سیمای جهان در عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

مشخصات کتاب

سرشناسه:امینی گلستانی، محمد، 1317 -

عنوان و نام پدیدآور:سیمای جهان در عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: اجتماعی، اقتصادی، آموزش و پرورش، نظامی و قضایی/ محمد امینی گلستانی.

مشخصات نشر:قم : مسجد مقدس جمکران ، 1385.

مشخصات ظاهری:2ج.

شابک:دوره 964-848-481-3 : ؛ دوره، چاپ سوم 978-964-8484-81-6: ؛ ج.1 964-848-482-1 : ؛ ج.1، چاپ دوم: 978-964-8484-82-3 ؛ ج.2 964-848-483-X : ؛ ج.٬2چاپ دوم 978-964-8484-83-0 : ؛ 130000 ریال (ج.2، چاپ سوم)

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:ج.1 (چاپ دوم: پاییز 1386).

یادداشت:ج.2 (چاپ دوم: پاییز1386).

یادداشت:ج.2. (چاپ سوم: 1389).

یادداشت:کتابنامه .

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع:مهدویت

شناسه افزوده:مسجد جمکران (قم)

رده بندی کنگره:BP51/الف8س9

رده بندی دیویی:297/959

شماره کتابشناسی ملی:م 85-10625

ص :1

جلد 1

اشاره

ص :2

سیمای جهان در عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

اجتماعی، اقتصادی، آموزش و پرورش، نظامی و قضایی

محمد امینی گلستانی

ص :3

سخن ناشر

ائمۀ بزرگوار شیعه علیهم السّلام پرتوی از انوار الهیه و گلشنی از گلستان های بهشتی اند که مولا و سرور ما حضرت صاحب العصر و الزمان علیه السّلام گل همیشه تازۀ این گلشن باغ محمدی صلّی اللّه علیه و اله است،پس بر ما لازم است هرچه بیشتر با این انوار الهی آشنا شویم.

شناخت جامع این نور پاک میسر نمی باشد،مگر با تحقیق و تدقیق در روایات ائمه معصوم علیهم السّلام که در این راستا جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای محمّد امینی گلستانی،با گردآوری و پژوهش در احادیث اهل بیت علیهم السّلام به صورت وسیع و گسترده و با نگرشی ویژه در تحلیل روایات سعی در رسیدن به این مقصود نموده اند.

ما نیز در عصر کنونی که رویکرد جوانان عزیز ایران اسلامی را در پرتو انقلاب گهربار شیعی به زعامت امام راحل خمینی کبیر قدّس سرّه و در سایۀ رهبری حکیمانۀ حضرت آیة اللّه خامنه ای دام ظله العالی به سوی مکتب اهل بیت علیهم السّلام مشاهده می کنیم،بر آن شدیم تا با نشر این کتاب ارزنده،راهی برای شناخت بیشتر این نور تابناک بر جوانان عزیزمان بگشاییم.

امید است که با عنایت حضرت ولی عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف و دعای خیر شما خوانندگان عزیز بتوانیم در نشر معارف اهل بیت علیهم السّلام قدمی هر چند کوچک برداریم.

در پایان از کلیۀ برادرانی که ما را در این امر مهم یاری نموده اند سپاسگزاری نموده و برای همۀ آن عزیزان مخصوصا حضرت آیت اللّه وافی تولیت محترم مسجد مقدس جمکران و مؤلف محترم و عزیزان همکار در واحد پژوهش و آماده سازی متون،توفیق روزافزون از خداوند منّان خواهانیم.

مسوؤل انتشارات

مسجد مقدس جمکران

حسین احمدی

ص:4

(ای یوسف زهرا علیها السّلام)

«متی نرد مناهلک الرویّة فنروی»

تقدیم

ران ملخی است در دهان مور ضعیف و ناتوان،

به پیشگاه ملکوتی آن قطب عالم امکان،ولیّ دوران،کهف امان و حجت زمین و آسمان،سلیمان زمان صاحب العصر و الزّمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف که شاید شرف قبول افتد و ذخیرۀ روز ناتوانیم گردد.

«یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ،فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» (1)

محمد امینی گلستانی

قال الصادق علیه السّلام:

الحجّة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق

غیبة النعمانی ص 295.

ص:5


1- 1) -سوره یوسف/آیه 88. [1]

(تقدیر و تشکر)

بنا به فرمودۀ پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق وظیفۀ خود می دانم از زحمات همسر و هم سرّ صبور و رنجور ایّام خوشی ها و ناخوشی های زندگانی ام بانو حاجیه«عفّت عرفانی» صبیّۀ محترمۀ عالم عامل و سالک الی اللّه حضرت آیت اللّه آقای حاج شیخ علی عرفانی قدّس سرّه (1)تشکر و قدردانی نمایم،که در طول زمان تألیف آثارم،مخصوصا در تهیّه و تنظیم این کتاب،(با وجود ناراحتی های قلبی و خستگی مفرط جسمی)به احترام مولایش حضرت امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف به من کمک فراوان نموده،وسایل رفاه و آسایش مرا فراهم کرد،تا با آرامش جسم و جان این اثر را به پایان برده و در اختیار عاشقان آخرین امید مظلومان و مستضعفان جهان قرار دهم امّیدوارم خدای عزّ و جلّ سعادت دنیا و آخرت را به ایشان عطا فرموده و در اجر و ثواب این کتاب،شریک و سهیم قرار دهد.ان شاء اللّه

محمد امینی گلستانی

ص:6


1- 1) -ایشان از تلامذۀ علاّمة بزرگوار محمد حسین نائینی قدّس سرّه و هم دوره آیات عظام سید ابو القاسم خوئی و سید محسن حکیم قدّس سرّهما بوده و در عبادت و تقوی،زبان زد خاص و عام در منطقه بودند،بنا به اظهار عیال محترمه اش،در مدت حدود شصت سال در رختخواب نیارمیدند،شبها تا صبح عبادت و مطالعه می نمودند و بعد از طلوع آفتاب،بالشی زیر سر گذاشته مختصر استراحتی کرده باز بیدار شده و با خدای خود در راز و نیاز و مناجات بودند،و در سال 1360/12/10 شمسی در سنّ 95 سالگی دار فانی را وداع نموده به رحمت خدا رفت و در قبرستان علی آباد اردبیل به خاک سپرده شد رحمة اللّه علیه.

فهرست مندرجات

پیشگفتار 11

بخش اول:

پیش از تولّد

امام قائم پیش از آفرینش جهان 29

امام قائم پس از آفرینش جهان 32

امام قائم علیه السّلام در ادیان پیشینیان 34

اسامی مقدّس مهدی علیه السّلام در کتب پیشینیان 35

الف)هندویان 37

ب)زرتشتیان 39

یزدگرد سوّم و قائم علیه السّلام 42

ت)مانویان 43

ث)جین ها 44

ج)برهمائیان 44

خ)چینیان 44

ح)بودائیان 44

د)تورات 45

ذ)اشعیای نبی علیه السّلام 45

ر)دانیال نبی علیه السّلام 46

ز)حیقوق نبی علیه السّلام 46

س)زبور 46

ش)انجیل 47

ص)سخنان کاهنان 51

امام قائم در باور سنّیان 56

الف)روایات چند از اهل سنّت 58

ب)دلاّل حدیث 66

امام قائم در کلمات عرفا 67

امام در گفتار شیعیان 72

آیات دربارۀ قائم علیه السّلام 73

روایات درباره قائم علیه السّلام 82

سکان داران کشتی نجات 89

الف)حجّت آسمانی لازم است 89

ب)ستاره های پشت سر هم!90

ت)اگر در کلّ زمین دو نفر بماند 91

ث)برادران دوقلو!93

ج)زمین همه را فرومی برد 93

ح)شب قدر و امام زمان علیه السّلام 94

خ)منکر قائم منکر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است 95

د)در جاهلیّت مردگان 98

ذ)تکذیب مهدی مساوی است با کفر 98

ر)بردن نامش حرام است 99

بخش دوم:

از تولد تا غیبت کبری

مشخّصات حضرت 107

نور آل محمّد 108

شرید 109

طرید 110

موتور 110

وارث 111

ناقور 113

مأمول 114

مفرّج اعظم 114

مضطرّ 115

ناطق 115

نهار 116

ص:7

ربّ الارض 117

موعود 117

منتقم 118

مهدی صلوات اللّه علیه 120

عبد اللّه 121

مؤمّل 121

منتظر 121

ماء معین 122

بئر معطّله 123

بلد الامین 123

«قائم»صلوات اللّه علیه 124

فجر 126

صاحب الامر 126

صاحب الغیبة 126

صاحب الرجعه 127

صاحب الدّار 127

صاحب الناحیه 127

صاحب العصر 127

بقیّة الانبیاء 128

صاحب الکرة البیضاء 128

صمصام الاکبر 128

صبح مسفر 128

صدق 129

صراط 129

ضیاء 129

ضحی 129

جنب 129

طالب التّراث 129

احسان 130

اذن سامعه 130

أیدی 130

بقیة اللّه 130

حاشر 131

قابض 129

فردوس الاکبر 131

واقیذ 132

بهرام،بنده یزدان 132

پرویز 132

اوقیدمو 132

ایزدشناس 132

ایستاده 132

کیقباد دوم 133

خسرو 133

خجسته 133

خداشناس 133

زندافریس 134

سروش ایزد 134

فیروز 134

فرخنده 134

فیذموا 134

وهوه ل 138

خلف و خلف صالح 139

خلیفة اللّه 141

علایم امامت 145

نشانه های اختصاصی 146

آثار و مواریث انبیا علیهم السّلام 147

نشانه های رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و امیر مؤمنان علیه السّلام 148

نشانه های تشریفی و اختصاصی امام علیه السّلام 149

مطالبی از نجم الثاقب 151

در ذکر جمله ای از خصایص آن جناب 151

1-امتیاز نور ظل و شبح آن جناب علیه السّلام 152

2-ظهور مصحف امیر المؤمنین علیه السّلام 154

3-تصرّف نکردن طول روزگار 157

رحمة للعالمین 159

بیان امامان در عظمت او 162

تفکّر امیر آزادگان علیه السّلام 164

نالۀ امام صادق علیه السّلام 166

امام جواد علیه السّلام می گرید 168

تمجید امام کاظم علیه السّلام 169

من او نیستم 170

این امام شماست 176

چهارمین آن ها قائم است 179

هنوز انتقام پدر گرفته نشده است 179

عصای سخنگو!179

ص:8

بخش سوم:

غیبت تا ظهور

غیبت چرا؟183

نبودن بیعت کسی در ذمّه اش 184

ترس 186

ارتش آمریکا در جستجوی«مهدی»191

خبرنگار N T I به دنبال امام زمان 191

غیبت و معنای آن 194

دو غیبت 200

غیبت صغری 201

جعفر کذّاب 202

غیبت کبری 208

غیبت،سرّی از اسرار خدا 209

زمینۀ ظهور 213

فکر انحرافی 214

عدم ظهور چرا 215

طول عمر امام علیه السّلام 218

آب حیات 220

مکان زندگی 222

ازدواج و اولاد آن حضرت 228

بی اطّلاعان 233

فواید وجودی امام علیه السّلام در دوران غیبت 235

دفع بلا از اهل زمین 240

نجات شیعیان از شرّ دشمنان 241

بیت الحمد 242

ادّعای مشاهده کنندگان 242

حضور در میان مردم 244

حضور در موسم حج 249

آزادی زمان غیبت 251

ندیمان و هم صحبتان او 252

به خدا سوگند اوست مضطرّ 254

فرج شما کی خواهد بود 254

آیا امام از وقت ظهور اطّلاع دارد!258

آیا وقتی معیّن شده است؟260

علّت عدم تعیین وقت 266

ارزش وجودی علماء در دوران غیبت 268

سختی شکیبایی 269

رایات مشتبه 269

به خدا مانند شیشه شکسته می شوید 270

شیعیان محزون 271

به خاطر تو 271

بی پناهان 273

سرگردانان و حیرت زدگان 274

مأیوسان 275

باور نکن 278

مانند زنبور عسل باشید 278

ناتوانان 279

ناتوانی اللّه گویان 280

دشمنی همدیگر شیعیان 281

ردکنندگان نیازمندان 283

امتحان شیعیان 284

حالت بیزاری جستن 286

از دین دست برداران 287

بهشت گمراهان 287

عمل در دولت حقّ بهتر است،یا...288

وظایف(به ساحل نشسته گان)293

عمل به وظیفه 295

عقیدۀ اوّلیه را محکم بگیرید 296

عدم تأیید خروج کنندگان 299

مرغان پرپرشده!303

أمر به سکوت و سکون 303

پاشیدن کوه ها آسان تر است از...307

پرچم طاغوت 309

نهی از تبعیت آنان 310

هر خروج کننده ای را نپذیرید 311

شتاب زدگان 313

دعا برای سلامتی امام علیه السّلام 316

انتظار فرج 317

دعا برای تعجیل فرج 320

دعای امام کاظم علیه السّلام برای تعجیل فرج 320

دعای منتظران 321

دعای غریقان 321

ص:9

دعای عهد 322

توسل به حضرت ولی عصر علیه السّلام 322

ستایش 324

ثواب صابران 324

عبادت منتظران 324

گوارا باد بر شما 325

منتظرانند فرج یافتگان 325

اگر پیش از او مردم؟!325

خوشا به حال دوستان قائم 326

خوشا به حال ثابت قدمان 327

خوشا به حال گمنامان 329

به یقین رسیدگان 330

از همه بهتران 330

اجر یک صد هزار شهید گیرندگان 331

به اجر هزار شهید رسیدگان 331

به ثواب پنجاه صحابه نایل شوندگان 331

گاهی اجر دو شهید 332

شمشیرزنان رکاب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله 332

منتظران،شمشیرزن راه خدایند 333

در خیمۀ قائم نشستگان 333

آنانند گرامیان 334

منتظران همرزم مجاهدانند 335

منتظران زانوزننده محضر اویند 335

کجایند برادران 336

کشته و سوخته شدگان 337

زمین از خون منتظران رنگین شود 338

دلسوخته گان زمین و آسمان 338

منتظران معطّران زمین و...338

در رختخواب شهیدان 339

چشمان اشک ریزان 340

فقط امامت را بشناس!341

منتظران فردا در زمرۀ ما هستند 342

منتظران کمیاب تر از کبریت احمرند 342

ذرّیان استوار 343

در مقام شب زنده داران 344

اهل حقّ در زحمتند!344

بخش چهارم:

علایم ظهور

علایم ظهور دو گونه اند 347

تقسیم علایم 360

علایم و حوادث نزدیک ظهور 360

جنگ جهانی و نابودی مردم 363

مرگ سفید و سرخ،ملخ ها و قحطی ها 364

کشتار فجیع 365

قیام هنگام فراگیری ناآرامی ها 366

نخستین نشانه ها 368

سلطنت های ماهانه-روزانه و نصف روزه 368

کشتار سه میلیونی 369

کشتار یک سوم 369

کشتار دو سوم مردم 370

مرگ پنج هفتم مردم 370

کشتار هفت نهم 370

کشتار نه دهم مردم 370

50 زن به یک مرد 373

کاش من جای تو بودم!374

یک یا دو سال پیش از ظهور 375

علایم سال ظهور 376

فتنه های سال ظهور 376

ایرانیان،وقت ظهور 377

قم 382

خوشا به حال طالقان 383

ری 385

یمانی و خراسانی و سفیانی 385

خروج رایت یمانی 386

خروج و رایت خراسانی 386

از سجستان(سیستان)386

شعیب بن صالح 388

خروج سیّد حسنی 390

خروج گیلانی 391

خروج مردی از اولاد جعفر بن ابی طالب 392

خروج شیصبانی 393

جنگ قرقیسیا 393

ص:10

جنگ گرگان و طبرستان 394

رایت آذربایجان 394

خروج سفیانی 395

یوم الإبدال 400

تکرار تاریخ(تجدید سلطنت بنی امیّه)401

تجدید سلطنت عباسیان 403

خروج دجّال 404

مسخ 411

خسف(فرورفتن زمین)412

بیزاری از علی علیه السّلام 412

نداها 412

نداهای آسمانی 413

یوم الخلاص یا روزگار رهایی 418

یوم الخلاص دیگر 420

اعلان جهانی ولایت به وسیلۀ باد 420

بخش پنجم:

ظهور ناگهانی صاحب زمان

پیراهن هنگام ظهور 427

بخش ششم:

کیفیت ظهور در مکه

خورشید تابان 436

علایم رخصت ظهور 439

با 45 نفر 442

ظهور از قم و پرچم توحید در کوه سفید!442

حضور در بیضاء استخر 443

ظهور از«کرعة»!444

سوار بر براق 446

قتل نفس زکیّه 448

ظهور تا قیام برای بیعت اوّل 449

خلاصۀ روایات 453

بیعت اکراهی 454

کیفیت خروج و بیعت دوم روز عاشورا 456

سنّ خروج 456

سال و ماه و روز ظهور 456

خروج در سال طاق 457

ماه خروج و قیام 457

روز خروج و قیام 458

جمع بین روایات 463

برنامۀ شروع 463

پیمان دو طرفه 466

ورود به مسجد الحرام 467

گوشه ای از(رفتار امام با مردم جهان!)469

امامت به که و چه کسی 472

اهالی قطب و سیبری 473

کینۀ کهنۀ مکّیان 477

رفتارش با مکّیان 479

اعدام قریش 481

عزیمت به مدینه 482

کسی با خود زاد و توشه برندارد 482

درد دل با جدّ بزرگوار 483

سوزاندن لات و عزّی 485

با هیزمی که فراهم آوردند...487

نشسته بر تخت و بساط سلیمان 489

به سوی پایتخت 490

ثعلبیه 490

ورود ارتش امام به نجف و کوفه 493

ملاقات با سیّد حسنی در نجف 500

بخش هفتم:

بعد از ظهور

دستور العمل های آسمانی 505

حضور محمد صلّی اللّه علیه و اله و علی علیه السّلام 510

ص:11

سیرت و سنّت مهدی علیه السّلام 512

سیرت فردی 512

خوراک و پوشاک آن حضرت 515

نادمان بعد از ظهور!517

جمع بین روایات 518

چرا رنگت پریده؟!519

گریه چرا؟520

سیرت احیاگری 521

سیرت نبوی و علوی 522

با سیرت کدامیک،نبوی یا علوی؟!524

جمع بین روایات 526

سیرت مدیریتی 526

جمع بین روایت 528

مهربان تر از پدر و مادر 529

پایتخت امام«کوفه»530

جغرافیای پایتخت 531

اتصال خانه های کوفه به کربلا 531

ارزش مادی و معنوی،املاک پایتخت 532

ارزش اندازۀ نشستن یک نفر 533

ارزش یک ذراع زمین کوفه 534

خانۀ کوفه را نگهدارید 534

اجتماع مؤمنان در کوفه 534

خانۀ آن حضرت 534

خانۀ امامان بعد از قائم علیه السّلام 538

مسجدهایی که در کوفه بنا می شود 539

مسجدی که 500 درب دارد 539

مسجد هزار در 541

بزرگ ترین مسجد در جهان 543

مسجد کوفه 544

سیمای زمامداری و تشکل حکومت 524

حکومت در اسلام 544

قرآن و حکومت 553

علم و قدرت دو شرط اصلی زمامداری 555

برخورد مردم با قائم علیه السّلام 555

این همه کشتار چرا؟!558

مشرکان ناراضی 558

ما تو را نمی شناسیم 560

او همه را می شناسد 560

ای فرزند فاطمه از هرجا آمده ای 560

خدا به آل محمد نیازی ندارد 561

این از آل محمد نیست 562

لعنت شرقیان و غربیان 563

سخت ترین آزار و اذیت ها 564

حکومت واحد جهانی 565

سیرت کشورداری 566

دین واحد 570

تسلیم یا مرگ 577

دین غرقه به خون 578

دین جدید 578

ادارۀ کشوری به وسعت زمین 584

همه او را دوست دارند 585

طی الارض 586

پشت سر را می بیند 587

سایه ندارد 587

از دور می شنود 587

بالای سرش فرشته ای است 587

در سایۀ ابر 588

ستارۀ درخشان 589

کیفیت سلام بر آن حضرت 590

ص:12

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمد للّه الأوّل لا أوّل لأوّلیته،و الآخر لا آخر لآخریته،و الصلوة و السلام علی أفضل بریّته و أشرف خلیقته،محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین،و اللعنة الدائمة الأبدیة علی أعدائهم أجمعین من أوّل الدنیا إلی بقاء یوم الدین

پیشگفتار

1-یکی از سؤال های داغ و پر مشتری زمان های گذشته و حال این است که حکومت و مدیریت کشوری که به وسعت کرۀ زمین است،بعد از ظهور حضرت مهدی علیه السّلام به چه صورت و با چه کیفیّتی خواهد بود؟!

آیا مانند حکومت های فعلی دارای مجالس متعدّد،قانون اساسی و...خواهد بود یا با پیشرفت زمان،تغییرات کلّی در نحوۀ ادارۀ آن انجام خواهد گرفت؟!

آیا کنترل جوامع،با استبداد و قدرت قهّاره صورت می گیرد و یا با استقلال کامل و دموکراسی واقعی و تکیه بر نیروی مردمی خواهد بود؟

آیا مثل زمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از دستورات آسمانی تبعیّت خواهد شد و دستورهایی همانند «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ: و در کارها با آن ها مشورت نما»به اجرا درخواهد آمد؟

آیا وجود امام علیه السّلام در زمان غیبت،برای مردم نفعی دارد؟

آیا صلاح در آن نبود که ولادت آن جناب نزدیک به زمان ظهور بود و ادارۀ کشور را به دست می گرفت؟

اکنون که قرن ها از تولّد ایشان گذشته و دیگر ترس و هراسی از بابت ایشان وجود ندارد و فتنه و فساد روی زمین را فراگرفته و زمینۀ ظهور هم مهیا شده است،پس چرا

ص:13

ظهور نمی فرمایند؟!

و ده ها آیا و چرای دیگر.

در عصر حاضر پرسش هایی مطرح است که نیاز روز،پاسخ آن ها را می طلبد، و باید هم این باشد.چون نسل نو،گفته ها را به صورت نو و شفّاف و متقن و قانع کننده می خواهند و خیلی مشتاق و علاقه مندند بدانند،دولت حقّی که این همه عاشق و دلباخته دارد و قرن ها به انتظار آن نشسته اند،چگونه و با چه شرایطی اداره خواهد شد؟!

در این کتاب سعی فراوانی شده تا به سؤالات به صورت مختصر و مفید، پاسخ گفته و در این بین تا آن جا که ممکن است از گفتارها و سخنان اهل بیت علیهم السّلام -صاحبان خانۀ قرآن و اسلام-الهام گرفته شده تا افکار عزیزان را روشن سازد.

ناگفته نماند که دربارۀ تولّد،زندگی،غیبت های«صغری»و«کبری»،علایم و مقدمات ظهور،امامت و اثبات وجود امام زمان علیه السّلام،کتاب های زیادی نوشته شده و در ابعاد مختلف و وسیع،دربارۀ آن حضرت،بحث و بررسی فراوان شده است و ما نیز تا رسیدن به اصل موضوع کتاب،به صورت گذرا و فشرده و برای آمادگی ذهنی عزیزان،اخبار و مطالبی را در این زمینه ها خواهیم آورد.

ولی چون هدف،تشریح و ترسیم جریان های بعد از ظهور و نحوۀ ادارۀ یک کشور با ابعاد کلّ کرۀ زمین به وسیلۀ حضرت مهدی موعود علیه السّلام است،لذا تا آن جا که بررسی کرده ام و نیز از دوستان محقق و نویسنده و با اطلاع،پرس و جو کرده ام،کتاب مستقلی در این باره تدوین نگردیده است،بلکه مطالب مربوطه در لابلای کتاب های حدیث و تاریخ،به صورت پراکنده به دست ما رسیده است بدین جهت برای بیان و روشن ساختن اوضاع آن زمان،درصدد نوشتن کتاب مستقلی برآمدیم که ان شاء اللّه،این ران ملخ،در پیشگاه آن خلاصۀ انبیا و چکیدۀ اولیا قبول افتد و با یک نگاه لطف آن بو تراب به این ذرّه بی مقدار... (1)

ص:14


1- 1) - به ذرّه گر نظر لطف بو تراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند

پس در این کتاب سعی و کوشش ما بر آن است که از احادیث و روایات مربوط به جغرافیای کشور،کیفیّت کشورداری،اقتصادی،آموزشی،کشاورزی،قضایی، اجتماعی و نظامی و...عصر امام زمان علیه السّلام و هم چنین مسایل و جریان هایی که بعد از ظهور پیش خواهد آمد نسخه برداری نموده و به صورت کتابی مستقل در اختیار عزیزان قرار داده تا افکار آنان با گفتارهای حدیثی و اطلاع رسانی بزرگان در این باره آشنا گردند.

2-در این کتاب اسناد روایات از نظر رجالی بررسی نشده است،ولی تا آن جا که ممکن بود از کتاب های مورد اعتماد و قابل قبول-مخصوصا از کتاب های متقدّمین و بزرگان علمای سلف-استفاده شده است.

بدین جهت اگر خوانندۀ محترم به موردی برخورد که قبول آن برایش سنگین بوده و یا شایستۀ قبول نباشد،به این حقیر خرده نگیرد،به مأخذی که از آن نقل شده و آدرسش در پاورقی ارائه گردیده است،مراجعه نماید.

آن چه که قابل ذکر است روایات وارده پیرامون قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-عمدتا بیرون از چهار قسم نیست:

1-از نظر سند قابل اعتماد است و اشکال فنّی ندارد.

2-از نظر سند ضعیف است،ولی به حدّ تواتر رسیده است.

هر روایتی که با این شرایط به دست آمده باشد،قابل ردّ نخواهد بود؛زیرا این گونه روایات اگرچه از حیث سند ضعیف هستند،امّا متواتر بودن آن احادیث،آن را جبران می نماید؛زیرا ضعف سند در صورتی ضرر دارد که خبر در حد تواتر نباشد،ولی اخبار متواتری که راویانش از اماکن مختلف و مذاهب گوناگون و در تاریخ های متفاوت زیسته اند را نمی توان ردّ کرد و بعید دانست و یا احتمال تبانی داد؛زیرا بعضی از راویانی که در عصر اوّل و یا در اعصار بعد می زیسته اند،از مکّه،مدینه،کوفه، بصره،بغداد،ری،قم و شیعه یا سنّی یا اشعری یا معتزلی بوده اند،پس چگونه متصوّر است که اینان با بعد مسافت و اختلاف مکان و زمان و مذاهب،در یک جا جمع شده، و دربارۀ مطلبی،متّفق القول شده و حدیثی را جعل نموده و به خورد جامعه بدهند.

ص:15

درحالی که می بینیم بیشتر راویان از بزرگان مورد وثوق و پرهیزکاران و متّقیان هستند،پس منصفانه نیست که به خاطر استبعاد مضمون روایتی،آن همه اعاظم را کنار زد و غرض خود را اعمال نمود!

3-از نظر سند صحیح یا موثّق است،ولی به حدّ تواتر نرسیده است.

در این صورت باید روایت از نظر فنّی و رجالی بررسی شود و اگر در مقابل آن، روایت مخالفی نباشد،به دستور اخبار آحاد عمل شود.

4-از نظر سند ضعیف است و به حدّ تواتر هم نرسیده است.

روایتی از این نوع،اگر مخالف شریعت باشد،مردود است و پذیرفته نمی شود و اگر مخالف شرع نباشد و در مقابلش هم،روایت مخالف وجود نداشته باشد،در این صورت آن حدیث قابل قبول خواهد بود.

به طور کلّی غرابت مضامین و استبعاد وقوع آن چه که در متن بعضی از احادیث مربوط به حالات و کیفیّت حکومت و دولت حضرت قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف- هست،سبب ردّ و طرح آن نمی شود، (1)زیرا استغراب و استبعاد در مسایل علمی- مخصوصا در نقلیّات-اثر و ارزشی ندارد!اگر بنا باشد با گشودن این باب به مسایل بپردازیم،خیلی از مسلّمات مقبوله در شرع و نقل،مانند عالم برزخ و نفخ صور و کیفیّات بهشت و جهنّم و معاد و صراط و حساب و میزان و...متزلزل می شود.

البتّه باید توجّه داشت،منظور اربابان حدیث از نقل بعضی روایات ضعیف و مخالف محکمات قرآن و سیرۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در کتاب های خود،برای اثبات امور اعتقادی و یا بیان عقاید خود نبوده است،بلکه مقصود ایشان در آن مقطع که بسیاری از روایات ائمه علیهم السّلام و کتاب های اصیل شاگردان و اصحاب آنان از بین رفته و یا در معرض نابودی قرار گرفته بود،این بوده است که هر آن چه به نام روایت منسوب به ائمّۀ اطهار علیهم السّلام می باشد،حفظ شود تا در اختیار محقّقین و نسل های بعد قرار گرفته و صحیح از غیر صحیح بازشناخته و سره از ناسره تشخیص داده شود.

به طور خلاصه تأکید می شود،هر مطلبی در هر کتابی و هر روایتی و هر زمانی

ص:16


1- 1) -چنان که بسیاری در این مسیر سعی دارند،آن روایت ها را مورد تشکیک قرار داده و ردّ نمایند.

دیده شود که با محکمات قرآن و روایات متواتر و سنّت قطعی پیامبر،مخالف باشد، علامت جعلی بودن همه و یا قسمتی از آن روایت می باشد و بر فرض صحّت سند این گونه روایات،دلیل صحیح بودن متن آن نمی شود!زیرا کسی که درصدد جعل روایت است،تصمیم می گیرد با استناد آن به نام افراد مورد اعتماد و خوش سابقه و خوش نام، نظر عامّه و افراد بی اطّلاع را جلب نموده و چهرۀ دین و مذهب و اولیای بزرگوار آن را مخدوش نماید.

پس نباید از کنار روایات به سادگی گذشت.اگر محملی یا راه حلی پیدا نشود،باید دستور«فاضربوه علی الجدار»آن را به دیوار زنید،را دربارۀ آن اعمال نمود.

3-در اثنای مطالعۀ کتاب متوجّه خواهید شد که روایات در بعضی از مطالب، خلاف همدیگر وارد شده است و همان گونه که گفته شد،در این کتاب از نظر رجالی، اسناد روایات رسیدگی نشده است،پس در این صورت ناگزیریم برای آن راه حلی پیدا کنیم؛زیرا تا آن جا که پیدا کردن راه حل،ممکن است رد نمودن روایت به صلاح نیست،لذا سعی شده است در این موارد روایات را دست نخورده نگه داریم.برای نمونه به چند مورد توجّه نمایید.

الف:دسته ای از احادیث ناظر بر آن است که آن حضرت با قدرت نظامی و با زبان قهر،جهان را تسخیر می کنند و دستۀ دیگر می گویند:مانند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با صفت گذشت و رحمة للعالمینی و مهربانی پیش می روند.

راه حل:در وحلۀ اول با سیرۀ پیامبر و در صورت عناد و لجاجت و عدم رعایت شؤون«ولایت»با زبان قهر و غلبه مواجه خواهند شد.

ب:دسته ای از روایات ناظر بر این است که امام علیه السّلام از اقلیت های مذهبی جزیه می گیرند و در دولت کریمه با آرامش زندگی می کنند و دستۀ دیگر می گویند:باید یکی از دو راه را انتخاب نمایند،ایمان آوردن یا کشته شدن.

راه حل:قائم علیه السّلام در ابتدا و اوایل حکومت خود؛مانند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله،با آن ها مماشات می کنند و به آن ها فرصت می دهند تا حقیقت را دریابند،ولی آن ها از این ملاطفت و رأفت اسلامی سوء استفاده نموده و با فعالیّت های زیر زمینی خود در

ص:17

صدد براندازی نظام برمی آیند!در این صورت است که حضرت پس از اتمام حجّت مجدّد دست به شمشیر قهر و انتقام می برند تا زمین را از لوث وجود پیمان شکنان پاک نمایند.

ج:روایاتی می گویند:که امام امر به تعقیب فراریان جنگ و کشتن مجروحین می نمایند و دیگر روایات اجرای سیرۀ جدّ بزرگوارش را-نهی از تعقیب فراریان و مداوای زخمی ها-بازگو کنند.

راه حل:صلاح مردم و کشور و موقعیّت جامعه را مدّ نظر قرار داده،سپس دستور صادر می فرمایند،در جایی امر به کشتن می کنند و در جایی نهی از آن.

د:بعضی از روایات،رؤیت امام را نفی می کنند که هرکس ادّعای مشاهده نماید، کذّاب است،در صورتی که رؤیت امام توسط گروه زیادی از بزرگان علما و فقها؛ مانند مقدّس اردبیلی و علاّمه بحر العلوم و امثال آنان-قدّس اللّه أرواحهم-و دستۀ زیادی از مؤمنین و مؤمنات در حدّ تواتر است.

راه حل:علما می فرمایند؛منظور از ادّعای رؤیت در این روایات،یعنی ادّعای نیابت کند که مصداق کذّاب بودن است،امّا دیدن مؤمنین،نوعی سعادت و شرف لقا و مشمول لطف خاصّ آن ناموس دهر می باشد نه ادّعای نیابت؛زیرا کسی که او را می بیند و می شناسد و با وی سخن می گوید و مسئله می پرسد،هیچ وقت بازگو نمی کند،بلکه سعی در پنهان داشتن آن دارد،و آنان که آن حضرت را دیده و بعد شناخته اند؛مانند متوسّلین و گمشده ها و دردمندان که آن هم مانند قبلی است.

ط:گروهی از روایات بر کشتار زیاد آن حضرت تصریح دارد و گروهی دیگر می گویند:به اندازۀ خون حجامت،خون ریخته نخواهد شد.

راه حل:حضرت در ابتدا،تا سرحدّ امکان با مردم مدارا کرده و رفتار مسالمت آمیز خواهد داشت،ولی گروهی از این سیادت و بزرگواری امام،سوء استفاده نموده ایجاد مزاحمت و اخلال در امر نظام می نمایند و آن حضرت را برخلاف میل باطنی خود، وادار به نابود ساختن مخالفین می کنند؛مانند فرماندار امام در مکّه و مدینه را دوبار

ص:18

می کشند. (1)

4-در ضمن ترجمۀ بعضی از روایات،معانی و اظهارنظرهایی که در لابلای این کتاب،از سوی این بندۀ ناچیز آمده،فقط جنبۀ تحقیقی و بررسی دارد،نه حتمی و اعتقادی،(بنابر تشبیه ناقص به کامل)؛مانند مسایل و مطالبی که فقهای عظام-أدام اللّه ظلالهم-در دروس خارج فقه و اصول خود،بحث و فحص و تحقیق می کنند و آن را به اثبات می رسانند،ولی فتاوی رساله های عملیه ایشان،غیر آن از آب درمی آید.

5-این که همواره گفته شده است«مهدی علیه السّلام»با شمشیر قیام می کند،چه بسا مراد، اقدام آن حضرت از موضع قدرت و قیام مسلّحانه باشد،نه در خصوص خود شمشیر، دیگر روزگار موعظه و خواهش تمام می شود،زیرا پیامبران پیشین همواره بشر را موعظه و راهنمایی نمودند و از خود نرمش نشان دادند و بدون اکراه و اجبار، درخواست می کردند که مردم ایمان آورده و عمل صالح به جا آورند و...امّا انسان ها در گذشتۀ خویش،به خوبی امتحان نداده اند.علاوه بر این که به آن حرف ها اعتنایی نکرده و گوش ندادند،بلکه انبیا و اولیا را از دم تیغ گذراندند!پس به ناچار باید با دست قدرتمند«مهدی موعود علیه السّلام»اصلاح شوند و تاوان گذشته ها را بپردازند.

البتّه فراموش نشود این تاوان پس دادن ها،پس از اتمام حجّت و مهلت دادن و دست دوستی به سوی آنان دراز کردن،خواهد بود وگرنه از مقام امامی که فرزند رحمة للعالمین است،به دور خواهد بود که بدون مهلت دادن به کسانی که مهلت می خواهند بی چون و چرا،از دم تیغ بگذراند.

مگرنه این است که با سیرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رفتار خواهد کرد،آری تنها تفاوتی که با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خواهد داشت،این است که پس از پیمان شکنی و یا ردّ قطعی پیشنهاد،برای آن حضرت راهی غیر از نابودی و اصلاح قطعی و ریشه کن نمودن گردن کلفت ها و سوزاندن ریشۀ فساد،نخواهد ماند و مانند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با مماشات و گذشت رفتار نخواهد کرد و دو راه برای انسان ها می ماند؛یا تسلیم شده و ایمان

ص:19


1- 1) -برای اطّلاع از بیان بیشتر در این زمینه،بخش 2 به فصل رحمة للعالمین و به بخش 6 فصل«گوشه ای از رفتار امام با مردم جهان»مراجعه فرمایید.

آورند و یا ایمان نیاورده و نابود گردند؛زیرا چنین مقدّر است که جهان باید روزی روی خوشی و خرّمی و بسط عدالت و امنیّت فراگیر و جز آن را ببیند و لمس نماید.

6-در این کتاب،الزاما قسمتی از روایات تقطیع شده است؛زیرا روایتی که متضمّن مطالب گوناگون است،اگر تقطیع نمی گردید،علاوه بر این که تکرار خیلی از روایت ها اجتناب ناپذیر می شد،حجم کتاب نیز به چندین برابر حجم فعلی می رسید.

بنابراین به علّت ارتباط بین بعضی از فصل ها،ضرورت ایجاب کرد که بعضی از روایات تقطیع و بعض دیگر تکرار شود؛مثلا:فصل معنای غیبت با فصل حضور امام در میان مردم و یا فصل امکان دیدن امام علیه السّلام با فصل ادّعای مشاهده کنندگان و امثال این ها باهم ارتباط کامل دارد.

در این گونه فصل ها،اگرچه به ظاهر،روایات تکرار شده است ولی،با کمی دقّت مشخّص می شود که باید چنین می شد؛زیرا سؤال ها تکراری بوده،بنابراین پاسخ ها نیز مکرر گردیده و در جایی که یک روایت دارای مطالب گوناگون بوده و تقطیع امکان پذیر نبود،الزاما در فصل های گوناگون تکرار شده است.

7-امّت اسلام اجماعا معتقدند که محمّد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آخرین پیغمبر است و بعد از او پیغمبری نخواهد آمد،امّا در احادیث شیعه مسایلی پیرامون حضرت مهدی علیه السّلام وارد شده است،که عبارتند از:

1-از اهل کتاب جزیه قبول نمی کند.

2-به ویران ساختن مساجد امر می نماید.

3-هرکس به بیست سالگی برسد و در دین تفقّه نکند(مسایل حلال و حرام و تکالیف،شرعی خود را یاد نگیرد)کشته می شود.

الف-أبان بن تغلب از امام صادق علیه السّلام فرمود:«لوددت أنّ أصحابی ضربت رؤوسهم بالسیاط حتّی تفقّهوا؛ (1)من دوست داشتم با تازیانه ها به سرهای اصحابم بزنم تا فقیه شوند.»(مسایل واجب خود را یاد بگیرند).

ب-علی بن ابی حمزه گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:«تفقّهوا فی الدین فإنّه

ص:20


1- 1) -اصول کافی:31/1 کتاب فضل العلم ح 8. [1]

من لم یتفقّه منکم فی الدین فهو أعرابی،إنّ اللّه یقول(فی کتابه) لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ؛ (1)در دین تفقّه کنید(یاد بگیرید)هرکس دین خود را یاد نگیرد،اعرابی است.خداوند(در کتاب خود)فرموده است:در دین تفقّه نمایند وقتی که به سوی خانواده هایشان برگشتند قوم خود را انذار نمایند و شاید آن ها برحذر باشند.»

ج-مفضّل بن عمر گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:«علیکم بالتفقّه فی دین اللّه و لا تکونوا أعرابا (2)فإنّه من لم یتفقّه فی دین اللّه لم ینظر اللّه إلیه یوم القیامة و لم یزکّ له عملا؛ (3)بر شما باد یادگیری مسایل دین خدا و اعرابی(جاهلیّت)نباشید،همانا هرکس در دین خدا تفقّه نکند،خداوند روز قیامت به(روی)او نگاه نمی کند(و مشمول رحمت خود نمی سازد)و عملی برای او پاک نمی کند(و قبول نمی نماید).»

4-او به حکم داود علیه السّلام حکم می کند و بیّنه نمی خواهد.حال جای این سؤال است که امّت اسلامی اجماعا معتقدند حضرت محمد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و آخرین پیامبر است و بعد از او پیامبری نخواهد آمد و مطرح کردن این گونه مسایل،علاوه بر این که موجب نسخ احکام شریعت است،عملا برای آن حضرت سبب تثبیت نبوّت و استقلال شریعت می شود!

در این گونه موارد پاسخ چیست؟

جواب:

آن چه که در جواب موارد بالا و امثال آن می توان گفت این است،اوّلا اگر آنان امامان اهل بیت علیهم السّلام را این گونه می شناسند و قبول دارند که:

1-آن ها از سوی خداوند مأمور و منصوبند.

2-تمامی اعمالشان با راهنمایی خداوند و زیر نظر او انجام می گیرد.

3-همۀ وظایف ایشان از پیش تعیین شده و از سوی خداوند به اجرای آن، مأموریت داشته اند.

ص:21


1- 1) -التّوبة:122؛ [1]اصول کافی:31/1 کتاب فضل العلم ح 6. [2]
2- 2) -ای لا تکونوا کالاعراب جاهلین بالدّین،غافلین عن أحکامه،معرضین عن تعلّمها.
3- 3) -اصول کافی:31/1 کتاب فضل العلم ح 7. [3]

4-هیچ وقت بدون رضای او دست به کاری نمی زنند.

5-معصومند و خطا نمی کنند.

6-عالم ربّانی و دارای علم لدنّی و موهبتی اند.

7-به وظایف خود به طور کامل آشنایی دارند و...

پس در صلاحیّت صاحبان این گونه عقاید نیست که به امامان خود،تعیین تکلیف نموده و خرده گیری نمایند و یا با این نوع پرسش ها،اعمال و افعال آن ها را زیر سؤال برده و معتقدات خود را خدشه دار سازند،بلکه موظّفند،گفتار،کردار و پندار آن ها را بی چون و چرا(و تعبدا)بپذیرند؛زیرا هم به خدایی بودن کار و اعمال آن ها اعتراف دارند و هم به امامت و حجّت الهی و مفترض الطّاعة بودن آن ها اعتقاد دارند. (1)

ثانیا،چنان که روایات وارده از نظر سند،اشکال فنّی نداشته باشند،در هیچ کدام آن ها نسخ شریعت نشده است؛زیرا به سخنی،نسخ می گویند که دلیل نسخ،متأخر از حکم منسوخ باشد و همراه منسوخ ذکر نگردد،امّا وقتی دلیل نسخ،همراه حکم منسوخ ذکر شود،در این صورت دلیل یکی،آن دیگری را نسخ نمی کند،اگرچه در معنا مخالف آن باشد.

مثلا اگر خدای تبارک و تعالی بفرماید:«تا فلان وقت مواظب باشید،شنبه ها ماهی صید نکنید،اما بعد از آن مواظبت لزومی ندارد»بیان این سخن،دلیل نسخ الزام شنبه ها نیست؛زیرا دلیل رفع تحریم،مصاحب دلیل وضع تحریم است،پس در این صورت نسخی به وجود نیامده است.

چنان که در ضمن مطلب شماره سه به آن اشاره شد،تا روزی که اهل کتاب،پیمان شکنی نکرده اند،ممنوعیتی از اخذ جزیه نخواهد بود،ولی اگر قرارداد را لغو کنند،در آن صورت است که از قبول جزیه امتناع کرده و به مرگ محکوم خواهند شد(بیان این مطالب در محل خود خواهد آمد)و امام علیه السّلام در اخذ«پیمان دو طرفه»(که مشروح آن می آید)از مسلمانان،تعهد می گیرد که کسی نباید مسجدی را تخریب نماید،امّا خود حکم به تخریب می دهد،باید گفت:هنگامی تخریب مسجد از سوی امام علیه السّلام و

ص:22


1- 1) -فلسفۀ قیام و عدم قیام امامان علیهم السّلام ص 10 از مؤلّف.

صورت خواهد گرفت که بدون تقوی(و از راه حرام و اضرار)و برخلاف امر خدا،بنا شده باشد؛این گونه تخریب مشروع است چون خود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نیز(در جریان تخریب مسجد ضرار)این کار را کرده است.

امّا مسألۀ بیست ساله ها،در صورتی که روایتش مخدوش نباشد،به این ترتیب خواهد بود که با دستور امام علیه السّلام تمام وسایل آموزش فقه و واجبات شرعی،به طور وسیع در اختیار همگان قرار می گیرد و اعلان می شود،هرکس واجبات خود را تا سن معیّنی فرانگیرد و به آن ها عمل نکند،در حکم«مرتد»می باشد و حکم مرتد هم مرگ است؛زیرا از دستور حجّت خداوند سرپیچی کرده و نیز پنج سال از دوران بلوغ او گذشته و از روی بی اعتنایی ترک واجبات نموده است.

امّا قضاوت کردن حضرت مهدی علیه السّلام همانند قضاوت حضرت داود علیه السّلام

این مطلب بدین معناست،که حضرت به چیزهایی که علم به آن دارد حکم می کند و روشن است اگر امام و حاکم،عالم به چیزی باشند می توانند طبق علم خود،حکم نمایند و شاهد نطلبند.در این مورد هم نسخ شریعت نشده،بلکه عین شریعت است.

بعلاوه،موارد گفته شده به خاطر وظایف آسمانی است که خداوند برای هریک از امامان معصوم علیهم السّلام تعیین و به وسیلۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به صورت کتابی مسجّل تحویل گردیده و در طول امامت خود،موظف به اجرای آن برنامه ها هستند.(به فصل «دستور العمل های آسمانی»مراجعه فرمایید).

با توجّه به مراتب بالا،تبعیّت از قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-و قبول احکامش واجب است و زمانی که ما با حکمی دربارۀ خود مواجه شدیم،باید از آن تبعیت کنیم،اگرچه با بعض احکام مقدّم بر آن مخالف باشد.

8-در این کتاب بعضی از سؤالات مطرح شده که جواب ندادن و ندانستن جواب آن،نه مسؤلیت آور است و نه ضرورت دارد؛مانند این که جا و مکان فعلی زندگی امام علیه السّلام کجاست،ازدواج کرده یا نه؟و بر آخرین امام و حجّت الهی،چه کسی نماز می خواند؟و امثال این سؤال ها.

بنابراین به دلیل مطرح شدن این گونه مسایل،ناچارا برای این که پاسخی گفته

ص:23

شود،مطالبی ارایه گردیده که دانستن آن ها نیز ضرورت ندارد.

9-در مورد بعضی از مسایل مانند علّت غیبت،عدم تعیین وقت ظهور و...دستور توقف و عدم پرس وجو داده شده است و بایستی از آن خودداری شود.

قائم علیه السّلام در نامه ای به سفیرش محمّد بن عثمان رضی اللّه عنه نوشت... «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ (1)فأغلقوا أبواب السؤال عمّا لا یعنیکم،و لا تتکلّفوا علی ما قد کفیتم،و أکثروا الدعاء بتعجیل الفرج،فإنّ ذلک فرجکم،..؛ (2)ای کسانی که ایمان آورده اید،از چیزهایی سؤال نکنید که اگر آشکار شود،شما را بد حال نماید.پس درهای پرسش از آن چه را که برای شما فایده ندارد ببندید و خود را به خاطر آن چه که از شما خواسته نشده است،به زحمت نیندازید و برای تعجیل فرج،زیاد دعا کنید؛زیرا فرج شما در آن است.»

10-جریان های زمان ظهور و عصر امام علیه السّلام که در روایات بیان شده است،نباید با این زمان مقایسه گردد؛زیرا تا آن زمان اتّفاقات زیاد و تغییرات کلّی در شهرها و اقشار و احکام و پیشرفت های عجیب صنعتی و تکنیک های محیّر العقول روزانه در تمام ابعاد زندگی و و...به وجود می آید و خواهد آمد،مانند اصلاح یک شبۀ کارهای حضرت از سوی خداوند (3)(که در یک شب ره هزار ساله طی می شود)و تسلیم قدرت های عظیم جهان در کوتاه ترین مدّت و هزاران مسایل دیگر و پیشرفت های عجیب در تمام ابعاد زندگی و..به وجود خواهد آمد و این پیش داوری و قضاوت امروزی و مقایسۀ حال با آینده،دور از احتیاط است.

11-در ترجمۀ آیات و روایات و مطالب عربی دیگر،کلمات گفته شده در میان پرانتز ()از مؤلّف است که برای تبیین و یا تشریح،آورده شده است و از اصل روایت نیست.

12-اخبار و روایاتی که در ابواب مختلف این کتاب آورده شده است،صرفا به عنوان

ص:24


1- 1) -مائده:101. [1]
2- 2) -ابن عصام،عن الکلینی مثله.بحار الأنوار:92/52 ب 20 ح 7 و 182/53-181؛ [2]الزام النّاصب:ص 130؛ [3]منتخب الأثر:ص 267؛ [4]غیبت طوسی:ص 177؛اعلام الوری:ص 424؛ [5]کشف الغمّة:322/3؛ [6]کمال الدّین:162/2؛ [7]احتجاج طبرسی:ص 263. [8]
3- 3) -سنن ابن ماجة 1376/2 و ینابیع المودّة:163/3 باب 94.

نمونه و استشهاد و گلچینی از این سفرۀ پرنعمت است که در غیر این صورت گفتارها و گفتمان ها فراتر از آن است که در این گونه مجموعه های کوچک،جایگزین گردد.

13-آیه های قرآن را به دو دسته تقسیم بندی می کنند:

یک قسمت از آن ها را تنزیل می گویند؛یعنی آیاتی که شأن نزول دارند و دربارۀ چیزی یا به سبب جریانی نازل شده اند.

قسمت دیگر را تأویل می نامند؛یعنی توسط رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و یا ائمّة علیهم السّلام برای جریانی تطبیق شده است و آن را بطن یا باطن قرآن می نامند.

آیاتی که طبق روایات دربارۀ قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-تطبیق شده است،تا مرز 217 آیه رسیده است (1)و آن آیات همگی تأویل است،نه تنزیل!چون«مهدی علیه السّلام»در آن تاریخ به دنیا نیامده بود تا سبب و شأن نزولی داشته باشد.

14-سلیقۀ خاصّ تنظیمی این کتاب بدین گونه است که فصل های آغازین آن را به گفته های ادیان پیشینیان و گفتارهای پیشوایان و دانشمندان اهل سنّت و هم چنین پیشگویی های بزرگان دین دربارۀ امام زمان علیه السّلام اختصاص داده ام و پس از عبور و گذر از آن مراحل،به جریان های ولادت و جریان های بعد از آن می پردازیم.

به امید این که این اثر ناچیز،مورد قبول«حقّ تعالی»و«ولیّ مطلق»او حضرت بقیّة اللّه الأعظم-روحی و أرواح العالمین لتراب مقدّمه الفداء قرار گرفته شود و ذخیرۀ روز ناتوانی و بیچارگی ام گردد.

***

این کتاب دارای 14 بخش گوناگون خواهد بود.

بخش 1-پیش از تولّد

بخش 2-بعد از تولّد تا غیبت

بخش 3-غیبت تا ظهور

بخش 4-علایم ظهور

بخش 5-ظهور ناگهانی

ص:25


1- 1) -مهدی منتظر:ص 211.

بخش 6-کیفیّت ظهور

بخش 7-بعد از ظهور

بخش 8-نیروی نظامی و وضع کشور در زمان جنگ

بخش 9-آموزش و پرورش و وضع کشور در زمان صلح

بخش 10-قضایی

بخش 11-اقتصادی و دارایی

بخش 12-اجتماعی

بخش 13-شهادت و حوادث بعد از آن

بخش 14-متفرّقات-

14 پیشگفتار و 14 بخش،به برکت و احترام نام 14 معصوم علیهم السّلام

ناگفته نماند سعی و کوشش فراوان به کار بردم تا این مطالب در کتاب یک جلدی به پایان برسد،امّا هنگامی که وارد معرکه شدم،با میدان وسیعی روبه رو شدم و وقتی که کنار این خوان پربرکت نشستم با سفرۀ گسترده ای مواجه گشتم که قبلا بر این باور نبودم،حتّی با اتمام دوّمین مجلّد آن،باز به طور ناتمام،ترک ماجرا کرده و به صورت فشرده،خداحافظی نمایم!زیرا هرچه جلوتر رفتم،دیدم در این دریای بیکران، ناآشنا به شنا،دست و پا می زنم و غرق می شوم،بدین جهت برخلاف خواستۀ دل لبریز از عشق آن جان جسم هر دو جهان و رکن زمین و زمان و قطب عالم امکان،عنان قلم باز گرفته و به امّید یاری«یوسف»گمگشتۀ بانوی بانوان و سرور زنان عالمیان،با اشک روان،به نوک خامه بوسه زده و صحنه را ترک نمایم!با آرزوی این که اگر عمری باقی باشد،پس از جمع و جور کردن نوشته های در دست تألیف و تکمیل نمودن نواقص آن ها،مجدّدا در آستانۀ امّید منتظران نشسته،با جسم و جان خسته و ناتوان، بقیّۀ مطالب را به اتمام برسانم.

ان شاء اللّه و تعالی

1384/6/29 هجری شمسی مطابق با 15 شعبان المعظم 1426 هجری قمری

حوزۀ علمیۀ قم المقدّسة محمّد امینی گلستانی

ص:26

بخش اول: پیش از تولّد

اشاره

ص:27

ص:28

پیش از تولّد

1-امام قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف پیش از آفرینش جهان

روایات اسلامی که دربارۀ آفرینش مخلوق اوّل آمده است متفاوت بوده و به مناسبت موضوع این کتاب،فقط به چند مورد آن می پردازیم،طالبین تفصیل به کتاب «سرچشمۀ حیات»تألیف همین مؤلّف و سایر کتب مفصل رجوع نمایند.

جابر جعفی از أبی جعفر علیه السّلام روایت می کند که آن حضرت فرمود:ای جابر!

خداوند بود و هیچ چیزی غیر از او،از معلوم و مجهول وجود نداشت.اوّلین مخلوقاتی که از نور عظمتش به وجود آورد،محمّد صلّی اللّه علیه و اله و ما اهل بیت بودیم،ما را به صورت«اظلّه خضراء»در برابرش نگه داشت،درحالی که هیچ یک از آسمان،زمین، زمان،مکان،شب،روز،خورشید و ماه وجود نداشت.نور ما از نور خدا جدا می شد؛ مانند جدا شدن نور خورشید از خورشید،تسبیح و تقدیس خدا می کردیم و ستایش و عبادت او را با شایسته ترین عبادت ها انجام می دادیم.

خداوند زمانی که خواست مکان را به وجود آورد. (1)آن را آفرید و بر آن نوشت:«لا إله إلاّ اللّه،محمّد رسول اللّه،علیّ أمیر المؤمنین و وصیّه،به أیّدته و نصرته.»سپس عرش را آفرید و به سرادقات عرش آن کلمات را نوشت.آسمان ها را آفرید و مثل آن را به اطراف آن ها نوشت.بهشت و جهنّم را خلق کرد و بر آن ها،مثل آن را نوشت.ملایکه

ص:29


1- 1) -از این روایت استفاده می شود نور آن ها پیش از آفرینش مکان بوده،اگر احتیاج به مکان داشتند،باید مکان پیش از آن ها و یا با آن ها آفریده می شد،پس غنی بودن از مکان دلیل تجرّد آن ها است.دقت شود! سرچشمۀ حیات:ص 26 به بعد [1]از بحار الأنوار:ج 57 [2] قسمت پاورقی ص 169.

را ایجاد کرد و در آسمان اسکان داد.سپس هوا را آفرید و آن کلمات را نوشت.جن را آفرید و در هوا ساکن کرد و زمین را به وجود آورد و آن کلمات را بر اطراف زمین نوشت.

«فبذلک یا جابر!قامت السموات بغیر عمد و ثبتت الأرض؛ای جابر!با این کلمات آسمان ها بدون ستون ایستاده و زمین ثابت گردید.پس آدم را از«أدیم»زمین آفرید، حدیث را ادامه داد تا این که فرمود:»

«فنحن أوّل خلق اللّه و أوّل خلق عبد اللّه و نحن سبب الخلق و سبب تسبیحهم و عبادتهم من الملائکة و الآدمیّین؛ (1)پس ماییم اوّلین آفرینش و اوّلین آفریده ای که خدا را پرستش کرد و سبب و«علت»آفرینش(ما سوی اللّه)و تسبیح و عبادت ملایکه و آدمیان ماییم.»

أنس بن مالک قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«خلقنا اللّه نحن حیث لا سماء مبنیه و لا أرض مدحیة و لا عرش و لا جنّة و لا نار،کنّا نسبّحه؛ (2)انس بن مالک گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

خداوند ما را در حالی آفرید که آسمان برافراشته،زمین گسترده،عرش،بهشت و جهنّمی وجود نداشت و فقط ما تسبیح گوی خدا بودیم.»

مفضّل گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:«خدای تبارک و تعالی چهارده نور را چهارده هزار سال پیش از آفرینش خلق کرد و آن نورها أرواح ما بود.

پرسیدند:آن چهارده نفر،کیستند؟

فرمود:محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین و نه تن أئمّه از نسل حسین و آخر ایشان قائم است که پس از غیبت،ظهور می کند و دجّال ها را می کشد و زمین را از ظلم و جور پاک می نماید.» (3)

ابی حمزه ثمالی گوید:شنیدم علّی بن حسین علیهما السّلام می فرمود:«خدای عزّ و جلّ محمّد و علی و یازده امام(از نسل)او را از نور عظمت خویش به صورت ارواح

ص:30


1- 1) -سرچشمۀ حیات:ص 26 به بعد؛ [1]بحار الأنوار:ج 57 ص 8/169 [2] به نقل از کتاب ریاض الجنان فضل اللّه بن محمود فارسی
2- 2) -همان مدرک:ص 26 به بعد؛ [3]بحار الأنوار ج 57 ص 5/169 و ج 15 ص 23 [4] به نقل از کتاب ریاض الجنان: فضل اللّه بن محمود فارسی.
3- 3) -سرچشمۀ حیات:ص 26 به بعد؛ [5]کمال الدّین:ص 192 بحار الأنوار:ج 8/2315

آفرید که در روشنایی نورش،عبادت خدا را به جا می آوردند و تسبیح و تقدیس خدا می کردند و آنان أئمّۀ هدایت کننده،از آل محمّد-صلوات اللّه علیهم اجمعین-هستند.» (1)

ابی حمزه ثمالی گوید:«حبابه و البیه»به محضر ابی جعفر علیه السّلام وارد شده،عرض کرد:یابن رسول اللّه!برای من بفرمایید که در«أظلّه»چه چیزی بودید؟!

فرمود:«ما پیش از آفرینش،نوری در برابر خدا بودیم،وقتی که مخلوقات را آفرید ما تسبیح گفتیم،ایشان نیز با ما تسبیح گفتند،وقتی تهلیل و تکبیر گفتیم،ایشان نیز گفتند و این است قول خداوند متعال: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً؛ (2)اگر در راه حقّ،استقامت کنند،البتّه آن ها را از آب گوارا سیراب می کنیم و آن راه «حبّ»علی علیه السّلام و آب گوارای ولایت آل محمّد علیهم السّلام است.» (3)

مفضّل از امام صادق علیه السّلام سؤال کرد:«ما کنتم قبل أن یخلق اللّه السموات و الأرضین؟ قال:کنّا أنوارا حول العرش،نسبّح اللّه و نقدّسه حتّی خلق اللّه سبحانه الملائکة...؛ (4)پیش از آفرینش آسمان ها و زمین ها به چه چیزی بودید؟!

فرمود:نورهایی در پیرامون عرش،تسبیح گویان و تقدیس کنندگان خدا بودیم،تا این که پروردگار سبحان ملائکه را آفرید.»

باز مفضّل از امام صادق علیه السّلام پرسید:«کیف کنتم حیث کنتم فی الأظلّة؟قال:یا مفضّل!کنّا عند ربّنا لیس عنده أحد غیرنا فی ظلّة خضراء،نسبّحه و نقدّسه و نمجّده و لا من ملک مقرّب و لا ذی روح غیرنا،حتّی بدا له فی خلق الأشیاء فخلق ما شآء کیف شآء من الملآئکة و غیرهم، ثمّ أنهی علم ذلک إلینا؛ (5)زمانی که در«اظلّه»قرار داشتید چگونه بودید؟!

فرمود:ای مفضّل(با قرب معنوی)نزد خدا بودیم،درحالی که کسی غیر از ما،در «اظلّه خضراء»وجود نداشت،تسبیح،تقدیس و تمجید خدا می کردیم،نه ملک مقرّبی و نه ذی روحی بود.تا این که هرچه را،هرطور که می خواست آفرید و علم آن ها را به ما

ص:31


1- 1) -همان مدرک:ص 26 به بعد، [1]کمال الدین:ص 184؛بحار الأنوار:ج 15 ص 3/23 و ج 57 ص 202 [2] به نقل از کتاب أبی سعید عباد العصفری.
2- 2) -جن:آیه 16. [3]
3- 3) -همان مدرک:ص 26 به بعد؛ [4]بحار الأنوار:ج 25 ص 2/24. [5]
4- 4) -همان مدرک:ص 26 [6] ببعد؛بحار الأنوار:ج 57 ص 10/170. [7]
5- 5) -سرچشمۀ حیات:ص 26 به بعد؛ [8]بحار الأنوار:ج 57 ص 196؛ [9]کافی:ج 1 ص 441.

واگذاشت.

علاّمۀ مجلسی قدّس سرّه هم می گوید:أظلّة،عالم أرواح یا مثال یا عالم ذرّ است.

از روایات فوق درمی یابیم که حضرت قائم علیه السّلام نفر چهاردهم یا فرد آخری ایشان، از نظر تعداد و جزء آن نور واحد بوده که در آغاز آفرینش به وجود آمده و شاهد خلقت ما سوی اللّه بوده است!

در فصل قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-در ادیان پیشینیان در رابطه با امام سخنانی خواهد آمد.

2-امام قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-پس از آفرینش جهان

دربارۀ امام قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-و بیان مقام شامخ آن حضرت،روایات اسلامی و غیر اسلامی فراوان آمده است که در این فصل و فصل بعد به ذکر چند روایت اکتفا می کنیم و طالبین بیش از این،به کتاب های مفصل مراجعه نمایند.

ابن ابی عمیر،از مفضّل،از امام صادق،از پدران گرامی اش علیهم السّلام،نقل می کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«لمّا أسری بی أوحی إلیّ ربّی جلّ جلاله-و ساق الحدیث إلی أن قال:

-فرفعت رأسی،فإذا أنا بأنوار علیّ و فاطمة و الحسن و الحسین،و علیّ بن الحسین،و محمّد بن علیّ،و جعفر بن محمّد،و موسی بن جعفر،و علیّ بن موسی،و محمّد بن علیّ،و علیّ بن محمّد،و الحسن بن علیّ،و الحجّة بن الحسن القآئم فی وسطهم کأنّه کوکب درّیّ؛قلت:

یا ربّ!من هولآء؟قال:هولآء الأئمّة و هذا القائم الّذی یحلّ حلالی و یحرّم حرامی،و به أنتقم من أعدائی،و هو راحة لأولیائی،و هو الّذی یشفی قلوب شیعتک من الظالمین و الجاحدین و الکافرین،فیخرج اللاّت و العزّی طریّین فیحرقهما،فلفتنة الناس بهما یومئذ أشدّ من فتنة العجل و السامری؛ (1)وقتی که مرا به آسمان ها بردند،پروردگارم به من وحی نمود(حدیث را تا به این جا رسانید)پس سرم را بلند کردم،ناگهان،با نورهای،علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن حسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی

ص:32


1- 1) -کمال الدّین:36/1؛ [1]عیون أخبار [2]الرّضاء:58/1؛بحار الأنوار:379/52 ب 27 ح 185. [3]

بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و حسن بن علی و حجة بن الحسن،که مانند ستارۀ درخشان در میان آن ها ایستاده بود،مواجه شدم.گفتم:پروردگار من، ایشان کیستند؟فرمود:این ها امامانند و این ایستاده در میان آن ها،کسی است که حلال مرا حلال و حرام مرا حرام می کند و با او از دشمنانم انتقام می گیرم و(وجود)او سبب آرامش دوستانم می شود و اوست که دل های شیعیانت را از(درد و غم)ستمگران و منکرین و کافرین شفا می دهد.پس لات و عزّی را تر و تازه بیرون آورده و هر دو را آتش می زند،البتّه در آن روز امتحان مردم با درآوردن آن دو،شدیدتر از امتحان گوساله و سامری خواهد شد.»(در فصل مدینه می آید.)

هم چنین رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در ضمن حدیث معراجیه می فرماید:«...و لأطهّرنّ الأرض بآخرهم من أعدائی،و لأملّکنّه مشارق الأرض و مغاربها،و لأسخّرنّ له الریاح و لأذلّلنّ له السحاب الصعاب،و لأرقینّه فی الأسباب،و لأنصرنّه بجندی و لأمدّنّه بملآئکتی،حتی یعلن دعوتی و یجمع الخلق علی توحیدی،ثمّ لأدیمنّ ملکه و لأداولنّ الأیّام بین أولیائی إلی یوم القیامة؛ (1)...و البتّه زمین را از دشمنانم با آخرین آن ها پاک می گردانم و او را مالک مشرق ها و مغرب های زمین می گردانم و بادها را مسخّرش می نمایم،ابرهای سخت و سرکش را به او ذلیل می کنم،او را به اسباب(و طبقات)آسمان ها بالا می برم،با لشکر خود او را کمک می کنم و با فرشته هایم به او یاری می رسانم،تا دعوت مرا (به عالمیان)اعلان دارد و مردم را گرد توحید من،آورد،سپس سلطنتش را ادامه می دهم و روزگار(سلطنت را)دست به دست در میان اولیای خود تا روز رستاخیز می گردانم.»

ص:33


1- 1) -غافر:36-35؛ [1]کهف:89؛ [2]المراد بالأسباب طرق السّماوات کما فی قوله تعالی حکایة عن فرعون: لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ* أَسْبابَ السَّماواتِ أو الوسائل التی یتوصل بها إلی مقاصده کما فی قوله تعالی: ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً و الأوّل أظهر.قال الطبرسی فی تفسیر الأولی:المعنی لعلی أبلغ الطّرق من سماء إلی سماء،و قیل أبلغ أبواب طرق السّماوات،و قیل منازل السماوات،و قیل أتسبب و أتوصل به إلی مرادی و إلی علم ما غاب عنی.کمال الدّین:269/1-266؛ [3]عیون أخبار [4]الرّضاء-262/1:264؛علل الشّرایع:7/1-5؛ [5]بحار الأنوار:52 312/ ب 27 ح 5. [6]
3-امام قائم علیه السّلام در ادیان پیشینیان و مذاهب ملل مختلف جهان

از روزگاران کهن،داستان ظهور مصلح در آخر الزمان،اصلی اساسی بوده است که پیشینیان بشر گذشته،پیوسته آن را به یاد می آورد و اکنون نیز پس از گذشت قرن ها،در خلال یادگارهای انسان های قدیم،آثاری وجود دارد که ما را به گفتۀ بالا رهنمون می کند.

اصولا درباره«فتوریسیم»یعنی اعتقاد به دورۀ آخر الزّمان و انتظار ظهور منجی، عقیده این است که در کیش های آسمانی،یهودیت(جودایسیم)و زرتشتی (زوراستریانیسیم)و مسیحیت،(در سه مذهب عمدۀ آن؛کاتولیک،پروتستان و ارتدکس)و مدّعیان نبوّت عموما و دین مقدّس اسلام خصوصا به مثابۀ یک اصل مسلّم قبول شده است و پیرامون آن،در مباحث نئولژیک،مذاهب آسمانی،رشتۀ تئولوژی بیبلیکال کاملا شرح و بسط داده شده است. (1)

پس از یک بررسی عمیق در تاریخ زندگی ملل مختلف جهان به این نتیجه می رسیم که همۀ ملل مختلف جهان براساس اعتقاداتی که از کتاب های مذهبی یا رجال دینی خود فراگرفته اند،در انتظار مصلحی هستند که در آخر الزمان ظهور کرده و جهان را از عدل و داد پر خواهد نمود.

«اس ها»و«اسلاوها»،«سلت ها»و«ژرمن ها»،اهالی«صربستان»و اقوام «اسکاندیناوی»،در انتظار ظهور موعودهایی به نام های مختلف چون«آرتو»، «اورین»،«کالویبریک»،«مارکوکرالیویچ»،«بوخص»،«بوریان بورویهم»و عناوین دیگر می باشند که معتقدند موعودهایشان روزی ظهور کرده تا به جنایت ها و خیانت های جهان خاتمه و عدالت و داد را در جهان گسترش دهد. (2)

اگرچه به جز قرآن کریم،همۀ کتاب های آسمانی به مرور زمان،دستخوش تحریف قرار گرفته اند،لکن مطالبی که در آن ها از ظهور«مصلح کلّ جهان»گفت وگو

ص:34


1- 1) -مجلۀ مجموعۀ حکمت:سال سوم شمارۀ 1 و 2 مقالۀ سید هادی خسروشاهی؛خورشید مغرب:ص 52 به نقل از آن.
2- 2) -مشروح این نویدها را در کتاب«او خواهد آمد»چاپ 8 ص 58 و 73 بخوانید.

شده،از دستبرد تحریف کنندگان مصون مانده است.

نظر به این که این نویدها در ارتباط با حوادث آینده به صورت پیشگویی بیان شده و مضامین آنها نیز در قرآن کریم و اخبار مسلّم و متواتر اسلامی وارد شده است،هیچ تردیدی باقی نمی ماند که این مطالب از منطق وحی سرچشمه گرفته و با گذشت زمان از اعمال غرض ها و دستبرد انسان ها مصون و محفوظ مانده است.

در این راستا،دین مقدّس اسلام نیز با آن فرقه های گوناگونی که(اعم از سنّی و شیعه)دارد به وجود یک«مهدی موعود»و این که او مصلح الهی و جهانی خواهد بود،معتقد است،به طوری که این عقیده در افکار و مرام علما و دانشمندان ریشه دوانده و بر صفحات کتاب هایشان،نقش بسته است.

در دسته ای از آن ها به نام مهدی علیه السّلام تصریح دارند و در دستۀ دیگر،به نشانه ها و علایم ظهور او متعرّض گشته اند.

امّا در عقاید شیعیان اثناعشری و مذهب جعفری،مهدی موعود دوازدهمین امام بوده و این عقیده جزء لاینفک و اصل اساسی و یکی از ارکان مهم مذهبشان می باشد که هیچ گونه تردیدی در آن راه ندارد.تفصیل گفتار بالا را در بخش ها و فصل های آیندۀ این کتاب مطالعه نمایید.

4-اسامی مقدّس مهدی موعود علیه السّلام در کتب مذهبی پیشینیان
اشاره

طبق تحقیقی که در«کتب مقدّس»شده است تاکنون حد اقل چهل نام و لقب در مورد موعود در این کتاب ها به جا مانده که با معنا و القابی که معصومین علیهم السّلام پیرامون مهدی موعود علیه السّلام فرموده اند،تفاوت چندانی ندارد و ما تعدادی از آن اسامی مبارک را که با الفاظ گوناگونی که آمده است،از نظر خوانندگان محترم می گذرانیم و تعدادی را نیز در فصل اسماء و القاب آن حضرت می آوریم.

1-«صاحب»در صحف ابراهیم علیه السّلام

2-«قائم»در زبور سیزدهم

3-«قیدمو»در تورات با لغت ترکوم

ص:35

4-«ماشیع»(مهدی بزرگ)در تورات عبرانی.

5-«مهمید آخر»در انجیل

6-«سروش ایزد»در زمزم زرتشت

7-«بهرام»در ابستاق زند و پازند

8-«بندۀ یزدان»در زند و پازند

9-«لند بطاوا»در هزارنامۀ هندیان

10-«شماخیل»در ارماطس

11-«خوراند»در جاویدانا

12-«خجسته»(احمد)در کندرال فرنگیان

13-«خسرو»در کتاب مجوس

14-«میزان الحق»در کتاب اثری پیغمبر

15-«پرویز»در کتاب برزین آذرفارسیان

16-«فردوس اکبر»در کتاب فبروس رومیان

17-«کلمة الحق»در صحیفۀ آسمانی

18-«لسان صدق»در صحیفۀ آسمانی

19-«صمصام الأکبر»در کتاب کندرال

20-«بقیّة اللّه»در کتاب دوهر

21-«قاطع»در کتاب قنطرة

22-«منصور»در کتاب دید براهمه

23-«ایستاده»(قائم)در کتاب شاکمونی

24-«ویشنو»در کتاب ریگ ودا

25-«فرخنده»(محمّد)در کتاب وشن جوک

26-«راهنما»(هادی مهدی)در کتاب پاتیکل

27-«پسر انسان»در عهد جدید(اناجیل و ملحقات آن)

28-«سوشیانس»در کتاب زند و هومومن یسن،از کتب زرتشتیان

ص:36

29-«خردشهر ایزد»در کتاب«شابوهرگان»و کتاب مقدّس«مانویة»ترجمۀ«مولر»

30-«فیروز»(منصور)در کتاب اشعیای نبی علیه السّلام. (1)

31-«روح القدس»

32-«حکمران جهان»

33-«رییس جهان»

34-«تسلّی دهنده»

35-«رهاکننده»

36-«روح راستی»

37-«شیلوبه»

38-«ملک زاده»

39-«خرد شهر ایزد.»

40-«استوت ارت» (2)

علاوه بر اسامی فوق،در کتب مقدّسۀ اهل ادیان،نام های دیگری نیز ذکر شده است.

نام های مبارک«صاحب،قائم،قاطع،منصور،بقیّة اللّه»مانند کتاب های مذهبی ما، در کتاب های ملل مختلف جهان نیز آمده است.به فصل های بعدی توجّه فرمایید.

الف)هندویان

در کتاب«دید»که نزد هندویان از کتب آسمانی است؛این گونه آمده است:پس از خرابی دنیا،پادشاهی در آخر الزّمان پیدا شود که پیشوای خلایق باشد و نامش

ص:37


1- 1) -النّجم الثّاقب:ص 70-31؛اقوال الأئمّة:329/1؛او خواهد آمد:ص 70-64؛کتاب یأتی علی النّاس زمان: 711-708؛الزام النّاصب:491/1-481؛ظهور حضرت مهدی علیه السّلام:ص 46 از آن مدارک. مرحوم حائری یزدی در کتاب«الزام النّاصب:186 از ص 481 تا 491 و النّجم الثّاقب:مرحوم نوری،182 از ص 31 تا 70،آورده اند طالبین به آن دو کتاب و کتاب او خواهد آمد مراجعه نمایند.
2- 2) -بشارات عهدین ص 245؛نجم ثاقب ص 47؛بحار الأنوار:30/51 تلخیص شده است.

«منصور» (1)،تمام عالم را بگیرد و همه را به دین خود درآورد و همه کس را از مؤمن و کافر بشناسد و هرچه از خدا خواهد،برآید.» (2)

در«کاکلی،مظهر دهم و سیشنو»در انقضای کلی یا عصر آهن،سوار بر اسبی سفید، درحالی که شمشیر برهنۀ درخشانی به صورت ستارۀ دنباله دار در دست دارد،ظاهر می شود و تمام شریران را هلاک می سازد و خلقت را از نو تجدید خواهد کرد و پاکی را رجعت خواهد داد. (3)

در کتاب«باسک»چنین آمده است:دور دنیا تمام می شود و پادشاه عادلی در آخر الزّمان پیشوای ملایکه و پریان و آدمیان می شود،حقّ و راستی با او است و آن چه در دریاها و زمین ها و کوه ها پنهان باشد،همه را به دست می آورد و از آن چه در آسمان ها و زمین باشد،خبر می دهد و از او بزرگ تر کسی به دنیا نیاید.

پادشاهی و دولت دنیا به فرزند سیّد خلایق در دو جهان(کشن)تمام می شود و او کسی باشد که بر کوه های مشرق و مغرب دنیا حکم براند و فرمان می دهد و بر ابرها سوار می شود و فرشتگان کارکنان او باشند،جنّ و انس در خدمت او باشند و از «سودان»که زیر خط استواست تا سرزمین«تسعین»که زیر قطب شمالی و ماورای بحار است را به تصاحب درمی آورد و دین خدا را زنده می گرداند و نام او«قائم؛ ایستاده»و خداشناس است.

در کتب«مهابهاراته»و«پورانه ها»گفته اند:به ناچار،روزی یک شخصیّت معنوی بلندپایه که از مبدأ وحی و الهام سرچشمه می گیرد،ظهور کرده و جهان را از تاریکی جهل و غفلت و ظلم و ستم،نجات خواهد داد.

در تعالیم هردینی،در این مورد به صورت رمز،به حقایقی اشاره شده است که با معتقدات آیین های دیگر توافق و هماهنگی کامل دارد؛مثلا در کیش هندو در کتب

ص:38


1- 1) -«أین المنصور علی من اعتدی علیه»دعای ندبه«طلب ثارک مع امام المنصور»زیارت عاشورا،محدث نوری در(النّجم الثّاقب)فرموده،در کتاب ذخیره و تذکرة مذکور است که«منصور»اسم آن حضرت در کتاب«دید»(براهمه)است که به اعتقاد آن ها از کتاب های آسمانی است(نجم ثاقب ص 47؛ [1]بحار الأنوار: 30/51 تلخیص شده است.
2- 2) -بشارات عهدین ص 245» [2]
3- 3) -اوپانیشار:ص 737. -شاکمونی:از کتب مقدسۀ هندوها.

«پورانا»شرح مفصلی دربارۀ دوران«کالی»یعنی آخرین دورۀ قبل از ظهور دهمین «آواتای ویشنو»بیان شده است. (1)

ب)زرتشتیان
اشاره

در کتاب«جاماسب نامه» (2)شاگرد زرتشت آمده است:«مردی از زمین«تازیان» (عرب ها)بیرون آید که از فرزندان هاشم،مردی بزرگ سر،بزرگ تن،بزرگ ساق و استوار بر دین جدّ خویش باشد که با سپاه بسیار روی بر ایران نهد و آبادانی کند و زمین را پر از داد کند و از داد وی باشد که گرگ با میش آب خورد.» (3)

در کتاب های 1-اوستا 2-زند 3-جاماسب نامه 4-داتصیتان دینیکت 5- زرادشت نامه،مطالب زیادی دربارۀ آخر الزمان و ظهور موعود علیه السّلام آمده است.

و شهرهای عمّان به دست سلطان تازیک خراب شود،پس او (4)موعود آخر الزمان

ص:39


1- 1) -معارف اسلامی،در جهان معاصر:ص 245؛خورشید مغرب:ص 54؛منظور از عصر«کالی»آخر الزّمان است(اکنون عصر کالی است).
2- 2) -صاحبان سیر و تواریخ گویند:جاماسب،برادر گشتاسب بن لهراسب مدتی در نزد زرتشت کسب معارف نموده است(پیشوای دوازدهم،ص 9 پاورقی).
3- 3) -بشارات عهدین ص 258-243. [1]
4- 4) -جاماسب در ادبیات ایران و عرب به لقب«فرزانه»و«حکیم»خوانده شده است و پیشگویی هایی به او نسبت داده اند،ظاهرا منظور از حکیم ستاره شناس بوده است. به قول مؤلّف کتاب«حبیب السّیر»وی شاگرد لقمان و برادر گشتاسب شاه و در علم نجوم مهارت کامل داشته است،علاّمه دهخدا در«لغت نامه»دربارۀ او می نویسد:«نامه ای از او دیده شده که به پارسی قدیم است، و نام آن«فرهنگ ملوک و اسرار عجم»می باشد و عنوان آن به نام«گشتاسب»شاه است،و نظرات کواکب را به رمز بیان نموده و مقارنات اختران را طالع وقت نهاده و بر آن زایچه حکم نموده است. گویند:پنج هزار سال از روزگار آینده را باز نموده،از سلاطین و انبیا خبر داده است.در آن جا حضرت موسی علیه السّلام سرخ شبان باهودار و حضرت مسیح علیه السّلام را پیغمبر خرنشین که او را به نام مادر باز خوانند و از حضرت رسول عربی صلّی اللّه علیه و اله به«مهر آزما»تعبیر کرده است و بعضی سخنان وی موافق روزگار گذشته است و برخی مخالف؛و اللّه أعلم بالصّواب(لغت نامۀ دهخدا ص 6469 ستون 1). مؤلّف کتاب«بشارات عهدین»در پاورقی چنین می نویسد:«صاحبان سیر و تواریخ می نویسند:ظهور جاماسب برادر گشتاسب بن لهراسب،به سال(4996)پس از هبوط حضرت آدم علیه السّلام بوده،وی مدّتی در نزد زرتشت کسب معارف نموده و مدّتی هم شاگرد«چنکر مکهجه»هندی بوده است؛وی در کتاب جاماسب نامه از زمان خود تا پنج هزار سال(آینده)را پیش بینی نموده است و قبرش در خفرک فارس

در اوستا«استوت ارت»یا«سوشیانت»نامیده می شود که در پهلوی«سوشیانس»

ص:40

گویند،سوشیانس به معنای سودمند است و در«گات ها»به معنای رهاننده یا نجات دهنده ذکر شده است. (1)

در منابع زرتشتی هر کجا«سوشیانت»مطلق آمده،آخرین موعود اراده شده است.

نویدهای مربوط به موعود آخر الزمان،در متن اوستا موجود است و در میان منابع زرتشتی،در کتاب هفتم«دینکرد»بیش از همه،از ظهور«سوشیانت»بحث شده است.

چاره و درمان جمیع دردها و رنج ها او است،رنج و بیماری و پیری و ظلم و بدبینی و فساد را ریشه کن کند و مردمان ناپاک را نابود سازد و همۀ آن ها را براندازد. (2)

«سوشیانت»نجات دهندۀ بزرگ،دین را در جهان رواج دهد،فقر و تنگدستی را ریشه کن سازد،ایزدان را از دست اهریمنان نجات داده،مردم جهان را هم فکر و هم گفتار و هم کردار سازد. (3)

در کتاب«زند»که از کتاب های زرتشتیان می باشد،آمده است:«آن گاه پیروزی بزرگ از طرف ایزدان صورت می گیرد و اهریمنان را منقرض می سازند و تمام اقتدار اهریمنان در زمین است و در آسمان راه ندارند،و بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان،عالم کیهان به سعادت اصلی خود رسیده است و بنی آدم بر تخت نیک بختی خواهند نشست. (4)

در کتاب«زند و هومن یسن ص 25»سخن جاماسب را از قول استادش زرتشت چنین نقل می کند:پیش از ظهور«سوشیانس»پیمان شکنی و دروغ و بی دینی در جهان رواج می یابد و مردم از خدا دوری جسته،ظلم و فساد و فرومایگی آشکار می گردد و ایشان هستند که اوضاع جهان را دگرگون ساخته و زمینه را برای ظهور نجات دهنده، مساعد می گردانند.

ص:41


1- 1) -گفته اند سوشیانت مزدیسنان،به منزلۀ گریشنای برهمان،بودای پنجم بودائیان،مسیح،یهودیان، فارقلیط،عیسویان و مهدی مسلمانان است.(دائرة المعارف فارسی ص 373؛خورشید مغرب ص 52 به نقل از آن.)
2- 2) -سوشیانت ص 104. [1]
3- 3) -جاماسب نامه ص 121.
4- 4) -بشارات عهدین ص 238. [2]

واقعه ای که مصادف با ظهور می شود،عبارت است از علامات شگفت انگیزی که در آسمان پدید می آید و دالّ بر آمدن«خردشهر ایزد»می باشد و فرشتگان از شرق و غرب به یاری او فرستاده می شوند و به همۀ دنیا پیام می فرستند،امّا اشخاص شرور او را انکار کرده و کاذب می شمارند و نگهبانان پیروزگر آسمان ها و زمین ها،در برابر او سر فرود می آورند.

هم چنین می گوید:وقتی که گشتاسب پادشاه وقت می پرسد که سوشیانس بعد از ظهور چگونه فرمانروایی می کند و جهان را چگونه اداره خواهد کرد؟!جاماسب در پاسخ می گوید:«سوشیانس دین را به جهان رواج دهد و آز و نیاز را تباه کند و اهریمن را از دامان پروردگار،باز دارد و مردمان گیتی،هم منش و هم گفتار و هم کردار باشند.» (1)در منابع زرتشتی گفتنی های زیاد گفته شده است که ما به همین مقدار اکتفا می نماییم.

یزدگرد سوّم و قائم علیه السّلام

ابن عیاش از حسین بن علی بن سلیمان بزوفری،از محمد بن علی بن حسن بوشجانی،از پدرش از محمد بن سلیمان،از پدرش از نوشجان،از بودمردان گفت:

لما جلی الفرس عن القادسیة و بلغ یزدجرد بن شهریار ما کان من رستم و إدالة العرب علیه و ظن أن رستم قد هلک و الفرس جمیعا و جآء مبادر و أخبره بیوم القادسیة و انجلآئها عن خمسین ألف قتیل،خرج یزدجرد هاربا فی أهل بیته و وقف بباب الایوان،و قال:السلام علیک أیها الایوان!ها أناذا منصرف عنک و راجع إلیک،أنا أو رجل من ولدی لم یدن زمانه و لا آن أوانه.قال سلیمان الدیلمی:فدخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فسألته عن ذلک و قلت له:ما قوله:

«أو رجل من ولدی»فقال:ذلک صاحبکم القائم بأمر اللّه عزّ و جلّ السادس من ولدی قد ولده یزدجرد فهو ولده. (2)

زمانی که فارس(لشکر ایران)از قادسیّه عقب نشینی کرد و این خبر به یزدجرد بن

ص:42


1- 1) -(بخش جاماسب نامه ص 121 و 122)
2- 2) -بحار الأنوار:163/51 باب 11 [1] از کتاب المقتضب ابن عیاش فیما أخبر به الکهنة.

شهریار رسید،گمان کرد رستم فرّخ زاد سردار نامی ایران و ارتش فارس همگی کشته شده اند.قاصد آمد و قتل عام پنجاه هزار نفر را در جریان قادسیه و عقب نشینی ارتش از آن به شاه گزارش داد.یزدگرد(سوّم،آخرین پادشاه ساسانی)با افراد خانواده اش آمادۀ فرار شدند،(شاه)هنگام ترک کاخ با شکوه و مجلّل ایوان مداین،برابر ایوان ایستاد(و این جملات را بر زبان راند)«سلام بر تو باد ای ایوان!من هم اکنون از تو رو برمی تابم(و می روم!،ولی به زودی یا)خودم برمی گردم،یا مردی از فرزندانم که هنوز زمان آمدنش نزدیک نشده و وقت ظهور او نرسیده است،به سوی تو بر می گردد.»

سلیمان دیلمی گوید:من بر امام صادق علیه السّلام وارد شدم و مقصود یزدگرد از این گفتار «یا یکی از فرزندان خود»را سؤال نمودم؟!فرمود:«او صاحب شما است که به فرمان خداوند در آخر الزّمان ظهور می کند،او ششمین فرزند من و فرزند دختر یزدگرد است و یزدگرد نیز پدر او می باشد.»

البتّه روشن است که مادر امام سجّاد علیه السّلام«شاه زنان»یا«شهربانو»دختر یزدگرد بن شهریار آخرین پادشاه ساسانی است که واقعا از طرف مادر،پدر بزرگ امام قائم روحی و أرواح العالمین-له الفداء-است.

ت)مانویان

در کتاب«شابوهرگان»کتاب مقدّس مانویه«خردشهر ایزد»آمده است که مردی باید در آخر الزّمان ظهور کند و عدالت را بگستراند.هم چنین در تعالیم«مانی»از مرد بزرگواری بحث شده که دوازده جانشین دارد و به وسیلۀ ایشان،ارواحی که شایستگی دارند به بهشت راه می یابند. (1)

ص:43


1- 1) -شابوهرگان:ترجمۀ مولر.
ث)جین ها

در کتاب مقدّس جین ها آمده است:به هنگامی که فساد و انحطاط و تباهی جهان را فراگیرد،شخص کاملی که او را«تیر تنگر»(نویددهنده)گویند،ظهور کرده و تباهی را از بین می برد و پاکی و صافی را از نو برقرار می سازد. (1)

ج)برهمائیان

در کتب مقدسۀ برهمائیان از ظهور«ویشنو»نویدهای فراوانی است.«ویشنو»در میان مردم ظاهر می گردد و از همه کس قوی تر و نیرومندتر است.

در«ریک»آمده است،«ویشنو»در یک دست شمشیری به مانند ستارۀ دنباله دار و در دست دیگر،انگشتری درخشنده دارد،هنگام ظهور وی خورشید و ماه تاریک خواهد شد و زمین خواهد لرزید. (2)

خ)چینیان

در«مهابارات»یک فصل تمام به«کریشنا»اختصاص داده شده است و«بهگورگیتا» شرح و بسط همان فصل است.در«مهابارات»پس از تقدیس فراوان از«کریشنا» چنین آمده است«کریشنا ظهور کرده و جهان را نجات می دهد.» (3)

ح)بودائیان

بودائیان نیز مسئلۀ انتظار را مطرح کرده اند و شخص مورد انتظار آن ها،بودای پنجم است.روشن است که این بشارات و اشارات و انظارها و موعود و تعابیر، متناسب با فرهنگ خود آن اقوام است؛مثلا در دین زرتشتی«سوشیانت؛پیروزگر» و در آیین هندوها«آواتارا»و در بودایی«بودای پنجم»گفته می شود. (4)

ص:44


1- 1) -اوپانیشار:مقدمه ص 54. [1]
2- 2) -ریک و راماندالای:4-16-24.
3- 3) -اوپانیشار:ص 647.
4- 4) -خورشید مغرب:ص 54.
د)تورات

در«تورات»نوید مصلحی را می دهد که در آخر الزّمان ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد می کند.

در«سفر تکوین»از دوازده امامی که از نسل«اسماعیل»پیامبر به وجود می آیند، این گونه سخن گفته شده است«و در حقّ اسماعیل تو را شنیدم،اینک او را برکت داده ام،و او را بارور گردانیده،به غایت زیاد خواهم نمود و دوازده سرور تولید خواهم نمود و او را امّت عظیم خواهم نمود.» (1)

در تورات و دیگر کتاب های مندرج«عهد عتیق»دراین باره سخن بسیار و فراوان آمده است که به نمونۀ کوتاه آن بسنده می کنیم.

حمزة بن حمران از سالم أشل نقل می کند:شنیدم ابا جعفر محمّد بن علی باقر علیهما السّلام فرمود:موسی بن عمران به سفر اول(تورات)به آن چیزهایی که خداوند به قائم آل محمّد-عجّل اللّه فرجه الشریف-عطا خواهد نمود،نگریست و گفت:خدایا مرا«قائم آل محمّد»قرار بده!به او گفته شد:او از ذریّه«احمد»است.

سپس به سفر دوّم نگاه کرد و مانند آن را دید،خواهش خود را تکرار کرد،باز همان جواب را شنید،پس سفر سوم را،باز همان دید و همان شنید. (2)

ذ)اشعیای نبی علیه السّلام

در کتاب این پیامبر می خوانیم«مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد،گرگ با برّه سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و...در تمامی کوه مقدّس

ص:45


1- 1) -سفر تکوین 17:20.
2- 2) -«حمزة بن حمران،عن سالم الأشل قال:سمعت أبا جعفر محمّد بن علی الباقر علیه السّلام یقول:نظر موسی بن عمران علیه السّلام فی السفر الاول بما یعطی قائم آل محمّد قال موسی:رب اجعلنی قائم آل محمّد فقیل له:إنّ ذاک من ذریة أحمد ثم نظر فی السفر الثانی فوجد فیه مثل ذلک(فقال مثله فقیل له مثل ذلک)ثم نظر فی السفر الثالث فرأی مثله(فقال مثله)فقیل له مثله.» بحار الأنوار:77/51 ب 1 ح 35؛ [1]غیبت نعمانی:ص 126. [2]

من،ضرر و فسادی نخواهد بود،چرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد. (1)

ر)دانیال نبی علیه السّلام

در کتاب این پیغمبر نیز می خوانیم که خداوند خطاب به حضرت دانیال می فرماید:«و در آن زمان میکائیل،امیر عظیمی که از پسران قوم تو(قائم)است، خواهد برخاست و...بسیاری از آنان که در خاک زمین خوابیده اند،بیدار خواهند شد. (2)بسیاری از آنان که مردم را به راه عدالت رهبری می نمایند تا ابد الابد مانند ستارگان خواهند بود.امّا تو ای دانیال!کلام را مخفی دار و کتاب را تا آن زمان مهر کن، بسیاری به سرعت تردّد خواهند کرد...خوشا به حال آنان که انتظار کشند. (3)

ز)حبقوق نبی علیه السّلام

در کتاب او آمده است«اگرچه تأخیر نماید،امّا منتظرش باش؛زیرا که البتّه خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد...بلکه جمیع امّت ها را نزد خود جمع می کند و تمامی قوم ها را برای خود فراهم آورد. (4)

س)زبور

در«مزامیر» (5)حضرت داود علیه السّلام نوشته شده است:«...و امّا خداوند صالحان را تأیید

ص:46


1- 1) -کتاب اشعیای نبی،فصل 8 جمله های 4-10.
2- 2) -اشاره به رجعت گروهی از مؤمنان است.
3- 3) -کتاب دانیال نبی،فصل 12 بندهای 1-5-10-13؛برخی از متخصصان فاضل و مطّلع از کتب عهدین گفته اند:«شهادت محکمی وجود دارد که دانیال نبی کتاب را خود نوشته است و نبوتی(خبرهای آینده)که در آخر کتاب است،از ایّام دانیال تا قیامت،امتداد دارد و از دجّال سخن گفته است و وضع زبان و تحریرش،با زمان دانیال موافقت کلّی دارد»(خورشید مغرب ص 56). در آیین یهود و کتاب های یهودیت و عهد عتیق که سخنان دربارۀ مهدی موعود آمده است 1-کتاب دانیال نبی 2-حجّی(حکّا)ی پیامبر 3-صنّفنیای پیامبر 4-کتاب اشعیای پیامبر 5-زبور داوود پیامبر و غیر از اینها.
4- 4) -کتاب حبقوق نبی،فصل 2 جمله های 3-5-به دین و حکومت واحد جهانی تصریح کرده است.
5- 5) -مزامیر داوود همان زبور داوود علیه السّلام است چنان که در ترجمه های عربی تورات به آن تصریح شده است

می کند...صالحان وارث زمین خواهند بود و در آن همیشه ساکن خواهند شد.» (1)

اینک متن زبور«...شریران منقطع و امّا منتظران خداوند،وارث زمین خواهند شد،هان بعد از اندک زمانی،شریری نخواهد بود،در مکانش تأمل خواهی کرد و نخواهد بود؛و امّا حلیمان وارث زمین خواهند شد...؛زیرا که بازوان شریر شکسته خواهد شد،و امّا خداوند صالحان را تأیید می کند و روزهای کاملان را می داند و میراث آن ها خواهد بود تا ابد الاباد. (2)

و در جای دیگر می فرماید:«قوم ها را به انصاف،داوری خواهد کرد،آسمان شادی کند و زمین مسرور گردد،دریا و پریان غرّش نماید،صحرا و هرچه در آن است به وجد آیند،آن گاه تمام درختان جنگل،به حضور خداوند،ترنّم خواهند کرد؛زیرا وی برای داوری جهان می آید و ربع مسکون (3)را به انصاف،داوری خواهد نمود. (4)

ش)انجیل

از جمله کتاب هایی که در آثار مسیحیّت بشارت ظهور آمده است،چنین است:

1-انجیل متّی«آماده باشید!چون در ساعتی که گمان ندارید،پسر انسان می آید و امّا آن روز و ساعت را احدی،حتّی فرشتگان نیز،نمی داند». (5)

2-لوقا (6)

3-مرقس

4-برنابا

ص:47


1- 1) -مزمور 37 بند 37-10،کتاب مقدس چاپ 1901 و هم چنین در مزمور 72 از آیۀ 1 مشروحا،بیان گردیده است مراجعه شود.
2- 2) -مزامیر،مزمور 37 جمله های 9-12-17-18.
3- 3) -بخش آباد و مسکون از کره زمین که مشتمل بر هفت اقلیم است.
4- 4) -مزامیر،مزمور 96،جمله های 10-13.
5- 5) -انجیل متّی:24:36.از مصدر قبلی؛در انجیل ها در این مورد مطالب زیاد است.
6- 6) -انجیل متّی:24:44.یوم الخلاص:ص 295.

5-مکاشفات یوحنّا (1)

بیشتر نویدهای انجیل،به تعبیر«پسر انسان»آمده است که این تعبیر طبق نوشتۀ «مستر هاکس»آمریکایی،بیش از هشتاد بار در انجیل و ملحقات آن(عهد جدید) تکرار شده است که سی مورد آن با حضرت عیسی علیه السّلام قابل تطبیق است (2)و پنجاه مورد دیگر آن از نجات دهنده ای سخن می گوید که در آخر الزّمان ظهور خواهد کرد، عیسی علیه السّلام نیز با او خواهد آمد و او را جلال خواهد داد،و اینک چند مورد از اناجیل.

1-او مردم را به اجرای عدالت ملزم می نماید،و زمین را از ظلم و ستمی که آن را فراگرفته،پاک خواهد نمود و او مورد تأیید خداست و هر کاری را با ارادۀ الهی انجام داده،و بندۀ واقعی خدا و هدایت کننده به جمیع راستی هاست. (3)

2-هم چنان که برق از شمشیر ساطع شده است،به مغرب ظاهر می شود.ظهور «پسر انسان»نیز چنان خواهد شد...آن گاه علامت«پسر انسان»در آسمان پدیدار گردد و در آن وقت،جمیع طوایف زمین سینه زنی می کنند و«پسر انسان»را ببینند که بر ابرهای آسمان،با قوّت و جلال می آید،امّا از آن روز و ساعت هیچ کس اطّلاع ندارد، حتّی ملایکۀ آسمان...لهذا شما نیز حاضر باشید؛زیرا در ساعتی که گمان نبرید«پسر انسان»می آید. (4)

3-در آن وقت،فرشتگان خود را از جهات اربعه،از انتهای زمین تا به اقصای فلک، جمع خواهند شد...ولی از آن روز و ساعت،غیر از پدر،هیچ کس اطّلاع ندارد،نه فرشتگان در آسمان و نه پسر،پس برحذر باشید و بیدار شوید و دعا کنید،زیرا نمی دانید که آن وقت کی می شود. (5)

ص:48


1- 1) -خورشید مغرب:ص 58.
2- 2) -قاموس مقدّس:ص 219 مادۀ«پسر خواهر.»
3- 3) -این مطلب از کتب اشعیای نبی علیه السّلام باب 12 و انجیل یوحنّا باب 16 و زبور داوود علیه السّلام مزمور 96؛استفاده می شود.
4- 4) -انجیل متی:باب 24 شمارۀ 27 و 30 و 36 و 44؛قسمتی از موارد اخیر از چندین موردی که در کتب مقدس اکنون موجود است انتخاب و خلاصه شده است و از کتاب مصلح آخر الزّمان ص 79 و 116 نقل گردید؛و روایات ظهور ناگهانی را تأیید می کند.
5- 5) -انجیل مرقس:فصل 13-جمله های 26-27-31-33.

4-کمرهای خود را بسته،چراغ های خود را افروخته بدارید...خوشا به حال آن غلامانی که آقای ایشان،چو آید،ایشان را بیدار یابد...سپس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبرید،«پسر انسان»می آید. (1)

5-در آن زمان،مؤمنان غریب و دینداران،کم خواهند بود،تا این که به جز اندکی از آن ها،همگی از رحمت و فرج الهی مأیوس خواهند شد.دیگر امید نجات از بین خواهد رفت،به گونه ای که از بسیاری فتنه و فساد که آن ها را احاطه خواهد کرد،گمان می برند که خداوند دیگر یاری شان نخواهد نمود.تا این که خداوند پس از یأس و نومیدی به وسیلۀ شخصی از نسل پیغمبرشان احمد،از جایی که هیچ امیدی ندارند، ظاهر شده و آن ها را دریافته و نجاتشان می دهد و ناراحتی های گذشته ایشان را جبران کرده و درمی یابد که فرشتگان و آسمان ها و زمین و هرچه در آن است از چرندگان و پرندگان و خلایق بر او درود می فرستند.

زمین،برکت و گنج ها و زینت های خود را در اختیار او قرار می دهد.بلایا و بیماری ها و گرفتاری ها برداشته می شود.امنیّت در همه جا برقرار می شود،زهر و نیش و چنگال از تمامی حیوانات برکنده می شود.به صورتی که دختران خردسال با افعی ها بازی می کنند و شیران درنده و گرگ ها باهم می گردند و در میان گاوها و گوسفندها شبانی می کنند؛حق تعالی سبحانه،او را بر جمیع ادیان غالب می کند؛ کلیدهای أقالیم را تا منتهای چین در دست گیرد؛در روی زمین کسی نمی ماند،مگر این که به دین حقّی که خداوند از آدم تا خاتم خواسته است،درآید. (2)

6-حالا بدانید که محمّد بدون نسل نیست و او است خاتم پیغمبران و وارث آنان و آخر ایشان که حشر برای امّت او خواهد بود؛هرچه در زمین است،می میرد و آن که باقی می ماند و وارث زمین است،فقط خداست؛آن«پادشاه صالح»که بیان گردید،از ذرّیّۀ اوست و می دانید که او مالک شرق و غرب عالم خواهد بود؛خداوند با دین

ص:49


1- 1) -انجیل«لوقا»فصل 12 جمله ها 35-36.
2- 2) -کتاب«از مباهله تا عاشورا»ص 102( [1]از مؤلّف)از بحث های اناجیل نصارای نجران.

«حنیفیّة ابراهیمیّة»که نفی شرک است،او را به تمامی ادیان غالب خواهد ساخت. (1)

7-گفتند:ما و تو شک نداریم و می دانیم حجّت خدا از میان نخواهد رفت،این حکمی است که حق تعالی مقرّر کرده است،تا شب و روز می باشد،دنیا از حجّت خالی نمی ماند،حتّی(اگر در روی زمین)دو نفر بمانند،باید یکی بر دیگری حجّت شود؛ما هم پیش از این خیال می کردیم«محمّد»همان«حجّت الهی»است و او این دین را برپا خواهد داشت؛امّا وقتی که خدا اولاد ذکور او را برد و عقیم کرد(بر ما یقین آمد که)پیغمبری که ما انتظارش را می کشیدیم،او نیست؛زیرا«محمّد»بدون نسل است و از کتاب های الهی فهمیده ایم که آن پیغمبر و خاتم الأنبیا بدون نسل نخواهد بود و می دانیم که اسم آن پیغمبر از اسم«محمّد»منشق شده و«أحمد»نام دارد و همان است که«مسیح»به ما خبر داده است؛او پایان دهندۀ انبیا و بعد از او«فرزند قاهرش» پادشاه عالم خواهد شد که همۀ جهانیان را به سوی دین حقّ سوق خواهد داد؛با دست او این جریان ها انجام نخواهد یافت،بلکه از ذریّه و عقب او،کلّ روی زمین و هرچه در آن است از خشکی و دریا مالک آن خواهد شد،و به تمامی شهرها بدون معارض مسلّط خواهد شد و حال همۀ علمایی که تمامی انجیل را از حفظ بر این مدّعا می دانند،شاهدند؛ما هم از پیش،این سخنان را بر وجه کامل گفتیم و به تازگی نیز بیان کردیم که نیازی به تکرار آن نمی بینیم. (2)

8-حضرت آدم علیه السّلام باز نظر کرد و در آخر این انوار،نوری را دید که مانند«ستارۀ صبح»بر جهانیان می درخشید،خداوند(به آدم)فرمود:به برکت این بندۀ سعادتمند خود(در رحمت خود را بر بندگان)می گشایم و به برکت او مشقّت ستم ها و عقوبت ها را،از جهانیان برمی دارم و به سبب او زمین را بعد از آن که از ظلم و ستم و قساوت و تزلزل پر شده است،از نور و رحمت خود پر خواهم کرد. (3)

9-...تا به«حضرت مهدی صاحب الأمر علیه السّلام»رسید!فرمود:این نور من است که به

ص:50


1- 1) -همان مدرک،ص 107،از بحث های اناجیل نصارای نجران.
2- 2) -کتاب«از مباهله تا عاشورا»ص 109 [1] به نقل از بحث های اناجیل نصارای نجران.
3- 3) -همان مدرک،ص 116 به نقل از بحث های اناجیل نصارای نجران.

سبب او،رحمت خود را بر خلایق می گسترانم و با او دین خود را ظاهر می سازم و به وسیلۀ او بندگانم را هدایت خواهم کرد،پس از آن که از فریادرسی من مأیوس خواهند شد.پس در آن حالت حضرت ابراهیم بر آن ها صلوات فرستاد و گفت:ربّ صلّ علی محمّد و آل محمّد،پروردگارا!بر محمّد و آل او درود فرست،چنان که آن ها را برگزیده و خالص گردانیده ای،خالص گردانیدنی نیکو. (1)

«قرآن»می فرماید:«ما در زبور بعد از«ذکر»نوشتیم،صالحان وارث زمین خواهند شد» (2)

خلاصه این که همۀ ادیان و مذاهب معتقدند که در پایان هر دوره ای از تاریخ، «بشر»از لحاظ معنوی و اخلاقی،رو به انحطاط می رود و چون طبعا و فطرتا در حال هبوط و دوری از مبدأ و رو به پایین در حرکت است،نمی تواند به خودی خود،به این سیر نزولی و انحطاط معنوی و اخلاقی خاتمه دهد؛پس ضرورت دارد که روزی یک مصلح و رهایی بخش و نجات دهندۀ جهانی،این جهان را از زیر ستم و جنایت و خیانت و...نجات دهد.

مطالبی که در این رابطه،ذکر شد نمونه هایی از مطالب فراوان در آن کتاب ها بود که آوردیم.

ص)سخنان کاهنان

صحبت هایی در تاریخ دربارۀ امام قائم علیه السّلام پیش از تولّد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در میان «کاهنان»و پیشگویان،ثبت شده است.برای نمونه،یکی از آن ها را از بحار الأنوار، می آوریم تا مطّلع شویم که به جز صاحبان ادیان و ملل مختلف جهان،فرقه های دیگری نیز بودند که جریان ظهور آن حضرت را،برای مریدان و پیروان خود تشریح

ص:51


1- 1) -کتاب«از مباهله تا عاشورا»ص 118 [1] به نقل از بحث های اناجیل نصارای نجران.
2- 2) - «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ» انبیاء:105( [2]ما زبور را به داوود دادیم(اسراء57/؛در آیۀ 7 و 48 انبیاء به تورات«ذکر»اطلاق شده است؛آیات 55 نور و 5 قصص و آیات فراوان دیگر دربارۀ مهدی موعود علیه السّلام.

نموده و نوید داده اند.

علاّمه مجلسی قدّس سرّه می فرماید:«باب نادر فیما أخبر به الکهنة و أضرابهم و ما وجد من ذلک مکتوبا فی الألواح و الصخور.روی البرسی فی مشارق الأنوار عن کعب بن الحارث قال:إنّ ذاجدن الملک أرسل إلی السطیح لأمر شکّ فیه،فلمّا قدم علیه أراد أن یجرّب علمه قبل حکمه فخبأ له دینارا تحت قدمه،ثمّ أذن له فدخل،فقال له الملک:ما خبأت لک یا سطیح؟ فقال سطیح:حلفت بالبیت و الحرم،و الحجر الأصمّ،و اللیل إذا أظلم،و الصبح إذا تبسّم،و بکلّ فصیح و أبکم،لقد خبأت لی دینارا بین النعل و القدم،فقال الملک:من أین علمک هذا یا سطیح؟!فقال:من قبل أخ لی حتّی ینزل معی أنّی نزلت.فقال الملک:أخبرنی عما یکون فی الدهور،فقال سطیح:إذا غارت الأخیار،و قادت الأشرار،و کذّب بالأقدار،و حمل المال بالأوقار، و خشعت الأبصار لحامل الأوزار،و قطعت الأرحام،و ظهرت الطغام،المستحلّی الحرام فی حرمة الإسلام،و اختلفت الکلمة،و خفرت الذمّة،و قلّت الحرمة،و ذلک عند طلوع الکوکب الّذی یفزع العرب،و له شبیه الذنب،فهناک تنقطع الأمطار،و تجفّ الأنهار،و تختلف الأعصار،و تغلو الأسعار فی جمیع الأقطار.ثمّ تقبل البربر بالرایات الصفر،علی البراذین السبر،حتی ینزلوا مصر فیخرج رجل من ولد صخر،فیبدل الرایات السود بالحمر،فیبیح المحرمات،و یترک النساء بالثدایا معلقات،و هو صاحب نهب الکوفة،فرب بیضاء الساق مکشوفة علی الطریق مردوفة بها الخیل محفوفة،قتل زوجها و کثر عجزها و استحل فرجها،فعندها یظهر ابن النبیّ المهدیّ،و ذلک إذا قتل المظلوم بیثرب،و ابن عمّه فی الحرم،و ظهر الخفیّ فوافق الوشمیّ، فعند ذلک یقبل المشوم بجمعه الظلوم،فتظاهر الروم بقتل القروم،فعندها ینکسف کسوف، إذا جاء الزحوف و صفّ الصفوف.ثمّ یخرج ملک من صنعاء الیمن،أبیض کالقطن اسمه حسین أو حسن،فیذهب بخروجه غمر الفتن،فهناک یظهر مبارکا زکیّا،و هادیا مهدیّا،و سیّدا علویّا فیفرّج الناس إذا أتاهم بمنّ اللّه الّذی هداهم،فیکشف بنوره الظلماء،و یظهر به الحق بعد الخفاء،و یفرق الأموال فی الناس بالسواء،و یغمّه السیف فلا یسفک الدماء،و یعیش الناس فی البشر و الهناء،و یغسل بماء عدله عین الدهر من القذاء،و یرد الحقّ علی أهل القری، و یکثر فی الناس الضیافة و القری،و یرفع بعدله الغوایة و العمی،کأنّه کان غبار فانجلی،فیملأ

ص:52

الأرض عدلا و قسطا و الأیام حبآء،و هو علم للساعة بلا امتراء؛ (1)

این باب که دربارۀ گفتارهای کاهنان و امثال آن ها و هم چنین نوشته جاتی که در لوح ها و سنگ نوشته ها،به دست آمده است؛باب کیمیایی است.شیخ برسی در کتاب مشارق الأنوار روایت کرده از کعب بن حارث که گفت:پادشاهی(به نام)«ذاجدن»امر نمود تا«سطیح»(کاهن)را بیاورند تا از او برای کاری که شک کرده بود،جویا شود.

وقتی که به سوی او می آمد،یک دینار زر زیر پایش گذاشت تا او را امتحان نماید.

سطیح داخل شد.شاه به او گفت:برای تو چه پنهان کرده ام؟!

گفت:قسم به بیت و حرم و حجر سخت(اسود)و به شب،وقتی که تاریک می شود و به صبح هنگامی که لبخند می زند،و سوگند به همۀ فصیحان و لالان،برای من دیناری میان نعلین و قدم پنهان کرده ای!

پادشاه گفت:چه کسی این را به تو یاد داد ای سطیح؟!

گفت:برادری که(همه جا)با من هست تا نزول کنم و بنشینم.

شاه گفت:از وقایع آینده برایم بگو!

سطیح گفت:زمانی که خوبان غروب کردند(و فرو رفتند و مردند)و بدان در مصدر کار شدند و قدر را تکذیب و مال را سرشار بردند،و چشم ها برای صاحبان وزر و وبال کوچک کردند و ارحام قطع شد و گردنکشان(حلال کنندگان حرام در حریم اسلام)اظهار وجود کردند و حرف ها مختلف و وعده ها دروغ از آب درآمد و احترام کم گردید(و رخت بربست)و این کارها هنگام طلوع ستاره ای که عرب را به ترس واداشت،ستاره ای که دنباله دار است.پس در آن حال است که باران کم و نهرها خشک و عصرها اختلاف می نماید و قیمت ها در همه جا بالا می رود،سپس بربرها با پرچم های زرد بر زین های محکم پیش آیند تا به مصر فرود آیند.پس مردی از اولاد صخر(سفیانی)خروج می کند،پرچم های سیاه را به سرخ تبدیل کرده،حرام ها را مباح و زن ها را از پستان ها می آویزد.اوست غارت کنندۀ کوفه،چه بسا ساق های سفید مکشوفه در راه ها پشت

ص:53


1- 1) -بحار الأنوار:62/51 ب 11 [1] نادر فیما أخبر به الکهنة.

سر هم باشند و سواران آن ها را احاطه نموده و(زن های)شوهران کشته شده،عاجز و ناتوان مورد تجاوز قرار می گیرند.

پس در این هنگام فرزند پیغمبر،مهدی ظهور می کند و این،آن وقت پیش خواهد آمد که مظلومی در یثرب«مدینه»و پسر عمویش در حرم کشته شود و پنهان آشکار و با خال کوب شونده،موافقت کرد،در آن هنگام است که شخص شوم با دار و دستۀ ستمگرش می رسند،پس رومیان برای کشتن ضعیفان حمله برند،زمانی که لشکر آمد و صف ها بسته شد،در آن حال خورشید می گیرد.

سپس پادشاهی از صنعای یمن(یمانی)بیرون آید،سفیدرو است مانند پنبه که نامش حسین یا حسن است،پس با خروج او فتنه ها فرونشیند،و در آن هنگام،مبارک و پاک و«هادی»و مهدی و سیّد علوی ظهور نماید.پس می آید تا مردم را نجات دهد و با منّت خدایی آن ها را هدایت نماید.پس با نور او تاریکی ها برطرف می شود و به سبب او حقّ پنهان شده،ظاهر می شود و مال ها را مساوی پخش می کند(و پس از آرام کردن دنیا)شمشیرش را از خون ریزی باز می دارد و غلاف می نماید.سپس مردم در خوشی و خرّمی زندگی می کنند،با آب عدالت او،ریگ و خوار چشم روزگار شسته می شود،و حقّ را به حقّ دار می رساند و مهمانی و مهمان نوازی در میان مردم رواج پیدا می کند و با عدالت او کوری و گمراهی برداشته شود،گویا گرد و غباری بود که فرونشست(و از بین رفت)،پس زمین را از عدل و داد لبریز می کند و روزها به آرامی،سپری می شود،آمدن او نشانۀ فرارسیدن،قیامت است.» (1)

ص:54


1- 1) -کتاب المقتضب ابن عیاش،عن عبد اللّه بن القاسم البلخی،عن أبی سلام الکجی(عن)عبد اللّه بن مسلم، عن عبد اللّه بن عمیر،عن هرمز بن حوران،عن فراس،عن الشعبی قال:إن عبد الملک بن مروان دعانی فقال:یا أبا عمرو!إن موسی بن نصر العبدی کتب إلی و کان عامله علی المغرب یقول:بلغنی أن مدینة من صفر کان بناها نبی اللّه سلیمان بن داود،أمر الجن أن یبنوها له فاجتمعت العفاریت من الجن علی بنآئها و أنها من عین القطر الّتی ألانها اللّه لسلیمان بن داود،و أنها فی مفازة الاندلس،و أن فیها من الکنوز الّتی إستودعها سلیمان و قد أردت أن أتعاطی الإرتحال إلیها فأعلمنی الغلام بهذا الطریق أنّه صعب لا یتمطّی إلاّ بالإستعداد من الظهور و الازواد الکثیرة مع بقآء بعد المسافة و صعوبتها،و أن أحدا لم یهتم بها إلاّ قصر عن بلوغها إلاّ دارا بن دارا،فلمّا قتله الإسکندر قال:و اللّه لقد جئت الأرض و الأقالیم کلّها و دان لی أهلها،و ما أرض إلاّ و قد وطئتها إلاّ هذه الأرض من الأندلس،فقد أدرکها دارا بن دارا،و إنّی لجدیر بقصدها کی لا

ص:55

5-امام قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-در باور سنّیان
اشاره

روایاتی که پیرامون نهضت جهانی حضرت بقیّة اللّه الأعظم-أرواحنا لتراب مقدمه الفداء-در منابع معتبر اهل تسنّن آمده است دست کمی از روایات شیعیان ندارد، و حتّی در«صحاح ششگانه»ای که صحیح ترین کتب اهل سنّت است،در باب های مختلف،روایات مربوط به قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-آورده شده است.

1-صحیح بخاری:کتاب الأحکام و باب نزول عیسی بن مریم علیه السّلام.

2-صحیح مسلم:باب الفتن،اشراط السّاعة،و باب نزول عیسی بن مریم علیهما السّلام.

3-سنن ابن ماجة:باب خروج المهدی علیه السّلام.

4-سنن ابی داود در کتاب المهدی علیه السّلام.

5-سنن ترمذی باب ما جاء فی المهدی علیه السّلام.

در مسند احمد بن حنبل،پیشوای حنبلی ها و دیگر سنن و جوامع اهل تسنّن، روایات حضرت مهدی علیه السّلام مشروحا آمده است. (1)

ص:56


1- 1) -استاد«علی محمّد دخیل»در کتاب پرارج خود(الإمام المهدی)اسامی 205 کتاب از بزرگان اهل سنّت را آورده است که تعداد 30 نفر آن ها مستقلا دربارۀ حضرت ولیّ عصر-ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- کتاب نوشته اند و 31 نفر ایشان،فصلی را در کتاب های خود به روایات حضرت اختصاص داده اند و تعداد 144 نفر ایشان به تناسب های مختلف روایات حضرت مهدی موعود علیه السّلام را در کتاب های خود آورده اند. البتّة در این جا نقل همۀ آن کتاب ها،به خاطر رعایت اختصار و حجم کتاب،برای ما مقدور نیست،فقط ذکر اسامی کتاب هایی که مستقلا دربارۀ مهدی موعود علیه السّلام از بزرگان اهل سنّت نوشته شده است به ترتیب حروف تهجّی می آوریم. 1-ابراز الوهم من کلام ابن حزم:نوشتۀ احمد بن صدیف بخاری. 2-الأحادیث القاضیة بخروج المهدی:محمّد بن اسماعیل امیر یمانی،(م 751 ق) 3-احادیث المهدی:ابو بکر بن خثیمة. 4-احوال صاحب الزّمان:سعد الدّین حموی(م 722 ق)

ص:57

الف)روایات چند از اهل سنّت

در این جا یادآوری این نکته لازم است که در کتاب های اهل سنّت به غیر از این که روایات کلّی در خصوص«مهدی موعود علیه السّلام»آورده اند،به اوصاف و خصوصیات آن حضرت نیز پرداخته اند.

مثلا در سی و پنج کتاب از دانشمندان آنان تصریح کرده اند که آن حضرت،فرزند بلافصل امام حسن عسکری علیه السّلام می باشد. (1)

و در روایات متعدّد،اوصاف و نشانه های آن حضرت را آورده اند،برای اطّلاع بیشتر چند حدیث نبوی از کتاب های آنان،می آوریم:

1-«لا تذهب الدنیا حتّی یملک العرب،رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی؛ (2)دنیا از

ص:58


1- 1) -اسامی آن کتاب ها را در کتاب موعودی که«جهان در انتظار اوست»ص 68-51 بخوانید.
2- 2) -سنن ترمذی:2230/4.

بین نمی رود تا آن که مردی از اهل بیت من،عرب را مالک شود و نام او مساوی نام من است.»

2-«لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم،لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّی یلی رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی؛ (1)اگر از عمر دنیا بیش از یک روز باقی نمانده باشد،البتّه خداوند آن روز را طولانی می کند تا مردی از اهل بیت من که همنام من است،(رهبری)آن را به دست گیرد.»

3-«لا تقوم الساعة حتّی یلی رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی؛ (2)قیامت به پا نمی شود تا مردی از اهل بیت من که نامش مساوی نام من است،به ولایت آن برسد.»

4-«لا تنقضی الأیّام و لا یذهب الدهر حتّی یملک العرب،رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی؛ (3)روزها منقضی نمی شود و روزگار نمی گذرد تا مردی از اهل بیت من که همنام من است،رهبری آن را به دست می گیرد.»

5-«یخرج رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی و خلقه خلقی فیملأها قسطا و عدلا؛ (4)مردی از اهل بیت من خروج می نماید که همنام من و اخلاقش،اخلاق من است،و زمین را پر از عدل و داد می کند.»

6-«لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم واحد،لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّی یبعث رجلا اسمه اسمی؛ (5)اگر از عمر دنیا بیش از یک روز باقی نماند،خداوند آن را طولانی می کند تا مردی را بر انگیزد که هم نام من است.»

7-«یلتفت المهدیّ و قد نزل عیسی بن مریم کأنّما یقطر من شعره الماء،فیقول المهدیّ:

تقدّم صلّ بالناس،فیقول:انّما أقیمت الصلوة لک،فیصلّی خلف رجل من ولدی؛مهدی ملتفت می شود که عیسی بن مریم فرود آمده است؛مانند این که از موهایش،آب

ص:59


1- 1) -همان مدرک،2231/4؛ینابیع المودّة: [1]162/3 ب 94 از غایة المرام؛ [2]بحار الأنوار:79/51 ب 1 و ص 81 و [3]ص 83 از کشف الغمّة [4]از ابی هریرة با تعبیر«لو لم یبق من الدّنیا إلاّ لیلة واحدة لملک فیها رجل من أهل بیتی و ص 84 با کمی تغییر از عبد اللّه بن مسعود»؛عین عبارت متن در بحار الأنوار:74/41 ب 1 ح 26 [5] از غیبت طوسی از ابی هریره.
2- 2) -مسند احمد بن حنبل:376/3. [6]
3- 3) -مسند احمد:376/3. [7]
4- 4) -عقد الدّرر:ص 31. [8]
5- 5) -ذخائر العقبی:ص 136. -صواعق المحرقة ص 98؛عقد الدرر:ص 17. صواعق المحرقة ص 98؛ [9]عقد الدرر:ص 17. [10]

می چکد.مهدی به او می گوید:جلو ایستاده برای مردم نماز بخوان.می گوید:یقینا نماز به خاطر تو اقامه شده است،پس پشت سر مردی از اولاد من،نماز می گذارد.»

8-«منّا الّذی یصلّی عیسی بن مریم خلفه؛ (1)از ماست کسی که عیسی بن مریم پشت سرش نماز می خواند.»

9-«لا تقوم الساعة حتّی یملک رجل من أهل بیتی القسطنطنیة و جبل الدیلم،و لو لم یبق إلاّ یوم،لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّی یفتحها؛ (2)قیامت برپا نمی شود تا مردی از اهل بیت من بر«قسطنطنیه»و«کوه دیلم»غالب شود و اگر بیش از یک روز(از عمر دنیا)نماند، خداوند آن یک روز را به قدری بلند می کند تا دنیا را فتح نماید.»

10-«انّ خلفائی و اوصیائی و حجج اللّه علی الخلق بعدی،الإثنا عشر اوّلهم علی و آخرهم المهدی؛ (3)جانشینان و اوصیای من و حجّت های خدا بر مردم بعد از من دوازده نفرند اولشان علی و آخر آن ها مهدی است.»

11-«المهدیّ طاوس أهل الجنّة؛ (4)مهدی طاوس اهل بهشت است.»

12-«یکون من بعدی اثنا عشر أمیرا،کلّهم من قریش؛ (5)بعد از من دوازده امیر است همگی از قریش می باشد.»

13-«المهدیّ منّا یختم الدین کما فتح بنا؛ (6)مهدی از ما است و دین را به پایان می برد آن گونه که با ما(آغاز کرد و)گشود.»

14-سلمان فارسی گوید:بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وارد شدم،دیدم حسین بن علی علیهما السّلام روی ران اوست،دو چشم او را می بوسد و به دهانش بوسه می زند و می گوید:«أنت سیّد بن سیّد،أخو سیّد،أنت إمام ابن إمام أخو إمام،أنت حجّة أخو حجّة و أنت أبو حجج

ص:60


1- 1) -عقد الدرر:ص 25. [1]
2- 2) -البیان [2]گنجی شافعی:ص 141.
3- 3) -ینابیع المودّة،ج 3،ص 108. [3]
4- 4) -بحار الأنوار:105/51 ب 1 ح 41 از الطرائف؛ [4]عقد الدرر:ص 148.
5- 5) -سنن ترمذی:501/4.
6- 6) -الصواعق المحرقة:ص 163 و [5]قریب به این مضمون در المعجم الأوسط:136/1؛عقد الدّرر:باب 7 ص 145 و [6]کتب دیگر عامه بحار الأنوار:93/51 و [7]کتب دیگر خاصه.

تسعة،تاسعهم قآئمهم؛ (1)تو آقایی و فرزند آقا و برادر آقایی،تو امام و فرزند امام و برادر امامی،تو حجتی و برادر حجّت و پدر نه حجّت،و نهمی آن ها قائم آن هاست.»

15-حافظ جعانی با سند خود از امام زین العابدین علیه السّلام فرمود:«نحن فلک الجاریة فی اللجج یأمن من رکّبها و یغرق من ترکها،و إنّ اللّه تبارک و تعالی أخذ میثاق من یحبّنا و هم فی أصلاب آبائهم،فلا یقدرون علی ترک ولایتنا لأنّ اللّه عزّ و جلّ جبلتهم علی ذلک؛ (2)ماییم کشتی های جریان یافته در دریاها(و طوفان ها)،هرکس به آن سوار شود در امان است و ترک کنندۀ آن غرق می شود.خدای تبارک و تعالی پیمان دوستداران ما را أخذ کرده،در حالی که آنان در صلب های پدران خود بودند.پس قادر نیستند ولایت ما را ترک نمایند؛ زیرا خدای عزّ و جلّ محبّت ما را در فطرت آن ها قرار داده(و خمیرۀ وجود آن ها را با ولایت ما عجین کرده)است...»

16-شیخ حموینی در فرائد السمطین از سلیمان بن اعمش از امام علی بن حسین علیهما السّلام فرمود:«...نحن أمان لأهل الأرض کما أنّ النجوم أمان لأهل السمآء،و بنا یمسک السماء أن تقع علی الأرض إلاّ بإذنه،و بنا ینزّل اللّه الغیث و تنشر الرحمة و تخرج برکات الأرض،و لولا ما علی الأرض منّا لساخت بأهلها،ثمّ قال:و لم تخل الأرض منذ خلق اللّه آدم علیه السّلام من حجّة اللّه فیها،إمّا ظاهر مشهور أو غائب مستور،و لا تخلو الأرض إلی أن تقوم الساعة من حجّة فیها،و لو لا ذلک لم یعبد اللّه...؛ (3)ماییم سبب امنیّت برای اهل زمین، آن گونه که ستارگان امان اهل آسمان هایند و با ما آسمان از فروریختن نگه داشته می شود،مگر به اذن خدا و به سبب ما خداوند باران را نازل و رحمتش را پخش و برکات زمین را بیرون می آورد.

اگر کسی از ما نبود،زمین اهلش را فرو می برد!سپس فرمود:زمین از زمان خلقت آدم علیه السّلام از حجّت خالی نمانده است و حجّت،یا ظاهر و مشهور بوده و یا غایب و مستور و زمین تا روز قیامت خالی از حجّت نخواهد ماند،اگر این نبود خدا پرستش نمی شد...»

ص:61


1- 1) -ینابیع المودّة: [1]167/3 ب 94 از مناقب خوارزمی.
2- 2) -همان مردک،147/3 ب 89 ط نجف منشورات مکتبة العرفان.
3- 3) -ینابیع المودّة:148/3 ب 89 ط نجف [2]منشورات مکتبة العرفان از فرائد السّمطین. [3]

17-مأمون در ضمن نامه ای جواب مفصّلی به خویشان و اقربای خود نوشت:«...

ثمّ نحن و بنو علیّ کنّا یدا واحدة حتّی قضی اللّه الأمر إلینا،ضیّقنا علیهم قتلناهم أکثر من قتل بنی أمیّة إیّاهم.هیهات!إنّه من یعمل مثقال ذرّة شرّا یره.هیهات!ما لکم إلاّ السیف یأتیکم الحسینی الثائر،فیحصدکم حصدا و یحصد السفیانی المرغم القآئم المهدیّ،و عند قآئم المهدیّ تحقن دمائکم...؛ (1)سپس ما و فرزندان علی علیه السّلام یک دست(و متّحد)بودیم تا قضای الهی سلطنت را به سوی ما کشاند،ما(زندگی دنیا را)به آن ها تنگ گرفتیم و بیش از بنی امیّه ایشان را به قتل رساندیم.هیهات!هرکس کوچک ترین عمل شرّی نماید جزایش را می بیند.

هیهات!برای شما نخواهد بود،مگر شمشیر«حسینی».انقلابی می آید،پس شما را درو می کند درو کردنی و قائم مهدی،سفیانی را نیز درو می نماید و نزد او پوزه اش را به خاک می ماند،خون شماها محفوظ می ماند...»

از این نامۀ مأمون و سخنان جدّش منصور دربارۀ قائم علیه السّلام و اخبار زیادی از این قبیل،معلوم می شود که مسألۀ حضرت مهدی موعود علیه السّلام از مسایل جا افتاده و مسلّمات و مورد قبول آن زمان بوده است.

18-ابن حجر در کتاب الصواعق المحرقة می گوید:«...لو لم یکن فی الآتین-أی فی نسل علیّ و فاطمة-إلاّ الإمام المهدیّ لکفی؛ (2)اگر کسی در آینده از نسل علی و فاطمه نبود،مگر امام مهدی،کفایت می کرد.»

19-ابی سعید خدری گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بالای منبر فرمود:«إنّ المهدیّ من عترتی من أهل بیتی یخرج فی آخر الزمان،تنزل له السماء قطرها و تخرج له الأرض بذرها، فیملأ الأرض عدلا و قسطا کما ملأها القوم ظلما و جورا؛ (3)مهدی از عترت من و از اهل بیتم است که در آخر الزّمان خروج می کند.آسمان قطراتش را به او فرو می ریزد و زمین تخم هایش را می رویاند.پس زمین را از عدل و قسط لبریز می نماید،آن گونه که از ستم

ص:62


1- 1) -همان مدرک،143/3 ب 92 [1] ط نجف منشورات مکتبة العرفان از کتاب تاریخ ندیم الفرید ابن مسکویه.
2- 2) -الصواعق المرقة:ص 161؛یوم الخلاص:ص 60.
3- 3) -بحار الأنوار: [2]74/51 ب 1 ح 25 از غیبت طوسی.

و بیداد پر شده است.»

20-زرّبن حبیش از عبد اللّه بن مسعود گفت:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«لا یذهب الدنیا حتی یلی أمّتی رجل من أهل بیتی یقال له:المهدیّ؛ (1)دنیا پایان نمی یابد تا این که زمام امور امّتم را مردی از اهل بیت من به دست گیرد که به او مهدی گفته می شود.»

چند سال قبل شخصی به نام ابو محمّد از کشور«کنیا»سؤالی دربارۀ ظهور مهدی منتظر علیه السّلام از«رابطة العالم الإسلامی»که از متنفذترین مراکز مذهبی حجاز و مکّه است، کرد.دبیر کل رابطة،محمّد صالح القزّاز در پاسخی که برای او فرستاده است،ضمن تصریح بر این که«ابن تیمیة»مؤسس مذهب«وهّابی ها»نیز احادیث مربوط به ظهور مهدی را پذیرفته،متن رساله کوتاهی را که پنج تن از علمای معروف فعلی حجاز در این زمینه تهیه کرده اند،برای او ارسال داشته است.

در این رساله پس از ذکر نام حضرت مهدی علیه السّلام و محل ظهور او؛یعنی مکّه چنین می خوانیم:...به هنگام ظهور،فساد و کفر و ستم،جهان را فرا می گیرد،خداوند به وسیلۀ او،جهان را پر از عدل و داد می کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد.

او آخرین خلفای راشدین دوازده گانه است که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله خبر آن ها را در کتب صحاح داده است.احادیث مربوط به مهدی را بسیاری از صحابۀ پیامبر نقل کرده اند، از جمله عثمان بن عفان،علیّ بن ابی طالب،طلحة بن عبید اللّه،عبد الرحمن بن عوف، عبد اللّه بن عباس،عمار بن یاسر،عبد اللّه بن مسعود،ابو سعید خدری،ثوبان،قزة بن اساس مزنی،عبد اللّه بن حارث،ابو هریره،حذیفة بن یمان،جابر بن عبد اللّه،ابو امامه، جابر بن ماجد،عبد اللّه بن عمر،انس بن مالک،عمر بن حصین،و ام سلمة.این ها بیست نفر از کسانی هستند که روایات«مهدی»را نقل کرده اند و غیر از ایشان،افراد دیگری نیز وجود دارند.

سخنان فراوانی نیز از خود صحابه نقل شده است که در آن بحث از ظهور«مهدی» شده که آن ها را نیز می توان در ردیف روایات پیامبر صلّی اللّه علیه و اله قرار داد؛زیرا این مسأله از

ص:63


1- 1) -بحار الأنوار:74/51 ب 1 ح 28 از غیبت طوسی.

مسایلی نیست که بتوان با اجتهاد،چیزی پیرامون آن گفت،بنابراین ایشان نیز مطلب را از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله شنیده اند.

سپس اضافه می کند هم احادیث بالا که از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نقل شده و هم شهادت و گواهی صحابه در این جا در حکم حدیث است،این احادیث در بسیاری از کتب معروف اسلامی،و متون اصلی،اعم از سنن و معاجم و مسانید آمده است که از جملۀ آن ها کتب ذیل میباشند:

سنن ابو داود،سنن ترمذی،ابن ماجه،ابن عمرو الدانی،مسند احمد،ابن یعلی، بزار،صحیح حاکم و معاجم طبرانی،(کبیر و متوسط)،رویانی،دار قطنی،ابو نعیم در «اخبار المهدی»،خطیب در تاریخ بغداد،ابن عساکر در تاریخ دمشق،و....

سپس اضافه می کند که بعضی از دانشمندان در این زمینه کتاب های مخصوص تألیف کرده اند از جمله،ابو نعیم در«اخبار المهدی»ابن حجر هیثمی در«القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر»،شوکانی در«التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظر،و الدجال،و المسیح»،اوس عراقی مغربی در«المهدی»،ابو العباس بن عبد المؤمن المغربی در«الوهم المکنون فی الردّ علی ابن خلدون»و آخرین کسی که در این زمینه بحث مشروحی نگاشته،مدیر دانشگاه اسلامی مدینه است که در چندین شمارۀ مجلۀ دانشگاه مزبور در این مضمون،بحث نموده است.

عدّه ای از بزرگان دانشمندان قدیم و جدید اسلام نیز در نوشته های خود تصریح کرده اند که احادیث در زمینۀ«مهدی»در سر حدّ تواتر است(و به هیچ وجه قابل انکار نمی باشد)از جمله السّخاوی در«کتاب فتح المغیث»،محمّد بن احمد السناوینی در «شرح القصیدة»،ابو الحسن الأبری در«مناقب الشافعی»،ابن تیمیة در کتاب «فتاوایش»،سیوطی در«الحاوی»،اوس عراقی در تألیفی در زمینه«مهدی»،شوکانی در«التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظر»،محمّد جعفر کنانی در«نظم المتناثر»، ابو العباس بن عبد المؤمن در«الوهم المکنون...».

تنها ابن خلدون است که خواسته،احادیث مربوط به مهدی را با احادیث بی اساس و مجعولی مانند:«لا مهدیّ الاّ عیسی»مهدی جز عیسی نیست،مورد ایراد قرار دهد.

ص:64

البتّه بزرگان پیشوایان و دانشمندان اسلام گفتۀ او را رد کرده اند،به خصوص «ابن عبد المؤمن»در ردّ گفتار او کتاب ویژه ای نوشته است که از سی سال قبل در شرق و غرب انتشار یافته است.

حفّاظ احادیث و دانشمندان بزرگ احادیث نیز تصریح کرده اند که احادیث مهدی مشتمل بر احادیث«صحیح»و«حسن»است و مجموع آن«متواتر»می باشد؛بنابراین اعتقاد به ظهور مهدی(بر هر مسلمانی)واجب است و این جزء عقاید اهل سنّت و جماعت محسوب می شود و جز افراد نادان و بی خبر یا بدعت گذار،آن را انکار نمی کند.

به عقیدۀ ما،بحث فوق چنان روشن است که نیاز به هیچ گونه توضیح اضافی ندارد.بااین حال،آیا کسانی که می گویند،عقیده به ظهور مهدی،یک فکر وارداتی است،در اشتباه بزرگی نیستند؟!

در این جا لازم می دانیم که چند گفتار دیگر از چند نفر از علمای معروف اهل سنّت بر آن چه گذشت بیافزاییم.

1-دانشمند معروف،شیخ منصور علی ناصف نویسندۀ کتاب«التّاج»و«الجامع الاصول»می نویسد:در میان علمای گذشته و حال مشهور است که سرانجام،مردی از اهل بیت پیامبر علیهم السّلام ظاهر می شود که بر تمام کشورهای اسلامی مسلّط می گردد و مسلمانان از او پیروی می کنند و در میان ایشان عدالت را اجرا می نماید و دین را تقویت می کند،احادیث«مهدی»را بسیاری از بزرگان صحابه و محدّثین نقل کرده اند و...کسی که هم چون ابن خلدون آن ها را ضعیف شمرده،خطا کرده است.

2-خود«ابن خلدون»هم که در مخالفت با احادیث مهدی معروف است،نتوانسته شهرت احادیث مهدی را در میان همۀ دانشمندان اسلام انکار کند؛آن جا که می گوید:

در میان مسلمانان در تمام اعصار و قرون این چنین مشهور بوده است که در آخر زمان، مردی از اهل بیت علیهم السّلام ظهور می کند که آیین اسلام را تأیید کرده و عدالت را آشکار می سازد و مسلمانان از او پیروی می کنند.

3-محمّد شبلنجی دانشمند معروف مصری در کتاب«نور الأبصار»می نویسد:در

ص:65

اخبار متواتری از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمده است که«مهدی»از خاندان او است او همۀ زمین را پر از عدل خواهد کرد.

4-شیخ محمّد صبّان در کتاب«اسعاف الرّاغبین»چنین می گوید:اخبار متواتری که از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نقل شده است که گواهی می دهد«مهدی»(سرانجام)قیام می کند و او از خاندان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله است و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.

5-ابن حجر در کتاب«الصواعق المحرقة»از ابو الحسن آمری چنین نقل می کند:

اخبار متواتر و فراوانی از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نقل شده که سرانجام«مهدی»ظهور می کند و از اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله است و...زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.

6-نویسندۀ کتاب«التّاج»پس از اشاره به کتاب(شوکانی)عالم معروف اهل سنّت که تمام آن پیرامون تواتر احادیث مربوط به«مهدی»و خروج دجال و بازگشت مسیح است،بحث مشروحی در زمینۀ تواتر احادیث مربوط به«مهدی»دارد که می گوید:

«هذا یکفی لمن کان عنده ذرّة من الإیمان و قلیل من الإنصاف»آن چه که گفته شد برای کسانی که یک ذرّه ایمان و کمی انصاف دارند،کافی است.

دانشمند معاصر آقای علی دوانی در کتاب«دانشمندان عامّه و مهدی موعود» اسامی 100 نفر از بزرگان اهل سنّت را نقل کرده که در کتاب های خود به ولادت حضرت ولی عصر علیه السّلام اعتراف کرده است و او را فرزند بلافصل امام حسن عسکری علیه السّلام دانسته اند. (1)

ب)دلاّل حدیث

فردی از اهل تسنّن به نام زائدة از«زرّ بن حبیش»از عبد اللّه بن مسعود،در ضمن حدیثی مشهور از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نقل می کند:«اگر از عمر دنیا بیش از یک روز نمانده باشد،خدای تعالی آن روز را طولانی خواهد نمود،تا این که مردی از من و یا اهل بیت من را برمی انگیزد که نام او،نام من است«نام پدر او،نام پدر من است»او زمین را پر از

ص:66


1- 1) -یاد مهدی:ص 162 ذیل حدیث«من کذّب بالدّجال فقد کفر و من کذّب بالمهدی فقد کفر»از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله عقد الدرر:157. [1]

عدل و داد کند،همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد.» (1)

دانشمندان علم رجال دربارۀ«زائده»راوی این حدیث گفته اند،(او به احادیث می افزوده است)در هیچ یک از منابع حدیثی سنّی و شیعه جملۀ«اسم ابیه اسم أبی» (نام پدر او،نام پدر من است)وجود ندارد.

من نمی دانم این دلاّل حدیث،به چه منظوری آن را اضافه کرده است!آیا می خواست با این کارش،یکی از زمامداران عباسی،به نام(محمّد بن عبد اللّه منصور، ملقّب به مهدی)بر اعتقادات این امّت اضافه نماید و یا(محمّد بن عبد اللّه بن حسن مثنی،ملقّب به نفس زکیه)را تأیید کند؟!و اللّه الاعلم.

حافظ گنجی شافعی در کتاب خود«البیان فی أخبار صاحب الزمان»چنین می گوید:«احادیثی که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وارد شده است،تماما از جملۀ(نام پدر او،نام پدر من است)خالی است،آن گاه پس از ذکر حدیث بالا از«زائده»،چنین می گوید:

ترمذی حدیث را نقل کرده،امّا کلمۀ فوق را ذکر نکرده است و در اکثر روایات حافظان مورد اعتماد،فقط جملۀ«نام او،نام من است»آمده است.

سخن قطعی در این میان،آن است که احمد بن حنبل که در ضبط و اتقان او بحثی نیست،در مسند خود این حدیث را در مواضع فراوانی،به این چنین(اسمه اسمی) ذکر نموده است. (2)

با رعایت اختصار،نقل این مقدار روایت از اهل سنّت دربارۀ قائم -عجّل اللّه فرجه الشریف-کفایت می کند و فصل بعد را از زبان عرفا،در رابطه با اسم پدر قائم است.

ص:67


1- 1) -عن زرّ بن حبیش،عن عبد اللّه بن مسعود،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لو لم یبق من الدنیا إلا یوم لطول اللّه ذلک الیوم حتی یبعث رجلا منی یواطئ اسمه اسمی و اسم أبیه اسم أبی یملا الارض عدلا کما ملئت ظلما. بحار الأنوار: [1]74/51 ب 1 ح 27 از غیبت طوسی.
2- 2) -البیان فی اخبار صاحب الزّمان:ص 94-93 چاپ بیروت؛امام مهدی از ولادت تا ظهور ص 42-41. [2]توضیح این که،روایاتی از منابع حدیثی در بالا را که برای نمونه آوردیم،همه فاقد جملۀ افزوده«زائده» است و در رابطه با این فصل،به فصل نزول عیسی مسیح علیه السّلام در این کتاب،نیز مراجعه نمایید.
6-امام قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-در کلمات عرفا

در میان اعاظم و بزرگان عرفا؛مانند احمد جامی و نامقی و عطّار نیشابوری و شمس الدّین تبریزی و ملاّی رومی و سیّد نعمت اللّه ولی و سیّد نسیمی و...اشعاری پیرامون امامان معصوم-رضی اللّه عنهم-سروده اند و مدایح خود را با مدح«مهدی»-رضی اللّه عنه-به پایان برده اند (1)هم چنین پیرامون حضرت مهدی موعود علیه السّلام سخنان بسیار و بیانات فراوان آمده است.برای نمونه به چند مورد از آن اشاره می شود.

1-عبد الوهاب شعرانی در کتب«الیواقیت»و«الجواهر»در مبحث 65 می گوید:

«المهدیّ من ولد الإمام الحسن العسکریّ و مولده لیلة النصف من شعبان سنة خمس و خمسین و مأتین،و هو باق إلی أن یجتمع بعیسی بن مریم؛ (2)مهدی از اولاد امام حسن عسکری علیه السّلام است و ولادتش شب نیمۀ شعبان سال 255 می باشد و او باقی می ماند تا با عیسی بن مریم یک جا باشند.»

2-محیی الدّین بن العربی گوید:«...هو من عترة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من ولد فاطمة جدّه الحسین بن علی علیهما السّلام و والده الحسن العسکریّ؛ (3)او از عترت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و از اولاد فاطمة علیها السّلام است،جدّ او حسین بن علی و پدرش حسن عسکری علیه السّلام است.»

3-باز در کتاب الفتوحات المکّیّة باب 366 در ضمن بیان روایت مفصّل دربارۀ مهدی علیه السّلام می گوید:...رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مژده داده است که مهدی آخر الزّمان علیه السّلام از اهل بیت خواهد بود و در این زمینه می فرمایند:برای خدا خلیفه ای است که خروج می نماید،درحالی که زمین از ظلم و جور پر باشد و آن را با عدل و قسط پر می کند.اگر از دنیا نماند مگر یک روز،خداوند آن روز را طولانی می کند تا با کسی از عترت نبی صلّی اللّه علیه و اله بین رکن و مقام بیعت شود و اهل کوفه خوشبخت شوند،او مال را مساوی تقسیم می کند و در رعیت،عدل برقرار می نماید و با قضاوت(درست)کارها را حل و فصل می کند او در زمان فترت دین می آید،هرکس قبولش نکند کشته خواهد شود و اگر نزاع نماید،خوار خواهد گشت و از دین،آن چه را که خود می داند،ظاهر خواهد

ص:68


1- 1) -ینابیع المودّة:138/3.
2- 2) -همان مدرک،136/3 ب 85 [1] از کتاب مذکور.
3- 3) -الزام النّاصب: [2]ص 173 از فتوحات المکّیّة. [3]

نمود و اگر خود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله زنده بود،به آن چه او حکم کرده است،حکم می کرد، تمام مذاهب از زمین برچیده می شود و نماند مگر دین خالص.

«و أعدائه مقلّدة العلماء أهل الاجتهاد فیدخلون کرها تحت حکمه خوفا من سیفه و سطوته و رغبة فیما لدیه و یفرح به عامّة المسلمین،یبایعه عامّة العارفون باللّه تعالی من أهل الحقائق عن شهود و کشف بتعریف إلهیّ،و له رجال إلهیّون یقیمون دعوته و ینصرونه و هم الوزراء یحملون أثقال المملکة.

هو السیّد المهدیّ من آل أحمد هو الوابل الوسمیّ حین یجود

و هو خلیفة مسدّد یفهم منطق الحیوان و یسری عدله فی الإنس و الجآنّ،و وزرائه من الأعاجم ما فیهم عربیّ لکن لا یتکلّمون إلاّ بالعربیة،له حافظ لیس من جنسهم ما عصی اللّه قطّ هو أخصّ الوزراء و أفضل الأمناء؛ (1)و دشمنان او از مقلّدان علما و اهل اجتهادند،پس با اکراه و از ترس شمشیر و حملۀ او و به طمع آن چه که در اختیار دارد،زیر حکم او داخل می شوند،و به سبب او عموم مسلمانان شاد می شوند و همۀ اهل معرفت به خدای تعالی و اهل حقیقت از کشف و شهود،با معرّفی خداوند با او بیعت می نمایند.برای اوست مردان الهی که دعوت او را پایدار سازند و او را یاری نمایند،آن ها وزیران و متحمّلان کارهای سنگین مملکت هستند.

اوست مهدی از آل احمد،اوست بارندۀ شناخته شده هنگام بخشش،اوست خلیفۀ محکم،اوست کسی که زبان حیوانات را می فهمد و عدالتش برای انسان ها و جنیان جریان می یابد.وزیران او از عجم هاست و عربی در میان آن ها نیست!!امّا به عربی سخن می گویند.برای او نگهبانی است که از جنس آن ها نیست(بلکه از فرشته ها خواهد بود) که ابدا از خدا نافرمانی نکرده است او خاصّ ترین وزیران و بهترین امینان است.»

4-باز در کتاب«عنقاء المغرب»در بیان«المهدی الموعود و وزرائه»اشعاری در این باره دارد که مقداری از آن را در ینابیع المودّة:132/3 باب 84 نقل کرده است.

5-باز گفته است:«..یشبه رسول اللّه فی الخلق و ینزل عنه فی الخلق،إذ لا یکون أحد

ص:69


1- 1) -ینابیع المودّة: [1]132/3 ب 84 از فتوحات مکّیّة [2]باب 366.

مثل رسول اللّه فی أخلاقه؛ (1)در خلقت شبیه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و در اخلاق پایین تر از اوست، چون در اخلاق،کسی همانند رسول خدا نمی شود.»

6-نیز گفته است:«إنّ المهدیّ یحکم بما ألقی اللّه إلیه ملک الإلهام من الشریعة کما فی حدیث،المهدیّ یقفوا أثری و لا یخطئ؛ (2)همانا مهدی حکم می کند به آن چه که فرشتۀ الهام کنندۀ شریعت،به او القا می نماید،چنان که در حدیث(نبوی)آمده است:مهدی جا پای من می گذارد و خطا نمی کند.»

7-در کتاب شیخ عزیز بن محمّد نسفی از شیخ الشّیوخ سعد الدّین الحموی، دربارۀ ائمۀ دوازده گانه علیهم السّلام مطالبی نقل می کند و می گوید:چون دین جدید و شریعت جدید،بر محمّد صلّی اللّه علیه و اله نازل شد از نزد خدا،اسم«ولیّ»پیدا آمد،حق تعالی دوازده تن از اهل بیت محمّد صلّی اللّه علیه و اله را برگزید و وارثان او گردانید و مقرّب خود کرد و به ولایت، مخصوص گردانید و ایشان را نایبان محمّد صلّی اللّه علیه و اله و وارثان او گردانید که حدیث«العلماء ورثة الأنبیاء»را در حقّ این دوازده کس فرموده است،و حدیث«علماء أمّتی کأنبیاء بنی اسرائیل»را در حقّ ایشان فرمود؛امّا ولیّ آخرین که نایب آخرین است و ولیّ دوازدهم و نایب دوازدهم می باشد،«خاتم اولیاء است و مهدی صاحب الزمان»نام اوست و شیخ می فرماید:اولیا در عالم بیش از دوازده نفر نیستند و سی صد و پنجاه و شش نفر از«رجال الغیب»اند که به ایشان اولیا نمی گویند و ایشان«ابدال» می گویند. (3)

8-شیخ عبد الوهاب شعرانی در کتاب انوار القدسیة گوید:«إنّ بعض مشایخنا قال بایعنا المهدی علیه السّلام بدمشق الشام و کنّا عنده سبعة أیّام؛ (4)همانا بعضی از مشایخ ما گفتند:

ما با مهدی علیه السّلام در دمشق شام بیعت کردیم و هفت روز هم مهمانش بودیم.»

9-نیز گفت:در تاریخ 1273 ه.ق شیخ عبد اللّطیف به من گفت که پدرم ابراهیم

ص:70


1- 1) -الزام النّاصب:ص 96؛ [1]اسعاف الرّاغبین ص 142؛یوم الخلاص:ص 60.
2- 2) -ینابیع المودّة: [2]136/3 ب 86 از اسعاف الرّاغبین از الفتوحات المکّیّة.
3- 3) -ینابیع المودّة:143/3 ب 87 ط نجف [3]منشورات مکتبة العرفان.
4- 4) -همان مدرک،136/3 ب 85. [4]

گفت:یکی از مشایخ مصر گفت:«بایعنا الإمام المهدیّ؛ما با امام مهدی علیه السّلام بیعت کردیم.»

10-شیخ صدر الدّین قونوی اشعار لطیفی دربارۀ حضرت مهدی موعود علیه السّلام دارد که این گونه افتتاح می کند.

یقوم بأمر اللّه فی الأرض ظاهرا علی رغم شیاطین یمحق الکفر

یویّد شرع المصطفی و هو ختمه و یمتد من میم بأحکامها یدری

تا آخر اشعار طالبین به کتاب ینابیع المودّة:133/3 باب 84 رجوع نماید.

11-عبد الرّحمن جامی در کتاب نفحات الأنس از شیخ احمد جامی نامقی این شعر را نقل می کند:

من ز مهر حیدرم هر لحظه اندر دل صفاست

از پی حیدر حسن،ما را امام و راهنماست

همچو کلب افتاده ام بر آستان بو الحسن

خاک نعلین حسین بر هر دو چشمم توتیاست

عابدین تاج سر و باقر دو چشم روشنم

دین جعفر بر حقّ است و مذهب موسی رواست

ای موالی،وصف سلطان خراسان را شنو

ذرّه ای از خاک قبرش دردمندان را دواست

پیشوای مؤمنان است ای مسلمانان تقی

گر نقی را دوست داری بر همه مذهب رواست

عسکری نور دو چشم عالم و آدم است

همچو یک«مهدی»سپهسالار در عالم کجاست

قلعۀ خیبرگرفته آن شهنشاه عرب

زانکه در بازوی حیدر نامۀ الاّ فتاست

ص:71

شاعران از بهر سیم و زر سخن ها گفته اند

احمد جامی غلام خاصّ شاه اولیاست. (1)

12-شیخ عطّار نیشابوری در کتاب مظهر الصفات گوید:

مصطفی ختم رسل شد در جهان مرتضی ختم ولایت در عیان

جمله فرزندان حیدر اولیا جمله یک نورند حقّ کرد این ندا

بعد از شمردن اسما یازده امام علیهم السّلام می گوید:

صد هزاران اولیا روی زمین از خدا خواهند«مهدی»را یقین

یا الهی مهدیم از غیب آر تا جهان عدل گردد آشکار

مهدی هادی،است تاج اتقیاء بهترین خلق برج اولیا

ای ولای تو معیّن آمده بر دل و جان ها همه روشن شده

ای تو ختم اولیای این زمان وز همه معنی نهانی جان جان

ای تو هم پیدا و پنهان آمده بنده عطّارت ثناخوان آمده (2)

13-جلال الدّین رومی مولوی در دیوان خود که به ترتیب حروف الفبا جمع کرده به امامان دوازده گانه سلام می کند و اوّل و آخر آن شعر بدین گونه است:

ای سرور مردان علی مردان سلامت می کنند

وی صفدر مردان علی مردان سلامت می کنند

با قاتل کفّار بگو با دین و با دیندار بگو

با حیدر کرّار بگو مستان سلامت می کنند

با امیر دین هادی بگو با عسکری مهدی بگو

با آن ولی مهدی بگو مستان سلامت می کنند (3)

ص:72


1- 1) -ینابیع المودّة:140/3 ب 87 ط نجف [1]منشورات مکتبة العرفان از نفحات الأنس.
2- 2) -ینابیع المودّة:143/3 ب 87 ط نجف [2]منشورات مکتبة العرفان از کتاب مظهر الصفات.
3- 3) -همان مدرک،142/3 ب 87 [3] ط نجف منشورات مکتبة العرفان از دیوان مثنوی مولوی.
7-امام در گفتار شیعیان
آیات قرآن دربارۀ قائم علیه السّلام

آیاتی که از امامان شیعه دربارۀ حضرت-عجّل اللّه فرجه الشریف-تأویل شده است متجاوز از 217 (1)آیه است که قسمتی از آن ها را عالم بزرگوار سیّد هاشم بن سلیمان بحرانی قدّس سرّه در کتب خود به نام«المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة»161 آیه و در کتاب مستدرک 14 آیه آورده است و این حقیر نیز 4 آیه از بحار ج 51 آوردم که جمعا 179 آیۀ قرآن دربارۀ آن حضرت،از روی روایات با احادیث آن ها،گردآوری شده است (2)که فهرست آیات،متعاقبا بیان می شود.

ما فقط فهرست آیات را از آن کتاب می آوریم و مشروح آن را به آن کتاب حواله می دهیم؛آیات از سورۀ بقره شروع و در سورۀ عصر و مستدرک آن از بقره شروع و در سورۀ مطفّفین پایان می یابد.

آیات دربارۀ قائم علیه السّلام
سوره بقره:

1-آیه 1-2: الم* ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ.

2-آیه 148: فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً.

3-آیه 155: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ.

آل عمران:

1-آیه 83: أَ فَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ.

2-آیه 200: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

سوره نساء:

ص:73


1- 1) -مهدی منتظر ص 211.
2- 2) -برای روشن شدن مطلب و تحقیق بیشتر به کتاب های(1-المهدیّ فی القرآن 2-موعود قرآن 3-شواهد التّنزیل 4-سیمای امام زمان در آیینۀ قرآن و 5-المحجّة بحرانی و کتب فراوان دیگر)مراجعه فرمایند.

1-آیه 47: یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ.

2-آیه 59: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ

3-آیه 69: وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ

4-آیه 77: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ

5-آیه 77: وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ.

6-آیه 159: وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً.

سوره مائده:

1-آیه 14: وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ.

2-آیه 54: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ.

سوره انعام:

1-آیه 44: فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ.

2-آیه 89:... فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ.

3-آیه 158:... یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنّا مُنْتَظِرُونَ.

سوره اعراف:

1-آیه 1: المص.

2-آیه 53: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ... .

3-آیه 128: ...إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.

4-آیه 157: اَلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ....

5-آیه 159: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ.

سوره انفال:

1-آیه 39: قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ....

ص:74

سوره توبه:

1-آیه 33: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.

2-آیه 34: ...وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ.

3-آیه 36: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللّهِ... .

4-آیه 36: وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً...

سوره یونس:

1-آیه 20: وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ... .

2-آیه 24: حَتّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها... .

3-آیه 35: قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ...

سوره هود:

1-آیه 8: وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ... .

2-آیه 80: قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلی رُکْنٍ شَدِیدٍ.

سوره یوسف:

1-آیه 110: حَتّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا....

سوره ابراهیم:

1-آیه 5: وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ اللّهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکُورٍ.

2-آیه 45: وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا....

3-آیه 46: ...وَ عِنْدَ اللّهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ.

سوره یوسف و حجر:

1-آیه 110 و 36: حَتّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ.

2-87: وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ.

سوره نحل:

ص:75

1-آیه 1: أَتی أَمْرُ اللّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ....

2-آیه 38: وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللّهُ مَنْ یَمُوتُ....

3-آیه 45: أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ....

سوره اسراء:

1-آیه 4-6: وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ....

2-آیه 8: عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ....

3-آیه 33: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً

4-آیه 81: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً.

سوره مریم:

1-آیه 37: فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ

2-آیه 75: ...حَتّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ....

سوره طه:

1-آیه 110: یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً.

2-آیه 115: وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً.

3-آیه 135: فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ.

سوره انبیاء:

1-آیه 11: وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ

2-آیه 105: وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ.

سوره حج:

1-آیه 39: أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ.

2-آیه 41: اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ... .

3-آیه 60: ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ.

سوره مومنون:

ص:76

1-آیه 101: فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ.

سوره نور:

1-آیه 35: اَللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ....

2-آیه 55: وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ....

سوره فرقان:

1-آیه 11: بَلْ کَذَّبُوا بِالسّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسّاعَةِ سَعِیراً.

2-آیه 26: اَلْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ کانَ یَوْماً عَلَی الْکافِرِینَ عَسِیراً.

سوره شعراء:

1-آیه 4: إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ.

2-آیه 205 و 206: أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ.

3-آیه 227: وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.

سوره نمل:

1-آیه 62: أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ.

سوره قصص:

1-آیه 5: وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ.

سوره روم:

1-آیه 1-5: الم* غُلِبَتِ الرُّومُ* فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ.

سوره سجده:

1-آیه 21: وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ.

2-آیه 29: قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ.

سوره سباء:

1-آیه 18: وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها قُریً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا....

2-آیه 51-54: وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ* وَ قالُوا آمَنّا بِهِ وَ أَنّی لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ

ص:77

سوره صافات:

1-آیه 83: وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ* إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ.

سوره ص:

1-آیه 88: وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ.

سوره زمر:

1-آیه 69: وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ....

سوره فصلت:

1-آیه 16: لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا....

2-آیه 17: وَ أَمّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ.

3-آیه 53: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ....

سوره شوری:

1-آیه 1-2: حم* عسق.

2-آیه 18: یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها.

3-آیه 19 و 20: اَللّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ....

4-آیه 21: وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ....

5-آیه 24: أَمْ یَقُولُونَ افْتَری عَلَی اللّهِ کَذِباً.

6-آیه 41: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ.

7-آیه 45: وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها خاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ....

سوره زخرف:

1-آیه 28: وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ.

2-آیه 66: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ.

سوره دخان:

1-آیه 1-4: حم* وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ.

سوره جاثیه:

ص:78

1-آیه 14: قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیّامَ اللّهِ لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ.

سوره محمّد:

1-آیه 18: فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها.

سوره فتح:

1-آیه 25: لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ.

2-آیه 28: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ.

سوره ق:

1-آیه 41: وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ.

سوره ذاریات:

1-23: فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ.

سوره طور:

1-آیه 1-3: وَ الطُّورِ* وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ* فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ.

سوره قمر:

1-آیه 1: اِقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ.

2-آیه 2: وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا....

سوره رحمن:

1-آیه 41: یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ....

سوره حدید:

1-آیه 16: وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ.

2-آیه 17: اِعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها....

سوره ممتحنه:

1-آیه 13: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ....

سوره صف:

ص:79

1-آیه 8: یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ....

2-آیه 9: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ... .

سوره ملک:

1-آیه 30: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ.

سوره معارج:

1-آیه 1-3: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ* لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ.

2-آیه 26: وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ.

3-آیه 44: خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ....

سوره جن:

1-آیه 24: حَتّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ....

سوره مدثر:

1-آیه 8: فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ.

2-آیه 11: ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً.

3-آیه 19 و 20: فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ....

4-آیه 31: وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النّارِ إِلاّ مَلائِکَةً....

سوره تکویر:

1-آیه 15 و 16: فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ* اَلْجَوارِ الْکُنَّسِ.

سوره انشقاق:

1-آیه 19: لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ.

سوره بروج:

1-آیه 1: وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ.

سوره طارق:

1-آیه 15-16: إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً* وَ أَکِیدُ کَیْداً.

سوره غاشیه:

1-آیه 1-4: هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ... .

ص:80

سوره فجر:

1-آیه 1-4: وَ الْفَجْرِ* وَ لَیالٍ عَشْرٍ* وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ* وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ.

سوره شمس:

1-آیه 1-4: وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها* وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها* وَ النَّهارِ إِذا جَلاّها.

سوره لیل:

1-آیه 1-2: وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی* وَ النَّهارِ إِذا تَجَلّی.

سوره قدر:

1-آیه 5: سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ.

سوره بیّنة:

1-آیه 5: وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ .

سوره عصر:

1-آیه 1-3: وَ الْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ.

سوره بقره:

1-آیه 249: إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ....

سوره آل عمران:

1-آیه 140: وَ تِلْکَ الْأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ....

سوره مائده:

1-آیه 3: اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا....

سوره انفال:

1-آیه 7: یُرِیدُ اللّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ....

سوره توبه:

1-آیه 3: وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النّاسِ....

سوره هود:

1-آیه 110: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ....

سوره رعد:

ص:81

1-آیه 13: وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ.

سوره طه:

1-آیه 113: وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا....

سوره انبیاء:

1-آیه 12: فَلَمّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ.

سوره عنکبوت:

1-آیه 10: وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ....

سوره لقمان:

1-آیه 20: وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً....

سوره شوری:

1-آیه 41: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ... بحار الأنوار:48/51 ح 13.

2-آیۀ 42: إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النّاسَ.... 48/51 ح 13.

سوره الرّحمن:

1-آیۀ 64: مُدْهامَّتانِ :قال یتّصل ما بین مکة و المدینة نخلا 49/51 ح 16.

سوره صف:

1-آیه 13: وَ أُخْری تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللّهِ....

سورۀ القلم:

1-آیۀ 15: إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ... اذا تتلی علیه آیاتنا قال...بحار الأنوار:61/51 ح 60.

سوره مدثر:

1-آیه 46 و 47: وَ کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ....

سوره مطففین:

1-آیه 13: إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا....

ص:82

روایات دربارۀ قائم

و امّا اخبار مهدی موعود علیه السّلام در کتاب های شیعیان،به وفور آمده است،یکی از مسایل بنیادی و حیاتی اسلام و هم چنین یکی از اصول مسلّمۀ عقاید شیعه است که با دیگر عقاید اسلامی،پیوند ناگسستنی دارد و هیچ گونه تردید و تشکیکی در آن راه نمی یابد.

در واقع می توان گفت:در میان شیعیان،کسی پیدا نمی شود که منکر وجود مهدی علیه السّلام باشد،چون رسول خدا و ائمّۀ یازده گانه علیهم السّلام همگی به اتّفاق،از وجود و حکومت و حتّی شخصیت آن بزرگوار،سخن فراوان گفته و نوشته اند،و هیچ گونه جای شک و شبهه ای باقی نگذارده اند که در آخر الزّمان ایشان دولت حقّ را در کرۀ زمین تشکیل و عدالت واقعی را در جهان برقرار خواهند ساخت.

کتاب هایی که از شیعیان دربارۀ آن حضرت نوشته شده است(و بعضی از نویسندگان معاصر فهرست آن کتاب ها را جمع آوری نموده اند)متجاوز از هزار عنوان می باشد و حتی تعدادی از این کتاب ها پیش از به دنیا آمدن آن حضرت تألیف شده است و احادیث مربوط به«مهدی موعود»را ده ها سال پیش از تولّد مبارک ایشان جمع آوری نموده و به نسل های بعد به یادگار گذاشته اند.در این جا به بعضی از آن ها متذکّر می شویم.

1-ابو اسحاق ابراهیم بن صالح انماطی کوفی اسدی که از اصحاب حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام است،کتابی در«غیبت»نوشته و ابن قولویه آن کتاب را با یک واسطه از او روایت نموده است. (1)

2-ابو الحسن علیّ بن محمّد طائی جرمی شاطری،معاصر حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام کتابی به نام«الغیبة»نوشته است.

3-ابو الحسن علیّ بن عمر اعرج کوفی،از یاران حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام

ص:83


1- 1) -رجال نجاشی:ص 28 و فهرست شیخ طوسی،ص 75.

و مؤلّف کتابی به نام«الغیبة»است. (1)

4-حسن بن علیّ بن ابی حمزۀ بطاینی،که در عصر امام رضا علیه السّلام می زیسته،کتابی پیرامون«غیبت»نوشته است. (2)

5-ابو الفضل عباس بن هشام ناشری،از اصحاب امام رضا علیه السّلام و متوّفای 220 ه ق و صاحب کتاب«الغیبة.» (3)

6-ابو محمّد،فضل بن شاذان أزدی،از اصحاب امام رضا علیه السّلام و متوّفای 360 ه ق و صاحب 180 جلد کتاب ارزنده در حمایت از حریم مقدّس ولایت که یکی از آن ها کتاب«الغیبة»است. (4)

7-و هم چنین کتاب های فراوانی از معاصرین امام حسن عسکری علیه السّلام؛مانند ابراهیم بن اسحاق. (5)

8-و معاصرین نوّاب أربعة؛مانند:محمّد بن قاسم بغدادی متوفای 332 ه ق به نام «الغیبة»به یادگار مانده است. (6)

چند نمونۀ بالا از کسانی اند که پیش از ولادت حضرت مهدی علیه السّلام کتاب مستقلّی در موضوع«غیبت»نوشته اند وگرنه این موضوع در صدها کتاب پیش از ولادت آن حضرت مطرح شده است؛مثلا«حسن بن محبوب»یکی از محدّثین مورد اعتماد، صد سال پیش از ولادت حضرت مهدی-روحی و ارواح العالمین لتراب مقدّمه الفداء- احادیث مربوط به غیبت را در مشیخۀ خود آورده است. (7)

احادیث وارده پیرامون اوصاف،ظهور،جزئیّات زندگی،نهضت و قیام همگانی آن مصلح الهی و بنیان گذار حکومت واحد جهانی،از طریق فریقین بیش از آن است

ص:84


1- 1) -رجال نجاشی:ص 194.
2- 2) -قاموس الرّجال:193/3؛رجال نجاشی:ص 28؛فهرست شیخ طوسی:ص 75.
3- 3) -رجال نجاشی:ص 215؛رجال شیخ طوسی:ص 384؛فهرست شیخ طوسی:ص 147.
4- 4) -رجال شیخ طوسی:ص 420؛فهرست شیخ طوسی:ص 150؛رجال نجاشی:ص 235.
5- 5) -رجال نجاشی:ص 15 و فهرست شیخ طوسی:ص 29.
6- 6) -الذّریعة الی تصانیف الشّیعة:80/16.
7- 7) -اعلام الوری:ص 416.

که ما در این مختصر به شمار آوریم،ولی برای روشنی و وضوح مطلب فهرستی از عناوین آن ها را که شیعیان جمع آوری کرده اند،ذکر می کنیم.

1-در 293 حدیث تصریح شده که او فرزند امام حسن عسکری علیه السّلام است.

2-در 90 حدیث بیان شده که او نوۀ امام هادی و نبیرۀ امام جواد علیه السّلام است.

3-در 95 روایت وارد شده که او چهارمین فرزند امام رضا علیه السّلام است.

4-در 199 روایت وارد شده که او پنجمین فرزند امام موسی کاظم علیه السّلام است.

5-در 202 حدیث وارد شده که او ششمین فرزند امام صادق علیه السّلام است.

6-در 103 روایت آمده که او هفتمین فرزند امام باقر علیه السّلام است.

7-در 185 روایت آمده که او هشتمین فرزند امام سجّاد علیه السّلام است.

8-در 308 روایت آمده که او نهمین فرزند امام حسین علیه السّلام است.

9-در 214 حدیث وارد شده که او از تبار امیر مؤمنان علیه السّلام است.

10-در 192 روایت آمده که او از اولاد حضرت زهرا علیها السّلام است.

11-در 48 روایت وارد شده است که وی همنام رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است.

12-در 136 حدیث تصریح شده که او دوازدهمین امام و آخرین پیشوا است.

13-در 91 روایت از غیبت طولانی او گفت وگو شده است.

14 در 7 حدیث از کیفیّت انتفاع مردم از آن حضرت در زمان غیبت سخن رفته است.

15-در 51 روایت سیرت و صورت او توصیف شده است.

16-در 47 حدیث تصریح شده است که در عصر او،اسلام دین جهانی خواهد شد و آیۀ شریفۀ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ به دست او تحقّق خواهد یافت.

17-در 123 روایت وارد شده که او شخصا عدالت اجتماعی را در پهنۀ گیتی بر قرار خواهد کرد.

18-در 293 حدیث از تولّد آن«مهر تابان»گفت وگو شده است.

19-در 318 روایت عمر طولانی آن حضرت مطرح شده است و در برخی از آن ها تصریح شده است که عمر شریفش،به قدری طولانی می شود که جز مؤمنان راستین،

ص:85

کسی در اعتقاد خود استوار نمی ماند.

20-در 657 حدیث دربارۀ ظهور و علایم آن بحث شده است. (1)

متن 3692 روایتی که فهرست آن ها در بالا گفته شد،به اضافۀ 2515 روایت دیگر پیرامون آن حضرت در منابع شیعه،از پیشوایان معصوم به دست ما رسیده است و در کتاب های مهم از جمله بحار الأنوار،غیبت طوسی،غیبت نعمانی،کمال الدّین، و مانند این کتب که صرفا در حالات آن حضرت نگارش یافته،آمده است و أخیرا نیز مؤلّف محترم کتاب«منتخب الأثر»قسمت اعظم آن ها را از منابع مختلف و جمعا 6266 روایت از 154 کتاب،گردآوری نموده و به جامعۀ شیعه تحویل داده است.

(خداوند ذخیرۀ آخرتش گرداند.ان شاء اللّه.)

کتاب حاضر نیز یکی از صدها کتابی است که دربارۀ آن حضرت تهیه و تنظیم گردیده و در بیان حالات ایشان فراهم آمده است.برای تبرّک،به چند حدیث توجّه فرمایید:

1-امام رضا از پدران بزرگوارش علیهم السّلام از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«لا تذهب الدنیا حتّی یقوم بأمر أمّتی رجل من ولد الحسین یملأها عدلا کما ملئت ظلما و جورا؛ (2)دنیا از بین نمی رود تا مردی از فرزندان حسین،برای رسیدگی به کار امّت من به پا خیزد و دنیا را از عدل و داد پر نماید؛همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.»

2-ابو ایوب انصاری می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در بیماری که منتهی به رحلت ایشان شد،به فاطمه علیها السّلام فرمود:«و الّذی نفسی بیده،لابدّ لهذه الأمّة من مهدیّ و هو و اللّه من ولدک؛ (3)قسم به کسی که جان من در دست اوست،به ناچار باید برای این امّت«مهدی» باشد،آن هم از اولاد تو است(ای فاطمة).»

3-«و عند ذلک یظهر القائم فیهم،قال النبیّ صلّی اللّه علیه و اله اسمه کاسمی و اسم أبیه کاسم ابنی(أی

ص:86


1- 1) -او خواهد آمد؛ [1]چاپ هشتم ص 77.
2- 2) -بحار الأنوار:ج /51ص 66 باب 1 ح 5، [2]به نقل از عیون أخبار [3]الرّضاء علیه السّلام.
3- 3) -بحار الأنوار:ج /51ص 67 باب 1 ح 6 از امالی مفید و ص 78 از کشف الغمّة. [4]

ابنی الحسن)و هو من ولد ابنتی...؛ (1)در این حال،قائم در میان آن ها ظاهر می شود.پیغمبر فرمود:نام او نام من است و نام پدرش نام فرزند من(حسن مجتبی)است و او(قائم)از اولاد دخترم(فاطمة)است.»

4-جابر انصاری می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«المهدیّ من ولدی اسمه اسمی و کنیته کنیتی،أشبه الناس بی خلقا و خلقا تکون له غیبة و حیرة تضلّ فیه الأمم،ثمّ یقبل کالشهاب الثاقب،و یملأها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا؛ (2)مهدی از اولاد من است.نام او،نام من و کنیۀ(لقب)او،کنیۀ من است.شبیه ترین مردم است به من،از حیث خلقت و اخلاق؛برای او غیبت و سرگردانی خواهد بود که در آن،امّت ها گمراه خواهند شد؛ سپس مانند شهاب سوراخ کننده(برق آسا)می آید و زمین را از عدل و داد پر کند،آن گونه که از ظلم و ستم پر شده است.»

5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«الأئمّة من بعدی اثنا عشر،أوّلهم أنت یا علی!و آخرهم القائم الّذی یفتح اللّه عزّ و جلّ علی یدیه مشارق الأرض و مغاربها؛ (3)امامان بعد از من دوازده نفرند،اوّل آن ها تویی ای علی!و آخر آن ها«قائمی»است که خدای عزّ و جلّ با دستان او مشرق ها و مغرب های زمین را می گشاید.»

6-سعید بن جبیر از ابن عبّاس نقل می کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«إنّ خلفائی و أوصیائی و حجج اللّه علی الخلق بعدی اثنا عشر،أوّلهم أخی و آخرهم ولدی.و قیل:یا رسول اللّه!و من أخوک؟قال:علیّ بن أبی طالب.قیل:فمن ولدک؟قال:المهدیّ یملأها قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما،و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم واحد لأطال اللّه ذلک الیوم حتّی یخرج فیه ولدی المهدیّ فینزل روح اللّه عیسی بن مریم علیها السّلام فیصلّی خلفه و تشرق الأرض بنور ربّها و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب؛ (4)جانشینان من و حجّت های خدا بر مردم پس از من،دوازده نفرند،نخستین آن ها برادر من و آخرینشان فرزندم

ص:87


1- 1) -همان مدرک:ج /51ص 67 باب 1 ح 7 [1] از امالی. [2]
2- 2) -همان مدرک:ج /51ص 72 باب 1 ح 13 و [3]مثل آن نیز از ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام ح 16 هر دو روایت به نقل از کمال الدّین [4]در روایت امام صادق علیه السّلام...و حیرة حتی یضل الخلق عن أدیانهم فعند ذلک یقبل...آمده است.
3- 3) -کمال الدین:ص 282. [5]
4- 4) -بحار الأنوار: [6]71/51 ب 1 ح 12 از کمال الدّین. [7]

می باشد.

پرسیدند:برادر شما کیست؟

فرمود:علیّ بن ابی طالب علیه السّلام.

پرسیدند:فرزندتان کیست؟

فرمود:فرزندم«مهدی»است.همان کسی که زمین را از عدل و داد لبریز می کند، همان گونه که با ظلم و بیداد لبریز شده باشد.

به خدایی که مرا به حقّ برانگیخت!اگر از عمر دنیا تنها یک روز مانده باشد،خداوند آن روز را،آن قدر طولانی می کند تا فرزندم«مهدی»در آن ظهور نماید!آن گاه عیسی بن مریم از آسمان فرود آید و به امامت او نماز می گزارد و زمین به نور پروردگارش نور باران می شود و حکومت او به شرق و غرب گیتی گسترش می یابد و زمین و زمان در قلمرو عدالت و قدرت او قرار می گیرد.»

7-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«إنّی و أحد عشر من ولدی و أنت یا علی!زرّ الأرض،بنا أوتد اللّه أن تسیّخ بأهلها،فإذا ذهب الاثنا عشر،ساخت الأرض بأهلها و لم ینظروا...؛ (1)من و یازده نفر از اولادم و تو ای علی!لنگر(و کوه های شامخ تنظیم کنندۀ)زمینیم،با ما زمین را میخکوب نموده است که(تعادلش را حفظ کند و)اهلش را فرونبرد،پس وقتی دوازدهمی رفت،زمین اهلش را می بلعد و مهلت داده نمی شوند...»

8-صالح بن عقبه از پدرش از حضرت امام باقر علیه السّلام و ایشان از پدران بزرگوارش علیهم السّلام نقل می کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«المهدیّ من ولدی تکون له غیبة و حیرة تضلّ فیها الأمم یأتی بذخیرة الأنبیاء فیملأها عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما؛ (2)«مهدی»از فرزندان من است.او غیبتی طولانی خواهد داشت و در آن شرایط،حیرت و سرگردانی سایه می افکند و امّت ها در آن حیرت و سرگردانی گمراه می شوند.او با ذخایر انبیا می آید و جهان را همان گونه که پیش از ظهورش از ظلم و ستم پر شده است،

ص:88


1- 1) -اصول کافی:1 ص 435؛ [1]منتخب الأثر:ص 33؛ [2]ینابیع المودة:3 ص 148 [3] بعضی از آن؛غیبت طوسی:92؛ بحار الأنوار:23 باب الإضطرار الی الحجّة روایات در این مورد فراوان است. [4]
2- 2) -بحار الأنوار: [5]72/51 ب 1 ح 17 از کمال الدّین. [6]

از عدالت و دادگری لبریز خواهد ساخت.»

9-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«إنّ اللّه فتح هذا الدین بعلیّ،و إذا قتل فسد الدین و لا یصلحه إلاّ المهدیّ؛ (1)خداوند این دین را با علی گشود وقتی که شهید شد،(کسی ویرانی آن را) اصلاح نمی کند،مگر مهدی.»

8-سکان داران کشتی نجات
الف)حجّت آسمانی لازم است

این مطلب را پیروان تمام ادیان آسمانی پذیرفته اند که چرخش جهان،به ویژه زمین،بدون وجود حجّت الهی ممکن نیست و نظام احسن تشریعی،بدون وجود نظام احسن تکوینی و اثرات شخصیّت ملکوتی امکان پذیر نمی باشد و آنان که در این سخن تردید دارند،از عدم اطّلاع از شرایط شرایع آسمانی و فلسفۀ آن هاست و یا توان کشش این مسایل را ندارند؛زیرا در عبودیّت و بندگی به مرحله ای نرسیده اند که اهمیّت وجودی این سفیران ملکوتی را درک کنند.

1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرماید:«یا جابر!مثل الإمام مثل الکعبة تؤتی و لا یأتی؛ (2)ای جابر!مثل قائم،مثل کعبه است،به سوی او می آیند و او به سوی آن ها نمی رود.»

2-امام صادق علیه السّلام می فرماید:«الحجّة قبل الخلق،و مع الخلق،و بعد الخلق؛ (3)حجّت، پیش از مردم و با مردم و بعد از مردم است.»

3-«لو لا الحجة لساخت الأرض بأهلها؛ (4)اگر حجّت(الهی در زمین)نباشد،زمین فرو می رود(و از هم می پاشد).»

4-«بنا عبد اللّه و بنا عرف اللّه و بنا وحّد اللّه؛ (5)خدا(به وسیلۀ)ما پرستیده شد و شناخته شد و به یگانگی پذیرفته شد.»

5-«لو لا نحن ما عبد اللّه؛ (6)اگر ما نبودیم،خداوند پرستیده نمی شد.»

ص:89


1- 1) -منتخب الأثر:ص 205 ح 38. [1]
2- 2) -کفایة الأثر:ص 246، [2]المحجّة:ص 344. [3]
3- 3) -«غیبة النّعمانی ص 295.»
4- 4) -علل الشّرایع:ص 76؛بحار الأنوار:21/23 ح 20. [4]
5- 5) -اصول کافی القائم الحجّة:1 کتاب التّوحید،باب النّوادر،حدیث 10.
6- 6) -اصول کافی:1 کتاب التّوحید،باب النّوادر،حدیث 10؛و [5]ینابیع المودّة:143/3 ب 89 ط نجف [6]منشورات مکتبة العرفان با عبارت«و لو لا ذالک لم یعبد اللّه»از فرائد السّمطین.

6-امام حسین علیه السّلام در پاسخ کسی که پرسید:معرفت خدا چیست؟!فرمود:«معرفة أهل کلّ زمان إمامهم الّذی یجب علیهم طاعته؛ (1)شناخت خداوند،شناخت امام در هر زمانی است که فرمانبرداری از او واجب می باشد»

در توضیح روایات بالا و امثال آن ها می توان گفت که خداوند ائمّه علیهم السّلام را راهنمای مستقیم و وسیلۀ تبلیغ و شناساندن خود و سبب تعادل زمین قرار داده است (2)وگرنه خداوند از شناساندن خود ناتوان و عاجز نمی باشد.به روایت ذیل توجّه فرمایید.

7-«إنّ اللّه تبارک و تعالی لو شآء تعرّف العباد نفسه و لکن جعلنا أبوابه و صراطه و سبیله و الوجه الّذی یؤتی؛ (3)اگر خدا می خواست خود را به مردم بشناساند،می توانست،ولی ما را باب ها و صراطها و سبیل ها و وجهی که باید به سوی او آمده شود،قرار داد.»

8-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«أهل بیتی أمان لأهل الأرض،کما أنّ النجوم أمان لأهل السماء؛ (4)اهل بیت من امان زمینند؛مانند ستارگان که امان بر اهل آسمان ها هستند (5)

ب)ستاره های پشت سرهم!

معروف بن خربوذ گوید:شنیدم ابی جعفر علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«إنّما مثل أهل بیتی فی هذه الأمّة کمثل نجوم السمآء کلّما غاب نجم طلع نجم حتّی إذا مددتم إلیه حواجبکم،و أشرتم إلیه بالأصابع جآء ملک الموت فذهب به،ثمّ بقیتم سبتا من دهرکم لا تدرون أیّا من أیّ و استوی فی ذلک بنو عبد المطلب،فبینما أنتم کذلک إذا أطلع اللّه نجمکم

ص:90


1- 1) -بحار الأنوار:83/23. [1]
2- 2) -مشروح این القاب و اسماء در زیارت جامعۀ کبیرة و مانند آن،آمده است.
3- 3) -کافی:1 باب معرفة الامام و الرّد الیه حدیث 9.
4- 4) -منتخب الأثر:ص 65؛ [2]ذخائر العقبی:ص 17؛ [3]الصواعق المحرقة:ص 234؛ [4]ینابیع المودة:17/2 و 148؛ [5]الإمام المهدی 306-29 و 108 [6] همگی با الفاظ متفاوت و به یک معنا؛یوم الخلاص:ص 309 از آن ها؛ و ینابیع المودّة:143/3 ب 89 ط نجف [7]منشورات مکتبة العرفان از فرائد السّمطین [8]از امام سجّاد علیه السّلام.
5- 5) -برای اطّلاعات بیشتر و جامع تر،در مورد این فصل و فصول آینده،به کتاب اصول کافی ج 1،کتاب الحجة و جلد 24-23 [9]بحار الأنوار [10]چاپ جدید و سایر کتب شیعه،مراجعه نمایید.

فاحمدوه واقبلوه؛ (1)مثل اهل بیت من،مانند ستارگان آسمان است،هروقت یکی غایب شود(و غروب نماید)دیگری طلوع می کند تا ابروانتان را به سوی او بکشید و با انگشتانتان اشاره نمایید،ملک الموت می آید و او را می برد سپس مدّت زیادی از روزگارتان را(معطّل)می مانید!و نمی دانید چه از چیست،و در آن زمان فرزندان عبد الملک مساوی شوند،پس در این حال که سرگرمید،ناگهان ستارۀ (خوشبختی تان)طلوع می نماید،پس به خدا سپاس گذارید و به سوی او بگروید.»

معروف بن خربوذ گوید:به ابی جعفر علیه السّلام گفتم:«أخبرنی عنکم!قال:نحن بمنزلة النجوم إذا خفی نجم بدا نجم،مأمن و أمان و سلم و إسلام و فاتح و مفتاح حتی إذا استوی بنو عبد المطلب،فلم یدر أیّ من أیّ،أظهر اللّه عزّ و جلّ صاحبکم،فاحمدوا اللّه عزّ و جلّ و هو یخیر الصعب علی الذلول،فقلت:جعلت فداک!فأیّهما یختار؟قال:یختار الصعب علی الذلول؛ (2)از خودتان به من خبر بده!فرمود:ما به منزلۀ ستارگانیم که هرگاه ستاره ای غایب شد دیگری آشکار شود!،ستارۀ امن و امان و اسلام و تسلیم شدن و پیروز و کلید پیروزی،تا زمانی که فرزندان عبد المطلب مساوی شدند و از همدیگر تشخیص داده نشدند(کدام امام و مأموم است)خدای عزّ و جلّ صاحب شما را ظاهر سازد،پس به خدا سپاس گذار باشید،او را در اختیار(دو ابر)آرام و خشن،مخیّر سازند،گفتم:فدایت شوم کدام یک را اختیار می کند؟،فرمود:خشن را.»

در این عنوان،روایات گوناگون از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و امامان علیهم السّلام وارد شده است که به همین اندازه اکتفا می شود.

در فصل روایات اهل سنّت تعدادی از روایات مربوط به این فصل گذشت.

ت)اگر در کلّ زمین دو نفر بماند

ص:91


1- 1) -بیان:لیس المراد ذهاب ملک الموت به علیه السّلام بقبض روحه بل کان مع روح القدس عند ما غاب به.غیبت نعمانی:79؛ [1]بحار الأنوار:22/ [2]51 ب 1 ح 33 و ص 76 ب 1 ح 33 از غیبت نعمانی [3]از امام صادق علیه السّلام با تغییر کمی آدرس هر دو روایت درست است تشابه آدرس سبب اشتباه نشود؛اصول کافی:338/1 [4] از امام صادق علیه السّلام؛الزام النّاصب:ص 4 قسمت اول روایت؛الصواعق المحرقة:ص 233.
2- 2) -بیان:«لم یدر أی من أی»:لا یعرف أیهم الامام أو لا یتمیزون فی الکمال تمیزا بیّنا لعدم کون الامام ظاهرا بینهم و الصعب و الذلول إشارة إلی السحابتین اللتین خیر ذو القرنین بینهما فاختار الذلول و ترک الصعب للقائم علیه السّلام بحار الأنوار: [5]136/51 ب 5 ح 3 از کمال الدّین. [6]

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:اگر همۀ مردم دو نفر باشند،یکی از آن دو نفر،امام بر دیگری خواهد بود و آخرین کسی که می میرد امام است،تا بنده ای بر خدای دلیل نیاورد که خدا او را واگذاشته بدون آن که حجّتی از طرف خود بر او قرار داده شود. (1)

2-عمّارة بن طیّار گوید:شنیدم ابا عبد اللّه علیه السّلام می فرمود:«لو لم یبق فی الأرض إلاّ رجلان،لکان أحدهما الحجّة؛ (2)اگر در روی زمین نماند،مگر دو نفر،یکی حجّت خواهد بود.»

3-علا از محمّد گوید که ابی جعفر علیه السّلام فرمود:«لا تبقی الأرض بغیر إمام،ظاهر أو باطن؛ (3)زمین بدون امام ظاهر یا باطن،نمی ماند.»

4-مفضّل از امام صادق علیه السّلام از مدّت حکومت قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-سؤال کرد؟فرمود:«...بلکه ملک او دایم است و ملکی است تمام نشدنی و حکمی است که منقطع نشود و کاری است که باطل نمی شود،مگر با اختیار و مشیّت و ارادۀ خداوند؛ کسی جز او مدّت آن را نمی داند،سپس قضا و قیامت است که خداوند توصیف کرده است. (4)

5-محمّد بن مسلم از امام صادق علیه السّلام نقل می کند:«زمین از حجّت خالی نمی ماند و آن حجّت،حلال و حرام را بیان می کند و به راه خدا دعوت می نماید و وجود حجّت از روی زمین قطع نشود،مگر چهل روز پیش از قیام قیامت و زمانی که حجّت از روی زمین برداشته شد،درهای توبه به روی مردم بسته می شود و بر هیچ نفسی که پیش از حجّت مؤمن نشده باشد،ایمانش بر او نوری نبخشد و اینان شرورترین خلق خدا هستند و ایشان هستند که قیامت بر آن ها به پا شود.» (5)

6-در روایت جعفر بن محمّد از کرام،از امام صادق علیه السّلام آمده است که آخرین کسی

ص:92


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 157 باب 9. [1]
2- 2) -علل الشّرایع:ص 76؛ [2]بحار الأنوار:22/23 ب 1 ح 24 [3] از آن.
3- 3) -همان مدرک:ص 76؛ [4]بحار الأنوار:23/23 ب 1 ح 26 [5] از آن.
4- 4) -معجم الملاحم و الفتن:424/1،بحار الأنوار:35/53 ب 25 ح 1؛ [6]الزام النّاصب:280/2.
5- 5) -کمال الدین:229/1؛حلیة الأبرار:686/2؛بحار الأنوار:347/51؛کشف السّترة:عن وجه الغیبة:ص 139 [7] به نقل از آن.

که می میرد،امام است،تا کسی احتجاج نکند که خداوند او را بی حجّت گذاشته است. (1)

ث)برادران دو قلو!

1-جمیل بن درّاج از امام صادق،از پدران بزرگوارش،نقل می کند که امیر مؤمنان علیهم السّلام فرمود:«الإسلام و السلطان العادل أخوان لا یصلح واحد منهما إلاّ بصاحبه، الإسلام أسّ و السلطان العادل حارس،ما لا أسّ له فمنهدم و ما لا حارس له فضایع،فلذلک إذا رحل قآئمنا لم یبق أثر من الإسلام و إذا لم یبق أثر من الإسلام لم یبق أثر من الدنیا؛ (2)اسلام و سلطان دو برادرند و هیچ کدام بدون دیگری صلاحیت نمی یابد،مگر با رفیقش؛ اسلام،اساس و سلطان عادل،نگهبان است،هرچیزی که اساس ندارد،ویران می شود و هرچه نگهبان ندارد پس ضایع می شود،و به این سبب است زمانی که قائم ما رحلت کرد(و از دنیا رفت)اثری از اسلام باقی نمی ماند و وقتی هم که از اسلام اثری نماند،از دنیا نیز اثری نمی ماند.

2-«الدین و السلطان أخوان توأمان،لابدّ لکلّ واحد منهما من صاحبه،و الدین أسّ و السلطان حارس،و ما لا أسّ له منهدم و ما لا حارس ضایع؛ (3)دین و سلطان،هر دو،برادران دو قلو هستند!،به ناچار باید هر دو برای هم دیگر باشند،و دین اساس(و پایه)است، و سلطان نگهبان،پس هرچیزی اساس(قوی)نداشته باشد،ویران خواهد شد،و هر چیزی نگهبان نداشته باشد،پس ضایع(و از بین رفتنی)می شود (4)

ج)زمین همه را فرو می برد

1-ابی حمزه گوید:به ابی عبد اللّه علیه السّلام عرض کردم:«تبقی الأرض بغیر إمام؟آیا زمین

ص:93


1- 1) -اصول کافی:180/1؛ [1]حلیة الأبرار:687/2؛السّترة:ص 139.
2- 2) -منتخب الأثر:ص 38 ف 2 ب 29 [2] به نقل از اربعین خاتون آبادی(کشف الحق)ح 35. [3]
3- 3) -الإختصاص:ص 263؛از یکی از امامان علیهم السّلام.
4- 4) -در این رابطه در فصل«حکومت از نظر اسلام»روایات زیاد خواهد آمد.

بدون امام می ماند؟!»فرمود:«لو بقیت الأرض بغیر إمام ساعة لساخت؛ (1)اگر زمین یک ساعت بدون امام بماند،فرو می رود(ویران می گردد).»

2-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:اللّهمّ لا تخلو الأرض من حجّة لک علی خلقک ظاهر أو خافی مغمور لئلاّ تبطل حججک و بیّناتک؛ (2)خدایا!زمین بدون حجّت تو بر خلقت خالی نمی ماند، چه در آشکار و چه در پنهان.»

3-ابی جعفر(امام باقر علیه السّلام)فرمود:«اگر امام یک ساعت از زمین برداشته شود، زمین اهلش را فرو می برد و اهل خود را هم چون دریای خروشان به جوش و خروش می آورد. (3)

امام سجّاد علیه السّلام فرمود:«لو بقیت الأرض بغیر إمام لساخت الأرض بأهلها،إنّ اللّه تبارک و تعالی جعلنا حجّة فی أرضه و أمانا فی الأرض لأهل الأرض؛ (4)اگر زمین بدون امام بماند، اهلش را فرو می برد.خدای تبارک و تعالی ما را در زمین بر اهل زمین حجّت و امان قرار داده است.»

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«إنّی و أحد عشر من ولدی و أنت یا علی!زرّ الأرض،بنا أوتد اللّه أن تسیخ بأهلها،فإذا ذهب الإثنا عشر،ساخت الأرض بأهلها و لم ینظروا!؛ (5)من و یازده نفر از اولادم و تو ای علی!لنگر(و کوه های شامخ تنظیم کنندۀ)زمینیم،و خداوند به وسیله ما زمین را میخکوب نموده است تا(تعادلش را حفظ و)اهلش را فرونبرد،پس وقتی دوازدهمی رفت،زمین اهلش را می بلعد و مهلت داده نمی شوند.»

ص:94


1- 1) -بحار الأنوار:21/23 ب 1 ح 20 [1]به نقل از علل الشّرایع:ص 76 و [2]کمال الدّین:ص 116. [3]
2- 2) -همان مدرک:20/23 ب 1 ح 17 از علل الشّرایع: [4]ص 76؛و ح 16 از تفسیر قمی: [5]ص 336 با تعبیر (لا یخلو الأرض من قائم بحجّة اللّه،امّا ظاهر مشهور،و امّا خائف مغمور،لئلاّ تبطل حجج اللّه و بیّناته).
3- 3) -غیبت نعمانی:ص 155 باب 8. [6]
4- 4) -الزام النّاصب:ص 4 و 245؛ [7]غیبت نعمانی:ص 69؛ [8]ینابیع المودة:148/3؛ [9]عیون أخبار الرّضاء: 212/1؛غیبت طوسی:ص 132؛اصول کافی:79/1 [10] با تغییر؛یوم الخلاص:ص 37.
5- 5) -اصول کافی:1 ص 435؛ [11]منتخب الأثر:ص 33؛ [12]ینابیع المودة:3 ص 148 [13] بعضی از آن؛غیبت طوسی:92؛ بحار الأنوار:23 باب الإضطرار الی الحجّة روایات در این مورد فراوان است. [14]
ح)شب قدر و امام زمان علیه السّلام

پیرامون شب قدر ممکن است،گمان شود ولّی مطلقی که ملایکه در شب قدر بر او نازل شد و تقدیر امور کردند،فقط پیامبر بوده و پس از ایشان،این امر از میان برداشته شده است؛زیرا کسی که شایسته این مقام باشد،وجود ندارد.حال این سؤال مطرح است که آیا شب قدر تنها در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بوده یا بعد از ایشان هم وجود دارد؟

پاسخ این سؤال خیلی روشن است چون این مقام خاصّ(ولّی مطلق زمان)است و هیچ زمانی خالی از حجّت خدا نیست و از آدم تا انقراض عالم وجود دارد؛پس شب قدر نیز طبعا وجود خواهد داشت.

آن چه از احادیث معتبر در تفسیر سورۀ قدر استفاده می شود،این است که فرشتگان با ملک اعظم،هر ساله در شب قدر با مقدرات یک ساله به زمین نازل می شوند و مقدرات را به(ولّی مطلق خدا)عرضه و تسلیم می نمایند.پس این واقعیّت از نخستین روز خلقت بوده و بر نخستین پیامبر و وصیّ او نازل و تا قیام قیامت ادامه دارد. (1)

خ)منکر قائم منکر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است

1-حضرت مهدی-عجّل اللّه فرجه الشریف-در جواب سؤالات اسحاق بن یعقوب کلینی که به وسیلۀ محمّد بن عثمان عمروی به ایشان رسیده،نوشت:«أمّا ما سألت عنه أرشدک اللّه و ثبّتک من أمر المنکرین لی من أهل بیتنا و بنی عمّنا،فاعلم أنّه لیس بین اللّه عزّ و جلّ و بین أحد قرابة،من أنکرنی فلیس منّی و سبیله سبیل ابن نوح،و أمّا سبیل عمّی جعفر و ولده فسبیل إخوة یوسف علیه السّلام...؛ (2)امّا خدا تو را ارشاد نموده(و در عقیدۀ حقّ)ثابت بدارد،

ص:95


1- 1) -اصول کافی/کتاب الحجة فی شأن انا انزلنا حدیث 2 و 5.روایت و بحث در این مورد بسیار است طالبین به تفسیر سورۀ قدر در تفاسیر و کتب حدیث به مجمع البیان/جلد 10،ص 518،مراجعه نموده و مشروح این فصل را در بخش 9(آموزش و پرورش)فصل شب قدر و دانش جدید مطالعه نمایند.
2- 2) -غیبت طوسی:ص 176؛کمال الدّین:384/2؛ [1]تاریخ عصر غیبت:ص 264؛ [2]احتجاج طبرسی این توقیع به طور کامل در آخر بخش 14 این کتاب آمده است.

سؤال کرده ای از(عاقبت)انکارکنندگان من،از خانواده و پسر عموهای خودم؛پس بدان میان خدای عزّ و جلّ و کسی رابطۀ خویشاوندی نیست،هرکس مرا انکار نماید،از من نیست و راه او،راه پسر نوح علیه السّلام است،و امّا راه عمویم جعفر و فرزندانش،راه برادران یوسف علیه السّلام می باشد.»

2-صفوان بن مهران از امام صادق علیه السّلام فرمود:«من أقرّ بجمیع الأئمّة و جحد المهدیّ، کان کمن أقرّ بجمیع الأنبیاء و جحد محمّدا نبوّته،فقیل:یابن رسول اللّه!ممّن المهدیّ،أمن ولدک؟قال:الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه و لا یحلّ لکم تسمیته؛ (1)هرکس به تمام امامان اقرار کند و مهدی علیه السّلام را قبول ننماید؛مانند کسی است که نبوّت تمام انبیا را بپذیرد و نبوّت محمّد صلّی اللّه علیه و اله را قبول ندارد.پرسیدند:ای فرزند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله!مهدی از کیست،آیا از اولاد تو است؟فرمود:نفر پنجم از اولاد(امام)هفتم است،شخص خودش از شما غایب می شود و بردن نامش هم برای شما حلال نشود.»

3-موسی بن جعفر بغدادی گوید:شنیدم ابا محمّد حسن بن علی العسکری علیهما السّلام می گفت:«کأنّی بکم و قد اختلفتم بعدی فی الخلف منّی،أما إنّ المقرّ بالأئمّة بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله المنکر لولدی،کمن أقرّ بجمیع أنبیاء اللّه و رسله ثمّ أنکر نبوّة محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و المنکر لرسول اللّه کمن أنکر جمیع الأنبیاء،لأنّ طاعة آخرنا کطاعة أوّلنا و المنکر لآخرنا کالمنکر لأوّلنا.أمّا إنّ لولدی غیبة یرتاب فیها الناس إلاّ من عصمه اللّه عزّ و جلّ؛ (2)مثل این که شما را می بینم که بعد از من دربارۀ جانشین من اختلاف کرده اید،آگاه باش همانا اقرار کننده به حقیّت امامان بعد از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله که منکر فرزند من است،مانند کسی است که به همۀ انبیا و رسولان اقرار کرده،امّا نبوّت محمّد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را منکر شده است و هرکس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را انکار نماید،مانند آن است که تمام انبیا را انکار کرده است، چون فرمانبرداری از آخرین ما،مثل فرمان برداری از اوّل ماست و انکار آخرین ما،مانند انکار اوّلین ماست.

آگاه باش!همانا برای فرزندم غیبتی است که مردم در آن به شک خواهند افتاد،مگر

ص:96


1- 1) -بحار الأنوار: [1]143/51 ب 6 ح 4 از کمال الدّین [2]با دو طریق.
2- 2) -بحار الأنوار: [3]160/51 ب 10 ح 6 از کمال الدّین و [4]کفایة. [5]

کسی که خدای عزّ و جلّ،او را(خود)نگه دارد.»

4-محمّد بن تمام گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم:«فلانی از دوستانتان به شما سلام رسانید و گفت:برای من ضامن شفاعت باشید!

فرمود:آیا او از دوستان ما است؟

گفتم:بلی!

فرمود:مقام او بالاتر از این است!

گفتم:او مردی است که علی علیه السّلام را دوست می دارد،امّا اوصیای بعد از او را نمی شناسد!!

فرمود:ضالّ(گمراه)است.

گفتم:همه ائمّه را قبول دارد،فقط آخری را نمی پذیرد!فرمود:او مانند کسی است که عیسی علیه السّلام را قبول کند و محمّد صلّی اللّه علیه و اله را انکار نماید،یا به محمّد اعتراف نماید و عیسی علیه السّلام را انکار کند،به خدا پناه می برم از کسانی که منکر یکی از حجّت های خدا شوند. (1)

5-غیاث بن ابراهیم از امام صادق علیه السّلام از پدران بزرگوار خویش علیه السّلام نقل می کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«من أنکر القآئم فقد أنکرنی؛ (2)هرکس قائم را انکار کند(و نپذیرد) مرا انکار نموده(و نپذیرفته)است.»

6-باز با همان اسناد فرمود:«من أنکر القآئم من ولدی فی زمن غیبته مات میتة جاهلیة؛ (3)هرکس،از اولاد من قائم را در زمان غیبتش انکار نماید،با مرگ جاهلیت،مرده است.»

7-محمّد بن مسلم گفت:به ابی عبد اللّه علیه السّلام عرض کردم:مردی به من گفت:فقط آخرین(امام)را بشناس و نشناختن اوّلی به تو ضرر نمی رساند!!فرمود:«لعن اللّه هذا،

ص:97


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 55؛ [1]بحار الأنوار:97/23 ب 5 ح 5.
2- 2) -منتخب الأثر:ص 492؛ [2]یوم الخلاص:ص 32؛بحار الأنوار:73/51 ب 1 ح 20 از کمال الدّین. [3]
3- 3) -یوم الخلاص:ص 32؛منتخب الأثر:ص 492؛ [4]بحار الأنوار:73/51 ب 1 ح 21 از کمال الدّین. [5]

فإنّی أبغضه و لا أعرفه؛ (1)لعنت خدا بر او باد،من او را دوست ندارم،با این که او را نمی شناسم کیست،آیا(امام)آخری را با(امام)اوّلی نمی شناسند؟!»

8-ابن مسکان از ابا عبد اللّه علیه السّلام روایت کرده است:«من أنکر واحدا من الأحیاء،فقد أنکر الأموات؛ (2)هرکس یکی از امامان زنده را انکار نماید،یقینا امامان مرده را نیز انکار نموده است.»

9-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«من أنکر خروج المهدیّ،فقد کفر بما أنزل علی محمّد؛ (3)هر کس خروج مهدی را انکار نماید،به تحقیق به آن چه که خداوند به محمّد نازل کرده، کافر شده است.»

د)در جاهلیّت مردگان

1-فضیل بن یسار گفت:از امام باقر علیه السّلام شنیدم که می فرمود:«من مات و لیس له إمام مات میتة جاهلیة،و من مات و هو عارف لإمامه لم یضرّه،تقدّم هذا الأمر أو تأخّر...؛ (4)هرکس بمیرد و برایش امامی نباشد،با مرگ جاهلیت مرده است و هرکس بمیرد درحالی که امام خود را بشناسد،برایش فرق نمی کند،جلوتر از این امر(ظهور)بمیرد یا عقب تر...»

2-عمرو بن ابان گفت:شنیدم امام صادق علیه السّلام می گفت:«اعرف العلامة فإذا عرفت لم یضرّک تقدم هذا الأمر أم تأخّر،إنّ اللّه تعالی یقول: یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ (5)... (6)؛ علامات(امام)را بشناس،پس وقتی که آن را شناختی،برایت تقدّم و تأخّر این کار ضرر نمی رساند،خداوند می فرماید:«روزی تمام مردم را به سوی امام خود دعوت نماییم...»

ص:98


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 64؛ [1]بحار الأنوار:98/23 ب 5 ح 6. [2]
2- 2) -کمال الدّین:ص 228؛ [3]غیبت نعمانی:ص 63؛ [4]بحار الأنوار:95/23 ب 5 ح 1. [5]
3- 3) -ینابیع المودة:108/3 و 162 [6] منتخب الأثر:ص ص 149؛الزام النّاصب:ص 59؛ [7]الإمام المهدی:ص 299 [8]غایة المرام:662. [9]
4- 4) -بحار الأنوار: [10]142/52 ب 22،ح 56،از غیبت نعمانی. [11]
5- 5) -أسری:71. [12]
6- 6) -بحار الأنوار: [13]142/52،ب 22،ح 57،از غیبت نعمانی. [14]
ذ)تکذیب مهدی مساوی است با کفر

تکذیب هریک از حجّت های الهی،کاشف از این است که این فرد،خدا را قبول ندارد و قبول نداشتن خدا،کفر مطلق است؛زیرا کسی که خدا را قبول داشته باشد، باید أمناء و حجّت ها و فرستادگان او را نیز بی چون وچرا بپذیرد و اطاعت نماید، چون صحیح نیست که کسی خدا را به ألوهیت و معبودیّت بپذیرد،امّا از عبودیت و بندگی او سرباز زند.

لذا:

1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«...من کذّب بالمهدیّ فقد کفر؛ (1)هرکس مهدی را تکذیب کند،به یقین کافر شده است.»زیرا تکذیب«مهدی»مساوی با تکذیب خدا و تکذیب خدا کفر است.

2-امام سجّاد علیه السّلام فرمود:«...و من أبغضنا و ردّنا أو ردّ واحدا منّا،فهو کافر باللّه و بآیاته؛ (2)هرکس به ما بغض ورزد و ما و یا یکی از ما را ردّ نماید،پس او به خدا و آیاتش کافر شده است.»

3-أبان بن تغلب گوید:به ابی عبد اللّه علیه السّلام عرض کردم:«من عرف الأئمّة و لم یعرف الإمام الّذی فی زمانه،أ هو مؤمن؟قال:لا.قلت:أ مسلم؟قال:نعم؛ (3)هرکس همۀ امامان را بشناسد،ولی امام زمان خود را نشناسد،آیا او مؤمن است؟!

فرمود:نه.

گفتم:مسلمان است؟

فرمود:بلی.»

ر)بردن نامش حرام است

علمای یهود و نصارا حقّیت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و رسالتش را مانند بچّه های خود

ص:99


1- 1) -عقد الدرر:157؛ [1]یاد مهدی:ص 162 به نقل از آن.
2- 2) -وسائل الشّیعة:563/18 ح 29؛ [2]یوم الخلاص:ص 39.
3- 3) -کمال الدّین:ص 229؛ [3]بحار الأنوار:96/23 ب 5 ح 2. [4]

می شناختند، (1)امّا برای از دست ندادن ریاست و حفظ موقعیّت خود،او را تکذیب می کردند و می گفتند:«محمّد و احمد»که در کتاب های آسمانی به ما خبر داده شده است، 2هنوز نیامده و در آخر الزّمان خواهد آمد.

در اثر این تبلیغ،قوم یهود و نصارا از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دوری جسته و تکذیبش کردند.از سوی دیگر،رسول خدا و أئمّۀ هدی علیهم السّلام آمدن قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-را به مردم و مؤمنین مژده می دادند و برای این که اذهان،از سوء تبلیغ علمای یهود و نصارا،تخدیر و تخریب نشود و جان امام مصون بماند،بردن نام«م ح م د»را تا ظهور او مجاز ندانسته است و تحریمش کردند.

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«صاحب هذا الأمر لا یسمّیه إلاّ کافر؛ 3نام صاحب این امر را نمی برد،مگر کافر.»

2-قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-فرمود:«ملعون ملعون من سمّانی فی مجمع من الناس باسمی؛ 4ملعون است ملعون است کسی که در جمع مردم،اسم مرا ببرد.»

این روایت نهی بردن نام را مخصوص در جمع مردم نموده است که اشاعه نیابد و وجود مبارک او،از آسیب و خطر محفوظ بماند.

3-عبد العظیم حسنی از جانب امام جواد علیه السّلام فرمود:«هو الّذی یخفی علی الناس ولادته و یغیب عنهم شخصه و یحرم علیهم تسمیته؛ 5او کسی است که ولادتش بر مردم

ص:100


1- 1) - «الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» (بقرة 146/) [1]کسانی که کتاب آسمانی به آن ها داده ایم،او(پیامبر)را هم چون فرزندان خود می شناسند؛(ولی) جمعی از آنان،حقّ را آگاهانه،کتمان می کنند.

مخفی می ماند و شخص او از مردم غایب و بردن نامش حرام می شود.»

4-از امام صادق علیه السّلام پرسیدند:مهدی از کیست؟آیا از اولاد شماست؟!

فرمود:«الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه و لا یحلّ لکم تسمیته؛ (1)پنجمین فرزند امام هفتم است،شخص او از شما غایب و بردن نامش حرام می شود.»

5-ابی هاشم جعفری گوید:شنیدم ابا الحسن صاحب العسکر امام هادی علیه السّلام می گفت:جانشین بعد از من،فرزندم حسن است،چگونه خواهید بود(دربارۀ) جانشین بعد از جانشین(من)؟

گفتم:خدا مرا فدای تو کند،چرا؟!

فرمود:زیرا شخص او را نمی بینید و بردن نام او هم برای شما حلال نخواهد بود!

گفتم:پس او را چگونه نام ببریم؟

فرمود:«قولوا الحجّة من آل محمّد علیهم السّلام.» (2)

ص:101


1- 1) -همان مدرک:143/51،ب 6،ح 4،از کمال الدّین [1]با دو طریق.
2- 2) -منتخب الأثر:ص 127 و 226؛غیبت طوسی:ص 122؛اعلام الوری:ص 410؛الزام النّاصب:ص 69 و 82؛اصول کافی:332/1 با تغییر؛یوم الخلاص:45؛بحار الأنوار:158/51 ب 10،ح 1،از عیون أخبار الرّضاء و کمال الدّین.در حرمت بردن نام مهدی موعود علیه السّلام روایات زیاد است که در منابع معتبر آمده است.

ص:102

بخش دوم: بعد از تولّد تا غیبت

اشاره

ص:103

ص:104

از تولد تا غیبت کبری

اشاره

امشب زمین آبستن یک انفجار دیگرست

گویی عروس آسمان اختر شمار دیگرست

لوح و قلم را از شعف نقش و نگار دیگرست

چرخ و فلک را در مهک،گشت و گذار دیگرست

گهوارۀ توحید را،شب زنده دار دیگرست

هستی عالم عرصۀ چابک سوار دیگرست

زیرا خدا را معنی سرّ مسدّد آمده

مهدی زهرا یوسف آل محمّد آمده

امشب عروس فاطمه،فخر البشر می آورد

کلک قضا را زینت لوح قدر می آورد

در سنگر آزادگی فتح و ظفر می آورد

شوق طلوع فجر را بهر سحر می آورد

تکبیرگو،تکبیرگو نرجس پسر می آورد

جبرئیل بهر مصطفی هردم خبر می آورد

زیرا خدا را معنی سرّ مسدّد آمده

مهدی زهرا یوسف آل محمّد آمده

دخت یشوعا در رحم،آرام جان پرورده است

از بهر جسم این جهان،جان جهان پرورده است

ص:105

وجه جمال ذات حقّ با شهد جان پرورده است

از بی نشان و لا مکان نام و نشان پرورده است

فخر زمین و زینت هفت آسمان پرورده است

در مهد عزّت،مهدی صاحب زمان پرورده است

زیرا خدا را معنی سرّ مسدّد آمده

مهدی زهرا،یوسف آل محمّد آمده

آمد به دنیا تا علم بر قاف این عالم زند

عیسی دمی کز وصف او آدم دمادم زند

نوح نبی از عشق او کشتی به قلب یم زند

بر حبل مهر او خلیل امشب گره محکم زند

موسی کتاب نیل را در محضرش برهم زند

گلبوسه ها بر صورتش صد عیسی مریم زند

زیرا خدا را معنی سرّ مسدّد آمده

مهدی زهرا یوسف آل محمّد آمده

او آمده بیرون کشد از کام افعی نیش را

از بیش ثروت کم کند بر کم فزاید بیش را

سازد مطیع عقل ما این نفس کافر کیش را

با حکم دوستی دهد پیوند گرگ و میش را

بستاند از بیدادگر داد دل دل ریش را

با انقلاب خود کند راضی خدای خویش را

زیرا خدا را معنی سرّ مسدّد آمده

مهدی زهرا یوسف آل محمّد آمده

او را خدا در پرده غیبت نگهداری کند

تا روز موعود آید و او پرده برداری کند

ص:106

در انتظامش با عصا موسی جلوداری کند

در انقلابش حضرت عیسی علمداری کند

اسلام را سرلوحه آیین دینداری کند

هر شیعه باید اشک شوق از دیده اش جاری کند

زیرا خدا را معنی سرّ مسدّد آمده

مهدی زهرا یوسف آل محمّد آمده

ای دل مخور اندوه و غم سرها به سامان می رسد

با یک جهان شور شعف جانان جانان می رسد

ویرانگر کاخ ستم با جیش ایمان می رسد

احیاگر دین خدا حامی قرآن می رسد

چشم انتظاران را بگو یوسف ز کنعان می رسد

ای دل شب هجران ما آخر به پایان می رسد

زیرا خدا را معنی سرّ مسدّد آمده

مهدی زهرا یوسف آل محمّد آمده

1-مشخّصات حضرت
اشاره

نام مبارکش:«م ح م د»است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:نام او،نام من و کنیۀ او،کنیۀ من است. (1)

کنیه:کنیۀ مسلّم آن حضرت أبو القاسم است و فعلا در میان شیعیان،به أبا صالح (2)نیز معروف است.

لقب:القاب آن حضرت بسیار است،محدّث نوری از متون اسلامی 182 لقب برای آن حضرت،جمع آوری نموده و درباره هرکدام روایت یا شرح و علت تسمیه

ص:107


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:113/1 ح 64-115 ح 68 و 355/3 ح 901 و 223/4 ح 1265.
2- 2) -به شرح این کنیه در پاورقی فصل ازدواج آن حضرت مراجعه شود.

ذکر نموده است طالبین به آن کتاب رجوع نماید. (1)

از جمله القاب:«مهدی،منصور،قائم بأمر اللّه،حجّة اللّه،ولیّ اللّه،صاحب الأمر، صاحب الزّمان،المنتقم،بقیّة اللّه، (2)نور اللّه،وجه اللّه،عین اللّه،خلیفة اللّه،باب اللّه،میثاق اللّه،وعد اللّه،داعی اللّه،مضطرّ،ثائر،مهتدی،تقی،نقی،رضی،زکی،صابر،شکور، قطب،مجتهد،غوث،غوث الفقراء،صاحب الرجعة،صاحب العصر،قائم،عصر، غریم،صاحب الدولة الزهراء،قیّم الزمان،کاشف الغطاء،خلف صالح،بقیّة الأنبیاء، خاتم الأئمة،خاتم الأوصیاء،حاشر،خنّس،الجوار الکنّس:حجة اللّه،سدرة المنتهی ساعة،ابو تراب،ابو ابراهیم،ابو جعفر،ابو الحسن،ابو محمد،ابو عبد اللّه،اصل، احمد،باسط،قابض،برهان اللّه،مسیح الزمان،میزان الحق،لسان الصدق،لوای اعظم ماء معین،موعود،یعسوب الدین،

برخی از القاب حضرت و توضیحات مختصر آنها از کتاب نجم الثاقب
اشاره

علاوه بر آنها به القاب دیگر و توضیحات مختصر آنها از نجم الثاقب:ج 1 توجه نمایید.

نور آل محمّد علیهم السّلام

چنان چه در خبری است از جناب صادق علیه السّلام و در ذخیره از اسامی آن جناب شمرده که در قرآن مذکور است.

در چند خبر که بعضی گذشت و بعضی خواهد آمد،مذکور است در آیۀ شریفۀ (وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ) (3)یعنی به ولایت قائم علیه السّلام و به ظهور آن جناب و در آیۀ شریفۀ (وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها ) (4)که مراد،روشن شدن زمین است به نور آن جناب و در یکی از زیارات جامعه است در اوصاف آن حضرت:«نور الأنوار الّذی تشرق به الارض عمّا قلیل.»

در غایة المرام (5)و غیره مروی است از جابر ابن عبد اللّه انصاری که گفت:داخل

ص:108


1- 1) -نجم الثّاقب:177/1-85 چاپ مسجد مقدس جمکران.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:/1 [1]احادیث 17،18،52،79،80،115،123،164،167،205 و..
3- 3) -سورۀ صف،آیۀ 8. [2]
4- 4) -سورۀ زمر،آیۀ 69. [3]
5- 5) -غایة المرام،ج 3،ص 264.

شدم در مسجد کوفه در حالتی که امیر المؤمنین علیه السّلام با انگشتان مبارک می نوشت و تبسّم می فرمود.پس گفتم:یا امیر المؤمنین!چه تو را به خنده آورده؟

فرمود:«عجب دارم از آن که می خواند این آیه را و نمی شناسد آن را بی حقّ معرفت.»

گفتم به آن جناب:کدام آیه است یا امیر المؤمنین؟!

فرمود: (اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) تا آخر (مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ) (1)مشکوة محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است.

فیها مصباح،منم مصباح.

در زجاجة،الزجاجة حسن و حسین علیهما السّلام است.

کانّها کوکب دریّ،علی بن الحسین علیه السّلام است.

یوقد من شجرة مبارکة،محمّد بن علی علیهما السّلام است.

زیتونة،جعفر بن محمّد علیهما السّلام است.

لا شرقیة،موسی بن جعفر علیهما السّلام است.

و لا غربیّة،علی بن موسی الرضا علیهما السّلام است.

یکاد زیتها یضیء،محمّد بن علی علیهما السّلام است.

ولو لم تمسسه نار،علی بن محمّد علیهما السّلام است.

نور علی نور،حسن بن علی علیهما السّلام است.

یهدی اللّه لنوره من یشاء،قائم مهدی علیه السّلام است.

در جمله ای از اخبار معراج،مذکور است که نور آن جناب در عالم اظلّه،میان انوار و اشباح ائمّه:مانند ستارۀ درخشان بود در میان سایر کواکب و در خبری،چون ستارۀ صبح برای اهل دنیا.

شرید

مکرّر به این لقب مذکور شده در لسان ائمّه:خصوص امیر المؤمنین و جناب

ص:109


1- 1) -سورۀ نور،آیۀ 35. [1]

باقر علیهما السّلام و شرید به معنی رانده شده است،یعنی از این خلق منکوس که نه جنابش را شناختند و نه قدر نعمت وجودش را دانستند و نه در مقام شکرگزاری و ادای حقش برآمدند؛بلکه پس از یأس اوایل ایشان از غلبه و تسلّط بر آن جناب و قتل و قمع ذریّۀ طاهره،اجلاف (1)ایشان به اعانت زبان و قلم در مقام نفی و طردش از قلوب برآمدند و ادلّه بر اصل نبودن و نفی تولّدش اقامه نمودند و خاطرها را از یادش محو نمودند.

خود آن حضرت،به ابراهیم بن علی بن مهزیار فرمود:«پدرم به من وصیّت نمود که منزل نگیرم از زمین،مگر جایی از آن که از همه جا مخفی تر و دورتر باشد به جهت پنهان نمودن امر خود و محکم کردن محلّ خود از مکاید اهل ضلال....» (2)

تا آن که می فرماید:«پدرم به من فرمود:بر تو باد ای پسر من!به ملازمت جاهای نهان از زمین و طلب کردن دورترین آن،زیرا که از برای هر ولیّی از اولیای خداوند، دشمنی است مغالب و ضدّی است منازع.» (3)

طرید

مکرّر در اخبار به این لقب خوانده شده و معنی آن قریب به شرید است. (4)

موتور

در چند خبر شریف،به این لقب مذکور شده و موتور به والد آن است که پدرش کشته شده و خونخواهی او نشده.

مجلسی؛فرموده:«مراد به والد،یا حضرت عسکری علیه السّلام است یا جناب امام حسین علیه السّلام یا جنس والد،که شامل باشد همۀ ائمّه:را.» (5)

در خبری موتور بأبیه دارد.آن هم مثل سابق است و چون طلب خون امامان گذشته نشد وارث امامت به آن جناب رسید،آن حقّ،منتقل به آن حضرت شد و طلب خون جمیع را خواهد کرد.بلکه چون وارث جمیع انبیا و مرسلین و اوصیای راشدین

ص:110


1- 1) -اجلاف:مردمان فرومایه و سفله؛ر.ک:لغتنامه دهخدا.
2- 2) -کمال الدین و تمام النعمة،ص 447.
3- 3) -همان،ص 448؛ [1]نجم الثاقب:112/1.
4- 4) -نجم الثاقب:117/1.
5- 5) -بحار الانوار،ج 51،ص 37.

است،طلب خون تمام را خواهد کرد که شهید شدند.چنان چه در دعاهای ندبه صریحا مذکور است و به ملاحظه ای،تمام آنها به منزلۀ والدند برای آن جناب که از همه ارث برده.پس،موتور است به تمام آن سلسلۀ علیّۀ الهیّه.

در غیبت نعمانی (1)روایت شده است از امام صادق علیه السّلام،در حدیثی که فرمود به ابو بصیر:«ای ابا محمّد!به درستی که قائم علیه السّلام خروج می کند،موتور خشمناک؛بر بدن او است پیراهن رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم که بر بدن آن جناب بود روز احد،یعنی آن پیراهن خون آلود.»چنان چه بیاید در وارث. (2)

وارث

در مناقب قدیمه و هدای (3)از القاب آن حضرت شمرده و بیاید در خطبۀ غدیریّه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم که فرمود:«ألا انّه وارث کل علم و المحیط به»و هویدا است که آن جناب،وارث علوم و کمالات و مقامات و آیات بیّنات جمیع انبیا و اوصیاء و آباء طاهرین خود:است.

در حدیث طولانی مفضّل است که حضرت صادق علیه السّلام فرمود:«چون عسکر حسنی وارد کوفه شود،حسنی از عسکر خود جدا شود و حضرت مهدی-صلوات اللّه علیه- نیز از عسکر خود جدا شود؛پس میان دو لشگر بایستند.

حسنی به آن جناب بگوید:اگر تو مهدی آل محمّدی:،پس کجا است عصای جدّ تو،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و انگشتر او و برد او و زره او که او را فاضل می گفتند و عمّامۀ او که سحاب نام داشت و اسبش که مربوع (4)نام داشت و ناقۀ عضبای او و استر دلدل او و حمار او که یعفور می گفتند و شترسواری او براق و قرآنی که جمع کرد آن را امیر المؤمنین علیه السّلام بدون تغییر و تأویل؟

پس حضرت حاضر نماید جوالی یا مانند آن که او را سفط می گویند و در آن است آن چه او خواسته.

ص:111


1- 1) -الغیبة،ص 307. [1]
2- 2) -نجم الثاقب:158/1.
3- 3) -الهدایة الکبری،ص 328.
4- 4) -در الهدایة برقوع آمده است.ر.ک:الهدایة الکبری،ص 404.

مفضّل گفت:ای آقای من!همۀ آنها در سفط است؟

فرمود:بلی!و اللّه!و ترکۀ جمیع پیغمبران،حتّی عصای آدم و آلت نجّاری نوح و ترکۀ هود و صالح و مجموعۀ ابراهیم و صاع یوسف و مکیال شعیب و آینۀ او و عصای موسی و تابوتی که در او است،بقیّۀ آن چه ماند از آل موسی و آل هارون که ملایکه برمی دارند و زره داود و عصای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و انگشتر سلیمان و تاج او و رحل عیسی و میراث جمیع پیغمبران و مرسلین در آن سفط است. (1)شیخ ابو الفتوح رازی در تفسیر خود روایت کرده که از صادقین علیهما السّلام خبر رسیده:«تابوت و عصای موسی، در دریای طبرستان است و در عهد حضرت صاحب الزمان علیه السّلام از آن جا برآرند.» (2)

در غیبت نعمانی (3)مروی است از جناب صادق علیه السّلام که فرمود:«عصای موسی علیه السّلام از شاخۀ درخت آس بود که در بهشت کاشته شده بود.جبرئیل علیه السّلام آن را برای او آورد، چون متوجّه شد به سمت مدین؛و او و تابوت آدم علیه السّلام در دریاچۀ طبریّه است و کهنه نمی شوند و متغیّر نمی شوند تا این که بیرون آورد آنها را قائم علیه السّلام،چون خروج نماید.»

در چند خبر رسیده که«کتب اصلیّۀ سماویّه،در غاری است در انطاکیه و آن حضرت،آنها را بیرون خواهد آورد.»

در غیبت فضل بن شاذان مروی است از حضرت باقر علیه السّلام که فرمود:«اول چیزی که ابتدا می فرماید به آن قائم علیه السّلام آن که می فرستد به انطاکیه،پس بیرون می آورد از آن جا تورات را از غاری که در آن،عصای موسی ظ 7 و خاتم سلیمان است.» (4)

در غیبت نعمانی (5)مروی است از حضرت صادق علیه السّلام که فرمود به یعقوب بن شعیب:«آیا نشان ندهم به تو پیراهن قائم علیه السّلام را که در آن خروج می کند؟

گفتم:بلی.پس طلبید کتابدانی را پس آن را باز کرد و از آن،پیراهن کرباسی بیرون آورد و پهن کرد.پس دید در آستین چپ او خونی.پس فرمود:«این پیراهن رسول

ص:112


1- 1) -الهدایة الکبری،ص 404. [1]
2- 2) -روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن،ج 3،ص 368. [2]
3- 3) -الغیبة،ص 238. [3]
4- 4) -ر.ک؛بحار الانوار،ج 52،ص 390.
5- 5) -الغیبة،ص 243. [4]

خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است که بر بدن مبارکش بود آن روز که دندانش را شکستند و در او خروج می کند قائم علیه السّلام.»

پس آن خون را بوسیدم و بر روی خود گذاشتم.آن گاه آن را پیچید و برداشت.

در آن جا (1)و کافی (2)مروی است که فرمود:«بیرون می رود صاحب این امر،از مدینه به سوی مکّه با میراث رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.»

راوی پرسید:میراث رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چیست؟

فرمود:«شمشیر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و زره او و عمّامۀ آن جناب و عصای او و اسلحۀ آن حضرت و زین او.»

ناقور

ناقور،صور است،مانند شاخ و مثل آن که در او می دمند.

در غیبت نعمانی (3)مروی است از جناب صادق علیه السّلام که فرمود در آیۀ شریفۀ (فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ ) (4):«پس هرگاه دمیده شد در صور؛که از برای ما امامی است مستقر،پس هرگاه اراده فرمود خدای عزّ و جلّ اظهار امر خود را،بیفکند در دلش،پس ظاهر شود پس خروج کند به امر خدای عزّ و جلّ.»

در تفسیر سیّاری، (5)مروی است از آن جناب 7 که فرمود:«در آیۀ مذکوره دمیده می شود در گوش قائم علیه السّلام و او را اذن می دهند در خروج.»

در اثبات الوصیّة مسعودی (6)مروی است از مفضل بن عمر که گفت:سؤال نمودم از حضرت صادق علیه السّلام از تفسیر جابر.

پس فرمود:«خبر مده به او سفله را که افشا خواهند نمود آن را.آیا نخواندی در کتاب خدای عزّ و جلّ: (فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ)

به درستی که از ما،امامی خواهد بود پنهان؛پس هرگاه اراده فرمود خداوند

ص:113


1- 1) -الغیبة،ص 270. [1]
2- 2) -الکافی،ج 8،ص 224.
3- 3) -الغیبة،ص 187. [2]
4- 4) -سورۀ مدثر،آیۀ 8. [3]
5- 5) -ر.ک:المحجة فیما نزل من الحجة،ص 238.
6- 6) -اثبات الوصیّة للامام علی بن ابی طالب علیه السّلام،ص 269. [4]

عزّ و جلّ اظهار امر خود را،می افکند در قلبش،پس ظاهر می شود تا این که برمی خیزد به امر خداوند جلّ ثناؤه.»

مأمول

چون مؤمّل،یعنی آن که آرزو و امید او را دارند.چنان چه در غیبت نعمانی (1)از امام صادق علیه السّلام مروی است که بعد از ذکر جمله از علامات،فرمود:«آن گاه برمی خیزد قائم مأمول و امام مجهول.»الخ.

در غیبت فضل فرمود:سلطان مأمول.

در زیارت مأثورۀ آن جناب است:«السلام علیک ایّها الامام المأمول.»

در مصباح شیخ طوسی (2)و غیره (3)مروی است از عاصم بن حمید که حضرت صادق علیه السّلام فرمود و ذکر نمود عملی برای حاجت که آن روزه گرفتن روز چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه و غسل و پوشیدن لباس نظیف و رفتن بر بام خانه و کردن دو رکعت نماز است و خواندن دعایی که یکی از فقرات آن،این است:«متقرّب می شوم به تو به بقیّۀ باقی،مقیم بین اولیای خود که پسندیدی او را برای نفس خود،طیّب طاهر،فاضل خیّر،نور زمین و عماد او و رجای این امت و سیّد ایشان،آمر به معروف و ناهی از منکر،ناصح امین که مؤدّی است از پیغمبران خاتم اوصیا،نجباء طاهرین صلوات اللّه علیهم اجمعین.»

مفرّج اعظم

در هدایه (4)و مناقب قدیمه از القاب شمرده.

شیخ مسعودی در اثبات الوصیّة (5)و حضینی در کتاب خود غیر از هدایة (6)روایت کردند از جناب رضا علیه السّلام که فرمود:«هرگاه غایب شد عالم شما از میان شما،پس منتظر باشید فرج اعظم را.»

ص:114


1- 1) -الغیبة،ص 275.
2- 2) -مصباح المتهجد،ص 328.
3- 3) -بحار الانوار،ج 87،ص 32.
4- 4) -الهدایة الکبری،ص 328؛(در کتاب الهدایة الکبری«الفرج الاعظم»ذکر شده است.
5- 5) -اثبات الوصیه للإمام علی بن ابی طالب علیه السّلام،ص 267.
6- 6) -ر.ک:الهدایة الکبری،ص 364.
مضطرّ

در تفسیر علی بن ابراهیم (1)مروی است از جناب صادق علیه السّلام که در آیۀ شریفۀ (أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ... ) (2)که نازل شده در حقّ قائم علیه السّلام.او است و اللّه مضطرّ!؛فرمود:«هرگاه دو رکعت نماز بخواند در مقام،یعنی مقام ابراهیم علیه السّلام و خدای را بخواند،پس اجابت می کند او را و برطرف می کند سوء را و می گرداند او را خلیفۀ زمین.»

در تأویل الآیات (3)شیخ شرف الدین مروی است از جناب باقر علیه السّلام که فرموده در آیۀ مذکوره:«آن،نازل شده در قائم علیه السّلام،چون خروج کند،عمّامه بر سر نهد و در مقام،نماز کند و به سوی پروردگار خود تضرّع نماید.پس هرگز رایتی از او برنگردد؛یعنی به هر جا فرستد،فتح کند.»

نیز از جناب صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود:«به درستی که قائم علیه السّلام چون خروج کند،داخل مسجد الحرام شود و رو به کعبه نماید و پشت به مقام ابراهیم علیه السّلام،آن گاه دو رکعت نماز به جای آرد،آن گاه برخیزد پس بگوید:

ای مردم!من سزاوارترین مردمم به آدم.

من سزاوارترین مردمم به ابراهیم.

من سزاوارترین مردمم به اسماعیل.

و ای مردم!من سزاوارترین مردمم به محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

آن گاه دست های خود را به آسمان بلند کند،پس دعا نماید و تضرّع کند تا این که به رو درافتد و این است قول خدای عزّ و جلّ: «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ....» الخ. (4)

ناطق

در مناقب قدیمه و هدایه (5)از القاب آن حضرت شمرده شده است.

در مقتضب الاثر (6)مروی است در خبری طولانی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برای سلمان

ص:115


1- 1) -تفسیر القمی،ج 2،ص 129. [1]
2- 2) -سورۀ نمل،آیۀ 62. [2]
3- 3) -تأویل الآیات،ص 399.
4- 4) -تأویل الآیات،ص 399.
5- 5) -الهدایة الکبری،ص 376.
6- 6) -مقتضب الاثر،ص 7.

ذکر نمود اسامی ائمّه:را تا این که فرمود:«پس حسن بن علی،صامت امین عسکری پس پسر او،حجّة اللّه بن الحسن المهدی النّاطق القائم به حق اللّه.»

در زیارت عاشورا است به روایت ابن قولویه: (1)«و ان یرزقنی طلب ثارکم مع امام مهدی ناطق لکم»و به روایت شیخ طوسی (2)«مع امام مهدی ظاهر ناطق منکم»و ناطق بودن آن حضرت ظاهر است چه آبای طاهرینش،مهر خموشی بر لب زده بودند از علوم و اسرار و معارف و حکم،به جهت نبودن[علم]حمله نفرمودند مگر اندکی، بلکه بسیاری از احکام به جهت خوف از اعداء در پردۀ خفا ماند.

محمّد بن طلحۀ شافعی گفته:حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را«بطین»می گفتند،یعنی مبطن و مخفی کنندۀ علوم و اسراری که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم به او آموخته بود،به جهت نداشتن محلّ قابل و خوف و نبودن مجال و همه این گنج های الهیّه ذخیره شده که از لسان مبارک آن حضرت به مردم رسد.»در دعای ماه مبارک است:«خدایا!ظاهر کن دین خود و سنّت پیغمبر خود را،تا آن که مخفی نکند چیزی از حقّ را از بیم احدی از خلق.» (3)

نهار

شیخ فرات بن ابراهیم در تفسیر خود (4)روایت کرده از جناب باقر علیه السّلام که فرمود:

«حارث اعور،عرض کرد به حسین علیه السّلام:یابن رسول اللّه!فدای تو شوم!خبر ده مرا از قول خداوند در کتاب خود (وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها)

فرمود:«وای بر تو ای حارث!این محمّد،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است.»

گفتم:فدای تو شوم!قول خداوند (وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها) ؟

فرمود:«این امیر المؤمنین،علی بن ابی طالب علیه السّلام است که در پی آمده محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را.»

گفتم:قول خداوند (وَ النَّهارِ إِذا جَلاّها) ؟

فرمود:«این قائم است از آل محمّد:که پر کند زمین را از عدل و داد.»

ص:116


1- 1) -کامل الزیارات،ص 230. [1]
2- 2) -مصباح المتهجد،ص 775. [2]
3- 3) -دعای افتتاح.
4- 4) -تفسیر فرات الکوفی،ص 563.

در تفسیر علی بن ابراهیم (1)مروی است از جناب باقر علیه السّلام که فرمود (2)در آیۀ شریفۀ (وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی): «شب،در این جا دومی است که فروپوشانید امیر المؤمنین علیه السّلام را در دولت خود که جاری شد برای او بر آن جناب.و امر فرمود امیر المؤمنین علیه السّلام را که صبر کند (3)در دولت ایشان تا منقضی شود آن دولت.

(وَ النَّهارِ إِذا تَجَلّی) فرمود:نهار،آن قائم از ما اهل بیت علیهم السّلام است که هرگاه برخاست، غلبه کند دولت باطل را و در قرآن،زده شده در او مثل ها و مخاطبه نموده به آن ها، یعنی خدای تعالی با پیغمبر خود و ماها؛پس نمی داند آن را غیر از ما.»

ربّ الارض

(وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها ) (4)مفضّل بن عمر شنید که امام صادق علیه السّلام در تفسیر آیۀ مبارکۀ وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها (5)فرمود:«ربّ الأرض؛یعنی إمام الأرض.قلت:فإذا خرج یکون ماذا؟قال یستغنی الناس عن ضوء الشمس و نور القمر و یجتزون بنور الأمام؛ (6)ربّ زمین؛یعنی امام زمین.

گفتم:بعد از آن که خروج کرد چه می شود؟!

فرمود:مردم از نور خورشید و ماه بی نیاز می شوند و از نور امام بهره می گیرند.» (7)

موعود

در هدایه (8)آن را از القاب شمرده.

شیخ طوسی (9)روایت کرده از حضرت سجاد علیه السّلام که در آیۀ شریفۀ: (وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ.) (10)؛و در آسمان است رزق شما و آن چه وعده کرده می شوید و به

ص:117


1- 1) -تفسیر القمی،ج 2،ص 425. [1]
2- 2) -عبارت خبر«غش»بود که به معنی خیانت و مکر است و ظاهرا حاصل معنی آیه باشد،چه این دو باهم فرق دارند.منه.[مرحوم محدّث نوری]
3- 3) -یا امر فرمود آن جناب را که صبر کنیم نسخه احتمال هر دو را دارد.منه[مرحوم محدّث نوری]
4- 4) -سوره زمر،آیۀ 69. [2]
5- 5) -زمر61/.
6- 6) -تفسیر قمی:253/2؛ [3]المجّة فی ما نزل فی القائم الحجة:ص 323.
7- 7) -بقیه توضیحات را در بخش آموزش و پرورش فصل بی نیازی از نور خورشید مطالعه نمایید.
8- 8) -همان.
9- 9) -الغیبة،ص 176.
10- 10) -سورۀ ذاریات،آیۀ 22. [4]

شما وعده داده اند؛ (فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ) (1)؛پس،قسم به پروردگار آسمان و زمین که آن حقّ است مثل آن که شما سخن گویید؛فرمود:«این برخاستن و خروج قائم آل محمّد:است.»

از ابن عباس نیز مثل آن را نقل کرده (2)و احتمال می رود که غرض آن حضرت، تأویل رزق در آیه باشد به ظهور آن جناب که به سبب نشر ایمان و حکمت و انواع علوم و معارف است که حقیقت رزق و مدد حیات انسانی و عیش جاودانی است؛ چنان چه طعام را در آیۀ شریفۀ (فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ) (3)تفسیر فرمودند به علم و آن چه بعد از آن ذکر شده از حبّ و انگور و زیتون و نخل و بساتین و چراگاه و غیره، به انواع علوم.

در غیبت نعمانی (4)روایت شده است از امام باقر علیه السّلام که فرمود:«در زمان آن حضرت حکمت داده می شود به خلق تا به آن جا که زن،در خانۀ خود،حکم می کند به کتاب خداوند و سنّت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.»

یا آن که مقصود تفسیر «وَ ما تُوعَدُونَ» باشد،یعنی:«آن موعودی که به شما داده شده و جمیع انبیا،امّت های خود را به آمدن او وعده دادند،آمدن آن جناب است چنان چه در زیارت آن جناب است:«السلام علی المهدی الذی وعد اللّه به الامم ان یجمع به الکلم.»

در یکی از زیارات جامعه است در اوصاف آن جناب:«و الیوم الموعود و شاهد و مشهود.»

منتقم

در آن جا (5)و در مناقب قدیمه از القاب شمرده و در خطبۀ غدیریۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است در اوصاف آن جناب:«الا انّه المنتقم من الظّالمین.»

ص:118


1- 1) -همان،آیۀ 23.
2- 2) -الغیبة،ص 176.
3- 3) -سورۀ عبس،آیۀ 24. [1]
4- 4) -الغیبة،ص 239. [2]
5- 5) -همان.

در خبر طولانی مشهور جارود بن منذر است به روایت ابن عیاش در مقتضب (1)که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:

در آن شب که مرا به آسمان بردند،خداوند وحی نمود به من که سؤال کنم از رسولانی که پیش از من،مبعوث شدند.پس گفتم:«بر چه مبعوث شدید؟»

گفتند:«بر نبوّت تو و ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام و ائمّه:که از شما خواهند بود.»

آن گاه وحی نمود به من:«ملتفت شو از طرف راست عرش!»پس ملتفت شدم و دیدم علی و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و حسن بن علی و مهدی را در پایابی از نور،که نماز می کردند.پس پروردگار تبارک و تعالی به من فرمود:«این ها حجّت من اند برای اولیای من و این-یعنی مهدی علیه السّلام-منتقم است از اعدای من.»

و در علل الشرایع (2)مروی است از حضرت باقر علیه السّلام که فرمود:«آگاه باشید که هرگاه قائم ما خروج کند،زنی را برمی گردانند به سوی او،تا او را حدّ و انتقام کشد برای دختر محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فاطمه علیها السّلام.»

راوی پرسید:چرا او را حدّ می زنند؟

فرمود:«برای افترای او،بر مادر ابراهیم.»

پرسید:چرا آن را خداوند تأخیر انداخت برای قائم علیه السّلام؟

فرمود:«زیرا که خداوند تبارک و تعالی،مبعوث فرمود محمّد مصطفی صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را رحمت و مبعوث فرمود قائم علیه السّلام را نقمت.»

در کافی (3)مروی است از آن جناب که فرمود:«هرگاه تمنّا می کند یکی از شماها قائم علیه السّلام را،پس تمنّا کند آن را در عافیت.زیرا که خداوند مبعوث فرمود محمّد صلّی اللّه علیه و اله را رحمت و مبعوث می فرماید قائم علیه السّلام را نقمت.»

در کمال الدین (4)مروی است که آن حضرت،در سنّ سه سالگی به احمد بن اسحاق

ص:119


1- 1) -مقتضب الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر،ص 38.
2- 2) .علل الشرایع،ج 2،ص 580. [1]
3- 3) .الکافی،ج 8،ص 233.
4- 4) .کمال الدین و تمام النعمة،ص 384.

فرمود:«انا بقیّة اللّه فی ارضه و المنتقم من اعدائه.»

مهدی صلوات اللّه علیه

که اشهر اسما و القاب آن حضرت است در نزد جمیع فرق اسلامیه. (1)

شیخ طوسی در غیبت (2)خود روایت کرده از ابی سعید خراسانی که او سؤال نمود از جناب صادق علیه السّلام:به چه جهت نامیده شده آن جناب به مهدی؟

فرمود:«زیرا که او هدایت می کند مردم را به سوی هر امر مخفی.»

شیخ مفید در ارشاد (3)روایت کرده از آن جناب که فرمود:«قائم علیه السّلام را مهدی نامیدند به جهت آن که هدایت می نماید به سوی امری که از او گم شده اند.»

یوسف بن یحیی السلمی در کتاب عقد الدّرر فی الاخبار الامام المنتظر (4)از جناب باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود:«مهدی را،مهدی می گویند زیرا که هدایت می کند به سوی امری خفی و بیرون می آورد تورات و انجیل را از زمینی که آن را انطاکیه می گویند.»

به روایت دیگر فرمود:«نامیده شده به مهدی،زیرا که او هدایت می کند به سفرها از تورات.پس بیرون می آورد آنها را از کوه های شام و دعوت،می کند به سوی آنها یهود را.پس اسلام می آورند برای این کتب،قریب سی هزار نفر.» (5)

به روایت دیگر:«او را مهدی می نامند به جهت آن که هدایت می کند به سوی کوهی از کوه های شام.پس بیرون می آورد از آن جا سفرها از تورات و محاجّه می کند با آنها با یهود؛پس اسلام می آورد بر دستش،جماعتی از یهود.» (6)

در این اخبار،اشکالی است.زیرا که آن چه فرمودند با معنی هادی مناسبت دارد که به معنی راه نماینده است،نه با مهدی که به معنی هدایت یافته است به راه راست و به ضمّ میم هم نشاید،زیرا که او کسی است که هدیه برای کسی می فرستد و توضیح جواب از این اشکال،در لقب هادی خواهد شد.ان شاء اللّه تعالی.

ص:120


1- 1) .ر.ک:همان،ص 35. [1]
2- 2) .الغیبة،ص 471.
3- 3) .الارشاد،ج 2،ص 383. [2]
4- 4) .عقد الدرر فی اخبار المنتظر،ص 40.
5- 5) .همان.
6- 6) .همان،صص 40-41.
عبد اللّه

از اسامی مبارکۀ آن حضرت است،چنان چه در اسم احمد گذشت که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:«اسم مهدی،احمد و عبد اللّه و مهدی است علیه السّلام.» (1)

مؤمّل

شیخ کلینی و طوسی (2)روایت کردند از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام«در آن وقت که حجّت علیه السّلام متولّد شده که فرمود:«گمان کردند ظلمه که ایشان مرا می کشند تا این که قطع کنند این نسل را.پس چگونه دیدند قدرت خداوند را؟و نامید او را مؤمّل.»و ظاهر آن است که به فتح میم دوم باشد،یعنی آن که خلایق،آرزوی او را دارند و در ندبه اشاره به این مضمون شده:«بنفسی أنت من امنیّة شائق یتمنّی من مؤمن و مؤمنة ذکرا فحنّا»

منتظر

در کمال الدین (3)مروی است از امام محمّد تقی علیه السّلام که فرمود:«امام بعد از حسن علیه السّلام پسر او،قائم به حقّ است که منتظر است.»

راوی پرسید:چرا او را منتظر نام کرده اند؟

فرمود:«برای آن که برای او است غایب شدنی که بسیار خواهد بود روزهای آن و به طول خواهد کشید مدّت آن.پس انتظار خواهند کشید خروج او را مخلصان و انکار خواهند کرد او را شکّ کنندگان و استهزا خواهند نمود به یاد کردن او جاحدین و دروغ خواهند گفت وقت قراردهندگان و هلاک خواهند شد در آن غیبت،شتاب کنندگان و رستگاری خواهند یافت در آن ایّام،تسلیم کنندگان یعنی آنان که گردن به تسلیم گذارند و به چون وچرا که سبب توقّف چیست و چرا خروج نمی کند،کار ندارند.و بنابراین خبر،منتظر به فتح ظا است؛یعنی انتظار برده شده که همۀ خلایق پیوسته منتظر مقدم اویند.»

ص:121


1- 1) .الغیبة،شیخ طوسی،ص 454.
2- 2) .الغیبة،ص 223.شیخ طوسی از مرحوم کلینی نقل می کند و در کافی این حدیث یافت نشد.
3- 3) .کمال الدین و تمام النعمة،ص 378. [1]
ماء معین

یعنی آب ظاهر جاری بر روی زمین.

در کمال الدین (1)و غیبت (2)شیخ روایت شده از جناب باقر علیه السّلام که در آیۀ شریفه (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ) (3)خبر دهید که اگر آب شما فرورفت در زمین،پس کیست که بیاورد برای شما آب روان؟فرمود:«این آیه نازل شده در قائم علیه السّلام.می فرماید خداوند:اگر امام شما غایب شد از شما که نمی دانید او در کجاست، پس کیست که بیاورد برای شما امام ظاهری که بیاورد اخبار آسمان و زمین و حلال خداوند عزّ و جلّ و حرام او را؟»

آن گاه فرمود:«و اللّه!نیامده تأویل این آیه و لابد خواهد آمد تأویل آن.»

قریب به این مضمون چند خبر دیگر در آن جا و در غیبت نعمانی (4)و تأویل الآیات هست و وجه مشابهت آن جناب،به آب که سبب حیات هرچیزی است ظاهر است؛ بلکه آن حیاتی که به سبب آن وجود معظّم آمده و می آید به چندین رتبه،اعلی و اتمّ و اشدّ و ادوم از حیاتی است که آب آورد،بلکه حیات خود آب،از آن جناب است.

در کمال الدین (5)روایت شده از امام باقر علیه السّلام که در آیۀ شریفه: (اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها... ) (6)؛بدانید که خدای تعالی زنده می کند زمین را بعد از مردنش؛ فرمود:«خداوند زنده می کند به سبب قائم علیه السّلام زمین را بعد از مردنش به سبب کفر اهلش و کافر مرده است.» (7)

به روایت شیخ طوسی در آیۀ مذکوره:«خداوند اصلاح می کند زمین را به قائم آل محمّد علیهم السّلام بعد از مردنش،یعنی بعد از جور اهل مملکتش.»

مخفی نماند که چون در ایّام ظهور،مردم از این سرچشمۀ فیض ربّانی به سهل و آسانی استفاضه کنند و بهره برند،مانند تشنه ای که در کنار نهر جاری گوارایی باشد که

ص:122


1- 1) .کمال الدین و تمام النعمة،ص 326. [1]
2- 2) .الغیبة(شیخ طوسی)،ص 158.
3- 3) .سورۀ ملک،آیۀ 30. [2]
4- 4) .الغیبة،ص 176.
5- 5) .کمال الدین و تمام النعمة،ص 668. [3]
6- 6) .سورۀ حدید،آیۀ 17. [4]
7- 7) .الغیبة،ص 175.

جز اغتراف،حالت منتظره نداشته باشد،لهذا از آن جناب،تعبیر فرمودند به«ماء معین».

در ایّام غیبت که لطف خاصّ حقّ،از خلق برداشته شد،به جهت سوء کردارشان، باید رنج و تعب و عجز و لابه و تضرّع و انابه از آن جناب،فیضی به دست آورد و خیری گرفت و علمی آموخت.مانند تشنه ای که بخواهد از چاه عمیق،تنها به آلات و اسبابی که باید به زحمت به دست آورد،آبی کشید و آتشی فرونشاند.لهذا تعبیر فرمودند از آن حضرت به«بئر معطّله».

بئر معطّله

علی بن ابراهیم در تفسیر خود،از جناب صادق علیه السّلام روایت کرده که در تفسیر آیۀ شریفۀ (...وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ.) (1)فرمود:«این مثلی است جاری شده برای آل محمّد:.بئر معطّله،آن چاهی است که از او،آب کشیده نمی شود و آن امامی است که غایب شده.پس اقتباس نمی شود از او علم»؛ (2)-تا وقت ظهور-یعنی به اسباب ظاهرۀ متداوله از برای هرکس در هروقت،چنان چه میّسر بود در عصر هر امامی-غیر از آن جناب که قصر مرتفع بودند-اگر مانع خارجی نبود.پس منافات ندارد با آن چه ذکر خواهیم نمود در باب دهم از تمکّن انتفاع به علم و سایر فیوضات از آن جناب به غیر اسباب متعارفه از برای خواص،بلکه غیر ایشان نیز (3).

بلد الامین

یعنی قلعۀ محکم خداوند که کسی را به وی تسلّطی نیست.فاضل متتبّع،میرزا محمّد رضا مدرّس در جنّات الخلود، (4)آن را از القاب آن جناب شمرده.

ص:123


1- 1) .سورۀ حج،آیۀ 45. [1]
2- 2) .تفسیر القمی،ج 2،ص 85. [2]
3- 3) .در ماء معین کلامی خواهد آمد مناسب این مقام.منه.[مرحوم محدّث نوری]
4- 4) .هو الله؛صاحب جنات الخلود از فضلای معروفین است و به غایت متتبّع و خبیر بوده،شیخ حرّ در امل الآمل فرموده:امیر کبیر سید محمد رضا حسینی منشی الممالک،عالم فاضل،معاصر محدّث جلیل القدر است.از مؤلفات اوست:کشف الآیات که عجیب است و تفسیر قرآن که کثیر است،زیاده از سی جلد عربی و فارسی است،جمع نموده در آن احادیثی را با ترجمۀ آنها،ساکن اصفهان است.انتهی. حقیر بعضی از مجلدات آن را دیدم،الحق در جمع آثار اهل بیت علیهم السّلام بی نظیر است و حظّش در نهایت
«قائم»صلوات اللّه علیه

و این از القاب خاصّۀ مشهورۀ متداولۀ آن حضرت است و در ذخیره گفته که این، اسم آن جناب است در زبور سیزدهم و در کتاب برلبوموا. (1)

قائم یعنی برپا شونده در فرمان حق تعالی؛چه آن حضرت،پیوسته در شب و روز، مهیّای فرمان الهی است که به محض اشاره،ظهور نماید.

شیخ مفید؛در ارشاد (2)روایت کرده از جناب رضا علیه السّلام که فرمود:«چون حضرت قائم علیه السّلام برخیزد،مردم را به اسلام تازه بخواند.»

تا آن که فرمود:«او را قائم نامیدند برای آن که قیام به حق خواهد نمود.»

شیخ طوسی؛در غیبت (3)روایت کرده از ابی سعید خراسانی که گفت،گفتم به حضرت صادق علیه السّلام:«مهدی و قائم یکی است؟»

فرمود:«آری!»تا آن که فرمود:«نامیده شد قائم،زیرا که او برمی خیزد بعد از آن که می میرد و به درستی که برمی خیزد او،برای امر عظیمی.»

مراد از موت،موت ذکر آن جناب است،یعنی اسمش از میان مردم می رود و شاید لفظ ذکر،در خبر بوده و از نسخۀ شیخ یا از قلم راوی ساقط شده به قرینۀ خبر صقر.

شیخ صدوق قدّس سرّه در معانی الاخبار (4)فرموده:«قائم علیه السّلام را قائم نامیدند،زیرا که او برمی خیزد بعد از موت ذکرش.»

یا بعد از مردن او به گمان بعضی از بی خردان،که بیاید کلام او در باب چهارم.

مؤیّد این احتمال است آن چه شیخ نعمانی،روایت کرده در غیبت (5)خود از امام محمّد باقر علیه السّلام که فرمود:«هرگاه دور زد فلک و گفتند مرد یا هلاک شد و کدام وادی رفت؟و جویندۀ او گوید کجا خواهد شد؟و حال آن که استخوان های او پوسیده،پس در این حال امیدوار باشید ظهور او را.»

ص:124


1- 1) .ر.ک:تذکرة الائمه،ص 184.
2- 2) .الارشاد،ج 2،ص 283.
3- 3) .الغیبة،ص 422.
4- 4) .معانی الاخبار [1]،ص 65.
5- 5) .الغیبة،ص 154.

نیز روایت است از حضرت صادق علیه السّلام که فرمود:«به درستی که قائم علیه السّلام چون برخیزد،مردم گویند:چگونه خواهد بود این؟و حال آن که استخوان های او پوسیده شده بود!» (1)

به روایت دیگر،در حضور آن حضرت،ذکر قائم علیه السّلام در میان آمد.پس فرمود:«آگاه باشید که آن جناب هرگاه برخیزد،هر آینه مردم می گویند:چگونه است این؟و حال آن که استخوان های او پوسیده از فلان زمان.» (2)

صدوق در کمال الدین (3)روایت کرده از صقر بن دلف که گفت:شنیدم از حضرت امام محمّد تقی علیه السّلام که می فرمود:«امام بعد از من علی،فرزند من است.امر او،امر من است و گفتۀ او،گفتۀ من و طاعت او،طاعت من است و امامت بعد از او،در فرزند او، حسن است و امر حسن،مانند امر پدر او است و فرمودۀ او،فرمودۀ پدر او است و اطاعت او،اطاعت پدر او است.»پس حضرت ساکت شد.

من عرض کردم:یابن رسول اللّه!کیست امام بعد از حسن؟

حضرت گریست،گریستن شدیدی.آن گاه فرمود:«امام بعد از حسن،پسر او است.که قائم به حقّ و منتظر است.»

عرض کردم:یابن رسول اللّه!چرا او را قائم نامیدند؟

فرمود:«برای آن که او،به امامت اقامت خواهد نمود،بعد از خاموش شدن ذکر او و مرتد شدن اکثر آنها که قایل به امامت آن حضرت بودند.»

نیز روایت کرده است از ابو حمزۀ ثمالی که گفت:سؤال کردم از حضرت امام محمّد باقر-صلوات اللّه علیه-:«یابن رسول اللّه!آیا همۀ شما قائم به حق نیستید؟»

فرمود:«بلی،همه قائم به حقّیم.»

گفتم:پس چگونه حضرت صاحب الامر علیه السّلام را قائم نامیدند؟

فرمود:«چون جدّم،حضرت امام حسین علیه السّلام شهید شد،ملایکه در درگاه الهی صدا به گریه و ناله بلند کردند و گفتند:ای خداوند و سیّد ما!آیا غافل می شوی از قتل

ص:125


1- 1) .همان.
2- 2) .الغیبة،محمّد بن ابراهیم النعمانی،ص 155. [1]
3- 3) .کمال الدین و تمام النعمة،ص 378. [2]

برگزیدۀ خود و فرزند پیغمبر پسندیدۀ خود و بهترین خلق خود؟

پس حق تعالی،وحی کرد به سوی ایشان:«ای ملایکۀ من!قرار گیرید!قسم به عزّت و جلال خود که هرآینه انتقام خواهم کشید از ایشان،هرچند بعد از زمان ها باشد.»پس حق تعالی حجاب ها را برداشت و نور امامان از فرزندان حسین را به ایشان نمود و ملایکه به آن شاد شدند؛پس یکی از آن انوار را دیدند که در میان آن ها ایستاده بود،به نماز مشغول بود؛حق تعالی فرمود:«به این ایستاده از ایشان انتقام خواهم کشید.» (1)

فجر

در تأویل الآیات (2)شیخ شرف الدین نجفی مروی است از جناب صادق علیه السّلام که فرمود در تفسیر کلام خداوند،و الفجر:«مراد از فجر،قائم علیه السّلام است.»

نیز روایت کرده از آن جناب که فرمود در تفسیر سورۀ مبارکۀ (إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ) (3)یعنی:تا آن که برخیزد و ظاهر شود قائم علیه السّلام. (4)

صاحب الامر

در ذخیره و غیره (5)از القاب آن جناب شمرده شده و آن،از القاب شایعۀ متداوله است.

صاحب الغیبة
صاحب الزّمان

هر دو از القاب معروفه و ثانی از القاب مشهورۀ آن حضرت است و مراد از آن، فرمانفرما و حکمران زمان است،از جانب خداوند.

حسین بن حمدان روایت کرده از ریّان بن صلت گفت:شنیدم حضرت رضا علی بن موسی علیه السّلام می فرمود:«قائم مهدی،پسر پسر من،حسن است؛جسمش دیده نمی شود و اسمش را نمی برد احدی بعد از غیبت او،تا آن که او را ببیند و اعلان دهند

ص:126


1- 1) .علل الشرایع،ج 1،ص 160. [1]
2- 2) .تأویل الآیات الظاهرة،ص 766.
3- 3) .سورۀ قدر،آیۀ 5. [2]
4- 4) .همان،ص 791.
5- 5) .ر.ک:تذکرة الائمه،ص 184.

به اسم او،که خلایق نام او را ببرند.»

گفتیم به آن جناب:ای سیّد ما!اگر بگوییم صاحب الغیبة و صاحب الزّمان؟

فرمود:«همۀ این ها مطلقا جایز است و جز این نیست که من،شما را نهی می کنم از تصریح به اسم مخفی او از اعدای ما که او را نشناسند.» (1)

صاحب الرجعه

در هدایه (2)آن را از القاب شمرده.

صاحب الدّار

علمای رجال تصریح کردند که از القاب خاصّۀ آن حضرت است و بیاید در ضمن بعضی حکایات باب هفتم که فرمود:«انا صاحب الدار!»

صاحب الناحیه

اطلاق آن در اخبار بر آن جناب بسیار است و لکن علمای رجال فرمودند که بر حضرت امام حسن علیه السّلام بلکه بر امام علی النقی علیه السّلام نیز اطلاق می شود. (3)

سیّد علی بن طاوس در اقبال (4)و محمّد بن مشهدی در مزار (5)و غیر ایشان (6)روایت کردند بیرون آمد از ناحیه،در سنۀ دویست و پنجاه و دو بر دست شیخ محمّد بن غالب اصفهانی،زیارت معروفه که مشتمل است بر اسامی شهدا.

علاّمه مجلسی؛در بحار فرموده:«در خبر،اشکالی است به جهت تقدّم تاریخ آن بر ولادت قائم علیه السّلام به چهار سال و شاید نسخه،دویست و شصت و دو بوده و احتمال دارد که صادر شده باشد از حضرت امام حسن علیه السّلام» (7)و از این کلام،معلوم می شود قلّت اطلاق آن بر غیر امام زمان علیه السّلام.بلکه کفعمی در حاشیۀ مصباح خود آورده که ناحیه هر مکانی است که صاحب الامر-صلوات اللّه علیه-در غیبت صغری در آن جا بوده.

ص:127


1- 1) .الهدایة الکبری،ص 364.
2- 2) .همان،ص 328.
3- 3) .ر.ک:مجمع البحرین؛ج 2،ص 585.
4- 4) .الاقبال،ص 573.
5- 5) .المزار،ص 486.
6- 6) .ر.ک:العوالم-الامام الحسین،335.
7- 7) .بحار الانوار،ج 98،ص 274.
صاحب العصر

این لقب،در شهرت و معروفیّت مثل صاحب الزمان علیه السّلام است.

بقیّة الانبیاء

این لقب با چند لقب دیگر مذکور است در خبری که حافظ برسی در مشارق الانوار (1)روایت کرده از حکیمه خاتون،به نحوی که عالم جلیل،سیّد حسین مفتی کرکی،سبط محقّق ثانی در کتاب دفع المنادات از او نقل کرده که او گفت:مولد قائم علیه السّلام شب نیمۀ شعبان بود.

تا آن که می گوید:پس آن جناب را آوردم به نزد برادرم حسن بن علی علیه السّلام،پس مسح فرمود به دست شریف،بر روی نور او که نور انوار بود و فرمود:«سخن گو ای حجّة اللّه و بقیّۀ انبیا و نور اصفیا و غوث فقرا و خاتم اوصیا و نور اتقیا و صاحب کرۀ بیضا!»

پس فرمود:«اشهد ان لا اله الاّ اللّه....»تا آخر آن چه در باب ولادت گذشت.

لکن در نسخۀ مشارق حقیر،چنین است:«سخن گو ای حجّة اللّه و بقیّۀ انبیا و خاتم اوصیا و صاحب کرۀ بیضا و مصباح از دریای عمیق شدید الضیاء،سخن گوی ای خلیفۀ اتقیا و نور اوصیا!...».الخ.

صاحب الکرة البیضاء

در هدایه (2)آن را از القاب شمرده است.

صمصام الاکبر

در ذخیره گفته شده که این نام آن جناب است در کتاب کندرآل. (3)

صبح مسفر

در هدایه (4)آن را از القاب خاصّه شمرده و محتمل است که آن را از آیۀ شریفۀ (وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ) (5)استنباط کرده یا در تأویل آن،به آن جناب،خبری به نظر او رسیده

ص:128


1- 1) .مشارق انوار الیقین،ص 157.
2- 2) .الهدایة الکبری،ص 328. [1]
3- 3) .همان.
4- 4) .الهدایة الکبری،ص 328.
5- 5) .سورۀ مدثر،آیۀ 34. [2]

و مناسبت آن به آن حضرت،چون صبح صادق،روشن و هویدا است.

صدق

در مناقب قدیمه و هدایه، (1)از القاب خاصّه محسوب داشتند.

صراط

در هدایه (2)آن را از القاب شمردند و در کتاب و سنّت،اطلاق آن بر هر امام علیه السّلام بسیار شده و شاهدی برای اختصاص به نظر نرسیده.

ضیاء

چنان چه در آن کتاب (3)و در مناقب قدیمه است.

ضحی

در تأویل الآیات شیخ شرف الدین نجفی مروی است در تأویل سورۀ مبارکۀ (وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها) (4)که شمس،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است و ضحای شمس که نور و ضیای آفتاب است چون بتابد،قائم علیه السّلام است و در بعضی نسخ،خروج آن جناب. (5)

ظاهر است که پرتو نور رسالت و شعاع خورشید آن حضرت به توسّط آن جناب، خواهد تابید در شرق و غرب عالم بر هر صغیر و کبیر و برنا و پیر.

جنب

در هدایه (6)از القاب آن جناب شمرده و در اخبار متواتره و در تفسیر آیۀ شریفۀ: یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّهِ. (7)رسیده که امام علیه السّلام جنب اللّه است.

طالب التّراث

ص:129


1- 1) .الهدایة الکبری،ص 328.
2- 2) .همان.
3- 3) .الهدایة الکبری،ص 328.
4- 4) .سورۀ شمس،آیۀ 1. [1]
5- 5) .در روایتی از علی بن محمد از امام صادق علیه السّلام شمس،به معنای امیر المؤمنین علیه السّلام و ضحیها،قیام قائم علیه السّلام تفسیر شده است و در روایت محمد بن عباس،و الشمس و ضحیها به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تعبیر شده است و از قائم علیه السّلام به«النّهار اذا جلاّها»تفسیر شده است.ر.ک:تاویل الایات الظاهره صص 778-777.
6- 6) .همان.
7- 7) .سورۀ زمر،آیۀ 56. [2]

در هدایه (1)از القاب شمرده و توضیح آن در لقب وارث و نیز باب یازدهم بیاید.

احسان
اذن سامعه
ایدی

اول را در هدایه و مناقب قدیمه از القاب آن جناب شمرده اند،دوم (2)و سوم در هدایه است (3)و ظاهرا مراد از«ایدی»که جمع ید است،به معنی نعمت باشد در این جا.

صدوق در کمال الدین (4)و ابن شهر آشوب در مناقب (5)روایت کردند از جناب کاظم علیه السّلام که فرمود در تفسیر آیۀ شریفۀ (...وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً....) (6):

«نعمت ظاهره،امام ظاهر است و نعمت باطنه،امام غایب است»و در مواضع بسیاری از قرآن،نعمت تفسیر شده به امام علیه السّلام.

بقیة اللّه

در ذخیره گفته که این نام آن جناب است.در کتاب ذوهر (7)و در غیبت فضل بن شاذان (8)روایت شده از امام صادق علیه السّلام که در ضمن احوال قائم علیه السّلام فرمود:«پس چون خروج کرد،پشت می دهد به کعبه و جمع می شود سی صد و سیزده مرد و اول چیزی که تکلّم می فرماید،این آیه است: (بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ....) (9)

آن گاه می فرماید:منم بقیّة اللّه و حجّت او و خلیفۀ او بر شما،پس سلام نمی کند بر او سلام کننده ای،مگر آن که می گوید:«السّلام علیک یا بقیة اللّه فی ارضه.»

شیخ فرات بن ابراهیم در تفسیر خود، (10)روایت کرده از عمر بن زاهر (11)گفت،

ص:130


1- 1) .الهدایة الکبری،ص 328؛ [1]در کتاب یاد شده«طالب الثارات»ذکر شده است.
2- 2) .احسان و اذن سامعه در هدایه یافت نشد.
3- 3) .در هدایه یافت نشد.
4- 4) .کمال الدین و تمام النعمة،ص 268. [2]
5- 5) .مناقب آل ابی طالب،ج 3،ص 314. [3]
6- 6) .سورۀ لقمان،آیۀ 20. [4]
7- 7) .ر.ک:تذکرة الائمه،ص 184.
8- 8) .ر.ک:کفایة المهتدی[گزیده]،ص 280،ذیل حدیث سی و نهم.
9- 9) .سورۀ هود،آیۀ 86. [5]
10- 10) .تفسیر فرات الکوفی،ص 193.
11- 11) .در نسخه«عمران بن واهر»آمده است،که گویا اشتباه می باشد.

مردی خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد:ما سلام بکنیم به حضرت قائم علیه السّلام به امرة المؤمنین،یعنی بگوییم به او یا امیر المؤمنین؟!

فرمود:«نه،این اسمی است که نامید به آن،خداوند امیر المؤمنین علیه السّلام را که نامیده نمی شود احدی پیش از او و نه بعد از او،مگر آن که کافر باشد.»

گفت:چگونه سلام کنیم بر او؟

فرمود:«بگویید:السّلام علیک یا بقیّة اللّه.»

آن گاه خواند حضرت:(بقیّة اللّه خیر لکم ان کنتم مؤمنین)

حاشر

حاشر اسم آن حضرت است در صحف ابراهیم؛چنان چه در تذکرة الائمّه (1)مذکور است.

قابض

در مناقب قدیمه و هدایه (2)از القاب آن جناب شمرده.

فردوس الاکبر

در ذخیره و تذکره مذکور است که این،اسم آن جناب است در کتاب قبروس (3)

ص:131


1- 1) .هو الله؛از اغلاط فاحشۀ جمله ای از معاصرین،نسبت کتاب تذکرة الائمة است به علامۀ مجلسی؛ چنان چه در رسالۀ فیض قدسی توضیح نموده ام که پاره ای از تلامذۀ آن مرحوم،خصوصا جناب عالم کامل میر محمد حسین امام جمعه،سبط آن مرحوم و وصی در اتمام بعضی از تصانیف او،ضبط تمام مؤلفات عربی و فارسی و عدد ابیات کتاب آن جناب را کردند در رسالۀ علیحده ای،حتی انشاءات و رسایل مختصرۀ آن مرحوم را؛با این حال ذکر نکردند این کتاب را. و چگونه می شود با آن همه اهتمام و مصاحبت سالها تا وقت وفات،از نظر ایشان ساقط شود و شاهد احسن از این،آن که فاضل خبیر میرزا عبد الله اصفهانی،تلمیذ ارشد آن مرحوم،در ریاض العلماء کتاب مذکور را از کتب مجهوله که مؤلفش معلوم نیست،شمرده و این موضع از ریاض را در حیات استاد خود نوشته و با آن طول باع در اطلاع بر ارباب مصنّفات،نشود تصنیف استادش بر او مخفی بماند و فاضل عالم معاصر خوانساری ایده الله تعالی در روضات الجنات نسبت داده آن را به ملا محمد باقر بن ملا محمد تقی لاهیجی،معاصر علامۀ مجلسی رحمهم اللّه...منه.[مرحوم محدّث نوری]
2- 2) .الهدایة الکبری،ص 328.
3- 3) .خ ل قبرس

رومیان. (1)

لندیطارا

در ذخیره و تذکره (2)مذکور است که اسم آن جناب است در کتاب هزارنامۀ هند.

واقیذ

در کتاب مذکور مسطور است که این لقب آن جناب است در کتب سماویّه؛یعنی غایب شونده مدّت مدید و در تاریخ عالم آراء مذکور است که اسم آن حضرت در تورات و اقیذما نوشته شده. (3)

بهرام،بنده یزدان:

،(این دو،اسم آن حضرت است در کتاب ایستاع؛ (4)چنانچه در ذخیرة الالباب ذکر نموده).

پرویز:با«بای»پهلویّه اسم آن جناب است در کتاب برزین از فرس، (5)چنان چه در کتاب مزبور است. (6)

اوقیدمو

فاضل المعی میرزا محمّد نیشابوری در کتاب ذخیرة الالباب معروف به دوایر العلوم (7)ذکر کرده:«اسم آن جناب در تورات به لغت ترکوم،اوقیدمو است.» (8)

ایزدشناس

ایزد نشان در کتاب مذکور،مسطور است که این دو،نام آن جناب است در نزد مجوس و شیخ بهایی؛در کشکول فرموده:«فارسیان،آن جناب را ایزدشناس و ایزدنشان گویند.» (9)

ص:132


1- 1) .ر.ک:تذکرة الائمه،ص 184.
2- 2) .تذکرة الائمّه،ص 184.
3- 3) .نجم الثاقب:168/1 از جنّات الخلود.
4- 4) .ر.ک:تذکرة الائمه،ص 184.
5- 5) .اصل:رفرس
6- 6) .ر.ک:تذکرة الائمه،ص 184؛نجم الثاقب:94/1.
7- 7) .گویا کتاب دوایر العلوم غیر از کتاب ذخیرة الباب باشد و هردو از تألیفات مرحوم میرزا محمّد نیشابوری معروف به اخباری است.ر.ک:الذریعه،ج 8،ص 267 و ج 10،ص 14.
8- 8) .ر.ک:تذکرة الائمه،ص 184 نجم الثاقب:88/1.
9- 9) .ر ک:تذکرة الائمه،ص 184؛نجم الثاقب:89/1.
ایستاده

نیز در آن جا ذکر کرده:«این نام آن جناب است در کتاب شامکونی (1)

کیقباد دوم

در ذخیرة الالباب و تذکرة الائمّة ص 184 ذکر شده که نام آن جناب است در نزد مجوس و گبران عجم،یعنی عادل به حق (2)

خسرو

در ذخیره و تذکره (3)مذکور است که این نام آن حضرت است و در کتاب جاویدان خرد مجوس. (4)

خجسته

در ذخیره گفته که این نام آن جناب است در کتاب کندر آل فرنگیان. (5)

خداشناس

در آن دو کتاب مذکور است که خداشناس نام آن حضرت است در کتاب شامکونی (6)که به اعتقاد کفرۀ هند،پیغمبری صاحب کتاب بوده است و گویند بر اهل ختا و ختن مبعوث شده و مولد او شهر کیلواس بوده و گوید که دنیا و حکومت آن به فرزند سیّد خلایق دو جهان به یشن که به زبان ایشان،نام رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است، خواهد رسید و او بر کوههای مشرق و مغرب دنیا حکم براند و فرمان دهد و بر ابرها سوار شود و فرشتگان،کارکنان وی باشند و پریزادان و آدمیان در خدمت او باشند و از سودان (7)که زیر خطّ استوا است تا ارض تسعین که زیر قطب شمال است و ماورای اقلیم هفتم را که گلستان ارم و کوه قاف باشد،صاحب می شود و دین خدا،یک دین

ص:133


1- 1) .اصل:شامکوئی.
2- 2) .نجم الثاقب:131/1 نام 125.
3- 3) .در تذکرة الائمه،ص 184 آمده است که نام آن جناب در کتاب جاویدان،«خورانه»و در کتاب نصاری «خسرو»است.
4- 4) .نجم الثاقب:104/1.
5- 5) .ر.ک:تذکرة الائمه،ص 184؛نجم الثاقب:103/1.
6- 6) .در تذکره الائمه ص 184،شاکمون ذکر شده است.
7- 7) .اصل:سوادان.

باشد و نام او ایستاده و خداشناس است. (1)

زند افریس

در ذخیرة الالباب گفته که این اسم آن جناب است در کتاب ماریاقین (2)و عبارت ذخیره این است:«و فی کتاب ماریاقین،زندافریس»پس احتمال می رود که اصل اسم، همان افریس باشد و مراد از زند،همان کتاب منسوب به زردشت یا صحف حضرت ابراهیم علیه السّلام یا فصلی از آن باشد.و اللّه العالم. (3)

سروش ایزد

در آن کتاب و در تذکره، (4)مذکور است که این،اسم آن جناب است در کتاب زمزم زردشت. (5)

فیروز

در ذخیره گفته که اسم آن جناب است در نزد آمان،به لغت ماچار و در تذکره گفته که در کتاب فرنگان الامان که ماچار می گویند فیروز[آمده است]. (6)

فرخنده

در ذخیره گفته که این،اسم آن جناب است در کتاب اشعیای پیغمبر. (7)

فیذموا

شیخ اقدم،احمد بن محمّد بن عیاش در مقتضب الاثر (8)روایت کرده از جابر بن یزید جعفی که گفت:شنیدم سالم بن عبد اللّه بن عمر بن الخطاب می گفت:[شنیدم پدرم عبد اللّه بن عمر بن الخطاب می گفت:] (9)شنیدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:

«به درستی که خدای عزّ و جلّ،وحی فرستاد به سوی من،در آن شبی که مرا به سوی خدا برد:«ای محمّد!که را جانشین خود کردی در زمین بر امّت خود؟»و او

ص:134


1- 1) .نجم الثاقب:104/1.
2- 2) .ر.ک:تذکرة الائمه،ص 184.
3- 3) .نجم الثاقب:109/1.
4- 4) .همان.
5- 5) .نجم الثاقب:109/1.
6- 6) .تأویل الایات الظاهرة:791؛نجم الثاقب:121/1.
7- 7) .تذکرة الائمة:ص 184؛نجم الثاقب:121/1.
8- 8) .مقتضب الاثر فی النص علی الائمّة الاثنی عشر،ص 26. [1]
9- 9) .این قسمت در متن حذف شده بود.

داناتر بود به این.»

گفتم:«ای پروردگار من!برادرم را.»

فرمود:«ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم!علی بن ابی طالب علیه السّلام را؟»

گفتم:«آری!ای پروردگار من!»

پروردگار من فرمود:«ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم!من واقف و آگاه شدم بر زمین،پس برگزیدم تو را از آن.و ذکر نمی شوم مگر آن که تو ذکر شوی با من.آن گاه در مرتبۀ دوم،به نظر علمی (1)نگاه کردم به آن،پس اختیار کردم از آن،علی بن ابی طالب را پس گردانیدم او را وصیّ تو.

پس تویی سیّد انبیا و علی است سیّد اوصیا.آن گاه مشتق کردم از برای او اسمی از نام های خود،پس منم اعلی و اوست علی.

یا محمّد!به درستی که من خلق کردم علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمّه را از یک نور،آن گاه عرضه داشتم ولایت ایشان را بر ملایکه؛هرکه قبول کرد آن را،از مقرّبین شد و هرکس انکار نمود آن را از کافرین شد.

ای محمّد!اگر بنده ای از بندگان من عبادت کند مرا تا آن که منقطع شود،آن گاه ملاقات کند مرا با انکار ولایت ایشان،داخل می کنم او را در آتش خود.»

آن گاه فرمود:«ای محمّد!آیا دوست داری که ایشان را ببینی؟»

گفتم:«آری!»

فرمود:«پیش برو در جلوی خود.»

پیش رفتم،ناگاه دیدم علی بن ابی طالب را و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و حسن بن علی و حجّة قائم علیهم السّلام را،که گویا مثل ستارۀ درخشان است در وسط ایشان.

گفتم:«ای پروردگار من!کیستند این ها؟»

فرمود:«ایشان امامانند و این که ایستاده،حلال می کند حلال را و حرام می کند

ص:135


1- 1) .در حدیث:به نظر دیگر.

حرام را و انتقام می کشد از اعدای من.

ای محمّد!او را دوست دار،زیرا که من او را دوست دارم و دوست دارم کسی را که او را دوست دارد.»

جابر گفت:چون سالم از حجر کعبه برگشت،او را متابعت کردم.پس گفتم:«ای ابا عمرو!قسم می دهم تو را به خداوند که آیا خبر داد تو را غیر از پدرت به این نام ها؟»

گفت:امّا حدیث از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم پس نه،و لکن بودم من با پدرم در نزد کعب الاحبار،پس شنیدم او را که می گفت:به درستی که ائمّۀ از این امّت،بعد از پیغمبر خود،بر عدد نقبای بنی اسراییل است و پیدا شد علی بن ابی طالب علیه السّلام.

پس کعب گفت:این مقفّی اول ایشان است و یازده نفر از فرزندان او و نامید کعب، ایشان را به نام های ایشان در تورات نقرثیب (1)قیذوا،دبیرا،مفسورا،مسموعاه،دموه، میثو،هذار،یثیموا، (2)بطور،نوقس،فیذموا» (3)

ابو عامر هشام دستوانی که راوی این خبر است،گفت:ملاقات نمودم شخصی یهودی را در حیره،که نزدیک کربلا است،که او را عتوا بن اوسوا می گفتند و او عالم یهود بود.

سؤال کردم او را از این اسماء.

گفتم:این ها اسم نیستند و اگر اسامی بودند هرآینه رقم می شد در سلک اسما و لکن این ها اوصاف جمیله ای است برای اقوامی؛به زبان عبرانی صحیح است.

می یابیم آن ها را در تورات و اگر سؤال کنی از آنها از غیر من،هرآینه کور خواهد بود از معرفت آنها یا خود را به کوری زند.

گفت:چرا چنین کند؟

گفت:امّا کوری،پس از روی جهل به آن ها و امّا به کوری زدن پس برای آن که

ص:136


1- 1) .خ ل:تقوبیث.
2- 2) .خ ل:یثموا.
3- 3) .در این متن فیذموا آمده ولی در جاهای دیگر این کتاب قیذموا ذکر شده است.در مقتضب الاثر نیز به صورت قیذموا دیده شد و در کتب دیگر به صورت قیدموا نگارش یافته است.ر.ک:مقتضب الاثر فی النص علی الائمّه الاثنا عشر،ص 27؛الغیبة،محمّد بن ابراهیم نعمانی،صص 108-109؛ [1]بحار الانوار،ج 36،ص 223. [2]

معین بر فساد دین خود نباشد و به این،بصیرت پیدا نکنند و این که من اقرار کردم برای تو به این اوصاف،برای آن است که من مردی هستم از فرزندان هارون بن عمران.مؤمنم به محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،پنهان می کنم ایمان خود را از خواص خود،از یهود و این که اظهار نمی کنم برای ایشان اسلام را و هرگز اظهار نخواهم کرد بعد از تو برای احدی،تا آن که بمیرم.

گفتم:چرا؟

گفت:زیرا که من یافتم در کتب پدرهای گذشتۀ خود که ایمان نیاوریم به این پیغمبری که اسم او محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است در ظاهر و ایمان بیاوریم به او در باطن تا آن که ظاهر شود مهدی قائم از فرزندان او.پس هرکس درک کند او را از ما،پس ایمان بیاورد به او و به او وصف کرده شده،آخر آن نام ها.

گفتم:به چه مدح کرده شده؟

گفت:به این که غالب می شود بر جمیع دنیا و خروج می کند مسیح با او و به دین او درمی آید و مصاحب او می شود.گفتم:از برای من وصف کن این اوصاف را!

گفت:آری!و او را ستر کن مگر از اهلش و موضعش ان شاء اللّه تعالی.

امّا نقرثیب پس او اول اوصیا است و وصیّ آخر انبیا.

امّا قیذوا:او ثانی اوصیاست و اول عترت اصفیا.

امّا دبیرا:او دوم عترت و سیّد الشهدا است.

امّا مفسورا:پس او سیّد کسانی است که عبادت کردند خدای را از بندگانش.

امّا مسموعاه (1):پس او وارث علم اولین و آخرین است.

امّا مشیوا:پس او بهترین محبوسان در زندان ظالمین است.

امّا هذار:پس او مقهور و دور شدۀ از وطن ممنوع است.

امّا یثیموا (2):پس کوتاه عمری است که آثارش طولانی است.

امّا بطور:پس چهارم اسم او است،یعنی علی علیه السّلام.

ص:137


1- 1) .گویا در شرح اسامی«دوموه»از مؤلّف حذف شده امّا در متن حدیث موجود است.
2- 2) .خ ل:ثیموا.

امّا نوقس:پس او هم نام عمّ خود است.

امّا قیذمو:پس او مفقود از پدر و مادر خویش است که غایب است به امر خداوند و برپا می دارد حکم او را.»

شیخ نعمانی (1)در غیبت خود فرموده:قرائت کرد بر من عبد الحکیم بن حسن سمری؛چیزی را که املا نموده بود او را مردی از یهود،در ارجان-که او را حسن بن سلیمان می گفتند،از علمای یهود بود در آن جا-از اسماء ائمّه:در زبان عبرانی و عدد ایشان و من به لفظ او بیان می کنم:

و بود در آن چه خواندم آن را که خداوند مبعوث می فرماید پیغمبری را از فرزندان اسماعیل علیه السّلام و اسم اسماعیل در تورات،اشموعیل است و اسم آن پیغمبر،میمی ماد است،یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و او بزرگ خواهد شد و از آل او،دوازده نفر ائمّه و بزرگانند که اقتدا کرده می شود به ایشان و نام های ایشان تقوبیث...»تا آخر آن چه گذشت.

از او سؤال کردند:این اسامی در کدام سوره است؟

گفت:در مسدّ سلیمان؛یعنی در قصّۀ او.

مخفی نماند که کلمۀ فیذموا در بیشتر نسخ با«قاف»است و در بعضی،با«فاء»، چون زبان عبری است و نسخ قدیمه غیر مقرّ و در ضبط آن و غیر آن اطمینانی نیست. (2)

وهوه ل

شیخ احمد بن محمّد بن عیاش در جزء ثانی مقتضب الاثر (3)روایت کرده به اسناد خود از حاجب بن سلیمان بن صورح السدو که گفت:ملاقات کردم در بیت المقدس، عمران بن خاقان را که بر دست منصور،مسلمان شده بود و او با یهود محاجّه کرده بود به بیان و علمی که داشت و نمی توانستند منکر او شوند،به جهت آن چه در تورات بود از علامات رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و خلفای بعد از او.

پس روزی به من گفت:ای ابا موزج!ما می یابیم در تورات سیزده اسم را،یکی از آنها محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است و دوازده نفر از اهل بیت او که آنها اوصیا و خلفای اویند و

ص:138


1- 1) .الغیبة،صص 108-109. [1]
2- 2) .نجم الثاقب:123/1.
3- 3) .مقتضب الاثر فی النص علی الائمّة الاثنی عشر،ص 39-40. [2]

مذکورند در تورات؛نیست در پیشوایان بعد از آن حضرت،کسی از تیم و نه از عدی و نه از بنی امیّه و من گمان می کنم آن چه این شیعه می گویند،حقّ باشد.

گفتم:مرا خبر ده به آن!

گفت به من:عهد و میثاق خداوندی بده که خبر نکنی شیعه را به چیزی از آن،که به آن بر من غلبه کنند.

گفتم:چرا خوف داری از این؟و این قوم یعنی بنی عباس از بنی هاشم اند.

گفت:نیست نام های ایشان،نام های این ها،بلکه ایشان از فرزندان اول ایشان، محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم هستند و از باقیماندۀ او در زمین،یعنی صدّیقۀ طاهره علیها السّلام بعد از او.

پس دادم به او آن چه خواست از پیمان ها.

گفت سپس:«خبر ده به آنها پس از من.

اگر من،پیش از تو مردم وگرنه بر تو نیست که خبر دهی به آنها احدی را.»

گفت:می یابیم آنها را در تورات:شموعل،شماعیسحوا،وهی هر،حی ابثوا، بمامدثیم،عوشود،بسنم،بولید،بشیر العوی،فوم لوم کودود،عان لاندبود،وهوه ل.»

نسخه چنین بود و صحّت و سقم آن بر عهدۀ من نیست.

مخفی نماند که مراد از تورات،گاهی همان کتاب آسمانی منزل بر حضرت موسی علیه السّلام است که مشتمل است بر پنج سفر و گاهی اطلاق می شود بر تمام کتب آسمانی که نازل شده از عهد آن حضرت تا قبل از جناب عیسی علیه السّلام بر پیغمبران که در آن زمان ها بودند و آنها را عهد عتیق نیز می گویند. (1)

و القابی که در دعای ندبه و زیارت آل یاسین و دیگر ادعیه و روایات موجود است.» (2)

خلف و خلف صالح

در هدایه (3)و مناقب قدیمه از القاب شمرده شده و به این لقب،مکررّ در السنۀ ائمّه علیهم السّلام مذکور شده.

ص:139


1- 1) -نجم الثاقب:174/1.
2- 2) -نجم الثاقب:85/1 ببعد و تعدادی از آن ها در کتاب یوم وقت معلوم ص 64 آورده است.
3- 3) -الهدایة الکبری،ص 377؛لقب«خلف صالح»در الهدایة الکبری یافت نشد.

در تاریخ ابن خشّاب (1)مذکور است که آن جناب مکنّی است به ابو القاسم و او دو اسم دارد:خلف و محمّد.ظاهر می شود در آخر الزمان.بر سر آن جناب ابری است که سایه می افکند بر او از آفتاب و سیر می کند با او هرجا که برود و ندا می کند به آواز فصیح:«هذا هو المهدی!»این است مهدی،یعنی آن مهدی موعود که همه منتظر او بودید.

روایت کرده از امام رضا علیه السّلام که فرمود:«خلف صالح از فرزندان ابی محمّد،حسن بن علی است و اوست صاحب الزمان و اوست مهدی.» (2)

نیز روایت کرده از حضرت صادق علیه السّلام:«خلف صالح،از فرزندان من است.اوست مهدی؛اسم او محمّد است؛کنیۀ او ابو القاسم است.خروج می کند در آخر الزمان.» (3)

مراد از خلف،جانشین است و آن حضرت،خلف جمیع انبیا و اوصیای گذشته است و دارا است جمیع علوم و صفات و حالات و خصایص آن ها را و مواریث الهیه، که از آنها به یکدیگر می رسد و همۀ آنها،در آن حضرت و در نزد او جمع بود.

در حدیث لوح معروف که جابر،در نزد صدیقۀ طاهره علیها السّلام دید،مذکور است بعد از ذکر عسکری علیه السّلام:«آن گاه کامل می کنم این را به پسر او،خلف که رحمت است برای جمیع عالمیان؛بر اوست کمال صفوت آدم و رفعت ادریس و سکینۀ نوح و حلم ابراهیم و شدّت موسی و بهای عیسی و صبر ایّوب.» (4)

در حدیث مفضّل،مشهور است که چون آن جناب ظاهر شود،تکیه کند به پشت خود به کعبه و بفرماید:«ای گروه خلایق!آگاه باشید که هرکه خواهد نظر کند به آدم و شیث،پس اینک منم آدم و شیث...»و به همین نحو ذکر نماید نوح و سام و ابراهیم و اسماعیل و موسی و یوشع و عیسی و شمعون و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سایر ائمّه علیهم السّلام را. (5)

به روایت نعمانی می فرماید:«منم بقیّة از آدم و ذخیره از نوح و مصطفی از ابراهیم و صفوه از محمّد صلّی اللّه علیه و اله.» (6)

ص:140


1- 1) -تاریخ موالید الائمة و وفیاتهم،ص 45.
2- 2) -همان،ص 44.
3- 3) -تاریخ موالید الائمّة و وفیاتهم،ص 45.
4- 4) -الهدایة الکبری،ص 366. [1]
5- 5) -بحار الانوار،ج 53،ص 9؛ [2]الهدایة الکبری،ص 398. [3]
6- 6) -الغیبة،محمد بن ابراهیم نعمانی،ص 226 [4] در متن بقیة اللّه ذکر شده بود که گویا خطا می باشد.

محتمل است که چون حضرت عسکری علیه السّلام فرزندی نداشت و مردم می گفتند دیگر جانشین ندارد و به همین اعتقاد،جماعتی باقی ماندند؛پس از تولّد آن حضرت، شیعیان به یکدیگر بشارت می دادند که جانشین ظاهر شد و به جهت اشاره به این مطلب ایشان،بلکه ائمّه،او را به این لقب خواندند.

خلیفة اللّه

در کشف الغمّه مروی است از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله که فرمود:«خروج می کند مهدی علیه السّلام و بر سر او،ابری است،و در آن منادیی است که ندا می کند،این مهدی خلیفة اللّه است؛ او را پیروی کنید.» (1)نیز روایت کرده از آن جناب که فرمود در خبری که ذکر آن جناب را کرده:«پس به درستی که او خلیفة اللّه،مهدی است.» (2)و این خبر را گنجی شافعی در کتاب بیان روایت کرده. (3)

پدر و سلسله نسب:حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین شهید بن علی بن أبی طالب أمیر المؤمنین علیهم السّلام. (4)

مادر:نرجس(ملیکه)دختر یشوعا،نوادۀ قیصر روم و از آن جهت که شاهزاده بود، به سوسن و صیقل و حکیمه نیز ملّقب شده است. (5)

امام باقر علیه السّلام هنگام وفات به امام صادق علیه السّلام فرمود:«أبو القاسم م ح م د،هو حجّة اللّه القآئم،أمّه جاریة اسمها نرجس.» (6)

موسی بن جعفر علیهما السّلام از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«الخلف الصالح من ولدی و هو المهدیّ اسمه محمّد و کنیته أبو القاسم یخرج فی آخر الزمان یقال لأمّه نرجس،و علی رأسه غمامة

ص:141


1- 1) -کشف الغمة فی معرفة الائمه علیه السّلام،ج 3،ص 270. [1]
2- 2) -همان،ص 288. [2]
3- 3) -همان،ص 288. [3]
4- 4) -معجم أحادیث الإمام المهدی:146/4 ح 1205. [4]
5- 5) -معجم أحادیث الإمام المهدی:355/3 ح 901 و 196/4 [5] ح 1250؛مهدی منتظر:39. [6] جریان صورت نگرفتن ازدواج نرجس خاتون با عمو زاده هایش و خواب دیدن او حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و عیسی بن مریم علیه السّلام و حضرت زهرا علیها السّلام و مریم علیها السّلام،اسیر شدن مادر گرامی صاحب الامر و آوردن او با اسرا به بغداد و تحویل گرفتن بشر بن سلیمان انصاری،فرستادۀ امام هادی علیه السّلام و آوردنش به سامرّا و تزویجش با امام حسن عسکری علیه السّلام و کیفیّت پنهان بودن حمل مادرش و تولّدش،از جریان های مشهور است ما نیز آن را در پایان بخش 14 این کتاب از مصدر اصلی اش به عربی آورده ایم.
6- 6) -بحار الأنوار: [7]194/36 ب 40 ح 2 از کمال الدّین و [8]عیون الأخبار و الإحتجاج. [9]

تظلّه عن الشمس تدور معه حیث ما دار،تنادی بصوت فصیح:«هذا المهدیّ فاتّبعوه»سلام اللّه علیه؛ (1)خلف صالح از اولاد من است،اوست«مهدی»نامش محمّد و کنیه اش ابو القاسم که در آخر الزّمان خروج می کند،مادرش را نرجس نامند و بالای سر او ابری است که او را از نور خورشید نگه می دارد و با او می چرخد،هرجا بچرخد،با صدای فصیح ندا می کند«این مهدی است،به او تبعیّت کنید»سلام خدا بر او باد.»

سال تولّد:بنابر مشهور در سال 256 یا 255 ه ق،موافق با عدد کلمه«نور»بود. (2)

محل تولّد:شهر سامرّا در منزل ملک پدری که حال صحن و حرم عسکریین علیهم السّلام است.

ساعت و روز تولّد و قابله:در سحرگاه شب جمعه، (3)نیمۀ شعبان،عمۀ پدرش حکیمه خاتون.

خصوصیات حمل و ولادت:حمل او تا هنگام ولادت مخفی ماند؛مانند حمل موسی بن عمران علیه السّلام به طوری که تا لحظۀ تولد،کسی از آن اطّلاع نیافت،حتّی قابله های متخصّص(معتمد عباسی خلیفه)که برای اطّلاع از حمل بانوان حرم گماشته شده بودند؛مانند گماشتن فرعون بر زنان بنی اسرائیل.

نرجس خاتون می گفت:بچّه ام در شکمم با من سخن می گفت!!

حکیمه خاتون اثر حمل در نرجس خاتون ندیده بود و صبح نزدیک شد،گفت:

نزدیک بود شکی برای من عارض شود،ناگاه صدای برادر زاده ام را شنیدم«عمّه شک نکن،سورۀ قدر را بخوان.شروع کردم به خواندن،ناگاه دیدم از میان رحم با من هم آواز شد،سوره که تمام شد،متولّد شد و نوری از او ساطع گردید که چشم های مرا خیره کرد.

ناگاه دیدم به سجده افتاده و شهادتین را می گوید:و بر وصایت پدران خود شهادت می دهد و چون به خود رسید،گفت:«اللّهم أنجز لی وعدی و أتمم أمری و ثبّت و طأتی

ص:142


1- 1) -ینابیع المودّة: [1]166/3 ب 94 از کتاب غایة المرام. [2]
2- 2) -اصول کافی:587/1 باب مولد الصاحب.
3- 3) -الإمام المهدی:356/3 ح 903؛اثبات الهداة:581/3 ب 32 ف 58 ح 760.

و املأ بی الأرض قسطا و عدلا.»

دوران تربیت:تا سال 260 ه ق که پنج سال یا چهار سال و کسری از سنّ شریفش، در کفالت پدر بزرگوارش گذشت و به روح القدس سپرده شده بود و در این مدّت از همه مخفی می زیست،مگر بعضی از خواص که از ولادتش اطّلاع داشته و در روزهای کودکی،ایشان را دیده بودند. (1)

ابتدای امامت:از امام باقر علیه السّلام با چندین سند روایت شده است که فرمود:این امر (غیبت)نمی شود،مگر در گمنام ترین و کم سال ترین ما. (2)

کم سن ترین امام،حضرت مهدی علیه السّلام است که در 5 سالگی امامت را از پدر بزرگوارش تحویل گرفت.

در سال دویست و شصت که پدر بزرگوارش به زهر معتمد عباسی شهید شد، امامت به او انتقال یافت.

سن مبارک آن حضرت:عمر شریفش اکنون که سال هزار و چهار صد و بیست و هفت هجری قمری است،یک هزار و صد و هفتاد و دو سال می باشد،امّا زمانی که ظاهر می شود،در سن سی سالگی به نظر خواهد آمد و گذر زمان و مکان در وجود او اثری نخواهد داشت.

قامت:جوان،چهارشانه و کشیده قامت،نه بلند بالا،نه به زمین چسبیده. (3)

ص:143


1- 1) -در پایان بخش 14 این کتاب روایت جریان مادر و کیفیّت ولادت و بعضی از دیدارکنندگان را از مصادر اصلی به زبان عربی آورده ایم.
2- 2) -غیبت نعمانی:باب 23 ص 380. [1]
3- 3) -مشخّصات و بیان علامات سر و صورت و اندام،توسط رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و امیر المؤمنین و امام باقر و امام صادق علیهم السّلام روایت شده است و یا از کسانی که او را در کودکی دیده اند است؛مانند سعد بن عبد اللّه قمی و اسماعیل بن علی نوبختی و یعقوب بن منفوس و ابو هارون و مردی از اهل فارس و یا در بزرگی مشاهده نموده اند؛مانند علی بن مهزیار و ابن هشام که به نیابت از ابن قولویه به حج رفته و آن حضرت را دید و ابو محمّد دعلجی.بحار الأنوار:8/13-9-10-11-109-110-112-115-118-119-125- 167- [2]معجم أحادیث الإمام المهدی:130/1 ح 72 و 159 ح 88 و 39/3 ح 592-594-559- 601 و 229/4 ح 127؛اثبات الهداة:593/3 ب 32 ح 14-20؛ینابیع المودة:407/3 ب 96 ح 2؛ [3]شرح نهج البلاغۀ ابن ابی الحدید:281/1 ب 266؛النّجم الثاقب:279/1 ب 3 ف 1؛الفصول المهمّه:ص 289؛ اعلام الوری:294/2 ف 4؛عمدة عیون صحاح الأخبار:499/2 ح 833 و 501 ح 842؛معجم الملاحم و الفتن:203/1-214 و 76/3-80.

صورت:خوش رو و درخشنده،به طوری که نور رویش بر سیاهی موی ریش و سر غالب آید و مانند ستاره ای درخشنده است.

خدّ و خال:دو گونۀ او روان و بدون برآمدگی و بر گونۀ راستش خال سیاهی است.

پیشانی:گشاده پیشانی،صاف و روشن.

ابرو:گشاده ابرو،باریک،کشیده و نزدیک به هم امّا ناپیوسته.

چشم و مژه:چشمانش سیاه و درشت و فرورفته و پلک ها درخشنده،(شاید فرورفتگی چشم ها در اثر کثرت عبادت و گریه از خوف خدا و بیداری شب،باشد).

بینی:بینی کشیده و بالا آمده و مختصر برآمدگی در وسط.

دندان:دندان ها به خصوص دندان های جلو،گشاده و به هم پیوسته.

رنگ چهره:سفید و درخشنده،سرخ گون خالص و سیر در سرخی.

رنگ سایر بدن:گندم گون و سبزۀ مایل به سفیدی نه سیاهی.

مو و رنگ مو:رنگ موهای سر و ریش سیاه،امّا نور صورت،غالب بر سیاهی موها،در کودکی موهای سر درخشنده و سیاه و مجعّد امّا نه زیاد درهم پیچیده و تا نرمۀ گوش آویزان و بر روی دوش ریخته و از وسط دارای فرق است.

سر مبارک:گرد و مدوّر.

سرشانه و مابین دو شانه:استخوان سرشانه نرم و بزرگ و سر دوش پایین افتاده و مابین دو شانه پهن.

علامتی در پشت شانه:میان دو شانۀ آن حضرت از طرف چپ خالی است، برخلاف رنگ بدن و در زیر دو شانه برگی است؛مانند برگ یاس. (1)

بازو:بر بازوی راستش این دو آیه نوشته شده: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ. (2)

ص:144


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:238/3 ح 766.
2- 2) -اسراء:81؛ [1]انعام:115؛ [2]الإمام المهدی:115-آیۀ اول [3]را حکیمه خاتون نقل کرده. بحار الأنوار:4/3-6؛ [4]دوم از امامین عسکریّین علیهما السّلام ص 6؛معجم أحادیث الإمام المهدی:359/4 ح 1349 و 367 ح 1353؛ [5]بحار الأنوار:2625/51- [6]

کف:کف دست آن حضرت پهن و بزرگ.

سینه:سینه پهن و فراخ

شکم:شکم برآمده(به شکل زیبا و طبیعی متناسب).

پا:دو پای او پهن و پرگوشت و بر ران پای راست خالی است برخلاف رنگ بدن.

زانو:دو زانو رو به جلو آمده از بزرگی.

قوّت:قوّۀ او چنان باشد که اگر اراده کند بزرگ ترین درخت را از جا برکند و اگر میان کوه ها صیحه بزند،سنگ های کوه ها از جا کنده شود و از هم بپاشد. (1)

2-علایم امامت
اشاره

حدیثی در کتاب ها از امام رضا علیه السّلام آمده است که بیشترین علامت امامت را داراست،و ما خلاصه ای از آن را ذکر می کنیم.

1-پاک و مطهّر و ختنه شده متولّد شود.

2-چون از شکم مادر به زمین آید به دو کف خود قرار گرفته و شهادتین گوید.

3-محتلم نشود.

4-چشم او بخوابد و دل او بیدار باشد.

5-او را سایه نباشد.

6-او را خمیازه نباشد.

7-پشت سر را ببیند،چنان چه روبرو را می بیند.

8-از همۀ مردم(به احکام خدا)عامل تر باشد.

9-از همه حلیم تر است.

10-از همه عابدتر است.

11-از همه حاکم تر است(حکمش از همه بهتر شود).

12-از همه پرهیزکارتر است.

ص:145


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:154/4 ح 1211؛کمال الدّین:376/2 ب 35 ح 7؛بحار الأنوار:322/52 ب 27 ح 30.

13-از همه شجاع تر است.

14-از همه سخی تر است.

15-از همه تواضعش در برابر خدا بیشتر است.

16-به آن چه امر کند،از همه عامل تر است.

17-از آن چه نهی کند،از همه ترک کننده تر باشد.

18-به مردم از خویشان مهربان تر است.

19-دارای معجزه باشد.

20-محدّث باشد(با فرشته ها ارتباط نامرئی دارد و با او حدیث گویند)تا هنگامی که از دنیا رود.

21-مستجاب الدعوة باشد و اگر بر سنگی دعا کند،دو نیم می شود.

22-سلاح و شمشیر جدّش(ذو الفقار)نزد او باشد.

23-زره پیغمبر بر تن او تناسب دارد و چون دیگری پوشد یک وجب کوتاه و یا بلند آید.

24-مصحف فاطمه علیها السّلام نزد او باشد.

25-جامعه نزد او باشد و آن صحیفه ای است که طولش هفتاد زراع است و در وی آن چه که بنی آدم نیاز دارد،مضبوط است.

26-جفر اکبر و اصغر نزد اوست.

27-نزد او صحیفه ای است که در آن،اسامی شیعیانش تا روز قیامت ثبت است. (1)

البتّه این علامات برای کلّ امامان علیهم السّلام است که در کتاب های زیادی مذکور است.

نشانه های اختصاصی

این نشانه ها بر دو گونه است:

ص:146


1- 1) -بحار الأنوار:200/7؛من لا یحضره الفقیه:418/4 ح 5914؛خصال:ص 527 ابواب سی گانه؛ [1]عیون أخبار الرّضاء:212/1 ب 19 ح 1؛احتجاج:436/2-437؛ [2]بحار الأنوار:116/25 ب 4 ح 1؛اثبات الهداة: ج 7 ص؛مهدی منتظر:ص 43. [3]

1-آثار انبیا و مواریث آن ها از انبیای سابق و آثار پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و اله و أمیر المؤمنین علیه السّلام.

2-کرامات خدایی که به آن حضرت اختصاص دارد و بر او ظاهر می شود.

3-آثار و مواریث انبیا علیهم السّلام

1-تابوت آدم علیه السّلام:آن حضرت،آن را از دریاچۀ طبریه بیرون خواهد آورد،به گونه ای که نه پوسیده شده و نه متغیر گشته است. (1)

2-عصای موسی علیه السّلام: (2)آن را نیز از دریاچۀ طبریه و در روایتی از غار انطاکیه بیرون خواهد آورد و با عصا آن کند که موسی علیه السّلام با فرعون کرد.

عبد اللّه بن سنان گفت:شنیدم ابو عبد اللّه(امام صادق)علیه السّلام فرمود:عصای موسی علیه السّلام از چوب«آس»بود،از درخت بهشتی که وقتی می خواست به سوی مدین برود، جبرئیل آن را برایش آورد.آن عصا با تابوت آدم،در دریاچۀ طبریه است،نه می پوسد و نه تغییر می یابد تا آن که قائم هردو را به هنگام قیامش بیرون خواهد آورد. (3)حجر موسی علیه السّلام:سنگی که به اندازۀ باریک شتر است،زمانی که از مکّه حرکت می کند تا کوفه به همراه خویش خواهد داشت و به هرجا برسد(عصایی)بر او زند،چشمۀ آب ظاهر شود و لشکریان بنوشند و از تشنگی و گرسنگی خود جلوگیری نمایند. (4)

3-کتاب های آسمانی:حضرت باقر علیه السّلام فرمود:او را«مهدی»می نامند از آن جهت که به تورات و انجیل و سایر کتاب های آسمانی،راهنمایی خواهد کرد.آن ها را از غاری در انطاکیه به دست خواهد آورد و میان توراتیان با تورات و انجیلیان با انجیل

ص:147


1- 1) -همان مدرک:351/52،ب 27،ح 104؛التّشریف بالمنن:ص 144 ب 138 ح 166.
2- 2) -امام باقر علیه السّلام«و کانت عصا موسی لآدم فصارت الی شعیب ثمّ صارت الی موسی بن عمران و إنّها لعندنا و إنّ عهدی بها آن فا و هی خضراء کهیئتها حین انتزعت من شجرت ها و انّها لتنطق اذا اسنتطقت و انّها تصنع ما تؤمر لها و إنّها حین ألقیت تلقف ما یأفکون بلسانها»الإمامة و التّبصرة:ص اا 6؛یاد مهدی:ص 160.
3- 3) -غیبت نعمانی:ص 277 باب 13 ح 27. [1]
4- 4) -حدیقة الشّیعة:ص 755؛اصول کافی:258/1 ح 614/3؛ [2]بحار الأنوار:324/52 ب 27 ح 37.

و زبوریان با زبور،حکم خواهد نمود. (1)

4-الواح موسی علیه السّلام:آن را از درّه ای در راه یمن و از زیر سنگ بزرگی بیرون خواهد آورد.

5-پیراهن یوسف علیه السّلام:پیراهنی که جبرئیل زمانی که ابراهیم را به آتش می انداختند، بر تنش کرد،سپس آن پیراهن را بازوبند کرد و به بازوی اسحاق بست و اسحاق نیز به یعقوب و یعقوب به بازوی یوسف علیهم السّلام بست. (2)

6-خاتم سلیمان علیه السّلام:این انگشتر که با نظر در آن،جن و پرندگان به دور او جمع می شوند،همراه او است.

4-نشانه های رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و امیر مؤمنان علیه السّلام

1-بیرقی که جبرئیل در روز بدر آورد.

2-پیراهنی که روز احد پوشیده بود و هنوز آثار خون در آن هست.

3-عمامۀ سحاب.

4-زره پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله چنان بر تن او راست آید که بر تن پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله کمی از ساق بیرون بود و بر تن سایر أئمّه آن سان نبود.

5-انگشتر پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله

6-عصای پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله

7-اسب یربوع

8-اسب نجیب عریب:براق.

9-ناقۀ عضباء.

10-استر دلدل.

ص:148


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:322/3 ح 866؛بحار الأنوار:351/52 ب 27 ح 103؛علل الشّرایع:ص 161 ب 129 ح 3.
2- 2) -همان مدرک:344/1 ح 226 و 345 ح 227 و 245/531 ح 361؛و 245/3 ح 775 و 247 ح 777 و 392 ح 947 و 154/4 ح 1211؛بحار الأنوار:143/17 ب 17 ح 30 و 317/52 ب 27 ح 45؛اصول کافی:258/1 ح 616/5. [1]

11-الاغ یعفور.

12-ذو الفقار.

13-مصحف أمیر علیه السّلام(قرآنی که جمع آوری نمود).

14-عهدنامه پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله که در برابر اعتراض مردم به کشتار زیاد،آن را نشان دهد. (1)

5-نشانه های تشریفی و اختصاصی امام علیه السّلام

1-ماه و خورشید:در زیر فرمان او است؛مانند سلیمان که ماه و خورشید را بخواند،او را اجابت نمایند.

2-ابر و بادهای شدید:در تسخیر او باشند.خداوند ابرهای رام را در اختیار ذو القرنین قرار داد و ابرهای سخت رعد و برق دار را برای قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف- ذخیره فرمود. (2)

3-ابر بر وی سایه افکند:چون از مکّه بیرون آید در زیر سایۀ ابر سیر می کند و با زبان فصیح که جن و انس می شنوند،ندایی از ابر برآید که این است«مهدی آل محمّد» (3)

4-ندای آسمانی:پیش از قیام و در وقت قیام و بیعت گرفتن به نام او از آسمان ندا خواهد شد.

5-ایجاد رعب:به وسیله رعب در دل دشمنان،پیروزی حاصل شود و به هر طرف حرکت نماید،پیشاپیش او به اندازۀ یک ماه راه رفتن،از طرف راست و چپ و جلو رعب ایجاد کند. (4)

6-نزول شمشیرها:شمشیرها از آسمان به عدد اصحاب او نازل شود و بر هر

ص:149


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:222/1 ح 133 و 264 ح 166 و 296 ح 190 و 243/3 ح 771-774 و 386 ح 940 و 389 ح 942-945 و 497 ح 1068؛روضة الکافی:ص 183 ح 285.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:326/3 ح 870.
3- 3) -همان مدرک:296/1 ح 190؛کشفالغمّة:470/2؛منتخب الأثر:ص 554 ف 6 ب 4 ح 4.
4- 4) -همان مدرک:387/3 ح 940؛اثبات الهداة:545/3 ب 32 ف 27 ح 533.

شمشیر نام صاحب و خصوصیات او نوشته شود. (1)

7-سه ملک مقرّب:در تشریفات خواهد آمد که ملایکه به کمک او نازل و جبرئیل، میکاییل و اسرافیل همراه و یاور او خواهند شد.

8-نزول عیسی بن مریم علیه السّلام:به مدد او می آید و پشت سر او نماز خواهد خواند. (2)

9-رجعت:رجعت اصحاب کهف و عدّه ای از مردگان انجام خواهد شد و گروهی از قوم موسی علیه السّلام گروهی از اصحاب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و حضرت علی علیه السّلام و عدّه ای از ارواح مؤمنین به یاری آن حضرت خواهند شتافت.

10-طیّ الأرض:با طیّ الأرض زمین در زیر پای او خواهد بود. (3)

11-احاطه بر دنیا:بلندی های زمین برای او پست شود و زمین برای او به منزلۀ کف دست باشد.

12-آسانی مشکلات:هر مشکل و هر دشواری بر او راحت گردد.

13-نور حضرت:نور او به قدری است که همه را از خورشید بی نیاز خواهد کرد و زمین را به نور خود روشن خواهد نمود،به گونه ای که بندگان از نور آفتاب مستغنی می شوند. (4)

14-تشخیص دوست و دشمن:دوست و دشمن و صالح و طالح را می شناسد و هرچه مخفی کرده است را می داند. (5)

15-شفا دهنده مریض:مریض و کور مادرزاد را شفا خواهد داد.در شب معراج، خداوند به پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:به وسیلۀ او نابینا را بینا کنم و مریض را شفا بخشم. (6)

ناگفته نماند که این گفتارها،خلاصه ای از اخبار بود،و مشروح تعدادی از آن ها با روایات مربوطه،متعاقبا و در خلال بخش ها و فصل های این نوشتار خواهد آمد.

ص:150


1- 1) -همان مدرک:7/4 ح 1083 و 11 ح 1090.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:316/3 ح 856-857 و 393 ح 948.
3- 3) -همان مدرک:326/3 ح 870 و /493ح 1063 و 176/5 ح 1601.
4- 4) -تفسیر قمی:253/2؛بحار الأنوار:326/7 ب 17 ح 1.
5- 5) -معجم أحادیث الإمام المهدی:204/5 ح 1628؛بحار الأنوار:325/52 ب 27 ح 38.
6- 6) -کمال الدّین:250/1 ب 23 ح 1؛بحار الأنوار:68/51 ب 1 ح 277/5211 ب 25 ح 172.
مطالبی از نجم الثاقب
در ذکر جمله ای از خصایص آن جناب
اشاره

بالنسبه به جمیع انبیا و اوصیای گذشته-صلوات اللّه علیهم-یا بالنسبه به آن سلسلۀ علیّه،غیر بعضی از اجداد طاهرین خود علیهم السّلام اگرچه شرح آن از قوّۀ امثال ماها بیرون است؛چه کسی را که خدای تعالی خبر دهد به همۀ انبیا علیهم السّلام،از جناب آدم تا حضرت خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

حاصل آن بشارات،آن که چنین شخص معظّمی در خزانۀ قدرت خود مخزون کرده در آخر روزگار که همۀ انبیا و اوصیا،از خدمات تبلیغ و اهدای خود فارغ شده و به جهت غلبۀ کفر و شقاق و جنود شیاطین در هر عصری،جز قلیلی در بعضی از بلاد به راه نیامده،ظاهر خواهد نمود برای او اسباب سلطنت و ریاستی مهیّا فرموده که تمام جهان را مسخّر کند و همه جهانیان را هدایت نماید و هیچ قریه آبادی نماند که در او معدودی باشد،مگر آن که صدای«لا اله الا اللّه»در آن بلند شود و نتیجۀ خدمات جمیع حجت های خداوند را ظاهر سازد.

البتّه چنین ریاست کبری را تهیّه و اسبابی باید و استعداد و قابلیّتی خواهد که عظمت و بزرگی شأن،به اندازۀ این شغل عظیم و خدمت بزرگ باشد که موکول به آن شخص معظّم شده و مختص به آن جناب است.پس تمام مقدّمات آن از خصایص باشد که مقدار کمّ و کیف و قدر و منزلت آن را جز خداوند جلّت عظمته،کسی نداند و راه به ادراک و احصای آن ندارد.

در دعای ندبه است:«بنفسی انت من عقید عزّ لا یسامی»

عقد عزّت و جلالتی خداوند برایش بسته که کسی را اندیشۀ رسیدن به پایان بزرگی آن نیست.

ص:151

در غیبت نعمانی (1)مروی است از کعب الاحبار که گفت:خدای تعالی می دهد به آن جناب،آن چه را که به پیمبران داده و زیاده به آن می دهد به او و او را تفضیل می دهد.

لکن محض تبرّک به ذکر بعضی از آن چه از اهل عصمت:رسیده و به ظاهر اختصاصی به آن جناب دارد این اوراق را مزیّن کرده،می گوییم:

1-امتیاز نور ظل و شبح آن جناب علیه السّلام در عالم اظلّه

بین انوار ائمّه علیهم السّلام که ممتازاند از انوار انبیا و مرسلین و ملایکۀ مقرّبین؛چنان چه در لقب صد و پنجاهم و صد و شصت و یکم گذشت.

در(کتاب غیبت)شیخ جلیل،فضل بن شاذان مروی است به دو سند،از عبد اللّه بن عباس،از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

چون مرا عروج به معارج سماوات فرمودند به سدرة المنتهی رسیدم.خطاب از حضرت ربّ الارباب رسیده:«یا محمّد!»

گفتم:لبیک!لبیک!ای پروردگار من!

خداوند عالمیان فرمود:«ما هیچ پیغمبری به دنیا و اهل دنیا نفرستادیم که منقضی شود ایّام حیات و نبوّت او،الاّ آن که به پای داشت به امر دعوت و به جای خود برای هدایت امّت پس از خود،وصیّ خود را به جهت نگاهبانی شریعت و ما قرار دادیم علی بن ابی طالب را خلیفۀ تو و امام امّت تو،پس حسن و پس حسین،پس علی بن الحسین،پس محمّد بن علی،پس جعفر بن محمّد،پس موسی بن جعفر،پس علی بن موسی،پس محمّد بن علی،پس علی بن محمّد،پس حسن بن علی،پس حجة بن الحسن-صلوات اللّه علیهم اجمعین-.ای محمّد!سر بالا کن!»

چون سر بالا کردم،انوار علی و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین را دیدم و حجّت را دیدم در میان ایشان می درخشید که گویا ستاره ای درخشنده است.

پس خدای تعالی فرمود:«این ها خلیفه ها و حجّت های من اند در زمین و خلیفه ها

ص:152


1- 1) .الغیبة،ص 147؛بحار الانوار،ج 52،ص 226.

و اوصیای توأند بعد از تو.پس خوشا حال کسی که دوست دارد ایشان را و،وای بر کسی که دشمن دارد ایشان را.» (1)

شیخ جلیل،ابو الحسن بن محمّد بن احمد بن شاذان در ایضاح دفاین النّواصب (2)و احمد بن محمّد بن عیاش در مقتضب الأثر (3)روایت کرده اند از ابی سلیمان که شبان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بود،گفت،آن جناب فرمود:«در شبی که مرا بردند به جانب آسمان، خداوند عزّ و جلّ جلاله فرمود: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ.... (4)

گفتم:«و المؤمنون»

فرمود:«راست گفتی ای محمّد!که را خلیفه گذاشتی در میان امّت؟»

گفتم:«بهترین امّت را.»

فرمود:«علی بن ابی طالب؟!»

گفتم:«بلی!ای پروردگار من»

تا آن که خدای تعالی فرمود:«به درستی که من خلق کردم تو را و خلق نمودم علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمّه از اولاد او را،از اصل نوری از نور خود.»

تا آن که فرمود:«ای محمّد!دوست داری که ببینی ایشان را؟»

گفتم:«بلی،ای پروردگار من!»

فرمود:«التفات کن به جانب راست عرش.»

چون نگاه کردم،دیدم علی و فاطمه و شمردند تا حسن بن علی و مهدی را در میان آب تنکی از نور که ایستاده بودند و نماز می کردند و در میان ایشان مردی-یعنی مهدی علیه السّلام-می درخشید؛چنان که گویا کوکب درخشنده بود.

مستور نماند که اختلاف مضمون اخبار معراج،نه به جهت اختلاف مضمون یک خبر است،به جهت تعدّد راوی و حفظ بعضی و نسیان دیگری و اسقاط سومی و غیر

ص:153


1- 1) .ر.ک.کفایة المهتدی[ [1]گزیده]،حدیث هشتم،ص 57.
2- 2) .ر.ک:الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم،ج 2،ص 143.
3- 3) .مقتضب الاثر فی النص علی الائمّه الاثنی عشر،ص 10. [2]
4- 4) .سورۀ بقره،آیۀ 285. [3]

آن از اسباب اختلاف؛بلکه محمول بر تعدّد معراج است که در همۀ آنها از امر ولایت تأکید می شد.

چنان که در خصال صدوق (1)روایت شده که آن جناب را 120 مرتبه عروج دادند و هیچ مرتبه از آن مراتب نبود الاّ آن که،سفارش فرمود خدای تعالی،در آن پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را به دوستی و ولایت علی بن ابی طالب و باقی ائمّه:زیاده از آن چه سفارش فرمود آن حضرت را به باقی فرایض.

در مقتضب (2)خبری دیگر روایت کرده از حضرت باقر علیه السّلام در ذکر ائمّه:در شب معراج و دیدن انوار ایشان تا آن که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:«دیدم علی را و شمردند تا حسن بن علی:و الحجّة القائم که گویا ستاره ای درخشان بود در میان ایشان.»

گفتم:«ای پروردگار من!این ها کیستند؟»

فرمود:«این ها همه ائمّه اند و این قائم؛حلال می کند حلال مرا و حرام می کند حرام مرا و انتقام می کشد از اعدای من.

ای محمّد!او را دوست دار و دوست دار،کسی را که او را دوست دارد.» (3)

2-ظهور مصحف امیر المؤمنین علیه السّلام

که بعد از وفات رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله جمع نمود،بی تغییر و تبدیل و داراست تمام آن چه را که بر سبیل اعجاز بر آن حضرت نازل شده بود و پس از جمع،عرض نمود بر صحابه،اعراض نمودند؛پس آن را مخفی نمودند و به حال خود باقی است،تا آن که بر دست آن جناب ظاهر شود و خلق،مأمور شوند که آن را بخوانند و حفظ نمایند و به جهت اختلاف ترتیب که با این مصحف موجود دارد که به آن مأنوس شدند،حفظ آن از تکالیف مشکلۀ مکلّفان خواهد بود.

در غیبت نعمانی (4)روایت شده که فرمود:«خروج می کند قائم علیه السّلام به امری جدید و

ص:154


1- 1) .الخصال،ص 601.
2- 2) .مقتضب الاثر،ص 24.
3- 3) .نجم الثاقب:186/1 چاپ مسجد مقدس جمکران.
4- 4) .الغیبة،ص 233. [1]

قضایی جدید و کتابی جدید.»

روایت کرده از امیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود:«گویا نظر می کنم به سوی شیعیان خود در مسجد کوفه که خیمه ها برپا کردند و تعلیم می کنند مردم را قرآن به نحوی که نازل شده.» (1)

نیز روایت کرده از اصبغ بن نباته از آن جناب که فرمود:«گویا می بینم عجم را که خیمه های ایشان در مسجد کوفه است،تعلیم می کنند به مردم قرآن را چنان که نازل شده.»

گفت،گفتم:یا امیر المؤمنین!آیا این قرآن به همان نحو نازل شده نیست؟

فرمود:«نه!محو شده از آن هفتاد نفر از قریش به اسم هایشان و اسم های پدرهایشان و وانگذاشتند ابو لهب را مگر برای نقص رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چون عمّ آن جناب بود.» (2)

روایت کرده از امام صادق علیه السّلام که فرمود:«و اللّه!گویا نظر می کنم به سوی آن حضرت،یعنی قائم علیه السّلام،بین رکن و مقام که بیعت می گیرد از مردم بر کتابی جدید.» (3)

در کافی (4)روایت شده از امام باقر علیه السّلام که فرمود در تفسیر آیۀ شریفۀ (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ...) (5):«اختلاف کردند بنی اسراییل در آن چنان که اختلاف کردند این امّت در کتاب و زود است که اختلاف کنند در کتابی که با قائم علیه السّلام است که می آورد آن را تا این که انکار می کنند آن را جماعت بسیاری از مردمان.پس آنها را پیش می طلبد و امر می کند که گردن ایشان را می زنند.»

شیخ طبرسی در احتجاج (6)روایت کرده از ابی ذر غفاری:چون رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم وفات کرد،جمع کرد علی علیه السّلام قرآن را و آورد آن را نزد مهاجرین و انصار.

عرضه داشت آن قرآن را بر ایشان،چون پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله او را به این امر وصیّت فرموده

ص:155


1- 1) .الغیبة،محمّد بن ابراهیم النعمانی،ص 318. [1]
2- 2) .الغیبة،محمد بن ابراهیم النعمانی،ص 318. [2]
3- 3) .همان،ص 194. [3]
4- 4) .الکافی،ج 8،ص 287. [4]
5- 5) .سورۀ هود،آیۀ 110. [5]
6- 6) .الاحتجاج،ج 1،ص 225. [6]

بود.پس چون ابی بکر آن را باز کرد،بیرون آمد در صفحۀ اول آن که باز کرده بود، فضایح قوم.

پس عمر برخاست و گفت:یا علی!برگردان آن را که ما را حاجتی به آن نیست.پس حضرت آن را گرفت و برگشت.تا این که می گوید:چون عمر خلیفه شد،سؤال کرد از آن جناب که آن قرآن را به او بدهد که او را در میان خود تحریف کنند.پس گفت:یا ابا الحسن!بیاور آن قرآن را که آوردی آن را نزد ابی بکر که مجتمع شویم بر آن.

فرمود:«هیهات!راهی به آن نیست.نیاوردم آن را نزد ابی بکر،مگر آن که حجّت بر شما تمام شود و نگویید روز قیامت که ما از این غافل بودیم یا بگویید که نیاوردی آن را نزد ما.به درستی که آن قرآنی که نزد من است،مس نمی کند آن را مگر مطهّرون و اوصیا از فرزندان من.»عمر گفت:آیا وقت معلومی برای اظهار آن هست؟

فرمود:«آری!هرگاه خروج کند قائم از فرزندان من،ظاهر می کند آن را و وامی دارد مردم را بر آن.پس جاری می شود سنّت بر آن.»نیز گذشت از خبر مفضّل که حسنی عرض می کند خدمت حضرت حجّت علیه السّلام:«اگر تو مهدی آل محمّدی،پس کو مصحفی که جمع کرد آن را جدّ تو،امیر المؤمنین علیه السّلام بدون تغییر و تبدیل؟» (1)

در ارشاد شیخ مفید (2)روایت شده از حضرت باقر علیه السّلام که فرمود:«هرگاه خروج کرد قائم آل محمّد:خیمه ها می زند برای آنان که تعلیم می کنند به مردم قرآن را بر آن نحوی که نازل شده؛پس مشکل ترین کار خواهد بود بر آنان که حفظ نمودند آن را امروز، زیرا که آن قرآن مخالفت دارد با این قرآن در ترتیب.»

در غیبت فضل بن شاذان (3)همین مضمون را به سند صحیح روایت کرده از حضرت صادق علیه السّلام. (4)

ص:156


1- 1) .مختصر بصائر الدرجات،ص 189؛الهدایة الکبری،ص 404؛ [1]بحار الانوار،ج 53،ص 15.
2- 2) .الارشاد،ج 2،ص 386.
3- 3) .ر.ک:کفایة المهتدی[گزیده]،ذیل حدیث سی و نهم،ص 302.
4- 4) .جهت اطلاعات بیشتر دربارۀ این مبحث:ر.ک:آشنایی با تفاسیر،آیة اللّه رضا استادی؛نزاهت قرآن از تحریف،آیة اللّه جوادی آملی،نشر اسراء،مصونیت قرآن از تحریف،آیة اللّه معرفت،ترجمۀ محمد شهرابی،نشر دفتر تبلیغات اسلامی.(نجم الثاقب:198/1.
3-تصرّف نکردن طول روزگار

و گردش لیل و نهار و سیر فلک دوّار،در بنیه و مزاج و اعضا و قوا و صورت و هیأت آن حضرت که با این طول عمر که تاکنون هزار و چهل و هشت سال از عمر شریفش گذشته و خدای داند که تا ظهور به کجای از سن رسد،چون ظاهر شود در صورت مرد سی ساله یا چهل ساله باشد و چون طویل الاعمار از انبیای گذشته و غیر ایشان نباشد که یکی،هدف تیر پیری خود ...إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً. (1)از ضعف پیری خویش بنالد.

شیخ صدوق روایت کرده از ابو الصلت هروی که گفت:پرسیدم از حضرت رضا علیه السّلام:چیست علامت قائم شما چون خروج نماید؟

فرمود:«علامتش آن است که در سن،پیر باشد و به صورت جوان.تا به مرتبه ای که نظرکننده به آن حضرت،گمان برد که در سنّ چهل سالگی است یا کمتر از چهل سالگی و دیگر از نشانه های آن حضرت این است که به گذشتن شب ها و روزها بر آن حضرت،پیری بر آن جناب راه نیابد تا زمانی که اجل آن سرور،در رسد.» (2)

در غیبت شیخ طوسی (3)روایت شده از امام صادق علیه السّلام که فرمود:«ظاهر می شود آن حضرت،جوان موفّق سی ساله.»

روایت کرده از آن حضرت که فرمود:«اگر خروج کند قائم علیه السّلام هرآینه انکار می کنند او را مردم.رجوع می نماید به سوی ایشان در حالتی که جوانی است موفّق.» (4)

نیز روایت شده از آن جناب که فرمود:«از اعظم بلیّه،آن که خروج می کند به سوی ایشان صاحب ایشان در حال جوانی و ایشان گمان می کنند او را،پیری کبیر السّن.» (5)

مراد از موفقّ،چنان که علاّمه مجلسی؛احتمال داده،آن است که اعضایش متوافق و خلقتش معتدل باشد یا کنایه از توسط در جوانی است یا آخر آن است که وقت توفیق

ص:157


1- 1) .سورۀ مریم،آیۀ 4. [1]
2- 2) .کمال الدین و تمام النعمة،ص 652. [2]
3- 3) .الغیبة،ص 420.
4- 4) .الغیبة،شیخ طوسی،ص 420.
5- 5) .الغیبة،محمّد بن ابراهیم النعمانی،ص 189؛ [3]بحار الانوار،ج 52،ص 287.

تحصیل کمال است. (1)

شهرستانی عاری از لباس انسانی،در ملل و نحل (2)بعد از ذکر فرق امامیّه،بعد از امام حسن عسکری علیه السّلام که آن را از رسالۀ فرق نوبختی برداشته و جمله ای از کلمات نافعۀ او را دزدیده،می گوید:«از عجایب این که ایشان می گویند غیبت طول کشیده دویست و پنجاه سال و چیزی و امام ما فرموده که اگر قائم خروج کند داخل شده در سنّ چهل سالگی،پس او صاحب شما نیست و ما ندانستیم که چگونه منقضی می شود دویست و پنجاه سال در چهل سال.»انتهی.

حاصل آن خبر آن که آن حضرت،چهل ساله یا کمتر باشد،اگر زیادتر باشد مهدی علیه السّلام نیست.

حاصل شبهۀ این احمق آن که:«شما می گویید دویست و پنجاه سال است تقریبا که او غایب شده،اگر حال،مثلا او خروج کند چگونه چهل ساله باشد؟»

حاصل جواب آن که:غرض آن است که در صورت و هیأت و بنیه و مزاج مرد چهل ساله باشد،هرچند هزار سال عمر او باشد و خدای تعالی قادر است کسی را در سنّی نگاه دارد به این نحو که گفتیم.

فریقین نقل کردند که از معجزات پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آن بود که بر هر حیوانی سوار می شدند،آن حیوان در همان سن که در آن حال داشت،می ماند.

ابن اثیر در اسد الغابه (3)روایت کرده:عمرو بن حمق خزاعی،آن حضرت را سیراب نمود.پس در حقّ او دعا کرد و فرمود:«اللّهم متّعه بشبابه.»پس هشتاد سال بر او گذشت که در ریش او موی سفید دیده نشد.بلکه بسا شده که از حالت پیری به جوانی برگرداندند،بلکه همۀ پیران بهشتی را خدای تعالی جوان کند و به بهشت برد؛در آخرت قدرت جدیده برای حق تعالی پیدا شود.

یا شهرستانی برای آخرت،خدای دیگر قایل شود که تواند چنین قدرت بنماید! عجب از اوست!!!که جناب خضر علیه السّلام را زنده دانند و حال آن که چند هزار سال از آن

ص:158


1- 1) .بحار الانوار،ج 52،ص 287.
2- 2) .الملل و النحل،ص 172.
3- 3) .اسد الغابة فی معرفة الصحابه،ج 4،ص 217.

جناب بزرگتر است و می گویند در صحرا و براری،سیاحت می کند.و اگر حیات آن جناب به نحو متعارف باشد،باید مشتی از پوست و استخوان باشد و در گوشه افتاده و آن جناب را در صورت و هیأت هر صاحب سنّی فرض کنیم،جای همان اعتراض هست.خدای تعالی به این قوم یا انصاف دهد یا ادراک و شعور که از هر دو عاری اند.

میبدی در شرح دیوان (1)گفته:حق تعالی دندان و ارکان خضر را پیش از ظهور خاتم الانبیا صلّی اللّه علیه و اله هر پانصد سال تجدید می کرد و بعد از ظهور آن حضرت در هر صد و بیست سال تجدید می کند.

در احتجاج (2)مروی است از امام حسین علیه السّلام که فرمود در ضمن حالات آن جناب:

«طولانی می کند خداوند عمر آن حضرت را،آن گاه ظاهر می کند او را به قدرت خود در صورت جوان،صاحب سنّ چهل ساله و این برای آن که بدانند که خداوند بر همه چیز قادر است.» (3)

6-رحمة للعالمین

این مطلب را همه می دانیم که خدای مهربان سنگ بنای جهان آفرینش را روی «رحمت و محبّت»بنا نموده است،آن گونه که در زندگی مادّی،اصل را بر طهارت و پاکی قرار داده است.

در آیات مکرّر قرآن کریم با بیان کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ؛ (4)«رحمت(و بخشش)را به خود حتم کرده است»و وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ ؛ (5)«و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است».و وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ؛ (6)«اگر کلمه ای(اتمام حجّت،یا وسعت رحمت)از خدا سبقت نمی گرفت(مهلت داده نمی شدید)»،«یا من سبقت رحمته غضبه؛ (7)ای خدایی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است»و آیات و دعاهای

ص:159


1- 1) .شرح دیوان منسوب به امیر المؤمنین علی علیه السّلام.ص 166.
2- 2) .الاحتجاج،ج 2،ص 10. [1]
3- 3) .نجم الثاقب:202/1.
4- 4) .انعام:12 و 54. [2]
5- 5) .اعراف:155. [3]
6- 6) .هود:110؛ [4]طه:129؛ [5]حم سجده:45؛ [6]شوری:14. [7]
7- 7) .از دعاهاست.

فراوان دیگر.

این مسئله را طوری به اثبات رسانیده است که قابل شک و انکار نیست!

از سوی دیگر،تمامی فرستادگان و انبیا و اولیای خود را با این خصلت آرایش،و با این حلّه،محلّی ساخته و با این تاج بی مثال،در میان انبیا،آخرین نبیّ (1)و در میان اولیا، آخرین ولیّ خود را (2)تاجدار نموده است.

خدای تبارک و تعالی،خاتم الأنبیا علیهم السّلام و خاتم الأوصیا صلّی اللّه علیه و اله را با آخرین درجۀ رحمت و رأفت و نهایی ترین رتبۀ کمال،مفتخر نموده و به اوج عظمت ارتقا داده است.پس حضرت مهدی موعود علیه السّلام را مانند جدّ بزرگوارش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله«رحمت عالمیان»قرار داده و این مقام را تنها به او عطا فرموده است.

به سبب این مقام ملکوتی است که در رفتارش با مکّیان با توجّه به این که دوبار فرماندار منصوبش را به قتل می رسانند،با فرستادن این پیغام:«ارجعوا فلا تبقوا منهم بشرا إلاّ من آمن،فلو لا رحمة ربّکم وسعت کلّ شیء و أنا تلک الرحمة،لرجعت إلیهم معکم فقد قطعوا الأعذار بینهم و بین اللّه و بینی و بینهم،فیرجعون إلیهم؛از آن ها کسی را باقی نگذارید،مگر آن هایی که ایمان بیاورند،اگر نبود رحمت خدا که همه چیز را فراگرفته است،و البتّه من آن رحمتم که همراه شما است،برای نابود کردن آن ها برمی گشتم،امّا شما بدون من بروید!آن ها همۀ عذرها را بین خودشان و بین خدا و بین من و خودشان،از میان بردند.»حاضر نمی شود با شرف و انسانیت خود وارد معرکه شده و با نفس نفیس خویش،آن ها را تصفیه نماید؛و به همین منوال اهل مدینه و سایر بلاد را!بلکه یک واحد از ارتش خود را می فرستد و دستور تصفیه را صادر می فرماید.

و در جریان«بیعت اوّلیّة»جبرئیل می آید و می گوید:«به نام تو ندای آسمانی اعلام شد،معطل چه هستی؟!»حضرت با کراهت (3)بیعت را می پذیرد،چون می داند بعد از

ص:160


1- 1) -و ما أرسلناک الاّ رحمة للعالمین»ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم(انبیاء:107/. [1]
2- 2) -«ثمّ أکمّل ذلک بإبنه رحمة للعالمین»سپس آن را با پسر رحمة للعالمینش،به کمال می رسانم!!(کافی:/1 527؛بحار الأنوار:143/52 ب 22 ح 59 و [2]ج 195/36.
3- 3) -به فصل(بیعت اکراهی)این کتاب مراجعه شود.

این بیعت است که باید شروع به اصلاح و در نتیجه دست به کشت و کشتار بزند که از نظر اخلاقی با مقام«رحمة للعالمین»بودن او،فاصلۀ زیادی دارد و همخوان نیست!

گویا مأموریّتش برای اصلاح است و ذخیره بودن وجود مبارکش برای پیاده کردن قسط و عدل و برچیدن بساط ظلم و جور و آن هم مستلزم خونریزی بی حساب است!امّا مانند جدّ بزرگوارش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از مباشرت مستقیم اکراه دارد،اکراهی که بنا به فرمایش زرارة بن اعین صحابی محترم امام صادق علیه السّلام مسؤولیت آور نیست.

نه اکراهی که نعوذ باللّه،برخلاف رضای خدا باشد،بلکه متأسّف و متأثّر از این که چرا این بندگان گنه کار،از گناه خود دست برنمی دارند تا با شمشیر قهر و غضب خدا نابود شوند و مثل جدّش خاتم الأنبیا صلّی اللّه علیه و اله از مقام ربوبیّت به او خطاب گردد! فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ ؛ (1)«پس جانت بخاطر شدّت تأسّف بر آنان از دست نرود.»و فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً؛ (2)«ما تو را برای آن ها نگهبان نفرستادیم،فقط بگو و اتمام حجّت نما.»آری!او دستور را او صادر می کند و کرۀ زمین را پر از عدل و داد می نماید،بعد از آن که با ظلم و ستم پر شده باشد،امّا این دستورها را مؤمنان و لشکریان جان برکف او، به اجرا درمی آورند و فراگیر می نمایند!

خداوند متعال در ضمن حدیث لوح حضرت زهرا علیها السّلام (3)می فرماید:«...ثمّ أکمّل ذلک بابنه رحمة للعالمین علیه کمال موسی،و بهاء عیسی و صبر أیّوب،سیذلّ أولیائی فی زمانه (4)و یتهادون رؤوسهم کما یتهادی رؤوس الترک و الدیلم،فیقتلون و یحرقون و یکونون خائفین مرعوبین و جلین...؛ (5)سپس آن را با پسر رحمة للعالمینش،به کمال می رسانم،کمال

ص:161


1- 1) -فاطر:8. [1]
2- 2) -شوری:47. [2]
3- 3) -خبر لوح،مشهور است امام باقر علیه السّلام از جابر بن عبد اللّه که لوح سبزی را در دست حضرت زهراء علیها السّلام دیده بود نقل می کند،مشروح نوشتۀ لوح در پایان بخش 14 فصل متفرقات این کتاب،آورده ایم،اصول کافی:527/1 و [3]منتخب الأثر: [4]ص 179 فصل 1 باب 8 حدیث 45 از عیون أخبار [5]الرّضاء؛اعلام الوری:ص 371؛ [6]اثبات الوصیّة؛ص 143؛ [7]احتجاج طبرسی:ص 667؛ [8]بحار الأنوار:195/36؛ [9]غیبت نعمانی:ص 30؛ غیبت طوسی:ص 93؛ال 213؛کمال الدّین:ص 308. [10]در پایان بخش 14 حدیش را مطالعه فرمایید.
4- 4) -ای فی زمان غیبته،کما نطق به روایات کثیرة.
5- 5) -کافی:527/1؛بحار الأنوار:143/52 ب 22 ح 59 و [11]ج 195/36.

موسی،ابهت عیسی و صبر ایوب علیهم السّلام،به زودی دوستانم در زمان(غیبت)او ذلیل می شوند،سرهایشان را به همدیگر هدیه می فرستند؛مانند هدیه کردن سرهای ترک و دیلم،پس کشته و سوزانده می شوند،و از ترسندگان و رعب برداشته گان و لرزندگان خواهند بود.» (1)

7-بیان امامان در عظمت او

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و امامان بعد از او هروقت از قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-سخنی به میان می آوردند،با احترام و بزرگواری از ایشان نام می بردند و شکوه و عظمت او را در خلال گفتارهایشان بیان می کردند و موقعیّت وجودی او را آشکار می ساختند،در این باره به چند حدیث توجّه فرمایید.

1-خلاّد بن قصّار گوید:از امام صادق علیه السّلام سؤال کردند:آیا مهدی علیه السّلام متولّد شده است؟فرمود:«لا،لو أدرکته لخدمته أیّام حیاتی؛ (2)نه،اگر او را درک می کردم(و می دیدم) روزهای عمرم را در خدمت او بودم.»

2-از امام حسین علیه السّلام سؤال شد:آیا مهدی علیه السّلام متولّد شده است؟فرمود:«لا،لو أدرکته لخدمته أیّام حیاتی؛ (3)نه،اگر او را درک می کردم(و می دیدم)روزهای عمرم را در خدمت او بودم.»

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:«أما لو أدرکت ذلک لأستبقیت نفسی لصاحب هذا الأمر؛ (4)آگاه باشید؛اگر من او را درک نمایم،البتّه خودم را برای صاحب این امر نگه می دارم.»

این گونه روایات،تعبیرات فوق العاده ای هستند که حجّت های الهی در زمان خود،ایشان را واسطۀ فیض الهی و محل راز و رمز خداوندی و رمز بقای جهان

ص:162


1- 1) -برای اطّلاع بیشتر در این زمینه،به بخش ششم فصل«گوشه ای از رفتار امام با مردم جهان»مراجعه فرمایید.
2- 2) -غیبت نعمانی:باب 13 ص 245؛ [1]بحار الأنوار:148/51 ب 6 ح 22. [2]
3- 3) -عقد الدّرر ص 160؛ [3]یاد مهدی:ص 132.
4- 4) -بحار الأنوار:243/52 ب 25 ح 116 از غیبت نعمانی از حضرت امام باقر علیه السّلام؛غیبت نعمانی:ص 145؛ یوم الخلاص:ص 221 از حضرت امام صادق علیه السّلام.

هستی و سبب گردش چرخ زمین و زمان می دانند که بیانگر گوشه ای از واقعیت های عظمت،مجد،عزّت،بزرگی و...«آخرین امید»بشریت است.

پرواضح است که اگر نهضت جهانی او از برنامۀ خلقت حذف شود،برنامۀ همۀ پیامبران عقیم می ماند و هدف نهایی فرستادن پیامبر و تشریع ادیان،ضایع و تباه می گردد؛زیرا او آخرین حجّت و آخرین بازمانده از حجّت های الهی است و ارادۀ خدا بر آن تعلّق گرفته که زحمات طاقت فرسای همۀ انبیا را با دست با کفایت او به ثمر رسانده و عینیّت بخشد.

4-امیر مؤمنان علیه السّلام در پاسخ مردی که از صفات قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-سؤال نمود،فرمود:«...أوسعکم کهفا و أکثرکم علما و أوصلکم رحما،اللّهمّ فاجعل بیعته خروجا من الغمّة و اجمع به شمل الأمّة،فأنّی جاز لک(فإن خار اللّه لک)فاعزم و لا تنثن عنه إن وفقت له، و لا تجیزنّ عنه إن هدیت إلیه،هاه-و أومأ إلی صدره-شوقا إلی رؤیته؛ (1)او بزرگترین پناهگاه برای پناهندگان است و دارای بیشترین علم(و دانشمندترین)شماست، و بالاترین صلۀ ارحام را داراست،خدایا بیعت او را سبب بیرون آمدن امّت از غم ها قرار ده،و با وجود او پراکندگی امّت را گردآور(سپس به آن مرد فرمود:)هرگاه دیدن او برایت میسّر شد،خداوند دیدار او را برایت قسمت کرد.برو(غنیمت شمار)و تنبلی (سرپیچی)نکن،اگر موفّق شدی از او در نگذر و از او تجاوز نکن،اگر این هدایت (سعادت)برایت رخ داد.(پس از آن امیر مؤمنان علیه السّلام)از شوق دیدار او دست به سینه نهاد و فرمود:خدایا چه قدر به دیدار او مشتاقم.»

5-در بعضی از خطبه ها فرمود:«...حتّی یطلع اللّه لکم من یجمعکم و یضمّ نشرکم...؛ (2)...تا خداوند آن کس را که شما را دور هم جمع کند،برایتان درآورد،و پراکندگی شما را (گرد آورد و)به هم پیوند دهد.»

6-ابو حمزه ثمالی گوید:روزی پیش ابی جعفر محمّد بن علی الباقر علیه السّلام بودم، زمانی که همه متفرّق شدند،به من فرمود:«یا أبا حمزة!من المحتوم الّذی حتمه اللّه،قیام

ص:163


1- 1) -بحار الأنوار: [1]115/51 ب 2 ح 14 از غیبت نعمانی.
2- 2) -همان مدرک:120/51 ب 2 ح 23 از نهج البلاغة. [2]

قآئمنا،فمن شکّ فیه فیما أقول،لقی اللّه و هو به کافر.ثمّ قال:بأبی و أمّی المسمّی باسمی و المکنّی بکنیتی السابع من ولدی،بأبی من یملأ الأرض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا.یا أبا حمزة!من أدرکه فیسلّم له ما سلّم لمحمّد و علیّ،فقد وجبت له الجنّة و من لم یسلّم فقد حرّم اللّه علیه الجنّة و مأواه النار و بئس مثوی الظالمین؛ (1)ای ابا حمزه!از حتمیاتی که خداوند وقوع آن را حتمی نموده،قیام قائم ماست،پس هرکس در آن چه که دربارۀ او می گویم،شک کند خداوند را در حالی ملاقات کند که به او کافر شده است.سپس فرمود:پدر و مادرم فدای آن کس باد که با نام من نامیده شده و با کنیۀ من مکنّا گشته است!او هفتمین فرزند من است.

پدرم فدای آن که زمین را پر از عدل و داد کند،بعد از آن که با ظلم و ستم پر شود!

ای ابا حمزه!هرکس او را درک کند و تسلیم او شود،مانند این که تسلیم محمّد و علی شده است.به یقین بهشت برایش واجب شود و اگر تسلیم نشود،همانا خدا بهشت را به او حرام نماید و جایگاهش آتش خواهد بود و چه بد جایگاهی است برای ستمکاران!

7-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:«لیفرّجنّ اللّه برجل منّا أهل البیت،بأبی ابن خیرة الإماء لا یعطیهم إلاّ السیف هرجا و مرجا؛ (2)فرج الهی به وسیلۀ مردی از ما خواهد بود،پدرم فدای فرزند بهترین کنیزان!در حال هرج و مرج به آن ها جز شمشیر،چیزی عطا ننماید.»

8-امام رضا علیه السّلام فرمود:«بأبی و أمّی سمیّ جدّی و شبیهی و شبیه موسی بن عمران،علیه جیوب النور تتوقّد بشعاع ضیاء القدس؛ (3)پدر و مادرم فدای همنام جدّم،شبیه من و موسی بن عمران باد!بر اوست لباس های نور که با شعاع روشنی قدس روشن می گردد.

8-تفکّر امیر آزادگان علیه السّلام

اصبغ بن نباته گوید:«أتیت أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فوجدته متفکّرا ینکت

ص:164


1- 1) -بحار الأنوار: [1]139/51 ب 5 ح 13 از غیبت نعمانی. [2]
2- 2) -بحار الأنوار:121/51 ب 2 ذیل ح 23 [3] از ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغة.
3- 3) -همان مدرک:152/51 ب 8 ح 2 از عیون أخبار [4]الرّضاء.

الأرض،فقلت:یا أمیر المؤمنین!ما لی أراک متفکّرا تنکت الأرض أرغبة فیها؟!قال:لا و اللّه! ما رغبت فیها و لا فی الدنیا یوما قطّ،و لکنّی فکّرت فی مولود یکون من ظهری الحادی عشر من ولدی هو المهدیّ یملأها عدلا کما ملئت ظلما و جورا تکون له حیرة (1)و غیبة یضلّ فیها أقوام و یهتدی فیها آخرون،قلت:یا مولای!فکم تکون الحیرة و الغیبة؟قال:ستّة أیّام أو ستّة أشهر أو ستّ سنین،فقلت:یا أمیر المؤمنین!و إنّ هذا لکائن؟!فقال:نعم،کما إنّه مخلوق و أنّی لک بالعلم بهذا الأمر،یا أصبغ!أولئک خیار هذه الأمّة مع أبرار هذه العترة،قلت:و ما یکون بعد ذلک؟قال:ثمّ یفعل اللّه ما یشآء،فإنّ له إرادات و غایات و نهایات؛ (2)نزد امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام آمدم،پس او را متفکّر یافتم که با انگشت خود به زمین خط می کشید؛ گفتم:ای امیر مؤمنان!چرا تو را متفکّر می بینم،درحالی که زمین را خط می کشی، آیا به خاطر رغبت به زمین است(و بر آن علاقمندی؟!)

فرمود:به خدا قسم!حتّی یک روز به زمین و به دنیا،رغبت نداشتم،و لکن دربارۀ یازدهمین مولودی که از پشت من و اولاد من است،فکر می کردم.اوست«مهدی»که زمین را پر از عدالت می کند،همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.برای او سرگردانی و غیبتی است که در آن گروه هایی گمراه شده و گروه هایی هدایت می یابند.

گفتم:ای مولای من!آن حیرت و غیبت چقدر طول می کشد؟!

فرمود:شش روز یا شش ماه و یا شش سال.

پس گفتم:ای امیر مؤمنان!این(امر)مطمئنا واقع خواهد شد(پیش خواهد آمد؟!)

پس فرمود:بلی!همان طور که آفریده می شود!و تو از این امر چه میدانی ای اصبغ! هدایت یافتگان و برگزیدگان این امّت،با خوبان این عترت اند.

ص:165


1- 1) -قال المجلسی قدّس سرّه و لعلّ المراد بالحیرة التّحیّر فی المساکن فی کلّ زمان فی بلدة و ناحیة،و قیل المراد حیرة النّاس و هو بعید.
2- 2) -کما أنه«أی المهدی [1]علیه السّلام مخلوق»أی کما أن وجوده محتوم فکذا غیبته محتوم،«فان له إرادات»فی سائر الروایات«فان له بداءات و إرادات»أی یظهر من اللّه سبحانه فیه علیه السّلام امور بدائیة فی امتداد غیبته و زمان ظهوره و إرادات فی الاظهار و الاخفاء و الغیبة و [2]الظهور،و«غایات»أی منافع و مصالح فیها،و«نهایات» مختلفة لغیبته و ظهوره بحسب ما یظهر للخلق من ذلک بسبب البداء.بحار الأنوار: [3]118/51 ب 2 ح 18 از کمال الدّین و [4]اختصاص و غیبت طوسی و غیبت نعمانی.

گفتم:بعد از آن چه خواهد شد؟!

فرمود:سپس خداوند آن چه را خواهد،می کند و برای اوست،اراده ها و پایان ها و نهایت ها.» (1)

9-نالۀ امام صادق علیه السّلام

سدیر صیرفی و مفضّل بن عمر،ابو بصیر و ابان بن تغلب،چهار تن از اصحاب بزرگوار امام صادق علیه السّلام بودند که به طور دسته جمعی به خدمت امام صادق علیه السّلام شرفیاب شدند و ایشان را بسیار مضطرب و ناراحت دیدند که شرح ماجرا از زبان سدیر چنین است؛

به همراهی مفضّل و ابو بصیر و ابان،به خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدیم.او را دیدیم که بر روی خاک نشسته و یک جامۀ خیبری بی یقه با آستین،نه بلند بر تن پوشیده است و هم چون مادر فرزندمرده،گریه می کند و سراسر وجود مقدّس ایشان را حزن و اندوه فراگرفته و آثار آن بر روی ایشان آشکار گشته و رنگ مبارکش دگرگون شده است و سیل اشک که از دلی پرخون و قلبی پرسوز برخاسته،بر گونه های مبارکش فرو می ریزد و چنین زمزمه می کند:

«...ای سرور من غیبت تو خواب(راحت را)از دیدگانم ربوده و عرصه را بر من تنگ کرده و آرامش دلم را از من ربوده است.

مولای من!غیبت تو مصیبتی جانکاه بر سراسر وجودم فرو ریخته و از دست دادن یکی پس از دیگری(از عزیزانم)،اجتماعات را پراکنده ساخته و هستی ها را بر باد داده است،اشک هایی که بر اثر بلاها و گفتارها از دیدگانم فرو می ریزد و ناله هایی که از اعماق دلم برمی خیزد،هرگاه مختصر تسکینی می یابد و به پناهگاهی می گراید،

ص:166


1- 1) -بحار الأنوار:135/51 ب 4 ذیل ح 1 س 10؛بحار الأنوار:118/51 ب 2 ح 18 از کمال الدّین و اختصاص و غیبت طوسی و غیبت نعمانی. «کلّ یوم هو فی شأن»الرّحمان029/ او هر روز در شأن و کاری است. در فصل های آینده علّت عدم تعیین دقیق وقت غیبت،و مصالح آن،خواهد آمد.

احساس می کنم که مصایبی جانکاه تر و فجایعی اسف بارتر و حوادثی دلخراش تر،در برابر دیدگانم مجسم می شود،که رویدادهای تأثرانگیزی هستند که با خشم تو آمیخته و حوادث فاجعه آمیزی است که با غضب تو عجین گشته است.»

سدیر گوید:هنگامی که امام صادق علیه السّلام را این چنین پریشان دیدیم،دل هایمان آتش گرفت و هوش از سر ما پرید که چه مصیبت جانکاهی به حجّت خدا روی آورده است و چه حادثه ای اسفبار و فاجعه ای تأثرانگیز بر او وارد شده است؟!

عرض کردیم:ای فرزند بهترین خلایق!چه حادثه ای بر تو روی آورده که این چنین سیل اشک از دیدگانت،هم چون ابر بهاری بر چهره ات سرازیر شده است؟!چه حادثه ای تو را این چنین بر سوک نشانیده(پریشان کرده)است؟!

وجود مقدّس(امام)چون بید،لرزید و نفس های مبارکش به شماره افتاد و آن گاه آهی عمیق،به پهنای قفسۀ سینه،از اعماق دل برکشید و به ما رو کرد و فرمود:صبح امروز کتاب«جفر»را نگاه کردم و آن کتابی است که همۀ علوم به آن برمی گردد،تمام مرگ ومیرها،بلایا و حوادث و رویدادهای توده ها تا پایان جهان در آن نگاشته شده است،این کتاب را خداوند بر پیامبرش و پیشوایان معصوم بعد از او علیهم السّلام اختصاص داده است،در این کتاب تولّد،غیبت،درنگ،و طول عمر قائم علیه السّلام،گرفتاری «باورداران»در آن زمان،راه یافتن شک و تردید بر دل مردم،در اثر طول(زمان) غیبت،مرتد شدن مردم از آیین مقدّس اسلام و بیرون رفتن آن ها از تعهد به اسلام را خواندم و دیدم چگونه رشتۀ ولایت را که خداوند بر گردن هر انسانی افکنده،پاره می کنند و پیوندشان بریده می شود.

دلم سوخت و امواج غم و اندوه بر پیکرم فرو ریخت.... (1)

ص:167


1- 1) -«محمّد بن علی بن حاتم،عن أحمد بن عیسی الوشاء البغدادی،عن أحمد بن طاهر،عن محمّد بن یحیی بن سهل،عن علی بن الحارث،عن سعد بن منصور الجواشنی،عن أحمد بن علی البدیلی،عن أبیه،عن سدیر الصیرفی قال:دخلت أنا و المفضل بن عمر و أبو بصیر و أبان بن تغلب،علی مولانا أبی عبد اللّه جعفر ابن محمّد علیه السّلام فرأیناه جالسا علی التراب و علیه«مسح»خیبری مطوق بلا جیب مقصّر الکمّین و هو یبکی بکاء الواله الثکلی،ذات الکبد الحری،قد نال الحزن من و جنتیه و شاع التغیّر فی عارضیه و أبلی الدّموع محجریه،و هو یقول:سیدی!غیبتک نفت رقادی و ضیقت علی مهادی و أسرت منّی راحة فؤادی سیّدی
10-امام جواد علیه السّلام می گرید

صقر بن ابی دلف گوید:شنیدم محمّد بن علی الرضا علیهما السّلام می فرمود:امام بعد از من فرزندم علی است.امر او،امر من و سخن او،سخن من و اطاعت از او،اطاعت از من است.

امام بعد از او فرزندش حسن است،امر او،امر پدر و گفتۀ او،گفتۀ پدر و طاعت او، طاعت پدرش است.سپس ساکت شد.

پس من به او گفتم:ای فرزند رسول خدا!بعد از حسن کیست؟

امام به شدّت گریه کرد.سپس گفت:«إنّ من بعد الحسن ابنه القآئم بالحقّ المنتظر، فقلت له:یابن رسول اللّه!لم سمّی القآئم؟قال:لأنّه یقوم بعد موت ذکره و ارتداد أکثر القائلین بإمامته،فقلت:و لم سمّی المنتظر؟قال:إنّ له غیبة یکثر أیامها و یطول أمدها،فینتظر خروجه المخلصون و ینکره المرتابون و یستهزئ به الجاحدون و یکذّب فیها الوقّاتون و یهلک فیها

ص:168

المستعجلون و ینجو فیها المسلّمون؛ (1)همانا بعد از حسن،پسرش قائم به حقّ و انتظار کشیده شدۀ اوست.

پس به او گفتم:ای فرزند رسول خدا!چرا قائم نامیده شد؟!

فرمود:بعد از(فراموش شدن و)رفتن او،از خاطرها و مرتد شدن بیشترین قایلین به امامت قیام خواهد کرد.

گفتم:چرا منتظر نامیده شد؟

گفت:همانا برای او غیبتی است که مدّتش طولانی شود،پس مخلصان،منتظر خروج او می مانند و شکّاکان،او را انکار می نمایند و جاحدان(انکارکنندگان)او را به استهزا می گیرند.در آن زمان،تعیین وقت کنندگان دروغ می گویند و شتاب زدگان هلاک می شوند و تسلیم شوندگان نجات خواهند یافت.»

11-تمجید امام کاظم علیه السّلام

یحیی بن فضل نوفلی گوید:در بغداد ابی الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام را دیدم که دعا می خواند-حدیث را ادامه داد تا-«...أسئلک أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن تعجّل فرج المنتقم من أعدآئک،و أنجز له ما وعدته یا ذا الجلال و الإکرام،قلت:من المدعوّ له؟قال:ذاک المهدیّ من آل محمّد علیهم السّلام،ثمّ قال:بأبی المنتدح البطن،المقرون الحاجبین، أحمش الساقین،بعید ما بین المنکبین،أسمر اللون یعتوره مع سمرته صفرة من اللیل.بأبی من لیله یرعی النجوم ساجدا و راکعا.بأبی من لا یأخذه فی اللّه لومة لآئم،مصباح الدجی.بأبی القآئم بأمر اللّه.قلت:و متی خروجه؟قال:إذا رأیت العساکر بالأنبار علی شاطئ الفرات و الصراة و دجلة،و هدم قنطرة الکوفة،و إحراق بعض بیوتات الکوفة،فإذا رأیت ذلک فإنّ اللّه یفعل ما یشآء لا غالب لأمر اللّه و لا معقّب لحکمه؛ (2)...از تو سؤال می کنم،به محمّد و آل

ص:169


1- 1) -بحار الأنوار:157/51 ب 9 ح 5 و [1]ص 30 از کفایة؛ [2]منتخب الأثر:ص 224-223؛ [3]اعلام الوری:ص 409؛ [4]بشارة الإسلام:ص 165؛ [5]الزام النّاصب: [6]ص 68 و 78 از امام صادق علیه السّلام آخر روایت را.
2- 2) -المنتدح:المتّسع،و الصراة:نهر بالعراق.(قاموس اللّغة)سمرة اللّون و أسمر:رنگ خرمایی،قهوه ای أحمش:مرد باریک ساق(المنجد)فلاح السّائل ص 200-199؛ [7]بحار الأنوار:81/86 ب 40 ح 8. [8]

محمّد درود بفرستی و به فرج انتقام گیرنده از دشمنانت شتاب کنی و آن چه که به او وعده داده ای،منجّز(ثابت گردانی و به او بدهی)ای صاحب جلال و اکرام!

گفتم:او چه کسی است که درباره اش چنین دعا را کرده ای؟

فرمود:او«مهدی»از آل محمّد است.سپس فرمود:پدرم فدای،شکم گشاده و پیوسته ابرو،دو ساق باریک(متناسب)و میان دو دوشش دور(وسیع)گندم گون،با گندم گونی اش،(در اثر تهجد)و شب زنده داری رنگش را زردی فراگرفته است!پدرم فدای کسی باد که شب ها در حال سجده و رکوع و نظاره گر طلوع و غروب ستارگان است! پدرم فدای کسی که در راه خدا ملامت ملامت گران در او اثر نمی گذارد!او چراغ هدایت در تاریکی های مطلق است،پدرم فدای کسی که به امر خدا قیام می کند!

گفتم:خروج او کی خواهد بود؟

فرمود:وقتی لشکرها را در(شهر)انبار(عراق)در کنار فرات و صرات و دجله دیدی و هم چنین دیدی که پل کوفه منهدم شد و بعضی خانه های کوفه سوخت.پس زمانی که این ها را دیدی،خداوند می کند آن چه را که می خواهد و کسی نمی تواند به کار خدا غالب شود.

12-من او نیستم

مسألۀ حضرت مهدی موعود علیه السّلام از زمان رسول خدا علیه السّلام بر سر زبان ها افتاده و در اعماق دل ها جا گرفته بود،به طوری بعد از رحلت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و قبل از ولادت او، بسیاری از افراد به دروغ ادّعای مهدویّت کردند.از این رهگذر ذهن تعداد زیادی از اصحاب امامان علیهم السّلام به این مطلب مشغول شده بود و در زمان هریک از امامان،از آن ها سؤال می کردند،آیا قائم آل محمّد که خدای عزّ و جلّ و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و امیر مؤمنان علیه السّلام به آمدن او مژده و نوید داده اند،تو هستی؟!

1-سعد بن محمّد از عیسی خشّاب نقل می کند:به حسین بن علی علیهما السّلام گفتم:آیا صاحب این امر تو هستی؟

ص:170

فرمود:«لا،و لکن صاحب هذا الأمر الطرید الشرید الموتور (1)بأبیه المکنّی بعمّه،یضع سیفه علی عاتقه ثمانیة أشهر؛ (2)نه،و لکن صاحب این امر،فراری رانده شده و دورافتاده و حقّ قصاص پایمال شدۀ خون پدر و مخفی شده از ترس هم کنیۀ عمویش،شمشیرش را هشت ماه به دوش می گذارد.»

2-ایّوب بن نوح گوید:به امام رضا علیه السّلام گفتم:ما امیدواریم تو صاحب این امر باشی و خدای عزّ و جلّ آن(امامت و پیروزی)را بدون شمشیر(بدون جنگ)به تو(محکم کرده)عنایت فرماید،چون به تو بیعت شده و به نامت درهم ها«سکّة»زده اند؟

فرمود:کسی از ما نیست که به سوی او پیک ها رفت وآمد کند و از او مسایلی پرسیده شود و انگشت ها به سوی او اشاره رود و مال ها به طرف او روانه گردد،مگر این که ناگهان گرفتار آید(کشته شود)یا در رختخوابش(مسموما)می میرد،تا خداوند عزّ و جلّ برای این امر،مردی را برانگیزاند که ولادتش و محلّ نشو و نمایش پنهان، ولی در نسبش پنهان نیست. (3)

3-عبد اللّه بن عطا گوید:به ابی جعفر(امام باقر علیه السّلام)گفتم:از قائم به من خبر ده؟! فرمود:«و اللّه!ما هو أنا و لا الّذی تمدّون إلیه أعناقکم و لا یعرف ولادته،قلت:بما یسیر؟قال:

بما سار به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله هدر ما قبله و استقبل؛ (4)به خدا آن،من نیستم و نه کسی که گردن هایتان را به سوی او می کشید!ولادتش شناخته نمی شود.

گفتم:با چه(سیرتی)سیر می کند؟!

فرمود:با سیرتی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله سیر کرد،(بدعت ها را)از بین می برد و آینده را

ص:171


1- 1) -طرید:فراری؛شرید:رانده شده؛موتور:آن که قصاص از قاتل کشتۀ خود نگرفته؛(المنجد) تا اینجای روایت از امیر مؤمنان علیه السّلام نیز آمده است،بحار الأنوار: [1]120/51 ب 2 ح 21 از کمال الدّین. [2]
2- 2) -بحار الأنوار: [3]133/51 ب 3 ح 6 از کمال الدّین. [4]
3- 3) -«إنّا لنرجوا أن تکون صاحب هذا الأمر و أن یسدیه اللّه عزّ و جلّ إلیک من غیر سیف فقد بویع لک و ضربت الدّراهم بإسمک فقال:مامنّا أحد اختلف إلیه الکتب و سئل مسائل و أشارت إلیه الأصابع و حملت الیه الأموال الاّ أغتیل أو مات علی فراشه حتّی یبعث اللّه عزّ و جلّ لهذا الأمر رجلا خفیّ المولّد و المنشأ غیر خفیّ فی نسبه.»بحار الأنوار: [5]155/51 ب 8 ح 5 از کمال الدّین. [6]
4- 4) -بحار الأنوار:138/51 ب 5 ح 9 از غیبت نعمانی. [7]

خود(پی ریزی می کند و)می سازد.»

4-عبد اللّه بن عطا مکّی گوید:از واسط به قصد حج بیرون آمدم و در مدینه به محمّد بن علی(امام باقر علیه السّلام)وارد شدم،از وضع مردم و قیمت ها،سؤال نمود.

گفتم:مردم را در حالی ترک کردم که گردن های خود را به سوی شما کشیده بودند که اگر خروج نمایی،به تو تبعیت کنند.

فرمود:«یابن العطاء!قد أخذت تفرش أذنیک للنوکّی (1)لا و اللّه!ما أنا بصاحبکم و لا یشار إلی رجل منّا بالأصابع،و یمطّ إلیه بالحواجب إلاّ مات قتیلا أو حتف أنفه،قلت:و ما حتف أنفه؟ قال:یموت بغیضه علی فراشه حتّی یبعث اللّه من لا یوبه لولادته.قلت:و من لا یوبۀ لولادته؟ فقال:أنظر من لا یدری الناس،إنّه ولد أم لا؟فذاک صاحبکم؛ (2)ای فرزند عطا!گوش های خود را گرفته،بر خارهای نوک تیز،پهن می کنی(حرف های احمقانه می زنی)نه،به خدا قسم!صاحب شما(آن کس که انتظارش را می کشید)من نیستم،به هیچ مردی از ما با انگشت ها اشاره نشود و با ابروان نشان ندهند(در میان مردم مشهور نشود)مگر این که کشته شود یا در رختخوابش با«حتف أنف»بمیرد.

گفتم:حتف انف؛یعنی چه؟

فرمود:با غیض در فراش خود بمیرد(عصبانیت غم و غصه،خفه اش کند)تا خداوند کسی را که اعتنایی به ولادتش نشود برانگیزد.

پرسیدم:آن کیست؟

فرمود:ببین کیست،مردم نداند که او متولّد شده است یا نه،پس صاحب شما آن است.»

5-ابی الجارود از ابی جعفر علیه السّلام فرمود:«لا تزالون تمدّون أعناقکم إلی الرجل منّا تقولون هو هذا،فیذهب اللّه به حتّی یبعث اللّه لهذا الأمر من لا تدرون ولد أم لم یولد،خلق أم

ص:172


1- 1) -«...قد أمکنت الحشوة من أذنیک...بحار الأنوار: [1]34/51 ب 4 ح 2 از کمال الدّین.
2- 2) -کشف الغمّة:330/3؛ [2]غیبت نعمانی:ص 168،پاسخ به شبهات احمد الکاتب:414/4 بحار الأنوار:/ [3]51 34 ب 4 ح 2 از کمال الدّین با تغییراتی.

لم یخلق؛ (1)(با مرور زمان)به طور مرتب گردن های خود را به سوی مردی از ما می کشید و می گویید:او قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-است!پس خداوند او را می برد( می میرد و معلوم می شود که آن نبوده است)تا خداوند برای این کار،کسی را برانگیزاند که نمی دانید متولّد شده یا نه،آفریده شده است یا نه.»

6-حکم بن ابی نعیم گوید:در مدینه پیش امام باقر علیه السّلام رفتم به ایشان گفتم:من در مابین رکن و مقام نذر کرده ام،اگر تو را ملاقات کنم از مدینه بیرون نروم تا بدانم که تو قائم آل محمّدی یا نه؟!پس چیزی در جوابم نفرمود،سی روز(در مدینه)اقامت کردم.

روزی از راهی روبه رو آمدم،فرمود:یا حکم!هنوز در این جا هستی(نرفته ای)؟

عرض کردم:به شما خبر دادم بر آن چه که به ذمّه ام آورده ام(شما در این باره)نه امری برایم کردی،نه نهیی و نه پاسخی گفتی؟!

فرمود:فردا صبح به منزل من درآی!

فردا صبح رفتم.فرمود:حاجتت را بپرس!

گفتم:من در میان رکن و مقام نذر کرده و روزه و صدقه ای به گردن گرفته ام که اگر تو را دیدم از مدینه خارج نشوم تا بدانم تو قائم آل محمّد هستی یا نه؟اگر تویی با تو رابطه برقرار کنم و اگر نیستی روی زمین برای پیدا کردن معاشم،بگردم؟!

فرمود:یا حکم!همۀ ما قائم به امر خداییم.

گفتم:پس تو مهدی هستی؟!

گفت:همۀ ما راهنما به سوی خداییم.

گفتم:پس تو صاحب شمشیری؟

گفت:همۀ ما صاحب و وارث شمشیریم.

گفتم:پس کشنده(کوبندۀ)دشمنان خدا تویی؟(تویی آن که)با او دوستان خدا عزّت می یابند و با تو دین خدا ظاهر می شود؟

ص:173


1- 1) -بحار الأنوار: [1]139/51 ب 5 ح 11 از غیبت نعمانی. [2]

پس فرمود:«یا حکم!کیف أکون أنا و بلغت خمسا و أربعین،و إنّ صاحب هذا أقرب عهدا باللبن منّی و أخفّ علی ظهر الدابّة؛ (1)ای حکم!من چگونه او باشم،به 45 سالگی رسیده ام درحالی که صاحب این امر به شیرخوارگی نزدیک تر و در پشت مرکب سبک تر از من است(یعنی او در کوچکی به این امر تصاحب خواهد کرد).»

7-ابن سعد از ازدی روایت کند:«دخلت أنا و أبو بصیر علی أبی عبد اللّه علیه السّلام،و علی بن عبد العزیز معنا،فقلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:أنت صاحبنا؟فقال:إنّی لصاحبکم؟!ثمّ أخذ جلدة عضده فمدّها،فقال:أنا شیخ کبیر و صاحبکم شآبّ حدث؛ (2)من و ابو بصیر به محضر امام صادق علیه السّلام رسیدیم و عبد العزیز نیز همراه ما بود،پس به ابی عبد اللّه امام صادق علیه السّلام گفتم:

تو صاحب مایی؟!

(با تعجّب)فرمود:من صاحب شمایم؟!سپس پوست بازویش را گرفت و کشید و فرمود:من پیرمرد مسنّی هستم و حال آن که صاحب شما جوان نورس است.»

8-عبد العظیم حسنی گوید:به محضر آقایم«محمّد بن علی علیهما السّلام»رفتم و می خواستم بپرسم که آیا قائم خود اوست یا کس دیگر است.ابتدائا او فرمود:ای ابا القاسم قائم ما،مهدی است که انتظار کشیدن در غیبت او واجب است و در ظهورش اطاعت کردن،او سوّمین فرزند من است.قسم به آن که محمّد صلّی اللّه علیه و اله را به نبوّت مبعوث و ما را به امامت مخصوص گرداند،اگر نماند از دنیا مگر یک روز،خداوند آن روز را طولانی می کند تا او خروج نماید و زمین را از عدل و قسط پر کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد.خدای تبارک و تعالی در یک شب،امر او را اصلاح نماید، همان گونه که کار کلیم خود«موسی»را درست کرد.رفت برای عیالش آتش بیاورد و با(مقام)پیامبری برگشت،سپس فرمود:«أفضل أعمال شیعتنا انتظار الفرج: (3)بهترین

ص:174


1- 1) -اصول کافی:536/1؛ [1]بحار الأنوار:140/51 ب 5 ح 14. [2]
2- 2) -ایضاح:قوله«إنی لصاحبکم»استفهام إنکاری و یحتمل أن یکون المعنی إنی إمامکم لکن لست بالقائم الذی أردتم.تفسیر البرهان:115/4 [3] با احادیث دیگر؛بحار الأنوار: [4]280/52 ب 26 ح 5 از قرب الأسناد. [5]
3- 3) -عن عبد العظیم الحسنی قال:دخلت علی سیدی محمّد بن علی علیهما السّلام و أنا ارید أن أسأله عن القائم أهو المهدی [6]أو غیره؟فابتدأنی فقال:یا أبا القاسم إن القائم منا هو المهدی [7]الذی یجب أن ینتظر فی غیبته و یطاع فی ظهوره و هو الثالث من ولدی و الذی بعث محمّدا بالنبوة و خصنا بالامامة إنه لو لم یبق من الدنیا إلا یوم-

کارهای شیعیان ما منتظر فرج بودن است.» (1)

9-ریان بن صلت گوید:به امام رضا علیه السّلام گفتم:صاحب این امر تویی؟!

فرمود:«أنا صاحب هذا الأمر،و لکنّی لست بالّذی أملأها عدلا کما ملئت جورا،و کیف أکون ذاک علی ما تری من ضعف بدنی؟!و إنّ القائم هو الّذی إذا خرج کان فی سنّ الشیوخ و منظر الشباب(الشبّان)قویّا فی بدنه حتّی لو مدّ یده إلی أعظم شجرة علی وجه الأرض لقلعها،و لو صاح بین الجبال لتدکدکت صخورها،یکون معه عصا موسی و خاتم سلیمان،ذاک الرابع من ولدی یغیبه اللّه فی ستره ما شآء اللّه ثمّ یظهره فیملأ به الأرض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما؛ (2)(در این زمان)من صاحب امرم،و لکن من آن نیستم که زمین را پر از عدل و داد کند،آن گونه که از ستم پر شده باشد.من چگونه می توانم او باشم،درحالی که ناتوانی بدنم را می بینی و همانا قائم آن است که هروقت خروج نماید در سنّ پیری و در«نمای» جوان باشد،در بدن توانمند است،حتّی اگر دستش را به سوی بزرگ ترین درخت روی

ص:175


1- 1) -أبو عبد اللّه ا [1]لخزاعی،عن الاسدی،عن سهل،عن عبد العظیم الحسنی قال:قلت لمحمد بن علی بن موسی(امام جواد علیهم السّلام)إنی لأرجو أن تکون القائم من أهل بیت محمّد الّذی یملأ الأرض قسط [2]ا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما فقال:یا أبا القاسم ما منّا إلاّ قائم بأمر اللّه و هاد إلی دین اللّه و لست القائم الّذی یطهّر اللّه به [3]لئت جورا و ظلما فقال:یا أبا القاسم [4] ما منّا إلا [5]ّ قائم بأمر اللّه و هاد إلی دین اللّه و لست القائم الّذی یطهّر اللّه به الأرض من أهل الکفر و الجحود و یملأها عدلا و قسطا هو الّذی یخفی علی النّاس ولادته،و یغیب عنهم شخصه و یحرم علیهم تسمیته،و هو سمی رسول اللّه و کنیه و هو الذی یطوی له الارض و یذل له کل صعب یجتمع إلیه من أصحابه عدد أهل بدر ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا من أقاصی الارض و ذلک قول اللّه عز و جل: أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ فإذا اجتمعت له هذه العدة من أهل الارض أظهر أمره فإذا أکمل له العقد و هو عشرة آلاف رجل خرج باذن اللّه فلا یزال یقتل أعداء اللّه حتی یرضی اللّه تبارک و تعالی قال عبد العظیم:قلت له:یا سیدی و کیف یعلم أن اللّه قد رضی؟!قال یلقی فی قلبه الرحمة.بحار الأنوار:157/51 ب 5 ح 4 از کفایة و 283/52 ب 26 ح 10؛کمال الدّین:49/2 و در ذیل حدیث«فاذا دخل المدینة أخرج الاّت و العزّی فأحرقهما»اضافه دارد و از الإحتجاج طبرسی نیز مانند آن را آورده است.
2- 2) -در اعلام الوری:از علی،از پدرش مثل آن را روایت کرده و در آخر آن اضافة کرده است«کأنّی بهم آیس ما کانوا نودوا نداء یسمع من بعد کما یسمع من قرب یکون رحمة للمؤمنین»کمال الدّین:48/2 بحار الأنوار:322/52 ب 27 ح 30 از کمال الدّین و اعلام الوری.

زمین دراز کند،البتّه آن را از بیخ برکند و اگر میان کوه ها صیحه زند(فریاد کشد)، سنگ هایش خرد(کوبیده)شود،عصای موسی و انگشتر سلیمان علیهما السّلام با او باشد و آن چهارمین نفر از اولاد من است.خداوند او را در(پشت)پردۀ غیبت پنهان کند تا مدّتی که خود خواهد،سپس او را ظاهر سازد و زمین را پر از عدل و قسط پر نماید،آن گونه که از ظلم و جور پر شده باشد.»

13-این امام شماست

در کتاب های معتبر،در مورد معرّفی حضرت مهدی موعود علیه السّلام«بشخصه و بعینه» توسّط امام حسن عسکری علیه السّلام برای اصحاب خاص و دوستان،روایات و سرگذشت های زیاد ذکر شده است. (1)

1-جعفر بن مالک نقل می کند:معاویه بن حکیم،محمّد بن ایوب و محمّد بن عثمان گفتند:ابا محمّد حسن(عسکری)علیه السّلام فرزندش را در منزل خود به ما نشان داد، درحالی که ما چهل نفر بودیم و فرمود:«هذا إمامکم من بعدی و خلیفتی علیکم،أطیعوه و لا تتفرّقوا من بعدی فتهلکوا فی أدیانکم،أما إنّکم لا ترونه بعد یومکم هذا؛ (2)این امام شماست و جانشین من است،بعد از من،به او اطاعت کنید و بعد از من متفرّق نشوید تا در دینتان هلاک شوید،آگاه باشید شما بعد از امروز،او را نخواهید دید.»

2-عمر اهوازی گوید:ابو محمّد فرزندش را به من نشان داد و فرمود:«هذا إمامکم بعدی؛ (3)این بعد از من امام شماست!»

3-خادم فارسی گوید:من دم در خانه(امام عسکری)بودم،کنیزی از خانه بیرون آمد و همراه او چیز سرپوشیده ای بود،ابو محمّد به او فرمود:آن چه که با تو است باز کن!باز کرد،دیدم پسری سفید رویی است،(حضرت)فرمود:«هذا إمامکم من بعدی فما رأیته بعد ذلک؛ (4)این امام شما بعد از من است؛دیگر بعد از آن او را ندیدم.»

ص:176


1- 1) -ینابیع المودّة: [1]اهل سنّت ج 3،ص 123،باب 82،او هم از کتاب الغیبة و سایر کتب نقل کرده است.
2- 2) -ینابیع المودّة:123/3 باب 82؛ [2]کمال الدّین:ص 435؛ [3]کشف الغمّة:317/3 [4]إعلام الوری:ص 414. [5]
3- 3) -ینابیع المودّة:123/3 باب 82.
4- 4) -همان مدرک:123/3 باب 82. [6]

4-محمّد بن اسماعیل بن موسی کاظم-رضی اللّه عنهم-که سالخورده ترین اولاد امام کاظم علیه السّلام بود،گفت:«رأیت ولد أبی محمّد الحسن العسکریّ و هو غلام؛ (1)من فرزند ابی محمّد عسکری را دیدم،او پسر بچّه ای بود.»

5-علی بن مطهر گوید:«رأیت ولد أبی محمّد و له قدر جلیل؛ (2)من فرزند ابی محمّد را دیدم جلیل القدر(بزرگوار بود).»

6-کامل بن ابراهیم مدنی گفت:به محضر ابی محمّد حسن رسیدم،پرده ای به درآویخته بود،بادی آمد و پرده را کنار زد ناگهان پسری مانند ماه را دیدم!ابو محمّد فرمود:«یا کامل!قد أنبئتک بحاجتک هذا الحجّة من بعدی؛ (3)ای کامل!حاجتت را به تو خبر دادم(امامت را که در جستجویش بودی،نشانت دادم بدان که)این است حجّت (خدا)بعد از من.»

7-ابی غانم خادم گوید:برای ابو محمّد حسن(عسکری)فرزندی متولّد شد نامش را«م ح م د»نامید و در روز سوم آن را به اصحابش نشان داد و فرمود:«هذا إمامکم من بعدی و خلیفتی علیکم،و هو القآئم الّذی تمتدّ علیه الأعناق بالانتظار،فإذا امتلأت الأرض جورا و ظلما خرج فیملأها قسطا و عدلا؛ (4)این امام شما بعد از من و جانشین من است و اوست«قائمی»که گردن ها به سوی آن به انتظار کشیده می شود.پس زمانی که زمین پر از ظلم و جور شد،خروج کرده و زمین را پر از عدل و داد می کند.»

8-ابراهیم بن ادریس گوید:من مهدی را بعد از درگذشت ابی محمّد علیه السّلام دیدم،در حالی که پسر نوجوان بود و دست ها و سر شریفش را بوسیدم. (5)

9-یعقوب بن منقوش(یا یعقوب بن منفوس)گوید:به خدمت امام عسکری علیه السّلام داخل شدم،بر روی سکویی نشسته بود و از کنار آن حضرت پرده ای آویزان بود، عرض کردم:مولای من!بعد از شما صاحب این امر(امامت)کیست؟!

ص:177


1- 1) -همان مدرک:123/3 باب 82. [1]
2- 2) -همان مدرک:123/3 باب 82. [2]
3- 3) -همان مدرک:123/3 باب 82. [3]
4- 4) -ینابیع المودّة:123/3 باب 82 [4] از کتاب الغیبة؛بحار الأنوار:5/51 ب 1 [5]ح 11 از کمال الدّین. [6]
5- 5) -همان مدرک:123/3 باب 82.

فرمود:پرده را کنار بزن!پرده را کنار زدم،کودکی بیرون آمد...و روی زانوی پدر نشست.امام خطاب به او(یعقوب)فرمود:این صاحب شماست.پس درنگ کرده و فرمود:«یا بنی!أدخل إلی الوقت المعلوم،فدخل البیت و أنا أنظر الیه...؛ (1)فرزندم داخل شو تا وقت تعیین شده،پس حجّت خدا درحالی که من او را می نگریستم داخل خانه شد.»

آن گاه امام خطاب به من فرمود:ای یعقوب!نگاه کن ببین چه کسی در خانه هست؟!وارد خانه شدم و کسی را نیافتم!!

10-محمّد بن صالح بن علی بن محمّد بن قنبر بن قنبر الکبیر گوید:«خرج صاحب الزمان علی عمّه جعفر الّذی تعرّض فی مال أبی محمّد و قال:یا عمّ!!مالک تتعرّض فی حقوقی؟!فتحیّر عمّه جعفر و بهت ثمّ غاب؛ (2)صاحب الزمان به سوی عمویش جعفر(کذّاب)بیرون آمد،زمانی که به مال ابی محمّد متعرّض شد و فرمود:ای عمو!! چرا به حقوق من متعرّض می شوی؟!پس عمویش جعفر متحیّر و بهت زده شد و سپس حضرت غایب گردید.»

11-وقتی که«امّ الحسن»مادر بزرگ صاحب الزمان فوت کرد،وصیت کرد در خانۀ (امام حسن عسکری علیه السّلام پسرش)دفن شود،جعفر نزاع کرد(مانع شد و)گفت:خانۀ

ص:178


1- 1) -المظفر العلوی،عن ابن العیاشی،عن أبیه،عن آدم بن محمد البلخی،عن علی بن الحسین بن هارون،عن جعفر بن محمد بن عبد اللّه بن القاسم عن یعقوب بن منفوس(1)قال:دخلت علی أبی محمد الحسن بن علی علیهما السّلام و هو جالس علی دکان فی الدار و عن یمینه بیت علیه ستر مسبل فقلت له:سیدی من صاحب هذا الامر؟فقال:ارفع الستر فرفعته فخرج إلینا غلام خماسی له عشر أو ثمان أو نحو ذلک،واضح الجبین، أبیض الوجه،دری المقلتین،شثن الکفین،معطوف الرکبتین،فی خده الایمن خال و فی رأسه ذوابة، فجلس علی فخذ أبی محمد علیه السّلام فقال:هذا صاحبکم ثم و ثب فقال له:یا بنی ادخل إلی الوقت المعلوم، فدخل البیت و أنا أنظر إلیه ثم قال لی:یا یعقوب انظر من فی البیت فدخلت فما رأیت أحدا.ایضاح:قوله «دری المقلتین»المراد به شدة بیاض العین أو تلالؤ جمیع الحدقة من قولهم کوکب درئ بالهمز و دونها قوله:معطوف الرکبتین أی کانتا مائلتین إلی القدام لعظمهما و غلظهما کما أن شثن الکفین غلظهما(1)فی المصدر ج 2 ص 110: [1]عن علی بن الحسن بن هارون عن جعفر..عن یعقوب بن منقوش..کمال الدّین:/2 110؛ [2]ینابیع المودّة:124/3 ب 82؛ [3]بحار الأنوار:25/52؛ [4]کشف الغمّة:317/3؛ [5]إعلام الوری:ص 413؛ [6]آخرین امّید:ص 42 از آن منتخب الأثر:ص 356 [7] با تفصیل؛الزام النّاصب:ص 104؛ [8]یوم الخلاص:ص 78.
2- 2) -ینابیع المودّة:124/3 ب 82. [9]

من است(برادرم وارث نداشت به من رسیده است)،صاحب الزّمان بیرون آمد و فرمود:«یا عمّ!ما دارک هی،ثمّ غاب؛ (1)ای عمو!آن خانۀ تو نیست،سپس حضرت غایب شد.»

12-حمدان قلانسی گوید:به محمّد بن عثمان عمری(از نوّاب خاص)گفتم:

ابو محمّد از دنیا رفت؟!(در جوابم)به من گفت:«مضی و لکن قد خلّف فینا من رقبتنا فی بیعته!؛ (2)رفت و لیکن در میان ما جانشینی گذاشت که گردن های ما در زیر بیعت اوست (یعنی حضرت مهدی موعود علیه السّلام.»در کتاب های شیعه و سنّی از روایات فوق و جریان های مذکور،فراوان هست که به این تعداد اکتفا می شود.

14-چهارمین آن ها قائم است

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«...إذا توالت ثلاثة أسماء کان رابعهم قآئمهم،محمّد و علیّ و الحسن...؛ (3)زمانی که(این)سه نام پشت سرهم آمد،چهارمی ایشان قائم آن هاست، محمّد و علی و حسن.»

15-هنوز انتقام پدر گرفته نشده است

1-داود بن کثیر گوید:از ابا الحسن موسی علیه السّلام از صاحب این امر سؤال نمودم؟ فرمود:«هو الطرید الوحید الغریب الغائب عن أهله الموتور بأبیه؛ (4)اوست رانده شده و تنها و غریب و پنهان از اهل(تبارش)و مصیبت زده و انتقام خون پدر گرفته نشده!»

16-عصای سخنگو!

1-محمّد بن فیض از محمّد بن علی علیهما السّلام فرمود:«کان عصا موسی علیه السّلام لآدم،فصارت

ص:179


1- 1) -ینابیع المودّة:123/3 باب 82 از کتاب الغیبة. [1]
2- 2) -همان مدرک:123/3 باب 82 از کتاب الغیبة.
3- 3) -بحار الأنوار:158/51 ب 9 ح 8 از کفایة و [2]کمال الدّین دو بار،با تغییر کمی.
4- 4) -همان مدرک:151/51،ب 7،ح 4،از کمال الدّین. [3]

إلی شعیب علیه السّلام،ثمّ صارت إلی موسی بن عمران علیهما السّلام و إنّها لعندنا،و إنّ عهدی بها آنفا و هی خضراء کهیئتها حین انتزعت من شجرها،و إنّها لتنطق إذا استنطقت،أعدّت لقآئمنا لیصنع کما کان موسی یصنع بها،و إنّها لتروع و تلقف ما یأفکون و تصنع کما تؤمر،و إنّها حیث أقبلت تلقف ما یأفکون تفتح لها شفتان(لها شعبتان)إحداهما فی الأرض و الأخری فی السقف و بینهما أربعون ذراعا،و تلقف ما یأفکون بلسانها؛ (1)عصای موسی علیه السّلام برای آدم علیه السّلام بود، سپس برای شعیب علیه السّلام،سپس به دست موسی بن عمران رسید و البته آن(عصا)نزد ما است و من آن را کمی پیش دیدم،هنوز سبز است؛مانند روزی که از درختش کنده شد، و آن سخن می گوید،اگر سخن گفتنش درخواست شود!برای قائم ما آماده شده است، همان کار را می کند که برای موسی می کرد،و آن به حرکت درمی آید و هرچیز بی پایه ای که انجام داده اند،می بلعد و می کند،آن گونه که مأمورش نماید و آن طور که پیش می آید،هرچیز بی اساس را فرو می برد(از سر راه برمی دارد)؛برای او دو لب گشوده می شود،یک لب در زمین و لب دیگر بالای سقف و فاصلۀ میان دو لب چهل ذراع می شود و هرچه پیش آید با زبان می کشد و می بلعد.»

ص:180


1- 1) -اصول کافی:231/1؛ [1]کمال الدّین:391/2؛ [2]بحار الأنوار: [3]318/52 ب 27 ح 19 از بصائر الدّرجات. [4]

بخش سوم: از غیبت تا ظهور

اشاره

ص:181

ص:182

غیبت تا ظهور

اشاره

چون ما اسیر نفس هوا و هوس شدیم

محروم از زیارت آن دادرس شدیم

در یک دلی دو مهر نگنجد چه شد که ما

دم می زنیم از گل و هم بزم خس شدیم

گر قایلیم غیر ولی هیچ کاره است

دیگر چرا به غیر ولی ملتمس شدیم؟

دام فریب هر طرفی گسترانده دهر

آخر به دست خویش اسیر قفس شدیم

صدها هزار قافله هر لحظه می گذرد

بیدار پس چرا نه زبانگ جرس شدیم

1-غیبت چرا؟

دربارۀ غیبت«مهدی موعود علیه السّلام»روایت های گوناگون آمده و علت های زیاد گفته شده است،از قبیل:

1-نبودن بیعت کسی در ذمّه اش

2-ترس

3-هرچه در امّت های گذشته بوده مانند غیبت های انبیا،در این امّت نیز پیش می آید که این غیبت هم یکی از آن وقایع است!

ص:183

2-نبودن بیعت کسی در ذمّه اش

سؤال:یکی از سؤال های مهمّ در این مورد این است!اکنون که مسألۀ خلافت و بیعت با روش صدر اسلام منتفی است،چرا امام در ظاهر با مردم معاشرت ندارد و وظایف امامت خود را انجام نمی دهد؟!

جواب:متقابلا می پرسیم،درست است خلیفه گری با اسلوب قدیم از بین رفته است،امّا ریاست و سلطنت و فرمانروایی هم منتفی شده است؟

مسلّم است که جوابش«نه»است،دراین صورت حضرت قائم علیه السّلام در هر مملکتی زندگی ظاهری داشته باشد،ناچار است از رییس آن مملکت تبعیت کند و به قوانین آن احترام بگذارد!چون امام فرد ناشناخته ای نمی ماند که ناشناخته هم زندگی کند و اگر به تبعیت ریاست کشوری که در آن زندگی می کند،درنیاید،مانند آبا و اجداد گرامی اش کشته می شد و تشکیلات امامت برچیده می گشت،امّا در نظام آسمانی این امر،امکان پذیر نیست؛زیرا باید روزی فرا رسد که حکومت«اللّه»با دست آخرین حجّت الهی،در روی زمین به طور مطلق پیاده شود و نویدهای تمامی انبیا علیهم السّلام مصداق پیدا کند.

سؤال:در این جا باز سؤالی پیش می آید که چرا حضرت قائم علیه السّلام در همان تاریخ که قرار است حکومت خداوندی را در کلّ روی زمین مستقرّ نماید،به وجود نیامد که تا این همه مورد بحث و فحص قرار بگیرد؟!

جواب:از علم خداوندی به طور«محتوم»و«موعود»،که قابل تغییر و بداء نیست، گذشته است که حضرت مهدی موعود علیه السّلام در فلان مقطع از زمان باید حکومت الهی را در زمین برقرار نماید و مسلّما برای حکمت هایی که خود می داند،این تاریخ برای ما مکشوف نیست،ممکن است همین فردا و یا ده ها قرن بعد،این جریان اتّفاق بیفتد،در این صورت باز متقابلا این پرسش پیش می آید.

سؤال:در معتقدات دینی ما قطعیّت پیدا کرده و از نظر اسلام هیچ گونه شبهه ای وجود ندارد که زمین حتّی برای یک روز هم بدون حجّت و امام باقی نمی ماند؛زیرا تمامی فرق اسلامی معتقدند اگر در روی زمین،حتّی دو نفر بماند،یکی برای دیگری

ص:184

حجّت خواهد بود و اگر از دنیا فقط یک روز بماند،مردی از ذرّیّۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله زمام امور را به دست خواهد گرفت. (1)

پس اگر بنا باشد امام در نزدیکی های زمان ظهورش به دنیا بیاید،این مدّت نزدیک چهارده قرن گذشته و تا زمان ظهورش را که خدا می داند،چه وقت خواهد بود، چگونه زمین بدون حجّت و بدون امام باقی می ماند،آیا هم چون عملی امکان پذیر است؟!

پاسخ:بدون شبهه و به یقین«نه»خواهد بود،چون دراین صورت«لو لا الحجّة لساخت الأرض»اگر روی زمین خالی از حجّت الهی باشد،زمین فرو می رود.

نتیجه:پس نتیجۀ بحث این است:

الف:واجب است در هر زمان و مکان،امام معیّن از جانب خدا وجود داشته باشد.

ب:آن امام نباید در ظاهر و معرض دید مردم باشد و باید غایب زندگی کند (2)تا مورد تعرّض قرار نگیرد؛زیرا در آن صورت بیرون از دو حال نبود یا تبعیّت و مأمومیّت و یا شهادت.

ج:بیعت طاغیه ای در گردنش نباشد.

د:با ترس و وحشت زندگی نکند،چنان که در بحث آینده مطالعه می نمایید.

1-امام رضا علیه السّلام فرمود:«کأنّی بالشیعة عند فقده الثالث من ولدی(أی العسکر)یطلبون المرعی فلا یجدونه،لأنّ إمامهم یغیب عنهم لئلاّ یکون فی عنقه لأحد بیعة إذا قام بالسیف؛ (3)گویا شیعه را می بینم در زمان گم کردن سوّمین فرزند مرا،در طلب چرا گاهی بر می خیزند و پیدا نمی کنند؛زیرا امامشان از آن ها غایب می شود تا وقتی که با شمشیر قیام نماید،در گردن او برای احدی بیعت نباشد.»

2-در توقیع اسحاق بن یعقوب فرمود:«...إنّه لم یکن أحد من آبائی إلاّ وقعت فی

ص:185


1- 1) -آوردن روایات فریقین در این رابطه،بیش از گنجایش این کتاب است و تنها برای نمونه از کتاب های سنّی و شیعه شاهد آوردیم.
2- 2) -در فصل«معنای غیبت»می آید که منظور از زندگی غایبانه و پنهان چیست.
3- 3) -الزام النّاصب:ص 82؛ [1]یوم الخلاص:ص 97.

عنقه بیعة لطاغیة زمانه،و إنّی أخرج حین أخرج و لا بیعة لأحد من الطواغیت فی عنقی...؛ (1)احدی از پدرانم نبود،مگر این که بیعتی در گردن او از طاغیۀ زمانش بود،ولی من هنگامی که خروج کردم،بیعتی برای احدی از طاغوت ها در ذمّۀ من نخواهد بود.»

2-ابراهیم بن عمر الکناسی گوید:شنیدم می گفت:«لا یقوم القآئم و لأحد فی عنقه بیعة؛ (2)قائم قیام نمی کند،درحالی که برای کسی در گردن او(حقّ)بیعتی باشد.»

3-ترس

با توجّه به مطالب فوق دانستیم که یکی از علل غیبت حضرت قائم علیه السّلام«ترس»آن حضرت از کشته شدن است و روایات دراین باره زیاد است. (3)

ص:186


1- 1) -ابن عصام،عن الکلینی مثله.بحار الأنوار:92/52 ب 20 ح 7 و 182/53-181؛ [1]الزام النّاصب:ص 130؛ [2]منتخب الأثر:ص 267؛ [3]غیبت طوسی:ص 177؛اعلام الوری:ص 424؛ [4]کشف الغمّة:322/3؛ [5]کمال الدّین:162/2؛ [6]احتجاج طبرسی:ص 263. [7]
2- 2) -بحار الأنوار:155/52 ب 23 ح 12 از غیبت نعمانی. [8]
3- 3) -فقد روی فی الحدیث عنهم علیهم السّلام:ما کلّ ما یعلم یقال،و لا کلّ ما یقال حان وقته،و لا کلّ ما حان وقته حضر أهله. و روی أیضا:لا تقولوا الجبت و الطاغوت و تقولوا الرجعة،فان قالوا:قد کنتم تقولون؟قولوا الآن لا نقول، و هذا من باب التقیة التی تعبد اللّه بها عباده فی زمن الأوصیاء. عن الفضل،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن زرارة قال:إن للقائم غیبة قبل ظهوره،قلت:لم؟قال:یخاف القتل.بحار الأنوار:115/53 ب 29 ذیل ح 138 [9] شمار 21 از مختصر بصائر الدّرجات؛الزام النّاصب: [10]ص 61 از عیون أخبار [11]الرّضاء؛یوم الخلاص:ص 87. غیبت نعمانی:علی بن أحمد،عن عبید اللّه بن موسی،عن محمّد بن أحمد القلانسی عن أیوب بن نوح،عن صفوان،عن ابن بکیر،عن زرارة قال:سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:إنّ للقائم غیبة قبل أن یقوم و هو المطلوب تراثه قلت:و لم ذلک؟قال:یخاف و أومأ بیده إلی بطنه؛یعنی القتل.(بحار الأنوار: [12]98/52 ب 20 ح 22 از غیبت نعمانی). و باسناده رفعه إلی أبی الجارود قال:قلت لأبی جعفر علیه السّلام:جعلت فداک أخبرنی عن صاحب هذا الأمر قال: یمسی من أخوف الناس و یصبح من آمن الناس یوحی إلیه هذا الامر لیله و نهاره قال:قلت:یوحی إلیه یا با جعفر؟قال:یابا جارود إنّه لیس وحی نبوّة و لکنّه یوحی إلیه کوحیه إلی مریم بنت عمران و إلی ام موسی و إلی النّحل،یا با الجارود إنّ قائم آل محمّد لأکرم عند اللّه من مریم بنت عمران و ام موسی و النحل. (بحار الأنوار:389/52 ب 27 ح 209) [13] أقول:قال الشیخ:لا علّة تمنع من ظهوره علیه السّلام إلا خوفه علی نفسه من القتل لأنّه لو کان غیر ذلک لم ساغ له-

ص:187

1-امام کاظم علیه السّلام فرمود:«له غیبة یطول أمدها خوفا علی نفسه من القتل،یرتدّ فیها قوم و یثبت آخرون؛ 1برای او غیبتی است که از ترس کشته شدن خود،مدّتش طولانی می شود،در آن غیبت،گروهی مرتد می شوند و گروهی ثابت می مانند.»

ممکن است این سؤال پیش می آید:اکنون که ترسی وجود ندارد،پس چرا غیبت ادامه دارد؟!پاسخ این پرسش در روایات آمده است.

2-ابی خالد کابلی گوید:...از امام باقر علیه السّلام سؤال نمودم قائم را نام ببرد تا او را بشناسم؟

فرمود:ای ابا خالد!از من از چیزی سؤال کردی که اگر«بنی فاطمه»او را بشناسند، حریص می شوند که او را تکّه تکّه کنند! 2

وانگهی ظهور امام علیه السّلام سبب از بین رفتن تمامی حکومت ها و سلطنت هاست،مگر صاحبان زر و زورها تسلیم خواهند شد،تا آن جا که امکان دارد،از اقدام به قتل امام علیه السّلام فروگذار نخواهند شد.

برخی سؤال می کنند امام باید شجاع ترین فرد جامعه باشد،پس چرا قائم علیه السّلام از ترس،غیبت می کند و مخفی می شود؟

ص:188

پاسخ این است که در تعدادی از آیات قرآن (1)می خوانیم،انبیا عظام نیز مانند حضرت موسی علیه السّلام از ترس فرعونیان فرار کرده است و خود پیامبر که در غار ثور مخفی شد و سه سال در شعب ابی طالب پناه گرفت و...این دلیل بر بی کفایتی آنان بر انجام رسالت الهی و یا نشانه ضعف آن ها نبود،بلکه دستورات آسمانی چنین اقتضا می کرد تا در مقاطعی و فرارسیدن وقت ظهور و فراهم آمدن زمینه خروج،خود را پنهان و از خطرات دور سازند.

به عبارت دیگر شجاعت غیر از تهوّر و خوف غیر از ترس مذموم و جبن است.

پس باید در مواقعی جنگید و در مواردی فرار کرد و حفظ جان نمود.

امّا آنچه که باید توجّه داشت و وجود مبارک قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-بر آن تأکید دارد،ترک جستجو و پرسش کردن از علّت«غیبت»است.

3-عبد اللّه بن فضل هاشمی گوید:شنیدم جعفر بن محمّد صادق علیه السّلام می فرمود:«إنّ لصاحب هذا الأمر غیبة لابدّ منها،یرتاب فیها کلّ مبطل،فقلت له:لم جعلت فداک؟!قال:لأمر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم،قلت:فما وجه الحکمة فی غیبته؟فقال:وجه الحکمة فی غیبته وجه الحکمة فی غیبات من تقدّمه من حجج اللّه تعالی ذکره،إنّ وجه الحکمة فی ذلک لا ینکشف إلاّ بعد ظهوره کما لا ینکشف وجه الحکمة لمّا أتاه الخضر علیه السّلام من خرق السفینة و قتل الغلام و إقامة الجدار لموسی علیه السّلام إلاّ وقت افتراقهما.یابن الفضل!إنّ هذا الأمر أمر من اللّه،و سرّ من سرّ اللّه و غیب من غیب اللّه،و متی علمنا أنّه عزّ و جلّ حکیم،صدّقنا بأنّ أفعاله کلّها حکمة و إن کان وجهها غیر منکشف لنا؛ (2)برای صاحب این امر،به ناچار غیبتی خواهد بود که در آن،همۀ باطل سرایان،به شک خواهند افتاد!

گفتم:چرا فدای تو شوم؟

فرمود:به خاطر چیزی که به کشف آن مأذون نیستیم!

ص:189


1- 1) -قصص:18 [1] فأصبح فی المدینة خائفا...و 21 فخرج منها خائفا یترقّب...و شعراء 21 [2] ففررت منکم لمّا خفتکم...
2- 2) -بحار الأنوار: [3]91/52 ب 20 ح 4 از کمال الدّین و [4]علل الشّرایع؛ [5]الزام النّاصب:ص 126؛ [6]یوم الخلاص: ص 94.

گفتم:پس غیبت او چه سبب(معنایی)دارد؟

فرمود:(معنا و)علّت غیبت او همان است که غیبت های حجّت های خدا و(انبیا)، پیش از او داشتند.پرده از روی حکمت غیبتش برداشته نمی شود،مگر بعد از ظهورش، همان گونه سرّ کارهای خضر علیه السّلام از سوراخ کردن کشتی،کشتن نوجوان و ساختن دیوار برای«موسی»کشف نشد،مگر هنگام جدا شدن از یکدیگر.ای فرزند فضل!این کار از کارهای خدا و سرّی از اسرار خدا و غیبی از غیب های خدا،وقتی که می دانیم خدای عزّ و جلّ حکیم است و کارهایش از روی حکمت انجام می گیرد،تصدیق می کنیم همۀ کارهای او حکمت است،اگرچه سببش برای ما کشف و روشن نشود.»

4-از طرف ناحیۀ مقدّسه به دست محمّد بن عثمان نایب خاص،در جواب اسحاق بن یعقوب کلینی،توقیع مبارک این چنین صادر شد فرمود:و امّا علّت غیبت خداوند گفته است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ (1)فأغلقوا أبواب السؤال عمّا لا یعنیکم و لا تتکلّفوا علی ما قد کفیتم،و أکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فإنّ ذلک فرجکم...؛ (2)ای ایمان آورندگان،از چیزهایی که اگر آشکار شود،شما را بدحال می کند، نپرسید؛پس درهای پرسش از آن چه را که برای شما فایده ندارد،ببندید و خود را به خاطر آن چه که از شما خواسته نشده است،به زحمت نیندازید و برای تعجیل فرج، زیاد دعا کنید؛چون فرج شما در آن است،

هیچ یک از پدران من نبود،مگر این که بیعت طاغیه ای در گردن داشت،ولی آن وقت که من خروج نمایم،بیعتی از طواغیت در گردن من نخواهد بود.»

و السلام علیک یا إسحاق بن یعقوب و علی من اتّبع الهدی؛ (3)و سلام بر تو باد ای

ص:190


1- 1) -مائده:104. [1]
2- 2) -ابن عصام،عن الکلینی مثله.بحار الأنوار:92/52 ب 20 ح 7 و 182/53-181؛ [2]الزام النّاصب:ص 130؛ [3]منتخب الأثر:ص 267؛ [4]غیبت طوسی:ص 177؛اعلام الوری:ص 424؛ [5]کشف الغمّة:322/3؛ [6]کمال الدّین:162/2؛ [7]احتجاج طبرسی:ص 263. [8]
3- 3) -ابن عصام،عن الکلینی مثله.بحار الأنوار:92/52 ب 20 ح 7 و 182/53-181؛ [9]الزام النّاصب:ص 130؛ منتخب الأثر:ص 267؛ [10]غیبت طوسی:ص 177؛اعلام الوری:ص 424؛ [11]کشف الغمّة:322/3؛ [12]کمال الدّین:162/2؛احتجاج طبرسی:ص 263. [13]

اسحاق فرزند یعقوب و بر کسی که تابع هدایت شود و راهنمایی راهنمایان را بپذیرد.»

4-ارتش آمریکا در جستجوی«مهدی»در عراق

در اوّل فروردین سال 1382 شمسی آمریکایی ها و متّحدینش به عراق لشکرکشی کرده و آن را اشغال نمودند و حکومت دست نشانده و ستمگر خود صدام حسین تکریتی را برانداختند و از حکومت ساقط نمودند و به اشغال و تجاوز خود ادامه دادند،تا این که گروه هایی از داخل عراق به مقام پیکار و ستیز با آن ها درآمدند؛از جمله آن ها،یکی از سادات جوان در کسوت روحانیت (1)نزدیک بغداد در محلّی به نام (شهرک صدر)بود که بر علیه آمریکایی ها قیام نمود و آمریکایی ها نیز آن شهرک را به نام خاک و خون کشیدند و دامنۀ این جنگ و گریزها به اماکن مقدّسه؛از جمله به«نجف اشرف»کشیده شد و عدّۀ زیادی نابود و به شهادت رسیدند.

در نشریه«برگزیدۀ أخبار»که در حوزۀ علمیۀ قم منتشر می شود،می نویسد:از یک افسر ارتش آمریکا می پرسند:این همه کشتار و خونریزی برای چیست(که دست بردار نیستید)پاسخ می دهد،ما به دنبال(مهدی موعود)می گردیم! (2)

بنابراین روشن می گردد:

1-ترسی که برای از بین بردن وجود مبارک آن حضرت در روایات فراوان آمده است؛هنوز وجود دارد.

2-حتّی آمریکایی ها هم به وجود شخصیّت مصلح جهانی و از میان بردارندۀ قدرت های جهان باور دارند!

5-خبرنگار N T I در ایران به دنبال امام زمان می گردد!!

ماهنامه هدایت/سال پنجم/شماره/بهمن 1384 شمسی با عنوان بالا مطلب ذیل را می نویسد

ص:191


1- 1) -به نام(مقتدا صدر)نوۀ علاّمۀ شهید محمد باقر صدر.
2- 2) -مجلۀ برگزیدۀ اخبار شمارۀ 22 سال هفتم تاریخ 1382/12/26 شمسی.

به گزارش خبرگزاری آینده روشن خبرنگار N T I در بازدید از مؤسسات ایرانی که در خصوص امام عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف فعالیت می کنند،به دنبال دلایل علاقه و عشق ایرانیان نسبت به امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف می گردد!.

این خبرنگار در ادامه با بیان این که چند بار قبلا نیز به ایران آمده ام گفت:من به دنبال تغییرات هستم،و بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال جاری،یکی از مواردی که آقای دکتر محمود احمدی نژاد بر روی آن تأکید کرده است حتی در سازمان ملل نیز از آن سخن گفت،حضرت مهدی است،من می خواهم در این مورد اطلاعات کسب کنم،چرا شما به امام زمان علاقه دارید؟!.

وی در پاسخ این سؤال که چرا سخنان دکتر احمدی نژاد و اندیشه وی و فرهنگ مهدویت را در سایت های خارج از ایران مانند C B B این مسأله را به معنی(اعلان) جنگ به دنیا،عنوان می کنند؟گفت:من نمی دانم چرا این سایت ها این کارها را انجام می دهند و تا به حال برای C B B کار نکرده ام اما به ایران آمده ام تا این چیزها را بفهمم. (1)

البته برای انسان های هشیار،روشن و مبرهن است که این آقای خبرنگار،هم می فهمد و هم خوب می داند که به دنبال چه هدفی می گردد و باز خوب می داند که چرا سخنان رئیس جمهور را به منزله اعلان جنگ به دنیا عنوان می کنند،حد اقل شنیده اند و از این اطلاعات برخوردارند که یک منجی جهان بشریت به نام(امام زمان علیه السّلام)یا هر نامی در هر دینی که داشته باشد،دنیا را تسخیر و زیر یک پرچم قرار خواهد داد،و می داند که ایرانیان همان هایی هستند که فرمان دهی کل لشکر امام زمان علیه السّلام از سوی آن حضرت،به آنها تفویض خواهد شد،و پست های کلیدی آن کشور واحد،در اختیار ایرانیان قرار خواهد گرفت،بدان جهت در کشور آل محمد علیهم السّلام ایران،در پی آن نجات دهندۀ عالم می گردد که مبادا آن شخصیت به این زودی ها پرچم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را بر

ص:192


1- 1) -ماهنامه هدایت/سال پنجم/شماره/بهمن 1384 شمسی.

افراشته و با فرماندهان ایرانی خود به نجات جهان از زیر سلطۀ ظالمانه ابر قدرت ها اقدام،و روی زمین را از لوث وجود آن زورگویان و ستم گران،پاک نموده و از صفحۀ روزگار برچیند ان شاء اللّه تعالی.

بی ارتباط و بی خود نیست که ارتش آمریکا در عراق(مرکز تشیع و مدفن امامان شیعیان)در پی امام زمان علیه السّلام می گردد،و دیگری با ماسک و زیر پوشش خبرنگاری در ایران و کشف علت علاقۀ ایرانیان به آن حضرت،پرسه می زند!!

در رأس این آقایان،رئیس بی بند و بار و زورگوی آنها،زیر عنوان(تروریست ستیزی)جلوی پیشرفت علمی و صنعتی و تکنیک های پیچیدۀ دانشمندان ایرانی را می گیرد و افسار افسارگسیختگان غاصبان سرزمین فلسطین را رها ساخته و همه گونه سلاح های هسته ای و کشتار جمعی را بی حد و حساب و بی حدود و مرز،در اختیار آنان قرار داده،تا هرطور که دلبخواهشان است،ملت مسلمان را،به خاک و خون بکشند و نگذارند ملت مسلمان قد علم کنند،و با کمال بی شرمی و بی حیایی با تبختر، اعلان می دارد که من از هرجهت حامی اسرائیلم و در دنیا مانند من کسی پیدا نمی شود که پشتیبان آنها باشد!!

آری این به ظاهر خبرنگار و هم مسلکانش خوب می دانند که طبق گزارش این ها برای آینده چه نقشه هایی طرح می کنند و برای سال های دور چه برنامه هائی پیاده می نمایند!

اگر واقعا سخن راست هم گفته باشد،از سخنانش که(قبلا نیز چند بار به ایران آمده ام)و(من می خواهم در این مورد اطلاعات کسب کنم،چرا شما به امام زمان علاقه دارید؟!)کاملا مشخص و معلوم است که این مأمور حرفه ای،زیر پوشش خبرنگاری، چه اطلاعاتی در اختیار سازمان های مخوف کشورش قرار نداده و چه گزارش های خطرناکی به رده بالای خود،مخابره نکرده است.

از خدای توانا مسألت داریم،شرّ آنها را به خودشان برگرداند ألّلهمّ اشغل الظالمین بالظالمین،ألّلهم اشغلهم عنّا و أرحنا منهم و من شرورهم بمحمّد و آله الطاهرین آمین یا ربّ العالمین.

ص:193

6-غیبت و معنای آن

مُردَم ز داغ هجر تو از بهر دیدنت

آخر کجا روم ز چه کس پرس وجو کنم؟

خشک است کام جهان و دل از التهاب عشق

از آب وصل تو چه شود تر گلو کنم؟

مسئلۀ غیبت و چگونگی آن،از مسایل پیچیده و پر گفت وگو است که:

1-آیا امام علیه السّلام در ایّام غیبت در جای به خصوصی زندگی می کند و از هرچه غیر آن، چشم پوشیده و در گوشۀ انزوا نشسته است؟!

2-آیا در همه جا هست و فقط از انظار غایب و با مردم و در جمع مردم حضور دارد؟!

3-با مردم قطع رابطه کرده و در موارد ضروری ارتباط برقرار می کند؟!

ابتدا به یک مطلب توجّه فرمایید،در روایات مربوط به حضرت قائم علیه السّلام سه کلمۀ «ظهور»و«خروج»و«قیام»زیاد به کار رفته است(که فرق این سه را بعدا در محلّش توضیح خواهیم داد).

امّا آن چه در این جا لازم است بدانیم،فرق دو کلمۀ ظهور و حضور است،ظهور یعنی آشکاری که باید دیده شود،ولی حضور اعم از آن است.

می گوییم حضرت غایب است و ظاهر نیست؛یعنی ظهور فیزیکی ندارد،نه این که حضور ندارد.

آن حضرت را غایب نامیده اند،چون ظاهر نیست،نه آن که حاضر نیست و غیبت به معنای حاضر نبودن،تهمت نارواست.

به عبارت دیگر،معنای غیبت او نامرئی بودن او نیست و نباید چنین تصوّر شود که حضرت در تمام مدّت غیبت تا وقت ظهور،یک وجود نامرئی است و دیده نمی شود، بلکه از روایات زیاد استفاده می شود،امام در میان کوچه و بازار،در رفت وآمد،است و در مجالس مؤمنان و مردم شرکت می کند و به روی فرش های آن ها قدم می گذارد،

ص:194

ولی شناخته نمی شود،نه این که به طور کلّی از میان مردم خارج و در گوشه ای زندگی می کند و از جامعه بریده است. (1)

مگر او«امام زمان»نیست و نباید از اوضاع دنیا اطّلاع داشته باشد،درست است که هنوز اجازۀ ظهور و عمل به رهبری ظاهری داده نشده است،امّا رهبری باطنی و تکوینی اش که تعطیل نشده است!!

پس،آن حضرت تا زمان ظهور در میان مردم به طور ناشناس زندگی و رفت وآمد می کند و به وظایف محوّلۀ ولایی و تکوینی خود عمل می نماید و در میان جماعت حضور دارد و همه را می بیند و می شناسد و مردم او را می بینند،ولی نمی شناسند،مگر عاشقانی که دایم در آتش عشق او می سوزند و خاکستر می شوند و تا روز وصل،شوق دیدار او را در دل می پرورانند،از منظر او دور است.

شاهد تفسیر و توضیح بالا که امام علیه السّلام در میان جمع حضور دارد و ظهور ندارد، معنا و مفهوم و مضمون احادیث ذیل است.

1-حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام در ضمن حدیث طولانی که در آن،آیات و نشانه های رسالت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را بیان داشته است،فرمود:«من ذلک أنّ أمّ جمیل امرأة أبی لهب أتته حین نزلت سورة تبّت و مع النبیّ صلّی اللّه علیه و اله أبو بکر بن أبی قحافة فقال:یا رسول اللّه!هذه أمّ جمیل محفظة أی مغضبة تریدک و معها حجر ترید أن ترمیک به؟!فقال صلّی اللّه علیه و اله:إنّها لا ترانی،فقالت لأبی بکر:أین صاحبک؟!قال:حیث شآء اللّه،قالت:جئته و لو أراه لرمیته،فإنّه هجانی و اللاّت و العزّی،إنّی لشاعرة.فقال أبو بکر:یا رسول اللّه!لم ترک؟قال صلّی اللّه علیه و اله:لا،ضرب اللّه بینی و بینه حجابا؛ (2)و(یکی)از این آیات است که امّ جمیل زن ابو لهب (3)بعد از نزول

ص:195


1- 1) -(بنفسی أنت من مغیّب،لم یخل منّا بنفسی أنت من نازح ما نزح عنّا)جانم فدای تو باد که از ما بی خبر(و دور)نیستی،جانم فدای آن کوچ کننده(دوری گزیده ای که)از ما دور نگشته است.(دعای ندبه).
2- 2) -قرب الأسناد:ص 40؛ [1]تفسیر المیزان: [2]542/20 از قرب الأسناد؛ [3]کنز الدّقائق:592/11؛ [4]نور الثّقلین:/5 698؛ [5]تفسیر کبیر فخر الرّازی:35430 [6]تفسیر روح المعانی:264/3؛ [7]تفسیر مجمع البیان:تفسیر سورۀ تبّت؛و تفسیر الدّرّ المنثور:و تفسیر ابو الفتوح رازی و تفسیر فی ظلال القرآن [8]در تفسیر سورۀ تبّت؛تاریخ الکامل ابن أثیر:60/2.
3- 3) -علیّ بن ابراهیم قمی [9]قدّس سرّه در تفسیر«و امرأته حمّالة الحطب»گوید:کانت أمّ جمیل بنت صخر و کانت تنمّ-

سورۀ تبّت با عصبانیّت تمام،درحالی که سنگی در دست داشت،به سوی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمد و ابو بکر بن ابی قحافة نیز با او بود،ابو بکر گفت:ای رسول خدا!ام جمیل است و با عصبانیّت،به دنبال تو می گردد و می خواهد تو را بزند؟!

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:او مرا نمی بیند!!(ام جمیل آمد و کنار رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ایستاد و) به ابی بکر گفت:رفیقت کجاست؟!

گفت:هرجا که خدا خواهد.

گفت:اگر او را می دیدم،این سنگ را به سوی او پرتاب می کردم،او مرا هجو(بد) گفته است.قسم به لات و عزّی!من هم شاعرم(او را هجو می کنم).

ابو بکر(با تعجّب)گفت:ای رسول خدا!او تو را ندید؟!

فرمود:نه،خداوند میان من و او حجاب زد(پرده کشید).

در تفسیر آیۀ 45 سورۀ اسری إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً در«تفسیر المیزان»چنین جریان را از تفسیر الدّرّ المنثور از ابو یعلی و ابن ابی حاتم و ابن مردویه و ابو نعیم و بیهقی همگی از اسماء بنت ابی بکر آورده است،با این بیان:«قالت:لمّا نزلت «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ» أقبلت العوراء أمّ جمیل و لها و لولة و فی یدها فهر،و هی تقول:مذمّما أبینا،و دینه قلینا،و أمره عصینا.و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله جالس و أبو بکر إلی جنبه،فقال أبو بکر:لقد أقبلت هذه و أنا أخاف أن تراک،فقال:إنّها لا ترانی،و قرأ قرآنا اعتصم به کما قال تعالی: فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ... فجائت حتّی قامت علی أبی بکر فلم تر النبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقالت:یا أبا بکر!بلغنی أنّ صاحبک هجانی؟!فقال أبو بکر:لا،و ربّ هذا البیت ما هجاک،فانصرفت و هی تقول:قد علمت قریش أنّی بنت سیّدها!؛ (1)اسماء گفت:وقتی که آیۀ«و امرئته حمّالة الحطب»نازل شد که زن ام جمیل با ولوله و سنگ به دست،آمد و جملات بالا را می خواند و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نشسته و ابی بکر در کنارش بود،گفت:(ای

ص:196


1- 1) -تفسیر المیزان:130/13 در تفسیر آیه 45 أسری؛در بحار الأنوار نیز این جریان را از امام رضا از پدران بزرگوارش علیهم السّلام نقل کرده است.

رسول خدا!)این آمد و من می ترسم تو را ببیند!

فرمود:او مرا نمی بیند و قرآن می خواند و خود را با آن نگاه داشت(بیمه کرد).او آمد تا بالای سر ابو بکر ایستاد،درحالی که پیامبر را نمی دید،گفت:ای ابا بکر!به من رسیده که هم صحبتت مرا ناسزا گفته است؟!

ابو بکر گفت:نه،به خدای این خانه قسم!او ترا ناسزا نگفته و هجو ننموده است.

پس او منصرف شد و می گفت:به تحقیق،قریش می داند من دختر بزرگ و آقای آن ها هستم.

2-ابو بصیر گوید:همراه امام باقر علیه السّلام به مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله وارد شدیم،درحالی که مردم به مسجد رفت وآمد می کردند.حضرت به من فرمود:از مردم،حضور مرا بپرس،آیا مرا می بینند یا نه؟!من از هرکس می پرسیدم،آیا امام باقر علیه السّلام را دیدی؟! می گفت:نه،درحالی که ایشان همان جا ایستاده بود؛تا این که ابو هارون مکفوف (نابینا)وارد شد،حضرت فرمود:از او هم بپرس.من گفتم:(ای ابا هارون)آیا ابا جعفر را دیدی؟!او گفت:مگر این جا نایستاده است!گفتم:از کجا فهمیدی؟!گفت:چگونه ندانم درحالی که نوری است درخشان،درست است که من چشم ظاهری ام را از دست داده ام،امّا چشم دلم باز است. (1)

پس با توجّه به این روایات،روشن می شود که ما از او غایبیم،نه او از ما،ما شایستگی دیدارش را نداریم،ولی او با ماست و مراقب اعمال ماست،زیرا حجّت الهی زمان ما است،هرچند ظهور فیزیکی ندارد،امّا حضور دارد و از اعمال ما بی خبر نیست!

3-سدیر صیرفی گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می گفت:«إنّ فی صاحب هذا الأمر لشبه من یوسف،فقلت:فکأنّک تخبرنا بغیبة أو حیرة؟فقال:ما ینکر هذا الخلق الملعون أشباه الخنازیر من ذلک؟إنّ إخوة یوسف کانوا عقلاء ألبّاء أسباطا أولاد أنبیاء دخلوا علیه فکلّموه و خاطبوه و تاجروه و راودوه و کانوا إخوته و هو أخوهم،لم یعرفوه حتّی عرّفهم نفسه،

ص:197


1- 1) -مکیال المکارم:500/1: [1]یوم وقت معلوم:ص 55.

و قال لهم:أنا یوسف فعرفوه حینئذ،فما ینکر هذه الأمّة المتحیّرة أن یکون اللّه عزّ و جلّ،یرید فی وقت[من الأوقات]أن یستر حجّته عنهم،لقد کان یوسف إلیه ملک مصر،و کان بینه و بین أبیه مسیرة ثمانیة عشر یوما،فلو أراد أن یعلّمه مکانه لقدر علی ذلک[و اللّه لقد سار یعقوب و ولده عند البشارة تسعة أیّام من بدوهم إلی مصر].فما تنکر هذه الأمّة أن یکون اللّه یفعل بحجّته ما فعل بیوسف أن یکون صاحبکم المظلوم المجحود حقّه صاحب هذا الأمر یتردّد بینهم و یمشی فی أسواقهم و یطأ فرشهم،و لا یعرفونه حتّی یأذن اللّه له أن یعرّفهم نفسه، کما أذن لیوسف حتّی قال له إخوته:ءإنّک لأنت یوسف قال:أنا یوسف...؛ (1)همانا صاحب این امر شباهتی با یوسف دارد.

گفتم:گویا شما به ما غیبت یا حیرتی را خبر می دهی!

فرمود:این خلق دور از رحمت خدا و همانند خوک ها هستند،زیرا این(غیبت)را انکار می کنند؟!همانا برادران یوسف،صاحبان عقل و خرد و اسباط اولاد انبیا بودند،بر یوسف وارد شدند و با او صحبت کردند و همدیگر را مخاطب قرار دادند و با او خرید و فروش کردند و با او رفت وآمد نمودند،درحالی که آن ها برادران او و او برادر آن ها بود.

مع الوصف او را نشناختند تا این که خود را به ایشان شناسانید و گفت:من یوسفم.در آن وقت او را شناختند.پس چرا این امّت سرگردان،انکار می کنند که خدای عزّ و جلّ بخواهد در یکی از اوقات،حجّت خود را از آن ها مستور سازد.»

به تحقیق،یوسف پادشاه مصر بود(شهرت داشت)و میان او و پدرش هیجده روز راه بود،اگر می خواست جای خود را به پدر نشان دهد،می توانست!(و لیکن یوسف مجاز نبود،خود را بر پدرش خود را آشکار سازد و پدر 40 سال گریست و در معرض امتحان های گوناگون قرار گرفت و چشمانش نابینا و سفید شد.)به خدا سوگند! یعقوب با فرزندانش پس از مژده(پیدا شدن یوسف)نه روزه خود را به(پایتخت) مصر رسانید،پس چرا این امّت،منکر آن هستند که خداوند به حجّت خود،قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-آن کند که به یوسف کرد و این که صاحب مظلوم و انکار حقّ شدۀ شما

ص:198


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 84؛ [1]کافی:337/1؛بحار الأنوار: [2]154/52 ب 23 ح 9 از دلائل الإمامة. [3]

(یعنی)صاحب این امر،مانند یوسف باشد،در میان آن ها تردّد کند و در بازارهایشان راه رود و روی فرش هایشان قدم زند،ولی(اجازه ندارد که با مردم ارتباط آشکار داشته باشد)او را بشناسد(او از حال آن ها باخبر باشد و آن ها را ببیند و بشناسد و آن ها او را ببینند،ولی او را نشناسند و همانند یعقوب علیه السّلام آن قدر انتظار بکشند و چشمان عاشقان او از گریۀ فراق،کور و انتظار افراد سبک ایمان،مبدل به یأس و زبان بدخواهان به بدگویی باز شود)تا روزی که خداوند اجازه دهد خود را بشناساند، هم چنان که به یوسف اجازه داد و برادرانش که او را فراموش کرده بودند،بعد از آن که یوسف خود را به آن ها نشان داد،گفتند:آیا تو یوسفی؟!گفت:من یوسفم. (1)

امام صادق علیه السّلام ایشان را به یوسف یعقوب تشبیه می کند که برادرانش او را می دیدند،ولی نمی شناختند،یوسف زهرا علیها السّلام نیز برادران دینی گناهکارش او را می بینند،ولی نمی شناسند.

امام باقر علیه السّلام نیز ظهورش را به درست شدن کار یوسف با خواب دیدن پادشاه مصر، تشبیه می نماید. (2)

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:امّا آن چه که از سنّت های انبیا گذشته در مورد غیبت هایشان،به وقوع پیوسته است،همانا دربارۀ قائم ما اهل بیت علیهم السّلام اجرا خواهد شد. (3)

5-در روایت دیگر از امیر آزادگان،علی علیه السّلام چنین آمده است:«سوگند به خدای علی!حجّت زمین،در روی زمین وجود دارد،در راه های آن،راه می رود،به خانه ها و قصرهای زمین داخل می شود و در شرق و غرب زمین می چرخد،گفتار مردم را می شنود و بر ایشان سلام می کند و آن ها را می بیند.» (4)

ص:199


1- 1) -اصول کافی:134/2 ح 4. [1]
2- 2) -کمال الدین:329/1 ح 12.
3- 3) -کمال الدین:345/2.
4- 4) -«فو ربّ علیّ،انّ حجتها علیها قائمة،ماشیة فی طرقاتها،داخلة فی دورها و قصورها،جوّالة فی شرق الأرض و غربها،تسمع الکلام و تسلّم علی الجماعة،...»غیبت نعمانی:ص 72؛ [2]یوم الخلاص:ص 111 و ترجمۀ آن،روزگار رهایی:223/1؛( [3]این فصل،و فصل حضور در موسم حج،و فصل حضور در میان مردم)مکمّل یکدیگر و رابطۀ تنگاتنگ دارند.

بنابراین او در همه جا حاضر است،امّا بر نامحرمان ظاهر نیست،نوردهنده و شمع جمع است،امّا جمع از او غایب هستند! (1)

در کتب فراوانی؛مانند مکیال المکارم جهات مختلف شباهت امام به انبیا و ائمه علیهم السّلام را به ترتیب از آدم تا حضرت سید الشّهداء علیه السّلام با استفاده از روایات، دسته بندی کرده و مرتّب نموده و بیان کرده است.

7-دو غیبت

در روایات فراوان،برای آن حضرت دوگونه غیبت پیش گویی شده است. (2)

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«للقائم غیبتان:إحداهما قصیرة و الأخری طویلة،الأولی لا یعلم بمکانه إلاّ خاصّة[شیعته،و الأخری لا یعلم بمکانه إلاّ خاصة]موالیه فی دینه؛ (3)برای قائم دو غیبت است؛یکی بلند و یکی کوتاه،پس(در)اوّلی،مکانش را نخبگان از شیعیانش می داند،و(در)آخری،مکانش را نمی داند،مگر خدمتکاران خاص از دوستان (برادران)دینی اش.»

2-اسحاق بن عمار گفت:شنیدم امام صادق جعفر بن محمّد علیهما السّلام می گفت:

«للقائم غیبتان:إحداهما طویلة و الأخری قصیرة،فالأولی یعلم بمکانه فیها خاصّة من شیعته،و الأخری لا یعلم بمکانه فیها[إلاّ]خاصّة موالیه فی دینه؛ (4)برای قائم دو غیبت است؛یکی بلند و یکی کوتاه،پس(در)اوّلی،مکانش را نخبگان از شیعیانش می داند،و(در)آخری،مکانش را نمی داند مگر خدمتکاران خاص از دوستان(برادران) دینی اش.

ص:200


1- 1) -به فصل«عدم ظهور چرا»و«حضور در میان مردم»مراجعه شود.
2- 2) -کمال الدّین:3231 ح 8؛منتخب الأثر:ص 312 ح 2؛ [1]بحار الأنوار:134/51 ب 4 ح 1؛ [2]المحجّة فیما نزل فی القائم الحجة:ص 200؛ذیل آیۀ 28 زخرف؛ینابیع المودة:248/3 ذیل آیۀ 28 سورۀ مبارکۀ زخرف.
3- 3) -الکافی ج 1 ص 340، [3]غیبة نعمانی ص 89. [4]
4- 4) -غیبت نعمانی:ص 69؛ [5]منتخب الأثر:ص 251؛ [6]اصول کافی:340/1؛ [7]الزام النّاصب:ص 81؛ [8]بحار الأنوار: 155/52 ب 23 ح 10 و 324/53؛ [9]ینابیع المودة:82/3 نصف اولش.

3-امام حسین علیه السّلام فرمود:«إنّ لصاحب هذا الأمر غیبتان:إحداهما تطول حتّی یقول بعضهم مات و بعضهم قتل و بعضهم ذهب،و لا یطّلع علی موضعه أحد من ولیّ و لا غیره إلاّ المولی الّذی یلی أمره؛ (1)همانا برای صاحب این امر دو غیبت خواهد بود،یکی طولانی می شود،به گونه ای که بعضی گویند:مرده،برخی دیگر گوید:کشته شده است و بعضی گویند:رفته است.به(محل زندگی اش)مطّلع نشود از دوست و غیر دوست، مگر خدمتکاری که به کارهایش رسیدگی می کند.» (2)

این دو غیبت 1-صغری 2-کبری نامیده شده است.

8-غیبت صغری

بعد از شهادت پدر بزرگوارش،منصب ولایت و امامت به آن حضرت انتقال یافت و بر جنازۀ پدر بزرگوارش نماز خواند و همان روز به سبب تعقیب شدید معتمد عباسی غیبت نمود و به مدّت 69 سال،به وسیلۀ چهار نایب خاص،با مردم ارتباط برقرار نمود.

1-ابو عمرو عثمان بن سعید العمری الأسدی،در گذشته برای امامان هادی و حسن عسکری علیهما السّلام نیابت کرده بود،از سال 260 تا 280 به عنوان نایب خاص امام قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-ایفای وظیفه نمود.

2-پسر او،محمّد بن عثمان العمری،بعد از وفات پدرش،از سال 280 تا 305 هم چنین در گذشته برای امام عسکری علیه السّلام نیابت کرد.

3-ابو القاسم حسین بن روح نوبختی،پس از وفات محمّد بن عثمان از سال 305 تا سال 326 به نیابت منصوب شد.

4-ابو الحسن علی بن محمّد سمری،از سال 326 تا سال 329 بعد از وفات حسین بن روح به نیابت تعیین شد و در نیمۀ شعبان(روز تولّد امامش)وفات یافت.محلّ نیابت این چهار نفر در بغداد بود و در بغداد نیز دفن شدند که دارای گنبد و حرم

ص:201


1- 1) -عقد الدّرر ص 134؛ [1]یاد مهدی:ص 136 به نقل از آن.
2- 2) -در فصل«بی اطّلاعان»چند روایت در رابطه با این فصل وجود دارد.

هستند و مزارشان معروف است. (1)

این چهار نایب متوالیا و مترادفا از سوی امام علیه السّلام برای شیعیان معرّفی گردیدند و حوایج دوستانش را به وسیلۀ ایشان رفع می کرد و گهگاهی به آن ها ظاهر می شد،ولی بیشتر به وسیلۀ توقیع و نامه رسیدگی می فرمود.

زمانی که غیبت کبری آغاز شد،دیگر ارتباط قطع گردید و برای ادارۀ امور شیعیان، فقهای جامع الشّرایط را نایب عامّ خود تعیین نمود و نیابت آن ها را این گونه امضا نمود.

«اما در حادثه های پیش آمده و اموری که به شما رومی آورد،به راویان احادیث ما مراجعه کنید که ایشان از طرف من حجّت بر شما هستند و من نیز حجّت خدایم.» (2)

حضرت صادق علیه السّلام هم فرموده بود:«هرکس از فقها نفس خود را از معاصی و محرمات نگهدارد و دین خود را حفظ نماید و مخالف هوا و هوس خود باشد و فرمانبر مولای خود شود و بر عوام است که از او تقلید کنند.» (3)

غیبت صغری دو امتیاز بر غیبت کبری دارد.

1-مدّت آن کوتاه،تقریبا هفتاد سال بود،ولی مدّت غیبت کبری را فقط خدا می داند.

2-در غیبت صغری چون نایب خاص وجود داشت،دست رسی به امام علیه السّلام سهل بود و مردم حوایج و سؤالات خود را از شخصا امام علیه السّلام استعلام نمودند،امّا در کبری این فیض و سعادت از میان برداشته شد.

9-جعفر کذّاب

جعفر بن علی الهادی علیه السّلام که در زبان روایات قبل از خود،که هنوز به دنیا نیامده

ص:202


1- 1) -منتخب الأثر:ص 485-495.
2- 2) -«و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا الی روات أحادیثنا(شیعتنا خ ل)فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة اللّه» معجم أحادیث الإمام المهدی:293/4 ح 1318؛ [1]کمال الدّین:484/2 ب 45 ح 4. [2]
3- 3) -«و امّا من الفقهاء من کان صائنا لنفسه،حافظا لدینه،مخالفا لهواه،مطیعا لأمر مولاه،فللعوام ان یقلّدوه» احتجاج:456/2؛ [3]بحار الأنوار:88/2 ب 14 ح 12؛ [4]وسائل الشّیعه:95/18. [5]

بود،از زبان نیاکان و امامان پیش از خود به«کذّاب»معروف و نامیده شده است.او در اثر نشستن با رفقا و دوستان بد و رفت وآمد با اجلاف و فرومایگان شهر،از جادۀ حقّ و شریعت اجدادی خویش منحرف و مورد مذمّت و توبیخ قرار گرفت.

دربارۀ او روایات مذمّت کنندۀ متعدّدی آمده است که در مورد انحراف او شکی نمی گذارد؛و لیکن در پاسخ یکی از شیعیان مطلبی از امام«مهدی علیه السّلام»وارد شده است که بعضی نسبت به او اظهار خوش بینی کرده اند،امّا این اظهار در اثر معنای صحیح نکردن آن روایت است(که در آخر بحث می آید).

1-بعد از تولّد او امام هادی علیه السّلام اظهار سرور نکرد،از علّتش پرسیدند،فرمود:

«سیضلّ به خلق کثیر؛ (1)به زودی،به سبب او خلق،زیادی گمراه خواهند شد.»

2-بار دیگر فرمود:از پسرم جعفر بپرهیزید،او از من؛مانند:«نمرود»فرزند نوح، از نوح است وقتی که گفت:«او از اهل من است،خداوند عزّ و جلّ در جوابش فرمود:

او از اهل تو نیست،او عمل غیر صالح است» (2)

3-امام حسن عسکری علیه السّلام فرمود:مثل من با او مثل هابیل و قابیل دو فرزند آدم است.وقتی قابیل به آن چه که خدا به هابیل عطا کرده بود،حسد ورزید؛«لو تهیّأ لجعفر قتلی لفعل و لکنّ اللّه غالب علی أمره؛ (3)اگر وسیلۀ کشتن من برای او فراهم شود،حتما این کار را می کند،و لکن خداوند بر کار خویش پیروز است.»

4-امام حسین علیه السّلام فرمود:«قآئم هذه الأمّة التاسع من ولدی صاحب هذا الأمر و هو الّذی یقسم میراثه و هو حیّ؛ (4)قائم این امّت،نهمین نفر از اولاد من صاحب این امر است.او کسی است که میراثش را در حال زنده بودن تقسیم می کنند.» (5)

5-امام سجاد علیه السّلام در روایتی،بعد از ذکر بیاناتی به ابو خالد کابلی(کنگر)،گریست

ص:203


1- 1) -المحجّة البیضاء:313/4؛یوم الخلاص:ص 90.
2- 2) -الزام النّاصب:ص 114. [1]
3- 3) -الزام النّاصب:ص 114. [2]
4- 4) -إعلام الوری ص 401. [3]
5- 5) -عمویش جعفر کذّاب،منکر تولّد و وجود او شده و ماترک برادرش امام حسن عسکری علیه السّلام را با همدستی خلیفۀ عباسی تقسیم نمود و به وارث حقیقی امام قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-نصیب و حصّه ای تعیین نکردند.

و فرمود:«کأنّی بجعفر الکذّاب و قد حمل طاغیة زمانه علی تفتیش أمر ولیّ اللّه،و المغیّب فی حفظ اللّه و التنکیل بحرم أبیه جهلا منه بولادته و حرصا منه علی قتله،أن ظفر به و طمعا فی میراثه حتّی یأخذه بغیر حقّه؛ (1)گویا جعفر کذّاب را می بینم،طاغیۀ زمانش را وادار کرده است بر بازرسی کار ولیّ خدا و غایب شده در حفظ خدا و بر سخت گیری به حرم پدرش و از نادانی اش به ولادت او و به حریص بودن در کشتن او،اگر به او دسترسی داشته باشد!و به خاطر طمع در میراثش تا بدون حقّ آن را بگیرد.»

6-جعفر کذّاب خلیفه را وادار کرد عیالات برادرش امام حسن عسکری علیه السّلام را به زندان افکند. (2)

7-با همدستی خلیفه،اموال برادرش را به تاراج برد؛زیرا خلیفه ادّعا کرد حسن بن علی وارث ندارد و خلیفه،وارث بی وارثان است و من هم اموال او را بر ملّت حلال کردم!مردم وحشی ریختند و اموال را غارت کردند،حتّی لحاف و رختخواب را با چاقو دو نیم کرده و بردند!! (3)

8-برای به دست آوردن اموال برادر،وجود مقدّس مهدی موعود علیه السّلام را انکار کرد هرچند در روایت ابو الأدیان آمده است که امام قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-او را از کنار بدن شریف پدر کنار کشید و خود بر پدر نماز خواند،ولی با این وصف،منکر وجود او شد و زن ها را ترساند و آن ها را تبعید کرد و کسانی را برای پیدا کردن موعود علیه السّلام به تفتیش خانۀ برادرش فرستاد و همۀ اهل خانه را بازداشت کرد و خانه را لاک و مهر نمود. (4)

پس با دقّت بر لحن روایات درمی یابیم که جعفر کذّاب تا آخر عمر،بر نفاق خود ادامه داد و هیچ بویی از ندامت و پشیمانی در رفتار و گفتار او مشاهده نگردید.

اما پاسخ مهدی علیه السّلام به پرسش یکی از شیعیان دربارۀ عمویش جعفر به محمّد بن

ص:204


1- 1) -کمال الدّین:ص 320؛ [1]منتخب الأثر:ص 243؛ [2]اعلام الوری:ص 385؛ [3]الزام النّاصب:ص 67. [4]
2- 2) -غیبت طوسی:ص 74؛ارشاد مفیدره ص 325.
3- 3) -یکی از وعّاظ قم در روز شهادت امام حسن عسکری علیه السّلام به نقل از سیّد محسن امین قدّس سرّه صاحب اعیان الشّیعة.
4- 4) -خلاصه ای از یوم الخلاص:ص 91.

اسحاق بن یعقوب،به وسیلۀ جناب عثمان بن سعید عمری نوشت«...أمّا عمّی جعفر و ولده فسبیل إخوة یوسف علیه السّلام؛ (1)و امّا عمویم جعفر و فرزندانش،پس راهشان راه برادران یوسف علیه السّلام بود.»

بعضی در سرانجام کار جعفر،به استناد توقیع مبارک فوق،اظهار خوش بینی کرده و می گوید:جعفر توبه کرد و از گمراهی اش برگشت،کارش درست شد و متوجّه انحراف خود شده و به راه راست برگشت،تنها دلیل او بر گفته هایش،همان توقیع مذکور است.

آن هایی که به سبب این توقیع،نسبت به جعفر و فرزندانش اظهار خوش بینی کرده اند،اگر منصفانه قضاوت کنند،هیچ گونه توبه ای از آن ها استشمام نمی شود،بلکه بالعکس،حضرت مهدی علیه السّلام،عمویش،جعفر و فرزندانش را به برادران یوسف تشبیه کرده که آن ها هر کاری را توانستند دربارۀ یوسف علیه السّلام،اعمال کردند و هر شکنجه ای را خواستند،به او دادند و هر ستمی را دربارۀ او روا داشتند،مضافا بر این در حدیث 2 امام هادی علیه السّلام فرمود:از فرزندم جعفر بپرهیزید او از من مانند نمرود فرزند نوح است...نتیجه این که پسر نوح تا آخر ایمان نیاورد و غرق شد هم چنین جعفر کذّاب!.

بلی،برادران یوسف پس از کشف ماجرا و رسوایی که متوجّه آنان شد،از پدر درخواست آمرزش نمودند،ولی در این جا طلب آمرزش و توبه ای از سوی جعفر کذّاب برداشت نمی شود بنابراین صحیح آن است که بگوییم:

وجه شبه در این توقیع،تشبیه انواع اذیت ها و آزارها این است که از برادران یوسف،به یوسف رسید و از سوی جعفر هم به وجود مقدّس امام عصر علیه السّلام وارد آمد.

9-احمد بن اسحاق نامه ای را که جعفر کذّاب به بعض اصحاب نوشته و به سوی امامت خود دعوت کرده و ادّعای قیمومیّت نموده بود،میان کاغذی گذاشته و به محضر امام علیه السّلام فرستاد.جواب مفصّلی از سوی امام آمد،از جمله در مورد جعفر کذّاب فرموده است:«و قد ادّعی هذا المبطل المفتری علی اللّه الکذب بما ادّعاه،فلا أدری

ص:205


1- 1) -غیبت طوسی:ص 176؛کمال الدّین:384/2؛ [1]تاریخ عصر غیبت:ص 264؛ [2]احتجاج طبرسی این توقیع به طور کامل در آخر بخش 15 فصل متفرّقات این کتاب آمده است.

بأیّة حالة هیّئ له رجآء أن یتمّ دعواه،أبفقه فی دین اللّه؟فو اللّه ما یعرف حلالا من حرام و لا یفرق بین خطاء و صواب أم بعلم،فما یعلم حقّا من باطل و لا محکما من متشابه،و لا یعرف حدّ الصلوة و وقتها،أم بورع فاللّه شهید علی ترکه الصلاة الفرض أربعین یوما یزعم ذلک لطلب الشعوذة،و لعلّ خبره قد تأدّی إلیکم،وهاتیک ظروف مسکره منصوبة،و آثار عصیانه للّه عزّ و جلّ مشهورة قائمة،أم بآیة فلیأت بها أم بحجّة فلیقمها أم بدلالة فلیذکرها...؛به تحقیق،او پیرو باطل و به خدا افترا زده و در ادّعایش دروغگو است،او ادّعایی کرده که من نمی دانم با چه حالتی این امید برای او مهیّا شده است که ادّعای خود را به پایان برساند(صحّت ادّعای خود را به اثبات برساند!)آیا با تفرقه در دین خدا؟(او که از دین خدا چیزی نمی فهمد)به خدا قسم!او حلال را از حرام نمی شناسد،بین خطا و صواب را جدا نمی کند،یا(می خواهد ادّعایش را با علم ثابت نماید،درحالی که او)حقّ را از باطل،و محکم را از متشابه(تشخیص نمی دهد و)نمی فهمد،حدود نماز و وقت آن را نمی شناسد،یا با ترس از خدا؟!(می خواهد حقیّت خود را ثابت نماید درحالی که)به خدا قسم او چهل روز نماز واجب را ترک کرد،به خیال این که«شعبده»بازی را یاد گیرد و شاید خبر آن به شما رسیده باشد؛(هنوز)ظرف های مستی(میگساری)او نصب شده(موجود)است و آثار نافرمانی او به خداوند مشهور و پابرجاست یا آیه ای (می خواهد درستی ادّعایش را بقبولاند)بیاورد،یا با حجّتی؛پس اقامه نماید به دلیلی؛ پس آن را ذکر نماید.»

بعد از ذکر آیاتی فرمود:«فألتمس تولّی اللّه توفیقک من هذا الظالم،ما ذکرت لک و امتحنه وسله عن آیة من کتاب اللّه یفسّرها أو صلوة فریضة یبیّن حدودها و ما یجب فیها، لتعلم حاله و مقداره و یظهر لک عواره و نقصانه و اللّه حسیبه؛ (1)پس خداوند تو را(از شرّ او نگهدارد و)موفّق نماید از این ظالم،آن چه را که ذکر کردم،بخواه و امتحانش کن و از او از آیه ای(فقط از یک آیه)سؤال نما،ببین می تواند آن را تفسیر کند!یا از نماز، فریضه ای بپرس،می تواند حدود و واجبات آن را بیان کند؟!تا مقدار علم و حال او را

ص:206


1- 1) -بحار الأنوار: [1]195/53 باب ما خرج من التّوقیعات شماره 21 از غیبت طوسی؛تمام توقیع در آخر بخش 15 فصل متفرّقات این کتاب آمده است.

بدانی و برایت ننگ و نقص او ظاهر شود و خدا خود حسابرس اوست.»

و در توقیع صادره در ردّ ابی غانم قزوینی فرمود:«و لو لا ما عندنا من محبّة صلاحکم و رحمتکم و الإشفاق علیکم،لکنّا عن مخاطبتکم فی شغل ممّا قد امتحنّا من منازعة الظالم العتلّ الضآلّ المتابع فی غیّه،المضادّ لربّه،المدّعی ما لیس له،الجاحد حقّ من افترض اللّه طاعته،الظالم الغاصب،و فی ابنة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لی اسوة حسنة،و سیردی الجاهل رداءة عمله (1)سَیَعْلَمُ الْکُفّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدّارِ...؛ (2)اگر نبود نزد ما محبّت و صلاح و مهربانی شما و دلسوزی برای شما،حتما از گفت وگو در این باره،صرف نظر می کردیم(ادامۀ گفتار با)کسی که آزمایش کرده ایم از نزاع؛ظالم کینه توز و پرخور،گمراه و پیرو گمراهی خود، با خدا ضدّیّت کننده و ادّعاکنندۀ چیزی را که در آن حقّی ندارد،ظالم و غاصبی که انکار کنندۀ حقوق کسی است که خداوند اطاعت او را به او واجب کرده است و مرا به دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله(در غصب اموال و حقوق و مظلومیّت)تبعیّت زیبایی است،و به زودی نادان به بدی عمل خود،پی می برد و به زودی کافر می داند که پایان نیک خانه(دنیا و آخرت)،برای کیست؟»

علاوه براین دلایل،از عمومات آیات و روایات استفاده می شود که عذاب بدکاران اولاد رسول صلّی اللّه علیه و اله دو برابر دیگران خواهد بود؛زیرا «فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ؛ (3)پس از نفخ صور،دیگر نسبی در میان نخواهد بود و نه پرسشی از نسب می شود،بلکه صرفا به عمل انسان ها بازنگری خواهد شد»

پس با توجّه به مراتب بالا و دلایل فراوان دیگر،جعفر کذّاب و امثال او از خانوادۀ اهل بیت علیهم السّلام،از جهت مفاد آیات و اخبار،بدی حالشان محرز و روشن و از نظر فقهی، غیر قابل بخشش است و از توقیع های بالا و امثال آن ها که بعد از جعفر صادر شده، معلوم می شود تا پایان عمر از انکار مقام عظمای ولایت دست برنداشته و توبه هم

ص:207


1- 1) -یقال:أراده:أهلکه،کقوله:«تنادوا فقالوا أردت الخیل نائیا.»
2- 2) -بیان:«الصنیعة»من تصطنعه و تختار لنفسک،و«الظالم العتل»جعفر الکذاب،و یحتمل خلیفة ذلک الزمان.غیبت شیخ طوسی ص 184 و 185؛و [1]احتجاج طبرسی ص 253؛ [2]بحار الأنوار: [3]178/53 باب التّوقیعات شماره 9 از احتجاج طبرسی،کامل ای توقیع در بخش 15 فصل متفرّقات این کتاب آورده ام.
3- 3) -مؤمنون:102. [4]

نکرده است و عبارت جعفر توّاب هم دربارۀ او صحیح نیست.

برخی از نظر عاطفی به قضیه می نگرند و می گویند:آن ها خانوادۀ کرم و عفو و بخش و سیادت هستند و از حقّ خود،مخصوصا برای افراد منسوب به خانوادۀ خود در می گذرند و مانند یوسف علیه السّلام با گفتن«لا تثریب لکم الیوم»از آتش نجاتشان می دهند،باز درست نمی باشد؛زیرا آن ها نیز مانند دیگران،بلکه بیشتر در برابر حکم خدا یکسان و مسؤل هستند؛زیرا مسئله جبهه گیری جعفر کذاب در برابر امامت و انکار ولایت است.

خلاصه این که حالات احمقانۀ جعفر کذّاب و رشوه دادنش به خلیفه که او را جانشین برادرش امام عسکری علیه السّلام قرار دهد و خوشگذرانی هایش بر روی قایق در دجله و سرگرمی هایش با کنیزکان رقاصه و میگساری و زیر فشار قرار دادن شیعیان قم که وجوهات شرعی را از آن ها بگیرد و سایر کارهای زشت او به ضمیمۀ روایات مذمّت کننده اش که نمونه هایی از آن گذشت،به ویژه توهین و جسارت های او به مقام عظمای ولایت،سرانجام او را تاریک و نابخشودنی نشان می دهد.

10-غیبت کبری

شش روز پیش از وفات سمّری،آخرین نایب خاص،توقیع شریف بدین صورت صادر شد:«چون وفات تو نزدیک است،دیگر به کسی وصیّت نکن و کسی را به نیابت تعیین منما که غیبت تامّه واقع گردید و ظهوری نخواهد بود،مگر بعد از مدّت طولانی و قساوت قلب ها و پرشدن زمین از جور و ستم و هرکس پیش از سفیانی و صیحۀ آسمانی،ادّعای مشاهده نماید،او دروغ گو و افترا زننده است.» (1)

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«یا علی،إنّ أعجب الناس إیمانا و أعظمهم یقینا،قوم یکونون فی آخر الزمان لم یلحقوا النبیّ و حجبهم الحجّة فآمنوا بسواد علی بیاض؛ (2)ای علی!به درستی که عجیب ترین مردم از جهت ایمان و بزرگ ترین صاحبان یقین،گروهی در آخر

ص:208


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:317/4 ح 1333. [1]
2- 2) -کمال الدّین:288/1؛ [2]یادمان امام مهدی علیه السّلام ص 165.

الزّمان می باشند،به پیغمبر لاحق نمی شوند(پیغمبری را نمی بینند)و حجّت آن ها نیز پوشیده شود(در پشت پرده ی غیبت قرار گیرد)،پس ایمان آورند به سیاهی روی سفیدی(به مرکّب و نوشته های روی کاغذ!!).»

11-غیبت،سرّی از اسرار خدا

حدیث از شوق آن شه گوی و سرّ غیبتش کم جو

که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

چیست باعث بر خفای مهدی آخر زمان

زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

مپرس سر نهان بودن امام ای فیض

که کارهای خدا را سؤال بی ادبیست

حدیث سرّ نهان که او چراست نهان

دقیقه ایست که هیچ آفریده نگشادست

سبب غیبت مهدی ز خرد جستم گفت

فیض این قصه دراز است به قرآن که مپرس

مپرس فیض زمن سرّ غیبتش که در آن

به هیچ جا سخن دل نشان نمی بینم (1)

در گذشته پیرامون حکمت و علّت غیبت قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-یادآور شدیم و تاکنون نظریه ها و برداشت های زیادی اظهار و ابراز شده و در روایات وارده نیز در این باره سخن ها رفته است،امّا آن چه که معقول و مقبول است،این مسأله اختصاصا مربوط به تشکیلات خداوند و حکمت آن نیز انحصارا در اختیار آن تشکیلات است و ما هرچه گوییم،زاییدۀ فکر و برداشت و دانش شخصی خود ما است و ره به جایی

ص:209


1- 1) -برگزیده از کتاب«شوق مهدی» [1]سروده علامه بزرگوار فیض کاشانی قدّس سرّه بترتیب اشعار در صفحات متفرقه آن کتاب 103-112-113-114-135-142 موجود است.در این باره اشعار و سروده ها زیاد است به چند خط آن اکتفا گردید.

نمی بریم!

چنان که در سورۀ مبارکۀ کهف می خوانیم،حضرت موسی بن عمران علیه السّلام با این که رسالت و نبوّت داشت و نیز یکی از پیامبران اولو العزم و صاحب شریعت بود،امّا از سرّ و حکمت،کارهای حضرت خضر علیه السّلام همانند:

الف:شکستن و سوراخ نمودن کشتی که بر آن سوار بودند.

ب:کشتن بچۀ نابالغی که هنوز در حدّ تکلیف نبود.

ج:اصلاح دیوار کسانی که آن ها را به خانه هایشان،راه ندادند و مهمانشان نکردند.

سر در نیاورد و بر او مکشوف نبود و نهایتا با اظهار عجز و ناتوانی از درک حکمت ها و کشف اسرار،از یکدیگر جدا شدند!!

پس زیر سؤال بردن چنین مسایل،دور از منطق و ادب است ولی متأسفانه بعضی ها در این باره تا جایی پیش رفته و به خود جرأت داده و به کار خدا چون وچرا کرده و به خیال خود،ایراد گرفته و اشکال تراشی نموده و می گویند:

1-حجّتی که غایب باشد به درد جامعه نخواهد خورد؛چرا آفریده شده و تولّدش نزدیک ظهور انجام می گرفت و آن وقت می آمد و جامعه را رهبری می کرد و...

اولا:این در محلّ خود به اثبات رسیده است که دنیا لحظه ای بدون حجّت نمی ماند و باید در روی زمین،حجّت الهی وجود داشته باشد؛خواه غایب باشد و یا ظاهر.

ثانیا:در فصل«معنای غیبت»یادآور شدیم که او از ما غایب نیست و ما از او غایب هستیم،حاضر است،امّا ظاهر نیست.

ثالثا:غیبت او مانع از ایفای وظیفۀ امامت و حجیّت او نیست،بلکه هفته ای یک بار اعمال مردم به حضرتش عرضه می شود و بر آن نظارت دارد و مسایلی دیگر که در فصل های مختلف این کتاب،به آن واقف خواهید شد.

2-پرسش هایی از این قبیل که اکنون ترسی وجود ندارد،چرا ظهور نمی کند و چون وچراهای فراوان دیگر؟

و بنا به مثل مشهور«صلاح مملکت خویش خسروان داند»ما عبدیم و به اطاعت از مولا مأموریم و معذور!

ص:210

ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگه توست

عرض خود می بری و زحمت ما می داری

با توجّه به روایات ذیل،گذشتن از این گونه سؤالات،مقرون به صواب است و عاقلانه!چون جولان نمودن در این میدان وسیع،در صلاحیت ما نیست و درک حکمت آن نیز(مانند حضرت موسی علیه السّلام)بیرون از حیطۀ دانش من و شما و به گل نشانندۀ مرکب فکر ما است.

1-جابر از امام باقر علیه السّلام از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«إنّ أمرنا(حدیثنا،خبرنا)صعب مستصعب،لا یحتمله إلاّ ملک مقرّب،أو نبیّ مرسل،أو عبد امتحن اللّه قلبه بالإیمان؛ (1)کار و سرگذشت ما سخت و سخت تر است و برای درک آن متحمّل نمی شود،مگر فرشتۀ مقرّب یا پیامبر مرسل و یا بنده ای که خداوند،دل او را با ایمان سنجیده و آزمایش کرده باشد.»

2-امام باقر علیه السّلام فرمود:«یا جابر!إنّ هذا الأمر من أمر اللّه و سرّ من سرّ اللّه مطویّ من عباد اللّه،فإیّاک و الشکّ فیه،فإنّ الشّکّ فی أمر اللّه عزّ و جلّ کفر؛ (2)ای جابر!محقّقا این غیبت قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-امری است از کارهای خدا،و سرّی است از اسرار خدا، (فهمیدن حکمت آن)پیچیده شده(دور)از(فهم)بندگان خداست،مبادا در آن شک نمایی،چون شک در کارهای خدا کفر است.»

3-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در ضمن حدیثی به جابر بن عبد اللّه انصاری فرمود:«یغیب عن شیعته،لا یثبت علی القول بإمامته إلاّ من امتحن اللّه قلبه بالإیمان...هذا من مکنون سرّ اللّه و مخزون علم اللّه،فاکتمه إلاّ عن أهله؛ (3)از شیعیانش غایب می شود،به عقیدۀ امامت او

ص:211


1- 1) -بصائر الدرجات:ص 40؛ [1]قرب الاسناد:ص 21؛اصول کافی:401/1؛ [2]الخصال:ص 208؛الأمالی:ص 52؛ [3]معانی الأخبار:ص 188؛روضة الواعظین:ص 211؛ [4]وسائل الشّیعة:93/27؛ [5]بحار الأنوار:102/10 [6]شرح اصول کافی:398/6.و 200 کتاب دیگر که از فریقین در دسترس این حقیر است و [7]با عبارت های متفاوت.
2- 2) -منتخب الأثر:ص 243؛ [8]ینابیع المودة:ص 494 و [9]در ص 448 از فرائد السّمطین و [10]در ص 488؛و در کتاب های دیگر از سنّی و شیعه این روایت را،آورده اند.
3- 3) -الزام النّاصب:ص 19؛ [11]یوم الخلاص:ص 162؛ینابیع المودة: [12]170/3 ب 94 از کتاب غایة المرام. [13]

ثابت نمی ماند،مگر کسی که خداوند قلبش را با ایمان،امتحان کرده باشد...این از مکنونات اسرار خدا،و گنجینۀ علم اوست،پس آن را پنهان بدار،مگر از اهلش.»

4-سعید بن جبیر از عبد اللّه بن عبّاس از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«فقام إلیه جابر بن عبد اللّه الأنصاری فقال:یا رسول اللّه!و للقائم من ولدک غیبة؟فقال:إی و ربّی لِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ یا جابر!إنّ هذا الأمر من أمر اللّه و سرّ من سرّ اللّه مطویّ من عباد اللّه،فإیّاک و الشکّ فیه،فإنّ الشکّ فی أمر اللّه عزّ و جلّ کفر؛ (1)پس جابر بن عبد اللّه انصاری برخاست و گفت:ای رسول خدا!برای قائم از اولاد تو غیبتی است؟فرمود:

بلی،به پروردگار قسم!«تا مؤمنان را برگزیند و کافران را محو نماید»ای جابر!محقّقا این(غیبت)کاری است از کارهای خدا و سرّی است از اسرار خدا،پیچیده(فوق فهم) بندگان خدا،مبادا در آن شک نمایی چون شک در کارهای خدا کفر است.»

5-امام صادق علیه السّلام به عبد اللّه بن فضل هاشمی فرمود:«یابن الفضل!إنّ هذا الأمر أمر من اللّه و سرّ من سرّ اللّه و غیب من غیب اللّه،و متی علمنا أنّه عزّ و جلّ حکیم،صدّقنا بأنّ أفعاله کلّها حکمة،و إن کان وجهها غیر منکشف لنا؛ (2)ای فرزند فضل!این کار از کارهای خداست و سرّی است از اسرار خدا،و غیبی است از غیب های خدا،وقتی که می دانیم خدای عزّ و جلّ حکیم است و کارهایش از روی حکمت انجام می گیرد،تصدیق می کنیم همۀ کارهای او حکمت است،اگرچه سببش برای ما کشف«و روشن»نشود.»

امّا آنچه که باید توجّه داشت و وجود مبارک قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-بر آن تأکید دارد،ترک پرس و جو کردن از علّت«غیبت»است.

6-چنان که در گذشته ذکر شد،امام حسن عسکری علیه السّلام ضمن حدیثی به احمد بن اسحاق قمی فرمود:«یا أحمد بن إسحاق!هذا أمر من أمر اللّه و سرّ من سرّ اللّه و غیب من غیب اللّه،فخذ ما آتیتک و اکتمه،و کن من الشاکرین تکن غدا فی علّیین.» (3)

ص:212


1- 1) -بحار الأنوار: [1]73/51 ب 1 ح 18 از کمال الدّین. [2]منتخب الأثر:ص 243؛ [3]ینابیع المودة:ص 494 و [4]در ص 448 از فرائد السّمطین و [5]در ص 488؛و در کتاب های دیگر از سنّی و شیعه این روایت را،آورده اند.
2- 2) -معجم أحادیث الإمام المهدی:358/3 ح 906 [6] تمام حدیث در فصل(غیبت چرا)گذشت.
3- 3) -بحار الأنوار: [7]24/52 ب 18 ح 16 از کمال الدّین. [8]

7-قائم علیه السّلام در نامه ای به سفیرش محمّد بن عثمان رضی اللّه عنه نوشت: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ (1)فأغلقوا أبواب السؤال عمّا لا یعنیکم،و لا تتکّلفوا علی ما قد کفیتم،و أکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فإنّ ذلک فرجکم؛ (2)...پس درهای پرسش از آن چه را که برای شما فایده ندارد،ببندید و خود را به خاطر آن چه که از شما خواسته نشده است،به زحمت نیندازید و برای تعجیل فرج،زیاد دعا کنید،چون فرج شما در آن است.»

12-زمینۀ ظهور

در مورد زمینۀ ظهور امام-عجّل اللّه فرجه الشریف-که،در چه شرایط زمانی و روی چه مصالحی واقع خواهد شد؛سخن فراوان است و تنها به سه مورد آن متذکر می شویم.

1-وجود مقدّس مهدی موعود علیه السّلام ذخیرۀ الهی است و ظهورش صرفا به مشیّت و خواست خداوندی بستگی دارد،هرگاه به صلاح جامعه باشد،اجازۀ ظهور را صادر می فرماید.

2-هرگاه با گذشت زمان استعداد و روحیّات و اخلاقیّات جوامع و انسان ها از حیث فکری و روحی،به گونه ای ترقی یافت و به کمال رسید که شایستگی قبول و لیاقت پذیرش حضرت بقیّة اللّه الأعظم-روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء-را داشته باشد و آمادۀ تسلیم حقّ شود،اجازۀ پیاده نمودن قوانین آسمانی داده می شود.

زیرا تا زمانی که انسان تحمّل و برداشت و ظرفیّت پذیرفتن برنامه ها و آورده های مترقّیانۀ حجّت الهی را نداشته باشد و راه درک حقایق و دریافت دانش پیشرفتۀ دولت حقّ را بر خود هموار نکند،هنوز زمینۀ ظهور فراهم نشده است و ظهور نیز به تأخیر

ص:213


1- 1) -مائده:104. [1]
2- 2) -ابن عصام،عن الکلینی مثله.بحار الأنوار:92/52 ب 20 ح 7 و 182/53-181؛ [2]الزام النّاصب:ص 130؛ [3]منتخب الأثر:ص 267؛ [4]غیبت طوسی:ص 177؛اعلام الوری:ص 424؛ [5]کشف الغمّة:322/3؛ [6]کمال الدّین:162/2؛ [7]احتجاج طبرسی:ص 263. [8]

خواهد افتاد!

3-تا زمانی که روی زمین را فساد و ظلم و جور فرانگیرد و جوامع بشری در انحطاط فکری قرار نگیرد و در باتلاق شهوات و تجاوز فرو نرود و در لجن زار تباهی غرق نشود،هنوز زمینۀ ظهور فراهم نشده و باید منتظر هم چون روزی بود و به انتظار چنین زمانی نشست!

13-فکر انحرافی

گروه هایی از گفتار سه گانه بالا،نظریّۀ شمارۀ 3 را انتخاب کرده اند و روی آن تبلیغ می کنند.

و می گویند:تا روی زمین،پر از ظلم و ستم و و...،نشود(آقا امام زمان علیه السّلام)ظهور نخواهد کرد،پس بهتر است که هرچه زودتر فساد فراگیر شود،تا ظهور«آقا»نیز زودتر انجام شود!و امثال این حرف ها.

این برداشت ناهموار از چند جهت مردود است.

1-اگر بنا باشد ظهور حضرت مهدی موعود علیه السّلام بسته به رهاساختن مردم و آزادی از بند خوی حیوانی باشد،باید در وظایف«امر به معروف و نهی از منکر»را که از ضروریّات دین است،بست و آیات و روایات بی شمار آن را،از صفحات قرآن کریم و کتب معتبر مذهبی محو و نابود ساخت!زیرا دیگر نیازی به این کار نیست و ظهور را نباید به عقب انداخت!

2-همه بزرگان و دانشمندان دین،به خصوص امامان بزرگوار،برای تبلیغ و تعلیم و تربیت،تشویق و تحریص نموده و از بزرگ ترین تکالیف و وظایف دینی بشمار آورده و تنبلی و کسالت دراین باره را مورد مذمّت و نکوهش قرار داده اند،را باید نادیده گرفت و روی آن ها قلم سرخ کشید و دور انداخت!

3-از زمان غیبت به بعد،شهدا و علما و صلحا و مؤمنین،همگی به بیراهه رفته اند و ره افسانه زده و معنا و مفهوم زمینه سازی«ظهور»را نفهمیده و تشخیص نداده اند! و باید ایشان را زیر ضربات توهین و سبّ و شتم قرار داد و زیر سؤال برده که چرا با

ص:214

فداکاری و زندان رفتن و شکنجه دیدن و مسایل دیگر ظهور امام را به تأخیر انداخته اند!!

کدام عاقل با وجدانی به خود اجازه می دهد که چنین فکری از مخیلۀ خود گذرانده و در مغز خویش بپروراند.

پس منظور روایات فراوانی که پیرامون عباراتی هم چون«یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا»آمده است؛چیست؟

البتّه واضح و روشن است که باید به وظایف شرعی و اخلاقی خود عمل کنیم و در به کار بستن«امر به معروف و نهی از منکر»کوشا باشیم و هرچه در توان داریم،در پیشبرد فرامین دین و قرآن،از سعی تلاش و کوشش خود دست برنداریم و عقب نشینی نکنیم؛زیرا برای«زمینه سازی ظهور»تنها راه منحصر،آن نیست که این گروه تشخیص داده اند،بلکه«راه دوّمی»نیز وجود دارد و آن،اصلاح خود و جامعه و عمل به دستورات قرآن و اسلام است،نه دوری جستن و دست برداشتن و کنار گذاشتن آن است. (1)

14-عدم ظهور چرا

برای کیفیّت زمینه سازی ظهور حضرت مهدی موعود علیه السّلام از خود آن حضرت، الهام گرفته و از راه«مثبت»و رحمانی پیش برویم،نه از راه«منفی»و شیطانی.

1-خود قائم علیه السّلام در نامۀ مفصّلی به شیخ مفید رضی اللّه عنه نوشت:«...و لو أنّ أشیاعنا وفّقهم اللّه لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم،لما تأخّر عنهم الیمن بلقآئنا، و لتعجّلت لهم السعادة بمشاهدتنا علی حقّ المعرفة و صدقها منهم بنا،فما یحبسنا عنهم إلاّ ما یتّصل بنا ممّا نکرهه و لا نؤثره منهم،و اللّه المستعان و هو حسبنا و نعم الوکیل؛ (2)...اگر شیعیان ما که خداوند به اطاعت خود موفّقشان بدارد،با اجتماع دل ها به عهد قدیم، وفادار بودند،برکت دیدن ما از آن ها به تأخیر نمی افتاد،و البتّه سعادت مشاهدۀ ما به

ص:215


1- 1) -برای روشن شدن مطلب به روایات فصل بعدی دقّت نمایید.
2- 2) -بحار الأنوار:177/53؛ [1]الزام النّاصب:ص 136؛ [2]یوم الخلاص:ص 161.

خاطر حقّ معرفت و راستگویی آن ها،برای آن ها شتاب می کرد(رو می آورد)پس حبس نمی کند ما را از آنها مگر اعمالی که از آن ها به ما می رسد که دوست نداریم و از آن ها انتظار نداریم و خدا کمک کننده است و برای ما بس است و چه نیکو وکیلی است خدا.»

2-در جریان مفصّل تشرّف علیّ بن مهزیار اهوازی رضی اللّه عنه به حضور مبارک مقام ولایت عظما،نکات مهمّ و جالبی را می بینیم.

الف-مأمور قائم علیه السّلام که برای بردن او به حضور مبارک امام علیه السّلام آمده بود:«ثمّ صافحنی و عانقنی،ثمّ قال:ما الّذی ترید یا أبا الحسن؟!قلت:الإمام المحجوب عن العالم قال:و ما هو محجوب عنکم و لکن حجبه سوء أعمالکم؛ (1)سپس مرا در آغوش گرفت و گفت:

ای ابا الحسن چه می خواهی؟!

گفتم:دیدار امامی که از عالم محجوب مانده است.

گفت:او از شما پنهان نیست،بلکه اعمال بد شما،او را از شما پنهان نموده است.»

ب-وقتی که به حضور حضرت رسید،به او فرمود:«یا أبا الحسن!کنّا نتوقّعک لیلا و نهارا،فما الّذی أبطأ بک علینا؟قلت:یا سیّدی!لم أجد من یدلّنی إلی الآن،قال لی:لم تجد أحدا یدلّک؟!ثمّ نکت باصبعه فی الأرض،ثمّ قال:لا و لکنّکم کثّرتم الأموال و تجبّرتم علی ضعفاء المؤمنین،و قطعتم الرحم الّذی بینکم،فأیّ عذر لکم الآن؟!فقلت:التوبة و التوبة، الإقالة الإقالة...؛ (2)ای ابا الحسن!ما شب و روز انتظار تو را داشتیم!سبب تأخیر چه بود که دیر آمدی؟!

عرض کردم:ای آقای من!من تاکنون کسی را نیافته بودم که مرا راهنمایی کند.

(با تعجّب)به من فرمود:کسی را نیافته بودی راهنمایی ات کند؟!

سپس درحالی که با انگشت خود به زمین خط می کشید،فرمود:هرگز،و لکن اموالتان را زیاد کردید و بر ناتوانان مؤمنان ستم نمودید و رحمی که در میانتان بود را قطع کردید،پس حال چه عذری دارید؟!عرض کردم،توبه توبه درگذرید درگذرید...»

ج-سپس فرمود:«یابن مهزیار!لو لا استغفار بعضکم لبعض،لهلک من علیها إلاّ خواصّ

ص:216


1- 1) -دلائل الإمامة:ص 296؛ [1]المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة:ص 118. [2]
2- 2) -دلائل الإمامة:ص 296؛ [3]المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة:ص 118. [4]

الشیعة الّتی تشبه أقوالهم أفعالهم؛ (1)ای پسر مهزیار،اگر نبود استغفار شما برای همدیگر،جز خواص شیعه که-سخنانشان شبیه افعالشان است-هرکه روی زمین است هلاک می شد.»

سه فراز بالا گویای این مطلب است که توجّه دقیق امام علیه السّلام به اعمال خوب و مثبت مردم است،نه اعمال بد و منفی،چنان که فرمود:اگر استغفار خوبان بعضی از شما نبود،از اعمال بد بدان،همۀ مردم روی زمین به هلاکت می رسیدند.

3-ابن أبی عمیر از کسی که به او گفته است و در روایت دیگر از ابن محبوب از ابراهیم کرخی،گفت:به ابی عبد اللّه علیه السّلام گفتم:«ما بال أمیر المؤمنین علیه السّلام لم یقاتل مخالفیه فی الأوّل؟قال:لآیة فی کتاب اللّه عزّ و جلّ: لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً قال قلت:و ما یعنی بتزایلهم؟قال:ودائع مؤمنون فی أصلاب قوم کافرین،فکذلک القائم علیه السّلام لن یظهر أبدا حتی تخرج ودائع اللّه عزّ و جلّ،فإذا خرجت ظهر علی من ظهر من أعداء اللّه جلّ جلاله فقتلهم؛ (2)چرا امیر مؤمنان علیه السّلام از اوّل با مخالفین نجنگید؟

فرمود:به خاطر یک آیه از قرآن که فرموده است«...و اگر مؤمنان و کفّار(در مکّه)از هم جدا می شدند،کافران را عذاب دردناکی می کردیم»گفتم:معنای«تزایلهم»چیست؟

فرمود:ودیعه های مؤمنین در پشت های کافران،پس قائم هم این طور است،ابدا ظهور نمی نماید تا ودایع خداوند عزّ و جلّ بیرون آیند،وقتی که این ودایع خارج شد و بیرون آمد،بر دشمنان خدا ظهور کرده و آن ها را به قتل می رساند.»

با توجّه به مراتب بالا،امام علیه السّلام به زمینۀ مثبت ظهور بیشتر علاقه مند است تا زمینۀ منفی آن و اگر زمینۀ منفی را مدّنظر قرار دهیم،باز از حیطۀ فکر ما بیرون است که کی و چه وقت انجام خواهد گرفت! (3)

ص:217


1- 1) -همان مدرک:ص 296؛المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة:ص 118. [1]
2- 2) -الفتح:25؛ [2]علل الشّرایع:141/2؛ [3]بحار الأنوار: [4]2097/52 ح 19 از علل الشّرایع و [5]کمال الدّین؛ [6]ینابیع المودة:84/3؛ [7]الزام النّاصب: [8]ص ص 30 و 127؛بشارة الإسلام:ص 256؛ [9]الإمام المهدی؛ص 65؛ [10]منتخب الأثر:ص 290 [11] با تغییر.
3- 3) -به فصل«معنای غیبت»و«حضور در میان مردم»مراجعه شود.
15-طول عمر امام علیه السّلام

پیرامون طول عمر قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-مباحث گوناگون و مقاله های مستقل و مطالب متقن و مبرهن زیادی نوشته شده است و امکان آن،هم از نظر پزشکی و طبیعی و هم از نظر نیروی مافوق طبیعی به اثبات رسیده است و جای هیچ گونه تردید و تشکیک نیست و عمر طبیعی به هیچ وجه،حدّ ثابتی ندارد.

هم چنین آزمایش های مختلف روی انسان ها و حیوان ها و گیاهان ثابت کرده است که عمر طولانی برای همۀ این صنوف،امکان پذیر بوده و هست و خواهد بود.

آنان که در این زمینه،دچار وسوسه شده اند،فقط کافی است در این باره به کتاب های علمی و تحقیقی مراجعه کرده و از کارشناسان فن جستجو نمایند.

با این که خود این افراد به طول عمر خضر و الیاس و نوح 2500 سال و عیسی و لقمان 4000 سال از اولیای خدا و عوج بن عناق(از عمالقه)3600 سال،ذومغ 3500 ساله،عناق دختر حضرت آدم علیه السّلام 3000 سال،ریّان 1700 ساله،بخت نصر 1507 ساله، صاحب مهرگان 1500 سال،ضحاک ماردوش 1200 ساله،کیومرث نخستین پادشاه ایران،1000 سال،یوشالفرس بن کالب 1000 سال،افرادی جز این ها از 1000 سال به پایین،از اشخاص عادی انسان ها زیاد است که به جهت روشنی آن،نیازی برای شمردن آن ها نیست.هم چنین از درختان 5000 ساله با قطر تنۀ 90 پا در اسکاتلند و 6000 ساله با طول قامت 100 متر و قطر طرف پایین 10 متر در کالیفرنیا و بیش از حدود 500 سال درختان از نوع(عندم)یا به تعبیر دیگر(خون سیاوش)در جزایر کاناری و...اعتراف دارند،امّا در مورد یک ذخیرۀ الهی،دچار وسواس و شک شده اند.

در مناطق استوایی زمین درختانی وجود دارند با عمر جاویدان؛یعنی مرتبا در حال ریشه زدن و جوانه زدن هستند و هیچ گاه عمرشان پایان نمی پذیرد.

در میان گیاهان و حلزون های با عمر چند هزار سال و کشف دانشمندان زیست شناس،ماهی هایی با عمر سه میلیون سال در میان حیوانات خزنده و غیره را می پذیرند و به همۀ این مطالب،در جای خود اعتراف می کنند،امّا شگفت آور است هنگامی که در مورد طول عمر حضرت مهدی موعود علیه السّلام با عقیدۀ شیعه روبرو

ص:218

می شوند،انگشت حیرت به دندان می گیرند و سرخود را به علامت انکار،تکان می دهند و لبخندهای تمسخرآمیز می زنند که آیا این گونه عقاید غیر عاقلانه و غیر منطقی نیست و می تواند پیروانی داشته باشد؟!

ولی همان گونه که می دانیم مسأله طول عمر با قطع نظر از اعتقادات مذهبی خداپرستان،دربارۀ اعجاز و قدرت خداوند،اگر ما به راستی خود را از قید و بند پیش داوری ها،تعصب های خاص و عادات و رسومی که به آن خو گرفته ایم،رها سازیم و با حرّیّت و آزادی کامل،تسلیم دلیل و منطق باشیم،با علوم طبیعی روز کاملا مطابقت دارد.

هنگامی که در جراید می خوانیم یک مرد چینی در سن 253 سالگی مویش سیاه است،آن را بدون چون وچرا می پذیریم،اما هنگامی که در حدیث می خوانیم«القائم هو الّذی إذا خرج کان فی سنّ الشیوخ و منظر الشبّان قویّ فی بدنه؛قائم کسی است وقتی که خروج می کند در سنّ سالمندان،ولی در قیافۀ جوانان و از جهت بدن نیرومند است.» تعجّب می کنیم!

هروی گوید:«قلت للرضا علیه السّلام:ما علامة القائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-منکم إذا خرج؟ قال:علامته أن یکون شیخ السنّ شابّ المنظر،حتی إنّ الناظر إلیه لیحسبه ابن أربعین سنة أو دونها،و إنّ من علامته أن لا یهرم بمرور الأیّام و اللیالی علیه حتّی یأتی أجله؛ (1)به امام رضا علیه السّلام گفتم:علامت قائم از شما زمانی که خروج نماید،چیست؟!

فرمود:علامت او،آن است در سن پیر و با نمای جوان می باشد،به طوری که نگاه کننده به او خیال می کند 40 ساله و یا پایین تر است و از علامت(حتمی)اوست که با گذشت روزها و شب ها پیر نمی شود،تا مرگش فرارسد.»

از روایت فوق به وضوح استفاده می شود که گذر زمان در وجود مبارک او،اثر نخواهد گذاشت،چون در محلّ خود به اثبات رسیده است،وقتی انسان به مقام«عبدی أطعنی حتّی أجعلک مثلی»ارتقا یافت،به زمان و مکان،حکومت خواهد کرد

ص:219


1- 1) -کمال الدّین:366/2؛ [1]بحار الأنوار:285/52 ب 26 ح 16. [2]

و اعجازهای،اولیا خدا نیز از این مجری و مسیر است.

سخن کوتاه این که آن قدرت و نیرویی که این همه تشکیلات جهان را با نظام احسن اداره می کند و میلیاردها سال آن ها را بدون کوچک ترین خللی می چرخاند،آیا نمی تواند وجودی را که برای اصلاح جهان ذخیره کرده هزاران سال صحیح و سالم نگهدارد؟!

پس مسأله طول عمر از مسایلی نیست که بتوان در یک داوری منصفانه و منطقی، بر آن خرده گرفت و یا آن را انکار کرد. (1)

16-آب حیات

در کتاب های مذهبی دربارۀ آب حیات،بحث ها و روایت هایی وجود دارد و این که آن چیست و آیا هم چون چیزی وجود دارد یا نه و آیا کسی به آن رسیده و نوشیده است یا خیر و...؟

در این جا فقط با چند بحث کوتاه عبور می کنیم.

1-وجود آب حیات به اثبات رسیده و در روایات هم آمده است.

2-خضر علیه السّلام که از امرای ارتش ذی القرنین و از ابنای ملوک و شاهزاده بود و در مقدّمۀ ارتش او قرار داشت که به کنار چشمه ای رسید و ماهی مرده ای داشت، خواست بشوید و بپزد و بخورد،ماهی که به آب اصابت کرد بلافاصله زنده شد و به آب چشمه فرورفت و خضر که با لشکر ذی القرنین در طلب این آب بود،مسأله را فهمید و از آن آب سیر نوشید و برگشت.

ذی القرنین علّت تأخیر را جویا شد،او قضیه را بازگو کرد.ذی القرنین با سرعت تمام به آن جا آمدند که آن آب را بخورند،امّا هرچه جستند و این سو و آن سو دویدند،اثری ندیدند و ذی القرنین برگشت و به خضر گفت:آن آب در تقدیر تو بوده است (2)

ص:220


1- 1) -حکومت جهانی مهدی:ص 221 به بعد [1]تلخیص و تلفیق.
2- 2) -خلاصه ای از روایات وارده دراین [2]باره،از کتاب سرچشمۀ حیات:مؤلّف از ص 145 تا ص 150 به ن [3]قل- -از کتاب های مختلف از جمله،کمال الدّین:ص 219 و اعلام الوری:ص 368 و تفسیر قمی:ص 398 و تفسیر عیاشی:بنابر نقل بحار الأنوار:30/13 ح 14 و مهج الدعوات ص 463،بحار الأنوار:299/13 ح 8 و 40/60 ح 7 و 300/13 ح 3 و 319/13 ح 10 و معانی الأخبار:ص 19 و غیره.

3-الیاس پیغمبر علیه السّلام

خرده گیران به طول عمر امام قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-که،خود از قبول کنندگان این قضایا هستند،چرا از پذیرفتن عمر طولانی امام سر،باز می زند و طفره می رود!

درحالی که امام قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-می تواند از این آب،مکرر بنوشد و عمر ابد پیدا کند.

4-امام قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-و آب حیات

دربارۀ آب حیات و«مهدی موعود علیه السّلام»با کمی تأمّل درمی یابیم که با صرف نظر از بحث هایی که در فصل«طول عمر امام»گذشت،چه مانعی دارد،آن حضرت نیز از آن آب نوشیده باشد،کسی در دوران امامت خود به جای جای کرۀ زمینی اشراف دارد و تمامی گوشه و کنار آن،زیر نظر آن حضرت است،آیا از محل چشمه و منبع آن اطّلاع ندارد؟!پس چه اشکالی در آن است آن حضرت،مکررا از آن نوشیده باشد،و با توجّه به لحن روایات،نوشیده است.

برای نمونه دو روایت را در این مورد می آوریم که تلویحا استفادۀ امام از آن آب را به ما بازگو می کند.

1-ابن فضال از امام رضا علیه السّلام فرمود:«إنّ الخضر شرب من ماء الحیاة فهو حیّ لا یموت حتی ینفخ فی الصور،و إنّه لیأتینا فیسلّم علینا فنسمع صوته و لا نری شخصه،و إنّه لیحضر حیث ذکر،فمن ذکره فلیسلّم علیه،و إنّه لیحضر المواسم فیقضی جمیع المناسک و یقف بعرفة فیومّن علی دعاء المؤمنین،و سیونس اللّه به وحشة قائمنا علیه السّلام فی غیبته و یصل به وحدته؛ (1)به درستی که خضر از آب حیات نوشید،پس او زنده است و تا نفخ صور نمی میرد و او پیش ما می آید و به ما سلام می کند،صدایش را می شنویم،ولی خودش را نمی بینیم،و در هر جا نامش برده شود،حضور می یابد،پس هرکس نامی از او برد،حتما سلامش کند و او

ص:221


1- 1) -کمال الدّین:61/2 باب ما روی من حدیث الخضر علیه السّلام؛بحار الأنوار:152/52 ب 23 ح 3؛منتخب الأثر: ص 262 و 277 با این مضمون از امام عسکری علیه السّلام.

تمام موسم ها را حاضر می شود و همۀ مناسک را می گذراند و در عرفات می ایستد و به دعای مؤمنان آمین می گوید و به زودی با او وحشت قائم ما را در غیبتش تبدیل به آرامش می کند و از تنهایی درمی آورد و وصل می کند.

2-از امام حسن عسکری علیه السّلام این گونه نقل شده است؛احمد بن اسحاق به حضور حضرت آمد تا از جانشین بعد از او بپرسد،امام علیه السّلام وقتی که او را دید،ابتدا فرمود:

«مثله مثل الخضر،و مثله ذی القرنین؛إنّ الخضر شرب من ماء الحیاة،فهو حیّ لا یموت حتّی ینفخ فی الصور...؛ (1)مثل او،مثل خضر و ذی القرنین است،همانا خضر آب حیات خورد و تا دمیدن صور زنده است و نمی میرد.» (2)

17-مکان زندگی

برخی از نویسنده گان معروف و غیر معروف اهل تسنّن می گویند:شیعیان اعتقادشان بر این است که«مهدی موعود علیه السّلام»در شهر سامرّا در سرداب خانه شان غیبت نموده و هنوز هم در آن جا است!هرروز با اسب و یراق در آن جا کشیک می دهند تا آقایشان از همان سرداب بیرون آید و سوار اسب شود.

با این فرضیّۀ نابخردانه و خلاف واقع،اشکال وارد می کنند که انسان این همه مدّت طولانی را چگونه می تواند در یک محل،زندگی کند!

از ایشان باید پرسید،کدام شیعه،از عالم و عامی،هم چون عقیده ای دارد!هرچند که در بعضی از روایات آمده است که غیبت آن حضرت،از سرداب شروع شد و در میان سربازان خلیفه از سرداب بیرون آمد و در جلوی چشمان مأموران دولتی تشریف برد و جز فرماندهشان،همگی او را دیدند و گمان بردند که فرمانده هم او را دیده و متعرّض نشده است،به همین دلیل آن ها نیز متعرّض نشدند،سپس جریان را به فرمانده گزارش دادند و موضوع را پرسیدند،روشن شد که فرمانده آن حضرت را ندیده است و هرچه این سو و آن سو دویدند،کوچک ترین اثری از وجود ملکوتی او

ص:222


1- 1) -بیان الأئمّة:ص 249 به نقل از الخرائج و الجرایح.
2- 2) -برای شرح بیشتر به فصل«ندیم و هم صحبتان او»مراجعه فرمایید.

به دست نیاوردند.

بنابراین کدام شیعه است که در آن جا با تجهیزات کذایی انتظار می کشد،از آن تاریخ تا به حال چه کسی هم چون منتظری را در آن جا دیده است که با کمال وقاحت، این دروغ و تهمت را در نوشته اش منعکس نموده و بر علیه شیعیان تبلیغ می کنند! زهی بی انصافی و بی شرمی.

این افتراها را کسانی متوجّه شیعیان می سازند که خود معتقدند،به عمر جاویدان خضر و الیاس علیهما السّلام و عیسی علیه السّلام از اولیا و دجّال از غیر اولیا که به نظر ایشان در غار یا چاهی زندانی است و دست و پایش نیز بسته است و خداوند این مدّت طولانی تا نزول حضرت عیسی مسیح علیه السّلام او را کفالت نموده و زنده نگه داشته است؛حال چه مانعی دارد که خداوند نیز«مهدی موعود علیه السّلام»را کفالت نماید.

البتّه این ادّعا از ابتدا پوچ و باطل است و هیچ شیعه ای از عالم و جاهل بر این عقیده نیست که امام علیه السّلام در سرداب به سر می برد یا از آن جا ظهور خواهد کرد؛آیا روایات فراوان شیعی را نخوانده اند که ظهور حضرت«مهدی علیه السّلام»از مکّه خواهد بود.

شیخ طوسی قدّس سرّه می فرماید:سرداب مقدّس محلّ ابتدای غیبت بوده،نه این که اکنون نیز در آن سرداب به سر می برد.

در غیبت صغری برابر روایات وارده،حضرت در مدینه،در کوه«رضوی» (1)بود و«خواصّ»از مکان آن حضرت اطّلاع داشتند،ولی بعد از غیبت کبری،دیگر برای آن حضرت مکانی معیّن نگردیده است و احدی از محلّ وی اطّلاع ندارد.

بلی،روزی امام صادق علیه السّلام نظری به کوه«رضوی»انداخت و فرمود:«برای صاحب این امر در این کوه دو غیبت است یکی درازتر از دیگری»روشن می شود که در هر دو غیبت،مکان آن حضرت در کوه«رضوی»است.

در حدیث دیگر امام باقر علیه السّلام فرمود:«نعم المنزل الطیّبة؛چه نیکو منزل است طیبه (مدینه).»

ص:223


1- 1) -کوه«رضوی»در میان مکّه و مدینه و در یک مرحله ای«ینبع»واقع شده است.

1-ابی حمزه از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود:«لابدّ لصاحب هذا الأمر من غیبة و لابدّ له فی غیبته من عزلة،و نعم المنزل طیبة،و ما بثلاثین من وحشة؛ (1)به ناچار برای صاحب این امر،غیبتی و به ناچار در غیبتش،عزلتی خواهد بود و چه منزل خوبی است«طیبة»و با وجود سی(نفر)وحشتی نیست.»

2-ابی بصیر از ابی جعفر علیه السّلام فرمود:«لابدّ لصاحب هذا الأمر من عزلة و لابدّ فی عزلته من قوّة،و ما بثلاثین من وحشة،و نعم المنزل طیبة؛ (2)به ناچار برای صاحب این امر عزلتی و به ناچار در عزلتش قوّتی است و با سی نفر وحشتی نیست و چه خوب منزلی است طیّبة.»

3-عبد الأعلی مولا سام گفت:«خرجت مع أبی عبد اللّه علیه السّلام،فلمّا نزلنا الروحآء نظر إلی جبلها مطلاّ علیها،فقال لی:تری هذا الجبل؟هذا جبل یدعی رضوی من جبال فارس،أحبّنا فنقله اللّه إلینا،أما إنّ فیه کلّ شجرة مطعم،و نعم أمان للخائف مرّتین،أمّا إنّ لصاحب هذا الأمر فیه غیبتین واحدة قصیرة و الأخری طویلة؛ (3)همراه ابی عبد اللّه علیه السّلام بیرون رفتم،وقتی که به«روحا»فرود آمدیم،به سوی کوهی در آن جا نظر انداخت و به آن دقّت کرد،پس به من فرمود:این کوه را می بینی؟این کوهی است به آن«رضوی»گویند،از کوه های فارس است،ما را دوست داشت،پس خداوند آن را برای ما انتقال داد.

آگاه باش!در آن کوه از تمامی درختان خوراکی وجود دارد.دو مرتبه فرمود:چه امان خوبی است برای ترسنده ها.

آگاه باش!برای صاحب این امر در آن،دو غیبتی است،یکی کوتاه و دیگری طولانی.»

با توجّه به روایات مختلف،چنین استفاده می شود که مکان زندگی آن حضرت در روزگاران غیبت:

ص:224


1- 1) -(العزلة بالضم اسم الإعتزال،و الطّیبة اسم المدینة الطیبة،فیدل علی کونه علیه السّلام غالبا فیها و فی حوالیها و علی أن معه ثلاثین من موالیه و خواصه إن مات أحدهم قام آخر مقامه].اصول کافی:338/1 و 340؛ [1]غیبت نعمانی:ص 99؛ [2]بحار الأنوار:157/52 ب 23 ح 20؛ [3]غیبت طوسی:ص 102. [4]
2- 2) -غیبت طوسی:ص 111؛بحار الأنوار:153/52 ب 23 ح 6 [5] با تغییر کمی کافی:340/1؛طیبة اسم مدینه طیبه است این روایت روشن می سازد که آن حضرت غالبا در مدینه و اطراف آن به سر می برد.
3- 3) -غیبت طوسی:ص 112؛بحار الأنوار:153/52 ب 23 ح 7. [6]

1-در مدینه است.

2-در اطراف مکّه است.

3-در حوالی مکّه و مدینه است.

4-در همه جا هست و از دیده ها مستور می باشد.

ممکن است همۀ این روایات صحیح باشد و در کوه های مکّه و مدینه منزل و مأوایی داشته و از نظرها غایب باشند،آن گونه که دربارۀ بهشت شداد و سدّ فولادین اسکندر یا«جزایر خضراء» (1)گفته شده است،امّا قدر متیقّن آن است که به همه جاها

ص:225


1- 1) -جریان«جزایر خضراء»در زمانی به کتاب های ما نفوذ کرد که کمی آن طرف تر معلوم نبود که در کرۀ زمین چه می گذرد و کدام ملّتی زندگی می کند،زمان سفرهای پیاده و یا شتر و غیره بود.با شنیدن هم چون قضایایی احتمال داده می شد،شاید آن سوی اقیانوس ها و جاهایی که گمان می کردند،خورشید از دریا طلوع کرده و در باتلاق آن سوی زمین غروب می کند،هم چون محلّی وجود داشته باشد بعضی از علمای شیعه نیز،با شنیدن این گونه پیش آمدها،چون به محبوب و معشوق خود حضرت مهدی موعود علیه السّلام روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء-تا حدّی ارتباط داشت،عاشقانه و بی چون وچرا می پذیرفتند و در کتاب خود ثبت می کردند. مخصوصا از شخص مجهول و ناشناخته ای مانند عثمان بن عبد الباقی از کمال الدین احمد بن محمّد بن یحیی انباری در سال 543 هجری قمری و فضل بن یحیی طیّبی کوفی از زین الدین علی بن فاضل مازندرانی در سال 699 هق با آن توصیف شگفت آور و مقدّمۀ غلوآمیزی که در بیان جریان«جزیرۀ خضراء»به ثبت رسیده است. مرحوم علاّمۀ مجلسی قدّس سرّه در بحار الأنوار 159/52 ب نادر 24 ح 1 [1] می فرماید:رساله ای مشهور به جزیرۀ خضراء واقع در دریای سفید(بحر الأبیض)یافتم،از آن جا که مشتمل است بر بیان کسانی که آن ها را دیده و داستان های شگفت انگیز است،میل دارم آن را در این جا بیاورم.سبب این که برایش باب مستقلی باز کردم،این است که در کتاب های روایی آن را ندیدم،عین آن را،آن گونه که یافته ام در این جا می آورم. امّا در دنیای زمان ما سال 1383 شمسی،مطابق با 1426 قمری،از کرۀ زمین جایی نمانده است که کشف نگردد و در تحت سیطرۀ کشوری قرار نگیرد،بلکه وجب به وجب و تا آخرین کیلومتر آن مشخص شده است که متعلّق به قلمرو و سرزمین کدام مملکت است.از ایالات متحدّه و آن طرف تر کشور کانادا گرفته تا کوچک ترین جزایر اندونزی و کشورهای آفریقا و...پس جای نامشخّصی در کرۀ زمین وجود ندارد تا احتمال داده شود در فلان نقطۀ زمین،جای ناشناخته باقی مانده است. بعضی از علما و نویسندگان هنوز هم از درستی آن دفاع می کنند و مقایسۀ آن با«بهشت شدّاد» و«سدّ اسکندر»و«یأجوج و مأجوج»که جریان آن در قرآن کریم آمده است و فعلا از انظار غایب است، تلاش کرده و می کنند صحّت جریان«جزیرۀ خضراء»را به اثبات برسانند و برخی(مانند شیخ ناجی نجّار روحانی اهل کاظمین عراق از شاگردان مرحوم سیّد محمّد باقر صدر و یکی از وکلای علاّمۀ خویی-

سرکشی دارد،چون امام عصر است و نباید از جایی بی اطلاّع باشد؛اگرچه به امامت ولایی تشریعی اش مأموریت ندارد،امّا ولایت تکوینی اش که از بین نرفته و ثابت است و بلا اشکال در کائنات تصرّف ولایی تکوینی دارد.

4-ابو هاشم جعفری گوید:به ابی محمّد(امام حسن عسکری)علیه السّلام گفتم:«جلالتک تمنعنی عن مسئلتک فتأذن لی فی أن أسئلک؟قال:سل!قلت:یا سیّدی!هل لک ولد؟قال:

نعم،قلت:فإن حدث حدث فأین أسئل عنه؟قال:بالمدینة؛ (1)جلالت تو مرا مانع می شود که از تو چیزی بپرسم!آیا اجازه می دهید سؤالی کنم؟

فرمود:بپرس.

گفتم:ای آقای من!آیا فرزندی داری؟!

فرمود:بلی!

ص:226


1- 1) -بحار الأنوار:161/51 ب 10 ح 11 از غیبت طوسی.

گفتم:اگر حادثه ای برای شما رخ داد،در کجا بپرسم(در کجا بجویم)؟

فرمود:در مدینه.»

5-أمیة بن علی القیسی گوید:به ابی جعفر محمّد بن علی(امام جواد علیه السّلام)گفتم:بعد از شما جانشین کیست؟!

فرمود:پسرم علی،سپس سرش را مختصر پایین انداخت و دوباره سرش را بلند کرد و فرمود:«إنّها ستکون حیرة،قلت:فإذا کان ذلک فإلی من(أین)،فسکت ثمّ قال:لا أین -حتّی قاله ثلاثا-فأعدت،فقال:إلی المدینة،فقلت:أیّ المدن؟فقال:مدینتنا هذه و هل مدینة غیرها؟!؛ (1)به درستی که به زودی یک سرگردانی خواهد بود.

گفتم:وقتی که این گونه شد،پس به سوی که و به کجا؟!

پس ساکت شد،سپس سه بار فرمود:به کجا(نه)،دوباره سؤال را تکرار کردم؟!

فرمود:به سوی مدینه.

پس گفتم:کدام مدینه؟

فرمود:همین مدینه.آیا جز این،مدینۀ دیگری هم هست؟!»

6-امام جواد علیه السّلام فرمود:«...و لکنّ القآئم هو الّذی یخفی علی الناس ولادته و لا یغیب شخصه؛ (2)و لکن قائم او کسی است که ولادتش بر مردم مخفی ماند(ولی)شخصش غایب نمی شود!(یعنی در همه جا حضور یابد امّا دیده نمی شود)»

از جمع بندی روایات فوق معلوم می شود که هستۀ مرکزی زندگی آن حضرت، اماکن مقدّسه،مخصوصا مکّه و مدینه است،امّا چنان که در فصل های متعدّد این کتاب،یادآور شدیم،درست است آن حضرت بنابر مصالحی که خدا می داند، مسؤولیّت ظاهری ندارد،امّا در غیبت زیستن او،امامتش را باطل نکرده است؛همان طور که در معنای غیبت و جاهای دیگر ذکر شد،آن حضرت ظاهر نیست،امّا حاضر است،در ظاهر با ما نیست،ولی آن گونه که در توقیع های مکرّر فرموده اند،در باطن مراقب اوضاع،به خصوص وضع شیعیانش می باشد و آن ها را از بلایا و غیره

ص:227


1- 1) -همان مدرک:156/51 ب 9 ح 2 از غیبت نعمانی با دو طریق و ص 158 ح 6 از کفایة. [1]
2- 2) -بحار الأنوار:33/51؛ [2]الزام النّاصب:ص 68؛ [3]یوم الخلاص:ص 45.

محافظت می نماید و برای آن ها دعا می کند.

18-ازدواج و اولاد آن حضرت

مسألۀ ازدواج و داشتن اولاد آن حضرت،از مسایلی است که ندانستن آن مشکلی را به بار نمی آورد؛زیرا از مسایل عقیدتی و اعتقادی نیست و نیز دراین باره به طور قطع و یقین،نمی توان اظهارنظر کرد،امّا آن چه می توان گفت،طبق روایات زیاد،آن حضرت تشابهی به انبیا علیهم السّلام سلف دارد و تشابه ایشان به حضرت یوسف علیه السّلام نیز از این جهت است که در میان مردم به صورت ناشناس زندگی و رفت وآمد می کند و به روی فرش های آنان پا می نهد و در همه جا حضور دارد،او مردم را می بیند و می شناسد و مردم او را می بینند و نمی شناسند و ده ها مطالب از این قبیل،مشخّص می کند که آن حضرت به صورت طبیعی زندگی می کند و داشتن اهل و عیال و اولاد برای آن حضرت را قوّت می بخشد؛زیرا در زمان غیبت،مخفی بودن شخصیّت و عنوان آن حضرت منظور است؛نه پنهان ماندن بدن و جسم او از دیده ها.

پس با قطع نظر از جنبۀ ملکوتی وجود شریف امام،او یک بشر و یک انسان است و مانند آباء گرامی و اجداد طاهرینش و مانند سایر انبیا و اولیا علیهم السّلام غریزۀ انسانی دارد و هیچ انسانی ناگزیر از غریزۀ جنسی نیست و هم چنین ازدواج یک اصل مسلّم برای هر انسان است و این کار یک سنّت مؤکّد در شریعت و تبعیّت از این سنّت را با آن همه تأکیدات و امتیازات،مورد تشویق قرار داده است و هم چنین«مجرّد»زیستن و«رهبانیت»پیشه ساختن را توبیخ و مذمّت نموده است.بنابراین به نظر صحیح نمی آید که حضرت قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-این مدّت طولانی را بدون تأهّل مانده باشد و عقل و شرع نیز،به ما حکم می کند که امام علیه السّلام معصوم است و معصوم ترک مستحب کرده و به مکروه اقدام نمی نماید و باید در عمل به شریعت اسلام،از همه پیش قدم تر باشد،امّا این که اولاد و عیالاتش در کجا و چگونه و تحت چه شرایطی زندگی می کنند و به چه صورتی با مردم معاشرت دارند؟!سؤالاتی است که جوابش آسان نیست!امّا آن چه که به نظر قابل قبول می آید،این است که آن ها نیز با تربیت

ص:228

صحیح خانوادگی در بطن همین جامعه به زندگی خود ادامه می دهند.

علاوه براین،دعاهایی که برای سلامتی وجود مبارک امام علیه السّلام و ذریّه اش،به ما می آموزند که آن حضرت،مانند دیگر انبیا و رسل،در پشت پردۀ غیبت زندگی طبیعی دارد و نباید با برداشت اخلاقی و عاطفی و با فکر عامیانه،به زندگی آن حضرت از این جهت،جنبۀ ملکوتی داده و از مواهب الهی بی نصیب کرد.

با این استدلال و دلایل دیگر،به نظر عاقلانه می آید که عیال و اولاد داشتن«امام غایب علیه السّلام»را بپذیریم و هیچ مشکلی هم پیش نمی آید و هم چنین با مسایل و تکالیف غیبت هیچ گونه منافاتی ندارد و بعید نیست که حضرت به طور ناشناس ازدواج نموده و اولاد ناشناسی هم داشته باشد و هرگونه صلاح بداند،عمل کند و مانند سادات دیگر به زندگیشان ادامه دهند.

مضافا بر این که آن حضرت،اخیرا در میان شیعیان به«ابا صالح»شهرت تام پیدا کرده است، (1)در نهایت«أب»یک فرد«صالح»است و توجیه ناپذیر،به خصوص

ص:229


1- 1) -در ذخیرة الالباب ذکر کرده که آن جناب،مکنّی است به ابو القاسم و ابو صالح و این کنیۀ معروفۀ آن حضرت است در میان عرب های بلدی و بادیه نشین و پیوسته در توسّلات و استغاثات خود،آن جناب را به این اسم می خوانند و شعرا و ادبا در قصاید و مدایح خود ذکر می کنند نجم الثاقب:91/1. نیز مؤیّد این مقال است،آن چه در میان جمیع عرب های حضری و اهل بادیه،اشتهار دارد از تعبیر کردن از آن ذات مقدّس به ابو صالح و در توسّلات و استغاثات و ندبه ها و شکایت ها جز به این اسم،آن حضرت را نخوانند و شعرای معروفین،مکرّر در قصاید مدایح و مراثی و ندبه ها به همین کنیه آن جناب را ذکر می کنند. مأخذی در اخبار خاصّه برای آن به نظر نرسیده،جز خبری که احمد بن محمّد بن خالد برقی روایت کرده در کتاب محاسن از ابو بصیر از جناب صادق علیه السّلام که فرمود: «هرگاه گم شدی در راه،پس ندا کن یا بگو،یا صالح!یا ابا صالح!ارشدانا الی الطریق رحکمکها اللّه.» عبید بن حسین زرندی که راوی خبر است از علی بن ابی حمزه گفت:پس رسید به ما این بلا،پس امر نمودیم بعضی از کسانی که با ما بودند این که دور شود و ندا کند.پس دور شد و ندا کرد،آن گاه آمد نزد ما. پس خبر داد ما را که او شنید آواز نازکی را که می گوید:«راه طرف راست،یا گفت سمت چپ.» پس یافتیم راه را چنان چه گفته بود.(المحاسن:362/2؛ [1]بحار الانوار:72/60 و [2]نیز روایتی شبیه همین مضمون از امام سجاد علیه السّلام بحار الانوار:112/97) و تردید در یا صالح و یا ابا صالح و نیز تردید در سمت راست یا چپ از راوی خبر است که سهو کرده.چنان-

روایت«جزیرة الخضراء»که در بحار الأنوار و بعضی کتاب ها نیز مفصلا آورده اند، حضرت فرزندانی دارد که در شهرهای آن جزایر حکومت می کنند. (1)

به روایت هایی که اشاره به بودن اولاد برای آن حضرت است،توجّه فرمایید.

1-مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که فرمود:«...لا یطّلع علی موضعه أحد من ولده و لا غیره إلاّ المولی الّذی یلی أمره؛ (2)به محلّ او کسی مطّلع نمی شود نه از «اولادش»و نه از دیگران،مگر خادمی که به کارهایش می رسد.»

برابر این روایت آن حضرت در زمان غیبت،دارای اولاد می باشد و لکن اولادش هم از محلّ استقرارش اطّلاعی ندارند؛زیرا ایشان نیز جزء این امّتند و معنای غیبت شامل حال آن ها نیز می شود.در داستان باور نکردنی«جزیرة الخضراء»نیز تصریح به ندیدن اولادش آن حضرت را دارد.

2-ابی بصیر از ابی عبد اللّه علیه السّلام فرمود:«یا أبا محمّد!کأنّی أری نزول القآئم فی مسجد السهلة بأهله و عیاله،قلت:یکون منزله؟قال:نعم...؛ (3)همین اکنون می بینم نزول قائم -عجّل اللّه فرجه الشریف-را با اهل و عیالش در مسجد«سهله».

ص:230


1- 1) -حدیث جزیرۀ خضراء در صورت صحّت آن،مانند«ارم»شداد و«سد»اسکندر و«یأجوج و مأجوج»که جریان آن در قرآن آمده است،از نظرها ناپدید و در هاله ای از ابهام فرورفته و با آن طول و تفصیل آن هم توسط یک فرد مجهول الحال،پذیرفتن آن مشکل و به نظر سنگین می آید. -عده ای از علماء با در نظر گرفتن کیفیت نقل و شخصیت ناقل و این که با نقل یک نفر شخص فرضی، جریان با آن اهمیت و آیا در کجای کرۀ زمین قرار گرفته است،را با ضرس قاطع رد کرده و صحّت آن را قبول ندارند و عدّه ای نیز به صحت آن اذعان داشته و برای اثباتش دلائلی آورده اند و از انظار غایب بودن آن شهرها را،با جان و دل پذیرا شده اند.
2- 2) -غیبت طوسی:ص 1 [1]02؛الأخبار الدّخیلة 150/1؛تاریخ الغ [2]یبة الکبری:ص 69؛النّجم الثّاقب:ص 224؛ بحار الأنوار:152/52،ب 23،ح 5 از غیبت طوسی و از غیبت نعمانی با این عبارت آورده است«...عن ابن ابی عمیر عن هشام بن سالم عن أبی عبد اللّه علیه السّلام و...عن ابن المستنیر عن المفضّل عنه علیه السّلام مثله»با کلمۀ «مثله»معلوم می شود روایت با دو طریق و در هر دو کتاب یکسان آمده است.
3- 3) -بحار الأنوار:317/52 ب 27 ح 13 از قصص الأنبیاء و از مزار بعضی قدماء اصحاب با تغییر کمی.

گفتم:آن جا را منزل خواهد نمود؟!

فرمود:بلی.»

3-صالح بن اسود گوید:پیش ابی عبد اللّه علیه السّلام صحبتی از مسجد سهله به میان آمد، فرمود:«أما إنّه منزل صاحبنا إذا قدم بأهله؛ (1)آگاه باش!زمانی مسجد سهله منزل صاحب ما است که با اهلش آید.»

محمّد بن یحیی،عن علی بن الحسن،عن عثمان مثله (2)در اصول کافی نیز همانند آن را روایت کرده است.

از دو روایت فوق چنین استفاده می شود که آن حضرت،دارای اهل و عیال است؛ زیرا جملۀ(بأهله و عیاله)در روایت اوّل و(بأهله)در روایت دوّم،صراحت دارد بر این که آن حضرت،دارای اهل و عیال است که هنگام ظهور در مسجد سهله ساکن خواهد شد،وگرنه باید صحت روایت ها را مورد تردید قرار داد.

4-در صلواتی که از ناحیۀ مقدّسه صادر شده است،می فرماید:«اللّهمّ أعطه فی نفسه و ذرّیّته و شیعته و رعیّته و خاصّته و عامّته و عدوّه و جمیع أهل الدنیا ما تقرّبه عینه.» (3)

5-یونس بن عبد الرّحمن می گوید:امام رضا علیه السّلام امر می فرمود به دعا کردن از برای حضرت صاحب الأمر علیه السّلام با این دعا:«اللّهمّ أعطه فی نفسه و أهله و ولده و ذرّیّته و أمّته و جمیع رعیّته ما تقرّبه عینه و تسرّ به نفسه...؛ (4)خدایا به او عطا فرما در خودش و اهلش و اولادش و ذریّه اش و امّت و جمیع رعیّتش،آن چه را که با آن،چشمش را روشن و خودش را شاد نمایی...»

امام رضا علیه السّلام در این دعای شریف با صراحت تمام امر می کند به اهل و عیال و اولاد و ذریّه و تمام امّت و رعیّت امام زمان علیه السّلام دعا نمایند.پر واضح است که این دعا برای اهل و عیالی که هنوز وجود ندارند و به دنیا نیامده اند،به نظر بی معنا و عبث و بیهوده

ص:231


1- 1) -همان مدرک:331/52 ب 27 ح 54 از غیبت طوسی.
2- 2) -فروع کافی:495/3؛بحار الأنوار:331/52 ب 27 ح 54. [1]
3- 3) -مفاتیح [2]الجنان؛جزیرۀ خضراء افسانه یا واقعیّت:ص 219 از آن.
4- 4) -جمال الأسبوع:516-510؛ [3]جزیرۀ خضراء در ترازوی نقد:219 از آن؛مفاتیح الجنان: [4]امر چهارم در دعا برای امام زمان علیه السّلام ص 541 به نقل از مصباح شیخ طوسی [5]قدّس سرّه در اعمال روز جمعه.

می آید،پس به احتمال قوی در دوران غیبت،ایشان وجود دارند که برای آن ها دستور دعا کردن صادر شده است.

6-ابن طاوس نقل کرده است که امام رضا علیه السّلام فرمود:«اللّهمّ صلّ علی ولاة عهده و الأئمّة من ولده؛ (1)خدایا درود بفرست به والیان زمان او و بر امامان از اولاد او.»

در روایت دیگر«و الأئمة من بعده»آمده است.

7-امیر آزادگان علیه السّلام در خطبة البیان فرموده:«و یتزوّج بجاریة من زبید بن غسان و یولد له ولدان ذکور؛ (2)با دختری از قبیلۀ زبید بن غسان ازدواج می کند و دو فرزند ذکور به دنیا می آورد.»

بنابر نوشتۀ کتاب جنات الخلود،یک زوجۀ دایمی دارد که نام و نشان او معلوم نیست و ایضا معلوم نیست که از او فرزند دارد یا نه؟!و هم چنین تعداد اولاد آن حضرت و مکان ایشان معلوم نیست و محتمل است که اولاد بسیار به هم رسانیده و در اطراف عالم منتشر شده باشند؛چرا که حضرت ارباع و اقطار ربع مسکون را سیاحت می نماید،به دلیل این که در شریعت،ترک تأهّل جایز نیست،مروی است که مادام هزار پسر رشید قابل سواری از او به هم نرسد،وفات نیابد. (3)

ناگفته نماند ممکن است آن حضرت در سال های طولانی،دارای همسر یا همسرانی باشد که بر فرض آگاهی خود آن ها از شخصیّت واقعی امام علیه السّلام،کسی را از آن مطّلع نساخته و موضوع را از فرزندانش بپوشاند و متناوبا با سپری شدن دوران یک نسل،مسأله برای نسل بعد به صورت عادی درآید.

امّا روایتی است که در مقابل روایات فوق می گوید:علیّ بن حمزه بر حضرت رضا علیه السّلام وارد شد و عرض کرد:آیا شما امام هستید؟!

فرمود:بلی!

عرض کرد من از جدّت جعفر بن محمّد علیهما السّلام شنیدم،فرمود:نیست امامی،مگر این که باید فرزندی داشته باشد و از خود نسلی بر جای بگذارد.

ص:232


1- 1) -جمال الأسبوه:ص 516-510.
2- 2) -بیان الأئمّة:329/3 به نقل از خطبة البیان.
3- 3) -تلخیص از کتاب«السّترة عن وجه الغیبة»ص 141.

فرمود:ای پیر؟فراموش کردی یا خود را به فراموشی زده ای!جعفر این گونه نگفت،بلکه فرمود:امامی وجود ندارد،مگر این که فرزندی دارد،مگر امامی که حسین علیه السّلام برای او از قبر بیرون آید،او فرزند ندارد.

عرض کرد:فدایت شوم!درست فرمودی،شنیدم که جدّت چنین فرمود!! (1)

مسعودی روایت کرده که علیّ بن ابی حمزه به آن حضرت گفت:از پدرانت روایت کردیم...می رساند تا این جا که«روایت کرده ایم:امام از دنیا نمی رود تا فرزند خود را ببیند؟

حضرت فرمود:آیا در این حدیث روایت کرده اید«إلاّ القائم»؟

گفت بلی!

فرمود:آری روایت کرده اید و لیکن شما نمی دانید که چرا گفته شده و معنای آن چیست؟ابن ابی حمزه گفت:این مطلب در حدیث چیست؟

فرمود:وای بر تو!چگونه جرأت کردی با چیزی بر من استدلال کنی که بعضی از آن با بعض دیگر آمیخته شده است.سپس فرمود:خداوند متعال به زودی فرزندم را به من نشان می دهد. (2)

بعضی ها این روایت را دلیل بر نداشتن اولاد آن حضرت،حتّی بعد از ظهور پنداشته است!ولی اگر در لحن روایت دقّت شود،فرمایش امام صادق علیه السّلام ناظر بر این است که هیچ امامی بدون جانشین و حجّت الهی بعد از خود،نمی باشد مگر حضرت مهدی موعود علیه السّلام که جانشین ندارد؛زیرا دوازده حجّت و امام که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برای بعد از خود خبر داده بود،با وفات آن حضرت بعد از رجعت تکمیل و به اتمام می رسد،و متعاقبا بعد از 40 دوز قیامت برپا می شود!.

19-بی اطّلاعان

در میان علما بحثی هست که آیا در غیبت کبری،از محلّ زندگی(قائم-عجّل اللّه فرجه

ص:233


1- 1) -غیبت طوسی:ص 135؛دلایل الإمامة:ص 131-130؛الإیقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرّجعة:ص 355-354. [1]
2- 2) -اثبات الوصیّة:ص 201.

الشریف-)کسی اطّلاع دارد یا نه؟آن چه که از روایات استفاده می شود،از محلّ اقامتش غیر از خدمتکار خاصّش،کسی اطّلاع ندارد و حقّ هم همین است چون مسؤولیت ولایی اش اقتضا می کند،باید به جای جای کرۀ زمین سرزده و از حال مردم اطّلاع یابد،اگرچه طبق روایات،تسلّط او به کرۀ زمین مانند تسلّط یک فرد به سینی یا طشت و کف دست است که در برابرش گذاشته شده باشد،امّا این تسلّط مانع از آن نیست که خود وجود شریفش،در سرتاسر گیتی حضور یافته و سرکشی نماید چنان که در محلّش گفته شد،آن حضرت در همه جا حضور دارد،امّا ظهور ندارد و ما هم در دعاهایمان به ظهورش دعا می کنیم،نه حضورش.(در این رابطه،به چند روایت توجّه کنید).

1-مفضّل بن عمر گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می گفت:«إنّ لصاحب هذا الأمر غیبتین إحداهما تطول حتّی یقول بعضهم مات،و یقول بعضهم قتل،و یقول بعضهم ذهب، حتی لا یبقی علی أمره من أصحابه إلاّ نفر یسیر لا یطّلع علی موضعه أحد من ولده و لا غیره إلاّ المولی الّذی یلی أمره؛ (1)همانا برای صاحب این امر دو غیبت است،یکی طول می کشد تا (جایی که)برخی گویند مرده و بعضی گویند کشته شده و بعضی گوید رفته است،به طوری که(ثابت و)باقی نمی ماند بر امر او از اصحابش،مگر نفرات کمی و به محلّ (زندگی اش)کسی از اولادش و غیر آن ها از خدمتکارانش،مطّلع نشود،مگر خدمتکاری که به کارهایش می رسد.»

2-ابراهیم بن عمر کناسی گوید:شنیدم امام باقر علیه السّلام می گفت:«إنّ لصاحب هذا الأمر غیبتین،و سمعته یقول:لا یقوم القآئم و لأحد فی عنقه بیعة؛ (2)به درستی که برای صاحب این امر دو غیبت است و شنیدم می گفت:قائم قیام نمی کند،درحالی که برای کسی در گردن او(حقّ)بیعتی باشد.»

3-امام زین العابدین علیه السّلام فرمود:«...لا یطّلع علی موضعه أحد من ولیّ و لا غیره إلاّ الّذی

ص:234


1- 1) -بحار الأنوار: [1]152/52 ب 23 ح 5 از غیبت طوسی و غیبت نعمانی.
2- 2) -بحار الأنوار: [2]155/52 ب 23 ح 12 از غیبت نعمانی. [3]

یلی أمره...؛ (1)به محلّ او از دوست و غیر کسی مطّلع نشود،مگر کسی که به کارش می رسد.»

20-فواید وجودی امام علیه السّلام در دوران غیبت

بحثی که در میان مخالفین و بدخواهان شیعه و گروهی از نادانان و یا کنجکاوان خود شیعه در جریان است و طولانی شدن مدّت غیبت نیز،این بحث را داغ تر کرده و زیاد مورد توجّه قرار داده است،این است که آیا امام و رهبری که در دسترس مردم نیست و یا خود او اداره کارها را مستقیما به دست نمی گیرد،چه فایده ای برای مردم دارد؟و....

در پاسخ باید دقیقا به چند مطلب،توجّه داشت.

1-از مطالب فصول قبل و بعد،متوجّه خواهید شد که امام علیه السّلام از ما غایب نیست، بلکه ما در اثر اعمال سوء خود،از او غایبیم و شایستگی دیدار او را نداریم،نه این که او از ما غایب باشد.

2-غیبت به معنای عدم ظهور است،نه عدم حضور،زیرا از مباحث آینده متوجّه خواهید شد که او،همیشه در بطن جامعه و در همه جای حوزۀ مأموریّتش،که به وسعت تمامی کرۀ زمین است،حضور دارد،نه ظهور و در همه جا حاضر است،نه ظاهر.

3-چون خداوند هرکاری را روی حکمت مخصوص به خود انجام می دهد، روزی و روزگاری باید روی زمین،گلستان و پر از عدالت واقعی و امنیّت فراگیر باشد،امّا نه مردم و نه اوضاع و روند طبیعی زمین،هنوز آن آمادگی را پیدا نکرده است که،برنامۀ نهایی خداوند،پیاده شود و جهان از یوغ اسارت و نابسامانی،ستمگران، نجات یافته و رها شوند.

4-اگرچه خود امام علیه السّلام ظهور ندارد،امّا نمایندگان او با صفات و شرایط خاصّ

ص:235


1- 1) -همان مدرک:52 ص 153 و 324/53؛ [1]یوم الخلاص:ص 111؛الزام النّاصب:ص 98 و 174؛ [2]به نقل از البرهان.

تعیین شده، (1)برای ادارۀ کشور،در هر عصری،ظهور و حضور دارند و اگر مردم از برنامه های دینی آن نمایندگان تبعیّت نمایند،هیچ گونه خللی به دین و امور دینی و مدیریت کشور وارد نمی شود و این مردم هستند که باید راه خود را بسنجند و پیدا کنند و ربطی به غیبت و عدم ظهور امام علیه السّلام ندارد.

امّا وجود امام علیه السّلام در عصر عدم ظهور چه اثرات مثبت و منافعی دارد.

می دانیم خورشید یک سلسله اشعۀ نامرئی دارد که از ترکیب آن ها باهم،هفت رنگ معروف پیدا می شود و یک سلسله اشعه نامرئی که به نام(اشعۀ مافوق بنفش)و اشعۀ(مادون قرمز)نامیده می شود.

هم چنین یک رهبر بزرگ آسمانی،خواه«نبی»باشد یا«امام»علاوه بر تربیت تشریعی که از طریق گفتار و رفتار و تعلیم و تربیت عادی صورت می گیرد،یک نوع تربیت روحانی و از راه نفوذ معنوی بر دل ها و فکرها دارد که می توان آن را«تربیت تکوینی»نام گذاری کرد،در آن جا الفاظ و کلمات و گفتار و کردار کار نمی کند،بلکه تنها جاذبه و کشش درونی عمل می کند.

در حالات بسیاری از پیشوایان بزرگ الهی می خوانیم که گاه بعضی از افراد منحرف و آلوده با یک تماس مختصر با ایشان،به کلّی تغییر مسیر می داده اند و سرنوشتشان یک باره دگرگون شد و به قول معروف با یک چرخش 180 درجه،راه کاملا تازه ای را انتخاب کردند و فردی پاک و مؤمن و فداکاری شدند که از بذل همۀ وجود خویش مضایقه نمی کردند.

این دگرگونی تند و سریع و همه جانبه،این انقلاب های جهش آسا و فراگیر،آن هم با یک تماس مختصر(البتّه برای آن هایی که در عین آلودگی،یک نوع آمادگی برای هدایت یافتن نیز داشتند)نمی تواند نتیجۀ تعلیم و تربیت عادی باشد،بلکه معلول

ص:236


1- 1) -«و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی روات أحادیثنا(شیعتنا خ ل)فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة اللّه» معجم أحادیث الإمام المهدی:293/4 ح 1318؛ [1]کمال الدّین:484/2 ب 45 ح 4«و [2]امّا من کان من الفقهاء صائنا لنفسه،حافظا لدینه،مخالفا لهواه،مطیعا لأمر مولاه،فللعوام ان یقلّدوه»احتجاج:456/2؛ [3]بحار الأنوار:88/2 ب 14 ح 12؛ [4]وسائل الشّیعه:95/18. [5]

یک سلسله اثرات روانی نامرئی و یک جاذبۀ ناخودآگاه است که گاهی از آن تعبیر به «نفوذ شخصیّت»می شود.

داستان های بشر حافی و همسایۀ ابو بصیر و حرّ و زهیر و اسعد بن زراره و یا کنیز عشوه گر که هارون برای به انحراف کشاندن امام هفتم علیه السّلام مأمور کرده بود و مانند آن ها که در تاریخ فراوان آمده،شاهد و مؤیّد این مطلب است.

وجود امام علیه السّلام در پشت ابرهای غیبت نیز این اثر را دارد که از اشعۀ نیرومند و پر دامنۀ نفوذ شخصیّت خود،دل های آماده را در نزدیک و دور،تحت تأثیر جذبۀ مخصوص قرار داده و به تربیت و تکامل آن ها می پردازد و از آن ها انسان های کامل می سازند.

قطب های مغناطیسی زمین را با چشم خود نمی بینیم و لیکن اثر آن را روی عقربه های قطب نما که در دریاها،راهنمای کشتی هاست و در صحراها و آسمان ها، راهنمای هواپیماها و وسایل دیگر،می بینیم.

در سرتاسر زمین از برکت این امواج مغناطیسی،میلیون ها مسافر راه خود را به سوی مقصد پیدا کرده یا وسایل نقلیۀ بزرگ و کوچک،با فرمان همین عقربه های سرگردان رهایی می یابند.

آیا تعجّب دارد اگر وجود امام علیه السّلام در زمان غیبت،با امواج جاذبۀ معنوی خود، افکار و جان های زیادی را که در دور و نزدیک قرار دارند،هدایت کرده و از سرگردانی رهایی بخشد.

ولی نمی توان و نباید فراموش کرد که همان گونه که امواج مغناطیسی زمین، روی هر آهن پارۀ بی ارزش اثر نمی گذارد،بلکه روی عقربه های ظریف و حسّاسی که آب مغناطیسی خورده اند و یک نوع سنخیت و شباهت با قطب فرستندۀ امواج مغناطیسی پیدا کرده اند،اثر می گذارد؛همان گونه دل هایی که راهی با «امام»دارند و شباهتی را در خود ذخیره نموده اند،تحت تأثیر آن جذبۀ غیر قابل توصیف روحانی قرار می گیرند.

با در نظر گرفتن آن چه در بالا بیان شد،یکی دیگر از آثار و فلسفه های وجودی

ص:237

امام علیه السّلام در چنین دورانی آشکار می گردد. (1)

پس علاوه بر برکت وجودی امام علیه السّلام در زمان غیبت،به تعدادی از اثرات مهم فراوان دیگر توجّه فرمایید.

1-اگر وجود حجّت الهی در روی زمین نباشد،زمین و زمان استقرار نخواهد یافت«لو لا الحجّة لساخت الأرض بأهلها؛اگر حجّت نباشد،زمین مردم را در خود فرو برد.»

2-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در جواب کسی که از اثر وجودی امام،در زمان غیبت پرسید؟ فرمود:«إی و الّذی بعثنی بالنبوّة إنّهم ینتفعون(یستضیؤون)بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و إن جلّلها السحاب؛ (2)آری!سوگند به خدایی که مرا به پیامبری برانگیخته است،مردم از نور ولایتی(رهبری تکوینی)او در دوران غیبتش بدان گونه بهره مند می شوند که در هوای ابری از آفتاب بهره می برند.»

می دانیم که خورشید دوگونه نور افشانی و منافع دارد.

الف:مستقیم و آشکار.

ب:نور افشانی پنهانی و غیر مستقیم.

در هردو صورت در رشد و نموّ و...انسان ها و حیوانات و گیاهان،اثرات و برکات خود را می بخشد،وجود امام و حجّت زمان علیه السّلام به همین منوال است.

3-در توقیع مبارک ناحیۀ مقدّسه که در پاسخ اسحاق بن یعقوب کلینی (برادر صاحب اصول کافی)به دست محمّد بن عثمان(نایب خاص امام)که عین این پرسش را نموده بود،صادر گردیده است،خود مقام والای ولایت عظمی فرمود:«الانتفاع فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس إذا غیّبها عن الأبصار السحاب؛ (3)انتفاع از وجود من در زمان غیبت؛مانند انتفاع از خورشید است،زمانی که ابر او را از چشم ها

ص:238


1- 1) -اقتباس از کتاب حکومت جهانی مهدی علیه السّلام ص 261 به بعد [1]تألیف آیت اللّه استاد مکارم شیرازی.
2- 2) -بحار الأنوار: [2]92/52 ب 20 ح 8 از کمال الدّین و [3]امالی؛الزام النّاصب:ص 62 و 92 و [4] 126 و 128-127؛اعلام الوری:ص 276؛ [5]ینابیع المودة:78/3 و 148 و 170؛ [6]منتخب الأثر:ص 271 [7] آخر روایت را از امام صادق علیه السّلام.
3- 3) -همان مدرک:181/53 [8] توقیع شماره 10 از احتجاج طبرسی.

پنهان می سازد.»

سپس می توان گفت که ابر کنایه از مخفی بودن عنوان و شخصیّت است و«خورشید»کنایه از تأثیر سودبخش آن حضرت در جامعۀ انسانی می باشد. (1)

4-جابر بن عبد اللّه انصاری از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پرسید:فایدۀ وجودی امام غایب و چگونگی استفاده از وجود او،در زمان غیبت چیست؟فرمود:«و الّذی بعثنی بالنبوّة! إنّهم ینتفعون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و إن جلّلها السحاب؛ (2)قسم به آن که مرا به نبوّت برانگیخت،آن ها در زمان غیبت او،از نور ولایتش بهره مند می شوند، آن گونه که مردم از وجود آفتاب،اگرچه ابر جلوی تابش مستقیم آن را بگیرد.»

5-جابر بن یزید جعفی از جابر بن عبد اللّه انصاری از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بعد از بیان اسامی امامان بعد از خود و بیان غیبت وصیّ دوازدهم،جابر گفت:«یا رسول اللّه!فهل للناس الانتفاع به فی غیبته؟!فقال:إی و الّذی بعثنی بالنبوّة إنّهم یستضیؤون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و إن سترها سحاب،هذا من مکنون سرّ اللّه و مخزون علم اللّه فاکتمه إلاّ عن أهله؛ (3)ای رسول خدا!آیا برای مردم در هنگام غیبت،نفع بردن از وجود او ممکن است؟!

فرمود:بلی،قسم به خدایی که مرا به نبوّت برانگیخته است!از نور ولایت او بهره مند می شوند،مانند بهره مند شدن مردم از خورشید،اگرچه روی آن را ابر بپوشاند.

این از اسرار پنهان و مخزون علم خداست،تو هم آن را مخفی بدار،مگر از اهلش.»

6-سلیمان اعمش گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم:«فکیف ینتفع الناس بالحجّة الغائب المستور؟قال:کما ینتفعون بالشمس إذا سترها السحاب؛ (4)مردم از وجود حجّت غایب مستور،چگونه بهره مند می شوند؟

فرمود:آن طور که از خورشید بهره مند می شوند،هنگامی که ابر آن را می پوشاند.»

ص:239


1- 1) -تاریخ الغیبة الکبری:ص 51. [1]
2- 2) -الزام النّاصب:429/1؛ [2]گفتمان مهدویت:ص 218 [3] به نقل از آن.
3- 3) -ینابیع المودّة: [4]170/3 ب 94 از کتاب غایة المرام و غیره. [5]
4- 4) -بحار الأنوار:92/52 ب 20 ح 6 [6] از امالی؛ [7]ینابیع المودّة:143/3 ط نجف [8]منشورات مکتبة العرفان.از فرائد السّمطین. [9]

7-امام باقر علیه السّلام فرمود:«إنّ اللّه أحکم و أرحم و أجلّ و أعلم من أن یکون احتجّ علی عباده بحجّة ثمّ یغیب عنه شیء من أمرهم؛ (1)خداوند حکیم تر و رحیم تر و بزرگوارتر و عالم تر از آن است که به بندگانش با حجّتی احتجاج نماید و سپس از کارهای آنان چیزی از او مخفی شود.»

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:«إنّ اللّه أجلّ و أعظم من أن یترک الأرض بغیر إمام عادل؛ (2)خداوند بزرگوارتر و با عظمت تر است از این که زمین را بدون امام عادل رها سازد.»

ناگفته نماند،حضور و غیبت امام علیه السّلام یک اصل است«لئلاّ تبطل حجج اللّه و بیّناته؛ (3)تا حجّت ها و(دلایل و)بیّنات خدا باطل و تباه نشود.»

مطلبی که از روایات و گفتار بالا استفاده می شود،این است که شیفتگان و عاشقان جمالش،در دعای تعجیل فرج،از خداوند تعجیل ظهورش را می خواهند،نه حضورش را،به همین جهت است وقتی که ظاهر می شود همه انگشت حیرت به دندان می گیرند و با تعجّب می گویند که او را پیش از این هم دیده ایم.

21-دفع بلا از اهل زمین

در طول تاریخ بعد از غیبت،تعداد بی شماری از بلاهای زمین به طور عام و گرفتاری های شیعیان به طور خاص و گرفتاری ها و بیماری های اشخاص به طور اخص،به برکت وجود مبارک آن حضرت،دفع و رفع شده است، (4)زیاده از آن است که در این مختصر بگنجد،دراین باره کتاب های فراوان نوشته شده است که باید به آن ها رجوع نمود.

ص:240


1- 1) -الزام النّاصب:ص 4 و 6؛ [1]یوم الخلاص:ص 113 از آن.
2- 2) -اصول کافی:178/1؛ [2]بحار الأنوار:269/52؛ [3]بشارة الإسلام:ص 141؛ [4]الزام النّاصب:ص 4. [5]
3- 3) -بحار الأنوار:188/1.
4- 4) -مانند نجات دادن شیعیان بحرین از گرفتاری نزدیک به هلاکت،وسیلۀ حیلۀ آن وزیر ناصبی در ساختن انار که نام های خلفاء ثلاثة بر آن نقش بسته بود،جریانش معروف است و در بخش 14 مشروحا خواهد آمد و در(نجم الثّاقب:ص 314؛بحار الأنوار:178/52؛مذکور است و هزاران جریان شگفت آور دیگر).

1-امام صادق علیه السّلام در تفسیر أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ» (1)فرمود:این آیه دربارۀ قائم ما اهل بیت نازل شده است که به خدا قسم!او همان مضطرّ است که هرگاه دو رکعت نماز بخواند و دعا نماید،خداوند دعایش را مستجاب کرده و بلا و سختی را برطرف نموده و ظهورش را می رساند. (2)

2-امام عسکری علیه السّلام فرمود:به وسیلۀ او بلا از اهل زمین دفع شود و به خاطر او نعمت ها از ناحیۀ خداوند بر اهل زمین فرود می آید و به یمن وجود او،زمین برکاتش را بیرون دهد. (3)

3-در برخی روایات چنین مثال می آورند؛همان گونه که نجوم آسمان وسیلۀ امنیت برای آسمانی هاست،حجج الهی نیز برای اهل زمین این چنین هستند.

4-ابی حمزه گوید:به ابی عبد اللّه علیه السّلام گفتم:«تبقی الأرض بغیر إمام؟قال:لو بقیت الأرض بغیر إمام ساعة لساخت؛ (4)آیا زمین بدون امام می ماند؟

فرمود:اگر زمین یک ساعت بدون امام باشد،فرورفته و نابود می شود.»

22-نجات شیعیان از شرّ دشمنان

1-ولی عصر علیه السّلام می فرماید:به وسیلۀ من،بلا از اهل و شیعیانم رفع می شود. (5)

2-در توقیع مبارکی که به شیخ مفید رضی اللّه عنه صادر نمود،فرمود:«فإنّا نحیط علما بأنبآئکم و لا یعزب عنّا شیئا من أخبارکم؛ما به اخبار شما احاطه داریم(از سرگذشت شما مطّلعیم)و از اخبار شما،کوچک ترین چیزی از ما مخفی نمی ماند.»

3-و نیز فرمود:«إنّا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم و لو لا ذلک لنزل بکم الأوّاء و اصطلمکم الأعداء؛ (6)ما در رعایت احوال شما،اهمال نکرده(فروگذار نیستیم)و یاد شما را از خاطر نبرده ایم،اگر جز این بود،البتّه دشواری ها و مصیبت ها بر شما فرود می آمد و دشمنان شما را ریشه کن می ساختند.»

ص:241


1- 1) -نمل:62. [1]
2- 2) -تفسیر قمی:129/2.
3- 3) -کمال الدین ص 384.
4- 4) -علل الشّرایع:ص 76؛ [2]بحار الأنوار:21/23 ح 20. [3]
5- 5) -کلمة الإمام المهدی:ص 543.
6- 6) -احتجاج طبرسی:596/2. [4]

می دانیم که حضرت مستجاب الدعوة است:«أین المضطرّ الّذی یجاب إذا دعا» (1)کجاست مضطرّی که(از سوی خدا)جواب داده می شود،زمانی که دعا کند.

رفع گرفتاری ها و بلاها ممکن است،به طور مستقیم توسط خود آن حضرت و یا از طریق وسایط یاران مخصوص وی و به وسیلۀ دعای او صورت گیرد. (2)

23-(بیت الحمد)خانه ای که هرگز چراغش خاموش نشد

مفضّل بن عمر گفت:شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود:صاحب این امر را خانه ای است که خانۀ حمدش گویند و در آن خانه چراغی است،از روزی که به دنیا پا نهاده تا روزی که با شمشیر قیام می کند،آن چراغ خاموش نمی شود. (3)

از این روایت معلوم می شود که برای آن حضرت،خانه ای است که از چشم ها غایب است یا در گوشه ای دور از دسترس مردم است.

امّا چراغی که در طول این مدّت روشن است و خاموش نمی شود،مانند حمام شیخ بهائی قدّس سرّه در اصفهان است که چندین صد سال روشن بود،تا دست نامحرم و مخرّب که خواست،از سرّ آن سر درآورند،خاموش شد وگرنه سوخت اتمی آن بی پایان بود و یا مانند خود خورشید و سایر روشنی دهندگان جهان که همیشه روشن و نورافشان است.

24-ادّعای مشاهده کنندگان

اکنون این سؤال مطرح می شود که آیا در زمان غیبت کبری،امکان رؤیت و مشاهدۀ امام علیه السّلام برای کسی فراهم می شود یا نه؟!

ص:242


1- 1) -دعای ندبة.
2- 2) -تاریخ غیبة الکبری:ص 153.
3- 3) -«عن المفضل قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إن لصاحب الأمر بیتا یقال له:بیت الحمد فیه سراج یزهر منذ یوم ولد إلی یوم یقوم بالسیف لا یطفی.»غیبت نعمانی:ص 279 باب 13 ح 13 [1] از امام صادق علیه السّلام، بحار الأنوار:158/52 ب 23 ح 21؛ [2]غیبت طوسی:ص 280 [3] محمّد بن عطا از سلاّم بن أبی عمیرة از ابی جعفر علیه السّلام،اعلام الوری:289/2، [4]الزام النّاصب:ص 139،اثبات الوصیّة مسعودی:ص 267، [5]نجم الثّاقب: 190/2.

به روایت ذیل توجّه فرمایید.

(از ناحیۀ مقدّسه)توقیع مبارک بیرون آمد به ابی الحسن سمریّ:«اسمع!أعظم اللّه أجر إخوانک فیک،فإنّک میّت ما بینک و بین ستّة أیّام،فاجمع أمرک و لا توص إلی أحد یقوم مقامک و بعد وفاتک،فقد وقعت الغیبة التآمّة،فلا ظهور إلاّ بعد إذن اللّه تعالی ذکره،و ذلک بعد طول الأمد و قسوة القلوب و امتلاء الأرض جورا،و سیأتی من شیعتی من یدّعی المشاهدة،ألا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو کذّاب مفتر،و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العلیّ العظیم؛ (1)ای علی بن محمّد سمرّی!گوش ده!خداوند اجر برادرانت را دربارۀ تو زیاد کند،تو تا شش روز دیگر می میری(از دنیا می روی)کارهایت را جمع کن و دیگر به کسی وصیت نکن که بعد از مرگت،جانشین تو باشد.

به تحقیق غیبت تامّه(فرارسید و)واقع شد!پس ظهوری نیست،مگر بعد از اذن خدای تعالی و این هم بعد از مدّت طولانی و قساوت دل ها و پرشدن زمین از ستم خواهد شد و به زودی از شیعیانم می آید کسی که ادّعای مشاهده(دیدار ما)کند.

آگاه باشید!هرکس پیش از خروج سفیانی و صیحۀ آسمانی،چنین ادّعایی کرد (پس بدانید)او دروغگو و افترازن است و نیرو و قدرت(مطلق برای کسی)نیست،مگر برای خدای علیّ عظیم.» (2)

از طرف دیگر دیدار و شرفیابی گروه زیادی از بزرگان علما و فقها؛مانند مقدّس اردبیلی و بحر العلوم و علاّمۀ حلّی و سیّد قزوینی و امثال آنان-قدّس اللّه أرواحهم-و حتّی دستۀ زیادی از مؤمنین و مؤمنات به حضور مبارک امام علیه السّلام،راه امکان رؤیت را هموار ساخته است و به اثبات می رساند.

راه حل:دیدن به معنای نیابت خاصّه یا بابیّت واقعیّت ندارد و مدّعیان چنین مقامی،کذّاب و دروغگو و دور از حقّ و حقیقت است،در امثال روایت بالا،منظور از

ص:243


1- 1) -بیان:لعله محمول علی من یدعی المشاهدة مع النیابة و إیصال الاخبار من جانبه علیه السّلام إلی الشیعة،علی مثال السفراء لئلا ینافی الاخبار التی مضت و ستأتی فیمن رآه علیه السّلام و اللّه یعلم.بحار الأنوار: [1]151/52 ب 23 ح 1 از احتجاج و [2]مانند آن از کمال الدّین:193/1. [3]
2- 2) -این فصل با فصل«امکان دیدن امام»ارتباط دارد.

ادّعای رؤیت؛یعنی هرکس از سوی امام علیه السّلام ادّعای بابیّت و نیابت خاص کند و لکن دیدار بزرگان و مؤمنین،آن حضرت را که به تواتر رسیده و از مسلمّات است و این دیدارها دوستانه و مفتخرانه و در نتیجۀ توجّه ولایت مآبانه آن حضرت است و هیچ ارتباطی با ادّعای دیدن و تردّد به محضر حضرت مهدی موعود علیه السّلام به عنوان نیابت خاص ندارد.

به علاوه،اگر کسی به آن درجه از سعادت برسد که آن حضرت را ببیند و بشناسد و سخن بگوید و مسأله بپرسد،هیچ گاه حاضر به بازگویی آن نمی شود و آنان که دیده و بعد شناخته اند؛مانند متوسّلین و گمشده ها و دردمندان و...که آن هم مانند قبلی است.امّا روایاتی که در فصل«بی اطّلاعان»از امام صادق علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام ذکر گردید،در رابطه با شناخت محل و مکان زندگی امام علیه السّلام است نه دیدارش؛زیرا با تعبیر «لا یعلم بمکانه»و هم چنین«لا یطّلع علی موضعه أحد؛به محلّ و مکان زندگی امام علیه السّلام کسی مطّلع نمی شود»است و لیکن دیدارش برای عاشقانش ممکن می شود.

عبد اللّه جعفر حمیری گوید:از محمّد بن عثمان عمری پرسیدم،آیا صاحب الأمر را دیده ای؟!

فرمود:بلی،آخرین ملاقاتم با او،کنار بیت اللّه الحرام بود که می گفت:«اللّهمّ أنجز لی ما وعدتنی؛ (1)خدایا وعده ای که به من داده ای،ثابت گردان(محکم کن و به حقیقت برسان).»هم چنین او را در مستجار دیدم (2)که می گفت:«اللّهمّ انتقم بی أعدائی؛ (3)خدایا به وسیلۀ من از دشمنانم انتقام بگیر.» (4)

25-حضور در میان مردم

1-سدیر صیرفی گوید:امام صادق علیه السّلام بعد از بیان جریان یوسف علیه السّلام فرمود:«فما

ص:244


1- 1) -بحار الأنوار:351/51 ب 16 ح 3 از غیبت طوسی.
2- 2) -مستجار محلّی است نزدیک رکن یمانی و مقابل در کعبه و جایی است که گناهکاران به آن جا پناه می برند.
3- 3) -بحار الأنوار:351/51 ب 16 ح 3 از غیبت طوسی.
4- 4) -این فصل با فصل«ادّعای مشاهده کنندگان»مرتبط است.

تنکر هذه الأمّة أن یکون اللّه یفعل بحجّته ما فعل بیوسف،أن یکون صاحبکم المظلوم المجحود حقّه،صاحب هذا الأمر یتردّد بینهم و یمشی فی أسواقهم و یطأ فرشهم و لا یعرفونه حتّی یأذن اللّه له أن یعرّفهم نفسه کما أذن لیوسف حتّی قال إخوته:إنّک لأنت یوسف؟!قال:

أنا یوسف؛ (1)پس این امّت چگونه انکار می کنند که خداوند با حجّت خود(قائم)کاری کند که با یوسف علیه السّلام کرده است،این که صاحب مظلوم و حقّش انکارشدۀ شما،(یعنی) صاحب این امر،در بین آن ها تردّد می کند و در بازارهایشان راه می رود و روی فرش هایشان قدم می زند،امّا او را نشناسند تا روزی که خداوند اذن دهد که خود را معرّفی نماید،همان گونه که به یوسف اجازه داد خود را به برادرانش بشناساند،آن گونه که برادرانش به او گفتند:تو یوسفی؟!گفت:(بلی)من یوسفم.»

2-در روایت دیگر از امیر آزادگان علی علیه السّلام چنین آمده است:«...حتّی إذا غاب المتغیّب من ولدی عن عیون الناس و باح الناس بفقده،و أجمعوا علی أنّ الحجّة ذاهبة و الإمامة باطلة...فو ربّ علیّ!-حتّی إذا بقیت الأمّة و تدلّهت و أکثرت فی قولهم:إنّ الحجّة هالکة و الإمامة باطلة-فو ربّ علیّ!إنّ حجّتها علیها قائمة ماشیة فی طرقاتها،داخلة فی دورها و قصورها،جوالة فی شرق الأرض و غربها،تسمع الکلام و تسلّم علی الجماعة،تری و لا تری إلی الوقت و الوعد و نداء المنادی من السمآء...؛ (2)...تا زمانی که غیبت کننده از اولاد من از انظار مردم غایب شود و با گم شدن او،مردم سرگردان شوند و همگی به این معنا گردهم آمده(به اتّفاق بگویند)که حجّت رفت و امامت باطل شد.

به خدای علی قسم!تا جایی که امّت(بی پناه)می ماند و دستش به جایی بند نگردد و این گفتارشان زیاد می شود که حجّت(خدا)به هلاکت رسید و امامت باطل گردید- سوگند به خدای علی!حجّت بر آن(امت تمام و)قائم است در راه های آن راه می رود،بر خانه ها و قصرهای آن داخل می شود در شرق و غرب زمین می چرخد،گفتار را می شنود و بر مردم سلام می کند و او آن ها را می بیند،ولی خود دیده نمی شود تا هنگام وقت

ص:245


1- 1) -غیبت نعمانی:ص 84(باب أنّ فی القائم سنّة من الأنبیاء)؛ [1]اصول کافی:3361 [2] با اندکی تغییر در عبارت؛ مکیال المکارم:375/2؛ [3]بحار الأنوار:154/52 ب 23 ح 9 و 142/15. [4]
2- 2) -بشارة الإسلام:ص 37 [5] با زیادتی؛غیبت نعمانی:ص 72؛یوم الخلاص:ص 111.

(معلوم)و وعده و ندای آسمانی(برسد)...»

3-امام صادق علیه السّلام فرمود«...و ما تنکر هذه الأمّة أن یکون اللّه یفعل بحجّته ما فعل بیوسف أن یکون یسیر فی أسواقهم و یطأ بسطهم و هم لا یعرفونه حتّی یأذن عزّ و جلّ أن یعرّفهم نفسه کما أذن لیوسف حین قال: هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ* قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی؛ (1)پس چرا این امّت انکار می کنند که خداوند کاری را که دربارۀ یوسف کرد،با حجّت خود نیز این کار را بکند،در بازارهایشان راه رود و روی فرش هایشان قدم زند،درحالی که او را نشناسند،تا خدای عزّ و جلّ اجازه دهد که خود را بشناساند،آن گونه که به یوسف علیه السّلام اجازه داد،آن وقتی که(به برادرانش)گفت:آیا می دانید با یوسف و برادرش آن وقت که نادان بودید،چه کردید؟! گفتند:آیا تو یوسفی؟!گفت:من یوسفم این هم برادرم است.»

4-در دعای ندبه می خوانیم«بنفسی أنت من مغیّب لم یخل منّا،بنفسی أنت من نازح ما نزح عنّا؛جانم فدای هم چون تو غایبی که بیرون(جدا)از ما نیست،جانم به فدای آن دور شده ای که از ما دور(بی خبر)نمی باشد.»

5-در حدیث طولانی آمده است که یکی از یاران امام علیه السّلام به علی بن مهزیار اهوازی که برای پیدا کردن امام در موسم حج می گشت،فرمود:«...ما الّذی ترید یا أبا الحسن؟! قلت:الإمام المحجوب عن العالم.قال:و ما هو محجوب عنکم و لکن حجبه عنکم سوء أعمالکم...؛ (2)چه می خواهی ای ابا الحسن؟!گفتم:امام(غایب و)پنهان شده از عالم را! گفت:او از شما پنهان نیست،بلکه عمل های بد شما،او را از شما پنهان نموده است.»

وقتی که شرفیاب حضور شد،می گوید:«...فإذا البیت سطع من جانبه النور،فسلّمت علیه بالإمامة فقال:یا أبا الحسن!کنّا نتوقّعک لیلا و نهارا،فما الّذی أبطأک علینا؟!قلت:یا سیّدی!لم أجد من یدلّنی إلی الآن.قال لی:لتجد أحدا یدلّک!ثمّ نکت بإصبعه فی الأرض،ثمّ قال:لا،و لکنّکم کثّرتم الأموال و تجبّرتم علی ضعفآء المؤمنین،و قطعتم الرحم الّذی بینکم،

ص:246


1- 1) -بحار الأنوار: [1]142/51 ب 6 ح 1 از کمال الدّین و [2]علل الشّرایع. [3]
2- 2) -دلائل الإمامة:ص 296؛ [4]المحجّة:ص 218. [5]

فأیّ عذر لکم الآن؟!فقلت:التوبة التوبة،الإقالة الإقالة...؛ (1)ناگهان از یک سوی خانه نور تابید،پس به«امامت»سلامش کردم،فرمود:ای ابا الحسن!ما شب و روز متوقّع آمدنت (منتظرت)بودیم،سبب تأخیرت چه بود؟!

گفتم:ای آقای من!تا به حال(راهنما و)دلیل نداشتم.

به من فرمود:البتّه کسی را پیدا می کنی که راهنمایی ات کند!سپس با انگشت (مبارکش)زمین را خط می کشید و فرمود:نه،و لکن شما مال ها را زیاد و به مؤمنین ناتوان تجبّر کرده(فخر فروختید)و بین خودتان قطع رحم کردید،پس حالا چه عذری دارید؟!

گفتم:توبه،توبه،گذشت،گذشت(از من درگذر و ببخش ای مولای من.)»

6-امام موسی کاظم علیه السّلام در تفسیر آیۀ 20 سورۀ لقمان فرمود:«النعمة الظاهرة الإمام الظاهر،و الباطنة الإمام الغآئب.قلت:و یکون فی الأئمّة من یغیب؟!قال:نعم،یغیب عن أبصار الناس شخصه و لا یغیب عن قلوب المؤمنین ذکره و هو الثانی عشر منّا؛ (2)نعمت ظاهره، امام ظاهر و نعمت باطنه،امام غایب است.

گفتم:آیا در میان امامان کسی غایب می شود؟!

فرمود:بلی!شخصش از چشم ها پنهان می شود،ولی یادش از دل مؤمنان نمی رود و او دوازدهمین ما است.»

مطلبی که مکررا یادآور شدیم و باید به آن توجّه داشت،این است که ما خود باعث آن هستیم که در اثر عدم لیاقت و شایستگی از آن حضرت،غایبیم نه او!ماییم که گرفتار غیبت طولانی هستیم نه او.او همانند یوسف کنعان علیه السّلام در میان مردم می گردد و می نوردد،ولی کسی او را نمی شناسد،یوسف را بسیاری، حتّی برادرانش هم،مکرّر دیدند و نشناختند،یوسف زهرا علیها السّلام را هم بسیاری می بینند و نمی شناسند و...

7-هم چنین فرمود:«در صاحب این امر شباهتی است به یوسف علیه السّلام که او برادران

ص:247


1- 1) -حدیث ابن مهزیار،دلائل الإمامة ص 296: [1]المحجة:ص 220. [2]
2- 2) -کمال الدّین:368/2: [3]کفایة الأثر:ص 322؛ [4]المحجّة:ص 452.

را دید و شناخت ولی آن ها او را دیدند و نشناختند تا هنگامی که خود را معرّفی کرد، چرا انکار می کنند این خلق دور از رحمت خدا که شبیه خوک ها هستند(آنان که او را تکذیب کرده و عقیده به وجود او ندارند)این که خداوند چنان کند با حجّت خود که با یوسف و برادران او کرد؟!یا چه چیزی را انکار می کنند این امّت متحیّر سرگردان که خداوند حجّت خود را زمانی از آن ها مستور سازد،چنان که یوسف را از یعقوب مستور نمود،با این که در میان آن ها بیش از هیجده روز راه فاصله نبود؟و چرا این امّت انکار می کنند که خداوند با حجّت خود چنان کند که با یوسف کرد،در بازارها با آن ها رفت وآمد نماید و در مجلس هایشان بر فرش های آن ها قدم گذارد و او را نشناسند تا موقعی که خدا اجازه دهد که خود را معرفی نماید،چنان که یوسف با برادرانش چنین نمود.» (1)

از این حدیث چنین استفاده می شود که غیبت آن حضرت،چنان غیبتی نیست که به کلّی از جامعه دور و از دوستان بریده باشد و از احوال آن ها بی اطّلاع شود،بلکه با آن ها و در میان آن ها است،احیانا معاشرت هم دارد.او همه را می شناسد،ولی آن ها او را نمی شناسند.

7-امیر مؤمنان علیه السّلام در ضمن حدیث طولانی به حذیفة بن یمان از اوضاع آینده بیاناتی فراوان داشت،در پایان حدیث فرمود:چون چنین شود شیعۀ علی!از دشمنان خود فحش ها می شنوند و بدکاران و تبه کاران در گفت وشنودی که با شیعیان دارند، پیروز می شوند،تا آن جا که امّت حیران و سرگردان و وحشت زده می شوند و این سخن بر سر زبان ها افتاده و فراوان گفته می شود که حجّت از میان رفت و امامت باطل شد،ولی به پروردگار علی قسم!که همان وقت حجّت امّت برپاست در کوچه هایش رفت وآمد می کند و به خانه ها و کاخ هایش داخل می شود و در خاور و باختر در گردش است،سخن مردم را می شنود و بر جماعتشان سلام می کند،می بیند و دیده نمی شود تا وقت و وعده اش فرارسد و منادی از آسمان ندا دهد«هان که امروز،روز

ص:248


1- 1) -معجم أحادیث الإمام المهدی:370/3 ح 922؛اصول کافی:377/1 ح 4/886؛ [1]بحار الأنوار:154/52 ب 23 ح 9.

شادی فرزندان و شیعیان علی است.» (1)

8-زرارة گفت:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:«إنّ للقآئم غیبتین یرجع فی إحداهما و الأخری لا یدری أین هو؟یشهد المواسم،یری الناس و لا یرونه؛ (2)همانا برای قائم علیه السّلام دو غیبت هست؛در یکی برمی گردد و در دیگری معلوم نمی شود کجاست.موسم ها(ی حج)را شاهد(حاضر)می شود،او مردم را می بیند و مردم او را نمی بینند. (3)»

26-حضور در موسم حج

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:«مردم امامی را از دست خواهند داد که در موسم حج حاضر شود،او آنان را ببیند،ولی آنان او را نبینند.» (4)

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:«هر سال در موسم حضور پیدا می کند(حج می کند)او مردم را می بیند و مردم او را نمی بینند» (5)

3-عبید بن زراره گوید:شنیدم امام صادق(امام صادق علیه السّلام)می فرمود:«یفقد الناس إمامهم فیشهدهم الموسم فیراهم و لا یرونه؛ (6)مردم امام خود را گم می کنند،پس با آن ها در موسم حضور پیدا می کند،او آن ها را می بیند،ولی آن ها او را نمی بینند.»

4-محمّد بن عثمان عمروی گوید:شنیدم که فرمود:«و اللّه إنّ صاحب هذا الأمر یحضر الموسم کلّ سنة،فیری الناس و یعرفهم و یرونه و لا یعرفونه؛ (7)به خدا قسم،صاحب

ص:249


1- 1) -غیبت نعمانی:باب 10 ص 162. [1]
2- 2) -بیان:لعلّ المراد برجوعه رجوعه إلی خواص موالیه و سفرائه أو وصول خبره إلی الخلق(علاّمۀ مجلسی قدّس سرّه می فرماید:«شاید مراد از برگشتن،برگشتنش به سوی دوستان خاص و سفیرانش باشد یا رسیدن خبرش به مردم باشد»بحار الأنوار: [2]156/52 ب 23 ح 16 از غیبت نعمانی. [3]
3- 3) -این فصل و فصل حضور در موسم حج و فصل معنای غیبت مکمّل یکدیگر و رابطۀ تنگاتنگ دارند.(به فصل«معنای غیبت و [4]عدم ظهور چرا؟»مراجعه شود).
4- 4) -غیبت نعمانی:باب 10 ص 203؛ [5]بحار الأنوار:350/51 ب 16 ح 3 از غیبت طوسی.
5- 5) -«یحضر الموسم کلّ سنة فیری النّاس فیعرفهم و لا یعرفونه»معجم أحادیث الإمام المهدی:373/3 ح 925؛ [6]کمال الدّین:351/2 ب 33 ح 49؛ [7]غیبت طوسی:ص 161 ح 119؛ [8]اصول کافی:378/1 ح 6/888 و 380 ح 12/894؛ [9]دلایل الإمامة ص 482 ح 81/477؛بحار الأنوار:151/52 ب 23 ح 2 و [10]ص 152 ح 4.
6- 6) -کمال الدّین:21/1-16؛ [11]بحار الأنوار:151/52 ب 23 ح 2 [12] از آن.
7- 7) -همان مدرک:114/2؛ [13]بحار الأنوار:152/52 ب 23 ح 4 و [14]نیز:351/51 ب 26 ح 3 از غیبت طوسی.

الامر هرسال در موسم حاضر می شود،او مردم را می بیند و می شناسد و مردم او را می بینند و نمی شناسند.»

5-علی بن ابراهیم فدکی روایت می کند از اودی گفت:من در حال طواف بودم، شوط ششم را تمام کرده،خواستم به دور هفتم شروع کنم.ناگهان حلقه ای را در سمت راست کعبه دیدم و جوانی خوش سیما و خوش بو و هیبت دار و با هیبتش نزد مردم نشسته است.

من زیباتر از کلام و شیرین تر از منطق و خوش نماتر از نشستن او ندیده بودم، رفتم با او سخن گویم،مردم مرا راندند،پس از بعضی ایشان سؤال کردم:کیست این شخصیت؟!

گفتند:فرزند رسول خداست،هرسال یک روز برای خواصّش ظاهر می شود و با آن ها صحبت می کند.

گفتم:ای آقای من!نیازمند راهنمایی هستم،مرا راهنمایی کن!خدا تو را راهنما شود!پس یک ریگ به من داد و من برگشتم.یکی از هم نشینانش از من پرسید:فرزند رسول خدا به تو چه داد؟!

گفتم:یک«ریگ»،دستم را باز کردم دیدم قطعه ای از طلاست!

پس به راهم ادامه دادم ناگه او خود را به من رسانید و فرمود:«ثبتت علیک الحجّة و ظهر لک الحقّ و ذهب عنک العمی،أ تعرفنی؟فقلت:اللّهمّ لا.قال:أنا المهدیّ،أنا قآئم الزمان،أنا الّذی أملأها عدلا کما ملئت(ظلما و)جورا،إنّ الأرض لاتخلو من حجّة...؛ (1)(با طلا شدن ریگ)حجّت برای تو ثابت شد و حقّ آشکار گردید و کوری از تو برطرف شد!آیا مرا می شناسی؟

گفتم:خدایا نه.

فرمود:منم مهدی،منم قائم زمان،منم آن کس که زمین را از عدالت پر می نمایم، بعد از پر شدنش با ظلم و ستم؛زیرا زمین از حجّت الهی خالی نمی ماند و مردم بیشتر از

ص:250


1- 1) -غیبت طوسی:ص 16؛بحار الأنوار: [1]1/52 ب 18 ح 1 از غیبت طوسی و الخرائج.

تیه بنی اسراییل در فترت نمی مانند که به تحقیق،خروج من فرا می رسد،پس این امانت است در گردن تو و این جریان را به برادرانت از اهل حقّ بازگو کن.»

علاّمه طباطبایی رضی اللّه عنه در این زمینه بیان نغزی دارد که فلسفۀ حضور امام غایب را در میان جامعه،روشن می کند و می گوید:«امام چنان که در ظاهر به اعمال مردم پیشوا و راهنما است،هم چنان در باطن نیز سمت پیشوایی و رهبری دارد،اوست قافله سالار کاروان انسانی که از راه باطن به سوی خدا سیر می کند.» (1)

27-آزادی زمان غیبت

در اوایل زمان حضور امام علیه السّلام همۀ آحاد ملّت مکلّفند از منافقان دوری کرده و قطع رابطه نمایند و با آن ها هم نشینی نداشته باشند،ولی در زمان غیبت چون قدرت در دست آن هاست و مخالفت و دوری کردن از آن ها،سبب از هم پاشیدگی و به زحمت افتادن شیعیان است،لذا برای این که شناخته نشوند،می توانند همراه آن ها و با شرایط آن ها،به زندگی خود ادامه دهند.به حدیث ذیل توجّه فرمایید.

ابی بصیر گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می گفت:«اتّقوا اللّه و علیکم بالطاعة لأئمّتکم، قولوا ما یقولون و اصمتوا عمّا صمتوا،فإنّکم فی سلطان من،قال اللّه تعالی إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ (2)یعنی بذلک ولد العبّاس،اتّقوا اللّه فإنّکم فی هدنة(هذه)صلّوا و عشایره، و اشهدوا جنائزهم و أدّوا الأمانة إلیهم و علیکم بحجّ هذا البیت،فادمنوه فإنّ إدمانکم الحجّ دفع مکاره الدنیا عنکم و أهوال یوم القیامة؛ (3)بپرهیزید از خدا و بر شما باد فرمان برداری از امامانتان،بگویید هرچه آن ها گویند،و ساکت شوید از آن چه که آن ها ساکتند،شما در سلطان کسی هستید که خدای تعالی فرموده است،(نزدیک است از حیله(تزویرهای) آنان آسمان ها از جا کنده شود!-با این گفتارش بنی عباس را قصد می کرد-از خدا

ص:251


1- 1) -ر.ک به:شیعه در اسلام علامۀ طباطبایی:ص 187-183.
2- 2) -ابراهیم:46. [1]
3- 3) -أمالی شیخ طوسی:280/2؛ [2]المحجة:ص 194؛ [3]به احتمال قوی عبارت صلّوا معهم و عاشروهم صحیح باشد.

بترسید!شما در دوران آرامش هستید،(آزادید)با آن ها نماز بخوانید و افت و خیز و معاشرت داشته باشید و بر(تشییع)جنازه هایشان حاضر شوید و امانت هایشان را به آن ها ادا کنید،و بر شما باد حجّ این خانه(بیت الحرام)و به حج ادامه دهید،چون ادامه دادن شما،سبب دفع بدی های دنیا و ترس های روز قیامت از شما خواهد شد.»

28-ندیمان و هم صحبتان او

از روایات وارده چنین مستفاد می شود،اشخاص و گروه هایی از ابدال و مؤمنین و ملایکه و طایفۀ«جنّ»آن حضرت را همراهی می کنند و با او هم صحبت اند و در خدمت امام علیه السّلام می باشند و تنهایش نمی گذارند.

1-ملایکه؛مفضّل گوید:(به امام صادق علیه السّلام)گفتم:«یا سیّدی!فمن یخاطبه و لمن یخاطب؟قال الصادق علیه السّلام:تخاطبه الملآئکة؛ (1)ای آقای من!او با که و که با او هم صحبت می شود؟امام صادق علیه السّلام فرمود:ملایکه او را مخاطب قرار می دهد(مونس او می شوند).»

در روایات آمده است که ملایکه با ائمّة هم صحبت و یا وحی کرده و بر دانش روزانه شان می افزایند،صدایشان شنیده می شود،ولی خودشان دیده نمی شود.

2-مؤمنین جنّ:بار دیگر امام صادق علیه السّلام به مفضّل فرمود:«و المؤمنون من الجنّ و یخرج أمره و نهیه إلی ثقاته و ولاته و وکلآئه...؛ (2)و مؤمنانی از جنّ(با قائم-عجّل اللّه فرجه الشریف-هم صحبت می شوند)اوامر و دستوراتش به وسیلۀ سوی موثّقین و فرماندهان و وکیلانش بیرون می آید.»

3-سی نفر از مؤمنین:و نیز در روایتی دیگر امام صادق علیه السّلام فرمود:«...و ما بثلاثین من وحشة؛ (3)با سی نفر وحشتی نیست.»؛یعنی سی نفر در خدمت او هستند و با او مأنوس

ص:252


1- 1) -بحار الأنوار:6/53 ب 25 ح 1 س 16. [1]
2- 2) -بحار الأنوار:6/53 ب 25 ح 1 س 16. [2]
3- 3) -معجم أحادیث الإمام المهدی:229/3 ح 753؛و 357 ح 905؛اصول کافی:382/1 ح 16/898؛ بحار الأنوار:157/52 ب 23 ح 20. [3]

هستند،حال معلوم نیست این سی نفر از ابدال است یا گروهی از مؤمنان خاصّ و ممتازان آن هاست.

4-خضر علیه السّلام:امام رضا علیه السّلام فرمود:«به زودی خداوند مأنوس می کند قائم ما را با خضر علیه السّلام و وحشت وی را ببرد با ایمنی(هم صحبت بودن)با او.» (1)

ابن فضال از امام رضا علیه السّلام فرمود:«إنّ الخضر شرب من مآء الحیاة فهو حیّ لایموت حتی ینفخ فی الصور،و إنّه لیأتینا فیسلّم علینا فنسمع صوته و لا نری شخصه،و إنّه لیحضر حیث ذکر،فمن ذکره منکم فلیسلّم علیه،و إنّه لیحضر المواسم فیقضی جمیع المناسک و یقف بعرفة،فیؤمّن علی دعآء المؤمنین و سیؤنس اللّه به وحشة قآئمنا علیه السّلام فی غیبته و یصل به وحدته؛ (2)به درستی که خضر از آب حیات نوشید،پس او زنده است و تا نفخ صور نمی میرد و او پیش ما می آید و به ما سلام می کند،صدایش را می شنویم،ولی خودش را نمی بینیم.و او در هرجا که نامش برده شود حاضر می شود،پس هرکس اسمی از او برد،بر او سلام کند.او در موسم های(حج)حاضر و جمیع مناسک را انجام می دهد و در (روز)عرفه(در عرفات)ایستاده و به دعای مؤمنین آمین می گوید و به زودی خداوند با او،وحشت قائم ما را در هنگام غیبتش برطرف می گرداند و با او قائم را از تنهایی می رهاند.»

در الخرایج و الجرایح روایت فوق را با کمی تفاوت،از امام حسن عسکری علیه السّلام این گونه نقل کرده است،احمد بن اسحاق،پیش حضرت آمد تا از جانشین بعد از خود بپرسد،امام علیه السّلام وقتی که او را دید،در ابتدا فرمود:«مثله مثل الخضر،و مثله ذی القرنین،إنّ الخضر شرب من مآء الحیاة،فهو حیّ لا یموت حتّی ینفخ فی الصور، و إنّه یحضر الموسم فی کلّ سنة و یقف بعرفة،فیؤمّن علی دعآء المؤمنین و سیؤنس به وحشة قآئمنا فی غیبته و یصل به وحدته،فله البقآء فی الدنیا مع الغیبة،و هو من الأنصار فی الأمصار؛ (3)مثل او،مثل خضر و ذی القرنین است،همانا خضر آب حیات خورد.و تا

ص:253


1- 1) -همان مدرک:167/4 ح 1229؛ [1]بحار الأنوار:152/52 ب 23 ح 3. [2]
2- 2) -کمال الدّین:61/2؛ [3]بحار الأنوار:152/52 ب 23 ح 3. [4]
3- 3) -بیان الأئمّة:ص 249 به نقل از الخرائج و الجرایح.

دمیدن صور زنده است و نمی میرد و همانا او هرسال در موسم(حج)حاضر می شود و در عرفه ایستاده به دعای مؤمنین آمین گوید.به زودی خداوند قائم ما را در غیبتش با او مأنوس می گرداند و او را از تنهایی درمی آورد،پس برای اوست در دنیا،پنهان زیستن و اوست یکی از یاران قائم در شهرها.»

از این دو روایت چنین استفاده می شود که امام علیه السّلام مانند حضرت خضر،از آب حیات نوشیده و همانند او زنده است و عمر طولانی دارد تا خداوند به چه چیزی امر نماید.

29-به خدا سوگند اوست مضطرّ

امام باقر علیه السّلام فرمود:«...هو و اللّه المضطرّ فی کتاب اللّه،و هو قول اللّه أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ... ؛ (1)به خدا قسم اوست«مضطرّی»که در کتاب خدا و در گفتار خدا(قرآن کریم)مذکور است!(...آیا کسی است که به مضطرّ جواب دهد وقتی او را بخواند و بدی را از او دور سازد.» (2)

30-فرج شما کی خواهد بود

این سؤال در زمان ائمّه علیهم السّلام زیاد تکرار شده و زیاد پاسخ داده اند که نقل آن ها حجم این کتاب را بالا می برد و از آن جهت معذوریم؛لذا به ذکر چند حدیث اکتفا می شود.

1-جابر بن یزید جعفی گوید:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:فرج شما چه وقت است؟!فرمود:هیهات،هیهات،فرج ما نمی رسد تا غربال شوید.سپس غربال شوید (سه بار)تا مردم کدر بروند و مردم صاف باقی به مانند. (3)

2-در روایت دیگر امام در جواب جابر سه بار فرمود:چه قدر دور،چه قدر دور،

ص:254


1- 1) -بحار الأنوار: [1]341/52 ب 27 ح 91 از تفسیر عیاشی. [2]
2- 2) -در بخش 2 در فصل اسماء و القاب آن حضرت،شرحی به عنوان از نجم الثاقب گذشت.
3- 3) -المهدی ص 172 به نقل از روضة الواعظین؛پیشوای دوازدهم امام زمان علیه السّلام ص 56.

چه قدر دور است. (1)

3-یعقوب سرّاج گوید:به ابی عبد اللّه علیه السّلام گفتم:«متی فرج شیعتکم؟قال:إذا اختلف ولد العباس و هی سلطانهم،و طمع فیهم[من لم یکن یطمع فیهم]،و خلعت العرب أعنّتها، و رفع کلّ ذی صیصیة صیصیته،و ظهر الشامی و أقبل الیمانی و تحرّک الحسنی و خرج صاحب هذا الأمر من المدینة إلی مکّة بتراث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.فقلت:ما تراث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟قال:سیف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و درعه و عمامته و برده و قضیبه و رایته و لامته و سرجه حتّی ینزل مکّة،فیخرج السیف من غمده و یلبس الدرع،و ینشر الرایة و البردة و العمامة،و یتناول القضیب بیده و یستأذن اللّه فی ظهوره،فیطّلع علی ذلک بعض موالیه فیأتی الحسنی فیخبره الخبر،فیبتدر الحسنی إلی الخروج،فیثب علیه أهل مکّة فیقتلونه و یبعثون برأسه إلی الشام.فیظهر عند ذلک صاحب هذا الأمر فیبایعه الناس و یتّبعونه،و یبعث الشامی عند ذلک جیشا إلی المدینة فیهلکهم اللّه عزّ و جلّ دونها،و یهرب یومئذ من کان بالمدینة من ولد علی علیه السّلام إلی مکّة فیلحقون بصاحب هذا الأمر،و یقبل صاحب هذا الأمر نحو العراق،و یبعث جیشا إلی المدینة فیأمن أهلها و یرجعون إلیها؛ (2)

فرج شیعیان شما کی خواهد شد؟!فرمود:زمانی که فرزندان عباس اختلاف پیدا کردند،و سلطنتشان(رو به زوال رفت و)تباه شد و در(برانداختن آن ها)کسانی طمع کردند که به خیال نمی آمد و عرب ها لجام(مرکب هایشان)را رها ساختند(در یمین و یسار و چپ و راست تاختند)و هر صاحب پرچمی پرچمش را بلند کرد و(سفیانی) شامی ظهور کرد و یمانی آمد و حسنی به حرکت درآمد و صاحب این امر با تراث رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از مدینه به سوی مکّه خارج شد. (3)

پس گفتم:تراث رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله چیست؟!

فرمود:شمشیر و لباس رزم و عمامه و برد(یمانی)و چوب دستی و پرچم و خود

ص:255


1- 1) -بحار الأنوار:113/52؛ [1]غیبت طوسی:ص 206؛زندگانی امام زمان علیه السّلام ص 103.
2- 2) -روضة الکافی:ص 225؛غیبت نعمانی:142، [2]بحار الأنوار:301/52 ب 26 ح 66. [3]
3- 3) -این جملات نشان گر آن است که منزل و یکی از جایگاه ثابتش مدینه و همان«طیبة»است که در روایات، به آن زیاد اشاره شده است،وقتی که به مکّه رسید،شب را به صبح رسانده و صبح اعلام ظهور فرماید.

(جنگی)و زین(با این ها حرکت می کند)،تا در مکّه فرود آید.پس شمشیر را از نیام می کشد و لباس رزم را می پوشد و پرچم را برافرازد و برد و عمامه را به تن کند و چوب را به دست گیرد و از خدا اذن ظهور خواهد و بعضی از دوستانش بر این کار مطّلع شود و(از آن طرف)حسنی(نفس زکیه)می آید،جریان را به او گوید:او به خروج(اقدام و) مبادرت کند و اهل مکّه او را(در میان رکن و مقام)می کشند و سرش را به شام می فرستند.در این هنگام صاحب این امر ظهور می نماید،پس مردم به او بیعت کرده و تبعیتش نمایند،(از سوی دیگر)شامی لشکری به سوی مدینه بسیج کند،پس خدای عزّ و جلّ آن ها را در کنار مدینه هلاک نماید،در آن روز هرچ