را یاد داده

باشد، با زبان عربی لهجه دار و شکسته بسته نماز خواند! بعد هم

گفت:

در پایان دیدارم با آقای علی بن موسی الرضا، گفتم:

- دلم میخواهد باز هم به دیدار شما بیایم.

منبع: کتاب «کرامات امام رضا از زبان بزرگان» به نقل از حجت الاسلام

والمسلمین مهدی انصاری ---

پاسخ

سلام بر امام هشتم علی بن موسی الرضا، ؟صابر

پاسخ

شنیده ام که مرام تو دل شکستن نیست

به دل شکستگی خواهرت دلم مشکن یا ضامن اهو

ف فتاحی

پاسخ

آقا جان سلام

سلام ای تنها بنده خدا که گوش شنوای درماندگیهایم بودی و هستی

سلام ای پسر پاک فاطمه

سلام ای یگانه شاه ملک پارس

سلام ای همه زندگی ام

ص:133

سلام ای درمان همه دردهام

سلام ای کس بی کسی هام

سلام ای یگانه عشق ام

سلام ای امید دل امیدوارم

سلام ای امام و ولی و صاحبم

دلم برات تنگ شده عزیزتر جانم

کمک و الامان و الامان و ...آقاجانم

آقا جان بدجور گم شدم بدجور دور شدم ازت جان جوادت رهام نکن

که بدبخت و درمانده ام

همه زندگیم از خودت و مادرته و همه زندگی و جانم به قربان خودت

و مادرت

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

اسلام علیک یا سلطان یا ابالحسن یا علی ابن موسی الرضا

السلام علیک یا غریب الغربا ....ناشناس

پاسخ

وقتی می خوای وارد حرم بشی تمام وسایلت را میگیرند وامانت نگه

می دارند این آقا چطور با یک چمدان وارد صحن شده است؟

داداش گلم گفت سال 72

اون موقع هنوز مهدی یزدانی نامرد بمب نگذاشته بود تو حرم

مردم راحت میرفتن و میومدن ناشناس

داستان مربوط به سال 1372 می شه. اون زمان می شد وسایلت رو

ببری داخل حرم. بعدها وقتی انفجار عاشورا توی حرم اتفاق افتاد این

محدودیت ها ایجاد شد و دیگه اجازه نمی دن وسایلت رو ببری

داخل حرم.ناشناس

پاسخ

حرم، در آن زمان ورود چمدان ممنوعیت نداشت.دوم اینکه کتاب

ص:134

(ذره و آفتاب) که از سوی حرم چاپ شده است را می توانید مطالعه

کنید تا بدانید در این عصر حاضر و برای بیداری ما که خیلی از چیزها

را انکار می کنیم چه اتفاقاتی زیبایی رخ می دهد (برای اطلاع می

توانید در اینترنت اسم خانم مسعودف رآرین را جستجو کنید و یا دکتر

تیجانی و .....)ناشناس

پاسخ

قبول کنید که باورش سخته

ناشناس محترم شما قبول کنید که باورش سخت نیست . یک آدرس به

شما میگم که هر سال روز تاسوعا شمال میدان هفت تیر برو از اهالی

آنجا بپرسی محلی که ارامنه به عشق آقا امام حسین و حضرت

ابالفضل سیاهی میزنند و خرج میدن کجاست ؟نشانت میدهند برو از

اقلیت مسیحی بپرس چرا برای امام حسین و حضرت عباس خیمه

عزا بپا داشته اید ؟ اونوقت جوابشان را بشنو . خودت قضاوت کن که

باورش سخته یا نه ! بخدا قسم درگاه این بزرگواران درگاه ناامیدی

نیست . السلام علیکم یا اهل بیت النبوه جمیعا " و رحمه ا... و برکاته

قربون دهانت ، در تائید نظر شما یاد شعری از سعدی افتادم که

میفرماید : سعدی

اگر عاشقی کنی و جوانی / عشق محمد بس است و آل محمد .

پس دهانت رو خوشبو کن و بر محمد و آل محمد صلوات بفرست

.ناشناس

پاسخ

بگذارید ساده به قضیه نگاه کنیم منافق بدبخت زائرکش که بمب

گذاشت و زائران امام رضا(علیه السلام) را به شهادت رساند و منافقین چقدر

بدبخت هستند. در کنار این موضوع دعوت امام رضا(علیه السلام) از کسی که

شایستگی مسلمان واقعی شدن را دارد ببنید که چقدر زیباست. محمد

ص:135

صادق

پاسخ عجیب است؟الان این شخص کجاست؟یعنی زندگی وی فقط

و فقط یک راوی دارد؟

هر کس از نام و نشان وی اطلاعی دارد اعلام کند؟ صادق

پاسخ

در کتاب -نشان از بی نشان ها- و-در محضر لاهوتیان -کرامات امام

را ملاحظه کنید که بسیار است.

آنگاه توجه کنید که ما بایستی این چنین ماجرائی را پیگیری کنیم که

1- محتوا کم است. رفتار فرد مجهول است

2-هر چند برای عموم دلپسند است.

3- فرد تا ورود به حرم حتی کسب اطلاع ازموقعیت امام نکرده است!؟

که شاید همین امر ،باعث جذبه گفتگوی اولیه با اقای انصاری می

شود.

4-رد این ماجرا را حمل بر ناتوانی امام در این قضیه ندانید بلکه تاکید

می کنم کرامات پر محتوا را در کتابها ببیند بعد پیگیری کنید...نوکر

اعجازها

حسین بن عبدالوهاب با سلسله سند خویش از امام صادق

علیه السلام نقل میکند: امام مجتبی علیه السلام در یکی از سفرها با

مردی از فرزندان زبیر -که معتقد به امامت زبیر بود -همسفر شد.

آنان شتری را نیز کرایه کرده بودند. در میان راه به آبگاهی رسیدند و

جهت استراحت توقف نمودند و فرشی را برای نشستن امام مجتبی

علیه السلام در زیر نخل خرمای خشک گستردند و آن مرد زبیری در

زیر نخل دیگر پارچه ای را انداخت و نشست. وقتی چشم آن مرد

زبیری به درخت خرمای خشک افتاد گفت: اگر خرمایی داشت از آن

ص:136

میخوردیم. امام مجتبی علیه السلام خطاب به او فرمود:

خدمت امام مجتبی علیه السلام رسیدم، در حالی که مردم نیز حضور

داشتند، سنگ ریزه هایی را که از زمان پدرش جهت اثبات امامت

داشتم، در اختیارش گذاشتم. انگشتر خود را بر روی یکی از سنگ ها

گذاشت، سنگ همانند خمیر و گل متأثر شد و آثار انگشتر بر آن سنگ

نقش بست

خرما میدهی؟ جواب داد: آری. حضرت دست به سوی آسمان بلند

نمود و دعایی کرد، این جا بود که درخت خرما سبز شد و برگ درآورد

و خرمای بسیار مطبوعی داد. ساربان چون این صحنه را دید، گفت:

این کار، چیزی جز سحر نیست! امام مجتبی علیه السلام فرمود: «لیس

هذا بسحر، ولیکن دعوة أولاد الأنبیاء مستجابة؛ این کار سحر نیست،

بلکه دعای فرزندان پیامبران مستجاب است» در آن حال یکی از آنان

از درخت خرما بالا رفت و آنچه خرما میل داشتند چید و همگی

خوردند.

دعای مستجاب

ابواسامه گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: امام حسن علیه السلام

در یکی از سفرها که پیاده به خانه ی خدا میرفت، پاهای مبارکش ورم

کرده بود. بعضی از یاران آن حضرت گفتند: اگر بر مرکب سوار شوی،

ورم پاهایت بهبود خواهد یافت.

امام حسن مجتبی (علیه السلام)

فرمود: هرگز راه خانه ی معشوق را سواره طی نخواهم کرد. سپس

خطاب به آنان فرمود: در ایستگاه و منزل بعدی مردی سیاه چهره از ما

پذیرایی خواهد کرد، او روغنی به همراه دارد که به مجرد استفاده از

آن، ورم پاهایم درمان خواهد شد. عرض کردند: ای فرزند رسول

ص:137

خدا! در پیش روی ما ایستگاه هست، لیکن کسی در آن زندگی

نمیکند. حضرت فرمود: چرا، کسی در آن جاست، هرگاه او را دیدید،

روغن را بگیرید و پولش را پرداخت کنید.

آنان وقتی به منزلگاه رسیدند، خواسته ی خود را با آن شخص مطرح

کردند. او پرسید: دوا را، برای چه کسی میخواهید؟ در پاسخ گفتند:

برای حسن بن علی علیهماالسلام. مرد سیاه چهره به همراه غلامش

خدمت حضرت آمد، اظهار ارادت و محبت نمود و گفت: «بأبی أنت

و امی انما أنا مولاک؛ پدر و مادرم فدای تو باد! همانا من غلام شما

هستم و هرگ ز پول این دوا را نمیگیرم آن گاه گفت: ای فرزند پیامبر!

زنم حامله است، هنگامی که از خانه ام بیرون می آمدم، زنم از درد به

خود میپیچید. از خداوند بخواه به ما پسری عنایت کند و او از

موالیان و دوستداران شما باشد.

امام حسن علیه السلام فرمود: «انطلق الی منزلک فان الله -تعالی -قد

وهب لک ولدا ذکرا سویا؛ بلند شو و به سوی منزل خود حرکت کن،

خداوند پسری نیکو به تو عنایت کرده است.» شیخ کلینی (ره) اضافه

میکند: «... و هو من شیعتنا .؛ آن فرزند از شیعیان ما خواهد بود.»

آن مرد وقتی به منزل خود رسید، دعای امام را مستجاب یافت،

بیدرنگ بازگشت و از امام مجتبی علیه السلام تشکر فراوان نمود و

حضرت نیز آن روغن را به پای خود مالید و در همان لحظه، ورم

پاهایش بهبود یافت.

داروها در روایت از امام رضا امام رضا(علیه السلام)فرمودند:آب جوشانده

که هفت مرتبه بجوشدوازظرفی به ظرف دیگربرگرددتب رازائل

وقوت می دهدساق وقدم را.

حضرت رضا(علیه السلام)فرمودند:پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)وارد شد برعلی بن

ص:138

ابیطالب(علیه السلام) درحالی که علی تب داشت پیامبربه اودستوردادکه

سنجد بخورد.

حضرت رضا (علیه السلام)فرمودند:شکری که به صورت نبات در آید،بلغم را از

بین می برد.

حضرت رضا (علیه السلام)می فرماید:انجیر بوی رابرطرف واستخوان را محکم

وموی رابرویاند و بیماری را زائل می کندو با بودن آن محتاج به هیچ

دارویی نیستید.

ودرحدیث دیگری فرمودندکه انجیر شبیه ترین چیزها است به نباتات

بهشت .

حضرت رضا (علیه السلام)فرمودند:پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله)علاقه داشتندکه،به بالنگ

سبز وسیب سرخ نگاه نمایند.

امام رضا(علیه السلام) فرمود ند:زرده تخم مرغ برای گوارابودن غذاسود

منداست.

امام رضا(علیه السلام) فرمود ند:به بیماران خود برگ چغندربخورانید،چه در

برگ چغندرشفا است ودرد و زیانی درآن نیست و به مریض خواب

آرامی می دهد،اما از ریشه چغندر اجتناب کنیدزیراسودا راتحریک

می کند.

امام رضا(علیه السلام) فرمودند:خوردن چغندرشمارااز مرض جذام ایمن می

کندوعقل رازیاد وخون راتصفیه می کند.

یونس از ابی الحسن الرضا(علیه السلام) نقل کرد که فرمودند:فضیلت نان جو بر

نان گندم همانندفضیلت ما بر سایر مردم است،پس فرمود:جو وارد

شکمی نمی شود، مگراین که دردآن رابیرون می برد.

یکی از اصحاب می گوید:روزی حضرت رضا (علیه السلام)مرا فراخواندوبرای

غذاخوردن مرا نگه داشت.زمانی که سفره را آوردند،سبزی در سفره

نبود،حضرت از غذا خوردن خودداری کرد وبه خدمتکار فرمود:مگر

ص:139

نمیدانی که من از سفره ای که سبزی در آن نباشد،غذا نمی

خورم،سبزی بیاور.آن مردصحابی می گوید:خدمتکاررفت وسبزی

آورد و روی سفره گذاشت آنگاه حضرت رضا(علیه السلام) شروع به

غذاخوردن کردو از صحیفه حضرت رضا(علیه السلام)..،از علی (علیه السلام):سه چیز

حافظه رازیاد و بلغم را از بین می برد:قرآن ،عسل و کندر.

امام رضا(علیه السلام) فرمود:کاسنی شفای هزاربیمار است و هر بیماری را که

در درون باشد،ریشه کن می کندو فرمودند:کاسنی تب راریشه کن

کرده و سردرد را برطرف می نماید.

از صحیفه الرضا(علیه السلام) :پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:کدو در غذا بریزید که دل

غمگین را خوشحال می کند.یکی از اصحاب امام رضا(علیه السلام) در مورد

لکه های بدن سوال کرد، حضرت فرمودند:ماش را بپز و بخور و

خوراک خود را قرار بده ،چنین کرد و شفا یافت

حضرت رضا (علیه السلام)فرمودند:ماش تازه رادرفصلش با برگ آن بکوب

وآبش را بگیر و ناشتابخور و برلکه های بدن بگذار.راوی گوید:چنین

کردم وخوب شدم .

در حدیثی آمده است که :امام رضا (علیه السلام)،نخود پخته راقبل از غذاطعام

وبعد از غذامی خوردند.ودر حدیث صحیح هم از آن جناب منقول

است که فرمود:نخود برای درد کمرنیکواست وقبل از طعام وبعداز

طعام طلب می نمودند ومی خوردند.

سگ

یکی دیگر از معجزات آن امام بزرگوار این است که..... همه ی شما

می دانید که سگی بدون اینکه کسی بفهمد وارد حرم شده همه در این

حیرتند که چگونه وارد شده .... و در کنار ضریح دراز کشیده و می

گریست !!!

واقعا برای همه سوال هست که سگی که یک حیوان است چگونه می

ص:140

گرید و .....

با توجه به گفته گزارشگران

به نقل از شاهدان عینی و فیلم و عکس تهیه شده توسط دوربینهای

مداربسته حرم، در روزهای میانی هفته گذشته ، زائران حرم امام رضا

(علیه السلام) ناگهان با سگ سفیدی مواجه شدندکه تا چند متری ضریح مطهر ،

پیش آمده بود و به صورت ویژه ای سرش را در درست مقابل پایین

پای مبارک روی زمین گذاشته و با صداهای عجیب، گریه می کرد.

بنابراین گزارش، پس از آنکه یکی از دربانها با سگی مواجه شد که

بدون سر و صدا و سری پایین افتاده، قصد ورود به حرم رضوی را

داشت، از ورود او به حرم جلوگیری می کند.

خود دربان در این مورد به «انتخاب» می گوید: باورم نمی شد که این

سگ چگونه به اینجا آمده و با هیچ مانعی رو به رو نشده است.سگ

وقتی به طرف من آمد به شکل آرامی و فقط با کلمه " برو " سرش را

برگرداند و بدون مقاومت از آنجا دور شد.

سگ یاد شده اینبار با ورود به پارکینگ ویژه ، وارد محوطه می شود و

با مخفی کردن خود در کنار یک کمپرسی حامل سنگ (آنطور که در

تصاویر دوربین مدار بسته دیده شده) ، خود را به صحن آزادی می

رساند.

این سگ با ورود به داخل صحن به هیچ وجه از روی فرشها عبور نمی

کند و به شکلی هیچ کس متوجه نمی شود (اما دوربین ها آن را ضبط

کرده اند) در حالی که به شکلی شگفت آور پشت به ضریح نمی کند،

تا دو سه متری ضریح مطرح پیش می رود.

این سگ در دو سه متری ضریح زانو زده و سرش را به سنگهای حرم

چسبانده و با درآوردن صداهای عجیب ، شروع به نوعی گریه می

ص:141

کند، به طوریکه خدامی که در اطراف این سگ پس از ساعتی حلقه

می زنند سر سگ یاد شده را خیس از اشک تعریف می کنند.

پس از ساعتی یکی از زائرین سگ را مشاهده می کند و خدام را خبر

می کند.خدام پارچه ای را روی گردن سگ انداخته و با پهن کردن

پارچه برزنتی از سگ می خواهند که روی برزنت برود.سگ نیز به

آرامی روی پارچه می نشیند و اجازه می دهد که خدام شگفت زده، او

را به داخل صحن هدایت کنند.

بنا بر گزارش خبرگزاری «انتخاب»، سگ یاد شده به دستور مقامات

برای نگهداری به مزرعه ویژه آستان قدس رضوی منتقل شد.

یکی از معجزات در سال 1385 در حرم خود اقا رخ داد :

خادم های امام رضا (علیه السلام) که مثل همیشه در حال عوض کردن گل های

بالای )ضریح( حرم امام رضا(علیه السلام) بودند . ناگهان گلدان از دست خادم

رها میشه و طرفی که بانوان در حال زیارت بودند می افته و روی سر

دختری که در کنار نشسته بود می افته همه به طرف دختر می روند

...سر دختر کاملا شکافته شده بود و خون همه جا رو فرا گرفته بود

سریع این دختر رو به بیمارستان می برند خادم هم که از ترس جرات

حرکت نداشت در جای خود می لرزید تا اینکه تقریبا 4 ساعت بعد از

حادثه پدر دختر به حرم اومد و سراغ اون خادمی که گلدون از دستش

افتاده بود رو گرفت تا اینکه این خادم پدر دختر رو دید ترس همه ی

وجودش رو فرا گرفته بود و با خود می گفت ( نکنه دختر فوت شده

باشه نکنه .....) که پدر به این خادم رسید و در کمال نا باوری پدر

خادم رو بغل و او را بوس می کرد و اشک در چشمان پدر پر شد خادم

گفت من سر دختر شما رو شکستم و شما من رو بغل و می

ص:142

بوسید؟!پدر گفت دختر من از زمانی که به دنیا آمد نابینا بود و به

مشهد اومده بود تا شفا بگیره زمانی که اون گلدون به سر دخترم

خورده بود دکترا می گفتند که به طرز کاملا عجیبی چشمان دخترم بینا

و باز شده بود که آقا امام رضا (علیه السلام) شفای او رو داد آنگاه پدر بلند صدا

زد یا امام رضا(علیه السلام) قربونت برم.

زنده شدن تصویرهای دو شیر وحشی

در دربار مأمون ملعون و دریده شدن دشمن امام رضاعلیه السلام

میگویند: مدتی در میان مردم گفتگو از عظمت و معجزات شگفت

انگیز امام رضا علیه السلام مخصوصا آمدن باران به دعای آن

حضرت بود تا آنکه بعضی از معاندین نزد مأمون رفتند و او را ملامت

کردند که شرف و فخری که خدای تعالی به تو ارزانی داشته بود از

خاندان عباس به خاندان علی منتقل ساختی و هیچ کس با خود و

اولاد خود این چنین نکند که تو کردی. علی بن موسی را طلبیدی و

او را مشهور و معروف ساختی و حالا کار بجائی رسیده که جمیع

خلق از تو برگشته اند و او را مستجاب الدعوه میدانند بلکه

اعجازش نام نهاده اند در حالی که او ساحر و ساحرزاده است.

یکی از ایشان که حمید بن مهران نام داشت گفت: «اگر خلیفه به

من اجازه دهد در میان خلق با او مباحثه و مجادله میکنم و او را

شکست میدهم و بر خلق ظاهر میسازم که او دارای علم و

کمالی نیست.»

مأمون گفت: «اگر میتوانی بکن که در نزد من چیزی از این کار

دوست داشتنیتر نیست.»

پس مقرر شد که در روز معینی، علماء و فقهاء و اکابر و اهالی را

جمع کنند و او با امام رضا علیه السلام حرف بزند.

در روز موعود بعد از آنکه مجلس منعقد شد، مأمون کسی را به

ص:143

طلب آن حضرت فرستاد و التماس تشریف فرمایی امام علیه السلام

را نمود و پیغام فرستاد که: «مجلس عجیبی منعقد شده است و

دوست میدارم که شما هم حاضر باشید.»

چون امام رضا علیه السلام رسید مأمون برخواست و از آن حضرت

استقبال نمود. امام رضا علیه السلام آمد و بر جای خود قرار گرفت.

حمید بن مهران از جای خود برخواست و شروع به هذیان و باطلیات

کرد، گفت: «مردمان در مورد تو عقیده ی فاسدی پیدا کرده اند و

آمدن باران را به دعای تو میدانند در حالی که این اتفاقی بوده

است، بلکه هر چیز را که حق تعالی در وقتی مقرر نموده باشد، در

آن وقت میشود.

این رفعت مقامی که برای تو بوجود آمده است از مأمون است که

پایه ی تو را بلند گردانیده است و الا تو دارای این حال و مرتبه

نبوده ای.»

چون کلام آن ملعون به اینجا رسید، امام رضا علیه السلام فرمود:

«اگر خلق شکر نعمتهای الهی کرده باشند که ایشان را باران داده

باشد برای من نیست که منع ایشان بکنم و اینکه میگوئی صاحب

تو به من رفعت و مقام داده است، بدان که مرتبه ی و مقام را حق

تعالی به من کرامت فرموده است نه اینکه مأمون به من منزلتی

داده باشد، حال من با او مانند حال یوسف با حاکم مصر میباشد.»

حمید به مهران گفت: «آمدن باران را نمیتوان کرامت و اعجاز نام

نهاد، بلکه اعجاز آن چیزی است که حق تعالی مرغانی را برای

ابراهیم خلیل زنده کرد، حال اگر در آنچه ادعا میکنی راستگو

میباشی به این عکس دو شیر که در این مسند میباشد زندگی

عطا کن و به آنان دستور بده که مرا بخورند، و اگر نتوانی این کار را

انجام دهی پس دروغگو هستی.»

ص:144

سپس اشاره کرد به دو عکس شیری که در تکیه گاه مأمون بود و آن

عکسها را از ابریشم و ریسمان بر آن مسند نقش کرده بودند.

در این هنگام امام رضا علیه السلام غضبناک شده و خطاب به آن دو

عکس شیر فرمود: «ای دو شیر! این فاجر را بدرید و بخورید و

ذره ای از او باقی نگذارید.» ناگهان به اذن حق تعالی آن دو شیر

جان پیدا کرده و به جانب حمید بن مهران حمله ور گردیدند و چنان

او را دریدند و خوردند که نه ذره ای از او بجا ماند و نه قطره ای از

خونش بر زمین چکید.

همه ی افراد از دیدن این صحنه ی وحشتناک و اعجازانگیز متحیر و

مبهوت ماندند و چون شیران فارغ شدند رو به آن حضرت کرده

گفتند: «ای ولی خدا! دیگر چه امر دارید؟ آیا اجازه میفرمایید آنچه

را که با آن فاسق کردیم با این مرد هم بکنیم؟» و اشاره به مأمون

کردند. مأمون را از شنیدن این سخن غش کرده و بیهوش شد.

امام رضا علیه السلام به آن شیرها فرمود: «به حال خود باشید.»

پس شیران همانجا ایستادند.

امام رضا علیه السلام دستور فرمود که گلاب و بوی خوش آورده و با

زحمت زیادی مأمون را به حال خود آوردند.

چون مأمون چشم باز کرد، شیران دوباره گفتند: «اجازه میدهید که

او را به آن کسی که هلاکش ساختیم ملحق سازیم؟»

حضرت فرمود: «اجازه نمیدهم چرا که حق تعالی در بودن او،

حکمت و تدبیری دارد و او باید باشد تاآن امر را امضا کند.» و این

سخن امام رضا علیه السلام اشاره بود به زهر خوراندن مأمون به آن

حضرت.

پس شیران گفتند: «ای ولی خدا! به ما چه خدمتی را امرمیفرمائی؟»

حضرت فرمود: «به جای خود برگردید چنانچه بودید.»

پس شیران رفته و بهمان تکیه گاه چسبیدند چنانچه از اول بودند.

ص:145

چون مأمون خاطر جمع شد، به امام رضا علیه السلام عرض

کرد:«الحمد لله که حق تعالی شر حمید بن مهران را از من دور

گرداند. ای فرزند رسول خدا! این امر از معجزات جد شما بود و حالا

برای شماست. از شما تقاضامندم که در مقام خود بنشینی و بر من

منت گذاری.»

امام رضا علیه السلام فرمود: «اگر مرا میل آن بود با شما در این

مدت آن قدر مدارا نمیکردم. خدای تعالی جمیع مخلوقات خود را

مطیع و منقاد من ساخته است چنانچه از این دو شیر دیدی. حق

تعالی به من امر نموده است که بر تو اعتراض نکنم و در تحت حکم

تو باشم چنانچه یوسف علیه السلام با پادشاه مصر بود.»

بعد از این واقعه همیشه مأمون در ترس و واهمه بود تا اینکه به

امام رضا علیه السلام زهر خورانید و آن حضرت را شهید کرد.

امام رضا علیه السلام و شفای یکی از شیعیان

وقتی حضرت رضا علیه السلام وارد خراسان شد، شیعیان از همه

طرف به آن امام رو آوردند. از جمله

علی بن اسباط اموالی هدیه های زیادی را برداشت و به طرف امام

حرکت کرد. در بین راه دزدان به قافله اش حمله کردند، اموال و

هدایایش را بردند و آنچنان بر دهانش کوبیدند که دندان هایش

ریخت.

علی بن اسباط به قریه ای که در آن نزدیکی بود رفت و شب را

استراحت کرد. در خواب حضرت امام رضاعلیه السلام را دید که

فرمود:«غمگین و محزون مباش! هدایا و اموال تو به ما رسید. برای

بهبود دهان ودندان هایت نیز گیاه «سعد کوبیده» را در دهانت بریز.»

ص:146

علی بن اسباط از خواب بیدار شد و دستور امام را عمل کرد. طولی

نکشید که خداوند همه ی دندان هایش را برگرداند.

وقتی علی به خراسان رسید و نزد امام رفت، امام به او فرمود:«دیدی

آنچه گفتیم درست بود. اکنون داخل آن خزانه شو و نگاه کن.»

علی بن اسباط وارد خزانه شد و تمام اموال و هدایایش را در آنجا

دید.

در یاد مایی

تنگ دست بود و روزگارش به سختی می گذشت. یکی از طلبکارها

برای گرفتن پولش او را در فشارگذاشته بود. رفت تا امام رضا (علیه السلام) را

ببیند. می خواست خواهش کند وساطت کنند از او بخواهد که مدتی

صبر کنند. زمانی که به خدمت امام رسید، مشغول صرف غذا بودند.

حضرت او را هم دعوت کرد تا چندلقمه ای بخورد. بعد از غذا، از هر

دری سخن به میان آمد و فراموش کرد به چه منظوری آمده بود.

مدتیکه گذشت، حضرت رضا (علیه السلام) ، اشاره کردند که گوشه سجاده ای

را که در کنارش بود، بلند کند. زیرسجاده، سیصد و چهل دینار بود.

نوشته ای هم کنار پول ها قرار داشت. یک روی آن نوشته بود:

«لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله».

و در طرف دیگر آن هم این جملات را خواند: «ما تو را فراموش نکرده

ایم. با این پول قرضت را بپرداز!

خرید من خانه خیابان دانشگاه جنگ تهران را

در این سال قیمت خانه ها بطور سرسام آور بالا می رفت؛ من خانه

اردبیل را فروخته بودم و می خواستم در تهران خانه بخرم ، پیش از

ص:147

ظهر یک خانه را به قیمت قطعی می رساندیم و طرف می گفت : بعد از

ظهر و اگر بعداز ظهر بود می گفت: فردا قولنامه می نویسیم و در موعد

مقرر چون قیمت بالا رفته بود: زیر قولش می زد و یا نمی آمد خلاصه

مستأصل و بیچاره شدم و نتوانستم خانه بخرم و پولی که در دست

داشتم با این وضع نا بسامان مسکن ، به هیچ دردی دوا نمی شد و من

هم با 10 نفر عائله ، کجا به ما جا می دادند وانگهی آخر تا کی باید

آواره این در و آن در شویم از این رو آقا طاهر پسرکوچکم را برداشته با

هوا پیما به مشهد مقدس برده و به امام هشتم امام رضا علیه السلام

پناهنده شدم چون او بچه کوچک وطفل معصوم بود و من یک فرد

گناهکار، به اویاد دادم به ضریح مقدس امام رضا 7 بچسبد، و فقط این

حرف را بگوید که ، آقا من خانه می خواهم و آن هم خانه وسیع

باشد!؛

سه روز ماندیم و در این سه روز این بچه سر به ضریح مقدس گذاشته

و از آن حضرت خانه می خواست!!؛

بعد از سه روز به تهران برگشتیم از توجه آن حضرت در مدت سه روز

خانه 250 متری میدان حرّ خیابان دانشگاه جنگ کوچه قادری پلاک

123 را به آسانی خریداری کرده و به آنجا منتقل شدیم و راحت

شدیم خدایا شکرت.

آقا میر حبیب میانَجی

روز سه شنبه 1386 / 2 / 24 در دفتر مرحوم آیت الله العظمی آقای

سید محمد وحیدی شبستری با رفقا مشغول صحبت بودیم که یکی

از حاضرین به نام آقای نصیری جریان ذیل را نقل نمود.

در شهرستان »میانه« سیدی بود به نام آقای میرحبیب میانجی ) که

رفقااورا می شناختند( می گفت: من روزی با معیت خانواده به زیارت

ص:148

امام رضا7 مشرف شدیم که در روزهای آخر پولم بکلی تمام شد که

دیناری هم نماند!

من هرچه فکر کردم برای برگشتن به شهر و دیار خودم، امکان نداشتم

تا اینکه به حرم مشرف شده و سرم را به ضریح مقدس چسبانده و

عرض کردم »آقا من امروز برایت یک روضه امام حسین علیه السلام

می خوانم و شما به من پنجاه تومان پول روضه بده تا اهل و عیالم را به

وطنم برگردانم !!؛

روضه را خواندم و گفتم : آقا تا از حرم بیرون نرفته ام پنجاه تومان پول

روضه ام را بمن برسان ، این حرف راگفته و به سوی کفشداری حرکت

کردم و تا به کفشداری رسیدم و از پنجاه تومان خبری نشد و رو به

ضریح گرفته و گفتم: آقا نشد! که خواستم بیرون روم یک نفر از زوارها

پنجاه تومان به دستم گذاشت من رو به ضریح کرده گفتم آقا شد!! آن

شخص پرسید چه گفتی ؟! پس از اصرار زیاد ماجرا را شرح دادم مرا

قسم داد که واقعا این طور است؟!! گفتم: بلی گفت: زن و بچه ات

کجاست ؟ او را به منزل آوردم و همه ما را به بازار برد و برای همه ما

لباس خرید و با پول آن زمان پنج هزار تومان هم پول نقد به من داد و

گفت: اینها به شکرانه حواله آن حضرت از مال من است و از من

آدرس گرفت و هرسال مبلغ بیست هزار تومان برای من می آورد.

آقا میر حبیب گفت: وقتی که دیدم حضرت به من توجهی دارد به حرم

برگشته عرضه داشتم آقا: خودت می دانی من دو نفر دختر دم بخت

زشت رو دارم و پولی ندارم برای آنها جهازیه بدهم و کسی هم نیست

به خواستگاری آنها بیاید بالطف خودت آنها را به شوهر بده و خیال

مرا آسوده ساز!!.

به شهر میانه برگشتم و مریدان و دوستان و آشنایان به دیدنم آمدند و

پاسی از شب گذشت و همه رفتند و چند نفر ماندند و گفتند: آقا

می دانی ما برای چه نشسته ایم؟! گفتم : نه ، گفتند: به خاطر این

ص:149

نشسته ایم که از دخترانت خواستگاری کنیم و هر دو را در این مجلس

به عقد آن دوجوان در آوری !! می گفت: در همان شب عقد هردو را

جاری کره و به خانه بخت فرستادم و این هم عطای امام رضابود.

سوگند دادن امام رضا به جان فاطمه 3

دو برادر، یکی نیکوکار و دیگری بد رفتار بود که مردم از دست و زبان

آن برادر بد، ناراحت بودند و به برادر دیگرش شکایت می کردند؛ تا

این که برادر نیکوکار قصد زیارت حضرت رضا (علیه السلام) به همراه

جماعتی داشت .

برادری هم که بد بود، همراه با زائران حضرت علی بن موسی

الرضا(علیه السلام) قصد رفتن به مشهد را کرد. ولی طبق عادت

همیشگی اش زوار امام رضا(علیه السلام) را اذیت می کرد، تا در یکی

از منزلهای وسط راه مریض شد و از دنیا رفت برادر او را آورد و داخل

حرم کرد وبه ضریح طواف داده و دفنش کردند، شب برادر اورا در

خواب دید مقام والا و باغ مجلل در اختیارش است، پرسید چگونه به

این مقام رسیدی؟ گفت: من که مردم آتش مرا فراگرفت تا مرا داخل

حرم کردیدو آتش دور شد،

وقتی که مرا دور ضریح می گردانیدید دیدم امام رضا علیه السلام هم

داخل ضریح نشسته است، پیر مردی را دیدم به من گفت: به امام

التماس کن تا تورا شفاعت کند، من هرچه التماس کردم حضرت به من

توجهی نکرد.

در دور دوم هم همینطور، در دور سوم پیرمرد گفت: وای برتو اگر از

این حرم ترا بیرون ببرند باز ه مان آتش فرامی گیرد گفت: حضرت به

من توجه نمی کند، گفت: به مادرش زهراء قسمش ده، من آن حضرت

را به مادرش قسم دادم دیدم حضرت سرش را بلند کرد و فرمود:

لایدعون لنا وجها للّشفاعة برای ما روئی بشفاعت کردن نمی گذارند.

پس حضرت دستور داد مرا به این باغ آوردند.

ص:150

شفا یافتگان از متوسلین به امام رضا علیه السلام

در شب چهارشنبه شانزدهم شوال 1371 ق سید عبدالله روضه

خوان پسر سید حسین سیستانی الاصل که چهار سال مشلول بود

شفاء یافت. و در «روزنامه خراسان» نوشته شد و نشر یافت.

خود احقر کرارا او را در حال شلی در حرم مطهر دیده بودم و

میشناختم و او چون مشلول بود و قوه ی حرکت نداشت روزها او را

از خانه اش به پشت یکنفر داده یا به وسیله ی دیگر می آوردند در حرم

شریف در رواق پشت سر مبارک که در گذشته آنجا را «توحید خانه»

میگفتند.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم

شوق پرواز

شفایافته: سمیه ملایی بالاخانه 12 ساله ، اهل زابل ، روستای بالاخانه

تاریخ شفا: نهم مهرماه 1373

بیماری: فلج هر دو پا

گفتم ویلچرم را نفروش، می خوام داشته باشمش.

پدر نگاهش را به طرف من چرخاند، دستی به سرم کشید، آهی از دل

کند و گفت روزهای سختی رو گذروندیم دخترم، من و تو مادرت.

آه مادرم ... چقدر دلم برایش تنگ شده است.

یک هفته است او را ندیده ام، اما گویی سالهاست از او دورم.

اگر می توانستم پرواز کنم این فاصله را طی می کردم.

بال می کشیدم و خودم را به مادرم می رساندم این خبر شاد را به او

می دادم و می گفتم: مادر دیگه نمی خواد دور از چشم من گریه کنی .

ص:151

دیگه نمی خواد وقتی که خوابم، کنار بسترم بنشینی و پاهای

خشکیده مو ببوسی ، حالا شفا گرفتم مادر، حالا می تونم راه برم،

بدوم، بازی کنم و شادباشم.

شوق عجیبی داشتم، شوق یک پرواز، یک عروج.

زندگینامه هشتمین امام شیعیان-امام رضا(علیه السلام)

اعجاز امامت

نوفل گفت : رضا علیه السلام از ماءمون اجازت خواست که دارو می

خورم و به چشمه آب گرم می روم . مرا هفت روز معاف دار و رسولان

تو به من نیایند. ماءمون وی را اجازت داد. رضا علیه السلام به

سرچشمه رفت و آنجا خیمه زد. ماءمون روز می شمرد. روز هشتم

برنشست و به سر چشمه رفت .

امام رضا علیه السلام آنجا بود. وی را پرسید و باز آمد. بسی بر نیامد

که از مدینه پیکی رسید که رضا علیه السلام در فلان روز به اینجا رسید

و از اینجا به مکه شد. عامل مکه نیز نامه نوشت که رضا علیه السلام

اینجاست .

همین ساعت که رسید من تو را اعلام کردم . ماءمون نامه ها بدید،

تعجب کرد. برخاست و پیش رضا علیه السلام رفت و گفت : از من

درخواستی که دارو می خورم و به آب گرم می روم به مدینه و مکه

شدی ؟! حق تعالی تو را علمی عظیم داده است ، من برادر و پسر عم

توام ؛ از آن حرفی به من آموز که بدان نفع گیرم . رضا علیه السلام گفت

: اگر من خضر بودمی بدان قادر نبودمی. ماءمون ملعون بخندید و

گفت : به خدای که رفتی و باز آمدی و تو حجت خدایی و ولی این

ص:152

امت.

اعجاز عشق

شفایافته: ناصر احمدی گل

تاریخ شفا: یازدهم بهمن 1375

بیماری: لالی

زبانش مثل چوب خشک شده بود. گامهای مهیب ترس را هم آواز با

ضربان قلبش می شنید. چشمانش از حدقه بیرون زده و به کنار جاده

خیره مانده بود. در عمق تاریکی ، در کنار جاده، شبحی سفید، چون

گرگی نرم در هیبت انسان، برآیینه چشمان ناصر نقش بسته بود. در

محل زندگی او، کمی پایین تر چنبره زده بود. او آروز می کرد می

توانست همچون پرنده ای سبک بال، این مسافت تا خانه را پرواز کند

و از این همه اضطراب رهایی یابد.

صدای موتور سیکلت در دشت می پیچد و مرد را به شبح نزدیکتر

می کرد. سکوت دشت ترس زنده می کرد و نفس در سینه ناصر حبس

شده بود. به چندمتری شبح که رسید تعجب کرد! به او خیره شد.

باورش نمی شد. تمام توانش را به کار گرفت تا بر سرعت

موتورسیکلت بیفزاید، اما دیگر رمقی نداشت. پلک بر هم نهاد و بعد

از چند لحظه پرده از دیدگان مشوشش برداشت.

شاید خیالاتی شده بود، قلبش بشدت می تپید و مثل گنجشکی که

می خواهد آزاد شود، خود را به قفس سینه می کوبید. رخ برگردانید تا

یقین پیدا کند که آنچه بر او گذشته کابوسی بیش نبوده است. نه امکان

نداشت، احمد بر ترک موتورش سوار شده بود. ناصر ترسیده بود،

خواست احمد را پیاده کند. اما دستش از میان بدن احمد عبور کرد،

گویی جسم او از مه تشکیل شده بود، ترس بیش از پیش بر او چیره

ص:153

شد.

کنترل موتورسیکلت از دستش خارج گردید و او را نقش بر زمین کرد.

تابوت بر روی دستها به جلو می رفت همه سیاه پوش بودند، چه

کسی مرده بود؟ چرا همسر و فرزندان ناصر زار میزدند؟ چرا برادرش

نام او را با گریه صدا می زد؟ با شتاب پیش آنها رفت. تلاش کرد که

برادر را در آغوش بکشد و آرام کند، اما گویی جسم او همانند احمد از

مه تشکیل شده بود.

جنازه را برای شستشو به داخل غسالخانه انتقال دادند.

آه !! این خود اوست یعنی ... یعنی ...

آب سرد را باز کردند، موج آب، او را به ساحل بیداری کشاند. با

سختی چشمانش را گشود، خود را روی تخت و در حصار سایه هایی

یافت که او را احاطه کرده بودند. سایه ها پررنگتر شدند. ناصر تکانی

به خود داد که برخیزد اما به سبب ضعف زیاد نتوانست. برادر ناصر با

حالی پریشان در آستانه در اتاق ظاهر شد، دوان دوان به سویش آمد و

او را در آغوش کشید و در حالی که سعی داشت بر اعصابش مسلط

شود، گفت: حالت خوبه داداش جون؟ بعد رو به سوی مشهدی علی

کرد و ادامه داد: خدا خیرت بده که ناصر رو رسوندی به بیمارستان،

واقعا متشکرم. نگفتی حالت چطوره داداش؟ ناصر تلاش کرد که کلمه

ای در پاسخ برادرش بگوید، اما هر چه کوشید نتوانست. پزشک،

برادر ناصر را به بیرون از اتاق دعوت کرد.

همسر ناصر که بر روی یکی از نیمکتهای کنار راهرو نشسته بود و می

گریست، با دیدن پزشک و برادر همسرش، از جا برخاست و به طرف

آنها رفت و با بغض پرسید: آقای دکتر حال ناصر چطوره؟

پزشک که سعی در آرام نمودن آنها داشت، گفت: حالش رضایت

بخش است. تنها مشکلی که وجود دارد این است که متأسفانه آقای

احمدی قدرت تکلم را از دست داده است. برادر ناصر با تعجب

ص:154

پرسید: برای چه؟ دکتر گفت: علتش به درستی مشخص نیست، ولی

احتمالاً باید شوکی به ایشون وارد شده باشه که در این مورد متأسفانه

کاری از دست ما ساخته نیست. و شما می تونید فردا بیمار رو به منزل

ببرید.

با این که از آن حادثه چند هفته می گذشت، ناصر نتوانسته بود خواب

راحت داشته باشد. هر چه می کوشید به آن حادثه فکر نکند، نمی

توانست. آن اتفاق چون کابوسی وحشتناک، آسایش را از او سلب

نموده بود.

ناصر با چشمانی کم فروغ و گونه هایی بی رنگ، در کنجی از اتاق

نشسته و در سکوت فرو رفته بود. غم بیماری او را تا درگاه یأس پیش

برده بود.

احساس دلتنگی ، قلبش را فشرد. زن سکوت حزن انگیز اتاق را

شکست و گفت: میگم ناصر، ما که به خیلی از دکترا مراجعه کردیم و

نتیجه نگرفتیم. برادرم با خانواده اش می خوان برن مشهد به منم گفتن

که اگه مایل باشیم همراهشون بریم.

مرد نگاه غمبارش را به تصویر بارگاه منور حضرت رضا(علیه السلام) که به دیوار

نصب شده بود، انداخت. درخشش گنبد و گلدسته ها، نور عشق و

امید را در دل او روشن کرد، اشک در دیدگانش حلقه زد و عشق

زیارت امام رضا(علیه السلام) بر دلش شعله ور شد. خنکای پاییز، جای خود را

به سرمای زمستان داده بود. ابرهای تیره آسمان را پوشانده و با تندی

وزیدن گرفته بود، و سرما تا مغز استخوان نفوذ می کرد.

در صحن حرم مطهر تعداد زیادی از زوار عاشق به چشم می خوردند

که ذکرگویان داخل حرم می شدند. باقی مانده برف شب قبل بر روی

گنبد طلا جلوه زیبایی خاصی داشت. ناصر به همراه چند بیمار دیگر

در پشت پنجره به انتظار نشسته بود. باد بر صورتش شلاق می زد.

کلاهش را تا روی ابروانش پایین کشید و در خویش فرو رفت.

ص:155

چشمهایش مملو از اشک شده نگاه نیازمندش را به پنجره گرده زد.

ناصر در حریم عشق و در جمع حاجتمندان، کعبه دلش را به زیارت

نشسته بود. بغضش گشوده شد و در دل به ائمه(علیه السلام) متوسل گردید.

او آرام می گریست و در سکوت با تلاوت آیات قرآن از خداوند کمک

می خواست، و با آب دیده، دل را صفا می داد.

هنگامی که پلکها بر نگاهش پرده کشید، آقایی سبزپوش در هاله ای از

نور، در حالی که شال سبز بر کمر داشت به سوی او آمد و با

شیرینترین لحن فرمود: برخیز! طنین صدای آقا برتن خسته اش روحی

تازه بخشید. ناصر هیجان زده از جا برخاست، گویی نسیم رحمت

وزیدن گرفته و گرد و غبار اندوه را از زندگی او زدوده، و به جای آن

شفا و شادی را به ارمغان آورده بود.

جشن آب و آیینه و گل و ریحان بود، فرشتگان چه زیبا میزبانی می

کردند و دامن دامن گل سرخ محمدی برسر و روی زائران می ریختند.

رایحه عشق شامه ها را نوازش می داد، و عاشقان به پراکنده در

گلستان جاویدان رضوی ، با چشمانی پر ستاره، عنایت مولا را به

نظاره نشستند.

کد سایت 3154 fa کد بایگانی 1915 نمایه زندگی نامه موسی مبرقع

طبقه بندی موضوعی تاریخ بزرگان

اشتراک گذاری

خلاصه پرسش

لطفاً زندگی نامه مختصری از موسی مبرقع را برایم بیان کنید.

پرسش

مختصری از تاریخچه زندگی موسی مبرقع و محل دفن ایشان را برایم

بیان کنید.

پاسخ اجمالی

ص:156

این سؤال، پاسخ اجمالی ندارد. گزینه پاسخ تفصیلی را بزنید.

پاسخ تفصیلی

او ابو جعفر موسی مبرقع پسر محمد (امام جواد) بن علی (امام رضا)

بن موسی بن جعفر (علیه السلام) است که در ربیع الثانی سال 296 ه.ق. از دنیا

رفت. (قدس سره رحمهم الله صلی الله علیه و آله قدس سره

صاحب کتاب عمدة الطالب درباره وی می گوید: موسی مبرقع پسر

امام جواد (علیه السلام) که مادرش کنیز بود در قم از دنیا رفت و در قم مدفون

شد.به فرزندان وی رضویون می گویند که آنها نیز در قم بودند، مگر

تعداد کمی از آنها.

حسن بن علی قمی در کتاب تاریخچه قم به نقل از کتاب رضائیه

تألیف حسین بن محمد بن نصر می نویسد: اولین کسی که از سادات

رضویه به شهر قم کوچ کرد، در سال 256 ه . ق ابو جعفر موسی بن

محمد بن علی (موسی بن مبرقع) بود. او همیشه پوشیه و نقاب بر

چهره داشت.

بزرگان عرب به او پیغام فرستادند که از شهر خارج شو، هنگامی که

نقاب از چهره برداشت کسی او را نشناخت. پس از آن موسی مبرقع از

قم به شهر کاشان مهاجرت کرد و در آن جا احمد بن عبدالعزیز بن

دلف عجلی به او خوش آمد و خیر مقدم گفت، لباس های فاخر و

گرانبها بر وی پوشانده اسب های خوب به او هدیه داد و برای او هر

سال مستمری (حقوق) به مقدار هزار مثقال طلا تعیین کرد .

بعد از خروج موسی مبرقع از قم حسین بن علی بن آدم و شخص

دیگری از رؤیای عرب وارد قم شدند و مردم قم را به خاطر اخراج

موسی مبرقع سرزنش کردند. در نتیجه بزرگان عرب را در طلب او به

کاشان فرستادند و موسی مبرقع را به شهر قم بازگرداندند. از او عذر

خواهی نمودند، اکرامش کردند، از مالشان برایش منزل خریداری

نمودند، از قریه های هنبرد، اندریقان و کارچه برایش سهامی در نظر

ص:157

گرفتند. بیست هزار درهم به وی دادند و برایش زمین های فراوانی

خریدند. پس این تاریخ خواهرانش زینب و ام محمد و میمونه

دختران امام جواد (علیه السلام) به او ملحق شدند و زمانی که از دنیا رفتند در

کنار حضرت معصومه دختر موسی بن جعفر دفن شدند.

اما موسی مبرقع تا هنگام مرگ یعنی شب چهارشنبه 22 ربیع الثانی

سال 296 در قم اقامت داشت و در شهر قم به دیار باقی شتافت و در

منزل مسکونی خویش دفن شد که امروزه که یکی از زیارتگاه های

معروف قم است.قدس سرهمقدس سره صلی الله علیه و آله وسلم قدس سره

در کتاب شجره طیبه آمده است:

مخفی نماند موسی مبرقع در زیارتگاه مشهور به چهل اختران در

محله ای معروف به موسویان (موسویین) دفن است. در آنجا دو

زیارتگاه کوچک و بزرگ است که فاصله بین آنها حدود 15 قدم است.

در زیارتگاه کوچک صورت دو قبر وجود دارد که یکی از آنها مقبره

موسی مبرقع و دیگری قبر احمد بن محمد بن احمد بن موسی مبرقع

است.

موسی مبرقع دارای دو فرزند به نام های محمد و احمد بود.

زرکلی می گوید: موسی مبرقع ( متوفای 296ه > 908م) پسر محمد

(امام جواد) پسر امام رضا پسر موسی بن جعفر، از بزرگان شیعه بود.

به فرزندان موسی مبرقع رضویون می گویند او در کوفه زندگی می کرد

و در سال 256 ه. ق به قم مهاجرت نمود و در همان جا از دنیا رفت.

برای میرزا حسین نوری (محدث نوری(کتابی است با نام (البدر

المشعشع فی احوال ذریة موسی المبرقع) که زندگی نامه موسی مبرقع ، هجرتش به قم و فرزندانش را به تفصیل بیان کرده است.

فاطمه علیهاالسّلام در محشر

ص:158

-بحار الأنوار -العلامة المجلسی ج 8 ص 53 :

62 -فر : عن سلیمان بن محمد بإسناده عن ابن عباس قال : سمعت أمیر

المؤمنین علیه السلام یقول : دخل رسول الله صلی الله علیه وآله ذات

یوم علی فاطمة وهی حزینة فقال لها : ما حزنک یا بنیة ؟ قالت : یا أبة

ذکرت المحشر ووقوف الناس عراة یوم القیامة ، فقال یا بنیة إنه لیوم

عظیم ولکن قد أخبرنی جبرئیل عن الله عزوجل أنه قال : أول من ینشق

عنه الارض یوم القیامة أنا ، ثم أبی إبراهیم ثم بعلک علی بن أبی طالب

علیه السلام ، ثم یبعث الله إلیک جبرئیل فی سبعین ألف ملک فیضرب

علی قبرک سبع قباب من نور ، ثم یأتیک إسرافیل بثلاث حلل من نور

فیقف عند رأسک فینادیک : یا فاطمة بنت محمد قومی إلی محشرک

فتقومین آمنة روعتک ، مستورة عورتک فیناولک إسرافیل الحلل

فتلبسینها ، ویأتیک روفائیل بنجیبة من نور زمامها من لؤ لؤ رطب علیها

محفة ( 2 ) من ذهب فترکبینها ، ویقود روفائیل بزمامها ، وبین یدیک

سبعون ألف ملک بأیدیهم ألویة التسبیح ، فإذا جد بک السیر استقبلتک

سبعون ألف حوراء یستبشرون بالنظر إلیک ، بید کل واحدة منهن

مجمرة من نور یسطع منها ریح العود من غیر نار ، وعلیهن أکالیل

الجوهر

* (هامش)

(1)نسبة إلی تفلیس بفتح التاء وسکون الفاء وکسر اللام وسکون الیاء ، هی آخر بلدة من بلاد آذربیجان ، لقب به شریف بن سابق ، وکان أصله من الکوفة انتقل إلیها .

(2)بکسر المیم : مرکب للنساء کالهودج .

/ صفحة 54 / مرصعة بالزبرجد الاخضر ، فیسرعن عن یمینک ، فإذا

سرت من قبرک استقبلتک مریم بنت عمران فی مثل من معک من الحور

فتسلم علیک وتسیر هی ومن معها عن یسارک ، ثم تستقبلک امک

خدیجة بنت خویلد أول المؤمنات بالله وبرسوله ومعها سبعون ألف

ملک بأیدیهم ألویة التکبیر فإذا قربت من الجمع استقبلتک حواء فی

ص:159

سبعین ألف حوراء ومعها آسیة بنت مزاحم فتسیران هما ومن معهما

معک ، فإذا توسطت الجمع وذلک أن الله یجمع الخلائق فی صعید واحد

فتستوی بهم الاقدام ، ثم ینادی مناد من تحت العرش یسمع الخلائق :

غضوا أبصارکم حتی تجوز فاطمة بنت محمد صلی الله علیه وآله ومن

معها ، فلا ینظر إلیک یومئذ إلا إبراهیم خلیل الرحمن وعلی بن أبی طالب ،

ویطلب آدم حواء فیراها مع امک خدیجة أمامک ، ثم ینصب لک منبر من

النور فیه سبع مراق ، بین المرقاة ألی المرقاة صفوف الملائکة ، بأیدیهم

ألویة النور ، ویصطف الحور العین عن یمین المنبر ، وعن یساره ،

وأقرب النساء منک عن یسارک حواء وآسیة ، فإذا صرت فی أعلی المنبر

أتاک جبرئیل فیقول لک : یا فاطمة سلی حاجتک فتقولین : یا رب أرنی

الحسن والحسین ، فیأتیانک وأوداج الحسین تشخب دما وهو یقول : یا

رب خذ لی الیوم حقی ممن ظلمنی ، فیغضب عند ذلک الجلیل ، ویغضب

لغضبه جهنم والملائکة أجمعون ، فتزفر جهنم عند ذلک زفرة ، ثم یخرج

فوج من النار ویلتقط قتلة الحسین وأبناءهم وأبناء أبنائهم ، ویقولون :

یا رب إنا لم نحضر الحسین ، فیقول الله لزبانیة جهنم : خذوهم

بسیماهم بزرقة الاعین ، وسواد الوجوه ، خذوا بنواصیهم فألقوهم فی

الدرک الاسفل من النار فإنهم کانوا أشد علی أولیاء الحسین من آبائهم

الذین حاربوا الحسین فقتلوه ، فتسمعین أشهقتهم فی جهنم ، ثم یقول

جبرئیل : یا فاطمة سلی حاجتک : فتقولین یا رب شیعتی ، فیقول الله : قد

غفرت لهم . فتقولین : یا رب شیعة ولدی ، فیقول الله : قد غفرت لهم ،

فتقولین : یا رب شیعة شیعتی ، فیقول الله : انطلقی فمن اعتصم بک فهو

معک فی الجنة : فعند ذلک تود الخلائق أنهم کانوا فاطمیین ، فتسیرین

ومعک شیعتک وشیعة ولدک وشیعة أمیر المؤمنین آمنة روعاتهم ،

مستورة عوراتهم ، قد ذهبت عنهم الشدائد ، / صفحة 55 / وسهلت لهم

الموارد ، یخاف الناس وهم لا یخافون ، ویظمأ الناس وهم لا یظمؤن ،

فإذا بلغت باب الجنة تلقتک اثنا عشر ألف حوراء لم یتلقین أحدا قبلک ،

ص:160

ولا یتلقین أحدا کان بعدک ، بأیدیهم حراب من نور علی نجائب من نور ،

جلالها من الذهب الاصفر والیاقوت ، أزمتها من لؤؤرطب ، علی کل

نجیب نمرقة ( 1 ) من سندس ، فإذا دخلت الجنة تباشربک أهلها ، ووضع

لشیعتک موائد من جوهر علی عمد ( 2 ) من نور فیأکلون منها والناس

فی الحساب ، وهم فیما اشتهت أنفسهم خالدون ، الحدیث " ص 171 -172 "

76 -لی : بإسناده عن ابن عباس ، عن النبی صلی الله علیه وآله قال :

کأنی أنظر إلی ابنتی فاطمة وقد أقبلت یوم القیامة علی نجیب من نور ،

عن یمینها سبعون ألف ملک ، وعن یسارها سبعون ألف ملک ، وبین

یدیها سبعون الف ملک ، وخلفها وخلفها سبعون ألف ملک ، تقود مومنات

امتی إلی الجنة

63 -م : قوله تعالی : " وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ " قال : آمن

بالیوم الآخر یوم القیامة التی أفضل من یوافیها محمد سید النبیین ،

وبعده علی اخوه و صفیه سید الوصیین ، والتی لا یحضرها من شیعة

محمد أحد إلا أضاءت فیها أنواره فسار فیها إلی جنات النعیم هو وإخوانه

وأزواجه وذریاته والمحسنون إلیه والدافعون فی الدنیا عنه ، ولا

یحضرها من أعداء محمد أحد إلا غشیته ظلماتها فتسیر فیها إلی العذاب

الالیم هو وشرکاؤه فی عقده ودینه ومذهبه ، والمتقربون کانوا فی

الدنیا إلیه لغیر تقیة لحقتهم منه ، التی تنادی الجنان فیها : إلینا أولیاء

محمد وعلی صلوات الله علیهما وشیعتهما وعنا أعداء محمد وعلی

علیهما السلام وأهل مخالفتهما ، وتنادی النیران : عناعنا أولیاء محمد

وعلی علیهما السلام وشیعتهما ، وإلینا إلینا أعداء محمد وعلی

وشیعتهما تقول الجنان : یا محمد ویا علی إن الله أمرنا بطاعتکما ، وأن

تأذنا فی الدخول إلینا من تدخلانه فاملآنا بشیعتکما ، مرحبا بهم وأهلا

وسهلا ، وتقول النیران : یا محمد وعلی إن الله تعالی أمرنا بطاعتکما وأن

ص:161

تحرق بنامن تأمراننا بحرقه ( 3 ) بنا فاملآنا بأعدائکما .

64 -ع : أبی ، عن أحمد بن إدریس ، عن حنان قال : سمعت أبا جعفر علیه

السلام یقول : لا تسألوهم فتکلفونا قضاء حوائجهم یوم القیامة . " ص

188 "

65 -وبهذا الاسناد قال : قال أبو جعفر علیه السلام : لا تسألوهم

الحوائج فتکونوا لهم الوسیلة إلی رسول الله صلی الله علیه وآله فی

القیامة . " ص 188 "

* (هامش)

(1) بتثلیث النون : الوسادة الصغیرة .

(2) فی المصدر : علی

اعمدة . م

(3) فی التفسیر المطبوع : وأن نحرق من تأمراننا بحرقه .

/ صفحة 56 /

66 -ع : بإسناده عن أبی عبد الله علیه السلام : إذا کان یوم القیامة بعث

الله العالم و العابد فإذا وقفا بین یدی الله عزوجل قیل للعابد : انطلق إلی

الجنة ، وقیل للعالم : قف تشفع للناس بحسن تأدیبک لهم .

67 -ختص : روی ( 1 ) عن أبی عبد الله علیه السلام قال : قال رسول الله

صلی الله علیه وآله : مامن أهل بیت یدخل واحد منهم الجنة إلا دخلوا

أجمعین الجنة ، قیل : وکیف ذلک ؟ قال : یشفع فیهم فیشفع حتی یبقی

الخادم فیقول : یا رب خویدمتی قد کانت تقینی الحر والقر ( 2 ) فیشفع

فیها .

68 -ما : ابن عبدون ، عن ابن الزبیر ، عن علی بن الحسن بن فضال ، عن

العباس ابن عامر ، عن أحمد بن رزق ، عن محمد بن عبد الرحمن ، عن أبی

عبد الله علیه السلام قال : قال رسول الله صلی الله علیه وآله : لا

تستخفوا بشیعة علی ، فإن الرجل منهم لیشفع لعدد ربیعة و مضر . "

ص 63 "

69 -فر : فرات بن إبراهیم الکوفی معنعنا ، عن جعفر بن محمد ، عن أبیه

علیهما السلام قال : نزلت هذه الآیة فینا وفی شیعتنا قوله تعالی : "

ص:162

فمالنا من شافعین ولا صدیق حمیم " وذلک أن الله تعالی یفضلنا

ویفضل شیعتنا حتی إنا لنشفع ویشفعون فإذا رأی ذلک من لیس منهم

قالوا : " فما لنا من شافعین ولا صدیق حمیم " . " ص 108 "

70 -کا : محمد بن یحیی ، عن ابن عیسی ، عن ابن فضال ، عن علی بن

عقبة ، عن عمر بن أبان ، عن عبد الحمید الوابشی ، عن أبی جعفر علیه

السلام قال : قلت له : إن لنا جارا ینتهک المحارم کلها حتی إنه لیترک

الصلاة فضلا عن غیرها : فقال : سبحان الله و أعظم ذلک ؟ ألا اخبرکم

بمن هو شر منه ؟ قلت : بلی ، قال : الناصب لنا شر منه ، أما إنه لیس من

عبد یذکر عنده أهل البیت فیرق لذکرنا إلا مسحت الملائکة ظهره ، و غفر

له ذنوبه کلها إلا أن یجئ بذنب یخرجه من الایمان ، وإن الشفاعة لمقبولة

وما تقبل فی ناصب ، وإن المومن لیشفع لجاره وماله حسنة ، فیقول : یا

رب جاری کان یکف

* (هامش)

(1) رواه العیاشی فی تفسیره عن ابان بن تغلب . یاتی تحت رقم

(2) . 86 القر : البرد . ) * (

/ صفحة 57 / عنی الاذی فیشفع فیه ، فیقول الله تبارک وتعالی : أنا ربک

وأنا أحق من کافی عنک ، فیدخله الجنة وماله من حسنة ، وإن أدنی

المومنین شفاعة لیشفع لثلاثین إنسانا فعند ذلک یقول أهل النار : فمالنا

من شافعین ولا صدیق حمیم . " الروضة من 101 " شی : عن أبی جعفر

علیه السلام مثله .

71 -کا : العدة ، عن سهل عن ابن سنان ، عن سعدان ، عن سماعة قال :

کنت قاعدا مع أبی الحسن الاول علیه السلام والناس فی الطواف فی

جوف اللیل فقال : یا سماعة إلینا إیاب هذا الخلق وعلینا حسابهم ، فما

کان لهم من ذنب بینهم وبین الله عزوجل حتمنا علی الله فی ترکه لنا

فأجابنا إلی ذلک ، وما کان بینهم وبین الناس استوهبناه منهم وأجابوا

إلی ذلک وعوضهم الله عزوجل . " الروضة ص 162 "

72 -فر : محمد بن القاسم بن عبید معنعنا ، عن بشر بن شریح

ص:163

البصری قال : قلت لمحمد بن علی علیهما السلام : أیة آیة فی کتاب الله

أرجی ؟ قال : ما یقول فیها قومک ؟ قال : قلت : یقولون " یا عبادی الذین

أسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله " قال : لکنا أهل البیت لا نقول

ذلک ، قال : قلت : فأی شئ تقولون فیها ؟ قال : نقول " ولسوف یعطیک

ربک فترضی " الشفاعة ، والله الشفاعة والله الشفاعة . " ص 215 "

73 -م : قال رسول الله صلی الله علیه وآله : أحبوا موالینا مع حبکم

لآلنا ، هذا زید بن حارثة وابنه اسامة بن زید من خواص موالینا

فأحبوهما فوالذی بعث محمدا بالحق نبیا لینفعکم حبهما ، قالوا : وکیف

ینفعنا حبهما ؟ قال إنهما یأتیان یوم القیامة

74 -عد : اعتقادنا فی الشفاعة أنها لمن ارتضی دینه من أهل الکبائر

والصغائر فأما التائبون من الذنوب فغیر محتاجین إلی الشفاعة ، وقال

النبی صلی الله علیه وآله : من لم یؤمن بشفاعتی فلا أناله الله شفاعتی

. " ص 85 "

75 -وقال صلی الله علیه وآله : لا شفیع أنجح من التوبة . والشفاعة

للانبیاء والاوصیاء و المؤمنین والملائکة ، ( 3 ) وفی المؤمنین من یشفع

مثل ربیعة ومضر ، وأقل المؤمنین شفاعة من یشفع لثلاثین لثلاثین الفا

والشفاعة لا تکون لاهل الشک والشرک ، ولا لاهل الکفر والجحود بل

یکون للمومنین من أهل التوحید " ص 86 -85 "

بیانات حضرت آیت الله مظاهری

در زمان رجعت و حکومت اسلامی بعد از امام زمان»ارواحنافداه« که

چندین هزار سال و بلکه میلیون ها سال، طول می کشد، قانون

اساسی آن روز، مُصحف زهرا(س) است.

آیت الله مظاهری طی سخنانی در درس اخلاق خویش به مناسبت

ایام فاطمیه به شرحی بر معانی »امّ ابیها« پرداخت و گفت: حضرت

ص:164

زهرا»سلام الله علیها« حجّت بر ائمه طاهرین»سلام الله علیهم« و

ملکه عالم وجود هستند و این، یکی از معانی کنیه »ام أبیها« است.

متن بیانات حضرت آیت الله مظاهری

به این شرح است:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

»رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا

قَوْلِی«

شرحی کوتاه بر معانی »امّ ابیها«

درباره اسماء و القاب حضرت زهرا»سلام الله علیها« از پیغمبر

اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« و ائمه طاهرین»سلام الله علیهم«

روایات زیادی نقل شده است. از جمله کنیه هایی که مکرّرا در

روایات، برای حضرت زهرا»سلام الله علیها« نقل شده است، کنیه »أمّ

أبیها« 1 می باشد؛ یعنی فاطمه»سلام الله علیها« مادر پیغمبر

اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« است.

این کنیه حضرت زهرا»سلام الله علیها« سه معنا دارد و هر سه معنا،

فوق العاده مهم است که اگر به آن توجّه شود، علاوه بر اینکه اعتقاد ما

راجع به حضرت زهرا»سلام الله علیها« زیاد می شود، بهتر می توانیم

ایشان را به عنوان اسوه و سرمشق در زندگی خود قرار دهیم.

فاطمه»سلام الله علیها«، علّت غایی آفرینش

ص:165

معنای اوّل

این است که حضرت زهرا»سلام الله علیها«، علّت غائی برای پیغمبر

اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« بودند. در روایت معروف (لَوْلاکَ لما

خَلَقْتُ الأفْلاکَ و لَوْلا عَلیٌ لَمْا خَلَقتُکَ و لَولا فاطِمَةُ لَمْا خَلَقْتُکُما« 2 که

قسمت اوّل آن، یعنی عبارت »لَوْلاکَ لما خَلَقْتُ الأفْلاکَ) از جهت

سند متواتر است و شیعه و سنّی، گرچه با الفاظ مختلف، ولی همگی

نقل کرده اند. 3 پروردگار عالم فرموده است: یا رسول الله، علت

غائی عالم وجود، تو هستی و اگر تو نبودی، عالم را خلق نمی کردم.

ادامه روایت، یعنی عبارت (و لَوْلا عَلیٌ لَمْا خَلَقتُکَ و لَولا فاطِمَةُ لَمْا

خَلَقْتُکُما)،اگرچه از جهت سند مانند قسمت اوّل نیست، امّا از اسرار

شیعه است و مضمون آن در روایات و زیارات زیاد آمده است. اگر

امیرالمومنین علی»سلام الله علیه« نبودند، خداوند پیغمبر اکرم

»صلّی الله علیه وآله وسلّم« را خلق نمی کرد. یعنی علت غائیه پیغمبر

اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم«، علی»سلام الله علیه« است. در ادامه

روایت، خداوند خطاب به رسول اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« در

معراج می فرماید: یا رسول الله! علت غائیه عالم، تو هستی و علت

غائی تو، امیرالمومنین علی»سلام الله علیه« است و علّت غائی

امیرالمومنین»سلام الله علیه« و تو، زهراست. این معنا، به این امر

برمی گردد که حضرت زهرا»سلام الله علیها«، علّت غائیه عالم وجود

هستند و خداوند به خاطر حضرت زهرا»سلام الله علیها«، عالم

وجود را خلق کرده است. به عبارت ساده تر، حضرت زهرا »سلام الله

علیها«، نزد خداوند متعال به اندازه ای قدر و منزلت دارند که اگر به

خاطر حضرت زهرا»سلام الله علیها« نبود، عالم هستی موجود نمی

شد و همه عالم، به طفیل وجود ایشان پدیدار شده است.

و شاید معنای اینکه پیامبراکرم ایشان را »ام ابیها« می خوانند، این

باشد که پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« به حضرت

ص:166

زهرا»سلام الله علیها« اشاره می کنند که علّت غائیه برای من، تو

هستی و خداوند، به خاطر تو، مرا خلق کرده است. با این معنا، خواه

ناخواه، حضرت زهرا»سلام الله علیها« علّت غائی دین پیغمبر

اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« و علت غائیه امامت هستند.

بزرگان و اهل دل بر روی این معنا پافشاری دارند و بر این اساس، به

روایات »لَوْلاکَ لما خَلَقْتُ الأفْلاکَ و لَوْلا عَلیٌ لَمْا خَلَقتُکَ و لَولا فاطِمَةُ لَمْا

خَلَقْتُکُما«،اهمیّت خاصّی می دهند.

شخصیّت پیامبر»« مرهون حضرت زهرا

سلام اللّه علیها

معنای دوّمی که از کنیه »ام أبیها« برداشت می شود، این است که

شخصیّت پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم«، وابسته به

زهراست. همان طور که شخص پیامبر گرامی»صلّی الله علیه وآله

وسلّم« مرهون مادرشان می باشند و حضرت آمنه»سلام الله علیها«

برای شخص آن وجود مقدّس، جزءالعلّة هستند، مادر حضرت

زهرا»سلام الله علیها«، یعنی حضرت خدیجه»سلام الله علیها«، نیز

چنین بودند. ایشان با تلاش و کوشش فراوان، توانست سیزده سال

اسلام عزیز را در مکّه یاری کند. اگر اموال حضرت خدیجه»سلام الله

علیها« و تلاش و کوشش ایشان نبود، پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله

وسلّم« نمی توانست سیزده سال سخت را در مکه پشت سر بگذارد.

اگر پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« توانستند سه سال با

مشکلات و سختی های فراوانی در شعب أبی طالب به همراه چهل

نفر استقامت کنند، در اثر تلاش و کوشش مادر حضرت زهرا»سلام

الله علیها« و اموال ایشان بود.

بحث حمایت های حضرت خدیجه»سلام الله علیها« از پیامبر

ص:167

اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« بسیار مفصّل است. امّا فقط نگاه به

یک جمله کوتاه حضرت خدیجه»سلام الله علیها«، بیان گر جدیّت و

کوشش فراوان این بانوی بزرگ در راه اسلام عزیز است.

حضرت خدیجه »سلام الله علیها« در شب اوّل ازدواج با پیامبر»صلّی

الله علیه وآله وسلّم«، تمام اسناد و قباله های دارای شان را در

صندوقی نهادند و به آن حضرت تقدیم کرده و فرمودند: من کلفت و

خدمت گذار شماهستم و این اموال هم از آن شماست. 4

سخن حضرت خدیجه»سلام الله علیها« در شب ازدواج، فقط یک

شعار احساسی، یا گزاف و تعارف نبود، بلکه در عمل، این کلام خود

را به اثبات رسانیدند و چنان بر سخن و گفته خود صادق بودند که

هنگام جان دادن، حتّی برای خود، یک کفن نداشتند و چون برای

گفتن این مطلب به پیامبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« خجالت می

کشیدند، بر اساس روایتی به دختر گرامی خود حضرت زهرا»سلام

الله علیها« وصیّت کردند که به پدرت بگو: آن عبایی را که هنگام نزول

وحی بر دوش می گرفتید، کفن من قرار دهید. این درخواست، از دو

جهت قابل توجّه است: یکی اینکه عبای وحی است و متبرّک می

باشد و دوّم اینکه: جداً تمام اموالشان را در راه اسلام عزیز داده بودند

و هیچ نداشتند.

حضرت رسول»صلّی الله علیه وآله وسلّم« نیز طبق وصیت عمل

نموده و همان عبا را کفن همسر گرامی شان قرار دادند. هنگام کفن

کردن حضرت خدیجه»سلام الله علیها«، جبرئیل نازل شد و یک کفن

بهشتی برای حضرت آورد. پیامبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« نیز

هم با عبای خود و هم با کفنی که جبرئیل آورده بود، حضرت

خدیجه»سلام الله علیها« را تکفین نموده و ایشان را دفن کردند. 5

خود حضرت زهرا»سلام الله علیها« نیز در ده سال حضور در مدینه، با

کمک امیرالمومنین»سلام الله علیه«، بسیار به پیامبر»صلّی الله علیه

ص:168

وآله وسلّم« کمک کردند. اگر ایشان و شوهرشان نبودند، پیغمبر

اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« نمی توانستند ده سال مشکلات

حضور در مدینه را پشت سر بگذارند.

فدک، حق و میراث حضرت زهرا «سلام الله علیها»

پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم«، طی ده سال حضور در

مدینه، هشتاد و چهار جنگ را پشت سر گذاشتند. کسی که به اقرار

سنّی و شیعه، توانست جنگ ها را فتح کند، حضرت علی»سلام الله

علیه« بودند. و آنکه به امیرالمومنین»سلام الله علیه« کمک کرده،

حضرت زهرا»سلام الله علیها« و درآمدهای فدک ایشان بوده است.

اصل فدک، متعلّق به حضرت خدیجه»سلام الله علیها« بوده است.

طی سه سال محاصره مسلمانان در شعب ابی طالب، یهودی ها آن را

با یک قیمت فوق العاده ارزان، تصرّف کرده بودند. در حقیقت فدک،

متعلق به حضرت خدیجه»سلام الله علیها« و میراث حضرت

زهرا»سلام الله علیها« بود. پس از فتح خیبر، وقتی پیغمبر اکرم»صلّی

الله علیه وآله وسلّم« فدک را گرفتند و به عنوان »فیء« در اختیار و

تحت مالکیّت ایشان قرار گرفت، این آیه شریفه نازل شد: وَ آتِ ذَا

الْقُرْبی حَقَّهُ ... 6

یا رسول الله! فدک مال زهراست و آن را به زهرا بده. لذا به اقرار سنّی

و شیعه، پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« فدک را که مال

حضرت خدیجه»سلام الله علیها« بود، به حضرت زهرا»سلام الله

علیها« تحویل دادند. 7

حضرت زهرا»سلام الله علیها« در طول عمر مبارکشان، برای خود و

خانواده، از درآمد فدک استفاده نمی کردند و درآمد آن را بین فقرای

بنی هاشم و مهاجرین و انصار تقسیم می نمودند. 8 ایشان با یک

زندگی فوق العاده ساده و در حدّ ضرورت، روزگار می گذراندند تا

ص:169

جایی که سوره مبارکه »هل أتی« نازل شد. زندگانی حضرت زهرا»سلام

الله علیها« خیلی مشکل بوده است؛ ایشان می توانستند از درآمد

فدک، یک زندگی رفاهی پیدا کنند، امّا معتقد بودند فدَک باید فدای

اسلام عزیز شود؛ لذا همه درآمد فدک را صرف اسلام می کردند. بنابر

این می توان گفت: همین طور که حضرت خدیجه»سلام الله علیها« در

سیزده سال حضور پیامبر در مکّه، اسلام عزیز را اداره کردند، حضرت

زهرا»سلام الله علیها« نیز در ده سال دوران مدینه، آن هشتاد و چهار

جنگ و مشکلات مدینه را اداره کردند.

خلاصه آنکه معنای دوّم »ام ابیها«، این است که شخصیّت پیغمبر

اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« و دین اسلام، متوقّف بر زهراست. اگر

ما بگوییم که از نظر تاریخ، اسلام در مکّه، متوقّف بر حضرت

خدیجه»سلام الله علیها« و در مدینه متوقّف بر حضرت زهرا»سلام

الله علیها« است، مسلّماً اشتباه نکرده ایم و قطعاً اغراق نگفته ایم. اگر

پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« احترام خاصّی دارند، به

خاطر شخصیت ایشان، به خاطر اسلام و به خاطر دین و قرآن است و

وجود این شحصیّت، مرهون حضرت زهرا»سلام الله علیها« و

مادرشان حضرت خدیجه»سلام الله علیها« است.

احترام ویژه به حضرت زهرا «سلام الله علیها»

معنای سوّمی

هم که برای کنیه »امّ أبیها« وجود دارد، و ما باید در زندگی از آن

سرمشق بگیریم، احترام به حضرت زهراست. معنای سوّم »امّ أبیها«

آن است که احترام به حضرت زهرا»سلام الله علیها«، بر پیغمبر»صلّی

الله علیه وآله وسلّم« و همه ائمّه طاهرین»سلام الله علیهم« و عموم

مردم، واجب و لازم است.

ص:170

پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« احترام فوق العاده ای برای

حضرت زهرا»سلام الله علیها« قائل بودند. در روایات می خوانیم

پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم«، هر روز سری به خانه

حضرت زهرا»سلام الله علیها« می زدند. همین طور که مستحبّ است

که انسان در مسجد دو رکعت نماز بخواند، پیغمبر اکرم»صلّی الله

علیه وآله وسلّم« نیز در آنجا دو رکعت نماز می خواندند. گاهی دست

حضرت زهرا»سلام الله علیها« و گاهی صورت و گاهی سینه ایشان را

می بوسیدند و می فرمودند: «بوی بهشت را از زهرا استشمام می کنم«

و با یک ادب خاصّی در مقابل حضرت زهرا»سلام الله علیها« می

نشستند. 9 اگر حضرت زهرا»سلام الله علیها« بر پیغمبر اکرم»صلّی

الله علیه وآله وسلّم« وارد می شدند، پیغمبر»صلّی الله علیه وآله

وسلّم« تمام قد بلند می شدند و ایشان را به جای خود می نشاندند و

در مقابل زهرا می نشستند و با هم گفتگو می کردند و اگر پیغمبر

اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« بر زهرا»سلام الله علیها« وارد می

شدند، حضرت زهرا»سلام الله علیها« نیز این گونه احترام می

گذاشتند. 10 من این جمله را ندیده ام، ولی یکی از بزرگان مورد

اعتماد می فرمود: وقتی پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« می

خواستند از خانه حضرت زهرا»سلام الله علیها« بیرون بروند، به

صورت عقب عقب بیرون می رفتند که پشتشان به حضرت زهرا

نباشد! خلاصه آنکه پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« احترام

خاصی برای حضرت زهرا»سلام الله علیها« قائل بودند.

قضیه تسبیحات حضرت زهرا»سلام الله علیها«

قضیه تسبیحات حضرت زهرا»سلام الله علیها« نیز بسیار عجیب

است. حضرت فاطمه زهرا»سلام الله علیها«، برای کارهای سخت

خانه، با وجود چهار فرزند پشت سر هم، نیاز به کمک کار داشتند، لذا

ص:171

با اذن امیرالمومنین»سلام الله علیه« برای طرح مشکل و گرفتن یک

همکار، نزد پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« رفتند. پیامبر نیز

نمی خواستند به حضرت فاطمه»سلام الله علیها« »نه« بگویند، پس

به جای »نه« فرمودند:

»یا فَاطِمَةُ أُعْطِیکِ مَا هُوَ خَیرٌ لَکِ مِنْ خَادِمٍ وَ مِنَ الدُّنْیابِمَا فِیهَا« 11

یا فاطمه چیزی به تو عطا می کنم که برای تو، از خادم و دنیا و آنچه در

دنیاست، بهتر است.

سپس فرمودند: بعد از نماز، سی و چهار مرتبه »الله اکبر«، سی و سه

مرتبه »الحمدالله« و سی و سه مرتبه »سبحان الله« بگو؛ این کار، نزد

خداوند متعال، از دنیا و آنچه در دنیاست، ارزش بیشتری دارد. در

بعضی از روایات، آمده است که اگر پس از آن کلمه مقدّسه »لا اله الا

الله« 12 و »استغفر الله« 13 نیز گفته شود، خوب است، ولی جزء

تسبیحات نیست.اصلاح شود.

امام صادق»سلام الله علیه« می فرمایند: «تسبیحات حضرت

زهرا»سلام الله علیها« نزد من، از هزار رکعت نماز محبوب تر است«.

14 علّت این اهمیّت، آن است که این تسبیحات، وابسته به حضرت

زهرا»سلام الله علیها« است. پس از این واقعه، زهرای مرضیه»سلام

الله علیها« نزد امیرالمومنین»سلام الله علیه« آمدند و جریان را نقل

کردند. پس از مدّت کوتاهی، پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم«

فضه خادمه را به نزد حضرت زهرا»سلام الله علیها« آوردند و به

حضرت زهرا»سلام الله علیها« هدیه کردند. امّا فرمودند: «دخترم! این

زن هم انسانی مثل توست و استراحت را دوست دارد و از کار کردن

زیاد، رنج می برد؛ لذا کارها را با او قسمت کن؛ یک روز کار خانه برای

تو و یک روز برای او باشد.« 15

پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله وسلّم« و امیرالمومنین»سلام الله

علیه« در مقابل حضرت زهرا»سلام الله علیها« کلمه »نه« نداشتند و

ص:172

توجّه خاصّی، به گفتار ایشان داشتند. ائمه طاهرین»سلام الله علیهم«

نیز برای حضرت زهرا»سلام الله علیها« احترام ویژه ای قائل بودند.

معنای حجیّت حضرت زهرا»سلام الله علیها«

در روایتی منسوب به امام حسن عسکری»سلام الله علیه«، ایشان

فرمودند: «نَحنُ حُجَجُ اللَّه عَلَی خَلقِه وَ جَدَّتُنَا فَاطِمَة حُجّة اللَّه عَلَینا« 16

ما امامان، حجّت بر مردم هستیم و فاطمه، حجّت برای ماست.

این روایت معنای عجیب و دقیقی دارد. به طور خلاصه باید گفت:

وقتی دوران رجعت فرا می رسد، حکومت اسلامی اهل بیت»سلام

الله علیهم« جهانی می شود و چندین میلیون سال، اهل بیت»سلام

الله علیهم« روی کره زمین حکومت می کنند. در این دوران، حجیّت

حضرت زهرا»سلام الله علیها« نمایان و آشکار می شود. اینکه امام

عسکری»سلام الله علیه« می فرمایند مادرم حضرت زهرا حجّت

برماست، به این معناست که در این زمان، ملکه عالم وجود، حضرت

زهرا»سلام الله علیها« می شوند. البته در زمان پیغمبر اکرم»صلّی الله

علیه وآله وسلّم« و در زمان امیرالمومنین»سلام الله علیه« و دیگر ائمّه

نیز حضرت زهرا»سلام الله علیها« حجّت هستند، امّا در دوران امام

زمان، خصوصاً با وجود »مصحف فاطمه« این عظمت، متجلّی می

شود. همچنین در دوران رجعت و حکومت جهانی اهل بیت»سلام

الله علیهم«، قانون اساسی این عالم، مصحف زهرا می باشد.

البته در مورد اینکه حقیقت مصحف چیست، اطّلاعات ما بسیار

ناقص است. فقط می دانیم که در مدّت کوتاه حیات حضرت

فاطمه»سلام الله علیها« بعد از رحلت پیغمبر اکرم»صلّی الله علیه وآله

وسلّم«، جبرئیل بر ایشان نازل شده و مطالبی را نازل کرده است و

امیرالمومنین علی»سلام الله علیه« نیز کاتب آن بودند. 17 این مطالب

ص:173

در کتابی به نام »مصحف فاطمه« جمع آوری شد و احدی به جز ائمّه

طاهرین به آن دسترسی ندارد و در زمان ما، نزد حضرت

مهدی»ارواحنافداه« است. 18 اینکه حقیقت این مصحف چیست و

در آن چه مطالبی وجود دارد که در قرآن نیست، نمی دانیم. اما آنچه

می شود گفت، این است که: در زمان رجعت و حکومت اسلامی بعد

از امام زمان»ارواحنافداه« که چندین هزار سال و بلکه میلیون ها سال،

طول می کشد، قانون اساسی آن روز، مُصحف زهراست و حضرت

زهرا»سلام الله علیها« نیز حجّت بر ائمّه طاهرین»سلام الله علیهم« و

ملکه عالم وجود هستند و این، معنای سوّم کنیه »ام أبیها« است.

پی نوشت ها:

(1) ر.ک: مقاتل الطالبین، ص 29؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 19 و ...

(2) الجنّة العاصمه، ص 148 ، مجمع النورین، ص 14

(3) بحارالانوار، ج 15، ص 28؛ ج 16، ص 406؛ ینابیع المودة، ج 1، ص 24؛ کشف الخفاء، ج 2، ص 164

(4) الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 140-141

(5) شجرم طوبی، ج 2، ص 234

(6) اسراء / 26

(7) بحارالأنوار، ج 21، ص 22؛ الدرّالمنثور، ج 4، ص 177 و ...

(8) ر.ک: الکافی، ج 7، صص 49 -48؛ کشف المحجّة، ص 182و ...

(9) بحارالأنوار، ج 43، ص 25؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 154و ...

(10) اعلام الوری، ص 150و ...

(11) بحارالأنوار، ج 82، ص 336

(12) الکافی، ج 3، ص 343

(13) ثواب الاعمال، ص 163

ص:174

(14) الکافی، ج 3، ص 343

(15) الخرائج و الجرائح، ج 2، 530؛ اندیشه های ناب، ص 91

(16) اطیب البیان، ج 13، ص 225

(17) الکافی، ج 1، ص458

(18) ر.ک: بصائر الدرجات، صص 158-153؛ من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 419

آن حضرت در مورد علت نامگذاری حضرت صدیقه طاهره(س) به

»فاطمه«، از رسول خدا)ص( نقل می کند: «دخترم فاطمه را بدان

جهت فاطمه نامیدند که خداوند عزوجل او و دوستانش را از آتش

جهنم به دور نگه می دارد.(«18)

فاطمه(س) از نگاه امام حسن عسکری(علیه السلام)

امام حسن عسکری(علیه السلام) از امام علی(علیه السلام)، از رسول خدا)ص( نقل می

کند که: «آن هنگام که خداوند آدم و حوا را آفرید، آنان در بهشت به

خود مباهات می کردند. آدم به حوا گفت: خداوند هیچ مخلوقی بهتر

از ما نیافریده است. خداوند به جبرئیل فرمود: این دو بنده ام را به

فردوس برین ببر! زمانی که وارد فردوس شدند، چشمانشان به بانویی

افتاد که جامه ای زیبا از جامه های بهشتی در برداشت و تاجی نورانی

بر سرگذاشته و دو گوشواره درخشان به گوشش آویخته بود و بهشت

از پرتو نور چهره اش درخشان بود. حضرت آدم به جبرئیل گفت:

حبیبم جبرئیل! این بانو که از زیبایی چهره اش بهشت نورانی گشته،

کیست؟ گفت: او فاطمه دختر محمد)ص( پیامبری از نسل تو است

که در آخرالزمان خواهد آمد. گفت: این تاجی که برسردارد، چیست؟

پاسخ داد: شوهرش علی بن ابیطالب(علیه السلام) است. گفت: این دو گشواره

ص:175

که بر دو گوش او است چیست؟ پاسخ داد: دو فرزندش حسن و

حسین می باشند. آدم گفت: حبیبم! آیا اینان پیش از من آفریده شده

اند؟ گفت: بلی، اینان در علم مکنون خداوند چهارهزار سال پیش از

آن که تو آفریده شوی، وجود داشتند.(«19(19 بحارالانوار، ج 53، ص

180

فاطمه(س) و آدم و حوا

وقتی آدم و حوا داخل فردوس شدند نگاهشان بسوی خانمی افتاد

که بر روی تختی از تختهای بهشت نشسته است و تاجی از نور

برسرداشته و درگوشهای خود دو گوشواره از نور دارد که تمام بهشتها

از نور روی او روشن گردیده است.

آدم گفت: ای حبیب من جبرئیل! این خانم کیست که تمام بهشت از

نور روی او روشن گردیده است؟

جبرئیل گفت: این خانم، فاطمه(س) دختر محمد)ص( است و محمد

پیغمبری از فرزندان تو است که در آخر الزمان ظاهر خواهد شد.

آدم گفت: این تاجی که بر سردارد چیست؟

جبرئیل گفت: این تاج شوهر او علی(علیه السلام) است.

آدم پرسید: این گوشواره ها چیست که در گوش اوست؟

جبرئیل گفت: دو فرزند او، حسن و حسین علیهما السلام هستند.

امام جعفر صادق علیه السلام راجع به آیه فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ

آدم از پروردگارش کلماتی را گرفت فرمود: آدم و حوا نشسته بودند.

جبرئیل به نزد آن دو آمد و آنها را به قصری که از طلا و نقره بود، برد. و

این قصر مزین به زمرد سبز بود و در آن تختی از یاقوت سرخ وجود

داشت. بر تخت قبه ای از نور بود. در آن بارگاه، از نور، صورتی بود که

بر سرش تاج داشت و در دو گوشش دو گوشواره از لؤؤو در گردنش گردنبندی از نور. آدم و حوّا و جبرئیل از نور آن بارگاه تعجب کردند تاآن جاکه آدم، زیبایی حوّا را فراموش کرد. آدم سوال کرد: این صورت،چیست؟ جبرئیل گفت: صورت فاطمه

ص:176

علیها السلام است و آن تاج، پدرش؛گردنبند، شوهرش؛ و دو گوشواره اش حسن و حسین علیهما السلام هستند.

آدم سرش را به جانب بارگاه بلند کرد و پنج اسم نوشته شده از نور را

مشاهده فرمود. من محمود و این محمد؛ من اعلی و این علی؛ من

فاطر و این فاطمه؛ من محسن و این حسن. و احسان از من و این

حسین می باشد.علیهم السلام.

جبرئیل گفت: ای آدم! این اسماء را حفظ کن که همانا توبه آنها احتیاج

پیدا خواهی کرد.

وقتی که آدم فرود آمد، سیصد سال گریه کرد. سپس خدا را به این

اسماء خواند و عرض کرد: ای پروردگار! به حق محمد و علی و

فاطمه و حسن و حسین؛ یا محمود، یا اعلی، یا فاطر، یا محسن، مرا

ببخش و توبه ام را بپذیر. به آدم علیه السلام وحی شد: اگر آمرزش

تمام فرزندانت را از من خواسته بودی همه آنها را می بخشیدم . 1

(1) قال جعفر الصادق علیه السلام فی قوله تعالی: فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ

کان آدم و حواء جالسین. فجاءهما جبرئیل و أتی بهما إلی قصر من ذهب و فضة،

شرفاته من زمرد اخضر، فیه سریر من یاقوته حمراء و علی السریر قبة من نور فیه

صورة علی رأسها تاج، و فی أذنیها قرطان من لؤؤ و فی عنقها طوق من نور،

فتعجبّوا من نورها حتی أنّ آدم نسی حسن حواء. فقال: ما هذه الصورة؟ قال:

فاطمة و التاج أبوها و الطوق زوجها و القرطان الحسن و الحسین. فرفع آدم رأسه

الی القبة، فوجد خمسة اسماء مکتوبة من نور: انا المحمود و هذا محمد و انا الا

علی و هذا علی و انا الفاطر و هذه فاطمه و انا المحسن و هذا الحسن و منی

الاحسان و هذا الحسین. فقال جبرئیل: یا آدم! احفظ هذه الاسماء فانک تحتاج

إلیها. فلما هبط آدم بکی ثلاثمائة عام ثم دعا بهذه الاسماء و قال: یا رب! بحق

محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین، یا محمود یا اعلی یا فاطر یا محسن!

اغفرلی و تقبَّل توبتی. فأوحی إلیه: یا آدم، لوسألتنی فی جمیع ذریتک لغفرت

لهم ؛

ص:177

احقاق الحق، ج 9، ص 260، به نقل از نزهة المجالس، ج 2، ص 230،

طبع قاهره..

آدم و حوا نشسته بودند و جبرئیل به نزد آن دو آمد و آنها را به قصری

که از طلا و نقره بود، برد و

این قصر مزین به زمرد سبز بود و در آن تختی از یاقوت سرخ وجود

داشت. بر تخت قبّه ای از نور

بود. در آن بارگاه، از نور، صورتی بود که بر سرش تاج داشت و در دو

گوشش دو گوشواره از ل ؤؤ و در گردنش گردنبدی از نور.......

در ادبیات اهل سنت در تفسیر فتلقی آدم من ربه کلمات)آدم از

پروردگارش کلماتی را گرفت( در خصوص پذیرش توجه به حضرت

آمده است نقل می کنند از حضرت صادق(علیه السلام) :

آدم و حوا نشسته بودند و جبرئیل به نزد آن دو آمد و آنها را به قصری

که از طلا و نقره بود، برد و این قصر مزین به زمرد سبز بود و در آن

تختی از یاقوت سرخ وجود داشت. بر تخت قبّه ای از نور بود. در آن

بارگاه، از نور، صورتی بود که بر سرش تاج داشت و در دو گوشش دو

گوشواره از لومومو در گردنش گردنبدی از نور.

آدم و حوا و جبرئیل از نور آن بارگاه تعجب کردند تا آنجا که آدم زیبایی

حوا را فراموش کرد. حضرت آدم سئوال کرد : این صورت،

چیست؟جبرئیل گفت:

صورت فاطمه(س) است و آن تاج، پدرش و گردنبند، شوهرش و دو

گوشواره حسن و حسین(علیه السلام) هستند.

آدم سرش را به جانب بارگاه بلند کرد و پنج اسم نوشته شده از نور را

مشاهده فرمود. محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین(

جبرئیل گفت : ای آدم! این اسماء را حفظ کن که همانا تو به آنها

احتیاج پیدا خواهی کرد. وقتی که آدم فرود آمد، سیصد سال گریه

کرد. سپس خداوند را به این اسماء خواند و عرض کرد: ای پروردگار!

ص:178

به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین توبه ام را بپذیر.

به آدم وحی شد :» اگر آمرزش تمام فرزندانت را از من خواسته بودی

همه آنها را می بخشیدم.«

نقل از : فضائل اهل بیت از منابع اهل سنت- محمدرضا امین زاده به نقل از

احقاق الحق، ج9 ص260 به نقل از نزهه المجالس، ج2، ص230، طبع قاهره.(

عنایت امام کاظم علیه السلام به شطیطه نیشابوری

شیعیان نیشابور جمع شدند و از بین خود محمد بن علی نیشابوری را

برگزیدند. پس سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و دو هزار پارچه

جامه به او دادند که برای امام موسی علیه السلام ببرد. شطیطه که زن

مومنه ای بود، یک درهم صحیح و پاره ای از خامه که آن را به دست

خود رشته بود و چهار درهم ارزش داشت، آورد و گفت: «و الله لا

یستحیی من الحق«. 1 یعنی اینکه من میفرستم، اگر چه کم است،

لکن از فرستادن حق امام علیه السلام اگر کم باشد، نباید حیا کرد.

پس آن جماعت آوردند جزوه ای که در آن سوملاتی بود و مشتمل بود

بر هفتاد ورق، در هر ورقی یک سوال نوشته بودند و مابقی را سفید

گذاشته بودند که جواب آن سوال در زیرش نوشته شود و هر دو ورقی

را روی هم گذاشته بودند و مثل کمربند سه بند بر آن چسبانیده بودند

و بر هر بندی مهری زده بودند که کسی آن را باز نکند و گفتند: این

جزوه را شب بده به امام علیه السلام و فردای آن شب بگیر آن را. پس

هر گاه دیدی مهرها صحیح است، مهر از آنها بشکن و ملاحظه کن، هر

گاه جواب مسائل را داده بود بدون شکستن مهرها، پس او امامی

است که مستحق مالهاست، پس بده به او آن مالها را، و الا اموال ما را

برگردان به ما. آن شخص مشرف شد به مدینه و داخل شد بر عبدالله

ص:179

افطح و امتحان کرد او را و دریافت که او امام نیست. بیرون آمد در

حالی که میگفت: پروردگارا، مرا هدایت کن به راه راست.

گفت: در این بین که ایستاده بودم، ناگاه پسری را دیدم که میگفت:

اجابت کن آن کس را که میخواهی. پس برد مرا به خانه موسی بن

جعفر علیه السلام. پس چون حضرت مرا دید، فرمود: برای چه ناامید

میشوی؟ آنگاه فرمود: من جواب دادم به مسائلی که در جزوه است

به جمیع آنچه محتاج الیه توست در روز گذشته. پس بیاور آن را، و

بیاور درهم شطیطه را که وزنش یک درهم و دو دانق است و در

کیسه ای است که چهار درهم ارزش آن است، و بیاور پاره خامه او را

که در پشتواره جامه دو برادری است که اهل بلخ اند. راوی گفت: از

فرمایش آن حضرت عقلم پرید و آوردم آنچه را که امر فرموده بود، و

گذاشتم پیش آن حضرت. پس برداشت درهم شطیطه را با پارچه اش

و رو کرد به من، فرمود: «و الله لا یستحیی من الحق». ای ابوجعفر،

برسان به شطیطه سلام مرا و بده به او این همیان پول را. و آن چهل

درهم بود، پس فرمود: بگو هدیه فرستادم برای تو شقه ای از کفنهای

خودم را که پنبه اش از قریه خودمان قریه صیدا قریه فاطمه زهرا

علیهاالسلام است و خواهرم حلیمه دختر حضرت صادق علیه السلام

آن را رشته، و بگو به شطیطه که تو زنده میباشی نوزده روز از روز

وصل ابوجعفر و وصول شقه و دراهم، پس شانزده درهم از آن همیان

را خرج خودت میکنی و بیست و چهار درهم آن را قرار میدهی

صدقه خودت و آنچه لازم میشود از جانب تو، و من نماز خواهم

خواند بر تو. آنگاه فرمود: ای ابوجعفر، هر گاه مرا دیدی کتمان کن،

زیرا که آن بهتر نگاه میدارد تو را. پس فرمود: این مالها را به صاحبانش

برگردان و باز کن این مهرها را که بر جزوه زده شده است و ببین که آیا

جواب مسائل را داده ام یا نه. راوی گفت: نگاه کردم به مهرها، دیدم

ص:180

صحیح و دست نخورده است. پس گشودم یکی از وسطهای آن را،

دیدم جوابهای حضرت را. . 2 پس از پایان اعمال حج به خراسان

برگشتم. چون به نیشابور رسیدم، مردم از من استقبال کردند. از جمله

آنها همان شطیطه بود در بین استقبال کنندگان. سلام حضرت موسی

بن جعفر علیه السلام را به او رساندم و پارچه و پولی را که داده بودند،

با پیام حضرت به او رساندم. نزدیک بود از فرط شادی روح از بدنش

پرواز کند و هر کس که آنجا بود، به حال او غبطه میخورد و میگفت

ای کاش ما به جای او بودیم. چون نوزده روز گذشت، آن زن صالحه از

دنیا رفت. شیعیان ازدحام کردند و برای نماز بر جنازه او حاضر شدند.

ناگاه دیدم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بر اسبی رسید و پیاده

شد و بر جنازه شطیطه نماز گزارد و ماند تا آن زن را وارد قبر کردند.

دیدم که حضرت قدری از تربت حضرت سیدالشهداء علیه السلام از

جیب خود بیرون آورد و در قبر او گذاشت و چون قبرش را پوشیدند،

آن حضرت رو به من کرده فرمود: به شیعیان ما سلام برسان و بگو هر

کس از شما مانند این زن باشد، یعنی نسبت به ما اهل بیت اخلاص

داشته باشد و حقوق ما را برساند، به ناچار در هر شهری باشد، به نزد

جنازه آنها حاضر میشویم. پس تقوی و پرهیزگاری به جای آورید تا

ما در راه نجات دادن شما از آتش دوزخ کمک کرده باشید؛ یعنی کاری

کنید تا از شفاعت ما محروم نباشید. آنگاه حضرت سوار بر اسب خود

شد و حرکت کرد. من به مردم اطلاع دادم که این آقا حضرت موسی

بن جعفر علیه السلام بود، اما وقتی گفتم که مردم آن حضرت را از دور

میدیدند و دیگر دسترسی به او نداشتند. . 3 مومف گوید: در زمان

نوشتن این کتاب قبر شطیطه در نیشابور محل زیارت ارادتمندان

اهل بیت علیهم السلام است و من کنار قبر او رفته و آن را زیارت

نموده ام.

ص:181

پی نوشت ها:

(1) احزاب / 53: )ولی خدا از گفتن حق شرم نمیدارد».

(2) منتهی الآمال، ج 2، صص 360 و 361.

(3) مدینة المعاجز به نقل از داستان زنان، ص 118.

منبع: حدیث اهل بیت زندگینامه و مصائب چهارده معصوم؛ یدالله بهتاش، سبحان چاپ چهارم 1384.

یک روایت شنیدنی

در باره حضرت امام جواد علیه السلام را بخوانید و بعد به مطالعه

حالات آن حضرت که در پی می آید مطالعه.

در کتاب مشارق الانوار است )ما حاصله) بعد از شهادت حضرت رضا

علیه السلام حضرت جواد علیه السلام داخل شد به مسجد پیغمبر

صلی اللّه علیه و آله و یک پلّه بالای منبر رفت و فرمود:

أنا محمد بن علی الرّضا، أناالجواد، أنا العالم بأنساب النّاس فی

الاصلاب، أناأعلم بسرائرکم و ظواهرکم و ما أنتم سائرون الیه، علم

منحنا من قبل خلق الخلق و بعد فناء السّماوات والارضین و لولا تظاهر

أهل الباطل و دولة أهل الضّلال و وثوب أهل الشّک، لقلت قولا تعجّب منه

الاولون و الاخرون، ثمّ وضع یده الشّریفه علی فیه و قال یا محمد

أصمت کما صمت آبائک من قبل. منم محمد بن علی رضا منم

جواد، منم عالم به انساب مردم در صلبها، من داناترم به اسرار و

آشکارهای شما و به آنچه که، به سوی آن رهسپارید، علمی که به ما

داده شده پیش از آفرینش جهان و پس از نابودی آسمانها و زمینها، و

اگر نبود تظاهر اهل باطل و دولت اهل گمراهی و خیزش اهل شک )و

تردید(، البته چیزی می گفتم که از آن گفتار اولین و آخرین ها، شگفت

زده می شدند.

سپس دست شریفش را به دهان گذاشت و فرمود: ای محمد ساکت

ص:182

باش آنگونه پدرانت ازپیش ساکت شدند.

البته عزیزان توجه نمایند، این کلمات در هفت سالگی به امامت

رسیدن آن حضرت است که طبق عقیده شیعه برای حجتهای الهی

کوچک و بزرگ نیست و خداوند اینها را پیش از آفرینش ماسوی اللّه

دردور عرش خود قرار داده بود و اینهایند علّت غائی آفرینش جهان

آفرینش.

امام حسن عسکری علیه السلام در گرگان

در روایات زیاد آمده است که اول ماخلق الله که نه زمینی و آسمانی .

نه فلک بود و ملکی . نه بهشت بود و جهنمی .خلاصه غیر از خدا

هیچ کس نبود خداوند انوار چهارده معصومین علیه السلام را آفرید و

در دور عرش خود قرار داد و با حضور و اشراف آنها تمام ماسوی الله

را آفرید .

بدینجهت آنها از تمامی زمین و آسمان و از اوضاع آنه با اجازه خدای

توانا اطلاع دارند و به آنها رسیدگی کرده و هنگام خواندن آنها جواب

می دهن و به حاجاتشان رسیدگی می کنند ( من در کتاب سرچشمه

حیات در این باره روایات و بحثهای زیادی را آورده ام و طالبین

تفصیل به آن مراجعه نمایند). به ابعاد روایت ذیل توجه نمائید.

استان گلستان فعلی

که در گذشته مشهور به جرجان و استرآباد بود ، دارای یک شناسنامه

روشن و تاریخ پر فراز و نشیبی ست که در آن وقایع مهمی رخ داد، که

از جمله آن می توان به طی الارض امام حسن عسکری به این سرزمین

اشاره کرد.

ص:183

بنا به گفته محدثین امام حسن عسکری آن زمان 23 سال سن داشتند.

(روز جمعه سوم ربیع الثانی سال 255 هجری)

ظاهرا اولین محدثی که داستان واقعی ورود امام را به گرگان نقل کرده ،

قطب الدین راوندی از محدثین قرن م بود که در کتاب ( الخرائج و

الجرائج) آورده است . بعدها محدثین دیگر از جمله علامه مجلسی

در بحار الانوار، فخر الدین اردبیلی در " کشف الغمه فی معرفه الائمه "

،شیخ عباس قمی در منتهی الامال ، محمد شریف رازی در کرامات

الصالحین و . . .

قطب راوندی به سند خود نقل کرده است که جعفر بن شریف

جرجانی می گوید:

سالی عازم حج شدم و در «سامرّا» نزد امام عسکری (علیه السلام)

رسیدم. شیعیان، مال زیادی را توسط من برای آن حضرت فرستاده

بودند. خواستم از حضرت بپرسم که آنها را به چه کسی بدهم؟ اما

پیش از این که چیزی بگویم، فرمود: آنچه با خود آورده ای به مبارک،

خادم من بده!

من نیز چنان کردم. سپس گفتم: در گرگان شیعیانت به شما سلام می

رسانند. فرمود: آیا بعد از اتمام مناسک حجّ به آنجا برمی گردی؟

گفتم: آری. فرمود: تو بعد از صد و هفتاد روز، به گرگان می رسی. و در

آغاز روز جمعه، سه روز گذشته از ماه ربیع الآخر، به آنجا وارد می

شوی. به آنها بگو که من نیز پایان همان روز، آنجا می آیم. برو که

رهیافته ای! خدا تو را و آنچه با خود داری سالم نگه خواهد داشت. بر

خانواده ات وارد می شوی و برای پسرت، شریف فرزندی به دنیا

خواهد آمد، اسمش را صلت بن شریف بن جعفر بن شریف بگذار. و

خداوند او را بزرگ می گرداند و از دوستان ما خواهد شد.

گفتم: ای فرزند رسول خدا! ابراهیم بن اسماعیل جرجانی از شیعیان

ص:184

شما است و بین دوستانت بسیار کار خیر انجام داده و هر سال بیش از

صد هزار درهم از ثروت خود را به آنان می دهد.

فرمود: خدا به ابراهیم بن اسماعیل، به خاطر رفتارش با شیعیان ما

پاداش دهد، گناهان او را بخشیده و فرزند سالمی به او روزی خواهد

کرد که حق را می گوید، به او بگو که حسن بن علی گفت: نام پسرت را

«احمد» بگذار.

آنگاه از پیش آن حضرت رفته و مناسک حج را انجام دادم. و خدا مرا

سالم نگه داشت تا اینکه روز جمعه، از ماه ربیع الآخر، در ابتدای روز

همچنان که امام (علیه السلام) فرموده بود، به گرگان رسیدم. دوستان

و آشنایان برای تبریک به دیدارم آمدند. به آنها گفتم که امام حسن

عسکری (علیه السلام) وعده داده است که تا پایان امروز اینجا بیاید،

پس آماده شوید تا پرسش ها و حاجت های خود را از او بخواهید.

همین که نماز ظهر و عصر را خواندند، در خانه من گرد آمدند. به خدا

سوگند! چیزی متوجه نشدیم جز اینکه امام آمد و وارد خانه شد. ابتدا

او بر ما سلام کرد، آنگاه ما به استقبالش رفتیم و دستش را بوسیدیم.

سپس فرمود: من به جعفر بن شریف وعده داده بودم که آخر همین

روز به اینجا بیایم. نماز ظهر و عصر را در سامرّا خواندم و به سوی

شما آمدم تا تجدید عهد نمایم. و اکنون در میان شما هستم تا پرسش

ها و حاجت های خود را مطرح سازید.

نخستین کسی که پرسش نمود، «نضر بن جابر» بود. او گفت: ای فرزند

رسول خدا! چند ماه است که چشمان پسرم آسیب دیده است، از

خدا بخواه تا بینایی را به او برگرداند.

حضرت فرمود: او را بیاور، پس دست مبارکش را به چشمان وی

کشید، بینایی او به حالت اول برگشت، آنگاه مردم یکایک می آمدند و

نیازهای خود را مطرح می کردند و حضرت نیز برای آنها دعا می نمود

ص:185

و نیازهایشان را برآورده می ساخت. سپس حضرت، همان روز به

سامرّا برگشت.

عزیزان کاری کنیم که این حضرات ما را در نظر داشته باشند و هنگام

مرگ به ما سری بزنند و شب اول قبر در کنار ما باشند آمین رب

العالمین.

منبع

منتهی الامال حاج شیخ عباس قمی ج 2 باب سیزده حالات آن حضرت از

الخرائج و الجرایح قطب راوندی رحمه الله علیهما.

و موسوعه الامام حسن عسکری علیه السلام ج 1 ص 335 رقم 350.

توجه،

مطالبی که در پی می آید، متأسّفانه، مؤلف بزرگوارش را حتی در

انترنت هم گشتم، پیدا نکردم ولی ثواب آن به خودش می رسدانشاءالله.

در باره امام یازدهم حسن عسکری علیه السلام

پیشگفتار

خلاصه حالات یازدهمین معصوم ، نهمین اختر امامت

طلعت نور نهمین اختر ولایت ظهور نهمین نور ولایت معجزه شش ماهه در بینائی می خواهم یک بار جمال دل آرایت را ببینم ادّعائی بزرگ از کودکی 25 ماهه

تشخیص نامه های بی نشان و استخدام ساربان هنگام وداع پدر در مکّه

خبر از شهادت پدر در مدینه ورود از درب بسته و رفع جنازه خبر از بدهی پدر و پرداخت آن با پنجاه قدم ، شام تا کعبه را پیمود آدم خوش گمان هرگز نمی هراسد

برخورد بر مبنای نیّت افراد ترس از دارو و مرگ بخشش امام و سومال خدا

توطئه دشمن دوست نما و جعل نامه طرح دو مسئله عجیب و حیرت انگیز

شیفته خوشگل ها نشد و در دام شیاطین نیفتاد سه نوع استدلال بر اثبات امامت

ص:186

در نوجوانی شفابخش و درمان امراض در یک شب اماکن متبرکه از شام تا مکه

دستور درمان آرامش زلزله آگاهی از اسرار زنان و کناره گیری

رنگ مو و چهره ، در رنگ های گوناگون در خواب و بیداری نجات شخصی درمانده آب برای میهمان و آگاهی از درون هدایت افراد و توصیه خوردن غذا در صحرا یامنزل مرگ ناگهانی و اهمیّت صلوات تعیین جانشین در دوّمین سفر به بغداد

شکّ در نسب و مکیدن آب دهان حضرت تاءثیر منّت و معرّفی شیعه تواضع پیرمرد و پاسخ سی هزار مسئله حجامتی معجزه آساآگاهی نسبت به پیامبران وساطت برای رفع مشکل اثر انگشت در سنگ و آب شدن سینی فلزی دو معجزه مهمّ دیگرسبز شدن درخت سدر خشکیده پیش بینی خطر و بستن دُم حیوان

نجات از ضربت شمشیر مستانه

یکی از علّت های شهادت

در رثای نهمین ستاره ولایت

پنج درس ارزشمند و آموزنده

مدح و منقبت حضرت جوادالائمّه علیه السلام

چهل حدیث گهربار منتخب

پیشگفتار

به نام هستی بخش جهان آفرین

شکر و سپاس بی منتها، خدای بزرگ را، که ما را از امّت مرحومه قرار

داد؛ و به صراط مستقیم ، ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم

السلام هدایت نمود.

تحیّت و درود بر روان پاک پیامبر عالی قدر اسلام ، و بر اهل بیت

عصمت و طهارت صلوات اللّه علیهم اجمعین ، مخصوصا نهمین

خلیفه بر حقّش حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام ؛ و

ص:187

لعن و نفرین بر دشمنان و مخالفان اهل بیت رسالت که در حقیقت

دشمنان خدا و قرآن هستند.

آموزنده نهمین ستاره فروزنده ؛ و پیشوای بشریّت ، حجّت خداوند

برای هدایت بندگان ، آن شخصیّت برگزیده و ممتازی که همچون

حضرت عیسی مسیح و بعضی دیگر از انبیاء الهی علیهم السلام در

سنین کودکی به مقام والای امامت و ولایت نائل آمد و در بین اهل

بیت عصمت و طهارت به عنوان »جوادالا ئمّه « معروف گردید.

در جلالت و عظمت حضرت جواد الا ئمّه علیه السلام -فرمود: او

خلیفه برحقّ و وارث علوم می باشد، او معدن دانش ها و مخزن اسرار

خواهد بود، او حجّت و راهنمای خلق است ، هر که به او ایمان آورد

و به امامت و ولایت او در عمل و گفتار معتقد باشد، بهشت برین

جایگاهش خواهد بود.

و جدّ بزرگوارش رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در معرّفی آن

حضرت فرموده است :

خداوند متعال نطفه او را پاک و مبارک و رضایت بخش قرار داد؛ و

نامش را به عنوان محمّد بن علیّ علیه السلام برگزید، او شفیع شیعیان

خواهد بود؛ و وارث تمام علوم می باشد.

احادیث قدسیّه و روایات متعدّده در منقبت و عظمت آن امام

معصوم و والامقام ، با سندهای بسیار متعدّد در کتاب های گوناگون ،

وارد شده است .

و این مختصر ذرّه ای از قطره اقیانوس بی کران وجود جامع و کامل آن

امام همام می باشد، که برگزیده و گلچینی است از ده ها کتاب

معتبر(1)، در جهت های مختلف : عقیدتی ، سیاسی ، فرهنگی ،

اقتصادی ، اجتماعی ، اخلاقی ، تربیتی و ... باشد که این ذرّه دلنشین و

لذّت بخش ، مورد استفاده و إفاده عموم خصوصا جوانان عزیز قرار

ص:188

گیرد.

و ذخیره ای باشد لیوم لا ینفع مال و لا بنون إلا من اتی الله بقلب سلیم

لی و لوالدی ، و لمن له علی حق انشاءالله تعالی. مؤلّف.

خلاصه حالات یازدهمین معصوم ، نهمین اختر امامت

در کتاب مشارق الانوار روایتی آورده خلاصه اش اینست.

بعد از شهادت امام رضا علیه السلام حضرت جواد علیه السلام به

مسجد پیغمبر داخل شد

آن حضرت طبق مشهور، شب جمعه ، دهم ماه رجب ، سال 195

هجری قمری (2) در مدینه منوّره دیده به جهان گشود.

نام : محمّد(3) صلوات اللّه و سلامه علیه .

کنیه : ابوجعفر ثانی و ابوعلی .

لقب : جواد، قانع ، مرتضی ، نجیب ، تقیّ، منتخب ، هادی القضاة ،

سیّدالهداة ، مصباح المتهجّدین ، جوادالا ئمّه و... .

پدر: امام علیّ بن موسی الرّضا، مُغیث الشّیعة والزّوّار علیهماالصلاة

والسّلام .

مادر: از خانواده ماریه قبطی بوده ، و به چند نام و لقب معروف است :

درّه ، سبیکه ، ریحانه ، خیزران و ... .

نقش انگشتر:»نِعْمَ الْقادِرُ اللّهُ« .

دربان : عمر بن فرات ، عثمان بن سعید سمّان را گفته اند.

پس از آن که حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیهما السلام توسطّ

ماءمون عبّاسی مسموم و به شهادت رسید؛ مردم ، مخصوصا سادات

بنی الزّهراء نسبت به جنایات خلیفه آگاه شدند، ماءمون از خطرات

احتمالی بیمناک شد.

و بدین جهت ، امام محمّد جواد علیه السلام را از مدینه احضار کرد و

ص:189

در بغداد کنار دربار خود منزلی برایش تهیّه نمود تا از هر جهت امام

علیه السلام تحت نظر باشد.

و در ضمن نیز جلب توجّه عامّه مردم شود؛ چون در ظاهر امام علیه

السلام را بسیار مورد احترام و تکریم قرار می داد.

برهمین اساس ، پس از گذشت مدّتی ، ماءمون جهت تداوم سیاست

عوام فریبانه خود و نجات از خطرات احتمالی ، دخترش ، امّ الفضل

را به ازدواج آن حضرت در آورد، تا هم جلب توجّه افکار عموم را

نموده باشد.

و هم تمام موارد زندگی و حرکات آن حضرت را تحت کنترل خود در

آورد، به طوری که هر لحظه چنانچه کوچک ترین اتّفاقی رخ می داد،

بلافاصله ماءمون توسّط ماءمورین و جاسوسان خود از آن آگاه می

گشت ، آن هم با تحریفات مختلف و جعلیات و به عبارت دیگر، یک

کلاغ چهل کلاغ شدن -.

و چندین مرحله نیز به جهت گزارشات کذب و بی مورد جاسوسان

حکومتی و خصوصا همسر آن حضرت امّ الفضل -، آن امام مظلوم

مورد شکنجه های روحی و جسمی قرار گرفت .

و طبق روایت علیّ بن ابراهیم ، مردم از اقشار و طبقات مختلف به

محضر مبارک و پُر فیض حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام وارد می

شدند و پیرامون مسائل و فنون مختلف از آن حضرت سومال می

کردند؛ و جواب می گرفتند.

و حتّی در دوران ده سالگی ، در یک مجلس ، سی هزار مسئله از آن

حضرت

سوال شد؛ و در همان مجلس نیز تمامی آن مسائل را، به طور کامل

پاسخ فرمود.

مدّت امامت : بنابر مشهور، آن حضرت در روز جمعه یا دوشنبه ، آخر

ص:190

ماه صفر، سال 203 یا 206 هجری قمری پس از شهادت مظلومانه

پدر بزرگوارش به منصب والای امامت و خلافت نائل آمد؛ و حدود

هیجده سال امامت و رهبری جامعه اسلامی را بر عهده داشت .

مدّت عمر: حضرت مدّت هفت یا هشت سال و چهار ماه در زمان

حیات پدر بزرگوارش ؛ و پس از شهادت و رحلت پدر نیز حدود

هیجده سال به عنوان رهبر و امام مسلمین ، هدایت گری جامعه را

عهده دار بود.

بنابر این ، عمر شریف و مبارک آن حضرت را حدود 25 سال گفته اند.

مشهور، روز سه شنبه ، پنجم ماه ذی الحجّه ، سال 220(4) در زمان

حکومت معتصم و به دستور او در بغداد به وسیله زهر توسّط

همسرش -امّ الفضل -مسموم شده و به شهادت رسید؛ و پیکر

مطهّرش در قبرستان بنی هاشم کنار قبر مقدّس جدّش ، امام موسی

کاظم علیه السلام دفن گردید.

خلفاء هم عصر: امامت آن حضرت هم زمان با حکومت ماءمون

عبّاسی و معتصم مصادف گردید.

تعداد فرزندان : طبق آنچه مورّخین آورده اند: حضرت دارای دو فرزند

پسر و سه دختر بوده است .

از امام محمّد جواد علیه السلام : چهار رکعت است ، که در هر رکعت

پس از قرائت سوره حمد، چهار مرتبه سوره توحید خوانده می شود؛

و پس از آخرین سلام نماز و ذکر تسبیحات حضرت فاطمه زهراء

علیها السلام ، صد مرتبه : «اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد« گفته

می شود.(5)

و سپس نیازها و خواسته های مشروعه خویش را از درگاه خداوند

متعال مسئلت می نماید، که انشاءاللّه بر آورده خواهد شد.

ص:191

طلعت نور نهمین اختر ولایت

زمان شادی یاران حقّ، جواد آمد خوشا دلی که ز شادی دوست شاد باشد

بلی به عاشر شهر رجب به امر خدای ولادت شه اقلیم دین ، جواد آمد

نهم امام ، جوادالا ئمّه ، کنز وجود برش خزائن عالم کم از رماد آمد

محمّد تقیّ که تقوایش عبادت شه سجّادمان به یاد آمد

رجب که معنی آن ریزش مطر باشد ز ابر رحمت وی خلق را مراد آمد

غرض بگاه سحر همچو آفتاب منیر جواد، مظهر احسان وجود و داد آمد

به شهریار خراسان روا بود تبریک که نور دیده آن احمدی نژاد آمد(6)

از شبستان ولایت ، قمری پیدا شد از گلستان هدایت ، ثمری پیدا شد

بحر موّاج کرم ، آمده در جوش و خروش که ز دریای عنایت گهری پیداشد

شب میلاد جواد است ، ندا زد جبریل کز پی شام مبارک ، سحری پیدا شد

از افق ماه درخشان رجب داد نوید که ز خورشید ولایت قمری پیدا شد

نام نیکوش محمّد، لقب اوست جواد در صفات ملکوتی ، بشری پیدا شد(7)

ظهور نهمین نور ولایت

حکیمه -دختر حضرت موسی بن جعفر و عمّه امام محمّد جواد

علیهم السلام ، حکایت کند:

چون هنگام ولادت حضرت جواد الا ئمّه علیه السلام نزدیک شد،

حضرت ابوالحسن ، امام رضا علیه السلام مرا به همراه همسرش ،

خیزران مادر حضرت جواد علیه السلام با یک نفر قابله )ماما( داخل

یک اتاق قرار داد و درب اطاق را بست .

وقتی نیمه شب فرا رسید، ناگهان چراغ خاموش شد و اتاق تاریک

گشت ؛ و ما ناراحت و متحیّر شدیم که در آن تاریکی ، در چنین

موقعیّتی حسّاس چه کنیم ؟

ص:192

در همین تشویش و اضطراب به سر می بردیم که ناگاه درد زایمان بر

خیزران عارض شد؛ و اندکی بعد وجود مبارک و نورانی حضرت

ابوجعفر، محمّد جواد علیه السلام از مادر تولّد یافت و با ظهور طلیعه

نورش تمام اتاق روشن گشت .

حکیمه گوید: به مادرش ، خیزران گفتم : خداوند کریم به واسطه

وجود مبارک و نورانی این نوزاد عزیز، تو را از روشنائی و نور چراغ بی

نیاز گردانید.

پس چون نوزاد بر زمین قرار گرفت ، نشست و نور تشعشع انوار الهی ،

تمام اطراف بدنش را فرا گرفت ، تا آن که صبح شد و پدر، بزرگوارش

حضرت ابوالحسن ، علیّ بن موسی الرّضا علیهما السلام تشریف

آورد؛ و با لبخندی نوزاد عزیز را در آغوش گرفت ؛ و پس از لحظه ای

او را در گهواره نهاد و به من فرمود: ای حکیمه ! سعی کن که همیشه

کنارش باشی .

حکیمه در ادامه حکایت چنین گوید: چون روز سوّم مولود فرا رسید،

آن نوزاد عزیز چشم های خود را به سوی آسمان بلند نمود و بعد از

آن نگاهی به سمت راست و سمت چپ کرد و سپس با زبان صریح و

فصیح اظهار داشت :

»أ شهد أن لا إله إلاّ اللّه ، وحده لا شریک له ، و اءنّ محمّدا عبده و رسوله

«.

و هنگامی که شهادت بر یگانگی خداوند متعال و رسالت حضرت

محمّد رسول اللّه صلی الله علیه و آله بر زبان جاری کرد، بسیار

تعجّب کردم و در حیرت قرار گرفته و با همان حالت از جای خود

برخاستم و به حضور حضرت رضا علیه السلام آمدم و گفتم : صحنه

ای بسیار عجیب و شگفت آوری را دیدم !

امام علیه السلام فرمود: چه چیزی را مشاهده کرده ای ؛ که باعث

ص:193

شگفتی تو گشته است ؟

در جواب حضرت گفتم : این نوزاد کوچک چنین و چنان گفت ، و

تمام جریان را برایش بازگو کردم .

همین که امام رضا علیه السلام سخن مرا شنید، تبسّمی نمود و سپس

فرمود: چیزهای معجزه آسا و حیرت انگیز بیشتری را نیز مشاهده

خواهی کرد.(8)

معجزه شش ماهه در بینائی

مرحوم راوندی و دیگر بزرگان رضوان اللّه تعالی علیهم به نقل از

محمّد بن میمون حکایت کنند:

پیش از آن که امام رضا علیه السلام عازم دیار خراسان شود، در مکّه

معظّمه حضور آن حضرت شرفیاب شدم و عرض کردم :

یابن رسول اللّه ! آهنگ سفر به مدینه منوّره را دارم ، چنانچه ممکن

باشد نوشته ای برایم بنویس و مرا به فرزندت ، حضرت محمّد جواد

علیه السلام معرّفی بفرما.

امام علیه السلام تبسّمی نمود، برای آن که فرزندش در آن هنگام در

سنین شش ماهگی بود.

و چون حضرت نامه را نوشت و به دست من داد، به سوی مدینه

منوّره حرکت کردم تا آن که بر سرای امام جواد علیه السلام رسیدم ،

غلام آن حضرت جلوی منزل ایستاده بود، گفتم : مولای مرا بیاور تا با

دیدن جمال دل آرایش ، چشم خود را جلا بخشم و فیضی برگیرم .

غلام وارد منزل رفت و پس از لحظاتی بیرون آمد؛ و آن اختر فرزانه

آسمان ولایت و امامت را روی دست هایش نهاده بود، پس نزدیک

رفتم و سلام کردم .

گوهر ولایت ، حضرت جواد علیه السلام جواب سلام مرا داد و

ص:194

فرمود: ای محمّد! حال تو چگونه است ؟

عرضه داشتم : ای مولایم ! در اثر بیماری چشم ، نابینا گشته ام .

آن عزیز خردسال به من اشاره نمود و فرمود: نزدیک بیا، چون نزدیک

امام جواد علیه السلام رفتم ، نامه پدرش ، امام رضا علیه السلام را به

غلام دادم و او نامه را گشود و حضرت آن را خواند؛ و سپس به من

خطاب کرد و فرمود:نزدیک تر بیا؛ چون جلوتر رفتم ، حضرت دست

کوچک و مبارکش را بر چشم های من کشید؛ و من به برکت وجود

مقدّس آن گوهر شش ماهه شفا یافتم و چشمم بینا شد و دیگر

احساس درد و ناراحتی نکردم .(9)

می خواهم یک بار جمال دل آرایت را ببینم

صفوان بن یحیی و محمّد بن سنان حکایت کنند:

روزی در مکّه معظمّه به محضر شریف امام رضا علیه السلام حضور

یافتیم و اظهار داشتیم : یاابن رسول اللّه ! ما عازم مدینه منوّره هستیم ،

چنانچه ممکن است نامه ای برای فرزندت حضرت ابوجعفر محمّد

جواد علیه السلام بنویس ، که انشاءاللّه ما را مورد لطف و عنایت خود

قرار دهد.

و حضرت رضا علیه السلام تقاضای ما را پذیرفت و نامه را نگاشت ؛

و تحویل من داد، هنگامی که نامه را گرفتیم به سمت مدینه حرکت

کردیم .

و چون به منزل حضرت جواد سلام اللّه علیه رسیدیم ، خادم حضرت

به نام موفّق نزد ما آمد، در حالی که کودکی خردسال را -که حدود

پانزده ماه داشت -در آغوش گرفته بود.

و ما متوجّه شدیم که آن کودک ، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد

علیه السلام می باشد.

به موفّق ، خادم حضرت فهماندیم که ما نامه ای برای حضرت آورده

ص:195

ایم ؛ و نامه را تحویل خادم دادیم .

حضرت دست های کوچک خود را دراز نمود و نامه را از موفّق گرفت

و به خادم اشاره نمود که نامه را باز کن .

و چون نامه را گشود، حضرت مشغول خواندن نامه گردید و در ضمن

خواندن ، تبسّم بر لب داشت .

وقتی خواندن نامه پایان یافت ، به ما فرمود: شما از سرورم تقاضا

کردید تا برایتان نامه ای بنویسد که بتوانید با من ملاقات و صحبت

نمائید؟

عرض کردیم : بلی ، چنین است .

سپس محمّد بن سنان اظهار داشت : ای مولا و سرورم ! من از نعمت

الهی -یعنی چشم -محروم و نابینا شده ام ، اگر ممکن است بینائی

چشم مرا برگردان ، تا یک بار به جمال دل آرای شما نظر افکنم ؛ و دو

مرتبه به حالت اوّل برگردم .

و این لطف و کرامت را پدرت و نیز جدّت حضرت موسی بن جعفر

علیه السلام بر من عنایت فرمودند.

سپس حضرت دست مبارک خویش را دراز نمود و بر چشم من کشید؛

و در همان لحظه چشمم روشن و بینا گردید، به طوری که همه جا و

همه چیز را به خوبی می دیدم ، پس نگاهی به جمال دل آرا و مبارک

حضرت افکندم .

و لحظه ای بعد از آن ، دست بر چشم من نهاد و دوباره همانند قبل

نابینا شدم .

پس از آن ، من با صدای بلند اظهار داشتم : این جریان همچون

حکایت فطرس ملک می باشد.(10)

سپس حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام پاهای خویش را بر سینه

خادم نهاد و کلماتی را بر زبان مبارکش جاری نمود.(11)

ص:196

ادّعائی بزرگ از کودکی 25 ماهه

طبق آنچه محدّثین و مورّخین ثبت کرده اند:

حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام موهای سرش کوتاه و

فِر خورده شده و چهره مبارکش نمکین بود، که تقریبا از این جهت

مقداری شبیه افراد سیاه پوست به نظر می رسید.

به همین جهت ، اشخاص منافق و فرصت طلب که هر لحظه دنبال

سوژه ای هستند تا بتوانند ضربه خویش را وارد سازند.

لذا در نَسَب حضرت تشکیک به وجود آوردند و گفتند: این فرزند امام

علیّ بن موسی الرّضا علیهما السلام نیست .

به قدری این شایعه و تهمت در افکار عدّه ای اثر گذاشت که مجبور

شدند حضرت جواد علیه السلام را که بیش از حدود 25 ماه از عمر

مبارکش د سپری نگشته بود، بردارند و نزد افراد قیافه شناس و نسب

شناس آورند تا موضوع برای همگان روشن و ثابت شود که این کودک

از چه خانواده ای است .

همین که آن کودک معصوم را نزد قیافه شناسان -که در جمع عدّه ای

از اشخاص مختلف بودند -بردند، ناگاه همگی آن نسب شناسان از

عظمت و هیبت آن کودک به سجده افتادند؛ و چون سر از سجده

برداشتند، اظهار داشتند:

وای بر شماها! این ستاره درخشان و این اختر روشنائی بخش را بر ما

عرضه می دارید؟!

به خدای بزرگ سوگند، این کودک پاک و منزّه از هر نوع رجس و

آلودگی است ، او از خانواده ای پاک و تکامل یافته است ، او در تمام

مراحل انتقال در ارحام ، نیز پاک و منزّه قرار گرفته است .

ص:197

به خدا سوگند، او از ذرّیّه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و از فرزندان

امیرالموممنین ، علیّ بن ابی طالب علیه السلام می باشد.

بروید و به خداوند سبحان پناه ببرید؛ و از چنین افکار و دسیسه های

نابخردانه ، توبه نمائید و در نسب او هیچ گونه شکّ و تردید نداشته

باشید.

امام محمّد جواد علیه السلام در تمام این حالات و لحظه ها، حمد و

ثنای خداوند متعال را بر زبان جاری می نمود.

پس از آن که سخن قیافه شناسان پایان یافت ، حضرت لب به سخن

گشود و ضمن خطبه ای طولانی -که همه افراد را که از اقشار مختلف

بودند، به تعجّب و حیرت وا داشت -اظهار نمود:

شکر و سپاس خدای را، که ما را از برگزیدگان نور خودش قرار داد؛ و

از بین نیکان ، ما را انتخاب نمود؛ و نیز ما را از امانت داران خویش به

حساب آورد و حجّت و راهنمای بندگانش قرار داد و... .

بعد از آن فرمود: ای جمعیّت حاضر! همانا من محمّد جواد، پسر علیّ

رضا، فرزند موسی کاظم ، فرزند جعفر صادق ، فرزند محمّد باقر،

فرزند علیّ زین العابدین ، فرزند حسین شهید، فرزند امیرالموممنین

علیّ مرتضی و فاطمه زهراء دختر محمّد مصطفی صلی الله علیه و

آله هستم .

آن گاه افزود: مرا بر افراد قیافه شناس عرضه می دارند؟!

به خداوند یکتا سوگند، من نسبت به نسب های همه مردم از

خودشان و از دیگران آشناترم ، من به تمام اسرار درونی و علنی

اشخاص کاملا آگاه هستم .

و در ادامه ، بعد از بیان مطالبی بسیار مهمّ، اظهار داشت : چنانچه

دولت های کفر و افراد دنیاپرست نمی بودند و بر علیه ما و دیگر مومنین شورش د نمی کردند، مطالبی را اظهار می نمودم که تمام

اشخاص در حیرت و تعجّب قرار گیرند.

ص:198

و سپس دست مبارک خود را بر دهان خویش نهاد و آخرین سخنش

چنین بود:

ای محمّد! خاموش باش همچنان که پدرانت خاموش گشتند و صبر و

شکیبائی را پیشه خود قرار بده ؛ و در اظهار حقایق همانند پیامبران

اولوالعزم عجله منما، همانا که مخالفین جزای گفتار و اعمالشان را

خواهند دید.(12)

تشخیص نامه های بی نشان و استخدام ساربان

یکی از اصحاب و شیعیان حضرت ابوجعفر، امام جواد محمّد علیه

السلام به نام ابوهاشم حکایت کند:

روزی به قصد زیارت و دیدار آن حضرت ، رهسپار منزلش شدم ، در

بین راه سه نفر از دوستان ، هر یک نامه ای به من دادند که به دست

حضرت برسانم ؛ ولی چون نامه ها نشانی نداشت ، من فراموش کردم

که کدام از چه کسی است .

وقتی خدمت امام علیه السلام وارد شدم و نامه ها را جلوی آن

حضرت نهادم ، یکی از نامه ها را برداشت و بدون آن که نگاهی به آن

نماید، فرمود: این نامه زید بن شهاب است .

سپس دوّمین نامه را برداشت و بدون نگاه در آن ، فرمود: این نامه

محمّد بن جعفر است ؛ و چوم سوّمین نامه را برداشت ، نیز بدون نگاه

فرمود: و این نامه هم از علیّ بن الحسین است ؛ و آن گاه هر کدام را با

نام و نسب معرّفی نمود و آنچه نوشته بودند، مطرح فرمود.

بعد از آن ، حضرت جواب هر یک از نامه ها را زیر نوشته هایشان

مرقوم داشت و امضاء کرد؛ و سپس تحویل من داد.

وقتی برخاستم که از حضور مبارکش مرخّص شوم و بروم ، امام علیه

السلام نگاهی محبّت آمیز به من نمود و تبسّمی کرد؛ و سپس مبلغی

معادل سیصد دینار به عطا نمود و فرمود: این پول ها را تحویل علیّ

بن الحسین بن ابراهیم بده و بگو که تو را بر خرید اجناس راهنمائی

ص:199

کند.

پس هنگامی که نزد علیّ بن الحسین رفتم و پیام حضرت را رساندم ،

مرا راهنمائی کرد و اجناسی را خریداری کردم ؛ و سپس آن ها را به

وسیله شتر برای امام علیه السلام آوردم .

همین که به همراه صاحب شتر جلوی درب منزل حضرت رسیدیم ،

صاحب شتر از من تقاضا کرد که از حضرت بخواهم تا او را جزء افراد

خدمت گذار خود قرار دهد.

وقتی بر امام جواد علیه السلام وارد شدم و خواستم تقاضای صاحب

شتر را مطرح کنم ، دیدم حضرت کنار سفره طعام نشسته و به همراه

عدّه ای مشغول تناول غذا می باشد.

و بدون آن که من حرفی زده باشم ، فرمود: ای ابوهاشم ! بنشین و به

همراه ما از این غذا میل کن و ظرف غذائی را با دست مبارک خویش

جلوی من نهاد؛ و چون از آن غذای لذیذ خوردم ، حضرت به غلام

خود فرمود: ای غلام ! صاحب شتر را که همراه ابوهاشم آمده و

جلوی منزل ایستاده است ، بگو وارد شود و در کنار شما مشغول

خدمت و انجام وظیفه گردد.(13)

هنگام وداع پدر در مکّه

امیّة بن علیّ حکایت می کند:

هنگامی که ماءمورین حکومت بنی العبّاس خواستند امام علیّ بن

موسی الرّضا علیه السلام را از مدینه به خراسان منتقل نمایند،

حضرت جهت وداع با کعبه الهی به مکّه معظّمه آمده بود و من نیز

همراه حضرت بودم .

وقتی حضرت طواف وداع را انجام داد، نماز طواف را کنار مقام

حضرت ابراهیم علیه السلام به جای آورد.

ص:200

در این میان ، فرزند نوجوانش ، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد

سلام اللّه علیه -که او نیز همراه پدر بزرگوارش بود -پس از آن که

طواف خود را به پایان رسانید، وارد حِجْر اسماعیل شد؛ و در همان

جا نشست .

چون جلوس حضرت جواد علیه السلام به طول انجامید، موفّق -

خادم حضرت ، که او نیز از همراهان بود -جلو آمد و گفت : فدایت

گردم ، برخیز تا حرکت کنیم و برویم .

حضرت فرمود: مایل نیستم حرکت کنم ؛ و تا زمانی که خدا بخواهد،

می خواهم همین جا بنشینم ، و تمام وجود حضرت را غم و اندوه فرا

گرفته بود.

موفّق نزد پدرش ، امام رضا علیه السلام آمد و اظهار داشت : فدایت

گردم ، فرزندت ، حضرت ابوجعفر، محمّد جواد علیه السلام در حِجْر

اسماعیل نشسته است و حرکت نمی کند تا برویم .

امام رضا علیه السلام شخصا نزد فرزندش حضرت جواد آمد و فرمود:

اءی عزیزم ! برخیز تا برویم .

آن نور دیده اظهار داشت : من از جای خود بلند نمی شوم .

پدر فرمود: عزیزم ! باید حرکت کنیم و از این جا برویم .

حضرت جواد علیه السلام اظهار نمود: ای پدر! چگونه برخیزم ؟!.

و حال آن که دیدم چگونه با خانه خدا وداع و خداحافظی می کردی ،

که گویا دیگر به آن باز نخواهی گشت .

و در نهایت ، امام رضا علیه السلام فرزند و نور دیده اش را بلند نمود؛

و حرکت کردند و رفتند.(14)

خبر از شهادت پدر در مدینه

"بسیاری از بزرگان شیعه و سنّی در کتاب های مختلف به نقل از

ص:201

شخصی به نام ، امیّة بن علیّ حکایت کنند:

در آن هنگامی که امام رضا علیه السلام در شهر خراسان بود، من

مدّت زمانی را در مدینه بودم و مرتّب به منزل حضرت ابوجعفر، امام

محمّد جواد علیه السلام رفت و آمد داشتم .

در طیّ این مدّت مشاهده می کردم که هر روز خویشان و آشنایان به

محضر مبارک امام جواد علیه السلام وارد می شدند و سلام و احترام

می کردند.

پس از گذشت مدّت ها از مسافرت امام رضا علیه السلام به خراسان و

بی اطّلایی مردم از آن حضرت ، روزی حضرت جواد علیه السلام در

جمع عدّه ای از اصحاب خویش ، یکی از کنیزان را صدا زد و چون

نزد حضرت حاضر شد، به وی فرمود: برو به تمام افراد اهل منزل بگو

که برای سوگواری و عزاداری آماده شوند.

همین که افراد از منزل حضرت خارج شدند با یکدیگر گفتند: چرا سوال نکردیم که سوگواری و عزاداری برای چه کسی است ؟

و چون فردای آن روز فرا رسید و عدّه ای از اصحاب نزد حضرت

جهت ملاقات و دیدار آمدند، امام جواد علیه السلام همانند روز قبل

، دوباره یکی از کنیزان را صدا زد و اظهار داشت : به اهل منزل بگو که

آماده عزاداری گردند.

در این هنگام ، برخی از اصحاب از آن حضرت سومال کردند:

یاابن رسول اللّه ! مگر عزای چه کسی است ؟

حضرت فرمود: عزای آن کسی که بهترین فرد از افراد روی زمین می

باشد.

و در همان روزها خبر شهادت پدرش ، حضرت ابوالحسن ، امام علیّ

بن موسی الرّضا علیهما السلام به اهالی شهر مدینه رسید و منتشر

گردید.(15)

ص:202

ورود از درب بسته و رفع جنازه

مرحوم شیخ صدوق و طبرسی و دیگر بزرگان به نقل از اباصلت

هروی حکایت نمایند:

چون حضرت ابوالحسن ، علیّ بن موسی الرّضا علیهما السلام توسّط

ماءمون عبّاسی به وسیله انگور زهرآلود مسموم شده و به منزل

مراجعت نمود، طبق دستور حضرت درب ها را بسته و قفل کردم و

غمگین و گریان گوشه ای ایستادم .

ناگاه جوانی خوش سیما -که از هرکس به امام رضا علیه السلام شبیه

تر بود -وارد حیاط منزل شد، با حالت تعجّب و حیرت زده جلو رفتم

و اظهار داشتم : چگونه وارد منزل شدی ؛ و حال آن که درب منزل

بسته و قفل بود؟

جوان در پاسخ فرمود: آن کسی که مرا در یک لحظه از شهر مدینه به

این جا آورده است ، از درب بسته نیز داخل می گرداند.

گفتم : شما کیستی و از کجا آمده ای ؟

فرمود: ای اباصلت ! من حجّت خدا و امام تو هستم ، من محمّد فرزند

مولایت ، حضرت رضا علیه السلام می باشم .

و سپس آن حضرت مرا رها نمود و به سوی پدرش رفت ؛ و نیز به من

دستور داد که همراه او بروم ، پس چون وارد اتاق شدیم و چشم امام

رضا علیه السلام به فرزندش افتاد، او را در آغوش گرفت و به سینه

خود چسبانید و پیشانیش را بوسید.

ناگاه حضرت با حالت ناگواری بر زمین افتاد و فرزندش ، امام جواد

علیه السلام او را در آغوش گرفت ؛ و سخنی را زمزمه نمود که من

متوجّه آن نشدم .

بعد از آن ، کف سفیدی بر لب های امام رضا علیه السلام ظاهر گشت

ص:203

و سپس فرزندش دست خود را درون پیراهن و سینه پدر کرد و ناگهان

پرنده ای را شبیه نور بیرون آورد و آن را بلعید و حضرت رضا علیه

السلام جان به جان آفرین تسلیم نمود.

پس از آن ، امام محمّد جواد علیه السلام مرا مخاطب قرار داد و

فرمود: ای اباصلت ! بلند شو و برو از انباری پستو، صندوقخانه تختی

را با مقداری آب بیاور.

عرض کردم : ای مولای من ! آن جا چنین چیزهائی وجود ندارد.

فرمود: به آنچه تو را دستور می دهم عمل کن .

پس چون وارد آن انباری شدم ، تختی را با مقداری آب که مهیّا شده

بود برداشتم و خدمت حضرت جواد علیه السلام آوردم و خود را

آماده کردم تا در غسل و کفن آن امام مظلوم کمک کنم .

ناگاه امام جواد علیه السلام فرمود: کنار برو، چون دیگری کمک من

می کند؛ و سپس افزود: وارد انباری شو و یک دستمال بسته که درون

آن کفن و حنوط است ، بیاور.

وقتی داخل انباری شدم بسته ای را -که تا به حال در آن جا ندیده

بودم -یافتم و محضر امام جواد علیه السلام آوردم .

پس از آن که حضرت جواد علیه السلام پدرش سلام اللّه علیه را غسل

داد و کفن کرد و بر او نماز خواند، به من خطاب نمود و اظهار داشت :

ای اباصلت ! تابوت را بیاور.

عرضه داشتم : فدایت گردم ، بروم نزد نجّار و بگویم تابوتی را برایمان

بسازد.

حضرت فرمود: برو داخل همان انباری ، تابوتی موجود است ، آن را

بردار و بیاور.

وقتی داخل آن انباری رفتم ، تابوتی را که تاکنون ندیده بودم حاضر

یافتم ، پس آن را برداشتم و نزد حضرت آوردم ؛ و امام جواد علیه

ص:204

السلام پدر خود را درون آن نهاد.

در همین لحظه ، ناگهان تابوت به همراه جنازه از زمین بلند شد و

سقف اتاق شکافته گردید و تابوت بالا رفت ، به طوری که دیگر من آن

را ندیدم .

به آن حضرت عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! اکنون ماءمون می آید،

اگر جنازه را از من مطالبه نماید، چه بگویم ؟

فرمود: ساکت و منتظر باش ، به همین زودی مراجعت می نماید.

و سپس افزود: هر پیامبری ، در هر کجای این عالَم باشد، هنگامی که

وصیّ و جانشین او فوت می نماید، خداوند متعال اجساد و ارواح آن

ها را به یکدیگر می رساند.

در بین همین فرمایشات بود، که دو مرتبه سقف شکافته شد و جنازه

به همراه تابوت فرود آمد.

امام جواد علیه السلام جنازه را از داخل تابوت بیرون آورد و روی

زمین به همان حالت اوّل قرار داد و فرمود: ای اباصلت ! اینک برخیز

و درب منزل را باز کن .

پس هنگامی که درب منزل را باز کردم ، ماءمون به همراه عدّه ای از

اطرافیان خود با گریه و افغان وارد شدند؛ و پس از آن که ماءمون لحظه

ای بر بالین جنازه نشست ، دستور دفن حضرت را صادر کرد و تمام

آنچه را که حضرت وصیّت کرده بود، یکی پس از دیگری انجام گرفت

.

پس از پایان مراسم دفن ، یکی از وزراء، به ماءمون گفت : علیّ بن

موسی الرّضا علیهما السلام با این کار که آبی در قبر نمایان شد و سپس

ماهی هایِ ریزی آمدند و بعد از آن ماهی بزرگی ظاهر گشت و آن

ماهیان کوچک را بلعید، خبر می دهد که حکومت شما نیز چنین

است که شخصی از اهل بیت رسول خدا صلوات اللّه علیه می آید؛ و

ص:205

شماها را نابود می گرداند.

و ماءمون حرف او را تصدیق کرد.

پس از آن ، ماءمون دستور داد تا مرا زندانی کردند و چون یک سال از

زندان من گذشت ، خیلی اندوهناک شدم و از خداوند متعال خواستم

که برایم راه نجاتی پیدا شود.

پس از گذشت زمانی کوتاه ، ناگهان امام محمّد جواد علیه السلام وارد

زندان شد و دست مرا گرفت و از زندان بیرون آمدیم ؛ و بعد از آن به

من فرمود: ای اباصلت ! نجات یافتی ، برو که دیگر تو را پیدا نخواهند

کرد.(16)

خبر از بدهی پدر و پرداخت آن

مرحوم شیخ مفید، کلینی ، راوندی و دیگر بزرگان به طور مستند به

نقل یکی از اهالی مدینه منوّره آورده اند:

شخصی به نام مطرفی حکایت کند:

هنگامی که حضرت ابوالحسن ، علیّ موسی الرّضا علیهما السلام به

شهادت رسید، مبلغ چهار هزار درهم از آن حضرت طلب داشتم و

کسی دیگر، غیر از من و خود حضرت از این موضوع اطّلاع نداشت .

به همین جهت با خود گفتم : پول هایم از دستم رفت و دیگر قابل

وصول نیست در این افکار بودم ، که فرزندش حضرت ابوجعفر،

جوادالا ئمّه علیه السلام برایم پیامی فرستاد که فردای آن روز پیش

حضرتش بروم و در ضمن پیام افزود: هنگام آمدن کیسه و یا

خورجینی را نیز همراه بیاور.

پس چون فردای آن روز فرا رسید و در محضر مبارک امام محمّد جواد

علیه السلام شرفیاب شدم ، حضرت مرا مورد خطاب قرار داد و

فرمود: پدرم حضرت ابوالحسن ، امام علیّ بن موسی الرّضا علیهما

ص:206

السلام رحلت نموده است ؛ و تو مقدار چهار هزار درهم از پدرم طلب

کار هستی ؟

عرضه داشتم : بلی ، پدر شما مبلغ چهار هزار درهم به من بدهکار می

باشد.

پس در همین لحظه متوجّه شدم که حضرت جواد علیه السلام گوشه

ای از آن جانمازی را که روی آن نشسته بود، بلند کرد و مقداری دینار

از زیر آن برداشت و تحویل من داد و فرمود: این مقدار دینارها بابت

بدهی پدرم به تو می باشد، آن ها را تحویل بگیر.

و من چون آن پول ها را از حضرت تحویل گرفتم ، آن ها را محاسبه

کردم ، درست به مقدار همان چهار هزار درهمی بود که از امام رضا

علیه السلام طلب داشتم .(17)

با پنجاه قدم ، شام تا کعبه را پیمود

حافظ ابونعیم -یکی از علماء اهل سنّت -در کتاب خود به نام حلیة

الا ولیاء آورده است :

شخصی به نام ابویزید بسطامی حکایت قابل توجّهی را از سرگذشت

خود با کودکی خردسال نقل کرده است :

روزی از شهر بسطام جهت زیارت خانه خدا حرکت کردم ؛ چون به

یکی از روستاهای شهر دمشق رسیدم ، تپّه خاکی را دیدم که کودکی

حدودا چهار ساله روی آن بازی می نمود.

وقتی نزدیک او رسیدم ، خواستم به او سلام کنم ، با خود گفتم : این

بچّه است و هنوز به تکلیف الهی نرسیده ، اگر به او سلام کنم ، جواب

نمی داند؛ و اگر سلام نکنم حقّی را ضایع (18) کرده ام .

و بالاخره بر او سلام کردم و آن کودک نگاهی بر من انداخت و اظهار

داشت :

ص:207

قسم به آن کسی آسمان را برافراشت و زمین را گسترانید، چنانچه

جواب سلام را واجب نگردانیده بود، جواب نمی گفتم .

چون که مرا به جهت کمی سنّ و سال نزد خود کوچک و حقیر دانستی

؛ ولیکن جوابت را می دهم : «علیک السّلام و رحمة اللّه و برکاته و

تحیّاته و رضوانه « .

و سپس افزود: هرگاه تحفه و تحیّتی برایتان هدیه کردند، سعی نمائید

که به بهترین وجه آن را پاسخ دهید.

با شنیدن چنین سخنانی ، فهمیدم که او شخصیّتی والا و بلند مرتبه

است و من اشتباه فکر کرده ام .

در همین لحظه ، فرمود: ای ابویزید! برای چه از دیار خود بسطام به

شهر شام آمده ای ؟

گفتم : ای سرورم ! قصد زیارت کعبه الهی را دارم .

پس آن کودک از جای خود برخاست و اظهار داشت : آیا وضو داری ؟

گفتم : خیر.

فرمود: همراه من بیا، دَه قدم که راه رفتیم ، به نهری بزرگ تر از فرات

رسیدیم و او نشست و وضوئی با رعایت تمام آداب و مستحبّات

گرفت و من نیز وضو گرفتم .

در همین اثناء، قافله ای عبور می کرد از شخصی پرسیدم : این نهر

کدام نهر است ، و چه نام دارد؟

گفت : رود جیحون است .

بعد از آن ، کودک فرمود: حرکت کن تا برویم ، چون بیست قدم راه

پیمودیم ، به نهری بزرگ تر از نهر قبلی رسیدیم .

و چون کنار آن نهر آمدیم ، فرمود: بنشین ، و من طبق دستور او نشستم

و او رفت ، از قافله ای که از آن محلّ عبور می کرد، پرسیدم : این جا

کجاست و این نهر چه نام دارد؟

ص:208

گفتند: رود نیل است و تا شهر مصر حدود یک فرسخ فاصله داری ،

آن ها رفتند و پس از ساعتی آن کودک باز آمد و اظهار داشت : برخیز

حرکت کن تا برویم .

پس حرکت کردیم و بیست قدم دیگر راه رفتیم ، نزدیک غروب

خورشید بود که نخلستانی نمایان گردید، کنار آن رفتیم و اندکی

نشستیم ؛ و پس از استراحتی مختصر دوباره فرمود: حرکت کن تا

برویم .

مقدار خیلی کمی که راه آمدیم ، به مکّه معظّمه رسیدیم ؛ و چون وارد

مسجدالحرام شدیم ، من از کلیددار کعبه سومال کردم که این کودک

کیست ؟

گفت : او حضرت ابوجعفر، محمّد جواد، فرزند علیّ بن موسی الرّضا

علیهم السلام می باشد.(19)

آدم خوش گمان هرگز نمی هراسد

روزی ماءمون -خلیفه عبّاسی -به همراه برخی از اطرافیان خود به

قصد شکار عزیمت کرد.

پیش از آن که آنان از شهر خارج شوند، در مسیر راه به چند کودک

برخورد کردند که مشغول بازی بودند.

همین که بچّه ها چشمشان به خلیفه عبّاسی و همراهانش افتاد،

همگی فرار کردند و کسی باقی نماند مگر یک نفر از آن ها که آرام در

کناری ایستاد.

چون ماءمون چنین دید، بسیار تعجّب کرد از این که تمامی بچّه ها

هراسان فرار کردند و فقط یک نفرشان آرام ایستاده است و هیچ ترس

و وحشتی در او راه نیافت .

پس با حالت تعجّب نزدیک آن کودک 9 ساله رفت و نگاهی به او کرد

ص:209

و گفت : ای پسر! چرا این جا ایستاده ای ؟

و چرا همانند دیگر بچّه ها فرار نکردی ؟

آن کودک سریع امّا با متانت و شهامت پاسخ داد: ای خلیفه ! دوستان

من چون ترسیدند، گریختند و کسی که خوش گمان باشد هرگز نمی

هراسد.

و سپس در ادامه سخن افزود: اساساً کسی که مرتکب خلافی نشده

باشد، چرا بترسد و فرار کند؟!

و ضمنا از جهتی دیگر، راه وسیع است و خلیفه با همراهانش نیز می

توانند از کنار جاده عبور می نمایند؛ و من هیچ گونه مزاحمتی برای آن

ها نخواهم داشت .

خلیفه با شنیدن این سخنان با آن بیان شیرین و شیوا، از آن کودک

خوش سیما در شگفت قرار گرفت ؛ و چون نام او را پرسید؟

جواب داد: من محمّد جواد، فرزند علیّ بن موسی الرّضا علیهما

السلام هستم .

ماءمون با شنیدن نام او بر پدرش درود و رحمت فرستاد و به راه خود

ادامه داد و رفت .

و چون مقداری از شهر دور شدند، ماءمون کبکی را دید؛ پس باز

شکاری خود را -که همراه داشت -رهایش کرد تا کبک را شکار کند

و بیاورد؛ و چون باز شکاری پرواز کرد و رفت بعد از لحظاتی بازگشت

در حالتی که یک ماهی کوچکی را -که هنوز زنده بود -به منقار خود

گرفته بود.

با مشاهده این صحنه ، خلیفه و همراهانش بسیار در تعجّب و حیرت

قرار گرفتند.

و هنگامی که خلیفه ، ماهی را از آن باز شکاری گرفت ، از ادامه راه

برای شکار منصرف گردید و به سمت منزل خود مراجعت کرد.

ص:210

در بین راه ، دوباره به همان کودکان برخورد کرد و حضرت جواد علیه

السلام نیز در جمع دوستانش مشغول بازی بود، پس ماءمون جلو آمد

و حضرت را صدا زد.

امام جواد سلام اللّه علیه پاسخ داد: لبّیک .

ماءمون از حضرت پرسید: این چیست که من در دست گرفته ام ؟

حضرت جوادالائمّه علیه السلام به اذن و قدرت پروردگار متعال لب

به سخن گشود و اظهار نمود: خداوند متعال به واسطه قدرت بی منتها

و حکمت بی دریغش ، آنچه را که در دریاها و زمین آفریده ، نیز در

آسمان و هوا قرار داده است .

و این باز شکاری یکی از آن موجودات کوچک و ظریف را شکار کرده

است تا خلیفه ، فرزندی از فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله را

آزمایش نماید و میزان اطّلاعات و معلومات او را بسنجد.

خلیفه پس از شنیدن چنین سخنانی ، شیفته او گردید و گفت : حقیقتا

که تو فرزند رضا و از ذرّیه رسول خدا هستی ؛ و سپس آن حضرت را

در آغوش خود گرفت و مورد دلجوئی و محبّت قرار داد.(20)

برخورد بر مبنای نیّت افراد

حسین بن محمّد اشعری به نقل از پیرمردی به نام عبداللّه زرّین

حکایت کند:

در مدّتی که ساکن مدینه منوّره بودم ، هر روز نزدیک ظهر حضرت

جوادالا ئمّه علیه السلام را می دیدم که وارد مسجدالنّبی می شد و

مقداری در صحن مسجد می نشست ؛ و سپس قبر مطهّر جدّش ،

حضرت رسول و نیز قبر شریف مادرش ، فاطمه زهرا علیها السلام را

زیارت می نمود و نماز به جای می آورد.

روزی به فکر افتادم که مقداری خاک از جای پای مبارک آن حضرت را

جهت تبرّک بردارم .

ص:211

پس به همین منظور -بدون این که چیزی به کسی اظهار کنم -فردای

آن روز در انتظار ورود حضرت نشستم ؛ ولی بر خلاف هر روز،

مشاهده کردم که این بار سواره آمد تا جای پائی بر زمین نباشد و چون

خواست از مرکب خویش فرود آید، بر سنگی که جلوی مسجد بود

قدم نهاد.

و چندین روز به همین منوال و کیفیّت گذشت و من به هدف خود

نرسیدم ، تا آن که با خود گفتم : هر کجا حضرت ، کفش خود را

درآورد، از زیر کفش وی چند ریگ یا مقداری خاک برمی دارم .

فردای آن روز متوجّه شدم که امام علیه السلام با کفش وارد صحن

مسجد شد؛ و مدّتی نیز به همین منوال سپری شد.

این بار با خود گفتم : می روم جلوی آن حمّامی که حضرت داخل آن

می شود؛ و آن جا به مقصود خود خواهم رسید.

پس از سومال و جستجو از این که امام جواد علیه السلام به کدام حمام

می رود؟

در جواب گفتند: حمّامی در کنار قبرستان بقیع است ، که مال یکی از

فرزندان طلحه می باشد.

لذا آن روزی که بنا بود حضرت به حمّام برود، من نیز رفتم و کنار

صاحب حمّام نشستم و با وی مشغول صحبت شدم ، در حالتی که

منتظر قدوم مبارک حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام بودم .

صاحب حمّام گفت : چرا این جا نشسته ای ؟

اگر می خواهی حمّام بروی ، بلند شو برو؛ چون اگر فرزند امام رضا

علیه السلام بیاید، دیگر نمی توانی حمّام بروی .

در بین صحبت ها بودیم که ناگاه متوجّه شدیم ، حضرت وارد شد و

سه نفر نیز همراه وی بودند.

ص:212

چون خواست از الاغ و مرکب خویش پیاده شود، آن سه نفر قطعه

حصیری زیر قدوم مبارکش انداختند تا آن حضرت روی زمین قرار

نگیرد.

به حمّامی گفتم : چرا چنین کرد و حصیر زیر پایش انداختند؟!

صاحب حمّام گفت : به خدا قسم ، تا به حال چنین ندیده بودم و این

اوّلین روزی بود که برای حضرت حصیر پهن شد.

در این هنگام ، با خود گفتم : من موجب این همه زحمت برای

حضرت شده ام ؛ و از تصمیم خود بازگشتم .

پس چون نزدیک ظهر شد، دیدم امام علیه السلام همانند روزهای

اوّل وارد صحن مسجد شد و پس از اندکی نشستن مرقد مطهّر جدّش

، رسول اکرم و مادرش ، فاطمه زهراء علیها السلام را زیارت نمود؛ و

سپس در جایگاه همیشگی نماز خود را به جای آورد و از مسجد

خارج گردید.(21)

ترس از دارو و مرگ

مرحوم شیخ مفید رضوان اللّه تعالی علیه حکایت نموده است :

روزی شخصی از حضرت جوادالا ئمّه ، امام محمّد تقی علیه السلام

سومال شد: چرا اکثر مردم از مرگ می ترسند و و از آن هراسناک می

باشند؟

امام جواد علیه السلام در پاسخ اظهار داشت : چون مردم نسبت به

مرگ نادان هستند و از آن اطّلاعی ندارند، وحشت می کنند.

و چنانچه انسان ها مرگ را می شناختند و خود را از بنده خداوند

متعال و نیز از دوستان و پیروان و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم

السلام قرار می دادند، نسبت به آن خوش بین و شادمان می گشتند و

می فهمیدند که سرای آخرت برای آنان از دنیا و سرای فانی ، به

ص:213

مراتب بهتر است .

پس از آن فرمود: آیا می دانید که چرا کودکان و دیوانگان نسبت به

بعضی از داروها و درمان ها بدبین هستند و خوششان نمی آید، با این

که برای سلامتی آن ها مفید و سودمند می باشد؛ و درد و ناراحتی آن

ها را برطرف می کند؟

چون آنان جاهل و نادان هستند و نمی دانند که دارو نجات بخش

خواهد بود.

سپس افزود: سوگند به آن خدائی ، که محمّد مصطفی صلی الله علیه

و آله را به حقّانیّت مبعوث نمود، کسی که هر لحظه خود را آماده مرگ

بداند و نسبت به اعمال و رفتار خود بی تفاوت و بی توجّه نباشد،

مرگ برایش بهترین درمان و نجات خواهد بود.

و نیز مرگ تاءمین کننده سعادت و خوش بختی او در جهان جاوید می

باشد؛ و او در آن سرای جاوید از انواع نعمت های وافر الهی ، بهره

مند و برخوردار خواهد بود.(22)

بخشش امام و سؤال خدا

مرحوم شیخ طوسی و کلینی ، به نقل از علیّ بن ابراهیم قمّی و او به

نقل از پدرش ، ابراهیم بن هاشم حکایت نماید:

روزی در محضر مبارک امام محمّد جواد علیه السلام بودم ، شخصی

به نام صالح بن محمّد -که از طایفه واقفیّه بود -وارد مجلس امام

علیه السلام شد و اظهار داشت :

یابن رسول اللّه ! مبلغی به مقدار ده هزار دینار از وجوهات شرعیّه نزد

من بوده است که موممنین ، آن ها را در اختیار من قرار داده بودند تا

تحویل شما دهم .

ولیکن من آن ها را مصرف خود و دیگران کرده ام ، اکنون تقاضامندم

مرا حلال نمائید.

ص:214

حضرت فرمود: حلال کردم .

ابراهیم بن هاشم گوید: همین که آن شخص از مجلس حضرت جواد

بلند شد و بیرون رفت ، امام علیه السلام مرا مخاطب قرار داد و

فرمود: ای ابوهاشم ! وقتی حقوق و اموال ما به دست یکی از این

افراد می رسد -که در حقیقت ، آن اموال مربوط به تمامی اهل بیت و

ذرّیّه رسول اللّه علیهم السلام ؛ و نیز ایتام و مساکین است -در هر

راهی که خواستند مصرف می کنند؛ و سپس در مجلس ما حضور می

آیند و اظهار می دارند: یاابن رسول اللّه ! تقاضا داریم که از ما بگذر و

ما را حلال گردانی .

و حضرت سپس افزود: آن ها فکر می کنند که ما نمی گوئیم ، حلال

کردیم ، ولی به خدا قسم ، در روز قیامت تمامی این افراد مورد مواخذه و بازخواست خداوند متعال قرار خواهند گرفت و در سومال و

جواب سختی ، واقع خواهند شد.(23)

تواضع پیرمرد و پاسخ سی هزار مسئله

مرحوم شیخ مفید رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از ابراهیم بن هاشم

قمّی حکایت کند:

در آن زمانی که حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیهما السلام به

شهادت رسید، من عازم مکّه معظّمه شدم ؛ و در ضمن ، به محضر

شریف حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام شرف حضور

یافتم .

همین که وارد منزل رفتم ، جمع بسیاری از شیعیان را مشاهده کردم که

از شهرها و مناطق مختلفی جهت زیارت و ملاقات امام جواد علیه

السلام آمده بودند.

پس از گذشت لحظاتی ، عموی حضرت -به نام عبداللّه بن موسی که

پیرمردی سالخورده بود -در حالتی که لباس های خشنی بر تن

ص:215

داشت ، وارد مجلس شد در گوشه ای نشست .

سپس امام جواد علیه السلام در حالی که پیراهنی بلند پوشیده و

عبائی بر دوش انداخته بود و کفش سفیدی در پای داشت ، وارد

مجلس گردید.

تمام افراد به احترام آن حضرت از جای برخاستند، آن گاه عموی

حضرت به طرف امام علیه السلام جلو آمد و پیشانی برادرزاده اش را

بوسید؛ بعد از آن ، حضرت در جایگاه خویش روی یک کُرسی -که از

قبل آماده شده بود -نشست .

تمام حُضّار از عظمت و هیبت حضرت ، در آن سنین کودکی ، در

تعجّب و حیرت قرار گرفته بودند.

در همین اءثناء، شخصی از برخاست و از عموی حضرت سومال کرد:

نظر شما درباره کسی که با حیوانی نزدیکی کند، چیست ؟

عبداللّه پاسخ داد: دست راستش قطع می شود و نیز حدّ شرعی بر او

جاری می گردد.

ناگاه امام جواد علیه السلام سخت ناراحت و خشمگین شد و با

نگاهی به عمویش فرمود: ای عمو! از خدا بترس و تقوا داشته باش ،

خیلی خطرناک است آن موقعی در پیشگاه با عظمت خداوند متعال

بایستی و بگویند: چرا چیزی را که نمی دانستی ، اظهار نظر کردی ؟!

عبداللّه عرضه داشت : مگر پدرت چنین نفرموده است ؟

حضرت فرمود: از پدرم درباره شخصی که قبر زنی را نبش نماید و

بشکافد و با آن مرده نزدیکی کند سومال شد؛ که پدرم در جواب

فرمود: باید دست راستش قطع شود و حدّ زنا بر او جاری گردد، چون

که معصیت نسبت به زنده و مرده یکسان است .

در این هنگام عبداللّه به خطای خویش اعتراف کرد و گفت : اشتباه

کردم ، شما درست فرمودی ، حقّ با جنابعالی است و من از درگاه

ص:216

خداوند پوزش می طلبم .

پس از آن ، مردم که از اقشار مختلف اجتماع کرده بودند، با مشاهده

این جریان بر تعجّب و حیرت آن ها افزوده گشت ؛ و اظهار داشتند:

ای مولا و سرور ما! چنانچه اجازه می فرمائی ، ما سومال های خود را

مطرح نمائیم و شما پاسخ آن ها را لطف فرمائید؟

امام جواد علیه السلام فرمود: بلی ، آنچه می خواهید سومال مطرح

کنید، تا جوابتان را بگویم .

پس در همان مجلس ، حدود سی هزار مسئله از حضرت سومال

کردند؛ و با این که امام علیه السلام در سنین نُه سالگی بود، با بیانی

شیوا تمامی آن ها را پاسخ فرود.(48)

حجامتی معجزه آسا

ابن شهرآشوب و برخی دیگر از بزرگان آورده اند:

در زمان حکومت ماءمون عبّاسی ، حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام

طبیبی را به منزل خویش دعوت کرد تا وی را حجامت نماید.

همین که طبیب نزد امام محمّد جواد علیه السلام حضور یافت ،

حضرت به او فرمود: حجامت مرا روی رگ زاهر انجام بده .

طبیب اظهار داشت : ای سرورم من ! تاکنون اسم چنین رگی را نشنیده

ام و آن را نمی شناسم .

در این لحظه ، حضرت آستین دست خود را بالا زد و یکی از رگ های

دست خود را به طبیب نشان داد؛ و سپس فرمود: این رگ زاهر است ،

آن را با تیغ بزن .

موقعی که طبیب رگ را با تیغ بُرید، مقدار زیادی آب زرد رنگ از آن

خارج شد و درون طشتی -که زیر دست حضرت نهاده شده بود -

ریخت و طشت پر شد.

ص:217

آن گاه حضرت به یکی از غلامان دستور داد تا روی رگ را ببندند و

طشت را تخلیه کنند.

پس از آن که طشت را خالی کردند و آوردند، حضرت فرمود: روی رگ

را باز کنید.

وقتی روی آن را باز کردند، مقداری دیگر مثل همان آب های زردرنگ

خارج شد؛ بعد امام جواد علیه السلام به طبیب فرمود: اکنون روی آن

را پانسمان کن .

و چون کار طبیب پایان یافت ، دستور داد تا مقدار صد دینار به طبیب

داده شود.

طبیب مقدار صد دینار را گرفت و سپس نزد پزشکی معروف به نام

بختیشوع رفت و جریان را به طور مشروح برای او تعریف کرد.

بختیشوع با شنیدن این نوع حجامت ، بسیار در تعجّب قرار گرفت و

گفت : به خداوند سوگند، چنین موضوع و حالتی را تا به حال از کسی

نشنیده و نیز در کتابی نخوانده ام .

بعد از آن ، هر دو نزد اسقف اءعظم رفتند و چون جریان را بازگو

کردند، اسقف گفت : گمان می کنم که آن شخص یا پیغمبر است و یا

آن که از ذرّیّه پیامبران خواهد بود.(49)

آگاهی نسبت به پیامبران

مرحوم قطب الدّین راوندی رضوان اللّه علیه از حضرت عبدالعظیم

حسنی سلام اللّه علیه حکایت کند:

روزی از روزها نامه ای برای امام محمّد جواد علیه السلام نوشتم و

سومال کردم : حضرت ذوالکفل علیه السلام -که پیامبر الهی است -

نامش چه می باشد؟

و آیا او از پیغمبران مرسل بوده است ؟

ص:218

امام علیه السلام در جواب نامه ، چنین مرقوم فرمود:

خداوند متعال صد و بیست و چهار هزار پیغمبر برای ارشاد و هدایت

بندگانش فرستاده است ، که سیصد و سیزده نفر از آن ها پیامبران

مرسل بودند.

و حضرت ذوالکفل علیه السلام نیز یکی از پیامبران مرسل الهی بود،

که بعد از حضرت سلیمان علیه السلام مبعوث شد و همانند حضرت

داوود علیه السلام بدون بیّنه و برهان در بین مردم قضاوت و حکم

فرمائی می کرد و هیچ گاه غضبناک نمی گشت مگر آن که در جهت

رضای خداوند سبحان بوده باشد.

سپس امام جواد علیه السلام در پایان نامه مرقوم فرمود:

نام حضرت ذوالکفل علیه السلام ، »عویدیا« بوده است ، و او همان

پیامبری است که نامش در ضمن آیه ای از آیات شریفه قرآن مطرح

گردیده است :

وَاذْکُرْ إسْماعیلَ وَالْیَسَعَ وَ ذَالْکِفْلِ وَ کُلُّ مِنَ الاْ خْیارِ .(50)

یعنی ؛ به یاد آور ای پیامبر! پیامبرانی را همچون حضرت اسماعیل ،

یسع و ذوالکفل را، که هر یک از آن ها از خوبان و برگزیدگان می

باشند.(51)

م

وساطت برای رفع مشکل

مرحوم شیخ طوسی ، کلینی و دیگر بزرگان آورده اند:

در اوایل خلافت معتصم عبّاسی ، شخصی از اهالی سجستان به

همراه امام محمّد جواد علیه السلام و نیز عدّه ای دیگر، راهی مکّه

معظّمه گردید.

شخص سجستانی گوید: در بین راه ، جهت استراحت در محلّی

نشسته بودیم و سفره غذا پهن بود، ما با عدّه ای از افراد مختلف

مشغول خوردن غذا گشتیم .

ص:219

من به حضرت خطاب کردم و اظهار داشتم : یاابن رسول اللّه ! فدایت

گردم ، در شهر ما شخصی از دوستان و محبّان شما، از طرف حکومت

، مسئول امور مردم می باشد.

مالیات زیادی را بر من مقرّر کرده است که بپردازم ، در حالی که من

توان پرداخت آن را ندارم ، چنانچه ممکن باشد نامه ای برایش

بنویسید تا ملاحظه حال مرا نماید و تخفیفی دهد؟

امام علیه السلام فرمود: او را نمی شناسم .

عرض کردم : ای سرورم ! او از دوستان و علاقه مندان به شما اهل

بیت عصمت و طهارت می باشد؛ و من مطمئنّ هستم که نامه شما

سودمند خواهد بود.

و چون سخن و تقاضای من به اتمام رسید، حضرت قلم و کاغذی را

در دست مبارک خود گرفت و این عبارات را نگاشت :

به نام خداوند بخشاینده مهربان ، حامل نامه از جنابعالی و نیز از

عقیده ات تعریف و تمجید کرد، توجّه داشته باش که خوشبختی تو

در گرو رفتار و کردارت می باشد؛ بنابر این ، سعی کن نسبت به

دوستان و هم نوعان خود دلسوز باشی ، همانا خداوند متعال فردای

قیامت تو را در مقابل اعمال و کردارت موماخذه و مورد بازجوئی قرار

می دهد.

بعد از آن نامه را امضاء نمود و تحویل من داد.

پس از آن که وارد سجستان شدم و نامه حضرت را به والی -که به نام

حسین بن عبداللّه نیشابوری معروف بود -دادم ، او نامه را گرفت و

بوسید و بر چشم خود نهاد و سپس آن را گشود و خواند و به من

خطاب کرد و گفت : خواسته ات چیست ؟

گفتم : ماءمورین شما مالیات سنگینی بر من بسته اند و توان پرداخت

آن را ندارم سپس دستور داد: مالیات را از من بردارند و چون سخت

ص:220

در مضیقه بودم نیز مبلغی را لطف کرد.(52)

اثر انگشت در سنگ و آب شدن سینی فلزی

مرحوم طبری ، بحرانی ، شیخ حرّ عاملی و دیگر بزرگان آورده اند که

شخصی به نام عمارة بن زید حکایت کند:

روزی در مجلس حضرت ابوجعفر، امام محمّد بن علیّ علیهما السلام

نشسته بودم ، به حضرت عرض کردم : یاابن رسول اللّه ! علائم و

نشانه های امام چیست ؟

حضرت فرمود: هرکس بتواند کاری را که هم اکنون من انجام می دهم

، انجام دهد، یکی از نشانه های امام در او می باشد.

و سپس انگشتان دست مبارک خود را روی صخره ای -که در کنارش

بود -نهاد، و هنگامی که دست خود را از روی آن سنگ برداشت ،

دیدم جای انگشتان دست حضرت روی آن سنگ به طور روشن و

واضح اثر گذاشته است .

و نیز حضرت را مشاهده کردم که قطعه آهنی را با دست مبارک خود

گرفته است و بدون آن که آن را در آتش نهاده باشند همانند قطعه ای

کش و لاستیک یا فنر از دو سمت می کِشد و پاره نمی شود.(53)

همچنین آورده اند:

عبداللّه بن محمّد -که یکی از راویان حدیث است -گوید:

روزی همراه عمارة بن زید بودم ، او ضمن صحبت هائی ، حکایت

عجیبی را برایم بیان کرد، گفت : روزی امام محمّد جواد علیه السلام

را در حالی که یک سینی بزرگ گِرد مَجْمَعه جلویش نهاده بود، دیدم ؛

پس از ساعتی به من خطاب کرد و فرمود: ای عمّاره ! آیا مایل هستی

که به وسیله این سینی فلزّی یک کار عجیب و حیرت انگیز را مشاهده

کنی ؟

ص:221

عرضه داشتم : بلی ، میل و علاقه دارم .

پس ناگهان حضرت دست مبارک خود را بر آن سینی نهاد و سینی به

شکل مایع در آمد؛ سپس آن ها را جمع نمود و در طشت و قدحی که

کنارش بود، ریخت ؛ و بعد از آن دست خود را روی آن مایع کشید و به

صورت همان سینی اوّل در آمد.

و امام علیه السلام در پایان فرمود: امام یک چنین قدرتی را دارد که در

همه چیز می تواند با اراده الهی تصرّف کند و تغییر و دگرگونی ایجاد

نماید.(54)

دو معجزه مهمّ دیگر

همچنین مرحوم شیخ حرّ عاملی ، طبرسی ، طبری و دیگر بزرگان

آورده اند که شخصی به نام محمّد بن عُمیر حکایت کند:

روزی در مجلس و محضر شریف امام محمّد جواد علیه السلام

حضور یافتم .

پس از لحظاتی ، مشاهده کردم که حضرت دست مبارک خود را روی

چوب های یک چهارپایه چوبی کشید و آن چوب هائی که سال ها

خشکیده بود، ناگهان سبز و شاداب گشت و برگ های سبز بر آن

شاخه ها روئیده شد؛ و مورد تعجّب افراد قرار گرفت .(55)

همچنین آورده اند:

یکی از اصحاب حضرت به نام ابراهیم بن سعید حکایت کند:

روزی در محضر شریف و مقدّس امام جواد علیه السلام حضور

داشتم ، ناگهان متوجّه شدم که حضرت برگ درخت زیتون را در

دست مبارک خود گرفت و بلافاصله آن برگ زیتون تبدیل به پول رایج

حکومت وقت شد.

پس از آن ، مقداری از آن پول ها را گرفتم و از مجلس و خدمت امام

جواد علیه السلام خداحافظی کردم و راهی بازار شدم .

ص:222

چون وارد بازار گشتم ، مقداری از همان ها را که توسّط حضرت از

برگ زیتون تبدیل به پول شده بود، تحویل یکی از بازاریان دادم تا

مقداری جنس د برای منزل خریداری کنم .

و سپس جریان امر و موضوع را برای او و برخی دیگر از تجّار و کسبه

مطرح کردم ؛ و تمام آن افراد گفتند: این پول ها با دیگر پول های

معمولی و موجود در بازار، هیچ فرقی ندارد.(56)

سبز شدن درخت سدر خشکیده

مرحوم شیخ حرّ عاملی ، طبرسی و دیگر بزرگان آورده اند:

پس از آن که ماءمون -خلیفه عبّاسی -جهت جبران جنایتی که در

حقّ امام رضا علیه السلام انجام داده بود؛ و نیز جهت تداوم سیاستش

، دختر خود، امّ الفضل را به عقد و نکاح حضرت جوادالا ئمّه علیه

السلام درآورد؛ و او را بر حسب ظاهر مورد احترام شایان قرار می داد.

حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام بعد از آن جریان ،

تصمیم گرفت که از حضور ماءمون و نیز از شهر خراسان به بغداد

عزیمت فرماید.

و به همین جهت حضرت ، به همراه همسرش امّ الفضل حرکت نمود

و راهی مدینه منوّره گردید؛ و مردم در بین راه حضرت را مشایعت

کردند.

امام علیه السلام همچنان به راه خود ادامه داد تا به دروازه کوفه رسید

و مردم کوفه به استقبال آن حضرت آمدند و نزدیک غروب آفتاب

حضرت به خانه مسیّب وارد شد؛ و چون امام علیه السلام مختصر

استراحتی نمود، روانه مسجد گردید.

در حیاط مسجد درخت سدری بود که از مدّت ها قبل خشک شده

بود و میوه نمی داد، پس حضرت مقداری آب درخواست نمود؛ و آن

ص:223

گاه در کنار آن درخت خشکیده وضو گرفت و در همان جا نماز مغرب

را به جماعت خواند.

پس هنگامی که نماز پایان یافت ، مردم متوجّه شدند که آن درخت

خشکیده به برکت آب وضوی حضرت ، سبز گردیده است و پر از

میوه می باشد.

این حادثه مورد تعجّب و حیرت همگان قرار گرفت و تمام افراد از

میوه های آن خوردند.

و مهمّتر از همه آن که میوه های این درخت سدر، برخلاف دیگر

سدرها، بدون هسته و بسیار شیرین و خوش مزه بود.(57)

پیش بینی خطر و بستن دُم حیوان

در یکی از سال ها، ماءمون عبّاسی عازم مدینه طیّبه شد، چون

نزدیک شهر مدینه رسید، عدّه ای از بزرگان به همراه امام محمّد جواد

علیه السلام جهت استقبال ماءمون آماده حرکت شدند.

هوا بسیار گرم و سوزان و نیز بیابان ها خشک و بی آب و علف بود.

وقتی خواستند سوار حیوانات شوند، امام جواد علیه السلام دستور

داد تا دُم حیوانش را گره بزنند، عدّه ای گفتند: حضرت جواد علیه

السلام آشنائی به حیوان سواری و بیابان گردی ندارد و نمی داند که

در چه فصلی و در کجا باید دُم قاطر، گره زده شود.

و بالا خره تمامی افراد سوار شدند و برای استقبال ماءمون حرکت

کردند، مقداری از راه را که پیمودند، مسیر جادّه را اشتباه رفتند، در

محلّی قرار گرفتند که تمام آن گِل و لای بود؛ و حیوانات مرتّب دُم

خود را به اطراف حرکت می دادند؛ و تمام لباس و سر و صورت

افرادی که سوار حیوان ها بودند کثیف و پر از گِل شد.

ولی حضرت کمترین آلودگی به لباس و بدنش اصابت نکرد و دیگران

ص:224

فهمیدند، پیش بینی حضرت صحیح بوده است .(58)

نجات از ضربت شمشیر مستانه

بسیاری از بزرگان به نقل از حکیمه دختر حضرت ابوالحسن ، امام

رضا علیه السلام روایت کرده اند، که فرمود:

چون برادرم ، حضرت جواد علیه السلام به شهادت رسید، روزی نزد

همسرش ، امّ الفضل -دختر ماءمون -رفتم .

امّ الفضل ضمن صحبت هائی پیرامون فضائل و مکارم امام جواد

علیه السلام ، اظهار داشت : آیا مایل هستی تو را در جریان موضوعی

بسیار عجیب و حیرت انگیز قرار دهم که تاکنون کسی نشنیده است ؟

گفتم : چه موضوعی است ؟ آری ، برایم بیان کن .

گفت : شبی از شب ها در منزل حضرت بودم ، ناگاه زنی وارد شد،

پرسیدم تو کیستی ؟

پاسخ داد: من از خانواده عمّار یاسر هستم و همسر ابوجعفر، محمّد

بن علیّ الرّضا علیه السلام می باشم ، با شنیدن این خبر، حسّاسیّت

من برانگیخته گشت و بُردباری خود را از دست دادم ، و از جای

برخاستم و به نزد پدرم ماءمون رفتم .

هنگامی که او را دیدم ، متوجّه شدم که شراب بسیار خورده و مست

لایعقل است ؛ پس موضوع را برایش بیان کردم و نیز افزودم که

شوهرم بسیار از من و تو بدگوئی می کند و به تمام افراد بنی العبّاس

توهین می نماید.

پدرم با شنیدن سخنان دروغین من خشمگین و عصبانی گشت و

شمشیر خود را برگرفت و سوگند یاد کرد که امشب او را با این شمشیر

قطعه قطعه می کنم و روانه منزل حضرت گردید.

من با دیدن چنین صحنه ای از گفتار خود پشیمان شدم و همراه پدرم

ص:225

روانه گشتم تا ببینم چه می کند.

چون ماءمون وارد منزل شد، دید حضرت جواد علیه السلام در بستر

آرمیده است ، پس با شمشیر بر آن حضرت حمله برد و به قدری بر

بدن مبارک و مقدّس او ضربات شمشیر وارد کرد که دیدم بدنش قطعه

قطعه گردید.

و به این مقدار هم قانع نشد، بلکه شمشیر بر رگ های گردن او نهاد و

رگ های گردنش را نیز قطع کرد.

من با مشاهده این صحنه دلخراش بر سر و صورت خود زدم و روی

زمین افتادم ، پس از لحظاتی که از جای برخاستم روانه منزل پدرم

گشتم ؛ و چون صبح شد و پدرم از حالت مستی بیرون آمد، به او گفتم

: یا امیرالموممنین ! آیا متوجّه شدی که دیشب چه کردی ؟

گفت : خیر، در جریان نیستم و خبر ندارم .

وقتی جریان را برایش بازگو کردم ، فریادی کشید و مرا تهدید کرد و

گفت : رسوا شدیم ، دیگر در جامعه جایگاهی نداریم .

سپس یاسر خادم را احضار کرد و به او دستور داد تا به منزل حضرت

جواد علیه السلام برود و گزارش وضعیّت حضرت را بیاورد.

یاسر رفت و پس از لحظاتی بازگشت و چنین اظهار داشت : دیدم

ابوجعفر، محمّد بن علیّ علیه السلام لباس های خود را پوشیده ؛ و بر

سجّاده و جانماز خویش نشسته است و مشغول عبادت بود، در

حیرت و تعجّب قرار گرفتم ؛ و سپس از حضرت تقاضا کردم تا

پیراهنش را درآورد و به من هدیه دهد.

و با این کار خواستم که ببینم آیا ضربات شمشیر بر بدنش اثر کرده ، و

آیا بدنش زخم و خون آلود است یا خیر؟

حضرت تبسّمی نمود و اظهار داشت : پیراهنی بهتر از آن را به تو

خواهم داد.

ص:226

گفتم : خیر، من پیراهنی را که بر تن داری ، می خواهم .

پس چون پیراهن خود را از تن شریفش درآورد، کوچک ترین زخم و

اثر شمشیر در جائی از بدنش نیافتم .

و ماءمون با شنیدن این خبر مسرّت آمیز، خوشحال شد و مبلغ هزار

دینار به یاسر هدیه داد.(59)

یکی از علّت های شهادت

ابوداوود قاضی -یکی از قضات معروف خلفاء بنی العبّاس -

حکایت کند:

روزی ماءمورین دزدی را دست گیر کرده بودند و معتصم عبّاسی

دستور مجازات او را صادر کرد و عدّه بسیاری از فقهاء و علماء جهت

اجراء حکم سارق در مجلس خلیفه حضور یافتند و هر یک نظریّه ای

جهت قطع دست دزد بیان کرد.

معتصم به حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام رو کرد و

گفت : یاابن رسول اللّه ! نظر شما در این باره چیست ؟

امام علیه السلام فرمود: افراد، نظرات خود را دادند، کافی است .

معتصم گفت : من کاری به نظرات آن ها ندارم ، شما باید نظریّه خود را

مطرح نمائی ؛ حضرت اظهار نمود: مرا از این کار معذور بدار؟

معتصم حضرت را به خداوند سوگند داد و گفت : باید نظریّه خود را

برای ما بیان نمائی .

حضرت فرمود: اکنون که چاره ای جز جواب ندارم ، می گویم که

تمامی افراد اشتباه کردند و بر خلاف سنّت اسلام سخن گفتند؛ چون

که قطع دست دزد باید از چهار انگشت باشد و کف دست به حال

خود باقی بماند؛ و معتصم در حضور تمامی افراد گفت : آیا دلیل و

مدرکی بر آن داری ؟

امام علیه السلام فرمود: فرمایش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است

ص:227

، که فرمود: سجده به وسیله هفت جای بدن -پیشانی ، دو کف دست

، دو سر زانو و دو انگشت پاها -انجام می گیرد.

و چنانچه از مچ یا آرنج قطع شود، برای سجده جایگاهی باقی نمی

ماند؛ و حال آن که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده : سجده گاه ها

حقّ خداوند است و کسی را نباید در آن ها مشارکت داد، پس برای

محفوظ ماندن حقّ خداوند دو کف دست نباید قطع شود.

معتصم با این استدلال حیرت زده شد؛ و آن گاه دستور داد تا طبق

نظریّه حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام دست دزد،

قطع و مجازات گردد.

ابوداوود قاضی گوید: در یک چنان موقعیّتی من برای خود آرزوی

مرگ کردم و پس از گذشت دو سه روز، نزد معتصم رفتم و گفتم : یا

امیرالموممنین ! من بر خود لازم می دانم که مطالبی را به عنوان

نصیحت به شما بگویم ، هر چند که به وسیله این گفتار، خود را داخل

آتش جهنّم قرار می دهم .

معتصم گفت : مطلب و پیشنهاد خود را مطرح کن .

گفتم : هنگامی که امیرالموممنین و خلیفه مسلمین تمامی فقهاء و

دانشمندان را در یک مجلس برای بیان حدود الهی جمع می کند و در

نهایت در حضور تمامی وزراء و درباریان و بزرگان نظریّه همه افراد را

مطرود می سازد و به گفته کسی اهمیّت می دهد و عمل می کند که

طائفه ای بر امامت و خلافت او معتقد هستند و طبق نظریّه او حکم

می دهد، آیا در آینده ای نزدیک چه خواهد شد؟!

وقتی معتصم مطالب مرا شنید، رنگ چهره اش بر افروخته گشت و

گفت : خداوند تو را جزای خیر دهد که مرا نصیحت و راهنمائی

نمودی ، و در روز چهارم به یکی از وزرایش دستور داد که حضرت

جواد علیه السلام را به منزل خود دعوت کند تا کارش را بسازد.

ص:228

هنگامی که وزیر دربار، حضرت را دعوت کرد، حضرت نپذیرفت و

فرمود: می دانید که من به مجالس شما نمی آیم .

وزیر اظهار داشت : شما را به صرف طعام دعوت می کنیم و خلیفه و

برخی از وزراء، علاقه مند به حضور شما هستند؛ و در نهایت حضرت

را مجبور کرد تا در مجلس و سفره شوم آن ها حاضر شود.

همین که حضرت وارد مجلس گردید و چند لقمه از غذائی که

جلویش نهاده بودند تناول نمود، اثرات زهر را در خود احساس نمود

و خواست که از منزل خارج شود، میزبان گفت : همین جا بمانید؟

حضرت فرمود: در منزل شما نباشم ، بهتر است .

و با گذشت یک شبانه روز، کاملا زهر در بدن نازنین امام جواد علیه

السلام اثر کرد و همچون دیگر ائمّه علیهم السلام مسموم و به فیض

شهادت نائل گشت .(60)

در رثای نهمین ستاره ولایت

فغان از گردش چرخ ستمگر ستم ها کرده بر آل پیمبر

زده آتش گلستان نبیّ را نموده در به در آل علیّ را

یکی در طوس و بعضی را به بغداد نموده خون جگر از زهر بیداد

جواد، آن میوه باغ رسالت ز کین مسموم شد، در شهر غربت

فتاده در میان حجره بی یار نبودی مونس ، او را و نه غمخوار

لب تشنه ، نه فرزندی کنارش نه غمخواری که باشد غمگسارش

جهان از داغ او ماتم سرا شد جهانی زین مصیبت در نوا شد(61)

الا ای آسمان از دیده، اشکِ خون به بار امشب که رفت از دار فانی، حُجّت

پروردگار امشب

نهم شمع هدایت، پیشوای شیعیان، او دهد دور از وطن جان،بی معین و

غمگسار امشب

برای کشتن سلطان دین، باز هر جان فرسا زنی مأمور شد، با امر خصمی

نابکارامشب

فروغ دیده زهرا(تقیّ) چون مجتبی جدّش به دست همسر خود، گشت

مسموم و فکار امشب

در آغاز جوانی ، از پی ارشاد مردم شد شهید دین حقّ، مانند اجداد کبار

امشب

گل گلزار احمد از جفای دختر مأمون نهان گردد به خاک سرد و جاوید در مزار

امشب

الا ای مظهر جود خدا، ما مستمندان را ز خوان عام خود، محروم از رحمت

مدارامشب (62)

ص:229

پنج درس ارزشمند و آموزنده

1 در یکی از روزها که حضرت جوادالائمّه علیه السلام وارد شهر

مدینه منوّره گردید، هنگام غذا در حضور جمعی از دوستان سفره

طعام پهن کردند.

حضرت پس از آن که غذا را تناول نمود، دست های خود را شست و

سپس دست های خود را پیش از آن که با حوله خشک نماید، بر سر و

صورت خویش کشید و این دعا را خواند:

»اللّهُمَّ اجْعَلْنی مِمَّنْ لا یَرْهَقُ وَجْهَهُ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ«.(63)

2 یکی از دوستان و اصحاب حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام به نام

ابوالحسن ، معمّر بن خلاّد حکایت کند:

روزی در خدمت آن حضرت بودم ، به من فرمود: ای معمّر! بر اشتر

خود سوار شو.

عرض کردم : کجا برویم ؟

فرمود: پیشنهادی که داده شد انجام بده و سومال نکن ، پس من سوار

شدم ؛ و چون مقداری از راه را پیمودیم به بیابانی رسیدیم که کنار آن

یک درّه و تپّه ای وجود داشت .

حضرت فرمود: همین جا بِایست و حرکت نکن تا من بازگردم و سپس

حضرت رفت و پس از لحظاتی بازگشت .

عرض کردم : فدایت شوم ، کجا بودی ؟

ص:230

امام علیه السلام فرمود: هم اینک به خراسان رفتم و پدرم ، حضرت

علیّ بن موسی الرّضا علیهما السلام را که مسموم و شهید شده بود،

دفن کردم و اکنون بازگشتم .(64)

3 محمّد بن حمّاد مروزی حکایت کند:

روزی حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام در ضمن نامه ای به پدرم ،

احمد چنین مرقوم فرمود:

هر موجود مخلوقی در این جهان ، یک روزی وفات خواهد یافت ولی

در این باره ظلمی بر کسی نخواهد شد و ما اهل بیت رسالت در این

دنیا پراکنده خواهیم شد؛ و در شهرهای مختلف هجرت خواهیم

نمود.

و سپس در ادامه فرمایش خود افزود: هرکس عاشق و دلباخته هر که

باشد، چنانچه در مسیر او قدم بردارد و با او همگام باشد، همانا در

روز محشر با او محشور می گردد.

و به راستی که قیامت منزل گاه اءبدی و همیشگی تمامی افراد خواهد

بود.(65)

4 عمران بن محمّد اشعری قمّی حکایت کند:

روزی نزد حضرت جوادالائمّه ، امام محمّد تقی علیه السلام شرفیاب

شدم ؛ و پس از آن که مسائل خود را مطرح کردم و جواب گرفتم ،

عرضه داشتم :

ای مولا و سرورم ! امّ الحسن به شما سلام رساند و نیز درخواست

یکی از پیراهن های تبرّک شده شما را نموده است تا به جای کفن از

آن استفاده نماید؟

امام جواد علیه السلام فرمود: او از پیراهن من ، بی نیاز شده است .

چون از نزد حضرت خارج شدم ، متحیّر بودم که معنای کلام امام علیه

السلام چیست ؟

ص:231

تا آن که پس از چند روزی متوجّه شدم ، امّ الحسن سیزده یا چهارده

روز قبل از سخن امام علیه السلام فوت کرده است .(66)

5 یکی از اصحاب امام محمّد تقی علیه السلام گوید:

روزی در خدمت آن حضرت بودم ، که سفره غذا پهن کردند؛ و غذا

خوردیم .

پس از آن که سفره را جمع کردند، یکی از افراد مشغول جمع کردن

غذاهای ریخته شده در اطراف سفره ، گردید.

امام جواد علیه السلام فرمود: چنانچه در بیابان سفره انداختید، آنچه

غذا در اطراف سفره ریخته شود -به هر اندازه ای که باشد -رها کنید

- تا مورد استفاده جانوران قرار گیرد -.

ولی اگر در منزل ، در اطراف ظرف غذا و یا در اطراف سفره ، طعامی

ریخته شود، تمام آنچه را که ریخته شده است ، به هر مقداری که

باشد، جمع نمائید -که مبادا زیر دست و پا، نسبت به آن ها بی

احترامی شود -.(67)

مدح و منقبت حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام

ای آن که بر تمام خلایق تو رهبری بر ممکنات سیّد و سالار و سروری

آن جا که آفتاب رخت جلوه گر شود خورشید، زهره می شود و ماه مشتری

شاه نهم ، امام نهم ، حجّت نهم نور نهم ، ز نور خداوندِ اکبری

از کثرت لطافت جسم مجرّدی با یک جهان شرافت روح مصوّری

هم جانشین هشت امامی به روزگار هم از شرف ، امام دهم را تو مظهری

آمد تو را جواد لقب ، زانکه جود تو از یاد برد حاتم و آن جود جعفری

ازآدم و خلیل، هم از یوسف و مسیح وز خَلْق و خُلق ، صورت و سیرت نکوتری

(68)

چهل حدیث گهربار منتخب از آن حضرت

ص:232

1 قالَ الا مام اءبوجعفر، محمّدالجواد صلوات اللّه و سلامه علیه :

الْمُوممِنُ یَحْتاجُ إلی ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٍ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظٍ مِنْ

نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.(69)فرمود: موممن در هر حال نیازمند به سه

خصلت است :

توفیق از طرف خداوند متعال ، واعظی از درون خود، قبول و پذیرش

نصیحت کسی که او را نصیحت نماید.

2 قالَ علیه السلام : مُلاقاةُ الاْ خوانِ نَشْرَةٌ، وَ تَلْقیحٌ لِلْعَقْلِ وَ إنْ کانَ نَزْرا

قَلیلا.(70)ترجمه :

فرمود: ملاقات و دیدار با دوستان و برادران -خوب -، موجب

صفای دل و نورانیّت آن می گردد و سبب شکوفائی عقل و درایت

خواهد گشت ، گرچه در مدّت زمانی کوتاه انجام پذیرد.

3 قالَ علیه السلام : إیّاکَ وَ مُصاحَبَهُ الشَّریرِ، فَإ نَّهُ کَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ،

یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ یَقْبَحُ اءثَرُهُ.(71)ترجمه :

فرمود: مواظب باش از مصاحبت و دوستی با افراد شرور، چون که او

همانند شمشیری زهرآلود، برّاق است که ظاهرش زیبا و اثراتش

زشت و خطرناک خواهد بود.

4 قالَ علیه السلام : کَیْفَ یُضَیَّعُ مَنِ اللّهُ کافِلُهُ، وَکَیْفَ یَنْجُو مَنِ اللّه

طالِبُهُ، وَ مَنِ انْقَطَعَ إلی غَیْرِاللّهِ وَ کَّلَهُ اللّهُ إلَیْهِ.(72)ترجمه :

فرمود: چگونه گمراه و درمانده خواهد شد کسی که خداوند

سَرپرست و متکفّل اوست .

چطور نجات می یابد کسی که خداوند طالبش می باشد.

هر که از خدا قطع امید کند و به غیر او پناهنده شود، خداوند او را به

همان شخص واگذار می کند.

5 قالَ علیه السلام : مَنْ لَمْ یَعْرِفِ الْمَوارِدَ اءعْیَتْهُ الْمَصادِرُ.(73)

ص:233

ترجمه :

فرمود: هرکس موقعیّت شناس نباشد جریانات ، او را می رباید و

هلاک خواهد شد.

6 قالَ علیه السلام : مَنْ عَتَبَ مِنْ غَیْرِارْتِیابٍ اءعْتَبَ مِنْ

غَیْرِاسْتِعْتابٍ.(74)

ترجمه :

فرمود: سرزنش کردن دیگران بدون علّت و دلیل سبب ناراحتی و

خشم خواهد گشت ، در حالی که رضایت آنان نیز کسب نخواهد کرد.

7 قالَ علیه السلام : أفْضَلُ الْعِبادَةِ الاْ خْلاصُ.(75)

ترجمه :

فرمود: با فضیلت ترین و ارزشمندترین عبادت ها آن است که خالص

و بدون ریا باشد.

8 قالَ علیه السلام : یَخْفی عَلَی النّاسِ وِلادَتُهُ، وَ یَغیبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ، وَ

تَحْرُمُ عَلَیْهِمْ تَسْمِیَتُهُ، وَ هُوَ سَمّیُ رَسُول اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ

کَنّیهِ.(76) ترجمه :

فرمود: زمان ولادت امام عصر علیه السلام بر مردم زمانش مخفی

است ، و شخصش از شناخت افراد غایب و پنهان است .

و حرام است که آن حضرت را نام ببرند؛ و او همنام و هم کنیه رسول

خدا صلی الله علیه و آله است .

9 قالَ علیه السلام : عِزُّالْمُوممِنِ غِناه عَنِ النّاسِ.(77)ترجمه :

فرمود: عزّت و شخصیّت موممن در بی نیازی و طمع نداشتن به مال و

زندگی دیگران است .

10 قالَ علیه السلام : مَنْ أصْغی إلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإ نْ کانَ النّاطِقُ

عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَ إنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إ

بلیسَ.(78)

ص:234

ترجمه :

فرمود: هرکس به شخصی سخنران علاقمند و متمایل باشد، بنده

اوست ، پس چنانچه سخنور برای خدا و از احکام و معارف خدا

سخن بگوید، بنده خداست ، و اگر از زبان شیطان و هوی و هوس و

مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.

11 قالَ علیه السلام : لا یَضُرُّکَ سَخَطُ مَنْ رِضاهُ الْجَوْرُ.(79)ترجمه :

فرمود: کسی که طالب رضایت خداوند متعال باشد، دشمنی

ستمگران ، او را زیان و ضرر نمی رساند.

12 قالَ علیه السلام : مَنْ خَطَبَ إلَیْکُمْ فَرَضیتُمْ دینَهُ وَ أمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ، إ

لاّ تَفْعَلُوهُ تَکْنُ فِتْنَةٌ فِی الاْ رْضِ وَ فَسادٌ کَبیرْ.(80)ترجمه :

فرمود: هر که به خواستگاری دختر شما آید و به تقوا و تدیّن و

امانتداری او مطمئن می باشید با او موافقت کنید وگرنه شما سبب

فتنه و فساد بزرگی در روی زمین خواهید شد.

13 قالَ علیه السلام : لَوْسَکَتَ الْجاهِلُ مَااخْتَلَفَ النّاسُ.(81)ترجمه :

فرمود: چنانچه افراد جاهل و بی تجربه ساکت باشند مردم دچار

اختلافات و تشنّجات نمی شوند.

14 قالَ علیه السلام : مَنِ اسْتَحْسَنَ قَبیحا کانَ شَریکا فیهِ.(82) ترجمه :

فرمود: هر که کار زشتی را تحسین و تاءیید کند، در عقاب آن شریک

می باشد.

15 قالَ علیه السلام : مَنِ انْقادَ إلَی الطُّمَاءنینَةِ قَبْلَ الْخِیَرَةِ فَقَدْ عَرَضَ

نَفْسَهُ لِلْهَلَکَةِ وَالْعاقِبَةِ الْمُغْضِبَةِ.(83)ترجمه : فرمود: هرکس بدون

تفّکر و اطمینان نسبت به جوانب )هر کاری ، فرمانی ، حرکتی و...(

مطیع و پذیرای آن شود، خود را در معرض سقوط قرار داده ؛ و نتیجه

ای جز خشم و عصبانیّت نخواهد گرفت .

16 قالَ علیه السلام : مَنِ اسْتَغْنی بِاللّهِ إفْتَقَرَالنّاسُ إلَیْهِ، وَمَنِ اتَّقَی اللّهَ

ص:235

اءحَبَّهُ النّاسُ وَ إنْ کَرِهُوا.(84)ترجمه : فرمود: هر که خود را به وسیله

خداوند بی نیاز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هر که تقوای الهی

را پیشه خود کند خواه ناخواه ، مورد محبّت مردم قرار می گیرد گرچه

مردم خودشان اهل تقوا نباشند.

17 قالَ علیه السلام : عَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلّی اللّه عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَلّیا

عَلَیْهِ السَّلامُ اءلْفَ کَلِمَةٍ، کُلُّ کَلِمَةٍ یَفْتَحُ اءلْفُ کَلِمَةٍ.(85)ترجمه :

فرمود: حضرت رسول صلی الله علیه و آله ، یک هزار کلمه به امام

علیّ علیه السلام تعلیم نمود که از هر کلمه ای هزار باب علم و مسأ له

فرعی باز می شود.

18 قالَ علیه السلام : نِعْمَةٌ لاتُشْکَرُ کَسِیَّئَةٍ لاتُغْفَرُ.(86)ترجمه : فرمود:

خدمت و نعمتی که مورد شکر و سپاس قرار نگیرد همانند خطائی

است که غیرقابل بخشش باشد.

19 قالَ علیه السلام : مَوْتُ الاْ نْسانِ بِالذُّنُوبِ اءکْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالاْ جَلِ، وَ

حَیاتُهُ بِالْبِرِّ اءکْثَرُ مِنْ حَیاتِهِ بِالْعُمْرِ.(87)ترجمه : فرمود: فرارسیدن

مرگ انسان ها، به جهت معصیت و گناه ، بیشتر است تا مرگ طبیعی و

عادی ، همچنین حیات و زندگی لذّت بخش به وسیله نیکی و إ

حسان به دیگران بیشتر و بهتر است از عمر بی نتیجه .

20 قالَ علیه السلام : لَنْ یَسْتَکْمِلَ الْعَبْدُ حَقیقَهَ الاْ یمانِ حَتّی یُومثِرَ دینَهُ

عَلی شَهْوَتِهِ، وَلَنْ یُهْلِکَ حَتّی یُومثِرَ شَهْوَتَهُ عَلی دینِهِ.(88)ترجمه :

فرمود: بنده ای حقیقت ایمان را نمی یابد مگر آن که دین و احکام

الهی را در همه جهات بر تمایلات و هواهای نفسانی خود مقدّم دارد.

و کسی هلاک و بدبخت نمی گردد مگر آن که هواها و خواسته های

نفسانی خود را بر احکام إلهی مقدّم نماید.

الَ علیه السلام : عَلَیْکُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ، فَإ نَّ طَلَبَهُ فَریضَةٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ

نافِلَةٌ، وَ هُوَ صِلَةُ بَیْنَ الاْ خْوانِ، وَ دَلیلٌ عَلَی الْمُرُوَّةِ، وَ تُحْفَةٌ فِی الْمَجالِسِ،

ص:236

وَ صاحِبٌ فِی السَّفَرِ، وَ اءُنْسٌ فِی الْغُرْبَةِ.(89)ترجمه : فرمود: بر شما

باد به تحصیل علم و معرفت ، چون فراگیری آن واجب و بحث

پیرامون آن مستحبّ و پرفائده است .

علم وسیله کمک به دوستان و برادران است ، دلیل و نشانه مروّت و

جوانمردی است ، هدیه و سرگرمی در مجالس است ، همدم و رفیق

انسان در مسافرت است ؛ و اءنیس و مونس انسان در تنهائی می

باشد.

22 قالَ علیه السلام : خَفْضُ الْجَناحِ زینَهُ الْعِلْمِ، وَ حُسْنُ الاْ دَبِ

زینَهُ الْعَقْلِ، وَبَسْطُ الْوَجْهِ زینَهُ الْحِلْمِ.(90)ترجمه : فرمود: تواضع و

فروتنی زینت بخش علم و دانش است ، اءدب داشتن و اخلاق نیک

زینت بخش عقل می باشد، خوش روئی با افراد زینت بخش حلم و

بردباری است .

23 قالَ علیه السلام : تَوَسَّدِ الصَّبْرَ، وَاعْتَنِقِ الْفَقْرَ، وَارْفَضِ الشَّهَواتِ، وَ

خالِفِ الْهَوی ، وَ اعْلَمْ أنَّکَ لَنْ تَخْلُو مِنْ عَیْنِ اللّهِ، فَانْظُرْ کَیْفَ

تَکُونُ.(91)ترجمه :

فرمود: در زندگی ، صبر را تکیه گاه خود، فقر و تنگ دستی را همنشین

خود قرار بده و با هواهای نفسانی مخالفت کن .

و بدان که هیچگاه از دیدگاه خداوند پنهان و مخفی نخواهی ماند،

پس مواظب باش که در چه حالتی خواهی بود.

24 قالَ علیه السلام : مَنْ اءتَمَّ رُکُوعَهُ لَمْ تُدْخِلْهُ وَحْشَةُ الْقَبْرِ.(92)

ترجمه :

فرمود: هرکس رکوع نمازش را به طور کامل و صحیح انجام دهد،

وحشت قبر بر او وارد نخواهد شد.

25 قالَ علیه السلام : الْخُشُوعُ زینَهُ الصَّلاةِ، وَ تَرْکُ مالایُعْنی

زینَهُ الْوَرَعِ. (93)

ص:237

ترجمه : فرمود: خشوع و خضوع زینت بخش نماز خواهد بود، ترک و

رها کردن آنچه )برای دین و دنیا و آخرت ( سودمند نباشد زینت

بخش ورع و تقوای انسان می باشد.

26 قالَ علیه السلام : الاْ مْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ خَلْقانِ مِنْ

خَلْقِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَمْن نَصَرَهُما اءعَزَّهُ اللّهُ، وَمَنْ خَذَلَهُما خَذَلَهُ اللّهُ عَزَّ وَ

جَلَّ.(94) ترجمه :

فرمود: امر به معروف و نهی از منکر دو مخلوق الهی است ، هر که آن

ها را یاری و اجراء کند مورد نصرت و رحمت خدا قرار می گیرد و هر

که آن ها را ترک و رها گرداند مورد خذلان و عِقاب قرار می گیرد.

27 قالَ علیه السلام : إنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَخْتارُ مِنْ مالِ الْمُوممِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ

اءنْفَسَهُ لِیَاءجُرَهُ عَلی ذلِکَ.(95)ترجمه : فرمود: همانا خداوند متعال

بهترین و عزیزترین ثروت و فرزند موممن را می گیرد )و هلاک و نابود

می گرداند(، چون دنیا و متعلّقات آن بی ارزش است تا در قیامت

پاداش عظیمی عطایش نماید.

28 قالَ له رجل : اءَوصِنی بَوَصِیَّةٍ جامِعَةٍ مُخْتَصَرَةٍ؟

فَقالَ علیه السلام : صُنْ نَفْسَکَ عَنْ عارِالْعاجِلَةِ وَ نار الْ آجِلَةِ.(96)

ترجمه :

شخصی به حضرت عرض کرد: مرا موعظه و نصیحتی کامل و مختصر

عطا فرما؟

امام علیه السلام فرمود: اعضاء و جوارح ظاهری و باطنی خود را از

ذلّت و ننگ سریع و زودرس ، همچنین از آتش و عذاب آخرت ، در

اءمان و محفوظ بدار.

29 قالَ علیه السلام : فَسادُالاْ خْلاقِ بِمُعاشَرَهِ السُّفَهاءِ، وَ صَلاحُ الاْ خلاقِ

بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ.(97)ترجمه : فرمود: معاشرت و همنشینی با بی

خردان و افراد لااُبالی سبب فساد و تباهی اخلاق خواهد شد؛ و

ص:238

معاشرت و رفاقت با خردمندان هوشیار، موجب رشد و کمال اخلاق

می باشد.

30 قالَ علیه السلام : الاْ دَبُ عِنْدَالنّاسِ النُّطْقُ بِالْمُسْتَحْسَناتِ لاغَیْرُ، وَ

هذا لایُعْتَدُّ بِهِ مالَمْ یُوصَلْ بِها إلی رِضَااللّهِ سُبْحانَهُ، وَالْجَنَّةِ، وَالاْ دَبُ هُوَ

اءدَبُ الشَّریعَةِ، فَتَاءدَّبُوا بِها تَکُونُوا اءُدَباءَ حَقّا.(98)ترجمه : فرمود:

مفهوم و معنای ادب از نظر مردم ، تنها خوب سخن گفتن است که

رکیک و سبک نباشد، ولیکن این نظریّه قابل توجّه نیست تا مادامی که

انسان را به خداوند متعال و بهشت نزدیک نگرداند.

بنابر این ادب یعنی رعایت احکام و مسائل دین ، پس با عمل کردن به

دستورات الهی و ائمّه اطهار علیهم السلام ، ادب خود را آشکار

سازید.

31 قالَ علیه السلام : ثَلاثُ خِصالٍ تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْ نْصافُ فِی

الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِی الشِّدِّةِ، وَ الاْ نْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلی قَلْبٍ

سَلیمٍ.(99) ترجمه : فرمود: سه خصلت جلب محبّت می کند:

انصاف در معاشرت با مردم ، همدردی در مشکلات آن ها، همراه و

همدم شدن با معنویات .

32 قالَ علیه السلام : التَّوْبَةُ عَلی اءرْبَع دَعائِم : نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ

بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ اءنْ لایَعُودَ.(100)ترجمه : فرمود:

شرایط پذیرش توبه چهار چیز است : پشیمانی قلبی ، استغفار با زبان

، جبران کردن گناه نسبت به همان گناه حقّاللّه و یا حقّالنّاس -، تصمیم

جدّی بر اینکه دیگر مرتکب آن گناه نشود.

33 قالَ علیه السلام : ثَلاثٌ مِنْ عَمَلِ الاْ بْرارِ: إقامَهُ الْفَرائِض ، وَاجْتِنابُ

الْمَحارِم ، واحْتِراسٌ مِنَ الْغَفْلَةِ فِی الدّین .(101)

ترجمه :

فرمود: سه چیز از کارهای نیکان است : انجام واجبات الهی ، ترک و

ص:239

دوری از گناهان ، مواظبت و رعایت مسائل و احکام دین .

34 قالَ علیه السلام : وَ حَقیقَةُ الاْ دَبِ: اجْتِماعُ خِصالِ الْخیْرِ، وَ تَجافی

خِصالِ الشَّرِ، وَ بِالاْ دَبِ یَبْلُغُ الرَّجُلُ الْمَکارِمَ الاْ خْلاقِ فِی الدُّنْیا وَ الاَّْخِرَةِ،

وَ یَصِلُ بِهِ الَی الْجَنَّةِ.(102)

ترجمه : فرمود: حقیقت ادب و تربیت عبارت است از: دارا بودن

خصلت های خوب ، خالی بودن از صفات زشت و ناپسند.

انسان به وسیله اءدب -در دنیا و آخرت -به کمالات اخلاقی می

رسد؛ و نیز با رعایت اءدب نیل به بهشت می یابد.

35 قالَ علیه السلام : إنَّ بَیْنَ جَبَلَیْ طُوسٍ قَبْضَةٌ قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ، مَنْ

دَخَلَها کانَ آمِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ النّار.(103)ترجمه : فرمود: همانا بین

دو سمت شهر طوس قطعه ای می باشد که از بهشت گرفته شده است

، هر که داخل آن شود و با معرفت زیارت کند -، روز قیامت از آتش در

اءمان خواهد بود.

36 قالَ علیه السلام : مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتی بِقُمْ، فَلَهُ الْجَنَّتهُ.(104) ترجمه :

فرمود: هرکس قبر عمّه ام حضرت معصومه سلام اللّه علیها را با علاقه

و معرفت در قم زیارت کند، أهل بهشت خواهد بود.

قالَ علیه السلام : مَنْ زارَ قَبْرَ اءخیهِ الْمُوممِنِ فَجَلَسَ عِنْدَ قَبْرِهِ وَاسْتَقْبَلَ

الْقِبْلَةَ وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی الْقَبْرِ وَقَرَءَ: «إ نّااءنْزَلْناهُ فی لَیْلَهِ الْقَدْرِ« سَبْعَ

مَرّاتٍ، اءمِنَ مِنَ الْفَزَعَ الاْ کْبَرِ.(105)ترجمه : فرمود: هرکس بر بالین قبر

موممنی حضور یابد و رو به قبله بنشیند و دست خود را روی قبر

بگذارد و هفت مرتبه سوره مبارکه »إ نّا اءنزلناه « را بخواند از شداید و

سختیهای صحرای محشر در اءمان قرار می گیرد.

38 قالَ علیه السلام : ثَلاثٌ یَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ: کَثْرَةُ الاْ سْتِغْفارِ،

وَ خَفْضِ الْجْانِبِ، وَ کَثْرَةِ الصَّدَقَةَ.(106)ترجمه : فرمود: سه چیز،

سبب رسیدن به رضوان خدای متعال می باشد:

ص:240

1 -نسبت به گناهان و خطاها، زیاد استغفار و اظهار ندامت کردن .

2 -اهل تواضع کردن و فروتن بودن .

3 -صدقه و کارهای خیر بسیار انجام دادن .

39 قالَ علیه السلام : الْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَالْمُعینُ لَهُ، وَالرّاضی بِهِ

شُرَکاءٌ.(107) ترجمه : فرمود: انجام دهنده ظلم ، کمک دهنده ظلم و

کسی که راضی به ظلم باشد، هر سه شریک خواهند بود.

40 قالَ علیه السلام : التَّواضُعُ زینَهُ الْحَسَبِ، وَالْفَصاحَةُ زینَهُ الْکَلامِ، وَ

الْعَدْلُ زینَهُ الاْ یمانِ، وَالسَّکینَةُ زینَهُ الْعِبادَةِ، وَالْحِفْظُ

زینُهُ الرِّوایَةِ.(108)ترجمه :

فرمود: تواضع و فروتنی زینت بخش حسب و شرف ، فصاحت زینت

بخش کلام ، عدالت زینت بخش ایمان و اعتقادات ، وقار و ادب

زینت بخش اعمال و عبادات ؛ و دقّت در ضبط و حفظ آن ، زینت

بخش نقل روایت و سخن می باشد.

توطئه دشمن دوست نما و جعل نامه

مرحوم راوندی و دیگر بزرگان حکایت کرده اند:

روزی از روزها معتصم عبّاسی تعدادی از اطرافیان و وزیران خود را

احضار کرد و در جمع آن ها اظهار داشت :

باید امروز شهادت و گواهی دهید که ابوجعفر، محمّد بن علیّ بن

موسی الرّضا امام جواد علیه السلام تصمیم شورش و قیام علیه

حکومت من را دارد؛ و در این رابطه باید نامه هائی با مهر و امضاء

تنظیم کنید.

پس از آن ، دستور داد تا حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام را احضار

نمایند، و چون حضرت وارد مجلس خلیفه گردید، معتصم آن

حضرت را مخاطب قرار داد و گفت : شنیده ام می خواهی بر علیه

ص:241

حکوت من قیام و شورش کنی ؟

امام علیه السلام فرمود: به خدا قسم ، چنین کاری نکرده ام و قصد آن

را هم نداشته ام .

معتصم گفت : خیر، بلکه فلانی و فلانی و فلانی بر این کار شاهد و

گواه هستند، و سپس آن افراد را در مجلس احضار کرد و آن ها -به

دروغ شهادت دادند و -گفتند: بلی ، صحیح است ، ای خلیفه ! ما

شهادت می دهیم که محمّد جواد علیه السلام تصمیم چنین کاری را

دارد و این هم تعدادی نامه است که از دست بعضی دوستانش گرفته

ایم .

در این هنگام حضرت دست های مبارک خود را به سوی آسمان بلند

نمود و اظهار داشت : خداوندا، اگر آن ها دروغ می گویند، هم اینک

هلاک و نابودشان گردان .

در همین حال تمام افراد متوجّه شدند که ناگهان دیوارها و سقف به

لرزه در آمد؛ و هرکس که از جای خود حرکت می کرد، بر زمین می

افتاد.

معتصم تا چنین حادثه خطرناکی را دید، گفت : یاابن رسول اللّه ! من

از آنچه انجام داده ام ، پشیمان هستم و توبه می کنم ، دعا کن خداوند

این خطر را از ما برطرف گرداند.

آن گاه امام علیه السلام اظهار نمود: خداوندا، این ساختمان و زمین را

بر آن ها ساکن و آرام گردان ، خدایا تو خود بهتر می دانی که آنان

دشمن تو و دشمن من می باشند.

پس ساختمان آرام گرفت و خطر برطرف شد.(24)

طرح دو مسئله عجیب و حیرت انگیز

بنابر آنچه که در تواریخ و روایات آمده است ، ظلم و جنایات خلفاء

ص:242

بنی العبّاس نسبت به اسلام و نیز اهل بیت عصمت و طهارت علیهم

السلام به مراتب بیشتر و خطرناکتر از ظلم و جنایات خلفاء بنی امیّه

بوده است .

بنی امیّه به زور سرنیزه و شمشیر حکومت غاصبانه خود را نگه می

داشتند و همگان متوجّه خطر آن ها بودند.

ولی بنی عبّاس با مکر و حیله و تزویر جلو می رفتند؛ و با پنبه سَر می

بریدند و همه افراد متوجّه خطر آن ها نمی شدند.

یکی از آن خلفاء، ماءمون عبّاسی بود، پس از آن که امام علیّ بن

موسی الرّضا علیهما السلام را مسموم و شهید کرد، به علل و دلایل

مختلف شیطانی دختر خود، امّ الفضل را به ازدواج فرزند آن حضرت

، امام محمّد جواد علیه السلام درآورد.

و از سوئی دیگر هر لحظه به شیوه های گوناگون سعی در خورد کردن

و تضعیف روحیّه آن امام مظلوم را داشت ؛ ولی قضیّه ، معکوس در

می آمد که تاریخ شاهد این مدّعی است ، و در ذیل به نمونه ای از آن

شیوه ها اشاره می شود:

روزی ماءمون عبّاسی عدّه ای از علماء و حکما و قضات را جهت

بحث با امام محمّد جواد علیه السلام -که در سنین 9 سالگی بود -به

دربار خود دعوت کرد، که از جمله دعوت شدگان یحیی بن اکثم بود،

که با توطئه ای از قبل تعیین شده خطاب به ماءمون کرد و گفت :

یا امیرالموممنین ! آیا اجازه می فرمائی از ابوجعفر، محمّد جواد سوالی را جویا شوم ؟

ماءمون گفت : از خود حضرت اجازه بگیر.

یحیی بن اکثم ، امام جواد علیه السلام را مخاطب قرار داد و عرضه

داشت : ای سرورم ! آیا اجازه می فرمائی که سومال کنم ؟

حضرت جواد علیه السلام فرمود: آنچه می خواهی سومال کن .

یحیی پرسید: نظر شما درباره شخصی که احرام حجّ بسته است و در

ص:243

حین احرام حیوانی را شکار کند، چیست ؟

حضرت فرمود: منظورت چیست ؟

آیا حیوان را در داخل حرم و یا بیرون از آن شکار کرده است ؟

آیا عالِم به مسئله بوده ، یا جاهل ؟

آیا از روی عمد و توجّه آن را شکار کرده ؟

آیا به تکلیف رسیده بوده یا نابالغ بوده است ؟

آیا دفعه اوّل شکار او بوده و یا آن که به طور مکرّر در حرم شکار انجام

داده است و آیا شکار پرنده بوده ، یا غیر پرنده ؟

آیا شکار از حیوانات کوچک بوده ، یا از حیوانات بزرگ ؟

آیا در شب شکار کرده است ، یا در روز؟

آیا در احرام عمره شکار کرده ، یا در احرام حَجّة الا سلام ؟

و آیا آن شخص از گناه خود پشیمان شده بود، یا خیر؟

با طرح چنین فرع هائی از مسائل ، یحیی بن اکثم متحیّر و سرافکنده

شد و عاجز و درمانده گشت ؛ و در میان تمام حضّار خجالت زده و

شرمسار گردید.

و چون جمعیّت مجلس را ترک کردند و خلوت شد، امام علیه السلام

به تقاضای ماءمون ، جواب تمام فروع آن مسائل را به طور کامل بیان

نمود.

سپس ماءمون خطاب به حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام کرد و گفت

: یاابن رسول اللّه ! اکنون شما سومالی را برای یحیی بن اکثم مطرح نما،

تا جواب آن را بگوید.

حضرت پس از اجازه از یحیی ، فرمود: بگو، جواب این مسئله چگونه

است :

شخصی در اوّل روز به زنی نگاه کرد؛ ولی نگاهش حرام بود.

و چون مقداری از روز گذشت ، آن زن بر این شخص حلال گشت .

وقتی ظهر شد زن حرام گردید؛ و نزدیک عصر نیز حلال شد.

ص:244

هنگامی که خورشید غروب کرد، زن دو مرتبه بر او حرام گشت .

همین که مقداری از شب گذشت حلال گردید.

و همچنین در نیمه شب آن زن بر او حرام گردید.

و در هنگام طلوع سپیده صبح نیز بر آن شخص حلال گشت ؟

یحیی گفت : سوگند به خدای یکتا، جواب و علّت آن را نمی دانم ، و

چنانچه صلاح می دانی ، خودتان بیان فرما؟

امام جواد علیه السلام فرمود: آن زن کنیز مردی بود، که نگاه کردن

دیگران به او حرام بود، چون مقداری از روز سپری شد، شخصی آن

کنیز را خریداری نمود و بر او حلال شد، هنگام ظهر کنیز را آزاد کرد و

بر او حرام گردید.

پس چون عصر فرا رسید آن کنیز را به ازدواج خود درآورد؛ و نیز بر او

حلال شد، هنگام غروب خورشید زن را ظهار کرد و از جهت زناشوئی

بر او حرام گشت .

پس از گذشت پاسی از شب با پرداخت کفّاره ظهار آن کنیز را مَحرم

خود ساخت ؛ و در نیمه شب او را طلاق رجعی داد و باز بر او حرام

گردید؛ و هنگام طلوع سپیده صبح نیز بدون جاری کردن صیغه عقد

به او رجوع کرد و حلال گردید.(25)

شیفته خوشگل ها نشد و در دام شیاطین نیفتاد

محمّد بن ریّان -که یکی از علاقه مندان به ائمّه اطهار علیهم السلام

است -حکایت کند:

ماءمون -خلیفه عبّاسی -در طیّ حکومت خویش ، نیرنگ و حیله

های بسیاری به کار گرفت تا شاید بتواند امام محمّد تقی علیه السلام

را در جامعه بدنام و تضعیف کند.

ولیکن او هرگز به هدف شوم خود دست نیافت ، به این جهت نیرنگ

و حیله ای دیگر در پیش گرفت .

ص:245

روزی به ماءمورین خود دستور داد تا امام جواد علیه السلام را احضار

نمایند؛ و از طرفی دیگر نیز دویست کنیز زیبا را دستور داد تا خود را

آرایش د کردند و به دست هر یک ظرفی از جواهرات داد، که هنگام

نشستن حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام در جایگاه مخصوص خود،

بیایند و حضرت را متوجّه خود سازند.

وقتی مجلس مهیّا شد و زن ها با آن شیوه و شکل خاصّ وارد شدند،

حضرت کوچک ترین توجّهی به آن ها نکرد.

چند روزی بعد از آن ، ماءمون شخصی به نام مخارق -که نوازنده و

خواننده و به عبارت دیگر دلقک بود و ریش بسیار بلندی داشت -را

به حضور خود فرا خواند.

هنگامی که مخارق نزد ماءمون قرار گرفت او را مخاطب قرار داد و

گفت : ای خلیفه ! هر مشکلی را که در رابطه با مسائل دنیوی داشته

باشی ، حلّ خواهم کرد.

و سپس آمد و در مقابل امام محمّد جواد علیه السلام نشست و ناگهان

نعره ای کشید، که تمام اهل منزل اطراف او جمع شدند و او مشغول

نوازندگی و ساز و آواز شد.

آن مجلس ساعتی به همین منوال سپری گشت ؛ و حضرت بدون کم

ترین توجّهی سر مبارک خویش را پائین انداخته بود و کوچک ترین

نگاه و اعتنائی به آن ها نمی کرد.

پس نگاهی غضبناک به آن دلقک نوازنده نمود و سپس با آوای بلند او

را مخاطب قرار داد و فرمود:

»اتّق اللّه یا ذالعثنون « از خدا بترس ؛ و تقوای الهی را رعایت نما.

ناگهان وسیله موسیقی که در دست مخارق بود از دستش بر زمین افتاد

و هر دو دستش نیز خشک شد؛ و دیگر قادر به حرکت دادن دست

هایش د نبود.

و با همین حالت شرمندگی از آن مجلس ، و از حضور افراد خارج

ص:246

گشت ؛ و به همین شکل -فلج و بیچاره -باقی ماند تا به هلاکت

رسید و از دنیا رفت .

و چون ماءمون علّت آن را از خود مخارق ، جویا شد، که چگونه به

چنین بلائی گرفتار شد؟

مخارق در جواب ماءمون گفت : آن هنگامی که ابوجعفر، محمّد جواد

علیه السلام فریادی بر من زد، ناگهان چنان لرزه ای بر اندام من افتاد که

دیگر چیزی نفهمیدم ؛ و در همان لحظه ، دست هایم از حرکت باز

ایستاد؛ و در چنین حالتی قرار گرفتم .(26)

سه نوع استدلال بر اثبات امامت در نوجوانی

مرحوم کلینی ، و عیّاشی و دیگر بزرگان آورده اند:

مدّتی پس از آن که حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیهما السلام به

شهادت رسید، شخصی به نام علیّ بن حسّان نزد امام محمّد جواد

علیه السلام حضور یافت و عرضه داشت :

یاابن رسول اللّه ! مردم نسبت به مقام و موقعیّت شما که در عُنفوان

جوانی امام و حجّت خدا بر آن ها می باشی ، مشکوک هستند و ایجاد

شبهه می کنند؟!

حضرت جوادالائمّه علیه السلام لب به سخن گشود و اظهار داشت :

چرا مردم چنین مطالبی را بر علیه من ایراد می کنند؟

و سپس افزود: خداوند متعال بر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و

آله این آیه شریفه قرآن را فرستاد: قل هذه سبیلی اءدعوا إلی اللّه علی

بصیرة اءنا و من اتّبعنی(27).یعنی ؛ بگو: ای پیامبر! این روش من

است که مردم را به سوی خدای یکتا دعوت می کنم با هر که از من

تبعیّت و پیروی کند.

بعد از آن ، امام جواد علیه السلام فرمود: به خدا قسم ، کسی غیر از

علیّ بن ابی طالب از پیغمبر خدا صلوات اللّه علیهما تبعیّت نکرد؛ و

ص:247

در آن زمان 9 سال داشت و من نیز اکنون 9 ساله هستم .(28)

همچنین مرحوم کلینی و برخی دیگر از بزرگان آورده اند:

شخصی خدمت امام محمّد جواد علیه السلام شرفیاب شد و اظهار

داشت : یاابن رسول اللّه ! عدّه ای از مردم نسبت به موقعیّت شما

ایجاد شبهه می کنند؟!

امام جواد علیه السلام در پاسخ چنین فرمود: خداوند متعال به

حضرت داوود علیه السلام وحی فرستاد که فرزندش ، سلیمان را

خلیفه و وصیّ خود قرار دهد، با این که سلیمان کودکی خردسال بود

و گوسفندچرانی می کرد.

و این موضوع را برخی از علماء و بزرگان بنی اسرائیل نپذیرفتند و در

اءذهان مردم شکّ و شُبهه ایجاد کردند.

به همین جهت ، خداوند سبحان به حضرت داوود علیه السلام وحی

فرستاد که عصا و چوب دستی اعتراض کنندگان و از سلیمان هم بگیر

و هر کدام را با علامتی مشخّص کن که از چه کسی است ؛ و سپس آن

ها را شبان گاه در جائی پنهان نما.

فردای آن روز به همراه صاحبان آن ها بروید و چوب دستی ها را

بردارید، با توجّه به این نکته ، که چوب دستی هرکس سبز شده باشد

همان شخص ، جانشین و خلیفه و حجّت بر حقّ خدا خواهد بود.

و همگی این پیشنهاد را پذیرفتند؛ و چون به مرحله اجراء در آوردند،

عصای سلیمان سبز و دارای برگ و ثمر شد.

پس از آن ، همه افراد قبول کردند و پذیرفتند که او حجّت و پیامبر خدا

می باشد.(29)

همچنین علیّ بن أسباط حکایت کند:

روزی به همراه حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام از

شهر کوفه خارج شدیم و حضرت سوار الاغ بود.

در مسیر راه به گلّه گوسفندی برخوردیم که گوسفندی از آن گلّه عقب

ص:248

مانده بود و سر و صدا می کرد.

امام علیه السلام توقّف نمود و سپس به من دستور داد که چوپان را

نزد حضرتش احضار نمایم ، پس من رفتم و چوپان را خبر دادم ؛ و او

نیز آمد.

هنگامی که چوپان نزد حضرت وارد شد، امام علیه السلام به او

فرمود: این گوسفند مادّه از تو گلایه و شکایت دارد؛ و مدّعی است که

تو تمام شیر آن را می دوشی ، به طوری که وقتی نزد صاحبش بازمی

گردد، شیری در پستانش نیست .

و می گوید: چنانچه از ظلمی که نسبت به آن انجام می دهی ، دست

برنداری و به خیانت خود ادامه بدهی ، از خدا می خواهم تا عمر تو

را کوتاه گرداند.

چوپان اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! من شهادت بر یگانگی

خداوند متعال و رسالت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله می دهم

؛ و این که تو وصیّ و جانشین او هستی .

و سپس افزود: خواهشمندم بفرما علم و معرفت نسبت به سخن این

برّه را از کجا و چگونه فرا گرفته ای ؟

حضرت فرمود: ما -اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام -

خزینه داران علوم و غیب ها و نیز حکمت های الهی هستیم ،

همچنین جانشینان پیامبران و وارثان آن ها می باشیم ؛ و خداوند

متعال ما را بر دیگر بندگانش گرامی و مورد توجّه خاصّ قرار داده

است ، او از فضل و کرمش همه علوم را به ما آموخته است .(30)

شفابخش و درمان امراض

حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام همانند دیگر ائمّه

اطهار و انبیاء عظام علیهم السلام در تمام علوم و کمالات نسبت به

دیگر انسان ها برتر و والاتر بود، همچنین آن حضرت در تشخیص

ص:249

مرض ها و چگونگی درمان آن ها به طور معجزه آسا و خارق العاده

عمل می نمود.

در این رابطه ، مرحوم راوندی و دیگر بزرگان به نقل از شخصی به نام

علیّ بن اءبی بکر حکایت کرده اند:

روزی به محضر مبارک امام محمّد جواد علیه السلام شرفیاب شدم و

اظهار داشتم : یاابن رسول اللّه ! کنیزی دارم که ناراحتی درد پا دارد،

خواهشمندم چنانچه ممکن است برای معالجه و درمان او مرا

راهنمائی بفرما؟

حضرت فرمود: او را نزد من بیاور، هنگامی که کنیز را خدمت آن

حضرت آوردم ، از او سومال نمود: ناراحتی تو چیست ؟

کنیز در پاسخ گفت : ران پایم به شدّت درد می کند به طوری که توان

حرکت ندارم .

بعد از آن امام علیه السلام از روی لباس های کنیز، دستی روی پای او

کشید و در همان لحظه ، کنیز گفت : درد پایم خوب شد و ناراحتی که

داشتم ، برطرف گردید و بعد از آن هم هیچ موقع احساس درد و

ناراحتی نکرده ام .(31)

همچنین مرحوم بحرانی و ابن شهرآشوب و دیگران به نقل از شخصی

به نام اءبوسلمه حکایت کنند:

مدّت زمانی بود که سخت ناشنوا شده بودم و هیچ صدائی را نمی

شنیدم تا آن که روزی خدمت حضرت ابوجعفر، امام جواد علیه

السلام شرف حضور یافتم .

همین که بر آن حضرت وارد شدم ، متوجّه شد که من ناشنوا هستم ،

به همین جهت با اشاره به من خطاب کرد و فرمود: نزدیک بیا، وقتی

نزدیک امام علیه السلام رفتم ، حضرت دست مبارک خویش را بر سر

و گوش من کشید؛ و فرمود: بشنو و خوب توجّه و دقّت کن .

اءبوسلمه افزود: سوگند به خداوند، بعد از آن تمام صداها و سخن ها

ص:250

را خوب می شنیدم و هیچ گونه ناراحتی و مشکلی نداشتم و حتّی

سخن ها و صداهای آهسته را که دیگران به سختی متوجّه می شدند،

من خیلی خوب و آسان می شنیدم و متوجّه می شدم .(32)

در یک شب اماکن متبرکه از شام تا مکه

علیّ بن خالد -که یکی از راویان حدیث و از شخصیّت های معروف

شهر بغداد است -حکایت کند:

شنیدم مردی از اهالی شهر شام به اتّهام آگاهی از علم غیب و غیب

گوئی زندانی شده است ، من به همین جهت وقت ملاقات با آن

زندانی را گرفتم ؛ و چون با او ملاقات کردم و جریان اتّهام و زندانی

شدنش را از خودش سومال کردم ، چنین اظهار داشت :

من در شهر شام سکونت دارم و در آن مکان معروف ،که سر مقدّس

امام حسین علیه السلام را دفن کرده اند، مرتّب عبادت می کردم و

دعا می خواندم .

در یکی از شب ها که مشغول عبادت و راز و نیاز بودم ، ناگاه شخصی

نزد من آمد و فرمود: برخیز و همراه من بیا.

و من نیز همراه وی حرکت کردم ، بعد از لحظه ای خود را در مسجد

کوفه دیدم ، پس با یکدیگر نماز خواندیم و زیارت کردیم و چون

برخاستیم و چند قدم حرکت نمودیم ، دیدم که در مسجدالنّبی صلی

الله علیه و آله کنار قبر مطهّر آن حضرت هستیم ، پس سلام کردیم و

زیارت خواندیم .

و چون نماز زیارت را به جا آوردیم ، قدمی برداشتیم که بیرون برویم ،

ناگهان متوجّه شدم که در مکّه معظّمه می باشیم .

پس اعمال و مناسک خانه خدا را نیز انجام دادیم ؛ و چون از اعمال و

زیارت کعبه الهی فارغ شدیم ، دوباره خود را به همراه آن شخص در

همان مکان معروف در شهر شام دیدم .

ص:251

چون یک سال از این قضیّه گذشت ، باز همان شخص ، نزد من آمد و

به همراه یکدیگر مسافرت به اماکن متبرّکه را به همان شکل طیّالا

رض انجام دادیم .

و هنگامی که او خواست از نزد من برود و جدا شود، پرسیدم : شما

کیستی ؟

و گفتم : تو را به حقّ آن کسی که چنین قدرت و توان را به شما عطا

نموده است ، قسم می دهم که مرا آگاه سازی ؟

آن شخص در جواب فرمود: من محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر

علیهم السلام هستم .

و چون این خبر در شام منتشر گردید؛ و نیز محمّد بن عبدالملک زیّات

این خبر را شنید، دستور داد تا مرا دست گیر کردند و دست و پایم را با

زنجیر بستند و سپس به عراق روانه ام ساختند؛ و اکنون این چنین در

زندان به سر می برم .

علیّ بن خالد گوید: با شنیدن این جریان عجیب و حیرت انگیز، نزد

حاکم زمان رفتم و پی گیر قضیّه آن مرد شامی شدم .

در جواب گفته شد: به او بگوئید: هر که او را از شهر شام به کوفه و

مدینه و مکّه برده است ، هم اینک آن شخص نیز بیاید و او را از زندان

نجات دهد.

من خیلی ناراحت و افسرده شدم از این که نتوانستم کار مثبتی انجام

دهم ، پس از گذشت چند روزی ، صبحگاهان سر و صدای بسیاری از

مردم و نگهبانان و ماءمورین بلند شد؛ و چون علّت آن را جویا شدم ؟

گفتند: آن مرد شامی که متّهم به غیب گوئی بود، شب گذشته مفقود

شده است و معلوم نیست به زمین فرو رفته ، یا به آسمان عروج پیدا

کرده است ؛ و هیچ اثری از او بر جای نمانده است .(33)

ص:252

دستور درمان آرامش زلزله

مرحوم شیخ صدوق رضوان اللّه تعالی علیه به طور مستند به نقل از

علیّ بن مهزیار اهوازی -که یکی از اصحاب و یاران باوفای امام

جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام می باشد -

حکایت نماید:

در یکی از روزها، نامه ای به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام

محمّد جواد علیه السلام بدین مضمون نوشتم :

یاابن رسول اللّه ! در شهر اهواز و حوالی آن ، زلزله بسیار رخ می دهد،

آیا اجازه می فرمائی که از این جا کوچ کنیم و در محلّی با أمن و امان

سکنی گزینیم ؟

و سپس نامه را برای حضرت ارسال کردم .

امام علیه السلام پس از گذشت چند روزی ، در جواب نامه چنین مرقوم فرمود:

در آن محلّ بمانید و از آن جا کوچ نکنید، بلکه روزهای چهارشنبه و

پنج شنبه و جمعه را روزه بگیرید.

و چون روز جمعه فرا رسد، غسل جمعه نمائید؛ و سپس لباس تمیز

بپوشید و تمام افراد در محلّی مناسب تجمّع کنید و در آن جا همه با

هم با خداوند متعال راز ونیاز و مناجات نمائید و از درگاه با عظمتش

بخواهید تا مشکل همگان را برطرف سازد.

علیّ بن مهزیار گوید: چون طبق دستور حضرت جوادالائمّه علیه

السلام ، همگی ما چنین کردیم ، زلزله آرامش پیدا کرد؛ و پس از آن ،

عموم اهالی اهواز به برکت راهنمائی آن حضرت از خطر زمین لرزه در

اءمان قرار گرفتند.(34)

آگاهی از اسرار زنان و کناره گیری

یکی از اصحاب حضرت جوادالائمّه علیه السلام ، به نام ابوهاشم ،

داوود بن قاسم جعفری حکایت کند:

ص:253

زمانی که امام محمّد جواد علیه السلام در شهر بغداد ساکن بود،

روزی به منزل ایشان وارد شدم و در مقابل حضرت نشستم ، لحظه ای

بعد از آن یاسر خادم آمد و حضرت به او خوش آمد گفت و او را در

کنار خویش نشانید.

بعد از آن یاسر خادم عرضه داشت : یاابن رسول اللّه ! بانو امّ جعفر از

شما اجازه می طلبد تا به حضور شما و همسرت ، امّ الفضل بیاید.

و حضرت اجازه فرمود، در این لحظه با خود گفتم : اکنون که وقت

ملاقات نیست ، برای چه امّ جعفر می خواهد به ملاقات حضرت جواد علیه السلام بیاید؟!

در همین افکار غوطه ور بودم و خواستم که از محضر حضرت خارج

شوم ، که ناگاه امام علیه السلام به من فرمود: ای ابوهاشم ! بنشین تا

قضیّه برایت روشن گردد و متوجّه شوی که امّ جعفر برای چه به

ملاقات ما می آید.

وقتی امّ جعفر نزد حضرت آمد، در کناری با هم خلوت کردند و من

متوجّه صحبت های آن ها نمی شدم ؛ تا آن که بعد از گذشت ساعتی ،

امّ جعفر اظهار داشت : ای سرورم ! من علاقه مند هستم شما را با

همسرت ، امّالفضل کنار هم ببینم .

حضرت فرمود: تو خود نزد او برو، من نیز خواهم آمد.

پس از لحظه ای که امّ جعفر رفت ، نیز حضرت وارد اندرون شد و

چون لحظاتی گذشت ، امام علیه السلام سریع مراجعت نمود و این

آیه شریفه قرآن را تلاوت نمود: فلمّا راءینه اءکبرنه (35).

یعنی ؛ چون زنان ، یوسف را مشاهده کردند، او را بزرگ و با عظمت

دانستند.

آن گاه به دنبال حضرت ، امّ جعفر نیز خارج گردید و گفت :

ای سرورم ! چرا جلوس نفرمودی ؟!

چه حادثه ای پیش آمد، که سریع بازگشتی ؟!

ص:254

امام علیه السلام در پاسخ فرمود: جریانی اتّفاق افتاد که صحیح نیست

من آن را برایت بیان کنم .

برگرد نزد امّالفضل و از خودش سومال کن ، او تو را در جریان قرار می

دهد که هنگام ورود من به اطاق چه حادثه ای رخ داد؛ و چون از

اسرار مخصوص د زنان است ، باید خودش مطرح نماید.

هنگامی که امّ جعفر نزد امّالفضل آمد و جویای وضعیّت شد،

امّالفضل در پاسخ گفت : من باید در حقّ پدرم نفرین کنم ، که مرا به

شخصی ساحر شوهر داده است .

امّ جعفر گوید: من امّالفضل را موعظه و ارشاد کردم و او را از چنین

افکار و سخنان بیهوده بر حذر داشتم ؛ و گفتم : حقیقت جریان را

برایم بازگو کن ، که واقعیّت اءمر چه بوده است ؟

امّالفضل گفت : هنگامی که ابوجعفر علیه السلام نزد من آمد، ناگهان

عادت زنانگی -حیض -بر من عارض شد؛ و در حال جمع و جور

کردن خود شدم که شوهرم خارج گشت .

امّ جعفر دو مرتبه نزد حضرت جواد علیه السلام آمد و گفت :

ای سرورم ! شما علم غیب می دانید؟

امام علیه السلام فرمود: خیر، امّ جعفر گفت : پس چگونه دریافتی که

او در چنین حالتی قرار گرفته ، که در آن لحظه کسی غیر از خداوند و

شخص د امّالفضل از این موضوع خبر نداشت ؟!

حضرت فرمود: علوم ما از سرچشمه علم بی منتهای خداوند متعال

می باشد؛ و اگر چیزی بدانیم از طرف خداوند می باشد.

امّ جعفر گفت : آیا بر شما وحی نازل می شود؟

حضرت فرمود: خیر، بلکه فضل و لطف خداوند متعال بیش از آنچه

تو فکر می کنی ، بر ما وارد می شود؛ و آنچه هم اینک مشاهده کردی ،

یکی از موارد جزئی و ناچیز است .(36)

ص:255

رنگ مو و چهره ، در رنگ های گوناگون

یکی از اصحاب حضرت جوادالائمّه علیه السلام ، به نام عسکر

حکایت کند:

روزی از روزها به محضر شریف امام محمّد جواد علیه السلام وارد

شدم ، حضرت در ایوانی -که مساحت آن جمعا پنج متر در پنج متر

بود -نشسته بود.

در مقابل حضرت ایستادم و مشغول تماشای چهره نورانی آن بزرگوار

شدم ؛ و با خود گفتم : سبحان اللّه ! چقدر چهره حضرت نمکین و

بدنش نورانی می باشد؟!

در همین فکر و اندیشه بودم ، که ناگهان دیدم جسم حضرت بسیار

بزرگ شد به طوری که تمام مساحت ایوان را فراگرفت .

سپس رنگ چهره حضرت سیاه و تاریک گردید؛ و بعد از گذشت

لحظه ای تبدیل به سپیدی شد که از برف سفیدتر بود.

و سپس بلافاصله همچون عقیق قرمز، سرخ و درخشان شد و بعد از

آن نیز به رنگ سبز همچون برگ درختان تازه در آمد.

در همین اءثناء که تعجّب و حیرت من بیشتر می شد، حال حضرت به

همان حالت اوّل بازگشت ؛ و من که با دیدن چنین صحنه ای مبهوت

و از خود بی اختیار شدم ، به طور مدهوش روی زمین افتادم .

ناگاه امام علیه السلام فریادی بر من زد و فرمود: ای عسکر! شما

درباره ما -اهل بیت عصمت و طهارت -شکّ می کنید؛ ولی ما شما

را ثابت و پایدار قرار می دهیم ، و دلهره پیدا می کنید و ما شما را

تقویت می نمائیم .

و سپس افزود: به خدا سوگند، کسی به حقیقت عظمت و معرفت ما

نمی رسد مگر آن که خداوند تبارک و تعالی بر او منّت گذارد و با

هدایت او، دوست واقعی ما قرار گیرد.

ص:256

در پایان ، عسکر گوید: با مشاهده چنین صحنه حیرت انگیز و گفتار

دلنشین حضرت ، آنچه در درون خود شکّ و تردید داشتم پاک شد و

به یقین کامل رسیدم .(37)

در خواب و بیداری نجات شخصی درمانده

یکی از اصحاب امام محمّد جواد علیه السلام ، به نام موسی بن قاسم

حکایت کند:

روزی در مکّه معظّمه با یکی از مخالفین آل رسول سلام اللّه علیهم ،

به نام اسماعیل پیرامون موقعیّت امام رضا علیه السلام در قبال

ماءمون نزاع داشتیم .

اسماعیل مدّعی بود که چرا امام رضا علیه السلام ماءمون عبّاسی را

هدایت نکرد؟

و من چون جواب مناسب و قانع کننده ای برای آن نداشتم ، سکوت

کردم .

تا آن که شب فرا رسید و در رختخواب خود خوابیدم ، در عالم خواب

، حضرت جوادالائمّه علیه السلام را رومیت و مشاهده کردم و جریان

منازعه خود با اسماعیل را مطرح نمودم .

حضرت در پاسخ فرمود: امام افرادی را همانند تو و دوستانت را

هدایت می نماید.

بعد از آن که از خواب بیدار شدم ، جواب حضرت را خوب به ذهن

سپردم ؛ و سپس جهت طواف کعبه الهی به سمت مسجدالحرام

حرکت کردم ، در بین راه اسماعیل مرا دید؛ و من سخن امام جواد

علیه السلام را برای او بازگو کردم و او دیگر حرفی نزد و خاموش شد.

چون مدّتی از این جریان گذشت ، جهت زیارت و ملاقات حضرت

جوادالا ئمّه علیه السلام راهی مدینه منوّره شدم .

هنگامی که به محضر مقدّس امام علیه السلام وارد شدم ، مشغول

ص:257

خواندن نماز بود، در گوشه ای نشستم ؛ زمانی که نماز حضرت پایان

یافت ، به من خطاب کرد و فرمود:

ای موسی ! چندی پیش در مکّه مکرّمه با اسماعیل -درباره پدرم -

پیرامون چه مسائلی بحث و منازعه داشتید؟

عرض کردم : ای سرورم ! شما خود در جریان امر هستی و می دانی .

حضرت فرمود: در خواب چه کسی را دیدی ؟ و چه شنیدی ؟

عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! شما را در خواب دیدم و چون

موضوع را با شما مطرح کردم ، فرمودی : امام افرادی چون تو و

دوستانت را هدایت می نماید -که ظالم و دشمن اهل بیت رسالت

نباشند -.

حضرت فرمود: آری چنین است ، من به خواب تو آمدم و این سخن

را گفتم ؛ و اکنون نیز همان مطلب را می گویم .

عرض کردم : ای مولا و سرورم ! همانا این بهترین روش برای خاموش

کردن مخالفین می باشد.(38)

آب برای میهمان و آگاهی از درون

علیّ بن محمّد هاشمی حکایت کند:

در آن شبی که حضرت ابوجعفر، امام محمّد تقی علیه السلام مراسم

عروسی داشت ، من مریض بودم ، در بستر بیماری افتاده و مقداری

دارو خورده بودم .

چون صبح گشت ، حالم بهتر شد و به دیدار و ملاقات آن حضرت

رفتم و اوّل کسی بودم که صبح عروسی او به دیدارش شرف حضور

یافتم ، مقداری که نشستم -در اثر ناراحتی که داشتم -تشنگی بر من

غلبه کرد؛ ولیکن از درخواست آب ، خجالت کشیدم .

امام جواد علیه السلام نگاهی بر چهره من نمود و آن گاه فرمود: گمان

می کنم که تشنه هستی ؟

ص:258

عرضه داشتم : بلی ، ای مولایم !پس حضرت به یکی از غلامان دستور داد تا مقداری آب بیاورد.

من با خود گفتم : ممکن است آب زهرآلود و مسموم باشد و غمگین

شدم .

وقتی غلام آب را آورد، حضرت تبسّمی نمود و آب را گرفت و

مقداری از آن را آشامید و باقی مانده آن را به من داد و آشامیدم ، پس

از گذشت لحظه ای ، دومرتبه تشنه شدم و از درخواست آب حیا

کردم .

امام علیه السلام این بار نیز، نگاهی بر من انداخت و دستور داد تا آب

بیاورند؛ و چون آب را آوردند، حضرت همانند قبل مقداری از آن را

تناول نمود تا شکّ من برطرف گردد و باقی مانده آن را نیز به من داد و

من نوشیدم .

در این لحظه و با خود گفتم : چه نشانه ای بهتر از این بر امامت

حضرت ، که بر اسرار درونی من واقف و آگاه است .

به محض این که چنین فکری در ذهنم خطور کرد، حضرت فرمود: به

خدا سوگند، ما -اهل بیت رسالت علیهم السلام -همان کسانی

هستیم که خداوند متعال در قرآن فرموده است : آیا مردمان گمان می

کنند که ما به اسرار و حقایق درون آنان بی اطلاع هستیم ؟!

سپس من از جای خود برخاستم و به دوستانم گفتم : سه علامت از

امامت را مشاهده کردم ، و آن گاه از مجلس خارج شدم .(39)

هدایت افراد و توصیه خوردن غذا در صحرا یامنزل

شخصی به نام محمّد بن ولید گوید:

من نسبت به امامت حضرت جواد علیه السلام در شکّ و شبهه بودم ،

تا آن که روزی به منزل آن حضرت آمدم و جمعیّتی انبوه نیز در آن جا

حضور داشتند.

من در گوشه ای نشستم تا زوال ظهر شد؛ پس نماز ظهر و عصر و نافله

ص:259

های آن ها را خواندم ، پس از سلام نماز متوجّه شدم که شخصی

پشت من حرکت می نماید، چون نگاه کردم ، حضرت ابوجعفر -امام

جواد علیه السلام -را دیدم .

لذا به احترام آن حضرت از جای برخاستم و سلام کردم و دست

مبارک آن بزرگوار را بوسیدم و روی پاهایش افتادم .

پس از آن ، حضرت نشست و فرمود: برای چه این جا آمده ای ؟

و بعد از آن اظهار داشت : تسلیم امر خداوند سبحان باش و ایمان

خود را تقویت کن .

عرض کردم : ای سرورم ! من تسلیم شدم .

حضرت اظهار نمود: وای بر تو، و سپس با حالت تبسّم تکرار فرمود:

تسلیم شو.

عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! تسلیم شدم ، و من شما را به عنوان

امام و خلیفه رسول اللّه علیهم السلام پذیرفتم و به یقین کامل رسیدم ؛

خداوند متعال آنچه از شکّ و تردید در قلبم بود، همه را نابود ساخت

و از جهت ایمان و عقیده تقویت شدم .

چون فردای آن روز فرا رسید، صبح زود به سمت منزل حضرت

حرکت کردم و تنها آرزویم این بود که بتوانم دومرتبه به حضور آن

بزرگوار شرفیاب شوم ؛ پس مدّتی جلوی منزل حضرت منتظر ماندم

تا جائی که گرسنه شدم .

ناگهان متوجّه شدم که شخصی چند نوع غذا آورد و به همراه او

شخصی دیگری با لگن و آفتابه آمد و آن ها را جلوی من نهادند و

گفتند: مولایت دستور داده است که اوّل دست هایت را بشوی و

سپس این غذا را تناول نما.

راوی گوید: همین که دست هایم را شستم و مشغول خوردن غذا

شدم ، متوجّه شدم که حضرت جواد علیه السلام به طرف من می

آمد، پس به احترام از جای برخاستم ، فرمود: بنشین ، و غذایت را

ص:260

تناول نما، لذا نشستم و چون غذا را خوردم و سیر گشتم ، حضرت به

غلام خود دستور داد تا باقی مانده غذاها را بردارد.

سپس آن امام همام ، حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام به صورت

نصیحت و موعظه ، مرا مخاطب قرار داد و فرمود:

ای محمّد! هرگاه در صحرا و بیابان هستی ، غذا را فقط از داخل ظرف

غذا و سفره بخور و آنچه که اطراف آن ریخته می شود رها کن ، گرچه

ران گوسفندی باشد.

ولی چنانچه در منزل خواستی غذا میل کنی ، سعی نما غذاهائی که

اطراف سفره و ظرف غذا ریخته می شود، جمع کن و بخور، که همانا

در آن رضایت و خوشنودی خداوند متعال می باشد؛ و نیز سبب

توسعه روزی می گردد؛ با توجّه بر این که در آن درمان و شفاء دردها

خواهد بود.

همچنین مجدّدا بعد از آن به من خطاب نمود و فرمود: اکنون آنچه می

خواهی سومال کن ؟

عرضه داشتم : ای مولای من ! نظر شما در رابطه با مِشک و عنبر

چیست ؟

حضرت در پاسخ فرمود: پدرم و سرورم ، حضرت ابوالحسن ، امام

رضا علیه السلام از آن استفاده می نمود؛ و چون فضل بن سهل به

موضوع اعتراض د کرد، به وی فرمود:

حضرت یوسف علیه السلام از تمام تجمّلات و زیورآلات دنیوی

استفاده می نمود؛ و از مقام والای نبوّت و معنویّت آن بزرگوار چیزی

کاسته نگردید.

همچنین حضرت سلیمان بن داوود علیهما السلام با آن تاج و تختی

که داشت و نیز دارای آن همه امکانات و تجمّلات پادشاهی ، پیامبر

الهی بود و با این که تمام حیوانات و جنّ و انس و دیگر موجودات و

امکانات در اختیارش بود و با این حال نقصی و ضربه ای بر نبوّتش

ص:261

وارد نیامد.

و در ادامه فرمایش خود افزود: خداوند متعال در آیات شریفه قرآن

حکیم خطاب به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است : قل

من حرّم زینة اللّه التی اءخرج لعباده و الطیّبات من الرزق قل هی

للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا ....(40)

یعنی ؛ ای پیامبر! -به مردمان -بگو: چه کسی زینت های الهی را

حرام گردانده است ، بگو ای محمّد!: چیزهای خوب را برای بندگان

موممن و مخلص د خود قرار داده است تا در زندگی دنیا از آن ها

استفاده نمایند و بهره مند شوند.(41)

مرگ ناگهانی و اهمیّت صلوات

مرحوم قطب الدّین راوندی رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از ابوهاشم

جعفری حکایت نماید:

روزی شخصی به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد

علیه السلام وارد شد و اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! پدرم سکته

کرده و مرده است و دارای اموال و جواهراتی بسیار می باشد، که من

از محلّ آن ها بی اطّلاع هستم .

و من دارای عائله ای بسیار سنگین هستم ، که از تاءمین زندگی آن ها

عاجز و ناتوان می باشم .

و سپس اظهار داشت : به هر حال من یکی از دوستان و علاقه مندان

به شما هستم ، تقاضامندم به فریاد من برسی و مرا از این مشکل

نجات دهی .

امام جواد علیه السلام در پاسخ به تقاضای او فرمود: پس از آن که نماز

عشای خود را خواندی ، بر محمّد و اهل بیتش علیهم السلام ،

صلوات بفرست .

پس از آن ، پدرت را در عالم خواب خواهی دید؛ و آن گاه تو را نسبت

ص:262

به محلّ ثروت و اموالش آگاه می نماید.

آن شخص به توصیه حضرت عمل کرد و چون پدر خود را در عالَم

خواب دید، به او گفت : پسرم ! من اموال خود را در فلان مکان و فلان

محلّ پنهان کرده ام ، آن ها را بردار و نزد فرزند رسول خدا، حضرت

ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام برسان .

هنگامی که آن شخص از خواب بیدار گشت ، صبحگاهان به طرف

محلّ مورد نظر حرکت کرد.

و چون به آن جا رسید، پس از اندکی جستجو اموال را پیدا نمود و آن

ها را برداشت و خدمت امام جواد علیه السلام آورد و جریان را برای

حضرت بازگو کرد.

و سپس گفت : شکر و سپاس خداوند متعال را، که شما آل محمّد

علیهم السلام را این چنین گرامی داشت ؛ و از شما را از بین خلایق

برگزید، تا مردم را از مشکلات و گرفتاری ها نجات بخشید.(42)

تعیین جانشین در دوّمین سفر به بغداد

مرحوم شیخ مفید، کلینی و دیگر بزرگان به نقل از اسماعیل بن مهران

روایت کرده اند:

پس از آن که حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام را در اوّلین مرتبه ،

توسّط حکومت معتصم عبّاسی به بغداد احضار کردند، من برای

حضرت احساس خطر کردم .

به همین جهت ، قبل از سفر، خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم :

یابن رسول اللّه ! در این مسافرت ، من برای شما احساس خطر می

کنم ، چنانچه خدای نخواسته آسیبی بر شما وارد شود، چه شخصی

بعد از شما عهده دار ولایت و امامت می باشد؟

همین که امام علیه السلام سخن مرا شنید، چهره و صورت نورانیش را

به سمت من برگردانید و سپس اظهار نمود: ای اسماعیل ! نگران

ص:263

مباش ، آنچه را که فکر می کنی ، امسال و در این سفر واقع نخواهد

شد.

اسماعیل گوید: حضرت پس از مدّتی ، صحیح و سالم از بغداد به

مدینه مراجعت کرد.

و چون مرحله ای دیگر، ماءمورین حکومتی خواستند آن حضرت را

به دستور معتصم عبّاسی به بغداد احضار کنند، من به حضور ایشان

رسیدم و گفتم :

یاابن رسول اللّه ! فدایت گردم ، شما از مدینه به بغداد می روی و من

برایتان احساس خطر می کنم ، بعد از شما چه کسی جانشین خواهد

بود؟

ناگاه متوجّه شدم که امام جواد علیه السلام گریه افتاد و قطرات اشک

بر گونه ها و محاسن شریفش جاری گشت .

و حضرت در همین حالت متوجّه من گردید و فرمود:

ای اسماعیل ! در این سفر، خطر متوجّه من خواهد شد؛ و بدان که

جانشین بعد از من فرزندم ، حضرت ابوالحسن ، امام علیّ هادی علیه

السلام می باشد.(43)

شکّ در نسب و مکیدن آب دهان حضرت

مرحوم کلینی رضوان اللّه تعالی علیه روایت کرده است :

علیّ بن جعفر سلام اللّه علیه در جمع عدّه ای نشسته بود و با یکی از

نوه های امام سجّاد علیه السلام صحبت می کرد.

وی در ضمن سخنان خود اظهار داشت : خداوند متعال حضرت

اءبوالحسن ، امام رضا صلوات اللّه علیه را یاری نمود؛ ولی برادران و

عموهایش بر او ظلم کردند.

یکی از افراد حاضر پرسید: مگر چه شده است ؟

و آیا آنان در حقّ او چه کرده اند؟

ص:264

در پاسخ گفت : روزی برادران و عموهایش در بین همدیگر اظهار

داشتند: ما در بین ائمّه و خلفاء علیهم السلام شخصی سیاه چهره

نداشته ایم .

و آنان با یک چنین سخنان ناشایستی ، نسبت به نَسَب حضرت جواد

علیه السلام تشکیک کردند.

ولی امام رضا علیه السلام فرمود: درباره او شکّ و تردید نداشته

باشید؛ همانا او فرزند و خلیفه پس از من می باشد.

خویشان حضرت گفتند: باید این امر ثابت شود، به همین جهت دسته

جمعی وارد باغی شدند؛ و امام رضا علیه السلام را لباس کشاورزی

پوشاندند و بیلی هم روی شانه اش نهادند.

و سپس حضرت جواد علیه السلام را -که کودکی خردسال بود -

آوردند و گفتند: این پسر را نزد پدرش ببرید.

عدّه ای از عموها و برادران که در آن جمع حاضر بودند، اظهار

داشتند: پدرش این جا حضور ندارد.

در آن جمع بعضی از نسب شناسان -که در جریان این موضوع نبودند

- نیز حضور داشتند، گفتند: پدر این فرزند آن کشاورز است ، که بیل

روی شانه اش می باشد؛ چون قدم های او با قدم های این پسر

مطابقت دارد.

وقتی محاسبه و بررسی کردند، درست در آمد و با این روش شکّ و

تردیدشان از بین رفت ؛ و این بزرگ ترین ظلم و جنایتی بود که در حقّ

آن امام مظلوم روا داشتند.

علیّ بن جعفر در ادامه ، گوید: پس از این جریان من بلند شدم و لب

های حضرت جواد علیه السلام را بوسیدم و آب دهان وی را مکیدم و

خوردم ؛ و سپس آن بزرگوار را مخاطب قرار دادم و اظهار داشتم :

یاابن رسول اللّه ! همانا تو امام و حجّت خدا هستی .

ناگاه امام رضا علیه السلام گریست و فرمود: آیا سخن پدرم را نشنیدید

ص:265

که از قول حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: پدرم فدای

فرزند بهترین کنیزان باد، فرزندی که دهانش خوش بو خواهد بود و در

رحمی پاک و پاکیزه پرورش می یابد.

خداوند لعنت کند آن هائی را که فتنه بر پا می کنند و می خواهند او را

متّهم نمایند.

پس از آن ، امام رضا علیه السلام فرمود: ای عمو! آیا چنین فرزندی از

غیر من خواهد بود؟!

و من اظهار داشتم : خیر، به راستی او فرزند شما و نیز خلیفه بر حقّ

شما خواهد بود.(44)

تاءثیر منّت و معرّفی شیعه

حضرت ابومحمّد، امام حسن عسکری علیه الصّلوة و السّلام حکایت

فرماید:

روزی شخصی به حضور امام محمّد بن علیّ الرّضا علیهما السلام

وارد شد، در حالی که بسیار خوشحال به نظر می رسید.

امام جواد علیه السلام علّت سرور و شادی او را سوال نمود؟

در جواب اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! از پدرت ، امام رضا علیه

السلام شنیدم ، که فرمود: شادی انسان آن روزی است که از اموال و

امکانات خود بر دیگر موممنین و خویشان صدقه ای داده و به آن ها

احسان کرده باشد.

امروز تعداد دَه خانوار از خانواده های فقیر و تهی دست به من

مراجعه کردند؛ و به هر یک از آن ها در حدّ توان خود کمک نمودم و

چون آن ها شاد گشتند، من هم خوشحال و مسرور می باشم .

امام محمّد جواد علیه السلام به او فرمود: به جانم سوگند، تو بهترین

کار نیک و احسان را انجام داده ای ؛ و باید هم این چنین شادمان و

مسرور باشی ، مشروط بر آن که اعمال نیک خود را ضایع و حبط

ص:266

نگردانی .

آن شخص سومال کرد: با این که من از شیعیان و دوستان واقعی شما

هستم ، چگونه ممکن است که اعمال و عبادات خود را ضایع گردانم

امام علیه السلام فرمود: مواظب گفتار و حرکات خود باش ، چون هم

اکنون اعمال و رفتار نیک خود را نسبت به آن برادرانت ضایع کرده و

از بین بردی .

آن شخص با حالت تعجّب پرسید: چگونه باطل شد، با این که من

کاری را انجام ندادم ؟!

حضرت فرمود: آیا این آیه قرآن را تلاوت کرده ای : یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا

لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الاْ ذی (45)یعنی ؛ ای کسانی که ایمان

آورده اید! صدقات و کارهای نیک خود را با منّت گذاری و آزار، باطل

و ضایع نگردانید.

آن شخص گفت : یاابن رسول اللّه ! من بر کسی منّت ننهاده ام ؛ بلکه

بدون هیچ منّت و آزاری به یکایک آنان کمک و انفاق کردم ؛ و هیچ

گونه توقّعی هم از آن ها نداشته ام !

امام جواد علیه السلام در پاسخ ، فرمود: خداوند متعال فرموده :

صدقات خود را به وسیله منّت و ایذاء باطل ننمائید؛ و نفرموده است

بر کسانی که صدقه می دهید، منّت ننهید؛ بلکه منظور هر نوع آزار و

اذیّتی است که در رابطه با آن کار نیک به نوعی واقع شود.

سپس امام جواد علیه السلام افزود: آیا منّت گذاری بر آن افرادی که

کمک کرده ای مهمّتر است ، یا ایجاد اذیّت و آزار نسبت به ملائکه

مقرّب الهی و ماءمورین ثبت اعمال و حفظ نفوس ؟!

آن شخص در پاسخ گفت : بلکه این مورد اءخیر مهمّتر و حسّاس تر؛ و

گناهش نیز افزون خواهد بود.

بعد از آن ، حضرت فرمود: تو با این طرز برخورد و سخنی که این جا

مطرح کردی ، هم موجب آزار من و هم سبب ایذاء ملائکه شدی و با

ص:267

این کار، صدقات و کارهای نیک خود را ضایع و باطل گرداندی ، چرا

باید چنین کنی ؟!

و چگونه چنین ادّعای مهمّی را کردی و گفتی : من از شیعیان خالص

هستم ؟!

آیا می دانی شیعیان خالص ما چه کسانی هستند؟

آن شخص پاسخ داد: خیر، نمی دانم .

امام علیه السلام فرمود: شیعیان خالص آن افرادی هستند که همانند

حِزقیل نبیّ، موممن باشد که او با آن شیوه مخصوص در مقابل

طاغوت و فرعون زمانش توریه کرد -؛ و نیز موممن آل فرعون ،

صاحب یسَّ که خداوند درباره او فرموده است : وَ جاءَ مِنْ اءقْصَی

الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعی " (46)

یعنی ؛ مردی از آن سوی مدینه با سعی و کوشش آمد.

همچنین سلمان ، ابوذرّ، مقداد و عمّار یاسر، این افراد از شیعیان

خالص ما هستند، آیا تو با این افراد یکسان و مساوی هستی ؟!

اکنون خودت قضاوت کن ، آیا با ادّعائی که کردی ، موجب اذیّت و

آزار ما و ملائکه الهی نشدی ؟!

آن شخص عرضه داشت : یاابن رسول اللّه ! من از گفتار خود پشیمان

شدم و توبه می کنم ، شما مرا عفو نموده و راهنمائی بفرما که چه

بگویم ؟

حضرت فرمود: بگو که من از دوستان و از علاقه مندان شما هستم و با

دشمنان شما دشمن خواهم بود؛ و با دوستان شما دوست می باشم .

آن شخص اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! من نیز همین را می گویم و

معتقد به آن هستم و از آنچه که قبلا گفتم ، توبه می کنم و عذرخواهی

می نمایم .

آن گاه در پایان ، امام جواد علیه السلام فرمود: هم اینک به نتیجه و

ثواب صدقات و دیگر کارهای نیک خویش خواهی رسید.(47)

ص:268

نگاهی به زندگی حضرت سکینه(س)

پدید آورنده : زهرا نسّاجی ، صفحه 116

سخن نخست

سَکینه، دختر امام حسین علیه السلام و مادرش رباب دختر امری

ءالقیس است. نامش را امینه، امنیه و آمنه ذکر کرده اند و لقب وی را

سکینه نهاده اند که به معنی وقار و سکون است.

سکینه همسر عبدالله اکبر، فرزند امام حسن و پسر عموی اوست که

در روز عاشورا همراه امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. از

زمان ولادت حضرت سکینه علیها السلام اطلاع دقیقی در دست

نیست؛ اما با توجه به فرمایش امام حسین علیه السلام خطاب به وی

که فرمود: «تو بهترین بانوانی!« در می یابیم که وی در کربلا بانویی

رشیده بوده و بین ده تا سیزده سال، سن داشته است.(1) آن حضرت

حدود هفتاد سال عمر کرد و در سال 117 ق. در مدینه و بنابر قولی در

راه حجّ عمره از دنیا رفت.(2)

خواهر سکینه، فاطمه و برادرانش امام زین العابدین، حضرت علی

اکبر و عبدالله (علی اصغر) علیهم السلام اند.

رباب کیست؟

رباب همسر گرانقدر امام حسین علیه السلام، مادر عبدالله و سکینه و

از زنان شایسته و نامدار تاریخ اسلام است. وی بانویی فاضله و

محدّثه بود که همراه امام حسین علیه السلام و فرزندانش در کربلا

ص:269

حضور داشت. وی شاهد شهادت همسر و طفل شیرخواره اش بوده

و رنج و مشقّات سفر کربلا را تحمّل نموده است. او وظیفه سنگین

خویش را آن طور که مورد رضایت خدا و فرزند پیامبر بود، انجام داد.

وی پس از آن به عنوان اسیر همراه دیگر زنان و دختران کاروان

حسینی به کوفه و شام برده شد و در نهایت، به مدینه آمد و در آنجا

اقامت گزید. رباب که از بهترین زنان عصر خویش بود، نزد امام حسین

علیه السلام منزلتی عظیم داشت و شدّت علاقه امام به وی، به قدری

بود که حضرت فرمود:

»من خانه ای را که سکینه و رباب در آن ساکنند، دوست دارم. علاقه

مند به ایشان هستم و مال خود را برایشان خرج می کنم.(«3)

در مقابل، رباب هم که افتخار همسری امام حسین علیه السلام را

داشت، این ارزش را حفظ نمود و بعد از واقعه عاشورا و شهادت

همسرش با اینکه خواستگاران فراوانی داشت همه را رد کرد و گفت:

»پس از فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم همسری بر نمی

گزینم.(«4)

او به تحقیق دریافته بود که هیچ کس نمی تواند همانند امام باشد و

درس هایی را که او از مکتب انسان ساز حسینی فرا گرفته بود، دوباره

برایش زمزمه کند.

رباب به امام حسین علیه السلام بسیار وفادار بود و در حمایت و

تبعیت از آن حضرت، زندگی کرد و پس از شهادت جانگدازش همراه

دخترش سکینه، خیمه عزا برپا نمود و به اقامه عزای آن امام همام

پرداخت. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

»هنگامی که امام حسین علیه السلام شهید شد، همسر آن حضرت،

رباب، برایش مجلس سوگواری برپا نمود و همراه زنان و

ص:270

خدمتگزارانش چنان گریه کرد که اشک چشمانش خشک گردید.(«5)

غم و اندوه فقدان امام سبب شده تا رباب یک سال پس از واقعه

عاشورا از دنیا برود.

علاّمه مامقانی، رباب را در زمره زنان راوی حدیث نام برده و می

نویسد:

»نسبت به روایت وی، نهایت اعتماد است.«

یکی از مورّخان معاصر می گوید: او یکی از شاعران عرب و از برترین

و برگزیده ترین زنان عصر خویش بود.(6)

رباب وقتی سر امام را در مجلس ابن زیاد مشاهده کرد، به شدّت

منقلب شد و بنابر درخواستش هنگامی که سر را به او دادند، در

آغوش گرفت و بوسید، از داغ امام گریست و اشعاری را زمزمه کرد که

ترجمه اش چنین است:

آه! حسین من که از دستم رفت و داغش تا ابد بر دلم ماند. در کربلا نیزه ها به او

هجوم آورده و تنش را به خاک و خون کشید. خداوند، جنایتکاران کربلا را

سیراب نگرداند!(7)

مرثیه دیگر رباب در غم از دست دادن همسرش این گونه است:

آنکه را که فروغ بخش عالَمی بود، به خاک و خون افکندند و تنِ بی سر او را دفن

کردند. خداوند، پاداش بسیار به تو عطا کند ای نواده رسول خدا! که با عزّت و

شرف، سالار شهیدان گشتی و از خسران دور بودی! تو برای من کوهی بلند

افراشتی که در پناهت آرام بودم و الطافت نسبت به ما قطع نمی شد. اکنون که تو

رفتی، پدر یتیمان چه کسی باشد؟ و دستگیر محرومان که خواهد بود...؟(8)

الربَاب ) رضوان الله علیها ( بنت امرئ القیس زوجة الإمام

الحسین (علیه السلام)

إسمها ونسبها :

ص:271

الرباب بنت امرئ القیس بن عدی بن أوس بن جابر بن کعب بن حلیم بن

خباب بن کلب الکلبیة .

وهی زوجة سید الشهداء الإمام الحسین (علیه السلام) .

أخبارها :

کانت الرباب من خیار النساء جمالاً وأدباً وعقلاً ، وأسلم أبوها فی خلافة

عُمَر ، وکان نصرانیاً من عرب الشام ، فَوَلاَّه عُمَر علی قومه من قضاعة .

وما أمسی حتی خطب إلیه الإمام علی (علیه السلام) ابنته ] ابنة امرئ

القیس [ الربَاب لابنه الحسین (علیه السلام) فزوَّجه إیاها .

فولدت الربَاب للحسین سُکینةَ (علیها السلام) عقیلة قریش ، وعبدَ الله

علیه السلام ( الذی قُتِل یوم الطف وأمُّه تنظر إلیه .

وأحبَّ الحسین (علیه السلام) زوجته الرباب حباً شدیداً ، وکان معجباً

بها ، وکان (علیه السلام) یقول فیها الشعر .

وما قاله فیها وفی ابنته سکینة :

لَعَمرِکَ إنَّنی لأُحِبُّ دَاراً تِحِلُّ بِها سُکینة والربَابُ

أُحبُّهُمَا وأبذل جُلَّ مَالِی وَلیس لِلائِمِی فیها عِتابُ

وَلَستُ لَهُم وإن عَتَبُوا مُطِیعاً حَیاتِی أو یُعَلِّینِی الترَابُ

ولما استُشهد الإمام الحسین (علیه السلام) فی أرض کربلاء حزن علیه

الربَاب حزناً شدیداً ، حتی أنها أقامت علی قبره سنة کاملة ثم انصرفت

وفی تذکرة الخواص : أنها أخذت الرأس الشریف ووضعته فی حجرها

وقَبَّلَتْهُ وقالت :

وَاحُسَیناً فَلا نسیتُ حُسیناً أَقْصَدَتْهُ أَسِنَّةُ الأعدَاءِ

غَادَرُوهُ بِکربلاءَ صَریعاً لا سَقَی اللهُ جَانِبَیْ کَربلاءِ

ص:272

وقالت فی رثاء الحسین (علیه السلام) أیضاً :

إنَّ الذی کَان نوراً یُستَضَاءُ بِهِ بِکَربلاءَ قتیلٌ غَیر مَدفونِ

سِبطَ النَّبی جزاکَ اللهُ صالحةً عَنَّا وجُنِّبتَ خُسرَانَ المَوازینِ

قَد کنتَ لِی جَبَلاً صعباً ألوذُ بِهِ وکنتَ تَصحبُنَا بالرَّحمِ والدِّینِ

مَن لِلیتَامَی وَمَن للسَّائلینَ یُغنِی ویُومی إِلیهِ کُلَّ مِسکینِ

واللهِ لا أبتغِی صِهراً بِصِهْرِکُمُ حتَّی أُغَیَّبُ بین الرَّملِ والطینِ

وکان قد خطبها بعد استشهاد الإمام الحسین (علیه السلام) خلق کثیر من الأشراف ، فقالت : ما کنت لأتخذ حَمْواً بعد رسول الله (صلی الله علیه وآله)، فو الله لا یومینی ورجلاً بعد الحسین (علیه السلام) سقفٌّ

أبداً .

وقال الشیخ المامقانی فی کتابه ) تنقیح المقال ( : یُعتَمَدُ علی روایتها

غایةُ الاعتماد

حضرت رباب مادر بزرگوار حضرت علی اصغر

مرحوم محدث قمی »رحمه الله علیه« می نویسد: ... مادرش رباب

دختر امرءالقیس بن عدی بوده که رئیس بکر بن وائل ونصرانی بوده

ودرزمان عمر )....( مسلمان شد وهنوز نمازی نخوانده بود که

عمر)....( ولایت ناحیه ای را به او داد وحضرت علی »علیه السلام«

دخترش رباب را برای حسین »علیه السلام« خواستگاری نمود و او

قبول کرد وعبد الله (علی اصغر) وسکینه از او متولد شد . هاشم کلبی

گوید: «وَ کانتِ الرُبابُ مِن خِیارِ النِساء واَفضَلَهُنَ « » ] حضرت [ رباب از

بهترین وفاضل ترین زنان بود « وامرءالقیس کلبی پدر ] حضرت [ رباب

از اشراف واز خانواده های بزرگ عرب بود که نزد امام منزلتی به سزا

ومکانتی لایق داشت.

قمقام زخار ج 2ص654 )

ابن اثیر نقل می کند: ] بعد از شهادت امام حسین علیه السلام

ص:273

حضرت [ رباب را همراه اسرا به شام بردند وچون به مدینه برگشت

عده ای از اشراف قریش از او خواستگاری کردند او قبول نکرد

وفرمود: « ما کُنتُ لاتَخَذُ حَموٌا بَعدَ رسُول اللهِ»ص«« » بعد از رسول خدا

صل الله علیه وآله وسلم پدرشوهری نگیرم « 000 رباب مدت

یکسال بر سر قبر امام حسین»علیه السلام« ماند پس از آن به مدینه

برگشت واز تاسف وغصه وفات نمود ) نفس المهموم ص 528 ، کامل ابن

اثیر ج4ص88 )

چون حضرت رباب به دیدن ارحام خود می رفت و حضرت سکینه

دخترش را به دنبال خود می برد سید الشهدا »علیه السلام« از مفارقت

این دو با نو دلتنگ می شد واین شعر را میفرمود:

کان َ اللیلَ مَو صُولُ بِلیلٍ اذا زارَت سَکینهُ والرُبابُ

گویا شب به شب متصل گردد ، زمانی که سکینه ورباب به دیدن کسی بروند

عبدالله، برادر سکینه

عبدالله فرزند دیگر رباب و برادر سکینه علیها السلام است. امام

وقتی یاران و افرادی از خانواده اش به شهادت رسیدند، تنها ماند و

دیگر امیدی به یاری کسی نداشت، بنابراین برای خداحافظی به

جانب خیمه ها آمد و اهل و عیالش را به صبر دعوت نمود و از آنها

خواست قضا و قدر الهی را بپذیرند و از اطاعت پروردگار دل خوش

باشند. وی سپس طفل شیرخواره اش را طلبید تا برای آخرین بار او را

ببیند. حضرت زینب علیها السلام عبدالله را نزد امام علیه السلام

آورد. آن حضرت فرزندش را به آغوش گرفت و گونه هایش را بوسید.

هنوز وداع امام به پایان نرسیده بود که ملعونی از لشکر دشمن، گلوی

عبدالله را نشانه گرفت و با تیر جفا پیکرش را به خون آغشته کرد. امام

که از جسارت دشمن و شهادت مظلومانه آن طفل دل آزرده شده بود،

مشتش را از خون گلوی او پر نمود و به طرف آسمان پاشید و فرمود:

ص:274

»خداوندا! این مصیبت بر من آسان است، چون که در معرض دید تو

است.(«9)

امام حسین علیه السلام برای دفن عبدالله قبری حفر کرد و تنِ غرقه به

خونش را به خاک سپرد. نگاه پرمهر و غمبار سکینه و مادرش در وداع

با قربانی شش ماهه، عظمت این مصیبت را دو چندان نمود.

امام زمان علیه السلام در »زیارت ناحیه مقدّسه« می فرماید:

سلام بر عبدالله شیرخوار که او را هدف تیر قرار دادند و در آغوش

پدر به قتلش رساندند. خدا لعنت کند حرملة بن کاهلی را که تیر به