سرشناسه : بهبهانی، محمدعلی، 1352 -
عنوان و نام پدیدآور : اسرار وقایع کربلا [کتاب]: 72 واقعه اعجازآمیز در عولم خلقت٬ به هنگام شهادت امام حسین علیه السلام پژوهشی در معتبرترین .../ محمدعلی بهبهانی.
مشخصات نشر : قم: محمدعلی بهبهانی، 1395.
مشخصات ظاهری : 664 ص.
شابک : 300000 ریال 978-600-04-3760-2 :
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : کتابنامه.
یادداشت : نمایه.
عنوان دیگر : : 72 واقعه اعجازآمیز در عولم خلقت٬ به هنگام شهادت امام حسین علیه السلام پژوهشی در معتبرترین ... .
موضوع : حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4 - 61ق.
موضوع : Hosayn ibn 'Ali, Imam III , 625-680
موضوع : واقعه کربلا، 61ق.
موضوع : Karbala, Battle of, Karbala, Iraq, 680
موضوع : واقعه کربلا، 61ق -- تاثیر
موضوع : Karbala, Battle of, Karbala, Iraq, 680 -- Influence
موضوع : واقعه کربلا، 61ق -- فلسفه
موضوع : Karbala, Battle of, Karbala, Iraq, 680 -- Philosophy
رده بندی کنگره : BP41/4/ب83الف5 1395
رده بندی دیویی : 297/953
شماره کتابشناسی ملی : 4291550
ص:1
ص:2
ص:3
بسم الله الرحمن الرحیم
ص:4
ص:5
مقدمۀ مؤلّف25
پیشگفتار:29
شورشی در خلق عالم29
سرّ کربلا در باطن ملکوتی موجودات30
گوهر معرفت31
بُعد انفسی و آفاقی ملکوت موجودات31
بخش اول: معرفت انفسی / 33
فصل اول:
علم فطری موجودات به اباعبدالله الحسین علیه السلام / 35
بحث اول: مقدمه ای درادلۀهفتگانه علم فطری در جمیع موجودات و انسانها38
دلیل اول: تسبیح موجودات38
تسبیح سنگ ریزه39
حکایت مرحوم آخوند کاشی قدس سره 40
دلیل دوم: تحمید موجودات42
دلیل سوم: سجدۀ موجودات43
دلیل چهارم: استدلال عقلی از راه عوارض وجود44
توضیح این دلیل:44
دلیل پنجم: استدلال عقلی از راه وجود ملکوتی اشیاء46
دلیل ششم: آیۀ فطرت48
ص:6
دلیل هفتم: روایات فطرت49
روایت اول:49
روایت دوم:49
روایت سوم:50
روایت چهارم:51
روایت پنجم:51
روایت ششم:51
تذکّر اوّل: دلالت همۀ ادلّۀ هفتگانه بر علم و ادراک انسانها53
تذکّر دوم: اثر شعور موجودات به خدا53
بحث دوم: برهان تأثّر جمیع موجودات در شهادت امام حسین علیه السلام 55
بحث سوم: شواهدی بر علم موجودات به حقیقت چهارده معصوم علیهم السلام 61
زمزمۀ صلوات و سلام بر حضرات معصومین علیهم السلام و ذکر ایشان61
صلوات ملائکۀ عرش62
سلام موجودات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 63
ذکر نام چهارده معصوم علیهم السلام در وادی طور64
کتابت نام « علی علیه السلام » بر جمیع موجودات66
فصل دوم:
محبت فطری موجودات به سید الشهدا علیه السلام / 67
محبّت درونی تمامی موجودات به امام حسین علیه السلام 69
دلیل اول: دلیل نقلی از طریق گریۀ موجودات بر ابا عبدالله الحسین علیه السلام 69
دلیل دوم: دلیل عقلی از طریق عوارض وجود70
آثار محبت درونی موجودات به کمال73
اثر اول: حرکت در جوهر موجودات73
اثر دوم: نیروی نهانی در ذرات هستی73
دو نمونه از محبت درونی موجودات75
محبت درختان: سوز و گداز ستون حنّانه75
محبت جمادات: مسجد حنّانه درکوفه76
ص:7
بخش دوم: معرفت آفاقی / 79
فصل سوم:
معجزات ظاهر شده از بدن مطهّر سیدالشهدا علیه السلام / 81
واقعۀ اول: ساطع شدن نور از سر مقدّس امام حسین علیه السلام 83
ساطع شدن نور از سر مقدس در کنار دیر راهب به نقل قطب راوندی83
ساطع شدن نور از سر مقدس در کنار دیر راهب به نقل ابن حبان84
ساطع شدن نور از سر مقدس درکنار دیر راهب به نقل سبط بن جوزی و سمهودی86
ساطع شدن نور از سر مقدس در کنار دیر راهب به روایت ابومخنف88
ساطع شدن نور از سر مقدس در دیر راهب به نقل ابن حجر90
اسلام آوردن فرد یهودی و خاندانش با رؤیت نور از سر مقدس92
ساطع شدن نور از سر مقدس در منزل خولی به نقل ابی مخنف و طبری و..93
ساطع شدن نور از سر مقدس در منزل خولی به نقل کاشفی و بیرجندی96
ساطع شدن نور در منزل همسر شمر100
ساطع شدن نور در منزل هند، همسر یزید102
ساطع شدن نور از سر مقدس در مجلس یزید104
حرکت لشکر عمر سعد با نور سر مقدس در تاریکی105
واقعۀ دوم: ساطع شدن نور از دهان مقدس حضرت علیه السلام 107
واقعۀ سوم: تکلّم سر مقدّس امام حسین علیه السلام 109
تلاوت آیۀ «فَسَیَکفِیکَهُمُ الله» به روایت سلمة بن کهیل (به نقل صفدی)109
تلاوت آیۀ «فَسَیَکفِیکَهُمُ الله» به روایت سلمة بن کهیل (به نقل ابن عساکر)110
تلاوت آیۀ «فَسَیَکفِیکَهُمُ الله» به روایت سلمة بن کهیل (به نقل جُوینی)111
قرائت آیه ای از سورۀ شعرا در منزل خولی116
قرائت آیه ای از سورۀ شعرا و ایمان آوردن یحیای صابئی118
قرائت آیه ای از سورۀ ابراهیم122
قرائت آیه ای از سورۀ کهف به نقل ابومخنف و شیخ مفید و..123
قرائت آیاتی از سورۀ کهف به روایت ابومخنف124
قرائت آیاتی از سورۀ کهف به روایت سَهل:126
ص:8
قرائت آیاتی از سورۀ کهف به روایت منهال:127
تکلم سر مقدس به هنگام تلاوت آیاتی از سورۀ کهف128
تکلم سر امام علیه السلام با ابن وکیده پس از تلاوت سورۀ کهف129
قرائت آیه ای از سورۀ ابراهیم و ایمان آوردن شخص نصرانی131
تکلم سر امام و معرفی خویش به راهبی در منزل قنسرین132
تکلم سر امام و معرفی خویش به پیری در دیر نصارا (نقل ابو سعید دمشقی)134
تکلم یهودی با سر مقدس و ایمان آوردن وی139
تکلم سر مقدس با عزیز یهودی و ایمان آوردن وی141
تکلم سر مقدس با امام سجاد علیه السلام 142
تکلم سر مقدس امام علیه السلام با خواهرش در شام143
خطاب سر مقدس به یزید در شهر شام144
خطاب سر مقدس به ابن زیاد146
نفرین سر مقدس بر شمر147
نفرین سر مقدس بر حامل رأس148
تکلم سر چهار نفر بعد از مرگ149
واقعۀ چهارم: شمیم عطر سر مقدس اباعبد الله علیه السلام 153
رائحۀ طیبه ای برتر از هر عطر، در مجلس یزید153
رائحۀ طیبۀ سر مقدس بر درب خانۀ یزید154
واقعۀ پنجم: بازنگشتن قطره ای از خون آن حضرت علیه السلام که به آسمان پاشید155
تیر سه شعبۀ مسموم بر قلب مبارک155
تیری که بر صورت مبارک اصابت نمود157
واقعۀ ششم: سکونت خون مطهر سیدالشهدا علیه السلام در بهشت159
واقعۀ هفتم: اثر قطرۀ خون اباعبدالله علیه السلام بر زانوی ابن زیاد ملعون161
نقل ترجمۀ تاریخ ابن اعثم161
نقل روضة الاحباب162
نقل ابو المفاخر162
واقعۀ هشتم: جاری شدن آب از انگشت ابهام امام حسین علیه السلام 165
ص:9
واقعۀ نهم: ظهور چشمۀ رحیق مختوم، از اثر انگشت سیدالشهدا علیه السلام 169
فصل چهارم:
گریستن و لرزیدن موجودات / 171
واقعۀ دهم: گریستن تمام خلایق173
نقل شیخ کلینی و ابن قولویه و شیخ صدوق و شیخ طوسی174
گریۀ همۀ موجودات جز بصره و دمشق و آل عثمان به نقل ابن قولویه174
روایت میثم تمار175
روایت مُفضّل بن عمر176
روایت حسین بن ثویر و یونس بن ظبیان و ابی سلمه و مُفضّل177
واقعۀ یازدهم: گریستن طبقات هفت گانۀ آسمان و زمین و آنچه در آنها و ما بین آنهاست179
روایت ابن شبیب به نقل شیخ صدوق قدس سره 179
روایت حسین بن ثویر به نقل شیخ کلینی و ابن قولویه قدس سرها 179
روایت ابی بصیر به نقل ابن قولویه قدس سره 180
نقل شیخ کلینی و ابن قولویه و شیخ صدوق و شیخ طوسی قدس سره 181
نقل سید بن طاووس و شهید اول وکفعمی قدس سره 181
تأویل «فَمَا بَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَ الأرض» در تفسیر قمی182
تأویل «فَمَا بَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَ الأرض» به روایت حلبی در کامل الزیارات183
تأویل «فَمَابَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَالأرض» به روایت کثیربن شهاب در کامل الزیارات184
تأویل «فَمَابَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَالأرض» به روایت ابراهیم نخعی در کامل الزیارات185
تأویل «فَمَابَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَالأرض» به روایت سُدی186
چهل روز گریستن آسمان و زمین به روایت زُراره187
گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت حسن بن زیاد188
گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت ابی سَلَمه189
گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت داود بن فَرقَد189
گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت عبد الخالق190
گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت جابر191
گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت کُلیب بن معاویه192
ص:10
گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت حَنَان192
گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت عبدالله بن هلال193
گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به نقل رازی و سیوطی194
کلام خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج194
خبر دادن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به گریستن آسمان و زمین به نقل ابن قولویه و فرات195
خبر دادن حضرت امیرمؤمنان علیه السلام به گریستن آسمان و زمین به روایت اصبغ197
خطبۀ امام سجاد علیه السلام هنگام بازگشت ازکربلا به مدینه به نقل سید بن طاووس198
گریستن آسمان و زمین با ساکنانش در نامۀ امام عسکری علیه السلام در نقل شیخ طوسی199
واقعۀ دوازدهم: گریستن آنچه در بهشت و جهنم است201
واقعۀ سیزدهم : گریستن آنچه دیده شود و آنچه به دیده نیاید205
واقعۀ چهاردهم: برخاستن غبار زرد در هوا و وزیدن غبار سرخ و سیاه207
برخاستن غبار سیاه و سرخ به هنگام شهادت207
غبار سیاه به هنگام شهادت208
برخاستن غبار زرد، هنگام بر زمین افتادن امام حسین علیه السلام 209
غبار سیاه و سرخ در هنگام شهادت209
زرد شدن خاک کربلا و برخاستن غبار (در دوم محرم)210
واقعۀ پانزدهم: لرزیدن زمین211
خبر جبرئیل برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از لرزش زمین به هنگام شهادت امام حسین علیه السلام 211
لرزش زمین به نقل ابومخنف212
لرزش زمین به نقل کاشفی و عبد اللطیف بن علی بیرجندی213
لرزش زمین به نقل اسرار الشهاده214
لرزش زمین در نقل قندوزی از ابی مخنف215
لرزش زمین به نقل علامۀ مجلسی قدس سره 216
لرزش زمین به نقل محقق نراقی قدس سره 216
زلزلۀ عظیم در لحظۀ شهادت به نقل جنات الخلود217
زلزله در عالم به نقل یزدی حائری در مهیج الاحزان217
زلزله در عالم به نقل شیخ حسن یزدی در انوار الشهادة217
ص:11
واقعۀ شانزدهم: لرزیدن سایه های عرش219
لرزش سایه های عرش در روایت حسین بن ثویر از امام صادق علیه السلام 219
لرزیدن سایه های عرش در زیارت امام حسین علیه السلام 220
واقعۀ هفدهم: لرزیدن سایۀ ملکوتی مخلوقات221
فصل پنجم:
دگرگونی آسمان و خورشید و ستارگان و دریاها / 223
واقعۀ هجدهم: تاریک شدن آسمان و خورشید225
سه روز کُسوف خورشید در بیت المقدس225
چهل روز کسوف خورشید226
کسوف خورشید و ظهور ستارگان در روز به نقل ابن شهر آشوب226
کسوف خورشید و ظهور ستارگان در وقت ظهر به نقل ابن کثیر228
تاریکی آسمان و ظهور ستارگان در روز به نقل جمعی از اهل تسنّن228
سه روز تاریکی به نقل جمعی از اهل تسنّن229
سه روز تاریک شدن دنیا به نقل ابن جوزی و ابن حجر و..229
تاریک شدن آسمان در نقلی دیگر از ابن حجر230
واقعۀ نوزدهم: سرخ شدن خورشید، هنگام طلوع و غروب231
کلام میثم تمّار به جبله به نقل شیخ صدوق قدس سره 231
روایت زراره به نقل طبرسی و ابن شهر آشوب قدس سرها 232
روایت عبد الخالق بن عَبد ربّه به نقل ابن قولویه قدس سره 233
روایت حسن بن زیاد به نقل ابن قولویه قدس سره 234
روایت عبد الله بن هِلال به نقل ابن قولویه قدس سره 234
روایت زراره به نقل ابن قولویه قدس سره 235
روایت خلّاد درکتب اهل تسنّن236
روایت عیسی بن حارث در کتب اهل تسنّن236
واقعۀ بیستم: در هم پیچیده شدن و فرو ریختن(برخورد) ستارگان239
درهم پیچیده شدن ستارگان به نقل ابن قولویه قدس سره 239
برخورد ستارگان به نقل عیسی بن حارث در کتب اهل تسنّن240
ص:12
برخورد ستارگان به نقل ابن حجر مکی241
واقعۀ بیست و یکم: بارش خاکستر و خاک سرخ و سنگ از آسمان243
بارش خاکستر از آسمان در روایت میثم تمار243
بارش خاکستر از آسمان در روایت مُفضّل بن عمر244
بارش خاک سرخ به نقل شیخ صدوق قدس سره 245
بارش خاک سرخ به نقل ابن قولویه قدس سره 246
ریزش خاک سرخ از آسمان در کتب اهل تسنّن246
ریزش سنگ از آسمان به نقل ابن کثیر247
واقعۀ بیست و دوم: تلاطم دریاها249
گریستن دریاها با امواجش249
تلاطم دریاها و امواجش250
فصل ششم:
نمایان شدن خون در عالم تکوین / 251
واقعۀ بیست و سوم: افق به رنگ خون253
سرخی آسمان و زمین در روایت امام صادق علیه السلام به نقل ابن قولویه253
سرخی در طرف مشرق و مغرب254
مشاهدۀ اثر سرخی آسمان بر دیوارها تا هفت روز254
نمایان شدن سرخی در اُفق بعد از سه روز تاریکی آسمان255
گریۀ آسمان با سرخ شدنش به نقل طبری و بغوی و ابن حجر و..255
گریه آسمان با سرخی رنگش به نقل ثعلبی و ابن حجر256
گریۀ آسمان به سرخی رنگش در روایت امام صادق علیه السلام به نقل قندوزی256
گریۀ آسمان به سرخی رنگش در هنگام طلوع و غروب به مدت چهل روز257
گریۀ آسمان به چهل روز طلوع و غروب خورشید به رنگ سرخ258
سرخی اقطار و اطراف آسمان به نقل دولابی و ابن عدیم259
سرخی آسمان به نقل ابی حاتم رازی و سیوطی259
سرخی آسمان به نقل ابن حجر مکی260
یک سال سرخی آسمان به نقل ابن قولویه قدس سره 260
ص:13
سرخی اُفق آسمان به نقل تاریخ ابن معین261
شش ماه سرخی اُفق، به نقل ابن سعد و ابن عساکر و ذهبی262
شش ماه سرخی اُفق به نقل سیوطی و ابن حجر262
چهار ماه سرخی اُفق به نقل ماوردی و ابن عبد السلام و قرطبی و ابن کثیر263
آسمان همچون لختۀ خون به نقل ابن ابی شیبه263
آسمان همچون لختۀ خون به نقل طبرانی و هیثمی264
آسمان همچون لختۀ خون به نقل بیهقی و خوارزمی و ابن عساکر264
آسمان یک سال و نه ماه، چون لختۀ خون265
آسمان هفت شبانه روز مانند لختۀ خون به نقل حمیری و ابن عساکر266
سرخی شفق از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل ثعلبی266
سرخی آفاق از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل ابن سعد267
سرخی اُفق از شهادت امام حسین علیه السلام به نقل ابن عساکر و ذهبی267
سرخی آسمان از شهادت امام حسین علیه السلام به نقل ابن کثیر268
سرخی آسمان از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل طبرانی و...268
سرخی آسمان از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل ابن عساکر269
سرخی آسمان از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل ابن جوزی269
نامۀ پادشاه روم به پادشاه عرب با دیدن سرخی آسمان و نشانۀ دیگر269
واقعۀ بیست و چهارم: باریدن خون از آسمان271
باریدن خون از آسمان به مدت چهل روز271
باریدن خون از آسمان در خطبۀ حضرت زینب کبری علیه السلام 271
باریدن خون از آسمان به روایت ام سلمه272
باریدن خون از آسمان در کلام میثم تمّار به جبله272
باریدن خون از آسمان در حدیث ابن شبیب274
باریدن خون از آسمان در نقل ابن شهر آشوب274
باریدن خون از آسمان به نقل دولابی و ابن عدیم275
باریدن خون از آسمان به نقل ابی حاتم رازی275
باریدن خون از آسمان به نقل ابن نما حلی276
باریدن خون از آسمان بر خانه ها و دیوارها به نقل قاضی نعمان مغربی276
ص:14
باریدن خون از آسمان بر خانه ها و دیوارها به نقل ابن عساکر و..277
باریدن خون از آسمان بر خانه ها و دیوارهای خراسان، شام و کوفه277
باریدن خون از آسمان، همچون لختۀ خون278
باریدن خون تازه از آسمان به مدت سه شب در نقل ابن قولویه278
باریدن خون تازه از آسمان به نقل ابن حمدون279
گریۀ آسمان به باریدن خون به نقل ابن شهر آشوب قدس سره 279
گریۀ آسمان به باریدن خون به نقل ابن قولویه قدس سره 280
باقی ماندن اثر باریدن خون در لباس ها به نقل شافعی280
باقی ماندن اثر باریدن خون در لباس ها و از بین نرفتن آن به نقل زرندی281
باقی ماندن اثر باریدن خون در لباس ها به نقل ابن جوزی و ابن عدیم281
باقی ماندن اثر باریدن خون در لباس ها به نقل سبط بن جوزی282
پر از خون شدن ظرفها و وسائل دیگر در اثر باران خون282
پر شدن خُم ها و کوزه ها در اثر باران خون283
واقعۀ بیست وپنجم: خون تازه زیر هر سنگ و کلوخ285
مطلب اول: در تمام دنیا285
خون تازه زیر هر سنگ در تمام دنیا285
مطلب دوم: در زمین287
خون تازه زیر هر سنگ در شهادت امیرمؤمنان و امام حسین علیهما السلام 287
مطلب سوم: روایات مطلق، بدون اختصاص به شهر یا منطقه ای289
خون تازه زیر هر سنگ به نقل ابن سعد و ابن عساکر و ذهبی و..289
خون تازه زیر هر سنگ به نقل ابن سعد و ابن عساکر و صفدی289
خون تازه زیر هر سنگ به نقل ابن سعد و سیوطی290
خون تازه زیر هر سنگ به نقل جوینی291
خون تازه زیر هر سنگ به نقل ابن حجر291
مطلب چهارم: بیت المقدّس292
خون تازه زیر هر سنگ و کلوخ در بیت المقدس به روایت ابی نصر292
خون تازه زیر هر سنگ در بیت المقدس (روایت زهری به نقل بیهقی و...)292
خون تازه زیر هر سنگ در بیت المقدس (روایت زهری به نقل طبرانی و...)294
خون تازه زیر هر سنگ در بیت المقدس به روایت زید بن عمرو کندی294
ص:15
سخن ولید بن عبد الملک و ابن شهاب زهری دربارۀ یافتن خون زیر هر سنگ295
مطلب پنجم: در شام298
خون تازه زیر هر سنگ در سرزمین شام298
مطلب ششم: در منزل عبد الملک بن مروان یا هشام بن مروان299
خون تازه زیر سنگ در خانۀ عبد الملک بن مروان یا هشام بن مروان299
واقعۀ بیست و ششم: خون شدنِ تربتی که در دست ام سلمه بود301
آوردن خاک کربلا توسط جبرئیل در روایت امام باقر علیه السلام به نقل شیخ صدوق301
آوردن خاک کربلا توسط جبرئیل در روایت امّ سلمه به نقل ابن عدیم و..302
آوردن خاک کربلا توسط جبرئیل در روایت امّ سلمه به نقل محب طبری و..303
آوردن خاک کربلا توسط جبرئیل در روایت امّ سلمه به نقل زرندی و..304
رؤیای صادقۀ ام سلمه و خون شدن تربت به روایت شیخ طوسی قدس سره و...305
صرخه و صیحۀ اُم سلمه هنگام تبدیل شدن تربت به خون308
سیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به کربلا و برداشتن خاک سرخ به نقل شیخ مفید قدس سره 309
واقعۀ بیست و هفتم: جاری شدن خون بر دیوارها311
به خون آغشته شدن دیوارها تا سه ماه بعد از شهادت به نقل طبری311
به خون آغشته شدن دیوارها تا سه ماه بعد از شهادت به نقل سبط بن جوزی312
جاری شدن خون بر دیوار در بیت المقدس312
جاری شدن خون از دیوار دار الاماره به نقل سید بن طاووس و ابن عساکر و..313
واقعۀ بیست و هشتم: خون شدن آب و غذاهایی که قتلۀ امام حسین علیه السلام پخته بودند315
واقعۀ بیست و نهم: تبدیل شدن گوشت شتر غارت شده به خون317
فصل هفتم:
سوختن و خاکستر شدن بعضی اشیاء / 319
واقعۀ سی ام: تبدیل شدن گوشت شتر غارت شده به آتش321
شعله ور شدن گوشت شتر غارت شده مانند هیزم321
شعله ور شدن شتر و هر چه از لشکر امام حسین علیه السلام غارت شده بود322
شعله ور شدن گوشت شتری از امام حسین علیه السلام که بین مردم تقسیم شده بود323
شعله ور شدن بدن شتر هنگام برخورد چاقو به آن و فوران آتش از دیگ323
ص:16
شتری از تَرکۀ امام حسین علیه السلام که نحر شده و از دیگ، آتش برافروخته شد324
نمایان شدن آتش در گوشت شتر325
تبدیل شدن گوشت به آتش325
واقعۀ سی ویکم: نمایان شدن آتش در گیاه327
واقعۀ سی و دوم: خاکستر یا خون شدن گیاه ورس329
مطلب اول: خاکستر شدن گیاه ورس329
مطلب دوم: به خون تبدیل شدن گیاه ورس333
فصل هشتم:
آنچه بر قاتلان امام حسین علیه السلام و پیروانشان گذشت / 335
واقعۀ سی و سوم: فلج شدن شخصی که جامۀ آن حضرت را برداشت337
زمین گیر شدن بحر بن کَعب337
جاری شدن خون از دستان بحر بن کعب و خشک شدن آنها338
واقعۀ سی و چهارم: دیوانه شدن آنکه زرۀ امام حسین علیه السلام را برداشت339
واقعۀ سی و پنجم: خشکیدن دست آن که کلاه و عمامۀ حضرت علیه السلام را ربود341
ربودن کلاه و خشک شدن دست341
ربودن کلاه و فقیر شدن342
ربودن عمامه و قطع شدن دست و ابتلای به فقر343
واقعۀ سی وششم: به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و جذام گرفتن و دیوانه شدن345
به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و جذام گرفتن به نقل ابن اعثم کوفی345
به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و دیوانه شدن به نقل ابن شهر آشوب345
به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و دیوانه شدن به نقل سیدبن طاووس346
به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و دیوانه شدن به نقل حموی شافعی347
واقعۀ سی وهفتم: پیسی گرفتن هر زنی که با عطر غارت شده ،خود را معطّر نمود349
استعمال ورس و پیسی گرفتن349
استعمال عطر و پیسی گرفتن350
واقعۀ سی و هشتم: مبتلا گشتن تمام کسانیکه در قتل امام حسین علیه السلام شرکت داشتند351
روایت زُهَری به نقل سبط بن جوزی و ابن حجر351
ص:17
روایت محمد بن سلیمان به نقل شیخ طوسی قدس سره 352
روایت یعقوب بن سلیمان به نقل شیخ صدوق قدس سره 353
روایت یعقوب بن سلیمان به نقل زرندی و ایجی و سمهودی354
روایت ابن سُدی به نقل ابن نما و جمعی از اهل تسنن356
روایت صَلت بن وَلید به نقل قاضی نعمان مغربی359
روایت غلام بنی سلامه به نقل ابن عساکر و ابن حجر و..359
روایت قُطبة بن عَلاء به نقل جوینی360
روایت اسماعیل بن عبد اللّه السّری به نقل حسین شیعی سبزواری361
واقعۀ سی و نهم: نمونه ای از عذاب سیاهی لشکرها363
کور شدن چشمهای عبد الله ریّاح به نقل ابن شهر آشوب363
کور شدن چشمهای یکی از لشکریان یزید به نقل سید بن طاوس قدس سره 364
کور شدن چشمهای یکی از اهالی کوفه به نقل طریحی و بحرانی366
کور شدن یکی از لشکریان یزید در حکایت واقدی در روایات اهل تسنّن367
کور شدن یکی از لشکریان یزید در حکایت واقدی به نقل سبط بن جوزی369
کور شدن یکی از لشکریان یزید در روایت جویر بن سعید370
کور شدن یکی از لشکریان یزید در روایت سُدّی 371
عاقبت آهنگری که تیری هم نینداخت372
عاقبت فروش میخ به لشکر عمر سعد378
عاقبت نگهبان فرات380
عاقبت ساربان امام حسین علیه السلام 382
واقعۀ چهلم: سیاه شدن صورت قاتل امام حسین علیه السلام 389
واقعۀ چهل و یکم: عاقبت حاملین سر امام علیه السلام و شهدا391
سیاه شدن صورت حامل سر امام حسین علیه السلام 391
سیاه شدن صورت حامل سر قمر بنی هاشم علیه السلام 392
عاقبت حامل سر شهدا393
واقعۀ چهل و دوم: نمایان شدن آتش در صورت عبید الله بن زیاد هنگام قتل امام حسین علیه السلام 395
واقعۀ چهل و سوم: داخل شدن مار در بینی عبیدالله بن زیاد، پس از مرگ397
ص:18
روایت عمّار بن عمیر تَیمی به نقل شیخ صدوق و ابن شهر آشوب قدس سرها 397
روایت عمار بن عمیر به نقل سید بن طاوس قدس سره 398
روایت عمار بن عمیر به نقل ابن بطریق و علامه اربلی قدس سرها 398
خبر عمار بن عمیر به نقل ترمذی و ابن عساکر و ابن اثیر و ذهبی399
خبر عمار بن عمیر به نقل خطیب بغدادی و ابن عساکر400
خبر یزید بن ابی زیاد به نقل ابن عساکر و ابن اثیر و نویری و عینی401
نقل شیخ طوسی قدس سره 402
نقل سید نعمت الله جزائری قدس سره 403
واقعۀ چهل و چهارم: اصابت شهاب و کور شدن شخصی که به امام علیه السلام جسارت کرد405
نقل ابن شهر آشوب قدس سره 405
نقل احمد بن حنبل و طبرانی و ...406
نقل ابن سعد408
نقل بلاذری408
واقعۀ چهل و پنجم: کور شدن شخصی که مردم را به شهادت امام حسین علیه السلام بشارت می داد411
واقعۀ چهل و ششم: لال و دیوانه شدن سِنان بن اَنس413
نقل ابن سعد و طبری و ابن عساکر و ابن منظور و ابن بدران413
نقل بلاذری414
نقل بیهقی414
واقعۀ چهل و هفتم: عذاب فردی که به امام علیه السلام مژدۀ دوزخ داد417
نقل بسیاری از منابع معتبر شیعه و اهل تسنّن417
نقل ابی مخنف و طبری و ابن اثیر و ابن کثیر420
نقل ابو مخنف و شیخ مفید و طبرسی از اعلام شیعه و بلاذری از اهل تسنّن422
واقعۀ چهل و هشتم: سیراب نشدن اشخاص به نفرین امام حسین علیه السلام 425
شخصی که به دهان حضرت علیه السلام تیری انداخت425
شخصی که به طرف حضرت علیه السلام در حال آب خوردن تیری انداخت427
شخصی به نام زُرعه429
شخصی از بنی ابان432
ص:19
عبد الله بن حصین ازدی434
فصل نهم:
دگرگونی ها و استحالۀ تکوینی / 437
واقعۀ چهل و نهم: تلخ شدن شتری که پخته شده بود439
مطلب اول: گوشت شتر به تلخی عَلقم:439
نقل ابن حمزۀ طوسی قدس سره 439
نقل بیهقی و ابن عساکر و ذهبی و ابن حجر عسقلانی و سیوطی و ...440
نقل سیوطی و ابن حجر مکی440
مطلب دوم: گوشت شتر، تلخ تر از صِبر:442
نقل ابن شهر آشوب و علامۀ بحرانی و ...442
نقل ابن جوزی442
واقعۀ پنجاهم: سفال شدن دینارهایی که از لشکر امام حسین علیه السلام به غارت برده شد445
تبدیل سکه ها به سفال و نوشته شدن دو آیه از قرآن بر آنها445
سفال شدن سکه ها به نقل ابن حبان450
سفال شدن سکه ها به نقل سبط ابن جوزی و سمهودی451
سفال شدن سکه ها به نقل ابن حجر452
سفال شدن سکه ها به نقل ایجی شافعی453
تبدیل شدن درهم به سنگ سیاه454
فصل دهم:
کتابت های غیبی / 457
واقعۀ پنجاه ویکم: نوشته شدن شعر «أترجو أمّة قتلت حسیناً» در کنیسه ای قبل از بعثت459
کتابت غیبی، ششصد سال قبل از بعثت درکلیسای روم به نقل ابن عساکر و..459
کتابت غیبی، سیصد سال قبل از بعثت درکلیسای روم به نقل شیعه460
کتابت غیبی، سیصد سال قبل از بعثت درکلیسای روم به نقل اهل تسنن461
کتابت غیبی، سالیان طولانی قبل از بعثت در کلیسای روم به نقل ابن نما قدس سره 463
کتابت غیبی، سالیان طولانی قبل از بعثت درکلیسای روم به نقل ابن حجر464
کتابت غیبی، سیصد سال قبل از بعثت بر سنگی در روم به نقل ابن نما قدس سره 464
ص:20
کتابت غیبی، سیصد سال قبل از بعثت بر سنگی به نقل ابن جوزی465
کتابت غیبی، پانصد سال قبل از بعثت بر سنگی به نقل سبط بن جوزی466
کتابت غیبی، هزار سال قبل از بعثت بر سنگی466
کتابت غیبی، پانصد سال قبل از بعثت بر دیر راهب به نقل دمیری467
کتابت غیبی روی صفحه ای از طلا468
واقعۀ پنجاه و دوم: نوشته شدن شعر «لا بد أن ترد القیامة فاطمة» بر سنگی پیش از عاشورا469
واقعۀ پنجاه و سوم: دستی که بر پیشانی یزید نگاشت « أترجو أمة قتلت حسینا»471
فصل یازدهم:
ظهور مصیبت کربلا در وجود انبیا علیهم السلام /473
واقعۀ پنجاه و چهارم: گریۀ انبیاء در مصائب سیدالشهداء و تبرّی از قاتلان او475
گذر حضرت آدم علیه السلام به کربلا و تبری از یزید475
گذر حضرت نوح علیه السلام به کربلا و تبریّ از قاتلان476
گذر حضرت اسماعیل علیه السلام به کربلا و تبریّ از قاتلان477
گذر حضرت سلیمان علیه السلام به کربلا و تبریّ از یزید478
گذر حضرت عیسی علیه السلام و حواریون به کربلا و تبریّ از یزید479
گذر حضرت عیسی علیه السلام به کربلا و گریه ایشان481
گریۀ حضرت آدم علیه السلام هنگام ذکر نام حسین علیه السلام 485
ذکر مصائب توسط خدا و گریۀ حضرت زکریا علیه السلام 487
ذکر مصائب توسط خدا و گریۀ ابراهیم علیه السلام 489
ذکر مصائب توسط خدا برای حضرت موسی علیه السلام 491
ذکر مصائب توسط حضرت خضر علیه السلام و گریۀ موسی علیه السلام 492
واقعۀ پنجاه و پنجم: جاری شدن خون از بدن برخی انبیا علیهم السلام 497
جاری شدن خون از سر ابرهیم علیه السلام در کربلا به موافقت مصیبت سیدالشهدا علیه السلام 497
جاری شدن خون از پای حضرت موسی علیه السلام درکربلا به موافقت مصیبت سیدالشهدا علیه السلام 498
واقعۀ پنجاه و ششم: بیماری و قبول بلا در مصیبت سیدالشهدا علیه السلام 501
بیماری حضرت ابراهیم بعد از مشاهده مصائب سید الشهدا علیه السلام 501
حضرت زکریّا علیه السلام و درخواست بلا در همدردی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم 502
ص:21
سید الشهدا علیه السلام اسوۀ اسماعیل بن حزقیل علیه السلام در تحمل مصیبت503
فصل دوازدهم:
تأثیر واقعۀ کربلا درحیوانات و نباتات و جمادات / 507
واقعۀ پنجاه و هفتم: گریۀ حیوانات509
گریۀ حیوانات برای سید الشهدا علیه السلام در کلام امیرمؤمنان علیه السلام 509
گریۀ حیوانات بعد ازکلام حضرت زینب علیها السلام در قتلگاه به نقل خوارزمی510
گریۀ حیوانات بعد ازکلام حضرت زینب علیها السلام در قتلگاه به نقل محمد بن ابیطالب511
گریۀ حیوانات بعد ازکلام حضرت ام کلثوم علیها السلام در قتلگاه512
واقعۀ پنجاه و هشتم: ذوالجناح، مرکب عرش پیمای اباعبدالله الحسین علیه السلام 515
مقدمه: نکته معرفتی در مورد تغییر ماهیت مخلوقات515
حرکت نکردن ذوالجناح هنگام رسیدن به کربلا519
ورود به کربلا به نقل کاشفی و عبداللطیف بن علی بیرجندی520
ورود به کربلا به نقل طریحی و علامه دربندی520
ایستادن ذوالجناح نزد دست قمربنی هاشم علیه السلام 521
ایستادن ذوالجناح نزد مشک پاره پاره522
ادب ذوالجناح و نیاشامیدن آب به نقل ابن شهرآشوب523
ادب ذوالجناح و نیاشامیدن آب، به نقل علامه دربندی524
وداع امام حسین علیه السلام با ذوالجناح525
تکلم ذوالجناح با امام حسین علیه السلام پس از وداع حضرت علیه السلام با اهل خیام526
دفاع ذوالجناح از سید الشهدا علیه السلام 526
عکس العمل ذو الجناح پس از شهادت امام حسین علیه السلام 528
شیحۀ ذوالجناح528
گریۀ شدید ذوالجناح528
آغشته نمودن یال خود به خون امام حسین علیه السلام به نقل ابن اعثم کوفی و خوارزمی530
آغشته نمودن یال خود، به خون امام حسین علیه السلام به نقل شیخ صدوق قدس سره و...531
آغشته نمودن یال خود، به خون امام حسین علیه السلام به نقل ابن شهرآشوب و...533
آوردن خبر شهادت به خیمه ها در روایتی از امیرمؤمنان علیه السلام :533
آوردن خبر شهادت به خیمه ها در روایتی از حضرت موسی علیه السلام 535
ص:22
تکلم ذوالجناح هنگام بازگشت به خیام با حضرت سکینه علیها السلام 536
عاقبت ذوالجناح537
نقل تسلیة المجالس:537
نقل ابومخنف538
نقل ابو المفاخر539
نقل قندوزی539
نقل ملامحمد صالح برغانی (برادر شهید ثالث)539
اشعار شهید ثانی قدس سره در مورد ذوالجناح543
واقعۀ پنجاه و نهم: کمک خواستن فضه از شیری در کربلا به اذن زینب کبری علیها السلام 545
واقعۀ شصتم: امتناع گنجشﮏ ها از خوردن دانه در روز عاشورا549
واقعۀ شصت و یکم: گریۀ جغد و پرندگان بر مصائب امام حسین علیه السلام 551
خرابه نشینی و نالۀ جغد از شب تا صبح551
ندبه و نوحه سرایی جغد از شب تا صبح552
گریه کردن پرندگان آغشته به خون و مسلمان شدن یهودی553
واقعۀ شصت و دوم: لعن کردن کبوتر راعبی بر قاتلان امام حسین علیه السلام 559
واقعۀ شصت و سوم: کلاغی در مدینه561
واقعۀشصت و چهارم: ریزش خون از درخت اُم معبد و خشک شدن آن565
واقعۀ شصت و پنجم: چنار خونبار571
فتوای آیت الله العظمی مرعشی573
واقعۀ شصت و ششم: درخت رُوم575
واقعۀ شصت و هفتم: مشهد النقطة (سنگی در موصل که از آن خون می جوشد)577
واقعۀ شصت و هشتم: گریه کردن شیر سنگی در روز عاشورا579
فصل سیزدهم:
نوحۀ ملائکه و جنیان / 581
واقعۀ شصت ونهم: نوحه و گریۀ ملائکه بر سید الشهدا علیه السلام 583
گریۀ چهار هزار فرشتۀ غبارآلود در روایت امام صادق علیه السلام 583
گریۀ چهار هزار فرشتۀ غبارآلود در روایت امام باقر علیه السلام 584
ص:23
گریۀ چهار هزار ملک موکّل بر قبر سید الشهدا علیه السلام 584
گریۀ فرشتگان حائر حسینی علیه السلام 585
ضجۀ ملائک به هنگام شهادت سید الشهدا علیه السلام 586
گریه و زیارت هفتاد هزار ازملک، در شب جمعه587
واقعۀ هفتادم: نوحۀ اجنّه بر امام حسین علیه السلام 589
روایت امام سجاد علیه السلام 589
روایت امام صادق علیه السلام 589
روایت داود رقی590
روایت ام سلمه به نقل ابن حاتم عاملی591
روایت ام سلمه به نقل ابن سعد و احمد بن حنبل و طبرانی و...592
روایت ام سلمه به نقل محب طبری و سمهودی593
روایت ام سلمه به نقل ابن عساکر و ذهبی و ابن کثیر593
روایت ام سلمه به نقل شبلنجی594
روایت ام سلمه به نقل ذهبی و ابن حجر مکی و...594
روایت ام سلمه به نقل ابن عساکر و ابن اثیر595
روایت ام سلمه به نقل ابن عساکر و گنجی شافعی و...595
روایت امّ سلمه به نقل سبط بن جوزی596
روایت جابر حضرمی597
روایت ابی زیاد قندی598
روایت ابی جناب کلبی به نقل طبرانی و ابو نعیم و...599
روایت ابی جناب کلبی به نقل طبرانی600
روایت ابی خباب کلبی به نقل یغموری601
روایت ابی جناب کلبی به نقل ابن کثیر و ...602
روایت ولید بن غسان603
روایت علی بن حزور603
روایت عبد الله بن حسان604
نوحۀ اجنه در شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام حسین علیه السلام در منابع شیعه605
نوحۀ اجنه در شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام حسین علیه السلام در منابع اهل تسنن606
ص:24
گریۀ جنّیان وقت خروج سید الشهدا علیه السلام از مدینه607
نوحۀ اجنه هنگام بردن اسرا به شام609
گریۀ اجنه در مدینه هنگام شهادت سید الشهدا علیه السلام به نقل عمرو بن عکرمه610
گریۀ اجنه در مدینه هنگام شهادت سید الشهدا علیه السلام به نقل فضیل کوفی611
نوحۀ جن در کنار سر مقدس612
نوحه و لطمۀ اجنه در وادی نحله614
گریۀ جنیان به نقل ابی خباب615
گریۀ جنیان به نقل خیره دختر عبد الرحمان616
نوحۀ جنیان به نقل مُرّة616
گریۀ اجنۀ نصیبین در رابیه617
شنیدن نوحۀ اجنه به روایت ام کلثوم علیها السلام در روز عاشورا618
به نقل هند دختر جَون619
خبر آوردن جن از شهادت سید الشهدا علیه السلام 625
فصل چهاردهم:
ندای آسمانی / 627
واقعۀ هفتاد و یکم: منادی آسمانی و خبر دادن از کشته شدن ابا عبد الله علیه السلام 629
ندای آسمانی به نقل از ابن امیر الحاج629
ندای آسمانی به نقل قندوزی630
ندای مُنادی و نوحه او هنگام شهادت امام حسین علیه السلام 631
واقعۀ هفتاد و دوم: ندایی از درون عرش و ندای ملک، به امّت متحیّر633
ندای مُنادی به این که خداوند به عید قربان و فطر توفیقتان ندهد633
ندای آسمانی به اینکه خداوند به روزه توفیقتان ندهد634
فهرست آیات639
فهرست منابع 641
فهرست اعلام 657
ص: 25
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین، الذی هدانا إلی معرفة أمناء الدین، و أرشدنا إلی طریقة خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم ، و سیّرنا فی صراط الأئمّة المعصومین علیهم السلام ، و جعلنا من المتمسّکین بولایة خلفائه و حججه علی الخلق أجمعین، أولهم أمیر المؤمنین علیه السلام و خاتمهم بقیّةالله فی الأرضیین عجل الله تعالی فرجه ، و نوّرنا بعصمة مولاتنا فاطمة الزهراء علیها السلام سیدة نساء العالمین و نحمد الله الذی خلق النشأتین، بحبّ الحسین علیه السلام ، و جعل محبته ثمن الجنتین و البکاء علیه سبباً لغفران ذنوب الثقلین.
و الصلاة التامة الکاملة و السلام العامة الشاملة، بلا نهایة و عدد، و بلا حدّ و أمد، علی أول العدد و صاحب الأبد، و الرسول المسدّد، و المصطفی الأمجد، أبی القاسم محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین المنتجبین الّذین هم مفاتیح مصحف الوجود، و خواتیم اسرار المعبود، و وسائط ایجاد الغیب و الشهود، و المبعوثون فی المقام المحمود، و المبرّئون عن النقائص و الحدود، سیّما حاکم مقام قاب قوسین، رکن التوحید و توحید العین، مطلع شمس المشرقین و مدار دوران النیّرین، و معدن نور الجنتین و ولی الثقلین و سلطان النشأتین و إمام الکونین؛ الإمام الهمام أبی عبدالله الحسین علیه السلام .
ص: 26
این صحیفه مکرّمه و مرقومه قیّمه ای که در پیش رو دارید، مجموعه ای روائی و تاریخی است که پیرامون اسرار وقایع کربلا و ابعاد بی شمار معجزات ارضی و سماوی نینوا به رشتۀ تحریر در آمده و مخاطب می تواند با دریافت خصوصیات بی همتای این واقعۀ بزرگ، برتری اعجاز اسرار آمیز کربلا را بر تمامی معجزات صادرۀ پیشین، به وضوح دریابد.
این مصحف منشور و کتاب مسطور، رشحه و قطره ای است از دریای بی نهایت اسرار وقایع اعجاز آمیز شهادت سلطان اریکۀ أو أدنی، خامس آل کساء، قافله سالار کربلا، و مظلوم دشت نینوا، مصباح الهدی، شافع الخلائق یوم الجزاء، غریب الغرباء، امام الأولیاء، سید الشهداء علیه السلام .
اثر حاضر با استناد به معتبرترین منابع عامه و خاصّه، به تحلیل اسرار واقعه کربلا پرداخته، به گونه ای که اگر پیروان تمامی ادیان و مذاهب و فرق عامه، با دیدۀ انصاف بنگرند، با ملاحظه کثرت منابع و تواریخ معتبر، به بی همتایی واقعۀ کربلا پی خواهند برد. مگر می توان تمامی این منابع تاریخی را نادیده انگاشت؟! مگر می توان واقعیت ها را نادیده گرفت؟!
این سیل دمادم مستندات و منابع که چه بسا از کتب معتبر تاریخی اهل تسنّن نیز استخراج شده، وجدان هر خفته ای را بیدار می کند تا بیاندیشد که مگر ممکن است این وقایع که به تواتر، بلکه فوق تواتر نقل گردیده، به وقوع نپیوسته و تحقق نیافته باشد؟
طوبی بر آنان که با فطانت فطرت و لطافت باطن خویش دریافتند که عبادت عظمی در عالی ترین مرتبۀ خویش که موجب خرق حجب سبعه است، سجده بر تربت کربلاست، و به دست داشتن تسبیح آن تربت حسینیه، ذکر مقربان حریم الهی، و چشیدن شهد شیرین تربت کربلا، مورث علم نافع و رزق واسع و شفای امراض و حرز صالحان است.
ص: 27
در ختام، تلاش بسیار و کوشش بی شمار تمامی اصدقاء مکرّم و سروران معظّم، به ویژه محققین گرامی حضرات حجج اسلام و مسلمین: مهدی امامی، مرتضی اسلامی، که با کمال دقت و فطانت، به امر تحقیق منابع و یافتن سایر مدارک پرداختند و حجج اسلام و مسلمین سید حسن یوسفی و سید جواد برکچیان که تصحیح و ویراستاری این مجموعه را به نحو احسن به انجام رساندند، و همچنین همت و مساعدت جناب آقای دکتر حسین کیوانی و خانوادۀ محترمه، که در به ثمر نشستن این اثر، سهیم و دخیل گشته اند، مورد کمال امتنان و شایستۀ نهایت تشکّر است.
امید است که کمّلین اهل معرفت، از رشحات اسرار بی پایان وقایع کربلا سیراب گشته و با عنایات خاصّۀ اهل بیت علیهم السلام این صحیفۀ جامعۀ اسرار وقایع اعجاز آمیز حسینیّه، مورد قبول حضرت بقیّة الله فی الأرضیین، صاحب العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه افتد، و تمامی دوستان اهل بیت علیهم السلام را به آستان کبریایی آن حضرت رهنمون آید، بحقّ جدّه و أبیه و أمّه وأخیه و التسعة المعصومین من ذریّته و بنیه علیهم السلام .
«اللهم اجعلنی عندک وجیهاً بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الآخرة.»
«و آخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطّاهرین.»
محمد علی بهبهانی
ص: 28
ص: 29
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟( (1))
به راستی این چه شور و آتشی است که تمامی ذرّات آفرینش از شعلۀ آن گداخته و
ص: 30
سوختهاند؟ و این چه بانگ نوحه و ضجّه ای است که بر بلندای فلک طنین انداخته و ملکوتیان و ساکنان عالم قدس را به ماتم کشانده است؟
آری، این واقعۀ جانسوز که ملک و ملکوت را سیه پوش نموده و جامه عزا بر پیکرۀ هستی نشانده، قصّۀ سوختن و پرپر شدن پیکر باغبان گلشن توحید و گلهای باغ رسالت است، و چه کسی را یارای آن است که داستان غم انگیز کربلا را بشنود و آرام و قرار از جان، و هوش از سرش نرود؟ و کیست که در این مصیبت عظمی، دل شکسته و دل خون نشود؟
واقعۀ کربلا نه تنها دل مؤمنان را شکافت بلکه حقیقت ذرّه ذرّۀ موجودات را به التهاب در آورد و شور و شورشی در نهاد موجودات عالم آفرید.
در باطن دستگاه آفرینش اسراری نهفته است که جز اولیای حق و پاکان عالم از آن حقایق آگاهی ندارند.
سرّ مصیبت کربلا را در سرّ ملکوتی همۀ موجودات جستجو باید کرد. حقیقت آن است که همۀ مخلوقات خدا در دستگاه آفرینش، وجودی ملکوتی دارند، که آن وجود ملکوتی سراسر علم و ادراک و شعور است، و جملگی محبّت و شوق و شور.
آنچه در این کتاب در پیش روی دارید شواهد و دلایلی است بر این مطلب که شعور و آگاهی تمامی موجودات به مصیبت کربلا، در چهرۀ ملکوتیشان شور و شورشی به پا کرد و علم ایشان محبت آفرید و محبت ایشان به گریه انجامید و تمام ارکان عالم هستی در این مصیبت عظمی لرزید و گسترۀ عوالم خلقت از نالۀ آسمانیان و زمینیان مملوّ گشت و جمیع مخلوقات این حقیقت را به گوش فطرتشان شنیدند و به ایمان فطری خود شناختند، و به شرارۀ محبّت سوختند، و به اشک دیدۀ خود گریستند.
ص: 31
ادراک و یافتن این حقیقت، شوق و محبتی در نهاد آدمی به ودیعت می گذارد که گویی از دنیا فارغ شده و همراه ملکوتیان در عالم ولایت علوی علیه السلام و عصمت فاطمی علیها السلام و محبت حسینی علیه السلام سیر می کند.
خوشا به حال آنان که این حقیقت را یافتند و دلهایشان به ساحت قدس حضرت اباعبد اللّٰه الحسین علیه السلام پیوست و جانشان در جوار حریم کبریایی کربلا آرمید و به نهایت مقصود رسیدند.
ما نیز باید با تمام وجود به این حقیقت دل دهیم و سرّ سویدای دل خود را به شنیدن این اسرار ملکوتی بیاراییم و در جمع سوخته دلان کربلا گرد هم آییم.
بیان واقعۀ کربلا به حقیقتش ناممکن است، چراکه عشق جانان به عبارت نیاید و سوز فراق دلدار در قالب الفاظ نگنجد ولکن «ما لایُدرَک کُلّه لا یُترک کُلّه»، چه آنچه به تمامی به فهم ناید، ترک ذکرش به تمامی نشاید، بلکه در مسلک دلباختگان حریم حسینی، شایسته نیست که سخنی از غیر آن، به میان آید.
معرفت به تأثیر حقیقت وجود نورانی حضرت اباعبداللّٰه الحسین علیه السلام و واقعۀ کربلا در سرّ ملکوتی اشیاء، در دو بعد مهمّ قابل نیل است، چرا که حقیقت ملکوتی موجودات بر دو جنبه می باشد:
اول: جنبۀ انفسی ملکوتی؛ دوّم: جنبۀ آفاقی ملکوتی. از این روی لمعاتی می نگاریم تا در این سیر معرفتی ما را رهنمون باشد، در این میان فصل اول و دوم در جنبۀ انفسی و دوازده فصل دیگر در جنبۀ آفاقی کربلاست.
ص: 32
ص: 33
(علم و محبّت موجودات به اباعبدالله الحسین علیه السلام )
فصل اول: علم ذاتی موجودات به ابا عبدالله الحسین علیه السلام
فصل دوم: محبت ذاتی موجودات به سید الشهدا علیه السلام
ص: 34
ص: 35
بحث اول: مقدمه ای درادلۀهفتگانه علم فطری در جمیع موجودات و انسانها
بحث دوم: برهان تأثّر جمیع موجودات در شهادت امام حسین علیه السلام
بحث سوم: شواهدی بر علم موجودات به حقیقت چهارده معصوم علیهم السلام
ص: 36
ص: 37
در این فصل، به بیان این مطلب می پردازیم که تمامی موجودات؛ اعمّ از انسان ها و سایر مخلوقات، از درون ذات خود، به وجود مقدّس ابا عبد الله الحسین علیه السلام علم نهانی و درونی دارند، و جملگی ایشان سید الشهدا علیه السلام را شناخته، و با شعور و ادراک نهفته در وجود خویش، آن حضرت علیه السلام را در می یابند.
برای اثبات این مطلب، ابتدا مقدمه ای آورده، و سپس به یکی از براهین و ادله ای که بر این موضوع اقامه شده است، اشاره نموده، و تفصیل مطلب را به مکتوبی دیگر موکول می نماییم، چرا که این موضوع، مبحثی عمیق و تخصّصی بوده و ما در رساله ای جداگانه به بیان سایر براهین و ادلّۀ روایی و عقلی این مطلب پرداخته ایم.
ص: 38
مقدمه ای که ذکر می گردد، در بیان ادلۀ قرآنی و روایی و عقلی بر وجود علم درونی در موجودات است. در این مقدمه، هفت دلیل بر وجود علم درونی اقامه گردیده است که مشتمل بر سه دلیل قرآنی و دو دلیل عقلی بر وجود علم درونی در جمیع موجودات و دو دلیل قرآنی و روایی بر علم فطری در خصوص انسان ها می باشد.
آیات کریمۀ قرآن و روایات شریفۀ اهل بیت عصمت علیهم السلام و براهین عقلی بر وجود علم ذاتی و فطری و ادراک درونی در جمیع موجودات و به خصوص انسانها دلالت و اشارت دارند. اینک به بیان شمّه ای از این أدلّه می پردازیم:
شکی نیست که تسبیح گفتن موجودات متوقّف بر آن است که معنای تسبیح را درک نمایند و اگر موجودی فاقد شعور و درک معنای تسبیح باشد در عِداد و زمرۀ تسبیح گویان به شمار نمی آید. اگر همه موجودات به زبان هستی خود، به زمزمۀ «سبحان اللّٰه» مشغولند، بدین معنی است که از حقیقت این ذکر آگاهند و معنای آن را به وجود خویش یافته اند.
ص: 39
آیۀ (کُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسبیحَهُ)( (1)) بر علم موجودات به معنای تسبیح، گواه است. معنای تسبیح منزّه بودن خدای تعالی از تمامی عیوب است، و صفات جلال الهی بر این معنی دلالت دارند. حقیقت تسبیح و تنزیه حق تعالی از هر نقص و عیب، متوقّف است بر درک وحدت محضۀ حق تعالی و مبرّی بودن او از وجود شریک و مِثل.
از این رو آیاتی که دلالت بر تسبیح موجودات دارند، درک و شعور موجودات به صفات جلال الهی و وحدت ذاتیّه و تنزیه او از هر عیب و نقص را به اثبات می رسانند، زیرا انجام تسبیح بدون درک معنای آن امکان پذیر نیست. تحقّق تسبیح معلول علم و درک معنای آن است و هر معلولی کاشف از وجود علّت بوده و هر اثری از وجود مؤثّر خبر می دهد. البته نسبت به درک و علم و شعور در جمادات دو نظریه وجود دارد که به آن اشاره خواهد شد.
آیات اول سور مسبّحات گواهند بر این که آنچه در آسمان ها و زمین است به تسبیح حق تعالی مشغولند: (سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)؛( (2)) (سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)؛( (3)) (یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ)؛( (4)) (یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)( (5))
حکایت سنگ ریزه که در دست مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ذکر تسبیح می گفت و دیگران به
ص: 40
وضوح می شنیدند،( (1)) شاهدی است بر این که تسبیح موجودات در عالم اصوات ظاهر می گردد. اولیای الهی به وضوح صدای این زمزمه را می شنوند.
چنین نقل است که مرحوم آخوند کاشی قدس سره که از اوتاد و عبّاد و صالحان بوده، و جمعی از بزرگان همچون فقیه و مرجع بزرگ عالم تشیّع آیة الله بروجردی قدس سره و مفسّر بزرگ مرحوم آیة الله سید عبد الحسین طیّب قدس سره مؤلّف تفسیر اطیب البیان، در محضرش
ص: 41
تلمّذ نموده بودند، نیمه شبی در مدرسۀ صدر اصفهان برخاسته و ذکر «سبّوح قدّوس ربّنا و ربّ الملائکة و الروح» را به زبان و دل جاری کرده، در همین حال بر یکی از تلامیذ آن بزرگوار مشهود آمد که درب و دیوار و درختان مدرسۀ صدر همراه ایشان این ذکر را تکرار می نمایند.
ص: 42
همۀ موجودات علاوه بر اینکه به تسبیح خدای تعالی مشغولند، به ستایش او نیز می پردازند. حمد و ستودن خداوند متعال، به جهت صفات والای کمالی اوست، و لازمۀ ستودن خدای تعالی، درک صفات جمال اوست. خدای تعالی در قرآن کریم به تحمید موجودات اشاره نموده و می فرماید: (وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَاتَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ).( (1)) هیچ موجودی نیست جز آنکه تسبیح او نموده و این تسبیح را قرین به تحمید و ستایش می نماید، و این بدان معناست که تمام موجودات نه تنها علم به وجود حق تعالی و وحدت ذاتیّه و تنزیه او از نقایص و عیوب دارند بلکه علم به اتّصاف حق تعالی به صفات کمال داشته و اسماء جمال او را درک می نمایند.
لذا تمام موجودات در فطرت و ذات خود، علم به صفات جلال و جمال الهی( (2)) دارند.
ص: 43
خدای تعالی به سجدۀ موجودات نیز اشاره نموده است و می فرماید: (وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ)( (1))
مراد از سجده موجودات سماوی و ارضی، نهایت خضوع و خشوع آنها برای خدای تعالی است و همین خضوع دلیل بر وجود علم و شعور در ایشان می باشد.
ص: 44
گروهی از عالمان بر آنند که تمامی موجودات دارای درک و علم و شعور می باشند، و در تبیین این اعتقاد به دو نظریه ملتزم می باشند:
نظریۀ اول وجود علم و شعور فطری در همۀ موجودات حتی وجودات جسمانی است.
نظریۀ دوم این است که وجودات جسمانی به اعتبار جسمانیت خود فاقد شعور و علم است ولی به اعتبار حقیقت ملکوتی خود دارای درک و شعور می باشد.
دلیل چهارم که استدلال عقلی بر وجود علم وشعور در موجودات است بر نظریه اول مبتنی است.
هرجا که وجود قدم گذارد، عوارض و صفات وجود نیز تحقّق خواهد یافت، چراکه عوارض وجود همان کمالات ذاتی وجودند، و جدا شدن و انسلاخ وجود از کمالات ذاتیّۀ خود محال است.
تمام موجودات حتی وجودات جسمانی اعمّ از جمادات و سیّالات (مایعات) و وجودات اثیری (هوا و گازها) و حتی ذرّات تشکیل دهندۀ اتم، همه و همه دارای مرحله ا ی ضعیف از شعور و علم می باشند، چراکه علم و حبّ و همچنین اراده و حیات از عوارض وجودند.
بنابر این در فطرت موجودات که همان خلقت آنهاست، هم علم و معرفت وجود دارد و هم محبت.
اگر یک قطره را دل برشکافی
برون آید از آن صد بحر صافی
ص: 45
و یکی از این دریاهای نهانی، آفتاب علم است و دیگری خورشید محبّت که در ذات هر موجودی مکنون و مختفی است.
دل هر ذرّه را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
ص: 46
خدای تعالی در قرآن کریم از وجود ملکوتی اشیاء یاد نموده و می فرماید: (فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).( (1))
از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمودند:
«قَدْ عَلِمَ ذَوُو الْأَلْبَابِ أَنَّ الِاسْتِدْلَالَ عَلَی مَا هُنَاکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بِمَا هَاهُنَا»؛( (2))
صاحبان اندیشه به تحقیق می دانند که استدلال بر آنچه که در آنجاست جز به آنچه که در این جا وجود دارد تحقق نخواهد یافت.
چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت
بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی
ادلّه و براهین عقلی نیز بر لزوم وجود ملکوتی برای حقایق جسمانی دلالت دارد.
موجوداتی که در عالم دنیا هستند، سایه ای از وجود ملکوتی اشیاء بوده و رقیقه ای از حقایق ملکوتی می باشند و از آنجا که عالم ملکوت از مادّه و لوازم آن، مجرّد است، عین شعور و علم می باشد، بنابراین موجودات جسمانی به اعتبار حقیقت ملکوتی خود دارای مرتبه ای از علم و درک و شعورند و تسبیح و تحمید ایشان که در آیات قرآن به آن اشاره شده، بر اساس همین وجود ملکوتی است.
ص: 47
شاید عبارت «أَظِلَّةِ الْخَلَائِق» که در زیارت مخصوصه سیّدالشهدا علیه السلام در مفاتیح الجنان، آمده اشاره به حقیقت ملکوتی اشیاء باشد «لَقَدِ اقْشَعَرَّتْ لِدِمَائِکُمْ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ مَعَ أَظِلَّةِ الْخَلَائِق».( (1))
ص: 48
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ).( (1))
آیۀ فطرت به وضوح بر وجود علم فطری در ذات همۀ انسانها دلالت داشته و متعلق این علم فطری را نیز معلوم می نماید.
در این آیه، «فطرت» به دین قیّم الهی تفسیر شده، و شکی نیست که علم و اعتقاد به خدا و مقام رسالت و مقام ولایت، دین قیّم است و لازمۀ این تفسیر این است که در درون هر انسانی علم به توحید و رسالت و امامت جای گرفته باشد، چرا که هر انسانی به ذات و فطرت خود و علوم فطری که در درونش نهاده شده، علم حضوری دارد. از این جا به خوبی می توان دریافت که خدای تعالی می خواهد ما را به علم فطری خود باز گرداند. آیۀ شریفۀ فطرت دلالت می نماید بر این که دین با فطرت انسان ها اتحاد حقیقی دارد.
ص: 49
بعضی از روایاتی که در ذیل آیۀ فطرت وارد شده است بر اتحاد دین و مقام ولایت کلیۀ الهیه دلالت داشته و بعضی دیگر بر اتحاد فطرت با توحید و رسالت و ولایت تصریح دارد. در روایات صریحاً آمده است که در فطرت همۀ انسان ها توحید و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ولایت و امامت ائمّه علیهم السلام قرار داده شده است.
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً) ( (1)) قَالَ هِیَ الْوَلَایَةُ.( (2))
به سند معتبر( (3)) از ابی بصیر از امام باقر علیه السلام در ذیل آیۀ: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا) نقل شده که مراد «ولایت» است.
مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ
ص: 50
أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها)( (1)) قَالَ علیه السلام: هِیَ الْوَلَایَةُ. ( (2))
مضمون این روایت همان است که در روایت قبلی از طریق ابی بصیر از امام باقر علیه السلام نقل شد.
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُوسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَی الْخَشَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها) ( (3)) قَالَ فَقَالَ: عَلَی التَّوْحِیدِ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ.( (4))
از امام صادق علیه السلام در ذیل آیه (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها) آمده است که فطرت بر توحید و این که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم رسول خدا و علی علیه السلام امیرمؤمنان است نهاده شده است.
ص: 51
عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ: (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها) قَالَ: هُوَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِلَی هَاهُنَا التَّوْحِیدُ.( (1))
از امام باقر علیه السلام در ذیل آیۀ: (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها) نقل شده که فطرت این است که پروردگاری جز خدا نیست و محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده خداست و علی علیه السلام امیرمؤمنان است، و مرز توحید تا اینجاست.
الإمَامُ عَلِیُّ بنُ مُوسَی الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها) قَالَ: هُوَ التَّوْحِیدُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی هَاهُنَا التَّوْحِید.( (2))
مضمون این روایت همانند روایت قبلی این است که فطرت انسانها بر توحید و رسالت و ولایت بنا نهاده شده است.
در اذن دخول سرداب که مرحوم حاج شیخ عباس قمی قدس سره در مفاتیح ابتدای بحث زیارات به عنوان اذن دخول اول از بعض کتب عتیق نقل نموده اند آمده است:
«اللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ بُقْعَةٌ طَهَّرْتَهَا وَ عَقْوَةٌ شَرَّفْتَهَا وَ مَعَالِمُ زَکَّیْتَهَا حَیْثُ أَظْهَرْتَ فِیهَا أَدِلَّةَ التَّوْحِیدِ وَ أَشْبَاحَ الْعَرْشِ الْمَجِیدِ الَّذِینَ اصْطَفَیْتَهُمْ مُلُوکاً لِحِفْظِ النِّظَامِ وَ اخْتَرْتَهُمْ
ص: 52
رُؤَسَاءَ لِجَمِیعِ الْأَنَامِ وَ بَعَثْتَهُمْ لِقِیَامِ الْقِسْطِ فِی ابْتِدَاءِ الْوُجُودِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ مَنَنْتَ عَلَیْهِمْ بِاسْتِنَابَةِ أَنْبِیَائِکَ لِحِفْظِ شَرَائِعِکَ وَ أَحْکَامِکَ فَأَکْمَلْتَ بِاسْتِخْلَافِهِمْ رِسَالَةَ الْمُنْذِرِینَ کَمَا أَوْجَبْتَ رِئَاسَتَهُمْ فِی فِطَرِ الْمُکَلَّفِینَ».( (1))
از این تعبیر به وضوح پیداست که ریاست ائمّه و ولایت ایشان در فطرت و خلقت همۀ موجوداتی که مکلّف به اطاعت حق تعالی هستند، واجب و لازم شده است.
ص: 53
تمام ادلۀ وجود علم فطری در جمیع موجودات، علم فطری در خصوص انسان را نیز اثبات می نماید. لذا استدلال عقلی از راه عوارض وجود و همچنین وجود ملکوتی اشیاء،که دلیل چهارم و دلیل پنجم بود، علم فطری در انسانها را نیز به اثبات می رساند.
اثر علم ذاتی موجودات به حق تعالی آن است که تمام ذرات عالم آفرینش همه یک صدا به تسبیح و ذکر او مشغولند و این ذکر در تکوین موجودات به مثابۀ ذکر قلبی است و به علم و توجه و فهم و شعور موجودات باز می گردد و همین ذکر در ملکوت اشیاء در قالب اصوات ملکوتی ظاهر شده و زمزمۀ تسبیح به خود می گیرد.
قرآن کریم در آیات فراوانی این حقیقت را به همۀ ما گوشزد نموده که (وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه)( (1)) تا شاید این حقیقت پنهان را باور کنیم و همراه و همسوی آن گردیم و خدای تعالی بر این امر تأکید می نماید که شما، تا در بند خود گرفتارید و تا از قالب دنیوی بیرون نیامده اید، این زمزمه را نخواهید شنید، (وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ). ( (2))
انسان ملکوتی کسی است که از تعیّن های دنیوی بگذرد و چنین کسی با زمزمۀ ملکوتیان آشنا شده و خود همراه سماواتیان به تسبیح معبود خویش مشغول و از ماسوای او فارغ است.
ص: 54
تسبیح درونی موجودات به معنای توجه ایشان به تنزیه حقّ تعالی از هر عیب و نقص است و لکن زمزمۀ موجودات به تنزیه خلاصه نمی گردد، بلکه ایشان خدای را به صفات جمالش شناخته اند و علم ایشان به اسماء جمال نیز تعلق یافته، لذا تسبیح ایشان همراه با تحمید است و حمد ستایش خداست بر صفات جمالش، همچون رحمانیت و رحیمیت، کرم و احسان، عفو و مغفرت، لذا خدای تبارک و تعالی در کلام اللّٰه، تسبیح ایشان را قرین تحمید نموده و فرموده: (وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه).( (1))
ص: 55
ادلۀ علم درونی موجودات به اباعبد الله الحسین علیه السلام شامل ادلۀ نقلی و روائی و همچنین ادلۀ عقلی است. دلیل اول مختصّ به وجود اقدس امام حسین علیه السلام بوده و علم موجودات به آن حضرت علیه السلام را به اثبات می رساند و سائر ادلّه، به علم نهانی و درونی موجودات به همۀ اهل بیت علیهم السلام می پردازد. ما در این کتاب فقط به دلیل اول که مختصّ به وجود ابا عبد الله الحسین علیه السلام است، اشارت می نماییم.
یکی از ادلّۀ مسلّم بر اینکه تمامی موجودات به حسب باطن وجودی خویش، به حقیقت سید الشهدا علیه السلام علم و ادراک دارند، روایات کثیره ای است که بر تأثّر و بکاء و گریستن موجودات در شهادت ابا عبد الله الحسین علیه السلام دلالت می نمایند، چرا که لازمۀ بکاء و گریستن تمامی موجودات در مصیبت شهادت حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام ، آن است که در درون موجودات، علم و آگاهی و توجّه به آن حضرت علیه السلام جای گرفته باشد.
ما در فصول بعدی به این روایات اشاره می نماییم. این روایات شامل مواردی است همچون: بکاء و گریستن تمامی موجودات، گریستن طبقات هفتگانۀ آسمان و زمین و آنچه در آن ها و ما بین آنها است، و گریستن آنچه دیده شود و آنچه دیده نشود، و لرزیدن عرش و سایۀ ملکوتی اشیاء و لرزیدن زمین.
ص: 56
در پیرامون سائر ادلۀ علم موجودات به امام حسین علیه السلام ، در رساله ای جداگانه به تحقیق پرداخته ایم.( (1))
ص: 57
ص: 58
ص: 59
ص: 60
ص: 61
بر این اساس تمامی موجودات، حقیقت حضرات محمّد و آل محمّد صلوات اللّٰه علیهم اجمعین را به لسان فطرت و حقیقت ذاتیۀ خود می خوانند و صدای ملکوتی مخلوقات، طنین نام مبارک ایشان است و این امر اختصاص به موجودات زنده ندارد، بلکه همۀ جمادات نیز، همچنان که مشغول تسبیح حق هستند، از مقام حقیقت محمّدیین صلوات الله علیهم اجمعین استمداد می جویند. این صدا از ملکوت اشیاء در عالم مثال و بلکه گاه گاهی در عالم ناسوت ظاهر می گردد، چنان که طنین باب جنّت ذکر «یاعلی علیه السلام »( (1)) است.
ص: 62
خدای تعالی ذکر صلوات را به تسبیح و تقدیس و تهلیل تفسیر فرموده، یعنی این ذکر دلالت بر معنای تسبیح خدای تعالی و تنزیه او از هر عیب و نفی الوهیّت هرچه جز اوست دارد.
شیح حرّ عاملی این حدیث قدسی را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می نماید که فرمودند:
«لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَرْشَ خَلَقَ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ قَالَ لَهُمْ طُوفُوا بَعَرْشِ النُّورِ وَ سَبِّحُونِی وَ احْمِلُوا عَرْشِی فَطَافُوا وَ سَبَّحُوا وَ أَرَادُوا أَنْ یَحْمِلُوا الْعَرْشَ فَمَا قَدَرُوا فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ طُوفُوا بَعَرْشِ النُّورِ فَصَلُّوا عَلَی نُورِ جَلَالِی مُحَمَّدٍ حَبِیبِی وَ احْمِلُوا عَرْشِی فَطَافُوا بَعَرْشِ الْجَلَالِ وَ صَلَّوْا عَلَی مُحَمَّدٍ وَ حَمَلُوا الْعَرْشَ فَأَطَاقُوا حَمْلَهُ فَقَالُوا رَبَّنَا أَمَرْتَنَا بِتَسْبِیحِکَ وَ تَقْدِیسِکَ [ثُمّ أمَرتَنا أَنْ نُصَلّیَ عَلی نُورِ جَلالِک مُحَمَّد فَنَنْقُص مِنْ تَسْبِیحک وَ تَقْدِیسک] فَقَالَ اللَّهُ لَهُمْ یَا مَلَائِکَتِی إِذَا صَلَّیْتُمْ عَلَی حَبِیبِی مُحَمَّدٍ فَقَدْ سَبَّحْتُمُونِی وَ قَدَّسْتُمُونِی وَ هَلَّلْتُمُونِی».( (1))
چون خدای تعالی عرش را آفرید هفتاد هزار ملک (ملائکۀ حملۀ عرش) خلق نمود و به ایشان امر فرمود که در
ص: 63
عرش من نور را طواف کنید و تسبیح مرا گویید و عرش مرا حمل نمایید، پس ایشان طواف عرش نمودند و تسبیح خدای گفتند و اراده کردند که عرش خدای را حمل نمایند ولی قدرت بر آن نیافتند، پس خدای تعالی به ایشان فرمود در عرش من نور را طواف کنید، و بر نور جلالم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم که حبیب من است، صلوات بفرستید و عرش مرا حمل نمایید.
پس ایشان طواف نمودند و عرش را حمل نموده و گفتند: پروردگارا ما را به تسبیح و تقدیس خود امر نمودی و ما را امر فرمودی که بر نور جلالت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم صلوات بفرستیم، آیا از تسبیح تو کم نماییم؟!
خدای تعالی به ایشان فرمود ای ملائکۀ من وقتی شما بر حبیب من محمّد صلی الله علیه و آله و سلم صلوات بفرستید، مرا تسبیح و تقدیس و تهلیل نموده اید.
پس چه بسا زمزمۀ تسبیح موجودات که در قرآن مکرر از آن یاد شده در بعضی از موجودات به لسان صلوات بر پیامبر ختمی مرتبت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و عترت طاهرینش علیهم السلام باشد.
آن هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نبوت مبعوث شده و از غار حراء فرود آمدند بر هیچ سنگ و کلوخی نگذشتند جز آنکه بر آن حضرت سلام نموده و رسالت ایشان را تصدیق نمود.( (1))
ص: 64
چنانکه در روایتی دیگر آمده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از مکه خارج شدند و به اطراف آن رفتند و در آن هنگام هیچ سنگ و درختی نبود جز آنکه بر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم سلام می نمود. ( (1))
و شاید که زمزمۀ ایشان علاوه بر تسبیح ذکر نام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت ایشان باشد، چرا که تسبیح موجودات چنانکه قبلاً ذکر شد قرین تحمید است یعنی
ص: 65
همانگونه که خدای را از هر نقص و عیبی منزه می شمارند او را به صفات کمالش می ستایند و نام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از حمد مشتق شده و بلکه حقیقت وجود آن حضرت عین حمد و ستایش خداست چراکه حمد منحصر در ستایش زبانی نیست و آن حقیقتی که به تمام وجودش صفات خدای را نشان می دهد حمد فعلی خدای تعالی به شمار می آید و اهل بیت علیهم السلام نیز همگی همچون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به تمام ارکان وجودشان حمد خدای تعالی می باشند.
شیخ حرّ عاملی قدس سره حدیثی قدسی نقل نموده که شاهد این مطلب است:
«إنّ موسی لیلة الخطاب وجد کلّ شجرة و مدرة فی الطور ناطقة بذکر محمّد و نقبائه، فقال: ربّ إنّی لم أر شیئا ممّا خلقت إلّا و هو ناطق بذکر محمّد و نقبائه. فقال اللَّه: یا ابن عمران، إنّی خلقتهم قبل الأنوار و جعلتهم خزانة الأسرار یشاهدون أنوار ملکوتی و جعلتهم خزانة حکمتی و معدن رحمتی و لسان سرّی و کلمتی، خلقت الدنیا لأجلهم و الآخرة، فقال موسی: ربّ فاجعلنی من امّة محمّد، فقال: یا ابن عمران إذا عرفت فضل محمّد و أوصیائه و عرفت حقّهم و آمنت بهم فأنت من امّته».( (1))
موسی علیه السلام در لیلة الخطاب چنین یافت که هر درخت و کلوخی در کوه طور، به ذکر حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و نقبای ایشان علیهم السلام مشغول بود. پس موسی علیه السلام به خدای تعالی فرمود: پرودگارا چیزی از مخلوقاتت را ندیدم جز آنکه به ذکر محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و نقبایش علیهم السلام نطق می نمود.
خدای تعالی فرمود: ای پسر عمران به درستیکه من ایشان را قبل از انوار آفریدم و ایشان را خزانۀ اسرار قرار دادم ایشان انوار ملکوتم را می بینند و ایشان را خزانۀ حکمت و معدن رحمت و زبان سِرّ و کلمۀ خود قرار دادم و دنیا و آخرت را به خاطر ایشان آفریدم.
ص: 66
پس موسی علیه السلام گفت: پروردگارا مرا از امّت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم قرار بده و خدای تعالی فرمود: ای پسر عمران آنگاه که فضل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و اوصیاءش علیهم السلام را شناختی و حق ایشان را دانستی و به ایشان ایمان آوردی، از امّت او خواهی بود.
مؤیّد این مطلب است روایتی که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمودند:
«لَیْلَة أُسْرِی بِی إِلَی السَّمَاءِ لَمْ أَجِدْ بَابًا وَ لَا حِجَاباً وَ لَا شَجَرَة وَ لَا وَرَقَة وَ نُمْرُقَة إِلَّا وَ عَلَیْهَا مَکْتُوبٌ عَلِیّ عَلِیّ وَ إِنَّ اسْمَ عَلِیّ مَکْتُوبٌ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ»( (1))
در شب معراج هیچ بابی و نه حجابی و نه درختی و نه برگی و نه آنچه بر آن تکیه دهند، را نیافتم مگر اینکه بر او نوشته شده بود «علی، علی» و نام علی علیه السلام بر هرچیزی نوشته شده بود.
ص: 67
ص: 68
ص: 69
در اثبات این مطلب به دو دلیل نقلی و عقلی می پردازیم:
از ابتدای خلقت، همۀ موجودات بر اساس علم و محبّت ذاتی، شیفتۀ اهل بیت علیهم السلام بوده و محبّت ایشان را در دل خود می یافتند و در این میان محبّت نهانی به ابا عبداللّٰه الحسین علیه السلام ظهوری دیگر داشت، که به صورت گریۀ موجودات تبلور یافت. اینک به عباراتی که بر گریۀ تمامی مخلوقات دلالت دارد، اشارتی می نماییم:
1)«بَکَی لَهُ جَمِیعُ الْخَلَائِقِ»( (1)) یعنی همۀ مخلوقات بر سیدالشهدا علیه السلام گریستند. در این روایت صحیحه کلمۀ جمیع و همچنین الف و لام که بر سر کلمۀ خلائق درآمده است، بر این نکته تأکید دارد که نه فقط بعضی از مخلوقات بلکه جمیع ایشان بر اباعبداللّٰه الحسین علیه السلام گریستند
2)«یَبْکِی عَلَیْهِ کُلُّ شَیْ ءٍ»( (2)) همه چیز بر او گریستند.
ص: 70
3)«بَکَی عَلَیْهِ جَمِیعُ مَا خَلَقَ اللَّهُ»( (1)) جمیع آن چه خدا آفرید بر او گریستند.
4)یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ ءٍ» ( (2)) همه چیز بر تو بگرید.
همچنان که در مقدمۀ این بحث گذشت، گریستن مخلوقات متوقّف است بر علم و محبت و سوز و گداز ایشان بر سیدالشهدا علیه السلام .
گریه، ظهور سوز محبّت: گاه محبّت با سوز همراه می گردد و این همراهی یا به جهت فراق محبوب است که در درون محبّ آتشی از سوز و گداز بر می انگیزاند و یا به جهت آن است که محبّ در می یابد که محبوب در دریای بلا غوطه ور شده، و از هر طرف تیر مصیبت بر پیکرش نشسته است. درک فراق محبوب یا درک مصیبتی که بر او رسیده، در جان محبّ سوز و گدازی برپا نموده و درونش را مضطرب نموده و بی تاب می کند. اینجاست که سوز و آه از درون محبّ دل سوخته، به صورت گریه و ناله ظهور می کند و اشک دیدۀ محبّ دل داده، نشان این التهاب درونی است.
بنابر آنچه در علوم برهانی به تقریر آمده است، محبّت نیز از عوارض وجود بوده و هر جا وجود به جعل آید، این محبت نیز به وجود خواهد آمد. تحقق عوارض وجود دلیلی است بر پیدایش محبّت فطری در درون همه موجودات هستی، زیرا همان گونه که علم از عوارض وجود است، محبّت نیز از عوارض وجود بوده و هر جا که وجود قدم گذارد، حبّ نیز قدم خواهد گذاشت.
متعلّق محبّت فطری: این محبت نیز متعلق می خواهد، چراکه از حقایق ذات
ص: 71
اضافه است و تحقّق حبّ بدون تحقق محبوب بالذات (که همان صورت علمی محبوب است) محال است.
متعلّق علم و محبّت فطری با یکدیگر متّحد هستند، و اتّحاد این دو به این معناست که همان حقیقتی که معلوم شماست و ذات و فطرت شما با آن حقیقت آشناست، محبوب شما نیز هست. شما در درون ذات خود او را می شناسید و به او محبّت می ورزید، و دلیل بر این مطلب آن است که محبوب بالذات اول باید متعلّق علم باشد و معلوم بالذات گردد تا بتواند متعلّق حبّ واقع شود، چراکه محبّت به مجهول مطلق محال است و از آنجا که این محبّت عین وجود هر موجود و خلقت اوست، فقط به امری تعلّق می گیرد که آن موجود علم فطری به آن داشته باشد. در نتیجه متعلّق محبّت فطری باید همان متعلّق علم فطری باشد.
پیش از این گذشت که علم فطری به خدا که خالق همه ی عوالم خلقت است و چهارده معصوم علیهم السلام که مجاری فیض در خلقتند، تعلّق می گیرد، بنابر این محبّت فطری نیز، به خدای تعالی و مقام ولایت کلیّۀ مطلقۀ الهیّه که چهارده نور پاک علیهم السلام هستند، تعلّق می گیرد.
پس همانگونه که علم فطری موجودات به خدا و صاحب مقام سببیّت و علیّت در فیض او که مقام ولایت کلیه مطلقۀ الهیّه است تعلّق پذیرفته است، همچنین محبت فطری در تمام مخلوقات به حق تعالی و مثل اعلای او، یعنی حضرات معصومین علیهم السلام که صاحب مقام سببیّت در آفرینش موجوداتند، تعلّق دارد.
این علم و محبت در درون موجودات تراوشاتی دارد. هریک از این دو علم فطری و دو محبت ذاتی آثاری در کمون و باطن موجودات از خود به جای می گذارد.
ص: 72
ص: 73
اما محبت ذاتی و درونی موجودات به خدای تعالی، مَثَلی از محبت ذات حق تبارک و تعالی به ذات خویش است. این محبت نهاد موجودات را به حرکت در آورده و ذات ایشان را در اشتیاق به وصال کمال مطلق ناآرام ساخته و کمون هر موجودی را به سوی محبوب مطلق رهسپار نموده است. همۀ موجودات در مقام جوهر و ذات خویش به سوی محبوب لایتناهی و کمال مطلق در حرکتند و این است منشأ و سرّ حرکت موجودات در جوهر و ذاتشان.
محبّت از کمالات وجود بوده و در هر جا که وجود از خود ردّ پایی بگذارد، محبتّ نیز در آنجا راه یافته ودر آن موجود حرارت وحرکت می آفریند.
محبّت ذاتی موجودات به ذات حقتعالی و جلوۀ صفات الهی، در سرّ موجودات گرما و حرارتی تولید می نماید، چرا که طبیعت محبّت گرم است و موجِد حرارت و نیرو است. نیرو و قوۀ موجودات از حرارت محبّت است، بلکه برخی عالمان اندیشمند چنین فرموده اند که اگر نیرو و حرارت محبّتی که در نهاد ذره ذرۀ موجودات به ودیعت
ص: 74
گذاشته شده، ظاهر گشته و آزاد شود، انرژی بسیار و نیروی فوق العاده شدیدی نمایان خواهد شد که زمین و زمان را خواهد سوزاند.
ص: 75
حکایت ستون حنانه که متّفق بین اهل حدیث است گواهی بر این معناست.
اُستُن حنّانه از هجر رسول صلی الله علیه و آله و سلم
ناله می زد همچو ارباب عقول
در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام آمده است که در صحن مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم تنۀ درخت خرمایی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر او تکیه می داد، شخصی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: ای رسول خدا! جمعیت مردم زیاد شده و دوست دارند آن هنگام که خطبه می خوانید به صورت شما نظر کنند، پس اجازه دهید تا منبری برای شما بسازیم که بر آن قرار گیرید.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجازه فرمودند و آن منبر ساخته شد. روز جمعه آن حضرت از کنار ستون حنانه گذشت و بر منبر بالا رفت. ناگاه، ستون حنانه، مانند زنی که بچه اش جان داده، ناله کرد و مانند زنی که وضع حمل می نماید، آه و فریاد کشید.
مردم تا نالۀ او را شنیدند، صدای گریه بلند کردند، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از منبر پایین آمده، آن ستون را در بر گرفتند. بر او دست مالیده و فرمودند:
ص: 76
«اسْکُنْ فَمَا تَجَاوَزَکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم تَهَاوُناً بِکَ وَ لَا اسْتِخْفَافاً بِحُرْمَتِکَ وَ لَکِنْ لِیَتِمَّ لِعِبَادِ اللَّهِ مَصْلَحَتُهُمْ وَ لَکَ جَلَالُکَ وَ فَضْلُکَ إِذْ کُنْتَ مُسْتَنَدَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم »
آرام باش که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از روی بی اعتنایی و کم حرمتی از کنارت عبور نکرد، بلکه به منبر رفتنم، برای این بود که بندگان خدا را به نهایت و تمامی مصلحت برسانم، و بزرگی و فضل تو محفوظ است، چراکه تو تکیه گاه محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودی.
چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این کلام را به ستون حنانه فرمود، ناله و گریۀ او آرام شد. آن گاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر منبر رفته و خطبه ای ایراد نموده و فرمودند: اگر نه این بود که این تنۀ درخت خرما را در بغل گرفتم و او را با دست خود نوازش نمودم، تا روز قیامت صدای آه و نالۀ او پایان نمی یافت، به درستی که در بین بندگان خدا کسی هست که مانند این تنۀ درخت به محمّد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و به علی علیه السلام ولیّ خدا اشتیاق و محبت دارد.
سپس فرمودند: به آن خدایی که مرا به پیامبری مبعوث نمود، اشتیاق و تمایل خزانه داران بهشت و حورالعین آن و سائر قصرها و منازل آن، به کسی که دوست دار محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام و آل ایشان علیهم السلام بوده و از دشمنان ایشان بیزاری می جوید، بیشتر از اشتیاقی است که این تنۀ خرما داشت. ( (1))
بنواخت نور مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ، آن اُستُن حنّانه را
کمتر ز چوبی نیستی، حنّانه شو حنانه شو
نقل کرده اند آن هنگام که پیکر مطهّر امیرمؤمنان علیه السلام را شبانه از کوفه به سوی نجف
ص: 77
می بردند، دیوار مسجد حنّانه به احترام امیرمؤمنان علیه السلام تعظیم نموده و ناله ای سر داد، لذا به مسجد حنّانه لقب یافت. ( (1))
بعد از واقعۀ کربلا نیز ابتدا سر مطهر اباعبدالله علیه السلام و بعد از آن اهل بیت سیدالشهدا علیه السلام را به مسجد حنّانه آوردند و بار دیگر از در و دیوار این مسجد صدای ناله برخاست. ( (2))
ص: 78
ص: 79
(تأثیر واقعه کربلا در عالم هستی)
ص: 80
ص: 81
ص: 82
ص: 83
1)«...ثُمَّ أَشْرَفَ عَلَیْنَا رَاهِبٌ مِنَ الدَّیْرِ فَرَأَی نُوراً سَاطِعاً مِنْ فَوْقِ الرَّأْسِ فَأَشْرَفَ فَرَأَی عَسْکَراً فَقَالَ الرَّاهِبُ لِلْحُرَّاسِ: مِنْ أَیْنَ جِئْتُمْ؟ قَالُوا: مِنَ الْعِرَاقِ حَارَبنَا الْحُسَیْنَ فَقَالَ الرَّاهِبُ: ابْنُ فَاطِمَةَ وَ ابْنُ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ وَ ابْنُ ابْنِ عَمِّ نَبِیِّکُمْ؟ قَالُوا: نَعَمْ قَالَ: تَبّاً لَکُمْ وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ لِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ابْنٌ لَحَمَلْنَاهُ عَلَی أَحْدَاقِنَا...»
ترجمه:
[قسمتی از حکایت دیر راهب: ]( (1)) سپس راهبی از آن دیر متوجه ما شد و نوری را دید که از بالایِ آن سرِ مبارک ساطع است. باز توجهی نمود و لشکری را دید. راهب به پاسبانان گفت: شما از کجا می آیید؟ گفتند: از عراق؛ از جنگ با (امام)حسین علیه السلام . راهب با تعجب گفت: آن حسینی که پسر فاطمه علیها السلام دختر پیغمبرتان و پسرِ پسر عموی پیامبرتان بود؟! گفتند: آری. راهب گفت: نابود شوید! به خدا قسم اگر عیسی ابن مریم علیه السلام پسری داشت ما او را بر حدقۀ چشمان خود جای می دادیم.
ص: 84
منابع شیعه:
1.خرائج و الجرائح، قطب راوندی [م. 573]، ج2، ص578.
2.الدرّ النظیم، یوسف بن حاتم عاملی [م. 664]، ص562.
3.إثبات الهداة، حر عاملی [م. 1104]، ج 4، ص47. (به نقل از راوندی به صورت خلاصه)
4.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص139.
5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص184.
6.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 399.
2)«... أَنْفَذَ عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ زِیَادٍ رَأْسَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِلَی الشَّامِ مَعَ أُسَارَی النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آله] وَ سَلِّمَ عَلَی أَقْتَابٍ مُکَشَّفَاتِ الْوُجُوهِ وَ الشُّعُورِ فَکَانُوا إذَا نَزَلُوا مَنْزِلًا أخْرَجُوا الرَّأْسَ مِنَ الصُّنْدُوقِ وَ جَعَلُوهُ فِی رُمْحٍ وَ حَرَسُوهُ إِلَی وَقْتِ الرَّحِیلِ ثُمَّ أُعِیدَ الرَّأْسُ إِلَی الصُّنْدُوقِ وَ رَحَلُوا فَبَینَاهُم کَذَلِکَ إِذْ نَزَلُوا بَعْضَ الْمَنَازِلِ وَ إِذَا فِیهِ دَیْرُ رَاهِبٍ فَأَخْرَجُوا الرَّأْسَ عَلَی عَادَتِهِمْ وَ جَعَلُوهُ فِی الرُّمْحِ وَ أَسْنَدُوا الرُّمْحَ إِلَی الدَّیْرِ فَرَأَی الدَّیْرَانِیُّ بِاللَّیْلِ نُوراً سَاطِعاً مِنْ دَیْرِهِ إِلَی السَّمَاءِ فَأَشْرَفَ عَلَی الْقَوْمِ وَ قَالَ لَهُمْ: مَنْ أَنْتُمْ؟ قَالُوا: نَحْنُ أَهْلُ الشَّامِ قَالَ: هَذَا رَأْسُ مَنْ هُوَ؟ قَالُوا: رَأْسُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ: بِئْسَ الْقَوْمُ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ لِعِیسَی وَلَدٌ لَأدخَلنَاهُ أَحْدَاقَنَا ثُمَّ قَالَ: یَا قَوْمُ عِنْدِی عَشَرَةُ آلَافِ دِینَارٍ وَرِثْتُهَا مِنْ أَبِی وَ أَبِی مِنْ أَبِیهِ فَهَلْ لَکُمْ أَنْ تُعْطُونِی هَذَا الرَّأْسَ لِیَکُونَ عِنْدِی اللَّیْلَةَ وَ أُعْطِیَکُمْ هَذِهِ الْعَشَرَةَ آلَافِ دِینَارٍ؟ قَالُوا: بَلَی فَأحْدَرَ إِلَیْهِمْ الدَّنَانِیرَ فَجَاءُوا بِالنَّقّادِ وَ وُزِنَتِ الدَّنَانِیرُ وَ نُقِدَت ثُمَّ جُعِلَتْ فِی جِرَابٍ وَ خُتِمَ عَلَیْهِ ثُمَّ أُدْخِلَ الصُّنْدُوقَ وَ شَالُوا إِلَیْهِ الرَّأْسَ فَغَسَلَهُ الدَّیْرَانِیُّ وَ وَضَعَهُ عَلَی فَخِذِهِ وَ جَعَلَ یَبْکِی اللَّیْلَ کُلَّهُ عَلَیْهِ فَلَمَّا أَنْ أَسْفَرَ عَلَیْهِ الصُّبْحُ قَالَ: یَا رَأْسُ لَا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَنَا
ص: 85
أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ جَدَّکَ رَسُولُ اللَّهِ فَأَسْلَمَ النَّصْرَانِیُّ وَ صَارَ مَوْلًی لِلْحُسَیْنِ، ثُمَّ أحْدَرَ الرَّأْسَ إلَیْهِمْ فَأعادوه إِلَی الصُّنْدُوقِ وَ رَحَلُوا»
ترجمه:
عبیدالله بن زیاد سر [مقدس] حسین بن علی علیهما السلام را به سوی شام روانه کرد همراه با زنان و بچه های اسیر از اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که با صورتها و موهای آشکار بر روی پالانها [ی شتران] بودند. هرگاه که در منزلی فرود می آمدند آن سر [مطهر] را از صندوق خارج کرده و بر نیزه ای قرار می دادند و تا وقت کوچ کردن [از آن منزل] از آن حفاظت می کردند سپس سر به صندوق برگردانده می شد و کوچ می کردند. در یکی از منازل فرود آمدند و در آن منزل دیر راهبی قرار داشت سر را بنابر عادت خود بیرون آوردند و بر نیزه ای قرار دادند و نیزه را به آن دیر تکیه دادند. صاحب آن دیر، در شب نوری را دید که از دیرش به سوی آسمان ساطع بود و بالا می رفت. پس بر آن گروه مشرف گشت [از بالا بر آنان نگریست] و به آنها گفت: شما که هستید؟
گفتند: ما اهل شام هستیم. گفت: این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ حسین بن علی علیه السلام است. گفت: شما بد قومی هستید. به خدا قسم اگر عیسی علیه السلام فرزندی داشت او را داخل حدقۀ چشمانمان می کردیم. آنگاه به آنها گفت: ده هزار دینار نزد من است که از پدرم و او از پدرش ارث برده آیا موافقید که این سر را به من دهید تا امشب نزد من باشد و [در مقابل] این ده هزار دینار را به شما بدهم؟ گفتند: آری. پس دینارها را به سویشان فروفرستاد. صراف آوردند و دینارها وزن شد و خوب از بد آن جدا شد سپس در کیسه ای قرار داده شد و بر آن مهر زدند سپس آن را داخل صندوق گذاشتند و سر را بلند کردند و به او دادند. صاحب دیر آن را شُست و بر ران خود گذاشت و همۀ شب را بر آن گریست. چون صبح بر او آشکار و روشن شد، گفت: ای سر! من مالک غیر خودم نیستم و شهادت می دهم که معبودی جز الله نیست و این جدت رسول خداست.
ص: 86
پس نصرانی مسلمان شد و تابع [یا محبّ امام] حسین [ علیه السلام ] شد. سپس سر را به سوی آنان فروفرستاد، آن سر را به صندوق برگرداندند و کوچ کردند.
منابع اهل تسنن:
1.ثقات، ابن حبان [م. 354]، ج 2، ص 313.
2.السیرة النبویة و أخبار الخلفاء، ابن حبان [م. 354]، ج 2، ص561.
3)«ذَکَرَ عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ هِشامٍ فِی کِتَابِ السِّیرَةِ: لَمَّا أَنْفَذَ ابْنُ زِیَادٍ رَأْسَ الْحُسَیْنِ إِلَی یَزِیدَ بْنِ مُعَاوِیَةَ مَعَ الْأُسَارَی مُوَثَّقِینَ فِی الْحِبَالِ مِنْهُمْ نِسَاءٌ وَ صِبْیَانٌ وَ صَبِیَّاتٌ مِنْ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ عَلَی أَقْتَابِ الْجِمَالِ مُوَثَّقِینَ مُکَشَّفَاتِ الْوُجُوهِ وَ الرُّءُوسِ وَ کُلَّمَا نَزَلُوا مَنْزِلًا أخْرَجُوا الرَّأْسَ مِنَ صُنْدُوقٍ أَعَدُّوهُ لَهُ فَوَضَعُوهُ عَلَی رُمْحٍ وَ حَرَسوهُ طُولَ اللَّیْلِ إلَی وَقْتِ الرَّحِیلِ ثُمَّ یُعیدُوهُ إِلَی الصُّنْدُوقِ وَ یَرْحَلُوا فَنَزَلُوا بَعْضَ الْمَنَازِلِ وَ فِی ذَلِکَ الْمَنْزِلِ دَیْرٌ فِیهِ رَاهِبٌ فَأَخْرَجُوا الرَّأْسَ عَلَی عَادَتِهِمْ وَ وَضَعُوهُ عَلَی الرُّمْحِ وَ حَرَسَهُ الْحَرَسُ عَلَی عَادَتِهِ وَ أَسْنَدُوا الرُّمْحَ إِلَی الدَّیْرِ فَلَمَّا کَانَ فِی نِصْفِ اللَّیْلِ رَأَی الرَّاهِبُ نُوراً مِنْ مَکَانِ الرَّأْسِ إِلَی عَنَانِ السَّمَاءِ فَأَشْرَفَ عَلَی الْقَوْمِ وَ قَالَ: مَنْ أَنْتُمْ؟
قَالُوا: نَحْنُ أَصْحَابُ ابْنِ زِیَادٍ قَالَ: وَ هَذَا رَأْسُ مَنْ؟ قَالُوا: رَأْسُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبِ بْنِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ. قَالَ: نَبِیِّکُمْ؟ قَالُوا: نَعَمْ قَالَ: بِئْسَ الْقَوْمُ أَنْتُمْ لَوْ کَانَ لِلْمَسِیحِ وَلَدٌ لَأسکَنّاهُ أَحْدَاقَنَا ثُمَّ قَالَ: هَلْ لَکُمْ فِی شَیْ ءٍ؟ قَالُوا: وَ مَا هُوَ؟ قَالَ: عِنْدِی عَشَرَةُ آلَافِ دِینَارٍ تَأْخُذُونَهَا وَ تُعْطُونِی الرَّأْسَ یَکُونُ عِنْدِی تَمَامَ اللَّیْلَةِ وَ إِذَا رَحَلْتُمْ تَأْخُذُونَهُ قَالُوا: وَ مَا یَضُرُّنَا فَنَاوَلُوهُ الرَّأْسَ وَ نَاوَلَهُمُ الدَّنَانِیرَ فَأَخَذَهُ الرَّاهِبُ فَغَسَّلَهُ وَ طَیَّبَهُ وَ تَرَکَهُ عَلَی فَخِذِهِ وَ قَعَدَ یَبْکِی اللَّیْلَ کُلَّهُ فَلَمَّا أَسْفَرَ الصُّبْحُ قَالَ: یَا رَأْسُ لَا أَمْلِکُ إِلَّانَفْسِی وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ جَدَّکَ مُحَمَّداً رَسُولُ
ص: 87
اللَّهِ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ إِنَّنِی مَوْلَاکَ وَ عَبدُکَ ثُمَّ خَرَجَ عَنْ الدَّیْرِ وَ مَا فِیهِ وَ صَارَ یَخْدُمُ أَهْلَ الْبَیْتِ»
ترجمه:
عبدالملک بن هشام در کتاب سیره گوید: ابن زیاد سر حسین [علیه السلام] را به سوی یزید بن معاویه روانه کرد همراه با اسیران که با ریسمان بسته شده بودند و آنان زنان و کودکان پسر و دختر بودند از دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که بر پالانهای شتران سوار بودند دربند بودند با صورتها و سرهای آشکار. [لشکر ابن زیاد] هر منزلی که فرود می آمدند سر [مطهر] را از صندوقی که برایش مهیا کرده بودند بیرون می آوردند و آن را بر نیزه ای می گذاردند و در طول شب تا وقت کوچ کردن از آن حراست می کردند و سپس آن را به صندوق برمی گرداندند و کوچ می کردند. در یکی از منازل - که در آنجا دیر راهبی بود- فرود آمدند، سر را بنا به عادتشان درآوردند و به نیزه زدند، و نیزه را به دیر تکیه دادند و پاسبانان از آن حراست کردند. پس چون نیمه شب شد راهب نوری را دید از مکان سر [مقدس حضرت اباعبدالله علیه السلام ] تا عنان آسمان پس بر آن قوم مشرف شد و گفت: شما که هستید؟ گفتند: ما اصحاب ابن زیادیم. گفت: و این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام پسر فاطمه دختر رسول خداست. گفت: [فرزند دختر] پیامبرتان؟ گفتند: آری. گفت: شما بد قومی هستید اگر مسیح علیه السلام فرزندی می داشت ما او را در حدقۀ چشمانمان جای می دادیم سپس گفت: آیا شما در چیزی [که برایتان خواهم گفت] رغبت دارید؟ گفتند: چه چیز؟ گفت: ده هزار دینار نزد من است آن را بگیرید و سر را به من بدهید که تمام شب نزد من باشد و وقتی کوچ کردید آن را می گیرید. گفتند: ضرری برایمان ندارد پس سر را به او دادند و او دینارها را به آنان داد پس راهب سر را گرفت و شست و خوشبو کرد و آن را بر روی رانش گذاشت و نشست تمام شب را گریه کرد. چون صبح روشن شد گفت:
ص: 88
ای سر! من مالک غیر خودم نیستم و شهادت می دهم که معبودی جز الله نیست و این که جدت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم رسول خداست و خدا را شاهد می گیرم که من محبّ [یا تابع] و عبد توام. سپس از دیر و آنچه در آن بود بیرون آمد و خدمت به اهل بیت علیهم السلام می کرد.
منابع اهل تسنن:
1.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م. 654]، ص237.
2.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص377.(فی السیرة لعبد الملک بن هشام علی ما نقله سبط بن الجوزی: ...)
4)«وَ نَصَبُوا الرُّمْحَ الَّذِی فِیهِ الرَّأْسُ إِلَی جَانِبِ صَومَعَة رَاهِبٍ... فَلَمَّا جَنَّ اللَّیْلُ أَشْرَفَ الرَّاهِبُ مِنْ صَوْمَعَتِهِ وَ نَظَرَ إِلَی الرَّأْسِ وَ قَدْ سَطَعَ مِنْهُ نُورٌ وَ قَدْ أُخِذَ فِی عَنَانِ السَّمَاءِ وَ نَظَرَ إِلَی بَابٍ قَدْ فُتِحَ مِنَ السَّمَاءِ وَ المَلَائِکَةُ یَنْزِلُونَ وَ هُمْ یُنَادُونَ یَا أَبَاعَبدِالله عَلَیکَ السَّلَامُ. فَجَزَعَ الرَّاهِبُ مِنْ ذَلِک فَلَمَّا أصْحَبُوا وَ هَمُّوا بِالرَّحِیل أَشْرَفَ الرَّاهِبُ عَلَیْهِمْ وَ قَالَ مَا الَّذِی مَعَکُم؟ قَالُوا رَأْسُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام . فَقَالَ وَ مَنْ أُمُّهُ؟ قَالُوا فَاطِمَة بِنْتُ مُحَمَّدٍ. قَالَ فَجَعَلَ الرَّاهِبُ یُصَفِّقُ بِکِلتَا یَدَیْهِ وَ هُوَ یَقُولُ لَا حَوْلَ وَ لَا قَوِّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ صَدَقَتِ الْأَحْبَارُ فِیمَا قَالَتْ. فَقَالُوا وَ مَا الَّذِی قَالَتْ الْأَحْبَارُ؟ قَالَ یَقُولُونَ إِذَا قَتَلَ هَذَا الرَّجُلُ مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ ذَلِکَ لاَیَکُون إلَّا لِنَبِیٍّ اَوْ وَلَدِ وَصِیٍّ ثُمَّ قَالَ: وَا عَجَبَاه مِن أُمِّةٍ قَتَلَت ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهَا وَابْنَ وَصِیِّهِ ثُمَّ أَنَّهُ أَقْبَلَ عَلَی صَاحِبِ الرَّأْسِ الَّذِی یَلِی أَمْرَهُ وَ قَالَ لَهُ أَرِنِی الرَّأْسَ لِأَنْظُرَ إِلَیْهِ فَقَالَ مَا أَنَا بِالَّذِی أکشُفُهُ إلَّا بَیْنَ یَدَی الْأَمِیرِ یَزِید لأحَظِی عِنْدَهُ بِالجَائِزَة وَ هِیَ بَدرة عَشَرَة آلَافِ دِرْهَمٍ فَقَالَ الرَّاهِبُ أَنَا أعطِیکَ ذَلِکَ فَقَالَ أحْضُرهُ فَأَحْضَرَ لَهُ مَا قَالَ. ثُمَّ أَخَذَ الرَّأْسَ وَ کَشَفَ عَنْهُ وَ تَرَکَهُ فِی حِجْرِهِ فَبَدَتْ ثَنَایَاهُ فَانکَبَّ عَلَیْهَا الرَّاهِبُ وَ جَعَلَ یُقَبِّلُهَا وَ یَبکِی وَ یَقُولُ یَعِزُّ عَلَیَّ یَا أَبَا عَبدِالله علیه السلام أن لَا أکُونَ أَوَّلَ
ص: 89
قَتِیلٍ بَیْنَ یَدَیک وَلَکِن إذَا کَانَ فِی الْغَدِ فَاشْهَدْ لِی عِنْدَ جَدِّکَ أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلّا اللّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ رَدَّ الرَّأْسَ بَعْدَ أَنْ أَسْلَمَ وَ أَحْسَنَ إسْلَامَهُ فَسَارَ الْقَوْمُ ثُمَّ جَلَسُوا یَقْتَسِمُونَ الدَّرَاهِمَ فَإِذَا هِیَ خَزَفٌ مَکتُوبٌ عَلَیْهَا: (وَ سَیَعْلَمُ الذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).( (1))
ترجمه:
لشکر عمر سعد نیزه ای را که رأس مقدس امام حسین بر آن بود کنار دیر راهبی گذاشتند... وقتی شب همه جا را فرا گرفت راهب از دیر خویش بیرون آمد و رأس مقدس را مشاهده نمود در حالیکه نوری از آن به سمت آسمان بلند بود. در این هنگام، دری از آسمان باز شد و ملائکه به طرف این سر نزول کردند و ندا دادند: سلام بر تو ای اباعبدالله! راهب با دیدن این منظره ناله کرد. صبح شد و لشکر عمر سعد قصد حرکت نمودند. راهب نزد آنها رفت و گفت: همراه خود چه دارید؟ پاسخ دادند: سر حسین بن علی علیه السلام . راهب گفت: مادرش چه کسی است؟ گفتند: فاطمه علیها السلام دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! راهب، با شنیدن نام حسین و فاطمه و محمد علیهم السلام ، دو دستش را محکم به سر زد و گفت: لاحول ولاقوة الا بالله العلی العظیم؛ احبار و دانشمندان ما راست گفتند!
لشکریان پرسیدند: مگر احبار و بزرگان شما چه گفته اند؟ گفت: آنان گفته اند: هنگامی که این شخص کشته شود آسمان خون می بارد و آسمان خون نمی بارد مگر بر پیامبر یا فرزند جانشین پیامبر! سپس راهب گفت: در تعجبم از امتی که پسر دختر پیامبرشان و فرزند وصی پیامبرشان را کشتند! او با ناراحتی به سوی کسی که رأس را حمل می کرد رفت و به او گفت: این سر را به من نشان بده تا آن را ببینم. گفت من این سر را به کسی جز یزید نشان نمی دهم تا جایزۀ ده هزار درهمی او را بگیرم.
ص: 90
راهب گفت: من ده هزار درهم به تو می دهم. کیسه ای را که سر درون آن بود گرفت و سر را بیرون آورد و در دامان خویش قرار داد. دندان های مبارک حضرت آشکار شد. راهب خود را بر روی سر انداخت و در حالیکه آن را می بوسید شروع به گریه کرد و گفت: چقدر سخت است بر من ای اباعبدالله که اولین شهید نزد تو نبودم؛ اما در روز قیامت نزد جدت شهادت بده که من شهادت می دهم خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و فرستادۀ اوست. بعد از اینکه اسلام آورد سر را به لشکریان برگرداند و آنان به سفر خود ادامه دادند. آنان وقتی قصد تقسیم درهم ها را داشتند با تعجب دیدند که همۀ آنها به سفال تبدیل شده و بر روی آنها نوشته شده: (وَسَیَعْلَمُ الذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)؛ «به زودی آنها که ستم کردند خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه بر می گردند».
منبع شیعه:
1.المنتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، ص468- 496.
منبع اهل تسنن:
2.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص90. (با اختلاف کم)
5)«لَمَّا کَانَتْ الْحَرَسُ عَلَی الرَّأْسِ کُلَّمَا نَزَلُوا مَنْزِلًا وَضَعُوهُ عَلَی رُمْحٍ وحَرَسوه فَرَآهُ رَاهِبٌ فِی دَیْرٍ فَسَأَلَ عَنْهُ فَعَرَّفُوهُ بِهِ فَقَالَ: بِئْسَ الْقَوْمُ أَنْتُمْ لَوْ کَانَ لِلْمَسِیحِ وَلَدٌ لأسکَنّاه أَحْدَاقَنَا بِئْسَ الْقَوْمُ أَنْتُمْ هَلْ لَکُمْ فِیّ عَشَرَةُ آلَافِ دِینَارٍ وَیَبِیتُ الرَّأْسُ عِنْدِی هَذِهِ اللَّیْلَةَ؟ قَالُوا: نَعَمْ فَأَخَذَهُ وَغَسَلَهُ وَطَیَّبَهُ وَوَضَعَهُ عَلَی فَخِذِهِ فَوَجَدَ مِنْهُ نُوراً صَاعِداً إِلَی عَنَانِ السَّمَاءِ وَ قَعَدَ یَبْکِی إِلَی الصُّبْحِ ثُمَّ أَسْلَمَ لِأَنَّهُ رَأَی نُوراً سَاطِعاً مِنْ الرَّأْسِ إلَی السَّمَاءِ ثُمَّ خَرَجَ عَنْ الدَّیْرِ وَ مَا فِیهِ وَ صَارَ یَخْدُمُ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ کَان مَعَ أُولَئِکَ الْحَرَسِ دَنَانِیرُ أَخَذُوهَا مِنْ عَسْکَرِ الْحُسَیْنِ فَفَتَحُوا أَکْیَاسَهَا لیَقتَسِموها فَرَأَوْهَا خَزَفًا وَ عَلَی
ص: 91
أَحَدِ جَانِبَیْ کُلٍّ مِنْهَا: (وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمّا یَعْمَلُ الظّالِمُونَ) ( (1)) وَ عَلَی الآخَرِ: (وَسَیَعْلَمُ الذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).( (2))
ترجمه:
نگهبانان سر [مقدس] هر منزلی که پایین می آمدند آن را روی نیزه ای می گذاشتند و از آن حفاظت می کردند. راهبی در دیری آن سر را دید از آن سؤال کرد و آنها سر را به او معرفی کردند. راهب گفت: شما بد قومی هستید، اگر مسیح علیه السلام فرزندی می داشت ما او را در حدقه چشمانمان جا می دادیم. شما بد قومی هستید.
آیا حاضرید ده هزار دینار بگیرید و در مقابل امشب این سر نزد من باشد؟ گفتند: آری. راهب سر را گرفت، آن را شست و خوشبو نمود و به آغوش کشید. او نوری را مشاهده کرد که از سر مطهر تا آسمان بالا می رفت. راهب تا به صبح گریست و با مشاهدۀ نور، مسلمان شد. سپس از دیر و آنچه در آن بود بیرون آمد و خادم اهل بیت علیهم السلام شد.
نگهبانان، سکه هایی را که از لشکر امام حسین علیه السلام غارت کرده بودند درون کیسه هایی به همراه داشتند. آنان برای تقسیم غنائم کیسه ها را گشودند اما سکه های طلا تبدیل به گِل شده بودند و بر یکی از دو طرف سکه ها نوشته بود: (وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمّا یَعْمَلُ الظّالِمُونَ)«و گمان مبر که خداوند از آنچه ستمگران می کنند غافل است» و بر طرف دیگر نوشته بود: (وَسَیَعْلَمُ الذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)؛ «به زودی آنها که ستم کردند خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه بر می گردند».
منابع اهل تسنن:
1.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 193.
2.ینابیع المودة، قندوزی [م.1294]، ج3، ص30(با اختلاف کم).
ص: 92
6)«لَمَّا حُمِلَ رَأْسُهُ إِلَی الشَّامِ جَنَّ عَلَیْهِمُ اللَّیْلُ فَنَزَلُوا عِنْدَ رَجُلٍ مِنَ الْیَهُودِ فَلَمَّا شَرِبُوا وَ سَکِرُوا قَالُوا: عِنْدَنَا رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ أَرُوهُ لِی فَأَرَوْهُ وَ هُوَ فِی الصُّنْدُوقِ یَسْطَعُ مِنْهُ النُّورُ نَحْوَ السَّمَاءِ فَتَعَجَّبَ مِنْهُ الْیَهُودِیُّ فَاسْتَوْدَعَهُ مِنْهُمْ وَ قَالَ لِلرَّأْسِ: اشْفَعْ لِی عِنْدَ جَدِّکَ فَأَنْطَقَ اللَّهُ الرَّأْسَ فَقَالَ إِنَّمَا شَفَاعَتِی لِلْمُحَمَّدِیِّینَ وَ لَسْتَ بِمُحَمَّدِیٍّ فَجَمَعَ الْیَهُودِیُّ أَقْرِبَاءَهُ ثُمَّ أَخَذَ الرَّأْسَ وَ وَضَعَهُ فِی طَسْتٍ وَ صَبَّ عَلَیْهِ مَاءَ الْوَرْدِ وَ طَرَحَ فِیهِ الْکَافُورَ وَ الْمِسْکَ وَ الْعَنْبَرَ ثُمَّ قَالَ لِأَوْلَادِهِ وَ أَقْرِبَائِهِ هَذَا رَأْسُ ابْنِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ قَالَ یَا لَهْفَاهْ حَیْثُ لَمْ أَجِدْ جَدَّکَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلم فَأُسْلِمَ عَلَی یَدَیْهِ یَا لَهْفَاهْ حَیْثُ لَمْ أَجِدْکَ حَیّاً فَأُسْلِمَ عَلَی یَدَیْکَ وَ أُقَاتِلَ بَیْنَ یَدَیْکَ فَلَوْ أَسْلَمْتُ الآنَ أَتَشْفَعُ لِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ؟ فَأَنْطَقَ اللَّهُ الرَّأْسَ فَقَالَ بِلِسَانٍ فَصِیحٍ إِنْ أَسْلَمْتَ فَأَنَا لَکَ شَفِیعٌ قَالَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ سَکَتَ فَأَسْلَمَ الرَّجُلُ وَ أَقْرِبَاؤُهُ.»
ترجمه:
گروهی از لشکریان عمر سعد که سر مقدس امام حسین علیه السلام را به سوی شام می بردند، شبی را نزد مردی یهودی ماندند. وقتی میگساری کردند و مست شدند به یهودی گفتند: سر [امام]حسین علیه السلام نزد ماست. آن یهودی گفت: سر را به من نشان دهید. آنان سر مبارک امام حسین علیه السلام را که در میان صندوق بود، به او نشان دادند. نوری از سر مقدّس به طرف آسمان ساطع بود. یهودی از دیدن این منظره تعجب کرد و سر مبارک را از آنان به امانت گرفت.
یهودی به سر مطهّر گفت: نزد جدّ خود برای من شفاعت کن. خداوند آن سر را به سخن آورد فرمود: شفاعت من برای افرادی است که متدین به دین محمّد صلی الله علیه و آله و سلم باشند ولی تو به دین حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نیستی.
آن یهودی خویشاوندان خود را جمع کرد و سر مبارک را در میان تشتی نهاد و با
ص: 93
گلاب و کافور و مشک و عنبر معطّر کرد و به فرزندان و خویشاوندان خود گفت: این سر، سرِ پسر دختر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. سپس [خطاب به سر مطهّر] گفت: افسوس که جدّت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را درک نکردم تا به دست وی مسلمان شوم! افسوس که تو را در زمان حیاتت درک ننمودم تا به دست تو اسلام بیاورم و در رکاب تو بجنگم. اگر الان مسلمان شوم آیا تو فردای قیامت شفیع من می شوی؟
خداوند آن سر را به سخن آورد پس سه مرتبه با زبان فصیح فرمود: اگر اسلام بیاوری من شفیع تو خواهم بود. با شنیدن این سخن، مرد یهودی و خویشان او همه مسلمان شدند.
منابع شیعه:
1.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 172.
2.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 417.
3.شرح الشافیة، ابن أمیر الحاجّ [م. ح 1180]، ص 381.
4.دمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص66- 67.
5.أسرار الشّهادة، فاضل دربندی [م. 1285]، ص 493.
6.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص127.
منبع اهل تسنن:
7.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص116.
7)«فَسَرَّحَ بِرَأْسِهِ مِنْ یَوْمِهِ ذَلِکَ مَعَ خَوْلِیِّ بْنِ یَزِیدَ وَحُمَیْدِ بْنِ مُسْلِمٍ الْأَزْدِیِّ إِلَی عُبَیْدِ اللهِ بْنِ زِیَادٍ فَأَقْبَلَ بِهِ خَولِیٌّ فَأَرَادَ الْقَصْرَ فَوَجَدَ بَابَ الْقَصْرِ مُغْلَقًا فَأَتَی مَنْزِلَهُ فَوَضَعَهُ تَحْتَ إِجَّانَةٍ فِی مَنْزِلِهِ وَ لَهُ امْرَأَتَانِ امْرَأَةٌ مِنْ بَنِی أَسَدٍ وَ الْأُخْرَی مِنَ الْحَضْرَمِیِّینَ یُقَالُ لَهُ النَّوَّارُ ابْنَةُ مَالِکِ بْنِ عَقْرَب وَ کَانَتْ تِلْکَ اللَّیْلَةُ لَیْلَةَ الحَضرَمیةِ قَالَ هِشَامٌ: فَحَدَّثَنِی أَبِی عَنْ النَّوَّارِ بِنْتِ مَالِکٍ قَالَتْ: أَقْبَلَ خَوَلِیٌّ بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَوَضَعَهُ
ص: 94
تَحْتَ إِجَّانَةٍ فِی الدَّارِ ثُمَّ دَخَلَ الْبَیْتَ فَأَوَی إِلَی فِرَاشِهِ فَقُلْتُ لَهُ: مَا الْخَبَرُ؟ مَا عِنْدَکَ؟ قَالَ: جِئْتُکَ بِغِنَی الدَّهْرِ هَذَا رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام مَعَکِ فِی الدَّارِ قَالَتْ فَقُلْتُ: وَیْلَکَ جَاءَ النَّاسُ بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ جِئْتَ بِرَأْسِ ابْنِ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لاَ واللهِ لاَ یَجْمَعُ رَأْسِی وَ رَأْسَکَ بَیْتٌ أَبَداً قَالَتْ: فَقُمْتُ مِنْ فِرَاشِی فَخَرَجتُ إلَی الدَّارِ فَدَعَا الْأَسَدِیَّةَ فَأَدْخَلَهَا إِلَیْهِ وَ جَلَسْتُ أنْظُرُ قَالَتْ: فواللهِ مَا زِلْتُ أَنْظُرُ إِلَی نُورٍ یَسْطَعُ مِثْلِ الْعَمُودِ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْإِجَّانَةِ وَ رَأَیْتُ طَیْراً بِیضًا [أَبْیَضَ] تُرَفْرِفُ حَوْلَهَا»
ترجمه:
ابن سعد سر مقدس امام حسین علیه السلام را با خولی بن یزید و حمید بن مسلم برای عبید الله بن زیاد فرستاد. خولی سر مطهر را به کوفه آورد، قصد دارالاماره کرد. چون درب دارالاماره بسته بود سر مبارک امام حسین علیه السلام را به خانۀ خود برد و زیر تشتی گذاشت.
خولی دو همسر داشت: یکی از قبیلۀ بنی اسد و دیگری از حضرمیین که او را نَوّار می گفتند و دختر مالک بن عقرب بود، و آن شب خولی نزد نوّار رفت.
نوّار می گوید: خولی با سر امام حسین علیه السلام آمد و سر را زیر تشتی گذاشت و به رختخواب خود رفت. به او گفتم: چه خبر؟ با خود چه همراه داشتی؟ گفت: بی نیازی روزگار را برای تو آورده ام. این سر حسین است که در خانۀ توست. گفتم: وای بر تو! مردم، طلا و نقره می آورند و تو سر فرزند پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را آورده ای؟! نه به خدا قسم هرگز سر من و تو در یک اتاق پیش هم نهاده نخواهد شد! (حاضر به زندگی با تو نیستم).
زن خولی می گوید: از رختخواب خود برخاستم و داخل صحن خانه شدم. خولی، زن اسدیه را پیش خود برد. من نیز کنار سر نشستم؛ به خدا قسم دائماً نوری را می دیدم که نظیر یک ستون از آسمان به سوی تشت ساطع بود و مرغان سفیدی را می دیدم که در اطراف آن تشت پر و بال می زدند.
ص: 95
منابع شیعه:
1.مقتل الحسین علیه السلام [ وقعة الطف]، ابو مخنف ازدی [م. 157]، ص 202 – 203.
2.مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، [م.588] ج3، ص217. ( قسمت آخر حکایت را نقل کرده که مربوط به ساطع شدن نور از سر مقدس امام علیه السلام است).( (1))
3.مثیر الاحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص66. (به همین مضمون)( (2))
4.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص114. (مانند مناقب ابن شهر آشوب نقل کرده است)
5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 125.
6.عوالم امام حسین علیه السلام ، بحرانی [م. 1130]، ص 368.
7.شرح الشافیة، ابن امیر حاجّ [م. ح 1180]، ص380.(به همین مضمون به نقل از مقتل ابومخنف)( (3))
ص: 96
8.قمقام زخار، فرهاد میرزا، [1305] ج2، ص471. ( (1))
منابع اهل تسنن:
9.تاریخ طبری، ابن جریر طبری [م. 310]، ج 4، ص 348.
10.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص101.
11.الکامل فی التاریخ، ابن اثیر [م. 630]، ج4، ص80. (با کمی اختلاف).
12.نهایة الأرب، نویری [م. 733]، ج 20، ص 464. (با کمی اختلاف).
13.البدایة والنهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج 8، ص 206 (قال ابن کثیر: هو المشهور).
14.جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی، باعونی شافعی [م. 871]، ج 2، ص 290.
8)راوی گوید که: خولی سر امام حسین علیه السلام را برداشته روی به کوفه نهاد او را در یک فرسخی کوفه منزلی بود در آن منزل فرود آمد و زن او از انصار بود و اهل بیت را به جان و دل دوستدار خولی از وی بترسید و سر امام حسین علیه السلام را در آن خانه در تنوری پنهان کرد و بیامد به جای خود بنشست، زنش پیش آمد که درین چند روز کجا بودی؟ گفت: شخصی با یزید یاغی شده بود به حرب وی رفته بودیم. زن دیگر هیچ نگفت و طعام بیاورد تا خولی بخورد و بخفت و زن را عادت بود که به نماز شب برخاستی و تهجد گزاردی، آن شب برخاست و بدان خانه که آن تنور
ص: 97
در آنجا واقع بود درآمد. خانه را بمثابه ای روشن دید. که گوئیا صد هزار شمع و چراغ برافروخته اند. چون نیک در نگریست، دید که روشنائی از آن تنور بیرون می آید، از روی تعجب گفت: سبحان اللّه! من خود در این تنور آتش نکرده و دیگری را نیز نفرموده ام این روشنائی از کجاست؟ در آن حیرت دید که آن نور به سوی آسمان می رود، تعجّب او زیاده گشت. ناگاه چهار زن دید که از آسمان فرود آمده به سر تنور شدند. یکی از آن چهار زن به سر تنور فرا رفت و آن سر را بیرون آورده می بوسید و بر سینه خود می نهاد و می نالید و می گفت: ای شهید مادر! و ای مظلوم مادر! حقّ سبحانه و تعالی روز قیامت، داد من از کشندگان تو بستاند و تا داد من ندهد، دست از قائمه عرش بازنگیرم. و آن زنان دیگر به موافقت او بسیار بگریستند و آخر سر را، در آن تنور نهاده غایب شدند. زن انصاریّه برخاست و به سر تنور آمده سر را بیرون آورد و نیک در او نگریست. چون حضرت امام حسین علیه السلام را بسیار دیده بود، به شناخت نعره ای زده بیهوش شد در آن بیهوشی چنان دید که هاتفی آواز داد، که برخیز که تو را به گناه این مرد که شوهر توست مؤاخذه نخواهند کرد. زن از هاتف پرسید که این چار زن که بر سر تنور آمده گریه و زاری کردند کیان بودند؟ ندا رسید که آن زن که سر را بر روی سینه می مالید و بیشتر از همه می گریست و می نالید. فاطمۀ زهرا علیها السلام بود و آن دیگر مادرش خدیجه کبری علیها السلام و سوم، مریم علیها السلام مادر عیسی علیه السلام و چهارم، آسیه زن فرعون دغا، پس آن زن با خود آمد کسی را ندید، آن سر را برگرفت و ببوسید و به مشک و گلاب از خون پاک بشست و غالیه و کافور بیاورد و بر روی آن مالید و گیسوی مبارک امام علیه السلام را شانه کرد و در موضع پاک نهاد و بیامد. خولی را بیدار ساخته. گفت: ای ملعون دون! و ای مطعون زبون. این سر کیست که آورده ای و در این تنور نهاده ای؟ آخر این سر فرزند رسول خداست. برخیز که از زمین تا آسمان فغان برخاست و فوج فوج ملائکه می آیند و زیارت این سر به جای آورده،
ص: 98
گریه و زاری می کنند، و بر تو لعنت کرده، توجّه به فلک می نمایند. و من بیزارم از تو در این جهان و در آن جهان پس چادر بر سر افکند و قدم از خانه بیرون نهاد، خولی گفت: ای زن کجا می روی؟ و فرزندان را چرا یتیم می کنی؟ گفت: ای لعین تو فرزندان مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را یتیم کردی و باک نداشتی، گو فرزندان تو هم یتیم شوند. پس آن زن برفت و دیگر هیچ کس از او نشان نداد. اما چون بامداد شد خولی سر امام حسین علیه السلام را بر طبقی نهاده پیش پسر زیاد آورد.
منابع شیعه:
1.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص454.
2.فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام ، عبداللطیف بیرجندی، [م.921 ] ص482-483.( (1))
ص: 99
3.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 124. (به همین مضمون)( (1))
4.محرق القلوب، ملا محمد مهدی نراقی [م. 1209]، ص546-547. ( (2))
5.مهیج الاحزان، حسن بن محمد علی یزدی حائری، [م. 1242]ص607.
6.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس11، ص743-744. (به همین مضمون)
ص: 100
9)«قَالَ الْوَاقِدِیُّ لَمَّا حَمَلَ الشِّمرُ لَعَنَهُ اللّهُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام جَعَلَهُ فِی مِخْلَاةِ وَ ذَهَبَ بِهِ إِلی مَنْزِلِهِ فَوَضَعَهُ عَلَی التُّرَابَ وَ جَعَلَهُ عَلی إِجَّانَةٍ فَخَرَجَت امْرَأَتُهُ لَیْلاً فَرَأَتْ نُوراً سَاطِعاً عِنْدَ الرَّأْسِ إِلَی عَنَانِ السَّمَاءِ فَجَاءَتْ إِلَی الْإِجَّانَةِ فَسَمِعَت أَنِیناً تَحْتَهَا فَجَاءَتْ إِلَی شِمْرٍ لَعَنَهُ اللّهُ وَ قَالَتْ: رَأَیْتُ کَذا وَ کَذا فَأَیُّ شَیْ ءٍ تَحْتَ الْإِجَّانَةِ؟
قَالَ: رَأْسُ خَارِجِیٍّ قتَلَهُ وَ أُرِیدُ اذْهَبَ بِهِ إِلَی یَزِیدَ لِیُعْطِیَنِی عَلَیْهِ مَالاً کثیراً. قَالَتْ: وَ مَنْ یکون؟ قَالَ: الْحُسَیْنُ بْنِ عَلِیٍّ. فَصَاحَتْ وَ خَرَّتْ مَغْشِیَّةً عَلَیْهَا فَلَمَّا أَفَاقَتْ قَالَتْ: یَا شَرَّ الْمَجُوسِ! مَا خِفْتَ مِنْ إِلَهِ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ؟ ثُمَّ خَرَجَت مِنْ عِنْدِهِ بَاکِیة وَ رَفَعْت الرَّأْسِ وَ قَبَّلَتهُ وَ وَضَعَتْهُ فِی حَجْرِهَا وَدَعَتْ نِسَاءَ یُسَاعدنَها بِالبُکاءِ عَلَیْهِ وَ قَالَتْ: لَعَنَ اللَهُ تَعَالَی قاتلَک.
فَلَمَّا جَنَّ اللَّیْلُ غَلَبَهَا النَّوْمُ فَرأت کأنَّ الْحَائِطَ قَدْ انْشَقَّ بِنِصْفَیْنِ وَ غُشِیَ الْبَیْتُ نُورٌ وَ جَاءَتْ سَحَابَةٌ فَإِذَا فِیهَا امْرَأَتَانِ فأخَذتَا الرَّأْسَِ فَسَأَلَت عَنْهُمَا. فَقِیلَ: أَنَّهُمَا خَدِیجَةَ وَ فَاطِمَةَ[ علیهما السلام ]. ثُمَّ رَأَتْ رِجَالاً وَ فِی وَسَطِهِمْ إنْسَانٌ وَجْهُهُ کَالقَمَر لَیْلَةَ تَمَامِهِ فَسَأَلَت عَنْهُ فَقِیلَ: مُحَمَّدٌ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَنْ یَمِینِهِ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ وَ أَصْحَابُهُ فَبکوا وَ قَبلُوا الرَّأْسِ ثُمَّ جَاءَتْ خَدِیجَةَ وَ فَاطِمَةَ[ علیهما السلام ] إِلَی امْرَأَةِ الشِّمر وَ قَالَتَا لَهَا: تَمَنِّی مَا شِئْتَ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَنَا مِنَّةً وَ یَدًا بِمَا فَعَلْتَ فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَکُونِی مِنْ رُفَقَائِنَا فِی الْجَنَّةِ فَأَصْلِحِی أَمرَک فَإنّا مُنتَظِروک. فَانْتَبَهَت مِنَ النَّوْمِ وَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] فِی حِجْرِهَا فَجَاءَ الشِّمر لَعَنَهُ اللّهُ لِطَلَبِ الرَّأْسِ فَلَمْ تَدْفَعُهُ إِلَیْهِ وَ قَالَتْ لَهُ: یَا عَدُوَّ اللّهِ! طَلِّقْنِی فَانَّک یَهُودِیٌّ وَاللهِ لاَ أکُون مَعَک أَبَداً فَطَلَّقَهَا فَقَالَتْ: وَاللّهِ لاَ أَدْفَعُ إلیکَ هَذَا الرَّأْسِ اَوْ تَقْتُلَنِی فَضَرَبَهَا ضَرْبَةً کَانَت مَنِیَّتُهَا فِیهَا وَ عَجَّلَ اللَهُ بِرُوحِهَا الْجَنَّةِ».
ص: 101
ترجمه:
واقدی گفته است: وقتی شمر ملعون، سر امام حسین علیه السلام را برداشت آن را داخل کیسه ای به منزل خویش برد و بر روی زمین گذاشت و تشتی بر روی آن گذارد. همسر شمر شب هنگام از اتاق خارج شد و نوری مشاهده کرد که از سمت سر به آسمان کشیده شده بود. با تعجب به سمت تشت آمد و ناله ای از زیر آن شنید و سراسیمه به سمت شمر لعین رفت و گفت: من اتفاقات عجیبی دیدم! زیر تشت چه گذاشته ای؟ شمر گفت: سر کسی است که (بر علیه خلیفه) خروج کرده بود و کشته شد و من آن را نزد یزید می برم که مال زیادی به من دهد.
همسر شمر پرسید: او که بود؟ شمر گفت: حسین بن علی علیه السلام .
او با شنیدن نام حسین علیه السلام ، فریادی کشید و بیهوش بر زمین افتاد. وقتی به هوش آمد رو به شمر گفت: ای بدترین کافر! آیا از خدای زمین و آسمان نترسیدی؟ و در حال گریه خارج شد و سر مطهّر را بلند کرد و بوسید و به دامن گرفت و زنان دیگر را صدا زد و با هم گریه کردند و قاتل او را لعن نمودند.
همان شب در خواب دید که دیوار خانه شکافته شده و خانه پر از نور شده است. قطعه ابری آمد و دو بانوی مجلله را آورد. آنها سر مقدس را برداشتند.
همسر شمر پرسید: آنها کیستند؟ گفتند: حضرت خدیجه علیها السلام و حضرت فاطمه علیها السلام .
سپس مردانی را دید که میان آنها شخصی مانند ماه شب چهارده می درخشید. سوال کرد: او کیست؟ گفتند: او حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است و طرف راست او حضرت حمزه علیه السلام و حضرت جعفر علیه السلام و یاران او هستند که گریه می کنند و سر مطهر را می بوسند.
پس از آن خدیجه و فاطمه علیهما السلام نزد همسر شمر آمدند و گفتند: هرچه می خواهی آرزو کن تو برای ما کاری کرده ای که مستحق لطف هستی. اگر می خواهی از دوستان ما در بهشت باشی خودت را آماده کن که ما منتظر تو هستیم.
ص: 102
همسر شمر در حالیکه هنوز سر مقدس را به دامن داشت از خواب بیدار شد. شمر برای بردن سر آمد؛ اما زنش سر را نداد و فریاد زد: ای دشمن خدا! مرا طلاق ده که تو یهودی هستی. به خدا سوگند، دیگر با تو زندگی نمی کنم. شمر نیز او را طلاق داد و سر را خواست. بار دیگر زن از دادن آن امتناع کرد و گفت تا زنده ام سر را به تو نخواهم داد. شمر نیز ضربه ای زد و او را کشت و روحش در بهشت ساکن شد.
منابع شیعه:
1.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس11، ص744. (به نقل از تبرالمذاب)
2.دمعة الساکبة، بهبهانی [م. 1285]، ج4، ص384-385(به نقل از تبر المذاب)
3.معالی السبطین، مازندرانی، ج2، ص93.
منبع اهل تسنن:
4.التبر المذاب، حافی شافعی، ص101 (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج27، ص342)
10)«نُقِلَ عَنْ هِنْدٍ زَوْجَةِ یَزِیدَ قَالَتْ: کُنْتُ أَخَذْتُ مَضْجَعِی فَرَأَیْتُ بَاباً مِنَ السَّمَاءِ وَ قَدْ فُتِحَتْ وَ الْمَلَائِکَةُ یَنْزِلُونَ کَتَائِبَ کَتَائِبَ إِلَی رَأْسِ الْحُسَیْنِ وَ هُمْ یَقُولُونَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَبَیْنَمَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ نَظَرْتُ إِلَی سَحَابَةٍ قَدْ نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ وَ فِیهَا رِجَالٌ کَثِیرُونَ وَ فِیهِمْ رَجُلٌ دُرِّیُّ اللَّوْنِ قَمَرِیُّ الْوَجْهِ فَأَقْبَلَ یَسْعَی حَتَّی انْکَبَّ عَلَی ثَنَایَا الْحُسَیْنِ یُقَبِّلُهُمَا وَ هُوَ یَقُولُ یَا وَلَدِی قَتَلُوکَ أَ تَرَاهُمْ مَا عَرَفُوکَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوکَ یَا وَلَدِی أَنَا جَدُّکَ رَسُولُ اللَّهِ وَ هَذَا أَبُوکَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی وَ هَذَا أَخُوکَ الْحَسَنُ وَ هَذَا عَمُّکَ جَعْفَرٌ وَ هَذَا عَقِیلٌ وَ هَذَانِ حَمْزَةُ وَ الْعَبَّاسُ ثُمَّ جَعَلَ یُعَدِّدُ أَهْلَ بَیْتِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ.
قَالَتْ هِنْدٌ: فَانْتَبَهْتُ مِنْ نَوْمِی فَزِعَةً مَرْعُوبَةً وَ إِذَا بِنُورٍ قَدِ [اشرَقَ وَ] انْتَشَرَ عَلَی رَأْسِ الْحُسَیْنِ...»
ص: 103
ترجمه:
از هند همسر یزید نقل شده که گفت: وارد رختخواب خود شدم و در عالم خواب دیدم یکی از درهای آسمان باز شد و ملائکه دسته دسته به سوی سر مبارک امام حسین علیه السلام فرود می آیند و می گویند: السلام علیک یا ابا عبد اللَّه! السلام علیک یا بن رسول اللَّه! من در همین حال بودم که ناگاه دیدم قطعه ابری از آسمان به زمین نازل شد و مردان فراوانی در میان آن بودند. مردی در میان ایشان بود که رنگش مثل رنگ درّ و صورتش نظیر ماه بود، پیش آمد تا خود را روی دندانهای ثنایای امام حسین علیه السلام انداخت و در حالی که آنها را می بوسید می فرمود: ای فرزند عزیزم تو را کشتند! آیا دیدی که قدر تو را نشناختند! و تو را از آشامیدن آب منع کردند! ای پسرم منم جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! و این پدرت علی مرتضی علیه السلام است و این برادرت حسن علیه السلام است و اینان عموهای تواند جعفر و عقیل، حمزه و عباس علیهم السلام . سپس حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، اهل بیت خود را هر کدام پس از دیگری شماره می کرد.
هند می گوید: من در حالی از خواب بیدار شدم که دچار جزع و ترس شده بودم. ناگاه دیدم نوری بالای سر مبارک امام حسین علیه السلام منتشر گردیده است!
منابع شیعه:
1.المنتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، ص496.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107] ، ج4، ص138.
3.بحار الانوار، علامه مجلسی، [م. 1111] ج45، ص196.
4.جلاءالعیون، علامه مجلسی، [م. 1111] ص749.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، بحرانی [م. 1130]، ص 389.
6.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس13، ص891 (به نقل از منتخب طریحی).
7.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص140.
8.أسرار الشهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص521.
ص: 104
9.نفس المهوم، محدث قمی، [م. 1359] ص415.
10.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص172.
11)«... ثُمَّ أَمَرَ بِإِحْضَارِ طَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ [فِضَّةٍ] فَحَضَرَ فَوَضَعَ فِیهِ رَأْسَ الْحُسَیْنِ [عَلَیْهِ السَّلَامُ] وَ وَضَعَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ ... ثُمَّ إنَّهُ مَدَّ یَدَهُ وَ أخَذَ مِنْدِیلًا کَانَ وَضَعَهُ عَلَی الرَّأْسِ فَلَمَّا رَفَعَهُ صَعِدَ مِنْهَا نُورٌ إِلَی عَنَانِ السَّمَاءِ فَدَهِشَ الْحَاضِرُونَ»
ترجمه:
[آنگاه که اسرا را همراه با سرهای شهدا به مجلس یزید بردند] امر کرد که تشتی از طلا [و به نقلی نقره] حاضر کردند. آنگاه سر مقدس اباعبدالله علیه السلام را درون آن گذاشته و در مقابل خود قرار داد... سپس دستش را دراز کرد و پارچه ای را که بر روی سر بود بلند کرد. ناگاه نوری از آن تا آسمان بالا رفت و حاضرین مجلس شگفت زده شدند.
منابع شیعه:
1.تذکرة الشهداء، علامه ملا حبیب الله کاشانی [م. 1340]، ج2، ص338.(به همین مضمون) ( (1))
2.الامام الحسین و اصحابه، فضل علی قزوینی [م. 1367]، ج1، ص407. (به نقل از مقتل اسفراینی).
3.کبریت احمر، علامه بیرجندی، [م.1352]، ص253.(مانند تذکرة الشهدا نقل کرده است)
ص: 105
منبع اهل تسنن:
4.نور العین فی مشهد الحسین، ابراهیم بن محمد اسفراینی شافعی [م. 417]، ص86مخطوط.
12)«ارْتَحَلَ الْعَسْکَرُ إِلَی الْکُوفَةِ وَ مَعَهُمْ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ رَأْسَ عَلَویٍّ قَطَعُوهُمْ وَقْتَ قَطْعِ رَأْسِ الْحُسَیْنِ وَ هُمْ إِخْوَتُهُ وَ أَوْلَادُهُ وَ بَنُو عَمِّهِ وَ شالوهم عَلَی أَطْرَافِ الرِّمَاحِ وَ شَهَروها عَلَی الْأَعْلَامِ وَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ قَدْ صَعِدَ لَهُ نُورٌ مِنَ الْأَرْضِ إِلَی السَّمَاءِ مِثْلُ الْعَمُودِ الْمُسْتَقِیمِ بِلَا انْحِرَافٍ وَ کَانَ الْقَوْمُ یَسِیرُونَ فِی الظَّلَامِ عَلَی نُورِهِ».
ترجمه:
لشکر [عمر بن سعد] به سوی کوفه کوچ کرد و همراهشان هجده سر علوی [از فرزندان امیرمومنان علیه السلام ] بود که سر ایشان را همراه سر مقدس امام حسین علیه السلام از تن جدا کردند و ایشان برادران و فرزندان و پسر عموهای سید الشهدا علیه السلام بودند و این سرها را بر نیزه ها بلند کردند و بر عَلَم ها آشکار ساختند و نوری از سر مقدس امام حسین علیه السلام همچون ستونی راست و بدون انحراف از طرف زمین به آسمان بلند بود و لشکر در تاریکی به واسطۀ این نور حرکت می کردند.
منابع شیعه:
1.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص121. (به همین مضمون)( (1))
2.شرح الشّافیة، ابن امیر الحاجّ [م.ح 1180] ص 377- 378.(به همین مضمون)( (2))
ص: 106
3.کبریت احمر، علامه محمد باقر بیرجندی [م. 1352]، ص487- 488. (به نقل از مقتل اسفراینی).( (1))
منبع اهل تسنن:
5.نور العین فی مشهد الحسین، ابراهیم بن محمد اسفراینی شافعی [م. 417]، ص72مخطوط.
ص: 107
1)«النّطنزیّ فِی الخَصَائِص: لَمَّا جَاءُوا بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ وَ نَزَلُوا مَنْزِلًا یُقَالُ لَهُ قِنَّسْرِینُ اطَّلَعَ رَاهِبٌ مِنْ صَوْمَعَتِهِ إِلَی الرَّأْسِ فَرَأَی نُوراً سَاطِعاً یَخْرُجُ مِنْ فِیهِ وَ یَصْعَدُ إِلَی السَّمَاءِ ...»
ترجمه:
نطنزی( (1)) در کتاب "خصائص" می نویسد: هنگامی که سر امام حسین علیه السلام را وارد قنسرین کردند راهبی از صومعۀ خود متوجه سر مقدس آن حضرت شد و دید نوری از دهان مبارک امام حسین علیه السلام خارج می شود و به طرف آسمان بالا می رود... ( (2))
منابع شیعه:
1.مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب [م.588]، ج3، ص217.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107] ، ج4، ص112.
3.بحار الانوار، علامه مجلسی [م.1110] ، ج45، ص304.
ص: 108
4.الدمعة الساکبه، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص65.
5.أسرار الشهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص571.
6.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص131.
2)«رُوِیَ عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعِیدٍ الشَّهْرزُورِی قَالَ: خَرَجْتُ مِنْ الشَّهْرزُور أُرِیدُ بَیْتَ الْمَقْدِسِ فَصَادَفَ خُرُوجِی أَیَّامَ قَتلِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَدَخَلْتُ الشَّامَ … فَرَأَیْتُ بَاباً عَظِیمًا قَدْ دَخَلَتْ فِیهِ الْأعْلَامُ وَ الطُّبُولُ فَقَالُوا الرَّأْسَ یَدْخُلُ مِنْ هَذَا الْبَابِ فَوَقَفتُ هُنَاکَ وَ کُلَّمُا تُقَدِّمُوا بِالرَّأْسَ کَانَ أَشَدُّ لِفَرَحِهِمْ وَ ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمْ وَ إذَا بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ وَ النُّورُ یَسْطَعُ مِنْ فِیهِ کَنُورِ رَسُولِ الله صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سلّم».
ترجمه:
از سهل شهرزوری روایت شده که گفت: در ایام شهادت امام حسین علیه السلام ، از شهر شهرزور خارج شدم تا به بیت المقدس بروم. هنگامیکه به شهر شام داخل شدم باب عظیمی دیدم که علم ها و طبل ها از آن داخل می شد آنگاه عده ای می گفتند که رأس را از این باب می آورند. پس در آن مکان ایستادم همینکه سر را آوردند مردم خوشحالی می کردند و صداهایشان بلند شده بود، در این هنگام سر مقدس امام حسین علیه السلام را دیدم که نوری همانند نور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، از دهان مبارکش به آسمان بلند بود.
منابع شیعه:
1.المنتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، ص282-283.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص122.( (1))
ص: 109
1)«عَنْ سَلَمَةَ بْنِ کُهَیْل [أَبُو یَحْیَی الْحَضْرَمِیّ] قَالَ: رَأَیْتُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ علیه السلام عَلَی قَنَاةٍ [القَنَاة] وَ هُوَ یَقْرَأُ [یَقُولُ]: (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) ».
ترجمه:
از سلمة بن کهیل نقل شده که گفت: دیدم سر امام حسین علیه السلام را بر روی نیزه این آیه را قرائت می کرد: (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.)( (1))
منابع شیعه:
1.شرح الشافیة، ابن امیر الحاجّ [م. ح 1180]، ص379.
2.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 476.(به نقل از مرآة الزمان سبط بن جوزی)
3.مهیج الاحزان، حسن بن محمد علی یزدی حائری، [م. 1242] ص576. (به نقل از مرآة الزمان)
منابع اهل تسنن:
4.الوافی بالوفیات، صفدی [م. 764]، ج 15، ص 200. (صفدی گوید: ابوحاتم در مورد سلمة بن کهیل گوید: ثقة متقن و نسائی در مورد او گوید: ثقة ثبت و مات یوم عاشوراء)
ص: 110
5.قید الشرید من أخبار یزید، ابن طولون [م. 953]، ص79- 80 (به نقل از صفدی).
2)«حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ الْمُسْلِمِ لَفْظًا حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ أَحْمَدَ أَنَّ تَمَّامَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ أَبا اللَّیْثِ أَسَدَ بْنَ الْقَاسِمِ الْحَلَبِیَّ قَالا حَدَّثَنا فَضْلُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِیمِیُّ الْمُؤَذِّنُ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْعَسْقَلَانِیُ بِطَبَرِیَّةَ( (1)) حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ هَارُونَ الْأَنْصَارِیُّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمِصْرِیُّ حَدَّثَنَا صَالِحٌ حَدَّثَنَا مُعَاذُ بْنُ أَسَدٍ الْحَرَّانِیُّ حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ مُوسَی الشَّیْبَانِیُّ حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ کُهَیْلٍ قَالَ: رَأَیْتُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَی الْقَنَا وَ هُوَ یَقُولُ: (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) قَالَ الْفَضْلُ بْنُ جَعْفَرٍ: فَقُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الْعَسْقَلَانِیِّ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَه مِنْ عَلِیِّ بْنِ هَارُونَ؟ قَالَ: اللَّهِ إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ. قَالَ تَمّامٌ وَ أَسَدٌ: قُلْنَا لِلْفَضْلِ بْنِ جَعْفَرٍ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَسْقَلَانِیِّ؟ قَالَ: اللَّهِ إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ. قَالَ عَبْدُ الْعَزِیزِ: قُلْتُ لِتَمّامٍ وَ أَسَدٍ: اللَّهِ إِنَّکُمَا سَمِعْتُمَاهُ مِنَ الْفَضْلِ بْنِ جَعْفَرٍ؟ قَالا: اللَّهِ إِنَّنَا سَمِعْنَاهُ مِنْهُ. قَالَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ الْمُسْلِمِ الْفَقِیهُ: قُلْتُ لِعَبْدِ الْعَزِیزِ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ تَمّامٍ وَ أَسَدٍ؟ قَالَ: اللَّهِ إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُمَا. قُلْنَا لِلْفَقِیهِ أَبِی الْحَسَنِ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ؟ قَالَ: اللَّهِ إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ.»
ترجمه:
ابوالحسن علی بن مسلم نقل کرد از عبدالعزیز بن احمد که تَمّام بن محمد و
ص: 111
ابالیث اسد بن قاسم حلبی به او گفتند که فضل بن جعفر بن محمد تمیمی مؤذن نقل کرد از ابوالحسن محمد بن احمد عسقلانی در طبریه و او از علی بن هارون انصاری از محمد بن احمد مصری از صالح از معاذ بن اسد حرّانی از فضل بن موسی شیبانی از اعمش و او از سلمة بن کهیل نقل کرده که گفت: سر حسین بن علی علیه السلام را بر روی نیزه دیدم که می گفت: ( فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ). ( (1))
فضل بن جعفر گفت: به ابو الحسن عسقلانی گفتم: قسم به خدا آیا تو این را از علی بن هارون شنیدی؟ گفت: به خدا سوگند خودم از او شنیدم. تَمّام و اسد گفتند: به فضل بن جعفر گفتیم: سوگند به خدا آیا تو این را از ابی الحسن عسقلانی شنیدی؟ گفت: به خدا سوگند خودم از او شنیدم. عبدالعزیز گفت: به تمّام و اسد گفتم: شما را به خدا قسم آیا شما خود از فضل بن جعفر شنیدید؟ گفتند: به خدا سوگند خودمان از او شنیدیم. ابو الحسن علی بن مسلم فقیه گفت: به عبدالعزیز گفتم: قسم به خدا آیا تو این را از تمّام و اسد شنیدی؟ گفت: به خدا سوگند از آن دو شنیدم. ما نیز به ابی الحسن فقیه گفتیم: به خدا سوگند آیا تو این حدیث را از عبدالعزیز شنیدی؟ گفت: قسم به خدا که از او شنیدم.
منابع اهل تسنن:
1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 22، ص 117 – 118.
2.مختصر تاریخ مدینه دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج10، ص92.
3)أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ الْأَصِیلُ النَّبِیلُ بَدْرُ الدِّینِ أَبُو عَلِیٍّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی بَکْرٍ بْنِ یُونُسَ بْنِ یُوسُفَ بْنِ الْخَلَّالِ الدِّمَشْقِیُّ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ قَالَ [أَخْبَرَنَا] أَبُو الْفَضْلِ جَعْفَرُ
ص: 112
بْنُ عَلِیِّ بْنِ هِبَةِ اللَّهِ الْهَمْدَانِیُّ الْمُقْرِئُ قِرَاءَةً عَلَیْهِ وَ أَنَا أَسْمَعُ لَیْلَةَ السَّبْتِ ثَانِیَ عَشَرَ جُمَادَی الْآخِرَةِ سَنَةَ خَمْسٍ وَ ثَلَاثِینَ وَ سِتِّ مِائَةٍ قِیلَ لَهُ أخْبَرَکَ الْحَافِظُ أَبُو طَاهِرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ السَّلَفِیُّ الْأَصْبَهَانِیُّ قِرَاءَةً عَلَیْهِ وَ أَنْتَ تَسْمَعُ فِی صَفَرِ سَنَةِ إِحْدَی وَ سَبْعِینَ وَ خَمْسِ مِائَةٍ بالإسکندریةِ فَأَقَرَّ بِهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَلِیٍّ الْحَسَنَ بْنَ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْحَدَّادَ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ بِأَصْبَهَانَ فِی سَنَةِ اثْنَیْنِ وَ تِسْعِینَ وَ أَرْبَعِ مِائَةٍ یَقُولُ: سَمِعْتُ أَبَا سَعدٍ إِسْمَاعِیلَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السَّمَّانَ الرّازیَّ الْحَافِظَ بِالرَّیِّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ جَعْفَرٍ الْمَیْدَانِیُّ بِدِمَشْقَ لَفْظًا حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْفَضْلُ بْنُ جَعْفَرٍ التَّمِیمِیُّ الْمُؤَذِّنُ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ ابْنُ أَحْمَدَ الْعَسْقَلَانِیُّ بطبریةَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ هَارُونَ الْأَنْصَارِیُّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمِصْرِیُّ حَدَّثَنَا صَالِحٌ حَدَّثَنَا مُعَاذُ بْنُ أَسَدٍ الْخُرَاسَانِیُّ حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ مُوسَی الشَّیْبَانِیُّ حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ [قَالَ]: حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ کُهَیْلٍ قَالَ: رَأَیْتُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ [عَلَیْهِمَا السَّلَامُ] عَلَی الْقَنَا وَ هُوَ یَقُولُ: (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
[قَالَ الْمُؤَلِّفُ: ] قُلْتُ: إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْ شَیْخِنَا أَبِی عَلِیٍّ الْحَسَنِ بْنِ الْخَلَّالِ.
قَالَ شَیْخُنَا أَبُو عَلِیِّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ ابْنِ أَبِی بَکْرٍ الْخَلَّالُ قُلْنَا لِشَیْخِنَا [أَبِی الْفَضْلِ جَعْفَرِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ هِبَةِ اللَّهِ] الْهَمْدَانِیِّ: [اللَّه] إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ الْحَافِظِ أَبِی طَاهِرٍ السَّلَفِیِّ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ.
قُلْنَا لِشَیْخِنَا الْحَافِظِ أَبِی طَاهِرٍ أَحْمَدَ: اللَّه إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ أَبِی عَلِیٍّ الْحَدَّادِ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْ أَبِی عَلِیٍّ.
قَالَ شَیْخُنَا الْحَافِظُ: فَقُلْنَا [لِأَبِی عَلِیٍّ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْحَدَّادِ]: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ أَبِی سَعْدٍ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ.
قَالَ أَبُو عَلِیٍّ الْحَدَّادُ [قُلْتُ] لِأَبِی سَعْدٍ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ قَالَ أَبُو سَعْدٍ السَّمَّانُ.
ص: 113
قُلْتُ لِعَبْدِ الْوَهَّابِ الْمَیْدَانِیِّ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنَ الْفَضْلِ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ [مِنْهُ].
فَقُلْنَا لِلْفَضْلِ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ الْعَسْقَلَانِیِّ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ.
قَالَ الْفَضْلُ فَقُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الْعَسْقَلَانِیِّ اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ عَلِیِّ بْنِ هَارُونَ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ.
قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْعَسْقَلَانِیُّ قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ هَارُونَ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْمِصْرِیِّ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ.
قَالَ الْأَنْصَارِیُّ قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ: [اللَّه] إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ صَالِحٍ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُ مِنْهُ.
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ قُلْت لِصَالِحِ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ مُعَاذِ بْنِ أَسَدٍ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ قَالَ مَعَاذُ ابْنُ أَسَدٍ.
فَقُلْتُ لِلْفَضْلِ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ الْأَعْمَشِ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ قَالَ الْأَعْمَشُ.
قُلْتُ لِسَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْهُ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ [فِی] بَابِ الْفَرَادِیسِ فِی دِمَشْقَ لَا مُثِّلَ وَ لَا شُبِّهَ لِی وَ هُوَ یَقُولُ: (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
ترجمه:
روایت کرد برای ما شیخ بزرگوار و پاکدامن بدرالدین ابوعلی خلال به قرائت من برای او که گفت روایت کرد برای ما ابوالفضل هبة الله همدانی در حالیکه قرائت کندنر کننده ای برای او قرائت می کرد و من شنیدم آن را در شب شنبه دوازدهم جمادی الثانی سال 635 که به هبة الله همدانی گفته شد که حافظ ابوطاهر سلفی اصفهانی که قرائت کننده ای بر او قرائت می کرد و تو در ماه صفر سال 571 در اسکندریه آن را
ص: 114
شنیدی. پس [هبة الله] به آن اقرار کرد. گفت شنیدم ابوعلی حسن حداد که بر او قرائت کردم در اصفهان به سال 492 که می گوید: شنیدم از ابوسعد سمان رازی که حافظ وی بود که گفت روایت کرد برای ما عبد الوهاب میدانی در دمشق که حدیث کرد ما را ابوالقاسم تمیمی که او گفت حدیث کرد برای ما ابوالحسن عسقلانی در بطریه او گفت حدیث کرد برای ما ابوالحسن علی بن هارون انصاری که حدیث کرد برای ما محمد بن احمد مصری که حدیث کرد برای ما صالح که حدیث کرد برای ما معاذ بن اسد که حدیث کرد برای ما فضل بن موسای شیبانی که حدیث کرد برای ما اعمش که او گفت حدیث کرد برای ما سلمة بن کهیل که وی گفت:
سر حسین بن علی علیه السلام را بر روی نیزه دیدم که این آیه را قرائت می کرد: (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.)( (1))
مؤلف گوید: من این حدیث را از شیخم ابو علی حسن بن خلال شنیدم.
شیخ ما ابو علی حسن بن خلال گفت: ما به شیخمان ابوالفضل همدانی گفتیم: خدا را شاهد می گیریم که آیا تو این حدیث را از حافظ ابوطاهر سلفی شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.
[ابوالفضل همدانی گوید: ] ما به حافظ ابوطاهر سلفی گفتیم: خدا را شاهد می گیریم آیا تو این حدیث را ابو علی حداد شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که از ابوعلی حداد شنیده ام.
شیخ ما حافظ [ابوطاهر سلفی] گفت: ما به ابو علی حداد گفتیم: خدا را شاهد می گیریم آیا تو این حدیث را از ابوسعد شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.
ابوعلی حداد گوید: به ابوسعد گفتم: خدا را شاهد می گیرم که تو این حدیث را از عبدالوهاب شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.
ص: 115
ابوسعد گوید: به عبدالوهاب میدانی گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا تو این حدیث را از فضل شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.
[عبدالوهاب میدانی گوید: ] پس ما به فضل گفتیم: خدا را شاهد می گیریم آیا تو این حدیث را از عسقلانی شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.
فضل گوید: من به ابوالحسن عسقلانی گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا تو این حدیث را از علی بن هارون شنیده ای؟ عسقلانی گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.
ابو الحسن عسقلانی گوید: به علی بن هارون انصاری گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا تو این حدیث را از محمد بن احمد مصری شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.
انصاری گوید: به محمد بن احمد مصری گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا تو این حدیث را از صالح شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.
محمد بن احمد گوید به صالح گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا تو این حدیث را از معاذ بن اسد شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.
[صالح گوید: به معاذ بن اسد گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا تو این حدیث را از فضل شنیدی؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم].
معاذ گوید: به فضل گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا این حدیث را از اعمش شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.
[فضل گوید: به اعمش گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا این حدیث را از سلمه شنیدی؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم].
اعمش گوید: به سلمة بن کهیل گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا خودت این آیه را از سر حسین علیه السلام شنیدی؟ سلمة گفت: خدا را شاهد می گیرم شنیدم سر مقدس آیۀ
ص: 116
(فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) ( (1)) را در باب فرادیس در دمشق تلاوت می کرد و تمثیل و تشبیهی در کار نبود.
منبع اهل تسنن:
فرائد السمطین، جوینی [م. 722]، ج2، ص169.
4)«ثُمَّ دَعَا بخولی الْأَصْبَحِیِّ (لَعَنَهُ اللَّهُ) وَ قَالَ لَهُ: خُذْ هَذَا الرَّأْسَ حَتَّی أَسْأَلکَ عَنْهُ فَأَخَذَهُ وَ انْطَلَقَ إِلَی مَنْزِلِهِ وَ کَانَ لَهُ زَوْجَتَانِ إحْدَاهُمَا مُضَرِیَّةٌ وَ الْأُخْرَی تغلبیةٌ [الثَّعْلَبِیَّةُ] فَدَخَلَ بِهِ عَلَی الْمُضَرِیَّةِ فَقَالَتْ لَهُ: مَا هَذَا الرَّأْسُ؟ فَقَالَ: رَأْسُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَتْ لَهُ: ارْجِعْ بِهِ ثُمَّ أَخَذَت عَمُوداً وَ أَوْجَعَتهُ ضَرْبًا وَ قَالَتْ: وَ اللَّهِ مَا أَنَا لَکَ زَوْجَةً وَ مَا أَنْتَ لِی بِبَعْلٍ فَانْصَرَفَ عَنْهَا وَ مَضَی إِلَی التَّغْلَبِیَّةِ فَقَالَتْ لَهُ: مَا هَذَا الرَّأْسُ؟ فَقَالَ لَهَا اللَّعِینُ: هَذَا رَأْسُ خَارِجِیٍّ خَرَجَ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ فَقَتَلَهُ ابْنُ زِیَادٍ (لَعَنَهُ اللَّهُ) فَقَالَتْ لَهُ: مَا اسْمُهُ؟ فَأَبَی أَنْ یُعلِمَهَا ثُمَّ تَرَکَهُ عِنْدَهَا وَ بَاتَ لَیْلَتَهُ. قَالَتْ امْرَأَتُهُ: سَمِعْتُ الرَّأْسَ یَقرَأُ إلی طلوع الْفَجْرِ فَکَانَ آخِرُ قِراءَتِه (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ) ثُمَّ سَمِعْتُ حَوْلَهُ دَوِیّاً کَدَوِیِّ الرَّعْدِ فَعَلِمْتُ أَنَّهُ تَسْبِیحُ الْمَلَائِکَةِ»
ترجمه:
[وقتی عمر سعد به کوفه رسید] خولی را خواند و به او گفت: این سر را بگیر بعداً از تو می گیرم. او سر را گرفت و به منزلش رفت. خولی دو همسر داشت که یکی از طایفۀ مضر و دیگری از طایفه تغلب بود.
او نزد همسر مُضریه رفت. همسرش به او گفت: این سر چیست؟ گفت: سر حسین
ص: 117
بن علی[ علیه السلام ]. همسرش گفت: آن را برگردان و ستون خیمه ای برداشت و ضربه ای دردناک به خولی زد و گفت: به خدا قسم نه من همسر تو هستم و نه تو شوهر من.
خولی از نزد او خارج شد و نزد همسر تغلبیه رفت. او نیز از خولی پرسید: این سر چیست؟ آن لعین پاسخ داد: این سر یک خارجی (کسی که از بیعت با خلیفه خارج شده) است که در زمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کشت.
همسرش از او پرسید: اسمش چیست؟ خولی ابا کرد که نامش را به همسرش بگوید. سپس سر را نزد همسرش گذاشت و خوابید.
همسر او می گوید: شنیدم آن سر تا طلوع فجر قرآن تلاوت می کرد و آخرین آیه ای که خواند این بود: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)( (1)) سپس در اطراف سر صدایی همچون صدای رعد شنیدم و دانستم که صدای تسبیح ملائکه است.
منابع شیعه:
1.مقتل ابومخنف (مشهور) [م. 157]، ص105-106.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 124. (به همین مضمون) ( (2))
ص: 118
3.شرح الشافیة، ابن امیر الحاجّ [م.ح 1180]، ص380. (به همین مضمون به نقل از ابومخنف: ... و سمعت حوله دویّا کدویّ الرّعد، فقلت: هذا تسبیح الملائکة! فما زلت و اللّه أنظر إلی نور یسطع من الطّشت الّذی فیه الرّأس إلی السّماء، و رأیت طیورا بیضا ترفرف حوله إلی الصّباح.)
4.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس11، ص785.(به نقل از ابومخنف)
5.دمعة الساکبه، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص 52. (به نقل از ابومخنف)
6.ناسخ التواریخ، سپهر [م. 1297]، ج3، ص25-26.
5)«فِی رَوْضَةِ الْأَحْبَابِ: فَلَمَّا ارْتَحَلُوا عَنْ دَیْرِ الرَّاهِبِ وَ وَصَلُوا إِلَی حَرَّانَ کَانَ هُنَاکَ رَجُلٌ صابئیٌّ یُسَمَّی یَحْیَی وَ کَانَ مَنْزِلُهُ عَلَی تَلٍّ عَالٍ فَسَمِعَ أنَّ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ یَأْتُونَ بِأُسَارَی نِسْوَةٍ وَ صِبْیَانٍ صِغَاراً وَ کِبَاراً وَ مَعَهُم الرُّؤُوسُ عَلَی الرُّمْحِ فَخَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ وَ قَعَدَ عَلَی جَانِبِ الطَّرِیقِ یَنْظُرُ وَ یَتَفَرَّجُ فَإِذَا بِالْجُنْدِ وَ الْعَسْکَرِ وَ مَعَهُم الطُّبُولُ وَ الدُّفُوفُ وَ مِنْ وَرَائِهِم الرُّؤُوسُ کالشموسِ الطَّالِعَةِ عَلَی الرِّمَاحِ وَ الْأَسِنَّةِ وَ
ص: 119
مِنْ وَرَاءِ الرُّؤُوسِ مَحَامِلُ فِیهَا النِّسْوَةُ وَ الصِّبْیَانُ فِی أَسْرِ الذُّلِّ وَ مَهَانَةِ الْخِذْلَانِ وَ رَأَی مِنْ بَیْنِ الرُّؤُوسِ رَأْسًا زهریا قمریا تَجَلَّی عَلَیْهِ وَ حَدَّدَ النَّظَرَ فَإِذَا هُوَ شِبْهُ الْمُتَکَلِّمِ ثُمَّ حَدَّدَ النَّظَرَ إلَی الرُّمْحِ وَ أَصْغَی إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ یَقُولُ: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ) فَلَمَّا رَأَی مِنْهُ هَذِهِ الْآیَةَ الْکُبْرَی ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُ وَ تَحَیَّرَ وَ سَأَلَ مِنْ بَعْضِهِمْ: لِمَنْ هَذَا الرَّأْسُ وَ مَن السَّبَایَا؟ قِیلَ لَهُ: هَذَا رَأْسُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ سَأَلَ عَنْ أُمِّهِ قِیلَ: أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ هَذِهِ الْأُسَارَی مِنْ أحفادِه وَ أَوْلَادِهِ وَ إِخْوَتِهِ فَبَکَی یَحْیَی بُکَاءً عَالِیاً وَ قَالَ: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی شَرَحَ صَدْرِی بِنُورِ الْإِسْلَامِ فَإِنَّ هَذِهِ الرَّزَایَا وَ الْمَصَائِبَ لاَ تَکُونُ إلَّا لِلْأَنْبِیَاءِ وَ أَوْلَادِ الْأَنْبِیَاءِ وَ هَذِهِ الْبَلِیَّةُ الْعُظْمَی وَ الدَّاهِیَةُ الْکُبْرَی دَالَّةٌ عَلَی حَقِیقَتِهِمْ وَ أنَّهُمْ مُحِقُّونَ فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً ثُمَّ أَتَی مَنْزِلَهُ فَأَخَذَ مَا یُمْکِنُ مِنْ الْأَلْبِسَةِ وَ الْأَطْعِمَةِ فَأَتَی بِهِ لِلنِّسْوَانِ وَ الصِّبْیَانِ فَمَنَعَهُ الْجُنْدُ وَ الْعَسْکَرُ فَلَمْ یَتَمَکَّنْ إلَّا أَنْ یُقَاتِلَهُمْ فَقَاتَلَهُمْ وَ قَتَلَ مِنْهُمْ جَمْعًا فَقَتَلُوهُ ثُمَّ دَفَنُوهُ فِی بَابِ الْجِیرَانِ فَسُمِّیَ بِالشَّهِیدِ الْحَرَّانِیِّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ».
ترجمه:
در روضة الاحباب( (1)) [که صاحب آن از علمای مورد اطمینان اهل سنت است] می گوید: وقتی از دیر راهب کوچ کردند و به حرّان( (2)) رسیدند مردی صابئی( (3)) که نامش
ص: 120
یحیی بود و در فراز تلی خانه کرده بود شنید که در آن روز اسیرانی از زنان و کودکان بزرگ و کوچک را همراه با سرهایی بر فراز نیزه می آورند.
یحیی از خانه بیرون شد و در کنار راه به انتظار نشست. در حال نظاره و تفرج بود که ناگاه لشکر ابن زیاد با طبل و دف پدیدار شد و پشت سر آنها سرهایی بر روی نیزه ها مانند خورشید می درخشیدند و پشت سر آنها محملهایی بود که زنان و کودکان در آن جای داشتند.
یحیی در بین سرها، سری را دید که ماند ماه به او نور افشانی کرد. او نگاهش را تیز کرد. گویا آن سر سخن می گفت. با دقت بیشتری به آن نگاه کرد شنید که آن سر می گوید: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).( (1)) یحیی وقتی این نشانۀ بزرگ را دید، لرزه بر اندامش افتاد و با تحیّر از یکی از آنها پرسید: این سر برای کیست و این اسرا کیستند؟ به او گفتند: این سر حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام است. یحیی پرسید: مادر او کیست؟ گفتند: مادرش فاطمه علیها السلام دختر محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله و سلم است و این اسیران از اولاد و نوه ها و برادران او هستند.
یحیی با صدای بلند گریه کرد و گفت: سپاس خدایی را که سینۀ مرا به نور اسلام گشود. این سختیها و مصیبتها فقط برای انبیا و فرزندان انبیاست و این بلای عظیم و مصیبت بزرگ، حق بودن آنها را روشن می کند. یحیی گفت: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً. سپس به منزل آمد و هرقدر می توانست لباس و غذا برداشت و برای زنها و بچه ها آورد. اما سپاهیان، مانع او شدند و یحیی چاره ای جز جنگ نداشت. یحیی در این پیکار، چند تن از آنها را کشت و خود نیز به شهادت رسید.
ص: 121
او را در دروازۀ جیران به خاک سپردند و او شهید حرّانی نامیده شد. رضوان خدا بر او باد.
منابع شیعه:
1.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص457. (به همین مضمون)( (1))
2.انیس المؤمنین، محمد بن اسحاق حموی، [م. 938] ص113.( (2))
ص: 122
3.آثار الاحمدی، احمد بن تاج الدین استرآبادی، [م. قرن10] ص495.( (1))
4.ناسخ التواریخ، سپهر [م. 1297]، ج3، ص115-117. (به نقل از روضة الاحباب).
5.منتهی الآمال، محدث قمی [م. 1359]، ص498.(به همین مضمون).
6.الامام الحسین و اصحابه، قزوینی [م. 1367]، ج1، ص407.
6)عزیزی دیگر فرموده: که چون سرها را به در کوشک پسر زیاد رسانیدند از نیزه ها فرو می گرفتند من نزدیک سر امام علیه السلام بودم لب مبارکش می جنبید گوش فرا داشتم این آیت تلاوت می فرمود که: (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).( (2))
منابع شیعه:
1.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص454.
2.ریاض الاحزان، ملا محمد حسن قزوینی، [م. 1240] مخطوط: ص55. ( (3))
ص: 123
3.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس یازدهم، ص766.
7)«رُوِیَ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ أَنَّهُ قَالَ مُرَّ بِهِ عَلَیَّ[مَرَّ بِی رَأسُ الحُسَیْن علیه السلام ] وَ هُوَ عَلَی رُمْحٍ [طَویلٍ] وَ أَنَا [جَالِسٌ] فِی غُرْفَةٍ لِی فَلَمَّا حَاذَانِی سَمِعْتُهُ یَقْرَأُ (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً) فَقَفَّ وَ اللَّهِ شَعْرِی[وَ جِلْدِی] وَ نَادَیْتُ: رَأْسُکَ وَ اللَّهِ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَمْرُکَ أَعْجَبُ وَ أَعْجَبُ.»
ترجمه:
زید بن ارقم گوید: من در میان غرفه ام نشسته بودم که سر بریدۀ امام حسین علیه السلام که بر فراز نیزه جا داشت از کنارم گذشت وقتی سر مطهر برابرم قرار گرفت شنیدم این آیه را قرائت می فرمود: (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً)( (1)) «آیا خیال کرده ای که یاران کهف و رقیم از نشانه های شگفت آور ماست؟!» به خدا سوگند (به مجردی که این آیه را از آن سر بریدۀ نورانی شنیدم) موی بر اندامم راست شد و عرض کردم: به خدا سوگند سر بریدۀ شما ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! و امر شما عجیب تر از حکایت اصحاب کهف است.
منابع شیعه:
1.مقتل الحسین علیه السلام ، ابو مخنف ازدی [م. 157]، ص110. «... یا ابن رسول اللّٰه رأسک أعجب.»
2.ارشاد، شیخ مفید [م. 413]، ج 2، ص 117.
3.إعلام الوری، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 1، ص 473.
ص: 124
4.کشف الغمه، اربلی [م. 693]، ج 2، ص 279.
5.کامل بهایی، عماد الدین طبری [م.قرن7]، ص634.
6.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص454. (به نقل از شواهد النبوه).
7.انیس المؤمنین، محمد بن اسحاق حموی، [م. 938] ص113.
8.حبیب السیر، خواندمیر [م. 941]، ج2، ص59.
9.ایقاظ، حر عاملی [م. 1104]، ص 206.
10.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 121.
11.عوالم امام حسین علیه السلام ، بحرانی [م. 1130]، ص 389.
منابع اهل تسنن:
12.وسیلة الخادم الی المخدوم، خنجی اصفهانی، [م. 927] ص174. ( (1))
13.مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، بدخشی [م. قرن 12]، ص 145 مخطوط (بنابر نقل احقاق الحق، ج11، ص452.)
8)«رَوَی أَبُو مِخْنَفٍ عَنِ الشَّعْبِیِ أَنَّهُ صُلِبَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام بِالصَّیَارِفِ فِی الْکُوفَةِ فَتَنَحْنَحَ الرَّأْسُ وَ قَرَأَ سُورَةَ الْکَهْفِ إِلَی قَوْلِهِ (إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً)( (2)) فَلَمْ یَزِدْهُمْ ذَلِکَ إِلَّا ضَلَالًا.
وَ فِی أَثَرٍ أَنَّهُمْ لَمَّا صَلَبُوا رَأْسَهُ عَلَی الشَّجَرِ سُمِعَ مِنْهُ (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).
ص: 125
وَ سُمِعَ أَیْضاً صَوْتُهُ بِدِمَشْقَ یَقُولُ: لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.
وَ سُمِعَ أَیْضاً یَقْرَأُ (أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً) ( (1)) فَقَالَ زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ: أَمْرُکَ أَعْجَبُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.»
ترجمه:
ابو مخنف از شعبی نقل می کند که گفت: سر مبارک امام حسین علیه السلام را در کوفه در محلۀ صرّاف ها به دار زدند. آن سر مقدس به صدا در آمد و سورۀ کهف را تلاوت کرد، تا آنجا که می فرماید: (إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً)( (2)) و این [معجزه] جز بر گمراهی آنان نیفزود.
در روایت دیگری آمده: هنگامی که سر مقدس امام حسین علیه السلام را بر فراز درختی آویختند، شنیدند که می فرمود: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).( (3))
نیز در شهر دمشق صدای آن حضرت علیه السلام را شنیدند که می فرمود: «لا قوة إلّا باللَّه».
نیز شنیده شد که می فرمود: (أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً)؛( (4)) زید بن ارقم گفت: یا ابن رسول اللَّه! امر شما (یعنی تکلم سر مقدس شما بر نیزه) عجیب تر است.
منابع شیعه:
1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 218.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 115.
3.بحار الانوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 304.
4.تفسیر نور الثقلین، شیخ حویزی [م. 1112]، ج 3، ص 243.
ص: 126
5.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد رضا قمی مشهدی [م. 1125]، ج 8، ص 36.
6.عوالم امام حسین علیه السلام ، بحرانی [م. 1130]، ص 443.
7.شرح الشّافیة، ابن أمیر الحاجّ [م.ح 1180]، ص 379- 380.
8.الدّمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص54.
9. أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 476.
10. ناسخ التواریخ حضرت زینب کبری علیها السلام ، [م. 1297]، ج1، ص308.
11.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص115- 116.
9)«قَالَ سَهْلٌ الشَّهْرَزُورِیُّ: أَقْبَلْتُ فِی تِلْکَ السَّنَةِ مِنَ الْحَجِّ فَدَخَلْتُ الْکُوفَةَ فَرَأَیْتُ الْأَسْوَاقَ مُعَطَّلَةً وَ الدَّکَاکِینَ مُقَفَّلَةً قَالَ: فَوَقَفُوا بِبَابِ بَنِی خُزَیْمَةَ وَ الرَّأْسُ عَلَی قَنَاةٍ طَوِیلَةٍ وَ هُوَ یَقْرَأُ سُورَةَ الْکَهْفِ إِلَی أَنْ بَلَغَ إِلَی قَوْلِهِ تَعَالَی: (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً) قَالَ سَهْلٌ: فَبَکَیْتُ وَ قُلْتُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ رَأْسُکَ أَعْجَبُ ثُمَّ وَقَعتُ مَغْشِیّاً [غُشِیَ] عَلَیَّ فَلَمْ أُفِق حَتَّی خَتَمَ [قَرَأَ بَاقِیَ] السُّورَةَ».
ترجمه:
سهل شهرزوری گوید: در همان سالی که امام حسین علیه السلام را شهید کردند من از حج می آمدم پس داخل شهر کوفه شدم و دیدم که بازارها تعطیل و دکانها قفل است. آنها (لشکر عمر سعد) در کنار باب بنی خزیمه ایستادند و سر مبارک امام حسین علیه السلام بر روی نیزه ای بلند قرار داشت و سورۀ کهف را قرائت می کرد تا به این آیه رسید: (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً)( (1)).
سهل گوید: [در این هنگام] گریه کردم و گفتم: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سر مقدس
ص: 127
شما عجیب تر است. سپس بیهوش نقش زمین شدم و به هوش نیامدم تا این که سر مقدس، سوره را ختم نمود.
منابع شیعه:
1.مقتل الحسین علیه السلام [وقعة الطف]، ابو مخنف ازدی [م. 157]، ص102- 103.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص123. (با اختلاف در عبارات)
3.شرح شافیه، ابن امیر الحاج [م.ح 1180]، ص379. (به نقل از ابومخنف)
4.الدمعة الساکبة، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص 47- 48.
5.أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص467- 468.
10)«عَنْ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرو، قَالَ: أَنَا وَاللهِ رَأَیْتُ [رَأَیْتُ وَاللهِ] رَأْسَ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ عَلَی قَنَاةٍ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ بِلِسَانٍ ذَلِقٍ [طَلِقٍ] ذَرِبٍ [یَقْرَأَ] سُورَةَ الْکَهْفِ حَتَّی بَلَغَ (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً) فَقَالَ رَجُلٌ: وَ رَأْسُکَ وَ اللهِ أَعْجَبُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ الْعَجَبِ»
ترجمه:
منهال گوید: به خدا قسم دیدم سر حسین علیه السلام را بر روی نیزه ای در حالی که به زبان نافذ و فصیح، سورۀ کهف را قرائت می کرد تا به این آیه رسید (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً) در این هنگام شخصی گفت: یابن رسول الله! به خدا قسم سر تو عجیب تر از عجب است.
منابع شیعه:
1.الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی [م. 560]، ص333.
2.نزهة الکرام، رازی، [م. 658] ج2، ص651.(فارسی)
3.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م.1107]، ج4، ص136.
ص: 128
منبع اهل تسنن:
4.نور العین فی مشهد الحسین، إبراهیم بن محمد اسفراینی شافعی [م. 417]، ص78مخطوط (به همین مضمون)( (1))
11)«عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: أَنَا وَ اللَّهِ رَأَیْتُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ علیه السلام حِینَ حُمِلَ وَ أَنَا بِدِمَشْقَ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ رَجُلٌ یَقْرَأُ الْکَهْفَ حَتَّی بَلَغَ قَوْلَهُ (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً) فَأَنْطَقَ اللَّهُ الرَّأْسَ بِلِسَانٍ ذَرِبٍ ذَلِقٍ فَقَالَ: أَعْجَبُ مِنْ أَصْحَابِ الْکَهْفِ قَتْلِی وَ حَمْلِی.»
ترجمه:
منهال بن عمرو می گوید: در دمشق بودم که دیدم سر امام حسین علیه السلام را می برند و مردی در جلوی او سورۀ کهف را تلاوت می کرد تا اینکه به این آیه رسید: (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً)( (2)) «آیا خیال کرده ای که یاران کهف و رقیم از نشانه های شگفت آور ماست؟!» آنگاه خدا سر امام علیه السلام را به زبانی نافذ و فصیح به سخن در آورد و فرمود: شگفت تر از اصحاب کهف، کشته شدن من و حمل سر من است.
منابع شیعه:
1.الخرائج و الجرائح، قطب راوندی [م. 573]، ج 2، ص 577.
2.ثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی [م. 560]، ص333. (با اختلاف در عبارت: ...أمری أعجب من أمر أصحاب الکهف و الرّقیم).
ص: 129
3.نزهة الکرام، رازی، [م. 658] ج2، ص651.(فارسی)
4.صراط المستقیم، عاملی بیاضی [م. 877]، ج 2، ص 179. (با اختلاف در عبارت)
5.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص136. (به نقل از الثاقب فی المناقب)
6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 188.
7.تفسیر نور الثقلین، حویزی [م. 1112]، ج 3، ص 243.
8.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 8، ص 36.
9.عوالم امام حسین علیه السلام ، بحرانی [م. 1130]، ص 412.
منابع اهل تسنن:
10.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 60، ص 370.
11.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م.711]، ج25، ص274: ط.دارالفکر. (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ج27، ص418).
12.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج 2، ص 127.
13.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی [م. 942]، ج11، ص76.
14.فیض القدیر، مناوی [م. 1031]، ج 1، ص 265 (مناوی گوید: تفصیل قصة قتله تمزق الأکباد و تذیب الأجساد فلعنة اللّٰه علی من قتله أو رضی أو أمر وبعدا له کما بعدت عاد؛ حکایت کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] جگرها را پاره پاره می کند و جسدها را ذوب می نماید. لعنت خدا بر کُشندۀ او و کسی که به این امر راضی شد و کسی که فرمان کشتن را صادر کرد و از رحمت خدا دور باشند همچنان که قوم عاد دور شدند.)
15.الکواکب الدرّیّة، مناوی [م. 1031]، ج 1 ص 57 ط الازهریه بمصر(به نقل از احقاق الحق، ج11، ص453). (با این عبارت: ... فنطق الرّأس بلسان عربی فصیح و قال جهارا: أعجب من أصحاب الکهف قتلی و حملی).
16.نور الأبصار، شبلنجی [قرن 12]، ص272 (روی الحدیث من طریق ابن خالویه عن الأعمش عن منهال).
12)«أَخْبَرَنِی أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْهَاشِمِیُّ قَدِمَ
ص: 130
عَلَیْنَا مِنَ مِصْرَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ مَنْصُورٍ الْهَمْدَانِیُّ بِدِمَشْقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِیمِیِّ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی طَیْرَانِ عَنْ الْحَارِثِ بْنِ وَکِیدَةَ قَالَ: کُنْتُ فِی مَنْ حَمَلَ رَأْسَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَسَمِعْتُهُ یَقْرَأُ سُورَةَ الْکَهْفِ فَجَعَلْتُ أَشُکُّ فِی نَفْسِی وَ أَنَا أَسْمَعُ نَغْمَةَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَ لِی: یَا ابْنَ وَکِیدَةَ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّا مَعْشَرَ الْأَئِمَّةِ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّنَا نُرْزَقُ؟ قَالَ: فَقُلْتُ فِی نَفْسِی: أَسْرِقُ [أَسْتَرِقُ] رَأْسَهُ فَنَادَی: یَا ابْنَ وَکِیدَةَ لَیْسَ لَکَ إلَی ذَلِکَ سَبِیلٌ سَفکُهُم دَمِی أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ تَسییرِهِم إِیَّایَ فَذَرْهُمْ (فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ * إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ) ».
ترجمه:
ابن وکیده می گوید: من بین کسانی بودم که سر مقدس حسین بن علی علیه السلام را حمل می کردند. شنیدم که سر امام حسین علیه السلام ، سورۀ کهف را قرائت می کرد. در حالی که نغمۀ امام حسین علیه السلام را می شنیدم شک کردم [که آیا صدا از اوست یا از دیگری.] در این هنگام سر امام حسین علیه السلام به من فرمود: ای پسر وکیده! آیا نمی دانی که ما گروه ائمّه زنده هستیم و نزد خداوند روزی می خوریم؟
ابن وکیده گفت: با خود اندیشیدم که سر را بدزدم [و دفن کنم]. رأس مقدس به من خطاب کرد: ای پسر وکیده! تو راهی به آنچه در خاطرت آمده نداری. ریختن خون من نزد خداوند، بزرگتر است از گردانیدن من [در کوی و برزن]. رهایشان کن، (فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ* إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ)( (1)) «خواهند دانست هنگامی که غل ها در گردن های آنها باشد و با زنجیرها کشانده شوند.»
منابع شیعه:
1.نوادر المعجزات، محمد بن جریر طبری [م. قرن 5]، ص246.
ص: 131
2.دلائل الإمامة، محمد بن جریر طبری [م. قرن 5]، ص188.
3.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج3، ص462.
4.تظلم الزهراء، رضی الدین قزوینی [م. بعد 1134]، ص22. (به نقل مسند البتول)
5.شرح الشافیة، ابن امیر الحاجّ [م.ح 1180]، ص378-379 (با اختلاف کم)
6.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس11، ص788.(به نقل مسند سیدة البتول)
7.الدمعة الساکبة، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص53-54 (فی تظلم الزهرا عن مسند البتول باسناده عن الحارث بن وکیدة...)
8.ناسخ التواریخ، سپهر [م. 1297]، ج3، ص76 (به نقل از شرح شافیه).
13)«قَالَ سَهْلٌ: وَ کَانَ مَعِی رَفِیقٌ نَصْرَانِیٌّ یُرِیدُ بَیْتَ الْمَقْدِسِ وَ هُوَ مُتَقَلِّدٌ سَیْفًا تَحْتَ ثِیَابِهِ فَکَشَفَ اللَّهُ عَنْ بَصَرِهِ فَسَمِعَ رَأْسَ الْحُسَیْنِ وَ هُوَ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَ یَقُولُ: (وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ) الآیَةَ فَأَدْرَکَتْهُ السَّعَادَةُ وَ قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ انْتَضَی سَیْفَهُ وَ شَدَّ بِهِ عَلَی الْقَوْمِ وَ هُوَ یَبْکِی وَ جَعَلَ یَضْرِبُ فِیهِمْ فَقَتَلَ مِنْهُمْ جَمَاعَةً کَثِیرَةً ثُمَّ تَکَاثَرُوا عَلَیْهِ فَقَتَلُوهُ رَحِمَهُ اللَّهِ فَقَالَتْ أُمُّ کُلْثُومَ: مَا هَذِهِ الضَّجَّةُ؟ فَحَکَیْتُ لَهَا الْحِکَایَةَ وَ قَالَتْ: وَا عَجَبَاه النَّصَارَی یَحتَشِمونَ لِدِینِ الْإِسْلامِ وَ أُمَّةُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ عَلَی دِینِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم یَقْتُلُونَ أَوْلَادَهُ وَ یَسْبُونَ حَرِیمَهُ وَ لَکِن الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ) ».
ترجمه:
سهل گوید: دوستی نصرانی همراه من بود که قصد رفتن به بیت المقدس داشت و شمشیری زیر پیراهنش آویزان کرده بود. خداوند، پرده از چشم او برداشت و شنید که سر امام حسین علیه السلام قرآن می خواند و می گوید: (وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ
ص: 132
الظَّالِمُونَ)( (1)) «و گمان مبر که خداوند غافل است از آنچه ستمگران می کنند». پس سعادت، شامل حالش شد و شهادتین را گفت. سپس شمشیرش را کشید و در حالیکه اشک می ریخت به دشت شمشیر می زد و عدۀ زیادی از آنان را کشت. اما همگی دور او جمع شدند و او را به شهدت رساندند. خدا او را رحمت کند.
حضرت ام کلثوم علیها السلام فرمود: این ضجۀ چیست؟ حکایت را برایش بازگو کردم. ایشان فرمودند: چقدر عجیب است مسیحیان احترام دین اسلام را نگاه می دارند و امّت محمد صلی الله علیه و آله و سلم که گمان می کنند بر دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند اولاد او را می کشند و حرم او را به اسارت می برند! ولکن عاقبت برای پرهیزکاران است. (وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ)( (2)) «آنها به ما ظلم نکردند ولکن به خودشان ستم می نمایند».
منابع شیعه:
1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ص288-290.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص133.
14)«النّطنزیّ فِی الخَصَائِص: لَمَّا جَاءُوا بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ وَ نَزَلُوا مَنْزِلًا یُقَالُ لَهُ قِنَّسْرِینُ اطَّلَعَ رَاهِبٌ مِنْ صَوْمَعَتِهِ إِلَی الرَّأْسِ فَرَأَی نُوراً سَاطِعاً یَخْرُجُ مِنْ فِیهِ وَ یَصْعَدُ إِلَی السَّمَاءِ فَأَتَاهُمْ بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ أَخَذَ الرَّأْسَ وَ أَدْخَلَهُ صَوْمَعَتَهُ فَسَمِعَ صَوْتاً وَ لَمْ یَرَ شَخْصاً. قَالَ: طُوبَی لَکَ وَ طُوبَی لِمَنْ عَرَفَ حُرْمَتَهُ فَرَفَعَ الرَّاهِبُ رَأْسَهُ وَ قَالَ: یَا رَبِّ بِحَقِّ عِیسَی تَأْمُرُ هَذَا الرَّأْسَ بِالتَّکَلُّمِ مَعِی، فَتَکَلَّمَ الرَّأْسُ وَ قَالَ: یَا رَاهِبُ أَیَّ شَیْ ءٍ تُرِیدُ؟ قَالَ: مَنْ أَنْتَ؟
قَالَ: أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی وَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ أَنَا
ص: 133
الْمَقْتُولُ بِکَرْبَلَاءَ أَنَا الْمَظْلُومُ أَنَا الْعَطْشَانُ، فَسَکَتَ فَوَضَعَ الرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَی وَجْهِهِ فَقَالَ: لَا أَرْفَعُ وَجْهِی عَنْ وَجْهِکَ حَتَّی تَقُولَ: أَنَا شَفِیعُکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَتَکَلَّمَ الرَّأْسُ فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَی دِینِ جَدِّی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم . فَقَالَ الرَّاهِبُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَقَبِلَ لَهُ الشَّفَاعَةَ فَلَمَّا أَصْبَحُوا أَخَذُوا مِنْهُ الرَّأْسَ وَ الدَّرَاهِمَ فَلَمَّا بَلَغُوا الْوَادِیَ نَظَرُوا الدَّرَاهِمَ قَدْ صَارَتْ حِجَارَةً».
ترجمه:
نطنزی( (1)) در کتاب "خصائص" می نویسد: هنگامی که سر امام حسین علیه السلام را آوردند و در قِنَّسرین( (2)) منزل کردند راهبی از صومعه خود متوجه سر مقدس آن حضرت شد و دید نوری از دهان مبارک امام حسین علیه السلام خارج می شود و به طرف آسمان بالا می رود. راهب ده هزار درهم برایشان آورد و سر را [از آنان] گرفت و داخل صومعۀ خویش نمود. راهب صدایی شنید ولی صاحب آن صدا را ندید. آن گوینده به راهب گفت: خوشا به حال تو و خوشا به حال آن کسی که حرمت این سر را شناخت!
راهب سر خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا! تو را به حق عیسی علیه السلام قسم می دهم که این سر را مأمور کنی با من تکلم نماید. آن سر تکلم کرد و فرمود: ای راهب! چه می خواهی؟ راهب گفت: تو کیستی؟ فرمود: من پسر محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و پسر علی مرتضی علیه السلام هستم. من پسر فاطمۀ زهرا علیها السلام کشتۀ در کربلایم، منم مظلوم. منم تشنه لب. آنگاه سر مقدس ساکت شد.
راهب صورت به صورت امام حسین علیه السلام نهاد و گفت: صورتم را از صورتت بر نخواهم داشت تا اینکه بگویی: من روز قیامت شفیع تو خواهم بود. آن سر مقدس به
ص: 134
سخن آمد و فرمود: دین جدم محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را بپذیر. راهب گفت: أشهد أن لا إله إلّا اللَّه و أشهد أنّ محمداً رسول اللَّه. وقتی راهب مسلمان شد امام حسین علیه السلام نیز قبول کرد که شفیع وی شود.
صبح که شد مأموران، آن سر را با درهم ها از راهب گرفتند. وقتی به وادی رسیدند دیدند آن درهم ها به سنگ تبدیل شده اند!
منابع شیعه:
1.مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب [م.588]، ج3، ص217.
2.روضة الشهدا، کاشفی، [م. ] ص463(به نقل از ابوسعید دمشقی)
3.بحار الانوار، علامه مجلسی [م.1110]، ج45، ص304.
4.أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص571
5.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص131.
15)ابو سعید دمشقی گوید: که من همراه آن جماعت بودم که سر امام حسین علیه السلام را به شام می بردند چون نزدیک به دمشق رسیدند خبری در میان قوم افتاد که مسیب بن قعقاع خزاعی لشکری جمع کرده می خواهد شبیخون آرد و سرها را بازستاند. سرداران لشکر با احتیاط تمام می رفتند شبانگاه به منزلی رسیدند و در آن منزل دیری محکم دیدند رأی ایشان بر آن قرار گرفت که آن دیر را پناه سازند، تا اگر کسی شبیخون آرد کاری نتواند کرد. راوی گوید: که شمر به در دیر آمده نعره زد پیری که سر حلقه اهل دیر بود به بالای بام برآمد و نگاه کرد لشکری دید گرداگرد دیر، سوار ایستاده و شمر در پیش نعره می زد پرسید که این چه لشکر است و شما چه کسانید؟ شمر گفت: ما از ملازمان پسر زیادیم و از کوفه به دمشق می رویم پیر گفت به چه مهمّ: متوجه شام شده اید؟ گفتند: در عراق شخصی با یزید یاغی شده بود ما به حرب وی رفتیم و او را با کسان وی کشتیم و اینک سرهای ایشان را
ص: 135
بر سر نیزه کرده ایم و اهل بیت او را نیز آورده ایم، تا پیش یزید رویم. پیر نگاه کرد سرها را دید بر سر نیزه، گفت: سر مهتر آنها کدام است؟ اشارت به سر امام حسین علیه السلام کردند. پیر در نگریست هیبتی از آن سر در دل وی افتاد گفت: گرد دیر من چرا آمده اید؟ شمر گفت: شنیده ایم که جمعی اتّفاق کرده اند که بر ما شبیخون آورند و سرها و اسیران را از ما بازستانند می خواهیم که امشب به دیر تو آئیم پیر گفت: شما لشکر بسیارید و دیر من گنجایش چندین مردم ندارد سرها را به دیر من درآرید و گرداگرد، دیر را فرو گرفته آتشها برافروزید و هشیار و بیدار باشید تا از شبیخون ایمن گردید و دزدان اگر بیایند و مطلوب خود را نبینند بازگردند و کسی خود بر این دیر دستی ندارد. شمر گفت نیکو می گوئی پس سر امام حسین علیه السلام را در صندوقی مستحکم نهاده قفل محکم بر آن زدند و هر که را از لشکریان گفتند که همراه صندوق به دیر درآئید و شب آنجا باشید هیچ کس قبول نکرد، چه از قضیه ابو الحنوق ترسیده بودند این قدر کردند که صندوق را به دیر درآوردند و در خانه ای مضبوط کرده قفل گران بر در آن خانه زدند و از آن دیر بیرون برفتند و امام زینالعابدین علیه السلام با اهل بیت درآمدند و پیر دیرانی ایشان را به منزل نیکو فرود آورد، و صندوق را در خانه ای که نهاده بودند، گرداگرد آن خانه می گردید و می خواست که سر مبارک امام حسین علیه السلام را از نزدیک ببیند ناگاه دید که آن خانه که صندوق دروست بی شمع و چراغ روشن شده، پیر متعجّب گشت و گفت: آیا این روشنی از کجاست؟ قضا را پهلوی آن خانه خانه ای دیگر بود و روزنی در این خانه داشت. پیر بدان خانه درآمد و از روزنه می نگریست دید که آن روشنی هر ساعت زیاده می گردد تا به حدّی که هیچ دیده تاب مشاهده آن نور نداشتی...
القصّه بعد از غلبه نورانیت سقف آن خانه بشکافت و عماری نازل گشته از آن، خاتون خوبروئی بیرون آمد با کنیزان بسیار که نه به جواری دنیا ما نستندی، و منادی ندا می زد که طرقوا طرقوا، راه دهید راه دهید مادر همه آدمیان، یعنی حوّا
ص: 136
صفیة اللّه را و به همین دستور حرم محترم خلیل اللّه ساره مادر اسحاق و هاجر والده اسماعیل فرود آمدند آنگه راحیل مادر یوسف و صفورا دختر شعیب و کلثوم خواهر موسی و آسیه زن فرعون دغا و مریم مادر عیسی علی نبینا و علیهم السلام فرود آمدند ناگاه خروشی برآمد و عماری در رسید در و خدیجه کبری و بعضی از ازواج طاهرات حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم نزول فرمودند: سر را از آن صندوق بیرون آوردند و یک یک زیارت کردند. ناگه ناله و زاری عظیم پیدا شد و عماری نورانی پدید آمد و یکی بانگ بر پیرتر سازد، که از این سوراخ نگاه مکن که خاتون قیامت می آید. پیر از غایت حیرت بیخود شد و چون با خود آمد حجابی در پیش نظر وی بود که کسی را از آن زنان نمی دید. ولی خروش و فغان و فریاد ایشان می شنید و آواز یکی از آن زنان می آمد که السّلام علیک ای مظلوم مادر، و ای شهید مهموم مادر! و ای غریب مغموم مادر! و ای نور دیده من! و ای فرزند پسندیده من، غم مخور که من داد تو از خصمان بستانم و شعله غصّه تو را به آب انتقام بنشانم...
پیر ترسا، از استماع این سخنان بیهوش شد و چون به هوش آمد از آن عماریها و اهالی آن نشانی ندید. برخاست و از آن خانه بیرون دوید قفلی که آن مدبّران بر در زده بودند درهم شکست و به خانه درآمده قفل صندوق را بگشاد و پیش صندوق در خاک غلطیده، بسیار بگریست. پس سر آن سرور را بیرون آورده، به مشک و گلاب بشست و بر سر سجّاده، نهاده و دو شمع روشن کرده پیش آورده و از دور به زانوی ادب در آن سر نظاره می کرد و به گریه و زاری می گفت: ای سر سروران عالم! و ای مهتر مهتران بنی آدم! گمان می برم که تو از آن جماعتی که وصف ایشان در تورات موسی علیه السلام دیده ام و در انجیل عیسی علیه السلام خوانده ام. به حقّ آن خدائی که تو را این جاه و منزلت داده که محرمان سراداقات عصمت به زیارت تو می آیند و خاتونان سرا پرده نبوّت برای تو زاری می نمایند که ما را خبر
ص: 137
کن چه کسی؟ فی الحال به فرمان حضرت ذو الجلال سر امام علیه السلام به سخن درآمد و گفت: ای پیر أنا مظلوم. من ستم رسیده ام أنا مغموم من غمدیده ام، أنا مهموم من محنت کشیده ام، أنا مقتول من به تیغ دشمنان کشته شده ام أنا غریب من از خانمان آواره گشته ام...
پیر گفت: که زدنی: زیاده کن سر امام حسین علیه السلام گفت: ای پیر از حال حسب و نسب می پرسی، یا از سوز تشنگی و تعب سؤال می کنی؟ اگر از نسب می پرسی أنا ابن النبیّ المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم من پسر پیغمبر برگزیده ام. أنا ابن الولیّ المرتضی علیه السلام من پسر ولی پسندیده ام...
پیر دیرانی، که این سخنان استماع نمود فی الحال مریدان خود را طلبید و ایشان هفتاد تن بودند و صورت حال با ایشان بار گفت: ایشان فریاد برکشیدند و جامه ها بدریدند و به اتّفاق پیش امام زین العابدین علیه السلام آمده، به یک بار زنّارها بریدند و کلمۀ شهادت بر زبان رانده دست و پای امام علیه السلام را ببوسیدند و گفتند: یابن رسول اللّه اجازت فرمای، تا از دیر بیرون رفته شبیخون بر این لشکر زنیم و دل خود را از این ناکسان دون و مدبّران ملعون خالی کنیم. حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمود جزاکم اللّه خیرا؛ خدای تعالی شما را جزای خیر دهاد ایشان دم به دم سزای خود خواهند دید و به پاداش خود خواهند رسید.
منابع شیعه:
1.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص454.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107] ، ج4، ص112.(1)
3.الدمعة الساکبة، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص70-73. (فی بعض الکتب القدیمة قد روی مرسلا عن بعض الثقاة عن أبی سعید الشامی...) (1)
ص: 138
ص: 139
16)«لَمَّا حُمِلَ رَأْسُهُ إِلَی الشَّامِ جَنَّ عَلَیْهِمُ اللَّیْلُ فَنَزَلُوا عِنْدَ رَجُلٍ مِنَ الْیَهُودِ فَلَمَّا شَرِبُوا وَ سَکِرُوا قَالُوا عِنْدَنَا رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ أَرُوهُ لِی فَأَرَوْهُ وَ هُوَ فِی الصُّنْدُوقِ یَسْطَعُ مِنْهُ النُّورُ نَحْوَ السَّمَاءِ فَتَعَجَّبَ مِنْهُ الْیَهُودِیُّ فَاسْتَوْدَعَهُ مِنْهُمْ وَ قَالَ لِلرَّأْسِ اشْفَعْ لِی عِنْدَ جَدِّکَ فَأَنْطَقَ اللَّهُ الرَّأْسَ فَقَالَ: إِنَّمَا شَفَاعَتِی لِلْمُحَمَّدِیِّینَ وَ لَسْتَ بِمُحَمَّدِیٍّ فَجَمَعَ الْیَهُودِیُّ أَقْرِبَاءَهُ ثُمَّ أَخَذَ الرَّأْسَ وَ وَضَعَهُ فِی طَسْتٍ وَ صَبَّ عَلَیْهِ مَاءَ الْوَرْدِ وَ طَرَحَ فِیهِ الْکَافُورَ وَ الْمِسْکَ وَ الْعَنْبَرَ ثُمَّ قَالَ لِأَوْلَادِهِ وَ أَقْرِبَائِهِ: هَذَا رَأْسُ ابْنِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ قَالَ: یَا لَهْفَاهْ حَیْثُ لَمْ أَجِدْ جَدَّکَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلم فَأُسْلِمَ عَلَی یَدَیْهِ یَا لَهْفَاهْ حَیْثُ لَمْ أَجِدْکَ حَیّاً فَأُسْلِمَ عَلَی یَدَیْکَ وَ أُقَاتِلَ بَیْنَ یَدَیْکَ فَلَوْ أَسْلَمْتُ الآنَ أَ تَشْفَعُ لِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ؟ فَأَنْطَقَ اللَّهُ الرَّأْسَ فَقَالَ بِلِسَانٍ فَصِیحٍ: إِنْ أَسْلَمْتَ فَأَنَا لَکَ شَفِیعٌ قَالَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ سَکَتَ فَأَسْلَمَ الرَّجُلُ وَ أَقْرِبَاؤُهُ.»
ترجمه:
روایت شده هنگامی که سر مقدس امام حسین علیه السلام را به سوی شام حرکت دادند
ص: 140
شب بر آنان فرا رسید. ایشان نزد مردی یهودی پیاده شدند. وقتی میگساری کردند و مست شدند گفتند: سر [امام]حسین علیه السلام نزد ماست. آن یهودی گفت: آن سر را به من نشان دهید و آنان سر امام حسین علیه السلام را به او نشان دادند. آن سر مقدس در میان صندوق بود و نوری از آن به طرف آسمان ساطع بود. یهودی از این منظره تعجب کرد و آن سر مبارک را از ایشان به عنوان امانت گرفت و به سر گفت: نزد جدّ خود برای من شفاعت کن. خدای توانا آن سر را به سخن آورد پس فرمود: شفاعت من برای افرادی است که متدین به دین محمّد صلی الله علیه و آله و سلم باشند ولی تو به دین حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نیستی. آن یهودی خویشاوندان خود را جمع کرد سپس آن سر مبارک را گرفت و در میان طشتی نهاد و روی آن گلاب ریخت ودر آن کافور و مشک و عنبر ریخت سپس به فرزندان و خویشاوندان خود گفت: این سر پسر دختر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. سپس آن یهودی گفت: افسوس که جدّت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را درک نکردم تا به دست وی اسلام اختیار نمایم! افسوس که تو را زنده درک ننمودم تا به دست تو اسلام بیاورم و پیش روی تو بجنگم. اگر الان مسلمان شوم آیا تو روز قیامت شفیع من می شوی؟ خداوند آن سر را به سخن آورد پس سه مرتبه با زبان فصیح فرمود: اگر اسلام بیاوری من شفیع تو خواهم بود و آن مرد با خویشاوندان خود اسلام آوردند.
منابع شیعه:
1.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 172.
2.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 417.
3.شرح الشّافیة، ابن أمیر الحاجّ [م.ح 1180]، ص 381.
4.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص66- 67.
5.أسرار الشّهادة، علامه محقق فاضل دربندی [م. 1285]، ص 493.
6.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص127.
منبع اهل تسنن:
7.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص116.
ص: 141
17)عزیز می گوید: در خواب دیدم موسی و هارون علیهما السلام را که سرها برهنه دارند و مانند مصیبت زدگان اشک از دیده می بارند. گفتم: ای پیغمبران مرسل و ای برگزیدگان خداوند اکبر! این گریه و زاری را سبب چیست و این ناله و بی قراری در مفارقت کیست؟ گفتند: اولاد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را کشته اند در کربلا و سرهای ایشان را نزد یزید بی حیا می برند، برخیز و نزد مصیبت زدگان رفته لحظه ای با ایشان درآمیز و سلام ما به آن سران بی تن برسان.
من از خواب بیدار شدم و هزار دینار برداشته نزد مهتران لشکر رفتم و نزد ایشان نهادم و از ایشان اجازت یافته نزد اهل بیت علیهم السلام آمدم و از برای علی بن الحسین علیه السلام جبه ای اعلا و هزار دینار زر تحفه گذرانیدم و به دست وی ایمان آوردم و اجازت یافته نزد اهل بیت علیهم السلام آمدم و از برای هر یک از عورات، جامه ای زیبا و تحفه ای دیگر بیاوردم و مهتران لشکر را گفتم مرا اجازت دهید تا نزد آن سر روم و مرا با وی سِرّی است در میان آرم. بعد از آن نزد آن سر آمدم و گفتم: ای سرّ بی تن! سلام موسی و هارون علیهما السلام نزد شما آورده ام و از حضرت شما به جواب آرزومندم. آواز برآمد که سلام خدای بر ایشان باد.
گفتم: ای سیّد و سرور! مرا خدمتی فرما که خشنودی خدا در آن باشد.
فرمود که در حق اهل بیت احسان کردی، جدم حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و پدرم علی مرتضی و مادرم فاطمه زهرا و برادرم حسن مجتبی علیهم السلام . از تو راضی شدند و چون اسلام آوردی، خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم از تو خشنود گشتند و چون سلام موسی و هارون علیهما السلام به من آوردی رضای من دریافتی و روز قیامت تو را به همراهی خود به بهشت در آرم.
منبع شیعه:
آثار الاحمدی، احمد بن تاج الدین استرآبادی، [م. قرن 10] ص494.
ص: 142
18)«قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ لِیَزِیدَ: أُرِیدُ أَنْ تُرِیَنِی وَجْهَ أَبِی فَقَالَ: لَنْ تَرَاهُ [أَبَداً] وَ کَانَ الرَّأْسُ الشَّرِیفُ فِی طَشْتٍ مِنْ العَسجَدِ مُغَطّی بِمِنْدِیلٍ زئبقی فَإِذَا بِالْمِنْدِیلِ ارْتَفَعَتْ وَ نَادَاهُ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلَدَاهُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا عَلِیُّ فَصَاحَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ: وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ یَا أَبَتَاه أیتَمتَنی وَ ذَهَبتَ یَا أَبَتَاه عَنِّی وَ فُرِّقَ بَیْنِی وَبَیْنَک فَهَا أَنَا رَاجِعٌ إِلَی حَرَمِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أُودِعُکَ اللَّهَ تَعَالَی وَ أَسْتَرْعِیکَ وَ أَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ».
ترجمه:
[آنگاه که یزید پس از فشار افکار عمومی به امام سجاد علیه السلام وعده داد که سه حاجت ایشان را روا دارد] امام سجاد علیه السلام به یزید فرمود: می خواهم سر پدرم امام حسین علیه السلام را ببینم. آن ملعون گفت: در خصوص سر پدرت محال است که او را به تو بدهم و هرگز سر پدر را نخواهی دید. وقتی که یزید این سخنان را گفت، امام زین العابدین علیه السلام فرمود: ای یزید! تو خیال می کنی که سر پدرم از من پنهان است و من نمی توانم او را ببینم و با او سخن بگویم؟ سر حضرت علیه السلام در تشتی از طلا در یکی از اتاق ها بود و بر روی آن پارچه ای افکنده بودند. حضرت امام زین العابدین علیه السلام رو به سر مبارک پدر کرد و گفت: «السلام علیک یا ابا عبدالله» ناگاه آن مندیل از سر مبارک کنار افتاد و صدا بر آمد که: «علیک السلام یا علی یا ولدی». پس از آن امام زین العابدین علیه السلام صیحه زد و گفت: ای پدر رفتی و مرا یتیم کردی. خدا لعنت کند کسی که میان من و تو جدایی افکند و اینک من به مدینۀ جدم می روم پس وداع می کنم تو را وداع بازپسین و سلام من بر تو باد.
منابع شیعه:
1.شرح الشافیة، ابن امیر الحاجّ [م.ح 1180]، ص382. (به نقل از مثیر الاحزان)
ص: 143
2.محرق القلوب، ملا محمد مهدی نراقی [م. 1209]، ص617-618.
3.الدمعة الساکبة، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص 147. (به نقل از شرح شافیه)
4.أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص571. (به همین مضمون).
5.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص188 (به نقل از شرح شافیه) و ج2، ص189 (به نقل از محرق القلوب)
19)چون جناب زینب خاتون سلام الله علیها را در کوچه و بازار شام می بردند و سر مبارک امام علیه السلام را نیز در پیش روی او حرکت می دادند و مردم شام اظهار خرسندی و سرور می نمودند و نای و طنبور می نواختند، آن سر مبارک در هر چند قدم به کلمه «لا حول و لا قوّة إلّا بالله العلیّ العظیم» متکلّم می شد. جناب زینب خاتون را بحر غیرت به جوش آمد و بی تاب به آن قوم خطاب کرد: «ای گروه نامحمود! به قتل اولاد پیغمبر خود سیّد جوانان اهل بهشت و گردش دادن دختران و حرم سیّد انس و جان و تزیین شهر خود شادان هستید و فخر و مباهات می کنید و مع هذا خود را از اهل اسلام می شمارید؟ امیدوارم که خداوند جبّار هرگز در شما به نظر رحمت ننگرد و بر شما نبخشاید.
در کتاب ریاض المصائب و بعضی کتب دیگر منقول است که مقارن این حال، ناگاه آن سر مبارک به تکلّم درآمد و فرمود: «یا أختاه! اصبری فإنّ اللَّه معنا»؛ ای خواهر! صبوری کن، همانا خداوند تعالی با ماست. ( (1))
ص: 144
منابع شیعه:
1.ناسخ التواریخ، سپهر [م. 1297]، 544-545.(به نقل از بحر المصائب)
2.ریاحین الشریعه، محلاتی، ص159 (به همین مضمون به نقل از بحر المصائب)
20)طاهر بن حارث گوید: همین شب را که اهل بیت در خرابۀ شام، صدا به شیون بلند نمودند، من در نزد یزید بودم. چون خواب مستولی شد، گفت: ای طاهر، بیا سر خود به دامن تو نهم. پس نشستم و آن (لعنت الله علیه) سر خود را به دامن من نهاد، به خواب رفت. اما سر مبارک مظلوم کربلا در میان طشت طلا، پیش یزید بود. چون برخی از شب گذشته که به یکبار، صدای غلغله و فریاد صیحه و ناله اسیران خرابه و زنان آل محمد و طفلان و عیال جناب حسین علیه السلام بلند شد. از صدای ناله جان گداز آن یتیمان، چنان لرزه بر آن سر بریده در طشت نهاده، افتاد که به مقدار چهار ارش بلند شد و در هوا ایستاد، چون ابر بهاران گریان به ناله حزین، رو به خدا فرمود: «اللهم هولاء اولادنا و اکبادنا و هولاء اصحابنا». از این حالت، دحشت و اضطراب بر طاهر مستولی شد. گوید: من افتادم، آغاز گریه بلند کردم و جامه از تن دریدم. گویا خرابه نزدیک به بارگاه یزید بود. و به صدای بلند به اهل بیت علیهم السلام و اسیران گفتم: ای مظلومان، بر شما چه حادثه روی داد! پس حریم آن جناب آواز بلند کردند گفتند: جناب امام حسین علیه السلام را دختر
ص: 145
صغیری دو ساله یا سه ساله بود و آن جناب را بسیار دوست می داشت و شوق پدر در آن شدّت نموده و حال می گوید: پدر من کجاست؟ پدرم را می خواهم. از شدّت فریاد و شیون آن اسیران در خرابه، یزید از خواب بیدار شد و سر جناب امام حسین علیه السلام همچنان در هوا ایستاده بود. رو به یزید نمود و فرمود: پسر معاویه! من در حق تو چه بدی کرده بودم که با تو با من این همه ظلم نمودی؟ یعنی تن بی سر مرا به خاک کربلا انداختی و سر من را به خواری تمام به شهر شام آوردی و پردگیان حرم مرا اسیر و خیمه های مرا غارت نمودی، پس متوجه خداوند شد، فرمود: الهی، داد مرا از وی بستان. پس لرزه به اندام آن لعین افتاد.
منابع شیعه:
1.مجالس المتقین، ملامحمد تقی برغانی(شهید ثالث)، [م. 1264] ص73مخطوط.
2.اکلیل المصائب، تنکابنی، ص221-222. (به نقل از مجالس المتقین)( (1))
3.ریاض القدس، صدرالدین قزوینی، [م. حدود 1330] ج2، ص325-326. (با اختلاف)( (2))
ص: 146
21)«ذَکَرَ أَبُو مِخْنَفٍ فِی مَقْتَلِهِ حَدَّثَنِی مَنْ حَضَرَ الْیَوْمَ الَّذِی وَرَدَ فِیهِ رَأْسُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَی ابْنِ زِیَادٍ قَالَ: رَأَیْتُ قَدْ خَرَجَتْ مِنْ الْقَصْرِ نَارٌ فَقَامَ عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ زِیَادٍ هَارِباً مِنْ سَرِیرِهِ إِلَی أَنْ دَخَلَ بَعْضَ الْبُیُوتِ فَتَکَلَّمَ الرَّأْسُ الشَّرِیفُ بِصَوْتٍ فَصِیحٍ جَهْوَرِیٍّ یَسْمَعُهُ ابْنُ زِیَادٍ وَ مَنْ کَانَ مَعَهُ [کلُّ مَنْ مَعَهُ]: إلَی أَیْنَ تَهْرُبُ مِنَ النَّارِ؟ یَا مَلْعُونُ لَئِنْ عَجَزَتْ عَنْکَ فِی الدُّنْیَا فَإِنَّهَا فِی الآخِرَةِ مَثْوَاکَ وَ مَصِیرُکَ قَالَ: فَوَقَعَ أَهْلُ الْقَصْرِ سُجَّداً لِمَا رَأَوْا مِنْ رَأْسِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَلَمَّا ارْتَفَعَتْ النَّارُ سَکَتَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ».
ترجمه:
ابومخنف در مقتل خود ذکر می کند: بعضی از کسانی که روز آوردن سر مقدس امام حسین علیه السلام نزد ابن زیاد حضور داشتند برای من حدیث کردند که: دیدم که از قصر ابن زیاد آتشی خارج شد پس در این هنگام ابن زیاد از تختش بلند شده فرار کرد و داخل بعضی از اتاقها شد. سر مقدس امام علیه السلام با صدایی فصیح و بلند تکلم کرد -طوری که ابن زیاد و همه کسانی که در قصر بودند آن صدا را می شنیدند- و گفت: از آتش به کجا فرار می کنی؟ ای لعین! اگر الان بتوانی از آتش فرار کنی، در روز قیامت (دیگر نمی توانی فرار کنی و) جایگاهت آتش دوزخ است. راوی گوید: اهل قصر به خاطر آنچه
ص: 147
از سر امام علیه السلام مشاهده کردند همه به سجده افتادند و هنگامی که آتش خاموش شد سر حسین علیه السلام سکوت کرد.
منابع شیعه:
1.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 123. (همین مضمون با اختلاف در عبارت: ... إلی أین تهرب؟ یا لعین! إن عجزت عنک النّار فی الدّنیا، فما تعجز عنک فی الآخرة. قال: هی مثواک یوم القیامة. قال: فوقع کلّ من کان حاضرا علی رکبهم سجّدا من تلک النّار و کلام الرّأس، فلطموا علی رؤوسهم لأجل ذلک)
2.شرح شافیه، ابن امیر الحاج [م.ح 1180]، ص380-381.
3.الدمعة الساکبه، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص 51- 52.
4.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص114.
5.مقتل الحسین علیه السلام ، مقرم [م. 1391]، 375-376 (با اختلاف در عبارات).
22)لَمَّا اجْتَزَّ الشِّمرُ لَعَنَهُ الله رَأْسَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَخَذَهُ وَ عَلَّقَهُ عَلی فَرَسِهِ فَسَمِعَت أُذُنَایَ وَ نَظَرَت عَیْنَایَ وَ وَعَی قَلْبِی وَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ یُکَلِّمُه بِلِسَانٍ فَصِیحٍ وَ یَقُولُ: یَا شِمْرُ! یَا شَقِیَّ اللّهِ! یَا عَدُوَّاللهِ وَ رَسُولِهِ! فَرَّقْتَ بَیْنَ رَأْسِی وَ جَسَدِی فَرَّقَ اللهُ بَیْنَ لَحمِک وَ عَظمِک وَ جَعَلَکَ نَکالاً لِلْعَالَمِینَ. قَالَ: فَرَفَعَ اللَّعِینِ سَوْطاً کَان بِیَدِهِ وَ لَمْ یَزَلْ یَضْرِبُ الرَّأسَ حَتّی سَکَتَ عَنِ الکَلامِ. فَقُلْتُ: لَا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ وَ أَنَا وَ اللهِ لا استطیعُ قِتَالَ اللَّعِینِ بْنِ اللَّعِینِ الَّذِی یَضْرِبُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ وَ لَیْسَ بِیَدِی سَیْفٌ وَ لَا کَعبُ رُمْحٍ ولکن صَبْرَةٌ حتّی یَحکُمَ اللهُ تَعَالَی وَ هُوَ خَیْرُ الحَاکِمین.
ترجمه:
وقتی شمر ملعون سر امام حسین علیه السلام را از تنش جدا کرد و آن را از اسبش آویزان نمود با گوشهایم شنیدم و با دو چشمم دیدم و با قلبم دریافتم که سر امام حسین علیه السلام با زبان
ص: 148
فصیح خطاب به شمر چنین می گفت: ای شمر! ای دشمن خدا و پیامبر! تو میان سر و بدن من جدایی افکندی. خداوند میان گوشت و استخوانت جدایی افکند و تو را مایۀ عبرت جهانیان قرار دهد.
شمر ملعون با شنیدن این سخن، با تازیانه ای که در دست داشت آنقدر زد تا سر مطهر ساکت شد.
راوی می گوید: با خود گفتم: لا حول و لا قوة الا بالله. در آن شرایط توان جنگ با شمر ملعون را نداشتم و شمشیر و نیزه (سلاحی) نیز در دست نبود. اما صبر می کنم تا خداوند احکم الحاکمین حکمی کند.
منبع شیعه:
الدمعة الساکبة، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص7.
23)«رَوَی هِلَالُ بْنُ مُعَاوِیَةَ قَالَ: رَأَیْتُ رَجُلاً یَحْمِلُ رَأْسَ الحسینِ علیه السلام فِی مِخْلَاةِ فَرَسِهِ فَسَمِعَت أُذُنَایَ وَ وَعَی قَلْبِی وَ الرَّأْسُ یَقُولُ: فَرَّقْتَ بَیْنَ رَأْسِی وَ جَسَدِی فَرَّقَ اللَّهُ بَیْنَ لَحْمِکَ وَ عَظمِکَ وَ جَعَلَکَ آیَةً وَ نَکَالًا لِلْعَالَمِینَ فَرَفَعَ سَوْطاً کَانَ مَعَهُ وَ لَمْ یَزَلْ یَضْرِبُ بِهِ الرَّأْسَ [الشَّرِیفَ] حَتَّی سَکَنَ [سکت] قَالَ: فَرَأَیْتُ ذَلِکَ الرَّجُلَ وَ قَدْ أُتِیَ بِهِ إِلَی الْمُخْتَارِ بْنِ أَبِی عُبَیْدٍ فَشَرَحَ لَحْمَهُ وَ أَلْقَاهُ لِلْکِلَابِ وَ هُوَ حَیٌّ وَ کُلَّمَا قُطِعَت مِنْهُ قِطْعَةٌ صَاحَ وَ غُلِبَ عَلَی عَقْلِهِ فَیَتَوَسَّلُ حَتَّی یَئُوبُ إِلَیْهِ عَقْلُهُ ثُمَّ یَفْعَلُ بِهِ مِثْلَ ذَلِکَ حَتَّی جَعَلَهُ عِظَامًا مُجَرَّدَةً ثُمَّ أَمَرَ بِهِ فَقُطِعَتْ مَفَاصِلُهُ فَأَتَیْتُ الْمُخْتَارَ فَأَخْبَرْتُهُ بِفِعْلِهِ وَ بِمَا سَمِعْتُ مِنْ [کَلامِ] الرَّأْسِ [الشَّرِیفِ]».
ترجمه:
هلال بن معاویه گفته است: مردی را دیدم که سر امام حسین علیه السلام را در گردن اسبش می برد. با گوشهایم شنیدم و کاملاً دریافتم که سر مطهر می گوید: بین سر و بدنم
ص: 149
جدایی افکندی. خداوند بین گوشت و استخوانت جدایی افکند و تو را مایه عبرت جهانیان قرار دهد.
ملعون تازیانه را بالا برد و تا وقتی سر مطهر ساکت شد به آن جسارت می کرد.
هلال می گوید: من آن مرد را در محضر مختار دیدم، در حالی که هنوز زنده بود گوشتهایش را تکه تکه می کردند و در مقابل سگها می انداختند. هرگاه تکه ای کنده می شد فریاد می کشید و از هوش می رفت. او را به هوش می آوردند و بار دیگر آن کار را می کردند تا وقتی که همۀ استخوانهایش بدون گوشت شد. بعد از آن مختار دستور داد تا مفاصلش را جدا کردند.
نزد مختار رفتم و ماجرای سخن گفتن امام علیه السلام را گفتم.
منابع شیعه:
1.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج3، ص462.
2.شرح الشافیة، ابن امیر الحاجّ [م.ح 1180]، ص382.(به نقل از مناقب السعدا از هلال بن معاویه)
3.الدمعة الساکبة، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص 147. (به نقل از شرح شافیه)
4.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص188. (به نقل از شرح شافیه)
24)تَکَلَّمَ بَعْدَ الْمَوْتِ أَرْبَعَةٌ: یَحْیَی بْنُ زَکَرِیَّا حِینَ ذُبِحَ وَ حَبِیبٌ النَّجَّارُ حَیْثُ قَالَ: (یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ)( (1)) وَ جَعْفَرٌ الطَّیَّارُ حَیْثُ قَالَ: (وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ) ( (2)) إلَخْ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ حَیْثُ قَالَ (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)( (3))»
ص: 150
ترجمه:
چهار نفر بعد از مرگشان تکلم کردند: یحیی بن زکریا هنگامی که ذبح شد و حبیب نجار که گفت: (یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ)؛( (1)) «ای کاش قوم من می فهمیدند» و جعفر طیار علیه السلام که آیۀ (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ...)( (2)) را تلاوت کرد و حسین بن علی علیه السلام که فرمود: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون).( (3))
منبع اهل تسنن:
حیاة الحیوان، دمیری [م. 808]، ج1، ص86.
نکته: از سر مقدس امام علیه السلام کرامات و معجزات دیگری غیر تکلم نیز صادر شده است که در واقعه های بعدی خواهد آمد.( (4))
ص: 151
ص: 152
ص: 153
1)«أَبُو مِخْنَفٍ فِی رِوَایَةٍ لَمَّا دُخِلَ بِالرَّأْسِ عَلَی یَزِیدَ کَانَ لِلرَّأْسِ طِیبٌ قَدْ فَاحَ عَلَی کُلِ طِیب...»
ترجمه:
ابومخنف گوید: هنگامی که سر مطهر سیّد الشهدا علیه السلام را به مجلس یزید آوردند، چنان بوی خوشی از آن سر مقدس به مشام رسید که از همۀ بوهای خوش جهان برتر بود.
منابع شیعه:
1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 218.
2.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص454. ( (1))
3.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 116.
ص: 154
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 305.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 618.
6.ناسخ التواریخ حضرت سجاد علیه السلام ، سپهر[م. 1297]، ج3، ص363. ( (1))
7.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص155.
2)«فَلَمَّا رَأَتْ هِنْدٌ بِنْتُ عَمْرِو بْنِ سُهَیْلٍ زَوْجَةُ یَزِیدَ الرَّأْسَ عَلَی بَابِ دَارِهَا وَ النُّورُ الْإِلَهِیُّ یَسْطَعُ مِنْهُ وَ دَمُهُ طَرِیٌّ لَمْ یَجِفَّ وَ یُشَمُّ مِنْهُ رَائِحَةٌ طَیِّبَةٌ دَخَلَتِ الْمَجْلِسَ مَهتُوکَةَ الْحِجَابِ وَ هِیَ تَقُولُ: رَأْسُ ابْنِ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ عَلَی بَابِ دَارِنَا فَقَامَ إِلَیْهَا یَزِیدُ وَ غَطَّاهَا وَ قَالَ لَهَا: أَعوِلی عَلَیْهِ یَا هِنْدُ فَإِنَّهُ ابنُ صَرِیحَةِ قُرَیشَ عَجَّلَ عَلَیْهِ ابْنُ زِیَادٍ»
ترجمه:
وقتی هند دختر عمرو بن سهیل همسر یزید سر [مقدس امام علیه السلام ] را بر در خانه اش دید در حالی که نور الهی از او ساطع بود و خونش تازه بود و خشک نگشته بود و از او بوی خوشی به مشام می رسید بدون حجاب داخل مجلس گشت در حالی که می گفت: سر پسر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر در خانۀ ماست پس یزید ایستاد و به سویش رفت و او را پوشانید و به او گفت: صدا به گریه بر او بلند کن ای هند چرا که او پسر [دختر رسول خدا] زن خالص قریش است که ابن زیاد بر او شتاب کرد.
منبع شیعه:
مقتل الحسین، مقرم، ص375.
ص: 155
1)«فَوَقَفَ یَسْتَرِیحَ وَ قَدْ ضَعُفَ عَنْ الْقِتَالِ فَبَیْنَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَی جَبْهَتِهِ فَسَالَتِ الدِّمَاءُ مِنْ جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِیَمسَحَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مُحَدَّدٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ فِی قَلْبِهِ فَقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ» وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ: «إِلَهِی إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ نَبِیٍّ غَیْرُهُ» ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ وَ أَخْرَجَهُ مِنَ وَرَاءِ ظَهْرِهِ فَانْبَعَثَ الدَّمُ کَالْمِیزَابِ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَی الْجُرْحِ فَلَمَّا امْتَلَأَتْ دَماً رَمَی بِهِ إِلَی السَّمَاءِ فَمَا رَجَعَ مِنْ ذَلِکَ [الدم] قَطْرَةٌ وَ مَا عُرِفَتِ الْحُمْرَةُ فِی السَّمَاءِ حَتَّی رَمَی الْحُسَیْنُ بِدَمِهِ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی الْجُرْحِ ثَانِیًا فَلَمَّا امْتَلَأَتْ لَطَخَ بِهَا رَأْسَهُ وَ لِحْیَتَهُ وَ قَالَ: هَکَذَا وَ اللَّهِ أَکُونُ حَتَّی أَلْقَی جَدِّی مُحَمَّداً وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمِی وَ أَقُولُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنِی فُلَانٌ وَ فُلَانٌ».
ترجمه:
[چون بر بدن مبارک امام حسین علیه السلام 72 زخم وارد شد] ایستاد تا اندکی استراحت
ص: 156
کند و دیگر توان جنگ را نداشت، در این هنگام که ایستاده بود ناگاه سنگی آمد و بر پیشانیش خورد. خون از پیشانیش جاری شد. پیراهن را گرفت تا خون را از پیشانیش پاک کند که ناگاه تیر سه شعبۀ تیز و مسمومی بر قلب حضرت علیه السلام نشست. امام حسین علیه السلام فرمود: «بسم اللّٰه و باللّٰه و علی ملة رسول اللّه» و سرش را به آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خدای من! تو می دانی که اینان کسی را می کشند که روی زمین، فرزند پیامبری جز او نیست. سپس امام علیه السلام تیر را گرفت و از پشتش بیرون آورد. خون مانند ناودان جاری شد. دستش را بر محل زخم گذاشت و چون پر از خون شد به آسمان پاشید. قطره ای از این خون به زمین بازنگشت و پیش از آن که حسین علیه السلام خونش را به آسمان بپاشد سرخی در آسمان دیده نشده بود.
دو مرتبه دست مبارک را روی زخم گذاشت و چون از خون پر شد به سر و محاسنش مالید و فرمود: به خدا قسم این گونه خواهم بود تا جدّم محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در حالیکه به خونم آغشته ام، دیدار کنم و بگویم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! فلانی و فلانی مرا کشتند.
منابع شیعه:
1.تسلیة المجالس، محمّد بن ابی طالب [م. قرن 10]، ج2، ص320.
2.بحار الانوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص53.
3.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبدالله بحرانی [م. 1130]، ص295.
4.اسرار الشهاده، دربندی [م. 1285]، ص423.
5.نفس المهموم، محدث قمی [م. 1359]، ص 326.
6.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص35.
7.مقتل الحسین علیه السلام ، مقرّم [م. 1391]، ص 351- 352.
منبع اهل تسنن:
8.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج2، ص 39.
ص: 157
2)«حَدَّثَنِی مُسْلِمُ بْنُ رَبَاحٍ مَوْلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ یَوْمَ قُتِلَ فَرُمِیَ فِی وَجْهِهِ بِنُشَّابَةٍ فَقَالَ لِی: یَا مُسْلِمُ أَدْنِ یَدَیْکَ مِنَ الدَّمِ فأدنیتهما فَلَمَّا امْتَلَأَ قَالَ: أُسکُبه فِی یَدَیّ فسَکَبتُهُ فِی یَدَیْهِ فَنَفَحَ بِهِمَا إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ اطْلُبْ بِدَمِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکَ. قَالَ مُسْلِمٌ: فَمَا وَقَعَ إِلَی الْأَرْضِ مِنْهُ قَطْرَةٌ».
ترجمه:
مسلم بن رباح گوید: من در آن روزی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد به همراه ایشان بودم پس تیری آمد و به صورت ایشان اصابت کرد، حسین بن علی[ علیه السلام ] به من فرمود: ای مسلم، دو دستت را نزدیک خون صورتم بیاور. دستانم را نزدیک کردم هنگامی که دو دستم از خون پُر شد به من فرمود: خونها را در دستان من بریز. خون را در دستانش ریختم، و ایشان آن را به آسمان پاشید و فرمود: پروردگارا تو انتقام خونِ پسر دختر پیامبرت را بگیر.
مسلم بن رباح گوید: قطره ای از آن خون به زمین باز نگشت.
منابع اهل تسنن:
1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 223.
2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 345.
3. کفایة الطالب، گنجی شافعی [م. 658]، ص431 (قلت: رواه محدّث الشّام عن محدث العراق فی کتابیهما.)
4.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص 146.
5.تهذیب تاریخ ابن عساکر ، ابن بدران [م. 1346]، ج4، ص338.
ص: 158
ص: 159
روایت حسین بن ثُوَیر از ابی عبدالله علیه السلام: «...أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ...»
ترجمه:
شهادت می دهم که خون تو در بهشتِ خُلد، ساکن گشت.
منابع شیعه:
1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 4، ص 576.
2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 364.
3.من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق [م. 381]، ج 2، ص 595.
4.تهذیب الأحکام، شیخ طوسی [م. 460]، ج6، ص55.
5.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 491.
6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 152.
ص: 160
ص: 161
1)«چون سر آن سَرور [امام حسین علیه السلام ] را باز به نزد ابن زیاد بردند در روی و موی او می نگریست ناگاه لرزه بر دست های شومش اوفتاد. آن سر مکرّم را بر روی زانوی خود نهاد و قطره ای خون از گلوی آن سرور چکیده از جامه های ملعون درگذشت و رانش را سوراخ کرده چنانچه ناسور گشته متعفن شد. هرچند جراحان سعی نمودند معالجه آن علت نشد لاجرم پیوسته ابن زیاد مُشک با خود نگاه میداشت تا بوی بد ظاهر نشود».
منابع شیعه:
1.ترجمه تاریخ ابن اعثم، محمد بن احمد مستوفی هروی [م. قرن6]، ص914.
2.حبیب السیر، خواندمیر[م. 942]، ج2، ص 59.
3.الإمام الحسین علیه السلام وأصحابه، فضل علی قزوینی [م. 1367]، ج1، ص 393.(1)
4.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص109. (1)
ص: 162
( (1))
نقل روضة الاحباب
2)«به روایت صاحب روضة الاحباب که از اکابر اهل سنّت است، ابن زیاد بعد از ضرب قضیب، سر حسین علیه السلام را برگرفت و در روی آن حضرت نظاره همی کرد. ناگاه دستش بلرزید و آن سر مبارک بر زانوی او فرود آمد و قطرۀ خونی بر ران او بچکید و از جامۀ او درگذشت و ران او را بسفت( (2)) و از سوی دیگر بیرون شد و آن زخم را چند که مداوا کردند، بهبود نشد و سخت عفن [بدبو] بود؛ لا جرم با مشک، طلا می کرد( (3)) که بوی ناخوش آن را همگنان( (4)) استشمام نکنند.»
منبع شیعه:
ناسخ التواریخ سید الشهدا علیه السلام ، سپهر[م. 1297]، ج3، ص59- 60.
3)ابو المفاخر( (5)) آورده که: «چون ابن زیاد سر امام حسین علیه السلام را بر ران خود نهاد،
ص: 163
قطره ای خون بر قبای وی افتاد و قبا و جبّه و پیراهن و إزار، وی را سوراخ کرده به گوشت ران وی رسید. از طرف دیگر بیرون آمد و رخت و تخت را سوراخ کرده بر روی زمین رسید و غایب شد و آن سوراخ در ران او بماند هر چند علاج کردند به نشد، و از زخم او نتنی( (1)) عظیم، ظاهر گشت چنانکه هیچ شامّه را تحمّل شنیدن آن نبودی و پیوسته نافۀ مشک بر آن سوراخ بستی و با وجود آن رایحه کریه آن زخم بر بوی مشک غالب آمدی و به همین بلا مبتلا می بود تا به قتل رسید.
منابع شیعه:
1.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص455.
2.فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام ، عبداللطیف بیرجندی، [م. 921 ] ص483-484.( (2))
3.ریاض الاحزان، ملا محمد حسن قزوینی، [م. 1240] مخطوط: ص18. (به نقل از روضة الشهدا)( (3))
ص: 164
4.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس11، ص770.( (1))
5.اکلیل المصائب، تنکابنی، [م. 1310] ص208. ( (2))
ص: 165
«عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَمَّا مُنِعَ الْحُسَیْنُ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ) وَ أَصْحَابُهُ الْمَاءَ نَادَی فِیهِمْ: مَنْ کَانَ ظَمْآنَ فَلْیَجِئْ. فَأَتَاهُ أَصْحَابُهُ رَجُلاً رَجُلاً فَجَعَلَ إِبْهَامَهُ فِی رَاحَةِ وَاحِدِهِمْ فَلَمْ یَزَلْ یَشْرَبُ الرَّجُلُ بَعْدَ الرَّجُلِ حَتَّی ارْتَوَوْا کُلُّهُمْ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: وَ اللَّهِ، لَقَدْ شَرِبْتُ شَرَاباً مَا شَرِبَهُ أَحَدٌ مِنَ الْعَالَمِینَ فِی دَارِ الدُّنْیَا.
فَلَمَّا قَاتَلُوا الْحُسَیْنَ، وَ کَانَ فِی الْیَوْمِ الثَّالِثِ عِنْدَ الْمَغْرِبِ، أَقْعَدَ الْحُسَیْنُ رَجُلاً رَجُلاً مِنْهُمْ فَیُسَمِّیهِمْ بِأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ، فَیُجِیبُهُ الرَّجُلُ بَعْدَ الرَّجُلِ، فَیَقْعُدُونَ حَوْلَهُ، ثُمَّ یَدْعُو بِالْمَائِدَةِ فَیُطْعِمُهُمْ وَ یَأْکُلُ مَعَهُمْ مِنْ طَعَامِ الْجَنَّةِ، وَ یَسْقِیهِمْ مِنْ شَرَابِهَا. ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: وَ اللَّهِ، لَقَدْ رَآهُمْ عِدَّةٌ مِنَ الْکُوفِیِّینَ وَ لَقَدْ کَرَّرَ عَلَیْهِمْ لَوْ عَقَلُوا. قَالَ: ثُمَّ أَرْسَلَهُمْ فَعَادَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ إِلَی بِلَادِهِ، ثُمَّ أَتَی جَبَلَ رَضْوَی، فَلَا یَبْقَی أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ إِلَّا أَتَاهُ، وَ هُوَ عَلَی سَرِیرٍ مِنْ نُورٍ، قَدْ حَفَّ بِهِ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَی وَ عِیسَی وَ جَمِیعُ الْأَنْبِیَاءِ، وَ مِنْ وَرَائِهِمْ الْمُؤْمِنُونَ، وَ مِنْ وَرَائِهِمْ الْمَلَائِکَةُ یَنْظُرُونَ مَا یَقُولُ الْحُسَیْنُ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ). قَالَ: فَهُمْ بِهَذِهِ الْحَالِ إِلَی أَنْ یَقُومَ الْقَائِمُ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ وَافَوْا فِیمَا بَیْنَهُمْ الْحُسَیْنَ علیه السلام حَتَّی یَأْتِیَ کَرْبَلَاءَ، فَلَا یَبْقَی
ص: 166
أَحَدٌ سَمَاوِیٌّ وَ لَا أَرَضِیٌّ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ إِلَّا حَفَّ بِهِ، یَزُورُهُ وَ یُصَافِحُهُ وَ یَقْعُدُ مَعَهُ عَلَی السَّرِیرِ. [فی نسخة مدینة المعاجز: إلا حفوا بالحسین( علیه السلام ) حتی أن الله تعالی یزور الحسین و یصافحه و یقعد معه علی سریر.]
یَا مُفَضَّلُ، هَذِهِ وَ اللَّهِ الرِّفْعَةُ الَّتِی لَیْسَ فَوْقَهَا شَیْ ءٌ وَ لَا دُونَهَا شَیْ ءٌ ، وَ لَا وَرَاءَهَا لِطَالِبٍ مَطْلَب.»
ترجمه:
مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که چون حضرت امام حسین علیه السلام و اصحاب آن حضرت از آب ممنوع شدند ، آن حضرت در میان اصحاب خود ندا فرمود: «هر کسی که تشنه است بیاید». پس اصحاب آن حضرت یکی یکی آمدند و حضرت انگشت ابهام خود را در کف دست هر یک می گذاشت (آب می جوشید) و آنها می آشامیدند تا همه سیراب شدند و بعضی به بعضی دیگر می گفتند: به خدا قسم شربتی نوشیدم که هیچ کس از مردم در دنیا همانند آن را ننوشیده است.
پس چون با آن حضرت مقاتله کردند (و آن حضرت را شهید نمودند) در روز سوم (از جریانی که ذکر شد) وقت مغرب امام حسین علیه السلام اصحاب خود را یکی یکی نشانید آنها را به اسم پدرانشان صدا زد یکی بعد از دیگری جواب داده اطراف آن حضرت می نشستند پس سفره ای گسترانید و آنها را اطعام نمود و با ایشان از طعام بهشت تناول فرمود و به آنان از آب بهشت نوشانید.
سپس امام صادق علیه السلام فرمود: به خدا قسم عده ای از کوفیان ایشان را می دیدند و این صحنه چند مرتبه برایشان تکرار شد اگر می فهمیدند.
سپس آنان را فرستاد و هر یک از آنان به بلاد خود بازگشت سپس به کوه رضوی -که مابین مدینه و مکه است- تشریف برد و باقی نمی ماند احدی از مؤمنین مگر آن که
ص: 167
می آید به خدمت آن حضرت و او بر تختی از نور است و حضرت ابراهیم و موسی و عیسی و جمیع انبیا علیهم السلام اطراف آن حضرت می باشند و مؤمنین پشت سر آنها می باشند و ملائکه عقب آن ها می باشند و نگاه می کنند که آن حضرت چه می فرماید و بر این حال می باشند تا ظهور قائم عجل الله تعالی فرجه . پس چون قائم عجل الله تعالی فرجه ظاهر شد، در میان می گیرند امام حسین علیه السلام را تا می آید به کربلا؛ پس باقی نمی ماند هیچ کس از اهل آسمان و از مؤمنین اهل زمین، مگر آن که گرد آن حضرت آیند زیارت می کنند آن حضرت را و با او مصافحه می کنند و همراه او بر تخت می نشینند.
پس امام صادق علیه السلام فرمود: «ای مفضل! این است به خدا قسم رفعتی که فوق آن چیزی نیست و مطلبی ورای آن برای هیچ جوینده ای نیست.»
منابع شیعه:
1.نوادر المعجزات، طبری [م. 400]، ص 111.
2.دلائل الإمامة، طبری [م. 400]، ص 189.
3.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 463.
ص: 168
ص: 169
«عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: هَبَطَ عَلَی الحسینِ مَلَکٌ وَقَدْ شَکَا إِلَیْهِ أَصْحَابُهُ الْعَطَشَ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقرَؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ: هَلْ لَکَ مِنْ حَاجَةٍ؟ فَقَالَ الحسینُ: هُوَ السَّلَامُ وَمِن رَبِّی السَّلَامُ وَ قَالَ: قَدْ شَکَا إِلَیَّ أَصْحَابِی مَا هُوَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی مِن الْعَطَشِ. فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی الْمَلَکِ قُلْ لِلْحُسَیْنِ: خُطَّ لَهُمْ بِإِصْبَعِکَ خَلْفَ ظَهْرِکَ یَرْوُوا. فَخَطَّ الحسینُ بِإِصْبَعِهِ السَّبَّابَةِ فَجَرَی نَهرٌ أَبْیَضُ مِنَ اللَّبَنِ وَأحْلَی مِنْ الْعَسَلِ فَشَرِبَ مِنْهُ هُوَ وَأَصْحَابُهُ. فَقَالَ الْمَلَکُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَأْذَنُ لِی أَنْ أَشْرِبَ مِنْهُ فَإِنَّهُ لَکُمْ خَاصَّةً وَ هُوَ الرَّحِیقُ الْمَخْتُومُ الَّذِی (خِتَامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ) فَقَالَ الحُسَینُ علیه السلام: إِنْ کُنْتَ تُحِبُّ أَنْ تَشْرِبَ مِنْهُ فَدُونَکَ».
ترجمه:
امام رضا علیه السلام فرمود: یاران سید الشهدا علیه السلام از تشنگی به مولای خود شکایت کردند. در این حال فرشته ای به سوی امام حسین علیه السلام فرود آمد و عرض کرد: خداوند سلامت می رساند و می فرماید: آیا حاجتی داری؟ امام حسین علیه السلام فرمود: او سلام است و سلام از جانب پروردگار من است. یاران من از امری که خداوند به آن از من داناتر است -که عبارت باشد از تشنگی- به من شکایت کردند. خداوند به فرشته وحی فرمود که به
ص: 170
حسین بگو: با انگشت خود پشت سرت برای ایشان خطی بکش که [چشمه ای خواهد جوشید و] یارانت سیراب گردند. امام حسین علیه السلام با انگشت سبابه اش خطی کشید و چشمه ای جوشید که سفیدتر از شیر و شیرین تر از عسل بود. پس امام حسین علیه السلام و یارانش از آن آب آشامیدند. آن فرشته گفت: ای فرزند رسول خدا! این چشمه مخصوص شماست و این همان چشمۀ رحیق مختوم است. که خداوند می فرماید: (خِتَامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ)؛( (1)) «مُهری که بر آن نهاده شده از مُشک است و در این امر راغبان بایستی بر یکدیگر پیشی گیرند.» اجازه می فرمایید من نیز از آن بنوشم؟ امام حسین علیه السلام فرمود: اگر دوست داری از آن بنوشی بنوش.
منابع شیعه:
4.الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی [م. 560]، ص 327.
5.نزهة الکرام، رازی، [م. 658] ج2، ص648.( (2))
6.مدینة المعاجز، علامه سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 496.
ص: 171
ص: 172
ص: 173
گریۀ مخلوقات فقط در باطن ملکوتی ایشان تحقق نیافته، بلکه صورت دنیایی ایشان نیز گریه و بکاء دارد، آنچه از روایات صحیحه استفاده می گردد آن است که چهرۀ دنیایی موجودات به سوز آمده و گریسته و گریۀ بعضی از ایشان به سرخ شدن است. ولی در حیوانات، اشک بر صورت دنیوی ایشان جاری گردید، در معتبرۀ ابی بصیر( (1)) از امام باقر علیه السلام آمده است:
«بَکَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُ وَ الطَّیْرُ وَ الْوَحْشُ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام حَتَّی ذَرَفَتْ دُمُوعُهَا»
ص: 174
انسان ها و اجنّه و پرنده ها و حیوانات درنده همگی بر حسین بن علی علیه السلام گریستند تا این که اشک ایشان جاری گردید.( (1))
1)«أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَکَی لَهُ جَمِیعُ الْخَلَائِقِ وَ بَکَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ...»
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرمود: ... شهادت می دهم که خون تو در بهشت، ساکن و آرام گشت و اظلۀ عرش برای آن لرزید و تمام خلائق بر آن گریستند و آسمانهای هفت گانه و طبقات هفت گانۀ زمین بر آن گریه کردند.
منابع شیعه:
1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 4، ص 576.
2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 364، باب 79 ح2.
3.من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق [م. 381]، ج 2، ص 595.
4.تهذیب الأحکام، شیخ طوسی [م. 460]، ج 6، ص 55.
5.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 491، باب 62 ح 1.
6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 152.
2)«لَمَّا مَضَی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام بَکَی عَلَیْهِ جَمِیعُ مَا خَلَقَ اللَّهُ إِلَّا ثَلَاثَةَ أَشْیَاءَ الْبَصْرَةَ وَ دِمَشْقَ وَ آلَ عُثْمَانَ.»
ص: 175
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرمود: چون حضرت حسین بن علی علیه السلام از دنیا رفت جمیع آن چه خدا آفرید بر او گریستند جز سه چیز: بصره و دمشق و آل عثمان.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص166 باب 26 ح 6.
2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص206.
3)«عَنْ جَبَلَةَ الْمَکِّیَّةِ قَالَتْ: سَمِعْتُ الْمِیثَمَ التَّمَّارَ قُدِّسَ سِرُّهُ یَقُولُ: وَ اللَّهِ لَتَقْتُلَنَّ هَذِهِ الْأُمَّةُ ابْنَ نَبِیِّهَا فِی الْمُحَرَّمِ لِعَشْرٍ مَضَیْنَ مِنْهُ وَ لَیَتَّخِذَنَّ أَعْدَاءُ اللَّهِ ذَلِکَ الْیَوْمَ یَوْمَ بَرَکَةٍ وَ إِنَّ ذَلِکَ لَکَائِنٌ قَدْ سَبَقَ فِی عِلْمِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ أَعْلَمُ ذَلِکَ بِعَهْدٍ عَهِدَهُ إِلَیَّ مَوْلَایَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ لَقَدْ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ یَبْکِی عَلَیْهِ کُلُّ شَیْ ءٍ حَتَّی الْوُحُوشُ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبِحَارِ وَ الطَّیْرُ فِی جَوِّ السَّمَاءِ وَ تَبْکِی عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مُؤْمِنُو الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ جَمِیعُ مَلَائِکَةِ السَّمَاوَاتِ وَ رِضْوَانُ وَ مَالِکٌ وَ حَمَلَةُ الْعَرْشِ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ دَماً وَ رَمَاداً...»
ترجمه:
از جبلۀ مکیه نقل شده که گفت: شنیدم میثم تمّار می گوید: به خدا قسم این امت، فرزند پیامبرشان را در دهم محرم خواهند کشت و دشمنان خدا این روز را روز برکت قرار خواهند داد و این امر حتماً واقع خواهد شد و ذکر آن در علم خدای تعالی گذشته است و من این را به وصیتی که مولایم امیرمؤمنان علیه السلام به من نموده می دانم. آن حضرت به من خبر داد که همۀ اشیاء بر او خواهند گریست حتی حیوانات در بیابان ها و ماهیان در دریاها و پرندگان در جوّ آسمان و خورشید و ماه و ستارگان و
ص: 176
آسمان و زمین و مؤمنان انس و جنّ و همۀ ملائکۀ آسمان ها و رضوان (فرشته موکل بر بهشت) و مالک (فرشتۀ موکل بر جهنم) و حاملان عرش همه بر او خواهند گریست و آسمان خون و خاکستر می بارد.
منابع شیعه:
1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص189.
2.علل الشرائع، شیخ صدوق [م. 381]، ج1، ص 227.
3.وافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 11، ص 77.
4.بحارالأنوار، علامه مجلسی [م 1111]، ج45، ص203.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی[م. 1130]، ص 457.
4)«عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام أَنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام دَخَلَ یَوْماً إِلَی الْحَسَنِ علیه السلام فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَی فَقَالَ لَهُ: مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ علیه السلام: إِنَّ الَّذِی یُؤْتَی إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَی قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیِّکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثَقَلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّةَ اللَّعْنَةُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ ءٍ حَتَّی الْوُحُوشُ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبِحَارِ.»
ترجمه:
از مفضل بن عمر روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمود: روزی حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام بر حضرت امام حسن علیه السلام وارد شد. چون چشمش به او افتاد گریست. امام حسن علیه السلام فرمود: چه چیز تو را گریاند ای ابا عبد اللَّه؟!
ص: 177
امام حسین علیه السلام فرمود: می گریم برای آنچه با تو کنند. امام حسن علیه السلام فرمود: آنچه با من کنند زهریست که به کامم ریزند و به آن کشته شوم. ولی ای ابا عبد اللّٰه، هیچ روزی مانند روز تو نباشد؛ سی هزار مرد که ادعا می کنند از امت جدّ ما محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند و خود را به دین اسلام بندند دور تو گرد آیند و برای کشتن تو و ریختن خونت و هتک حرمتت و اسیر کردن فرزندان و زنانت و غارت کردن اموالت همدست شوند. در اینجاست که به بنی امیه لعنت فرود آید و آسمان، خاکستر و خون بارد و همه چیز بر تو بگرید حتی وحشیان بیابانها و ماهیان دریاها.
منابع شیعه:
1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 178.
2.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 238.
3.ذوب النضار، ابن نما حلی [م. 645]، ص 27.
4.مثیر الأحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص 13.
5.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص19. (به نقل از امالی)
6.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 394.
7.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 218.
8.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 154.
منبع اهل تسنن:
9.درّ بحر المناقب، علامه ابن حسنویه [م.680]، ص132مخطوط. (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ج19، 388)
5)«عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرِ بْنِ أَبِی فَاخِتَةَ وَ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ وَ أَبِی سَلَمَةَ السَّرَّاجِ وَ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ کُلِّهِمْ قَالُوا: سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُول: إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام لَمَّا مَضَی بَکَتْ عَلَیْهِ ... وَ مَا خَلَقَ رَبُّنَا وَ مَا یُرَی وَ مَا لَا یُرَی ...»
ص: 178
ترجمه:
حسین بن ثویر و یونس بن ظبیان و ابی سلمه و مفضّل روایت کرده اند که از امام صادق علیه السلام شنیدیم که می فرمود: هنگامی که حضرت حسین بن علی علیهما السلام به شهادت رسید ... هر آنچه پروردگار ما آفریده و هر آنچه که به دیده آید و به دیده نیاید، همگی بر آن حضرت گریستند.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص166 باب 26 ح 4.
2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 165.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 206.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 461.
ص: 179
1)در روایت ابن شبیب از امام رضا علیه السلام چنین آمده: «... لَقَدْ بَکَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِه...»
ترجمه:
آسمانهای هفت گانه و زمینهای هفتگانه برای کشته شدن امام حسین علیه السلام گریستند.
منابع شیعه:
1.عیون أخبار الرضا علیه السلام ، شیخ صدوق [م. 381]، ج2، ص268.
2.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 192.
3.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 502، باب 66 ح 5.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص201 و ج44، ص286.
2)«عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرٍ عَنِ الصَّادِق علیه السلام: ... إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنَ علیه السلام لَمَّا مَضَی[قَضی] بَکَتْ عَلَیْهِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ، وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ، وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ...»
ص: 180
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرمودند: چون ابی عبداللّٰه علیه السلام به شهادت رسید آسمان های هفت گانه و زمین های هفت گانه و آن چه در آن هاست و آن چه در میان آن هاست بر او گریست.
منابع شیعه:
1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 4، ص575.
2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص167 باب 26 ح 7 و ص363 باب 79، با این سند: (عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرٍ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ یُونُسُ بْنُ ظَبْیَانَ وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو سَلَمَةَ السَّرَّاجُ جُلُوساً عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ... ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّه علیه السلام ...) و در ص166 باب 26 ح 4، با این سند: «عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرِ بْنِ أَبِی فَاخِتَةَ وَ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ وَ أَبِی سَلَمَةَ السَّرَّاجِ وَ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ کُلُّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُول: ...»
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص205 و ص206.
4.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 165.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 461.
3)«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْحُسَیْنَ علیه السلام بَکَی [بَکَتْ] لِقَتْلِهِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ ...»
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرمودند: به درستی که آسمان و زمین برای قتل حضرت حسین بن علی علیه السلام گریست.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص181 باب 28 ح 4 و 5.
ص: 181
2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 143.
3.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص209.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 465.
4)فرازی از زیارت امام حسین علیه السلام به روایت امام صادق علیه السلام: «أَشْهَدُ ... وَ بَکَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ...»
ترجمه:
... شهادت می دهم که ... و آسمانهای هفت گانه و طبقات هفت گانۀ زمین بر او گریستند.( (1))
منابع شیعه:
1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 4، ص 576.
2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 364، باب 79 ح2.
3.من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق [م. 381]، ج 2، ص 595.
4.تهذیب الأحکام، شیخ طوسی [م. 460]، ج 6، ص 55.
5.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 491، باب 62 ح 1.
6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 152.
5)فرازی از زیارت امام حسین علیه السلام در نیمۀ شعبان: «یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ... بَکَتْکُمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ...»
ص: 182
ترجمه:
یا ابا عبد اللّٰه... آسمان و زمین بر شما گریستند.
منابع شیعه:
1.إقبال الأعمال، سیدبن طاوس [م. 664]، ج3، ص342.
2.مزار، شهید اول [م. 786]، ص 144.
3.البلد الأمین، کفعمی [م. 905]، ص 282.
4.مصباح، کفعمی [م. 905]، ص98.
5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج98، ص336.
6)«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: مَرَّ عَلَیْهِ رَجُلٌ عَدُوٌّ لِلهِ وَ لِرَسُولِهِ فَقَالَ: (فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ) ( (1)) ثُمَ مَرَّ عَلَیْهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍ علیه السلام فَقَالَ: لَکِنْ هَذَا لَتَبْکِیَنَّ عَلَیْهِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ قَالَ علیه السلام: وَ مَا بَکَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا عَلَی یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا.»
ترجمه:
از حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام روایت شده که فرمود: مردی که دشمن خدا و رسول بود از کنار امیرمؤمنان علیه السلام عبور کرد. حضرت علی علیه السلام این آیه را خواند: (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ)؛ «آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و آنان مهلت نیافتند». سپس امام حسین علیه السلام از نزد حضرت علی علیه السلام عبور کرد و حضرت علی علیه السلام فرمود: ولی آسمان و زمین برای حسین علیه السلام خواهند گریست و فرمود: آسمان و زمین جز برای یحیی بن زکریا علیه السلام و حسین بن علی علیه السلام نگریستند.
ص: 183
منابع شیعه:
1.تفسیر قمی، علی بن ابرهیم قمی [م. 329]، ج2، ص291.
2.تفسیر صافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 4، ص 407.
3.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 5، ص 14.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص201 و ج14، ص168.
5.تفسیر نور الثقلین، شیخ حویزی [م. 1112]، ج 4، ص 627.
6.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 12، ص 129.
7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 457.
7)«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ)( (1)) قَالَ: لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ عَلَی أَحَدٍ مُنْذُ قُتِلَ یَحْیَی بْنُ زَکَرِیَّا حَتَّی قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَبَکَتْ عَلَیْهِ.»
ترجمه:
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه: (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ)؛ «و آسمان و زمین بر آنان نگریست و مهلت نیافتند» فرمودند: آسمان از زمان قتل یحیی بن زکریا علیه السلام بر احدی نگریست تا این که حسین علیه السلام کشته شد و آسمان بر او گریست.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م 367]، ص182 باب 28 ح 8.
2.قصص الأنبیاء، قطب راوندی [م. 573]، ص 222.
3.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 144.
ص: 184
4.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.
5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص210.
6.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 470.
8)«عَنْ کَثِیرِ بْنِ شِهَابٍ الْحَارِثِیِّ قَالَ: بَیْنَمَا نَحْنُ جُلُوسٌ عِنْدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِالرَّحَبَةِ إِذْ طَلَعَ الْحُسَیْنُ علیه السلام قَالَ: فَضَحِکَ عَلِیٌّ علیه السلام حَتَّی بَدَتْ نَوَاجِذُهُ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ ذَکَرَ قَوْماً فَقَالَ: (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ) وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَیُقْتَلَنَّ هَذَا وَ لَتَبْکِیَنَّ عَلَیْهِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ.»
ترجمه:
از کثیر بن شهاب حارثی نقل شده که گفت: در رَحبه (محله ای در کوفه) محضر مبارک حضرت امیر المؤمنین علیه السلام نشسته بودیم که حضرت حسین علیه السلام ظاهر شدند. امیرمؤمنان علیه السلام چنان خندیدند که دندان های عقلشان پیدا شد. سپس فرمودند: خداوند متعال (در قرآن کریم) قومی را یاد کرده و فرموده: (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ)؛( (1)) «آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و آنها مهلت نیافتند». قسم به کسی که دانه را شکافت و انسان را آفرید البته ایشان (حضرت حسین علیه السلام ) را خواهند کشت و آسمان و زمین بر او می گرید.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367 ]، ص187 باب 28 ح 21.
2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 150.
3.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 5، ص 16.
ص: 185
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص212.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 458.
منبع اهل تسنن:
6.ینابیع المودة، قندوزی [م.1294]، ج3، ص101. (به همین مضمون)
9)«عَنْ إِبْرَاهِیمَ النَّخَعِیِّ قَالَ: خَرَجَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَجَلَسَ فِی الْمَسْجِدِ وَ اجْتَمَعَ أَصْحَابُهُ حَوْلَهُ وَ جَاءَ الْحُسَیْنُ علیه السلام حَتَّی قَامَ بَیْنَ یَدَیْهِ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَی رَأْسِهِ فَقَالَ: یَا بُنَیَّ إِنَّ اللَّهَ عَیَّرَ أَقْوَاماً بِالْقُرْآنِ فَقَالَ: (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ)( (1)) وَ أیْمُ اللَّهِ لَیَقْتُلُنَّکَ بَعْدِی ثُمَ تَبْکِیکَ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ ُ.»
ترجمه:
از ابراهیم نخعی نقل شده که گفت: امیر المؤمنین علیه السلام در مسجد نشستند و اصحاب و یاران او دور آن حضرت حلقه زدند. در این هنگام حضرت امام حسین علیه السلام تشریف آوردند و مقابل امیر المؤمنین علیه السلام ایستادند. امیرالمؤمنین علیه السلام دست مبارک خود را بر سر ایشان نهاد و فرمود: پسرم، خداوند متعال اقوام و طوائفی را در قرآن مورد سرزنش و ملامت قرار داده و فرموده است: (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ)؛ «و آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و آنان مهلت نیافتند.» به خدا قسم حتما پس از من تو را خواهند کشت و آسمان و زمین بر تو گریه خواهد نمود.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 180، باب 28 ح 2.
2. مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 142.
3.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 5، ص 15.
ص: 186
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 209.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 458.
منبع اهل تسنن:
6.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 101. (با این عبارت: ... یا بنی إن اللّٰه ذمم أقواما فی کتابه فتلا هذه الآیة و قال: یا بنی لتقتلن من بعدی ثم تبکیک السماء والأرض وما بکت السماء و الأرض إلا علی یحیی بن زکریا وعلی الحسین ابنی)
10)قَالَ السُّدَّیُّ: «لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ بَکَتْ [عَلَیْهِ] السَّمَاءُ [عَلَیْهِ] وَ بُکَاؤُهَا حُمْرَتُهَا.»
ترجمه:
سُدی( (1)) [در تفسیر آیۀ مبارکۀ (فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ)( (2))] می گوید: هنگامی که حضرت حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد آسمان بر او گریست و گریۀ آسمان، سُرخی آن بود.
منابع شیعه:
1.عمدة، ابن بطریق [م. 600]، ص405. (به نقل از صحیح مسلم، اول جزء پنجم)
2.الطرائف، سید بن طاووس، [م. 664] ص203. (به نقل از صحیح مسلم، اول جزء پنجم)
3.نهج الحق، علامه حلی، [م. 726] ص257 (به نقل از صحیح مسلم)
4.صراط المستقیم، عاملی بیاضی [م. 877]، ج 3، ص124. (به نقل از ثعلبی)
5.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107] ، ج4، ص152.
ص: 187
6.بحار الانوار، علامه مجلسی [م.1110] ، ج45، ص217. (به نقل از طرائف سیدبن طاووس)
منابع اهل تسنن:
7.جامع البیان، محمد بن جریر طبری [م. 310]، ج 25، ص 160.
8.الکشف و البیان، ابو اسحاق ثعلبی [م. 427 ]، ج8، ص353.
9.تفسیر بغوی، بغوی [م. 510]، ج 4، ص 152.
10.تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، [م. 654] ص246.
11.تفسیر قرطبی، قرطبی [م. 671]، ج 16، ص 141.
12.فرائد السمطین، جوینی، [م. 722] ج2، ص168.
13.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 222.
14.معارج الوصول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 99. ( (1))
15.تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر [م.774]، ج4، ص154. (قال یزید و احمرارها بکاؤها و هکذا قال السدی فی الکبیر)
16.فضائل الثقلین، ایجی شافعی، [م. 820] ص515.
17.جواهر العقدین، سمهودی، [م. 911] ج3، ص380.
18.صواعق المحرقه، ابن حجر [م. 974]، ص 194. (أخرج الثعلبی إنّ السماء بکت و بکاؤها حمرتها)
19.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 101. (أخرج الثعلبی إنّ السماء بکت و بکاؤها حمرتها)
11)«عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا زُرَارَةُ إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَی الْحُسَیْنِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالدَمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالسَّوَاد...»
ص: 188
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرمود: ای زراره، آسمان چهل روز بر امام حسین علیه السلام خون گریه کرد و زمین چهل روز به سیاهی (و تاریک شدن) گریست.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]،167 باب 26 ح 8.
2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 167.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص206.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 462.
12)«عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ قَاتِلُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَلَدَ زِناً وَ قَاتِلُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَلَدَ زِناً وَ لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ عَلَی أَحَدٍ إِلَّا عَلَیْهِمَا...»
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرمودند: قاتل یحیی بن زکریا علیه السلام زنا زاده بود و قاتل امام حسین علیه السلام هم زنا زاده بود و آسمان بر احدی گریه نکرد، مگر بر آن دو (یحیی بن زکریا و امام حسین علیهما السلام ).
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص185 باب 28 ح 18 و 19.
2.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 702.
3.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 148.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص212.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 471.
ص: 189
13)«عَنْ أَبِی سَلَمَةَ قَالَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام: مَا بَکَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا عَلَی یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ الْحُسَیْنِ علیه السلام .»
ترجمه:
از ابی سلمه نقل شده که گفت: حضرت جعفر بن محمّد علیهما السلام فرمودند: آسمان و زمین بر احدی نگریست مگر بر یحیی بن زکریّا و حضرت حسین بن علی علیهما السلام .
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص186 باب 28 ح 22.
2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 149.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص213.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 471.
منابع اهل تسنن: ( (1))
5.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص225.
6.ترجمه امام حسین[ علیه السلام ]، ابن عساکر[م. 571]، ص 353.
7.بغیة الطلب، ابن عدیم[م. 660]، ج 6، ص 2634.
8.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص312.
14)«عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: کَانَ الَّذِی قَتَلَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام وَلَدَ زِناً وَ الَّذِی قَتَلَ یَحْیَی بْنَ زَکَرِیَّا وَلَدَ زِناً وَ قَدْ قَالَ: احْمَرَّتِ السَّمَاءُ حِینَ
ص: 190
قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍ سَنَةً ثُمَّ قَالَ: بَکَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلَی یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ حُمْرَتُهَا بُکَاؤُهَا.»
ترجمه:
از داود بن فرقد نقل شده که گفت: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: کشندۀ حضرت حسین بن علی علیهما السلام زنازاده بود و آن کس که یحیی بن زکریّا علیه السلام را کشت نیز ولد زنا بود، و فرمود: هنگامی که حسین بن علی علیهما السلام کشته شد یک سال آسمان سرخ شد، سپس فرمود: آسمان و زمین بر حسین بن علی و یحیی بن زکریا علیهما السلام گریست و سرخی آسمان گریۀ آن است.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص188 باب 28 ح 27.
2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص213.
3.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی[م. 1130]، ص466.
15)«عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ الْخَالِقِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: (لَمْ نَجْعَل لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا)( (1)) الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا وَ یَحْیَی بْنُ زَکَرِیَّا علیه السلام لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا وَ لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ إِلَّا عَلَیْهِما أَرْبَعِینَ صَبَاحاً قَالَ قُلْتُ: مَا بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: کَانَتْ تَطْلُعُ حَمْرَاءَ وَ تَغْرُبُ حَمْرَاءَ.»
ترجمه:
از زراره، از عبد الخالق بن عبد ربّه نقل شده که گفت: شنیدم که امام صادق علیه السلام در تفسیر آیۀ شریفه: (لَمْ نَجْعَل لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا)؛ «همنامی برای او از پیش قرار ندادیم» می فرمودند: حسین بن علی علیه السلام پیش از خود، همنامی نداشت و یحیی بن
ص: 191
زکریّا علیه السلام نیز قبل از خود همنامی نداشت و آسمان بر احدی گریه نکرد مگر بر این دو که چهل صبح گریه کرد.
راوی می گوید: محضر مبارک امام علیه السلام عرض کردم: گریۀ آسمان چه بود؟حضرت علیه السلام فرمودند: آسمان هنگام طلوع و غروب، سرخ بود.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص183 باب 28 ح10.
2.تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 6، ص 405.
3.تأویل الآیات، سید شرف الدین علی حسینی [م. 965]، ج 1، ص 303.
4.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 700.
5.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 444.
6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص211.
16)«عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَا بَکَتِ السَّمَاءُ عَلَی أَحَدٍ بَعْدَ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا إِلَّا عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام فَإِنَّهَا بَکَتْ عَلَیْهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً.»
ترجمه:
از جابر، از حضرت ابی جعفر علیه السلام روایت شده که آن حضرت فرمودند: بعد از حضرت یحیی بن زکریّا علیهما السلام آسمان بر احدی نگریست مگر بر حضرت حسین بن علی علیهما السلام که چهل روز آسمان بر آن حضرت گریه کرد.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص183 باب 28 ح 11.
2.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.
3.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 145.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص211.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 469.
ص: 192
17)«عَنْ کُلَیْبِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الْأَسَدِیِّ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ إِلَّا عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا.»
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرمود: آسمان بر احدی نگریست مگر بر حضرت حسین بن علی علیهما السلام و یحیی بن زکریا علیه السلام .
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص183 باب 28 ح 12.
2.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.
3.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 146.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص211.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 471.
18)«عَنْ حَنَانٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: زُورُوا الْحُسَیْنَ علیه السلام وَ لَا تَجْفُوهُ فَإِنَّهُ سَیِّدُ شَبَابِ الشُّهَدَاءِ وَ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ شَبِیهُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا علیه السلام وَ عَلَیْهِمَا بَکَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ.»
ترجمه:
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: امام حسین علیه السلام را زیارت کنید و در حق او جفا ننمایید. زیرا حضرت حسین علیه السلام سرور جوانانِ شهدا و سرور جوانانِ اهل بهشت است. امام حسین علیه السلام شبیه یحیی بن زکریا علیه السلام است و آسمان و زمین برای این دو نفر گریستند.
ص: 193
منابع شیعه:
1.قرب الإسناد، حمیری قمی [م. 304]، ص100 .
2.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 451، باب 45 ح 15.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 14، ص 168 و ج15، ص201.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 460.
19)«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ لَمْ تَبْکِ عَلَی أَحَدٍ غَیْرِهِمَا قُلْتُ: وَ مَا بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: مَکَثَتْ أَرْبَعِینَ یَوْماً تَطْلُعُ الشَمْسُ بِحُمْرَةٍ وَ تَغْرُبُ بِحُمْرَةٍ قُلْتُ: فَذَاکَ بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: نَعَمْ.»
ترجمه:
از عبد اللّٰه بن هلال نقل شده که گفت: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمودند: آسمان بر حضرت حسین بن علی علیه السلام و یحیی بن زکریّا علیه السلام گریست و بر احدی غیر این دو گریه نکرد.
عرض کردم: گریه آسمان چیست؟ حضرت فرمودند: چهل روز آسمان به این حالت بود که خورشید با رنگی قرمز طلوع نموده و با رنگی سرخ غروب می کرد. عرضه داشتم: این گریۀ آسمان بود؟حضرت فرمودند: بلی.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص181 باب 28 ح 6.
2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 143.
3.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م 1111]، ج45، ص210.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 470.
ص: 194
20)«عَنْ عُبَیْدٍ الْمُکَتِّبِ عَنْ إبْرَاهِیمَ قَالَ: مَا بَکَتِ السَّمَاءُ مُنْذُ کَانَتِ الدُّنْیَا إِلَّا عَلَی اثْنَیْنِ. قِیلَ لِعُبَیْدٍ: أَلَیْسَ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ تَبْکِی عَلَی الْمُؤْمِنِ؟ قَالَ: ذَاکَ مَقَامُهُ وَ حَیْثُ یَصْعَدُ عَمَلُهُ. قَالَ: وَ تَدری مَا بُکَاءُ السَّمَاءِ؟ قَالَ: لَا. قَالَ: تَحْمَرُّ وَ تَصِیرُ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ إنَّ یَحْیَی بْنَ زَکَرِیَّا لَمَّا قُتِلَ احْمَرَّتِ السَّمَاءُ وَ قَطَرَت دَماً وَ إنَّ حُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَوْمَ قُتِلَ احْمَرَّتِ السَّمَاءُ.»
ترجمه:
عُبید مُکتِّب از ابراهیم نقل می کند که او گفت: از زمانی که دنیا به وجود آمد آسمان فقط بر دو نفر گریه کرد. از عبید سوال شد: آیا آسمان و زمین بر مؤمن گریان نمی شود؟ گفت: آسمان جایگاه مومن است و جایی است که عملش به آنجا بالا می رود (ولی بر مؤمن گریه نمی کند) آیا تو می دانی که گریۀ آسمان چیست؟ پاسخ داد: خیر. گفت: آسمان سرخ شود و چون چرم سرخ (یا روغن مذاب) گلگون گردد. به درستی که یحیی[ علیه السلام ] زمانی که کشته شد آسمان سرخ گشت و خون بارید و هنگامی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد آسمان سرخ شد.
منابع اهل تسنن:
1.تفسیر ابن ابی حاتم، ابن ابی حاتم رازی [م. 327]، ج 10، ص 3289.
2.الدُر المنثور، سیوطی [م. 911]، ج 6، ص 31 .
21)« عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا أُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم إِلَی السَّمَاءِ قِیلَ لَهُ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَخْتَبِرُکَ فِی ثَلَاثٍ لِیَنْظُرَ کَیْفَ صَبْرُک...أَمَّا ابْنُهَا الآخَرُ فَتَدْعُوهُ أُمَّتُکَ لِلْجِهَادِ ثُمَّ یَقْتُلُونَهُ صَبْراً وَ یَقْتُلُونَ وُلْدَهُ وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثُمَّ یَسْلُبُونَ حَرَمَهُ ...
ص: 195
وَ یَکُونُ قَتْلُهُ حُجَّةً عَلَی مَنْ بَیْنَ قُطْرَیْهَا فَیَبْکِیهِ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلُ الْأَرَضِینَ جَزَعاً عَلَیْهِ وَ تَبْکِیهِ مَلَائِکَةٌ لَمْ یُدْرِکُوا نُصْرَتَه...»
ترجمه:
امام صادق علیه السلام می فرماید: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شب به آسمان برده شد به او گفته شد: خداوند تبارک و تعالی در سه چیز تو را امتحان می کند تا ببیند صبرت چگونه است ... امّا فرزند دیگر فاطمه علیها السلام (امام حسین علیه السلام ) را امّتت برای جهاد دعوت می کنند و او را با فرزندان و اهل بیتش که همراه او هستند، به وضع سختی می کشند و حرمش را را اسیر می کنند، ... قتل او حجّت است بر کسانی که بین دو طرف زمین هستند. اهل آسمان ها و ساکنان زمین با جزع و بی تابی بر او می گریند و فرشتگانی که نتوانستند او را یاری رسانند گریه می کنند.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 549.
2.تأویل الآیات، سید شرف الدین علی حسینی [م. 965]، ج 2، ص 881.
3.الجواهر السنیة، حر عاملی [م. 1104]، ص 290.
4.تفسیر برهان، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 861.
5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 28، ص 59 – 62.
6.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 14، ص 533.
22)«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ الْحُسَیْنُ علیه السلام مَعَ أُمِّهِ تَحْمِلُهُ فَأَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَقَالَ: لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلِیکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ سَالِبِیکَ وَ أَهْلَکَ اللَّهُ الْمُتَوَازِرِینَ عَلَیْکَ وَ حَکَمَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَ مَنْ أَعَانَ عَلَیْکَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ: یَا أَبَتِ أَیَّ شَیْ ءٍ تَقُولُ؟
ص: 196
قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم: یَا بِنْتَاهْ ذَکَرْتُ مَا یُصِیبُهُ بَعْدِی وَ بَعْدَکِ مِنَ الْأَذَی وَ الظُّلْمِ وَ الْغَدْرِ وَ الْبَغْیِ وَ هُوَ یَوْمَئِذٍ فِی عُصْبَةٍ کَأَنَّهُمْ نُجُومُ السَّمَاءِ یَتَهَادَوْنَ إِلَی الْقَتْلِ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی مُعَسْکَرِهِمْ وَ إِلَی مَوْضِعِ رِحَالِهِمْ وَ تُرْبَتِهِمْ فَقَالَتْ: یَا أَبَتِ وَ أَیْنَ هَذَا الْمَوْضِعُ الَّذِی تَصِفُ؟
قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم: مَوْضِعٌ یُقَالُ لَهُ کَرْبَلَاءُ وَ هِیَ ذَاتُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ عَلَیْنَا وَ عَلَی الْأُمَّةِ یَخْرُجُ عَلَیْهِمْ شِرَارُ أُمَّتِی وَ لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ یَشْفَعُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ مَا شُفِّعُوا فِیهِمْ وَ هُمُ الْمُخَلَّدُونَ فِی النَّارِ قَالَتْ: یَا أَبَتِ فَیُقْتَلُ؟ قَالَ: نَعَمْ یَا بِنْتَاهْ ما قُتِلَ قَبْلَهُ أَحَدٌ کَانَ تَبْکِیهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ الْمَلَائِکَةُ وَ الْوَحْشُ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبِحَارِ وَ الْجِبَالُ لَوْ یُؤْذَنُ لَهَا مَا بَقِیَ عَلَی الْأَرْضِ مُتَنَفِّسٌ...»
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرمود: حضرت امام حسین علیه السلام در آغوش مادر گرامیشان بودند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را گرفته و فرمودند: خداوند متعال، قاتلان تو را لعنت کند. حق تعالی کسانی را که جامه از تن تو بیرون می آورند لعنت نماید. خدا هلاک کند آنان را که علیه تو پشت به پشت یکدیگر می دهند و بین من و آنان که علیه تو کمکی می کنند حکم بنماید.
حضرت فاطمه علیها السلام عرض کردند: ای پدر، چه می فرمایید؟ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: دخترم اذیّت ها و ظلم ها و مکرها و تعدّی هایی را که بعد از من و تو به او می رسد به یاد آوردم؛ او در آن روز، میان جمعی از مردان است که همچون ستارگان درخشانند. همگی به طرف کشته شدن حرکت می کنند، گویا اکنون لشکرگاه آنها را می بینم و به جایگاه بار شترانشان و محلّ دفن ایشان می نگرم.
حضرت فاطمه علیها السلام عرض کردند: ای پدر، جایی را که توصیف می فرمایید کجاست؟ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: مکانی است که به آن کربلاء می گویند و آن زمین برای
ص: 197
ما و امّت، موجب اندوه و بلاء است. بدترین افراد امّت من بر ایشان خروج می نمایند. اگر تمام اهل آسمان ها و زمین، شفیع یک نفر از این گروه باشند شفاعتشان پذیرفته نشود و آنها در جهنم، جاوید خواهند بود.
حضرت فاطمه علیها السلام عرض کردند: پدر! آیا او کشته خواهد شد؟ حضرت فرمودند: بله دخترم؛ پیش از او کسی این طور کشته نشده که آسمان ها و زمین و فرشتگان و حیوانات وحشی و ماهی های دریا برایش گریه کنند. اگر کوه ها مأذون بودند [پس از شهادت او] هیچ موجود زنده ای روی زمین باقی نمی ماند.
منابع شیعه:
1.تفسیر فرات، فرات بن ابراهیم کوفی [م. 352]، ص 171.
2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 144.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 264.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 139.
23)«عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: أَتَیْنَا مَعَه[مَعَ عَلِیّ علیه السلام ] بِمُوضعِ قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: هاهُنَا مُنَاخُ رِکَابِهِمْ وَ مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ وَ هاهُنَا مُهرَاقُ دِمَائِهِمْ فِتْیَةٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام یُقْتَلُونَ بِهَذِهِ الْعَرْصَةِ تَبْکِی عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ.»
ترجمه:
اصبغ بن نباته روایت می کند که با امیر المؤمنین علیه السلام به موضع قبر امام حسین علیه السلام آمدیم فرمود: اینجا جای خوابیدن مرکبهای ایشان و جای بار شترانشان است و اینجا محل ریختن خون هایشان است. جوانانی از آل محمد علیهم السلام در این عرصه کشته شوند که آسمان و زمین بر ایشان بگریند.
ص: 198
منبع شیعه:
1.کشف الغمة، اربلی [م. 693]، ج 2، ص 222.
منابع اهل تسنن:
2.ذخائر العقبی، احمد بن عبد اللّٰه طبری [م. 694]، ص 97 97.
3.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج 2، ص 126 92.
4.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 193. (روی الملّا: إنّ علیا مرّ بقبر الحسین، فقال: هاهنا مناخ رکابهم...)
24)«...قُتِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ عِتْرَتُهُ وَ سُبِیَ نِسَاؤُهُ وَ صِبْیَتُهُ وَ دَارُوا بِرَأْسِهِ فِی الْبُلْدَانِ مِنْ فَوْقِ عَامِلِ السِّنَانِ وَ هَذِهِ الرَّزِیَّةُ الَّتِی لَیْسَ مِثْلَهَا رَزِیَّةً أَیُّهَا النَّاسُ فَأَیُّ رِجَالاتٍ مِنْکُمْ یُسَرُّونَ بَعْدَ قَتْلِهِ أَمْ أَیُّ فُؤَادٍ لَا یَحْزُنُ مِنْ أَجْلِهِ أَمْ أَیَّةُ عَیْنٍ مِنْکُمْ تَحْبِسُ دَمْعَهَا وَ تَضَنُّ عَنِ انْهِمَالِهَا فَلَقَدْ بَکَتِ السَّبْعُ الشِّدَادُ لِقَتْلِهِ وَ بَکَتِ الْبِحَارُ بِأَمْوَاجِهَا وَ السَّمَاوَاتُ بِأَرْکَانِهَا وَ الْأَرْضُ بِأَرْجَائِهَا وَ الْأَشْجَارُ بِأَغْصَانِهَا وَ الْحِیتَانُ وَ لُجَجُ الْبِحَارِ وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ أَجْمَعُونَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَیُّ قَلْبٍ لَا یَنْصَدِعُ لِقَتْلِهِ أَمْ أَیُّ فُؤَادٍ لَا یَحِنُّ إِلَیْهِ أَمْ أَیُّ سَمْعٍ یَسْمَعُ هَذِهِ الثُّلْمَةَ الَّتِی ثُلِمَتْ فِی الْإِسْلَامِ وَ لَا یَصُم...»
ترجمه:
[امام سجاد علیه السلام ضمن خطبه ای فرمود: ] حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام و بستگانش کشته شدند و بانوان و دخترانش اسیر گشتند و سر بریده اش را بر نوک نیزه در شهرها گرداندند و این مصیبتی است که به مانند آن مصیبتی نیست.
ای مردم! کدامیک از مردان شما پس از قتل حسین علیه السلام می توانند شاد باشند؟! یا
ص: 199
کدام قلب به خاطر حسین علیه السلام غمگین نگردد؟! یا کدام چشمی از شما است که بتواند اشکش را نگاه دارد و از ریزش آن جلوگیری نماید؟!
به راستی که هفت آسمان استوار برای قتل حسین علیه السلام گریستند و دریاها با امواجش، آسمانها با ارکانش، زمین با اطرافش و درختان با شاخه هایشان، ماهیان و اعماق دریاها و فرشتگان مقرّب و همۀ اهل آسمانها گریستند.
ای مردم! کدام قلبی است که برای کشته شدن حسین علیه السلام شکافته نشود؟! یا کدام دل است که برای او ناله نکند؟! یا کدام گوش است که این شکافی را که در اسلام پدیدار شد بشنود و کر نشود؟!
منابع شیعه:
1.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص 117.
2.تسلیة المجالس، محمد بن ابیطالب [م. قرن10]، ج 2، ص463.
3.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، ص498- 499.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 148.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 448.
6. الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص159- 160.
7.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 527.
8.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1384]، ج2، 204- 205.
9.مقتل الحسین علیه السلام ، مقرم [م. 1391]، ص395.
منبع اهل تسنن:
10.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 93(با اندکی تفاوت).
25)«خَرَجَ إِلَی الْقَاسِمِ بْنِ الْعَلَاءِ الْهَمَدَانِیِّ وَکِیلِ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام: أَنَّ مَوْلَانَا الْحُسَیْنَ علیه السلام وُلِدَ یَوْمَ الْخَمِیسِ لِثَلَاثٍ خَلَوْنَ مِنْ شَعْبَانَ فَصُمْهُ وَ ادْعُ فِیهِ بِهَذَا الدُّعَاءِ: اللَّهُمَّ
ص: 200
إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فِی هَذَا الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهَادَتِهِ قَبْلَ اسْتِهْلَالِهِ وَ وِلَادَتِهِ بَکَتْهُ السَّمَاءُ وَ مَنْ فِیهَا وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَیْهَا...»
ترجمه:
امام حسن عسکری علیه السلام به وکیلشان قاسم بن علاء نوشتند که: مولای ما حضرت حسین علیه السلام در روز پنج شنبه سوم شعبان متولد شد؛ پس آن روز را روزه بگیر و این دعا را بخوان: خداوندا از تو می خواهم به حق مولود این روز که قبل از تولدش وعدۀ شهادتش داده شد و آسمان و کسانی که در آن هستند و زمین و ساکنان آن بر او گریستند.
منابع شیعه:
1.مصباح المتهجد، شیخ طوسی [م. 460]، ص 826.
2.مزار، محمد بن جعفر مشهدی [م. قرن6]، ص 398.
3.إقبال الأعمال، سید ابن طاووس [م. 664]، ج 3، ص 303.
4.مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان حلی [م. قرن9]، ص 35.
5.مصباح، شیخ ابراهیم کفعمی [م. 905]، ص 543.
6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 347.
ص: 201
1)روایت حسین بن ثُوَیر از ابی عبدالله علیه السلام ...«...أَشْهَدُ ... وَ بَکَتْ لَهُ ... وَ مَنْ یَتَقَلَّبُ فِی الْجَنَّةِ وَ النَّار...»
ترجمه:
شهادت می دهم که ... هر که در بهشت و جهنّم قرار دارد بر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام گریه کرد.
منابع شیعه:
1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 4، ص 576.
2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 364.
3.من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق [م. 381]، ج 2، ص 595.
4.تهذیب الأحکام، شیخ طوسی [م. 460]، ج6، ص55 «وَ مَنْ فِی الجَنَّةِ وَ النَّارِ».
5.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 491.
6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 152.
2)حسین بن ثویر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: «إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنَ علیه السلام لَمَّا قَضَی[مَضَی] بَکَتْ عَلَیْه... وَ مَنْ یَنْقَلِبُ [وَ مَا یَنْقَلِبُ] فِی الْجَنَّةِ وَ النَّار...»
ص: 202
ترجمه:
هنگامی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید هرچه در بهشت و جهنم بودند بر ایشان گریه کردند.
منابع شیعه:
1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج4، ص575.
2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367] در ص 166 «و الجنة و النار» در ص167 «ما ینقلب فی الجنة و النار» و در ص363 «من یتقلب فی الجنة و النار» آمده است.
3.وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی [م. 1104]، ج10، ص395 و ج14، ص506 «من یتقلب».
4.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 165.
5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 206 به عبارت «و الجنة و النار» و ج 98، ص152.
6.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 461.
3)«عَنِ الْحُسَینِ بْنِ أَبِی فَاخِتَة...قَالَ[ أبُو عبد الله علیه السلام ]: إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَمَّا قُتِلَ بَکَتْ عَلَیْهِ ... وَ مَنْ یَتَقَلَّبُ فِی الْجَنَّةِ وَ النَّارِ...»
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید همۀ افرادی که در بهشت و جهنم بودند بر ایشان گریه کردند.
منابع شیعه:
1.امالی، شیخ طوسی [م. 460]، ص54.
2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص201.
4)فرازی از زیارت امام حسین علیه السلام در اول ماه رجب و نیمۀ شعبان: «أَشْهَدُ لَقَدِ اقْشَعَرَّتْ لِدِمَائِکُمْ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ مَعَ أَظِلَّةِ الْخَلَائِقِ وَ بَکَتْکُمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُ الْجِنَانِ وَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ...»
ص: 203
ترجمه:
شهادت می دهم که خون شما اظلۀ عرش و اظلۀ تمام مخلوقات را به لرزه درآورد و آسمان و زمین و ساکنان بهشت و خشکی و دریا بر شما گریستند.
منابع شیعه:
1.إقبال الأعمال، سید بن طاووس [م. 664]، ج3، ص342.
2.مزار، شهید اول [م. 786]، ص144.
3.مصباح، کفعمی [م. 905]، ص492.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج98، ص 337.
ص: 204
ص: 205
1)روایت حسین بن ثُوَیر از ابی عبدالله علیه السلام: «...أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ ... وَ بَکَتْ لَهُ ... مَا یُرَی وَ مَا لَا یُرَی...»
ترجمه:
شهادت می دهم که خون تو در بهشت، ساکن گشت ... و آنچه دیده می شود و آنچه دیده نمی شود بر او گریه کرد.
منابع شیعه:
1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 4، ص 576.
2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 364.
3.من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق [م. 381]، ج 2، ص 595.
4.تهذیب الأحکام، شیخ طوسی [م. 460]، ج6، ص55.
5.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 491.
6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 152.
7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 461.
2)«إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام لَمَّا مَضَی بَکَتْ عَلَیْهِ ... مَا یُرَی وَ مَا لَایُرَی...»
ص: 206
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که حضرت حسین بن علی علیهما السلام به شهادت رسیدند هر آنچه پروردگار ما آفریده از آنچه دیده می شود و دیده نمی شود، همگی بر آن حضرت گریستند.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص166 باب 26 ح 4.
2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 165.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 206.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 461.
ص: 207
1)«قَالَ الرَّاوِی: فَارْتَفَعَتْ فِی السَّمَاءِ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ غُبْرَةٌ شَدِیدَةٌ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ فِیهَا رِیحٌ اَحمَرُ[حَمْرَاءُ] لَا تُرَی [یُری] فِیهَا عَیْنٌ وَ لَا أثَرٌ [لا یری فیها أثر عین و لا قدم]حَتَّی ظَنَّ الْقَوْمُ أَنَّ الْعَذَابَ قَدْ جَاءَهُمْ [أن قَد نزل بِهم العَذَابُ] فَلَبِثُوا [فَبَقوا] کَذَلِکَ[بِذَلکَ] سَاعَةً ثُمَّ انْجَلَتْ عَنْهُمْ.»
ترجمه:
راوی گفت: [هنگام شهادت امام حسین علیه السلام ] گرد و غبار سیاه و شدیدی آسمان را فرا گرفت که روز روشن همچون شب تاریک شد و بادی سرخ وزیدن گرفت به طوری که از هیچ کس عین و اثری دیده نمی شد و مردم گمان کردند که عذاب بر آنان فرود آمده است. پس ساعتی به همین وضع بود تا این که آن غبار شدید برطرف گشت.
منابع شیعه:
1.فتوح، أحمد بن اعثم کوفی [م. 314]، ج 5، ص 119.
2.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص 154.
ص: 208
3.حبیب السّیر، خواند میر[م. 941] ج2، ص56. ( (1))
4.روضة الصفا، میرخواند، [م. قرن9] ج3، ص 169- 170.( (2))
5.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص439. ( (3))
6.تسلیة المجالس، محمد بن ابیطالب [م. قرن10]، ج 2، ص327.
7.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 57.
8.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 300.
9.شرح الشّافیة، ابن أمیر الحاجّ [م.ح 1180]، ص 373.
10.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج4، ص 357.
11.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، 429- 430.
منابع اهل تسنن:
12.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص42.
13.روضة الأحباب، دشتکی هروی معروف به امیر جمال الدین محدث، [م 926 ] ص589مخطوط(به نقل از تاریخ ابن اعثم)
2)در روایات معتبره وارد شده است که چون آن حضرت را شهید کردند، باد عظیم
ص: 209
وزید و زمین بلرزید و باد سیاهی برخاست که هوا تیره شد و آفتاب منکسف گردید و مردم گمان کردند که قیامت برپا شد و عذاب حق تعالی نازل گردید. پس به برکت وجود شریف حضرت امام زین العابدین علیه السلام ساکن گردید.
منبع شیعه:
جلاء العیون، علامه مجلسی [م. 1111]، ص690- 691.
3)«در آن وقت که امام حسین علیه السلام به روی خاک اُفتاد زمین کربلا از خجلت به خود لرزید و غبار زردی از آن برخاست که بر هر کسی نشستی زرد شدی.»
منابع شیعه:
1.محرق القلوب، ملا مهدی نراقی، [م. 1209] ص494.
2.ریاض الشهادة، ملا محمد حسن قزوینی، [م. 1240] مخطوط: ج2، ص275، مجلس16( (1))
3.تذکرة الشهداء، علامه ملا حبیب الله کاشانی [م. 1340]، ج2، ص126(به نقل از فاضل نراقی).
ص: 210
5)«اسب امام حسین علیه السلام به زمین هولناک رسیده بایستاد، و گام از گام بر نمی داشت. امام حسین علیه السلام پرسید که هیچ کس می داند این چه زمین است؟ ... این موضع را کربلا خوانند. امام حسین علیه السلام گفت: اللّه اکبر ارضُ کربٍ و بلا و سفکِ الدّماء ... آنگه، امام حسین علیه السلام پای از مرکب بگردانیده، همانجا فرود آمد. امّا چون قدم آن حضرت علیه السلام به خاک کربلا رسید، خاک را رنگ زرد شد و از او غباری برخاست که گیسوی مبارک امام حسین علیه السلام پر گرد شده...»
منابع شیعه:
1.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص259.
2.فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام ، عبداللطیف بیرجندی، [م. 921] ص482-483. ( (1))
3.ریاض القدس، صدر الدین قزوینی [م. ح 1330]، ج1، ص206 (به همین مضمون)( (2))
4.تذکرة الشهداء، ملا حبیب الله کاشانی [م. 1340]، ج1، ص247.( (3))
5.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج1، ص285- 286. (به نقل از روضة الشهدا)
ص: 211
1)«إِنَّ سِبْطَکَ هَذَا وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام مَقْتُولٌ فِی عِصَابَةٍ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ وَ أَهْلِ بَیْتِکَ وَ أَخْیَارٍ مِنْ أُمَّتِکَ بِضِفَّةِ الْفُرَاتِ بِأَرْضٍ یُقَالُ لَهَا کَرْبَلَاءُ مِنْ أَجْلِهَا یَکْثُرُ الْکَرْبُ وَ الْبَلَاءُ عَلَی أَعْدَائِکَ وَ أَعْدَاءِ ذُرِّیَّتِکَ فِی الْیَوْمِ الَّذِی لَا یَنْقَضِی کَرْبُهُ وَ لَا تَفْنَی حَسْرَتُهُ وَ هِیَ أَطْیَبُ بِقَاعِ الْأَرْضِ وَ أَعْظَمُهَا حُرْمَةً یُقْتَلُ فِیهَا سِبْطُکَ وَ أَهْلُهُ وَ إنَّهَا مِنْ بَطْحَاءِ الْجَنَّةِ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی یُقْتَلُ فِیهِ سِبْطُکَ وَ أَهْلُهُ وَ أَحَاطَتْ بِهِ کَتَائِبُ أَهْلِ الْکُفْرِ وَ اللَّعْنَةِ تَزَعْزَعَتِ الْأَرْضُ مِنْ أَقْطَارِهَا وَ مَادَتِ الْجِبَالُ وَ کَثُرَ اضْطِرَابُهَا وَ اصْطَفَقَتِ الْبِحَارُ بِأَمْوَاجِهَا وَ مَاجَتِ السَّمَاوَاتُ بِأَهْلِهَا غَضَباً لَکَ یَا مُحَمَّدُ وَ لِذُرِّیَّتِکَ وَ اسْتِعْظَاماً لِمَا یَنْتَهِکُ مِنْ حُرْمَتِکَ وَ لِشَرِّ مَا تُکَافَی بِهِ فِی ذُرِّیَّتِکَ وَ عِتْرَتِکَ ...»
ترجمه:
امام سجاد علیه السلام از عمه اش حضرت زینب روایت کرد که جبرئیل برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خبر آورد: ... جبرئیل با دست اشاره به امام حسین علیه السلام نمود و گفت: این سبط با
ص: 212
جماعتی از فرزندان و اهل بیت شما و نیکانی از امّتت در کنار فرات در سرزمینی که به آن «کربلا» می گویند کشته می شود. کربلاء را از این جهت کربلا گویند که حزن و بلاهائی که بر ایشان از دشمنان شما و دشمنان فرزندان شما در روزی که حزن و اندوهش تمام شدنی نبوده و حسرت آن زوال پذیر نیست وارد می آید بسیار است. این زمین، پاکیزه ترین اماکن روی زمین بوده و احترامش از تمام زمین ها بیشتر است، در آن سبط تو و اهل بیتش کشته می شوند. کربلا از زمین های بهشت است. هر گاه فرا رسد روزی که در آن سبط تو و اهل بیتش کشته شوند و لشکر کفر او را احاطه نمایند زمین بلرزد و کوهها کشیده می گردد و اضطراب و جنبششان زیاد شود و امواج دریاها متلاطم گردد و آسمانها اهلشان را به هم بریزند، به جهت غضب به خاطر تو و فرزندانت ای محمد و بزرگ شمردن هتک حرمتت و بدی مکافاتی که در ذرّیه و عترتت به تو داده شد.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص265.
2.ذوب النضار، ابن نما حلی [م. 645]، ص17.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 28، ص60.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبدالله بحرانی [م. 1130]، ص364.
2)«زُلْزِلَتِ [تَزَلْزَلَتْ] الْأَرْضُ وَ أَظْلَمَ الشَّرْقُ وَ الْغَرْبُ [الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ] وَ أَخَذَتِ النَّاسَ [الرَّجْفَةُ وَ] الصَّوَاعِقُ»
ترجمه:
بعد از شهادت امام حسین علیه السلام ، زلزله در زمین ایجاد شد و شرق و غرب عالَم، سیاه گشت و از آسمان صداهای مهیب شنیده شد.
ص: 213
منابع شیعه:
1.مقتل أبی مخنف (مشهور)، ابومخنف [م. 157]، ص 93.
2.شرح الشافیة، ابن امیر الحاج [م.ح 1180]، ص373.(به نقل از ابی مخنف)
3.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج4، ص 354.
4.اکلیل المصائب فی مصائب الاطائب، تنکابنی [م. 1302]، ص45. (به این عبارت: بنا بر روایت ابی مخنف، چون سر مبارک آن بزرگوار بر بالای نیزه سوار و استوار گردید، زمین بلرزید و آسمانها تاریک گردید.)
لرزش زمین به نقل کاشفی و عبد اللطیف بن علی بیرجندی( (1))
3)روایتی هست که چون امام حسین علیه السلام بر زمین کربلا افتاد زمین به لرزه در آمد و غریو از آسمان برآمده... در این حال [که امام علیه السلام به شهادت رسید]غلغله در صوامع ملکوت افتاد، ولوله از اهل حظایر جبروت برآمد. آفتاب عالم افروز از تاب بازایستاد و ماه جهان آرای، در چاه محاق افتاد زهره برای دل زهرا دست از طرب بازداشت،
ص: 214
کیوان بر بالای هفت ایوان اتّفاق مصیبت زدگان را لوای تعزیت برافراشت. فرشتگان در جوف هوا ناله برداشتند، جنّیان از نواحی کربلا به گریه درآمدند، آسمان دامن از خون پر گردانید، زمین از غضب الهی بر خویش بلرزید و مرغان هوا از آشیانها متفرّق شده نعره غراب البین برکشیدند. ماهیان دریا از آب بیرون آمده بر خاک خواری می طپیدند، دریاها موج حسرت به اوج فلک رسانیدند کوهها به صدای دردآمیز و نوای محنت انگیز بنالیدند. آواز گریه از جوانب و اطراف برخاست کس نمی دانست که آن فغان کیست و آن تعزیت چیست.
منابع شیعه:
5.روضة الشهدا، کاشفی [م. 910] ص437 - 439.
6.فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام ، عبداللطیف بیرجندی، [م. 921 ] ص481.( (1))
4)«إنَّ الشِّمرَ الْکَافِرَ لَمَا شَالَ الرَّأْسَ الشَّرِیفَ فِی رُمْحٍ طَوِیلٍ قَائِلاً: وَ اللَّهِ قَدْ أَبَنْتُ رَأْسَکَ وَ أَعْلَمُ أَنَّکَ ابْنُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ خَیْرُ النَّاسِ جَدّاً وَ أَباً وَ أُمّاً وَ خَالاً وَ عَمّاً وَ کَبَّرَ هَذَا الْکَافِرُ وَ کَبَّرَ الْعَسْکَرُ ثَلَاثَ تَکْبِیرَاتٍ زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ وَ أَظْلَمَتِ السَّمَاوَاتُ وَ قَطَرَ السَّمَاءُ دَماً وَ نَادَی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: قُتِلَ وَ اللَّهِ الْإِمَامُ ابْنُ الْإِمَامِ أَخُو الْإِمَامِ قُتِلَ وَ اللَّهِ الْهُمَامُ ابْنُ الْهُمَامِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ.»
ترجمه:
شمر کافر چون رأس شریف سید الشهدا علیه السلام را بر روی نیزه ای بلند قرار داد، گفت: به
ص: 215
خدا قسم سرت را از بدن جدا نمودم در حالیکه می دانستم تو پسر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستی و بر تمامی مردمان از جهت جدّ و پدر و مادر و دایی و عمو برتری داری. و آن کافر صدا به تکبیر بلند نموده و لشکریانش سه مرتبه تکبیر گفتند، آنگاه زمین لرزید و آسمان ها تیره و تار شد و از آسمان باران خون بارید و منادی از آسمان ندا سر داد که: به خدا قسم امام، فرزند امام، برادر امام، کشته شد. بخدا قسم حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام آن پادشاه بلند مرتبه (و دلیر و بخشنده) فرزند پادشاه بلند مرتبه (و دلیر و بخشنده) کشته شد.
منابع شیعه:
1.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 429.
2.کبریت احمر، علامه بیرجندی [م. 1352]، ص 487- 488.( (1))
5)«قَالَ أَبومِخنَفٍ ... وَ عَلَاهُ عَلَی الْقَنَاةِ کَبَّرَ وَ کَبَّرَ الْعَسْکَرُ ثَلَاثَ تَکْبِیرَاتٍ وَتَزَلْزَلَتِ الْأَرْضُ و أَظلَمَتِ الدُّنْیَا وأَمطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً عَبِیطاً وَ یُنَادَی فِی السَّمَاءِ: قُتِلَ وَ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قُتِلَ وَ اللَّهِ الْإِمَامُ ابْنُ الْإِمَامِ قُتِلَ الْأَسَدُ الْبَاسِلُ وَ کَهفُ الْأَرَامِلِ.»
ص: 216
ترجمه:
ابومخنف گوید: ... [چون شمر ملعون سر از بدن امام علیه السلام جدا نمود] و آن را بر نیزه بلند کرد تکبیر گفت و لشگر کفر همراه او سه مرتبه تکبیر گفتند. در این هنگام زمین شروع به لرزیدن کرد و دنیا تاریک شد و از آسمان خون تازه بارید و منادی از آسمان ندا داد بخدا قسم حسین بن علی بن طالب علیه السلام کشته شد. بخدا قسم امام فرزند امام کشته شد، شیر شجاع و دلاور و پناه گاه بی نوایان کشته شد.
منبع اهل تسنن:
ینابیع المودّة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص4.
6)«در روایات معتبره وارد شده است که چون آن حضرت [امام حسین علیه السلام ] را شهید کردند، بادی عظیم وزید و زمین بلرزید و باد سیاهی برخاست که هوا تیره شد و آفتاب منکسف گردید و مردم گمان کردند که قیامت برپا شد و عذاب حق تعالی نازل گردید. پس به برکت وجود شریف حضرت امام زین العابدین علیه السلام ساکن گردید».
منبع شیعه:
جلاء العیون، علامه مجلسی [م. 1111]، ص690- 691.
7)«فاضل نراقی قدس سره می فرماید: در آن وقت که امام حسین علیه السلام به روی خاک اُفتاد زمین کربلا از خجلت به خود لرزید و غبار زردی از آن برخاست که بر هر کسی نشستی زرد شدی.»
ص: 217
منابع شیعه:
1.محرق القلوب، عالم ربانی فاضل نراقی، ص494.
2.تذکرة الشهداء، ملا حبیب الله کاشانی [م. 1340]، ج2، ص126(به نقل از فاضل نراقی).
8)«مروی است که بعد از شهادت آن حضرت[امام حسین علیه السلام ] عالم سیاه شد و زلزلۀ عظیم و باد مخوف وزید و از آسمان صداهای مهیب [شنیده شد] و بعد از لحظه ای دنیا به حال خود آمد».
منبع شیعه:
جنات الخلود، مدرسی، [م. قرن12] ص22
9)«چون آن حضرت را شهید کردند زلزله ای در عالم افتاد و شورشی در میان ملائکۀ آسمان ها برپا شد، عالم ظلمانی گردید، بادهای عظیم وزید، آسمان خون بارید و از زمین خون جوشید. و در بعضی از روایات آمده: منادی از افق اعلا ندا کرد: قتل الإمام بن الإمام، قتل والله الحسین. فنادی مناد عند ذلک فی السماء: ألا! انفصمت من دین أحمد العری.ألا! قتلوا الاسلام و الدین و التقی.ألا! قتلوا سبط النبی الغضنفر».
منبع شیعه:
مهیج الاحزان، حسن بن محمد علی یزدی حائری، [م. 1242]ص533-534.
10)«حدیث است چون آن مظلوم را شهید کردند زلزله در عالم افتاد و شورش در
ص: 218
ملائکۀ آسمان ها و اهل عرش برپا شد و عالم تاریک شد و بادهای سرخ و سیاه وزید و آسمان خون بارید و از زمین خون جوشید و کوه ها خراب شد و دریاها به موج آمد و ماهیان خود را از دریا بیرون انداختند و صدای نوحۀ ملائکه و جنیان بلند شد...».
منبع شیعه:
انوار الشهاده، شیخ حسن یزدی [م. 1297]، ص206.
ص: 219
1)«عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرٍ...[عَنْ أَبِی عَبدِ اللهِ علیه السلام ]...أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَکَی لَهُ جَمِیعُ الْخَلَائِقِ ...»
ترجمه:
در صحیحۀ حسین بن ثویر از امام صادق علیه السلام آمده است: شهادت می دهم که خون تو در بهشتِ خُلد، ساکن گشت و اظلۀ(سایه های) عرش را لرزاند و تمام خلائق بر او گریستند.
منابع شیعه:
1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 4، ص 576.
2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 364.
3.من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق [م. 381]، ج 2، ص 595.
4.تهذیب الأحکام، شیخ طوسی [م. 460]، ج6، ص55.
5.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 491.
6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 152.
ص: 220
2)فرازی از زیارت امام حسین علیه السلام در اول ماه رجب و نیمۀ شعبان: «أَشْهَدُ لَقَدِ اقْشَعَرَّتْ لِدِمَائِکُمْ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ مَعَ أَظِلَّةِ الْخَلَائِقِ وَ بَکَتْکُمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُ الْجِنَانِ وَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ...»
ترجمه:
شهادت می دهم که خون شما اظلۀ عرش و اظلۀ تمام مخلوقات را به لرزه درآورد و آسمان و زمین و ساکنان بهشت و خشکی و دریا بر شما گریستند.
منابع شیعه:
1.إقبال الأعمال، سیدبن طاووس [م. 664]، ج3، ص342.
2.مزار، شهید اول [م. 786]، ص144.
3.مصباح، کفعمی [م. 905]، ص492.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج98، ص 337.
ص: 221
فرازی از زیارت امام حسین علیه السلام در اول ماه رجب و نیمۀ شعبان: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَشْهَدُ لَقَدِ اقْشَعَرَّتْ لِدِمَائِکُمْ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ مَعَ أَظِلَّةِ الْخَلَائِقِ»
ترجمه:
پدر و مادر و خودم به فدای شما یا ابا عبد اللّٰه شهادت می دهم که خون شما اظلۀ عرش و سایۀ ملکوتی تمام مخلوقات را به لرزه درآورد.
منابع شیعه:
1.إقبال الأعمال، سیدبن طاووس [م. 664]، ج3، ص342.
2.مزار، شهید اول [م. 786]، ص144.
3.مصباح، کفعمی [م. 905]، ص492.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج98، ص 337.
ص: 222
ص: 223
ص: 224
ص: 225
1)«عَن أَبی نَصرٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ أَنَّهُ قَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرَفْنَا أَهْلَ بَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ نَوَاحِیهَا عَشِیَّةَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قُلْتُ: وَ کَیْفَ ذَاکَ؟ قال: ... وَ انْکَسَفَتِ الشَّمْسُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ ثُمَّ تَجَلَّتْ عَنْهَا ... فَلَمَّا کَانَ مِنْ غَدٍ أَرْجَفْنَا بِقَتْلِهِ فَلَمْ یَأْتِ عَلَیْنَا کَثِیرُ شَیْ ءٍ حَتَّی نُعِیَ إِلَیْنَا الْحُسَیْنُ علیه السلام .»
ترجمه:
ابونصر از شخصی از اهالی بیت المقدس نقل می کند که او گفت: به خدا قسم ما اهالی بیت المقدس و حوالی آن، عصری که حضرت حسین بن علی علیهما السلام در آن شهید شدند را شناختیم. به او گفتم: چه طور؟ گفت: ... تا سه روز، خورشید به حالت کسوف دیده می شد و بعد از سه روز به حالت طبیعی بود ... فردای آن روز از شهادت آن حضرت علیه السلام پی گیری نمودیم. چند صباحی بیش نگذشت که خبر شهادت امام حسین علیه السلام آمد.
ص: 226
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص161 باب25 ح2.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص186.
3.بحارالأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص205.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص456.
2)«عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّه علیه السلام ... وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالْکُسُوفِ وَ الْحُمْرَة...»
ترجمه:
زراره از امام صادق علیه السلام روایت می کند که: ... خورشید چهل روز به واسطۀ گرفته شدن نورش [کسوف] و سُرخ شدن بر امام حسین علیه السلام گریست.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص167 باب26 ح8.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص167.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص207.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص462.
3)«عن أبی قبیل قال: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ[ علیه السلام ] کُسِفَت (انکَسَفَت) الشَّمْسُ کَسْفَةً (حَتّی) بَدَتِ الْکَوَاکِبُ نِصْفَ النَّهَارِ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهَا هِیَ.»
ترجمه:
ابی قبیل گفت: هنگامی که حضرت حسین بن علی [ علیه السلام ] کشته شد خورشید
ص: 227
گرفت [و آسمان تاریک شد] به طوریکه ستاره ها در نیمۀ روز، نمایان شدند؛ تا جایی که ما گمان کردیم قیامت بر پا شده است.
منابع شیعه
1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 212.
2.الدُر النظیم، یوسف بن حاتم عاملی [م. 664]، ص 567.
منابع اهل تسنن:
3.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360 ]، ج3، ص114.
4.معرفة الصحابة، ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج2، ص13.
5.سنن الکبری، بیهقی [م. 458]، ج3، ص337.
6.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص228.
7.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 357.
8.الشرح الکبیر (فتح العزیز بشرح الوجیز)، قزوینی [م. 623]، ج5، ص84.
9.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص433.
10.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 220.
11.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج9، ص197 (هیثمی می گوید: این روایت را طبرانی نقل کرده و اسناد آن صحیح می باشد).
12.تلخیص الحبیر، ابن حجر [م. 852]، ج 5، ص 84.
13.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 194 .
14.فیض القدیر، مناوی [م. 1031]، ج1، ص265. ( (1))
15.اسعاف الراغبین، ابن صبان [م.1206]، ص212. ( (2))
16. ینابیع المودة، قندوزی حنفی [م. 1294]، ج3، ص19. ( (3))
ص: 228
4)«عَنْ أَبِی قَبِیلٍ الْمَعَافِرِیِّ: أَنَّ الشَّمْسَ کَسَفَت یَوْمَئِذٍ حَتَّی بَدَتِ النُّجُومُ وَقْتَ الظُّهْرِ... وَ أَنَّ الْأَرْضَ أَظْلَمَتْ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ.»
ترجمه:
از ابی قبیل روایت شده که: در روز کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] خورشید گرفت تا جایی که ستاره ها در وقت ظهر نمایان گشت و زمین سه روز در ظلمت و تاریکی بود.
منبع اهل تسنن:
البدایة و النهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج8، ص219. و در تفسیر خود ج4، ص154، چنین آورده: «و انه کسفت الشمس»
5)«قَالَ خَلَفُ بْنُ خَلِیفَةٍ عَنْ أَبِیهِ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] اسْوَدَّتِ السَّمَاءُ وَ ظَهَرَتِ الْکَوَاکِبُ نَهَاراً حَتَّی رَأَیْتُ الْجَوْزَاءَ عِنْدَ الْعَصْرِ...»
ترجمه:
خلف بن خلیفه از پدرش نقل می کند: هنگامی که حسین بن علی [ علیه السلام ] کشته شد آسمان سیاه گشت و در وسط روز، ستاره ها نمایان شد تا جایی که من هنگام عصر، ستارۀ جوزا را مشاهده کردم.
منابع اهل تسنّن:
1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 226.
2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 354.
3. تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 432.
ص: 229
4.تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی [م. 852]، ج2، ص305.(عبارت «حتی رأیت الجوزاء عند العصر» در این منبع نقل نشده است.)
5.الإتحاف بحب الأشراف، شبراوی [م.1172]، ص12: ط.مصر (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص480)
6.اسعاف الراغبین، ابن صبان [م.1206]، المطبوع بهامش نور الابصار، ص111: ط.مصر(بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص480)
6)«عَنْ زَیْدِ بْنِ عَمْرٍو الْکِنْدِی قال: حدثتنی أُمُّ حَیَّان (أم حبان) قَالَتْ: یَوْمَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] أَظْلَمَتْ عَلَیْنَا ثَلَاثاً...»
ترجمه:
زید بن عمرو کندی نقل می کند: اُم حیّان برای من این چنین حدیث کرد: روزی که حسین[ علیه السلام ] کشته شد ما سه روز در ظلمت و تاریکی بودیم.
منابع اهل تسنن:
1.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج2، ص89- 90.
2. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص229 .
3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 362.
4.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2637.
5.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص434.
6.إمتاع الأسماع، مقریزی [م. 845]، ج 12، ص 242.
7.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج2، ص 126 (أخرج البیهقی عن أم حبان قالت...).
7)رَوَی إبنُ الجَوزِیّ فِی کِتَابِ التَبصِرَة «عَنْ ابْنِ سِیرِینَ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] أَظْلَمَتِ الدُّنْیَا [إنَّ الدُّنْیَا أَظْلَمَتْ] ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ»
ص: 230
ترجمه:
ابن جوزی در کتاب تبصره از ابن سیرین نقل کرده که هنگام شهادت حسین بن علی[ علیه السلام ] سه روز دنیا تاریک شد.
منابع اهل تسنن:
1.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م.654]، ص247. (قال ابن سیرین: لما قتل الحسین اظلمت الدنیا ثلاثة أیام ثم ظهرت هذه الحمرة.)
2.معارج الوصول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 98. (روی ابن الجوزی فی کتاب التبصرة)
3.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 221.
4.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م.820]، ص516. (رواه الزرندی عن أبی الفرج الجوزی فی کتاب التبصرة)
5.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج3، ص380. (فقد نقل الامام ابوالفرج ابن الجوزی فی کتاب التبصرة)
6.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.
7.التبر المذاب، حافی شافعی، ص96 (بنابر نقل شرح احقاق الحق، ج27، ص402)
8.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 20. (روی ابن الجوزی...)
8)«(وَ مِمَّا ظَهَرَ یَوْمَ قَتْلِهِ مِنَ الآیَاتِ أَیْضَاً) أَنَّ السَّمَاءَ اسْوَدَّتْ [اسْوِدَاداً عَظِیماً] حَتَّی رُؤِیَتِ النُّجُومُ نَهَاراً.»
ترجمه:
(و از نشانه هایی که روز کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] آشکار گشت این بود که) آسمان چنان سیاه شد که ستاره ها در روز دیده شدند.
منابع اهل تسنن:
1.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194 .
2.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص15.
ص: 231
1)«قَالَ مِیثَمٌ: یَا جَبَلَةُ! اعْلَمِی أَنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لِأَصْحَابِهِ عَلَی سَائِرِ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً. یَا جَبَلَةُ! إِذَا نَظَرْتِ إِلَی الشَّمْسِ حَمْرَاءَ کَأَنَّهَا دَمٌ عَبِیطٌ فَاعْلَمِی أَنَّ سیدَ الشهداءِ [سَیِّدَکِ] الحسینَ قَدْ قُتِلَ. قَالَتْ جَبَلَةُ: فَخَرَجْتُ ذَاتَ یَوْمٍ فَرَأَیْتُ الشَّمْسَ عَلَی الْحِیطَانِ کَأَنَّهُ الْمَلَاحِفُ الْمُعَصْفَرَةُ فَصِحْتُ حِینَئِذٍ وَ بَکَیْتُ وَ قُلْتُ: قَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ سَیِّدُنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍ علیه السلام »
ترجمه:
میثم تمار (به جبلۀ مکیه) فرمود: ای جبله بدان که حسین بن علی علیه السلام سید شهیدان در روز قیامت است و مقام یارانش از تمام شهدا بالاتر است. ای جبله، وقتی دیدی خورشید مانند خون تازه، سرخ شده، بدان که سید الشهدا (آقایت) حسین علیه السلام کشته شده است. جبله گوید: روزی بیرون آمدم و دیدم آفتاب بر دیوارها همچون
ص: 232
پارچه های به رنگ عُصفُر ( (1))(نارنجی) است. با دیدن این صحنه، شیون کردم و گریستم و گفتم: به خدا آقای ما حسین بن علی علیه السلام کشته شد.
منابع شیعه:
1.علل الشرائع، شیخ صدوق [م. 381]، ج 1، ص 227 – 228.
2.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 189 – 190.
3.وافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 11، ص 78.
4.بحارالأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص203.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 457.
2)«زُرَارَةُ بْنُ أَعْیَنَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: بَکَتِ السَّمَاءُ عَلَی یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام أَرْبَعِینَ صَبَاحاً وَ لَمْ تَبْکِ إِلَّا عَلَیْهِمَا قُلْتُ: فَمَا بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: کَانَتِ الشَّمْسُ تَطْلُعُ حَمْرَاءَ وَ تَغِیبُ حَمْرَاءَ.»
ترجمه:
زُراره از امام صادق علیه السلام روایت نموده که آن حضرت علیه السلام فرمود: آسمان بر یحیی بن زکریا علیه السلام و حسین بن علی علیه السلام چهل صبح گریه کرد و بر احدی غیر از این دو وجود مقدس نگریست. (زُراره می گوید: ) گفتم: گریۀ آسمان چیست؟ حضرت علیه السلام فرمود: خورشید، هنگام طلوع و غروب سرخ رنگ می شد.
منابع شیعه:
1.تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 9، ص 109.
2.مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب [م. 588]، ج3، ص212.
3.زبدة التفاسیر، ملا فتح اللّٰه کاشانی [م. 988]، ج 6، ص 287.
ص: 233
4.تفسیر أصفی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 2، ص 1154.
5.تفسیر صافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 4، ص 407.
6.غایة المرام، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص375.
7.تفسیر برهان، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 5، ص 17.
8.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص215.
9.تفسیر نور الثقلین، شیخ حویزی [م. 1112]، ج4، ص628.
10.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 12، ص 130.
3)«عَنْ عَبْدِ الْخَالِقِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: (لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا) الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا وَ یَحْیَی بْنُ زَکَرِیَّا علیه السلام لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا وَ لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ إِلَّا عَلَیْهِما أَرْبَعِینَ صَبَاحاً. قَالَ قُلْتُ: مَا بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: کَانَتْ تَطْلُعُ حَمْرَاءَ وَ تَغْرُبُ حَمْرَاءَ.»
ترجمه:
زراره، از عبد الخالق بن عبد ربّه نقل کرده که وی گفت: شنیدم که امام صادق علیه السلام در ذیل آیه شریفه: (لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا) ( (1)) می فرمودند: حضرت حسین بن علی علیه السلام پیش از خود همنامی نداشتند و یحیی بن زکریّا علیهما السلام نیز قبل از خودش همنامی نداشتند و آسمان بر احدی نگریست مگر بر این دو که چهل صباح گریه کرد.
راوی می گوید: محضر مبارک امام علیه السلام عرض کردم: گریه آسمان چه بود؟ حضرت فرمودند: هنگام طلوع و غروب، آسمان سرخ بود.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص183 باب 28 ح 10.
ص: 234
2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج3، ص445.
3.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 700.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص211.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 471.
4)«عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ قَاتِلُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَلَدَ زِناً وَ قَاتِلُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَلَدَ زِناً وَ لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ عَلَی أَحَدٍ إِلَّا عَلَیْهِمَا. قَالَ قُلْتُ: وَ کَیْفَ تَبْکِی؟ قَالَ: تَطْلُعُ الشَّمْسُ فِی حُمْرَةٍ وَ تَغِیبُ فِی حُمْرَةٍ.»
ترجمه:
حسن بن زیاد، از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: قاتل یحیی بن زکریا و حضرت حسین بن علی علیه السلام زنازاده بودند و آسمان بر احدی نگریست مگر بر این دو. راوی می گوید: عرض کردم: آسمان چگونه گریست؟ حضرت علیه السلام فرمودند: طلوع خورشید و غروبش در سرخی بود.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص185 باب 28 ح 18 و 19.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص148.
3.تفسیر برهان، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 702.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص212.
5. عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 471.
5)«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ لَمْ تَبْکِ عَلَی أَحَدٍ غَیْرِهِمَا قُلْتُ: وَ مَا
ص: 235
بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: مَکَثُوا أَرْبَعِینَ یَوْماً تَطْلُعُ الشَّمْسُ بِحُمْرَةٍ وَ تَغْرُبُ بِحُمْرَةٍ قُلْتُ: فَذَاکَ بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: نَعَمْ.»
ترجمه:
عبد اللّٰه بن هلال، از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت می فرمودند: آسمان بر حضرت حسین بن علی و یحیی بن زکریا علیهما السلام گریست و بر احدی غیر این دو گریه نکرد. عرض کردم: گریۀ آسمان چگونه بود؟
حضرت علیه السلام فرمودند: تا چهل روز خورشید، طلوع و غروبش در سرخی بود. عرض کردم: گریۀ آسمان این گونه بوده است؟! حضرت علیه السلام فرمودند: بله.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص186 باب 28 ح 20 (و مثله ص181 باب 28 ح6)
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص148.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص210.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص470.
6)«عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا زُرَارَةُ ...وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالْکُسُوفِ وَ الْحُمْرَةِ...»
ترجمه:
امام صادق علیه السلام به زراره فرمود: ای زراره ... خورشید بر امام حسین علیه السلام چهل روز گریه کرد به گرفتگی [کسوف] و سرخی.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، جعفربن محمد بن قولویه [م. 367]، ص167 باب 26 ح 8.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص167.
ص: 236
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص207.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص462.
7)«حَدَّثَنَا خَلَّادٌ صَاحِبُ السِّمْسِمِ وَ کَانَ یَنْزِلُ بِبَنِی جَحْدَرٍ قَالَ حَدَّثَتْنِی أُمِّی قَالَتْ: کُنَّا زَمَاناً بَعْدَ مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ وَ إنَّ الشَّمْسَ تَطْلُعُ مُحْمَرَّةً عَلَی الْحِیطَانِ وَ الْجُدْرَانِ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِیِّ...»
ترجمه:
خلّاد نقل می کند: مادرم برای من گفت: بعد از کشته شدن (حضرت)حسین بن علی علیه السلام تا مدتی خورشید را در حالی می دیدم که سرخی آن صبح و عصر [پیش از غروب] روی دیوارها بود.
منابع اهل تسنن:
1.ترجمة الإمام الحسین[ علیه السلام ] من طبقات ابن سعد، ابن سعد [م. 230]، ص 91.
2.ترجمه امام حسین[ علیه السلام ]، ابن عساکر [م. 571]، ص 355.
3.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص226.
8)«عَنْ عِیسَی بْنِ الْحَارِثِ الْکِنْدِیِّ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ[ علیه السلام ] مَکَثْنَا سَبْعَةَ أَیَّامٍ [أیاما سبعة] إِذَا صَلَّیْنَا الْعَصْرَ نَظَرْنَا إِلَی الشَّمْسِ عَلَی الْحِیطَانِ کَأَنَّهَا المَلَاحِفُ المُعَصْفَرَةُ [مَلَاحِفُ مُعَصْفَرَةٌ]...»
ترجمه:
عیسی بن حارث کندی روایت کند که چون حسین بن علی[ علیه السلام ]کشته شد تا
ص: 237
هفت روز هرگاه نماز عصر به جا می آوردیم، آفتابی که بر دیوارها تابیده بود همچون لحافهایی به رنگ عُصفُر ( (1))(نارنجی) دیده می شد.
منابع اهل تسنن:
1.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج3، ص114.
2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص227.
3.ترجمه امام حسین[ علیه السلام ]، ابن عساکر [م. 571]، 356.
4.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص433.
5.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص312.
6.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748 ]، ج5، ص15.
7.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج9، ص197.
8.الإتحاف بحب الأشراف، شبراوی [م. 1171]، ص193.
9.مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، بدخشی [م. قرن 12]، ص 143 مخطوط(بنابر نقل احقاق الحق، ج11، ص466.)
ص: 238
ص: 239
1)«عَنْ أَبِی نَصْرٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ أَنَّهُ قَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرَفْنَا أَهْلَ بَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ نَوَاحِیهَا عَشِیَّةَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قُلْتُ: وَ کَیْفَ ذَاک؟ قَالَ: ... وَ انْشَبَکَتِ النُّجُومُ [و انکَبَّتِ النُّجُومُ] فَلَمَّا کَانَ مِنْ غَدٍ أَرْجَفْنَا بِقَتْلِهِ فَلَمْ یَأْتِ عَلَیْنَا کَثِیرُ شَیْ ءٍ حَتَّی نُعِیَ إِلَیْنَا الْحُسَیْنُ »
ترجمه:
ابو نصر از شخصی از اهل بیت المقدس نقل کرده که وی گفت: به خدا قسم ما اهل بیت المقدس و حوالی آن به عصری که حضرت حسین بن علی علیهما السلام در آن شهید شدند آگاه گشتیم. به او گفتم: چه طور؟ گفت: ... اوضاع ستارگان دگرگون شد. فردای آن روز از شهادت آن حضرت پیگیری نمودیم؛ چند صباحی بیش نگذشت که خبر شهادت امام حسین علیه السلام آمد.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 161، باب 24 ح 2.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص186.
ص: 240
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص205.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص456.
2)«عَنْ عِیسَی بْنِ الْحَارِثِ الْکِنْدِیِّ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنِ عَلِیٍّ[ علیه السلام ] مَکَثْنَا سَبْعَةَ أَیَّامٍ [أَیَّاماً سَبْعَة] إِذَا صَلَّیْنَا الْعَصْرَ وَ نَظَرنَا (بَصَرنَا) إِلَی الکَواکِبِ یَضرِبُ بَعضُهَا بَعضاً.»
ترجمه:
عیسی بن حارث کندی روایت کرده که چون حسین بن علی[ علیه السلام ]کشته شد تا هفت روز هر گاه نماز عصر می گزاردیم ... نگاه می کردیم به کواکب و می دیدیم که بعضی از این کواکب به بعضی دیگر برخورد می کند.
منابع اهل تسنن:
1.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج3، ص114.
2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص227.
3.ترجمه امام حسین[ علیه السلام ]، ابن عساکر [م. 571]، 356.
4.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص433.
5.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص312.
6.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748 ]، ج5، ص15.
7.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج9، ص197.
8.تاریخ الخلفاء، سیوطی [م. 911]، ص226. (به این عبارت: «لما قتل الحسین[ علیه السلام ] مکثت الدنیا سبعة أیّام ... و الکواکب یضرب بعضها بعضا، و کان قتله یوم عاشوراء...)
9.الإتحاف بحب الأشراف، شبراوی [م. 1171]، ص193.
10.مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، بدخشی [م. قرن 12]، ص 143 مخطوط (بنابر نقل احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ج11، ص466.)
ص: 241
3)«أخرج عُثمَانُ بنُ أبِی شَیبَةَ... وَ ضَرَبَتِ الْکَوَاکِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً.»
ترجمه:
عثمان بن ابی شیبه نقل کرده که هنگام کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] بعضی از ستارگان به بعضی دیگر می خورد.
منبع اهل تسنن:
صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.
ص: 242
ص: 243
1)«عَنْ جَبَلَةَ الْمَکِّیَّةِ قَالَتْ: سَمِعْتُ الْمِیثَمَ التَّمَّارَ قُدِّسَ سِرُّهُ یَقُولُ: ... لَقَدْ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ ... تُمْطِرُ السَّمَاءُ دَماً وَ رَمَاداً...»( (1))
ترجمه:
از جبلۀ مکیه نقل شده که گفت: شنیدم میثم تمّار می گوید: امیرمؤمنان علیه السلام به من خبر داد [چون اباعبدالله الحسین علیه السلام را به شهادت برسانند از ] آسمان خون و خاکستر می بارد.
منابع شیعه:
1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص189.
2.علل الشرائع، شیخ صدوق [م. 381]، ج1، ص 227.
3.مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب [م 588]، ج3، ص 213( ذیل حدیث را آورده است).( (2))
ص: 244
4.روض الجنان وروح الجنان فی تفسیر القرآن ( فارسی) ، ابوالفتوح رازی، [م. اوایل قرن6] ج17، ص215.( (1))
5.وافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 11، ص 77.
6.بحارالأنوار، علامه مجلسی [م 1111]، ج45، ص203.
7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی[م. 1130]، ص 457.
2)«عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام أَنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام دَخَلَ یَوْماً إِلَی الْحَسَنِ علیه السلام فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَی فَقَالَ لَهُ: مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ علیه السلام: إِنَّ الَّذِی یُؤْتَی إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَی قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیِّکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثَقَلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّةَ اللَّعْنَةُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً...»
ترجمه:
از مفضل بن عمر روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمود: روزی حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام بر حضرت امام حسن علیه السلام وارد شد. چون چشمش به او افتاد گریست. امام حسن علیه السلام فرمود: چه چیز تو را گریاند ای ابا عبد اللَّه؟!
امام حسین علیه السلام فرمود: می گریم برای آنچه با تو کنند. امام حسن علیه السلام فرمود: آنچه با من کنند زهریست که به کامم ریزند و به آن کشته شوم. ولی ای ابا عبد اللّٰه، هیچ
ص: 245
روزی مانند روز تو نباشد؛ سی هزار مرد که ادعا می کنند از امت جدّ ما محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند و خود را به دین اسلام بندند دور تو گرد آیند و برای کشتن تو و ریختن خونت و هتک حرمتت و اسیر کردن فرزندان و زنانت و غارت کردن اموالت همدست شوند. در اینجاست که به بنی امیه لعنت فرود آید و آسمان، خاکستر و خون بارد و همه چیز بر تو بگرید حتی وحشیان بیابانها و ماهیان دریاها.
منابع شیعه:
1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 178.
2.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 238.
3.ذوب النضار، ابن نما حلی [م. 645]، ص 27.
4.مثیر الأحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص 13.
5.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص19. (به نقل از امالی)
6.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 394.
7.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 218.
8.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 154.
منبع اهل تسنن:
9.درّ بحر المناقب، علامه ابن حسنویه [م.680]، ص132مخطوط. (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ج19، 388)
3)«... یَا ابْنَ شَبِیبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیهم السلام أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ جَدِّی علیه السلام مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ...»
ترجمه:
امام رضا علیه السلام فرمود: ای پسر شبیب، پدرم از پدرش از جدش برایم فرمود که وقتی جدم، امام حسین علیه السلام کشته شد آسمان خون و خاک سرخ بارید.
ص: 246
منابع شیعه:
1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 192.
2.عیون أخبار الرضا علیه السلام ، شیخ صدوق [م. 381]، ج 1، ص 268.
3.إقبال الأعمال، سید ابن طاووس [م. 664]، ج 3، ص 29.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 286.
4)«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَمَةَ [مَسْلَمَةَ] عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام أَمْطَرَتِ السَّمَاءُ تُرَاباً أَحْمَرَ.»
ترجمه:
محمّد بن سلمه از شخصی نقل کرده: هنگامی که حضرت حسین بن علی علیهما السلام شهید شد آسمان، خاک سرخ بارید.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص183 باب 28 حدیث 13.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص146.
3.بحار الأنوار، العلامه المجلسی [م. 1111]، ج 45، ص211.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص468.
5)«خَلَفُ بْنُ خَلِیفَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ... سَقَطَ التُّرَابُ الْأَحْمَرُ.»
ترجمه:
خلف بن خلیفه از پدرش نقل می کند که هنگام کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ]... از آسمان، خاک سرخ بارید.
ص: 247
منابع اهل تسنن:
1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص226.
2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص354.
3.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص149.
4.الوافی بالوفیات، صفدی [م. 764]، ج 12، ص472: (و سقط تراب أحمر)
5.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص432.
6.تهذیب تاریخ ابن عساکر، ابن بدران [م. 1346]، ج4، ص339.
6)«ذَکَرُوا أَیْضَاً فِی مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ ... وَ احْمَرَّ الْأُفُقُ وَ سَقَطَتْ حِجَارَةٌ.»
ترجمه:
هنگامی که حسین[ علیه السلام ] کشته شد اُفق به رنگ خون شد و از آسمان سنگ بارید.
منبع اهل تسنن:
تفسیر القرآن العظیم ( تفسیر ابن کثیر)، ابن کثیر [م. 774]، ج 4، ص 154
ص: 248
ص: 249
1)«... فَلَقَدْ بَکَتِ السَّبْعُ الشِّدَادُ لِقَتْلِهِ وَ بَکَتِ الْبِحَارُ بِأَمْوَاجِهَا وَ السَّمَاوَاتُ بِأَرْکَانِهَا وَ الْأَرْضُ بِأَرْجَائِهَا وَ الْأَشْجَارُ بِأَغْصَانِهَا وَ الْحِیتَانُ وَ لُجَجُ الْبِحَارِ وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ أَجْمَعُونَ ...»( (1))
ترجمه:
[امام سجاد علیه السلام ضمن خطبه ای فرمود: ] ... همانا هفت آسمان استوار برای قتل حسین علیه السلام گریستند، و دریاها با امواجش، و آسمانها با ارکانش، و زمین با اطرافش و درختان با شاخه هایشان، و ماهیان و اعماق دریاها و فرشتگان مقرّب و اهل آسمانها همگی گریستند.
منابع شیعه:
1.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص 117.
2.تسلیة المجالس، محمد بن ابی طالب [م. قرن10]، ج 2، ص463.
ص: 250
3.المنتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، ص498- 499.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 148.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 448.
6. الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص159- 160.
7.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 527.
8.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، 204- 205.
9.مقتل الحسین علیه السلام ، مقرم [م. 1391]، ص395.
منبع اهل تسنن:
10.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 93(با اندکی تفاوت).
2)«تَزَعْزَعَتِ الْأَرْضُ مِنْ أَقْطَارِهَا وَ مَادَتِ الْجِبَالُ وَ کَثُرَ اضْطِرَابُهَا وَ اصْطَفَقَتِ الْبِحَارُ بِأَمْوَاجِهَا ...»( (1))
ترجمه:
[امام سجاد علیه السلام از عمه اش حضرت زینب روایت کرد که جبرئیل برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خبر آورد که هرگاه فرزندت حسین علیه السلام در کربلا به شهادت رسد: ] ... زمین بلرزد و کوهها کشیده و اضطراب و جنبششان زیاد شود و امواج دریاها متلاطم گردد.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص265.
2.ذوب النضار، ابن نما حلی [م. 645]، ص17.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 28، ص60.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبدالله بحرانی [م. 1130]، ص364.
ص: 251
ص: 252
ص: 253
1)«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْحُسَیْنَ علیه السلام بَکَی لِقَتْلِهِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ احْمَرَّتَا...»
ترجمه:
ابو بصیر، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت فرمودند: همانا آسمان و زمین برای شهادت امام حسین علیه السلام گریستند و سرخ شدند.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 181 باب 28 ح4.
1.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.
2. مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 143.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص209.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 464.
ص: 254
2)«الْأَسْوَدُ بْنُ قَیْسٍ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ ارْتَفَعَتْ حُمْرَةٌ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ وَ حُمْرَةٌ مِنْ قِبَلِ الْمَغْرِبِ فَکَادَتَا یَلْتَقِیَانِ فِی کَبِدِ السَّمَاءِ سِتَّةَ أَشْهُرٍ.»
ترجمه:
اسود بن قیس گوید: هنگامی که حسین[ علیه السلام ] کشته شد دو سرخی در آسمان، یکی از مشرق و دیگری از مغرب (آشکار شد و) بالا آمد و نزدیک بود این دو سرخی در دل آسمان به هم برسند. آسمان شش ماه اینگونه دیده می شد.
منابع شیعه:
1.شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی [م. 363]، ج 3، ص 167.
2.مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج3، ص212.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص216.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 467.
3)«أَخْرَجَ عُثْمَانُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ أَنَّ السَّمَاءَ مَکَثَتْ بَعْدَ قَتْلِهِ سَبْعَةَ أَیَّامٍ تُرَی عَلَی الْحِیطَانِ کَأَنَّهَا مَلاحِفُ مُعَصْفَرَةٌ مِنْ شِدَّةِ حُمْرَتِهَا.»
ترجمه:
عثمان بن ابی شیبه روایت کرده که بعد از شهادت حسین بن علی [ علیه السلام ] هفت روز آسمان [خورشید] بر روی دیوارها از شدت سرخی همانند ملحفه های رنگ زده با عُصفُر [که گل رنگ یا کاجیره است] دیده می شد.
منبع اهل تسنن:
صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.
ص: 255
4)«[أبو الفرجِ ابْنُ الجَوزِیِ فِی کِتَابِ التَّبْصِرَةِ] عَنْ ابْنِ سِیرِینَ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] أَظْلَمَتِ الدُّنْیَا [إنَّ الدُّنْیَا أَظْلَمَتْ] ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ ثُمَّ ظَهَرَتْ [هَذِهِ] الْحُمْرَةُ [فِی السَّمَاءِ] [فِی الْأُفُقِ]»
ترجمه:
ابن جوزی از ابن سیرین نقل کرده که هنگام شهادت حسین بن علی[ علیه السلام ]سه روز دنیا تاریک شد، سپس این سُرخی در آسمان آشکار گشت.
منابع اهل تسنن:
1.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م.654]، ص247.
2.معارج الوصول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 98.
3.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 221.
4.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م.820]، ص516.
5.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج3، ص380.
6.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.
7.التبر المذاب، حافی شافعی، ص96 (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج27، ص402)
8.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 20.
5)«قَالَ السُّدِّیُّ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ بَکَتِ السَّمَاءُ عَلَیْهِ [عَلَیْهِ السَّمَاءُ] وَ بُکاؤُها حُمْرَتُهَا.»
ترجمه:
سدی گوید: هنگامی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد آسمان بر او گریست و گریۀ آسمان سُرخی آن بود.
ص: 256
منابع اهل تسنن:
1.جامع البیان، محمد بن جریر طبری [م. 310]، ج 25، ص 160.
2.الکشف و البیان، ابو اسحاق ثعلبی [م. 427 ]، ج8، ص353.
3.تفسیر البغوی، بغوی [م. 510]، ج 4، ص 152.
4.تفسیر القرطبی، قرطبی [م. 671]، ج 16، ص 141.
5.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 222.
6.معارج الوصول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 99.
7.صواعق المحرقه، ابن حجر مکی [م. 974]، ص 194.
8.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 101.
6)«[أَخْرَجَ الثَّعْلَبِیُّ] إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ وَ بُکاؤُها حُمْرَتُهَا.»
ترجمه:
[ثعلبی روایت کرده که: ] هنگام کشته شدن حسین بن علی [ علیه السلام ] آسمان گریست و گریه اش سرخ شدنش.
منابع اهل تسنن:
1.تفسیر ثعلبی، ثعلبی [م. 427]، ج8، ص353.
2.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.
3.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 20.
7)«عَنْ الصَّادِقِ[ علیه السلام ] قَالَ: قَاتِلُ الْحُسَیْنِ وَ قَاتِلُ یَحْیَی کَانَا وَلَدَ زِناً وَ قَد احْمَرَّتِ السَّمَاءُ حِینَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ یَحْیَی وَ حُمْرَتُهَا بُکَاؤُهَا.»
ص: 257
ترجمه:
از حضرت جعفر بن محمد صادق [ علیه السلام ] روایت شده که قاتل امام حسین[ علیه السلام ] و قاتل یحیی[ علیه السلام ] فرزند زنا بودند و زمانی که امام حسین [ علیه السلام ] و یحیی[ علیه السلام ] کشته شدند آسمان سرخ شد و سرخی آسمان، گریۀ آن بود.
منبع اهل تسنن:
ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 101.
8)«عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ الْخَالِقِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُول: ... وَ لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ إِلَّا عَلَیْهِما أَرْبَعِینَ صَبَاحاً قَالَ: قُلْتُ: مَا بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: کَانَتْ تَطْلُعُ حَمْرَاءَ وَ تَغْرُبُ حَمْرَاءَ.»
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرمود: و آسمان بر احدی نگریست مگر بر این دو [حضرت یحیی علیه السلام و امام حسین علیه السلام ] که چهل صبح گریه کرد.
راوی می گوید: محضر مبارک امام علیه السلام عرض کردم: گریۀ آسمان چه بود؟حضرت فرمودند: آسمان هنگام طلوع و غروب، سرخ بود.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 183 باب28 ح10.
2.تفسیر جوامع الجامع، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 2، ص 444.
3.تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 6، ص 405.
4.تفسیر کبیر منهج الصادقین، ملا فتح اللّٰه کاشانی [م. 988]، ج 8، ص 281.
5.زبدة التفاسیر، ملا فتح اللّٰه کاشانی [م. 988]، ج 6، ص 287.
6.تفسیر غریب القرآن، شیخ فخر الدین طریحی [م. 1085]، ص 38.
ص: 258
7.تفسیر صافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 4، ص 407.
8.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 700.
9.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 445.
10.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 211.
11.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 471.
9)«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ لَمْ تَبْکِ عَلَی أَحَدٍ غَیْرِهِمَا. قُلْتُ: وَ مَا بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: مَکَثُوا أَرْبَعِینَ یَوْماً تَطْلُعُ الشَّمْسُ بِحُمْرَةٍ وَ تَغْرُبُ بِحُمْرَةٍ قُلْتُ: فَذَاکَ بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: نَعَمْ.»
ترجمه:
عبد اللّٰه بن هلال از امام صادق علیه السلام نقل کرده که شنیدم آن جناب می فرمودند: آسمان بر حضرت حسین بن علی و یحیی بن زکریا علیهم السلام گریست و بر احدی غیر این دو گریه نکرده است.
عرض کردم: گریۀ آسمان چگونه است؟! حضرت علیه السلام فرمودند: تا چهل روز طلوع و غروبش در سرخی بود. عرض کردم: گریۀ آسمان این گونه بوده است؟! حضرت فرمودند: بله.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 181 باب 28 ح6.
2.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 210.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 470.
ص: 259
10)«أَخْبَرَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَیْدِ بْنِ حُسَیْنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ حُسَیْنٍ حَدَّثَنَا حَسَنُ بْنُ حُسَیْنٍ الْأَنْصَارِیُّ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ مُؤَذِّنِ بَنِی مَازِنٍ عَنْ عُبَیْدٍ الْمُکَتِّبِ عَنْ إبْرَاهِیمَ النَّخَعِیِّ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ احْمَرَّتِ السَّمَاءُ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ لَمْ تَزَلْ حَتَّی تَفَطَّرَت [تَقَطَّرَت] وَ قَطَرَت دَماً.»
ترجمه:
ابراهیم نخعی گوید: هنگامی که [امام] حسین[ علیه السلام ] کشته شد اطراف و اکناف آسمان، سرخ شد و پیوسته به همین صورت بود تا این که آسمان شکافته شد و قطرات خون شروع به باریدن نمود.
منابع اهل تسنن:
1.الذریة الطاهرة النبویة، محمد بن أحمد دولابی [م. 310]، ص 135.
2.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2637.
11)«عَنْ عُبَیْدٍ الْمُکَتِّبِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: مَا بَکَتِ السَّمَاءُ مُنْذُ کَانَتِ الدُّنْیَا إِلَّا عَلَی اثْنَیْنِ. قِیلَ لِعُبَیْدٍ: أَلَیْسَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ تَبْکِی عَلَی الْمُؤْمِنِ؟ قَالَ: ذَاکَ مَقَامُهُ وَحَیْثُ یَصْعَدُ عَمَلُهُ. قَالَ: وَ تَدری مَا بُکَاءُ السَّمَاءِ؟ قَالَ: لَا. قَالَ: تَحْمَرُّ وَتَصِیرُ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ إنَّ یَحْیَی بْنَ زَکَرِیَّا لَمَّا قُتِلَ احْمَرَّتِ السَّمَاءُ وَ قَطَرَت دَماً وَ إنَّ حُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَوْمَ قُتِلَ احْمَرَّتِ السَّمَاءُ».
ترجمه:
عُبید مکتِّب از ابراهیم نقل می کند که او گفت: از زمانی که دنیا به وجود آمد
ص: 260
آسمان جز بر دو نفر گریه نکرد. از عبید سؤال شد: آیا آسمان و زمین بر مؤمن گریان نمی شود؟ گفت: آسمان، جایگاه مؤمن است و جایی است که عملش (به سوی آن) بالا می رود. گفت: و آیا تو می دانی که گریۀ آسمان چیست؟ پاسخ داد: خیر. گفت: آسمان سرخ می شود و چون چرم سرخ (یا روغن مذاب) گلگون می گردد. به درستی که یحیی علیه السلام زمانی که کشته شد آسمان سرخ گشت و خون بارید و حسین بن علی [ علیه السلام ] هنگامی که کشته شد آسمان سرخ شد.
منابع اهل تسنن:
1.تفسیر ابن أبی حاتم، ابن أبی حاتم رازی [م. 327]، ج 10، ص 3289.
2.دُر المنثور، سیوطی [م. 911]، ج 6، ص 31 .
12)«أَنَّ السَّمَاءَ احْمَرَّتْ لِقَتْلِهِ.»
ترجمه:
به درستی که آسمان به خاطر کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] سرخ گشت.
منابع اهل تسنن:
1.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 194.
2.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 19.
13)«عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ... قَالَ: احْمَرَّتِ السَّمَاءُ حِینَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍ سَنَةً ثُمَّ قَالَ: بَکَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلَی یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ حُمْرَتُهَا بُکَاؤُهَا.»
ص: 261
ترجمه:
داود بن فرقد گفت از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: ...هنگامی که حسین بن علی علیهما السلام کشته شد تا یک سال آسمان سرخ بود. پس از آن فرمودند: آسمان و زمین بر حسین بن علی علیهما السلام و یحیی بن زکریا علیهما السلام گریست و همین سرخی، گریۀ آسمان است.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص188 باب 28 ح 27.
2.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.
3. مدینة المعاجز، سیدهاشم بحرانی [م. 1107]، ج4، ص145.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص210.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 465.
14)«عن زیدِ بنِ أبِی زیادٍ قالَ: ... وَ احْمَرَّتْ آفَاقُ السَّمَاءِ.»
ترجمه:
از زید بن ابی زیاد نقل شده: (زمانی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد) آفاق آسمان سرخ گشت.
منابع اهل تسنن:
1.تاریخ ابن معین (بروایة الدوری)، یحیی بن معین [م. 233]، ج 1، ص 361.
2.مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی [م. 568]، ج2، ص90- 91
3.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص230.
4.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 365.
5.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 435.
6.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج 3، ص 313.
7.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج5، ص15.
8.تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی [م. 852 ]، ج2، ص305.
ص: 262
9.تفسیر روح البیان، شیخ اسماعیل حقی حنفی [م. 1137]، ج8، ص320 (و عن زید بن أبی زیاد: لما قتل الحسین بن علی احمر له آفاق السماء أشهرا و احمرارها بکاؤها)
15)«عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُدْرِکٍ عَنْ جَدِّهِ الْأَسْوَدِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ: احْمَرَّتْ آفَاقُ السَّمَاءِ بَعْدَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ سِتَّةَ أَشْهُرٍ یُرَی ذَلِکَ فِی آفَاقِ السَّمَاءِ کَأَنَّهَا الدَّمُ. قَالَ فَحَدَّثْتُ بِذَلِکَ شَرِیکًا فَقَالَ لِی: مَا أَنْتَ مِنْ الْأَسْوَدِ؟ قُلْتُ: هُوَ جَدِّی أَبُو أُمِّی قَالَ: أَما وَاللهِ إِنَّه کَانَ لَصدوقَ الْحَدِیثِ عَظِیمَ الْأَمَانَةِ مُکرِماً لِلضَّیْفِ».
ترجمه:
علی بن مدرک از جدّش اسود بن قیس نقل می کند که پس از کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] آفاق آسمان تا شش ماه سرخ شد و آسمان همانند خون دیده می شد. علی بن مدرک گوید که این جریان را برای شریک نقل نمودم. او به من گفت: چه نسبتی با اسود داری؟ گفتم که او جدّ من است. شریک گفت: به خدا قسم که او خیلی راستگو بود و بسیار امانتدار و اکرام کنندۀ میهمان بود.
منابع اهل تسنن:
1.ترجمه امام حسین ( من طبقات ابن سعد )، ابن سعد [م. 230]، ص 91.
2. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 227.
3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 356.
4.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج 3، ص 312.
5.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج5، ص15.
16)«احْمَرَّتْ آفَاقُ السَّمَاءِ سِتَّةَ أَشْهُرٍ بَعْدَ قَتْلِهِ ثُمَّ لَا زَالَتِ الْحُمْرَةُ تُرَی [فِیهَا] بَعْدَ ذَلِکَ.»
ص: 263
ترجمه:
بعد از کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] آفاق آسمان تا شش ماه سرخ بود سپس پیوسته آن سرخی در آسمان دیده می شد.
منابع اهل تسنن:
1.تاریخ الخلفاء، سیوطی [م. 911]، ص 226.
2.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.
3.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]،، ج 3، ص 20.
17)«عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ [عَنْ زَیْدِ بْنِ زِیَادٍ] قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] احْمَرَّتْ [احمرّ] [لَهُ] آفَاقُ السَّمَاءِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ [قَالَ یَزِیدُ: ] وَ احمِرارُها بُکَاؤُهَا.»
ترجمه:
از یزید بن أبی زیاد [زید بن زیاد] این چنین نقل شده: زمانی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد چهار ماه آفاق آسمان سُرخ بود و سرخی آسمان گریۀ آن بود.
منابع اهل تسنن:
1.تفسیر ماوردی (النکت و العیون)، ماوردی، [م 450]، ج5، ص253.
2.تفسیر عز بن عبد السلام، عز بن عبد السلام [م. 660]، ج 3، ص 170.
3.تفسیر قرطبی، قرطبی [م. 671]، ج 16، ص 141.
4. تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر [م. 774]، ج 4، ص 154.
5.دّر المنثور، سیوطی [م. 911]، ج 6، ص 31.
18)«عَنْ أُمِّ حَکِیمٍ، قَالَتْ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ[ علیه السلام ] , وَأَنَا یَوْمَئِذٍ جَارِیَةٌ قَدْ بَلَغْتُ مَبْلَغَ النِّسَاءِ، أَوْ کِدْتُ أَنْ أَبْلُغَ مَکَثَتِ السَّمَاءُ بَعْدَ قَتْلِهِ أَیَّامًا کَالْعَلَقَة.»
ص: 264
ترجمه:
از ام حکیم چنین نقل شده: زمانی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد و من در آن زمان دختری بودم که به سن بلوغ رسیده بودم یا نزدیک بلوغ بودم. چندین روز آسمان همانند خون لخته شده بود.
منبع اهل تسنن:
مصنف، ابن أبی شیبه [م. 235]، ج8، ص633.
19)«عَنْ أُمِّ حَکِیمٍ قَالَتْ: قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ أَنَا یَوْمَئِذٍ جُوَیْرِیَةٌ فَمَکَثَتِ السَّمَاءُ أَیَّاماً مِثلَ الْعَلَقَةِ.»
ترجمه:
ام حکیم گوید: حسین بن علی [ علیه السلام ]کشته شد در حالیکه من در آن روز دختر کوچکی بودم و آسمان چند روزی همانند خون لخته شده بود.
منابع اهل تسنن:
1.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج3، ص113.
2.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج9، ص196، هیثمی گوید: (رواه الطبرانی ورجاله إلی أم حکیم رجال الصحیح)
20)«عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُسْهِرٍ قَالَ حَدَّثَتْنِی جَدَّتِی قَالَتْ: کُنْتُ أَیَّامَ الْحُسَیْنِ علیه السلام جَارِیَةً شَابَّةً فَکَانَتِ السَّمَاءُ أَیَّاماً [کَأَنَّهَا]عَلَقَة.»
ص: 265
ترجمه:
علی بن مسهر گوید: جده ام می گفت: من در زمان [کشته شدن]حسین بن علی[ علیه السلام ] دختر جوانی بودم و آسمان چندین روز به صورت خون لخته شده بود.
منابع اهل تسنن:
1.دلائل النبوة، بیهقی [م. 458]، ج6، ص473.
2.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج2، ص89.
3.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص226.
4.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 355.
5.إمتاع الأسماع، مقریزی [م. 845]، ج 12، ص 243.
6.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج 2، ص 127.
21)«عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُسْهِرٍ الْقُرَشِیِّ قَالَ: حَدَّثَتْنِی جَدَّتِی أَنَّهَا أَدْرَکَتِ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ حِینَ قُتِلَ فَمَکَثْنَا سَنَةً وَ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ وَ السَّمَاءُ مِثْلُ الْعَلَقَةِ مِثْلُ الدَّمِ مَا تُرَی الشَّمْسُ.»
ترجمه:
از علی بن مُسهر قرشی نقل شده که گفت: جدّه ام زمان شهادت حسین بن علی علیهما السلام را درک نموده بود، او برایم نقل کرد که: تا یک سال و نه ماه پس از این واقعه، آسمان مانند لختۀ خونی بود و خورشید دیده نمی شد.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 182 باب 28 ح7.
2.مدینة المعاجز، سیدهاشم بحرانی [م. 1107]، ج4، ص144.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص210.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 468.
ص: 266
22)«عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُسْهِرٍ عَن جَدَّتِهِ قَالَتْ: لَمّا قُتِلَ الحُسَینُ[ علیه السلام ] کُنْتُ جَارِیَةً شَابَّةً فَمَکَثَتِ السَّمَاءُ سَبعَةَ [بِضْعَةَ] أَیَّامٍ بِلَیالِیها کَأَنَّهَا عَلَقَةٌ.»
ترجمه:
علی بن مسهر نقل کرده که جدّه اش گفت: در زمان کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] من دختر جوانی بودم. آسمان در آن هنگام، هفت شبانه روز به صورت لختۀ خون بود.
منابع اهل تسنن:
1.جزء الحمیری، حمیری [م. 323]، ص31.
2.تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص226.
3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 355.
4.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]،؛ ج6، ص432.
23)«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ قَالَ: أَخْبَرُونَا أَنَّ الْحُمْرَةَ الَّتِی مَعَ الشَّفَقِ لَمْ تَکُنْ حَتَّی قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ].»
ترجمه:
از محمد بن سیرین نقل شده که او گفت: به ما خبر رسیده آن سُرخی که در شفق ظاهر می گردد، وجود نداشت تا این که حسین بن علی[ علیه السلام ]کشته شد.
منابع اهل تسنن:
1.تفسیر ثعلبی، ثعلبی [م. 427]، ج 8، ص 353.
2.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 21.
ص: 267
24)عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ، قَالَ: لَم تُرَ هَذِهِ الحُمرة فِی آفَاقِ السَّمَاءِ حَتَّی قُتِلَ الحُسَینُ بن عَلیّ.
ترجمه:
محمد بن سیرین گوید: این سرخی در آفاق آسمان دیده نشد، تا این که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد.
منابع اهل تسنن:
1.ترجمة الامام الحسین، (من طبقات ابن سعد)[م. 230] ص91.
2.معرفة الصحابة، ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج2، ص13.
3.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م.654]، ص247. ( (1))
25)«عَنْ هِشَامٍ عَنْ مُحَمَّدٍ [ابن سِیرِینَ] قَالَ: تَعْلَمُ هَذِهِ الْحُمْرَةُ فِی الْأُفُقِ مِمَّ هو؟ فَقالَ [ثُمّ قَالَ]: مِنْ یَوْمَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ [بنُ عَلیٍّ].»
ترجمه:
هشام از ابن سیرین نقل می کند که او گفت: می دانی این سرخی از چه زمانی در اُفق به وجود آمد؟ خودش پاسخ داد: از روزی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد.
ص: 268
منابع اهل تسنن:
1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص228.
2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص358.
3.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج5، ص15.
4.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص312.
26)«إِنَّ الْحُمْرَةَ لَمْ تَکُنْ فِی السَّمَاءِ قَبْلَ یَوْمَئِذٍ.»
ترجمه:
سُرخی در آسمان قبل از کشته شدن حسین بن علی [ علیه السلام ] نبود.
منبع اهل تسنن:
البدایة و النهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج8، ص219.
27)«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ قَالَ: لَمْ یَکُن فِی السَّمَاءِ حُمْرَةٌ حتی قُتِلَ الْحُسَیْنُ.»
ترجمه:
ابن سیرین نقل کرده که قبل از کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] این سرخی در آسمان نبود.
منابع اهل تسنن:
1.معجم الکبیر، طبرانی [م.360]، ج3، ص114.
2.مجمع الزوائد، هیثمی [م.807]، ج9، ص197.
3.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.(با اختلاف در عبارت)
4.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 21. (با اختلاف در عبارت)
ص: 269
28)«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ قَالَ: لَمْ تَکُنْ تُرَی الْحُمْرَةُ فِی السَّمَاءِ حَتَّی قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ.»
ترجمه:
محمد بن سیرین چنین می گوید: هیچ سُرخی در آسمان دیده نمی شد تا این که حسین بن علی [ علیه السلام ] کشته شد.
منبع اهل تسنن:
تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص228.
29)عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ، قَالَ: لَمْ تُرَ هَذِهِ الْحُمْرَةُ فِی السَّمَاءِ حَتَّی قُتِلَ الْحُسَیْنُ.
ترجمه:
محمد بن سیرین چنین می گوید: این سُرخی که در آسمان است، دیده نمی شد تا این که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد.
منابع اهل تسنن:
1.التبصرة، ابن جوزی [م. 597]، ج2، ص14. المجلس الاول فی ذکر عاشورا و المحرم
2.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م.654]، ص247.(همین مضمون)( (1))
30)«قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ سِیرِینَ: مَا رُؤِیَت هَذِهِ الْحُمْرَةُ فِی السَّمَاءِ إِلَّا بَعْدَ مَا قُتِلَ
ص: 270
الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] وَ لَم تَطْمِثْ امْرَأَةٌ بِالرُّومِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ إلَّا أَصَابَهَا وَضَحٌ فَکَتَبَ مَلِکُ الرُّومِ إِلَی مَلِکِ الْعَرَبِ قَتَلْتُمْ نَبِیّاً اَوْ ابْنَ نَبِیٍّ.»
ترجمه:
محمد بن سیرین گوید: این سرخی در آسمان دیده نشد مگر بعد از کشته شدن حسین[ علیه السلام ] و تا چهار ماه دوشیزگی هیچ زنی برداشته نشد مگر این که به پیسی مبتلا گشت. با وقوع این اتفاقات، پادشاه روم به پادشاه عرب نامه نوشت که: شما پیامبر یا پسر پیامبری را کشته اید [که این بلاها نازل شده است].
منبع اهل تسنن:
المحاسن والمساوی، ابراهیم بیهقی [م. 320]، ص 62 ط بیروت (بنابر نقل شرح إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج 11، ص 472).
ص: 271
1)«عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا زُرَارَةُ إِنَ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَی الْحُسَیْنِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالدَّم...»
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرمودند: ای زراره، آسمان تا چهل روز بر حسین بن علی علیهما السلام خون بارید.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص167 باب 26 ح 8.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص167.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص206.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص462.
2)حضرت زینب کبری علیها السلام در خطبۀ خود در شهر کوفه فرمودند: «أَفَعَجِبْتُمْ أَنْ قَطَرَتِ[أن تُمْطِرَأن أَمْطَرَت- أَنْ مَطَرَت] السَّمَاءُ دَماً وَ لَعَذابُ الآخِرَةِ أَخْزی...»
ص: 272
ترجمه:
آیا تعجب کردید از اینکه آسمان خون بارید، درحالیکه عذاب آخرت، خوارکننده تر است.
منابع شیعه:
1.فتوح، ابن اعثم کوفی [م. 314]، ج 5، ص 121.
2.بلاغات النساء، ابن طیفور [م. 380]، ص 24.
3.امالی، شیخ مفید [م. 413]، ص323.
4.امالی، شیخ طوسی [م. 460]، ص93.
5.احتجاج، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 2، ص 31.
6.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 262.
7.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص 87.
8.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص109.
9.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 372.
3)«عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ مُطِرْنَا دَماً.»
ترجمه:
ام سلمه نقل می کند که هنگام کشته شدن حضرت حسین بن علی[ علیه السلام ] بر ما خون بارید.
منبع اهل تسنن:
ذخائر العقبی، احمد بن عبد اللّٰه طبری [م. 694]، ص145.
4)«عَنْ جَبَلَةَ الْمَکِّیَّةِ قَالَتْ: سَمِعْتُ الْمِیثَمَ التَّمَّارَ قُدِّسَ سِرُّهُ یَقُولُ: وَ اللَّهِ لَتَقْتُلَنَّ
ص: 273
هَذِهِ الْأُمَّةُ ابْنَ نَبِیِّهَا فِی الْمُحَرَّمِ لِعَشْرٍ مَضَیْنَ مِنْهُ وَ لَیَتَّخِذَنَّ أَعْدَاءُ اللَّهِ ذَلِکَ الْیَوْمَ یَوْمَ بَرَکَةٍ وَ إِنَّ ذَلِکَ لَکَائِنٌ قَدْ سَبَقَ فِی عِلْمِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ أَعْلَمُ ذَلِکَ بِعَهْدٍ عَهِدَهُ إِلَیَّ مَوْلَایَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ...وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ دَماً وَ رَمَاداً...»
ترجمه:
از جبلۀ مکیه نقل شده که گفت: شنیدم میثم تمّار می گوید: به خدا قسم این امت، فرزند پیامبرشان را در دهم محرم خواهند کشت و دشمنان خدا این روز را روز برکت قرار خواهند داد و این امر حتماً خواهد شد و ذکر آن در علم خدای تعالی گذشته است و من این را با وصیتی که مولایم امیرمؤمنان علیه السلام به من نموده می دانم ... و [وقتی این اتفاق افتاد] آسمان خون و خاکستر می بارد ...
منابع شیعه:
1.علل الشرائع، شیخ صدوق [م. 381]، ج 1، ص 227 – 228.
2.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 189 – 190.
3.مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب [م 588]، ج3، ص 213( ذیل حدیث را آورده است).( (1))
4.روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن ( فارسی) ، ابوالفتوح رازی، [م. اوایل قرن6] ج17، ص215.( (2))
5.وافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 11، ص 78.
6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص203.
7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 457.
ص: 274
5)«قَالَ عَلِیُّ بنُ مُوسَی علیه السلام: یَا ابْنَ شَبِیبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیهم السلام أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّیَ الْحُسَیْنُ علیه السلام أَمْطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً...»
ترجمه:
امام رضا علیه السلام فرمود: ای پسر شبیب، پدرم برایم حدیث کرد از پدرش از جدش که هنگامی که جدم امام حسین علیه السلام به شهادت رسید آسمان خون بارید.
منابع شیعه:
1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 192.
2.عیون أخبار الرضا علیه السلام ، شیخ صدوق [م. 381]، ج 1، ص 268.
3.إقبال الأعمال، سید ابن طاووس [م. 664]،، ج 3، ص 29.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 286.
6)«قَالَ قُرْطَةُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ: مَطَرَتِ السَّمَاءُ یَوْماً نِصْفَ النَّهَارِ عَلَی شَمْلَةٍ بَیْضَاءَ فَنَظَرْتُ فَإِذَا هُوَ دَمٌ وَ ذَهَبَتِ الْإِبِلُ إِلَی الْوَادِی لِلشُّرْبِ فَإِذَا هُوَ دَمٌ وَ إِذَا هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام .»
ترجمه:
قُرطة بن عبیدالله گوید: روزی در نیمۀ روز، باران بر چادر سفیدی (که آن را به خود می پیچند) بارید؛ دیدم آنچه باریده خون است و وقتی شترها برای آب خوردن به سوی نهر رفتند، داخل نهر، خون بود و آن روز، همان روزی بود که حضرت امام حسین علیه السلام به شهادت رسیده بود.
ص: 275
منابع شیعه:
1.مناقب آل ابی طاالب، ابن شهرآشوب [م. 588]، ج3، ص212.
2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص215.
7)«عَنْ عُبَیْدٍ الْمُکَتِّبِ عَنْ إبْرَاهِیمَ النَّخَعِیِّ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ احْمَرَّتِ السَّمَاءُ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ لَمْ تَزَلْ حَتَّی تَفَطَّرَت [تَقَطَّرَت] وَ قَطَرَت دَماً.»
ترجمه:
ابراهیم نخعی گوید: هنگامی که حسین[ علیه السلام ] کشته شد اطراف و اکناف آسمان سرخ شد و پیوسته به همین صورت بود تا این که آسمان شکافته شد و خون بارید.
منابع اهل تسنن:
1.الذریة الطاهرة النبویة، محمد بن أحمد دولابی [م. 310]، ص 135.
2.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2637.
8)«أَخْبَرَنَا سُلَیْمٌ الْقَاضِی[القاص] قَالَ: مُطِرْنَا دَماً أَیَّامَ[یَوْمَ] قَتْلِ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ].»
ترجمه:
سلیم قاضی گوید: در زمان کشته شدن [امام]حسین [ علیه السلام ] بارانِ خون بر ما بارید.
منابع اهل تسنن:
1.الجرح و التعدیل، ابن ابی حاتم رازی [م. 327]، ج4، ص216.
2.الکشف و البیان، ابو اسحاق ثعلبی [م. 427]، ج8، ص353.
3.الجامع لأحکام القرآن ( تفسیر القرطبی )، قرطبی [م. 671]، ج 16، ص 141.
4.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 222.
ص: 276
5.المحاضرات والمحاورات، سیوطی [م. 911]، ص 79.
9)«قَالَ الْبَلاذرِیُّ فِی مُختَارِهِ: مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً یَوْمَ قَتْلِهِ.»
ترجمه:
بلاذری گوید که در روز قتل حضرت حسین بن علی علیه السلام از آسمان خون بارید.
منبع شیعه:
مثیر الأحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص 63.
10)« أُسَامَةُ بْنُ شَبِیبٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أُمِّ سُلَیْمٍ قَالَتْ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام مَطَرَتِ السَّمَاءُ مَطَراً کَالدَّمِ احْمَرَّتْ مِنْهُ الْبُیُوتُ وَ الْحِیطَانُ ُ.»
ترجمه:
اُسامه از اُم سلیم نقل می کند که: هنگام شهادت حسین بن علی علیه السلام آسمان، بارانی مانند خون بارید که خانه ها و دیوارها از آن، سُرخ گشت.
منابع شیعه:
1.شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی [م. 363]، ج3، ص166. در ادامه روایت آورده: فبلغ ذلک البصرة و الکوفة و الشام و خراسان حتی کنا لا نشک أنه سینزل العذاب.
2.مناقب آل ابی طاالب، ابن شهرآشوب [م. 588]، ج3، ص212.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص215.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص466.
ص: 277
11)«قَالَ جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ حَدَّثَتْنِی [خَالَتِی] أُمُّ سَالِمٍ خَالَتِی قَالَتْ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ مُطِرْنَا مَطَراً کَالدَّمِ عَلَی الْبُیُوتِ وَ الْجُدُرِ [وَ الْحِیطَانِ کَالدَّمِ].»
ترجمه:
جعفر بن سلیمان گوید که خاله ام برای من گفت: هنگامی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد بارانی همانند خون بر خانه ها و دیوارها بارید.
منابع اهل تسنن:
1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص229.
2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 360.
3.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج6، ص2636: در ادامه روایت آورده: [فبلغنی أنه کان بالبصرة و الکوفة و بالشام و بخراسان حتی کنا لا نشک أنه سینزل عذاب].
4.ذخائر العقبی، احمدبن عبداللّٰه طبری [م. 694]، ص145.
5.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 433.
6.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج5، ص16.
7.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص312 [تا کالدم را آورده].
12)«فِی رِوَایَةٍ أَنَّهُ مَطَرَ کَالدَّمِ عَلَی الْبُیُوتِ وَ الْجُدُرِ بِخُرَاسَانَ وَ الشَّامِ وَ الْکُوفَةِ.»
ترجمه:
بنابر روایتی: (هنگامیکه حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسید) بارانی همانند خون بر خانه ها و دیوارها در خراسان و شام و کوفه بارید.
منبع اهل تسنن:
صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.
ص: 278
13)«کَانَتِ السَّمَاءُ تُمْطِرُ عِنْدَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ عَلَقَةً.»
ترجمه:
هنگام شهادت امام حسین علیه السلام از آسمان خون لخته شده می بارید.
منبع شیعه:
إثبات الهداة، حر عاملی [م. 1104]، ج 4، ص43.
14)«عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ أَنَّهُ قَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرَفْنَا أَهْلَ بَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ نَوَاحِیهَا عَشِیَّةَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ قُلْتُ: وَ کَیْفَ ذَلِکَ؟ قَال: ... مُطِرْنَا ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ دَماً عَبِیطاً».
ترجمه:
شخصی از اهالی بیت المقدس نقل نموده که: ما اهالی بیت المقدس و اطرف آن به عصری که حسین بن علی علیهما السلام در آن شهید شد آگاه گشتیم [راوی گوید: ] گفتم: چطور؟ گفت: ... [از شهادت سید الشهدا علیه السلام تا] سه روز، آسمان بر ما خون تازه بارید.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص160 باب24 ح2.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص186.
3.بحارالأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص204.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص456.
ص: 279
15)«قَالَ سُلَیْمٌ الْقَاص: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً عَبِیطاً.»
ترجمه:
سلیم قاص گوید: هنگامی که (حضرت) حسین بن علی [ علیه السلام ] کشته شد آسمان خون تازه بارید.
منبع اهل تسنن:
تذکرة الحمدونیه، ابن حمدون [م. 562]، ج 9، ص 245.
16)«قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: بَکَتِ السَّمَاءُ عَلَی الْحُسَیْنِ أَرْبَعِینَ یَوْماً بِالدَّمِ.»
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرمود: آسمان چهل روز در شهادت امام حسین علیه السلام خون بارید.
منابع شیعه:
1.مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب [م. 588]، ج3، ص212.
2.تفسیر اصفی، فیض کاشانی [م.1091]، ج 2، ص 1154.
3.تفسیر صافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 4، ص 407.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص215.
5.تفسیر نور الثقلین، شیخ حویزی [م. 1112]، ج 4، ص 628.
6.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 12، ص 130.
7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 471.
ص: 280
17)«أَخْبَرَنَا عَمْرُو بْنُ ثُبَیْتٍ [عُمَرُ بْنُ وَهْبٍ] عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ السَّمَاءَ لَمْ تَبْکِ مُنْذُ وُضِعَتْ إِلَّا عَلَی یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قُلْتُ: أَیُّ شَیْ ءٍ بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: کَانَتْ إِذَا اسْتُقْبِلَتْ بِالثَّوْبِ[ بِثَوْبٍ] وَقَعَ عَلَی الثَّوْبِ شِبْهُ أَثَرِ الْبَرَاغِیثِ مِنَ الدَّمِ.»
ترجمه:
عمرو بن ثبیت [عمر بن وهب] به ما خبر داد از پدرش، از علی بن الحسین علیهما السلام که آن جناب فرمودند: از زمانی که آسمان (تعبیه گشته و) قرار داده شده تا به حال بر هیچ کس نگریسته مگر بر یحیی بن زکریا و حضرت حسین بن علی علیهما السلام . عرض کردم: گریۀ آسمان چه بود؟ حضرت علیه السلام فرمودند: وقتی لباسی در مقابل آن قرار می گرفت روی آن لکۀ خونی مانند اثر کَنه ها می افتاد.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 184.
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 146.
3.تفسیر برهان، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 702.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م.1111]، ج 45، ص 211.
5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 469.
6.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص430، 431.
7.ناسخ التواریخ حضرت سجاد علیه السلام ،سپهر [م. 1297]، ج2، ص134.
18)«عَنْ الشَّافِعِیِّ أَنَّهُ قَالَ: ... وَلَقَدْ قَطَرَتِ السَّمَاءُ یَوْمَ قَتْلِهِ دَماً حَتَّی بَقِیَ أَثَرُهُ عَلَی النَّبَاتِ حَتَّی فَنَی.»
ص: 281
ترجمه:
از شافعی نقل شده که: هنگام شهادت امام حسین علیه السلام از آسمان خون بارید و اثرش بر روی نبات تا وقتی که از بین برود باقی بود.
منبع شیعه:
مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص187.
19)«لَقَدْ مَطَرَتِ [أَمْطَرَتِ] السَّمَاءُ دَماً بَقِیَ أَثَرُهُ فِی الثِّیَابِ [مُدَّةً] حَتَّی تَقَطَّعَتْ».
ترجمه:
(هنگام کشته شدن حسین بن علی علیه السلام ) آسمان خون بارید و اثر این خون در لباسها باقی بود تا وقتی که لباسها قطعه قطعه شود.
منابع اهل تسنن:
1.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 222.
2.معارج الوصول إلی معرفة فضل آل الرسول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 99
3. صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.
4.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص20.
20)«عَنْ هِلَالِ بْنِ ذَکْوَانَ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] مُطِرْنَا مَطَراً بَقِیَ أَثَرُهُ فِی ثِیَابِنَا مِثْلَ الدَّمِ.»
ترجمه:
هلال بن ذکوان نقل می کند که هنگام کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] بر ما بارانی بارید که اثر آن همانند خون بر لباسهای ما باقی ماند.
ص: 282
منابع اهل تسنن:
1.التبصرة، ابن جوزی [م. 597]، ج2، ص14. المجلس الاول، فی ذکر عاشوراء و محرم.
2.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج6، ص2639.
21)«عَنْ هِلَالِ بْنِ ذَکْوَانَ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ ... خَرَجْنَا فِی سَفَرٍ فَمُطِرْنَا مَطَراً بَقِیَ أَثَرُهُ فِی ثِیَابِنَا مِثْلَ الدَّمِ».
ترجمه:
هلال بن ذکوان گوید: هنگامی که حسین [ علیه السلام ] کشته شد ... ما به قصد سفر خارج شدیم؛ بر ما بارانی بارید که اثر آن همانند خون در لباسهامان باقی ماند.
منابع اهل تسنن:
1.تذکرة الخواص، سبط بن جوزی [م. 654]، ص247.
2.التبر المذاب، أحمد بن محمد بن أحمد حافی [الخافی] شافعی [م. ]،ص 96 (بنابر نقل شرح إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی،ج 27، ص391).
22)«حدثتنی [عَنْ] نَضْرَةَ الْأَزْدِیَّةِ قَالَتْ: لَمَّا [أَنْ] قُتِلَ الْحُسَیْنُ بنُ عَلِیٍ مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً فَأَصْبَحَت خیامنا [جرارنا( (1))] وَ کُلُّ شَیْ ءٍ منا [لَنَا] ملئ دم».
ترجمه:
نضرۀ ازدیه گوید: هنگامی که حسین بن علی [ علیه السلام ] کشته شد آسمان خون بارید و ظرفهای آب و همۀ وسایلمان پُر از خون شد.
ص: 283
منابع شیعه:
1.شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی [م. 363]، ج 3، ص 166 به این عبارت: (محمد بن یوسف، باسناده، عن نصرة الأزدیة، أنها قالت: لما قتل الحسین بن علی علیه السلام مطرت السماء دما، و أصبح کل شیء لنا ملآنا دما)
2.إعلام الوری، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 1، ص 431: (فأصبحت وکل شئ لنأمل ء دم)
3.مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب [م. 588 ]، ج3، ص212: (عن أم سلیم قالت: لما قتل الحسین مطرت السماء مطرا کالدم احمرت منه البیوت و الحیطان و روی قریبا من ذلک فی الإبانة)
4.در النظیم، یوسف بن حاتم عاملی [م. 664]، ص 568: (فأصبحنا و حبابنا و جرارنا مملوءة دما)
منابع اهل تسنن:
5.ترجمه امام حسین (من طبقات ابن سعد)، ابن سعد [م. 230]، ص 90.
6.ثقات، ابن حبان [م. 354]، ج 5، ص 487: (...فأصبح جرارنا وکل شئ لنا ملأی دما)
7.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 227: (فأصبحت و کل شیء لنا ملآن دماء و فی حدیث البیهقی ملأ)
8.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 357.
9.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2638: (فأصبحت وکل شیء ملآن دما).
10.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 433: (فأصبحت وکل شئ لنا ملآن دما).
11.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص312: (مطرت السماء ماء ، فأصبحت وکل شئ لنا ملآن دما).
12.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج 2، ص 126.
13.المحاضرات، سیوطی [م. 911] ص 79: (فأصبحت خیامناو کل شیء منا ملاء دم).
23)«أَخْرَجَ الثَّعْلَبِیُّ وَ أَبُو نُعَیْمٍ مَا مَرَّ مِنْ أَنَّهُمْ مُطِرُوا دَماً زَادَ أَبُو نُعَیْمٍ: فَأَصْبَحْنَا وَ حِبابُنا وَ جِرارُنا مَمْلُوءَةٌ دَمًا».
ص: 284
ترجمه:
ثعلبی و ابونعیم جریان بارش خون را [در شهادت امام حسین علیه السلام ] نقل کرده اند و ابونعیم در نقلش افزوده است که: در هنگام صبح خُمها و کوزه هامان پُر از خون شده بود.
منبع اهل تسنن:
صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.
ص: 285
در روایات چنین آمده که در هر نقطۀ دنیا و در هر نقطۀ زمین، هر سنگی از زمین برداشته شد، زیرش خون تازه بود. در تعدادی از احادیث نیز این امر به صورت مطلق، بدون اختصاص به شهر یا منطقهای خاص روایت گردیده است. همچنین همین مطلب در شهر بیت المقدّس و در شام و در خانۀ مروان نیز به وضوح اتفاق افتاده است.
1)«قَالَ إبنُ سَعدٍ [أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ]: مَا رُفِعَ حَجَرٌ فِی [مِنَ] الدُّنْیَا [لَمَّا قُتِلَ الحُسَیْنُ علیه السلام ] إِلَّا وَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ».
ترجمه:
از ابو سعید خُدری نقل شده است که: هنگام کشته شدن حسین [ علیه السلام ] هیچ سنگی در دنیا (از زمین) برداشته نشد مگر این که در زیر آن خون تازه بود.
ص: 286
منابع اهل تسنن:
1.تذکرة الخواصّ، سبط ابن الجوزی [م. 654]، ص 246: (قال ابن سعد ما رفع حجر فی الدنیا إلا و تحته دم عبیط)
2.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 221: (قال أبو سعید: ما رفع حجر فی الدنیا لما قتل الحسین إلا و تحته دم عبیط)
3.معارج الوصول إلی معرفة فضل آل الرسول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 99: (قال ابن سعد: ما رفع حجر فی الدنیا لما قتل الحسین (علیه السلام) إلا و تحته دم عبیط)
4.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ص 415- 416. (فی روایة أ بی سعید..)
5.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 194: (قال أبو سعید ما رفع حجر من الدنیا إلا وجد تحته دم عبیط)
6.ینابیع الموده، قندوزی [م. 1294]،ج 3، ص 20 و ص 102.
ص: 287
2)«عَنْ یَحْیَی بْنِ بَشِیرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا بَصِیرٍ یَقُولُ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: بَعَثَ هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ إِلَی أَبِی فَأَشْخَصَهُ إِلَی الشَّامِ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهِ قَالَ لَهُ: یَا أَبَا جَعْفَرٍ أَشْخَصْنَاکَ لِنَسْأَلَکَ عَنْ مَسْأَلَةٍ لَمْ یَصْلُحْ أَنْ یَسْأَلَکَ عَنْهَا غَیْرِی وَ لَا أَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ خَلْقاً یَنْبَغِی أَنْ یَعْرِفَ أَوْ عَرَفَ هَذِهِ الْمَسْأَلَةَ إِنْ کَانَ إِلَّا وَاحِداً فَقَالَ أَبِی: لِیَسْأَلْنِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَمَّا أَحَبَّ فَإِنْ عَلِمْتُ أَجَبْتُ ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَعْلَمْ قُلْتُ لَا أَدْرِی وَ کَانَ الصِّدْقُ أَوْلَی بِی فَقَالَ هِشَامٌ: أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّیْلَةِ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام بِمَا اسْتَدَلَّ بِهِ الْغَائِبُ عَنِ الْمِصْرِ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ عَلَی قَتْلِهِ وَ مَا الْعَلَامَةُ فِیهِ لِلنَّاسِ؟ فَإِنْ عَلِمْتَ ذَلِکَ وَ أَجَبْتَ فَأَخْبِرْنِی هَلْ کَانَ تِلْکَ الْعَلَامَةُ لِغَیْرِ عَلِیٍّ علیه السلام فِی قَتْلِهِ؟ فَقَالَ لَهُ أَبِی: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّهُ لَمَّا کَانَ تِلْکَ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَمْ یُرْفَعْ عَنْ وَجْهِ الْأَرْضِ حَجَرٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ حَتَّی طَلَعَ الْفَجْرُ وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا هَارُونُ أَخُو مُوسَی علیه السلام وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا یُوشَعُ بْنُ نُونٍ وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی رُفِعَ فِیهَا عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ إِلَی السَّمَاءِ وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا شَمْعُونُ بْنُ حَمُّونَ الصَّفَا وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام ...»
ترجمه:
از یحیی بن بشیر نقل شده که گفت: از ابو بصیر شنیدم که می گفت: حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: هشام بن عبد الملک به دنبال پدرم فرستاد و ایشان را به شام برد، هنگامی که پدرم بر وی داخل شد او محضر پدرم عرضه داشت: ای ابو جعفر، من شما
ص: 288
را به اینجا آوردم تا مسأله ای را از شما بپرسم چه آنکه صلاح نیست دیگری آن را از شما جویا شود و روی زمین کسی را سراغ ندارم که شایسته دانستن این مسأله باشد جز یک نفر. پدرم فرمود: از آنچه می خواهی سؤال کن اگر بدانم جواب داده و اگر ندانم می گویم نمی دانم و راست گفتن سزاوارتر است به من. هشام عرض کرد: خبر دهید به من از شبی که در آن علیّ بن ابی طالب علیه السلام کشته شد کسانی که در آن شهر نبودند به چه علامتی از کشته شدن آن حضرت آگاه شدند؟ اگر از آن آگاه هستید و جواب می دهید به من خبر دهید آیا آن علامت برای شهادت و قتل غیر علی بن ابی طالب علیه السلام نیز بوده. پدرم به او فرمود: ای هشام، شبی که امیر مؤمنان علیه السلام کشته شد تا طلوع فجر سنگی از روی زمین برداشته نشد مگر آنکه زیر آن خون تازه بود و همچنین شبی که هارون علیه السلام برادر موسی علیه السلام کشته شد و شبی که در آن یوشع بن نون علیه السلام کشته شد و شبی که در آن حضرت عیسی بن مریم علیه السلام به آسمان بالا برده شد و شبی که در آن شمعون بن حمون صفا به قتل رسید اینگونه بود و همین طور بود شبی که در آن علی بن ابی طالب علیهما السلام شهید گردید و همین طور شبی که در آن حضرت حسین بن علی علیهما السلام به شهادت رسید (زیر هر سنگی که برداشته می شد خون تازه بود).
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م 367]، 158 باب 24 ح 1.
2.قصص الأنبیاء، قطب راوندی [م. 573]، ص 146.
3.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 184.
4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص203.
5.عوالم، امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 473.
ص: 289
3)«عَنْ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: أَرْسَلَ عَبْدُ الْمَلِکِ إِلَی ابْنِ رَأْسِ الْجَالُوتِ فَقَالَ: هَلْ کَانَ فِی قَتْلِ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] عَلَامَةٌ؟ قَالَ (ابْنُ رَأْسِ الْجَالُوتِ): مَا کُشِفَ یَوْمَئِذٍ حَجَرٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ»
ترجمه:
عمر بن محمد از پدرش نقل نموده که: عبد الملک (کسی را) به سوی پسر رأس الجالوت (از بزرگان یهود و از نوادگان حضرت داوود علیه السلام ) فرستاد و از او پرسید که آیا هنگام کشته شدن حسین بن علی [ علیه السلام ] نشانه ای اتفاق افتاد؟ پسر رأس الجالوت جواب داد: هیچ سنگی در آن روز برداشته نشد مگر اینکه زیر آن خون تازه بود.
منابع اهل تسنن:
1.طبقات (ترجمه امام حسین)، ابن سعد [م. 230]، ص90.
2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14،230.
3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص364.
4.کفایة الطالب، کنجی [م. 658]، ص443.
5.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص150.
6.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج 5، ص16.
4)«عن خَلَّادٍ صَاحِبِ السِّمْسِمِ وَ کانَ یَنْزِلُ ببَنِی جَحْدَرٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِی أُمِّی قَالَتْ: کُنَّا زَمَاناً بَعْدَ مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ... قَالَتْ: و کَانُوا لَا یَرْفَعُونَ حَجَراً إِلَّا وَجَدُوا [وُجِدَ] تَحْتَهُ دَماً [دَمٌ]».
ص: 290
ترجمه:
خلاد گوید: مادرم برای من حدیث کرد که ما مدتی بعد از کشته شدن حسین[ علیه السلام ] بودیم ... مردم هیچ سنگی را (از زمین) بلند نمی کردند مگر اینکه در زیر آن خون می دیدند.
منابع اهل تسنن:
1.ترجمه امام حسین (طبقات ابن سعد)، ابن سعد [م. 230]، ص 91.
2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص226.
3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 355.
4. الوافی بالوفیات، صفدی [م. 764]، ج 12، ص 265.(فقط ذیل حدیث آمده)
5)«عَنْ رَجُلٍ مِنْ آلِ سَعِیدٍ یَقُولُ: سَمِعْتُ الزُّهَرِیَّ یَقُولُ: سَأَلَنِی عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ مَرْوَانَ فَقَالَ: مَا کَانَ عَلَامَةُ مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ؟ قَالَ: لَمْ أَکشِف [تُکْشَفْ] یَوْمَئِذٍ حَجَراً [حَجَرٌ] إِلَّا وَجَدْتُ [وُجِدَ] تَحْتَهُ دَماً عَبِیطاً [دَمٌ عَبِیطٌ] فَقَالَ عَبْدُ الْمَلِکِ: أَنَا وَ أَنْتَ فِی هَذَا غَرِیبَانِ.»
ترجمه:
مردی از خاندان سعید گفت: از زهری شنیدم که می گفت: عبد الملک مروان از من پرسید: علامت کشته شدن حسین[ علیه السلام ] چه بود؟ گفتم: در آن روز هیچ سنگی را بر نداشتم مگر اینکه زیر آن خون تازه دیدم. عبد الملک گفت: من و تو در [نقل] این حدیث تنها و غریب هستیم.
منابع اهل تسنن:
1. ترجمه امام حسین (طبقات ابن سعد)، ابن سعد [م. 230]، ص 90.
2.المحاضرات، سیوطی [م. 911]، ص 79. (عبارت: «أنا و أنت فی هذا غریبان» را نیاورده.)
ص: 291
6)«عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَینَةَ قَالَ: حَدَّثَتْنِی جدّتی قَالَتْ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ... مَا رَفَعْنَا حَجَراً إِلَّا وَجَدْنَا تَحْتَهُ دَماً عَبِیطاً.»
ترجمه:
سفیان بن عیینه از جدّه اش نقل می کند: هنگام کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] هیچ سنگی را از روی زمین برنداشتیم مگر این که زیر آن خون تازه یافتیم.
منبع اهل تسنن:
فرائد السمطین، جوینی [م. 722]، ج2، ص 165.
7)«لَمْ یُرْفَعْ حَجَرٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ.»
ترجمه:
[هنگام کشته شدن حسین بن علی علیه السلام ] سنگی برداشته نشد مگر این که در زیر آن خون تازه یافت شد.
منابع اهل تسنن:
1.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.
2.الإتحاف بحب الأشراف، شبراوی [م.1172]، ص12 ط.مصر (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص483)
3.اسعاف الراغبین، ابن صبان [م.1206]، المطبوع بهامش نور الابصار، ص215: ط.مصر(بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص483)
4.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص 15.
ص: 292
8)«عَنْ أَبِی نَصْرٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ أَنَّهُ قَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرَفْنَا أَهْلَ بَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ نَوَاحِیهَا عَشِیَّةَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قُلْتُ: وَ کَیْفَ ذَاکَ؟ قَالَ: مَا رَفَعْنَا حَجَراً وَ لَا مَدَراً وَ لَا صَخْراً إِلَّا وَ رَأَیْنَا تَحْتَهَا دَماً عَبِیطاً یَغْلِی...»
ترجمه:
مردی از اهالی بیت المقدس گفت: به خدا قسم ما اهالی بیت المقدس و اطرافش، شامِ روزی که امام حسین علیه السلام کشته شد را دانستیم. راوی از او پرسید: چگونه آن را فهمیدید؟ او پاسخ داد: هیچ سنگ و کلوخ و تخته سنگی از زمین برنداشتیم مگر اینکه زیرش خون تازه ای دیدیم که می جوشید.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]،ص160، باب 24، ح2.
2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 186.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م.1111]،، ج 45، ص 204.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 456.
9)«عَنْ ابْنِ شِهَابٍ (الزُّهرِیِّ) قَالَ: قَدِمْتُ دِمَشْقَ [دَخَلْتُ الشَّامَ] وَ أَنَا أُرِیدُ الْغَزْوَ فَأَتَیْتُ عَبْدَ الْمَلِکِ لِأُسَلِّمَ عَلَیْهِ فَوَجَدْتُهُ فِی قُبَّةٍ عَلَی فُرُشٍ یَفُوقُ الْقَائِمَ وَ النَّاسُ تَحْتَهُ سِمَاطَانِ فَسَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ: یَا ابْنَ شِهَابٍ أَتَعْلَمُ مَا کَانَ فِی بَیْتِ الْمَقْدِسِ صَباحَ قُتِلَ ابْنُ أَبِی طَالِبٍ؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: هَلُمَّ. فَقُمْتُ مِنْ وَرَاءِ
ص: 293
النَّاسِ حَتَّی أَتَیْتُ خَلْفَ الْقُبَّةِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ فَأَحْنَی عَلَیَّ فَقَالَ: مَا کَانَ؟ قَالَ فَقُلْتُ: لَم یُرْفَعْ حَجَرٌ فِی بَیْتِ الْمَقْدِسِ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ. قَالَ فَقَالَ: لَمْ یَبْقَ أَحَدٌ یَعْلَمُ هَذَا غَیْرِی وَ غَیْرُکَ وَ لَا یَسْمَعَنَّ مِنْکَ. قَالَ: فَمَا تَحَدَّثْتُ [حَدَّثْتُ] بِهِ حَتَّی تُوُفِّیَ.
وَ رُوِیَ بِإِسْنَادٍ أَصَحَّ مِنْ هَذَا عَن الزُّهْرِیِّ أَنَّ ذَلِکَ کَانَ مِنْ مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ».
ترجمه:
ابن شهاب زهری گوید: وارد دمشق شدم و ارادۀ جنگ داشتم نزد عبدالملک [پسر مروان] رفتم تا به او سلام کنم. دیدم که عبدالملک در قبّه ای بر فرشی نشسته که جایگاه آن بالاتر از شخصِ ایستاده بود و مردم نیز زیر او در دو طرف، صف کشیده بودند. سلام کردم و نشستم. عبدالملک (به من) گفت: ای پسر شهاب، آیا میدانی در روز کشته شدن علی بن ابیطالب[ علیه السلام ] در بیت المقدس چه اتفاقی افتاد؟
گفتم: بله (می دانم). عبدالملک گفت: بیا (نزد من). از جلوی مردم بلند شدم و پشت قبّه رفتم. صورتش را به طرف من چرخاند، خم شد و گفت: آن اتفاق چه بوده؟
گفتم: هیچ سنگی را در بیت المقدس برنداشتند مگر این که در زیر آن خون پیدا شد. عبد الملک (به من) گفت: غیر از من و تو کسی نمانده که این حدیث را بداند و این جریان را به هیچ کس مگو!
زهری گوید: تا عبدالملک زنده بود این حکایت را برای کسی نگفتم تا اینکه عبدالملک مُرد.
مؤلف گوید: این روایت با اسناد صحیح تر از زهری در شهادت امام حسین علیه السلام نقل شده [که به هنگام شهادت حضرت در بیت المقدس هیچ سنگی را در بیت المقدس برنداشتند مگر این که در زیر آن خون پیدا شد.]
منابع اهل تسنن:
1.دلائل النبوة، بیهقی [م. 458]، ج6، ص440.
2.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص378.
ص: 294
3.إمتاع الأسماع، مقریزی [م. 845]، ج12، ص242.
10)«عَن الزُهریِ قالَ: لَمّا قُتِلَ الحُسَیْنُ بنُ عَلِیٍ[ علیه السلام ] لَمْ یُرْفَعْ حَجَرٌ بِبَیْتِ المَقْدِسِ إلا وُجِدَ [تَحْتَهُ] دَمٌ عَبِیطٌ.»
ترجمه:
زهری گوید: زمانی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد هیچ سنگی در بیت المقدس برداشته نشد مگر این که زیر آن خون تازه یافت شد.
منابع اهل تسنن:
1.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج3، ص113 ح 2834.
2.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2637.( (1))
3.وسیلة الخادم الی المخدوم، خنجی اصفهانی، [م. 927] ص171. ( (2))
4.انس الجلیل، مجید الدین حنبلی [م.927]، ص252 ط.قاهره (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص484).( (3))
11)«عَنْ زَیْدِ بْنِ عَمْرو الْکِنْدِیِّ قالَ حَدَّثَتْنی أُمُّ حَیَّان [حبان- حسان] قَالَتْ: یَوْمَ قُتِلَ
ص: 295
الْحُسَیْنُ... لَمْ یُقلَبْ حَجَرٌ [حَجَراً] بِبَیْتِ الْمَقْدِسِ إِلَّا أَصْبَح [أصیب] تَحْتَه (عِندَه) دمٌ عبیطٌ (دَماً عَبِیطاً).»
ترجمه:
زید بن عمرو کندی گوید: ام حیان برای من گفت که روز کشته شدن حسین[ علیه السلام ] هیچ سنگی در بیت المقدس برداشته نشد مگر این که در زیر آن خون تازه پدیدار گشت.
منابع اهل تسنن:
1.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج2، ص102.
2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص229.
3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 362.
4.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2637.
5.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور[م. 711]، ج7، ص150.
6.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 434.
7.إمتاع الأسماع، مقریزی [م. 845]، ج 14، ص 151.
8.تاریخ الخلفاء، سیوطی [م. 911]، ص226. (به این عبارت: «قیل: إنه لم یقلب حجر ببیت المقدس یومئذ إلا وجد تحته دم عبیط.»)
12)«عَنْ مَعْمَرٍ قَالَ: أَوَّلُ مَا عُرِفَ الزُّهْرِیُّ تَکَلَّمَ فِی مَجْلِسِ الْوَلِیدِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ فَقَالَ الْوَلِیدُ: أَیُّکُمْ یَعْلَمُ مَا فَعَلَتْ أَحْجَارُ بَیْتِ الْمَقْدِسِ یَوْمَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ؟ فَقَالَ الزُّهْرِیُّ: بَلَغَنِی أَنَّهُ لَمْ یُقلَبْ حَجَرٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ.»
ترجمه:
معمر نقل کرده که اول جایی که زهری معروف شد آنجا بود که در مجلس ولید بن
ص: 296
عبد الملک صحبت کرد. ولید سوال کرد: کدام یک از شما می داند روز کشته شدن حسین بن علی [ علیه السلام ] سنگهای بیت المقدس چه کردند؟
زهری پاسخ داد: به من خبر رسیده که هیچ سنگی برگردانده نشد مگر این که زیر آن خون تازه یافت شد.
منابع اهل تسنن:
1.دلائل النبوة، بیهقی [م. 458]، ج6، ص472.
2.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج2، ص102
3.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص229.
4.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 363.
5.کفایة الطالب، گنجی شافعی [م. 658]، ص437.
6.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص434.
7.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج5، ص16.
8.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص314.
9.إمتاع الأسماع، مقریزی [م. 845]، ج 12، ص 241.
10.تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی [م. 852]، ج2، ص305.
11.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج2، ص193 ([قال: ] و أخرج البیهقی و أبو نعیم عن الزهری قال بلغنی أنه یوم قتل الحسین لم یقلب حجر من أحجار بیت المقدس إلا وجد تحته دم عبیط).
13)«عَنْ مُعَمَّرٍ قَالَ أَوَّلُ مَا عُرِفَ الزُّهرِیُّ أَنَّهُ کَانَ فِی مَجْلِسِ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ مَرْوَانَ فَسَأَلَهُمْ عَبْدُ الْمَلِکِ فَقَالَ: مَنْ مِنْکُمْ یَعْلَمُ مَا صَنَعَت أَحْجَارُ بَیْتِ الْمَقْدِسِ یَوْمَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ؟ قَالَ: فَلَمْ یَکُنْ عِنْدَ أَحَدٍ مِنْهُمْ مِنْ ذَلِکَ عِلْمٌ. فَقَالَ الزُّهرِیُّ: بَلَغَنِی أَنَّهُ لَمْ یُقْلَبْ مِنْهَا یَوْمَئِذٍ حَجَرٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ. قَالَ: فَعُرِفَ مِنْ یَوْمَئِذٍ.»
ترجمه:
از معمر نقل شده که گفته است: نخستین جایی که زهری معروف شد آنجا بود که در مجلس عبد الملک بن مروان حضور داشت. عبد الملک از آنان (حضار مجلس)
ص: 297
پرسید: کدام یک از شما می داند که روز کشته شدن حسین[ علیه السلام ] سنگهای بیت المقدس چه کردند؟ هیچ یک از آنان در این باره چیزی نمی دانستند. زهری پاسخ داد: به من خبر رسیده است که در آن روز هیچ سنگی از آنها [از سنگهای بیت المقدس] برگردانده نشد مگر اینکه زیر آن خون تازه یافت شد. زهری از همین روز معروف شد.
منابع اهل تسنن:
1.طبقات الکبری، ابن سعد [م. 230]، ج 5، ص351.
2.محاضرات و محاورات، سیوطی [م. 911]، ص83.
14)«عَنِ الزُّهْرِیِّ قَالَ قَالَ لِی عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ مَرْوَانَ: أَیُّ وَاحِدٍ أَنْتَ إِنْ أَخْبَرْتَنِی[أعْلَمْتَنی] أَیُّ عَلَامَةٍ کَانَتْ یَوْمَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ؟ قَالَ: قُلْتُ: لَمْ تُرْفَعْ حَصَاةٌ بِبَیْتِ الْمَقْدِسِ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهَا دَمٌ عَبِیطٌ. فَقَالَ عَبْدُ الْمَلِکِ: إِنِّی وَ إِیَّاکَ فِی هَذَا الْحَدِیثِ لَقَرینانِ[قریبان].»
ترجمه:
زهری گوید که عبد الملک مروان به من گفت: چه یگانه ای هستی اگر به من خبر دهی که چه نشانه ای در روز کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] اتفاق افتاد؟ من به او گفتم: هیچ سنگی را در بیت المقدس برنداشتند مگر این که در زیر آن خون تازه یافت شد. عبد الملک گفت: من و تو در این حدیث، قرین هستیم. (یعنی من هم راوی این حدیث هستم).
منابع اهل تسنن:
1.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج3، 119.
2.کفایة الطالب، گنجی [م. 658]، ص444.
3.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج9، ص196 (و قال: رواه الطبرانی ورجاله ثقات).
ص: 298
15)« عَن الزُّهْرِیِّ قَالَ: مَا رُفِعَ بِالشَّامِ حَجَرٌ یَوْمَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ[ علیه السلام ] إِلَّا عَنْ دَمٍ.»
ترجمه:
ابن شهاب زهری نقل کرده اند که: در روز کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] هیچ سنگی را در شام برنداشتند مگر این که به خون آغشته بود.
منابع اهل تسنن:
1.أنساب الأشراف، بلاذری[م. 279]، ج 3، ص 228.
2.معجم الکبیر، طبرانی[م. 360]، ج3، ص113.
3.معرفة الصحابة، ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج2، ص13.
4.مناقب آل محمد، موصلی، [م. 657] ص106. (إنه لم یرفع حجر بالشام إلّا و رأی الدم تحته)
5.ذخائر العقبی، احمد بن عبد اللّه طبری [م. 694]، ص 145(لم یرفع أو لم یقلع حجر بالشام إلا عن دم)
6.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج9، ص196 (قال الهیثمی: رواه الطبرانی ورجاله رجال الصحیح).
7.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی[م. 942]، ج 11، ص 80 (لم یرفع ولم یقلع حجر بالشام إلا عن دم.)
8.وسیلة المآل، باکثیر حضرمی [م.1047]، ص197(بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص484).
ص: 299
16)«رُوِیَ عَنِ الصَّادِق علیه السلام أَنَّ عَبْدَ الْمَلِکِ بْنَ مَرْوَانَ کَتَبَ إِلَی عَامِلِهِ بِالْمَدِینَةِ -وَ فِی رِوَایَةٍ هِشَامَ بْنَ عَبْدِ الْمَلِکِ- أَنْ وَجِّهْ إِلَیَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ فَخَرَجَ أَبِی وَ أَخْرَجَنِی مَعَه ...قالَ [هِشامٌ]: عَرَضَتْ لِی مَسْأَلَةٌ لَمْ یَعْرِفْهَا الْعُلَمَاءُ فَأَخْبِرْنِی إِذَا قَتَلَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ إِمَامَهَا الْمَفْرُوضَ طَاعَتُهُ عَلَیْهِمْ أَیَّ عِبْرَةٍ یُرِیهِمُ اللَّهُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ؟ قَالَ أَبِی: إِذَا کَانَ کَذَلِکَ لَا یَرْفَعُونَ حَجَراً إِلَّا وَ یَرَوْنَ تَحْتَهُ دَماً عَبِیطاً. فَقَبَّلَ عَبْدُ الْمَلِکِ رَأْسَ أَبِی وَ قَالَ: صَدَقْتَ إِنَّ فِی الْیَوْمِ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ أَبُوکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام کَانَ عَلَی بَابِ أَبِی مَرْوَانَ حَجَرٌ عَظِیمٌ فَأَمَرَ أَنْ یَرْفَعُوهُ فَرَأَیْنَا تَحْتَهُ دَماً عَبِیطاً یَغْلِی وَ کَانَ لِی أَیْضاً حَوْضٌ کَبِیرٌ فِی بُسْتَانِی وَ کَانَ حَافَتَاهُ حِجَارَةً سَوْدَاءَ فَأَمَرْتُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُوضَعَ مَکَانَهَا حِجَارَةٌ بِیضٌ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَرَأَیْتُ دَماً عَبِیطاً یَغْلِی تَحْتَهَا...»
ترجمه:
امام صادق علیه السلام می فرماید: عبد الملک بن مروان و در روایتی هشام بن عبد الملک، به والی مدینه نوشت که محمّد بن علی[امام باقر علیه السلام ] را به سوی من [به شام] بفرست.
امام صادق علیه السلام می فرماید: پدرم از مدینه خارج شد و مرا نیز همراه خود برد ... عبد الملک [یا هشام بن عبدالملک] به پدرم گفت: مسأله ای برایم روی داده که هیچ یک از دانشمندان ندانستند. به من خبر بده وقتی این امّت امام واجب الاطاعه خود را بکشند، خدا چه عبرتی (و نشانه ای) در آن روز به آنها نشان می دهد؟
پدرم فرمود: هیچ سنگی را بلند نکنند مگر این که زیر آن خون تازه می بینند. پس
ص: 300
عبد الملک [یا هشام] سر پدرم را بوسید و گفت: راست گفتی. روزی که پدرت علی بن ابی طالب علیه السلام کشته شد، سنگ بزرگی بر در خانۀ پدرم مروان بود، دستور داد آن را بلند کنند، زیر آن سنگ، خون تازه ای دیدیم که می جوشید. من نیز در باغم حوض بزرگی داشتم که دو طرفش سنگهای سیاه (چیده شده) بود. دستور دادم که آنها را بردارند و به جایش سنگهای سفید بگذارند و در آن روز، حسین بن علی علیهما السلام کشته شده بود خونی تازه دیدم که از زیر آنها می جوشید.
منابع شیعه:
1.الخرائج و الجرائح، قطب راوندی [م. 573]، ج 1، ص 293.
2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 5، ص 184.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 10، ص 153.
ص: 301
1)«عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَقَالَ لَهَا: لَا یَدْخُلْ عَلَیَّ أَحَدٌ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ هُوَ طِفْلٌ فَمَا مَلَکَتْ مَعَهُ شَیْئاً حَتَّی دَخَلَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم فَدَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَةَ عَلَی أَثَرِهِ فَإِذَا الْحُسَیْنُ عَلَی صَدْرِهِ وَ إِذَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم یَبْکِی وَ إِذَا فِی یَدِهِ شَیْ ءٌ یُقَبِّلُهُ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم: یَا أُمَّ سَلَمَةَ إِنَّ هَذَا جَبْرَئِیلُ یُخْبِرُنِی أَنَّ هَذَا مَقْتُولٌ وَ هَذِهِ التُّرْبَةُ الَّتِی یُقْتَلُ عَلَیْهَا فَضَعِیهِ عِنْدَکِ فَإِذَا صَارَتْ دَماً فَقَدْ قُتِلَ حَبِیبِی فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! سَلِ اللَّهَ أَنْ یَدْفَعَ ذَلِکَ عَنْهُ.
قَالَ: قَدْ فَعَلْتُ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیَّ أَنَّ لَهُ دَرَجَةً لَا یَنَالُهَا أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ أَنَّ لَهُ شِیعَةً یَشْفَعُونَ فَیُشَفَّعُونَ وَ أَنَّ الْمَهْدِیَّ مِنْ وُلْدِهِ فَطُوبی لِمَنْ کَانَ مِنْ أَوْلِیَاءِ الْحُسَیْنِ وَ شِیعَتِهِ هُمْ وَ اللَّهِ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.»
ترجمه:
از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمودند: پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در خانۀ ام سلمه بود. به او فرمود: کسی نزد من نیاید. (امام) حسین علیه السلام آمد در حالی که خردسال بود ام سلمه نتوانست مانع او شود و امام حسین علیه السلام بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد. ام سلمه دنبالش رفت و دید که
ص: 302
امام حسین علیه السلام روی سینۀ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است و ایشان گریه می کند و چیزی در دست پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است که حضرت آن را می بوسد.
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای ام سلمه، این جبرئیل است که از کشته شدن حسین علیه السلام خبر می دهد و این خاکی است که روی آن کشته می شود، آن را نزد خود نگهدار وقتی این خاک تبدیل به خون شد [بدان که] حبیبم کشته شده است.
ام سلمه گفت: یا رسول اللَّه از خدا بخواه که این بلا را از او دفع کند.
حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خواستم و خداوند عزّ و جلّ به من وحی فرمود که [به سبب این شهادت] به او درجه ای می دهد که احدی از مخلوقین بدان نمی رسد و شیعیانی خواهد داشت که شفاعت کنند و شفاعتشان پذیرفته شود و مهدی عجل الله تعالی فرجه از فرزندان اوست. خوشا به حال کسانیکه از دوستان حسین و شیعیان و پیروانش باشند. به خدا قسم آنها روز قیامت رستگارانند.
منابع شیعه:
1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص203.
2.إثبات الهداة، حرّ عاملی [م. 1104]، ج1، ص527.
3. بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج44، ص225.
2)«عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ حَنْطَبٍ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: دَخَلَ عَلَیَّ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ فَقَالَ لِی: احْفظِی الْبَابَ لَا یَدْخُلَ عَلَیَّ أَحَدٌ فَسَمِعْتُ نَحِیبَهُ فَدَخَلْتُ فَإِذَا الْحُسَیْنُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقُلْتُ: واللهِ یَا رَسُولَ اللهِ مَا رَأَیْتُهُ حِینَ دَخَلَ فَقَالَ: إنَّ جِبْرِیلَ کَانَ عِنْدِی آنِفًا فَقَالَ لِی: یَا مُحَمَّدُ أَتُحِبُّهُ؟ فَقُلْتُ: یَا جِبْرِیلُ أَمَّا مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا فَنَعَم. قَالَ: فَإِنَّ أُمَّتَکَ سَتَقْتُلُهُ بَعْدَکَ تُرِیدُ أُرِیکَ تُرْبَتَهُ یَا مُحَمَّدُ؟ فَدَفَعَ إِلَیَّ هَذَا التُّرَابَ. قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: فَأَخَذْتُهُ فَجَعَلْتُهُ فِی قَارُورَةٍ فَأَصَبْتُهُ یَوْمَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ وَقَدْ صَارَ دَماً.»
ص: 303
ترجمه:
مُطّلب بن حَنطَب از ام سلمه نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر من وارد شد و گفت: مراقبِ در باش کسی بر من وارد نشود. پس صدای گریۀ بلند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شنیدم داخل شدم و دیدم که حسین علیه السلام در پیش روی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. عرض کردم: ای رسول خدا به خدا قسم من حسین علیه السلام را وقتی که وارد شد ندیدم.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: الآن جبرئیل نزد من بود و گفت: ای محمد! آیا حسین علیه السلام را دوست داری؟ گفتم: ای جبرئیل! بله (او را دوست دارم) به من گفت: به زودی اُمّتت بعد از تو او را خواهند کشت. ای محمد! آیا می خواهی تُربتش را (که در آن کشته می شود) نشان شما دهم؟ پس این خاک را به من داد.
ام سلمه گوید: من آن تربت را گرفتم و در شیشه ای قرار دادم و روزی که حسین علیه السلام کشته شد آن تربت را دیدم که به خون مبدّل شده بود.
منابع اهل تسنن:
1.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2597 – 2598.
2.ترجمه امام حسین از بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ص97.
3.معارج الوصول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 94.
4.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]،ج 3، ص357.
5.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 193 .
3)«عَنْهَا [أُمِّ سَلَمَةَ] قَالَتْ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ وَهُوَ یَمْسَحُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ و یَبکی. فَقُلْتُ: مَا بُکَاؤُکَ؟ فَقَالَ: إنَّ جِبْرِیلَ أَخْبَرَنِی أَنَّ ابْنِی هَذَا یُقْتَلُ بِأَرْضٍ یُقَالُ لَهَا کَرْبَلَاءُ قَالَتْ: ثُمَّ نَاوَلَنِی کَفّاً مِنْ تُرَابٍ أَحْمَرَ وَ قَالَ: إِنَّ هَذَا مِنْ تُرْبَةِ الْأَرْضِ الَّتِی یُقْتَلُ بِهَا فَمَتَی صَارَ دَماً فَاعْلَمِی أَنَّهُ قَدْ قُتِلَ. قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: فَوَضَعْتُ التُّرَابَ فِی قَارُورَةٍ عِنْدِی وَکُنْتُ أَقُولُ: إنَّ یَوْماً یَتَحَوَّلُ فِیهِ دَماً لَیَوْمٌ عَظِیمٌ.»
ص: 304
ترجمه:
از ام سلمه روایت شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که دست روی سر امام حسین علیه السلام می کشید و گریه می کرد. گفتم یا رسول اللّٰه! چرا گریه می کنید؟ ایشان فرمود: جبرئیل مرا خبر داده است که این فرزندم در سرزمینی که کربلا نامیده می شود، کشته خواهد شد. آنگاه مشتی از خاک سرخ به من داد و فرمود: خاکِ آن زمینی است که در آن کشته خواهد شد، پس هرگاه این خاک به خون تبدیل شد بدان که او کشته شده است.
ام سلمه گوید: آن خاک را در شیشه ای پیش خودم گذاشتم و می گفتم: روزی که این خاک به خون تبدیل شود، روز بزرگی است.
منابع اهل تسنن:
1.ذخائر العقبی، محب طبری [م 694]، ص147.
2.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص502.
3.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی [م. 942]، ج10، ص154.
4.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص193. (ابن حجر گوید: ابن احمد در زیادة المسند نیز این حدیث را آورده است).
4)«رَوَتْ أُمُّ سَلَمَةَ قَالَتْ: جَاءَ جِبْرِیلُ إلَی النَّبِیِّ فَدَخَلَ عَلَیْهِ الْحُسَیْنُ فَقَالَ: إِنَّ أُمَّتَکَ تَقْتُلُهُ بَعْدَکَ. ثُمَّ قَالَ: أَلَا أُرِیکَ تُرْبَةَ مَقْتَلِهِ؟ فَجَاءَ بِحَصَیَاتٍ فَجَعَلَهُنَّ رَسُولُ اللهِ فِی قَارُورَةٍ فَلَمَّا کَانَ فِی لَیْلَةِ قَتْلِ الْحُسَیْنِ سَمِعْتُ قَائِلاً یَقُولُ:
أیّهَا القاتِلُونَ جَهلاً حُسَینا
قد لُعِنتُم علی لِسانِ ابنِ داودَ
أبشروا بِالعَذاب وَ التنکیل
وَ مُوسی و حاملِ الإنجیلِ
قَالَتْ: فَبَکَیْتُ وَ فَتَحتُ الْقَارُورَةَ فَإِذَا الْحَصَیَاتُ قَدْ جَرَتْ دَماً.»
ص: 305
ترجمه:
ام سلمه روایت کرده که جبرئیل به نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد و (در این هنگام) حسین علیه السلام بر ایشان وارد شد. جبرئیل عرض کرد: همانا اُمّتت بعد از تو او را می کشند. سپس عرض کرد: ای رسول خدا، تربت مقتلش را به شما نشان ندهم؟ آنگاه سنگریزه ای چند آورد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را در شیشه ای ریخت.
شب قتل حسین علیه السلام ، شنیدم که گوینده ای می گوید: "ای کسانیکه از روی جهالت حسین را کشتید! بشارت باد شما را به عذاب و عبرت دیگران گردیدن. شما بر زبان پسر داوود (یعنی سلیمان علیه السلام ) و موسی علیه السلام و حامل انجیل (عیسی علیه السلام ) لعن شده اید." پس گریستم و آن شیشه را گشودم، ناگاه دیدم که از سنگریزه ها خون جاری است.
منابع اهل تسنن:
1.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 217.
2.معارج الوصول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 99.
3.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]،ج 3، ص357.
4.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 193.
5)«حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ ثَابِتٍ، عَنْ أَبِیهِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: بَیْنَا أَنَا رَاقِدٌ فِی مَنْزِلِی إِذْ سَمِعْتُ صُرَاخاً عَظِیماً عَالِیاً مِنْ بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجِ النَّبِیِّ [صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ] فَخَرَجْتُ یَتَوَجَّهُ بِی قَائِدِی إِلَی مَنْزِلِهَا، وَ أَقْبَلَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ إِلَیْهَا الرِّجَالُ وَ النِّسَاءُ، فَلَمَّا انْتَهَیْتُ إِلَیْهَا قُلْتُ: یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، مَا بَالُکِ تَصرُخِینَ وَ تُغَوِّثِینَ؟ فَلَمْ تُجِبْنِی، وَ أَقْبَلَتْ عَلَی النِّسْوَةِ الْهَاشِمِیَّاتِ وَ قَالَتْ: یَا بَنَاتِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسْعِدْنَنِی وَ ابْکِینَ مَعِی، فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ سَیِّدُکُنَّ وَ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، قَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ سِبْطُ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَیْحَانَتُهُ الْحُسَیْنُ. فَقِیلَ: یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، وَ مِنْ أَیْنَ عَلِمْتِ ذَلِکِ؟ قَالَتْ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ
ص: 306
آلِهِ) فِی الْمَنَامِ السَّاعَةَ شَعِثاً مَذْعُوراً، فَسَأَلْتُهُ عَنْ شَأْنِهِ ذَلِکَ، فَقَالَ: قُتِلَ ابْنِیَ الْحُسَیْنُ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ الْیَوْمَ فَدَفَنْتُهُمْ، وَ السَّاعَةَ فَرَغْتُ مِنْ دَفْنِهِمْ. قَالَتْ: فَقُمْتُ حَتَّی دَخَلْتُ الْبَیْتَ وَ أَنَا لَا أَکَادُ أَنْ أَعْقِلَ، فَنَظَرْتُ فَإِذَا بِتُرْبَةِ الْحُسَیْنِ الَّتِی أَتَی بِهَا جَبْرَئِیلُ مِنْ کَرْبَلَاءَ فَقَالَ: إِذَا صَارَتْ هَذِهِ التُّرْبَةُ دَماً فَقَدْ قُتِلَ ابْنُکَ، وَ أَعْطَانِیهَا النَّبِیُّ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، فَقَالَ: اجْعَلِی هَذِهِ التُّرْبَةَ فِی زُجَاجَةٍ- أَوْ قَالَ: فِی قَارُورَةٍ- وَ لْتَکُنْ عِنْدَکِ، فَإِذَا صَارَتْ دَماً عَبِیطاً فَقَدْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ، فَرَأَیْتُ الْقَارُورَةَ الآنَ وَ قَدْ صَارَتْ دَماً عَبِیطاً تَفُورُ. قَالَ: وَ أَخَذَتْ أُمُّ سَلَمَةَ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ فَلَطَخَتْ بِهِ وَجْهَهَا، وَ جَعَلَتْ ذَلِکَ الْیَوْمَ مَأْتَماً وَ مَنَاحَةً عَلَی الْحُسَیْنِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، فَجَاءَتِ الرُّکْبَانُ بِخَبَرِهِ، وَ أَنَّهُ قَدْ قُتِلَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ».
قَالَ عَمْرُو بْنُ ثَابِتٍ: قَالَ أَبِی: فَدَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) مَنْزِلَهُ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ هَذَا الْحَدِیثِ، وَ ذَکَرْتُ لَهُ رِوَایَةَ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ هَذَا الْحَدِیثَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): حَدَّثَنِیهِ عُمَرُ بْنُ أَبِی سَلَمَةَ، عَنْ أُمِّهِ أُمِّ سَلَمَةَ.
ترجمه:
عمرو بن ثابت از پدرش از سعید بن جبیر از عبدالله بن عباس نقل کرده که در منزلم خواب بودم. ناگاه صدای فریاد بلندی از خانۀ ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم، (از منزلم) بیرون آمدم و راهنمای من مرا به سوی منزل ام سلمه برد و مرد و زن اهل مدینه هم متوجه منزل وی شدند. وقتی به ام سلمه رسیدم به وی گفتم: ای مادر مؤمنان! چرا فریاد می زنی و استغاثه میکنی!؟ او جوابم را نداد و متوجه زنان بنی هاشم شد و گفت: ای دختران عبد المطلب! مرا یاری نمایید و همراه من گریه کنید، به خدا قسم آقای شما و بزرگ جوانان اهل بهشت شهید شد. به خدا قسم سبط و ریحانۀ رسول خدا، حسین علیه السلام کشته شد.
به او گفتند: ای مادر مؤمنان! تو این موضوع را از کجا دانستی؟ پاسخ داد: اکنون
ص: 307
پیغمبر خدا را در خواب دیدم در حالی که ژولیده مو و مضطرب بود. از ایشان پرسیدم که چرا شما را اینگونه میبینم؟ فرمود: پسرم حسین و اهل بیتش شهید شدند آنها را دفن کردم و الآن از دفن آنان فراغت یافتم.
ام سلمه می گوید: من (از خواب) برخاستم و با حالتی مجنون وار داخل خانه شدم. به تربتی نگاه کردم که جبرئیل از کربلا آورده بود- و گفته بود: هر وقت این تربت به خون تبدیل شد بدان که پسرت کشته شده است و آن تربت را پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من داد و فرمود: این تربت را در میان شیشه ای بگذار و نزد خود نگاه دار و هنگامی که به خون تازه تبدیل شد [بدان که] حسین شهید شده است- اکنون من آن شیشه را دیدم که خون تازه شده بود و می جوشید! ام سلمه از آن خون برداشت و به صورت خود مالید و آن روز را روز ماتم و نوحه بر امام حسین علیه السلام قرار داد. چند روز بعد قافله ها خبر شهادت حسین علیه السلام را در همان روز (که ام سلمه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب دید) آوردند.
عمرو بن ثابت گوید: پدرم گفت: بر امام باقر علیه السلام در منزلش وارد شدم و این حدیث را از ایشان پرسیدم و به آن حضرت گفتم که سعید بن جبیر این حدیث را از عبد الله بن عباس روایت کرده است. حضرت علیه السلام فرمود: این حدیث را عمر بن ابی سلمه از مادرش ام سلمه برای من نقل نموده است.
منابع شیعه:
1.امالی، شیخ طوسی [م. 460]، ص314 – 315.
2.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج3، ص213. (به همین مضمون)( (1))
ص: 308
3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111] ج45، ص230: (از امالی) و در ص227: (از مناقب).
6)«کَانَ أَوَّلُ صَارخَةٍ صَرِخَت فِی المَدِینَةِ أُمُّ سَلَمَة زَوجُ رَسُولِ اللهِ کَانَ دَفَعَ إلَیْهَا قَارُورَةً فِیهَا تُرْبَةٌ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم لَهَا إنَّ جَبرَئِیلَ أَعْلَمَنِی أَنَّ أُمَّتِی تَقْتُلُ الْحُسَیْنَ وَ أَعْطَانِی هَذِهِ التُربَةِ وَ قَالَ لِی إِذَا صَارَتْ دَماً عَبِیطاً فَاعْلِمِی أَنَّ الْحُسَیْنَ قَدْ قُتِلَ وَ کَانَت عِنْدَهَا فَلَمَّا حَضَرَ ذَلِکَ الْوَقْتَ جَعَلَتْ تَنْظُرَ إِلَی القَارُورةِ فِی کُلِّ سَاعَةٍ فَلَمَّا رَأَتْهَا قَدْ صَارَتْ دَماً صَاحَتْ وَاحُسَیْنَاهَ وَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ وَ تَصَارَخَتْ النِّسَاءُ مِنْ کُلِّ نَاحِیَةٍ حَتَّی ارْتَفَعَتْ المَدِینَةُ بِالرَّجَةِ الَّتِی مَا سُمِعَ بِمِثْلِهَا قَطُّ»
ترجمه:
نخستین شیونگری که در مدینه صدا به شیون برداشت، ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شیشه ای -که در آن تربت بود- به ایشان داد و فرمود: جبرئیل به من خبر
ص: 309
داده که امتم حسین علیه السلام را می کشند و جبرئیل این تربت را از سرزمین کربلا آورده و به من گفت: هر گاه این تربت خون تازه گردید، بدان که (فرزندت) حسین علیه السلام کشته شده است. این تربت نزد ام سلمه بود و هنگامیکه روز عاشورا فرا رسید، در هر ساعتی به آن شیشه می نگریست و چون آن را دید که به خون تازه تبدیل گردیده است صدایش را به ناله بلند کرد و گفت: وای حسین! ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم . پس زنان مدینه از هر سو شیون برآوردند بطوریکه مدینه از صدای ایشان به لرزه در آمد و چنین ناله ای تا به آن روز در مدینه شنیده نشده بود.
منبع شیعه:
1.تاریخ یعقوبی، ابن واضح یعقوبی، [م. 284]
منبع اهل تسنن:
2.تاریخ الاسلامی، (معروف به تاریخ المظفری) [ابن ابی الدم حموی شافعی ت 642] ص211. (با اختلاف در عبارت به نقل از تاریخ یعقوبی)
7)«عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا أَنَّهَا قَالَتْ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مِنْ عِنْدِنَا ذَاتَ لَیْلَةٍ فَغَابَ عَنَّا طَوِیلاً ثُمَّ جَاءَنَا وَ هُوَ أَشْعَثُ أَغْبَرُ وَ یَدُهُ مَضْمُومَةٌ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی أَرَاکَ شَعِثاً مُغْبَرّاً؟ فَقَالَ: أُسْرِیَ بِی فِی هَذَا الْوَقْتِ إِلَی مَوْضِعٍ مِنَ الْعِرَاقِ یُقَالُ لَهُ کَرْبَلَاءُ فَأُرِیتُ فِیهِ مَصْرَعَ الْحُسَیْنِ ابْنِی وَ جَمَاعَةٍ مِنْ وُلْدِی وَ أَهْلِ بَیْتِی فَلَمْ أَزَلْ أَلْقِطُ دِمَاءَهُمْ فَهَا هِیَ فِی یَدِی وَ بَسَطَهَا إِلَیَّ فَقَالَ: خُذِیهَا وَ احْتَفِظِی بِهَا فَأَخَذْتُهَا فَإِذَا هِیَ شِبْهُ تُرَابٍ أَحْمَرَ فَوَضَعْتُهُ فِی قَارُورَةٍ وَ سَدَدْتُ رَأْسَهَا وَ احْتَفَظْتُ بِهِ فَلَمَّا خَرَجَ الْحُسَیْنُ علیه السلام مِنْ مَکَّةَ مُتَوَجِّهاً نَحْوَ الْعِرَاقِ کُنْتُ أُخْرِجُ تِلْکَ الْقَارُورَةَ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ فَأَشَمُّهَا وَ أَنْظُرُ إِلَیْهَا ثُمَّ أَبْکِی لِمُصَابِهِ فَلَمَّا کَانَ فِی الْیَوْمِ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ علیه السلام أَخْرَجْتُهَا فِی أَوَّلِ النَّهَارِ وَ هِیَ بِحَالِهَا ثُمَّ عُدْتُ إِلَیْهَا آخِرَ النَّهَارِ فَإِذَا هِیَ دَمٌ عَبِیطٌ فَصِحْتُ فِی بَیْتِی وَ بَکَیْتُ وَ کَظَمْتُ غَیْظِی
ص: 310
مَخَافَةَ أَنْ یَسْمَعَ أَعْدَاؤُهُمْ بِالْمَدِینَةِ فَیُسْرِعُوا بِالشَّمَاتَةِ فَلَمْ أَزَلْ حَافِظَةً لِلْوَقْتِ حَتَّی جَاءَ النَّاعِی یَنْعَاهُ فَحَقَّقَ مَا رَأَیْتُ.»
ترجمه:
از ام سلمه روایت شده که گفت: شبی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از پیش ما بیرون رفت و مدتی طولانی ناپدید شد. سپس نزد ما آمد در حالیکه ژولیده مو و غبارآلود بود و مشتش نیز بسته بود. عرض کردم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، چرا شما را ژولیده مو و غبارآلود می بینم؟ فرمود: مرا در این ساعت به جائی از سرزمین عراق سیر دادند که نامش کربلا بود و در آن سرزمین، جای کشته شدن پسرم حسین و گروهی از فرزندان و خاندانم را به من نشان دادند، و من پیوسته خون ایشان را از زمین بر می گرفتم و آن اکنون در دست من است و دست خود را برای من باز کرده فرمود: آن را بگیر و نگهداری کن. آن را گرفتم مانند خاک سرخ بود. در شیشه ای نهادم و سر آن را بستم و از آن نگهداری می کردم.
وقتی امام حسین علیه السلام از مکه به سمت عراق رهسپار شد هر روز و شب آن شیشه را بیرون می آوردم و بو می کردم و بدان می نگریستم و بر آنچه به آن جناب می رسد می گریستم، روز دهم محرم شد؛ همان روزی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. اول روز آن را بیرون آوردم به حال خود بود. باردیگر آخر روز سراغش رفتم دیدم خون تازه شده است. در خانه ام فریاد زدم و گریستم، و خشم خود را فرو نشاندم از ترس آنکه دشمنان ایشان در مدینه بشنوند و فوراً زبان به شماتت ما بگشایند. پیوسته آن روز و ساعت را در نظر داشتم تا آنکه خبر شهادت به ما رسید و آنچه دیده بودم به حقیقت پیوست.
منابع شیعه:
1.ارشاد، شیخ مفید [م. 413]، ج 2، ص 130.
2.روضة الواعظین، فتال نیشابوری [م. 508]، ص 193.
3.إعلام الوری، شیخ طبرسی [م. 548]، ج1، ص 428.
4.کشف الغمة، إربلی [م. 693]، ج2، ص217.
5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 239.
ص: 311
1)«[قَالَ حُصَیْنٌ] فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] لَبِثُوا [مَکَثَ] النَّاسُ [بَعْدَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ] شَهْرَیْنِ أَوْ ثَلَاثَةً کَأَنَّمَا تَلَطَّخَ [لَطَّخَ] الْحَوَائِطُ [الْحَائِطُ – الْحِیطَانُ] بِالدِّمَاءِ سَاعَةً [مَا] تَطْلُعُ الشَّمْسُ حَتَّی تَرْتَفِعَ.»
ترجمه:
[حصین گوید: ]هنگامی که حسین[ علیه السلام ] کشته شد تا دو ماه یا سه ماه از طلوع خورشید تا هنگامی که خورشید بالا می آمد دیوارها به خون آغشته بود.
منابع اهل تسنن:
1.تاریخ طبری، طبری [م. 310]، ج 4، ص 296.
2.الکامل فی التاریخ، ابن اثیر [م. 630]، ج 4، ص 90.
3.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج6، ص2639.
4.البدایة والنهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج 8، ص 185.
5.الفصول المهمة، ابن صباغ، [م. 855] ج 2، ص 842
6. جواهر المطالب، باعونی شافعی [م. 871]، ج 2، ص 296.
ص: 312
7.أخبار الدول، قرمانی دمشقی [م. 1019]، ص 109 ط بغداد (بنابر نقل شرح إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج 11، ص 467.)
2)«عَنْ هِلَالِ بْنِ ذَکْوَانَ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ مَکَثْنَا شَهْرَیْنِ أَوْ ثَلَاثَةً کَأَنَّمَا لَطَخَتِ الْحِیطَانُ بِالدَّمِ مِنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ إلَی غُرُوبِ الشَّمْسِ...»
ترجمه:
هلال بن ذکوان گوید: هنگامی که حسین[ علیه السلام ] کشته شد به مدت دو ماه یا سه ماه دیوارها از نماز صبح تا غروب آفتاب گویا به خون آغشته بود.
منابع اهل تسنن:
1.تذکرة الخواص، سبط بن جوزی [م. 654]، ص247.
2.التبر المذاب، أحمد بن محمد بن أحمد حافی [خافی] شافعی [م. ]،ص 96 (بنابر نقل شرح إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی،ج 27، ص391).
3)«عَنْ أَبِی نَصْرٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ أَنَّهُ قَالَ: ... وَ احْمَرَّتِ الْحِیطَانُ کَالْعَلَق...»
ترجمه:
ابونصر از شخصی از اهالی بیت المقدس نقل کرده که وی گفت: [هنگامی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید از نشانه های شهادت این بود که] ... دیوارها همچون لختۀ خون، قرمز گشت.
منابع شیعه:
1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص160 باب 24 ح2.
ص: 313
2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص186.
3.بحارالأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص204.
4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبدالله بحرانی [م. 1130]، ص456.
4)«[عَن] بَوَّابُ ابْنُ زِیَادٍ قَالَ: لَقَدْ نَظَرْتُ إِلَی حِیطَانِ دَارِ الْإِمَارَةِ یَوْمَ جِی ءَ بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ وَ کَأَنَّهَا تَسِیلُ دَماً.»
ترجمه:
از دربان ابن زیاد نقل شده که گفت: روزی که سر مقدس حسین [ علیه السلام ] را آوردند به دیوارهای دار الاماره نگاه کردم (دیدم) گویا از دیوارها خون جاری می شد.
منبع شیعه:
1.ملاحم و فتن، سید بن طاووس [م. 664]، ص336.
منابع اهل تسنن: ( (1))
2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص229.
3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص361.
4.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج6، ص2636.
5.ذخائر العقبی، محب طبری [م. 694]، ص145.
6.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص150.
7.تهذیب الکمال، مزی [م. 742] ج6، ص434.
8.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص513.
9.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص380.
10.سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی [م. 942]، ج11، ص80 .
ص: 314
11.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 194. به این عبارت: ( إنه لما جیء برأس الحسین إلی دار ابن زیاد سالت [صار لون] حیطانها دما)
12.وسیلة المآل، باکثیر حضرمی [م.1047]، ص197(بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص463).
13.تهذیب تاریخ ابن عساکر ، ابن بدران [م. 1346]، ج4، ص 339.
14.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 20.
ص: 315
«رَوَی أَبُو الشَّیْخِ فِی کِتَابِ السُّنَّةِ بِسَنَدِهِ أَنَّهُ یَوْمَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ أَصْبَحُوا مِنَ الْغَدِ وَ کُلُّ قِدْرٍ لَهُمْ طَبَخُوهَا صَارَ دَماً وَ کُلُّ إِنَاءٍ لَهُمْ فِیهِ مَاءٌ صَارَ دَماً».
ترجمه:
ابو الشیخ( (1)) در کتاب السنّة روایت کرده: روزی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد فردای آن روز هر دیگ غذایی که پختند به خون تبدیل شد و هر ظرفی از آنها که آب در آن بود به خون تبدیل گشت.
منابع اهل تسنن:
1.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص220.
2.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص512.
ص: 316
ص: 317
«حَدَّثَنَا دُوَیدُ الْجُعْفِیُّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] انتُهِبَت جَزُورٌ مِنْ عَسْکَرِهِ فَلَمَّا طُبِخَتْ إذَا هِیَ دَمٌ فَأَکفَوها.»
ترجمه:
دوید جعفی از پدرش نقل می کند هنگامی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد، شتری را از لشکرش غارت کردند. هنگامی که آن را پُختند تبدیل به خون شده بود. پس غذا را بیرون ریختند.
منابع اهل تسنن:
1.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج 3، ص 121.
2.معرفة الصحابة، ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج2، ص13.: (حدثنا زوید الجعفی عن أبیه قال: لما قتل الحسین انتهب من عسکره جزور فلما طبخت اذا هی دم فاکفئوها)
3.مناقب علی بن أبی طالب، ابن مغازلی [م. 483]، ص 309 ( أخبرنا القاضی أبو الحسن علیّ بن خضر الأزدی إجازة أنّ أبا یعقوب یوسف بن یعقوب النّجیرمیّ حدّثهم قال: حدثنا أبو یحیی الساجیّ...)
4.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج 9، ص 196(قال الهیثمی: رواه الطبرانی و رجاله ثقات.)
ص: 318
ص: 319
ص: 320
ص: 321
1)«أَخْبَرَنَا سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ قَالَ حَدَّثَتْنِی جَدَّتِی أُمُّ أَبِی قَالَتْ: کُنْتُ جُوَیْرِیَةً یَوْمَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السلام ... وَ رَأَیْتُ لَحْمَ الْإِبِلِ [الَّتِی نَهَبُوها مِنْ مُعَسْکَرِ الْحُسَیْنِ وَ نَحَرُوها وَ طَبَخُوها] فِیهِ شِبهُ الْجَمْرِ یَتَّقِدُ.»
ترجمه:
سفیان بن عیینه از جده اش، نقل می کند که گفت: من هنگام شهید شدن امام حسین علیه السلام دختری خردسال بودم ... و دیدم شتری را از لشکر امام حسین علیه السلام به غارت بردند و آن را نحر کرده و پختند اما گوشت آن شبیه آتش شعله می کشید.
منبع شیعه:
1.مناقب امام امیر المؤمنین علیه السلام ، محمد بن سلیمان کوفی [م. 300]، ج 2، ص 263.
منابع اهل تسنن: ( (1))
2.دلائل النبوة، بیهقی [م. 458]، ج6، ص472.