سرگذشت آسمانی و زمینی شیطان

مشخصات کتاب

نام کتاب: سرگذشت آسمانی و زمینی شیطان

نام مؤلّف : محمد امینی گلستانی

ناشر : مؤلف

تعداد صفحات: 333 ص

تلفن مؤلف : همراه 09132793915

نوبت چاپ : اول

تاریخ چاپ : چاپ نشده

قطع : جیبی

تیراژ :...

چاپخانه : سپهر قم

ص :1

اشاره

سرگذشت آسمانی و زمینی شیطان

محمد امینی گلستانی

ص :2

شناسنامه

نام کتاب: سرگذشت آسمانی و زمینی شیطان

نام مؤلّف : محمد امینی گلستانی

ناشر : مؤلف

تلفن مؤلف : همراه 09132793915

نوبت چاپ : اول

تاریخ چاپ : چاپ نشده

قطع : جیبی

تیراژ :...

چاپخانه : سپهر قم

ص:3

فهرست موضوعات

محمد امینی گلستانی 1

شناسنامه 4

نام کتاب: سرگذشت آسمانی و زمینی شیطان 4

فهرست موضوعات 5

مختصری از زندگی نامه مؤلّف کتاب 12

تالیفات چاپ شده از مؤلّف. 17

کتاب های آماده چاپ و در دست تألیف 22

13 -متفّرقات مطالب گلچینی شده از کتاب های فراوان 25

پیشگفتار 26

سرگذشت شیطان در آسمان و زمین 28

سوال چرا خداوند بدیها را خلق کرده است ؟ 34

پاسخ: 34

آیا خلق این دنیا با این وصف، معقول است ؟ آیا لازم است 37

ص:4

علت تسلط شیطان بر انسان چیست ؟ 38

پاسخ: در جهان بینی اسلامی اساساً جهان و موجودات جهان به 39

میزان نفوذ شیطان در انسان 48

مطالبی در تفسیر آیات سوره های بقرة و آل عمران و اعراف و کهف 52

در باره آدم و شیطان 53

آیات سوره مبارکه بقرة 53

آدم در بهشت 54

نکته ها : 56

1 -چرا ابلیس مخالفت کرد ؟ 56

2 -آیا سجده برای خدا بود یا آدم ؟ 58

نکته ها : 63

1 -بهشت آدم کدام بهشت بود ؟ 63

2 -گناه آدم چه بود ؟ 65

3 -مقایسه معارف قرآن با تورات 68

ص:5

4 -مقصود از شیطان در قرآن چیست ؟ 73

آیات سوره مبارکه أعراف 77

نخستین قیاس ، قیاس شیطان بود 83

پاسخ یک سئوال 90

نخستین پایه گذار مکتب جبر شیطان بود ! 96

فلسفه آفرینش و مهلت دادن به شیطان 99

فرضیه تکامل انواع و آفرینش آدم 103

آفرینش انسان 107

نکته ها : 117

1 -تکبر و غرور سرچشمه بزرگترین بدبختیها است 117

2 -شیطان بر چه کسانی تسلط می یابد ؟ 121

3 -درهای جهنم ! 121

4 -گِلِ تیره و روح خدا . 123

5 -جانّ چیست ؟ 125

6 -قرآن و خلقت انسان . 128

دلائل طرفداران تکامل . 131

ص:6

پاسخهای طرفداران ثبوت انواع 132

فرضیه تکامل و مساله خداشناسی 135

قرآن و مساله تکامل 138

ابلیس فرشته بود ویا جن ؟ 143

آیه سوره کهف 143

نکته ها : 150

1 -آیا شیطان فرشته بود ؟ 150

آیات سوره انعام 153

وسوسه های شیطانی 154

در اینجا به چند نکته باید توجه کرد : 156

2 -گمراهان را نباید به معاونت دعوت کرد 160

پیشینه خلقت جن وشیطان: 162

پیشینه شیطان قبل ازتمرد وچگونگی راهیابی 164

او به محفل فرشتگان : 164

اولین مخالفت شیطان با خلقت آدم علیه السلام: 170

شیطان وقالب گلی آدم: 173

ص:7

شیطان سجده نمی کند: 175

چگونه شیطان داخل بهشت شد؟ 178

شیطان چگونه آدم وحوارافریب داد؟ 183

یک شبهه: 190

منبرشکسته و سوخته و به رو افتاده شیطان: 192

اشتباه شیطان: 193

سجده کردن برای خداست، 199

شیطان مزد عمل درخواست می کند: 204

دشمن آشکار و خطرناک 210

در خواست های آدم علیه السلام از خداوند 213

در مقابل درخواستهای شیطان : 213

مدت عبادت ابلیس 217

غرور فرصت طلایی توبه را از شیطان گرفت! 220

نابودی این همه عبادت با یک نافرمانی 223

داستان شیطان با یکی از پیروانش 225

چرا توبه شیطان قبول نشد؟! 227

ص:8

دعا برای عاقبت بخیری 228

ماجرای بَلْعم باعورا 231

شرح داستان 231

یاد کرد قرآن از بلعم بن باعورا 238

انحراف عابد بنی اسرائیل 241

نیازهای مادی شیطان : 245

شیطان در تأمین نظرات خود پای فشاری می کند: 248

شیطان کافر اول : 250

چرا شیطان خود را از رحمت الهی دور ساخت : 253

سبب مهلت دادن به شیطان چه بود؟! 260

چکیده مطالب و گفتار اینست که: 275

اولین نوحه ورقص شیطان: 277

شیطان در چند جا زوزه کشید .: 278

ازدواج شیطان : 283

نام فرزندان شیطان: 288

آدم فرزند شیطان خناس رامیخورد !! 296

ص:9

سوال: 299

پاسخ 299

فلسفه وجودی شیطان چیست ؟ 306

پنج چیزی که محتضر هنگام مرگ می بیند 308

دیدنی های در حال احتضار 312

فرشته ها 312

الف( فرشته مرگ 313

ب( فرشتگان ثبت اعمال 316

ج( فرشتگان موکّل رزق، آشامیدنی ها و نَفَس ها 318

د : پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیه السلام) 319

ه:بهشت و جهنم 323

شیطان 325

مال، فرزندان و اعمال 326

منابع و مدارک کتاب 330

ص:10

مختصری از زندگی نامه مؤلّف کتاب

نام: محمد

نام خانوادگی: امینی گلستانی

ش ش 15

فرزند: حاج سردار مرحوم

کشور: ایران

استان: اردبیل.

تخصّص : فلسفه و فقه و اصول، تفسیر، تبلیغ.

تألیفات (43).

تحصیلات (خارج فقه و اصول و فلسفه).

استادان معروف (21 نفر).

در سال 1329 شمسی از زادگاهم روستای گلستان در 30

ص:11

کیلومتری اردبیل به مدرسه علمیه ملا ابراهیم اردبیل وارد و پس از گذراندن دوره مقدماتی صرف و نحو و منطق از استاد سید مسلم خلخالی و شیخ سعید اصغری و غیرهما.

در سال 1331 به حوزه علمیه قم وارد شده و نزد اساتید آنجا (آقایان شیخ عبدالکریم ملائی و سید جواد خطیبی و میرزا احمد پایانی و مسلم ملکوتی و میرزا محسن دوزدوزانی و غیرهم) استفاده نمودم، و در نیمه دوم سال 1334 به نجف اشرف وارد شده و از اساتید آنجا (آیات عظام سید ابوالقاسم خویی و سید محسن حکیم و شیخ مجتبی لنکرانی و عارف بزرگ شیخ محمد علی سرابی و آقای تسوجی و سید اسداللّه مدنی آذرشهری و غیرهم دروس فقه و اصول و فلسفه و تفسیر و غیره)، استفاده نمودم. و در تاریخ 1340 از نجف اشرف مراجعت نموده و در شهر توریستی سرعین اردبیل با صبیه آیت اللّه حاج شیخ علی عرفانی از شاگردان علامه محمدحسین نائینی و هم دوره آیات عظام سید ابوالقاسم خوئی و سید محسن حکیم ازدواج کرده و به مدت یازده سال در آن شهر که

ص:12

آن وقت یک روستای کوچک بیش نبود اقامت نمودم. در طول این مدت مشغول کارهای تبلیغی و علمی و فرهنگی شده و بناهای مفید و مجلل از خود به یادگار گذاشتم. مانند:

1 - مسجد مجلل و بزرگ حضرت بقیة اللّه الأعظم امام زمان(عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) به مساحت 800 متر به اضافه کتابخانه و شبستان زنانه و سایر متعلقات و فضای باز مسجد 1400 متر.

2 - احداث چشمه های آب شرب چندین روستای اطراف سرعین.

4 - تأسیس صندوق های خیریه بنام حضرت باب الحوائج ابوالفضل (علیه السلام) که اول از 17 صندوق شروع و فعلاً بیشتر مناطق استان اردبیل را فراگرفته است.

در سال 1351 شمسی از سرعین به اردبیل مهاجرت نموده و مقیم گشتم و در خلال مدت 14 سال اقامت در اردبیل به کارهای روحانیت و تبلیغات اسلامی و 11 سال سرپرستی حجاج بیت اللّه الحرام را ادامه دادم.

ص:13

در سال 1357 شمسی از اردبیل به تهران مهاجرت کرده و در بحبوحه انقلاب اسلامی در نازی آباد ساکن شدم و پس از پیروزی انقلاب. در سال 1359 به اردبیل برگشته مشغول کارهای روحانیت خود شده و به تدریس و تفسیر قرآن مجید اشتغال داشتم. تا اینکه در سال 1365 دوباره به تهران برگشته و در خانه خیابان دانشگاه جنگ ساکن گشته و مشغول تبلیغ و تفسیر وکارهای مربوط به روحانیت شدم. تا این که در سال 1375 از تهران به قم هجرت نموده و در بلوارامین خانه پشت صدا و سیما ساکن شدم.

در سال 1375 شمسی در اردبیل زلزله ویرانگر به وقوع پیوست که در اثر آن تعداد یک صد و یازده روستا را از 25 درصد تا صد در صد ویران و گروه زیادی را به کام مرگ فرستاد.

در آن سال یک روز بعد از زلزله از خود را از قم همراه پسرم حسین به گلستان (زادگاهم) رساندم 77 نفر زن و مرد و کوچک و بزرگ، زیر آوار را با کمک مردم، بیرون می آوردند و به قریه نیار نزدیک اردبیل برده و غسل داده و کفن کرده می آوردند و

ص:14

من نماز میت خوانده دفن می کردیم و من در برف و کولاک و توی چادر اشعار (آغلار ساوالان) را سروده و نام از دست رفتگان را در شعر گنجانده و به یادگار گذاشتم.

در سال 1381 بنا به دعوت بزرگان سرعین جهت تبلیغ ماه مبارک رمضان، به آنجا رفته و با دیدن وضع مسجد امام زمان علیه السلام که در اثر زلزله مقاومت خود را از دست داده بود بازسازی و تقویت و توسعه داده و تعداد چهار باب مغازه برای هزینه مسجد، و ایجاد گنبد و مناره ها و کاشیکاری های آن را انجام دادم.

در این سفر باز به کارهای امور خیر شروع و ادامه دادم از جمله.

1 - مسجد مجلل باب الحوائج حضرت ابوالفضل علیه السلام به مساحت 1500 متر با متعلقات آن که در سال 1382 تا سال 1392 ادامه پیدا کرد، و الآن مورد استفاده مردم محل و ده ها هزار مسافر شهر توریستی می باشد و در نظر است که تأسیس حوزه علمیه و درمانگاه عمومی و 15 باب مغازه برای هزینه های مسجد را شروع نمایم انشاء اللّه.

ص:15

2 - در زادگاهم روستای گلستان، که در اثر زلزله دو مسجد آنجا خراب شده بود، مسجد امیرالمومنین علیه السلام را بنا و تأسیس نموده و به پایان رساندم.

3 -در سال1382 مسجد مجلل در روستای (جن قشلاقی) از دهستان های یورتچی اردبیل احداث و در سال 1384 تقریباً به اتمام رسید و مورد استفاده قرار گرفت.

4 -احداث غسال خانه های متعدد در روستاهای اطراف سرعین.

5 -با حصارکشی قبرستان سرعین که در وسط شهر، زیر پای حیوانات و مورد تجاوز ساکنین دور و بر قبرستان بود، محافظت نمودم.

در دوران سکونت جدید قم مشغول تألیفات متعدد گشته که تعدادی از آنها را از نظر خوانندگان عزیز می گذرانم.

تالیفات چاپ شده از مؤلّف.

ص:16

1 -سرچشمه حیات -وزیری یک جلد 402 صفحه.

در این کتاب مطالب ارزنده علمی و دینی و فلسفی و طبی، درباره آب و آفرینش مخلوقات از آن از نظر قرآن و روایات و کلمات بزرگان فن که مورد استقبال دانشمندان و محققان داخل و خارج کشور قرار گرفت که در مدت کوتاه 4 مرتبه چاپ شد و فعلاً کمیاب می باشد.

2 -سیمای جهان در عصر امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف در دوجلد ضخیم وزیری 1283 صفحه در باره کیفیت کشورداری و مدیریت آن حضرت کشوری به وسعت کره زمین را از نظر فرهنگی و قضائی واقتصادی و نظامی و اجتماعی و هزاران مطالب نو و متنوع در این مورد که امتیازش را به انتشارات مسجد مقدس جمکران، واگذار و آن را چاپ و نشر می کند.

3 -از مباهله تا عاشورا -در یک جلد وزیری 684 صفحه در باره مباهله رسول خدا 6 با نصارای نجران و سر انجام تسلیم آنها و مقایسه آن جریان باسرگذشت پنج تن آل عبا: و عدم تسلیم مسلمان نماهای دشت کربلا به امام حسین علیه السلام

ص:17

فرزند آن حضرت و شهید کردن آن امام را با مظلومیت تمام. این کتاب حاوی مطالب جالب و مفید فراوان می باشد.

4 -والدین دو فرشته جهان آفرینش -

در یک جلد وزیری در 320 صفحه در باره حقوق متقابل والدین و اولاد در برابر هم از نظر آیات و اخبار وگفتار بزرگان و مطالب فراوان در این مورد.

5 -آداب ازدواج و زندگی خانوادگی -وزیری 276 صفحه.

کتابیست تحقیقی و تحلیلی درباره ازدواج جوانان عزیز و راهنمائی آنها در انتخاب همسر و کیفیت زندگی مادام العمر، از منظر آیات و اخبار و... که در واقع مکمّل کتاب والدین دو فرشته جهان آفرینش می باشد.

6 -کتاب مهم اسلام فراتر از زمان -درباره پاسخ به کسانی است که ایراد نموده و اشکال می گیرند، دین اسلام چگونه می تواند تا دامنه قیامت، دنیای رو به ترقی روزانه را اداره نماید و اساساً رهبران این دین چه جایگاهی از علم و دانش داشتند که مدیریت جهان را تا آخر دنیا به دست گیرند. در این کتاب

ص:18

قسمت مهمی از پیشگوئیهای بزرگان اسلام آورده شده است (مانند فرمایش امیرمؤمنان علیه السلام به کمیل: یا کمیل بن زیاد هاهنا موضع قبرک ثمّ أشار بیده المبارکة یمیناً و شمالاً و قال ستبنی من هاهنا و هاهنا دور و قصور ما من بیت فی ذلک الزّمان الّا و فیه شیطاناً أریل.

کلمه أریل لغت انگلیسی است که به گیرنده و آنتن أریال گویند، حضرت 1400 سال پیش نه انگلیسی بود و نه از صنعت آنتن اثری این بیان را داشتند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سیأتی:

زمان علی أمّتی یُخربون قباب الأئمّة بالبنادیق به زودی می آید زمانی بر امت من، قبه (و گنبد)های قبرهای امامان را با بندق ها (یعنی با نارنجک یا بمب) ویران سازند!!. دقت بفرمائید این کلام در زمانی گفته شده است که نه امامی شهید شده و نه در جائی مدفون شده بود و نه از گنبد حرمها و اختراع بمب خبری بود که پس از قرنها در سامرا و قبلاً نیز در بقیع اتفاق افتاد یا روایت در مورد ازدواج همجنسها یتزوّج الرّجال بالرّجال و یتزوّج النساء بالنساء، و روایت لعن اللّه المتشبّهین من الرّجال

ص:19

بالنّساء و المتشبّهات من النّساء بالرّجال درباره تغییر جنسیت دهندگان و صدها امثال این روایتها، در 688 صفحه وزیری.

پیشگوئی های آیات و روایات، از بزرگان دین در باره پیشرفت علوم آیندگان و اوضاع حیرت انگیز جهان، این کتاب در نوع خود منحصر به فرد و حاوی مطالب نو آوری زیاد می باشد.

7 -آغلار ساولان -سبلان گریان یا سبلان می گرید: رقعی 50 صفحه. با زبان آذری در باره زلزله سال 1375 استان اردبیل و تخریب 111 بخش و روستا از 25 در صد تا صد در صد که یکی از آنها روستای گلستان زادگاه مؤلف و کشته شدن و زیر آوار ماندن 77 نفر ا ز نزدیکان نسبی و سببی او و بیان نام تک تک آنها.

8 -111 پرسش و پاسخ در بار امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف -رقعی در 295 صفحه سوال و جواب های متنوع در طول سال های تبلیغی مؤلف در شهر توریستی و ییلاقی سرعین اردبیل و بیان مطالب نو .

9 -فلسفه قیام و عدم قیام امامان -در 198 صفحه جیبی در باره

ص:20

این که چرا بعضی از آن بزرگواران قیام و اکثرشان قعود نمودند و اساسا قیامی از آنها وجود داشت یا برایشان تحمیل نمودند و مطالب متنوع و مفید دیگر.

10 -گلستان سخنوران شامل 110 مجلس سخنرانی مذهبیدر دو جلد وزیری 1511 صفحه چکیده ای از تبلیغات متنوع مؤلف.

11 -ولایت شرط قبولی اعمال در باره ولایت امیر مؤمنان و اولاد طاهرینش علیهم السلام و آیات و روایا مربوط به آن از سنّی و شیعه، درج گردیده.

کتاب های آماده چاپ و در دست تألیف

1 -آیا و چرا -درباره زیر سؤال بردن برادران اهل سنت و علمای آنان و آوردن دلایل فراوان از کتاب های معتبر خود آنان در بار ه امیرمؤمنان و فاطمه زهراء علیهماالسلام و به زیر سوال بردن آنها در عمل نکردن به این دلیلها و اسناد خودشان.

ص:21

2 -600 مجلس سخنرانی مذهبی از منبرهای 55 ساله مؤلّف و بیان مطالب متنوع دینی و اسناد و روایات فراوان در هر مقوله، که سخنرانان مذهبی و منبری های محترم را از مراجعه به کتاب های متفرقه و جمع آوری مطالب برای بیان در سخنرانی هایشان. بی نیاز می سازد در 12 جلد و در دست تنظیم و آماده سازیست و بخواست خدا، بتدریج به چاپ خواهد رسید.

3 -رحمت واسعه -در باره رحمت عالمگیر و فراگیر خدای متعال و آوردن آیات و روایات متنوع و جریان های توبه کنند گان و شمول غفران الهی در باره آنها . این کتاب امید دهنده گناهکاران و دور ساختن آنان از یأس و نومیدی و جذب دور شدگان از خدا را به سوی پروردگار بخشنده و مهربان.

4 -شب -کتابیست در باره برکات و فضایل و امتیازات شب و اینکه شب مردان خدا روز جهان افروز است و شب خود از مورد توجه بزرگان عالم و خلوتگه راز و نیاز آنان با معبودشان و مطالب فراوان در این موارد.

5 -عتابات قرآن -در باره این که چرا خداوند متعال بعضی از

ص:22

انبیاء علیهم السلام را، مورد عتاب قرار داده و آیا این عتاب ها با عصمت آنها منافات دارد؟ مانند (عفا اللّه عنک لم اذنت لهم) یا مسئله چیز دیگر است.

6 -خاطرات زندگی یا سرگذشت تلخ و شیرین من -این نوشته حاوی شرح حال دوران زندگی از بدو تولد تا امروز 1393/11/30 که به 400 صفحه رسیده است و هنوز هم خلاصه و امهات اوضاع و زوایای زندگی اش را می نویسند.

7 -دعای عرشیان برفرشیان -درباره استغفار فرشتگان و حاملان عرش خدا برای بنی آدم به استناد آیه 7 سوره غافر و سایر آیات، نزدیک به اتمام .

8 -نشانه هائی از او -کتابیست در باره آیات بیان کننده نشانه های خدا شناسی و روایات پیرامون آن.

9 -مرزهای زندگی -از دید آیات و روایات و سیره پیشوایان.

10 -مرزخوراکی ها و نوشیدنی ها -از منظر آیات و احادیث و پزشکی.

11 -نوادر -روایات و سرگذشت ها و نوادر جریان های

ص:23

گوناگون به صورت کشکول.

12 - شیطان: علت وجودی او و پرسش و پاسخهائی درباره وی.

13 -متفّرقات مطالب گلچینی شده از کتاب های فراوان گوناگون 3 جلد.

14 -160 مقالات و یاد داشتهای من در انترنت در دو جلد که در پایگاه اندیشوران حوزه (نور) پخش می گردد و ادامه دارد.

15 -شرح دعاهای روزانه ماه رمضان

16 -هیچکدام از مادران 14 معصوم، بیوه نبود.

این کتاب در اصل پاسخ به آنان که غیر از عایشه 17 یا 21 ساله هنگام ازدواج را 7 ساله قلمداد نموده و می گویند تنها عایشه زن باکره رسول خدا بود در حالی که زن اول آن حضرت (خدیجه کبری 25 ساله و باکره بود) و بیان مدارک قوی این گفتار.

17 -شرح دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان که از طرف حوزه قم هر روز در انترنت، پخش شد.

و چندین کتاب دیگر ناتمام و در دست تألیف و مقاله های زیاد.

ص:24

پیشگفتار

1 -در این کتاب در باره سرگذشت آسمانی و زمینی و علت به وجود آمدن شیطان و عبادت چندین هزارسال او در آسمانها و طرد شدن او از درگاه ربوبی با تکبر به سجده نکردن به آدم و اینکه چرا ما اولاد آدم علیه السلام در دست او اسیر گشته ایم و اندازه نفوذ او برنسل آدم و آیا او از ابتداء شر آفریده شده یا مسائل دیگر او را از آسمان هفتم بعد از هفتهزار سال عبادت به پائین کشید و بیچاره نمود و مسائل فراوان دیگر که مورد تحقیق و بر رسی قرار گرفته است.

2 -در این کتاب قسمتی از مطالب را از سایت های متفرق آورده ام که در آخر کتاب به منابع آنها اشاره کرده ام .

3 -از مطالعه کنندگان عزیز استدعا دارد مطالب این کتاب را با

ص:25

دقت مرور کنند چون با فشردگی آورده شده است تا عزیزان و بزرگواران، حوصله مطالعه آنرا داشته باشند.

4 -باید دانست که شیطان اسم عام ( اسم جنس ) است ، در حالی که ابلیس اسم خاص ( علم ) می باشد ، و به عبارت دیگر شیطان به هر موجود موذی و منحرف کننده و طاغی و سرکش ، خواه انسانی یا غیر انسانی می گویند ، و ابلیس نام آن شیطان است که آدم را فریب داد و اکنون هم با لشکر و جنود خود در کمین آدمیان است .

ص:26

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

الحمد للّه ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّدالانبیاء و المرسلین و خاتم النّبیّین ابی القاسم محمد صلی اللّه علیه وآله و سلّم و علی آله الطّیّبین الطاهرین،سیّما علی خاتم الاوصیاء بقیّة اللّه فی الارضین و حجّته علی عباده، روحی وأرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، واللّعنة الدّائمة الابدیّة علی أعدائهم أجمعین من الان الی قیام یوم الدّین.

بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

سرگذشت شیطان در آسمان و زمین

راجع به شیطان که نام اصلیش (حارث) و اسم مشهورش

ص:27

(ابلیس) و نام سر زبانهایش شیطان است.

طبق آیات قرآن کریم این موجود، وجود دارد و آفریده شده و هزاران سال در آسمانها با فرشتگان، زیست و زندگی و مشغول عبادت بود حتی در بعضی روایات دو رکعت نمازش چهار هزار سال، طول کشید چون او از آتش آفریده شده مانند آفریده شدگان خاکی مریض و خسته و خوابنده نیست.

داستان زندگی این موجود عجیب، زیاد و شگفت آور است که در خلال این نوشتار به قسمتی از آنها، اطلاع پیدا خواهید کرد.

در قرآن کریم در سوره های مختلف جریان تمرد و سر پیچی از اجرای دستور و فرمان خدای متعال: آیاتی نازل شده و اولاد حضرت آدم علیه السلام را آگاه ساخته و در نهایت دشمنی آشکار او را با بنی آدم، بیان نموده و پرهیز از شرور او را تأکید کرده است.

ص:28

اعراف : 27 یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اینکه او و همکارانش شما را می بینند از جایی که شما آنها را نمی بینید؛ (امّا بدانید) ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند!

و مشابه این آیه که در زیر عنوان ( دشمن آشکار و خطرناک) در آینده ص مطالعه خواهید نمود.

همیشه در دنیا دو نوع دعوت وجود دارد، از یک سو دعوت به خوبیها و صلاح توسط تمامی پیامبران، کتب آسمانی، عقل و فطرت آدمی و از طرف دیگر دعوت به شر و فساد توسط شیاطین و نفس اماره آدمی قرار دارند و هر دو جبهه انسان را به سوی خود می خوانند و انسان چون موجودی مختار است با اختیار خویش می تواند هر یک از این راهها را برگزیند.

اما یک سئوال اساسی وجود دارد و آن اینکه ما شناختی هر چند مختصر، از خدا داریم ولی شیطان کیست ؟ آیا واقعیت دارد یا

ص:29

یک موجود خیالی است و هر کس شیطان خود می باشد و به بیان خیلی ساده تر اصلا موجودی به این نوع در دنیا وجود دارد و اگر وجود دارد چرا از درگاه الهی رانده شد؟ قبل از رانده شدن کجا زندگی می کرد و چه مقامی داشت ؟

از قدیم الایام، افسانه شیطان ، همواره انسانها را در دنیایی از وحشت و ابهام فرو برده و هم چنان ادامه دارد.

می گویند: بچه های بازی گوش و نافرمان و زیرک شیطان اند، افراد منحرف را شیطان اغوا کرده ، هر کار بد فرجامی از وسوسه های شیطان است و در هر کار بدشگونی شیطان دست دارد.

می گویند: شیطان در همه جا هست ، اعوان و انصارش در همه جا وجود دارند، او با همه مردم کار دارد، در برابر همه قد علم می کند، هر انسانی را به بهانه ای فریب می دهد و دام های گوناگون در اختیار دارد.

شیطان در ذهن بچه ها عامل وحشت و ترس و وسیله ای برای رام کردن و ترسانیدن آنان است . قصه نویسان ، برای سرگرمی کودکان از شیطان یک موجود خیالی ساخته و از نخستین سال

ص:30

های زندگی ، یک شبح وحشتناک و یک قدرت اسرارآمیز در ذهنشان می آفرینند.

می گویند: برای بزرگ سالان ، شیطان عامل فریب و گناه است ، انسان را به معصیت وا می دارد، تمایلات نفسانی را بیدار می کند، موجب سقوط و لغزش انسان می شود، خواسته ها نامشروع را پدید می آورد، باعث تجاوز و تعدی می گردد، شهوات ویران گر را تحریک می کند، خشم و غضب را شعله ور می سازد، مصیبت و رنج می آفریند، آدمی را به تباهی و فساد می کشاند، لجاجت و خودسری را رونق می دهد.

و نیز: تمامی این صفات از شیطان و کار او است ، انسان از روی ندامت با فریادی بلند می گوید: نفرین بر شیطان ، لعنت خدا و ملائکه بر او باد، این شیوه از زمان حضرت آدم علیه السلام معمول بوده که شیطان را مسئول هر کاری و عصیانی می دانسته اند.

در تعریف او گفته اند: شیطان ، قدرتی است نابکار و بسیار بدکردار، نیرو و روحی است پلید و سرکش و طغیان گر؛

ص:31

حقیقت مطلب این است که شیطان ، اسم خاص نیست تا بر موجودی معین و مشخص دلالت کند و وجود مستقلی ندارد، اسمی است بی نشان ؛ مانند سیمرغ که وجود خارجی ندارد و هیچ نام و نشانی برای او نیست ، اغلب جاها که نام شیطان برده می شود مراد همان ابلیس است که از دستورهای خداوند سرپیچی و تکبر کرد.

شیطان و طرف دارانش در طول تاریخ در مقابل نیکان و نیک سیرتان قرار داشته اند و خواهند داشت

در تحقیق زیر سعی شده مطالبی از گوشه وکنار کتابها ومقالات جمع آوری شود تا آشنایی کلی با او داشته باشیم متاسفانه کمتر منبع مهمی را در مورد شیطان می یابیم تا در مورد او به درستی سخن بگوید و سخن قطعی وکاملی در مورد او بدهد ... به هر حال ماتمامی گفته ها را می آوریم هرچند از دید برخی اینها بیشتر به افسانه می ماند تا واقعیت ً!!!!

ص:32

تنها سخنی که میتوانم بگویم این است که ابلیس را باور کنید زیرا در قرآن از او نام برده شده و ماجرای سرکشی او برای عبرت همگان آورده شده ....پس خواهشمندم تمامی قسمتها را بخوانید خالی از لطف نیست ....متشکر.

لطفا قبل از ورود به مطالعه اصل کتاب سؤال و جواب های ذیل را بخاطر بسپارید.

سوال چرا خداوند بدیها را خلق کرده است ؟

اساسا چرا شیطان را که به بشر ضرر می رساند خلق و رها کرده تا برای انسان مشکلاتی به وجود آورد؟

پاسخ:

قبل از بیان جواب اشاره به یک مطلب مورد نیاز است و آن اینکه ما نباید در قضاوتهای خود خداوند را با بشر و هر موجود ضعیف دیگر قیاس کنیم و به او موقعیت یک مخلوق را بدهیم و بعد دیدگاههای خود را در مورد او تنظیم نمائیم. خدا، خدا

ص:33

است و قضاوت درباره او باید با نگاه به مقام الوهیت او باشد نه چیز دیگر و این قیاس پنهان در ضمیر ما انسانها، راهزن خطرناکی است که معارف ما را به غلط و انحراف سوق میدهد.

برای پاسخ به سؤال بایدبه نکات ذیل توجه شود:

1- شر و بدی، به معنای عدم خوبی و عدم وجود یک شیء یا عدم کمال آن است. و هرگز صورت وجودی ندارد. یعنی شر در خارج هرگز موجود نیست و اگر احیاناً به بعضی از موجودات شر می گوییم، به خاطر این است که این موجودات مبدأ عدم برای موجودات دیگر می شوند. مثلاً گرگ چون مبدأ فقدان و عدم حیات بره می شود، ما آن را بد و شر معرفی می کنیم.

2- چون شر، یک امر عدمی است، نمی تواند خالق و ایجاد کننده، داشته باشد. جنبه عدمی اشیاء خلق نمی خواهد، بلکه این جنبه وجودی آنان است که حاجتمند خالق است. این جنبه وجودی نبز جز خیر و خوبی، چیزی نیست. و احیاناً اگر چیزی را شر محاسبه می کنیم، این یک محاسبه نسبی است. مثلاً زهر مار،برای خود مار، عین حیات و بقاء است ولی برای موجودات

ص:34

دیگر و از جمله انسان، ممکن است شر و منشأ عدم حیات، واقع شود. پس این زهر مار، نسبت به ما شر و نسبت به خود مار، خیر و مایه حیات است.

3- ممکن است سؤال شود: چرا خداوند، جهان را بگونه ای نیافرید که این شر نسبی هم در کار نباشد؟ در جواب باید گفت:

بطور کلی پنج صورت در رابطه با خیر و شر قابل تصور است:

الف: همه عالم خیر باشد و هیچ شری در آن راه نداشته باشد.

مثل عالم فرشتگان که عالم تجرد از ماده است. ولی این برخلاف فرض ما است. زیرا فرض ما در این جهان مادی است که دارای نقص های زیادی است.

ب: همه عالم شر باشد و خیری در آن راه نداشته باشد. (که این امکان ندارد چون شر مطلق برابر با عدم است و عدم نمی تواند موجود باشد).

ج: عالمی باشد که شر آن، بیشتر از خیر آن باشد. یعنی شر زیاد و خیر کم داشته باشد که این عالم نیز حکیمانه نیست و هدفی بر آن مترتب نخواهد بود.

ص:35

د: خیر و شر آن مساوی باشند. این صورت هم ،معقول و حکمیانه و دارای غایت عاقلانه نیست.

ه: عالمی باشد که خیر آن زیاد و شر آن کم باشد.مانند عالم طبیعت که به ناچار موجب تزاحم اسباب و علل مادی با هم دیگر و در نتیجه پدید آمدن ضایعات و پایمال شدن جزئی کمالات و موجودات است.

آیا خلق این دنیا با این وصف، معقول است ؟ آیا لازم است خداوند به خاطر نبودن شر کم از خیر بسیار چشم پوشی کند؟ یا به خاطر خیر بسیار، باید شر کم را هم متقبل شود؟ قهراً اگر خداوند به خاطر شر کم، خیر زیاد را خلق نکند، این معادله با فرض ج هم طراز می شود و غیر معقول می شود. چون چشم پوشی از خیر بسیار، برابر با شر بسیار است و چشم پوشی از شر کم، برابر با خیر قلیل و کم است و گفتیم معقول و حکیمانه نیست که شر کثیر و خیر قلیل را بپذیریم. پس عالمی که دارای خیر کثیر و شر قلیل باشد، معقول و پذیرفتنی خواهد بود.

4- حکایت شیطان هم در همین جهت قابل تفسیر است. البته

ص:36

شیطان از آن جهت که موجود است، خیر است. ولی از آن جهت که مبدأ گمراهی می شود، شر است. ولی خیر وجود او، بیشتر از شر وجود او خواهد بود. امتحان انسانها و تقویت آنان و پدید آوردن دید و تجربه و مقاومت در انسانها از برکت وجود شیطان است. می گویند: اگر میکروب نبود،بلندی قد هیچ انسانی به 80 سانتی متر نمی رسید. این به برکت وجود میکروب است که بدن را مجبور به انفعال و فعالیت کرده و موجبات رشد و تکامل آن را فراهم می آورد که انسانها بالنده و نیرومند می شوند. در ابعاد روحی هم کار شیطان این گونه است.

5- بعضی از افعال و بدیها ناشی از خود ما و از انتخاب و اختیار ما ریشه می گیرد در این جا مقصر ما هستیم که با دستان خود نعمتهای خداوندی را به بدی تبدیل می کنیم. و این بخش قابل توجهی از مشکلات بشر را تشکیل می دهد.

علت تسلط شیطان بر انسان چیست ؟

بسیاری می پرسند: با این که خداوند می دانست او سرچشمه

ص:37

همه وسوسه ها و گمراهی ها و فریب کاری ها می شود و همه بدبختی های انسان از او خواهد بود، آن هم موجودی هوشیار، زرنگ ، کینه توز، پرفریب و مصمم . چرا او را آفرید؟ اگر خدا انسان را برای تکامل و رسیدن به سعادت ، از طریق بندگی خود آفریده ، وجود شیطان که یک موجود ویران گر و ضد تکامل است چه دلیلی می تواند داشته باشد؟

پاسخ: در جهان بینی اسلامی اساساً جهان و موجودات جهان به دو دسته خیر و شر تقسیم نمی گردد؛ در جهان، آفریده ای که نبایست آفریده شده باشد و یا بد آفریده شده باشد وجود ندارد، همه چیز زیبا و به جا آفریده شده و همه چیز مخلوق ذات احدیّت است. شیطان از نظر قرآن مصداق: «اَلَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ (سوره سجده(32): آیه 2 .7)

و همچنین مصداق: رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی است . (سوره طه(20): آیه 3 .50) آن کسی که هر چه آفرید نیکویش آفرید.

وجود شیطان و شیطنت و اضلال او خود مبنی بر حکمت و

ص:38

مصلحتی است، و به موجب همان حکمت و مصلحت، شیطان شرّ نسبی است نه شرّ حقیقی و مطلق.

مرحوم علامه طباطبایی قدس سره درباره علت خلقت شیطان می فرمایند:

1 -باید دانست تمامی اشیایی که متعلق خلق و ایجاد قرار گرفته و یا ممکن است قرار بگیرد، وجود نفسی شان (وجود شان بدون این که اضافه به چیزی شود) خیر است. به طوری که اگر به فرض محال، فرض کنیم شری از شرور، متعلق خلقت و ایجاد قرار گرفته و موجود شود پس از موجود شدنش حالش حال سایر موجودات خواهد بود، یعنی دیگر اثری از شر و قبح در آن نخواهد بود، مگر این که وجودش اضافه و ارتباط به چیز دیگری داشته باشد، و در اثر این ارتباط ، نظامی از نظامی های عادلانه عالم وجود را فاسد و مختل سازد، و یا باعث شود عده ای دیگر از موجودات از خیر و سعادت خود محروم شوند، اینجاست که شرهایی در عالم پدید می آید. و این که در بالا گفتیم: «بدون این که وجودشان اضافه به چیزی شود»

ص:39

مقصودمان همین معنا بود. بنابراین اگر موجودی از قبیل مار و عقرب دیدیم که از نظر اضافه ای که به ما دارند مضر به حال ما است باید بدانیم که به طور مسلّم منافعی دارد که از ضررش بیشتر است و گرنه حکمت الهی اقتضای وجود آن را نمی کرد و در این صورت وجود چنین موجودی هم خیر خواهد بود. این آن معنایی است که آیه شریفه «اَلَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ (سوره سجده(32): آیه 4 .7) خدائی که همه چیزرا زیبا آفریده.

و آیه «تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (سوره اعراف(7): آیه 5 .54) بسیار پر خیر است خداوندی که بر عالمیان یگانه پروردگار است.

و آیه «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ (سوره اسراء (17): آیه 6 .44) و هیچ چیز نیست مگر این که تسبیح گوی حمد خدا است، ولیکن شما تسبیح آن ها را نمی فهمید.نیز به آن اشاره دارد.

2 -عالم خلقت با همه وسعتی که در آن است تمامی اجزایش به یکدیگر مربوط و مانند یک زنجیر، اول و آخرش به یکدیگر متصل می باشد، به طوری که ایجاد جزئی از آن مستلزم ایجاد و

ص:40

ساخت همه آن است )مانند ساخت ساعت(، و اصلاح جزئی از اجزای آن به اصلاح همه آن مربوط است، همچنان که فرمود: وَ «ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ (سوره قمر(54): آیه 7 .50)

و نیست امر ما مگر مانند یک چشم بهم زدن.

و این ارتباط لازمه اش این نیست که جمیع موجودات مثل هم و ربط شان به یکدیگر ربط تساوی و تماثل باشد، زیرا اگر همه اجزای عالم مثل هم بودند عالمی به وجود نمی آمد بلکه تنها یک موجود تحقق می یافت، و لذا حکمت الهی اقتضا دارد که این موجودات از نظر کمال و نقص، و مراتب وجود و فقدان آن، و قابلیت رسیدن به آن مراتب و محرومیت از آن مختلف باشند. آری، اگر در عالم، شر، فساد، تعب، فقدان، نقص، ضعف و امثال آن نبود به طور مسلّم خیر، صحت، راحت، کمال و قوت نیز مصداقی یافت نمی شد، و عقل ما پی به معانی آن نمی برد؛ چون به طور کلی عقل هر معنایی را از مصادیق خارجی آن انتزاع می کند. اگر در عالم، مصداقی از شقاوت، معصیت، قبح، ذم و عقاب و امثال آن نبود، سعادت، اطاعت، حسن، مدح و

ص:41

ثوابی هم تحقق نمی یافت، و همچنین اگر دنیایی نبود آخرتی هم وجود نداشت، اگر معصیتی نبود یعنی نافرمانی امر مولی به هیچ وجه ممکن نبود، قهراً انجام خواسته مولی امری ضروری و اجباری می شد، و اگر انجام دادن فعلی ضروری و غیر قابل ترک باشد، دیگر امر مولوی معنا ندارد، و خواستن مولی چنین فعلی را تحصیل حاصل است. و وقتی امر مولوی معنا نداشت اطاعت هم مصداق نخواهد داشت، و وقتی اطاعت و معصیتی نبود مدح و ذم، ثواب و عقاب، وعد و وعید و انذار و بشارتی هم نخواهد بود، و وقتی اینگونه امور نبود دیگر شریعت و دعوتی هم نخواهد بود، و وقتی دینی در کار نبود نبوت و رسالتی هم نخواهد بود، و وقتی نبوت و رسالتی نباشد قهراً اجتماع و مدنیتی هم نخواهد بود، اجتماع هم که نباشد انسانیتی نیست و بر همین قیاس، فرض نبود یک چیز، مستلزم فرض نبودن جمیع اجزای عالم است. خدا شیطان را مخاطب ساخته به وی فرمان می دهد که: «هر که را از فرزندان آدم می توانی بلغزان، با سواره نظام و پیاده نظامت بر آنان بتاز، در ثروت و

ص:42

فرزند شریکشان شو و نویدشان ده؛ و شیطان جز دروغ و فریب نویدشان نمی دهد». این معنا که معلوم شد اینک می گوییم اگر شیطانی نبود نظام عالم انسانی هم نبود. وجود شیطانی که انسان را به شر و معصیت دعوت کند از ارکان نظام عالم بشریت است، و او نسبت به صراط مستقیم، به منزله کناره و لبه جاده است؛ و معلوم است که تا دو طرفی برای جاده نباشد متن جاده هم فرض نمی شود. اینجاست که اگر دقت شود معنای آیه «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ و آیه قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ (سوره اعراف(7): آیه 8 .16)اعراف : 16 گفت:

«اکنون که مرا گمراه ساختی، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین می کنم!

اعراف : 17 سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان می روم؛ و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت!»

حجر : 39 گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختی، من (نعمتهای مادّی را) در زمین در نظر آنها زینت می دهم، و

ص:43

همگی را گمراه خواهم ساخت،

حجر : 40 مگر بندگان مخلصت را.»

حجر : 41 فرمود: «این راه مستقیمی است که بر عهده من است (و سنّت همیشگیم)...

إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ

إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ (سوره حجر(49): آیه 9 .42)

حجر : 42 که بر بندگانم تسلّط نخواهی یافت؛ مگر گمراهانی که از تو پیروی می کنند؛

به خوبی روشن گشته و صدق ادعای ما معلوم می گردد.

در پاسخ می توان گفت : اولا، خداوند شیطان را از آغاز آفرینش انسان نیافرید، چون خلقت او از اول پاک و بی عیب بود و به همین دلیل سالیان درازی در میان صف فرشتگان مقرب خدا جای گرفته بود. اگر چه از نظر خلقت و آفرینش جزء آنان نبود، ولی بعدا با سوء استفاده از آزادی ، بنا را بر طغیان و سرکشی گذاشت و رانده درگاه خداوند و فرشتگان گردید و لقب شیطان گرفت .

ص:44

ثانیا؛ اگر اندکی فکر کنیم خواهیم دانست که وجود شیطان ، این دشمن خطرناک نیز کمکی است به پیشرفت و تکامل انسان ها و برای آن کسانی که ایمان دارند و می خواهند راه حق را بپیمایند وجود او مضر و زیان آور نیست ، بلکه باعث پیشرفت و تکامل آنان است .

راه دور نرویم همیشه نیروهای مقاوم در برابر دشمنان سرسخت ، جان می گیرند و سیر تکاملی خود را می پیمایند، وجود یک دشمن قوی در مقابل انسان باعث پرورش و ورزیدگی او می گردد. هم چنین همیشه در میان تضادها بالندگی و رشد معنا پیدا می کند، هیچ موجودی راه کمال را نمی پوید مگر این که در مقابل دشمن نیرومندی قرار گیرد.

به عبارت دیگر، انسان تا در برابر دشمن نیرومند و با قدرت قرار نگیرد هرگز نیرو و نبوغ خود را بروز نمی دهد و به کار نمی اندازد، همین وجود دشمن مایه جنبش هر چه بیشتر انسان و ترقی او خواهد بود. مثلا فرماندهان و سربازان ورزیده و نیرومند، کسانی هستند که در جنگ های بزرگ ، با دشمنان

ص:45

سخت در گیر بوده اند. سیاست مداران با تجربه و پر قدرت ، آنهایی هستند که در بحران های سخت سیاسی با دشمنان نیرومند دست و پنجه نرم کرده اند.

قهرمانان بزرگ ، کسانی هستند که با حریفان نام آور و سخت ، زور آزمایی کرده اند؛ بنابراین ، چه جای تعجب که بندگان بزرگ خدا با مبارزه مستمر و پی گیر در برابر شیطان ، روز به روز قوی تر و نیرومندتر شوند. دانشمندان امروز در مورد فلسفه وجود میکرب های مزاحم می گویند: اگر آنها نبودند، سلول های بدن انسان در یک سستی و بی حالی فرو می رفتند و احتمالا رشد و نمو انسان از 80 سانتی متر تجاوز نمی کرد و همگی به صورت آدم هایی کوتوله بودند و به این ترتیب ، انسانهای کنونی با مبارزه جسمانی با میکرب های مزاحم ، نیرو و نمو بیشتری کسب کرده اند.

هم چنین است روح انسان در مبارزه با شیطان ، گر چه او در برابر اعمال خلاف و زشت خود مسئول است ، ولی وسوسه های او برای بندگان خدا و آنهایی که می خواهند در راه حق قدم

ص:46

بردارند ضرر و زیانی نخواهد داشت ، بلکه به طور غیر مستقیم برای آنها ثمر بخش خواهد بود

میزان نفوذ شیطان در انسان

آیا: نفوذ شیطان در انسان تا چه میزان و اندازه است و تا چه حدود می تواند مؤثر باشد؟!.

پاسخ:

قلمرو فعالیت شیطان »تشریع« است نه »تکوین«، یعنی محدوده فعالیت های تشریعی و تکلیفی بشر.

نفوذ شیطان در وجود بشر نیز محدود است به نفوذ در اندیشه او نه تن و بدن او. و نفوذ در اندیشه او نیز منحصر است به حد وسوسه کردن و خیالِ یک امر باطلی را در نظر او جلوه دادن.

قرآن این معانی را با تعبیرهای »تزیین«، »فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ »(سوره اعراف، آیات 10 .25 -10)

تسویل«، »وسوسه« و امثال این ها بیان می کند؛ و اما این که

ص:47

(شیطان) چیزی را در نظام جهان بیافریند و یا تسلط تکوینی بر بشر داشته باشد، یعنی به شکل یک قدرت قاهره بتواند بر وجود بشر مسلط شود و او را بر کار بد اجبار و الزام نماید، از حوزه قدرت شیطان خارج است. تسلط شیطان بر بشر محدود است به این که خود بشر بخواهد دست ارادت به او بدهد: «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ ...؛ (سوره نحل(16): آیات 11 .99 - 100)

همانا شیطان بر مردمی که ایمان دارند و به پروردگار خویش اعتماد و اتّکا می کنند تسلّطی ندارد، تسلط او منحصر است به اشخاصی که خودشان ولایت و سرپرستی شیطان را پذیرفته و می پذیرند.

قرآن از زبان شیطان در قیامت نقل می کند که در جواب کسانی که به او اعتراض می کنند و او را مسئول گمراهی خویش می شمارند می گوید: وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ؛ من در دنیا

ص:48

قوّه اجبار و الزامی نداشتم. حدود قدرت من فقط »دعوت« بود.

من شما را به سوی گناه خواندم و شما هم دعوت مرا پذیرفته و اجابت کردید، پس مرا ملامت نکنید، خویشتن را ملامت کنید که به دعوت من پاسخ مثبت دادید.( سوره ابراهیم(14): آیه 12 .22)

فلسفه و حکمتِ این اندازه تسلط شیطان بر بشر، »اختیار« انسان است. مرتبه وجود انسان ایجاب می کند که حرّ و آزاد و مختار باشد. موجود مختار همواره باید بر سر دو راه و میان دو دعوت قرار گیرد تا کمال و فعلیت خویش را که منحصراً از راه »اختیار« و »انتخاب« به دست می آید تحصیل کند. از جهان دو بانگ می آید به ضد تا کدامین را تو باشی مستعد آن یکی بانگش نشور اتقیا و آن دگر بانگش نفور اشقیا در جهان بینی اسلامی، هیچ موجودی در آفرینش به صورت استقلال نقشی ندارد.

قرآن برای هیچ موجودی استقلال قائل نیست. هر موجودی هر نقشی را دارد به صورت واسطه و مجرا برای مشیت و اراده بالغه الهیّه است. قرآن برای فرشتگان، نقش واسطه بودن برای

ص:49

انفاذ مشیّت الهی در خلقت قائل است؛ ولی برای شیطان حتی چنین نقشی نیز قائل نیست، تا چه رسد به آن که او را در خالقیّت مستقل بداند. از همه شگفت تر این است که بر حسب منطق قرآن، خدا خودش به شیطان، پُستِ »اضلال« و »گمراه سازی« را اعطاء فرموده است. در این باره قرآن کریم می فرماید:

«وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاّ غُرُوراً» سوره اسراء(17): آیات 13 .16 -17)

در اینجا، خدا شیطان را مخاطب ساخته به وی فرمان می دهد که: »هر که را از فرزندان آدم می توانی بلغزان، با سواره نظام و پیاده نظامت بر آنان بتاز، در ثروت و فرزند شریکشان شو و نویدشان ده؛ و شیطان جز دروغ و فریب نویدشان نمی دهد.« گویی شیطان آمادگی خود را برای تحویل گرفتن پست اضلال، اعلام می دارد آنجا که می گوید: «فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ ؛ به این سبب که

ص:50

مرا گمراه ساختی، بر سر راه ایشان خواهم نشست، آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان، و از راست و از چپشان خواهم آمد و بیشترِ آنان را سپاسگزار نخواهی یافت«. البته معنی و مفهوم اضلال و قلمروی شیطان در این پست همان است که قبلاً اشاره شد و نه بیشتر؛ یعنی هیچگونه اجبار و الزامی نسبت به بشر در کار نیست، هر چه هست »وسوسه« و »دعوت« و »تزیین« و »تسویل« است. تذکر این نکته لازم است که مقصود ما از این که تکوین از قلمرو شیطان خارج است این نیست که شیطان هیچ نقشی در تکوین ندارد. مگر ممکن است موجودی در عالم تکوین وجود داشته باشد و هیچ نقش و اثری نداشته باشد؟! مقصود این است که شیطان نه خالق مستقل بخشی از موجودات و قطبی در برابر خداوند است، و نه در نظام طولی جهان مانند فرشتگان نقشی از تدبیر و اداره کائنات به او سپرده شده است، و نه تسلطش بر بشر در حدّی است که بتواند او را به آنچه می خواهد مجبور نماید.عدل الهی، استاد شهید مرتضی مطهری، ص 71 -74.

ص:51

مطالبی در تفسیر آیات سوره های بقرة و آل

اشاره

عمران و اعراف و کهف در باره آدم و شیطان

آیات سوره مبارکه بقرة

اشاره

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ (34) وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظّالِمِینَ (35) فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمّا کانا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ (36)

34 -و هنگامی که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده و خضوع کنید ، همگی سجده کردند جز شیطان که سر باز زد و تکبر ورزید ( و به خاطر نافرمانی و تکبر ) از کافران شد !

35 -و گفتیم ای آدم تو با همسرت در بهشت سکونت کن ، و از

ص:52

( نعمتهای ) آن گوارا هر چه می خواهید بخورید ( اما ) نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید شد !

36 -پس شیطان موجب لغزش آنها شد ، و آنانرا از آنچه در آن بودند ( بهشت ) خارج ساخت ، و ( در این هنگام ) به آنها گفتیم همگی ( به زمین ) فرود آئید در حالی

که بعضی دشمن دیگری خواهید بود ، و برای شما تا مدت معینی در زمین قرارگاه و وسیله بهره برداری است .

آدم در بهشت

قرآن در تعقیب بحثهای گذشته پیرامون مقام و عظمت انسان به فصل دیگری از این بحث پرداخته ، نخست چنین می گوید :

بخاطر بیاورید هنگامی را که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده و خضوع کنید ( و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم ) .

آنها همگی سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید ( فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر ) .

ص:53

آری او استکبار کرد و بخاطر همین استکبار و نافرمانی از کافران شد ( و کان من الکافرین ) .

گر چه در آغاز چنین به نظر می آید که مساله سجده بر آدم بعد از آزمایش فرشتگان و تعلیم اسماء بوده ، ولی دقت در آیات دیگر قرآن نشان می دهد که این موضوع بلافاصله بعد از آفرینش انسان و تکامل خلقت او و قبل از آزمایش فرشتگان بوده است .

در سوره حجر آیه 29 می خوانیم : فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین هنگامی که آفرینش آدم را نظام بخشیدم و از روح خودم ( روح شایسته ای که مخلوق من بود ) در آن دمیدم برای او سجده کنید .

همین معنی در سوره ص آیه 72 نیز آمده است .

گواه دیگر این موضوع این است که اگر دستور سجده بعد از روشن شدن مقام آدم بود چندان افتخاری برای ملائکه محسوب نمی شد ، زیرا در آن هنگام مقام آدم بر همه آشکار شده بود .

بهر حال آیه فوق سند زنده و گواه روشنی بر شرافت انسان و

ص:54

عظمت مقام او است که پس از تکمیل خلقتش ، تمام فرشتگان مامور می شوند در برابر این آفرینش بزرگ سر تعظیم فرود آورند ، به راستی کسی که لایق مقام خلافت الهی و نمایندگی او در زمین است و استعداد آنهمه تکامل و پرورش فرزندان بلند مقامی همچون پیامبران به خصوص پیامبر اسلام و جانشینانش دارد شایسته هر نوع احترامی است .

ما در برابر انسانی که چند فرمول علمی را می داند چه اندازه کرنش می کنیم پس چگونه است حال نخستین انسان با آن معلومات سرشار از جهان هستی ! .

نکته ها :

1 -چرا ابلیس مخالفت کرد ؟

می دانیم شیطان اسم جنس است شامل نخستین شیطان و همه شیطانها می شود ولی ابلیس اسم خاص است و اشاره به همان شیطانی است که اغواگر آدم شد ، او طبق صریح آیات قرآن از

ص:55

جنس فرشتگان نبود ، بلکه در صف آنها قرار داشت او از طائفه جن بود که مخلوق مادی است ، در سوره کهف آیه 50 می خوانیم فسجدوا الا ابلیس کان من الجن : همگی سجده کردند جز ابلیس که از طائفه جن بود .

انگیزه او در این مخالفت کبر و غرور و تعصب خاصی بود که بر فکر او چیره شد ، او چنین می پنداشت که از آدم برتر است ، و نمی بایست دستور سجده بر آدم بر او داده شود ، بلکه او باید مسجود باشد و آدم بر او سجده کند ، که شرح این معنی در ذیل آیه 12 سوره اعراف خواهد آمد .

و علت کفر او نیز همین بود که فرمان حکیمانه پروردگار را نادرست شمرد نه تنها عملا عصیان کرد از نظر اعتقاد نیز معترض بود ، و به این ترتیب خودبینی و خودخواهی ، محصول یک عمر ایمان و عبادت او را بر باد داد ، و آتش به خرمن هستی او افکند ، و کبر و غرور از این آثار بسیار دارد ! .

تعبیر کان من الکافرین نشان می دهد که او قبل از این فرمان نیز حساب خود را از مسیر فرشتگان و اطاعت فرمان خدا جدا

ص:56

کرده بود و در سر فکر استکبار می پروراند ، و شاید به خود می گفت اگر دستور خضوع و سجده بمن داده شود قطعا اطاعت نخواهم کرد ، ممکن است جمله ما کنتم تکتمون آنچه را کتمان می کردید اشاره ای به این معنی باشد .

در حدیثی که در تفسیر قمی از امام عسکری (علیه السلام) نقل شده نیز همین معنی آمده است .

2 -آیا سجده برای خدا بود یا آدم ؟

شک نیست که سجده به معنی پرستش برای خدا است ، چرا که در جهان هیچ معبودی جز خدا نیست ، و معنی توحید عبادت همین است که غیر از خدا را پرستش نکنیم .

بنابر این جای تردید نخواهد بود که فرشتگان برای آدم سجده پرستش نکردند ، بلکه سجده برای خدا بود ولی بخاطر آفرینش چنین موجود شگرفی ، و یا اینکه سجده برای آدم کردند اما سجده به معنی خضوع نه پرستش .

در کتاب عیون الاخبار از امام علی بن موسی الرضا

ص:57

(علیهماالسلام) چنین می خوانیم : کان سجودهم لله تعالی عبودیة ، و لادم اکراما و طاعة ، لکوننا فی صلبه ! سجده فرشتگان پرستش خداوند از یک سو ، و اکرام و احترام آدم از سوی دیگر بود ، چرا که ما در صلب آدم بودیم ! .

بهر حال بعد از این ماجرا و ماجرای آزمایش فرشتگان به آدم دستور داده شد او و همسرش در بهشت سکنی گزیند ، چنانکه قرآن می گوید : به آدم گفتیم تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و هر چه می خواهید از نعمتهای آن گوارا بخورید ! ( وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما ) .

ولی به این درخت مخصوص نزدیک نشوید که از ظالمان خواهید شد ( و لا تقربا هذه الشجرة فتکونا من الظالمین ) .

از آیات قرآن استفاده می شود که آدم برای زندگی در روی زمین ، همین زمین معمولی آفریده شده بود ، ولی در آغاز خداوند او را ساکن بهشت که یکی از باغهای سرسبز پر نعمت این جهان بود ساخت ، محیطی که در آن برای آدم هیچ گونه ناراحتی

ص:58

وجود نداشت .

شاید علت این جریان آن بوده که آدم با زندگی کردن روی زمین هیچگونه آشنائی نداشت ، و تحمل زحمتهای آن بدون مقدمه برای او مشکل بود ، و از چگونگی کردار و رفتار در زمین باید اطلاعات بیشتری پیدا کند ، بنا بر این می بایست مدتی کوتاه تعلیمات لازم را در محیط بهشت ببیند و بداند زندگی روی زمین توام با برنامه ها و تکالیف و مسئولیتها است که انجام صحیح آنها باعث سعادت و تکامل و بقای نعمت است ، و سرباز زدن از آن سبب رنج و ناراحتی .

و نیز بداند هر چند او آزاد آفریده شده ، اما این آزادی بطور مطلق و نا محدود نیست که هر چه خواست انجام دهد او می بایست از پاره ای از اشیاء روی زمین چشم بپوشد .

و نیز لازم بود بداند چنان نیست که اگر خطا و لغزشی دامنگیرش شود درهای سعادت برای همیشه به روی او بسته می شود ، نه می تواند بازگشت کند و پیمان به بندد که بر خلاف دستور خدا عملی انجام نخواهد داد تا دوباره به نعمتهای الهی

ص:59

باز گردد .

او در این محیط می بایست تا حدی پخته شود ، دوست و دشمن خویش را بشناسد ، چگونگی زندگی در زمین را یاد گیرد ، آری این خود یک سلسله تعلیمات لازم بود که می بایست فرا گیرد ، و با داشتن این آمادگی به روی زمین قدم بگذارد .

اینها مطالبی بود که هم آدم و هم فرزندان او در زندگی آینده خود به آن احتیاج داشتند ، بنا بر این شاید علت اینکه آدم در عین اینکه برای خلافت زمین آفریده شده بود مدتی در بهشت درنگ می کند و دستورهائی به او داده می شود جنبه تمرین و آموزش داشته باشد .

در اینجا آدم خود را در برابر فرمان الهی در باره خودداری از درخت ممنوع دید ، ولی شیطان اغواگر که سوگند یاد کرده بود که دست از گمراه کردن آدم و فرزندانش بر ندارد به وسوسه گری مشغول شد ، و چنانکه از سایر آیات قرآن استفاده می شود به آدم اطمینان داد که اگر از این درخت بخورد او و همسرش فرشتگانی خواهند شد و جاویدان در بهشت زندگی

ص:60

می کنند ، حتی قسم یاد کرد که من خیر خواه شما هستم ( سوره اعراف آیه 20 و 21 ) .

سر انجام شیطان آن دو را به لغزش واداشت و از آنچه در آن بودند ( بهشت ) بیرون کرد ( فازلهما الشیطان عنها فاخرجهما مما کانا فیه ) .

آری از بهشتی که کانون آرامش و آسایش و دور از درد و رنج بود بر اثر فریب شیطان اخراج شدند .

و چنانکه قرآن می گوید : ما به آنها دستور دادیم که به زمین فرود آئید در حالی که دشمن یکدیگر خواهید بود آدم و حوا از یکسو و شیطان از سوی دیگر ( و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو ) .

و برای شما تا مدت معینی در زمین قرارگاه و وسیله بهره برداری است ( و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین ) .

اینجا بود که آدم متوجه شد راستی به خویشتن ستم کرده و از محیط آرام و پر نعمت بهشت بخاطر تسلیم شدن در برابر وسوسه های شیطان بیرون رانده شده و در محیط پر زحمت و مملو از مشقتی قرار خواهد گرفت ، درست است که آدم پیامبر

ص:61

بود و معصوم از گناه ولی چنانکه خواهیم گفت هر گاه ترک اولی از پیامبر سر زند خداوند نسبت به او سخت می گیرد ، همانند گناهی که از افراد عادی سر بزند و این جریمه سنگینی بود که آدم در برابر آن نافرمانی پرداخت .

نکته ها :

1 -بهشت آدم کدام بهشت بود ؟

در پاسخ این پرسش باید به این نکته توجه داشت که گرچه بعضی آنرا بهشت موعود نیکان و پاکان می دانند ، ولی ظاهر این است که آن بهشت نبود .

بلکه یکی از باغهای پر نعمت و روح افزای یکی از مناطق سر سبز زمین بوده است .

زیرا اولا بهشت موعود قیامت ، نعمت جاودانی است که در آیات بسیاری از قرآن به این جاودانگی بودنش اشاره شده ، و بیرون رفتن از آن ممکن نیست و ثانیا ابلیس آلوده و بی ایمان را

ص:62

در آن بهشت راهی نخواهد بود ، نه وسوسه های شیطانی است و نه نافرمانی خدا .

ثالثا در روایاتی که از طرق اهل بیت (علیهم السلام) بما رسیده این موضوع صریحا آمده است .

یکی از راویان حدیث می گوید از امام صادق (علیه السلام) راجع به بهشت آدم پرسیدم امام (علیه السلام) در جواب فرمود :

باغی از باغهای دنیا بود که خورشید و ماه بر آن می تابید ، و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بیرون رانده نمی شد ( جنة من جنات الدنیا یطلع فیها الشمس و القمر و لو کان من جنان الاخرة ما خرج منها ابدا ) .

و از اینجا روشن می شود که منظور از هبوط و نزول آدم به زمین نزول مقامی است نه مکانی یعنی از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سر سبز پائین آمد .

این احتمال نیز داده شده که این بهشت در یکی از کرات آسمانی بوده است هر چند بهشت جاویدان نبوده ، در بعضی از روایات اسلامی نیز اشاره به بودن این بهشت در آسمان شده است ولی

ص:63

ممکن است کلمه سماء ( آسمان ) در این گونه روایات اشاره به مقام بالا باشد ، نه مکان بالا .

ولی بهر حال شواهد فراوانی نشان می دهد که این بهشت غیر از بهشت سرای دیگر است چرا که آن پایان سیر انسان است و این آغاز سیر او بود ، این مقدمه اعمال و برنامه های او است و آن نتیجه اعمال و برنامه هایش .

2 -گناه آدم چه بود ؟

روشن است آدم با آن مقامی که خدا در آیات گذشته برای او بیان کرد مقام والائی از نظر معرفت و تقوا داشت ، او نماینده خدا در زمین بود او معلم فرشتگان بود ، او مسجود ملائکه بزرگ خدا گردید ، این آدم با این امتیازات مسلما گناه نمی کند ، بعلاوه می دانیم او پیامبر بود و هر پیامبری معصوم است .

لذا این سؤال مطرح می شود آنچه از آدم سر زد چه بود .

در اینجا سه تفسیر وجود دارد که مکمل یکدیگرند :

ص:64

1 -آنچه آدم مرتکب شد ترک اولی و یا به عبارت دیگر گناه نسبی بود نه گناه مطلق .

گناه مطلق گناهانی است که از هر کس سر زند گناه است و درخور مجازات ( مانند شرک و کفر و ظلم و تجاوز ) و گناه نسبی آن است که گاه بعضی اعمال مباح و یا حتی مستحب درخور مقام افراد بزرگ نیست ، آنها باید از این اعمال چشم بپوشند ، و به کار مهمتر پردازند ، در غیر این صورت ترک اولی کرده اند ، فی المثل نمازی را که ما می خوانیم قسمتی از آن با حضور قلب و قسمتی بی حضور قلب می گذرد درخور شان ما است ، این نماز هرگز درخور مقام شخصی همچون پیامبر و علی (صلی الله علیه وآله وسلّم) نیست ، او باید سراسر نمازش غرق در حضور در پیشگاه خدا باشد ، و اگر غیر این کند حرامی مرتکب نشده اما ترک اولی کرده است .

آدم نیز سزاوار بود از آن درخت نخورد هر چند برای او ممنوع نبود بلکه مکروه بود .

2 -نهی خداوند در اینجا نهی ارشادی است ، یعنی همانند

ص:65

دستور طبیب که می گوید : فلان غذا را نخور که بیمار می شوی ، خداوند نیز به آدم فرمود اگر از درخت ممنوع بخوری از بهشت بیرون خواهی رفت ، و به درد و رنج خواهی افتاد ، بنابر این آدم مخالفت فرمان خدا نکرد ، بلکه مخالفت نهی ارشادی کرد .

3 -اساسا بهشت جای تکلیف نبود بلکه دورانی بود برای آزمایش و آمادگی آدم برای آمدن در روی زمین و این نهی تنها جنبه آزمایشی داشت .

فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمّا کانا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ

(بقره 36)

پس شیطان آن دو را به لغزش انداخت و آنان را از باغی که در آن بودند، خارج ساخت و )در این هنگام به آن ها( گفتیم: فرود آیید در حالی که بعضی شما دشمن برخی دیگر است و برای شما در زمین قرارگاه و تا وقتی معیّن بهره و برخورداری است.

روشن است آدم با آن مقامی که خدا در آیات سوره مبارکه بقره

ص:66

برای او بیان کرد مقام والایی از نظر معرفت و تقوا داشت،

این آدم با این امتیازات مسلماً گناه نمی کند، بعلاوه می دانیم او پیامبر بود و هر پیامبری معصوم است.

بدیهی است منظور این نیست که: شیطان در همه جا به این معنی باشد، بلکه منظور این است که: شیطان معانی مختلفی دارد، که یکی از مصداقهای روشن آن" ابلیس" و لشکریان و اعوان او است: و مصداق دیگر آن انسانهای مفسد و منحرف کننده، و احیانا در پاره ای از موارد به معنی میکربهای موذی آمده است

3 -مقایسه معارف قرآن با تورات

طبق آیات فوق بزرگترین افتخار و نقطه قوت ، در وجود آدم ، که او را به عنوان یک برگزیده آفرینش می توان معرفی نمود ، و بهمین دلیل مسجود فرشتگان شد همان آگاهی او از علم الاسماء و اطلاع از حقائق و اسرار آفرینش و جهان هستی بود .

ص:67

پیدا است آدم بخاطر این علوم آفریده شد ، و فرزندان آدم اگر بخواهند تکامل پیدا کنند باید هر چه بیشتر از این علوم بهره گیرند ، تکامل بیشتر هر کدام از آنها نسبت مستقیم با معلومات آنها از اسرار آفرینش دارد .

آری قرآن با صراحت تمام عظمت مقام آدم را در اینها می داند ، ولی در تورات چنانکه می خوانیم ، سر بیرون رانده شدن آدم از بهشت و گناه بزرگ او را توجه به علم و دانش و دانستن نیک و بد می داند ! .

در فصل دوم سفر تکوین از تورات آمده است : پس خداوند خدا ، آدم را از خاک زمینی صورت داد و نسیم حیات را بر دماغش دمید ، و آدم جان زنده شد .

و خداوند خدا ، هر درخت خوش نما و بخوردن نیکو ، از زمین رویانید ، و هم درخت حیات در وسط باغ و درخت دانستن نیک و بد را ... و خداوند خدا آدم را امر فرموده گفت که از تمامی درختان باغ مختاری که بخوری ، اما از درخت دانستن نیک و بد مخور چه در روز خوردنت از آن مستوجب مرگ

ص:68

می شوی ! ... و در فصل سوم چنین آمده است : و آواز خداوند خدا را شنیدند که بهنگام نسیم روز در باغ می خرامید و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا ، در میان درختان باغ پنهان کردند ! ! و خداوند خدا آدم را آواز کرده ، وی را گفت که کجائی ؟ او دیگر جواب گفت که آواز تو را در باغ شنیدم و ترسیدم ، زیرا که برهنه ام ! به جهت آن پنهان شدم ! و خدا به او گفت که تو را که گفت که برهنه ای ؟ ! آیا از درختی که تو را امر کردم که نخوری خوردی ؟ ! .

و آدم گفت زنی که از برای بودن با من دادی او از آن درخت به من داد که خوردم ! ... و خداوند خدا گفت که اینک آدم نظر به دانستن نیک و بد چون یکی از ما شده است ، پس حال مبادا که دست خود را دراز کرده و هم از درخت حیات بگیرد و خورده دائما زنده ماند ! پس از آن سبب خداوند خدا او را از باغ عدن راند ، تا آنکه در زمینی که از آن گرفته شده بود فلاحت نماید ! ...

همانطور که مشاهده فرمودید این افسانه زننده که در تورات کنونی بعنوان یک واقعیت تاریخی آمده است علت اصلی

ص:69

اخراج آدم را از بهشت ، و گناه بزرگ او را توجه به علم و دانش و دانستن نیک و بد می داند .

و چنانچه آدم دست به شجره نیک و بد دراز نمی کرد تا ابد در جهل باقی می ماند تا آنجا که حتی نداند برهنه بودن زشت و ناپسند است ، و برای همیشه در بهشت باقی می ماند .

به این ترتیب مسلما آدم نباید از کار خود پشیمان شده باشد زیرا از دست دادن بهشتی که شرط بقای در آن ندانستن نیک و بد است ، در برابر بدست آوردن علم و دانش تجارت پر سودی محسوب می گردد ، چرا آدم از این تجارت نگران و پشیمان باشد ؟ بنابر این افسانه تورات درست در نقطه مقابل قرآن که ارزش مقام انسان و سر آفرینش او را در علم الاسماء معرفی کرده قرار دارد .

از این گذشته در افسانه مزبور مطالب زننده عجیبی در باره خداوند و یا مخلوقات او دیده می شود که هر یک از دیگری حیرت انگیزتر است و آن عبارت است از :

1 -نسبت دادن دروغ به خدا ( چنانکه در جمله شماره 17 فصل

ص:70

دوم می گوید : خداوند گفت از آن درخت نخورید که می میرید در حالی که نمی مردند بلکه دانا می شدند ) .

2 -نسبت بخل به خداوند -( چنانکه در جمله 22 فصل سوم می گوید : که خدا نمی خواست آدم و حوا از درخت علم و حیات بخورند و دانا شوند و زندگی جاویدان پیدا کنند ) .

3 -امکان وجود شریک برای خداوند -( چنانکه در همان جمله می گوید : آدم پس از خوردن از درخت نیک و بد همچون یکی از ما خدایان شده است ) .

4 -نسبت حسد به خداوند ( چنانکه از همان جمله استفاده می شود که خداوند بر این علم و دانشی که برای آدم پیدا شده بود رشک برد ! ) .

5 -نسبت جسم به خداوند ( چنانکه از فصل سوم استفاده می شود که خداوند به هنگام صبح در خیابانهای بهشت می خرامید ) !

6 -خداوند از حوادثی که در نزدیکی او میگذرد بی خبر است ! ( چنانکه در جمله 9 می گوید صدا زد آدم کجائی و آنها در

ص:71

لابلای درختان خود را از چشم خداوند پنهان کرده بودند ) .

( البته نباید فراموش کرد که این افسانه های دروغین از نخست در تورات نبوده و بعدا به آن افزوده شده است ) .

4 -مقصود از شیطان در قرآن چیست ؟

کلمه شیطان از ماده شطن گرفته شده ، و شاطن به معنی خبیث و پست آمده است و شیطان به موجود سرکش و متمرد اطلاق می شود ، اعم از انسان و یا جن و یا جنبندگان دیگر ، و به معنی روح شریر و دور از حق ، نیز آمده است ، که در حقیقت همه اینها به یک قدر مشترک باز گشت می کنند .

باید دانست که شیطان اسم عام ( اسم جنس ) است ، در حالی که ابلیس اسم خاص ( علم ) می باشد ، و به عبارت دیگر شیطان به هر موجود موذی و منحرف کننده و طاغی و سرکش ، خواه انسانی یا غیر انسانی می گویند ، و ابلیس نام آن شیطان است که آدم را فریب داد و اکنون هم با لشکر و جنود خود در کمین

ص:72

آدمیان است .

از موارد استعمال این کلمه در قرآن نیز بر می آید که شیطان به موجود موذی و مضر گفته می شود ، موجودی که از راه راست بر کنار بوده و در صدد آزار دیگران است ، موجودی که سعی می کند ایجاد دودستگی نماید ، و اختلاف و فساد به راه اندازد ، چنانکه می خوانیم : إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ ، ... : شیطان می خواهد بین شما دشمنی و بغض و کینه ایجاد کند ... .

با توجه به اینکه کلمه یرید فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد حاکی از این معنی است که این اراده ، اراده همیشگی شیطان است .

و از طرفی می بینیم که در قرآن نیز شیطان به موجود خاصی اطلاق نشده ، بلکه حتی به انسانهای شرور و مفسد نیز اطلاق گردیده است .

آنجا که می خوانیم : وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ بدینگونه ما برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای

ص:73

انسانی و یا جن قرار دادیم .

و اینکه به ابلیس هم شیطان اطلاق شده بخاطر فساد و شرارتی است که در او وجود دارد .

علاوه بر اینها گاهی کلمه شیطان بر میکربها نیز اطلاق شده : به عنوان نمونه امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید ، لا تشربوا الماء من ثلمة الاناء و لا من عروته ، فان الشیطان یقعد علی العروة و الثلمة : از قسمت شکسته و طرف دستگیره ظرف ، آب نخورید ، زیرا شیطان بر روی دستگیره و قسمت شکسته شده ظرف می نشیند .

و نیز امام صادق (علیه السلام) می فرماید : و لا یشرب من اذن الکوز ، و لا من کسره ان کان فیه فانه مشرب الشیاطین، از دستگیره و قسمت شکسته کوزه آب مخورید که جایگاه آشامیدن شیطانها است .

از قول پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم) می خوانیم :

موهای شارب ( سبیل ) خویش را بلند مگذارید ، زیرا شیطان آنرا محیط امن برای زندگی خویش قرار می دهد ، و در آنجا

ص:74

پنهان می گردد ! به این ترتیب روشن شد که یکی از معانی شیطان میکربهای زیانبخش و مضر است .

ولی بدیهی است منظور این نیست که : شیطان در همه جا به این معنی باشد ، بلکه منظور این است که : شیطان معانی مختلفی دارد ، که یکی از مصداقهای روشن آن ابلیس و لشکریان و اعوان او است : و مصداق دیگر آن انسانهای مفسد و منحرف کننده ، و احیانا در پاره ای از موارد به معنی میکربهای موذی آمده است ( دقت کنید ) .

5 -خدا چرا شیطان را آفرید ؟

بسیاری می پرسند شیطان که موجود اغواگری است اصلا چرا آفریده شد و فلسفه وجود او چیست ؟ ! در پاسخ می گوئیم : اولا : خداوند شیطان را ، شیطان نیافرید ، به این دلیل که سالها همنشین فرشتگان و بر فطرت پاک بود ، ولی بعد از آزادی خود سوء استفاده کرد و بنای طغیان و سرکشی گذارد ، پس او در آغاز پاک آفریده شد و انحرافش بر اثر خواست خودش بود .

ص:75

ثانیا : از نظر سازمان آفرینش وجود شیطان برای افراد با ایمان و آنها که می خواهند راه حق را بپویند زیانبخش نیست ، بلکه وسیله پیشرفت و تکامل آنها است ، چه اینکه پیشرفت و ترقی و تکامل ، همواره در میان تضادها صورت می گیرد .

به عبارت روشنتر : انسان تا در برابر دشمن نیرومندی قرار نگیرد هرگز نیروها و نبوغ خود را بسیج نمی کند و بکار نمی اندازد ، همین وجود دشمن نیرومند سبب تحرک و جنبش هر چه بیشتر انسان و در نتیجه ترقی و تکامل او می شود .

یکی از فلاسفه بزرگ تاریخ معاصر تواین بی می گوید : هیچ تمدن درخشانی در جهان پیدا نشد ، مگر این که ، ملتی مورد هجوم یک نیروی خارجی قرار گرفت و بر اثر این تهاجم نبوغ و استعداد خود را بکار انداخت و آنچنان تمدن درخشانی را پی ریزی کرد . تفسیر نمونه ج : 1 از ص :180ببعد.

ص:76

آیات سوره مبارکه أعراف

اشاره

وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السّاجِدِینَ (11) قالَ ما مَنَعَکَ أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ (12) قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرِینَ (13) قالَ أَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (14) قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ (15) قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ (16) ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ (17) قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ (18)

11 -ما شما را آفریدیم سپس صورت بندی کردیم سپس به فرشتگان گفتیم برای آدم خضوع کنید آنها سجده کردند جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود .

12 -( خداوند به او ) فرمود : چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی در آن هنگام که به تو فرمان دادم ؟ گفت : من از او بهترم ، مرا از آتش آفریده ای و او را از خاک !

ص:77

13 -گفت : از آن ( مقام و مرتبه ات ) فرود آی ! تو حق نداری در آن ( مقام و رتبه ) تکبر بورزی بیرون رو که تو از افراد پست و کوچکی !

14 -( شیطان ) گفت : مرا تا روز رستاخیز مهلت ده ( و زنده بگذار ) .

15 -فرمود : تو از مهلت داده شدگانی !

16 -گفت : اکنون که مرا گمراه ساختی من بر سر راه مستقیم تو برای آنها کمین می کنم .

17 -سپس از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آنها ، به سراغ آنها می روم و اکثر آنها را شکرگزار نخواهی یافت .

18 -فرمود : از آن ( مقام ) با ننگ و عار و خواری بیرون رو ، و سوگند یاد می کنم که هر کس از آنها از تو پیروی کند جهنم را از شما همگی پر می کنم !

ماجرای سرکشی و عصیان ابلیس

ص:78

در هفت سوره از سوره های قرآن اشاره به آفرینش انسان و چگونگی خلقت او شده است و همانطور که در آیه پیش اشاره کردیم ، ذکر این موضوع برای بیان شخصیت انسان و مقام و رتبه او در میان موجودات جهان ، و احیای حس شکرگزاری در وجود او است .

در این سوره ها با تعبیرات مختلف ، آفرینش انسان از خاک و سجود فرشتگان برای او ، و سرکشی شیطان و سپس موضع گیریش در برابر نوع انسان آمده است .

در نخستین آیه مورد بحث ، خداوند می گوید : ما شما را آفریدیم ، و سپس صورت بندی کردیم ، بعد از آن به فرشتگان ( و از جمله ابلیس که در صف آنها قرار داشت اگر چه جزء آنها نبود ) فرمان دادیم ، برای آدم جد نخستین شما

سجده کنند (وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ ) .

همگی این فرمان را به جان و دل پذیرفتند و برای آدم سجده کردند ، مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود ( فسجدوا الا

ص:79

ابلیس لم یکن من الساجدین ) .

اینکه در آیه فوق ، خلقت قبل از صورت بندی بیان شده ، ممکن است اشاره به این باشد که نخست ماده اصلی انسان را آفریدیم و بعد ، به آن صورت انسانی بخشیدیم .

ضمنا همانطور که در ذیل آیه 34 سوره بقره گفته ایم : سجده فرشتگان برای آدم به معنی سجده پرستش نبوده است ، زیرا پرستش مخصوص خدا است ، بلکه سجده در اینجا به معنی خضوع و تواضع است ( یعنی در برابر عظمت آدم خضوع کردند ) و یا به معنی سجده برای خداوندی است که چنین مخلوق موزون و با عظمتی آفریده است .

و نیز همانگونه در ذیل آن آیه گفته ایم ، ابلیس از فرشتگان نبود ، بلکه طبق تصریح آیات قرآن ، از قسم دیگری از مخلوقات بنام جن بوده است ( برای توضیح بیشتر به آیات سوره بقرة فوق مراجعه کنید).

در آیه بعد می گوید : خداوند ابلیس را به خاطر سرکشی و طغیانگری مؤاخذه کرد ، و گفت چه چیز سبب شد که در برابر

ص:80

آدم سجده نکنی و فرمان مرا نادیده بگیری ( قال ما منعک ان لا تسجد اذ امرتک ) .

او در پاسخ به یک عذر ناموجه متوسل گردید و گفت : من از او بهترم ، به دلیل اینکه مرا از آتش آفریده ای و او را از خاک و گل ! ( قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین ) .

گویا چنین می پنداشت که آتش برتر از خاک است ، و این یکی از بزرگترین اشتباهات ابلیس بود ، شاید هم اشتباه نمی کرد و آگاهانه دروغ می گفت زیرا می دانیم خاک سرچشمه انواع برکات و منبع تمام مواد حیاتی و مهمترین وسیله برای ادامه زندگی موجودات زنده است ، در حالی که آتش چنین نیست .

درست است که آتش یکی از شرایط تجزیه و ترکیب موجودات جهان است ، ولی نقش اصلی را همان مواد موجود در خاک دارند و آتش تنها وسیله ای برای تکمیل آنها محسوب می شود .

و نیز درست است که کره زمین در آغاز که از خورشید جدا شد ، به صورت گوی آتشینی بود که تدریجا سرد شد ، ولی باید توجه

ص:81

داشت زمین مادام که سوزان و شعله ور بود ، مطلقا موجودات زنده ای نداشت از آن زمان حیات و زندگی در این کره پیدا شد ، که خاک و گل جای آتش را گرفت .

به علاوه هر آتشی در روی زمین پیدا شود ، از موادی سرچشمه می گیرد که از خاک بدست آمده است ، خاک سرچشمه پرورش درختان و درختان سرچشمه پیدایش آتش می باشند ، حتی مواد نفتی یا چربی هائی که قابل احتراقند نیز بازگشت به خاک یا حیواناتی که از مواد نباتی تغذیه دارند ، می کنند .

از همه اینها گذشته امتیاز آدم در این نبود که از خاک است ، بلکه امتیاز اصلی او همان روح انسانیت و مقام خلافت و نمایندگی پروردگار بوده است ، بنابراین به فرض که ماده نخستین شیطان از او برتر باشد ، دلیل بر این نمی شود که در برابر آفرینش آدم با آن روح و عظمت خداداد و مقام نمایندگی پروردگار ، سجده و خضوع نکند ، و ظاهر این است که شیطان همه این مطالب را می دانست تنها تکبر و خودپسندی جلو او را گرفت و همه اینها بهانه بود .

ص:82

نخستین قیاس ، قیاس شیطان بود

در روایات متعددی که از طرق اهلبیت (علیهم السلام) به ما رسیده قیاس کردن احکام و حقایق دینی به شدت محکوم شده است و در این اخبار می خوانیم نخستین کسی که قیاس کرد ، شیطان بود ، امام صادق (علیه السلام) به ابو حنیفه فرمود : لا تقس فان اول من قاس ابلیس : قیاس مکن که نخستین قیاس کننده شیطان بود .

در منابع اهل تسنن مانند تفسیر المنار و تفسیر طبری از ابن عباس و ابن سیرین و حسن بصری نیز این مطلب نقل شده است .

منظور از قیاس این است که موضوعی را به موضوع دیگر که از بعضی جهات با آن شباهت دارد مقایسه کنیم ، و همان حکمی که درباره موضوع اول است ، درباره موضوع دوم نیز اجرا شود ، بدون اینکه فلسفه و اسرار حکم اول را کاملا بدانیم ، مثل اینکه می دانیم بول انسان محکوم به نجاست و ناپاکی است و باید از

ص:83

آن پرهیز کرد ، سپس عرق انسان را هم با آن مقایسه کنیم و بگوئیم چون این دو در پاره ای از جهات و اجزای ترکیبی با هم شباهت دارند ، هر دو ناپاک و نجس هستند ، در حالی که اگر چه در پاره ای از جهات با هم شباهت دارند ، ولی از جهاتی هم متفاوتند ، یکی رقیقتر و دیگری غلیظتر ، پرهیز از یکی کار ساده ای است و پرهیز از دیگری بسیار مشکل و طاقت فرسا ، به علاوه تمام فلسفه های حکم اول بر ما روشن نیست ، و این یک مقایسه تخمینی بیش نمی باشد .

به همین جهت پیشوایان ما با الهام از کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) قیاس را شدیدا محکوم کرده و باطل شمرده اند ، زیرا گشوده شدن باب قیاس سبب می شود که هر کس با مطالعه محدود و فکر کوتاه خود ، به مجرد اینکه دو موضوع را از پاره ای جهات ، مساوی دانست ، حکم یکی را در باره دیگری اجرا کند ، و به این ترتیب هرج و مرجی از نظر قوانین و احکام دینی به وجود آید .

ممنوع بودن قیاس از نظر حکم خرد منحصر به قوانین دینی

ص:84

نیست ، پزشکان هم اکیدا توصیه می کنند که هرگز نسخه بیماری را به بیمار دیگر ندهید ، هر چند بیماری آنها از نظر شما شبیه باشند ، فلسفه آن روشن است ، زیرا دو بیمار ممکن است در نظر ما با هم شباهت داشته باشند ، ولی با این حال از جهات فراوانی ، مثلا از نظر میزان تحمل نسبت به دارو ، و گروه خونی و مثلا میزان قند و اوره و چربی خون تفاوت میان این دو بوده باشد که افراد عادی هرگز نمی توانند آنها را تشخیص بدهند ، بلکه تشخیص آن منحصرا بوسیله پزشکان ماهر امکان دارد ، اگر بدون در نظر گرفتن این خصوصیات ، داروی یکی را به دیگری بدهیم ممکن است نه تنها مفید نباشد بلکه گاهی سرچشمه خطرات جبران ناپذیری گردد .

احکام الهی از این هم دقیقتر و باریکتر است و به همین دلیل در روایات داریم اگر احکام خدا با قیاس سنجیده شود ، دین خدا از بین خواهد رفت ، یا فساد آن بیشتر از صلاح آن است .

به علاوه پناه بردن به قیاس برای کشف احکام الهی نشانه نارسائی مذهب است ، زیرا هنگامی که برای هر موضوع در

ص:85

مذهب ، حکمی وارد شده باشد دیگر نیازی به قیاس نیست ، به همین جهت شیعه چون تمام نیازمندیها را از نظر حکم مذهبی از مکتب اهلبیت (علیهم السلام) که وارثان مکتب پیامبرند (صلی الله علیه و آله و سلّم) گرفته ، نیازی نمی بیند که دست به سوی قیاس دراز کند ، ولی فقهای اهل تسنن چون مکتب اهلبیت (علیهم السلام) را که طبق فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) بعد از قرآن باید پناهگاه مسلمانان بوده باشد به دست فراموشی سپرده اند و در احکام اسلامی گرفتار کمبود مدرک گردیده اند ، چاره ای جز این نمی بینند که دست به سوی قیاس دراز کنند .

و اما در مورد شیطان که در روایات می خوانیم او نخستین کسی بود که قیاس کرد ، نکته اش این است که او آفرینش خود را از نظر مادی با آفرینش آدم ، مقایسه نمود و برتری آتش را در پاره ای از جهات ، بر خاک دلیل بر برتری همه جانبه گرفت ، بدون اینکه به سایر امتیازات خاک و از آن بالاتر به امتیازات روحانی و معنوی آدم توجه کند ، و به اصطلاح از طریق قیاس

ص:86

اولویت ، اما قیاسی که بر پایه تخمین و گمان و مطالعه سطحی و نامحدودش قرار داشت ، حکم به برتری خود بر آدم نماید ، و حتی فرمان خدا را به خاطر همین قیاس باطل زیر پا بگذارد ! جالب اینکه در بعضی از روایات که از امام صادق (علیه السلام) در کتب شیعه و اهل تسنن هر دو نقل شده است می خوانیم : من قاس امر الدین برأیه قرنه الله تعالی یوم القیامة بابلیس : کسی که امر دین را با قیاس بسنجد ، خداوند در روز قیامت او را با ابلیس ، قرین خواهد کرد .

کوتاه سخن اینکه : مقایسه موضوعی بر موضوعی دیگر بدون آگاهی از تمام اسرار آن نمی تواند دلیل بر اتحاد حکم آنها شود ، و اگر پای قیاس به مسائل مذهبی کشیده شود ، ضابطه ای برای احکام باقی نمی ماند ، زیرا ممکن است ، یک نفر موضوعی را طوری قیاس کند و حکم تحریم آن را صادر نماید و دیگری آن را با موضوع دیگر قیاس کرده و حلال بشمرد ! تنها موضوعی که می توان به عنوان استثناء در اینجا روی آن تکیه کرد ، این است که خود قانونگزار یا مثلا خود طبیب ، دلیل و فلسفه حکم

ص:87

خود را بیان کند که در این صورت می توان هر کجا که آن دلیل و فلسفه موجود است ، حکم را جاری ساخت ، و اصطلاحا آن را قیاس منصوص العلة می گویند ، مثلا اگر طبیب به بیمار بگوید باید از فلان میوه پرهیز کنی ، زیرا ترش است ، بیمار می فهمد که ترشی برای او ضرر دارد و باید از آن پرهیز کند هر چند در غیر آن میوه باشد ، همچنین اگر در قرآن یا سنت ، تصریح شود که از شراب بپرهیزید زیرا مسکر است ، از آن می فهمیم که هر مایع مسکری ( اگر چه شراب نباشد ) حرام است ، این گونه قیاس ممنوع نیست چون دلیل آن ذکر شده و قطعی است ، تنها در موردی ممنوع است که ما فلسفه و دلیل حکم را به طور قطع از تمام جهات ندانیم .

البته بحث قیاس ، بحثی است بسیار پردامنه ، که آنچه در بالا گفته شد ، تنها فشرده ای از آن بود ، برای توضیح بیشتر به کتب اصول فقه و کتب اخبار ، باب قیاس مراجعه فرمائید ، و ما این بحث را در اینجا با ذکر حدیث زیر به پایان می رسانیم : در کتاب علل الشرایع چنین نقل شده که ابو حنیفه وارد بر امام صادق

ص:88

(علیه السلام) شد امام به او فرمود به من خبر داده اند که تو در احکام خدا قیاس می کنی ، ابو حنیفه گفت : آری چنین است من قیاس می کنم ، امام (علیه السلام) گفت : این کار را دیگر تکرار نکن ، زیرا نخستین کسی که قیاس کرد ابلیس بود ، آنجا که گفت : خلقتنی من نار و خلقته من طین ، او آتش و گل را با هم مقایسه کرد ، در حالی اگر نورانیت و روحانیت آدم را با نورانیت آتش مقایسه می کرد ، تفاوت میان آن دو را در می یافت ، و برتری یکی را بر دیگری تشخیص می داد .

پاسخ یک سئوال

در اینجا یک سؤال باقی می ماند ، و آن اینکه چگونه شیطان ، با خدا سخن گفت ، مگر وحی بر او نازل می شده است ؟ پاسخ این سؤال این است که گفتگوی خدا ، همیشه جنبه وحی ندارد ، بلکه وحی عبارت از پیام رسالت و نبوت است ، و هیچ مانعی ندارد که خداوند با شخص دیگری نه به عنوان وحی و رسالت ، بلکه از طریق الهام درونی ، یا به وسیله بعضی از فرشتگان سخن

ص:89

بگوید ، خواه این شخص از صالحان و پاکان باشد ، همانند مریم و مادر موسی یا از ناصالحان باشد مانند شیطان ! -اکنون به تفسیر بقیه آیات باز می گردیم : از آنجا که امتناع شیطان از سجده کردن ، برای آدم (علیه السلام) یک امتناع ساده و معمولی نبود و نه یک گناه عادی محسوب می شد ، بلکه یک سرکشی و تمرد آمیخته به اعتراض و انکار مقام پروردگار بود ، زیرا اینکه می گوید : من از او بهترم در واقع به این معنی است که فرمان تو در مورد سجده بر آدم ، بر خلاف حکمت و عدالت است ، و موجب مقدم داشتن مرجوح بر راجح ! به این جهت ، مخالفت او سر از کفر و انکار علم و حکمت خدا در آورد و به همین جهت ، می بایست تمام مقامها و موقعیت های خویش را در درگاه الهی از دست بدهد ، به همین سبب خداوند او را از آن مقام برجسته و موقعیتی که در صفوف فرشتگان پیدا کرده بود بیرون کرد و به او فرمود : از این مقام و مرتبه ، فرود آی ( قال فاهبط منها ) .

در مورد ضمیر منها جمعی از مفسران معتقدند که به آسمان یا

ص:90

بهشت بر می گردد ، و بعضی به مقام و درجه باز گردانده اند که از نظر نتیجه ، چندان تفاوتی با هم ندارند .

سپس سرچشمه این سقوط و تنزل را با این جمله ، برای او شرح می دهد که تو حق نداری در این مقام و مرتبه ، راه تکبر ، پیش گیری فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها .

و باز به عنوان تاکید بیشتر ، اضافه می فرماید : بیرون رو که از افراد پست و ذلیل هستی ( یعنی نه تنها با این عمل بزرگ نشدی ، بلکه به عکس به خواری و پستی گرائیدی ) ( فاخرج انک من الصاغرین ) .

از این جمله به خوبی روشن می شود که تمام بدبختی شیطان ، مولود تکبر او بود ، این خود برتربینی او ، که خود را در مقامی بیش از آنچه شایسته آن بود قرار داد ، سبب شد که نه تنها بر آدم سجده نکند ، بلکه علم و حکمت خدا را انکار نماید و به فرمان او خرده گیرد ، و سرانجام تمام مقام و حیثیت خود را از دست بدهد ، و به جای بزرگی ، پستی و ذلت را برای خویش بخرد ، یعنی نه تنها به هدف نرسید ، بلکه درست در جهت عکس آن

ص:91

قرار گرفت .

در نهج البلاغه در خطبه قاصعه از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) به هنگام نکوهش کبر و خود برتربینی چنین می خوانیم : فاعتبروا بما کان من فعل الله بابلیس اذا حبط عمله الطویل و جهده الجهید ، و کان قد عبد الله ستة آلاف ... عن کبر ساعة واحدة فمن ذا بعد ابلیس یسلم علی الله بمثل معصیته ؟ ! کلا ما کان الله سبحانه لیدخل الجنة بشرا بامر اخرج به منها ملکا ان حکمه فی اهل السماء و اهل الارض لواحد : پند و عبرت گیرید به آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد ، در آن هنگام که اعمال و عبادات طولانی و تلاش و کوششهای او را که شش هزار سال بندگی خدا کرده بود ... به خاطر ساعتی تکبر ورزیدن بر باد داد ، با اینحال چه کسی بعد از ابلیس می تواند از کیفر خدا در برابر انجام همان معصیت مصون بماند ؟ نه ، هرگز ، ممکن نیست خداوند ، انسانی را به بهشت بفرستد ، در برابر کاری که به خاطر آن فرشته ای را از بهشت رانده است حکم خداوند در باره اهل آسمان و زمین یکی است .

ص:92

در حدیثی نیز از امام علی بن الحسین (علیهماالسلام) چنین نقل شده که فرمود : گناهان شعب و سرچشمه هائی دارد ، اولین سرچشمه گناه و معصیت پروردگار ، تکبر است که گناه ابلیس بود و به خاطر آن از انجام فرمان خدا امتناع کرد و تکبر ورزید و از کافران شد و سپس حرص بود که سرچشمه گناه ( و ترک اولی ) از ناحیه آدم و حوا شد ... سپس حسد بود که سرچشمه گناه فرزندش ( قابیل ) گردید و نسبت به برادرش ( هابیل ) حسد ورزید و او را به قتل رسانید .

از امام صادق (علیه السلام) نیز نقل شده که فرمود : اصول الکفر ثلاثة الحرص و الاستکبار و الحسد فاما الحرص فان آدم حین نهی عن الشجرة ، حمله الحرص علی ان اکل منها و اما الاستکبار فابلیس حیث امر بالسجود لادم فابی و اما الحسد فابنا آدم حیث قتل احدهما صاحبه .

اصول و ریشه های کفر و عصیان ، سه چیز است ، حرص و تکبر و حسد ، اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد ، و اما تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچی کند ، و اما

ص:93

حسد ، سبب شد که یکی از فرزندان آدم دیگری را به قتل رساند اما داستان شیطان به همینجا پایان نیافت ، او به هنگامی که خود را مطرود دستگاه خداوند دید ، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جای توبه و بازگشت به سوی خدا و اعتراف به اشتباه ، تنها چیزی که از خدا تقاضا کرد این بود که گفت : خدایا ! مرا تا پایان دنیا مهلت ده ، و زنده بگذار ( قال انظرنی الی یوم یبعثون ) .

این تقاضای او به اجابت رسید و خداوند فرمود : به تو مهلت داده خواهد شد ( قال انک من المنظرین ) گرچه در این آیات تصریح نشده است که چه اندازه از تقاضای شیطان پذیرفته گردید ، ولی در آیه 38 سوره حجر می خوانیم که به او گفته شد فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ : به تو تا روز معینی مهلت داده خواهد شد یعنی تمام تقاضای او به اجابت نرسید ، بلکه به مقداری که خداوند می خواست انجام شد ( در باره معنی إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ذیل آیه 38 سوره حجر به خواست خدا بحث خواهیم کرد ) .

ولی او نمی خواست برای جبران گذشته زنده بماند و عمر

ص:94

طولانی کند ، بلکه هدف خود را از این عمر طولانی چنین بیان کرد : اکنون که مرا گمراه ساختی ! بر سر راه مستقیم تو کمین می کنم و آنها را از راه بدر می برم قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ تا همانطور که من گمراه شدم ، آنها نیز به گمراهی بیفتند ! .

نخستین پایه گذار مکتب جبر شیطان بود !

از آیه فوق بر می آید که شیطان برای تبرئه خویش ، نسبت جبر به خداوند داد ، و گفت : چون تو مرا گمراه ساختی ، من نیز در گمراهی نسل آدم کوشش خواهیم کرد .

گرچه بعضی از مفسران ، اصرار دارند که جمله فبما اغویتنی را طوری تفسیر کنند که مفهوم آن جبر نباشد ، ولی ظاهرا هیچ موجبی برای این اصرار نیست ، زیرا ظاهر جمله معنی جبر را می رساند و از شیطان هم ، هیچ بعید به نظر نمی رسد که چنین سخنی را بگوید .

گواه بر این سخن ، حدیثی است که از امیر مؤمنان علی

ص:95

(علیه السلام) نقل شده که به هنگام مراجعت از صفین ، پیر مردی از قضا و قدر سؤال کرد و حضرت در پاسخ فرمود : آنچه انجام دادیم همه قضا و قدر الهی بوده ، پیر مرد چنین پنداشت که منظور همان مساله جبر است ، حضرت با شدت تمام ، او را از این پندار باطل باز داشت و ضمن سخنان مفصلی به او فرمود : تلک مقالة اخوان عبدة الاوثان و خصماء الرحمان و حزب الشیطان : این گفتار بت پرستان و دشمنان خدا و حزب شیطان است سپس قضا و قدر را به معنی قضا و قدر تشریعی یعنی فرمانها و تکالیف پروردگار تفسیر فرمود .

و از اینجا روشن می شود نخستین کسی که دم از مکتب جبر زد شیطان بود .

سپس شیطان ، برای تایید و تکمیل گفتار خود ، اضافه کرد که نه تنها بر سر راه آنها کمین می کنم بلکه از پیش رو ، و از پشت سر ، و از طرف راست ، و از طرف چپ از چهار طرف ، به سراغ آنها می روم ، و اکثر آنها را شکرگزار نخواهی یافت (ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ ) .

ص:96

ممکن است تعبیر بالا ، کنایه از این باشد که شیطان ، انسان را محاصره می کند و سعی دارد به هر وسیله ای که ممکن است برای وسوسه و گمراهی او بکوشد ، و این تعبیر در کلمات روزمره نیز دیده می شود ، که می گوئیم فلانکس از چهار طرف گرفتار قرض یا بیماری یا دشمن شده است .

و اینکه سمت بالا و پائین ذکر نشده به خاطر آن است که انسان معمولا در چهار سمت ، حرکت و فعالیت دارد .

اما در روایتی که از امام باقر (علیه السلام) نقل شده ، تفسیر عمیقتری برای این چهار جهت دیده می شود ، آنجا که می فرماید : منظور از آمدن شیطان به سراغ انسان از پیش رو این است که آخرت و جهانی را که در پیش دارد در نظر او سبک و ساده جلوه می دهد ، و منظور از پشت سر این است که آنها را به گرد -آوری اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت می کند ، و منظور از طرف راست این است که امور معنوی را به وسیله شبهات و

ص:97

ایجاد شک و تردید ، ضایع می سازد ، و منظور از طرف چپ این است که لذات مادی و شهوات را در نظر آنها جلوه می دهد .

در آخرین آیه مورد بحث بار دیگر فرمان بیرون رفتن ابلیس از حریم قرب خدا و مقام و منزلت بالا صادر می شود ، با این تفاوت که در اینجا حکم طرد او به صورت تحقیرآمیزتر و شدیدتر صادر شده است و شاید به خاطر لجاجتی بود که شیطان در مورد اصرار در وسوسه افراد انسان به خرج داد ، یعنی در آغاز تنها گناه او سرکشی از اطاعت فرمان خدا بود و به همین جهت فرمان خروج او صادر شد ، اما بعدا گناه بزرگ دیگری بر گناه خود افزود و آن تصمیم گمراه ساختن دگران بود ، به او فرمود : از این مقام با بدترین ننگ و عار بیرون رو و با خواری و ذلت فرود آی ! ( قال اخرج منها مذئوما مدحورا ) .

و سوگند یاد می کنم که هر کس از تو پیروی کند ، جهنم را از تو و آنها پر سازم ( لمن تبعک منهم لاملئن جهنم منکم اجمعین ) .

فلسفه آفرینش و مهلت دادن به شیطان

ص:98

در این گونه بحثها معمولا سؤالات مختلفی به ذهن می آید که از همه مهمتر این دو سؤال است .

1 -خداوند چرا شیطان را آفرید ؟ با اینکه می دانست سرچشمه وسوسه ها و گمراهیها می شود ؟ .

2 -بعد از آنکه شیطان مرتکب چنان گناه بزرگی شد ، چرا خداوند تقاضای او را مبنی بر ادامه حیات او پذیرفت ؟ .

درباره سؤال اول می گوئیم ، که

اولا -خلقت شیطان از آغاز ، خلقت پاک و بی عیبی بود و به همین دلیل ، سالیان دراز در صف مقربان درگاه خدا و فرشتگان بزرگش جای گرفته بود ، اگر چه از نظر آفرینش جزء آنها نبود ، سپس با سوء استفاده از آزادی خود ، بنای طغیان و سرکشی گذاشت و رانده درگاه خداوند گردید و لقب شیطان را به خود اختصاص داد .

ثانیا -وجود شیطان برای پویندگان راه حق نه تنها زیانبخش نیست ، بلکه رمز تکامل نیز محسوب می شود ، زیرا وجود یک

ص:99

دشمن قوی در مقابل انسان ، باعث پرورش و ورزیدگی او می گردد ، و اصولا همیشه تکاملها در میان تضادها به وجود می آید ، و هیچ موجودی راه کمال را نمی پوید مگر اینکه در مقابل ضد نیرومندی قرار گیرد .

نتیجه اینکه شیطان گرچه به حکم آزادی اراده در برابر اعمال خلاف خود مسؤل است ، ولی وسوسه های او ، زیانی برای بندگان خدا و آنهائی که می خواهند در راه حق گام بردارند نخواهد داشت ، بلکه به طور غیر مستقیم برای آنها ثمربخش خواهد بود .

پاسخ سؤال دوم: از آنچه در جواب سؤال اول گفتیم نیز روشن می شود ، زیرا ادامه حیات او به عنوان وجود یک نقطه منفی برای تقویت نقاط مثبت نه تنها ضرر نداشت ، بلکه مؤثر نیز بود ، حتی قطع نظر از وجود شیطان در درون خود ما ، غرائز مختلفی وجود دارد ، که چون در برابر نیروهای عقلانی و روحانی قرار گیرند ، یک میدان تضاد را تشکیل می دهند که در این میدان پیشرفت و تکامل و پرورش وجود انسان صورت

ص:100

می گیرد ، ادامه حیات شیطان نیز تقویت مبانی این تضاد است ، به تعبیر دیگر همیشه وجود یک راه راست با توجه به خطوط انحرافی پیرامون آن مشخص می شود و تا چنین مقایسه ای در میان نباشد ، راه راست بازشناخته نخواهد شد .

از این گذشته همانطور که در بعضی از احادیث می خوانیم ، شیطان بعد از انجام آن گناه ، سعادت و نجات خود را در جهان دیگر به کلی به خطر انداخت ، و لذا در برابر عباداتی که کرده بود ، تقاضای عمر طولانی در این دنیا کرد که طبق قانون عدالت پروردگار ، این تقاضا پذیرفته شد .

این نکته مهم را نیز باید توجه داشت که خداوند اگر چه شیطان را در انجام وسوسه هایش آزاد گذاشته ولی انسان را در برابر او بی دفاع قرار نداده است ، زیرا اولا نیروی عقل و خرد به او بخشیده که می تواند سد نیرومندی در مقابل وسوسه های شیطان به وجود آورد ( مخصوصا اگر پرورش یابد و تربیت شود ) و ثانیا فطرت پاک و عشق به تکامل را در درون وجود انسان به عنوان یک عامل سعادت قرار داده و ثالثا فرشتگانی که

ص:101

الهام بخش نیکیها هستند ، به کمک انسانهائی که می خواهند از وسوسه های شیطان برکنار بمانند می فرستد ، آنچنانکه قرآن می گوید : ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة : آنها که می گویند پروردگار ما خداوند یکتا است و سپس استقامت به خرج می دهند ، فرشتگان بر آنها نازل می شوند ( و برای تقویت روحیه آنان انواع بشارتها و دلگرمیها را به آنها الهام می دهند ) .

و در جای دیگر می خوانیم: إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا : پروردگار تو به فرشتگان وحی می کرد که من با شما هستم و به شما کمک می کنم که افراد با ایمان را در مسیر حق کمک کنید و ثابت نگاه دارید .

فرضیه تکامل انواع و آفرینش آدم

در اینکه آیا آفرینش آدم آنچنان که قرآن می گوید با فرضیه تکامل که در مباحث علوم طبیعی امروز مطرح است ، سازگار

ص:102

است یا نه و آیا اصولا فرضیه تکامل ، از نظر دانشمندان به مرحله قطعی رسیده یا نه ؟ بحثهای لازمی داریم که در تفسیر آیات سوره حجر آیات 26 تا 33 سوره حجر مطرح می کنیم .

تفسیر نمونه ج : 6 از ص : 97ببعد.

حجر : 26 وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ

حجر : 27 وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ

حجر : 28 وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ

حجر : 29 فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ

حجر : 30 فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ

حجر : 31 إِلاّ إِبْلِیسَ أَبی أَنْ یَکُونَ مَعَ السّاجِدِینَ

حجر : 32 قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَکَ أَلاّ تَکُونَ مَعَ السّاجِدِینَ

حجر : 33 قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ

حجر : 34 قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ

حجر : 35 وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلی یَوْمِ الدِّینِ

ص:103

حجر : 36 قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ

حجر : 37 قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ

حجر : 38 إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ

حجر : 39 قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ

حجر : 40 إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ

حجر : 41 قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ

حجر : 42 إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ

حجر : 26 ما انسان را از گِل خشکیده ای (همچون سفال) که از گِل بد بوی (تیره رنگی) گرفته شده بود آفریدیم!

حجر : 27 و جن را پیش از آن، از آتش گرم و سوزان خلق کردیم!

حجر : 28 و (به خاطر بیاور) هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشری را از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده، می آفرینم.

ص:104

حجر : 29 هنگامی که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی برای او سجده کنید!»

حجر : 30 همه فرشتگان، بی استثنا، سجده کردند...

حجر : 31 جز ابلیس، که ابا کرد از اینکه با سجده کنندگان باشد.

حجر : 32 (خداوند) فرمود: «ای ابلیس! چرا با سجده کنندگان نیستی ؟!»

حجر : 33 گفت: «من هرگز برای بشری که او را از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده است آفریده ای، سجده نخواهم کرد!»

حجر : 34 فرمود: «از صف آنها [ فرشتگان] بیرون رو، که رانده شده ای (از درگاه ما!).

حجر : 35 و لعنت (و دوری از رحمت حق) تا روز قیامت بر تو خواهد بود!»

حجر : 36 گفت: «پروردگارا! مرا تا روز رستاخیز مهلت ده (و زنده بگذار!)»

ص:105

حجر : 37 فرمود: «تو از مهلت یافتگانی!

حجر : 38 (امّا نه تا روز رستاخیز، بلکه) تا روز وقت معیّنی.»

حجر : 39 گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختی، من (نعمتهای مادّی را) در زمین در نظر آنها زینت می دهم، و همگی را گمراه خواهم ساخت،

حجر : 40 مگر بندگان مخلصت را.»

حجر : 41 فرمود: «این راه مستقیمی است که بر عهده من است (و سنّت همیشگیم)...

حجر : 42 که بر بندگانم تسلّط نخواهی یافت؛ مگر گمراهانی که از تو پیروی می کنند؛

آفرینش انسان

به مناسبت آیات قبل از این آیات، که قسمتهائی از آفرینش خداوند و نظام هستی را بیان می کرد ، در این آیات به شاهکار بزرگ خلقت یعنی آفرینش انسان پرداخته و طی آیات متعدد و

ص:106

پرمحتوائی بسیاری از جزئیات این آفرینش را بازگو می کند که ما در اینجا نخست به تفسیر اجمالی آیات میپردازیم ، سپس نکات مهم را مورد بحث جداگانه ای قرار می دهیم .

نخست می فرماید : ما انسان را از صلصال ( خاک خشکیده ای که به هنگام برخورد با چیزی صدا می کند ) که از حما مسنون ( گل تیره رنگ و متغیر و بدبو ) گرفته شده بود آفریدیم ( وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ) .

و طایفه جان را پیش از آن از آتش گرم و سوزان آفریدیم ( و الجان خلقناه من قبل من نار السموم ) .

سموم در لغت به معنی باد سوزانی است که گوئی در تمام روزنه های پوست بدن انسان نفوذ می کند زیرا عرب به سوراخهای بسیار ریز پوست بدن ، مسام ، می گوید و سموم نیز به همین مناسبت بر چنین بادی اطلاق می شود و ماده سم نیز از همان است چرا که در بدن نفوذ کرده و انسان را می کشد یا بیمار میسازد .

مجددا به آفرینش انسان باز می گردد و گفتگوی خداوند را با

ص:107

فرشتگان که قبل از آفرینش انسان روی داد ، چنین بیان می کند :

به خاطر بیاور هنگامی که پروردگارت به فرشتگان فرمود : من بشر را از خاک خشکیده ای که از گل تیره رنگ بد بو گرفته شده می آفرینم ( وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ) .

و هنگامی که خلقت آنرا به پایان و کمال رساندم و از روح خود ( یک روح شریف و پاک و با عظمت ) در آن دمیدم همگی به خاطر آن سجده کنید ( فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ ) .

آفرینش انسان پایان پذیرفت و آنچه شایسته جسم و جان انسان بود به او داده شد و همه چیز انجام یافت : در این هنگام همه فرشتگان بدون استثناء سجده کردند ( فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ) .

تنها کسی که اطاعت این فرمان را نکرد ابلیس بود ، لذا اضافه میکند به جز ابلیس که خودداری کرد از اینکه همراه سجده کننده گان باشد (إِلاّ إِبْلِیسَ أَبی أَنْ یَکُونَ مَعَ السّاجِدِینَ ) .

ص:108

اینجا بود که ابلیس مورد بازپرسی قرار گرفت و خدا به او گفت :

ای ابلیس چرا تو با سجده کنندگان نیستی ؟ ( قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَکَ أَلاّ تَکُونَ مَعَ السّاجِدِینَ ) .

ابلیس که غرق غرور و خودخواهی خویش بود آنچنان که عقل و هوش او را پوشانده بود گستاخانه در برابر پرسش پروردگار به پاسخ پرداخت و گفت : من هرگز برای بشری که او را از خاک خشکیده ای که از گل بدبوئی گرفته شده است آفریده ای سجده نخواهم کرد ( قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ) .

آتش نورانی و فروزنده کجا ، و خاک تیره و متعفن کجا ؟ آیا موجود شریفی همچون من در برابر موجود پست تری باید خضوع و تواضع کند ؟ ! این چه قانونی است ؟ ! .

او که از اسرار آفرینش بر اثر خودخواهی و غرور بی خبر مانده بود و برکات خاک را که منبع هر خیر و برکتی است بدست فراموشی سپرده بود و از آن مهمتر آن روح شریف و عظیم الهی را که در آدم وجود داشت نادیده می گرفت ، ناگهان از اوج مقامی

ص:109

که داشت سقوط کرد ، دیگر شایسته نبود که او در صف فرشتگان باشد ، لذا بلافاصله خدا به او فرمود از آن ( از بهشت یا از آسمانها و یا از صفوف فرشتگان ) بیرون رو که تو رجیم و رانده شده درگاه مائی (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ ) .

و بدان که این غرورت مایه کفرت شد و این کفر برای همیشه تو را مطرود کرد ، لعنت و دوری از رحمت خدا تا روز رستاخیز بر تو خواهد بود ! (وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلی یَوْمِ الدِّینِ ) .

ابلیس که در این هنگام خود را رانده درگاه خدا دید ، و احساس کرد که آفرینش انسان سبب بدبختی او شد ، آتش کینه در دلش شعله ور گشت ، تا انتقام خویش را از فرزندان آدم بگیرد ، هر چند مقصر اصلی خود او بود ، نه آدم ، و نه فرمان خدا ، ولی غرور و خود خواهی توام با لجاجتش اجازه نمی داد این واقعیت را درک کند .

لذا عرض کرد : پروردگارا اکنون که چنین است مرا تا روز رستاخیز مهلت ده ! (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ) .

نه برای اینکه توبه کند ، یا از کرده خود پشیمان باشد و در مقام

ص:110

جبران برآید ، بلکه برای اینکه به لجاجت و عناد و دشمنی و خیره سری ادامه دهد ! خداوند هم این خواسته او را پذیرفت و فرمود مسلما تو از مهلت یافتگانی ( قال فانک من المنظرین ) .

ولی نه تا روز مبعوث شدن خلایق در رستاخیز ، چنانکه خواسته ای ، بلکه تا وقت و زمان معینی ( الی یوم الوقت المعلوم ) .

در اینکه منظور از یوم الوقت المعلوم ، چه روزی است ، مفسران احتمالات متعددی داده اند : بعضی گفته اند منظور پایان این جهان و بر چیده شدن دوران تکلیف است ، چرا که بعد از آن ، طبق ظاهر آیات قرآن ، همه جهانیان از بین می روند و تنها ذات پاک خداوند باقی میماند ، بنابر این تنها به مقداری از درخواست ابلیس موافقت شد .

بعضی دیگر احتمال داده اند که منظور از وقت معلوم زمان معینی است که تنها خدا می داند ، و جز او هیچکس از آن آگاه نیست ، چرا که اگر آنوقت را آشکار می ساخت ابلیس تشویق به گناه و سرکشی بیشتر شده بود .

ص:111

بعضی نیز احتمال داده اند منظور روز قیامت است چرا که او می خواست تا آن روز زنده بماند تا از حیات جاویدان برخوردار گردد و با نظر او موافقت گردید ، به خصوص اینکه تعبیر به یوم الوقت المعلوم در آیه 50 سوره واقعه درباره روز قیامت نیز آمده است .

ولی این احتمال بسیار بعید است ، چرا که اگر چنین می بود باید خداوند به طور کامل با درخواست او موافقت کرده باشد ، در حالی که ظاهر آیات فوق این است که بطور کامل با درخواست او موافقت نشده و تنها تا یوم الوقت المعلوم موافقت شده است و به هر حال تفسیر اول با روح و ظاهر آیه از همه موافقتر است ، و در بعضی از روایات که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده نیز به این معنی تصریح گردیده است .

در اینجا ابلیس نیت باطنی خود را آشکار ساخت هر چند چیزی از خدا پنهان نبود و عرض کرد : پروردگارا ! به خاطر اینکه مرا گمراه ساختی ( و این انسان زمینه بدبختی مرا فراهم ساخت ) من نعمتهای مادی روی زمین را در نظر آنها زینت

ص:112

می دهم ، و انسانها را به آن مشغول می دارم و سرانجام همه را گمراه خواهم ساخت ( قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ) .

اما او به خوبی می دانست که وسوسه هایش در دل بندگان مخلص خدا هرگز اثر نخواهد گذاشت ، و دامهایش آنها را به خود مشغول نخواهد کرد ، خلاصه بندگان خالص و مخلص آنچنان نیرومندند که زنجیرهای اسارت شیطان را از هم می گسلند ، لذا بلافاصله برای سخن خود استثنائی قائل شد و گفت : مگر آن بندگان خالص شده تو ( إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ) .

بدیهی است که خدا هرگز شیطان را گمراه نساخته بود ، بلکه این نسبت شیطنت آمیز بود که از ابلیس صادر شد ، برای اینکه خود را به اصطلاح تبرئه کند و توجهی برای اغواگری خود ترتیب دهد ، و این رسم همه ابلیسها و شیاطین است که اولا گناهان خویش را به گردن دیگران می افکنند ، و ثانیا همه جا می کوشند تا اعمال زشت خود را با منطقهای غلطی توجیه کنند ، نه تنها در

ص:113

برابر بندگان خدا ، حتی در برابر خود خدا که از همه چیز آگاه است ؟ ضمنا باید توجه داشت مخلصین جمع مخلص ( بفتح لام ) همانگونه که در تفسیر سوره یوسف بیان کردیم کسی است که به مرحله عالی ایمان و عمل پس از تعلیم و تربیت و مجاهده با نفس رسیده باشد که در برابر وسوسه های شیطان و هر وسوسه گر نفوذ ناپذیر شود .

خداوند به عنوان تحقیر شیطان و تقویت قلب جویندگان راه حق و پویندگان طریق توحید فرمود : این راه مستقیم من است ... و این سنت فناناپذیری است که من آن را بر عهده گرفته ام ...

(قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ ) .

که تو هیچگونه تسلط و قدرتی بر بندگان من نداری مگر گمراهانی که شخصا بخواهند از تو پیروی کنند ( إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ ) .

یعنی در واقع این تو نیستی که می توانی مردم را گمراه کنی ، بلکه این انسانهای منحرفند که با میل و اراده خویش دعوت تو را اجابت کرده ، پشت سر تو گام بر می دارند .

ص:114

و به تعبیر دیگر این آیه اشاره ای است به آزادی اراده انسانها ، و اینکه ابلیس و لشکر او هرگز نمی توانند کسی را اجبارا به راه فساد بکشانند ، بلکه این خود انسانها هستند که دعوت او را لبیک گفته و دریچه های قلب خویش را به روی او می گشایند ، و به او اذن دخول می دهند !

خلاصه اینکه وسوسه های شیطان گرچه مؤثر است ولی تصمیم نهائی با شیطان نیست ، با خود انسانها هست ، چرا که انسان می تواند در برابر وسوسه های او بایستد و دست رد بر سینه او بگذارد .

در واقع خداوند می خواهد این خیال باطل و پندار خام را از مغز شیطان بیرون کند که او حکومت بلامنازعی بر انسانها پیدا خواهد کرد .

سپس صریحترین تهدیدهای خود را متوجه پیروان شیطان کرده می گوید : جهنم میعادگاه همه آنها است ( وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ ) .

گمان نکنند که آنها از چنگال مجازات می توانند فرار کنند و یا به

ص:115

حساب آنها رسیدگی نمی شود ، حساب همه آنها یکجا و در یک محل رسیدگی خواهد شد .

همان دوزخی که هفت در دارد ، و برای هر دری گروهی از پیروان شیطان تقسیم شده اند ( لها سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم ) .

این در در حقیقت درهای گناهانی است که به وسیله آن ، افراد وارد دوزخ می شوند ، هر گروهی بوسیله ارتکاب گناهی و از دری ، همانگونه که درهای بهشت ، طاعات و اعمال صالح و مجاهدتهائی است که بوسیله آن بهشتیان وارد بهشت می شوند .

نکته ها :

1 -تکبر و غرور سرچشمه بزرگترین بدبختیها

است

مهمترین نکته تربیتی که از داستان ابلیس و آفرینش آدم که در سوره های مختلف قرآن آمده استفاده می شود همان سقوط

ص:116

وحشتناک ابلیس از آن مقام والائی که داشت به خاطر کبر و غرور است ! می دانیم ابلیس از فرشتگان نبود ( همانگونه که از آیه 50 سوره کهف استفاده می شود ) و آنچنان ارتقاء مقام در سایه اطاعت فرمان خدا پیدا کرده بود که در صفوف فرشتگان قرار داشت ، حتی بعضی می گویند معلم فرشتگان بود ، و طبق آنچه از خطبه قاصعه در نهج البلاغه استفاده می شود هزاران سال پرستش خدا کرده بود .

اما همه این مقامات را به خاطر یکساعت تکبر و غرور از دست داد ، و آنچنان گرفتار تعصب و خودپرستی شد که حتی در مقام عذرخواهی و توبه برنیامد ، بلکه همچنان به کار خود ادامه داد و در جاده لجاجت آنچنان ثابت قدم ماند که تصمیم گرفت مسئولیت شرکت در جرم همه ظالمان و گنهکاران از فرزندان آدم را به عنوان یک وسوسه گر بپذیرد ، و معادل کیفر و عذاب همه آنها را یکجا تحمل کند ! این است نتیجه خودخواهی و غرور و تعصب و خودپسندی و استکبار .

نه تنها ابلیس که ، با چشم خود انسانهای شیطان صفتی را

ص:117

دیده ایم ، یا شرح حال آنها را در صفحات سیاه تاریخ مطالعه کرده ایم که هنگامی که بر مرکب غرور و تکبر و خودخواهی سوار شدند دنیائی را به خاک و خون کشیدند ، گوئی پرده ای از خون و جهل ، چشمان ظاهر و باطن آنها را از کار انداخته ، و هیچ حقیقتی را مشاهده نمی کنند ، دیوانه وار در راه ظلم و بیدادگری گام بر می دارند و سرانجام خود را در بدترین پرتگاهها ساقط می کنند .

این استکبار و غرور ، آتش سوزان و وحشتناکی است ، همانگونه که انسان ممکن است سالیان دراز زحمت بکشد و خانه و وسائل و سرمایه ای برای زندگی فراهم سازد ، ولی محصول آنرا تنها با یک شعله آتش در چند لحظه تبدیل به خاکستر کند ، همچنین کاملا امکان پذیر است که محصول اطاعت هزاران سال را با ساعتی استکبار و غرور در برابر خدا از دست دهد ، چه درسی از این گویا و تکان دهنده تر ؟ ! .

عجب اینکه او حتی به این نکته روشن نیز توجه نداشت که آتش بر خاک برتری ندارد چرا که منبع همه برکات : گیاهان ،

ص:118

حیوانات ، معادن ، محل ذخیره آبها خلاصه سرچشمه پیدایش هر موجود زنده ای خاک است ، ولی کار آتش سوزندگی و در بسیاری از مواقع ویرانگری است .

علی (علیه السلام) در همان خطبه قاصعه ( خطبه 192 نهج البلاغه ) از ابلیس به عنوان عدو الله ( دشمن خدا ) و امام المتعصبین و سلف المستکبرین ( پیشوای متعصبان لجوج ، و سر سلسله مستکبران ) نام برده و می گوید به همین جهت خداوند لباس عزت را از اندام او بیرون کرد ، و چادر مذلت بر سر او افکند سپس اضافه می کند : آیا نمی بینید چگونه خداوند او را به خاطر تکبرش کوچک کرد ؟ و به خاطر برتری جوئیش پست ساخت ؟ در دنیا رانده شد و عذاب دردناک در سرای دیگر برای او فراهم ساخت ( الا ترون کیف صغره الله بتکبره ، و وضعه بترفعه ، فجعله فی الدنیا مدحورا و اعدله فی الاخرة سعیرا ) .

ضمنا همانگونه که اشاره کردیم ابلیس نخستین پایه گذار مکتب جبر بود ، همان مکتبی که بر خلاف وجدان هر انسانی است و

ص:119

یکی از دلائل مهم پیدایش آن ، تبرئه کردن انسانهای گنه کار در برابر اعمالشان است ، در آیات فوق خواندیم ابلیس برای تبرئه خویش و اثبات اینکه حق دارد در گمراهی فرزندان آدم بکوشد به همین دروغ بزرگ متوسل شد ، و گفت : خداوندا تو مرا گمراه کردی و من هم به همین خاطر فرزندان آدم را جز مخلصان گمراه خواهم کرد !

2 -شیطان بر چه کسانی تسلط می یابد ؟

باز هم ذکر این نکته را ضروری می دانیم که نفوذ وسوسه های شیطانی در انسان یک نفوذ ناآگاه و اجباری نیست ، بلکه ما به میل خویش وسوسه او را به دل راه می دهیم ، و گرنه حتی خود شیطان می داند که بر مخلصان -آنها که خویشتن را در پرتو تربیت خالص کرده اند و زنگار شرک را از روح و جان زدوده اند - راه ندارد .

به تعبیر رساتر -همان تعبیری که از آیات فوق استفاده می شود - رابطه شیطان و گمراهان ، رابطه پیشوا و پیرو است ، نه رابطه

ص:120

اجبار کننده و اجبار شونده .

3 -درهای جهنم !

در آیات فوق خواندیم ، جهنم هفت در دارد ( بعید نیست عدد هفت در اینجا عدد تکثیر باشد ، یعنی درهای بسیار و فراوان دارد ، همانگونه که در آیه 27 سوره لقمان نیز عدد هفت به همین معنی آمده است ) .

ولی واضح است این تعدد درها ( مانند تعدد درهای بهشت ) نه به خاطر کثرت واردان است به طوری که از یک در کوچک نتوانند وارد شوند ، و نه جنبه تشریفاتی دارد ، بلکه در حقیقت اشاره به عوامل گوناگونی است که انسان را به جهنم می کشاند ، هر نوع از گناهان دری محسوب می شود .

در خطبه جهاد در نهج البلاغه می خوانیم ان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اولیائه : جهاد دری از درهای بهشت است که آن را به روی بندگان خاصش گشوده است .

و در حدیث معروف می خوانیم ان السیوف مقالید الجنة :

ص:121

شمشیرها کلیدهای بهشتند این گونه تعبیرات به خوبی منظور از درهای متعدد بهشت و دوزخ را روشن می سازد .

قابل توجه اینکه در حدیث امام باقر (علیه السلام) می خوانیم بهشت ، هشت در دارد در حالی که آیات فوق می گوید : جهنم هفت در دارد ، این تفاوت اشاره به این است که هر چند درهای ورود به بدبختی و عذاب فراوان باشد ، ولی با این حال درهای وصول به سعادت و خوشبختی از آن افزونتر است ( در ذیل آیه 23 سوره رعد نیز در این زمینه صحبت کردیم ) .

4 -گِلِ تیره و روح خدا

جالب اینکه از این آیات به خوبی استفاده می شود که انسان از دو چیز مختلف آفریده شده که یکی در حد اعلای عظمت ، و دیگری ظاهرا در حد ادنی از نظر ارزش .

جنبه مادی انسان را گل بد بوی تیره رنگ ( لجن ) تشکیل می دهد ، و جنبه معنوی او را چیزی که به عنوان روح خدا از آن

ص:122

یاد شده است .

البته خدا نه جسم دارد و نه روح ، و اضافه روح به خدا به اصطلاح اضافه تشریفی است و دلیل بر این است که روحی بسیار پر عظمت در کالبد انسان دمیده شده ، همانگونه که خانه کعبه را به خاطر عظمتش بیت الله می خوانند ، و ماه مبارک رمضان را به خاطر برکتش شهر الله ( ماه خدا ) می نامند .

و به همین دلیل قوس صعودی این انسان آنقدر بالا است که بجائی می رسد که جز خدا نبیند ، و قوس نزولیش آنقدر پائین است که از چهار پایان هم پائینتر خواهد شد ( بل هم اضل ) و این فاصله زیاد میان قوس صعودی و نزولی خود دلیل بر اهمیت فوق العاده این مخلوق است .

و نیز این ترکیب مخصوص دلیل بر آن است که عظمت مقام انسان به خاطر جنبه مادی او نیست ، چرا که اگر به جنبه مادیش باز گردیم لجنی بیش نمی باشد .

این روح الهی است که با استعدادهای فوق العاده ای که در آن نهفته است و می تواند تجلیگاه انوار خدا باشد ، به او اینهمه

ص:123

عظمت بخشیده و برای تکامل او تنها راه این است که آن را تقویت کند و جنبه مادی را که وسیله ای برای همین هدف است در طریق پیشرفت این مقصود به کار گیرد ( چرا که در رسیدن به آن هدف بزرگ می تواند کمک مؤثری کند ) .

از آیات خلقت آدم در آغاز سوره بقره نیز استفاده می شود که سجده فرشتگان در برابر آدم به خاطر علم خاص الهی او بود ، و اما این سؤال که چگونه سجده برای غیر خدا امکان پذیر است و آیا براستی فرشتگان برای خدا به خاطر این آفرینش عجیب سجده کردند ، و یا سجده آن برای آدم بود ، پاسخ آنرا در آیات مربوط به آفرینش آدم در سوره بقره در بالا بیان کردیم

5 -جانّ چیست ؟

کلمه جنّ در اصل به معنی چیزی است که از حس انسان پوشیده باشد ، مثلا می گوئیم جُنّة اللیل -یا -فلما جَنّ علیه اللیل یعنی هنگامی که پرده سیاه شب او را پوشاند و به همین جهت مجنون به کسی که عقلش پوشیده و جنین به طفلی که در رحم مادر

ص:124

پوشانده شده و جنت به باغی که زمینش را درختان پوشانده اند ، و جنان به قلب که در درون سینه پوشانده شده و جنة به معنی سپر که انسان را از ضربات دشمن می پوشاند ، آمده است .

البته از آیات قرآن استفاده می شود که جن یکنوع موجود عاقلی است که از حس انسان پوشیده شده ، و آفرینش آن در اصل از آتش یا شعله های صاف آتش است ، و ابلیس نیز از همین گروه است .

بعضی از دانشمندان از آنها تعبیر به نوعی از ارواح عاقله می کنند که مجرد از ماده می باشد ، ( البته پیدا است تجرد کامل ندارد چرا که چیزی که از ماده آفریده شده است مادی است ، ولی نیمه تجردی دارد ، چرا که با حواس ما درک نمی شود ، و به تعبیر دیگر یکنوع جسم لطیف است ) .

و نیز از آیات قرآن بر می آید که آنها مؤمن و کافر دارند ، مطیع و سرکش دارند و آنها نیز دارای تکلیف و مسئولیتند .

البته شرح این مسائل و همچنین هماهنگی آنها با علم امروز ، احتیاج به بحث بیشتری دارد که ما به خاطر رعایت تناسب -به

ص:125

خواست خدا -در تفسیر سوره جن که در جزء 29 قرآن است در تفسیر نمونه بحث شده است.

نکته ای که در اینجا اشاره به آن لازم است ، این است که در آیات فوق کلمه جان آمده است که از همان ماده جن است .

آیا این دو کلمه ( جن و جان ) هر دو به یک معنی است ، و یا چنانکه بعضی از مفسران گفته اند جان نوع خاصی از جن است .

اگر آیات قرآن را که در این زمینه وارد شده در برابر هم قرار دهیم روشن می شود که هر دو به یک معنی می باشد ، چرا که در قرآن گاهی جن در مقابل انسان قرار داده شده و گاهی جان در مقابل انسان .

مثلا در آیه 88 -سوره اسراء می خوانیم قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ و یا در آیه 56 سوره ذاریات می خوانیم وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ .

در حالی که در آیه 15 سوره رحمان می خوانیم خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخّارِ وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ و باز در همین سوره آیه 39 می خوانیم فیومئذ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ .

ص:126

از مجموع آیات فوق و آیات دیگر قرآن به خوبی استفاده می شود که جانّ و جنّ هر دو به یک معنی است ، و لذا در آیات فوق گاهی جنّ در برابر انسان قرار گرفته گاهی جانّ .

البته جانّ به معنی دیگری نیز در قرآن آمده است ، که آن نوعی از مار است ، چنانکه در داستان موسی می خوانیم کأنّها جانّ

( قصص -31 ) ولی آن از بحث ما خارج است .

6 -قرآن و خلقت انسان .

همانگونه که در آیات فوق دیدیم قرآن بحث فشرده ای در زمینه خلقت انسان دارد که تقریبا به طور سر بسته و اجمالی ، از آن گذشته است چرا که منظور اصلی مسائل تربیتی بوده است ، و نظیر این بحث در چند مورد دیگر از قرآن مانند سوره سجده ، مؤمنون ، سوره ص ، و غیر آن آمده است .

البته می دانیم قرآن یک کتاب علوم طبیعی نیست ، بلکه یک کتاب انسان -سازی است ، و بنابر این نباید انتظار داشت که

ص:127

جزئیات این علوم از قبیل مسائل مربوط به تکامل ، تشریح ، جنین شناسی ، گیاه شناسی و مانند آن در قرآن مطرح شود ، ولی این مانع از آن نخواهد بود که به تناسب بحثهای تربیتی اشاره کوتاهش به قسمتهائی از این علوم در قرآن بشود .

به هر حال بعد از توجه به این مقدمه کوتاه در اینجا دو بحث داریم که طرح آنها لازم به نظر می رسد :

1 -تکامل انواع از نظر علمی

2 -تکامل انواع از دیدگاه قرآن نخست به سراغ بحث اول می رویم و منهای آیات و روایات و تنها با تکیه بر معیارهای خاص علوم طبیعی روی این مساله بحث می کنیم : میدانیم در میان دانشمندان علوم طبیعی دور فرضیه درباره آفرینش موجودات زنده ، اعم از گیاهان و جانداران ، وجود داشته است :

الف : فرضیه تکامل انواع یا ترانسفورمیسم که می گوید انواع

موجودات زنده در آغاز به شکل کنونی نبودند ، بلکه آغاز موجودات تک سلولی در آب اقیانوسها و از لابلای لجنهای اعماق دریاها با یک جهش پیدا شدند ، یعنی موجودات بی جان

ص:128

در شرائط خاصی قرار گرفتند که از آنها نخستین سلولهای زنده پیدا شد .

این موجودات ذره بینی زنده تدریجا تکامل یافتند و از نوعی به نوع دیگر تغییر شکل دادند ، از دریاها به صحراها و از آن به هوا منتقل شدند ، و انواع گیاهان و انواع جانوران آبی و زمینی و پرندگان به وجود آمدند .

کاملترین حلقه این تکامل همین انسانهای امروزند که از موجوداتی شبیه به میمون ، و سپس میمونهای انسان نما ظاهر گشتند .

ب -فرضیه ثبوت انواع یا فیکسیسم که می گوید انواع جانداران هر کدام جداگانه از آغاز به همین شکل کنونی ظاهر گشتند ، و هیچ نوع به نوع دیگر تبدیل نیافته است ، و طبعا انسان هم دارای خلقت مستقلی بوده که از آغاز به همین صورت آفریده شده است .

دانشمندان هر دو گروه برای اثبات عقیده خود مطالب فراوانی نوشته اند و جنگها و نزاعهای زیادی در محافل علمی بر سر این

ص:129

مساله در گرفته است ، تشدید این جنگها از زمانی شد که لامارک ( دانشمند جانورشناس معروف فرانسوی که در اواخر قرن 18 و اوائل قرن 19 می زیست ) و سپس داروین دانشمند جانورشناس انگلیسی که در قرن نوزدهم می زیست نظرات خود را در زمینه تکامل انواع با دلائل تازه ای عرضه کرد .

ولی در محافل علوم طبیعی امروز شک نیست که اکثریت دانشمندان طرفدار فرضیه تکاملند .

دلائل طرفداران تکامل

به آسانی می توان استدلالات آنها را در سه قسمت خلاصه کرد :

نخست دلائلی است که از دیرین شناسی و به اصطلاح مطالعه روی فسیلها ، یعنی اسکلت های متحجر شده موجودات زنده گذشته ، آورده اند آنها معتقدند مطالعات طبقات مختلف زمین نشان می دهد که موجودات زنده ، از صورتهای ساده تر به صورتهای کاملتر و پیچیده تر تغییر شکل داده اند .

تنها راهی که اختلاف و تفاوت فسیلها را می توان با آن تفسیر

ص:130

کرد ، همین فرضیه تکامل است .

دلیل دیگر قرائنی است که از تشریح مقایسه ای جمع آوری کرده اند ، آنها طی بحثهای مفصل و طولانی می گویند هنگامی که استخوان بندی حیوانات مختلف را تشریح کرده ، با هم مقایسه کنیم شباهت زیادی در آنها می بینیم که نشان می دهد همه از یک اصل گرفته شده اند .

بالاخره سومین دلیل آنها قرائتی است که از جنین شناسی بدست آورده اند و معتقدند اگر حیوانات را در حالت جنینی که هنوز تکامل لازم را نیافته اند در کنار هم بگذاریم خواهیم دید که جنینها قبل از تکامل در شکم مادر ، یا در درون تخم تا چه اندازه با هم شباهت دارند ، این نیز تایید می کند که همه آنها در آغاز از یک اصل گرفته شده اند .

پاسخهای طرفداران ثبوت انواع

ولی طرفداران فرضیه ثبوت انواع یک پاسخ کلی به تمام این استدلالات دارند و آن اینکه هیچیک از این قرائن قانع کننده

ص:131

نیست ، البته نمی توان انکار کرد که هر یک از این قرائن سه گانه احتمال تکامل را در ذهن به عنوان یک احتمال ظنی توجیه می کند ، ولی هرگز یقین آور نخواهد بود .

به عبارت روشنتر اثبات فرضیه تکامل ، و تبدیل آن از صورت یک فرضیه به یک قانون علمی و قطعی ، یا باید از طریق دلیل عقلی بوده باشد ، و یا از طریق آزمایش و حس و تجربه ، و غیر از این دو راهی نیست .

اما از یکسو می دانیم دلائل عقلی و فلسفی را به این مسائل ، راهی نیست ، و از سوی دیگر دست تجربه و آزمایش از مسائلی که ریشه های آن در میلیونها سال قبل نهفته است کوتاه است ! .

آنچه ما با حس و تجربه درک می کنیم این است تغییرات سطحی با گذشت زمان به صورت جهش موتاسیون در حیوانات و گیاهان رخ می دهد ، مثلا از نسل گوسفندان معمولی ناگهان گوسفندی متولد می شود که پشم آن با پشم گوسفندان معمولی متفاوت است ، یعنی بسیار لطیفتر و نرمتر می باشد ، و

ص:132

همان سرچشمه پیدایش نسلی در گوسفند بنام گوسفند مرینوس می شود ، با این ویژگی در پشم .

و یا اینکه حیواناتی بر اثر جهش ، تغییر رنگ چشم یا ناخن و یا شکل پوست بدن و مانند آن پیدا می کند .

ولی هیچکس تاکنون جهشی ندیده است ، که دگرگونی مهمی در اعضای اصلی بدن یک حیوان ایجاد کند و یا نوعی را به نوع دیگر مبدل سازد .

بنابر این ما تنها می توانیم حدس بزنیم که تراکم جهشها ممکن است یک روز سر از تغییر نوع حیوان در بیاورد ، و مثلا حیوانات خزنده را تبدیل به پرندگان کند ، ولی این حدس هرگز یک حدس قطعی نیست ، بلکه تنها یک مساله ظنی است چرا که ما هرگز با جهشهای تغییر دهنده اعضاء اصلی به عنوان یک حس و تجربه روبرو نشده ایم .

از مجموع آنچه گفته شد چنین نتیجه می گیریم که دلائل سه گانه طرفداران ترانسفورمیسم نمی تواند این نظریه را از صورت یک فرضیه فراتر برد ، و به همین دلیل آنها که دقیقا روی این

ص:133

مسائل بحث می کنند ، همواره از آن به عنوان فرضیه تکامل انواع سخن می گویند نه قانون و اصل .

فرضیه تکامل و مساله خداشناسی

با اینکه بسیاری کوشش دارند میان این فرضیه و مساله خداشناسی یکنوع تضاد قائل شوند و شاید از یک نظر حق داشته باشند ، چرا که پیدایش عقیده داروینیسم جنگ شدیدی میان ارباب کلیسا از یکسو ، و طرفداران این فرضیه از سوی دیگر به وجود آورد ، و روی این مساله در آن عصر به دلائل سیاسی ، اجتماعی که اینجا جای شرح آن نیست تبلیغات وسیعی در گرفت که داروینیسم با خداشناسی سازگار نمی باشد ولی امروز این مساله برای ما روشن است که این دو با هم تضادی ندارند یعنی ما چه فرضیه تکامل را قبول کنیم و چه آنرا بر اثر فقدان دلیل رد نمائیم در هر دو صورت می توانیم خداشناس باشیم .

فرضیه تکامل اگر فرضا هم ثابت شود ، شکل یک قانون علمی

ص:134

که از روی علت و معلول طبیعی پرده بر می دارد به خود خواهد گرفت ، و فرقی میان این رابطه علت و معلولی در عالم جانداران و دیگر موجودات نیست ، آیا کشف علل طبیعی نزول باران و جزر و مد دریاها و زلزله ها و مانند آن مانعی بر سر راه خداشناسی خواهد بود ؟ مسلما نه ، بنابر این کشف یک رابطه تکاملی در میان انواع موجودات نیز هیچگونه مانعی در مسیر شناخت خدا ایجاد نمی کند .

تنها کسانی که تصور می کردند کشف علل طبیعی با قبول وجود خدا منافات دارد می توانند چنین سخنی را بگویند ، ولی ما امروز به خوبی می دانیم که نه تنها کشف این علل ضرری به توحید نمی زند بلکه خود دلائل تازه ای از نظام آفرینش برای اثبات وجود خدا پیش پای ما می گذارد .

جالب اینکه خود داروین در برابر اتهام الحاد و بیدینی قد علم کرده ، و در کتابش ( اصل انواع ) تصریح می کند که من در عین قبول تکامل انواع ، خدا پرستم ، و اصولا بدون قبول وجود خدا نمی توان تکامل را توجیه کرد .

ص:135

به این عبارت دقت کنید : او با وجود قبول علل طبیعی برای ظهور انواع مختلف جانداران ، همواره به خدای یگانه ، مؤمن باقی میماند ، و تدریجا که سن او افزایش حاصل می کند احساس درونی مخصوصی به درک قدرتی ما فوق بشر در او تشدید می گردد ، به حدی که معمای آفرینش را برای انسان لا ینحل می یابد .

اصولا او معتقد بود که هدایت و رهبری انواع ، در این پیچ و خم عجیب تکامل ، و تبدیل یک موجود زنده بسیار ساده به این همه انواع مختلف و متنوع جانداران بدون وجود یک نقشه حساب شده و دقیق از طرف یک عقل کل امکان پذیر نیست ! راستی هم چنین است آیا از یک ماده واحد و بسیار ساده و پست ، اینهمه مشتقات شگفت انگیز و عجیب ، که هر کدام برای خود تشکیلات مفصلی دارد ، به وجود آوردن بدون تکیه بر یک علم و قدرت بی پایان امکان پذیر است ؟ نتیجه اینکه : غوغای تضاد عقیده تکامل انواع با مساله خداشناسی یک غوغای بی اساس و بی دلیل بوده است ( خواه فرضیه تکامل را بپذیریم یا نپذیریم )

ص:136

.

تنها این مساله باقی می ماند که آیا فرضیه تکامل انواع با تاریخچه ای که قرآن برای آفرینش آدم ذکر کرده است تضادی دارد یا نه ؟ ! که ذیلا از آن بحث می شود .

قرآن و مساله تکامل

جالب اینکه هم طرفداران تکامل انواع و هم منکران آن یعنی آنها که در میان مسلمین بوده اند به آیات قرآن برای اثبات مقصد خویش تمسک جسته اند ، ولی شاید هر دو گروه گاهی تحت تاثیر عقیده خود به آیاتی استدلال کرده اند که کمتر ارتباطی با مقصود آنها داشته است ، لذا ما از هر دو طرف آیاتی را انتخاب می کنیم که قابل بحث و مذاکره باشد .

مهمترین آیه ای که طرفداران تکامل روی آن تکیه می کنند ، آیه 33 سوره آل عمران است ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین : خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید .

ص:137

آنها می گویند همانگونه که نوح و آل ابراهیم و آل عمران در میان امتی زندگی می کردند و از میان آنها برگزیده شدند ، همچنین آدم نیز باید چنین باشد ، یعنی در عصر و زمان او انسانهائی که نام عالمین ( جهانیان ) بر آنها گزارده شده ، حتما وجود داشته اند و آدم برگزیده خدا از میان آنهاست ، و این نشان می دهد که آدم اولین انسان روی زمین نبوده است ، بلکه قبل از او انسانهای دیگری بوده اند و امتیاز آدم همان جهش فکری و معنوی او است که سبب برگزیده شدنش از افراد همسانش شد .

آیات متعدد دیگری نیز ذکر کرده اند ، که بعضی از آنها اصلا ارتباط با مساله تکامل ندارد ، و تفسیر آن به تکامل بیشتر از قبیل تفسیر به رای است ، و قسمتی دیگر ، هم با تکامل انواع سازگار است ، و هم با ثبوت آنها و خلقت مستقل آدم ، و به همین دلیل بهتر دیدیم که از ذکر آنها صرف نظر کنیم .

اما ایرادی که به این استدلال می توان کرد این است که عالمین اگر به معنی مردم معاصر بوده باشد و اصطفاء ( برگزیدن ) حتما باید از میان چنین اشخاصی صورت گیرد ، این استدلال قابل

ص:138

قبول خواهد بود ، اما اگر کسی بگوید عالمین اعم از معاصران و غیر معاصران است ، همانگونه که در حدیث معروف در

تفسیر نمونه ج : 11 ص : 88

فضیلت بانوی اسلام حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که می فرماید : اما ابنتی فاطمه فهی سیدة نساء العالمین من الاولین و الاخرین :

دخترم فاطمه بانوی زنان جهان از اولین و آخرین است .

در این صورت آیه فوق دلالتی بر این مقصود نخواهد داشت و درست به این میماند که کسی بگوید خداوند ، عده ای را از میان انسانها ( انسانهای تمام قرون و اعصار ) برگزید که یکی از آنها آدم است در این صورت هیچ لزومی ندارد که در عصر و زمان آدم ، انسانهای دیگری وجود داشته باشند که نام عالمین بر آنها اطلاق گردد و یا آدم از میان آنها برگزیده شود .

به خصوص اینکه سخن در برگزیدن خدا است خدائی که از آینده و نسلهائی که در زمانهای بعد می آیند به خوبی آگاه بوده است .

ص:139

و اما مهمتر دلیلی که طرفداران ثبوت انواع از آیات قرآن ، انتخاب کرده اند ، آیات مورد بحث و مانند آن است که می گوید :

خداوند انسان را از گل خشک که از گل تیره رنگ بد بوی گرفته شده بود آفریده جالب اینکه این تعبیر هم در مورد خلقت انسان گفته شده ( و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حما مسنون -آیه 26 حجر ) و هم درباره بشر ( و اذ قال ربک للملائکة انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون -آیه 28 حجر ) و هم به قرینه ذکر سجده فرشتگان بعد از آن در مورد شخص آدم آمده است ( به آیات 29 و 30 و 31 سوره حجر که در بالا آوردیم دقت کنید ) .

ظاهر این آیات در بدو نظر چنین می گوید که آدم نخست از گل تیره رنگی آفریده شد و پس از تکمیل اندام ، روح الهی در آن دمیده شد و به دنبال آن

فرشتگان در برابر او به سجده افتادند ، بجز ابلیس .

طرز بیان این آیات چنین نشان می دهد که میان خلقت آدم از خاک و پیدایش صورت کنونی انواع دیگری وجود نداشته

ص:140

است .

و تعبیر به ثم که در بعضی از آیات فوق آمده و در لغت عرب برای ترتیب با فاصله آورده می شود ، هرگز دلیل بر گذشتن ملیونها سال و وجود هزاران نوع نمی باشد ، بلکه هیچ مانعی ندارد که اشاره به فاصله هائی باشد که در میان مراحل آفرینش آدم از خاک و سپس گل خشک و سپس دمیدن روح الهی وجود داشته .

لذا همین کلمه ثم درباره خلقت انسان در عالم جنین و مراحلی را که پشت سر هم طی می کند آمده است ، مانند : یا ایها الناس ان کنتم فی ریب من البعث فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة ... ثم نخرجکم طفلا ثم لتبلغوا اشدکم :

ای مردم اگر تردید در رستاخیز دارید ( به قدرت خدا در آفرینش انسان بیندیشید ) که ما شما را از خاک آفریدیم سپس از نطفه .

سپس از خون بسته شده ، سپس از مضغه ( پاره گوشتی که شبیه گوشت جویده است ) ... سپس شما را به صورت طفلی خارج

ص:141

می سازیم ، سپس به مرحله بلوغ می رسید ( سوره حج آیه 5 ) .

ملاحظه می کنید که هیچ لزومی ندارد ثم برای یک فاصله طولانی باشد ، بلکه همانگونه که در فواصل طولانی به کار می رود در فاصله های کوتاه هم استعمال می شود .

از مجموع آنچه در بالا گفتیم چنین نتیجه می گیریم که آیات قرآن هر چند مستقیما در صدد بیان مساله تکامل یا ثبوت انواع نیست ، ولی ظواهر آیات ( البته در خصوص انسان ) با مساله خلقت مستقل سازگارتر است ، هر چند کاملا صریح نیست اما ظاهر آیات خلقت آدم بیشتر روی خلقت مستقل دور می زند ، اما در مورد سایر جانداران قرآن سکوت دارد .

تفسیر نمونه ج : 11 از ص : 68 ببعد.

ابلیس فرشته بود ویا جن ؟

حال باید پرسید: آیا او مَلَک و از فرشتگان بود یا خیر؟در قرآن به صراحت ذکر شده که او از جِنّ بوده آنجا که می فرماید:

ص:142

آیه سوره کهف

اشاره

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ... کهف آیه50

(چون به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید، همه سجده کردند مگر ابلیس که از جنّیان بود و از فرمان پروردگارش بیرون شد«..

ابلیس (شیطان) از أجنّة بود

مساله ابلیس و سرپیچی او از سجده بر آدم سخن به میان می آورد تا بدانیم از آغاز غرور سرچشمه کفر و طغیان بوده است .

بعلاوه این داستان مشخص می کند که انحرافات از وسوسه های شیطانی سرچشمه می گیرد ، و تسلیم شدن در برابر وسوسه های او که از آغاز کمر دشمنی ما را بسته است چقدر احمقانه است ؟ نخست می گوید : به یاد آرید زمانی را که به فرشتگان گفتیم :

برای آدم سجده کنید ، آنها همگی سجده کردند جز ابلیس ( وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ ) .

ص:143

این استثناء ممکن است این توهم را به وجود آورد که ابلیس از جنس فرشتگان بود ، در حالی که فرشتگان معصومند ، پس چگونه او راه طغیان و کفر را پوئید ؟ ! لذا بلا فاصله اضافه می کند او از جن بود ، و سپس از فرمان پروردگارش خارج شد

(کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ) .

او از فرشتگان نبود ولی به خاطر بندگی و اطاعت و قرب به پروردگار در صف فرشتگان جای گرفت ، و حتی شاید معلم آنان بود ، اما به خاطر یکساعت کبر و غرور آنچنان سقوط کرد که همه سرمایه معنویت خود را از دست ، داد و رانده ترین و منفورترین موجود در درگاه خدا شد .

سپس می گوید با این حال آیا او و فرزندانش را به جای من اولیای خود انتخاب می کنید ؟! (أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی ) .

در حالی که آنها دشمن شما هستند ( و هم لکم عدوّ ) .

دشمنی سرسخت و قسم خورده که تصمیم به گمراهی و

ص:144

بدبختی همه شما گرفته اند ، و عداوت خود را از روز نخست نسبت به پدرتان آدم آشکارا اظهار داشته اند .

شیطان و فرزندانش را به جای خدا پذیرا شدن بسیار بد است

(بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً) .

راستی چه زشت است که انسان خدای عالم و آگاه و رحیم و مهربان و فیض بخش را رها کند ، و شیطان و دار و دسته اش را به جای او بپذیرد ، این زشت ترین انتخابهاست ، کدام عاقل دشمن را که از روز نخست ، کمر به نابودیش بسته ، و سوگند یاد کرده ، بعنوان ولی و رهبر و راهنما و تکیه گاه می پذیرد ؟ ! آیه بعد دلیل دیگری بر ابطال این پندار غلط اقامه می کند ، و می گوید : ما ابلیس و فرزندانش را به هنگام آفرینش آسمانها و زمین ، و حتی به هنگام آفرینش نوع خودشان ، در صحنه حاضر نساختیم ( ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ ) .

تا از آنها در آفرینش جهان کمک بگیریم یا از اسرار خلقت آگاه و مطلع شوند .

بنا بر این کسی که هیچگونه دخالتی در آفرینش جهان و حتی

ص:145

نوع خود نداشته و از اسرار و رموز خلقت به هیچوجه آگاه نیست چگونه قابل ولایت یا پرستش است ، و اصولا او چه قدرتی دارد ، و چه نقشی می تواند داشته باشد ، او موجودی است ضعیف و ناتوان و حتی ناآگاه از مسائل خویشتن ، او چگونه می تواند دیگران را رهبری کند ؟ و یا آنها را از مشکلات و گرفتاریها رهائی بخشد ؟ ! و در پایان اضافه می کند : من هرگز گمراه کنندگان را دستیار خود انتخاب نمی کنم ( و ما کنت متخذ المضلین عضدا ) .

یعنی آفرینش بر پایه راستی و درستی و هدایت است ، موجودی که برنامه اش اضلال و افساد است در اداره این نظام ، جائی نمی تواند داشته باشد ، چرا که او درست در جهت مخالف نظام آفرینش و هستی است ، او خرابکار است و ویرانگر ، نه مصلح و تکامل آفرین .

آخرین آیه مورد بحث مجددا هشدار می دهد که به خاطر بیاورید روزی را که خداوند می فرماید شریکهائی را که برای من می پنداشتید صدا بزنید تا به کمک شما بیایند ( وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ ) .

ص:146

یک عمر دم از آنها می زدید ، و در آستانشان سجده می نمودید ، اکنون که امواج عذاب و کیفر اطراف شما را احاطه کرده فریاد بزنید لااقل ساعتی به کمکتان بشتابند .

آنها که گویا هنوز رسوبات افکار این دنیا را در مغز دارند فریاد می زنند و آنها را می خوانند ، ولی این معبودهای پنداری حتی پاسخ به ندای آنها نمی دهند تا چه رسد به اینکه به کمکشان بشتابند ( فدعوهم فلم یستجیبوا لهم ) و ما در میان آنها کانون هلاکتی قرار داده ایم ( و جعلنا بینهم موبقا ) آخرین آیه مورد بحث ، سرانجام کار پیروان شیطان و مشرکانرا چنین بیان می کند : در آن روز گنهکاران آتش دوزخ را می بینند ( و رأی المجرمون النار ) .

و آتشی که هرگز آنرا باور نکرده بودند در برابر چشمان آنها آشکار می شود .

در اینجا پی به اشتباهات گذشته خود می برند : و یقین می کنند که در آتش ورود خواهند کرد و هم آتش در آنها ! ( فظنوا انهم

ص:147

مواقعوها ) .

و نیز به یقین می فهمند که هیچگونه راه گریز از آن نخواهند یافت ( و لم یجدوا عنها مصرفا ) .

نه معبودهای ساختگیشان به فریادشان می رسند ، نه شفاعت شفیعان در باره آنها مؤثر است ، و نه با کذب و دروغ و یا توسل به زر و زور می توانند از چنگال آتش دوزخ ، آتشی که اعمالشان آن را شعله ور ساخته رهائی یابند .

توجه به این نکته لازمست که جمله ظنوا گر چه از ماده ظن است ، ولی در اینجا و بسیاری موارد دیگر ، به معنی یقین به کار می رود ، لذا در سوره بقره آیه 249 هنگامی که از مؤمنان راستین و مجاهدان ثابت قدمی که همراه طالوت به مبارزه با جالوت جبار و ستمگر برخاستند سخن می گوید تعبیر به قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ : آنها که ایمان قاطع به معاد داشتند گفتند بسیار می شود که گروهی اندک ( اما با ایمان ) به فرمان خدا بر گروه کثیری پیروز گردد .

ص:148

ضمنا کلمه مواقعوها از ماده مواقعه به معنی وقوع بر یکدیگر است اشاره به اینکه هم آنها بر آتش می افتند و هم آتش بر آنها ، هم آتش در آنها نفوذ می کند و هم آنها در آتش چرا که در آیات دیگر قرآن خوانده ایم که گنهکاران خود آتشگیره آتشند ( سوره بقره آیه 24 ) .

نکته ها :

1 -آیا شیطان فرشته بود ؟

می دانیم فرشتگان پاک و معصومند ، و قرآن هم به پاکی و عصمت آنها اعتراف کرده ، آنجا که می گوید : بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون آنها بندگان گرامی خدا هستند ، در هیچ سخنی بر او پیشی نمی گیرند و فرمانهای او را گردن می نهند ( آیه 36 و 37 سوره انبیاء ) .

اصولا از آنجا که در جوهر آنها عقل است و نه شهوت بنا بر این کبر و غرور و خودخواهی ، و بطور کلی انگیزه های گناه در آنها وجود ندارد .

ص:149

از طرفی استثناء ابلیس در آیات فوق ( و بعضی آیات دیگر قرآن ) از جمع ملائکه این تصور را به وجود می آورد که ابلیس از فرشتگان بوده و با توجه به عصیان و سرکشی او این اشکال به نظر می رسد که چگونه از فرشته ای این گناهان کبیره ممکن است سر بزند ؟ ! بخصوص اینکه در بعضی از خطبه های نهج البلاغه نیز آمده است که : ما کان الله سبحانه لیدخل الجنة بشرا بامر اخرج به منها ملکا : هرگز ممکن نیست خداوند انسانی را به بهشت بفرستد در برابر کاری که بخاطر آن فرشته ای را از بهشت رانده است ( اشاره به غرور ابلیس است ) آیات فوق این مشکل را حل کرده می گوید : کان من الجن ( ابلیس از طائفه جن بود ) آنها موجوداتی هستند از چشم ما پنهان و دارای عقل و شعور و خشم و شهوت .

و می دانیم کلمه جن هر گاه در قرآن اطلاق می شود اشاره به همین گروه است ولی آن دسته از مفسران که معتقدند ابلیس از فرشتگان بوده آیه فوق را به مفهوم لغوی آن تفسیر می کنند ، و می گویند منظور از کان من الجن این است که ابلیس از نظر پنهان

ص:150

بود ، همچون سایر فرشتگان ، در حالی که این معنی کاملا خلاف ظاهر است .

از دلائل واضحی که مدعای ما را اثبات می کند ، این است که قرآن از یک سو می گوید : و خلق الجان من مارج من نار جن را از شعله های مختلط آتش آفرید ( سوره الرحمن آیه 15 ) .

و از سوی دیگر هنگامی که ابلیس از سجده بر آدم سرپیچید منطقش این بود خلقتنی من نار و خلقته من طین مرا از آتش آفریدی و او را از خاک و آتش برتر از خاک است ( اعراف آیه 12 ) .

از این گذشته آیات فوق برای ابلیس ذریه ( فرزندان ) قائل شده است ، در حالی که می دانیم فرشتگان ذریه ندارند .

مجموع آنچه گفته شد به ضمیمه ساختمان جوهره فرشتگان بخوبی گواهی می دهد که ابلیس هرگز فرشته نبوده ولی از آنجا که در صف آنها قرار داشت و آنقدر پرستش خدا کرده بود که به مقام فرشتگان مقرب خدا تکیه زده بود مشمول خطاب آنها در مساله سجده بر آدم شده و سرپیچی او به صورت یک استثناء در

ص:151

آیات قرآن بیان گردیده ، و در خطبه قاصعه نام ملک مجازا بر او نهاده شده است . ( دقت کنید ) .

در کتاب عیون الاخبار از امام علی ابن موسی الرضا می خوانیم :

فرشتگان همگی معصومند و محفوظ از کفر و زشتیها به لطف پروردگار ، راوی حدیث می گوید : به امام عرض کردم مگر ابلیس فرشته نبود ؟ فرمود : نه ، او از جن بود ، آیا سخن خدا را نشنیده اید که میفرماید : وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ .

در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که یکی از یاران خاصش می گوید : از امام در باره ابلیس سؤال کردم که آیا از فرشتگان بود فرمود نه از جن بود ، ولی همراه فرشتگان بود ، آنچنانکه آنها فکر می کردند از جنس آنان است ( بخاطر عبادت و قربش نسبت به پروردگار ) ولی خدا می دانست از آنها نیست ، هنگامی که فرمان سجود صادر شد آنچه می دانیم تحقق یافت ( پرده ها کنار رفت و ماهیت ابلیس آشکار گردید ) .

آیات سوره انعام

ص:152

وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ (112) وَ لِتَصْغی إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ (113)

112 -اینچنین در برابر هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم که سخنان فریبنده و بی اساس ( برای اغفال مردم ) به طور سری ( و درگوشی ) به یکدیگر می گفتند و اگر پروردگار تو می خواست چنین نمی کردند ( و اجبارا می توانست جلو آنها را بگیرد ولی اجبار سودی ندارد ) بنابراین آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار !

113 -و نتیجه ( وسوسه های شیطان و تبلیغات شیطان صفتان ) این خواهد شد که دلهای کسانی که به روز رستاخیز عقیده ندارند به آنها متمایل می گردد و به آن راضی می شوند و هر گناهی بخواهند انجام دهند ، انجام میدهند .

ص:153

وسوسه های شیطانی

در این آیه توضیح داده می شود که وجود اینگونه دشمنان سرسخت و لجوج در برابر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم) که در آیات قبل به آن اشاره شد ، منحصر به او نبوده ، بلکه در برابر تمام پیامبران دشمنانی از شیاطین جن و انس وجود داشته اند ( وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ ) .

و کار آنها این بوده که سخنان فریبنده ای برای اغفال یکدیگر به طور اسرار آمیز و احیانا در گوشی به هم می گفتند ( یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا ) .

ولی اشتباه نشود اگر خداوند می خواست می توانست به اجبار جلو همه آنها را بگیرد تا هیچ شیطان و شیطان صفتی نتواند در راه پیامبران و دعوت آنها کوچکترین سنگی بیندازد ( و لو شاء ربک ما فعلوه ) .

ولی خداوند این کار را نکرد ، زیرا می خواست مردم آزاد باشند تا میدانی برای آزمایش و تکامل و پرورش آنها وجود داشته

ص:154

باشد ، در حالی که اجبار و سلب آزادی با این هدف نمی ساخت ، به علاوه وجود این گونه دشمنان سرسخت و لجوج ( اگر چه اعمالشان به خواست و اراده خودشان بوده ) نه تنها ضرری برای مؤمنان راستین ندارد ، بلکه به طور غیر مستقیم به تکامل آنها کمک می کند ، چون همواره تکاملها در تضادها است ، و وجود یک دشمن نیرومند در بسیج نیروهای انسان و تقویت اراده ها مؤثر است .

لذا در پایان آیه به پیامبرش دستور می دهد که به هیچوجه به اینگونه شیطنتها اعتنا نکند و آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذارد (فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ ) .

در اینجا به چند نکته باید توجه کرد :

1 -در آیه فوق خداوند وجود شیاطین انس و جن را در برابر انبیاء به خود نسبت می دهد و می گوید و کذلک جعلنا ( ما اینچنین قرار دادیم ) و در معنی این جمله در میان مفسران گفتگو است ، ولی همانطور که در سابق نیز اشاره کردیم تمام

ص:155

اعمال انسانها را از یک نظر می توان به خداوند نسبت داد ، زیرا هر کسی هر چه دارد از او دارد ، قدرتش از او است ، همچنانکه اختیار و آزادی اراده اش نیز از او می باشد .

اما مفهوم اینگونه تعبیرات هرگز ، جبر و سلب اختیار نیست ، که خداوند عده ای را آنچنان آفریده که به دشمنی در برابر انبیاء برخیزند .

زیرا اگر چنین بود می بایست آنها در عداوت و دشمنی خود هیچگونه مسئولیتی نداشته باشند ، بلکه کار آنها انجام یک رسالت محسوب شود ، در حالی که می دانیم چنین نیست .

البته انکار نمی توان کرد که وجود اینگونه دشمنان هر چند به اختیار خودشان بوده باشد می تواند برای مؤمنان به طور غیر مستقیم اثر سازنده داشته باشد ، و به تعبیر بهتر مؤمنان راستین می توانند از وجود هر گونه دشمن اثر مثبت بگیرند و او را وسیله ای برای بالا بردن سطح آگاهی و آمادگی و مقاومت خود قرار دهند ، زیرا وجود دشمن باعث بسیج نیروهای انسان است 2 -شیاطین جمع شیطان معنی وسیعی دارد و به معنی هر

ص:156

موجود سرکش و طغیانگر و موذی است ، و لذا در قرآن به انسانهای پست و خبیث و طغیانگر نیز کلمه شیطان اطلاق شده است ، همانطور که در آیه فوق کلمه شیطان هم به شیطانهای انسانی و هم به شیطانهای غیر انسانی که از نظر ما پنهانند اطلاق

شده ، اما ابلیس اسم خاص برای شیطانی است که در برابر آدم (علیه السلام) قرار گرفت و در حقیقت رئیس همه شیاطین است ! : بنابراین شیطان اسم جنس و ابلیس اسم خاص ( علم ) است .

3 -زخرف القول به معنی سخنان فریبنده است که ظاهری جالب و باطنی زشت و بد دارد و غرور به معنی اغفال کردن است .

4 -تعبیر به وحی در آیه بالا اشاره لطیفی است به این حقیقت که آنها در گفتار و اعمال شیطانی خود نقشه های اسرار آمیز دارند که محرمانه به یکدیگر القاء می کنند ، تا مردم از کار آنها آگاه نشوند ، و طرحهای آنها کاملا پیاده شود ، زیرا یکی از معانی وحی در لغت سخنان آهسته و در گوشی است .

ص:157

در آیه بعد نتیجه تلقینات و تبلیغات فریبنده شیاطین را چنین بازگو می کند : که سرانجام کار آنها این خواهد شد که افراد بی ایمان یعنی آنها که به روز رستاخیز عقیده ندارند به سخنان آنها گوش فرا دهند و دلهایشان به آن متمایل گردد ( و لتصغی الیه افئدة الذین لا یؤمنون بالاخرة ) .

لتصغی از ماده صغو ( بر وزن سرو ) به معنی تمایل پیدا کردن به چیزی است ، ولی بیشتر به تمایلی گفته می شود که از طریق شنیدن و بوسیله گوش حاصل می گردد ، و اگر کسی به سخن دیگری با نظر موافق گوش کند به آن صغو و اصغاء گفته می شود سپس می فرماید سرانجام این تمایل ، رضایت کامل به برنامه های شیطانی خواهد شد ( و لیرضوه ) .

و پایان همه آنها ارتکاب انواع گناهان و اعمال زشت و ناپسند خواهد بود ( و لیقترفوا ما هم مقترفون ) .

تفسیر نمونه ج : 5 از ص : 406 ببعد.

در باره ابلیس و بطور کلی شیطان بحثهای مشروحی ذیل آیه 11 تا 18 اعراف از تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 98 به بعد ) و در

ص:158

سوره انعام ذیل آیه 112 (از تفسیر نمونه جلد 5 صفحه 406 ) و در سوره بقره ذیل آیه 34 ( جلد اول ) و سوره کهف آیه (50) نیز بحثهائی در بالا آوردیم.

2 -گمراهان را نباید به معاونت دعوت کرد

گر چه در آیات فوق سخن از خداوند است و نفی وجود یاوری برای او از گمراهان ، و می دانیم اصولا خدا نیاز به معین و کمک کار ندارد تا چه رسد به اینکه گمراه باشد یا نباشد .

ولی این یک درس بزرگ است برای همگان که در کارهای جمعی ، همواره کسانی را به یاری طلبند که هم خودشان در خط صحیح حق و عدالت باشند و هم دعوت کننده به چنین خطی ، و بسیار دیده ایم افراد پاکی را که به خاطر عدم دقت در انتخاب دستیاران خود گرفتار انواع انحرافها و مشکلات و انواع ناکامیها و بدبختیها شده اند ، جمعی از گمراهان و گمراه کنندگان دور آنها را گرفته ، و نظام کارشان را به تباهی کشیده اند ، و سرانجام همه سرمایه های انسانی و اجتماعیشان را بر باد داده اند .

ص:159

در تاریخچه کربلا چنین می خوانیم که امام حسین (علیه السلام) سرور شهیدان در میان راه به عبید الله بن حر برخورد کرد ، امام (علیه السلام) به دیدن عبید الله رفت و او احترام فراوان نمود ، اما هنگامی که امام او را دعوت به یاری نمود ، او سوگند یاد کرد که از کوفه بیرون نیامده مگر به خاطر اینکه از این جنگ کناره گیری کند ، سپس اضافه کرد من می دانم اگر با این گروه نبرد کنی نخستین کشته خواهی بود ، ولی این شمشیر و اسبم را تقدیم شما می کنم .

امام صورت از او برگرداند و فرمود : هنگامی که از جان خود مضایقه داری نیازی به مال تو نداریم سپس این آیه را تلاوت کرد ، و ما کنت متخذ المضلین عضدا ( اشاره به اینکه تو گمراهی و گمراه کننده ، و شایسته دستیاری نیستی ) .

به هر حال نداشتن یار و یاور از این بهتر است که انسان از افراد آلوده و ناپاک یاری بطلبد و آنها را گرد خود جمع نماید .

در ماجرای خلقت انسان اگر چه آدم اولین انسان از نسل کنونی است لیکن ابلیس اولین جن از نسل جنیان نیست زیرا خداوند

ص:160

درباره او می فرماید :"و ابلیس از جن بود".)سوره کهف آیه 50(از این آیه معلوم می شود که قبل از ابلیس افراد دیگری از جن خلق شده بودند و او یکی از آنهاست ولی ابلیس اولین وسوسه گر و دشمن بشر به شمار آمده و آغازگر عداوت است. همان طور که خداوند، نخست آدم علیه السلام را خلق نمود و همسرش حوا را بعد از او از جنس خودش آفرید، پدر جن ها هم که مارج نام داشت از آتش و سپس همسرش مارجه را نیز از او خلق نمود. مارج و مارجه با هم ازدواج کردند جان متولد شد و فرزندان جان دو طایفه شدند، یک طایفه ، همان جن ها که در میان آنان ، هم مؤمن پیدا می شود و هم کافر؛ طایفه دوم ؛ شیاطین شدند که پدر بزرگشان ابلیس میباشد. ابلیس یکی از فرزندان جان است وطبق بعضی روایات نام اصلی او حارث بود .تفسیر نمونه ج : 12 از ص :462 ببعد.

ص:161

پیشینه خلقت جن وشیطان:

خداوند درقرآن میفرماید: (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ ) » همانا ماانسان رااز گل ولای سالخورده تغییر یافته بیافریدیم وطایفه جن راپیشتر از آتش گذرانده خلق نمودیم« این آیه شریفه تصریح دارد بر تقدیم خلقت جن وشیطان برانسان ،اما اینکه این مدت چقدر است ظاهرا دلیل معتبری در دست نیست جز اینکه محی الدین ابن عربی میگوید بین خلقت جن وخلقت آدم شش هزار سال فاصله بوده است.

مسعودی گفته است موقعی که خدااراده کرد آدم را خلق کند مدت هفت هزار سال برجن ونسناس گذشته بود وابلیس لعین هم قسمتی از زمان راگذرانده بود.

اما اگر ابلیس اولین جن نباشد که نیست واز طرفی طبق فرموده امیرالمومنین (علیه السلام) که فرموده اند : ابلیس خدا راشش هزار سال عبادت کرده ،سابقه خلقت جن وشیطان بیش از آنچه ابن عربی گفته است خواهد بود از این رو قول مسعودی به واقع نزدیکتر است.

شیطان بر خلاف تصور عامیانه از جنس فرشتگان نیست بلکه

ص:162

او از جن است همانطور که قرآن می فرماید فرشتگان سجده کردن به جز ابلیس و او از جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید )کهف آیه 50) اما چرا او در کنار فرشتگان بوده ؟

پیشینه شیطان قبل ازتمرد وچگونگی راهیابی او

به محفل فرشتگان :

نام اصلی وی حارث )حرث( بوده که به خاطر عبادتهای طولانی مدتش، او را عزازیل یعنی عزیز خدا، می گفتند. اما پس از تکبر و خودبینی اش، ابلیس نامیده شد، یعنی کسی که از رحمت خدا مایوس گردید و پس از خودداری از سجده بر آدم و رانده شدنش از درگاه الهی، الشیطان یعنی دور شده از رحمت و خیر نام گرفت

درمورد پیشینه او چنین گفته اند که خداوند متعال قبل از آفرینش آدم، موجودات دیگری خلق نموده بود به نام جن که حارث یکی از آنها بوده و در زمین زندگی می کرد تا اینکه این مخلوقات به سرکشی، فساد، قتل و خونریزی دربین خود

ص:163

ونسانس پرداختند وقتی که فتنه و فساد، کشت و کشتار در میان آنان برپا شد.

در این هنگام خداوند اراده کرد که آنان را نابود فرماید: عده ای از ملائکه را فرستاد تا با شمشیرهای خود با آنها جنگیدند و همه آنها را کشتند. در این میان ، شیطان جان سالم به در برد و از مرگ نجات پیدا کرد و به دست ملائکه اسیر شد. به فرشتگان گفت :

من ، از جمله مؤمنان هستم )و در فتنه و فساد شرکت نداشتم .( شما تمام خویشان و هم نوعان مرا کشتید و من تنها ماندم . مرا با خودتان به آسمان ببرید، تا در آن جا با شما باشم و خدای خود را عبادت کنم .

فرشتگان از خداوند جویای تکلیف شدند. خداوند به آنها اجازه داد که او را به آسمان ببرند. زمانی که به آسمان رسید به گردش در آسمان ها و بررسی پرداخت . در آن میان لوحی را دید که چیزهایی بر آن نوشته شده ؛ نوشته بود:

ص:164

أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ . بلا من عمل و اءراد الدنیا اعطاه الله منها و من عمل و اراد الآخرة بلع الله تعالی مناه ( و من یرد حرث الآخرة نزد له فی حرثه ما نشاء و من یرد حرث الدنیا نؤته منها و ما له فی الآخرة من خلاق ) آل عمران آیه 194.

من پاداش هیچ عمل کننده ای را ضایع نمی کنم ؛ بلی ، کسی که کاری کند و اراده دنیا نماید، خدا دنیا را به او می بخشد و کسی که آخرت را بخواهد، خداوند او را به آرزویش می رساند. و کسی که پاداش آخرت را بخواهد به او برکت می دهیم و بر نتیجه اش می افزاییم و آنها که فقط مال دنیا را می طلبند، کمی از آن به آنها می دهیم ، اما در آخرت هیچ نصیبی ندارند« ( شوری آیه 19)

پیش خود فکر کرد که آخرت نسیه و دنیا نقد است . تصمیم گرفت دنیا را به وسیله عبادت های طولانی به دست آورد. لذا در میان ملائکه آن قدر عبادت کرد تا سرور و رئیس همه فرشتگان شد و طاووس ملائکه نام گرفت !

او اولین کسی بود که نماز خواند و یک رکعت آن چهار هزار سال طول کشید.( نهج البلاغه ، خطبه قاصعه

ص:165

اما برخی چنین بیان کردند که حارث )ابلیس( در حالی که خردسال بود به اسارت ملائکه در آمد و به همراه آنها به عبادت خدای تعالی مشغول شد. او در آسمان اول، مدتی بین ملائکه، خدا را عبادت کرد. بعد به آسمان دوم و سوم تا بالاخره به آسمان هفتم راه یافت. او در کنار عرش الهی منبری داشت، بالای آن رفته و ملائکه را اندرز می داد؛ و ملائکه در مقابل او با احترام می ایستادند.چون به این رتبه و مقام رسید، با خود گفت:

اگر روزی این امر تبلیغ به دیگری واگذار شود، من از او اطاعت نمی کنم چون خود را در علم و عمل یگانه روزگار و از همه برتر می دانست.

به خاطر عبادتهای زیاد او در درگاه خداوند بود که به او مقامی عطا شد همانند فرشتگان و تا جائی بالا رفت که در زمره فرشتگان قرار گرفت اما از جنس فرشتگان نبود و حتی بعضاً الگوی فرشتگان و پاسخگوی سوالات فرشتگان هم شد از معصوم روایت است ابلیس از جنس فرشتگان نبود اما

ص:166

فرشتگان او را فرشته می دیدند... ( سفینه البحارج 1 ص 98)

در روایت آمده که این امتیاز و افتخار بخاطر آن به او رسید که شش هزار سال خداوند تبارک و تعالی را عبادت و بندگی کرده بود شش هزار سالی که ممکن است از سالهای آخرت باشد(نهج البلاغه خطبه 192)

که به حساب سالهای دنیا بیش از چند میلیون سال است

از امام صادق علیه السلام پرسیدند که آیا ابلیس از ملائکه است یا جزء سایر موجودات آسمانی است ؟ فرمود: نه از ملایکه است و نه از سایر موجودات آسمانی؛ بلکه او جن است؛ ولی همراه ملایک بوده است. ملایکه نیز گمان می کردند او از جنس آنهاست، ولی خداوند متعال می دانست که چنین نیست. این جریان ادامه یافت تا در جریان سجده بر آدم، راز پنهان ابلیس آشکار گشت( طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 163، چاپ بیروت

روزی ملائکه در لوح دیدند که به زودی یکی از مقربان درگاه الهی به نفرین ابدی گرفتار خواهد شد پس از حارث با اصرار

ص:167

خواستند که آنها را دعا کند که هیچ یک از ایشان به این بلا مبتلا نشود وی در جواب گفت : این قضیه به من و شما مربوط نیست .

من سال ها است بر این معنی اطلاع یافته ام ! ملائکه باز الحاح کردند. او نیز دعا کرد و گفت: خدایا! ایشان را ایمن گردان، ولی خودش را به سبب غروری که داشت، فراموش کرد

روزی وی دید بر در بهشت نوشته اند: » نزد ما بنده ای است که او را به انواع نعمتها، گرامی می داشتیم. اما اگر او را به کاری واداریم، سرپیچی می کند و به لعنت ابدی گرفتار خواهد شد.« حارث سالها او را لعن می کرد ولی نمی دانست که در حقیقت دارد خود را لعن می کند! در آن مدت هر جا سجده ای می کرد و سر بر می داشت در آن جا نوشته شده بود لعنه اله علی ابلیس - چون اسمش عزازیل بود -نمی دانست که خودش است .

وی روزی دید در لوح نوشته است: » اعوذ بالله من الشیطان الرجیم« پرسید: خدایا! این ملعون رانده شده کیست ؟ خدای تعالی فرمود: بنده ای است که او را به انواع نعمتها مخصوص می گرداندم ولی نافرمانی ام خواهد کرد و خوار و بدبخت

ص:168

خواهد شد. گفت: او را به من معرفی نما تا هلاکش کنم. فرمود:

زود است او را بشناسی. هنوز او تمرد و سرکشی نکرده است، تا مستوجب مجازات باشد

اولین مخالفت شیطان با خلقت آدم علیه السلام:

شیطان در میان فرشتگان مشغول عبادت بود تا وقتی که خداوند اراده فرمود برای خود در زمین جانشین خلق فرماید. به ملائکه خطاب نمود که من می خواهم خلیفه ای در زمین قرار دهم ، و آنان را از مقصود خود آگاه نمود.( بقره آیه 29.

در این هنگام ابلیس به وسط زمین آمد و فریاد زد که :ای زمین ! من آمده ام تو را نصیحت کنم !

خداوند اراده کرده از تو پدیده ای به وجود آورد که برترین خلایق باشد و من می ترسم که خدا را معصیت کند و داخل آتش شود )و در نتیجه تو داخل آتش شوی و بسوزی ( وقتی ملائکه مقرب آمدند از تو خاک بردارند آنها را به خدای بزرگ

ص:169

قسم بده از تو خاک برندارند.( تفسیر برهان ، ج 2، ذیل آیات مربوط به آدم و شیطان

مخالفت او با آدم علیه السلام از همین جا شروع شد و تاکنون ادامه دارد و تا روز قیامت هم ادامه خواهد داشت . این اولین مخالفت او بود.

از امیرالمؤمنین نقل شده که ایشان فرمودند: وقتی خداوند متعال اراده کرد آدم علیه السلام را خلق کند خطاب به جبرئیل فرمود: مقداری خاک از زمین بیاور تا خلقی جدید به وجود آورم که افضل موجودات و اشرف آنها باشد.

جبرئیل به زمین آمد تا خاک بردارد )طبق تذکر شیطان ( زمین نالید و او را به خداوند قسم داد که از آن خاک برندارد. ایشان هم برگشت داستان را گزارش د داد. بار دیگر میکائیل و بعد از او اسرافیل را فرستاد. باز زمین آنان را قسم داد، آنها هم با دست خالی برگشتند.

برای بار چهارم ، عزرائیل را فرستاد که حتما از خاک زمین بردارد. او که خواست خاک بردارد، باز زمین ناله کرد و او را

ص:170

قسم داد و هر چه ناله و فریاد نمود، تاثیر نکرد. عزرائیل گفت :

من از جانب خدا ماءمورم تا کمی از خاک تو بردارم . او خاک را برداشت و برد که آدم را از آن ساختند( بحار، ج 11، ص 12؛ حیات القلوب ، ج 1، ص 29.

از این رو، خداوند قبض روح آدم علیه السلام و اولادش را به دست عزرائیل داد، از این جهت ناله و گریه آنها هنگام جان دادن آدم در دل او اثر نمی کند و او ماءموریت خود را انجام می دهد.

وقتی آن خاک را با آب خالص و شور و تلخ و بی مزه ، مخلوط کردند و بعد از مدتی پیکر خاکی او را قالب زدند. شیطان قیافه او را مشاهده کرد و با خود گفت : این مخلوقی ضعیف است که از گل چسبنده به وجود آمده ، و توی او خالی است . چیزی که توخالی باشد احتیاج به غذا دارد و به این ترتیب می توان او را گمراه و منحرف نمود.

و نیز گفت : اگر چه او بر من و همه موجودات فضیلت داشته باشد، ولی من با او مخالفت خواهم نمود، و اگر روزی قدرت پیدا کنم او را هلاک می کنم .

ص:171

و گفت : اگر این موجود از من بالاتر و شخصیت او مهم تر باشد، از او فرمان نخواهم برد و مطیع او نخواهم شد، و اگر از من پایین تر باشد، او را کمک می کنم و در مشکلات به فریاد او خواهم رسید، و با او دوست و رفیق می شوم .( اقتباس از تفسیر برهان جلد 2 ذیل آیات سوره حجر مربوط به آدم ؛ بحار، ج 63، ص 198؛ و حیات القلوب ، ج 1، ص 26.

شیطان وقالب گلی آدم:

بعد از آنکه خداوند قالب آدم (علیه السلام) را از خاک وآب ،سرشت واو را بوجود آورد ،آن قالب را مانند کوه عظیمی کناری گذاشت شیطان در این مدت در آسمان پنجم واز خازنین آن بود .وقتی وی آن قالب گلی رامیدید از سوراخ بینی او وارد واز عقب او خارج میشد وبادست برشکم او میزد ومیگفت : خداوند تورا برای چه چیزی خلق کرده ؟ مدت هزار سال به این وضع بود بعد از این مدت خداوند متعال از روح خود در او دمید ( بحار، ج 63، ص 198.

ص:172

حضرت عبدالعظیم حسنی نامه ای به امام محمد تقی (علیه السلام) نوشت که پرسیده بود :به چه علت غائط انسان بوی گند میدهد ؟ آن حضرت در جواب فرمود :

وقتی خداوند حضرت آدم را خلق کرد جسد او بوی خوشی داشت زمانی که هنوز روح دراو دمیده نشده بود ملائکه وشیطان از آن میگذشتند ملائکه میگفتند :او برای امربزرگی ساخته شده است وشیطان از دهان او وارد میشد واز عقب او بیرون می آمد از این رو هرچه داخل شکم انسان شود بدبو وخبیث میشود ( بحار، ج 63، ص 200.

در حدیث دیگری از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده که فرمود :

وقتی خداوند آدم را خلق کرد قالب گلی آن را تا چهل سال به حال خود گذاشت تا خشک شود ابلیس همواره برآن میگذشت ومیگفت : خداوند برای چه چیز این راخلق کرده ؟ وپیش خود میگفت :اگر خداوند امر فرماید او راسجده کنم قبول نمیکنم واز دستور او سرپیچی میکنم ومخالفت خود را اعلام میدارم بعد از آنکه روح در او دمیده شد شیطان مخالفت نمود ( نهج

ص:173

البلاغه ، خوئی ، ج 2، ص 48؛ حیات القلوب ، ج 1، ص 26)

شیطان سجده نمی کند:

وقتی خداوند به ملائکه خطاب کرد و فرمود: می خواهم در روی زمین خلیفه و جانشینی برای خود قرار دهم ، ملائکه موافق نبودند. به خدا اعتراض کردند و گفتند: این که می خواهی خلق کنی ، در آینده خون ریز و مفسد خواهد شد. بعد از آن که خداوند جواب آنان را داد، تسلیم شدند. به ایشان خطاب فرمود: وقتی من خلیفه خود )آدم علیه السلام ( را خلق کردم و از روح خود در آن دمیدم ، همه شما در برابر او سجده کنید.( حجر آیه 28 تا 30.

بعد از آن که خداوند او را خلق کرد و ز روح خود در او دمید و روح به دماغ آدم رسید، به حرکت آمد و نشست ، عطسه ای زد و گفت : الحمدلله خداوند در جواب او فرمود: یرحمک اله.( حیات القلوب ج 1.

ص:174

در این هنگام به ملائکه فرمان داد، تا برای اعتراف به مقام شامخ و رفیع او در مقابل وی سجده کنند و او را تکریم نمایند. تمام ملائکه فرمان بردند و به سجده افتادند و مدتی در حال سجده بودند؛ ولی شیطان که آن زمان در صف فرشتگان بود، از روی خودخواهی و غرور به خداوند عرض کرد: خدایا! مرا از سجده کردن بر آدم معذور بدار.

خداوندا! من تو را چنان سجده کنم که تا به حال هیچ ملک مقربی و نه هیچ نبی مرسلی سجده و عبادت نکرده باشد.

خداوند در جواب او فرمود: مرا حاجت به عبادت تو نیست ، من از تو می خواهم ، آن چه را که دستور می دهم انجام دهی ، نه آن چه را تو می خواهی !( حیات القلوب ، ج 1. کتاب ابلیس ، ص 4.

سرانجام قبول نکرد و حسدی را که در قلبش بود ظاهر نمود(نهج البلاغه ، خوئی ، ج 2، 48.

خ!داوند هم در مقام بازخواست از او فرمود: چه چیز تو را باز داشت از آن که سجده نکنی بر مخلوقی که من او را با دست

ص:175

قدرت و عنایت خویش آفریدم ؟!

پاسخ داد: من از حیث عنصر و گوهر و ذات از آدم علیه السلام برترم ، کسی را یارای برابری با من نیست و هیچ موجودی به پایگاه رفیع و بلند من نمی رسد! من از گوهر فروزان آتش آفریده شده ام و او از عنصر تیره و بی ارزش گل . پس روا نیست که مثل من در مقابل او سجده کند!

خداوند هم به خاطر سرپیچی از دستور و سجده نکردن بر آدم ، او را ندا داد و فرمود از میان ملائکه و بهشت پرنعمت و جاوید و سعادت ابدی من بیرون شو؛ زیرا تو از مقام قرب و رفیعی که تا کنون داشتی ، رانده گشتی .

(وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ )

لعنت من هم تا روز قیامت بر تو باد« ( ص آیه 78.

سپس او را با خواری و ذلت از پیشگاه خود راند و از رحمت خود دور داشت .هنگامی که دستور خارج شدن از بهشت برای وی صادر شد. ملائکه هم به او حمله کردند، او از ترس جان خود فرار کرد و خود را مخفی نمود.بعد از آن، این فرمان از

ص:176

طرق خداوند به آدم وحوا ابلاغ شد: »ای آدم، تو و همسرت در بهشت سکونت کنید و از نعمت های بهشتی هر چه میخواهید بخورید، اما نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید بود« ( سوره بقره، آیه 35) آدم و حوا هم در بهشت مشغول زندگی بودند و از نعمت های بهشتی استفاده میکردند.

چگونه شیطان داخل بهشت شد؟

هنگامی که از جانب خدا خطاب آمد: ای اهل آسمان ها! من آدم و حوا را در بهشت منزل دادم و همه چیز را مباحشان کردم ، مگر بهشت جاودان را. اگر نزدیک درختان آن شوند و از آنها بخورند از ظالمان خواهند بود و از آن جا بیرون خواهند شد شیطان این خطاب را شنید و امیدوار شد پیش خود گفت : من آنها را از بهشت بیرون می کنم شیطان که همه بدبختیهای خود و رانده شدن از درگاه پرفیض الهی را از ناحیه آدم میدانست و کینه او را به سختی در دل گرفته بود، در صدد بود به هر شیوه ای که

ص:177

ممکن است موجبات گمراهی آدم و فرزندانش را فراهم سازد و حتی در پیشگاه خدا سوگند یاد کرد که به هر نحوی و از هر سویی که بتوانم آدمیان را گمراه و جهنمی خواهم کرد. شیطان در چنین موقعیتی که حضرت آدم و حوا بهترین زندگی را دارند چگونه میتواند آسوده بنشیند و آدم را در آن همه لذت های بی منتهای مادی و معنوی مستغرق ببیند و نصیب وی فقط اندوه و حسرت و ندامت باشد؟ شاید اگر هم فکر انتقام در سر او نبود همان طبع حسود و تکبری که داشت او را آسوده نمیگذاشت و در صدد زایل کردن این نعمت های بی حد الهی از آدم و حوا بر می آمد اما بعد از آن که او را از بهشت بیرون کردند و دیگر جایی در بهشت نداشت ، چگونه و با چه حیله و وسیله ای بار دیگر داخل بهشت شد؟ چه طور آدم و همسرش را فریب داد؟ در این باره دونقل قول وجود دارد:

1- از بعضی بزرگان مانند ابن عباس اینگونه روایت شده :

بعد از آن که شیطان از بهشت بیرون شد، تصمیم قاطع گرفت که با هر نقشه و حیله ای که شده ، باز خود را به بهشت برساند و

ص:178

انتقام خود را از آدم بگیرد، فکر کرد که از راه معمولی و عادی وارد شود، دید نگهبانان بر در بهشت هستند مانع او می شوند؛ رفت کناری و به انتظار ایستاد. اول طاووس د را دید، از او خواهش کرد که او را داخل بهشت کند، قبول نکرد. در این بین ناگهان چشمش افتاد بر بالای دیوار، دید ماری بالای دیوار قرار دارد. )تا آن روز مار یکی از حیوانات زیبا و خوش رنگ بهشت بود، و مثل سایر حیوانات دیگر چهار دست و پا داشت . - شیطان جلو آمد و گفت :ای مار! مرا داخل بهشت کن ، تا اسم اعظم الهی را به تو تعلیم کنم . مار گفت : ملائکه ، نگهبان در بهشت هستند تو را مشاهده می کنند و نمی گذارند داخل شوی .

شیطان گفت ، مرا داخل دهان خود کن و آن را ببند و به این وسیله مرا داخل بهشت کن ، مار هم فریب او را خورد و همین کار را کرد و او را در دهان خود جای داد -این بود که در میان دندانهای مار سم پدید آمد؛ چون جایگاه شیطان شد- وقتی مار به این وسیله او را داخل بهشت نمود، شیطان هم کار خود را کرد، آدم علیه السلام و حوا علیه السلام را وسوسه نمود تا

ص:179

فریب خوردند. گفت : اسم اعظم را که قول دادی به من تعلیم کن ، در جواب گفت : ای مار! من اگر اسم اعظم را می دانستم ، احتیاج به تو نداشتم که مرا داخل بهشت کنی -من با همان اسم اعظم داخل می شدم .( شرح نهج البلاغه خویی ج 2، ص 63.

2- روایتی دیگر میگوید که شیطان مخفیانه تا نزدیک بهشت آمد، طاووس که یکی از زیباترین ، خوش د آوازترین ، خوش رنگ ترین و خوش بوترین پرندگان بهشت بود و تمام پر و بال آن به جواهرات بهشتی آراسته و دایما حمد و ثنای الهی بر زبانش بود و از زیبایی آن ، ملائکه در شگفت بودند، از بهشت بیرون آمد و می خواست دو مرتبه داخل شود که شیطان او را دید. به نرمی گفت : ای خوش رنگ ترین و زیباترین و خوش صورت ترین ، خوش صوت ترین و عجیب الخلقه ترین پرندگان ! تو پرنده ای از پرندگان بهشتی هستی ؟ گفت : من طاووس بهشتم ، لیکن تو که هستی که مثل رانده شدگان و مثل کسی که دیگری او را تعقیب کرده باشد حیران و سرگردانی ،

ص:180

وحشت سر تا پای تو را گرفته است ؟

گفت : من فرشته ای از فرشتگان عالم بالا هستم که مدت مدیدی با ملائکه مقرب الهی خدا را عبادت می کردیم و یک چشم به هم زدن از عبادت و بندگی غفلت نکردم و سستی در من پیدا نشد، حال آمده ام که بهشت و آن چه را که خداوند به بهشتیان وعده داده تماشا کنم . آیا می توانی مرا وارد بهشت کنی تا سه کلمه به تو بیاموزم که هرکس این سه کلمه را بداند هرگز پیر و مریض نشود، نمیرد و همواره زنده باشد؟ طاووس گفت :

وای بر تو، چه می گویی ؟ مگر اهل بهشت پیر و مریض می شوند؟ مگر آنان در بهشت می میرند؟

شیطان گفت : بلی ، اهل بهشت ، هم پیر و مریض می شوند و هم می میرند، مگر کسانی که این کلمات پیش آنها باشد. آن ملعون برای اثبات حرف خود قسم دروغ خورد! طاووس چون فکر نمی کرد کسی به دروغ به خدا سوگند بخورد به حرف او اعتماد کرد و گفت :

گرچه من احتیاج به این کلمات ندارم ، ولی می ترسم که رضوان

ص:181

و خازنین بهشت متوجه شدند و بفهمند که من تو را داخل کردم ؛ ولی من مار را که سید و بزرگ حیوانات بهشت است پیش تو می فرستم ؛ زیرا او می تواند تو را داخل کند. بعد از آن گفت و گوها، طاووس پیش مار آمد و آن چه را شنیده بود، برای او نقل کرد. مار گفت : من و تو به این کلمات احتیاج نداریم . طاووس گفت : ولی من قول داده ام که تو را پیش او فرستم . تا دیگری به این کار سبقت نگرفته ، تو زودتر پیش او برو، و او را داخل بهشت کن ومارهم چنین کرد (اقتباس از تفسیر برهان ، ج 2، ذیل آیات سوره حجر مربوط به داستان آدم علیه السلام با تغییراتی در عبارات

شیطان چگونه آدم وحوارافریب داد؟

شیطان که کینه آدم وحوارا بردل داشت تصمیم قاطع گرفت تا آن جا که می تواند از آدم و اولادش انتقام بگیرد و در مکر و حیله و فریب دادن آنان کوتاهی نکند.

آن ملعون ، به خوبی می دانست خوردن از آن درخت ممنوعه

ص:182

باعث می شود که آنها را از بهشت بیرون کنند. در صدد وسوسه آنان بر آمد و برای رسیدن به این مقصود دام های گوناگون خود را بر سر راه آنها گشود و برای نائل آمدن به هدف شوم خود بهترین راه را در این دید که عشق و علاقه ذاتی انسان ، به تکامل و ترقی در زندگی جاوید استفاده کند. نیز برای قانع کردن آنان برای مخالفت فرمان خدا، عذر و بهانه ای بتراشد که آنها با دلگرمی دستور او را اجرا کنند.

در این زمینه چند روایت وجود دارد :

1- روایتی میگوید که بعد از آن که شیطان به بهشت رفت ، در همان دهان مار، شروع کرد با آدم علیه السلام صحبت کردن - آدم هم خیال کرد سخن گو مار است . می گفت :ای آدم ! خدا نمی خواهد که شما برای همیشه در بهشت بمانید و هر کس از این درخت بخورد جاوید می ماند، خدا با این دستوری که به شما داد، قصد خیانت داشته ! از آن بخورید تا جاوید بمانید! آدم جواب داد:ای مار! این حرف که تو می زنی ، از غرور شیطان است . چه طور خدا که می گوید: از این درخت نخورید ضرر

ص:183

دارد قصد خیانت به ما را داشته ؛ در حالی که تو می گویی بخور ضرر ندارد و برای حرف خود قسم هم می خوری ؟ که خدا »ارحم الراحمین « است و بخیل نیست . شیطان هر چه وسوسه کرد، آدم نپذیرفت و با او مخالفت نمود. وقتی شیطان از آدم مایوس شد پیش همسر آدم رفت . گفت : آیا می دانی چرا خداوند شما را از میوه این درخت منع کرده و گفته است نزدیک آن نشوید؟ چون درخت حیات و جاوید است . هر کس از آن بخورد یا فرشته می شود و یا عمر جاویدان را به دست می آورد و همیشه زنده می ماند.( طه آیه 119.

سپس گفت : خداوند متعال نمی خواهد شما در زندگی دائمی با او شریک باشید، می خواهد این جاودانگی مخصوص خودش باشد؟ با این نقشه و نیرنگ به آنها فهماند خوردن از این درخت ضرر و زیان به شما نمی رساند، بلکه همیشه در بهشت خواهید ماند. بعد از آن گفت : اگر از آن نخورید به این زودی شما را از بهشت بیرون می کنند. باز برای این که پنجه های پر وسوسه و

ص:184

حیله های خود را بیشتر و محکم تر در جان آدم فرو برد و آنها را از حق و حقیقت منحرف کند، برای حق به جانبی خود، قسم های شدیدی خورد و گفت : من خیر خواه و دل سوز هستم ، خود را موظف می دانم که شما را نصیحت کنم !!(اعراف آیه 20.

حضرت آدم علیه السلام که هنوز تجربه کافی در زندگی را نداشت و تابه حال گرفتار دام های شیطان و خدعه و نیرنگ های دروغ او نشده بود و نمی توانست باور کند کسی این چنین قسم دروغ به خدا یاد کند، سرانجام تسلیم شد و فریب و نیرنگ شیطان در او اثر کرد و از میوه آن درخت خورد.

2- درروایتی دیگر داستان اینگونه نقل شده هنگامی که شیطان از آدم مایوس شد پیش همسرش حوا آمد و گفت :ای حوا! آیا می دانی درختی که خداوند برای شما حرام کرده بود، اکنون برایتان حلال کرده ؟ چون دید اطاعت و عبادات شما بسیار نیکو بوده است . اگر می خواهی امتحان کن ، فرشتگانی که موکل بر آن درخت بودند و حیوانات بهشت را از آن منع می کردند، دیگر با شما کاری ندارند. همین دلیل است که آن درخت

ص:185

برای شما حلال شده ، اگر تو جلوتر از آدم از آن بخوری بر او مسلط خواهی شد و او مطیع تو می شود، مجبور است از تو اطاعت کند!حوا گفت : من الان امتحان می کنم . به سوی آن درخت رفت . وقتی ملائکه خواستند او را از نزدیک شدن به آن درخت منع کنند، خداوند به آنان وحی نمود و خطاب کرد: شما کسی را که عقل ندارد منع کنید، نه کسی را که به او عقل دادم و آن حجت است بر او. اگر مرا اطاعت کند مستحق ثواب و اگر مخالفت کند مستحق عذاب است .ملائکه هم او را رها کردند و آزاد گذاشتند. حوا هم بی آن که آنها مانع اش دشوند، به درخت نزدیک شد. خیال کرد واقعا خوردن از آن حلال شده و ایرادی در کار نیست . مقداری از میوه درخت خورد و طوری هم نشد.

پیش دخود گفت : مار درست گفت و می دانست که خوردن از آن حلال شده . بعد از آن رفت پیش همسر خود آدم علیه السلام و گفت : آیا می دانی که خوردن از آن درخت بر ما حلال شده ؟ من نزدیک آن رفتم ، ملائکه هم مانعم نشدند، مقداری از آن خوردم ، می بینی که طوری نشدم و ایرادی نداشت . آدم علیه

ص:186

السلام هم گول زن را خورد و با حوا به راه افتاد، رفتند و از آن میوه خوردند!

3- درروایتی دیگرآمده شیطان هردورا همزمان فریب داد وآدم وحوا باهم همزمان فریب خوردندواینکه گفته میشود اول حوافریب خورد ...وبعد آدم را گمراه ساخت ومایه بدبختی بشر حوااست به نظر مفسران اسلام سخنی اشتباه است وآن را مبحثی ساختگی برای زیر سئوال بردن وپایین بردن شخصیت زن میدانند واعتقاد دارند آدم وحوا به یک میزان در این امر وهمزمان دخیل بودند الله اعلم

صد هزاران سال ابلیس لعین بود ابدال امیرالمومنین

پنجه زد با آدم از نازی که داشت

گشت رسوا همچو سرگین وقت چاشت

بعد از خوردن از آن درخت ، برایشان ثابت شد که نه تنها آن میوه آب حیات و زندگی جاوید نبود، بلکه به مجرد خوردن ، لباسهای بهشتی از بدنشان ریخت و عورت ها و بدنهای آنها تا آن موقع مخفی و پوشیده بود ناگهان ظاهر شد. ایشان در میان

ص:187

بهشت و جمع فرشتگان لخت و عریان شدند، حیران و سرگردان ماندند. وقتی لباسهای بهشتی و آن تاج کرامت از اندامشان فرو ریخت و خود را در جمع ملائکه عریان دیدند، بلافاصله خود را به میان درختان رساندند و از برگ های درختان برای پوشیدن اندام کمک می گرفتند و عورت های خود را می پوشاندند، ولی برگ ها هم اطاعت نمی کردند و از بدنشان پرواز می نمودند و باز عریان می ماندند.حوا چاره خود را در این دید که بنشیند تا رسوائی او کمتر باشد. آدم با یک دست عورت خود را پوشانید و با دست دیگر سر خود را گرفت . و گفتند: خدایا! ما بر نفس خودمان ظلم کردیم . اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود(اعراف آیه 22. خداوند به آنها خطاب کرد و گفت : مگر من شما را از خوردن میوه آن درخت منع نکردم ؟ مگر به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار و سرسخت شما است . چرا فرمان من را اطاعت نکردید و فریب آن ملعون را خوردید؟ سپس فرمود:

الحال چاره ای جز این نیست که باید از بهشت خارج شوید. و

ص:188

آنها را از مکان و مقام خود بیرون کردند و به زمین فرستادند.( اقتباس از سوره اعراف و سوره حجر و تفسیر نمونه ، برهان ، ج 2 ذیل آیات مربوط به داستان آدم علیه السلام ، شرح نهج البلاغه خوئی ، ج 2، ص 63.

جد تو آدم ، بهشتش جای بود قدسیان کردند بهر او

سجود

یک گنه ناکرده گفتندش تمام مذنبی ، مذنب برو بیرون خرام

تو طمع داری که با چندین گناه داخل جنت شوی ای

روسیاه

فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمّا کانا فِیهِ سوره بقره آیه 36

پس بلغزانید قدم آدم وحواراشیطان از آن درخت وبیرون کرد ایشان را از آنچه در آن بودند از انواع نعمتها ومرتبه دولت!!

لازم به ذکر است که بعد از مجازات شیطان وآدم وحوا مار هم به دلیل گناهی که کرده بود از بهشت به صورت عریان ودست وپا قطع شده بیرون انداخته شد ودهانش را که شیطان را پنهان کرده بود پر از زهر شد وزیبایی خود را از دست داد

ص:189

یک شبهه:

وقتی گفته میشود که در بهشت سخنان لغو وبیهوده وجود ندارد پس چگونه شیطان بادروغ وارد بهشت شد وبا نیرنگ آدم وحوا رافریب داد؟

این که چگونه شیطان وارد بهشت شده است، باید دید آیا بهشت حضرت آدم همان بهشت برین و موعود بوده است یا باغی از باغ های دنیا بوده است. بر این اساس آنچه در روایات و تفاسیر بیان شده است، بهشت حضرت آدم باغی از باغ های دنیا بوده است؛ زیرا اگر بهشت همان بهشت موعود نیکان و پاکان باشد، با آیات قرآن منافات دارد که میفرماید مقربان درگاه الهی در باغ هایی قرار دارند که در آنجا سخن بهیوده و لغو نمیشنوند و در آنجا گناهی صورت نمیگیرد. پس بهشت جای ورود اشخاص آلوده به گناه نیست و شیطان که آلوده به گناه بود چطور میتوانست در بهشتی که موعود نیکان است وارد شود. بنابراین، شیطان هرگز نمیتواند به بهشت وارد شود. از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که ایشان درباره بهشت حضرت آدم باغی از

ص:190

باغ های دنیا بود که خورشید و ماه بر آن میتابید و بسیار زیبا و آب و هوای خوبی داشت و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن رانده نمیشد«.(تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 62/

منبرشکسته و سوخته و به رو افتاده شیطان:

روایت شده است که صبح آن شبی که پیامبر صلی الله علیه و آله به معراج تشریف بردند و همه جا را دیدند، شیطان خدمت پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله! شب گذشته که به معراج تشریف بردید، در آسمان چهارم، طرف چپ "بیت المعمور" منبری بود، شکسته و سوخته و به رو افتاده، آیا آن منبر را شناختی ؟ آیا می دانی آن منبر متعلق به کیست ؟

حضرت فرمودند: خیر، آن منبر متعلق به کیست ؟ شیطان عرض کرد: آن منبر من بود، بالای آن می نشستم و ملائکه پای منبرم نشسته و من آنها را موعظه می کردم، ملائکه از عبادت و بندگی من تعجب می کردند. وقتی که تسبیح از دستم می افتاد، چندین

ص:191

هزار ملک برخواسته تسبیح را می بوسیدند و به دست من می دادند. اعتقاد من این بود که خداوند مخلوقی برتر از من خلق نفرموده است. اما امر بر عکس شد و رانده درگاه الهی شدم و الان از من بدتر و ملعون تر در درگاه احدیت کسی نیست( مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرة المعارف قرآن کریم، به نقل از بحارالانوار. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین

امیر المومنین حضرت علی (علیه السلام) درباره عبادت شیطان و عاقبت او می فرماید: پس از کار خدا درباره ابلیس پند گیرید که کردار دراز مدت او را تباه و کوشش فراوانش را بر باد داد و این به سبب لحظه ای تکبر و سرکشی بود ( نهج البلاغه خطبه 192

اشتباه شیطان:

بزرگ ترین اشتباه شیطان از آن جا سرچشمه گرفت ، او فکر می کرد چون از آتش فروزان خلق شده ، واقعا از آدمی که از خاک به وجود آمده بهتر و بالاتر است ؛ در حالی که اگر قدری از تعصب

ص:192

و تکبر و لجاجت پایین می آمد می فهمید که به دلایل ذیل آدم علیه السلام از او برتر است .

1- همه مواد غذایی ، جواهرات با ارزش و قیمتی ، نیروی بدنی و جسمی انسان و حیوانات تمام نیروی فکری و عقلی از خاک است ، اگر خاک نباشد هیچ چیز نیست ، ولی آتش این همه ویژگی ها را ندارد.

2- اگر تکبر و خودبینی را کنار می گذاشت . اقرار می کرد که خاک خواصی دارد. مثلا گیاهان را می رویاند و نشو و نما می دهد و قابل ترقی است . به همین دلیل روح خدایی به آن تعلق گرفت و چنان قابلیتی را پیدا کرد.

3- اگر با چشم تواضع نگاه می کرد می دید که خاک امین و امانت دار خوبی است و هر چه را که به عنوان امانت به او دهند پس از گذشت صدها یا هزاران سال بی آن که در آن خیانتی کند، پس می دهد.

4- اگر حقیقت بین بود اقرار می کرد که خاک متواضع است و تواضع یکی از صفات نیک و پسندیده می باشد. ولی آتش

ص:193

متکبر و سرکش ، طالب بزرگی و خودبینی می باشد و مسلما تواضع از تکبر بهتر است .

5- از خصوصیات خاک و گل این است که حالت چسبندگی و نگاه دارندگی دارد و موقعی که با روح ترکیب شود فیوضات الهی را به خود می گیرد. از همین رو، وقتی روح در آدم دمیده شد، سجده گاه فرشتگان قرار گرفت . ولی آتش چنین نیست .

6- گل مرکب از آب و خاک است ، همان آبی که مایه حیات و زندگی هر چیزی است . چنان چه خداوند می فرماید: «وجعلنا من الماء کل شیئی حی افلا یؤ منون « » آیا کافران نمی دانند -که ما هر چیز زنده را از آب قرار دادیم ؟ )مایه حیات و زندگی هر چیزی از آب است ( آیا ایمان نمی آورند؟«( انبیاء آیه 30.

همان خاکی که مایه نشو و نما و رویاندن است ، هنگامی که با آب در هم آمیزند، نفس حیوان از آن متولد می شود؛ مانند انسان که روح با خاک در هم آمیخته شد و روح پرستنده و پیکر ستایش گر آفریده شد.

7- هم چنین دستور خدا برای سجده ، فقط برای آدمی که از

ص:194

خاک خلق شده نبود، بلکه سجده در برابر آن روحی بود که خداوند از خودش در او دمیده بود و به وسیله آن روح مقدس بود که آدم خاکی به آدم ملکوتی لقب یافته . دستور سجده در مقابل آدم هم بعد از دمیدن روح در او بود، نه قبل از آن ، چنان چه خداوند در قرآن می فرماید: « و اذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا لو ساجدین» هنگامی که خلقت انسان به پایان رسید و کمال یافت و از روح خود )که یک روح شریف و پاک و با عظمتی است ( در آن دمیدم همگی به خاطر او سجده کنید« (حجر آیه 29.

آری ! عظمت آدم و دستور سجده به او به واسطه آن روح الهی بود که در او دمیده شده و گرنه خاک به خودی خود این همه مقام و منزلت و عزت را نداشت .

8- وقتی روح خدا در او دمیده شد، نور خدا هم در قلب او تابید و در واقع آن قلب ، مانند کعبه از برای ملائکه شد و همین طور که انسان رو به سوی کعبه می کند و سر به سجده می گذارد،

ص:195

فرشتگان هم باید در مقابل آن تجلی گاه نور خدا سجده کنند.

9- علاوه بر این ، شرف آدم به این واسطه بود که گل او را خود خداوند متعال بدون واسطه سرشته و خود ضامنش بود. چنان چه می فرماید: « :قال یا ابلیس ما منعک ، ان تسجد لما خلقت بیدی »

خداوند به شیطان فرمود: -ای ابلیس تو را چه مانع شد به موجودی که من با دو دست (علم و قدرت) خود آفریدم سجده نکنی ؟!« ( ص آیه 47.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هم درباره این نکته که گل آدم را خود خداوند سرشته ، فرمود: گل آدم را خداوند با دست خود چهل روز خمیر کرد.( شرح نهج البلاغه ، خوئی ، ج 2، پاورقی ص 59.

10- از همه این ها که بگذریم ، عبادت خداوند عبارت است از، اطاعت و فرمان برداری او، و امر به سجده در برابر آدم علیه السلام هم یکی از دستورهای الهی است که باید بدون چون و

ص:196

چرا اجرا شود. سجده به آدم یعنی سجده به خدا، چون به دستور خدا است . شیطان همه این فضایل و کمالات را از کف داد.

11 -سجده برای احترام به انسانیّت

گفته شده: این سجده در حقیقت ، احترام به انسانیّت، به ویژه اهل بیت رسالت علیهم السلام بوده است؛ همان گونه که امام علی علیه السلام در حدیثی می فرماید: خداوند ما را در صلب آدم قرار داد و فرشتگان را فرمود که برای ما بر او سجده کنند. برخی نیز آدم علیه السلام را الگویی برای انسان کامل بر شمرده و گفته اند: این مقام مخصوص شخص آدم علیه السلام نیست؛ بلکه متعلّق به انسان کامل است.

ص:197

اول آن کس کوقیاسک ها نمود پیش انوار خدا، ابلیس بود

گفت : نار از خاک بی شک بهتر است

من زنار و او ز خاک اکدر است (کدر و کثیف)

من ز آتش زاده و او از وحل ( وحل به معنی گل)

پیش آتش مروحل را چه محل

پس قیاس فرع بر اصلش کنیم

او، ز ظلمت ما ز نور روشنیم

مثنوی ، مولوی ، دفتر اول ، ص 201.

در نسب من از کسی کم نیستم پس چرا در پیش دشمن

بایستم

او کجا بود اندر آن روزی که من صدر عالم بودم و فخر زمن

شعله می زد آتش جان سفیه کاتشی بود الولد سر ابیه

خرگریزد از خداوند از خری صاحبش وز پی ز نیکو

گوهری

نی بود سود و زیان می خواهدش بلکه تا گرگی ندرد تا

دمش

سجده کردن برای خداست،

ولی چرا خداوند دستور داد که فرشتگان به انسان سجده کنند؟

ظاهراً موضوع سئوال در رابطه با دستور خداوند است که به ملائکه دستور داد: برای آدم سجده کنید همه سجده نمودند مگر ابلیس که تکبر ورزید و سجده نکرد، جریان این واقعه در

ص:198

هفت سوره قرآن بیان گردیده است.) بقره:36، اعراف:11، اسراء:61، کهف:50، طه:116، حجر:33 و ص:73

درباره اینکه مقصود و منظور از سجده در این آیات چیست ؟ سه وجه ذکر گردیده است:

الف( این سجده، سجده برای خدا بوده و حضرت آدم مثل قبله بوده است.

ب( منظور از سجده، سجده به معنای لغوی است یعنی خضوع نه سجده اصطلاحی، یعنی هفت عضو را بر زمین گذاشتن و به خاک افتادن.

ج( این سجده، سجده اصطلاحی بوده و برای آدم بوده است، نه اینکه »آدم« قبله باشد.- فخر رازی، تفسیر کبیر، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ج1، ص 212- 213

ملاحظه می فرمائید که از وجوه مذکور، فقط وجه آخر دلالت بر مسجود واقع شدن آدم می کند.

ص:199

از آنجا که منشأ پرسش فوق این است که سجده یک نوع عبادت است و عبادت مخصوص خداست، پس چرا خدا امر به عبادت غیر خودش را داده، لذا ابتدا ببینیم عبادت یعنی چه ؟

عبادت فروتنی در برابر کسی است که او را خدا )اعم از واقعی و پنداری( یا پروردگار و کارگردان جهان )همه و یا بخشی از آن( و یا عهده دار کارهای خدایی بدانیم«.) -سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، قم، توحید، چاپ اول، 1373، ج3، ص97

بنابراین اعتقاد به الوهیت و ربوبیت، عنصر مقوم عبادت می باشد.

درست است که معنای عبادت در سجده، از هر عمل دیگری واضح تر و روشن تر به چشم می خورد، ولی سجده عبادت ذاتی نیست، بلکه قصد عبادت لازم دارد، زیرا چیزی که ذاتی باشد دیگر تخلف و اختلاف نمی پذیرد و سجده این طور نیست، چون ممکن است کسی همین عمل را برای دیگری به غیر داعی تعظیم و عبادت بجا آورد.) -طباطبائی، سید محمد

ص:200

حسین، تفسیر المیزان، سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات اسلامی، 1363، ج1، ص189

چرا که سجده وسیله عمومی عبادت است، و در میان همه اقوام و ملل، خداوند متعال به این روش عبادت می شود.

در اسلام بنابر مصالحی، از سجده برای غیر خداوند حتی در مواردی هم که عبادت نیست، منع شده است، البته این تحریم از مختصات دین مبین اسلام است و در شرایع قبلی چنین سجده غیر عبادتی، حرام نبوده است.

اما سجده ملائکه برای آدم هم از این قبیل بوده و به جهت تحیّت و تکریم حضرت آدم بوده است.) -الالهیات، محاضرات استاد سبحانی، مرکز عالمی للدراسات الاسلامی، چاپ سوم، 1411 ه ق، ج2، ص97

زیرا:

اولا: اگر ماهیت سجده فرشتگان بر آدم، ماهیت عبادت بود، هرگز فرمان خداوند واقعیت آن را عوض نمی کرد و نتیجه این

ص:201

می شد که فرشتگان به فرمان خدا حضرت آدم را پرستش کردند، در حالیکه شرک و پرستش بشر یک نوع ظلم و فحشاء است و »خدا هرگز به کار زشت فرمان نمی دهد -اعراف: 28«.

- سب حانی، جعفر، فرهنگ و عقاید و مذاهب اسلامی، قم، توحید، چاپ اول، 1373، ج3، ص91

ثانیاً: روایات متعددی در این زمینه داریم که سجده فرشتگان بر حضرت آدم، جهت احترام و تکریم بوده نه اطاعت و پرستش او، که در اینجا به یک نمونه از این روایات اشاره می کنیم:

مردی یهودی از امیر المؤمنین علیه السلام پرسید که خدا ملائکه را وارد کرد که برای آدم سجده کنند، آیا از محمد (صلی الله علیه و آله) چنین احترامی کرد؟ علی علیه السلام فرمود: درست است همینطور بود و لکن سجده ملائکه برای آدم اطاعت و عبادت آدم نبود، و ملائکه آدم را در مقابل خدا نپرستیدند، بلکه خدای متعال آنان را بر این کار وا داشت تا اعترافی باشد از ملائکه بر برتری آدم و رحمتی باشد از خدا برای او، ولی محمد (صلی الله علیه و آله) را

ص:202

فضیلتی بالاتر از این داد، خدای عز و جل با آن بزرگی و جبروتی که دارد با تمامی ملائکه اش بر محمد (صلی الله علیه و آله) صلوات و درود فرستاد و مؤمنین را نیز بر صلوات بر او متعبد ساخت أ«. - ابی منصور طبرسی، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری، و محمد هادی به، اسوه، چاپ اول، 1413 ه ق، ج1، ص 498 -499.

حاصل آنکه امر خداوند به ملائکه که سجده در مقابل آدم کنند، عبادت آدم نبوده تا ممنوع باشد، بلکه احترام و تکریم آدم بوده است بدون اینکه همراه با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت آدم باشد.

شیطان مزد عمل درخواست می کند:

بعد از آن که شیطان از سجده کردن بر آدم سرپیچی کرد و از بهشت بیرون شد.گفت : پروردگارا! حالا که مرا بیرون و از رحمت خود دور می کنی ، عبادات من چه می شود، هزاران سال عبادتت کرده ام که فقط چهار هزار سال آن را به دو رکعت

ص:203

نماز گذراندم ! علاوه بر آن خودت فرمودی ، عمل عمل کنندگان را ضایع نمی کنم (آل عمران آیه 194.

آیا سزاوار است که با یک اشتباه ، مزد عمل چندین هزار ساله من به کلی از بین برود؟

(البته اشتباه نبود بلکه تکبر و غرور و لجبازی و گردن فرازی بود چنانکه در احادیث آمده است روزی شیطان حضرت موسی علیه السلام را هنگام رفتن برای مناجات به کوه طور دید و خواهش کرد از طرف او به عرض خدای متعال برساند که خدایا گذشته ها گذشته حالا که آدم هم از دنیا رفته، مرا ببخش و بیامرز، حضرت موسی علیه السلام بعرض رسانید، خطاب آمد یا موسی به او بگو برود به قبر آدم سجده کند من او را ببخشم، وقتی جواب خدا را شنید، پوزخندی زد و گفت به آدم زنده سجده نکردم به مرده اش سجده کنم هیهات).

خطاب از مصدر جلال رسید که مزد هیچ کس در پیش من ضایع نمی شود؛ ولی کسی که قابلیت نداشته باشد پاداش کارش را در آخرت دهم در دنیا هر چه بخواهد، می دهم . شیطان عرض

ص:204

کرد: من هم مزد عمل خود را در دنیا از تو طلب می کنم . چون به واسطه آدم جهنمی شدم حاجات خود را درباره آدم و فرزندان او قرار می دهم ! خطاب شد: حاجات خود را بگو تا به تو ببخشم ! شیطان در جواب گفت :

اول آن که ، اجازه دهی تا روز قیامت زنده باشم . خدا در جوابش فرمود: اگر می خواهی از صدمه مرگ و جان کندن نجات یابی یا شربت ناگوار آن را نکشی، اراده من بر این است که هر کس به دنیا آید مزه مرگ را بچشد و اگر کسی مرگ سراغش نیاید در آخرت هم که مردن نیست . آن روز همه زنده می شوند، مؤمنان در ناز و نعمت بهشت و مشرکان در عذاب و نقمت جهنم خواهند بود.

چون نجات از مرگ برای کسی نیست ؛ تو را مهلت می دهم تا روزی که معلوم است .( حجر آیه 35 تا 37.

شاید مراد روز ظهور امام عصر -عجل الله تعالی فرجه الشریف -باشد که به دست لشکر آن حضرت کشته می شود و

ص:205

شاید هم روز آخر دنیا باشد( به بحث قاتل شیطان رجوع شود.

دوم این که ، خدایا! از تو می طلبم که در مقابل هر یک از فرزندان آدم ، دو فرزند به من عطا کنی ! از این رو، در اخبار وارد شده : برابر هم یک نفر از اولاد آدم که متولد می شود، دو شیطان بر او مسلط است و او را اغوا می کنند.

سوم ، گفت : خدایا! از تو می خواهم که مرا در بدن اولاد آدم مانند خون جریان دهی که از هر جای بدن او بخواهم ، بتوانم او را به معصیت بکشانم .

چهارم . از تو می خواهم که فرزندان آدم ما را نبینند، ولی ما آنها را ببینیم !

پنجم ، از تو می خواهم این قدرت را به من بدهی که به هر صورت بخواهم بتوانم در آیم . بنابر این (در هر جا و هر شکلی که می خواهد در می آید تا شاید مردم را فریب دهد).

همان طور که در روز سقیفه بنی ساعده و مجلس شورای مکه که علیه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم تشکیل شده

ص:206

بود، خود را به صورت پیرمردی نجدی در آورده و کار را برای آنان آسان کرد (که در داستان شیطان و مجلس شورای مکه در کتابها مفصلا بیان شده است . و در اول خلافت ابوبکر به شکل پیرمردی زاهد در آمد، اول به ابوبکر بیعت کرد تا مردم تشویق شدند. (کتاب سلیم بن قیس

و ده ها داستان دیگر که در مباحث این کتاب و کتابهای دیگر آورده شده است .

ششم . پروردگار! از تو می خواهم تا روح در بدن اولاد آدم است بر آن مسلط باشم !

هفتم ، عرض کرد: خدایا! از تو می خواهم مرا مخصوصا در سینه آدم و اولاد او مسلط گردانی تا او را وسوسه کنم . چنان چه در قرآن می فرماید (الْخَنّاسِ اَلَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ )

شیطانی که وسوسه و اندیشه بد در دل مردم می افکند، وسوسه او، هم در دل جن باشد و هم در دل انسان « (ناس آیه 4 و 5.

ص:207

خداوند هم در پایان هر یک از خواسته های او فرمود، راضی شدم . وقتی شیطان این حاجات را از خداوند گرفت ، عرض کرد: (فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ) (سوره ص ، 38، آیه 81.

ای خدا! به عزت و بزرگواری خودت ، همه آنها را گمراه و از راه راست منحرف می کنم .

اعراف : 16 قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ

اعراف : 17 ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ

اعراف : 18 قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ

سپس شیطان گفت : من آنها را از پیش رو (آنها که آخرت را در پیش دارند در نظرشان کوچک و ساده جلوه می دهم) و از پشت سر (آنها را که به جمع آوری اموال و ثروت مشغول هستند به بخل و نپرداختن حقوق واجب دستور می دهم) و از طرف راست (امور معنوی را به وسیله شبهه و شک و تردید ضایع می سازم،) و از طرف چپ (لذت مادی و شهوات را در نظر آنها

ص:208

جلوه می دهم و سراغشان می روم) و تو اکثر آنها را شکر گزار نخواهی یافت

اعراف : فرمود: «از آن (مقام)، با ننگ و عار و خواری، بیرون رو! و سوگند یاد می کنم که هر کس از آنها از تو پیروی کند، جهنم را از شما همگی پر می کنم!اعراف آیه 16؛ بحار، ص 274..

دشمن آشکار و خطرناک

عزیزان با مطالعه اینگونه آیات و روایات، برای ما ثابت و روشن می شود که، این موجود خطرناک، برای بنی آدم، تا چه اندازه دشمن قوی و ناسازگار و خستگی ناپذیر است ، خود و اولادش، دائم و در هر حال، روز وشب و دریا و خشکی و زمین و آسمان و. و. و. برای دور ساختن از معبودش، در فعالیت هستند چون سوگند یاد کرده

سوره ص آیه 83-82 «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ » به عزت و جلالت قسم همه آنها (اولاد آدم)

ص:209

را فریب داده و (ازتو دور خواهم کرد) مگر بندگان خالصت از آنها(که زورم نمی رسد).

حجر : 39 قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ

حجر : 40 إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ

حجر : 41 قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ

حجر : 42 إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ

حجر : 43 وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ

حجر : 44 لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ

حجر : 39 گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختی، من (نعمتهای مادّی را) در زمین در نظر آنها زینت می دهم، و همگی را گمراه خواهم ساخت،

حجر : 40 مگر بندگان مخلصت را.»

حجر : 41 فرمود: «این راه مستقیمی است که بر عهده من است (و سنّت همیشگیم)...

ص:210

حجر : 42 که بر بندگانم تسلّط نخواهی یافت؛ مگر گمراهانی که از تو پیروی می کنند؛

حجر : 43 و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست!

حجر : 44 هفت در دارد؛ و برای هر دری، گروه معیّنی از آنها تقسیم شده اند!

بدینجهت است که خدای متعال در چند آیه قرآن، شیطان را دشمن آشکار برای آدمیان معرفی نموده است مانند آیات ذیل.

«یس : 60 أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ

یس : 61 وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ

یس : 62 وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ

ی س : آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکاری است ؟!

یس : و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است ؟!

یس : او گروه زیادی از شما را گمراه کرد، آیا اندیشه نکردید؟!».

و اعراف : 27 یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ

ص:211

ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اینکه او و همکارانش شما را می بینند از جایی که شما آنها را نمی بینید؛ (امّا بدانید) ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند!. و چندین آیه دیگر.

حال مسأله اینست آیا باوجود چنین دشمن قسم خورده و از هر جهت قوی، ما باید چه اندازه باید حواسمان جمع و آماده دفاع از خود باشیم که تااین دشمن آشکار به دین و ایمان و وجود ما دست، پیدا نکند.

در خواست های آدم علیه السلام از خداوند در

مقابل درخواستهای شیطان :

امام باقر علیه السلام فرمود: چون حضرت آدم علیه السلام شنید

ص:212

شیطان برای فریب او به جای عباداتی که کرده ، حاجاتی را از خداوند خواستار شده و به او عنایت کرده ، عرض نمود:

پروردگارا! شیطان را بر من و اولادم مسلط کردی ، خواسته های او را بر آوردی که درباره من و اولادم بود. پس به من و اولادم چیزی عنایت فرما تا بتوانم در مقابل مکر و حیله های او خود را حفظ نمایم . خطاب شد: )شیطان از من خواست ( تو هم از من بخواه ؛ زیرا هر چه بخواهی به تو می دهم و حاجات تو را هم برآورده می کنم .

آدم علیه السلام عرض کرد: خدایا! من خیر و صلاح خود و اولادم را از تو می خواهم . تو خود دانا و بزرگواری ، هر چه صلاح می دانی برای ما قرار بده ، خطاب رسید: ای آدم ! از برای تو و فرزندانت در دنیا چند چیز قرار دادم تا در مقابل حاجات شیطان باشد:

اول این که ، هرگاه تو و اولادت قصد معصیتی کنید و آن را انجام ندهید، گناهی برایتان نوشته نمی شود.

دوم ، هرگاه قصد معصیتی نمودید و آن را انجام دادید، تا هفت

ص:213

ساعت شما را مهلت می دهم ، اگر به فکر افتادید و توبه نمودید، باز برای شما نوشته نمی شود. و اگر بعد از هفت ساعت توبه نکردید فقط یک گناه برایتان نوشته می شود.

سوم ، اگر قصد بندگی و کارهای نیک کنید، ولی موفق نشوید و آن را انجام ندهید، یک ثواب برای شما نوشته می شود.

چهارم ، اگر بر آن شدید که عبادت و کار خیری کنید و موفق هم شدید و آن را انجام دادید، ده حسنه و ثواب برایتان نوشته می شود. چنان چه می فرماید:

(مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلاّ مِثْلَها)

هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابر به او پاداش داده می شود و هر کس د کار بدی انجام دهد، جز به همان مقدار کیفر داده نمی شود(انعام آیه 160

آدم گفت : پروردگارا! فضل وجودم و کرم تو زیاد است ، آن را بر من و اولادم زیادتر فرما و ما را مورد لطف و کرم خود قرار ده .

ص:214

پنجم ، خطاب شد: ای آدم ! برای فرزندانت قرار دادم ، اگر گناه و معصیتی نمودند و بعد پشیمان شدند و استغفار کردند گناهانشان را بیامرزم .

ششم ، هرگاه تا روز قیامت از تو فرزندی زاده شود -و دین دار و خداشناس د باشد -در برابر هر یک از فرزندانت ، ملکی از ملائکه را )در مقابل اولادان شیطان ( قرار می دهم تا او را از شر فتنه شیطان و اولادش حفظ نمایند.

هفتم ، عرض کرد: پروردگارا! لطف و کرم خود را بر ما بیفزا و ارزانی ده ، خطاب شد:ای آدم ! توبه را از برای ایشان قرار دادم و تا روح در بدن آنها است و هنوز به سینه و گلویشان نرسیده ، طلب استغفار کنند واز گناهان خود توبه نمایند، توبه ایشان را می پذیرم .

هشتم ، گفت : خدایا! بخشش های خود را بر ما زیاد فرما.

خطاب شد: ای آدم ! )اگر باز گناهانی باقی ماند یا فراموش کردند که توبه کنند( در قیامت همه گناهان آنان را می بخشم و می آمرزم و از کسی باکی ندارم ؛)زیرا حاکم خودم هستم و قدرت

ص:215

به دست من است و کسی در آن جا دخالتی ندارد( قرآن درباره این که خداوند همه گناهان را در قیامت می بخشد، می فرماید:

قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ، ان الله یغفر الذنوب جمیعا»

ای پیامبر! به آنها بگو: ای بندگان من ، که بر خودتان اسراف و ستم کرده اید از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می بخشد )که او بخشنده و مهربان است(. (زمره آیه 53

وقتی خداوند به حضرت آدم علیه السلام خطاب نمود و فرمود:

همه گناهان بندگان را در قیامت می بخشم و می آمرزم . آدم خوش حال شد و عرض کرد: همین ها ما را کافی است و به آنها راضی شدم(بحار، ج 63، ص 274.

مدت عبادت ابلیس

همانطور که قبلا گفتیم به درخواست شیطان و اذن خدا،

ص:216

فرشتگان آن ملعون را به آسمان بردند. روزی که به آسمان رسید شنبه و زمانی که به آسمان هفتم رسید روز جمعه بود.

در آسمان اول مدت هزار سال خدا را پرستید. پس از آن به آسمان دوم بالا رفت و در آن جا هم هزار سال عبادت کرد. آن گاه به آسمان سوم و چهارم تا آسمان هفتم اوج گرفت . در هر آسمان مدت هزار سال خدا را بندگی کرد.

در آسمان هفتم مستقر و چنان مشغول عبادت شد که باید عبادت کند. به طوری که جبرئیل و اسرافیل و میکائیل وقتی او را دیدند به یک دیگر می گفتند: خداوند، عشق و علاقه به عبادت و قدرتی که به این بنده داده به هیچ کس نداده است .

بندگی او هم چنان ادامه داشت تا وقتی که خداوند اراده کرد آدم را بیافریند.

امیر بیان علی(علیه السلام)، در فرازی از خطبه 192 نهج البلاغه در مورد شیطان چنین می فرماید: (فافتخر علی آدم بخلقه و تَعَصَّبَ علیه لأصله، فعدوالله امام المتعصبین و سلف المستکبرین الذی وضع أساس العصبیه و نازع الله رداء الجبریة

ص:217

وا درع لباس التعزر و خلع قناع التذلل، ألا ترون کیف صغّره الله بتکبّره، و وضعه بترفعه، فجعله فی الدنیا مدحوراً و أعدّله فی الآخرة سعیراً) نهج البلاغه، فرازی از خطبه 192، ص 380

؛ شیطان بر آدم (علیه السلام) به جهت خلقت او از خاک، فخر فروخت و با تکیه به اصل خود که از آتش است دچار تعصب و غرور شد. پس شیطان، دشمن خدا و پیشوای متعصبین و سردسته ی متکبران است، که پایه و اساس عصبیت را بنا نهاد و در مقام جبروتی با خدا در افتاد و لباس بزرگی بر تن پوشید و لباس تواضع و فروتنی را از تن درآورد، آیا نمی بینید که خداوند به خاطر تکبر و غرور، چگونه کوچکش نمود و به جهت بلند پروازی او را پست و خوار گردانید؟ پس او را در دنیا طرد شده و در سرای آخرت، آتش جهنم را برای او مهیا فرمود.

بنابراین با توجه به فرمایش گهربار، امیرالمومنین علی(علیه السلام) ما باید از ماجرای ابلیس ملعون عبرت بگیریم و خانه قلب خود را از هرگونه آلودگی به کبر و غرور و خودپسندی

ص:218

پاک و پیراسته نموده و در عوض، خود را به صفت زیبای تواضع و فروتنی مزین نماییم، تا از این طریق توانسته باشیم بار زندگی را به سر منزل مقصود رسانده و به سعادت ابدی دست یابیم.

در نتیجه ؛ اگر شش هزار سال را ضرب در سیصد و شصت و پنج روز، و حاصل را در پنجاه هزار ضرب کنیم جمعا: صد و نه میلیارد و پانصد میلیون سال دنیا می شود؛ یعنی شیطان این مدت ، خدا را عبادت کرده و دایما مشغول نیایش و ستایش او بوده است .

بنابراین او سالیان درازی به عبادت و بندگی به درگاه ایزد منان پرداخت، اما افسوس که در اثر تکبر و غرور بر مرکب خودبینی و خودپسندی سوار گشت و از فرمان نجات بخش الهی، سرپیچی نمود و با این خصلت بسیار زشت به تمام آن سابقه درخشان خود پشت پا زده و ساختمان ایمان خود را ویران نمود

غرور فرصت طلایی توبه را از شیطان گرفت!

ص:219

نقل است: روزی شیطان نزد حضرت موسی (علیه السلام) آمد و گفت: تو پیامبر خدایی و من از مخلوقات گنهکار خدا می

باشم و می خواهم توبه کنم، تو از خدا بخواه تا توبه ام را بپذیرد.

موسی پذیرفت و برای او دعا کرد، خداوند فرمود: ای موسی، شفاعت تو را در حق او می پذیریم، به او بگو که بر قبر حضرت آدم (علیه السلام) سجده کند تا توبه اش را بپذیرم. موسی (علیه السلام) با شیطان ملاقات کرد و گفت: با سجده بر قبر آدم توبه ات پذیرفته می شود.

شیطان گفت: من بر آدم، در وقتی که زنده بود سجده نکردم اینک چطور بر قبر او که مرده است سجده کنم، هرگز چنین نخواهم کرد!( برگرفته از کتاب یکصد موضوع پانصد داستان، اثر علی اکبر صداقت -مهدی صفری- گروه دین تبیان

در روایت دیگری از امام جعفر صادق علیه السلام آمده که :

شیطان در آسمان طی هفت هزار سال خدا را با دو رکعت نماز

ص:220

عبادت کرد خداوند هم ، در مقابل آن دو رکعت نماز که -هفت هزار سال طول کشید -ثواب هایی برای او در نظر گرفت

( سفینة البحار، ج 1، ص 99.

ولی بعد از گناه و سرپیچی از دستور الهی و خود را برتر و بالاتر دانستن از آدم علیه السلام ، تهمت به خدا زدن که تو مرا گمراه کردی(اعراف آیه 15.!سعادت و نجات خود را در جهان آخرت به کلی از دست داد و عبادت خود را از میان برد، و به شر مبدل کرد

بعلم باعور و ابلیس لعین سود نامدشان عبادت ها و دین

و در برابر این همه عبادت و بندگی که انجام داده بود، برای گمراهی اولاد آدم در این دنیا تقاضای عمر طولانی نمود که طبق عدالت پروردگار، این تقاضا پذیرفته شد.

این امر هشداری است به ما تا بیشتر مراقب خویش باشیم و نپنداریم اگر چند روزی در راه راستی و درستی گام برداشتیم تا پایان چنان خواهیم ماند . چه بسیارند کسانی که می پنداشتند

ص:221

خوبند اما بد از دنیا رفتند .

جهان عرصه دگرگونیهاست و آدمی تا زنده است و کشتی وجودش در این دریای پر تلاطم و پر جزر و مد دنیا در حال حرکت است احتمال طوفان زدگی و غرق شدن دارد .

پس بیائیم به جای مستی و غرور به طاعت و عبادت اندک عاقبت خیر از خدا مسئلت نموده و عرض کنیم .

ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب »

مأخذ :

1- جن و شیطان، علیرضا رجال تهرانی .

2- شیطان در دادگاه محشر، علی علامه حائری

3- شیطان در کمین گاه، صالحی حاجی آبادی

4- نهج البلاغه، فیض الاسلام ،خطبه 234 ،ص 779

5- سوره حجر، آیه 34 و 35

6- آل عمران، آیه 8

به نقل از اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی

ص:222

نابودی این همه عبادت با یک نافرمانی

شیطان این همه عبادت و دو رکعت نمازش چهار هزار سال طول کشیدنها، با یک نافرمانی، همه را به باد فنا داد و آتش زده و خاکستر نمود.

حتی به خدا عرض کرد خدایا مرا ازین دستور معاف بدار و درمقابل تورا بگونه ای عبادت می کنم که از من راضی شوی.

فرمود: من نیازی به عبادت تو ندارم اگر رضایت مرا می خواهی به آدم سجده کن.

گفت: من هم به او سجده نخواهم کرد فرمود: پس، از درگاه من بیرون شو، شیطان که خودش از دانشمندان و عالمان برجست بود خدا را به زیر سؤال برد و گفت: به این سادگی!!!.

پس آن همه عبادتهای من چه شد؟ فرمود: در آخرت نصیبی نداری ولی برای دنیا هرچه بخواهی می دهم: شیطان هم چیزهائی را خواست و گرفت و قسم یاد کرد «فبعزّتک

ص:223

لأغوینّهمأجمعین الاّ عبادک منهم المخلصین».

عزیزان باید خیلی بهوش باشیم کسی که بخاطر کسی این همه تقرب و مقامات و زحمات را از دست داد م از آسمان هفتم به زمین کشیده شد، هیچوقت بیکار نخواهد نشست وذریه آدم را به آتش کشیده انتقامش را خواهد گرفت.

داستان شیطان با یکی از پیروانش

روزی یکی با یکی از تابعینش روبرو آمد و همدیگر را شناختند مرد گفت من در اثر دست پروردگی تو به بالاترین حد رسیده ام که می توانم در عرض چند دقیقه شهری را بفنا و نابودی بکشم.

شیطان گفت: همدیگر را امتحان کنیم و هرکس بعد از ظهر در فلانجا همدیگر را دیده و نتیجه کار را بیان کنیم.

ازهمدیگر جدا شدند و آن مرد به شهری که همیشه دودست و دو فرقه بودند آمد و بارئیسشان ملاقات نمود و اظهار داشت فلانی مرا که می شناسی همیشه از خیر خواهان شمایم.

ص:224

الان از آن دسته می گذشتم دیدم آماده جنگ می شوند پرسیدم با که می خواهید بجنگید گفتند می خواهیم به طور ناگهانی به قبیله مقابل حمله کرده و کار آنها را یک سره کنیم.

رئس قبیله گفت: واقعا بگردن ما منت گذاشتی، افرادش را خواست و آنها را در جریان گذاشت و شروع به جمع آوری اسلحه نمودند.

یواشکی به پیش رئیس آین یکی رفت و عین این جریان را به هم گف: او باتشکر کسی را خصوصی فرستاد تا صحت و سقم قضیه را در آورد و آمد و گفت بلی آنها مسلح شده اند و آماده حمله هستند با این ترفند یک شهر را رویهم ریخت و نابود کرد.

سرساعت به سراغ شیطان آمد و دید از بالای دیوار خرابه ای به خرابه نگاه می کند، پرسید چکار می کنی گفت نگاه کن، دید زن و مردی با هم زنا می کنند.

مرد خندید و گفت: همین، من یکشهر را بهم ریخته نابود ساخته ام و توزن و مردی را به رسانده ای!!!.

گفت: اصل این کار است من باید اینها را بهم برسانم و تا همچو

ص:225

توئی متولد شود و مانند تو زنا زاده با حیله و فری ب شهر را قتل عام نماید.

بلی عزیزان کارهای شیطان روی حساب است باید خیلی هشیار و آگاه بود تا به تور این ملعون ودار ودسته اش گرفتار نشویم.

چرا توبه شیطان قبول نشد؟!

با مراجعه به منابع دینی و روایات گهربار پیشوایان معصوم(صلوات الله علیهم اجمعین) به روشنی می یابیم که شیطان لعین به مقتضای جن بودنش، مدتی در میان طایفه جن زندگی می کرد و با آنها رفت و آمد و معاشرت داشت، تا اینکه در میان آنها فساد و فتنه و خونریزی به راه افتاد، در این هنگام خداوند اراده کرد که همه آنها را نابود کند، به این منظور عده ای از ملائکه را فرستاد تا با آنها جنگیده و طومار زندگیشان را در هم بپیچنند، آنها نیز همین کار را انجام داده اند، اما در این میان شیطان جان سالم به در برد و توسط ملائکه اسیر شد، او به

ص:226

ملائکه گفت: مرا با خود به آسمان ببرید، تا در آنجا با شما باشم و خدای خود را عبادت کنم، ملائکه از خداوند در این زمینه، کسب تکلیف نمودند و خداوند به آنها اجازه داد و لذا او را با خود به آسمان بردند و در آنجا به عبادت و بندگی پرداخت.22- برگرفته از کتاب شیطان در کمینگاه، نوشته نعمت الله صالحی حاجی آبادی

ما باید از ماجرای ابلیس ملعون عبرت بگیریم و خانه قلب خود را از هرگونه آلودگی به کبر و غرور و خودپسندی پاک و پیراسته نموده و در عوض، خود را به صفت زیبای تواضع و فروتنی مزین نماییم، تا از این طریق توانسته باشیم بار زندگی را به سر منزل مقصود رسانده و به سعادت ابدی دست یابیم

دعا برای عاقبت بخیری

أللّهمّ اجعل عواقب أمورنا خیرا و لاتسلّط علینا من لا یرحمناخدایا عاقبت ما را خیر قرار ده و بیرحمان را برای ما مسلط نگردان (آمین یاربّ العالمین).

ص:227

یکی از وظایف مهم ما دعا برای عاقبت بخیر از دنیا رفتن است یکی عمری را با معصیت و نافرمانی عمرش را سپری می کند و در آخر موفق به توبه شده و عاقبت با عمل خیر از دنیا می رود و دیگری یک عمر طولانی باعبادت می گذراند و در آخر با کفر و بدبختی دنیا را وداع می گوید که امثال اینهاهم کم نیستند مانند شیطان و بلعم باعورا و قاتلان امامان علیهم السلام وغیراز اینها.

پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمودند: »لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَةِ وَ لَا یَتَیَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَی رِضْوَانِ اللَّهِ حَتَّی یَکُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَکِ الْمَوْتِ لَه .... ِ ثُمَّ یَقُولُ لَهُ انْظُرْ فَیَنْظُرُ فَیَرَی مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ الطَّیِّبِینَ مِنْ آلِهِمَا فِی أَعْلَی عِلِّیِّینَ فَیَقُولُ لَهُ أَ وَ لَا تَرَاهُمْ هَؤُلَاءِ سَادَاتُکَ وَ أَئِمَّتُکَ هُمْ هُنَاکَ جُلَّاسُکَ وَ آنَاسُکَ أَ فَمَا تَرْضَی بِهِمْ بَدَلًا مِمَّا تُفَارِقُ هَاهُنَا فَیَقُولُ بَلَی«؛ بحار الانوار، ج 24، ص 27 26.

مؤمن پیوسته از قیامت بیمناک است و یقین ندارد که آیا مقام خشنودی و رضای خدا را دریافت خواهد کرد یا نه، تا هنگام مرگ و آمدن ملک الموت؛ ... فرشته مرگ به او می گوید: اینک

ص:228

تماشا کن! محتضر نگاه می کند. محمد و علی و پیشوایان معصوم(علیهم السلام)را در اعلا علیین مشاهده می کند. فرشته به او می گوید: آنها پیشوایان و رهبران تو هستند و در آنجا با تو همنشین و مأنوس خواهند بود. اکنون حاضری به جای کسانی که اکنون در دنیا از آنها مفارقت می کنی، این همنشین ها را انتخاب نمایی ؟ می گوید: آری... .»

وقتی انسان در حال احتضار قرار می گیرد، شیطان با فرزندان و یاران خود بر بالین او حاضر می شوند و تلاش می کنند تا با حیله های مختلف »ایمان« او را گرفته و آن را از چنگش بیرون آورند و این سخت ترین حالت برای هر محتضری است.

از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است: »مَا مِنْ أَحَدٍ یَحْضُرُهُ الْمَوْتُ إِلَّا وَکَّلَ بِهِ إِبْلِیسُ مِنْ شَیَاطِینِهِ مَنْ یَأْمُرُهُ بِالْکُفْرِ، وَ یُشَکِّکُهُ فِی دِینِهِ حَتّی تَخْرُجَ نَفْسُهُ ، فَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً لَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ ، فَإِذَا حَضَرْتُمْ مَوْتَاکُمْ ، فَلَقِّنُوهُمْ شَهَادَةَ أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا اللَّهُ ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتّی یَمُوتَ «؛ ((بحار الانوار، ج ج

ص:229

6، ص 195.

هیچ انسانی نیست، مگر اینکه در هنگام مرگ شیطان، یکی از مأمورین خود را نزد او حاضر می کند تا وی را وسوسه کند و در دینش به شک اندازد و او را به کفر بکشاند. این وسوسه ادامه دارد تا اینکه روح از بدن او خارج شود؛ اگر محتضر از مؤمنان حقیقی باشد، شیطان نمی تواند بر او غالب شود و دین و ایمانش را بگیرد. پس هرگاه یکی از شما بر بالین شخصی از کسان خود رفتید که مرگش فرا رسیده است، شهادتش را به او تلقین کنید تا شیطان به او دست نیابد.

ماجرای بَلْعم باعورا

بلعم باعورا که بود ؟

بلعم باعور در زمان داود (یا موسی) نبی می زیست و خداوند او را به مقام مستجاب الدعوه رساند تا بتواند با بنی اسرائیل به فلسطین غلبه کند اما آنها او را نفرین کردند و دچار عذاب الهی شدند.

ص:230

شرح داستان

بلعم باعورا از علمای بنی اسرائیل بود، و کارش به قدری بالا گرفت که اسم اعظم می دانست و دعایش به استجابت می رسید.

روایت شده: موسی با جمعیتی از بنی اسرائیل به فرماندهی یوشع بن نون و کالب بن یوفنا از بیابان تیه بیرون آمده و به سوی شهر )بیت المقدس و شام( حرکت کردند، تا آن را فتح کنند و از زیر یوغ حاکمان ستمگر عمالقه خارج سازند. وقتی که به نزدیک شهر رسیدند، حاکمان ظالم نزد بلعم باعورا )عالم معروف بنی اسرائیل( رفته و گفتند از موقعیت خود استفاده کن و چون اسم اعظم الهی را می دانی، در مورد موسی و بنی اسرائیل نفرین کن. بَلْعَم باعورا گفت: »من چگونه در مورد مؤمنانی که پیامبر خدا و فرشتگان، همراهشان هستند، نفرین کنم ؟ چنین کاری نخواهم کرد.»

آن ها بار دیگر نزد بَلْعم باعورا آمدند و تقاضا کردند نفرین کند، او نپذیرفت، سرانجام همسر بلعم باعورا را واسطه قرار دادند،

ص:231

همسر او با نیرنگ و ترفند آنقدر شوهرش را وسوسه کرد، که سرانجام بَلْعم حاضر شد بالای کوهی که مشرف بر بنی اسرائیل است برود و آن ها را نفرین کند. بَلْعم سوار بر الاغ خود شد تا بالای کوه رود. الاغ پس از اندکی حرکت سینه اش را بر زمین می نهاد و برنمی خاست و حرکت نمی کرد، بَلْعم پیاده می شد و آنقدر به الاغ می زد تا اندکی حرکت می نمود. بار سوم همان الاغ به اذن الهی به سخن آمد و به بَلْعم گفت: »وای بر تو ای بَلْعم کجا می روی ؟ آیا نمی دانی فرشتگان از حرکت من جلوگیری می کنند.« بَلْعم در عین حال از تصمیم خود منصرف نشد، الاغ را رها کرد و پیاده به بالای کوه رفت، و در آنجا همین که خواست اسم اعظم را به زبان بیاورد و بنی اسرائیل را نفرین کند اسم اعظم را فراموش کرد و زبانش وارونه می شد به طوری که قوم خود را نفرین می کرد و برای بنی اسرائیل دعا می نمود.

به او گفتند: چرا چنین می کنی ؟ گفت: »خداوند بر اراده من غالب شده است و زبانم را زیر و رو می کند.« در این هنگام بَلْعم

ص:232

باعورا به حاکمان ظالم گفت: اکنون دنیا و آخرت من از من گرفته شد، و جز حیله و نیرنگ باقی نمانده است. آنگاه چنین دستور داد: »زنان را آراسته و آرایش کنید و کالاهای مختلف به دست آن ها بدهید تا به میان بنی اسرائیل برای خرید و فروش ببرند، و به زنان سفارش کنید که اگر افراد لشکر موسی خواستند از آن ها کامجویی کنند و عمل منافی عفّت انجام دهند، خود را در اختیار آن ها بگذارند، اگر یک نفر از لشکر موسی زنا کند، ما بر آن ها پیروز خواهیم شد.« آن ها دستور بلعم باعورا را اجرا نمودند، زنان آرایش کرده به عنوان خرید و فروش وارد لشکر بنی اسرائیل شدند، کار به جایی رسید که »زمری بن شلوم« رئیس قبیله شمعون دست یکی از آن زنان را گرفت و نزد موسی آورد و گفت: »گمان می کنم که می گویی این زن بر من حرام است، سوگند به خدا از دستور تو اطاعت نمی کنم.»

آنگاه آن زن را به خیمه خود برد و با او زنا کرد، و این چنین بود که بیماری واگیر طاعون به سراغ بنی اسرائیل آمد و همه آن ها در خطر مرگ قرار گرفتند. در این هنگام »فنحاص بن عیزار« نوه

ص:233

برادر موسی که رادمردی قوی پنجه از امرای لشکر موسی بود از سفر سررسید، به میان قوم آمد و از ماجرای طاعون و علّت آن باخبر شد، به سراغ زمری بن شلوم رفت. هنگامی که او را با زن ناپاک دید، به آن ها حمله نموده هر دو را کشت، در این هنگام بیماری طاعون برطرف گردید. در عین حال همین بیماری طاعون بیست هزار نفر از لشکر موسی را کشت. موسی بقیه لشکر را به فرماندهی یوشع بازسازی کرد و به جبهه فرستاد و سرانجام شهرها را یکی پس از دیگری فتح کردند.

نام بلعم باعورا صریحاً در قرآن نیامده است لکن بسیاری از مفسران مضمون آیات 175 و 176 سوره اعراف را درباره او دانسته اند:

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ

و بر آن ها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد

ص:234

وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ

و اگر می خواستیم او را با این آیات بالا می بردیم ولی او به زمین دل بست و از هوای نفس پیروی کرد، مَثَل او همچون سگ است که اگر به او حمله کنی زبانش را بیرون دهانش قرار می دهد و اگر او را ترک کنی زبانش را بیرون دهانش قرار می دهد این مَثَل قومی است که آیات ما را تکذیب کردند، پس داستان ها را بازگو کن شاید بیندیشند

منابع http:\www. andisheqom .com

بلعم باعوراها« و »بو راهب ها« و »امیة بن ابی الصلت ها« و همه دانشمندانی که علم و دانش خود را در اختیار فراعنه و جباران عصر خود قرار می دهند و در اثر هوا پرستی و تمایل به زرق و برق جهان ماده یا به خاطر انگیزه حسد، همه سرمایه های فکری خود را در اختیار طاغوت ها می گذارند و آن ها نیز برای تحمیق

ص:235

مردم عوام، از وجود این گونه افراد حداکثر استفاده را می کنند، در حقیقت در حق خویش ظلم می کنند و عاقبت شومی در انتظار آن هاست و رهایی از این لغزش تنها در سایه هدایت الهی امکان پذیر است.

اگر »بلعم« واژه ای عربی باشد به معنی مردی است که زیاد می خورد و غذا را می بلعد. (ابن منظور، لسان العرب، بیروت، ج 1، ص 486

اما گویند بلعم همان »بلعم« در تورات و نامی عبری می باشد به معنای »خداوند مردم«( مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 180

بلعم باعورا« از علماء بنی اسرائیل، معاصر حضرت موسی (علیه السلام) بود که در یکی از قریه های به لقاء شام زندگی می کرد.( شبستری، عبدالحسین؛ اعلام قرآن، ص 20

برخی او را از نوادگان لوط یا داماد وی ذکر کرده اند.(مرکز فرهنگ و معارف، اعلام قرآن از دایرة المعارف قرآن، ج 2، ص 160

بلعم پیشگویی می کرد و از حوادث آینده خبر می داد. گویا پیرو

ص:236

آئین ابراهیم بوده و مردم از اطراف به نزد او می آمدند تا درباره ی آنان پیشگویی کند و برای برکت یافتن دارایی و زندگی آن ها دعا کند. (مرکز فرهنگ و معارف، اعلام قرآن از دایرة المعارف قرآن، ج 2، ص 160

یاد کرد قرآن از بلعم بن باعورا

نام بلعم صریحاً در قرآن نیامده است لکن بسیاری از مفسران مضمون آیات 175 و 176 سوره اعراف را درباره او دانسته اند:

(خرمشاهی، بهاءالدین؛ دانش نامه ی قرآن و قرآن پژوهی، ج 1، ص 388

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ (اعراف / 175 )ترجمه آیات از آیت الله مکارم شیرازی می باشد).

و بر آن ها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی )سرانجام( خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی

ص:237

او افتاد، و از گمراهان شد.».

قرآن در اینجا داستان دیگری از بنی اسرائیل را شرح می دهد و آن داستان »بلعم بن باعورا« است، خدای تعالی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را دستور می دهد که داستان مزبور را برای مردم بخواند تا بدانند صرف در دست داشتن اسباب ظاهری و وسایل معمولی برای رستگار شدن انسان و مسلم شدن سعادتش کافی نیست، بلکه مشیت خدا هم باید کمک کند، و خداوند، سعادت و رستگاری را برای کسی که به زمین چسبیده )سر در آخور تمتعات مادی فرو کرده( و یکسره پیرو هوا و هوس گشته و حاضر نیست به چیز دیگری توجه کند، نخواسته است، زیرا چنین کسی راه به دوزخ میبرد. علامت این گونه اشخاص این است که دل ها و چشم ها و گوش هایشان را در آنجا که به نفع ایشان است بکار نمی گیرند، و علامتی که جامع همه علامت ها است این است که مردمی غافلند.

(طباطبایی، محمد حسین؛ تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر

ص:238

موسوی همدانی، ج 8، ص 433

امام باقر (علیه السلام) فرمود:»اصل آیه، درباره بلعم است.

سپس خداوند آن را مَثَل قرار داده برای مردمی که اهل قبله هستند و هوای خود را بر هدایت الهی مقدم می شمارند.« (طبرسی، فضل بن حسن؛ تفسیر مجمع البیان، ترجمه گروهی از مترجمان، ج 10، ص 115

بلعم نخست در صف مؤمنان بود و حامل آیات و علوم الهی گشته بود، حتی موسی (علیه السلام) از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده می کرد و کارش در این راه آنقدر بالا گرفت که مستجاب الدعوة شد. (مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، ج 7، ص 14-12

اینکه منظور از آیاتی که به او داده شده چیست، مورد اختلاف است، برخی آن را اسم اعظم، برخی استجابت دعا یا برخورداری از معارف تورات، علم و حجج دانسته اند. این آیات، کرامت های خاصی است که راه شناخت خداوند را واضح به وی نشان می داده که به موجب آن هیچ شک و تردیدی

ص:239

نسبت به حق برایش باقی نمی مانده است. (اعلام قرآن، مرکز فرهنگ و معارف، پیشین ص 164

انحراف عابد بنی اسرائیل

قرآن سرانجام این عابد مستجاب الدعوة را چنین بازگو می کند:(وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ) اعراف /176

و اگر می خواستیم، )مقام( او را با این آیات )و علوم و دانش ها( بالا می بردیم )اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها کردیم( و او به پستی گرایید، و از هوای نفس پیروی کرد. مَثَل او همچون سگ )هار( است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون می آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می کند )گویی چنان تشنه دنیاپرستی

ص:240

است که هرگز سیراب نمی شود( این مَثَل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند این داستان ها را )برای آن ها( بازگو کن، شاید بیندیشند )و بیدار شوند(.».

تشبیه به سگی که در هر حال زبانش بیرون است برای کسی است که چه او را موعظه کنی یا موعظه نکنی، سودی به حالش نمی کند و همیشه به گمراهی می رود. همچنین او را از این جهت به سگ تشبیه کرده است که پستی و بی ارزشی او را برساند.(تفسیر مجمع البیان، پیشین، ص 116

بلعم بر اثر تمایل به فرعون و وعده و وعیدهای او از راه حق منحرف شد و همه ی مقامات خود را از دست داد، تا آنجا که در صف مخالفان موسی (علیه السلام) قرار گرفت.(تفسیر نمونه، پیشین، ج 7، ص 15

برای انحراف بلعم دلایل دیگری نیز مطرح شده از جمله، نفرین او بر بنی اسرائیل و به فساد و ارتداد کشاندن آن ها به

ص:241

وسیله ی زنان، دنیا طلبی و حسادت او نسبت به موسی (علیه السلام). اعلام قرآن، مرکز فرهنگ و معارف، پیشین، ص 165

از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است:» ... روزی که فرعون برای دستگیر کردن موسی و یارانش در طلب ایشان می گشت، عبورش به بلعم افتاد، گفت: از خدا بخواه موسی و اصحابش را به دام ما بیندازد، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نیز به جستجوی موسی برود، الاغش از راه رفتن امتناع کرد، بلعم شروع کرد به زدن آن حیوان، خداوند قفل از زبان الاغ برداشت و به زبان آمد و گفت: و ای بر تو برای چه مرا می زنی ؟ آیا می خواهی با تو بیایم تا تو بر پیغمبر خدا و مردمی با ایمان، نفرین کنی ؟ بلعم این را که شنید آن قدر آن حیوان را زد تا کشت و همان جا اسم اعظم از زبانش برداشته شد...«تفسیر المیزان، پیشین، ص 440

در برخی احادیث از الاغ بلعم در کنار چند حیوان دیگر یاد شده، که استثنائاً وارد بهشت می شوند. (عروسی حویزی، علی

ص:242

بن جمعه، تفسیر نور الثقلین،

قرآن نتیجه کلی از سرگذشت بلعم و علمای دنیا پرست را این گونه بیان می کند: «ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ » اعراف/ 177

چه بد مَثَلی دارند گروهی که آیات ما را تکذیب کردند و آن ها تنها به خودشان ستم می نمودند.».

بلعم باعوراها« و »بو راهب ها« و »امیة بن ابی الصلت ها« و همه دانشمندانی که علم و دانش خود را در اختیار فراعنه و جباران عصر خود قرار می دهند و در اثر هوا پرستی و تمایل به زرق و برق جهان ماده یا به خاطر انگیزه حسد، همه سرمایه های فکری خود را در اختیار طاغوت ها می گذارند و آن ها نیز برای تحمیق مردم عوام، از وجود این گونه افراد حداکثر استفاده را می کنند، در حقیقت در حق خویش ظلم می کنند و عاقبت شومی در انتظار آن هاست و رهایی از این لغزش تنها در سایه هدایت الهی امکان پذیر است: (تفسیر نمونه، پیشین، ص 17

ص:243

مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ اعراف/178

آن کس را که خدا هدایت کند، هدایت یافته )واقعی( اوست و کسانی را که )به خاطر اعمالشان( گمراه سازد، زیانکاران )واقعی( آن ها هستند!«.بخش قرآن تبیان

منبع :پژوهشکده باقرالعلوم پخش زنده شبکه های تلوزیون از وبسایت تبیان

نیازهای مادی شیطان :

همین طور که شیطان حاجات معنوی خود را از خداوند متعال طلب کرد یعنی همان حاجاتی که به عبادات خود از خدا خواست تا آدم علیه السلام و اولادش را به انحراف بکشد - حاجات مادی خود را هم از خدا خوستار شد، و آنها را هم

ص:244

خداوند بزرگ به او تا روز موعود عنایت فرمود.

ابو امامه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که آن حضرت فرمود: بعد از آن که شیطان رانده درگاه الهی شد و او را به روی زمین فرستادند. عرض کرد: پروردگار! مرا به سوی زمین فرستادی ، از درگاه خود راندی و از نعمت های بهشت محروم نمودی . من در دنیا احتیاجاتی دارم که بتوانم زندگی کنم . آنها را برای ادامه زندگی ام برایم آماده و مهیا نما که در مضیقه نباشم . خطاب شد: حاجات تو چیست ؟ عرض کرد: خدایا! من محتاج خانه و منزلم ، به من خانه ای عنایت فرما. خطاب شد:

خانه تو را حمام ها قرار دادم . )هر کجا حمام است و مردم آن جا رفت و آمد می کنند خانه شیطان است)

عرض کرد: من محتاج نشستن هستم و جایی برای آن می خواهم . خطاب شد: جای نشستن تو بازارها و کوچه ها و در مغازه ها است -آن جا بنشینی و مردم را به گناه ، کم فروشی ، رشوه ، ربا، غش در معامله ، به ناموس مردم نگاه کردن ، دروغ گفتن ، خیانت کردن ، کلاه سر مردم گذاشتن و غیره بکشانی . در

ص:245

حدیثی هم آمده که : بازار محل عیش و لذت بردن شیطان است .

عرض کرد: خدایا! من غذا می خواهم . غذای من از کجا تاءمین شود؟ خطاب شد: غذای تو را در سفره ای قرار دادم که بر سر آن » بسم الله« گفته نشود. )و صاحبان آن سفره مثل حیوانات گرسنه و حریص ، بدون آن که نام خدا ببرد، به آن حمله می کنن)

عرض کرد: الها! من احتیاج به آب و آشامیدنی دارم ، آن را من از کجا به دست آورم ؟ خطاب شد: نوشیدنی های تو شراب و هر چیز مست کننده است . )از قبیل فقاع که نوع از آب جو می باشد، جرس و بنگ که به وسیله قلیان می کشند).

عرض کرد: برای من اذان گویی قرار ده . گفته شد: اذان تو وسایل موسیقی و مؤ ذن تو کسانی هستند که با این آلات می نوازند و آنها را به کار می گیرند.

عرض کرد: برای من قرآنی قرار بده که در آن نگاه کنم . خطاب شد: قرآن تو شعر است )وقتی محزون شدی و دلت گرفت ، شعر بخوان).

عرض کرد: برای من کتابی قرار ده که در آن نگاه کنم . خطاب

ص:246

شد: کتاب تو » وشم « ) خال کوبی هایی که بعضی ها روی بازو و جاهای دیگر بدن می کنند( است .

عرض کرد: برای من حدیثی قرار ده . فرمود: حدیث تو دروغ و دروغ گفتن است کسانی که دروغ می گویند، حدیث تو را گویند.

عرض کرد: برای من دام و وسیله ، شکار قرار بده ، خطاب شد:

زنان را وسیله صید کردن و به دام انداختن مردم قرار دادم .

(المحجه البیضاء، ج 5، ص 62.

شیطان در تأمین نظرات خود پای فشاری می کند:

بعد از آن که خداوند شیطان را از بهشت بیرون کرد، برابر خدا قسم یاد کرد که باید چند کار را برای گمراهی آدم و اولادش انجام دهم و تا انجام ندهد، دست بر ندارد.

1- گفت : خدایا من از بندگان تو نصیب و بهره ای معین خواهم گرفت (نساء آیه 118.

ص:247

) در حالی که خود او می داند قدرت گمراه کردن همه بندگان خدا را ندارد( و تنها افراد هوس باز و سست عنصر هستند که در برابر او تسلیم می شوند.

در این باره روایتی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود: از صد نفر از فرزندان آدم ، نود و نه نفرشان در آتشند و یکی از آنها در بهشت .(نوالثقلین ، ج 1، ص 552

. و نیز از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده : از هزار نفر برای خدا و بقیه برای آتش و ابلیس لعین است .(نورالثقلین ، ج 1، ص 552.

2- گفت : آنها )غیر مخلصین ( را حتما گمراه می کنم و به انحراف و گناه می کشانم . (حجر آیه 139.

3- گفت : مردم را با آرزوی دور و دراز و رنگارنگ سرگرم می سازم و مشغول به دنیا می کنم و از یاد آخرت و بهشت و جهنم باز می دارم (نساء آیه 118 و 119.

4- گفت : آنها را به انجام دادن اعمال خرافاتی دعوت می کنم و اعمال خلاف و زشت را در برابر آنان زینت می دهم و از اعمال

ص:248

نیک منع شان می کنم (انعام آیه 42.

5- گفت : آنها را وادار می سازم که آفرینش پاک و فطرت خود را تغییر دهند )آن آفرینش و فطرت پاک الهی که از اول در نهاد انسان نهاده شده همان توحید و یکتا پرستی است (؛ وسوسه های شیطانی و هوی و هوسها او را از راه منحرف می سازد. و به بیراهه می کشاند. این ضرر جبران ناپذیر شیطان ، سعادت انسان را از پایه می لرزاند، چون حقایق و واقعیات را با باورهای سست از بین می برد و به دنبال آن ، سعادت به شقاوت تبدیل می گردد.

از این رو، هیچ کس نباید شیطان را به جای خداوند، سرپرست خود کند؛ زیرا این کار زیان بزرگی است و شیطان به انسان وعده های دروغ می دهد و به آرزوهای دور و دراز سرگرم می کند، ولی جز فریب و خدعه ، کاری برای آنها انجام نمی دهد(نساء آیه 119.

شیطان کافر اول :

ص:249

در زمان آدم آخر علیه السلام (در زمان های هزاران آدمهای قبل و نسلهایشان ، چه اتفاقاتی پیش آمده و چگونه دوران عمرشان را گذرانده اند، بیخبریم) ولی در دوران آدم اخیر اول کسی که به خدا کفر ورزید شیطان بود. قبل از او، کسی به خدا کافر نشده بود. خداوند درباره کفر او می فرماید:

( فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاّ إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ )

(در آن هنگام -که روح در آدم دمیده شد) همه فرشتگان -او را - سجده کردند به جز ابلیس که تکبر ورزید و او از کافران بود)

در این که شیطان کافر است شکی نیست ، اما راجع به کفر شیطان که چه چیز باعث آن شد، آیا سجده نکردن باعث آن شد؟ یا حسد بردن بر مقام و منزلت آدم ؟ یا برای معصیت و فسق او؟ هیچ کدام از این ها باعث کفر شیطان نبود؛ زیرا اگر بگوییم برای سجده نکردن بر آدم بوده ، باید هر کس د هم ، به او دستور سجده داده شده و سجده نکند کافر باشد و چنین نیست . اگر

ص:250

برای حسد باشد، باید هر کس که در دنیا حسد ورزید کافر باشد در حالی که حسودان زیادند و این هم درست نیست . اگر برای معصیت و فسق او باشد آن هم صحیح نیست ؛ زیرا هر کسی که در دنیا گناه و معصیت کند باید کافر باشد و این هم درست نیست .

فقط می توان کفر او را به خاطر این دانست که به خدا نسبت ظلم و جور داد و معتقد بود که خدا درباره او ستم کرده ، چون فکر می کرد از آتش آفریده شده و آتش از خاک برتر است و خداوند که فرمود» آدم را سجده کن می خواسته او را تحقیر و کوچک کند» .

از این رو، وقتی خداوند به او فرمود: چرا آدم را سجده نکردی ؟ دلیلی که آورد این بود؛ مرا از آتش خلق کردی و او را از خاک . با این سخن می خواست هم حکمت خدا را نفی کند، هم امر او را بی پایه بشمارد.

از لحن قول ابلیس چنین نتیجه گرفته می شود که آن ملعون ، برای خود حاکمیت و استقلال در مقابل حاکمیت پروردگار

ص:251

قائل بوده و این سرچشمه از نافرمانی ها و کفر است .

کفر شیطان از درهم آمیختگی خودخواهی ، نادانی و حسد او نشات می گرفت . همه این ها دست به دست هم داد و سرانجام سر از کفر بیرون آورد. او را که سالیان دراز هم نشین ملائکه بلکه معلم آنان بود، از اوج قدرت و افتخار پایین کشید. کفر خودخواهی سرچشمه حسادت ، و حسادت سرچشمه کینه توزی ، و کینه توزی عامل خون ریزی و جنایات دیگر است .

کفر شیطان جلوتر از شرک او است . آن ملعون با سرپیچی از دستورهای خداوند از دین روگرداند و اول کافر شد؛ چون نخست آدم را سجده نکرد و سپس مشرک شد و راهی را در پیش گرفت که غیر از راه خدا بود.

چرا شیطان خود را از رحمت الهی دور ساخت :

علت گناه شیطان در بهشت چه بود با آنکه خداوند او را در کتاب حکیم متکبر نامید و آن سالیان سال عبادت او یعنی هدفی

ص:252

نداشت و لذتی نداشت که این چنین خداوند او را به این صورت نام می برد و گناه او از رحمت اللهی دور انداخت ؟

شیطان از جنس جن می باشد(کهف آیه 50

و مانند انسان موجودی مختار است(رحمن، آیه 39 -انعام، آیه 30، اعراف، آیه 328 -احقاف، آیه 18 ج جن آیه 17.

و هر موجود مختاری می تواند راه های خوب و بدی برگزیند(سبأ، 12 -فصلت، 25 و 29 -احقاف 29.

و نتیجه آن رادریافت کند(اعراف آیه 179 -جن آیه 15و16.

خداوند جن و انس را اساسا برای سعادت و رسیدن به کمال آفریده(ذاریات آیه 56.

و آن دو را به راه سعادت هدایت فرموده است. لیکن برخی از انسان ها و جنی ها راه هدایت را پذیرفته(جن آیه 2 و 11 و 13 و 14.

و برخی آن را رهاساخته و خود و دیگران را به بدی ها دعوت می کنند(ناس آیه 4 -6 -جن آیه 4 و 7 و 11 و 14.

ص:253

شیطان نیز یکی از همین ها است و در قرآن مجید هر انسان یا جن بدکار و دعوت کننده به بدی ها را شیطان نامیده است و یکی از این شیاطین همان »ابلیس« است که از سجده بر آدم سر برتافت و راه انحراف و دعوت به انحراف را پیش گرفت(انعام آیه 112 ج کهف آیه 50.

لیکن او بر هیچ کس سلطه ندارد و فقط وسوسه گر می باشد(ناس، 6.

و خداوند خطر وسوسه گری های او را گوشزد کرده و به مقاومت در برابر آن پاداش بسیاری می دهد(حجر آیه 33 و 27 - رحمن آیه 15 اعراف آیه 12 -ص آیه 76. .بر اساس بعضی از آِیات قرآن جن مانند انسان موجودی مختار، انتخابگر و صاحب اراده است و هنگامی که بر سر دو راهی قرار می گیرد.

یکی را برمی گزیند (مانند : ذاریات، آیه 56 ؛ انعام، آیه 130 ؛جن آیه 15، 14 و 11؛ بقره، آیه 24؛ تحریم، آیه 6؛ اعراف، آیه 38

بنابراین، شیطان از آنجا که جن بوده است، موجودی انتخابگر

ص:254

و صاحب اراده بوده و توان سرپیچی از فرمان خداوند را داشته است.

بله در اثر کثرت عبادات، شیطان در ردیف ملائکه به شمار می آمد، ولی اصالتا از جنیان بود ودر مقابل انسان که از خاک خلق شده است، شیطان مانند سایر جنیان از آتش خلق شده است.

خداوند متعال در قرآن می فرماید:(و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین) ؛ و چون فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنند همه سجده کردند مگر شیطان که ابا و تکبر ورزید و از فرقه کافران بود (بقره ، آیه 34.

از صدر این آیه به دست می آید که ابلیس نیز که از نوع جن است ولی به خاطر عبادت های فراوان در کنار ملائکه قرار داشته و لذا وقتی خدا به ملائکه امر به سجده می کند ابلیس را نیز در برگرفته است.

حضرت علی )ع ( نیز می فرمایند: (فاعتبروا بما کان من فعل

ص:255

الله بابلیس اذا حبط عمله الطویل و جهده الجهید و کان قد عبدالله سته آلاف )..؛ پند و عبرت گیرید به آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد، در آن هنگام که اعمال و عبادات طولانی و تلاش و کوشش های او را که شش هزار سال بندگی خدا کرده بود... به ساعتی تکبر ورزیدن بر باد داد... (نهج البلاغه ، خطبه 192 )قاصعه ( صبحی صالح.

اولا، ابلیس با تمرد و عصیان خود نشان داد که عبودیت ندارد و اگر عبودیت داشت در برابر امر خدا خضوع می کرد و اطاعت و انقیاد خود را نشان می داد. ثانیا، هر چند که شیطان زیاد عبادت داشت «شش هزار سال »اما امتناع شیطان از سجده کردن برای آدم )ع ( یک امتناع معمولی و ساده نبود و یک گناه عادی محسوب نمی شد، بلکه سرکشی و تمرد آمیخته به اعتراض و انکار مقام پروردگار بود به این جهت مخالفت او سر از کفر و انکار علم و حکمت خدا درآورد و به همین جهت می بایست تمام مقام ها و موقعیت های خویش را از درگاه الهی از دست بدهد، (گزیده تفسیرنمونه، ج 1 و 2، آیت الله مکارم شیرازی

ص:256

دیگر این که ، کفر موجب حبط عمل است ، تکبری که موجب کفر شیطان شد همانند جرقه ای بود که انبار باروت را به خاکستر تبدیل کند، لذا عبادت طولانی ابلیس را تکبر و عصیان و عدم تسلیم یک جا از بین برد. به همین جهت خدای سبحان در قرآن مجید می فرماید: «و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین». (بقره ، آیه 34

ابلیس در اثر استکبار و نافرمانی از کافران شد. ابلیس طبق صریح آیات قرآن از جنس فرشتگان نبود بلکه در صف آنها قرار داشت و او از طایفه جن بود که مخلوق جسمانی است .

انگیزه او در این مخالفت کبر و غرور و تعصب خاصی بود که بر او چیره شد. او چنین پنداشت که از آدم برتر است و علت کفر او نیز همین بود که فرمان حکیمانه پروردگار را نادرست شمرد، (برگزیده تفسیر نمونه ، ج 1، ص 62 و 63، آیت الله مکارم شیرازی.

در ضمن علامه طباطبایی در المیزان این احتمال را داده که

ص:257

ابلیس قبل از قضیه امتناع از سجده بر آدم ، کافر بوده و امتناع از سجده مرتبط با آن کفر در ضمیرش بوده است . البته منظور از این کفر بی اعتقادی به خدا نبوده است ، بلکه همان رذیله خودخواهی و خودپرستی است که به صورت خفی و ناآشکار در درون نفس او بوده و سبب طغیان و سرکشی او در برابر پروردگار شده است،(المیزان ، ج 1، ص 119، علامه طباطبایی.

این نشان می دهد که ابلیس به علت کثرت عبادت از مقام و منزلت بزرگی برخوردار بوده است . اما از سوی دیگر در ذیل آیه مذکور آمده است:«و کان من الکافرین» و چنان که علامه طباطبایی در تفسیر این آیه گفته است (المیزان ، ج 1، ص 119

این تعبیر نشان می دهد که شیطان از قبل ، در ضمیر خود این رذیله نفسانی را داشت اما تا زمان وجوب سجده ، مجالی برای بروز آن پیدا نشده بود. روایاتی نیز مؤید این مطلب وجود دارد که علامه طباطبایی در ذیل همین آیه ذکر کرده است . از مجموع صدر و ذیل آیه می توان دریافت که عبادت شیطان گرچه طولانی بود، اما وجود رذایل نفسانی در او باعث شد که در

ص:258

مجال بروز آن رذایل ، واقعیت رذایل خود را نشان دهد و ضمیر پنهان خود را با کفر آشکار کند و این همان معنای هشدار علی )ع ( و عبرت گیری از شیطان است .

به هر حال با توضیحی که داده شد می توان گفت شیطان یا خود عامل فریب خویش گردید و حتما لازم نیست عامل فریب شیطان بیرونی باشد. همان طوری که انسان ها هستند، گاهی عوامل و شیطان های برونی وسوسه گر و محرک انسان به سوی گناه هستند و گاهی عوامل درونی مثل هوای نفسانی زمینه لغزش و انحراف آدمی را فراهم می کنند از این رو قرآن کریم گاهی عامل انحراف سقوط انسان را هوای نفس خودش معرفی می کند: »افرأیت من اتخذ اله هویه و اضله الله علی علم؛ آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی گمراه ساخته است« (جاثیه، آیه 23

سبب مهلت دادن به شیطان چه بود؟!

اشاره

ص:259

چرا با آن که ابلیس صریحا اعلام کرد که قصد فریب فرزندان آدم را دارد و خداوند نیز می دانست که چنین می کند، به او مهلت داد و او را در همان آغاز نافرمانی به هلاکت نرسانید؟

این پرسش، پرسشی بنیادین است که برای هر اندیشمند مسلمانی، به گونه ای مطرح است و پاسخ به آن، در گرو کاویدن جنبه های مختلف آن می باشد .در این پرسش سه موضوع؛ خداوند، انسان و شیطان مطرح است که گرچه بعضی از مباحث آنها با هم تداخل دارد، اما در این جا جداگانه به بررسی آنها می پردازیم .

الف)خداوند:

1- هدف خداوند از خلقت انسان، به کمال رساندن اوست؛ یعنی هدف به فعل خداوند مربوط می شود و نه به فاعل؛ زیرا خداوند خود کامل علی الاطلاق است و نمی توان غایت و هدفی برای ذات او تصور کرد .

2- تبلور کمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت اوست و از این روست که خداوند فرمود: »و ما خلقت

ص:260

الجن و الانس الا لیعبدون؛ جن و انس را تنها برای عبادت خود آفریدم.« (ذاریات آیه 56 .

با عبادت و معرفت آن کامل علی الاطلاق )خداوند( است که کمال انسان تحقق می یابد .

3- انسان عبادت گر را تنها در صورتی می توان متحرک به سوی کمال به حساب آورد که خودآگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب نموده باشد؛ نه آن که همانند فرشتگان به صورت تکوینی به عبادت بپردازد و قدرت بر عصیان و نافرمانی خداوند نداشته باشد؛ »بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون.(انبیاء آیه 26 و 27

خواجه شیراز در این باره چه زیبا سروده است: جلوه ای کرد رخش، دید ملک عشق نداشت غرق در غیرت شد و آتش به سراپرده آدم زد

4- و از این رو خداوند، انسان را موجودی مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختیار خودش قرار داد؛ چنان که می فرماید: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا؛ ما

ص:261

راه را به انسان نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد یا ناسپاس « (انسان آیه 3

5- و از این جاست که مسئله امتحان به عنوان یکی از اهداف واسطه ای خلقت انسان مطرح می شود؛ زیرا امتحان، تبلور اختیار انسان است و جای تعجب ندارد که در آیات فراوانی از قرآن کریم، مطرح شدن این مسئله را به گونه های مختلف مشاهده کنیم؛ (إِنّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ ) ؛ ما انسان را از نطفه ای اخلاط آفریدیم تا او را بیازماییم.(انسان آیه 2. همچنین مراجعه شود به محمد آیه 31/انبیاء آیه 35/بقره آیه 155/کهف آیه 18 انعام آیه 165/هود آیه 7/ملک آیه 2، فجر آیه 15 و ... .

6- برقراری یک امتحان عادلانه، تنها در صورت قدرت بر انتخاب هر یک از دو طرف -خیر و شر -توسط انسان میسر می باشدخداوند انسان را گل سر سبد مخلوقات خود می داند و تنها برای خلقت اوست که به خود تبریک گفته است؛ فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ مؤمنون آیه 114 .

ص:262

از این رو در جهت انتخاب مسیر کمال و خیر، امکانات فراوانی را در اختیار او گذاشته است که از آن جمله می توان به این موارد اشاره کرد:

الف: آفرینش او بر اساس فطرت و گرایش ذاتی به خداوند »فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها(روم آیه 30 می باشد .

ب: ورود خداوند به صحنه، برای کمک به هدایت انسان (قُلِ اللّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ ) (یونس آیه 35

می باشد .

ج: الهام خوبی ها و بدی ها به انسان، به منظور گزینش آگاهانه او، (فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها) .(شمس آیه: 28

د( محبوب قرار دادن ایمان به خداوند در نهاد انسان ها »حببإِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ .حجرات آیه 7

ه: (یاری رساندن ویژه به مؤمنان در مسیر زندگانی إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا مؤمن آیه: 56 . با استفاده از المیزان، ج 12، ص 159

ص:263

و: گشودن راه های هدایت به تناسب تلاش انسان (جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ) .ابراهیم آیه 12 .

7- حال با وجود این همه امکانات در جانب خیر، نیاز به وجود نیرویی در جانب شر بود تا مسئله محقق شود؛ نیروهایی وسوسه گر که در مقابل الهامات خداوندی، انسان را به سوی شر وسوسه کنند تا انسان در میان دو راهی، خود مسیری را انتخاب نمایداز این رو آفرینش چنین نیروهایی در کل نظام هستی به منظور تحقق هدف خداوند از خلقت انسان، ضروری می نمود تا امکان تشخیص خیر از شر، زیبا از زشت و خوب از بد وجود داشته باشد به ویژه با توجه به آن که خداوند از همان آغاز آفرینش، قصد داشت انسان را به زمین بفرستد؛ چنان که خود قبل از آفرینش انسان، با ملائکه از قرار دادن جانشینی برای خود در زمین، سخن به میان می آورد (وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ) .بقره آیه 30

و از این جا معلوم می شود که سکونت در بهشت، از همان آغاز در نظر خداوند، امری مقطعی و موقت بوده است .

ص:264

8- با نافرمانی ابلیس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضایش برای مهلت داشتن، به منظور اغوای نوع انسانی و نیز با توجه به امکانات فراوانش در به گمراهی کشاندن انسان، خداوند او را بهترین گزینه برای انجام هدف خود دانست و با تقاضایش مبنی بر درخواست مهلت، به صورت اجمالی موافقت کرد تا در مقابل نیروهای هدایتی الهی، شیطان وسوسه گر انسان به سمت شرّ باشد و او را قادر بر فریب انسان کرد تا در راستای هدف خود، مبنی بر امتحان انسان و شناخت مؤمنان از غیرمؤمنان عمل کند. (وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ ) .سبا آیه 21

ب) انسان:

1- انسان موجودی دو بعدی و ترکیبی از جان و تن است که به مقتضای جان خود که نفخه ای از روح الهی است »نفخت فیه من روحی« (ص آیه 72

، میل به سوی کمال و حرکت به سوی هدف آفرینش خود دارد که قرآن را با آیه (یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ ) انشقاق آیه: 6

ص:265

ای انسان تو کوشنده به سوی پروردگارت هستی که او را ملاقات خواهی کرد«؛ بیان کرده است و به مقتضای تن خود که از خاک و گل آفریده شده است، میل به عالم پایین و طبیعت مادی دارد؛ مولای رومی گفته است:

میل جان اندر ترقی و شرف میل تن در کسب اسباب و

علل

2- از آنچه گذشت، معلوم می شود که در نهاد انسان، دو نیرو وجود دارد؛ نیرویی که او را به سمت بالا می کشاند و نیرویی که او را به ورطه سقوط سوق می دهد که گاهی از آن با تعبیر نفس اماره )نفس امر کننده به بدی( یاد می شود؛ قرآن می فرماید: (إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّی ) .یوسف آیه 54

3- و این دو نیرو، ذات انسانی را ذاتی مختار قرار می دهد تا در بین دو گزینه خیر و شر، یکی را انتخاب کند و از این جاست که می توان مسئله امتحان را با تحلیل ذات انسانی به خوبی درک کرد .

4- نیروی درونی رهنمون به سوی خیر، از سوی نیروهای

ص:266

بیرونی با امکانات فراوان حمایت می شود که در بخش قبلی به حمایت های ویژه خداوندی اشاره کردیم و در این جا به ذکر نمونه ای دیگر از این حمایت ها که همانا حمایت و کمک ویژه فرشتگان الهی است، اشاره می کنیم. این نیروها را خداوند به یاری استقامت گران در مسیر الهی می فرستد؛ همان گونه که می فرماید: (إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ ) . سجده آیه: 31

5- در مقابل می بایست نیروی درونی متمایل به شر، از سوی نیروی بیرونی حمایت می شد که همان طور گفته شد، شیطان بهترین گزینه برای این ماموریت تشخیص داده شد .

6- از آن چه گذشت روشن می شود که گرچه شیطان خود موجودی شر است، اما وجود آن در کل نظام هستی، امری خیر محسوب می شود؛ زیرا اوست که باعث رسیدن انسان به کمال، در کشاکش جدال درونی او میان حق و باطل می شود .

ج) شیطان

1- شیطان که توصیف گر هر موجود متمردی است، تبلور

ص:267

اولیه اش در ابلیس بود که به تصریح خداوند، از جنیان به شمار می رفت. (کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ) .کهف آیه 50 .

2- جن همانند انسان، موجودی مختار است که هدف از آفرینش او، چون انسان، رسیدن به کمال از راه معرفت و عبادت می باشد (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ ) .ذاریات آیه 56

3- ابلیس با اختیار خود مدت طولانی به عبادت خداوند پرداخت تا جایی که خداوند او را در میان فرشتگان خود قرار داد حضرت علی علیه السلام این مدت را شش هزار سال می داند که معلوم نیست آیا از سال های دنیوی است یا اخروی .

(نهج البلاغه، خطبه 192

که هر روز آن، برابر با هزار سال دنیوی است (فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ ) .سجده آیه 5

4- شیطان با اختیار خود و به دنبال قیاسی باطل که خداوند او را از آتش آفریده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است و من برتر از اویم (قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ ) . ص آیه 76

ص:268

تکبر ورزید و از فرمان خدا برای سجده بر آدم، سرپیچی کرد که این فرمان، خود نوعی امتحان برای این موجود مختار بود و با اختیار مسیر شر، این موجود به ظاهر آسمانی، به ورطه سقوط کشانیده شد و از درگاه قدس الهی و همراهی با فرشتگان به پایین رانده شد تا به همگان نشان داده شود که لازمه اختیار آن است که مختار همیشه در حالت بیم و امید به سر برد و هیچ گاه از خود مطمئن نباشد و همیشه از ذات الهی استمداد کند .

5- خداوند عادل است و ذره ای ظلم روا نمی دارد و اجر عمل هر کس را حتی زیادتر از آن چه که استحقاقش را دارد، می دهد.

ابلیس نافرمانی کرد و از در مقابله با خداوند در آمد و واضح است که چنین موجودی نمی تواند در بهشت جای گیرد؛ اما از سوی دیگر او مقدار زیادی عبادت کرد و خداوند به مقتضای عدلش، باید پاداشی برای آن در نظر گیرد. و این پاداش طبیعتا پاداشی دنیوی است و چه عادلانه است که این پاداش، خواسته خود شیطان باشد که در راستای بهره گیری او در رسیدن به

ص:269

هدفش -که همانا اغوا و فریب نوع آدم است -مورد نیاز او می باشد. درخواست باقی ماندن و طلب امکاناتی برای به گمراهی کشاندن انسان ها نیز از خواسته های او بود که در روایات به آن اشاره شده است (المیزان، ج 8، ص 61، به نقل از تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام

6- با اجابت خواسته های شیطان از سوی خداوند بود که او تهدیدهای خود را بیان کرد و سخن از فریب نوع آدم و نشستن بر سر راه مستقیم خداوندی و کشاندن انسان ها به بیراهه از راه وعده و فریب و آرزوهای طولانی و ... را داد(اعراف آیه 16 و 17/سوره حجر آیه: 40 .

و خداوند در مقابل تهدید کرد که جهنم را از پیروان او پر خواهد کرد. (لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ ) اعراف آیه 18

و از شیطان خواست تا هر چه در توان دارد، به کار گیرد تا بندگان خالص خداوند از ناخالصان شناخته شوند (وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ ) اسراء آیه 67

ص:270

و لغزش ده هر کس را که توانی با آوازت و فریاد زدن بر ایشان با سواران و پیادگانت و در مال ها و فرزندان آنها شریک شو و به آنها وعده بده.»

7- در پایان توجه به دو نکته لازم است:

اول آن که شیطان تنها قدرت فریب کسانی را دارد که خود با اختیار ولایت او را بپذیرند و در تحت سرپرستی او درآیند.

(کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلی عَذابِ السَّعِیرِ) حج آیه 3 .

(إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ ) نحل آیه: 100 .

و به گفته خود، بر بندگان مخلص خداوند، هیچ تسلطی ندارد (إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ) . ص آیه 84 و سوره حجر آیه 39

خداوند نیز در آیات متعدد این سخن را تایید کرد و بندگان خاص خود را از شمول وسوسه های شیطانی به دور دانسته

ص:271

است (إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ ) حجر آیه 42

زیرا این بندگان با اختیار خود، مسیر الهی را انتخاب نمودند و با اتکا به وعده های الهی، خود را از وسواس و فریب ها و وعده های شیطانی به دور نگه داشته اند.

نکته دوم: شیطان هیچ گونه تسلط تکوینی بر انسان ندارد؛ زیرا موجودی هم عرض انسان است و خداوند نیز به او قدرت تسلط تکوینی نداده است و طبق آیات قرآنی، قدرت او تنها در محدوده وسوسه است که آن را از راه هایی همچون وعده های دروغین و وسوسه برای کشاندن انسان به فحشا (الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ) بقره آیه 272 .

و زینت دادن کارهای زشت (لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ ) (حجر آیه 39

انجام می دهد .جالب آن است که پس از آن که انسان با وعده های او فریب خورد، شیطان از او بیزاری جسته او را به جای خود رها می کند ( کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ ) . حشر آیه 16

ص:272

مسئله جالب تر این که در روز قیامت که پیروان شیطان او را به سبب فریب خود مورد ملامت قرار می دهند، او به صراحت اعلام می دارد که تنها کار من وعده های خلاف واقع بود که شما آن را باور کردید و به وعده های الهی اطمینان نکردید؛ بنابراین شما حق ملامت مرا ندارید و باید خود را ملامت کنید و در اینجا نه من می توانم فریادرس شما باشم و نه شما می توانید کمکی به من بکنید. (وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ ) .ابراهیم آیه 27 و 28

آری به همین جهت است که خداوند کید و مکر شیطان را در مقابل ریسمان های محکم الهی، ضعیف شمرده است (إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً) . نساء آیه 76

.ولی انسان نیز موجودی ضعیف است. »و خلق الانسان ضعیفا« (نساء آیه 28

و جز با اتکال به قدرت الهی، در انتخاب مسیر خیر و حرکت در

ص:273

آن، راه به جایی نمی برد.نکته پایانی این که وسوسه گری شیطان پس از روی گردانی انسان از ندای فطرت و الهامات رحمانی است و چنین کسانی که با اختیار و انتخاب خود، کفر ورزیدند؛ قابلیت محبت و همراهی با پاک ترین انسان های روی زمین را از دست داده اند سزاوار آن هستند که به وسوسه های شیطانی گرفتار شوند. و این خود نوعی مجازات الهی نسبت به آنان در همین دنیا می باشد؛ (أَ لَمْ تَرَ أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا) ؛ آیا ندانستی که ما شیطان ها را بر کافران گماشته ایم تا آنان را شدیدا تحریک کنند( مریم آیه 83 .

چکیده مطالب و گفتار اینست که:

جهان جای آزمون است ، و می دانیم که آزمایش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفان ها و بحران های خطرناک ، امکان پذیر نیست . وجود نامبارک شیطان و حیات و زندگی او به عنوان یک دشمن و نقطه منفی برای تقویت پایه های دین

ص:274

باوری و نقاط مثبت دیگر، نه تنها ضرر نداشته و ندارد، بلکه مؤ ثر نیز خواهد بود.

قطع نظر از وجود شیطان ، در وجود خود ما، غریزه های دیگری نیز هست که انسان در همه زمینه ها، می آزمایند تا در برابر نیروهای عقلانی و روحانی قرار گیرد. به این ترتیب ، در این میان روح انسان پروش می یابد. مهلت شیطان و ادامه حیات او نیز تقویت این تضاد است ، و تا او نباشد راه راست و مستقیم شناخته نخواهد شد و صفت خوب نیکو سیرتان و بد بدسیرتان مشخص نمی شود.

دیگر این که ، اگر به او مهلت داده شد به خاطر آن همه ستایش و بندگی در برابر خداوند متعال بوده و عمر طولانی و مهلت او مکافات و پاداش د عبادتهای او است .

سوم این که ، خواسته تا وی بیش تر در عذاب خدا غرق شود، زیرا هر چه عمر او طولانی تر گردد و مهلت بیشتر یابد، گناهش بیشتر خواهد شد. چنان چه خداوند می فرماید:

آنها که کافر شدند )راه طغیان را پیش گرفتند( تصور نکنند اگر

ص:275

به آنان مهلت می دهیم به سود آنها است . ما به آنها مهلت می دهیم که بر گناهان خود بیفزایند و عذاب خوار کننده ای برای آنها می باشد« (آل عمران آیه 178

1 از این مهم تر، هر چند خداوند شیطان را در انجام وسوسه هایش آزاد گذاشته ، ولی انسان را در برابر او بی دفاع نیافریده است . به او نیروی عقل و شعور، و خرد داده که می تواند شد محکم و نیرومندی در مقابل وسوسه های شیطان بسازد.

یکی دیگر از راههای دفاعی او، انگیزه پاک و عشق به تکامل است که به عنوان یک عامل سعادت در نهادش گذارده شده است هم چنین ، فرشتگان را که الهام بخش نیکی ها هستند. به کمک انسان هایی که می خواهند از وسوسه های شیطانی بر کنار بمانند فرستاده . قرآن می فرماید:

فرشتگان بر آنها نازل می شوند و برای تقویت روحیه آنان انواع بشارت ها و دل گرمی ها را به آنها الهام می کنند و می گویند:

نترسید و غمگین نباشید، بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است« (فصلت آیه 30.

ص:276

اولین نوحه ورقص شیطان:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: اول کسی که نوحه سرایی کرد و به رقص و آواز پرداخت، ابلیس بود. ابلیس وقتی به آدم علیه السلام سجده نکرد و از درگاه الهی رانده شد، به نوحه سرایی و آه و فغان پرداخت و وقتی آدم علیه السلام را با حیله و نیرنگ، تشویق به خوردن از درخت ممنوعه نمود و باعث اخراج وی از بهشت گردید، به ساز، آواز، رقص، پایکوبی و ترانه سرایی پرداخت.

در بعضی از روایات گفته میشود اولین بار شیطان هنگام مرگ حضرت آدم (علیه السلام) به رقص وپایکوبی پرداخت

شیطان در چند جا زوزه کشید .:

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

ص:277

اول ، وقتی که حضرت آدم علیه السلام توبه کرد و خداوند توبه او را پذیرفت -هنگامی که او از بهشت اخراج شد، دویست سال گریه کرد تا این که جبرئیل نازل شد و گفت : ای آدم آن اسامی که بر ساق عرش نوشته بود بخوان و خدا را به آنها قسم بده تا توبه ات قبول شود -و آنها را به آدم یاد داد. -چون حضرت آدم خدا را نافرمانی کرد و از بهشت بیرون آمد، شیطان خوش حال که آدم هم مانند او از بهشت رانده شده است ؛ ولی آدم با توجه به خدا توبه اش پذیرفته شد. این شیطان ملعون از سوز دل ناله کرد که ملائکه آسمان و زمین را متوجه کرد و همه او را لعنت کردند.

دوم ، روزی بود که حضرت یوسف از دست زلیخا گریخت ، ووقتی زلیخا یوسف را خرید، عاشق او شد و او را در سالن شاهی برد و درها را بست ، شیطان خوش حال شد که پیغمبر زاده و گبر زاده را در مجلس خلوتی جمع کرده ، یوسف زنا می کند، و نامش از مرتبه نبوت محو خواهد شد! هنگامی که یوسف

ص:278

فرار کرد و خود را نجات داد، بر مقام و مرتبه او افزوده می شود - این بود که شیطان از سوز دل ناله ای کرد که ملائکه صدای او را شنیدند و لعنتش نمودند.

سوم ، در عید غدیر خم وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی علیه السلام را به خلافت نصب کرد و فرمود: »من کنت مولاه فعلی مولاه « بعد فرمود:ای مردم ! دوستی علی حسنه است . با دوستی و ولایت علی هیچ گناهی مانع از رفتن به بهشت نمی شود. در این هنگام شیطان از دل پر درد خود ناله ای کشید و گفت : از این پس چه کنم و چاره من چیست ؟ اولاد خود را جمع کرد و گفت : تا می توانید مردم را به شک اندازید. محبت و ولایت و دوستی علی را چنان بر مردم مشتبه کنید که او را به خدایی باور کنند و از راه غلو به جهنم بروند. و عده ای از راه و روش او برگردند و جهنمی شوند.

چهارم ، روز عاشورا بسیار زحمت کشید تا زمینه ای فراهم آورد به طوری که همه لشگر عمر سعد علیه امام حسین علیه السلام شوریدند و او را به قتل رساندند! آن گاه همه شیاطین ،

ص:279

ص:

فریادی زد که ، چرا از آن مقام قرب و جمع ملائکه رانده شده و باید در زمین تنها باشد.

ششم ، وقتی تکبر نمود و آدم را سجده نکرد، خداوند و جمیع ملائکه او را لعن کردند. او از حسرت و دوری از بهشت و از دست رفتن حسنات و عبادت هایش فریادی کشید.

هفتم ، وقتی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به پیامبری مبعوث شد و مردم را از نادانی و گمراهی و جهنم نجات داد و به سوی بهشت رهنمون ساخت ، زوزه ای کشید.

هشتم ، زمانی که آیه توبه نازل شد، مبنی بر این که انسان اگر گناهی کند یا ظلمی به خود و دیگران روا دارد و سپس خدا را بخواند و طلب استغفار نماید، خداوند تمام گناهان او را می بخشد. در این موقع شیطان فریادی کشید و ناله زد به طوری که تمام بچه شیطان ها دور او جمع شدند و احوال او را پرسیدند؟ گفت : آیه ای نازل شده که خدا تمام گناهان را می بخشد و زحمات ما باطل می شود.

نهم ، بعد از تولد حضرت عیسی علیه السلام وقتی می خواست

ص:281

به آسمان رود، فرشتگان به دستور خداوند او را سنگ باران نمودند و از آسمان چهارم برگداندند.

دهم ، وقتی که آخرین پیامبران )حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ( پا به عرصه وجود گذاشت ناله او بسیار سوزناک بود.

یازدهم ، وقتی سوره مبارکه »حمد« نازل شد فریادی زد و یاران خود را فرا خواند و داستان آمدن سوره را بیان کرد. وبه او گفتند:ای »عزازیل !« چرا از نازل شده این سوره نالیدی !؟

گفت : من در لوح محفوظ دیدم که نوشته بود، اگر بنده ای از بندگان خدا در تمام طول روز گناه کرده باشد و پیش از آن که آفتاب غروب کند، طهارت بگیرد و سه مرتبه این سوره را بخواند، به برکت آن ، همه گناهانش آمرزیده می شود و بدون واسطه از میان عرش ندایی آمد که ای بنده من ! گناهانت را آمرزیدم و اسم تو را در دفتری که اسم صالحان را در آن نوشته ام ثبت کردم !نوشته شده توسط : سید هادی .

ص:282

ازدواج شیطان :

درمورد ازدواج کردن وتولید مثل شیطان چندین قول وجود دارد

1- در روایتی که در تفسیر برهان هست در ذیل ایات سوره حجر که مربوط به حضرت ادم است اورده شده که : ابلیس -که اسم اولی او عزازیل است -از همان اوان جوانی ، در میان قوم خوددر زمین مشغول عبادت و بندگی خداوند بود تا بزرگ شد و موقع ازدواج او رسید. وقتی تصمیم به ازدواج گرفت ، با دخترروحا به اسم لهبا که آن هم از طایفه جن بود، ازدواج نمود.

بعد از آن که ایشان با هم ازدواج کردند، فرزندان زیادی از آن ملعون به وجود آمد که از شمارش د به طوری که زمین از آنها پر شد. همه آنها مشغول عبادت شدن و مدتی طولانی ، خدا را ستایش نمودند. در میان ایشان عبادت و بندگی خود ابلیس د از همه آنان بیشتر بود. از همین جهت ، بعد از آن که خداوند اختلاف و خون ریزی را در میان طایفه جن و نسناس )طایفه ای

ص:283

به جای انسان فعلی بودند( دید، هر دو طایفه را هلاک کرد، و از میان آن طایفه فقط ابلیس را نگاه داشت . بعدا فرشتگان او را به آسمان بردند. آن ملعون هم ، در آسمان اول مدتی در میان ملائکه ، خدا را عبادت کرد بعد به آسمان دوم و سوم تا آسمان هفتم پیش رفت و با ملائکه هر آسمان خدا را ستایش کرد تا وقتی که خداوند آدم علیه السلام را خلق فرمود، و دستور سجده داد او هم سرپیچی کرد و رانده شد. (اقتباس از تفسیر برهان جلد 2 ذیل آیات سوره حجر مربوط به آدم .

پس زن و فرزندان او هم جزء هلاک شدگان هستند. او بدون زن و فرزند به آسمان رفته

2- مجمع البحرین در لغت شیطان می نویسد: وقتی خداوند متعال ، اراده کرد که برای ابلیس همسر و نسلی قرار دهد غضب را بر وی مستولی ساخت و از غضب او تکه آتشی پیدا شد، از آن آتش برای او همسری آفرید(مجمع البحرین قدیمی صفحه 48.

ص:284

3- در بعضی روایات آمده که ابلیس با خودش ازدواج میکند ویا تخم میگذارد وبرای ابلیس دوران ویک عضو تناسلی نر وماده است که پاهایش را به هم میمالد وخودش با خودش جفت شده ودر هر روز ده بچه میزاید وبچه هایش همگی نرند ودربین آنها ازدواج وتوالد وتناسل نیست(کتاب دنیای شگفت جن ابلیس وشیطان رقیه یعقوبی ص 73

وبه نظر میرسد این روایت بیشتر صحیح باشد زیرا در سخنان امامان نیز به آن اشاره شده

4- بنابر بعضی روایات شیطان با همسراول حضرت آدم ازدواج کرد:

بنا بر روایتی لیلیت هم زمان با آدم و از جنس او- خاک- آفریده شد، روایتی دیگر می گوید از آتش، هرچه بود با آدم توافق اخلاقی نداشت، چرا که هر دو از منشأ یکسانی خلق شده بودند، و حاضر نبود برتری مرد را بر خود بپذیرد و به او تواضع کند. القصه، لیلیت که بوی "آدم" را خوش نداشت به شکل ماری به همراه اولین و آخرین غریبه ی محل، یعنی شیطان، از

ص:285

بهشت گریخت!وبا او ازدواج کرد وفرزندان بسیاری به دنیا آورد آدم تنها شد و به درگاه خداوند دعا کرد و گفت زنی که به من داده بودی گریخت، آن وقت خداوند حوّا را از دنده ی چپ آدم آفرید که مونس و همدم او باشد و بماند؛ گرچه آدم، حوّا را دوست داشت اما روح او همیشه در یاد و حسرت لیلیت باقی ماند.

البته می گویند اسطوره ی لیلیت چندان معتبر نیست و بر اساس تفسیری بر یکی از انجیل ها جعل شده وبه نظر میرسد افسانه ای ساختگی باشد چنانچه درمنابع اسلامی منجمله قرآن وروایات ائمه (علیه السلام)اصلا چنین موردی یافت نمیشودوکاملا ساختگی است وبرای پایین آوردن مقام وارزش زن ساخته وپرداخته شده این داستان ساختگی خلاف روایت خداوند در قرآن میباشد وهمین دروغین بودن این داستان افسانه ای را بیشتر نمایان میکند

5- روایتی دیگر میگوید : او بعد از رانده شدن از بهشت میان قوم جنیان کافردر زمین برگشته ودر آنجا ازدواج کرده

ص:286

وفرزندان بسیاری دارد

6- با هر کودکی یک شیطان ویک فرشته متولد میشودکه با کوتاهی در تربیت کودک قوه ی شیطانی او پرورش میابد وبه راه نادرست کشیده می شود،اما با تربیت صحیح قوه ی انسانی او شکوفاخواهد شد .

نام فرزندان شیطان:

از جمله مسائلی که در بحث و بررسی واژه شیطان مطرح کردنش ضروری است این است که : آیا شیطان این موجود وسوسه گر دارای ذریه و اولادی است ؟ و در گمراه ساختن و به ضلالت کشاندن افراد از غیر خود کمک می گیرد ؟ و یا آنکه مسئله ذریه و اولاد برای وی چیزی است نادرست و در به ضلالت کشاندن انسان ها خودش است و خودش ؟

در پاسخ این گونه پرسش ها با توجه به مفاد آیات قرآنی و گفتار ائمه معصومین (علیه السلام) باید گفت: به یقین شیطان دارای ذریه و اولاد است و در گمراه کردن افراد نیز تنها نیست. برای اثبات

ص:287

صحت این گفتار دو آیه از قرآن و یک روایتی از امام صادق (علیه السلام) ذیلا ذکر مکنیم:

- در آیه 27 سوره اعراف می خوانیم: «إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ » : شیطان ودار و دسته اش شما را از محلی میبینند که شما آنها را نمی بینید.

-در آیه 50 سوره کهف نیز می خوانیم : «فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ» : آیا او ج شیطان و ذریه اش- را دوستان غیر از من میگیرید حال آنکه آنها به شما دشمن اند

قطعا هر فرد منصفی با کمی دقت در مفاد ای دو آیه وهمچنین با تمجه به تعبیرات : "قبیله" ، "ذریه" ونیز ضمیر های جمع در :

»لاترونهم ، هم ، لکم« در خواهد یافت که شیطان دارای اولاد و ذریه است و در گمراه ساختن افراد تنها نیست.

-امام صادق(علیه السلام): قسم به خداییکه محمد (صلی الله علیه و آله) را به حق فرستاد عفریت و ابلیس ها بر مومن بیشتر از زنبوران بر گوشت اند!، ولی مومن از کوه محکمتر است زیرا کوه را با تبر می توان تراشید ولی مومن از دین خود کم نمی کند.

ص:288

البته تعداد اولاد و ذریه شیطان به لحاظ عدم محدودیتشان در هیچ موردی بیان نشده ، و انتظار تعیین تعدادشان نیز یک انتظار غیر عاقلانه به نظر می رسد.

فقط در بعضی از نوشته های مورخین ومحدثین شیعه نام بعضی از ذریه های ابلیس و شیطان ذکر گردیده ما نیز ذیلا آنها را ذکر می کنیم :

1- ابیض: وی انبیا را وسوسه میکند یا که مردم را به خشم در می آورد.و به وسیله آن خونها ریخته میشود

2- وهاریا دهار: که در خواب مومنین را آزار می کندبه طوری که انسان خوابهای وحشتناک میبیند و باعث اندوهشان می شود.یادر خواب به شکل زن

ان نامحرم در می آید وانسان را وسوسه میکند تااو را محتلم کند ( سفینة البحار ،ج1 ،ص 99و100

3- قفندریا قنذر: او نظارت بر زندگی انسانها میکند که هر کس در خانه اش به مدت چهل روز طنبور نوازد وی بر تمام اعضایش می نشیند و غیرت را از او زایل می کند.(ابلیس ص

ص:289

159

4- رکتبوریازلنبور: که موکل بازار هاست و سخن های لغو و بیهوده و قسم دروغ و ستایش وتعریف های بی جا از متاع کردن را برای مردم زینت می دهد .( سفینة البحار ج1 ص 99 و100

5- ولها ج یا ولهان : او مامور طهارت ونماز وعبادت است او انسان را در طهارت ونماز وسوسه میکند وبه شک می اندازد که این نماز باطل است نماز دیگری شروع کن ،وضوی تو ناقص بود ، دو مرتبه تجدید کن گاهی اوقات در سجده در بدن انسان چیزی میدمد به طوری که انسان خیال میکند وضوی او باطل شده ومجبور میشود دو مرتبه وضوبگیرد....( سفینة البحار ج1 ص 99

6- هفاف: که وی نیز موکل است ، مردم را در صحراها و بیابان ها اذیت رساند آنها را وسوسه کندو برای ترساندن انسان او را به وهم وخیال می اندازد ویا به شکل حیوانات گوناگون به نظرانسان در می آید ونیز میگویند او برشراب مسکرگمارده شده است

ص:290

7- ثبر یا ثبور: که مسئولیت گولاندن مصیبت زدگان و وادار ساختنشان به لطمه زدن ، و خراشیدن صورت، و چاک زدن گریبان را عهده دارد(سفینة البحار ج1ص 99 و100

ونیز مردم رابه جنگ ونابودی فرامیخواند

8- اعور یا زوال : که وی با تحریک قوا و غریزه شهوانی مرد و زن و با شیوه موذیانه اش آن دو را به عمل ناشایست زنا وامی دارد.وکارش شرکت در نکاح وآمیزش جنسی حرام است

از زنا افتد وبا اندر جهات ابرناید از پی منع زکوت

اعور همان شیطانی است که برصیصای عابد را وسوسه کرد تا با دختری زنا کند وبعد او را به قتل رساند همچنین روزی اعور پیش هود پیغمبر رفت آن حضرت ضربه ای به چشم او زد کج شد ( سفینة البحار ج1ص 99 و100

9- داسم:همواره مراقب خانه است که وی موظف است هر وقت مردی که بدون ادای سلام و جاری نمودن ذکر خدای تعالی وارد خانه می شود به همراهش داخل خانه شود ، و بین او با خوانواده اش ایجاد فتنه و نزاع کند ، و اگر آن مرد بدون گفتن

ص:291

نام خدا به خوردن طعام مشغول شود با وی غذا خورد.هرگاه انسان داخل خانه شد وسلام نکرد وناراحتی ایجاد شد باید بگوید :

داسم ،داسم ،اعوذبالله منه ( سفینة البحار ج1ص 99 و100

10- مطرش یا مشوط ج وشوط : که مسئولیت جعل اخبار دروغ و خالی از حقیقت و جاری ساختن آن گونه اخبار را بر سر زبان های مردم به عهده دارد.( سفینة البحار ج1ص 99 و100

11- تمریح: که امام صادق(علیه السلام) فرمود: برای ابلیس )در گمراه ساختن افراد( کمک کننده ای است به نام تمریح که وی هنگام فرا رسیدن شب بین مغرب و مشرق، وقت مردم رااز وسوسه کردن پر می کند.( سفینة البحار ج1ص 99 و100

12- قزح: ابن کوا از امیر المومنین(علیه السلام) از " قوس قزح" سئوال کرد ، حضرت فرمود: قوس قزح مگو، زیرا قزح نام شیطان است ، بلکه بگو " قوس الله" و "قوس الرحمن".

13- زوال : مرحوم کلینی از عطیه ابی المعزام روایت کرده که وی گفت: در خدمت حضرت صادق(علیه السلام) بودم و از مردانی که

ص:292

دارای مرض "ابنه" بوده و هستند یاد کردم. حضرت فرمود:...

"زوال" پسر ابلیس با آنها مشارکت می کند و آنها مبتلا به آن مرض می شوند...

14- لاقیس: او یکی از دختران شیطان وکارش وادار کردن زنان به مساحقه )هم جنس بازی زنان( است او مساحقه را به زنان قوم لوط یاد داد یعقوب بن جعفر گفت: مردی از حضرت صادق(علیه السلام) از مساحقه)آمیزش( زن با زن دیگر سئوال کرد و حضرت فرمود: "راکبه و مرکوبه" هر دو ملعونند. پس از آن فرمود: خدا بکشد "لاقیس" دختر ابلیس را که چه عمل زشتی را برای زن ها آورد. آن مرد سائل گفت: این عمل از اهل عراق آمده است. حضرت فرمود: سوگند به خدا که این عمل در زمان رسول خدا بوذ، قبل از آنکه عراق باشد.( سفینة البحار ج1ص 99 و100

15- متکون: که با تغییر شکل و خود را به صورت بزرگ و کوچک در آوردن مردم را گول میزند وبا این وسیله آنان را وادار به گناه می کند.( بحار ج 63 وسرمایه سخنوران وواژه های قرآن

ص:293

،سفینة البحار ج1 ص 100

16- مذهب: که به صورت های مختلف ممثّل می شود ، مگر به صورت پیغمبر ویا وصیش.(سفینة البحار ج1 ص 100

17- خنزب: که بین شخص نماز گذار و نمازش حایل می شود، یعنی توجه قلب را از وی بر طرف می کند. در خبر است که عثمان بن ابی العصر بن بشردر خدمت حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) عرض کرد: شیطان بین نماز و قرائت من حایل می شود. حضرت فرمود: نام آن شیطان "خنزب" است، پس هر زمان از او ترسیدید به خدا پناه ببرید...(سفینة البحار ج2 ص 654 ،لغت وسوسه

18- رها : که مانع بیدارشدن بندگان برای نماز شب است

19- اقبض : وظیفه او تخم گذاری است .او روزی سی عدد تخم میگذارد ده عدد در مشرق وده عدد در مغرب وده عدد زمین ،از هر تخمی عده ای از شیاطین وعفریتها وغولها وجن بیرون می آیند که تمام آنها دشمن انسانند (سفینة البحار ج1 ص 99و 100

ص:294

20- مقلاص : موکل قمار است قماربازها همه به دستور او رفتار میکنند به وسیله قمار وبردوباخت اختلاف ودشمنی در میان آنان به وجود می آورد (کتاب ابلیس ص 143

21- طرطبه: یکی از دختران آن ملعون میباشد کار او وادارکردن زنان به زنا است وهمچنین همجنس بازی را نیز به آنها تلقین میکند (کتاب ابلیس ص 105

وفرزندانی دیگر.....

با توجه به مفاهیم عبارات و جملاتیکه ذکر گردیده درمی یابیم که ابلیس و شیطان به صورت یک فرمانده ویران گر است که نقش فرماندهی را به عهده دارد و این ذریه هایش هستند که در اجرای فرمانش می کوشند، و با تلاش ها و شیوه های گوناگونشان و با تغییر شکل هایشان جوامع انسانی را به ضلالت و بد بختی می کشانند. (بحار ج 63 وسرمایه سخنوران وواژه های قرآن ،سفینة البحار ج1 ص 100

آدم فرزند شیطان خناس رامیخورد !!

ص:295

در کتاب خلاصه الا حبار از میر سید علی همدانی از طریق اهل سنت روایت شده است که وقتی حضرت آدم و حوا از بهشت اخراج شده و به زمین آمدند ، شیطان لعین یکی از فرزندان خود را که (خنّاس) نام داشت ، نزد حوا آورد و این در حالی بود که حضرت آدم (علیه السلام) غایب بود . شیطان به حوا التماس کرد و گفت :

این فرزندم است او را محافظت و نگهداری کن تابرگردم و خود رفت . هنگامی که حضرت آدم (علیه السلام) آمد ، از حوا پرسید :

این کیست ؟ حوا گقت : فرزند ابلیس است . آدم (علیه السلام) گفت : چرا او را نگهداشتی ؟ او دشمن ما است . سپس آدم (علیه السلام) ، خناس را کشت و چهار پاره کرد و بر چهار قله ی کوه گذاشت و خود بجایی رفت .شیطان حاضر شد و از حوا در مورد احوال فرزندش سوال کرد . حوا آنچه را که توسط آدم (علیه السلام) صورت گرفته بود ، به شیطان گفت و شیطان با صدای بلند گفت : ای خناس ! حاضر شو ! فورا خناس در همان شکل اول خود حاضر شد و باز هم او را نزد حوا رها کرد و خود رفت . حوا از اینحالت

ص:296

بسیار در شگفت ماند . وقتی که آدم (علیه السلام) بازگشت و دید که خناس با هیأتی کامل و سالم نزد حوا حضور دارد ، باشگفتی پرسید : این چه حالتی است ؟! حوا موضوع را به آدم (علیه السلام) گفت .

آدم(علیه السلام) اینبار خناس را سوزاند و خاکسترش را در آب جاری ریخت و رفت . وقتی شیطان آمد و شرح ماجرا را از حوا شنید ، باز هم خناس را صدا زد و خناس نیز فورا حاضر گردید و شیطان غایب شد . آدم آمد و با کمال شگفتی خناس را زنده و سالم دید و چون از حوا این امر عجیب و غریب را شنید ، غیرتش جوشید و غضب بر او غالب شد و گفت : می ترسم که آن ملعون سرانجام بلائی بر سر ما نازل کند و سپس خناس را کشت و خود و حوا او را خوردند ! وقتی آدم (علیه السلام) غایب گردید ، شیطان حاضر شد و از حوا احوال خناس را سوال نمود و حوا نیز شرح واقعه را به او گفت . شیطان باز هم با صدای بلند ی گفت : ای خناس ! درچه حالی ؟ از درون ادم و حوا خناس به صدا در آمد و گفت : لبیک ای پدر ! شیطان گفت : در کجا هستی ؟ گفت : در درون آدم و حوا ! شیطان گفت : ای فرزند ! مکان

ص:297

شریفی یافتی

همان جا بمان وهرگز خارج نشومقصود من همین بود وبه خناس دستور دادم که تا آدم ونسل آدم زنده است او را وسوسه کند که در سوره ناس هم آمده الذی یوسس فی صدور الناس من الجنه و الناس از شر وسوسه گر پنهانکار که در درون سینه انسانهاست وسوسه می کند خواه از جن باشد یا از انسان

آری ، خناس شیطانی است که برای همیشه در بطن فرزندان آدم است و وسوسه ی او رفع نمیشود مگر به ذکر خدا و استعاذه ( منبع ریاض الحکایات ص20

چنانکه قول خداوند است : »من شر الواسواس الخناس (سوره ناس

سوال:

آیا خدای متعال نمی دانست که ابلیس یک روز بر علیه او طغیان خواهد کرد؟ پس چرا اجازه داد تا او به یک مرحله والایی برسد؟

پاسخ

ص:298

قبل از بیان جواب اشاره به یک مطلب مورد نیاز است و آن اینکه ما نباید در قضاوتهای خود خداوند را با بشر و هر موجود ضعیف دیگر قیاس کنیم و به او موقعیت یک مخلوق را بدهیم و بعد دیدگاههای خود را در مورد او تنظیم نمائیم. خدا، خدا است و قضاوت درباره او باید با نگاه به مقام الوهیت او باشد نه چیز دیگر و این قیاس پنهان در ضمیر ما انسانها، راهزن خطرناکی است که معارف ما را به غلط و انحراف سوق میدهد.

اما داستان شیطان: باید دانست که هر چیزی که وجود دارد و مخلوق است نیکو و خیر است «اَلَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ » (سوره سجده، آیه7)او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید؛ و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد.ولی ممکن است در هنگام ارتباط با دیگر موجودات، شریر شود و مایه سستی و ضلال و هلاکت باشد. و دیگر اینکه عالم صنع و ایجاد با کثرت و وسعتی که دارد اجزاء آن به هم مربوط و معطوف هستند، ایجاد بعضی از اجزاء آن به ایجاد همه آن برمی گردد چنانچه اصلاح جزء آن به اصلاح کل برمی گردد

ص:299

و این اختلاف در عالم و ارتباط اجزاء با هم امری ضروری است و در آن تنافی و تضاد ، کمال و نقص، بود و نبود، رسیدن و نرسیدن لازم و ضروری می باشد. والا این نظام هستی یک چیز می شد و این اختلاف و مراتب از بین می رفت و عالم باطل می شد. در این میان می دانیم که اگر شر و فساد و تعصب و فقدان و نقص و ضعف و امثال اینها نباشد دیگر خیر و صحت و راحت و وجدان )یافتن( و کمال و قوه مصداق ندارد و قابل تعقل نیست چنانچه اگر شقاوت نباشد سعادت بی معنا است و اگر زشتی نباشد زیبایی مصداق ندارد. و اگر معصیت نباشد طاعت متحقق نمی شود و اگر طاعت و معصیت نباشند مدح و ذم باطل می شود و ثواب و عقاب و وعد و وعید و انذار و بشارت بی معنا می شود و با نبودن اینها دین و شریعت و فرستادن پیامبران و تشکیل جامعه و... بی فلسفه می شود پس می بینیم که معصیت و شر که شیطان بسوی آنان ما را می خواند از ارکان نظام عالم انسانی که براساس سنت اختیار جاری است و مقصود از آن سعادت نوع انسان می باشد. شیطان مانند حاشیه صراط

ص:300

مستقیم است و مورد نیاز، اگر اطراف نباشد وسط معنا نمی یابد پس شیطان عامل تقویت ایمان و سعادت انسان است . یکی از دانشمندن زیست شناس می گوید: اگر میکرب نبود قامت انسان از 80 سانتیمتر تجاوز نمی کرد این میکرب است که سلولهای بدن را به فعالیت وا می دارد و در نتیجه رشد و تعالی می یابد اما اینکه شیطان به جرگه ملائکه پیوسته بود چون هنوز ارتباط با دیگر موجودات از جمله انسان نداشت و وجود او جز خیر چیزدیگری نبود. و این ظاهر امر بود تا محک تجربه بمیان آید و سیه روی شود هر که در او غش باشد. اما اینکه فرموده اید:

انسان لفی خسر است یعنی طبیعت انسان اینگونه است و هشدار قرآن این است که براساس فطرت خود مشی کنید نه طبیعت و امیال طبیعی. و اما اینکه بهشت را برای اقلیت و جهنم را برای اکثریت آفریده است، درست نیست بلکه اکثریت با حفظ مراتب اهل نجات و اقلیت اهل عذاب هستند. انسانها همانگونه که در زیبایی و سلامت سه دسته هستند الف: اقلیتی در نهایت زیبایی و سلامت ب: اقلیتی در نهایت مرض و زشتی

ص:301

ج: اکثریت متوسط ، و در این سه دسته همیشه اکثریت با متوسط است و زیبا و سالم و مریض و زشت در اقلیت هستند، در مورد نجات و سعادت اخروی هم اینگونه اند، اقلیتی در کمال شقاوت، اقلیتی در کمال سعادت، اکثریت مردم اهل نجات و سعادت متوسط هستند. اصل نظام آفرینش بر رحمت می باشد و سخط الهی طفیلی رحمت اوست تنها دسته ای اهل شقاوت ابدی هستند که از روی عنودگری و لجاجت حق را نپذیرند. و اما اینکه شیطان را خلق کرد تا از او پیروی کنند هم درست نیست بلکه به انسان ابزار مخالفت با شیطان را داد، هم عقل و هم اختیار و هم راهنمایی و اگر عقل و اختیار و راهنمائی بود ولی شیطان نبود این میدان ناقص بود و ناهماهنگ. شیطان و دلایل خلقت شر اقلیتی سعادت انسان مراتب اهل نجات و اقلیت موارد مرتبط شیطان را صاحب اختیار کارهای خود گردانیده اند و او آنها را شریک خویش قرار داده است در سینه آنها شیطان جوجه کرده که به آرامی به حرکت آمده و در اطراف آنها به راه افتاده اند.پس شیطان با چشم آنها نگاه می کند و با

ص:302

زبان آنها سخن می گوید آنها را بر لغزش سوار کرده شیطان را صاحب اختیار کارهای خود گردانیده اند و او آنها را شریک خویش قرار داده است در سینه آنها شیطان جوجه کرده که به آرامی به حرکت آمده و در اطراف آنها به راه افتاده اند.پس شیطان با چشم آنها نگاه می ک... بترسید از دشمنی که پنهانی از سینه های شما عبور کرده و در گوشهای شما وسوسه می کند.

بترسید از دشمنی که پنهانی از سینه های شما عبور کرده و در گوشهای شما وسوسه می کند. از شیطان دشمن خداوند بترسید به این که با فریب خود شما را برانگیزاند و یا با سواران و پیاده گان خود شما را مضطرب و نگران سازد؛پس همانا برای شما تیر ترس را در کمان نهاده و از نزدیک به طرف شما رها کرده است. از شیطان دشمن خداوند بترسید به این که با فریب خود شما را برانگیزاند و یا با سواران و پیاده گان خود شما را مضطرب و نگران سازد؛پس همانا برای شما تیر ترس را در کمان نهاده و از نزدیک به طرف شما رها کرده ا... شیطان آنها را نشانه تیر خود قرار داده که بر آنها قدم می گذارد و دست از آنها

ص:303

بر نمی دارد. شیطان آنها را نشانه تیر خود قرار داده که بر آنها قدم می گذارد و دست از آنها بر نمی دارد. شیطان را صاحب اختیار کارهای خود گردانیده اند و او آنها را شریک خویش قرار داده است در سینه آنها شیطان جوجه کرده که به آرامی به حرکت آمده و در اطراف آنها به راه افتاده اند.پس شیطان با چشم آنها نگاه می کند و با زبان آنها سخن می گوید آنها را بر لغزش سوار کرده شیطان را صاحب اختیار کارهای خود گردانیده اند و او آنها را شریک خویش قرار داده است در سینه آنها شیطان جوجه کرده که به آرامی به حرکت آمده و در اطراف آنها به راه افتاده اند.پس شیطان با چشم آنها نگاه می ک... بوته امتحان و کوره آزمایش الهی بوته امتحان و کوره آزمایش الهی انسان نسبت به همه نعمت ها، حوادث و پیش آمدها در معرض امتحان و آزمایش و به عبارت دیگر یک سلسله تکالیف عبادی و اخلاقی قرار می گیرد، که اگر به آن عبادات، یا حالات اخلاقی مانند صبر و استقامت و توکل قیا... تماس با ما راهنما درباره ما بلاگ RSS فارسی www .islamquest .net صفحه اصلی

ص:304

گنجینه پاسخ ها فقه و احکام قرآن کریم ثبت پرسش جدید حمایت از ما خانه گنجینه پاسخ ها مفاهیم قرآنی انسان و خدا ابلیس و شیطان

فلسفه وجودی شیطان چیست ؟

فلسفه وجودی شیطان که موجودی اغواگر و گمراه کننده است، چیست ؟ و چرا خداوند او را خلق کرد؟

پاسخ اجمالی اوّلاً: نقش شیطان در انحراف و گمراهی انسان فقط در حد دعوت است، ثانیاً: تکامل، همواره در میان تضاد ها صورت می گیرد و از این جهت، خلق چنین موجودی در نظام احسن، بیهوده و بی جهت تلقی نمی شود، بلکه جلوه ای است از رحمانیت و خیریت محض الاهی. پاسخ تفصیلی اوّلاً:

خداوند شیطان را، شیطان خلق نکرد. به دلیل این که او سال ها (6 هزار سال( (نهج البلاغه، خطبه ی قاصعه.

هم نشین فرشتگان و اهل عبادت بود، ولی بعداً به خواست

ص:305

خود و بر اثر تکبر راه طغیان و انحراف را در پیش گرفت و از رحمت خداوند دور شد. ثانیاً: وجود شیطان، برای انسان های با ایمان و آنها که می خواهند راه حق را بپیمایند، مضر نیست، بلکه وسیله ی پیشرفت و تکامل است؛ چرا که پیشرفت و ترقی و تکامل ، همواره در میان تضاد ها صورت می گیرد. ( بیستونی، محمد، شیطان شناسی از دیدگاه قرآن کریم، نقش شیطان در این جهان نقش دعوت کننده است؛ یعنی شیطان فقط انسان ها را به گمراهی و انحراف دعوت می کند. خداوند به او قدرت تصرف در نفوس و سلطه ی بر آنها نبخشیده است. «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ » . نحل،ص99.

بی گمان او را بر کسانی که ایمان آورده اند و به پروردگارشان توکل می کنند ، تسلطی نیست(. به همین جهت وقتی که در قیامت عده ای شیطان را به دلیل این که آنها را گمراه کرد ملاقات می کنند، شیطان با آنها محاجه می کند می گوید: «... وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ ...» . (ابراهیم، 22. و مرا بر شما سلطه ای نبود جز این که شما را خوانده ام...(. آموزه های قرآنی حکایت

ص:306

از آن دارد که نقش شیطان در انحراف و گمراهی انسان فقط در حد دعوت است و او هیچ گاه انسان ها را به اجبار به انحراف نمی کشاند؛ زیرا که انسان، مخاطب دو دعوت است. یکی دعوت خدا و یکی شیطان و این انسان است که با اختیار خود یکی از این دو دعوت را می پذیرد. اما انسان هایی که با میل و اراده ی خود دعوت شیطان را پذیرفتند و او را الگوی خود قرار دادند و از دستورات او پیروی کردند، بر آنها سلطه پیدا می کند و آنها را به نابودی می کشاند.نحل : 100

«إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ »

جز این نیست که تسلط او بر کسانی است که او را دوست می دارند...

پنج چیزی که محتضر هنگام مرگ می بیند

فرشته مرگ به او می گوید: اینجا منزل تو است و نعمت پایدار، اموال، خانواده و خویشاوندانت در اینجایند. هر کدام از خویشاوندان و خانواده ات صالح باشند، در اینجا با تو خواهند

ص:307

بود.

به گزارش مشرق، برخی از واقعیت ها در زمان حیات، بر انسان پوشیده است و لحظه مرگ، بر او آشکار می شود؛ زیرا در آن زمان که آدمی از مرز دنیا می گذرد، فرشته مرگ را می بیند و در آستانه جهان غیب قرار می گیرد. در چنین حالتی است که رابطه او با اطرافیان و اطرافیانش با وی قطع می شود؛ نه محتضر می تواند مشاهدات خود را برای آنان بگوید و آنچه بر وی می گذرد، توضیح دهد و نه اطرافیان قادرند به اطلاعات و مشاهدات محتضر پی ببرند و از چگونگی حالش آگاهی یابند.

سیّد جواد موسوی در مقاله ای به اموری که محتضر هنگام مرگ مشاهده می کند در آئینه آیات و روایات پرداخته که در ذیل می آید.

شخص محتضر ظرف چند لحظه که انتقال روح او انجام می شود، پرده از جلوی دیدگانش کنار رفته، از عالم دیگر شاهد مناظر مطبوع و یا رنج آور این دنیا می شود.

ص:308

به عبارت دقیق تر می توان گفت برخی از واقعیت ها در زمان حیات، بر انسان پوشیده است و لحظه مرگ، بر او آشکار می شود؛ زیرا در آن زمان که آدمی از مرز دنیا می گذرد، فرشته مرگ را می بیند و در آستانه جهان غیب قرار می گیرد. در چنین حالتی است که رابطه او با اطرافیان و اطرافیانش با وی قطع می شود؛ نه محتضر می تواند مشاهدات خود را برای آنان بگوید و آنچه بر وی می گذرد، توضیح دهد و نه اطرافیان قادرند به اطلاعات و مشاهدات محتضر پی ببرند و از چگونگی حالش آگاهی یابند.

اوضاع و احوال کسی که فرشته مرگ را دیده و به جهان غیب راه یافته است، از بعضی جهات شبیه انسانی است که به خواب عمیق فرو رفته و از دنیای بیداری جدا شده است. قلب و مغز او فعّال است؛ امّا از اطرافش بی خبر است. نه بیدارانی که اطرافش هستند از مشهودات وی باخبرند و نه او می تواند در آن حال آنچه را می بیند، برای آنان توضیح دهد. (بر گرفته از: معاد از نظر روح و جسم، محمد تقی فلسفی، دفتر نشر فرهنگ

ص:309

اسلامی، تهران، چاپ ششم، 1385 ش، ج1، ص 169.

در ادوار حیات بشر، سه روز است که از نظر دینی بسیار مهم تلقّی شده و بزرگ ترین تحّول در آنها به وقوع می پیوندد؛ یکی روز ولادت است، سپس روز مرگ و سوم روز قیامت. در این سه روز، انسان از عالمی به عالمی دیگر انتقال می یابد و تمام شرایط زندگی و قوانین حیاتی اش دگرگون می شود.« (بر گرفته از: معاد از نظر روح و جسم، محمد تقی فلسفی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ ششم، 1385 ش، ج1، ص 75.

به همین خاطر »وقت احتضار و مرگ را »معاینه« گویند؛ برای آنکه آثار آن عالم را بالعیان مشاهده می کند، و چشم غیبی ملکوتی گشوده می شود و شمّه ای از احوال ملکوت بر او کشف گشته و بعض آثار و اعمال و احوال خویش را مشاهده می کند.« (چهل حدیث، سید روح الله موسوی خمینی )ره(، ص 453.

بسیار واضح است که تفاوت مشهودات اهل ایمان و کفر به اعمال آنها بستگی دارد؛ اهل ایمان و عمل صالح از کرامات حق

ص:310

تعالی بهره مند می شوند و مناظر مطبوع و دلپذیر را مشاهده می کنند؛ ولی اهل کفر و نفاق به اندازه حظّ و بهره خود و آنچه در دار دنیا کسب نموده اند، آثار غضب و قهر الهی را مشاهده می کنند.

دیدنی های در حال احتضار

فرشته ها

اشاره

خدای متعال می فرماید: «اَلَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ » ؛ نحل/32.

متقین [ کسانی هستند که وقتی فرشتگان ] رحمت [آنان را که عمرشان به پاکدلی ] و درستکاری [ طی شده است، قبض روح می کنند به آنها می گویند: سلام بر شما! داخل بهشت شوید که این، پاداش اعمال خوب شما است.

با توجه به آیات و روایات اسلامی، می توان فرشتگانی که بر بالین محتضر حاضر می شوند و ملاقات هایی که همراه با

ص:311

گفتگو صورت می پذیرد، بدین ترتیب بیان نمود:

الف) فرشته مرگ

ما در این جهان فعل و انفعال های عالَم ملکوت و غیب را نمی بینیم.

امام علی(علیه السلام) فرموده است: «هل تحس به إذا دخل منزلا أم هل تراه إذا توفی أحدا بل کیف یتوفی الجنین فی بطن أمه أ یلج علیه من بعض جوارحها أم الروح أجابته بإذن ربها أم هو ساکن معه فی أحشائها»؛ (بحار الانوار، علامه مجلسی،مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 6، ص 143.

آیا موقعی که فرشته مرگ در منزلی وارد می شود، احساس می کنی ؟ آیا وقتی به قبض روح کسی اشتغال دارد، او را می بینی ؟ فرشته مرگ، روح جنین را چگونه می گیرد؟ آیا از بعضی از جوارح مادر وارد می شود؟ یا آنکه روح جنین، به اذن خدا فرشته مرگ را اجابت می کند؟ یا او

ص:312

با جنین در رحم مادر سکونت دارد؟.

محتضر در لحظه ای که ملک الموت و جهان ناآشنای پس از مرگ را مشاهده می کند، متوجه می شود که زندگی دنیایش سپری شده و در آستانه رحلت به عالم آخرت قرار گرفته است.

در این موقع، سخت نگران و مضطرب شده، دچار شدیدترین فشار روحی می گردد. به موجب روایات رسیده در این باب، این هنگام برای آدمی از ساعات بسیار سنگین و دشوار است.

امّا اینکه انسان در هنگام مرگ، فرشتگان قبض روح را در چه شکل و شمایلی مشاهده می کند؟ باید گفت: این حالت نیز به عمل و شخصیت فرد بستگی دارد. انسان نیکوکار آنها را به شکل خوب و همراه با بشارت، سلام و تحیّت مشاهده می کند؛ چنانچه قرآن کریم به آن اشاره کرده و می فرماید: «اَلَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ » نحل/32.

ص:313

اگر کافر، ظالم و ستمکار باشد، فرشتگان را بیم دهنده و با چهره های ترسناک می بیند: «یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً» ؛(فرقان/22.

روزی که فرشتگان )مرگ یا عالم برزخ یا صحنه قیامت( را می بینند. در آن روز گناهکاران را بشارتی نیست و )به فرشتگان( می گویند: ما را ایمنی کامل دهید! و فرشتگان می گویند: سخت ممنوع است )بر شما رحمت و بهشت خدا).

خدای متعال در آیاتی به گفتگوی فرشتگان و ستمکاران در هنگام مرگ تصریح کرده و این گفتگو را چنین بیان می فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً» ؛ نساء/97.

کسانی که فرشتگان )قبض روح( روح آنها را گرفتند، در حالی که به خویش ستم کرده بودند، به آنها گفتند: شما در چه بودید؟ )و چرا با اینکه مسلمان بودید، در صف کفّار جای داشتید؟!( گفتند: ما در سرزمین خود، (تحت فشار و)مستضعف بودیم.

آنها )فرشتگان( گفتند: مگر سرزمین خداوند، پهناور نبود که مهاجرت کنید!؟ آنها )عذری نداشتند و( جایگاهشان دوزخ

ص:314

است و سرانجام بدی است.

همچنین می فرماید: «وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ » ؛انفال/50.

ای پیامبر(! اگر ببینی کفار را هنگامی که فرشتگان )مرگ( جانشان را می گیرند و بر صورت و پشت آنها می زنند و )می گویند: بچشید عذاب سوزنده را ! )به حال آنها تأسف خواهی خورد!).

در منابع اسلامی در مورد مشاهده، گفتگو، بشارت به بهشت و نشان دادن نعمت های آن به مؤمنین درستکار توسط فرشته مرگ در لحظه جان دادن روایات بسیاری وجود دارد.

ب) فرشتگان ثبت اعمال

یک انسان مکلّف در طول ده ها سال عمر خود، هزاران عمل خوب و بد انجام می دهد و »رقیب« و »عتید« تمام آنها را ثبت

ص:315

می نمایند. هنگام مرگ، خلاصه تمام آنها به محتضر ارائه می شود؛ یعنی هر انسانی در پایان عمر و خاتمه یافتن دوران معامله و داد و ستد بازار دنیایش، بیلان کارهای خود را می بیند، از اوضاع و احوال خوب یا بد خویش آگاه می گردد و به سود یا زیان معاملاتی که در زندگی با نقد عمر انجام داده، واقف می شود. خلاصه، خیلی زود می فهمد اهل ثواب است یا اهل عقاب.« (معاد از نظر روح و جسم، ص 190.

بر این اساس هر انسانی پس از مرگ، بلافاصله از وضع خود آگاه می شود و می فهمد آیا بهشتی و اهل سعادت است یا جهنمی و اهل عذاب می باشد. از این رو، هر یک از کفّار و گناهکاران که عمر خود را با جهل و غفلت گذرانده اند، در همان لحظات احتضار، خطر را احساس نموده، از گذشته پشیمان می شوند و می گویند: «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ » ؛ (مؤمنون/ 99 100.

ص:316

پروردگارا! مرا به دنیا باز گردان تا مگر گذشته را جبران کنم و عمل صالحی انجام دهم؛ ولی پاسخ منفی می شنوند و به او گفته می شود: این سخن بی اثر، هرگز جامه تحقّق نمی پوشد و از پی مرگشان عالم برزخ است تا قیامت بر پا گردد و از قبرها برانگیخته شوند.

ج) فرشتگان موکّل رزق، آشامیدنی ها و نَفَس ها

یکی دیگر از مشهودات محتضر در اولین مراحل انتقال، فرشگان مأمور بر رزق و روزی است. در آن لحظات، سه فرشته بر بالین او حاضر می شوند و هر کدام از آنها گزارش مأموریت خود را بدین شرح بیان می کنند:

اولی سلام کرده، می گوید: من موکل روزی تو بودم، شرق و غرب زمین را جستجو کرده، از روزی تو لقمه ای پیدا نکردم که نخورده باشی، سپس فرشته دوم می گوید: سلام بر تو! من موکّل

ص:317

مایعات و آشامیدنیهای تو، از آب و غیر آب بودم، شرق و غرب زمین را گشتم، شربت آبی از آن تو نیافتم که نیاشامیده باشی.

آن گاه ملک سوم درآمده، پس از سلام می گوید: من مأمور نفسهای تو بودم، شرق و غرب زمین را تفحّص کردم، نفسی از تو که نکشیده باشی، پیدا نکردم. لئالی الاخبار، محمد نبی تویسرکانی، مکتبة محمدیه، قم، بی تا، ج 5، ص 2 3.

د) پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیه السلام)

پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمودند: »لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَةِ وَ لَا یَتَیَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَی رِضْوَانِ اللَّهِ حَتَّی یَکُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَکِ الْمَوْتِ لَه .... ِ ثُمَّ یَقُولُ لَهُ انْظُرْ فَیَنْظُرُ فَیَرَی مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ الطَّیِّبِینَ مِنْ آلِهِمَا فِی أَعْلَی عِلِّیِّینَ فَیَقُولُ لَهُ أَ وَ لَا تَرَاهُمْ هَؤُلَاءِ سَادَاتُکَ وَ أَئِمَّتُکَ هُمْ هُنَاکَ جُلَّاسُکَ وَ آنَاسُکَ أَ فَمَا تَرْضَی بِهِمْ بَدَلًا مِمَّا تُفَارِقُ هَاهُنَا فَیَقُولُ بَلَی«؛ بحار الانوار، ج 24، ص 27 26.

ص:318

مؤمن پیوسته از قیامت بیمناک است و یقین ندارد که آیا مقام خشنودی و رضای خدا را دریافت خواهد کرد یا نه، تا هنگام مرگ و آمدن ملک الموت؛ ... فرشته مرگ به او می گوید: اینک تماشا کن! محتضر نگاه می کند. محمد و علی و پیشوایان معصوم(علیهم السلام)را در اعلا علیین مشاهده می کند. فرشته به او می گوید: آنها پیشوایان و رهبران تو هستند و در آنجا با تو همنشین و مأنوس خواهند بود. اکنون حاضری به جای کسانی که اکنون در دنیا از آنها مفارقت می کنی، این همنشین ها را انتخاب نمایی ؟ می گوید: آری... .»

ظاهر شدن ایشان برای عموم مردم در حال احتضار و در قبر، امری ممکن و واقع شدنی است؛ زیرا در آن حال و در آنجا حجاب های عالم ماده برای مؤمن و کافر از دیده ها برداشته می شود، پس انسان مؤمن ایشان را می بیند، به صورتی که دوست می دارد و کافر می بیند، به نحوی که آنها را دوست نمی دارد.

ص:319

عَنْ ابِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام)قَالَ : مَا یَمُوتُ مُوَالٍ لَنَا وَ مُبْغِضٌ لِأَعْدَائِنَا إِلَّا وَ یَحْضُرُهُ رَسُولُ اللَّهِ -وَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ (علیهم السلام)فَیَرَوْنَهُ وَ یُبَشِّرُونَهُ وَ إِنْ کَانَ غَیْرَ مُوَالٍ لَنَا یَرَاهُمْ بِحَیْثُ یَسُوؤُهُمْ .... .« بحارالانوار، ج 6، ص 181.

و امّا حاضر شدن ایشان موقع جان دادن به این سبب است که بر کارهای او شهادت دهند و او را به فرشته مرگ معرفی کنند. اگر محتضر از اولیاء الله و دوستان و شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد، سفارش او را به ملک الموت می کنند و می گویند: ای گیرنده جان ها! ملاحظه حال این محتضر را بکن؛ زیرا او از دوستان و شیعیان ما می باشد. ملک الموت نیز با کمال مهر و محبّت و به آسانی جان او را از بدنش بیرون می آورد. بعد از مرگ در پیشانی آن مؤمن نوشته می شود: این شخص از دوستان و شیعیان علی و اولادش(علیهم السلام) می باشد.

اگر محتضر از منافقان و دشمنان خدا و اهل بیت(علیهم السلام)

ص:320

باشد به ملک الموت می گویند: این شخص از دشمنان ما خانواده بود و در دنیا با ما ارتباطی نداشت. هر گونه که صلاح می دانی با او رفتار نما! فرشته مرگ نیز با شدت و سختی جان او را از بدنش بیرون می کشد، و بعد از مرگ هم در پیشانی او نوشته می شود: این شخص منافق یا کافر است.

امام صادق(علیه السلام) در وصف افراد محتضر این گونه می فرماید: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَحْضُرُهُ الْمَوْتُ إِلَّا رَأَی مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً حَیْثُ تَقَرُّ عَیْنُهُ ، وَ لَا مُشْرِکٌ یَمُوتُ إِلَّا رَآهُمَا حَیْثُ یَسُوؤُهُ «؛ بحار الانوار، ج 79، ص 174.

هیچ کس نیست که مرگش فرا رسد، مگر آنکه پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)و ائمه معصومین(علیهم السلام)همگی )با بدنی مثالی( نزد او مجسم و حاضر می شوند، به طوری که آنان را می بیند. اگر محتضر از مؤمنان باشد، وقت مشاهده به آنان علاقه پیدا می کند و عشق می ورزد، و اگر از مؤمنان نباشد، هنگام مشاهده ایشان، آنان را دشمن می دارد و به

ص:321

دیدار آنان علاقه ای ندارد.»

امیرالمؤمنین(علیه السلام)به »حارث بن اعور همدانی« فرمودند:

یَا حَارِ هَمْدَان مَنْ یَمُتْ یَرَنِی مِنْ مُؤْمِنٍ اوْ مُنَافِقٍ قُبُلاً

ای حارث همدانی! بدان هر کس از مؤمنان و منافقان که بمیرد، مرا می بیند.« (بحار الانوار، ج 6، ص 181.

ه) بهشت و جهنم

در روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) چنین آمده است:

»انسان مؤمن در دنیا همواره نسبت به آینده خود و آنچه در پیش رو دارد، در نگرانی و هراس به سر می برد، حتی در لحظه مرگ.

برخی امور همچون جدا شدن از اهل و اموال بر اندوه او می

ص:322

افزاید؛ امّا با دیدن بهشت و نعمت های آن، راحتی و آسایش خاطر غیرقابل وصفی پیدا می کند که حاضر به عوض کردن آنها با أمر دیگری نمی باشد.

مؤمن به واسطه جدا شدن از زن و زندگی، حسرت و اندوه فراوانی دارد و چون آرزوهایش ناتمام مانده است و ملک الموت در هنگام شدت بیماری و کمال ناراحتی او، از رها کردن اموال و خانواده و گرفتاری های دیگر می آید، پس ملک الموت به او می گوید: این چه اندوه و ناراحتی است که داری ؟ آیا عاقل به واسطه از دست دادن پشیزی بی ارزش ناراحت می شود، در صورتی که به جای آن میلیون ها برابر دنیا به او ارزانی داشته اند؟ مؤمن در پاسخ می گوید: نه. ملک الموت به او می گوید: به بالای سرت نگاه کن! محتضر درجات بهشت و قصرهایی که از حد آرزو نیز بالاتر است، می بیند. فرشته مرگ به او می گوید:

اینجا منزل تو است و نعمت پایدار، اموال، خانواده و خویشاوندانت در اینجایند. هر کدام از خویشاوندان و خانواده

ص:323

ات صالح باشند، در اینجا با تو خواهند بود. آیا راضی هستی به جای مال و ملک دنیا، این نعمت ها را دریابی ؟ می گوید: به خدا قسم مشتاقم و حاضرم.« (بحار الانوار، ج 24، ص 26.

برخی روایات، این مشاهده را ثمره صبر و استقامت در راه ولایت و محبت امیرالمؤمنین(علیه السلام)و بغض نسبت به دشمنان ایشان معرفی نموده اند.

شیطان

وقتی انسان در حال احتضار قرار می گیرد، شیطان با فرزندان و یاران خود بر بالین او حاضر می شوند و تلاش می کنند تا با حیله های مختلف »ایمان« او را گرفته و آن را از چنگش بیرون آورند و این سخت ترین حالت برای هر محتضری است.

از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است: »مَا مِنْ أَحَدٍ یَحْضُرُهُ

ص:324

الْمَوْتُ إِلَّا وَکَّلَ بِهِ إِبْلِیسُ مِنْ شَیَاطِینِهِ مَنْ یَأْمُرُهُ بِالْکُفْرِ، وَ یُشَکِّکُهُ فِی دِینِهِ حَتّی تَخْرُجَ نَفْسُهُ ، فَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً لَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ ، فَإِذَا حَضَرْتُمْ مَوْتَاکُمْ ، فَلَقِّنُوهُمْ شَهَادَةَ أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا اللَّهُ ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتّی یَمُوتَ «؛ ((بحار الانوار، ج ج 6، ص 195.

هیچ انسانی نیست، مگر اینکه در هنگام مرگ شیطان، یکی از مأمورین خود را نزد او حاضر می کند تا وی را وسوسه کند و در دینش به شک اندازد و او را به کفر بکشاند. این وسوسه ادامه دارد تا اینکه روح از بدن او خارج شود؛ اگر محتضر از مؤمنان حقیقی باشد، شیطان نمی تواند بر او غالب شود و دین و ایمانش را بگیرد. پس هرگاه یکی از شما بر بالین شخصی از کسان خود رفتید که مرگش فرا رسیده است، شهادتش را به او تلقین کنید تا شیطان به او دست نیابد.

مال، فرزندان و اعمال

ص:325

از دیگر اموری که برای محتضر به صورت مثالیه خود مجسم می گردد و او آنها را می بیند و دست نیاز به سویشان دراز می کند، مال و اولاد و اعمال فرد است.

در این مورد أمیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: همانا فرزند آدم در آخرین روز از روزهای دنیای خود و اولین روز از روزهای آخرت )در حال احتضار( قرار گیرد، )در عالم مثال به صورت مثالی( مال و اولاد و عملش برای او ممثّل شود، پس متوجه مال خود شود و گوید: )ای مال( ! به خدا سوگند من بر )جمع( تو حریص و )بر انفاق تو( بخیل بودم )شب و روز خود را برای تحصیل و به دست آوردن تو صرف کردم و چیزی از تو را از خود جدا نمی کردم(، پس چه سود و بهره ای از تو برای من است ؟ مال )در جواب( می گوید: کفن خود را از من برگیر )یعنی استفاده تو از من در این حال فقط کفنی بیش نیست).

سپس حضرت فرمود: پس متوجه فرزندان خود شود و گوید:

ص:326

به خدا سوگند! من برای شما پدری مهربان و حامی و نگهدرانده شما بودم، پس )در این حال( چه نفع و فایده ای از شما برای من هست ؟ می گویند ما تو را به قبر و گودالی که آرامگاه تو است، می رسانیم و در آن پنهان می سازیم.

پس از آن متوجه عمل خود می شود و می گوید: به خدا سوگند! من نسبت به )انجام( تو میل و رغبت نداشتم و تو بر من گران و سنگین بودی، پس چه نفع و فایده ای از تو برای من هست ؟ می گوید: من قرین و همنشین تو هستم در قبر و روز رستاخیزت، تا زمانی که من و تو بر پروردگارت عرضه شویم. پس اگر آن شخص، ولیّ و دوست خدا باشد، نزد او کسی آید که از جهت خوشبویی و خوبی منظره و زیبایی و در برداشتن لباس های فاخر و قیمتی، نیکوترین مردم است، پس به وی گوید: بشارت و مژده باد تو را به راحتی و آسایش و زندگی دایم و روزی پاک و پاکیزه و بهشت پر نعمت و ورود تو بهترین ورودها باشد، پس محتضر می گوید: تو کیستی ؟ می گوید: من عمل صالح تو

ص:327

هستم. از دنیا به سوی بهشت کوچ کن.(وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج 16، ص 105.

اعمال خیر، صورتی زیبا و نیکو دارند و برای فاعلش آسایش و راحتی را به ارمغان می آورند و اعمال شرّ، صورتی زشت و کریه المنظر دارند و باعث عذاب و وحشت صاحبش می گردند. منبع: حوزه نیوز.

ص:328

منابع و مدارک کتاب

1-قرآن کریم

2-نهج البلاغه

الف :

3 -اصول کافی: محمد بن یعقوب کلینی.

4-اعلام قرآن، مرکز فرهنگ و معارف، پیشین، ص 165

5 -المحجه البیضاء،

ب :

6 -بحارالانوار: علامه مجلسی.

پ :

7 -پایگاه حوزه

ت :

8 -تفسیر المیزان، علامه طباطبائی .

ص:329

9 -تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام

10 -تفسیر نور

11 -تفسیر نمونه

12-تفسیر البرهان

13 -ترجمه تفسیر المیزان،

14 -تفسیر نورالثقلین.

15-تفسیر مجمع البیان،طبرسی، چاپ بیروت

16 -تفسیر نور الثقلین، عروسی حویزی، علی بن جمعه،

ج :

17 -جن و شیطان، علیرضا رجال تهرانی .

چ :

18 -چهل حدیث، سید روح الله موسوی خمینی )ره(،

ح :

19 -حیات القلوب ،

20 -حوزه نیوز.

د:

ص:330

21 -دنیای شگفت جن ابلیس وشیطان: رقیه یعقوبی

22 -دائرة المعارف قرآن کریم،

23-به نقل از اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی

س :

24 -سایت رشد-شبکه ملی مدارس.

25 -سایت مناظره و گفتگو.

26 -سایت مشرق.

27-سایت حوزه نیوز.

28-سایت پرسمان دانشجویان -معارف.

29 -سایت تبیان.

30-سایت دنشنامه اسلامی .

31-سرمایه سخنوران

32-سفینة البحار،

ش :

33 -شکوری گروه دین و اندیشه تبیان

34 -شرح نهج البلاغه خوئی ، ج 2، ص 63.

ص:331

35 -شیطان در دادگاه محشر، علی علامه حائری

36 -شیطان در کمین گاه، صالحی حاجی آبادی

37 -شیطان شناسی از دیدگاه قرآن کریم،بیستونی، محمد.

ع :

38 -عیون الاخبار

39-علل الشرایع

ف :

40 -فرازی از خطبه 192، ترجمه محمد دشتی، ص 382

ک:

41 -کتاب ابلیس ، ص 4.

د:

42-ل :

43-لئالی الاخبار، محمد نبی تویسرکانی، مکتبة محمدیه، قم، بی تا،

م :

44 -معاد از نظر روح و جسم، محمد تقی فلسفی، دفتر نشر

ص:332

فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ ششم، 1385 ش،

45 -مجمع البحرین قدیمی: فخرالدین طریحی.

46 -منتظر ظهور - تنها منجی زندگینامه شیطان قسمت اول و دوم.

47-مرکز فرهنگ و معارف قرآن،

ن :

48 -نهج البلاغه، فیض الاسلام ،خطبه 234.

49 -نهج البلاغه ، خطبه 192 )قاصعه ( صبحی صالح.

ه :

50 -همه چیز در مورد شیطان.

و:

51 -واژه های قرآن

ی :

52 -یکصد موضوع پانصد داستان، اثر علی اکبر صداقت - مهدی صفری-

ص:333

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109