اهل بیت علیهم السلام در تفاسیر اهل سنت

مشخصات کتاب

سرشناسه:خاکپور، حسین، 1354 -

عنوان و نام پدیدآور:اهل بیت علیهم السلام در تفاسیر اهل سنت (نقش، جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام در روایات تفسیری اهل سنت ) [کتاب]/ حسین خاکپور، احمد عابدی.

مشخصات نشر:قم : آستانه مقدسه قم، انتشارات زائر، 1391 -

مشخصات ظاهری:3 ج.

شابک:دوره : 978-964-1802-28-0 ؛ 120000ریال : ج.1 : 978-964-1802-29-7 ؛ ج.2 978-964-1803-41-6 : ؛ ج.3: 978-964-180-231-0

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:ج.2 (چاپ اول: 1391) (فیپا).

یادداشت:ج.3 (چاپ اول: 1393 )(فیپا).

موضوع:خاندان نبوت در قرآن

موضوع:خاندان نبوت -- احادیث اهل سنت

موضوع:تفاسیر اهل سنت

شناسه افزوده:عابدی، احمد، 1339-

شناسه افزوده:آستانه مقدسه قم. انتشارات زائر

رده بندی کنگره:BP104 /خ2 خ2 1391

رده بندی دیویی:297/159

شماره کتابشناسی ملی: 2907196

ص :1

جلد 1

اشاره

ص :2

اهل بیت علیهم السلام در تفاسیر اهل سنت (نقش، جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام در روایات تفسیری اهل سنت )

حسین خاکپور، احمد عابدی.

ص :3

ص :4

فهرست مطالب

پیش گفتار 11

مقدمه 13

فصل اول:

کلیات

بخش اول: أهل بیت علیهم السلام در آیه تطهیر 19

مفردات آیه 22

دیدگاه ها و اجتهادها درباره اهل بیت علیهم السلام 28

شأن نزول آیه 29

نقد دیدگاه مخالفان 31

1. اعتراف جمهور اهل سنت به نزول آیه تطهیر در شأن خمسه طیبه 31

2. اهل بیت علیهم السلام و آیه تطهیر در آینه روایات 34

3. روایات و حصر آیه به خمسه طیبه 35

رد نظریه شمول زنان پیامبر 44

الف) دلالت سیاقی و بررسی آن 44

ب) بررسی شخصیت راویان دیدگاه مخالف 50

اول - عروه 51

دوم - عکرمه 52

سوم - مقاتل بن سلیمان 54

چهارم - ضحاک 55

تأملی تاریخی 56

ص:5

ج) حدیث ام سلمه 59

د) حدیث زید بن ارقم 62

برخی مؤیدات حصرآیه در خمسه طیبه 65

1. روایت سلام کردن پیامبر صلی الله علیه و آله به اهل بیت علیهم السلام 65

2. احتجاجات ائمه و دیگران به اختصاص آیه در شأن خمسه طیبه 69

عصمت و امامت در آیه تطهیر 72

1. دلالت آیه بر عصمت اهل بیت علیهم السلام 72

الف) دلالت ظاهر آیه 73

ب) روایاتی از منابع اهل سنت، مؤید بر عصمت ائمه اطهار 75

ج) پاسخ به یک شبهه 76

2. آیه تطهیر و امامت 79

نتایج کلی 82

بخش دوم: نقش أهل بیت علیهم السلام در تفسیر 87

اهل بیت 89

اختصاص فهم قرآن به اهل بیت علیهم السلام 91

جایگاه اهل بیت در تفسیر قرآن 101

1. از منظر قرآن 102

2. از منظر پیامبر 103

3. از منظرامت اسلامی 106

الف) علی علیه السلام 106

ب) امام علی از نگاه صحابه و تابعین و اندیشمندان 110

ج) دانش قرآنی امام علی علیه السلام از نگاه مفسران 119

4. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام 122

5. سایر اهل بیت 125

بخش سوم: امامان أهل بیت علیهم السلام از دیدگاه محدثان علما و مفسران أهل سنت 135

علی علیه السلام از دیدگاه صحابه و تابعین 138

الف) صحابه و تابعین 142

امام علی از دیدگاه عمر، اعترافات 148

ب) امام علی از دیدگاه محدثان و علمای اهل سنت 168

ص:6

امام حسن مجتبی علیه السلام در کلام اهل سنت 174

امام حسین علیه السلام در کلام صحابه و تابعین 184

برخی اخبار مربوط به عاشورا 195

امام زین العابدین علیه السلام در کلام بزرگان اهل سنت 197

امام محمد باقر علیه السلام در کلام بزرگان اهل سنت 211

امام محمد بن جعفر الصادق علیهماالسلام در کلام بزرگان اهل سنت 224

امام موسی الکاظم علیه السلام از دیدگاه علمای اهل سنت 235

امام رضا علیه السلام از دیدگاه علمای رجال و بزرگان اهل سنت 247

امام جواد علیه السلام از دیدگاه بزرگان اهل سنت 260

امام محمد بن علی الهادی علیهماالسلام از دیدگاه بزرگان اهل سنت 268

امام حسن عسکری علیه السلام در کلام بزرگان اهل سنت 277

امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 284

فصل دوّم:

فضایل و کرامات أهل بیت علیهم السلام

بخش اول: آیات ناظر به فضایل أهل بیت علیهم السلام 299

1. اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ 301

2. پذیرفته شدن توبه حضرت آدم به واسطه اهل بیت 305

3. آیه حطه 305

4. آیه امامت حضرت ابراهیم علیه السلام 306

5. آیه اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ 308

6. آیه لیله المبیت 308

7. آیه ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ 310

8. آیه فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ 311

9. آیه انفاق 312

10. آیه إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ 313

11. آیه:... یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ 314

12. آیه مباهله 316

ص:7

13. آیه اکمال 321

14. آیه فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ 322

15. آیه ولایت 323

16. آیه تبلیغ 329

17. آیه صراط مستقیم 331

18. آیه یعْرِفُونَ کُلا بِسِیمَاهُمْ 331

19. آیه وَإِذْ یمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا 333

20. خواندن سوره برائت 333

21. آیه سقایة الحاج 334

22. آیه رَضُوا بِأَنْ یکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ... 336

23. آیه وَالسَّابِقُونَ الأوَّلُونَ 346

24. آیه وَیتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ 346

25. آیه هادی 348

26. آیه وَحُسْنُ مَآبٍ 349

27. آیه مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ 350

28. آیه سَبْعَةُ أَبْوَابٍ 352

29. آیه جَاءَ الْحَقُّ 353

30. آیه وَآتِ ذَا الْقُرْبَی 353

حدیث «نحن معاشر الانبیاء لانورث» در ترازوی نقد 356

فدک و امامان اهل بیت علیهم السلام 363

31. آیه سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا 367

32. آیه وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیهَا 370

33. آیه أَهْلَ الذِّکْرِ 371

34. آیه سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَی 373

35. آیه ثَانِی عِطْفِهِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ 373

36. آیه هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا 375

37. آیه وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ 376

38. آیه انذار خویشاوندان 376

39. آیه مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ 378

40. آیه مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیرَةُ 379

41. آیه بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی 380

ص:8

42. آیه أَفَمَنْ کَانَ مُؤْمِنًا 381

43. آیه وَکَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ 383

44. آیه تطهیر 386

اثبات عصمت اهل بیت در تعدادی از آیات 391

45. کیفیت صلوات بر محمد و آل محمد 392

46. آیه امام مبین 396

47. آیه وَالَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ 397

48. آیه سؤال از ولایت علی علیه السلام 397

عبور از پل صراط فقط به اذن علی علیه السلام 399

49. آیه إِلْ یاسِینَ 399

50. آیه مودة 400

شأن نزول آیه مودت 403

مصداق قربی 404

51. آیه فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا 408

52. آیه وَمَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً 409

53. آیه فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ 410

54. آیه وَإِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ 411

55. آیه وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا 412

56. آیه فَمَا بَکَتْ عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَالأرْضُ 412

امام حسن و حسین علیهماالسلام در تفاسیر 413

57. آیه أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیئَاتِ 415

58. آیه سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ 416

59. آیه یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَی 416

60. آیه معراج 418

61. آیه مَرَجَ الْبَحْرَینِ 422

62. آیه وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ 424

درنگی در وثاقت «الحسین بن حسن الاشقر» 426

63. آیه نجوی 426

64. آیهلا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ 430

65. آیه صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ 432

66. آیه أُذُنٌ وَاعِیةٌ 433

ص:9

67. آیه سَأَلَ سَائِلٌ 434

68. نزول سوره دهر (هل اتی) در وصف اهل بیت علیهم السلام 436

69. آیه النَّبَإِ الْعَظِیمِ 441

70. آیه إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کَانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یضْحَکُونَ 442

71. آیه هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیةِ 442

72. آیه وَلَسَوْفَ یعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی 445

73. آیه خَیرُ الْبَرِیةِ 445

74. آیه سؤال از نعیم 447

75. سوره کوثر 448

76. سوره نصر 449

بخش دوم: گوشه ای از کرامات أهل بیت علیهم السلام در تفاسیر و منابع دیگر أهل سنت 453

اعترافات بزرگان اهل سنت درباره کرامات اولیا 455

کرامات حضرت علی علیه السلام در منابع اهل سنت 457

کرامات حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها در منابع اهل سنت 472

کرامات امام حسن مجتبی علیه السلام در منابع اهل سنت 474

کرامات امام حسین علیه السلام در منابع اهل سنت 476

کرامات امام زین العابدین علیه السلام در منابع اهل سنت 487

کرامات امام باقر علیه السلام در منابع اهل سنت 493

کرامات امام صادق علیه السلام در منابع اهل سنت 496

کرامات امام موسی بن جعفر الکاظم علیهماالسلام در منابع اهل سنت 504

کرامات امام رضا علیه السلام در کلام بزرگان اهل سنت 512

کرامات امام جواد علیه السلام در کلام علمای اهل سنت 517

کرامات امام هادی علیه السلام در منابع اهل سنت 520

کرامات امام حسن عسکری علیه السلام در کلام بزرگان اهل سنت 524

ص:10

پیش گفتار

ثقلین (قرآن و عترت) از یکدیگر جدائی ندارند. این عدم جدائی - که مورد تاکید رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده - در عرصه های مختلف قابل تصور است. یکی از این عرصه ها در موضوع علم و معرفت به قرآن کریم یا تفسیر و تاویل آن است. قرآن همچنانکه محکمات دارد متشابهات نیز در آن وجود دارد.

برای ابهام زدائی از الفاظ قرآن کریم و تبیین مراد و مقصود واقعی خدای متعال از این کتاب هدایت و برای بیان تاویل و مصداق یابی و جری و تطبیق آیات شریفه قرآن - طبق حدیث شریف ثقلین - چاره ای جز مراجعه به عترت علیهم السلام وجود ندارد. قرآن بدون تفسیر اهل بیت علیهم السلام قابل فهم نیست و قهراً عمل کردن به آن بدون مراجعه به آثار و سخنان نورانی معصومین علیهم السلام، مثل عمل کردن به عام بدون مراجعه و فحص از مخصّص یا عمل به مطلق بدون در نظر گرفتن مقیدات و یا مثل تمسک به کلام بدون در نظر گرفتن قرائن و شواهد آن است. و این چیزی است که نزد عقلا و در هیچ عرفی پذیرفته نبوده و آنرا غیر عقلانی می شمرند.

بنابراین ضرورت مراجعه به کلمات اهل بیت علیهم السلام در باب تفسیر و تاویل قرآن واضح و روشن است، و علمای شیعه در طول تاریخ به این سنت و روش عمل کرده اند. حتی بزرگانی که در آثار گرانبهای خود از روش تفسیری قرآن به قرآن پیروی نموده اند هرگز از ضرورت توجه به روایات و احادیث اهل بیت علیهم السلام در باب تفسیر غافل نبوده و آنرا مد نظر داشته و به آن عمل کرده اند. تفسیر گرانسنگ المیزان و بحث های روائی آن شاهد این مدعاست، بلکه ایشان حتی در مباحث تفسیری خود - که قبل از بحث روائی ذکر شده - نیز توجه و اشراف کامل به مضمون روایات داشته است.

ص:11

اما آنچه در اینجا مهم است مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن نزد علمای اهل سنت است. کتابی که اکنون پیش روی شماست، تلاش دارد نقش بی بدیل اهل بیت علیهم السلام را در تفسیر قرآن از منظر مفسران و علمای اهل سنت نشان دهد، تا معلوم شود که دین خدا و کتاب آسمانی و احکام شریعت الهی را باید از آن مفسران واقعی کتاب خدا فرا گرفت و مراجعات و ارجاعات گوناگون بزرگان اهل سنت شاهد این باور قلبی آنان است و حتی اگر کسی به زبان به آن اعتراف نداشته باشد، عمل و سیره آنان در تفسیر گویای این حیقیقت است که قرآن بدون تفسیر اهل بیت علیهم السلام قابل فهم نیست.

امید است این اثر گامی هر چند کوتاه در خدمت به آستان قرآن کریم و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و تبیین عدم انفکاک این دو ثقل و میراث رسول خاتم صلی الله علیه و آله باشد.

مدیریت پژوهشی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها وظیفه خود می داند از مؤلفان این اثر وزین و ارزنده صمیمانه تشکر و قدردانی نماید.

وآخر دعوینا ان الحمدلله رب العالمین

اول رمضان المبارک 1433

مدیریت پژوهشی آستان مقدس

ص:12

مقدمه

اللهم صلّ علی محمد و علی آل محمد کما صلّیت علی إبراهیم و علی آل إبراهیم، إنّک حمید مجید

منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود، ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذات، پس در هر نفس، دو نعمت موجود است و بر هر نعمت، شکری واجب.(1)

حمد و سپاس و ستایش، خدای را که بر حقیر منت نهاد و فرصتی فراهم آورد تا در ژرفای قرآن با همراهی بی بدیل عترت، قدری درنگ و تأمل نمایم.

قرآن با محتوای بلند و روح افزای خود، جان های خسته از جهالت و نادانی و فطرت های تشنه حقیقت را چنان در معرض نوازش خود قرار می دهد که یک باره انسان ها را از ظلمتکده غفلت و جهالت به شهر حقیقت و آگاهی رهنمون می سازد.

از هم نشینی و پیوند دو عنصر مهم قرآن و عترت، مواهب و برکات فراوانی عاید جامعه اسلامی گشت که بشر امروزه هم از برخی برکات آن بهره مند است. این حقایق خالص قرآنی و پیام های روح بخش عترت نبوی بر وجود انسان های حقیقت جو چنان کارگر افتاد که آنها را به تدبر عمیق واندیشیدن همه جانبه در مضامین انسان ساز قرآن، غوطه ور ساخت.

اهل بیت علیهم السلام، ائمه مسلمین، حجج خدا بر عالمین، سادات مؤمنین، رهبر سفید پیشانی ها و مولای مسلمین اند. آنها همچون ستارگانی که امان اهل آسمان اند، امان

ص:13


1- (1) سعدی شیرازی، گلستان، دیباچه، ص 2.

اهل زمین اند؛ زمین به اذن آنها از باریدن باز می ایستد و به اذن آنان خیرات خود را به سوی زمینیان سرازیر می سازد.

راقم این سطور، با بضاعتی اندک، به تحقیق و پژوهش پیرامون یکی از مسائل بنیادین و راهگشا؛ یعنی نقش، جایگاه و میراث تفسیری اهل بیت در روایات اهل سنت پرداخته است. چه آنکه به اعتقاد ما تنها راه نجات مسلمین از طوفان های جدایی و حیرت، بازگشت به قرآن و عترت است و هیچ راهی جز این وجود ندارد؛ چرا که صادق مصدق قطب عالم هستی، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم مکرر فرمودند: «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی...»(1).

با سپری شدن عصر طلایی حضور پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وسلم، اولین رخداد غم باری که در تاریخ بروز کرد، حذف رسمی اهل بیت علیهم السلام از جایگاه الهی خود در صحنه علمی و اجتماعی جامعه اسلامی بود. این رویداد غم انگیز که شاید در بدو امر برای طراحان آن، چندان هم بزرگ و مهم به نظر نمی آمد، در واقع مصیبت سهمگینی بود که نه تنها بخش عظیمی از امت اسلامی را از چشمه سار معارف الهی اهل بیت علیهم السلام - یگانه آگاهان به معارف الهی و قرآن - محروم ساخت، بلکه قرآن، ثقل اکبر و رکن اصلی هدایت مسلمانان را نیز از روح و جان و فروغ روشنی بخش خود جدا، و در بند ظواهر، قرائت، لغت و... رها ساخت.

تفکر مبتنی بر حذف اهل بیت علیهم السلام - که از همان ابتدا اندیشه غالب به حساب می آمد - در تفسیر و فهم مفاهیم قرآن، صحابه را مرجع اصلی خود قرار داد. این مرجعیت جعلی به علت فقدان ملاک و میزان معین، به مرور زمان، سبب بروز و ظهور اختلافات گسترده در روایات تفسیری گردید، همچنانکه شهرستانی تحریف معنوی قرآن و به وجود آمدن اختلافات بسیار در تفسیر آن را، نتیجه بی توجهی به دیدگاه ها و تأویلات عترت پیامبر می داند. اگر مفسرین، تأویل و معانی آیات را از صادقین، راسخان در علم و وارثین انبیا؛ یعنی اهل بیت دریافت می نمودند، کلامشان یکسان بود و مقاصدشان مختلف نمی شد.

این مسئله در عصر تابعین، برای فرصت طلبان زمینه ای فراهم ساخت تا با مغتنم دانستن این غفلت، بسیاری از اندیشه های نادرست خود را در قالب اسرائیلیات به عرصه تفسیر وارد سازند.

ص:14


1- (1) بحارالانوار، ج 2، ص 103.

اختلافات تفسیری و ورود اسرائیلیات به عرصه تفسیر، بعدها مشکلات بسیاری را برای جامعه مسلمین به وجود آورد، از جمله اینکه حذف اهل بیت علیهم السلام علاوه بر آنکه به لحاظ علمی، مسلمانان را از فیض معلمان و مفسران راستین قرآن محروم ساخت، نظام سلطنتی، جای نظام ولایی مبتنی بر امامت را غصب کرد و به تبع آن بسیاری از احکام و هدایت های اجتماعی و سیاسی قرآن از صحنه جامعه حذف گردید.

این روند مصیبت بار، قرن های متمادی، سایه شوم خود را بر سرتاسر جهان اسلام گسترانیده بود. طراحان این نقشه با حذف ظاهری اهل بیت علیهم السلام اقدام به مرجع تراشی نمودند و سپس ندای ساختگی «اصحابی کالنجوم» سر داده، به جعل و تحریف احادیث پرداختند. گاهی نیز با جعل فضیلت برای دیگران کوشیدند تا مقام شامخ اهل بیت علیهم السلام و فضایل بی شمار آن بزرگواران را کم رنگ جلوه دهند.

اما وارثان حقیقی قرآن هر فرصتی را مغتنم دانسته، با تربیت شاگردان سعی در ترویج احکام ناب اسلام واقعی نمودند. بدین ترتیب در گذر زمان، عده ای از مفسران و بزرگان اهل سنت متوجه حرکت مخالفان قرآن و عترت شدند و سعی نمودند در آثار خود از روایات معصومین علیهم السلام هم استفاده نمایند. برخی هم در بازشناسایی آن بزرگواران به جامعه اسلامی تلاش کردند.

از این رهگذر، تأمل در مسئله مورد نظر و بازگشت به قرآن و عترت جایگاه ویژه ای دارد. تعیین میزان تأثیرپذیری مفسران اهل سنت از اندیشه امامان معصوم علیهم السلام، میزان نقل روایات تفسیری از آنها، نقل کرامات و امور خارق العاده اهل بیت علیهم السلام، بیان فضایل بی شمار اهل بیت علیهم السلام، ترجیح روایات اهل بیت بر دیگر اقوال، به خصوص در بحث عصمت انبیا و ده ها مورد دیگر، ضرورت پرداختن به این موضوع را دوچندان می کند.

اهل بیت علیهم السلام در تفسیر از همه نکات کلی و قواعد تفسیر استفاده کرده اند. با دقت در اقوال آن بزرگواران به خوبی معلوم می شود که آنان چگونه از روش قرآن به قرآن، قرآن به سنت و لغت و ادب بهره برده اند. و البته این تفسیرها غیر از تأویل است.

مهم ترین نکاتی که می تواند متمایز کننده روش کلی اهل بیت علیهم السلام در تفسیر باشد عبارتند از: ویژگی اتصال به وحی، احاطه علمی و مقام عصمت آنان که روی هم رفته می تواند برجستگی گفته ها و تفسیرهای ایشان را بر دیگران نشان دهد.

ص:15

دردمندانه باید گفت که آنچه در نخستین سده های تاریخی اسلام بر منابع روایی گذشت سبب شد تا آن مقدار از میراث گران بهایی که با دشواری های فراوان بر جای مانده بود، به آسانی ثبت و ضبط نشود.

در علل ناکافی بودن روایات تفسیری، به اجمال می توان گفت مطالعه شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر عصر اهل بیت علیهم السلام تا اندازه زیادی پرده از این راز می گشاید. بدین معنا که حساسیت حاکمان زمان نسبت به خاندان عصمت و طهارت و تلاش برای ناشناخته ماندن ایشان در میان افراد جامعه از یک سو و تعصب های قومی و رکود فرهنگی جامعه از سویی دیگر، سبب شد تا زبان گویای معارف وحی، آنگونه که باید بروز و ظهور پیدا نکند.

با این همه با تلاش طاقت فرسای عالمان و حافظان، برخی از این میراث گران بها به دست ما رسیده است. اما متأسفانه این میراث ارزشمند گاه با احادیث نا استوار، اسرائیلیات، احادیث ساختگی یا بی سند، در هم آمیخته و نتوانسته نقش و جایگاه مورد انتظار خود را بیابد.

با این حال نمی توان به این بهانه، همه روایات تفسیری را که در لابه لای آن احادیث درست و استوار نیز دیده می شود کنار گذاشت. از این رو بر دوستداران عترت است که به ارائه ملاک ها و ضوابطی متقن و پالایش روشمند این منابع همت گمارند و سره را از ناسره جدا سازند و از این رهگذر به چشمه های زلال و جوشان تفسیری معصومین علیهم السلام راه یابند.

از طرفی باید غالب تفاسیر و دیگر کتب اهل سنت را مورد بررسی قرار داده، جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام را استخراج نماییم. امید است مقبول درگاه حق تعالی و ائمه اطهار علیهم السلام واقع شود.

والسلام علی من اتبع الهدی

حسین خاکپور

ص:16

فصل اول: کلیات

اشاره

ص:17

ص:18

بخش اول: أهل بیت علیهم السلام در آیه تطهیر

اشاره

ص:19

ص:20

آیه تطهیر از مهم ترین ادله قرآنی در خصوص فضیلت و برتری اهل بیت عصمت و طهارت است. مفسران در طول تاریخ، در مورد این آیه بسیار سخن گفته اند و برخی از دانشوران هم به طور مجزا در خصوص آن، کتاب تألیف نموده اند که از آن نمونه می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

1. مجمع الانوار یا آیه تطهیر و حدیث کساء، نوشته سید حسین موسوی کرمانی؛

2. آیة التطهیر فی احادیث الفریقین، نوشته آیت الله سید علی موحد ابطحی؛

3. اهل البیت یا چهره های درخشان در آیه تطهیر، نوشته آیت الله شهاب الدین اشراقی و آیت الله محمد فاضل لنکرانی؛

4. اهل البیت فی آیه التطهیر، نوشته علامه سید جعفر مرتضی عاملی؛

5. آیه تطهیر در کتب دو مکتب، نوشته علامه سید مرتضی عسکری.

آیه شریفه: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً1 از آیات محکم کلام الله مجید است که علاوه بر روایات فراوان شیعه، به گواهی احادیث بی شمار منقول از طریق اهل سنت نیز در شأن پنج تن آل عبا نازل شده است. این آیت روشن الهی که به «آیه تطهیر» نامبردار شده، تجلی گر حقیقت انسان های والایی است که با گذر از عوامل مادی و خاکی، به عالی ترین مرزهای عصمت و طهارت دست یافته، گوهر انسانیت را تنها به بهای رضوان الهی و خشنودی خداوند معامله کردند. به گونه ای که اگر فضیلت و تقوای همه انسان ها یک جا جمع شود، قطره ای بیش در برابر دریای بی کران فضائل آنها نخواهد بود. اینان همان مفسران حقیقی کلام الهی اند که در بیان منزلت رفیع و جایگاه بس بلندشان فرمود: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ 2 .

ص:21

در این نوشته تلاش می کنیم دیدگاه اهل سنت را مورد ارزیابی قرار داده، از رهگذر آن مصادیق واقعی آیه؛ یعنی اهل بیت علیهم السلام را معرفی نماییم.

مفردات آیه

1. انما

لفظ «انما» در زبان عربی بیان کننده حصر و انحصار مطلبی است که پس از آن ذکر می شود. همین مطلب رامی توان از آیات متعدد قرآن کریم نیز به دست آورد؛ مثلاً، خداوند متعال می فرماید:

قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ.1

«بگو اوست تنها معبود یگانه و من از آنچه برای او شریک قرار می دهید، بیزارم».

بدون شک یگانه بودن معبود و بیزاری پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از شرک مشرکان، مطلبی است که در آن به طور روشن، حصر و انحصار وجود دارد. آیه شریفه تطهیر نیز با توجه به اینکه با لفظ «انما» شروع شده، دارای دو انحصار است که عبارتند از:

الف) انحصار اراده و خواست خداوند متعال در تطهیر و دور کردن پلیدی؛

ب) انحصار این عصمت و دوری از پلیدی ها و عیوب در اهل بیت.(1)

2. اراده

راغب اصفهانی چنین می گوید:

«فمتی قیل: اراد الله کذا، فمعناه: حکم فیه انه کذا و لیس بکذا؛(2) هرگاه گفته شود: اراد الله؛ خدا اراده کرده است، معنایش آن است که خدا حکم کرده چنین باشد، در حالی که چنین نبوده است».

آیت الله سید علی اکبر قرشی می نویسد:

«رود: طلب کردن، خواستن؛ اراده به معنای قصد از همین ماده است».(3)

ص:22


1- (2) طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 309.
2- (3) راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 371، تحقیق صفوان عدنان داودی.
3- (4) سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج 2، صص 144-146.

به طور کلی، آنچه از دیدگاه واژه شناسان قرآن و زبان عربی به دست می آید، این است که واژه اراده در مورد انسان ها به معنای طلب کردن، اختیار و قصد نمودن و درباره خداوند متعال به معنای اراده، حکم و دستور به کار می رود.

اراده الهی را می توان به سه نوع تقسیم کرد:

الف) اراده تکوینی که به فعل خود مرید؛ یعنی به تکوین، تحقیق و ایجاد آن تعلق می گیرد.

ب) اراده تشریعی که به فعل دیگری تعلق می گیرد؛ بدین اعتبار که وی آن را به اختیار خود انجام می دهد.(1)

ج) اراده لطیفه که بر دو رکن اساسی مبتنی است که یک رکن آن به بنده و رکن دیگر آن به خداوند مربوط می شود. این نوع اراده را می توان با این آیه قرآنی بهتر تبیین نمود.

خداوند در قرآن کریم می فرماید:

وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ 2

«و آنها که در راه ما] با خلوص نیت [جهاد] و تلاش [کنند، قطعاً به راه های خود هدایتشان خواهیم کرد».

بدون شک اگر جهاد و تلاش آنها نبود، خداوند هم آن ها را به راه های خود هدایت نمی کرد. بنابراین، منظور از اراده الهی در آیه تطهیر، اراده لطیفه است که از طرفی لیاقت و تلاش اهل بیت علیهم السلام و از طرف دیگر عنایات خاص الهی این تطهیر را محقق می سازد.

به بیان دیگر، منظور از اراده الهی در آیه تطهیر، نه اراده تشریعی صرف و نه اراده تکوینی صرف است. چون هر دو نوع اراده مذکور اشکالاتی را در خصوص آیه تطهیر ایجاد می کند که در جای خود قابل تأمل است. به نظر ما منظور از اراده الهی در آیه تطهیر، اراده «لطیفه» است و این نوع اراده، مبتنی بر دو رکن اساسی است:

الف) شایستگی افراد در رعایت تقوای الهی، کسب هدایت الهی و تلاش مخلصانه در راه خداوند متعال؛

ص:23


1- (1) سید جعفر مرتضی عاملی، اهل البیت فی آیة التطهیر، ترجمه محمد سپهری، ص 48.

ب) فیوضات و الطاف و کمک های خداوند و هدایت هر چه بیشتر آنان.

در قرآن کریم می خوانیم:

وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ 1

«و کسانی که هدایت یافته اند، [خداوند] بر هدایت آنها می افزاید و به آنان روح تقوا می بخشد».

در جای دیگر نیز می فرماید:

وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ 2

«و آنها که در راه ما] با خلوص نیت [جهاد و تلاش کنند، قطعاً به راه های خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است».

آنچه در این آیات شریفه ملاحظه می شود، از یک طرف بیانگر شایستگی افراد و تلاش مخلصانه آنان و از سوی دیگر بهره مندی از عنایات و فیوضات الهی است که به جهت همان شایستگی و تلاش مخلصانه شامل آنها می شود و مراد از اراده الهی در آیه تطهیر نیز همین گونه است. با این وصف، شایستگی و لیاقت اهل بیت مورد خطاب در آیه و البته عنایات هر چه بیشتر الهی، تطهیر آنها از همه گناهان و پلیدیها و بدیها را مهیا نموده است. با این حساب، دیگر شبهه یا سؤال اساسی در خصوص اراده الهی و نوع آن در آیه تطهیر باقی نمی ماند.

در پاسخ به اینکه چرا خداوند چنین شایستگی و مقامی را نه به دیگران، بلکه تنها به اهل بیت عنایت نموده و آیا در این مورد جبری وجود ندارد، باید بگوییم که اصل آفرینش انسان (مرد یا زن بودن او و...) نیز حاکی از نوعی جبر است و به همین سبب نمی توانیم در خصوص مقام برتر اهل بیت علیهم السلام اشکال تراشی نموده، سخنان سست و بی پایه را به زبان برانیم.

ص:24

3. رجس

احمد بن محمد الفیومی می گوید:

«الرجس: القذر، و قال النقاش: الرجس: النجس؛(1) رجس به معنای پلیدی است، و نقاش می گوید: رجس به معنای نجس است».

همچنین راغب اصفهانی در مفردات خود می نویسد:

«رجس، چیز پلید است، و آن بر چهار گونه است: رجس طبعی، رجس عقلی، رجس شرعی و رجسی که جامع همه اینهاست، مانند میته».(2)

در آیات نورانی قرآن کریم نیز واژه رجس در معانی متفاوت به کار رفته است که در اینجا به برخی اشاره می کنیم:

الف) رجس در معنای شراب، قمار، بت ها و ازلام (نوعی بخت آزمایی)، (سوره مائده، آیه 90)؛

ب) رجس در معنای نفاق، (توبه، آیه 95)؛

ج) رجس در معنای کفر و بی ایمانی، (انعام، آیه 125؛ اعراف، آیه 71)؛

د) رجس در معنای مردار، خون بیرون ریخته و گوشت خوک. (انعام، آیه 145).

ابوحیان اندلسی پس از نقل نظر ابن جوزی،(3) در تفسیر خود می افزاید:

«الرجس یقع علی الاثم و علی العذاب و علی النجاسه و علی النقائص، فاذهب الله جمیع ذلک عن اهل البیت؛(4) رجس، بر گناه، عذاب، نجاست و نقص اطلاق می شود، پس خداوند تمام اینها را از اهل بیت دور نموده است».

طبری، رجس را سوء و فحشا دانسته، به نقل از ابن زید می نویسد:

«مراد از رجس در این آیه، شیطان و در باقی موارد شرک است».(5)

ص:25


1- (1) احمد بن الفیومی، المصباح المنیر، ج 1، ص 219.
2- (2) مفردات الفاظ القرآن، ص 342.
3- (3) او رجس را به معنی «شرک، گناه، شیطان، شک و تردید، معاصی و جرایم» دانسته است. ر. ک: زادالمسیر، ج 6، ص 381؛ البحرالمحیط، ج 7، ص 231؛ روح المعانی، ج 22، ص 12.
4- (4) ابوحیان، محمد بن یوسف، البحر المحیط، ج 7، ص 231؛ ابن عطیه، محرر الوجیز، ج 4، ص 384.
5- (5) طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 12، ص 6، ذیل آیه 5.

آلوسی پس از نقل مطالب ابن جوزی و ابوحیان می نویسد:

«و لا یخفی علیک ما فی بعض هذه الاقوال من الضعف؛(1) مخفی نیست که برخی از این اقوال ضعیف هستند».

برخی نیز بدون اشاره به مصادیق معین، بر این باورند که: «استعار للذنوب الرجس و للتقوی الطهر».(2)

همان طور که ملاحظه شد, بسیاری از این اظهار نظرها - همچنانکه آلوسی می گوید - با تکیه بر دلایل عقلی و نقلی مقتضی ارائه نشده است.

به نظر نگارنده, سخن حق، کلام مرحوم علامه است که می فرمایند:

رجس به کسره «راء» به معنای قذارت است و قذارت عبارت از وضعیت و حالتی در شیء است که باعث تنفر و انزجار از آن می شود. این پلیدی و قذارت یا به حسب ظاهری است؛ مانند پلیدی خوک، چنانکه خداوند می فرماید أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ 3 و یا به حسب باطن شیء است؛ یعنی همان پلیدی معنوی؛

مانند شرک و کفر و اثر عمل زشت, همان گونه که قرآن می فرماید:

وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ . (3) در این دیدگاه، رجس، عبارت از یک نوع ادراک نفسانی یا اثر شعوری ناشی از تعلق و وابستگی قلب به اعتقاد باطل یا عمل زشت و ناستوده است.(4)

دیگران نیز با تعمیم و توسعه در معنای رجس، آن را شامل تمامی انواع پلیدی ها دانسته, بر این عقیده اند که همه اقسام ناپاکی ها نظیر شرک، کفر, ضلالت، جهالت، اخلاق زشت و همه معاصی, اعم از کبائر یا صغائر از موارد رجس به شمار می آید و اذهاب تمامی اینها عصمت است و آن به اهل بیت اختصاص پیدا کرده است.(5)

ص:26


1- (1) روح المعانی، ج 22، ص 12.
2- (2) سعید حوی، الاساس فی التفسیر، ج 8، ص 442؛ زمخشری، جارالله؛ الکشاف، ج 3، ص 235؛ الجواهر فی تفسیر القرآن کریم، ج 8، ص 28؛ اقطاب الدوائر، ص 13.
3- (4) سوره توبه، آیه 125.
4- (5) المیزان، ج 16، ص 12.
5- (6) اطیب البیان، ج 10، ص 501.

با توجه به آیات مذکور می توان نتیجه گرفت که واژه «رجس» از دیدگاه قرآن کریم در دو مورد مادی (مانند خوک، شراب) و غیر مادی (مانند کفر، نفاق) به کار رفته است.

بدون شک، با توجه به اطلاق آیه شریف تطهیر، و نیز «الف و لام» همراه کلمه رجس، این واژه انواع پلیدی های مادی و معنوی و عیوب ظاهری و باطنی و حتی نواقص و کمبودهای آشکار و پنهان را در بر می گیرد.

4. اهل بیت

گرچه ترکیب اضافی فوق به معنای خانواده و خاندان است، اما هرگاه به طور مطلق و بدون هیچ قیدی به کار رود، به دلیل آیه تطهیر، به خاندان پیامبر اختصاص می یابد. بنابراین توجیه تکلف آمیز مؤلف محقق کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن» در نفی سخن مذکور و اثبات عدم اختصاص واژه اهل بیت - آنگاه که مطلق به کار رود - به خاندان پیامبر، بر تحقیق عمیقی استوار نبوده، چندان قابل اعتماد نخواهد بود. به ویژه این که پیامبر پس از نزول آیه تطهیر، ماه ها پیش از نماز صبح به در خانه حضرت فاطمه می آمد و با صدای بلند می فرمود:

«السلام علیکم اهل البیت و رحمة الله و برکاته»(1)

به علاوه، در حدیث قریب به تواتر «ثقلین»، پیامبر با صراحت، اهل بیت را در کنار قرآن قرار داد و چنین فرمود:

«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی...».(2)

آری پس از چنین تأکیدهای فراوان بود که اصطلاح مذکور به تدریج به عنوان نامی خاص، بلکه صفتی ممتاز برای جماعتی مخصوص؛ یعنی پنج تن آل عبا گردید.

یاد آور می شود که اصطلاح اهل بیت سه بار در قرآن به کار رفته است:

1. در سوره هود آیه هفتاد و سوم: رَحْمَتُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ که مقصود از آن حضرت ابراهیم و همسر اوست؛

ص:27


1- (1) سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج 5، ص 199؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 2، ص 141؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 205.
2- (2) خلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، ج 2، ص 97.

2. در سوره قصص آیه دوازدهم: فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ که مراد از آن، پدر و مادر حضرت موسی است؛

3. در سوره احزاب، که به آیه تطهیر - آیه مورد بحث - معروف گشته است.

نکته قابل توجه در کاربرد سه گانه فوق، آن است که تنها در سومین مورد، واژه اهل بیت معنای اصطلاحی خاصی به خود گرفته و مصادیق مشخصی یافته است.

5. تطهیر

ابو عبدالرحمن خلیل بن احمد الفراهیدی می نویسد:

«تطهّر به معنای پاکی و تنزه و خویشتن داری از گناه و معصیت است».

راغب اصفهانی در مفردات خود چنین می نویسد:

«طهارت دو گونه است: طهارت و پاکی جسم، و طهارت و پاکی نفس که عامه آیات قرآن کریم بر این دو معنا حمل می شود».(1)

6. تطهیراً

کلمه «تطهیراً» که در پایان آیه تطهیر به صورت مصدر ذکر شده، طبق قواعد زبان عربی بیان کننده نوعی تأکید است و به تطهیر اهل بیت علیهم السلام اختصاص دارد. بنابراین، منظور از یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً در آیه مورد بحث، تطهیر جسمی و روحی کامل اهل بیت علیهم السلام مورد خطاب است.

دیدگاه ها و اجتهادها درباره اهل بیت علیهم السلام

در این زمینه، هشت قول مطرح شده(2) که در سه عنوان قابل جمع بندی است:

ص:28


1- (1) مفردات الفاظ القرآن، ص 525.
2- (2) برای آشنایی با این اقوال ر. ک: الدرالمنثور، ج 5، ص 198؛ فتح القدیر، ج 4، صص 279 و 280،؛ المیزان، ج 16، ص 310؛ السنن الکبری، ج 2، ص 150؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج 4، صص 208-209؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 4، ص 183؛ دلائل الصدق، ج 2، ص 94؛ الصواعق المحرقه، ص 141؛ لباب التأویل، ج 3، ص 466؛ المواهب اللدینه، ج 2، ص 127؛ اسعاف الراغبین، ص 108؛ ینابیع الموده، ص 294؛ تفسیر قمی، ج 2، صص 193-194؛ الکشاف، ج 3، ص 538؛ طبرسی، مجمع البیان، ج 8، ص 356؛ نهج الحق و کشف الصدق، ص 173؛ احقاق الحق، ج 2، صص 502 و 565؛ آیه التطهیر فی احادیث الفریقین، ج 1 و 2؛ کتاب سلیم بن قیس، ص 150؛

1. دخول زنان در مراد از کلمه «اهل البیت» یا به طور مستقل یا با اصحاب کساء یا با سایر بنی هاشم یا با افرادی که دایره شمول گسترده تر یا تنگ تری دارد.

2. دخول خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله؛ یعنی بنی هاشم، غیر از اصحاب کساء؛ یعنی کسانی که صدقه بر آنان حرام است و با پیامبر صلی الله علیه و آله خویشاوندی نسبی دارند. بعضی نیز زنان پیامبر صلی الله علیه و آله را بر این مراد می افزایند و بعضی هم در نفی آنان اصرار دارند.

3. اختصاص اهل البیت به اصحاب کساء. گروهی با استناد به روایات چندی که در این باره تصریح دارد، سایرامامان دوازده گانه را هم بدان می افزایند.

لازم به توضیح است قولی که زنان پیامبر را داخل اهل البیت می داند به عکرمه، غلام ابن عباس،(1) و عروة بن زبیر، مقاتل بن سلیمان، و ابن عباس به (روایت عکرمه) و سعید بن جبیر(2) نسبت داده شده است.

شأن نزول آیه

روایات این موضوع از هفتاد حدیث هم تجاوز می کند. بسیاری از آن را اهل سنت به طرق متعدد - نزدیک به چهل طریق - از امام علی و امام حسن علیهماالسلام، ام سلمه، عایشه، ابوسعید خدری، سعد، واثله بن اسقع، ابوالحمراء، ابن عباس، ثوبان غلام پیامبر و عبدالله بن جعفر نقل کرده اند.

از طریق شیعه هم بیش از سی طریق از حضرت علی، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام رضا علیهم السلام، ام سلمه، ابوذر، ابولیلی، ابوالاسود دوئلی، عمرو بن میمون و سعد بن ابی وقاص نقل شده است.(3)

ص:29


1- (1) جامع البیان، ج 22، ص 7؛ شیخ طوسی، التبیان، ج 8، ص 30؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 483.
2- (2) البحر المحیط، ج 7، ص 231؛ درالمنثور ج 6، ص 63.
3- (3) میبدی، کشف الاسرار، ج 8، ص 64؛ الاساس فی التفسیر، ج 8، ص 442؛ جامع البیان، ج 22، صص 5-7؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 182؛ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 492؛ البحر المحیط، ج 7، ص 228؛ الدرالمنثور، ج 3، صص 603-604؛ فتح القدیر، ج 4، ص 279 (می گوید: این قول جمهور است)؛ ینابیع، ص 294 (انه قول اکثر المفسرین).

در بین مفسران اهل سنت، بیشترین روایات این باب را محمد بن جریر طبری در تفسیر خود و حافظ جلال الدین سیوطی در «الدر المنثور» گرد آورده اند. اما نکته قابل توجه این است که طبری از حدود پانزده روایتی که در شأن نزول آیه تطهیر ذکر کرده، تنها یک روایت و آن را هم از عکرمه در اثبات ادعای اهل سنت آورده است. سیوطی نیز از میان نزدیک به 25 روایت، تنها پنج حدیث را در تأیید نظریه عامه نقل کرده است.(1)

ابوبکر احمد بن موسی ابن مردویه (م 410 ه -) می گوید:

«به بیش از صد طریق روایت رسیده است که آیه (تطهیر) درباره محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین علیهم السلام (نازل شده) است».(2)

محدث مشهور، مولی محسن فیض کاشانی (1007-1091 ه -) می گوید:

«روایات مربوط به نزول آیه (تطهیر) درباره پنج تن آل عبا، از طریق (مذهب اهل بیت) و اهل سنت بیش از آن است که شمرده شود».(3)

سید هاشم بن سلیمان البحرانی (م 1107 ه -) در کتاب «غایة المرام و حجة الخصام» در اختصاص آیه تطهیر به پنج تن آل عبا علیهم السلام حدود هشتاد حدیث و روایات نقل می کند که 41 حدیث آن از طریق برادران اهل سنت و 34 حدیث آن از طریق مذهب اهل بیت علیهم السلام می باشد.(4)

اکنون جای این پرسش باقی است که علی رغم کثرت و فزونی روایاتی که شأن نزول آیه تطهیر را خاص پنج تن آل عبا می داند و از نظر حجیت و اعتبار اگر از روایات مخالفش محکم تر و قوی تر نباشد، لااقل در حدّ و اندازه آن است و اگر در کتاب های اهل سنت بیش از کتب شیعه نقل نشده باشد، مطمئناً کمتر از آن نخواهد بود، آیا باز هم باید چشم و گوش بسته از منقولات جعلی تابعین معلوم الحالی همانند عکرمه یا دیگران پیروی کرده، زنان پیامبر را هم در شمول آیه جای داد؟!

ص:30


1- (1) المیزان، ج 12، ص 311؛ مجمع البیان، ج 7، ص 559؛ اهل بیت در آیه تطهیر، ص 26.
2- (2) احمد بن موسی ابن مردویه، مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 301، شماره 475، لازم به ذکر است که محدث مذهب اهل سنت حاکم حسکانی (م 471 ه -) در کتاب شواهد التنزیل تعداد این روایات و احادیث را فراوان بیان کرده است. شواهد التنزیل، ج 2، ص 10.
3- (3) مولی محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 4، ص 189.
4- (4) البحرانی، سید هاشم، غایة المرام، ج 3، صص 173-211.

از آنجایی که در این زمینه مقالات و کتاب های بسیاری نوشته شده فقط به نقد دیدگاه های مخالف در میان اهل سنت - که اندک اند - می پردازیم.

نقد دیدگاه مخالفان
1. اعتراف جمهور اهل سنت به نزول آیه تطهیر در شأن خمسه طیبه

جمهور اهل سنت، شبیه احادیث ذیل را نقل و بر صحت آنها اعتراف نموده اند.

الف) ابوجعفر محمد بن جریر طبری در تفسیر خود چنین نقل می کند:

عن ابی سعید الخدری قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: نزلت هذه الآیه فی خمسه: فی و فی علی رضی الله عنه و حسن رضی الله عنه و حسین رضی الله عنه و فاطمه رضی الله عنها إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ؛ (1)از ابوسعید خدری نقل شده است که گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: این آیه درباره پنج تن نازل شده است که عبارتند از: من و علی و حسن و حسین و فاطمه رضی الله عنهم.

ب) ابوعبدالله حاکم نیشابوری چنین نقل می کند:

عن ام سلمه رضی الله عنها قالت: فی بیتی نزلت هذه الایة إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قالت: فارسل رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم الی علی و فاطمه و الحسن و الحسین رضوان الله علیهم اجمعین فقال: اللهم هولاء اهل بیتی؛(2) ام سلمه (رض) می گوید: این آیه در خانه من نازل شد و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم، علی، فاطمه، حسن و حسین - رضوان الله علیهم اجمعین - را نزد خود فرا خواند و چنین گفت: خدایا، اینان اهل بیت من اند.

ص:31


1- (1) جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 12، جزء 22، ص 6؛ رازی، ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 9، ص 3131، ح 17673؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 494؛ نیشابوری، علی بن احمد، اسباب النزول، ص 295؛ الدرالمنثور فی التفسیر المأثور، ج 6، ص 604.
2- (2) نیشابوری، ابوعبدالله حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 416.

جناب حاکم نیشابوری در ذیل این حدیث شریف چنین می گوید:

«هذا حدیث صحیح علی شرط البخاری و لم یخرجاه؛ (1) این حدیث با شرط بخاری [برای صحت حدیث] موافق و صحیح است؛ ولی وی آن را نیاورده است».

گفتنی است که در کتب ذیل که همگی از منابع معروف اهل سنت به شمار می آیند، تقریباً همین مضمون یاد شده در خصوص نزول آیه تطهیر و اختصاص آن به پنج تن آل عبا علیهم السلام موجود است:

1. جامع البیان عن تأویل آی القرآن، طبری (م 310 ه -)، ج 12، جزء 22، صص 6-8.

2. تفسیر تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم (م 327 ه -)، ج 9، ص 3132، حدیث 17677 و 17679.

3. تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر الدمشقی (م 774 ه -)، ج 3، ص 494.

4. اسباب النزول، الواحدی النیشابوری (م 468 ه -)، ص 295.

5. سنن الترمذی، محمد بن عیسی الترمذی (209-297 ه -)، ج 5، ص 663، ج 3787 و ج 5، ص 351، ج 3205.

6. الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، جلال الدین سیوطی (م 911 ه -)، ج 6، صص 603-604.

7. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری (م 405 ه -)، ج 3، ص 147، و ج 2، ص 416.

8. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حاکم حسکانی (م 471 ه -)، ج 2، ص 21، حدیث 655 و ص 22، حدیث 657.

9. مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، علی بن محمد بن مغازلی شافعی (م 483 ه -) ص 304، ح 348.

10. خصائص امیر المؤمنین علیه السلام، احمد بن شعیب النسائی (215-303 ه -)، صص 33-35، ح 11.

11. مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، احمد بن موسی ابن مردویه (م 410 ه -)، ص 303، ح 483.

ص:32


1- (1) همان.

12. المناقب، الموفق بن احمدالمکی الخوارزمی (م 568 ه -)، ص 61، ح 30.

13. کتاب التفسیر (ترمذی)، ج 5، ص 663.

14. مسند احمد، ج 6، ص 92.

15. صحیح مسلم، ج 4، ص 1874، رقم 27.

16. کتاب المعجم الکبیر، الطبرانی، ج 3، صص 46-47 و 49، ج 23، ص 281، ج 23، صص 233-234 و 236 و 296.

17. مشکل الآثار، ج 1، ص 333.

و مصابیح السنه، ج 2، ص 277؛ جامع الاصول، ج 10، ص 100؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 167؛ کنز العمال، ج 13، ص 163؛ ترجمه الامام الحسین علیه السلام فی تاریخ دمشق - تحقیق المحمودی، صص 17-61، حدیث 83-111؛ تاریخ بغداد، ج 10، ص 278؛ ابن حبان فی الحدیث، 6976 عن صحیحه، ج 15، ص 432، تحت این عنوان «ذکر الخبر المصرح بان هولاء الاربع هم اهل بیت المصطفی»؛ تذکرة الخواص، ج 2، ص 122؛ ذهبی در تلخیص المستدرک، صححه علی شرط مسلم، ج 3، ص 147، الحاکم در تفسیر سوره احزاب (کتاب التفسیر عن المستدرک)، ج 2، ص 416 و صححه علی شرط مسلم، ابویعلی، مسند، ج 13، ص 470، ح 7486.

مؤلف محرر الوجیز می گوید:

وقالت فرقه: هی الجمهور (اهل البیت) علی و فاطمه و الحسن و الحسین، و فی هذا احادیث عن النبی صلی الله علیه و سلم، قال ابوسعید الخدری: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: «نزلت هذه الایه فی خمسه فی و فی علی و فاطمه و الحسن و الحسین» رضی الله عنهم، و من حجه الجمهور قوله (عنکم) و (یطهرکم) بالمیم، و لو کان النساء خاصه لکان عنکن.(1)

ابن عطیه، این قول را نظر جمهور اهل سنت می داند (اختصاص در خمسه طیبه) و سپس می افزاید از جمله استدلال جمهور، ضمائر خطاب در عَنْکُمُ و یُطَهِّرَکُمْ است و اگر زنان داخل بودند باید می گفت: «عنکن».

ص:33


1- (1) محرر الوجیز، ج 4، ص 384، ذیل آیه.

محب طبری می گوید:

«این عمل از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مکرر صادر شده است؛ یک دفعه در خانه ام سلمه و یک مرتبه در خانه فاطمه سلام الله علیها».(1)

عده زیادی از اهل سنت حدیث اختصاص اهل البیت به پنج تن آل عبا را صحیح دانسته اند، از آن جمله:

احمد بن حنبل، مسلم بن حجاج، ابن حیان، حاکم نیشابوری، ذهبی، ابن تیمیه «اما حدیث الکساء فهو صحیح» رواه احمد و الترمذی من حدیث ام سلمه و رواه مسلم فی صحیحه من حدیث عائشه.(2)

2. اهل بیت علیهم السلام و آیه تطهیر در آینه روایات

الف) عن ام سلمه

ان النبی صلی الله علیه و آله وسلم جلل علی الحسن و الحسین و علی و فاطمه کساء ثم قال: اللهم هولاء اهل بیتی و خاصتی، اذهب عنهم الرجس طهرهم تطهیراً. فقالت ام سلمه: و انا معهم یا رسول الله؟ قال: انک الی خیر؛

ام سلمه می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بر حسن، حسین، علی و فاطمه کسایی پوشاند. سپس گفت: خدایا، اینان اهل بیت و خواص من هستند، پلیدی را از آنان دور کن و آنها را کاملاً پاک گردان. ام سلمه گفت: ای پیامبر خدا، آیا من نیز با آنها هستم؟ حضرت صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: همانا تو بر خیر و نیکی هستی.

ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی در ذیل این حدیث می نویسد:

«هذا حدیث حسن و هو احسن شیء روی فی هذا الباب؛(3) این حدیث حسن است و آن بهترین حدیثی است که در این باب (باب فضل فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله وسلم) روایت شده است».

ص:34


1- (1) ینابیع الموده، ج 1، ص 253، باب 33.
2- (2) منهاج السنه، ج 5، ص 13.
3- (3) الترمذی، سنن، ج 5، ص 699.

ب) عن صفیه بنت شیبه

قالت عائشه: «خرج النبیّ علیه السلام غداه و علیه مرط مرحل من شعر اسود، فجاء الحسن بن علی فادخله، ثم جاء الحسین فدخل معه، ثم جائت فاطمه فادخلها، ثم جاء علی فادخله، ثم قال: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ؛ صفیه، دختر شیبه، نقل می کند که عایشه گفت: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم هنگام بامداد با عبایی از پشم سیاه بیرون شد. حسن بن علی رسید، او را داخل عبا کرد. سپس حسین آمد و همراه او داخل (عبا) شد. سپس فاطمه آمد، او را داخل فرمود. پس از آن علی آمد و او را نیز داخل عبا کرد. سپس گفت: خدا فقط می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد».

بررسی و جمع بندی روایات

1. فراخوانی امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام و قرار دادن آنها در زیر کسا، نشان دهنده اختصاص آیه تطهیر به خمسه طیبه است.

2. در هیچ یک از روایات صحیح و متواتر نقل نشده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم چنین رفتاری را با یکی از همسران و یا سایر خویشاوندان خود (غیر از خمسه طیبه) انجام داده و یا آیه تطهیر را به آنها ارتباط داده باشد.

3. قرائت آیه تطهیر یا دعا برای اهل کسا با استفاده از واژگان آیه تطهیر، به معنای اختصاص آیه به خمسه طیبه از سویی و تفسیر و تبیین اهل بیت مورد اشاره در آیه تطهیر توسط پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از سوی دیگر است.

3. روایات و حصر آیه به خمسه طیبه
اشاره

طبق نقل اهل سنت، تعداد زیادی از صحابه احادیث را نقل نموده اند که حصر آیه را به خمسه طیبه نسبت داده، و دانشوران اهل سنت آنها را در کتب خود نقل نموده اند. در این قسمت برخی از این روایات را بیان می کنیم تا حقیقت بر همگان مشخص شود.(1)

ص:35


1- (1) برای مطالعه بیشتر، ر. ک: احقاق الحق، ج 9، صص 2-99.

الف) حدیث واثله بن الاصقع

الحاکم النیشابوری، مستدرک (ج 2، ص 416، ط حیدرآباد)؛

ابوالمحاسن یوسف بن موسی الحنفی، المعتصر (ج 2، ص 267، ط حیدر آباد)؛

ثعلبی، الکشف و البیان، ذیل آیه؛

البیهقی، السنن الکبری (ج 2، ص 152، ط حیدرآباد)؛

محب الدین الطبری، ذخائر العقبی (ص 24، ط مکتبه القدسی بمصر)؛

اسماعیل بن کثیر الدمشقی در تفسیرش (المطبوع بهامش فتح البیان، ج 8، ص 72، ط بولاق مصر)؛

علامه قسطلانی، المواهب اللدنّیة (ج 7، ص 3 ط، مصر)؛

حافظ نورالدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد (ج 9، ص 167، ط مکتبه القدسی بالقاهره)؛

علی بن عبدالعال الکرکی، نفحات اللاهوت (ص 52، ط الغری)؛

الذهبی سیر اعلام النبلاء (ج 3، ص 212، ط مصر) و ج 3، ص 258؛

السید احمد زینی دحلان، السیرة النبویة مطبوع بهامش سیرة الحلیة (ج 3، ص 329، ط مصر)؛

الحنفی القندوزی، ینابیع المودة (ص 229، ط استامبول)؛

الشیخ حسن العدوی الحمزاوی، مشارق الانوار (ص 113، ط مصر)؛

الشیخ احمد بن عبدالرحمن الساعاتی بدایع السنن (ج 2، ص 495، ط قاهره)؛

الشیخ عبدالله الحنفی الامر تسری ارجح المطالب (ص 325، ط لاهور)؛

علامه سید علوی بن طاهر الحداد، القول الفصل (ج 2، ص 203، ط جاوا)؛

سید محمد عبدالغفار الهاشمی، ائمه الهدی، (ص 145، ط القاهره).

ب) حدیث عمر بن ابی سلمه

ابوعیسی الترمذی، صحیحه (ج 13، ص 200، ط التازی مصر)؛

ابن جریر طبری، جامع البیان (ج 22، ص 8، ط الحلبی، مصر)؛

شیخ خضر بن عبدالرحمن الازدی، التبیان (ص 125، مخطوط)؛

علامه ملا علی القاری، الاربعین حدیثا، ص 61؛

الشیخ سعید بن محمد بن مسعود الشافعی، المنتقی فی سیرة، المصطفی، ص 188؛

المیرزا محمد خان البدخشی، مفتاح النجا، ص 14؛

ص:36

حنفی قندوزی، ینابیع (صص 107 و 299، ط استامبول)؛

سید علوی بن طاهر الحداد الحضرمی، القول الفصل (ج 2، ص 233، ط جاوا)؛

علامه الامر تسری، ارجح المطالب (ص 52، ط لاهور)؛

احمد بن سوده الادریسی، رفع اللبس و الشبهات (ص 65، ط مصر).

ج) حدیث عایشه

البیهقی، المحاسن و المساوی (ص 297، ط بیروت)؛

جمال الدین الزرندی الحنفی، نظم دررالسمطین (ص 123، ط مطبعه القضاء)؛

السید علوی بن طاهر القول الفصل (ج 2، ص 215، ط جاوا)؛

البیهقی، سنن، (ج 2، ص 149، ط حیدرآباد الدکن)؛

ابن جریر طبری، جامع البیان (ج 22، ص 6، ط الحلبی بمصر)؛

العلامه البغوی در تفسیر معالم التنزیل (ج 5، ص 213، ط قاهره)؛

العلامه محب الدین طبری، ذخائر العقبی (ص 24، ط مکتبه القدسی بمصر)؛

ابن کثیر الدمشقی، البدایه و النهایه، (ج 8، ص 34، ط السعاده بمصر)؛

الشیخ عبدالقادر بن احمد بدران الدمشقی، تهذیب تاریخ ابن عساکر؛

الشیخ علاء الدین البغدادی الشهیر بالخازن، تفسیر خازن (ج 5، ص 213، ط قاهره)؛

ابن تیمیه الحنبلی، منهاج السنه (ج 3، ص 4 و ج 4، ص 20، ط قاهره)؛

الشیخ خضر بن عبدالرحمن، التبیان (ص 125، مخطوط)؛

الشیخ سعید بن محمد بن مسعود الشافعی، المنتقی فی سیرة المصطفی، ص 188؛

الخطیب التبریزی العمری، مشکوة المصابیح (ص 568، ط الدهلی)؛

الذهبی، المنتقی من منهاج الاعتدال (صص 168 و 304، ط المغرب الاقصی بالقاهره)؛

القاضی المیر حسین المیبدی الیزدی، شرح دیوان امیرالمؤمنین، ص 185؛

ابن حجر الهیتمی، الصواعق المحرقه، (ص 227، ط عبداللطیف، مصر)؛

عبدالغنی بن اسماعیل النابلسی، ذخائر المواریث (ج 4، ص 277، ط القاهره)؛

الحنفی القندوزی، ینابیع الموده (صص 107 و 167 و 229، ط اسلامبول)؛

السید محمد صدیق حسنخان، فتح البیان (ج 7، ص 277، ط بولاق مصر) و در «حسن الاسوه» (ص 115، ط آلاستانه)؛

ابن ربیع الشیبانی، تیسیر الوصول (ص 160، ط نول کشور)؛

ص:37

ابن ذبیح یوسف النبهانی، الشرف الموبد (ص 9، ط مصر)، و جواهر البحار (ج 4، ص 82، ط قاهره)؛

علامه الحضرمی، القول الفصل (ج 2، ص 210، ط جاوا)؛

السید ابوبکر العلوی الحضرمی الشافعی، رشفه الصاوی (ص 15، ط القاهره)؛

علامه سید محمد یوسف التونسی، السیف الیمانی المسلول (ص 9، ط الترقی الشام)؛

شیخ عبیدالله الامر تسری، ارحج المطالب (ص 52، ط لاهور)؛

علامه السید احمد بن سوده الحسنی الادریسی، رفع اللبس والشبهات (ص 65، ط مصر)؛

علامه الشیخ منصور بن علی ناصف المصری، التاج الجامع للاصول (ج 3، ص 308، ط قاهره)؛

العلامه الملا علی بن سلطان الهروی الحنفی، جمع الوسائل فی شرح الشمائل (ج 1، ص 147، ط الادبیه، قاهره).

د) حدیث سعد

ابن جریر طبری، جامع البیان (ج 22، ص 8، ط مصطفی الحلبی)؛

علامه البیهقی، السنن الکبری (ج 7، ص 63، ط حیدرآباد الدکن ج 2، ص 150)؛

علوی بن طاهر الحداد، القول الفصل (ج 2، ص 218، ط جاوا و ج 2، ص 217)؛

شیخ عبید الله الحنفی الامر تسری، ارحج المطالب (ص 53، ط لاهور)؛

احمد بن حنبل، المسند (ج 1، ص 185، ط مصر و ج 6، ص 298، ط المیمنیه مصر)؛

مسلم بن حجاج، صحیح (ج 2، ص 119، ط محمد علی صبیح، مصر)؛

ترمذی، صحیح (ج 13، ص 171، ط العادی، مصر و ج 13، ص 248، ط التازی مصر)؛

عبدالعال الکرکی، نفحات اللاهوت، (ص 52، ط الغری صص 53 و 59)؛

نسائی، خصائص (ص 4، ط التقدم مصر، ص 16)؛

حاکم نیشابوری، المستدرک، (ج 3، ص 108، ط حیدر آباد)؛

علامه خوارزمی، المناقب (ص 64، ط تبریز)؛

ابن الاثیر، اسد الغابه (ج 4، ص 25، ط مصر)؛

سبط ابن جوزی، تذکره الخواص (ص 22، ط الغری)؛

ذهبی، تلخیص المستدرک (در حاشیه مستدرک، ج 3، ص 108، ط حیدرآباد)؛

محمد یوسف الزرندی، نظم دُررالسمطین، (ص 107، ط مطبعه القضاء)؛

محمد عبدالله بن اسعد الشافعی، مراة الجنان (ج 1، ص 109، ط حیدرآباد)؛

ص:38

ابن حجر عسقلانی، الاصابه، (ج 2، ص 503، ط مصر)؛

ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، (ج 7، ص 60، ط مصر)؛

ابن کثیر، البدایه و النهایه (ج 7، صص 338-339، ط القاهره)؛

المتقی الهندی، منتخب کنز العمال (در حاشیه مسند ج 5، ص 53، ط المیمنیه مصر)؛

محمد خان البدخشی الحنفی، مفتاح النجاة (ص 64، مخطوط)؛

عبدالقادر الوردیفی، سعد الشموس و الاقمار (ص 209، ط التقدم بالقاهره)؛

ابن جریر طبری، جامع البیان، (ج 22، ص 7، ط مصطفی الحلبی، ج 22، صص 6 و 8)؛

بخاری، التاریخ الکبیر، (ج 1، قسم 2، ص 70، رقم 1719، ط حیدرآباد الدکن)؛

ابن ثابت الشافعی، تاریخ بغداد، (ج 9، ص 126، ط القاهره)؛

الطبرانی، المعجم الکبیر، ص 134؛

عبدالرحمن محمد بن حیان الاصبهانی، اخلاق النبی، (ص 116، ط مطابع الهلالی)؛

علامه النبهانی، الانوار المحمدیه (ص 434، ط بیروت)؛

واحدی نیشابوری، اسباب النزول (ص 267، ط المطبعه الهندیه)؛

حافظ ابونعیم، اخبار اصبهان، (ج 1، ص 108، ج 2، ص 253)؛

علامه بغوی، معالم التنزیل (ص 213، ط القاهره)؛

احمد بن علی بن ثابت الشافعی، موضع اوهام الجمع والتفریق (ج 2، ص 281، ط حیدرآباد)؛

ابن اثیر، اسدالغابه (ج 4، ص 29، ط مصر)؛

محب الدین طبری، ریاض النضره (ج 2، ص 188، ط الخانجی، مصر)؛

محب الدین طبری ذخائر العقبی (ص 23، ط القدسی، قاهره)؛

ذهبی، تاریخ الاسلام، (ص 6، ط مصر)؛

ذهبی، سیر اعلام النبلاء (ج 2، ص 89، ط مصر)؛

ابن عساکر، تاریخ دمشقی، (ج 4، ص 204، ط روضه الشام)؛

علامه النابلسی، ذخائر المواریث (ج 4، ص 293، ط القاهره)؛

علامه الزرندی، نظم در السمطین (ص 238، ط مطبعه القضاء)؛

القاضی یوسف بن موسی الحنفی، المعتصر من المختصر (ج 2، ص 266، ط حیدرآباد)؛

جلال الدین سیوطی، مفحمات الاقران فی مبهمات القرآن (ص 32، ط قاهره)؛

ابوالحسن الکازرونی، و شرف النبی (ص 224)؛

علامه القسطلانی، المواهب اللدنّیه (ج 7، ص 4، ط مصر)؛

ص:39

ابن حجر عسقلانی، الاصابه (ج 4، ص 366، ط دارالکتب المصریه)؛

ابن حجر عسقلانی؛ تهذیب التهذیب (ج 2، ص 297، ط حیدر آباد)؛

ابن حمزه الحسینی نقیب دمشقی البیان والتعریف (ص 149، ط حلب)؛

الشیخ حسن الحمزاوی مشارق الانوار (ص 113، ط مصر)؛

الشیخ احمد بن یوسف مشهور به القرمانی، اخبار الدول (ص 120، ط بغداد)؛

السید احمد زینی دحلان، السیره النبویه، (ج 3، ص 329، ط مصر)؛

علامه ملاعلی القاری، الاربعین حدیثا، ص 61؛

علامه شیبانی معروف به ابن البدیع، تیسیر الوصول، (ص 160، ط نول کشور)؛

ابن حمزه الحسینی، البیان و التعریف، (ج 1، ص 150، ط حلب)؛

السید ابوبکر العلوی الحضرمی، رشفه الصاری، (ص 14، ط القاهره)؛

الذهبی، المننقی من منهاج الاعتدال، (ص 168، ط المغرب الاقصی بالقاهره)؛

احمد الحنفی ابی محمد کرام القنائی، الجواهر الحسان، (ص 294، ط بولاق)؛

علامه قندوزی، ینابیع الموده (صص 106، 107، 294، 228، ط استامبول)؛

العلامه شیخ عبدالهادی (نجا، حالیه الکدر فی شرح منظومه البرزنجی)، (ص 196، ط مصر)؛

العلامه سید محمد صدیق حسن خان حسن الاسوه (ص 115، ط الاستانه)؛

العلامه سید محمد صدیق حسن خان، فتح البیان (ج 7، ص 276، ط ولاق مصر)؛

العلامه السید علوی بن طاهر، القول الفصل (ج 2، صص 164-165، 177، 183-184، 187، 192-195 و 197، ط جاوا)؛

آلوسی بغدادی، جلاء العینین (ص 39، ط بغداد)؛

الشیخ یوسف النبهانی، الشرف الموبد، (ص 18، ط مصر، صص 7 و 9)؛

الشیخ حسن النجار المصری، الاشراف، (ص 10، ط مصر)؛

ه -) حدیث ابی سعید الخدری

ابن جریر طبری، الجامع البیان، (ج 22، ص 6، ط القاهره)؛

الطبرانی، المعجم الکبیر، (ص 134، نسخه جامعه طهران)؛

نورالدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، (ج 9، ص 167، ط القاهره)؛

جمال الدین الزرندی، نطم دُررالسمطین، (ص 238، ط مطبعه القضاء)؛

ابن حجر هیتمی، صواعق المحرقه، (ص 227، ط عبداللطیف مصر)؛

ابن عساکر، و تاریخ، (ج 4، ص 204، ط روضه الشام)؛

ص:40

ابن حسنویه الحنفی، در بحر المناقب، ص 5؛

واحدی، اسباب النزول، (ص 266، ط قاهره)؛

قندوزی حنفی، ینابیع الموده، (ص 108، ط استامبول و صص 230 و 294)؛

علامه الامر تسری، ارجح المطالب، (صص 44 و 53-54، ط لاهور)؛

علامه قسطلانی، المواهب اللدنیه، (ج 7، ص 4، ط مصر)؛

البنهانی، الشرف الموبد، (ص 706، ط مصر)؛

ابن طاهر، القول الفصل، (ج 2، صص 206-207، ط جاوا)؛

الذهبی، تاریخ الاسلام (ج 3، ص 6، ط مصر)؛

خوارزمی، المناقب (ص 24، ط تبریز، ص 34)؛

السید محمد صدیق، فتح البیان، (ج 6، ص 105، ط ولاق)؛

الشیخ حسن النجار، الاشراف، (ص 9، ط مصر)؛

و) حدیث علی علیه السلام

علامه حنفی قندوزی، ینابیع الموده، (ص 174، ط استامبول)؛

احمد بن عبدالحمید العباسی، عمده الاخبار، (ص 78، ط السید اسعد طرابزونی)؛

المولی حسین الکاشفی، المواهب العلیه؛

علامه السمهودی و تاریخ المدینه المنوره (ج 1، ص 331، ط مصر)؛

ابوبکر بن الحسین بن عمرالمراغی، تحقیق النضره، (ص 75، ط مصر).

ز) حدیث جعفر بن ابی طالب

علوی بن طاهر، القول الفصل (ص 185، ط جاوا).

ح) حدیث ابی برزه

نور الدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد (ج 9، ص 169، ط مکتبه القدسی، قاهره).

ط) حدیث صبیح

ابن حجر عسقلانی، الاصابه، (ج 2، ص 169، ط مطبعه مصطفی محمد، مصر)؛

حنفی قندوزی، ینابیع الموده، (ص 13، ط استامبول).

ی) حدیث ابن عباس

اسماعیل بن عبدالله النقشبندی، (مناقب العشره، ص 194)؛

علامه الامر تسری، ارجح المطالب، (ص 54، ط لاهور).

ص:41

ک) حدیث انس

ابن حنبل، مسند، (ج 3، ص 259، ط المیمینه مصر)؛

ابوالطیب السید نقی الدین محمد بن احمد بن علی الفاسی، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام (ج 2، ص 359، ط داراحیاء التراث العربیه، القاهره)؛

الطبرانی معجم الکبیر (ص 134)؛

ابن جریر طبری، جامع البیان، (ج 22، ص 6، ط قاهره)؛

ابن اثیر الجزری اسد الغایه، (ج 5، ص 521، ط مصر)؛

الذهبی، تاریخ الاسلام، (ج 2، ص 97، ط مصر)؛

النبهانی، الشرف الموبد، (ص 7، ط مصر)؛

متقی هندی، منتخب کنز العمال، (ج 5، ص 96، ط المیمینه مصر)؛

ابن کثیر، تفسیر القرآن، (حاشیه فتح البیان، ج 8، ص 72، ط بولاق، مصر)؛

ابن کثیر، البدایه و النهایه (ج 8، ص 205، ط القاهره)؛

السید محمد صدیق حسن خان، فتح البیان (ج 7، ص 277، ط بولاق، مصر)؛

عبدالغنی بن اسماعیل بن عبدالغنی، ذخائر المواریث، (ج 1، ص 38، ط قاهره)؛

علامه الحمزاوی، مشارق الانوار، (ص 113، ط مصر)؛

علامه الشیخ حسن النجار، الاشراف، (ص 9، ط مصر)؛

علامه سید محمد صدیق حسن خان، حسن الاسوه، (ص 115، ط آستانه)؛

ابن الربیع، تیسیر الوصول، (ص 160، ط نول کشور)؛

الشیخ احمد بن عبدالرحمن البنّاء (ساعاتی) بلوغ الامانی (ج 18، ص 238 ذیل حدیث 283)؛

عبدالرحمن الصفوری، نزهه المجالس؛ (ج 2، ص 222، ط قاهره)؛

حنفی قندوزی، ینابیع (صص 193 و 108 و 260، ط استامبول)؛

النبهانی، اشرف الموبد (ص 706، ط مصر)؛

علوی بن طاهر، القول الفصل، (ج 2، ص 227، ط جاوا)؛

علامه الامر تسری، ارحج المطالب، (ص 54، ط لاهور).

ل) حدیث ابی الحمراء

محمد بن اسماعیل البخاری، الکنی، (ص 25، ط حیدر آباد)؛

علامه طبری، منتخب ذیل المذیل، (ص 83، ط الاستقامه، مصر)؛

ص:42

الطبرانی، المعجم الکبیر، ص 134؛

ثعلبی، الکشف و البیان، ذیل آیه؛

ابن اثیر الجزری، اسدالغابه، (ج 5، ص 174، ط مصر)؛

الذهبی، تاریخ اسلام، (ج 2، ص 97، ط مصر)؛

الذهبی، میزان الاعتدال، (ج 2، ص 17، ط قاهره)؛

ابن کثیر، البدایه و النهایه، (ج 5، ص 321، ط القاهره)؛

شیخ فتح الدین ابوالفتح، عیون الاثر، (ص 2، ط القدسی، قاهره)؛

شیخ فتح الدین ابوالفتح (عیون الاثر)، تفسیر، در حاشیه فتح البیان، (ج 7، ص 277، ط بولاق، مصر)؛

ابن جریر طبری، جامع البیان، (ج 22، ص 6، ط قاهره)؛

نور الدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، (ج 9، صص 121 و 168، ط قاهره)؛

علامه السمهودی، تاریخ مدینه المنوره، (ج 1، ص 319، ط مصر)؛

علوی بن طاهر، القول الفصل، (ص 229، ط جاوا)؛

علوی الامر تسری، ارحج المطالب، (ج 54، ص 335، ط لاهور)؛

علامه القاضی یوسف الحنفی، المعتصر من المختصر، (ج 2، ص 267، ط حیدر آباد)؛

م) حدیث عطیه

ابن اثیر، اسد الغابه، (ج 3، ص 413، ط مصر)؛

ابن حجر عسقلانی، الاصابه، (ج 2، ص 479، ط مصر).

به نقل جمعی از صحابه

ابن عبدالبر، استیعاب (ج 2، ص 460، ط حیدر آباد الدکن)؛

السید علوی بن طاهر، قول الفصل، (ج 1، ص 48، ط جاوا)؛

علامه بهجت افندی، تاریخ آل محمد، (ص 42، ط آفتاب)؛

الترمذی، صحیح (ج 13، ص 248، ط التازی، مصر)؛

الذهبی، سیراعلام النّبلاء، (ج 3، ص 190، ط مصر)؛

علامه القندوزی، الینابیع، (ص 15، ط استامبول)؛

ثعلبی، الکشف و البیان، همان حدیث ینابیع.

ص:43

رد نظریه شمول زنان پیامبر

عمده استدلال قائلین به این قول - داخل بودن زنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در حکم آیه - را می توان در بخش های زیر خلاصه کرد:

1. استدلال به سیاق آیه؛

2. روایت عکرمه، ضحاک، عروه، مقاتل بن سلیمان؛

3. روایت ام سلمه؛

4. حدیث زید بن ارقم.

الف) دلالت سیاقی و بررسی آن

مهم ترین چیزی که افراد مذکور به آن استدلال نموده اند سیاق آیات است؛ زیرا آیات پیش و آیات بعد از این آیه، خطاب به زنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است، پس تطهیر هم فقط شامل اینان می شود.(1)

رد این نظریه

1. تغییر ضمیرها از مؤنث به مذکر و سپس آوردن لفظ بیت محلی به «الف» و «لام» عهد، و این مطلب که وقتی خانه های زنان پیامبر صلی الله علیه و آله را اراده کرده، از آن به صیغه جمع مضاف به «کن» یاد کرده. یعنی بُیُوتِکُنَّ ، همه مؤید این است که زنان پیامبر صلی الله علیه و آله مخاطب آیه تطهیر نیستند.

ابن حجر عسقلانی در «صواعق المحرقه» می گوید:

«قال الله تعالی: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ، اکثر المفسرین علی انها نزلت فی علی و فاطمه و الحسن و الحسین. لتذکیر ضمیر (عنکم) و ما بعده».(2)

ص:44


1- (1) ر. ک: فتح القدیر، ج 4، صص 279-281؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج 4، ص 208؛ احکام القرآن، ج 5، ص 230؛ نفحات اللاهوت، ص 85؛ الکلمه الغرّاء فی تفضیل الزهرا، ص 213؛ بحارالانوار، ج 35، ص 234؛ المواهب اللدنیه، ج 2، ص 123؛ السیره النبویه، ج 2، ص 300؛ دلائل الصدق، ج 2، ص 94؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 311؛ مجمع البیان، ج 8 ص 356.
2- (2) الصواعق المحرقه، ص 35.

2. بحث از تناسب آیات و ارتباط میان بخش های مختلف کلام الهی به ویژه آن دسته آیاتی که به یکباره نازل گردیده، امری قابل قبول و مورد اعتناست، اما نباید فراموش کرد که نظم فعلی آیات، بر اساس ترتیب نزول آن نبوده، بلکه به دستور پیامبر انجام پذیرفته که اصطلاحاً به آن «توقیفی» می گویند، بنابراین صرف قرار گرفتن آیه ای در ضمن آیات یا آیه ای دیگر، به تنهایی نمی تواند وابستگی صد در صد آن را با آیات قبل و بعد به اثبات رساند.

تنها نکته ای که می توان از سیاق قبل و بعد آیه تطهیر به دست آورد، این است که آیه مذکور در ضمن آیات مربوط به زنان پیامبر قرار دارد؛ اما در اینکه حتماً باید با آن در ارتباط باشد، امری نیست که به راحتی قابل اثبات بوده یا بتوان بر آیه تحمیل کرد. به ویژه اگر بر این واقعیت اعتقاد داشته باشیم که در پاره ای موارد، صدر آیه در خصوص یک مطلب است و میانه آن درباره مطلبی دیگر و ذیل آن بیانگر نکته ای سوم است.

3. با تدبر در ظاهر آیه تطهیر، این حقیقت به دست می آید که در خود آیه، قرینه صارفه و معارضی موجود است که مانع از ورود زنان پیامبر یا دیگر نزدیکان حضرت، در شمول اهل بیت می شود؛ زیرا تمامی ضمایری که در آیات مورد بحث به زنان پیامبر بر می گردد، به صیغه جمع مؤنث آمده است؛ حال آنکه همه ضمایر جمله إِنَّما... به صورت جمع مذکر است. اگر واقعاً این آیه، زنان پیامبر اسلام را هم شامل می شد، چه انگیزه ای سبب شده است همه ضمیرها به یکباره از جمع مؤنث به صیغه جمع مذکر برگردانده شود؟

4. در مواردی از قرآن پیش آمده که به هنگام بیان مطلبی، خداوند استطراداً یا به صورت جمله ای معترضه، مطلب دیگری را بیان فرموده است که به عنوان نمونه، تنها به ذکر دو آیه بسنده می شود:

الف) در داستان حضرت یوسف آمده است:

فَلَمّا رَأی قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ * یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئِینَ 1.

چنانکه ملاحظه می شود، در اثنای سخن از کید زلیخا و مکر زنانه وی، جمله معترضه یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا آمده است که به قبل و بعد خود ارتباطی ندارد، بلکه خود، جمله ای مستقل و مجزا به شمار می آید.

ص:45

ب) صریح تر و روشن تر از مورد فوق، آیه سوم سوره مائده است که می فرماید:

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ 1.

علامه طباطبایی می فرمایند:

اگر در صدر و ذیل آیه با دقت و تأمل ژرف تری نظر شود، این حقیقت به دست می آید که در افاده معنا، خود کلامی تام است و کامل شدن معنایش متوقف بر اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا... یا اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... نیست. و اساساً به هیچ وجه نمی توان میان آغاز و انجام این آیه و آنچه در میانه آن قرار گرفته است، ارتباطی از جهت معنا پیدا کرد. بلکه باید گفت «الیوم یئس الذین کفروا..» خود، آیه کامل و مستقلی است که به عنوان یک جمله معترضه در وسط آیه مذکور قرار گرفته است و در دلالت و بیان خویش ابداً نیازمند قبل وبعد خود نیست، بنابراین چه بگوییم این آیه به یکباره نازل گردیده، یا گفته شود که آیه اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا... نزولی مستقل داشته و به دستور پیامبر در این بخش از آیه سوره مائده قرار گرفته است، از یک حقیقت نمی توان غافل ماند و آن این که دو جمله مذکور آیه ای مستقلی به شمار می آید و هیچ یک در افاده معنا به دیگری وابسته نیست.

دلیل بارز این مدعا هم روایات فراوانی است که از طرق شیعه و سنی در شأن نزول خاص آیه «اکمال دین» نقل شده است.(1)

در بسیاری از این روایات بدون هیچ اشاره ای به قبل و بعد آیه اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا... به شان نزول اختصاصی آن پرداخته شده است.(2)

ص:46


1- (2) تفصیل این مطلب را در منابع ذیل بنگرید: حویزی، نورالثقلین، ج 4، صص 270-272؛ فیروزآبادی، فضائل الخمسه من الصّحاح السته، ج 1، صص 241-242؛ حسکانی، شواهد التزیل، ج 2، صص 14-15؛ اهل البیت فی القرآن، صص 242-248؛ تفسیر آیه الموده، صص 104-105.
2- (3) به عنوان نمونه جامع البیان، ج 12، ص 6؛ الدرالمنثور، ج 5، ص 199.

5. ادعای نزول یکباره آیه تطهیر و آیات قبل و بعد آن مطلبی است که در هیچ یک از روایات مربوط به شأن نزول آن ذکر نگردیده است. گرچه بر فرض پذیرش نزول یکباره آن هم، باز نمی توان وجود جمله های معترضه را، همان گونه که مشاهده کردیم، در اثنای آیات انکار کرد. آنچه در این زمینه بیان می شود، پیش از آنکه به دلیل متقن عقلی یا نقلی مستند باشد، به اجتهاد شخصی و اعمال سلیقه فردی مفسرانی استناد دارد که خود با تکیه بر سیاق آیات و حبّ و بغض نسبت به خاندان پیامبر چنین نتیجه گیری نموده اند. آنچه به حقیقت نزدیک تر می نماید، این است که آیه تطهیر نزولی خاص داشته و به دستور شخص پیامبر در این بخش از آیات قرار گرفته است.(1)

6. همان گونه که برخی مفسران اهل سنت نیز یادآور شده اند، صرف قرار گرفتن آیه تطهیر در ضمن آیات مربوط به زنان پیامبر و نیز صرف اعتماد و استناد به معنای لغوی واژه اهل، نمی تواند جواز دخول آنها در زمره اهل بیت آن حضرت باشد.

این حقیقت را علاوه بر آنچه اشاره شد، می توان از داستان حضرت نوح هم استنباط کرد؛ آنجا که ایشان به حکم عواطف و احساسات پدرانه، از خداوند نجات فرزند خویش را از هلاکت حتمی طلب می کند، لکن ذات اقدس اله به صراحت می فرماید:

یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ 2-3.

7. نصّ صریح قرآن کریم شمول آیه تطهیر بر همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را شدیداً انکار می کند. در برخی از آیات قرآن، بعضی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مورد سرزنش و تهدید قرار گرفته اند که در اینجا به دو نمونه اشاره می شود:

الف) سوره تحریم، آیات چهارم و پنجم:

إِنْ تَتُوبا إِلَی اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ * عَسی رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَیِّباتٍ وَ أَبْکاراً.

ص:47


1- (1) برای مطالعه بیشتر ر. ک: علامه امینی، الغدیر.

«اگر شما] دو تن از همسران پیامبر [از کار خود توبه کنید،] کاری از پیش نخواهید برد [، زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان او هستند. امید است اگر او (پیامبر) شما را طلاق گوید، پروردگارش به جای شما همسرانی بهتر برایش قرار دهد».

بر اساس روایات و اعترافات دانشمندان فریقین، این آیات درباره عایشه دختر ابوبکر، و حفصه دختر عمر، نازل شده است؛ در جایی که آنها به آزار و اذیت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روی آوردند و با نزول آیات فوق، مورد تهدید و سرزنش قرار گرفتند.(1)

ب) سوره حجرات، آیه یازدهم:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ.

«ای کسانی که ایمان آورده اید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را استهزا کنند... و نه زنانی از زنان دیگر] به استهزا یاد کنند [شاید آنان بهتر از اینان باشند».

همچنین بر اساس روایات موجود و اعتراف مفسران فریقین، قسمت مربوط به نهی از استهزای زنان در این آیه، درباره عایشه و حفصه نازل شده است؛ زیرا آن دو، ام المؤمنین و ام سلمه را به خاطر لباس یا به جهت کوتاهی قدش مورد استهزا قرار می دادند که خداوند متعال این آیه را نازل نمود و آنها را از این کار نهی فرمود.(2)

ص:48


1- (1) جهت اطلاع بیشتر ر. ک: جامع البیان، ج 14، جزء 28، صص 160-164؛ نصر بن محمد سمرقندی، تفسیر السمرقندی، ج 3، صص 378-381؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 18، صص 188-194؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 10، ص 3362، ح 18920؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج 10، صص 44-49؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، صص 471-475؛ اسماعیل بن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، صص 412-416؛ عبدالله بن محمد بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج 2، صص 505-506؛ عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، تفسیر الثعالبی، ج 5، صص 450-452؛ الدر المنثور فی التفسیر المأثور، ج 8، صص 213 و 224؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 5، صص 193-195؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 24، صص 271-272.
2- (2) ر. ک: تفسیر السمرقندی، ج 3، ص 264؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، صص 202-203؛ الجامع لاحکام القران، ج 16، ص 326؛ تفسیر نمونه، ج 22، ص 177.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:

«انّ علی کل حقّ حقیقه و علی کل صواب نوراً، فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه؛(1) همانا برای هر حقی و برای هر صوابی نوری است. پس آن چه را با کتاب خدا (کتاب) موافق بود، بگیرید و آن چه را با کتاب خدا مخالف است، ترک کنید».

آیه تطهیر از عصمت و بی گناهی اهل بیت مورد خطاب سخن می گوید.

از طرف دیگر برخی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مورد سرزنش و تهدید قرآن کریم قرار گرفته اند. حتی در آیه سوره تحریم، همسران مورد خطاب بهتر از زنان دیگر شناخته نشده اند، لذا روایات منقول یا منسوب به افرادی همچون عبدالله بن عباس، عکرمه، عروه بن زبیر، سعید بن جبیر چنان اهمیتی ندارد و حتی در صورت صحیح و مورد اعتماد بودن سند آنها - که چنین هم نیست - در برابر صریح آیات نورانی، تضعیف و کنار گذاشته می شوند.

8. حقایق انکار ناپذیر تاریخی که مورد قبول فریقین است، مانع می شود که آیه تطهیر همسران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را شامل گردد که ذکر یک نمونه در این خصوص کافی است.

همان گونه که می دانید، در زمان خلافت امام علی علیه السلام در شهر بصره و در سال 36 ه - جنگی به نام جمل رخ داد. این جنگ به رهبری یکی از همسران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم؛ یعنی ام المؤمنین عایشه بنت ابی بکر، اتفاق افتاد و در جای خود، موجب خون ریزی و تلفات بسیاری شد.(2)

9. ابوحیان اندلسی در تفسیر البحر المحیط در رد نظریه اختصاص آیه به زنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می گوید:

ص:49


1- (1) کلینی، الاصول من الکافی، ج 1، ص 9، ح 1 و 31 نیز ر. ک: کنز العمال، ج 1، ص 179، ح 907؛ الجامع الصغیر، ص 74، ح 1151.
2- (2) برای مطالعه بیشتر ر. ک: تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 58؛ البداء و التاریخ، ص 224؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 351؛ المنظم فی تواریخ الملوک و الامم، ج 3، ص 340؛ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 346؛ تاریخ الخلفاء، ص 207.

لیس بجیّد، اذ لو کان کما قالوا لکان الترکیب: (عنکنّ، و یطهرکن) و إن کان هذا القول مرویّاً عن ابن عباس فلعّله لا یصحّ عنه، ثمّ قال: و قال ابو سعید الخدری: هو خاصّ برسول الله و علیٍ ّ و فاطمة و الحسن و الحسین (علیهم السلام)، وروی نحوه عن انس وعائشه واُمّ سلمه» و مثله فی تفسیر ابن جزی الکلبی (ج 2، ص 561)، و قد أُشیر لهذا الوجه ایضاً فی تفسیر التبیان (ج 8، ص 340).(1)

این روایت به صراحت می رساند که «اهل بیت» خاص خمسه طیبه است. ترجمه روایت نیز چنین است: «از ابو سعید خدری روایت شده که آیه، خاص رسول الله و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام است. شبیه این روایت از انس، عایشه و ام سلمه روایت شده است».

ب) بررسی شخصیت راویان دیدگاه مخالف

اهل سنت در اینکه آیه مذکور شامل زنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می شود به روایت عکرمه و مقاتل، استدلال نموده اند. برخی هم از روی غرض ورزی و تعصب، با استدلال به حدیث ضحاک، آیه را شامل خانواده، زنان و خویشان حضرت می دانند.

این سخنان بخشی از مهم ترین روایاتی است که اهل سنت در این باب بدان استناد می کنند. نکته جالب این است که راویان بسیاری از این روایات، اشخاصی همچون عکرمه، مقاتل و عروه هستند که همگی به دشمنی و خصومت با اهل بیت به ویژه شخص حضرت علی علیه السلام معروفند.

در پاره ای موارد، از دیگران، نظیر ابن عباس هم به عنوان یکی از راویان یاد می شود. اما تردیدی نیست که چنین نسبت هایی از سوی افرادی مانند عکرمه، غلام ابن عباس انجام گرفته تا از این طریق بتوانند برای ادعای دروغین و ساختگی خویش در بین مردم مقبولیتی دست و پا کنند.

از ابن عباس احادیث بسیاری در تأیید نزول خاص آیه در شأن اهل بیت نقل شده که اگر از صحت و استحکام بیشتری نسبت به آنچه اهل سنت ادعا می کنند برخوردار نباشد، به طور قطع، کمتر از آن هم نخواهد بود و در تعارض اخبار، خبرهای مرجوح از اعتبار ساقط است.

ص:50


1- (1) ج 7، ص 231.

روایات مربوط به نزول خاص آیه، مرجح است؛ زیرا حداقل ترجیح این است که ابن عباس از صحابه و شاهد نزول آیه بود، و این دسته روایات از نظر کمیت و تعداد به مراتب بیشتر از آن چیزی است که از عکرمه نقل شده، ولی عکرمه از تابعین است و روایات ادعایی او از نظر تعداد، کمتر از احادیثی است که از ابن عباس نقل گردیده است.(1)

حال به صورت گذرا احوال این سه تن را از نظر می گذرانیم:

اول - عروه

آرای عروه که دوست داشت برای خاله اش عایشه فضیلت ردیف کند، خصوصاً درباره علی علیه السلام غیر قابل اعتناست. عروه، بغض و کینه شدید و دشمنی و عدوات بزرگی از علی علیه السلام در دل داشت تا آنجا که هرگاه نام علی علیه السلام برده می شد، از او بدگویی و انتقاد می کرد(2) و آن حضرت را ناسزا و دشنام می داد و دستانش را بر هم می زد.(3)

اسکافی او را از جمله تابعینی شمرده که اخبار زشتی درباره علی علیه السلام می ساختند.(4)

عبدالرزاق صنعانی از معمر روایت کرده که گفت:

زهری دو حدیث از عروه از عایشه درباره علی علیه السلام داشت. روزی درباره این دو حدیث از وی (زهری) پرسیدم. پاسخ داد: می خواهی با آن دو و حدیثشان چه کنی؟ همانا که من هر دو را متهم به بدخواهی بنی هاشم می دانم.(5) مردم برای استماع روایات او اجتماع می کردند.(6) به ابن عمر گفت: ما نزد این پیشوایان خود می نشینیم. آنان سخن می گویند و با اینکه می دانیم حق، غیر آن است، آنان را تصدیق می کنیم؛ به ستم قضاوت می کنند و ما آنان را تقویت می کنیم و این قضاوتشان را نیکو می شماریم. نظر تو در این باره چیست؟ پسر عمر به او گفت:

ص:51


1- (1) ر. ک: نگاهی به آیه تطهیر؛ نادعلی عاشوری، ص 6.
2- (2) الغارات، ج 2، ص 576؛ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 102.
3- (3) قاموس الرجال، ج 6، ص 300.
4- (4) شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 63.
5- (5) همان، ص 64، قاموس الرجال، ج 6، ص 299.
6- (6) صفه الصفوه، ج 2، ص 85؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 182؛ حلیه الاولیاء، ج 2، ص 176؛ تذکرة الحفاظ داراحیاء التراث، ج 1، ص 62؛ خلاصه تذهیب تهذیب الکمال، ص 265.

پسر برادرم! ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم و آن را نفاق می شمردیم، ولی نمی دانم که از نظر شما چگونه است؟(1)

یک نکته

این مسئله که زنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هم داخل در آیه تطهیر هستند به ابن عباس و سعید بن جبیر هم نسبت داده شده، اما در خصوص روایات منقول و یا منسوب به ابن عباس و سعید بن جبیر، باید گفت که این دو راوی بزرگوار در واقع، بی گناهانی متهم به حساب می آیند که دیگران جهت رسیدن به هدف شوم خود به نام آنها دست به جعل روایت زده اند. چون عبدالله بن عباس از جمله اصحابی به حساب می آید که درباره اختصاص آیه تطهیر به خمسه طیبّه علیهم السلام روایات بسیاری را نقل کرده است.(2)

همچنین سعید بن جبیر نیز از بی گناهان متهم به شمار می آید و تنها در روایتی با عنوان «من طریق سعید بن جبیر عن ابن عباس» آمده است که گویا ابن عباس، آیه تطهیر را مخصوص زنان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم دانسته است.(3) بنابراین، نمی توان سعید بن جبیر را دارای چنین عقیده یی دانست و بدون شک این روایت هم از روایات جعلی است.

دوم - عکرمه

وضع عکرمه مشهورتر از آن است که بیان شود. او از خوارج(4) و از پیروان عقیده نجده

ص:52


1- (1) الترغیب و الترهیب، ج 4، ص 382؛ احیاء العلوم، ج 3، ص 159؛ و نیز در شرح حال او ر. ک: اهل بیت در آیه تطهیر، ص 134؛ اهل بیت یا چهره های درخشان، اشراقی، ص 43.
2- (2) ر. ک: بحار الانوار، ج 37، ص 35، ح 2؛ الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص 50، التستری؛ قاموس الرجال، ج 6، صص 603-604؛ حاکم ابوعبدالله نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، صص 132-133؛ ینابیع الموده، ج 1، ص 21؛ الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج 6، صص 605؛ احمد بن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام، صص 50-53، ح 24؛ عمرو بن ابی عاصم شیبانی، کتاب السنه، صص 588-589، ح 1351.
3- (3) الدر المنثور، ج 6، ص 603؛ اسباب النزول، صص 295-296.
4- (4) ر. ک: میزان الاعتدال، ج 3، صص 93-96، دارالمعرفه؛ شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 76؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 256، المطبعه المرتضویه؛ الاعلام، ج 4، ص 244؛ الطبقات الکبری، ج 5، صص 292-293، دارصادر؛

حروری است. نجده از سردمداران خوارج و دشمن ترین آنان با علی علیه السلام بود. عکرمه به مغرب رفت و اولین کسی است که عقیده حروریه را در میان آنان نشر داد.(1) بنابراین، مذهب خوارج در مغرب از او گرفته شده است.(2)

در متن دیگری آمده که عکرمه بر در مسجد ایستاد و گفت: کسی در مسجد نیست، مگر کافران. او پیرو عقیده اباضیه (فرقه ای از خوارج) بود.(3) از سوی دیگر، عکرمه ادعا کرده که ابن عباس هم معتقد به رأی خوارج بود.(4) همچنین او متهم به کذب بود.(5)

برخی هم درباره او گفته اند: «به حدیث او احتجاج نکنند و مورد انتقاد مردم باشد».(6) مهم تر اینکه دروغ سازی وی از زبان ابن عباس معروف و مشهور است.(7)

روزی به پسر ابن عباس گفتند: آیا از خدا نمی ترسی؟ پاسخ داد: «این خبیث بر پدرم دروغ می بندد».(8) عکرمه حتی انگشتر طلا به دست می کرد؛ آواز می خواند و به بی نمازی و بازی نرد نیز متهم است.

ص:53


1- (1) سیر اعلام النبلاء، ج 5، صص 20-21، 30، موسسه الرساله.
2- (2) سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 21؛ میزان الاعتدال، ج 3، ص 96؛ فتح الباری (مقدمه) صص 425-426، دارالمعرفه.
3- (3) سیراعلام النبلاء، ج 5، ص 22؛ میزان الاعتدال، ج 3، صص 95-96.
4- (4) قاموس الرجال، ج 6، ص 327؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 144، دارالفکر؛ فتح الباری (مقدمه) ص 425.
5- (5) الطبقات الکبری، ج 5، صص 288-289؛ میزان الاعتدال، ج 3، صص 93-97؛ قاموس الرجال، ج 6، ص 327.
6- (6) میزان الاعتدال، ج 3، ص 94، فتح الباری (مقدمه)، ص 425؛ تهذیب الکمال، ج 20، ص 264؛ المغنی فی الضعفا، ج 2، ص 84.
7- (7) در این باره به گفته مسیب به غلامش (برد) و گفته پسر عمر به غلامش (نافع) در منابع مذکور در بالا مراجعه کنید.
8- (8) قاموس الرجال، ج 6، ص 327، المعارف، ص 456؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 130؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 151؛ فتح الباری (مقدمه)، ص 425؛ وفیات الاعیان، ج 3، صص 265-266؛ تفسیر عکرمه در نگاه تحلیلی، سید مهدی علی حسینی؛ پژوهش های قرآنی، صص 23-24، ص 306؛ غفاری، کاوش های علمی در اساتید اهل سنت، ص 210.
سوم - مقاتل بن سلیمان

دانشمندان علم رجال، مقاتل بن سلیمان را کذاب خوانده اند.(1) جوزجانی می گوید:

مقاتل، کذابی بی باک بود. از ابوالیمان شنیدم که می گفت: مقاتل به اینجا آمد و پشت به قبله کرد و گفت: در مورد آنچه پایین تر از عرش است از من بپرسید. گفته شده که وی مانند این سخن را در مکه هم بر زبان آورد. مردی برخاست و پرسید: به من بگو روده های مورچه کجاست؟ مقاتل ساکت شد.(2) داستان دیگری هم در بیروت دارد.(3) روشن است که وی با این کار خویش قصد داشت خود را شبیه به علی علیه السلام سازد، اما خداوند او را رسوا ساخت. ابن حبان گوید: مقاتل، علم قرآن را از یهود و نصارا، آن گونه که موافق کتاب های آنان بود می گرفت. (او اهل تشبیه بود و) خداوند را به مخلوقات تشبیه می کرد. در حدیث دروغ پرداز بود.(4)

بحث درباره این مرد و اینکه وی دجال، ضعیف در حدیث، متروک ومتهم بود، فراوان است و در این مختصر، فرصت ایراد آن را نداریم.(5) برخی نیز او را فاجر و فاسق هم توصیف کرده اند.(6)

ص:54


1- (1) میزان الاعتدال، ج 4، ص 173؛ المجروحون، ج 3، ص 15؛ تاریخ بغداد، ج 13، صص 164-168، الجرح و التعدیل، ج 8، ص 354؛ الضعفاءالکبیر، ج 4، ص 239؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 109؛ وفیات الاعیان، ج 5، ص 256.
2- (2) المجروحون، ج 3، ص 14؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 25، ص 200؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 227؛ الضعفاء الکبیر، ج 4، ص 239؛ وفیات الاعیان، ج 5، ص 256.
3- (3) الجرح و التعدیل، ج 8، ص 355؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 25، صص 198-200 و 203؛ سیر اعلام النبلاء، ج 7، ص 202؛ وفیات الاعیان، ج 5، ص 255.
4- (4) میزان الاعتدال، ج 4، ص 175؛ وفیات الاعیان، ج 5، ص 257.
5- (5) ر. ک: وفیات الاعیان، ج 5، صص 256-257؛ ذهبی، الاسرائیلیات فی التفسیر والحدیث، ص 114.
6- (6) المجروحون، ج 3، ص 16؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 25، ص 201؛ تاریخ بغداد، ج 13، ص 164؛ اهل بیت در آیه تطهیر، ص 135؛ آیه التطهیر، مجله تراثنا، شمارگان 43 و 44، سال 1416، صص 172-175.

ابوحنیفه درباره او می گوید: «مقاتل در اثبات تشبیه، راه افراط را در پیش گرفته و پروردگار را همچون خلق پنداشته است.(1)

ذهبی نیز می گوید: «لا نعلم احداً من علماء عصره ناله مثل ما ناله من الطعن و التجریح...»(2).

آیا جای شگفتی نیست که عده ای از این سه تن حدیث نقل می کنند و به آنها استناد نموده، چشم بر انبوه احادیث صحیح، آن هم با راویان ثقه می پوشند؛ این نیست مگر دیده بر حقیقت بستن و دست در دست های آلوده شیطان نهادن و حقیقت را ندیدن.

با آنچه به طور خلاصه بیان شد می توان نتیجه گرفت که بر این گونه روایات، اعتمادی نیست و باید گفت اهل بیت رسول الله همان خمسه طیبه هستند.

چهارم - ضحاک

دسته دیگری از روایات یا آراء که در خصوص اهل بیت بیان می شود، ضمن آنکه اصحاب خمسه کساء را از جمله اهل بیت علیهم السلام می داند، در کنار ایشان، همسران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را نیز در زمره اهل بیت بر می شمارند. در مراجعه به تفاسیر معتبر عامه می توان این رأی را مشاهده کرد؛ چنانکه ابن الجوزی در کتاب «زاد المسیر فی علم التفسیر» آن را بیان می کند. اما آنچه تحقیق بیشتر در اختیار ما قرار می دهد این است که این قول، تنها توسط «ضحاک» به عنوان مصدر اصلی آن نقل شده و قائل دیگری ندارد. اگر چه در میان کثیری از روایات که دلالت بر اشتمال آیه تطهیر بر اصحاب کساء علیهم السلام و اختصاص بر ایشان دارند، معدودی از روایات نیز یافت می شود که با اختلاف میان الفاظ سعی شده تا به نوعی در حیطه اهل بیت، جایگاهی برای زنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و دیگر منتسبین به ایشان نیز باز شود، اما اندک دقتی ما را به این رهنمون می شود که تعارض موجود در میان این روایات معدود با انبوه روایات دیگر نشان از نوعی جعل یا وضع در روایات دارد که گویی توسط ناقلین آنها و احتمالاً تحت تأثیر گرایش های سیاسی حاکم بر جامعه - همچون دستگاه خلافت عباسی در دوره های بعدی - به میان روایات راه یافته است.

ص:55


1- (1) اهل بیت یا چهره های درخشان، صص 40-42.
2- (2) الاسرائیلیات فی التفسیر، ص 113.

در مورد آنچه که ابن جوزی از قول ضحاک در خصوص اشتمال اهل بیت بر همسران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند نیز ذکر این نکته کفایت می کند که ابن جوزی ضحاک را در زمره ضعفا برشمرده است و عقیلی نیز در «کتاب الضعفاء» و ذهبی در «المغنی فی الضعفاء» از او یاد کرده اند.

ابن جوزی ملاقات او را با ابن عباس نفی نموده و عقیلی در الضعفاء، نیز این قول را آورده و ذهبی هم در «المغنی فی الضعفاء» آن را تأیید می کند. همچنین یحیی بن سعید او را ضعیف می داند و می گوید: «کان الضحاک عندنا ضعیفا»(1).

تأملی تاریخی

دستگاه بنی عباس در آغاز توجه کم تری به مسائل علمی داشت، کم کم به مسائل علمی به ویژه به مسائل ادبی و لغت شناسی توجه کرد اما نظر رسمی حکومت در باب بسیاری از مسائل اعتقادی نظر خاصی داشت مثلاً ترویج جبر از ویژگی های آنان بود. به هر حال هدف اصلی دور کردن مردم از اهل بیت علیهم السلام بود.

به طوری که دارالخلافه عباسی به جدیت از آرای اهل حدیث، حمایت و مخالفان آن را سرکوب می کرد. از این گذشته، اختلافات ریشه دار و قدیمی میان خاندان عباسی با آل علی علیه السلام و نیز تعصب هر چه بیشتر ایشان در انکار یا تتقیص فضائل اهل بیت و ائمه علیهم السلام که در دوران متوکل؛ یعنی عصر حاکمیت اهل حدیث، به اوج خود رسیده بود، بر ما روشن می کند که حاکمیت بنی عباس در نیل به اهداف و مقاصد سیاسی خود در راستای به حاشیه راندن ائمه و اهل بیت علیهم السلام از هیچ تلاشی، هر چند با وضع و جعل در احادیث فروگذار نبوده است.

عباسیان بنای قیام خود را در گرماگرم ظلم و ستم همچنین بنی امیه و اجماع به وجود آمده علیه آنها با شعار «الرضا من آل محمد» استوار کرده بودند. دشمنی دیرباز امویان با بنی هاشم و آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام و ظلم و جور آنها بر این خاندان، که در واقعه کربلا در حد اعلای خود به وقوع پیوست، مسئله ای بود که به خودی خود می توانست نقطه ثقلی برای شکل گیری دیگر مقاومت ها و جنبش ها در حول آن باشد و

ص:56


1- (1) المغنی فی الضعفا، ج 1، ص 312؛ میزان الاعتدال، ج 2، ص 325؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 291.

این، همان نکته ای بود که عباسیان آن را دریافته بودند و می کوشیدند در روند شکل گیری حکومت خود به خوبی از این موضوع سود جویند.

لازم به ذکر است که در این دوره، مفهوم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم چیزی جز همان مصادیق آل علی علیه السلام در صحنه اجتماع نیست که در آن شرایط زیر فشار بنی امیه و حکام ایشان قرار داشتند؛ به نحوی که بعد از واقعه خونبار کربلا امکان کوچک ترین حرکت سیاسی یا نظامی معارض با حاکمیت اموی بر آنها بسته شده بود و از هر سو در حصر شدید امنیتی و سیاسی قرار گرفته بودند.

به هر حال، این بهترین فرصتی بود که عباسیان در شعله ور کردن قیام خویش از آن سود جستند و با توجه به شرایط خاص سیاسی و امنیتی اهل بیت و ائمه علیهم السلام و تمرکز بیش از حد امنیتی امویان بر ایشان یا حرکت های منسوب به آنان، همچون قیام توابین و مختار، این امکان به عباسیان داده شد تا با تکیه بر شعار کلی «الرضا من آل محمد» از ضعف خلفای آخر اموی و همین طور در حاشیه قرار گرفتن اهل بیت، نهایت استفاده را بکنند و خود را به سوی قله حاکمیت سوق دهند و خلافت خود را تأسیس کنند.

عباسیان اگر چه حاکمیت را در دست گرفتند، اما این حاکمیت، تنها قدرت ظاهری بود که در مبارزه با امویان از چنگ ایشان درآمد و در اختیار بنی عباس قرار گرفت؛ زیرا در دست داشتن قدرت مسلّماً به تنهایی نمی توانست به وجود آورنده مشروعیت مذهبی برای حاکم باشد. اگرچه امویان تمامی تلاش خود را به کار بسته بودند تا نظام ملوکیت را به صورت کامل، جایگزین و جانشین مفهوم خلافت کنند. اما بنی عباس - حداقل در ظاهر امر - داعیه بازگشت قدرت و حاکمیت را به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به عنوان مرجع اصلی سیاسی و مذهبی آن مطرح می کردند. شعار «الرضا من آل محمد» نیز دقیقاً بر این مبنا دلالت می کرد و در حقیقت نشان دهنده مشروعیت مذهبی و دینی حاکمیت با اتصاف آن به بیت نبوی بود.

از سوی دیگر، آل علی علیه السلام به عنوان میراث داران اصلی بیت نبوی، هنوز در جامعه آن روز اهمیت و جایگاه خود را حفظ کرده بودند. هر چند بنی امیه تمام تلاش خود را برای محو ایشان از صحنه اجتماع به کار بست، ولی فاجعه کربلا به تنهایی کافی بود تا این خاندان در میان جامعه اسلامی برای همیشه مطرح شود. ضمن آنکه این بار این آوازه از سرزمین حجاز به سرزمین عراق کشیده شده بود و حداقل در این دو منطقه، به عنوان حساس ترین مناطق دنیای اسلام در این خاندان کاملاً شناخته شده بودند. در چنین فضایی

ص:57

بود که دستگاه حاکمیت عباسی هر چه بیشتر این نیاز را حس می کرد تا به تبیین رابطه و نسبت خود با بیت رسالت و نبوت بپردازد و این امر ممکن نبود مگر اینکه بسیاری از مفاهیم و مصادیق تغییر یافته، به گونه ای دیگر تبیین شوند.

در همین راستا ضمن اینکه فشارها بر ائمه علیهم السلام ادامه می یافت، همچنان این تلاش وجود داشت که ایشان چه از لحاظ فیزیکی - در صورت امکان - و چه صورت های دیگر، در جامعه وجود نداشته باشند. از طرفی تلاش گسترده برای جعل احادیث و روایات، مطابق با خواسته های هیئت حاکمه صورت گرفت. این تلاش به صورت هدفمند و از همان روزهای آغازین خلافت عباسی شروع شد. چنانکه خطبه «سفاح» در آغاز خلافت، خود به تنهایی بهترین گواه بر این مدعاست:

«و خصنا برحم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و قرابته و استقنا من نبعته جعله من انفسنا عزیزاً علیه ما عنتنا حریصا علینا بالمؤمنین رئوفا رحیماً و وضعنا من الاسلام و اهله بالموضع الرفیع و انزل بذلک علی اهل الاسلام کتابا یتلی علیهم، فقال عز من قائل فیما انزل من محکم القرآن إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وقال لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی و قال وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ و قال: ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وقال: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی فاعلمهم جل ثناوه فضلنا و اوجب علیهم حقنا و مودتنا واجزل من الفیء و الغنیمه نصیبنا تکرمة لنا... و زعمت السبائیه الضّلّال ان غیرنا احق بالرئاسه و السیاسه و الخلافه منا فشاهت وجوههم... ایها الناس و بنا هدی الله الناس بعد ضلالتهم و بصرهم بعد جهالتهم و انقذهم بعد ملکتهم... و ما توفیقنا اهل البیت الا بالله...».

این عبارات برای هر پژوهنده آگاهی به تنهایی کافی است تا به جعل و وضع روایات از سوی خلفای عباسی در انتقال فضائل خاصه، اهل بیت نبوت صلوات الله علیهم به نفع خود پی ببرد.

هنگامی که سفاح به عنوان اولین خلیفه بنی عباس در اولین نطق حکومتی اش چنین بی محابا خود را در زمره اهل بیت قرار داد و همه اختصاصات ایشان را به نفع خود تفسیر کرد،

ص:58

به راحتی می توان تصور کرد که ادامه این رویه تا چه حدی توانسته است در جعل و وضع تاریخ و حدیث مؤثر باشد و تا چه حد در مراجعه به مصادر حدیثی وتاریخی این دوره باید جانب احتیاط را در پیش گرفت.(1)

ج) حدیث ام سلمه

اینان در اثبات عقیده خود به روایتی استدلال کرده اند که از ام سلمه نقل شده است. در این روایت آمده وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله اهل بیتش را زیر پارچه جمع کرد و در ارتباط با آیه تطهیر - که فعلا مورد بحث ماست - در حق آنان چیزی بیان فرمود، ام سلمه به آن حضرت گفت: آیا من از اهل بیت تو نیستم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: چرا، ان شاء الله.(2)

در این باره چند نکته را بیان می کنیم:

1. همین پرسش ام سلمه اشاره دارد که کلمه «اهل البیت» برای دلالت بر ورود وی در مدلول آیه تطهیر کفایت نمی کند و گرنه سؤالش بی مورد بود، زیرا در آن صورت شکی در این نبود که وی از اهل بیت است. آنچه روایات دیگر بیان داشته، که پیامبر صلی الله علیه و آله ام سلمه را از اهل و از زنان خود دانست، نه از اهل بیتش، جایی برای این ادعا باقی نمی گذارد که اقدام آن حضرت در جمع آن افراد زیر پارچه، این شبهه را برای ام سلمه پیش آورد و در اثر همین شبهه بود که آن سؤال را مطرح کرد، زیرا این کار پیامبر صلی الله علیه و آله بر خروج ام سلمه از دایره شمول اهل بیت تأکید بیشتری دارد. به بیان دیگر، آن حضرت نه به درخواست ام سلمه پاسخ مثبت داد و نه شبهه حاصله برای او را نفی نمود. البته اگر بتوان نام آن را شبهه گذاشت.

ص:59


1- (1) ر. ک: اشرفی، جمال، مصداق شناسی اهل بیت با نگاهی تفسیری، روایی و تاریخی؛ فروغ وحدت، شماره 3.
2- (2) السنن الکبری، ج 2، ص 150؛ ینابیع الموده، صص 228-229 و 294؛ تفسیر فرات، ص 335؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 331؛ مسند احمد، ج 6، ص 296؛ بحارالانوار، ج 35؛ ص 220 و ج 45، ص 199؛ ذکر اخبار اصبهان، ج 2، ص 253؛ اسدالغابه، ج 5، صص 521 و 289؛ مناقب ابن المغازلی، ص 306؛ مشکل الاثار، ج 1، صص 333 و 335؛ الصواعق المحرقه، صص 142 و 227؛ مناقب خوارزمی، ص 23؛ مختصر التحفه الاثنی عشریه، ص 149؛ احقاق الحق، ج 2، ص 568.

2. پاسخ پیامبر صلی الله علیه و آله به ام سلمه در روایتی که هم اکنون مورد بحث است. یعنی عبارت «ان شاءالله»، شک در صدق عبارت «اهل بیت» بر زنان پیامبر صلی الله علیه و آله را تقویت می کند، زیرا اگر آنان داخل در مدلول آیه بودند، تعلیق آن بر مشیت خداوند بی معنا بود. این گفته که «ان» به معنای «اذ» است، هیچ توجیهی ندارد، مگر تمایل شدید آنان مبنی بر اینکه زنان پیامبر صلی الله علیه و آله از اهل بیت باشند.

اگر بپذیریم که «ان» به معنای «اذ» است، باز دلالت دارد که آنان در حال حاضر از اهل بیت نیستند، بلکه هنگامی که مشیت الهی بدان تعلق گیرد چنین اتفاقی خواهد افتاد. بنابراین دست کم دلالت دارد که اگر مشیت الهی تعلق نگیرد، کلمه «اهل البیت» بر ورود زنان آن حضرت در دایره آن دلالت نمی کند.

3. این حدیث، معارض احادیث فراوانی است که تصریح دارد زنان پیامبر صلی الله علیه و آله از دایره اهل بیت خارج اند. این مطلب از چندین طریق صحیح از ام سلمه روایت شده است، پس این حدیث قادر به معارضه با احادیث نفی کننده نیست، زیرا بین این حدیث و آن احادیث، هیچ گونه تناسبی، چه از جهت سند و چه از جهت دلالت وجود ندارد.

4. این حدیث با زیادتی روایت شده که دلالت دارد پیامبر صلی الله علیه و آله ام سلمه را زیر پارچه وارد نکرد تا او را در آنچه که خداوند به اهل بیت اختصاص داده شریک سازد، بلکه منظورش خشنودی ام سلمه و طیب خاطر او بود. آمده است که ام سلمه پس از فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ او که فرمود: چرا، گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی او (ام سلمه) را زیر پارچه برد که دعایش برای پسر عمو، دختر و دو نواده اش تمام شده بود.

5. اگر وارد کردن ام سلمه در اهل بیت درست باشد، باز اخص از مدعای آنان است، زیرا تنها بر این دلالت دارد که ام سلمه از اهل بیت است نه سایر همسران پیامبر، چرا که ممکن است ام سلمه خصوصیتی داشته که به واسطه آن، مستحق ورود به دایره اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله شده است. در این صورت، وضعیت ام سلمه به سلمان فارسی می ماند که به علت خصوصیتی که داشت، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: سلمان از ما اهل بیت است. آنچه که دلالت می کند این کار به سبب خصوصیتی بود که در ام سلمه وجود داشت، روایتی است که می گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله عایشه و زینب را از ورود به دایره اهل بیت خود منع کرد». داشتن این خصوصیت از ام سلمه، آن زن با اخلاص و مجاهد، بعید نمی نماید.

6. از بررسی روایات ام سلمه نکته جالبی به دست می آید که نشان می دهد آنچه بدان استدلال نموده اند تار عنکبوتی بیش نیست.

ص:60

در کتب معتبر حدیثی، روایت ام سلمه به یکی از اشکال زیر نقل شده است:

الف) قالت ام سلمه: «الست من اهللک یا رسول؟ قال: انک الی خیر».

ب) قالت ام سلمه: «یا رسول الله! و انا من اهلک؟ قال: و انت الی خیر».

ج) قالت ام سلمه: «یا رسول اللهً! و انا؟ قال: انت الی خیر».

د) قالت ام سلمه: «یا رسول الله! انا منهم؟ قال: انک الی خیر».

ه -) قالت ام سلمه: «یا رسول الله! او لست من اهل بیتک؟ قال: و انت فی خیر و الی خیر».

و) قالت ام سلمه: «فرفعت الکسا، لا دخل معهم، فجذبه من یدی و قال: انک الی خیر».

ز) قالت ام سلمه: «یا رسول الله! الست من اهل البیت؟ قال: انک علی خیر، و إلی خیر».

ح) قالت ام سلمه: «فقلت: فانا یا رسول الله؟ فقال: انک علی خیر ان شاء الله».

ط) قالت ام سلمه: «یا رسول الله! الست من اهل البیت؟ قال: انک علی خیر، انک من ازواج النبی».

ی) قالت ام سلمه: «اجعلنی معهم؟ قال رسول الله صلی الله علیه (و آله) و سلم: انت مکانک و انت علی خیر».

ک) قالت ام سلمه: «فقلت: این انا یا رسول الله؟ قال: انت فی خیر و الی خیر».

ل) قالت ام سلمه: «و انا یا نبی الله؟ فقال: انک بخیر و الی خیر».

م) قالت ام سلمه: «ما انا من اهل البیت؟ قال: انک اهل خیر، و هولاء اهل بیتی، اللهم اهلی احق».(1)

ص:61


1- (1) مسند احمد، ج 6، ص 92؛ سنن الترمذی، ج 5، ص 351، رقم 3205؛ کتاب التفسیر، ج 5، ص 663، رقم 3787، کتاب المناقب، باب مناقب اهل البیت، ج 5، ص 699، رقم 3871؛ کتاب المناقب، باب فضل فاطمه علیها السلام، و صحیح مسلم، ج 4، ص 1874، رقم 37؛ کتاب الصحابه، باب فضل الامام علی علیه السلام؛ المعجم الکبیر للطبرانی، ج 3، ص 46، رقم 2662 و ج 3، ص 47، رقم 2666 و ج 3، ص 49، رقم 2668 و ج 23، ص 281، رقم 612 و ج 23، ص 333، رقم 768 و ج 23، ص 334، رقم 773 و ج 23، ص 336، رقم 779 و ج 23، ص 396، رقم 947 و کثیر غیرها؛ مشکل الاقار، ج 1، ص 333؛ مستدرک الحاکم، ج 2، ص 416؛ صححه علی شرط البخاری؛ سکت عنه الذهبی فی تلخیص المستدرک؛ مصابیح السنه، ج 2، ص 277؛ جامع الاصول، ج 10، ص 100؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 167؛ کنز العمال، ج 13، ص 163، رقم 36496؛ ترجمه الامام الحسین علیه السلام فی تاریخ دمشق، بتحقیق المحمودی، صص 61-77، ح 83-11؛ تاریخ بغداد، ج 10، ص 278، رقم 5396، فی ترجمه عبدالرحمن بن علی المروزی.

لذا باید گفت بر فرض صحت آن حدیث، خبر واحد بوده و با انبوهی از خبرهای ثقه از خود ام سلمه تعارض دارد، لذا صحیح نیست و به نظر می رسد جعلی و ساختگی باشد.

به هر حال، پرسش ام سلمه از پیامبر صلی الله علیه و آله که آیا او هم از اهل بیت است و یا اینکه از پیامبر صلی الله علیه و آله خواست تا او را هم از اهل بیت قرار دهد، مؤید عدم صدق این عبارت بر زنان پیامبر صلی الله علیه و آله است، وگرنه شک و پرسش یا درخواست ام سلمه از پیامبر صلی الله علیه و آله موجه نبود.

به این نکته هم اشاره می کنیم که بر حسب تصریح روایات، پیامبر صلی الله علیه و آله پذیرفت که ام سلمه از اهل و از همسران او باشد، اما این را که ام سلمه از اهل بیت او باشد رد کرد.

بدین ترتیب روشن می شود که این ادعا بی مورد است که وقتی که ام سلمه دید پیامبر صلی الله علیه و آله اهل بیت خود را زیر پارچه جمع کرده، در این باره به شک افتاد و همین شک او را بر آن داشت تا از آن حضرت پرسش کند. مگر اینکه فهمیده باشد که مراد، خانه مسکونی خاصی است که پیامبر صلی الله علیه و اله اهل بیتش را در آن جمع کرد و ام سلمه، خود را از آن بیرون دید و رسول خدا صلی الله علیه و اله او را از ورود بدان بازداشت. این مطلب در رد کلام و نیز ادعای آنان مبنی بر دخول زنان پیامبر صلی الله علیه و آله در حکم آیه، تأکید بیشتری دارد.

د) حدیث زید بن ارقم

برخی در اثبات ورود زنان پیامبر صلی الله علیه و آله در مفاد آیه تطهیر، به حدیث زیدبن ارقم استدلال کرده اند. هنگامی که زید، حدیث ثقلین را در سیاق روایت خویش از حدیث غدیر روایت کرد، به او گفتند: آیا زنان پیامبر صلی الله علیه و آله از اهل بیت او نیستند؟ زید پاسخ داد: «زنانش از اهل بیت اویند، اما اهل بیت او کسانی هستند که پس از وی صدقه بر آنان حرام شده است؛ یعنی آل علی، آل عقیل، آل جعفر و آل عباس».(1)

ص:62


1- (1) ر. ک: الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 130؛ کنز العمال، ج 13، ص 641؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 324؛ الصواعق المحرقه، صص 226-228؛ السنن الکبری، ج 2، ص 148؛ کتاب سلیم بن قیس، ص 104؛ السیره النبویه، ج 2، ص 300؛ بحار الانوار، ج 35، ص 229؛ اسدالغابه، ح 2، ص 12؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 109.

ما در پاسخ می گوییم:

این استدلال به چند دلیل نادرست است. گذشته از متون صحیح و صریحی که بیان می دارد، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله، آل عبا وامامان دوازده گانه علیهم السلام هستند، دلایل زیر را بیان می کنیم:(1)

1 - این تفسیر زید بن ارقم اجتهاد اوست، لذا در مقابل نص وارد از رسول خدا صلی الله علیه و آله - که در آن اهل بیت خویش را در اهل کساء وامامان دوازده گانه محدود کرده - اعتباری ندارد.

2 - ما در صحت انتساب این روایت به زید بن ارقم تردید داریم، زیرا خواهد آمد که وی منکر این بود که زنان پیامبر صلی الله علیه و آله از اهل بیت باشند و بر این انکار خود استدلال می کرد. ما انکار زید را - به هنگام بحث پیرامون اینکه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و اله بنی هاشم هستند که صدقه بر آنان حرام شده است - بیان کردیم.

3 - از سیاق عبارت منقول از زید در این استدلال به دست می آید که زید، این عقیده را - که زنان پیامبر صلی الله علیه و آله از اهل بیت آن حضرت باشند - نفی کرده است. دلیل آن این است که وی بیان داشته بود که مراد از اهل بیت کسانی اند که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله صدقه بر آنان حرام شد، در حالی که زنانش از صدقه محروم نشدند، بلکه فقط بنی هاشم بودند که از صدقه محروم گشتند.

4 - ظاهرا زید کلامش را با صیغه استفهام انکاری آورده و ادات استفهام را حذف و آن را در تقدیر گرفته است. گویا گفته است: آیا زنانش از اهل بیت او هستند؟

آنچه بدین مطلب اشاره دارد این است که عبارت (ولکن) را به دنبال آن آورده است. معنای این عبارت آن است که آنچه پس از آن آمده درست است. در غیر این صورت، مناسب تر این بود که عبارت این گونه باشد: زنانش از اهل بیت اویند و همین طور (کذا) کسانی که پس از او از صدقه محروم شدند.

5 - کسانی پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله از صدقه محروم شدند، منحصر به کسانی که زید نام برده نیستند، زیرا بنی عبدالمطلب هم در محرومیت با آنان شریکند.(2)

ص:63


1- (1) ر. ک: الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 130؛ کنز العمال، ج 13، ص 641؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 324؛ الصواعق المحرقه، صص 226-228؛ السنن الکبری، ج 2، ص 148؛ کتاب سلیم بن قیس.
2- (2) ر. ک: کفایه الطالب، ص 54؛ خلاصه عبقات الانوار، ج 2، صص 67 و 371.

6. بنابر نظر صحیح، آل (خاندان) مرد غیر از خود اویند، بنابراین، پیامبر صلی الله علیه و آله از دایره اهل بیت خارج می شود.(1)

این خلاف عقیده محققان و نیز مخالف مدلول صریح روایات فراوانی است که پیش از این آوردیم. همچنین با این سخن علی علیه السلام هم از شمول اهل بیت خارج می شود، چرا که آن حضرت هم بنابر نص آیه مباهله نفس پیامبر صلی الله علیه و آله است. و معلوم است که علی علیه السلام داخل در آل است پس باید شامل خود پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بشود.

7. عجیب این است که در صحیح مسلم همین روایت به صورت دیگری نقل می شود. در آنجا طبق روایت «یزید بن حیان» آنها از معنای اهل البیت می پرسند که آیا همسران، اهل بیت آن حضرت هستند. زید بن ارقم در پاسخ آنها قسم می خورد که همسران از اهل بیت نیستند، چون زن، مدتی با مرد زندگی می کند و سپس مرد، او را طلاق می دهد و بدین ترتیب نزد پدر و قوم خود می رود. اهل بیت (پیامبر) اصل و عصبه او هستند که پس از آن حضرت از صدقه محروم شدند.(2)

بنابراین، می توان چنین نتیجه گرفت که این سخن، اجتهاد و نظر شخصی زید بن ارقم بوده و چنانکه قبلاً گفته شد، اجتهاد و قول صحابه تا زمانی که کاشف از قول، فعل و تقریر معصوم نباشد، هیچ گونه حجیتی نخواهد داشت.

8. اگر منظور از اهل البیت در حدیث ثقلین و آیه تطهیر نزدیکان نسبی پیامبر باشد، امت اسلامی در سر درگمی و حیرت فرو می رود. چون آل عباس با آل علی علیه ااسلام اختلاف داشتند و تعدادی از فرزندان آل علی علیه السلام به دست عباسیان به شهادت رسیدند. از طرف دیگر، در میان آل عباس، آل جعفر و آل عقیل افراد بسیاری منحرف شدند و دست به گناه و ظلم و ستم زدند که همه اینها بر عدم دلالت آیه تطهیر به نزدیکان نسبی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم تأکید می ورزد.

بنابراین دیدگاه زید بن ارقم در برابر این همه ادله روشن و متقن، کنار گذاشته می شود.

ص:64


1- (1) همان و نیز ر. ک: اهل البیت فی آیه تطهیر.
2- (2) صحیح مسلم، ص 1045.
برخی مؤیدات حصرآیه در خمسه طیبه
1. روایت سلام کردن پیامبر صلی الله علیه و آله به اهل بیت علیهم السلام

قسمت دیگری از روایات مربوط به آیه تطهیر، روایات تسلیم است. در آیه 132 سوره طه آمده است:

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها1 ؛

«و خانواده خود را به نماز فرمان ده، و بر انجام آن شکیبا باش».

بر اساس روایات متعدد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز بر اساس همین دستور الهی، هر روز قبل از اقامه نماز به در خانه علی و فاطمه علیهماالسلام می رفت و پس از فراخوانی آنها به نماز، آیه تطهیر را خطاب به آنها می خواند.

البته در تعداد دفعات آمدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به در خانه امام علی و فاطمه علیهماالسلام و سلام دادن به آنها و فراخواندن آنها به نماز و نیز قرائت آیه شریف تطهیر، اختلافاتی وجود دارد.

در روایات مختلف چنین آمده است:

الف) هرگاه برای نماز خارج می شد و به مدت 6 ماه.

(جامع البیان، ج 22، ص 5؛ التفسیر الحدیث، ج 8، ص 262؛ الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ الفصول المهمه، ص 8؛ ینابیع الموده، صص 108، 260 و 193؛ مجمع الزوائد، ج 9، صص 121 و 168؛ البرهان، ج 3، ص 324؛ مسند احمد، ج 3، صص 258-259؛ ینابیع، ج 1، ص 252، باب 33).

ب) پیامبر مدت 9 ماه سلام فرستادند.

(الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ الطرائف، ص 128؛ مناقب خوارزمی، ص 13؛ بحارالانوار، ج 35، ص 223؛ احقاق الحق، ج 2، ص 563؛ مشکل الاثار، ج 1، صص 338-339؛ ذخائر العقبی، صص 24-25؛ کشف الیقین فی فضائل امیر المؤمنین، ص 405؛ بحار الانوار، ج 35، صص 214 و 223).

ج) پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مدت چهل صبح سلام فرستادند.

ص:65

(الدرر المنثور، ج 5، ص 199؛ مناقب خوارزمی، ص 23؛ وفاء الوفا، ج 2، صص 45 و 467؛ شواهد التنزیل، ج 27 و 28 و 51. البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، صص 313-314؛ امالی صدوق، ج 1، ص 256؛ بحارالانوار، ج 35، صص 145 و 209 و 213 و 216).

د) پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مدت یک ماه سلام فرستادند.

(مسند طیالسی، ص 274؛ اسد الغابه، ج 5، ص 66).

ه -) مدت هفت ماه سلام فرستادند.

(جامع البیان، ج 22، ص 6؛ فتح القدیر، ج 4، ص 280؛ شواهد التنزیل، ج 2، صص 50 و 91؛ نور الابصار، ص 112؛ البدایه و النهایه، ج 5، ص 321).

و) مدت هشت ماه سلام فرستادند.

(شواهد التنزیل، ج 2، ص 28 و صص 50-51؛ کفایه الطالب، ص 376؛ ینابیع الموده، ص 260؛ نور الابصار، ص 112).

ز) مدت ده ماه سلام فرستادند.

(شواهد التنزیل، ج 2، ص 50؛ ینابیع الموده، ص 260).

ح) مدت هفده ماه سلام فرستادند.

(مجمع الزوائد، ج 9، ص 169؛ شواهد التنزیل، ج 2، ص 50).

ط) مدت نوزده ماه سلام فرستادند.

(مجمع الزوائد، ج 9، ص 169؛ الصراط المستقیم، ج 1، ص 188).

ی) بدون ذکر مدت.

(الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 313؛ نورالابصار، ص 112؛ امالی مفید، ص 318؛ امالی طوسی، ج 1، ص 88؛ اسد الغابه، ج 5، ص 174).

ک) رسول الله تا آخر عمر این کار را ادامه دادند.

(البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 317؛ بحار الانوار، ج 35، ص 207؛ تفسیر قمی، ج 2، ص 67).

ینابیع الموده، ص 260؛ (با استناد به سی تن از صحابه، برخی هجده و برخی ده ماه گفته اند).(1)

ص:66


1- (1) ر. ک: اهل بیت در آیه تطهیر.

روشن است که اختلاف در مدت، نه موجب سستی روایت می شود و نه موجب شک در اصل واقعه. آنچه می توان در اینجا بیان کرد و به حقیقت نزدیک می نماید، این است که هر یک از ناقلان آنچه را خود دیده اند، نقل کرده اند. شاید بعضی یک ماه، بعضی دیگر شش ماه یا هشت ماه و یا تا آخر زندگانی رسول اکرم صلی الله علیه و آله مراقب این کار بوده اند. در مورد سایر ارقامی هم که بیان شد، وضعیت همین گونه است. بر این اساس، هر کدام از راویان مشاهدات شخصی خود را بیان کرده است.

اکنون زمان آن فرا رسیده تا به برخی از این احادیث اشاره کنیم.

1. عن انس بن مالک:

ان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم کان یمر بباب فاطمه سته اشهر اذا خرج الی صلاة الفجر: یقول: الصلاة یا اهل البیت. إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ؛ (1)انس بن مالک نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به مدت شش ماه، هنگام رفتن به نماز صبح بر در (خانه) فاطمه گذر می کرد و چنین می گفت: نماز، (ای) اهل بیت! خدا فقط می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد.

ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی در ذیل این حدیث، آن را «حدیث حسن» معرفی کرده است.(2) ابوعبدالله حاکم نیشابوری نیز پس از نقل این حدیث می نویسد: «هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم و لم یخرجاه؛(3) این حدیث، طبق شرط [صحت حدیث] مسلم (نیشابوری) موافق و صحیح است، ولی آن را نیاورده است».

2. عن ابی الحمراء، قال:

رأیت النبی صلی الله علیه و آله وسلم اذا طلع الفجر جاء الی باب علی و فاطمه فقال: الصّلاة، الصلاة، إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً4 ، ابوحمراء نقل می کند: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را

ص:67


1- (1) سنن الترمذی، ج 5، ص 352، ح 3206؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 158؛ ابن مردویه، مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 304، ح 488؛ الدر المنثور فی التفسیر المأثور، ج 6، ص 605.
2- (2) سنن الترمذی، ج 5، ص 352، ح 3206.
3- (3) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 158.

دیدم که هنگام طلوع فجر در (خانه) علی و فاطمه آمده، چنین گفت: نماز، نماز، خدا فقط می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد.

3. عن ابی سعید الخدری قال:

جاء رسول الله اربعین صباحاً الی باب علی بعد ما دخل بفاطمه فقال: السلام علیکم اهل البیت و رحمة الله و برکاته، الصلاة رحمکم الله، إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً1 ؛ ابوسعید خدری می گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم چهل صبح در (خانه) علی آمده، پس از دیدن فاطمه چنین می گفت: سلام بر شما ای اهل بیت و رحمت و برکات خداوند بر شما باد، نماز، رحمت خداوند بر شما فرو بارد. خدا فقط می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد.

بررسی و جمع بندی روایات

1. روایات تسلیم که جزئی از روایات مربوط به آیه تطهیر است، از اصحاب نامداری همچون عبدالله بن عباس، ابوسعید الخدری، انس بن مالک، ابوالحمراء و نیزامامان معصوم مانند امام علی علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل شده و اسناد تعدادی از آنها از نظر فریقین صحیح و قابل قبول است. بنابراین، با وجود اختلاف در تعداد دفعات این کار، می توان گفت که این کار اصولاً از حوادث مسلّم و غیر قابل انکار است.

2. آمدن به در خانه ای که در آن تنها امام علی و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام بودند و تلاوت آیه تطهیر پس از فراخواندن اهل خانه به نماز، به خوبی منظور از اهل بیت را در آیه تطهیر و نیز آیه 132 سوره طه روشن می سازد.

3. در هیچ یک از روایات صحیح و قابل قبول نیامده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم چنین رفتاری را با دیگری داشته باشد. بنابراین، روایات تسلیم نیز بر اختصاص آیه تطهیر به خمسه طیبه دلالت و تأکید روشنی دارند.

ص:68

حنفی قندوزی می گوید:

پس باید این همه اخبار و احادیث وارد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم برامامان دوازده گانه از عترت و اهل بیت طهارت حمل شود و جز آنها مصداق خارجی ندارد «و لانهم کانوا اعلم اهل زمانهم و اجلهم و اورعهم و اتقاهم و اعلاهم نسبا و افضلهم حسبا و اکرمهم عندالله و کان علومهم من آبائهم متصلا بجدهم و بالوراثه واللدنّیه کذا عرفهم اهل العلم و التحقیق و التوفیق؛(1) برای آنکه آنها داناترین و بزرگوارترین و با تقواترین اهل زمانشان بودند و بالاتر از آنها از حیث نسب و افضل آنها از حیث حسب و گرامی ترین آنها نزد پروردگارند و علوم آنها ارث و موهبتی از طریق پدرانشان متصل به جدشان بوده و اهل علم و تحقیق و توفیق آنها را این چنین معرفی کرده اند.

2. احتجاجات ائمه و دیگران به اختصاص آیه در شأن خمسه طیبه

از مهم ترین دلایل اثبات نزول اختصاصی آیه تطهیر در شأن اهل بیت، احتجاج های فراوان ائمه، در موارد متعدد به آن است. گر چه ممکن است در بدو امر چنین به نظر آید که استدلال پیشوایان دین به آیه تطهیر و استشهاد آنان بدان، دلیلی شیعه پسند است، اما آنچه این استدلال را متین و متقن می سازد آن است که علی رغم احتجاج متعدد ائمه بدان، هرگز سخنی خلاف که نشانگر انکار آن از سوی مخالفان باشد به میان نیامد. در اینجا به طور جداگانه این احتجاجات را بررسی می کنیم.

الف) امیرالمؤمنین علی علیه السلام

اول - امیر مؤمنان، علی علیه السلام در روز شوری، خطاب به همگان چنین فرمود:

انشدکم الله هل فیکم احد انزل فیه آیه التطهیر علی رسوله، إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ... فاخذ رسول الله کساء خیبریاً فضمنی فیه و فاطمه و الحسن و الحسین ثم قال یا رب هولاء اهل بیتی فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً غیری؟ قالوا: اللّهمّ: لا.(2)

ص:69


1- (1) ینابیع المودة، ج 3، ص 504.
2- (2) در المنثور، ج 5، ص 199.

دوم - باز آن حضرت در احتجاج با ابوبکر چنین فرمود:

«فانشدک بالله ألی و اهلی و ولدی آیه التطهیر من الرجس، ام لک و لأهل بیتک»؟

قال: بل لک و لاهل بیتک.(1)

ب) امام حسن علیه السلام

اول - احتجاج امام حسن بن علی علیه السلام به آیه تطهیر در منابع اهل سنت نقل شده است. ابو عبدالله حاکم نیشابوری در کتاب «المستدرک علی الصحیحین» نقل می کند که آن حضرت پس از شهادت امام علی علیه السلام خطبه ای خواند و چنین فرمود:

ایها الناس! من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی فانا الحسن بن علی و انا من اهل البیت الذی اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً؛(2) ای مردم، هر کس مرا شناخت، همانا مرا شناخته است و هر کس مرا نمی شناسد، من حسن پسر علی هستم و من از اهل بیتی هستم که خداوند پلیدی را از آنها دور کرده و آنان را کاملاً پاک گردانیده است.

دوم - حافظ عبدالرحمن بن ادریس بن ابی حاتم و دیگر مفسران و محدثان اهل سنت نقل می کنند که حضرت امام حسن علیه السلام پس از به خلافت رسیدن، هنگام خواندن نماز، با خنجر مردی زخمی شد. آن حضرت پس از آن حادثه منبر رفت و چنین فرمود:

«یا اهل العراق! اتقوا الله فینا، فانا امراوکم وضیفانکم و نحن اهل البیت الذی قال الله: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قال (ابوجمیله): فما زال یقولها حتی ما بقی احد من اهل المسجد الا هو یحن بکاء؛(3) ای اهل عراق، درباره ما از خدا بترسید. همانا ما رهبران و میهمانان شما هستیم و ما اهل بیتی هستیم که خداوند فرمود: «خدا می خواهد

ص:70


1- (1) همان.
2- (2) حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 3، ص 172.
3- (3) ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 9، ص 3132، ح 1776؛ ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 495؛ شواهد التنزیل، ج 2، ص 18، ح 650 و 651 و ص 19، ح 652؛ علی بن محمد ابن مغازلی، مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 383، ح 431؛ ینابیع الموده، ج 1، ص 126؛ الصواعق المحرقه، ص 82.

پلیدی را فقط از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد» (ابوجمیله) گفت: آن حضرت علیه السلام پیوسته این سخنان را می گفت تا اینکه در مسجد همه، گریان شدند.

ج) احتجاج امام زین العابدین علیه السلام

احتجاجات آن حضرت به آیه تطهیر نیز در منابع اهل سنت آمده است. محمد بن جریر طبری، ابوالفدا اسماعیل بن کثیر و دیگران چنین نقل می کنند:

عن ابی الدیلم قال: قال علی بن الحسین رضی الله عنهما لرجل من اهل الشام: اما قرات فی الاحزاب: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ، قال: نعم و لانتم هم؟ قال (رضی الله عنه): نعم؛(1) ابوالدیلم می گوید: علی بن الحسین - رضی الله عنهما - به مردی از اهل شام گفت: آیا در سوره احزاب خوانده ای: «خدا فقط می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد» آن مرد گفت: آری [خوانده ام] آیا شما آنان هستید؟ حضرت گفت: آری.

د) احتجاج ام المؤمنین ام سلمه (رض)

این بانوی بزرگوار جهت اثبات برتری امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام خطاب به عمره همدانیه به آیه تطهیر احتجاج نموده است.(2)

ه -) احتجاج واثله بن الاسقع لیثی

احتجاج این فرد به آیه تطهیر، جهت اثبات برتری امام علی علیه السلام در حضور تعدادی از مسلمانان، نمونه ای دیگر است.(3)

و) احتجاج عبدالله بن عباس

احتجاج این صحابی بزرگ به آیه تطهیر جهت اثبات برتری امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام هنگام مناظره با گروهی از مردم نیز در منابع اهل سنت آمده است.(4)

ص:71


1- (1) ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 495؛ جامع البیان عن تأویل آی القران، ج 2، ص 22، ح 8.
2- (2) شواهد التنزیل، ج 2، صص 87-88، ح 764؛ مشکل الآثار، ج 1، ص 336.
3- (3) جامع البیان، ج 12، جزء 22، صص 6-7؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 492.
4- (4) خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام، صص 50-53، ح 24؛ ابن ابی عاصم، کتاب السنه، صص 588-589، ح 1351.

ز) احتجاج سعد بن ابی وقاص

استدلال او به آیه تطهیر جهت اثبات برتری امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام هنگام سخن گفتن با معاویه، هم موردی دیگر از این گونه احتجاجات برشمرده می شود(1)

بررسی و جمع بندی روایات

آنچه از روایات مذکور به دست می آید، این است که در طول تاریخ، احتجاج کنندگان به آیه تطهیر یا خود اهل بیت علیهم السلام بوده اند و یا دیگران به این آیه شریفه احتجاج کرده اند و بدین ترتیب جهت اثبات برتری و فضلیت اهل بیت علیهم السلام تلاش نموده اند. پس همه اینها نشان دهنده اختصاص آیه تطهیر به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است.

از طرفی در تاریخ اسلام غیر از اهل بیت علیهم السلام کسانی را سراغ نداریم که پس از نزول آیه تطهیر خود را مصداق آن معرفی کرده باشند.

لازم به ذکر است که این گونه احتجاج ها در منابع شیعی هم بسیار نقل شده است.(2)

عصمت و امامت در آیه تطهیر
1. دلالت آیه بر عصمت اهل بیت علیهم السلام

وجه استدلال به این آیه در مورد عصمت به صورت مشروح در کتب تفسیرامامیه و عقاید نقل شده که برخی از آنها را بیان می کنیم:

ص:72


1- (1) خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام، صص 33-35، ح 11. برای مطالعه بیشتر ر. ک: عسکری، مرتضی، آیت تطهیر در دو مکتب، ص 33.
2- (2) استرآبادی، تأویل الایات الظاهره، ص 450؛ بحارالانوار، ج 10، صص 141-142 و ج 25، صص 213-214، ح 4 و ج 45، ص 155 و ج 35، ص 216، بحرانی، البرهان فی تفسیر القران، ج 6، صص 260-261، ح 16 و صص 269-270 و ج 6، ص 256؛ تفسیر فرات کوفی، صص 33-337. شیخ صدوق، الخصال، صص 550 و 561؛ مشهدی قمی، تفسیر کنز الدقائق، ج 10، ص 375؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 4، ص 188؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم، ج 2، ص 193؛ امالی شیخ صدوق، ص 141؛ شیخ طوسی، الامالی، ص 564، ح 1174؛ بحرانی، غایة المرام، ج 3، ص 206، ح 26.
الف) دلالت ظاهر آیه

اول - واژه «انما» حصر را می رساند پس خدای سبحان (اذهاب رجس) را در آنها حصر نموده است.

ابن حجرالهیتمی می گوید: «ابتدا ت ب - (انما) المفیده لحصر ارادته تعالی فی امرهم علی اذهاب الرجس».(1)

دوم - واژه «اراده» در این آیه، یک اراده تشریعی است که به اوامر و نواهی تعلق گرفته و متوجه زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله است و آن متعلق إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ است، اما این اراده تشریعی نشئت گرفته از یک اراده تکوینی است که به دوری پلیدی از اهل بیت و تطهیر آنان تعلق گرفته است. ما این اراده دوم را از نسبت دادن زدودن پلیدی و پاکیزه گردانیدن در آیه «یذهب عنکم» و «یطهرکم» به خداوند سبحان استفاده می کنیم، زیرا فاعل هر دو فعل، ضمیری است که به لفظ جلاله الله در إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ بر می گردد، اما این اراده تکوینی خداوند به زدودن پلیدی و پاکیزه گردانیدن تعلق گرفته نه به خود فعل صادر از اهل بیت، زیرا خداوند مثلاً نفرمود: «یرید الله ان یجعلکم تفعلون هذا و تجتنبون ذلک»؛ «خداوند اراده کرده که شما را چنان قرار دهد که این کار را بکنید و از آن دیگر دوری ورزید».

تا اینکه اراده آنان، مقهور اراده تکوینی خداوند باشد، بلکه اراده خداوند، صرف نظر از اراده اهل بیت، به دور ساختن پلیدی از آنان و ایجاد موانع بین آنان و پلیدی تعلق گرفته و در عین حال، اراده آنان را بدون کوچک ترین تعرضی، رها و آزاد گذاشته است و می توان گفت این همان دیدگاه امامیه است که فرمود: «لا جبرو لا تفویض بل امر بین الامرین».

بر آنچه گفتیم این نکته را می افزاییم که اگر این آیه بر جایگاه والای اهل البیت علیهم السلام دلالت نداشت، خوارج و نواصب نه تنها آن را انکار نموده، بلکه به دیگران نسبت می دادند؛ حال آنکه هیچ کس جز ائمه اطهار چنین چیزی را به خودش نسبت نداده و این دلایل واضحی بر عصمت ائمه اطهار است.

سوم - لام تأکید در «لیذهب»: که بر تأکید مطلب «اذهاب رجس» می افزاید.

چهارم - آوردن لفظ «اذهاب» علامه حلی می فرمایند:

«الاتیان بلفظ الاذهاب الدال علی الإزاله بالکلیه؛(2) لفظ اذهاب بر زدودن کلی رجس دلالت دارد».

ص:73


1- (1) الصواعق المحرقه، ص 223.
2- (2) السحاب المطیر فی تفسیر آیه التطهیر، ص 427.

پنجم - الاثبات بالماهیته التی یستلزم نفیها فی جمیع الجزئیات؛(1) اثبات با ماهیتی که رجس را در تمامی جزئیاتش از اهل بیت نفی می کند.

ششم - فعل «یذهب» دال بر استمرار است؛ یعنی این اذهاب الرجس از اهل بیت، خاص زمان یا مکان مشخصی نیست، بلکه تمامی احوال را شامل می شود.

هفتم - تقدیم لفظ «عنکم» بر رجس، نهایت «عنایت» خداوندی را به این مسئله می رساند.

هشتم - آوردن صفتی که بر آنها (ائمه) دلالت دارد؛ یعنی اصطلاح «اهل البیت» و به سبب تعظیم آنان، تصریح به اسامی ننموده است.

نهم - اهل البیت ندا بر وجه تخصیص است. دلیل این سخن، نصب اهل یا ندا یا مفعول به باب اختصاص است که می رساند این عمل، خاص آنهاست و کس دیگری را شامل نمی شود.

دهم - تأکید با لفظ تطهیر که دلالت بر تنزیه از تمام ذنوب دارد. جالب اینکه عده ای از بزرگان اهل سنت نیز بر این مطلب اقرار نموده اند؛ از جمله احمد بن فارس در مجمل اللغه (ج 2، ص 588، طهر)، فخر رازی (التفسیر الکبیر ج 25، ص 209)، ابی اسحاق الشیرازی در اللمع (ج 2، ص 719، رقم 844) بیضاوی در انوار التزیل (ج 2، ص 245) قال: «و استعارة الرجس للمعصیة و الترشیح بالتطهیر». روح البیان برسوی حقی (ج 7، ص 171)، ابن عطیه در محرر الوجیز (ج 2، ص 83) «الرجس، هو کل مستفکر و مستقذر»، تفسیر المظهری (ج 7، ص 343) وی گرچه در ظاهر، آیه را دال بر عصمت نمی داند، اما در تعریف رجس می گوید: «الرجس عمل الشیطان من الاثم و القبائح الشرعیه و الطبیعه الذی لیس فیه مرضاة الله تعالی».

یازدهم - تأکید لفظ «تطهیر» با مصدر. ابو جعفر نحاس می گوید: «مجیء المصدر بعد فعله یفید معنی «التوکید».(2)

و علامه حلی نیز می افزاید:

کما ان مجیء المصدر نکره فی آیة التطهیر یکشف عن سعته و عدم محدودیته باذهاب رجس دون آخر، بل یفید اذهاب کل مصادیق الرجس

ص:74


1- (1) همان.
2- (2) اعراب القران، ج 3، ص 315.

علی الاطلاق؛ نکره بودن لفظ «تطهیراً» دامنه وسعت و فراگیری آن را می رساند؛ به این معنی که تمام مصادیق رجس را به طور مطلق شامل می شود.(1)

حال با این همه تأکیدی که در آیه مشاهده می شود، آیا مجالی برای طرح مباحث غرض ورزانه می ماند؟!

بر هر قرآن پژوه آگاهی پوشیده نیست که وقتی قرآن مطلبی را با این همه تأکید و تأیید بیان می کند و سنت قولی و فعلی رسول الله و سجایای والای ائمه اطهار، آن را تأیید می کند و بزرگان اهل سنت، دیگر جای هیچ شبهه ای برای کسی باقی نمی ماند، جز تعصبات بی جا و پیروی از سنت شیطانی که رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ 2 است.

ب) روایاتی از منابع اهل سنت، مؤید بر عصمت ائمه اطهار

در این قسمت چند روایت را از منابع متعدد اهل سنت ذکر می کنیم.

اول - قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم:

«انا و اهل بیتی مطهرون من الذنوب(2) ؛ من و اهل بیت من از همه گناهان پاک و مطهر هستیم».

دوم - قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم:

«انا اهل بیت قد اذهب الله عنا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن؛ (3) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: همانا ما اهل بیتی هستیم که خداوند از ما زشتی ها (و گناهان) ظاهری و باطنی را دور کرده است».

سوم - قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم:

«نحن اهل بیت طهرهم الله من شجره النبوه و موضع الرساله(4)؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ما اهل بیتی هستیم که خداوند آنها را از (گناهان) پاک نموده است و (ما اهل بیت) از شجره نبوت و جایگاه رسالت هستیم».

ص:75


1- (1) ر. ک: علامه حلی، نهایة الوصول الی علم الاصول، ص 184.
2- (3) الدر المنثور فی التفسیر المأثور، ج 6، صص 605-606.
3- (4) الدیلمی، ابوشجاع شیرویه، الفردوس بمأثور الخطاب، ج 1، ص 54، ح 144.
4- (5) ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 9، ح 3133 و ح 17680؛ الدر المنثور فی التفسیر المأثور، ج 6، ص 606؛

بررسی و جمع بندی روایات

1. اگر به کتب حدیثی و تفسیری فریقین نگاه کنیم، خواهیم دید که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم تنها خود و اهل بیت خود را که شامل حضرت فاطمه علیهاالسلام وامامان دوازده است - معصوم و مطهر از همه گناهان معرفی می کند و این بر اختصاص آیه تطهیر به اهل بیت علیهم السلام و ویژگی عصمت آنان دلالت دارد.

2. همان گونه که از روایات مذکور به دست می آید، عصمت، یک ویژگی شخصی نیست، بلکه برای به دست آوردن آن، علاوه بر استعداد شخص به عنایت الهی نیز احتیاج است.

3. برای رهبری همه جانبه امت اسلامی کسانی لایق تر و مقدم اند که علاه بر دارا بودن ویژگی الهی عصمت، از هرگونه عیوب ظاهری و باطنی و نقصان و کمبود، پاک و منزه باشند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت علیهم السلام آن حضرت، چنین ویژگی الهی را دارا بودند.

ج) پاسخ به یک شبهه

آیه تطهیر به همراه روایات مربوط به آن، بر عصمت اهل بیت مورد خطاب در آن دلالت می کند، ولی بعضی برای انکار این حقیقت سخنانی را مطرح می کنند، جناب علی احمد سالوس در همین خصوص می نویسد:

«عصمت و دوری از هر گونه گناه بزرگ و کوچک عمدی و سهوی از ابتدای عمر تا روز وفات، امری است که با طبیعت بشر منافات دارد و عقل، آن را نمی پذیرد، مگر با دلیل قطعی از روایات، در حالی که این آیه (تطهیر) عصمتی را برای امامان ثابت نمی کند».(1)

ص:76


1- (1) علی احمد سالوس، عقیده الامامه، ص 84.

نقد و بررسی

ادعای منافات عصمت با طبیعت بشری و عدم دلالت آیه تطهیر بر عصمت امامان علیهم السلام، از شخصی مانند جناب سالوس بسیار شگفت انگیز است. چون در مورد مسئله عصمت، ادله محکم عقلی، قرآنی، روایی و نیز سایر شواهد و قراین تاریخی وجود دارد. در اینجا به صورت خلاصه، دو دلیل عقلی را ارائه می کنیم:

دلیل اول

1. خداوند متعال برای هدایت انسان ها پیامبرانی را فرستاده و برای آنها جانشینانی قرار داده است.

2. اگر یکی از پیامبران یا جانشینان آنها کاری را بر خلاف دستور الهی انجام دهد یا دچار اشتباه و خطایی شوند، اعتماد مردم از آنها سلب می شود.

3. اگر یکی از پیامبران یا جانشینان آنها دچار خطا، اشتباه یا فراموشی شوند، در رساندن دستور واقعی الهی به مردم خلل پدید می آید، در نتیجه، مردم به جای هدایت، گمراه می شوند که این هم با فلسفه ارسال رسل و انزال کتب الهی کاملاً منافات دارد.

بنابراین، عصمت پیامبران و جانشینان آنها کاملاً ضروری و لازم است.

دلیل دوم

1. انسان موجودی اجتماعی و دارای ویژگی هایی همچون شهوت و غضب است.

2. هر زندگی اجتماعی نیازمند قانون و مجری شایسته است و نبود این دو، موجب هرج و مرج و فساد در جامعه انسانی خواهد شد.

3. بدون شک، تعیین قانون و رهبر شایسته از عهده انسان ها خارج است و تنها خالق انسان که از نیازهای مادی و معنوی او آگاهی کامل دارد، قادر به تعیین آن دو است، بنابراین اصل نبوت و رسالت اثبات می شود

4. برای دریافت این قانون کامل از طرف خداوند متعال، باید شخصی وجود داشته باشد که از هر گونه گناه، خطا و فراموشی، پیراسته و در دریافت و ابلاغ آنها به مردم نیز معصوم باشد. همچنین لازم است جانشینان واپسین پیامبر نیز همچون او، دارای ویژگی عصمت باشند، چون آنها ادامه دهنده راه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هستند.

5. تعدادی از آیات نورانی قرآن کریم نیز بر عصمت پیامبران الهی دلالت دارد که در اینجا به طور گذرا به آنها اشاره می کنیم:

ص:77

الف) در سوره حجر، (آیات 34-42)، خداوند متعال از سرکشی شیطان در برابر دستور خود و عدم سجده به آدم علیه السلام و اخراج او و فرصت دادن به شیطان تا روز معین و اعتراف شیطان به فریب بندگان الهی - به جز افراد «مخلص» - سخن می گوید. در سوره یوسف، آیه 24، سوره مریم، آیه 51 و سوره ص، آیات 45-46، خداوند متعال، حضرت یوسف علیه السلام، موسی علیه السلام، ابراهیم علیه السلام، اسحاق علیه السلام و یعقوب علیه السلام را بندگان مخلص و خالص شده معرفی می کند.

در قرآن کریم واژه «مخلص» تنها در مورد پیامبران الهی به کار رفته و می دانیم که گناه، خطا، اشتباه و مانند آن هم از مصادیق فریب شیطان به شمار می آید، بنابراین، وصف پیامبران با کلمه «مخلص» به این معنی است که شیطان، قادر به فریب پیامبران نیست.

ب) در سوره بقره، آیه 124، خداوند متعال از نصب ابراهیم علیه السلام به عنوان امام، سخن گفته و بر عدم واگذاری این پیمان الهی به افراد ظالم تأکید می ورزد. این در حالی است که در آیه سیزدهم سوره لقمان، «شرک» و در آیه 229 سوره بقره، «تعدی و تجاوز از حدود الهی» از مصادیق ظلم و ستم کاری معرفی شده است، بنابراین، عصمت رهبران الهی خود به خود ثابت می شود.

6. در روایات فریقین هم با احادیثی مواجه می شویم که به روشنی بر عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم دلالت آشکار دارد.

7. بدون شک، سخن جناب سالوس، برداشت اشتباه از آیاتی است که از ظاهر آنها گناهکار و خطاکار بودن تعدادی از پیامبران الهی فهمیده می شود، در حالی که همه این آیات توجیهات و تفاسیر منطقی و مورد قبولی دارد که در کتب مختلف، بحث و بررسی شده است.(1)

8. همچنین آیه تطهیر نیز با توجه به مباحث و مطالب مطرح شده در بخش اول، به روشنی بر عصمت اهل بیت مورد خطاب در آیه دلالت دارد.

با وجود این همه دلیل آشکار، با کدام دلیل و قرینه اساسی می توان ادعا کرد که آیه تطهیر بر عصمت اهل بیت دلالت ندارد و مسئله عصمت با طبیعت بشری منافات دارد؟ بنابراین، شبهه مذکور نیز اهمیت و استحکام ندارد و از بین می رود.

ص:78


1- (1) ر. ک: آیت الله سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج 5؛ آیت الله مکارم، پیام قرآن، ناصر، ج 7، ص 178 به بعد.
2. آیه تطهیر و امامت

شاید راز اینکه بعضی اصرار دارند - علی رغم وجود روایات صحیح و متواتری که اختصاص این آیه شریفه به پنج تن آل عبا را تأکید می کند - در مدلول آیه تطهیر تصرف نمایند، هراس آنان از این است که مبادا گامی در جهت ربط این آیه با موضوع امامت بردارند و این کار، آنان را که می خواهند - به رغم متون بسیار فراوان و متواتر در موارد متعدد و مناسبت های زیاد - اهل بیت نبوت علیهم السلام را ازامامت دور سازند تا بتوانند مشروعیت خلافت وامامت آنانی را اثبات کنند که آن را به نفع خود ازدیگران ربودند - دچار تنگناهای بزرگی سازد.

اهل بیت علیهم السلام همواره اصرار داشتند که امامت، تنها حقّ آنان است و احدی غیر از آنان را در آن حقی نیست. این اقدام و اصرار امامان اهل بیت علیهم السلام در مواضع گوناگون وجود داشت و احدی نمی تواند در آن، ایجاد شک و تردید کند.

از آنجا که بنابر نصّ این آیه شریفه، اهل بیت علیهم السلام پاکیزگان اند، باید این گفته آنان را پذیرفت و در برابر آنان تسلیم شد و بدان اقرار داشت و این به معنای قرار دادن علامت سؤال بزرگی است در برابر مشروعیت خلافت دیگران.

از طرفی تسلیم شدن در برابر سخن حق اهل بیت علیهم السلام چیزی است که تصورش برای دشمنان و منکران در هیچ شرایطی امکان پذیر نمی نماید. به همین دلیل، هیچ مانعی در سر راه خود نمی بینند تا با این آیه قرآنی بازی کنند یا در دلالت آن، تشکیک و تصرف نمایند. هم چنانکه از نظر آنان، رد روایات متواتر و صحیح و صریح یا تمسک به روایاتی که از تار عنکبوت هم سست تر است مانعی ندارد.

از سوی دیگر بعضی از عالمان می گویند اگر به تفسیر آیه:

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ 1 .

مراجعه کنیم در می یابیم که قوی ترین و مناسب ترین معنا نزد دانشمندان که با سیاق و نظم آیات سازگار است، این است که مراد از مسّ قرآن، رسیدن به معانی آن و آگاهی و وقوف بر آن است و این امکان ندارد، مگر برای کسانی که خداوند سبحان، آنان را پاکیزه گردانیده است و آنان فقط اهل بیت و اصحاب کساء هستند.

ص:79

به عبارت دیگر، وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله اهل بیت علیهم السلام را همتای قرآن قرار داد و فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی ابدا؛ کتاب الله و عترتی اهل بیتی»، منظور آن این بود که اینان کسانی هستند که باید قرآن را برای مردمان تفسیر کنند و دین خدا را به پای داشته، احکام و تعالیم آن را انتشار دهند. این، همان چیزی است که از امامت و خلافت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله اراده شده و خداوند سبحان آن را در اهل بیت علیهم السلام منحصر کرده است.

برخی عدم ذکر اسامی امامان علیهم السلام را در آیه تطهیر بهانه نموده اند. در پاسخ به این اشکال می گوییم:

1. قرآن کریم بر پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نازل شده و آن حضرت صاحب شریعت اسلامی است؛ با وجود این، نام آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم در قرآن کریم، تنها پنج مرتبه ذکر شده است.

2. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم دارای همسران متعددی بود و حضرت خدیجه سلام الله علیها بهترین آنان به شمار می آمد، ولی نام هیچ یک از آنها حتی یک بار هم در قرآن کریم ذکر نشده است.

3. همچنین آن حضرت، صلی الله علیه و آله وسلم هزاران صحابه داشتند، ولی در قرآن کریم، جز نام زید بن حارثه فرزند خوانده آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم - و آن هم تنها یک بار، ذکر نشده است.

از این موارد می توان نتیجه گرفت که روش قرآن کریم، ذکر نام اشخاص نیست؛ بلکه ذکر نام اشخاص از جزئیاتی است که آن نیز توسط مفسر حقیقی قرآن کریم، رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، انجام گرفته و روایات متواتر و صحیح فریقین است که در مورد آیه تطهیر و مصادیق آن سخن می گویند.

4. خداوند متعال در قرآن کریم، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را به عنوان مبین و روشن گر آیات قرآنی(1) معرفی نموده است و در جای دیگر در تبعیت از دستورهای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم تأکید می ورزد.(2) آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم نیز

ص:80


1- (1) سوره نحل، آیه 44.
2- (2) سوره حشر، آیه 7.

علاوه بر تفسیر و تبیین مصادیق اهل البیت در آیه تطهیر، اهل بیت خود را بر اساس آیات نورانی قرآن کریم و روایات متعدد معرفی نموده و در این خصوص؛ هیچ شبهه و مسئله پنهانی باقی نمانده است.

در خصوص آیات قرآنی می توان به آیات وَ أُولِی الْأَمْرِ (نساء، آیه 59)؛ آیه مباهله (آل عمران، آیه 61)؛ مَعَ الصّادِقِینَ (توبه، آیه 119)؛ أَهْلَ الذِّکْرِ (نحل، آیه 43)؛ آیه مودت (شوری، آیه 23)؛ آیه تبیلغ و اکمال (مائده، آیات 3 و 67)؛ آیه ولایت (مائده، آیه 55).(1) از میان احادیث نیز می توان احادیث «ثقلین»، «تعداد امامان»، «لزوم شناخت و بیعت با امام زمان»، «سفینه»، «امان» و «منزلت» نام برد. این احادیث علاوه بر اینکه در منابع فریقین موجودند، دارای سند صحیح و احیاناً متواترند و در آنها به امامت و رهبری امامان معصوم از اهل بیت علیهم السلام تصریح شده است.

حال این مشکل امت اسلامی است که با وجود این همه ادله و شواهد روشن، مقام مفسری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را فراموش نموده درباره سخنان آن حضرت در خصوص معرفی اهل بیتش سهل انگاری کرده اند.

5. جالب تر اینکه در تعدادی از احادیث شریف که در منابع فریقین موجود است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم امامان پس از خود را دوازده تن و همگی آنها را معصوم و مطهر از گناهان و پلیدی ها معرفی کرده که در اینجا دو روایت را می آوریم:

الف) قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم:

الائمه بعدی إثنا عشر عدد نقباء بنی اسرائیل کلهم أمناء أتقیاء معصومون؛(2) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: امامان پس از من، به عدد نقبا و رهبران بنی اسرائیل، دوازده نفرند که همگی آنها امین، با تقوا و معصوم هستند.

ب) قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم:

انا و علی و الحسن و الحسین و تسعه من ولد الحسین مطهرون معصومون؛(3) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: من و علی و حسن و

ص:81


1- (1) این آیات در فصلی جداگانه بررسی می شوند.
2- (2) شعیری، جامع الاخبار، فصل 7، ص 19.
3- (3) فرائد السمطین، ج 2، ص 133، ح 430؛ ینابیع الموده، ج 3، ص 504؛ کمال الدین و تمام النعمه، ص 266، ح 28؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 64، ح 30.

حسین و نه [امام] از فرزندان حسین [از همه گناهان و پلیدی ها] مطهر و معصوم هستیم.

مهم ترین دلیل اثبات عصمت اهل بیت علیهم السلام آیه شریف تطهیر است. همچنین معرفی شدن امامان دوازده گانه با ویزگی «مطهر» و «عصمت» در این روایات، نشان دهنده آن است که آیه «تطهیر» علاوه بر «پنج تن آل عبا» علیهم السلام سایرامامان دوازده گانه را نیز شامل می شود.

6. احتجاج امامان علیهم السلام به آیه تطهیر و معرفی خود به عنوان یکی از مصادیق آن، قرینه محکم دیگری است که تعلق آیه تطهیر به سایرامامان از اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را تأیید می کند.(1)

7. همچنین شهادت تاریخ نیز، امامان علیهم السلام را پاکیزه، معصوم و مطهر معرفی می کند. براساس اعتراف علمای مذهب اهل بیت و برادران اهل سنت، امامان دوازده گانه اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، برترین، با تقواترین، داناترین و زاهدترین اشخاص زمان خود بوده اند.(2)

نتایج کلی

از آنچه بیان شد مطالب ذیل حاصل می شود.

1. منظور از اهل بیت و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

بر اساس مباحث گذشته، منظور از «اهل البیت»، پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، امام علی علیه السلام، حضرت فاطمه علیهاالسلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، و به دنبال آنها، امام زین العابدین علیه السلام، امام باقر علیه السلام، امام صادق علیه السلام، امام کاظم علیه السلام، امام رضا علیه السلام، امام جواد علیه السلام، امام هادی علیه السلام، امام حسن عسکری علیه السلام، و امام مهدی عج الله تعالی است.

ص:82


1- (1) جهت ملاحظه این روایات ر. ک: سید علی موحد ابطحی، آیه التطهیر فی احادیث الفریقین، ج 1، صص 295-403.
2- (2) ر. ک: امامان اهل بیت در منابع اهل سنت (از نظر دانشوران).

از طرفی اهل بیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، شامل امام علی علیه السلام، حضرت فاطمه سلام الله علیها، امام حسن علیه السلام، امام حسین و نه تن از اولاد معصوم آن حضرت علیهم السلام می شود. بنابراین، کلمه «اهل البیت» اصطلاحی قرآنی و حدیثی است و به هیچ وجه نباید معنای آن را با معانی عرفی و لغوی اشتباه گرفت.

2. روایاتی که زنان پیامبر را داخل در آیه تطهیر می داند، اشکالات فراوانی دارند، از جمله:

الف) این روایات از اشخاصی نظیر عکرمه، عروه، ضحاک نقل شده که از دیدگاه علمای رجال اهل سنت، قابل اعتماد نبوده، بلکه متهم می باشند.

ب) تنها روایت ام سلمه که خودش را داخل در آیه تطهیر می داند، با انبوهی از روایاتی که خودش نقل نموده و همگی با سند صحیح و توسط راویان ثقه نقل شده تعارض دارد و با دیگر روایات او از جمله روایت احتجاج ام سلمه به اینکه «اهل بیت» تنها پنج تن آل عبا هستند سازگار نیست.

ج) جمهور اهل سنت، اعتقاد دارند که منظور از این آیه، فقط خمسه طیبه اند.

د) در تاریخ، هیچ گاه نقل نشده که همسران پیامبر از این آیه به نفع خود احتجاج نموده یا حداقل به آن اشاره کرده باشند.

ه -) آیا ام سلمه اگر می دانست مشمول آیه قرار گرفته، باز هم از پیامبر درخواست می کرد که او را هم در زمره آنها جای دهد؟!

و) سنت عملی و قولی پیامبر در تبیین آیه به مدت شش یا نه ماه یا بنابر اقوالی تا آخر عمر مبارکشان، نشان می دهد که این آیه، تنها شامل پنج تن آل عبا می شود.

ز) یا - به لحاظ بررسی رجال و علم درایه - روایت عکرمه و عروه - که با اهل بیت دشمنی داشتند - آیا در درجه اول اهمیت قرار دارد یا روایت ام سلمه، ابن عباس و دیگران؟ که جزء بهترین اصحاب بودند؟!

ح) روایات اختصاص آیه تطهیر در مورد خمسه طیبه، خاص شیعه نیست تا عده ای آن را بهانه کنند؛ بلکه نظر جمهور اهل سنت نیز همین است و چنانکه دیدیم ترمذی و دیگران پس از نقل آن و مختص دانستن آیه به اهل بیت (خمسه طیبه) می گویند:

«هذا حدیث حسن صحیح و هواحسن شیء روی فی هذا الباب»، (ترمذی، ج 5، ص 361)؛ «هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین»، (مستدرک، ج 3، ص 147) و....

ص:83

3. دلالت صریح آیه تطهیر بر عصمت اهل البیت علیهم السلام

آیه تطهیر با توجه به واژه ها و ادات به کار رفته در آن و نیز بر اساس روایات متواتر و صحیح و شواهد و قراین دیگر، به طور صریح بر عصمت اهل البیت مورد اشاره در آیه دلالت دارد و به معنای دوری و پاکی اهل البیت از هر گونه گناهان بزرگ و کوچک و اشتباه و فراموشی، چه عمدی و چه سهوی است.

بنابراین، در آیه تطهیر دو نوع انحصار وجود دارد؛ یکی انحصار اراده الهی در دفع پلیدی ها و نقصان ها از اهل البیت علیهم السلام. دیگری انحصار و اختصاص این عصمت در اهل البیت علیهم السلام.

4. استمرار اراده خداوند در تطهیر اهل البیت علیهم السلام

اراده الهی در آیه تطهیر، شامل یک زمان خاص نیست، بلکه همواره استمرار و تداوم دارد. همچنین سایر اراده های الهی مانند اراده نکردن ظلم و ستم به بندگان خود، اراده بیان حقیقت و هدایت همه انسان ها نیز مختص به یک زمان خاص نبوده، بلکه شامل همه زمان ها و دوران هاست. بنابراین، زمانی که حتی یکی از اهل بیت علیهم السلام در قید حیات است، این اراده الهی تداوم و استمرار خواهد داشت.

5. اهل بیت علیهم السلام، یگانه آشنایان واقعی با قرآن کریم

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ 1 .

«همانا آن، قرآنی کریم است که در کتابی محفوظ جای دارد و جز پاکان (تطهیر شدگان) نمی توانند به آن دست زنند] دست یابند [».

غالب مفسران گفته اند مراد از آن تطهیر شدگان از گناهان و پلیدی ها، کسانی مانند پیامبران، فرشتگان و بندگان مقرب الهی اند. در این صورت، منظور از مسّ قرآن، دستیابی به حقایق قرآنی و درک واقعی مراتب عالی آن است.

با توجه به اینکه در برخی روایات در اثبات این دیدگاه تأکیداتی وجود دارد(1) و از طرف دیگر آیه تطهیر از تطهیر شدن اهل البیت علیهم السلام خبر می دهد، نتیجه می گیریم که اهل

ص:84


1- (2) مجع البیان، ج 9، ص 348؛ الدر المنثور، ج 8، ص 28. بحث «اهل البیت یگانه آشنایان با قرآن» در جای خودش تبیین می شود.

البیت علیهم السلام یگانه آشنایان و درک کنندگان واقعی قرآن کریم در میان امت اسلامی به شمار می آیند، اما در عین حال، ممکن است منظور از آیه، شامل همه معانی مذکور نیز باشد.

6. برتری اهل بیت علیهم السلام در رهبری و امامت همه جانبه امت اسلامی

اهل بیت علیهم السلام که از همه گناهان و پلیدی ها و اشتباهات و نواقص دور و پاکیزه اند، و غیر از آنها کسی در میان انسان ها دارای چنین ویژگی الهی نیست، برای رهبری و امامت همه جانبه امت اسلامی و حتی امت ها و ملت های دیگر لیاقت و برتری ویژه دارند. در این صورت، آیا عقلانی و منطقی است که این گروه پاک و معصوم کنار گذاشته شوند و برای رهبری امت، حاکمیت، قضاوت و تفسیر قرآن و مانند آن به سراغ افراد غیر معصوم و فاقد چنین ویژگی الهی برویم؟

این پرسشی است که پاسخ آن را باید افراد و عالمان منصف و آگاه در زمان های حال و آینده ارائه نمایند.

از آنجا که در این زمینه کتاب ها و مقالات زیادی نگارش و تدوین شده، به همین مقدار بسنده می کنیم.

برای مطالعه بیشتر در مورد اهل بیت می توان به این منابع مراجعه نمود: محمد مهدی آصفی، آیه تطهیر؛ عبدالزهرا عثمان محمد، آیه تطهیر؛ سید حفاظت حسین ملقب به سلیم بهیکپوری، آیة التطهیر (اردو)؛ سید محمد جعفر زیدی، آیة التطهیر (اردو)؛ سید امیر حسین نجفی، آیه تطهیر (اردو)؛ آیه التطهیر یکی از فضلاء هند؛ آیه تطهیر رویه المتبکره؛ اهل بیت یا چهره های درخشان در آیه تطهیر، محمد فاضل لنکرانی و شهاب الدین اشراقی؛ آیه تطهیر و حدیث کساء، سید حسین موسوی کرمانی؛ اذهاب الرجس عن حظیره الانس؛ ملا عبدالکریم بن محمد طاهر قمی (خطی؛ کتابخانه آیه الله گلپایگانی)؛ اقطاب الدوائر فی تفسیر آیه التطهیر؛ عبدالحسین بن مصطفی قم؛ اهل بیت (در تفسیر آیه تطهیر)، سید محمد صالح عرشی بنارسی؛ اهل البیت فی آیه التطهیر؛ (اهل بیت در آیه تطهیر)؛ سید جعفر مرتضی عاملی (محمد سپهری)؛ اهل البیت فی آیه التطهیر، دارالامسیر؛ پژوهشی در آیه تطهیر؛ مصونیت تکوینی رهبران عقیدتی اسلام (فارسی، عنوان اصلی آیه تطهیر محمد مهدی آصفی، مترجم: محمود رضا افتخار زاده)؛ تفسیر آیه تطهیر؛ عبدالشکور لکهنوی؛ رساله آیه التطهیر، نورالله بن شریف الدین شوشتری؛ تفسیر تطبیقی آیه تطهیر از دیدگاه مذهب آل البیت و اهل سنت، اسماعیل زاده، ایلقار، مجله طلوع، شماره 8 و 9؛ مصداق اهل بیت کیانند،

ص:85

نشریه درس هایی از مکتب اسلام، شماره 299؛ اهل بیت در قرآن، نشریه درس هایی از مکتب اسلام، شماره 298؛ اهل بیت به روایت ابن عباس، ساغر واینام، مجله زائر، شماره 82؛ کاوشی در مفهوم اهل بیت، سید محمد مرتضوی، مجله زائر، شماره 49؛ اهل بیت چه کسانی هستند، سید محمد مرتضوی، مجله زائر، شماره 54؛ آیه تطهیر فی احادیث الفریقین، سید علی موحد ابطحی؛ آیت تطهیر در دو مکتب، عسکری، سید مرتضی؛ آیه تطهیر، مجله ترائنا، شماره 43 و 44؛ معاد شناسی اهل بیت علیهم السلام با نگاهی تفسیری، روایی و تاریخ، اشرفی جمال، فصلنامه فروغ وحدت، شماره 3؛ السحاب المطیر فی تفسیر آیه التطهیر، شهید ثانی، تحقیق هدی جاسم محمد ابوطیره، مجله تراثنا، شمارگان 38 و 39؛ مصداق شناسی اهل بیت در قرآن و سنت، محمد رضا کیخا، مجله الهیات دانشگاه س و ب؛ حدیث کساء، حسین استاد ولی؛ تطهیر و عصمت اهل بیت، علی ربانی گلپایگانی، ماهنامه اسوه، شماره 86، (قسمت اول)؛ شماره 87، (قسمت دوم)؛ شماره 89، (قسمت سوم)؛ شماره 90، (قسمت چهارم)؛ شماره 91، (قسمت پنجم)؛ شماره 92، (قسمت آخر).

ص:86

بخش دوم: نقش أهل بیت علیهم السلام در تفسیر

اشاره

ص:87

ص:88

پیوند قرآن و اهل بیت به عنوان دو عنصر ارزشمند در ساحت هدایت دینی، پیوندی ژرف، عمیق و ناگسستنی است. قرآن کریم به عنوان آخرین کتاب آسمانی، رسالت هدایت نسل های بشری تا انتهای عالم را به دوش می کشد و اهل بیت از این جهت که مفسر، مبین، حافظ و نگهدارنده قرآن اند، نقش مکمل را ایفا می نمایند. پیوند و ارتباط این دو آنچنان تنگاتنگ است که اگر یکی رها شود، دیگری مؤثر نخواهد بود، زیرا قرآن، زمانی می تواند نقش هدایت گری خود را به درستی ایفا نماید که درست، تفسیر و تبیین شود و این همان امری است که به عهده اهل بیت گذاشته شده است.

در هر زمانی، بهره برداری از قرآن، منوط به تفسیر وتبیین درست آن است و قرآن بدون تفسیر، مانند چراغی است در دست انسان نابینا. از اینجاست که بررسی میراث تفسیری اهل بیت ضرورت می یابد، زیرا این میراث گران بها زمینه بهره گیری از قرآن را در تمام جنبه های زندگی فراهم می کند و به انسان های طالب هدایت، بینایی می بخشد.

متأسفانه شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر عصر و زمان زندگی اهل بیت سبب شد حجم بزرگی از روایات تفسیری آنان به دست ما برسد، ولی همین مقداری که در دسترس ما قرار دارد نیز بسیار راهگشا و قابل استفاده است و تحقیق و پژوهش پیرامون آن خالی از فایده نیست.

اهل بیت

واژه اهل بیت را اولین بار قرآن کریم در آیه 33 سوره احزاب به کار برده است:

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً1.

ص:89

«همانا خداوند اراده کرده است تا ناپاکی ها را از شما اهل بیت دور، و شما را پاک و پاکیزه گرداند».

همچنانکه در بخش گذشته بیان کردیم از دیدگاه بسیاری از مفسران بزرگ، منظور از اهل بیت در آین آیه، رسول خدا، حضرت علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم صلوات الله می باشند. این نظریه را بسیاری از صحابه و همسران پیامبر نیز پذیرفته اند که از این میان می توان به ابوسعید خدری، انس بن مالک، واثله بن اسقع، ام سلمه، عایشه، ابن ابی سلمه ربیب پیامبر، سعد بن ابی وقاص،(1) ابوبرزه، ابو الحمراء، ابولیلی انصاری، براء بن عازب، ثوبان، جابربن عبدالله، زید بن ارقم، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عباس و عمر بن الخطاب اشاره کرد.(2)

همچنین بسیاری از مفسران و محدثان بزرگ اهل سنت این نظریه را قبول کرده اند، از جمله: فخر رازی در تفسیر کبیر، زمخشری در کشاف، قرطبی در جامع احکام القرآن، شوکانی در فتح القدیر، طبری در جامع البیان، سیوطی در الدر المنثور، ابن حجر عسقلانی در اصابه، حاکم در مستدرک، ذهبی در تلخیصش و امام احمد بن حنبل در مسند.(3)

بنابراین اصطلاح اهل بیت ابتدا به پنج وجود مقدس؛ یعنی پیامبر خدا، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام اطلاق می شد، اما به مرور زمان، شخص پیامبر دایره استعمال این واژه را توسعه داد و آن را درباره همه امامان دوازده گانه شیعه به کار برد.

پس منظور از اهل بیت در این تحقیق، همان اهل بیت در اصطلاح قرآن و پیامبر اسلام؛ یعنی ائمه اثنی عشرند که درباره شان گفته اند

هم صدور ایوان الاصطفاء و بدور سماء الاجتباء و مفاتیح ابواب الکرم و مجاریح هواطل النعم و لیوث غیاض البساله و غیوث ریاض الایاله و سباق مظاهر السمامه و خزان نقود الرحاله و الاعلام سوامخ فی الارشاد و الهدایه و الجبال الرواسخ فی الفهم و الدرایه؛(4)

ص:90


1- (1) علاوه بر مطالب گذشته ر. ک: محمد مهران، الامامه و اهل البیت، ج 1، ص 17.
2- (2) محمد محمدی ری شهری، اهل البیت فی الکتاب و السنه، صص 49-38.
3- (3) ر. ک: بخش گذشته همین اثر.
4- (4) فضل الله بن روز بهان خنجی اصفهانی، وسیله الخادم الی المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم، به کوشش رسول جعفریان، ص 30.

آنها بلندای ایوان برگزیدگان و ماه های آسمان انتخاب شدگان، کلیدهای درهای کرم، بخشندگان دریای نعمت، شیران بیشه زار شجاعت و جوانمردی... پیشی گیرندگان بخشندگی، خزائن رحمت و مایه تعالی، کوه ها و ستیغ های ارشاد و هدایت، و کوه های سر به فلک کشیده فهم و درایت اند.

اختصاص فهم قرآن به اهل بیت علیهم السلام

اگر رابطه نزدیک و جدایی ناپذیر قرآن و اهل بیت علیهم السلام به صورت اصلی مسلّم نزد عالمان اهل سنت شناخته شود، زمینه برای پذیرش آن دسته از نقل هایی که ارزش ویژه ای برای اهل بیت علیهم السلام بیان می کند، هموارترخواهد بود.

باید دانست رابطه اهل بیت علیهم السلام با قرآن، رابطه ای بسیار نزدیک و تنگاتنگ و ناگسستنی است که حقیقت آن در فهم نیاید و در وصف نگنجد و دستیابی بر آن از توان ما بیرون و از حوزه علم و ادراک ما به دور است، چه اینکه رسیدن به این مهم، موقوف بر آگاهی، و معرفت به مقام و مرتبت و منزلت قرآن از سویی و احاطه بر عظمت و شخصیت اهل بیت علیهم السلام از سوی دیگر است که این مهم، از دسترس هر کسی جز معصوم، خارج است.

به هر حال، پرداختن به این موضوع در حد مقدور نیز نیازمند رساله ای مجزا، بلکه کتابی مستقل است و طرح آن دراین نوشتار، صرفاً به منظور یادآوری اصالت این پیوند و اهمیت آن در بیان شأن و جایگاه اهل بیت علیهم السلام است.

شایان توجه است که منابع ما در این تحقیق بسیاری از کتاب ها و مجموعه های معتبر حدیثی عالمان عامه و مورد پذیرش آنان است.

پیش از آغاز سخن، یادآور می شویم که از دیدگاه ما، امام علی علیه السلام و دیگرامامان معصوم، نور واحدند و آنچه بر اول آنان رواست بر آخر آنان نیز شایسته است.

سخن در رابطه قرآن و عترت است که غیر قابل افتراق و انفکاک اند؛ همان طور که پیامبر در حدیث مشهور ثقلین می فرماید:

انّی تارک فیکم خلیفتین (الثقلین) کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء و الارض و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض؛(1) من

ص:91


1- (1) مسند احمد بن حنبل، ج 3، صص 14 و 17 و 26 و 59 و ج 4، صص 367 و 371؛ ترمذی، الجامع الصحیح

دو جانشنین و دو چیز گرانبها در میان شما به یادگار خواهم گذاشت: کتاب خدا (قرآن) که ریسمانی است که از آسمان تا زمین کشیده شده و خاندانم (اهل بیتم) و این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا آنکه کنار حوض کوثر بر من در آیند.

ائمه اطهار، یکّه تازان میدان فهم قرآن بودند و بارها و بارها مردم را به این امر آگاه می نمودند. قندوزی حنفی می نویسد:

امام جعفر صادق رضی الله عنه می فرمود: من فرزند رسول خدایم صلی الله علیه و آله وسلم به کتاب خدا داناترم و در آن کتاب، شرح ابتدای خلق و آنچه که تا روز قیامت واقع می شود وجود دارد. و در اوست خبر آسمان و زمین و ذکر بهشت و دوزخ و آنچه که بوده است و می شود و خواهد بود. و من به تمام آنها دانایم مثل آنکه در کف دستم نگاه کنم. خدا در آن کتاب، بیان هر امری را نموده و می فرماید: ما کتاب را به کسانی که از بندگان خود برگزیدیم، ارث دادیم.

آنها که خدا برگزیده ماییم. ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا1 ما هستیم آن بندگان برگزیده خدا و وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ2 در مناقب ما است.

ایشان در جای دیگر می فرمایند:

خدای متعال دین خود را به وسیله پیشوایان راهنما از خاندان پیمبر خود صلی الله علیه و آله وسلم روشن ساخت، و باطن چشمه های دانش خود را به ایشان نورانی فرمود.

کسی که واقعیت و شخصیت واجب امام را بشناسد، شیرینی ایمان را درک می کند و فضل و برتری بهجت اسلام را می فهمد، چون خدای سبحان امام را عَلَم و شاخص خلق و دلیل و حجت بر اهل زمین قرار داده است. تاج وقار بر امام پوشانیده و نور خداوندی او را فراگرفته است.

ص:92

امام به وسیله سببی از آسمان که مواد آن پاره و گسیخته نمی شود و نزد خدا می باشد مدد می رسد به کسی [چیزی] نمی رسد، جز به اسباب آن و خدا معرفت آن را مگر به معرفت امام به آنچه بر او از مشتبهات وحی و اخبار و اشتباهات فتنه ها وارد می شود، عالم و داناست. پس خدای تبارک و تعالی ایشان را جهت خلق خود، از فرزندان پشت سر هر امامی که اختیار می کرد، برای این امر برگزید.

و هر زمان که امامی بگذرد و فوت نماید خداوند حجت از عقب و پشت او به نشانه آشکار و محل و مکانی درخشنده [امامی دیگر] نصب می کند امامان و هادیان از طرف خدا راهنمای حق اند و عدالت کنند به حق و بهترین مردم از فرزندان آدم و نوح و ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام، و برگزیدگان حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم هستند. خداوند کریم، ایشان را در عالم و دنیای ذر پیش از خلقت دیگران پدید آورده در طرف راست عرش خود در علم غیب نزد او پنهان و فرو رفته در حکمت. و خدا آنها را حیات و زندگی مردم و پایه های اسلام قرار داد.

قندوزی حنفی پس از این دو روایت می گوید:

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه خود (از خطبه 2) در نهج البلاغه بعد از برگشتن آن جناب از صفین می فرماید: آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، محل راز نهان و علوم پنهان خدایند. پناهگاه امر و جایگاه علم اویند و محل و مرجع حکمت ها و مصالح دین اویند و مقر فرایض و سنن اویند و کوه ها و اوتاد دین اویند.

خداوند به سبب ایشان کجی کمر دین را به پا داشت و لرزش قدم های دین را نگاه داشته و زایل کرده است.

کسی از این امت با آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم قیاس نمی شود و هیچ وقت کسی که به او نعمت داده با آنها مساوی نیست. اساس دین و ستون اعتقادات یقینی به سوی ایشان بر می گردد. تعالی گران بهای علم یعنی عمل به ایشان بازگشت و ملحق می شود. ایشان دارای خصوصیت و امتیاز وراثت و وصایت در ایشان است.(1)

ص:93


1- (1) ینابیع الموده، ج 1، باب سوم، صص 49-51؛ نهج البلاغه، خطبه دوم.

شهرستانی، مؤلف تفسیر «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» در جای جای تفسیر خود، فهم قرآن و تفسیر و تأویل آن را ویژه اهل بیت می داند و بر همین اساس، بارها صحت دیدگاه های سایر فرقه های اسلامی را زیر سوال برده و تاویل ها و تفسیرهای آنان را، مردود می داند.

او در تأویل آیات قرآن که با عنوان «الاسرار» انجام می گیرد، از اهل بیت با عناوین دیگری نیز یاد می کند. در جایی می گوید:

واذا قلت: قال اهل القرآن، و اصحاب الاسرار أو الذی شققت له أسماء من معنی الایه، فلا أرید به نفسی عیاذ بالله و إنما أرید الصدیقین من أهل بیت النبی صلی الله علیه و آله وسلم، فهم الواقفون علی الاسرار و هم من المصطفین الاخیار...؛(1) هرگاه گفتم اهل القرآن، اصحاب الاسرار یا کسی که از معانی آیه بر او نامهائی مشتق ساخته ام، عیاذ بالله خودم نیستم، بلکه مرادم پاکان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هستند که بر اسرار نهفته آگاهند و برگزیدگان اخیاراند.

شهرستانی از کسانی که مسئولیت جمع آوری قرآن را بر دوش داشتند و به اهل بیت علیهم السلام مراجعه نکردند و از آنها رهنمود نخواستند، - با اینکه می دانستند قرآن و علم آن، مخصوص ایشان است و آنها یکی از دو ثقلی هستند که پیامبر بر جای گذاشت - در شگفت است:

ومن المعلوم إن الذین تولوا جمعه کیف خاضوا فیه و لم یراجعوا اهل البیت فی حرف بعد اتفاقهم علی أن القرآن مخصوص بهم و أنهم أحد الثقلین فی قول النبی: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی... و فی روایه اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما.(2)

در نگاه او، افزون بر علی علیه السلام که سرآمد صحابه در فهم و درک آیات وحی بود، اهل بیت علیهم السلام نیز بهرۀ وافری از فهم قرآن داشتند و این فهم به آنان اختصاص داشت:

ص:94


1- (1) مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، ج 1، ص 18 و ج 1، ص 175. تحقیق آقای آذر شب.
2- (2) همان، ج 1، ص 82. او همچنین می افزاید که علت انحراف و حیرت عامه مردم و مفسرین عدم رجوع به اهل بیت است.

وخص الکتاب بجملة من عترته الطاهرة و نقله من اصحاب الزاکیه الزاهره، یتلونه حق تلاوته و یدرسونه حق دراستة، فالقرآن ترکته وهم ورثته و هم احد الثقلین و بهم مجمع البحرین و لهم قاب قوسین و عندهم علم الکونین و العالمین»؛ (1)«و ما السر، فی تقدیم اسم الله علی اسم الرحمن و علی اسم الرحیم، ومن ذاالذی یقدر علی الوقوف علی هذه الاسرار دون هدایة من اهل القرآن الذین هم اهل الله و خاصته علیهم السلام؛(2) قرآن به تمامه، به عترت پاک رسول الله اختصاص دارد و از اصحاب پاک و بارز آن حضرت (ائمه اطهار) منتقل شده، آنها که قرآن را آن گونه که حقّ آن است تلاوت می کنند، و آن چنان که شایسته است می آموزند و آنها وارثان قرآن و یکی از ثقلین هستند. مجمع البحرین، قاب قوسین و علم دو جهان و جهانیان در نزد آنهاست.

او در جای دیگر می گوید:

«بسم الله الرحمن الرحیم» سرّ تقدیم اسم الله بر رحمن، و رحمن بر رحیم چیست؟ چه کسی می تواند این سر را بیان کند، جز کسی که اهل قرآن باشد، کسانی که اهل خداوندند و خواص اویند (علیهم السلام).

شهرستانی بر این باور است که صحابه نیز مانند او علم قرآن را مخصوص اهل بیت می دانسته اند. به همین جهت وقتی از علی علیه السلام درباره علوم اهل بیت پرسش می کنند، گویا علم به قرآن را مخصوص خاندان وحی می گیرند و از اختصاص سایر چیزها به آنها سخن می گویند:

ولقد کانت الصحابه متفقین علی ان علم القرآن مخصوص بأهل البیت علیهم السلام: اذ کانوا یسالون علی بن ابی طالب علیه السلام: هل خصصتم اهل البیت دوننا بشیء سوی القرآن؟ و کان یقول: لا والذی فلق الحبه و برأ النسمه، الا بما فی قراب سیفی هذا، الخبر.

ص:95


1- (1) همان، ج 1، ص 1. ب نسخه خطی.
2- (2) همان، ج 1، ص 34. آ نسخه خطی

فاستثناء القرآن بالتخصیص دلیل علی اجماعهم بأن القرآن و علمه، تنزیله و تأویله مخصوص بهم؛(1)

صحابه پیامبر، بر آنکه علم قرآن، مختص اهل بیت است، اتفاق نظر داشتند. از علی علیه السلام می پرسیدند: آیا شما اهل بیت پیامبر به چیزی اختصاص داده شده اید که برای ما نباشد، به جز قرآن؟ پس امام فرمود: «نه، سوگند به آنکه دانه را شکافت و جان را آفرید، جز به آنچه در پوشش شمشیر من است، (اشاره به کتابی است که در آن جای داده بود)».

شهرستانی آنگاه می افزاید:

اینکه صحابه، قرآن را به خصوص استثنا می کردند و ناآگاهی خود را از آن اقرار داشتند، دلیل بر این است که بر این اجماع و اتفاق داشته اند که قرآن و علم آن و تنزیل و تأویل آن، ویژۀ اهل بیت علیهم السلام است.

آری، به راستی ایشان وارثان پیامبرند و قرآن، میراث پیامبر است. و هم ایشان اهل ذکر و اهل قرآن اند که خدای تعالی دیگران را به سؤال از ایشان مأمور کرده و به اقتدا و تمسک به آنان دستور داده است.(2)

همو در بحثی دیگر، پس از ذکر حدیث ثقلین، عترت را مصداق «الذین اتینا هم الکتاب یتلونه حق تلاوته» می خواند و برای «حق تلاوته» وجوهی بر می شمارد که نشان از آشنایی کامل اهل بیت با علوم قرآنی دارد:

وحق التلاوه علی وجوه: منها، صحة اخراج الحروف من مخارجها، و منها صحة وضع الالفاظ علی مواضعها، و منها صحة نظم المعانی علی طرائقها، و منها الوقوف علی اسرارها من الحروف والأصوات اولاً و من الالفاظ و الکلمات ثانیاً و من المعانی و الایات ثالثاً، فیمیزون بین المحکمات منها و المتشابهات، و بین العمومات منها والخصوصات، و بین المفروغات منها و المقیدات، و بین المشروعات منها ظاهراً والمقدرات باطنا.(3)

ص:96


1- (1) همان، ج 1، ص 2؛ آ نسخه خطی؛ قریب این مضمون در تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 609 (ذیل مائده، ص 67).
2- (2) همان، ج 1، ص 26، ب.
3- (3) همان، ج 1، ص 239، ب.

بر اساس این باورها، نویسنده «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» تفسیر بایسته و شایسته را خاص اهل البیت می داند و تنها راه فهم قرآن را آموختن تفسیر از آنان معرفی می نماید:

قالت العترة الطاهرة الذین هم احد الثقلین و ثانی اثنین: ان الذین فسّروا القرآن بآرائهم انما تبوءوا مقعدهم من النار، لأنهم لم یسندوا تفاسیر هم إ لی صادق قد عرفوا صدقه اولا ثم صدقوه فی التفسیر، فاختلفت أ قاویلهم فی کلّ آیه، بل فی کلّ کلمه، بل فی کلّ حرف، و هم الذین حرّفوا الکلم عن مواضعها و الحروف عن مواقعها، و تعرّضوا للوقوف علی أسرار القرآن، و آسترقوا السمع فأتبعهم شهاب ثاقب، فمن قال: انها عبارات عن أسماء الله و أسماء الحروف أو السور أو اسماء اشخاص أو اقسام بها فقد اختطف خطفه مما تناجت به ملائکة الله، أو تناغت علیه اولیاء الله، و ان الناجی منهم من و کل علمها الی الله تعالی والی رسوله صلی الله علیه و آله وسلم و الی الصادقین عن الله، و هو قول من قال ان لکل کتاب سرّاً و صفوة استاثر الله تعالی بعلمها و اثر أولیاه و أصفیاه بالوقوف علیها...؛(1) عترت طاهره یکی از ثقلین و دومین آن می گوید: کسانی که قرآن را به آرای خودش تفسیر می کنند، جایگاهشان جهنم است، زیرا آنها تفسیرشان را مستند به قول صادقی از (اهل بیت) نمی کنند، پس اقوالشان در هر آیه، کلمه و حرف پراکنده گشته و آنان اند که کلام را از موضع و حرف را از جایگاه خودش تحریف می کنند و به اسم اسرار قرآن بیان می کنند. آنها کسانی اند که شهابی آتشین نابودشان خواهد کرد،... نجات یافته کسی است که علمش مستند به خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم و صادقین علیه السلام باشد. این همان قولی است که می گوید برای هر نوشته سرّ و رمزی است که اولیاء و اصفیای خداوند آن را می فهمند....

درست به همین خاطر است که شهرستانی در جای جای تفسیر خود از اقوال ائمه به خصوص امام صادق علیه السلام استفاده نموده است. با تأمل در افکار و اظهارات ابوحنیفه هم مشخص می شود که او نیز قائل به مرجعیت اهل بیت علیهم السلام بود.

ص:97


1- (1) همان، ج 1، ص 46، ب.

برخی اظهارات ابوحنیفه در خصوص صحابه، رویکرد وی را از عقیده عمومی اهل سنت دور می کند و به دیدگاه شیعه نزدیک می سازد. وی تمامی صحابه را عادل نمی دانست و قائل به تفصیل بود.

ابوجعفر اسکافی معتزلی به نقل از ابوحنیفه می گوید که او برخی از اصحاب چون ابوهریره و انس بن مالک را از عدول صحابه نمی دانسته است.(1) فخر الاسلام بزودی حنفی که اصول استنباط را نزد حنیفه تقریر نموده می گوید: «ابوحنیفه و شاگردانش در نظریات خود با گفتار صحابه مخالفت کرده اند.(2)

امام سرخسی از دیگر علمای حنفی نیز معتقد است، در جایی که مجال رأی و اجتهاد وجود دارد، ابوحنیفه با نظریات صحابه مخالفت نموده است.(3)

به هرحال، ابوحنیفه خود را به پیروی تمام و کمال از صحابه و تابعین ملزم نمی دانست و با رویکرد و اعتقادی که به لزوم اجتهاد داشت، در برابر آنان که قائل به لزوم پیروی تمام عیار از صحابه و تابعین بودند، به اجتهاد خود اهمیت می داد و می گفت: «هم رجال و نحن رجال».(4)

منظور او این بود که صحابه و تابعین، تافته جدا بافته ای نبودند و اگر آنان مردان صاحب رأی بودند، ما نیز مردانی صاحب خرد و اندیشه ایم، پس چرا خود اجتهاد نکنیم و بر برهانی قاطع، چشمانمان را ببندیم و فقط از فهم سلف پیروی کنیم؟

با توجه به رویکردها و سخنان ابوحنیفه در مورد اهل بیت علیهم السلام، می توان به این نتیجه رسید که وی در مقابل اعتقاد به عدالت و مرجعیت صحابه و تابعین، به اهل بیت علیهم السلام بیشتر اتکا و اعتماد داشته، اما در عین حال، برای اجتهاد خود نیز ارزش ذاتی و استقلالی قائل بوده است.

چنانکه از روایات متعدد بر می آید، اهل بیت بر خلاف بسیاری از عالمان صدر اسلام و سده های نخستین، راه را بر هیچ پرسشی نبسته اند، بلکه دشوارترین پرسش را که دیگران از

ص:98


1- (1) شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 68.
2- (2) علی بن محمد بزودی، اصول الفقه، ص 927.
3- (3) ابوبکر سرخسی، اصول الفقه، به نقل از محمد ابوزهره، ابوحنیفه، ص 311.
4- (4) ابن عبدالبر، الانتقاء من فضائل الائمه الثلاثه الفقهاء، ص 143.

پاسخ آن ناتوان مانده و سکوت پیشه ساخته بودند یا براساس پندار پاسخ می دادند، با استدلال های قرآنی و استفاده از آیات مختلف، آن گونه که عقل بیابد و قلب، مطمئن شود توضیح می داده اند.

ابن تیمیه از جمله کسانی است که این تفاوت در شیوه تفسیری اهل بیت و اصحاب را به خوبی دریافته و اقرار کرده است که بسیاری از صحابه، از جمله خلفا در قبال تفسیر برخی از آیات قرآن، مانند آیات مربوط به اصول اعتقادی و صفات الهی، موضع منفی داشته اند؛ در حالی که اهل بیت از تفسیر و پرسش در این نوع آیات استقبال کرده، به فراخور درک مخاطبان خویشتن به تبیین حقایق قرآنی و پیرایش باورهای مسلمانان می پرداختند.

البته ابن تیمیه به دلیل دل بستگی سخت به شخصیت خلفا، سعی می کند تا توجیهی پسندیده برای توانمندی تفسیری اهل بیت و ناتوانی دیگران جست وجو کند و موضوع را دقیق بنماید. از این رهگذر، داستانی را نقل می کند که تفسیر علی علیه السلام از یک آیه قرآن با تفسیر خلیفه دوم تفاوت داشته و در تجزیه و تحلیل این تفاوت به این نتیجه می رسد که میان دو تفسیر، فرق ماهوی و اساسی نبوده، بلکه شیوه تفسیر علی علیه السلام همان شیوه تفسیری عمر بوده، ولی بر سر راه علی علیه السلام موانعی وجود داشته است.(1)

ابن تیمیه می نویسد:

از عمر درباره معنای وَ الذّارِیاتِ ذَرْواً می پرسند، ولی او به جای پاسخ، تنبیه و تهدید می کند و فرد سؤال کننده را در جامعه اسلامی منزوی و بی آبرو می سازد. ولی وقتی «ابن کواء» همین سؤال را از علی علیه السلام می پرسد، با اینکه علی علیه السلام می داند ابن کواء در پی شناخت حق نیست و پرسش او از سرِفتنه جویی است، باز هم به او پاسخ می دهد. فرق شیوه علی علیه السلام با عمر در این بود که مردم از علی علیه السلام فرمان نمی بردند، برخلاف عمر که خلیفه بود و پیروی از وی واجب. بدین جهت، علی نتوانست شیوه عمر را عملی سازد و ابن کواء را با تنبیه و تهدید ساکت کند، پس ناگزیر به او پاسخ منطقی داد!(2)

ص:99


1- (1) تقی الدین، ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج 2، ص 131.
2- (2) همان.

به راستی که سخنان ابن تیمیه، انسان را به شگفتی وا می دارد. گویی که اصل نخست و وظیفه عالم دینی این است که اگر قدرت دارد، مخاطبان را با زور ساکت کند و اگر ناچار شد، پاسخ منطقی و علمی بدهد!

بلی، ابن تیمیه می خواهد بگوید که به طور معمول این پرسش ها از سوی افراد مسئله دار مطرح می شده و هدف آنان فتنه انگیزی بوده و پاسخ فتنه انگیز چوب است و تهدید و این کار از دست خلیفه دوم برمی آمد، ولی علی علیه السلام چنین توانی نداشت!

البته ابن تیمیه از این نکته غفلت کرده که در منطق دانش و دین و خرد، پرسش عقیدتی به هر حال نباید بی پاسخ بماند، زیرا پرسش کننده چه حق جو باشد و چه فتنه انگیز، به هر صورت، پرسشی که از دهان فرد بیرون آمد، در میان مردم پراکنده می شود و برای آنان شبهه و تردید پدید می آورد از این رو ارعاب و تهدید نمی تواند دهان ها را ببندد، زیرا اگر بنا به طرح شبهه باشد، فتنه انگیزان ده ها راه آشکار و نهان برای آن می جویند. از طرفی بر فرض که پرسش از سر فتنه انگیزی باشد، باز هم باید بدان پاسخ گفت یا تدابیر دیگری برای زدودن فتنه در نظر گرفت.

به تعبیر دیگر، فتنه انگیزی گونه های مختلف دارد. اگر از گونه سیاسی و نظامی باشد، پاسخ آن باید همسان و در خور باشد، زیرا شورش و توطئه را همیشه با منطق نمی توان خاموش کرد. حال اگر فتنه از گونه فرهنگی و فکری باشد، مهم ترین چاره آن، پاسخ منطقی و رویارویی فرهنگی است، زیرا برخورد خشن و بی منطق با پرسش های عقیدتی، در واقع توان درست اندیشی پرسش گر را می نمایاند و ذهن مردم را برای فهم ایراد او حساس تر می کند.(1)

خلاصه اینکه برای ابن تیمیه دشوار بوده که بگوید، علی علیه السلام تفسیر آیه را می دانسته، ولی خلیفه دوم نمی دانسته است!

جا داشت که او به این موضوع از زاویه دانش برتر علی علیه السلام می نگریست و ندای «سلونی قبل ان تفقدونی» او را در زمینه دانش قرآن مورد توجه قرار می داد و اذعان می کرد که نه تنها خلیفه دوم که هیچ یک از صحابه به پای علی علیه السلام نمی رسیدند.

ص:100


1- (1) ر. ک: هاشم اسلامی، سنجش تطبیقی تفسیر اهل بیت و صحابه، مجله پژوهش های قرآنی، شمارگان 5 و 6.

چه زیباست حق گویی ابن المسیب که می گفت:

لم یکن احد من اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یقولها الا علی بن ابی طالب؛ هیچ کس غیر علی بن ابی طالب ندای «سلونی قبل از تفقدنی و سلونی عن طرق السموات فانی اعرف بها من طرق الارضیین»(1) را سر نداده است.

جایگاه اهل بیت در تفسیر قرآن
اشاره

یکی از پرسش های اساسی مطرح در بحث تفسیر قرآن این است که اهل بیت در تفسیر قرآن از چه جایگاه و اعتباری برخوردارند. آیا تفاسیر ایشان را می توان در حد تفاسیر صحابه و تابعین اعتبار داد و ارزش گذاری کرد یا اینکه تفاسیر آنان از نظر اعتبار، فوق تفاسیر صحابه و تابعین است.

پاسخ این پرسش برای شیعیان روشن است، اما برای مکاتب دیگر اسلامی ممکن است تا حدودی ابهام داشته باشد. برای رفع هر گونه ابهام احتمالی و روشن شدن بحث، مناسب است جایگاه اهل بیت در تفسیر، از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گیرد.

بدون شک، مدرسه اهل بیت در میدان تفسیر و تأویل و بیان معانی و مفاهیم قرآن، برجستگی خاصی نسبت به دیگر مدرسه ها دارد. این برجستگی، به دلیل وابستگی آنان به پیامبر و در اتصال آموزه های این خاندان به وحی است. دلیل دیگر، گستردگی و عمق معانی بی بدیل و نکته یابی های فراوان و برگزیدن بهترین روش برای رسیدن به پیام و حقیقت قرآن است.

مفهوم این سخن آن نیست که با صرف نظر از روایات، قرآن مفهوم نیست و ظواهر آن حجت نمی باشد. جایگاه اهل بیت با توجه به همه عظمت و اهمیت و برجستگی خاص در

ص:101


1- (1) ر. ک: تذکره الخواص، ج 1، ص 249؛ ذخائر العقبی، ص 83؛ الریاض النضره، ج 1، ص 146؛ ینابیع الموده، باب 14، ص 74؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج 3، ص 113؛ اسدالغابه، ج 4، ص 12؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ترجمه امام علی، ج 3، ص 31؛ تاریخ الخلفا، سیوطی، ص 160؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 39؛ بحارالانوار، ج 40، ص 154؛ احمد بن حنبل، الفضائل، ص 153؛ سید بن طاووس، طرائف، ج 1، ص 74، رقم 91؛ و نیز در مورد حدیث سلونی: الاتقان فی علوم القرآن، ج 2، ص 589؛ ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 90.

ژرف نگری ها و دریافت لایه ها و بطون و حقایق و کشف تأویلات و سرّ اسرار است، نه در فهم معانی از ظواهر که فهم ظواهر قرآن (اصولا) همگانی است.

مهم ترین نکته ای که می تواند متمایز کننده روش کلی اهل بیت در تفسیر باشد، ویژگی اتصال به وحی، احاطه علمی و مقام عصمت آنان است که می تواند برجستگی گفته و تفسیرهایشان را بر دیگران نشان دهد.

به هر حال این جایگاه رفیع را می توان از جنبه های گوناگون بررسی نمود که به گوشه ای از آنها اشاره می کنیم.

1. از منظر قرآن

در قرآن کریم آیاتی با این مضامین که درک و فهم حقیقت قرآن برای همه انسان ها میسّر نیست، وجود دارد که از جمله ی آن ها آیات شریفه زیر است:

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ * تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ 1 ؛

«همانا آن قرآنی است گرامی منزلت، در کتابی مکنون که جز پاکان، دست بر آن نزنند و نازل شده از سوی پروردگار جهانیان است».

مفهوم آیه این است که تنها پاکان می توانند به قرآن دست بزنند. بدیهی است که در اینجا مسّ ظاهری تنها منظور نیست، بلکه مس، اعم از مسّ ظاهری که همان دست زدن به قرآن است و مسّ باطنی که درک حقایق و معارف قرآن است، می باشد؛ یعنی برای دست زدن به قرآن باید از طهارت ظاهری برخوردار بود و برای درک معارف قرآن از طهارت باطنی. با توجه به اهمیت موضوع و حساسیت قرآن نسبت به آن، مسّ باطنی تناسب بیشتری دارد تا مس ظاهری.

اگر این آیه را در کنار آیه تطهیر قرار دهیم، به روشنی پاکانی را که شایسته درک معارف قرآن هستند، می شناسیم. زیرا این دو آیه یک قیاس منطقی را تشکیل می دهند که نتیجه آن، شناختن مصادیق «مطهرون» است.

آیه مورد بحث می گوید: جز پاکان، کسی به قرآن دسترسی ندارد و این همان صغرای قیاس است. آیه نیز تطهیر می گوید: پاکان، اهل بیت هستند و این، کبرای قیاس است. نتیجه اینکه: اهل بیت به قرآن دسترسی دارند و معارف قرآن در اختیار آنان است.

ص:102

بنابراین اهل بیت به عنوان انسان های پاک و مطهر، شایستگی دسترسی به معارف و حقایق قرآن را دارند. بدیهی است چنین کسانی که به فرموده خود قرآن، توان و لیاقت درک و فهم قرآن را دارند، در تفسیر این کتاب مقدس نسبت به دیگران شایسته ترند و دیگران باید یا تفسیر را از آنان بگیرند یا اگر خود به تفسیر می پردازند، باید در چارچوب معین شده از سوی آن بزرگواران، حرکت کنند؛ در غیر این صورت به بیراهه می روند.

آیه دیگری که در این زمینه قابل بررسی است، این آیه شریفه است:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ 1.

«پیش از تو نفرستادیم مگر مردانی را که به آنها وحی کرده بودیم، پس اگر نمی دانید از اهل ذکر سؤال کنید».

در اینکه منظور از «اهل الذکر» چه کسانی هستند، دیدگاه های متفاوتی مطرح شده است. اهل علم و آگاهان به اخبارامت های گذشته، اهل کتاب و اهل قرآن از مهم ترین مصادیقی است که در این دیدگاه ها ارائه شده اند. اما به اعتقاد بسیاری از مفسران، منظور از اهل الذکر، اهل قرآن است، زیرا در آیه بعدی قرآن، ذکر نامیده شده و این می رساند که در این آیه هم مراد از ذکر، قرآن بوده است.

اگر منظور از اهل الذکر، اهل قرآن باشد، به طور قطع، آن عده ای هستند که نسبت به معارف و حقایق قرآن آگاهی کامل و جامع دارند، نه کسانی که هیچ آگاهی و دانشی در این زمینه ندارند. بر اساس استنتاجی که ما از دو آیه مطهرون و تطهیر داشتیم و همچنین روایات فراوانی که در این زمینه وجود دارد و دیدگاه بسیاری از بزرگان تفسیری، اهل بیت، تنها کسانی هستند که آگاهی کامل و جامعی در مورد قرآن و علوم مربوط به آن دارند، پس در زمینه تفسیر قرآن از همه شایسته ترند.

2. از منظر پیامبر

درباره رابطه اهل بیت با قرآن و جایگاه آنان در علوم مربوط به قرآن، احادیث زیادی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده که به عنوان نمونه به چند حدیث اشاره می شود.

ص:103

معروف ترین حدیث در این زمینه حدیث ثقلین است:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم:

«إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض... و قال: ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا...(1) ؛ من دو چیز گرانبها برای شما می گذارم، کتاب خدا و اهل بیتم. این دو از همدیگرجدا نمی شوند تا اینکه در حوض کوثر به من ملحق شوند... و فرمود: تا وقتی به این دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید.

این حدیث در منابع روایی اهل سنت و شیعه با تعابیری گوناگون آمده است. به ویژه این قسمت از حدیث که فرمود «کتاب الله و عترتی» که در بعضی منابع «کتاب الله و اهل بیتی» آمده و در برخی هم «کتاب الله و عترتی اهل بیتی» و در منابع دیگر هم با اختلافاتی در تعبیر، ولی روی هم رفته در صحت طرق و سندهای این حدیث شکی نیست، زیرا 33 نفر از اصحاب این حدیث را نقل کرده اند؛ کسانی مانند: ابو ایوب انصاری، ابوذر غفاری ابورافع مولی رسول خدا، ابوسعید الخدری، ابوشریح الخزاعی، ابوقدامه الانصاری، ابولیلی انصاری، ابوالهیثم بن تیهان، ابوهریره، ام سلمه، ام هانی، انس بن مالک، براءبن عازب، جابربن عبدالله انصاری، جبیر بن مطعم، حذیفه بن اسید الغفاری، حذیفه بن الیمان، خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین، زیدبن ارقم، زید بن ثابت، سعد بن ابی وقاص، سلمان فارسی، سهل بن سعد، ضمره بن عبیدالله التمیمی، عامر بن لیلی، عبدالرحمان بن عوف، عبدالله بن حنطب، عبدالله بن عباس، عدی بن حاتم، عقبه بن عامر، عمر بن الخطاب و عمرو بن العاص

علاوه بر اینها، ائمه نیز در طول زمان زندگی شان این حدیث را از پیامبر نقل فرموده اند. صاحب عبقات، اسامی 19 نفر از تابعین و بیش از سی صد نفر از علما و حافظان حدیث اهل سنت را ذکر کرده که همگی این حدیث را نقل نموده اند.(2)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این حدیث، اهل بیت را عدل و هم تراز قرآن دانسته، هم ترازی در هدایت گری، عصمت، دوام و پایداری تا قیامت، حجت بودن سخن و

ص:104


1- (1) منبع حدیث در صفحه آتیه.
2- (2) الحسینی المیلانی، علی، نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار، ج 2، ص 90.

واسطه بودن بین خدا و مردم. تمام این جهت ها بیانگر این واقعیت است که هر گونه فرمایش آنان در هر زمینه ای از اعتبار و حجیت برخوردار است. بنابراین نتیجه می گیریم که سخنان آنان در زمینه تفسیر قرآن نیز مانند دیگر سخنان آن حضرات از حجیت برخوردار است.

یک نکته را در مورد این حدیث نباید نادیده گرفت و آن اینکه عدل بودن قرآن و اهل بیت به معنای مستقل بودن این دو از یکدیگر نیست؛ بلکه به معنای مکمل بودن این دو برای همدیگر است؛ یعنی قرآن در صورتی کتاب هدایت است که اهل بیت در کنارش باشند و آنان آن را برای مردم تبیین و تفسیر نمایند. همچنین اهل بیت در صورتی انوار هدایتند که قرآن باشد. مکمل بودن این دو برای همدیگر، شاهد دیگری است بر حجیت سخن اهل بیت در تفسیر و گرنه مکمل بودن معنا پیدا نمی کند.

در ادامه به ذکر حدیثی از ابن عباس از رسول الله اکتفا می کنیم.

عن ابن عباس قال:

«قال رسول الله من سره ان یحیی حیاتی و یموت مماتی، و یسکن جنة عدن غرسها ربی فلیوال علیاً بعدی و لیوال ولیه و لیقتد بالائمة من بعدی فانهم عترتی خلقوا من طینتی رزقوا فهما وعلماً و ویل للمکذبین بفضلهم من امتی القاطعین فیهم صلتی لا انالهم الله شفاعتی؛(1) رسول خدا فرمود: هر که دوست می دارد مثل من زندگی کند و مثل من بمیرد و در بهشت عدن که پروردگارم آن را به ید قدرت خود کاشته منزل گزیند، بعد از من باید علی را دوست بدارد و دوستان علی را دوست بدارد؛ به ائمۀ بعد از من اقتدا کند که آنان عترت من هستند و از سرشت من خلق شده اند و از علم و فهم فوق العاده بهره برده اند. وای بر کسی از امت من که فضائل ایشان را تکذیب کند و صله مرا با آنان قطع نماید، خداوند ایشان را مشمول شفاعت من نگرداند.

ص:105


1- (1) ابو نعیم، حلیه الاولیاء، ج 1، ص 84؛ المعجم الکبیر، ج 5، ص 194؛ المستدرک، ج 3، ص 128؛ ترجمه امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 2، ص 95، رقم 599؛ اخبار قزوین، ج 2، ص 485؛ شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 168؛ کفایه الطالب، ص 82. برای مطالعه بیشتر ر. ک: فصل سوم.
3. از منظرامت اسلامی
الف) علی علیه السلام

رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم درباره آن حضرت می فرماید:

«علی مع القرآن و القرآن مع علی لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض؛(1) علی با قرآن و قرآن با علی است، هرگز جدا نخواهند شد تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند».

و نیز خطاب به علی علیه السلام می فرماید:

«سر فی حفظ الله و فی کنفه و الله انک مع الحق و الحق معک؛(2) برو، در حفظ و حمایت خدا که به خدا سوگند همانا تو با حق هستی و حق با تو همراه است».

این همراهی و عدم افتراق، بدان معناست که هدایت جستن از یکی بدون دیگری ناممکن بوده، جایگاه این دو (قرآن و اهل بیت) در ایفای نقش هدایت یکی است و اهل بیت، همواره چونان پیامبر به بیان و تفصیل اصول تشریع شده از سوی قرآن می پردازند.

از سوی دیگر، رابطه امام علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قابل نگرش است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که قرآن بر قلب مبارک او نازل شد(3) و از سوی حق تعالی کتاب به او تعلیم گردید(4) و تنها عارف به قرآن بود، زیرا مخاطب آن بود(5) ، علی علیه السلام را برادر و وصی و خلیفه و وارث و شاهد و وزیر و ولی پس ازخویش خواند و نفس خویشش شمرد و او را هم گوشت و هم خون و هم ریشه خود دانست و دَرِ شهر علم و خانه(6)

ص:106


1- (1) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 124؛ طبرانی، المعجم الصغیر، ج 1، ص 255؛ متقی هندی، کنز العمال، ج 11، ص 603؛ هیتمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 134؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص 72.
2- (2) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 119.
3- (3) اشاره است به آیه: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعرا، آیات: 193-194.
4- (4) اشاره است به آیه: إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی نجم، آیات: 4-5.
5- (5) انما یعرف القرآن من خوطب به.
6- (6) اوصاف یاد شده در روایات فریقین موجود است؛ از جمله: تاریخ طبری، ج 2، ص 63؛ مسند احمد، ج 1، ص 159، برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به: سید مرتضی حسینی فیروز آبادی، فضائل الخمسه من الصحاح السته.

حکمتش خواند و منزلت او را نسبت به خود، همانند منزلت هارون نسبت به موسی اعلام فرمود.(1)

لازم به ذکر است که حضرت در خطبه قاصعه تصریح می کند که پیامبر، مرا از کودکی پرورش داد. آن هنگام، روشنایی وحی و پیامبری را می دیدم و بوی نبوت را می شنیدم.

چنان که از شواهد تاریخی و کتب تفسیری به دست می آید، علی علیه السلام اعلم مردم پس از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم به تفسیر قرآن و معارف اسلام بود و سنی و شیعه هر دو این معنی را در کتاب های تفسیری و تاریخی خود نقل کرده اند. چرا که آن حضرت در دامن پیامبر بزرگ شده و همیشه در کنار آن حضرت، هم در حضر و هم در سفر حاضر بود. او حتی در دوران تهجد و عبادت رسول خدا صلی الله علیه و آله در کوه حراء نیز همراه او بود و از پیامبر خدا جدا نمی شد.

در این مورد ابن ابی الحدید می گوید:

«در کتب صحاح روایت شده که وقتی جبرئیل برای نخستین بار بر پیامبر نازل گردید، و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، علی علیه السلام در کنار پیامبر صلی الله علیه و اله بود».(2)

گاه پیامبر سر بر دامن علی علیه السلام می نهاد و آیات وحی را فرا می گرفت.(3) و هر آنچه

ص:107


1- (1) اشاره به حدیث معروف منزلت است که پیامبر فرمود: «الا ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی» صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام؛ صحیح مسلم؛ کتاب فضائل الصحابه؛ سنن ابن ماجه، ص 12؛ مسند احمد، ج 1، ص 174؛ حلیة الاولیاء، ج 7، ص 194؛ خصائص نسائی، صص 15-16؛ صحیح ترمذی، ج 2، ص 301.
2- (2) شرح نهج البلاغه؛ ج 13، ص 208.
3- (3) اشاره به حدیث ردّ شمس است که از جمعی از صحابه پیامبر روایت شده که روزی پیامبر در منزلی از منازل سر بر دامن علی علیه السلام نهاده بود و آیات وحی را فرا گرفت و همچنان بود تا آفتاب پنهان شد و این در حالی بود که نماز عصر را نگزارده بود. پس پیامبر سربرداشت و از علی علیه السلام پرسید: آیا نماز عصر را خواندی؟ گفت: نه، پیامبر دعا کرد و خورشید بازگشت تا محاذی آن مکان قرار گرفت و علی علیه السلام نماز عصر را خواند. ابن مغازلی، مناقب، صص 96-98؛ ینابیع الموده، صص 137-138. به نقل از ابن مغازلی و حموینی و خوارزمی و طحاوی و ابن حجر در الصواعق المحرقه و دیگران و ر. ک: کرامات اهل بیت در مصادر اهل سنت.

خدایش تعلیم فرموده بود به او نیز می آموخت و در هزار باب از علم و دانش را بر او گشود.(1) آیه ای از قرآن بر پیامبر خدا فرود نیامد، جز آن که بر علی علیه السلام خواند و املا کرد و تاویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابهش را به او تعلیم داد(2) و چنین بود که امام علیه السلام بر فراز منبر خطابه می فرمود:

سلونی فوالله لا تسالونی عن شیء الا اخبرتکم، سلونی عن کتاب الله فوالله مامن آیه الا و انا اعلم بلیل نزلت ام بنهارام فی سهل ام فی جبل؛(3) بپرسید مرا، پس سوگند به خدا نمی پرسید از چیزی، جز آنکه شما را خبر می دهم. بپرسید از کتاب خدا، پس به خدا قسم آیه ای نیست جز آنکه می دانم در شب نازل شده است یا در روز، در دشت فرود آمده است یا درکوه.

یا در جایی دیگر، قسم یاد می کرد:

والله مانزلت آیه الا و قد علمت فیم انزلت و أین انزلت ان ربی وهب لی قلباً عقولاً ولساناً سوولاً؛(4) سوگند به خدا آیه ای فرود نیامد، جز اینکه دانستم درباره چه و کجا نازل شده است. همانا خدای من دلی اندیشمند و زبانی پرسش گر به من بخشیده است.

روزی در مسجد کوفه خطاب به مردم فرمود:

«بپرسید از من، پیش از آنکه مرا از دست دهید. بپرسید درباره کتاب خدا که سوگند به خدا آیه ای از قرآن نازل نشده جز آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر من خواند و تأویلش را به من آموخت.»

ص:108


1- (1) فخر رازی؛ تفسیر کبیر، ج 8، ص 23؛ کنزالعمال، ج 6، ص 392؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج 16، ص 165.
2- (2) شواهد التنزیل، ج 1، ص 48؛ سید هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، ج 1، ص 16.
3- (3) شواهد التنزیل، ج 1، ص 42؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 2، ص 501؛ همو، جامع بیان العلم، ج 1، ص 114؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج 7، صص 7 و 338؛ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج 8، ص 485؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 101.
4- (4) الطبقات الکبری، ج 2، ص 338؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 45؛ المناقب خوارزمی، ص 46؛ حلیة الاولیاء، ج 1، صص 67-68؛ الصواعق المحرقه، ص 76.

از عایشه نیز روایت شده که گفت: «علی داناترین اصحاب پیامبر است، نسبت به آنچه بر پیامبر نازل شده است».(1)

آری علی علیه السلام با پیامبر بود و صحابت و قرابت را با حضرتش به نهایت حدّ کمال رسانید و با قرآن بود، زیرا حامل و حافظ قرآن و عالم و عارف به آن بود.

عبدالله بن مسعود گفت:

«همانا قرآن بر هفت وجه (حرف) نازل شده و هر حرفی پشت و رویی دارد (ظهر و بطن) و علی بن ابی طالب، علم ظاهر و باطن نزد اوست».(2)

ابن عباس، این دانشمند امت و مفسر قرآن و داناترین مردم به کتاب خدا (به تعبیر قوم) علم خود و صحابه را در برابر علم علی علیه السلام چونان قطره ای از هفت دریا می داند.(3)

علی علیه السلام با قرآن بود و همان گونه که پیامبر فرموده بود هرگز از قرآن جدا نشد.

جلوه این معیت و جدایی ناپذیری، آن گاه نمودار شد که پس از فرمان پیامبر با همه توش و توان و با تمام جسم و جان خویش در کنار قرآن ایستاد و به دفاع از کیان آن پرداخت و از حدودش پاسداری کرد.

او بود که در آغاز ردا بر دوش نیفکند تا آنکه گردآوری و تدوین قرآن را به انجام رسانید.(4) سپس بر تبیین آن همت گمارد و بدین سان راه را بر تحریف دست اندازان و بازیگری باطل پردازان بست و در راه برپایی حدود و احکام و سنن و آداب قرآن کوشید و در جهت دفع فتنه ها و شبهه ها و تحریفات غالیان و تأویلات مبطلان و انتحالات جاهلان تا پای جان ایستاد و آن گونه که پیامبر خدا فرموده بود بر اساس تاویل قرآن به قتال پرداخت.(5)

ص:109


1- (1) شواهد التنزیل، ج 1، ص 47.
2- (2) حلیة الاولیاء، ج 1، ص 65.
3- (3) ینابیع الموده، ص 80، باب 14؛ سید بن طاووس؛ سعد السعود، ص 285.
4- (4) الطبقات الکبری، ج 2، ص 338؛ تاریخ دمشق، حدیث 1041؛ حلیة الاولیاء، ج 1، ص 67؛ شواهد التنزیل، ج 1، صص 36 و 38؛ المناقب، ص 49. این مسئله در جای خودش بررسی می شود.
5- (5) قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «ان فیکم من یقاتل علی تاویل القرآن کما قاتلت علی تنزیله و هو علی بن ابی طالب». المستدرک علی الصحیحین، ج 3، صص 122-123؛ حلیة الاولیاء، ج 1، ص 67؛ خصائص نسائی، ص 131؛ مسند احمد، ج 3، ص 33؛ اسد الغابه، ج 3، ص 283 و ج 4، ص 33.

گاه در صف صفین تیغ به روی مصحف دروغین آخته و بر جبهه دروغ پردازان تاخته و دیگر زمان در مسجد پیامبر به تبیین معالم قرآن می نشست. او بود که همساز و همنوا با قرآن به هدایت مؤمنان همت گمارد و امت پیامبر را امامت کرد.

قرآن، بیان بود و علی علیه السلام مبین. قرآن هدایت بود و علی علیه السلام هادی. آن قرآن صامت بود و آن حضرت قرآن ناطق. قرآن، کتاب مبین بود و حضرت علی علیه اسلام امام مبین. و این چنین اند قرآن و اهل بیت، دو یادگار و خلیفه پیامبر، دوشادوش یکدیگر و پهلو به پهلو، تا آن گاه که در میعادگاه کوثر برپیامبر درآیند.(1)

ب) امام علی از نگاه صحابه و تابعین و اندیشمندان

مقام شامخ امام علی علیه السلام بر هیچ کس پوشیده نیست و کسی را هم یارای وصف آن نمی باشد. آن ابرمرد تاریخ و نسخه یگانه ای که اندیشه هایش سراسر عالم را پر نموده، تفکرات، گفتار و کردارش بیش از آن بوده که با دست و زبان و قلم در تاریخ ثبت شود.

علی علیه السلام چشم بر این دنیا بست؛ بسان پیامبرانی که در جوامعی مبعوث می شدند که ظرفیت آن پیامبران را نداشتند و بر مردمی وارد می شدند که شایسته آن رسولان نبودند و در زمانی ظهور می کردند که زمان آنان نبود.

تحقیقات و بررسی های همه جانبه ای که از آغاز ظهور اسلام تاکنون درباره شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام چه از سوی معاصر آن و چه بعدها از جانب متفکران و صاحب نظران اسلامی و دیگر ملل صورت گرفته است، این حقیقت را نشان می دهد که شخصیت علی علیه السلام در قلمرو مکتب های الهی، که جز نبوت در ردیف پیامبرانی مانند ابراهیم، موسی، عیسی علیهم السلام و محمد صلی الله علیه و آله وسلم قرار دارد. وی در قلمرو پیشتازان کاروان انسانی که هدف آن تکامل انسانیت بوده، در صف اول جای گرفته است.(2)

ابن مسعود از مفسران بنام صحابه، علی علیه السلام را آگاه ترین فرد در اهل مدینه می داند. او می گوید:

ص:110


1- (1) اشاره به حدیث معروف ثقلین. برای مطالعه بیشتر ر. ک: حسن حکیم باشی و سید علی موسوی، اهل بیت و اسباب نزول، مجله های پژوهش های قرآنی، شماره 1، ص 107 به بعد.
2- (2) ر. ک: محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 1، ص 168.

«قرأت علی رسول الله سبعین سوره و ختمت القرآن علی خیر الناس علی بن ابی طالب؛(1) هفتاد سوره از قرآن را نزد رسول خدا خواندم و حفظ کردم و بقیه را نزد بهترین مردم؛ علی بن ابی طالب به پایان بردم».

و نیز می افزاید:

ان القرآن أنزل علی سبعه احرف ما منها حرف، الا وله ظهر و بطن و ان علی بن ابی طالب عنده منه الظاهر و الباطن؛(2) قرآن بر هفت حرف نازل شده و برای هر کدام از آنها ظاهر و باطنی است و علم ظاهر و باطن تمامی آنها پیش علی بن ابی طالب است.

علی گفت:

«یابن عباس ما تفسیر الالف من الحمد؟» گفتم: تو بِهْ دانی ای علی! پس در سخن آمد و یک ساعت از ساعات شب در تفسیر الف «الحمد» سخن گفت. آنگه گفت: «فما تفسیر اللام من الحمد؟» جواب، همان دادم و یک ساعت دیگر در تفسیر حرف «لام» سخن گفت. پس در «حا» همچنان و در «میم» همچنان و در «دال» همچنان. چون از تفسیر این حروف فارغ گشت برق عمود الفجر صبح صادق از مشرق سربر زد علی علیه السلام گفت: «لو شئت لا و قرت سبعین بعیراً من تفسیر سوره «الفاتحه».

ابن عباس گفت:

«علم خود در جنب علم علی علیه السلام چنان دیدم «کالغدیر الصغیر فی البحر»، ابن عباس در علم تفسیر چنان بود که علی فرمود:

«کانه ینظر الی الغیب من وراء ستر رقیق من جودة رأیه و کثرة اصابته»(3).

ص:111


1- (1) هیتمی، مجمع الزوائد، ج 8، ص 314؛ الاتقان، سیوطی، ج 1، ص 589؛ حلیة الاولیاء، ص 65؛ ینابیع الموده، ص 215.
2- (2) ترجمه الاتقان، ج 2، ص 589؛ التفسیر والمفسرون، ج 1، ص 90.
3- (3) میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 10، ص 686.

قال ابن عباس:

«علم النبی من علم الله و علم علی من علم النبی و علمی من علم علی و ما علمی و علم الصحابه فی علم علی الا کقطرة فی سبعه ابحر؛(1) ابن عباس گفت: علم پیامبر از علم خدا و علم علی از علم پیامبر و علم من از علم علی سرچشمه می گیرد. علم من و علم تمام صحابه نسبت به علم علی، مانند یک قطره در برابر هفت دریاست».

در جای دیگر نیز آمده است:

«لو ان الشجر اقلام و البحور مداد و الانس والجن کتاب، ما احصوا فضائل امیرالمؤمنین علی؛ (2) هرگاه درختان، قلم و دریاها مرکب و انس و جن نویسنده باشند، هرگز نمی توانند فضائل امیرمؤمنان علی را بشمارند».

ابن عباس شاگرد امام علی علیه السلام که استاد در تفسیر قرآن بود. او به این مقام، افتخار می کرد و با همه شهرت و اعتباری که در این باره داشت می گفت: «من در مقابل علم علی همچون قطره ای از دریا هستم». همچنین می گفت: «کسی پس از رسول خدا داناتر از علی به قرآن نبود».(3)

نیز از همین ابن عباس است که می گوید: «من تمام تفسیرم را از علی گرفتم و از غیر او چیزی نگرفتم».(4)

حاکم حسکانی در روایت های جداگانه ای از «عطاء» و «عمیر بن عبدالله» آورده که عامر شعبی، عایشه، عبدالله بن عمر و عطاء بن ابی ریاح، علی علیه السلام را آگاه ترین مردم به قرآن می دانستند.(5)

ص:112


1- (1) ، ینابیع الموده، ص 70؛ الفتوحات الاسلامیه، ص 510.
2- (2) المناقب، ص 32؛ کفایه الطالب، ص 252؛ مودة القربی، ص 249؛ فرائدالسمطین، ج 1، ص 364، رقم 292؛ لسان المیزان، ج 5، ص 62؛ تذکره الخواص الامه، ص 16.
3- (3) تاریخ الخلفاء، ص 171؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 18، ص 11؛ البدایه والنهایه، ج 7، ص 359؛ الصواعق المحرقه، ص 125؛ اسعاف الراغبین، ص 176.
4- (4) معرفت، محمد هادی، اهل البیت و القرآن الکریم، قم 9، ص 14، ص 21.
5- (5) حاکم حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفصیل، صص 39 و 47-50.

شهرستانی می گوید:

تمام صحابه متفق بودند بر اینکه علم قرآن، مخصوص اهل بیت است، زیرا از علی می پرسیدند: شما به چیزی غیر از قرآن هم اختصاص دارید؟ امام می فرمود: نه، قسم به خدایی که هسته را شکافت و مردم را خلق نمود، مگر به اندازه گرد و غباری که بر روی شمشیرم نشسته است.

شهرستانی می افزاید:

اینکه صحابه، قرآن را به آنها تخصیص داده اند، نشانه این است که آنان بر اینکه قرآن، علم قرآن، تنزیل قرآن و تأویلش مخصوص اهل بیت است اجماع داشتند. عبدالله بن عباس که از بزرگان امت به شمار می آمد و مصدر تفسیر تمام مفسران است و پیامبر در حقّ او دعا کرد که خداوند او را فقیه در دین نماید و علم تأویل را به او بیاموزد، خدمت علی شاگردی نمود تا فقیه در دین شد و علم تأویل را آموخت.(1)

ابن ابی الحدید، شارح نهج البلاغه و از آگاه ترین علمای تسنن و متفکر در کلام و تاریخ نوشته است:

امتیازات انسانی علی علیه السلام از لحاظ عظمت و جلال و شهرت در حدی است که شرح و تفصیل آنها ناروا و بیهوده است. من چه بگویم در حق مردی که دشمنانش نتوانستند عظمت ها و فضایل او را منکر شوند و همه آنان به برتری شخصیت او اعتراف کرده اند. من چه بگویم درباره مردی که همه فضیلت ها به او منتهی می شود و هر مکتب و گروهی خود را بدو منسوب می سازد. آری اوست پیشوا و رئیس همه فضیلت ها...(2).

ابن ابی الحدید در آغاز سخنان خود در شرح نهج البلاغه، ابتدا به سجایا و فضایل اخلاقی آن حضرت علیه السلام اشاره کرده، امام علیه السلام را از نظر زهد و تقوا، عبادت و شب زنده داری، حسن خلق، رأی و تدبیر، شجاعت، جود و بخشش، حلم و صفا و فصاحت کلام، برجسته ترین افراد دانسته و او را سید الزهاد، اعبدالناس، سید المجاهدین، امام الفصحا و سید البلغا معرفی کرده است.

ص:113


1- (1) مفاتیح الاسرا، ج 1، ص 2، رآ نسخه خطی، ابن کثیر، ج 2، ص 609 (ذیل مائده، ص 67).
2- (2) شرح نهج البلاغه، ج 1، صص 16-17.

وی آنگاه به توصیف ابعاد علوم پرداخته و از احاطه حضرت علیه السلام بر آنها سخن به میان آورده و نوشته است:

اشرف علوم، علوم الهی است که امام علیه السلام بر ابعاد این علم، تسلط دارد. همچنین امام علی علیه السلام مرجع شیعه در علم فقه است و فقهای اسلام همگی از علم او بهره می برند. از فقهای صحابه، عمر بن خطاب و عبدالله بن عباس بوده اند که هر دو، دانش خود را از محضر آن حضرت علیه السلام برگرفته اند. از طریق شیعه و سنی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده که «اقضاکم علی».

آنگاه ایشان قضا را به فقه معنا کرده است. تسلط امام علیه السلام بر علم نحو و زبان، علم طریقت، تصوف و غیره زبانزد عام و خاص است و امام علیه السلام برترین مرجع تفسیر قرآن به شمار می رود.

وی درباره مرجعیت امام علی علیه السلام در تفسیر قرآن گفته است:

«دانش تفسیر از او سرچشمه گرفته و از وجود با برکت او گسترده گردیده است. با مراجعه به کتب تفسیر، درستی این سخن را به خوبی درمی یابی، زیرا بیشترین نقل های تفسیری از آن اوست».(1)

به اتفاق همه صحابه و محققان اسلامی، علی علیه السلام آگاه ترین اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در فهم قرآن بوده است. وی علاوه بر مهارت در قضا و داوری و فتوا بر طبق کتاب خدا، به اسرار و رموز و معانی قرآن واقف بوده و در حدّ وسیعی به اسباب نزول و تفسیر و تأویل آن آگاه و اعلمیت او در این امر، محرز بوده است.(2)

ابن اثیر گفته است: «اگر کسی داوری ها و سخنان علی علیه السلام را با دقت بررسی کند، در می یابد که او دارای خردی سرشار، هوشی عمیق، بصیرتی نافذ و بهره وافری از دانش بوده است».(3)

امام علیه السلام در پاسخ به هر پرسشی، حاضرالذهن و آماده بود و برای حل مشکلات دینی و اجتماعی، توانایی کامل داشت. آن حضرت علیه السلام به برکت دعای فرستاده خدا،

ص:114


1- (1) همان، صص 18-30.
2- (2) سید محمد باقر حجتی، سه مقاله در تاریخ تفسیر و نحو، ص 84.
3- (3) تفسیر ابن اثیر، ج 4، ص 102.

در مشکلاتی که برای مسلمانان پیش می آمد، بهترین ملجأ و پناهگاه به شمار می رفت تا آنجا که برای حلّ قضایای پیچیده، نام وی به عنوان ضرب المثل بر زبان ها بوده است و همه می گفتند: «قضیه ولا اباالحسن لها»؛ (1) آیا مشکلی در عالم هست که ابوالحسن علیه السلام نتواند آن را حل کند».

ائمه اطهار علیهم السلام نیز همواره به دانش حضرت علی علیه السلام اشاره داشته اند و آن حضرت را باب خداشناسی(2) و آگاه بر حلال و حرام و دانش قرآن می دانستند و بر طریق و روش آن امام عظیم الشأن حرکت می کردند.(3)

همچنین امام علیه السلام باب مدینه علم و امیرمؤمنان(4) است و به مؤمنان طعام علمی می دهد و خوراک معنوی مؤمنان از جانب اوست.(5)

آن حضرت نه تنها از بعد مادی، اطعام دهنده نیازمندان و صاحب جود و بخشش کثیر بوده و مصداق آیه وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً6 است، بلکه از بعد معنوی نیز به مؤمنان حظ و بهره فراوان می بخشد.

ص:115


1- (1) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 92؛ خطیب خوارزمی، مناقب، ترجمه سید ابوالحسن حقیقی، ص 94؛ الصواعق المحرقه، ص 127.
2- (2) همان، ص 280.
3- (3) سید هاشم حسینی بحرانی، مدینة المعاجز، ج 1، ص 17.
4- (4) مار، یمیر به معنی طعام دادن و تهیه آذوقه خوب برای خانواده است. امیر، صیغه متکلم وحده است که در اثر کثرت استعمال، لقب آن حضرت علیه السلام شده است. ر. ک: ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ص 231. و فی روایة عن احمد بن عمر, قال: سئلت اباالحسن علیه السلام لم سمّی امیرالمؤمنین علیه السلام؟ قال: لأنّه یمیرهم العلم. اما سمعت فی کتاب الله وَ نَمِیرُ أَهْلَنا. کافی، ج 1، ص 412، ح 3. احمد بن عمر گوید: از ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام پرسیدم: چرا او را امیر المؤمنین نامیدند؟ فرمود: برای آنکه خوراک دانش به آنان می داد, فرمود: نشنیدی در قرآن است که: «ما را برای خاندان خود خواروبار می آوریم». سوره یوسف، آیه 64.
5- (5) اصول کافی، ج 1، ص 276.

اعلمیت علی علیه السلام و جایگاه او در شناخت قرآن مورد گواهی صحابه و تابعان نیز بوده است، لذا اگر در تفسیر قرآن و یا درباره مسائل مربوط به امر دین و دنیای مردم رأی علی علیه السلام به دست می آمد آن را رد نمی کردند.

سعید بن جبیر به نقل از ابن عباس گفته است:

«اذا ثبت لنا الشیء عن علی لم نعدل عنه الی غیره؛(1) وقتی مطلبی از قول علی علیه السلام برای ما محرز می شد از آن عدول نمی کردیم».

پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اصحاب در تفسیر قرآن از مکتب علی علیه السلام بهره های زیادی می بردند و آن حضرت علیه السلام از مصادر و مراجع تفسیری آنان به شمار می آمد. علی علیه السلام آگاه به بواطن امور و داناترین فرد به تنزیل و تأویل قرآن کریم بود. آن کسی که لقب ترجمان القرآن به او داده اند؛ یعنی ابن عباس، سر سپرده مکتبش بود و می گفت:

«ما اخذت من تفسیر القرآن فعن علی بن ابیطالب؛(2) آنچه از تفسیر قرآن آموختم از علی علیه السلام است».

این صحابی در مقامی دیگر در بیان فضائل علی علیه السلام، آن حضرت را آمر به معروف، ناهی از منکر و حکم کننده بر اساس احکام کتاب خدا معرفی و اعتراف کرده که مناقب و فضایلی که برای علی علیه السلام نقل شده، درباره دیگر افراد این امت گزارش نشده است.(3)

از عطاء بن ابی ریاح پرسیدند:

أکان فی اصحاب محمد صلی الله علیه و آله وسلم أعلم من علی؟ قال: و الله ما اعلمه؛(4) آیا در بین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم داناتر از علی علیه السلام وجود دارد؟ پاسخ داد: به خدا سوگند، داناتر از او کسی را نمی شناسم.

ص:116


1- (1) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 92؛ ابن حجر هیتمی مکی، ص 127.
2- (2) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 92.
3- (3) محمد ری شهری، اهل بیت فی الکتاب و السنه، ج 8، ص 303.
4- (4) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 89؛ تفسیر قرطبی، ج 3، ص 206.

به گواهی روایات و شواهد متعدد، پس از حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم، کسی عالم تر از علی علیه السلام به کتاب خدا نبوده است؛ چنان که «عامر شعبی» به این حقیقت اعتراف کرده و گفته است: «ما اعلم بکتاب الله بعد نبی الله من علی بن ابیطالب علیه السلام»(1).

«ابی سخیله» نقل کرده، روزی خدمت ابوذر رسیدم و به او گفتم:

می بینم که فتنه هایی رخ می دهد و جریاناتی اتفاق می افتد و من نگرانم که مردم در مواجهه با این مسائل و مشکلات، دچار اختلاف شوند، اگر چنین شد چه کنیم؟

ابوذر پاسخ داد: «الزم کتاب الله عز و جل و علی بن ابیطالب؛ به کتاب خدا و علی بن ابی طالب روی آورید و به آن دو متمسک شوید، زیرا من از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فضایل بی شماری را درباره علی علیه السلام شنیده ام، آنگاه در پایان سخن، به بیان برخی از آن فضائل پرداخت».(2)

در این روایت، قرآن و علی علیه السلام در کنار یکدیگر قرار گرفته اند و اگر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، علی علیه السلام را به خوبی نمی شناختند، این گونه یکدیگر را به تمسّک و توسل به محضرش توصیه نمی کردند.

اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به فضایل و شایستگی های علمی و معنوی امام علی علیه السلام اعتراف داشتند و در مشکلات و معضلات دنیوی و فکری، به کتاب خدا و علی علیه السلام مراجعه و دیگران را نیز به این امر ترغیب می کردند. به راستی چگونه است که ابوذر، علی علیه السلام را در کنار قرآن به عنوان ملجأ و پناهگاه معرفی می کند؟ آیا این امر به دلیل همراهی و ملازمت علی علیه السلام با مفاهیم و معانی کتاب خدا و نقش مشترک این دو در راهنمایی و هدایت مردم نیست؟

از اباذر در مقامی دیگر سخنی مشابه نقل شده است؛ بنگرید:

ابو رافع نقل کرده است: به هنگام تبعید اباذر، به ربذه رفتم. چون آهنگ وداع کردم به من و کسانی که در آنجا بودند، گفت: به زودی فتنه ای سر بر خواهد آورد، تقوا پیشه کنید و با بزرگ این روزگار، علی بن ابی طالب باشید و از او پیروی

ص:117


1- (1) مناقب، ج 2، ص 53.
2- (2) محمد ری شهری و دیگران، دانشنامه امام علی علیه السلام، ج 8، ص 325.

کنید. از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که بدو فرمود: تو اولین کسی هستی که به من ایمان آوردی و اولین کسی خواهی بود که در قیامت، دست در دست من خواهی نهاد. تو «صدیق اکبر» و «فاروق امت» هستی که حق را از باطل جدا خواهی کرد...(1).

سلمان از دیگر کسانی است که گستره علم و دانش علی علیه السلام را تبیین کرده است. «زربن حبیش» گوید:

علی بن ابی طالب علیه السلام سوار بر مرکب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از محلی عبور می کرد. بر گروهی گذشت که سلمان در میان آنان نشسته بود. سلمان گفت: آیا بر نمی خیزید تا دامان این مرد را بگیرید و از او پرسش کنید. به خدایی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید، کسی جز او، شما را به راز پیامبرتان خبر ندهد. او عالم روی زمین و موجب قوام و استواری آن است و زمین به او آرامش می یابد و اگر او را از دست بدهید، علم را از دست داده، مردم را نشناخته اید (که مؤمن اند یا کافر، زیرا دوستی آن حضرت علیه السلام ملاک ایمان و کفر است).(2)

از طرفی، علی علیه السلام به اعتراف همگان، کسی است که صاحب «علم الکتاب» است.(3)

ص:118


1- (1) محب الدین طبری، ذخایر العقبی، ص 108.
2- (2) امالی، شیخ مفید، ترجمه حسین استاد ولی، ص 152.
3- (3) اشاره به آیه وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (رعد/ 43)؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 307؛ الکشف والبیان، ثعلبی، عکس نسخه خطی، ج 1، ص 258؛ ابن مغازلی، مناقب، ص 313، ح 385؛ شهاب الدین احمد شیرازی شافعی، توضیح الدلائل، ص 163؛ الاتقان، ج 1، ص 13؛ جامع الاحکام القرآن (تفسیر قرطبی)، ج 9، ص 136؛ مناقب مرتضوی، مولی صالح کشفی، ص 49؛ عطاء الدین شیرازی، روضه الاحباب؛ جاضمن وقایع سنه؛ بدخشتی، مفتاح النجا، ص 40 (مخطوط)؛ ینابیع الموده، ص 102؛ امرتسری، ارجح المطالب، ص 86. برای مطالعه بیشتر رک: امام امیرالمؤمنین از دیدگاه خلفا، مهدی فقیه ایمانی؛ ملحقات احقاق الحق، ج 20، ص 77.

مناوی صاحب کتاب «فیض القدیر» به نقل از غزالی می گوید:

قد علم الأولون و الاخرون ان فهم کتاب الله منحصر الی علم علی و من جهل ذلک فقد ضل عن الباب الذی من ورائه یرفع الله عن القلوب الحجاب، حتی یتحقق الیقین الذی لا یتغیر بکشف الغطاء؛(1) متقدمان و متأخران، همه می دانند که فهم کتاب خدا منحصر به علم علی (علیه السلام) است و اگر کسی این حقیقت را نفهمیده باشد، درِ خانه ای را که خدا از آن در پرده ها را از روی دل ها بر می دارد، گم کرده است.

گرچه در حال حاضر کتاب مدونی به عنوان تفسیر از امیرمؤمنان علیه السلام به چشم نمی خورد، اما مطالب تفسیری علی علیه السلام در کتاب های حدیثی و در لابه لای روایات پراکنده است. چون اوضاع سیاسی و اجتماعی آن روز به نحوی نبود که هر کسی بتواند در گرداگرد وجود امام حلقه بزند و تفسیر قرآن را بیاموزد، بلکه عده خاصی از یاران آن حضرت سینه خود را سپر کرده، توانستند تفسیر قرآن را از مولی الموحدین مستقیما فرا گرفته، به نسل های بعد از خود انتقال دهند. این کار به صورت نقل روایت بود که بعدها آرام آرام توسعه یافت و روایت را با درایت در هم آمیختند و اخبار و احادیث تفسیری را به صورت مدون در آوردند.

ج) دانش قرآنی امام علی علیه السلام از نگاه مفسران

از دیرباز، تفسیر نویسان و قرآن پژوهان، در مقدمه تفاسیر خود در بررسی تاریخ تطور تفسیر و معرفی طبقات مفسران، علی علیه السلام را در شمار مفسران برجسته و حتی پیشوای آنان معرفی کرده اند.

ابن عطیه اندلسی در مقدمه تفسیر «المحرر الوجیز»، علی علیه السلام را سرآمد مفسران قرآن دانسته و نوشته است: «فاما صدر المفسرین و المؤید فیهم علی بن ابیطالب».(2)

ثعالبی بعدها این سخن را در «خازن» و قرطبی در مقدمه «الجامع لاحکام القرآن» نیز نقل کرده اند. قرطبی پس از نقل این سخن، روایات متعددی از اصحاب و تابعان در فضیلت علی علیه السلام بیان کرده است.(3)

ص:119


1- (1) فیض القدیر، ج 3، ص 46.
2- (2) المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 1، ص 3.
3- (3) الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 35.

سمرقندی در «بحرالعلوم»، نام خلفا و چند تن از صحابه را ذکر کرده که به تفسیر قرآن شهرت داشته اند و در بین آنان، علی علیه السلام را صاحب بیشترین روایات تفسیری دانسته و نوشته است: «أما علیّ، فهو اکثر هم تفسیراً للقران».(1)

او این امر را معلول عواملی چون عدم اشتغالات حکومتی و پیوند و ملازمت علی علیه السلام با حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم دانسته و بر این باور است که این عوامل موجب گردید علی علیه السلام به جایگاه بلندی از علم و دانش دست یابد تا آنجا که عایشه همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در تبیین این جایگاه، می گوید:

«انه اعلم الناس بالسنه فی زمن الصحابه؛ علی علیه السلام در بین اصحاب، آگاه ترین مردم به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است».

سمرقندی، صاحب تفسیر بحرالعلوم، پس از ذکر این موارد، به گزارش روایات متعددی از اصحاب و تابعان در فضایل علی علیه السلام پرداخته است.

یکی دیگر از مفسران، ابن کثیر دمشقی است که در مقدمه تفسیر خود در بحث «نشأة التفسیر و تطوره» علی علیه السلام را در شمار اصحابی دانسته که پس از رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم به تفسیر قرآن مشهور گشتند.(2)

جمال الدین قاسمی هم از دیگر تفسیرنویسانی است که اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را مفسران قرآن به شمار آورده و در بین آنان، از ابن عباس و علی علیه السلام یاد کرده و آنان را ستوده است.(3)

مراغی نیز در تفسیر خود در معرفی طبقات مفسران، در طبقه اول نام ده تن از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را گزارش کرده و نوشته است:

«اکثر من روی عنه التفسیر من الخلفاء علی بن ابیطالب علیه السلام و الروایه عن الثلاثه الباقین نادره»(4) در میان خلفا، بیشترین روایات تفسیری از آن علی بن ابیطالب علیه السلام است و به خلفای سه گانه، روایات تفسیری اندکی منسوب است.

ص:120


1- (1) بحرالعلوم، ج 1، ص 22.
2- (2) تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 15.
3- (3) جمال الدین قاسمی، محاسن التاویل، ج 1، ص 19.
4- (4) تفسیر قرآن، ج 1، ص 6.

این مفسر در ادامه سخن افزوده، ابن مسعود، بیشترین روایات علی علیه السلام را نقل کرده است.

فخر رازی در تفسیر خود ذیل آیه:

إِنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ.

در اوایل سوره آل عمران، روایت کرده که، علی علیه السلام فرمود:

«رسول خدا هزار باب علم به من آموخت که خودم نیز از هر بابی هزار باب دیگر استنباط کردم».(1)

زرکشی در شمارش صحابۀ آگاه به تفسیر، امام علی علیه السلام را در صدر آنان می داند و می گوید: «صدر المفسرین من الصحابه علی».(2)

در نگاه شهرستانی، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در برابر موسی علیه السلام که علم به تنزیل داشت و عیسی علیه السلام که تأویل می دانست، هم به تأویل آشنا بود و هم به تنزیل:

«ثم ان موسی علیه السلام کان مخصوصاً بالتنزیل و کان عیسی علیه السلام مخصوصاً بالتأویل و کان محمد علیه الصلوة و السلام مخصوصاً بالجمع بین التنزیل و التأویل»(3).

سپس شهرستانی، علی علیه السلام را نخستین مفسر قرآن و سرآمد صحابه در تفسیر قرآن به شمار می آورد.(4)

ابن عباس که مصدر تفسیر تمامی مفسران قرآن شناخته می شود شاگرد علی علیه السلام بود و از آن حضرت تأویل قرآن را آموخته بود:

ولقد کان حبرالائمه مصدر تفسیر جمیع المفسرین و قد دعا له رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بان قال: اللهم فقهه فی الدین و علمه التاویل، فتلمذ لعلی رضی الله عنه حتی فقهه فی الدین و علمه التأویل.(5)

ص:121


1- (1) تفسیر کبیر، ذیل سوره آل عمران، آیه 33.
2- (2) زرکشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 293.
3- (3) مفاتیح الاسرار، نسخه خطی، ص 243 آ.
4- (4) همان، ج 1، ص 17 ب.
5- (5) همان، ج 1، ث 12 آ.

علی بن ابی طالب شایسته ترین فرد برای جمع آوری قرآن بود و هیچ یک از صحابه پیامبر خدا، ویژگی ها، خصوصیات و امتیازات آن حضرت را نداشتند:

ودع هذا کله کیف لا طلبوا جمع علی بن ابی طالب، أو ما کان اکتب من زید بن ثابت، أو ما کان اعرب من سعید بن العاص، أو ما کان اقرب الی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم من الجماعه، بل ترکوا باجمعهم جمعه و اتخذوه مهجوراً و نبذوه ظهریاً و جعلوه نسیاً منسیاً...(1).

با مطالعه تفاسیر و کتب تاریخ تفسیر، این حقیقت، نمایان می شود که برخی از قرآن پژوهان و شرح حال نویسان در معرفی طبقات مفسران و بیان ویژگی های آنان، از سر حقد و حسد، نامی از علی علیه السلام نبرده اند، در حالی که برخی از شاگردان آن حضرت علیه السلام را در شمار مفسران قرآن معرفی کرده اند و نه از روی نادانی و ناآگاهی، بلکه به عمد از بیان فضایل علی علیه السلام خودداری کرده اند.

آری به شهادت روایات فراوان و سخنان صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، علی علیه السلام عالم ترین فرد در میان اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، قیم قرآن و آگاه بر کتاب خدا، امتیاز دهنده میان حق و باطل و سرآمد و پیشوای مفسران قرآن است.

4. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام

یکی از بهترین شواهد و دلایل شخصیت والای امام حسن مجتبی علیه السلام این است که آن حضرت از همان آغاز جوانی، بلکه کودکی، آنچه را که از زبان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم گرفته بود، سخاوتمندانه در اختیار دیگران قرار می داد.

ابن الصباغ مالکی درباره این کلاس پرخیر و برکت می نویسد:

حکی عنه علیه السلام انه کان یجلس فی مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و یجتمع الناس حوله فیتکلم بما یشفی غلیل السائلین و یقطع حجج المجادلین...؛ درباره حسن بن علی - که درود بر او باد - نقل شده است که در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می نشست و تشنگان معارف اسلامی گرداگردش می نشستند. او به گونه ای سخن می گفت که تشنگان علم و معرفت را سیراب نموده، ادله و براهین دشمنان را باطل می کرد...(2).

ص:122


1- (1) همان، ج 1، ص 5 آ.
2- (2) الفصول المهمه، ص 137.

ابن الصباغ سپس به نقل جریان زیر پرداخته تا شخصیت علمی امام حسن مجتبی علیه السلام و جایگاه والای آن حضرت را در امت اسلامی بیان کرده باشد:

علی بن احمد واحدی در تفسیر خود آورده که مردی وارد مسجد رسول الله شد و ملاحظه کرد که شخصی مشغول نقل حدیث از پیامبر است؛ مردم، اطراف او را گرفته، به سخنانش گوش می دادند. پس آن شخص به نزد وی آمده، گفت: مراد از «شاهد و مشهود» که در آیه شریفه آمده چیست؟ ایشان پاسخ داد: اما شاهد، که روز جمعه است و اما مراد از مشهود، روز عرفه می باشد.

پس از او گذشته به دیگری برخورد کرد که همانند اولی به نقل حدیث پرداخته بود، سوال خود را تکرار کرده از او پرسید که: مراد از شاهد و مشهود چیست؟ وی پاسخ داد: اما شاهد که روز جمعه است واما مشهود، روز عید قربان است. آنگاه از کنار آن دو نفر گذشته، گذرش به نوجوانی افتاد که چهره اش همانند طلا می درخشید که او هم در مسجد، کلاس درس تشکیل داده بود. پس از او درباره شاهد و مشهود پرسید. وی در پاسخ گفت: آری. اما شاهد، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است و اما مشهود، روز قیامت می باشد.

آنگاه برای گفته خود، این چنین استدلال کرد: آیا سخن پروردگار را نشنیده ای که می فرماید: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً1 ؛ «ای پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم».

ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ2 ؛ «روز قیامت، روزی است که همه مردم برای آن جمع می شوند و آن روز، روزی است که مشهود همگان است».

طبق نقل علامه مجلسی در بحار الانوار، این شخص، تفسیر امام را از شاهد و مشهود، بر دیگر تفسیرها که از عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر شنیده بود، ترجیح داده، آن را پسندیده بود.(1) شاید دلیل این پذیرش، استدلال قوی امام حسن به دو آیه شریفه بوده است.

ص:123


1- (3) بحار الانوار، ج 43، ص 345؛ برای مطالعه بیشتر ر. ک: محمد جواد مروصی شخصیت علمی امام حسن مجتبی علیه السلام، فرهنگ کوثر، شماره 55.

ابن روزبهانی این امام همام را که والایی او بر هیچ کس پوشیده نیست چنین می ستاید:

اللهم و صل و سلم علی الامام الثانی، صاحب آیات المناقب من المثانی، کاشف اسرار الحقایق و المعانی؛(1) و سلام و درود بر امام دوم، صاحب مناقب و آیات آشکار از قرآن کریم، آگاه بر رمز و اسرار حقایق عالم و معانی....

در جایی دیگر می خوانیم، اعرابی وقتی جود و کرم امام حسین علیه السلام را دید چنین سرود.

هم الاکرمون هم الانجبون نجوم السماء بهم تشرق(2)

این خاندان هستند که از همه برتر و بالاتر و بزرگوارترند و ستارگان آسمان به نور آنها می درخشد....

عبدالله بن اسعد الیافعی، درباره مناقب و جایگاه آن حضرت پس از بیانی چنین می گوید:

«ریحانه رسول الله و سبطه و سلالة النبوه، مقر المحاسن و المناقب...؛(3) ریحانه و سبط رسول الله، و فرزند نبوت و قرارگاه محاسن و مناقب و جوانمردی...».

حافظ حسین کربلایی از علمای قرن دهم اهل سنت اشعاری منسوب به امام حسین علیه السلام می آورد که حضرت در این اشعار خودش را به انبوه سپاه یزید (لعنه الله علیه) چنین معرفی می کند.

وفینا کتاب الله انزل صادقاً و فینا الهدی و الوحی بالخیر یذکر

ونحن ولاه الارض نسقی ولاتنا بکاس رسول الله ما لیس ینکر

وشیعتنا فی الناس اکرم شیعه و مبغضنا یوم القیامه یخسر(4)

کتاب خداوند درباره ما نازل شده است و هدایت و وحی در ماست و ماییم که به سوی خیر می خوانیم ما والیان زمین هستیم که زمینهایمان را با جام گوارای و

ص:124


1- (1) وسیله الخادم الی المخدوم، صص 151-157.
2- (2) عقد اللال مناقب الآل، احمد بن سلیمان بن علی نجرانی، به نقل از مقتل الحسین، ص 63؛ ملحقات الاحقاق، ج 11، ص 441.
3- (3) مرآة الجنان، ج 1، ص 131.
4- (4) روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، صص 414-422.

دلنشین (دانش) رسول الله سیراب می کنیم. پیروان ما در میان مردم، بهترین پیروان هستند و روز قیامت، مبغض ما در خسران است.

5. سایر اهل بیت

از دیدگاه شیعه، تمامی اهل بیت نوری واحدند و از آنجا که جایگاه علمی اهل بیت علیهم السلام به تفصیل خواهد آمد به ذکر برخی از سخنان بسنده می کنیم.

شیخ «عبدالله بن حجازی بن ابراهیم» معروف به شرقاوی شافعی، شیخ جامع ازهر و مؤلف، «ربیع الفؤاد فی ترتیب صلوات الطریق و الاوراد» درباره امام باقر علیه السلام می گوید:

«الامام محمد باقر هو اعلم اهل زمانه بالقران و تفسیره و بالحدیث و الفقه»(1)

عبدالعزیز سید الاهل در کتاب «جعفر بن محمد الامام الصادق علیه السلام» می گوید:

وما لبث محمد بن علی ان ظهر بالعلم و الزهد و الفضل و السوود ثم ما لبث ان تحول الیه الفضل کله، فلم یظهر علی احد من ولد الحسن و الحسین من علم الدین و السنن و علم القرآن و السیر و فنون الادب و البلاغه ما ظهر من محمد بن علی؛(2)

محمد بن علی الباقر علیهماالسلام بی درنگ به علم و زهد و فضل و برتری نمایان شد، سپس طولی نکشید که فضیلت و کمال به تمام معنی به سوی وی تغییر مسیر داد به طوری که بر کسی از فرزندان حسن و حسین علیهماالسلام از علم دین و سنن و علم قرآن و سیره و فنون ادب و بلاغت آنچه را که بر محمد بن علی ظاهر شد، آشکار نگشت. سپس، آن حضرت علم را شکافت و آن را توسعه داد تا آنجا که (باقر) نامبرده شد.

ابن روز بهان ضمن «وسیله الخادم الی المخدوم» می آورد:

«امام باقر، جامع لوح های علوم است؛ بی آنکه متحمل زحمت کسب علم از دفترها شود و این اشاره است به کمال علم آن حضرت».

ص:125


1- (1) جریده الاهرام المصریه، مورخ 1978/8/18، ص 10.
2- (2) کتاب جعفر بن محمد بن الامام الصادق، ص 21.

و در جای دیگر نیز می گوید:

دقائق علوم و معارف رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در دوران امامت آن حضرت تازه شد و مردم از آن فایده ها بردند، چنانکه گفته اند از ائمه تابعین هیچ کس را آن مقدار روایت و درایت نیست که آن حضرت را بود. آن حضرت، صاحب میراث امامت است، از بزرگ به بزرگ؛ یعنی آن حضرت میراث امامت را از پدران بزرگ به ارث برده. به بیان دیگر پدران آن حضرت همه امام بوده اند.(1)

منصور دوانیقی دومین خلیفه عباسی می گوید:

جعفر بن محمد [امام صادق] از کسانی است که خداوند درباره او فرمود: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا 2 (سپس این کتاب (آسمانی) را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم). او از کسانی است که خداوند او را برگزیده است. و از سبقت گیرندگان در امور خیرات، از خاندان نبوت حتماً باید یک محدَث باشد و جعفر بن محمد علیه السلام محدَث زمان ماست.

شهرستانی پس از اینکه در جای جای «مفاتیح الاسرار» از اندیشه های امام صادق علیه السلام بهره می گیرد، در بحث شروط تفسیر می گوید:

وغایتی ان أقول: لا أعدل عن الظاهر و لا أعول علی التأویل و المعطل یترک الظاهر و یتاول العبارات کلها علی رجال و المخطورات علی رجال و الدین معرفه ذلک الرجل، وقد تبرأ منهم الصادق جعفر بن محمد علیه السلام و من الواقفه من یقول: انی اقف و اکل علمه الی الله فاقول: کل من عندالله و ذلک هو طریق السلامه و هو کما قال بعض السلف فی الإستواء علی العرش، الإستواء معلوم و الکیفیه مجهوله و الایمان به واجب و السؤال عنه بدعه؛(2)

در نهایت اعلام می کنم که از ظاهر قرآن تجاوز نخواهم کرد و به سوی تأویل نمی روم، زیرا معطل، کسی است که ظاهر را رها نموده، به تأویل عبارات و

ص:126


1- (1) وسیله الخادم الی المخدوم، صص 185-191.
2- (3) مفاتیح الاسرار، تحقیق آذر شب، ج 1، ص 197.

خطورات بر افراد، خود را دل مشغول کند، چنین کسی دینش شناخت آن فرد است. اما امام صادق (جعفر بن محمد علیهماالسلام) از این قاعده مستثنی است. و کسی که می گوید: من می ایستم و از قسمتی از علمش بهره می گیرم، می گویم: تمام علم او از جانب خداست این طریق و راه سلامت است (یعنی راه امام صادق علیه السلام به سوی خدا و علم تأویل و فهم قرآن) چونان است که بعضی از گذشتگان در مورد «استواء علی العرش» گفته اند، «استواء» (والایی)؛ معلوم است، اما کیفیت آن مجهول، ایمان به آن واجب و سؤال از آن بدعت است.

شهرستانی چه زیبا علم امام را وصف می کند، زیرا فهم بشر از کنه علم امام عاجز است. ما همین قدر می فهمیم که باید به آن ایمان آوریم و سؤال از آن بدعت است.

ابوحنیفه، صاحب یکی از مکاتب چهار گانه اهل سنت، علم خود را وامدار امام صادق می داند.

در منابع شیعی و سنی آمده که ابوحنیفه بسیار تحت تأثیر شخصیت و مقام علمی امام صادق علیه السلام بوده و در این خصوص می گفت:

«والله ما رأیت أفقه من جعفر بن محمد الصادق».

علاوه بر منابع شیعی، بسیاری از منابع اهل سنت نیز امام صادق علیه السلام را از استادان ابوحنیفه می دانند.(1) ابوزهره جمله «لولا السنتان لهلک النعمان» را در مورد امام صادق علیه السلام می داند و می گوید: «احتمالاً این دو سال، همان دو سالی است که ابوحنیفه از نزد ابن هبیره به حجاز مهاجرت و فرار نمود و در آنجا دو سال نزد امام صادق علیه السلام شاگردی کرد».(2)

آلوسی در مورد او می گوید:

«هذا ابوحنیفه و هو من اهل السنه یفتخر و یقول بافصح لسان: لولا السنتان لهلک النعمان»(3).

ص:127


1- (1) شاه ولی الله دهلوی، تحفه الاثناعشریه، ص 8؛ عمر بن بحر الجاحظ، رسائل الجاحظ، ص 106؛ الصواعق المحرقه، ص 120؛ ابوالعباس احمد بن یوسف القرمانی، اخبار الدول و آثار الاول؛ احمد حسن الباقوری، علی علیه السلام امام الائمه، ص 48؛ میرشمس الدین محمد سامی الارنبوری الرومی، قاموس الاعلام، ج 3، ص 1821؛ محمد ابوزهره، ابوحنیفه، ص 72؛ همو، الامام الصادق علیه السلام، ص 31.
2- (2) الامام الصادق علیه السلام، ص 31
3- (3) تحفه الاثناعشریه، همان، ص 8.

لازم به ذکر است در منابع شیعی علاوه بر روایات فضایل اهل بیت که ابوحنیفه نقل نموده در برخی روایات دیگر نیز در سلسله روایت اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته است. در این روایت، ابوحنیفه برای یافتن حکم مسئله ای به اهل بیت علیهم السلام مراجعه می کند که خود حاکی از پذیرش مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام است.(1)

محمد بن طلحه شافعی، امام را چنین وصف می کند:

جعفر بن محمد از علمای اهل بیت و بزرگان آنها و دارای علوم بسیاری بود. عباداتش فراوان، اوراد و اذکار او دائم بود و زهد فوق العاده ای داشت. قرآن زیاد تلاوت می فرمود و در معانی آن تتبع می نمود و از دریای عمیق کتاب الهی گوهرهای گرانبهایی استخراج می فرمود و عجایب آن را روشن می ساخت.(2)

این عبارت می رساند که بر همگان مسجل بوده که امام صادق از اهل بیت رسول الله است و پذیرش مرجعیت عام این امام همام و اختصاص فهم قرآن و استخراج عجایب و بطون آن، از اختصاصات امام صادق علیه السلام و ائمه اطهار می باشد.

شهرستانی در ملل و نحل می گوید:

هو ذو علم غزیر و ادب کامل فی الحکمة و زهد فی الدنیا و...؛(3) دانش و آگاهی او در فرهنگ و مذهب، فوق العاده زیاد بود. او اطلاعات وسیعی پیرامون مسائل حکمت داشت و دوستانش را از سرچشمۀ علوم غیبی بهره مند می ساخت.

شیخ فرید الدین عطار نیشابوری کتاب «تذکرة الاولیاء» خود را با وصف امام صادق علیه السلام متبرک ساخته می گوید:(4)

«آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صدیق، آن عالم تحقیق، آن میوه دل اولیاء، آن جگر گوشه انبیاء، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق، جعفر الصادق».

ص:128


1- (1) اصول کافی، ج 7، صص 242 و 404؛ علل الشرایع، ج 2، ص 510؛ الخصال، ص 316؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 277.
2- (2) حمد بن طلحه الشافعی، مطالب السوول فی مناقب آل رسول، ج 1، ص 55.
3- (3) ملل و نحل، ج 1، ص 272؛ ترجمه ج 1، ص 218.
4- (4) تذکرة الاولیاء، نسخه نیکلسن، ج 1، صص 21-22.

از این سخنان که بگذریم، ابن روزبهان در شأن امام رضا علیه السلام می گوید:

انوار رسول اکرم بر سیمای مبارک آن حضرت ظاهر است (اشاره است به اینکه آثار جمال و انوار کمال حضرت نبی اکرم از صفحات و وجنات آن حضرت ظاهر و نمایان بوده) آن حضرت، بلند کننده نشانه های توحید و نصب کننده پرچم های ایمان است.

آن حضرت بالا رونده بر بالاترین درجات علم و عرفان است.

چنانچه روایت کرده اند که جمیع طوائف از ارباب علم و معرفت از آن حضرت استفاده می کرده اند و مشکلات خود را از آن حضرت می پرسیدند. فقها مشکلات فقه و دقائق آن را از آن حضرت می آموخته اند و اطبا معضلات علم ابدان را از آن حضرت اندوخته و حکما معارف الهی را از انوار آن حضرت استکشاف می کرده اند، و عارفان آداب طریق حقیقت و اسرار و مکاشفات را از اطوار سلوک آن حضرت می یافته اند و مقتدای جمیع طوائف آن حضرت بوده است.(1)

ابن خلکان می گوید:

به ابونواس گفتند: علی بن موسی، هم عصر توست که درباره او چیزی نگفتی؟ ابونواس گفت: قسم به خدا، من مدح او را جز به عنوان تعظیم و بزرگداشت او ترک نکردم. در شأن مثل من نیست که درباره مثل او چیزی بگوید و پس از ساعتی این ابیات را انشا کرد: (ابونواس اشعار دیگری هم در مدح امام رضا سروده است).

مطهرون نقیات جیوبه

تجری الصلاة علیهم اینما ذکروا

من لم یکن علویا حین تنسبه

فما له فی قدیم الدهر مفتخر

الله لما برا خلقاً فاتقنه

صفاکم و اصطفاکم آیها البشر

فانتم الملاء الاعلی و عندکم

علم الکتاب و ماجاءت به السور

ص:129


1- (1) وسیله الخادم الی المخدوم، صص 243-242.

آنها پاکان و پاک دامنانی هستندکه هر جا نامی از ایشان برده شود، درود و سلام بر آنان فرستاده می شود.

هرگاه از نسب کسی که علوی نباشد ذکری به میان آید چیز شایستۀ افتخاری در آن نسب پیدا نمی شود.

خدا وقتی آفریدگان را بر اساس محکمی آفرید، از میان همه آنها شما را برگزید.

شما جماعت عالی رتبۀ خلقت هستید و علم کتاب خدا و آنچه سوره های قرآن حامل آن است پیش شماست.(1)

در این شعر، ابونواس به صراحت، علم کتاب و آنچه را در قرآن آمده مختص این خاندان و امام رضا علیه السلام می داند.

ابوذرعه رازی و محمد بن اسلم هنگامی که امام علیه السلام وارد نیشابور می شوند، این دو بزرگوار که از علمای والای اهل سنت هستند در تقاضای خود از امام رضا علیه السلام برای بیان حدیث، مؤدبانه چنین می گویند:

«ایها السید ابن السیده، أیها الامام و ابن الائمه، أیها السلالة الطاهرة الرضیه، أیها الخلاصة الزاکیة النبویه، بحق آبائک الاطهرین و اسلافک الاکرمین الا اریتنا وجهک المبارک المیمون...»(2) و در ادامه برای ساکت نمودن مردم می گویند: «معاشر الناس، انصتوا، دعوا و لا توذوا رسول الله فی عترته...».

«ای سید پسر سادات، ای امام پسر امامان، ای سلاله طاهره مرضیه، ای خلاصه زاکیه نبویه تو را به حقّ پدران پاک و پاکیزه و گذشتگان بزرگوارت، قسم می دهیم که چهره مبارکت را به ما بنمایی...».

این دو سخن به اندازه خود، در بیان جایگاه والای ائمه اطهار در میان امت و در پیشگاه خداوند، واضح و روشن است.

ص:130


1- (1) ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 3، ص 236.
2- (2) الصواعق المحرقه، ص 122؛ حلیة الاولیا، ج 3، ص 192؛ ینابیع الموده، صص 364-385؛ الفصول المهمه، ص 240؛ نورالابصار، ص 141؛ نزهه المجالس، ج 1، ص 22.

امام رضا علیه السلام در میان مردم به «عالم آل محمد» مشهور گشت، امامی که فرهیختگان و دانشمندان تمام ادیان در برابر ستیغ علم او سرکرنش فرود می آوردند و به عجز خود اعتراف می نمودند.

حافظ حسین کربلایی از علمای قرن دهم اهل سنت می گوید:

ولایت، علم باطن است و وراثت، علم ظاهر و امامت، علم باطن و ظاهر و وصایت، حفظ سلسله باطن و خلافت، حفظ سلسله ظاهر و به حضرات ائمه معصومین علیهم السلام جمیع این مراتب به کمال و تمام از حضرت رسول و سایر آباء و اجداد عظام کرام ایصال و اتصال یافته و از هر یک از ایشان این مراتب به یکی از اولاد امجاد رسیده و او را امام و وصی و وارث و خلیفه گویند.(1)

قندوزی حنفی در «ینابیع الموده» روایات بسیاری درباره جایگاه والای امام رضا علیه السلام نقل می کند که به ذکر یک مورد بسنده می کنیم.

در عیون اخبار از ابی صلت هروی روایت شده که گفت:

امام علی بن موسی علیه السلام که امام یگانه روزگار خود است، کسی به مقام او نرسید و دانا و عالمی هم سنگ و هم وزن او نمی شود. نه بدلی از او و نه مثلی برای او یافت می شود. به تمام فضایل مخصوص است، بدون کسب و طلب و آموزش، بلکه خاصه ای است از جانب بخشنده فضائل و کرامات. پس چه کسی می تواند به شخصیت امام معرفت پیدا کند و او را آزمایش کند. این مطلب [برای هر کسی] دور است.

عقل ها در این مرحله گمراه اند و دانش و علم ها سرگردانند؛ بزرگان کوچک شده اند و حکما به کوچکی و قصور خود اعتراف دارند و علمای بلاغت از وصف شأنی از شئون آنها یا فضیلتی از کمالات آنها کور شدند.

ذات امام، چگونه توصیف یا نعت و بیان شود یا چیزی از امر او دانسته گردد. پس چه مکان و چه زمان آزموده می شود و عقول، کجا و کی آن را مانند آن [آنگونه که هست] ادراک کند و کجا یافت می شود.(2)

ص:131


1- (1) روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، صص 372-378.
2- (2) ینابیع الموده، ج 1، باب سوم، ص 51.

عمرو بن بحر جاحظ در وصف اهل بیت می گوید:

هر یک از آنان، عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، بخشنده، پاک و پاک نهاد و... آنها عبارتند از: حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی...» هیچ یک از خانوادۀ عرب و عجم دارای چنین نسب شریفی نیست.(1)

ابن روزبهان درباره امام جواد علیه السلام می گوید:

بحر از عطای او قطره، و باران از کرم او بهره داشت، آن حضرت محو کننده گمراهی و عناد، و برکننده ظلم و فساد است، آن حضرت صاحب نشانه های راهنمایی و ارشاد به راه های راستی و صلاح است و اقتباس کننده از نور علوم او، افراد از ابدال و اوتاد است.(2)

ایشان «وارث علوم الائمه و مقتدی اهل السداد و...»(3) خوانده شده اند و کرامات و فضایل و برتری ایشان در میدان علم و فقاهت بر هیچ کس پوشیده نیست.

امام هادی نیز همیشه مأمن و مرجع سؤالات همگان بود. حتی متوکل نیز در مشکلات خود به آن امام همام متوسل می شد.

متوکل نذر نمود اگر از مرضی که گرفتار آن شده رهایی یابد «مال کثیر» بخشد. چون بهبود یافت از همگان کمک گرفت، ولی راه به جایی نبرد تا اینکه به امام هادی علیه السلام متوسل شد. و امام با توجه به آیه لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ 4 و اینکه رسول الله در مجموع 82 غزوه و سریه داشته، اظهار نمودند که همین مقدار صدقه بده. در اینجا بود که همگان از این اتقان در گفتار و درستی و صحت آن، مات و مبهوت شدند.(4)

برای وارثان علم محمدی، اوصای خاتم الانبیاء، ذریه پاک رسول الله، اهل بیت نبوت، ائمه اطهار اوصاف بسیاری نقل شده و همگان، از دوست و دشمن، بر کمال و شرف آنها

ص:132


1- (1) رسائل الجاحظ، ص 235.
2- (2) وسیله الخادم الی المخدوم، صص 249-254.
3- (3) روضات الجنان، ج 2، صص 279-382.
4- (5) تذکرة الخواص، ص 360؛ الوافی بالوفیات، ج 22، صص 73-74.

اعتراف نموده اند. از آنجایی که بخش مفصلی را به اعترافات بزرگان اهل سنت درباره ائمه دوازده گانه اختصاص داده ایم، به همین مقدار بسنده می کنیم.

نتیجه و جمع بندی

از آنچه درباره ائمه اطهار علیهم السلام و اعتراف بزرگان اهل سنت نسبت به آن حضرات بیان کردیم نتایج زیر حاصل می شود:

1. در طول تاریخ شواهد بسیاری وجود دارد که ائمه اطهار را به عنوان اهل بیت پیامبر می شناختند. غالبا وقتی می خواستند آن بزرگواران را وصف نمایند عباراتی مانند «احد ائمه ساداتنا آل البیت»، یا «من علماء اهل البیت» یا «من سادات اهل البیت» را ذکر می نمودند که خود نشانگر پذیرش این واقعیت است.

2. اختصاص علم قرآن به اهل البیت؛ آن حضرات صاحب علم واقعی کتاب، عالم به اسرار مکنون الهی و رموز کتاب خدا، آگاه به بطون نهفته قرآن و مانند آن معرفی شده اند.

3. اثبات اینکه اهل بیت وارث علم پیامبران، بودند، داشتن کرامات بسیار و اینکه آنان، یگانه انسان های وارسته تاریخ اند نیز از کلام بزرگان اهل سنت در حقّ ائمه اطهار فهمیده می شود.

برای مطالعه بیشتر در مورد جایگاه اهل بیت می توان به منابع ذیل مراجعه نمود:

اهل البیت و قرآن کریم، معرفت، محمد هادی قم؛ علی در منظر قرآن و روایات تفسیری، علی مختاری، پیام حوزه، شمارگان 28 و 29؛ جایگاه میراث تفسیری اهل بیت، علی اکبر رستمی، پژوهش های قرآنی، شمارگان 23 و 24؛ جایگاه اهل بیت در تفسیر قرآن، ایازی، سید محمد علی، مجله بینات، شماره 37 و 38؛ اهل البیت فی روایات الصحابه، جهاد مفتی، رسالة الثقلین، شماره 45 - شماره 47؛ تفسیر راسخان در علم، محمد هادی معرفت، مجله پاسداران اسلام، پیاپی 182، 1375 ش، پیاپی 183، 1375؛ تحقیقی پیرامون راسخان در علم و آگاهی از تأویل، درس هایی از مکتب اسلام، شماره 281؛ جایگاه امام علی علیه السلام در تفسیر و علوم قرآنی، مهسا فاضلی؛ نقش برجسته علی علیه السلام در تفسیر قرآن، فرج الله فرج اللهی، نشریه درس هایی از مکتب اسلام، شماره 489؛ جایگاه اهل بیت از دیدگاه ابوحنیفه، محمد شفق خواتی، مجله طلوع، شماره 17؛ جایگاه امام هشتم در منابع عرفانی اهل سنت، غلامرضا جلالی نائینی، مجله زائر، شماره 109؛ نقش اهل بیت در تفسیر تابعین، حسین علوی مهر، مجله معرفت، شماره 71؛ اهل بیت مفسران آگاه به تمام قرآن، علی اکبر بابایی، مجله معرفت، شماره 73؛ جایگاه علمی امام صادق علیه السلام در تمدن اسلامی، محمد

ص:133

رضا پاک، مجله اسوه، شماره 72؛ شخصیت علمی امام حسن مجتبی علیه السلام، محمد جواد مروّجی طبسی، نشریه فرهنگ کوثر، شماره 55؛ امام صادق از منظر دانشوران اهل سنت، حسن آشوری، فرهنگ کوثر، شماره 40؛ رسائلی پیرامون تفسیر و علوم قرآنی منسوب به اهل بیت، موسوی، کیهان اندیشه، شماره 28؛ نقش اهل بیت و صحابه در تفسیر، حسین محمدیان، رواق اندیشه، شماره 20؛ مرجعیت علمی اهل بیت، ابراهیم امینی، کیهان هوایی، شماره 906؛ دانشمندان اسلامی و مرجعیت اهل بیت، کیهان فرهنگی، عبدالکریم بی آزار شیرازی، شماره 184؛ سنجش تطبیقی اهل بیت و صحابه، هاشم اسلامی، پژوهش های قرآنی، شماره 5 و 6؛ امام رضا علیه السلام و رسالت تبیین قرآن، مجله الهیات و حقوق؛ حسن خرقانی، شماره 14.

اهل بیت و علم تفسیر قرآن، نصرالله انصاری؛ علی علیه السلام پیشوای مفسران، مهسا فاضلی، کیهان اندیشه، شماره 83؛ جلوه علم آل محمد و جهل معاندان در مناظرات امام رضا علیه السلام، شهرکی فلاح، غلام رضا، نشریه زائر، شماره 55-56؛ مناظرات امام نهم علیه السلام، یعقوبی قشمه ای، درس هایی از مکتب اسلام، شماره 297؛ امام علی سرآمد مفسران، محمد مرادی، بینات، سال هفتم، شماره 28.

مرجعیت دینی و علمی اهل بیت، فصلنامه معارف اسلامی، شماره 64؛ مرجعیت اهل بیت در فقه اهل سنت، عبدالکریم بی آزار شیرازی، ماهنامه اسوه؛ شماره 90-92؛ نقش اهل بیت در تفسیر قرآن، حسین علوی مهر، فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 58-59؛ جایگاه اهل بیت در قرآن، حفیظ الله قدسی زاده، ماهنامه تسنیم، شماره 4.

امام سجاد علیه السلام در ذهن و زبان اهل سنت، سعید طاووس سرور، فصلنامه فروغ وحدت، شماره 5؛ شخصیت علمی امام صادق علیه السلام از دیدگاه اهل سنت، زائر، شماره 125؛ امام باقر علیه السلام از دیدگاه اندیشمندان شماره 92؛ امام سجاد علیه السلام از نگاه اهل سنت، محمد حسن طیبی، فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 58؛ اهل بیت در روایات اهل سنت، مجله زائر، شماره 92؛ اهل بیت مفسران آگاه به تمام قرآن، علی اکبر بابائی، ماهنامه معرفت، شماره 72.

ص:134

بخش سوم: امامان أهل بیت علیهم السلام از دیدگاه محدثان، علما و مفسران أهل سنت

اشاره

ص:135

ص:136

هر مکتب رهایی بخش تلاش می کند انسان های اسوه ای را به پیروان خود معرفی نماید.

این انسان اسوه در مکتب اسلام، جانشین خداست و با ویژگی های حقیقت، نیکی و زیبایی مشخص شده است. در تعالیم اسلام، تمام ملاک های ثابت و قراردادی در ارزش های انسانی نفی شده و تنها، ویژگی «تخلقوا باخلاق الله» که گرفتن خُلق و خوی خداست، به مردم معرفی گردیده و این گونه است که اسلام، انسان را به سوی کمال بی نهایت سوق می دهد.

در مکتب اسلام، انسانهای کامل، برجسته و نمونه زیادند. همه آنها «واقعیت خارجی» دارند و دارای وجودی قابل ملموس و عینی اند. در قرآن مجید، تمام پیامبران الهی و مردان و زنان پاک، تجسم عینی «انسان کامل» و «الگوی» انسانیت معرفی شده اند. از تربیت یافتگان اسلام که قرآن و حدیث، طهارت و عصمت آنان را تضمین کرده اند، «اهل بیت» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم هستند. این خانواده، آشکارترین «حقیقت» و «مترقی ترین مکتبی» هستند که در شکل موجودات انسانی تجسم یافته اند و سیرت آنان همان سیرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و از هر نوع پلیدی پاک شده اند و نیروی عصمت از آنان نگهبانی می کند، همچنان که قرآن بدان ناطق است:

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً1

آنان دارای مقام عصمت و طهارت اند. این بزرگواران، شکوه رسالت، وقار بعثت، جاذبه عصمت، کمال شجاعت، موهبت پایمردی و عظمتی آسمانی دارند و به مقتضای این مقام هرگز گناه و نافرمانی از آنان سر نمی زند.

البته بر اهل بصیرت پوشیده نیست که فضائل و مناقب امامان معصوم در هیچ بیان و زبان و قلم، دفتر و کتاب نگنجد. در حقیقت، شمردن فضائل آنان همچون پیمانه کردن آب

ص:137

اقیانوس هاست. در حدیث وارد شده که: «ماییم کلمات پروردگار که نمی توان فضائل ما را برشمرد».

در اینجا منظور ما اشاره به اعترافات برخی از بزرگان اهل سنت است که به اندازه درک و فهم خودشان در فضائل و مناقب امامان ما سخن گفته اند.

اگر کسی با دید انصاف، امامان دوازده گانۀ شیعه را با سایر رهبران مذاهب اسلامی، مقایسه کند، به یقین خواهد دانست که تاریخ اسلام، امامانی چون امامان معصوم شیعه به خود ندیده و نخواهد دید و فرزندان تیزهوش آدم هرگز، سخنانی چون سخنان پربار آنان نخواهد شنید. به اعتراف بعضی از علما و دانشمندان مذاهب مختلف، امامان معصوم شیعه به هیچ وجه قابل مقایسه با دیگران نیستند.

گرچه این بزرگواران نیز در طول تاریخ از بدگویی، اتهام حسودان و مزدوران و کوته نظران مصون نمانده اند، ولی فضل و عظمت و بزرگی اعجاب انگیزشان در نظر افراد بی غرض، دستخوش شکّ و تردید قرار نگرفته و کتاب های اهل تسنن از فضائل و مناقب آنان انباشته است. برخی از بزرگان اهل سنت در ستایش ائمه اطهار اشعار نغز، زیبا و تعابیر دقیق و پرمعنای بسیاری گفته اند و گاهی آنچنان با صداقت، ارادت و محبت خودش را به خاندان رسالت اظهار کرده اند که خود را تا مرز تشیع رسانده اند و این نشانه بزرگی وعظمت امامان ماست.

در این فصل، برخی از اعترافات صحابه، تابعین، محدثان و بزرگان اهل سنت را که درباره عظمت خاندان رسالت ابراز داشته اند، ذکر می کنیم. آنها نه تنها منکر فضایل و مناقب ائمه اطهار نیستند، بلکه با صراحت تمام به آن اعتراف کرده اند.

هدف نگارنده از بیان این بخش - هر چند به تفصیل - این بود که مشاهده نمودم در میان اهل سنت کنونی، جمع زیادی حتی نام ائمه دوازده گانه شیعه را نمی دانند، چه رسد به آنکه این بزرگواران را بشناسند و به جایگاه آنها در جامعه اسلامی واقف باشند.

علی علیه السلام از دیدگاه صحابه و تابعین
اشاره

آوازه عظمت و جلالت و شهرت فضائل و کمالات، و مناقب و مقامات آن حضرت گوش تا گوش دنیا و کران تا کران عالم را چنان پرکرده و در آفاق جهان، نه چنان طنین انداخته که بتوان به ذکر و تفصیل آن پرداخت و با سمند همت، به میدان تعرض آن تاخت. به بیان دیگر،

ص:138

یعنی این مطلب چندان واضح و عیان است که از شرح و بیان مستغنی است؛ بلکه از وضوح به مرتبه ای رسیده که اگر کسی به مقام معرفی آن برآید، در نظرها زشت آید و نیکو ننماید.

چه گویم درباره کسی که تمام فضائل، منسوب به وی و سلسلۀ تمام کمالات به او منتهی می گردد. او رئیس همه فضیلتها و سرچشمۀ همه مکرمت ها و معدن تمام فضائل بوده و گوی سبقت را از میدان همه فضائل ربوده است و بعد از او هر کسی که نصیب و بهره ای از فضیلت و کمال دارد، از او اخذ کرده است.(1)

ابن ابی الحدید در شرح خطبه هشتاد و سوم می گوید:

... بدان که توحید و عدل و مباحث شریف الهی شناخته نشده است، جز از طریق کلام این مرد (علی) و گفتار دیگران از اکابر صحابه، اصلاً متضمن چیزی از معارف و علوم الهی نیست و آنها مرد این میدان نبودند تا این معارف و مباحث را تصور کنند، زیرا اگر تصور می کردند به زبان می آوردند و این فضیلت، نزد من، بزرگ ترین فضیلت علی علیه السلام است.

اللهم و صلّ و سلّم علی الامام الوصی الهمام الولی اخ النبی و وزیره الامین الانزع البطین، الاشرف المکین، الاشجع المتین، الاورع المبین، الاعلم الرزین، اسدالله الغالب الکرار و حیدر العرین؛(2) پروردگارا! بر امام وصی و سید بزرگ و مقصد که ولی، برادر پیغمبر و وزیرامین آن حضرت است درود و سلام بفرست. آن حضرت به اتفاق، شریف ترین و شجاع ترین فرد امت و صاحب متانت و قوت است. زاهدترین و صاحب ورع تر از همه، و امر آن حضرت روشن است؛ با آنکه گرداننده فضائل و کمالات است. آن حضرت از همه کس داناتر، و در علم و دانش در غایت رزانت و احکام بوده است. آن حضرت، شیر خدا و غالب، و حمله کننده بر دشمنان، و شیر بیشه شجاعت و مردانگی است، و

ص:139


1- (1) شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 280.
2- (2) معنی «انزع» آن است که در پیش سر مبارک آن حضرت موی نبود و این دلالت بر علم و رأی و شجاعت و پردلی می کند و معنی «بطین» آن است که باطن آن حضرت، مملوّ از علم و حکمت بوده است.

اسدالله کرار و حیدر از القاب آن حضرت است، چنانچه فرمود: «انا الذی سمتنی امی حیدره».

المنشعب نوره من نور سید المرسلین. المتولد فی الحرم داخل الحطیم و الرکن الرکین السابق بالاسلام و هو ابن عشر سنین، القائم بشد ازر النبی فی اقامة شعائر الدین المتشرف بمنصب الوصایه یوم انزل الله تعالی وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ 1 الراقد فی فراش الرسول الامین حتی باهی الله به الملائکه المقربین، المشهر لذی الفقار علی الکفره المتمردین. الکاسر لجیش قریش یوم بدر بقتل ثلث المشرکین، الفالق بفتح (فرق) کبش الکتیبه یوم احد بسیفه الرصین، الفارق (لهامّة) عمروبن عبدود یوم الخندق بالاید المتین؛ نور او منشعب از نور سیدالمرسلین بوده و در حرم، در اندرون محلی که آن را «حطیم» گویند و آن میان حجرالاسود و در کعبه است و رکن رکین که حجر الاسود است، پا به جهان نهاد. او به قبول دین اسلام، گوی سبقت از همگان ربود؛ در حالی که پسر ده ساله ای بیش نبود. او به محکم گردانیدن قوت بازوی نبی در قائم گردانیدن نشانه های دین، ایستاده است. او مشرف به منصب وصایت بود؛ در روزی که خدای تعالی این آیه را فرستاد که «ای محمد، صلی الله علیه و آله وسلم نزدیکان خود را از عذاب خدای تعالی بترسان» او در فراش پیغمبر امین خوابید چنان که حضرت حق تعالی بدان حضرت، به ملائکه مقربین خود که جبرئیل و میکائیل بودند، مباهات فرمود. ذوالفقار او بود که همواره بالای سر متمردین به رسول خدا می درخشید. آن حضرت در روز بدر با کشتن ثلث مشرکان، لشگر قریش را از هم پاشید و فرق فرمانده لشگر دشمن را در روز احد با شمشیر محکم خود بشکافت و سر عمرو بن عبدود را در روز خندق با قدرت محکم خود از تن جدا کرد.

ص:140

القالع لباب خیبر بعد قتل مرحب بلا توهین، المظهر للعجائب و المظهر للغرائب بنوره المستبین، المنزل فی مناقبه جلائل الآیات من الکتاب المبین، محارب الناکثین و مقاتل القاسطین و قاتل المارقین، الشهید بسیف ابن ملجم الفاجر اللعین؛ پس از کشتن مرحب یهودی، در خیبر را از جای خود برکند، بی آنکه کشتن مرحب به قدرت بازوی وی صدمه ای زده باشد. او محل ظهور عجائب و به نور روشن خود ظاهر کننده غرائب است. و در مناقب او آیات زیادی از آسمان فرود آمده است. با ناکثین، قاسطین و مارقین به فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به نبرد پرداخته و بالاخره به شمشیر ابن ملجم ستمکار لعین شربت شهادت نوشیده است.

آدم الاولیاء و خاتم الاوصیاء و صاحب اللواء یوم الدین الذی کان حبّه علامة ایمان المسلمین، الشاهد له الطیر بدعاء النبی انه احب الخلق الی رب العالمین، ابی الحسن علی بن ابی طالب المرتضی المقتدی امیرالمؤمنین، صاحب الکرامة و العز و الشرف، المقبور بالغری من النجف؛(1) آن حضرت، آدم اولیا و خاتم اوصیا و صاحب علم در روز قیامت است. او کسی است که دوستی اش نشانه ایمان مسلمانان است؛ و کسی که به دعای پیامبر، پرنده برای او گواهی داده که او محبوب ترین خلق، نزد پروردگار عالمیان است. کنیت او ابوالحسن است، زیرا بزرگ ترین اولاد آن حضرت حسن بود و از القاب آن حضرت مرتضی است، زیرا که خدای تعالی از او راضی بوده و دیگر [لقب آن حضرت] مقتداست؛ زیرا تمام امت را بدان حضرت اقتداست. [لقب] دیگر، امیرالمؤمنین است، زیرا کسی که خلیفه به حق پیامبر است امیرالمؤمنین همو باشد و آن حضرت صاحب کرامت و عزت و شرف و بزرگی است و قبر شریف او در «غری» در صحرای نجف است.

ص:141


1- (1) وسیله الخادم الی المخدوم، صص 113-135.
الف) صحابه و تابعین
اشاره

أ) ابن عباس

از این صحابی بزرگ سخنان فراوانی درباره آن امام همام نقل شده که به گوشه ای از آنها اشاره می کنیم.

اول. رسول الله فرمود:

لو ان الغیاض اقلام و البحر مداد و الجن حساب و الإنس کتاب، ما احصوا فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام؛ (1) اگر درختان جنگل، قلم و دریا مرکب و تمام جن، حسابگر و تمام انس نویسنده باشند، هرگز نمی توانند فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام را بشمارند.

دوم. علم پیامبر از علم خدای تعالی، و علم علی از علم پیامبر، و علم من از علم علی است؛ و علم من و علم صحابه در مقابل علم علی، مانند قطره در برابر هفت دریاست.(2)

سوم. ما نزل فی احد من کتاب الله تعالی ما نزل فی علی(3)؛ درباره هیچ کس به اندازه علی علیه السلام آیه نازل نشده است.

چهارم. لقد اعطی علی تسعه اعشار العلم وایم الله لقد شارکهم فی العشر العاشر؛(4) اگر علم را ده قسمت کنند، به خدا سوگند نه قسمت آن در علی علیه السلام است و آن جناب در آن یک قسمت باقی که به همه مردم عطا شده نیز شریک است.

ص:142


1- (1) المناقب، صص 2-3؛ کفایه الطالب، ص 252؛ مودة القربی، ص 249؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 364، رقم 292؛ لسان المیزان، ج 5، ص 62؛ تذکره الخواص، ص 16.
2- (2) ینابیع الموده، ص 70؛ الفتوحات الاسلامیه، ص 510.
3- (3) تاریخ الخلفاء، ص 171؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 18، ص 11؛ البدایه و النهایه، ج 7، ص 359؛ الصواعق المحرقه، ص 125؛ اسعاف الراغبین، ص 176؛ مناقب سیدنا علی، ص 48.
4- (4) اسدالغابه، ج 4، ص 22؛ الاستیعاب، ج 2، ص 462؛ حلیة الاولیاء، ج 1، ص 15؛ مناقب علی بن ابیطالب، ص 286، رقم 328؛ حبیب السیر، ج 2، ص 15؛ ابن طولون، الائمه الاثنی عشر، ص 51؛ الشرف الموبد، ص 138؛ مناقب سیدنا علی، ص 40.

پنجم. ابن عبدالبر به سند خود از عبدالله بن عباس روایت کرده که گفت:

قسمت الحکمة عشره اجزاء فاعطی علی تسعه اجزاء والناس جزء واحداً وعلی اعلم بالجزء الواحد منهم؛(1) حکمت به ده بخش تقسیم شده که نه قسمت آن به علی اختصاص یافته و یک قسمت آن به سایر مردم واگذار شده است و علی علیه السلام در آن یک بخش نیز داناتر از همگان است.

ششم. اولین کسی که نماز خواند و اولین کسی که اسلام آورد علی علیه السلام بود.(2)

هفتم. «اذا ثبت لنا الشی عن علی لم نعدل عنه الی غیره(3)، اگر مطلبی از علی علیه السلام برای ما ثابت می شد، از او به دیگری عدول نمی کردیم.

هشتم. ضمن روایتی معاویه از ابن عباس می پرسد: در حقّ علی بن ابی طالب چه می گویی؟ گفت:

خدا بیامرزد ابوالحسن را، به خدا که او پرچم هدایت و قرارگاه تقوا و گنجینه عقل، و کوه به فلک کشیده و استوار عقل و اندیشه و چراغ راه شبروان در تاریکی های شبانگاهان بود. او دعوت کننده به شاهراه عظیم هدایت و دانا به رازها و معارف کتاب های آسمانی گذشته و اقدام کننده به تأویل قرآن و آموزندۀ اسرار آن و قائم به تاویل و ذکری بود. او از ستم و اذیت دیگران سخت دوری می جست و از راه ها و روش های پستی و نابودی کناره می گرفت. بهترین فردی بود که ایمان آورد و بهترین فردی بود که حج و سعی کرد. ابن عباس همچنان به ذکر فضائل علی علیه السلام ادامه داد تا آنجا که گفت: او پدر سبطین (حسنین) بود که چشم عالم مثل او را به خود ندید و تا روز قیامت هم نخواهد دید، هر که او را لعن کند، لعنت خدا و خلق خدا بر او باد.(4)

ص:143


1- (1) الاستیعاب، ج 2، ص 442؛ اسدالغابه، ج 4، ص 22؛ حلیه الاولیاء، ج 1، ص 65.
2- (2) مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 465؛ صحیح ترمذی، ج 2، ص 301؛ ریاض النضره، ج 2، ص 158؛ الاستیعاب، ج 3، ص 27؛ المناقب خوارزمی، ص 58؛ تاریخ دمشق، ج 1، ص 161؛ الاربعین المنتقی، ص 112؛ ذخائر العقبی، ص 86؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 363؛ تلخیص المستدرک، ج 3، ص 111.
3- (3) طبقات الکبیر، ج 2، ص 101؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 100، رقم 31؛ الجرح و التعدیل، ج 2، ص 27؛ الاستیعاب، ج 3، ص 40، الاصابه، ج 2، ص 502؛ اسدالغابه، ج 4، صص 16-40.
4- (4) مجمع الزوائد، هیتمی، ج 9، ص 158؛ ذخائر العقبی، ص 78.

نهم. عن ابی مقدم صالح قال:

لما حضرت عبدالله بن عباس الوفاه قال: اللهم انی اتقرب الیک بولایة علی بن ابیطالب؛(1) ابو مقدم صالح گفت: چون عبدالله بن عباس در شرف مرگ قرار گرفت، گفت: خدایا من به ولایت علی بن ابی طالب به تو تقرب می جویم.

برای مطالعه بیشتر اقوال ابن عباس در مورد حضرت علی می توان به منابع ذیل رجوع کرد:

طبقات الکبری، ج 2، ص 365؛ کنز العمال، ج 6، ص 405؛ حلیه الاولیاء، ج 1، ص 84؛ المعجم الکبیر، ج 5، ص 194؛ المستدرک، ج 3، ص 128 و 465؛ اخبار قزوین، ج 2، ص 485؛ شرح نهج البلاغه ابی الحدید، ج 9، ص 168؛ کفایه الطالب، ص 82؛ ترجمه امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 2، ص 95؛ الاستیعاب، ج 3، ص 27؛ الاربعین المنتقی، ص 112؛ ریاض النضره، ج 2، ص 218؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 111؛ کشف الاسرار و عده الابرار، ج 10، ص 686؛ ینابیع الموده، ص 70؛ الفتوحات الاسلامیه، ص 510؛ مودة القربی، ص 249؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 364؛ لسان المیزان، ج 5، ص 62؛ تذکرة الخواص، ج 1، ص 16؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 100؛ الجرح و التعدیل، ج 2، ص 27؛ مسند احمد، ج 1، ص 330؛ خصائص (نسائی)، ص 62؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 381؛ تفسیر طبری، ج 13، ص 72؛ نظم دررالسمطین، صص 97-98؛ نورالابصار، ص 78؛ الفضائل (احمد بن حنبل)، صص 167 و 178؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 379؛ مناقب سیدنا علی، ص 23؛ الصواعق المحرقه، ص 154، و....

ب) ابوبکر

ابوبکر نیز در مواضع گوناگونی به عظمت امام علی علیه السلام اعتراف کرده است؛ از جمله:

اول. رأی ابوبکر علیا، فقال:

من سره ان ینظر الی اعظم الناس منزله من رسول الله و اقربه قرابة واعظم غناء عن نبیه، فلینظر الی هذا؛(2) روزی ابوبکر علی علیه السلام را دید و

ص:144


1- (1) الریاض النضره، ج 3، صص 131-130، احمد بن حنبل، الفضائل، ص 178، رقم 250.
2- (2) کنزالعمال، ج 6، ص 393؛ الریاض، ج 2، ص 163؛ صواعق، ص 106؛ المناقب الخوارزمی، ص 161، رقم 193؛ ترجمه امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 3، ص 70، رقم 1100؛ شرح قصیدة ابن عباء، ج 3، ص 71؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 320؛ نظم دررالسمطین، ص 129.

گفت: هر کس دوست دارد به مردی بنگرد که نزد رسول خدا از عظیم ترین منزلت برخوردار است و از نظر قرابت به آن جناب نزدیک تر از همه است و دخالتش در رفع حوائج او و بی نیازی خودش از دیگران بیشتر بود، به این مرد نگاه کند.

دوم. جاء ابوبکر و علی علیه السلام یزوران قبر النبی صلی الله علیه و آله وسلم بعد وفاته بسته ایام. قال علی علیه السلام لابی بکر:

تقدم فقال ابوبکر: ما کنت لا تقدم رجلاً سمعت رسول الله یقول: علی منی بمنزلتی من ربی؛(1) ابوبکر و علی شش روز پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به زیارت آن جناب آمدند. علی علیه السلام به ابوبکر گفت: جلو بیفت، ابوبکر گفت: من هرگز از مردی که از رسول خدا شنیدم درباره اش می فرمود: «علی نسبت به من به منزله من است نسبت به خدا» جلوتر نمی افتم.

سوم. عن انس بن مالک قال:

لما حضرت وفاة ابی بکر... الی ان قال: قال - لی ابوبکر - سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یقول: ان علی الصراط لعقبه لا یجوزها احد الا بجواز من علی بن ابیطالب؛(2) انس بن مالک روایت کرده هنگامی که واپسین لحظات زندگی ابوبکر سپری می شد گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمود: در صراط، عقبه ای است که کسی از آن نمی تواند عبور کند، مگر اینکه از علی بن ابی طالب جواز عبور داشته باشد.

چهارم. عن عایشه قالت:

رأیت ابابکر یکثر النظر الی وجه علی، فقلت: یا ابه، رأیتک تکثر النظر الی وجه علی؟ فقال: سمعت رسول الله یقول: «النظر الی وجه علی

ص:145


1- (1) ریاض النضره، ج 2، ص 163؛ ذخائر العقبی، ص 64؛ الصواعق المحرقه، ص 175؛ مناقب سیدنا علی، ص 39.
2- (2) مناوی، کنوز الحقائق، ص 42؛ تاریخ بغداد، ج 10، ص 357؛ مسند شمس الاخیار، ج 2، ص 384؛ دخائر العقبی، ص 71؛ لسان المیزان، ج 1، ص 51، رقم 75؛ فرائد السمطین، ج 1، صص 289 و 292؛ کشف الاستار، ج 1، ص 96، الریاض النضره، ج 2، ص 177 (قیس بن حازم از ابوبکر).

عباده»؛(1) عایشه گفت: ابوبکر را می دیدم که زیاد به صورت علی نگاه می کند، گفتم: ای پدر، می بینمت که زیاد به صورت علی نگاه می کنی؟ گفت: «از رسول خدا شنیدم که می فرمود نگاه کردن به صورت علی عبادت است».

ت) عمربن خطاب

عمر نیز از کسانی است که زبان به ستایش امام متقیان گشوده اند؛ از جمله:

اول. عن عمر بن الخطاب انه قال:

اشهد علی رسول الله لسمعته و هو یقول: لو انّ السماوات السبع وضعت فی کفه و وضع ایمان علی فی کفه، لرجح ایمان علی؛(2) عمر بن خطاب از رسول خدا نقل می کند که فرمود: اگر تمامی آسمان ها و زمین در یک کفه ترازو و ایمان علی در یک کفه دیگر آن قرار گیرد، ایمان علی سنگینی می کند.

دوم. وعن عمر و قد جاءه اعرابیان یختصمان فقال لعلی اقض بینهما یا ابالحسن فقضی علی بینهما فقال احدهما: هذا یقضی بیننا؟ فوثب الیه عمر و أخذ بتلبیبه قال ویحک ما تدری من هذا؟ هذا مولای و مولی کل مؤمن و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن؛ (3) از عمر روایت شده که دو نفر عرب بیابانی برای حلّ خصومت نزد وی آمدند، عمر به علی گفت: یا ابالحسن!، میانۀ این دو قضاوت کن. علی در میان آن دو قضاوت فرمود. یکی به عنوان اعتراض گفت: این میان ما قضاوت می کند؟ عمر، یقۀ او را گرفت و گفت: وای بر تو، هیچ می دانی این کیست؟ این مولای من و مولای هر زن و مرد با ایمان است و هر کس که این مولای او نباشد، ایمان ندارد.

ص:146


1- (1) حدیث النظر الی وجه علی عباده، المعجم الکبیر، ج 18، ص 110؛ المستدرک، ج 3، ص 141؛ ابن مغازلی، مناقب علی بن ابی طالب، ص 206، رقم 244؛ تاریخ البغداد، ج 2، ص 51؛ الفردوس للدیلمی، ج 4، ص 294؛ المناقب للخوارزمی، ص 361، 373؛ الریاض النضره، ج 3، ص 197.
2- (2) الریاض النضره، ج 2، ص 226. مناقب علی بن ابیطالب، ابن مغازلی، ص 289، رقم 330؛ الفردوس الدیلمی، ج 3، ص 363؛ المناقب الخوارزمی ص 131، رقم 145؛ ترجمه امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 2، ص 364 و 871؛ کفایه الطالب، ص 258؛ موده القربی، ص 254؛ میزان الاعتدال، ج 3، ص 494؛ نزهه المجالس، ج 2، ص 207.
3- (3) محب طبری، ذخائر العقبی، ص 68؛ الصواعق المحرقه، ص 107.

سوم. «و عن عمر و قد نازعه رجل فی مسئلة فقال: بینی و بینک هذا الجالس و اشار الی علی بن ابی طالب فقال الرجل: هذا الابطن؟ فنهض عمر عن مجلسه و أخذ بتلبیبه حتی شاله من الأرض ثم قال: اتدری من صغرت؟ هذا مولای و مولی کل مسلم».(1) عمر در رابطه با مسئله ای که در میان او و مردی پیش آمده بود، علی علیه السلام را حکم قرار داد. نقل شده که آن مرد گفت: این مرد شکم گنده؟ عمر از جای خود بلند شده و یقه آن مرد را گرفت و چنان کشید که از زمین کنده شد، سپس گفت: هیچ می دانی چه کسی را کوچک شمردی؟ این مولای من و مولای همه مسلمانان است.

چهارم. عن سالم قیل لعمر: «انک تصنع بعلی شیئاً ما تصنعه بأحد من اصحاب رسول الله قال: انه مولای»؛(2) از سالم روایت شده که شخصی به عمر گفت: «تو با علی چنان رفتار می کنی که با هیچ یک از اصحاب رسول خدا آن چنان رفتار نمی کنی؟ گفت: چون او مولای من است».

پنجم. و عن عمر انه قال: «علی مولی من کان رسول الله مولاه»؛ (3) از عمر روایت شده که گفت: «علی مولای هر کسی است که رسول خدا مولای او بود».

ششم. روایت غدیرخم و گفتن عبارت: «اصحبت مولای و مولی کل مسلم فانزل الله الیوم اکملت لکم...»(4) از زبان عمر به حضرت علی علیه السلام.

هفتم. در مسئله ای که عمر از چاره اندیشی بازمانده بود و کسی هم نمی توانست به او یاری دهد گفت:

ص:147


1- (1) الریاض النضره، ج 2، ص 170.
2- (2) همان، ج 3، ص 128.
3- (3) همان، ج 2، ص 170.
4- (4) مسند الامام احمد بن حنبل، ج 4، ص 281؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ح 7، صص 503 و 55؛ الفضائل، ص 92، رمق 138؛ شرح دیوان امیرالمؤمنین، ص 406؛ الریاض النضره، ج 3، ص 126؛ الخطط المقریزی، ج 2، ص 220؛ مناقب علی بن ابی طالب، ص 18، رقم 24؛ شواهد التنزیل، ج 1، صص 200 و 210؛ ترجمة امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 2، ص 75، رقم 577؛ المناقب الخوارزمی، ص 156، رقم، 184؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 77، رقم 44؛ تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.

ما والله انی لاعرف ابا بجده و ابن بجدتها و ابن مفرعها و ابن منزعها، فقالوا کانک تعنی ابن ابی طالب فقال عمر الله هو؛ عمر گفت: من کسی را سراغ دارم که می تواند از پس مشکلات برآید، و استاد کل و پناهگاه و مرجع همه است. اصحاب گفتند: گویا مقصودت پسر ابوطالب است. گفت: به خدا قسم بله....(1)

هشتم. در جای دیگری عمر به حضرت می گوید: «لقد نظرت بنورالله».(2)

نهم. عمر می گوید من و ابو عبیده و ابوبکر و جماعتی دیگر نزد رسول الله بودیم که رسول الله بر شانه علی زد و گفت:

یا علی انت اول المؤمنین ایماناً و اول المسلمین اسلاماً و انت منی بمنزله: هارون من موسی؛(3) ای علی! تو اولین مؤمن و اولین مسلمانی، تو نسبت به من، به مثابه هارون نسبت به موسی هستی.

دهم. عن عمر بن الخطاب قال:

قال رسول الله ما اکتسب مکتسب مثل فضل علی یهدی صاحبه الی الهدی؛(4) عمر بن خطاب گفت: رسول خدا فرمود: هیچ جوینده ای چیزی بهتر و گرانبهاتر از فضل علی نمی تواند به دست آورد، چرا که او، همراه خود را به راه راست رهنمون می شود.

نظر به اینکه عمر در موارد مختلف، لب به اعتراف می گشود و در حل مشکلات خودش از امام کمک می گرفت، به اختصار برخی کلماتی را که عمر بر زبان جاری ساخته ذکر می کنیم.

امام علی از دیدگاه عمر، اعترافات

1. اباحسن، لا ابقانی الله لشدة لست لها و لا فی بلدة لست فیها؛ ای ابا حسن، خدا باقی نگذارد مرا در امر سختی که تو برای آسان کردنش نباشی، و نه در شهری که تو در آن

ص:148


1- (1) کنز العمال، ج 3، ص 179.
2- (2) ریاض النضره، ج 2، ص 196.
3- (3) همان، ج 3، صص 110-109.
4- (4) همان، ج 2، ص 214.

حاضر نباشی باقی نگذارد. (کنز العمال، ج 5، ص 832؛ مصباح الظلام جردانی، ج 2، ص 56؛ الغدیر، ج 6، ص 173).

2. اعوذبالله ان أعیش فی قوم لست فیهم یا اباحسن؛ به خدا پناه می برم از به سر بردن در بین قومی که تو ای ابا حسن در بین آن ها نباشی.

(مستدرک حاکم، ج 1، ص 457، چ حیدرآباد)

(اخبار مکه و ماجاء فیها من ال آثار، ج 1، ص 323، چ مکه)

(القری لقاصدام القری محب طبری، ص 246، چ مصر)

(تاریخ دمشق، ج 3، ص 50، بلفظ: نعوذ بالله، چ بیروت)

(تبیین الحقایق، فخر الدین عثمان زیلعی، ج 2، ص 16، چ مصر)

(ذخائر العقبی، محب طبری، ج 2، ص 197؛ ریاض النضره، ج 2، ص 197، چ مصر) و ص 146، چ بیروت)

تلخیص مستدرک ذهبی، ج 1، ص 457

کنز العمال، ج 5، صص 177-178

فیض القدیر، شرح جامع صغیر سیوطی، ج 4، ص 356 به نقل از دارقطنی، (چ مصر)

روض الازهر، قلندر هندی، ص 266، (چ حیدرآباد)

ارجح المطالب، امر تسری، ص 122، از پنج مصدر حدیثی (چ لاهور)

3. اعوذ بالله ان اعیش فی قوم لیس فیهم ابوالحسن.

فیض القدیر، شرح جامع صغیر، ج 4، ص 357، به نقل از دارقطنی.

4. اعوذ بالله من معظله لا علی لها؛ به خدا پناه می برم از مشکلی که علی برای حل آن نباشد.

(مناقب خوارزمی، فصل 7، ص 51 (چ نجف)، نورالابصار، شبلنجی، ص 79)

5. اعوذ بالله من معضله لیس لها ابوالحسن؛ به خدا پناه می برم از مشکلی که اباالحسن برای حل آن نباشد.

(فضائل امیرالمؤمنین، احمد بن حنبل به نقل از الغدیر، ج 6، ص 247)

زین الفتی عاصمی (به نقل از الغدیر، ج 6، ص 247)

تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، ص 87، چاپ نجف، ص 144.

تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 3، ص 51.

ص:149

6. اعوذ بالله من معضله و لا ابوالحسن لها؛ به خدا پناه می برم از مشکلی که ابوحسن برای حلّ آن نباشد.

تاریخ ابن کثیر، ج 7، ص 359، چ بیروت.

فتوحات الاسلامیه، زینی دحلان، ج 2، ص 306 (چ مصر)

7. الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ خداوند خود آگاه تر است که بار نبوت را کجا قرار دهد و بر دوش چه خانواده ای نهد.

الطرق الحکمیه، ابن قیم، ص 46 (به نقل از الغدیر، ج 6، ص 105).

8. اللهم لا تبقنی لمعضله لیس لها ابن ابی طالب حیا، بارالها! مرا در برابر مشکلی که علی ابن ابی طالب برای حل آن - زنده نباشد، باقی مگذار.

فضائل احمد، حدیث شماره 216 (چ بیروت)

مقتل خوارزمی، ج 1، ص 45، مناقب خوارزمی، ج 7، ص 51.

تذکره، سبط ابن جوزی، ص 148.

قوة القلوب، ج 2، ص 246.

ینابیع الموده، ص 86 (چ استامبول)

ملحقات احقاق الحق، ج 8، ص 211.

9. اللهم لا تنزل بی شدیده الا و ابوالحسن الی جنبی؛ بارالها کار سختی را بر من فرود نیاور، مگر آنکه ابوالحسن (برای حل آن) در کنار من باشد.

ذخائر العقبی ص 82؛ ریاض النضره، ج 2، صص 50 و 194 و در چاپ بیروت ص 142، کنز العمال، ج 5، ص 257 به نقل از ابن عساکر

فرائد السمطین، ج 1، ص 343 (چ بیروت)

نظم درر السمطین، زرندی، ص 130 (بلفظ اللهم لا ترانی شده) (چ نجف) کفایه شنقیطی، ص 57 (چ مصر).

10. انت (یا علی) خیر هم فتوی؛ تو ای علی بهترین صحابه در امر فتوا هستی.

طبقات ابن سعد، ج 2، بخش 2، ص 102 (چ بیروت)

سنن دارقطنی، ج 2، کتاب الصائم باب القبله، ص 181 (چ بیروت)

ص:150

11. بابی انتم، بکم هدانا الله، و بکم اخرجنا الله من الظلمات الی النور؛ پدرم به فدای شما خاندان (نبوت) باد، که خداوند ما را هدایت با شما کرد و با شما ما را از عالم تاریکی (شرک) به (صحنه) نور و روشنایی اسلام در آورد.

ربیع الابرار، زمخشری، ج 3، ص 595 (افست بغداد)

مناقب خوارزمی، فصل 7، صص 51-52.

شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 133 (چ 4 جلدی، قاهره)

فرائد السمطین، ج 1، ص 349، شماره 273.

مستطرف ابشیهی، ج 1، ص 91 (چ مصر)

نزهة المجالس، صفوری، ج 2، ص 211 (چ مصر)

وسیلة النجاة، محمد مبین هندی، ص 139 (چ لکهنو)

مراة المؤمنین، ولی الله لکهنوی، ص 87 (چ لکهنو)

12. ثلاث کنت فی طلبهن، فالحمدالله الذی اصبتهن قبل الموت؛ سه چیز بود که من در پی آن بودم و حمد خدای را که قبل از مرگم به واسطه علی بدان دست یافتم.

کنزالعمال، ج 13، صص 170-169 به نقل از دیلمی و معجم اوسط طبرانی.

منتخب کنزالعمال (چ حاشیه مسند احمد) ج 5، ص 56.

13. ردوا الجهالات الی السنه و ردوا قول عمر الی علی؛ نادانی ها را به سنت برگردانید، و گفته عمر را هم به علی.

احکام القرآن، جصاص، ج 1، ص 504 (چ مصر)

سنن بیهقی، ج 7، صص 441-442 (چ حیدرآباد)

مناقب خوارزمی، ص 50.

کتاب العلم ابوعمر، ج 2، ص 187.

تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، ص 87 (چاپ نجف، ص 147)

14. ردوا قول عمر الی علی، لولا علی لهلک عمر؛ قول عمر را به علی برگردانید، اگر علی نبود، عمر هلاک شده بود.

تذکرة سبط ابن جوزی، ص 147

15. صدقت اطال الله بقائک؛ راست گفتی (ای علی) خداوند، بقایت را طولانی کند.

جامع العلوم و الحکم، عبدالرحمن سلامی بغدادی، ج 1، ص 106 (چ مصر)

ص:151

16. عجزت النساء ان تلدن مثل علی بن ابی طالب و لولا علی لهلک عمر؛ همانا که زن ها از زاییدن همانند علی ناتوان باشند و چنانچه علی نبود، عمر هلاک شده بود.

اربعین فخر رازی، ص 466.

مناقب خوارزمی، فصل 7، ص 93.

فرائد السمطین حموینی، ج 1، ص 351 (چ بیروت)

مطالب السئول ابن طلحه شافعی، ص 130 (چ تهران)

ینابیع الموده قندوزی، صص 75 و 373 (چ استامبول) و صص 85 و 448 (چ نجف به نقل از فصل الخطاب خواجه پارسا)

17. علی اعلم الناس بما انزل الله علی محمد؛ علی بدانچه خدا بر محمد نازل فرموده، یعنی قرآن و اسرارش، آگاه ترین مردم است.

شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج 1، ص 29.

18. فرج الله عنک لقد کدت اهلک فی جلدها؛ خداوند مشکلت را بگشاید، بدون شک، نزدیک بود به سبب اجرای حد بی جای این زن، هلاک شوم.

مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 366 (چهار جلدی) و ج 1، ص 497 دو جلدی) به نقل از شش نفر راویان و حدیث آوران اهل تسنن.

19. کاد یهلک ابن الخطاب لولا علی بن ابی طالب؛ اگر علی بن ابی طالب نبود، نزدیک بود ابن خطاب (عمر) هلاک شود.

طرق الحکمیه ابن قیم، ص 46، (چ مصر)

کفایه الطالب، گنجی، جاول، باب 57 (چ مصر)

فصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص 18 (چ ایران و نجف)

20. کان عمر یتعوذ من معضله لیس لها ابوحسن؛ عمر، پیوسته به خدا پناه می برد و از پیشامد مشکلی که ابوالحسن (علی بن ابی طالب) برای حل آن نباشد، اعوذبالله می گفت.

استیعاب قرطبی، ج 8، ص 157 (چ مصر)

اسدالغابه، ابن اثیر، ج 4، ص 22 (چ مصر)

اصابه ابن حجر، ج 7، ص 59 (چ مصر)

اعلام الموقعین، ابن قیم جوزی، ج 1، ص 15 (چ قاهره)

تاریخ الاسلام ذهبی، ج 2، ص 199 (چ بیروت)

ص:152

تاریخ الخلفاء، سیوطی، صص 66 و 171 (چ مصر)

تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 3، ص 51 (چ بیروت)

تأویل مختلف الحدیث، ابن قتیبه دینوری، ص 202 (چ مصر)

تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، ص 144.

تهذیب التهذیب، عسقلانی، ج 1، ص 337 و ج 7، ص 327، چ مصر.

ذخائر العقبی، محب طبری، ص 82، چ مصر.

ریاض النضره، ج 2، ص 142، به نقل از احمد حنبل و استیعاب (چ بیروت و مصر)

صفوة الصفوه، ابن جوزی، ج 1، ص 121 (چ حیدر آباد)

صواعق المحرقه، ابن حجر، ص 76 (چ قاهره)

طبقات الکبرا، ابن سعد، ج 2، ص 339 (چ مصر)

طرح التثریب، ابوزرعه عراقی، ج 1، ص 86 (چ مصر)

علی ابن ابی طالب امام العارفین، احمد بن صدیق غماری، ص 70 (چ مصر)

فتح الباری شرح صحیح بخاری، ج 17، ص 105 (چ مصر)

فرائد السمطین، حموینی، ج 1، ص 345، شماره 267.

فضائل الصحابه، احمد حنبل، ج 2، ص 647، شماره 1100.

فیض القدیر، مناوی، ج 4، ص 357 (چ مصر)

قضاة الاندلس، ص 23 (چ قاهره)

کفایة الطالب، گنجی شافعی، باب 57، ص 217 (چ نجف) و ص 95 (چ غری)

مجمع بحار الانوار، صدیقی فتونی، ج 2، ص 396 (چ نولکشور)

نورالابصار، شبلنجی، ص 74.

21. لا ابقانی الله الی ان ادرک قوما لیس فیهم ابوالحسن؛ خدا مرا وقتی که قومی را درک کنم که ابوالحسن در بین آن نباشد، باقی نگذارد.

حاشیه حفنی بر شرح جامع صغیر عزیزی، ج 2، ص 417؛ مصباح الظلام، جردانی، ج 2، ص 56 (به نقل الغدیر، ج 3، ص 98 از هر دو مصدر مذکور)

22. لا ابقانی الله بأرض لیس فیها ابولحسن؛ خدا مرا در سرزمینی که ابوالحسن در آن نباشد، باقی نگذارد.

ارشاد الساری، ج 3، ص 195 (چ مصر)

ص:153

23. لا ابقانی الله بعد ابن ابی طالب؛ خدا بعد از فرزند ابی طالب (علی) مرا باقی نگذارد.

اخبار الظراف، ابن جوزی، ص 19.

ازکیاء ابن جوزی، ص 18 (به نقل الغدیر، ج 6، ص 126 از دو مصدر مذکور)

تذکره سبط ابن جوزی، ص 148، چ نجف و ص 157 (چ غری)

مناقب خوارزمی، ص 60.

طرق الحکمیه، ابن قیم، ص 36 (چ مصر)

ذخائر العقبی، ص 80.

ریاض النضره، ج 2، ص 197.

وسیله النجاه، محمد مبین لکهنوی، ص 150.

24. لا ابقانی الله بعدک یا علی؛ ای علی! خدا مرا بعد تو باقی نگذارد.

مناقب خوارزمی، فصل 7، ص 54.

فرائد السمطین، ج 1، ص 349، شماره 274.

ذخائر العقبی، محب طبری، ص 82.

ریاض النضره، ج 2، ص 146.

ارجح المطالب، ص 122.

25. لا ابقانی الله لمعضله لیس لها ابوحسن؛ خدا در برابر مشکلی که ابوحسن - علی - برای حل و فصلش نباشد، مرا باقی نگذارد.

انساب الاشراف، بلاذری، ج 2، ص 99.

26. لا احیانی الله لمعضله لا یکون فیها ابن ابی طالب حیا؛ خدا در پیشامد مشکلی که (علی) ابن ابی طالب - به هنگام وقوعش - زنده نباشد، مرا زنده نگذارد.

الجامع اللطیف، محمد جار الله قرشی، ص 35 (چ 1393 مصر)

27. لا بقیت فی قوم لست فیهم یا ابالحسن؛ ای ابوالحسن، در بین قومی که تو در بین آنها نباشی، باقی نمانم.

تاریخ دمشق، ج 3، صص 53-52، شماره 1082.

تفسیر امام فخر رازی، ذیل آیه وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ

28. لا بقیت لمعضله لیس لها ابوالحسن؛ در برابر مشکلی که ابوالحسن برای حل آن نباشد، باقی نمانم.

ص:154

ترجمه علی بن ابی طالب، ص 79 (به نقل از الغدیر، ج 3، ص 98)

29. لا خیر فی عیش قوم لست فیهم یا ابالحسن؛ ای ابوالحسن در زندگانی مردمی که تو در بین آنها نباشی، خیری نباشد.

الجامع اللطیف، محمد جارالله قرشی، ص 35 (چ مصر 1392 م)

30. لا عشت فی قوم لست فیهم یا اباالحسن؛ در بین قومی که تو ای ابوالحسن در بین آن نباشی، زندگانی نکنم.

تاریخ دمشق، ابن عساکر، بخش امام علی، ج 3، ص 53.

31. لو لا علی لضل عمر؛ اگر علی نبود، عمر گمراه شده بود.

تمهید باقلانی، ص 199 (به نقل از الغدیر، ج 6، ص 327)

32. لو لا علی لهلک عمر؛ اگر علی نبود عمر هلاک شده بود.

اخبار الظرائف، ابن جوزی، ص 19.

الازکیاء، ابن جوزی، ص 18 (چ مصر)

اربعین، فخر رای، ص 466.

ارجح المطالب، امر تسری، ص 123.

ارشاد الساری، شرح صحیح بخاری، ابن حجر قسطلانی، ج 10، ص 9 به نقل از بغوی، ابوداود، نسائی و ابن حبان، (چ مصر)

استیعاب، ابن عبدالبرقرطبی، ج 3، ص 39 و در چاپ ذیل اصابه، ج 8، ص 157.

اهل البیت، توفیق ابوعلم مصری، ص 207 (چ قاهره)

بریقه المحمودیه، ابوسعید خادمی، ج 1، ص 211 (چ حلبی قاهره)

تاریخ آل محمد، بهجت افندی، ص 125 (چ مطبعه آفتاب)

تأویل مختلف الحدیث، ابن قتیبه دینوری، ص 202 (چ مصر)

تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، ص 147.

تفریح الاحباب فی مناقب الآل و الاصحاب، محمد بن عبدالله قرشی هاشمی، ص 325 (چ دهلی)

تفسیر امام فخر رازی، ج 7، ص 484.

تفسیر نیشابوری، ضمن سوره احقاف.

حاشیه حفنی بر شرح جامع صغیر، عزیزی، ج 2، ص 417 (الغدیر، ج 6، ص 102)

ص:155

بحر المناقب، ابن حسنویه حنفی، ص 23، نسخه خطی (ملحقات احقاق، ج 8، ص 198)

ذخائر العقبی، محب الدین طبری، ص 82.

ریاض النضره، محب الدین طبری، ج 2، ص 142 (به نقل از حافظ عقیلی و حافظ ابن سمان)

سنن، ابن ماجه قزوینی (ج 2، چ مصر)

سنن، ابوداود سجستانی، ج 2، ص 227 (چ مصر)

شرح تائیه ابن فارض، قاضی سعید الدین محمد بن احمد فرغانی (ملحقات احقاق ج 8، ص 184)

شرح تجرید، علاء الدین قوشجی، بخش امامت (چ آستانه ترکیه)

شرح جامع صغیر، سیوطی از شیخ محمد حنفی (چاپ حاشیه سراج المنیر، ج 2، ص 417)

شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 18 و ج 12، ص 205.

علی بن ابی طالب امام العارفین، احمد بن صدیق غماری، ص 71.

عمدة القاری - شرح صحیح بخاری - عینی، ج 11، ص 151 (چ آستانه ترکیه)

عون المعبود - شرح سنن ابی داود - عظیم آبادی، ج 12، ص 76 (چ دهلی هند)

فتح الباری - شرح صحیح بخاری - عسقلانی، ج 12، ص 101 (چ مصر)

فتح الملک العلی - بصحه حدیث باب مدینه العلم علی - احمد بن محمد غماری، ص 42.

فرائد السمطین، حموینی، ج 1، ص 351، حدیث 276.

فصل الخطاب خواجه پارسا (به نقل ینابیع الموده، چ هند)

فصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص 18.

فضائل امیرالمؤمنین، از احمد حنبل، حدیث 327.

فیض القدیر - شرح جامع صغیر - عبدالرئوف مناوی، ج 4، ص 357.

قرة العینین فی تفضیل الشیخین، شاه ولی الله دهلوی، ص 182 (چ پیشاور)

قضاه الاندلس، قاضی علی بن عبیدالله مالقی، ص 73 (چ دارالکتابت، قاهره)

کفایة الطالب، گنجی شافعی، پایان باب 59، ص 227 (چ نجف)

اللمع فی التصوف، ابونصر عبدالله بن علی طوسی سراج شافعی، ص 181 (چ مصر)

مختصر - سنن ابی داود - منذری، ج 6، ص 230 (چ مصر)

مراة المؤمنین، ولی الله لکهنوی، ص 67.

ص:156

مصباح الظلام، جردانی دمیاطی، ج 2، ص 56 (الغدیر، ج 6، ص 102)

مطالب السئول، ابن طلحه شافعی، ص 13.

مطول تفتازانی، بحث «لو» شرطیه، ص 136 (چ ایران)

الملفوظات و الامالی العرفانیه، شیخ نظام الدین اولیاء چشتی حنفی هندی (ملحقات احقاق الحق، ج 8، ص 158)

مناقب خطیب خوارزمی، ص 39 (چ نجف) و ص 48 (چ استامبول)

مناقب سیدنا علی عینی حنفی، ص 46.

مواقف قاضی عضد الدین ایجی شیرازی، بخش امامت.

نظم دررالسمطین، زرندی حنفی، صص 130-129 و 132.

وسیله المآل باکثیر، حضرمی، ص 127، مخطوط (ملحقات احقاق الحق، ج 17، ص 444)

وسیله النجاة، محمد مبین هندی، ص 139 (چ لکهنو)

ینابیع الموده، قندوزی، صص 70 و 75 و 448 (چ نجف) و صص 80 و 85 و 373 (چ استامبول) به نقل از فصل الخطاب خواجه پارسا.

33. لولاک لا فتضحنا؛ (یا علی) اگر تو نبودی، هر آینه ما مفتضح و رسوا می شدیم.

صحیح بخاری، ج 3، ص 81 (کتاب الحج باب کسوة الکعبه و باب الاعتصام)

سنن ابی داود، ج 1، ص 317.

سنن ابن ماجه، ج 2، ص 269.

سنن بیهقی، ج 5، ص 159.

فتوح البلدان، بلاذری، ص 55.

ربیع الابرار، زمخشری، ج 4، ص 26.

شرح ابن ابی الحدید، ج 19، ص 158.

ریاض النضره، ج 2، ص 20 (چ مصر)

تیسیر الوصول ابن دیبع شیبانی (به نقل الغدیر، ج 6، ص 177) فتح الباری، ج 3، ص 358.

34. ما اجد لک الا ما قال ابن ابی طالب

عمر (در رابطه با سؤالی که از وی شد و به امیرمؤمنان علیه السلام ارجاع داده بود و پرسش کننده پاسخ امام را برای وی بازگو کرد و گویا مجدداً نظر خواهی نموده بود) گفت:

جز آنچه را که فرزند ابوطالب پاسخ داده چیزی در جواب پرسش تو سراغ ندارم.

ص:157

محلی، ابن حزم اندلسی، ج 2، ص 76 (چ بیروت)

استیعاب، قرطبی، ج 2، ص 463 (چ مصر)

ریاض النضره، ج 2، ص 195 (چ مصر)

35. مازلت کاشف کل کرب و موضح کل حکم؛ (ای علی) پیوسته زدایندۀ هرگونه غم و غصه ای باشی و واضح کننده هر حکمی.

کنزالعمال، متقی هندی، ج 5، ص 834.

36. نعوذبالله من ان أعیش فی قوم لست فیهم یا اباحسن؛ از به سر بردن خود در میان قومی که تو ای پدر ابوالحسن در بین آنها نباشی، به خدا پناه می بریم.

تاریخ دمشق، ج 3، ص 50.

37. هذا اعلم بنبینا و بکتاب نبیّنا؛ این - علی بن ابی طالب - اعلم و آگاه تر (از صحابه) به پیامبر ما و به کتاب پیامبر ماست.

زین الفتی در تفسیر سوره هل اتی، عاصمی، به نقل از گروه رستگاران، ص 105.

38. هیات، هناک شجنه من بنی هاشم و شجنه من الرسول و اثره من علم یؤتی لها و لایأتی، فی بیته یؤتی الحکم؛ دریغا، همانا که علی، برخوردار از قرابت و نزدیکی با بنی هاشم و نزدیکی با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ونشانه ای از علم است که باید به سراغش رفت، نه اینکه او بیاید، و در خانه و محل او، حکمت جامه عمل می پوشد و بس.

کنز العمال، ج 5، ص 831 (به نقل از علی بن کاتب)

39. یا اباالحسن انت لکل معضله و شده تدعی؛ ای ابوالحسن تو - یگانه کسی هستی - که برای حل و فصل هر مشکل و سختی - آماده ای و - دعوت می شوی.

قصص الانبیاء، ثعلبی، ص 566، ذیل آیه إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ 1 - به نقل از فضائل الخمسه، ج 2، ص 290، عرائس، ثعلبی، صص 232-239 (به نقل از الغدیر، ج 6، صص 155-148)

ص:158

40. یابن ابی طالب، فمازلت کاشف کل شبهه و موضح کل حکم (علم)؛ ای فرزند ابوطالب همانا که پیوسته، از هر شبهه پرده می افکنی و توضیح دهنده هر حکمی (علمی) هستی.

کنز العمال، ج 5، ص 834.

ث) عثمان بن عفان

عثمان نیز همچون خلفای گذشته، مکرر به حضرت علی علیه السلام برای حل مشکلات قضایی ودینی رجوع می کرد.(1)

ج) معاویه بن ابی سفیان

اول. از ابی حازم روایت شده که مردی نزد معاویه آمد، و از او مسئله ای پرسید. معاویه گفت:

از علی بپرس، مرد گفت: ای امیرالمؤمنین جواب تو را بیشتر از جواب علی دوست می دارم. معاویه گفت: چه بد گفتی، از مردی کراهت ورزیدی که رسول خدا او را با علم بار آورده و درباره اش فرمود: تو نزد من به منزله هارون از موسی، جز اینکه بعد از من پیغمبری نخواهد بود، و عمر، هر وقت امری برایش مشکل می شد، از او کمک می گرفت.(2)

«مناوی» در «فیض القدیر»(3) از «کلابازی» روایت کرده که گفت:

مردی از معاویه مسئله ای پرسید، گفت: از علی بپرس که او اعلم از من است. آن مرد گفت: جواب تو را می خواهم. معاویه گفت: وای بر تو از مراجعه به مردی که رسول خدا سرشار از علمش کرده اکراه داری؟

وقد کان اکابر الصحابه یعترفون له بذلک، و کان عمر یسئله عما اشکل علیه و جاءه رجل فسأله فقال: هاهنا علی فقال: أرید أسمع منک یا امیرالمؤمنین. قال: قم لا اقام الله رجلیک و محا اسمه من الدیوان؛

ص:159


1- (1) ر. ک: موطأ مالک، باب طلاق مریض، ص 36؛ سنن بیهقی، ج 7، ص 419؛ الاصابه، ح 8، قسم اول، ص 204؛ الاستیعاب، ج 2، ص 764؛ الریاض النضره، ج 2، ص 197.
2- (2) الریاض النضره، ج 2، ص 195.
3- (3) فیض القدیر، ج 3، ص 46.

علی، مردی است که بزرگان صحابه به اعلمیت او اعتراف داشتند و عمر هر وقت مسئله ای برایش پیش می آمد، به او مراجعه می کرد. آمده است که مردی پیش معاویه آمد و از او چیزی پرسید. گفت: علی علیه السلام اینجاست، از او بپرس. مرد گفت: می خواهم از تو بشنوم یا امیرالمؤمنین. معاویه گفت: برخیز، خدا پاهایت را خشک کند و دستور داد نامش را از دیوان محو کردند.

نظیر این روایت در فتح الباری فی شرح البخاری (جلد 17، ص 50) به نقل از «اسماعیل بن ابی خالد» از «قیس بن ابی حازم» آمده است.

دوم. وکان معاویه یکتب فیما ینزل به لیسال له علی بن ابی طالب فلما بلغه قتله قال: ذهب الفقه والعلم بموت ابن ابی طالب. فقال له اخوه عتبه: لا یسمع هذا منک اهل الشام، فقال له: دعنی عنک.(1)

معاویه مسائلی را که برایش پیش می آمد می نوشت تا برایش از علی علیه السلام بپرسند، و چون شنید که آن حضرت را کشتند، گفت:

فقه و علم با مرگ پسر ابوطالب از میان رفت. برادرش عتبه به او گفت: اهل شام این حرف را از تو نشنوند. گفت: مرا به خودم واگذار.

سوم. اعتراف «ضرار بن ضمره» به فضائل علی علیه السلام (پس از شهادتشان) نزد معاویه و تصدیق او.

او (علی علیه السلام) مردی بود که فهم و درک هیچ انسانی به مقام بلندش احاطه نمی یافت. بسیار قوی و نیرومند و سخنش بسیار کوتاه و پرمعنا بود، به عدل حکم می فرمود. علم از جوانبش سرازیر بود و حکمت از سراپایش می بارید. از دنیا و فریبندگی های آن سخت وحشت داشت و با شب و تاریکی آن مأنوس بود. به خدا سوگند، اشک چشمش مدام سرازیر و فکرش همیشه مشغول بود، دستهایش را به هم می مالید و به نفس خود خطاب می کرد.

ص:160


1- (1) استیعاب، ج 2، ص 263. نمونه هایی دیگر از مراجعه معاویه به علی علیه السلام ر. ک: موطأ مالک، کتاب الاقضیه، ص 126؛ سنن البیهقی، ج 8، ص 230، مسند شانعی، کتاب حدود، ص 202؛ کنز العمال، ج 7، ص 300 و ج 6، ص 21 و ج 3، ص 181؛ فیض القدیر، ج 4، ص 356؛ حلیة الاولیاء، ابونعیم، ج 9، ص 145؛ ابن قتیبه، الاماته، ص 97 و...

از لباس ها کوتاه ترینش را می پسندید و از غذاها، ناگوارترینش را. به خدا سوگند در میان ما چون یکی از ما بود. چون به خدمتش وارد می شدیم، ما را در کنار خود می نشاند و چون سؤال می کردیم جوابمان می داد. با اینکه همواره به او نزدیک و با وی خودمانی بودیم، ولی از هیبتی که داشت جرأت سخن گفتن با او را نداشتیم. چون تبسمی می کرد لب ها را از روی دندان هایش کنار می زد و آنها چون لؤلؤ می درخشید.

دین داران را بسیار بزرگ می شمرد و مسکینان را دوست می داشت. هیچ نیرومندی برای اینکه او را به باطل بکشد، طمع نمی کرد و هیچ ضعیفی از عدالتش ناامید نبود. من خدا را شاهد می گیرم که او را در بعضی از مواقفش دیدم - هنگامی که تاریکی شب بر جهان چیره می شد - در محراب عبادت دست به ریش خود گرفته به خود می پیچید و چون مارگزیده تاب می خورد و مانند دردمندان می گریست و...

اشک از چشمان معاویه سرازیر شد و پس از سکوتی گفت: آری چنین بود ابوالحسن، خدا رحمتش کند.(1)

چهارم. معاویه گفت:

علی علیه السلام کسی بود که انبار بیت المال را جارو می کرد و پس از تقسیمش در آن نماز می خواند. او کسی بود که خطاب به زر و سیم گفت: غیر من را فریب بدهید و او کسی بود که میراثی از خود باقی نگذاشت، با اینکه تمام دنیای اسلام - به جز شام - در دست او بود.(2)

ح) سعد بن ابی وقاص

اول. سعد بن ابی وقاص روایت کرده که معاویه در بعضی از سفرهای حج خود به مدینه آمد. سعد از او دیدن کرد و در آنجا از علی علیه السلام صحبت به میان آمد و معاویه از آن

ص:161


1- (1) حلیة الاولیاء، ج 1، ص 84؛ استیعاب، ج 2، ص 463؛ ریاض النضره، ج 2، ص 212؛ مروج الذهب، ج 3، ص 16؛ الامالی، لابی علی القالی، ج 2، ص 143؛ نهج البلاغه، عبده، ج 4، ص 15؛ ریبع الابرار، ج 1، ص 97؛ صفة الصفوه، ج 1، ص 315؛ محاضرة الابرار، ج 2، ص 236؛ الجوهره فی مناقب علی، ص 75؛ الحدائق الوردیه، ج 1، ص 32.
2- (2) شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 70.

حضرت بدگویی کرد. سعد خشمگین شد و گفت: درباره کسی حرف می زنی که من از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمود:

هر که من مولای اویم، علی مولای اوست. و شنیدم که می فرمود: تو از من به منزله هارون از موسی هستی، جز اینکه بعد از من پیغمبری نخواهد آمد، و در جنگ خیبر شنیدم که می فرمود: امروز پرچم را به مردی می دهم که خدا و رسول را دوست می دارد.(1)

دوم. ضمن روایتی از رسول الله خطاب به علی علیه السلام که فرمود: «اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی، الا انه لا نبوه بعدی».(2)

برای آشنایی با اعترافات سعد بن ابی وقاص به مقام والای علی علیه السلام می توان به این منابع رجوع کرد: عسقلانی، فتح الباری، ج 8، ص 76؛ ترجمه امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 71؛ المطالب العالیه، ج 4، ص 64، حیاة الصحابه، ج 2، ص 235؛ الریاض النضره، ج 2، ص 162؛ مسند الطیالسی، ص 28؛ مسند الامام زید، ص 364؛ مسند ابن الجعد، ص 301، رقم 2040؛ الطبقات الکبیر، ج 3، ص 15؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج 7، ص 496؛ المصنف، عبدالرزاق، ج 5، ص 406؛ خصائص، نسائی، ص 4؛ صحیح ابن ماجه، باب فضائل اصحاب، ص 12؛ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 499.

خ) ابو ایوب انصاری

جهت مطالعه اقوال این صحابی بزرگ می توان به منابع ذیل مراجعه نمود:

تاریخ بغداد، ج 13، ص 187؛ کنز العمال، ج 6، ص 155؛ اسدالغابه، ج 4، ص 32؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 235؛ مناقب الخوارزمی، ص 63؛ مناقب ابن المغازلی، ص 101؛ ذخائر العقبی، ص 136.

ص:162


1- (1) صحیح ابن ماجه، باب فضائل اصحاب رسول الله، ص 12؛ خصائص نسائی، ص 4 با کمی تفاوت.
2- (2) صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابیطالب؛ سنن ترمذی، ج 2، ص 300؛ مسند احمد، ج 1، ص 185؛ خصائص نسائی، صص 4 و 16؛ انساب الاشراف، ج 2، صص 106 و 43؛ مسند البزار، ج 3، صص 324 و 1120؛ مروج الذهب، ج 3، ص 23؛ المستدرک، ج 3، ص 108؛ جامع الاصول، ج 9، ص 469.

د) ابوذر غفاری

اول. عن ابی ذر قال:

قال رسول الله: من اطاعنی فقد اطاع الله و من عصانی فقد عصی الله، و من اطاع علیاً فقد اطاعنی و من عصی علیاً فقد عصانی؛(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: هر که مرا اطاعت کند خدای را اطاعت کرده و هر که مرا نافرمانی کند، خدای را نافرمانی کرده و هر که علی علیه السلام را اطاعت کند، مرا اطاعت نموده و هر که علی را نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده است.

دوم. و عن ابی ذر قال:

ما کنا نعرف المنافقین علی عهد رسول الله الا بثلاث: بتکذیبهم الله و رسوله و التخلف عن الصلاة و بغضهم علی بن ابیطالب؛(2) ابوذر غفاری گفت: در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم منافقان را با سه چیز می شناختیم:

با تکذیب خدا و رسولش از سوی آنها؛ و تخلفشان از نماز؛ و عداوتشان با علی علیه السلام.

ذ) انس بن مالک

اول. روایتی که ضمن آن انس از رسول الله روایت می کند:

«علی علیه السلام، امیرالمؤمنین، پیشوای مسلمانان، راهنمای روسفیدان و خاتم اوصیاست».(3)

ص:163


1- (1) حاکم، مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 121. حاکم گفته که این حدیث، صحیح السند است. در جلد سوم صفحه 128 نیز همین روایت را به طریق دیگر نقل کرده است.
2- (2) الریاض النضره، ج 3، ص 190؛ ترجمه امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 2، ص 188، رقم 679؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 376؛ مودة القربی، ص 257؛ تلخیص المستدرک، ج 3، صص 121 و 128؛ الکامل فی الضعفاء، ج 7، ص 233.
3- (3) حلیة الالولیاء، ج 1، ص 63؛ الفردوس الدیلمی، ج 5، ص 364؛ ترجمه امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 2، ص 486، رقم 1014؛ کفایة الطالب، صص 211-212؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 376؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 145؛ میزان الاعتدال، ج 1، ص 64.

دوم. عن انس بن مالک، قال:

کنت عندالنبی فرأی علیا مقبلا. فقال: یا انس، قلت: لبیک. قال: هذا المقبل حجتی علی امتی یوم القیامه؛(1) انس بن مالک می گفت: روزی در محضر پیامبر بودم، چون علی را دید که می آید فرمود: این شخصی که می آید روز قیامت حجت من، بر امت من است.

ر) عبدالله بن عمر:

عن ابن عمر قال:

سمعت رسول الله فی حجة الوداع و هو علی ناقته فضرب علی منکب علی و هو یقول: اللهم اشهد اللهم قد بلغت هذا اخی و ابن عمی و صهری و ابو ولدی اللهم کب من عاداه فی النار؛(2)

از ابن عمر روایت شده که گفت:

رسول خدا در حجة الوداع در حالی که بر ناقه ای سوار بود به شانه علی زد و چنین فرمود: بارالها گواه باش من آنچه را که بر ذمه خود داشتم ابلاغ کردم، این برادر من، و پسر عم و داماد من و پدر فرزندان من است. خدایا، دشمنانش را به رو در آتش جهنم انداز.

ز) زبیربن عوام

سخنان زبیر را می توان در این منابع مشاهده نموده:

کنز العمال، ج 6، ص 82؛ مستدرک، ج 3، ص 366؛ اسدالغابه، ج 2، ص 199، اصابه، ج 3، ص 6؛ تهذیب التهذیب، ج 6، ص 325؛ فتح الباری، ج 16، ص 165.

ص:164


1- (1) محب طبری، الریاض النضره، ج 2، ص 193؛ ذخائر العقبی، ص 77؛ تاریخ بغداد، ج 2، ص 88؛ مناقب علی بن ابی طالب، ص 45، رقم 67؛ ترجمة امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 2، ص 272، رقم 803؛ مختصر تاریخ دمشق ج 17، ص 377؛ مودة القربی، ص 248؛ میزان الاعتدال، ج 3، ص 76.
2- (2) مستدرک، ج 3، ص 14؛ الریاض النضره، ج 2، ص 167؛ در روایت «عشیرتک الاقربین»؛ کنز العمال، ج 3، ص 61 و ج 6، ص 154.

س) سلمان فارسی

اول. عن سلمان قال:

قلت: یا رسول الله ان لکل نبی وصیا فمن وصیک؟ فسکت عنی فلما کان بعد رانی فقال: یا سلمان، فاسرعت الیه قلت: لبیک. قال: تعلم من وصی موسی قال: نعم یوشع بن نون قال: لم؟ قلت: لانه کان اعلمهم یومئذ (قال) فان وصیی و موضع سرّی و خیر من اترک بعدی و ینجز عدّتی و یقضی دینی علی بن ابی طالب؛(1)

از سلمان روایت شده که گفت: از رسول خدا پرسیدم: همه پیغمبران برای خود وصیی داشتند، وصی تو کسیت؟ جواب ندادند. بعد از مدتی مرا صدا زد، به خدمتش شتافتم و گفتم: لبیک. فرمود: بگو ببینم چه کسی وصی موسی بود؟ عرض کردم: یوشع بن نون، فرمود: چرا؟ گفتم: برای اینکه یوشع عالم ترین بنی اسرائیل بود. فرمود: پس وصی من و حافظ سرّ من و بهترین بازماندگانم و آن کسی که وعده هایم را وفا می کند و دین مرا به مردم می رساند، علی بن ابیطالب است.

دوم. قال رجل لسلمان:

ما اشد حبک لعلی؟ قال: سمعت رسول الله یقول: من احبّ علیا فقد احبنی و من ابغض علیا فقد ابغضنی؛(2)

مردی به سلمان گفت: این همه علی را دوست می داری؟ گفت: از رسول خدا شنیدم که می فرمود: هر کس علی را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس علی را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.

ش) عمار یاسر

کنز العمال، ج 8، ص 315 حدیث «انت منی بمنزله»، حدیث محبت به علی: مستدرک، ج 3، ص 135 (قال هذا صحیح الاسناد) تاریخ بغداد، ج 9، ص 71؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 132،

ص:165


1- (1) مجمع الزوائد، هیتمی، ج 9، ص 113.
2- (2) مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 130، قال: هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین.

ریاض النضره، ج 2، ص 215. «یا علی، طوبی لمن احبک و ویل لمن ابغضک و کذب فیک».

ص) جابر بن عبدالله الانصاری

اول. عن جابر، قال: «قال رسول الله علیّ خیرالبشر، فمن امتری فقد کفر؛(1) جابر روایت می کند که رسول خدا فرمود: علی، بهترین فرد بشر است هر که تردید به خود راه دهد، کافر است».

دوم. خطیب بغدادی در روایتی آورده است: «من لم یقل علی خیر الناس فقد کفر» (2) رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «هر کس باور نداشته باشد که علی بهترین فرد مردم است، کافر شده است».

ض) عبدالله بن مسعود

عبدالله بن مسعود در آخر روایتی که در آن، اسلام آوردن جنیان را ذکر می کند، می گوید:

رسول خدا ضمن سخنانش به من فرمود که اجل من نزدیک شده، عرض کردم: ای رسول خدا، آیا ابوبکر را خلیفه خود نمی کنی؟ از من روی برگردانید. فهیمدم که با این امر موافقت ندارد. عرض کردم: عمر را چطور؟ باز از من روی برگرداند. پرسیدم: ای رسول خدا علی را جای خود نمی نشانی؟ فرمود: به خدایی که معبودی جز او نیست، خلافت حق اوست، اگر با او بیعت نموده، اطاعتش کنید، همه شما را داخل بهشت می کند. (هیتمی، این حدیث را به طبرانی نسبت داده است).(3)

ص:166


1- (1) تاریخ بغداد، ج 7، ص 471.
2- (2) همان، ج 3، ص 292؛ تهذیب التهذیب، ج 9، ص 419. روایات دیگر از او درباره علی علیه السلام در این کتب: کنزالعمال، ج 6، ص 395؛ طبقات ابن سعد، ج 2، رقم 2، ص 50؛ تاریخ بغداد، ج 11، ص 334؛ میزان الاعتدال، ج 2، ص 218؛ فتح الباری، ج 9، ص 18؛ ریاض النضره، ج 2، ص 188.
3- (3) هیتمی، مجمع الزوائد، ج 8، ص 314.

ط) ابن ابی ربیعه

اقوال او را می توان در این مآخذ جست و جو کر د:

(الریاض النضره، ج 2، ص 221؛ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 116؛ خصائص، نسائی، ج 5، ص 116؛ تاریخ بغداد، ج 17، ص 112؛ کفایه الطالب، ص 285؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 332؛ البدایه و النهایه، ج 7، ص 341، او این سه حدیث، یعنی غدیر خم، روز خیبر و بستن تمام درها به مسجد، مگر در خانه امام علی علیه السلام را نقل نموده است.)

ظ) بریده بن حصین

(روایت «من کنت مولاه» در مستدرک، ج 3، ص 110؛ مسند ابن حنبل، ج 5، ص 347؛ کنز العمال، ج 6، ص 397. با همین مضمون: مستدرک، ج 2، ص 129؛ حلیة الاولیاء، ج 4، ص 23؛ فیض القدیر، ج 6، ص 8؛ مسند احمد، ج 5، ص 350؛ الفضائل احمد، ص 45، رقم 70؛ سنن ترمذی، ج 5، ص 6432؛ خصائص نسائی، ص 48؛ معجم کبیر طبرانی، ج 5، صص 166 و 18)

ع) ابوالطفیل

حدیث «سلونی فو الله لا تسألونی عن شیء الا اخبرکم» در این منابع:

(الاتقان فی علوم القرآن، ج 2، ص 589؛ التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج 1، ص 90؛ سیره ابن اسحاق، ص 205؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم، ج 6، ص 192؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج 13، ص 166)

غ) عایشه

حدیث «ذکر علی عباده» در این منابع:

الصواعق المحرقه، ص 74؛ فیض القدیر، ج 3، ص 482؛ کنز العمال، ج 6، ص 152؛ الاصابه، ج 4، ص 2.

حدیث «النظر الی وجه علی عباده» حلیة الاولیاء، ج 2، ص 184.

موارد دیگر: فتح الباری، ج 16، ص 168؛ المعجم الکبیر، ج 18، ص 110؛ مستدرک، ج 3، ص 41؛ تاریخ بغداد، ج 2، ص 51؛ مناقب، ابن المغازلی ص 206 رقم 244؛ الفردوس دیلمی، ج 4، ص 294؛ الاربعین، المنتقی، ص 116، رقم 34؛ الاستیعاب، ج 2، ص 469؛ الریاض النضره، ج 2، ص 180؛ ذخائر العقبی، ص 72؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 112؛ الاصابه، ص 8، رقم و ج 1، ص 183؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 308؛ میزان الاعتدال، ج 4، ص 217؛ اسعاف الراغبین، ص 150؛ الامامه، دینوری،

ص:167

ج 1، ص 73 (علی مع الحق و الحق مع علی)

ف) ام سلمه

حدیث «علی مع الحق و الحق مع علی» در این منابع:

مستدرک، ج 3، ص 119 و ج 3، ص 124، قال الحاکم: صحیح علی شرط الشیخین؛ الامامه، ج 1، ص 78؛ المعیار و الموازنه، ص 119؛ مسند ابی یعلی، ج 20، ص 318؛ المعجم الکبیر، ج 23، ص 33؛ المطالب العالیه، ج 4، ص 66؛ الجامع الصغیر، ج 2، ص 23؛ فیض القدیر، ج 2، ص 236 و ج 4، ص 356؛ نزل الابرار، ص 56؛ اسعاف الراغبین، ص 167؛ تاریخ بغداد، ج 14، ص 31؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 134

احادیث دیگر (مستدرک، ج 3، ص 121؛ کنز العمال، ج 6، ص 201؛ الامالی الشجریه، ج 1، صص 136 و 134؛ کفایة الطالب، ص 83؛ الریاض النضره، ج 3، ص 122؛ المصنف ابن ابی شیبه، ج 7، ص 503؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 366؛ مودة القربی، ص 246؛ مشکاة المصابیح، ج 3، ص 1722؛ خصائص نسائی، ص 40؛ المعجم الکبیر، ج 1، ص 319؛ الجوهره فی نسب علی، ص 66؛ الوافی بالوفیات، ج 21، ص 271؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 127؛ روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی، ص 151)

ب) امام علی از دیدگاه محدثان و علمای اهل سنت

أ) احمد بن حنبل

اول. مستدرک الصحیحین(1): روی بسنده عن محمد بن منصور الطوسی، یقول:

سمعت احمد بن حنبل یقول: ما جاء لاحد من اصحاب رسول الله من الفضائل ما جاء لعلی بن ابی طالب؛

حاکم به سند خود از محمد بن منصور طوسی روایت کرد که می گفت: از احمد بن حنبل شنیدم که می گفت: در فضل هیچ یک از اصحاب رسول خدا، چندان که در فضل علی وارد شده حدیث وارد نشده است.

ص:168


1- (1) مستدرک، ج 3، ص 107.

دوم. قال احمد بن حنبل و اسماعیل بن اسحاق القاضی:

لم یرو فی فضائل احد من الصحابه بالاسانید الحسان ما روی فی فضائل علی بن ابیطالب؛(1)

احمد بن حنبل و اسماعیل بن اسحاق قاضی گفتند: «در فضائل هیچ کدام از اصحاب رسول خدا به میزانی که درباره علی وارد شده، حدیث با اسناد حسن به دست ما نرسیده است».

ب) حاکم نیشابوری

«فقد تواترت الاخبار ان فاطمه بنت اسد ولدت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب فی جوف الکعبه».(2)

ت) امام محمد غزالی

از وی نقل شده که گفت: «فهم کتاب خدا منحصر به علی است».(3)

ث) زمخشری

ذیل آیه مباهله می گوید: «این آیه، قوی ترین دلیل بر فضیلت اصحاب کساء است و هیچ دلیلی به قوت آن نمی رسد».(4)

ج) ابوالفضل رشید الدین میبدی

کشف الاسرار و عدة الابرار، معروف به «تفسیر خواجه عبدالله انصاری» تألیف دانشمند صوفی مشرب «امام السعید رشیدالدین ابی الفضل بن ابی سعید احمد بن محمد بن محمود

ص:169


1- (1) الاستیعاب، ج 2، ص 466؛ الصواعق، ص 72؛ نورالابصار، صص 73 و 135؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 339؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 18. احمد در مسند خود حدود هزار روایت در مدح اهل بیت می آورد، ر. ک: اهل بیت در مسند احمد، وشنوی قمی.
2- (2) مستدرک، ج 3، ص 483.
3- (3) فیض القدیر، ج 3، ص 46.
4- (4) تفسیر کشاف، ج 1، ص 434.

میبدی» است که آن را در سال 520 هجری تألیف نموده و در پایان جلد دهم این تفسیر آمده است:

بدان که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایشان که در تفسیر قرآن سخن گفته اند معروف چهار کس اند: علی بن ابی طالب، ابن عباس، ابن مسعود و ابی بن کعب و علی در علم تفسیر از همه فائق و فاضل تر بود. قال ابن عباس: علی علیه السلام علم علماً علمه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم علمه الله عز و جل، فعلم النبی من علم الله و علم علی من علم النبی و علمی من علم علی علیه السلام و ما علمی و علم اصحاب محمد صلی الله علیه و آله وسلم فی علم علی علیه السلام الا کقطره فی بحر.

ابن عباس گفت: شبی از شب ها، علی مرا گفت: «چون نماز خفتن گزارده باشی، نزدیک من حاضر شو، تا تو را فایده ای دهم. گفتا: «و کانت لیله مقمره» شبی سخت روشن بود. از نور ماهتاب. علی علیه السلام گفت: «یابن عباس ما تفسیر الألف من «الحمد»: تفسیر الف «الحمد» چیست؟ گفتم: تو به دانی، ای علی! پس در سخن درآمد و یک ساعت از ساعات شب در تفسیر الف «الحمد» سخن گفت. آنگه گفت: «فما تفسیر اللام من «الحمد»؟ جواب، همان دادم و یک ساعت دیگر در تفسیر حرف لام سخن گفت.

پس در «حا» همچنان و در «میم» همچنان و در «دال» همچنان. چون از تفسیر این حروف فارغ گشت، برق عمود الفجر صبح صادق از مشرق سر بر می زد از اینجا گفت: علی «لو شئت لاوقرت سبعین بعیراً من تفسیر سوره «الفاتحه».(1)

ح) محمد بن طلحه شافعی

وی ذیل حدیث «انت منی بمنزلة هارون من موسی...» می گوید:

اثبت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لنفس علی بهذا الحدیث ما هو ثابت لنفسه علی المؤمنین عموماً فانه اولی بالمؤمنین و ناصر المؤمنین و سید المؤمنین و کل معنی امکن اثباته مما دلّ علیه لفظ المولی لرسول

ص:170


1- (1) کشف الاسرار، ج 10، ص 686.

الله فقد جعله لعلی علیه السلام و هی مرتبه سامیه و منزله سامعه و درجه علیه و مکانه رفیعه خصصه بها دون غیره فلهذا صار ذلک الیوم عیدا و موسم سرور لاولیائه...؛(1)

رسول خدا با این حدیث، هر آن چیزی را که بر نفس خود نسبت به مؤمنین ثابت بود، برای نفس علی علیه السلام ثابت نمود؛ یعنی رسول خدا به تصرف در امور مؤمنین اولی و یاور و سرور آنان است، و هر معنی که اثبات آن از لفظ «مولی» برای رسول خدا ممکن باشد، آن را در این حدیث شریف برای علی قرار داده است و این مرتبۀ بلند و منزلت عالی و درجه و مکان رفیعی است که منحصراً برای آن حضرت تخصیص داده شده است؛ به همین دلیل، آن روز (غدیر) روز عید و موسم سرور و شادمانی برای دوستان آن حضرت شد.

خ) محمد بن یوسف گنجی شافعی

از قول وی چنین آمده است:

علمای صحابه و تابعین و اهل بیت پیامبر به برتری و زیادی علم علی و حدّت فهم و فراوانی حکمت و نیکویی قضاوت ها و صحت فتوای او اقرار و اعتراف کرده اند، و ابوبکر و عمر و عثمان و سایر علمای صحابه با آن حضرت در احکام دین مشورت می کردند و قول او را می پذیرفتند؛ زیرا به علم و کثرت فضل و عقل و صحت حکم آن حضرت، اقرار و اعتراف داشتند. البته این حدیث

(انا مدینة العلم...) درباره آن حضرت، تجاوز از حد محسوب نمی شود، چرا که رتبه و مقام او در پیش خدا و پیغمبر و مؤمنان از بندگان خدا از این هم بزرگ تر و بالاتر است.(2)

د) ابن ابی الحدید

او در شرح نهج البلاغه، پس از ذکر فضایل آن حضرت می گوید:

چه بگویم در شأن کسی که در هدایت بر همه مردم سبقت گرفته و زمانی که او به خدا ایمان آورده بود، همگان مشغول عبادت سنگ ها بودند و هیچ کس بر او

ص:171


1- (1) مطالب السوول، ص 16.
2- (2) کفایة الطالب، آخر باب 58.

در توحید سبقت نداشته، مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که رایت سبقت در عالم افراشته است. اکثر اهل حدیث برآن اند که او زودتر از همه کس از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم متابعت کرده و به آن حضرت ایمان آورده است. و خلاف این را نگفته، مگر اندکی و شک در آن ننموده اند، مگر یکی دو کس. و آن حضرت خود فرموده است: «انا الصدیق الاکبر و انا الفاروق الاول، اسلمت قبل اسلام الناس وصلیت قبل صلاتهم».

ابن ابی الحدید در ادامه می افزاید:

ومن وقف علی کتب اصحاب الحدیث، تحقق ذلک و علمه واضحاً...؛ و هر کسی در کتاب های حدیث تتبع نماید، این موضوع، برای او یقین می شود. و آنچه گفته شد، اندکی است از فضائل آن حضرت و اگر بخواهیم مناقب او را به تفصیل ذکر کنیم، به کتابی بزرگ غیر از این نیاز خواهد افتاد.(1)

ابن ابی الحدید در جای جای شرح خود به مدح امام می پردازد. خود او حتی هفت قصیده در مدح امام علی علیه السلام سرود.

ابن ابی الحدید در ذیل خطبه 108 نهج البلاغه می گوید:

اگر کسی بخواهد فصاحت و بلاغت بیاموزد و امتیاز سخن را دریابد، باید در این خطبه تأمل کند، زیرا نسبت این سخن با هر سخنی دیگر - غیر از کلام خدا و رسولش - همانا نسبت ستاره درخشان با سنگ تاریک است. سپس بیننده باید بنگرد که آن، چه روشنی و درخشندگی و جلالتی دارد، و چه خوف و خشیتی ایجاد می کند. خدا گوینده اش را جزای خیر دهد که گاهی با دست و شمشیرش از اسلام دفاع کرد و گاهی با زبان و بیانش، و زمانی با فکر و قلبش. در جهاد، او سید مجاهدین است و در موعظه، بلیغ ترین وعاظ و در فقه و تفسیر، رئیس فقها و مفسران، و در عدل و توحید، پیشوای عادلان و موحدان است.(2)

ص:172


1- (1) شرح نهج البلاغه، ج 1، صص 16-30.
2- (2) همان، ج 7، صص 202-203.

ذ) ناصر بن ابی المکارم

ناصر بن ابی المکارم مطرزی که یکی از اعیان علمای مذاهب چهارگانه است، با سند خود از مجاهد و او از ابن عباس روایت کرده که گفت:

«رسول خدا فرمود: اگر همه درختان، قلم و همه دریاها مرکب و همه جن، حساب کننده و همه آدمیان، نویسنده باشند، هرگز نمی توانند شمارش فضائل علی علیه السلام را به پایان برسانند».(1)

ر) ابن صباغ المالکی

او می گوید:

«از جمله علومی که به علی اختصاص داشت، علم فقه است که محل رجوع بشر و منبع حلال و حرام است. پس علی علیه السلام بر غوامض احکام و حقایق اشیا مطلع بود و...».(2)

ز) حافظ حسین کربلائی تبریزی

او که از علمای صوفی و سنی قرن دهم است، ضمن وصف امام می گوید:

ذکر الامام الاول و الهمام الاکمل و السید المطهر و السند المظفر و الشجاع الغضنفر، قاسم طوبی و سقر و الاشرف المکین و الاشجه المتین و العالم المبین و الناصر المعین، ولی الدین، السید الرضی الامام الوصی، مظهر العجائب و مظهر الغرائب، لیث بنی غالب، غالب کل غالب و مطلوب کل طالب، امام المشارق والمغارب، ابی الحسینین علی بن ابی طالب علیه صلوات الله الملک الواهب؛ وی، امام اول از ائمه اثنی عشر، پسر عمّ مصطفی و سید اوصیاء؛ پدرش ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم است. دقیقه ای از دقائق، از تقویت و حمایت نبی فروگذار ننموده و به آن حضرت، محبت تام و تمام داشت. والده اش «فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف» است که حضرت رسول بعد از فوت مادر خود «آمنه بنت وهب» در حجر تربیت او بزرگ شد.

او سپس برخی از مناقب حضرت را نقل می کند.(3)

ص:173


1- (1) المناقب، خوارزمی، ص 32.
2- (2) الفصول المهمه، ص 17.
3- (3) کربلایی تبریزی، روضات الجنان و جنات الجنان، جزء دوم، صص 428 و 448.

س) ذهبی

علی علیه السلام دریای علم و استدلالش قوی و استنباطش درست بود و از فصاحت و خطابه و شعر، بهره فراوان داشت. عقل قضائیش کامل بود و بصیرت نافذ به بواطن امور داشت و صحابه در موارد زیادی برای حل مشکلات خود به او مراجعه می کردند. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم قضاوت یمن را به او محول کرد، در حق او فرمود: «خدایا زبانش را ثابت نگه دار و قلبش را هدایت کن».

او به طور کلی، موفق و مرجع مردم در حل مشکلات بود تا آنجا که ضرب المثل شده بود. البته جای تعجب هم نیست، زیرا در بیت نبوت تربیت شده و از شیر معارف آن بیت، تغذیه نموده و شهد انوارش او را احاطه کرده بود. علقمه از ابن عباس روایت کرده که گفت: «برای ما مسلّم بود که قاضی اهل مدینه، علی [علیه السلام] بود» و به عطاء گفته شد: آیا در میان اصحاب محمد [صلی الله علیه و آله وسلم] کسی اعلم و داناتر از علی [علیه السلام] را سراغ داری؟ گفت: «نه، به خدا قسم، من کسی را سراغ ندارم که از علی [علیه السلام] اعلم باشد». سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده که گفت: «اگر چیزی از علی [علیه السلام] برای ما ثابت شود، از او به دیگری عدول نمی کنیم».(1)

به هر حال، بزرگی و عظمت امام علی علیه السلام بر هیچ کس پوشیده و پنهان نیست، پس ما هم به همین مقدار بسنده می کنیم. پویندگان محترم می توانند به کتاب های بسیاری که در این زمینه نوشته شده، مراجعه نمایند.

امام حسن مجتبی علیه السلام در کلام اهل سنت

اللهم و صل و سلم عل الامام الثانی، صاحب آیات المناقب من المثانی، کاشف اسرار الحقائق و المعانی، حارز قصبات السبق فی المرابع والمعانی، الفائق بمنقبه نعم الراکب علی السائر والبادی، المتولعه الی جماله الحور الغوالی، الفاتح لابواب المنائح علی البائس و العانی. التارک شوکة الخلافه تبر ما من المتاع الفانی. الحافظ لجماجم عساکر الاسلام من القاصی والدانی، الراحم علی المسلمین برفع الموت الاحمر القانی. المصلح بین الفئتین العظیمتین لتأیید الدین و تشیید المبانی، سید شباب اهل

ص:174


1- (1) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 89.

الجنه فی الجنه ذات القطوف الدوانی، ابی محمد الحسن بن علی السید الرضا السبط الزکی، الشهید بالسم النّقیع، المدفون بالبقیع؛ بار خدایا بر امام دوم صلوات و سلام بفرست؛ صاحب آیاتی از قرآن که در فضیلت او نازل شده، کاشف اسرار حقایق و معانی، ربایندۀ گوی سبقت در فضائل و کمالات. اوست که پیامبر درباره او فرمود: چه خوب سواری است - با همین فضیلت، گوی سبقت از همگان ربود - بر هر کسی که سیر می کند و هر کس که ساکن است.(1)

جمال و زیبایی آن حضرت به درجه ای بود که حوران بهشت با وجود حُسن و صفا، پریشان، مشتاق دیدار و حریص جمال آن حضرت بوده اند. گشانیدۀ درهای بخشش به روی درویش و اسیر و ترک کنندۀ شوکت خلافت به خاطر بی اعتنایی به متاع فانی دنیا و بازدارنده سرهای سرلشگرهای اسلام از دور و نزدیک از معرض شمشیرهای ستمگران بود و این، نهایت شفقت و مرحمت است که کسی از ملک و خلافت بگذرد تا مؤمنان و بندگان خدا در معرض هلاکت قرار نگیرند و این از کمال کرم و احسان اوست. او رحم کننده بر مسلمانان است به دفع مرگ سرخ از آنان....

مؤلف وسیلة الخادم در ادامه سخنان خود می گوید:

آن حضرت، سید جوانان اهل بهشت است؛ بهشتی که در آن، شاخه های درختان انبوه و درهم فرو رفته اند - و این اشاره است به حدیث صحیح که حضرت پیغمبر فرمود: حسن و حسین، سید جوانان اهل بهشتند - کنیه آن حضرت ابو محمد است و از جمله القابش یکی «سید» است و یکی «رضا» به واسطه آنکه برای آن حضرت کمال رضا و تواضع حاصل بوده و دیگری «سبط»، زیرا آن حضرت، سبط حضرت پیغمبر بود، و یکی دیگر «زکی» به واسطه کمال پاکی و طهارتی که آن حضرت داشته است. آن حضرت به زهر شهید شد و در بقیع دفن گردید. اللهم و صل علی سیدنا محمد و اله سیما الامام المجتبی الحسن الرضا و سلم تسلیماً.(2)

ص:175


1- (1) این کلام اشاره است بدآنچه از روایت «عبدالله بن عباس» وارد شده که گفت: حضرت پیغمبر، امیرالمؤمنین حسن را بر دوش مبارک خود نشانده بود. مردی گفت: ای پسر، خوش مرکبی است که تو سوار شده ای. آن حضرت فرمود: چه خوب سواری است او.
2- (2) وسیلة الخادم الی المخدوم، صص 151-157.

بی تردید، والایی و پارسایی آن امام همام، برتر از آن است که بتوان در مورد آن صحبت نمود. اخلاق، رفتار، زهد، تقوا و ورع امام حسن مجتبی علیه السلام آن قدر بر همگان محرز بود که حتی دشمنان لب را به اعتراف می گشودند.

او کسی است که بزرگ ترین کرنش تاریخ را نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بارها در حق ایشان فرمودند: «اللهم انی احبه فاحبه».(1) این روایت در حد تواتر نقل گردیده است.

درنگی در مفهوم حدیث

حاکم، ضمن نقل این حدیث می گوید: «هذا حدیث صحیح الاسناد» و ذهبی نیز با او موافقت نموده است.(2)

هیتمی نیز پس از نقل حدیث می گوید: «رواه الطبرانی و رجاله رجال الصحیح غیر یزید بن حسین و هو ثقه».(3)

ذهبی در سیر اعلام النبلاء حدیث را از براء (بن عازب) نقل کرده و می گوید «صححه الترمذی».(4)

هیتمی درباره روایت «اللهم انی احبه فاحبه و احب من یحبه» می گوید:

«رواه الطبرانی فی الکبیر و الوسط و البزار و ابویعلی و رجال الکبیر رجال الصحیح».(5)

ص:176


1- (1) تذکرة الخواص، ج 2، ص 9؛ الفضائل، احمد، صص 781 و 768 و 784؛ الطبقات الکبری، ص 46، رقم 50؛ صحیح بخاری، ج 5، ص 33، باب 22؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1883؛ معجم الکبیر، ج 2، ص 31؛ الترمذی، ج 5، ص 661؛ مسند طیالسی، ص 99، رقم 732 (من احبنی فلیحبه)، حلیة الاولیاء، ج 2، ص 35؛ المصنف، ج 6، ص 382؛ صفة الصفوه، ج 1، ص 759؛ المنتظم، ج 5، ص 165؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 139؛ مسند احمد (طبع محقق)، ج 12، ص 360، رقم 7398 (اللهم انی احبه فاحبه و احب من یحبه)؛ کنز العمال، ج 12، ص 124 (اللهم انی احب حسنا فاحبه واحب من یحبه).
2- (2) المستدرک، ج 3، ص 169؛ ذهبی، تلخیص المستدرک، ج 3، ص 169.
3- (3) مجمع الزوائد، ج 9، ص 179.
4- (4) سیراعلام، ج 3، ص 250.
5- (5) مجمع الزوائد، ج 9، ص 176.

ذهبی هم پیرامون این حدیث می گوید: «فی ذلک عده احادیث فهو متواتر».(1)

رسول الله به امام حسن علیه السلام علاقه وافری داشت و بارها فرمود: «هذا منّی (حسن منّی) و حسین من علی». این حدیث را ابو داود در سنن خود، طبرانی در «الکبیر» (چند مورد) احمد در مسندش(2) و دیگران نیز نقل نموده اند.

المناوی ضمن نقل حدیث در «فیض القدیر» می گوید: حافظ عراقی گفته است: «سنده جید»(3) و ذهبی می گوید: «اسناد قوی».(4) الا لبانی هم در «صحیح الجامع الصغیر» این حدیث را «حسن»(5) می داند.

لازم به ذکر است گر چه برخی این حدیث را معنعن دانسته اند ولی در خدشه دار نمودن آن تلاش نموده اند (محقق کتاب سیر اعلام النبلاء)، اما از این نکته غافل مانده اند که حدیث مذکور در مسند احمد به صورت کامل و با سند عالی نقل شده و معنعن هم نیست، لذا این روایت، معتبر است.(6)

أ) زهیر بن الارقم

وی حدیثی نقل می کند که در آن، رسول الله به محبت نسبت به امام حسن امر می کند و می افزاید که این را شاهدان به غایبان بگویند.

این حدیث را حاکم در المستدرک، ابن ابی شیبه در المصنف، ابن عساکر در تاریخ دمشق، روایت نموده اند و حمزه احمد الزین، محقق کتاب «المسند» می گوید: «اسناده صحیح».(7)

ص:177


1- (1) سیر اعلام، النبلاء، ج 3، ص 251.
2- (2) سنن ابی داود، ج 2، ص 275؛ المعجم، ج 3، ص 43 و ج 20، صص 268 و 269؛ مسند احمد، ج 4، ص 132؛ مسند الشایین، طبرانی، ج 2، ص 170.
3- (3) فیض القدیر، ج 3، ص 551.
4- (4) سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 258.
5- (5) صحیح الجامع الصغیر، ج 1، ص 607.
6- (6) سلسله الاحادیث الصحیحه، ج 2، ص 451، رقم 811.
7- (7) مستدرک حاکم، ج 3، صص 173-174؛ المصنف، ج 7، ص 513؛ تاریخ دمشق، ج 13، ص 197؛ مسند احمد، تحقیق حمزه احمد الزین، ج 16، ص 525.

ذهبی و حاکم درباره این حدیث، لب فرو بسته اند،(1) حال آنکه این حدیث در مسند ابی داوود طیالسی مضمون حدیث از طریق راویان دیگری که صحیح و ثقه هستند نیز نقل شده است.(2)

ب) عقبة بن الحارث

وی آورده است که: صلی ابوبکر ثم خرج یمشی فرأی الحسن یلعب مع الصبیان فحمله علی عاتقه و قال: بابی شبیه بالنبی لا شبیه بعلی و علی یضحک؛ هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین.(3)

عقبه بن حارث گفت:

ابوبکر نماز را خواند. سپس از مسجد خارج شد و امام حسن را دید که با کودکان بازی می کند. او را گرفت و روی شانه خود قرار داده و گفت: پدرم فدای کسی که شبیه پیامبر است نه شبیه پدرش علی [علیه السلام] و علی [علیه السلام] داشت می خندید. این حدیث طبق شرط بخاری و مسلم صحیح است.

ت) انس

او روایت می کند:

قال: لم یکن احد اشبه بالنبی من الحسن بن علی علیه السلام؛(4) بخاری در صحیح خود در باب مناقب الحسن و الحسین [علیهماالسلام] به سند خود از انس

ص:178


1- (1) تلخیص المستدرک، ج 3، صص 173-174.
2- (2) مسند طیالسی، ص 99.
3- (3) مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 168؛ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 8؛ شرف النبی، ص 277؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 139؛ الشفاء للقاضی عیاض، ج 2، ص 608؛ مقتل الحسین مقرّم، ج 1، ص 93؛ صفة الصفوه، ج 1، ص 759؛ جامع الاصول، ج 10، ص 24؛ المغنی، لابن قدامه، ج 1، ص 70؛ تذکرة الخواص، ص 194؛ ذخائر العقبی، ص 127؛ شرح السنه، ج 14، ص 133؛ مشکاة المصابیح، ج 3، ص 174.
4- (4) صحیح البخاری، کتاب بدء الخلق؛ سنن ترمذی، ج 2، ص 135؛ مستدرک الصحیحین، ج 3، صص 168-169؛ المحاسن و المساوی، ص 57؛ مصابیح السنه، ج 4، ص 187؛ جامع الاصول، ج 10، ص 23؛ اسدالغابه، ج 2، ص 12؛ تذکرة الخواص، ص 195؛ تهذیب الاسماء و اللغات، ج 1، ص 159؛ ذخائر العقبی، ص 127؛ شرح السنه، ج 14، ص 133؛ لسان العرب، ج 4، ص 182؛ تحفة الاشراف، ج 1، ص 392.

روایت کرده که گفت: «شباهت هیچ کس نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیشتر از حسن بن علی [علیهماالسلام] نبود».

ث) ابو هریره

از او نقل شده که گفت: فما کان احد احب الی من الحسن بن علی بعد ما قال رسول الله: اللهم انی احبه فاحبه و احب من یحبه؛(1) نزد من، کسی محبوب تر از حسن بن علی نبود؛ بعد از آنی که رسول خدا فرمود: بار خدایا، من حسن را دوست دارم، تو هم او را دوست دار و دوست دار کسی را که او را دوست می دارد.

از ابوهریره در جای دیگری نقل شده که گفت:

رسول خدا «حسن بن علی» را بوسید و اقرع بن حابس تمیمی نشسته بود. حابس با دیدن این امر، خطاب به رسول خدا گفت: من ده فرزند دارم که یکی را هم نبوسیده ام. رسول خدا به او نگاهی کرد و فرمود: کسی که رحم نمی کند مشمول رحمت قرار نمی گیرد.(2)

و نیز در جای دیگری نقل شده که گفت:

هر وقت حسن را می بینم دو چشمم پر از اشک می شود، زیرا رسول خدا روزی از خانه بیرون آمد و مرا در مسجد دید. دستم گرفت و با هم به بازار بنی قینقاع آمدیم بازار را دید و بازگشت و من در خدمتش بودم تا به مسجد آمدیم. آنگاه حسن با شتاب آمد و خود را در دامن پیامبر انداخت، بعد دستش را در محاسن پیامبر فرو برد، سپس پیامبر، دهان او را باز کرد و دهانش را در دهان او قرار می داد و می فرمود: خدایا من حسن را دوست می دارم، تو هم او را و کسی که او را دوست می دارد، دوست بدار. طبق روایت ابونعیم، پیامبر اکرم این جمله را سه بار تکرار کرد.(3)

ص:179


1- (1) صحیح البخاری، فی کتاب اللباس؛ مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 231؛ المستدرک، ج 3، ص 169؛ تذکرة الخواص، ص 196.
2- (2) الجوهره فی نسب علی، ص 23؛ الاصابه، ج 1، ص 72؛ فتح المنعم، ج 3، ص 275؛ حیاة الصحابه، ج 2، ص 469؛ شرف النبی، ص 268؛ تاریخ بغداد، ج 10، ص 177.
3- (3) بخاری، الادب المفرد، ص 171؛ الصواعق المحرقه، ص 134؛ اسعاف الراغبین، ص 194؛ الانوار المحمدیه ص 437؛ حلیة الاولیاء، ج 2، ص 35.

ج) زبیر

از او روایت شده:

ان رسول الله قبل حسناً و ضمه الیه و جعل یشمه و عنده رجل من الانصار فقال الانصاری: ان لی ابنا قد بلغ ما قبلته قط. فقال رسول الله: ارایت ان کان نزع الرحمه من قلبک فما ذنبی. (هذا حدیث صحیح الاسناد علی شرط الشیخین)؛(1) زبیر گفت: رسول خدا «حسن» را می بوسید و او را به سینه خود می فشرد و می بویید. در خدمتش مردی از انصار بود که از عمل پیامبر تعجب کرد و گفت: من پسری دارم که به حدّ بلوغ رسیده و تاکنون او را نبوسیده ام. پیامبر اکرم فرمود: اینکه خداوند، رحمت و عاطفه را از دل تو برگرفته، من چه گناهی دارم. (حاکم می گوید: این حدیث، طبق شرط بخاری و مسلم صحیح است).

ح) عمیر بن اسحاق

وی می گوید: همراه امام حسن بن علی بودم که با ابوهریره ملاقات کردیم. ابوهریره به «حسن» گفت: جایی را که دیدم رسول خدا از آن می بوسید به من نشان بده و آن حضرت پیراهن خود را کنار زد و ابوهریره بالای ناف آن حضرت را بوسید.

خ) مساور

این شخص، مولی بنی سعد بن بکر است و می گوید:

رأیت اباهریره قائماً علی المسجد یوم مات الحسن یبکی و ینادی بأعلی صوته: یا أیها الناس مات الیوم حب رسول الله؛(2)

ص:180


1- (1) مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 170.
2- (2) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 301؛ مستدرک، ج 3، ص 174؛ حلیة الاولیاء، ج 2، ص 35؛ ترجمة الحسن من تاریخ دمشق، ص 56؛ رقم 99؛ اسد الغابه، ج 5، ص 347؛ ذخائر العقبی، ص 123؛ شرح السنه، ج 9، ص 58؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 176.

روزی که امام حسن مجتبی [علیه السلام] فوت کرد، ابوهریره را دیدم که در مسجد ایستاده است و در حالی که به شدت می گریست و با صدای بلند فریاد می زند: ای مردم! امروز محبوب رسول خدا از دنیا رفت.

د) زهیربن اقمرم

او نقل کرده است: حسن بن علی بعد از شهادت علی [علیه السلام] مشغول ایراد خطابه ای بود که مردی بلند قامت از قبیله «ازد» برخاست و گفت: رسول خدا را دیدم که این آقا را بر دوش خود سوار کرده، می فرماید: «کسی که مرا دوست می دارد، باید حسن را دوست بدارد، این پیام را حاضر به غایب برساند». اگر دستور پیامبر نبود، من این حدیث را به شما نمی گفتم.(1)

ذ) عایشه

از عایشه روایت شده که گفت:

«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حسن [علیه السلام] را می گرفت و به سینه اش می چسباند سپس می فرمود: خدایا، این پسر من است و من او را دوست می دارم؛ تو هم او را و کسانی را که او را دوست می دارد دوست بدار».(2)

ر) سعید بن ابی سعید مقبری

ذهبی از او نقل کرده که: با ابوهریره بودیم که حسن بن علی علیهماالسلام از کنار ما گذشت و به ما سلام داد و ما هم جواب سلام او را دادیم. ابوهریره، متوجه او نبود، به او گفتم: ای ابوهریره، این حسن بن علی بود که به ما سلام داد. ابوهریره خود را به او رساند و گفت: و علیک السلام ای آقای من. سپس گفت: از رسول خدا شنیدم که می فرمود: «او - حسن بن علی - آقاست». حاکم و ذهبی، این حدیث را صحیح می دانند.(3)

ص:181


1- (1) مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 366؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 297.
2- (2) کنز العمال، ج 7، ص 105؛ هیتمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 176.
3- (3) تلخیص المستدرک، ذهبی، ج 3، ص 169.

ز) براء بن عازب

از وی نقل شده که گفت: «رسول خدا به حسن علیه السلام فرمود: حسن از من است و من از او، و هر چه بر من حرام است، بر او نیز حرام است».

در جای دیگری می گوید:

روی عن الحسن بن علی انه کان ماراً فی بعض حیطان المدینه فرأی اسود بیده رغیف یأکل لقمة و یطعم الکلب لقمة الی ان شاطره الرغیف فقال له الحسن ما حملک علی ان شاطرته و لم تغابنه فیه بشیء؛(1) از حسن بن علی روایت شده که روزی از بعضی باغات مدینه می گذشت، دید غلام سیاهی قرص نانی به دست گرفته، لقمه ای خود می خورد و لقمۀ دیگر به سگی که در کنارش نشسته می دهد، فرمود: برای چه این کار را می کنی؟ عرض کرد: از نگاه های آزمندانه سگ شرم کردم که خود بخورم و به او ندهم.

امام به او فرمود: غلام چه کسی هستی؟ گفت: غلام «ابان بن عثمان» فرمود: این باغ مال کیست؟ گفت: مال ابان بن عثمان. حسن به او فرمود: از جایت تکان نخور تا من برگردم. سپس آن حضرت تشریف برد و آن غلام و آن باغ را از ابان خرید و پیش غلام بازگشت و فرمود: ای غلام ترا خریدم. غلام از جای خود برخاست و گفت: «السمع و الطاعه لله و لرسوله و لک یا مولای» وامام فرمود: این باغ را نیز خریدم و تو در راه خدا آزاد هستی و این باغ نیز از آن تو است.

س) اعتراف مروان به حلم و بردباری حضرت علیه السلام

جویریه گفت:

چون امام حسن وفات یافت، مروان در تشییع جنازۀ او شرکت کرده و می گریست. امام حسین فرمود: آیا بر او گریه می کنی، در حالی که دل او را پر از خون نمودی و مدام جرعه های غیظ به او خورانیدی؟ مروان در حالی که اشاره به کوه می کرد،

ص:182


1- (1) تاریخ بغداد، ج 6، ص 34؛ نورالابصار، ص 11 0.

گفت: من این کار را با کسی کردم که حلم و بردباری او از این کوه بیشتر بود.(1)

ش) حافظ حسین کربلایی تبریزی

او با این جملات امام را ستوده است:

الامام السید المجتبی و الهمام السند المرتجی، سبط المصطفی و ابن المرتضی علم الهدی العالم الرفیع، ذی الحسب المنیع، الشفیع بن الشفیع، المقتول بالسم النقیع، المدفون بارض البقیع، العالم بالفرائض و السنن، صاحب الجود و المنن، ابی محمد الحسن علیه الصلاه و السلام؛(2) آقا امام حسن مجتبی علیه السلام آن امام همام مایه امید، سبط مصطفی، فرزند مرتضی، علم الهدی، عالم رفیع صاحب حسب و نسب والا و با شرف، شفاعت کننده و مولود شفاعت کننده، کشته شده با سم و مدفون در بقیع، عالم به احکام و سنن، صاحب جود و کرم، ابی محمد الحسن درود و سلام ما بر او باد.

بزرگی امام حسن مجتبی علیه السلام والاتر از آن است که در وصف بگنجد، لذا به همین اندک بسنده می کنیم.

اللهم و صل علی سیدنا محمد و آله سیما الامام المجتبی الحسن الرضا و سلم تسلیما.

ص:183


1- (1) مقتل الحسین، ج 1، ص 140؛ ترجمة الحسن من تاریخ دمشق، صص 156 و 267؛ تاریخ الاسلام، ج 41 و 60، ص 219؛ البدایه و النهایه، ج 8، ص 38؛ تاریخ الخلفاء، ص 191؛ الصواعق المحرقه، ص 138؛ اسعاف الراغبین، ص 197؛ تهذیب تاریخ دمشق، ص 219؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 289.
2- (2) روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، ص 422 به بعد.
امام حسین علیه السلام در کلام صحابه و تابعین
اشاره

اللهم و صلّ و سلّم علی الامام الثالث الشهید، الهام السعید القوی السید الرضی السدید الولی الحمید السخی المجید الوصی الحدید، ریحانه رسول الله صاحب الوعد و الوعید حبیب حبیب الله و المتصل به بفضله العتید، سید شباب اهل الجنة فی الجنة یوم المزید، المشهر سیف الحمیه فی الدین علی کلّ جبار عنید، العازم بقوة الغیره علی قمع کافر مرید، القائم فی مقامات العبودیه بوظائف التقدیس و التحمید، المجتهد فی اداء شکر المنعم بمواهب الثناء و التحمید، الواصل بقطع منازل القرب الی ذروة سنام التوحید، ابی عبدالله الحسین بن علی الشهید السید السبط الزکی، المقتول بین الکرب و البلاء، المدفون بالطّف من الکربلاء؛

بارخدایا! درود و صلوات و سلام خود را به امام سوم که لقب او «شهید» ارزانی دار. او سید و بزرگی است که مردمان در حاجات و مقاصد، قصد او می کنند و مراد خویش را از او طلب می نمایند. او که «سعید» است؛ یعنی صاحب سعادت دنیا و آخرت. در دنیا مرتبۀ امامت یافته و منقبت شهادت و حمیت در دین برای او حاصل شده و در آخرت، سید جوانان اهل بهشت خواهد بود. آن حضرت در دین قوی و محکم، در راه حق و راستی، نفوذ ناپذیر است. او متصف به وصف ولایت و در اخلاق، ستوده و سخی و کریم است. آن حضرت «وصی» پیامبر و ریحانه رسول خدا بود.(1) آن حضرت حبیبِ حبیب الله است و بی واسطه، به فضل و کرامتی که رسول خدا داشته متصل است. اینها همه از محبوبیت حسین نسبت به رسول خدا حکایت می کند.

او سید جوانان بهشت، در روز مزید (روز جمعه) در بهشت است. در آن روز، حق تعالی بهشت را به مزید عنایت و انعام الهی مشرف می فرماید. آن حضرت، شمشیر غیرت دینی بر

ص:184


1- (1) این سخن، اشاره به حدیث نبوی دارد که فرمود: «حسین منی و انا من حسین، احب الله من احب حسیناً؛ حسین از من است و من از حسینم، خدای تعالی دوست دارد کسی که حسین را دوست دارد.

هر ستمکار و معاند دین آخته است.(1) اوست که به قدرت غیرت، هر کافر متمردی را از بیخ و بن بر می کند. اوست که در مقام بندگی الهی به ذکر پاکی حق تعالی و بزرگی او جل و علا قیام به سزا فرمود. او به واسطه طی منازل قرب الهی به اقصی مرتبه توحید رسیده بود. کنیت وی «ابو عبدالله» و القابش، شهید، سید، سبط و زکی بود. آن حضرت در میان امواج شدت و بلا شربت شهادت نوشید و در طف از کربلا دفن شد. فی الجمله، حادثه ای غم افزاتر و مصیبت بارتر و دردناک تر از این در تاریخ اسلام رخ نداده است. نفرین به اندازه علم خدا بر هر کسی که در جنگ علیه آن حضرت حاضر شد و در آن شریک و بدان راضی بوده است.

اللهم صل و سلم علی امام الخافقین(2) ابی عبدالله الحسین(3)

فضایل و بزرگواری های آن امام همام بر هیچ کس پوشیده نیست، ما هم از آن دریا قطره ای بر می گیریم.

سخن از عظمت آن امام مظلوم را با شعر جلال الدین محمد مولوی پی می گیریم.

کجایید ای شهیدان خدایی

بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک روحان عاشق

پرنده تر ز مرغان هوایی

کجایید ای شهان آسمانی

بدانسته فلک را در گشایی

کجایید ای ز جان و جان رهیده

کسی مر عقل را گوید: کجایی؟

کجایید ای در مخزن گشاده

کجایید ای نوای بی نوایی

در آن بحرید کین عالم کف اوست

زمانی بیش دارید آشنایی

ص:185


1- (1) اشاره بدانکه آن حضرت به خلافت یزید علیه اللعنه و العذاب راضی نشد و شمشیر حمیت دینی بر کشید و در مقابل او ایستادگی کرد و در دفع فساد او سعی و اجتهاد بلیغ فرمود.
2- (2) امام زمین و آسمان یا شرق و غرب.
3- (3) وسیله الخادم الی المخدوم، از ص 161 به بعد.

کف دریاست صورت های عالم

ز کف بگذر اگر اهل صفایی

دلم کف کرد کین نقش سخن شد

بهل نقش و به دل رو گر ز مایی(1)

أ) ابوهریره

قال: رأیت رسول الله و هو حامل الحسین بن علی و هو یقول: «اللهم احبه فاحبه» هذا حدیث صحیح الاسناد.(2)

ابوهریره گفت:

رسول خدا را دیدم که حسین بن علی را در بغل گرفت و می فرمود: خدایا من او را دوست می دارم تو هم او را دوست بدار. حاکم می گوید: این حدیث از لحاظ سند صحیح است.

ذهبی هم این حدیث را تأیید نموده است.(3)

در المستدرک روایت دیگری از ابوهریره وجود دارد که می گوید:

ما رأیت الحسین بن علی الا فاضت عینی (دموعا)؛ امام حسین را ندیدم مگر اینکه چشم هایم پر اشک می شد. سپس ابوهریره علت را ضمن حدیثی از رسول الله بیان می کند. حاکم می گوید: این حدیث، صحیح است و ذهبی هم با او موافقت می کند.(4)

ب) عبدالرحمن بن سابط

از عبدالرحمن بن سابط نقل شده که گفت: «دخل حسین بن علی المسجد فقال جابر بن عبدالله، من احب ان ینظر الی سید شباب اهل الجنه فلینظر الی هذا، سمعته من رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم».(5)

ص:186


1- (1) کلیات دیوان شمس، ص 1017، گزیده غزلیات شمس، ص 523. چون خواستیم احوال ایشان را با مرثیه ای آغاز کنم، به این ابیات ابتدا نمودیم.
2- (2) مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 177.
3- (3) تلیخص المستدرک، ذهبی، ج 3، ص 177.
4- (4) همان، ص 178.
5- (5) البدایه و النهایه، ج 8، ص 225.

ذهبی این حدیث را در «السیر» از مسند احمد نقل می کند.(1) البته محقق «السیر» می گوید: هیتمی، این حدیث را در مجمع الزوائد (ج 9، ص 187) روایت نموده و به ابی یعلی نسبت داده نه به احمد و بیان نموده که رجال آن همگی صحیح هستند. لازم به ذکر است آن چه «ابویعلی» نقل نموده تفاوت اندکی با گفته (احمد) دارد، بنگرید:

«عبدالله سابط عن جابر قال: «من سره ان ینظر الی رجل من اهل الجنة فلینظر الی الحسین بن علی فانی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم».(2)

شایان توجه است با وجود حدیث «ان الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه» که در حد تواتر از رسول الله نقل شده، مضمون هر دو حدیث گذشته، صحیح است.

ت) یعلی بن مره

ترمذی به سند خود از یعلی بن مره روایت می کند که رسول الله فرمودند:

«حسین منی و انا من حسین».(3)

بخاری این حدیث را در «الادب المفرد»(4) احمد در «مسند»(5) ابن ماجه در «السنن»(6) ، حاکم در مستدرک(7) و دیگران نیز در آثار خود نقل نموده اند. ترمذی هم می گوید: «هذا حدیث حسن».(8)

حاکم می گوید: «هذا حدیث صحیح الاسناد» و ذهبی هم با او موافقت می کند.(9)

ص:187


1- (1) سیر اعلام النبلاء، ج 3، صص 282-283.
2- (2) مسند ابی یعلی، ج 3، ص 397؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 187.
3- (3) سنن الترمذی، ج 5، ص 324.
4- (4) الادب المفرد، ص 85.
5- (5) مسند احمد، ج 4، ص 172.
6- (6) سنن ابن ماجه، ج 1، ص 85.
7- (7) مستدرک، ج 3، ص 177.
8- (8) سنن ترمذی، ج 5، ص 324.
9- (9) تلخیص المستدرک، ج 3، ص 177.

«البوصیری» در کتاب «مصباح الزجاجه فی زوائد ابن ماجه» می گوید: «هذا اسناد حسن رجاله ثقات».(1) هیتمی نیز می گوید: «اسناده حسن».(2)

نکته قابل تأمل در این حدیث، اشاره رسول الله بر این است که هدف، راه، روح رسالت و نبوتی که ایشان بیان می فرمودند، همان راه و روش و رسالت امام حسین علیه السلام است.

ث) یزید بن ابی یزید

یزید بن ابی زیاد گفت: «پیامبر از منزل عایشه خارج شد و از منزل فاطمه [علیهاالسلام] عبور کرد و شنید که حسین [علیه السلام] گریه می کند. خطاب به دخترش فرمود: آیا نمی دانی گریه حسین، مرا اذیت می کند؟».(3)

ج) انس بن مالک

از انس بن مالک نقل است که: چون حسین بن علی به شهادت رسید، سر مقدس ایشان را نزد ابن زیاد آوردند، ابن زیاد با چوبدستی که در دست داشت، به دندان های او فشار می آورد و از زیبایی آنها تعجب می کرد. انس می گوید با خود گفتم رویت سیاه باد، من بارها رسول خدا را دیدم از جای چوبدستی تو بوسه بر می داشت.(4) همین مضمون را «زید بن ارقم» نیز روایت نموده است.(5)

ح) ابن صباغ مالکی

یکی از غلامان آن حضرت کاری انجام داد که باید تأدیب می شد. امام امر به تأدبیش کرد. وقتی غلام در معرض تأدیب قرار گرفت، گفت: سرور من، خدا در قرآن می فرماید: «مؤمنان کسانی هستند که کظم غیظ می کنند» فرمود: دست از او بدارید که من غضبم را فرو خوردم. آنگاه گفت: وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ 6 فرمود: تو را بخشیدم،

ص:188


1- (1) مصباح الزجاجه، ج 1، ص 85.
2- (2) مجمع الزوائد، ج 9، ص 181.
3- (3) همان، ص 201.
4- (4) ذخائر العقبی، ص 126.
5- (5) کنز العمال، ج 7، ص 110.

گفت: خداوند احسان کنندگان را دوست می دارد، فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی و امر کرد به او جایزه گران بهائی دادند که برود و آزاد زندگی کند.(1)

خ) حسن بصری

حسن بصری درباره امام حسین علیه السلام می گوید: «حسین بن علی مرد بزرگوار، زاهد، پرهیزگار، شایسته و خیرخواه و صاحب حسن خلق بود».(2)

او سپس به ذکر یکی از بزرگواری های امام می پردازد که ضمن آن، امام علیه السلام غلام خود را آزاد کرد و باغی به او بخشید.

د) معاویه

«این یجد الحسین؟ فقال له معاویه: اذا دخلت مسجد رسول الله فرأیت حلقة فیها قوم کان علی رئوسهم الطیر فتلک حلقة ابی عبدالله».(3)

از معاویه درباره جایگاه امام حسین علیه السلام در مسجد رسول خدا پرسیده شد. معاویه گفت: هنگامی که داخل مسجد رسول خدا شدی و حلقه ای دیدی که در آن جمعیت انبوهی نشسته و سکوت چنان بر آنها مستولی شده که گویا پرنده ای در سرشان نشسته، بدانکه آن حلقه ابوعبدالله حسین بن علی است».

در جای دیگری معاویه به پسرش یزید می گوید:

«حسین احب الناس الی الناس؛(4) حسین بن علی در نظر مردم، از همه مردم محبوب تر است».

ذ) ابونصر بن نباته

ابن ابی الحدید به نقل از او آورده است:

«والحسین الذی رای الموت فی العز حیاه و العیش فی الذل قتلاً؛ (5) حسین کسی است که مرگ با عزت را حیات، و زندگی با ذلت را مرگ می دانست».

ص:189


1- (1) الفصول المهمه، ص 159؛ وسیله المال، ص 183.
2- (2) ابوالموید الموفق بن احمد، مقتل الحسین، ص 153.
3- (3) عبدالله علائلی مصری، سموالمعنی فی سموالذات، ص 98؛ علموا اولادکم محبة آل بیت النبی، ص 143.
4- (4) تهذیب ابن عساکر، ج 4، ص 327.
5- (5) شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 301.

ر) محمد بن یوسف الزرندی الحنفی

او در نظم الدرر می گوید:

«حسین علیه السلام نماز، روزه، حج و عبادتش زیاد، و سخی و بزرگوار بود».(1)

ز) عبدالله بن اسعد الیافعی

وی با بیان خود امام حسین علیه السلام را چنین معرفی می کند:

«ریحانة رسول الله و سبطه، و سلالة النبوه، مقر المحاسن و المناقب و الفتوه، ابوعبدالله الحسین بن علی... و مان قد انف من امرة یزید فلم یبایعه؛(2) ریحانه و سبط رسول خدا و فرزند نبوت و قرارگاه محاسن و مناقب و جوانمردی، ابوعبدالله حسین بن علی... با حکومت یزید مخالفت کرد و با او بیعت ننمود.

س) عبدالحمید بن ابی الحدید معتزلی

ابن ابی الحدید، صاحب «شرح نهج البلاغه» می گوید:

«و الحسین الذی تخیر ان یقضی عزیزاً و لا یعیش دَنیاً؛(3) حسین کسی است که مرگ با عزت را، بر زندگی با دنائت و پستی اختیار کرد».

ش) عبدالله بن زبیر

پسر زبیر نیز با بیان خود، این گونه درباره امام سخن گفته است:

حسین مرگ شرافتمندانه را بر زندگی پست و نکوهیده ترجیح داد. خداوند او را رحمت کند و قاتلش را خوار و رسوا گرداند و کسی را که به قتل او امر کرد و کسی را که به قتل او راضی شد، لعنت کند. به خدا قسم، حسین روزها را زیاد روزه می گرفت و شب ها به نماز می ایستاد. او برای اهل کوفه از زناکار و پسر زناکار بهتر بود. به خدا قسم، او هرگز قرآن را با غنا، گریه از خوف الهی را با

ص:190


1- (1) نظم درر السمطین، ص 208.
2- (2) مراة الجنان، ج 1، ص 131.
3- (3) شرح نهج البلاغه، همان.

«حداء» (آواز خواندن ساربان برای شتران)، روزه را با شراب خواری، شب زنده داری را به نی زدن و مجالس ذکر را با دویدن در طلب شکار و بازی با میمون، عوض نمی کرد.(1)

ص) عبدالله بن عمرو بن العاص

درباره امام حسین علیه السلام حتی پسر عاص هم لب به اعتراف گشوده است:

روی ابن حجر العسقلانی عن العیزار بن حریث: بینما عبدالله بن عمرو بن العاص جالس فی ظل الکعبه اذ رای الحسین بن علی مقبلاً فقال: «هذا احب اهل الارض الی اهل السماء الیوم».(2)

ابن حجر عسقلانی از عیزار بن حریث روایت کرده که عبدالله بن عمرو بن عاص در سایه کعبه نشسته بود که حسین [علیه السلام] را دید که می آید. همین که چشمش به وی افتاد، چنین گفت: «امروز این مرد، محبوب ترین اهل زمین نزد اهل آسمان است».

ض) احمد بن علی ابن حجر العسقلانی

احمد بن علی بن حجر معروف به «عسقلانی» صاحب کتاب «تهذیب التهذیب»(3) و کتاب های گرانبهای دیگر می گوید:

قال: الحسین بن علی بن ابی طالب الهاشمی ابو عبدالله المدنی سبط رسول الله و ریحانته من الدنیا و احد سیدی شباب اهل الجنه؛(4)

حسین بن علی بن ابی طالب هاشمی مدنی، سبط رسول خدا و ریحانه او در دنیا و یکی از دو سید جوانان اهل بهشت است.

ص:191


1- (1) تذکرة خواص، ص 287.
2- (2) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 300.
3- (3) ریحانة الادب، ج 7، ص 470.
4- (4) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 299.

ط) راغب اصفهانی

امام حسین علیه السلام در مجلس معاویه مفاخر خود را بیان کرد و فرمود:

انا بن ماء السماء و عروق الثری، انا بن من ساد اهل الدنیا بالحسب الناقب و الشرف الفائق القدیم السابق، انا بن من رضاه رضا الرحمن و سخطه سخط الرحمن ثم رد وجهه للخصم فقال: هل لک اب کابی او قدیم کقدیمی فان قلت لا، تغلب، و ان قلت نعم تکذب، فقال الخصم: لا تصدیقاً لقولک، فقال الحسین الحق ابلح لا یزیغ سبیله و الحق یعرفه ذوو الالباب قاله فی مجلس معاویه؛(1) من پسر آب آسمان و رگ های روی زمین هستم (پسر رحمة للعالمین هستم) من پسر کسی هستم که با حسب افتخارآمیز خود و شرافت برتر و بلند پایه خود بر اهل جهان پیشوا گردید. من پسر کسی هستم که رضای او موجب خشنودی خدای بخشنده، و غضب او باعث غضب پروردگار عالمیان است. سپس متوجه معاویه شد و فرمود: آیا پدری مثل پدر من و سابقه ای مانند سابقه من داری؟ اگر اعتراف کنی چنین پدری ندارم، مغلوب هستی و اگر بگویی دارم، دروغ گفته ای. معاویه گفت: گفتار شما را تصدیق می کنم، من چنین حسب و نسب و پدر و سابقه ای ندارم. امام فرمود: حق، روشنگری است که راه آن منحرف نمی شود و حق را صاحبان عقل می شناسند. این گفت و شنود در مجلس معاویه پیش آمد.

ظ) محمود عباس عقاد

او درباره عظمت امام حسین علیه السلام می گوید:

شجاعت حسین [علیه السلام] صفتی است که از شخصی مانند او تعجب آور نیست، زیرا شجاعت از او مثل ظهور طلا از معدن آن است؛ یعنی حسین [علیه السلام] معدن شجاعت است و این فضیلتی است که آن را از پدران و نیاکان به ارث برده و به فرزندان خود به ارث گذاشته است. او در جنگ های آفریقای شمالی و طبرستان و قسطنطنیه شرکت داشت و در وقایع جمل و صفین نیز

ص:192


1- (1) راغب اصفهانی، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء، ج 1، ص 231.

همراه پدرش حاضر بود. البته در میان فرزندان آدم، کسی در شجاعت قلب و قوت روحی شجاع تر از حسین [علیه السلام] در مقایسه با آنچه او در کربلا بدان اقدام کرد، پیدا نمی شود.

سپس اضافه می کند که حسین بن علی در شجاعت روحی و جسمی میان مردم ضرب المثل بود. در جایی دیگر نیز می گوید:

«و حسبه انه وحده فی تاریخ هذه الدنیا الشهید ابن الشهید ابوالشهداء فی مئات السنین...؛(1) برای او همین بس که در طول صدها سال تاریخ دنیا او همچنان شهید فرزند شهید و پدر شهیدان، باقی مانده است».

ع) عطار نیشابوری

او در مصیب نامه خود درباره امام حسین علیه السلام قصیده ای سروده است:

کیست حق داد پیغمبر را دلی

آن حسن سیرت حسین بن علی

آفتاب آسمان را معرفت

آن محمد صورت و حیدر صفت

نه فلک را تا ابد مخدوم بود

ز آنکه او سلطان ده معصوم بود(2)

غ) حافظ حسین کربلایی تبریزی

وی با این عبارت از سیدالشهدا یاد می کند:

ذکر الامام الهمام، سید الانام و سند الکرام، الزاهد العابد، و الراکع الساجد، زین المنابر و المساجد، ولی الملک الماجد، صاحب المحنه و البلاء، المدفون بارض کربلاء، اشبه الناس برسول الله من الصدر الی القدمین، مولی الثقلین، الامام ابی عبدالله الحسین علیه السلاه و السلام ما لاح الفرقدین، احد ریحانتی رسول الله و ثانی اسباطه و ثالث ائمه المعصومین، و رابع رجال آل العباد و خامس الاشباح؛

ص:193


1- (1) ابوالشهداء، صص 195-280.
2- (2) ر. ک: اشک خون، صص 27-28.

او در ادامه، ضمن نقل اشعار دلپذیر امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به مصائب آن حضرت می پردازد و روایتی از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام درباره زیارت سیدالشهدا می آورد.(1)

ف) دکتر محمد عبده یمانی

«دکتر محمد عبده یمانی» صاحب کتاب «علموا اولادکم محبة آل بیت النبی» درباره امام حسین می نویسد:

ثانی السبطین، واحد الریحانتین، ابوعبدالله الحسین بن علی بن ابی طالب زینة بنی هاشم و فتی قریش؛(2) یکی از دو سبط پیغمبر و یکی از دو ریحانه رسول الله ابوعبدالله حسین بن علی بن ابی طالب زینت بنی هاشم و جوانمرد قریش.

در جای دیگری از همین کتاب می گوید:

ولقد کان الحسین عبداً، قانتاً، لا یری الا صائماً و لا یعهد فی اللیل الا قائما سباقاً الی الخیر، مسارعاً فی المعروف، برّاً کریماً و صولاً لاهله مغیثاً لمن استعان به، متبتلا فی طاعة ربه یروی مصعب الزبیری عنه انه حج ساعیاً، ملبیا خمساً و عشرین حجه ماشیا علی الاقدام. و کان صبورا عند الشدائد. جلدا اذا نزلت به المحن، لا یتسخط و لا یبتئس و لا یجزع و لا یعجز راضیاً بما قدر الله، مطمئناً الی اختیار الله فیما ینزل به»؛(3)

امام حسین، عابد و مطیع و متواضع به خداوند بود. همیشه روزه دار و شب ها در حال قیام و نماز بود و در انجام کارهای نیک بر همه پیشی می گرفت. نیکوکار و بزرگوار و به اهل و عیال خود، مهربان و پناهگاه کسی بود که از او کمک می خواست. از دنیا بریده و به خدا پیوسته بود. مصعب زبیری از او نقل می کند که آن حضرت بیست و پنج مرتبه پیاده به حج رفت. در شدائد، صبور و به هنگام

ص:194


1- (1) روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، صص 414-422.
2- (2) علموا اولادکم محبة آل بیت النبی، ص 133.
3- (3) همان، ص 143.

نزول محنت ها قوی بود و خشمگین نمی شد و به هنگام بروز پیش آمدهای ناگوار بی تابی نمی کرد و اظهار عجز و ناتوانی نمی نمود. آن حضرت به مقدرات الهی کاملاً راضی و به خواست خدا در پیشامدها مطمئن بود.

همچنین به نقل روایتی درباره آن حضرت پرداخته است:

ولقد شیع الحسین جنازه فاغبرت قدماه، فقام ابوهریره ینفض عنهما التراب. فقال له الحسین اتفعل هذا؟ فقال ابوهریره دعنی، فوالله لو علم الناس منک ما اعلم لحملوک علی رقابهم(1)

امام حسین در تشییع جنازه ای شرکت فرمود و روی قدم هایش گرد و خاک نشست. ابوهریره برخاست و از روی قدم های امام گردگیری کرد. امام حسین به او گفت: آیا تو چنین می کنی؟ - به اصطلاح زحمت نکشید - ابوهریره گفت: مرا آزاد بگذار، به خدا قسم، اگر مردم آن چه را که من درباره تو می دانم می دانستند، تو را روی گردن های خود حمل می کردند.

برخی اخبار مربوط به عاشورا

1. ابن عباس می گوید:

رسول الله را در خواب دیدم - وسط روزی غبارآلود - که همراه آن حضرت شیشه ای پر از خون بود. گفتم: یا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم این چیست؟ گفت: خون حسین و اصحابش که از او پیروی نمودند. راوی حدیث از ابن عباس می گوید: آن روز را به خاطر سپردم، دیدیم روز عاشوراست.(2)

این حدیث را عبد بن حمید در «منتخب مسند عبد بن حمید»،(3) طبرانی در المعجم الکبیر،(4) حاکم در المستدرک(5) و بقیه نیز در آثار خود نقل نموده اند.

ص:195


1- (1) همان، ص 140.
2- (2) المسند، ج 1، ص 283؛ المستدرک، ج 4، ص 398.
3- (3) منتخب مسند عبد بن حمید، ص 235.
4- (4) المعجم الکبیر، ج 3، ص 110 و ج 12، ص 143.
5- (5) المستدرک، ج 4، ص 398.

ابن کثیر پس از نقل حدیث از مسند احمد می گوید: «اسناده قوی».(1) حاکم نیز می گوید: «هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم و لم یخرجاه».(2)

هیتمی می گوید: «روایت را احمد و طبرانی نقل نموده اند و رجال احمد صحیح هستند».(3) احمد بن محمد شاکر، محقق «المسند» هم می گوید: «اسناده صحیح».(4)

2. نوحه و شیون جنیان بر قتل حسین علیه السلام

طبرانی این حدیث را به سند روایت ام سلمه (معجم الکبیر، ج 3، ص 121) ضحاک در «الاحاد و المثانی» (ج 1، ص 308) ابن عساکر در تاریخ دمشق (ج 14، صص 239-240)، ابن کثیر در البدایه و النهایه (ج 6، ص 259 با ذکر اینکه: هذا صحیح) نقل نموده اند.

هیتمی در مجمع الزوائد (ج 9، ص 199)، ضمن نقل طبری می گوید: «رجاله الصحیح». طبرانی هم در المعجم الکبیر به سند سیمونه (ج 3، ص 122) که هیتمی این حدیث را نیز صحیح می داند (مجمع الزوائد، ج 9، ص 199) نقل کرده است.

3. مردی که به امام حسین ناسزا گفت و چشمانش کور شد.

طبرانی این روایت را در المعجم الکبیر (ج 3، ص 112) ابن عساکر در تاریخ دمشق (ج 14، ص 232)، المزی در «تهذیب الکمال» (ج 6، ص 436)، ذهبی در سیر اعلام النبلاء (ج 3، ص 313) نقل نموده اند. هیتمی می گوید: «رجاله الصحیح».(5)

4. روز شهادت امام حسین، هیچ سنگی را در شام یا بیت المقدس بر نداشتند، مگر اینکه زیر آن خون تازه دیدند.

طبرانی این حدیث را به سند خودش از ابن شهاب زهری نقل می کند (المعجم الکبیر، ج 3، ص 113) هیتمی می گوید:

طبرانی این حدیث را نقل نموده و رجالش صحیح هستند.(6) طبرانی این حدیث را

ص:196


1- (1) البدایه و النهایه، ج 8، ص 218.
2- (2) المستدرک، همان.
3- (3) مجمع الزوائد، ج 9، ص 194.
4- (4) مسند احمد، ج 2، ص 551.
5- (5) مجمع الزوائد، ج 9، ص 196.
6- (6) مجمع الزوائد، ج 9، ص 196.

از زهری از عبدالملک بن مروان نیز نقل نموده است.(1) هیتمی هم در مورد این حدیث می گوید: «رجاله ثقات».(2)

5. قداست قبر امام حسین علیه السلام

شخصی به قبر امام حسین بی احترامی کرد و اهلش یا دیوانه و مجنون شدند یا دچار جذام و مرض و فقر گشتند.(3)

ابن عساکر این حدیث را در تاریخ دمشق (ج 14، ص 244) ذهبی در سیر اعلام (ج 3، ص 317) و هیتمی در مجمع الزوائد، ضمن صحیح دانستن رجال آن (ج 9، ص 197) نقل نموده اند.

اخبار در این زمینه بسیار است که به همین مقدار، بسنده نمودیم.

امام زین العابدین علیه السلام در کلام بزرگان اهل سنت

امام علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، ملقب به زین العابدین است که رسول الله ایشان را سید العابدین نامید. همچنین آن حضرت را ذی الثفنات، الزکی و الامین نیز نامیده اند.(4)

طبق روال گذشته، سخنان و اعترافات علما را درباره آن حضرت نقل می کنیم.

أ) ابن سعد

او در طبقات خود می گوید:

کان علی بن الحسین ثقه، مأموناً، کثیر الحدیث، عالیاً، رفیعاً، ورعاً، عابداً، خائفاً(5)

ص:197


1- (1) المعجم الکبیر، ج 3، ص 119.
2- (2) مجمع الزوائد، ج 9، ص 196.
3- (3) المعجم الکبیر، ج 3، ص 120. عن الاعمش، قال: و خری رجل من بنی اسد علی قبر علی بن الحسین رضی - قال فاصاب اهل ذلک البیت خبل و جنون و جذام و مرض و فقر.
4- (4) تذکرة الخواص، ابن جوزی، ج 2، ص 383؛ تاریخ دمشق، ذیل ترجمه امام، صص 15-17؛ البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 9، ص 110؛ ابن ابی الثلج، تاریخ الائمه، ص 49؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 215؛ ابن جوزی، المنتظم، ج 6، ص 226؛ الطبقات الکبری، ج 5، ص 212؛ صفوه الصفوه، ج 2، ص 93؛ (ثفنه، پینه ای است که بر پای شتر بسته می شود. در اینجا کنایه از زیادی سجود آن حضرت است)
5- (5) طبقات، ج 5، ص 222؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 305.

ب) زید بن اسلم (ت 136 ه -)

برخی از سخنان او درباره امام علی بن الحسین ذکر می کنیم.

قال فی حق الامام زین العابدین: «لم یکن فی اهل البیت مثله».(1) در جای دیگر گفته: «ما رأیت فیهم مثل علی بن الحسین قط»(2) و نیز می گوید: «ما رأیت مثل علی بن الحسین فیهم حافظ».(3)

ت) سلمه بن دینار، ابو حازم الاعرج (ت 135 او 140 ه -)

از او نقل شده که گفت: «ما رأیت هاشمیا افضل من علی بن الحسین» در جای دیگری نیز گفته: «ما رأیت هاشمیا افقه من علی ابن الحسین».(4)

ث) سعید بن المسیب (ت 93، 94 یا 100 ه -)

وی که از تابعان و محدثان مدینه است در حق آن امام همام می گوید:

«لم یکن فی اهل البیت مثله».(5)

در جایی هم گفته: «ما رأیت رجلا اورع من علی بن الحسین».(6)

ج) محمد بن مسلم الزهری (ت: 123 ه - او 124 ه -)

او یکی از فقها و محدثان بزرگ از گروه تابعین است. صاحبان کتب رجال و تراجم، اقوال

ص:198


1- (1) نقله ابن کثیر فی البدایه و النهایه ج 9، ص 122.
2- (2) نقله الذهبی فی تاریخ اسلام، حوادث وفیات (81-100 ه -)، ص 433.
3- (3) نقله ابو اسحاق الشیرازی فی طبقات الفقهاء، ص 47.
4- (4) ذهبی، تاریخ اسلام، حوادث وفیات (81-100)، ص 433؛ ابن العماد الحنبلی، شذرات الذهب، ج 1، ص 194.
5- (5) ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 1، ص 122.
6- (6) تاریخ الاسلام، حوادث وفیات (81-100 ه -) ص 434. و نزدیک به همین نقل، سیوطی در طبقات الحفاظ، ص 37؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 141؛ تذکرة الخواص، ج 2، ص 383؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 75؛ بلوغ الامانی، ج 10، ص 253؛ الکواکب الدریه، ج 1، ص 139؛ مطالب السوول، ص 79؛ شرح ثلاثیات احمد، ج 2، ص 648؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 305.

زیادی از او در مدح امام گفته اند که برخی را ذکر می کنیم.(1)

1. «ما رأیت قرشیا اورع منه، و لا افضل».(2)

2. «لم ادرک من اهل البیت افضل من علی بن حسین،... و کان افضل اهل بیته وا حسنهم طاعه».(3)

3. «ما رأیت هاشمیا قطّ افضل من علی بن حسین، وهو ابو الحسینیین کلهم»(4)

4. «لم ادرک بالمدینه افضل منه».(5)

5. «ما رأیت قرشیا افضل منه و ما رأیت افقه منه».(6)

ص:199


1- (1) تاریخ الاسلام، حوادث وفیات (81-100 ه -) ترجمه رقم 352؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، صص 386-401؛ تهذیب التهذیب، صص 669-672.
2- (2) البدایه و النهایه، ج 9، ص 122.
3- (3) مختصر تاریخ دمشق، ج 17، صص 234-235.
4- (4) همان، ج 17، صص 234-235.
5- (5) تهذیب الاسماء و اللغات، ج 1، ص 314.
6- (6) خلاصه تهذیب تهذیب الکمال، ج 237. در مورد «لم ارَ هاشمیاً افضل من علی بن الحسین» ر. ک: حلیة الاولیاء، ج 3، ص 141؛ تاریخ الاسلام، ج 4، ص 35؛ منهاج السنه، ج 4، ص 144؛ البدخشی، مفتاح النجاة، ص 158؛ الساعاتی، بلوغ الامانی، ج 10، ص 253؛ الفصول المهمه، ص 158؛ الکواکب الدریه، ج 1، ص 139؛ نورالابصار، ص 188؛ ابن خلکان، التاریخ، ج 1، ص 347؛ سبط ابن جوزی، التذکره، ص 340؛ اسفارینی، شرح ثلاثیات مسند احمد، ج 2، ص 648؛ ابوعبدالله محمد بن احمد بن عبدالهادی، الصارم المنکی فی الرد علی السبکی، ص 99؛ احمد بن حلیم بن تیمیه، الرد علی الاخنائی و استحباب زیارة خیر البریه، ص 92. در مورد «ما رأیت افقه من علی ابن الحسین» ر. ک: تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 75؛ دول الاسلام، ج 1، ص 47؛ علامه ساعاتی، بلاغ الامانی، ج 10، ص 253؛ علامه الدیار بکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس نفیس، ج 2، ص 313؛ علامه مجد الدین، المختار فی مناقب الاخیار، ص 46. همین حدیث به وسیله ابونعیم اصفهانی در حلیة الاولیاء، ج 3، ص 141؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 75؛ تاریخ الاسلام، ج 4، ص 35؛ الخطیب التبریزی، اکمال الرجال، ص 725؛ عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج 7، ص 305؛ البیهقی، الاعتقاد، ص 187.

ح) یحیی بن سعید انصاری (ت 143 ه -)

در چند مورد اقوالی از وی نقل شده؛ از جمله:

«هو افضل هاشمی رایته بالمدینه»(1).

در جایی هم می گوید: «و کان افضل هاشمی ادرکته»(2).

خ) الامام مالک بن انس (ت 179 ه -)

او نیز زبان به مدح امام سجاد گشوده و می گوید:

«ان علی بن الحسین کان یصلی فی الیوم و الیله الف رکعه الی ان مات... و کان یسمی زین العابدین لعبادته».(3)

همچنین عبدالله بن وهب از او نقل می کند که گفت: «لم یکن فی اهل بیت رسول الله مثل علی بن الحسین».(4)

د) حماد بن زید (ت 179 ه -)

وی می گوید: «کان افضل هاشمی ادرکته».(5)

ذ) سفیان بن عیینه (ت 198 ه -)

او در حق امام زین العابدین گفته است: «ما رأینا قط قرشیا افضل منه».(6)

ر) الامام محمد بن ادریس الشافعی (ت 204 ه -)

شافعی اعتراف می کند که: «هو افقه اهل المدینه».(7)

ص:200


1- (1) النووی، تهذیب الاسماء و اللغات ج 1، ص 314.
2- (2) البدایه و النهایه، ج 9، ص 122؛ تاریخ الاسلام، حوادث وفیات (81-100 ه -) ص 435؛ و ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 5، ص 670.
3- (3) ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 41، ص 378؛ الذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج 1، ص 111.
4- (4) البدایه و النهایه، ج 9، ص 122، این قول را به مالک نسبت داده است. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 389؛ و تهذیب التهذیب، ج 5، ص 670.
5- (5) النووی، تهذیب الاسماء و اللغات، ج 1، ص 314.
6- (6) المناوی، الکواکب الدریه، ص 139؛ ابن الصبان، اسعاف الراغبین، ص 237، حاشیه نورالابصار.
7- (7) الجاحظ، رسائله، ص 106.

ز) محمد بن سعد الزهری (ت 230 ه -)

وی هم با این عبارات امام علیه السلام را ستوده است: «کان ثقه مأمونا، کثیر الحدیث، عالیاً، رفیعاً، ورعاً».(1)

س) عمرو بن بحر الجاحظ (ت 250 ه -)

جاحظ درباره علی بن الحسین علیه السلام می گوید: «خوارج مانند شیعان و عوام مانند خواص داوری می کنند».(2)

او در رساله خود، در رد کسانی که بنی امیه را بر بنی هاشم برتری می دهند می گوید:

«فأین انتم عن علی بن الحسین زین العابدین الذی کان یقال له علی الخیر و علی الاعز و علی العابد و...»

از میان شما کسی در فقه و تفسیر و تأویل تبحر ندارد، اما از ما مثل علی بن الحسین زین العابدین است که شافعی در مورد خبر واحد او می گوید: «او فقیه ترین اهل مدینه است». او یکی از ائمه است که هر کدام آنها عالم، زاهد، شجاع، جواد، طاهر و... هستند و آنها عبارتند از: الحسن (العسکری) بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی (زین العابدین) بن الحسین بن علی علیهم السلام و چنین اشخاصی در خانواده های عرب و عجم دیده نشده است.(3)

ش) ابوبکر بن البرقی، احمد بن عبدالله (ت 270 ه -)

او در حق امام زین العابدین می گوید: «کان افضل اهل زمانه».(4)

ص) ابوحاتم، محمد بن حبان البستی (ت 354 ه -)

او در کتاب مشاهیر علماء الامصار می گوید: «علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، ابو الحسن، من فقهاء اهل البیت، و افاضل بنی هاشم، و عباد المدینه...».(5)

ص:201


1- (1) سیراعلام النبلاء، ج 4، ص 387؛ تهذیب التهذیب، ج 5، ص 670.
2- (2) ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 194.
3- (3) رسائل الجاحظ، صص 105-106 و 109.
4- (4) المزی، تهذیب الکمال، ص 20، ص 388؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 390.
5- (5) مشاهیر علماء الامصار، ص 63.

ض) ابونعیم، احمد بن عبدالله الاصفهانی (ت 430 ه -)

ابونعیم در کتاب «حلیة الاولیاء» درباره امام سجاد علیه السلام چنین گفته است: «علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب رضی الله تعالی عنهم، زین العابدین، و منار القانتین، کان عابداً وفیاً، و جواداً حفیاً».

سپس در ادامه به ذکر مکارم، فضائل و محاسن آن حضرت می پردازد که ما فقط به ذکر یک نمونه اکتفا می کنیم:

«علی بن حسین [علیه السلام] چون از وضو فارغ می شد، در فاصله میان وضو و نماز، لرزش شدیدی او را فرا می گرفت. از وی علت آن را پرسیدند، فرمود: وای بر شما، مگر نمی دانید در برابر چه کسی ایستاده ام و با چه کسی قصد مناجات و راز و نیاز دارم؟»(1)

ط) محمد بن طلحه الشافعی (ت 652 ه -)

او در «مطالب السوول» می گوید:

هذا زین العابدین، قدوة الزاهدین وسید المتقین، وامام المؤمنین شیمته تشهد له انه من سلاله رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، و سمته تثبت مقام قربه من الله زلفی، و ثفناته تسجل بکثرة صلاته و تهجده و...؛ زین العابدین الگوی زاهدان، سید متقین و امام مؤمنین است که رفتارش نشان می دهد از سلاله رسول الله است و نشانه هایش مقام قرب او را درپیشگاه خدا ثابت می کند و پینه های پیشانیش زیادی نماز و روزه اش را می رساند و....

و سپس از میان فضایل حضرت می گوید: «له الخوارق و الکرامات ما شوهد بالاعین الباصرة، و ثبت بالاثار المتواترة، و شهد له انه من ملوک الاخرة».(2)

ظ) سبط ابن الجوزی (ت 654 ه -)

وی در «تذکرة الخواص» می گوید: «و هو ابو الائمه، و کنیته ابوالحسن، و یلقب بزین العابدین، و سماه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم سید العابدین... و السجاد، و ذی الثفنات و الزکی، و الامین».(3)

ص:202


1- (1) حلیة الاولیاء، 3، ص 124-135.
2- (2) مطالب السوول فی مناقب آل الرسول، ج 3، ص 84.
3- (3) تذکرة الخواص، ص 291.

ع) ابن ابی الحدید المعتزلی (ت 655 ه -)

او در شرح نهج البلاغه، همان کلام جاحظ را آورده است.(1)

غ) محیی الدین، یحیی بن شرف النووی (ت 676 ه -)

این عالم در تهذیب الاسماء و اللغات می گوید:

«... علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب الهاشمی المدنی التابعی المعروف بزین العابدین رضی الله عنه...؛ از آن حضرت ابو سلمه بن عبدالرحمان و یحیی الانصاری و الزهری و ابو الزناد، وزید بن اسلم و حکیم بن جبیر، و فرزندش ابو جعفر محمد بن علی و... روایت کرده اند و بر جلالت او در هر چیزی اتفاق نظر است».

او سپس مجموعه ای از مدح علما را در شأن امام زین العابدین می آورد.(2)

ف) احمد بن محمد بن ابراهیم بن خلکان (ت 681 ه -)

ابن خلکان در وفیات الاعیان درباره امام زین العابدین چنین گفته:

ابوالحسن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، رضی الله عنهم اجمعین، المعروف بزین العابدین، هو احد الائمه الاثنی عشر، و من سادات التابعین، قال الزهری: «ما رأیت قرشیا افضل منه»(3) الی ان قال: «و فضائل زین العابدین و مناقبه اکثر من ان تحصی».(4)

او پس از نقل سخن زهری می گوید: «فضایل ایشان در شمار نگنجد».

ق) شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان الذهبی (ت 748 ه -)

او در سیر اعلام النبلاء، بعد از ذکر اقوال علما، در مدح ایشان می گوید:

«و کان له جلالة عجیبة، و حق له والله ذلک، فقد کان اهلا للامامه العظمی، لشرفه، وسودده و علمه و تالهه، و کمال عقله».

ص:203


1- (1) شرح نهج البلاغه، ج 15، صص 274 و 278.
2- (2) حلیة الاولیاء، ج 3، صص 124-135.
3- (3) وفیات الاعیان، ج 3، ص 233.
4- (4) همان، ص 3، ص 235.

سپس در ادامه به نقل قصیده فرزدق و جریان آن می پردازد.

شعر فرزدق و مصادر آن

هشام بن عبدالملک هنگام حج کوشید تا خود را به حجر الاسود برساند اما نتوانست. هنگامی که امام زین العابدین علیه السلام بدان سوی آمد، همه مردم به احترام آن حضرت کنار رفتند. هشام از دیدن جریان شگفت زده شد. در این هنگام، یکی از بزرگان شام رو به هشام کرده، با لحنی آمیخته به حیرت و شگفتی گفت: این کیست که مردم این چنین به او احترام می نمایند؟

هشام با آنکه حضرت سجاد علیه السلام را می شناخت، از ترس اینکه مبادا مردم شام به آن حضرت توجه کنند، گفت: او را نمی شناسم. فرزدق در آنجا حاضر بود و به مرد شامی رو کرد و گفت: من او را می شناسم. از من بپرس، و برای معرفی آن حضرت، این اشعار را سرود:

هذا الذی تعرف البطحاء وطأته

والبیت یعرفه و الحلّ و الحرم

این، همان کسی است که سرزمین «بطحاء» جای گام هایش را می شناسد و همچنین خانه خدا مکه و حرم و پیرامون آن، او را می شناسند.

هذا ابن خیر عبادالله کلهم

هذا التقی، النقی الطاهر العلم

این، فرزند بهترین بندگان خداست، این، پرهیزکار و پاکیزه و پاک و سرور مردم است.

هذا ابن فاطمة ان کنت جاهلة

بجده انبیاء الله قد ختموا

او را نمی شناسی؟ او پسر فاطمه [سلام الله علیها] است که پیغمبران خدا، به جدّ او خاتمه یافتند.

ولیس قولک «من هذا» بضائره

العرب تعرف من انکرت و العجم

گفته تو در «این کیست» زیانی به مقام او نمی رساند، زیرا عرب و عجم، او را که تو وی را نمی شناسی، می شناسند.

ص:204

اذا رأته قریش قال قائلها

الی مکارم هذا ینتهی الکرم

هنگامی که مردم قریش او را می بینند می گویند: همه بزرگواری ها به وی منتهی می شود.

من معشر حبهم دین، و بغضهم

کفر و قربهم منجی و معتصم(1)

او از خاندانی است که دوستی آنها دین، و دشمنی آنها «کفر» است و نزدیکی آنها نجات دهنده و او پناهگاه مردم است.

این قصیده که در فضیلت امام سجاد علیه السلام سروده شده 42 بیت دارد که مصادر ذیل، قسمتی یا تمام آن را نقل نموده اند.

ابواسحاق ابراهیم بن علی الحصری، زهرالادب، ج 1، ص 69 (ط مصرحاشیه عقد الفرید)؛ ابن اثیر، المختار فی مناقب الاخیار، ص 29 (دمشق)، سفارینی، شرح ثلاثیات، ج 2، ص 648 (ط دمشق)؛ البیهقی، المحاسن و المساوی، ص 212 (ط بیروت)؛ طبرانی، معجم الکبیر، ص 143؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 200 (قاهره)؛ الصواعق، ص 198؛ ابن صباغ، الفصول المهمه ص 189 (ط الغری)؛ الحضرمی، رشفه الصادی، ص 114 (ط مصر)؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 8، ص 208 (ط قاهره)؛ ابونعیم، حلیه الاولیاء، ج 3، ص 139 (ط مصر)؛ علامه حجه الحموی، ثمرات الاوراق، ج 2، ص 20 (ط قاهره)؛ القرمانی، اخبار الدول، ص 109 (ط بغداد)؛ سبط ابن جوزی، التذکره، ص 338 (ط الغری)؛ الگنجی، کفایه الطالب، ص 303 (ط الغری)؛ السبکی، طبقات الشافعیه، ج 1، ص 153 (ط قاهره)؛ الدمیری، حیوة الحیوان، ج 1، ص 9 (ط قاهره)، جمال الدین محمد بن نباته، شرح العیون، ج 2، ص 163؛ علامه الیافعی، مراة الجنان، ج 1، ص 239 (ط قاهره)؛ محمود بن عمر زمخشری، الفائق، ج 1، ص 219 (ط قاهره)؛ الزرقانی، شرح المواهب اللدنیه، ج 4، ص 297 (ط مصر)؛ محمد طاهر بن علی الصدیقی، مجمع بحارالانوار، ج 1، صص 341-216 (ط نول کشور)؛ عبدالله اسعد الیافعی، روض الریاحین، ص 55 (قاهره)؛ الامر تسری، ارجح المطالب، ج 1، ص 178؛ محمد خواجه پارسای البخاری، فصل الخطاب، ص 378 (به نقل ینابیع)؛ ابن ابی الاصبغ العدوانی، بدیع القرآن، ص 202

ص:205


1- (1) این قصیده در دیوان فرزدق و بعضی منابع دیگر 42 بیت ذکر شده، ولی در برخی دیگر از جمله رجال کشی (صص 130-132) و روضة الواعظین (ج 1، صص 220-241) بیست و نه بیت. عقاد نیز از این قصیده، شش بیت را ذکر کرده است. ر. ک: الحسین ابوالشهداء، ص 284.

(مکتبه نهضه مصر، قاهره)، محمد بن طلحه، مطالب السوول، ص 79 (ط تهران)؛ برهان الدین الانصاری، غرر الخصائص الواضحه، ص 16 (ط قاهره)؛ الحمراوی، مشارق الانوار، ص 121 (ط مصر)؛ محمد عبدالغفار، ائمه الهدی، ص 109 (ط قاهره)؛ الحضرمی، رشفه الصادی، ص 114 (ط مصر)؛ الزبیدی، تاج العروس، ج 3، ص 174، ماده خزر (ط قاهره)؛ شیخ حسن النجار، الاشراف، ص 25 (ط مصر)؛ راغب اصفهانی، محاضرات الادباء، ج 1، ص 299 (ط مکتبه الحیاه، بیروت)؛ عباس بن علی بن نورالدین المکی، نزهة الجلیس و منیة الادیب الانیس، ج 2، ص 16 ط مصر، ملحقات احقاق الحق، ج 12، صص 136-149.

ک) عبدالله بن اسعد الیافعی (ت 868 ه -)

او از جماعتی مثل سعید بن المسیب نقل می کند: «ما رأینا اورع - و بعضهم قالوا - افضل منه». همچنین پس از ذکر فضائل آن امام می گوید: «فضایل ایشان بسیار است که به همین مقدار بسنده نمودیم».(1)

ل) اسماعیل بن کثیر الدمشقی (ت 774)

او در البدایه والنهایه اقوال علمایی چون محمد بن سعد، الزهری، یحیی بن سعید الانصاری را نقل می کند و سپس برخی از فضایل و مواعظ آن حضرت را می آورد.(2)

م) محمد خواجه پارسای بخاری (ت 882)

او در «فصل الخطاب» می گوید:

«کان ثقة، مأمونا کثیرالحدیث، عالیا رفیعاً و اجمعوا علی جلالته فی کل شیء و قال حماد بن زید: کان افضل هاشمی ادرکته».(3)

ن) احمد بن حجر العسقلانی (ت 852 ه -)

او در «تقریب التهذیب» چنین گفته:

«علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب الهاشمی، زین العابدین، ثقة، ثبت، عابد،

ص:206


1- (1) مراة الجنان و عبرة الیقظان، ج 1، صص 151-153.
2- (2) البدایه و النهایه، ج 9، صص 121 و 134.
3- (3) ر. ک: ینابیع الموده، ج 2، ص 454.

فقیه، فاضل، مشهور، قال ابن عیینه عن الزهری: ما رأیت قرشیا افضل منه...».(1)

ه) الحافظ محمد بن یوسف الکنجی الشافعی (متوفی 658 ه -)

وی که از اکابر علمای شافعی در اواسط قرن هفتم و صاحب کتاب «کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابیطالب» است می گوید:

«کان عابداً، وفیاً و جواداً حفیاً؛(2) علی بن حسین، عابد و بسیار باوفا، بخشنده و بسیار نوازشگر بود و در پرسش از حال دیگران اصرار می ورزید».

و) ابن الصباغ المالکی

او نیز مانند دیگران در کتاب الفصول المهمه، برخی از فضایل آن حضرت را نقل می کند: «اما مناقبه فکثیرة و مزایاه شهیرة...».(3)

ی) شمس الدین محمد بن طولون (ت 911 ق)

ابن طولون، سخن زهری «ما رأیت قرشیا افضل منه» و دیگران را نقل می کند و می افزاید به ایشان «ابن الخیرتین» می گفتند تا جایی که می گوید: «وفضائل زین العابدین و مناقبه اکثر من ان تحصی».(4)

أأ) ابن حجر الهیتمی (ت 974)

وی در کتاب «الصواعق المحرقه» می گوید:

او کسی است که علم، زهد و.... را از پدرانش به ارث برده و هرگاه وضو می گرفت چهره اش زرد می شد و می گفت: «آیا می دانید در پیشگاه چه کسی حاضر می شوید». در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند. سپس نیز برخی از کرامات و فضایل حضرت را نقل می کند.(5)

برای اطلاع از شدت خوف و خشیت آن حضرت می توان به منابع ذیل مراجعه کرد:

ص:207


1- (1) تقریب التهذیب، ج 1، ص 411؛ تهذیب التهذیب، ج 5، صص 669-672.
2- (2) کفایة الطالب، ص 447.
3- (3) الفصول المهمه فی معرفه احوال الائمه، ص 190.
4- (4) ابن طولون، الائمه الاثنا عشره، صص 75-78.
5- (5) الصواعق المحرقه، صص 302-304.

محمد غزالی، مکاشفة القلوب، ص 35، (ط قاهره)؛ مطالب السئول، ص 77، (ط طهران)؛ کفایة الطالب، صص 300-301، (ط الغری)؛ مشارق الانوار، ص 119؛ مراة الجنان، ج 1، ص 191، (ط حیدرآباد)؛ روض الریاحین، ص 55، (ط القاهره)؛ نورالابصار، ص 129، (ط مصر)؛ اسعاف الراغبین، ص 239؛ الفصول المهمه، ص 183، (ط الغری)؛ الصواعق، ص 119، (قاهره)؛ علامه القرمانی، اخبار الدول، ص 109، (بغداد)؛ عقد الفرید، ج 1، ص 278، (ط مصر)؛ طبقات ابن سعد، ج 5، ص 216، (ط بیروت)؛ تاریخ اسلام، ج 4، ص 35، (مصر)؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 133، (ط مصر)؛ ابن حجر الهیتمی، الزواجر، ج 1، ص 15، (قاهره)؛ الزیدی، اتحاف السادة المتقین، ج 9، ص 251، (ط مصر)؛ الحمزاوی؛ مشارق الانوار، ص 119، (ط مصر)؛ المناوی، الکواکب الدریه، ج 1، ص 139، (ط مصر)؛ الخوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، ص 124، (ط مطبعه الزهرا).

همچنین در کتاب الصواعق نقل می کند که امام حسین همراه نبی اکرم وارد شدند (حسین علیه السلام روی دوش ایشان بود) در این حال، حضرت رو به جابر کردند و فرمودند: از این، فرزندی به دنیا می آید که اسمش علی است و هرگاه روز قیامت شود، منادی ندا دهد برخیز «سیدالعابدین» پس فرزندش بایستد و از او فرزندی زاده شود به نام باقر، پس اگر او را درک کردی، سلام مرا به او برسان.(1)

ب ب) عبدالرئوف المناوی الشافعی

این عبارات را در معرفی حضرت سجاد علیه السلام آورده است: «هو ثقة ثبت فاضل، قال الزهری و ابن عینیه «ما رأینا قسط قرشیا افضل منه»، سپس اقوال دیگری از زهری و دیگران نقل می کند.(2)

ت ت) ابن العماد الحنبلی

او نیز به ذکر نسب ایشان پرداخته و علت تسمیه امام را به زین العابدین یادآور می شود.

ص:208


1- (1) ر. ک: لسان المیزان، ج 5، ص 168؛ صواعق المحرقه، ص 119؛ المختار فی مناقب الاخیار، ص 30؛ حافظ الگنجی، کفایة الطالب، ص 299؛ الخمراوی، مشارق الانوار، ص 121؛ ابن الصباغ، الفصول المهمه، ص 197؛ البدخشی، مفتاح النجا، ص 164؛ ینابیع الموده، ص 333؛ المناوی، الکوکب الدریه، ج 1، ص 164؛ سبط ابن جوزی، التذکره، ص 347، توفیق ابوعلی، اهل البیت، ص 425.
2- (2) الکواکب الدریه، ص 139.

سپس کلام بعضی از علما مثل زهری، ابی حازم و دیگران را می آورد.(1)

محمد بن عبدالباقی بن یوسف الزرقانی (ت 1122)

او در شرح موطأ می گوید:

زین العابدین، ثقه، ثبت، عابد، فقیه فاضل مشهور عن رجال الجمیع، قال الزهری: «ما رأیت قرشیا افضل منه».(2)

ث ث) عبدالله بن محمد الشبراوی

وی در کتاب «الاتحاف بحب الاشراف» می گوید: «کان رضی الله عنه عابدا زاهدا ورعاً متواضعا حسن الاخلاق...».(3)

ج ج) محمد بن الصبان الشافعی

این عالم، در کتاب اسعاف الراغبین، به ذکر اقوال زهری، ابوالزناد، ابن عیینه و دیگران می پردازد و سپس همچون آنان، خشوع و تواضع آن حضرت را در نماز یادآور می شود».(4)

ح ح) یوسف بن اسماعیل النبهانی

وی در کتاب «جامع کرامات الاولیاء» می گوید: «احد افراد ساداتنا آل البیت و اعاظم...».(5)

خ خ) خیرالدین الزر کلی

او در کتاب الاعلام به طور مشروح به ذکر خصوصیات امام زین العابدین می پردازد؛ از جمله اینکه «کان یضرب بهم المثل فی الحلم و الورع» یا «کان ناس من اهل المدینه یعیشون لا یدرون من أین معاشهم و ما کلهم فلما مات علی بن الحسین...». به این

ص:209


1- (1) ابن العماد، شذرات الذهب، ج 1، ص 194؛ احمد ابراهیم محمد، فهارس اعلام شذرات الذهب، ج 1، صص 104-105.
2- (2) شرح الزرقانی، برموطاً، ج 1، ص 230.
3- (3) الاتحاف بحبّ الاشراف، صص 135-143.
4- (4) اسعاف الراغبین، صص 236-241.
5- (5) جامع کرامات الاولیاء، ج 2، ص 210.

بیان که مردم مدینه بعد از شهادت ایشان تازه فهمیدند که معاش آنها از کجا تأمین می شده است.(1)

سخن دربارۀ این امام همام آن قدر زیاد است که مجال بحث نیست. در پایان بحث، تنها به چند مورد از ویژگی های آن حضرت اشاره و سپس منابع مربوط به آن را ذکر می کنیم.

الف: شخصی به امام ناسزا می گفت. اطرافیان به او هجوم آوردند، اما امام آنها را آرام کرد و با آن مرد سخن گفت و هزار درهم به او داد. آن مرد هم گفت: «اشهد انک من اولاد الرسول».

این موضوع را در منابع ذیل می توان مشاهده کرد:

علامه الیافعی، روض الریاحین، ص 56 (ط قاهره)؛ سبط ابن جوزی، تذکره، ص 340 (ط الغری)؛ مطالب السوول، ص 79 (ط تهران)؛ عبدالوهاب الشعرانی، الطبقات الکبری، ج 1، ص 28 (ط قاهره)؛ الصفوری، نزهة المجالس، ج 1، ص 206 (ط قاهره)؛ الحمزاوی، مشارق الانوار، ص 120 (ط مصر)؛ شبلنجی، نور الابصار، ص 130 (ط مصر)؛ الشبراوی، الاتحاف بحب الاشراف، ص 48 (مصر)؛ ابن الصبان، اسعاف الراغبین، ص 239 در حاشیه نورالابصار، (ط عثمانیه مصر)، با کثیر الحضرمی، وسیلة المال، ص 210.

ب: مردی که پس از دیدن حلم امام گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته». این روایت نیز در این منابع قابل دست یابی است: مراة الجنان، ج 1، ص 191؛ روض الریاحین، ص 56؛ فصل الخطاب، ص 377؛ تاریخ اسلام، ج 4، ص 37 (ط مصر)، الفصول المهمه، ص 184؛ مطالب السوول، ص 77؛ الاتحاف، ص 49؛ عبدالرحمن ابن جوزی، سلوة الاحزان، ص 39، (ط الاسکندریه)؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 306؛ الصواعق، ص 120، ط حلب.

ج: در مورد سخاوت امام سجاد علیه السلام می توان به این منابع مراجعه نمود:

حلیة الاولیاء، ج 3، صص 138 و 141 و 136 و 138 (ط مصر)؛ تاریخ اسلام، ج 4، ص 35 و ج 5، ص 126، (ط مصر)؛ سبط ابن جوزی، التذکره؛ صص 341-336، (ط الغری)؛ محمد بن طلحه الشافعی، مطالب السوول، صص 78-79 (ط طهران)؛ ابن اثیر الجزری، المختار فی مناقب الاخیار، ص 27 (دمشق)؛ الحمزاوی، مشارق الانوار، ص 120 (ط مصر)، شبلنجی، نورالابصار، صص 129-189 (ط العثمانیه، مصر)، ابن الصبان المالکی، اسعاف الراغبین،

ص:210


1- (1) الاعلام، ج 4، ص 277.

ص 240 (حاشیه نورالابصار، مصر)، ابوالقاسم حمزه بن یوسف بن ابراهیم السهمی، تاریخ جرجان، ص 328 (ط حیدرآباد الدکن)، محمود بن عمر الزمخشری، ربیع الابرار، صص 413 و 211؛ المبردة الفاضل، ص 105 (ط مصر)، عبدالمعطی، اخبار الاول، ص 109 (ط بغداد)، القرمانی، اخبار الدول، ص 109 (ط بغداد)، ابن الصباغ، الفصول المهمه، ص 184 (ط الغری)، علامه یافعی، روض الریاحین، ص 55 (قاهره)، الشبراوی، الاتحاف، ص 490 (ط مصر)، طبقات ابن سعد، ج 5، ص 216؛ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج 4، ص 144، ط مصر.

د: امام در طول عمر خویش، دو بار اموالش را در راه خدا تقسیم کرد. این حدیث از امام باقر علیه السلام نقل شده و می توان آن را در منابع ذیل جست و جو نمود:

تهذیب التهذیب، ج 7، ص 306؛ حلیه الاولیاء، ج 3، ص 140 (ط مصر)، المختار فی مناقب الاخیار، ص 27؛ تاریخ الاسلام، ج 4، ص 35 (ط مصر)، بلوغ الامانی، علامه ساعاتی، ج 10، ص 253 (ط قاهره).

امام محمد باقر علیه السلام در کلام بزرگان اهل سنت

آن حجت اهل معاملت، آن برهان ارباب مشاهدت، آن امام اولاد نبی، آن گزیده احفاد علی، آن صاحب باطن و ظاهر، ابوجعفر محمد باقر علیه السلام باشد.(1)

یا باقرالعلوم لاهل التقی و خیر من لبی علی الاجبل(2)

ای شکافندۀ علم برای پرهیزگاران، ای بهترین کسی که بر کوه های حجاز لبیک گفتی

ص:211


1- (1) تذکرة الاولیاء، ج 2، صص 285-286.
2- (2) مراة الجنان، عبدالله بن سعد الیافعی، ج 1، ص 247، برای اطلاع از شرح حال امام رک: طبقات ابن سعد، ج 5، ص 320؛ طبقات خلیفه، ت 2233؛ تاریخ النجاری، ج 1، ص 183؛ المعارف، ص 215، معرفه التاریخ، ج 1، ص 360؛ الجرح و التعدیل القسم الاول من المجلد الرابع، ص 26، ذیل المذیل، ص 641؛ الحلیه، ج 3، ص 180؛ طبقات الفقهاء، شیرازی، ص 64، تاریخ ابن عساکر، ج 15، ص 350؛ تهذیب الاسماء، اللغات القسم الاول من الجزء الاول، ص 87؛ تهذب الکمال، صص 1244 و 1597؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 117؛ العبر، ج 1، صص 142 و 148؛ تاریخ الاسلام، ج 4، ص 299؛ البدایه و النهایه، ج 9، ص 309؛ تهذیب التهذیب، طبقات الحفاظ، سیوطی، ص 49، خلاصه تهذیب التهذیب، ص 352؛ طبقات المفسرین، ج 2، ص 537؛ شذروات الذهب، ج 1، ص 149؛ سیراعلام النبلاء، ج 4، ص 401.

امام پنجم علیه السلام را از این رو که شکافنده علوم اسلامی بود، «باقر» نامیدند؛ همان گونه که آمده است: «لتبقر فی العلم».(1)

آنچه در ذیل می آید فقط بخشی از سخنان و اعترافات این بزرگان است.

أ) محمد بن سعد الزهری (ت 230 ه -)

او در حق امام باقر می گوید: «محمد من الطبقه الثالثه من التابعین من المدینه، کان عابداً عالماً ثقه».(2) در جایی نیز می گوید: «کان ثقة کثیر الحدیث».(3)

ب) عمروبن بحر الجاحظ (ت 250)

او در حق امام باقر می گوید:

«او سید فقهای حجاز است که مردم، فقه را از پسرش آموختند. او را شکافنده علم؛ یعنی «باقر» نامیدند و رسول خدا این لقب را به او داد». سپس جریان جابر و رساندن سلام رسول الله به امام باقر را نقل می کند. او امامان را به ترتیب نام می برد و سپس می گوید: در هیچ یک از خانه های عرب و عجم، چنین خاندانی نیست».(4)

ص:212


1- (1) نووی، شرح صحیح مسلم، ج 1، ص 102؛ مفردات، ص 37؛ لسان العرب، ج 4، ص 74؛ محمد خواجه پارسای بخاری، فصل الخطاب، ص 380؛ ابن خلکان، تاریخ، ج 2، ص 23، 1264، الصواعق، ص 120؛ الیافعی، روض الریاحین، ص 57؛ مراة الجنان، ص 247؛ عبدالهادی الابیاری، العرائس الواضحه، ص 204؛ همو، جالیه الکدر، ص 204؛ البدخشی، مفتاح النجا، ص 164؛ علامه گنجی، کفایة الطالب، ص 306؛ التذکره، ص 346؛ ابوالوزاء اسماعیل، المختصر فی اخبار البشر، ص 203؛ الهروی، جمع الوسائل فی شرح الشمائل للترمذی، ج 1، ص 187؛ القرمانی، اخبار الدول، ص 111؛ سید عباس المکی، نزهة الجلیس، ج 2، ص 23؛ ابن الصباغ، اسعاف الراغبین، ص 253؛ شبلنجی، نورالابصار، ص 192؛ ابن الصباغ، الفصول المهمه، ص 192؛ ملحقات احقاق الحق، ج 12، صص 160-165؛ البدایه و النهایه، ج 9، ص 321؛ تاج العروس، الزبیدی، ج 3، ص 55؛ فیروز آبادی، القاموس، ج 1، ص 376؛ ابن خلکان، وفیات، ج 4، ص 174؛ اربیلی، کشف الغمه، ج 2، ص 329.
2- (2) تذکره الخواص، ص 302.
3- (3) البدایه و النهایه، ج 9، ص 338.
4- (4) رسائل الجاحظ، ص 108.

ت) ابونعیم الاصفهانی (ت 430 ه -)

او در «حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء» گفته است: ومنهم الحاضر الذاکر، الخاشع الصابر، ابوجعفر محمد بن علی الباقر، کان من سلاله النبوه و...(1)

مضمون کلام او این است که محمد بن علی الباقر علیه السلام از سلاله نبوت و از کسانی است که حسب و نسب را به تمام جمع نموده است. او از لطائف و دقائق علوم سخن می گفت و از خصومت و دشمنی نهی می کرد.

ث) عبدالله بن عطاء مکی

او که از علمای برجسته عصر امام علیه السلام است می گوید: «ما رایت العلماء عند احد اصغر علما منهم عند ابی جعفر...؛(2) علما و دانشمندان را نزد هیچ کس، حقیرتر از آنچه در پیش ابوجعفر بودم ندیدم. او حکم بن عتیبه را که دارای مرتبه علمی بالایی است در پیشگاه امام همچون کودکی می داند.

ج) الفخر الرازی (ت 604 ه -)

او در تفسیر خود و در بیان معنی واژه «کوثر» گفته است:

والقول الثالث الکوثر اولاده... فالمعنی انه یعطیه نسلا یبقون علی مرّ الزمان، فانظر کم قتل من اهل البیت ثم العالم ممتلی منهم، و لم یبق من بنی امیه فی الدنیا احد یعبأ به، ثم انظر کم کان فیهم من الاکابر من العلماء کالباقر والصادق و الکاظم و الرضا...؛ (3) دیدگاه سوم در مورد کوثر، اولاد رسول الله هستند؛ یعنی خداوند به او نسلی می دهد که باقی می مانند. بنگر که چقدر از اهل بیت کشته شدند، اما عالم از آنها پر است، ولی از بنی امیه، هیچ کس باقی نمانده است. نگاه کن که بزرگانی همچون باقر، صادق، کاظم، رضا و... در میان اهل بیت وجود دارد.

ص:213


1- (1) حلیه الاولیاء، ج 3، ص 166.
2- (2) مراة الجنان، ج 1، ص 248، تذکره الخواص، ص 337.
3- (3) تفسیر فخر رازی، ج 16، صص 32 و 125.

ح) محمد بن طلحه الشافعی (ت 652 ه -)

او در «مطالب السوول» می گوید:

هو باقر العلم و جامعه و شاهر علمه و رافعه، و متفوق دره و واضعه، و منمق دره و راضعه، صفا قلبه، و زکا عمله، و طهرت نفسه، و شرفت اخلاقه، و عمرت بطاعة الله اوقاته، و رسخت فی مقام التقوی قدمه، و ظهرت علیه سمات الازدلاف، و طهارة الاجتباء، فالمناقب تسبق الیه، والصفات تشرف به.(1)

ابن طلحه شافعی در این کتاب امام را با صفت شکافنده علم که علم و والایی او شهره آفاق شده، و نیز والایی، جوانمردی و صفای قلب می ستاید.

خ) سبط ابن الجوزی

او در کتاب تذکرة الخواص، علت تسمیه امام به «باقر» را یاد آور می شود و سخن ابن سعد را می آورد که در حقّ امام گفت:

«کان علماً، عابدا ثقة». سپس می افزاید ابوحنیفه و دیگران از آن حضرت حدیث نقل کرده اند. در ادامه نیز قول عطا را می آورد که «ما رأیت العلماء عند احد اصغر علماء منهم و...».(2)

د) ابن ابی الحدید المعتزلی

این مفسر نهج البلاغه، همان کلام جاحظ را درباره امام باقر علیه السلام می آورد.(3)

ذ) ابو زکریا محیی الدین بن شرف النووی

نووی در کتاب «تهذیب الاسماء» می گوید:

«او را باقر نامیدند، چون شکافنده علم بود و اصل آن را می دانست. در ادامه هم این عبارات را آورده: «هو تابعی جلیل، امام بارع، مجمع علی جلالته، معدود فی فقهاء المدینه و ائمتهم و...».(4)

ص:214


1- (1) مطالب السوول، ج 2، ص 100.
2- (2) تذکره الخواص، ص 302.
3- (3) شرح نهج البلاغه، ج 15، صص 277-278.
4- (4) تهذیب الاسماء و اللغات، ج 1، ص 103.

ر) محمد بن احمد بن ابی بکر القرطبی (ت 671 ه -)

قرطبی در تفسیرش هنگامی که به آیه إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً... می رسد چنین می گوید:

«بقره» البقره، اسم للانثی، و الثور اسم للذکر، مثل ناقه و جمل و امرأة و رجل... و اصله من قولک: بقر بطنه، ای شقه، فالبقره تشق الارض بالحرث و تثیره، و منه الباقر لابی جعفر محمد بن علی زین العابدین، لانه بقر العلم وعرف اصله، ای شقه؛(1)

او ضمن آیه تَذْبَحُوا بَقَرَةً پس از بیان معانی «بقره» می گوید: «بقره» گویند، چون زمین را می شکافد و زیر رو می کند. به ابی جعفر محمد بن علی علیه السلام هم «باقر» گفته شده، چون علم را می شکافد و اصل آن را می شناسد.

ز) ابن خلکان (ت 681 ه -)

او در کتاب خود با این عبارات به ذکر فضایل امام باقر علیه السلام پرداخته است:

ابوجعفر محمد بن زین العابدین عل بن الحسین بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم اجمعین، الملقب بالباقر احد الائمه الاثنی عشر فی اعتقاد الامامیه، و هو والد جعفر الصادق... کان الباقر عالماً سیداً کبیراً، و انما قیل له الباقر لانه تبقر فی العلم، ای توسع و التبقر: التوسع، وفیه یقول الشاعر:

یا باقر العلم لاهل التقی

و خیر من لبی علی الاجبل(2)

ابوجعفر محمد بن زین العابدین... ملقب به «باقر» یکی از ائمه دوازده گانه به اعتقاد شیعه امامیه و پدر [امام] جعفر صادق است. [امام] باقر، عالمی بزرگ و سید عظیمی بود و به این جهت به او «باقر» گفته می شد که علم را می شکافت و به آن توسعه می داد. شاعر در این باره می گوید:

ای شکافنده علم برای پرهیزگاران، ای بهترین کسی که بر کوه های حجاز لبیک گفت.

ص:215


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 1، ص 483.
2- (2) وفیات الاعیان، ج 4، ص 30.

س) ابن منظور

وی در «لسان العرب» علت تسمیۀ امام را می آورد:

«لانه بقر العلم و عرف اصله و استبط فرعه و تبقر فی العلم».(1)

ش) الذهبی (ت 748 ه -)

او در «العبر فی خبر من غبر» چنین آورده است:

«و کان من فقهاء المدینه، و قیل له الباقر لانه بقر العلم، ای شقّه و عرف اصله و خفیه».(2)

ذهبی در سیر اعلام النبلاء نیز امام باقر را با اوصافی چون «کان احد من جمع بین العلم و العمل و السودد و الشرف و الثقه و الرزانه و کان اهلا للخلافه اماماً مجتهدا تالیا لکتاب الله، کبیر الشأن» می ستاید و می گوید: «حفاظ بر احتجاج به ابی جعفر اتفاق نظر دارند و نسائی او را از فقهای تابعین در مدینه دانسته است».(3)

ص) ابن تیمیه

او در کتابش گفته است:

«ابو جعفر محمد بن علی من خیار اهل العلم و الدین و قیل انما سمی الباقر، لانه بقر العلم».(4)

ض) الصفدی

وی در کتاب «الوافی بالوفیات» امام را به اوصاف زیر می ستاید:

«سید بنی هاشم فی وقته.... و کان احد من جمع العلم و الفقه و الدیانة و الفقه و السودد و کان یصلح للخلافه و هو احد الائمه الاثنی عشر الذین یعتقد الرافضه عصمتهم و سمی الباقر بقر العلم، ای شقه فعرف اصله و خفیه».(5)

ص:216


1- (1) لسان العرب، ج 4، ص 74.
2- (2) العبر، ج 1، ص 142.
3- (3) سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 120 و ج 4، صص 402-403.
4- (4) منهاج السنته، ج 2، ص 123.
5- (5) الوافی بالوفیات، ج 2، ص 102.

ط) ابونعیم اصفهانی

او در حلیة الاولیاء می گوید:

«لم یظهر عن احد من ولد الحسن والحسین علیهم السلام عن علم الدین و السنن و علم القرآن و السیر و فنون الادب من ابی جعفر الباقر علیه السلام».(1)

ظ) ابن صباغ المالکی (ت 855)

در ضمن ستایش امام، به شعر الجهنی

اذا طلب الناس القرانا

کان القریش علیه عیالا

در حق امام باقر علیه السلام اشاره می کند.(2) همچنین با این الفاظ، امام را مدح می کند: «علم، فضل، السودد، الرئاسه، الامامه، ظاهر الجود فی الخاصه و العامه، مشهورالکرم».

ع) ابوحاتم الرازی

وی ضمن معرفی امام می گوید: «خلیل بن احمد فراهیدی، علم عروض را از شاگردان امام باقر آموخت».(3)

غ) عطار نیشابوری

او کتاب «تذکرة الاولیاء» را با امام صادق علیه السلام شروع و به امام باقر علیه السلام ختم می کند و می گوید: «او را باقر خوانندی. مخصوص بود به دقائق علوم و لطائف اشارات، و او را کرامات مشهور است به آیات باهر و براهین زاهر...».

پس از بیان حالات و صفات ایشان می گوید: «و به جهت تبرک، ختم کتاب را ذکر او کردیم - حشرنا مع اجداده و معه آمین یا رب العالمین».(4)

ص:217


1- (1) حلیة الاولیاء، ج 3، ص 180؛ الروضه الندیه، ص 12.
2- (2) الفصول المهمه ص 192 (ط الغری) و ص 201 (دارالاضاء).
3- (3) ابو حاتم رازی، الزینه فی الکلمات الاسلامیه العربیه، ص 80.
4- (4) تذکرة الاولیاء، ج 2، صص 285-286.

ف) عبدالله بن اسعد الیافعی (ت 768)

او ضمن بیان لقب ایشان و علت تسمیه بدین نام، به قول شاعر اشاره می کند که گفته:

یا باقر العلم لامل التقی

و خیر من لبی علی الاجبل

سپس نیز قول عبدالله بن عطاء را می آورد: «ما رأیت العلماء عند احد اصغر علما منهم عند محمد بن علی...».(1)

ق) محمد بن یعقوب فیروز آبادی

فیروزآبادی علت ملقب شدن امام را چنین می آورد: «لتبحره فی العلم».(2)

ک) ابن کثیر دمشقی (ت 744 ه -)

او در البدایه و النهایه امام را با اوصاف زیر می ستاید:

«هو تابعی جلیل، کبیر القدر کثیرا، احد اعلام هذه الامه علماً و عملاً و سیادة و شرفاً و....». پس از ذکر راویان آن حضرت می گوید:

«قال العجلی: و هو مدنی تابعی ثقة و قال محمد بن سعد: کان ثقة کثیر الحدیث».

پس از علت تسمیه ایشان هم می گوید:

«کان ذاکراً خاشعاً صابراً و کان من سلالة النبوة، رفیع النسب عالی الحسب، کان عارفاً بالخطرات، کثیر البکاء و العبرات معرضا عن الجدال و الخصومات».(3)

ل) محمد پارسای البخاری

وی در کتاب «فصل الخطاب می گوید:

من ائمة اهل البیت ابوجعفر محمد الباقر، سمی بذلک لانه.. و هو تابعی جلیل، امام بارع، مجمع علی جلالته و کماله... قال بعضهم: ما رایت العلماء کان اقل علما

ص:218


1- (1) مراة الجنان و عبرة الیقظان، ج 1، صص 194-195.
2- (2) القاموس المحیط، ج 1، ص 376.
3- (3) البدایه و النهایه، ج 9، صص 338-339.

الا عند الامام محمد الباقر رضی الله منه».(1)

م) شمس الدین الجرزی

پس از تسمیه امام می گوید: «کان سید بنی هاشم علماً و فضلاً و سنته...».(2)

ن) ابن حجر عسقلانی

ابن حجر ابتدا به ذکر راویان امام باقر علیه السلام پرداخته، می گوید:

از او فرزندش [امام] جعفر، اسحاق السبیعی، الاعرج، الزهری، عمرو بن دینار، ابو جهضم موسی بن سالم، القاسم بن الفضل، الاوزاعی، ابن جریج، الاعمش، شیبه بن نصاح، عبدالله بن ابی بکر بن عمرو بن حزم، عبدالله بن عطا بسام الصیرفی، حرب بن سریج، حجاج بن ارطاة، محمد بن سوقه، مکحول بن راشد، معمر بن یحیی بن بسام و دیگران روایت کرده اند.

او سخنش را چنین ادامه می دهد:

قال ابن سعد: کان ثقة، کثیر الحدیث.. و قال العجلی: مدنی تابعی ثقة وقال ابن البرقی: کان فقیهاً فاضلاً و ذکره النسائی فی فقهاء اهل المدینه من التابعین».

سپس می گوید:

قال الزبیر بن بکار: کان یقال لمحمد الباقر، باقر العلم. و قال محمد بن

المنکدر: ما رأیت احداً یفضل علی علی بن الحسین حتی رأیت ابنه محمداً اردت یوما ان اعظه فوعظنی؛(3) خواستم او را موعظه کنم که وی مرا موعظه فرمود».

در «تقریب التهذیب» هم می گوید:

«محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، ابوجعفر الباقر، ثقة فاضل من الرابعه».(4)

ص:219


1- (1) ر. ک: ینابیع الموده، ج 2، ص 456؛ تذکرة الخواص، ص 347 (ط الغری).
2- (2) الشیخ القرشی، حیاة الامام الباقر، ج 1، ص 104.
3- (3) تهذیب التهذیب، ج 7، صص 330-331.
4- (4) تقریب التهذیب، ج 2، ص 541.

ه) شمس الدین محمد بن طولون

او با این الفاظ امام باقر را می ستاید: «کان الباقر عالما سیدا کبیرا» و سپس به علت تسمیۀ امام می پردازد و در ادامه شعر «یا باقر العلم...» را می آورد.(1)

و) شهاب الدین احمد بن حجر الهیتمی، (909-973 ه -)

وی دانشمندی شافعی مذهب و برخلاف ابن حجر عسقلانی نسبت به مذهب اهل سنت بسیار متعصب بود و به همین دلیل کتاب «الصواعق المحرقه» را در رد شیعه به رشته تحریر کشیده است. او درباره امام باقر می نویسد:

الامام العظیم: المجمع علی جلالته و فضله: ورث اباه عبادة و علما و زهادة، ابوجعفر محمد الباقر، سمی بذلک من بقر الارض، ای شقها و انار مخبئاتها و مکانها، فلذلک هو اظهر من مخبئات کنوز المعارف و حقائق الاحکام و الحکم و اللطائف ما لا یخفی الا علی منطمس البصیرة او فاسد الطویه و السریره و من ثم قیل فیه باقرالعلوم و جامعه شاهر علمه و رافعه، صفا قلبه و زکا علمه و عمله و طهرت نفسه و شرف خلقه و عمرت اوقاته بطاعة الله و له من الرسوم فی مقامات العارفین ما تکل عنه السنة الواصفین و له کلمات کثیره فی السلوک و المعارف لا تحتملها هذه العجالة؛(2)

امام و پیشوای بزرگ که عظمت و فضلش مورد اتفاق همگان است و عبادت و علم و زهد را از پدرش به ارث برده است. ابوجعفر، محمد باقر به این جهت «باقر» نامیده شده که گشاینده دریچه های دانش و شکافندۀ مشکلات علوم بود. او به اندازه ای گنج های پنهان معارف و دانش ها را آشکار ساخته و حقائق احکام و حکمت ها و لطائف دانش ها را بیان نموده که جز بر عناصر بی بصیرت یا بدسیرت پوشیده نیست و برای همین است که وی را شکافنده و جامع علوم و برافرازنده پرچم دانش خوانده اند. قلبش روشن و علم و عملش زیاد و نفسش پاکیزه و رفتار و اخلاقش پسندیده بود و عمر خود را در طاعت خدا سپری نمود. در مقامات عارفین او را آداب و رسومی است که زبان مداحان و توصیف کنندگان از بیان آن عاجز است و

ص:220


1- (1) الائمه الاثنا عشر، ص 81.
2- (2) الصواعق المحرقه، ص 120.

کلمات زیادی پیرامون سیر و سلوک و معارف از او به جا مانده که این مقام، گنجایش ذکر آنها را ندارد.

ی) ابوالعباس احمد بن یوسف القرمانی (ت 1019)

او درباره امام باقر می گوید:

او را بدان جهت «باقر» نامیدند که علم را شکافت. همچنین گفته شده بدین جهت ملقب به «باقر» گردید که از جابربن عبدالله انصاری روایت شده که رسول خدا به او فرمود: تو زنده می مانی تا فرزندی از فرزندان حسین را که همنام من است، دیدار کنی. او علم دین را به خوبی می شکافد. آنگاه که دیدارش کردی، سلام مرا به او برسان. جابر گفت: خداوند عمر مرا به تأخیر انداخت تا اینکه امام باقر را دیدم و سلام جدّش رسول خدا را به او رساندم.

سپس در ادامه می گوید:

از هیچ یک از فرزندان حسن و حسین از علم دین و سنت پیامبر و قرآن و سیره و فنون ادب به مقداری که از ابوجعفر باقر به ظهور رسیده، ظاهر نشده و باقی مانده است و صحابه و بزرگان تابعین از وی نقل حدیث کرده اند.

او در ادامه ضمن آوردن شعر قرطبی، یعنی «یا باقرالعلم...» کرامتی از امام نقل می کند.(1)

أأ) ابوالفلاح ابن العماد الحنبلی

سخنان مفید و متینی در حکمت و مواعظ از او رسیده است که از جمله آن سخنان زیر است:

افراد با تقوی سهل المنال ترین و کم خرج ترین و در عین حال، پرفایده ترین مردم دنیا هستند.(2)

ب ب) حسین بن محمد الدیار بکری

او در «تاریخ الخمیس» به ذکر اوصاف حضرت باقر علیه السلام می پردازد.(3)

ص:221


1- (1) اخبار الدول و آثار الاول، ج 1، ص 331.
2- (2) شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج 1، ص 260.
3- (3) تاریخ الخمیس، ج 2، ص 286.

ت ت) محمد بن عبدالباقی الزرقانی

زرقانی درباره امام باقر علیه السلام گفته است:

«محمد الباقر... الثقه الفاضل من سادات آل البیت».(1)

ث ث) الشیخ عبدالله بن عامر الشبراوی

وی ضمن بیان علت تسمیه ایشان به باقر و اوصاف دیگر آن امام، شعر مالک الجهنی را می آورد:

اذا طلب الناس علم القرآن

کانت قریش علیه عیالاً

سپس، در فضایل آن حضرت سخن می گوید و قول محمد بن المنکدر را می آورد که همچون علی بن الحسین، کسی را ندیده بودم تا اینکه پسرش] امام [محمد باقر را دیدم.(2)

ج ج) محمد بن علی الصبان

این عالم نیز در اسعاف الراغبین چنین آورده است:

«فهو صاحب المعارف و اخو الدقائق و اللطائف، ظهرت کراماته و کثرت فی السلوک اشاراته، لقب بالباقر لانه بقر العلم...».(3)

ح ح) ابوالفوز محمد امین السویدی

در «سبائک الذهب» ضمن بیان اوصاف امام باقر علیه السلام چنین آمده است:

«لم یظهر عن احد من اولاد الحسین من علم الدین والسنن و علم السیر و فنون الاداب ما ظهر عن ابی جعفر رضی...».(4)

ص:222


1- (1) شرح الزرقانی بر موطا، ج 2، ص 403.
2- (2) الاتحاف بحب الاشراف، صص 143-144.
3- (3) اسعاف الراغبین، ص 250 (حاشیه نورالابصار).
4- (4) سبائک الذهب، ص 74.

خ خ) خیرالدین الزرکلی (ت 1396 ه -)

او در الاعلام آورده است:

«محمد بن علی زین العابدین بن الحسین الطالبی الهاشمی القرشی، ابوجعفر الباقر، خامس الائمه الاثنی عشر عند الامامیه، کان ناسکاً عابداً، له فی العلم، و تفسیر القرآن آراء و اقوال».(1)

دد) عبدالرحمن الشرقاوی

شرقاوی نیز به نوبه خود زبان به اعتراف گشوده است:

«امام باقر، اعلم اهل زمان خود به قرآن و تفسیر آن و حدیث و فقه بود».(2)

ذذ) السید عفیفی

وی که از علمای الازهر مصر است می گوید:

«کان عالما کبیرا سید بنی هاشم».(3)

رر) ابوحنیفه

ابوحنیفه یکی از امامان چهارگانۀ اهل سنت است و درباره ارتباط او با امام باقر علیه السلام مطالب ذیل نقل می شود.(4)

امام باقر به عنوان استاد ابوحنیفه معرفی شده(5) و روایتش از امام باقر در مواردی از مسانید وی دیده می شود.(6) در منابع زیادی، امام باقر به عنوان اولین فرد از آل البیت علیهم السلام که

ص:223


1- (1) الاعلام، ج 6، ص 270.
2- (2) جریدة الاهرام المصریه، تاریخ 18، ص 8، ص 1978، ص 10.
3- (3) مجله الازهر، ج 5، سال 1358 ق.
4- (4) وسیله الخادم الی المخدوم، صص 185-191؛ حدیث ملاقات جابر با امام در صحیح مسلم، ج 8، صص 170 و 196، با شرح النووی.
5- (5) رسائل الجاحظ، ص 106؛ مناقب ابی حنیفه، موفق مکی، ج 2، ص 60؛ ابوحنیفه، محمد ابوزهره، صص 49-52.
6- (6) ابویوسف، الآثار، ص 34؛ ابوالموید خوارزمی؛ جامع مسانید ابی حنیفه، ج 1، ص 388.

ابوحنیفه از ایشان علم دریافت کرده است.(1) ابن حجر هیتمی سه نفر از اهل بیت را از استادان ابوحنیفه می داند، امام باقر، امام صادق و زید بن علی علیهم السلام.(2)

امام محمد بن جعفر الصادق علیهماالسلام در کلام بزرگان اهل سنت

آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صدیق، آن عالم تحقیق، آن میوه دل اولیاء، آن جگر گوشه انبیاء، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق جعفر الصادق (3)(رضی الله عنه).

اگر تنها صفت او گویم به زبان و عبارت من راست نیاید که در مجله علوم و اشارات و عبارات بی تکلف به کمال بود، و قدوه جملۀ مشایخ بود، و اعتماد همه بر وی بود، مقتدای مطلق بود، هم الهیان را شیخ بود و هم محمدیان را امام و هم اهل ذوق را پیشرو، و هم اهل عشق را پیشوا، هم عباد را مقدم، هم زهاد را مکرم، هم صاحب تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بی نظیر بود، و از باقر - رضی الله عنه - بسیار سخن نقل کرده است.(4)

أ) الامام ابوحنیفه النعمان (ت 150)

او در حقّ امام گفته: «ما رأیت احدا افقه من جعفر بن محمد». در تهذیب الکمال جریان

ص:224


1- (1) مناقب ابی حنیفه، همان.
2- (2) ابن حجر هیتمی، الخیرات الحسان، صص 74-93. و نیز ر. ک: محمد شفق خواتی، جایگاه اهل بیت از دیدگاه ابوحنیفه، مجله طلوع، شماره 17، صص 145-173.
3- (3) برای مطالعه در احوال امام، رک: سیر اعلام، ج 6، ص 255؛ جعفر بن محمد، تاریخ خلیفه، ص 424؛ طبقات خلیفه، ص 269؛ تاریخ النجاری، ج 2، ص 198؛ التاریخ الصغیر، ج 2، ص 91؛ الطبری، حوادث الفقه، ج 145؛ الجرح و التعدیل، ج 2، ص 487؛ مشاهیر علماء الامصار، ص 127؛ حلیة الاولیا، ج 3، ص 192؛ وفیات الاعیان، ج 1، صص 327-328؛ الکامل فی التاریخ حوادث سنة، ص 145؛ تهذیب الکمال، ص 202؛ تذهیب التهذیب، ج 1، ص 109؛ تاریخ الاسلام، ج 6، ص 45؛ میزان الاعلام، ج 1، صص 414-415؛ تذکره الحفاظ، ج 1، ص 166؛ تهذیب التهذیب، ج 2، صص 103-105؛ خلاصه تهذیب الکمال، ص 63؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 20.
4- (4) تذکرة الاولیاء، بر اساس نسخه مصحح نیکلسن، ج 1، ص 10.

چهل پرسش مشکلی که ابوحنیفه از امام پرسید و امام صادق علیه السلام همگی را پاسخ داد نقل شده است. ابوحنیفه در جای دیگری گفته: «ألیس قد روینا ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس».(1)

او بارها می گفت اگر آن دو سال شاگردی امام نبود، نعمان هلاک می شد: «لولا السنتان لهلک النعمان».(2)

بسیاری از منابع اهل سنت امام صادق را استاد ابوحنیفه می دانند.(3)

ب) مالک بن انس

او درباره حالات امام می گوید:

مدتی نزد جعفر بن محمد رفت و آمد می کردم و او را پیوسته در یکی از سه حالت دیدم: یا در حال نماز بود یا در حال روزه یا اینکه مشغول قرائت قرآن بود. مردی افضل و برتر از جعفر بن محمد صادق از نظر علم و عبادت و تقوا، هرگز چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به قلبی خطور نکرده است.

کنت آتی جعفر بن محمد و کان کثیرالتبسم فاذا ذکر عنده النبی اخضر و اصفر و ما رأیته قط یحدث عن رسول الله الا علی طهاره(4) و لا یتکلم فیما لا یعنیه و کان من العباد و الزهاد الذین یخشون الله؛(5)

نزد جعفر بن محمد می آمدم، او همواره تبسمی بر لب داشت. هر وقت نام مبارک پیامبر نزد او برده می شد، رنگش دگرگون، گاهی زرد و گاهی سبز می شد. هرگز بدون وضو از رسول خدا حدیثی نقل نمی فرمود. درباره چیزی که فایده نداشت، صحبت نمی کرد. او از عباد و زهادی بود که از خدا می ترسند.

ص:225


1- (1) المزی، تهذیب الکمال، ج 5، ص 79؛ ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج 6، صص 257-258.
2- (2) مختصر التحفه الاثنی عشریه، ص 9؛ تحفه الاثنا عشریه، دهلوی، ص 8؛ رسائل الجاحظ، ص 106؛ الصواعق المحرقه، ص 130؛ اخبار الدول، القرمانی، علی امام الائمه الباقوری، ص 48؛ میر شمس الدین محمد سامی الانبوری، قاموس الاعلام، ص 3، 1821؛ محمد ابوزهر، ابوحنیفه، ص 72؛ همو، الامام الصادق، ص 31.
3- (3) المجالس السنیه، ص 5؛ ابن تیمیه، التوسل و الوسیله، ص 52؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 104؛ قاضی عیان، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج 2، ص 42.
4- (4) تهذیب التهذیب، ج 1، ص 88، (طبع بیروت)
5- (5) صورتان متضادتان، ص 96، (طبع هند)

گویند وقتی «انس» احادیثی ازامام صادق نقل می کرد، می گفت: موثق ترین و معتبرترین مردم «جعفر بن محمد» به من فرمود.(1)

ت) عمرو بن ابی المقدام

او می گوید: «کنت اذا نظرت الی جعفر بن محمد علمت انه من سلالة النبیین».(2)

ث) عمرو بن بحر الجاحظ

او درباره امام می گوید: «جعفر بن محمد آن کسی که علم و فقهش دنیا را پر کرده است».

از سوی دیگر، جاحظ، اباحنیفه و سفیان ثوری را از شاگردان امام می داند.(3)

ج) احمد بن عبدالله العجلی (ت 261 ه -)

وی در کتاب خود چنین می گوید: «جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم اجمعین، و لهم شیء لیس لغیر هم، خمسة ائمه...»؛(4) این پنج تن ائمه چیزهایی دارند که دیگران ندارند.

ح) ابوحاتم الرازی (ت 277 ه -)

از او درباره امام علیه السلام نقل شده که: «جعفر بن محمد ثقة لا یسأل عن مثله».(5)

خ) عبدالرحمان بن ابی حاتم محمد بن ادریس الرازی (ت 327 ه -)

وی ضمن بیان نام اشخاصی که از امام روایت کرده اند، بعضی از مدح ها و توفیقات علما مثل شافعی، ابن معین، ابی عبدالرحمان، ابی زرعه، را نقل و بر آنها اقرار می کند.(6)

ص:226


1- (1) قاضی نعیم، شرح الاخبار دنباله 42 الف م، س؛ ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 166
2- (2) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 104؛ منهاج السنه، ج 1، ص 124؛ ابونعیم، حلیه الاولیاء، ج 1، ص 193
3- (3) رسائل الجاحظ، 106.
4- (4) معرفة الثقات: ج 1، ص 270.
5- (5) نقله ولده الرازی فی «الجرح و التعدیل»، ج 2، ص 487؛ ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 166 و غیر هما.
6- (6) الجرح والتعدیل، ج 2، ص 487.

د) سفیان بن سعید الثوری

او می گوید: وقتی به خدمت جعفر بن محمد شرفیاب شدم، به من فرمود:

«ای سفیان، هنگامی که حزن و اندوه دامنگیر تو شد «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» را زیاد بگو و اگر نعمت زیاد برایت فراهم شد، ذکر «الحمدلله» را زیاد کن و اگر روزی ات به تأخیر افتاد زیاد استغفار کن».(1)

ذ) ابن حجر عسقلانی (733-882 ه -)

ابن حجر در مورد امام جعفر صادق می نویسد:

«جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب فقیه صدوق».(2)

ر) ابن حجر هیتمی (متوفی 973 ه -)

او که مفتی حجاز و فقیه شافعی و مؤلف الصواعق المحرقه است چنین می گوید:

«افضلهم و اکملهم جعفر الصادق و من ثم کان خلیفته (ای الباقر) و وصیه و نقل الناس عنه من العلوم ما سارت به الرکبان و انتشر شهرته فی جمیع البلدان روی عنه الائمه الاکابر»؛(3)

«افضل و اکمل فرزندان (اهل بیت) امام باقر، جعفر صادق [علیهماالسلام] است لذا جانشین و وصی او بود. مردم به اندازه ای از وی نقل علوم کردند که در تمام نقاط دنیا منتشر شد و شهرتش سرتاسر جهان را فراگرفت».

در ادامه هم می گوید: «بزرگان ائمه مانند: یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، ابوحنیفه، شعبه و ایوب سجستانی» از او روایت کرده اند.

ز) بسطامی حنفی (متوفی 858 ه -)

مؤلف کتاب «مناهج التوسل فی مباهج الترسل» می گوید:

جعفر بن محمد، ازدحم علی بابه العلماء، واقتبس من مشکاة انواره الاصفیاء و کان یتکلم بغوامض الاسرار و علوم الحقیقه و هو ابن سبع

ص:227


1- (1) العقد الفرید، ج 3، ص 221.
2- (2) تقریب التهذیب، ج 1، ص 68، ج 1، ص 91.
3- (3) الصواعق المحرقه، ص 120.

سنین؛(1) جعفر بن محمد کسی است که علما و دانشمندان بر در خانه اش هجوم می آوردند و نخبگان و برگزیدگان از مشکات انوارش اقتباس می نمودند، و در حالی که هفت سال بیشتر از عمرش نگذشته بود، درباره غوامض اسرار و علوم حقیقی صحبت می کرد.

س) محمد بن طلحه شافعی

او در کتابش چنین زبان به اعتراف گشوده است: جعفر بن محمد از علمای اهل بیت و بزرگان آنها و دارای علوم بسیاری بود. عبادتش فراوان و اوراد و اذکار او دائم بود و زهد فوق العاده ای داشت. قرآن، زیاد تلاوت می فرمود و در معانی آن تتبع می نمود و از دریای عمیق کتاب الهی گوهرهای گرانبهایی استخراج می فرمود و عجایب آن را روشن می ساخت. اوقات خود را به انواع عبادت تقسیم کرده بود که به وسیله آن از نفس خود حساب می کشید. چهره ایشان انسان را به یاد آخرت می انداخت و استماع کلامش انسان را از دنیا روگردان می نمود. پیروی از او موجب رفتن به بهشت می گردید و چهره نورانی او نشان می داد که ذریه رسول خداست. مناقب و فضائل او قابل شمارش نبود. از او روایات فراوانی نقل شده و جمع کثیری از بزرگان امت، مثل یحیی بن سعید انصاری، ابن جریح، مالک بن انس، سفیان ثوری، ابن عیینه و ایوب سجستانی و غیر اینها از علوم او بهره ها برگرفته اند.(2)

ش) ابو حاتم التمیمی

او هم درباره آن امام همام می گوید:

«کان من سادات اهل البیت فقها و علما و فضلاً».(3)

ص) عبدالله بن عدی الجرجانی

از او نقل شده که: «... و جعفر من ثقات الناس کما قال یحیی بن معین».(4)

ص:228


1- (1) مناجع التوسل، ص 106.
2- (2) مطالب السوول، ج 1، ص 55.
3- (3) الثقات، ج 6، ص 131.
4- (4) الکامل فی الضعفاء، ج 2، ص 134.

ض) ابوعبدالرحمان السلمی (ت 412)

سلمی در طبقات المشایخ الصوفیه می گوید:

«جعفر الصادق علیه السلام فاق جمیع اقرانه عن اهل البیت و هو ذوعلم غزیر فی الدین و زهد بالغ فی الدنیا و ورع تام عن الشهوات و ادب کامل فی الحکمه».(1)

ط) احمد بن علی بن منجویه الاصبهانی (ت 428 ه -)

او در رجال مسلم می گوید:

«جعفر بن محمد الصادق... و کان من سادات اهل البیت فقهاً و علماً و فضلاً».(2)

ظ) ابونعیم الاصبهانی (ت 430 ه -)

وی در حلیة الاولیاء و در شرح حال «الامام جعفر الصادق» می گوید:

«الامام الناطق، ذو الزمام السابق، ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق، اقبل علی العبادة و الخضوع، و آثر العزلة والخشوع، و نهی عن الرئاسه و الجموع».(3)

ع) محمد بن طاهر بن علی المقدسی (ت 507 ه -)

او در «الجمع بین رجال الصحیحین» گفته است:

جعفر بن محمد الصادق، و هو ابن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب الهاشمی (رضی الله عنهم) یکنی ابا عبدالله... و کان من سادات اهل البیت... روی عنه عبدالوهاب الثقفی، و حاتم بن اسماعیل، و وهیب بن خالد، و حسن بن عیاش، و سلیمان بن بلال، و الثوری، و الداروردی و یحیی بن سعید الانصاری، و حفص بن غیاث، و مالک بن انس، وابن جریج....(4)

ص:229


1- (1) ینابیع الموده، ج 2، ص 457.
2- (2) رجال مسلم، ج 1، ص 120.
3- (3) حلیه الاولیاء، ج 3، ص 176.
4- (4) الجمع بین رجال الصحیحین، ج 1، ص 70.

غ) ابن خلکان

از ابن خلکان این جملات نقل شده:

او یکی ازامامان دوازده گانه در مذهب امامیه و از بزرگان اهل بیت رسول خداست و از آن جهت به او صادق می گفتند که گفتارش صادق بود و فضل و بزرگواری او مشهورتر از آن است که به بیان آید. «ابوموسی جابربن حیان طرطوسی» شاگرد او بود. «جابربن حیان» کتابی تألیف کرده مشتمل بر هزار ورق و پانصد رساله و این رساله ها از تعلیمات جعفر بن محمد صادق بود.(1)

ف) محمد بن احمد، ابن حبان شافعی (متوفی 354 ه -)

وی که از فقها و محدثان اواسط قرن چهارم و مؤلف کتاب «روضة العقلاء و نزهة الفضلاء» است درباره امام صادق می نویسد:

کان من سادات اهل البیت فقها وعلماً و فضلا یحتج بحدیثه. و قد اعتبرت حدیث الثقاه عنه فرأیت احادیث مستقیم لیس فیها شیء یخالف الاثبات؛(2) از سادات و بزرگان اهل بیت رسول خدا بود که فقهاء و علما و فضلا به احادیث او استناد می کنند و احادیثی را که ثقات روات از وی روایت کرده اند، بررسی کردم و نتیجه این شد که چیزی روایت نکرده که با روایات صحاح مخالفت داشته باشد.

ق) محمد بن ادریس الحنظلی (ابوحاتم الرازی)

درباره امام از او نقل شده که: «جعفر الصادق ثقه لا یسال عن مثله؛(3) وثاقت او چنان ثابت است که دربارۀ او سؤال جایز نیست».

ک) عبدالکریم بن احمد شهرستانی

شهرستانی در اثر ارزشمند خود گفته است:

دانش و آگاهی او در فرهنگ و مذهب، فوق العاده زیاد بود. او اطلاعات وسیعی در پیرامون مسائل حکمت داشت و از پرهیزگاری عظیمی برخوردار بود واز شهوات و هوس رانی ها پرهیز

ص:230


1- (1) ابن خلکان، وفات الاعیان، ج 1، ص 291، ش 128.
2- (2) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 89.
3- (3) جعفر بن محمد الامام صادق، ص 57.

داشت. او مدت زیادی در مدینه اقامت گزید و به شیعه که از او پیروی می کردند، بهره زیادی رسانید و دوستانش را از سرچشمه علوم غیبی بهره مند ساخت. پس از آن رهسپار عراق شد و مدتی در آنجا اقامت گزید و با هیچ کس در امر امامت و خلافت، به نزاع برنخاست.

آری، آن کس که به بالاترین قله حقیقت رسیده باشد، بیمی از فرو افتادن ندارد.

شاهین همت تو که عنقا شکار کرد کی کبک بال بسته به صید اعتبار کرد(1)

ل) عبدالله بن اسعد الیافعی

وی درباره امام صادق علیه السلام همان سخنان ابن خلکان را نقل می کند.(2)

م) احمد بن یوسف القرمانی ابوالعباس

او گفته است: آن قدر که از امام صادق، علم نقل شده از دیگران نشده است. او در حدیث به منزلۀ سر بود.(3)

ن) جمال الدین الداوردی

او می نویسد:

جعفر الصادق، له عمود الشرف و مناقبه متواتره بین الانام، مشهورة بین الخاص و العام و قصده المنصور الدوانیقی بالقتل مراراً فعصمه الله؛ (4)[امام] جعفر صادق ستون شرف و مناقبش به طور متواتر در میان مردم منتشر شده؛ چنان که خاص و عام از آن آگاه بودند. منصور، چندین مرتبه بر قتل او تصمیم گرفت ولی خداوند او را حفظ کرد.

ه) سید امیر علی هندی

وی ضمن اشاره به گسترش علم در دوران امام صادق علیه السلام می گوید:

شایان ذکر است که رهبری این حرکت فکری را که در حوزۀ علمی شکل گرفته

ص:231


1- (1) ملل ونحل، ج 1، ص 272.
2- (2) مراة الجنان، ج 1، ص 304.
3- (3) اخبار الدول، ص 336.
4- (4) اسد حیدر، الامام الصادق، ج 1، ص 58.

بود یکی از نواده های علی بن ابی طالب به نام امام جعفر صادق داشت. او پژوهشگری فعال و متفکری بزرگ بود و در علوم عصر خود به خوبی تبحر و آشنایی داشت. او نخستین کسی بود که مدارس فلسفی مشهور در اسلام را تأسیس کرد.(1)

و) ابن الجوزی (ت 597)

او ابتدا آن حضرت را چنین ستوده:

«ابوعبدالله جعفر الصادق، کان عالما زاهداً عابداً» و سپس به ذکر احوال ایشان می پردازد.(2)

ی) فخر رازی

او ضمن تفسیر سورۀ کوثر می گوید: «انظر کم کان فیهم عن الاکابر من العلماء کالباقر و الصادق و الکاظم و الرضا».(3)

أأ) عز الدین، ابن الاثیر الجرزی

وی از میان انساب ایشان می گوید:

«و هوالمشهور بالصادق، لقب به لصدقه فی مقاله و فعاله... و مناقبه مشهوره».(4)

ب ب) ابوزکریا محیی الدین بن شرف النووی

نووی در شأن امام می گوید:

«اتفقوا علی امامته و جلالته و سیادته. قال عمر بن ابی المقدام: کنت اذا نظرت الی جعفر بن محمد علمت انه من سلالة النبیین».(5)

ص:232


1- (1) مختصر تاریخ العرب ص 193.
2- (2) ابوجوزی، المنتظم، ج 8، صص 110-111.
3- (3) تفسیر فخر رازی، مجلّد 16، صص 32 و 125.
4- (4) جزری، تهذیب الانساب، ج 2، ص 3.
5- (5) تهذیب الاسماء واللغات، ج 1، ص 155؛ تذکره الخواص، ص 307.

ت ت) شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان الذهبی (ت 748)

این عالم اهل سنت در کتاب تذکرة الحفاظ پس از ذکر انساب ایشان چنین گفته است:

وثقه الشافعی و یحیی بن معین. و عن ابی حنیفه قال: ما رأیت افقه من جعفر بن محمد. و قال ابو حاتم: ثقة لا یسأل عن مثله. و عن صالح بن ابی الاسود سمعت جعفر بن محمد یقول: سلونی قبل ان تفقدونی فانه لا یحدثکم احد بعد بمثل حدیثی.(1)

طبق این نقل، امام صادق نیز همچون امام علی ندای «سلونی» سر دادند و چنین ادعایی از غیر معصوم، شایسته نیست.

ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» اوصاف زیادی برای امام می آورد؛ از جمله:

«جعفر الصادق، کبیر الشأن، من ائمة العلم، کان اولی بالامر من ابی جعفر المنصور».

او سپس توثیق شافعی، یحیی بن معین، ابی زرعه، ابی حنیفه و دیگران را در مورد امام آورده، می گوید: «جعفر ثقة صدوق، من جملة علماء المدینه، احد الاعلام، من ثقات الناس و...». در ادامه نیز احادیث بسیاری از امام نقل می کند.(2)

لازم به ذکر است از امام صادق در صحیح مسلم، روایت نقل شده، ولی در صحیح بخاری روایتی از آن حضرت به چشم نمی خورد.(3)

حدیث امام صادق علیه السلام جزء اصح احادیث به شمار می رفته، همان گونه که حاکم می گوید:

«و اصح طریق یروی فی الدنیا اسانید اهل البیت جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی، عن ابیه عن جده عن علی اذا کان الراوی عن جعفر ثقه».(4)

حاکم می گوید هرگاه راوی از جعفر] صادق [ثقه باشد، این سند بهترین اسانید است.

ص:233


1- (1) تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 166.
2- (2) سیر اعلام النبلاء، ج 13، صص 120 و 255-257.
3- (3) ابن القیسرانی، الجمع بین رجال الصحیحین، ج 1، ص 70.
4- (4) سیوطی، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ص 36.

راغب در المحاضرات می گوید:

«لیس فی الارض خمسه اشراف متناسقه کتب عنهم الحدیث جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم الرضوان؛(1) شریف تر از این پنج تن، حدیث نوشته نشده است».

در اینکه اعلام، فقه را از ایشان گرفته اند شک و تردید وجود ندارد.(2)

ث ث) صلاح الدین الصفدی (ت 764)

وی در کتابش «الوافی بالوفیات» ضمن بیان راویان حضرت چنین می آورد:

«وثقه یحیی بن معین، الشافعی و جماعه». سپس توفیق و مدح ابی حنیفه و ابن ابی حاتم و دیگران را نقل می کند و می گوید: «کان اهلاً للخلافه لسودده و علمه و شرفه.... و لقب بالصادق لصدقه فی مقاله..».(3)

ج ج) ابن الصباغ المالکی (ت 855)

وی ضمن اشاره به امامت، آن هم ایشان به نصّ آشکار امام باقر علیه السلام می گوید:

«اما مناقبه فتکاد تفوت من عدالحاسب؛ اما مناقب ایشان در شمار نگنجد». سپس نیز برخی از مناقب آن حضرت را نقل می کند.(4)

ح ح) عبدالرحمن بن محمد الحنفی البسطامی

او در «مناهج التوسل» می گوید:

«امام در حالی که هفت سال داشت، درباره اسرار مشکل و علوم حقیقی صحبت می کرد».(5)

ص:234


1- (1) المحاضرات، ج 1، ص 332.
2- (2) ابو نعیم، حلیة الاولیا، ج 3، ص 198؛ مطالب السوول، ص 81؛ محمد بن عبدالغفار، ائمه الهدی، ص 117؛ الاتحاف بحب الا شراف، ص 54؛ مصطفی رشدی، الروضه الندیه، ص 12؛ ابومحمد زهره، مالک (حیاته و...)، ص 104؛ الصواعق، ص 120.
3- (3) الوافی بالوفیات، ج 11، صص 126-128.
4- (4) الفصول المهمه، صص 211-219.
5- (5) اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 55؛ مناهج التوسل، ص 106.

از آنجا که فضایل و مناقب امام در شمار نمی گنجد و کتاب های بسیاری در این باره نوشته شده، به همین مقدار بسنده می کنیم. خوانندگان محترم می توانند جهت آشنایی بیشتر با بعضی از فضایل آن حضرت در موضوعات ذکر شده به منابع مذکور مراجعه نمایند.

عبادت: ابومحمد زهره، مالک، ص 104؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 192.

خشوع: نورالدین الهروی، شرح عین العلم و زین الحلم، ص 92؛ سید مصطفی بن محمد العروس، نتایج الافکار القدسیه، ج 2، ص 44. ابوحفص عمر بن محمد بن عبدالله، عوارف المعارف، ص 166.

سخاوت: حلیة الاولیاء، ج 3، ص 194؛ تذکرة الخواص، ص 352؛ مطالب السوول، ص 82.

عفو و کرم: ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، الرسالة القشیریه، ص 114؛ جمال الدین محمد خوارزمی، مفید العلوم و مبید الهموم، ص 244؛ مصطفی محمد العروسی، نتایج الافکار القدسیه فی شرح الرسالة القشیریه، ج 3، ص 173؛ عفیف الدین اسعد ایمانی، الارشاد و التطریز، ص 111؛ معمار بغدادی، کتاب الفتوه، ص 263؛ الصفوری، نزهة المجالس، ج 1، ص 224؛ الحموی، ثمرات الاوراق، ج 2، ص 223؛ احمد الاشبهی، المستطرف، ج 1، ص 175؛ محمد الاندلسی، الف باء 7، ج 2، ص 499.

شدت احترام به رسول الله: الکشفی، المناقب المرتضویه، ص 7؛ ابومحمد زهره، المالک، ص 104؛ السخاوی، القول البدیع، ص 176؛ فتوت و جوانمردی، عبدالکریم هوازن، الرسالة قشیریه، ص 115؛ الیافعی، الارشاد و التطریز، ص 111؛ الزبیدی، اتحاف، ج 9، ص 312؛ مصطفی محمد العروسی، نتایج الافکار القدسیه، ج 3، ص 173.

اللهم صل علی سیدنا محمد و آل سیدنا محمد سیما الامام السادس جعفر الصّادق

امام موسی الکاظم علیه السلام از دیدگاه علمای اهل سنت

آن حضرت ملقب به کاظم، المأمون، الطیب و السید است. همچنین به ایشان عبد صالح نیز می گفتند.(1)

ص:235


1- (1) سیر اعلام النبلا، ج 6، صص 270 و 271؛ جرح و التعدیل، ج 8، ص 139؛ تاریخ بغداد، ج 13، ص 27؛ صفوه الصفوه، ج 2، ص 103؛ منهاج السنه؛ ج 2، صص 115-124؛ وفیات الاعیان، ج 5، صص 308-310؛ تهذیب الکمال 1383؛ تذهیب التهذیب، ج 4، ص 76؛ میزان الاعتدال، ج 4، صص 201-202، تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص 115؛ تهذیب التهذیب، ج 10، صص 339-340؛ خلاصه تهذیب الکمال، 390؛ شذرات

أ) الشافعی (ت 204 ه -)

از او در «تحفة العالم» نقل است که: «قبر موسی الکاظم التریاق المجرب، یرید اجابة الدعاء عنده،(1) قبر موسی الکاظم تریاکی مجرب است. منظورش اجابت دعا در کنار قبر ایشان است».

ب) الحسن بن ابراهیم، ابو علی الخلال

او درباره توسل به امام گفته است: «ما همنی امر، فقصدت قبر موسی بن جعفر فتوسلت به، الا سهل الله تعالی لی ما احب؛ (2) هیچ امر مشکلی برایم به وجود نیامد مگر اینکه پس از زیارت قبر موسی بن جعفر و توسل به آن ساده و دلپذیر گشت».

ت) عمرو بن بحر جاحظ

جاحظ ضمن نام بردن از آباء امام حسن عسکری می گوید:

«و هذا لم یتفق لبیت من بیوت العرب و لا من بیوت العجم».(3)

ث) ابوحاتم الرازی (ت 277 ه -)

او در حق امام می گوید: «ثقة صدوق، امام من ائمة المسلمین».(4)

ج) رازی ابن ابی حاتم (ت 327 ه -)

او گفته است: «صدوق امام».(5) چنانکه در کتاب «الجرح و التعدیل» همان قول پدرش را نقل و به آن اعتراف می کند.(6)

ص:236


1- (1) تحفة العالم، ج 2، ص 22.
2- (2) تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج 1، ص 120؛ المنتظم، ابن الجوزی، ج 9، ص 89.
3- (3) رسائل الجاحظ، ص 106.
4- (4) الجرح و التعدیل، ج 8، ص 138؛ سیراعلام النبلاء، ج 6، ص 280؛ تهذیب التهذیب، ج 8، ص 393.
5- (5) میزان الاعتدال، ج 4، ص 201.
6- (6) الجرح التعدیل، ج 8، ص 139.

ح) خطیب بغدادی

وی امام را چنین می ستاد:

موسی بن جعفر به جهت کثرت عبادت و اجتهادش «عبد صالح» نامیده می شد. اصحاب ما روایت کرده اند که او اول شب وارد مسجد رسول خدا شد و به سجده رفت و شنیده شد که در سجده می گفت: «عظم الذنب من عندی فلیحسن العفو عندک...» به این ذکر چندان مداومت فرمود که سپیده صبح بر دمید. او سخاوتمند و بزرگوار بود و کسی که با وی بدی می کرد کیسه هزار دیناری برایش می فرستاد و کیسه ها را 300 دینار، 400 دینار، و 200 دیناری بسته بندی می کرد و در میان فقرای مدینه تقسیم می نمود. میان مردم معروف بود که اگر کیسه ای از آن حضرت به کسی برسد، آن فرد، دیگر فقر و تنگدستی را پشت سر می گذارد.(1)

خ) عبدالرحمن بن جوزی (ت 597 ه -)

ابن جوزی در کتابش آورده است:

کان یدعی العبد الصالح لاجل عبادته و اجتهاده و قیامه باللیل و کان کریماً حلیماً اذا بلغه عن رجل یوذیه بعث الیه بمال؛ موسی بن جعفر به خاطر کثرت عبادتش عبد صالح نامیده می شد. کریم و بردبار بود هرگاه مردی او را آزار می رساند، برایش هدیه می فرستاد. سپس داستان امام و شقیق بلخی را نقل می کند.(2)

د) ابن ابی الحدید

او در شرح نهج البلاغه می گوید:

«موسی بن جعفر بن محمد - و هوالعبد الصالح - جمع من الفقه و الدین والنسک و الصبر؛ (3) موسی بن جعفر بن محمد - بنده صالح خدا - فقاهت، دیانت، پرهیزگاری و حلم و بردباری را در خود جمع کرده بود».

ص:237


1- (1) تاریخ بغداد، ج 13، ص 27.
2- (2) صفوه الصفوه، ج 2، ص 184؛ المنتظم، ج 9، ص 87.
3- (3) شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 291.

ذ) محمد بن احمد ذهبی

ذهبی درباره امام گفته است:

«وقد کان موسی بن جعفر من اجود الحکماء و من العباد و الاتقیاء؛ (1) موسی بن جعفر از سخاوتمندان حکما و از عبادت کنندگان پرهیزکار بود»

ذهبی در «العبر» می گوید: «کان صالحاً عابداً جواداً حلیماً کبیر القدر».(2)

او همچنین قول ابی حاتم را نیز در هر دو کتاب می آورد و در تاریخ اسلام می گوید: «کان صالحاً عالماً عابداً متالهاً...».(3)

ر) یحیی بن الحسن بن جعفر عقیقی

وی در این باره گفته:

«کان موسی بن جعفر یدعی العبد الصالح من عبادته و اجتهاده؛ (4) موسی بن جعفر به خاطر کثرت عبادت و اجتهادش «عبد صالح» نامیده می شد».

ز) ابن حجر هیتمی

ابن حجر این گونه به عظمت امام اعتراف می کند:

ورث اباه علماً و معرفه و کمالا و فضلاً، سمی الکاظم لکثره تجاوزه و حلمه و کان معروفا عند اهل العراق بباب قضاء الحوائج عندالله و کان اعبد اهل زمانه و اعلمهم و اسخاهم؛ (5)[امام] موسی کاظم، علم و معرفت و فضل و کمال را از پدرش به ارث برده بود و در اثر عفو و گذشت و بردباری که [در رفتار با مردم نادان] از خود نشان می داد، ملقب به «کاظم» شد و در نزد مردم عراق به «باب الحوائج عندالله» معروف بود. در زمان او کسی در معارف الهی و دانش و جود و بخشش به پایه او نمی رسید.

ص:238


1- (1) میزان الاعتدال، ج 4، ص 201.
2- (2) سیراعلام النبلاء، ج 6، ص 270؛ میزان الاعتدال، ج 4، ص 201؛ العبر، ج 1، ص 222.
3- (3) تاریخ اسلام، ص 417.
4- (4) تهذیب التهذیب، ج 10، ص 302.
5- (5) الصواعق المحرقه 307-308 (دارالکتب العلمیه)

س) فخر رازی (ت 604)

او ذیل سوره کوثر، پس از ذکر نابودی بنی امیه می گوید:

«ثم انظر کم کان فیهم من الاکابر من العلما کالباقر و الصادق و الکاظم و الرضا».(1)

ش) ابن اثیر الجزری (ت: 630)

ابن اثیر گفته است:

«او را کاظم می نامیدند چون نسبت به کسی که به او بد می کرد احسان می نمود و این عادت همیشگی او بود».(2)

ص) محیی الدین عربی (ت 638 ه -)

در «المناقب» که در آخر کتاب «وسیلة الخادم الی المخدوم» اثر فضل الله الاصبهانی چاپ شده به نقل از ابن عربی آمده:

وعلی شجره الطور، و الکتاب المسطور، والبیت المعمور، و السقف المرفوع، والسر المستور، و الرق المنشور، والبحر المسجور، آیة النور، کلیم ایمن الامامه، منشأ الشرف و الکرامه، نور مصباح الارواح، جلاء زجاجه الاشباح، ماء التخمیر الاربعینی، غایه المعارج الیقینی، اکسیر فلزات العرفاء، معیار نقود الاصفیاء، مرکز الائمه العلویه، محور الفلک المصطفویه، الامر للصور والأشکال بقبول الاصطبار و الانتقال، النور الانور ابی ابراهیم، موسی بن جعفر علیه صلوات الله الملک الاکبر؛ (3) قسم به درخت طور و کتاب مسطور، بیت معمور، سقف مرفوع، سرالمستور، رق منشور، بحر مسجور و آیه نور. سخنگوی مطمئن امامت، منشأ شرف و کرامت، نور چراغ ارواح، روشنایی رفتگان و آب حیات ماندگان، انتهای معارف یقینی، اکسیر جان عرفا (مایه عرفا)، معیار خلوص پاکان، مرکز ائمه علوی، محور منظومه مصطفوی،

ص:239


1- (1) تفسیر الفخر الرازی، مجلد 16، ج 32، ص 125. (دارالفکر)
2- (2) الکامل فی التاریخ 6، ص 14. (دارالفکر)
3- (3) وسیله الخادم و المخدوم، ص 296؛ السید المرعشی، شرح احقاق الحق، ج 28، ص 570.

فرمان دهنده صورت ها و اشکال برای صورتگری و انتقال (از چهره ای به چهره ای دیگر) نور نورها، ابراهیم موسی بن جعفر علیه صلوات الله الملک الاکبر.

ض) محمد بن طلحه شافعی (ت 652 ه -)

او در کتابش «مطالب السوول فی مناقب آل الرسول» می گوید:

«هو الامام الکبیر القدر، العظیم الشأن، الکبیر المجتهد الجاد فی الاجتهاد، المشهور بالعباده المواظب علی الطاعات، المشهود له بالکرامات، یبیت اللیل ساجداً و قائماً، و یقطع النهار متصدقاً و صائماً، و لفرط حلمه و تجاوزه عن المعتدین علیه دعی کاظماً، کان یجازی المسی باحسانه الیه، و یقابل الجافی بعفوه عنه، و لکثرة عبادته کان یسمی بالعبد الصالح، و یعرف بالعراق باب الحوائج الی الله لنجح مطالب المتوسلین الی الله تعالی به، کرامته تحار منها العقول، و تقضی بان له عند الله تعالی قدم صدق لا تزل و لا تزول... و اما مناقبه فکثیرة و لو لم یکن منها الا العنایه الربانیه لکفاه ذلک؛ (1) او امام بزرگ عظیم و والا مرتبه، مجتهدی تلاشگر، مشهور به عبادت و مراقبت بر طاعت است، کرامات بسیار دارد و شبها ایستاده، و نشسته به عبادت مشغول بود و روزها را به صدقه دادن و روزه داری سپری می کرد، بدی بدان را با احسانش مجازات می کرد و از جنایتکار در می گذشت، به خاطر بسیاری عبادت او را «عبد صالح» نامیدند. او را در عراق به «باب الحوائج» می شناسند.. کرامت هایش عقل ها را متحیر می سازد؛ به طوری که به یقین می رسی او در پیشگاه خداوند در گذشته و الان و همیشه جایگاه والایی داشته.. و مناقب او بسیار است.

محمد بن طلحه سپس به ذکر جریان شفیق بلخی می پردازد.

ط) سبط ابن جوزی

وی در کتاب تذکرة الخواص می گوید:

«و کان موسی جواداً حلیماً و انما سمی الکاظم لانه کان اذا بلغه عن احد شی

ص:240


1- (1) مطالب السوول، ج 2، ص 120.

بعث الیه بمال».(1) سپس با اسناد خود جریان شفیق بلخی را نقل می کند.

ظ) ابن ساعلی (ت 674)

او در «مختصر تاریخ الخلفاء» تقریباً همان کلام «محمد بن طلحه الشافعی» را به طور کامل نقل می کند.(2)

ع) ابن خلکان (ت 681)

در وفیات الاعیان می گوید:

«احد الائمه الاثنی عشر رضی الله عنهم اجمعین». سپس همان کلام خطیب بغدادی را نقل می کند.(3)

غ) ابوالحجاج یوسف المزی

وی در کتاب «تهذیب الکمال» همان سخن ابی حاتم را ذکر می کند و به اختصار برخی از اخبار مدح ایشان را می آورد.(4)

ف) الیافعی الیمنی مکی (ت 867 ه -)

او در کتابش «مراة الجنان» ضمن حوادث سال 183 آورده است:

السید ابوالحسن موسی الکاظم ولد جعفر الصادق، کان صالحاً عابداً جواداً حلیماً کبیر القدر، و هو احد الائمه الاثنی عشر علی اعتقاد الامامیه، و کان یدعی بالعبد الصالح من عبادته و اجتهاده، و کان سخیاً کریماً. کان یبلغه عن الرجل انه یوذیه فیبعث الیه بصّرة فیها الف دینار...؛ (5) سید و سرور، ابوالحسن موسی کاظم فرزند جعفر صادق، صالح، عابد، بسیار بخشنده، حلیم،

ص:241


1- (1) تذکره الخواص، ج 2، ص 3، و ج 2، ص 460؛ صفه الصفوه، ج 2، ص 184؛ سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 271؛ تاریخ بغداد، ج 13، ص 27.
2- (2) شریف القرشی، حیاة الامام موسی بن جعفر، ج 1، ص 166؛ مختصر اخبار الخلف، ص 39.
3- (3) وفیات الاعیان، ج 4، ص 503.
4- (4) تهذیب الکمال، ج 29، ص 43.
5- (5) مراة الجنان، ج 1، ص 305.

بردبار، بزرگ منزلت و یکی از ائمه دوازده گانه معصوم در اعتقاد امامیه بود و به خاطر کثرت عبادت و اجتهادش «عبد صالح» نامیده می شد و سخاوتمند و بزرگوار بود. رفتار او با دشمنان خود و تألیف قلوب آنان به واسطه خلق پسندیده و مهربانی و نیکی مشهور است و در برابر بدی دشمنان به آنان احسان می کرد و به آنان کیسه زر می فرستاد که در آن هزار دینار بود. در مدینه منزل داشت تا اینکه «مهدی خلیفه عباسی» او را به بغداد فراخواند و در بغداد به زندان انداخت، اما شبی «علی بن ابی طالب» را در خواب دید که به او فرمود: فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ 1 .

یافعی در پایان می افزاید:

«وله اخبار شهیره و نوادر کثیره؛ برای او اخبار معروف و کلمات نغز و فصیح زیادی وجود دارد».

ق) ابوالفداء اسماعیل بن کثیر دمشقی (ت 774 ه -)

او در البدایه و النهایه می گوید:

«و کان کثیر العبادة و المروة، اذا بلغه عن احد انه یوذیه ارسل الیه بالذهب و التحف... و اهدی له مره عبد عصیده فاشتراه و اشتری المزرعه التی هو فیها بالف دینار و اعتقه و وهب المزرعه له...».(1)

ک) محمد خواجه بخاری (ت 822)

او ضمن بیان نسب امام کاظم علیه السلام می گوید:

«کان صالحاً عابداً جواداً حلیماً کبیر القدر کثیر العلم کان یدعی بالعبد الصالح و فی کل یوم یسجد لله سجده طویله بعد ارتفاع الشمس الی الزوال...».(2)

ل) ابن حجر عسقلانی (ت 852)

ابن حجر در کتاب «تهذیب التهذیب» همان کلام ابی حاتم را می آورد و می افزاید: «کان

ص:242


1- (2) البدایه و النهایه، ج 10، ص 197. عصیده به معنی رنجور و کم توان است.
2- (3) ر. ک: ینابیع، ص 459.

موسی بن جعفر یدعی العبد الصالح عن عبادته واجتهاده». در پایان هم می گوید: «و مناقبه کثیره».(1)

م) ابن الصباغ المالکی (ت 855)

وی در کتابش «الفصول المهمه» اقوال برخی از اهل علم را نقل می کند و می گوید:

قال بعض اهل العلم: الکاظم هو الامام الکبیر القدر، و الا وحد الحجه الحبر، الساهر لیلة قائماً القاطع نهاره صائماً المسمی لفرط حلمه و تجاوزه عن المعتدین کاظماً، و هو المعروف عند اهل العراق بباب الحوائج الی الله وذلک لنجح قضاء حوائج المسلمین».

در جای دیگر می گوید:

واما مناقبه و کراماته الظاهره و فضائله و صفاته الباهره فتشهد له بانه قبه الشرف و علاها و سما الی اوج المزایا فلبغ اعلاها وذللت له کواهل السیاده وامتطاها، و حکم فی غنائم المجد فاختار صفایاها فاصطفاها....(2)

ن) ابن عماد حنبلی

وی در کتاب «شذرات الذهب» می گوید:

«السید الجلیل ابوالحسن موسی الکاظم، قال ابو حاتم: ثقه، امام من ائمه المسلمین».

ذهبی گوید:

«کان صالحاً عابداً، جواداً، حلیما، کبیرالقدر.. هو احد الائمه الاثنی عشر المعصومین علی اعتقاد الامامیه»(3) سپس جریان خواب مهدی عباسی را نقل می کند.

ص:243


1- (1) تهذیب التهذیب، ج 8، ص 393.
2- (2) الفصول المهمه، صص 221-222.
3- (3) شذرات الذهب، ج 1، ص 304؛ سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 272.

ه) جمال الدین یوسف بن تعزی برای الاتابکی

او در «النجوم الزاهره» می گوید:

«کان موسی الکاظم یدعی بالعبد الصالح لعبادته... و کان سیداً عالماً فاضلاً سنیاً جواداً، ممدوحاً مجاب الدعوه».(1)

و) احمد بن عبدالله خزرجی (ت 923)

او در کتاب «خلاصه تذهیب تهذیب الکمال» همان سخن ابی حاتم را می آورد.(2)

ی) عبدالوهاب شعرانی

شعرانی آورده است:

«کان یکنی العبد الصالح لکثرة عبادته و اجتهاده...».(3)

أأ) احمد بن یوسف قرمانی

او در ستایش امام چنین گفته است:

هو الامام الکبیر القدر الاوحد الحجه، الساهر لیله قائماً، القاطع نهاره صائماً المسمی لفرط حلمه و تجاوزه عن المعتدین کاظماً، وهو المعروف عند اهل العراق بباب الحوائج لانه ما خاب المتوسل به فی قضاء حاجه قط... و له کرامات ظاهره و مناقب باهره، انتزع قمه الشرف و علاها و سمی الی اوج المزایا فبلغ علاها... و له مناقب جلیله؛ (4) او - موسی بن جعفر - امام و پیشوای بزرگ و بلند پایه و یگانه حجت خدا (در عصر خود) شب ها بیدار و به حال قیام بود (نماز می گزارد) و روزها را در حال روزه به سر می برد و به سبب حلم زیاد و گذشت از تجاوزکاران «کاظم» نامیده شد. نزد مردم عراق به «باب الحوائج» معروف است، زیرا هر کس به وی متوسل می شد، حاجتش روا

ص:244


1- (1) النجوم الزاهره، ج 2، ص 112.
2- (2) خلاصه تذهیب تهذیب الکمال، ج 3، ص 63.
3- (3) طبقات الشعرانی الکبری، ج 1، ص 55.
4- (4) اخبار الدول، ج 1، ص 337.

می گردید... او دارای کرامات ظاهر و مناقب روشن است و به بالاترین و بلندترین قلۀ شرف، عروج فرمود و به اوج مزیت و برتری رسید و او را مناقب و فضائل بزرگی است.

ب ب) عبدالله شبراوی

شبراوی می گوید:

«کان من العظام الاسخیاء، و کان والده جعفر...». (1) سپس بعضی از احادیث امام کاظم را نقل می کند.

ت ت) حسن بن عبدالله بخشی

او در کتاب «النور الجلی فی نسب النبی» تقریبا همان کلام قرمانی را نقل می کند.(2)

ث ث) شیخ محمد بن علی الصبان (ت 1206 ه -)

او در کتاب «اسعاف الراغبین» می گوید:

«اما موسی الکاظم فکان معروفاً عند اهل العراق بباب قضاء الحوائج عند الله و کان من اعبد اهل زمانه و من اکابر العلماء الاسخیاء...».(3)

ج ج) شبلنجی

او در نورالابصار همان کلام قرمانی و دیگران را به تفصیل می آورد.(4)

ح ح) یوسف بن اسماعیل نبهانی

صاحب کتاب «جامع کرامات الاولیاء» در حق امام می گوید:

«موسی الکاظم احد اعیان اکابر الائمه من ساداتنا آل البیت الکرام...».(5)

ص:245


1- (1) الاتحاف بحب الاشراف، ص 148.
2- (2) النور الجلی، ص 97؛ شیخ قرشی، حیاه الامام موسی بن جعفر، ج 1، ص 167.
3- (3) اسعاف الراغبین، ص 246 (حاشیه نورالابصار).
4- (4) نورالابصار، ص 164؛ ترمانینی در التاریخ الاسلامی به ترتیب السنین، ج 1، مجله 2، ص 1070، حوادث سال 1383؛ احمد عبدالغنی، الجوهر الشفاف فی الناب الساده الاشراف، ج 1، ص 41.
5- (5) جامع کرامات الاولیاء، ج 2، ص 495.

خ خ) دکتر زکی مبارک (ت 1371 ه -)

او در «شرح زهر الاداب» آورده است: «کان موسی بن جعفر سیداً من سادات بنی هاشم و اماما مقدما فی العلم والدین».(1)

دد) سید علی فکری (ت 1372 ه -)

وی در «احسن القصص» گفته: «قال بعض اهل العلم: الکاظم هو الامام الکبیر القدر، الاوحد، الحجه، الحبر، جمع من الفقه و الدین بما لا مزید علیه..».(2)

ذذ) خیرالدین زرکلی (ت 1396 ه -)

او در «الاعلام» می گوید: «کان من سادات بنی هاشم، و من اعبد اهل زمانه، واحد کبار العلماء الاجواد».(3)

رر) محمود بن وهیب قراغولی حنفی

وی در «جوهره الکلام» گفته است: «هو الوارث لابیه رضی الله عنهما علما و معرفه و کمالا وفضلا سمی ب - (الکاظم) لکظمه الغیظ، و کثره تجاوزه و حلمه».(4)

آنچه گفتیم بخشی از اقوال علما بود که نشان می دهد همۀ اهل فن، بر جلالت، کرامت و عظیم الشأن بودن امام موسی الکاظم اعتراف دارند. برای مطالعه بیشتر در احوال این امام همام به منابع زیر مراجعه فرمائید:

مطالب السوول (ص 83، ط تهران)؛ مراة الجنان، (ج 1، ص 394، ط حیدرآباد)؛ تاریخ بغداد (ج 13، ص 27 مصر)؛ الفصول المهمه (ص 213، ط الغری)؛ الصواعق، (ص 121، ط البابی حلب)؛ نورالابصار، (ص 203، ط عثمانیه مصر)؛ تذکرة الخواص، (ص 357، ط الغری)؛ ربیع الابرار، ص 225؛ السهالوی، وسیله النجاه، (ص 365، ط لکهنو)؛ مصطفی رشدی، الروضه الندیه، (ص 11، ط الخیریه، مصر)؛ المختار فی مناقب الاخیار (ص 33، دمشق)؛ المناوی، الکواکب الدریه، (ج 1، ص 172 ط مصر)؛ الشذروات الذهبیه، ص 89 (ط بیروت)؛ اسعاف

ص:246


1- (1) ائمتنا لمحمد، علی دخیل، ج 2، ص 69 به نقل از «الحسین» ج 2، ص 207.
2- (2) همان، ص 69 به نقل از «شرح زهر الاداب» ج 1، ص 132.
3- (3) حیاة الامام موسی بن جعفر، ج 1، ص 168 به نقل از «احسن القصص» ج 4، ص 293.
4- (4) الاعلام، ج 7، ص 321.

الراغبین (ص 247)؛ سید عباس الملکی، نزهة المجالس، ج 2، ص 46؛ علامه زین الدین مشهور به ابن وردی، ذیل تاریخ ابی القداء (ج 1، ص 281، ط الغری).

اللهم صل و سلم علی سیدنا محمد و آل محمد سیما الامام العالم موسی الکاظم و سلم تسلیما.(1) السلام علیک یا نورالله فی ظلمات الارض.(2)

امام رضا علیه السلام از دیدگاه علمای رجال و بزرگان اهل سنت

اللهم و صل و سلم علی الامام الثامن. السید الحسان السند البرهان حجة الله علی الانس و الجان، الذی هو لجند الاولیاء سلطان. صاحب المروة و الجود و الاحسان المتلالی فیه انوار النبی عند عین العیان رافع معالم التوحید و ناصب الویه الایمان. الراقی علی درجات العلم و العرفان، صاحب منقبه قوله: «ستدفن بضعة منّی بارض خراسان» المستخرج بالجفر و الجامعه ما یکون و مان کان، المقول فی شرف آبائه: سته آبائه کلهم افضل من شرب صوب العنان. المقتدی برسول الله فی کل حال و فی کل شأن، ابی الحسن علی بن موسی الرضا الامام القائم الثامن، الشهید بالسم فی الغم و البوس المدفون بمشهد طوس؛

بار خدایا! درود و صلوات فرست بر امام هشتم؛ آن حضرت مهتر نیکو خصال، نیکوکار، نیکو سیرت را(3) او حجت خدای تعالی بر انس و جان است. آن حضرت بر لشکر اولیا سلطان است و صاحب مروت و سخاوت و احسان است. انوار رسول اکرم بر سیمای آن حضرت ظاهر است. آن حضرت، بلند کنندۀ نشانه های توحید و نصب کننده پرچم های ایمان، و بالارونده بر بالاترین درجات علم و عرفان است و...

سلام علی روضة للامام

علی بن موسی علیه السلام

سلام من العاشق المنتظر

سلام من الواله المستهام

ص:247


1- (1) وسیله الخادم و المخدوم، ص 220.
2- (2) روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، ص 397. ضمن روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است.
3- (3) اشاره به این است که آن حضرت جامع انواع محاسن صوری و معنوی و مکارم خلقی و خلقی بود و گویا نیکویی، صفت ذات اوست و احسان، صناعت و پیشه او.

بر آن پیشوای کریم الشیم

بر آن مقتدای رفیع المقام

زشهد شهادت حلاوت مذاق

ز زهر عدو در جهان تلخ کام

زخلد برین مشهدش روضه ای

خراسان از او گشته دارالسلام

از آن خوانمش جنت هشتمین

که شد منزل پاک هشتم امام

محبان ز انگور پر زهر او

فکندند می های خونین به جام

مرا چهره بنمود یک شب به خواب

شد از شوق او خواب بر من حرام

علی وار بر شیر مردی سوار

امین در رکابش کمینه غلام(1)

أ) ابوذرعه رازی

وی از محدثان بزرگی است که هم عصر امام رضا علیه السلام بود و عنوان «حافظ» بر او اطلاق می شد. این عنوان به کسی داده می شد که لااقل یکصد هزار حدیث با سند آن حفظ باشد.

وقتی حضرت رضا علیه السلام در مسیر خود به شهرتاریخی «نیشابور» رسیدند، دو عالم بزرگ شهر ابوزرعه و محمد بن اسلم که در رأس تمام علما بودند و سایر دانشمندان و بزرگان اهل حدیث از جمله محمد بن رافع و احمد بن حارث و یحیی بن یحیی و سایر طلاب به استقبال آن حضرت شتافتند. سپس دو نفر از محدثان به نمایندگی از سوی تمام مردم شهر از

ص:248


1- (1) وسیلة الخادم الی المخدوم، صص 243-242. او از علمای اهل سنت اصفهان است که پس از سال ها به زیارت امام رضا شرفیاب شد و قصیده ای طولانی در مدح امام سرود. ر. ک: مهمان نامه بخارا، فضل الله بن روز بهان خنجی، صص 336-339.

امام خواستند که برای آنان حدیثی بخواند که از پدر و نیاکانش به او رسیده است. آنان خطاب به امام عرض کردند:

ایها السید ابن الساده، ایها الامام و ابن الائمه، ایها السلاله الطاهره الرضیه، ایها الخلاصه الزاکیه النبویه بحق آبائک الاطهرین و اسلافک الاکرمین الا اریتنا وجهک المبارک المیمون و رویت لنا حدیثاً عن آبائک عن جدک، نذکرک به؛ ای سید پسر سادات، ای امام پسر امامان، ای سلاله طاهره مرضیه، ای خلاصه زاکیه نبویه، تو را به حق پدران پاک و پاکیزه و گذشتگان بزرگوارت قسم می دهیم که چهره مبارکت را به ما بنمایی و حدیثی از طریق پدران بزرگوارت برای ما روایت فرما تا تو را همواره بدان یاد کنیم و برای افتخار ما به یادگار بماند.

در این هنگام امام در برابر مردم قرار گرفت و همه در انتظار شنیدن بیانات آن حضرت سرپا ایستاده بودند، و فریادهای شوق از جمعیت بلند بود.

دو نفر از سرشناس ترین آنان با صدای بلند ندا دادند که:

«معاشر الناس، انصتوا، دعوا و لا توذوا رسول الله فی عترته؛ ای مردم آرام باشید و بگذارید امام سخن بگوید. با اذیت کردن عترت پیامبر، او را اذیت نکنید».

همه خاموش شدند و تنها صدایی که شنیده می شد، صدای امام بود که حدیث معروف «سلسلة الذهب» را بیان می فرمود.(1)

ب) احمد بن حنیل (ت 241)

او ضمن سندی که امام رضا از پدران خودش از رسول الله نقل می کند می گوید:

«لو قرأت هذا الاسناد علی المجنون لبری من جنته».(2)

ص:249


1- (1) الصواعق المحرقه، ص 122؛ حلیه الاولیاء، ج 3، ص 192؛ ینابیع الموده، صص 364-385؛ الفصول المهمه، ص 240؛ نورالابصار، ص 141؛ نزهه المجالس، ج 1، ص 22.
2- (2) الصواعق المحرقه، ص 310؛ تذکره الخواص، ج 2، ص 471. هذا الکلام روی عن احمد بن حنبل و ابی حاتم الرازی. نثرالدر، ج 1، صص 362-363؛ تاریخ اصبهان، ج 1، ص 174؛ تاریخ بغداد، ج 5، ص 419؛ جواهر العقدین، ص 396.

ت) عمرو بن بحر الجاحظ

ضمن نام بردن ائمه 12 گانه می گوید:

«عنه الم یتفق لبیت من بیوت العرب و لا من بیوت العجم».(1)

ث) ابن حبان (ت 354)

او در شأن امام می گوید:

«من سادات اهل البیت و عقلائهم و جله الهاشمیین و نبلائهم».

سپس می گوید:

بارها قبر او را در طوس زیارت کردم و هیچ گاه سختی بر من عارض نشد، مگر اینکه پس از زیارت قبر علی بن موسی الرضا آن غم مرتفع گردید و این چیزی است که بارها آن را تجربه نموده ام. هذا شی جربته مرارا فوجدته کذلک اماتنا الله علی محبه المصطفی و اهل بیته صلی الله علیه و علیهم اجمعین.(2)

ج) حاکم نیشابوری

وی در حالی که 20 سال داشت در مسجد رسول الله فتوا می داد، ائمه حدیث مثل آدم بن ابی ایاس، نهر بن علی و دیگران از او روایت نقل نموده اند.(3)

ح) عبدالکریم بن محمد السمعانی

وی در الانساب می گوید:

«والرضا کان من اهل العلم و الفضل مع شرف النسب...».(4)

خ) ابن الجوزی

او در «المنتظم» همان کلام حاکم نیشابوری را نقل می کند و می افزاید بزرگانی چون اسحاق بن راهویه، یحیی بن یحیی و... در طلب کسب علم از او بودند.(5)

ص:250


1- (1) رسائل الجاظ، ص 106.
2- (2) ابن حبان، الثقات، ج 8، صص 456-457.
3- (3) تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج 5، ص 746.
4- (4) الانساب، ج 3، ص 74.
5- (5) المنتظم، ج 10، ص 120.

د) فخر رازی

او همان قول مشهور ذیل تفسیر «الکوثر» نقل می کند: «ثم انظر کم کان فیهم من الاکابر عن العلماء کالباقر و الصادق و الکاظم والرضا علیه السلام».(1)

ذ) عبدالکریم بن محمد الرافعی

رافعی در کتاب «التدرین» می گوید:

«ابوالحسن الرضا من ائمة اهل البیت و اعاظم ساداتهم و اکابرهم...».(2)

ر) ابن النجار

در ذیل تاریخ بغداد در شأن امام می گوید:

«و کان من العلم والدین بمکان، کان یفتی فی مسجد رسول الله و هو ابن نیف وعشرین سنه».(3)

ز) خیرالدین زرکلی

«علی بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق، ابوالحسن الملقب بالرضا ثامن الائمه الاثنی عشر عند الامامیه و من اجلاء الساده اهل البیت و فضلائهم».(4)

س) ابن عربی

در کتابش «المناقب» گفته است:

وعلی السر الالهی و الرائی للحقائق کما هو النور اللاهوتی و الانسان الجبروتی و الاصل الملکوتی و العالم الناسوتی مصداق العلم المطلق و الشاهد الغیبی المحقق، روح الارواح و حیاه الاشباح، هندسه الموجود الطیار فی منشآت الوجود کهف النفوس القدسیه، غوث الاقطاب الانسیه، الحجة القاطعة الربانیه، محقق الحقائق الامکانیه، ازل الابدیات و ابد

ص:251


1- (1) تفسیر فخر رازی مجلد 16، ج 32، ص 125.
2- (2) الندوین فی اخبار قزوین، ج 3، ص 269.
3- (3) تاریخ بغداد، ج 4، ص 135.
4- (4) الاعلام، ج 5، ص 26.

الازلیات، الکنز الغیبی والکتاب اللاریبی، قرآن المجملات الاحدیه و فرقان المفصلات الواحدیه، امام الوری، بدرالدجی، ابی محمد علی بن موسی الرضا؛(1)

ایشان عالم بر اسرار الهی، پیشگام حقائق، نورلاهوتی و انسان جبروتی اصل ملکوتی، عالم ناسوتی، مصداق به علم مطلق، شاهد غیبی حقیقی، روح روح ها، مایه حیات اشباح، هندسه موجود که در منشأهای وجود طیران می کند، پناهگاه نفوس قدسی، قله قطب های انسانی، حجت قاطع ربانی، محقق کننده حقایق وجود، جاودان کننده ابدیات و ابدی کننده ازلیات، گنج غیبی و... ابی محمد علی بن موسی الرضا علیه السلام.

ش) محمد بن طلحه شافعی

وی در «مطالب السوول فی مناقب آل الرسول» می گوید:

قد تقدم القول فی امیرالمؤمنین علی، وفی زین العابدین علی، و جاء هذا علی الرضا ثالثهما، و من امعن النظر و الفکره وجده فی الحقیقه وارثهما، فیحکم کونه ثالث العلیین، نمی ایمانه و علا شأنه، وارتفع مکانه، و اتسع امکانه، و کثر اعوانه، و ظهر برهانه، حتی احله الخلیفة المأمون محل مهجته... و صفاته سنیه، و مکارمه حاتمیه، و شنشنته اخزمیه، و اخلاقه عربیه، ونفسه الشریفه هاشمیه، و ارومته الکریمه نبویه، فمهما عد من مزایاه کان اعظم منه، و مهما فصل من مناقبه کان اعلی رتبه منه.(2)

سخن، پیرامون امام علی و زین العابدین گذشت، حقیقت و حال] امام [رضا سومین آنها با نگاه ژرف و فکری عمیق محقق می شود که وارث حقیقی آنهاست، سومین از علیین، ایمانش رشد یافته و کامل است شأنش والاست، مکانش بالاست، امکانش وسیع، یاورانش بسیار، برهانش آشکار،... صفاتش وارسته، مکارمش حتمی،....

ص:252


1- (1) شرح احقاق الحق، ج 28، ص 657؛ المناقب، ص 96. این کتاب در انتهای وسیله الخادم الی المخدوم، اثر ابن روزبهانی چاپ شده است.
2- (2) مطالب السوول، ج 2، ص 128.

ص) ابن ابی الحدید

او پس از نقل سخن جاحظ می گوید:

ومن رجالنا موسی بن جعفر بن محمد - و هو العبد الصالح - جمع من الفقه و الدین و النسک و الحکم و الصبر وابنه علی بن موسی المرشح للخلافه و المخطوب له بالعهد کان اعلم الناس و اسخی الناس و اکرم الناس اخلاقاً.(1)

ابن ابی الحدید با این بیان، امام را جامع علم، فقه، دین و آیین، حلم و صبر و شایسته خلافت... اعلم مردم، سخاوتمندترین انسان ها و کریم ترین مردم می داند.

ض) احمد بن محمد بن خلکان

ابن خلکان درباره امام رضا علیه السلام گفته است:

ابوالحسن علی الرضا فرزند موسی کاظم... از دیدگاه امامیه یکی از ائمه دوازده گانه است. مأمون در سال 202 دخترش «ام حبیب» را به ازدواج او در آورد و او را ولی عهد خود ساخت و به نام او سکه زد. علت آن این بود که تمام اولاد عباس از زن و مرد و بزرگ و کوچک را که تعداد آنها بالغ بر 33 هزار نفر بود به مرو احضار کرد و علی بن موسی را نیز دعوت نمود و مقدم او را گرامی داشت و تمام خواص اصحاب خود را نیز جمع کرد و به آنها گفت:

من به تمام اولاد عباس و اولاد علی بن ابی طالب نظر کردم و در میان آنها به امر خلافت، کسی افضل و احق از علی بن موسی ندیدم، بدین سبب با او بیعت نمودم. همچنین مأمون دستور داد لباس سیاه که شعار بنی عباس در آن روز بود، به لباس سبز که شعار علویان بود، تبدیل شود.

حسن بن هانی ملقب به «ابونواس» (متوفی 198 ه -) شاعر معروف می گوید:

قیل لی انت احسن الناس طرا

فی فنون من الکلام النبیه

لک من جید القریض مدیح

یثمر الدر فی یدی مجتنیه

ص:253


1- (1) شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 278.

فعلام ترکت مدح ابن موسی

و الخصال التی تجمعن فیه

قلت لا استطیع مدح امام

کان جبرئیل خادما لابیه

به من گفته شد که تو در فنون کلام در میان تمام مردم یگانه دوران بودی پس چرا مدح علی بن موسی را ترک کردی؟ در جواب گفتم: من قدرت مدح امامی را که جبرئیل امین خدمت گزار پدرش بود، نداشتم؛ نه تنها من این قدرت را ندارم، بلکه زبان فصحا از مدح وی درمانده است. بدین جهت، شعر در مدح او شایسته مقام هیچ شاعری نخواهد بود.

ابونواس بعدها در مدح امام قصیده ای می سراید که یک بیت آن چنین است:

فانتم الملاء الاعلی و عندکم

علم الکتاب و ما جاءت به السور

شما جماعت عالی رتبه خلقت هستید. علم کتاب و آنچه در سوره است نزد شماست

ط) حافظ جوینی (ت 722 ه -)

او در «فرائد السمطین» می گوید:

الامام الثامن مظهر خفیات الاسرار، و مبرز خبیات الامور الکوامن، منبع المکارم و المیامن، و متبع الاعالی الحضارم والایامن، منیع الجناب، رفیع القباب، وسیع الرحاب، هموم السحاب، عزیز الالطاف، غزیر الاکناف، امیر الاشراف، قرة عین آل یاسین و آل عبد مناف، السید الطاهر المعصوم، و العارف بحقائق العلوم، و الواقف علی غوامض السرّ المکتوم، و المخبر بما هو آت، و عما غبر و مضی، المرضی عندالله سبحانه برضاه عنه فی جمیع الاحوال، و لذا لقب بالرضا علی بن موسی صلوات الله علی محمد و آله خصوصاً علیه؛(1)

امام هشتم، ظاهر کننده اسرار و رموز، آشکار کننده امور مخفی و پنهان، منبع و سرچشمه مکارم، از سلاله وارستگان، دارای القاب رفیع، گنجایش بسیار، همچون

ص:254


1- (1) فرائد السمطین، ج 2، ص 187.

ابرهای پرباران (علم) امیر شرافتمندان و نور دیدگان آل یاسین و آل عبد مناف، سرور پاک و معصوم، عارف به حقایق علوم، آگاه به اسرار مشکل و پنهان... مرضی در نزد خداوند به رضای او در تمام احوال، لذا او را رضا نامیدند، صلوات بر محمد و آل پاکش....

ظ) شمس الدین الذهبی

ذهبی در سیر اعلام النبلاء پس از ذکر آباء و اجداد ایشان می گوید:

«و کان من العلم والدین و السودد بمکان، یقال: افتی وهو شاب قد کان علی الرضا، کبیر الشان، اهلا للخلافه...».(1)

در جای دیگری گفته: «کبیر الشأن» که منظورش در علم و بیان است و نیز «دفع فی النفوس...».(2)

در تاریخ اسلام هم می نویسد: «کان سید بنی هاشم فی زمانه و اجلهم و انبلهم.. و مشهده مقصود بالزیاره رحمه الله».(3)

ع) خلیل بن ایبک صفدی

صاحب الوافی بالوفیات درباره امام رضا علیه السلام می گوید:

«علی بن موسی رضا یکی از ائمه اثنی عشر و سید و سرور بنی هاشم در زمان خود بود و مأمون نسبت به او خضوع کرده، در احترام به او مبالغه می نمود تا آنجا که او را ولی عهد خود ساخت و آن را به سرتاسر مملکت پهناور خود اعلام کرد».(4)

غ) عبدالله بن اسعد یافعی

یافعی نقل کرده است:

«امام جلیل و با عظمت، بازمانده سادات (امامان) محترم، ابوالحسن علی بن موسی کاظم... یکی از ائمه دوازده گانه صاحبان مناقب است که امامیه به آنها منتسب هستند و بنای

ص:255


1- (1) سیر اعلام النبلاء، ج 9، صص 387-388 و 392.
2- (2) همان، ج 13، ص 121.
3- (3) تاریخ اسلام، (حوادث وفیات، صص 201-210)، صص 269-272.
4- (4) الوافی بالوفیات، ج 22، صص 249-248.

مذهب خود را بر اساس امامت آنها بنا نهاده اند».(1)

ف) ابن حجر عسقلانی

در «تهذیب التهذیب» سخن حاکم و سمعانی را بدون اشکال وارد ساختن بر آنها می آورد.(2)

ق) ابن الصباغ مالکی

در کتاب «الفصول المهمه» سخن محمد بن طلحه شافعی را به طور کامل از اونقل می کند.(3)

ک) جمال الدین اتابکی (ابن تعزی)

او در کتاب النجوم الزاهره پس از ذکر انساب ایشان می گوید:

«کان اماماً عالماً.. و کان علی هذا سید بنی هاشم فی زمانه و اجلهم...».(4)

ل) حافظ سمهودی شافعی

سمهودی در جواهر العقدین می گوید:

«و اما علی الرضا بن موسی الکاظم فکان اوحد زمانه جلیل القدر».(5)

م) صفی الدین احمد بن عبدالله خزرجی

او در خلاصه اش می گوید:

«کان سید بنی هاشم و کان المأمون یعظمه و یجله و عهد له بالخلافة و اخذ له العهد...».(6)

ص:256


1- (1) مراة الجنان، ج 2، ص 11.
2- (2) تهذیب التهذیب، ج 5، صص 745-746.
3- (3) الفصول المهمه، ص 233.
4- (4) النجوم الزاهره، ج 2، ص 174.
5- (5) جواهر العقدین، ص 446.
6- (6) خلاصه تذهیب تذهیب الکمال، ج 2، ص 257، رقم 5054.

ن) ابن حجر هیتمی

وی در الصواعق المحرقه می گوید:

«علی الرضا: و هو انبههم ذکراً واجلهم قدراً، و من ثم احله المأمون محل مهجته و انکحه ابنته، و اشرکه فی مملکته، و فوض الیه امر خلافته...».(1)

ه) احمد بن یوسف قرمانی

قرمانی در اخبار الدول می نویسد:

«و کانت مناقبه علیّه، و صفاته سنیه،... و کان رضی الله عنه قلیل النوم کثیر الصوم، و کان جلوسه فی الصیف علی حصیر، وفی الشتاء علی جلد شاة».(2)

و) ابن عماد حنبلی

ابن عماد در شذرات الذهب پس از ذکر انساب آن حضرت می گوید: او یکی از ائمه دوازده گانه به اعتقاد شیعه است.(3)

ی) عبدالله شبراوی

او در الاتحاف بحب الاشراف می گوید:

کان رضی الله عنه کریماً جلیلاً، مهاباً موقراً.. قال بعضهم:

علی بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق، فاق اهل البیت شأنه، وارتفع فیهم مکانه، و کثر اعوانه و ظهر برهانه...

در جای دیگری هم می گوید:

«کانت مناقبه علیّه، و صفاته سنیه، ونفسه الشریفه هاشمیه، وارومته الکریمه نبویه و کراماته اکثر من ان تحصر و اشهر من ان تذکر...».(4)

ص:257


1- (1) الصواعق المحرقه، ص 309.
2- (2) اخبار الدول و آثار الاول، ج 1، صص 341-344.
3- (3) شذرات الذهب، ج 2، صص 75-76.
4- (4) الاتحاف بحب الاشراف، صص 155-156.

أأ) شیخ مؤمن شبلنجی

او در نورالابصار فصل کاملی در مناقب امام رضا آورده و گفته است:

«فصل فی ذکر مناقب سیدنا علی الرضا بن موسی الکاظم».(1)

ب ب) وسف اسماعیل نبهانی

وی در جامع کرامات الاولیاء می گوید:

«علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق، احد اکابر الائمه و مصابیح الامه، من اهل بیت النبوة، و معادن العلم و العرفان، و الکرم و الفتوه، کان عظیم القدر مشهور الذکر، و له کرامات کثیره...».(2)

ت ت) علی جلال حسینی

وی نیز در حق امام رضا می گوید: «کان اعلم الناس فی وقته و اسخاهم».(3)

ث ث) عبدالله عفیفی

عفیفی می گوید:

«علی بن موسی الرضا، عمید هذا البیت و زعیمه و الامام المرتضی من آل البیت...».(4)

ج ج) فاضل علی بن عبدالله فکری حسینی قاهری

وی که از معاصران است در احسن القصص می گوید:

«علمه و فضله: قال ابراهیم بن العباس: ما رأیت الرضا سئل عن شیء الا عَلِمَه و لا رأیت اعلم منه بما کان فی الزمان...»؛

ندیدم به لحاظ علمی از امام رضا سؤالی شود اما پاسخ ندهد، هیچ کس را در زمان خودش عالم تر از او ندیدم.

ص:258


1- (1) رک: نورالابصار، ص 168.
2- (2) جامع کرامات الاولیاء، ج 2، ص 311.
3- (3) ائمتنا لمحمد علی دخیل، ج 2، ص 154 به نقل از «الحسین» ج 2، ص 207.
4- (4) همان به نقل از «المرآه العربیه»، ج 3، ص 93.

او در مورد تعبد امام می گوید: «کان قلیل النوم، کثیر الصوم..». در مورد زهد حضرت هم می گوید:

«کان زاهداً، ورعاً، و کان جلوسه فی الصیف علی الحصیر...».(1)

ح ح) حافظ حسین کربلایی

وی پس از آنکه فصلی در مورد امام و احادیث زیارت قبر آن حضرت آورده، می نویسد:

مخفی نماند که ولایت، علم باطن است و وراثت علم ظاهر؛ و امامت، علم باطن و ظاهر، و وصایت، حفظ سلسله باطن و خلافت، حفظ سلسله ظاهر. و به حضرات ائمه معصومین، جمیع این مراتب به کمال و تمام از حضرت رسول و سایر آباء و اجداد عظام کرام ایصال و اتصال یافته و از هر یک از ایشان این مراتب به یکی از اولاد امجاد رسیده و او را امام و وصی و وارث و خلیفه گویند.(2)

منابعی برای مطالعه احوال امام رضا علیه السلام

مروج الذهب، ج 3، ص 440؛ النجوم الزاهر، ج 2، ص 166؛ غایه المرام عمری موصلی، ص 121؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 233؛ تاریخ طبری، ج 11، ص 1000؛ سخن مأمون: «انه نظر فی ولد العباس و ولد علی فلم یجد احدا افضل و لا اورع و لا ادین و لا اصلح، و لا احق بهذا من علی بن موسی الرضا». مروج الذهب، ج 3، ص 441؛ کامل ابن اثیر، ج 5، ص 183؛ تاریخ فخری، ص 217؛ طبری، ج 11، ص 1031؛ مختصر تاریخ الدول، ص 134؛ تجارب الامام، ج 6، ص 436؛ ینابیع الموده، صص 484-485؛ تذکره الخواص، ص 315؛ اعلام الوری، ج 2، ص 40؛ الفصول المهمه، ص 244؛ الوافی بالوفیات، ج 22، ص 248؛ رسائل الجاحظ، ص 106؛ عیون التواریخ، محمد بن شاکر الکتبی، ج 3، ص 226؛ حیاه الامام الرضا، شیخ باقر شریف القرنسی، ج 1، ص 62؛ الاتحاف بحب الاشراف، ج 1، ص 156؛ سبائک الذهب، محمدامین السویدی، ص 75؛ احداث التاریخی الاسلامی، ج 1، مجله 2، ص 1169؛ جوهره الکلام، ص 143؛ معجم العلماء العرب، باقر امین اردو، ج 1، ص 153؛ اضواء علی الشیعة الامامیه، الفاضل الهادی، ص 134؛ الجوهر الشفاف، ج 1، ص 159، دارالکتاب.

ص:259


1- (1) احسن القصص، ج 4، ص 289؛ شرح احقاق الحق، ج 28، صص 622-623.
2- (2) روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، صص 372-378.
امام جواد علیه السلام از دیدگاه بزرگان اهل سنت

اللهم صل و سلم علی الامام التاسع، الاواب السجاد الفائق فی الجود علی الاجواد مانج العطایا و الاوفاد لعامة العباد، ماحی الغوایة و العناد، قامع ارباب البغی و الفساد، صاحب معالم الهدایة و الارشاد الی سبل الرشاد، المقتبس من نور علومه الافراد من الابدال و الاوتاد، ابی جعفر محمد التقی الجواد ابن علی الرضا، ساکن روضة الجنة بأنعم العیش، المقبور عند جدّه بمقابر قریش؛(1) بار خدایا! درود و صلوات فرست بر امام نهم، آن حضرت در هر امری از امور، رجوع کننده به خدای تعالی است و بسیار سجده کننده است.(2) بحر از عطای او قطره، و باران از کرم او، بهره داشت. پناه ضعیفان و ملاذ سائلان (بیچارگان) در وقت حاجات بود.

آن حضرت برای عامۀ بندگان خدای تعالی، بخشنده عطیه ها و بخشش هاست و این اشاره به عموم عطای آن حضرت است، چنانچه روایت کرده اند که هرگز آستانۀ آن حضرت از سائلان و حاجتمندان خالی نبود و هیچ آفریده ای از درگاه احسانش محروم نمی گشت.

آن حضرت محو کننده گمراهی و عناد است و از بین برندۀ صاحبان ظلم و فساد است. روایت کرده اند که چون مأمون، آن حضرت را داماد خود ساخت. همیشه آن حضرت را در مجلس خود حاضر می ساخت و با طوایف و ارباب مذاهب مختلفه در حقایق اعتقادات و مشکلات علوم بحث می کرد و حجت های آنان را قلع و قلمع می کرد و تمام طوایف از آن حضرت استفاده می نمودند و مأمون در تعظیم و توقیر آن حضرت، دقیقه ای فروگذار نبود. روایت کرده اند که زمانی دختر مأمون نزد او آمد و از آن حضرت شکایت نمود. مأمون به دختر خود گفت: تو راضی نیستی که من تو را به بهترین خلایق از لحاظ حسب و نسب تزویج کردم؟

آن حضرت صاحب نشانه های راهنمایی و ارشاد به راه های راستی و صلاح است. ابدالی و اوتاد اقتباس کننده از نور علوم آن حضرت هستند. کنیت او «ابوجعفر» و یکی از القابش

ص:260


1- (1) وسیله الخادم الی المخدوم، صص 249-252.
2- (2) اشاره است به کثرت عبادت آن حضرت، چنانچه روایت کرده اند که بعد از امام زین العابدین، از ائمه، هیچ کس به کثرت عبادات آن حضرت نبوده، و در بخشش بر همه بخشندگان فایق و غالب است و روایت کرده اند که آن حضرت در عطا و بخشش سرآمد روزگار بود تا آنجا که او را «جواد» لقب کرده اند.

«جواد» است. از دیگر القابش «تقی» است؛ یعنی پرهیزکار. اگر چه تمامی ائمه معصومین در کمال تقوا بوده اند، اما آن حضرت بدین وصف عظیم شهرت زیادی داشته است. آن حضرت ساکن روضه بهشت در کمال آسایش است و در قبرستان قریش در کنار مرقد مطهر حضرت امام موسی کاظم مدفون است.

أ) عمرو بن بحر جاحظ

او در این باره گفته است:

کل واحد منهم عالم، زاهد، ناسک، شجاع، جواد، طاهر، زاک، والذین هم بین خلیفة، أو مرشح لها...(1)

هر یک از آنان عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، بخشنده، پاک و پاک نهاد بودند. برخی از آنان خلیفه و برخی دیگر نامزد خلافت بودند و تا ده تن، هر یک فرزند دیگری است و آنان عبارتند از: حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی. هیچ یک از خانواده های عرب و عجم دارای چنین نسب شریفی نیستند.

ب) ابن عربی

وی در المناقب می گوید:

وعلی باب الله المفتوح و کتاب الله المشروح ماهیة الماهیات مطلق المقیدات و سرّ السرّیات الوجود، ظل الله الممدود المنطبع فی مرآة العرفان و المنقطع من نیله حبل الوجدان، غواص بحر القدم، محیط الفضل و الکرم، حامل سرّ الرسول، مهندس الارواح و العقول، ادیب معلمه الاسماء و الشئون، فهرس الکاف والنون، غایة الظهور و الایجاد، محمد بن علی الجواد؛(2) و بر باب مفتوح خداوند و کتاب گستردۀ خدا، ماهیت تمام ماهیت ها و مطلق تمام مقیدات و سرّ تمام اسرار وجود، سایه گستردۀ خداوند، ختم نهم، آینه عرفان که ایمان وجدان از درک او منقطع است، غواص دریای پیشگامی، محیط

ص:261


1- (1) رسائل الجاحظ، ص 106.
2- (2) «المناقب» المطبوع فی آخر وسیلة الخادم ص 296.

پرفضل و کرم، حمل کنندۀ سرّ رسول الله، طراح ارواح و عقول، تأدیب کننده اسماء و شئون، الفبای وجود، انتهای ظهور و ایجاد، محمد بن علی الجواد علیه السلام.

ت) محمد بن طلحه شافعی

شافعی در این باره گفته است:

هذا ابوجعفر محمد الثانی فأنه تقدم فی آبائه ابوجعفر محمد و هو الباقر بن علی فجاء هذا بأسمه و کنتیه و اسم ابیه فعرف بأبی جعفر الثانی و هو و إن کان صغیرالسنّ فهو کبیر القدر و رفیع الذکر و مناقبه کثیره (نقل) غیر واحد...؛(1) این، محمد ابو جعفر ثانی است و در میان پدرانش ابوجعفر محمد گذشت و او باقر بن علی است. حضرت جواد، همنام امام باقر و هم کنیه او و نام پدرش مانند نام پدر امام باقر، علی است، و برای اینکه شناخته شود، به ابوجعفر ثانی معروف شده است. وی اگر چه از لحاظ سن کوچک بود، ولی از لحاظ میزان شخصیت، بزرگ و موقعیتش بلند بود و مناقب و فضائل او زیاد است.

او همچنین جریان برخورد مأمون با حضرت جواد را هنگام عزیمت به شکار در بغداد متذکر شده است.

ث) سبط ابن جوزی

وی درباره امام جواد علیه السلام چنین گزارش می دهد:

«محمد جواد، فرزند علی بن موسی.. مکنی به «عبدالله» و «ابوجعفر» در علم و تقوا و زهد و جود، شیوه و راه پدر بزرگوارش را می پیمود و چون پدرش فوت کرد، بر مأمون وارد شد و مأمون او را گرامی داشت و دخترش را به او تزویج نمود».(2)

ج) ابن ابی الحدید المعتزلی

ابن ابی الحدید، همان کلام جاحظ را نقل می کند.(3)

ص:262


1- (1) مطالب السوول، ج 2، صص 140-141.
2- (2) تذکرة الخواص، ص 321.
3- (3) شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 278.

ح) ابن تیمیه

او در منهاج السنه می گوید:

«محمد بن علی الجواد کان من أعیان بنی هاشم و هو معروف بالسخاء و السودد، و لهذا سمّی الجواد؛ امام جواد از اعیان بنی هاشم، معروف به سخاوت بخشش بود، لذا «جواد» نامیده می شد».(1)

خ) ذهبی

در تاریخ الاسلام آورده است:

محمد بن الرضا علی بن الکاظم موسی بن الصادق جعفر بن الباقر محمد بن زین العابدین علی بن الشهید الحسین بن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ابوجعفر الهاشمی کان یلقب بالجواد و بالقانع و بالمرتضی کان من سروات آل بیت النبی صلی الله علیه و آله وسلم... و کان احد الموصوفین بالسخاء، و لذلک لقب بالجواد. یکی از موصوفین به سخاوت است، لذا جواد نامیده شد. وقبره عند قبر جدّه موسی و هو احد الائمه الاثنی عشر الذین تدعی الشیعه فیهم العصمه.(2)

د) صلاح الدین صفدی

او نیز همان کلام ذهبی را نقل می کند.(3)

ذ) علامه یافعی

او در «مرآة الجنان» ضمن وقایع سال 220 هجری می گوید:

«و فیها توفی الشریف ابوجعفر محمد الجواد... احد الاثنی عشر اماما الذین یدعی الرافضه فیهم العصمه».(4)

ص:263


1- (1) منهاج السنه، ج 4، ص 68.
2- (2) تاریخ الاسلام، حوادث وفیات (211-220)، ص 385، ترجمه رقم 372.
3- (3) الوافی بالوفیات، ج 4، ص 105 ترجمه رقم 1587.
4- (4) مرآة الجنان، ج 2، ص 60.

ر) ابن حجر هیتمی

ابن حجر در صواعق می نویسد:

وتوفی (الامام الرضا) رضی الله عنه و عمره خمس و خمسون سنة عن خمسه ذکور و بنت اجلهم محمد الجواد لکنه لم تطل حیاته؛ از پنج تن فرزند دختر و پسر امام رضا محمد الجواد اجلّ آنها بود، اما عمرش طولانی نشد.

ز) ابن صباغ

او که از علمای بزرگ مذهب مالکی و مؤلف کتاب الفصول المهمه فی معرفة احوال الائمه است درباره امام جواد علیه السلام می نویسد:

هو ابو جعفر الثانی فأنه تقدم فی آبائه ابوجعفر محمد و هوالباقر بن علی بجاء هذا باسمه و کنیته فهو اسم جدّه فعرف بابی جعفر الثانی و ان کان صغیر السن فهو کبیر القدر رفیع الذکر القائم بالامامة بعد علی بن موسی الرضا ولده ابوجعفر محمد الجواد للنصّ علیه و الاشاره له بها من ابیه کما اخبر بذلک جماعة من الثقات العدول؛ او «ابوجعفرالثانی» است، به لحاظ اینکه از پدرانش امام باقر نیز مکنی به ابوجعفر و موسوم به محمد بود. بدین ترتیب اسم و کنیه حضرت جواد با جدّش حضرت باقر یکسان بود و لذا حضرت جواد به «ابوجعفر الثانی» شناخته شد. اگرچه او خرد سال بود، ولی قدر و منزلتش بزرگ و بلند بود و بعد از پدرش علی بن موسی الرضا به وصیت او عهده دار امر امامت شد.

کما اینکه جمعی از عدول موثقین به این موضوع خبر داده اند.

ابن صباغ سپس روایتی را از صفوان بن یحیی، ذکر می کند که از حضرت رضا علیه السلام راجع به امام پس از خودشان پرسیدم. امام به «ابی جعفر» اشاره کرد که کودکی خردسال بود. گفتم: قربانت شوم فقط سه سال دارد، امام فرمود:

«و ما یضرّ من ذلک فقد قام عیسی الحجة و هو ابن اقل من ثلاث سنین؛(1) خردسالی او چه زیانی به امامت او دارد و حضرت عیسی که حتی سه سال هم نداشت، پیامبر و حجت خدا برای مردم شد».

ص:264


1- (1) الصواعق المحرقه، ص 311.

ابن صباغ روایت دیگری را نیز نقل کرده است که:

وعن الجیرانی عن ابیه قال: «کنت واقفاً بین یدی ابی الحسن الرضا بخراسان فقال قائل: یا سیدی، ان کان کون الی من فقال: الی ابنی ابی جعفر فکان السائل یسیصغر من السن الذی فیه ابوجعفر».(1)

جیرانی از پدرش روایت کرده که گفت: در خراسان خدمت امام رضا ایستاده بودم، کسی به آن حضرت عرض کرد: سرور من اگر پیش آمدی برای شما رخ داد، به چه کسی پناه ببریم؟ فرمود: به فرزندم ابوجعفر. گویا آن شخص، سنّ ابوجعفر را کم دانست و تعجب کرد که چگونه با این سنّ کم می تواند رهبری شیعیان را به عهده بگیرد. حضرت رضا فرمود: خدای سبحان عیسی بن مریم را با شریعت و دین جدید به رسالت و نبوت از طرف خود برانگیخت، در حالی که سنّ او کمتر از سنی بود که ابوجعفر دارد.

س) شبلنجی

او ضمن بیان کلام «مطالب السوول» نمونه ای دیگری به آن می افزاید و سپس می گوید:

ولم یزل مشعوفاً به لما ظهر له بعد ذلک من فضله و علمه و کمال عقله و ظهور براهینه مع صغر سنه و عزم علی تزویجه بابنته ام الفضل...؛(2) مأمون پیوسته شیفته او بود، زیرا با وجود کمی سن، فضل و علم و کمال عقل خود را به نحو شایسته ای نشان داد و بدین وسیله، برهان (عظمت) خویش را آشکار ساخت.

شبلنجی در ادامه قول محمد بن طلحه را می آورد و می گوید: گر چه سن کمی داشت اما «کبیر القدر و رفیع الذکر» بود.

ش) قرمانی

او در «اخبار الدول» می گوید:

«مناقب او در زمان نگنجد (حیف) که مدت آن طولانی نبود و مدت درنگش در دنیا به

ص:265


1- (1) الفصول المهمه، ص 253.
2- (2) نورالابصار، ص 177.

تقدیر الهی کم بود و سپس به شرح حال ایشان می پردازد».(1)

ص) ابن عماد حنبلی

وی همان مطالب ذهبی را نقل می کند.(2)

ض) عبدالفتاح ابن محمد نعمان حنفی هندی

این عالم اهل سنت، ضمن معرفی امام جواد علیه السلام می گوید:

کان صاحب الخوارق و الکرامة من طفولیته، و یقال انه اخبر ان موته یکون ثلاثین شهراً بعد موت المأمون، فکان کما اخبر؛(3)

از طفولیت، صاحب خوارق و کرامات بود؛ مثلاً گفت که مرگش سی ماه پس از فوت مأمون است، پس محقق شد.

ط) شبراوی

او در «الاتحاف بحب الاشراف» ضمن توصیف حضرت می گوید:

«و کراماته رضی الله عنه کثیرة و مناقبه شهیره».(4)

ظ) یوسف بن اسماعیل نبهانی

نبهانی درباره امام علیه السلام گفته است:

«محمد الجواد بن علی الرضا احد اکابر الائمه و مصابیح الامة من ساداتنا اهل البیت».(5)

ع) شریف علی فکری قاهری

او درباره عظمت آن امام همام می گوید: «مأمون به سبب کمال عقل و ظهور برهان او، شیفته اش شد و...».(6)

ص:266


1- (1) اخبار الدول، ج 1، صص 346-348.
2- (2) شذرات الذهب، ج 2، ص 146.
3- (3) شرح احقاق الحق، ج 19، ص 585.
4- (4) الاتحاف بحب الاشراف، ص 168.
5- (5) جامع کرامات الاولیاء، ج 1، صص 168-169.
6- (6) شریف علی فکری، احسن القصص، ج 4، ص 295.

غ) خیرالدین زرکلی

زرکی در الاعلام ضمن معرفی امام جواد علیه السلام می گوید:

«تاسع الائمة الاثنی عشر عند الامامیه کان رفیع القدر کأسلافه ذکیاً طلق اللسان، قوی البدیهه».(1)

ف) محمود بن وهیب

وی در «جوهر الکلام» می گوید:

«و هو الوارث لابیه علما و فضلاً، و اجلّ اخوته قدراً و کمالاً...».(2)

ق) شیخ محمود شیخانی

وی درباره امام می گوید:

«کان محمد الجواد جلیل القدر عظیم المنزلة».(3)

ک) الفاضل الهادی

او تقریبا همان کلام شریف علی فکری را با تفصیل می آورد.(4)

ل) عبدالسلام ترمانینی

او که از معاصران است در احداث التاریخ الاسلامی بترتیب السنین می گوید:

هو محمد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین السبط بن علی بن ابی طالب، ابوجعفر الملقب بالجواد(5). ثامن الائمة الاثنی عشر عند الامامیه کان ذکیاً طلق اللسان، حاضر البدیهه».(6)

ص:267


1- (1) الاعلام، ج 6، صص 271-272.
2- (2) جوهر الکلام، ص 147.
3- (3) موسوعة الامام الجواد، ج 1، ص 363.
4- (4) الفاضل الهادی، اضواء علی الشیعة الامامیه، ص 136.
5- (5) احداث التاریخ الاسلامی بترتیب السنین، ج 1، مجلد 2، ص 1259، احداث سنه 220.
6- (6) الجوهر الشفاف فی انساب الساده الاشراف، ج 1، ص 160.

م) عارف احمد عبد الغنی

او در کتابش «الجوهر الشفاف فی انساب السادة الاشراف» هنگام ذکر امام جواد علیه السلام می گوید:

«کان جلیل القدر عظیم المنزلة...».(1)

اللهم صل علی سیدنا محمد و آل سید نا الامام السجاد محمد التقی الجواد

امام محمد بن علی الهادی علیهماالسلام از دیدگاه بزرگان اهل سنت

اللهم و صلّ و سلّم علی الامام العاشر مقتدی الحی و النادی سید الحاضر و البادی. حارز نتیجة الوصایه و الامامة من المبادی السیف الغاضب علی رقبه کل مخالف معادی کهف الملهوفین فی النوائب و العوادی قاطع العطش من الاکباد الصوادی، الشاهد بکمال فضله الاحباب و الاعادی، ملجا اولیائه بولائه یوم ینادی المنادی ابی الحسن علی النقی هادی بن محمد «النقی» الشهید بکید الاعداء المقبور «بسرّ من رای»؛(2) بارخدایا، درود و صلوات فرست بر امام دهم مقتدای حاضر و بادیه نشین، جمع کننده نتیجه وصایت و امامت از مبادی، شمشیر برنده برگردن هر مخالفی که دشمنی کند، پناه ضعیفان و عاجزان در حوادث و سختی ها روزگار، بازنشانندۀ تشنگی از جگرهای تشنه، کسی که بر کمال فضل و بزرگش دوستان و دشمنان گواهند، آن حضرت پناهگاه دوستان خود است، به دوستی و محبتی که ایشان دارند، کنیه او ابوالحسن و از جمله القابش نقی و هادی است. آن حضرت، به کید دشمنان شهید شد و قبر ایشان در سامراء است.

أ) جاحظ

قبلاً به نقل از او در «رسائل» مطالبی که درباره سایر ائمه بود ذکر کردیم. جاحظ پس از

ص:268


1- (1) وسیلة الخادم الی المخدوم، ص 252.
2- (2) همان، صص 257-262.

نام بردن آنها می گوید: «هذا لم یتفق لبیت من بیوت العرب ولا من بیوت العجم».(1)

ب) عبدالله حموی

حموی در «معجم البلدان» ذکر شهر عسکر و سامراء می گوید:

عده ای از بزرگان را به آن نسبت داده اند، از جمله علی بن محمد ابوالحسن الهادی و فرزندش حسن بن علی که «عسکریین» نامیده می شوند.

در ادامه هم می گوید: «و لولو هما المنتظر هناک مشاهد معروفه».(2)

ت) ابن عربی

او با این عبارات فضل و عظمت امام هادی علیه السلام را بیان نموده است:

وعلی الداعی الی الحق امین الله علی الخلق لسان الصدق و باب السلم اصل المعارف و منبت العلم منجی ارباب المعادات و منفذ اصحاب الضلالات و البدعات، انسان عین الابداع انموذج اصول الاختراع، مهجه الکونین و محجه الثقلین، مفتاح خزائن الوجوب، حافظ مکان الغیوب، طیار جو الازل و الابد علی بن محمد علیه صلوات الله الملک الاحد؛(3)

بر دعوت کننده به سوی حق، امین خداوند بر خلق، زبان راستی، دروازه سلامتی، اهل معرفت، سرچشمه علم، نجات دهنده روز بازگشت (بازگشت کنندگان) نجات دهنده راه گم کردگان و کج روندگان، الگوی پدیده آورندگان روح در عالم، مرکز ثقلین، کلید خزائن وجوب، نگهبانان غیب ها، جولان کننده در ازل و ابد، علی بن محمد علیه صلوات الله الملک الاحد.

ث) محمد بن طلحه شافعی

او در «مطالب السوول» می گوید:

«واما مناقبه؛ فمنها ما حل فی الاذان محل حلاها بأشنافها و اکتنفته شغفاً

ص:269


1- (1) رسائل الجاحظ، 106.
2- (2) معجم البلدان، ج 5 و 6، ص 328.
3- (3) المناقب، ص 297.

به اکتناف اللئالی الثمینه باصدافها و شهد لابی الحسن ان نفسه موصوفه بنفائس اوصافها، و انه نازله من الدوحة النبویه فی ذری اشرافها و شرفات اعرافها...؛(1)

اما مناقب آن حضرت؛ برخی در گوش ها فرو می رود و جای می گیرد؛ جایی که زیبایی جای می گیرد و آن را مزین می سازد و پرده نازکی آن را احاطه کرده؛ همچون احاطه نمودن لؤلؤهای گران بها در صدف ها، دلیل و شاهد است به ابی الحسن که نفسش با نفیس ترین اوصاف، موصوف گشته و او با تمام شرفهایش، از درخت بزرگ نبوی، شاخه سار زده.

ج) ابن ابی الحدید

وی ضمن بیان سخن جاحظ بر آنها اقرار نموده و کلماتی نیز بر آن می افزاید.(2)

ح) خطیب بغدادی

او درباره امام هادی می گوید:

علی بن محمد بن علی... ابوالحسن هاشمی که جعفر متوکل او را از مدینه به بغداد و سپس به «سرّ من رای» (سامرا) آورد و در آنجا بیست سال و نه ماه اقامت گزید تا اینکه در ایام خلافت «معتز» در همان شهر رحلت فرمود و در همانجا دفن گردید. او یکی از کسانی است که شیعه امامیه به امامت او قائل اند و به ابوالحسن عسکری معروف است.

خطیب به سند خود از «محمد ابن یحیی معاذی» نقل کرده که «یحیی بن اکثم» در مجلس «واثق» که جمعی از فقها نیز حضور داشتند، گفت: «من حلق راس آدم حین حج؟ فتعابی القوم عن الجواب...؛ چه کسی سر آدم را هنگامی که حج کرد تراشید؟ تمامی حاضران جلسه از جواب عاجز ماندند».

واثق گفت: من کسی که جواب این سؤال را بگوید حاضر می کنم. پس کسی را به سوی حضرت هادی فرستاد و او را حاضر کرد. سئوال را پرسید و امام پاسخ داد: «خداوند جبرئیل را

ص:270


1- (1) مطالب السوول، ج 2، صص 144-145.
2- (2) شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 278.

مأمور این کار کرد و او یاقوتی را از بهشت آورد و بر سر آدم کشید و موهای سرش ریخت و به هر کجا نور یاقوت رسید حرم گشت».

خ) ابن خلکان

او در وفیات الاعیان می گوید:

ابوالحسن علی هادی، فرزند محمد جواد [علیهماالسلام] یکی از ائمه دوازده گانه نزد امامیه است. از او نزد متوکل سعایت نمودند که اسلحه و نوشته هایی در نزدش پنهان است. متوکل «یحیی بن هرثمه» را مأمور این کار کرد، او پس از تفتیش منزل امام به متوکل گفت: از حسن سیرت و سلامت طریقه اش و از ورع و تقوا و زهدش به متوکل خبر دادم و گفتم: جز قرآن و کتاب، چیزی نیافتم. متوکل خوشحال شد و به امام جایزه داد و در سامرا اسکان نمود.(1)

در روایت دیگری نقل شده که مأموران در حال خواندن قرآن، امام را به مجلس متوکل بردند. متوکل از هیبت امام بی اختیار امام را تکریم نمود و در کنار خود جای داد. سپس گفت برایمان شعر بخوان، امام ابیاتی را خواند که ترجمه برخی از آنها در ذیل می آید.

(پادشاهان) بر قلۀ کوهسارها شب را به روز آوردند، در حالی که مردان نیرومند از آنان پاسداری می کردند، ولی قله ها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند.

آنان پس از مدت ها عزت از جایگاه های امنشان به زیر کشیده شدند و در گودال ها (گورها) جای گرفتند که چه منزل و آرامگاه بدی است!

پس از آنکه به خاک سپرده شدند، فریادگری فریاد برآورد: کجاست آن دست بندها و تاج ها و لباس های فاخر؟

کجاست آن چهره های در ناز و نعمت پرورش یافته که به احترامشان پرده ها می زدند؟

گور از طرف آنها پاسخ داد: اکنون کرم ها بر سر خوردن آن چهره ها با هم به ستیزه برخاسته اند.

آنان مدت درازی در دنیا خوردند و آشامیدند، ولی امروز آنان که خورنده همه چیز بودند خود، غذای حشرات و کرم های قبر شدند.

ص:271


1- (1) تذکرة الخواص، صص 359-360.

چه خانه هایی ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ کند، ولی سرانجام آنان پس از مدتی این خانه ها و خانواده ها را ترک گفته، به منزل قبر شتافتند.

چه اموال و ذخایری انبار کردند، ولی همه آنها را ترک گفته، رفتند و آنها را برای دشمنان خود واگذاشتند.

خانه ها و کاخ های آباد آنان به ویرانه ها تبدیل شد و ساکنان آنها به سوی گورهای تاریک شتافتند.(1)

در ادامه آمده است که پس از پایان اشعار امام:

«فبکی المتوکل بکاء کثیراً حتی بلت دموعه لحیته و بکی من حضره، ثم امر برفع الشراب. ثم قال: یا ابالحسن، أعلیک دین؟ قال: نعم، اربعة الاف دینار فامر بدفعها الیه و رده الی منزله مکرما؛ (2) متوکل از شنیدن این اشعار به شدت گریست، به طوری که اشک چشمش ریشش را تر کرد و حاضران نیز به گریه افتادند. متوکل دستور داد بساط شراب را جمع کنند. از آن حضرت پرسید قرض داری؟ امام فرمود: چهار هزار دینار قرض دارم. متوکل دستور داد این مبلغ را به امام بدهند و آن حضرت را با احترام به منزل خود بازگردانید».

لازم به ذکر است در کتاب تذکرة الخواص پس از بیان روایت اول، جریان نذر متوکل به بخشیدن مال کثیر ذکر شده است.(3)

د) صلاح الدین صفدی

صاحب کتاب الوافی بالوفیات درباره موقعیت علمی امام هادی علیه السلام این داستان را نقل کرده است:

کان المتوکل قد اعتل فقال: ان برات لا تصدقن بمال کثیر فلما عوفی، جمع الفقهاء و سألهم عن ذلک، فاجابوه مختلفین، فبعث الی علی الهادی،

ص:272


1- (1) وفیات الاعیان، ج 2، ص 435، ش 397؛ مروج الذهب، ج 4، ص 94؛ دیوان امیرمؤمنان علی علیه السلام، حرف اللام، ص 80-79.
2- (2) مروج الذهب، ج 4، ص 94؛ وفیات، ج 2، ص 435؛ نورالابصار، ص 166؛ تذکرة الخواص، ص 361.
3- (3) تذکرة الخواص، همان.

فقال: یتصدق بثلاثة و ثمانین دینار. قالوا: من أین لک هذا؟ قال: لان الله تعالی قال: لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ 1 ، و روی اهلنا ان المواطن کانت ثلاثه و ثمانین موطنا؛

روزی متوکل بیمار شد و نذرکرد که اگر شفا یابد، تعداد کثیری دینار در راه خدا تصدق کند. هنگامی که بهبود یافت، فقها را جمع کرد و پرسید: چند دینار باید صدقه بدهم که بر آن «کثیر» صدق کند؟ فقها در این باره فتاوای مختلف دادند، متوکل، ناگزیر مسئله را از حضرت هادی پرسید. آن حضرت پاسخ داد که باید 83 دینار بپردازی. فقها از این فتوا تعجب کردند و به متوکل گفتند: از او بپرسید این فتوا بر اساس چه مدرکی است؟ حضرت فرمود: خدا در قرآن می فرماید: لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ... خداوند شما را در موارد «کثیر» یاری کرده است، و از طریق ما اهل بیت روایت شده که جنگ ها و سریه های پیامبر اکرم 83 مورد بوده است.(1)

ذ) ابوالفداء عماد الدین اسماعیل بن علی

او در «تاریخش» ضمن معرفی امام علی الهادی و علی النقی علیهماالسلام جریان سعایت امام و تفتیش خانۀ ایشان را نقل می کند.(2)

ر) ذهبی

او در تاریخ اسلام امام را معرفی نموده، می گوید:

«ابوالحسن العلوی الحسینی الفقیه احد الاثنی عشر...».(3)

همچنین در «العبر» نیز ضمن معرفی نسبت امام می گوید: «فقیها اماما متعبداً».(4)

در «سیر اعلام النبلاء» هم می نویسد: «شریف جلیل».(5)

ص:273


1- (2) الوافی بالوفیات، ج 22، صص 4-73.
2- (3) تاریخ ابی الفداء، ج 2، ص 44؛ تاریخ ابن الوروی، ج 1، ص 318؛ ینابیع الموده، ج 2، ص 463؛ الائمه الاثنا عشر، صص 107-108؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 128.
3- (4) تاریخ اسلام، ص 218.
4- (5) العبر، ج 1، ص 364.
5- (6) سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 121.

ز) یافعی

وی در مرآة الجنان می گوید:

«و کان متعبداً فقیها اماماً...». سپس نیز جریان سعایت از امام علیه السلام را نقل می کند.(1)

س) ابن کثیر دمشقی

ابن کثیر پس از معرفی امام می گوید:

«قد کان عابداً زاهداً...». و سپس جریان متوکل و امام را نقل می کند.(2)

ش) احمد بن یوسف قرمانی

قرمانی اعتراف کرده است:

«و اما مناقبه فنفیسه و اوصافه شریفه؛(3) مناقبش گران بها و اوصافش شریف است».

ص) ابن صباغ مالکی

فقیه مالکی که اهل مکه است درباره آن امام همام چنین نوشته:

فضل ابی الحسن علی الهادی قد ضرب علی المجرة قبابه و مدّ علی نجوم السماء اطنابه و ما تعد منقبة الا و له افخرها و لا تذکر مکرمة الاوله فضیلتها و لا تورد محمدة الا وله تفصیلها و جملتها استحق ذلک بما فی جوهر نفسه من کرم تفرد بخصائصه فکانت نفسه مهذبة و اخلاقه مستعذبة و سیرته عادلة و افعاله فاضلة و هو من الوقار و السکون و الطمانینة و الفقه و النزاهة و الزهادة و النباهة علی السیرة النبویة و الشنشنة العلویه و نفس زکیة و همّة عالیة لا یقاربها احد من الانام و لا یداینها؛(4) گنبد فضل ابوالحسن علی هادی، بر کهکشان ها سرزده و شعاع

ص:274


1- (1) مرآة الجنان، ج 2، ص 119. همین عبارت را ابن عماد در «الشذرات» می آورد: شذرات الذهب، ج 2، ص 272.
2- (2) البدایه و النهایه، ج 11، ص 19.
3- (3) اخبار الدول، ج 1، ص 116 و ص 339.
4- (4) الفصول المهمه، صص 281-282.

فضایلش تا ستارگان آسمان ها امتداد یافته است. هیچ فضیلت و منقبتی نیست، مگر اینکه افتخار آمیزترین آن پیش اوست و برای این شایسته این فضیلت است که در جوهر ذات او کرامتی است که در ویژگی های آن یگانه است. سرشتش پاکیزه شده از عیب و نقص، و اخلاقش خوش و شیرین، و سیرت و روشش متعادل، و افعالش با فضیلت است. او در وقار و سکون و طمأنینه، و فقه و نزاهت و پرهیزگاری و دانایی و آگاهی مطابق روش پیامبر و خوی و عادت علوی بود و دارای سرشت پاک و همت عالی بود که کسی از مردم به آن حد نمی رسید.

صاحب کتاب الفصول المهمه امام هادی و متوکل، داستان هایی نقل کرده و در کرامات و نشانه های آشکاری برای آن حضرت ذکر کرده است.

ض) ابن حجر هیتمی

او می نویسد:

«ابوالحسن علی عسکری در علم و سخاوت، وارث پدرش بود و سپس یکی از سخاوت های حضرت را نقل می کند».(1)

ط) شبراوی و محمد امین سویدی

شبراوی پس از معرفی امام می گوید: «کراماته کثیره».(2) محمد امین نیز ضمن بیان انساب امام می گوید: «مناقبه کثیره».(3)

ظ) شبلنجی

در نورالابصار ضمن بیان القاب و انساب امام، سخن ابن حجر در الصواعق المحرقه را می آورد.(4)

ص:275


1- (1) الصواعق المحرقه، ص 205.
2- (2) الاتحاف بحب الاشراف، ص 136.
3- (3) سبائک الذهب، ص 77.
4- (4) نورالابصار، ص 181.

ع) شریف علی فکری الحسینی قاهری

او ضمن معرفی تفصیلی امام می گوید:

«کان ابوالحسن العسکری وارث ابیه علماً و منحاً، و کان فقیها فصیحا جمیلا مهیبا، و کان اطیب الناس بهجه، و اصدقهم لهجه».(1)

غ) سید محمد بن عبدالغفار هاشمی حنفی

وی در کتاب «ائمة الهدی» امام را به علم کثیر، عمل صالح، سداد رأی، قول حق او مانند آن می ستاید و سپس به توصیف و به شرح حال امام می پردازد.(2)

ف) محمود بن وهیب بغدادی

او در «جوهر الکلام» پس از وصف امام و بیان سخن ابن حجر می نویسد:

وبعد ان فصل الحدیث عنه قال: «اللهم انا نسألک بهولاء، اهل بیت رسولک ان تنور قلوبنا بالتمام، وتشرح صدورنا للاسلام، و تحیینا علی دین هولاء الکرام و تمیتنا علی ملة رسولک علیه الصلاة و السلام، و علی آله و اصحابه السادة الاعلام و التابعین لهم الی یوم المقام».(3)

ق) شیخانی

او در «الصراط السوی» می گوید:

«و کان علی العسکری صاحب وقار و سکون و هیبة و طمأنینة، و عفه و نزاهة، و کانت نفسه زکیة و همته علیه و طریقته حسنة مرضیة رضی الله تعالی عنه و عن سلفه و خلفه».(4)

ک) عبدالسلام ترمانینی

ترمانینی در احداث التاریخ الاسلامی گفته است:

ص:276


1- (1) احسن القصص، ج 4، صص 301-300.
2- (2) ائمة الهدی، ص 136.
3- (3) محمد علی دخیل، ائمتنا، ج 2، ص 356، به نقل از جوهرة الکلام، ص 154.
4- (4) السید المیلانی، قادتنا کیف نعرفهم، ج 7، ص 60، عن «الصراط السوی»، ص 409 (مخطوط).

«هو علی الملقب بالهادی ابن محمد الجواد... کان علی جانب عظیم من التقوی و الصلاح».(1)

ل) عارف احمد عبدالغنی

وی در «الجوهر الشفاف فی انساب السادة الاشراف» درباره امام هادی علیه السلام می گوید:

«کان فی غایة الفضل و نهایة النبل، اشخصه المتوکل (الخلیفه) الی «سرّ من رای» فاقام بها الی ان توفی».(2)

م) حافظ حسین کربلایی تبریزی

او درباره امام می گوید:

«متعبدا فقیها، اماما عالما کاملا عاملاً».(3) سپس جریان سعایت از حضرت را نقل می کند.

امام حسن عسکری علیه السلام در کلام بزرگان اهل سنت

اللهم صل و سلم علی الامام الحادی عشر، المقتدی الرضی المجتبی الوفی المقتضی فی العباد، آثار النبی و الولی و المسخر لعسکر الملائکه بالعزم القوی النور الجلی، البدر الوضی ذی القدر العلی و المجد البهی و العز السنی وارث الامامة من الوصی والد الحجة الصفی و ولد النبی الزکی ابی محمد حسن العسکری؛ (4) بار خدایا درود و صلوات فرست بر امام یازدهم مقتدای مرضی الخصال و برگزیده، صاحب وفا، پیروی کننده در عبادت به آثار حضرت نبی و حضرت ولی (علی مرتضی) تسخیر کننده لشکر ملائکه با عزم قوی. او نور روشن و ظاهر است و دارای قدرت و مرتبت بلند و بزرگی و عزت، در غایت بها و جلال است. آن حضرت صاحب میراث امامت از وصی است، او پدر حجت و فرزند پیغمبر پاکیزه است، ابی محمد الحسن العسکری.

ص:277


1- (1) احداث التاریخ الاسلامی، المجلد الاول، ج 2، ص 131، احداث سنه 254 ه -.
2- (2) الجوهر الشفاف فی انساب الساده الاشراف، ج 1، ص 160.
3- (3) روضات الجنان، ج 2، صص 383-385.
4- (4) وسیلة الخادم الی المخدوم، صص 265-270.

أ) محمد بن طلحه الشافعی

ابومحمد الحسن علی الخالص.. واما مناقبه فاعلم ان المنقبه العلیاء و المزیة الکبری التی خصه الله عز و جل بها و قلده فریدها و منحه تقلیدها و جعلها صفة دائمه لا یبلی الدهر حدیدها و لا تنسی الا لسنه تلاوتها و تردیدها ان المهدی محمد انسله المخلوق منه و ولده المنتسب الیه بضعته المنفصله عنه؛(1)

ابو محمد بن علی هادی؛ اما مناقب و فضائلش، بدانکه خداوند، مایه فخر و مباهات بلند و وسیله بزرگ برتری را به او اختصاص داده است و او را به تمام زیبایی ها آراسته و تمام اوصاف پسندیده را به او ارزانی داشته است. این مناقب و فضائل را صفت دائمی او قرار داده به طوری که روزگار، حدود آن را کهنه نمی کند و زبان ها تلاوت آن را از یاد نمی برد. به خصوص اینکه محمد مهدی [علیه السلام] از نسل او، و از او خلق شده؛ فرزندی که منتسب به او و پاره تن اوست.

ب) عمر بن بحر جاحظ

او پس از ذکر ائمه می گوید:

«هذا لم یتفق لبیت من بیوت العرب و لا من بیوت العجم».(2) ابن ابی الحدید نیز کلام جاحظ را می آورد و مطالبی را بر آن می افزاید.(3)

ت) سبط ابن جوزی

پس از نقل نسب حضرت و اینکه «کان عالما ثقه» می افزاید: از پدرش و جدش روایت نقل می نمود. سپس می گوید: این روایت را جدّم «ابوالفرج» در کتاب خود نقل نموده است

اشهد بالله لقد سمعت الحسن بن علی العسکری یقول اشهد بالله لقد سمعت ابی علی بن محمد یقول اشهد بالله لقد سمعت ابی محمد بن علی بن

ص:278


1- (1) مطالب السوول، ج 2، ص 148.
2- (2) وسائل الجاحظ، ص 106.
3- (3) شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 378.

موسی الرضا یقول: اشهد بالله لقد سمعت ابی علی بن موسی یقول: اشهد بالله لقد سمعت میکائیل یقول: اشهد بالله لقد سمعت اسرافیل یقول: اشهد بالله علی اللوح المحفوظ انه قال سمعت الله یقول: شارب الخمر کعابد الوثن.

سبط ابن جوزی در ادامه می گوید:

ولما روی جدّی هذا الحدیث فی کتاب تحریم الخمر قال قال ابو نعیم الفضل بن دکین هذا حدیث صحیح ثابت روته العتره الطیبه الطاهره و رواه جماعه عن رسول الله منهم ابن عباس؛(1) پس از آن که جدم این حدیث را در کتاب «تحریم الخمر» روایت کرده گفته است: ابونعیم فضل بن دکین، گفت: این حدیث، صحیح و ثابت و از طریق عترت پاک پیامبر اکرم و جمعی از صحابه روایت شده که ابن عباس یکی از آنهاست.

ث) ابن صباغ مالکی

ابن صباغ چنین امام را ستوده است:

ابومحمد الحسن الخالص بن علی العسکری... الامام القائم بعد ابی الحسن علی بن محمد ابنه ابو محمد الحسن لاجتماع خلال الفضل فیه و تقدمه علی کافة اهل عصره فیما یوجب له الامامة و یقضی له بالمرتبة من العلم و الورع و النزاهة و کمال العقل و کثرة الاعمال المقربة الی الله تعالی ثم لنص ابیه علیه و اشارته اخلافه الیه؛(2) ابو محمد حسن بن علی عسکری امام پس از ابوالحسن علی الهادی، فرزندش ابو محمد حسن بن علی بود. زیرا اوصاف و خصال برتری و فضیلت در او گرد آمده بود و در آنچه لازمه منصب امامت و

ص:279


1- (1) تذکرة الخواص، ص 324. این روایت از رسول الله نقل شده است: مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 272؛ المصنف، ج 9، ص 239؛ مسند عبد بن حمید، ص 234؛ المعجم الکبیر، ج 12، ص 36؛ الحلیة، ج 9، ص 253؛ ابن جوزی، العلل المتناهیه، ج 2، ص 671؛ کنزالعمال، ج 5، ص 350؛ تاریخ بخاری، ج 1، ص 129؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1120.
2- (2) الفصول المهه، ص 284.

مقتضی زمامداری است، از علم و زهد و کمال عقل و خرد و عصمت و شجاعت و کرم و بزرگواری و بسیاری از اعمالی که انسان را به خدا نزدیک می کند، بر همه پیشی گرفته بود و نیز طبق نصّ صریح پدر بزرگوارش دربارۀ امامت او و اشاراتی که آن حضرت دربارۀ خلافت و جانشینی او فرموده بود.

ابن صباغ سپس به ذکر این نص می پردازد.

ج) یافعی

وی پس از معرفی امام می گوید:

«احد الائمة الاثنی عشر علی اعتقاد الامامیه و هو والد المنتظر صاحب السرداب».(1)

ح) احمد بن حجر هیتمی مکی

صاحب کتاب «الصواعق المحرقه» می گوید:

ابومحمد الحسن الخالص.. و وقع لبهلول معه انه رآه و هو صبی یبکی و الصبیان یلعبون فظن انه یتحسر علی ما فی ایدیهم فقال اشتری لک ما تلعب به؟ فقال: یا قلیل العقل ما للعب خلقنا فقال له فلما ذا خلقنا قال للعلم و العبادة...؛ ابو محمد حسن خالص... بین او و بهلول جریانی بدین ترتیب اتفاق افتاد که بهلول در حالی که امام، هنوز کودک خردسالی بود، او را دید، در حالی که بچه ها بازی می کردند و او گریه می کرد. بهلول خیال کرد او حسرت اسباب بازی هایی را که کودکان دیگر دارند، می خورد. گفت: برای تو هم از همان اسباب بازی که آنها دارند می خرم. ابو محمد حسن فرمود: ای کم عقل! ما برای بازی کردن آفریده نشده ایم. بهلول گفت: پس برای چه آفریده شده ایم؟ فرمود: برای علم و عبادت. بهلول گفت: تو این مطلب را از کجا می گویی؟ فرمود: از قول خداوند متعال: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ 2 سپس خواست او را موعظه کند. او هم با چند بیت وی را موعظه کرد و اینجا بود که امام حسن

ص:280


1- (1) مرآة الجنان، ج 2، ص 81.

عسکری غش کرد و مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، بهلول خواست به او دلداری بدهد، گفت: این آیات، درباره تو نازل نشده، تو هنوز کودکی و گناهی از تو سرنزده است. امام روی برگرداند و فرمود: ای بهلول چه می گویی؟ من مادرم را دیدم که هر موقع می خواهد هیزم های بزرگ را بسوزاند از هیزم های ریز و کوچک استفاده می کند و من از این می ترسم که آتش گیرۀ جهنم باشم».(1)

خ) شیخ مؤمن شبلنجی

شبلنجی در «نورالابصار» همان مطالب ابن حجر را بیان و سپس چهار کرامت برای امام حسن عسکری علیه السلام نقل می کند.(2)

د) حافظ حسین کربلایی تبریزی

او با این عبارات امام را می ستاید:

ذکر الامام الهمام، السید العالم العامل، و السند الفاضل الکامل، علم الهدی، طود النهی، کاشف البلوی و المحن، ابن علی بن محمد بن... الحسن الزکی العسکری صلوات الله علیهم اجمعین؛ آن امام همام، سید عالم و عامل و سند برتری و کمال و علم هدایت، کوه آگاهی، برطرف کنندۀ غم و غصه و اندوه،.. الحسن الزکی العسکری....

او سپس به ذکر کرامات آن حضرت می پردازد و می گوید:

اگر به ذکر کرامات و خارق عادات حضرات ائمه معصومین مشغول گردیم، هر آینه کتب مطول باید نوشت و ایشان خود از علو مرتبت و سمو منزلت مستغنی از اینها هستند، چه هر یک از ادنی مریدان و معتقدان و متشبثان این خاندان را کرامات بزرگ دست داده، و آن همه به واسطه متابعت و مبایعت ایشان بوده، سپس زیارت نامۀ آن امام را از «شیخ علا الدین الدوله السمعانی» با خط شریف حضرت نقل می کند.(3)

ص:281


1- (1) الصواعق المحرقه، ص 205.
2- (2) نورالابصار، ص 183.
3- (3) روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، صص 385-388.

ذ) یوسف بن اسماعیل نبهانی

صاحب کتاب «جامع کرامات الاولیاء» می نویسد:

الحسن العسکری احد ائمة ساداتنا آل البیت العظام و ساداتهم الکرام رضی الله عنهم اجمعین، و قد رأیت له کرامة بنفسی و هی انی فی سنة 1296 هجریه سافرت الی بغداد من بلده کوی سنجق، احدی قواعد بلاد الاکراد و کنت قاضیاً فیها..؛(1) حسن عسکری [علیه السلام] یکی از ائمه آل بیت عظام و سادات بزرگوار [علیهم السلام] است. من شخصا از او کرامتی دیده ام و آن اینکه در سال 1296 هجری از شهر (کوی سنجق) یکی از شهرهای کردنشین عراق - که در آن دوران قاضی آنجا بودم، به بغداد مسافرت کردم و قبل از پایان دوره خدمتم آن شهر را به جهت گرانی و قحطی که آن سال شهرهای عراق را فراگرفته بود، ترک گفتم. و با «کلک» (چیزی شبیه قایق که از چوب و تخته درست می شود) مسافرت کردم و چون کلک به کنار شهر سامرا که مقرّ خلفای عباسی بود رسید، دوست داشتیم که در آنجا قبر امام حسن عسکری را زیارت کنیم. کلک آنجا ایستاد و ما به زیارت آن حضرت رفتیم و چون به مقبره آن حضرت داخل شدیم، حالتی روحانی در من پیدا شد که مثل آن هیچ گاه به من دست نداده بود؛ جز هنگام زیارت رسول خدا و حضرت یونس در موصل که چنین حالتی به من دست داد و این کرامتی بود از ناحیه آن حضرت.

ر) سمهودی

او در جواهر العقدین می گوید:

«و محمد الحسن الخالص فکان عظیم الشأن».(2) سپس کراماتی از امام نقل می کند.

ص:282


1- (1) جامع کرامات الاولیا، ج 2، ص 21.
2- (2) جواهر العقدین فی فصل الشرفین، ص 448.

ز) احمد بن الفضل بن محمد

او در «وسیلة المال» درباره امام می گوید:

«کان عظیم الشأن جلیل القدر... و وقع له مع المعتمد لما حبسه کراماته ظاهره مشهوره».(1)

س) شبراوی

این عالم در «الاتحاف بحب الاشراف» پس از ذکر اوصاف امام می گوید:

ویکفیه شرفا ان الامام المهدی المنتظر من اولاده فلله درّ هذا البیت الشریف و النسب الخضیم المنیف، و ناهیک به من فخار و حسبک فیه من علوالمقدار، فهم جمیعا فی کرم الارومه و طیب الجرثومه کاسنان المشط متعادلون ولسهام المجد مقتسمون، فیا له من بیت عالی الرتبه سامی المحله، فلقد طاول السماء علا و نبلا، و سما علی الفرقدین منزله و محلا، و استغرق صفات الکمال فلا یستثنی فیه بغیر ولا بالا، انتظم فی المجد هولاء الائمة انتظام اللآلی و تناسقوا فی الشرف فاستوی الاول و التالی، و کم اجتهد قوم فی خفض منارهم والله یرفعه، ورکبوا الصعب و الذلول فی تشتیت شملهم والله یجمعه، و کم ضیعوا من حقوقهم ما لا یهمله الله و لا یضیعه. احیانا الله علی حبهم واماتنا علیه، وادخلنا فی شفاعة من ینتمون فی الشرف الیه صلی الله علیه و سلم، و کانت وفاته بسرّ من رای، و دفن بالدار التی دفن فیها ابوه؛(2) برای او (امام حسن عسکری) همین کافی است که امام مهدی منتظر از اولاد اوست. خداوند در این خانه، شرف و نسب عالی و وارسته قرارداده است. والایی مقدار آنها تو را بس است تمام آنها (اهل البیت) برجایگاه کرم و... آنها در صفات کمال غرق شده اند و کسی را نمی توان استثناء کرد. این ائمه در بزرگواری و علوّ مرتبه همچون پیوستگی و انتظام مرواریدها در گردن بند منظم گشته اند و در شرف چیده شده اند و اولی و آخری با هم برابرند (کلهم نورواحد) چه بسیار اقوامی که سعی نمودند

ص:283


1- (1) وسیلة المال، ص 426.
2- (2) الاتحاف بحب الاشراف، صص 178-179.

بلندی آنها را کم کنند، ولی خداوند آنها را برتری داده است. آنها را بر شتران سخت سوار نمودند و خواستند پراکنده نمایند، اما خداوند جامع آنهاست، چه بسیار از حقوق حقۀ آنها را که ضایع نمودند؛ حقوقی که خداوند اهمال و ضایع نکرد.

خداوند ما را به حب آنها زنده کند و بمیراند. خداوند ما را در شفاعت رسول الله و پویندگان راهش (اهل بیت) داخل کند. او (امام حسن عسکری) در «سر من رای» وفات نمود.

برای جلوگیری از اطالۀ کلام، علاوه بر مطالب و منابع گفته شده، به منابع زیر مراجع شود.

ائمتنا، محمد علی دخیل، ج 2، صص 312-313؛ احسن القصص، ج 4، ص 304؛ شرح احقاق الحق، ج 29، صص 60-61؛ الاعلام، ج 2، ص 200؛ ائمه الهدی، ص 38؛ ضوء الشمس، ج 1، ص 119؛ الجوهر الشفاف فی اسباب، احمد عبدالغنی، ج 1، صص 160-161.

صل الله علی سیدنا محمد سیما الامام الصفی الحسن العسکری و سلم تسلیما.

امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

اعتقاد به مسئله مهدویت و ظهور مصلح آخر الزمان ازمشترکات تمام ادیان الهی است. مسلمانان نیز همگی بر این اتفاق دارند که مهدی در آخر الزمان ظهور خواهد کرد و زمین را پر از عدل و داد می کند؛ همچنان که پر از ظلم و جور شده بود.

امامیه اعتقاد دارند که مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف (محمد بن حسن عسکری) متولد شده است. البته جمع کثیری از علمای اهل سنت نیز با این اعتقاد همسو شده اند.

مؤلف کتاب «الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف» استاد «علی محمد علی دخیل» اسامی 205 نفر از بزرگان علمای اهل سنت را در کتاب خود آورده؛ به این ترتیب که سی نفر از آنها مستقلاً درباره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف کتاب نوشته اند و 31 نفر دیگر در کتاب های خود فصلی را به روایات حضرت مهدی اختصاص داده اند. 144 نفرشان هم به مناسبت های مختلف روایات حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را در کتاب های خود آورده اند. اگر بخواهیم همه این علما را با اسامی کتاب هایشان و قسمتی از نوشته هایشان در اینجا ذکر کنیم، سخن به درازا می کشد، لذا به ذکر برخی اکتفا می کنیم.

این افراد از جمله کسانی اند که معتقدند ایشان متولد شده اند و دیدگاهی نزدیک به شیعه دارند.

ص:284

أ) فضل الله روزبهان

او مطالب فراوانی را در این باره ذکر کرده؛ از جمله:

«اللهم صلّ و سلّم علی الامام الثانی عشر؛ بارخدایا درود و صلوات فرست بر امام دوازدهم».

بدان که جمیع امت متفق اند در اینکه در آخر الزمان شخصی از اولاد حضرت پیغمبر ظهور خواهد کرد و عالم را از عدل پر خواهد ساخت؛ همچنان که از جورپرشده باشد. این اتفاق به واسطۀ احادیث صحیحی است که در این باب وارد شده، چنانچه «ام سلمه» رضی الله عنها روایت می کند که از حضرت پیغمبر شنیدم که فرمود: مهدی از عترت من از اولاد «فاطمه» [سلام الله علیها] است. «ابوسعید خدری» نیز روایت می کند که رسول خدا فرمود: مهدی از من است، گشاده پیشانی، بلندبینی، زمین را از عدل پر می کند، همچنان که از ظلم و جور پر گردانیده شده...».

ابن روزبهان پس از نقل چندین روایت، تحت عنوان «عقیده مؤلف درباره مهدی» می نویسد:

و مختار ما آن است که وجود مهدی در آخر الزمان بنابر احادیث صحیحی که یادکردیم واجب است که حکم کنند که از اولاد فاطمه [سلام الله علیها] است و نام او محمد است. اکنون این صفات تمامی در محمد بن الحسن جمع است و طائفه ای عظیم از مؤمنان بر آن رفته اند که او محمد بن الحسن است. آثار و حکایات بسیار روایت می کند تا به غایتی که به حدّ استفاضه و تواتر رسیده است و بدان حکم می کند که مهدی موعود، همان محمد بن الحسن است. [این موضوع] با هیچ قاعده ای از قواعد اسلام منافات ندارد و در هیچ حکمی از احکام شریعت، خللی به وجود نمی آید، بلکه اولی و انسب آن است که او باشد، زیرا که عدد دوازده امام که در حدیث، بدان اشاره شده به وجود محمد بن الحسن تمام می شود و آن مهدی موعودی که در حدیث بدان اشاره شده که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد و عالم را پر از عدل خواهد ساخت، اگر محمد بن الحسن باشد، نسب او از همه شریف تر است و نظم دوازده امام به وجود مهدی موعود مکمل شده و اثر امامت و خلافت هم در این مسلک کمال یافته است. عالم از عدل او تازه گردد و فایده آن حضرت، برای پیغمبر دوازده امام همچون دوازده نقیب بنی اسرائیل خواهد بر آن تقدیر ظاهر شود.

ص:285

پس به حسب احتیاط، در آن امر با امامیه موافقت می کنیم و می گوییم مهدی موعود، محمد بن الحسن است و او قائم و منتظر است و چون وعده او برسد، ظهور خواهد کرد و عالم را از عدل و احسان مالامال خواهد ساخت و جور و طغیان را از جهان دور خواهد گردانید، و اکنون آثار لطف او به خاصان می رسد، اگر این حکم که ما کردیم با واقع مطابق باشد و مهدی موعود او خواهد بود و اکنون قید حیات است، پس راه صواب یافته ایم و....

مؤلف پس از ذکر علت غیبت ایشان، معنای ختم ولایت را پیش می کشد که خلاصه آن چنین است:

بدانکه حضرت مهدی نسبت با ائمه و اولیاء نسبت خاتم الانبیاء را دارد. از این جهت با انبیا نسبت دارد که جامع جمیع صفات کمال سابقان باشد و وارث کمالات خاصه هر یک به قدر استعداد، همچنان که حضرت خاتم الانبیاء جامع جمیع صفات کمال پیغمبران متقدم بود و حقیقت معنی ختم (ولایت) آن است که نقطۀ منتهای دایره نبوت و امامت، بر نقطۀ مبدأ دایره منطبق شود و هر آینه چون نقطۀ منتها بر نقطۀ ابتدا منطبق شود، دایره تمام گردد».

ابن روز بهان پس از تعلیل آیه اکمال و تبیین آن با مسئله امامت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف درباره مشخصات حضرت می گوید:

آن حضرت، وارث قوت مرتضوی، مکارم حسنی، عزیمت های حسینی، عبادت امام زین العابدین و علوم امام باقر و امام صادق و اخلاق امام کاظم و معارف امام رضا و کرامت های امام محمد تقی و مقامات امام نقی و وارث لشگرهای امام حسن عسکری [علیهم السلام] است. او کسی است که از روی کرامت و بزرگی و فضائل، بر مردم فائق و غالب شده است؛ امامی که دل ها او را دوست می دارد و او مظهر موعود است که حضرت رسول وعده فرموده که آن حضرت، ظاهر خواهد شد و عالم را به انوار عدالت منور خواهد ساخت. کنیه او همچون پیغمبر، «ابوالقاسم» و لقبش حضرت «مهدی» است، زیرا که راه یافته به اسرار حقایق الهی است. «عبد صالح» نیز از القاب آن حضرت است، همچنین، حجت و قائم و منتظر زمان ظهور است».(1)

ص:286


1- (1) وسیلة الخادم الی المخدوم، صص 273-295.

وی در کتاب «ابطال الباطل» پس از نقل فضایل ائمه اطهار، شعری می سراید که آن را ذکر می کنیم:

سلام علی المصطفی المجتبی

سلام علی السید المرتضی

سلام علی ستنا فاطمه

من اختارها الله خیر النساء

سلام علی المسک انفاسه

علی الحسن الالمعی الرضا

سلام علی الاورعی الحسین

شهید یری جسمه کربلا

سلام علی سید العابدین

علی بن الحسین المجتبی

سلام علی الباقر المهتدی

سلام علی الصادق المقتدی

سلام علی الکاظم الممتحن

رضی السجایاامام التقی

سلام علی الثامن المؤتمن

علی الرضا سید الاصفیا

سلام علی المتقی التقی

محمد الطیب المرتجی

سلام علی الاریحی النقی

علی المکرم هادی الوری

سلام علی السید العسکری

امام یجهز جیش الصفا

سلام علی القائم المنتظر

ابی القاسم القرم نور الهدی

سیطلع کالشمس فی غاسق

ینجیه من سیفه المنتقی

تری یملأ الارض من عدله

کما ملئت جور اهل الهوی

ص:287

سلام علیه و آبائه

و انصاره ما تدوم السما(1)

برای جلوگیری از اطاله کلام به همین مقدار اندک بسنده نموده، جویندگان حقیقت را به کتب زیر رهنمون می شویم.

این گروه اعتقاد دارند که فرزند امام حسن عسکری علیه السلام همان مهدی منتظر عجل الله تعالی فرجه است و در آثارشان به این موضوع اشاره کرده اند.

اسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن ابی طالب، ابن الجرزی، صص 99-100؛ کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار، صص 60، 61-81 و...؛ البدایه و النهایه، ج 12، صص 297-298، تذکره الخواص، ص 327؛ تاریخ موالید الائمه، ابو محمد عبدالله بن نصر بغدادی، صص 44-46؛ مقتل خوازمی، صص 144-145؛ المهدی عند اهل السنه، ج 1، ص 410 و ما بعدها؛ نورالابصار، ص 154؛ مطالب السوول، ج 2، ص 152؛ کفایه الطالب، ص 312؛ البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص 148؛ فرائد السمطین، ج 2، صص 136-141؛ ائمتنا، محمد علی دخیل، ج 2، ص 435؛ الزام الناصب، ج 1، ص 298؛ صحاح الاخبار فی نسب الساده الفاطمیه الاخیار، صص 55-56؛ لواقع الانوار، شعرانی، ج 2، ص 190؛ نجم الثاقب، ج 1، ص 398؛ ینابیع الموده، ابواب 79-86؛ احداث التاریخ الاسلامی، ج 2، مجله ج 1، ص 171؛ سامرا فی الادب، ص 46؛ انساب، سمعانی، ج 1، ص 423؛ الاعلام، ج 7، ص 333.

ب) محی الدین عربی

ابن عربی در این باره می گوید:

خداوند خلیفه ای دارد که روزی ظاهر می شود و ظهورش زمانی اتفاق می افتد که دنیا پر از جور و ستم باشد و او دنیا را پر از عدل و قسط می فرماید. اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر نماند خداوند آن روز را طولانی می گرداند تا این خلیفه که از عترت رسول خدا و از اولاد فاطمه زهرا و نامش با نام رسول خدا یکی است، حکومت روی زمین را به دست گیرد.

سپس نیز به ذکر اشعاری درباره آن حضرت می پردازد.(2)

ص:288


1- (1) ر. ک: احقاق الحق، تستری، ص 209؛ کشف الاستار، صص 73-75.
2- (2) الفتوحات المکیه، ج 3، صص 328-327؛ المهدی عند اهل السنه، ج 1، ص 410؛ اسعاف الراغبین، ابن صبان،

ت) سبط ابن جوزی

حجت مهدی، او محمد فرزند حسن بن علی بن موسی الرضا... است. کنیه اش ابو عبدالله و ابوالقاسم و القابش، خلف، حجت، صاحب الزمان، قائم، منتظر و تالی است و او آخرین ائمه دوازده گانه است. عبدالعزیز محمود بن بزاز از ابن عمر روایت کرد که می گفت: رسول خدا فرمود:

«در آخر الزمان مردی از فرزندان من قیام می کند که نام وکنیه اش مانند نام و کنیه من است. زمین را از عدالت پر می کند، چنانکه پر از ظلم و ستم شود». و او همان مهدی است. و این حدیث مشهوری است که آن را از داوود و زهری به همین معنی از علی نقل کرده اند و در روایت آنان این جمله هم وجود دارد که اگر از عمر دنیا جز یک روز بیشتر نمانده باشد، خداوند مردی از اهل بیت مرا برانگیزد تا زمین را از عدالت پر کند و این مضمون در روایات زیادی ذکر شده است».(1)

ث) ابن صباغ مالکی

در کتاب الفصول المهمه پس از اینکه بیان می کند فرزند امام حسن عسکری است می گوید:

حسن عسکری که پدر آنحضرت، امام دوازدهم است، امام پس از ابومحمد حسن بن علی، فرزند آن جناب بود که هم نام رسول خداست و پدرش جز او فرزندی، نه آشکار و نه در نهان، از خود به جای نگذاشت. امام عسکری در حالی که آن حضرت در پرده غیبت بود، او را پس از خویش در مدینه جانشین خود ساخت. روزی که پدرش فوت کرد، پنج سال بیشتر نداشت و خداوند در همان پنج سالگی به او حکمت عنایت فرمود؛ چنان که به یحیی در سن کودکی عنایت فرمود. و همچنان که عیسی بن مریم را در گهواره منصب نبوت داد، او را نیز در طفولیت مقام امامت داد و پیش از آن، نص بر امامت آن حضرت، از زبان رسول خدا در میان مسلمین معروف و ثابت شده بود. سپس امیرالمؤمنین نیز بدان خبر داد و به

ص:289


1- (1) تذکره الخواص، ص 325.

امامت او تصریح کرد و همچنین ائمه اطهار یکی پس از دیگری - تا برسد به پدر ارجمندش - همگی بر امامت و ظهورش به طور صریح خبر دادند.

او صاحب شمشیر و قیام کننده به حق است و همه، چشم به راه برپایی دولت او هستند؛ چنان که در خبر صحیح وارد شده است.

ابن صباغ در جای دیگری هم می گوید:

وله قبل قیامة غیبتان احدهما اطول من الاخری فاما الاولی فهی الصغری فمنذ ولادته الی انقطاع السفارة بینه و بین شیعته و اما الثانیة فهی التی بعد الاولی فی آخرها یقوم بالسیف قال الله تعالی: وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ 1 وقال رسول الله: «لم تنقض الایام واللیالی حتی یبعث الله رجلا من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی یملأ الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلماً و جوراً؛(1)

آن حضرت پیش از قیام خود، دو بار غیبت اختیار می کند که یکی طولانی تر از دیگری است. غیبت نخستین او به غیبت صغری مشهور است که مدت آن کوتاه و از ولادت او آغاز و تا پایان سفارت در میان او و شیعیانش خاتمه می پذیرد. اما غیبت کبری و طولانی پس از نخستین غیبت اوست که در پایان، آن حضرت به شمشیر قیام خواهد فرمود؛ چنان که خدای تعالی می فرماید: «پس از ذکر، در زبور نوشتیم که زمین را بندگان شایسته من به ارث برند».(2)

ج) شیخ محمد بن ابراهیم جوینی خراسانی

او محدث و فقیه شافعی، و صاحب کتاب «فرائد السمطین» است. او در کتابش به سند خود از شیخ ابواسحاق ابراهیم کلابادی بخاری و او هم به سند خود از جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده که گفت: رسول خدا فرمود: «هر کس قیام مهدی را انکار کند به دین محمد کافر شده است و نیز هر کس نزول عیسی را در آخر الزمان به یاری حضرت مهدی و خروج دجال را انکار کند، کافر است».

ص:290


1- (2) الفصول المهمه، صص 291-304.
2- (3) الأنبیاء، آیه 105.

در همان کتاب از سعید بن جبیر به نقل از ابن عباس روایت شده که گفت: رسول خدا فرمود:

خلفا و اوصیای من و حجت های خدا بر مردم بعد از من، دوازده نفرند که اول آنها علی و آخرشان فرزندم «مهدی» است [به هنگام ظهور او] روح خدا، عیسی پسر مریم از آسمان نازل می شود و پشت سر مهدی نماز می گزارد و زمین به نور پروردگارش روشن می گردد و سیره و فرمانروایی اش مشرق و مغرب را فرا می گیرد.(1)

ح) ابن کثیر

او فصلی جداگانه به ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اختصاص داده و می گوید: «من گمان می کنم ظهور آن حضرت قبل از نزول عیسی خواهد بود، چنانکه روایات بر این مطلب دلالت دارد».

سپس نیز این روایت مشهور را نقل می کند که اگر یک روز از عمر دنیا باقی نباشد....(2)

خ) ابن وردی

او مؤلف کتابی به نام «خریده العجائب و فریده الغرائب» است که به شرح ظاهری امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می پردازد. در نهایت نیز می نویسد: «وعند ذلک یتم وعدالله لیظهره علی الدین کله».(3)

د) جلال الدین سیوطی

سیوطی نیز در این باره گفته است:

«سپاس خدای را و درود بر بندگان برگزیده اش، این بخشی است که در آن احادیث و آثار وارده درباره مهدی را جمع آوری کرده ام و در آن، چهل حدیثی را که حافظ ابونعیم، گردآوری کرده، تلخیص نمودم، و آنچه را که از قلم وی افتاده بود، بدان اضافه کردم».

ص:291


1- (1) فرائد السمطین، ص 92، حدیث 585 و ج 2، صص 136-141.
2- (2) النهایه، ج 1، صص 106-107.
3- (3) خریده العجائب، ص 199.

احادیثی را که سیوطی پیرامون حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آورده، بیش از 200 حدیث است و در بین آنها از حدیث صحیح و حسن گرفته تا ضعیف و مجهول وجود دارد. وی هنگام ذکر حدیث اسامی ناقلان حدیث را نیز ذکر می کند.(1)

ذ) متقی هندی

او که عنایت خاصی به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف داشت، آثار متعددی درباره اخبار آن حضرت گردآوری نموده است، از جمله:

اول) البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان؛

دوم) تلخیص البیان فی علامات مهدی آخر الزمان؛

سوم) فصل در کنز العمال با عنوان «خروج المهدی».(2)

او در همین بخش اخیر این حدیث را نقل کرده است: «المهدی رجل من ولدی وجهه کالکوکب الدری».(3)

ر) حافظ حسین کربلایی

وی با این عبارت، وجود مقدس امام را می ستاید:

ذکر الامام الهمام، صاحب الصمصام، شمس الظلام و بدرالتمام و ربیع الایام و نظرة الانام و قلاق الهام، السیف المضی. محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی المهدی الهادی صلوات الله علیهم اجمعین؛

وی امام دوازدهم از ائمه اثنی عشر است. کنیه وی ابوالقاسم و لقبش حجت الله و قائم و مهدی و منتظر و خلف صالح و صاحب الزمان و صاحب الامر است و....

در «تاریخ الیافعی» نیز آمده:

«محمد بن الحسن العسکری ابوالقاسم یلقبه الامامیه بالحجة و القائم والمهدی و المنتظر و صاحب الزمان و هو عندهم خاتم الاثنی عشر اماماً...».

ص:292


1- (1) الحادی للفتاوی، تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، ج 2، ص 130.
2- (2) کنز العمال، صص 204-219.
3- (3) کنزالعمال، ج 14، ص 209، ح 38674.

او سپس مطالبی را از کتاب «شواهد النبوه» اثر «عبدالرحمن جامی» نقل می کند که حکیمه دختر امام جواد می گوید: نزد ابو محمد (حسن عسکری) بودم که گفت مَثَل نرجس همچون مثل مادر موسی است که حمل وی جز وقت ولادت ظاهر نخواهد شد. آن شب آنجا بودم که این اتفاق رخ داد و فرزندی متولد شد. امام حسن عسکری فرمودند: فرزندم را پیش من آور، من چنین کردم، و فرمود که سخن بگوی. سپس فرزند به اذن خداوند گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین».

مؤلف سپس به ذکر کرامات دیگری از امام می پردازد و در خاتمه می گوید:

هر روز ز جوی چشم من خون گذرد آه دل من، گرم ز گردون گذرد

من بر سر راه آن پری منتظرم آشفته و سرگشته که او چون گذرد

امید به کرم وهاب نعم آن که باصره ما از کحل الجواهر خاک آستان آن حضرت روشنی یابد، و آفتاب عالم تاب حقیقت جامعه او بر در و بام تشخص ما تابد وَ ما ذلِکَ عَلَی اللّهِ بِعَزِیزٍ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ در آن سردابه که در سرّ من رأی است و حضرت امام محمد بن الحسن آنجا غایب شده، آن حضرت را زیارت کنند.(1)

ز) محمد بن عبدالرسول حسنی شافعی برزنجی

ابتدا اشاره می کند که اخبار امام مهدی و اینکه از اهل بیت رسول خدا است در حد تواتر است تا اینکه پس از تحقیق و بررسی عمیق درباره احادیث امام مهدی، یادآوری می کند که:

قد علمت ان احادیث وجود المهدی و خروجه آخر الزمان و انه من عترة رسول الله من ولد فاطمه بلغت حد التواتر المعنوی فلا معنی لانکارها ومن ثم ورد من کذب بالدجال فقد کفر و من کذب بالمهدی فقد کفر؛(2)

اینک روشن شد که احادیث وجود مهدی و ظهورش در آخر الزمان و اینکه او از عترت رسول خدا و از فرزندان فاطمه است، به حد تواتر معنوی رسیده است،

ص:293


1- (1) روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، صص 389-393.
2- (2) الاشاعه لاشراط الساعة، صص 224-258.

بنابراین انکار آنها معنایی ندارد و از اینجاست که در روایات آمده است که: «هر کس ظهور حضرت مهدی و خروج دجال را تکذیب کند، کافر است».(1)

س) احمد بن محمد بن صدیق حضرمی

وی می نویسد:

دانشمندان و متخصصان علم حدیث، سخنان ابن خلدون را با دلایل روشن رد کرده اند؛ از جمله شیخ احمد صدیق حضرمی، کتاب «ابراز الوهم المکنون» را در ردّ او نوشته است. وی درباره وجوب اعتقاد به ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در آخر الزمان می نویسد:

از علائم روشن ونشانه های ثابت و صحیح رستاخیز، ظهور خلیفه بزرگ و امام عادل مشهور است که خداوند به وسیله او آنچه را که از آثار نبوی کهنه و فرسوده شده، احیا می کند و آنچه را که از بدعت و ضلالت، انتشار یافته از بین می برد و روی زمین را از عدل و داد پر می کند، پس از آنکه از ظلم و فسق و فجور آکنده شده باشد. امام محمد بن عبدالله از عترت پاک پیامبر است که امت در انتظارش هستند. درباره اینکه ظهور او از علائم ونشانه های روز رستاخیز است، اخبار در حد تواتر است و به طور صحیح از آن حضرت رسیده و خبر آن در میان مسلمانان - در طول قرون و اعصار - انتشار یافته است. پس ایمان به ظهور آن حضرت به جهت تصدیق خبر رسول خدا واجب بوده و از عقائد اهل سنت و جماعت به حساب می آید.(2)

ش) شیخ محمد بن احمد سفارینی

وی درباره امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پنج نکته یاد کرده که عبارتند از:

الف) فی حلیته و صفته؛ قیافه و صفت او.

ب) فی سیرته؛ سیرت و روش او.

ج) فی علامات ظهوره؛ علائم و نشانه های ظهور او.

ص:294


1- (1) ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون، محمد بن الصدیق الحضرمی، ص 433.
2- (2) همان.

د) فی الاشاره الی بعض الفتن قبل خروج المهدی؛ اشاره به بعضی از فتنه ها که پیش از ظهورش اتفاق می افتد.

ه -) فی مولده و بیعته و مده ملکه؛ تولد، بیعت ومدت حکومت و وسائل مربوط به آن.

سفارینی در ادامه بحث خود می گوید:

سخن درباره مهدی بسیار گشته تا آنجا که گفته شده، هیچ مهدیی مگر عیسی نیست، ولی اهل حق، این سخن را درست نمی دانند و معتقدند که مهدی، غیر از عیسی است و اینکه او پیش از نزول عیسی ظهور می کند. درباره قیام او روایات بسیار زیاد است و به حدّ تواتر معنوی رسیده و در میان علمای اهل سنت رواج یافته تا اینکه از باورها و معتقدات آنان به شمار آمده است. امام حافظ ابن اسکاف به سندی که مورد پسند است از جابر بن عبدالله روایت کرده که گفت: رسول خدا فرمود: «هر کس آمدن دجال را تکذیب کند، کافر است، و هر کس مهدی را انکار کند، به دین خدا کافر گشته است».(1)

ص) محمد صدیق خان بن حسن حسینی بخاری

وی جملات زیادی درباره امام مهدی عجل الله تعالی فرجه دارد، می گوید از جمله اینکه بحث درباره موعود فاطمی را که دلایلی بر صحت آن دلالت دارند می پذیرد و تردید در این باره را رد می کند. او انکار موعود را گستاخی بزرگی می داند، زیرا در برابر نصوص مشهور و فراوانی است که به حد تواتر رسیده است.

ض) فضل بن روزبهان

اللهم صل علی سیدنا محمد و آل سیدنا محمد؛ سیما الامام الموعود محمد المهدی المنتظر و سلم تسلیما و سلم و بارک علیهم و انزل تحیاتک و بلغ صلواتنا و سلامنا الیهم.(2)

ص:295


1- (1) لوائح الانوار البهیه و سواطع الاسرار الاثریه، لشرح الدره المضیئه فی عقد الفرقه المرضیه، ج 2، صص 348-363.
2- (2) وسیلة الخادم، ص 295.

ص:296

فصل دوّم: فضایل و کرامات أهل بیت علیهم السلام

اشاره

ص:297

ص:298

بخش اول: آیات ناظر به فضایل أهل بیت علیهم السلام

اشاره

ص:299

ص:300

سخن گفتن از فضایل و مناقب اهل بیت علیهم السلام، سخن از آیات قرآن و شرح و تفسیر صحیح و بینات نورانی الهی است. آنها عدل قرآن هستند، چون شأن و منزلت عترت و اهل بیت علیهم السلام در لسان رسالت و نبوت، هم شأن و هم طراز با قرآن و ثقل اکبر معرفی شده است. پس اهتمام به نشر فضایل اهل بیت رسالت، دقیقا در شمار پرداختن به شرح و تفسیر آیات الهی است.

فضایل اهل بیت قابل شمارش نیست و اگر بخواهیم روایات تفسیری پیرامون این موضوع را جمع آوری کنیم، در این وجیزه و صدها دفتر نیز نگنجد. لذا از باب تبرک و تیمن، برخی از این آیات را از کتب اهل سنت بیان می کنیم.

1. اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ

برخی از مفسران بزرگ اهل سنت، به هدایت گری علی علیه السلام اذعان داشته اند، از آن جمله فخر رازی می گوید:

من اقتدی فی دینه بعلی بن ابی طالب فقد اهتدی و الدلیل علیه قوله علیه السلام: اللهم ادر الحق مع علی حیث دار...؛(1) هر که علی را پیشوای دینی خود قرار دهد به دستاویز محکمی در دین و دنیای خود چنگ زده است و هر که در دین خود به علی بن ابی طالب اقتدا کند، حقاً هدایت یافته است. به دلیل آن که پیامبر فرمود: «خداوندا حق را بر همان محوری برگردان که علی می گردد». هر کس از احوال عالم غیب آگاه تر باشد و دلش قوی تر، ناتوانی اش کمتر خواهد بود و از همین رو علی بن ابی طالب کرم الله وجهه فرمود: «به خدا

ص:301


1- (1) تفسیر کبیر، ج 1، ص 206.

سوگند که من در قلعه خیبر را نه به نیروی جسمانی که به نیروی الهی از جای در آوردم، زیرا در آن وقت نظرم از عالم اجسام بریده بود و فرشتگان با انوار عالم کبریا ظهور نموده بودند» از این رو، روحش تقویت یافت و هم رنگ جواهر ارواح ملکی شد و پرتوهای عالم قدس و عظمت در او تابید و به همان دلیل، قدرتی برای او حاصل گشت که بدان سبب بر کارهایی قدرت یافت که دیگران بر انجام آن قادر نبودند.

او در جای دیگر می گوید:

«ومن اتخذ علیا اماما لدینه فقد استمسک بالعروة الوثقی فی دینه و نفسه...؛(1) هر کسی علی را به عنوان امام خود انتخاب نماید به ریسمانی محکم در دین و دنیای خود چنگ زده است».

قندوزی حنفی ضمن روایتی از حسن بصری در ام الکتاب می گوید:

«اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم» هو رسول الله و خیار اهل بیته و اصحابه. خداوند به جان محمد قسم یاد کرد و فرمود لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ 2 مراد از صراط مستقیم و کسانی که خداوند به آنها نعمت داد، رسول خدا، برگزیدگان از اهل بیت، وصی و صحابه هستند. سپس خداوند به جان رسول الله قسم یاد کرده، گفت: اگر کسی غیر این باشد، در گمراهی خود سرگردان اند.(2)

آلوسی می گوید:

«و ما ذکره من ان: من اقتدی فی دینه بعلی فقد اهتدی مسلم؛(3) آن کسانی که گفته اند، هر کس در دینش به علی اقتدا کند پس هدایت شده، (این) مسلّم است».

ص:302


1- (1) همان، ج 1، ص 207.
2- (3) ینابیع الموده، ترجمه سید مرتضی توسلیان، باب دوم، ص 33.
3- (4) روح المعانی، آلوسی، ج 1، ص 47.

ظاهراً این کلام آلوسی ناظر به سخن فخر رازی و دیگران است. البته آلوسی در ادامه این مطلب خود می گوید آنچه در بین اهل سنت رواج یافته، تقدیم شیخان بر اوست. غافل از اینکه چند صفحه بعد در معنی «اهدنا» چنین می گوید:

اهدنا؛ ثبتنا و هوالمروی عن یعسوب المؤمنین کرم الله وجهه و ابی] بن کعب [رضی الله تعالی عنه ذلک لان طالب هدایة الطریق المستقیم لیسلکه له فی سلوکه مقامات و احوال و لکل منها بدایة و نهایة و لا یصل الی النهایة ما لم یصحح البدایة و لا ینتقل الی مقام أو حال الا بعد الرسوخ فیما تحته و الثبات علیه فمادام هو فی أثناء المقام أو الحال و لم یصل الی نهایة یطلب الثبات علی ما منح به لیرسخ له ذلک المقام و یصبر ملکة فیرقی منه الی ما فوقه و ذلک هوالفضل الکبیر والفوز العظیم؛(1) اهدنا، یعنی ما را استوار بدار، این معنی از سالار مؤمنین علی کرم اله وجه و ابی بن کعب روایت شده است. زیرا کسی که طالب هدایت طریق مستقیم است تا او را در سلوک خودش به مقامات و احوالات والا برساند، برخی از این احوالات ابتداست و برخی انتها و هیچ کس به نهایت نمی رسد، مگر اینکه ابتدایش صحیح باشد و به هیچ مقام یا حالتی نمی رسد، مگر پس از محکم نمودن زیر پا و ثابت قدم بودن در آن، و تا زمانی که در آن حال یا مقام است و به نهایت نرسیده، ثبات را از کسی طلب می کندکه به او بخشیده تا به آن مقام رسوخ پیدا کند. پس در این صورت بر اوج خود بیفزاید تا به بالاتر رسد و این، همان فضل بزرگ و پیروزی عظیم است.

هر کس که در سخن آلوسی به دقت بنگرند، از نحوۀ آغاز سخن از «یعسوب المؤمنین» و نحوه چینش کلمات، بر او مشخص می شود که ایشان نیز قائل به هدایت گری امام علی علیه السلام است، درست مثل فخر رازی و دیگران.

او چنین می فهماند که اگر سنگ بنای «سیر الی الله»، علی علیه السلام - به عنوان اصل و اساس مؤمنین - باشد، سالک در راه خودش مطمئن گام برداشته، از ابتدا به انتها خواهد رسید.

ص:303


1- (1) همان، ص 93.

ابن کثیر در ذیل «اهل الذکر» وقتی به تبیین جایگاه اهل البیت و علمای آنها می پردازد، برخی را مثال می زند و می گوید: مثل علی بن عباس، حسن و حسین، محمد حنیفه، علی بن الحسین، علی بن عبدالله بن عباس، ابوجعفر باقر، محمد صادق علیه السلام و علمایی مثل آنها، آن گاه می گوید آنها کسانی اند که:

متمسک بحبل الله المتین و صراطه المستقیم و عرف لکل ذی حق حقه و نزل کل المنزل الذی اعطاه الله و رسوله واجتمعت علیه قلوب عباده المؤمنین؛(1) اینها به ریسمان محکم الهی چنگ زده، بر صراط مستقیم اند. حق هر صاحب حقی را می شناسند و جایگاهی که خدا و رسولش برای او قائل اند به او می بخشند که همان چیزی است که قلب های بندگان مؤمن به سوی آن جمع می شود.

ثعلبی در الکشف و البیان ذیل آیه چنین می گوید: «قال مسلم بن حیان سمعت ابابریده یقول: صراط محمد و آله»(2) سپس طبق این سخن، منظور از صراط، راه حضرت محمد و آل اوست.

در تفسیر وکیع بن الجراح از سفیان الثوری از سدی از اسباط و مجاهد از ابن عباس چنین روایت شده: «و فی قوله اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ ، قال: قولوا معاشر العباد ارشدنا الی حبّ محمد و اهل بیته»؛ یعنی ما را به محبت محمد و اهل بیت او راهنمایی کن.

حمویی نیز می گوید:

فی قوله وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ 3 قال الصراط ولایتنا اهل البیت.(3) از حضرت علی علیه السلام نقل می کند که مراد از صراط در این آیه، ولایت ما اهل البیت است. و خوارزمی می گوید: صراط دنیا، علی بن ابی طالب و صراط آخرت، پل جهنم است، هیچ کس از صراط آخرت نمی گذرد مگر با جواز و شناخت صراط دنیا.(4)

ص:304


1- (1) تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 197.
2- (2) الکشف و البیان، نسخه خطی، ذیل سوره حمد، ص 61.
3- (4) فرائد السمطین، ذیل آیه 75 مؤمنون.
4- (5) الصواعق، ص 111.
2. پذیرفته شدن توبه حضرت آدم به واسطه اهل بیت

فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِیمُ (1) ؛

«آن گاه آدم علیه السلام از پروردگار خود کلماتی فرا گرفت و خدا از او در گذشت، همانا او توبه پذیر مهربان است».

این آیه مربوط به توبه حضرت آدم است و بیان می نماید که خداوند، کلماتی را به ایشان آموخت و آدم علیه السلام خداوند را به این کلمات سوگند داد تا توبه اش پذیرفته شد.

اکنون به بررسی این کلمات در تفسیر سیوطی می پردازیم:

عن ابن عباس قال: سألت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عن الکلماتی التی تلقاها آدم من ربه فتاب علیه، قال: بحقّ محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین؛

ابن عباس می گوید: از رسول خدا که درود خداوند بر او و آل او باد پرسیدم کلماتی که آدم از خداوند دریافت کرد که خداوند آنها توبه او را پذیرفت چه بود؟

رسول خدا فرمود: آدم، خداوند را به حقّ محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین سوگند داد.(2)

3. آیه حطه

وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ 3 ؛

«با خضوع و خشوع از در وارد شوید و بگویید: گناهان ما را فرو ریز تا از خطای شما در گذریم و پاداش بیشتری به نیکوکاران دهیم».

ص:305


1- (1) سوره بقره، آیه 37.
2- (2) الدر المنثور، ج 1، ص 61 و ج 1، ص 147؛ کنز العمال، ج 1، ص 234 و ج 6، ص 152؛ فضائل الخمسه، سید مرتضی حسینی فیروزآبادی، ترجمه شیخ محمد باقر ساعدی، ج 1، ص 293؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 172؛ ینابیع الموده، باب بیست و چهارم، ص 224؛ اللئالی، سیوطی، ص 58؛ بحر المناقب، ابن حسنویه، ص 46؛ الخصائص العلویه، ابوالفتح محمد بن علی بن ابراهیم النظنزی، ص 320؛ انسان العیون (سیر حلبیه) برهان الدین حلبی، ج 1، ص 219؛ مناهج الفاضلین، محمد بن محمد بن اسحاق الحموینی، ص 147.

این آیه مربوط به توبه کردن امت موسی است؛ آن گاه که به آنان دستور داده شد از یکی از درهای بیت المقدس وارد شوند و کلماتی را به زبان آورند تا خداوند، گناهان آنان را بیامرزد. در تفسیر سیوطی «باب الحطه» در امت اسلامی، اهل بیت معرفی شده اند، به این روایت توجه کنید:

عن علی بن ابی طالب قال: انما مثلنا فی هذه الامة کسفینة نوح و کباب حطه فی بنی اسرائیل، علی بن ابی طالب فرمود: بدون تردید، مثل ما در امت اسلامی همانند کشتی نوح و باب حطه در بنی اسرائیل است.

چنان که ملاحظه می کنید، در این روایت به وسیله نجات در امت های پیشین اشاره شده که در قرآن از آنها یاد شده است:

الف) باب حطه بنی اسرائیل که بعد از اینکه بنی اسرائیل تخلفاتی کرده بودند، برای بازگشت به خدا و پذیرش توبه آنان به ایشان دستور داده شد که باید از این راه وارد شوند.

ب) کشتی نوح که در عذاب آسمانی که امت آن حضرت را در بر گرفت و دستور آمد هر کس سوار این کشتی نشود، غرق خواهد شد، گرچه آن شخص، پسر نوح باشد و البته چنین نیز شد.

در هر دو نمونه، راه بازگشت به خداوند منحصر به این دو بود؛ همان طور که امام علی علیه السلام در این روایت در تبیین جایگاه اهل بیت علیهم السلام می فرماید: «جایگاه ما در این امت همانند باب حطه و کشتی نوح است، چرا که ما راه نجات و وسیله تقرب به خداوند هستیم.(1)

4. آیه امامت حضرت ابراهیم علیه السلام

وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ

ص:306


1- (1) الدرالمنثور، ج 1، ص 71 و ج 1، ص 174؛ نیز رک: جلوه های ولایت در تفسیر الدر المنثور، سید محمد مرتضوی، مجله علوم انسانی، ویژه نامه الهیات و حقوق اسلامی دانشگاه سیستان و بلوچستان، شماره 21، ص 209؛ حدیث سفینه از روایات مشهوری است که در بسیاری از منابع اهل سنت نقل شده است، از جمله مستدرک حاکم، ج 3، ص 163؛ الصواعق المحرقه، ص 121؛ ذخائر العقبی، ص 53، مناقب ابن مغازلی، ص 13؛ کتاب الامثال، ص 247؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 168؛ ینابیع الموده، باب 27، صص 187 و 183.

لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ 1 ؛

«به یاد آور هنگامی که خداوند، ابراهیم را به اموری چند، امتحان فرمود و او همه را به جای آورد. خداوند گفت: من تو را به پیشوایی خلق بر می گزینم. عرض کرد: پیشوایی را به فرزندان من نیز عطا کن. فرمود: عهد من هرگز به مردم ستمکار نخواهد رسید».

همان طور که مسلّم است، طبق درخواست حضرت ابراهیم که عرض کرد خداوندا از ذریه من هم امامانی قرار بده، خداوند متعال فرمود: لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ عهد من (امامت) به ظالمین نمی رسد. از آنجا که معنی ظلم، یعنی قرار دادن هر چیز در جای غیر خود است و بالاترین آن شرک است، پس کسانی که قبل از اسلام، کافر و بت پرست بودند جزء ظالمین به شمار می آمدند و شایستگی امامت را نداشته اند، بر خلاف حضرت علی علیه السلام که ایمان او از فطرت بوده و لحظه ای بت را سجده نکرده بود؛ چنانکه شیخ سلیمان بلخی از ابن اسعد روایت کرده که آن حضرت هرگز در کوچکی بت ها را نپرستید و به همین جهت درباره آن حضرت می گویند: «کرم الله وجهه... لم یعبد الاوثان قط فی صغره و من ثمه یقال فیه کرم الله وجهه».(1)

در مناقب آمده که مفضل گفت: از امام جعفر صادق علیه السلام از تفسیر و بیان خدای سبحان وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ پرسیدم. آن حضرت فرمود: آن کلماتی بود که آدم علیه السلام از خداوند تعالی آموخت بعد انابه و توبه کرد و خدا هم او را بخشید. آدم عرض کرد: خدایا از تو می خواهم به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین که توبه مرا قبول فرمایی. پس توبه او قبول شد و آن خدای یگانه، بخشنده و مهربان است.

راوی گفت: از امام صادق پرسیدم مقصود از فَأَتَمَّهُنَّ در آیه چیست؟ فرمود: آن جناب تمام کرد آنها را تا قائم مهدی که جمعاً دوازده نفرند و نه نفر ایشان از اولاد حسین علیه السلام هستند.(2)

ص:307


1- (2) ینابیع الموده، ص 280.
2- (3) همان، باب 24، ص 225.
5. آیه اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ 1 ؛

«ای اهل ایمان [در پیشرفت کار خود] از صبر و مقاومت کمک گیرید و به ذکر خدا و نماز توسل جویید که خدا با صابران است».

شهرستانی مخاطب این آیه شریفه را علی علیه السلام می داند و ایشان را امام ائمه در صبر و نماز معرفی می کند:

الصابرون علی البلاء الشاکرون للنعماء: ان امام الائمة فی الصبر و الصلوة امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه، حیث قال ان للمحن نهایات و لها غایات، فشأن المؤمن ان یصبر و یستغفر حتی ینقضی ایامها، و لقد کان علیه السلام مقبلا علی شأنه، راضیا بزمانه، صابراً علی ما یصیبه من المحن، مشغولاً بالعبادة علی ما نتوبه من الفتن، و کان المخاطب ب - یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ هو، و لقد قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم کل ما ورد فی القرآن یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا فعلی رأسه بل و الله هو الوافی بموجب الخطاب، و هو الخارج عن التکلیف التی تضمنه الخطاب، فمن ادی ما کلف کان هوالمعنی بالخطاب.(1)

6. آیه لیلة المبیت

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ (2) ؛

«و بعضی از مردم جان خود را در برابر خشنودی خدا می فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است»

ثعلبی در تفسیر این آیه گفته است:

هنگامی که پیامبر تصمیم گرفت مهاجرت کند، برای ادای قرض های خود و تحویل دادن امانت هائی که نزد ایشان بود، علی علیه السلام را به جای خویش

ص:308


1- (2) مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، ج 1، ص 87.
2- (3) سوره بقره، آیه 207.

قرار داد و شب هنگام که می خواست به سوی غار «ثور» برود و مشرکان اطراف خانه او را برای حمله به آن حضرت محاصره کرده بودند، دستور داد علی علیه السلام در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگی که مخصوص پیامبر بود روی خود بکشد. در این هنگام خداوند به «جبرئیل» و «میکائیل» وحی فرستاد که من بین شما برادری ایجاد کردم و عمر یکی از شما را طولانی تر قرار دادم، کدام یک از شما حاضر است، ایثار به نفس کند و زندگی دیگری را بر خود مقدم دارد، هیچ کدام حاضر نشدند. به آنها وحی شد اکنون علی علیه السلام در بستر پیغمبر خوابیده و آماده شده تا جان خویش را فدای او سازد، به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید.

هنگامی که جبرئیل بالای سر و میکائیل پایین پای علی علیه السلام نشسته بودند، جبرئیل می گفت: «بخ بخ من مثلک یابن ابی طالب»؛ «به به، آفرین بر تویی که خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات می کند».

در این هنگام آیه فوق نازل شد و به همین دلیل آن شب تاریخی به نام «لیلة المبیت» نامیده شده است.(1)

ابن ابی الحدید می گوید: «جریان خوابیدن علی در بستر پیغمبر به تواتر ثابت شده و غیر از کسانی که مسلمان نیستند و افراد سبک مغز، آن را انکار نمی کنند».(2)

ص:309


1- (1) تفسیر کبیر، فخر رازی، ذیل آیه 207 بقره؛ اسدالغابه، ج 4، ص 25؛ نورالابصار، ص 77؛ کنوز الحقایق، ص 31، طرائف، سید بن طاوس، ص 126؛ تفسیر ثعلبی، ج 6، ص 479؛ الاصابه، ج 2، ص 509؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 98؛ ذخائر العقبی، ص 86؛ کنزالعمال، ج 8، ص 333؛ احیاء علوم الدین غزالی، ج 3، ص 238؛ نزهة المجالس، ج 2، ص 209؛ تذکره الخواص، ص 21؛ تاج التراجم، اسفراینی، ص 218؛ معالم التنزیل، بغوی، ذیل آیه نمی گوید، ولی، ج 2، ص 205 ذکر می کند. تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 310؛ انسان العیون (سیره حلبیه) علی بن ابراهیم الحلبی، ج 2، ص 26، معجم طبرانی، ج 12، ص 77 (معجم کبیر)، مسند احمد، ص 178، خصائص نسائی، ص 72، رقم 23، تفسیر حبری، ج 9، ص 242؛ کفایة الطالب، ص 242؛ تاریخ دمشق، ج 1، ص 203، ح 249-251؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 329؛ مناقب خوارزمی، فصل 12، ص 126؛ العمده، ابن بطریق، فصل 30، ص 238؛ تفسیر قرطبی، ج 2، ص 21؛ تفسیر نیشابوری بر حاشیه تفسیر طبری، ج 2، ص 290، تفسیر فخر رازی، ج 5، ص 24؛ الکامل ابن اثیر، ج 2، ص 103؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج 2، ص 464؛ سیر النبویه بر حاشیه سیره حلبی، ج 1، ص 306.
2- (2) شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 270.

آلوسی پس از نقل اقوال مختلف چنین اعتراف می کندک «قال الامامیه و بعض منا انها نزلت فی علی کرم الله وجهه».(1)

اشخاص زیادی حدیث لیلة المبیت را در کتاب های خود نقل نموده اند که برخی را در ذیل نام می بریم.

خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 13، ص 191؛ محمد خان البدخشی، مفتاح النجاه، مخطوط، ص 23؛ مسند احمد، ج 1، ص 348؛ علامه شیخ شمس الدین محمد بن عبدالله الشبلی الحنفی (آکام المرجان، ص 219)؛ ابن سعد، طبقات، ج 8، ص 52 و ج 1، ص 228؛ انساب الاشراف، بلاذری، ص 260؛ علامه خطیب العمری، مشکات المصابیح، ج 3، ص 192؛ ابن طاهر المقدسی، البدعو التاسع، ج 4، ص 168؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 27 و ج 6، ص 51؛ ابن حزم، جوامع السیر النبویه، ص 90؛ نورالابصار، ص 77؛ علامه سمهودی، تاریخ المدینه، ج 1، ص 170؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 4؛ محمد ابن طلحه الشافعی، مطالب السوول، ص 35؛ ذهبی، تلخیص المستدرک، ج 3، ص 4؛ البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 3، ص 176 و ج 3، ص 183؛ طبری، تاریخ الدم و اعلاک، ج 2، ص 99؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج 1، ص 176؛ محمد الغزالی، مکاشفه القلوب، ص 42؛ الرّیاض النّضرة، ج 2، ص 205؛ ابن صباغ المالکی، الفصول المهمّة، ص 29؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج 4، ص 8 و ج 4، ص 19؛ ابن هشام، السّیرة النبویه، ج 1، ص 482؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 29.

7. آیه اُدْخُلُوا فِی السِّلْمِ

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ 2 ؛

«ای اهل ایمان، همه متفقاً در مقام تسلیم خدا در آیید و از وساوس شیطان پیروی مکنید».

در مناقب از مسعدة بن صدقه از جعفر بن محمد الصادق از پدرش از جدش امام حسین از امیرالمؤمنین علی علیهم السلام روایت شده که فرمود:

بدانید علمی که آدم علیه السلام آن را فرود آورد و تمام علومی که انبیا به آن برتری یافتند و داشتند تا زمان خاتم النبین در عترت خاتم انبیا جمع است. پس

ص:310


1- (1) روح المعانی دار احیاء التراث، ج 2، ص 97.

کجا می روید و شما را به کجا سرگردان می برند، با اینکه عترت خاتم النّبیین مانند اصحاب کهف در میان شما هستند. مثل ایشان، باب حطه بنی اسرائیل است؛ آنها همان باب سلم و سلامتی هستند که در قول خدای سبحان است. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً در صحیح خود از علی بن الحسین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام آورده که ایشان فرمودند: «منظور از السلم در آیه، ولایت ماست».(1)

8. آیه فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ

تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ 2 ؛

«انبیای گذشته را بعضی بر بعضی برتری دادیم».

فخر رازی در تفسیر کبیر در ذیل این آیه روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از علی علیه السلام بعد از کشتن عمر و بن عبدود پرسید: «یا علی در آن هنگام، دل خود را چگونه یافتی؟ عرض کرد: در آن لحظه آن قدر قوی بود که اگر تمامی اهل مدینه می خواستند با من بجنگند، می توانستم با آنها بجنگم».(2)

سیوطی در الدر المنثور در تفسیر سوره احزاب ذیل آیه:

وَ رَدَّ اللّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ کَفَی اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ 4

«خدا کفار را به دلی پر از غیظ و با دستی خالی از فایده برگردانید و خدا زحمت قتال را از مؤمنین کفایت کرد».

ابن خاتم و ابن مردودیه و ابن عساگر، همگی از ابن مسعود روایت کرده اند که وی این آیه را این طور قرائت می کرد: «وکفی الله المؤمنین القتال بعلی بن ابیطالب». ذهبی نیز این معنا را در «میزان الاعتدال» از ابن مسعود نقل کرده است.(3)

ص:311


1- (1) ینابیع الموده، باب 25، ص 238.
2- (3) تفسیر کبیر، ذیل همین آیه؛ نورالابصار، ص 79؛ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 33؛ المناقب، خوارزمی، ص 106.
3- (5) میزان الاعتدال، ج 2، ص 17.

البته معنایش این نیست که عبارت «بعلی بن ابی طالب» هم جزء قرآن بوده و حذف شده، بلکه منظور ابن مسعود این بود که مردم فراموش نکنند که این آیه درباره علی علیه السلام نازل شده است.(1)

پیامبر هنگام عزیمت علی علیه السلام به سوی عمرو بن عبدود چنین فرمود: «برز الایمان کله إلی الشرک کله».

و در جای دیگر فرمود: «لمبارزة علی بن ابی طالب لعمرو بن عبدود یوم الخندق، افضل من اعمال امتی الی یوم القیامه».(2)

9. آیه انفاق

اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (3) ؛

«کسانی که مال خود را در شب و روز نهان و آشکارا انفاق می کنند، برای آنان نزد پروردگارشان پاداش نیکو خواهد بود و هرگز [از حادثه آینده] بیمناک واندوهگین نخواهند گشت».

ثعلبی در تفسیر این آیه به سند خود از ابن عباس روایتی را نقل کرده که علی بن ابی طالب علیه السلام چهار درهم داشت؛ یکی را در پنهانی و یکی را آشکارا و یکی دیگر را در شب و دیگری را در روز انفاق کرد و این آیه شریفه درباره او نازل شد.

محب طبری هم در «ریاض النضره» این روایت را از ابن عباس نقل کرده، گرچه در نقل وی عبارات زیر، اضافه آمده:

رسول خدا از او پرسید: به چه منظور چهار درهم را این طور انفاق کردی؟ عرض کرد: به این امید که مستحق وعده ای شوم که خداوند داده بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تو این استحقاق را یافتی، پس آیه شریفه ای را که نازل شده بود، قرائت فرمود. محب طبری در ادامه می گوید: «مجاهد و ابن السائب و مقاتل نیز این حدیث را روایت کرده اند».(4)

ص:312


1- (1) شرح ابن ابی الحدید، ج 13، ص 261.
2- (2) المناقب خوارزمی، ص 58؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 32؛ تاریخ بغداد، ج 13، ص 19.
3- (3) سوره بقره، آیه 274.
4- (4) تفسیر ثعلبی، ذیل 274 بقره؛ درالمنثور، ذیل آیه به نقل از ابن عساکر، طبرانی، ابن حاتم و ابن جریر، ج 1،

زمحشری در سبب نزول این آیه دو نظر را با عنوان «قیل» نقل می کند. در یک نقل، ابوبکر را سبب نزول می داند و در یک قول، علی علیه السلام را انفاق کننده برمی شمارد:

«و عن ابن عباس (رض) نزلت فی علی علیه السلام لم یملک إلّا الاربعه دراهم فتصدق بدرهم لیلا و بدرهم نهارا و بدرهم سرا و بدرهم علانیه».

در این روایت آمده است که علی علیه السلام تنها چهار درهم داشت و همه را در راه خدا و بدون ریا انفاق کرد. چه فاصله دوری است بین کسی که همه دارایی خود را در راه خدا انفاق می کند با کسی که قسمتی از آن را می بخشد.(1)

10. آیه إِنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ

إِنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ ؛(2)

«به حقیقت خدا آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید».

ص:313


1- (1) کسانی که جریان بخشیدن چهار درهم را نقل نموده اند: تفسیر القرآن العظیم، الطبقه الثانیه، دارالفکر، ج 1، ص 578؛ ینابیع الموده، باب بیست یکم، ص 212؛ تفسیر بیضاوی، ذیل آیه 274 بقره؛ معالم التنزیل بغوی، ج 1، ص 197، (البته سیاست تشریک در فضایل را دنبال می کند)؛ نورالابصار، شبلنجی، ص 105؛ المناقب، خوارزمی، ص 281؛ الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ابن الحسن الواحدی، ج 1، ص 191، ذیل آیه 274 بقره، شواهد التنزیل، ج 1، صص 109-115. کشف الاسرار، ج 1، ص 746؛ لباب النقول فی اسباب النزول، سیوطی، ترجمه عبدالکریم ارشد، ص 74؛ اسباب النزول، ص 50، (سه روایت از مجاهد، ابن عباس و کلبی) امیر التفاسیر لکلام العلی الکبیر، ابوبکر جابر الجزائری، ج 1، ص 265؛ تفسیر عبدالرزاق، (تفسیر صفائی) عبدالرزاق بن همام الصنعانی، ج 1، ص 371؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج 1، ص 215؛ تفسیر بغوی، ج 1، ص 249، تفسیر فخر رازی، ج 7، ص 89؛ البحرالمحیط، ج 2، ص 330؛ تفسیر ابن حبان، 1403، ذیل آیه؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 326؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 356؛ تفسیر کشاف، ج 1، ص 164؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 3، ص 347؛ تذکرة الخواص، ص 16؛ مجمع الزوائد، ج 6، ص 324؛ اسدالغابه، ج 4، ص 104.
2- (2) سوره آل عمران، آیه 33.

فخر رازی ذیل آیه فوق روایت کرده که علی علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله هزار باب علم به من آموخت که خودم نیز از هر بابی هزار باب دیگر استنباط کردم».(1)

ابن مغازلی به سند خود از ابن عباس روایت کرده که گفت: پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود:

جبرئیل برای من بساطی از بهشت آورد و بر روی آن نشستم و چون به قرب پروردگار رسیدم با من تکلم کرد و نجوا نمود. «فما علمنی شیئا الا و علمت علیّا فهو باب مدینة علمی»؛ به من چیزی نیاموخت مگر اینکه آن را به علی تعلیم دادم، پس او دروازه علم شهر من است.

سپس پیامبر صلّی الله علیه و آله، علی علیه السلام را به سوی خود فراخواند و فرمود:

یا علی سلمک سلمی و حربک حربی و انت العَلَم بینی و بین امتی بعدی؛ یا علی آشتی با تو، آشتی با من است و جنگ با تو جنگ با من است. تو بعد از من پرچم و نشانه من و امتم می باشی.(2)

11. آیه:... یا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ 3

غالب مفسران و اندیشمندان اهل سنت بر افضلیت فاطمه زهرا علیهاالسلام بر تمام زنان عالم شهادت داده اند. آلوسی ابتدا روایت ابن عباس را نقل می کند که: «سیدة نساء اهل الجنه مریم بنت عمران ثم فاطمه، ثم خدیجه ثم آسیه».

سپس می گوید:

عده ای گمان کرده اند که مریم بر تمام زنان عالم برتر است، حال آنکه مراد از زنان، زنان زمان خود ایشان بوده و این نمی رساند که بر حضرت فاطمه نیز برتر باشند. مؤید این موضوع، سخن ابن عباس است که ابن عساکر آن را نقل نموده است: عن ابن عباس قال رسول الله:

اربع نسوة سادات عالمهن مریم بنت عمران، آسیة بنت مزاحم، خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت رسول الله و افضلهنّ علماً فاطمه، و ما رواه

ص:314


1- (1) تفسیر کبیر فخر رازی، ذیل آل عمران، ص 133.
2- (2) المناقب، مغازلی، ص 50.

الحرث بن اسامه فی مسنده بسند صحیح لکّنه مرسل: مریم خیر نساء عالمها و الی هذا ذهب ابوجعفر رضی الله و هو المشهور عن ائمة اهل البیت... و الذی اهل الیه - إن فاطمة البتول أفضل النساء المتقدمات والمتأخرات من حیث انها بضعة رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بل من حیثیات اخر ایضا.(1)

پس از بحث نسبتا طولانی می گوید: «وبعد هذا کله الذی یدور فی خلدی أن افضل النساء فاطمه ثم امها ثم عائشه». سپس هم می گوید بلقینی و ابن عماد نیز آن را گفته اند.

آلوسی از ابن عباس چنین روایت می کند که: رسول الله فرمودند:

چهار زن، بزرگان زمان خودشان بوده اند: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، و افضل آنها فاطمه علیهاالسلام است و این را روایت حرث بن اسامه نیز تأیید می کند که «مریم، افضل زنان زمان خودش بود». این سخن را [امام] باقر نیز نقل نموده اند و از ائمه اهل البیت مشهور است. و آنچه که من هم بر آن معتقدم این است که فاطمه زهرا افضل زنان گذشته و آینده است، زیرا او پاره تن رسول الله است و نیز به دلایل دیگر....

آلوسی پس از بحث فراوان چنین نتیجه می گیرد که آنچه به ذهن من خطور می کند این است که افضل زنان فاطمه، سپس مادرش و سپس عایشه است.

«مظهری» در تفسیر خود ابتدا سخن انس را نقل می کند که برترین زنان عالم چهار نفرند: «مریم، خدیجه، فاطمه و آسیه».(2) او در ادامه روایاتی نقل می کند که می رساند حضرت فاطمه افضل زنان عالم است؛ از جمله در صحیحین از عایشه نقل شده که رسول الله به فاطمه گفت: «یا فاطمه الاترضین ان تکونی سیدة نساء اهل الجنه او نساء المؤمنین».(3) همچنین ابو داود، النسانی، حاکم از ابن عباس از رسول خدا روایت نموده که دو

ص:315


1- (1) روح المعانی، ج 3، ص 155، گفته آخر آلوسی جای تأمل دارد که مجال پرداختن به آن نیست (فتامل) و نیز ج 28، ص 165.
2- (2) تفسیر المظهری، تحقیق احمد عزو عنایه، ج 2، ص 51؛ المناقب ترمذی، باب فضل خدیجه، حدیث 3887.
3- (3) تفسیر المظهری، ج 2، ص 52؛ صحیح بخاری، باب علامات النبوه فی الاسلام، حدیث 3623؛ مسلم در الفضایل باب فضایل فاطمه، حدیث 2450.

زن برتر بهشت، فاطمه و خدیجه هستند، و احمد، ترمذی، نسائی، ابن حبان و حاکم از حضرت خدیجه نقل نموده اند که رسول الله فرمود: «حضرت فاطمه افضل زنان عالم است».(1)

پس از نقل این احادیث، مظهری می گوید:

«فهذه الاحادیث تدلّ علی ان فاطمه افضل من مریم لأن نساء اهل الجنه عام لا یحتمل التخصیص بزمان دون زمان بخلاف قوله تعالی و اصطفک علی نساء العالمین».(2)

او می گوید مراد از اینکه خداوند خطاب به حضرت مریم گفت تو را بر زنان جهان برگزیدم، زنان زمان حضرت مریم بوده نه زنان تمام زمان ها پس حضرت فاطمه سلام الله علیها افضل زنان عالم است.

12. آیه مباهله

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ ؛(3)

«پس هر که با تو در مقام مجادله برآید، بعد از آگاهی به تو به او بگو بیایید ما و شما و فرزندان و زنانمان را بخوانیم و در دعا و التجا به درگاه خدا اصرار کنیم تا دروغگو و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم».

مفسران و محدثان اهل تسنن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است و تنها کسانی را که آن حضرت همراه خود به میعادگاه

ص:316


1- (1) بخاری، المناقب، مناقب فاطمه، حدیث 3767؛ مسلم، کتاب فضایل الصحابه، باب فضل فاطمه، حدیث 2449؛ تفسیر مظهری، ج 2، ص 52.
2- (2) تفسیر المظهری، ج 7، ص 340 و ج 9، ص 350؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 1، ص 434 (برتر بودن حضرت فاطمه)؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 37 (برتری چهار زن)؛ معالم التنزیل بغوی، ج 1، ص 232 (چهار زن برتر عالم)؛ التفسیر المنیر، و هبه الزحیلی، ج 3، ص 226؛ تفسیر طبری، ج 3، ص 180 (چهار زن برتر عالم)؛ احمد بن حنبل، ج 3، ص 135؛ تاریخ خطیب، ج 7، ص 184 و ج 9، ص 403؛ مشکل الآثار، ج 1، ص 50؛ اسدالغابه، ج 5، ص 437؛ تهذیب التهذیب، ج 12، ص 441؛ استیعاب، ج 2، ص 72؛ کنز العمال، ج 9، ص 227 و ج 7، ص 340 و ج 9، ص 340 (برترین زنان عالم).
3- (3) سوره آل عمران، آیه 61.

برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و علی بودند. بنابراین منظور از أَبْناءَنا در آیه، منحصراً امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هستند. همان طور که منظور از نِساءَنا فاطمه علیهاالسلام و منظور از أَنْفُسَنا تنها علی علیه السلام بوده و احادیث فراوانی در این زمینه نقل کرده اند.(1)

در ذیل این آیه، زمخشری جریان مباهله حضرت رسول را با وفد مسیحی نجران به تفضیل مطرح کرده و می نویسد:

در خواست رسول الله برای مباهله، به منظور آشکار کردن کذب دشمن آن حضرت بود و ایشان برای تأکید بر درستی و اطمینان به دعوی خود، عزیزان و جگر گوشه ها و محبوب ترین افراد خانواده اش را به همراه خود به مباهله فرا خواند و تنها آنان را فرا خواند، زیرا عزیزترین ایشان بودند.

او آن روز را به زیبایی تمام چنین توصیف می کند:

رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم آمد، در حالی که حسین را در آغوش گرفته بود و دست حسن را در دست داشت. حضرت فاطمه پشت سر او حرکت می کرد و علی علیه السلام در پی حضرت فاطمه روان بود. حضرت می فرمود: «اذا انا دعوت فامنوا».

با دیدن این حالت، خوف در دل رئیس نصرانیان ریشه دواند و به همراهانش گفت: «ای گروه نصرانی، من صورت هایی می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جا برکند، چنین می کند، پس با او مباهله نکنید که هلاک می شوید و دیگر هیچ نصرانی تا روز قیامت باقی نخواهد ماند». بنابراین در صدد مصالحه برآمدند و از مباهله امتناع کردند.

این سخنان زمخشری، به خوبی نگرش او را نسبت به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نشان می دهد. وی در ادامه تفسیر آیه، حدیث کساء را از طریق عایشه، چنین نقل می کند:

ص:317


1- (1) اسیر التفاسیر، ج 1، ص 326؛ تفسیر ثعلبی، ص 95؛ تاریخ بغداد، ج 2، ص 201، شماره 635؛ تفسیر اشفاء الصدور، محمد بن الحسن بن محمد بن زیاد معروف به النقاش، ذیل آیه؛ تاج التراجم، ج 1، ص 371؛ المحرر الوجیز، ج 1، ص 434؛ تفسیر جلالین، ص 57؛ جامع اسباب النزول، ص 71؛ اسباب النزول، واحدی، ص 58.

«ان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) خرج و علیه مرط مرجل من شعر اسود فجاء الحسن فادخله ثم جاء الحسین فادخله ثم فاطمه ثم علی. ثم قال: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً1 .

ولی عایشه به این نکته رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم که به دیگران اجازه نداد زیرکساء داخل شوند، اشاره نمی کند، با این وجود، همین روایت نیز بر فضیلت اهل بیت و طهارتشان از هر گونه رجس دلالت دارد.

زمخشری در ادامه، حرف آخر خود را می زند و می نویسد:

اینکه حضرت، ذکر «ابناء» و «نساء» را بر ذکر «انفس» مقدم داشته، به منظور تنبه دادن بر قرب منزلت و لطف مکانت ایشان است و اشاره بر این دارد که اینان برخود رسول الله مقدم هستند و هیچ دلیلی قوی تر از این بر فضیلت اصحاب کساء وجود ندارد.

به این ترتیب، به صراحت، فضیلت اصحاب کساء را متذکر می شود و این نشانگر رشادت این عالم سنی در ابراز عقیده و حق بینی است.(1)

میبدی این ماجرا این گونه شرح می دهد:

گفته اند که روز مباهله، بیست و یکم از ماه ذی الحجه بود. مصطفی صلّی الله علیه و آله وسلم به صحرا شد. آن روز دست حسن علیه السلام گرفته و حسین را در بر نشانده و فاطمه علیهاالسلام از پس می رفت و علی علیه السلام از پس ایشان. و مصطفی صلّی الله علیه و آله و سلم ایشان را گفت: چون من دعا کنم شما آمین گویید. دانشمندان و مهتران ترسایان چون ایشان را دیدند بر آن صفت، بترسیدند و عام را نصحیت کردند و گفتند: «یا قوم! انا نری وجوهاً لو سألوا الله عزوجل ان یزیل جبلاً من مکانه لا زاله، فلا تبتهلوا و لا یبقی علی وجه الارض نصرانی الی یوم القیامه».

ترسایان آن سخنان از مهتران خویش بشنیدند، همه بترسیدند، و از مباهلت باز ایستادند و طلب صلح کردند و جزیت بپذیرفتند....(2)

ص:318


1- (2) تفسیر کشاف، زمخشری، ج 1، ص 434.
2- (3) کشف الاسرار و عدة الابرار، میبدی، ص 147.

نکات زیادی در این ماجراست که جای دقت و تأمل دارد. کیفیت حرکت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت او یکی از آن مطالب است. از علی علیه السلام به عنوان جان و نفس رسول خدا یاد کردن نکته دیگری است. به راستی، نقش آمین گویی اهل بیت پس از دعای پیامبر خدا صلی الله علیه و اله نشان از چه دارد؟

این مطلب حاکی از آن است که دعای پیامبر اقتضا آفرین و زمینه ساز است، اما شرط تأثیر آمین گفتن اهل بیت اوست و لذاست که بزرگان اهل فقه و حدیث از این واقعه به عنوان فضیلتی بس بزرگ و عظیم برای اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یاد کرده اند.

بیضاوی پس از نقل خبر می نویسد: «و هو دلیل علی نبوته و فضل من أتی بهم من اهل بیته». زمخشری هم می نگارد: «و فیه دلیل لا شیء اقوی من علی فضل اصحاب الکساء علیهم السلام».

البته زمخشری از اظهار نظر ساکت است، با آنکه امام فخر رازی صحت آن را متفق علیه تمامی علمای تفسیر و حدیث معرفی کرده و نوشته است: «واعلم ان هذه الروایة کالمتفق علی صحتها بین اهل التفسیر و الحدیث».(1)

فخر رازی هم بعد از نقل داستان مباهله گفته:

این آیه بر این دلالت دارد بر این که حسنین دو فرزند رسول خدایند، چون وقتی مأمور شد پسران خود را در مباهله شرکت دهد، آن دو را شرکت داد. پس واجب است که بگوییم آن دو پسران وی بوده اند. از جمله آیاتی که این معنا را تأیید می کند، آیه سوره انعام است که می فرماید: وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ تا آنجا که می فرماید: وَ زَکَرِیّا وَ یَحْیی زیرا معلوم است که عیسی از ناحیه مادر منتسب به ابراهیم بود نه پدر، پس معلوم می شود که گاهی پسر دختر هم پسر خود انسان به شمار می آید.(2)

ثعلبی در تفسیر آیه مباهله از مقاتل و کلبی روایت کرده و گفته:

هنگامی که رسول خدا این آیه را به نمایندگان مسیحیان نجران خواند و آنان را به مباهله دعوت کرد، به پیامبر گفتند: برمی گردیم و در کار خود می اندیشیم و فردا

ص:319


1- (1) مجله بینات، شماره 4، جلوه های ولایت در تفسیر کشف الاسرار، ص 150.
2- (2) تفسیر کبیر فخر رازی، ج 1، ص 85.

می آییم و به تو جواب می دهیم. با هم به گفت وگو نشستند و از بزرگ و صاحب نظر خود «عاقب» پرسیدند و گفتند: ای عبدالمسیح، نظر تو در این باره چیست؟ گفت: به خدا قسم ای گروه نصاری شما خوب شناختید که محمد، نبی مرسل است و او از روی فضل خدایتان به سوی شما آمده است و بدانید هیچ قومی با هیچ پیغمبری مباهله نکرد، مگر اینکه بزرگ و کوچکشان به هلاکت رسیدند و اگر شما هم مباهله کنید هلاک خواهید شد. و اگر زیر این بار نمی روید و تا مباهله نکنید دست نمی کشید، لا اقل این حرف را از من بشنوید بروید و از او خداحافظی کنید و به شهرهای خود برگردید.

واردین نجران به قصد خداحافظی آمدند و دیدند که پیامبر خدا [امام] حسن را به سینه چسبانده و دست [امام] حسین را گرفته و فاطمه سلام الله علیها پشت سر او و علی علیه السلام پشت سر فاطمه سلام الله علیها می آیند، و پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها می گوید اگر من دعا کردم شما هم آمین بگویید. همین که اسقف اعظم این صحنه را دید، گفت: ای جمعیت نصاری من چهره هایی می بینم که اگر آنها از خدا بخواهند کوهی را از جا برکند، بر می کند. پس با او مباهله نکنید که هلاک می شوید و در روی زمین تا روز قیامت یک نفر نصاری باقی نمی ماند.

گفتند: ای ابوالقاسم رأی ما این شد که با تو مباهله نکنیم و تو را به دین خودت بگذاریم و کاری به دین تو نداشته باشیم و تو هم ما را به دین خودمان واگذاری.

پیامبر فرمود: حالا که از مباهله امتناع کردید، پس اسلام بیاورید و در سود و ضرر مسلمانان شریک باشید. این پیشنهاد را نیز نپذیرفتند.

پیامبر از آنها خواست آماده جنگ شوند. گفتند: ما توان جنگ با عرب را نداریم، ولی حاضریم با تو صلح کنیم؛ بر این اساس که با ما جنگ نکنی و ما را نترسانی و از دینمان برنگردانی، در عوض ما هم هر سال دو هزار طاقه به تو بدهیم؛ یک هزار آن را در ماه صفر و هزار دیگر را در ماه رجب بپردازیم. براساس این شرط، پیامبر با آنها صلح کرد.(1)

ص:320


1- (1) تفسیر ثعلبی، ابراهیم ثعلبی، ص 95.

سیوطی در «الدرالمنثور» در تفسیر آیه مباهله در سوره آل عمران می گوید:

حاکم و ابوبکر بن مردویه و ابونعیم در دلائل از جابر روایت کرده اند که گفت: عاقب و سید، خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمدند آن حضرت ایشان را به اسلام دعوت کرد، آنها گفتند: ای محمد، ما اسلام آورده ایم. فرمود: دروغ می گویید و اگر بخواهید می گویم چرا مسلمان نمی شوید؟ گفتند: بگو. فرمود: علاقه ای که به صلیب و شراب و گوشت خوک دارید نمی گذارد که شما به اسلام درآیید سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایشان را دعوت به ملاعنه کرد، آن دو وعدۀ فردا دادند. روز بعد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دست [امام] علی و [حضرت] فاطمه و حسنین را گرفته، به محل موعود رفت و نزد آن دو فرستاد تا حاضر شوند، ولی آن دو حاضر به ملاعنه نشدند و به نبوت وی اقرار کردند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: به آن خدایی که مرا به حق مبعوث فرمود اگر اقرار نمی کردند در بیابان بر سر آنها آتش می بارید. جابر گوید: آیه تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا در این واقعه نازل شد و نیز می گوید: مقصود از کلمه أَنْفُسَنا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام و مقصود از أَبْناءَنا حسنین علیهم السلام و از نِساءَنا فاطمه علیهاالسلام بود.(1)

برخی از مفسران چنین گفته اند: «دعا رسول الله فاطمه و حسنا و حسینا فقال: اللهم هولاء اهلی».(2)

آلوسی پس از نقل سخن دیگران کلامی دلنشین بر آن می افزاید: «گرچه کمال عقل در این سن محال است اما این برای حسنین جایز است».

13. آیه اکمال

... الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً

ص:321


1- (1) الدرالمنثور، ص 38.
2- (2) صفوه التفاسیر، محمد علی الصابونی، ج 1، ص 206؛ روح المعانی، ج 3، ص 188؛ تفسیر المظهری، ج 2، ص 62؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، حدیث 2404؛ ترمذی، کتاب المناقب، حدیث 3880.

فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ .(1)

«امروز آیین شما را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد. پس هرگاه کسی در این ایام قحطی و سختی از روی اضطرار، نه به قصد گناه، از آنچه حرام شده مرتکب شود، خدا بخشنده و مهربان است».

سیوطی در ذیل آیه: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ در سوره مائده از ابن مردویه و ابن عساکر نقل می کند که هر دو از ابوسعید خدری روایت کرده اند که گفت: «وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در روز غدیر خم علی علیه السلام را به خلافت نصب کرد و به ولایت او ندا در داد، جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ».

سیوطی همین روایت را از ابو هریره نیز به این عبارت نقل کرده که گفت: «چون روز غدیر خم، یعنی هجدهم شد، رسول خدا فرمود: هر که من مولای اویم علی مولای اوست، پس خدا این آیه را نازل فرمود: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ». همین روایت را خطیب بغدادی در تاریخ بغداد نیز آورده است.

آلوسی می گوید: برای ما ثابت شده است که رسول الله در حق امام علی علیه السلام فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه و زاد علی ذلک».(2) البته او مطالبی بیان کرده که ذیل آیه اکمال بیان نموده ایم.

ابن کثیر به عنوان یک قول نقل می کند که این آیة روز غدیر خم درباره امام علی نازل شد که رسول الله فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، اما در ادامه می گوید این صحیح نیست، بدون اینکه ارائه دلیلی قانع کننده ارائه دهد.(3)

14. آیه فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ

... فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ ؛(4)

ص:322


1- (1) سوره مائده، آیه 3.
2- (2) تفسیر روح المعانی، ج 6، ص 61.
3- (3) تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 491، این نظر را ذیل آیه اکمال بررسی نموده ایم.
4- (4) سوره مائده، آیه 54.

«ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کس از شما از دین خود اعراض کند، به زودی خداوند کسی قوی را می آورد که خداوند او را دوست دارد».

صاحب تفسیر «غریب القرآن و رغائب الفرقان» ذیل این آیه، در مقابل تندروی های فخر رازی می ایستد و چنین می گوید:

شیعه این آیه را درباره علی علیه السلام می داند. یکی بدان جهت که پیامبر روز خیبر پرچم نبرد را به علی سپرد و فرمود: «لا دفعن الرایه الی رجل یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله» و دیگر آنکه آیه بعدی به اتفاق اکثر مفسران درباره علی علیه السلام است.

آنگاه سخن فخر رازی را می آورد که در نقد و رد استدلال شیعیان چنین آورده است:

این آیه مهم ترین دلیل ابطال سخن شیعیان است، چرا اگر این آیه درباره علی علیه السلام باشد لازمه اش آن خواهد بود که پس از گرایش مسلمانان به خلیفه اول، بدان جهت که اینان نص روشن برامامت علی علیه السلام را نادیده انگاشته و مرتد شده اند خداوند قومی را بر می انگیخت تا با اینان می جنگیدند و چون چنین نشده پس استدلال امامیه باطل است.

نیشابوری آنگاه به نقد و رد سخن فخر رازی می پردازد و می گوید:

درست است که چنین نشده، اما از کجا که چنین نشود و خداوند چنین کسانی را نیاورد؟ یاری دهنده معتقد به اندیشه شیعیان می تواند بگوید مراد از آن قوم همگامان مهدی عج الله تعالی و خروج امام زمان علیه السلام است. چون نبرد با آنکه به اندیشه و آیینی پایبند است همانند نبرد با بنیانگذاران آن اندیشه است و اوست که از کج اندیشان و کژراهان انتقام بازستاند و با مرتدان بجنگد.(1)

15. آیه ولایت

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ

ص:323


1- (1) غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نظام الدین الحسن بن محمد بن الحسن القمی النیشابوری، ذیل آیه 54 مائده. برای مطالعه بیشتر رک: شناسایی برخی از تفاسیرعامه، قسمت ششم، مجله حوزه، شماره 30، سال 1367. صص 104-74.

راکِعُونَ 1 ؛

«ولی امروز و یاور شما تنها خدا و رسول و آن مؤمنانی هستند که نماز را به پا داشته، به فقیران در حال رکوع زکوه می دهند».

آلوسی پس از نقل جریان خاتم بخشی حضرت علی، شعر حسام را در وصف آن امام همام می آورد:

... فأنت الذی اعطیت اذ کنت راکعا

زکاة فدتک النفس یا خیر راکع

فانزل فیک الله خیر ولایة

و اثبتها اثنا کتاب الشرائع(1)

تو همان کسی هستی که هنگام رکوع انفاق نمودی، جان به فدایت ای بهترین رکوع کننده. پس درباره تو بهترین ولایت نازل شد و در لابه لای کتاب (قرآن) ثابت شده است.

او پس از نقل این اشعار، گرچه «ولی» را به معنی ناصر(2) می گیرد، اما بیانی دارد که جای تأمل است می گوید:

بر معظم محدثین روشن است که در شأن علی کرم الله وجهه نازل شده و بسیاری از صوفیه (قدس الله اسرارهم) با استدلال به این آیه به خلافت بلافصل علی علیه السلام پس از رسول خدا اشاره می کنند، اما مراد آنها از خلافت، خلافت باطنی است؛ یعنی همان خلافت ارشاد و تربیت و یاری و تصرف روحانی، نه خلافت ظاهری که اقامه حدود ظاهری، تجهیز سپاه، و غیره است. زیرا خلافت ظاهری در نگاه آنها همان نظر اهل سنت است و فرق بین خلافت ظاهری و باطنی مثل فرق بین پوست و مغز است. پس خلافت باطنی، مغز و اصل خلافت ظاهری است و با آن از حقیقت اسلام دفاع می شود، در حالی که با خلافت ظاهری از صورت اسلام محافظت می گردد. خلافت باطنی، همان مرتبه قطب در هر زمان است و گاهی با خلافت ظاهری جمع می شود؛ مثل زمانی که علی کرم اله وجهه خلافت ظاهری هم

ص:324


1- (2) روح المعانی، ج 1، ص 167.
2- (3) همان، ج 6، ص 168.

داشت، و همچنان که در مهدی علیه السلام جمع می شود. خلافت باطنی و نبوت، برادران رضاعی اند و سخن رسول الله که می فرماید: «من و علی از نور واحد خلق شده ایم «اشاره به همین دارد و این خلافت باطنی در علی کرم الله تعالی وجه به نحو اتم وجود دارد.(1)

او در ادامه چنین جمع می کند که روایات خلافت علی علیه السلام حمل بر خلافت باطنی و خلافت سه خلیفه دیگر بر خلافت ظاهری حمل می شود.(2)

ثعالبی می گوید:

«اتفق ان علی بن ابی طالب رضی الله عنه اعطی خاتمه و هو راکع؛(3) این مورد اتفاق همه است که علی علیه السلام هنگام رکوع، انگشتر خویش را بخشید».

البته سپس روایتی را از «سدی» نقل می کند «ان اتفق ذلک لعلی فالآیة عامه فی جمیع المؤمنین» و این همان سیاست تشریک در فضیلت است.

زمخشری در تفسیر این آیه می گوید:

«انما» نشانگر وجوب اختصاص به موالات گروهی است که در ادامه ذکر می شود. چون ولایت خدا، به طریق اصالت است و ولایت رسول و مؤمنین بالتبع. «ولی» را مفرد آورده و «انما اولیاءکم» نفرموده است. به این ترتیب، پس از خدا ولایت

ص:325


1- (1) همان، ج 6، ص 186.
2- (2) همان، ج 6، ص 187.
3- (3) الجواهر الحسان، ثعالبی، ج 1، ص 471 (ذیل مائده آیه 55)؛ تاج التراجم، ج 2، ص 598؛ تفسیر المظهری، ج 3، ص 162؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 2، ص 208 (اتفق ان علیاً) و ج 2، ص 209؛ لباب النقول، ص 148، به شش طریق نقل می کند و سپس می گوید: این احادیث شواهدی هستند که یکدیگر را تقویت می کنند؛ اسباب النزول واحدی، دارالکتب العلمیه ص 113، ابرار التنزیل بیضاوی، ج 2، ص 339؛ اسیر التفاسیر، ج 1، ص 644؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 597، ضمن یک حدیث می گوید درباره علی نازل شده. البته در سند یکی مناقشه نموده، اما به طرق صحیح دیگری آن را نقل می کند. او در نهایت می گوید درباره جمیع مؤمنان نازل شده، ولی علی علیه السلام خاتم را بخشید یا علی اول المؤمنین است. التفسیر المنیر، وهبه الزحیلی، ذکرت روایات یقوی بعضها بعضا انها نزلت فی علی بن ابی طالب ج 6، ص 236؛ تفسیر طبری، ج 6، ص 186؛ تفسیر قرطبی، ج 6، ص 221؛ الدّرالمنثور سیوطی، ج 3، ص 105.

از آن رسول و مؤمنان است. اما آیا همه مؤمنان از ولایت برخوردارند یا تنها برخی از آنان که موصوف به صفت وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ هستند، دارای ولایت می باشند. اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ یا بدل وَ الَّذِینَ آمَنُوا است و یا مدح آنان است. همچنین وَ هُمْ راکِعُونَ حالت آنان را هنگام اقامه نماز و پرداخت زکات نشان می دهد.

زمخشری در ادامه دو تفسیر برای آن ذکر کرده است:

«اول آنکه مراد از رکوع، حالت خشوع و تواضع آنان برای خدا، در هنگام عمل است و دوم آنکه مراد پرداخت زکات در حالت رکوع نماز است».

در ادامه می نویسد: «گفته شده، آیه در شأن علی علیه السلام نازل شده است. ایشان در حال رکوع نماز جماعت بودند که سائلی درخواست خود را مطرح کرد و ایشان انگشتر خود را به او بخشید و این کار را به گونه ای انجام داد که موجب بطلان نماز نگردد».

در ادامه به شبهه ای که ممکن است، بر این سبب نزول وارد شود اشاره می کند و سپس آن را چنین پاسخ می دهد.

اگر اشکال کنند، چگونه مصداق این آیه علی علیه السلام است، در حالی که لفظ جمع (الذین) در آن آمده است، پاسخ می دهیم این گونه بیان شده تا مردم را به چنین عملی ترغیب کند تا آنان نیز ثوابی همانند او ببرند. همچنین این آیه، مؤمنان را متنبه می سازد که باید آن چنان بر برّ و احسان و توجه به فقرا حریص باشند که هرگاه بر آنان واجب شد، آن را انجام دهند و حتی هنگام نماز، آن را به تأخیر نیندازند و خود را به این حد از کمالات اخلاقی برسانند.(1)

در کتاب «الجمع بین الصحاح السته» از جزء سوم در تفسیر سوره مائده در ذیل آیه: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ... از صحیح نسائی به نقل از ابن سلام، آمده است:

خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدم و عرض کردم قوم ما به خاطر اینکه خدا و رسولش را تصدیق کرده ایم ما را دشمن می دارند و قسم یاد کرده اند با ما صحبت نکنند. همان موقع خداوند آیه: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا... را نازل فرمود. سپس بلال برای نماز ظهر اذان گفت و مردم برای نماز آماده شدند. بعضی در حال رکوع و بعضی در حال

ص:326


1- (1) تفسیر کشاف، ج 4، ص 347.

سجده بودند که ناگهان سائلی آمد و علی علیه السلام در حالی که در حال رکوع بود انگشتر خود را به سائل بخشید. سائل نیز جریان را به پیامبر خبر داد. پیامبر برای ما آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ... تا اَلْغالِبُونَ را قرائت کرد.(1)

مؤلف کشاف، ذیل تفسیر آیات سوره توبه، به توضیح چگونگی ابلاغ این آیات به مردم هنگام حج در سال نهم هجری می پردازد و می نویسد:

این آیات، سال نهم هجری نازل شد و رسول خدا ابوبکر را به جای خود به حج فرستاده بود. پس از نزول آیات، رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم علی علیه السلام را در پی فرستاد و او آیات را به ابوبکر، جهت ابلاغ به مردم داد. ولی جبرئیل بر رسول خدا نازل شد و گفت: «یا محمد لا یبلغن رسالتک الا رجل منک». پس از آن ایشان امام علی را اعزام داشتند و ابوبکر نزد رسول خدا بازگشت و از او سوال کرد: آیا چیزی نازل شده است. حضرت برای او توضیح دادند و گفتند: تو حج را برگزار کن و علی آیات را قرائت کند. بنابراین قبل از ترویه، ابوبکر خطبه خواند و از مناسک حج با مردم سخن گفت و علی علیه السلام در روز عید قربان، نزد جمره عقبه با مردم سخن گفت و فرمود: «یا أیها الناس انی رسول رسول الله علیکم» از او پرسیدند: بماذا؟ آن گاه حضرت 30 تا 40 آیه از سوره توبه را قرائت کرد.

مجاهد گوید: «سیزده آیه را خواند و به مشرکان چهار ماه فرصت داد و عریان طواف کردن را ممنوع کرد و فرمود: آنان که با رسول عهدی دارند، عهدشان تا پایان یافتن مدت آن محترم است».

به این ترتیب در این روایت، علی علیه السلام مصداق «رجل منک» است؛ یعنی علی علیه السلام از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است.

البته زمخشری در توجیه اینکه چرا جبرئیل به رسول خدا ابلاغ کرد که تنها باید مردی از تو آیات را ابلاغ کند، نظری را نقل کرده، می نویسد:

گفته شده عادت عرب این بود که هنگام نقض پیمان، باید فردی از افراد همان قبیله این مسئله را اعلام کند. بنابراین اگر ابوبکر این کار را می کرد، جایز بود که

ص:327


1- (1) ذخائر العقبی، ص 102؛ ینابیع الموده، ص 318.

مشرکان بگویند این خلاف معمول است و آن را نپذیرند. به همین دلیل، پیامبر علی را متولی این امر کرد.(1)

میبدی می نویسد:

ومن فضائل علی علیه السلام ما روی عمران ابن حصین ان النبی صلی الله علیه و آله وسلم قال: ان علیا منی و انا منه و هو ولی کل مؤمن بعدی؛(2) از جمله فضائل علی علیه السلام روایتی است که عمران بن حصین از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده است که آن حضرت چنین فرمود: علی از من است و من از علی، و او پس از من، ولی هر مؤمن است.

وجود کلمه «بعدی» در این روایت بسیار قابل توجه است. زیرا با توجه به این کلمه دانسه می شود که منظور از ولی در این روایت سرپرست و والی است. چه در غیر این صورت، اگر به معنای دوستی معنی گردد، کلمه «بعدی» لغو و بی مورد خواهد بود. زیرا دوست داشتن علی علیه السلام اختصاص به زمان پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ندارد. علی علیه السلام محبوب همه مؤمنین است؛ از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تا روز قیامت، پس ولی به معنای والی است.

جالب این است که خود مؤلف کتاب در آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ...3 ؛ ولی را به معنای والی و متولی و سرپرست تفسیر می کند.(3)

سیوطی در شأن نزول آیه پنجاه سوره مائده جریان بخشش انگشتری به سائل را از سوی مولای متقیان به در حال رکوع ذکر می کند.

ص:328


1- (1) زمخشری، الکشاف، ج 2، ص 138.
2- (2) میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 3، ص 150.
3- (4) بینات، سال دوم، شماره 8، ص 131. عده زیادی از علمای اهل سنت شأن نزول آیه را درباره امام علی علیه السلام می دانند. از جمله: تفسیر فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 50؛ ذخائر العقبی، ص 88؛ جامع الاصول، ج 9، ص 478؛ اسباب النزول، ص 148، لباب النقول، ص 90؛ تذکره الخواص، ص 18؛ نورالابصار، ص 105؛ تفسیر طبری، ص 165؛ الکافی الشاف، ابن حجر عسقلانی، ص 56؛ مفاتیح الغیب، ج 3، ص 431؛ درالمنثور، ج 2، ص 393.
16. آیه تبلیغ

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ 1 ؛

«ای پیغمبر آنچه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان که اگر نرسانی تبلیغ رسالت و ادای وظیفه نکرده ای و خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت. بیم مکن و دل قوی دار که خدا گروه کافران را به هیچ راه موفقیتی راهنمایی نخواهد کرد».

ثعلبی در تفسیر آیه فوق با سندهای خود از «براء بن عازب» روایت کرده اند که گفت:

با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در سفر بودیم، در غدیر خم پیاده شدیم. منادیان در میانه ما صدا زدند: «الصلاة جامعه» کنایه از اینکه همه باید جمع شوید. پس رسول خدا زیر دو درخت رفت و نماز ظهر را خواند. بعد دست علی را گرفت و فرمود: آیا نمی دانید که من از خود مؤمنین نسبت به خودشان اختیار بیشتری دارم؟ گفتند: بلی. فرمود: آیا نمی دانستید که من از هر مؤمنی اختیاردارتر از خود به اویم؟ گفتند: بلی. پس دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: هر که من مولای او بودم علی مولای اوست....

براء می گوید:

پس عمر بعد از این جریان علی را دید و گفت: «هنیاً لک یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه؛ گوارا باد بر تو ای پسر ابوطالب که همواره و برای همیشه مولای هر مرد و زن مؤمنی شدی».(1)

همچنین ثعلبی به سند خود از ابوصالح از ابن عباس روایت کرده که گفت:

«نزلت فی علی بن ابی طالب» تا درباره علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است. و خداوند به پیغمبر امر کرد تا آنچه درباره علی علیه السلام است به مردم برساند و این بود که دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».(2)

ص:329


1- (2) طرائف، سید بن طاووس، ص 315.
2- (3) تفسیر ثعلبی به نقل از الغدیر، ج 1، ص 218؛ در المنثور، ج 3، ص 117، که نزول این آیه را در روز غدیر خم

فخر رازی در تفسیر کبیر ذیل این آیه می گوید:

وجه دهم از وجوهی که مفسرین در شأن نزول آیه ذکر کرده اند این است که در فضیلت علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شد و همین که نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دست او را گرفت و فرمود: هر که من مولای او بودم علی مولای اوست. بارالها، با کسی که با او دوستی کند، دوستی کن و دشمنی کن با کسی که با وی دشمنی کند. بعد از آن عمر چون علی را دید گفت: «هنیاً لک یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه؛ ای پسر ابوطالب برایت گوارا باد که مولای من و مولای هر مؤمن و مؤمنه شدی».

فخر رازی سپس می گوید: «این قول از ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن علی علیه السلام است».(1)

نیز ثعلبی در تفسیر خود ضمن اخبار غدیر در ذیل آیه ی یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ 2 به سند خود روایت کرده که گفت:

قال ابوجعفر محمد بن علی علیه السلام معناه: بلغ ما انزل الیک من ربک فی فضل علی بن ابی طالب علیه السلام؛ ابوجعفر محمد بن علی علیه السلام فرمود که: معنی آیه این است: «بلغ ما انزل الیک فی فضائل علی بن ابی طالب؛ آنچه درباره فضائل علی علیه السلام بر تو نازل شده به مردم برسان».

و در روایت دیگری آمده است که معنی آیه این است که:

«بلغ ما انزل فی علی علیه السلام؛ یعنی آنچه درباره علی علیه السلام بر تو نازل شده است، به مردم برسان».(2)

ص:330


1- (1) تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 3، ص 636.
2- (3) تفسیر ثعلبی، بنا به نقل الغدیر، ج 1، ص 217.

پس چون این آیه نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه».(1)

سیوطی می گوید:

اخرج ابن ابی حاتم، ابن مردویه و ابن عساکر عن ابی سعید الخدری قال نزلت هذه الآیة، یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ علی رسول الله یوم غدیر خم فی علی بن ابی طالب».

سپس می افزاید: «ابن مردویه از ابن مسعود روایت کرده که او گفته است: «کنا نقرأ علی عهد رسول الله یا ایها الرسول... ان علیا مولی المؤمنین...».(2) ما در عهد رسول خدا آیه را چنین تبیین می نمودیم.

17. آیه صراط مستقیم

وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛3

در مناقب از امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام است که فرموده اند: «صراط مستقیم، امام است و لا تتبعو السبیل، پیروی نکنید راهی را؛ یعنی غیر امام را پیروی نکنید تا شما را از راه خدا دور سازد و متفرق کند و ماییم راه خدا».(3)

18. آیه یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیماهُمْ

وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ ؛(4)

«و میان آن دو گروه پرده ای است و بر اعراف (جایگاهی میان دوزخ و بهشت) مردانی هستند که

ص:331


1- (1) کفایة الخصام، هاشم بحرانی، ج 6، ص 74؛ مظهری، ج 6، ص 48 (حدیث من کنت مولاه).
2- (2) در المنثور، ج 3، ص 117.
3- (4) ینابیع الموده، ص 261.
4- (5) سوره اعراف، آیه 46.

همه را به سیمایشان می شناسند و بهشتیان را که هنوز داخل بهشت نشده و چشم امید به دخول آن دارند ندا کنند که سلام بر شما باد».

الف) حاکم به سند خود از اصبغ بن نباته گوید:

من خدمت علی علیه السلام بودم. مردی به نام این کوّاء. تفسیر این آیه را از آن جناب پرسید. حضرت فرمود: وای بر تو یا بن الکوا، روز قیامت ما از میان بهشت و دوزخ آنها که ما را دوست داشتند از سیما و چهره شان می شناسیم و داخل بهشت می کنیم و آنهایی را که دشمن ما بودند نیز از سیما و صورتشان می شناسیم و داخل دوزخ می کنیم.

ب) ثعلبی از ابن عباس چنین روایت کرده:

«اعراف مکان و محل بلندی از صراط است که عباس و حمزه و علی و جعفر بر آن قرار گرفته اند و دوستان خودشان را به سفیدی و دشمنان خود را به سیاهی صورت می شناسند».

ج) در مناقب به سند خود از «زاذان» از سلمان فارسی رضی الله عنه گوید:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیش از ده مرتبه شنیدم که: به علی علیه السلام می فرماید: یا علی، تو و اوصیای تو و دوزخ اعراف هستید کسی داخل بهشت نمی شود، مگر آنکه شما او را بشناسید و معرفی کنید، و کسی داخل دوزخ نمی شود مگر اینکه شما او را انکار کنید.

د) در مناقب به سند خود از مقرون گوید: از جعفر صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:

ابن کواء به خدمت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمد و از آن جناب تفسیر این آیه را پرسید. آن جناب فرمود: اعراف ماییم و ما انصار و یاری کننده خودمان را به سیما و صورتشان می شناسیم و ماییم اعرافی که خدای سبحان مگر به طریق معرفت ما شناخته نمی شود و ماییم اعراف که خدا در روز قیامت ما را بر صراط وامی دارد و کسی داخل بهشت نمی شود مگر آنکه ما را بشناسد و ما او را بشناسیم. و کسی داخل دوزخ نمی شود مگر آنکه ما را انکار کند و ما منکر او باشیم.

اگر خدای تعالی خواسته بود خودش مردم را می شناخت، لیکن ما را باب شناسایی خود و راه و روش آن و جهتی که از آن سو با او می رسند قرار داد پس کسی که از ولایت ما عدول کند یا بر ما غیر ما را برتری دهد آنها از صراط بر کنارند.

ص:332

کسی که مردم به او چنگ بزنند و به او توسل بجویند] با دیگری مساوی و برابر نیست [و جایی را که مردم به سوی چشمه های آب کدر و ناصاف می روند با جایی که به سوی چشمه های صافی که به فرمان پروردگارم جاری است و نه قطع می شود و نه تمام شدنی است، برابر و یکسان نیست. آنها که به سوی ما می آیند به طرف چشمه های آب صاف می روند.(1)

19. آیه وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا2

غالب مفسران اهل سنت جریان لیلة المبیت و خوابیدن حضرت علی در بستر رسول الله را ذیل این آیه هم نقل نموده اند.(2)

عبدالرزاق پس از نقل جریان می گوید: «در سند حدیث عثمان بن عمرو الجزری است که ابن حبان آن را توثیق نموده، ولی برخی تضعیف کرده اند، ولی بقیه رجال آن صحیح هستند».(3)

20. خواندن سوره برائت

غالب مفسرین نقل نموده اند که چون رسول الله ابوبکر را مأمور خواندن سوره برائت نمود جبرئیل فرود آمد و گفت: «یا خودت باید بخوانی یا مردی از اهلت». پس رسول الله علی علیه السلام را به سوی ابوبکر فرستاد، تا مأموریت را به اتمام برساند و سوره برائت را بخواند.

ص:333


1- (1) ینابیع الموده، باب 29 ص 238.
2- (3) تاج التراجم، اسفراینی، ج 2، ص 821؛ تفسیر المظهری، ج 4، ص 52؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 2، ص 519؛ انوار التزنیل، بیضاوی، ج 3، صص 103-104؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، صص 475-476؛ اسیر التفاسیر، ابی بکر جابر الجزائری، ج 2، ص 302؛ تفسیر عبدالرزاق، ج 2، صص 121-1011؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 27؛ مسند احمد، 3251؛ الفتح الکبیر (اضافات شیخ البهائی به الجامع الصغیر سیوطی)، ج 7، ص 168 (اسناد آن را حسن دانسته)؛ تفسیر طبری، ج 13، ص 497؛ البدایه و النهایه، ج 3، ص 180؛ البحر المحیط، ج 4، ص 487؛ الجواهر الحسان، ثعالبی، ج 2، ص 94؛ معالم التنزیل، ج 2، ص 205؛ التفسیر المنیر، وهبه الزحیلی، ج 9، ص 308.
3- (4) تفسیر عبدالرزاق، ج 2، ص 121.

چون ابوبکر به سوی رسول الله آمد، گفت: آیا برایم چیزی نازل شده است. پیامبر فرمودند: خیر «لا ینبغی لأحد ان تبلغ هذا الا رجل من اهلی».(1)

21. آیه سقایة الحاج

أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللّهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ؛2

«آیا سیراب کردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند (عمل) کسی قرار دادید که به خدا و روز قیامت آورده ایمان و در راه او جهاد کرده است. (این هر دو) هرگز نزد خدا مساوی نیستند، و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی کند. آنها که ایمان آورده اند و هجرت کردند و بااموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها به موهبت عظیم رسیده اند، آری تنها ایشان رستگاران اند».

ص:334


1- (1) تفسیر المظهری، ج 4، ص 123؛ تفسیر جلالین، ص 187؛ اسیر التفاسیر، ج 2، ص 336؛ تفسیر عبدالرزاق، ج 2، ص 131؛ تفسیر الترمذی (تفسیر سوره توبه) ج 5، ص 276؛ مسند احمد، ص 594؛ ابن ابی حاتم، ج 4، ص 26؛ ابن کثیر، ج 2، ص 332؛ تفسیر طبری، ج 10، صص 46-47؛ الدرالمنثور، ج 4، صص 125-122؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 3، ص 350 «انا او رجل من اهل بیتی» 2 حدیث، «الا انت او رجل منک» یک حدیث)؛ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 51؛ مسند احمد، ج 1، ص 3 و ج 1، ص 151؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 2، ص 376، ح 878؛ فضائل الخمسه، ج 2، ص 282؛ الغدیر، ج 6، صص 338-350؛ معالم التنزیل، ج 2، صص 225-226، (البته جمله «مردی از اهلم» را نمی آورد)؛ التفسیر المنیر، ج 10، ص 97؛ سنن ترمذی، ج 1، ص 275، (بدون ذکر «رجل من اهلی») تفسیر قرطبی، ج 8، ص 67؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 168؛ سیره ابن هشام، ج 4، ص 188؛ مناقب خوارزمی، ص 164؛ ذخائر العقبی، ص 69؛ ریاض النضره، ج 2، ص 118، الکامل ابن اثیر، ج 2، ص 291؛ تفسیر الحبر، ص 339 ح 78 ح 339؛ شواهد التنزیل، ج 1، صص 305-317؛ تفسیر الکشاف، ج 2، ص 243؛ تفسیر سوره البرائه از تفسیر فتح القدیر شوکانی، ج 2، ص 234؛ تفسیر نظام الدین نیشابوری بر حاشیه تفسیر طبری، ج 10، ص 36؛ تفسیر البیضاوی، ج 1، ص 394؛ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج 8، ص 318؛ عمدة القاری، شرح صحیح البخاری، ج 18، ص 260؛ سنن الکبری بیهقی، ج 9، ص 224؛ سنن دارمی، ج 2، ص 66؛ سیر النبویه زینی دحلان، ج 2، ص 140، انساب الاشراف، ج 2، ص 154.

الف) ثعلبی در تفسیر این آیه از حسن، شعبی و محمد بن کعب قرضی نقل کرده که:

این آیه درباره علی علیه السلام و عباس و شیبه بن طلحه نازل شد و داستان از این قرار بود که روزی این سه تن با یکدیگر تفاخر می کردند. شیبه می گفت: «من تعمیر کننده مسجد الحرام و کلید دار خانه خدا هستم».

عباس می گفت: «من صاحب منصب سقایی حاجیانم». علی علیه السلام می گفت: «من نمی دانم شما چه می گویید. من قبل از همه به سوی قبله به نماز ایستادم و صاحب جهاد در راه خدا هستم». در همین رابطه بود که آیه فوق نازل گردید.(1)

ب) فخر رازی در تفسیر سوره تکاثر نیز نقل کرده و گفته که عقل بر این دلالت می کند، که تکاثر و تفاخر در همه جا زشت و مذموم نیست، زیرا اگر تفاخر در سعادت های حقیقی باشد، عقل آن را می پسندد و ناپسندش نمی بیند. از جمله تفاخرهای ممدوح و پسندیده تفاخری است که عباس به این داشت که آب دادن حاجیان به عهده اوست یا تفاخر شیبه به اینکه کلیدداری خانه به دست اوست. سپس می گوید که علی علیه السلام فرمود: «من خرطوم کفر را با شمشیر بریدم و کفر را مثله و بی آبرو کردم، آن وقت بود که شما به اسلام روی آوردید». این پاسخ بر آن دو نفر گران آمد و لاجرم آیه فوق نازل گردید.

به هر حال حدیث فوق از احادیث معروف و مشهوری است که حتی افراد متعصب نیز به آن اعتراف کرده اند.(2)

ص:335


1- (1) تفسیر ثعلبی ذیل تفسیر توبه آیات 20-19؛ المناقب، صص 322-321؛ تاج التراجم، ج 2، ص 848؛ تفسیر المظهری، ج 4، ص 136، المحرر الوجیز، ج 3، ص 17؛ لباب النقول، ص 186؛ اسباب النزول واحدی، ص 139؛ اسیر التفاسیر، ج 2، ص 350.
2- (2) تفسیر فخر رازی ذیل سوره کوثر؛ و نیز رک: درالمنثور سیوطی، ج 4، ص 145 دو حدیث، و ج 4، ص 146، پنج حدیث و ج 4، ص 47، یک حدیث؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 3، ص 374؛ تفسیر بغوی (ذیل سوره توبه، آیه 19)؛ ینابیع الموده، باب بیست سوم، ص 215؛ تفسیر ثعالبی (جواهر الحسان) ج 2، ص 121 ذیل سوره توبه آیه 19؛ معالم التنزیل بغوی، ج 2، ص 232 (حضرت علی می گوید قبل از مردم رو به قبله نماز خواندم و صاحب جهاد هستم)؛ التفسیر المنیر، ج 10، ص 143؛ صحیح نسائی، ج 2، ص 186؛ جامع الاصول، ج 9، ص 477؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 8، ص 91؛ النور المشتعل، ص 305.
22. آیه رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ...1

الف) سیوطی ذیل این آیه در تفسیر خود چنین نقل می کند:

قال سعد بن ابی وقاص ان علی بن ابی طالب خرج مع النبی حتی جاء ثنیه الوداع یرید تبوک و علی یبکی و یقول: تخلفنی مع الخوالف، فقال رسول الله: الا ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا النبوة».(1)

علی علیه السلام همراه رسول الله از شهر خارج شدند تا اینکه وقت وداع با پیامبر برای عزیمت به تبوک فرا رسید و امام علی می گریست و می گفت: «آیا من را با بازماندگان تنها می گذارید». رسول الله فرمودند: «آیا راضی نیستی که برایم مثل هارون برای موسی باشی، مگر نبوت».

ب) آلوسی ذیل آیه فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ 3 می گوید:

یحتمل ان تکون «من» اتصالیه کی فی قوله تعالی لعلی کرم الله وجهه انت منی بمنزله هارون من موسی، ای فانه متصل بی لا ینفک عنی فی امر الدین؛ (2)«من» در اینجا اتصالیه است، مثل حدیث رسول الله در حق علی «انت منی..»؛ یعنی تو متصل بر من هستی و در امر دین هیچ گاه از من جدا نمی شوی».

لازم به ذکر است که حدیث «انت منی بمنزله هارون من موسی» راویان بسیاری دارد که به برخی اشاره می کنیم:

1. روایت مصعب بن سعد از سعد بن ابی وقاص: مسند احمد، ج 1، ص 182؛ الفضائل لاحمد بن حنبل، ص 55، الرقم 83؛ صحیح البخاری، ج 6، ص 3؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1870؛ الخصائص للنسائی، ص 120، رقم 56؛ مسند ابی داود الطیالسی، ص 29، الرقم 209؛ حلیة الاولیاء، ج 7، صص 195-196، ترجمه شعبه بن الحجاج؛ السنن الکبری

ص:336


1- (2) الدرالمنثور سیوطی، ج 4، ص 260؛ تفسیره مظهری، ج 4، ص 350.
2- (4) روح المعانی، ج 13، ص 235.

للبیهقی، ج 9، ص 40؛ کتاب السیر و تاریخ بغداد للخطیب البغدادی، ج 11، ص 432، ترجمه علی بن سراح المصری، الرقم 6323؛ المناقب لابن المغازلی، ص 32، رقم 48؛ المناقب للخوارزمی، ص 158، الرقم 187، الفصل 14؛ کفایه الطالب للکنجی، ص 283، فی الباب 70؛ البدایه و النهایه لابن کثیر، ج 5، ص 8؛ ینابیع الموده القندوزی، ص 49، فی الباب 6؛ المناقب لمحمد بن سلیمان الکوفی، ج 1، ص 513، رقم 436 و ج 2، ص 569، رقم 1080.

2. حدیث ابراهیم بن سعد: السیره النبویه لابن هشام، ج 4، ص 163؛ مسند احمد، ج 1، ص 175؛ مسند سعد بن ابی وقاص، و الفضائل لاحمد بن حنبل، ص 85، رقم 127؛ مسند ابی داود الطیالسی، ص 28، رقم 205؛ صحیح البخاری، ج 2، ص 300؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1871، رقم 2404؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 42، الباب 11؛ خصائص النسائی، ص 111، رقم 50، 53، 54؛ حلیة الاولیاء، ج 7، ص 194؛ المناقب لابن المغازلی، ص 30 رقم 45؛ المناقب لمحمد بن سلیمان الکوفی، ج 1، ص 512، برقم 435 و ص 514، رقم 438؛ المناقب للخوارزمی، ص 139، الرقم 157، الفصل 14؛ ترجمة الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق لابن عساکر، ج 1، ص 318، رقم 35؛ البدایه و النهایه لابن کثیر، ج 1، ص 7 و ج 7، ص 352؛ عمدة القاری للعینی، ج 16، ص 218، الحدیث 202؛ فتح الباری، ج 7، ص 71، الرقم 3706؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 150.

3. حدیث عائشه بنت سعد: المسند، احمد، ج 1، ص 170؛ الفضائل، ص 86، الرقم 128؛ محمد بن سلیمان الکوفی، المناقب، ج 1، ص 535، رقم 473؛ النسائی، الخصائص، ص 122، برقم 57-58؛ الحموئی، فرائد السمطین، ج 1، ص 126، الرقم 88؛ البدایه و النهایه، ج 7، ص 354؛ الخطیب البغدادی در تاریخش، ج 8، ص 52، الرقم 4115؛ ابن المغازلی، المناقب، ص 36 برقم 55؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 1، صص 352-355، تحت الرقم 386-392.

4. حدیث عامر بن سعد: احمد المسند، ج 1، ص 185؛ مسلم، صحیح، ج 4، صص 1870-1871، الرقم 30 و 32؛ محمد بن سلیمان الکوفی، المناقب، ج 1، ص 534، الرقم 470، و ص 536، رقم 474، و ج 2، ص 501؛ النسائی در الخصائص، صص 113 و 119، رقم 55؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 3، ص 108؛ ابن المغازلی، حدیث 40-41، از مناقب ص 28، و الحدیث 50، ص 33؛ ابونعیم الاصبهانی در حلیة الاولیاء، ج 7، ص 195؛ الخوارزمی در حدیث اول، فصل 14، المناقب؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 1، ص 310، الرقم 341، 342، و ص 315، رقم الحدیث 347-349، و صص 226-232، ح 275-278؛ ابن الاثیر در اسد الغابه، ج 4، صص 25-27؛ الکنجی، کفایة الطالب، الباب 70، ص 281؛

ص:337

الحموئی، فرائد السمطین، باب 69، ج 1، ص 377، الرقم 307؛ الزرندی، نظم درر السمطین، ص 107؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 5، ص 8 و ج 7، ص 352؛ ابن حجر العسقلانی، الاصابه، ج 2، ص 509؛ فتح الباری، ج 7، ص 74؛ المتقی الهندی، منتخب کنزالعمال، ج 5، ص 53؛ القندوزی، ینابیع الموده، باب 6، صص 49-51.

5. حدیث سعید بن المسیب: مسند ابو داود الطیالسی، ص 29، رقم 213؛ ابن سعد، الطبقات، ج 3، ص 24؛ احمد، المسند، ج 1، صص 173-175-177 و 179؛ الفضائل، ص 111، رقم 163 و ص 113 رقم 167؛ صحیح البخاری، رقم 333؛ التاریخ الکبیر، ج 1، ص 115؛ الترمذی، صحیح، باب 21، المناقب، ج 5، ص 641، رقم 3731؛ محمد بن سلیمان الکوفی، المناقب، ج 1، ص 503، رقم 421، و ص 513، رقم 437، و ص 521، رقم 451، و صص 522 و 523، حدیث 453، 454، و ص 526، الحدیث 458، و ص 528، حدیث 460-461، و صص 530-533، رقم 466-469؛ النسائی، الخصائص، صص 106-110، الرقم 45-49، و ص 115 رقم 52؛ ابونعیم الاصبهانی، حلیله الاولیاء، ج 7، صص 195-196؛ الخطیب البغدادی در تاریخش، ج 1، ص 324، الرقم 227 و ج 4، ص 204، رقم 1890، و ج 9، ص 364، رقم 4932 و ابن المغازلی در المناقب، ص 29، رقم 42 و ص 33، رقم 49؛ ابن عساکر در ترجمة امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 309، رقم، 339، و ص 311، رقم 343 و ص 312، رقم 344-346 و صص 318-337 در الحدیث 351-368؛ ابن کثیر در البدایه و النهایه، ج 7، ص 353 فی فضائل علی؛ ابن حجر العسقلانی در لسان المیزان، ج 2، ص 324؛ القندوزی، ینابیع الموده، باب 6، ص 50؛ البلاذری در انساب الاشراف، ج 2، ص 95.

6. حدیث عبدالله بن عمر بن الخطاب: مسند احمد، ج 1، ص 184؛ المناقب، محمد بن سلیمان الکوفی، ج 1، ص 538، الرقم 475؛ الخصائص النسائی، ص 124، رقم 59؛ البدایه و النهایه، ج 7، ص 354؛ ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 307، الرقم، صص 336-338.

7. حدیث عبداله بن بدیل: ابن عساکر الدمشقی در تاریخش، ج 6، ص 107؛ ابن کثیر در البدایه و النهایه، ج 8، ص 80.

8. حدیث عبدالله بن رقیم الکنانی: ابن سعد در الطبقات، ج 3، ص 24؛ الکوفی در المناقب، ج 1، ص 427، الرقم 373 و ص 511، رقم 432، و ص 539، رقم 477؛ البلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 95؛ النسائی در الخصائص، ص 125.

ص:338

9. حدیث حارث بن مالک: النسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص 126، حدیث 61؛ الکنجی، کفایة الطالب، صص 285-287؛ ابن عساکر در الحدیث 278 من ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 234.

10. حدیث عبدالرحمان بن سابط: ابن ماجه در الحدیث 121 از سننش، ج 1، ص 45؛ ابن کثیر البدایه والنهایه، ج 7، ص 353؛ ابن عساکر در الحدیث 276-277 من ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، صص 232-234.

11. حدیث محمد بن عبدالله بن الحارث الهاشمی النوفلی: المناقب لمحمد بن سلیمان الکوفی، ج 1، ص 520، رقم 419.

12. حدیث عبیدالله بن ابی رافع: الکوفی در الحدیث 424 از کتاب مناقب امیرالمؤمنین، ج 1، ص 507.

13. حدیث عکرمه بن خالد: الکوفی در الحدیث 425 از المناقب، ج 1، ص 507.

14. حدیث حارث بن ثعلبه: الکوفی در الحدیث 434 از المناقب، ج 1، صص 512 و 533.

الحدیث 455؛ ابن عساکر در الحدیث 281 من ترجمة الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 238.

15. حدیث المنهال بن عمرو: الکوفی در الحدیث 444 از کتاب المناقب، ج 1، ص 516.

16. حدیث عبدالرحمان بن ابی زید البیلمانی: الکوفی در الحدیث 476 از کتاب المناقب، ج 1، ص 538؛ ابن عساکر در الحدیث 396-397، ترجمة امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 358.

17. حدیث زید بن ارقم: ابن عساکر، الدمشقی در الحدیث 394؛ ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 357.

18. حدیث ابی نجیح یسار الثقفی: ابن کثیر الدمشقی در حوادث سال 40، البدایة و النهایة، ج 7، ص 353؛ ابن عساکر در الحدیث 280 از ترجمة الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 237.

19. حدیث الاسود بن یزید: ابن عساکر در الحدیث 393، ترجمة الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 356.

20. حدیث مالک بن الحارث النخعی الاشتر: ابن عساکر در الحدیث 393، ترجمة الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 356.

ص:339

21. حدیث خیثمه بن عبدالرحمان: ابن عساکر در الحدیث 279، ترجمة الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 235.

22. حدیث ربیعه الجرشی: احمد بن حنبل در الحدیث 215؛ فضائل امیرالمؤمنین من کتاب الفضائل، ص 148.

23. حدیث ابی عبدالله الجدلی: الطبرانی در الحدیث 334؛ المعجم الکبیر، ج 1، ص 148.

24. روایت سعد بن ابی وقاص: به صورت مرسل شرح المختار، ص 35؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید المعتزلی، ج 2، صص 263-264؛ صفة الصفوه، ج 1، ص 312؛ جامع الاصول، ابن الاثیر الجزری، ج 8، صص 649-651؛ مصابیح السنه، البغوی، ج 4، ص 170؛ ذخائر العقبی، محب الدین الطبری، ص 63؛ تاریخ الخلفاء للسیوطی، ص 157؛ کنزالعمال للمتقی الهندی، ج 11، ص 599؛ ینابیع الموده للقندوزی، ص 204.

از طرفی برای این حدیث، طرق بسیاری نقل شده که برخی را می آوریم:

1. ابی بن کعب: محمد بن سلیمان الکوفی در الحدیث 142؛ المناقب، ج 1، ص 224.

2. اسماء بنت عمیس: احمد در المسند 6، ص 369-438 کتاب الفضائل، ص 95، تحت الرقم 142، ص 146، تحت الرقم 213؛ الکوفی در المناقب، ج 1، ص 502، رقم 420 و ص 511، الحدیث 431 و ص 529، رقم 463-464، و ص 540، رقم 479، 480؛ النسائی در الحدیث، صص 62-64، الخصائص، صص 127-129؛ الخطیب البغدادی در تاریخ، ج 10، ص 43، الرقم 5171 و ج 3، ص 406، رقم 1534 و ج 12، ص 323، رقم 6767؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 1، صص 384-389؛ محب الطبری در ذخائر العقبی، ص 63؛ الحموینی در فرائد السمطین، ج 1، ص 122، الرقم 85؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 109؛ المتقی الهندی در کنز العمال، ج 11، ص 607.

3. انس بن مالک: الکوفی در الحدیث، ص 482؛ المناقب، ج 1، ص 541 و ج 2، ص 516، الرقم 802؛ ابن المغازلی، المناقب، ص 30؛ ابن عساکر در الحدیث، صص 435-436؛ تاریخ دمشق، ج 1، ص 380؛ الخوارزمی الفصل مقتل الحسین، ج 1، ص 48؛ ابن کثیر در البدایة و النهایة، ج 7، ص 354.

4. ابو ایوب الانصاری: الهیتمی در مجمع الزوائد، ج 9، ص 111؛ الخوارزمی الفصل 4، مقتل الحسین، ج 1، ص 48.

ص:340

5. البراء بن عازب: ابن سعد در الطبقات، ج 3، ص 24؛ البلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 95؛ ابن عساکر تاریخ دمشق، ج 1، ص 378؛ الهیتمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 111؛ الخوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 48.

6. بریده بن الحصیب: الخوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 48.

7. جابر بن سمره: الکوفی، الحدیث 440، المناقب، ج 1، ص 515؛ ابن عساکر ترجمه الامام علی من تاریخ دمشق، ج 1، ص 379؛ الهیتمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 110؛ الطوسی، امالی، ج 1، ص 259؛ الخوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 48.

8. جابربن عبدالله الانصاری: احمد، المسند، ج 3، ص 338؛ الترمذی، صحیح، ج 5، ص 640؛ الکوفی در الحدیث، ص 167؛ المناقب، ج 1، ص 249؛ الحدیث 360، ص 458، و ح 416، ص 499 و ح 426، ص 509 و ح 462، ص 529، ح 483، ص 541؛ الصدوق، معانی الاخبار، ص 74، رقم 1؛ الخطیب البغدادی، تاریخ، ج 3، ص 289، الرقم 1376؛ ابن عساکر، ترجمه الامام علی من تاریخ دمشق، ج 1، صص 290-291 و صص 376-378، الرقم 427-432؛ ابن الاثیر، جامع الاصول، ج 8، ص 650؛ ابن المغازلی، الحدیث 43 المناقب، ص 29؛ الحلی، کشف الیقین، ص 282؛ الحموینی، فرائد السمطین، ج 1، ص 123؛ ابن حجر، لسان المیزان، ج 5، ص 377؛ المتقی، کنز العمال، ج 11، ص 599؛ الکراجکی فی کنز الفوائد، ج 2، صص 179-181.

9. الامام جعفر بن محمد صادق از پدرانش: الصدوق، امالی، ص 47؛ المجلسی، البحار، ج 37، ص 254؛ القندوزی، ینابیع الموده، ص 254.

10. ابوذر جندب بن جناده: الطوسی در الحدیث 3، ج 2، ص 158؛ القندوزی، الباب 42، ینابیع الموده، ص 124؛ الکراجکی، کنز الفوائد 2، ص 180.

11. حبشی بن جناده السلولی: الطبرانی، المعجم الصغیر، ج 2، ص 53، و ابو نعیم الاصبهانی، المعجم الصغیر، ج 2، ص 53؛ ابو نعیم الاصبهانی، تاریخ اصبهان، ج 2، ص 281؛ در حلیة الاولیاء، ج 4، ص 245؛ الطوسی امالی، ج 1، ص 258؛ ابن عساکر، ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 381؛ الهیتمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 110؛ المتقی، کنز العمال، ج 13، ص 192.

12. حذیفه بن اسید: الخوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 48.

13. ابو عثمان الرحبی حریز بن عثمان الحمصی: الخطیب، تاریخ بغداد، ج 8، ص 268، الرقم 4365؛ ابن حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، ج 2، ص 239.

ص:341

14. الامام حسن بن علی: القندوزی، الباب 90؛ ینابیع الموده، ص 482.

15. خالد بن عرفطه: الخوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 48.

16. ابورافع: الکراجکی، کنز الفوائد، ج 2، ص 177؛ المجلسی البحار، ج 37، ص 271، الرقم 41.

17. زید بن ارقم: ابن سعد الطبقات، ج 3، ص 24؛ البلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 95؛ ابن عساکر، ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 378؛ الهیتمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 111 عن الطبرانی؛ الخوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 48؛ الترمذی، سنن، ج 5، ص 641، الرقم 3730؛ ابن کثیر البدایه و النهایه، ج 7، ص 354.

18. زید بن ابی اوفی: احمد بن حنبل، الحدیث 207، ص 142، والحدیث 259، ص 184، کتاب الفضائل؛ ابن عدی الکامل، ج 3، ص 206؛ الخوارزمی مناقب، ص 150، الرقم 178؛ ابن عساکر، ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، صص 121-381؛ الحموینی، فرائد السمطین، ج 1، ص 112؛ الحدیث 83، ص 118؛ السیوطی در تفسیر الآیه 77 من سورة الحج، الدر المنثور، ج 6، ص 76؛ المتقی، کنز العمال، ج 13، ص 105.

19. سعید بن زید: احمد کتاب الفضائل 188؛ سیوطی، جمع الجوامع، ج 2، ص 221.

20. سعید بن المسیب: الکوفی در الحدیث 450؛ المناقب، ج 1، ص 502.

21. ابوسعید الخدری: ابن سعد الطبقات، ج 3، ص 23؛ احمد بن حنبل المسند، ج 3، ص 32؛ کتاب الفضائل، ص 50؛ البلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 94؛ الکوفی مناقب، ج 1، ص 501 و ح 427، ص 509 و ح 439، ص 514 و ح 448، ص 519 و ح 478، ص 539؛ الطوسی المجالس، ص 10 و امالی، ج 1، ص 267؛ ابن المغازلی، مناقب، ص 31؛ ابونعیم الاصبهانی، حلیة الاولیاء، ج 8، ص 307؛ الخطیب، تاریخ بغداد، ج 4، ص 383، الرقم 2261؛ ابن عساکر، الحدیث 415-426 من ترجمه علی من تاریخ دمشق، ج 1، صص 371-376؛ الحموینی، فرائد السمطین، ج 1، ص 127؛ الهیتمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 109؛ المتقی کنز العمال، ج 11، ص 603؛ القندوزی، ینابیع الموده، باب 6، ص 50 و الباب 56، ص 185.

22. سلمان الفارسی: الکوفی، الحدیث 327، مناقب، ج 1، ص 413.

23. سلمه بن الاکوع الصحابی: الکوفی، الحدیث 456؛ مناقب 1، ص 524.

24. سلمه بن ابی سلمه ربیب رسول الله: الطوسی، الحدیث 55؛ المجلس 18، من الأمالی، ج 2، ص 134؛ المجلسی، البحار، ج 37، ص 256.

ص:342

25. ام سلمه: الکوفی، الحدیث 419، مناقب، ج 1، ص 502 و ح 444، ص 516 و ح 446، ص 518؛ ابن عساکر، ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 383 و ح 369-371، صص 337-338؛ العقیلی در ترجمه محمد بن سلمه بن کهیل، ضعفاء، ج 4، ص 79، الرقم 1634؛ الهیتمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 109؛ الخوارزمی مقتل الحسین، ج 1، ص 48؛ الترمذی، کتاب المناقب، ج 5، ص 641، الرقم 3730.

26. سهل بن سعد الساعدی: الکوفی در الحدیث 971، مناقب، ج 2، ص 474.

27. ابوالطفیل: الخوارزمی، الفصل 4؛ مقتل الحسین، ج 1، ص 48.

28. عامر بن سعد (ظ: عامر عن سعد): المتقی، کنز العمال، ج 13، ص 163؛ ابن المغازلی الحدیث 41، مناقب، ص 28؛ الخوارزمی، الفصل 4، مقتل الحسین، ج 1، ص 48.

29. عبدالله بن ابی اوفی الصحابی: کما فی الکوفی، الحدیث 236، مناقب امیرالمؤمنین، ج 1، ص 316؛ فرات بن ابراهیم الکوفی، الحدیث 304، تفسیر، ص 226؛ الخوارزمی الفصل 4، مقتل الحسین، ج 1، ص 48.

30. عبدالله بن جعفر: ابن عساکر، ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 368؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 7، ص 354.

31. عبدالله بن عباس: احمد، مسند، ج 1، ص 330؛ الحاکم، المستدرک، ج 3، ص 132؛ الکوفی، المناقب، ج 1، ص 354 و ح 447، ص 518؛ الطوسی، الأمالی، ج 1، ص 49؛ ابن المغازلی، مناقب، ص 30؛ الخوارزمی، مناقب، ص 125 و الحدیث 163، ص 1424 من الفصل 14؛ ابن عساکر ترجمه امام علی من تاریخ دمشق، ج 1، صص 365-367؛ الکنجی در کفایة الطالب، ص 168؛ الحموینی، فرائد السمطین، ج 1، ص 150؛ الحلی، کشف الیقین، ص 280؛ محب الطبری، ذخائر العقبی، ص 87؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 350؛ الهیتمی، مجمع الزوائد، ج 9، صص 109 و 111؛ المتقی، کنز العمال، ج 11، صص 606-607؛ القندوزی، ینابیع الموده، باب 6، ص 50 و باب 7، ص 55 و ص 234، الحدیث 21.

32. عبدالله بن مسعود: ابن المغازلی، مناقب، ص 36، الرقم 56 از ابن البطریق در الفصل 16 از العمده، ص 136، برقم 203.

33. عبدالله بن عمر: الهیتمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 110، الخوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 48.

ص:343

34. عقیل بن ابی طالب: ابن عساکر، ترجمه محمد الاصغر بن عقیل بن ابی طالب من تاریخ دمشق، ج 54، ص 226، رقم 6756؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 23، ص 59 و ج 15، ص 332.

35. الامام علی بن ابی طالب: نصر بن مزاحم المنقری در الجزء 5، کتاب صفین، ص 315؛ محمد بن سلیمان الکوفی، مناقب، ج 1، ص 504، ح 433، ص 512 و ح 452، ص 522 و ح 457، ص 524 و ح 459، ص 527؛ الخوارزمی، مناقب، ص 128، تحت الرقم 143؛ الکراجکی، کنز الفوائد، ج 2، ص 180؛ الخطیب البغدادی، تاریخ، ج 4، ص 71، الرقم 1693؛ الحاکم، المستدرک، ج 2، ص 337؛ ابن عساکر، ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، صص 362-364؛ الحسکانی در تفسیر الآیه 59، سوره النساء، شواهد التنزیل، ج 1، ص 150، الرقم 205 می گوید: «این حدیث، پنج هزار سند دارد؛ الحموینی، فرائد السمطین، ج 1، ص 123؛ الهیتمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 110؛ المتقی، کنز العمال، ج 13، ص 150 و ح 36517، ص 171؛ القندوزی، ینابیع الموده، ص 130؛ الحلبی، السیره الحلبیه، ج 3، ص 104؛ الشیخ الطوسی، المجلس 12، امالی، ج 1، ص 342.

36. الامام علی بن موسی الرضا: الشیخ الطوسی، الحدیث 41، المجلس 12، امالی، ج 1، ص 352؛ المجلسی، البحار، ج 37، ص 256، الرقم 10.

37. عمار بن یاسر: المتقی، کنز العمال، ج 16، ص 186.

38. عمر بن الخطاب: ابن شیرویه الدیلمی، فردوس الاخبار، ج 5، ص 406، الرقم 8308؛ الخطیب البغدادی در تاریخش، ج 7، ص 452؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 1، صص 360-361؛ ابن عدی الکامل، ج 1، ص 305؛ المتقی، کنز العمال، ج 13، ص 124؛ محب الطبری، الریاض النضره، ج 2، ص 106؛ الخوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 48؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 7، ص 354.

39. عمر بن ابی سلمه ربیب رسول الله: الشیخ الطوسی، الحدیث 55، المجلس 18، امالی، ج 2، ص 134؛ المجلسی، البحار، ج 37، ص 256، الرقم 11.

40. فاطمه بنت حمزه بن عبدالمطلب: ابن عساکر، ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 390؛ الخوارزمی مقتل الحسین، ج 1، ص 48؛ ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج 7، ص 354.

ص:344

41. فاطمه سلام الله علیها بنت رسول الله: محمد الجزری الشافعی در کتابش اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابی طالب؛ العلامه الامینی فی الغدیر، ج 1، ص 196 در عنوان: «احتجاج الصدیقة فاطمه»؛ الخوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 48.

42. ابوالفیل: ابن عساکر، ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 382.

43. ابو لیلی الانصاری، الشیخ طوسی، الحدیث 65، المجلس 12، الأمالی، ج 1، ص 361.

44. مالک بن الحویرث: البخاری، الرقم 1284؛ التاریخ الکبیر، ج 7، ص 301؛ ابن عدی الرقم 244، ص 1865؛ الکامل، ج 6، ص 381؛ ابن عساکر، الحدیث 440، من ترجمه الامام علی من تاریخ دمشق، ج 1، ص 382؛ الخوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 48؛ ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج 7، ص 354.

45. مجاهد: الکوفی کتاب مناقب الامام امیرالمؤمنین، ج 1، ص 520؛ الحسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 149، الرقم 203.

46. محدوج بن زید الذهلی الصحابی: محمد بن سلیمان، المناقب، ج 1، ص 301، ح 417، ص 501 و ح 430، ص 510 و ح 443، ص 516؛ احمد بن حنبل باب مناقب امیرالمؤمنین، کتاب الفضائل، ص 179؛ ابن المغازلی، کتاب مناقب علی بن ابی طالب، ص 42؛ الخوارزمی، الفصل 14، کتاب المناقب، ص 140، الفصل 4؛ مقتل الحسین، ج 1، ص 48؛ ابن عساکر، ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 124.

47. الامام محمد بن علی الباقر: محمد بن سلیمان الکوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین، ج 1، ص 510، الرقم 428؛ الشیخ الصدوق، المجلس 32، الأمالی، ص 146.

48. معاویه بن ابی سفیان: احمد بن حنبل، الحدیث 275، فضائل امیرالمؤمنین، کتاب الفضائل؛ ابن المغازلی الشافعی، مناقب علی بن ابی طالب، ص 34؛ ابن عساکر ترجمة الامام علی بن ابی طالب من تاریخ دمشق، ج 1، ص 369؛ الحموینی فرائد السمطین، ج 1، ص 371؛ محب الطبری، ذخائر العقبی، ص 79؛ الریاض النضره، ج 2، ص 142؛ الخوارزمی مقتل الحسین، ج 1، ص 48؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 354.

49. نبیط بن شریط: ابن عساکر، ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 381، ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 7، ص 354.

50. ابوهریره: محمد بن سلیمان الکوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین، ج 1، ص 540؛ ابن عدی، الکامل، ج 6، ص 68، الرقم 5، ص 1603؛ ابن عساکر ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 370؛ الترمذی، کتاب المناقب، ج 5، ص 641، الرقم 3730.

ص:345

23. آیه وَ السّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ

وَ السّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ1 ؛

برخی از مفسرین اهل سنت، ذیل این آیه چنین گفته اند: «اول کسی که ایمان آورد علی بن ابی طالب و نیز اول کسی که اسلام آورد علی بن ابی طالب(1) است».

بغوی ذیل این آیه می گوید: «اول من آمن و صلی علی بن ابی طالب رضی ا... عنه و هو قول جابر، مجاهد، ابن اسحاق».(2)

24. آیه وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ

أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ 4 ؛

«کسی که بصیرتی از جانب خداوند دارد و از پی گواهی برای او در آید...»

بیشتر علمای اهل تحقیق و منصف اهل سنت بر این مطلب اذعان نموده اند که مراد از عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وجود نازنین رسول الله است و مقصود از شاهِدٌ مِنْهُ امام علی است.

آلوسی چهار روایت نقل می کند که این سخن را تأیید می کند.

الف) ابن ابی حاتم و ابن مردویه از علی روایت نموده اند که: قال علی: ما من رجل من قریش الا و قد نزلت فیه آیة عن القرآن فقال له رجل: و انت ای شیء نزل فیک قال: «یتلوه شاهد منه».(3)

ص:346


1- (2) تاج التراجم، اسفراینی، ج 2، ص 900 و ج 2، ص 962؛ تفسیر مظهری، ج 4، ص 378، ذیل هود 17؛ تفسیر بغوی ذیل (توبه، آیه 100) (اول من اسلم واول من صلی)؛ اسد الغابه، ج 4، ص 18، زندگانی محمد (محمد حسنین هیکل ترجمه پاینده، ص 201)؛ الاصابه، ج 4، رقم 1، ص 118؛ کنز العمال، ج 6، ص 153 و ج 6، ص 395؛ مستدرک، ج 30، ص 365؛ ترجمه مناقب خوارزمی، صص 57-61-59؛ صحیح ترمذی، ج 2، صص 300-301؛ طبقات ابن سعد، ج 3، ص 14، 3، رقم 1، ص 13؛ الریاض النضره، ج 2، ص 157؛ الاستیعاب، ج 2، ص 759؛ خصائص نسائی، صص 2-3؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 75.
2- (3) معالم التنزیل، بغوی، ج 1، ص 270 (در ادامه، سیاست تشریک فضایل را دنبال می کند).
3- (5) روح المعانی، ج 12، ص 28؛ تفسیر بغوی ذیل (سوره هود، آیه 17). در روایت روح المعانی حضرت ابتدا می گوید: مراد از «علی بینه من ربه» رسول الله است.

ب) روایت منهال از عباده بن عبدالله که همان روایت مذکور است.

ج) روایت ابن مردویه به شیوه ای دیگر «عن علی کرم الله وجهه قال رسول الله: «افمن کان علی بینة». انا «و یتلوه شاهد» علی. رسول الله فرمودند: «فمن کان علی بینه» من هستم و «شاهد»، علی است.

د) اخرج الطبرسی نحو ذلک عن بعض اهل البیت رضی الله عنهم. مظهری در وجه شاهد بودن علی می گوید:

فان قیل فما وجه تسمیة علیّ بالشاهد: قلت لعل وجه ذلک انه أول من أسلم من الناس فهو أول من شهد بصدق النبی و الا وجه عندی ان یقال: ان علیاً کان قطب کمالات الولایة و سایر الاولیاء حتی الصحابة رضوان الله علیهم اتباع له فی مقام الولایة»؛(1)

اگر پرسیده شود علت تسمیه علی علیه السلام به شاهد چیست، می گویم: شاید به علت این است که او اولین کسی است که اسلام آورد، پس او اولین شاهد بر صدق گفته رسول الله است، اما دلیل آن از نظر من (بهتر است بگوییم) علی علیه السلام قطب کمالات ولایت است و سایر اولیاء حتی صحابه (بهشت خدا بر آنها باد) در مقام ولایت پیروان اویند.

او در ادامه می گوید:

«یتلوه»، یعنی از او پیروی می کند که در اینجا علی علیه السلام است که شاهد و اصل و اساس اولیاست. کرامات اولیاء، همان معجزات بهتر پیامبران است و علوم آنها مستند به الهام، و کشف تاریکی است، و علم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مستند به وحی است. پس این کرامات و علوم، بر صدق گفته رسول الله شاهدند، لذا ایشان فرمود: «انا دارالحکمه و علی بابها».(2)

ترمذی به سند صحیح از امام علی علیه السلام روایت نموده: «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب».

ص:347


1- (1) تفسیر المظهری، ج 4، ص 378، ذیل آیه.
2- (2) تفسیر المظهری همان؛ صحیح ترمذی، کتاب المناقب، حدیث 3732.

این حدیث را ابن عدی در الکامل، العقیلی در الفضاء، و نیز طبرانی و حاکم از ابن عباس و جابر نقل نموده اند که اشاره به علوم اولیاء دارد، نه علوم فقهاء. چون اگر مرادش علوم فقهاء بود در علی منحصر نمی شد.(1)

25. آیه هادی

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ2 ؛

«تو تنها بیم دهنده ای و برای هر گروهی هدایت کننده ای وجود دارد».

ثعلبی در تفسیر خود از «ابن عباس» روایت کرده که گفت:

چون این آیه نازل شد، پیامبر دستش را بر سینه خود زد و فرمود: «منم منذر»، سپس به شانه علی اشاره کرد و فرمود: «انت الهادی یا علی، بک یهتدی المهتدون من بعدی»؛ (2)«تویی هادی! و بعد از من، هدایت یافتگان به واسطه تو هدایت می شوند».

آلوسی در روح المعانی این حدیث را آورده که:

«قد ثبت بطرق متعدده انه لما نزل قوله تعالی إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ قال لعلی: انا المنذر و انت الهادی بک یا علی یهتدی المهتدون من بعدی»(3) به طرق متعددی نقل

ص:348


1- (1) تفسیرالمظهری، همان؛ کسانی که آن را درباره علی علیه السلام دانسته اند: المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 3، ص 157 (قالت فرقه هو علی بن ابی طالب)؛ معالم التنزیل بغوی، ج 2، ص 318؛ تفسیر ثعلبی ذیل آیه؛ تفسیر قرطبی، ج 9، ص 16؛ تفسیر النیشابوری، المطبوع بهامش الطبری، ج 12، ص 16، التفسیر الکبیر فخر رازی، ج 17، ص 201، تفسیر الطبری 12، ص 10 (ذیل آیه) مانزل فی القرآن فی علی؛ ابی نعیم اصبهانی به نقل ابن بطریق در الخصائص فصل 8، ص 119، رقم 83 تذکرة الخواص، ج 1، ص 185 (تحقیق حسین تقی زاده)؛ المناقب، ابن المغازلی، ص 270، رقم 318؛ کفایة الطالب، باب 62، ص 235؛ شواهد التنزیل حسکانی، ج 1، صص 275-282، رقم 372-387؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 340، رقم 262-263؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 136؛ المختار، ص 70؛ ترجمه امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 2، ص 420، رقم 928؛ منتخب کنزالعمال، ج 1، ص 449، تفسیر سوره هود؛ درالمنثور، ج 3، ص 324.
2- (3) تفسیر کبیر فخر رازی، ج 19، ص 14؛ تفسیر طبری، 1321 ق، ج 13، ص 63؛ المحرر الوجیز، ج 3، ص 297.
3- (4) روح المعانی، ج 2، ص 235 ذیل آیه (چاپ رحلی قدی).

شده هنگامی که آیه: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمود:

من (منذر) بیم دهنده ام و تو (هادی) هدایت کننده، ای علی! به واسطه تو هدایت یافتگان هدایت می شوند.

کلام آلوسی چنین است:

قالت الشیعه انه علی کرم الله وجهه و رووا فی ذلک اخبارا و ذکر ذلک التشیری منا، و اخرج ابن جریر و ابن مردویه، و الدسلیمی و ابن عساکر عن ابن عباس قال: لما نزلت، إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ ، وضع رسول الله یده علی صدره فقال: انا المنذر و اومأ بیده الی منکب علی کرم الله فقال: انت الهادی یا علی، بک یهتدی المهتدون من بعدی. و اخرج عبدالله بن احمد فی زوائد المسند، و ابن ابی حاتم و الطبرانی فی الاوسط، و الحاکم و صحح و ابن عساکر ایضاً عن علی کرم الله وجهه انه قال فی الآیة، رسول الله... المنذر و انا الهادی(1)

آلوسی در پیروی از سیاست تشریک فضائل اینجا هم آیه را عام و شامل امام علی و دیگران می داند. البته شاید بتوان این طور توجیه کرد که طبق قاعده عمومی شأن نزول آیه خاص است، اما مدلول آن عام است. اما این عام چه کسانی هستند؟ آیا همان ها نیستند که آلوسی در حق آنها (اهل بیت) می گوید: «لا تحصی فضائلهم»؟

26. آیه وَ حُسْنُ مَآبٍ

اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ 2 ؛

ص:349


1- (1) روح المعانی، ج 13، ص 108، و نیز رک: درالمنثور، ج 4، ص 608، ضمن شرح حدیث می گوید: «اخرج ابن مردویه، ابونعیم، ابن جریر، الدیلمی، ابن عساکر، ابن النجار، چون آیه نازل شد، رسول خدا دستش را بر شانه علی زد و گفت: من منذر هستم و تو هادی هستی»؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، «انت الهادی یا علی بک یهتدی المهتدون»، ج 4، ص 70؛ ینابیع الموده، باب بیست و هشتم، ص 231؛ شواهد التنزیل، ج 2، ص 395 (روایت مجاهد) و ج 2، ص 387 (روایت ابی هریره)، ج 2، ص 388 روایت یعلی بن مره؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 148 (روایت ابی برزه الاسلمی)؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 130؛ تاریخ بغداد، ج 12، ص 373.

«آنان که ایمان آورده اند وعمل صالح انجام داده اند، خوشا به احوالشان و مقام نیکویشان».

ثعلبی در تفسیر خود از ابن عباس روایت کرده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

طوبی، شجرة اصلها فی دار علی بن ابی طالب و فی دار کل مؤمن منها غصن؛ طوبی درختی است که اصلش در خانه علی بن ابی طالب علیه السلام و شاخه های آن همه جا و بر سر همه مؤمنان و بر فراز خانه هایشان گسترده است. بعد فرمود: طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ ؛ خوشا بر احوال آنها و مقام نیکوی آنها؛ یعنی مکان و بازگشتی نیکوست».(1)

و نیز ثعلبی در حدیث دیگری به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت کرده که از پیامبر اکرم درباره آیه: طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ سوال شد؟ آن حضرت فرمود:

درختی است در بهشت که ریشه آن در خانه من و شاخه های آن بر سر اهل بهشت گسترده است. گفته شد: ای رسول خدا از معنی آیه از تو پرسیدیم، فرمودید: درختی است که اصل آن در خانه علی علیه السلام است و شاخه های آن بر اهل بهشت گسترده است. فرمود: «ان داری و دار علی غدا واحده فی مکان واحد»؛ «خانه من و خانه علی، فردا (در بهشت) یکی و در یک مکان واقع است».

27. آیه مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ

وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ 2 ؛

حنفی قندوزی روایات بسیاری نقل می کند که مراد از مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ 3 علی علیه السلام است؛ از جمله:

ص:350


1- (1) بنا به نقل احقاق الحق، ج 3، ص 441؛ ینابیع الموده، باب بیست و چهارم، ص 223.

الف) از عطیه عوفی از ابی سعید خدری رضی الله عنه گوید:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از آیه اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ پرسیدم که مقصود چه کسی است. فرمود: وزیر برادرم سلیمان بن داوود. پرسیدم از آیه قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ فرمود: او برادرم علی بن ابی طالب است.

ب) صاحب مناقب از محمد بن مسلم و ابی حمزه ثمالی و جابر بن یزید روایت کرده که آنان از امام باقر علیه السلام روایت کرده اند و علی بن فضال و فضیل بن یسار و ابی بصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند، و احمد بن محمد حلبی و محمد بن فضیل از امام رضا و روایت شده از امام موسی بن جعفر علیه السلام و از زید بن علی و از محمد حنیفه و از سلمان فارسی و از ابی سعید خدری و اسمعیل سدی که همگی گفتند مقصود در قوله تعالی قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ علی بن ابی طالب علیه السلام است.

ج) در مناقب روایت شده که از علی علیه السلام پرسیدند که عیسی بن مریم مرده زنده می کرد و سلیمان بن داوود نطق طیور را می فهمید؛ آیا شما دارای این مقام هستید. آن جناب فرمود: سلیمان بن داوود بر هدهد غضب نمود. (چون آن پرونده را در جای خود ندید و برای جستن آب رفته بود) و او آب را می دانست و می شناخت و راهنمای آب بود، اما سلمیان نمی دانست و نمی شناخت که زیر هواست، با آنکه باد و مورچه و انس و جن و شیاطین و (ماردین) او را اطاعت می کردند.

خدای تعالی در سوره رعد آیه 31 فرموده:

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی ؛

و در سوره نمل آیه 75 فرموده:

وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ ؛

و در سوره فاطر آیه 32 فرموده:

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا ؛

ما قرآنی را که ارث برده ایم در آن اوامری است که به کمک آن کوه ها می روند و شهرها به سبب او قطع می شوند (از این شهر به آن شهر) و مرده ها به او زنده می شوند - و آب را به واسطه آن می شناسیم - ما آن کتابی را ارث برده ایم که در او تبیان هر چیزی است.

ص:351

د) از سعید بن جبیر پرسیدند. آیا مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ عبدالله سلام است. جواب گفت: نه، چون این سوره در مکه نازل شده و عبدالله بن سلام بعد از هجرت در مدینه اسلام آورد.(1)

برخی از کسانی که قائل اند مراد از مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ حضرت علی است:

شواهد التنزیل، حسکانی (ج 1، ص 307)، ضمن هفت حدیث؛ تفسیر «الکشف والبیان» ثعلبی، عکس نسخه خطی کتابخانه شوشتری (ج 1، ص 258)؛ مناقب ابن مغازلی (ص 313، حدیث شماره 358، ط بیروت)؛ توضیح الدلائل، شهاب الدین احمد شیرازی شافعی (کتابخانه ملی فارس، ص 163)؛ الاتقان سیوطی، ج 1، ص 13؛ جامع الاحکام، قرطبی (ج 9، ص 336) مناقب مرتضوی، مولی صالح کشفی (چ بمبئی، ص 49)؛ روضه الاحباب، عطاء الدین دشتکی شیرازی (ج 1 ضمن وقایع سال 9 هجری) مفتاح النجاه بدخشی (ص 40 مخطوط) ینابیع الموده قندوزی (ص 102، ط استامبول) ارحج المطالب، امر تسری (ص 86) ملحقات احقاق الحق، (ج 20، ص 77، برای مطالعه بیشتر: امام امیرالمؤمنین از دیدگاه خلفاء، مهدی فقیه ایمانی (چاپ دوم (ناشر مولف) 1419 ق).

28. آیه سَبْعَةُ أَبْوابٍ

لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ 2 ؛

«جهنم هفت در دارد و بر هر دری عده ای تقسیم شده اند».

از جمله آیاتی که بر عظمت اهل بیت علیهم السلام نزد خداوند دلالت دارد، این آیه است که در تفسیر سیوطی چنین تفسیر شده است:

عن ابی ذر قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لجهنم باب لا یدخل منه الا من اخفرنی فی اهل بیتی و اراق دماءهم من بعدی؛ ابوذر می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: جهنم دری دارد که از آن در تنها کسانی وارد می شوند که پیمان مرا درباره اهل بیتم شکسته اند و بعد از من خون آنان را ریخته اند.(2)

ص:352


1- (1) ینابیع الموده، باب 30، ص 241 در نمونه هایی در شواهد التنزیل (تحقیق محمد باقر محمودی)، ج 1، ص 308؛ مناقب، ابن مغازلی، حدیث 361.
2- (3) درالمنثور، سیوطی، ج 4، ص 100.
29. آیه جاءَ الْحَقُّ

وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً (1) ؛

«و (به امت) بگو که (دین) حق آمد و باطل نابود شد که باطل خود لایق محو نابودی ابدی است...».

زمخشری در تفسیر این آیه می گوید:

وقتی این آیه در روز فتح مکه نازل شد، جبرئیل به رسول خدا عرض کرد: عصای خود را بردار و بت ها را با آن بینداز، مشرکین داشتند تماشا می کردند و به محض اینکه نوک عصای پیامبر به طرف چشم بتی اشاره شد، آن بت با رو به زمین می افتاد. آن حضرت همه بت ها را انداخت و تنها بت قبیله خزاعی که بالای کعبه بود باقی ماند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی بت ها را پایین بینداز. آنگاه خودش مرا به دوش گرفت تا بالای کعبه شدم و آن بت را شکستم و مردم مکه از این عمل ما سخت در شگفت بودند و می گفتند: ما جادوگرتر از محمد صلی الله علیه و آله وسلم کسی را ندیده ایم!(2)

این حدیث را حافظ محمد بن موسی در کتابی که آن را از تفاسیر دوازده گانه استخراج نموده در تفسیر آیه وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً (3) روایت کرده است. البته الفاظ و معانی حدیث طبق نقل او، بیشتر در تعظیم علی بن ابی طالب علیه السلام است.

30. آیه وَ آتِ ذَا الْقُرْبی
اشاره

وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ ؛

«و ای رسول خدا، تو خود حقوق خویشاوندان و ارحام خود را اداکن».(4)

ص:353


1- (1) سوره الإسراء، آیه 81.
2- (2) الکشاف زمخشری، ذیل سوره اسرا، آیه 81، الکشف البیان، ثعلبی ذیل آیه.
3- (3) سوره الاسراء، آیه 81.
4- (4) سوره الاسراء، آیه 26.

در حدیثی که از منابع اهل تسنن از «ابوسعید خدری» صحابه معروف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده، آمده است که:

«لما نزل قوله تعالی و آت ذاالقربی حقه اعطی رسول الله فاطمة فدکا» هنگامی که آیه وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فاطمه را صدا زد و فدک را به او بخشید.(1)

این حدیث را «ابویعلی» و «ابن ابی حاتم» و «ابن مردویه» و «طبرانی» از «ابوسعید» نقل کرده اند.(2)

در تفسیر الدر المنثور از ابن عباس نقل شده هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبر فدک را به فاطمه بخشید: «اقطع رسول الله فاطمه فدکا»(3).

سیوطی پس از نقل روایت گفته: ابن مردویه این روایت را از ابن عباس آورده و ذهبی در میزان الاعتدال، این حدیث را صحیح دانسته است. متقی هندی در کنز العمال و به گفته وی حاکم در تاریخش و ابن النجار این حدیث را آورده اند.(4)

سمهودی مورخ معروف مدینه (متوفی 911 ه -) می نویسد:

فدک هفت قطعه زمین و ملک یک یهودی به نام «مخیریق» بوده که او شخصاً به پیغمبر اکرم بخشید و به جنگ احد رفت و در آن جنگ کشته شد. بعضی هم نوشته اند به مرگ طبیعی مرده و پیش از مرگ نوشته و وصیت کرده پیامبر اسلام هرگونه تصرفی را در املاک او بنماید مختار است.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دهکده فدک را به دخترش حضرت فاطمه سلام الله علیها بخشید و تا پایان زندگی پیامبر فدک در دست حضرت فاطمه بود.

ص:354


1- (1) فدک زمینی آباد و حاصل خیزی در نزدیکی خیبر بود و از مدینه 140 کیلومتر فاصله داشت و بعد از خیبر، نقطه اتکای یهودیان در حجاز به شمار می رفت.
2- (2) روح المعانی، آلوسی، ج 15، ص 62؛ تفسیر المظهری، ج 5، ص 281 (با اشکال در صحت آن، همان حدیث ابن کثیر) لباب النقول، ص 219؛ انوار التنزیل، بیضاوی، ج 3، ص 441، درالمنثور، ج 5، ص 273.
3- (3) درالمنثور، ج 5، ص 274؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 302، همراه با نقد.
4- (4) سیوطی، الدرالمنثور، ج 4، ص 177 و ج 5، ص 274؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 49؛ کنزالعمال، ج 2، ص 158؛ میزان الاعتدال ذهبی و (صححه)، ج 2، ص 228.

حضرت فاطمه نیز درآمد این ملک را که سالانه بالغ بر هفتاد هزار دینار بود، بین بینوایان و فقرا تقسیم می کرد.

فدک در سال هفتم هجری به دست پیامبر اسلام افتاد. جریان از این قراربود که پیامبر پس از محاصره خیبر و در هم شکستن قدرت یهود در آن منطقه و عطوفت و مهربانی آن حضرت نسبت به چند قریه از آن آبادی ها، اهالی فدک حاضر شدند با پیامبر مصالحه کنند. بدین ترتیب که نصف سرزمین آنها به پیامبر اختصاص داشته باشد و نصف دیگر از آن خودشان، و در عین حال، کشاورزی سهم پیامبر به عهده آنان باشد و در برابر زحماتشان مزد دریافت دارند. بنابراین با توجه به آیه 6 سوره حشر که می فرماید:

وَ ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ1 ؛

این قسمت از زمین، ملک پیامبر گردید و آن حضرت به آن گونه که می خواست در آن تصرف می کرد.(1)

بعد از اینکه آیه وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ ؛ «حق ذوی القربی را ادا کن» نازل شد، پیامبر از جبرئیل پرسید: منظور از این آیه چیست؟ پاسخ داد:

فدک را به فاطمه ببخش تا برای او و فرزندانش مایه زندگی باشد و عوض ثروتی باشد که خدیجه در راه اسلام مصرف کرده است. پیامبر گرامی حضرت فاطمه را خواست و فدک را به او بخشید. از این ساعت بود که مالکیت پیامبر پایان یافت و فدک ملک حضرت فاطمه شد. این جریان تا زمان وفات پیامبر ادامه داشت.

شاهد زنده دیگر بر این مدعی گفتار امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره فدک است که می فرماید:

بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء فشحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرین و نعم الحکم الله؛(2)

ص:355


1- (2) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 210.
2- (3) نهج البلاغه، نامه 45، نامه معروف به عثمان بن حنیف.

آری، از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده بود، تنها «فدک» در دست ما بود. ولی گروهی بر آن بخل ورزیدند، در حالی که گروه دیگری سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و بهترین قاضی و داور خداست.

این سخن به خوبی نشان می دهد که در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله «فدک» در اختیار امیرمؤمنان علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام بود، ولی بعداً گروهی از بخیلان حاکم، چشم به آن دوختند و علی علیه السلام و حضرت فاطمه به ناچار از آن چشم پوشیدند. مسلّماً این چشم پوشی با رضایت خاطر صورت نگرفت، چرا که در این صورت از خدا داوری طلبیدن و «نعم الحکم، الله» گفتن معنی ندارد.

پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همین که ابوبکر بر خلافت تسلط یافت، عمال حضرت فاطمه را از فدک بیرون کرد و فدک را از دست آن حضرت گرفت و جزء بیت المال نمود. بخاری در صحیح خود از عایشه نقل می کند: فاطمه علیهاالسلام چند نفر را نزد ابوبکر فرستاد و از عمال او شکایت کرد و پیغام داد که فدک، میراث من است و آنچه از خمس خیبر باقی مانده سهم ماست، پس دستور ده فدک را برگردانند.

ابوبکر به نمایندگان دختر پیغمبر گفت: من از پیغمبر شنیدم که فرمود: «نحن معاشر الانبیاء لا نورث ما ترکناه صدقه»؛(1) ما جماعت پیامبران چیزی به ارث نمی گذاریم، ما ترک ما صدقه است».

حدیث «نحن معاشر الانبیاء لانورث» در ترازوی نقد

1. ابن ابی الحدید معتزلی می گوید:

فی هذا الحدیث عجب لانها قالت له انت ورثة رسول الله ام اهله؟ قال: بل

ص:356


1- (1) صحیح بخاری، ج 5، ص 177؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 1380 ق، و نیز برای مطالعه بیشتر رک: فاطمه زهرا در کلام اهل سنت، سید مهدی هاشمی، ص 260؛ معتبر ترین سند تاریخی فدک، سید علی رضا حسینی، ص 14؛ تفسیر مظهری، ج 6، صص 6-7، (لا نورث ما ترکناه صدقه)؛ قرطبی، ج 11، ص 81 «اما ورثه المال فلایمتنع و ان کان قوم قد انکروا لقول النبی لا نورث ما ترکنا صدقه فهذا لا حجه فیه لان النبی صلی الله علیه و آله و سلم لم یخلف شینا یورث عنه و انما کان الذی اباحه الله عز و جل ایاه فی حیاته بقوله تبارک اسمه و اعلموا انما غنتم من شیء فللّه خمسه و للرسول» کلام قرطبی سخن ماست که خواهد آمد.

اهله و هذا تصریح بأنه صلی الله علیه و آله موروث یرثه اهله و هو خلاف قوله: «لا نورث» (1) من از این حدیث در شگفتم، زیرا فاطمه علیهاالسلام در احتجاج خود با ابوبکر بر سر فدک گفت: تو وارث پیغمبری یا اهل او، ابوبکر در جواب گفت: اهل او. فرمود: اگر چنین است که اهل او ارث می برند این خلاف حدیثی است که از پدرم نقل می کنی؟

فاطمه علیهاالسلام فرمود: این نحله، عطیه و بخشش پیامبر است. ابوبکر در پاسخ، از او مطالبه بینه و شاهد نمود تا بدین وسیله ثابت کند که فدک ملک اوست.

از نظر اسلام، هرگاه ملکی در تصرف کسی بود از او درخواست بینه و شاهد نمی شود و نفس تصرف دلیل مالکیت است، بلکه کسی که ادعای خلاف آن را داشته باشد باید بینه اقامه کند زیرا او مدعی است و دلیل بر اینکه فدک در تصرف زهرا بوده، واژه ایتاء در آیه شریفه: وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ است و نیز لفظ «اعطاء» و «اقطاع» که در روایات آمده است.

با این حال، حضرت زهرا به ناچار برای اثبات حقانیت خود اقامه بینه کرد. علی علیه السلام و ام ایمن هردو شهادت دادند که فدک ملک زهراست، اما پاسخ ابوبکر این بود که شهادت یک مرد و یک زن کافی نیست، بلکه باید دو مرد و یا یک مرد و دو زن باشد.

البته حضرت زهرا به این مسئله توجه داشت، ولی جریان اختلاف در این مورد از باب قضاوت نبود چرا که در این مورد ابوبکر، هم قاضی و هم طرف دعوا به شمار می آمد، پس اگر قضاوتی حقیقی بود می بایست قاضی شخص سومی باشد. بنابراین در این مورد یک شاهد کافی بود که گفته مدعی را تصدیق کند و جریان پایان پذیرد، نه از باب یک قضاوت اسلامی.

در عین حال حضرت زهرا برای بار دوم علی علیه السلام و ام ایمن، اسماء بنت عمیس، حسن و حسین را به عنوان شاهد همراه آورد، اما باز هم مورد قبول خلیفه واقع نشد؛ به این دلیل که امام علی همسر حضرت فاطمه است و امام حسن و امام حسین فرزندان او هستند و طرف حضرت فاطمه را خواهند گرفت و به نفع او شهادت خواهند داد. اما اسماء بنت عمیس بدان جهت شهادتش پذیرفته نشد که همسر جعفر بن ابی طالب بود و به نفع بنی هاشم شهادت می دهد و ام ایمن نیز گواهی اش پذیرفته نشد، به این جهت که زنی است غیر عرب و نمی تواند مطالب را روشن بیان کند.

ص:357


1- (1) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 219.

اما باید سؤال کرد که آیا حضرت فاطمه، امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام که براساس آیه تطهیر در روایاتی که در شأن نزول آن رسیده که از هر گناه و آلودگی پاکند، سخنشان مورد قبول نیست؟ حال چگونه سخنان آنها برای ابوبکر باور نکردنی است؟

در اینجا به جریانی که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه آورده، اشاره می کنیم. وی می گوید:

از «علی بن فارقی» مدرس مدرسه غربی بغداد پرسیدم: آیا فاطمه سلام الله علیها در ادعایش صادق بود؟ پاسخ داد: بله. پرسیدم: پس چرا ابوبکر فدک را به او واگذار نکرد، با اینکه می دانست فاطمه سلام الله علیها راستگوست؟ استاد تبسم کرد و سپس جمله لطیف و زیبا و طنز گونه ای گفت.

با اینکه چندان اهل شوخی و مزاح نبود، گفت: اگر روز اول به مجرد ادعای فاطمه سلام الله علیها فدک را باز می گرداند، او فردا ادعای خلافت همسرش را مطرح می ساخت و می بایست ابوبکر از مقام خلافت کناره گیری کند و در این مورد عذر زمامدار خلافت پذیرفته نبود، چرا که با عمل نخستش به صداقت و راستگویی دختر پیامبر اقرار کرده بود، و باید پس از آن بدون نیاز به بینه و شهود، هرگونه ادعایی که حضرت فاطمه می کرد قبول نماید.

ابن ابی الحدید می افزاید:

«این سخن صحیح و درست است گرچه استاد آن را به صورت شوخی بیان نمود».(1)

به راستی باید پرسید: علی علیه السلام که پیامبر او را «اقضی الامه» و «صدیق اکبر» می داند و می گوید: «علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه حیثما دار»؛ «حق با علی است و علی با حق است و حق همواره از علی جدا نمی شود».

داور اولی و سرپرست مؤمنان و اولی، نسبت به جان مؤمنان می داند شهادتش در مورد قطعه زمینی همچون فدک پذیرفته نیست؟ آیا در اینجا به ناحق شهادت می دهد؟ مسلّماً چنین نیست، بلکه باید گفت: تمام تلاش ابوبکر و عمر این بود که «فدک» این باغ پردرآمد در اختیار علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها قرار نگیرد، تا مبادا درآمدهای آن را صرف درهم شکستن حکومت کنند، یا اینکه از روی بخل و حسادت بوده است.

ص:358


1- (1) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 284.

چنان که علی علیه السلام خود به این موضوع اشاره کرده می فرماید:

بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء فشحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرین و نعم الحکم الله و ما اصنع بفدک و غیر فدک...؛(1) آری از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده تنها «فدک» در اختیار ما بود که آن هم گروهی بر آن بخل و حسادت ورزیدند و گروه دیگری آن را سخاوتمندانه رها کردند [و از دست ما خارج گردید] و بهترین حاکم خداست، مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟

اما اینکه ابوبکر شهادت اسماء بنت عمیس، همسر جناب جعفر را رد کرد - به این بهانه که به بنی هاشم علاقه دارد - این نیز مطلب عجیبی است و جواب آن روشن است، زیرا در قضاوت، شرط نشده که شاهد باید دشمن انسان باشد، بلکه شرط شاهد، عدالت است. به علاوه، مگر پیامبر گواهی نداده بود که اسماء اهل بهشت است.

اما اینکه ام ایمن عجمی است، باید گفت مگر شرط قبول شهادت، عرب بودن است؟ یا فصاحت و بلاغت؟ یا جملاتی که برساند گفته فلانی درست است؟ آیا ام ایمن که از زمان کودکی پیامبر در خانه آنها بوده و در میان مردم حجاز زندگی می کرده و حدود بیش از 60 سال از عمرش در میان مردم حجاز می گذرد، هنوز نمی توانسته به زبان عربی حرف بزند؟

2. این روایت هیچ ناقلی جز ابوبکر ندارد.

ابن حجز به این تفرد، اعتراف نموده و در نهایت از آن فضیلتی ساخته است:

«فالصحابه رضوان الله علیهم لم یعملوا بروایة ابوبکر وحدها و ان کانت کافیه ای کفایه فی ذلک...؛(2) صحابه به روایت ابوبکر عمل نمی کردند، گر چه که تفرد او کفایت می کرد».

ابن ابی الحدید می گوید:

«این خبر تنها از ابوبکر نقل شده است که اکثر محدثین بدان اشاره نموده اند». استاد ما ابوعلی می گوید: در بحث روایت، حداقل از دو نفر قبول می شود؛ مثل شهادت. پس تمام متکلمین و فقها با آن مخالفت نموده اند.(3)

ص:359


1- (1) نهج البلاغه، نامه شماره 45، به عثمان بن حنیف.
2- (2) الصواعق المحرقه، ص 39.
3- (3) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، صص 264 و 227.

نکته قابل تأمل این است که ابوبکر خود طرف دعواست و ادعای سخنی دارد (نقل حدیث از پیامبر خدا) مطابق آنچه ادعا می کند (تصرف فدک) پذیرفتنی نیست.

3. مواضع مختلف خلیفه

اگر حقیقت چنین بوده است، ابتدا نباید خلیفه درباره مفاد آن تردید می کرد و مکرراً موضع خود را عوض می نمود. بدون تردید، خلیفه، فدک را به حضرت زهرا بازگرداند، اما با اظهار نظر عمر و ممانعت او دوباره پس گرفته شد و نامه ای را که نوشته بودند پاره کردند.(1) بر اساس بسیاری از منابع، خلیفه در آستانه مرگ به شدت از عدم تسلیم فدک اظهار ندامت می کرد. باید پرسید اگر او مستندی استوار داشت، برای چه نادم بود.(2)

4. عدم وحدت نظر بین دو خلیفه

عجیب است همین عمری که آن روز، نامه را پاره کرد و بر ابوبکر اعتراض نمود، در دوره خلافت خود آن را رد کرد.

سمهودی محدث و مورخ معروف مدینه در تاریخ مدینه و یاقوت بن عبدالله رومی حموی در معجم البلدان نقل می کنند که ابوبکر در زمان خلافت خود، فدک را تصرف نمود و عمر در دوره خلافت خود، آن را به علی علیه السلام و عباس واگذار کرد.(3)

پس جای این سؤال است که اگر ابوبکر به عنوان «فییء» مسلمانان حسب الامر رسول الله فدک را تصرف نمود، عمر آن را به چه دلیل، آن را به دو نفر دیگر واگذار نمود؟

5. دفاع حضرت زهرا در نقض سخن ابوبکر

حضرت فاطمه خطاب به ابی بکر چنین فرمود:

یابن ابی قحافه افی کتاب الله ان تورث اباک ولا ارث ابی، لقد جئت شیا فریا... هذا کتاب اله حکما و عدلا و ناطقا و فصلا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ 4 وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ5 .

ص:360


1- (1) تاریخ طبری، 2، ص 352؛ فدک فی التاریخ، سید محمد باقر صدر، ص 148؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 234.
2- (2) تاریخ طبری، ج 3، ص 349.
3- (3) سمهودی، وفاء الوفاء، ج 2، ص 160.

6. در برخورد با مسئله فدک هیچ گاه بین حاکم وحدت رویه نبود، اما در زمان عثمان بعضی معتقدند که عثمان آن را به مروان بن حکم و او هم آن را به فرزندش عبدالعزیز بخشید. پس از مرگ عبدالعزیز، فدک به عنوان ارث برای فرزندانش باقی ماند که عمر بن عبدالعزیز سهمیه بقیه وراث را خرید و همه را یکجا به فرزندان حضرت فاطمه تحویل داد.

ابن ابی الحدید از ابوبکر جوهری نقل می کند که چون عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید به عامل خود در مدینه نوشت فدک را به اولاد فاطمه سلام الله علیها واگذار کن. لذا حسن بن حسن مجتبی و بعضی گفته اند حضرت علی بن الحسین را خواست و به آنها واگذار کرد.

بنا به نقل بلاذری، عمر بن عبدالعزیز به فرماندارش در مدینه «عمرو بن حزم» نوشت که «فدک» را به فرزندان فاطمه سلام الله علیها بازگردان. فرماندار مدینه در پاسخ او نوشت: «فرزندان فاطمه سلام الله علیها بسیارند و با طوائف زیادی ازدواج کرده اند، به کدام گروه باز گردانم».

عمر بن عبدالعزیز خشمناک شد و نامه تندی به این مضمون در پاسخ فرماندار مدینه نوشت: هرگاه من ضمن نامه ای به تو دستور می دهم گوسفندی ذبح کن، تو فوراً در جواب خواهی نوشت آیا بی شاخ باشد یا شاخدار؟ و اگر بنویسم گاوی را ذبح کن می پرسی رنگ آن چگونه باشد؟ هنگامی که این نامه من به تو می رسد فوراً «فدک» را بین فرزندان فاطمه سلام الله علیها و علی علیه السلام تقسیم کن.(1)

ابن ابی الحدید این عبارت را نوشته است که: «کانت اول ظلامه ردّها». (2) منظور او این است که رد کردن فدک از جانب عمر به فرزندان فاطمه سلام الله علیها نخستین ظلم کرده و غارت شده ای است که رد نموده شد.

اما هنگامی که یزید بن عبدالملک به قدرت رسید آن را از اولاد حضرت فاطمه پس گرفت و همچنان در دست بنی مروان بود تا اینکه حکومت به عباسیان منتقل گردید.

ابوالعباس سفاح آن را به «عبدالله بن حسن بن حسن» رد نمود، ولی ابوجعفر آن را پس گرفت. سپس مهدی عباسی آن را به فرزندان حضرت زهرا باز پس داد، ولی هادی و هارون دوباره، آن را غصب کردند.

ص:361


1- (1) بلاذری، فتوح البلدان، ص 38.
2- (2) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 216.

چون مأمون به خلافت رسید، آن را برای چندمین بار به فرزندان حضرت فاطمه برگرداند. یاقوت حموی در کتاب «معجم البلدان» عین حکم مأمون را ضبط نموده است.

مأمون به عامل خود «قثم بن جعفر» در مدینه نوشت:

انه کان رسول الله اعطی ابنته فاطمه رضی الله عنها فدکا و تصدق علیها بها وان ذلک کان امرا ظاهرا معروفا عند آله علیه الصلوة و السلام ثم لم تزل فاطمة تدعی منه بما هی اولی من صدق علیه وانه قد رای ردها الی ورثتها....؛(1) رسول خدا فدک را به دخترش فاطمه عطا نمود و این امری ظاهر و معروف نزد اهل بیت پیامبر بود. سپس همواره فاطمه مدعی آن بود و قول او از همه شایسته تر به تصدیق و قبول است و من صلاح می بینم که آن به ورثه آن حضرت داده شود و به «محمد بن یحیی» و «محمد بن عبدالله» (نوه های امام زین العابدین) باز گردانی تا آنها به اهلش برسانند.

ابن ابی الحدید می گوید:

مأمون برای رسیدگی به شکایات مردم نشسته بود. اولین شکایتی که به دست او رسید و به آن نگاه کرد مربوط به «فدک» بود. همین که شکایت را مطالعه کرد گریه نمود و به یکی از مأموران گفت: صدا بزن وکیل فاطمه سلام الله علیها کجاست؟ پیرمردی جلو آمد، و با مأمون سخن بسیار گفت. مأمون دستور داد حکمی را نوشتند و فدک را به عنوان نماینده اهل بیت به دست او سپردند. هنگامی که مأمون این حکم را امضاء کرد، دعبل خزاعی حاضر بود و برخاست و اشعاری سرود که نخستین بیت آن این است:

اصبح وجه الزمان قد ضحکا

برد مأمون هاشم فدکا(2)

چهره زمان خندان شد، زیرا که مأمون فدک را به بنی هاشم بازگرداند.

فدک در دست فاطمیین بود تا اینکه متوکل به خاطر کینه شدیدی که از اهل بیت در دل

ص:362


1- (1) یاقوت، معجم البلدان، ذیل حرف (ف. ر).
2- (2) ابن ابی الحدید، ج 16، ص 217.

داشت، بار دیگر فدک را از فرزندان حضرت فاطمه غصب کرد و آن را به عبدالله بن عمر بازیار بخشید، فرزند متوکل به نام «منتصر» دستور داد آن را مجدداً به فرزندان امام حسن و امام حسین علیهم السلام بازگردانند.

به هر حال کسی آن را می گرفت و دیگری می بخشید. به بیان دیگر، فدک در یک جریان سیاسی قرار گرفته بود. ولی این نقل و انتقال ها به هرحال بیانگر این واقعیت است که خلفا روی فدک حساسیت خاصی داشتند و هر کدام طبق روش سیاسی خود، موضع گیری مخصوص و عکس العمل خاصی نسبت به آن داشتند. این موضوع نشان می دهد که فدک پیش از آنکه جنبه اقتصادی داشته باشد جنبه سیاسی داشت و هدف حکام، منزوی کردن خاندان اهل بیت در جامعه اسلامی و تضعیف موقعیت، و اظهار دشمنی با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله بود. همان گونه که بازگرداندن فدک به اهل بیت که بارها در طول تاریخ اسلام تکرار شد، «یک حرکت سیاسی» به عنوان اظهار همبستگی و ارادت به خاندان پیامبر صورت می گرفت.

اهمیت فدک در اذهان عمومی مسلمانان به قدری بود که در بعضی نقل ها آمده است که در عصر متوکل عباسی، قبل از آنکه فدک از دست بنی فاطمه گرفته شود خرمای محصول آن را در موسم «حج» به میان حجاج می آوردند و آنها به عنوان تیمن و تبرک با قیمت گزافی آن را می خریدند.(1)

فدک و امامان اهل بیت علیهم السلام

از مسائل بسیار قابل توجه اینکه هیچ کدام از امامان اهل بیت بعد از «غصب نخستین» هرگز در امر فدک دخالت نکردند؛ نه علی علیه السلام در دوران حکومتش و نه امامان دیگر. از سوی دیگر، افرادی مانند عمر بن عبدالعزیز و حتی مأمون پیشنهاد کردند که فدک به یکی از ائمه اهل بیت علیهم السلام بازگردانده شود، اما واقعاً این موضوع سؤال برانگیز است که این موضع گیری در برابر مسئله فدک به چه علت بود؟ چرا امام علی در زمانی که تمام کشور اسلامی زیر نگین او بود این حق را به صاحبان اصلی باز نگردانید؟ این موضوع به طور مکرر از امامان اهل بیت نیز پرسیده شده و هر یک از آن بزرگواران به این سؤال مهم تاریخی پاسخ گفته اند.

ص:363


1- (1) همان.

اینک به چند مورد اشاره می کنیم:

1. امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام در همان کلام کوتاهش همه گفتنی ها را فرموده است:

آری از آنچه در زیر آسمان دنیاست تنها فدک در دست ما بود، عده ای نسبت به آن بخل ورزیدند، ولی در مقابل، گروه دیگری سخاوتمندانه از آن صرف نظر کردند و بهترین داور و حاکم خداست، مرا با فدک و غیر فدک چه کار، در حالی که فردا به خاک سپرده خواهیم شد.

آن امام بزرگوار عملاً نشان داد که فدک را به عنوان ابزار درآمد و یک منبع اقتصادی نمی خواهد و آن روز هم که فدک از ناحیه او و همسرش مطرح بود، برای تثبیت مسئله ولایت و جلوگیری از خطوط انحرافی در زمینه خلافت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود. پس اکنون که کار از کار گذشته و فدک، بیشتر جنبه مادی پیدا کرده، گرفتن آن چه فایده ای دارد.

امام پس از رسیدن به خلافت، نخواست عملی انجام دهد که به خاطر بعضی خطور کند یا بهانه به دست مخالفان بدهد که اعلام باز پس گرفتن اموال غصب شده و رد به صاحبانش مقدمه برای به دست آوردن چیزی بوده که در زمان خلفا مورد دعوا و گفت وگو بود و آن حضرت برای این که فدک را تصرف کند مسئله باز پس گرفتن زمین ها و مزارعی را که به وسیله عثمان بخشیده شده بود عنوان کرده است. لذا علی علیه السلام از کنار این مسئله گذشت و از آن سخنی به میان نیاورد تا به دیگران بفهماند که ائمه برای گرفتن حقوق مردم زمامداری را می پذیرند نه برای حقوق شخصی و طبعاً فرزندان حضرت فاطمه نیز به این عمل، راضی بوده اند.

مرحوم سید مرتضی عالم بزرگوار شیعه در این زمینه سخنی پرمعنا دارد: هنگامی که امر خلافت به امام علی رسید درباره بازگرداندن فدک، در محضرش سخن گفتند، فرمود:

انی لا ستحیی من الله ان اردّ شیئا منع ابوبکر و امضاه عمر؛(1) من از خدا شرم دارم چیزی را که ابوبکر منع کرد و عمر بر آن صحه نهاد به صاحبان اصلی اش بازگردانم.

ص:364


1- (1) شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 252.

در حقیقت آن حضرت با این سخن، هم بزرگواری و بی اعتنایی خود را نسبت به فدک به عنوان یک سرمایه مادی و منبع درآمد، نشان می دهد و هم مانعین اصلی این حق را معرفی می کند!

2. مرحوم صدوق در کتاب علل الشرایع درباره علت اینکه چرا امیرالمؤمنین پس از رسیدن به خلافت، فدک را پس نگرفت به سند خود از ابوبصیر از امام صادق روایت کرده که گفت: به امام صادق علیه السلام گفتم: چرا امیرالمؤمنین پس از آنکه ولی امر مسلمانان شد، فدک را اخذ نکرد؟ و به چه علت آن را ترک نمود. فرمود:

برای اینکه ظالم و مظلوم هر دو به پیشگاه خداوند وارد شدند، خداوند به مظلوم اجر و پاداش داد و ظالم را عقاب نمود، از این جهت آن حضرت خوش نداشت چیزی را پس بگیرد که خداوند، غاصب آن را عقاب کرده و به مظلوم آن پاداش داده است(1).

3. همچنین مرحوم صدوق در همان کتاب به سند خود از «ابراهیم کرخی» از امام صادق روایت کرده که گفت:

گفتم: چرا امیرالمؤمنین چون که به خلافت رسید، فدک را تصرف نکرد؟ فرمود: به جهت اقتدا به رسول خدا وقتی که مکه را فتح کرد، عقیل بن ابوطالب خانه آن حضرت را فروخته بود. به پیامبر عرض شد که ای رسول خدا چرا به خانه خودت باز نمی گردی؟ فرمود: مگر عقیل برای ما خانه گذاشته؟ ما اهل بیت چیزی را که از ما به ظلم گرفته شده پس نمی گیریم. بدین جهت، علی علیه السلام نیز فدک را وقتی که به حکومت رسید پس نگرفت.(2)

4. شیخ صدوق در همان باب، جواب دیگری را به سند خود از «علی بن فضال» از پدرش از امام هفتم، ذکر کرده که گفت:

از امام هفتم پرسیدم چرا علی علیه السلام وقتی به ولایت مردم رسید فدک را تصرف نکرد؟ فرمود: «لانا اهل البیت لا یاخذلنا حقوقنا ممن ظلمنا الا هو (یعنی الا الله) و نحن اولیاء المؤمنین انما نحکم لهم و نأخذ حقوقهم ممن ظلمهم و لا نأخذ لانفسنا»(3) ؛

ص:365


1- (1) علل الشرایع، ج 1، ص 149.
2- (2) همان.
3- (3) همان.

حق ما اهل بیت را از کسانی که به ما ظلم کرده اند، جز خدا نمی گیرد. ما اولیای مؤمنان هستیم و به نفع آنها حکم می کنیم و حقوق آنها را از کسانی که به آنان ظلم نموده اند می ستانیم و برای خودمان در این باره تلاش نمی کنیم.

این فرموده امام می رساند که ائمه و رهبران الهی همواره در تلاش اند تا حقوق مؤمنان را اعاده کنند، اما در مورد حقوق شخصی خود که ربطی با حقوق مؤمنان ندارد، اقدام نمی کنند و مسئله فدک از این قبیل بوده است.

بالاخره ائمه اطهار پیوسته از ابوبکر و عمر به خاطر غصب فدک مادرشان اظهار تألم می کردند و هر موقع از مادرشان حضرت فاطمه یادی می نمودند بر مظلومیت او اشک می ریختند. درباره جریان فدک و مظلومیت حضرت زهرا روایات فراوانی از طریق اهل بیت رسیده است که تمام دقایق و خصوصیات این حادثه را روشن می سازد.

آری، دفاعیات حضرت فاطمه در پرونده فدک به قدری محکم و واضح است که محاکم ذی صلاح بشری قرن هاست نسبت به این ظلمی که ابوبکر و عمر نسبت به حضرت فاطمه روا داشتند قضاوت عادلانه و منصفانه می کنند.

ائمه اطهار و شیعیان آنها در طول تاریخ سعی می کردند ماجرای فدک که سند مظلومیت و به یغما رفتن حقوق اهل بیت است، در تاریخ زنده بماند و هرگز به آن به چشم یک مسئله تاریخی نگاه نمی کردند، لذا پیوسته حدّ و حدود آن را حفظ می کردند؛ همان طور که اگر از یک مظلوم زمین و ملکی غصب شود، دقیقاً حد و حدود آن را مراعات می کنند. در نظر ائمه اطهار فدک به یک معنی، ولایت مطلقه و وصایت بوده که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله آن را غصب کردند و ارث پیغمبر، همان امامت و حکومت عامه اسلامی بود که به حضرت فاطمه و امام علی علیهما السلام و اولاد منصوص آنها می رسید. لذا آنجا که هارون الرشید از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام خواست که حدود فدک را شرح دهد تا آن را به امام پس بدهد، امام از بیان حدود فدک ابا کرد تا آنکه هارون الرشید اصرار نمود. در این لحظه امام فرمود: اگر حدود آن را بگویم به صاحبش رد نمی کنی. هارون گفت:

«بحق جدک الا فعلت» فقال: «حدها الاول عریش مصر و الحد الثانی دومة الجندل والحد الثالث تیما و الحد الرابع جبال احد من المدینه؛(1) حد

ص:366


1- (1) طرائف، ج 1، ص 252.

اول آن عریش مصر و حد دوم دومه الجندل و حد سوم تیما (سیف البحر) و حد چهارم کوه های احد از مدینه است».

طبق نقل مرحوم کلینی خلیفه عباسی با تعجب گفت: همه اینها؟ فرمود: آری همه اینها، زیرا همگی از زمین هایی است که رسول خدا اسب و شتر بر آن نرانده است. مهدی گفت: مقدار زیادی است و درباره آن تأمل می کنم(1).

طبق نقل ابن شهر آشوب، هارون رنگش دگرگون شد و دستور داد امام کاظم علیه السلام را زندانی کنند، حضرت فرمود: «می دانستم که اگر حدود فدک را بگویم مرا خواهد کشت».

این حدیث پرمعنی دلیل روشنی بر پیوستگی مسئله «فدک» با «خلافت» است و نشان می دهد آنچه در این زمینه مطرح بوده، غصب مقام خلافت رسول الله بوده است و اگر هارون می خواست فدک را تحویل بدهد باید دست از خلافت بکشد و همین امر او را متوجه ساخت که امام موسی بن جعفر ممکن است هر زمان قدرت پیدا کند، او را از تخت خلافت پایین بکشد، لذا تصمیم به قتل آن حضرت گرفت.

علی بن اسباط از امام رضا علیه السلام روایت کرده که مردی از برامکه با علی بن موسی الرضا علیه السلام به مقام معارضه برآمد و گفت: درباره ابوبکر و عمر چه می گویی؟ فرمود:

«سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر». آن مرد در کشف جواب بسیار اصرار کرد. امام فرمود: «کانت لنا ام صالحه ماتت و هی علیهما ساخطه و لم یأتینا بعد موتها خبر انها رضیت عنهما؛ ما را مادری شایسته و نیکوکاری بود، فوت نمود، در حالی که از آن دو غضبناک بود و بعد از فوتش هم خبری به ما نیامده است که از آن دو راضی شده باشد.

31. آیه سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا2 ؛

«کسانی که ایمان می آوردند و عمل صالح انجام می دهند، خداوند برای آنها دوستی بر می گزیند».

غالب مفسرین بر این اعتقادند که مراد از «قرار دادن دوستی» دوستی و حب علی علیه السلام است. آلوسی به اسناد دیلمی از براء نقل می کند که رسول الله به امام علی فرمودند:

ص:367


1- (1) اصول کافی، ج 1، ص 456، بنا به نقل کلینی، خلیفه عباسی «مهدی» بود، نه هارون.

«بگو خداوندا برایم عهدی قرار بده و در سینه های مؤمنین دوستی مرا جای ده، پس خدای سبحان این آیه را نازل کرد». محمد بن حنیفه می گوید: «لا تجد مؤمنا إلّا و هو محب علیا و اهل بیته؛ هیچ مؤمنی را ندیدم، مگر اینکه علی و خاندانش را دوست دارد».(1)

آلوسی می افزاید:

امامیه خبر نزول آیه را درباره امام علی از ابن عباس و امام باقر روایت کرده و با احادیث دیگری که از دید آنها صحیح است تأیید نموده اند، از جمله: علی علیه السلام فرمود: «اگر گردن مؤمن را با شمشیرم بزنم تا دست از من بردارد، برنمی دارد و اگر تمام دنیا را به منافق بدهم تا مرا دوست بدارد، دوست نمی دارد، زیرا رسول الله فرمود: «لا یبغضک مؤمن و لا یحبک منافق».(2)

گرچه آلوسی در اینجا همان قاعده کلی را می گوید:

«العبره بعموم اللفظ لا بخصوص السبب»، اما در ذیل «لو نشر لارینا کهم فلعرفتهم بسیماهم و لتعرفنهم فی لحن القول...» می گوید: «ذکروا من علامات النفاق بغض علی کرم الله وجهه» فقد اخرج ابن مردویه عن ابی مسعود قال:

ما کنا نعرف المنافقین علی عهد رسول الله الاببغضهم علی بن ابی طالب و اخرج هو و ابن عساکر عن ابی سعید الخدری ما یؤیّده، وعندی ان بغضه رضی الله عنه من اقوی علامات النفاق فان آمنت بذلک فیا لیت شعری، ماذا تقول فی یزید الطرید اکان یحب علیا کرم الله وجهه ام کان یبغضه و لا اظنک فی مریه من انه علیه اللعنه کان یبغضه رضی الله عنه اشد البغض و کذا یبغض ولدیه الحسن و الحسین علی جدهما و أبیهما و علیهما الصلاه و السلام کما تدل علی ذلک الاثار المتواتره»؛(3)

ص:368


1- (1) روح المعانی، ج 5، ص 544؛ تفسیر قرطبی، ج 11، ص 161، ذیل سوره مریم، آیه 96.
2- (2) همان.
3- (3) روح المعانی، ج 26، ص 78.

آلوسی می گوید: ابن مردویه از ابن مسعود روایت نموده که ما در روزگار رسول الله منافق را فقط از بغضش نسبت به علی می شناختیم و این سخن را با روایاتی از ابن عساکر و از ابی سعید الخدری تأیید می کند.

از دیدگاه من بغض علی رضی الله عنه از قوی ترین علامات نفاق است، پس اگر به این ایمان داری خوشا به حالت. پس چه می گویی در مورد یزید رانده شده (علیه اللعنه) آیا علی کرم الله و جهه را دوست داشت یا بغض می ورزید؟ می دانم، شک نداری که او علیه اللعنه نسبت به علی علیه السلام بغض داشت و نیز نسبت به فرزندانش حسن و حسین که درود و سلام خدا بر پدر، جد و خود آن دو باد، همچنان که بر این موضوع روایات متواتری دلالت دارد.

کلام آلوسی بس زیبا و دل نشین است و جایی برای بحث باقی نمی گذارد. از طرفی مظهری هم در تفسیر خود ضمن بیان نزول آیه درباره امام علی آن را با روایاتی تأیید می کند.

واخرج الطبرانی فی الاوسط عن ابن عباس قال: نزلت هذه الآیه فی علی بن ابی طالب؛ یعنی یجعل الله تعالی محبته فی قلوب المؤمنین و سائر الخلائق غیر الکافرین قال رسول الله: «من کنت مولاه فعلی مولاه»(1) رواه احمد و ابن ماجه عن البراء و احمد عن بریده والترمذی والنسائی عن زید بن ارقم، و قال علیه السلام: «ذکر علی عباده» رواه صاحب مسند الفردوس عن عائشه و فی لفظ «حب علی عباده» قال رسول الله: «اذا احب الله العبد قال لجبرائیل قد احببت فلانا فاحبه فیحبه جبرائیل ثم ینادی فی اهل السماء ان الله قد احب فلانا فاحبوه فیحبه اهل السماء ثم یوضع له القبول فی الارض.(2)

ابن عطیه پس از نقل کلام «نقاش» که آیه در مورد علی علیه السلام است می گوید:

قال ابن الحنیفه: لا تجد مؤمنا الا و هو یحب علیا واهل بیته».(3)

ص:369


1- (1) تفسیر مظهری، ج 6، ص 48.
2- (2) ترمذی، المناقب، باب مناقب علی بن ابی طالب رضی الله عنه (حدیث 3722)؛ ابن ماجه، السنن، باب فی فضل علی بن ابی طالب رضی الله عنه (حدیث 121)؛ البخاری در کتاب: بدء الخلق، باب ذکر الملائکه (حدیث 3209) و مسلم در کتاب: البر و الصله و الآداب، باب «اذا احب الله عبدا احبه الی عباده» (حدیث 2637).
3- (3) المحرر الوجیز، ج 4، ص 34.

برخی از کسانی که نزول آیه إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا را درباره حضرت علی علیه السلام می دانند:

تفسیر الحبری، ص 289؛ ما نزل فی علی علیه السلام؛ ابی نعیم اصفهانی، صص 106-107، به نقل از ابن بطریق؛ شواهد التنزیل، ج 1، صص 363-365؛ نظم دررالسمطین، ص 85؛ تفسیر واحدی ذیل آیه؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 12؛ فتح القدیر، ج 3، ص 354، المناقب خوارزمی، ص 278؛ تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطّاهره، ج 1، ص 308، رقم 17؛ کفایة الطالب، صص 248-249؛ تذکرة الخواص، ج 1، ص 187؛ خصائص الوحی الیین، ابن بطریق، ص 108، رقم 77، فصل 7؛ ریاض النضره، ج 3-4، ص 157؛ ذخائر العقبی، ص 89؛ ینابیع الموده، ص 212؛ العمده، ص 289؛ خصائص وحی المبین، ص 108؛ تفسیر قرطبی، ج 11، ص 161؛ مناقب ابن مغازلی، ص 327، رقم 342؛ کشاف زمخشری، ج 3، ص 47؛ تفسیر نیشابوری، حاشیه تفسیر طبری، ج 16، ص 74.

برخی از مصادر شیعی:

مجمع البیان، ج 6، ص 822؛ تفسیر فرات کوفی، ص 253، رقم 345؛ کافی، ج 1، ص 431؛ تفسیر علی بن ابراهیم قمی، طبق نقل البرهان، ج 3، ص 26؛ بحارالانوار، ج 35، ص 354، رقم 4.

32. آیه وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها1

«خانواده ات را به نماز فرمان بده و بر آنجام آن شکیبا باش»

از جمله آیاتی که درباره اهل بیت نازل شده و شامل امام علی علیه السلام نیز می شود، این آیه است. این آیه در الدر المنثور چنین تفسیر شده است:

عن ابی سعید الخدری قال: لما نزلت وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ کان النبی صلی الله علیه و آله وسلم یجیء الی باب علی صلاة الغداه ثمانیه اشهر یقول الصلاه رحمکم الله انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛

ابوسعید خدری می گوید: وقتی آیه وَ أْمُرْ أَهْلَکَ نازل شد، رسول خدا صلی الله

ص:370

علیه و آله وسلم به مدت هشت ماه هر روز هنگام نماز صبح در خانه ی علی علیه السلام می آمد و می فرمود: نماز؛ خداوند شما را رحمت کند، بدون تردید خداوند می خواهد پلیدی را از شما دور کند و چنان که باید و شاید شما را پاک سازد.(1)

همان طور که ملاحظه می کنید، بعد از نزول این آیه هم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تلاش می کند مصداق اهل بیت را به مردم نشان دهد. از طرفی، این نکته که این آیه غیر از آیه تطهیر است و با فاصله از هم نازل شده اند و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هر روز این کار را انجام می داده، نشان می دهد که آن حضرت چقدر تلاش کرده به اهل بیت را به مردم معرفی کند.

33. آیه أَهْلَ الذِّکْرِ

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ 2

«و ما پیش از تو کسی را به رسالت نفرستادیم، جز مردانی را که به آنها وحی می فرستادیم، شما اگر خود نمی دانید بروید و از اهل ذکر بپرسید».

محمد بن مؤمن شیرازی از تفاسیر 12 گانه اهل سنت روایتی استخراج نموده و در کتاب خود آورده و به سند خود از ابن عباس در ذیل آیه: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ چنین نقل کرده که گفت:

یعنی اهل بیت محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السلام، هم اهل الذکر و العلم و العقل و البیان؛ اینان اهل بیت پیامبرند: علی، فاطمه، حسن و حسین آنها اهل ذکر و اهل علم و عقل و بیان اند.

«وهم اهل النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه و الله ما سمی المؤمن مؤمنا الا کرامة لامیرالمؤمنین؛ اینان خاندان نبوت و کانون رسالت و محل رفت و آمد ملائکه هستند. به خدا قسم، مؤمن، مؤمن نامیده نشده است، مگر به خاطر گرامی داشت امیرالمؤمنین علیه السلام».(2)

ص:371


1- (1) روح المعانی، ج 16، ص 284، (این آیه را ذیل آیه تطهیر بیان نمودیم)؛ سنن ترمذی، قسمت تفسیر، ج 1، ص 352، (مدت 6 ماه را ذکر کرده است).
2- (3) منظور از تفسیر های دوازده گانه: تفسیر ابو یوسف، ابن حجر، مقاتل بن سلیمان، وکیع بن جراح، یوسف بن

حدیث دیگری از جابر جعفی در تفسیر همین آیه در تفسیر ابن جریر طبری و ثعلبی نقل شده که می گوید:

لما نزلت هذه الآیة قال علی علیه السلام نحن اهل الذکر؛ هنگامی که این آیه نازل شد، علی علیه السلام فرمود: «اهل ذکر مائیم».(1)

ابن کثیر صاحب تفسیر القرآن العظیم، کلامی قابل تأمل دارد:

او ابتدا روایت امام ابوجعفر باقر را نقل می کند که «نحن اهل الذکر» سپس می افزاید:

«و مراده ان هذه الامه اهل الذکر، صحیح فان هذه الامه اعلم من جمیع الامم السابقه و علماء اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و الرحمه خیر العلماء اذا کانوا علی السنه المستقیمة کعلی و ابن عباس و ابنی علی الحسن و الحسین و محمد بن الحنیفه و علی بن الحسین زین العابدین وعلی بن عبدالله بن عباس و ابی جعفر الباقر و هو محمد بن علی بن الحسین و جعفر ابیه، وامثالهم و اضرابهم و اشکالهم ممن هو متمسک بحبل الله المتین و صراطه المستقیم و عرف بکل ذی حق حقه و نزل کل المنزل الذی اعطاه الله و رسوله و اجمعت علیه قلوب عباده المؤمنین.(2)

امام باقر فرمود: اهل ذکر، ما هستیم، این سخن، صحیح است، زیرا این امت اعلم امت هاست و علمای اهل بیت رسول الله که درود و سلام خداوند بر آنها باد اگر بر سنت مستقیم باشند بهترین علما هستند، مثل علی علیه السلام، ابن عباس، دو فرزند علی، حسن و حسین علیهماالسلام، محمد بن حنیفه، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام و علی بن عبدالله بن عباس و ابوجعفر الباقر (فرزند امام سجاد) و جعفر پدرش (امام جعفر صادق) و کسانی که شبیه و مثل آنها هستند؛ کسانی که به ریسمان محکم الهی و صراط مستقیم متمسک اند و به هر صاحب حقی، واقعیت و حقیقت صراط مستقیم را می شناسانند و آن را در جایگاه

ص:372


1- (1) تفسیر طبری، ج 5، ص 17.
2- (2) تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 197.

واقعی اش هر جا که بخواهند، فرود می آورند؛ جایگاهی که خداوند و رسولش بخشیده، چرا که قلب های تمام مؤمنین به سوی اوست. ابن کثیر در این کلام، قدری به تبیین جایگاه اهل بیت پرداخته و مشخص نموده که آنها بر صراط مستقیم هستند.

34. آیه سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی

إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ؛1

«و البته (مؤمنان) آنان را که توفیق و وعده نیکوی ما (در سرنوشت ازلی) بر آنها سبقت یافته از آن دوزخ به دور خواهند بود».

زمخشری ابتدا «الحسنی» را به سعادت و بشارت بر ثواب بر طاعت تفسیر می کند و سپس از علی علیه السلام روایت می کند هنگام قرائت این آیه می فرمود: «انا منهم و...».(1)

35. آیه ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ 3

حافظ محمد بن موسی شیرازی از علمای اهل سنت در کتاب خود که آن را از دوازده تفسیر قدیمی اهل سنت؛ یعنی: تفسیر ابو یوسف؛ تفسیر ابوبدیح؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان؛ تفسیر وکیع بن جراح؛ تفسیر یوسف بن موسی القطان؛ تفسیر قتاده؛ تفسیر ابوعبیده؛ تفسیر ثعلب بن حرب؛ تفسیر اسدی؛ تفسیر مجاهد؛ تفسیر مقاتل بن حیان و تفسیر ابوصالح استخراج کرده به نقل از انس بن مالک آورده است که نزد رسول خدا نشسته بودیم و درباره مردی مذاکره می کردیم که نماز می خواند و روزه می گیرد و صدقه و زکات می دهد.

پیامبر فرمودند: من او را نمی شناسم. پس گفتم: یا رسول الله، خدا را عبادت می کند و تسبیح و تقدیس و تهلیل می نماید. باز فرمودند: من او را نمی شناسم. همین طور صحبت می کردیم که ناگهان آن مرد وارد مجلس شد. پیامبر نگاهی به او انداختند و به ابوبکر گفتند:

این شمشیر را بگیر و گردن او را بزن، زیرا کسی است که وارد حزب شیطان می شود. ابوبکر داخل مسجد شد و دید که نماز می خواند و گفت: او را نمی کشم زیرا رسول خدا از اینکه

ص:373


1- (2) الکشاف، زمخشری، ذیل (سوره انبیاء، آیه 102).

نمازگزاران را به قتل برسانیم نهی کرده است. پیامبر اکرم فرمودند: بنشین و شمشیر را به دست دوست خود عمر بده تا او کار را انجام دهد سپس رو به عمر کرده فرمودند بلند شو و شمشیر را از ابوبکر بگیر و داخل مسجد شو و گردنش را بزن.

عمر می گوید: من شمشیر را از ابوبکر گرفتم و داخل مسجد شدم و دیدم که مرد در حال سجده است، نزد خود گفتم نه به خدا قسم او را نمی کشم و باید از پیامبر اجازه بگیرم و به سوی رسول خدا برگشتم و گفتم: ای رسول خدا او در حال سجده بود. پیامبر اکرم فرمود: ای عمر تو نیز بنشین و شمشیر را به فرد دیگری داد ولی او هم نتوانست.

سپس به علی علیه السلام گفت: ای علی، برخیز که تو کشنده او هستی، پس اگر او را یافتی به قتل برسان که اگر او را بکشی اختلافی در امت من ایجاد نخواهد شد. علی علیه السلام می گوید: شمشیر را گرفتم و داخل مسجد شدم، پس او را ندیدم و به نزد رسول خدا برگشتم و گفتم: یا رسول الله او را ندیدم. فرمود: ای علی، امت موسی به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند که تنها یک فرقه آنها نجات یافته بود و بقیه جهنمی بودند و امت عیسی هفتاد و دو فرقه بودند که تنها یک فرقه نجات یافته بود و امت من هم هفتاد و سه فرقه خواهند شد که تنها یک فرقه آنها نجات یافته هستند و بقیه در آتش خواهند بود. گفتم: ای رسول خدا فرقه نجات یافته کدام است؟ فرمود: آنهایی که روش تو و یاران تو را دارند و به آن تمسک می جویند آن گاه این آیه درباره آن مرد نازل شد.

ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ ؛(1)

«دامن بر می چیند تا مردم را از راه خدا گمراه نماید».

توضیح آنکه این حادثه، اولین عصیانی است که از اصحاب بدعت و گمراهی، نسبت به فرمان رسول خدا صادر شد. ابن عباس می گوید: به خدا قسم این مرد را جز علی نکشت و آن هم در جنگ صفین بود و خداوند این آیه را درباره اش نازل کرده بود:

لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَذابَ الْحَرِیقِ؛

«برای وی در دنیا خواری است و در آخرت به او عذاب سوزانی می چشانیم».

این خبر روایتی روشن و صریح است که نشان می دهد شیعیان حضرت امیرالمؤمنین و اولاد معصومین او صلوات الله علیهم فرقه نجات یافته اند.(2)

ص:374


1- (1) سوره حج، آیه 9.
2- (2) سیمای علی علیه السلام از منظر اهل سنت، علامه سید هاشم بحرانی، ترجمه محمد امین، صص 283-280.
36. آیه هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا1

این آیه به مبارزان جنگ بدر اشاره دارد که سه نفر از مسلمانان؛ یعنی علی علیه السلام، حمزه و عبیده، با سه نفر از کفار به نام های عتبه، شیبه، و ولید پسر عقبه مبارزه نموده آنها را کشتند، و آنگاه این آیه نازل شد.(1)

علی علیه السلام می فرمایند:

«انا اول من یبعث یوم القیامه للخصومه؛(2) من اول کسی هستم که روز قیامت از دشمنی با من سؤال خواهد شد».

ابن عطیه هم روایت بالا را نقل می کند و می افزاید:

«اقسم ابوذر علی هذا القول».(3)

سیوطی این حدیث را در «لباب النقول» روایت می کند.(4) محقق این کتاب می گوید:

این حدیث صحیح است و افراد ذیل آن را نقل نموده اند:

ص:375


1- (2) روح المعانی، ج 17، ص 134 حدیث ابی ذر؛ بخاری در صحیح (3969)؛ مسلم در کتاب تفسیر (3033).
2- (3) تفسیر المظهری، ج 6، ص 183 حدیث ابی ذر و حدیث علی و ج 8، ص 324، ذیل سوره جاثیه، آیه 28.
3- (4) تفسیر ابن عطیه (محرر الوجیز)، ج 4، ص 113، ذیل حج، آیه 19، و ج 4، ص 530، ذیل سوره زمر، آیه 31) التفسیر المنیر، ج 17، ص 181؛ تفسیر مراغی، ج 17، ص 100؛ البدایه و النهایه، ج 1، ص 170؛ الصواعق المحرقه، ص 121؛ المستدرک حاکم، ج 4، ص 208؛ تفسیر ثعالبی (جواهر الحسان)، ج 3، ص 74، (اول من یبعث...)؛ تفسیر ثوری، ج 1، ص 209، (حدیث ابوذر)؛ معالم التنزیل بغوی، ج 3، ص 235؛ الاوائل، ج 4، ص 348 (حدیث ابوذر)؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 624 (هر دو حدیث)؛ اسباب نزول، واحدی، ص 176 (روایت اباذر و امام علی)؛ انوار التنزیل، بیضاوی، ج 4، ص 120؛ حاشیه کازرونی بر انوار التنزیل، ج 4، ص 120؛ (به نقل از صحیح بخاری پرداخته)؛ اسیر التفاسیر، ج 3، ص 464 (روایت امام علی و اباذر)؛ تفسیر النسائی (صاحب سنن) تحقیق و تخریج صبری بن عبدالخالق و سید بن عباس، ج 2، ص 85؛ تفسیر عبدالرزاق (دارالکتب)، ج 2، ص 399 (روایت امام علی)؛ طیالیسی، باب ما جاء فی سوره الحج، ج 2، ص 21؛ تفسیر طبری، ج 17، ص 131؛ لباب النقول، ص 240 (تحقیق عبدالرزاق المهدی).
4- (5) لباب النقول، تحقیق عبدالرزاق المهدی، ص 240.

بخاری، احادیث 3968، 3969، 3966؛ مسلم 3033؛ نسائی در تفسیر، ص 361؛ ابن ماجه در سنن، حدیث 2835؛ طبری، حدیث 24979؛ واحدی در اسباب النزول، ص 619؛ بغوی، حدیث 2701؛ زادالمسیر، حدیث 1005؛ حاکم، ج 2، ص 386.

سیوطی این حدیث را به سه طریق نقل می کند

الف) اخرج سعید بن منصور، ابن ابی شیبه، عبد بن حمید، بخاری، مسلم، الترمذی، ابن ماجه، ابن جریر، ابن ابی حاتم، ابن مردویه، و البیهقی عن ابی ذر....

ب) اخرج ابن ابی شیبه، البخاری، النسائی، ابن جریر، و البیهقی عن علی قال: «انا اول من یجثو بین یدی الرحمن للخصومة یوم القیامه».

ج) عن لاحق بن حمید قال: نزلت هذه الآیه یوم بدر(1)....

37. آیه وَ إِنَّ اللّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ 2

آلوسی نقل می کند بین امام علی و مغیره بن وائل اختلافی رخ داد. آنها زمینی را بین خود تقسیم نمودند که زمین بلند به علی علیه السلام و زمین پست که به راحتی آب می گرفت به مغیره افتاد. علی علیه السلام به فروش زمین خود راضی نشد و به مغیره گفت: اگر راضی هستی من زمینت را می خرم. به هر حال دعوای خود را به رسول الله بردند. مغیره گفت: ابامحمد، من نیامده ام که بر من بغض کنی، می ترسم بر علی رحم کنی. در همین حال، این آیه نازل شد.(2)

38. آیه انذار خویشاوندان

وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ 4

غالب مفسران اهل سنت این جریان را نقل نموده اند، اما در شیوه بیان تفاوت هایی وجود دارد.

ص:376


1- (1) درالمنثور، ج 6، صص 18-19.
2- (3) ر. ک: روح المعانی، ج 18، ص 194.

مظهری پس از نقل داستان می گوید:

رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در حق علی گفت: «ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا و اطیعوا».(1)

ابن کثیر در این زمینه، پنج حدیث نقل می کند و ضمن حدیث آخر می گوید:

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«من یضمن عنی دینی و مواعیدی و یکون معی فی الجنه و یکون خلیفتی فی اهلی» و سه بار این جمله را تکرار کرد. «فقال علی علیه السلام انا»؛ (2)«پس علی گفت من».

لازم به ذکر است محمد حسنین هیکل در کتاب «حیاة محمد» (چاپ اول به سال 1354 در صفحه 104) عبارت «وصیی و خلیفتی» را آورده است، اما این عبارت در چاپ های بعدی حذف گردیده است. شبیه این تحریف در کتاب تفسیر طبری هم رخ داده است (ج 19، ص 121) غافل از اینکه طبری، همین روایت را در تاریخ خودش به طور کامل نقل نموده که فقط عبارت آخر را می آوریم.(3)

در این رابطه کدام یک از شما حاضر است وزارت مرا بر عهده بگیرد، و در پیش برد نبوتم به من کمک نماید تا برادر، و وصی، و خلیفه من در میان سایرین باشد؟ علی فرموده است که افراد همگی سربه زیر افکندند و پاسخی ندادند و من که از آنها سنم کم تر، جسمم ریزتر، شکمم بزرگ تر و ساقم نازک تر بود، عرض کردم: یا رسول الله، من حاضرم عهده دار وزارت شما باشم و در پیش برد امور نبوت پشتیبان شما باشم. رسول خدا دست مبارکش را روی

ص:377


1- (1) تفسیر المظهری، ج 7، ص 90؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 319؛ تاریخ ابن اثیر 2، ص 62؛ سیره حلبیه، ج 1، ص 311؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 371؛ کنزالعمال، ج 15، ص 15؛ تاریخ ابن عساکر، ج 1، ص 85؛ تفسیر خازن، علاءالدین شافعی، ج 3، ص 371؛ حیاة محمد، حسنین هیکل (چاپ اول)، باب عشیرتک الاقربین معالم؛ التنزیل بغوی، ج 39، صص 342-341؛ وی حدیث را از زبان حضرت علی آورده و عبارت «اخی، وصیی، و خلیفتی فیکم» را نقل می کند.
2- (2) تفسیر القرآن العظیم، ج 5، ص 211. ظاهراً همان عبارت طبری را بدون توجه به تاریخ او و تحریف آن نقل نموده است.
3- (3) ر. ک: تاریخ طبری، ج 2، ص 319.

گردن من گذاشت و فرمود: این بزرگوار، برادر و وصی و خلیفه من در میان شما است. در این راستا سخن او را بشنوید و از فرمان او اطاعت نمایید. حضرت علی می فرماید: پس از این جریان حاضران از محل خود برخاسته، در حالی که می خندیدند با تمسخر خطاب به ابوطالب گفتند: «محمد به تو دستور می دهد تا سخن فرزندت را بشنوی و از دستور او فرمان ببری».

اینان می خواهند نور الهی را خاموش سازند، ولی خداوند نور خود را کامل کرده، روشن می سازد، هر چند مشرکان خوششان نیاید.

ذهبی که خود گرفتار این تناقض گویی شده، در تلخیص مستدرک حاکم (ج 3، ص 132) به صحت این حدیث اعتراف می کند، اما در میزان الاعتدال (ج 1، ص 446) گفته این دروغ است، زیرا در سندش محمد بن حمید رازی است؛ حال آنکه این شخص را احمد بن حنبل، بغوی، ابن جریر، ابن معین امام الجرح و التعدیل و دیگران، موثق دانسته اند و از او روایت کرده اند. آلوسی پرده از این راز بر می دارد و می گوید:

«انه من سلف الذهبی فلاوجه لاتها مه فی الحدیث الا بغض الوصی و آل نبی؛ او از گذشتگان ذهبی است و در حدیث جایی برای اتهام ندارد، فقط بغض علی و آل نبی را دارد».(1)

آلوسی در ادامه، برخی از اسناد این حدیث را نام می برد، مثل: طبری در معجم کبیر (حدیث 2570) از احادیث کنز العمال در نهایه، ص 155 جزء ششم با اسناد که به سلمان فارسی می رسد که او گفته رسول خدا فرمود: «ان وصیّی و موضع سرّی و خیر من اترک بعدی و ینجز عدتی و یقضی دینی علی بن ابی طالب» همچنین می افزاید: «الحدیث نص فی انه وصی رسول الله و امام امة» او می گوید این حدیث را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 250؛ کنز العمال (ج 3، ص 143، به سند ایوب انصاری)، معجم الطبرانی (حدیث 2541 به سند ایوب انصاری) و دیگران نقل نموده اند.(2)

39. آیه مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ * وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ

ص:378


1- (1) آلوسی و التشیع، ص 242.
2- (2) ر ک: آلوسی و التشیع، صص 243-240.

وُجُوهُهُمْ فِی النّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ؛(1)

«کسانی که] در قیامت [کار نیکو آورند، پاداش بهتر از آن یابند و در آن روز از هول و هراس ایمن باشند و کسانی که بدکار و زشت کردار آیند، به رو در آتش جهنم افتند] و به آنها خطاب می شود که [آیا جز آن است که جزای اعمال شماست»؟

ابو نعیم حافظ و حموینی و ثعلبی به سندهای خود از ابی عبدالله جدلی می گویند که علی علیه السلام به من فرمود:

یا ابا عبدالله آیا تو را از کاری آگاه کنم که هرگاه کسی آن را به جای آورد، خدا او را داخل بهشت کند، و به کاری که هرگاه کسی انجام دهد، خدا او را به رو در آتش افکند و اعمالی از او قبول نشود؟ عرض کردم: بلی بفرمایید. فرمود: حسنه (در آیه 89 سوره 27) دوستی ماست و سیئه (در آیه 90 سوره 27) بغض و دشمنی با ماست.

همچنین در مناقب از عبدالرحمن بن کثیر از امام جعفر صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش علیه السلام این حدیث را روایت نموده و اضافه کرده که حسنه، شناختن و معرفت به ولایت ما و دوستی ما اهل بیت است، و سیئه، انکار ولایت ودشمنی با ما اهل بیت است.(2)

40. آیه ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ

وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللّهِ وَ تَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ ؛(3)

«پروردگار تو هر چه را بخواهد می آفریند و هر چه را بخواهد بر می گزیند، آنها] در برابر او [اختیاری ندارند. منزه است خدواند و برتر است از شریک هایی که برای او قائل می شوند».

محمد بن مؤمن شیرازی در کتاب خود به سند خود از انس بن مالک روایت کرده که گفت:

از رسول خدا از معنی آیه وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ پرسیدم، فرمود: خداوند، آدم را از گل هر طوری که می خواست، آفرید، سپس فرمود: وَ یَخْتارُ . «ان الله تعالی

ص:379


1- (1) سوره نحل، آیات 89-90.
2- (2) ینابیع الموده، باب 25، ص 227.
3- (3) سوره قصص، آیه 68.

اختارنی و اهل بیتی علی جمیع الخلق فانتجبنا فجعلنی الرسول و جعل علی بن ابی طالب علیه السلام الوصی؛ خداوند تعالی من را و اهل بیت مرا بر جمیع خلق اختیار کرد و ما را از میان آنها برگزید] به این ترتیب که [مرا پیغمبر و علی را وصی و جانشین قرار داد.

سپس فرمود: ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ ؛ یعنی برای مردم حق انتخاب قرار داده نشده است؛

یعنی آنها حق انتخاب ندارند، بلکه حق انتخاب با من است، پس هر که را بخواهم انتخاب می کنم. پس من و اهل بیتم از میان خلق او برگزیده او هستیم.

سپس فرمود: سُبْحانَ اللّهِ وَ تَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ ؛ یعنی منزه است خداوند از شریک هایی که کفار مکه برای او قائل می شوند وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ؛ یعنی ای محمد، پروردگار تو می داند ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ آنچه را که منافقان از عدوات و کینه نسبت به تو و اهل بیت تو در سینه های خود پنهان می دارند. وَ ما یُعْلِنُونَ و آنچه را که با زبان های خود از محبت و دوستی نسبت به تو واهل بیت تو آشکار می سازند.(1)

41. آیه بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی

وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی وَ إِلَی اللّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ ؛(2)

«هر کس روی تسلیم و رضا به سوی خدا آرد و نکوکار باشد، چنین کسی به محکم ترین رشته الهی چنگ زده است».

در کتاب مناقب از سفیان بن عیینه از زهری از انس روایت کرده که او گفت:

این آیه در شأن علی نازل شده چون او (علی علیه السلام) اول کسی است که عملش خالص و بی ریا بود و محسن بود؛ یعنی مؤمن و مطیع و دست آویزش قول لا اله الا الله بود؛ به خدا سوگند علی بن ابی طالب کشته نشد، مگر برای این کلمه.

همچنین از حصین بن مخارق از موسی بن جعفر از پدرانش از امیرالمؤمنین علیهم السلام نقل است که فرمود: «عروة الوثقی» مودت و دوستی آل محمد است».(3)

ص:380


1- (1) شواهد التنزیل، ج 1، ص 60.
2- (2) سوره لقمان، آیه 22.
3- (3) ینابیع الموده، ص 261.

فخر رازی می گوید:

«من اتخذ علیا اماما لدینه، فقد استمسک بالعروة الوثقی فی دینه و نفسه؛(1) هر کس علی را به عنوان امام خود انتخاب کند در دین و دنیای خود به دستاویزی محکم چنگ زده است».

ابن کثیر ذیل آیه اهل الذکر ابتدا علمای اهل بیت مثل علی علیه السلام، امام حسن، امام حسین و علی بن الحسین علیهم السلام را نام می برد و سپس می گوید: «آنها کسانی اند که: بحبل الله المتین و صراط المستقیم متمسک اند».(2)

42. آیه أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً

أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ ؛(3)

«آیا آن کس که ایمان آورده (حالش در قیامت) مانند کسی است که کافر بوده، هرگز یکسان نخواهند بود».

ثعلبی در تفسیر این آیه می گوید: این آیه درباره علی بن ابی طالب علیه السلام و ولید بن عقبه، ابن ابی معیط (برادر مادری عثمان) نازل شده است، زیرا میان آن دو نزاع لفظی در گرفت.

ولید به علی علیه السلام گفت: «ساکت باش که تو بچه ای! و به خدا من از تو زبانی گسترده تر و فصیح تر و نیزه ای تیزتر و قلبی شجاع تر دارم...».

علی علیه السلام در پاسخ او فرمود: «اسکت فانک فاسق؛ ساکت باش تو فاسقی».

اشاره به اینکه تو همان کسی هستی که در داستان جمع آوری زکات از طایفه «بنی المصطلق» آنها را به قیام بر ضد اسلام متهم کردی و خداوند در سوره حجرات در آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ 4 تو را تکذیب کرد و فاسق خواند.

ص:381


1- (1) تفسیر کبیر فخر رازی، ج 1، ص 207.
2- (2) تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 197.
3- (3) سوره سجده، آیه 18.

پس از این گفت وگو، آیه: أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً نازل شد. پس منظور از «مؤمن» علی علیه السلام و مراد از «فاسق» ولید بن عقبه است.(1)

قرطبی این روایت را در تفسیرش و فاضل برسوئی نیز در روح البیان آورده اند. قابل توجه اینکه در کتاب «اسدالغابه فی معرفه الصحابه» می خوانیم که در میان آگاهان از تفسیر قرآن، اختلافی نیست که آیه إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ در مورد ولید بن عقبه در داستان طایفه بنی المصطلق نازل شده است.

مظهری در تفسیر خود چنین می گوید:

این حدیث را ابن جریر طبری از عطاء، خطیب در تاریخش و ابن عدی از کلبی از ابی صالح از ابن عباس، خطیب و ابن عساکر از طریق ابن بهیمه از عمرو بن دینار از ابن عباس، نقل نموده اند که در مورد علی و ولید نازل شد.

او سپس می افزاید: الاستفهام للانکار و الفاء للعطف علی المخذوف تقدیره ایستوی علی ولی الله المرتضی و ولید عدو الله فمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا؛(2)

چون استفهام انکاری است و «فاء» برای عطف است، تقدیر کلام چنین می شود، آیا علی ولی خدا و مرتضی با ولید، دشمن خدا مساوی است؟ آیا کسی که مؤمن است با کسی که فاسق است مساوی است:

سیوطی این حدیث را به چهار طریق نقل می کند

الف) اخرج ابوالفرج الاصبهانی فی الاغانی، الواحدی، ابن عدی، ابن مردویه، الخطیب، ابن عساکر از ابن عباس.

ب) اخرج ابواسحاق و ابن جریر از عطاء بن یسار.

ج) ابن ابی حاتم عن سدی و عن عبدالرحمن بن ابی لیلی (دو حدیث).

ص:382


1- (1) تفسیر طبری، ج 21، ص 61؛ محررالوجیز، ج 4، ص 362؛ لباب النقول، ص 276؛ اسباب النزول، ص 200؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 5، ص 414؛ معالم التنزیل، ج 3، ص 433؛ التفسیر المنیر، ج 21، ص 210؛ تفسیر خازن، ج 3، ص 470؛ ریاض النضره، ج 2، ص 206؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 394 و ج 2، ص 102؛ سیره حلبی، ج 2، ص 85؛ الوجیز فی تفسیر کتاب الله العزیز، واحدی، ج 2، ص 854.
2- (2) تفسیر المظهری، ج 7، ص 284.

د) ابن مردویه و الخطیب و ابن عساکر از ابن عباس که گفت: «المؤمن علی و الفاسق ولید است».(1)

43. آیه وَ کَفَی اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ 2

آلوسی می گوید:

«اخرج ابن ابی حاتم، ابن مردویه، ابن عساکر عن ابن مسعود رضی الله عنه انه کان یقرا هذا الحرف وَ کَفَی اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ علی ابن ابی طالب»؛ ابن ابی حاتم و ابن مردویه و ابن عساکر از ابن مسعود روایت کرده اند که او این آیه را این گونه تبیین می کرد؛ برای مؤمنین در کارزار علی بن ابی طالب کفایت می کند.

او در ادامه می گوید: این مضمون در مجمع البیان از «ابی عبدالله» (امام صادق) نیز نقل شده و به نظر می رسد صحیح نباشد.(2)

ص:383


1- (1) درالمنثور، ج 6، ص 553، کسانی که این آیه را در شان حضرت نقل نموده اند: تفسیر نیشابوری بر حاشیه تفسیر طبری، ج 12، ص 16؛ شواهد التنزیل؛ حسکانی، ج 1، صص 527-582، رقم 610-623؛ ابونعیم اصفهانی در ما نزل من القرآن فی علی، ص 164، رقم 44؛ تاریخ بغداد، ج 13، ص 321، رقم 7291؛ انساب الاشراف، بلاذری، ص 59، حدیث 154؛ کتاب الفضایل؛ احمد بن حنبل، ص 112، حدیث 165؛ الکامل، ابن عدی، ج 6، ص 118، رقم 1626؛ مناقب ابن المغازلی، ص 324، رقم 370-371؛ بدایة حرب صفین من الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج 2، ص 354؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور، ج 26، ص 340، رقم 202؛ مناقب الامام امیرالمؤمنین، محمد بن سلیمان الکوفی، ج 1، ص 138، رقم 77 و ص 192 رقم 116؛ الاغانی، ابوالفرج (فی ترجمه الولید)، ج 5، ص 140؛ خوارزمی در فصل 17، مناقب، ص 279، رقم 271؛ ذخائر العقبی، ص 88؛ ریاض النضره، ج 2، ص 157؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 17، ص 238؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 16؛ تاریخ اسلام، ذهبی در ترجمة الولید و در سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 415، رقم 67؛ تفسیر قرطبی، ج 9، ص 16؛ نمونه هایی از مصادر شیعی: امالی، شیخ طوسی، مجلس 13، ح 51؛ امالی، شیخ مفید، مجلس 18، ح 5؛ تفسیر العیاشی، ج 2، ص 142؛ تفسیر تبیان، ج 5، ص 460؛ مجمع البیان، ج 5، ص 226؛ تفسیر صافی، ج 2، ص 437؛ بصائر الدرجات، ص 132؛ کشف الغمه، ج 1، ص 307.
2- (3) روح المعانی، ج 21، ص 175؛ درالمنثور، ذیل آیه، میزان الاعتدال، ج 2، ص 17.

گویا آلوسی تصور نموده «یقرأ» در اینجا به معنی قرائت اصطلاحی است، حال آنکه ابن مسعود و دیگران می خواهند آیه را تفسیر و تبیین نمایند و عبارت «بعلی بن ابی طالب» اضافه تفسیری است. ضمناً او در چند سطر قبل، احادیث تمجید رسول الله از کارزار علی علیه السلام را با عمرو بن عبدود نقل می کند و خود مؤید این سخن است.

مظهری آیه را درباره مبارزه علی علیه السلام با عمرو بن عبدود می داند.(1) ابن عطیه نیز می گوید: «ان المراد بالمؤمنین هنا علی بن ابی طالب و قوم معه» و سپس به نبرد امام علیه السلام با عمرو بن عبدود اشاره می کند.(2)

قندوزی مراد از مؤمنین در این آیه و نیز در آیه أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ 3 را علی علیه السلام می داند.(3)

فخر رازی در تفسیر کبیر خود ذیل آیه تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ 5 روایت کرده که رسول خدا از امام علی بعد از کشتن عمرو بن عبدود پرسید: یا علی در آن هنگام دل خود را چگونه یافتی؟ عرض کرد: در آن لحظه، آن قدر قوی بودم که اگر تمامی اهل مدینه می خواستند با من بجنگند می توانستم با آنها بجنگم.(4)

از طرفی فخر رازی هنگام اشاره به جنگ حضرت با مرحب و کندن در قلعه خیبر چنین می گوید:

هر که علی را پیشوای دین خود قرار دهد، به دستاویزی محکم در دین و دنیای خود چنگ زده است و هر که در دین خود به علی بن ابی طالب اقتدا کند حقاً هدایت یافته است؛ به دلیل آنکه پیامبر فرمود: خداوندا حق را بر همان محوری برگردان که علی می گردد. هر کس از احوال عالم غیب آگاه تر و دلش قوی تر باشد، ناتوانی اش کمتر خواهد بود. از همین رو علی بن ابی طالب کرم الله وجهه

ص:384


1- (1) المظهری داراحیاء التراث، ج 7، ص 304؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 5، ص 429؛ معالم التنزیل، ج 3، ص 441؛ میزان الاعتدال، ج 2، ص 17.
2- (2) المحرر الوجیز، ج 4، ص 379 ذیل آیه.
3- (4) ینابیع الموده، باب بیست سوم، ص 218.
4- (6) تفسیر کبیر فخر رازی، ذیل تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ.

فرمود: به خدا سوگند که من در قلعه خیبر را نه به نیروی جسمانی که به نیروی الهی از جای در آوردم، زیرا در آن وقت، نظرم از عالم اجسام بریده بود و فرشتگان با انوار عالم کبریا ظهور نموده بودند، از این رو، روحش تقویت یافت و هم رنگ جواهر ارواح ملکی شد، و پرتوهای عالم قدس و عظمت در او تابید و به همان دلیل قدرتی برای او حاصل گشت که بدان سبب بر کارهایی قدرت یافت که دیگران بر انجام آن قادر نبودند.(1)

این ابر مرد همان کسی است که رسول خداوند فرمود: «اما والله لا عطین الرایه غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله...».(2)

ص:385


1- (1) تفسیر کبیر فخر رازی، ج 1، ص 206 (ذیل سوره حمد).
2- (2) تفسیر ثعلبی ذیل یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً * وَ یَنْصُرَکَ اللّهُ نَصْراً عَزِیزاً؛ معالم التنزیل بغوی، ج 4، ص 177، ذیل آیه 18 تا 20 فتح؛ احمد المسند، ج 5، ص 333، و فی الطبع المحقق، ج 37، ص 477، برقم 22821، الحدیث 159؛ کتاب الفضائل، ص 107؛ البخاری، کتاب الفضائل صحیح، ج 5، ص 22، باب غزوه خیبر؛ کتاب المغازی، ج 5، ص 171؛ مسلم باب فضائل امیرالمؤمنین، کتاب فضائل الصحابه، صحیح، ج 4، ص 1872، رقم 34؛ المعجم الکبیر، ج 6، ص 198، رقم 5991 و ص 187، رقم 5950 و ص 167، رقم 5877 و النسائی، الحدیث 16؛ کتاب خصائص الامام امیرالمؤمنین، ص 59؛ ابونعیم الاصبهانی، ترجمه علی بن ابی طالب من حلیة الاولیاء، ج 1، ص 62؛ ابن عساکر، الحدیث 227 من ترجمه الامام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 182؛ البیهقی، السنن الکبری، ج 9، ص 106، عنوان: «باب دعاء من لم تبلغه الدعوه من المشریکن و جوباو..»؛ البغوی، باب مناقب امیرالمؤمنین، مصابیح السنه، ج 4، ص 171، رقم 4764، باب فضائل سید المرسلین، ص 93، رقم 4601؛ ابن الجوزی، ترجمه امیرالمؤمنین من صفوة الصفوه، ج 1، ص 311؛ ابن الاثیر، ترجمه امیرالمؤمنین علیه السلام من اسد الغابه، ج 4، ص 28؛ محب الدین الطبری، باب مناقب امیرالمؤمنین؛ ذخائر العقبی، ص 72؛ الزرندی، باب مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام من نظم دررالسمطین، ص 98 فی عنوان: «ذکر محبه الله و رسوله لعلی و محبته لهما»؛ ابن حجر العسقلانی، ترجمه امیرالمؤمنین علیه السلام من الاصابه، ج 2، ص 508؛ العینی عمده القاری، ج 14، ص 213، رقم 152 و ج 17، ص 243، تحت رقم 231؛ ابن کثیر حوادث سبع من الهجره عند ذکر غزوه خیبر من البدایه والنهایه، ج 4، ص 187 و فی حوادث سنه اربعین من الهجره عند ذکر فضائل امیرالمؤمنین، ج 7، ص 349؛ القندوزی فی الباب 6 من ینابیع الموده، صص 48 و 231؛ محمد بن سلیمان الکوفی فی الحدیث 1007 من مناقب امیرالمؤمنین، ج 2، ص 507؛ الحموئی فی الحدیث 196 من فرائد السمطین، ج 1، ص 253.

عده ای نقل نموده اند که بعدها خواستند در قلعه خیبر را در جای خودش بگذارند، هفتاد نفر منتهای تلاش خود را به کار بستند تا توانستند این کار را انجام دهند.(1)

امام علی همان شخصی است که خداوند فرمود: وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً2 برخی از کسانی که حدیث «رایه» را نقل نموده اند.

44. آیه تطهیر
اشاره

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً3

«جز این نیست که خدا می خواهد از شما چرک (پلیدی) را دور کند ای اهل بیت و پاک سازد شما را پاک ساختنی»

ثعلبی در تفسیرش به سندهای خود از «شداد بن عمار» چنین روایت کرده است:

خدمت «واثله بن الاشقع» رسیدم، در حالی که نزدش عده ای بودند. آنان از علی علیه السلام یاد کردند و به دنبال آن به او فحش دادند. من هم با آنها هم آواز شده، به او جسارت کردم. چون آنها رفتند من و واثله تنها ماندیم، به من گفت: چرا به این مرد فحش دادی؟ گفتم: دیدم آن جمعیت به او فحش می دهند من هم از آنها تبعیت کردم.

واثله گفت: آیا آنچه را که درباره علی علیه السلام از رسول خدا دیده ام، به تو خبر بدهم؟ گفتم: بلی.

گفت: خدمت فاطمه سلام الله علیها آمدم تا از علی علیه السلام بپرسم. فرمود: خدمت پیامبر رفته است. به انتظار نشستم، طولی نکشید تا اینکه پیامبر به همراه علی، حسن و حسین علیهم السلام آمدند و هر کدام یکی از حسن و حسین را به دست گرفته بود تا اینکه وارد شدند. پیامبر، علی و فاطمه را روبروی خود قرار داد و حسن و حسین را روی زانوهای خود نشاند. بعد با لباس خود - یا گفت: با عبا - آنها را پوشاند و سپس این آیه را تلاوت فرمود:

ص:386


1- (1) ریاض النضره، ج 2، ص 188.

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً

و بعد از آن فرمود:

«اللهم هولاء اهل بیتی و اهل بیتی احق؛ خداوند اینها خاندان من اند و اهل بیت من شایسته اند».(1)

ثعلبی در تفسیر خود از ام سلمه نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در خانه خود بود که حضرت فاطمه پارچه حریری نزد آن حضرت آورد. پیامبر فرمود: همسر و دو فرزندانت حسن و حسین را صدا کن، حضرت زهرا آنها را آورد و سپس غذا خوردند. بعد پیامبر عبایی بر آنها افکند و عرض کرد:

«اللهم هولاء اهل بیتی وعترتی فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا؛ خداوندا اینها خاندان من اند، پلیدی را از آنها دور کن و از هر آلودگی پاکشان گردان» و در اینجا آیه: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ نازل شد.

ام سلمه می گوید: من گفتم: ای رسول خدا آیا من هم با شما هستم؟ فرمود: «انک علی خیر؛ تو بر خیر و نیکی هستی»؛ یعنی در زمره این گروه نیستی.(2)

همچنین ثعلبی در تفسیر خود از ابوسعید خدری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روایت کرده که فرمود:

این آیه درباره پنج نفر نازل شده است: من، علی، حسن، حسین و فاطمه.

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.3

سیوطی در الدر المنثور در تفسیر آیه تطهیر می گوید:

ابن مردویه از ام سلمه روایت کرده که گفت: این آیه در خانه من نازل شد، در حالی که هفت نفر در خانه بودند: جبرئیل، محمد صلی الله علیه و آله وسلم، علی علیه السلام، حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسین و خود من که دم در بودم و

ص:387


1- (1) رک: المنیر، فصل اول.
2- (2) همان، ص 283.

عرض کردم: یا رسول الله آیا من از اهل بیت نیستم؟ فرمود: تو به سوی خیری، تو از همسران پیغمبری.(1)

ثعلبی در تفسیر خود در تأویل این آیه به سند خود از مجمع از بنی حارث بن تیم الله روایت کرده که گفت:

به همراه مادرم به حضور عایشه وارد شدم. مادرم از او درباره جنگ جمل و دخالت او در آن جنگ ویرانگر پرسید. (با تأسف) گفت: این یک تقدیر الهی بود. مادرم درباره علی علیه السلام از او سؤال کرد. او در جواب گفت: «تسئلنی عن احب الناس کان الی رسول الله و زوج احب الناس کان الی رسول الله لقد رأیت علیاً و فاطمه و حسنا و حسینا علیهم السلام و جمع رسول الله بثوب علیهم ثم قال: اللهم هولاء اهل بیتی و حامتی فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا، قالت: فقلت یا رسول الله انا من اهلک قال تنحی فانک الی خیر؛(2) آیا از من درباره کسی می پرسی که محبوب ترین مردم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، بود و از کسی می پرسی که همسر محبوب ترین مردم نزد رسول خدا بود، من با چشم خود، علی، فاطمه، حسن و حسین را دیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آنها را در زیر لباسی جمع کرده بود و فرمود: خداوندا! اینها خاندان و حامیان من اند. رجس و پلیدی را از آنها ببر و از آلودگی ها پاکشان فرما، من عرض کردم: ای رسول خدا آیا من هم از آنها هستم؟ فرمود: دور باش، تو بر خیر و نیکی هستی (اما جزو این جمع نمی باشی).

این گونه روایات با صراحت می گوید که همسران پیامبران صلی الله علیه و آله وسلم جزء عنوان اهل بیت در آیه نیستند.

روایات بسیاری در مورد حدیث کساء به طور اجمال وارد شده که از همه آنها استفاده می شود، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عبایی را بر سر آنها افکند و گفت: خداوندا اینها خاندان من اند، رجس و آلودگی را از آنها دور کن. در این هنگام آیه إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ نازل گردید.

ص:388


1- (1) درالمنثور، سیوطی، ج 5، صص 198-199.
2- (2) تفسیر ثعلبی، ج 9، ص 10.

در ایجا این پرسش جلب توجه می کند که هدف از جمع کردن آنها در زیر یک کساء چه بوده؟ گویا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می خواسته است کاملاً مشخص کند و بگوید آیه فوق تنها درباره این گروه است تا مبادا کسی مخاطب این آیه را تمام بیوتات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و همه کسانی که جزء خاندان او هستند، بداند. حتی در بعضی از روایات آمده است که آن حضرت سه بار این جمله را تکرار کرد: «خداوندا! اهل بیت من اینها هستند؛ پلیدی را از آنها دور کن».

مقریزی در تفسیر آیه تطهیر این روایات را آورده است:

1. از «مندل» از «اعمش» از «عطیه» از «ابوسعید خدری» روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

نزلت هذه الآیة فی خمسه؛ فی علی و حسن و حسین و فاطمه إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً آیه: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ... درباره پنج تن نازل شده است: من، علی، حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام.(1)

2. در روایت ذکریا از «مصعب بن شیبه» از «صفیه» دختر شیبه نقل شده که وی گفت: عایشه بدین گونه خبر داد:

«خرج النبی صلی الله علیه و آله وسلم ذات یوم غداة و علیه مرط مرجّل من شعر اسود فجاء الحسن فادخله معه ثم قال: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ... ؛ روزی بامدادان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از خانه بیرون رفت و بر دوش او کسایی منقش از پشم سیاه بود. در این هنگام، حسن علیه السلام بر وی وارد شد، پس او را در میان عبا با خود جای داد. پس از آن علی آمد، او را نیز در عبای خود جای داد و این آیه را تلاوت فرمود: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ... .(2)

3. حماد بن سلمه از «علی بن زید» از انس روایت کرده است که:

«ان النبی کان یمرّ ببیت فاطمه سته اشهر کلما خرج الی الصلوة فیقول: الصلاه اهل البیت، انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت...؛ پیغمبر

ص:389


1- (1) تفسیر طبری، ج 22، ص 5.
2- (2) همان، ص 5؛ اسباب النزول، ص 203 (حدیث ام سلمه)؛ غرایب القرآن، (تفسیر نیشابوری)، ذیل آیه.

در مدت شش ماه هرگاه برای نماز بیرون می رفت از نزدیک خانه فاطمه سلام الله علیها می گذشت و می فرمود: هنگام نماز است ای اهل بیت و آنگاه این آیه را می خواند: «انما یرید الله...»

4. زید از «شهر بن حوشب» از «ام سلمه» چنین روایت کرده که ام سلمه گفت:

کان النبی عندی وعلی و فاطمه و الحسن والحسین فجعلت لهم خزیره فاکلوا و ناموا و غطی علیهم کساء او قطیفه» ثم قال: «اللهم هولاء اهل بیتی اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا؛ رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با علی و فاطمه و حسن و حسین در خانه من بودند. من برای ایشان خوراکی از گوشت و آرد گندم ساختم. همگی از آن خوردند و خوابیدند و بر روی آنان کسایی یا قطیفه ای کشیده شده بود، پس پیغمبر اکرم فرمود: «اللهم هولاء اهل بیتی اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا»؛ بار خدایا اینان اهل بیت من هستند، زشتی و پلیدی را از آنان دور ساز و ایشان را پاک و پاکیزه گردان.

5. یونس بن اسحق از ابی داود و از «ابوالحمراء» چنین روایت کرده است که ابوالحمراء گفت: مدت هفت ماه در عهد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از مدینه بیرون نرفتم، هر روز سپیده دم نبی اکرم را می دیدم که بر در خانه علی و فاطمه علیهماالسلام می آمد و می گفت: «نماز، نماز، انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت...».

6. ابونعیم فضل بن دکین از «عبدالسلام بن حرب» و او از «کلثوم محاربی» از «ابوعمار» بدین گونه روایت کرده است که وی گفت:

من نزد واثله بن اسقع نشسته بودم، در این موقع نام علی علیه السلام به میان آمد. چند تن از حاضران به وی ناسزا گفتند، چون برخاستند، واثله به من گفت: بنشین تا تو را از این کسی که به وی ناسزا گفتی، خبر دهم. من در نزد رسول خدا بودم که علی و فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام بر او وارد شدند. پیغمبر خدا کسای خود را بر روی آنان انداخت و گفت: «اللهم هولاء اهل بیتی اللهم اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا؛ بار خدایا، اینان اهل بیت من هستند، بار خدایا زشتی و پلیدی را از آنان دور گردان و ایشان را پاکیزه فرما».(1)

ص:390


1- (1) تفسیر طبری، ج 22، ص 6.
اثبات عصمت اهل بیت در تعدادی از آیات

در عیون اخبار الرضا از ریان بن صلت نقل است که حضرت رضا علیه السلام در مرو و در مجلس مأمون با جماعتی از علمای اهل عراق و خراسان حاضر بود.

مأمون پرسید: مقصود از این آیه چیست ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ1 .

مفهوم آیه این است که قرآن را به آنانکه از بندگانمان برگزیدیم به میراث دادیم. علمای مجلس گفتند وارث کتاب تمام امت هستند، اما حضرت رضا علیه السلام فرمود: مراد عترت طاهره اند، زیرا اگر مراد جمیع امت باشد (طبق آخر آیه) باید همه آنها بدون ذکر تقسیم داخل بهشت شوند و حال آنکه خدا فرموده بعضی ظالم به نفس و بعضی میانه رو و بعضی سابق به خیرات باذن خدا هستند و این، آن زیادتی بزرگ است. پس پیشی گیرندگان خیرات که به اذن خدا داخل بهشت عدن می شوند عترت طاهره اند و آنها وارث کتاب اند و آنها کسانی هستند که در شأن ایشان آیه تطهیر نازل شده است. و آنها کسانی اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: انی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی الا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما ایها الناس انکم لا تعلموهم فانهم اعلم منکم؛ من در میان شما دو چیز سنگین را بر جا می گذارم و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا بر من نزد حوض وارد می شوند. پس بنگرید که با آنها چگونه رفتار می کنید شما آنها را تعلیم ندهید، زیرا ایشان از شما عالم ترند و آنهایند که صدقات بر ایشان حرام است و بر غیر آنها حرام نیست.

بعد فرمود آیا نمی دانید که آیه وراثت و آیه تطهیر در شأن برگزیده شدگانی نازل شده که قبول هدایت کرده باشند، نه غیر آنها. به دلیل قول خداوند متعال که می فرماید:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ 2 .

ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و در فرزندانشان نبوت و کتاب را قرار دادیم، پس بعضی از ایشان هدایت یافته شدگان بودند و بسیاری فاسق شدند.

ص:391

فضل و برتری عترت بر غیر ایشان - به دلیل فوق - ثابت شد و نیز به دلیل قوله تعالی.

إِنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ * ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ 1 .

«خدا آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان برگزید - فرزند بعضی از بعض دیگر - و خدا شنونده عالم و داناست».

أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً2 .

آیا مردم بر آنچه خدا به آنها از برتری و فضل خود عطا کرده حسد می برند؟ تحقیقاً ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت را عطا کردیم و پادشاهی عظیم بخشیدیم.(1)

45. کیفیت صلوات بر محمد و آل محمد

إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً.4

«خدا و فرشتگانش بر] روان پاک [این پیغمبر صلوات و درود می فرستند؛ شما هم ای اهل ایمان، بر او درود بفرستید و با تعظیم واجلال بر او سلام گویید و تسلیم فرمان او شوید».

ص:392


1- (3) ینابیع الموده، ص 99. در فصل اول، کسانی که آیه را درباره اهل بیت (خمسه طیبه) می دانند معرفی نمودیم، در اینجا نیز از باب تاکید مواردی را ذکر می کنیم: الدّرالمنثور، ضمن 15 حدیث، ج 6، صص 607-603؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 5، صص 455-459، احادیث شداد بن عمار «اللهم هولاء اهل بیتی و اهل بیتی الحق»؛ ام سلمه، علی بن ابی طالب، عایشه را نقل می کند؛ تفسیر ثعالبی الجواهر الحسان، ج 3، ص 227 (حدیث ام سلمه را نقل می کند که رسول الله در نهایت گفت انت الی خیر و می گوید الجمهور علی هذا، معالم التنزیل بغوی؛ التفسیر المنیر، ج 22، ص 11 (پیامبر هر روز پس از نماز صبح این عبارت را تکرار می کرد) و ج 22، ص 14 حدیث ام سلمه؛ فتح الغدیر، ص 1167، نقل اقوال مختلف و طبع دارالکلم الطیب، ج 4، صص 321-323).

ثعلبی به سند خود در تفسیر آیه فوق چنین روایت کرده:

گفتیم: ای رسول خدا طرز سلام دادن به تو را دانستیم، پس چگونه بر تو صلوات بفرستیم. فرمود: بگویید: «اللهم صل علی و محمد و آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید و بارک علی محمد و آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید».(1)

ابن حجر هیتمی در صواعق المحرقه می نویسد:

آیه شریفه إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً2 را باید دومین آیه درباره اهل بیت دانست، زیرا از «کعب بن عجره» روایت صحیح شده که گفت:

وقتی این آیه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نازل شد، عرض کردیم طریق سلام دادن به تو را دانستیم، بفرما چگونه بر شما اهل البیت صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگویید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد تا آخر»

و از این سؤال اصحاب بعد از نزول آیه و پاسخ آن جناب به روشنی استفاده می کنیم که امر در این آیه، امر به صلوات بر همه اهل بیت بوده و غیر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز مندرج در آیه بوده اند، چه اگر غیر این بود اصحاب نباید پرسیده باشند که چگونه بر تو صلوات بفرستیم و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هم آن طور جواب نمی داد. پس از جواب پیامبر می فهیمم که آن جناب سایر اهل بیت را هم قائم مقام خود قرار داده، و همین طور هم هست، زیرا منظور از صلوات بر پیغمبر، احترام و تعظیم اوست و تعظیم اهل بیت او نیز تعظیم اوست و به همین جهت در داستان کساء وقتی آنان را داخل کساء کرد، عرض نمود:

ص:393


1- (1) تفسیر المظهری، ج 5، ص 243 و ج 7، ص 375 (فرستادن صلوات بر محمد و آل محمد را در نماز واجب و ترک آن را مبطل نماز می داند) و ج 7، ص 378 (روایت کعب بن عجزه) تفسیر النسائی، ج 2، ص 194. تفسیر القرآن العظیم، ج 5، صص 500-494 به صورت مفصل به این موضوع می پردازد و احادیث بسیاری نقل می کند؛ جواهر الحسان، ج 3، ص 236، حدیث کعب بن عجز و دیگران؛ معالم التنزیل، ج 3، ص 74؛ سنن ترمذی، قسمت تفسیر، ج 1، ص 359، از کعب بن عجزه، ابی حمید، طلحه بن عبیدالله، ابی سعید زید بن خارجه، و... هذا حدیث حسن صحیح).

«اللهم انهم منی و انا منهم؛ بارالها اینان از من اند و من از ایشانم». خدایا، صلوات و رحمت و مغفرت و رضوان خود را شامل حال من و ایشان کن. معلوم است که اگر خدا خواسته باشد این دعا را در حقّ آن حضرت مستجاب کند، باید بر آل او هم صلوات فرستاده و از مؤمنین نیز خواسته باشد که هم بر او و هم بر آلش صلوات بفرستند.(1)

از کلام ابن حجر بر می آید که آیه شریفه به عنوان استجابت دعای اصحاب کساء نازل شده به طوری که در حدیث کساء دیدیم بعد از داخل کردن امام علی، حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام در درون کساء دعا کرد و از خدا خواست که صلوات خود را بر آنان اختصاص دهد و مقتضای استجابت دعا هم همین است که هم بر خود و هم بر آلش صلوات بفرستند و هم از مؤمنان بخواهد که بر او و آلش صلوات بفرستند.

فخر رازی هم بعد از نقل کلام ابن حجر می گوید:

آل رسول در پنج مزیت با آن حضرت برابرند: اول در سلام که در نماز می گوییم: «السلام علیک ایها النبی» و خدا فرموده: سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ 2 دوم در صلوات بر او که باید بر او و اهل بیتش درود فرستاد. سوم در طهارت که خدا می فرماید: حِطَّةٌ یعنی ای طاهر، و سپس در جای دیگری اهل بیتش را هم شرکت داده و فرموده: وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً3 چهارم در اینکه صدقه بر آن حضرت و بر اهل بیتش حرام است. و پنجم در محبت که یک جا می فرماید: فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ 4 و جای دیگری فرموده قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی بالاخره در این باره اخبار بسیاری وارد شده که اگر به تفسیر الدر المنثور سیوطی ذیل آیه: إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ 5 مراجعه شود، صدق این گفتار روشن می گردد.

ص:394


1- (1) صواعق المحرقه، ابن حجر، ص 78.

این روایات را از کعب بن عجره، یونس بن خیاب، ابراهیم عبدالرحمن بن ابی کثیر، مردی از اصحاب رسول خدا (نامش برده نشده)، طلحه بن عبیدالله، ابوسعید خدری، ابوهریره، ابن مسعود، عقبه بن عمرو، علی، زید بن ابی خارجه و بریده نقل کرده اند و حتی بعضی ها این احادیث را متواتر دانسته اند و ما در اینجا به نقل چند نمونه اکتفا کردیم.

این بسیار عجیب است که با وجود این همه روایاتی که درباره کیفیت صلوات بر محمد صلی الله علیه و آله وسلم در کتب صحاح آنها وارد شده، ولی آنها به هنگام فرستادن صلوات بر پیامبر، از گفتن لفظ «آل» امتناع می ورزند و می گویند: صلی الله علیه و سلم، ولی لفظ «آله» را نمی گویند و این جز عناد زشت و جهالت روشن چیزی دیگر نیست و من بسیاری از کتب آنها را دیده ام و به گفت وگوهای آنها گوش داده ام، ولی جایی ندیده ام به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به آلش نیز صلوات بفرستند، جز در خاتمه بعضی از کتاب ها.

از کارهای عجیب آنها این است که مثل این روایات را در کتاب های خود نقل کرده اند، اما با اینکه این روایات، متضمن این است که پیامبر در تعظیم صلوات، «آل» خود را مثل نفس خود قرار داده و فقیه شافعی ابن مغازلی در روایتی که از «تنوخی» نقل کرده گفته: «ان الصلاة علی النبی و آله فریضه فی الصلاة»؛ صلوات بر پیامبر و آلش در نماز واجب است. و نیز ابوحنیفه گفته: «الصلاة علی النبی و آله فریضة فی الصلاة» با وجود این، پس کوشش آنها برای شناختن «آل محمد» کجاست؟

آیا این تعظیم و احترام برای همه آنها اعم از صالح و غیر صالح است؟ و اگر مراد، تنها صالحان آنها هستند، پس چه شناختی نسبت به آنهاست و تعظیم و احترامشان و تخلق به اخلاقشان کجاست؟ به راستی که سهل انگاری مذاهب چهارگانه نسبت به «آل محمد» با آن شهادتشان نسبت به همه آنها، بسیار عجیب و شگفت انگیز است.

در بیان نهی رسول خدا صلی الله علیه و آله از اینکه بر او صلوات ابتر بفرستند؛ هیتمی در کتاب صواعق المحرقه از فرمایشات پیغمبر خدا روایت کرده که فرمود: «بر من صلوات ابتر نفرستید. پرسیدند صلوات ابتر چیست؟ فرمود: اینگه بگویید: الهم صل علی محمد و به همین اکتفا کنید؛ بلکه باید بگویید: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد».

عجب از حاملان علم دین و پیشوایان حدیث و صاحبان تألیف و تصنیف اهل سنت است که خودشان این اخبار را در چند باب گذشته روایت می کنند و با علم به اینکه نهی، ظاهر در حرمت است، با این حال اصرار عجیبی دارند در اینکه لفظ «آل» را در صلوات های خود بیندازند و بگویند: «صلی الله علیه و سلم» و به کلی آل را از یاد ببرند.

ص:395

از این عجیب تر اینکه در همین باب وقتی می خواهند نهی از صلوات ابتر را از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت کنند باز می گویند: «صلی الله علیه و سلم».

این عمل از علمای اهل سنت تعجب آور است و کوچکی آدمی را در برابر تعصبات مذهبی می رساند، و می فهماند که آدمی چقدر در مقابل این عامل بیچاره است که به خاطر آن عامل، با رسول خدایی که در همان مجلس ستورش را نقل می کند مخالفت می نماید. با اینکه می داند او پیغمبری است که لا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی و از خود چیزی نمی گوید.(1)

آلوسی ذیل این آیه حدیثی می آورد که بر صلوات بر محمد و آل محمد دلالت دارد.(2)

46. آیه امام مبین

وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ (3) ؛

«همه چیز را در «امام مبین» به شماره آورده ایم».

در مناقب به سند ابی جارود از امام محمد باقر علیه السلام از پدرش از جدش حسین بن علی علیه السلام روایت شده که هم زمان با نازل شدن آیه وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ مردم گفتند: یا رسول الله آن تورات است یا انجیل یا قرآن؟ آن حضرت فرمود: چنین نیست. در آن زمان پدرم به سمت جدم می آمد و جدم فرمود: «هو هذا الامام» آن کس که خدا در او علم هر چیز را شمرده و احصا کرده علی بن ابی طالب است.

و نیز از صالح بن سهل از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده فرمود: وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ این آیه در شأن امیرالمؤمنین نازل شده.

از عمار یاسر رضی الله عنه نقل است که می گوید:

من با امیرالمؤمنین راه می رفتیم و از جایی که پر از مورچه بود عبور کردیم. من عرض کردم: یا امیرالمؤمنین از خلق خدا کسی هست که شماره این مورچه ها را بداند؟ فرمود: بلی، ای عمار؛ من مردی را می شناسم که به شماره آنها داناست و به اینکه چه مقدار از آنها مؤنث و چه اندازه مذکر است داناست. عرض کردم: آن

ص:396


1- (1) سیمای امام علی به روایت اهل سنت، سید هاشم بحرانی، ص 76.
2- (2) روح المعانی، ج 22، ص 77.
3- (3) سوره یس، آیه 12.

مرد کیست؟ فرمود: ای عمار، در سوره یس نخواندی وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ عرض کردم: ای مولای من قرائت کرده ام. فرمود: آن امام من هستم.(1)

47. آیه وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ

وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ 2

آلوسی می گوید: «جماعتی از اهل بیت و دیگران نقل نموده اند که «الذی صدق به» علی کرم الله وجهه است».(2)

48. آیه سؤال از ولایت علی علیه السلام
اشاره

وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ 4

«نگهشان دارید که آنها پرسش می شوند».

خوارزمی در مناقب خود می نویسد که ابوالاحوص در تفسیر گفتار خداوند متعال از ابواسحاق نقل می کند که گفته از ولایت امام علی از آنان پرسیده می شود.(3)

همچنین واحدی در اسباب النزول خود ذیل این آیه گفته:

یعنی از ولایت علی علیه السلام و اهل بیت می پرسند، زیرا خداوند به پیامبر فرمان داده تا به مردم بفهماند که برای تبلیغ رسالت از آنان مزد و پاداشی جز مودت نسبت به خویشاوندان نزدیک نمی خواهد و معنی آیه این است که در رستاخیز مردم را باز می دارند و از آنان می پرسند که آیا اهل بیت را آن چنان که باید و شاید و همان گونه که پیامبر وصیت فرموده است دوست داشته و حق موالات را به جا آورده یا آن را ضایع و تباه ساخته اند که در آن صورت گناه آن کار بر آنان خواهد بود.

ص:397


1- (1) ینابیع الموده، باب چهاردهم، ص 176.
2- (3) روح المعانی، ج 24، ص 3؛ المحرر الوجیز، ج 4، ص 531، (قال ابوالاسود جماعه منهم)؛ درالمنثور، ج 7، ص 228.
3- (5) ر. ک: ص 275، حدیث 256.

در باب چهاردهم کتاب فرائد السمطین درباره تفسیر این آیه از ابوسعید خدری از پیامبر نقل کرده که فرموده یعنی از ولایت علی بن ابی طالب پرسیده می شود و از آنان سؤال می شود که آیا حق موالات علی علیه السلام را آن گونه که رسول خدا به آنان سفارش فرموده است رعایت کرده اند؟

آلوسی پس از نقل گفته های گوناگون درباره این آیه شریفه چنین افزوده است که بهترین و گزیده ترین گفته ها در این مورد پرسیدن از عقاید و اعمال است و مهم تر از همه سؤال درباره لااله الا الله است و از موارد مهم آن پرسش از ولایت علی علیه السلام است که خداوند چهره اش را همواره گرامی دارد.(1)

روایت شده که چون ابن عباس به حالت احتضار رسید گفت: «اللهم انی اتقرب الیک بولایه علی بن ابی طالب»(2).

حدیث سئوال از ولایت امام علی را عده زیادی نقل کرده اند: از جمله ابن ججر هیتمی در الصواعق المحرقه (ص 154 ط المیمینه) ابن شیرویه دیلمی در کتاب الفردوس، و او از ابی سعید خدری و....

ابن حجر در ادامه می گوید:

و شاید همین معنا، مقصود واحدی مفسر نیشابوری باشد آنجا که گفته: روی فی قوله تعالی وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ ای عن ولایة علی و اهل بیته لان الله امر نبیه ان یعرف الخلق انه لا یسالهم علی تبلیغ الرساله اجرا الا المودة فی القربی و المعنی انهم یسالون هل والوهم حق الولاة اوصاهم النبی ام اضاعوها واهملوها فتکون علیهم المطالبه و التبعه(3) ؛ آنها از ولایت علی علیه السلام و اهل بیت او پرسیده می شوند، زیرا خداوند پیامبرش را امر نمود تا به خلق بفهماند که برای تبلیغ رسالت، اجری از آنها نمی خواهد، جز مودت و دوستی

ص:398


1- (1) روح المعانی، ج 3، ص 63 و چاپ رحلی، ج 23، ص 80. البته ایشان در ادامه، همان سیاست تشریک در فضائل را دنبال می کنند.
2- (2) العمده، ص 177.
3- (3) الصواعق المحرقه، ص 89؛ جایگاه اهل بیت در قرآن، آیت الله معرفت، مجله پیام جاویدان، شماره 6، بهار 1384، ص 3.

با نزدیکانش. و معنی کلام این است که از آنها سؤال خواهد شد آیا حقّ ولایت را آن گونه که پیامبر آنها را بدان سفارش نموده بود به جا آوردند یا اهمال نموده اند. پس بر آن مطالبه خواهند شد تا هر کس این پیوند را محکم و مستحکم کرده و حق ولایت و اجر رسالت را ادا نموده وارد بهشت شود و هر کس سستی نموده، بازخواست گردد.

عبور از پل صراط فقط به اذن علی علیه السلام

عده زیادی از علمای اهل سنت این حدیث را نقل نموده اند که هیچ کس از صراط نمی گذرد، مگر به اذن علی علیه السلام. اینک نمونه هایی را می آوریم

محب طبری از قیس بن حازم روایت نموده که گفت: ابوبکر به علی علیه السلام برخورد کرد و چون او را دید تبسم نمود. پس علی گفت: از چه رو تبسم نمودی. او گفت: «سمعت رسول الله یقول: لا یجوز احد الصراط الا من کتب له علی الجواز» این منابع حدیث مذکور را نقل نموده اند:

ذخائر العقبی (ص 71، ط مصر)، ریاض النضره؛ المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی؛ ینابیع الموده، (باب 70، ص 503)؛ المناقب المرتضویه، کشفی ترمذی (ص 91 ط بمبئی)؛ اسعاف الراغبین، ابن حبان مصری (ص 179، ط مصر)؛ حاشیه نورالابصار وسیلة النجاه، محمد مبین هندی فرنگی محلی حنفی (ص 135 ط لکهنو)؛ وسیله المال، حضرمی، (ص 122)، مخطوط؛ مناقب العشره، نقشبندی (ص 17 مخطوط، ملحقات احقاق الحق، ج 17، ص 161)؛ ینابیع الموده، قندوزی (ص 207 و 285 و 419 ط اسلامبول، ص 245 و 342)؛ ارجح المطالب، (ص 550، طبع نجف)؛ مناقب علی بن ابی طالب، عینی مصری (ص 45 ط بیروت)؛ فتح المبین، زینی دحلان، (چاپ بر حاشیه السیره النبویه، ج 2، ص 161، افست بیروت از چاپ مصر).

49. آیه إِلْ یاسِینَ

سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ؛1

«سلام بر آل یاسین».

ص:399

از جمله آیاتی که بر جایگاه اهل بیت علیهم السلام و به ویژه امام علی نزد خداوند دلالت دارد این آیه است که خداوند بر آنان درود می فرستد.

این آیه در تفسیر الدر المنثور چنین تفسیر شده است:

«عن ابن عباس قال: آل محمد آل یاسین»؛ «ابن عباس می گوید: مقصود از آل یاسین، آل محمد می باشند».

باید توجه داشت که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در موارد متعدد آل محمد را به امام علی، حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام تفسیر کرده است.(1)

50. آیه مودة
اشاره

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی؛2

«بگو من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که محبت را در حق خویشاوندان منظور دارید».

به بیان دیگر، دوستدار آل محمد باشید که این اجر هم به نفع امت و هم برای هدایت یافتن آنهاست.

زمخشری پس از تفسیر آیه می نویسد:

صحابه از رسول پرسیدند، یا رسول الله قربای تو چه کسانی هستند که دوستی شان بر ما واجب شده است؟ ایشان فرمودند: علی و فاطمه و دو پسرانش. پس از آن، روایتی از امام علی به این مضمون نقل می کند که امام علی نزد رسول الله از حسد مردم به خویش، شکایت کردند، حضرت فرمودند: «اما ترضی ان تکون رابع اربعه اول من یدخل الجنه انا و انت و الحسن و الحسین و ازواجنا عن ایماننا و شمائلنا و ذریتنا خلف ازواجنا».

ص:400


1- (1) درالمنثور سیوطی، ج 5، ص 286 (ذیل آیه)؛ روح المعانی آلوسی، ج 23، ص 142 (قیل یاسین اسم لمحمد فال یاسین، آله علیه الصلاه والسلام)، المحرر الوجیز، ج 4، ص 484 (به عنوان احتمال، مقصود آل محمد است)؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 15، ص 119؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 20؛ الصواعق المحرقه، ص 146؛ تفسیر فخر رازی، ج 26، ص 162 (ذیل شوری آیه 23. اهل بیت پیامبر در پنج چیز با او مساوی اند: سلام، قال السلام علی آل یاسین)؛ تفسیر طبری، ج 23، ص 95 ذیل آیه. او می گوید: اهل مدینه می گویند: سلام علی آل یاسین؛ یعنی آل محمد و در تفسیر کلبی هم این نقل شده است البته در نهایت می گوید: و الله اعلم.

البته این لفظ کمی جای تأمل دارد، زیرا در کنز العمال چنین آمده:

«یا علی ان اول اربعه یدخلون الجنه انا و انت و الحسن و الحسین وذرارینا خلف ظهورنا و ازواجنا خلف ذرارینا و شیعتنا عن ایماننا و عن شمائلنا؛ (1) ای علی، اولین چهار نفری که داخل بهشت می شوند، من، تو، حسن و حسین هستیم و ذریه ما و همسران ما از نسل ما و شیعه ایمانی ما و شیعه ای که خلق و خوی ما را داراست».

این حدیث در مستدرک الصحیحین چنین نقل شده است: «قال علی عن رسول الله: «ان اول من یدخل الجنه انا و فاطمه و الحسن و الحسین. قلت: یا رسول الله فمحبونا قال: من ورائکم. قال الحاکم و صحیح الاسناد».(2)

این حدیث و احادیث نظیر آن نشان می دهد که پنج تن آل عبا اولین کسانی هستند که وارد بهشت می شوند.

به هر حال، این حدیث بر فضیلت امام علی و همسر و فرزندانش دلالت دارد؛ فضیلتی که موجب می شود همراه با پیامبر وارد بهشت خلد شوند.

زمخشری، به ذکر این فضیلت اهل بیت اکتفا نمی کند و جملاتی بسیار زیبا و دلنشین از حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم در تأیید اهل بیت و دعوت مردم به محبت و دوستی آنان نقل می کند و متذکر می شود دشمنان اهل بیت به بهشت راهی ندارند:

«وعن النبی صلی الله علیه و آله وسلم حرمت الجنة علی من ظلم اهل بیتی و آذانی فی عترتی و من اصطنع صنیعة الی احد من ولد عبدالمطلب و لم یجازیه علیها فانا اجازیه علیها غدا اذا لقینی یوم القیامة».

زمحشری در ادامه، حدیث دیگری از رسول الله بدین مضمون نقل می کند که: محبت آل محمد را تکمیل کننده ایمان و مرگ چنین فردی را مرگ شهید می داند که بهشت بر او واجب است، در حالی که مبغضان آل محمد کافرند و استشمام رایحه بهشت بر آنان حرام است.

ص:401


1- (1) کنزالعمال، ج 6، ص 218.
2- (2) مستدرک حاکم، ج 3، ص 154؛ ذخائر الغقبی، ص 134؛ الصواعق المحرقه، ص 96، (انک معی فی الجنه و الحسن و الحسین)؛ ریاض النضره، ج 2، ص 209؛ نورالابصار، ص 16.

جهت اهمیت موضوع، اصل حدیث را ذکر می کنیم.

قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم من مات علی حب آل محمد مات شهیداً. الا و من مات علی حبّ آل محمد مات مغفورا له. الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا. الا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان. الا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنه ثم منکر و نکیر. الا و من مات علی حب آل محمد یزف الی الجنه کما تزف العروس الی بیت زوجها. الا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنة و الجماعة؛ الا و من مات علی حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکة الرحمة. الا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنة. الا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا. الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنه؛

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس با محبت آل محمد بمیرد شهید مرده، آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد بمیرد آمرزیده مرده. آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد بمیرد تائب مرده. آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد بمیرد مؤمن و با ایمان کامل مرده است. آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد بمیرد ملک الموت او را به بهشت بشارت می دهد و بعد از او منکر و نکیر. آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد بمیرد مانند عروس او را با احترام به سوی بهشت می برند. آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد بمیرد از قبرش دو دریچه به سوی بهشت باز می شود. آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد بمیرد، قبرش زیارتگاه ملائکه رحمان می شود. آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد بمیرد بر سنت و جماعت مرده است. آگاه باشید که هر کس بر بغض آل محمد بمیرد، روز قیامت در حالی می آید که میانه دو چشمش نوشته باشند این شخص، مأیوس از رحمت خداست. آگاه باشید که هر کس بر بغض آل محمد بمیرد کافر مرده است و بوی بهشت را احساس نخواهد کرد.(1)

ص:402


1- (1) الکشاف، ج 3، ص 403.
شأن نزول آیه مودت

سیوطی در شأن نزول آیه دو نوع روایت آورده که به جهت اهمیت موضوع هر دو روایت را نقل می کنیم.

الف) اولین شأن نزولی که سیوطی نقل می کند این است که بین مهاجرین و انصار بحث نژادپرستی به وجود آمد و انصار به مهاجرین فخر فروشی می کردند که رسول خدا در سایه حمایت ما توانست رسالت خود را تبلیغ کند. وقتی خبر این مباحث به گوش رسول خدا رسید؛

«فاتا هم فی مجالسهم فقال: یا معشر الانصار الم تکونوا اذله فاعزکم الله. قالوا: بلی یا رسول الله. قال: افلا تجیبونی قالوا ما نقول یا رسول الله قال الا تقولون الم تخرجم قومک فاویناک الم یکذبوک فصدقناک اولم یخذلوک فنصرناک فما زال یقول حتی جشوا علی الرکب و قالوا اموالنا و ما فی ایدینا لله و لرسوله فنزلت قل لا اسالکم علیه اجر الا الموده فی القربی؛(1) رسول خدا در مجالس آنان حضور یافت و فرمود: ای گروه انصار مگر شما ذلیل نبودید و خداوند شما را عزیز کرد؟ گفتند چرا؟ رسول خدای فرمود: ای گروه انصار چرا جواب مرا نمی دهید؟ گفتند: چه جواب دهیم؟ رسول خدا فرمود: چرا نمی گویید: مگر نه این است که قومت، تو را بیرون کردند و ما تو را پناه دادیم؟ مگر نه این است که آنان تو را تکذیب کردند و ما تو را تصدیق کردیم؟ مگر نه این است که آنان تو را خوار کردند و ما تو را یاری کردیم؟ آن قدر رسول خدا از این سخنان گفت تا جایی که انصار سر به زیرانداختند و گفتند: ثروت ما و هرچه در اختیار ماست برای خدا و رسول خداست تا این که آیه فوق نازل شد که بگو من در ازای رسالتم پاداشی جز محبت خویشاوندی از شما طلب نمی کنم.

ب) دومین شأن نزولی که سیوطی درباره نزول آیه نقل می کند چنین است که انصار بین خودشان مشورت کردند که چون رسول خدا برای ما زحمت زیادی کشیده و می کشد و هزینه های زیادی را متحمل می شود پولی را گرد آورده در اختیار رسول خدا قرار دهند؛ به همین سبب خدمت رسول خدا رسیدند.

فقالوا یا رسول الله انا اردنا نجمع لک من اموالنا فانزل الله قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فی القربی؛ عرض کردند: ای رسول خدا تصمیم داریم

ص:403


1- (1) الدر المنثور، ج 6، ص 6.

اموالی را برای شما جمع کنیم. در این حال، این آیه نازل شد که من در برابر ادای رسالتم پاداشی جز محبت خویشاوندی از شما طلب نمی کنم.

مصداق قربی

در اینکه مصداق قربی کیست، سیوطی دو نوع روایت نقل می کند:

الف) روایاتی که از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درباره مصداق قربی سؤال شده و آن حضرت مصداق قربی را مشخص فرموده است مانند:

عن ابن عباس قال: لما نزلت هذه الآیه قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی، قالوا یا رسول الله من قرابتک هولاء الّذین وجبت مودتهم قال: علی و فاطمه و ولداها؛ ابن عباس می گوید: چون آیه قربی نازل شد، از رسول خدا پرسیدند نزدیکان شما که در این آیه محبت آنان واجب شده است چه کسانی هستند؟ رسول خدا فرمود: علی و فاطمه و دو فرزندان او.

ب) روایاتی نیز از اهل بیت درباره مصداق این آیه وارد شده است؛ به عنوان نمونه:

لما جیء بعلی بن الحسین علیه السلام اسیر فاقیم علی درج دمشق قام رجل من اهل الشام فقال: الحمدالله الذی قتلکم و استاصلکم. فقال له علی بن الحسین رضی الله عنه: أقرأت القرآن؟ قال: نعم. قال: أقرأت حم؟ قال: اما قرأت قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی قال: فانکم لانتم هم قال: نعم(1) ؛ وقتی علی بن الحسین را به عنوان اسیر به دمشق وارد کردند مردی از اهل شام گفت: سپاس خداوندی را که شما را کشت و مستأصل کرد. علی بن الحسین فرمود: آیا قرآن خوانده ای؟ مرد پاسخ داد: آری. علی ابن الحسین پرسید؟ آیا حم را خوانده ای؟ مرد پاسخ داد: نه. علی بن الحسین پرسید آیا آیه قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی را خوانده ای؟ مرد پرسید: مگر قربی شما هستید؟ علی بن الحسین فرمود: آری.

موضوع دیگری که در این آیه در تفسیر سیوطی درباره اهل بیت مطرح شده بحث درباره کلمه «حسنه» است که در این آیه، مقصود از حسنه چیست؟

ص:404


1- (1) همان، ج 6، ص 7.

سیوطی درباره این کلمه چنین روایت نقل می کند:

«عن ابن عباس و من یقترف حسنه قال المودة لآل محمد. ابن عباس می گوید:

مقصود از کسب حسنه و انجام آن، دوستی آل محمد است».(1)

ثعلبی در تفسیر خود در تفسیر آیه فوق آورده:

مردم پرسیدند که یا رسول الله من قرابتک الذین وجبت مودتهم؟ قال: علی و فاطمه و ابناهما؛ ای رسول خدا، خویشاوندان تو که مودت آنها بر ما واجب است چه کسانی هستند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزندان آن دو، و این سخن را سه بار تکرار فرمود.(2)

فخر رازی در تفسیر کبیر خود در ذیل آیه قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ بعد از نقل روایت فوق از زمخشری می گوید: «پس ثابت شد که این چهار نفر خویشاوندان رسول خدا هستند. وقتی این معنی ثابت شده واجب می شود که این چهار نفر را مخصوص به مزیت و عظمت بدانیم».

او دلائل مختلفی را بر این مسئله آورده است:

اولاً: در روایت قبل گذشت که آل محمد کسانی هستند که برگشت امرشان به اوست. پس کسانی که ارتباطشان محکم تر باشد «آل» محسوب می شوند و شکی نیست که فاطمه و علی و حسن و حسین محکم ترین پیوند را با رسول خدا داشتند و این از مسلّمات و مستفاد از احادیث متواتر است. بنابراین لازم است که آنها را «آل پیامبر» بدانیم.

ثانیاً: شکی نیست که پیامبر خدا فاطمه سلام الله علیها را دوست می داشت و درباره او فرمود: «فاطمه بضعة منی یؤذینی ما یوذیها؛ فاطمه پاره تن من است آنچه او را آزار می دهد مرا آزار داده است».

همچنین با احادیث متواتر از رسول خدا ثابت شده که او علی و حسن و حسین را دوست می داشت و هنگامی که این معنی ثابت شود محبت آنها بر تمام امت واجب است، چون خداوند فرموده: وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ؛ «از او پیروی کنید تا هدایت شوید».

ص:405


1- (1) درالمنثور، ج 6، ص 7.
2- (2) تفسیر ثعلبی ذیل احزار، ص 56؛ مظهری، ج 8، ص 259 وی نیز قربی آل محمد می داند؛ تفسیر النسائی، ج 2، ص 267 او هم قربی را آل محمد می داند. تفسیر فتح القدیر، شوکانی، ذیل آیه.

و نیز فرموده: فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ 1 ؛ «کسانی که فرمان او را مخالفت می کنند از عذاب الهی بترسند».

و نیز فرموده: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ 2 ؛ «بگو اگر خدا را دوست می دارید از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست دارد».

و نیز فرموده: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ 3 ؛ «برای شما در زنگی رسول خدا سرمشق نیکوئی بود».

ثالثاً: دعا برای «آل» افتخار بزرگی است، لذا این دعا را خاتمه تشهد در نماز قرار داد: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد ارحم محمداً و آل محمد».

چنین تعظیم و احترامی در حق غیر آل محمد دیده نشده است بنابراین همه این دلایل نشان می دهد که محبت آل محمد واجب است.

سرانجام فخر رازی سخنان خود را در این باره با شعر معروف شافعی پایان می دهد:

یا راکبا قف بالمحصب من منی

و اهتف بساکن خیفها و الناهض

سحرا اذا فاض الحجیج الی منی

فیضا کما نظم الفرات الفائض

ان کان رفضا حب آل محمد

فلیشهد الثقلان انی رافضی

ای سواری که عازم حج هستی در آنجا در نزدیکی منا که برای رمی جمرات، ریگ جمع می کنند و مرکز بزرگ اجتماع زائران خانه خداست بایست و فریاد بزن به تمام کسانی که در مسجد خیف مشغول عبادت و یا در حال حرکت اند؛

فریاد بزن به هنگام سحر که حاجیان از مشعر به سوی منا کوچ می کنند و همچون نهری عظیم و خروشان وارد سرزمین منا می شوند؛

ص:406

آری فریاد بزن و بگو: اگر محبت آل محمد رفض و ترک دین خداست، همه جن و انس شهادت دهند که من رافضی هستم.(1)

آلوسی ذیل آیه وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ 2 از امام علی نقل می کند که:

«الحسنة حب الرسول و آله علیهم الصلاة والسلام و السیئة بغضهم».(2)

ابن کثیر ذیل این آیه، روایت ابن عباس را نقل می کند که مراد از آن حضرت فاطمه، امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند. او گر چه در سند برخی احادیث مناقشه می کند، اما می گوید:

«والحق تفسیر هذه الایة بما فسرها به حبرالامة و ترجمان القرآن عبدالله بن عباس رضی... کما رواه عنه البخاری ولا تنکر الوصاه باهل البیت و الامر باحسان الیهم و احترامهم و اکرامهم فانهم من ذریة طاهرة من اشرف بیت وجد علی وجه الارض فخرا وحسبا ونسبا؛(3) حق این است که تفسیر حبرالامه و ترجمان القرآن، ابن عباس را بپذیریم، همچنان که بخاری از او روایت کرده است. و سفارش به احسان و احترام اهل بیت نکوهیده نیست، زیرا آنها ذریه پاک رسول الله و باشرف ترین خانه بر روی زمین به لحاظ شرف حسب و نسب هستند.

وهبة الزحیلی ذیل این آیه، ابتدا دو قول مطرح می کند؛ اما با توجه به اینکه حدیث غدیر و حدیث جابر را نیز نقل می کند که مراد از عترت، «اهل بیت» هستند، مشخص می کند که اینجا هم مقصود اکرام اهل بیت است. او در دنباله واجب بودن محبت اهل بیت را که حضرت علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین هستند متذکر شده، می گوید در مقام اینها همین بس که در انتهای تشهد، سلام بر آنها تشریع شده و این مقامی بس عظیم است.

مؤلف التفسیر المنیر سپس کلام زمخشری را در «حب اهل بیت» به طور خلاصه نقل می کند و کلام خود را به شعر شافعی،

ص:407


1- (1) تفسیر کبیر، ج 27، ص 166.
2- (3) روح المعانی، ج 24، ص 123 ذیل سوره فصلت، آیه 34؛ دیوان شافعی، ص 55.
3- (4) تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص 198.

ان کان رفضا حب آل محمد

فلیشهد الثقلان انی رافضی

مزین نموده و چنین می گوید:

«من یکتب حسنه او خصله من خصال الخیر و منها مودة القربی ضاعف الله الحسنه بعشر فصاعدا؛ هر کس حسنه یا خصلتی نیکو بنویسد - که از جمله آنها مودت اهل بیت است - خداوند آن حسنه را ده برابر یا بیشتر می کند».(1)

51. آیه فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها2

آلوسی در بیان شقی ترین انسان ها چنین می گوید:

جاء ان اشقی الاولین عاقر الناقه و اشقی الآخرین قاتل علی کرم الله وجهه و قد اخبر صلی الله علیه و (آله) و سلم بذلک علیا رضی الله عنه و کرم الله وجهه و عندی اشقی الآخرین اشقی من اشقی الاولین الفرق بینهما کالفرق بین علی کرم الله وجهه والناقه(2) ؛ روایت شده که اشقی الاولین کسی است که ناقه صالح را پی کرد و اشقی الآخرین قاتل علی است که رسول الله خبرش را به علی داده بود. به عقیده من اشقی الآخرین از اشقی الاولین، شقی تر است و و فرق بین این دو مثل فرق بین علی کرم الله وجهه و ناقه (شتر صالح) است.

سیوطی ذیل تفسیر سوره شمس چنین می آورد:

اخرج ابن ابی حاتم، ابن مردویه، البغوی، ابونعیم فی الدلائل عن عمار ابن یاسر قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم احدثک باشقی الناس، قال بلی، قال رجلان، احیمر ثمود الذی عقرالناقة، والذی یضربک علی هذا یعنی قرنه، حتی تبتل منه هذا، یعنی لحیته قال: اخرج الطبرانی وابن مردویه و ابونعیم مثله عن حدیث صهیب و جابر و سمره.(3)

ص:408


1- (1) التفسیر المنیر، ج 25، صص 64-57.
2- (3) روح المعانی، ج 8، ص 168.
3- (4) درالمنثور، ذیل تفسیر سوره شمس.

در این حدیث، وجود نازنین رسول الله شقی ترین مردم را معرفی می کند؛ یکی پی کننده شتر صالح و دیگری کسی که با شمشیر بر فرق حضرت می زند؛ به طوری که محاسن حضرت را خضاب می کند.

کسانی که اشقی الناس را در آثار خود معرفی نموده و این حدیث را نقل کرده اند عبارتند از:

تفسیر کبیر، فخر رازی، ذیل آیه هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللّهِ ؛ زمخشری ذیل همین آیه؛ نسائی، خصائص، ص 39، (مطبعه التقدیم المصریه 1348)؛ مسند، احمد بن حنبل، ج 4، ص 262 (ط میمنیه)؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 140، (به شرط شیخین صحیح می داند)؛ مشکل الآثار طحاوی، ج 1، ص 351 (دائرة المعارف النظامیه، حیدرآباد، الدکن 1333 ق)؛ ابن جریر طبری، تاریخ، ج 2، ص 123، المتقی هندی، کنزالعمال، ج 6، ص 399 (قال: اخرج البغوی، الطبرانی، ابن مردویه، ابونعیم و ابن عساکر و ابن النجار)؛ البیهقی، سنن، ج 8، ص 58؛ ابن الاثیر اسدالغابه، ج 4، ص 35؛ مسند احمد، ج 1، ص 130؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 12، ص 57 (مطبعه السعاده، ص 1329 مصر)؛ طبقات، ابن سعد، ج 13؛ محب الطبری، ریاض النضره، ج 2، ص 248؛ ابن عبدالبر، استیعاب، ج 2، ص 407، ثعلبی، قصص الانبیاء ص 10 (بمبئی سند 1294)؛ نور الابصار، ص 97، الصواعق المحرقه، ص 80.

52. آیه وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً

وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ ؛(1)

«و هر کس نیکی به جای آورد] و طاعتی اندوزد [برای او در ثواب آن خواهیم افزود. قطعاً خدا آمرزنده و قدرشناس است».

در این باره به چند حدیث اشاره می کنیم:

الف) در مناقب به سند خود از جابر جعفی از امام باقر علیه السلام در قول خدای تعالی

ص:409


1- (1) سوره شوری، آیه 23.

وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً1 آمده است که امام فرمود:

آن کس که قبول ولایت اوصیای آل محمد را قبول کند و پیرو آثار و گفتار ایشان باشد؛ این شخص، بر ولایت آنها که گذشته اند - از انبیاء و مؤمنین او تا برسند به آدم - و همین است قول تعالی مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها2 آن خیر، داخل شدن بهشت است و همین یک معنای قول تعالی است. قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ 3 می فرماید: اجر و پاداشی که از شما خواستم (مودت) به نفع شماست، زیرا به وسیله مودت، هدایت می شوید و از عذاب آخرت نجات می یابید.

ب) ابن کثیر از امام صادق علیه السلام درباره قوله تعالی مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها4 نقل کرده که امام فرمود: «حسنه مذکور در این آیه برای تمامی مسلمین است و حسنه ای که در آیه فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها ، ولایت و دوستی ما است».

ج) از محمد بن زید بن علی بن الحسین از پدرش نقل شده که گوید از برادرم محمد باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود ابوعبدالله جدلی بر امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد و آن حضرت فرمود:

یا ابا عبدالله خبر بدهم از قول خدای تعالی مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ... کُنْتُمْ تُوعَدُونَ عرض کرد بفرمایید. فرمود: «حسنه، دوستی ما اهل بیت و سیئه بغض و دشمنی با ما اهل بیت است».(1)

53. آیه فَإِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ

فَإِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ 6 ؛ «قطعاً از آنان انتقام می کشیم».

ص:410


1- (5) هر سه حدیث را می توان در این منابع دید: ینابیع الموده، باب 25، ص 227؛ التفسیر المنیر، ج 25، ص 64.

سیوطی نقل می کند که ابن مردویه از طریق کلبی و ابی صالح از جابر از رسول خدا چنین روایت نموده:

فاما تذهبن بک فَإِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ نزلت فی علی بن ابی طالب انه ینتقم من الناکسین والقاسطین بعدی؛(1) رسول خدا در مورد این قول خدای تعالی (آنان خواهند رفت و من از آنها انتقام می گیرم) فرمود: در مورد علی بن ابی طالب نازل شده است که پس از من از پیمان شکنان و ظالمان انتقام می گیرد.

ابن عطیه نیز این حدیث را این گونه از رسول خدا نقل می کند:

«قال سمعت رسول الله قرأ فَإِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ فقال بعلی بن ابی طالب».(2)

54. آیه وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ

از شگفتی هایی که در خلاف گویی های مذهب چهارگانه دیده می شود این است که آنها غیر قریشی بودن خلیفه را جایز می دانند و این بر خلاف روایاتی است که خودشان در کتابهای خود نقل کره اند.

ثعلبی در ذیل آیه وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ 3 ؛ «و قرآن برای تو و (مؤمنان) قومت شرف و نام بلندی است و البته امت شما را باز می پرسند»؛ می گوید: «لایزال هذا الامر فی قریش ما بقی الناس اثنان»؛ این امر (امر دین) پیوسته باید در دست قریش باشد؛ مادامی که در دنیا دو نفر بمانند.

همچنین حمیدی در چند روایت نقل کرده که پیامبر فرمود: «الناس تبع لقریش؛ مردم تابع قریش اند».(3)

باز از شگفتی هایی که از پیروان مذاهب چهارگانه در رابطه با خلاف گویی ها و زورگویی ها و ظلمشان نسبت به قریش دیده می شود این است که عده زیادی از آنان اگر کسی بگوید خلیفه بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دوازده نفر از قریش اند یا اینکه در بعضی از

ص:411


1- (1) درالمنثور، سیوطی، ج 7، ص 380.
2- (2) محررالوجیز، ج 5، ص 56؛ ینابیع الموده باب، ج 26، ص 229.
3- (4) الکشف و البیان، ذیل زخرف آیه 44؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 1453؛ صحیح بخاری، ج 8، ص 105.

روایات آمده که دوازده امیرند، این موضوع را انکار می کنند؛ در حالی که این روایات را در کتاب هایی که خود، آنها را «صحاح» نامیده اند، ذکر کرده اند. پس درست، تصدیق آن چیزی است که تکذیب کرده اند و تحقیق آنچه که انکار کرده اند.

از آن جمله، بخاری در صحیحش به سند خود از «جابر بن سمره» روایت کرده که گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود:

«یکون من بعدی اثنا عشرامیرا؛ بعد از من دوازده امیر و حاکم خواهد بود» و چیز دیگری هم فرمود که من نشیندم. از پدرم پرسیدم گفت: فرمود: «کلهم من قریش؛ همه شان از قریش اند».(1)

55. آیه وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا

وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا؛2

«از رسولانی که قبل از تو فرستادیم بپرس».

محدث ابونعیم در کتابی که آن را از کتاب «استیصاب» استخراج کرده، در تفسیر آیه فوق می گوید:

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: در شبی که مرا بالابردند، خداوند بین من و تمام پیامبران جمع کرد و سپس فرمود: ای محمد، از پیامبران پیشین سؤال کن که بر چه مبعوث شدند، گفتند: بعثنا علی شهادة ان لا اله الا الله و الاقرار بنبوتک و الولایة لعلی بن ابی طالب علیه السلام؛ جواب دادند، ما بر شهادت به وحدانیت خداوند و اقرار به نبوت تو و ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام مبعوث شدیم.

56. آیه فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ 3
اشاره

مسلم در صحیح خود می گوید: «هنگامی که حسین بن علی به قتل رسید، آسمان بر او گریه کرد وگریه اش سرخی آن بود».

ص:412


1- (1) صحیح بخاری، ج 8، ص 127 (طبع مصر، 1320)؛ مسند احمد، ج 5، ص 92 (چاپ میمینه 1313).

ثعلبی در تفسیر آیه گفته است: «قبل از کشته شدن حسین علیه السلام سرخی شفق نبود». همچنین روایت کرده و گفته: «مطرنا دما بایام قتل الحسین؛ روز قتل حسین برای ما از آسمان خون بارید».(1)

از طرفی در اینکه طایفه جن در عزای امام حسین علیه السلام گریستند پنج حدیث روایت کرده اند. همچنین در رابطه با آیات و نشانه هایی که روز عاشورا - روز قتل امام حسین علیه السلام - واقع شد، از قبیل کسوف، و باریدن خون و سرخ شدن شفق و خاکستر شدن خوراکی های لشکر یزید و جوشیدن خون در بیت المقدس و شام و خراسان و دیوار دار الاماره کوفه و جرقه زدن آتشی به صورت عبیدالله بن زیاد و بیرون آمدن دستی از دیوار و نوشتن شعری بر آن در منزل اول کوفه به شام و اینکه مردم اشعاری را در ماتم امام حسین شنیدند، بدون اینکه گوینده آن را ببینند و نیز آتش شدن شتری که از اموال امام حسین به غارت بردند، در داخل دیگ، و سفال شدن پول ها و سخن گفتن سر بریده امام مجموعاً بیست و شش حدیث آورده اند.(2)

امام حسن و حسین علیهماالسلام در تفاسیر

نویسنده تفسیر کشف الاسرار نقل کرده که روزی رسول خدا مشغول خطبه بودند. آن دو عزیز که تازه به راه افتاده بودند وارد مسجد شدند که پس از چند قدم زمین خوردند. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نتوانست ادامه صحنه را ببیند، پس سخن را قطع کرد و از منبر پایین آمد و به سراغ حسنین خود رفت و آنان را در بغل گرفت.(3)

قضایای زیادی در نحوه برخورد رسول خدا با دو سبط خود نقل شده است. از جمله اینکه پیامبر از شدت علاقه، آنان را می بوسید، اما در همین حال با شنیدن خبر شهادت این دو بزرگوار، هاله ای از غم، دل نازنین او را فرا گرفت. میبدی این جریان را از زبان حفصه، این گونه می آورد:

ص:413


1- (1) تفسیر ثعلبی، ذیل آیه (سوره دخان، آیه 29) صواعق المحرقه، ص 116؛ ذخائرالعقبی، ص 145؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 89؛ المحرر الوجیز، ج 5، ص 73؛ تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 254. و نیز حدیث «هیچ سنگی برداشته نشد، مگر زیر آن خون تازه بود». تفسیر طبری، ج 25، ص 74.
2- (2) رک: کرامات امام حسین علیه السلام.
3- (3) رک: کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 10، ص 131.

وروی عن حفصه ان النبی صلی الله علیه وآله وسلم دخل علیها ذات یوم فقام یصلی، فدخل عن اثره الحسن و الحسین، فلمّا فرغ النبی صلی الله علیه و آله وسلم من صلوته اجلس احدهم علی فخذه الیمنی و الآخر علی فخذه الیسری، و جعل یقبل هذا مره و یقبل هذا اخری. فإذ قد کان ما بین السماء و الارض جبرئیل فنزل، فقال: الجبار یقرئک یا محمد السلام، و یقول: قد قضینا قضاء و جعلنا فیه بالخیار، قضینا علی هذین (و اشار الی الحسن والحسین) ان احدهما یقتل بالسیف عطشاناً، والاخر یقتل بالسم. فان شئت صرفته عنهما و لا شفاعة لک یوم القیامة و ان شئت امضیت ذلک علیهما و لک الشفاعة. قال: بل اختار الشفاعه.

حفصه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می گوید:

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر من وارد شد، آن گاه مشغول به نماز گردید. حسن و حسین علیه السلام نیز در پی او وارد شدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پس از فراغت از نماز، یکی از ایشان را بر روی پای راست و دیگری را بر روی پای چپ خود نشانید. گاهی حسن را می بوسید و گاهی بر رخسار حسین بوسه می زد. در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: خدایت سلام تو را می رساند و می گوید: ما قضایی را مقرر داشتیم و تو را در انتخاب آن مخیر ساخته ایم. ما حکم کرده ایم که این دو (اشاره به حسن و حسین) یکی با لب تشنه به شمشیر شهید شود و دیگری با زهر به درجه شهادت رسد. اگر می خواهی این حکم را از ایشان بر خواهیم داشت، ولی دیگر از شفاعت روز قیامت برخوردار نخواهی بود، وگرنه شفاعت برای تو خواهد بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: من شفاعت را بر می گزینم.

موضوع شهادت حضرت امام حسین علیه السلام و خبر دادن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و دیگر اولیا؛ بلکه اخبار خداوند متعال به آن در اخبار و روایات بسیاری وارد شده است. البته این بدان معنا نیست که درباره شرایط و علل قیام آن حضرت و پیامدهای آن بحث و تجزیه و تحلیل انجام نیابد، بلکه مسئله سوء اختیار زمامداران و مردم، و فساد اجتماعی و سیاسی و دور شدن آنان از آرمان های الهی را باید مد نظر آورد و درباره آن به تحقیق سخن گفت.

ص:414

از سوی دیگر به هیچ وجه علم خداوند به عاقبت امر، منافاتی با سوء فعل انجام دهندگان آن ندارد، زیرا آن علم، سالب اختیار نیست و اکتفا به عنوان کردن قضیه قضای الهی نمی تواند راه گشا باشد. دیگر آنکه لزوم امر به معروف، اصلاح امت اسلامی، رفع ید از سلطه جابرانه حاکم فاسقی چون یزید بن معاویه از جمله مسایلی است که در کلمات رهبر نهضت خونین کربلا حضرت سیدالشهداء علیه السلام بدان تصریح شده است.

57. آیه أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ؛1

«آیا آنان که مرتکب اعمال زشت و تبهکاری شدند گمان کردند رتبه آنها را مانند کسانی که ایمان آورده ونیکوکار شدند قرار می دهیم تا در مرگ و زندگانی هم با مؤمنان یکسان باشند؟ حکم آنها اندیشه بسیار باطل و جاهلانه ای است».

فخر رازی در تفسیر کبیر خود، ذیل این آیه شریفه در سوره جاثیه می گوید:

کلبی گفته: این آیه درباره علی و حمزه و عبیده، و سه نفر از مشرکین؛ یعنی عتبه و شیبه و ولید پسر عتبه نازل شده که به مؤمنین می گفتند: به خدا سوگند شما هیچ خبر ندارید، و به فرضی که آنچه می گویید حق باشد باز حال ما در آخرت بهتر از حال شما خواهد بود؛ همچنان که در دنیا هم حال ما بهتر از حال شماست. خدای تعالی در این آیه، این سخن مشرکین را رد نموده، بیان فرمود که ممکن نیست حال مؤمنینی که خدا را اطاعت می کنند با حال کفاری که نافرمانی خدای متعال می کنند در درجات ثواب و منازل سعادت یکسان باشد.(1)

ص:415


1- (2) تفسیر کبیر فخر رازی ذیل (سوره جاثیه، آیه 21)؛ سیمای امام علی به روایت اهل سنت، ص 149؛ تفسیر مظهری، ج 8، ص 324؛ تفسیر الحبری، ص 318؛ ما نزل من القرآن فی اهل بیت، ابن حجام به نقل از تاویل الایات، سید شرف الدین، ج 2، ص 576؛ شواهدالتنزیل، ج 2، ص 168؛ کفایة الطالب، ص 247؛ مناقب خوارزمی، ص 275.
58. آیه سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ

سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ؛1

«و بر رخسارشان از اثر سجده نشانه های نورانیت پدیدار».

زمخشری متذکر می شود: «علی بن الحسین زین العابدین و علی بن عبدالله بن عباس ابی الاملاک بسیار سجده می کردند و بر پیشانی شان اثر آن باقی بود».(1)

و این فضیلتی بس بزرگ برای امام چهارم علیه السلام است که با عبادت، بسیار مأنوس بودند و به حق به «سجاد» و «زین العابدین» مقلب گردیدند.

آلوسی می گوید: «به علی بن الحسین به خاطر کثرت سجود ذوالثفنات گفته می شد و چون پینه های پای شتر روی پیشانی آنها نقش بسته بود».(2)

او در ادامه آیه می گوید:

«حظ و بهره علی از رسول الله بیشتر از سایر خلفا بود و مشارکت و مبارزه او نیز در جنگ ها به خاطر کشتن دشمنان رسول الله بیشتر از بقیه بود».(3)

59. آیه یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی 5

آلوسی به نقل از ابن حجر الهیتمی می گوید:

«ان اشرف العرب نسبا اولاد فاطمه رضی الله عنها لانهم ینسبون الی النبی کما صرح به جمیع الفقهاء. و اخرج الطبرانی عن فاطمه قالت: قال رسول الله کل بنی آدم ینتمون الی عصبه الا ولد فاطمه فانا ولیهم و انا

ص:416


1- (2) الکشاف، ذیل سوره فتح، آیه 28.
2- (3) روح المعانی، ج 26، ص 125. البته می گوید علی بن عبدالله بن عباس هم به خاطر کثرت سجود «ذوثفات» گفته می شد.
3- (4) همان، ج 26، ص 129.

عصبتهم و انا ابوهم؛(1) شریف ترین عرب ها از لحاظ نسب، فرزندان فاطمه سلام الله علیها هستند چون آنها به رسول الله منسوب اند، همچنان که تمام فقها به آن اذعان نموده اند. طبرانی از حضرت فاطمه روایت کرده که: رسول خدا فرمودند: هر فرزند انسان به گروهی متعلق است، مگر اولاد فاطمه که من، گروه و سرپرست آنهایم. و در روایتی دیگر فرمود: هر فرزند دختری به پدرش منسوب است، مگر فرزندان فاطمه که من پدر آنها هستم.

آلوسی می افزاید سیوطی این روایت را «حسن» دانسته و نیز حاکم در مستدرک هم آن را نقل کرده است و اضافه نموده که رسول الله فرمود: «فاطمه، پاره تن من است، هر که او را ناراحت کند، من را ناراحت می کند و هر که او را خوشحال کند من را خوشحال می کند، تمام انساب روز قیامت قطع می شود مگر حسب ونسب من».

مؤلف روح المعانی در ادامه می گوید حدیث «فاطمه بضعة منی» را بخاری در صحیح خود نیز نقل نموده است.

ابن کثیر ذیل آیه، 101 سوره مومنون چنین می نویسد:

«قال رسول الله: فاطمه بضعه منی، یغیظنی ما یغیظها و ینشطنی ما ینشطها و ان الانساب تقطع یوم القیامه الانسبی و سببی وصهری».

ابن کثیر می افزاید: این حدیث در صحیحین بدین شکل نقل شده است: «فاطمة بضعه منی یریبنی مایربیها و یوذینی ما آذاها».(2)

او در جایی دیگر نقل می کند که از رسول خدا سؤال شد: «ای اهلک احب الیک» قال: «احب اهلی الی فاطمه بنت محمد».(3)

ص:417


1- (1) روح العمانی، همان، ص 164؛ التفسیر المنیر، ج 19، ص 85. ذیل سوره فرقان، آیه 54 می گوید: «نسب علی با رسول الله تا قیامت جدا نمی شود».
2- (2) تفسیر القرآن العظیم (دارالفکر)، ج 5، ص 40؛ حدیث فاطمه بضعة منّی؛ تفسیر المظهری، ج 4، ص 47 و ج 4، ص 350 و ج 8، ص 301.
3- (3) ابن کثیر، همان، ج 5، ص 611؛ التفسیر المنیر، ج 25، ص 130 (حدیث فاطمه بضعة منّی)
60. آیه معراج

وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی * ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی * فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی * فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی؛1

«و آن رسول در افق اعلا (ی کمال و مشرق انسانیت) بود آنگاه نزدیک آمد و بر او (به وحی حق) نازل گردید (بدان نزدیکی که) با او به قدر دو کمان یا نزدیک تر از آن شد. پس خدا به بنده خود وحی فرمود؛ آنچه که هیچ کس درک آن نتواند کرد».

سیوطی در الدر المنثور ذیل آیه معراج از طبرانی از عایشه روایت کرده که گفت:

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: وقتی مرا به آسمان بردند و به بهشت درآوردند پای درختی از درختان بهشت ایستادم که هرگز چنین درخت زیبایی و چنین برگ های سفیدی و میوه پاکیزه ای ندیده بودم. یکی از آن میوه ها را چیدم و خوردم، آن میوه، نطفه فاطمه شد که اینک هر وقت مشتاق بوی بهشت می شوم آن بوی را از فاطمه استشمام می کنم.

در روایت مستدرک از «سعید بن مالک» آمده آن میوه «به» بوده و در روایت ذخائر العقبی آمده است که عایشه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اعتراض می کند که چرا فاطمه را این قدر می بوسی؟ پیامبر خدا در پاسخ او داستان معراج و بوی بهشت را علت می آورد.

در روایت تاریخ بغداد نیز رسول خدا بعد از نقل داستان شب معراج به عایشه می فرماید:

«و هی حوراء انسیه کلما اشتقت الی الجنه قبلتها؛(1) فاطمه حوریه ای است به صورت بشر و هر وقت مشتاق بوی بهشت می شوم آن را از فاطمه استشمام می کنم».

سیوطی درالدر المنثور در ذیل تفسیر آیه شریفه سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ 3 اظهار داشته است «ابن عدی» و «ابن عساکر» از «انس» روایت کرده اند که رسول خدا فرمود:

ص:418


1- (2) ذخائر العقبی، محب طبری، ص 36 (مطبعه حسام الدین قدسی، 1356)؛ تاریخ بغداد، ج 5، ص 87.

«در شب معراج این مکتوب را برساق عرش دیدم «لا اله الا الله محمد رسول الله ایدته بعلی» خدایی جز خدای یکتا نیست محمد رسول خداست، او را به نیروی علی تأیید نمودم».(1)

سیوطی ذیل سوره نجم به جریان بستن درهای مسجد النبی به جز در خانه امام علی اشاره می کند. وقتی این کار بر دیگران گران آمد، رسول خدا پس از خواندن نماز بر بالای منبر رفت و خطبه بلیغی ایراد فرمود و آنگاه گفت:

یا ایها الناس ما انا سددتها و لا انا فتحتها و لا انا اخرجتکم واسکنته، ثم قرأ: وَ النَّجْمِ إِذا هَوی * ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی * وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ؛ (2)ای مردم، آگاه باشید نه من این درها را بستم و نه من آنها را گشودم و نه من شما را بیرون راندم و نه من شما را جای دادم. سپس این آیات را تلاوت فرمود....

پس تلاوت این آیات نشان می دهد رسول الله آنچه انجام می دهد از روی هوا و هوس نیست، بلکه فرمان قطعی خداوند است.

ترجمه کامل روایت چنین است:

در تفسیر الدر المنثور ذیل آیه وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی از ابن مردویه و ابوالحمراء و «حبه عرنی» روایت کرده که رسول خدا دستور داد تا در خانه هایی که به مسجد باز می شود مسدود نمایند. این فرمان بر آنهایی که درِ خانه هایشان به مسجد باز می شد گران آمد. «حبه» گفته است:

در این هنگام به حمزه بن عبدالمطلب که در زیر قطیفه سرخ رنگی قرار گرفته و چشمانش غرق در اشک بود نگاه می کردم و او در آن حال خطاب به پیغمبر گفت: با این دستوری که دادی، عمویت، ابوبکر، «عمر» و «عباس» را از خانه بیرون کردی و به جای آن پسر عمویت علی - علیه السلام -؛ را ساکن ساختی. مردی گفت: از بالا بردن علی - علیه السلام - چه نظری دارد، پیغمبر دستور داد مردم در مسجد حاضر شوند. آن گاه خطبه ای ایراد نمود و سپس خطاب به مردم فرمود: «من به خاطر خودم نه در خانه شما را مسدود کردم و نه در خانه شما را گشودم، و نه شما را از مسجد بیرون کردم و نه علی را در درون مسجد جای دادم».

ص:419


1- (1) درالمنثور، ذیل سوره اسراء، آیه 1.
2- (2) درالمنثور، ذیل سوره نجم آیات 3-1 (ج 6، ص 123).

آنگاه این آیات را قرائت فرمود: «سوگند به خدایی که ستاره را فرود آورد، پیغمبر شما که مصاحب خوبی برای شماست در فرمانی که صادر می کند گمراه نگردیده است و از روی خواهش نفس گفت و گویی نمی کند، و هر چه ابراز می دارد طبق وحی الهی است.(1)

سیوطی ذیل آیه فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ روایتی نقل می کند که با اینجا تناسب بسیار دارد:

قال: و اخرج ابن مردویه و بریده قال: قرأ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و سلم هذه الآیه: فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ فقام الیه رجل فقال ای بیوت هذه یا رسول الله؟ قال: بیوت الانبیاء. فقام الیه ابوبکر فقال: یا رسول الله هذا البیت منها بیت علی و فاطمه؟ قال: نعم من افاضلها؟(2)

این روایت به خوبی نشان می دهد که جایگاه خانه امام علی و حضرت فاطمه علیهماالسلام همچون خانه انبیا، بلکه از برترین آنهاست؛ پس جای آن دارد که حرمت این خانه حفظ شود. اما چرا این حرمت ها شکسته شد و خانه ای که رسول خدا این همه درباره نگه داشتن حرمت اهل خانه؛ یعنی امام علی و حضرت فاطمه تأکید کرد و نیز بارها فرموده بود: «و الحسن والحسین سید شباب اهل الجنه»(3) حریمش حفظ نشد. به راستی آن اعرابی که چکامه های بلند را در همان دفعه اول حفظ می کردند، و آنهایی که هفت پشت همسایه را می دانستند، آیا راه رفتن امام حسین علیه السلام در صحرای کربلا آنها را به یاد رسول الله نینداخت؟ مگر رسول الله به امام علی نگفت «انت منی و انا منک»(4) ؟ پس چرا

ص:420


1- (1) برخی از کسانی که حدیث «سد الابواب الابابه» را نقل نموده اند: صحیح ترمذی، ج 2، ص 301 از زید بن ارقم؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 125 (از ابوهریره) و ج 3، ص 125 و ج 3، ص 116 (از طرق دیگر)؛ مسند احمد، ج 2، ص 26 (به سند ابن عمر) و ج 2، ص 26 و ج 1، ص 175 (از عبدالله بن رقیم)؛ حلیة الاولیاء، ج 4، ص 153؛ درالمنثور، ج 6، ص 123؛ سنن بیهقی، ج 7، ص 65 (ام سلمه)؛ ینابیع الموده، ص 78 (عدی بن ثابت)؛ تاریخ بغداد، ج 7، ص 205. برای مطالعه بیشتر رک: راهنمای حرمین شریفین، ابراهیم غفاری، صص 56-55.
2- (2) درالمنثور، ذیل سوره نور، آیه 36.
3- (3) همان، ج 5، ص 489.
4- (4) تفسیر مظهری، ج 7، ص 382 (ذیل احزاب 58) بخاری؛ کتاب المغازلی، باب عمره التضاد، حدیث 4251.

تا سالیان سال بر منابر، امام علی را سب می نمودند؟ مگر پیامبر خدا همچنان که منابع اهل سنت نیز نقل کرده اند این احادیث را در مورد این خاندان نگفت:

رواه الترمذی عن طلحه بن عبیدالله و قال لعلی: «انت منی به منزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی»(1) متفق علیه عن سعد بن ابی وقاص و قال: من کنت مولاه فعلی مولاه».(2)

رواه احمد والترمذی عن زید بن ارقم و قال: «فاطمه بضعه منی فمن اغضبها اغضبنی»(3) متفق علیه عن مسور بن مخرمه و قال: «الحسن والحسین سیدا شباب اهل الجنه»(4) رواه الترمذی عن ابی سعید و قال: «خیر نسائها مریم بنت عمران و خیر نسائها خدیجه بنت خویلد».(5)

چه شرم آور است سیاست نسیان حق و حقیقت.

ابن مغازلی در تفسیر آیه وَ النَّجْمِ إِذا هَوی به سندی که به ابن عباس ختم می شود نقل نموده که ابن عباس گفت:

با عده ای از جوانان بنی هاشم در کنار پیامبر نشسته بودم، ناگاه ستاره ای از جای خود جست ودر زمین فرود آمد. پس پیامبر فرمود: «این ستاره درمنزل هر کس فرود آید او بعد ازمن وصی است». جوانان بنی هاشم به پاخاستند نگاه کردند و دیدند که در منزل علی بن ابی طالب فرود آمده است. گفتند: پیامبر درباره علی گمراه شده است. آنگاه آیه وَ النَّجْمِ إِذا هَوی * ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ... نازل شد.(6)

ص:421


1- (1) البخاری فی کتاب: المغازی، باب: غزوه تبوک، ص 4416، و اخرجه مسلم فی کتاب: فضائل الصحابه، باب: من فضائل علی بن ابی طالب رضی الله عنه، ص 2404.
2- (2) الترمذی فی کتاب: المناقب، باب: مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 3722.
3- (3) البخاری فی کتاب: فضائل اصحاب النبی، باب: مناقب فاطمه علیها السلام، ص 3767 و اخرجه مسلم فی کتاب: فضائل اصحابه، باب من فضائل فاطمه بنت النبی صلی الله علیه و آله، ص 2449.
4- (4) الترمذی فی کتاب: المناقب، باب: مناقب الحسن و الحسین، ص 3777.
5- (5) البخاری فی کتاب: مناقب الانصار، باب: تزویج النبی، خدیجه و فضلها، ص 3815 و اخرجه مسلم فی کتاب: فضائل الصحابه، باب: فضائل خدیجه ام المؤمنین، ص 2430 و تفسیر المظهری، ج 4، ص 350.
6- (6) المناقب ابن مغازلی، ص 30.

آنهایی که مسئله گمراه شدن رسول الله را درباره علی مطرح می کنند، آیا قصد خدمت به اسلام را دارند؟ در حالی که آنها به واقع می دانند که جایگاه امام علی در اسلام، چون محور آسیاب است برای سنگ آسیاب، اما مگر سیاست قدرت و حکومت می گذارد.

61. آیه مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ

مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ * بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ * فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ * یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ؛1

«دو دریا را به جریان آورد که با یکدیگر برخورد کنند. حایلی میانشان است و در هم نیامیزند پس کدامین نعمت پروردگارتان را انکار می کنید؟ مروارید و مرجان از میان آن دو بیرون می آید».

سیوطی در تفسیر خود، این آیه را چنین تفسیر کرده است:

عن ابن عباس فی قوله مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ قال: علی و فاطمه بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ قال: النبی صلی الله علیه و آله. یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ قال: الحسن والحسین؛(1)

ابن عباس می گوید مقصود از دو دریا امام علی و حضرت فاطمه هستند و مقصود از حایل بین آن دو نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است و مقصود از لؤلؤ و مرجانی که از این دو دریا به وجود می آید حسن و حسین علیهما السلام اند.

ص:422


1- (2) درالمنثور، ج 4، ص 100؛ الشیخ عبدالرحمن بن عبدالسلام الصفوری، نزهه المجالس، ج 2، ص 229. المحاسن المجتمعه، ص 202 (نسخه دانشگاه تهران) الشافعی المناقب، ص 212؛ خصائص الوحی المبین، ابن بطریق، فصل 19، ص 208، رقم 155-154. ینابیع، ص 408 (ط اسلامبول) و ص 118؛ الکشف و البیان، ذیل الرحمن (آیات 19-22)؛ العلامه، ارجح المطالب، صص 71 و 309 (ط لاهور)؛ سبط بن الجوزی، التذکره، ص 245 (ط النجف 2) و ج 2، ص 162 (چاپ جدید)؛ الخوارزمی، المقتل، ص 112 (ط النجف)؛ الدر المنثور، ج 6، ص 142 (ط مصر)؛ آلوسی، روح المعانی، ج 27، ص 93 (ط مصر)؛ میرمحمد صالح الکشفی، المناقب المرتضویه، ص 70 (ط بمبئی). شواهد التنزیل، حسکانی، ج 2، صص 284-290 به نقل از ضحاک، ابن عباس، انس بن مالک، ابی ذر، امام جعفر الصادق، امام رضا، ابی سعید الخدری و....

صاحب تفسیر کشف الاسرار در ذیل این آیه می نویسد:

«... قال اهل الاشاره: و حکی عن سفیان الثوری فی قول الله عز و جل مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ قال: فاطمه [سلام الله علیها] وعلی [علیه السلام] بَیْنَهُما بَرْزَخٌ محمد [صلی الله علیه و آله] یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ الحسن والحسین [علیهماالسلام]».(1)

مؤلف بر طبق این نقل حضرت فاطمه علیهاالسلام و علی علیه السلام را دو دریا، محمد صلی الله علیه و آله وسلم را برزخ آن، و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را لؤلؤ و مرجان آن معرفی کرده است. البته این نحو تفسیر از سلمان فارسی و سعید بن جبیر نیز نقل شده و اختصاص به سفیان ندارد.(2) همچنین شبیه این معنی از امام جعفر صادق علیه السلام نیز روایت شده است با این تفاوت که در آن نقل، واژه برزخ به وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تطبیق نشده است.

علامه سیوطی می گوید:

ابن مردویه از ابن عباس آورده است: بحرین ملاقات کننده، علی و فاطمه علیهماالسلام و برزخی که بین آن دوست که بر دیگری غلبه می کنند، پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و لؤلؤ و مرجان که از آن دو خارج می شوند، حسن و حسین [علیهماالسلام] می باشند.(3)

آلوسی پس از نقل روایت ابن عباس و انس بن مالک در این باره، روایت طبرسی در مجمع البیان را می آورد که از سلمان فارسی و سعید بن جبیر و سفیان ثوری نقل شده است و می افزاید:

والذی اراه انّ هذا ان صح لیس من التفسیر فی شیء بل هو تأویل کتأویل المتصوفه بکثیر من الآیات و کل من علی و فاطمه رضی الله عنهما عندی اعظم من البحر المحیط علما و فضلا و کذا کل من الحسین ابهی و ابهج

ص:423


1- (1) کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 9، ص 412.
2- (2) نورالثقلین، ج 5، ص 191.
3- (3) الدر المنثور، ج 4، ص 100؛ مناقب مرتضوی، ص 7.

من اللؤلؤ و المرجان بمراتب جاوزت حد الحسبان(1) آنچه من می پندارم این است که آنچه بیان شد اگر صحیح باشد از قسم تأویل است؛ مثل تأویلات صوفیه برای بسیاری از آیات، زیرا هر یک از علی [علیه السلام] فاطمه [سلام الله علیها] در نزد من از دریای علم و فضل، برتر و وسیع ترند و نیز هر کدام از حسن و حسین از لؤلؤ مرجان درخشنده تر و روشن تر و خیره کننده تر از آن اند که به حساب آید.

62. آیه وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ 2

آلوسی از ابن عباس روایت می کند که آیه اشاره به حزقیل، حبیب نجار و علی کرم الله وجهه دارد وعلی از آنها برتر است.(2)

ابن عطیه در ذیل آیه وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی 4 می گوید:

«ثلاثة لم یکفروا بالله طرفه؛ علی بن ابی طالب، صاحب یس، و مؤمن آل فرعون».(3)

سیوطی ضمن سه طریق ذیل آیه بیستم سوره یس چنین روایت می کند:

1. اخرج البخاری فی تاریخه عن ابن عباس قال: قال رسول الله: الصدیقون ثلاثة: حزقیل مؤمن آل فرعون، حبیب النجار صاحب آل یس و علی بن ابی طالب (ضمن 4 حدیث)

2. اخرج الطبرانی و ابن مردویه: «سابقون سه نفرند».

3. اخرج ابوداوود و ابو نعیم و ابن عساکر والدیلمی عن ابی یعلی: «الصدیقون ثلاثة».(4)

ص:424


1- (1) روح المعانی، ج 27، ص 107.
2- (3) روح المعانی، ج 27، ص 132؛ المناقب ابن مغازلی، ذیل آیه؛ فردوس الاخبار، دیلمی، ج 2، ص 581؛ تاریخ دمشق، ج 2، ص 282؛ شواهد التنزیل، ج 2، ص 303.
3- (5) محرر الوجیز، ج 4، ص 450.
4- (6) در المنثور، ج 7، صص 53-52.

ابن کثیر هم حدیثی شبیه به آلوسی نقل می کند و چون یکی از راویان به نام «حسین الاشقر» شیعی است، در سند برخی مناقشه می کند، ولی در نهایت می گوید: «و الله سبحانه و تعالی اعلم بالصواب».(1) گرچه باید پرسید که آیا صرف شیعی بودن برای رد حدیث کافی است؟ علاوه بر آن، این حدیث از طریق صحیح دیگری هم نقل شده است که به برخی اشاره نمودیم.

به نظر می رسد خود ابن کثیر هم به این مطلب رسیده است، چون جمله آخری که بیان نموده حاکی از آن است که به گفته خود مبنی بر ضعف حدیث اطمینان کامل نداشته است.

ثعلبی در تفسیر خود ذیل این آیه از «عباده بن عبیدالله» روایت کرده که گفت: علی فرمود:

انا عبدالله و اخو رسول الله و انا الصدیق الاکبر ولا یقولها بعدی الّاکذاب مفتر، صلیت قبل الناس سبع سنین؛(2) من بنده خدا و برادر رسول الله و صدیق اکبرم، هر که بعد از من چنین ادعای کند کذاب است. من هفت سال قبل از سایر مردم نماز خواندم.

ثعلبی به نقل از مجاهد می افزاید:

از نعمت هایی که خدا به علی علیه السلام روزی کرد این بود که او را در دامن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پرورش داد، زیرا قریش در آن ایام به فقری شدید مبتلا بودند و ابوطالب نیز به خاطر داشتن عائله زیاد در مضیقه بود. رسول خدا به عمویش عباس که از سایر بنی هاشم کم عائله تر بود فرمود: ای عباس برادرت ابوطالب عائله بسیار دارد، سایر مردم نیز به طوری که می بینی گرفتار فقرند، بیا با هم نزد او برویم و بار عیال او را سبک کنیم. به هر حال عباس پذیرفت و نزد ابوطاب رفتند و جعفر را عباس برداشت و علی علیه السلام را رسول خدا.(3)

ص:425


1- (1) تفسیر القرآن العظیم، ج 5، ص 611.
2- (2) تفسیر ثعلبی ذیل آیه و نیز ریاض النضره، ج 2، ص 165؛ کنز العمال، ج 6، ص 394؛ اسدالغابه، ج 4، ص 18؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 56؛ صحیح ابن ماجه، ص 12 (چاپ هند) مضمون حدیث در مستدرک، ج 3، صص 111-112.
3- (3) مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 576 (چاپ حیدرآباد دکن)؛ تفسیر ثعلبی ذیل آیه.

درنگی در وثاقت «الحسین بن حسن الاشقر»

او از رجال نسائی در «صحیحش» است و برای نسائی شروطی ذکر کرده اند که بسیار شدیدتر از شیخیین است.(1) همچنین افراد بزرگی چون احمد بن حنبل، ابن معین، الفلاس، ابن سعد و دیگران از او نقل نموده اند.(2)

عبدالله پسر احمد بن حنبل می گوید: «لم یکن عندی ممن یکذب؛ (3) در نگاه من دروغگو نیست».

از ابن معین درباره او پرسیده شد، او گفت:

وکان من الشیعة الغالیه، فقیل له: فکیف حدیثه و قال: لابأس به. قیل: صدق و قال: نعم، کتبت عنه؛ (4) از شیعه غالی است، سؤال شد که حدیث او چگونه است؟ گفت: اشکالی ندارد. گفتند: آیا صادق است؟ گفت: بله از او روایت نوشته ام.

به همین خاطر است که ابن حجر می گوید:

«الحسین بن حسن الاشقر، الفزاری، الکوفی صدوق، یتّهم ویغلو فی التشیع».(5)

خلاصه اینکه در روایت او به لحاظ حدیثی حتی از دیدگاه علمای رجال اهل سنت نیز هیچ اشکالی وجود ندارد.

63. آیه نجوی

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ؛6

ص:426


1- (1) تذکرة الحفاظ، ج 2، ص 700.
2- (2) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 291.
3- (3) همان، ج 2، صص 291-292.
4- (4) همان.
5- (5) تقریب التهذیب، ج 1، ص 175.

«ای اهل ایمان، هرگاه بخواهید که با رسول سخن سرّی بگویید (یا سؤالی کنید) پیش از این کار باید مبلغی صدقه دهید که این صدقه برای شما بهتر و پاکیزه تر است».

نزول آیه نجوا امتحان و محکی برای شیفتگان خالص و دلدادگان واقعی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود. به حکم این آیه، مؤمنان موظف شدند برای سخن گفتن با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ابتدا صدقه ای را بپردازند، ولی با کمال تعجب برای این آیه، مصداقی جز علی علیه السلام یافت نگردید.

میبدی می نویسد:

و هیچ کس از صحابه به حکم این آیت نرفت، مگر علی بن ابی طالب. روی ان علیاً علیه السلام کان یقول: «آیة فی کتاب الله لم یعمل بها احد قبلی و لا یعمل بها احدی بعدی و هی آیه المناجاة». روی انه قال: کان عندی عشرة دراهم، فکنت اذا ناجیت النبی صلی الله علیه و آله وسلم تصدقت بدرهم فنسخت و لم یعمل بها احد غیری».(1)

علی علیه السلام فرمود:

در قرآن آیه ای است که کسی جز من (نه قبل و نه بعد) به آن عمل نکرده است و آن، آیه مناجات است. من ده درهم بیش نداشتم؛ هرگاه که با پیامبر سخن

ص:427


1- (1) کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 10، ص 21؛ المحرر الوجیز، ج 5، ص 280؛ هیچ کس به آیه عمل نکرد جز علی؛ اسباب النزول واحدی، ص 235؛ انوار التنزیل، ج 5، ص 43؛ تفسیر المظهری، ج 9، ص 211؛ الکشاف زمخشری، ج 4، ص 76؛ تفسیر عبدالرزاق، ج 3، ص 294؛ تفسیر مجاهد، ص 660؛ (طبع مجمع البحوث الاسلامیه اسلام آباد پاکستان)؛ تفسیر طبری، ج 28، ص 20؛ تفسیر بغوی، ج 7، ص 52؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 326؛ ترمذی در ذیل تفسیر سوره مجادله، ج 5، ص 407 قال: حدیث حسن؛ القرطبی، ج 17، ص 310؛ در المنثور، ج 6، ص 185؛ الاوائل، ابوایوب انصاری، ص 167 (ط طنجه مغرب)، الناسخ و المنسوخ، ابی جعفر النحاس، ص 231؛ تفسیر ابن کثیر دارالفکر، ج 6، ص 587؛ تفسیر بغوی معالم التنزیل، ذیل مجادله آیه 12، ج 4، ص 283. حدیث امام علی: التفسیر المنیر، ج 28، ص 45؛ تفسیر ثعلبی، ج 3، ص 132، سنن ترمذی، قسمت تفسیر، ج 1، ص 406، المناقب، محمد بن سلیمان الکونی، ج 1، ص 188، الناسخ و المنسوخ، ابن سلامه، ص 45، نظم دری، ص 90؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 358؛ مناقب خوارزمی، ص 277، فصل 17؛ ریاض النضره 3، ج 4، ص 149؛ تاویل الایات، ج 2، ص 673؛ تفسیر الحبری، ص 320؛ فتح القدیر، ج 5، ص 191 و....

می گفتم یک درهم صدقه می دادم. این آیه نسخ شد، در حالی که غیر از من کسی به آن عمل نکرد.

همچنین ابونعیم حافظ به سند خود از ابی صالح از ابن عباس نقل کرده اند که «مفوق بن احمد» از علی علیه السلام چنین آورده که فرمود:

در کتاب خدا آیه ای است که پیش از من کسی [به آن] عمل نکرده و بعد از من هم [عمل] نخواهد کرد و آن، آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الایه. و آن آیه بعداً نسخ شد.

در کتاب مناقب از مکحول روایت شده که علی علیه السلام فرمود: قسم به خدا احدی غیر از من به این آیه عمل نکرده است. و بعد نازل شد أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللّهُ عَلَیْکُمْ الایه. توبه ای نیست مگر از گناه قبلی (صدقه ندادن). همچنین از کلبی از ابی صالح از ابن عباس نقل است که گوید: برای علی علیه السلام یک دینار بود که آن را به ده درهم فروخت و بعد هرگاه که با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نجوا می کرد یک درهم صدقه می داد. و نجوا کرد تا ده مرتبه. سپس این آیه نسخ شد. پس عمل نکرده به آن آیه احدی غیر از علی علیه السلام.(1)

زمخشری از امام علی علیه السلام نقل می کند که گفت:

هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا مرا طلبید و گفت: می توانی یک دینار صدقه بدهی؟ گفتم: استطاعت آن را ندارم. پس فرمود: چقدر می توانی؟ گفتم: «حبة او شعیره» و ایشان فرمود: انک لزهید؛ تو بسیار پارسایی. گویند این حکم ده روز برقرار بود و سپس با آیه بعدی نسخ شد. برخی هم معتقدند تنها قسمتی از روز، این حکم دوام داشت. ولی تنها علی علیه السلام به آن عمل کرد و برای دیگران انجام این امر سنگین بود. فقیرها به دلیل فقرشان از آن ابا کردند و ثروتمندان حریص بر مال بودند واز پرداخت صدقه سرباز زدند.(2)

ص:428


1- (1) ینابیع الموده، باب 27، ص 234.
2- (2) کشاف، ج 4، ص 76.

زمخشری از امام علی نقل می کند که فرمود:

«ان فی کتاب الله لآیة، ما عمل بها احد قبلی و لا یعمل بها احد بعدی، کان لی دینار فصرفته، فکنت اذا ناجیته تصدقت بدرهم».

و کلبی گوید: «تصدیق به فی عشر کلمات سالهن رسول الله».

این فضیلتی بس عظیم است که هیچ کس دیگر نمی تواند آن را کسب کند و علی علیه السلام تنها عامل به آیه نجوا بود و این نشانگر شدت علاقه او به رسول خدا و تبعیتش از احکام الهی بود. دوست ودشمن بر این فضیلت او معترف اند؛ همان گونه که ابن عمر گوید:

«کان لعلی ثلاث، لو کانت لی واحده منهن کانت احب الی من حمر النعم: تزویجه فاطمه و اعطاوه الرایه یوم خیبر و آیة النجوی».(1)

سیوطی در درالمنثور احادیث ذیل این آیه را به دو شکل بیان می کند:

الف) حدیث نجوا نمودن حضرت علی با رسول خدا (بخشش ده درهم و ده بار صحبت نمودن با پیامبر خدا) شامل این احادیث:

1. اخرج ابن ابی شیبه، عبد بن حمید، الترمذی و حسنه، ابویعلی، ابن جریر، ابن المنذر، ابن مردویه، و النحاس عن علی.

2. عبد بن حمید، ابن المنذر، ابن ابی حاتم عن مجاهد.

3. سعید بن منصور عن مجاهد.

ب) حدیثی که حضرت علی فرمودند: «آیه ای در کتاب خداست که تنها من به آن عمل نمودم و سپس نسخ شد» شامل این روایات:

1. اخرج سعید بن منصور، ابن راهویه، ابن ابی شیبه، عبد بن حمید، ابن المنذر، ابن ابی حاتم، ابن مردویه، الحاکم و صححه.

2. اخرج عبدالرزاق، عبد بن حمید، ابن منذر، ابن ابی حاتم و ابن مردویه عن علی.(2)

ابن کثیر ذیل آیه اول سوره مائده روایتی نقل می کند که آن را در اینجا ذکر می کنیم.

ص:429


1- (1) همان؛ درست همین کلام در ایسر التفاسیر، ج 5، ص 294 پس از نقل جریان روایت شده است؛ تفسیر ثعلبی، ج 3، ص 132؛ تفسیر روح البیان، ج 9، ص 406.
2- (2) درالمنثور، ج 8، صص 84-83.

عن ابن عباس: ما فی القرآن آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 1 الا ان علیا سیدها و شریفها و امیرها و ما من اصحاب النبی احد الا قد عوتب فی القرآن الا علی بن ابی طالب فانه لم یعاقب فی شیء منه؛ ابن عباس می گوید: هر آیه ای که در آن یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا2 است علی، آقا، سرور و امیر آن است و هیچ یک از اصحاب رسول الله نبودند مگر اینکه در قرآن مورد عتاب واقع شدند، مگر علی بن ابی طالب که هیچ گاه مورد عتاب واقع نشد.

ابن کثیر گرچه در سند این حدیث به خاطر وجود «علی بن ندیمه» که فردی شیعی است مناقشه می کند، اما می گوید:

وقوله فلم یبق احد من الصحابه الا عوتب فی القرآن الاعلیا، انما یشیر به الی الآیة الامره بالصدقه بین یدی النجوی، فانه قد ذکر غیر واحد انه لم یعمل بها احد الا علی؛(1)

اما کلام ابن عباس که تمام صحابه مورد عتاب واقع شده اند، مگر علی علیه السلام اشاره به آیه ای دارد که خداوند فرمود: هنگام نجوا با رسول الله صدقه بدهید و بسیاری نقل نموده اند که هیچ کس جز علی علیه السلام به این آیه عمل نکرد. به هر حال ابن کثیر تلویحا عبارت ابن عباس را با این توجیه می پذیرد.

64. آیه لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ ؛(2)

ص:430


1- (3) تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 470، ذیل سوره مائده، آیه 1. کسانی که حدیث ابن عباس را نقل نموده: الفضائل، احمد بن حنبل، ص 168؛ کفایة الطالب (گنجی شافعی) باب 31، ص 140، شواهد التنزیل، ج 1، ص 49، رقم 70 تا 82؛ تاریخ دمشق، ج 2، صص 429-430؛ ذخائر العقبی، محب طبری، ص 89؛ ریاض النضره، ج 3 و 4، ص 158؛ نورالابصار، ص 81؛ تاریخ الخلفاء، ص 160؛ ینابیع الموده، باب 42، ص 129؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 112؛ منتخب کنز العمال، ج 5، ص 38 (بر حاشیه مسند احمد) الخصائص، ابن البطریق، صص 200-201؛ حلیة الاولیاء، ج 1، ص 64؛ المناقب، ص 266، فصل 17.
2- (4) سوره الممتحنه، آیه 1.

«ای کسانی که ایمان آوردید: هرگز نباید کافران را که دشمن من و شمایند یاران خودبر گرفته و طرح دوستی با آنان افکنید».

در شأن نزول این آیه روایاتی نقل کرده اند که البته روایاتشان نسبت به یکدیگر کم و زیاد دارد و مختصر آن از این قرار است که:

«حاطب ابن ابی بلتعه» - یکی از مسلمانان معروف که در جنگ بدر و بیعت رضوان شرکت کرده بود - نامه ای به اهل مکه نوشت و توسط زنی به نام «ساره» به مکه فرستاد. حاطب در این نامه اسرار مسلمانان را فاش کرده و نوشته بود رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم قصد دارد به سوی شما آید، آماده دفاع از خویش باشید! ساره، نامه را برداشت و از مدینه به سوی مکه حرکت کرد. جبرئیل این ماجرا را به اطلاع پیامبر رسانید. رسول خدا به علی علیه السلام، عمار، عمر، زبیر، طلحه، مقداد بن اسود و ابومرئد دستور داد تا سوار بر مرکب شوند و به سوی مکه حرکت کنند و فرمود در یکی از منزلگاه های وسط راه به زنی می رسید که حامل نامه ای از «حاطب» به مشرکین مکه است، نامه را از او بگیرید. آنها حرکت کردند و در همان مکان که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرموده بود به او رسیدند، او سوگند یاد کرد که هیچ نامه ای نزد او نیست. اثاث او را تفتیش کردند، ولی چیزی نیافتند. همگی تصمیم بر بازگشت گرفتند، ولی علی علیه السلام فرمود: نه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به ما دروغ گفته، و نه ما دروغ می گوییم، شمشیر را کشید و فرمود: نامه را بیرون بیاور و الا به خدا سوگند گردنت را می زنم. ساره هنگامی که مسئله را جدی یافت نامه را که در میان گیسوانش پنهان کرده بود بیرون آورد و آنها نامه را خدمت پیامبر آوردند.(1)

ص:431


1- (1) اسباب النزول، ص 315؛ تفسیر المظهری، ج 9، ص 241؛ تفسیر النسائی، ج 2، ص 414؛ تفسیر عبدالرزاق، ج 3، ص 302؛ تفسیر قرطبی، ج 18، ص 49؛ فخر رازی، ج 29، ص 296؛ البحر المحیط، ج 8، ص 252؛ درالمنثور، ج 6، ص 202 و ج 8، ص 186؛ تفسیر ثعالبی، ج 4، ص 289؛ معالم التنزیل، ج 4، ص 400؛ التفسیر المنیر، ج 28، ص 119؛ سنن ترمذی، بخش تفسیر، ج 1، ص 409؛ تفسیر طبری، ج 28، ص 59 و....
65. آیه صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ

إِنْ تَتُوبا إِلَی اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ ؛(1)

«و اگر با هم بر آزار او اتفاق کنید خدا یار و نگهبان اوست و جبرئیل امین و مردان صالح با ایمان و، فرشتگان یار و مددکار اویند».

ثعلبی در تفسیر آیه فوق روایت کرده است که پیامبر فرمود:

«و صالح المؤمنین هو علی بن ابیطالب علیه السلام؛ منظور از «صالح المؤمنین» علی بن ابیطالب است».

جمعی از مفسران از جمله سیوطی در «الدر المنثور» ذیل همین آیه و قرطبی در تفسیر معروف خود و همچنین آلوسی در «روح المعانی» در تفسیر این آیه این موضوع را روایت کرده اند.

نویسندۀ روح البیان بعد از نقل این روایت از مجاهد می گوید:

مؤید این سخن، حدیث معروف «منزلت» است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام فرمود: «انت منی بمنزلة هارون من موسی»، زیرا عنوان «صالحین» در آیات قرآن برای انبیاء آمده است؛ از جمله در آیه وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحِینَ 2 و در آیه وَ أَلْحِقْنِی بِالصّالِحِینَ 3 است که در اولی عنوان «صالح» به جمعی از انبیاء و در دومی به حضرت یوسف اطلاق شده است و هنگامی که علی به منزله «هارون» باشد، پس او نیز مصداق صالح است.(2)

ص:432


1- (1) سوره تحریم، آیه 4.
2- (4) روح البیان، ج 10، ص 53. روح المعانی، ج 28، ص 153، (داراحیاء التراث) گرچه در نهایت، عموم لفظ را قبول می کند؛ المناقب، ابن مغازلی، ص 269؛ المحرر الوجیز، ج 5، ص 332، (به نقل از ثعلبی)؛ تفسیر درالمنثور، ج 8، ص 224، (سه روایت)؛ تفسیر ابن کثیر، ج 7، ص 56؛ ینابیع الموده، باب بیست دوم، ص 216؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 5، ص 253؛ تنویرالمقباس، علی هامش الدر المنثور، ج 6، ص 98؛ تفسیر طبری، (مطبقه الکبری 1323)، ج 6،
66. آیه أُذُنٌ واعِیَةٌ

لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ؛1

«تا آنان] غرق کفار و نجات مؤمنان [را مایه پند و عبرت شما مردم قرار دهیم و لیکن گوش شنوای هوشمندان، این پند و تذکر را تواند فرا گرفت».

در کتاب الدر المنثور نقل شده که ابونعیم در کتاب «حلیه» از علی علیه السلام نقل کرد که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: یا علی، خدا مرا دستور داده که تو را نزدیک کنم و تعلیمت دهم تا تو فراگیری. پس از آن، این آیه نازل شد وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ پس ای علی تو «اذن واعیه»؛ «گوش فراگیرنده» علم من هستی.(1)

آلوسی هم این حدیث را بدین گونه نقل می کند:

«فی الخبر ان النبی قال لعلی کرم الله وجهه انی دعوت الله تعالی ان یجعلها اذنک یا علی. قال علی کرم الله وجهه فما سمعت شیئا فنسیته...».(2)

سیوطی سه روایت نقل می کند که در آنها مراد از آیه علی علیه السلام است:

1. اخرج سعید بن منصور، ابن جریر، ابن المنذر، ابن ابی حاتم و ابن مردویه عن مکحول.

2. اخرج ابن جریر، ابن ابی حاتم، الواحدی، ابن مردویه، ابن عساکر و ابن البخاری عن بریده.

3. اخرج ابو نعیم فی الحلیة عن علی.(3)

ص:433


1- (2) درالمنثور سیوطی ذیل الحاقه آیه 12، ج 8، ص 267 (دارالفکر)؛ سیمای امام علی در آئینه قرآن، میر تاج الدینی، ص 114؛ التفسیر المنیر، ج 29، ص 86؛ تفسیر مراغی، ج 25، ص 53؛ تفسیر طبری، ج 27، ص 55 (سه حدیث).
2- (3) روح المعانی، آلوسی (داراحیاء التراث)، ج 29، ص 43؛ لباب النقول، سیوطی، ص 359؛ اسباب النزول، ص 249.
3- (4) درالمنثور، ج 8، ص 267.

در شواهد التنزیل آمده که:

عمر بن علی از پدرش علی بن ابی طالب نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: خدا مرا دستور داده که تو را نزدیک کنم و تعلیمت دهم تا تو فرا بگیری. پس از آن، این آیه نازل شد: وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ پس یا علی تو اذن واعیه «گوش فراگیرنده» برای علم من هستی. من شهر علم و تو دروازه آن هستی و به شهر وارد نمی شوند مگر از دروازه آن.(1)

باز ثعلبی در تفسیر آیه وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ ؛ «و گوشهای شنوا آن را نگهداری می کنند» روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

سألت الله عز و جل ان یجعلها اذنک یا علی؛ من از خدا خواستم که گوش علی را از این گوش های شنوا و نگه دارنده حقایق قرار دهد». و به دنبال آن علی علیه السلام می فرمود:

فما نسیت شیئا بعد ذلک و ما کان لی ان انساه؛ بعد از آن هیچ سخنی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نشنیدم که آن را فراموش کنم، بلکه همیشه آن را به خاطر داشتم.

در کشاف روایتی از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده که ایشان هنگام نزول این آیه از خداوند خواستند که گوش های علی را «واعیه» قرار دهد.

علی علیه السلام نیز فرمود: پس از آن دعا، هر چه از رسول شنیدم فراموش نکردم. به این ترتیب امام علی دارای حافظه ای قوی و قوه درک عالی شد و هر آنچه از رسول فرا می گرفت به خوبی فهمیده و حفظ می کرد.(2)

67. آیه سَأَلَ سائِلٌ

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ اللّهِ ذِی الْمَعارِجِ ؛(3)

ص:434


1- (1) شواهد التنزیل، حسکانی، ج 2، ص 363.
2- (2) تفسیر الکشاف ذیل آیه و نیز ثعلبی (ذیل سوره الحاقه، آیه 12)؛ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 3، ص 107 (طبع مصر تحت مراقبت عبدالرحمن محمد).
3- (3) سوره المعارج، آیات 1-3.

«سائلی از خدا عذابی واقع شدنی خواست؛ عذابی که کسی نتواند کفار را از آن حفظ کند، عذابی از ناحیه خدای دارای معارج».

ثعلبی در تفسیر آیه فوق گفته:

از سفیان بن عیینه پرسیدند که آیه سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ در شأن که نازل شده؟

گفت: مرا از چیزی که احدی پیش از تو، آن را از من سؤال نکرده بود، پرسیدی. جعفر بن محمد علیهماالسلام مرا از پدرانش خبر داد که:

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در غدیر خم بود. مردم را ندا در داد، همه جمع شدند. سپس دست علی را گرفته، فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و این سخن درمیان مردم شایع شد و در ولایات اشتهار یافت. چون به گوش «حرث بن نعمان فهری» رسید، بر ناقه ی خود سوار شده، متوجه رسول خدا شد و زانوی شتر را بر بسته به خدمت آن حضرت رفت تا با او در این باب مجادله کند. در آن روز، مجلس پر از مهاجر وانصار بود. پس گفت: یا محمد، ما را امر کردی که به وحدانیت خدا و به رسالت تو شهادت دهیم و قبول کردیم. بعد از آن امر کردی که پنج وقت نماز گزاریم و قبول کردیم و بعد از آن گفتی یک ماه روزه داریم و قبول کردیم. پس از آن ما را به زیارت خانه کعبه و آداب آن امر کردی و قبول کردیم. دیگر ما رضا نخواهیم داد که بازوهای پسر عمت را گرفته و او را بر ما تفضیل دهی و بگویی: «من کنت مولاه فعلی مولاه»؛ آیا این از جانب توست یا از جانب خدا؟

حضرت فرمود: «قسم به آن که معبودی جز او نیست که این، امری از جانب خداست نه به تدبیر و خواهش من».

حارث چون این سخن بنشید، رو برگردانیده، به طرف ناقه خود می رفت و می گفت:

خداوندا! اگر این سخن که محمد صلی الله علیه و آله وسلم می گوید حق است پس بر ما سنگ هایی از آسمان ببار یا ما را به عذابی دردناک معذب گردان.

راوی گوید:

هنوز به ناقه خود نرسیده بود که سنگی از آسمان بر فرق او فرود آمده و از سوراخ مقعدش بیرون افتاد و روح پلیدش به درک رفت. پس خدای تعالی فرو فرستاد:(1)

ص:435


1- (1) روح المعانی، ج 29، ص 55؛ کفایة الخصام، سید هاشم بحرانی، ج 6، ص 86.

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ ؛

«سؤال کرد پرسش گری از عذابی که فرود آینده بر اهل کفار و عناد است، که آن عذاب را دفع کننده ای و باز دارنده ای نیست».

برخی دیگر از کسانی که شأن نزول آیه را درباره حارث بن نعمان فهری در اعتراض به ولایت امام علی نقل نموده اند عبارتند از:

ابوبکر النقاش الموصلی البغدادی، تفسیر شفاء الصدور؛ شواهد التنزیل، ج 2، صص 289-286؛ ابواسحاق الثعلبی النیشابوری، الکشف و البیان؛ الفصول المهمه، ص 42؛ ابوبکر یحیی القرطبی در تفسیر المعارج؛ نور الابصار، ص 78؛ ابو السعود العمادی، ج 8، ص 292 در تفسیرش؛ شمس الدین الشربی القاهری، تفسیر السراج المنیر، ج 4، ص 364؛ الشیخ زین الدین المنادی، فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر، ج 6، ص 218؛ نظم درر السمطین، ص 93؛ الشیخ برهان الدین علی الحلبی، سیره حلبی، ج 3، ص 302؛ شمس الدین الحنفی الشافعی فی شرح الجامعه الصغیر، ج 2، ص 387؛ الشیخ محمد محبوب العالم، در تفسیر شاهی؛ ابوعبدالله الزرقاتی المالکی، شرح المواهب، ج 7، ص 13؛ شیخ محمد عبده المصری، المنار، ج 6، ص 2464؛ العمد، ابن بطریق، فصل 144، ص 100 فرائد السمطین، ج 1، ص 82؛ تفسیر قرطبی، ج 18، ص 278؛ حافظ ابو عبید الهروی در تفسیر غریب القرآن ذیل آیه.

68. نزول سوره دهر (هل اتی) در وصف اهل بیت علیهم السلام

هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ؛1

در تفسیر این سوره، زمخشری از ابن عباس نقل می کند که:

حسنین علیه السلام مریض بودند و بیماری آنان شدت گرفت. پیامبر به همراهی تنی چند از اصحاب به عیادت آن دو رفتند. مردم به علی علیه السلام گفتند: ای ابا الحسن چرا برای شفای فرزندانت نذر نمی کنی، پس امام علی، حضرت فاطمه و فضه کنیزشان نذر کردند که اگر کودکان شفا یابند سه روز روزه بگیرند. پس از بهبودی کودکان آنان روزه گرفتند و حسنین نیز با آنان همراهی کردند قوتی در

ص:436

خانه نبود، پس علی علیه السلام مقداری جو از شمعون قرض کرد و فاطمه علیها السلام با یک سوم آن پنج قرص نان پخت.

هنگام افطار مسکینی تقاضای کمک کرد و گفت:

«یا اهل بیت محمد مسکین من مساکین المسلمین اطعمونی اطعمکم الله من موائد الجنه».

آنان یک به یک نان خود را به او بخشیدند و تنها با آب افطار کردند. صبح روز بعد مجدداً روزه گرفتند و هنگام افطار یتیمی از آنان تقاضای کمک کرد و روز سوم نیز اسیری به درخانه آنها آمد و آنان باز همچون روز اول، قوت خود را به او بخشیدند.

صبح روز چهارم علی علیه السلام دست حسنین علیهماالسلام را گرفت و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رفت. آن حضرت کودکان را دید که از شدت گرسنگی می لرزند. پیامبر خدا بسیار ناراحت شدند و همراه آنان به نزد حضرت فاطمه رفتند و او را در حال عبادت در محراب دیدند؛ به گونه ای که چشمانش گود شده و شکمش از شدت گرسنگی به پشت چسبیده بود. دیدن این منظره برای رسول خدا بسیار سخت بود. جبرئیل نازل شد و گفت:

«خذها یا محمد هناک الله فی اهل بیتک فاقراهء السوره».(1)

ثعلبی در تفسیرش از چند طریق با سندهای مختلف از جمله از «ابن عباس» در تفسیر این سوره نقل کرده که گفت:

حسن و حسین علیهماالسلام بیمار شدند. پیامبر با جمعی از یاران خود از جمله ابوبکر و عمر به عیادتشان آمدند و به علی علیه السلام گفتند: ای ابوالحسن! خوب بود نذری برای شفای فرزندان خود می کردی. علی علیه السلام و فاطمه علیهااسلام و فضه که کنیز آنها بود نذر کردند که اگر آنها شفا یابند سه روز روزه بگیرند. (طبق بعضی از روایات حسن و حسین علیهماالسلام نیز گفتند ما هم نذر می کنیم روزه بگیریم). چیزی نگذشت که هر دو شفا یافتند، در حالی که از نظر مواد غذایی دست خالی بودند. علی علیه السلام به ناچار نزد «شمعون بن حارث خیبری» یهودی رفت و از او سه ساع جو قرض کرد و آن را به خانه آورد. در حدیث «مزنی» از «مهران باهلی» است که علی علیه السلام از همسایه اش که مردی یهودی به نام شمعون بود مقداری پشم گرفت تا بریسد و در عوض سه

ص:437


1- (1) الکشاف، ج 4، ص 169 ر. ک: الغدیر، صص 244-239 (دارالکتب الاسلامیه).

ساع (سه من) جو بگیرد و حضرت فاطمه یک سوم آن پشم را ریست و یک ثلث جو را هم دستاس کرده با خمیر آن، پنج قرص نان پخت؛ برای هر نفر یک قرص نان. علی علیه السلام هم در مسجد با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نماز را خواند و بعد از نماز به خانه آمد. همین که سفره را آوردند و امام علی دست برد تا اولین لقمه را بردارد و اهل خانه افطار کنند مسکینی به در خانه آمد و گفت:

السلام علیکم یا اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله وسلم سلام بر شما ای خاندان محمد، من مستمندی از مستمندان مسلمین هستم مرا از آنچه می خورید طعام دهید که خدا شما را از غذای بهشتی بخوراند.

علی علیه السلام چون این بشنید دستور داد طعامش را برای او ببرند و همه اهل منزل از امام علی تبعیت کردند و همگی مسکین را بر خود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشیدند.

روز دوم فاطمه علیهاالسلام برخاست و یک من دیگر آن جو را دستاس کرده، نان پخت. امام علی در مسجد با رسول خدا نماز خواند و همین که برگشت طعام را نزدش گذاشت. در همین حال صدای یتیمی از دم در بلند شد و گفت: السلام علیکم یا آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم سلام بر شما ای اهل بیت محمد، من یتیمی از اولاد مهاجرینم که پدرم شهید شده، مرا طعامی دهید. اهل بیت، افطار آن روزشان را هم به یتیم دادند و باز خود با آب افطار کردند و روز بعد را نیز روزه گرفتند.

روز سوم باز حضرت فاطمه برخاست و یک من دیگر را دستاس کرده، نان پخت. امام علی بعد از آنکه نمازش را با رسول خدا خواند به خانه آمد و حضرت فاطمه طعام را نزدش گذاشت. در همین حال اسیری دم در آمد و گفت:

السلام علیکم یا اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله وسلم سلام بر شما اهل بیت نبوت، ما را اسیر می کنید و غذا هم به ما نمی دهید؟ خاندان رسالت طعام آن روزشان را نیز به آن اسیر دادند و در نتیجه سه روز تمام گرسنه ماندند و به جز آب چیزی نخوردند. هنگامی که پیامبر آنها را مشاهده کرد، دید که از شدت گرسنگی می لرزند. سپس فرمود:

این حالی را که در شما می بینم برای من بسیار گران است. سپس برخاست و با آنها حرکت کرد. هنگامی که وارد خانه حضرت فاطمه شد دید که در محراب

ص:438

عبادت ایستاده، در حالی که از شدت گرسنگی شکم او به پشت چسبیده و چشم هایش به گودی نشسته است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ناراحت شد. در همین هنگام جبرئیل نازل شد و گفت:

ای محمد! این سوره را بگیر، خداوند با چنین خاندانی به تو تهنیت می گوید. سپس سوره «هل اتی» را برخواند:

هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ؛

تا آنجا که می فرماید:

إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً1 ؛

بعضی نیز گفته اند که از آیه إِنَّ الْأَبْرارَ2 تا آیه وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً3 که مجموعه هیجده آیه است در آن موقع نازل گشت(1).

این روایت را ابوموسی نقل کرده و گفته که واحدی هم آن را روایت نموده است. فخر رازی نیز آن را در تفسیر این سوره آورده و گفته:

واحدی از اصحاب ماست؛ یعنی سنی اشعری است. در کتاب سبط گفته: این سوره درباره علی نازل شده و سپس اضافه کرده که صاحب کشاف هم از معتزله است و این قضیه را از ابن عباس روایت کرده است.(2)

به این ترتیب سوره دهر در شان اهل بیت نازل شد. در این سوره اهل بیت با وصف «ابرار» توصیف شده اند؛ ابراری که جنت در انتظارشان است و این به جهت صبر و ایثار و از خودگذشتگی آنان است.

این آیات چه زیبا، حالات درونی آنان را توصیف می کند و چه عاقبت نیکویی در انتظار آنان است اللهم ارزقنا.

ص:439


1- (4) الکشاف، ج 4، ص 197.
2- (5) اسباب النزول واحدی، ص 296؛ ریاض النضره، ج 2، ص 227؛ ذخائر العقبی، ص 102؛ نورالابصار، ص 102.

آلوسی پس از نقل حدیث زمخشری گرچه در برخی وجوه آن مناقشه کرده، اما کلامی زیبا را بیان می کند:

و من اللطائف علی القول بنزولها فیهم انه سبحانه لم یذکر فیها الحور العین و انما صرّح عز و جل بولدان مخلدین رعایه لحرمة البتول قرة عین الرسول؛(1)

از لطایف این سوره که در شأن آنها (اهل بیت علیهم السلام) نازل شده این است که در آن نامی از حورالعین نیامده؛ به خاطر رعایت حرمت بتول (فاطمه زهرا) نور دیدگان رسول الله.

کسانی که می گویند سوره هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ در شأن اهل بیت نازل شده عبارتند از:

ابن الاثیر الجذری، اسد الغابه، ج 5، ص 530 (ط سنه 1285)؛ تفسیر المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 5، ص 408؛ علامه محمود بن عمر الزمخشری، ربیع الابرار، ج 1، ص 209؛ انوار التنزیل - تفسیر بیضاوی، ج 5، ص 482 (دارالفکر 1416)؛ ابومحمد الفراء البغوی، تفسیر بغوی (معالم التنزیل، ج 7، ص 159، ط استامبول)؛ تفسیر کبیر فخر رازی، ذیل سوره دهر؛ ابن عربی، محاضرة الابرار و مسامرة الاخیار، ج 1، ص 103 (ط مصر مطبعه الشعراوی)؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 424؛ محب الدین طبری، ذخائر العقبی، ص 102 (ط مصر)؛ محب الدین طبری، الریاض النضره، ص 227 (ط القاهره)؛ ابن حجر عسقلانی، الکاف الشاف، ص 180 (ط مصطفی محمد، مصر)؛ الشیخ عبدالرحمن الصفوری، نزهة المجالس، ج 1، ص 213 (ط القاهره)؛ ابن کثیر الدمشقی، البدایة والنهایه، ج 5، ص 329 (ط السعاده، مصر)؛ قندوزی حنفی، ینابیع الموده (ص 212 ط استامبول)؛ حاشیه الکازرونی، علی انوار التنزیل (دارالفکر 1416) ج 5، ص 428؛ السید احمد بن اسماعیل البرزنجی، مقاصد الطالب، ص 11؛ تفسیر غرایب القرآن، نیشابوری، ذیل سوره دهر؛ محمد صدیق حسن خان، تفسیر فتح البیان، ج 10، ص 137 (ط بولاق مصر)؛ الشیخ الامر تسری، ارجح المطالب (ص 165، ط لاهور، ص 58)؛ الشیخ عبدالرحمان الصفوری، نزهة المجالس، ج 1، ص 213 (ط عثمان خلیفه، قاهره)؛ المظهری در تفسیر خود (داراحیاء التراث، ج 10، ص 122)؛ کمال الدین محمد بن طلحه الشافعی، مطالب السؤول (ص 31، ط طهران)؛ تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار، میبدی، ج 10، ص 319؛ ابن

ص:440


1- (1) روح المعانی، ج 29، ص 158 و ج 16، ص 271.

حجر عسقلانی، الاجابه، ج 4، ص 376 (ط دار الکتب المصریه)؛ ابو السعود، تفسیر ابی السعود، ج 5، ص 216 (مکتبه الریاض)؛ سبط ابن الجوزی، تذکره الخواص، (ص 322، ط الغری)؛ شیخ اسماعیل حقی، روح البیان، ج 10، ص 268، او می گوید در صحت این قضیه شکی نداریم؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه (ج 2، ص 470، ط قاهره)؛ شواهد التنزیل، (ج 2، ص 403-405)؛ تفسیر قرطبی، ج 19، ص 130 (ذیل آیه 9-7)؛ الخطیب الخوارزمی، المناقب (ص 179-180، ط تبریز)؛ نور الابصار، شبلنجی، ص 112؛ الحافظ الکنجی الشافعی، کفایة الطالب (ص 201، ط الغری)

69. آیه اَلنَّبَإِ الْعَظِیمِ

عَمَّ یَتَساءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ * اَلَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ * کَلاّ سَیَعْلَمُونَ * ثُمَّ کَلاّ سَیَعْلَمُونَ 1 ؛

«مردم از چه خبر مهمی پرسش و گفت وگو می کنند؛ از خبر بزرگ که در آن با هم به جدال و اختلاف کلمه برخاستند، چنین نیست به زودی خواهد دانست، و باز چنین نیست البته به زودی آگاه می شوند».

آیات فوق از موارد مشهوری است که درباره ولایت علی علیه السلام نازل شده است. اگر چه درباره نبأ عظیم، نظریات مختلفی آمده، اما در روایات زیادی که از طریق اهل بیت علیهم السلام و بعضی از طریق اهل سنت نقل شده نبأ عظیم (خبر بزرگ) به ولایت و امامت امیر مؤمنان تفسیر شده است.

در شواهد التنزیل حاکم حسکانی در تفسیر آیات فوق آمده:

از علی بن ابی طالب منقول است که مردی به نام «صخر بن حرب» به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمد و در کنار او نشست و سؤال کرد: ولایت بعد از شما برای کیست؟ حضرت فرمود: «برای آن کسی که او برای من همانند هارون نسبت به موسی است». پس خداوند نازل کرد:

عَمَّ یَتَساءَلُونَ؛

یعنی اهل مکه از خلافت علی علیه السلام می پرسند:

عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ * اَلَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ .

ص:441

بعضی از آنها آن را تصدیق می کند و بعضی ولایت او را تکذیب می نمایند.

کَلاّ سَیَعْلَمُونَ * ثُمَّ کَلاّ سَیَعْلَمُونَ.

و این تاکید برای آنهاست که بزودی خلافت او را خواهند شناخت که آن حق بود زمانی که در قبرهایشان درباره ولایت سئوال خواهند شد و هیچ کس در شرق وغرب عالم در دریا و خشکی ازدنیا نمی رود مگر اینکه فرشتگان از او درباره ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از مرگ پرسش می کنند و به او می گویند دینت چیست؟ پیامبرت کیست؟ و امامت کیست؟(1)

70. آیه إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ 2

ابن عطیه می گوید:

انها نزلت بسبب ان علی بن ابی طالب و جمعاً معه مروا بجمع من کفار مکه فضحکوا منهم و استخفوا بهم عشبا ونقصان عقل به فنزلت الآیة؛(2)

علت نزول آیه، این است که علی بن ابی طالب همراه با عده ای بر جمعی از کفار گذشتند. پس کفار آنها را به سبک مغزی، مسخره نمودند، لذا این آیه نازل شد.

71. آیه هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ 4

آلوسی ذیل آیه فوق، گرچه تلاش می کند در استدلال کسانی که می گویند: با توجه به حدیث «أنا قسیم النار والجنه»؛ «پس علی تقسیم کننده خلایق و رسیدگی کننده به حساب آنهاست» را خدشه دار نماید، اما تلویحاً مطالبی را بیان می کند که جای تأمل دارد:

حدیث «أنا قسیم النار والجنه» ان صح، ان الناس من هذه الامة فریقان، فریق معی فهم علی الهدی و فریق علیَّ فهم علی ضلال فقسم معی فی الجنه و قسم فی النار لعلهم (اهل بیت) عنوا ان علیاً کرم الله وجهه یحاسب الخلائق بامره عزوجل کما یقول غیرهم بان الملائکة علیهم السلام

ص:442


1- (1) سیمای امام علی در آیینه قرآن، ص 68؛ شواهد التنزیل، ذیل آیه.
2- (3) محرر الوجیز، ج 5، ص 454؛ التفسیر المنیر، وهبه الزحلی، ج 30، ص 132؛ تفسیر فخر رازی، ج 31، ص 101؛ تفسیر طبری، ج 30، ص 85.

یحاسبونهم بامره و جلّ وعلا و هو معنی لا ینافی الحصر الذی تقتضیه الآیه لکنه لم یثبت و ای خصوصیّة فی الامیرکرم الله من بین جمیع الانبیاء و المرسلین و الملائکه المقربین علیهم الصلاة و السلام.... و لا تنقص له کرم الله وجهه فی ذلک عنه و یکفیه رضی الله من ظهور شرفه یوم القیامه، انّه یزق الی الجنة بین النبی و ابراهیم علیها الصلاة و السلام کما جاء فی الحدیث الی غیر ذلک ممّا یظهر فی ذلک الیوم و الله تعالی اعلم؛(1)

حدیث «انا قسیم النار و الجنه» اگر چه صحیح است، اما مراد این است که مردم از این امت، دو دسته اند: عده ای با من هستند پس آنها بر هدایت اند وعده ای علیه من، پس آنها بر گمراهی اند، پس عده ای با من در بهشت و عده ای در جهنم هستند. شاید مراد اهل بیت از این سخن این باشد که علی علیه السلام به امر خداوند حساب خلایق را محاسبه می کند همچنانکه ملائکه هم به امر خداوند این کار را انجام می دهند و این معنی مخالف حصری که مقتضای آیه است نمی باشد. اما بر من روشن نشده که چه خصوصیتی در علی از میان تمام انبیاء و مرسلین است. [شکی نیست] که نقصی در علی نیست که بخواهیم این کار را از او نفی کنیم و در شأن او همین کافی است که روز قیامت دوشادوش رسول الله و ابراهیم است هم چنانکه احادیث دیگری نیز در این باره وارد شده است و خداوند بهتر می داند.

اگر این عبارت را به سخنان دیگر آلوسی درباره هدایت گر بودن امام علی بیفزاییم به روشنی مشخص می شود که آلوسی در مقام طرد این نظریه نیست، بلکه در بیان توجیه آن است و می داند که صحت روایت و «قسیم النار والجنه»(2) بودن حضرت علی بیش از آن است که بتوان درآن مناقشه کرد.

ابن حجر هیتمی در کتاب «الصواعق المحرقه» می نویسد:

دارقطنی به سند خود روایت کرده که علی علیه السلام با آن شش نفری که عمر امر شوری را به آنان واگذار کرده بود صحبت های طولانی کرد. از آن جمله فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا در شما کسی هست که رسول خدا درباره

ص:443


1- (1) روح المعانی، ج 30، ص 118.
2- (2) المناقب، ابن مغازلی، ص 67؛ الصواعق المحرقه، ص 75؛ کنز العمال، ج 6، ص 402؛ کنوز الحقایق، ص 92.

او فرموده باشد تو در روز قیامت تقسیم کننده بهشت و دوزخی نه من، همه آنها گفتند: خود و خدا نه.

او روایت دیگری از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده که فرمود:

«یا علی تویی تقسیم کننده آتش و بهشت در روز قیامت و تویی که به آتش می گویی این سهم من و آن سهم تو».(1)

شهرستانی در بحث حب و بغض علی علیه السلام و شناسایی منافق می گوید:

قال سعید بن الحسین: کنا نعرف المؤمن من المنافق بحب علی و بغضه و غداً انت یا علی قسیم النار والجنه، تجلس اذن علی مفترق الطریقین لتقول: هذا لی فیأخذه ملک الرحمة الی الجنه و تقول هذا لیس لی فیأخذه ملک العذاب الی الجهنم، الموحد یفترق من المشرک. ب - «لا اله الا الله» و المؤمن عن المنافق بحب علی و بغضه یصلان الی الجنه والجهنم(2) ؛

سعید بن مسیب می گوید ما مؤمن را از منافق با دوست داشتنش نسبت به علی و یا بغضش نسبت به او می شناختیم. [رسول الله فرمود] فردا تو ای علی تفسیم کننده آتش و بهشت هستی، در راه جدایی مردم می نشینی و می گویی: این از من است. پس فرشته رحمت آن را به بهشت می برد و می گویی: این از من نیست، پس فرشته عذاب او را به جهنم می برد. موحد و مشرک با لا اله الا الله مشخص می شوند و مؤمن از منافق با حب و بغض نسبت به علی که به واسطه آن به بهشت یا جهنم می روند.

سیوطی نیز ذیل آیه سی ام سوره محمد به سند خود از ابوسعید الخدری می نویسد:

«لتعرفنهم فی لحن القول قال ببغضهم علی بن ابی طالب». و نیز ابن مسعود گفت: «ما کنا نعرف المنافقین علی عهد رسول الله الا ببغضهم علی بن ابی طالب».(3)

ص:444


1- (1) الصواعق المحرقه، ص 75.
2- (2) مفاتیح الاسرار، شهرستانی، (تحقیق محمد علی آذرشب، ذیل بحث مفتاح الخزائن ملحق - 1).
3- (3) الدرالمنثور، ج 7، ص 504.
72. آیه وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی 1

آلوسی می گوید:

عن جابربن عبدالله قال: «دخل رسول الله علی فاطمه و هی تطحن بالرحا و علیها کساء من جلد الابل فلما نظر الیها قال: یا فاطمه تعجلی مراره الدنیا بنعیم الاخره غدا فانزل الله تعالی وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی ؛ (1) چون رسول الله بر فاطمه علیهاالسلام داخل شد دید که ایشان آسیاب دستی را می چرخاند و بر رویش پارچه ای از پوست شتر است. گفت: ای فاطمه در سختی دنیا با گرفتن نعمت های آخرت، تعجیل کن. پس این آیه نازل شد: «به زودی به تو می بخشم تا راضی شوی».

فخر رازی ذیل آیه چنین می گوید:

وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ فی سورة والضحی، ذکر حدیثا قال فیه، فقالوا له (یعنی لعلی علیه السلام) فحدثنا عن نفسک. فقال: مهلا فقد نهی الله عن التزکیه. فقیل له: الیس الله تعالی یقول: وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ ؟ فقال: انی احدث، کنت اذا سئلت اعطیت، و اذا سکت ابتدیت، و بین الجوانح علم جم فاسألونی؛(2)

به علی علیه السلام گفته شده چیزی از خودت بر ایمان گفتی، حضرت فرمود خداوند از پاک نمودن خود و تزکیه نهی نموده است. گفته شد آیا خداوند نگفته «اما نعمت خداوند را بگویید». فرمود: هرگاه از من سؤال شود پاسخ گویم و اگر پرسیده نشود من ابتدا می کنم. در درون من علم فراوان است پس بپرسید.

این اشاره به همان حدیثی است که امام می گوید: «سلونی قبل ان تفقدونی».(3)

73. آیه خَیْرُ الْبَرِیَّةِ

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ؛5

ص:445


1- (2) روح المعانی، ج 30، ص 160.
2- (3) تفسیر کبیر، فخر رازی، ذیل سوره ضحی، آیه 5.
3- (4) ریاض النضره، ج 2، ص 198؛ کنز العمال، ج 6، ص 392 و 153.

«کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنان بهترین مردم هستند».

ابن عباس می گوید:

هنگامی که آیه إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ نازل شد، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام فرمود:

«هو انت و شیعتک تأتی انت و شیعتک یوم القیامة راضین و یأتی عدوک غضبانا مقمحین».

منظور از این آیه تو و شیعیانت هستید که در روز قیامت وارد عرصه محشر می شوید؛ در حالی که هم شما از خدا راضی و هم خدا از شما راضی است و دشمنت خشمگین وارد محشر می شود و به زور به جهنم می رود.

در حدیث دیگری از «ابوبرزه» آمده است که وقتی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم این آیه را قرائت کرد فرمود: «هم انت و شیعتک یا علی و میعادنا ما بینی و بینک الحوض» آنها تو و شیعیانت هستند ای علی، وعده من و شما کنار حوض کوثر است.(1)

روایت در المنثور چنین است که: سیوطی از ابن عساکر از جابر بن عبدالله نقل می کند که گفت:

در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بودیم که علی علیه السلام وارد شد. پیامبر خدا در این هنگام فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست اوست این فرد و شیعه او در روز قیامت، رستگار خواهند بود. در پی آن، این آیه شریفه نازل شد. پس از آن هر وقت علی علیه السلام وارد می شد می گفتند: «جاء خیر البریه». ابن عدی و ابن عساکر مرفوعاً از ابی سعید روایت کرده اند: «علی خیر البریه».

ص:446


1- (1) شواهد التنزیل، ج 2، صص 359-357؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 5، ص 508، ذیل آیه به نقل از طبری؛ (انت یا علی و شیعتک هم من خیر البریه)؛ در المنثور، سیوطی، ذیل آیه به استناد از جابر، ج 6، ص 371؛ کنوز الحقائق، ص 92؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 131؛ الصواعق المحرقه، ص 96؛ الفصول المهمه، ص 122؛ صحیح مسلم، جزء اول از باب حب الانصار و علی از کتاب ایمان، ص 6؛ اصابه، ابن حجر عسقلانی، ص 271؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ص 417، جز 9؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج 2، صص 472-474؛ کفایة الطالب، باب 62، ص 246؛ تفسیر الحبری، ص 372، رقم 99 (روایت امام باقر علیه السلام)؛ تفسیر طبری، ج 30، ص 171، ذیل آیه؛ نورالمشتعل، ص 273، رقم 76؛ نظم دررالسمطین، ص 92؛ نورالابصار، ص 78؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 5، ص 477 و...

ابن عدی از ابن عباس نقل کرده است که او گفت: وقتی آیه مذکور نازل شد، حضرت رسول به علی علیه السلام فرمود: شما و شیعیانت در قیامت راضی و مرضی هستید.

ابن مردویه از علی علیه السلام نقل می کند که حضرت رسول به من فرمود: آیا نشنیده ای کلام خدا را إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ مقصود این آیه، تو و شیعیانت هستید که وعده گاه من و شما در کنار حوض است آن گاه که امت ها برای حساب می آیند شما غرّ محجّل - کسی که از صورت و اعضایش نور می بارد - خوانده می شوید.(1)

قندوزی حنفی می گوید:

«ابن کوا» از حضرت علی پرسید: به ما خبر بدهید مقصود از قوله تعالی أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ در آیه إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ چه کسانی هستند؟ فرمود: خیر البریه، ماییم و پیروان ما؛ آن پیشانی سفیدان و سیراب شدگان که به سیما و رخسارشان شناخته شوند.(2)

74. آیه سؤال از نعیم

ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ؛3

«و آن گاه در آن روز از نعمت ها شما را باز می پرسند».

حافظ ابونعیم به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده که امام فرمود: «نعیم در این آیه، ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است».

همچنین حاکم بن احمد بیهقی می گوید:

محمد بن یحیی صوفی برای ما حدیث کرد و او می گوید: ابوذکران قاسم بن اسمعیل برای ما حدیث کرد، او گوید: ابراهیم بن عباس صولی کاتب در اهواز سال 227 هجری برای من حدیث کرد که گوید: روزی ما خدمت علی بن موسی الرضا علیه السلام بودیم. یکی از فقها می گفت: مراد از نعیم در این آیه آب سرد و

ص:447


1- (1) درالمنثور، ج 6، ص 371.
2- (2) ینابیع الموده، باب چهارده، ص 170.

خنک است. آن جناب با صدای بلند فرمود: این چنین آن را به چند قسم تفسیر و معنا می کنید! بعضی گویید آن «آب خنک» است و بعضی گویید مراد «خواب» است و بعضی گویید: مراد از نعیم «طعام» است. پدرم از پدرش امام جعفر صادق علیه السلام هم زمان با ذکر اقوال شما نزد او برای من فرمود: خداوند عزوجل از بندگانش درباره چیزی که به آنها تفضل و مرحمت کرده سؤال نمی کند و بر آنها منت نمی گذارد و این پرسش از مخلوق خدا زشت و ناپسند است.

چگونه به خالق جمیع عوالم چیزی را که برای مخلوق او ناپسند می دانید نسبت می دهید؟! اما «نعیم» در آیه، دوستی ما اهل بیت و قبول ولایت ماست که بعد از پرسش از توحید و یگانگی خدا و نبوت رسولش صلی الله علیه و آله وسلم از آن می پرسند. زیرا بنده خدا با وفا کردن به این ولایت به سوی نعمت بهشت که همیشگی و دائم است کشانیده می شود.

پدرم موسی علیه السلام فرمود: پدرم امام جعفر علیه السلام برای من از پدرش محمد بن علی از پدرش علی بن الحسین، از پدرش حسین بن علی، از پدرش علی بن ابی طالب علیه السلام حدیث کرد که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: یا علی، اول چیزی که از بنده خدا بعد از مرگش پرسیده می شود شهادت ان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله و اینکه تو ولی مؤمنین هستی به امری که خدا آن را قرار داده و من آن را برای تو گردانیدم. آن کسی که به آن سه امر اقرار کند و اعتقاد داشته باشد، بازگشت او به سوی نعمتی است که زوال برای او نیست.

و نیز در مناقب از اصبغ بن نباته از علی علیه السلام روایت کرده که امام فرموده: «ماییم نعیمی که در این آیه است».(1)

75. سوره کوثر

إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ؛2

فخر رازی در معنی «کوثر» ذیل قول سوم می گوید:

الکوثر اولاده، قالوا: لان هذه السوره انما نزلت ردا علی من عابه علیه

ص:448


1- (1) شواهد التنزیل، ج 2، صص 368-369.

السلام بعدم الاولاد فالمعنی: انه سوف یعطیه نسلا یبقون علی مرّالزمان فانظر کم قتل من اهل البیت ثم العالم ممتلی منهم، و لم یبق من بنی امیه فی الدنیا احد یعبأ به. ثم انظر کم کان فیهم من الاکابر من العلماء کالباقر و الصادق و الکاظم و الرضا علیه السلام و النفس الزکیه وامثالهم؛(1)

مراد از کوثر، اولاد هستند، زیرا سوره در ردّ کسی است که گفت: پیامبر اولاد ندارد. پس معنی آن چنین است: نسلی را به تو خواهم داد که باقی خواهند ماند. پس بنگر چقدر از اهل بیت کشته شده اند، ولی عالم از آنها پر است و از بنی امیه هیچ کس باقی نمانده است.

نگاه کن چقدر از بزرگان مثل باقر، صادق، کاظم، رضا علیهم السلام و نفس زکیه و شبیه آنها در میان اهل بیت هستند.

مؤلف غرایب القرآن در تفسیر سوره کوثر یکی از مصادیق قطعی آن را فرزندان پیامبر دانسته و می گوید:

«خداوند به فاطمه علیهاالسلام فرزندانی خواهد داد که نسل آنان در گذرگاه زمان باقی خواهد ماند».

آنگاه اضافه می کند:

«این است راز وجود این همه فرزندان فاطمه علیهاالسلام و فروپاشی و تباهی نسل بنی امیه».(2)

76. سوره نصر

آلوسی ذیل سوره نصر می گوید:

لما نزلت دعا علیه السلام فاطمة رضی الله عنها انه قد نعیت الی نفسی فبکت ثمّ فضحکت فقیل لها فقالت اخبرنی انه نعیت الیه نفسه فبکیت ثم اخبرنی بانک اول اهلی لحاقاً بی فضحکت؛(3)

ص:449


1- (1) تفسیر الکبیر، ج 32، ص 124.
2- (2) غرایب القرآن، ذیل سوره کوثر.
3- (3) روح المعانی، آلوسی ذیل سوره نصر؛ همین حدیث را ابن کثیر هم نقل می کند و می گوید: نسائی هم آن را نقل

چون این سوره نازل شد رسول الله صلی الله علیه وآله فاطمه را خواند و با او سخن گفت پس گریه کرد و سپس چیزی گفت که خندید. پرسیدند چه شد گفت:

رسول الله فرمود: من به زودی خواهم مرد، پس گریستم، ولی بعد گفت تو اول کسی هستی که به من ملحق می شوی، پس خندیدم.

فاطمه سلام الله علیها همان کسی است که هرگاه رسول خدا به مسافرت یا نبرد می رفتند آخرین کسی بود که با او وداع می نمودند و هرگاه بر می گشتند اولین کسی بود که او را به استقبال می پذیرفتند.(1)

برای مطالعه در برخی زمینه ها، منابع زیر علاوه بر آنچه گذشت معرفی می گردد:

اهل بیت کلمه طیبه، عباس استاد آقایی (ماهنامه موعود، شماره 71، دیماه 1385، ص 26) جلوه های ولایت در تفسیر الدر المنثور، سید محمد مرتضوی (مجله علوم انسانی ویژه الهیات و حقوق، دانشگاه، شماره 21، مهرماه 1381، ص 209؛ اهل بیت در تفسیر کشاف، سهیلا جلالی (بینات، سال پنجم، شماره 19، صص 155-165)؛ اهل بیت پیامبر در قرآن و سنت، حسن قلی پور (ماهنامه معرفت، شماره 108، آذر 1385، ص 23)؛ بررسی راویان شأن نزول آیه ولایت، سید محمد مرتضوی، (فصلنامه مطالعات اسلامی، شماره 70، زمستان 1384، ص 159)؛ تفسیر تطبیقی آیه مع الصادقین از دیدگاه فریقین (اسماعیل زاده، ایلقار، فصلنامه طلوع، شماره 14، بهار و تابستان 1384، ص 45)؛ آیه تطهیر و عصمت اهل بیت قسمت ششم، علی ربانی گلپایگانی (ماهنامه اسوه، شماره 92، مرداد 1384، ص 23، و شماره 91، تیر 1384، ص 10 شماره 90 خرداد 1384، ص 9 و شماره 89 اردیبهشت 1384، ص 39، و شماره 87 اسفند 1383، ص 12 و شماره 86، بهمن 1383، ص 5، قسمت اول)؛ اهل بیت در روایات ابوهریره، جوادالمفتی، (ماهنامه زائر، شماره 101، اردیبهشت 1382، ص 6)؛ اهل بیت به روایت صحابه، ساغر و انیام (ماهنامه زائر، شماره 85، دیماه 1380، ص 5)؛ اهل بیت علیهم السلام، در کتاب و سنت، (ماهنامه اسوه، شماره 44، مرداد 1380، ص 40)؛ فضائل اهل بیت از دیدگاه قرآن و سنت در بیان مفسرین برجسته اهل سنت (قسمت اول در ماهنامه تبیان، شماره 31، 1377، ص 37)، (قسمت دوم)، ماهنامه تبیان شماره 32، بهمن، اسفند 1377،

ص:450


1- (1) این حدیث در حد تواتر نقل شده است رک: تفسیر مراغی، جزء 26، ص 26 ذیل «اذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدنیا».

ص 38، (قسمت سوم)، شماره 33، فروردین و اردیبهشت 1378، ص 13، (قسمت چهارم)، شماره 34، خرداد و تیر 1378، ص 16؛ نقد و بررسی اندیشه های ذهبی درباره «آیات ولایت» (اسماعیل زاده، فصلنامه طلوع، شماره 12، زمستان 1382، ص 105)؛ اهل بیت در قرآن، به روایت اهل سنت، مژگان جلیلی، (پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران)؛ اهل بیت در اهم تفاسیر اهل سنت، مصطفی آذرخش، (پایان نامه کارشناسی ارشد، تربیت مدرس تهران)؛ پاسخ به شهادت آلوسی بغدادی در زمینه آیات نازله در شأن اهل بیت، مسعود فکری، (پایان نامه کارشناسی ارشد، ISK IR) ؛ آیات اهل بیت در اهمّ تفاسیر شیعی و سنی، زهرا حسین آبادی فراهانی، (پایان نامه کارشناسی ارشد، ISK IR) ؛ کیفیت صلوات از نگاه فریقین، محمد حسن زمانی، (مجله طلوع، شماره 6، تابستان 82، ص 29)؛ اهل بیت به روایت سوره انسان، عزیز خالقی، (پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی تهران)؛ اهل بیت، احسان در سوره انسان، محسن نجفی، (پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران)؛ نقد و بررسی تفسیر رشید رضا از آیه ولایت، علی اوسط باقری، (نشریه معرفت، شماره 48، سال 1380، صص 68-77)؛ شناسایی برخی از تفاسیر عامه، (قسمت اول جامع الیبان، نشریه حوزه به شماره 24، 1366، صص 38-64 و قسمت دوم، کشف الاسرار، شماره 25، 1367، صص 69-85 و قسمت سوم الکشاف، شماره 26، 1367، صص 58-85 و قسمت چهارم، تفسیر ابن کثیر، شماره 27، 1367، صص 75-94 و قسمت پنجم فخر رازی، شماره 28، سال 1367، صص 78-104 و قسمت ششم غرایب القرآن نیشابوری، شماره 30، 1367، صص 74-104، قسمت هشتم، تفسیر قرطبی، شماره 33، سال 1368، صص 47-94؛ اهل بیت رسالت در تفسیر طبری، رضا استادی، مجله کیهان اندیشه، شماره 25، 1368، صص 86-99)؛ آیه خلافت و اثبات خلافت ائمه (مجله آفاق نور، سال اول، شماره 1، بهار و تابستان 1384)؛ تفسیر فی ظلال (سیده فاطمه حسینی، مجله بینات، سال سیزدهم، شماره 305، (پیاپی 51) 1385، ص 92)؛ جایگاه اهل بیت در سوره دهر از منظر فریقین، محمد یعقوب بشنوی (مجله طلوع، شماره 19، ص 85)؛ امامت و جانشینی پیامبر در تفسیر فی ظلال، شهاب کاظمی (بینات، سال هفتم، شماره 28، زمستان 79، ص 204)؛ جلوه های ولایت در تفسیر کشف الاسرار (مجله بینات، شماره 4، ص 150).

ص:451

ص:452

بخش دوم: گوشه ای از کرامات أهل بیت علیهم السلام در تفاسیر و منابع دیگر أهل سنت

اشاره

ص:453

ص:454

اعترافات بزرگان اهل سنت درباره کرامات اولیا
اشاره

بر اهل بصیرت پوشیده نیست که مناقب و کرامات امامان معصوم در هیچ بیان و زبان و قلمی نگنجد، زیرا که خود آنها فرموده اند: «ماییم کلمات پروردگار که فضایل ما را احصاء نمی توان کرد».

در اینجا منظور ما اعترافات برخی از بزرگان اهل سنت است که به اندازه فهم و درک خودشان در فضایل و کرامات امامان ما سخن گفته اند.

امامان معصوم، به اعتراف بسیاری از دانشمندان به هیچ وجه قابل مقایسه با دیگران نیستند. امامان، انسان هایی کامل، پاک، برتر و نمونه ای برجسته اند که اسلام این بزرگواران را به عنوان سرمشق و پیشوا به مسلمانان معرفی کرده است. اهل بیت در اسلام، یعنی نمونه عینی قرآن.

قرطبی ذیل داستان خضر در اثبات وجود کرامت برای اولیا می گوید:

کرامات الاولیاء ثابتة علی ما دلت علیه الاخبار الثابته و الآیات المتواتره و لا ینکرها الا المتبدع الجاحه او الفاسق الحائه؛(1) کرامات اولیا به وسیله اخبار ثابت و نشانه های متواتر، ثابت است و آنها را کسی جز بدعتگر انکار کننده یا فاسق کج رونده انکار نمی کند.

او سپس کرامات حضرت مریم علیها السلام را در قرآن و کارهایی را که خضر علیه السلام انجام می داد به عنوان شاهد می آورد.

فخر رازی در همین رابطه می گوید:

اصحاب ما بر صحت وجود کرامات برای اولیا به این آیه (آل عمران، آیه 37) استدلال نموده اند، و این گونه گفته اند که چون حضرت زکریا وارد محراب مریم

ص:455


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 11، ص 29.

می شد در آنجا رزقی مهیا شده را می یافت، سپس می پرسید این از کجاست، مریم می گفت: از جانب خداوند متعال.(1)

و در جواب کسانی که - احتمالاً - می گویند این کارها غیر خارق العاده بوده، می گوید:

1. بنابراین حالت، حضور رزق برای مریم دلالت بر والایی شأن او ندارد، حال آنکه مراد آیه برتری و شان و منزلت اوست.

2. خداوند پس از این آیه می فرماید:

هُنالِکَ دَعا زَکَرِیّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ2 و قرآن بر این دلالت دارد که او از صاحب فرزند شدن به خاطر کهولت سن مأیوس بود، چون خرق عادت را در پیشگاه مریم مشاهده نمود، از خداوند درخواست فرزند نمود، اما اگر آنچه دیده بود امر خالق العاده ای نبود معنی نداشت از خداوند امر خارق العاده ای بخواهد.

3. نکره آوردن رزق وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً بر عظمت حال رزق دلالت دارد؛ یعنی رزقی عجیب و غریب که نشان دهنده خارق العاده بودن آن است.

4. خداوند متعال می فرماید: «ما او و فرزندش را نشانه ای برای جهانیان قرار دادیم» اگر کار خارق العاده ای از او ظاهر نشده بود، این گفته خداوند وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آیَةً لِلْعالَمِینَ معنی نداشت.

5. روایات متواتر بر این دلالت دارد که حضرت زکریا میوه زمستان را در تابستان و میوه تابستان را در زمستان مشاهده نمود و نیز ثابت شده که آنچه در حقّ مریم رخ داده است، کاری خارق العاده بود، و قطعاً مریم، پیامبر نبوده، چون پیغمبر در آن زمان حاضر بوده است و این کرامت، معجزه زکریا نبوده است، چون در این صورت پرسش او أَنّی لَکِ هذا و درخواستش هُنالِکَ دَعا زَکَرِیّا رَبَّهُ معنی ندارد.

پس ناگزیریم بگوییم: این یا کرامت مریم بوده است یا کرامت عیسی علیه السلام که در هر دو صورت مراد ما حاصل است.(2)

ص:456


1- (1) التفسیر الکبیر، ج 8، ص 32.
2- (3) همان، ج 8، ص 32.
کرامات حضرت علی علیه السلام در منابع اهل سنت

کرامات حضرت علی علیه السلام بر کسی پوشیده نیست. مظهری در تفسیر خود ذیل أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ ضمن روایتی می گوید این آیه شاهِدٌ مِنْهُ درباره علی علیه السلام نازل شده است. سپس می افزاید:

«ان علیا کان قطب کمالات الولایة و سائر الاولیاء حتی الصحابه رضوان الله علیهم اتباع له فی مقام الولایه... فکان معنی الایه أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ ؛ یعنی علی حجة واضحة و برهان قاطع و هو مجهد. فانه کان علی حجة واضحة من ربة و برهان قاطع یفید العلم بالقطع انه رسول الله و ذلک معجزاته افضلها القرآن و علومه المستنده الی الوحی، و یتلوه شاهد من الله علی صدق و هو علی من شاکلة الاولیاء، فان کرامات الاولیاء معجزات للنبی صلی الله علیه و آله وسلم، و علومهم المستنده الی الالهام و الکشف، ظلال لعلوم النبی صلی الله علیه و آله وسلم، المستنده الی الوحی فتلک الکرامات و العلوم شاهدة علی صدق النبی، فقوله صلی الله علیه و آله وسلم «انا دارالحکمة و علی بابها»(1) رواه الترمذی بسند صحیح عن علی، «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم، فلیأت الباب»، رواه ابن عدی فی الکامل و العقیلی فی الضعفاء و الطبرانی و الحاکم عن ابن عباس و ابن عدی و الحاکم عن جابر، اشاره الی علوم الاولیاء دون علوم الفقهاء فان اخذ علوم الفقهاء لم ینحصر علی علی بل قال: «فیه رسول الله: اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم»؛(2)

علی علیه السلام قطب کمالات ولایت و سایر اولیا حتی صحابه در مقام ولایت، پیروان اویند... معنی آیه این است که مراد از «بینه» یعنی حجت و دلیل آشکار و قاطع که مراد حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم است که آن بزرگوار از طرف پروردگارش دارای حجت آشکار و برهان قاطع بود که انسان یقین می کرد او رسول الله و این معجزات اوست که برترین آنها قرآن است. علوم رسول الله

ص:457


1- (1) المناب ترمذی، ص 3732.
2- (2) تفسیر مظهری، ج 4، صص 383-384.

مستند به وحی است و مراد از یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ علی علیه السلام است که در رأس هرم اولیا قرار دارد. کرامات اولیا برای پیامبران معجزات است و علوم اولیا مستند به الهام و کشف بوده که در سایۀ علوم پیامبر که مستند به وحی است، قرار دارد. پس این کرامات و علوم، شاهد بر صدق گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است، پس سخن رسول الله که «من شهر حکمتم و علی در آن» که ترمذی به سند صحیح آن را نقل نموده است. و حدیث «من شهر علمم و علی دروازه آن، پس هر کس که می خواهد وارد شهر شود پس باید از دروازه وارد شود» را که ابن عدی در «الکامل»، العقیلی در «الضعفا» و الطبرانی و حاکم از ابن عباس و ابن عدی و حاکم از جابر نقل نموده اند، به علوم اولیا اشاره دارد نه علوم فقها، اگر مرادش علوم فقها بود، در امام علی منحصر نمی شد، زیرا رسول خدا [در حق فقها] فرموده است: «اصحاب من همچون ستارگان اند، به هر کدام اقتدا نمایید، هدایت می شوید».

با این مقدمه به ذکر برخی از روایات می پردازیم:

1. اولین کرامت درباره قضیه ردالشمس است.

فخر رازی در تفسیرش ذیل سوره کوثر می گوید:

و امّا سلیمان فان الله تعالی رد له الشمس مرة و فعل ذلک ایضا للرسول صلی الله علیه (و آله) و سلم حین نام و رأسه فی حجر علی علیه السلام فانتبه و قد غربت الشمس فردها حتی صلی، قال: و ردها مرة اخری لعلی علیه السلام فصلی العصر لوقته؛(1)

ص:458


1- (1) تفسیر کبیر فخرازی، ذیل سوره کوثر؛ ثعلبی، قصص الانبیاء، ص 340؛ متقی هندی، کنز العمال، ج 6، ص 277؛ محب طبری، ریاض النضره، ج 2، ص 179؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج 8، ص 297؛ طحاوی، مشکل الاثاره، ج 2، ص 8؛ الصواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی، ص 76؛ المناقب، ابن مغازی، ص 96؛ المناقب، خوارزمی، ص 306؛ البدایه و النهایه، ج 6، ص 80؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 4، ص 276؛ السیره، ج 2، ص 103؛ السیره النبویه، ج 3، ص 126؛ اللالی المصنوعه، سیوطی، ج 1، ص 336 (راویان آن را صحیح وثقه می داند)؛ الخصائص الکبری، ج 2، ص 81؛ تذکره الخواص، ج 1، ص 334؛ مناقب امیرالمؤمنین، محمد بن سلیمان، ج 2، ص 518.

خداوند برای سلیمان خورشید را بر گرداند، این کار را رسول الله صلی اله علیه و آله و سلم نیز هنگامی که خوابید و سرش بر روی زانوی علی علیه السلام بوده انجام داد، رسول الله خورشید را برگرداند تا علی علیه السلام نماز عصر خود را بخواند.

سبط ابن جوزی در «تذکرة الخواص» می گوید:

اگر به واقع بنگریم، این امری عجیب نیست، چه آنکه کرامتی برای علی علیه السلام است و معجزه ای برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم. این امر (ردالشمس) برای یوشع به اجماع ثابت شده و پوشیده نیست که آن معجزه ای برای موسی می باشد و کرامتی برای یوشع، و نبی ما هم از موسی برتر و علی علیه السلام هم از یوشع برتر است. وقتی رسول الله می فرمایند علمای من از پیامبران بنی اسرائیل برترند، گمان شما در مورد علی چیست؟!(1)

2. فخر رازی در تفسیر أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً می گوید:

واما علی کرم الله وجهه فیروی ان واحدا من محبیه سرق و کان عبداً اسود، فأتی به الی علی علیه السلام فقال له: أسرقت؟ قال: نعم. فقطع یده فانصرف من عند علی علیه السلام فلقیه سلمان الفارسی و ابن الکواء، فقال ابن الکواء: من قطع یدک؟ فقال: امیرالمؤمنین و یعسوب المسلمین و ختن الرسول و زوج البتول، فقال: قطع یدک و تمدحه؟!، فقال: و لم امدحه و قد قطع یدی بحق و خلصنی من النار؛(2)

اما درباره علی کرم الله وجه روایت شده که یکی از دوستدارانش که مرد سیاه چهره ای بود، دزدی کرده بود. وقتی او را به حضورش آوردند پرسید: آیا دزدی کرده ای؟ گفت: آری و حضرت دستش را قطع کرد. مرد برگشت و در راه به سلمان فارسی و ابن الکواء [خارجی آشوبگر] برخورد. ابن الکواء پرسید: چه کسی دستت را برید؟ گفت: امیرالمؤمنین و پیشوای مسلمین، داماد رسول خدا صلی الله

ص:459


1- (1) تذکره، ج 1، ص 334.
2- (2) تفسیر کبیر، ذیل آیه نهم سوره کهف.

علیه و آله وسلم و همسر فاطمه زهرا سلام الله علیها. گفت: وای بر تو، دستت را قطع کرده و این چنین به مدح و ثنایش پرداخته ای؟ گفت: چرا مدحش نگویم که او دست مرا به حق بریده و از آتش نجاتم داده.

سلمان این جریان را به علی علیه السلام گزارش داد و حضرت دستور داد آن مرد سیاه را آوردند. دست خود را بر ساعد او گذاشت و با دستمالی دست و ساعد او را بست و دعایی خواند، پس صدایی از آسمان شنیدیم که: دستمال از روی دست او بردارید، دستمال را برداشتیم، دیدیم دستش به اذن خدا بهبودی یافته است.

3. سیوطی ذیل آیه فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ 1 می گوید:

و اخرج نصر فی الحجه عن ابی هریره قال: کنا عند عمر بن الخطاب اذ جاء رجل یسأله عن القرآن أمخلوق هو أو غیر مخلوق؟ فقال عمر فاخد بمجامع ثوبه حتی قاده الی علی بن ابی طالب علیه السلام فقال یا اباالحسن اما تسمع ما یقول هذا؟ قال: و ما یقول؟

قال: جاءنی یسأل عن القرآن أمخلوق هو او غیر مخلوق؟ فقال علی علیه السلام هذه کلمة سیکون لها ثمرة لو ولیت من الامر مأولیت ضربت عنقه؛(1)

ابو هریره گفت: نزد عمر بن خطاب بودیم که مردی نزد وی آمد و پرسید: آیا قرآن مخلوق است یا غیر مخلوق؟ عمر از شنیدن این سؤال سخت برآشفت، جامه خود را جمع نموده آن شخص را نزد علی بن ابی طالب علیه السلام آورد و گفت: ای ابوالحسن می شنوی این مرد چه می گوید؟ فرمود چه می گوید؟ گفت: آمده نزد من و می پرسد آیا قرآن مخلوق است یا غیر مخلوق؟ علی علیه السلام فرمود: این کلمه ای است که پیامدی خواهد داشت؛ اگر زمام امور دست من بود گردنش را می زدم.

توضیح اینکه در قرن دوم و سوم به خاطر همین اعتقاد که قرآن مخلوق است یا غیر مخلوق افراد بسیاری کشته شدند.

4. از قیس بن ابی حازم روایت شده:

کنت بالمدینه فبینا انا اطوف فی السوق اذ بلغت احجار الزیت فرأیت قوما مجتمعین علی فارس قد رکب دابه و هو یشتم علی بن ابی طالب و الناس

ص:460


1- (2) الدر المنثور، ذیل آیه هفتم آل عمران.

وقوف حوالیه اذا قبل سعد بن ابی وقاص فوقف علیهم فقال ما هذا؟ فقالوا: رجل یشتم علی بن ابی طالب فتقدم سعد فافرجوا له حتی وقف علیه فقال: یا هذا علی م تشتم علی بن ابی طالب؟ ألم یکن اول من اسلم؟ الم یکن اول من صلی مع رسول الله؟ الم یکن اعلم الناس؟ و ذکر حتی قال: الم یکن ختن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم علی ابنته؟ الم یکن صاحب رایة رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فی غزواته؟ ثم استقبل القبله و رفع یدیه و قال: اللهم ان هذا یشتم ولیا من اولیائک فلا تفرق هذا الجمع حتی تریهم قدرتک قال قیس: فوالله ما تفرقنا حتی ساخت به دابته فرمته علی هامته فی تلک الاحجار فانفلق دماغه فمات. قال الحاکم: هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین(1) ؛

روزی در بازار مدینه قدم می زدم تا به احجار زیت رسیدم، دیدم عده ای دور مرد سواره ای را گرفته اند و او دارد به علی بن ابی طالب ناسزا می گوید، مردم هم گوش می دهند و چیزی نمی گویند. در این میان ناگهان سعد بن ابی وقاص به آن جمع پیوست و نزد آنان ایستاد و پرسید این کیست؟ گفتند: مردی است که به علی بن ابی طالب ناسزا می گوید. سعد خواست پیش بیاید مردم راه را باز کردند تا او خود را به آن مرد رسانید و پرسید: ای مرد، چرا علی را ناسزا می گویی؟ مگر علی اولین کسی نبود که اسلام آورد؟ و مگر اولین کسی نبود که با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نماز خواند؟ مگر او زاهدترین مردم نبود؟ مگر او داناترین ایشان نبود؟ و همچنین فضایل آن جناب را یکی یکی برشمرد تا آنکه گفت: مگر او داماد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نبود؟ مگر در همه جنگ ها پرچم اسلام به دست او نبود؟ آنگاه رو به قبله ایستاد و دست های خود را به آسمان برداشت و گفت: بارالها این مرد یکی از اولیای تو را ناسزا می گوید؛ پروردگارا قبل از آنکه این مردم متفرق شوند، قدرت خود را به آنان نشان بده. قیس می گوید: به خدا قسم هنوز متفرق نشده بودیم که دیدیم مرکب آن مرد رم کرد و او را با سر به سنگ های زیت کوبید به طوری که مغزش متلاشی شد. حاکم می گوید این حدیث به شرط بخاری و مسلم صحیح است.

ص:461


1- (1) مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 499.

5. سیوطی ذیل آیه کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ می گوید:

اخرج ابن ابی حاتم عن علی بن ابی طالب علیه السلام قال: لما توفی النبی صلی الله علیه (و آله) و سلم و جاءت التعزیه جاءهم آت یسمعون حسه و لایرون شخصه فقال: «السلام علیکم یا اهل البیت و رحمه الله و برکاته کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ان فی الله عزاء من کل مصیبه و خلفا من کل هالک، و درکا من کل مافات، فبالله فثقوا، و ایاه فارجوا فان المصاب من حرم الثواب». فقال علی علیه السلام: هذا الخضر».(1)

سیوطی در آخر سوره آل عمران ذیل آیه کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ می گوید:

ابن ابی حاتم از علی علیه السلام روایت نموده که چون رسول الله رحلت نمودند و هنگام تسلیت گویی فرا رسید، شخصی آمد که وجودش را حس می کردند اما او را نمی دیدند، پس گفت: «السلام علیکم یا اهل البیت و رحمة الله و برکاته، هر نفسی مرگ را می چشد و پاداششان را روز قیامت به طور کامل دریافت می دارند، از هر مصیبتی نزد خداوند پناهی است و مایه قوتی برای هر خطر و جبرانی برای آنچه از دست رفته، پس به سوی خدا تقوا پیشه نمایید و به سوی او برگردید، به درستی که مصائب برای حفظ ثواب است». پس علی علیه السلام گفت: این خضر بود.

6. عن ابی اسحاق عن هبیرة ابن مریم قال:

خطبنا الحسن بن علی علیه السلام فقال: لقد فارقکم رجل بالامس لم یسبقه الاولون بعلم و لا یدرکه الاخرون و کان رسول الله علیه السلام یبعثه بالرایه و جبریل عن یمینه و میکائیل عن شماله لا ینصرف حتی یفتح له؛(2)

ص:462


1- (1) در المنثور، ذیل آیه؛ طبقات ابن سعد، ج 2، قسم 2، ص 48؛ ابن حجر، ج 2، ص 127 و ص 228؛ علی بن سلطان، موقات، ج 5، ص 503 روایت امام صادق علیه السلام از امام باقر علیه السلام از امام زین العابدین علیه السلام.
2- (2) مسند امام احمد حنبل، ج 1، ص 199؛ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 172؛ ذخائر العقبی، ص 138؛ الصواعق المحرقه، ص 136.

ابی اسحاق از هبیرة بن مریم روایت کرده که گفت: حسن بن علی علیه السلام پس از شهادت علی علیه السلام برای ما خطبه ای خواند و فرمود: دیروز مردی از میان شما رفت که احدی از گذشتگان و آیندگان نمی توانند از نظر علم بر او سبقت جویند، مردی که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم او را به جنگی اعزام می داشت، جبرئیل در سمت راست و میکائیل در طرف چپ او به حرکت در می آمدند و برنمی گشت مگر بعد از آنکه پیروزی را با خود به ارمغان بیاورد.

7. جابر بن عبدالله چنین روایت می کند:

ان علیا حمل باب خیبر یوم افتتحها و انهم جربوه بعد ذلک فلم یحمله الا اربعون رجلاً؛

علی علیه السلام در جریان جنگ خیبر همان روزی که دژ محکم آن را گشود، و در خیبر را از جا کند، پس از آن سنگینی آن در را سنجیدند کمتر از چهل نفر نتوانستند آن را از زمین بلند کنند.

محب طبری نیز در کتاب خود آورده است که بعدها خواستند در را به جای خود بگذارند، و برای این کار 70 نفر نهایت تلاش خود را به کار بستند.(1)

8. در تفسیر کبیر درباره قول خدای متعالی: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ آمده است:

روی انه قال یعنی النبی علیه السلام بعد محاربة علی علیه السلام لعمروبن عبدود کیف وجدت نفسک یا علی؟ قال: وجدتها لو کان کل اهل المدینه فی جانب لقدرت علیهم...؛

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از علی علیه السلام بعد از کشتن «عمرو بن عبدود» پرسید: یا علی در هنگام مبارزه با عمرو خود را چگونه دیدی؟ عرض کرد در آن لحظه از چنان قدرتی برخوردار بودم که اگر تمامی اهل مدینه می خواستند با من درافتند، بر همه شان غالب می آمدم.

ص:463


1- (1) تاریخ بغداد، ج 11، ص 324؛ میزان الاعتدال، ج 2، ص 218؛ فتح الباری، ج 9، ص 18؛ ریاض النضره، ج 2، ص 118.

همچنین در تفسیر کبیر ذیل سوره کهف، آیه أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً ضمن برشمردن دلایل امکان وقوع کرامات می گوید: به همین جهت می بینیم هر کس به احوال غیب، علمی بیشتر دارد، قلبی قوی تر و اعصابی شکننده تر دارد و لذا علی بن ابی طالب - کرم الله وجهه - را می بینیم که می فرماید:

به خدا سوگند در خیبر را در آن حال با نیروی جسمانی از جایش برنکندم، بلکه با نیرویی ربانی این کار را به انجام رساندم و این بدان جهت است که علی - کرم الله وجهه - در آن حال به کلی از عالم ماده و جسم منقطع شده بود و ملائکه، نور عالم کبریا را بر دلش تاباندند و در نتیجه روح وی، روحی قوی شبیه به ارواح ملکی شد و اشعه عالم قدس و عظمت در دلش تلألو کرد و قدرتی یافت که دیگران هرگز به چنین قدرتی دسترسی پیدا نمی کنند.

9. آلوسی در رد تقیه، نمونه هایی از کتب شیعه نقل می کند که علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندانش تقیه نمی کرده اند. چون این بحث در جای خودش بررسی می شود یکی از روایاتی را که بر کرامت حضرت علی علیه السلام دلالت دارد، می آوریم.

روی الراوندی شارح نهج البلاغه و معتقد الشیعه عن سلمان الفارسی ان علیا بلغه عن عمر انه ذکر شیعته فاستقبله فی بعض طرقات بساتین المدینه و فی ید علی علیه السلام قوس فقال: یا عمر بلغنی عنک ذکرک لشیعتی فقال اربع علی صلعتک فقال: علی علیه السلام: انک ههنا ثم رمی بالقوس علی الارض فاذا هی ثعبان کالبعیر فاغرا فاه و قد اقبل نحو عمر لیبتلعه فقال عمر، الله الله تعالی یا ابا الحسن لاعدت بعدها فی شیء فجعل یتضرع فضرب بیده علی الثعبان فعادت القوس کما کانت، فمضی عمر الی بیته قال سلمان: فلما کان اللیل دعانی علی علیه السلام فقال: سر الی عمر فانه حمل الیه مال من ناحیة المشرق و قد عزم ان یخبئه فقل له یقول لک علی علیه السلام: اخرج ما حمل إلیک عن المشرق ففرقه علی من هو لهم و لا تخبه، فافضحک قال سلمان، فمضیت الیه وادیت الرساله فقال: اخبرنی عن امر صاحبک من این علم به؟ فقلت و هل یخفی علیه مثل هذا؟ فقال: یا سلمان اقبل عنی ما اقول لک ما علی الا ساحراً و انی لمستیقن بک و الصواب ان تفارقه و تصیر من جملتنا، قلت: لیس کما قلت لکنه

ص:464

ورث من اسرار النبوه ما قد رایت منه و عنده اکثر من هذا، قال: ارجع الیه فقل: السمع و الطاعه لأمرک(1).

راوندی شارح نهج البلاغه و معتقد شیعه از سلمان فارسی روایت می کند که به علی علیه السلام خبر رسید که عمر در مورد شیعه او بدگویی می کند. علی علیه السلام در میان باغات مدینه در حالی که در دستش کمانی بود با عمر برخورد کرد، علی فرمود: ای عمر، به من خبر رسیده که حرف هایی در مورد شیعه من زده ای، عمر گفت مواظب سرت باش، علی فرمود: همین جا باش (و بنگر)، پس کمان را به روی زمین انداخت به شکل مار بزرگی همچون شتر درآمد. مار که دهانش باز بود، به طرف عمر رفت تا او را ببلعد، عمر گفت: خدا را خدا را ای ابی الحسن، دیگر چیزی نمی گویم و شروع به التماس و درخواست نمود، حضرت با دستش بر اژدها زد و به حالت اول خود برگشت، و عمر به خانه اش رفت.

سلمان می گوید: چون شب شد، علی علیه السلام مرا فرا خواند و گفت: به سوی عمر برو، برای او تحفه ای از مشرق زمین آورده اند و عمر می خواهد آن را مخفی نماید. به او بگو علی می گوید اگر آن را خارج نکنی و در بین کسانی که متعلق به آنهاست تقسیم نکنی، تو را رسوا می کنم. سلمان می گوید: به آنجا رفتم و خبر را رساندم، عمر گفت: به من بگو علی از کجا فهمید؟ گفتم: آیا مثل چنین چیزی بر او مخفی می ماند؟ گفت: ای سلمان! چیزی می گویم بپذیر، علی جادوگر است، من به تو اطمینان دارم، بهتر است از علی جدا شوی و با ما باشی. گفتم: آن طور که می گویی نیست، او وارث اسرار نبوت است، آنچه من دیده ام بیشتر از این چیزهاست (او بیشتر از اینها دارد)، عمر گفت: به سوی او برگرد و بگو چشم، امر تو اطاعت می شود.

آلوسی گرچه به زعم خود تلاش می کند امام علی و سایر ائمه علیهم السلام را از وادی تقیه مبرّا سازد، اما خواسته یا ناخواسته به کرامات آنها اعتراف می کند. این روایت گرچه چیز زیادی را برای او (آلوسی) اثبات نمی کند، چون جای تقیه - همان طور که خواهد آمد - وادی دیگری است، اما بر صاحب سِر بودن امام علی علیه السلام اعتراف می کند. آری، گرچه او یک منتقد شیعه است، اما بر صدور کرامت از امام علی و سپس سایر ائمه به طور ضمنی اعتراف می کند.

ص:465


1- (1) روح المعانی، ج 3، ص 123 (ذیل الاان تتقوا منهم تقاه).

برای اینکه کلام به درازا کشیده نشود، خوانندگان محترم را به نمونه هایی از کرامات امام علی علیه السلام به صورت فهرست وار رهنمون می شویم:

1. ماری که به امام علیه السلام حمله کرد و حضرت در حالی که شیرخواره بود، آن را کشت و آمدن ندا از آسمان در تأیید حضرت علی علیه السلام (علامه الصفوری شافعی، نزهة المجالس، ج 2، ص 209، طبع قاهره).

2. در حالی که در شکم مادر بود، مادر را از سجده بر بت ها منع کرد.

(نزهة المجالس، ج 2، ص 210؛ علی بن برهان الدین الحلبی الشافعی، انسان العیون یا السّیرة الحلبیه، ج 1، ص 268، ط مصر).

3. مهیا شدن غذا از غیب برای حضرت علیه السلام به خاطر بخشیدن دیناری که برای اهلش قرض نموده بود (نزهة المجالس، ج 1، ص 233).

4. چرخیدن آسیاب دستی و آسیاب نمودن جو بدون اینکه کسی آنجا باشد.

(محب طبری، ذخائر العقبی، ص 97، مکتبه القدسی مصر؛ همو، الریاض النضره، ص 222، ط مکتبه انخانجی، مصر؛ ینابیع الموده، صص 278 و 216، ط استامبول؛ الحمزاوی، مشارق الانوار ص 91، ط الشرقیه، مصر؛ علامه الامر تستری، ارجح المطالب ص 686، ط لاهور، ابن الصبان، اسعاف الراغبین، المطبوع بهامش نور الابصار، ص 176، ط مصر).

5. خرید شتر امام توسط جبرئیل و فروش آن به میکائیل.

(نزهة المجالس، ج 1، ص 223، ط القاهره؛ محمد صالح الکشفی، المناقب المرتضویه، ص 368، ط بمبئی).

6. متمثل شدن جبرئیل به شکل مردی و فروش غذا به حضرت بدون گرفتن بهای آن.

(خوارزمی، المناقب، ص 224، ط تبریز؛ ابن المغازلی الشافعی، المناقب، ص 175).

7. ملاقات حضرت خضر با حضرت علی علیه السلام.

(ابن عساکر، التاریخ الکبیر، ج 5، ص 152، ط الترقی، دمشق؛ الدمیری، حیاة الحیوان، ج 2، ص 272، ط القاهره).

8. محکوم کردن کسی که ادعای علم غیب داشت با کرامت.

(نزهة المجالس، ج 2، ص 207، ط قاهره).

9. حاضر نمودن برف بر روی منبر کوفه و....

(ابو محمد بن ابی الفوارس، الاربعین، ص 35؛ ابن حسنویه، دُر بحر المناقب، ص 127).

10. مردی را با طی الارض به خانه اش فرستاد. (المناقب المرتضویه، ص 18، ط بمبئی).

ص:466

11. فروکش نمودن آب فرات به اذن حضرت، هنگامی که طغیان نموده بود.

(محمد بن طلحه الشافعی، مناقب السوول، ص 47، ط طهران؛ دُر بحر المناقب، ص 22؛ المناقب المرتضویه، ص 309، ط بمبئی).

12. ظهور گنج برای حضرت. (دُر بحر المناقب، ص 31).

13. سبز شدن درخت خشک و میوه دادن آن به کرامت حضرت.

(محمد صالح الحنفی، المناقب المرتضویه، ص 317، ط بمبئی).

14. قطع شدن آب سرزمینی به خاطر عدم پرداخت صدقه ای که امام بر آنها مقرر نموده بود. (المناقب المرتضویه، ص 319).

15. شنیدن ناله شیطان توسط امام هنگامی که رسول الله به معراج رفت.

(ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 254، ط القاهره).

16. روییدن مو بر سر مردی به برکت مسح آن توسط رسول الله و ریختن آنها به خاطر خروج بر امام علی و روییدن دوباره آنها پس از توبه.

(متّقی هندی، کنز العمال، ج 11، ص 303، ط حیدر آباد؛ المناقب المرتضویه، ص 314، ط بمبئی).

17. زنده کردن مردی که از صخره پرت شده بود.

(السبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج 2، ص 68، ط القاهره).

18. خروج آب از زیر صخره بزرگی به اذن حضرت پس از برداشتن آن.

(القوشچی، شرح التجریر، ج 4، ص 330، ط استامبول؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 7، ط القاهره؛ ینابیع، ص 148، ط استامبول، و ج 3، ص 172، ط بیروت؛ دُر بحر المناقب، ص 19، المناقب المرتضویه، صص 251 و 252، ط بمبئی؛ المناقب خوارزمی، ص 159، ط تبریز).

19. زنده کرده مرده و سؤال از قاتل او.

(دُر بحر المناقب، ص 101، و ص 90 نمونه دیگری از زنده کردن مرده پس از 20 سال).

20. صحبت نمودن درندگان و ذکر مناقب امام پس از شهادت ایشان به امیرالمؤمنین، خیر الوصیف و.... (ابن الفوارس، الاربعین، ص 44).

21. توصیف حضرت توسط یکی از علمای یهود براساس تورات و بیان این که 11 نقیب پس از او خواهند آمد. (دُر بحرالمناقب، ص 114).

ص:467

22. وارد شدن جن به صورت مار به مسجد کوفه جهت پرسیدن سؤال از حضرت علیه السلام. (دُر بحر المناقب، ص 121؛ شرح التجرید، ج 4، ص 320، ط استامبول).

23. منصرف شدن و برگشتن درندگان با دیدن انگشتر حضرت که در دست شخص دیگری بود. (نزهة المجالس، ج 2، ص 209).

24. وزش باد از صخره ای که در کتب یهود مذکور است و شهادت یهود به اینکه حضرت علیه السلام سید الوصیین است. (الاربعین، ابی الفوارس، ص 41).

25. آمدن درندگان به زیارت قبر حضرت در زمان هارون الرشید.

(خواجه پارسای بخاری، فصل الخطاب، به نقل از ینابیع، ص 372، ط اسلامبول؛ الشیخ علی دره اسکتواری البستوی، محاضره الاوائل، ص 102، ط اسلامبول؛ الامر تسری، ارحج المطالب، ص 669، ط لاهور).

26. رشید هجری علی علیه السلام را پس از شهادتش دید.

(ذهبی، میزان الاعتدال ج 1، ص 329، ط القاهره؛ ابن حجر، لسان المیزان، ج 2، ص 411، ط حیدر آباد الدکن).

27. صحبت امام با ابی الحسن التمار سال ها پس از شهادتش.

(الشبلنجی، نور الابصار، ص 24، ط القاهرة، مصر).

28. کور شدن چشمان شخصی که قصد داشت اخبار امام را به معاویه برساند با دعای حضرت علیه السلام. (ارحج المطالب، ص 681، ط لاهور).

29. در استجابت دعای حضرت.

(علامه الدولابی، الکنی و الاسماء، ج 2، ص 100، ط حیدرآباد الدکن؛ المناقب المرتضویه، ص 305 و ص 312، ط بمبئی؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 1، ص 436، ط حیدرآباد؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 121، ط القاهره؛ جمع الجواهر، ابو اسحاق القیرانی، ص 382، ط القاهره).

30. استجابت دعا در حقّ انس بن براء و جریر بن عبدالله به خاطر کتمان حدیث غدیر و پیس شدن یکی و کور شدن دیگری.

(المعارف دینوری، ص 94، ط اصلان آفندی، مصر، با احمد بن عمر بن رسته، البلدان، ص 221، ط لیدن؛ ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل، لطائف المعارف، ص 105، ط القاهره؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 388، ط مصر؛ اسدالغابه ابن اثیر، ج 3، ص 221، ط مصر؛ البدایة و النهایه، ج 5، ص 210 ط مصر؛ الاصابه، ابن حجر، ج 2، ص 414، ط مصر؛

ص:468

ابونعیم، دلائل النبوه، ص 510، طبع حیدرآباد الدکن؛ محب طبری، ذخائر العقبی، ص 97، ط مکتبه القدس مصر؛ المناقب خوارزمی، ص 252، ط تبریز؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 106 و ص 116، ط مکتبه القدسی، القاهره؛ با الصواعق المحرقه، ص 77، ط المیمنینه، مصر؛ با تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 179، ط السعاده مصر؛ تاریخ الاسلام الشافعی، ج 2، ص 203، ط مصر؛ ینابیع الموده صص 201 و 216 ط اسلامبول؛ راغب اصفهانی، محاظرة الادباء، ج 3، ص 293، ط بیروت؛ المناقب المرتضویه، ص 314، ط بمبئی؛ ارحج المطالب، صص 578 و 579 و 580 و 681 و 580 و 581، ط لاهور).

31. استجابت دعای حضرت با گفتن (اللهم ابدلنی بهم خیراً منهم و ابدلهم بی شراً).

(حدیث امام حسین علیه السلام: ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج 1، ص 160، ط القاهره، مطبعة المصطفی الحلبی؛ اسد الغابه، ج 4، ص 36، ط سنه 1285؛ الکامل ابن اثیر، ج 3، ص 195، ط المنیریه مصر؛ ذخایر العقبی، ص 113، ط مکتبه القدسی، مصر؛ ریاض النضره، ج 2، ص 245؛ محمد بن احمد بن عثمان بن فایماز الدمشقی، تاریخ الاسلام، ج 2، ص 205، ط مصر؛ تاریخ اسلام ذهبی، ج 2، ص 206، ط مصر؛ البدایه و النهایه، ج 8، ص 12، ط مصر؛ ارجح المطالب، صص 648 و 649، ط لاهور، الفصول المهمه، ص 121، تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 67؛ ینابیع، ص 291؛ نور الابصار، ص 99، ط القاهره، مصر؛ حدیث ابی صالح الحنفی: ابوالقاسم عبدالکریم الرافعی، التدوین، ج 2، ص 25، ط طهران، المأخوذ من نسخة مکتبة الاسکندریه، مصر؛ البدایه و النهایه، ج 8، ص 12.

حدیث ابی رافع: ابوالحسن علی بن یوسف الشیبانی القفطی، 642 انباه الرواه علی انباه النجاه، ج 1، ص 12، ط القاهره.

حدیث عبیده: طبقات ابن سعد، ج 3، ص 24، ط دارالمعارف، مصر؛ منتخب کنز العمال، ج 5، ص 59، ط القدیم، مصر.

حدیث ابی عبدالرحمن: ابو جعفر محمد بن حبیب البغدادی، اسماء المغتالین، ص 161، ط القاهره.

32. نجات کشتی از غرق شدن.

(المناقب المرتضویه، ص 9، ط، بمبئی).

33. خفه شدن و مردن مردی که ادعا می کرد مقام حضرت علیه السلام را دارد.

(المناقب المرتضویه، ص 316).

34. مسخ یکی از خوارج که به حضرت اهانت نمود. (المناقب المرتضویه، ص 315).

ص:469

35. مسخ مردی که امام علی را دشنام داد و نزول صاعقه و کشته شدن او.

(المناقب المرتضویه، ص 184).

36. موکل شدن پرنده ای بر قاتل حضرت و کشتن او و سپس زنده شدن و....

(المناقب، خوارزمی، ص 270؛ الفصول المهمه، ص 122، ط الغری؛ فرائد السمطین، الکواکب الدریه عبدالرؤف المناوی، ج 1، ص 44، ط الازهریه، مصر؛ ارجح المطالب، ص 656، ط لاهور).

37. روز شهادت آن حضرت، هیچ سنگی را در بیت المقدس برنداشتند، مگر اینکه زیر آن خون بود.

حدیث ابن شهاب: المستدرک، ج 3، ص 113، ط حیدرآباد الدکن؛ المناقب خوازمی، ص 270، ط تبریز؛ ذخائر العقبی، ص 115، ط مکتبه القدسی؛ تلخیص المستدرک، ذهبی، ج 3، ص 113، ط حیدرآباد؛ نظم درر السمطین، الزرندی، ص 148، ط مطبعه القضاء؛ فرائد السمطین، الفصول المهمه، ص 122؛ مفتاح النجا علامه البدخشی، ص 90؛ خصائص الکبری، سیوطی، ج 2، ص 124، ط حیدرآباد؛ الانس الجلیل، علامه العلیمی المقدسی، ص 252، ط الوهبیه، القاهره؛ ینابیع، ص 20؛ نور الابصار، ص 100، ط القاهره، مصر؛ ارحج المطالب، ص 656).

حدیث اسماء الانصاری: المستدرک، ج 3، ص 144، ط حیدرآباد؛ نظم درر السمطین، ص 49، ط الغری).

38. مردی که امام علی را نکوهش می نمود و حضرت در خواب به او سیلی زد و چهره اش سیاه شد.... (دُر بحرالمناقب، ص 40).

39. شفا یافتن نابینا پس از توسل به آن حضرت. (دُر بحر المناقب، ص 321).

40. مردی که امام را خواب دید و به دست حضرت شفا یافت. (علامه موید الدوله اسامه بن مرشد، الاغبار، صص 176 و 177، ط اسپانیا).

41. مردی که مقروض بود حضرت در رؤیا به او هزار دینار بخشید و بعد از بیداری آن را کنار بالینش یافت. (دُر بحر المناقب، ص 5).

42. بشارت المعتضد بالله به خلافت در رؤیا و سفارش به او مبنی بر عدم اذیت فرزندانش پس از رسیدن به خلافت. (ینابیع الموده، ص 395، ط اسلامبول به نقل از جواهر العقدین).

ص:470

43. شخصی که به اسم امام توهین نمود و پس از ساعتی مرد.

(المناقب المرتضویه، ص 311، ط بمبئی).

44. استجابت دعای سعد بن مالک در حق کسانی که به امام علی ناسزا گفتند.

(الریاض النضره، ج 2، صص 214 و 215، ط محمد امین الخانجی، مصر؛ نظم دُرر المسمطین، ص 106، ط مطبعه القضاء؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 255، ط القاهره؛ المناقب المرتضویه، ص 311، ط بمبئی.

45. نفرین عامر بن سعد در حق ناسزاگویان به امام علی و استجابت دعایش (الریاض النضره، ج 2، ص 214، البدایه و النهایه، ج 8، ص 77، ط القاهره؛ دحلان، السیره النبویه، ج 3، ص 182، ط مصر).

46. شنیده شدن صدای تکبیر از آسمان، پس از اینکه آن حضرت «مرحب» را کشت.

(در اینکه منادی چه کسی بوده اختلاف است. برخی روایات می گوید جبرئیل و برخی رضوان الملک و برخی نیز ملکی از ملائکه را ذکر کرده اند.

(تذکرة الخواص، ج 1، ص 242، سیره ابن هشام، ج 3، ص 106؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 514، مناقب امیرالمؤمنین، الکوفی، ج 1، ص 491؛ مناقب خوارزمی، ص 167؛ مناقب ابن المغازلی، ص 116؛ ذخائر العقبی، ص 74؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 252؛ بشارة المصطفی، ص 281؛ کفایة الطالب، صص 280-277، باب 69؛ الریاض النضره، ج 2، ص 137؛ معجم الالقاب، ابن الفوطی، حدیث 1887، ذیل عنوان (الفتی ابوالحسن علی بن ابی طالب)؛ الاغانی، ج 11، ص 192؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 29 و ج 13، ص 293 و ج 14، ص 251.

این روایت در منابع شیعی هم به چشم می خورد از جمله: کشف الیقین، علامه حلی، ص 13 و ص 128؛ امالی، شیخ صدوق، حدیث 14، مجلس 36؛ امالی شیخ طوسی، حدیث 45، مجلس 5، الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 75 و ج 3، ص 78؛ احتجاج طبرسی، صص 120 و 138؛ بحار الانوار، ج 20، ص 54 و ص 71 به نقل از علل الشرایع، ج 11، ص 73.

47. فرود آمدن جبرئیل، میکائیل و اسرائیل از آسمان در روز جنگ بدر و سلام دادن به امام علی و تعظیم و اکرام نمودن امام علیه السلام.

(الفضایل، احمد، ص 116، رقم 171؛ سمط النجوم، العاصمی، ج 2، ص 485؛ جواهر المطالب، ص 19؛ جمع الجوامع، ابن شاهین، ج 2، ص 78؛ ذخائر العقبی، صص 69-68؛ (ذکر سلام الملائکه علیه)، ابن ابی الحدید، شرح المختار، ص 154، از باب خطب، ج 9، ص 172؛

ص:471

فرائد السمطین، ج 1، ص 230؛ المناقب خوارزمی، ص 308، ح 303؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 2، ص 359؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 241؛ ینابیع الموده، ص 122).

48. هیچ سنگی در بیت المقدس صبح روز شهادت امام علی علیه السلام برداشته نشد مگر آنکه زیر آن خون بود.

(الصواعق المحرقه، ص 116، این قضیه را برای امام حسین نیز نقل می کنند: مستدرک الصحیحین، ج 3، صص 144 و 113؛ الریاض النضره، ج 2، ص 247).

کرامات حضرت فاطمه الزهرا سلام اللّه علیها در منابع اهل سنت

1. سیوطی در ذیل آیه معراج، از طبرانی، از عایشه روایت کرده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«لما اسری بی الی السماء و ادخلت الجنه فوقفت علی شجرة من اشجار الجنة لم أرفی الجنة احسن منها و لا ابیض ورقا و لا اطیب ثمرة من ثمرتها فأکلتها فصارت نطفه فی صلبی فلما هبطت الی الارض واقعت خدیجه فحملت بفاطمه فاذا انا اشتقت الی ریح الجنة شممت ریح فاطمه؛(1)

وقتی مرا به آسمان بردند و به بهشت وارد شدم پای درختی از درختان بهشت ایستادم که هرگز چنان درخت زیبایی و چنان برگ های سفید و چنان میوه پاکیزه ای ندیده بودم؛ یکی از میوه های آن را چیدم و خوردم و آن میوه در صلب من تبدیل به نطفه ای شد و هنگام بازگشت با خدیجه نزدیکی کردم، آنگاه به فاطمه حامله شد که اینک هر موقع مشتاق بوی بهشت می شوم، آن را از فاطمه استشمام می کنم».

در روایت ذخائر العقبی(2) عایشه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اعتراض می کند که چرا این قدر فاطمه سلام الله علیها را می بوسی؟ پیامبر خدا در پاسخ علت کار خود را داستان معراج و بوی بهشت اعلام می کند.

ص:472


1- (1) الدر المنثور، ذیل سوره اسراء، آیه 1؛ شرف النبی، ص 249؛ تاریخ بغداد، ج 5، ص 87؛ مناقب، ابن مغازلی، ص 375، رقم 406؛ مقتل الحسین، ج 1، ص 64؛ مسند شمس الاخیار، ج 1، ص 111؛ المستدرک، ج 2، ص 156.
2- (2) ذخایر العقبی، ص 36.

در روایت تاریخ بغداد نیز بعد از نقل داستان شب معراج به عایشه فرمود:

«و هی حوراء انسیه، کلما اشتقت الی الجنه قبلتها؛ فاطمه حورایی است در صورت انسان و هر وقت مشتاق بهشت می شوم او را می بوسم».

2. ثعلبی در قصص الانبیاء و زمخشری در کشاف ذیل آیه کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً ، و سیوطی در درر المنثور ذیل همان آیه (نقلا عن ابی یعلی انه اخرج عن جابر و اللفظ للثعلبی) می گویند:

اخبرنا عبدالله ابن حامد باسناده عن جابربن عبدالله ان رسول الله صلی الله علیه (و آله) و سلم اقام ایا ما لم یطعم طعاما حتی شق ذلک علیه فطاف فی منازل ازواجه فلم یصب فی بیت احد منهن شیئا فاتی فاطمه سلام الله علیها فقال: یا بنیه هل عندک شیء. اکل فانی جائع؟ فقالت: لا والله بابی انت و امی فلما خرج رسول الله صلی الله علیه (وآله) و سلم من عندها بعثت الیها جارة لها برغیفین و بضعة لحم فأخذته منها و وضعته فی جفنه و غطت علیه و قالت: لاوثرن بها رسول الله صلی الله علیه (و اله) و سلم علی نفسی و من عندی و کانوا جمیعاً محتاجین الی شبعة من طعام فبعث حسنا و حسیناً الی جد هم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرجع الیها فقالت: بابی انت و امی یا رسول الله قد اتانا الله بشیء فخبأته لک قال: فهلمی به فاتی به فکشفت عن الجفنه فاذا هی مملوة خبزا و لحماً فلما نظرت الیه بهتت و عرفت انها برکة من الله فحمدت الله تعالی وصلت علی نبیه فقال صلی الله علیه و آله و سلم: من این لک هذا یا بنیه؟

قالت: هو من عندالله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب، فحمدالله رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و قال: الحمدلله الذی جعلک شبیهه سیّدة نساء بنی اسرائیل فانها کانت اذا رزقها الله رزقا حسنا فسئلت عنه قالت: هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ فبعث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الی علی علیه السلام فأتی فأکل الرسول صلی الله علیه و آله و سلم و علی و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السلام و جمیع ازواج النبی صلی الله علیه و آله و سلم حتی شبعوا و بقیت الجفنه کماهی، قالت فاطمه علیهاالسلام: و اوسعت منها علی جمیع جیرانی و جعل الله فیها برکة و خیراً طویلاً، و کان اصل الجفنه رغیفین و بضعه لحم و الباقی برکة من الله تعالی.(1)

ص:473


1- (1) قصص الانبیاء، ص 513؛ الکشاف، ذیل سوره آل عمران، آیه 137؛ در المنثور، ذیل همان آیه.

رسول الله روزی گرسنه بود، پس در منازل همسرانش طلب طعام نمود، اما چیزی نیافت. به سراغ دخترش فاطمه زهرا رفت، اما ایشان نیز چیزی در خانه نداشت. چون رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم آنجا را ترک نمود، همسایه حضرت فاطمه برای او دو قرص نان و تکه ای گوشت آورد، فاطمه زهرا آنها را گرفت و در ظرفی گذاشت و روی آن را پوشاند، و گفت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را بر خودم ترجیح می دهم. پس حسن و حسین علیهماالسلام را به سوی رسول الله فرستاد، آن دو بزرگوار به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم عرضه داشتند خداوند برای ما طعامی فرستاده، بیایید از آن استفاده کنید. رسول الله گفت: آن را بیاورید، چون آوردند و رسول اکرم پارچه روی آن را برداشتند دیدند پر از غذاست، فهمیدند که آن عنایت خداست. پس خدای را حمد گفتند و بر رسولش درود و سلام فرستادند. رسول الله پرسیدند: دخترم، این را از کجا آوردی؟ گفت: «از خداوند، او بندگانش را به غیر حساب روزی می دهد». پس رسول الله، خداوند را حمد گفت و فرمود: «خدای را سپاس که تو را شبیه سیده زنان بنی اسرائیل قرار داد، زیرا هرگاه از او در مورد رزقش سؤال می کردند، می گفت: «هو من عندالله» آن از نزد خداست و خداوند بدون حساب روزی می دهد». پس آنگاه رسول اکرم به دنبال علی فرستاد و ایشان آمدند و همراه رسول الله و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و تمام همسران پیامبر از آن غذا خوردند تا سیر شدند، اما غذا همچنان باقی بود. فاطمه علیهاالسلام گفت: آن را برای تمام همسایگان ببرید، خداوند خیر و برکت فراوان در آن قرار داده، چون دو قرص نان و یک تکه گوشت بیشتر نبود و بقیه اش برکت خداوند است.

کرامات امام حسن مجتبی علیه السلام در منابع اهل سنت

1. از ابن عباس نقل است که گفت:

ما ندمت علی شیء فاتنی فی شبابی الا انی لم احج ماشیاً، و لقد حج الحسن ابن علی علیه السلام خمساً و عشرین حجه ماشیاً و ان النجائب لتقاد معه و لقد قاسم الله ما له ثلاث مرات حتی انه یعطی الخف و یمسک النعل؛(1)

ص:474


1- (1) سنن بیهقی، ج 4، ص 331؛ مقتل الحسین، ج 1، ص 102؛ الحدایق الوردیه، ج 1، ص 90؛ شرح الاخیار، ج 3، ص 11؛ البدایه و النهایه، ج 7، ص 37؛ حیاة الحیوان الکبری، ج 2، ص 338؛ تاریخ الخلفا، ص 190؛ اسعاف الراغبین، ص 194.

من به هیچ چیز جز به اینکه در جوانی با پای پیاده به حج نرفتم افسوس نخورده ام، حال آنکه حسن بن علی 25 بار با پای پیاده به حج رفت، در حالی که مرکب های خوب در جلو او کشیده می شد و سه بار هم اموالش را با فقرا تقسیم کرد، به طوری که یک لنگه را می داد و لنگه دیگر را نگه می داشت.

2. از محمد بن علی روایت شده:

قال الحسن علیه السلام: انی لاستحی من ربی ان القاه و لم امش الی بیته، فمشی عشرین مره من المدینه علی رجلیه؛(1)

امام حسن علیه السلام فرمود شرم دارم از خدا که او را ملاقات کنم، در حالی که به خانه او نرفته ام، پس بیست مرتبه پیاده از مدینه به مکه رفت.

3. صاحب روضات الجنان می نویسد:

از جابر بن عبدالله انصاری از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت است که گروهی از مردم به نزد امام حسن علیه السلام آمدند و گفتند که: ما از تو استدعای بعضی از خوارق عادات و کرامات داریم، چون از پدرت مشاهده کرده ایم، از تو نیز می خواهیم که ببینیم. حضرت امام حسن علیه السلام فرمود: شما بدان ایمان دارید؟ گفتند: بلی، همه ایمان داریم که تو حجت خدایی همچنان که پدرت بود. گفت: شما پدرم را می شناسید؟ گفتند: آری. ما به صحبت وی بسیار مشرف گشته ایم. حضرت امام حسین علیه السلام آنجا نشسته بود، پرده ای که بر در خانه دیگر زده بودند، گوشه آن را بر گرفت و گفت: بنگرید، آن جماعت چون نگریستند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را دیدند و گفتند: به خدا سوگند که این امیرالمؤمنین است. پس همه گفتند: گواهی می دهیم که تو فرزند رسول خدایی و چون پدرت بر مردم، حجت حقی.(2)

4. زمحشری ذیل آیه 52 سوره هود وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ 3 می گوید:

ص:475


1- (1) حلیة الاولیاء، ج 2، ص 37؛ اخبار الدول، ص 106.
2- (2) روضات الجنان، ج 2، صص 422-427.

شخصی نزد امام حسن مجتبی آمد و گفت: من مال فراوان دارم، اما صاحب فرزند نمی شوم. پس امام فرمودند: هر روز 700 بار استغفار کن، آن شخص انجام داد و صاحب ده پسر شد خدمت امام رسید. امام فرمود: آیا از علت آن سؤال نمی کنی؟ شخص گفت: برایم بفرمایید، امام فرمودند: آیا سخن خدا را شنیده ای که فرمود:

وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ... وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ .

و نیز خداوند در سوره نوح می فرماید:

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ...1 .

کرامات امام حسین علیه السلام در منابع اهل سنت

1. فخر رازی ذیل تفسیر آیه وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها می گوید:

اعرابی قصد الحسین بن علی علیه السلام حاجته قال: سمعت جدک یقول: اذا سألتم حاجة فآسألوها من اربعه: اما عربی شریف أو مولی کریم، أو حامل القرآن أو صاحب وجه صبیح. فاما العرب، فشرفت بجدک، و اما الکرام فدا بکم و سیرتکم، و اما القرآن ففی بیوتکم نزل، و اما الوجه الصبیح، فانی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یقول: «اذا اردتم ان تنظرو الیّ فانظروا الی الحسن و الحسین علیهماالسلام». فقال الحسین علیه السلام: ما حاجتک؟ فکتبها علی الارض. فقال الحسین علیه السلام: سمعت ابی علیّا یقول: «قیمة کل آمرء ما یحسنه» و سمعت جدی یقول: «المعروف بقدر المعرفه». فاسالک عن ثلاث مسائل ان احسنت فی جواب واحدة فلک ثلث ما عندی و ان اجبت عن اثنتین فلک ثلثا ما عندی و ان اجبت عن الثلاث فلک کل ما عندی و قد حمل الی صره مختومه من العراق». فقال: سل و لا حول و لا قوة الا بالله. فقال: ای الاعمال افضل؟ قال الاعرابی: الایمان بالله. قال: فما نجاة العبد من الهلکه؟ قال: الثقة بالله. قال: فما یزین المرء؟ قال: علم معه حلم. قال: فان اخطاه ذلک، قال: فمال معه کرم. قال: فان اخطاه ذلک. قال: فقر معه

ص:476

صبر. قال فان اخطاه ذلک. قال: فصاعقه تنزل من السماء فتحرقه. فضحک الحسین علیه السلام و رمی بالصرة الیه؛(1)

مردی عرب خدمت حسین بن علی علیه السلام آمد و حاجت خود را به آن حضرت عرض کرده و چنین گفت: از جدت شنیدم که می فرمود: «حاجت خود را پیش چهار کس ببرید: یا عرب شریف، یا مولای کریم، یا حامل قرآن و یا صاحب سیمای درخشان»؛ اما عرب، با جدّ تو شرافت یافته و اما کرامت و بزرگواری عادت و سیره شماست. اما قرآن در خانه های شما نازل شده و اما درباره سیمای روشن، من از رسول خدا شنیدم که می فرمود: «اگر می خواهید به من نگاه کنید، حسن و حسین علیه السلام را بنگرید»؛ یعنی آنها بیش از همه به من شباهت دارند.

حسین علیه السلام فرمود: حاجت تو چیست؟ اعرابی آن را روی زمین نوشت. حسین علیه السلام فرمود: از پدرم علی علیه السلام شنیدم که می فرمود: قیمت هر مرد به اندازه چیزی است که او را نیکو می گرداند (علم)، و نیز از جدم شنیدم که فرمود: احسان و بخشش به اندازه معرفت اشخاص است. پس از تو سه مسئله می پرسم، اگر به یکی از آنها جواب دادی یک سوم مالی که پیش ماست و اگر جواب دو سؤال را گفتی دو ثلث آن را و اگر به هر سه سؤال جواب دادی، همه آن را به تو خواهم بخشید که هم اینک کیسه ای مهر و موم شده از عراق برای من رسیده است.

اعرابی گفت: سؤال کنید؛ به حول و قوه الهی جواب خواهم داد.

امام حسین علیه السلام پرسید: کدام یک از اعمال افضل است؟ اعرابی عرض کرد: ایمان به خدا. پرسید: چه چیز موجب رهایی از مهالک است؟ پاسخ داد: اعتماد کردن به خدا. پرسید: زینت مرد در چیست؟ گفت: علمی که توأم با حلم باشد. فرمود: اگر آن نباشد؟ گفت: مالی که توأم با سخاوت باشد. فرمود: اگر آن هم نباشد، گفت: فقری که توأم با صبر باشد. فرمود: اگر آن هم نباشد؟ گفت: در آن صورت صاعقه ای از آسمان بر سرش فرو بارد و او را بسوزاند. امام حسین علیه السلام لبخند زد و کیسه را به سوی او انداخت که هزار دینار داشت.

2. از ابن عون روایت شده که گفت:

لما خرج حسین علیه السلام من المدینه یرید مکه مر بابن مطیع و هو یحفر بئره. فقال له: أین فداک ابی وامی؟ قال: اردت مکه وذکر له انه

ص:477


1- (1) فخر رازی، تفسیر کبیر، ذیل آیه 31 بقره، نزهة المجالس، ج 2، ص 233 (ط قاهره).

کتب الیه شیعته بها. فقال له ابن مطیع: فداک ابی و امی متعنا بنفسک و لا تسر الیهم فابی حسین علیه السلام. فقال إبن مطیع: ابن بئری هذه قدر شحتها و هذا الیوم اوان ما خرج الینا فی الدلو شیء من ماء فلو دعوت الله لنا فیها بالبرکه قال: هات من مائها فاتی من مائها فی الدلو فشرب منه ثم مضمض ثم رده فی البئر فاعذب و امهی؛(1)

وقتی حسین بن علی علیه السلام از مدینه به سوی مکه حرکت کرد تا به عراق برود در راه به ابن مطیع برخورد که داشت چاه می کند. او پرسید: پدر و مادرم فدایت به کجا می روی؟ حضرت جریان دعوت شیعیانش را نقل کرد. ابن مطیع تقاضا کرد مردم حجاز را از برکت وجودش محروم نکند که امام نپذیرفت. ابن مطیع عرض کرد: این چاه که حفر کرده ام تازه امروز به آب رسیده و آبش گوارا نیست دعا کنید آب آن زیاد و گوارا شود. آن حضرت فرمود: از آبش اینجا بیاور و از همان یک دلوی که برای اولین بار از چاه برداشته بودند، در دهان خود گرفت و آن را مضمضه کرده، دوباره به چاه انداخت؛ آب آن چاه بسیار گوارا شد.

3. ام سلمه می گوید:

دخل النبی صلی الله علیه و آله وسلم فقال: احفظی الباب لا یدخل علی احد. فسمعت نحیبه فدخلت فاذا الحسین بین یدیه. فقلت: والله یا رسول الله ما رأیته حین دخل. فقال: ان جبرئیل کان عندی انفا فقال ان امتک ستقتله بعدک بأرض یقال لها کربلا أفترید ان اراک تربته یا محمد؟ فتناول جبرئیل من ترابها فأراه النبی صلی الله علیه و آله وسلم و دفعه الیه فقالت (ام سلمه) رضی الله عنها فأخذته فجعلته فی قاروره فاصبته یوم قتل الحسین و قد صار دما؛(2)

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به خانه آمد و دستور داد که مواظب در باش کسی وارد نشود. طولی نکشید که صدای شیون پیامبر را شنیدم. من به سبب آن ناله داخل شدم. ناگهان حسین علیه السلام را دیدم که پیش روی پیامبر خدا نشسته است. گفتم: یا رسول الله من او را هنگام داخل شدن ندیدم. پیامبر فرمود: جبرئیل لحظه ای پیش نزد من بود و گفت: امتت پس

ص:478


1- (1) طبقات، ابن سعد، ج 5، ص 107.
2- (2) نظم الدرر، ص 215؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 188؛ المعجم الکبیر، ج 3، صص 106-107.

از تو او را در سرزمینی که کربلا نامیده می شود، خواهند کشت. آیا می خواهی که تربت او را به تو نشان دهم؟ جبرئیل مشتی از خاک آنجا را به دست گرفته، آن را به پیامبر نشان داد و ام سلمه گفت: من آن را گرفتم و در شیشه ای قرار دادم پس روزی که حسین علیه السلام شهید شد به خون تازه تبدیل شده بود.

4. از عایشه روایت شده:

ادخل الحسین بن علی علیه السلام علی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و هو یوحی الیه فنزا علی رسول الله علیه السلام و هو منکب و هو علی ظهره، فقال جبرئیل لرسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: اتحبه یا محمد؟ قال: و ما لی لا احب ابنی. قال: فان امتک ستقتله من بعدک، فمد جبرئیل یده فأتاه بتربة بیضاء فقال: فی هذه الارض یقتل ابنک هذا و اسمها الطف. فلما ذهب جبرئیل من عند رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم خرج رسول الله و التربة فی یده یبکی فقال: یا عایشه ان جبرئیل اخبرنی ان ابنی حسین مقتول فی ارض الطف، و ان امتی ستفتن بعدی. ثم خرج الی اصحابه فیهم علی علیه السلام و ابوبکر و عمر و حنیفه و عمار و ابوذر و هو یبکی فقالوا: ما یبکیک یا رسول الله؟ فقال: اخبرنی جبرئیل ان ابنی الحسین یقتل بعدی بارض الطف و جاء نی بهذه التربه و اخبرنی ان فیها مضجعه.(1)

حسین در حالی که به پیامبر وحی نازل می شد، به محضر وی درآمده، خود را روی او انداخت و از پشت او بالا رفت. جبرئیل گفت: یا رسول الله او را دوست می داری؟ فرمود: چرا پسرم را دوست نداشته باشم. جبرئیل گفت: امت تو بعد از تو او را خواهند کشت. جبرئیل دست خود را دراز کرد و مقداری خاک سفید به او داده، گفت: در این سرزمین، این پسر تو کشته می شود و اسم این سرزمین «طف» است. و چون جبرئیل از پیش پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خارج شد، در حالی که آن خاک را در دست گرفته بود و می گریست به عایشه فرمود: جبرئیل به من خبر داد که امت، پس از من نیرنگ خورده، پسرم حسین را در سرزمین طف خواهند کشت. سپس در حالی که گریه می کرد، به طرف اصحاب خود که در میان آنان

ص:479


1- (1) مجمع الزوائد، ج 9، ص 187.

علی علیه السلام، ابوبکر، عمر، حنیفه، عمار و ابوذر بودند، رفت. آنان گفتند: یا رسول الله چرا گریه می کنید؟ فرمود: جبرئیل به من خبر داد پسرم حسین بعد از من در سرزمین طف به شهادت می رسد، و این خاک را به من داد و گفت در همانجا به خاک سپرده خواهد شد.

5. از ام سلمه روایت شده:

کان الحسن و الحسین علیهماالسلام یلعبان بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فی بیتی، فنزل جبرئیل فقال: یا محمد ان امتک تقتل ابنک هذا من بعدک، و أوما بیده الی الحسین علیه السلام فبکی رسول الله صلی الله علیه و سلم و ضمه الی صدره. ثم قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: «ودیعه عندک هذه التربه». فشمها رسول الله و قال: «ریح کرب و بلا» و قال: یا ام سلمه اذا تحولت هذه التربة دماً فاعلمی ان ابنی قد قتل فجعلتها ام سلمه فی قارورة ثم جعلت تنظر الیها کل یوم و تقول: ان یوما تحولین دما لیوم عظیم؛(1)

ام سلمه گفت: روزی حسن و حسین علیهماالسلام در منزل من پیش رسول خدا صلی الله علیه و سلم بازی می کردند. جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله وسلم، امتت بعد از تو این پسرت را به قتل می رساند و با دست خود به حسین علیه السلام اشاره کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم گریه کرد و او را به سینه اش چسباند. سپس فرمود: این تربت پیش تو امانت است، سپس آن را بویید و گفت: عطر کربلاست و آنگاه فرمود: ای ام سلمه، وقتی که دیدی این تربت تبدیل به خون شد، بدان که پسرم به قتل رسیده است. ام سلمه آن را در شیشه نهاد و هر روز به آن می نگریست و می گفت: ای خاک، روزی که تو تبدیل به خون شوی، روز بس غم افزا و پرماجرایی خواهد بود.

6. ام سلمه گفت:

فلما کانت لیلة قتل الحسین علیه السلام سمعت قائلاً یقول:

ایها القاتلون جهلاً حسیناً

ابشروا بالعذاب و التذلیل

قد لعنتم علی لسان ابن داو

د و موسی و حامل الانجیل

ص:480


1- (1) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 347؛ معجم الکبیر، ج 3، ص 108، حدیث 2817.

قالت: فبکیت و فتحت القاروره فاذاً الحصیات قد جرت دما.(1)

در شبی که حسین علیه السلام به شهادت رسید، شنیدم کسی می گفت:

ای کسانی که حسین را از روی نادانی کشتید، بشارت باد شما را به عذاب و خواری، شما به زبان ابن داوود و موسی و عیسی، حامل انجیل مورد لعن و نفرین قرار گرفتید. ام سلمه می گوید: گریستم و چون در شیشه نگاه کردم شن ها خون شده بود.

7. از سلمی روایت شده:

دخلت علی ام سلمه و هی تبکی، فقلت ما یبکیک؟ قالت: رأیت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم - تعنی فی المنام - و علی رأسه و لحیته التراب، فقلت: ما لک یا رسول الله؟ قال: شهدت قتل الحسین آنفاً؛(2) روزی به خدمت ام سلمه رسیدم و دیدم که گریه می کند. به او گفتم: چه چیزی باعث گریه ات شده؟ گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را در خواب دیدم که بر سر و محاسنش خاک نشسته بود. عرض کردم: یا رسول الله شما را چه می شود فرمود: کمی پیش از این شاهد قتل حسین بودم.

8. از ام سلمه روایت شده:

«لما قتل الحسین علیه السلام ناحت علیه الجن و مطرنا دماً»؛(3) چون حسین علیه السلام به شهادت رسید. طائفه جن در عزای او گریستند و به جای باران خون بارید.

9. از ابی قبیل روایت شده که گفت:

لما قتل الحسین بن علی علیه السلام کسفت الشمس کسفه بدت الکواکب نصف النهار و ظن الناس ان القیامة قد قامت؛(4) ابن قبیل گفت: چون حسین علیه السلام به شهادت رسید،، آفتاب گرفته شد و هوا چنان تیره و تار شد که ستارگان در وسط روز در آسمان دیده شدند و مردم گمان کردند که قیامت برپا شده است.

ص:481


1- (1) الصواعق المحرقه، ص 115.
2- (2) صحیح الترمذی، ج 2، ص 306؛ مستدرک، ج 4، ص 19؛ ذخائر العقبی، ص 148؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 356.
3- (3) ذخائر العقبی، ص 150.
4- (4) سنن البیهقی، ج 3، ص 327؛ الصواعق المحرقه، ص 116.

10. یعقوب بن سفیان می گوید:

حدثنا سلیمان بن حرب، حدثنا حمّاد بن زید عن معمر قال: اول ما عرف الزهری تلکم فی مجلس الولید بن عبدالملک فقال الولید: ایکم یعلم ما فعلت احجار بیت المقدس یوم قتل الحسین علیه السلام فقال: الزهری بلغنی انه لم یقلب حجرالا وجد تحته دم عبیط؛ از سلیمان بن حرب و حماد بن زید، از معمر روایت کرده، نخستین چیزی که زهری را معروف کرد این بود که در مجلس ولید بن عبدالمللک سخن گفت، آنجا که ولید سؤال کرد: کدام یک از شما می داند که روز قتل حسین علیه السلام سنگ های بیت المقدس چه عکس العملی از خود نشان دادند؟ زهری گفت: خبر داده اند که هیچ سنگی را از جای خود برنداشتند، جز اینکه از زیر آن خون تازه جاری شد.

11. از علائم دیگر روز شهادت این است که سیوطی در المنثور ذیل آیه وَ حَناناً مِنْ لَدُنّا وَ زَکاةً وَ کانَ تَقِیًّا1 می گوید:

ابن عساکر روایت نموده که آسمان بر هیچ کس جز یحیی و حسین علیه السلام گریه نکرد و نیز ذیل آیه فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ2 در سوره دخان می گوید:

آسمان از اول خلقت فقط برای دو نفر گریسته و گریه آسمان سرخی آن است، یک بار هنگام قتل حضرت یحیی و بار دیگر هنگام قتل حسین علیه السلام به مدت چهار ماه. و نیز طبری در تفسیر خود نقل می کند که چون حسین بن علی علیه السلام شهید شد آسمان بر او گریست و گریه آسمان سرخی آن است.(1)

برای جلوگیری از اطاله کلام نمونه هایی را نیز به صورت گذرا بیان می کنیم

1. خواندن آیه أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ 4 توسط رأس بریده امام حسین علیه السلام بر بالای نیزه:

مفتاح النجا، ص 145؛ خصائص الکبری، سیوطی، ج 2، ص 127 (ط حیدر آباد)؛ الکواکب

ص:482


1- (3) درالمنثور، ج 7، ص 413؛ تفسیر طبری، ج 25، ص 74.

الدریه، ج 1، ص 57 (ط الازهریه)؛ اسعاف الراغبین، ص 218؛ نور الابصار، ص 125؛ تذکرة الخواص، ج 2، ص 190؛ تاریخ دمشق، ج 60، ص 370، رقم 7688، مختصر تاریخ دمشق، ج 25، ص 274؛ الخرائج، قطب الدین راوندی، ج 2، ص 577؛ دلائل الامامه، طبری، ص 188؛ دمیری، حیات الحیوان، ج 1، ص 80 می گوید بعد از مرگ، چهار نفر سخن گفتند: یحیی، حبیب نجار، حسین بن علی که گفت وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا و جعفر طیار.

2. آسمان روز شهادتش خون بارید:

مقتل الحسین، ج 2، ص 89 (ط الغری)؛ ذخائر العقبی، صص 144، 145، 146 (ط القدسی قاهره)؛ تاریخ دمشق، ج 4، ص 339 (ط روضه الشام)؛ الصواعق المحرقه، صص 116 و 192 (ط عبداللّطیف، مصر)؛ خصائص الکبری، ص 126 (ط حیدرآباد)؛ وسیلة المال، ص 197؛ ینابیع، صص 220 و 356 (ط اسلامبول)؛ نورالابصار، ص 123 (ط مصر)؛ الاتحاف، ص 12 (ط مصر)؛ تاریخ الاسلام، ج 2، ص 354 (شام)؛ تذکرة الخواص، ص 284 (ط الغری)؛ نظم دررالسمطین، ص 220 (مطبعه القضاء).

3. سرخی آسمان به خاطر شهادت امام:

المعجم الکبیر، صص 1445 و 146؛ مجمع الزوائد، ج 9، صص 197-196 (ط قاهره)؛ الخصائص الکبری، ج 20، ص 127 (ط حیدر آباد)؛ تاریخ الاسلام، ج 2، ص 348 (مصر)؛ سیراعلام النبلاء، ج 3، صص 311 و 210 (مصر)؛ تاریخ الخلفاء، ص 80 (ط مصر)؛ الصواعق، ص 192؛ مفتاح النجا، ص 143؛ اصعاف الراغبین، صص 251-215 بر حاشیه نورالبصار؛ تذکرة الخواص، ص 284؛ الکامل ابن اثیر، ج 3، ص 301 (قاهره)؛ البدایه النهایه، ج 8، ص 171 (السعاده مصر)؛ الفصول المهمه، ص 179 (ط الغری)؛ اخبار الدول قرمانی، ص 109 (ط بندار)؛ مقتل الحسین، ج 2، ص 90 (ط الغری)؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن، ج 9، ص 162 (ط بولاق مصر)؛ تهذیب التهذیب، ج 3، ص 353؛ تاریخ دمشق، ج 3، ص 339 (روضه الشام)؛ بیهقی، المحاسن و المساوی، ص 62 (ط بیروت)؛ ینابیع، صص 356 و 322؛ منتخب کنز العمال، ج 5، ص 112 (بر حاشیه مسند مصر)؛ درالمنثور، ج 7، ص 413؛ تفسیر طبری، ج 25، ص 74.

4. دنیا را هنگام شهادتش سه روز ظلمت گرفت:

تذکرة الخواص، ص 283 (ط الغری)، الصواعق، ص 192 (ط مصر)؛ نظم دُرر، ص 220 (ط القضا)، نورالابصار، ص 123 (ط مصر)؛ تاریخ دمشق، ج 3، ص 339 (روضه الشام).

ص:483

5. گریه آسمان بر حسین علیه السلام:

تفسیر القرآن العظیم، ج 9، ص 162 (ط بولاق)؛ تاریخ دمشق، ج 4، ص 329 (روضة الشام)؛ کفایة الطالب، ص 289 (ط الغری)؛ سیر اعلام، ج 3، ص 210 (ط مصر)؛ تذکرة الخواص، ص 283 (ط الغری)؛ نظم دُرر، ص 220 (ط القضاء)؛ الصواعق، ص 192 (ط عبدالطیف)؛ ینابیع الموده، ص 322 (ط اسلامبول)؛ نور الابصار، ص 123 (ط مصر).

6. کسوف خورشید به خاطر شهادت امام:

المعجم الکبیر، ص 145؛ کفایه الطالب، ص 296؛ مقتل الحسین، ج 2، ص 89 (ط الغری)؛ نظم دُرر، ص 220 (ط القضاء)؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 197 (ط القدسی قاهره)؛ تاریخ دمشق، ج 4، ص 339 (شام)؛ الصواعق، ص 116 (ط مصر)؛ الاتحاف، ص 12 (ط مصر)؛ اسعاف الراغبین، ص 111 (مصر)؛ ینابیع، ص 321 (ط اسلامبول).

7. هیچ سنگی را روز شهادت امام حسین بر نداشتند، مگر آنکه زیرش خون تازه بود:

ابن کثیر، تفسیر القران، در حاشیه فتح البیان، ج 9، ص 162 (ط مصر)؛ الصواعق، صص 192 و 116 (ط مصر)؛ تذکرة الخواص، ص 284 (ط الغری)؛ نظم درر، ص 220 (ط مطبعه القضاء)؛ ینابیع، ص 320 (ط اسلامبول)؛ تاریخ اسلام، ج 2، ص 349 (ط مصر)؛ کفایة الطالب، ص 295 (ط الغری)؛ الاتحاف، ص 12 (ط مصر)؛ اسعاف الراغبین، ص 215 (مصر)؛ المعجم الکبیر، ص 145؛ ذخائر العقبی، ص 145 (القدسی قاهره)؛ مجد الدین خطبی، الانس الجلیل، ص 252 (ط القاهره)، وسیلة المال، ص 197.

8. سنگ های بیت المقدس را برنداشتند، مگر آنکه زیر آنها خون تازه بود:

المعجم الکبیر، ص 145؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 353 (ط حیدرآباد)؛ کفایة الطالب، ص 296 (ط الغری)؛ تاریخ اسلام، ج 2، ص 348 (ط مصر)؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 212 (ط مصر)؛ مقتل الحسین، ج 2، ص 290 (ط الغری)؛ عقد الفرید، ج 2، ص 220 (ط الشرفیه مصر)؛ الخصائص الکبری، ج 2، ص 126 (حیدر آباد)؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 196 (ط القدسی قاهره)؛ تاریخ الخلفاء، ص 80 (میمنه)؛ ینابیع، ص 321 (اسلامبول)؛ اسعاف الراغبین، ص 215 (ط مصر).

9. امتداد نور تا آسمان در جایی که رأس الحسین قرار داشت:

تذکره الخواص، ص 273 (ط مطبعه العلمیه، نجف)؛ مقتل الحسین، ج 2، ص 102 (ط مطبعه الزهرا)؛ الصواعق، ص 119 (ط حلب)؛ رشفة الصادی، ص 164 (مصر)؛ ینابیع، ص 325 (ط اسلامبول).

ص:484

10. زعفران هایی که از سپاه امام حسین علیه السلام دزدیدند همگی خاکستر شد:

المعجم الکبیر ص 14؛ سیر العلوم، ج 3، ص 211 مصر؛ تاریخ اسلام، ج 2، ص 384 (مصر)؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 353 (ط حیدر آباد)؛ مقتل الحسین، ج 2، ص 90 (ط لغری)؛ ذخائر العقبی، ص 144 (ط قاهره)؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 197 (ط قاهره)؛ الصواعق، ص 192 (مصر)؛ نظم دُرر، ص 220؛ الخصائص، ج 2، ص 136 (حیدر آباد)؛ ینابیع، ص 321.

11. تلخ شدن گوشت شتری که مُهر امام حسین را حمل می کرد:

تاریخ اسلام، ج 2، ص 348؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 352؛ الخصائص، ج 2، ص 126؛ تاریخ خلفا، ص 80؛ مقتل الحسین، ج 2، ص 90؛ تاریخ دمشق، ج 4، ص 34؛ تذکرة الخواص، ص 377؛ دلائل النبوه، ج 6، ص 472.

12. عاقبت قاتلین و شاهدین قتل امام حسین:

الصواعق، ص 193؛ تذکرة الخواص، ص 290؛ اسعاف الراغبین، ص 192؛ ینابیع الموده، صص 322 و 342؛ تاریخ الامم، ج 4، ص 327 (ط الاستقامه مصر)؛ المعجم الکبیر، صص 146 و 147؛ مقتل الحسین، ج 2، صص 94 و 92؛ ذخائر العقبی ص 144؛ الکامل، ج 3، ص 289 (ط مصر)؛ کفایة الطالب، گنجی، ص 287 (ط الغری)، وسیلة المآل، ص 197؛ مجابی الدعوه، ابن ابی الدنیا، ص 38 (بمبئی)؛ سیرالعلوم، ج 3، ص 212؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 353؛ الخصائص الکبری، ج 2، ص 127؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 197.

13. وارد شدن مار بر سرها و غایب شدن آن:

ترمذی، صحیح، ج 13، ص 197 (ط الهادی مصر)؛ مقتل الحسین، ج 2، ص 84؛ اسدالغابه، ج 2، ص 22 (ط مصر 1285)؛ المعجم الکبیر، ص 145؛ ینابیع، ص 321؛ سیراعلام، ج 3، ص 359؛ مختصر تذکره، القرطبی، ص 192 (ط عبدالوهاب)؛ جامع الاصول، ابن اثیر، ج 10، ص 25 (ط السنته المحمدیه)؛ نظم درر، ص 220؛ الصواعق، ص 196؛ عمدة القاری، ابن العینی، ج 16، ص 241 (قاهره)؛ الصواعق، ص 118؛ اسعاف الراغبین، ص 185؛ نورالابصار، ص 126.

14. کورشدن مردی که به امام حسین ناسزا گفت:

المعجم الکبیر، ص 145؛ تاریخ دمشق، ج 4، ص 340 (ط شام)؛ کفایة الطالب، ص 296 (ط الغری)؛ الصواعق، ص 194 (عبداللطیف)؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 196؛ اخبار الدول، ص 109 (ط بغداد)؛ المختار ابن اثیر، ص 22؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 253 (حیدر آباد)؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 311 (ط مصر)؛ تاریخ اسلام، ج 2، ص 348 (ط مصر)؛ ینابیع، ص 220؛ وسیله المآل، ص 197.

ص:485

15. خروج قلم از دیوار و نوشتن جمله ای برای حاملین سر امام حسین علیه السلام:

المعجم الکبیر، ص 147، مقتل الحسین، ج 2، ص 92 (ط مطبعه الزهرا)؛ ذخائر العقبی، ص 144 (ط القدسی)؛ محاضره الابرار، ابن عربی، ج 2، ص 160 (ط مصر)؛ کفایه الطالب، ص 291 (ط الغری)؛ تاریخ دمشق، ج 4، ص 342 (روضه الشام)؛ تاریخ الاسلام، ج 3، ص 13 (مصر)؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 199؛ البدایه و النهایه، ج 1، ص 200 (قاهره)؛ الصواعق المحرقه، ص 116؛ الخصائص، ج 2، ص 127؛ الطبقات الکبری، ج 1، ص 23 (قاهره)؛ مجمع الفوائد عن جامع الاصول، محمد بن محمد بن سلیمان، ج 2، ص 217 (ط الهند)؛ وسیله المال، ص 197؛ العرایس الواضحه، علامه الابیاری، ص 190 با اسعاف الراغبین، ص 117؛ ینابیع ص 230؛ الابیاری، جالیه الکدر فی شرح منظومه البرزنجی، ص 198 (ط مصر).

16. نوحه و شیون جن برای امام حسین:

المعجم الکبیر، ص 147؛ ذخائر العقبی، ص 150 (القدسی)؛ تاریخ الاسلام، ج 2، ص 349 (مصر)؛ اسماء الرجال؛ ذهبی، ج 2، ص 141؛ سیراعلام، ج 3، ص 214 (آکام المرجان)، شبلنجی، ص 147 (ط الصبیح قاهره)؛ الاصابه، ابن حجر، ج 1، ص 334 (ط مصطفی محمد حیدر)؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 199 (ط القدسی)؛ البدایه و النهایه، ج 6، صص 231 و 200 و ج 9، ص 197 (ط السعاده، مصر)؛ تاریخ الخلفاء، ص 80 (میمنیه)؛ الصواعق، ص 194؛ وسیله المال، ص 197؛ مصباح النجا، 194؛ ینابیع، صص 320، 323، 351، 352؛ الشرف الموبد، بنهانی، ص 68 (مصر)؛ کفایة الطالب، ص 294؛ مقتل الحسین، ج 2، ص 95 (الغری)؛ تذکرة الخواص، صص 279 و 280 (ط الغری)؛ تاریخ ابن عساکر، ج 4، ص 341 (شام)؛ الخصائص الکبری، ج 2، ص 126؛ تاریخ دمشق، ج 4، ص 341؛ کفایة الطالب، ص 295 (ط الغری)؛ نظم دُررالسمطین، صص 217 و 223 روایت امام صادق علیه السلام، ص 224 (ط القضاء)؛ تاریخ امم ابن جریر، ج 4، ص 357 (ط الاستقامه)؛ الکامل ابن اثیر، ج 3، ص 301 (میمنیه)؛ اخبار الدول، باقرمانی، ص 109 (بغداد)؛ آکام المرجان، ص 147 (ط الصبیح مصر)؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 303 (حیدر آباد)؛ البدء و التاریخ، ابن القدسی، ج 6، ص 10 (ط الخانجی مصر)؛ تاج العروس الزییدی، ج 3، ص 196 (ماده خیر، ط القاهره)؛ تهذیب الکمال؛ مزی، ج 6، ص 441؛ کتاب الفتوح، ج 5، ص 122.

17. ابن سیرین می گوید: سنگی قبل از مبعث رسول الله یافتم که متعلق به پانصد سال قبل بود و به سریانی بر روی آن نوشته شده بود که ترجمه آن این می شود: نقل جریان این سنگ:

ص:486

ینابیع، ج 3، ص 46؛ جواهر العقدین، ج 2، ص 332؛ المعجم الکبیر، ج 3، ص 124؛ البدایه و النهایه، ج 8، ص 202؛ تهذیب الکمال، ج 4، ص 422؛ مقتل الحسین، ج 2، ص 93؛ فرائد السمطین، ج 2، ص 160؛ جواهر المطالب، الباعونی، ج 2، ص 296؛ تاریخ دمشق، ج 15، ص 204؛ ذخائر العقبی، ص 145؛ الخصائص الکبری، سیوطی، ج 2، ص 27.

کرامات امام زین العابدین علیه السلام در منابع اهل سنت

1. یوسف بن اسماعیل النبهانی (1350-1265 ه -) صاحب کتاب جامع کرامات الاولیاء می گوید:

علی زین العابدین، احد افراد ساداتنا آل البیت و اعاظم ائمتهم الکبار - رضی الله عنه و عنهم اجمعین - حمله عبدالملک بن مروان مقیداً من المدینه و وکل به من یحفظه فدخل علیه الامام الزهری لوداعه فبکی و قال: وددت انی مکانک فقال: اتظن ان ذلک یکربنی؟ لو شئت لما کان و انه لیذکرنی عذاب الله تعالی، ثم اخرج رجلیه من القید و یدیه من الغل ثم قال: لا زلت معهم علی هذا یومین من المدینه فما مضت اربع لباب الا و قد قدم الموکلون به المدینه یطلبونه فما وجدوه فسألت بعضهم فقال: انا نراه مبتوعاً انه لنازل و نحن حوله نرصده اذ طلع الفجر فلم نجده و وجدنا حدیده قال الزهری: فقدمت بعد ذلک علی عبدالملک فسالنی عنه فاخبرته فقال: قد جائنی یوم فقده الاعوان فقال لی: ما انا و انت؟ فقلت: اقم عندی، فقال: لا احب ثم خرج فوالله لقدامتلا قلبی منه خیفه؛(1)

علی بن حسین زین العابدین یکی از اعاظم اهل بیت و بزرگان ائمه آنهاست عبدالملک مروان او را به غل و زنجیر کشید، از مدینه به شام احضارش کرد و کسانی را مأمور حفاظت او ساخت. زهری در آن حال وارد شد تا از حضرت سجاد خداحافظی نماید. چون امام سجاد را در آن وضع دید، گریه سر داده، گفت: ای کاش من به جای شما بودم و شما سالم می ماندید.

ص:487


1- (1) حلیة الاولیاء، ج 3، ص 135 (مطبعه السعاده)؛ المختار فی مناقب الاخیار، ص 26، ط دمشق؛ مطالب السوول، ص 78 (ط تهران)؛ کفایة الطالب، ص 299؛ فصل الخطاب، ص 378؛ الصواعق المحرقه، ص 119؛ اسعاف الراغبین، ص 240؛ تاریخ آل محمد، ص 178 (مطبعه آفتاب)؛ وسیلة النجاه، ص 330؛ مشارق الانوار، ص 120.

امام سجاد علیه السلام فرمود:

آیا گمان می کنی من از این وضع ناراحت هستم؟ اگر بخواهم وضعیت عوض می شود، وانگهی این غل و زنجیر مرا به یاد عذاب الهی می اندازد. سپس پاها و دست هایش را از غل و زنجیر بیرون آورد و فرمود:

من دو منزل بیشتر با اینها نیستم و چهار شب نگذشته بود که مأموران به دنبال او به مدینه آمدند و در مدینه هر چه گشتند او را پیدا نکردند. زهری می گوید: از بعضی مأموران پرسیدم گفتند: او را فرمانبردار می دیدیم و هر کجا پایین می آمد ما اطرافش بودیم و به شدت از او مراقبت می کردیم تا آن شب، وقتی که فجر طلوع کرد دیگر او را ندیدیم و تنها زنجیرهایش به جا مانده بود. زهری گفت: بعد از این جریان به دیدن عبدالملک رفتم و او از من درباره علی بن الحسین علیه السلام پرسید و جریان را به او گفتم: عبدالملک گفت: همان روزی که مأموران او را گم کردند، او پیش من آمد و گفت: با من چه کار داری؟ گفتم: پیش ما باش! فرمود: دوست ندارم، سپس خارج شد. به خدا قسم قلبم را وحشت فرا گرفت.

2. احمد بن حجر هیتمی (متوفی 973) می گوید:

وزین العابدین هذا هو الذی خلف اباه علماً و زهداً و عبادةً و کان اذا توضأ للصلاه اصفر لونه، فقیل له فی ذلک فقال: اتدرون بین یدی من اقف و حکی انه کان یصلی فی الیوم و اللیله الف رکعه؛(1) زین العابدین جانشین پدرش در علم و زهد و عبادت بود و چون برای نماز وضو می گرفت، رنگش زرد می شد. در این باره از او سؤال شد، فرمود: هیچ می دانید در مقابل چه کسی می ایستم؟ و گفته اند: در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند و گاهی از ترس خدا از هوش می رفت.

3. سفیان ثوری که مشایخ صوفیه، او را تاج دین و دیانت و شمع زهد و هدایت خوانده اند، از امام سجاد بدین مضمون نقل کرده است:

مردی نزد علی بن الحسین آمد و به وی گفت: فلان کس تو را نکوهش کرده و حرف های ناشایست درباره تو می گفت. امام فرمود: با من بیا تا نزد او برویم، پس

ص:488


1- (1) الصواعق المحرقه، ص 119؛ صفوه، ج 2، ص 52؛ العقد الفرید، ج 3، ص 169؛ حلیة الاولیاء، ج 2، ص 132.

به طرف خانه آن کس به راه افتادند. مرد سخن چین پیش خود چنان گمان می کرد که امام به زودی از وی انتقام خواهد گرفت. چون نزد او رسیدند امام فرمود: «ای فلانی اگر آنچه درباره من گفته ای درست باشد، خدا مرا بیامرزد و اگر نادرست باشد، خدا تو را بیامرزد».(1)

4. جلال الدین قزوینی شافعی معروف به خطیب دمشقی) متوفی 739 ه -) مؤلف چند کتاب از جمله اخبار الدول روایتی درباره امام سجاد نقل کرده است که بر حدّ اعلای زهد و عبادت واقعی آن حضرت دلالت دارد. طبق همان روایت، فرزندی از امام در چاه افتاد، مردم مدینه هراسان شدند و کوشیدند تا او را از چاه بیرون آوردند. آن حضرت در تمام مدت غرق در نماز بود و از جای خود تکان نمی خورد. مردم داستان را به وی گفتند، فرمود: «من چیزی نفهمیدم، چون در حال مناجات با خدای خود بودم».(2)

5. عبدالحی بن العماد الحنبلی (متوفی 1089) صاحب کتاب شذرات الذهب فی اخبار من ذهب می گوید:

زین العابدین علی بن الحسین الهاشمی، سمی زین العابدین لفرط عبادته و کان صلاته فی الیوم و اللیلة الف رکعه الی ان مات و کان یوم استشهد والده مریضاً فلم یتعرضوا له...(3)

زین العابدین علی بن حسین هاشمی، به جهت زیادی عبادتش «زین العابدین» نامیده شد و تا روزی که وفات یافت در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند و روزی که پدرش به شهادت رسید، مریض بود، لذا معترض او نشدند... و از نیکی های زین العابدین به مادرش این بود که در یک ظرف با او غذا نمی خورد و می گفت: می ترسم دستم به غذایی دراز شود که قبل از من، نظر مادرم را جلب کرده است....

6. احمد بن علی بن حجر العسقلانی (متوفی 852 ه -) از اکابر فقها و محدثین شافعی قرن نهم هجری مؤلف کتاب های زیاد از جمله «تهذیب تهذیب الکمال فی معرفه الرجال» می گوید: «کان علی بن الحسین رجلاً له فضل فی الدین».

ص:489


1- (1) تذکرة الاولیاء، عطار، ج 1، ص 174.
2- (2) اخبار الدول، ص 110؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 74.
3- (3) شذرات الذهب، ج 1، ص 104.

7. محمد بن اسحاق می گوید:

کان ناس من اهل المدینه یعیشون لا یدرون من أین کان معاشهم فلما مات علی بن الحسین فقدوا ما کانوا یؤتون به من اللیل؛(1)

عده ای از مردم مدینه زندگی می کردند، ولی نمی دانستند زندگی شان از کجا می گذرد. چون حضرت سجاد وفات یافت آنچه شبانگاهان به آنان می رسید قطع شد.

8. ابونعیم، احمد بن عبدالله (402-344 ه -) معروف به «حافظ اصفهانی» از اکابر و اعلای محدثان و از اعاظم ثقات حفاظ بود و صاحب تألیفات زیاد از جمله «حلیة الاولیاء» است.

وی روایت کرده است:

لما مات زین العابدین علیه السلام فغسلوه جعلوا ینظرون الی آثار سواد فی ظهره و قالوا ما هذا؟ فقیل: کان یحمل جرب الدقیق لیلاً علی ظهره یعطی فقراء اهل المدینه؛ هنگام وفات آن امام، آثار کیسه های باری که در شب برای بینوایان مدینه حمل می کرد، بر پشتش دیده می شد.

ابونعیم از امام باقر علیه السلام نقل کرده که: «ان اباه علی بن الحسین قاسم الله ماله مرتین»؛ «پدرش علی بن حسین مال خود را دو بار در راه خدا با فقرا تقسیم کرد»(2).

9. صاحب «روضات الجنان» می نویسد:

امارات شرف و علو شأن و علامات بزرگی و رفعت مکان حضرت امام زین العابدین علیه السلام از حیز تعداد بیرون است و از احاطه دائره خیال افزون، حجر و مدر گواه امامت و وصایت اوست، چه جای انسان و بشر. در بسیاری از کتب، آثار و اخبار مذکور است و بر السنه خواص و عوام مشهور که «محمد بن حنفیه» در مکه مبارکه با آن حضرت در مقام گفت و شنود آمده بر زبان آورد که: من به امامت سزاوارترم، زیرا فرزند صلبی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ام، سلاح رسول خدا را به من می باید داد. حضرت امام زین العابدین فرمود: «ای عم از خدای بترس و بر دعویی که حق به جانب تو نباشد، اقدام منمای، اگر می دانستمی که امامت، حق توست، تو

ص:490


1- (1) همان.
2- (2) حلیة الاولیاء، ج 3، ص 136.

را خلاف نکردمی. ای عم، ندانسته ای که من وصی پدر خود هستم و پدرم وصی پدرش بود؟» «محمد حنفیه» همچنان بر سخن خود مصر بوده و آخر الامر مقرر بر آن شد که حجرالاسود به امامت هر کس گواهی دهد، خلیفه وقت و امام روزگار، او باشد.

پس هر دو برفتند و نزدیک به مقام ابراهیم نماز گزاردند، آنگاه نخست «محمد بن حنفیه» دست به دعا برآورد و از حجرالاسود بر طبق مدعای خود شهادت طلبید، اما هیچ جوابی نشنید. بعد از آن امام زین العابدین علیه السلام گفت: «ای حجر، به حقّ آن خدایی که تو را به این کرامت مشرف گردانیده که انبیاء و اولیاء روی خود به تو می مالند که خبر دهی ما را که امام بعد از حسین بن علی علیه السلام کیست؟» فی الحال حجرالاسود در حرکت آمده به کمال قدرت حضرت احدیت به زبان عربی فصیح گفت: «به تحقیق، امامت پس از حسین بن علی به علی بن الحسین علیه السلام رسیده است و امام زمان اوست. چون «محمد بن حنفیه» این قضیه غریبه را مشاهده فرمود، به امامت آن جناب قائل گشته، دیگر نزاع ننمود».(1)

10. در کتاب «راحة الارواح» به نقل از «سفیان بن عیینه» آمده که وی از ابن شهاب زهری روایت کرده که وی گفته:

مرا برادری بود خدایی و من وی را بسیار دوست داشتم. وی در جهاد روم شهید شد، اگرچه از مفارقت وی بسیار اندوهگین شدم اما از حال وی مرا رشک آمد که وی در راه خدا شهید شد، من نیز آرزو کردم که ای کاش من نیز شهید می شدم. وی را در خواب دیده، از حال وی سؤال کردم و گفتم: پروردگار تو با تو چه کرد؟ گفت: مرا بیامرزید به سبب جهادی که کردم و به واسطۀ دوستی محمد و آل محمد و زیادت مرا در بهشت مقدار هزار ساله راه از هر جانبی به شفاعت علی بن الحسین علیه السلام. وی را گفتم: مرا بر تو رشک است که شهید شدی. گفت: ای برادر، مرا بر تو رشک بیشتر است و من منزلت تو را بیشتر آرزو می کنم و می خواهم و چون تو به حق واصل شوی درجه تو بالای درجه من خواهد بود بیشتر از هزار ساله راه... گفتم: به چه چیز؟ گفت: به اینکه تو به خدمت امام علی بن الحسین علیه السلام می رسی، هر آدینه و بر او سلام می کنی و چون

ص:491


1- (1) اخلاق النبی، صص 150-149 (ط مطالع الهلال)؛ وسیلة النجاه، ص 334 (ط گلشن فیض).

روی وی می بینی بر محمد و آل محمد صلوات می فرستی و از او حدیث روایت می کنی؛ و در این زمان حکومت بنی امیه است و کسی ذکر ایشان نمی تواند کرد و ستایش ایشان نمی تواند گفت، تو ذکر ایشان می کنی و ستایش ایشان می گویی و بدن خود را در معرض هلاک می افکنی، و لیکن خدای تو را نگاه می دارد. چون از خواب بیدار شدم گفتم: مگر اضغاث و احلام است، دیگر باره او را به خواب دیدم مرا گفت: شک کردی، شک مکن که شک در اینها کفر است و بدانچه دیدی کس را خبر مده که علی بن الحسین علیه السلام تو را خبر دهد بدین خواب. چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر را خبر داد به خوابی که دیده بود در راه شام، پس من از خواب بیدار شدم و نماز گزاردم، کسی از پیش علی بن الحسین آمد علیه السلام و مرا طلبید و مرا گفت: یا زهری، دوش چنین و چنین خواب دیدی و آن هر دو خواب که دیده بودم بعینهما به من باز گفت.

کرامت و خرق عادت وی زیاده از آن است که در حیز تقریر و تحریر دراید به همین قدر اختصار شد.

11. جریان صحبت نمودن حضرت خضر با حضرت سجاد علیه السلام:

جریان سخن گفتن خضر با حضرت به روایت ابوحمزه ثمالی است. او می گوید:

حضرت دیواری را به من نشان داد و فرمود، در حالی که به آن تکیه زده، محزون بودم مردی زیبا روی با من سخن گفت: «یا علی بن الحسین مالی اراک کثیبا حزیناً اعلی الدنیا فهو رزق [حاضر] یاکل منها البر و الفاجر...»،

ابونعیم الاصفهانی، حلیه الاولیاء، ج 3، ص 134 (ط السعاده مصر)؛ ابن الصباغ، الفصول المهمه، ص 185 (ط الغری)؛ الشبلنجی، نورالابصار، ص 192 (ط العثمانیه، مصر)؛ محمد بن طلحه الشافعی، مطالب السوول، ص 78 (ط تهران)؛ الگنجی الشافعی، کفایة الطالب، ص 301 (ط الغری)؛ عبدالله الشبرادی، الاتحاف بحب الاشراف، ص 49 (ط مصر).

12. نامه محرمانه ای که عبدالملک بن مروان به حجاج در خصوص رعایت حقوق فرزندان عبدالمطلب نوشت و امام او را از جریان نامه و محتوای آن خبر داد و تشکر نمود:

ابن الصباغ، الفصول المهمه، ص 185 (ط الغری)، الشبلنجی، نورالابصار، ص 189 (ط العثمانیه، مصر)؛ ابن محب الله السهالوی، وسیلة النجاه، ص 333 (ط گلشن)، ابن حجر، الصواعق، ص 119 (ط احمد البابی، مصر)؛ النبهانی، جامع کرامات الاولیاء، ج 2، ص 310 (ط الحلبی مصر).

ص:492

کرامات امام باقر علیه السلام در منابع اهل سنت

1. فضل الله بن روزبهان خنجی اصفهانی در شرح صلوات امام باقر علیه السلام می نویسد:

اللهم صل و سلم علی الامام الخامس، الطیب الطاهره النور الباهره، السیف الشاهر، البدر الزاهر، العزیز القادر، الغالب القاهر، حارز المزایا و الماثر، صاحب المناقب و المفاخر، جامع الواح العلوم بلا تکسب الدفاتر، محیی معارف النبی الفاخر، وارث الامه کابرا عن کابر، ابی جعفر محمد الباقر، العبد الصالح، ابن زین العابدین علی علیه السلام، وارث النبی الشفیع، والوصی المنیع المقبور مع ابیه بالبقیع.

امامت امام باقر علیه السلام به نص امام زین العابدین ثابت شده و نیز به آیاتی که دلالت برامامت او می کند. آن حضرت را القابی است «الطیب الطاهره» که اشاره به عصمت آن حضرت دارد که از لوازم امامت است و «النور الباهره» چرا که او نور روشن است و به انکشاف باطن و اطلاع آن حضرت از امور مغیبه، به تعلیم الهی که از اوصاف ائمه است اشاره دارد.

یکی از محبان اهل بیت روایت کرده که وقتی از دروازه بقیع بیرون رفتم، متوجه «عوالی» مدینه بودم که در بیرون دروازه، خرما به سلم بخرم. در این حال، امام محمد باقر علیه السلام را دیدم که از «عوالی» باز می گشت و به شهر می رفت. گفتم: السلام علیک یابن رسول الله، جواب سلام داد و فرمود: به کجا می روی؟ گفتم: به عوالی می روم خرما به سلم بخرم. فرمود: امسال از ملخ ایمن شده اید. این سخن فرمود و به شهر رفت. من آمدم و خرما به سلم خریدم. چون وقت خرما شد، ملخ آمد و هر چه سبز بود تمامی بخورد و این از آیات علوم غیبیه بود که از نور باطن آن حضرت ظاهر شد.

شخص دیگری روایت کرده که یک بار در وسط روز از مدینه به قبا می رفتم، حضرت امام محمد باقر علیه السلام را دیدم که از زراعت خود باز می گشت و بدن مبارک آن حضرت سنگین بود و عرق می ریخت و بر دو غلام تکیه فرموده بود. از خاطرم گذشت که مردی بزرگ از اکابر بنی هاشم جهت حرص بر دنیا در روزی چنین گرم چنین زحمت می کشد، چون این معنی از خاطرم خطور کرد، مرا پیش خود طلبید و فرمود إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ما جهت انفاق بر ضعفا و مساکین این چنین زحمت می کشیم نه به جهت حرص بر دنیا. گفتم: ای پسر رسول خدا! توبه می کنم و او توبه مرا قبول فرمود.(1)

ص:493


1- (1) وسیلة الخادم الی المخدوم، صص 187-186.

2. درویش حسین کربلایی تبریزی درباره امام باقر علیه السلام می گوید:

ذکر الامام الهمام، قمر الاقمار، و نورالانوار، و سیدالابرار، و قائد الاخیار، الامام الباقر، و الطهر الطاهر، و النجم الظاهر، و البحر الزاخر، السید الوجیه و الامام النبیه، المدفون عند ابیه، الحبر الملی عندالعدو و الولی، ابی جعفر محمد بن علی.

وی امام پنجم از ائمه اثنی عشر است المعروف بالباقر علیه السلام، سمی بذلک لانه بقرالعلم، ای شقه فعرف اصله و علم خفیه. و تبقر فی العلم، ای توسع و بقر عن العلوم: فتش عنها. و مادر وی ام عبدالله بنت الحسن بن علی بن ابی طالب است. و هو اول علوی ولد بین علویین، تابعی جلیل، امام بارع، مجمع علی جلالته، معدود فی فقهاء المدینه و ائمتهم.

او به نقل از کتاب «کشف المحجوب» می گوید:

حضرت امام باقر علیه السلام مخصوص بود به دقائق علوم لطائف اشارات، اندر کتاب خدای عزوجل. وی را کرامات مشهور است و آیات ازهر و براهین انور. گویند که ملکی وقتی قصد هلاک وی کرد، کس فرستاد تا وی را حاضر کردند. چون به نزدیک وی درآمد از وی عذر خواست و هدیه داد و به نیکویی بازگردانید. چون وی برفت، گفتند: ایها الملک، قصد هلاک وی داشتی کنون تو را با وی دیگر گونه دیدیم، چه حال بود؟ گفت: چون وی به نزدیک من درآمد دو شیر دیدم یکی بر راست و دیگر بر چپ وی، مرا می گفتند که اگر تو قصد وی کنی ما تو را هلاک کنیم.

و از وی روایت کنند که وی گفته: اندر تفسیر قول خدای (عز و جل) فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ قال: کل من شغلک عن مطالعه الحق فهو طاغوتک؛ باز دارنده تو از مطالعه حق طاغوت توست. نگر تا به چه چیز محجوبی، بدان حجاب از وی بازمانده، ترک آن حجاب بگوی تا به کشف ابد برسی، محجوب ممنوع باشد و ممنوع را نرسد که دعوی قربت کند.

و یکی از خواص محمد بن علی الباقر علیه السلام روایت کند که: چون از شب لختی بشدی و وی از اوراد فارغ گشتی آواز بلند برآوردی و گفتی: الهی و سیدی شب اندر آمد و ولایت تصرف ملوک به سر آمد و ستارگان بر آسمان هویدا شدند و خلق جمله بخفتند و

ص:494

صورت مردمان بیارامید و چشمشان بخفت و مردمان از در خلق رمیدند و بنو امیه درهای خود را بستند و پاسبان برگماشتند و آنان که بدیشان حاجتی داشتند حاجات خود فرو گذاشتند. بار خدایا، تو زنده و پاینده و بیننده و داننده ای، غنودن و خواب بر تو را نیست و آن که تو را بدین صفت نشناسد به هیچ نعمت سزا نیست. ای آنکه که چیزی تو را از چیز دیگر باز ندارد و شب و روز اندر لقای تو خلل نیارد، درهای رحمت تو گشاده است بر آن که تو را دعا کند و خزینه هایت به جمله صرف آن است که بر تو ثنا گوید: تو آن خداوندی که رد سائل بر تو روا نباشد آن که دعا کند از مؤمنان و بر درگاهت سائل را بازدارنده نیست و نباشد از خلق زمین و آسمان. بارخدایا، چون مرگ و گور و حساب را یاد کنم چگونه دل را به دنیا شاد کنم؟ و چون نامه را یاد کنم چگونه با چیزی از دنیا قرار گیرم؟ و چون ملک الموت را یاد کنم؛ چگونه از دنیا بهره پذیرم؟ پس از تو خواهم از آنچه تو را دانم و از تو جویم از آنچه تو را می خوانم، راحتی اندر حال مرگ، بی عذاب و عیش، اندر حال حساب، بی عقاب.

این جمله می گفتی و می گریستی تا شبی وی را گفتم: یا سیدی و سید آبایی چند گویی و تا کی خروش کنی؟ فرمود: ای دوست، یعقوب را یک یوسف گم شد، چندان بگریست که چشم های مبارکش سفید گشت و من هیجده کس را با جدّ خود حسین علی و قتیلان کربلا گم کرده ام که از آن باری نباشم که اندر فراق ایشان چشم ها سفید کنم و السلام و الاکرام.

و از آن حضرت، کرامات بسیار و خرق عادات بی شمار در کتب معتبر مذکور و مسطور است. از آن جمله ابوبصیر روایت می کند که نزدیک ابی جعفر امام محمد باقر علیه السلام شدم و گفتم: شمایید وارثان رسول خدا؟ گفت: آری. گفتم: اکنون شما قادرید بر آنکه مردگان را زنده کنید و آن که داء (درمان) برص را بسازید؟ گفت: آری به فرمان خدای تعالی. تا آنکه مرا گفت: به نزدیک من آی یا ابا محمد. نزدیک وی شدم دست به روی و چشم من مالید، چشم روشن گشت چنان که آفتاب بدیدم و زمین و خانه ها و هر چه در آن خانه بود بدیدم. آن که مرا گفت: دوست می داری که همچنین باشی و تو را باشد آنچه مردمان را بود و بر تو بود آنچه بر ایشان بود روز قیامت، یا همچنان کوری که بودی و تو را بود بهشت خالص؟ گفتم: همچنان شوم که بودم. وی دست بر چشم بسود، همچنان شدم که بودم.

صاحب «روضات الجنان» پس از ذکر چند کرامت از آن حضرت، در پایان می نویسد:

«کرامت و خرق عادات آن حضرت زیاده از آن است که در حیز تحریر و تقریر گنجد بدین قدر اختصار کرد».

ص:495

کرامات امام صادق علیه السلام در منابع اهل سنت

آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صدیق، آن عالم تحقیق، آن میوه دل اولیاء، آن جگر گوشه انبیاء، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق جعفر الصادق رضی الله عنه علیه السلام.

نبهانی می گوید:

احد ائمه ساداتنا آل البیت الکبار، کان رضی الله عنه اذا احتاج الی شیء قال یا رباه انا محتاج الی کذا، فما یستتم دعائه الا و ذلک الشیء بجنبه موضوعا قاله الشعرانی؛(1)

او یکی از ائمه بزرگوار اهل البیت است که هرگاه محتاج می شد می گفت، یا رباه، ای خدا، من محتاجم... هنوز دعایش تمام نمی شد که آنچه می خواست برایش مهیا می شد.

1. ابوحنیفه، نعمان بن تابت کوفی (150-80 ه -) معروف به «امام اعظم»، امام مذهب حنفی، یکی از مذاهب چهار گانه اهل سنت درباره امام صادق علیه السلام چنین می گوید:

ما رأیت افقه من جعفر بن محمد لما اقدمه المنصور بعث الی فقال: یا ابا حنیفه ان الناس قد افتتنوا بجعفر بن محمد فهیی له من المسائل الشداد فهیات له اربعین مسئله ثم بعث الی ابوجعفر و هو بالحیره فاتیته قد خلت علیه و جعفر بن محمد جالس عن یمینه، فلما ابصرت به دخلتنی من الهیبه لجعفر بن محمد الصادق ما لم یدخلنی لا بی جعفر...؛(2)

من هرگز فقیه تر از جعفر بن محمد ندیده ام. چون منصور خلیفه عباسی به این حدود آمد، دنبال من فرستاد و گفت: مردم به جعفر بن محمد علاقه مند شده اند میل دارم برای او مسائلی که بسیار مشکل باشد، در نظر بگیری. من هم چهل مسئله از مسائل مشکل را جمع آوری کردم. بعد منصور که در «حیره» بود به دنبال من فرستاد و به نزد او رفتم و داخل مجلس شدم. دیدم جعفر بن محمد طرف راست او نشسته است و چون نظرم به او افتاد هیبت جعفر بن محمد علیهماالسلام بیش از منصور وجودم را فرا گرفت و سلام کردم. منصور محلی را به من نشان داد و من نشستم. سپس رو به جعفر بن محمد علیه السلام کرد و گفت: یا ابا عبدالله این مرد «ابوحنیفه» است.

ص:496


1- (1) روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، صص 402-406.
2- (2) مناقب ابی حنیفه، الموفق، ج 1، ص 173؛ جامع اساتید ابی حنیفه، ج 1، ص 222؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 157.

جعفر بن محمد علیه السلام فرمود: بلی او را می شناسم. سپس منصور به من گفت: ای ابوحنیفه از مسائلی که داری بر ابوعبدالله عرضه کن. من یک یک آن مسائل را طرح کردم و او جواب می داد و می گفت: شما در این مسئله این طور می گویید و اهل مدینه این طور و ما این طور می گوییم، در بعضی از مسائل ممکن است تابع شما و در بعضی دیگر نظر اهل مدینه را بپذیریم و احیاناً ممکن است مخالف نظر یکی از شما و اهل مدینه یا هر دو شویم. من تمام آن چهل مسئله را طرح کردم و حتی یکی از آنها را بدون جواب نگذاشت.

ثم قال ابوحنیفه: السنا روینا ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس؟؛

سپس ابوحنیفه گفت: مگر نه آن است که هر کس به اختلاف آرای مردم آگاه تر است اعلم مردم است؟

ابوحنیفه می گوید: «لولا السنتان لهلک نعمان؛ اگر آن دو سال نبود، نعمان هلاک می شد».

آلوسی نیز می گوید:

هذا ابو حنیفه و هو من اهل السنه یفتخر و یقول بافصح لسان لولا السنتان لهلک نعمان؛(1)

این امام اعظم ابوحنیفه است که افتخار می کند و با زبان فصیح می گوید: اگر آن دوسالی که در خدمت امام جعفر صادق علیه السلام نشستم، نعمان بن ثابت - یعنی خودش - هلاک می شد.

2. عبدالکریم بن ابی العوجاء (155 ه -) از زنادقه و ملاحده عرب و در عهد امام صادق علیه السلام و از شاگردان حسن بصری بود. او درباره امام صادق علیه السلام می گوید:

ما هذا ببشر و ان کان فی الدنیا روحانی یتجسد اذا شاء و یتروح اذا شاء فهو هذا و اشار الی الصادق علیه السلام؛(2) این (امام صادق علیه السلام) بشر نیست. اگر در دنیا کسی وجود داشته باشد که بتواند هر وقت خواست در قالب جسد و هر وقت خواست در قالب روح جلوه کند، او این مرد (امام صادق علیه السلام) است.

3. ابوالحارث اللیث بن سعد (175-94) امام اهل مصر بود و شافعی او را فقیه تر از مالک بن انس می دانست. او در رابطه با کرامات حضرت صادق علیه السلام چنین می گوید:

ص:497


1- (1) التحفه الاثنی عشریه، ص 8.
2- (2) الامام الصادق، اسد حیدر، ج 1، ص 54.

حججت سنه ثلاث عشره و مأه. فلما صلیت العصر رقیت ابا قبیس و اذا برجل جالس یدعو فقال) یارب) حتی انقطع نفسه ثم قال اللهم یا حی حتی انقطع نفسه. ثم قال: اللهم انی اشتهی العنب فاطعمینه، اللهم و ان بردی قد خلقا فاکسنی. فوالله ما استتم کلامه حتی نظرت الی سلّة مملوه عنباً و لیس علی الارض یومئذ عنب و اذا ببردین موضوعین و لم ار مثلهما فی الدنیا فاتزر باحدهما و ارتدی بالاخر. ثم اخذ البردین اللذین کانا علیه فلقیه رجل بالمسعی فقال: اکسنی یا ابن بنت رسول الله مما کساک الله فدفعها الیه. فقلت للذی اعطاه البردین من هذا قال: جعفر بن محمد(1) علیه السلام؛

در سال 113 به حج مشرف شدم. چون نماز عصر را خواندم بالای کوه «ابوقبیس» رفتم. در آنجا مردی را دیدم که نشسته دعا می کند. آنقدر «یا رب» گفت که نفسش قطع شد. سپس چندان «اللهم یا حی» گفت تا نفسش برید، سپس گفت: خدایا هوس انگور کرده ام به من انگور برسان خدایا لباسم کهنه شده مرا بپوشان. به خدا قسم، هنوز کلامش تمام نشده بود که ظرفی پر از انگور در مقابلش دیدم در صورتی که آن موقع در روی زمین انگور نبود و دو قطعه پارچه که مثل آنها را در دنیا ندیده بودم یکی را لنگ کرد و دیگری را به شانه انداخت. سپس آن لباسی که قبلاً داشت، با خود برداشت و راهی «مسعی» شد. در آنجا مردی با او ملاقات کرد و گفت: ای پسر دختر پیامبر مرا با لباسی که خداوند تو را ارزانی داشته، بپوشان. آن دو پارچه را به وی داد و من از او پرسیدم این شخص کیست؟ گفت: جعفر بن محمد علیه السلام.

منصور دوانیقی دومین خلیفه عباسی درباره آن حضرت گفت:

ان جعفراً کان ممن قال الله فیه: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا وکان ممن اصطفاه الله و کان من السابقین فی الخیرات و انه لیس من اهل بیت الا و فیهم محدّث و ان جعفر بن محمد محدثنا الیوم؛(2)

جعفر بن محمد، امام صادق علیه السلام از کسانی است که خداوند درباره او فرموده «سپس این کتاب آسمانی را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث

ص:498


1- (1) جامع کرامات الاولیاء، ج 2، ص 5؛ مطالب السوول، ص 83؛ مفتاح النجا، ص 168؛ اسعاف الراغبین، ص 25؛ الصواعق، ص 121 (ط حلب)؛ تذکرة الخواص، ص 354؛ صفوه الصفوه، ج 2، ص 173؛ المختار، ص 18.
2- (2) المناقب، ابن المغازلی، ج 2، ص 302.

دادیم». او از کسانی است که خداوند او را برگزیده و از سبقت گیرندگان در امور خیر است. در هر دوره از خاندان نبوت حتماً یک محدَّث باید باشد و جعفر بن محمد علیه السلام محدَّث زمان ماست.

توضیح اینکه محدَّث به کسی می گویند که دارای علم غیب بوده، می تواند در عالم تکوین تصرفاتی انجام دهد که این از ویژگی های معصومین است.

4. عبدالرحمن بن محمد بن خلدون (متوفی 808 ه -) مورخ و جامعه شناس و فیلسوف اندلسی، می گوید:

واعلم ان کتاب الجفر کان اصله ان هارون بن سعید العجلی و هو رأس الزیدیه کان له کتاب یرویه عن جعفر الصادق علیه السلام و فیه علم ما سیقع لاهل البیت (علیهم السلام) و علی العموم و لبعض الاشخاص منهم علی الخصوص وقع ذلک لجعفر و نظائره من رجالاتهم علی طریق الکرامه و الکشف الذی یقع لمثلهم من الاولیاء و کان مکتوباً عنه جعفر فی جلد ثور صغیر فرواه عنه هارون العجلی و کتبه و سماه الجفر باسم الجلد...؛(1)

ابن خلدون درباره کتاب جفری که به امام صادق علیه السلام نسبت داده اند می گوید: هارون بن سعید عجلی که رئیس زیدیه بود، کتابی داشت که آن را از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است. در آن کتاب آنچه بر عموم اهل بیت و برخی از ایشان روی خواهد دارد، نوشته شده بود. این علوم برامام جعفر صادق علیه السلام و سایر امامان از راه کشف و کرامت که خاص ایشان است، حاصل شده است. این کتاب بر پوست گاوی نوشته شده بود و نزد امام جعفر صادق علیه السلام وجود داشت. هارون عجلی آن را از آن بزرگوار روایت کرده و از آن نسخه ای نوشته است.

5. فضل الله بن روز بهان خنجی اصفهانی در شرح صلوات بر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می نویسد:

اللهم صل و سلم علی الامام السادس، المقرب السابق، المؤدب الموافق و المغیث للملهوفین عند الطوارق، الملتجی بحرز الله عند نزول کل طارق؛

ص:499


1- (1) مقدمه ابن خلدون، ص 304.

بار خدایا بر امام ششم درود و صلوات فرست؛ آن کسی که به حضرت حق تعالی نزدیک گردانیده شده و در اعمال نیک پیشی گیرنده است - و این اشاره بر اینکه آن حضرت از مقربان حق تعالی و از سابقان است - او تربیت شده به آداب الهی است و آن حضرت فریادرس و یاری کننده ضعیفان و ناتوانان به هنگام نزول حوادث و بلیات است (و این اشاره است به رحم و عطوفت آن حضرت بر عاجزان، چنانچه روایت کرده اند که برای هر کس در مدینه حادثه یا فقری پیش می آمد، به جوار لطف و احسان آن حضرت پناه می آورد و از خوان کرم آن حضرت بهره وافی می یافت، چنانچه شیوه کریمه اهل بیت علیهم السلام بوده است. پناه جوینده به حرز و حفظ اللهی به هنگام فرود آمدن هر بلا. (و این اشاره است به این که ابوجعفر دوانیقی قصد آن حضرت کرد و او به حرز الهی پناه برد و بر آن دشمن غدار، غالب و فائق آمد) و حرز مشهور آن حضرت که به حرز امام جعفر صادق علیه السلام معروف است، اول آن این است: «ما شاء الله توجهاً الی الله، ما شاء الله تقرباً الی الله، ما شاء الله تلطفاً الی الله، ماشاء الله لا حول و لا قوه الا بالله».

ابن روز بهان بعد از نقل این عبارات از آن حرز می نویسد:

«و بحمدالله تعالی این فقیر ضعیف آن را یاد دارم و از اوراد فقیر است که سال هاست بدان مواظبت می نمایم و تمام عمر در پناه آن حرز بحمدالله و حوله و قوته از شر اعداء مصون و محروسم».

الذی بین الحق و الباطل فارق؛ حجة الله القائمه علی کل زندیق و منافق؛ المعتصم بحول الله و قوته فی قتل کل خارجی مارق؛ المطلع علی اسرار الغیوب بتعلیم الله الخالق؛ العطوف علی کل محبوب مصادق، ابی عبدالله جعفر بن محمد الصادق السید الزکی الصالح؛ صاحب السمع السمیع من الله البدیع المقبور مع ابویه و عمه بالبقیع؛

آن حضرت، جدا کنندۀ حق از باطل است. او حجت خدا و برهان حق تعالی است که بر هر ملحد و منافق قائم شده است. آن حضرت چنگ زننده به حول و قوه الهی در کشتن هر خارجی است که از دین بیرون رفته.

و این اشاره است بدانچه روایت کرده اند که نوبتی یکی از خوارج، نزد «مهدی عباسی»، غیبت آن حضرت کرد و با مهدی گفت که جعفر بن محمد داعیه خروج دارد، نامه ها به اهل کوفه نوشته و با او بیعت کرده اند. مهدی گفت: تو در مقابل او این سخن می گویی؟ گفت: بلی و سوگند بر آن می خورم. مهدی عباسی، امام را حاضر گردانید و آن خارجی را در مقابل آورد

ص:500

و خارجی در حضور امام، آن تهمت را تکرار کرد. امام به او فرمود: سوگند می خوری که این سخن راست است؟ خارجی گفت: بلی. امام فرمود: بدان نوع که من سوگند می دهم تو را، سوگند یاد کن. فرمود: بگو از حول و قوه حضرت حق سبحانه و تعالی بیرون آمدم و به حول و قوت خود رفتم، اگر این سخن که می گویم دروغ است. آن خارجی به همین عبارت سوگند یاد کرد فی الحال بیفتاد و به دوزخ رفت. مهدی دستور داد از پای، مردار آن خارجی بکشیدند و بیرون بردند و از امام عذرخواهی کرد و او را روانه گردانید و چنین اثری غریب و کرامتی عجیب از آن حضرت ظاهر شد.

آن حضرت بر اسرار غیبی به تعلیم خداوند آگاه است. و این اشاره است به اطلاع آن حضرت بر اسرار غیبی که ائمه هدی علیه السلام هم به الهام و تعلیم الهی این علم را داشته اند. چنانچه روایت کرده اند که یکی از محبان امام جعفر صادق علیه السلام گفت: من در بغداد بودم و منصور خلیفه عباسی قصد کرده بود که به حج برود. من به مکه آمدم به امام صادق علیه السلام عرض کردم که منصور، امسال قصد حج دارد. آن حضرت فرمود: منصور کعبه را نمی بیند. چون موسم حج شد، منصور به عزم حج از بغداد بیرون آمد. من به امام جریان را عرض کردم. فرمود: منصور کعبه را نمی بیند. چون به مدینه رسید، رفتم و دیگر بار تکرار کردم، همان سخن را فرمود: چون از مدینه متوجه مکه شد، و نزدیک مکه رسید، مرا شکی پیدا شد. چون به محل چاه میمون رسید که از آنجا تا مکه یکی دو فرسخ است، شب در آنجا وفات کرد. صبح با عده ای به استقبال منصور رفتم و من درباره امام به تردید افتاده بودم. عده ای آمدند و خبر دادند که منصور دیشب فوت کرد. من بازگشتم و آن خبر را به اطلاع امام رساندم و درخواست کردم که برای من استغفار کند. چون آن حضرت بر دوستان خود رئوف و مهربان بود، جهت من استغفار نمود.(1)

6. حافظ حسین کربلایی درباره امام صادق ضمن کتاب خود می گوید:

و از آن حضرت خرق عادات و کرامات بسیار منقول است؛ از آن جمله آنکه از «حسین بن زید» مروی است که گفت: ابو عبدالله علیه السلام را گفتم: مرا خبر ده از آنچه خدای تعالی، ابراهیم علیه السلام را گفت أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی2 گفت: می خواهی

ص:501


1- (1) وسیلة الخادم الی المخدوم، صص 204-195.

که همان طور تو را نمایم؟ گفتم: آری یابن رسول الله آن حضرت آواز کرد که: یا باز یا غراب یا طاووس یا حمامه. این مرغان را دیدم در پیش وی حاضر گشتند. پس آن حضرت کاردی بر گرفت و ایشان را ذبح کرد و به هم برآمیخت، آنگه چهار جزء کرد، بعد از باز گفت: یا باز یا غراب یا طاووس، یا حمامه، دیدم که بعضی از آن نزدیک بعضی شد تا همچون ماکیه اول گردیدند، آنگه گفت دیدی مثل آنکه حضرت ابراهیم را روی نموده بود؟ گفتم: بلی یابن رسول الله....(1)

همچنین روایت کرده اند به اسناد از «احمد بن النصر» از «عبدالله بن ابی لیلی» که او گفت: ابوجعفر الدوانیق کسی به نزد امام صادق علیه السلام فرستاده بود. وی را بیاورند و مرا نیز طلبیده بود، و من اتفاقاً پیش از آن حضرت، نزد دوانیق حاضر شدم و او اضطراب می نمود و می گفت: تعجیل کنید و بیاورید وی را. خدا مرا بکشد اگر من وی را نکشم. خدای زمین را از خون من سیراب کند، اگر من زمین را از خون وی آب ندهم. من از حاجب پرسیدم که: وی چه کسی را می خواهد و این شدتش به واسطه کیست؟ گفت: جعفر بن محمد الصادق. در این سخن بودیم که مأمورین وی را در آوردند، ولی لب مبارک خود را می جنبانید. پس چون ابوجعفر الدوانیق بدو نگریست گفت: مرحباً یا ابن عمی، مرحباً یابن رسول الله، و او را نزدیک به خود بر بالش خود بنشاند. آنگه طعام خواست و به دست خود الوان اطعمه پیش وی می نهاد. انواع نوازش به جای آورد و آن حضرت رخصت طلبیده، به منزل خود بازگردانید. چون وی بیرون آمد، گفتم: فدای تو گردم این مرد قصد کشتن تو داشت و چون تو درآمدی لب می جنبانیدی، شک نکنم که دعا می خواندی. اگر صلاح باشد آن را به من هم بیاموزی که من از محبان مخلص شما هستم تا چون پیش ایشان شوم من نیز آن بخوانم که مبتلا شده ام به خدمت ایشان. فرمود که آری، آن دعا این است:

«ما شاء الله، ما شاء الله... یأتی بالخیر الا الله، ما شاء الله ما شاء الله لا یصرف السوء الا الله، و ما شاء الله ما شاء الله کل نعمه فمن الله، ما شاءالله لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم».(2)

ص:502


1- (1) این جریان در کتاب وسیله النجاه، ص 357 (ط گلشن، لکهنو) نیز نقل شده است.
2- (2) روضات الجنان، ج 2، صص 398-402.

7. شیخ محمد بن علی بن زین العابدین مناوی قاهری شافعی (952-1031 ه -) ملقب به «عبدالرئوف» مؤلف کتاب کنوز الحقائق فی حدیث خیر الخلائق می نویسد:

من کراماته انه سعی به عند المنصور، فلما حج احضر الساعی واحضره و قال للساعی: أتحلف؟ قال له: نعم. فقال جعفر [علیه السلام] للمنصور: حلفه بما اراه. فقال: حلفه. فقال: قل برأت من حول الله و قوته و التجات الی حولی و قوتی لقد فعل جعفر کذا و کذا. فامتنع الرجل، ثم حلف، فما تم حتی مات مکانه.

ومنها: ان بعض البغاه قتل مولاه، فلم یزل لیلته یصلی، ثم دعا علیه عند السحر فسمعت الضجه بموته.

ومنها: انه لما بلغه قول الحکم بن العباس الکلبی فی عمه زید:

صلبنا لکم زیداً علی جذع نخله و لم نر مهدیاً علی الجذع یصلب

قال: اللهم سلط علیه کلباً من کلابک، فافترسه الاسد.(1)

از کرامات حضرت صادق یکی این است که مردی پیش منصور از آن حضرت سعایت کرده بود. منصور که ضمن یک سفر حج به مدینه آمده بود، سخن چین و حضرت صادق علیه السلام را احضار کرد و به سخن چین گفت: آیا حاضری قسم بخوری؟ گفت: آری. حضرت صادق علیه السلام به منصور فرمود: او را آن چنان که من می گویم قسم بده. منصور گفت: خودت قسم بده. حضرت صادق علیه السلام به آن شخص سخن چین فرمود: بگو از حول و قوه الهی خارج و به حول و قوه خود متکی شدم بر اینکه جعفر بن محمد این چنین گفته است. آن شخص، اول امتناع کرد و سپس قسم خورد. قسمش هنوز به پایان نرسیده بود که هلاک شد.

از جمله کرامات دیگر آن حضرت این است که یکی از ستم کاران، غلام او را کشت. حضرت طول شب را نماز خواند، سپس به هنگام سحر، آن قاتل غلام را نفرین کرد، دعایش تمام نشده بود که آن شخص مرد.

دیگر اینکه چون سخن «حکم بن عباس کلبی» شاعر بنی امیه، درباره عمویش زید، به گوش او رسید که گفته بود:

ص:503


1- (1) جامع کرامات الاولیاء، ج 2، ص 5.

«از خانواده شما زید را از شاخه درخت خرما دار زدیم، ما هرگز هیچ مهدی که بر شاخه درخت آویزان شود، ندیده بودیم».

حضرت صادق علیه السلام فرمود: پروردگارا سگی از سگهایت را بر وی مسلط گردان. طولی نکشید که شیری او را از هم درید.

نمونه هایی از این قبیل را در منابع ذیل می توان مشاهده نمود:

ابن صباغ، الفصول المهمه، ص 207 (ط الغری)؛ التنوهی، الفرج بعد الشده، (ص 70، ط قاهره)؛ الگنجی، کفایه الطالب، ص 307 (ط الغری)؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 353؛ صفوة الصفوه، ج 2، ص 176 (ط حلب)، ابن اثیر جزری، المختار، ص 18، (دمشق)، محمد بن طلحه، مطالب السوول، ص 82 (ط تهران)، الیافعی، روض الریاحین، ص 58 (ط قاهره)؛ الفهری، الآیات البینات، ص 162 (ط الوطنیه)؛ شبلنجی، نور الابصار، ص 197 (ط العثمانیه مصر)، خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، ص 112 (ط مطبعه الزهرا)، ابن حجر، الصواعق، ص 120 (قاهره)؛ عبدالکریم الرافعی، التدوین، ج 1، ص 151 (مصر)؛ النبهانی، جامع کرامات الاولیاء، ج 2، ص 4 (ط قاهره)، السهالوی، وسیلة النجاه، ص 359 (لکهنو)؛ ابوالحسن علی بن هذیل، عین الادب و السیاسه، ص 182 (ط قاهره).

کرامات امام موسی بن جعفر الکاظم علیهماالسلام در منابع اهل سنت

1. شقیق بلخی پسر ابراهیم، ابوعلی، از اکابر مشایخ خراسان و نخستین کسی است که طریقت و اصول تصوف را در آن نواحی رواج داد. به گفته بعضی، فیض حضور امام باقر علیه السلام را دریافته، بلکه به زعم بعضی به خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام هم رسیده و احادیثی نیز از آن حضرت روایت نموده است. موافق آنچه در دیوان المعصومین علیهم السلام از نورالابصار شبلنجی نقل شده کرامتی نیز از آن حضرت در راه مکه دیده است.

در نورالابصار شبلنجی و جامع کرامات اولیاء و کتاب اناره العزم الساکن الی اشرف الاماکن، اثر ابن جوزی و بعضی دیگر از کتب عامه نقل شده است که شقیق بلخی گفته است:

آهنگ سفر حج کردم و در قادسیه فرود آمدم. در آن هنگام که به مردم و زینت آنان نگاه می کردم نظرم به جوانی نیکو روی و گندمگون و نحیف افتاد که در پاهایش نعلینی بود. وی جداگانه در گوشه ای نشست، با خود گفتم: به یقین این مرد از صوفیان است و می خواهد بار دوش حجاج شود، می روم و او را سرزنش می کنم. پس نزدیک وی رفتم، لب به سخن نگفته

ص:504

بودم که گفت: «یا شقیق، اِجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ؛ از بسیاری از گمان ها دوری جویید همانا برخی از گمان ها گناه است».

پس از آن مرا ترک گفت. با خود گفتم: وی بنده صالحی است آنچه در دل من بود، آشکار کرد. بروم و او را پیدا کنم و از او عذر خواهی نمایم. پس به عجله راه افتادم، ولی از نظر من ناپدید شد. چون در زمین «واقصه» فرود آمدیم دیدم وی به نماز ایستاده واندامش می لرزد و اشک هایش روان است. با خود گفتم: این همان رفیق من است. چون از نماز فارغ شد، گفت: اقرا: وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی 1 ؛ من آمرزنده ام کسی را که توبه کند و ایمان آورد و کار نیکو انجام دهد. پس از آن هدایت یابد.

سپس مرا ترک گفت. با خود اندیشیدم که این شخص از «ابدال» است، چرا که تاکنون دو بار از راه دل من خبر داد. بعد از آن او را بر لب چاه آبی دیدم که در دستش کوزه ای بود. ناگاه کوزه در چاه افتاد. به گوشه چشم به آسمان نگریست و گفت:

انت ربی اذا ضمئت من الماء و قوتی اذا اردت طعاماً اللهم انت تعلم یا الهی و سیدی مالی سواها فلا تعدمنی ایاها؛ پروردگارا وقتی تشنه می شوم تو مرا سیراب می کنی و وقتی گرسنه می شوم تو مرا قوت می دهی. سپس گفت: بار خدایا، ای آقای من، من به جز این کوزه چیزی ندارم، آن را از من مگیر.

شقیق گوید: به خدا سوگند دیدم که آب بالا آمد تا آن که توانست کوزه را از آب بگیرد. آنگاه وضو گرفت و چهار رکعت نماز گزارد. سپس به سوی تلی از ریگ ها روان شد و پاره ای از آنها را در کوزه ریخت و آن را تکان داد و از آن آشامید. من نزدیک او رفتم و بر وی سلام کردم و گفتم: از باقیمانده آب این کوزه به من نیز مرحمت بفرما. گفت: «یا شقیق، لم تزل نعمه الله تعالی علینا ظاهره و باطنه فاحسن ظنک بربک»؛ «ای شقیق نعمت های ظاهری و باطنی پرودگار همواره به ما ارزانی می شود، پس گمانت را به پروردگار نیکو گردان». آنگاه کوزه خود را به من داد. من از آن شربتی که آمیخته به شکر و آرد نرم بود، نوشیدم که هرگز در عمرم لذیذتر و گواراتر از آن نخورده بودم. مدت ها پس از آن، دیگر به خوردنی و نوشیدنی اشتها نداشتم.

ص:505

پس از آن او را در مکه مشغول طواف دیدم که دوستانش او را در میان گرفته و از راست و چپ او مشغول طواف بودند. مردم نیز دور او را گرفته بودند و اطراف او را می بوسیدند. من در شگفت شدم و از بعضی پرسیدم این جوان کیست؟

فقال: هذا موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب - رضوان الله علیهم اجمعین - فقلت: و قد عجبت ان تکون هذه العجائب و الشواهد الا لمثل هذا السید؛ گفت: این موسی بن جعفر... است. من از آن همه عجایب و شواهدی که از وی مشاهده کرده بودم در عجب شدم، ولی مثل این عجایب و کرامات از مثل چنین سروری جای تعجب نیست.(1)

2. کمال الدین محمد بن طلحه شافعی (583-652 ه -) «ابوسالم نصیبی» از اکابر و رؤسای علمای شافعی و مؤلف کتاب «مطالب السوول فی مناقب آل الرسول» درباره امام کاظم علیه السلام می نویسد:

«هو الامام الکبیر القدر العظیم الشأن الکبیر المجتهد الجاد فی الاجتهاد المشهور بالعباده المواظب علی الطاعات المشهور بالکرامات، یبیت الیل ساجداً و قائماً و یقطع النهار متصدقاً و صائماً و لفرط حلمه و تجاوزه عن المعتدین علیه دعی کاظماً کان یجازی المسی باحسانه الیه و یقابل الجانی بعفوه عنه و لکثرة عباداته کان یسمی بالعبد الصالح و یعرف فی العراق بباب الحوائج الی الله لنحح مطالب المتوسلین الی الله تعالی بکراماته تحار منها العقول و تقضی بان له عندالله تعالی قدم صدق لاتزل و لا تزول...».(2)

او امامی است کبیر القدر، عظیم الشان، کثیر التهجد، مجد در اجتهاد، مشهور به عبادت، مواظب بر طاعات، مشهور به کرامات، شب را در حال سجده و قیام به روز

ص:506


1- (1) جامع کرامات الاولیاء، ج 2، ص 496؛ الفصول المهمه، ص 233؛ الیافعی، روض الریاحین، ص 58 (ط قاهره)، سبط ابن جوزی، تذکره، ص 357 (ط الغری)، الصفوه، ج 2، ص 185 (ط حلب)، ابن اثیر الجزری، المختار، ص 34 (دمشق)؛ النقشبندی، الحدائق الوردیه، ص 40 (ط دمشق)، محمد بن الهندی، وسیلة النجاه، ص 367 (ط گلشن، لکهنو)، محمد بن طلحه، مطالب السوول، ص 83 (ط تهران)؛ البدخشی، مفتاح النجا، ص 172؛ الصواعق، ص 121 (ط حلب)؛ ابن الصبان، اسعاف الراغبین، ص 247 (حاشیه نور الابصار)؛ باکثیر حصرمی، وسیله المال، ص 211 (دمشق).
2- (2) مطالب السوول، ص 83، چاپ سنگی که با کتاب تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، در ایران چاپ شده است.

می آورد و روز را با تصدق و روزه به پایان می برد؛ و به سبب کثرت حلمش و گذشتش از جرم تقصیر کنندگان «کاظم» خوانده می شد و کسی که به او بدی کرده بود، او را با احسان و نیکی جواب می داد؛ و کسی که به او جنایتی کرده بود، با عفو و گذشت مقابله می نمود؛ و به جهت کثرت عبادتش «عبدصالح» نامیده شد و در عراق به «باب الحوائج الی الله» شناخته می شود، زیرا هر کس به او متوسل می شد، به حاجت خود می رسید. کراماتش عقل ها را حیران می کند و مسلّم می دارد که برای آن حضرت نزد خداوند تعالی سابقه نیک است که زایل شدنی نیست.

3. احمد بن محمد بن ابی بکر بن خلکان (608-681 ه -) درباره امام موسی کاظم علیه السلام می نویسد:

ابوالحسن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب احد الائمه الاثنی عشر - رضی الله عنهم اجمعین.

قال الخطیب فی تاریخ بغداد: کان موسی یدعی «العبد الصالح» من عبادته و اجتهاده... و کان یسکن المدینه فاقدمه المهدی ببغداد فحبسه، فرأی فی النوم علی بن ابیطالب علیه السلام و هو یقول: یا محمد فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ قال الربیع: فارسل الی لیلاً فراعنی ذلک فجئته به فعانقه و اجلسه الی جانبه و قال...؛

ابوالحسن موسی، کاظم بن جعفر صادق یکی از ائمه دوازده گانه است - خداوند از همه آنها راضی باشد - خطیب در تاریخ خود گفت: موسی بن جعفر به خاطر کثرت عبادت و اجتهادش «عبدصالح» نامیده می شد. ساکن مدینه بود و مهدی خلیفه عباسی او را به بغداد احضار کرد و در آنجا زندانی اش نمود. شبی علی بن ابی طالب علیه السلام را در خواب دید که به او فرمود: ای محمد: «آیا اگر به حکومت رسیدید می خواهید در زمین فساد کنید... و پیوند خویشاوندی تان را قطع نمایید؟». ربیع گفت: همان شب، مهدی مرا احضار کرد و دستور داد موسی بن جعفر را پیش او بیاورم. ربیع می گوید: با عجله پیش مهدی آمدم و دیدم او با صدای زیبای خود این آیه: فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ... را می خواند،

ص:507

به من دستور داد هر چه زودتر موسی بن جعفر را نزد او بیاورم. من شبانه، آن حضرت را پیش مهدی آوردم. همین که او را دید، برخاست و دست به گردن او انداخت و او را در کنار خود نشاند و گفت: امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در خواب دیدم که این آیه را بر من می خواند، اکنون تو به من اطمینان بده که قصد خروج بر ضد من و اولاد من نداری؟ حضرت فرمود: به خدا من هرگز چنین قصدی ندارم و اساساً این کار در شأن من نیست. مهدی گفت: راست گفتی و سه هزار دینار به امام داد و او را از زندان رها کرده، به مدینه برگرداند.(1)

ابن خلکان پس از نقل کلام خطیب بغدادی، می گوید: علی بن حسین مسعودی در کتاب «مروج الذهب»(2) در اخبار هارون الرشید آورده است که «عبدالله بن مالک خزاعی» که رئیس شرطه و نگهبان خانه هارون بود می گوید: خدمت گزار هارون به طور غیر منتظره پیش من آمد و فرصت نداد حتی لباس هایم را عوض کنم و مرا با خود به طرف منزل هارون حرکت داد. خادم به منزل هارون وارد شد و برای من اجازه گرفت. وارد شدم و دیدم هارون در رختخواب خود نشسته است. سلام کردم، سکوت همه جا را فراگرفته بود، وحشت عجیبی به من دست داد و هر لحظه بر نگرانی من می افزود. در این هنگام هارون از من پرسید عبدالله! می دانی چرا تو را احضار کرده ام؟ گفتم: نه به خدا ای امیرالمؤمنین. گفت: همین الان در

ص:508


1- (1) وفیات الاعیان، ج 4، صص 394-393؛ تاریخ بغداد، ج 13، صص 31-30؛ خطیب بغدادی، تاریخ، ج 13، ص 30 (ط مصر)؛ مراة الجنان، ج 1، ص 394 (ط حیدر آباد)؛ ابن حجر، الصواعق، ص 123 (ط حلب)؛ صفوة الصفوه، ج 2، ص 184؛ مروج الذهب، ج 3، ص 346؛ ابن الصباغ، الفصول المهمه، ص 214؛ خواجه پارسا، فصل الخطاب، ص 382؛ ابن اثیر الجرزی، المختار فی مناقب الاخیار، ص 33 (دمشق)؛ محمد بن طلحه، مطالب السوول، ص 83 (ط تهران)؛ محمد بن طولون، الشذروات الذهبیه، ص 89 (ط بیروت)؛ البدخشی، مفتاح النجا، ص 172؛ القرمانی، اخبار الدول، ص 123 (ط بغداد)؛ سید عباس، نزهة الجلیس، ج 2، ص 46، عبدالهادی الابیاری، جالیه الکدر فی شرح منظومه البرزنجی، ص 305 (ط مصر)؛ تذکرة الخواص، ج 2، ص 464؛ وسیلة النجاه، ص 365 (لکهنو)، المنتظم، ج 9، ص 87؛ التذکره الحمدونیه، ج 8، ص 45؛ سیر اعلام، ج 6، ص 272؛ تاریخ اسلام و فیات، صص 181-190 و ص 418، کشف الغمه، ج 2، ص 213؛ البدایه والنهایه، ج 10، ص 190.
2- (2) مروج الذهب، ج 3، صص 357-356.

خواب دیدم که یک غلام سیاه در حالی که حربه ای در دست داشت به من گفت: اگر همین الان موسی بن جعفر را از زندان آزاد نکنی به این حربه سرت را از تنت جدا می کنم.

اکنون برو و او را فوراً آزاد کن و سی هزار درهم به وی بده و به او بگو که اگر می خواهد همین جا بماند، هر احتیاجی که داشته باشد برآورده می کنم و اگر می خواهد به مدینه باز گردد و سائل حرکت او را فراهم کن.

با ناباوری سه بار از هارون پرسیدم: موسی بن جعفر علیه السلام را آزاد کنم؟ هر مرتبه سخن خود را تکرار و بر آن تأکید ورزید. از پیش هارون بیرون آمده، وارد زندان شدم. وقتی موسی بن جعفر علیه السلام مرا دید وحشت زده در برابر من به پا خاست. او خیال می کرد که من مأمور شکنجه و اذیت او هستم. گفتم آرام باشید من دستور دارم شما را همین الان آزاد کنم و سی هزار دینار در اختیار تو قرار دهم.

موسی بن جعفر علیه السلام پس از شنیدن حرف های من چنین گفت: اکنون جدم رسول خدا را در خواب دیدم که فرمود:

یا موسی، حبست مظلوماً فقل هذه الکلمات فانک لا تبیت هذه اللیله فی الحبس، فقلت: بابی و امی ما اقول: فقال: قل: «یا سامع کل صوت و یا سابق کلّ فوت و یا کاسی العظام لحماً و منشرها بعدالموت، اسالک باسمائک الحسنی و باسمک الاعظم الاکبر المخزون المکنون الذی لم یطلع علیه احد من المخلوقین، یا حلیماً ذا اناة لا یقوی علی اناته، یا ذالمعروف الذی لا ینقطع ابداً و لا یحصی عدد افرج عنی»؛(1)

ای موسی، تو از راه ستم زندانی شده ای، این دعا را بخوان که همین امشب از زندان خلاص خواهی شد. عرض کردم پدر و مادرم به فدایت چه بگویم فرمود: بگو: یا سامع کل صوت.... من آن کلمات را خواندم و چنان که می بینی آزاد شدم. مسعودی در ادامه می گوید: «و له اخبار و نوادر کثیره».

ص:509


1- (1) مروج الذهب، ج 3، صص 357-356، (طبع قاهره)؛ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، ج 1، ص 304؛ وفیات الاعیان، صص 395-394. این روایت را مرحوم صدوق، با تفصیل بیشتری نقل کرده است: عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 273؛ امالی صدوق، ص 236، نزهة الجلیس، ج 2، ص 47؛ وسیلة النجاه، ص 366؛ الصواعق، ص 123؛ نزهه المجالس، صفوری، ج 1، ص 86 (ط عثمان خلیفه)؛ فصل الخطاب، ص 383.

5. فضل الله روزبهان خنجی اصفهانی در شرح صلوات بر امام کاظم علیه السلام می نویسد:

«اللهم و صل و سلم علی الامام السابع، العارف العالم، البرهان القائم، المتوکل العازم، صاحب الآیات و الکرامات و المکارم، الناظر علی اهل ولائه بالقلب الواقف الراحم، حارز مناقب آبائه الاکارم، غیث الجود علی کل بائس عادم، لیث الحروب علی کل عدو مصادم، الشامه و العین من آل هاشم محیی السنن و مظهر المعالم المفترض ولائه علی الاعراب و الاعاجم ابی الحسین موسی بن جعفر الکاظم العبد الصالح الزکی الشهید بشربه السم لابصوله الجیش المدفون بمقابر قریش»

بار خدایا سلام و صلوات بفرست برامام هفتم عارف عالم، برهان قائم (اشاره است به عرفان و علم آن حضرت، زیرا که آن حضرت هم سید عرفان و هم حجت عالمان است تمامی عارفان از آن حضرت فیض معرفت یافته اند و عالمان از فواید کلام آن حضرت به حقایق علوم رسیده اند. روایت کرده اند که جمیع مشکلات و معارف از آن حضرت سوال می کردند و او به همه آنها پاسخ می داد).

دیگر از اوصاف آن حضرت آنکه او حجت و برهان قائم بر مخالفان است و این وصف سایر ائمه هدی نیز هست و آن حضرت بدین صفت، مزید اختصاصی داشته و هر مخالف دین که در زمان آن حضرت حجتی می جسته، آن حضرت می فرمود و او را الزام می کرده است.

روایت کرده اند که قیصر روم کتابی به هارون الرشید نوشت و در آنجا ذکر شوکت و عظمت خود بسیار کرده، هارون الرشید را تهدید و تخویف بسیار از نیرو و لشگر خود نموده و گفته بود من با لشگر انبوه متوجه توام و چون بر تو غلبه کنم چنین و چنان خواهم کرد.

چون آن نامه به هارون رسید با منشیان و وزرای خود مشورت کرد که در جواب او چه بنویسد؟ اگر همچنین تهدید نماید - که او نموده - مناسب طریق اسلام نباشد. آخر رأی او به آن قرار گرفت که نامه ای به امام موسی علیه السلام نویسد به همان تهدید و توعید که قیصر روم به او نوشته، تا ملاحظه کند که امام موسی در جواب چه می نویسد. نامه ای به همان سبک به امام فرستادند. در جواب نوشت که پدر من جعفر بن محمد، برای من روایت کرد از پدران خود که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: خدای تعالی را هر روز صدنظر رحمت بر بندگان خود آرد، من امیدوارم که حق تعالی یک نظر رحمت به حال من فرماید و مرا از جمیع آنچه تو مرا بدان تخویف و تهدید کرده ای، نگاه دارد تا شرّ تو از من کفایت

ص:510

گردد. چون کتابت به هارون رسید، گفت: به همین جواب کتاب قیصر را بنویسید. چون نامه به قصیر رسید، گفت: این جواب او نیست، این جواب کسی از خاندان نبوت و ولایت است.

دیگر از اوصاف آن حضرت این است که او متوکل بر خدای تعالی است و در توکل عزم تمام دارد. آن حضرت صاحب آیات و نشانه هاست که دلالت بر امامت آن حضرت می کند. آن حضرت بر اهل ولا و محبت خود با قلب واقف رحم کننده، ناظر و مطلع است.(1)

6. حافظ حسین کربلایی تبریزی نیز درباره امام موسی بن جعفر علیه السلام گفته است:

ذکر الامام الکریم و السید الحلیم و سمی الکلیم، الصابر الکظمی، صاحب العسکر و الجیش، المدفون بمقابر قریش، صاحب الشرف الانور الازهر، ابی ابراهیم موسی بن جعفر علیه الصلوه و السلام.

وی امام هفتم از ائمه اثنی عشر است. کنیت او «ابوابراهیم» و لقبش «کاظم» و «عبدالصالح» است.

وکان علماً عابداً صالحاً زاهداً جواداً حلیماً کبیر القدر و کان یدعی بالعبد الصالح من عبادته و اجتهاده. قیل: بضع عشرة سنة کل یوم یسجد سجده بعد ابیاض الشمس الی وقت الزوال. کان سخیاً کریماً کان یبلغه عن الرجل انه یوذیه فیبعث بصرّة فیها الف دینار.

ابی اسحاق کاتب گوید: که من با موکلان که در حبس، موکل حضرت امام موسی کاظم علیه السلام بودند، بودم. اگر بعد از پیغمبر ما پیغمبری بود موسی بن جعفر بودی. وی بر عبادتی قادر بود که نشنیده ام که کسی قادر باشد از اولین و آخرین. چون نماز بامداد کرد به اوراد مشغول بودی تا آفتاب برآمدی. آنگه سجده کردی از روی خضوع و خشوع تا زوال آفتاب. آنگه برخاستی و نماز پیشین کردی و به اوراد مشغول گشتی تا عصر کردی و بعد از آن نیز پاره ای اوراد خواندی آنگه سجده کردی و در سجده بودی تا نماز شام. آنگه برخاستی و نماز شام بکردی با سنت ها و پاره اوراد خواندی. بعد از آن روزه بگشادی به شربتی آب یا به قدری شیر و اندک چیزی خوردی. آنگه نماز خفتن کردی و ساعتی در عقب آن به اوراد مشغول بودی. آنگه سجده کردی و در سجده بودی تا نیم شب. آنگه برخاستی و در آسمان نگریستی و پنج آیه از آخر آل عمران برخواندی. آنگه در نماز شب ایستادی و در دعا اکثار و اجتهاد کردی و بسیار گریستی و تضرع نمودی تا که شب زایل شدی.

ص:511


1- (1) وسیلة الخادم و المخدوم، صص 207-220.

عابدترین و فقیه ترین و سخی ترین و کریم ترین اهل روزگار خود بودی. چون قرآن خواندی به اندوه و گریه و زاری خواندی و از آواز خوش وی مستمعین بگریستندی. وی را در مدینه زین المجتهدین خواندندی. کاظمش برای آن خواندند که خشم فرو خوردی و تحمل ظالمان کردی.

و روات ثقات روایت کرده اند که در وقتی که حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در حبس هارون بود شبی هارون، حضرت امام حسین علیه السلام را در خواب دید با حربه. آن حضرت فرمود که اگر فی الحال فرزندم موسی را از حبس بیرون نیاوری و نگذاری تو را با این حربه بکشم. پس همان لحظه وی را از حبس بیرون آورد و سی هزار درهم به وی داد و گفت: اگر خواهی اینجا باش و اگر خواهی به مدینه رو. آن حضرت فرمود که: در خواب دیدم حضرت رسول را که پیش من آمد و فرمود که: یا موسی، محبوسی و مظلوم. این کلمات را بخوان که همین شب از حبس خلاص گردی. گفتم: بابی انت و امی کدام است آن کلمات؟ فرمود که: این است بگو: «یا سامع کل صوت و یا کاسی العظام لحماً و منشرها بعدالموت، اسالک باسمائک الحسنی و باسمک الاعظم الاکبر المخزون المکنون الذی لم یطلع علیه احد من المخلوقین....(1)

مؤلف مطالب السوول پس از نقل کرامات امام می گوید: «فهذه الکرامات العالیه الانوار الخارقه العوائد هی علی التحقیق جلیه المناقب و زمینه المزایا و غرر الصفات و لا یعطاها الا من فاضت علیه العنایة الربانیه و انوار التأیید و مرت له اخلاف التوفیق و ازلفته من مقام التقدیس و التطهیر و ما یلقیها الا ذو حظ عظیم».(2)

کرامات امام رضا علیه السلام در کلام بزرگان اهل سنت

1. مسافر درباره آن حضرت می گوید:

کنت مع ابی الحسن علی الرضا بمنی. فمر یحیی بن خالد البرمکی و هو مغطّ وجهه بمندیل من الغبار. فقال: مساکین هولاء ما یدرون ما یحل بهم فی هذه السنه. فکان من امرهم ما کان. قال: و اعجب من هذا انی و

ص:512


1- (1) روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، صص 393-397.
2- (2) مطالب السوول، ص 83.

هارون کهاتین و ضم اصبعیه السبابه و الوسطی. فوالله ما عرفت معنی حدیثه الا بعد موت الرضا و دفنه بجانبه؛(1)

من در منی نزد حضرت رضا علیه السلام بودم. یحیی بن خالد در حالی که صورت خود را با دستمالی از غبار پوشانده بود، از کنار ما رد شد. حضرت رضا علیه السلام فرمود: بیچاره ها نمی دانند در این سال چه بر آنها وارد خواهد شد. پس آنچه درباره آنها بنا بود بشود، شد. فرمود: از این عجیب تر آنکه من و هارون، در حالی که دو انگشت سبابه و وسطی خود را به هم می فشرد، با هم و در کنار هم خواهیم بود. مسافر می گوید: من معنی این حدیث را نفهمیدم مگر بعد از وفات حضرت رضا که در کنار هارون دفن شد.

2. شیخ عبدالله الشبراوی شافعی صاحب کتاب «الاتحاف بحب الاشراف» می گوید:

علی الرضا علیه السلام کانت مناقبه علیّة، و صفاته سنیه، و نفسه الشریفه هاشمیه، و ارومته الکریمه نبویه، و کراماته اکثر من ان تحصی و اشهرها...

منها: انه لما جعله المأمون ولی عهده من بعده کان من حاشیه المأمون اناس قد کرهوا ذلک و خافوا من خروج الخلافه عن بنی العباس و عودها الی بنی فاطمه، فحصل عندهم من علی الرضا بن موسی الکاظم نفور و...؛

علی بن موسی الرضا علیه السلام مناقبش بلند و صفاتش برجسته و نفس شریفش هاشمی، و ریشه و تبار با کرامتش نبوی است؛ و کراماتش بیش از آن است که بشمار آید و مشهورتر از آن است که ذکر شود.

از جمله اینکه هنگامی که مأمون او را بعد از خود ولی عهد خود قرار داد، در اطراف مأمون کسانی از این موضوع ناراحت بودند و از اینکه خلافت از بنی عباس خارج شود و به بنی فاطمه برگردد، در بیم و هراس بودند، لذا از آن حضرت دوری گزیدند. وقتی که حضرت رضا علیه السلام می خواست به ملاقات مأمون برود

ص:513


1- (1) الفصول المهمه، ص 243؛ نور الابصار، ص 215؛ ائمه الهدی، عبدالغفار هاشمی، ص 127 (ط مصر)؛ مطالب السوول ص 86؛ المنادی، الکوکب الدریه، ج 1، ص 256 (ط مصر)؛ مفتاح النجا، ص 82؛ جامع کرامات اولیاء، ج 2، ص 313، و خبر قتلش توسط مأمون: الفصول المهمه، ص 229؛ نور الابصار، ص 147.

کسانی که از مأمورین و مسئولین در راهروها بودند، به قصد احترام بلند می شدند و سلام می دادند و پرده ها را کنار می زدند و آن حضرت وارد می شد. بعد از این جریان تصمیم گرفتند به آن حضرت احترام نکنند، ولی وقتی که حضرت رضا وارد شد، نتوانستند جلو نفس خود را بگیرند و باز بلند شدند و احترام کردند و پرده را کنار زدند و بعداً همدیگر را برای این کار مذمت می کردند. چون روز دوم شد و حضرت رضا طبق معمول وارد شد بلند شدند و سلام دادند، ولی پرده را بلند نکردند، همان موقع باد شدیدی وزید و به هنگام ورود و خروجش پرده را بالا زد.

فاقبل بعضهم علی بعض و قالوا: ان لهذا الرجل عندالله منزلة و له منه عنایة، انظروا الی الریح کیف جاءت و رفعت له الستر عند دخوله و عند خروجه من الجهتین، ارجعوا الی ما کنتم علیه من خدمته.(1)

پس از آن، بعضی به بعضی دیگر گفتند: این مرد پیش خدا مقام و منزلتی دارد و از عنایت او بهره مند است. ببینید که باد چگونه آمد و پرده را موقع آمدن و رفتن او از هر دو طرف کنار زد. برگردید و مثل سابق احترامش کنید.

3. محمد بن عیسی بن حبیب گوید:

رأیت المصطفی فی النوم فی المنزل الذی ینزله الحاج ببلدنا، فوجدت عنده طبقاً من خوص فیه تمر صیحانی فناولنی ثمان عشره تمره، فبعد عشرین یوماً قدم علی الرضا من المدینه و نزل ذلک المنزل و هرع الناس للسلام علیه و مضیت نحوه فاذا هو جالس بالموضع الذی رأیت المصطفی صلی الله علیه و آله وسلم قاعداً فیه و بین یدیه طبق فیه تمر صیحانی فناولنی قبضه فاذا عددتها بعدد ما ناولنی المصطفی صلی الله علیه و آله وسلم فقلت: زدنی، فقال لو زادک رسول الله لزدناک؛(2)

ص:514


1- (1) نورالابصار، ص 147 (ط مصر)؛ جامع کرامات الاولیاء، ج 2، ص 312 (ط مصر)؛ مطالب السوول، ص 85؛ الفصول المهمه، ص 226 (ط الغری)؛ القرمانی، اخبار الدول، ص 114 (ط بغداد).
2- (2) الصواعق، ص 122؛ الفصول المهمه، ص 22؛ وسیلة المال، ص 212؛ اخبار الدول، ص 114؛ مفتاح النجا، ص 176؛ نور الابصار، ص 147؛ جامع کرامات، ج 2، ص 311؛ مصطفی محمد العروسی، نتایج الافکار القدسیه، ج 1، ص 80 (دمشق)؛ وسیله النجاه، ص 385.

محمد بن عیسی می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را در منزلی که حجاج در شهر ما در آن جا منزل می کنند، در خواب دیدم. در جلوی آن حضرت یک طبق خرمای صیحانی بود. پیامبر از آن خرماها 18 عدد به من داد. بعد از بیست روز، حضرت رضا علیه السلام از مدینه آمد و به همان منزل وارد شد مردم برای تحیت و عرض سلام به سوی او شتافتند و من هم با مردم رفتم و دیدم که آن حضرت درست در همان جایی نشسته است که پیامبر خدا در خواب نشسته بود، و در پیش رویش یک طبق خرمای صیحانی بود. من نزدیک شدم و حضرت از آن خرماها یک مشت به من داد. آنها را شمردم و دیدم 18 عدد و به همان تعدادی است که پیامبر خدا در خواب به من داده بود. عرض کردم باز هم از خرماها بدهید. فرمود: اگر رسول خدا بیشتر داده بود ما هم می دادیم.

4. داخل شدن امام در میان درندگان و خضوع و تواضع درندگان برای آن حضرت.(1)

5. آن حضرت به مردی نگاه کرد و فرمود: وصیت کن و آن مرد، سه روز بعد فوت کرد.(2)

6. بکر بن صالح درباره یکی از کرامت های آن امام همام چنین گوید:

اتیت الرضا فقلت: امراتی اخت محمد بن سنان و کان من خواص شیعتکم بها حمل، فادع الله ان یجعله ذکراً. قال: هما اثنان، فاذا ولدت سم واحداً «محمداً» و الاخری «ام عمرو». فعدت الی الکوفه فولدت لی غلاماً و جاریه، فسمیت الذکر محمداً و الانثی ام عمرو، کما امرنی. و قلت لامی: ما معنی ام عمرو؟ قالت جدتی تسمی ام عمرو؛(3)

خدمت حضرت رضا آمدم و گفتم: همسر من خواهر محمد بن سنان است که از خواص شیعیان شما بود و او حامله است از خدا بخواهید که حمل او پسر باشد. فرمود: آنها (جنین ها) دو تا هستند و چون متولد شدند اسم یکی را «محمد» بگذار و آن دیگری را «ام عمرو». به کوفه برگشتم و همسرم برای من یک پسر و یک دختر آورد. نام پسر را محمد و نام دختر را ام عمرو گذاشتم؛ همان طوری که

ص:515


1- (1) مطالب السوول، ص 85 (ط تهران)؛ الصواعق المحرقه، ص 123 (ط حلب).
2- (2) الصواعق، ص 122؛ الفصول المهمه، ص 229؛ نورالابصار، ص 147؛ اخبار الدول، ص 114؛ جامع کرامات، ج 2، ص 311؛ نتایج الافکار القدسیه، ج 1، ص 80.
3- (3) جامع کرامات الاولیاء، ج 2، ص 313.

حضرت رضا علیه السلام دستور داده بود. به مادرم گفتم: معنای ام عمرو چیست؟ گفت: مادر بزرگم ام عمرو نامیده می شد.

7. حسن بن موسی می گوید:

کنا حول ابی الحسن علی الرضا بن موسی و نحن شباب من بنی هاشم فمر علینا جعفر بن عمر العلوی و هورث الهیئه، فنظر بعضنا الی بعض نظر مستهزء لهیئته و حالته. فقال الرضا: سترونه عن قریب کثیر المال کثیر الخدم فما مضی الاشهر و احد حتی ولی امر المدینه و حسنت حالته...؛(1)

ما عده ای از جوانان بنی هاشم دور ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام را گرفته بودیم که جعفر بن عمر علوی با سر و صورتی ژولیده از کنار ما رد شد. ما به جهت کراهت از وضع و حال او همدیگر را نگریستیم. امام رضا علیه السلام با دیدن نگاه های تحقیرآمیز ما فرمود: به زودی او را در حالی که ثروت و خدمت گزاران زیادی خواهد داشت، می بینید. هنوز یک ماه سپری نشده بود که او حاکم مدینه و وضعش خوب شد.

8. یوسف بن اسماعیل بنهائی صاحب «کرامات الاولیاء» می گوید:

علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق، احد اکابر الائمه و مصابیح الامه من اهل بیت النبوه و معادن العلم و العرفان و الکرم و الفتوة، کان عظیم القدر مشهور الذکر و له کرامات کثیره منها: انه قال لرجل صحیح سلیم: استعد لما لابد منه فمات بعد ثلاثه ایام. رواه الحاکم؛(2)

علی الرضا فرزند موسی کاظم... یکی از بزرگان ائمه و یکی از مشعل های هدایت برای امت از اهل بیت نبوت، و معادن علم و عرفان و کرم و جوانمردی بود. و از لحاظ قدر و منزلت بزرگ و مشهورتر از آن است که ذکر شود. و او را کرامات زیادی است؛ از جمله اینکه به یک مرد صحیح و سالم فرمود: «خود را برای آنچه که از آن گریزی نیست آماده کن». آن مرد پس از سه روز فوت کرد. حاکم آن را روایت کرده است.

ص:516


1- (1) همان.
2- (2) همان، ص 311.
کرامات امام جواد علیه السلام در کلام علمای اهل سنت

1. احمد بن حجر هیتمی مکی محدث و مفتی حجاز و فقیه شافعی و مؤلف «الصواعق المحرقه فی الرد علی اهل البدع و الزندقه» درباره امام جواد علیه السلام می نویسد:

یک سال پس از وفات حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مأمون به بغداد آمد. روزی به عزم شکار حرکت کرد. امام جواد علیه السلام در کناری ایستاده بود و چند کودک در آن نزدیکی به بازی مشغول بودند. همین که موکب مأمون را دیدند فرار کردند، ولی محمد بن علی جواد علیه السلام در حالی که تنها نه سال از عمرش گذشته بود بر جای خود ایستاد. خداوند محبت او را به قلب مأمون انداخت و پرسید: چه باعث شد تو با سایر کودکان فرار نکردی؟ حضرت جواد فوراً جواب داد: ای امیرالمؤمنین راه تنگ نبود که من با رفتن خود آن را برای عبور خلیفه وسعت داده باشم و مرتکب گناهی هم نشده ام که از ترس مجازات فرار کنم و من نسبت به خلیفه مسلیمن حسن ظن دارم؛ گمانم این است که او به بی گناهان آسیب نمی رساند، بدین جهت در جای خود ماندم و فرار نکردم.

مأمون از سخنان محکم و منطقی کودک و همچنین قیافه جذاب و گیرای او تعجب کرد و پرسید: اسم شما و اسم پدرت چیست؟

فرمود: «محمد بن علی الرضا» هستم. مأمون نسبت به پدر او از خداوند طلب رحمت کرد و راه خود را در پیش گرفت.

چون مأمون به صحرا رسید، نظرش به دراجی افتاد. بازی از پی آن رها کرد و آن باز مدتی ناپدید شد. چون از هوا برگشت، ماهی کوچکی در منقار داشت که هنوز نیمه رمقی در آن بود. مأمون از مشاهده آن حال در شگفت شد و آن ماهی را در دست گرفت و برگشت. چون به همان موضع که هنگام رفتن، حضرت جواد علیه السلام در آن جا بود، رسید، دید که کودکان فرار کردند ولی او (امام جواد) همچنان در جای خود ایستاده است. وقتی خلیفه نزدیک شد گفت: ای محمد، این چیست که در دست من است؟ حضرت فرمود: ای امیرالمؤمنین، خداوند با قدرت خود در دریا ماهیان ریزی آفریده بازهای پادشاهان و خلفا آن را شکار می کنند و پادشاهان آن را در کف می گیرند و سلاله نبوت را با آن، امتحان می نمایند. مأمون از مشاهده این وضع تعجبش افزون شد و گفت: حقاً که تو فرزند امام رضا هستی؟ یعنی از فرزند آن بزرگوار، این عجایب و اسرار بعید نیست.(1)

ص:517


1- (1) ابن الصباغ، فصول المهمه، ص 248؛ مطالب السوول، ص 87؛ الصواعق المحرقه، ص 123؛ اخبار الدول،

واخذه معه و احسن الیه و بالغ فی اکرامه، فلم یزل مشفقاً به لما ظهر له بعد ذلک من فضله و علمه و کمال عظمته و ظهور برهانه، مع صغر سنه عزم علی تزویجه بابنته «ام الفضل».

و او را طلبید و مورد اعزاز و اکرام بسیار قرار داد و پیوسته به خاطر فضل و علم و کمالی که با وجود کمی سنش از او ظاهر می شد به او مهربانی می کرد. سرانجام تصمیم گرفت دختر خود «ام الفضل» را به عقد او درآورد.

بنی عباس از شنیدن این قضیه به فغان آمدند، زیرا ترسیدند که کار حضرت جواد علیه السلام بدانجا بکشد که کار پدرش حضرت رضا علیه السلام کشیده بود. از این رو دسته جمعی نزد مأمون آمده و گفتند: ای امیرالمؤمنین تو را به خدا سوگند می دهیم که از تصمیم خود درباره تزویج ابن الرضا خودداری کنی؟

فلما ذکر لهم انه انما اختاره لتمیزه علی کافة اهل الفضل علماً و معرفة و حلماً مع صغر سنه، فنازعوا فی اتصاف محمد بذلک

چون مأمون به آنها گفت که محمد بن علی را به خاطر برتری در علم و دانش و حلم بر همه دانشمندان زمان، در حالی که کودکی بیش نیست، برای دامادی خود برگزیده، بنی عباسیان این بار در اتصاف امام جواد علیه السلام به این اوصاف مخالفت کردند. رأی همه آنان بر این قرار گرفت که از «یحیی بن اکثم» که قاضی بزرگ آن زمان بود بخواهند تا حضرت محمد بن علی علیه السلام را طوری سؤال پیچ کند که آن حضرت از پاسخ سؤالات وی باز ماند.

برای این کار وعده اموال نفیس و نویدهای فراوانی به او دادند. آنگاه به همراه «ابن اکثم» به نزد مأمون باز گشتند. مأمون دستور داد برای حضرت جواد علیه السلام تشکی پهن کنند و دو بالش روی آن بگذارند. امام جواد علیه السلام در آن مجلس حاضر شد و در جایگاه خود نشست. دیگران نیز هر یک در جای خود نشستند و یحیی بن اکثم نیز پیش روی آن حضرت نشست.

یحیی از او مسائلی پرسید و امام به سؤالات وی به احسن وجه پاسخ داد و مسئله را روشن نمود. خلیفه زبان به تحسین وی گشود و گفت: آفرین بر تو ای ابوجعفر، اگر بخواهی تو هم می توانی از یحیی مسئله ای بپرسی؟

ص:518

فقال له: ما تقول فی رجل نظر الی امراه اول النهار حرامآً ثم حلت له ارتفاعه ثم حرمت علیه عنه الظهر ثم حلت له عندالعصر ثم حرمت علیه المغرب ثم حلت له العشاء ثم حرمت علیه نصف اللّیل ثم حلت له الفجر؟ فقال یحیی: لا ادری.(1)

حضرت فرمود: چه می گویی درباره مردی که زنی را در اول روز نگاه کند که بر او حرام بود و چون روز بلند شد بر او حلال گردید. چون ظهر شد حرام گردید و چون عصر شد حلال گردید و چون آفتاب غروب کرد حرام گشت و چون وقت عشاء رسید حلال شد و چون نصف شب شد حرام گشت و چون سپیده صبح دمید بر او حلال شد. بگو این چگونه زنی است و برای چه حلال و برای چه حرام می شود؟ یحیی گفت: نمی دانم.

فرمود: این زنی است که کنیز مردی بوده و بامداد، مرد بیگانه ای او را نگاه کرد و چنین نگاهی بر آن مرد حرام بود. و چون روز بالا آمد او را از مولایش خرید و بر او حلال شد، و چون شب شد آزادش کرد و با آزاد شدن حرام شد و بعداً او را برای خود عقد کرد. بدین ترتیب برای او حلال شد و چون غروب شد ظهار کرد و بر او حرام شد و چون هنگام عشاء شد، کفاره ظهار را داد و بر او حلال شد و چون نیمه شب شد به یک طلاق او را طلاق داد، پس حرام شد و چون سپیده زد، رجوع کرد، پس بر او حلال شد.

مامون به حاضران مجلس که اغلب از عباسیان بودند، رو کرد و گفت: آیا دانستید آنچه را که نمی پذیرفتید؟ سپس در همان مجلس، دختر خود ام الفضل را به عقد ازدواج حضرت جواد علیه السلام در آورد.(2)

به گفته ابن حجر هیتمی، مأمون آن حضرت را به دامادی خود انتخاب کرد، زیرا با وجود کمی سن، از نظر علم و آگاهی و حلم بر همه دانشمندان برتری داشت.(3)

2. حافظ حسین کربلایی تبریزی درباره امام جواد علیه السلام می نویسد:

حضرت امام انام، و همام ایام، و حبر مقدام، امام الامه، و وارث علوم الائمه، مقتدی اهل السداد، محمد بن علی بن موسی التقی الجواد، علیهم صلوات رب العباد.

ص:519


1- (1) برای مشاهده ر. ک: عجز علماء از مناظره با امام جواد علیه السلام، البدخشی، مفتاح النجا، ص 184؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ص 249 (ط الغری)؛ محمد عبدالغفار، ائمه الهدی، ص 129 (مصر)؛ القرمانی، اخبار الدول، ص 116 (ط بغداد)؛ ینابیع الموده، ج 3، ص 13 (ط بیروت)؛ الشبراوی، الاتحاف، ص 66 (ط مصر)؛ نورالابصار، ص 217 (ط مصر)؛ الصواعق، ص 123 (ط حلب).
2- (2) صواعق المحرقه، ص 204.
3- (3) همان، ص 205.

مقتدای افاضل اعیان پادشاه ممالک عرفان

که مرتبه امامت و وصایت از آن حضرت به او رسیده، حالا شروع در ذکر آن حضرت می شود. بدانکه حضرت امام محمد تقی علیه السلام امام نهم است از ائمه اثنی عشر و کنیت وی ابوجعفر بوده، او را ابوجعفر ثانی گویند... فضائل و کرامات وی زیاده از حد حصر است.

از جمله مشهور است که در وقت وفات پدرش حضرت رضا علیه السلام در طوس، وی در مدینه بود و به طی الارض در طوس حاضر گشت و غسل وی داد و کفن در وی پوشانید و نماز بر او گزارد و غایب شد.. او سپس جریان یحیی بن اکثم را نقل می کند.(1)

3. میوه دار شدن درخت خشک با دعای امام جواد علیه السلام.(2)

4. سیر دادن مردی از محرابش در شام به مسجد کوفه و از آنجا به مسجد الحرام و برگرداندن او.(3)

5. کُرنش درندگان برای آن حضرت.(4)

کرامات امام هادی علیه السلام در منابع اهل سنت

«علی بن ابراهیم طایفی» گفت: متوکل عباسی در اثر دملی که در بدنش به هم آمده بود، سخت بیمار شد، چنان که در شرف موت بود و کسی هم جرأت نداشت آهنی به بدن او رساند. مادرش نذر کرد اگر او بهبود یافت از دارایی خود، پول زیادی خدمت ابوالحسن علی بن محمد بفرستد. «فتح بن خاقان» (وزیر و منشی متوکل) به وی گفت: ای کاش نزد این مرد (امام هادی) می فرستادی، چرا که او راه معالجه را می داند. متوکل، شخصی را نزد حضرت فرستاد. آن حضرت دارویی را تجویز کرد که حال متوکل خوب شد، مژده بهبودی او را به مادرش دادند و او ده هزار دینار نزد حضرت فرستاد و مهر خود را بر آن کیسه زد.

متوکل چون از بستر مرض برخاست، «بطحائی علوی» نزد او از امام هادی سخن چینی

ص:520


1- (1) روضات الجنان، ج 2، صص 279-382.
2- (2) نورالابصار، ص 151؛ الفصول المهمه، ص 252، (ط الغری)؛ اخبار الدول، ص 116، (ط بغداد)؛ جامع کرامات، ج 1، ص 168، (ط قاهره).
3- (3) الفصول المهمه، ص 253؛ نورالابصار، ص 219 (ط مصر).
4- (4) نورالابصار، ص 219.

کرد و جریان هدیه مادرش را گزارش داد. متوکل به «سعید» دربان خود گفت: شبانه بر او حمله کن و هر چه پول و اسلحه نزدش بود بردار و پیش من بیاور.

ابراهیم بن محمد گفت: «سعید» دربان به من گفت: شبانه به منزل ابوالحسن رفتم... آن حضرت را دیدم جبه و کلاهی پشمی در بر دارد و سجاده حصیری در برابر اوست. یقین کردم که نماز می خواند. به من فرمود: اتاق ها را هم بگردید، من وارد شدم و بررسی کردم چیزی نیافتم تنها در اطاق آن حضرت کیسه پولی با مهر مادر متوکل بود. به من فرمود: زیر سجاده را هم بازرسی کن، چون آنجا را بازرسی کردم، شمشیری ساده و در غلاف، در زیر آن بود. آنها را برداشتم و نزد متوکل رفتم. چون نگاهش به مُهر مادرش افتاد که روی کیسه پول بود، کسی را دنبال مادرش فرستاد و مادر پیش متوکل آمد.

یکی از خدمتکاران مخصوص به من خبر داد که مادر متوکل به او گفت: هنگامی که تو بیمار بودی و از بهبودی ات ناامید گشتم، نذر کردم اگر خوب شدی از مال خود ده هزار دینار خدمت او فرستم. چون بهبود یافتی پول ها را نزد او فرستادم و این هم بر روی کیسه، مهر من است. متوکل دستور داد همه را خدمت آن حضرت برگردانم و من کیسه را با شمشیر، خدمتش بردم و عرض کردم: امیرالمؤمنین از این پیش آمد اعتذار کرده، پانصد دینار هم بر آن مبلغ افزوده است. سرور من، امیدوارم مرا نیز عفو فرمایید، من مأمورم و قادر به مخالفت امیرالمؤمنین نیستم. پس به من فرمود: ای سعید وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ 1 .

1. احمد بن حجر هیتمی مکی در صواعق المحرقه می گوید:

کان ابوالحسن العسکری وارث ابیه علما و سخاء و من ثم جاء اعرابی من اعراب الکوفه و قال: انی من المتمسکین بولاء جدک و قدرکبنی دین اثقلنی حمله و لم اقصد لقضائه سواک، فقال: کم دینک؟ فقال: عشرة آلاف درهم. فقال: طب نفساً بقضائه ان شاء الله تعالی، ثم کتب له ورقه فیها ذلک المبلغ دیناً علیه...؛

ابوالحسن علی عسکری در علم و سخاوت وارث پدرش بود. از اینجا بود که عربی از عرب های کوفه پیش او آمد و گفت: من از چنگ زدگان به ولایت جد تو هستم و دین

ص:521

سنگینی به دوش می کشم که حمل آن بر من سنگینی می کند و برای ادای آن جز تو کسی را قصد نکرده ام. فرمود: قرضت چقدر است؟ گفت: ده هزار درهم. حضرت هادی علیه السلام ادای دین او را به عهده گرفت و سپس به همین مبلغ، ورقه ای نوشت و خود را بدهکار آن اعرابی ساخت. و به او اجازه داد در مجلس عمومی از او مطالبه نماید و در استیفای آن از خود سخت گیری نشان دهد. آن شخص این کار را کرد و حضرت از او سه روز مهلت خواست. این خبر به اطلاع متوکل رسید و دستور داد سی هزار درهم به آن حضرت بپردازند و همین که آن وجه به دست حضرت رسید، همه آن را به اعرابی داد. اوگفت: یابن رسول الله من ده هزار درهم بیشتر بدهکار نیستم، همین مبلغ برای من کافی است و بقیه مال شما باشد، ولی آن حضرت نپذیرفت و اجازه نداد از آن سی هزار درهم چیزی به او برگرداند. اعرابی برگشت، در حالی که می گفت: اَللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ .(1)

2. حافظ حسین کربلایی تبریزی درباره امام هادی علیه السلام می گوید:

ذکر الامام الانام و السید الهمام، مبین الحلال والحرام، غوث الوری، بدرالدجی، صاحب الجود والنعم و الایادی، ابی الحسن علی بن محمد بن علی ابن موسی النقی الهادی علیهم الصلاة والسلام

وی امام دهم از ائمه اثنی عشر است. کنیت شریفش ابوالحسن (رابع) است و لقب منیفش نقی و زکی و هادی و فقیه و امین و طیب. کان الهادی ابوالحسن علیه السلام متعبداً فقیهاً اماماً عالماً کاملاً عاملاً و لما کثرت السعایه فی حقه عندالمتوکل اشخصه المتوکل من المدینه الی بغداد ثم الی سرّ من رای و اقره بها فقدمها و اقام بها عشرین سنه و تسعه اشهر الی ان توفی بها فی ایام المعتز.

ابوالقاسم بن ابی القاسم بغدادی از «زرافه» حاجب «متوکل» روایت کرد که گفت: مردی شعبده باز از هند پیش متوکل آمد و به حقه بازی مشغول بود. او در کار خود بسیار چیره و وارد بود و حقه بازی مثل او ندیده بودند. متوکل به این گونه چیزها علاقه عجیبی از خود نشان می داد. خواست که امام علی نقی را در صحنه حاضر کند و ایشان را خجل سازد. به آن مرد گفت که اگر وی را خجل گردانی، تو را هزار دینار بدهم. پس آن شخص گفت تا

ص:522


1- (1) الصواعق المحرقه، ص 205.

نان های سبک پختند و بر خوان نهادند و حضرت امام علی نقی را حاضر نمودند و آن مرد را نیز حاضر کردند و بر پشت حضرت، بالشی نهاده بودند که روی آن صورت شیری بود، و آن بازیگر بر دیگر جانب بالش نشست. امام خواست نان برگیرد، آن مرد حرکتی کرد که نان از دسترس حضرت بپرید پس آن جماعت خندیدند. امام دست بر آن صورت شیر زد که بر بالش بود و فرمود: او را بگیر. آن صورت از بالش بیرون جست و آن مرد را فرو برده باز در آن و ساده (بالش) غایب شد، به طریقی بود که آن قوم متحیر شدند. پس آن حضرت برخاست تا بیرون آید. متوکل اصرار بسیار کرد که می خواهم بنشینی و این مرد را باز آری. گفت: به خدای که بعد از این، وی را نبینی، دشمنان خدای را بر اولیای خدا مسلط می کنی؟ پس از نزد وی بیرون آمد، و دیگر آن مرد را ندیدند. کرامت و خرق عادت وی زیاده از آن است که به تقریر و بیان گنجد. ولیختم بالصلاة علی محمد و آله اجمعین الطاهرین.(1)

3. شیخ مؤمن بن حسن مؤمن شبلنجی (م. قرن سیزده) مؤلف کتاب «نورالابصار» درباره کرامات حضرت هادی داستان هایی نقل کرده است که ما به ذکر یک نمونه آن اکتفا می کنیم:

عن الاسباطی قال: قدمت علی ابی الحسن علی بن محمد المدینه الشریفه من العراق فقال: لی ما خبر الواثق عندک فقلت خلفته فی عافیه و انا من اقرب الناس به عهداً و هذا مقدمی من عنده و ترکته صحیحاً فقال: ان الناس یقولون انه قدمات فلما قال لی ان الناس یقولون انه قدمات فهمت انه یعنی نفسه فسکت ثم قال: ما فعل ابن الزیات قلت الناس معه...؛

اسباطی روایت کرده که در مدینه نزد امام هادی رفتم. به من فرمود: از «واثق» چه خبر داری؟ گفتم: قربانت گردم او سلامت بود و من اخیراً او را دیده ام. حضرت فرمود: مردم می گویند او مرده است؟ گفتم: من از همه کس دیدارم به او نزدیک تر است؟ و چون فرمود: مردم می گویند، دانستم که مقصودش از مردم، خود آن حضرت است. سپس فرمود: جعفر (جعفر بن معتصم متوکل عباسی) چه کرد؟ گفتم: او در زندان به بدترین حالات به سر می برد. فرمود: آگاه باش که او هم اکنون خلیفه است. سپس فرمود: ابن زیات (وزیر واثق) چه شد؟ گفتم: مردم پشتیبانش بودند و فرمان او نافذ بود. فرمود: «این قدرت برای او شوم بود». سپس خاموش شد و فرمود: «به ناچار مقدرات و احکام خدا باید جاری شود، ای خیران».

ص:523


1- (1) روضات الجنان، ج 2، صص 383-385.

واثق مرد و متوکل به جای او نشست و ابن زیات هم کشته شد. عرض کردم: چه وقت؟ فرمود: «شش روز پس از اینکه تو بیرون آمدی».(1)

کرامات امام حسن عسکری علیه السلام در کلام بزرگان اهل سنت

1. فضل الله بن روز بهان خنجی در شرح صلوات بر حضرت امام حسن عسکری علیه السلام می گوید:

اللهم صل و سلم علی الامام الحادی عشر، المقتدی الرضی المجتبی الوفی المقتفی فی العباده آثار النبی و الولی و المسخر لعسکر الملائکه بالعزم القوی النور الجلی، البدر الوضی ذی القدر العلی و المجد البهی و العز السنی وارث الامامه من الوصی والد الحجة الصفی و ولد النبی الزکی ابی محمد الحسن العسکری ابن علی النقی المتوفی فی شبابه بالبلاء المدفون عند ابیه بسرّ من رأی؛

بار خدایا درود و صلوات فرست برامام یازدهم مقتدای مرضی الخصال و برگزیده صاحب وفا، پیروی کننده در عبادت به آثار حضرت نبی و حضرت ولی، علی مرتضی، تسخیر کننده لشکر ملائکه با عزم قوی.

و این اشاره است بدانچه روایت کرده اند که نوبتی به متوکل رسانیدند که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام قصد دارد جهت خلافت خروج کند و مردم کوفه و عراق و خراسان با او موافق اند متوکل برای اینکه قدرت خود را به امام نشان دهد، دستور داد تمامی لشگر از شهر سرّ من رأی بیرون آیند و فرمود که هر کس از لشگر او، توبره اسب خود را از خاک پر کند و تمامی در یک محل بریزند. لشگری عظیم، هر یک توبره خود را از خاک پر کردند و در یک محل ریختند و تلّی عظیم در غایت بلندی در آنجا پدید آمد که آن را «تلی المخال» نام کردند یعنی تل توبره ها. بعد از آن متوکل، امام حسن عسکری علیه السلام را طلب نمود و با آن حضرت بالای تل رفت و به لشگر امر کرد همه لباس رزم بپوشند و آرایش تمام کنند و با لباس های تازی در غایت آراستگی سوار شوند و خود را عرضه کنند و غرض او آن بود که لشگر خود را به امام نشان دهد. چون لشگرها را به امام نشان داد، گفت: این لشگرهای من است و هر کس با من مخالفت می کند، گو طاقت مقاومت این لشگر پیش آور!

ص:524


1- (1) نور الابصار، ص 182 (چاپ دارالکتاب العلمیه، بیروت، ص 389) و در حاشیه آن «اسعاف الراغبین» چاپ شده است.

امام فرمود: تو لشگر خود را نشان دادی، اکنون نگاه کن و لشگر مرا تماشا کن. چون متوکل نگاه کرد، میان آسمان و زمین را از سواران ملک که تمامی بر اسبان «ابلق» سوار بودند مملو یافت و اسب ها را آراسته و با سلاح تمام، صف ها را راست کرده، متوکل از دیدن این منظره، بیفتاد و بی هوش شد. چون به هوش آمد گفت: اینها چه کسان اند؟ فرمود: اینها لشگر من اند، اما ما طلب ملک و خلافت نداریم و به عبادت مشغولیم، تو خاطر جمع باش.

او نور روشن و ظاهر است و دارای قدر و مرتبت بلند و بزرگی و عزت در غایت بها و جلال است و آن حضرت صاحب میراث امامت از وصی است. و او پدر حجت برگزیده و فرزند پیغمبر پاکیزه است و کنیت او حضرت «ابومحمد» و لقبش عسکری است و وفات کننده در جوانی به بلا و زحمت، و مدفون در نزد پدر خود در شهر سرّ من رأی است.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آل سیدنا محمد سیما الامام الصفی الحسن العسکری و سلم تسلیما.(1)

2. حافظ حسین کربلایی تبریزی هم درباره امام حسن عسکری علیه السلام می نویسد:

ذکر الامام الهمام، السید العالم العامل، و السند الفاضل الکامل، علم الهدی، طود النهی، کاشف البلوی و المحن ابن علی بن محمد بن علی بن موسی، ابی محمد الحسن الزکی العسکری صلوات الله علیهم اجمعین؛

وی امام یازدهم از ائمه اثنی عشر است. کنیت وی ابو محمد و لقبش هادی و زکی و سراج و عسکری است. وی را کرامات عجیب و خرق عادات عظیم بوده؛ از آن جمله روایت کرده اند که وی هنوز خردسال بود که در چاه آب افتاد و پدرش حضرت امام علی النقی علیه السلام در نماز بود. زنان فریاد برآوردند و چون حضرت هادی، سلام نماز باز داد فرمود که باکی و بأسی بر او نیست. دیدند که آب چاه بالا آمده و وی بر روی آن نشسته و هیچ آسیبی به وی نرسیده است به اذن الله....

و همچنین «اسماعیل بن علی بن عبدالله بن عباس» روایت کرده: وقتی بر سر راه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام نشستم. چون وی نزدیک شد به آن حضرت از فقر خود شکایت کرده، سوگند خوردم که مرا حتی یک دینار و یک درهم نیست و به عسرت و تنگی می گذرانم. آن حضرت فرمود که: سوگند می خوری به دروغ و حال آنکه تو دویست

ص:525


1- (1) وسیلة الخادم الی المخدوم، صص 265-270.

دینار در زیر خاک کرده ای و این را بدان جهت که به تو چیزی ندهم نمی گویم. بعد از آن به غلام خود فرمود که: ای غلام آنچه با توست به وی بده. غلام صد دینار به من داد. پس رو به سوی من کرد و گفت: تو دینارهایی را که زیر خاک کرده ای وقتی که به آن محتاج باشی از آن بهره ای نخواهی گرفت. به هر حال آنچه به من بخشیده بود نفقه کردم و به چیزی بعد از آن، که نفقه خود و عیالان کنم مضطر شدم. بر سر آن دفینه آمدم و اثری از آن نیافتم. گویا پسر من آنجا را دانسته بود و بیرون آورده، همچنان که حضرت فرموده بود، تمتعی از آن نیافتم.(1)

3. شیخ مؤمن شبلنجی نقل می کند:

او جامع کرامات است. ابو هاشم داود بن قاسم جعفری گفت: ما پنج یا شش نفر در زندان قلعه بودیم که «ابومحمد حسن بن علی عسکری» و برادرش «جعفر» نیز وارد شدند. رئیس زندان «صالح بن یوسف حاجب» بود و با ما در زندان مرد غیر عربی هم بود. «ابومحمد» وقتی که ما را دید، مخفیانه به ما گفت: اگر این مرد در اینجا نبود، به شما خبر می دادم که فرج شما کی خواهد بود. این مرد درباره شما نامه ای به خلیفه نوشته که تمام گفته های شما را در آن گزارش داده و آن را در میان لباس خود پنهان کرده است و دنبال وسیله ای می گردد تا آن را به دست خلیفه برساند از شر او بترسید.

«ابوهاشم» گفت:

ما چند نفر او را گرفتیم و لباس هایش را تفتیش کردیم و آن نامه را پیدا نمودیم و دیدیم در آن نامه از ما بدگویی کرده است و آن نامه را از بین بردیم و دیگر پیش او صحبت نکردیم. حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در زندان روزه می گرفت و چون افطار می کرد ما هم از غذای او می خوردیم....

ابو هاشم گفت: آن دفعه حضرت ابی محمد در زندان زیاد معطل نشد، زیرا که در «سرّ من رأی» مردم دچار قحطی شدند. معتمد خلیفه دستور داد مردم برای نماز استسقاء (طلب باران) به صحرا بروند، مردم سه روز پی در پی برای طلب باران به صحرا رفتند و دست به دعا برداشتند، ولی باران نیامد. روز چهارم «جاثلیق»،

ص:526


1- (1) روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، صص 388-385.

اسقف بزرگ مسیحیان، همراه نصاری و راهبان به صحرا رفت. یکی از راهبان هر وقت دست خود را به سوی آسمان بلند می کرد، باران سیل آسا می بارید. روز بعد نیز جاثلیق همان برنامه را ادامه داد و آن قدر باران آمد که دیگر مردم نیاز به باران نداشتند. همین امر موجب تعجب مردم شد و بعضی از مسلمانان در دین خود به شک افتادند و به مسیحیت تمایل پیدا کردند و این امر بر خلیفه ناگوار آمد و ناگزیر به صالح بن یوسف دستور داد، ابومحمد حسن (امام حسن عسکری) را از زندان آزاد کرده، پیش من بیاور.

فلما حضر ابومحمد الحسن عندالخلیفه قال له ادرک امه محمد صلی الله علیه و سلم فیما لحقهم من هذه النازله العظیم. فقال ابو محمد دعهم یخرجون غدا الیوم الثالث فقال له قد استغنی الناس عن المطر و استکفوا فما فائده خروجهم قال لازیل الشک عن الناس و ما وقعوا فیه...

چون ابو محمد حسن نزد خلیفه حاضر شد، خلیفه به او گفت: امت جدت را دریاب که گمراه شدند. حضرت فرمود: از جاثلیق و راهبان بخواه که فردا سه شنبه به صحرا بروند. خلیفه گفت: مردم دیگر باران نمی خواهند، چون باران به قدر کافی آمده است، بنابراین به صحرا رفتن آنان چه فایده ای دارد؟

حضرت فرمود:

برای اینکه شک و شبهه را از مردم زائل سازم.

خلیفه دستور داد اسقف بزرگ مسیحیان همراه راهبان روز سوم به صحرا رفتند و «ابو محمد حسن» نیز در میان جمعیت انبوهی به صحرا آمد. آنگاه مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند. آسمان ابری شد و باران شروع به باریدن کرد. امام حسن عسکری علیه السلام فرمود:

دست آن راهب را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست، بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوان آدمی بود. حضرت آن استخوان را گرفت و در پارچه ای پیچید و به مسیحیان فرمود: حالا طلب باران کنید. همین که دست ها را به آسمان بلند کردند، ابرها کنار رفت و آفتاب نمایان شد. مردم تعجب کردند. خلیفه از امام پرسید: این استخوان چیست؟ فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران خداست که اینها آن را از قبور پیامبران برداشته اند و استخوان هیچ پیامبری ظاهر نمی گردد، مگر آنکه باران نازل می شود. خلیفه، امام را تحسین کرد و استخوان را امتحان کردند و دیدند همان طور است که امام می فرماید.

ص:527

فرجع ابومحمد الحسن الی داره بسرّ من رأی و قد ازال عن الناس هذه الشبهه و سر الخلیفه و المسلمون بذلک و کلم ابو محمد الحسن الخلیفه فی اخراج اصحابه الذین کانوا معه فی السجن فاخرجهم و اطلقهم من اجله و اقام ابو محمد بمنزله معظماً مکرماً و صلات الخلیفه و انعاماته تصل الیه فی کل وقت نقله غیر واحد؛(1)

این جریان باعث شد که امام از زندان آزاد شود و راهی منزل خود در سرّ من رأی گردد و شک شبهه هایی که برای مردم حاصل شده بود، برطرف گردد و خلیفه و مسلمانان خوشحال شدند. در این هنگام، امام فرصت را غنیمت شمرد و آزادی یاران خود را که با آن حضرت در زندان بودند از خلیفه خواست و خلیفه خواسته او را اجابت کرد. این بود که ابو محمد محترمانه در منزل خود اقامت گزید و صله و جوایز خلیفه در هر وقت به او می رسید. این مطلب را عده زیادی نقل کرده اند.(2)

آنچه بیان شد، تحفه ای بود از کرامات بی کران ائمه اهل بیت علیهم السلام.

ص:528


1- (1) نور الابصار، ص 184؛ ابن الصباغ، الفصول المهمه، صص 288-287.
2- (2) ابن صباغ، الفصول المهمه، صص 269-287 (ط الغری)؛ شبلنجی، نورالابصار، ص 225 (ط مصر)؛ السمهودی، جواهر العقدین، ص 396 (به نقل ینابیع)؛ ابن حجر، الصواعق، ص 124 (ط حلب)؛ البدخشی، مفتاح النجاه، ص 189؛ شهاب الدین علوی (ابوبکر الحضری)، رشفه الصادی، ص 196 (ط مصر).

جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه:خاکپور، حسین، 1354 -

عنوان و نام پدیدآور:اهل بیت علیهم السلام در تفاسیر اهل سنت (نقش، جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام در روایات تفسیری اهل سنت ) [کتاب]/ حسین خاکپور، احمد عابدی.

مشخصات نشر:قم : آستانه مقدسه قم، انتشارات زائر، 1391 -

مشخصات ظاهری:3 ج.

شابک:دوره : 978-964-1802-28-0 ؛ 120000ریال : ج.1 : 978-964-1802-29-7 ؛ ج.2 978-964-1803-41-6 : ؛ ج.3: 978-964-180-231-0

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:ج.2 (چاپ اول: 1391) (فیپا).

یادداشت:ج.3 (چاپ اول: 1393 )(فیپا).

موضوع:خاندان نبوت در قرآن

موضوع:خاندان نبوت -- احادیث اهل سنت

موضوع:تفاسیر اهل سنت

شناسه افزوده:عابدی، احمد، 1339-

شناسه افزوده:آستانه مقدسه قم. انتشارات زائر

رده بندی کنگره:BP104 /خ2 خ2 1391

رده بندی دیویی:297/159

شماره کتابشناسی ملی: 2907196

ص :1

اشاره

ص :2

اهل بیت علیهم السلام در تفاسیر اهل سنت (نقش، جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام در روایات تفسیری اهل سنت )

حسین خاکپور، احمد عابدی.

ص :3

ص :4

فهرست مطالب

پیش گفتار 13

مقدمه 15

فصل سوم:

اهل بیت علیهم السلام

بخش اول: مصحف امام علی علیه السلام 21

تعریف و بیان موضوع 23

مصحف امام علی علیه السلام 28

اسناد مصحف امام علی علیه السلام 32

نقد و بررسی آرای دانشمندان 34

دیدگاه شهرستانی درباره جمع قرآن توسط امام علی علیه السلام 40

ویژگی های مصحف امام 42

1. ترتیب آیات براساس نزول 42

2. مشتمل بر تنزیل و تأویل 43

3. ذکر مصادیق آیات و دربردارنده نام های اهل حق و باطل 44

4. داشتن متن و حواشی 44

5. مشتمل بر محکم و متشابه 46

درنگی دیگر در مصحف امام علی علیه السلام 49

بخش دوم: اهل بیت علیهم السلام و علوم قرآنی 53

1. قرائت قرآن 55

شاگردان بی واسطه علی علیه السلام در قرائت 57

ص:5

1. ابوالاسود دوئلی 57

2. ابوعبدالرحمن عبدالله بن حبیب سلمی 58

3. زر بن حبیش 58

4. ابوالعالیه رفع بن مهران ریاحی 58

قرائت علی علیه السلام مرجع قراء 59

قرائت های شاذ منسوب به امام علی علیه السلام و نقد آنها 60

الف) اختلاف در ضبط و شکل (اعراب) 60

ب) اختلاف صرفی 62

ج) اختلاف نحوی 62

نقد و بررسی 66

2. اسباب نزول، شأن نزول و ترتیب نزول 69

تعریف شأن نزول 72

امام علی علیه السلام آگاه به اسباب نزول 75

امام حسن و امام حسین علیهما السلام 80

امام زین العابدین علیه السلام 84

امام باقر و امام صادق علیهما السلام 86

تابعین و نزول آیه ابلاغ در غدیر 89

الف) امام باقر علیه السلام 89

ب) امام صادق علیه السلام 91

ج) عطیه بن سعد العوفی 91

د) زید بن علی 92

ه -) ابوحمزه ثمالی 92

ترتیب نزول 97

3. مجمل و مبین 107

تعریف لغوی مجمل 107

اسباب و عوامل اجمال 107

مبیّن و اقسام آن 110

نمونه هایی از تبیین مجملات 115

امام علی علیه السلام و تبیین مجملات 116

امام حسن، امام حسین و امام سجاد علیهم السلام مبین مجملات 123

امام باقر و امام صادق علیهما السلام 126

بررسی و جمع بندی 133

ص:6

1. غرابت لفظ 133

2. اشتراک 133

3. عدم کثرت استعمال 134

4. ناسخ و منسوخ 135

نسخ در قرآن 135

اهمیت بحث از نسخ 135

حکمت نسخ 136

تعریف نسخ 137

شرایط نسخ 139

حقیقت نسخ 140

موضع امام علی علیه السلام درباره ناسخ و منسوخ قرآن 141

فصل چهارم:

میراث تفسیری اهل بیت علیهم السلام

بخش اول: قرآن از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام 149

1. امام علی علیه السلام 151

الف) تلاوت و تدبر 151

ب) اوصاف قرآن 153

ج) خواص سوره ها و آیات 157

د) تفسیر و اهمیت آن از دیدگاه امام علی علیه السلام 161

ه -) راه نداشتن اختلاف و تناقض در قرآن 163

تحلیل و بررسی 165

2. قرآن از دیدگاه سایر اهل بیت علیهم السلام 166

الف) امام حسن علیه السلام 167

ب) امام سجاد علیه السلام 168

ج) امام باقر علیه السلام 169

د) امام صادق علیه السلام 171

ه -) امام رضا علیه السلام 175

ص:7

3. ویژگی های قرآن در کلام اهل بیت علیهم السلام 177

الف) به کار گیری سبک خاص در بیان مطالب 177

ب) معرفی جهان های فراطبیعی 178

ج) ژرفای نامحدود 178

د) جهان شمولی و ابدیت 179

ه -) فصاحت و بلاغت بی نظیر 179

و) اشاره ها و نشانه ها 180

4. اسرار ماندگاری قرآن در کلام اهل بیت علیهم السلام 181

الف) ژرفای نامحدود قرآن 181

ب) پیوند قرآن و عترت 183

اول: فلسفه پیوند قرآن و عترت 185

دوم: ثمرات پیوند قرآن و عترت 186

ج) اجتهاد روشمند در قرآن 187

نتیجه و بحث 189

بخش دوم: تجلی قرآن در اقوال و افعال ائمه معصومین علیهم السلام 191

روایاتی از امام علی علیه السلام 194

روایاتی از امام حسن مجتبی علیه السلام 204

روایاتی از امام حسین و امام زین العابدین علیهما السلام 210

روایاتی از امام باقر علیه السلام 216

روایاتی از امام صادق علیه السلام 218

بخش سوم: احتجاجات اهل بیت علیهم السلام به آیات قرآن 227

استدلال به آیه مودت 230

شأن نزول آیه مودت 233

مصداق قربی 234

استدلال امام علی علیه السلام به آیه مودت 238

استدلال امام حسن علیه السلام به آیه مودت 239

استدلال امام حسین علیه السلام به آیه مودت 243

استدلال امام زین العابدین علیه السلام به آیه مودت 244

ص:8

استدلال امام صادق علیه السلام به آیه مودت 245

استدلال به آیه اولی الامر 246

امام علی علیه السلام 246

امام حسن علیه السلام 247

امام باقر علیه السلام 248

استدلال به آیه تطهیر 249

امام حسن علیه السلام 249

امام حسین علیه السلام 251

امام سجاد علیه السلام 251

استدلال به آیه (وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ) 253

امام زین العابدین علیه السلام 253

استدلال ائمه [علیهم السلام] به آیه هشتاد و پنج انعام 254

مواردی از استدلال به آیات دیگر 257

بخش چهارم: فضایل اهل بیت علیهم السلام در کلام آن حضرات 261

فضایل اهل بیت علیهم السلام در کلام رسول الله صلی الله علیه و آله 264

فضایل اهل بیت علیهم السلام در کلام امام علی علیه السلام 272

فضائل اهل بیت علیهم السلام در کلام امام حسن و امام حسین علیهما السلام 276

فضایل اهل بیت علیهم السلام در کلام امام سجاد علیه السلام 281

فضیلت اهل بیت علیهم السلام در کلام امام باقر و امام صادق علیهما السلام 287

فضایل اهل بیت علیهم السلام در کلام سایر ائمه علیهم السلام 301

اهمیت امامت و ولایت در کلام اهل بیت علیهم السلام 308

اهمیت مودت اهل بیت علیهم السلام 318

بخش پنجم: اهل بیت علیهم السلام و تفسیر و تأویل قرآن کریم 323

تفسیر و تأویل 325

مفهوم لغوی و کاربرد قرآنی تفسیر 325

معنای اصطلاحی تفسیر 326

تعریف پیشنهادی 329

معنای لغوی تأویل 330

ص:9

کاربردهای تأویل در قرآن 332

فرق تفسیر و تأویل 334

منزلت اهل بیت علیهم السلام در تفسیر 335

روش تفسیری اهل بیت علیهم السلام 339

بیان گوشه ای از تفسیرها و تأویلات ائمه اطهار علیهم السلام 341

امام علی علیه السلام 341

امام حسن و امام حسین علیهما السلام 368

امام سجاد علیه السلام 372

امام باقر و امام صادق علیهما السلام 379

امام موسی کاظم و امام رضا و... علیهم السلام 403

تأویلاتی پیرامون امام زمان عجل الله تعالی فرجه 406

فواید مرجعیت اهل بیت علیهم السلام در تفسیر و تأویل 410

1. قابل فهم بودن قرآن 410

2. تمایز حوزه فهم ظاهر و تفسیر 411

3. جداسازی حوزه تفسیر و تأویل 412

4. تفکیک حوزه باطن و ظاهر 413

5. ارجاع به قرآن 413

6. نقش انحصاری اهل بیت علیهم السلام 414

الف) تفصیل معارف و احکام 414

ب) تأویل آیات 415

ج) رفع اختلاف ها 417

بخش ششم: مصداق یابی آیات (جری و تطبیق) 419

تعریف جری و تطبیق 421

امام علی علیه السلام 422

سایر اهل بیت علیهم السلام 427

بررسی و جمع بندی 436

1. مصادیقی از سنخ تفسیر 436

2. مصادیقی از قسم تأویل 441

بخش هفتم: تفسیر مفردات در کلام اهل بیت علیهم السلام 443

ص:10

تعریف مفردات 445

اهمیت و جایگاه دانش مفردات 445

امام علی علیه السلام پیشگام در تفسیر واژه ای 446

امام علی علیه السلام و تفسیر مفردات 447

امام سجاد علیه السلام و تفسیر مفردات 453

امام باقر و امام صادق علیهما السلام و تفسیر مفردات 454

بخش هشتم: اهل بیت علیهم السلام پرچمدار تفسیر قرآن به قرآن 459

مقصود از تفسیر قرآن به قرآن 461

گسترش تفسیر قرآن به قرآن 462

ادله و مستندات تفسیر قرآن به قرآن 464

ناقدان تفسیر قرآن به قرآن و بررسی نظر آنان 465

مصادیق تفسیر قرآن به قرآن 467

نمونه هایی از تفسیر قرآن به قرآن اهل بیت علیهم السلام 468

تحلیل و بررسی 476

بخش نهم: اهل بیت علیهم السلام و حل مشکلات علمی 479

بخش دهم: حروف مقطعه در کلام اهل بیت علیهم السلام 499

بخش یازدهم: قضاوت ائمه علیهم السلام بر اساس قرآن 505

بخش دوازدهم: اهل بیت علیهم السلام مدافعان عصمت انبیاء 519

معنی لغوی عصمت 521

ریشه تاریخی بحث 522

عصمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در قرآن 524

ریشه های عصمت در سخنان حضرت علی علیه السلام 524

ادله عصمت پیامبران از نظر قرآن 529

گواه نخست از قرآن 529

گواه دوم از قرآن 530

گواه سوم از قرآن 531

گواه چهارم 533

ص:11

گواه پنجم 533

گواه ششم 535

عصمت انبیا در منابع اهل سنت 537

1. حضرت ایوب علیه السلام 537

2. حضرت داوود علیه السلام 538

3. حضرت سلیمان علیه السلام 538

4. حضرت یوسف علیه السلام 538

5. رسول الله صلی الله علیه و آله 540

بخش سیزدهم: روایات اخلاقی - تفسیری اهل بیت علیهم السلام 545

روایت اخلاقی امام علی علیه السلام در منابع اهل سنت 547

روایات اخلاقی حضرت فاطمه علیها السلام در منابع اهل سنت 556

روایات اخلاقی امام حسن، امام حسین و امام سجاد علیهم السلام 557

روایات اخلاقی امام باقر و امام صادق علیهما السلام 563

روایات اخلاقی امام کاظم و امام رضا علیهما السلام 571

بخش چهاردهم: بررسی عنصر تقیه در روایات معصومین علیهم السلام 573

تعریف لغوی تقیه 576

تعریف اصطلاحی تقیه 578

تعریف اصطلاحی تقیه از نظر شیعه 578

تعریف اصطلاحی تقیه از نظر اهل سنت 582

تعریف برگزیده 583

ذکر تقیه در آیات 584

تقیه قبل از اسلام 588

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و تقیه 590

اهل بیت علیهم السلام و تقیه 593

صدور حدیث در شرایط تقیه 595

تقیه و راه شناسایی روایات و علت صدور آنها 596

نتیجه و جمع بندی 606

ص:12

پیش گفتار

ثقلین (قرآن و عترت) از یکدیگر جدائی ندارند. این عدم جدائی - که مورد تاکید رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده - در عرصه های مختلف قابل تصور است. یکی از این عرصه ها در موضوع علم و معرفت به قرآن کریم یا تفسیر و تاویل آن است. قرآن همچنانکه محکمات دارد متشابهات نیز در آن وجود دارد.

برای ابهام زدائی از الفاظ قرآن کریم و تبیین مراد و مقصود واقعی خدای متعال از این کتاب هدایت و برای بیان تاویل و مصداق یابی و جری و تطبیق آیات شریفه قرآن - طبق حدیث شریف ثقلین - چاره ای جز مراجعه به عترت علیهم السلام وجود ندارد. قرآن بدون تفسیر اهل بیت علیهم السلام قابل فهم نیست و قهراً عمل کردن به آن بدون مراجعه به آثار و سخنان نورانی معصومین علیهم السلام، مثل عمل کردن به عام بدون مراجعه و فحص از مخصّص یا عمل به مطلق بدون در نظر گرفتن مقیّدات و یا مثل تمسک به کلام بدون در نظر گرفتن قرائن و شواهد آن است. و این چیزی است که نزد عقلا و در هیچ عرفی پذیرفته نبوده و آنرا غیر عقلانی می شمرند.

بنابراین ضرورت مراجعه به کلمات اهل بیت علیهم السلام در باب تفسیر و تاویل قرآن واضح و روشن است، و علمای شیعه در طول تاریخ به این سنت و روش عمل کرده اند. حتی بزرگانی که در آثار گرانبهای خود از روش تفسیری قرآن به قرآن پیروی نموده اند هرگز از ضرورت توجه به روایات و احادیث اهل بیت علیهم السلام در باب تفسیر غافل نبوده و آنرا مد نظر داشته و به آن عمل کرده اند. تفسیر گرانسنگ المیزان و بحث های روائی آن شاهد این مدعاست، بلکه ایشان حتی در مباحث تفسیری خود - که قبل از بحث روائی ذکر شده - نیز توجه و اشراف کامل به مضمون روایات داشته است.

ص:13

اما آنچه در اینجا مهم است مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن نزد علمای اهل سنت است. کتابی که اکنون پیش روی شماست، تلاش دارد نقش بی بدیل اهل بیت علیهم السلام را در تفسیر قرآن از منظر مفسران و علمای اهل سنت نشان دهد، تا معلوم شود که دین خدا و کتاب آسمانی و احکام شریعت الهی را باید از آن مفسران واقعی کتاب خدا فرا گرفت و مراجعات و ارجاعات گوناگون بزرگان اهل سنت شاهد این باور قلبی آنان است و حتی اگر کسی به زبان به آن اعتراف نداشته باشد، عمل و سیره آنان در تفسیر گویای این حیقیقت است که قرآن بدون تفسیر اهل بیت علیهم السلام قابل فهم نیست.

امید است این اثر گامی هر چند کوتاه در خدمت به آستان قرآن کریم و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و تبیین عدم انفکاک این دو ثقل و میراث رسول خاتم صلی الله علیه و آله باشد.

مدیریت پژوهشی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها وظیفه خود می داند از حمایت های تولیت محترم حضرت آیت الله سعیدی دامت برکاته و مؤلفان این اثر وزین و ارزنده صمیمانه تشکر و قدردانی نماید.

وآخر دعوینا ان الحمدلله رب العالمین

اول رمضان المبارک 1433

مدیریت پژوهشی آستان مقدس

ص:14

مقدمه

اللهم صلّ علی محمد و علی آل محمد کما صلّیت علی إبراهیم و علی آل إبراهیم، إنّک حمید مجید

منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود، ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذات، پس در هر نفس، دو نعمت موجود است و بر هر نعمت، شکری واجب.(1)

حمد و سپاس و ستایش، خدای را که بر حقیر منت نهاد و فرصتی فراهم آورد تا در ژرفای قرآن با همراهی بی بدیل عترت، قدری درنگ و تأمل نمایم.

قرآن با محتوای بلند و روح افزای خود، جان های خسته از جهالت و نادانی و فطرت های تشنه حقیقت را چنان در معرض نوازش خود قرار می دهد که یک باره انسان ها را از ظلمتکده غفلت و جهالت به شهر حقیقت و آگاهی رهنمون می سازد.

از هم نشینی و پیوند دو عنصر مهم قرآن و عترت، مواهب و برکات فراوانی عاید جامعه اسلامی گشت که بشر امروزه هم از برخی برکات آن بهره مند است. این حقایق خالص قرآنی و پیام های روح بخش عترت نبوی بر وجود انسان های حقیقت جو چنان کارگر افتاد که آنها را به تدبر عمیق واندیشیدن همه جانبه در مضامین انسان ساز قرآن، غوطه ور ساخت.

اهل بیت علیهم السلام، ائمه مسلمین، حجج خدا بر عالمین، سادات مؤمنین، رهبر سفید پیشانی ها و مولای مسلمین اند. آنها همچون ستارگانی که امان اهل آسمان اند، امان اهل زمین اند؛ زمین به اذن آنها از باریدن باز می ایستد و به اذن آنان خیرات خود را به سوی زمینیان سرازیر می سازد.

ص:15


1- (1) سعدی شیرازی، گلستان، دیباچه، ص 2.

راقم این سطور، با بضاعتی اندک، به تحقیق و پژوهش پیرامون یکی از مسائل بنیادین و راهگشا؛ یعنی نقش، جایگاه و میراث تفسیری اهل بیت در روایات اهل سنت پرداخته است. چه آنکه به اعتقاد ما تنها راه نجات مسلمین از طوفان های جدایی و حیرت، بازگشت به قرآن و عترت است و هیچ راهی جز این وجود ندارد؛ چرا که صادق مصدق قطب عالم هستی، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم مکرر فرمودند: «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی...»(1).

با سپری شدن عصر طلایی حضور پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وسلم، اولین رخداد غم باری که در تاریخ بروز کرد، حذف رسمی اهل بیت علیهم السلام از جایگاه الهی خود در صحنه علمی و اجتماعی جامعه اسلامی بود. این رویداد غم انگیز که شاید در بدو امر برای طراحان آن، چندان هم بزرگ و مهم به نظر نمی آمد، در واقع مصیبت سهمگینی بود که نه تنها بخش عظیمی از امت اسلامی را از چشمه سار معارف الهی اهل بیت علیهم السلام - یگانه آگاهان به معارف الهی و قرآن - محروم ساخت، بلکه قرآن، ثقل اکبر و رکن اصلی هدایت مسلمانان را نیز از روح و جان و فروغ روشنی بخش خود جدا، و در بند ظواهر، قرائت، لغت و... رها ساخت.

تفکر مبتنی بر حذف اهل بیت علیهم السلام - که از همان ابتدا اندیشه غالب به حساب می آمد - در تفسیر و فهم مفاهیم قرآن، صحابه را مرجع اصلی خود قرار داد. این مرجعیت جعلی به علت فقدان ملاک و میزان معیّن، به مرور زمان، سبب بروز و ظهور اختلافات گسترده در روایات تفسیری گردید، همچنانکه شهرستانی تحریف معنوی قرآن و به وجود آمدن اختلافات بسیار در تفسیر آن را، نتیجه بی توجهی به دیدگاه ها و تأویلات عترت پیامبر می داند. اگر مفسرین، تأویل و معانی آیات را از صادقین، راسخان در علم و وارثین انبیا؛ یعنی اهل بیت دریافت می نمودند، کلامشان یکسان بود و مقاصدشان مختلف نمی شد.

این مسئله در عصر تابعین، برای فرصت طلبان زمینه ای فراهم ساخت تا با مغتنم دانستن این غفلت، بسیاری از اندیشه های نادرست خود را در قالب اسرائیلیات به عرصه تفسیر وارد سازند.

اختلافات تفسیری و ورود اسرائیلیات به عرصه تفسیر، بعدها مشکلات بسیاری را برای جامعه مسلمین به وجود آورد، از جمله اینکه حذف اهل بیت علیهم السلام علاوه بر آنکه به

ص:16


1- (1) بحارالانوار، ج 2، ص 103.

لحاظ علمی، مسلمانان را از فیض معلمان و مفسران راستین قرآن محروم ساخت، نظام سلطنتی، جای نظام ولایی مبتنی بر امامت را غصب کرد و به تبع آن بسیاری از احکام و هدایت های اجتماعی و سیاسی قرآن از صحنه جامعه حذف گردید.

این روند مصیبت بار، قرن های متمادی، سایه شوم خود را بر سرتاسر جهان اسلام گسترانیده بود. طراحان این نقشه با حذف ظاهری اهل بیت علیهم السلام اقدام به مرجع تراشی نمودند و سپس ندای ساختگی «اصحابی کالنجوم» سر داده، به جعل و تحریف احادیث پرداختند. گاهی نیز با جعل فضیلت برای دیگران کوشیدند تا مقام شامخ اهل بیت علیهم السلام و فضایل بی شمار آن بزرگواران را کم رنگ جلوه دهند.

اما وارثان حقیقی قرآن هر فرصتی را مغتنم دانسته، با تربیت شاگردان سعی در ترویج احکام ناب اسلام واقعی نمودند. بدین ترتیب در گذر زمان، عده ای از مفسران و بزرگان اهل سنت متوجه حرکت مخالفان قرآن و عترت شدند و سعی نمودند در آثار خود از روایات معصومین علیهم السلام هم استفاده نمایند. برخی هم در بازشناسایی آن بزرگواران به جامعه اسلامی تلاش کردند.

از این رهگذر، تأمل در مسئله مورد نظر و بازگشت به قرآن و عترت جایگاه ویژه ای دارد. تعیین میزان تأثیرپذیری مفسران اهل سنت از اندیشه امامان معصوم علیهم السلام، میزان نقل روایات تفسیری از آنها، نقل کرامات و امور خارق العاده اهل بیت علیهم السلام، بیان فضایل بی شمار اهل بیت علیهم السلام، ترجیح روایات اهل بیت بر دیگر اقوال، به خصوص در بحث عصمت انبیا و ده ها مورد دیگر، ضرورت پرداختن به این موضوع را دوچندان می کند.

اهل بیت علیهم السلام در تفسیر از همه نکات کلی و قواعد تفسیر استفاده کرده اند. با دقت در اقوال آن بزرگواران به خوبی معلوم می شود که آنان چگونه از روش قرآن به قرآن، قرآن به سنت و لغت و ادب بهره برده اند. و البته این تفسیرها غیر از تأویل است.

مهم ترین نکاتی که می تواند متمایز کننده روش کلی اهل بیت علیهم السلام در تفسیر باشد عبارتند از: ویژگی اتصال به وحی، احاطه علمی و مقام عصمت آنان که روی هم رفته می تواند برجستگی گفته ها و تفسیرهای ایشان را بر دیگران نشان دهد.

دردمندانه باید گفت که آنچه در نخستین سده های تاریخی اسلام بر منابع روایی گذشت سبب شد تا آن مقدار از میراث گران بهایی که با دشواری های فراوان بر جای مانده بود، به آسانی ثبت و ضبط نشود.

ص:17

در علل ناکافی بودن روایات تفسیری، به اجمال می توان گفت مطالعه شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر عصر اهل بیت علیهم السلام تا اندازه زیادی پرده از این راز می گشاید. بدین معنا که حساسیت حاکمان زمان نسبت به خاندان عصمت و طهارت و تلاش برای ناشناخته ماندن ایشان در میان افراد جامعه از یک سو و تعصب های قومی و رکود فرهنگی جامعه از سویی دیگر، سبب شد تا زبان گویای معارف وحی، آنگونه که باید بروز و ظهور پیدا نکند.

با این همه با تلاش طاقت فرسای عالمان و حافظان، برخی از این میراث گران بها به دست ما رسیده است. اما متأسفانه این میراث ارزشمند گاه با احادیث نا استوار، اسرائیلیات، احادیث ساختگی یا بی سند، در هم آمیخته و نتوانسته نقش و جایگاه مورد انتظار خود را بیابد.

با این حال نمی توان به این بهانه، همه روایات تفسیری را که در لابه لای آن احادیث درست و استوار نیز دیده می شود کنار گذاشت. از این رو بر دوستداران عترت است که به ارائه ملاک ها و ضوابطی متقن و پالایش روشمند این منابع همت گمارند و سره را از ناسره جدا سازند و از این رهگذر به چشمه های زلال و جوشان تفسیری معصومین علیهم السلام راه یابند.

از طرفی باید غالب تفاسیر و دیگر کتب اهل سنت را مورد بررسی قرار داده، جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام را استخراج نماییم. امید است مقبول درگاه حق تعالی و ائمه اطهار علیهم السلام واقع شود.

والسلام علی من اتبع الهدی

حسین خاکپور

ص:18

فصل سوم: اهل بیت علیهم السلام و علوم قرآنی

اشاره

فصل سوم(1): اهل بیت علیهم السلام و علوم قرآنی

ص:19


1- (1)لازم به ذکر است که فصل اول و دوم این مباحث در جلد اول تدوین شده است.

ص:20

بخش اول: مصحف امام علی علیه السلام

اشاره

ص:21

ص:22

تعریف و بیان موضوع

درباره علوم قرآنی تعریف های گوناگونی ارائه شده، زرقانی در این باره نوشته است:

«علوم قرآنی، دانش های مربوط به قرآن کریم است از جنبه نزول، ترتیب، جمع، کتابت، قرائت، تفسیر، اعجاز، ناسخ و منسوخ و رفع شبهه از این کتاب الهی و علوم مانند آن. موضوع علوم قرآنی، قرآن کریم است».(1)

دکتر صبحی صالح نیز در تعریفی نزدیک به این مضمون آورده است:

«علوم قرآنی مجموعه مسائلی است که درباره احوال قرآن کریم بحث می کند. این چگونگی ها از حیث نزول قرآن، تلفظ، کتابت، جمع و ترتیب آیات در مصاحف و تفسیر و تبیین ویژگی ها و اهداف کتاب الهی است».(2)

بنابراین علوم قرآنی در مجموع، شامل دانش هایی است که مباحث کلی شناخت قرآن را تبیین می کند و به گونه ای می تواند پیش نیاز تفسیر و شناخت قرآن باشد.

زرقانی بر این باور است که اصطلاح علوم قرآنی به شکل امروزی در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وجود نداشته است، گرچه رسول خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب او نسبت به معارف و دانش های قرآنی احاطه داشتند و آگاهی آنان به این علوم، بیش از دانش علمای پس از خود بوده است. همه این علوم در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله به شکل مدوّن جمع آوری نشده بود؛ زیرا اصحاب به تدوین و تألیف آنها نیازی نداشتند. رسول خدا صلی الله علیه و آله معارف و دانش های قرآنی را برای اصحاب خود تبیین می کرد و آنان با توجه به

ص:23


1- (1) محمد عبدالعظیم زرقانی؛ مناهل العرفان فی علوم القرآن؛ ج 1، ص 28.
2- (2) صبحی صالح، علوم القرآن، ص 10.

قدرت حافظه و فهم و درک فراوان خود، این دانش ها را به خوبی می آموختند؛ ولی به شکل مدوّن، آنها را جمع آوری نمی کردند.(1)

این سخن به این معنا نیست که احادیث و اقوال پیامبر صلی الله علیه و آله و دیگر معصومان علیهم السلام به هیچ روی تدوین نمی شده، بلکه اقوال و افعال متعددی از سوی این بزرگواران، در تأیید کتابت و تدوین حدیث وارد شده است. علاوه بر این، وجود صحیفه ها و کتاب های حدیثی گزارش شده از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله تأیید دیگری بر این مدعاست.

از جمله این صحیفه ها، می توان به صحیفه امام علی علیه السلام اشاره کرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را بر امام علیه السلام املا کرده بود. این مجموعه حدیثی به نام های «علی»، «جَفر» و «جامعه» گزارش شده است. از دیگر نوشته ها و مجموعه های حدیثی منتسب به علی علیه السلام «کتاب السّنن و القضایا و الاحکام» و «کتاب فی علوم القرآن» است.(2) در بحث حاضر، کتاب اخیر را مورد بررسی قرار دهیم.

در منابع روایی، مجموعه ای در علوم قرآنی و اصناف آن گزارش شده که گویا این مجموعه از امام علی علیه السلام نقل شده است. علامه مجلسی رضوان الله نیز تمام آن را در بخش قرآن بحارالانوار، به عنوان روایتی از امام علیه السلام نقل کرده و در آغاز آن نوشته است:

«بابی که درباره اصناف و انواع آیات قرآن و تفسیر برخی آیات وارد شده و به روایت [محمد بن ابراهیم] نعمانی است. این رساله مدوّن، به تنهایی دارای فواید بسیار است».

این مجموعه، حدود صد صفحه از آغاز مجلد 90 بحار را فراگرفته است. ظاهر عبارات نشان می دهد که این مجموعه یک سره از امام علی علیه السلام است، در این رساله، چندین بار نام علی علیه السلام تکرار شده که تأکیدی بر انتساب کلی کتاب به آن حضرت است. اما آیا واقعیت چنین است؟

ص:24


1- (1) محمد عبدالعظیم زرقانی، ص 30.
2- (2) جهت اطلاعات بیشتر: ر. ک: سید محمد رضا حسینی، جلالی، صص 71-137.

از نظر علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی از زمان مرحوم مجلسی به بعد، این مجموعه به نام سید مرتضی رضوان الله نیز مشهور شده است. علامه سید محسن امین ضمن یاد کرد نگاشته های علی علیه السلام، درباره این مجموعه نوشته است:

«کتابی است که علی علیه السلام در آن شصت نوع از انواع علوم قرآنی را ذکر کرده و برای هر یک مثالی آورده است».(1)

آیت الله سیدحسن صدر ضمن بیان سبقت و اعلمیت علی علیه السلام در تفسیر قرآن، آن امام را در زمینه علوم قرآنی نیز پیشگام معرفی کرده و نوشته است:

نخستین کسی که شاخه های مختلف علوم قرآنی را برشمرد و به دسته بندی این دانش ها پرداخت، علی علیه السلام بود. او شصت نوع از انواع علوم قرآنی را نام برده و آنها را املا کرده و برای هر یک مثالی زده است. این مجموعه از طرق متعدد به دست ما رسیده است. لذا می توان نتیجه گرفت شیعه در تمام شاخه های علوم قرآنی بر دیگران پیشی جسته و به این مقام والا دست یافته است.(2)

در منابع مختلف، طرق متعددی که این رساله را مستند به علی علیه السلام می کند، نقل شده است که اکنون اشاره ای بدان ها خواهیم داشت:

1. حافظ ابوعباس، احمد بن محمد بن سعید بن عقده کوفی (متوفای 333ه. ق) به نقل از امام جعفر صادق علیه السلام.

2. ابوالقاسم سعد بن عبدالله بن ابی خَلَف اشعری قمی (متوفای 301 یا 299ه. ق) تحت عنوان «تفسیر سعد» و ناسخ و منسوخ قرآن.

3. محمد بن ابراهیم بن أبی زینب کاتب بغدادی، شاگرد شیخ کلینی، به عنوان تفسیر نعمانی.

4. سید شریف مرتضی علی بن حسین موسوی که این رساله را به نام محکم و متشابه در قرآن روایت کرده است.(3)

ص:25


1- (1) سید محسن امین، ج 1، ص 90.
2- (2) سید حسن صدر، ص 316.
3- (3) ر. ک: سید محمد رضا حسینی، جلالی، ص 137.

آیت الله معرفت پس از بیان انتساب این مجموعه به افراد فوق، بر این باور است که تفسیر نعمانی منسوب به ابوعبدالله محمد بن ابراهیم نعمانی - یکی از برجستگان قرن چهارم - تفسیری مجهول است و مؤلف آن ناشناخته و به طور اتفاقی و احتمالاً به وسیله برخی شاگردان وی به نعمانی نسبت داده شده، ولی به اثبات نرسیده است.(1)

استاد محمد علی مهدوی راد نیز در بررسی سیر نگارش های علوم قرآنی، بر این باور است که به ابوعبدالله محمد بن ابراهیم - معروف به ابی زینب - نعمانی (متوفای حدود 350ه. ق) کتابی با عنوان «صنوف آیات القرآن» نسبت داده شده است. مجموعه این رساله را علامه مجلسی در بحارالانوار آورده است. این مجموعه با عنوان «رسالة المحکم و المتشابه» و با انتساب به سید مرتضی نیز جداگانه نشریافته است که به طور قطع این انتساب درست نیست.

پس از این سخن، استاد مهدوی راد به طرح سؤالاتی پرداخته و نوشته است: آیا رساله «صنوف آیات القرآن» از نعمانی است و محتوای آن، چنان که سند آن نشان می دهد، روایت از علی علیه السلام است؟ آیا این مجموعه همان رساله «ناسخ القرآن و منسوخه و محکمه و متشابه» از سعد بن عبدالله اشعری است که بخشی از آن را علامه مجلسی نقل کرده است و پیشتر از آن یاد کردیم؟ پاسخ هیچ کدام از این سؤال ها را قاطعانه نمی توان داد. به هر حال انتساب آن به نعمانی نیز چندان روشن نیست.(2)

بنابراین انتساب این مجموعه به عنوان نگاشته ای مستقل به امام علی علیه السلام چندان استوار و قطعی نیست، ولی از آنجا که اغلب علما و نویسندگان به این مجموعه استناد می کنند، ما نیز بدان خواهیم پرداخت. علاوه بر آن ما در تبیین جایگاه امام علی علیه السلام در علوم قرآنی، تنها به بیان روایات این رساله بسنده نکرده ایم و از برخی تفاسیر روایی، نهج البلاغه و منابع دیگر نیز بهره گرفته ایم.

ص:26


1- (1) محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج 1، ص 457 و نیز ر. ک: صیانة القرآن من التّحریف، ص 183.
2- (2) ر. ک: محمدعلی مهدوی راد، سیر نگارش های علوم قرآنی، ص 43.

رساله یاد شده دارای مقدمه ای کوتاه درباره ارزش و اهمیت قرآن است، سپس سند رساله و سخنانی از امام صادق علیه السلام درباره ارزش قرآن بیان شده است. پس از آن امام علی علیه السلام درباره اقسام آیات و دانش های مرتبط با قرآن سخن رانده و فرموده است:

آیات قرآن مشتمل بر محکم و متشابه، عامّ و خاص، ناسخ و منسوخ، مقدّم و مؤخّر، عزائم و رخص، حلال و حرام، فرایض و احکام و منقطع و معطوف است. تعریف برخی از این دانش ها با مثال هایی از آیات قرآن در این قسمت مشاهده می شود. همچنین در این بخش، به اولین سوره و آیه نازل شده بر پیامبر صلی الله علیه و آله، آیات جدال، امثال قرآنی، قصص و داستان های مربوط به سرگذشت پیشینیان، اشاره شده است.

در ادامه، حضرت علیه السلام به این موضوع اشاره کرده اند که در قرآن، آیاتی است که لفظ آن خاص یا عام است، یا لفظ واحد و معنا جمع و یا بالعکس، لفظ، جمع و معنا واحد است یا لفظ اینکه بیانگر گذشته و معنا نشان دهنده آینده است. برخی آیات نیز الفاظ و معانی مشترک دارند. آنگاه امام علیه السلام برای هریک، مثال هایی از قرآن ذکر کرده است.

بخش دیگر رساله، باب احتجاجات امام علیه السلام با زندیقی است که ادعای تناقض در قرآن داشت و گمان می بُرد میان برخی آیات قرآن اختلاف و تناقض وجود دارد. امام علیه السلام نیز با تفسیر و توضیح آیات مورد سؤال زندیق، ثابت کرد هیچ گونه تناقض و اختلافی بین آیات الهی وجود ندارد.

بدین سان در زمینه دانش های مربوط به قرآن، از آن امام علیه السلام سخنان بسیاری بر جای مانده است که به شرح و چگونگی آنها می پردازیم.

اهل بیت علیهم السلام - همان طور که گذشت - نقش بسیار مهم و سرنوشت سازی در تفسیر قرآن و هدایت مفسران به سمت انتخاب شیوه صحیح در تفسیر قرآن دارند. گرچه سیاست دور نگه داشتن اهل بیت علیهم السلام، وجود روایات آنها را در میان روایات تفسیری اهل سنت کم رنگ نموده، اما با تتبع در روایات و کتب تفسیری آنها گونه های متفاوتی را از احادیث اهل بیت علیهم السلام می توان مشاهده کرد.

احتجاج به آیات قرآن در مقام دفاع از جایگاه و حقانیت اهل بیت، بیان فضایل اهل بیت از لسان آن حضرات، تأویل و تفسیر قرآن و تبیین مراد خداوند، جری و تطبیق، بیان والایی قرآن، تحلیل و بیان مقاصد و قصص قرآن، تفسیر موضوعی، و ده ها مورد دیگر را می توان جست وجو کرد که در این قسمت، سعی در بیان اجمالی آن داریم.

ص:27

مصحف امام علی علیه السلام

مصحف امام علی علیه السلام به عنوان نخستین کتاب در اسلام و به عنوان با اهمیت ترین اثر تفسیری و علوم قرآنی از جهاتی چند دارای اهمیت است. واضح است که اگر مصحف امام علیه السلام تنها مشتمل بر آیات قرآن بود با عنوان نخستین تألیف از آن یاد نمی شد.(1)

برجسته ترین ویژگی این کتاب در مؤلف آن بوده که امام امیرالمؤمنین علیه السلام است.

امام علی علیه السلام به عنوان شاهد وحی، صاحب علم الکتاب، وارث علم پیامبر، همراه همیشگی او، دومین شخصیت جهان آفرینش، باب «مدینه العلم» پیامبر و هم پایه آن حضرت در تمامی ارزش ها به جز پیامبری، و به عنوان آگاه ترین فرد صحابه از تفسیر و تأویل قرآن و به مثابه تنها صحابی پیامبر خدا که از راز و رمز هر آیه آگاه بود و حضور او در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان های نزول قرآن بیش از دیگران و فراگیری او از علوم آن حضرت فراتر از همگان بود، شایستگی بی مانندی را در این زمینه ها برای او ثابت می کند که هیچ کس را یارای برابری با او نیست.(2)

علی علیه السلام با این ویژگی ها و با این دانش بی کران به عنوان نخستین مؤلف کتاب در اسلام به تألیف و نوشتن مصحف خود دست یازید. گرچه مصحف امام علی علیه السلام سوگمندانه در دست نیست، ولی نشان آن در سخن اهل تاریخ و حدیث و تفسیر از شیعه و اهل سنت و نیز در روایاتی که از خود آن امام و فرزندان گرامی اش رسیده فراوان است.

مؤلفان بسیاری از آن یاد کرده اند و از چند و چون آن سخن گفته اند. توصیف هایی که از این کتاب رسیده، گرچه در برخی از جزئیات یکسان نیستند، ولی به گونه ای کلی همه یک سخن دارند.

ظاهراً آنچه همه بر آن هم سخن هستند این است که پس از درگذشت پیامبر، علی علیه السلام بر خویش سوگند یاد کرد تا قرآن را جمع نکند ردا بر دوش نگیرد و به هیچ کاری نپردازد. چون چنین کرد و قرآن را گردآورد آن را برداشت و به مسجد پیامبر آورد و بر حاکمان وقت و مردم عرضه کرد و فرمود این قرآن است که من پس از پیامبر به گردآوری آن

ص:28


1- (1) سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 204.
2- (2) ر ک: جایگاه اهل بیت در تفسیر، همین پژوهش.

پرداختم و اینک به نزد شما آوردم. در پاسخ گفتند: ما را بدان نیازی نیست. پس آن را برداشته، به خانه آورد. قرآن آن حضرت شامل نصّ آیات، همراه با تأویل و تفسیر، و ترتیب سوره ها در آن براساس ترتیب نزول بود، نه به ترتیبی که در قرآن موجود دیده می شود.

اینک برخی از مهم ترین روایات در این زمینه را بررسی می کنیم و می سنجیم.

1. ابن ندیم می نویسد:

علی علیه السلام پس از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله از مردمان بی وفایی دید، پس سوگند یاد کرد که عبا بر دوش نگیرد تا قرآن را گردآورد. پس سه روز در خانه نشست تا آن را فراهم آورد. و بدین سان این نخستین مصحفی است که آن را از سینه خود نوشته و این مصحف نزد فرزندان جعفر است.

سپس می افزاید:

«من در این دوران، مصحفی نزد ابی یعلی حمزه حسنی دیدم که چند برگ آن نیز افتاده بود و به خط علی بن ابی طالب بود و این مصحف به فرزندان حسن به ارث رسیده است.»(1)

2. محمد بن سیرین از عکرمه نقل کرده است:

چون آغاز خلافت ابی بکر بود علی بن ابی طالب در خانه نشست و به گردآوری قرآن پرداخت. پس به عکرمه گفتم: آیا قرآن دیگری بر طبق ترتیب نزول گردآوری شده بود؟ گفت: اگر جن و انس گرد آیند و بخواهند این چنین قرآنی گرد آورند نمی توانند. آنگاه ابن سیرین گفت در جست وجوی این کتاب برآمدم و به سوی مدینه نیز نامه نگاشتم، ولی بر آن دست نیافتم.(2)

3. ابن جزی کلبی می نویسد:

«قرآن در زمان پیامبر در صحیفه ها و سینه مردان پراکنده بود. پس چون پیامبر درگذشت، علی بن ابی طالب [علیه السلام] آن را به ترتیب نزول گردآوری کرد و

ص:29


1- (1) ابن ندیم، الفهرست، صص 41-42.
2- (2) سیوطی، جلال الدین، الاتقان، ج 1، ص 58؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 101 و بیروت، ج 2، ص 338؛ اندلسی، ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب (حاشیه الاصابه) ج 2، ص 253؛ زرقانی، عبدالعظیم، مناهل العرفان، ج 1، ص 247؛ هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص 126، زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص 48؛ معرفت محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 289.

اگر مصحف او یافته می شد در آن دانش بزرگ و بسیاری بود، ولی در دست ما نیست.»(1)

4. ابن سعد در طبقات و ابن عبدالبر در استیعاب نوشته اند:

«محمد بن سیرین گفت: خبریافتم که علی [علیه السلام] از بیعت ابی بکر تأخیر کرد، پس ابی بکر گفت آیا از زمامداری من ناخشنودی؟ فرمود: سوگند یاد کرده ام که جز برای نماز ردا بر دوش نیفکنم تا قرآن را گردآورم».(2)

5. شیرازی در نزول القرآن به نقل از ابن عباس می نویسد:

«خداوند به پیامبر تضمین داد که پس از علی علیه السلام قرآن را گردخواهد آورد. پس خدا قرآن را در سینه علی علیه السلام جای داد و علی علیه السلام پس از درگذشت پیامبر در مدت شش ماه آن را گردآورد.»

همو می نویسد:

ابوالعلای عطار و موفق، خطیب خوارزم در کتاب هایشان از علی بن رباح نقل کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله علی [علیه السلام] را به گردآوری قرآن دستور داد. پس علی [علیه السلام] آن را گردآورد و نوشت و نیز فرمود: اگر مسند برای من گذاشته شود، مصحفی را که پیامبر املا کرده و من نوشته ام عرضه خواهم کرد.(3)

6. در بسیاری از کتب عامه نیز آورده اند:

پیامبر صلی الله علیه و آله به علی [علیه السلام] فرمود تا قرآنی را که نزد او بود در اختیار گیرد و آن قرآن را که در صحیفه ها و قطعه ها و کاغذها در خانه آن حضرت و در پشت رختخواب او بود گردآورد تا مانند تورات و انجیل ضایع نگردد. پس علی [علیه السلام] همه را در جامه ای زرد رنگ پیچید و مهر بر آن زد و

ص:30


1- (1) کلبی، ابن، جزی، التسهیل لعلوم التنزیل، ج 1، ص 4.
2- (2) ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 101؛ اندلسی، ابن عبدالبر، الاستعاب، ج 2، ص 253.
3- (3) سروی مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 40؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 95، ص 51.

فرمود: پس از این ردا نمی پوشم تا آن را گردآوری کنم، از آن پس اگر کسی بر او وارد می شد، بدون ردا نزد او می رفت تا آنکه همه قرآن را گردآورد.(1)

برخی از مؤلفان و مورخان و مفسران اهل سنت که از مصحف آن حضرت یاد کرده اند، عبارتند از:

بلاذری در «انساب الاشراف» ج 1، ص 586؛ ابن ابی داود در «المصاحف» ص 10؛ ابن ندیم در «الفهرست» ص 30؛ عبدالرزاق در «المصنف» ج 5، ص 45؛ ابونعیم اصفهانی در «حلیه الاولیاء» ج 1، ص 67؛ ابن سعد در «طبقات» ج 2، ص 338؛ ابن ابی شیبه در «المصنف» ج 1، ص 545؛ ابن جزی در «التسهیل لعلوم التنزیل» ج 1، ص 4؛ حاکم نیشابوری در «المستدرک» ج 2، ص 611، طیالسی در «مسند» ص 270؛ ابن عبدالبر در «الاستیعاب» (حاشیه الاصابه) ج 2، ص 253؛ بخاری در صحیح خود، کتاب علم، ص 39 و کتاب جهاد، ص 171 و کتاب جزیه، ص 10؛ یعقوبی در «تاریخ خود» ج 2، ص 154، ابن اشته در المصاحف به نقل از الاتقان؛ حاکم حسکانی در «شواهد التنزیل» ج 1، صص 26-28؛ عسکری در «الاوائل» ج 1، ص 214، خوارزمی در «المناقب» ص 49؛ سبط ابن جوزی در «تذکره الخواص» ص 148؛ محب الدین طبری در «الریاض النضره» ج 1، ص 242؛ قندوزی در ینابیع الموده؛ ابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه» ج 1، ص 27؛ ابن حزم در الفصل، ص 3، ابن کثیر در «تفسیر خود» ج 4، صص 28-29؛ متقی هندی در «کنزالعمال» ج 2، ص 373؛ ابن حجر هیتمی در «الصواعق المحرقه» ص 126؛ کاندهلوی در «حیاه الصحابه» ج 3، ص 355؛ سیوطی در «الاتقان» ج 1، صص 72 و 57 و در «تاریخ الخلفاء» ص 185؛ نویری در «نهایه الارب» ج 5، ص 104، در «تاریخ الشام» ج 7، ص 210؛ قسطلانی در «ارشاد الساری» ج 7، ص 459، ابن حجر عسقلانی در «فتح الباری» ج 9، ص 10؛ عینی در «عمدة القاری» ج 20، ص 16؛ ابن نظام الدین انصاری در «فواتح الرحموت»

ص:31


1- (1) سیوطی، الاتقان، ج 1، ص 57؛ عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج 9، ص 10؛ عینی، عمدة القاری، ج 20، ص 16؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 17 وی می گوید: «پس از پیامبر علی علیه السلام نخستین کسی بود که قرآن را گردآوری کرد».

(حاشیه المستصفی) ج 2، ص 12؛ ابیاری در «تاریخ القرآن» صص 84 و 104؛ زرقانی در «مناهل العرفان» ج 1، ص 274؛ عبدالصبور شاهین در «تاریخ القرآن» ص 71.

اسناد مصحف امام علی علیه السلام
اشاره

1. محمد بن سعد بن منیع، معروف به ابن سعد (230 ق) با سند خود از محمد بن سیرین چنین می آورد:

«برای ما چنین گفته اند که علی علیه السلام گفته است: سوگند یاد کردم تا قرآن را گرد نیاورم، ردای خود بر دوش نگیرم».(1)

ابن ابی داود (316 ق) نیز ضمن اشاره به همین مضمون افزوده است:

«... علی علیه السلام بر این کار توفیق یافت و قرآن را در مصحفی گرد آورد».(2)

2. ابن المنادی، احمد بن جعفر بن محمد (332 ق) نیز همین گزارش را به نقل از عبد خیر آورده است.(3)

3. ابونعیم اصفهانی (430 ق) از همان طریق عبد خیر.(4)

4. ابن عبدالبر (463 ق) نیز با دو طریق از محمد بن سیرین و عکرمه.(5)

5. حاکم حسکانی از دانشمندان قرن پنجم با سند خود با چند طریق از محمدبن سیرین، عبد خیر و عکرمه خبر مصحف را آورده است.(6)

6. عبدالکریم شهرستانی (548 ق)، وی در میان دانشمندان اهل سنت با تفصیل بیشتری این مطلب را گزارش کرده است. در واقع سخن او حاصل جمع روایات و گفتار دیگران در این زمینه است. وی می نویسد:

ص:32


1- (1) ابن سعد، طبقات، ج 2، ص 238 (ط بیروت).
2- (2) ابن ابی داوود، المصاحف، تصحیح ارتور، جعفری، ص 16.
3- (3) ابن ندیم، الفهرست، ص 31.
4- (4) حلیة الاولیاء (بیروت)، ص 31.
5- (5) الاستیعاب، تحقیق علی محمد بحاری، ص 976.
6- (6) حسکانی، شواهد التنزیل، تحقیق محمد باقر المحمودی، ج 1، ص 36.

چون امام علی بن ابی طالب علیه السلام از تجهیز رسول خدا صلی الله علیه وآله فارغ شد... و حضرت را دفن کرد، ردا بر دوش نینداخت تا قرآن را جمع کند، چون بر این کار مأمور بود. پس قرآن را همان گونه که نازل شده بود، بدون تحریف و تبدیل و زیاده و نقصان تدوین کرد. و پیامبر خدا صلی الله علیه وآله جایگاه آیات و تقدیم و تأخیر آنها را بدیشان آموخته بود... در روایت آمده، چون از جمع آن فارغ شد، آن را برداشته، با غلامش قنبر به سوی مسجد روانه شد و گفته شده (حجم) آن به اندازه بار شتر بود. آنگاه امام علی علیه السلام روی بدیشان کرد و گفت:

«این کتاب پروردگار شماست همان گونه که بر محمد صلی الله علیه و آله نازل شده، حرفی از آن کاسته نشد و چیزی افزون نگشت، من آن را بین دو لوح قرار دادم».

حاضران مصحف را نپذیرفتند و نادیده اش انگاشتند و گفتند: «ما را به چنین کتابی نیاز نیست».

امام علی علیه السلام گفت:

هان سوگند به خدا از پی امروز هرگز آن را نخواهید دید، فقط بر من لازم بود که پس از جمع کردن، شما را آگاه کنم. سپس امام به خانه برگشت و آنان را به حال خود گذاشت، همان طور که هارون علیه السلام، قوم برادرش موسی علیه السلام را بعد از القای حجت به خود واگذاشت... در حالی که این آیه را تلاوت می کرد: (یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً) پروردگارا، قوم من، قرآن را وا پس نهادند....(1)

7. الموفق خطیب خوارزمی (568 ق) با سند خود از عبد خیر به صورت کوتاه این گزارش را آورده است.(2)

8. ابن جزی کلبی (741 ق) نیز به اختصار در این زمینه سخن گفته است.(3)

ص:33


1- (1) مفاتیح الاسرار، (تهران) ج 1، ص 131 و نیز برای مطالعه بیشتر رک: حجتی، سیدمحمد باقر، علی علیه السلام اولین، جامع قرآن، (بینات، سال هفتم شماره 28)، صص 86-90.
2- (2) خوارزمی، (94 رقم 93) ط قم.
3- (3) تفسیر ابن جزی کلبی، ج 1، ص 4.
نقد و بررسی آرای دانشمندان

ابن ابی داوود روایتش را درباره مصحف امام علی از طریق «اشعث» از محمدبن سیرین آورده و سپس چنین ابراز می کند:

«هیچ کس جز اشعث درباره این مصحف روایت ندارد و اعتباری هم به روایت اشعث نیست و او فردی «لین الحدیث» بوده است».(1)

این اظهار نظر به دلایل زیر پذیرفتنی نیست:

اولاً: این گزارش تنها از طریق اشعث نیست، چنانکه سیوطی در الاتقان می نویسد:

گزارش این مصحف از طریق دیگری غیر از اشعث وارد شده، مانند ابن الضریس که در کتاب فضائل خود از عون، از محمدبن سیرین از عکرمه از (امام علی) چنین نقل می کند:... «پس با خود چنین گفتم که ردا بر دوش نگیرم تا آنکه قرآن را جمع آوری کنم». و ابن اشته نیز در کتاب مصاحف خویش، طریق دیگری را از ابن سیرین برای این گزارش آورده است.(2)

ثانیاً: اشعث در سند ابن ابی داوود به قرینه روایت - محمد بن فضیل، و مروری عنه - محمد بن سیرین - «اشعث بن سوار الکندی النجار» است و تضعیف وی مورد اتفاق همگان نیست، بلکه یحیی بن معین العجلی و ابن شاهین او را جزو ثقات شمرده و بزاز نیز نظر ابن عدی را درباره اشعث پذیرفته که می گوید: «فی الجمله، حدیثش پذیرفتنی است».(3)

ابن حجر عسقلانی نیز گزارش این مصحف را مردود می شمرد و بعد از آنکه بخشی از روایت ابن ابی داوود را ذکر می کند، چنین می گوید:

سند این روایت به دلیل انقطاعش ضعیف است و بر فرض که سند متصل باشد، مراد از کلمه «جمع» در متن روایت، حفظ و از بر کردن است و اگر در برخی از طریق این حدیث می گوید: مصحف را بین دو لوح قرار داد (کنایه از اینکه جمع به معنای گرد آوردن دریک مجموعه است، نه به معنای به سینه سپردن) از خطای راوی سرچشمه می گیرد.(4)

ص:34


1- (1) المصاحف، ج 2، ص 338.
2- (2) الاتقان، ج 1، ص 58.
3- (3) تهذیب الکمال، مزی، ج 3، ص 369 ط بیروت، و نیز ر. ک: حجتی، همان، ص 84، در نقد اظهارات ابی داود.
4- (4) فتح الباری، ابن حجر، ج 9، ص 12-13.

عینی نیز در شرحش بر صحیح بخاری همین نظر را درباره مصحف امام علی علیه السلام ابراز کرده است.(1)

بنابراین از نظر ابن حجر گزارش مصحف امام علی علیه السلام از چند جهت مخدوش است:

الف) سند این روایت به خاطر انقطاعش ضعیف است.

ب) بر فرض اتصال سند، مراد از کلمه جمع، از برکردن است.

ج) اگر در برخی از روایات به جمع بین دو لوح تصریح دارد، ناشی از خطای راوی حدیث است.

لیکن هیچ یک از این اشکال ها وارد نیست، زیرا انقطاع سند به محمد بن سیرین - که از تابعین است - در برخی از طرق این روایت است و در همه طرق آن نیست. ملاحظه کردید ابن اضریس آن را از محمد بن سیرین از عکرمه از امام علی علیه السلام آورده است. و عکرمه هم نزد ابن حجر از وثاقت برخوردار است(2). آلوسی نیز در تفسیرش، طریق ابن الضریس را صحیح شمرده است.(3)

افزون بر این، ابن سیرین که در نزد علمای رجال به اوصاف ثقه، عابد، کبیرالشأن موصوف است(4) ، وجود چنین مصحفی را محرز دانسته و در همان روایت ابن الضریس از عکرمه، درباره خصوصیات آن مصحف پرسش می کند و در روایت دیگری در جست وجوی آن مصحف می گوید: «در پی آن مصحف برآمدم و نامه ای به مدینه نگاشتم (لیکن) چیزی دستگیر نشد».

البته روایت ضریس قابل تأمل است؛ آنجا که می گوید: پس از بیعت مردم با ابی بکر، علی علیه السلام در خانه نشست، به ابی بکر گفتند: علی از بیعت با تو کراهت دارد، پس او را احضار کن، ابی بکر به آن حضرت گفت: از بیعت کردن با من کراهت داری، پاسخ داد: نه، سوگند به خدا. ابی بکر گفت: چه چیز مانع بیعت کردن با من گشته و در روز بیعت مردم با

ص:35


1- (1) عمده القاری، عینی، ج 2، ص 17.
2- (2) تحریر تقریب التذهیب، ج 3، ص 32، قم 467.
3- (3) روح المعانی، آلوسی، ج 1، ص 41.
4- (4) تذهیب الکمال، ج 25، ص 344.

من در خانه نشستی؟ فرمود: «دیدم در کتاب خدا افزوده هایی پدید می آید، با خود گفتم ردایم را جز برای نماز برنگیرم تا قرآن را جمع آوری کنم، ابوبکر گفت: «چه چاره اندیشی خوبی در پیش گرفتی».(1)

اشکال دوم ابن حجر ناشی از حذف بخشی از روایت ابن ابی داوود است که در آن متأسفانه امانت را رعایت نکرده است. ابن ابی داوود در این حدیث می گوید:

«چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وفات کرد، امام علی سوگند یاد نمود که ردا بر دوش نگیرد جز برای نماز جمعه تا آنکه قرآن را یک جا در مصحفی گردآورد، پس این کار را کرد».(2)

ابن حجر این روایت را چنین می آورد: «حتی اجتمع القرآن فجمعه؛ تا آنکه قرآن را جمع کنم پس جمع کرد».(3)

و از آن نتیجه می گیرد که مراد از جمع، حفظ در سینه است؛ یعنی تعبیر «یجمع القرآن فی مصحف ففعل» را حذف کرده و نادیده گرفته است.

داوری سوم ابن حجر نیز خطاست، چرا باید راوی حدیثی که از قول امام علی علیه السلام می گوید «... ردا بر دوش نمی گیرم تا آنکه مصحف را یک جا بین دو لوح گرد آوردم» به خطا رفته باشد؟ این راوی کسی جز «عبد خیر» نیست و وهم وی، به تعبیر ابن حجر نشانه ناتوانی او در حفظ روایت و طبق معیارهای دانشمندان رجال، موجب تضعیف اوست، لیکن ابن حجر از همین عبد خیر در این زمینه، روایت دیگری از ابن ابی داوود می آورد و می گوید:

آنچه درست تر است و باید بر آن اعتماد شود روایتی است که ابن ابی داوود از عبد خیر آورده که می گوید: از امام علی علیه السلام شنیدم که می گفت: ابوبکر بزرگ ترین پاداش را درباره مصاحف دارد، چون وی نخستین کسی است که کتاب خدا را یک جا گرد آورده است.(4)

ص:36


1- (1) الاتقان، ج 1، ص 204.
2- (2) المصاحف، ج 2، ص 338.
3- (3) فتح الباری، ج 9، ص 12.
4- (4) همان.

اکنون می پرسیم چگونه عبدخیر در اینجا از وهم و خطا به دور مانده و روایتش مورد اعتماد و پذیرش ابن حجر و مانند او قرار گرفته است؟

از جمله افراد دیگری که در این زمینه اظهار نظر کرده آلوسی بغدادی است. وی برخی از اسناد روایات را درباره موضوع روایت از طریق ابوحیان توحیدی(1) را ضعیف الروایه از طریق ابن سیرین - (همانجا) می شمرد و تنها روایت ابن الضریس را صحیح السند (همانجا) می داند. در آن روایت محمد بن سیرین از عکرمه می پرسد: «آیا امام علی علیه السلام در آن مصحف، آیات را بر طبق نزولشان ترتیب داد؟...»

با این همه آلوسی می گوید: «مراد از این روایت - آن طور که گفته اند - به خاطر سپردن قرآن در سینه است».(2)

شاید آلوسی می خواهد بگوید امام علی علیه السلام قرآن را در سینه خود به صورت ترتیب نزول از بر کردند. افزون برآن، اساساً برخورد آلوسی و دیگران در برخورد با سند این روایات به شیوه علمی نیست، چون روایاتی که مضمون واحدی را گزارش می کنند براساس اصطلاح «علم درایه» به صورت حدیث «متابع» و «شاهد» تلقی می شوند؛(3) یعنی روایاتی که در این زمینه در نظر آلوسی ضعیف یا موضوع می باشند، چون مضمونشان با مضمون حدیث صحیح السند یکسان است به این حدیث صحیح، قوت بیشتری می بخشد و به طریق آن استفاضه می دهد. بنابراین اگر این روایات، جداگانه تأویل و یا به خاطر ضعف سند رد شوند از شیوه پژوهشی در علم درایه بیرون است.

نکته دیگری که در اینجا باید یادآور شد آن است که اساساً تعبیر «جمع قرآن» که در برخی از این روایات مطرح است، گرچه از یک نظر می تواند به معنای حفظ در سینه باشد، اما در این مورد هرگز به معنای از برکردن به کار نرفته است. چون بعد از وفات پیامبر خدا و تعیین خلیفه، آیا امام علی علیه السلام کاری دیگر نداشت تا در خانه بنشیند و قرآن را از حفظ

ص:37


1- (1) روح المعانی، ج 1، ص 42.
2- (2) همان، ج 3، ص 41.
3- (3) حدیث متابع و شاهد بیشتر از آن، جهت که مؤید حدیث است مورد توجه قرار می گیرد. تدریب الراوی، ص 202، علوم حدیث و مصطلحاته، ص 241.

کند؟! حتی برخی از اهل سنت همین مطلب را توجیهی بر معارف بی شمار امام علی علیه السلام نسبت به دیگر خلفا به شمار آورده اند و می گویند:

«بیشتر مطالب تفسیری در بین خلفای راشدین از علی علیه السلام است، چرا که وی تا پایان خلافت عثمان از مقام خلافت برکنار بود».(1)

این توجیه، سخت سست و بی بنیان است، زیرا امام در عصر خلافتش، تفسیر آیات و بیان روایات از رسول الله را بیان کردند، عثمان فقط نه روایت در تفسیر دارد. از میان 564 روایت تفسیری که در کتب صحاح سته موجود است، 290 روایت آن متعلق به حضرت علی علیه السلام است.(2)

اگر امام از هر کاری فارغ بود، برای حفظ قرآن در سینه چه نیازی داشته در خانه بنشیند و سوگند یاد کند که ردا بر دوش نگیرد و...، به علاوه طبق روایات متواتر از خود اهل سنت در ذیل آیه شریفه: (لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ)3

از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چنین رسیده است که آن حضرت به امام علی علیه السلام - که خدا او را گرامی داشت تا هرگز سر به بت نساید - فرمود: «من از خدا خواسته ام تا تو را مصداق این آیه قرار دهد»، و از این روست که امام علی فرموده است: «هر چه شنیدم هرگز آن را فراموش نکردم و فراموش نخواهم کرد».(3)

با این ویژگی امام علی علیه السلام نه تنها قرآن، بلکه همه علومی را که حضرت رسول صلی الله علیه و آله به وی سپرده بودند در سینه اش محفوظ داشت و جمع آوری قرآن در یکجا نیز طبق برخی از روایات بنا به سفارش خود حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و نیز برای اقامه ثقلین بوده و قطعاً هیچ کس به اندازه امام علی علیه السلام چنین شایستگی نداشته است.

ص:38


1- (1) الاتقان، ج 2، ص 187؛ ابن عطیه، المحرر الوجیز، ج 1، ص 13.
2- (2) کنز العمال، ج 10، ص 353.
3- (4) طبری، جامع البیان، ج 29، ص 31.

به هر حال بر فرض که روایت عبدخیر از قول امام علی علیه السلام هم در تعارض با این روایت قرار گیرد، اما ساقط خواهد بود، چون خبر واحد است و در مقام تعارض با روایات مستفیضه به صورت حدیث «شاذ» (خبری صحیح که با راجح تر از خود معارض است) در می آید.

به هر صورت اصل وجود مصحف امام علی علیه السلام امری محرز است و جایی برای خدشه در مدارک آن نیست.(1)

نویسنده محترم به این نتیجه می رسد که طرق روایات این مصحف از طریق اهل سنت، مستفیض است و سند برخی از آنها هم از نظر خود اهل سنت صحیح است.(2)

اما باید گفت صرف صحیح بودن حدیث و مستفیض بودن آن آیا دلیل بر پذیرش تمام روایات صادره در این زمینه هست یا باید آنها را به لحاظ محتوایی هم مورد بررسی قرار داد. البته یاد کرد نتیجه نگارنده محترم خالی از لطف نیست.

وجود مصحف امام علی علیه السلام بنا به روایات فریقین امری ثابت است و تردید در اسانید یا منابع آن، ناشی از عدم تتبع کامل و دقت کافی در آنهاست. اگر جمعی از سلفیان، مصحف امام علی علیه السلام را بهانه ای بر تحریف قرآن موجود در باورهای شیعه قرار می دهند از این نکته غافل اند که

اولاً: مدارک این مصحف در منابع اهل سنت بیشتر از منابع اهل تشیع است؛

ثانیاً: محتوای این مصحف بنا بر اسانید و مدارک فریقین، با قرآن موجود هیچ تفاوتی ندارد، جز در ترتیب سوره ها، بین شأن نزول ها و تفسیر و تأویل آیات که در آن مصحف نگاشته شده و این شیوه ای متداول در بین صحابه بوده که این امور را در مصاحف خود می نگاشتند.

از این رو اگر آن مصحف در دسترس ما بود با توجه به شخصیت عظیم و بی مانند مدون آن، شناخت ما از تنزیل و تأویل آیات و معارف بی کران قرآن، بسیار ژرف تر از وضع کنونی می بود.

ص:39


1- (1) نجارزادگان، فتح الله، بررسی و نقد اسناد مصحف امام علی در منابع فریقین، نشریه مقالات و بررسی ها، پیاپی، 68، 1379، صص 22-44.
2- (2) همان.
دیدگاه شهرستانی درباره جمع قرآن توسط امام علی علیه السلام

شهرستانی در مقدمه مفاتیح الاسرار، اوضاع و احوال پریشان جمع قرآن توسط عثمان را متذکر می شود و می گوید:

همه این اقوال و سخنان را باید رها کرد و باید دید چرا جویای جمع قرآن توسط علی بن ابی طالب نشدند؟ آیا علی بن ابی طالب از زید بن ثابت دارای کارایی فزون تر در کتابت قرآن (و حفظ آگاهی در ارتباط بر قرآن) نبوده است؟ آیا آن حضرت نسبت به سعد بن عاص و آشنایی به زبان عربی و دستور زبان، برتر تلقی نمی شد؟ آیا علی علیه السلام از میان جماعت صحابه به رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیکتر به شمار نمی رفت؟!

شهرستانی ضمن یادکرد عزم قاطع امام بر جمع قرآن و جست وجوی ابن سیرین در پی یافتن این گوهر نگارش یافته به دست «یعسوب الدین» یاد می کند که بر عدم دستیابی بدان افسوس خورده، می گوید: «هرگاه بدین تألیف دست یابیم، در آن علم و دانش فراوان را نصیب خود سازیم.»

او در ادامه می نویسد:

«گویند در مصحف علی علیه السلام از خود آن حضرت متن و حواشی (علاوه به نص قرآن) وجود داشت، نیز جمله ای معترضه میان دو کلام مورد نظر، در آن دیده می شد که آن حضرت آنها را بر پهنا و حواشی قرآن می نگاشت».(1)

انتقاد شهرستانی با طرح سه سؤال - علی رغم آنکه از علمای اهل سنت است - نکات زیر را به ما خاطر نشان می سازد:

1. علی علیه السلام از کارایی بی نظیر در جمع قرآن و آگاهی بی رقیبی در نگارش آن و قرابت بی همتایی نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله برخوردار بوده است. لذا از این جهت که جماعت صحابه مصحف آن حضرت را دانسته و خواسته به مهجوریت و انزوا محکوم ساختند، این جریان بسان خاری که در قلب شهرستانی خلیده است، به صراحت، زبان او را به شکوه از درد ناشی از آن می گشاید که: «چگونه دسته جمعی مصحف آن حضرت را

ص:40


1- (1) مفاتیح الاسرار، شهرستانی، ج 1، صص 119.141.

مورد بی مهری قرار دادند».(1) این در حالی بود که عمر به آن حضرت گفت: «ما اغنانا بما معنا من القرآن عما تدعونا الیه؛ مگر قرآنی که در اختیار ماست، از آنچه تو ما را بدان می خوانی، بی نیاز نمی سازد».

2. شهرستانی با اشاراتی که از هر صراحتی گویاتر است اعلام می دارد:

امیرالمؤمنین علی علیه السلام با فرمان قاطعی از سوی آن حضرت بلافاصله پس از تجهیز و غسل و کفن و نماز بر جنازه و دفن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به جمع و تألیف قرآن موظف گشت و بدون هیچ فترتی دست به کار شد و به جمع و تألیف آن توفیق یافت.(2)

3. شهرستانی در مسئله جمع قرآن به حدیث ثقلین روی می آورد و پیوند ناگسستنی قرآن و عترت را گوشزد و قرآن را ویژه اهل بیت معرفی می کند و حفظ و صیانت قرآن را محصول نگهبانی و پاسداری اهل بیت می داند.(3)

به راستی در هر زاویه از زوایای مربوط به قرآن، باید اهل بیت را مرجع و ملجأ مطمئن دانست و نباید در هیچ ناحیه و بعدی از قرآن آنها را از قرآن جدا کرد.

4. شهرستانی خویشتن را از نقل قولی گویا و رسا برای بیان علت منزوی کردن علی علیه السلام و مصحف او ناگزیر می بیند، چنانکه می گوید: برخی برآن اند که در مصحف آن حضرت هم متن قرآن و هم حواشی وجود داشت و جمله های معترضه ای که بر پهنا و حواشی آن نگاشته شده بود.(4)

5. پیداست شهرستانی حقیقتی را از گفتار واقع بینانه کسی و یا کسانی بازگو کرده که در کتب احادیث شیعی نیز به گونه ای مبسوط و تا حدودی مشخص وارد شده است.(5)

ص:41


1- (1) همان، ج 1، ص 120.
2- (2) همان.
3- (3) همان، انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی (و فی روایة، اهل بیتی) ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا و انهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض.
4- (4) همان.
5- (5) ر. ک: الاحتجاج، ص 81؛ بحارالانوار، ج 89، ص 41، کتاب سلیم، صص 108-110.

6. شهرستانی این حقیقت را خاطرنشان می کند که امیرالمؤمنین علی علیه السلام قرآن را همانگونه که نازل شد، بدون هیچ گونه تحریف و تبدیل و زیاده و نقصان جمع کرد و به آن گونه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مواضع ترتیب و تقدیم و تأخیر آیات و سور اشاره فرمود، این مصحف را فراهم آورد. ابوحاتم گفته است: «آن حضرت هر آیه ای را در کنار آیه مشابه آن نهاد».(1)

ویژگی های مصحف امام
اشاره

پرداختن به چگونگی جمع قرآن به وسیله امام علی علیه السلام و مصحف آن امام علیه السلام نیازمند پژوهشی گسترده است که مجالی دیگر می طلبد. در آثار روایی اهل سنت و شیعه ویژگی هایی برای مصحف علی علیه السلام برشمرده اند که بدان اشاره می شود.(2)

1. ترتیب آیات براساس نزول

ابن حجر می گوید:

[امام] علی قرآن را به ترتیب نزول (آیات) پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله جمع آوری کرد.(3)

ابن جزی الکلبی نیز می گوید:

«در زمان رسول الله، قرآن در میان کتاب ها و سینه های مردمان پراکنده بود. وقتی رسول الله وفات یافت، علی بن ابی طالب - رضی الله عنه - در خانه اش نشست و آن را به ترتیب نزول جمع کرد».(4)

در کتاب تاریخ یعقوبی ترتیب این آیات ذکر شده است.(5)

ص:42


1- (1) مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 120.
2- (2) برای مطالعه بیشتر ر. ک: مصحف امام علی، محمدصادق کفیل، نشریه فرهنگ کوثر، شماره 48، صص 6-9؛ مصحف امام علی، عبدالراینی، فرهنگ کوثر، شماره 33، آذر 1378، صص 16-19.
3- (3) اعیان الشیعه، ج 1، ص 89.
4- (4) التسهیل لعلوم القرآن، ابن، جزی، ج 1، ص 4.
5- (5) التمهید، محمدهادی معرفت، ج 1، ص 230.
2. مشتمل بر تنزیل و تأویل

تنزیل، یعنی شأن نزول و سبب نزول وحی. البته گروهی نیز تفاسیری که خداوند برای شرح برخی از آیات بر پیامبر نازل کرده، را تنزیل می دانند.(1)

این مصحف، جنبه های عام و همیشگی آیات را در بر دارد؛ به گونه ای که این جوانب در زمان و مکان یا شخص خاصی محدود نمی شود و این معنا همان تأویل است که در مصحف امام علی علیه السلام مشاهده می شود. تنزیل، مناسبتی است مربوط به زمان نزول آیه و مصحف امام علیه السلام همه این دقایق را در بر دارد و حضرت علی علیه السلام آنها را از شخص پیامبر صلی الله علیه و آله فراگرفته بود و بدون آنکه آنها را فراموش کند، در مصحف خود گردآورده بود.

عبارت «مشتملاً علی التأویل و التنزیل» یا «کتبه بیده علی تنزیله و تأویله» بیانگر آن است که مصحف امام علیه السلام مشتمل بر تأویل و تنزیل بوده است. اشتمال بر تأویل در این گزارش ها، نشان می دهد که در این مصحف، حقایق خارجی آیات قرآن در معارف و شرایع بیان شده است.

آقای سیدمحمد علی ایازی در توضیح عبارت «مشتملاً علی التنزیل» چند احتمال را مطرح کرده و نوشته است:

احتمال اول، اینکه منظور از تنزیل، آگاهی به زمان نزول آیات و رعایت ترتیب تاریخی قرآن باشد.

احتمال دوم، منظور از تنزیل را حقیقت تنزیل می داند؛ یعنی امام علی علیه السلام با رعایت صحیح کلمات و قرائت آنها، قرآن را تألیف کرد و مطابق با وحی، آیات را نگاشت.

احتمال سوم، برخی از قرآن پژوهان نیز احتمال داده اند که منظور از تنزیل، نقل حوادث متصل به وحی و بیان اسباب نزول آیات است. با این تأکید ذکر شأن نزول معمولاً با بیان نام اشخاص و ذکر حوادث منتهی به نزول آیه مطرح می شود. اگر این احتمال درست باشد، آنچه در برخی روایات آمده که در مصحف امام علیه السلام نام کسانی ذکر شده که خوشایند عده ای صاحبان قدرت نبوده است، معقول به نظر می رسد.

ص:43


1- (1) الحقائق الهامه، جعفر مرتضی عاملی، ص 157.

احتمال چهارم، اینکه منظور از تنزیل، تفسیر قرآن در برابر ذکر تأویلات است؛ همان طور که در برخی از روایات به جای تنزیل، تعبیر به تفسیر شده است.(1)

علامه جعفر مرتضی عاملی نیز این احتمال را تقویت کرده و بر این باور است که حضرت علی علیه السلام در تفسیر برخی آیات، حقیقت تنزیل و توضیحات شأن نزولی را بیان کرده است.(2)

نویسنده کتاب «مصحف امام علی علیه السلام» پس از ذکر احتمالات چهارگانه فوق بیان می کند در این بین، احتمال آخر مقبول تر است. احتمال دوم نیز منافاتی با احتمال چهارم ندارد و بیان حقیقت تنزیل می تواند همان تفسیر باشد. درباره احتمال سوم نیز باید گفت، ذکر اسباب نزول در فهم تفسیر، بسیار مهم است و حتی مقدمه فهم کلام وحی شناخته می شود، لذا منافاتی با تفسیر ندارد.

3. ذکر مصادیق آیات و دربردارنده نام های اهل حق و باطل

منظور از این سخن، بیان رسوایی های گروهی از مهاجرین و انصار یا منافقین است.(3)

4. داشتن متن و حواشی

(4)

در برخی روایات دیگر آمده است که امام علیه السلام اسامی منافقان را از رسول خدا صلی الله علیه و آله آموخته بود. بعید نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله عده ای از منافقان را در مجالس خصوصی، به برخی اصحاب مانند امیرالمؤمنین معرفی و امام نیز نام آنها را در مصحف خود ذکر کرده باشد.

آیت الله خویی پس از بیان روایات مختلف درباره مصحف علی علیه السلام بر این نکته تصریح می کند که آن مصحف، اضافاتی داشته که تفسیر و تأویل آیات بوده است و علی علیه السلام آنها را به املای رسول الله صلی الله علیه و آله ثبت و ضبط می کرده است. به دیگر

ص:44


1- (1) ر. ک: سیدمحمدعلی ایازی، مصحف امام علیه السلام، صص 119-122.
2- (2) الحقائق الهامّة حول القرآن الکریم، جعفر مرتضی عاملی، صص 141-160.
3- (3) مصحف علی علیه السلام نخستین صحیفه تفسیری، حسن حکیم باشی، پژوهش های قرآنی، شماره های 6-5، ص 226.
4- (4) مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 120.

سخن، هر آنچه بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل می شده، قرآنی نبوده است، بخش هایی قرآنی و جلوه اعجاز الهی و برخی توضیحات و تفسیرها و تأویل های آیات بوده است. بنابراین آنچه در آن مصحف به وسیله حضرت علیه السلام جمع آوری شده، وحیانی بوده و همه آنها قرآنی نبوده است.

او در توضیح این مطلب نوشته است:

قرآن علی علیه السلام مشتمل بر اضافاتی است که جزء قرآن نبوده است. این اضافات یا تفسیر آیات و تأویل و بیان آنچه بازگشت کلام خدا بر آن است بوده یا شرح و توضیح آیات، به عنوان تنزیل از سوی خداوند بوده است. تنزیل در اینجا تنها به معنای آن چیزی نیست که به صورت قرآن نازل شده است؛ زیرا تنزیل در مواردی چه در قرآن و چه در روایات به معنی خود قرآن است، ولی گاهی هم در معنای اصلی و مصدری خود (فرو فرستادن) استعمال می گردد، گرچه آیات قرآن نباشد. زیرا آنچه از سوی خداوند نازل می گردد، گر چه آیات قرآن نباشد، مستلزم آن نیست که قرآن باشد. بلکه ممکن است سخنی از طرف خدا نازل شود که غیر از آیات قرآنی بوده باشد. بنابراین، اضافات تنزیلی که طبق روایات در قرآن امام علی علیه السلام وجود داشته، شاید از این گونه سخنان بوده که در شرح و تبیین آیات قرآن از طرف خدا نازل گردیده است، بدون اینکه جنبه قرآنی داشته باشد. روایات مربوط نیز تنزیل بودن برخی اضافات قرآنی علی علیه السلام را تأیید می کند.(1)

علامه سید جعفر مرتضی عاملی پس از نقل گزارش های بسیاری درباره چگونگی مصحف علی علیه السلام نوشته است:

«بدین سان روشن شد که مصحف علی علیه السلام با قرآن موجود هیچ گونه تفاوتی نداشته است و تفاوت های یاد شده تنها در چینش سوره ها و ترتیب نزول آنها و همچنین تفسیر و تأویل آیات بوده است، نه جز آن».(2)

ص:45


1- (1) سید ابوالقاسم خویی، البیان، ج 1، ص 234.
2- (2) الحقائق الهامه، صص 154-161.
5. مشتمل بر محکم و متشابه

از دیگر ویژگی هایی که برای مصحف امام علی علیه السلام برشمرده اند، اشتمال این کتاب بر محکم و متشابه است. تعبیر «مشتملاً علی المحکم و المتشابه» در روایات متعددی به چشم می خورد. این تعبیر اگر صرفاً بیانگر وجود آیات محکم و متشابه در مصحف امام علی علیه السلام باشد، امتیاز و ویژگی خاصی را نشان نمی دهد؛ زیرا بنابر تصریح خود قرآن هر مصحفی، آیاتش مشتمل بر محکم و متشابه است، پس مراد از این تعبیر باید مطلبی بیش از ذکر آیات محکم و متشابه باشد.

با توجه به احادیث و روایات می توان دریافت که امام علی علیه السلام در این مصحف، هر آیه ای را که تشابه داشته با آوردن توضیحات و ذکر محکمات، از تشابه خارج ساخته است. چنانکه مفسران برای تبیین آیه ای از دیگر آیات استمداد می جویند و قرآن را با قرآن یا حدیث نبوی تفسیر می کنند. در این صورت، بدون اینکه ترتیب و نظم آیات به هم بریزد، یا همه آیات متشابه در یک جا و در پی آن آیات محکم قرار گیرد، مفاد آیه روشن می شود. بنابراین ذکر محکمات و متشابهات در مصحف علی علیه السلام از سنخ تفسیر و توضیح نقاط مبهم قرآن، مانند تأویلات و جمع میان ناسخ و منسوخ و توضیح آیات با استمداد از آیات محکم است.(1)

بدین ترتیب مصحف امام به عنوان نخستین تفسیر تدوین یافته مشتمل بر شروح و تفاسیری درباره آیات مبهم و بیان اسباب نزول آیات بوده است و در آن، آیات مکی و مدنی، و ناسخ و منسوخ مشخص شده است. در این مصحف به مکان و زمانی که آیات قرآن در آن نازل شده یا مناسبتی که نزول آیات را موجب گردیده نیز اشاره شده است. قرائت موجود در مصحف نیز قرائت رسول خدا صلی الله علیه و آله است.

نکته مهم این است که اضافات (تفسیری) مصحف امام به هیچ وجه از قرآن نبوده است. آیت الله خویی می فرمایند:

اینکه امیرمؤمنان علیه السلام مصحفی جز این مصحف و با ترتیبی جز این داشته است شکی در آن نیست و پذیرش آن از سوی دانشمندان، ما را از اثبات آن بی نیاز می سازد، چنانکه وجود اضافاتی در آن درست است، جز آنکه این سخنان

ص:46


1- (1) سیدمحمدعلی ایازی، مصحف امام علی علیه السلام، صص 129-131.

هیچ گونه دلالتی بر غیر از اینکه این افزونی ها، تفسیرهایی با عنوان تأویل و بازگشت سخن حق بوده یا برای توضیح مقصود خداوند همراه با آیه نازل جزو قرآن باشد ندارد پس آنچه از روایات به دست می آید این است که مصحف علی علیه السلام اضافاتی به عنوان تنزیل یا تأویل داشته است، ولی هیچ یک از این روایات، بر اینکه مطالب یاد شده از قرآن است دلالتی ندارد و منظور از آنچه در برخی روایات آمده که نام های منافقان در مصحف علی علیه السلام یاد شده، همین معناست و نام این گروه در آن به گونه تفسیر بوده است.(1)

آقای حجتی می فرمایند:

«مسلّماً متن و محتوای قرآن حضرت علی (علیه السلام) منهای ترتیب سور آن هیچ تفاوتی با قرآن موجود ندارد».(2)

دکتر رامیار نیز می نویسد:

در اینکه مصحف علی علیه السلام از نظر ترتیب سوره ها با قرآن موجود مغایر و متفاوت بوده گفت وگویی نیست، و در اینکه اضافاتی هم در مصحف علی علیه السلام بوده، حرفی نیست، اما می دانیم که این اضافات جزء قرآن نبوده است، چرا که خود حضرت خطاب به طلحه فرمودند: ای طلحه اگر به آنچه در قرآن است عمل کنید، از آتش جهنم رهایی خواهید یافت و اهل بهشت خواهید بود که حجت ما و بیان حق ما و وجوب طاعت ما در آن است.(3)

بنابراین باید گفت که فرقی بین دو مصحف نبوده است، چرا که علی علیه السلام نگهبان سلامت دین بود و اگر کوچک ترین تحریف یا نقصان یا زیاده یا تغییری در مصحف عثمان می دید، سکوت نمی کرد. از طرفی هیچ گاه از امام علیه السلام شنیده نشد که به صراحت یا اشاره نسبت به مصحف عثمان ایجاد شک و شبهه کنند و به همین خاطر خود حضرت و بقیه ائمه علیهم السلام مردم را به همین قرآن ارجاع می دادند.

ص:47


1- (1) البیان، صص 223-225؛ الصغیر، محمدحسین علی، تاریخ القرآن، ص 172.
2- (2) پژوهشی تاریخ قرآن کریم، حجتی، ص 413.
3- (3) تاریخ قرآن کریم، محمد رامیار، ص 268.

به نظر می رسد خود این کار، یعنی پنهان کردن مصحف از جانب امام، قوی ترین دلیل بر آن است که زیاده های آن مصحف از متن آیات قرآن منزل نبوده و اگر تفاوتی در جوهره قرآن و متن آیات وحی وجود داشت، سکوت امام جائز نبود.

هر کس اندک آشنایی با سیره امام علی علیه السلام داشته باشد به این باور می رسد که امام مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله از هر نوع اختلافی بین مسلمین به شدت جلوگیری می کردند، همان گونه که شیوه امام در ماجرای قتل عثمان معروف است؛ با آنکه عثمان، امام را متهم به مکاتبه با شورشیان کرد.(1)

امام تا آخرین لحظه برای جلوگیری از فتنه و خونریزی بی وقفه تلاش کردند و حسنین علیهما السلام را برای دفاع گماردند. آن حضرت؛ در نامه ای به ابوموسی اشعری می نویسد:

بدانکه هیچ کس در میان این مردم برای اجتماع امت محمد صلی الله علیه و آله و الفت آنان با یکدیگر حریص تر از من نیست.(2)

بنابراین کسانی که می پرسند چرا امام که اسدالله و اسد رسول الله بود، با قدرت شمشیرش مصحف خود را آشکار نکرد، یا از وضع جامعه اسلامی و سیره امام و پیامبر بی خبرند یا تجاهل می کنند. گزارشی در دست است که بر پایه آن، حذیفه بن یمان به عثمان گفت:

«صحابه، یکدیگر را در قرائت قرآن تکفیر می کنند. از این رو عثمان دست به توحید مصاحف زد».(3)

حال با توجه به این روند ایجاد اختلافی دیگر در عصر حکومت مظهر وحدت، یعنی امام علی علیه السلام در جامعه اسلامی چه معنایی داشت؟ البته اگر در متن آن مصحف با قرآن موجود تفاوتی بود، قضیه شکل دیگری پیدا می کرد.

ص:48


1- (1) ابن شبه، عمر، تاریخ المدینه المنوره، ج 2، صص 115، 1167، 1168.
2- (2) نهج البلاغه، نامه 21.
3- (3) الاتقان، ج 1، ص 64.
درنگی دیگر در مصحف امام علی علیه السلام

تا اینجا مشخص شد مصحف امام علی علیه السلام آمیخته ای از تفسیر، تأویل، مصادیق و مفاهیم کلی بود که از دیرباز مورد توجه حدیث پژوهان و عالمان دین بوده است. اما روشن است که این داوری ها درباره مصحف، هیچ گاه بر پایه بررسی دقیق و مستقیم آن مصحف نبوده است. از ابن سیرین نقل شده که در آن روزگار فقط نامی از این مصحف بود و تلاش آنها برای یافتن مصحف امام به سرانجامی نرسید، بدین رو می توان گفت که این داوری ها به استظهار عالمان از روایاتی است که به گونه ای مصحف علی علیه السلام را وصف کرده اند.

گروهی از قرآن پژوهان معاصر، نکاتی را پیرامون این روایات بیان کرده اند که به مطالب قابل تأملی اشاره دارد. استاد مهدوی راد ضمن روایت سوگند حضرت مبنی بر اینکه «جامه برنگیریم جز برای نماز تا اینکه قرآن را گرد آوریم» می افزاید:

از روایاتی بدین سان در جمع قرآن که به گونه ای با حاکمیت شکل گرفته پس از پیامبر صلی الله علیه و آله مرتبط است، بوی جعل و وضع می آید. گویا حدیث سازان می خواستند غیبت علی علیه السلام را از صحنه، بدین گونه توجیه کنند و کار خود را موجه جلوه دهند. این، نکته ظریفی است که فقیه بی دلیل روزگار، حضرت آیت الله بروجردی بدان تنبه داده است.(1)

استاد مهدوی راد در ادامه می نویسد:

در متن روایات مربوط به جمع قرآن، صراحتی بر ترتیب پیشین و آنگاه پسین آیات نیست. با توجه به اینکه ابن سیرین خود، این مطلب را پنداری بیش تلقی نکرده و گفته است: چنان پنداشته اند که علی علیه السلام آن را براساس تنزیل نگاشته است.(2) در گزارش دیگری، از ابن سیرین نقل شده است که می گوید: «از عکرمه پرسیدم آن را به ترتیب نزول تألیف کرده اند؟ گفت: اگر جن و انس گرد آیند که چنین کنند، نتوانند».(3)

ص:49


1- (1) نهایة الاصول، ص 484؛ علی علیه السلام پیشوای مفسران، محمدعلی مهدوی راد، مشعل جاوید، صص 91-94؛ جایگاه امام علی علیه السلام در تفسیر، مهسا فاطمی، ص 125.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 2، ص 338.
3- (3) ر. ک: فضائل القرآن، ابن ضریس، ص 36.

استاد مهدوی راد در زمینه روایات ترتیب نزول مصحف علی علیه السلام بر این باور است که مراد از جمله «کما انزله الله» و عباراتی از این قبیل، جمع قرآن براساس تمام آنچه به صورت وحی الهی بر پیامبر نازل شده است می باشد؛ یعنی آنچه از آیات الهی و قرآنی، وحیانی است چهره ای مانندناپذیر و اعجازآمیز دارد و آنچه به صورت تفسیر، تأویل و تبیین این آیات نازل شده است روشن است که جمله «... و کان به عالماً» در روایات مربوط باید گویای چنین نکته ای باشد وگرنه از چگونگی نزول و ترتیب آن، کسان دیگری نیز آگاه بودند و این آگاهی، ویژه علی علیه السلام نبوده است.

براساس این نگرش، مصحف امام علی علیه السلام هیچ تفاوتی با قرآن جمع شده در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله ندارد، نه در آیات و نه در ترتیب، بلکه ویژگی تفسیری، این مصحف را از سایر مصاحف ممتاز می ساخت که مؤید سخن ماست.

محقق ارجمند محسن حکیم باشی می گوید:

آیا می توان گفت دستگاه حاکم تأخیر علی علیه السلام را از بیعت با ابی بکر تا این مدت بر تابیده است، نیز آیا این سخن با آنچه معروف است که زهرا سلام الله علیها سه ماه و چند روز یا کمتر، پس از پیامبر رحلت فرمود و وادار کردن علی علیه السلام به بیعت در حیات زهرا سلام الله علیها تحقق پذیرفت، ناهمسازی ندارد.؟(1)

پژوهشگر و محقق ارجمند محمد کاظم شاکر می نویسد:

آیا واقعاً می توان پذیرفت که علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله سوگند خورده باشد که روزها و یا ماه ها ملازم خانه شود و به جمع قرآن بپردازد و دیگران حقّ مسلّم او را در ولایت بر مسلمین نادیده گیرند، آن هم قرآنی که طبق برخی روایات تا قرن ها بعد قرار نیست مورد استفاده مردم قرار گیرد و صرفاً برای اتمام حجت بر مردم، جمع آوری شود، مگر اینکه بگوییم امام علیه السلام پس از آنکه از همراهی مردم با خود نا امید شد چنین سوگند یاد کرد.(2)

ص:50


1- (1) نخستین، صحیفه تفسیری، مصحف علی علیه السلام، حسن حکیم باشی، ص 221.
2- (2) تاریخ قرآن، محمدکاظم شاکر، جزوه چاپ نشده، ص 194.

ایشان در ادامه می گوید:

به نظر ما عبارت «به خدا سوگند از این پس هرگز آن را نخواهید دید» از علائم جعل روشن این حدیث است و این عبارت به اصطلاح، دفع و دخل مقدر است.(1)

اینها نیست مگر اینکه عده ای از دشمنان خاندان عصمت و طهارت خواسته اند، پیراون اهل بیت را از مسلمانان جدا کرده، آنها را قائل به کتابی دیگر معرفی کنند.

بنابراین به نظر ما مصحف علی علیه السلام مانند همین مصحف کنونی بوده است، و به ظن قوی آنچه پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله اتفاق می افتد این بود که امیرالمؤمنین علی علیه السلام با قرآنی که از آن رسول الله صلی الله علیه و آله بود و به دستور آن حضرت فراهم آمده بود به میان مردم رفتند و آنها را به عمل به وصیت رسول خدا فراخواندند که بارها فرموده بود «و انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی....» و آنها گفتتند قرآن را بگذار و برو و حضرت فرموده اند که من و قرآن با هم هستیم؛ یعنی وجود قرآن بدون ولایت من، مفید نیست. حضرت علی علیه السلام نیز پس از دیدن بی وفایی آن جمعیت، با مصحف رسول خدا صلی الله علیه و آله به خانه برگشتند و این جریان دستاویزی شد تا چهره ها نموده نشود و پرده برون نیفتد و در ادامه نیز، سیاست هایی مثل جلوگیری از کتابت حدیث رقم خورد.

ص:51


1- (1) همان، ص 196.

ص:52

بخش دوم: اهل بیت علیهم السلام و علوم قرآنی

اشاره

ص:53

ص:54

1. قرائت قرآن
اشاره

بدون هیچ تردیدی، قرآن موجود براساس قرائت علی علیه السلام است و به اعتراف همگان، علی علیه السلام به قرائت قرآن از همگی صحابه واقف تر بود.

ابوعبدالرحمن سلمی که عاصم از طریق وی قرائت را از امام علی علیه السلام اخذ کرده بود گفته است:

ما رأیت احدا کان اقرا من علی عرض القرآن علی النبی صلی الله علیه و آله و هو من الذین حفظوه اجمع بلاشک عندنا(1) ؛ کسی را تواناتر از علی علیه السلام در امر قرائت ندیدم. او قرآن را بر پیامبر صلی الله علیه و آله قرائت می کرد (تا از صحت کامل قرائت خود مطمئن شود) و به حفظ و جمع قرآن می پرداخت.

همچنین در روایات می خوانیم، ابوبکر عیاش، نزد عاصم، قرآن را قرائت کرد و از او پرسید: تو قرآن را بر چه کسی عرضه داشتی و قرائت کردی؟ عاصم پاسخ داد:

«برای اصلاح قرائت قرآن، آن را بر ابوعبدالرحمن سلمی عرضه داشتم، همو که قرآن را بر علی علیه السلام قرائت کرده بود و علی علیه السلام نیز قرائت را از پیامبر صلی الله علیه و آله آموخته بود».(2)

حفص که قرائتش فصیح ترین قرائت و در دنیای اسلام، مقبول و مشهور است، این قرائت را به واسطه عاصم، از ابوعبدالرحمن سلمی اخذ کرده؛ یعنی کسی که شاگرد امام علی علیه السلام است. بنابراین قرائت حفص از عاصم، در واقع همان قرائت مقبول و مورد تأیید علی علیه السلام به شمار می رود.

ص:55


1- (1) ابن جزری، غایه النهایه فی طبقات القراء، ج 1، ص 546؛ ذهبی، معرفه القراء الکبار، ص 28.
2- (2) جعفر مرتضی عاملی، ص 169؛ نصیبی شافعی، مطالب السوول، ص 119؛ معرفه القراء الکبار، ج 1، ص 108.

شافعی ده علم را برشمرده که علوم دیگر از آنها منشعب می شوند که دومین علم، علم قرائت است. او می گوید:

امام کوفیین که به قرائت مشهور است، عاصم بن ابی النجود است که قرائتش در دنیا انتشار یافته و حفص و ابوبکر از ایشان قرائت را فرا گرفته اند. عاصم شاگر ابوعبدالرحمن سلمی و او نیز شاگرد علی علیه السلام بوده که قرائت را از ایشان اخذ کرده و نقل می کند و علی علیه السلام نیز قرائت را از پیامبر صلی الله علیه و آله اخذ کرده است. پس عاصم، شاگر علی علیه السلام در قرائت است.(1)

علی علیه السلام بارها و بارها بیان می داشت که هر وقت آیه ای نازل می شد پیامبر آن را بر من قرائت می کرد و اگر من غایب بودم هر گاه حاضر می شدم رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را برایم بازگو می کرد.

تعلیم قرائت علی علیه السلام از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله مطلبی است که خود حضرت امیر علیه السلام بدان اشاره کرده است. امام صادق علیه السلام از پدرانش از علی علیه السلام نقل می کند که فرمود:

«از من راجع به کتاب خدا پرسش کنید، پس سوگند به خدا آیه ای از کتاب خدا در شب و روز و در مسیر و محل اقامت رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل نشده، مگر آنکه آن حضرت، قرائت و تأویل آن را به من تعلیم داده است».

همچنین در پاسخ به ابن کواء در خصوص آیاتی که در غیاب ایشان نازل می شد، فرمود:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آنچه را که از قرآن نازل می شد و من غایب بودم، وقتی پیش ایشان بر می گشتم، بر من قرائت می کرد و می فرمود: ای علی، بعد از تو چنین و چنان آیاتی را خدا نازل کرده و تأویلش چنان است. سپس تنزیل و تأویلش را به من یاد می داد.(2)

حمزه و کسائی براساس قرائت علی علیه السلام و ابن مسعود قرائت می کردند، ولی مصحفشان، مصحف ابن مسعود نبود پس قرائت هایشان به قرائت علی علیه السلام باز می گردد، اما در مورد اعراب، موافق ابن مسعود قرائت می کردند و خود ابن مسعود هم گفته

ص:56


1- (1) مطالب السوول (تحقیق ماجد احمد)، ج 1، صص 135.134.
2- (2) شواهد التنزیل، ترجمه احمد روحانی، ص 23؛ ینابیع الموده، ص 73.

است که در قرائت کسی را برتر از علی علیه السلام ندیدم. اما اکثر قرائت های نافع ابن کثیر و ابوعمرو به ابن عباس باز می گردد و قرائت این سه نفر نیز با قرائت ابی بن کعب مخالف است، پس قرائت اینها نیز از قرائت علی علیه السلام است. اما عاصم بر ابوعبدالرحمن سلمی قرائت کرده و سلمی نیز گفته است که کل قرآن را بر علی بن ابی طالب علیه السلام قرائت کردم.(1)

خلاصه اینکه کارایی امام علی علیه السلام در قرائت بیش از همه قراء بوده است تا جایی که این آگاهی و مهارت موجب شد اکثر قرائت های متداول میان مسلمانان، قرآنی باشد که روایات آنها به امام علی علیه السلام منتهی می گردد. هر چند در پاره ای از مصادر آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله ابی بن کعب را در قرائت آگاه تر از دیگران معرفی کرده است.(2) اما با توجه به شواهد و قرائنی که در اختیار داریم، علی علیه السلام پیش از ابی، نه تنها در قرائت، بلکه در همه مباحث علوم قرآن در رأس همه صحابه، جایگاه شامخی داشت که هیچ کس را توان دست یابی به چنین جایگاه والایی نبود. ولی چه می شود کرد که گاهی مصالح سیاسی حکومت ها، حقایق را غیر آنچه که هست جلوه می دهند. در این خصوص نیز هیچ بعید نیست که حدیث سازان اموی جهت پوشاندن فضایل علی علیه السلام آن فضایل را به دیگران نسبت داده باشند. ابی نیز هر چند جزء قراء مشهور زمان پیامبر صلی الله علیه و آله بود، ولی ادعایی نداشت که در قرائت برتر از علی علیه السلام است.

شاگردان بی واسطه علی علیه السلام در قرائت
1. ابوالاسود دوئلی

او از خواص آن حضرت و اولین کسی است که نحو را وضع کرد و اصول آن را از پیشوای خود، علی علیه السلام آموخت و قرآن را اولین بار در ایام حجاج بن یوسف نقطه گذاری کرد و قرآن را بر علی علیه السلام عرضه نمود و از ایشان قرائت کرده است.(3)

ص:57


1- (1) ابن رویش، المقتطفات، ج 3، صص 144-143.
2- (2) ذهبی، پیشین، ج 1، ص 33.
3- (3) همان، ص 36؛ حبشی، القرائتها المتواتره، ص 43.
2. ابوعبدالرحمن عبدالله بن حبیب سلمی

او قاری کوفه بود و قرائت را از ابن مسعود فرا گرفت و بر علی علیه السلام عرضه کرد. عاصم بن ابی النجود، یحیی بن وقاب، عطاء بن سائب، شعبی و گروه زیادی قرائت را از وی اخذ کرده اند.(1)

3. زر بن حبیش

او از افراد مورد وثوق و اعتماد امام علی علیه السلام بود و قرآن را از آن حضرت و ابن مسعود فرا گرفت. شعبی و ابراهیم نخعی و عاصم، قرآن را از وی فرا گرفته اند. عاصم از زر بن حبیش نقل می کند که قرآن را از اول تا آخرش بر علی علیه السلام در مسجد کوفه قرائت کردم. وقتی به حوامیم رسیدم، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: به عرایس قرآن رسیدی. وقتی به آیه بیست «حم عسق» رسیدیم، گریست و سر بر آسمان کرد و دعایی کرد و فرمود: «این دعایی است که حبیبم رسول الله صلی الله علیه و آله به من یاد داد و فرمود به هنگام ختم قرآن بخوانم.(2)

4. ابوالعالیه رفع بن مهران ریاحی

او از بزرگان تابعین است و در دانش قرآن و تفسیر، پیشوا بود. علوم جدید را از امام علی علیه السلام، ابن مسعود، ابی بن کعب، ابن عباس و چند تن دیگر فرا گرفت. وی نیز قرائت خود را از علی علیه السلام روایت کرده است.(3)

از سوی دیگر، افرادی مانند نصر بن عاصم لیثی، مجاهد بن جبیر، یحیی بن یعمر، عیسی بن عبدالرحمن بن ابی لیلی، سعید بن جبیر و عاصم بن ابی النجود اسدی را می توان از شاگردان با واسطه امام علی علیه السلام در قرائت قرآن دانست.(4)

ص:58


1- (1) همان، ص 43؛ ذهبی، پیشین، ص 31.
2- (2) مناقب خوارزمی، ص 43.
3- (3) ذهبی، طبقات القراء، ص 37.
4- (4) ر. ک: ذهبی، معرفه القراء الکبار، ج 1، صص 170-165؛ ذهبی، الطبقات القراء، ج 1، ص 8 (1418 ق) و...
قرائت علی علیه السلام مرجع قراء

همه پیشکسوتان قرائت قرآن، در قرائت خود به امام علی علیه السلام رجوع می کنند، افرادی چون ابوعمرو بن علاء و عاصم و جز این دو چون قرائت آنان به سلمی منتهی می شود و او شاگرد علی علیه السلام بود و قرآن را از او آموخته بود.(1)

مؤلفان «معجم القرائاتها القرآنیه» با اشاره به مصحف علی علیه السلام و ارتباط آن با قرائت آن حضرت می گویند: قرائت چهار نفر از قراء سبعه به طریق زیر به علی علیه السلام می رسد:

1. ابوعمرو بن علاء بر نصر بن عاصم و یحیی بن یعمر، و آن دو بر ابوالاسود و او بر علی علیه السلام قرائت کرد.

2. عاصم بر ابی عبدالرحمن و او بر امام علی علیه السلام قرائت کرد.

3. حمزة بن زیات بر امام جعفر صادق علیه السلام و او بر پدرش امام محمد باقر علیه السلام و او بر پدرش زین العابدین علیه السلام و او بر پدرش سید جوانان بهشت حسین علیه السلام و او بر پدرش علی بن ابی طالب علیه السلام قرائت کردند.

4. کسائی بر حمزه و او به ترتیب فوق قرائت کرده است.(2)

بغوی نیز قرائت های عاصم، حمزه و کسائی را به علی علیه السلام مرتبط کرده، جز اینکه در مورد حمزه گفته است که او بر عبدالرحمن بن ابی لیلی و سلیمان بن مهران اعمش و همدان بن اعین و دیگران قرائت کرده است. عبدالرحمن نیز بر جماعتی از اصحاب علی علیه السلام قرائت کرده است. سلیمان بن اعمش هم بر یحیی بن وثاب قرائت نموده و یحیی بر جماعتی از اصحاب عبدالله قرائت کرده است. عمدان نیز بر ابوالاسود و او بر عثمان و علی علیه السلام قرائت کرده است(3).

ص:59


1- (1) ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج 1، صص 28-27.
2- (2) ر. ک: النشر فی قرائات العشر، ابن، جزری، ج 1، صص 133-172؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، همان.
3- (3) معالم التنزیل، بغوی، ج 1، ص 8.

لازم به ذکر است قرائت شش تن از قراء سبعه را به غیر از ابن عار به امام علی علیه السلام مستند دانسته اند. البته باید توجه داشت قرائت های شاذی هم به امام علی علیه السلام نسبت داده شده که باید دید چقدر صحت دارد.

قرائت های شاذ منسوب به امام علی علیه السلام و نقد آنها
اشاره

قرائت های شاذی در کتب قرائت ها چون «مقل المحتسب» ابن جنی و کتب تفسیر مثل «البحر المحیط» ابوحیان به امیر مؤمنان علیه السلام نسبت داده شده که مورد پذیرش عامه و خاصه نیست و هیچ یک از علمای شیعی و سنی بر قرائتی که از طریق شاذ از امام علی علیه السلام رسیده باشد حکمی فتوایی صادر نکرده اند. تنها قرائت های از امام علی علیه السلام مورد قبول است که از طرق متواتر و از جانب شیوخ مشهور قرائت به دست مسلمین رسیده باشد و آنان نیز در طی قرون متمادی براساس آن قرائت کرده اند. بر همین اساس مشهورترین آنها قرائت های قراء سبعه و از میان ایشان نیز قرائت عاصم به روایت حفص و عاصم است که قرائتشان از طریق ابوعبدالرحمن سلمی به امام علی علیه السلام و از طریق ایشان به پیامبر صلی الله علیه و آله منتهی می گردد.

پس از بحث مقدماتی در این فصل که سخن اول و آخر ماست، برخی از اقوال صاحبان کتب قرائت را در خصوص قرائت های منسوب به امام علی علیه السلام یادآور می شویم.

احمد البیلی، اختلاف قرائت های منسوب به علی علیه السلام را از سه جهت دانسته و برای هر کدام مثالی زده که عبارتند از:

الف) اختلاف در ضبط و شکل (اعراب)

1. در آیه (إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعِینُ)1 از علی علیه السلام نقل شده که (إِیّاکَ) به فتح همزه و الف غیر مماله خوانده اند.(1)

ص:60


1- (2) البیلی، الاختلاف بین القرائات، ص 254؛ شواذ القرآن، ص 15.

2. در آیه (وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً)1 کسره باء «اربعین» به طور شاذ به علی علیه السلام و عیسی بن عمر نسبت داده شده است.(1)

3. در آیه (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ)3 خطوات و خطوات به علی علیه السلام منسوب است.(2) که معنای اولی بارجحیت تواتر آن، پیروی از شیطان است و دومی از خطا گرفته شده و مغایر معنی متواتر آن است.(3)

4. در آیه (فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ)6 .

قرائت «حیفاً» به علی علیه السلام منسوب است که به معنی «بخس و ظلم» است و «جنف» نیز به معنی جور و میل است که از لحاظ معنی تفاوت چندانی ندارند.(4)

5. در آیه (وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ)8 .

قرائت «نصف» (بفتح نون) به امام علی علیه السلام و زید بن ثابت منسوب است که از لحاظ مفهوم یکسان اند و به عنوان دو لهجه مطرح اند.(5)

6. در آیه (وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ)10 .

قرائت «کسوتهن» (بفتح کاف) از طریق سلمی و دیگران به علی علیه السلام منسوب است که باز از حیث معنی فرقی ندارند.(6)

ص:61


1- (2) ابوحیان، تفسیر بحر المحیط، ص 357؛ البیلی، ص 170.
2- (4) ابن جنی، المحتسب، ج 1، ص 42؛ البیلی، پیشین، صص 174-173.
3- (5) البیلی، همان، صص 174-172.
4- (7) تفسیر قرطبی، ج 2، ص 270؛ بحر المحیط، ج 2، ص 28؛ البیلی، همان، صص 186-185.
5- (9) بحرالمحیط، ج 2، ص 244؛ تفسیر قرطبی، ج 3، ص 204؛ البیلی، همان، ص 144.
6- (11) البیلی، ص 142؛ بحرالمحیط، ج 2، ص 214؛ مختصر شواذ القرآن، ص 14.
ب) اختلاف صرفی

1. در آیه (کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ)1 .

قرائت «کتابه» (بصورت مفرد) به جماعتی از کوفیین، ابن عباس، امام علی علیه السلام و طلحه بن مصرف منصوب است که تفاوتی در معنی حاصل نمی شود.(1)

2. در آیه (فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ)3 .

قرائت «الصعقه» (بصورت مفرد) به عمر، عثمان و علی علیه السلام منسوب است. فرق دو قرائت در این است که قرائت متواتر، اسم معنی است ولی قرائت شاذ، اسم مره است و رسم الخط عثمانی تحمل هر دو قرائت را دارد.(2)

ج) اختلاف نحوی

1. در آیه (وَ وَصّی بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ)5 .

قرائت مشهور، رفع واژه «یعقوب» بنا بر عطف بر «ابراهیم» است، ولی نصب آن به امام علی علیه السلام منسوب است؛ بنابر اینکه معطوف بر «بنیه» باشد که مفعول «وصی» است. قرائت شاذ دلالت می کند که ابراهیم علیه السلام به نوه اش یعقوب نیز وصیت کرده، ولی اختلاف است که آیا یعقوب علیه السلام در حیات حضرت ابراهیم به دنیا آمده بود، یا نه.(3)

ص:62


1- (2) تفسیر طبری، ج 3، ص 152؛ زمخشری، کشاف، ج 1، ص 171؛ البیلی، صص 368-367 از شواذ القرآن، ص 46.
2- (4) کشاف، ج 1، ص 70؛ البحرالمحیط، ج 1، ص 372؛ تفسیر قرطبی، ج 1، ص 404؛ البیلی، صص 273-272 (به نقل از اتحاف فضلاء البشر، ص 137).
3- (6) البیلی، ص 307-306 به نقل از فتح القدیر، ج 1، ص 145؛ البدایه و النهایه، ج 1، ص 162.

2. در آیه (الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ)1 .

همه قراء (الْحَقُّ) را به رفع خوانده اند که مبتداست، اما به امام علی علیه السلام منسوب است که آن را به نصب خوانده اند که مفعول برای فعل محذوف باشد «الزم الحق».(1)

3. در آیه (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ...)3 .

در این آیه، رفع (الْعُمْرَةَ) به امام علی علیه السلام، ابن عباس و ابن مسعود و دیگران، منسوب است، لذا شافعی، احمد و برخی دیگر عمره را واجب دانسته اند، ولی مشهور در مذهب ابوحنیفه، مالک (و امامیه) استحباب آن است.(2)

نویسندگان معجم القرائتها نیز قرائت های شاذ منسوب به امام علی علیه السلام را رد کرده، می گویند:

مصحف امام علی علیه السلام جز در مواردی که با رسم الخط عثمانی قابل جمع بود، تفاوتی نداشت. علی علیه السلام مصحفش را براساس آنچه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیده بود نوشت و مصحف ابوبکر نیز در حضور ایشان نوشته شد. پس اگر خلافی در آن از حیث ترتیب و تباین در زیادی و نقصان بود نظرش را به روشنی بیان می داشت و با آن جایگاهی که ایشان در اسلام داشت سزاوار نبود که در خصوص چیزی از قرآن که مورد رضایتش نبود ساکت بنشیند؛ در حالی که مصحف، دستور امت و ستون اعتقادی مسلمانان بود... قرائت امام علی علیه السلام در مصحفش خارج از چارچوب رسم عثمانی نیست و آنچه از علی علیه السلام از قرائت ها روایت شده است و با رسم عثمانی متفق اند، شاذند و متواتر نیستند و سندشان نیز قوی نیست؛ همانند قرائت های زیر:

1. (وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا)5 به قرائت عامه و «خالفوا» به قرائت علی علیه السلام.(3)

ص:63


1- (2) بحر المحیط، ج 1، ص 1601؛ آلوسی، روح المعانی، ج 2، ص 14.
2- (4) البیلی، صص 317-316 به نقل از فتح الباری، ج 3، ص 597.
3- (6) احمد مختار عمرو، ج 1، صص 16-15؛ بحرالمحیط، ج 5، ص 112.

2. (ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا)1 به قرائت عامه و «ننحی» (بدون تشدید) به قرائت امام علی علیه السلام.(1)

3. (یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا)3 به قرائت عامه و «من بعثنا» (به کسر میم) به قرائت امام علی علیه السلام.(2)

4. (فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً)5 به قرائت عامه و «حیفا» به قرائت امام علی علیه السلام.(3)

5. (لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً)7 به قرائت عامه و «لنثوینهم» به قرائت علی علیه السلام.(4)

6. (أَمَرْنا مُتْرَفِیها)9 به قرائت عامه و «آمرنا» به قرائت علی علیه السلام.(5)

7. (لَنُحَرِّقَنَّهُ)11 به قرائت عامه و «لنحرقنه» (بدون تشدید) به قرائت علی علیه السلام.(6)

8. (خُطُواتِ الشَّیْطانِ)13 به قرائت های عامه و «خطوات الشیطان» به قرائت علی علیه السلام.(7)

ص:64


1- (2) احمد مختار عمرو، ج 1، صص 16-15؛ بحرالمحیط، ج 6، ص 198.
2- (4) بحرالمحیط، ج 5، ص 325؛ تفسیر قرطبی، ج 15، ص 41.
3- (6) بحرالمحیط، ج 2، ص 24.
4- (8) بحرالمحیط، ج 5، ص 477؛ ابن جنی، ج 2، ص 52؛ احمد مختار عمرو و معجم القرائتها، ج 1، صص 16-15.
5- (10) ابن جنی، ج 2، ص 60؛ تفسیر قرطبی، ج 10، صص 233-232؛ احمد مختار عمرو، ج 1، صص 16-15.
6- (12) مجمع البیان، ج 7، ص 45؛ کشاف، ج 2، ص 446؛ فرا، ج 2، ص 191؛ بحرالمحیط، ج 6، ص 257، تفسیر طبری، ج 8، ص 453؛ تفسیر قرطبی، ج 11، ص 242؛ ابن جنی، ص 102؛ احمد مختار عمرو، ج 1، صص 16-15.
7- (14) احمد مختار عمرو، ج 1، صص 16-15؛ ابن جنی، ج 2، ص 149.

البته در کنار این قرائت ها که با رسم الخط عثمانی متفق اند، قرائت های دیگری نیز به صورت شاذ از امام علی علیه السلام نقل شده که از حیث رسم با مصحف عثمانی متفاوتند که از جمله آنهاست:

الف) (یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ)1 به قرائت عامه و «یرید ان ینقاص» به قرائت علی علیه السلام.(1)

ب) (حَصَبُ جَهَنَّمَ)3 به قرائت عامه و «حطب جهنم» به قرائت علی علیه السلام.(2)

ج) (فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً)5 به قرائت عامه و «فدمر انهم» به قرائت علی علیه السلام.(3)

د) (فَلَمّا أَسْلَما)7 به قرائت عامه و «فَلَمَّا أَسْلَمَا» به قرائت علی علیه السلام.(4)

ه -) (یا مالِکُ)9 به قرائت عامه و «یا مال» به قرائت علی علیه السلام.(5)

و) (أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ)11 به قرائت عامه و «أو اثره» (بصورت مجرد) به قرائت علی علیه السلام.(6)

ص:65


1- (2) ابن جنی، ج 2، ص 76؛ احمد مختار عمرو، ج 1، ص 18.
2- (4) مجمع البیان، ج 7، ص 100؛ بحرالمحیط، ج 6، صص 316-315؛ تفسیر قرطبی، ج 11، ص 343؛ فراء، ج 2، ص 212؛ ابن جنی، ج 2، ص 111؛ البیلی، ص 149؛ احمد مختار عمرو، ج 1، ص 18.
3- (6) کشاف، ج 3، ص 97؛ بحرالمحیط، ج 6، ص 457؛ ابن جنی، ج 2، ص 166؛ احمد مختار عمرو، ج 1، ص 18.
4- (8) مجمع البیان، ج 8، ص 705؛ ابن جنی، ج 2، صص 269-268؛ بحرالمحیط، ج 7، ص 355؛ تفسیر قرطبی، ج 15، ص 104؛ احمد مختار عمرو، ج 1، ص 18.
5- (10) مجمع البیان، ج 9، ص 86؛ ابن جنی، ج 2، ص 304؛ تفسیر قرطبی، ج 16، ص 116؛ کشاف، ج 3، ص 426؛ بحرالمحیط، ج 8، صص 28-27؛ احمد مختار عمرو، ج 1، ص 18.
6- (12) مجمع البیان، ج 9، ص 241؛ ابی جنی، ج 2، ص 312؛ بحرالمحیط، ج 8، ص 56؛ احمد مختار عمرو، ج 1، ص 18.

ز) (بِوالِدَیْهِ إِحْساناً)1 به قرائت عامه و «حسناً» به قرائت علی علیه السلام.(1)

نقد و بررسی

در مجموع می توان نکات زیر را در نقد اقوال ذکر شده بیان کرد:

1. برخی نویسندگان سعی کرده اند تا از بعضی از این قرائت های شاذ، دفاع کنند؛ ولی مصحف امام علی علیه السلام جز در موارد تفسیر، از نزول، تأویل و ترتیب نزول، تفاوتی با مصحف عثمانی نداشت که در این باره مفصل سخن گفتیم.

2. قرائت های منسوب به امام علی علیه السلام غیر متواتر و شاذند و جز آنچه از طریق قاریان مشهور و معتبر، مخصوصاً از طریق حفص از عاصم به ما رسیده، مقبول نیستند.

3. از آثار تاریخی بر می آید که امام علی علیه السلام در یکسان سازی مصاحف، با عثمان موافق بود و هیچ عکس العمل منفی در این خصوص نشان نداد.

4. همه قرائت های شاذی که ابن جنی به آن حضرت نسبت داده شصت قرائت است که شاذ بودنشان یا از جهت مخالفت با رسم الخط عثمانی است یا از جهت ضعف سند است که هیچ کدام به قوت قرائت های سبع نمی رسد؛ مثلاً صاحب مبانی در مقدمتان، قرائت «والعصر و نوائب الدهر» را باطل دانسته است و از یحیی بن آدم به نقل از ابوبکر بن عیاش نقل می کند که عاصم به من گفت: «جز سلمی، کسی بر من قرائت نکرده و او نیز بر امام علی علیه السلام قرائت کرده است و من از نزد ابوعبدالرحمن برمی گشتم و بر زر بن حبیش عرضه می کردم و زر هم بر ابن مسعود قرائت کرده بود». سپس ابوبکر گفت که به عاصم گفتم: من قرآن را از طریق موثقی دریافت کردم ابوعبدالرحمن از علی علیه السلام روایت کرد (وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ) به شهادت عاصم بر ابوعبدالرحمن و روایت ابوعبدالرحمن، هر روایتی را در قرائت از علی علیه السلام نسخ می کند، چرا که او نزد علی علیه السلام جایگاه خاصی داشت.

سپس صاحب مبانی می گوید: «راوی قرائت «والعصر و نوائب الدهر» دروغ گفته یا فراموش کرده است».(2)

ص:66


1- (2) مجمع البیان، ج 9، ص 128؛ بحرالمحیط، ج 7، ص 60؛ احمد مختار عمرو، ج 1، ص 18.
2- (3) احمد مختار عمرو، ج 1، صص 19-18 به نقل از مقدمتان فی علوم القرآن، ص 103.

5. علی علیه السلام آشناترین فرد به قرائت بودند و قرائت های ایشان به قراء بعدی منتقل شده است. مخصوصاً قرائت عاصم به روایت حفص، نزدیک ترین قرائت به قرائت آن حضرت است.

6. صحیح نبودن انتساب این گونه روایات و قرائات بر کسی پوشیده نیست. آلوسی در قرائت «طلح نضید» می گوید:

«چگونه علی کرم الله وجهه قرائتی بر خلاف قرآن می خواند که نشان از تحریف آن دارد این گونه روایات را روات یا کتاب نسبت داده اند و این بهتانی عظیم است».(1)

در نقل و بررسی قرائت های منسوب به امام علی علیه السلام به همین حد اکتفا می کنیم و مشتاقان را به کتاب های قرائت و تفسیری که در این خصوص بحث های ویژه ای دارند ارجاع می دهیم کتاب هایی مثل الابانه و التبصره مکی بن ابی طالب؛ مجمع البیان؛ کشاف محتسب؛ بحر المحیط؛ تفسیر کبیر فخر؛ تفسیر قرطبی؛ معانی القرآن فرّا و اخفش؛ اتحاف فضلاء البشر؛ تفسیر طبری؛ النشر ابن جزری؛ المبسوط اصبهانی؛ اعراب القرآن نحاس؛ الاختلاف بین القرائتها احمد بیلی؛ التیبان طوسی؛ غیث النفع صفاقسی؛ فیض الرحیم فی قرائتها القرآن و قرائتها اهل البیت القرآنیه، رفعی.

نکته قابل تأمل دیگری که باید آن را متذکر شویم این است که بسیاری از قرائت های نسبت داده شده به اهل بیت علیهم السلام از قسم تفسیر است. چه آنکه واژه قراء، به معنی «بین» هم به کار رفته است که به عنوان نمونه مثال هایی را بیان می کنیم.

1. ذیل آیه (وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها) ابن عباس، امام باقر و امام صادق علیهما السلام این گونه تبیین نموده اند که (وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها)2 ؛ «خورشید در حال حرکت است و مستقری ندارد».

2. ذیل آیه 37 سوره احزاب عامه (زَوَّجْناکَها) قرائت کرده اند، ولی امام علی و فرزندانش امام حسن و امام حسین علیهم السلام «زوجتکها»(2) قرائت کرده اند و مشخص است که غرض امام، تبیین مراد خداوند است؛ چه آنکه خداوند زینب بنت جحش را به همسری پیامبر صلی الله علیه و آله درآورد.

ص:67


1- (1) روح المعانی، ج 27، ص 141.
2- (3) فتح القدیر، شوکانی، ج 4، ص 328.

3. ذیل آیه (وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ)1 روی عن علی علیه السلام ان النبی قرأ «تجعلون شکرکم انکم تکذبون»(1) از امام علی علیه السلام نقل شده که ایشان فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان نموده اند که در آیه مورد نظر، مراد از رزق، شکر است.

4. ذیل آیه (فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ)3 امام جعفر صادق علیه السلام «فاذا عزمت» به ضم قرائت فرموده اند:

«نسب العزم الی نفسه سبحانه اذ هو بهدایته و توفیقه کما قال (وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی) ومعنی الکلام ای عزمت لک و وفقتک و ارشدتک فتوکل علی الله.(2)

پر واضح است که مراد امام صادق علیه السلام قرائت به معنای رایج امروزی آن نیست، بلکه مراد ایشان تفسیر حقیقی آیه است. چنانکه از توضیح ایشان روشن می شود خداوند متعال عزم را به خود نسبت داده، زیرا توفیق و هدایت از آن اوست؛ همچنانکه فرموده است (وَ ما رَمَیْتَ...) ؛ «و تو تیر نیفکندی هنگامی که تیراندازی نمودی، بلکه خداوند بود که تیر افکند» و معنی کلام این است که ای خدا هر گاه بر کاری عزم نمودم، در واقع بر تو و توفیق و هدایت تو عزم نمودم، پس بر خدا توکل کن».

5. ذیل (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ)5 قالت فرقة انما سألوه الانفال نفسها ان یعطیهم ایاها و احتجوا فی ذلک لقرأة سعد بن وقاص، علی بن الحسین، ابی جعفر محمد بن علی، جعفر بن محمد و... «یسألونک الانفال».(3)

ص:68


1- (2) تفسیر قرطبی، ج 17، ص 328.
2- (4) تفسیر قرطبی، ج 4، ص 252.
3- (6) محررالوجیز، ج 2، ص 496؛ روح المعانی، ج 9، ص 160، آلوسی در بحث از قراءت حمزه، امام صادق علیه السلام را از کسانی می داند که حمزه قرائت را از او گرفت و می گوید: «جعفر الصادق کان، صالحا ورعاً ثقه فی الحدیث» (روح المعانی، ج 4، ص 184).

عده ای به قرائت سعد بن وقاص، و علی بن الحسین، ابی جعفر (امام باقر) و امام صادق علیهم السلام استدلال نموده که مراد، سؤال از خود انفال است.

اینجا هم مشخص است که امام می خواهد وجهی از تفسیر آن را بیان کند و از آنجا که سأل غالباً با «من» به کار می رود، می توان گفت در تضمین معنای طلب است؛ یعنی سأل و طلب «الانفال»، پس نه تنها سؤال کردند، بلکه آن را برای خودشان هم طلب نمودند.

در واقع روایت معصوم علیهم السلام این را بیان می کند و شواهد تاریخی و قواعد عربی هم آن را بیان و تأیید می کند.

6. ذیل (وَ کَفَی اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ) در سوره احزاب آلوسی به اسناد مختلف از ابن مسعود روایت کرده است که «انه کان یقرأ هذا الحرف(وَ کَفَی اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ) بعلی بن ابی طالب» و فی مجمع البیان هو المروی عن ابن عبدالله رضی الله عنه».(1)در اینجا هم غرض ابن مسعود و امام صادق علیه السلام تفسیر آیه و بیان مصداق اکمل آن است که این موضوع با روایات صحیح بسیاری هم تأیید می شود.

در این مورد نمونه های دیگری نیز می توان مشاهده کرد که به همین مقدار بسنده می کنیم(2).

2. اسباب نزول، شأن نزول و ترتیب نزول
اشاره

آیات و سوره های قرآن کریم از یک دیدگاه به دو دسته قابل تقسیم است؛ دسته ای از آنها بدون اینکه رویدادی رخ داده و پرسشی مطرح شده باشد، نازل شده اند و دسته دیگری به اقتضا و در پی حادثه و یا واقعه ای که رخ داده یا پرسشی که مطرح شده فرود آمده اند.

در اصطلاح مفسران و دانشمندان علوم قرآنی به رویداد یا پرسشی که به اقتضای آن، قسمتی (یک آیه یا بخشی از آن، یا چند آیه یا یک سوره) از قرآن کریم همزمان یا در پی آن نازل شده است، سبب نزول می گویند و مجموعه این رویدادها و پرسش ها را «اسباب نزول» می نامند. البته این رویدادها و پرسش ها سبب تام نزول آیات نیستند، ولی به جهت آنکه زمینه

ص:69


1- (1) روح المعانی، ج 21، ص 175.
2- (2) ر. ک: الدرالمنثور، ج 3، ص 323 (روایت امام حسن)؛ المحرر الوجیز، ج 4، ص 3 (روایت امام سجاد)؛ روح المعانی، ج 12، ص 41 (روایت امام سجاد و امام باقرعلیهما السلام).

نزول آیات را فراهم می آورند، آنها را «اسباب نزول» نامیده اند،(1) زیرا در صحت معنای اصطلاحی کمترین مناسبت با معنای لغوی کافی است.

در این نوع آیات هر چند ممکن است در مواردی مفاد آیات بدون توجه به اسباب نزول آنها روشن باشد، ولی افزون بر آنکه سبب نزول در این موارد نیز برای آگاهی از جزئیات موضوع مطرح شده در آیه سودمند است، در سایر موارد، آگاهی از سبب نزول، فهم آیات را آسان تر و مفاد آیه را شفاف تر می سازد. و حتی در پاره ای از موارد، بدون آگاهی از سبب نزول، مفاد آیه مبهم می ماند و نوعی تشابه بر آن حاکم می شود.(2)

به دو نمونه از آیاتی که سبب نزول در فهم آنها مؤثر است، توجه فرمایید:

1. (لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ) ؛(3)

«بر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، در آنچه خورده اند گناهی نیست، در صورتی که تقوا پیشه کنند و ایمان آورند و کارهای شایسته انجام دهند...»

ص:70


1- (1) در بسیاری از کتب علوم قرآن و تفسیر، فصلی با عنوان «اسباب النزول» ذکر شده است که از آن، جمله می توان از البرهان، الاتقان و مناهل العرفان نام برد. هم چنین کتاب های متعددی نیز با عنوان «اسباب النزول» نگاشته شده است؛ مانند لباب النقول، جلال الدین سیوطی، اسباب النزول از علی واحدی و اسباب النزول تألیف محمدباقر حجتی. در برخی کتب تفسیری، مانند مجمع البیان، از سبب نزول آیات با عنوان «النزول» یاد شده است.
2- (2) دانشمندان علوم قرآنی با بیان های مختلف از نقش مهم سبب نزول در فهم آیات سخن گفته اند. شیخ ابوالفتح قشیری بیان سبب نزول را روشی مستحکم در فهم معانی آیان قرآن می داند. (البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 117). واحدی نیز گفته است: «شناخت تفسیر آیه بدون آگاه شدن از داستان آن و بیان راز نزول آن ممکن نیست» (مناهل العرفان، ج 1، ص 109). حتی مرحوم علامه طباطبایی که معتقد است در فهم آیات قرآن نیازی به آگاهی از سبب نزول نیست، ولی روشنگری اسباب نزول در فهم و تعیین مصادیق و موارد آیات را می پذیرد (ر. ک: قرآن در اسلام، صص 118 و 120).
3- (3) سوره مائده، آیه 93.

این آیه شریفه با قطع نظر از سیاق (آیات 90 و 91)، با شراب خواری ارتباط روشنی ندارد و با توجه به سیاق، ارتباط آیه با شراب خواری تا حدی روشن می شود، ولی بدون توجه به سبب نزول، این ارتباط چندان روشن نیست و نیز آشکار نیست که نوشیدن شراب در چه شرایطی برای مؤمنان دارای عمل صالح، اشکالی ندارد و گناه به شمار نمی آید،(1) ولی با توجه به سبب نزول آیه، دو نکته یاد شده روشن می گردد.

در سبب نزول آمده است که این آیه کریمه در پاسخ کسانی نازل شده است که پس از نزول آیه تحریم شراب و قمار گفتند: «تکلیف مسلمانانی که پیش از این، شراب نوشیده اند و از مال به دست آمده در قمار استفاده کرده اند و بدون ترک این دو کار از دنیا رفته اند، چه می شود؟»(2)

با توجه به این سبب نزول، مصداق و مورد «ما طعموا» به خوبی روشن می شود و آشکار می گردد که مقصود، نوشیدن شراب و استفاده از مال به دست آمده از راه قمار، پیش از تحریم شراب و قمار است.

2. (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ) ؛(3)

«همانا صفا و مروه از شعائر خداست؛ پس هر کس حج گزارد یا عمره به جای آورد، پس گناهی بر او نیست که به آن دو طواف کند».

این آیه کریمه بدون توجه به سبب نزول، جواز طواف (سعی) بین صفا و مروه را گزارش می کند و با وجوبش، که مورد اتفاق است، منافات دارد، ولی در سبب نزول آیه چنین آمده است که در عصر جاهلیت، مشرکان بر کوه صفا، بتی به نام «اساف» و بر کوه مروه بت

ص:71


1- (1) از این رو، در مجمع البیان (ج 3، ص 415) آمده است که قدا بن مظعون در دوران حکومت عمر میگساری کرد. عمر خواست بر او حد بزند، که وی به آیه «لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات، جناح فیما طعموا.» استدلال کرد که نباید به وی حد بزنند. عمر تصمیم گرفت از زدن حد، صرف نظر کند، که علی علیه السلام فرمود: او را به، صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله نشان دهید، اگر هیچ کس نشنیده که آیه تحریم میگساری و قمار بر او خوانده شده، او را حد نزنند، وگرنه حد بزنند.
2- (2) مجمع البیان، ج 3، ص 415؛ واحدی، اسباب النزول، ص 119؛ لباب النقول، ص 155.
3- (3) سوره بقره، آیه 158.

دیگری به نام «نائله» قرار داده بودند و در بین این دو کوه سعی می کردند و برای تبرک، بر آن دو دست می کشیدند، به همین دلیل مسلمانان تصور می کردند که سعی بین صفا و مروه یک سنت جاهلی است، و انجام آن بر ایشان ناگوار بود و این آیه در این زمینه نازل گردیده است.(1) با توجه به این سبب نزول، مفهوم «لاجناح» روشن و ابهام موجود در آن برطرف می گردد و دانسته می شود که تعبیر (فَلا جُناحَ عَلَیْهِ) در آیه کریمه، برای برطرف ساختن توهمی است که در ذهن مسلمانان آن زمان بوده است؛ توهمی که چه بسا برای مسلمانان قرن های بعد نیز پیش آید و با وجوب آن منافاتی ندارد.(2)

تعریف شأن نزول
اشاره

واژه شأن نزول در برخی کتاب های تفسیر و علوم قرآنی و بیشتر در کتاب های فارسی متأخر به کار رفته است. ولی اکثر قریب به اتفاق دانشمندان علوم قرآنی و مفسّران به طور مستقل درباره آن بحث نکرده و حتی تعریف ویژه ای برای آن ذکر ننموده اند؛ شاید دلیل آن، وحدت سبب نزول و شأن نزول در نظر آنان بوده است. از این رو در برخی تفسیرهای فارسی، واژه شأن نزول، فراوان به جای سبب نزول به کار رفته است.(3)

ص:72


1- (1) روح المعانی، ج 2، ص 25؛ مقدس اردبیلی؛ زبدة البیان، صص 278-288؛ اسباب النزول، صص 27-28؛ لباب النقول، صص 20 و 46؛ محقق، محمدباقر، نمونه بینات در شأن نزول آیات، ص 46؛ مجمع البیان، ج 1، ص 445؛ کاشانی، ملافتح الله، منهج الصادقین، ج 1، 436؛ المیزان، ج 1، ص 392؛ الکافی، ج 4، ص 445.
2- (2) در فروع کافی (ج 4، ص 435) شأن نزولی برای آیه ذکر شده است. لازم است گفته شود که افزون بر «فهم بهتر آیه و بر طرف شدن ابهام آن» و «روشن شدن مورد و مصداق آیه» سه فایده «جلوگیری از توهم حصر»، «حکمت تشریع حکم» و «شامل نشدن تخصیص در سبب نزول» نیز در برخی کتاب ها مطرح شده است که مصداقی برای آن یافت نشده و موارد مطرح شده برای آن قابل مناقشه است (ر. ک: روش شناسی تفسیر، صص 147 و 148).
3- (3) ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، ج 1، صص 145، 312، 360، 365، 383، 395، 405، 413، 427، 467، 517، 536، 564، 568، 597، 637 و 649، ج 2، ص 5، 43، 46، 61 و 63.

یکی از کتاب های فارسی که اسباب نزول در آن گردآوری شده «نمونه بینات در شأن نزول آیات» نامگذاری شده است. با توجه به معانی لغوی «شأن»(1) و موارد کاربرد آن در پاره ای از تفسیرها(2) و با در نظر گرفتن رعایت مناسبت بین معنای لغوی و اصطلاحی می توان گفت: که شأن نزول، واقعه ای است که بخشی از قرآن کریم درباره آن نازل شده است.(3)

در تفاوت سبب نزول و شأن نزول می توان گفت نسبت این دو از نظر مفهوم، تباین و از نظر موارد و مصادیق، عموم و خصوص من وجه است. به بیان دیگر بعضی از امور، هم سبب نزول و هم شأن نزول است؛ مانند موضوع فداکاری امیرالمؤمنین علیه السلام در لیلة المبیت که هم سبب نزول آیه کریمه (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ)4 است؛ زیرا این آیه به دنبال آن رخ داد و به اقتضای آن نازل گردیده است، و از طرفی شأن نزول آن نیز است، زیرا آیه درباره فداکاری آن حضرت نازل شده است. بعضی از امور نیز تنها شأن نزول است و سبب نزول نیست؛ مانند داستان ابرهه که شأن نزول سوره فیل است؛ زیرا می توان نزول این سوره را درباره آن دانست، ولی سبب نزول آن نیست، چون به دنبال آن نازل نشده

ص:73


1- (1) در منابع لغوی برای «شأن» معانی کار، حال، امر بزرگ، قدر و مرتبه و نیاز آمده و «در شأن» به «درباره» و «در حق» معنا شده است؛ ر. ک: المعجم الوسیط، لسان العرب، اقرب الموارد، لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین، ذیل واژه شأن.
2- (2) ر. ک: کشف الاسرار، ج 1، صص 49، 553، 554؛ روض الجنان، ج 1، ص 111 و ج 2، صص 106 و 122 و ج 3، صص 158 و 232 و ج 14، ص 215؛ کاشانی، ملافتح الله، پیشین، ج 1، ص 539؛ آلاءالرحمن، ص 185.
3- (3) شایان ذکر است که عبارت «نزلت الآیة فی.» یا «فی شأن.» که در برخی منابع تفسیری و روایی آمده است، معنایی فراگیرتر از شأن نزول و حتی سبب نزول دارد و شامل موضوع آیه نیز می شود؛ مانند حکمی از احکام الهی که بیان می شود. یکی از دانشمندان معاصر، شأن نزول را به «چیزی که آیه یا سوره ای از قرآن، برای پرداختن به آن از، جهت شرح و بیان یا برای عبرت آموزی از آن نازل شده است» تعریف کرده و فرق آن با سبب نزول را در این دانسته که سبب نزول، خصوص واقعه و حادثه یا مسئله است که در زمان نزول آیات رخ داده یا مطرح شده و آیات برای حل آن معضل نازل گردیده است، ولی شأن نزول اعم از حادثه ای است که در زمان نزول قرآن و یا در زمان های گذشته رخ داده باشد (التمهید، ج 1، ص 254).

است. از این رو سیوطی در اعتراض به واحدی که این مورد را در اسباب النزول خود آورده، گفته است به هیچ روی آن داستان از اسباب نزول این سوره نیست.(1) بعضی از امور نیز تنها سبب نزول است و شأن نزول نیست؛ مانند انگشتر دادن حضرت علی علیه السلام به فقیر در حال رکوع که سبب نزول آیه کریمه:

(إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)2

است، زیرا این آیه به دنبال آن اتفاق و به اقتضای آن نازل شده است، ولی شأن نزول آن نیست؛ چرا که آیه درباره تعیین ولی مؤمنان، یعنی علی علیه السلام است، نه درباره انفاق آن حضرت.

آیات قرآن دو قسم است، قسمی که از جانب خدا از ابتدا و بدون وجود سببی نازل شده و بخشی دیگر، آیاتی است که به دنبال سبب یا جهت خاصی نازل شده است که این قسم، موضع بحث ماست.

منظور از سبب نزول، حادثه ای است که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله رخ داده و آیه یا آیاتی درباره آن نازل شده یا اصحاب، از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤالی می کرده اند و به دنبال آن، آیه یا آیاتی فرو فرستاده می شد که مربوط به آن سؤال یا حادثه بوده است.(2)

شناخت اسباب نزول فواید متعددی دارد؛ از آن جمله آشکار شدن حکمت خداوند از نزول آیات قرآن، رفع ابهام از چهره آیات و کمک به فهم بهتر آنها. واحدی در این باره می گوید: «آگاهی از تفسیر آیه جز از طریق شناخت اسباب نزول و ماجرای مربوط به آیه ممکن نیست».(3) از طرفی برای آگاهی از سبب نزول آیات، راهی جز نقل و روایت صحیح وجود ندارد و نقل سبب نزول آیات را جز از کسانی که خود، شاهد نزول آیات بوده اند یا از ماجراهای مربوط به آیات آگاهی کاملی دارند، نمی توان پذیرفت.(4)

ص:74


1- (1) الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 101.
2- (3) زرقانی، مناهل العرفان، ج 1، ص 107.
3- (4) مناهل العرفان، همان؛ لباب النقول، ص 7.
4- (5) مناهل العرفان، ج 1، ص 115.
امام علی علیه السلام آگاه به اسباب نزول

فریقین به اتفاق امیرالمؤمنین علیه السلام را داناترین و آگاه ترین فرد در تفسیر قرآن می شناسند؛ زیرا آن حضرت علیه السلام به طور گسترده و بیش از دیگران از اسباب نزول آیات مطلع بوده است. آن حضرت علیه السلام برای اینکه مردم از دانش او نسبت به آیات الهی بهره مند شوند، جایگاه خویشتن را این گونه توصیف کرده است:

«والله لم تنزل آیة الا وانا اعلم فیم نزلت وفیمن نزلت و این نزلت؛سوگند به خدا هیچ آیه ای نازل نشد، جز اینکه می دانم دربارۀ چه موضوع یا چه کسی و کجا نازل شده است.»(1)

نکته دیگر اینکه آشنایی به زمان و مکان نزول آیات و افرادی که آیات درباره آنان فرو فرستاده شده، در بررسی مفاهیم قرآن و ابهام زدایی از اسرار آیات الهی اهمیت زیادی دارد و علی علیه السلام نسبت به همۀ آنها آگاه و دانا، بلکه داناترین افراد بوده است.

یکی از مفسران، درمقدمه تفسیر خود به این معنا اشاره کرده و نوشته است:

مفسران به موضوع اسباب نزول توجه زیادی داشته اند و شناخت آن را از عوامل مهم و ضروری در تفسیر و فهم قرآن می دانند. از اینجاست که راز توجه و اهتمام علی علیه السلام به موضوع اسباب نزول آشکار می شود. چنانکه علی علیه السلام در مواضع متعدد، دانش و آگاهی خود را به این موضوع اعلام داشته است.(2)

امام علیه السلام به دلیل ملازمت همیشگی با پیامبر صلی الله علیه و آله در لحظات نورانی نزولی وحی، درکنار رسول خدا صلی الله علیه و آله و شاهد نزول آیات قرآن بوده است. این ماجرا می تواند شاهد ادعای یاد شده باشد؛ آنجا که ترمذی و حاکم از علی علیه السلام نقل می کنند که فرمود:

شنیدم مردی برای پدر و مادر مشرک خود استغفار می کند؛ بدو گفتم: آیا برای پدر و مادرت استغفار می کنی، در حالی که آنان مشرک بوده اند؟ مرد پاسخ داد: ابراهیم علیه السلام نیز برای پدرش استغفار کرد، در حالی که او مشرک بود. علی علیه

ص:75


1- (1) قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 35.
2- (2) ابو عبدالله مسلم حبری، صص 91 و 92.

السلام در ادامه فرمود: این ماجرا را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردم. اینجا بود که آیه: (ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ...)1 نازل شد.(1)

روایات متعددی درباره سبب نزول آیات از آن حضرت علیه السلام نقل شده است که البته همۀ آنها در خور اعتماد نیست و محتوای برخی، نشان از ساختگی بودن آنها دارد. سیوطی در اسباب النزول نمونه هایی از روایات منقول از علی علیه السلام را آورده که برخی از آنها ویژگی مذکور را دارد.(2) در اینجا نمونه ای از روایات اسباب نزول که از امام علی علیه السلام و سایر اهل بیت علیهم السلام نقل شده ذکر می کنیم. بدون شک آنچه درباره علی علیه السلام جاری است درباره سایر اهل بیت هم صدق می کند.

1. (قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ...) (3)

از علی علیه السلام روایت شده که مردی در عهد رسول خدا از راهی می گذشت، چشمش به زنی افتاد و به آن زن نگاه می کرد تا اینکه دیوار، بینی اش را شکافت. می گوید: خون نمی ایستاد مگر وقتی که خدمت رسول خدا رسیدم و جریان را گفتم، رسول خدا فرمودند: این عقوبت عمل تو بود، پس این آیه نازل شد: (قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ...)5

2. (وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ)6

ابن جریر از علی علیه السلام نقل می کند که گروهی از بنی نجار از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: یا رسول الله، ما قصد سفر داریم، چگونه نماز بگزاریم؟ به دنبال آن، خداوند این آیه را که بر نماز قصر دلالت دارد، نازل فرمود: (وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ

ص:76


1- (2) اسباب النزول، ص 206.
2- (3) همان، صص 104، 105، 126، 157، 160 و 378.
3- (4) سوره نور، آیه 30.

عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا) ؛ (1)«وهنگامی که در سفر باشید، باکی بر شما نیست که نماز را کوتاه به جای آرید، هرگاه بیم آن دارید که کافران، شما را به رنج و هلاکت اندازند».

پس از نزول این آیه، وحی پایان پذیرفت. یک سال بعد، زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله در یکی از جنگ ها نماز ظهر می گزارد، مشرکان گفتند: بر محمد و یاران او از پشت سر حمله کنید و به آنان فشار آورید. یکی گفت: آنان پس از نماز ظهر، نماز دیگری (نماز عصر) نیز می خوانند در این جا بود که در بین دو نماز، این آیه بر پیامبر خدا نازل شد:

(وَ إِذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ... عَذاباً مُهِیناً)2

3. (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ)

اخرج ابن ابی حاتم عن علی بن ابی طالب (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ) قال انّ هذه الآیه نزلت فی فلان و اصحابه»؛ابن ابی حاتم از علی علیه السلام روایت کرده که فرمود: این آیه درباره فلانی و اصحابش نازل شده است. شوکانی می گوید: «چون آیه در شأن نضر بن حارث نازل شده، شاید مراد علی علیه السلام این باشد».(2)

4. (إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ)4

انس می گوید:

اتی النبی صلی الله علیه و آله بعلی بن ابی طالب و به نیف و ستون جراحة من طعنة و ضربة و رمیة فجعل النبی صلّی الله علیه و آله وسلم یمسسحها و هی تلتئم باذن الله تعالی کان لم یکن؛(3)

ص:77


1- (1) همان.
2- (3) فتح القدیر، ج 2، ص 34.
3- (5) تفسیر قرطبی، ج 4، ص 219.

روایت شده که چون علی علیه السلام را خدمت رسول الله آوردند شصت و اندی جراحت از نیزه و شمشیر و تیر برداشته بود. پس رسول خدا آنها را دست می کشید و آنها به اذن خدا التیام می یافت، گویی که اصلاً وجود نداشت.

5. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ...)1 .

از علی علیه السلام روایت شده که چون آیه (وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ) ، نازل شد عده ای از مسلمانان پرسیدند آیا حج هر ساله واجب است؟ رسول خدا سکوت کرد. باز پرسیدند، آن حضرت فرمود نه، و سپس فرمود: اگر می گفتم آری، واجب می شد، آنگاه نازل شد: (تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ...)2

6. (فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظّالِمِینَ بِآیاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ)3

از امام علی علیه السلام روایت شده: ابوجهل به رسول خدا سرور کائنات گفت: ما هرگز تو را تکذیب نمی کنیم، ولی آنچه را که آوردی باور نداریم، پس خدا آیه (فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ) را نازل کرد.(1)

7. (قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ) ؛(2)

«بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی که گرد آورده اید و تجارتی که از کسادش بیمناک هستید و منزل هایی را که خوش می دارید نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وی دوست داشتنی تر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا] درآورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمی کند».

ص:78


1- (4) لباب النقول، ص 160؛ صحیح ترمذی، حدیث 3064؛ مستدرک حاکم، ج 2، ص 315؛ زاد المسیر، ص 507؛ تفسیر مراغی، ج 7، ص 110.
2- (5) سوره توبه، آیه 24.

ابن سیرین عن علی بن ابی طالب علیه السلام قال لقوم قد سماهم الاتهاجروا، ألا تلحقوا برسول الله علیه السلام فقالوا نقیم مع اخواننا و عشائرنا ومساکننا، فانزل الله (قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ...)1

از علی علیه السلام روایت شده که به قومی گفته شد: آیا مهاجرت نمی کنید، آیا به رسول خدا ملحق نمی شوید؟ گفتند: ما با برادران، عشیره و خانه هایمان هستیم. پس خداوند این آیه را نازل فرمود.

8. (وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ...)2

اخرج ابن مردویه عن علی کرم الله وجهه، انهم کانوا فی الجاهلیه یکروهون اماء هم علی الزنا لیاخذوا اجورهم فنهوا عن ذلک فی الاسلام و نزلت الآیه...؛(1)

از علی علیه السلام روایت شده که آنها کنیزان (دختر خوانده ها و در برخی موارد دختران) خود را به زنا وادار می کردند تا مزد آن را بگیرند، سپس در اسلام از این کار منع شدند.

9. (لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ...)4

از علی علیه السلام نقل شده که رسول خدا، من، زبیر و مقداد را به «روضه خاخ» فرستاد و فرمود: نامه ای در دست زنی است که آن را برای مشرکان می برد، آن را از او بگیرید. نقل شده که ابتدا آن زن گفت نامه ای ندارم و برخی گفتند برگردیم. حضرت علی علیه السلام شمشیر خود را کشید و فرمود: نه رسول خدا دروغ می گوید و نه ما، پس او را تهدید کرد و آن زن، نامه را از بین گیسوانش درآورد. آن نامه از سوی حاطب بن ابی بلتعه برای مشرکین مکه بود که برخی امور رسول خدا را برای آنها گزارش داده بود.(2)

ص:79


1- (3) تفسیر مراغی، ج 18، ص 105.
2- (5) این جریان را با کمی تفاوت غالب مفسرین اهل سنت نقل نموده اند، ر. ک: صحیح ترمذی، ج 5، ص 80؛ صحیح بخاری، ج 6، ص 60؛ تفسیر قرطبی، ج 18، صص 52-50.

از علی علیه السلام روایات بسیاری درباره اسباب نزول آیات نقل شده که به همین مقدار بسنده می کنیم.

امام حسن و امام حسین علیهما السلام

(وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتّی إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ)1

1. اخرج ابن المنذر و ابن ابی حاتم و ابوالشیخ عن الحسن رضی الله عنه قال:

لما غزا رسول الله تبوک تخلف کعب بن مالک، وهلال بن امیه، ومرارة بن الربیع، قال: اما احدهم فکان له حائط حین زها قد فشت فیه الحمره والصفره فقال: غزوت وغزوت وغزوت مع النبی، فلو اقمت العام فی هذا الحائط فاصبت منه. فلما خرج رسول الله واصحابه دخل حائطه فقال: ما خلفنی رسول الله و ما استبق المؤمنون فی الجهاد فی سبیل الله الاضن بک ایها الحائط، اللهم انی اشهدک انی تصدقت به فی سبیلک. و اما الاخر فکان قد تفرق عنه من اهله ناس واجتمعوا له فقال: غزوت مع رسول الله و غزوت، فلو انی اقمت العام فی اهلی. فلما خرج رسول الله واصحابه قال: ما خلفنی عن رسول الله و ما استبق الیه المجاهدون فی سبیل الله الاضن بکم ایها الاهل، اللهم ان لک علی ان لا ارجع الی اهلی و مالی حتی اعلم ما تقضی فی و اما الآخر فقال: اللهم ان لک علی ان الحق بالقوم حتی ادرکهم أو انقطع. فجعل یتتبع الدقع والحزونة حتی لحق بالقوم، فانزل الله (لقد تاب الله علی النبی) الی قوله (وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتّی إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ) قال الحسن رضی الله عنه: یا سبحان الله! والله ما اکلوا مالا حراما، و لا اصابوا دما حراما، و لا افسدوا فی الارض، غیر انهم أبطؤا عن شیء من الخیر الجهاد فی سبیل الله، و قد و الله جاهدوا و جاهدوا و جاهدوا، فبلغ منهم ما سمعتم فهکذا یبلغ الذنب من المؤمن.

ص:80

مضمون حدیث به ترتیب زیر است:

ابن منذر و ابن ابی حاتم و ابوالشیخ از امام حسن علیه السلام درباره سه نفری که از جهاد با رسول خدا سر باز زدند، به نام های کعب بن مالک، هلال بن امیه و مراره بن الربیع نقل کرده اند که هر کدام برای این امر بهانه ای آوردند و سپس از کار خود پشیمان و از زن و فرزند جدا شدند و به مکان دوری رفتند. در آنجا نیز از یکدیگر جدا شدند و شروع به انابه و توبه نمودند تا بالاخره توبه آنها پذیرفته شد و این آیات نازل گردید.

2. (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ)1

روی الحسن بن علی رضی الله «عنها قال فینا و الله اهل بدر نزلت (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ) .(1)

از حسن بن علی علیه السلام روایت شده که به خدا قسم آیه (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ) درباره اهل بدر نازل شده است.

3. (فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ)3

از امام حسن علیه السلام روایت شده که این آیه درباره اصحاب بدر نازل شد و سپس رخصت داده شد.(2)

4. از ابی رجاء نقل شده که از امام حسن علیه السلام سؤال شد که آیا انفال و برائت یک سوره اند یا دو سوره و ایشان در جواب فرمود: دو سوره.(3)

5. (وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنّاسِ) (4)

اخرج ابن مردویه عن الحسین بن علی رضی الله عنه: ان رسول الله اصبح وهو مهموم فقیل: مالک یا رسول الله، فقال: انی رأیت فی المنام کان بنی امیه کایرقون منبری هذا،

ص:81


1- (2) محرر الوجیز، ج 2، ص 401؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 201.
2- (4) درالمنثور، ج 4، ص 103.
3- (5) همان، ص 120.
4- (6) سوره اسراء، آیه 60.

فقیل یا رسول الله: لا تهتم، فانها رویا تنالهم فانزل الله (وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنّاسِ)1

ابن مردویه از امام حسین علیه السلام روایت کرده که رسول خدا یک روز صبح پریشان بودند، گفتیم چه شده است؟ رسول خدا فرمودند: دیدم بنی امیه بر منبرم همچون بوزینگان بالا می روند. گفته شد: ای رسول خدا این رؤیاست، به آن توجهی نکن، پس خداوند نازل کرد: (وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی...)

6. (إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ) (1) و (إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ)3

روی بسنده عن القاسم بن الفضل عن عیسی بن مازن قال:

قلت للحسن بن علی یا مسود وجوه المؤمنین عمدت الی هذا الرجل فبایعت له، یعنی معاویه بن ابی سفیان، فقال ان رسول الله صلی الله علیه و آله اری فی منامه بنی امیه یعلون منبره خلیفه خلیفه فشق ذلک علیه فانزل الله (إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ) و (إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ * وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ * لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ) یعنی ملک بنی امیه. قال القاسم: فحسبنا ملک بنی امیه فاذا هوالف شهر.(2)

طبری به سند خود از امام حسن علیه السلام روایت نموده که روزی شخصی به ایشان گفت: ای کسی که چهره مؤمنین را سیاه نمودی تو به عمد با این مرد (معاویه) بیعت نمودی. امام حسن فرمود: رسول خدا در خواب دید که بنی امیه همچون بوزینگان بر منبرش بالا و پایین می روند، پس این بر رسول خدا گران آمد. خداوند سوره کوثر و قدر را نازل کرد که در آن شبی بهتر از هزار شب است؛ یعنی مدت مالکیت بنی امیه. قاسم راوی حدیث می گوید: مدت حکومت بنی امیه را شمارش کردیم درست هزار ماه شد.

ص:82


1- (2) سوره قدر، آیه 1.
2- (4) تفسیر طبری، ج 30، ص 167.

این حدیث در مصادر مختلف اهل سنت با اختلاف اندکی نقل شده است؛ از جمله:

الف) صحیح الترمذی فی ابواب تفسیر القرآن فی سورة القدر روی بسنده عن القاسم بن الفضل الحمدانی عن یوسف بن سعد قال:

قام رجل الی الحسن بن علی علیه السلام بعد ما بایع معاویه فقال: سودت وجوه المؤمنین، أو یا مسود وجوه المؤمنین، فقال: لا تونبنی رحمک الله فان النبی صلی الله علیه و آله اری بنی امیه علی منبره فساه ذلک فنزلت (إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ) یا محمد، یعنی نهرا فی الجنه، و نزلت (إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ * وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ * لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ) یملکها بنو امیه یا محمد، قال القاسم: فعددنا فاذا هی الف شهر لا یزید یوم و لا ینقص.(1)

ب) الفخر الرازی فی تفسیر سورة القدر قال:

روی القاسم بن الفضل عن عیسی بن مازن قال قلت للحسن بن علی یا مسود وجوه المؤمنین عمدت الی هذا الرجل فبایعت له، یعنی معاویه فقال ان رسول الله صلی الله علیه و آله رأی فی منامه بنی امیه یطاون منبره واحدا بعد واحد (قال) و فی روایة ینزون علی منبره نزو القرده فشق ذلک علیه فانزل الله تعالی (إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ) الی قوله (خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ) یعنی ملک بنی امیه (قال) قال القاسم: فحسبنا ملک بنی امیه فاذا هو الف شهر(2)

ج) الفخر رازی فی تفسیر سوره الکوثر قال:

ان رجلا قام الی الحسن بن علی و قال سودت وجوه المؤمنین بان ترکت الامامة لمعاویه. فقال: لا تؤذنی برحمک الله فان رسول الله صلی الله علیه و آله رای بنی امیه فی المنام یصعدون منبره رجلا فرجلا فساء ذلک فانزل الله تعالی (إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ) و (إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ * وَ ما

ص:83


1- (1) صحیح ترمذی، ج 2، باب تفسیر قرآن سوره قدر (قال: هذا حدیث حسن غریب) و ج 5، ص 115، حدیث 3408.
2- (2) تفسیر کبیر، ذیل سوره قدر.

أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ * لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ) فکان ملک بنی امیه کذلک ثم انقطعوا و صاروا مبتورین.(1)

د) سیوطی در درالمنثور و در تفسیر سوره قدر و نیز خطیب بغدادی در کتاب تاریخ خود به نقل از ابن عباس آورده اند:

رأی رسول الله بنی امیه علی منبره فساء ذلک فاوحی الله الیه انما هو ملک یصیبونه و نزلت (إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ * وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ * لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ) (و قال ایضا) و اخرج الخطیب عن ابن المسیب قال رسول الله صلی الله علیه و آله أریت بنی امیه یصعدون منبری فشق ذلک علی فانزل الله (إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ) الی آخره.(2)

امام زین العابدین علیه السلام

1. از امام سجاد و امام موسی بن جعفر از پدرشان نقل شده که سوره حمد مکی است، زیرا این سوره در سوره حجر (وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی)3 است و حجر، سوره ای مکی است.(3)

(وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ)5

2. از امام سجاد علیه السلام روایت شده که این آیه درباره علی بن ابی طالب نازل شده است.(4)

(ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ...)7

ص:84


1- (1) همان، ذیل سوره کوثر.
2- (2) درالمنثور، ذیل سوره قدر؛ تفسیر قرطبی، ج 20، ص 123؛ روح المعانی، ج 30، ص 188؛ لباب النقول، ص 381؛ فتح القدیر، ج 5، ص 577؛ شواهد التنزیل، ج 2، ص 354.
3- (4) محرر الوجیز، ج 1، ص 65؛ روح المعانی، ج 14، ص 78.
4- (6) اسفراینی، تاج التراجم، ج 1، ص 218.

3. ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتم و ابن عساکر از امام سجاد علیه السلام روایت نموده اند که آیه (ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ...) درباره زید بن حارثه نازل شده است.(1)

4. (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا...)2

عن ابی حمزه الثمالی عن علی بن الحسین، قال: انی لجالس عنده اذ جاءه رجلان من اهل العراق فقالا: یابن رسول الله جئناک (کی) تخبرنا عن آیات من القرآن فقال: و ما هی؟ قالا: قول الله تعالی: (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا) فقال: یا اهل العراق و أیش یقولون؟ قالا: یقولون: انها نزلت فی امة محمد صلی الله علیه و آله. فقال لهم علی بن الحسین: امة محمد کلهم اذا فی الجنه؟ قال: فقلت من بین القوم: یابن رسول الله فیمن نزلت؟ فقال: نزلت و الله فینا اهل البیت - ثلاث مرات - قلت: اخبرنا من فیکم الظالم لنفسه؟ قال: الذی استوت حسناته و سیئاته - و هو فی الجنه - فقلت: و المقتصد؟ قال: العابد لله فی بیته حتی یأتیه الیقین. فقلت: السابق بالخیرات؟ قال: من شهر سیفه و دعا الی سبیل ربه.(2)

از ابوحمزه ثمالی از امام سجاد علیه السلام روایت نموده که: من نزد ایشان نشسته بودم که دو نفر از عراق وارد شدند گفتند:

ای فرزند رسول خدا، آمده ایم تا درباره آیاتی از قرآن از شما بپرسیم. امام فرمودند آنها چیست، گفتند: این سخن خدای تعالی، (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا) امام فرمود: ای اهل عراق، شما درباره آن چه می گویید؟ گفتند: آن درباره امت محمد صلی الله علیه و آله نازل شده است. پس علی بن حسین علیهما السلام فرمودند: پس در این صورت تمام امت محمد صلی الله علیه و آله در بهشت هستند. گفتند: پس چه کسانی مراد هستند و درباره چه کسانی نازل شده است؟ امام فرمود: به خدا قسم، این آیه درباره ما نازل شده است و سه بار این مطلب را فرمودند. آنان پرسیدند، (ظالِمٌ لِنَفْسِهِ) کیست؟ فرمود: کسی که سیّئات و حسناتش، با هم مساوی شود، او در بهشت است. پرسیدند: (مُقْتَصِدٌ) کیست؟

ص:85


1- (1) درالمنثور، ج 6، ص 617.
2- (3) شواهد التنزیل، ج 2، ص 104.

فرمود: عابد در راه خدا تا به یقین برسد، گفتم: (سابِقٌ بِالْخَیْراتِ) کیست؟ فرمود: کسی که شمشیر بکشد و در راه خدا جهاد کند.

امام باقر و امام صادق علیهما السلام

(وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ)1

1. ابونضر العیاشی (عن) حمدویه (عن) محمد بن الحسین ابن الخطاب (عن) الحسن بن محبوب، عن ابی جعفر الاحول عن سلام ابن المستنیر عن ابی جعفر علیه السلام قال: قوله (وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ) انزلت (کذا) فی علی علیه السلام.(1)

از امام باقر علیه السلام روایت شده که آیه: (وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ) درباره امام علی علیه السلام نازل شده است.

2. در تفسیر مظهری روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده که

کانت القریش تقول اذا مات ذکور الرجل بتر فلان فلما مات ولد النبی صلی الله علیه و آله قال العاص بن وائل بتر محمد فنزلت (إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ) ؛(2)

قریش چون فرزند ذکور شخصی فوت می کرد و فرزند دیگری نداشت می گفتند: «بتر فلان»؛ فلانی مقطوع النسل شد. و چون فرزند رسول خدا فوت کرد عاص بن وائل گفت: محمد صلی الله علیه و آله ابتر شده است که این سوره نازل شد.

(إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ)4

ص:86


1- (2) شواهد التنزیل، ج 1، ص 104 و نیز روایتش از امام، صادق علیه السلام.
2- (3) تفسیر مظهری، ج 10، ص 336 گرچه مظهری به سبب وجود جابر جعفی که فردی شیعی است حدیث را ضعیف می داند، اما روایات بسیاری این شأن نزول را تصدیق می کند ر. ک: فصل پنجم و لباب النقول، ص 385.

3. از امام جعفر صادق علیه السلام از پدران بزرگوارشان نقل شده که امام علی علیه السلام فرمود: رسول خدا به من فرمود این آیه درباره شما نازل شده است.(1)

آیه تبلیغ:

(یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ)2

«ای پیغمبر آنچه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان که اگر نرسانی تبلیغ رسالت و ادای وظیفه نکرده ای و خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت. بیم مکن و دل قوی دار که خدا گروه کافران را به هیچ راه موفقیتی راهنمایی نخواهد کرد».

ثعلبی در تفسیر آیه فوق با سندهای خود از «براء بن عازب» روایت کرده اند که گفت: با رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفر بودیم که در غدیر خم پیاده شدیم. منادیان در میانه ما صدا زدند «الصلاة جامعه» کنایه از این که همه باید جمع شوید. پس رسول خدا زیر دو درخت رفت و نماز ظهر را خواند. بعد دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: آیا نمی دانید که من نسبت به مؤمنین از خودشان اختیار بیشتری دارم؟ گفتند: بلی. فرمود: آیا نمی دانستید که من از هر مؤمنی نسبت به خودش اختیار بیشتری دارم؟ گفتند: بلی. پس از آن دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: هر که من مولای او بودم، علی مولای اوست...

براء می گوید: پس عمر بعد از این جریان، علی علیه السلام را دید و گفت «هنیاً لک یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه؛ گوارا باد بر تو ای پسر ابوطالب که همواره و برای همیشه مولی هر مؤمن و مؤمنه ای شدی».(2)

همچنین ثعلبی به سند خود از ابوصالح از ابن عباس روایت کرده که گفت:

[این آیه] درباره علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است، خداوند به پیغمبر امر کرد تا آنچه را که درباره علی علیه السلام است به مردم برساند. این بود که دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».(3)

ص:87


1- (1) شواهد التنزیل، ج 1، ص 384.
2- (3) سید بن طاووس، طرائف، ص 315.
3- (4) تفسیر ثعلبی (به نقل الغدیر)، ج 1، ص 218؛ در المنثور، ج 3، ص 117، نزول آیه را روز غدیر خم می داند؛

فخر رازی در تفسیر کبیر ذیل این آیه می گوید:

دهم، یعنی وجه دهم از وجوهی که مفسرین در شأن نزول آیه ذکر کرده اند، این است که در فضیلت علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شد و همین که نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله دست او را گرفت و فرمود: هر که من مولای او بودم علی مولای اوست؛ بارالها با کسی که با او دوستی کند دوستی کن و با کسی که با او دشمنی کند دشمنی کن، و بعد از آن، عمر چون علی علیه السلام را دید گفت: «هنیا لک یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه؛ گوارا باد برایت ای پسر ابوطالب که مولای من و مولای هر مؤمن و مؤمنه شدی».

فخر رازی سپس می گوید: «این قول از ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن علی علیه السلام است».(1)

ثعلبی نیز در تفسیر خود ضمن اخبار غدیر در ذیل آیه (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ...) به سند خود روایت کرده که گفت:

قال ابوجعفر محمد بن علی علیه السلام معناه: (بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) فی فضل علی بن ابی طالب علیه السلام ابوجعفر محمد بن علی علیه السلام فرمود که: معنی آیه این است که آنچه را درباره فضائل علی علیه السلام بر تو نازل شده است به مردم برسان.

در روایت دیگری آمده است که معنی آیه این است که:

«بلغ ما انزل فی علی علیه السلام «؛آنچه را که درباره علی علیه السلام بر تو نازل شده است، به مردم برسان.(2)

ص:88


1- (1) تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 3، ص 636.
2- (2) تفسیر ثعلبی، (به نقل الغدیر) ج 1، ص 217.

پس چون آیه نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولا».(1)

سیوطی می گوید: اخرج ابن ابی حاتم، ابن مردویه و ابن عساکر عن ابی سعید الخدری قال «نزلت هذه الآیه، (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ) » علی رسول الله یوم غدیر خم فی علی بن ابی طالب».

سپس می افزاید: ابن مردویه از ابن مسعود روایت کرده که او گفته است: «کنا نقرأ علی عهد رسول الله یا ایها الرسول... ان علیا مولی المؤمنین...»(2)ما در عهد رسول خدا این آیه را چنین تبیین می نمودیم.

در اینجا نظر به اهمیت موضوع غدیر، بحثی را در باب تابعینی که نزول این آیه را در روز غدیر می دانند مطرح می کنیم و سپس بحث اصلی خود را پی می گیریم.

تابعین و نزول آیه ابلاغ در غدیر
الف) امام باقر علیه السلام

ابو اسحاق ثعلبی از امام باقر علیه السلام درباره معنای آیه چنین نقل می کند:

ان معناها: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) فی فضل علی فلمّا نزلت اخذ رسول الله صلی الله علیه و آله بید علی فقال: «من کنت مولاه فعلی مولاه»؛(3)

معنای آیه این است، که آنچه را از پروردگارت درباره فضل علی بر تو نازل شده برسان؛

پس رسول خدا، دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: هر کس من مولای اویم، پس علی مولای اوست.

ص:89


1- (1) سیدهاشم بحرانی، کفایة الخصام، ج 6، ص 74؛ تفسیر مظهری، ج 6، ص 48 (حدیث من کنت مولاه).
2- (2) در المنثور، ج 3، ص 117.
3- (3) ثعلبی، الکشف و البیان، ج 4، ص 92؛ ینابیع الموده، ج 1، ص 119، باب 39؛ تفسیر فخررازی، ج 3، ص 636، السایر الدایر، نظام الدین نیشابوری، ج 6، ص 170.

حاکم حسکانی نیز به نقل از امام باقر چنین می آورد:

سمعت زیاد بن المنذر یقول: کنت عند ابی جعفر محمد بن علی و هویحدث الناس اذ قام الیه رجل من اهل البصره یقال له: عثمان الاعشی - کان یروی عن الحسن البصری - فقال له: یابن رسول الله جعلنی الله فداک ان الحسن یخبرنا ان هذه الآیه نزلت بسبب رجل و لایخبرنا من الرجل (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) فقال: لو اراد ان یخبر لا خبر به، و لکنه یخاف، ان جبرئیل هبط علی النبی فقال له: ان الله یأمرک ان تدل امتک علی صلاتهم فدلهم علیها ثم هبط فقال: ان الله یأمرک ان تدل امتک علی زکاتهم فدلهم علیها، ثم هبط فقال: ان الله یأمرک ان تدل امتک علی ولیهم علی مثل ما دللتهم علیه من صلاتهم و زکاتهم و صیامهم و حجهم لیلزمهم الحجه من جمیع ذلک. فقال رسول الله: یارب ان قومی قریبوا عهد بالجاهلیه و فیهم تنافس و فخر و ما منهم رجل الا و قد وتره ولیهم و انی اخاف. فانزل الله تعالی: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ) - یرید فما بلغتها تامه- (وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ) فلما ضمن الله بالعصمه و خوفه، اخذ بید علی بن ابی طالب ثم قال: یا ایها الناس من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، وانصر من نصره و احب من احبه و ابغض من ابغضه.

جبرئیل به پیامبر خدا گفت: خداوند به تو دستور می دهد امت خود را در مورد پیشوایان پس از خود راهنمایی کنی؛ همان گونه که آنان را به نماز و زکات و روزه و حجشان راهنمایی کرده ای تا حجت بر آنان در تمام این امور تمام شود. پس رسول خدا فرمود: پروردگارا، قوم من به عصر جاهلیت نزدیکند (هنوز در آنان اندیشه های جاهلی زنده است) برای رسیدن به ریاست تلاش می کنند و فخر می فروشند و هیچ کدام از آنان نیست، جز آنکه ولی آنان (امام علی) دوست و یار او را کشته است و من نگرانم. پس خداوند چنین نازل کرد: «ای رسول، آنچه را بر تو نازل شده برسان که اگر نرسانی رسالت پروردگارت را انجام نداده ای؛ یعنی رسالت پروردگارت را به طور کامل و تمام به انجام نرسانده ای. پس چون خداوند حفظ پیامبرش را تضمین کرد، پیامبر دست علی بن ابی طالب را گرفت و فرمود: ای مردم، هر کس من مولای اویم، پس علی مولای اوست.(1)

ص:90


1- (1) شواهد التنزیل، ج 1، ص 254، ح 248. محمد بن سلیمان کوفی (از دانشمندان قرن چهارم) که زیدی مذهب

فخر رازی نیز همین مضمون را از امام باقر نقل کرده است.(1) بدر الدین عینی نیز همان معنایی را که ثعلبی نقل کرده، آورده است. همچنین احمد بن محمد الطبری، معروف به خلیلی نیز از امام باقر علیه السلام این مضمون را نقل کرده است.(2) ابوالفتح نطنزی (حدود 550 ق) نیز با سند خود به نقل از امام باقر و امام صادق علیهما السلام همین قول را آورده است.(3)

ب) امام صادق علیه السلام

ابی بکر محمد بن ابی الثلج به نقل از امام صادق علیه السلام چنین می آورد:

انزل الله تبارک و تعالی علی نبیه: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) فی علی (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ) ؛ (4) خداوند تبارک و تعالی بر پیامبر خود چنین نازل کرد. ای رسول، آنچه را از پروردگارت درباره علی نازل شده برسان و اگر انجام ندهی....

ج) عطیه بن سعد العوفی

حافظ ابونعیم اصفهانی از قول عطیه عوفی می نویسد: «نزلت هذه الایه علی رسول الله فی علی یوم غدیر خم؛(5) این آیه درباره علی علیه السلام و در روز غدیر خم بر رسول خدا نازل شده است».

ص:91


1- (1) عینی محمود، عمده القاری، ج 18، ص 206.
2- (2) ابن طاووس، الیقین، ص 349، باب 127.
3- (3) نطنزی، خصائص العلویه علی جمیع البریه (به نقل از: الغدیر، ج 1، ص 430).
4- (4) الیقین، ص 212، باب 58، (التنزیل) ابوبکر محمد بن ابی الثلج. در تفسیر الحبری نیز این حدیث با سند وی نقل شده است ر. ک: تفسیر الحبری، ص 25، ح 41.
5- (5) ابونعیم احمد، النور المشتعل من کتاب ما نزل من القرآن فی علی، ص 86، ح 16 یحیی بن الحسن معروف به ابن بطریق (م 600 ق) و علامه حلی (م 726 ق) به نقل از ابونعیم این حدیث را نقل کرده اند.
د) زید بن علی

ابن مردویه (م 410 ق) از زید بن علی چنین نقل می کند:

«لما جاء جبرئیل بامر الولایه ضاق النبی بذلک ذرعا و قال: قومی حدیثوا عهد بجاهلیه، فنزلت؛(1)چون جبرئیل امر ولایت را آورد، پیامبر احساس دلتنگی کرد و فرمود: قوم من تازه روی به اسلام آورده اند و به عصر جاهلی نزدیکند (و ممکن است اعلان ولایت امام علی را با معیارهای عصر جاهلی بسنجند و تکذیب رسالت کنند) پس آیه عصمت (تبلیغ) نازل شد».

در تفسیر «غریب القرآن» منسوب به زید بن علی نیز آمده است: «این آیه تنها درباره علی بن ابی طالب نازل شده است».(2)

ه -) ابوحمزه ثمالی

ابن مردویه از ابوحمزه چنین می آورد:

«قال: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) نزلت فی شأن الولایة؛

آیه تبلیغ در شأن ولایت نازل شده است».(3)

در اینجا بحث کوتاه تابعین و نزول آیه ا بلاغ در روز غدیر به پایان می رسد و ادامه موضوع اسباب نزول را در کلام صادقین علیهما السلام پی می گیریم:

4. (وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا)4

از امام باقر علیه السلام روایت شده که این آیه درباره ما اهل بیت نازل شده است.(4)

ص:92


1- (1) ابن مردویه، مناقب علی بن ابی طالب، ص 240، ح 348 (به نقل از: اربلی، علی، بن عیسی، کشف الغمه، ج 1، ص 317).
2- (2) زید بن علی، تفسیر غریب القرآن، ص 183.
3- (3) ابن مردویه، مناقب علی بن ابی طالب، ص 24، ح 347.
4- (5) شواهد التنزیل، ج 1، ص 442.

5. (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ)

از جمله آیاتی که با جریان غدیر خم ارتباط دارد آیه: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ) است. ابو اسحاق ثعلبی در تفسیر خود نقل کرده که شخصی از «سفیان بن عیینه» پرسید آیه: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ) درباره چه شخصی نازل شده؟ سفیان به آن شخص گفت: مسئله ای از من پرسیدی که تاکنون کسی آن را از من نپرسیده است. پدرم از جعفر بن محمد از پدرانش علیهم السلام روایت کرد که رسول خدا چون روز غدیر خم شد دستور داد تا منادیان ندای نماز در دهند. پس وقتی همه جمع شدند دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود:

هر که من مولای او بوده ام علی مولای اوست. این خبر به زودی در همه شهرها پراکنده شده و به «حارث بن نعمان فهری» رسید. پس نزد رسول خدا آمد؛ در حالی که بر ناقه ای سوار بود، ناقه را خوابانید. و از آن پیاده شد و گفت: ای محمد از طرف خدا به من دستور دادی شهادت دهیم که جز خدا معبودی نیست، و این که تو فرستاده اویی، و ما هم قبول کردیم. دستور دادی که نماز پنجگانه بخوانیم و پذیرفتیم. دستور دادی زکات بدهیم و باز از تو پذیرفتیم. دستور دادی ماه رمضان را روزه بگیریم و پذیرفتیم. دستور دادی حج کنیم و پذیرفتیم، به این مقدار راضی نشدی تا اینکه بازوان پسر عمویت را گرفته، بلند کردی تا او را بر ما برتری دهی و گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولاه»؛هر که من مولای او بودم علی مولای اوست، آیا این سخن را از خودت گفتی یا از خدای عز و جل؟

رسول خدا فرمود: «و الذی نفسی بیده و لا اله الا هو انه من امر الله؛قسم به کسی که جانم در دست اوست و به آن خدایی که جز او معبودی نیست، این مطلب جز از ناحیه خدا نبود».

پس حارث پشت کرد که برگردد، گفت:

بارالها اگر اینکه محمد می گوید حق است از آسمان سنگی بر ما بباران و یا عذابی دردناک بر ما بفرست.

هنوز به ناقه خود نرسیده بود که خداوند سنگی از آسمان به سرش زد که از ماتحت او خارج شد و در جا بمرد و بلافاصله این آیه نازل شد:

(سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ اللّهِ ذِی الْمَعارِجِ)؛

ص:93

«سائلی از خدا عذابی واقع شدنی خواست عذابی که کسی نیست تا کفار را از آن حفظ کند؛ عذابی از ناحیه خدای دارای معارج»(1)

شبلنجی در «نورالابصار» این روایت را از تفسیر ثعلبی نقل کرده است.(2) مناوی نیز این حدیث را در «فیض القدیر» آورده، ولی در نقل او، سفیان، از جعفر بن محمد علیهما السلام نامی نبرده است.(3)

6. (إِنَّ الَّذِینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ... فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً)4

ابو الجارود عن ابی جعفر رضی الله تعالی عنه ان هولاء اناس من المنافقین تخلفوا عن رسول الله بمکه فلم یخرجوا معه الی المدینه و خرجوا مع مشرکی قریش الی بدر فاصیبوا فیمن اصیب فانزل الیه فهیم هذه الآیه؛(4)

ابوجارود از امام باقر علیه السلام روایت کرده که آنها مردمان منافقی بودند که از رسول خدا تخلف نموده، با او به مدینه هجرت ننمودند و با مشرکین همراه شده، به جنگ بدر آمدند. در نهایت همه آنها کشته شدند و این آیه درباره آنها نازل شد.

لازم به ذکر است در روایت عکرمه نام برخی از آنها ذکر شده است، مثل: قیس بن الفاکه بن المغیره، الحرث بن زمعه بن الاسود و قیس بن ولید بن المغیره.

7. (هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ)6

اخرج ابونعیم الحافظ بسنده عن ابی هریره ایضا عن ابی صالح عن ابن عباس ایضا عن جعفر الصادق فی قوله تعالی (هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ) قالوا نزلت

ص:94


1- (1) شواهد التنزیل، ج 2، ص 286.
2- (2) شبلنجی، نورالابصار، ص 71؛ تفسیر الکشف و البیان، ج 10، ص 35 (از امام، صادق علیه السلام).
3- (3) مناوی، فیض القدیر، ج 6، ص 217.
4- (5) روح المعانی، ج 5، ص 25.

فی علی و ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال رأیت مکتوبا علی العرش لا اله الا الله وحده لا شریک له محمد عبدی و رسولی أیدته و نصرته بعلی بن ابی طالب؛(1)

ابونعیم با سند خود از ابوهریره و نیز با سند ابی صالح از ابن عباس و نیز با سند از جعفر الصادق علیه السلام در مورد سخن خدای تعالی (هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ...) فرمود:

این آیه درباره علی علیه السلام نازل شده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: بر روی عرش دیدم که نوشته شده: «لا اله الا الله وحده لا شریک له محمد عبده...؛ خدایی نیست جز خدای یگانه و شریکی ندارد، محمد بنده و رسول من است که او را با علی بن ابی طالب نصرت ویاری دادم».

8. (وَ کَفَی اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ)2

عن جعفر الصادق قال فی قوله: کفی الله المؤمنی «بعلی لانه قتل عمرو بن عبدود»؛(2)

از امام صادق روایت شده که در مورد سخن خدای تعالی فرمود: «خداوند مؤمنین را به قتال علی بن ابی طالب کفایت می کند، زیرا او عمرو بن عبدود را کشت».

9. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ)4

در کتاب اسباب النزول واحدی از امام صادق علیه السلام از پدرشان از جابر روایت شده که رسول خدا دستور دادند از خرماهای خوب زکات فطره بدهند و فردی از خرمای پست زکات فطره داد، پس این آیه نازل شد.(3)

ص:95


1- (1) در المنثور، ج 3، ص 199؛ کفایة الطالب، ص 110؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 223؛ ینابیع الموده، ص 14؛ طاهر هاشمی شافعی، مناقب اهل بیت محمد، ص 37.
2- (3) روح المعانی، ج 21، ص 156؛ درالمنثور، ج 2، ص 319؛ کشف الغمه، ج 1، ص 436.
3- (5) اسباب النزول، ص 478 (امر النبی بزکاة الفطر بصاع من تمر).

10. (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا (لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ))1

فرات بن ابراهیم الکوفی قال: حدثنی جعفر بن محمد غزاری (حدثنا) محمد بن الحسین الهاشمی عن محمد بن حاتم، عن ابی حمزه الثمالی: عن ابی جعفر فی قوله (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا) قال: نزلت فی ولد فاطمه علیها السلام.(1)

از امام باقر روایت شده که آیه (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً) درباره فرزندان فاطمه علیها السلام نازل شده است.

11. (وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ نُفُوراً)3

اخرج البخاری فی تاریخه عن ابی جعفر محمد بن علی انه قال: لم کتمتم (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) فنعم الاسم و الله تکتموا فان رسول الله، کان إذا دخل منزله اجتمعت علیه القریش فیجهر بسم الله الرحمن الرحیم و یرفع صوته بها، فتولی قریش فرارا فانزل الله (إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ)4

بخاری در تاریخ خود از ابی جعفر محمد بن علی علیه السلام روایت نموده که ایشان فرمودند:

چرا بسم الله الرحمن الرحیم را مخفی می کنید؟ به خدا قسم بهترین اسمی است که شما مخفی می نمایید؛ رسول خدا هر گاه داخل منزل می شدند قریش جلو در خانه ایشان اجتماع می نمودند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله بسم الله الرحمن الرحیم را با صدای بلند می خواند و قریش فرار می کردند. پس خداوند این آیه (إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ) را نازل کرد.

ص:96


1- (2) شواهد التنزیل، ج 1، ص 454 دو حدیث. در حدیث دوم «فی ولد فاطمه خاصه».
ترتیب نزول

در مورد ترتیب نزول سوره های قرآن از اهل بیت، به جز امام صادق علیه السلام، چیز زیادی در مصادر اهل سنت یافت نمی شود.

شهرستانی صاحب تفسیر مفاتیح الاسرار جدول کاملی از روایت امام صادق علیه السلام ارائه می دهد که در آن ترتیب نزول تمام سوره های قرآن ذکر شده است که ما نیز آن را نقل می کنیم.

ص:97

تصویر

ص:98

تصویر

ص:99

تصویر

ص:100

تصویر

ص:101

روایت امام صادق علیه السلام و روایت های مشابه آن

ص:102

تصویر

ص:103

تصویر

ص:104

تصویر

ص:105

تصویر

ص:106

3. مجمل و مبین
تعریف لغوی مجمل

مجمل، لفظی است که دلالت آن بر معنایش روشن و واضح نباشد. در میان دانشمندان تنها داوود ظاهری بر این باور بوده که در قرآن هیچ لفظ مجملی وجود ندارد. اما سایر دانشمندان در وجود لفظ مجمل در قرآن تردید نکرده اند.

مسئله دیگر آن است که آیا الفاظ مجمل در قرآن کریم، همچنان بر اجمال خود باقی اند یا از آنها رفع اجمال شده است. در این باره چند نظر وجود دارد و صحیح ترین نظر آن است که مکلّفین به احکام قرآن، در عمل به آیات مجمل قرآن معطل نمانده اند و از این دست از آیات قرآن (احکام عملی) رفع اجمال شده است.

اسباب و عوامل اجمال

عوامل مختلفی سبب اجمال برخی آیات قرآن شده است که در ذیل مهم ترین آنها را بر می شماریم:

1. اشتراک در لفظ، مانند (وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ)1 واژه «عسعس»، میان دو معنای روی آوردن و پشت کردن و رفتن، مشترک است و همین اشتراک سبب اجمال آیه شده است.

همچنین در آیه (وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ)2 واژه «قروء» جمع «قُرْء» مشترک میان دو معنای طهر و پاکیزگی و حیض است و همین مطلب، سبب اجمال آن شده است.

در آیه (وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلاّ أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ)3

ص:107

عبارت (الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ) در دو معنای همسر و ولیّ و سرپرست زن، مشترک و محتمل است زیرا هریک از این دو از جهتی گره ازدواج را در دست دارند. پدر دختر از آن جهت که عقد ازدواج در آغاز، منوط به اجازه اوست و شوهر از این جهت که باز شدن گره ازدواج (طلاق) یا دوام پیوند آن به دست اوست. در نتیجه لفظ به سبب اشتراکش اجمال دارد.

2. حذف، مانند: (وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ) . (1) در این آیه، حرف اضافه «ترغبون» ذکر نشده و همین امر موجب اجمال آیه شده است. آن حرف اضافه می تواند کلمه «فی» باشد. در این صورت معنای آیه این است که: «به ازدواج با آنان میل دارید». همچنین حرف اضافه می تواند «عن» باشد. در این حالت معنای آیه عبارت است از: «نسبت به ازدواج با آنان بی میل می باشید».

3. اختلاف در مرجع ضمیر، مانند: (إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ) .(2)

در این آیه، فعل «یرفعه» مشتمل بر دو ضمیر مرفوعی و منصوبی است که با لحاظ مرجع هریک از این دو ضمیر، سه وجه تفسیری برای آیه حاصل می شود:

الف) مرجع ضمیر فاعلی، همان مرجع ضمیر در «الیه» یعنی الله باشد و مرجع «ه -» عمل صالح. با این فرض، معنای آیه چنین خواهد شد: «و خداوند عمل صالح را بالا می برد».

ب) مرجع ضمیر فاعلی «عمل صالح» و مرجع «ه»، «کلِم طیب» باشد که معنای آیه چنین می شود: «و عمل صالح، عقیده پاک و اعتقاد به توحید را بالا می برد».

ج) ضمیر فاعلی به «کلم طیب» یعنی توحید و ضمیر «ه» به «عمل صالح» برگردد و معنای آیه این خواهد بود: «اعتقاد به حق و توحید، عمل صالح را در درگاه الهی بالا می برد».

4. احتمال عطف و استیناف، مانند: (وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ)3 با عاطفه یا مستأنفه گرفتن «و» در این آیه، دو معنای مختلف از آن برداشت می شود:

الف) عاطفه: «تنها خداوند و راسخان در علم به تأویل آیات متشابه عالم و آگاهند».

ص:108


1- (1) سوره نساء، آیه 127.
2- (2) سوره فاطر، آیه 10.

ب) مستأنفه: «تنها خداوند به تأویل آیات متشابه داناست و راسخان در علم می گویند ما به آن ایمان داریم».

5. غرابت در لفظ: مانند: (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ)1 .

در این آیه، غریب و نامأنوس بودن معنای (فَلا تَعْضُلُوهُنَّ) برای برخی مفسران گذشته موجب نوعی خفا و اجمال در معنای آیه بوده است.

6. عدم کثرت استعمال در زمان متأخر (زمان پس از عصر نزول)، مانند تعبیرهای (یُلْقُونَ السَّمْعَ)2 ، (ثانِیَ عِطْفِهِ)3 و (فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ)4 که در عصر نزول استعمال آنها به ترتیب در معانی «یسمعون»، یعنی گوش فرا می دهند، «متکبر» و «نادم» رایج بوده است. اما استعمال آنها در این معانی در زمان ما شیوع ندارد.

7. تقدیم و تأخیر، مانند: (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی) .(1)

در این آیه شریفه، تقدیم جواب لولا (لَکانَ لِزاماً) بر (وَ أَجَلٌ مُسَمًّی) سبب اجمال و پیچیدگی در فهم آیه شده است؛ در حالی که از نظر معنا ترتیب ذیل را دارد: «و لولا کلمه سبقت من ربک و اجل مسمی لکان لزاماً».

در مثالی دیگر در آیه (یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها)6 در این آیه تأخیر (عَنْها) از فعل خودش (یَسْئَلُونَکَ) موجب ابهام و اجمال در آیه شده و ممکن است تصور شود که باید با کلمه «حَفی» معنا شود. ترتیب الفاظ آیه از نظر معنا چنین است: «یسألونک عنها کانک حفی».

ص:109


1- (5) سوره طه، آیه 129. و اگر سخنی از پروردگارت پیش نگرفته و موعودی معین مقرر نشده بود، قطعاً (عذاب آنها) لازم می آمد.

8. قلب منقول، یعنی دگرگون کردن کلمه ای که از زبان دیگر به عربی نقل شده است، مانند: (وَ طُورِ سِینِینَ)1 که مقلوب «سینا» است و مانند: (سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ)2 که مقلوب «الیاس»(1) است.

9. تکراری؛ به گونه ای که در ظاهر، اتصال کلام را قطع می کند، مانند (لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ) . (2) در این آیه، عبارت (لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ) بدل از (لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا) است، اما تکرار «لام» ممکن است این پندار را به همراه آورد که آن متعلق به (اسْتُضْعِفُوا) است، و این نوعی اجمال را در نظر بدوی بر آیه حمل می کند.(3)

مبیّن و اقسام آن
اشاره

تبیین عبارت است از برطرف کردن اجمال از لفظیا عبارت مجمل، و به لفظ یا الفاظی که اجمال را برطرف می کنند، مبین گفته می شود.

مبین بر دو قسم است: 1. متصل 2. منفصل.

مبین متصل آن است که به لفظِ مجمل، متصل و در ادامه آن آمده باشد؛ مانند عبارت (مِنَ الْفَجْرِ) در آیه (وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ

ص:110


1- (3) درباره «ال یاسین» اختلاف نظر است، برخی گفته اند منظور از ال یاسین همان الیاس پیامبر است. برخی مقصود از آن را الیاس و پیروانش دانسته اند، در این میان بعضی از، جمله ابن عباس آیه را به، صورت «آلِ یاسین» قرائت کرده اند، با این نظر که «یاسین» معادل «یس» و نام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است و مقصود از آلِ یاسین اهل بیت خاص آن حضرت اند. ر. ک: مجمع البیان، ج 4، ص 457.
2- (4) سوره اعراف، آیه 75: (قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ)؛ «سران قوم او که استکبار می ورزیدند، به مستضعفانی که ایمان آورده بودند گفتند: آیا می دانید که، صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده».
3- (5) در برخی چاپ های الاتقان به، جای تکریر، تکریم آمده است. در این صورت، مقصود این است که ذکرِ «لِمنْ آمنَ منهم» که برای تکریمِ (لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا) آمده، موجب قطع اتصال کلام شده و با خود اندکی اجمال به همراه آورده است.

اَلْفَجْرِ) . (1) در این آیه عبارت های (الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ) و (الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ) به معنای نخ و ریسمان سفید و سیاه اجمال دارد، و (مِنَ الْفَجْرِ) با رفع اجمال از آن، بیان می کند که مقصود از آن روشنایی فجر صادق و تاریکی شب است.

مبین منفصل آن است که در آیه یا سوره ای دیگر و جدای از لفظ مجمل باشد؛ مانند بخشی از آیه (فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ)2 که نقش مبین منفصل را برای آیه ای دیگر از همین سوره دارد (الطَّلاقُ مَرَّتانِ) . (2) این بخش از آیه که می گوید طلاق باید دو مرتبه باشد اجمال دارد؛ یعنی آیه به طور مطلق می گوید طلاق می تواند دو بار باشد یا مرد تحت شرایطی خاص، می تواند برای دو بار همسرش را طلاق دهد، بلکه بالاتر از این؛ یعنی آیه در این ظهور دارد که تنها دو مرتبه طلاق دادن زن جایز است. اما آیه بعد بیان می کند که اگر مردی بعد از دو مرتبه طلاق، برای بار سوم همسرش را طلاق داد، حلال نیست دوباره با آن زن ازدواج کند، مگر آنکه زن با شوهر دیگری ازدواج کند، و چنانچه شوهر جدید او را طلاق داد دوباره شوهر اول می تواند با این زن ازدواج کند. بدین ترتیب، این آیه اجمال آیه قبل را برطرف کرده، مقصود از دوبار بودن طلاق را روشن می کند که مراد از آن، طلاق رِجْعی است.

احمد و ابو داوود در کتاب ناسخ و منسوخش و سعید بن منصور و دیگران به نقل از ابی رزین اسدی آورده اند که مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: درباره آیه (الطَّلاقُ مَرَّتانِ) به من خبر دهید که طلاق سوم از کجای آیه استفاده می شود؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از عبارت (أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ) ؛ (3) یعنی زن را به نیکویی رها کنید.

ص:111


1- (1) و بخورید و بیاشامید تا رشته سیاه (شب) بر شما نمودار شود.
2- (3) سوره بقره، آیه 229.
3- (4) تمام آیه این است: (الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلاّ أَنْ یَخافا أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّهِ) طلاق (رجعی) دو بار است. پس از آن یا (باید زن را) به خوبی نگاه داشتن، یا به شایستگی آزاد کردن و برای شما روا نیست که از آنچه به آنان داده اید، چیزی باز ستانید مگر آنکه (طرفین) در به پا داشتن حدود خدا بیمناک باشند.

ابن مردویه نیز به نقل از انس آورده که مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: ای رسول خدا، خداوند در قرآن از دو مرتبه طلاق یاد کرده، طلاق سوم در کجا یاد شده است؟(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در عبارت (فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ) مثال دیگر برای مبین منفصل آیه (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ * إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ)2 است. این آیه خبر می دهد که مؤمنان در قیامت خدا را می بینند، اما در مورد کیفیت دیدن خدا اجمال دارد. از طرفی آیه (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ)3 این اجمال را بر طرف کرده، بیان می کند که مؤمنان خدا را می بینند، اما به او احاطه پیدا نمی کنند.

در همین راستا، ابن جریر طبری از طریق عوفی به نقل از ابن عباس در تفسیر (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ) آورده که مقصود آن است که چشم ها به خدا احاطه پیدا نمی کند.

همو نقل کرده که در حضور عکرمه از رؤیت خدا سخن به میان آمد. شخصی گفت: مگر خدا نمی گوید: چشم ها خدا را نمی بینند (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ) . عکرمه گفت: آیا تو آسمان را نمی بینی؟ آیا همه آن را می بینی؟ یعنی مقصود از آیه این است که چشم ها خدا را می بیند، اما همه او را نمی بیند و بر او احاطه پیدا نمی کند.(2)

در آیه (أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ)5 عبارت (إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ) اجمال دارد، اما آیه سوم همین سوره (مائده) این اجمال را تبیین کرده است: (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ...) .(3)

ص:112


1- (1) از سؤال این فرد معلوم می شود که اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله از آن حضرت سه بار بودن طلاق را آموخته بودند و از آن حضرت مستند قرآنی طلاق سوم را می پرسیدند.
2- (4) این تفسیر از دو آیه، مبتنی بر مبانی عقیدتی اشاعره است. اما از دیدگاه شیعه و معتزله با توجه به آیه شریفه (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ) خداوند منزه از، جسمانیت است و هرگز دیده نمی شود. از این رو برخلاف باور سیوطی آیه سوره انعام مبین آیه سوره قیامت است، به این، صورت که طبق آیه سوره قیامت، مؤمنان در قیامت به خدا نظر می کنند و آیه سوره انعام بیان می کند که این نظر کردن با چشم نیست، بلکه نظر یا چشم داشت به رحمت خدا یا نظر با دیده دل است. ر. ک: المیزان، ج 2، ص 112.
3- (6) ادامه آیه این است: (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ

همچنین در آیه (مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ)1 حدود مالکیت خداوند در روز جزا که در آیه به آن اشاره شده مجمل است و این اجمال در سوره انفطار تفسیر و تبیین شده است؛ آنجا که می فرماید:

(وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ * ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ * یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلّهِ)2

این آیات بیان می کند که: «در روز قیامت همه امر از آنِ خداست و هیچ شخصی به نفع هیچ شخص دیگر مالک چیزی نیست».

مثال دیگر: (فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ)3 کلمات مورد اشاره این آیه که آدم علیه السلام آنها را از خداوند دریافت کرد مبهم است و اجمال دارد، اما آیه بیست و سوم اعراف آن را تبیین کرده است: (قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ) .(1)

مثال دیگر: (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً...)5 عبارت (بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً) ابهام و اجمال دارد، و آیه پنجاه و هشتم نحل که سیاقی شبیه به این آیه دارد آن را تبیین کرده است: (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی...)

ص:113


1- (4) گفتند: پروردگارا، ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایی و به ما رحم نکنی مسلّماً از زیان کاران خواهیم بود.

مثال دیگر: (وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ)1 دو واژه «عهدی» و «عهدکم» مبهم و مجمل است و دانشمندان گفته اند این دو عهد، در سوره مائده تبیین شده است. عهد و پیمانی که خداوند از بنی اسرائیل گرفته (عهدی) این است: (أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً) . (1) همچنین پیمانی که خداوند به آنان وعده داده (عهدکم) این است: (لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ) .(2)

مثال دیگر: (صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ)4 است که اجمال دارد، اما آیه (أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهِیمَ وَ إِسْرائِیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا...)5 آن را تبیین کرده است. واژه «اولئک» در آغاز این آیه به پیامبران مذکور در آیه اشاره دارد.

یکی دیگر از گونه های تفسیری معصومین بیان اجمال آیات و جنبه عام یا خاص بودن آن است. گاه آیه ای یا یک کلمه در یک آیه به جهات مختلفی همچون اختلاف مرجع ضمیر، احتمال داشتن چند معنی و غرابت لفظ، مجمل است. در چنین شرایطی ائمه معصومین علیهم السلام که مبین قرآن هستند به تبین این اجمالات می پردازند. گاهی نیز امام معصوم جنبه عام یا خاص بودن آیه را متذکر می شود؛ مثلاً از امام علیه السلام درباره عام و خاص قرآن سؤال شد که در پاسخ فرمودند: در قرآن، عام و خاص وجود دارد و این آیات سه دسته است:

دسته اول آیاتی که لفظ و ظاهر آنها، خاص و معنا عام است، مانند آیه: (مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ جَمِیعاً)6

ص:114


1- (2) اگر نماز بر پا دارید و زکات بدهید و به فرشتگانم ایمان بیاورید و یاریشان کنید و وام نیکویی به خدا بدهید. (سوره مائده، آیه 12)
2- (3) سوره مائده، آیه 12.

در این مثال، لفظ و ظاهر آیه، بیانگر معنا و مفهوم خاصی است و درباره بنی اسرائیل نازل شده، ولی درباره همه مردم و ملت های مختلف جاری است و مصداق دارد.

دسته دوم، آیاتی که لفظ و ظاهر آنها عام است، ولی معنای خاص دارد، مانند آیه: (رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ)1 در این نمونه، لفظ آیه بدون استثنا تمام افراد مردم را فرا می گیرد و به عموم آنان اشاره می کند (معنای عام همین است) ولی مقصود خداوند از عموم افراد تنها قوم یهود است.

همچنین در آیه (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً)2 ظاهر آیه به معنای عامی اشاره دارد، ولی درباره یک نفر به نام «ابی لبابه» نازل شده است.

دسته سوم، آیاتی است که لفظ آنها عام است و بدون حصر، تمام افراد مورد نظر را فرا می گیرد و مقصود واقعی خداوند نیز چنین است، مانند این آیات: (یا أَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیْ ءٌ عَظِیمٌ)3 و (یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی)4 که مخاطب خداوند در این آیات، همه مردم است و لفظ و معنای آیه نیز گستردگی و فراگیری را می رساند.

دسته دیگر نیز آیاتی است که دارای لفظ خاص اند و خداوند نیز معنای خاصی از آنها اراده می کند.

نمونه هایی از تبیین مجملات

اینک نمونه هایی از تبیین اجمال و بیان جنبه عام یا خاص بودن آیات را بیان می کنیم. شهرستانی می گوید:

ما من لفظ عام فی القرآن الا و قد دخله التخصیص و ما من تخصیص الا و قد قارنه التشخیص و هو فی بیان اسرار الآیات یکثر من تشخیص الخاص و لا یعرفه إلّا اهل البیت غالبا؛(1) هیچ لفظ عامی نیست، مگر اینکه

ص:115


1- (5) مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 60.

تخصیص هم در آن داخل شده و هیچ تخصیصی نیست مگر آنکه نیاز به تشخیص دارد که تشخیص آن از اسرار است و این از عهده اهل بیت علیهم السلام بر می آید.

با توجه به آنچه بیان شد، نمونه هایی از تبیین مجمل های قرآن توسط اهل بیت علیهم السلام را ذکر می کنیم:

امام علی علیه السلام و تبیین مجملات

1. (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمّا یَکْسِبُونَ)1

عن علی بن ابی طالب علیه السلام قال: «الویح و الویل بابان؛ فاما الویح فباب رحمة و اما الویل فباب عذاب؛(1) علی بن ابی طالب فرمود: ویح و ویل، دو باب هستند ویح، باب رحمت و ویل، باب عذاب است».

2. (یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ)3

روی عن علی قال: «یوم الحج الاکبر، یوم النحر.(2)از امام علی روایت شده که روز حج بزرگ، روز عید قربان است».

3. (یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ)5

عن علی رضی الله عنه: «یدعی کل قوم بإمام زمانهم و کتاب ربهم و سنة نبیهم؛(3)از امام علی علیه السلام روایت شده روزی که هر قوم با امام زمان خود و کتاب پروردگارشان و سنت پیامبرشان خوانده شوند».

ص:116


1- (2) در المنثور سیوطی، ج 1، ص 202.
2- (4) روح المعانی، ج 10، ص 46؛ تفسیر طبری، ج 10، ص 70-69؛ فتح القدیر شوکانی، ج 3، ص 282؛ ترمذی، ج 4، ص 338؛ سیوطی قول حضرت را ترجیح می دهد. ر. ک: در المنثور، ج 4، ص 127.
3- (6) فتح القدیر شوکانی، ج 3، ص 295؛ قرطبی، ج 10، ص 97.

4. (فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ)1

قال علی علیه السلام:

بعث الله جبرئیل الی ابراهیم صلی الله علیهما حتی اذا اتی عرفات قال عرفت و کان قد اتاها من قبل ذلک قال: عرفت و لذلک سمیت عرفه؛(1)خداوند جبرئیل را به سوی ابراهیم فرستاد. چون به عرفات رسید گفت: شناختی - و قبلا هم یک بار آنجا رسیده بود - حضرت گفت: شناختم، لذا آن را «عرفه» نامیدند.

5. (أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلاّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ)3

قال علی بن ابی طالب: «ابلیس الا بالسته و ابن آدم الذی قتل اخاه؛(2)از امام علی علیه السلام روایت شد که مراد ابلیس از جنیان است که از راه حق دورشد و (قابیل) که برادرش را کشت».

6. (أَصْحابَ الْیَمِینِ)5

عن علی رضی الله عنه فی قوله: (کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ * إِلاّ أَصْحابَ الْیَمِینِ)6 قال: «اطفال المسلیمن». در حدیث دیگری نیز آمده: «اولاد المسلمین»؛(3)از علی علیه السلام روایت شده که مراد از (أَصْحابَ الْیَمِینِ) در اینجا اطفال مسلمین اند.

ص:117


1- (2) تاج التراجم، ج 1، ص 208؛ معانی القرآن، ج 1، ص 137.
2- (4) تفسیر طبری، ج 24، ص 113؛ روح المعانی، ج 24، ص 120؛ تفسیر ثوری (سفیان ثوری)، ج 1، ص 266.
3- (7) تفسیر طبری، ج 29، ص 165؛ ذیل سوره مدثر، آیات 38 و 39 (4 حدیث)؛ المحرر الوجیز، ج 5، ص 240؛ سوره واقعه، آیه 8؛ روح المعانی، ج 29، ص 131؛ معالم التنزیل، ج 4، ص 386؛ درالمنثور، ج 8، ص 336.

7. (إِدْبارَ النُّجُومِ)1 و (أَدْبارَ السُّجُودِ)2

از امام علی روایت شده که منظور از (إِدْبارَ النُّجُومِ) دو رکعت قبل از نماز صبح است و در روایتی دو رکعت قبل از نماز ظهر است، و مراد از (أَدْبارَ السُّجُودِ) دو رکعت پس از مغرب است.(1)

8. (أَرْذَلِ الْعُمُرِ)4

از امام علی روایت شده که مراد از آیه هفتاد و پنج سالگی است.

9. (سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی)5

از امام علی روایت شده که مراد سوره حمد است. این نقل از سعید بن منصور، ابن جریر، ابن المنذر، ابن ابی حاتم، دار قطنی، ابن مردویه و بیهقی از طرق خودشان از علی علیه السلام ذکر شده است.

10. (أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی)6

از علی علیه السلام نقل شده که مراد از این قسمت آیه، «لا اله الا الله» و «الله اکبر» است. در برخی از اقوال نیز تنها «لا اله الا الله» آمده است.(2)

11. (أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ)8

از امام علی روایت شده که مراد 60 سالگی است.(3)

ص:118


1- (3) ر. ک: ابن حجر، فتح الباری، ج 8، ص 459؛ تاریخ بغداد، ج 2، ص 342.
2- (7) مستدرک حاکم، ج 2، ص 461؛ شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 177؛ کنز العمال، ج 2، ص 505.
3- (9) الدر المنثور، ج 5، ص 254؛ فتح القدیر، ج 4، ص 357.

12.عن علی سئل رسول الله صلی الله علیه و آله عن العزم، قال: مشاورة اهل الرأی ثم اتباعهم؛از امام علی علیه السلام نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد «عزم» سؤال شد، ایشان فرمودند: مشاوره با اهل فن و نظر و سپس پیروی از آن.(1)

13. از امام علی درباره کبائر در آیه (إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ)2 پرسیده شد که ایشان فرمودند تعداد آنها هفت مورد است.(2)

14. از امام علی درباره گنج و مقدار آن سؤال شد، امام پاسخ دادند:

«واربعة الاف درهم فی دونها نفقه؛(3)اگر به چهار هزار در هم رسید گنج است و کمتر از آن نفقه».

15. از علی علیه السلام روایت شده که مراد از (إِلاّ عابِرِی سَبِیلٍ) مسافر است.(4)

16. از امام علی ذیل آیه (فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ * اَلْجَوارِ الْکُنَّسِ) روایت شده که «هی خمسة انجم: زحل، عطارد، المشتری، بهرام، یعنی المریخ، الزهره؛(5)آنها پنج ستاره زحل، عطارد، مشتری، بهرام (مریخ) و زهره هستند».

17. از علی علیه السلام ذیل آیه (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَةٌ)7 روایت شده که فرمودند:

«الحسنی، الجنة و الزیادة النظر الی وجه الله؛(6)حسنی، بهشت است و «زیادة» نگریستن به ذات خداوند (چشم داشت از خداوند)».

ص:119


1- (1) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 430؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 90؛ فتح القدیر، ج 1، ص 395.
2- (3) الدرالمنثور، ج 2، ص 145.
3- (4) محرر الوجیز، ج 3، ص 82.
4- (5) سوره نساء، آیه 43؛ جواهر الحسان، ج 1، ص 376.
5- (6) تکویر، سوره آیات 16-15؛ روح المعانی، ج 30، ص 58؛ تفسیر طبری، ج 30، ص 74.
6- (8) سوره یونس، آیه 26؛ فتح القدیر، ج 2، ص 502؛ محرر الوجیز، ج 3، ص 115 «الزیادة غرفة من لؤلؤ واحد».

18. از علی علیه السلام درباره (الْمُؤْمِنُونَ)1 ، روایت شده:

«هو ان لایلتفت یمیناً و لا شمالاً؛(1) یعنی به چپ و راست متمایل نشوی».

19. از علی علیه السلام درباره مقدار «حقب» روایت شده: «ثمانین سنة کل سنة اثنا عشر شهرا کل شهر ثلاثون یوما کل یوم الف سنه؛(2)هشتاد سال که هر سال آن 12 ماه و هر ماه 30 روز و هر روز هزار سال است».

20. از علی علیه السلام در مورد (فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ) روایت شده «شاة»(3) به معنای گوسفند است.

21. از علی علیه السلام درباره سخن خدای تعالی (وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً) ؛ «قال: یعنی الناس کلهم؛(4) یعنی با همه مردم با احسان سخن بگو».

22. از علی علیه السلام درباره سخن خدای تعالی (عَلَی الْمَلَکَیْنِ) نقل شده که فرمود: «آنها دو فرشته از فرشته های آسمان بودند».(5)

23. از امام علی علیه السلام در مورد کمترین مقدار «حین» روایت شده: «ادنی الحین السنه؛ کمترین آن، یک سال است».(6)

24. روایت شده منظور از (الصَّلاةِ الْوُسْطی) نماز عصر است.(7)

ص:120


1- (2) سوره مؤمنون، آیه 2؛ مظهری، ج 6، ص 272.
2- (3) (لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً) (سوره نبأ، آیه 23)؛ تفسیر ابن کثیر، ج 7، ص 199؛ درالمنثور، ج 8، ص 395.
3- (4) سوره بقره، آیه 196؛ معانی القرآن، ج 1، ص 118؛ معالم التنزیل، ج 1، ص 121.
4- (5) سوره بقره، آیه 83؛ فتح القدیر، ج 1، ص 73.
5- (6) سوره بقره، آیه 102؛ فتح القدیر، ج 1، ص 81.
6- (7) سوره اعراف، آیه 24؛ سوره بقره، آیه 36؛ معانی القران، ج 3، ص 529.
7- (8) سوره بقره، آیه 238؛ تاج التراجم، ج 1، ص 260. رک: بخش قبل، معالم التنزیل، ج 1، ص 164.

25. روی عن علی علیه السلام (الْماعُونَ) انه قال: هی الزکاة؛(1) مراد از ماعون، پرداخت زکات است.

26. از امام علی درباره (الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ)2 روایت شده که مراد، «زوج» است.(2)

27. امیر مؤمنان منظور از (وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ)4 را زوجه دانسته اند.(3)

28. ابن الکواء از امام علی درباره (وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ)6 پرسید. امام پاسخ دادند:

ذلک الضراح، بیت فوق سبع سموات تحت العرش یدخله کل یوم سبعون ألف ملک ثم لایعودون الیه الی یوم القیامة؛(4)آن، ضراح است؛ خانه ای زیر عرش بروی هفت آسمان که هر روز هفتاد هزار ملک به آن داخل شده و تا قیامت خارج نمی شوند.

29. از ایشان درباره (وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ)8 روایت شده که فرمودند:

«البحر المقسم به هو فی السماء تحت العرش؛دریایی که خداوند به آن قسم خورده در آسمان زیر عرش است»؛(5)

و نیز روایت شده که حضرت از فردی یهودی پرسیدند که جهنم کجاست؟ گفت: دریا. امام فرمود: گمان می کنم درست گفته باشد؛ «ما اراه الاصادقا».(6)

ص:121


1- (1) سوره ماعون، آیه 7؛ تفسیر بغوی، ج 4، ص 502؛ تفسیر طبری، ج 30، صص 313-314.
2- (3) معانی القران، ج 1، ص 223؛ درالمنثور، ج 1، ص 669.
3- (5) جواهر الحسان، ج 1، ص 371.
4- (7) درالمنثور سیوطی، ج 7، ص 628؛ تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 429. یقال له الضراح: تفسیر طبری، ج 27، ص 16. به صورت کامل نقل شده است.
5- (9) محررالوجیز، ج 5، ص 186.
6- (10) تفسیر طبری، ج 27، ص 18.

30. درباره (فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا) از امام علی نقل شده که آن چیزی است که صبح بر آید و نور فجر پیدا شود.(1)

31. درباره (النَّجْدَیْنِ) از علی علیه السلام روایت شده که منظور از آن، خیر و شر است.(2)

32. (أَیّامٍ مَعْدُوداتٍ)3 قال علی رضی الله عنه: یوم النحر و یومان بعده؛(3)مراد از آن، روز عید قربان و دو روز پس از آن است.

33. (وَ اذْکُرُوا اللّهَ فِی أَیّامٍ مَعْدُوداتٍ)5 از علی علیه السلام روایت شده: «یبتدی التکبیر فی عقب صلاة الصبح من یوم عرفه و یختم بعد العصر من ایام التشریق؛ تکبیر را پس از نماز روز عرفه شروع نمایی و تا پس از نماز عصر ایام تشریق ادامه دهی».(4)

34. در مورد سخن خدای تعالی (وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ) از امام علی روایت شده که منظور از آن «سبیل الغائط والبول؛(5)راه غائط و بول است».

35. از امام علی درباره «سُحت» سؤال شد که فرمودند: «سحت همان رشوه است».(6)

36. در معنی «مزجاة» از علی بن ابی طالب نقل شده که فرمودند: «قلیلاً و حبساً؛ کم و اندک است».(7)

37. امام علی درباره (خَلْقاً آخَرَ) فرمودند: «هرگاه جنین به چهار ماهگی برسد، خداوند فرشته ای می فرستد تا در کالبد بی جان او روح می دمد».(8)

ص:122


1- (1) سوره هود، آیه 40؛ تفسیر تاج التراجم، ج 2، ص 1019.
2- (2) سوره بلد، آیه 10؛ روح المعانی، ج 30، ص 137؛ معانی القرآن، ج 6، ص 256.
3- (4) معانی القرآن، ج 4، ص 400؛ درالمنثور، ج 1، ص 561.
4- (6) معالم التنزیل، ج 1، ص 128.
5- (7) سوره ذاریات، آیه 21؛ درالمنثور، ج 7، ص 618.
6- (8) (لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ) (سوره مائده، آیه 63)؛ روح المعانی، ج 6، ص 140؛ درالمنثور، ج 3، ص 810.
7- (9) (وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ) (سوره یوسف، آیه 88)؛ تفسیر قرطبی، ج 9، ص 253.
8- (10) سوره مؤمنون، آیه 14؛ تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 12.
امام حسن، امام حسین و امام سجاد علیهم السلام مبین مجملات

1. (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ)1

از امام حسن روایت شده: (أَدْبارَ السُّجُودِ) الرکعتان بعد المغرب و(إِدْبارَ النُّجُومِ )الرکعتان قبل الفجر؛(1)(أَدْبارَ السُّجُودِ) دو رکعت پس از نماز مغرب و (إِدْبارَ النُّجُومِ) دو رکعت قبل از نماز صبح است».

قرطبی می گوید: این حدیث از امام علی و حسن بن علی علیهما السلام روایت شده است. او در ادامه می گوید: ظاهر، امر به نماز مستحبی پس از هر نماز است، اما اولی پیروی از روایاتی است که بیشتر است و همان روایات صحیح از علی بن ابی طالب است. «ان الاولی اتباع الاکثر و هو صحیح عن علی بن ابی طالب».

2. (وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ)3

عن الحسن بن علی فی قوله: (وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ) قال: ما عملت من الخیر؛(2) از امام حسن علیه السلام روایت شده که (وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ) یعنی کارهای خیری که انجام می دهی.

3. (فَلَمّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ)5

سؤال این است که اجل و مدتی که از حضرت موسی سپری شد کدام یک بود هشت یا ده سال. آلوسی می گوید:

«و المراد به الاجل الاخر کما اخرجه ابن مردویه عن مقسم عن الحسن بن علی

ص:123


1- (2) تفسیر قرطبی، ج 17، ص 25.
2- (4) فتح القدیر، ج 5، ص 561.

بن ابی طالب؛(1)مراد از آن مهلت دوم است (ده سال) این را ابن مردویه از مقسم از حسن بن علی روایت نموده است».

4. (وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ)2

قال علی بن الحسین هو قوله بسم الله الرحمن الرحیم؛(2) از امام سجاد روایت شده که مراد (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) است.

5. (إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً)4

قال علی بن الحسین زین العابدین (یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ) قال: فی الآخرة.(3)

از امام علی بن الحسین زین العابدین درباره آیه (یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ) روایت شده این تبدیل سیئات به حسنات در آخرت است.

6. (ناشِئَةَ اللَّیْلِ)6

درباره این آیه دو روایت ذکر شده است:

الف) اخرج ابن نصر و البیهقی عن علی بن الحسین قال: «ناشئة اللیل قیام ما بین المغرب و العشاء؛ابن نصر و بیهقی از امام سجاد علیه السلام روایت نموده اند که (ناشِئَةَ اللَّیْلِ) خواندن نماز مستحبی بین مغرب و عشاء است».

ب) ابن المنذر عن حسین بن علی «انه روی یصلی فیما بین المغرب و العشاء فقیل له: فی ذلک فقال: انها من الناشئه؛(4)ابن منذر از امام حسین روایت کرده که ایشان بین

ص:124


1- (1) روح المعانی، ج 20، ص 71؛ درالمنثور، ج 6، ص 410.
2- (3) تقسیر قرطبی، ج 10، ص 271.
3- (5) تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 169.
4- (7) درالمنثور، ج 8، ص 317؛ روح المعانی، ج 29، ص 105 (روایت امام سجاد)؛ تفسیر قرطبی، ج 19، ص 40 روایت امام سجاد.

نماز مغرب و عشاء نماز خواندند، به ایشان گفته شد: این چه بود؟ حضرت فرمود: این از ناشئه است».

سیوطی در درالمنثور این دو روایت نقل می کند که اولی سنت قولی و دومی سنت فعلی معصوم است.

قرطبی نیز روایت امام سجاد را این گونه نقل نموده است:

«کان علی بن الحسین یصلی بین المغرب و العشاء و یقول هذا ناشئة اللیل»(1) امام سجاد بین نماز مغرب و عشاء نماز می خواندند و می گفتند: این (ناشِئَةَ اللَّیْلِ) است.

7. (وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها)2

عن علی بن الحسین رضی الله عنها فی قوله: «و امرأة هی ام شریک الازدیه التی وهبت نفسها للنبی؛(2) از امام علی بن الحسین روایت شده خانمی که خودش را به رسول خدا «هبه» کرد، ام شریک الازدی بود».

طبری حدیث را از قول «حکم» بدین شکل نقل می کند:

کتب عبدالملک الی اهل المدینه یسألهم قال: فکتب الیه علی، قال شعبه: و هو ظنی علی بن حسین قال: و قد اخبرنی به ابان بن تغلب، عن الحکم انه علی بن الحسین الذی کتب الیه، قال: «هی امرأة من الاسد، یقال لها ام شریک وهبت نفسها للنبی»؛(3)

حکم می گوید: عبدالملک به اهل مدینه نامه ای فرستاد و از آنان (در این باره) پرسید. پس علی شعبه راوی از حکم می گوید به گمانم منظور علی بن حسین علیه السلام است. و نیز شعبه گفته است ابان بن تغلب این حدیث را از حکم برایم روایت کرده که او علی بن الحسین بود که نامه برایش نوشته شد. امام فرمود: آن زن از قبیله اسد به نام ام شریک بود که خودش را به رسول خدا هبه کرد.

ص:125


1- (1) تفسیر قرطبی، همان.
2- (3) تفسیر درالمنثور، ج 6، ص 630؛ محرر الوجیز، ج 4، ص 392؛ روح المعانی، ج 22، ص 59.
3- (4) جامع البیان، ج 22، ص 29؛ تفسیر قرطبی، ج 21، ص 23، ذیل آیه.
امام باقر و امام صادق علیهما السلام

1. (وَ آوَیْناهُما إِلی رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ)

عن جعفر الصادق: انه سئل عن قوله تعالی: (وَ آوَیْناهُما إِلی رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ) قال: الربوه النجف، و القرار المسجد و المعین الفرات؛(1)از امام جعفر صادق درباره این سخن خدای تعالی سؤال شد، ایشان فرمودند: «الربوه»، نجف است و «القرار» مسجد و «المعین» فرات است.

2. (الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ) (2)

الثعلبی بسنده عن جابر الجعفی عن ابی جعفر الباقر رضی الله عنه قال: سئل رسول الله صلی الله علیه و آله عن قوله تعالی (الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ) فقال هی شجره فی الجنه اصلها فی داری و فرعها علی دار اهل الجنة فقیل له یا رسول الله سئلناک عنها فقلت اصلها فی دار علی و فرعها علی دار اهل الجنة فقال: ان داری و دار علی واحد غدا فی مکان واحد؛(3)

ثعلبی با سند خودش از جابر جعفی از امام محمد باقر روایت کرده که از رسول خدا درباره این آیه سؤال شد. ایشان فرمود: طوبی، درختی در بهشت است که اصل آن در خانه من است و فرع (شاخسار) آن در خانه اهل بهشت است. گفته شد: ای رسول خدا از شما قبلا سؤال نمودیم فرمودید: اصل آن در خانه علی علیه السلام است و شاخسار آن در خانه اهل بهشت. حضرت فرمود: خانه من و خانه علی در قیامت یکی است و در مکانی واحد قرار دارد.

ص:126


1- (1) سوره مؤمنون، آیه 50؛ کنز العمال، ج 1، ص 258.
2- (2) سوره رعد، آیه 29.
3- (3) الدر المنثور، ج 4، ص 59؛ ینابیع الموده، ص 96؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 9، ص 317؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 304؛ مناقب ابن مغازلی، ص 286؛ تفسیر ثعلبی ذیل سوره رعد، آیه 29.

3. (عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ)

قال الامام ابوجعفر رضی الله: «الغیب، ما لم یکن و الشهادة، ما کان؛(1)از امام ابوجعفر روایت شده که غیب آنچه پیدا نیست و الشهادة آنچه که هست».

4. (أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا)

قال ابونعیم فی الحلیه عن ابی جعفر فی قوله تعالی (أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ) قال: علی الفقر فی دار الدنیا؛(2) ابونعیم در حلیة الاولیاء از امام باقر علیه السلام در مورد این آیه روایت نموده که امام فرمود: به خاطر فقرشان در دنیا.

5. (وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ)

قد اخرج ابن مردویه عن ابی جعفر الباقر قال: «قرأ رسول الله(وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ) قال: الخیر، اتباع القرآن و سنتی؛(3)ابن مردویه از امام باقر علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله آیه (وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ) را تلاوت کردند و گفتند: خیر، پیروی از قرآن و سنت من است».

6. (وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ)4

قال جعفر بن محمد(4) بقسمته أثلاثاً ایضا الا انه قال: «اطعم القانع و المعتر ثلثا و البائس الفقیر ثلثا واهلی ثلثا».(5)

از امام جعفر صادق روایت شده آن را سه قسمت کنید و اضافه نموده یک سوم را به قانع و معتر بدهید، یک سوم را به بائس الفقیر، و یک سوم را به اهل خود بدهید.

ص:127


1- (1) (عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ) (سوره انعام، آیه 73)؛ روح المعانی، ج 28، ص 62.
2- (2) سوره فرقان، آیه 75؛ درالمنثور، ج 6، ص 285.
3- (3) سوره آل عمران، آیه 104؛ فتح القدیر، ج 1، ص 424.
4- (5) محمد بن جعفر رضی الله تعالی عنهما (کذا فی المصدر بکلاطبعیه، و لکنّ الصحیح فی تفسیر البحر المحیط، ج 6، ص 343 قال جعفر بن محمد علیهما السلام الخ).
5- (6) روح المعانی، ج 17، ص 157.

7. (إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ...)1

(إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ...) ای من المسلمین کما روی عن الباقر و...(1)

از امام باقر در این باره که «هرگاه کسی مرگش نزدیک شد پس دو شاهد عادل بگیرد» امام فرمودند: منظور از آیه، مسلمین است.

8. (لا یُؤاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ)3

ما یسبق الیه اللسان من غیر نیة الیمین و هوالمروی عن ابی جعفر و ابی عبدالله؛(2)از امام باقر و امام صادق روایت شده که منظور قسم هایی است که بدون نیت قسم، بر زبان جاری می شود (سهواً بر زبان جاری می شود).

9. (إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ... وَ ابْنِ السَّبِیلِ...)5

روی جابر عن ابی جعفر انه قال: «هو المجتاز من ارض الی الارض؛(3)جابر از امام باقر روایت کرده که مراد کسی است که از جایی به جایی مسافرت می کند (در راه مانده)».

10. (وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی)7

قال جعفر الصادق رضی الله عنه: «کنت ضالا عن محبتی لک فی الارض فمننت علیک بمعرفتی؛(4)از امام صادق علیه السلام در تبیین آیه روایت شده: تو در ازل از محبتم پنهان بودی، پس با شناختم بر تو منت گذاشتم».

ص:128


1- (2) روح المعانی، ج 7، ص 478.
2- (4) روح المعانی، ج 7، ص 609.
3- (6) معانی القرآن، ج 3، ص 226.
4- (8) روح المعانی، ج 3، ص 162.

11. (قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً) (1)

ابن جریر عن عطاء و ابی جعفر فی قوله: (قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً) قال: للناس کلهم؛(2)ابن جریر طبری از امام باقر علیه السلام روایت کرده که مراد تمام مردم است.

طبری این حدیث را از امام علی علیه السلام نیز روایت کرده است.

12. از امام باقر علیه السلام روایت شده که در آیه (فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ) منظور ولی است.(3)

13. (لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ)4

انه خاص بالذکور کما هو ظاهر الصیغه و روی ذلک عن ابی جعفر و ابی عبدالله؛(4)

از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت شده که آیه، خاص مذکر است؛ همچنانکه از صیغه آن فهمیده می شود.

14. جابر از امام باقر علیه السلام درباره «اعراف» روایت کرده که فرمودند: «الاعراف سور بین الجنه و النار؛(5)اعراف، دیواری حائل بین بهشت و جهنم است».

15. از امام صادق علیه السلام سؤال شد«لم سمی البیت العتیق؟ قال: لان الله تعالی عتق من الطوفان»؛(6)چرا کعبه را بیت عتیق می نامند؟ امام فرمود: چون از طوفان مصون است.

ص:129


1- (1) سوره بقره، آیه 83.
2- (2) درالمنثور، ج 1، ص 210.
3- (3) سوره بقره، آیه 232؛ درالمنثور، ج 1، ص 686.
4- (5) روح المعانی، ج 18، ص 210.
5- (6) تفسیر طبری، ج 5، ص 190، ذیل سوره اعراف، آیه 46.
6- (7) (وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ) (سوره حج، آیه 29)؛ نورالابصار، ص 199 (ط العثمانیه)؛ الفصول المهمه، ص 210 (ط الغری).

16. (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ)1

ابن ابی حاتم به سند خودش از عبدالحمید بن جعفر نقل کرده:

سمعت محمد بن علی ابا جعفر الباقر سئل رجل من الانصار عن قول الله تعالی (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ) قال: فی قیامته و اعتداله فلم ینکر علیه ابوجعفر».(1)عبدالحمید می گوید: در حضور امام باقر از مردی از انصار درباره آیه سؤال شد، آن مرد گفت: در اعتدال و ایستادنش و امام علیه السلام او را انکار نکرد.

17. (سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ)3

قال جعفر الصادق بن محمد الباقر«لانهما مثقلان بالذنوب»؛(2)از امام صادق علیه السلام روایت شد که جن و انس را ثقل نامیدند، چون با گناه سنگین هستند.

18. (الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا)5

اخرج عبد بن حمید ابن جریر ابونعیم فی الحلیة عن ابی جعفر قال: «لا تجالسوا اهل الخصومات فانهم الذین یخوضون فی آیات الله».(3)این روایت امام باقر علیه السلام می رساند که کسانی که در آیات خدا جدال می کنند، همان اهل خصومات (دشمنی ها) هستند.

19. ابن ابی حاتم عن ابی جعفر قال: (الْقَناطِیرِ)7 خمسه عشر الف مثقال و المثقال اربعة و عشرون قیراطا»؛(4)از امام باقر علیه السلام روایت شده که قنطار، پانزده هزار مثقال و مثقال 24 قیراط است.

ص:130


1- (2) تفسیر ابن کثیر, ج 7، ص 293.
2- (4) تفسیر مظهری, ج 9، ص 129.
3- (6) درالمنثور, ج 3، ص 292.
4- (8) درالمنثور, ج 2، ص 162.

20. (أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ)1

عن ابی جعفر و ابی عبدالله «انهم النبی و آله علیه و علیهم افضل الصلاة و اکمل السلام»(1)از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت کرده اند که (النّاسَ) در اینجا پیامبر و آل او صلوات الله علیهم اجمعین هستند. سلام و درود بر آنها.

بنابراین واژه الناس در این آیه، عامی است که مراد از آن خاص است.

21. (کانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ)3

قال ابوجعفر الباقر: «کانوا لاینامون حتی یصلوا العتمه»(2) از امام باقر علیه السلام روایت شده که آنها نمی خوابند تا نماز شب بخوانند.

22. (نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنّا أَصْحابَ السَّبْتِ)5

در بحث اینکه طبع قلوب و ختم افواه در دنیاست یا آخرت، این حدیث نقل شده است:

اخرج ابو الجارود عن ابی جعفر (رضی الله عنه) «والحق آن الآیة لیست بنص فی کون ذلک فی الدنیا أو فی الآخرة بل المتبادر منها بحسب المقام کونه فی الدنیا لانه ادخل فی الزجر»؛(3)

ابوجارود از امام باقر علیه السلام روایت نموده که آیه نص در دنیا یا آخرت نیست، بلکه متبادر به حسب مقام این است که مربوط به دنیاست، چون در مقام زجر است.

ص:131


1- (2) روح المعانی, ج 5، ص 57.
2- (4) تفسیر ابن کثیر, ج 6، ص 417.
3- (6) روح المعانی, ج 5، ص 51.

23. (أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما)1

علاء بن عمرو بن عبید نزد امام محمد باقر علیه السلام رفت و بر حسب امتحان از آن حضرت پرسید فدایت شوم، در قول حق تعالی که می فرماید: (أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ...) این «رتق» و «فتق» چه بود؟ امام فرمود: آسمان فتق بود، باران فرو نمی بارید و زمین رتق بود، گیاه و رستنی ها نمی رویاند، آن دو را به نزول باران و رستن نباتات فتق فرمود، ابوعمرو خاموش شد و اعتراضی نکرد.

24. (وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوی)2

ابوعمرو که ذکر او در حدیث قبل گذشت پس از سؤال از آیه قبل (انبیاء، آیه 30) در ادامه از امام باقر علیه السلام درباره آیه (وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوی) سؤال کرد که غضب کدام است؟ امام فرمود: ای ابا عمرو غضب خدا عقوبت و راندن اوست و هر کس ظن برد که حق تعالی را چیزی تغییر می دهد کافر است.(1)

25. (حَتّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ) (2)

درباره اقل مدت «القدیم»: قیل سته اشهر و حکاه بعض الامامیه عن ابی الحسن الرضا رضی الله عنه؛(3)از امام رضا علیه السلام روایت شده که مراد شش ماه است.

26. (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا)6

ای لا تمیلوا ادنی میل الی الذین ظلموا و هی النفوس المظلمة المائلة الی الشرور فی اصل الخلقه کما قیل:

الظلم من شیم النفوس فان تجد ذا عفه فلعله لم یظلم

ص:132


1- (3) نورالابصار، ص 290؛ الفصول المهمه، ص 214.
2- (4) سوره یس، آیه 39.
3- (5) روح المعانی, ج 23، ص 20.

«روی ذلک عن علی بن موسی الرضا عن ابیه عن جعفر؛(1)کمترین میلی به سوی کسانی که ظلم نموده اند نداشته باش، و آن نفوس تاریکی هستند که در اصل آفرینش به سوی شر مایل اند، چنانچه گفته شده: ظلم از خصلت های نفس است و اگر کسی را دیدی که دارای عفت است شاید ظلم نکرده است.

این روایت از امام رضا از پدرشان از امام جعفر صادق علیهم السلام روایت شده است.

بررسی و جمع بندی
اشاره

با توجه به آنچه در ابتدای بحث گفتیم آیات قرآن در مواردی دارای اجمال اند که ائمه اطهار علیهم السلام به تبیین آنها می پردازند. برخی از این اجمالات - با توجه به روایت گذشته - به شرح ذیل است.

1 - غرابت لفظ

الف) مثل آنچه از امام علی علیه السلام روایت شده که مراد از «الویل و الویح» دو بابند. ویح، باب رحمت و ویل، باب عذاب است.

ب) از امام علی علیه السلام در مورد «العزم» سؤال شد که ایشان فرمودند: «مشاوره با اهل فن و نظر و سپس پیروی از آن است».

ج) از علی علیه السلام درباره مقدار حقب سؤال شد که حضرت فرمود:

«هشتاد سال است که هر سال آن دوازده ماه، هر ماه سی روز و هر روز هزارسال است».

د) از امام باقر علیه السلام در مورد «طوبی» سؤال شد و ایشان فرمود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند: طوبی درختی است که اصل آن در خانه من و فرع آن در خانه اهل بهشت است. گفته شد: ای رسول خدا قبلاً از شما سؤال نمودیم فرمودید: اصل آن در خانه علی علیه السلام است و شاخسار آن در خانه اهل بهشت است. حضرت فرمود: خانه من و خانه علی علیه السلام در قیامت، یکی است.

2 - اشتراک

الف) از امام علی علیه السلام در مورد لفظ «عرفات» سؤال شد که حضرت فرمودند:

ص:133


1- (1) روح المعانی, ج 12، ص 168.

خداوند جبرئیل را به سوی ابراهیم علیه السلام فرستاد، چون به عرفات رسید گفت: شناختی و قبلاً هم یکبار آنجا رسیده بود، حضرت گفت: شناختم، لذا آن را «عرفه» نامیدند.

ب) از حضرت علی علیه السلام در مورد (فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ) (1) سؤال شد و ایشان فرمودند: منظور «شاة»، یعنی گوسفند است.

ج) از امام علی علیه السلام در مورد «صاحب بالجنب» سؤال شد و ایشان فرمودند: منظور «زوجه» است.

د) در مورد آیه (وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی) (2) از امام صادق علیه السلام سؤال شد، ایشان فرمودند:

«کنت ضالّاً عن محبّتی لک فی الارض فمننت علیک بمعرفتی؛تو در ازل پنهان از محبتم بودی، پس با شناختم بر تو منت گذاشتم».

3 - عدم کثرت استعمال

الف) از امام علی علیه السلام درباره (أَرْذَلِ الْعُمُرِ) (3) سؤال شد، ایشان فرمودند منظور

هفتاد و پنج سالگی است.

ب) از حضرت علی علیه السلام در مورد آیه (أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ) (4) سؤال شد، حضرت فرمودند: مراد شصت سالگی است.

ج) از علی علیه السلام درباره آیه (فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ * اَلْجَوارِ الْکُنَّسِ) (5) روایت

شده بود که آنها پنج ستاره زحل، عطارد، مشتری، بهرام، یعنی مریخ و زهره هستند.

د) در معنی «مزجاة» از امام علی علیه السلام سؤال شد و ایشان فرمودند: «قلیلاً حساً؛ کم و اندک».

ص:134


1- (1) سوره بقره، آیه 196.
2- (2) سوره ضحی، آیه 7.
3- (3) سوره نحل، آیه 70.
4- (4) سوره فاطر، آیه 37.
5- (5) سوره تکویر، آیات 15-16.

ه) از امام حسین علیه السلام روایت شده که (ناشِئَةَ اللَّیْلِ) (1) نماز بین مغرب و عشاء است.

به هر حال نتیجه می گیریم که اهل بیت علیهم السلام در هر فرصتی به تبیین اجمالات قرآن پرداخته اند. از طرفی اقسام مختلفی از تبیین اجمالات در کلام آن حضرات قابل مشاهده است که به همین مقدار بسنده می کنیم.

4. ناسخ و منسوخ
نسخ در قرآن

نسخ در قرآن، یکی از مسائل بحث انگیز به شمار می رود، زیرا این سؤال پیش می آید که چرا باید در قرآن، آیات منسوخی وجود داشته باشد تا احیاناً موجب گمراهی گردد و برخی آیه منسوخی را محکم بپندارند و به آن استناد کنند؟! اساساً وجود آیه منسوخ در قرآن چه فایده ای می تواند داشته باشد؟! بنابراین در این بحث از این قبیل شبهات را در جای خود بررسی خواهیم کرد.

نسخ نزد پیشینیان، مفهومی گسترده تر از مفهوم کنونی داشته است. توضیح اینکه در گذشته هر گونه تغییر در حکم پیشین را نسخ می گفتند، در حالی که نسخ در اصطلاح امروزی جایگزینی حکم جدید به جای حکم قدیم است. بدین ترتیب نسخ در نزد پیشینیان تخصیص عام یا تقیید اطلاق را نیز شامل می گردید، ولی امروزه تنها به همان جایگزینی حکم به جای حکمی دیگر گفته می شود؛ به این معنا که حکم سابق به کلی منسوخ شود و حکم ناسخ، جای آن را بگیرد. تمامی شبهات و بحث ها در مورد همین معنای اخیر است و سخن ما نیز در این فصل در همین خصوص خواهد بود.

اهمیت بحث از نسخ

اهمیت بحث نسخ موقعی روشن می گردد که پذیرفته شود در قرآن، آیات منسوخ در کنار آیات محکم (غیر منسوخ) وجود دارد. در این صورت، برای یک محقق معارف قرآنی ضرورت می یابد تا آیات منسوخ را بشناسد و آن ها را از آیات محکم جدا سازد. یک فقیه که درصدد

ص:135


1- (1) سوره مزمل، آیه 6.

استنباط احکام فقهی از قرآن است، یا متکلمی که به دنبال دریافت معارف قرآنی است، باید توان تشخیص آیات محکم را داشته باشد. یک فقیه در مقام فتوا و یک قاضی به هنگام صدور حکم، لازم است هوشیار باشند تا مبادا آیات منسوخ را مورد فتوی یا قضاوت خود قرار دهند.

ابوعبدالرحمان سُلَمی می گوید: مولا امیرمؤمنان علیه السلام با یکی از قاضیان کوفه روبه رو شد و از او پرسید: آیا آیات ناسخ را جدا از آیات منسوخ می شناسی؟» آن قاضی گفت: نه! آن گاه حضرت فرمود: در این صورت هم خود را نابود کرده و هم دیگران را نابود ساخته ای.(1)

امام صادق علیه السلام به یکی از فقیهان کوفه فرمود:

تو را فقیه مردم عراق می گویند؟ گفت: آری. فرمود: «آیا از کتاب خدا به درستی شناخت داری و ناسخ را کاملاً از منسوخ جدا می سازی؟» گفت: آری! فرمود: «علم گسترده ای ادعا کرده ای، چیزی را که خداوند تنها نزد شایستگان قرار داده است».(2)

البته مقصود از ناسخ و منسوخ در این گونه روایات، مفهوم عام آن است که شامل تصخیص عموم و تقیید اطلاق نیز می گردد؛ بدین معنا که به هر حکم لاحق که در حکم سابق تغییر دهد، ناسخ می گویند، خواه به کلی حکم سابق را برداشته باشد یا دایره شمول آن را کوتاه کرده باشد. روشن است که عمل به عام یا مطلق نیز پیش از فحص و یأس از مخصص یا مقید روا نیست؛ همان گونه که عمل به منسوخ با وجود ناسخ نیز جایز نیست.

حکمت نسخ

در هر حرکت اصلاحی و رو به پیش، لازمه تکامل، نسخ برخی آیین نامه ها و دستور العمل هاست. زیرا در یک حرکت تدریجی وجود مراحل پی در پی و تغییر شرایط، لزوم بازنگری در برنامه ها را ضروری می سازد. البته این تا موقعی است که حرکت به رشد نهایی و کمال مقصود نرسیده باشد. اما هرگاه برنامه ها تکامل یافت مسئله نسخ نیز منتفی می گردد. لذا نسخ در یک شریعت تا موقعی است که پیامبر حیات داشته باشد و با رحلت وی دیگر

ص:136


1- (1) تفسیر عیاشی، ج 1، ص 12.
2- (2) تفسیر، صافی، مقدمه دوم، ج 1، ص 13.

جایی برای نسخ در شریعت باقی نمی گذارد. نسخ پیاپی در یک شریعت نوبنیاد همانند نسخه های طبیب است که با شرایط و احوال مریض تغییر پیدا می کند. نسخه دیروز در جای خود مفید و نسخه امروز نیز در جای خود مفید است، لذا خداوند می فرماید:

(ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها)1

هر گونه نسخ که صورت می گیرد در جای خود درست بوده، نسبت به شرایط رعایت اصلح شده است.

مقصود از (بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها) لحاظ دو حالت است: اگر حکم دیروز را نسبت به شرایط امروز بنگری حکم امروز اصلح (خیر) است و اگر هریک را در جای خود بنگری هر دو حکم همانندند، زیرا هریک با شرایط متناسب خود توافق کامل دارد.

فرق میان نسخ و انساء در آن است که اگر حکم سابق هنوز زنده است، ولی شرایط تغییریافته و حکم جدیدی را مقتضی ساخته است، آن را نسخ مستقیم می گوییم. اما اگر حکم سابق بر اثر گذشت زمان به دست فراموشی سپرده شده و از یادها رفته یا تحریف شده است، آن را «اِنساء» می نامیم، به این معنا که این حکم از یادها برده شده است.

خلاصه این آیه کریمه می فرماید: چه نسخ مستقیم صورت گیرد یا حکم سابق فراموش شده باشد و از نو حکم تازه آورده شود، در هر دو صورت رعایت اصلح شده و آنچه به صلاح مردم است بر آنان عرضه می شود. این آیه می خواهد این شبهه را بزداید که در نسخ احکام یا شرایع هیچ گونه اشتباه یا تغییر در رأی که حاکی از پی بردن به ناروایی حکم سابق باشد رخ نداده است، بلکه هریک در جای خود رواست. در این باره در بخش شبهات پیرامون مسئله نسخ روشن تر سخن خواهیم گفت.

تعریف نسخ

نسخ - در اصطلاح کنونی - عبارت است از «رفع حکم سابق که بر حسب ظاهر، اقتضای دوام داشته، به تشریع حکم لاحق، به گونه ای که جایگزین آن گردد و امکان جمع میان هر دو نباشد». در این تعریف نکته هایی رعایت شده که باید مورد توجه قرار گیرد:

ص:137

1. مقصود از حکم - چه منسوخ و چه ناسخ - حکم شرعی اعم از تکلیفی و وضعی است، لذا هر گونه تغییر و تبدیلی که در امور خارج از محدوده احکام شرعی انجام گیرد، از موضوع بحث خارج است.

2. مقصود از اقتضای دوام که بر حسب ظاهر حکم سابق است، همان اطلاق ازمانی است که بر حسب تفاهم عرفی استفاده می شود، زیرا هرگونه تکلیف یا دستور، سه گونه گسترش و شمول دارد: شمول افرادی، شمول احوالی و شمول ازمانی؛ یعنی فرمان صادر شده، شامل همه افراد مورد خطاب یا مورد تکلیف می شود، و نیز شامل همه احوال هر فرد می گردد تا هر فرد در هر شرایطی که باشد امتثال تکلیف نماید. به علاوه شامل همه زمان ها می گردد و در طول زمان باید این فرمان انجام گیرد. پس همه مکلّفین، در هر شرایطی و در طول زمان باید از تکلیف صادر شده امتثال کنند. البته شمول افرادی را اصطلاحاً عموم وضعی می نامیم.(1) ولی شمول احوالی و ازمانی را اطلاق می گوییم که بر پایه دلیل عقلی (2)(مقدمات حکمت) استوار است. در نتیجه هر تکلیفی بر حسب دلالت ظاهر کلام، اقتضای تداوم دارد.

3. مقصود از عدم امکان جمع، وجود تضاد و تنافی میان حکم سابق و لاحق است، که اصطلاحاً «تباین کلی» گفته می شود. ولی اگر دو حکم به گونه ای باشند که امکان وجود هم زمان داشته باشند، در این صورت پدیده نسخ صورت نگرفته است؛ مانند آنکه حکم سابق عام یا مطلق باشد و حکم لاحق خاص یا مقید، که در این صورت حکم لاحق مخصِّص یا مقید حکم سابق است نه ناسخ؛ یعنی شعاع حکم سابق را کوتاه می کند، ولی به کلی آن را بر نمی دارد. این مطلب خود یک گونه جمع عرفی است که متداول و متعارف است و از دایره نسخ بیرون است. لذا فرق میان نسخ و تخصیص در آن است که نسخ، رفع حکم سابق از تمامی افراد موضوع است و تخصیص، رفع حکم از بعضی افراد است، در حالی که حکم سابق درباره بعضی دیگر همچنان جاری است.

ص:138


1- (1) بدین معنا که دلالت عموم وضعی، مستند به لفظ و مرتبط به اصل وضع لغوی آن است.
2- (2) این دو گونه اطلاق از دلیل عقلی و نظر به مقام حکمت متکلم استفاده شده است، زیرا اگر به حالت خاص یا دوران خاصی اختصاص داشت بایستی اعلام می کرد.
شرایط نسخ

از تعریف یاد شده برخی از شرایط نسخ روشن گردید که عبارتند از:

1. وجود تنافی میان ناسخ و منسوخ و عدم امکان جمع آنها.

2. اختصاص نسخ به احکام شرعی اعم از تکلیفی و وضعی.

3. عدم تبدّل موضوع نسخ، مانند تبدّل حالت اختیار به حالت اضطرار یا حاضر به مسافر و غیره، که هر گونه تغییر حکم در این گونه موارد از حیطه مسئله نسخ بیرون است، زیرا هر موضوعی حکم خود را دارد و با تبدّل موضوع، حکم آن تغییر می کند و این گونه تبدّل حکم را نبایستی نسخ نامید، چنانچه برخی به اشتباه افتاده اند و بسیاری از موارد تخصیص یا تبدّل موضوع را در زمره منسوخات آورده اند.

4. شرط قابل توجه دیگر، عدم تقیید حکم سابق به قید زمانی صریح است؛ چه اگر حکم سابق از اول، مقید به قید زمانی باشد، با سرآمد زمان، حکم سابق پایان می یابد و نیازی به نسخ مجدد نیست. ولی این نکته نباید فراموش شود که قید زمانی باید صریح باشد و اگر ابهام گونه به پایان زمانی حکم اشاره شود، از مورد بحث بیرون است، زیرا حکم سابق به جهت ابهام در پایان زمانی همچنان اقتضای دوام را خواهد داشت تا حکم مجدد (ناسخ) صادر گردد و تعریف یاد شده بر آن صادق است، زیرا ابهام در قید زمانی موجب می گردد تا اصل حکم همچنان استوار بماند تا اینکه از جانب شرع، تبیینی صادر گردد و آن را به صورت مشخص از ابهام خارج سازد و تا این تبیین از جانب شارع نیامده، حکم سابق کماکان استوار خواهد بود؛ مثلاً آیه:

(وَ اللاّتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتّی یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً)1

در ارتباط با این آیه باید توجه داشت که در ابتدای اسلام، درباره زنانی که مرتکب فحشا می گردیدند، دستور آمد تا آنان را در خانه نگاه دارند و از بیرون آمدن آنان تا موقع فرا رسیدن مرگ جلوگیری کنند یا آنکه خداوند راه دیگری نشان دهد. عبارت (أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً) گرچه به این اشاره دارد که حکم یاد شده برای همیشه نیست و دیر یا زود حکم دیگری

ص:139

جایگزین آن می گردد، ولی این اشارت، حالت ابهام دارد و مشخص نگردیده آن حکم دیگر چه موقع صادر خواهد شد. لذا تا حکم جدید نیامده حکم سابق قابل تداوم بوده، باید مورد عمل قرار می گرفت و تنها با آمدن حکم جدید (جَلَدَ یا رَجْم) حکم سابق مرتفع گردید. این همان ویژگی نسخ است که در اینجا وجود دارد.

حقیقت نسخ

آنچه گفته شد تعریف ظاهری نسخ است. بر حسب این تعریف، نسخ، تبدیل حکم سابق به حکم لاحق که این تبدیل برحسب متعارف، حاکی از تجدید نظر است، زیرا مُشرِّع حکم سابق را به گونه مطلق صادر کرده، به طوری که ظهور در تداوم داشته است. ولی اکنون و با ملاحظه شرایط پیش آمده، در اطلاق حکم سابق تجدید نظر نموده، جلوی آن را گرفته است و حکم تازه ای که با شرایط موجود موافق باشد صادر می کند. وگرنه در صورتی که شارع قصد تجدید نظر داشت می بایست از اول پیش بینی کرده، حکم سابق را مقیداً صادر می نمود، نه به طور مطلق. از طرفی، صدور حکم سابق به صورت مطلق، مبین یک گونه جهل به پیش آمدهاست که شایسته علم ازلی الهی نیست؛ علمی که بر همه چیز فراگیر است!

آری نسخ به این معنا، در تشریعات وضعی - که به دست انسان ها صورت می گیرد - امری طبیعی است. انسان نمی تواند تمامی پیشامدهای آینده را پیش بینی کند، از این رو، نسخ به معنای حقیقی اش - که تجدید نظر است - درباره تشریعات آسمانی، صورت معقولی ندارد.

پس نسخ در شرایط الهی، نسخ ظاهری است؛ یعنی بر حسب ظاهر، مردم گمان می برند که نسخی صورت گرفته، در حالی که واقعاً چنین نیست و خداوند از اول و همان موقع که حکم سابق را تشریع نمود می دانست که آن حکم تداوم ندارد و مدت دوام آن محدود است و سرآمد اجل آن نزد خداوند مشخص بوده و صرفاً وفق مصالحی از بیان مدت آن خودداری شده که به موقع و هنگام سررسید اجل آن، بیان می گردد. این موضوع اصطلاحاً تأخیر بیان تا وقت حاجت است که از نظر اصولیون خالی از اشکال است. آنچه اشکال دارد تنها تأخیر بیان از وقت حاجت است. با این بیان می توان گفت که در واقع، نسخی در کار نیست، بلکه خداوند از همان نخست، حکم سابق را به صورت محدود تشریع نموده، ولی حد و نهایت آن را بیان نداشته که در موقع خود بیان می دارد.

ص:140

موضع امام علی علیه السلام درباره ناسخ و منسوخ قرآن

طبق گواهی اخبار و روایات مصحف امام علی علیه السلام علاوه بر تفسیر و تأویل آیات، مشتمل بر ناسخ و منسوخ نیز بوده(1) و خود امام نیز در سخنان خود به این مطلب اشاره کرده است.

در روایت سلیم بن قیس به نقل از سلمان فارسی آمده است: «فلما جمعه کله و کتبه... الناسخ منه والمنسوخ»

ابن سیرین هم دراین باره می نویسد: «من آگاه شدم که حضرت در مصحف خود منسوخ ها و ناسخ ها را می نوشت».(2)

بنابراین از ویژگی های مصحف امام علیه السلام ذکر ناسخ و منسوخ آیات است؛ به این معنا که آیات ناسخ و منسوخ در هر سوره معین شده است، نه اینکه آیات منسوخ بر آیات ناسخ مقدم باشد، زیرا لازمه چنین چینشی به هم ریختن آیات بخشی از سوره ها وتغییر در ترتیب آنهاست.

برخی از قرآن پژوهان افزوده اند که امام علیه السلام تنها به ذکر آیات ناسخ و منسوخ بسنده نمی کرد، بلکه به توضیح وتبیین این احکام می پرداخت؛ همچنان که بیان آیات محکم و متشابه تنها به معنای مشخص کردن آن آیات نبوده، بلکه منظور، تبیین وتوضیح آنها بوده است. فیض کاشانی از جمله کسانی است که به مناسبت توصیف مصحف امام علی علیه السلام می نویسد: بیان ناسخ و منسوخ از قبیل تفسیر و توضیح این احکام است. امام علی علیه السلام به شناخت نسخ در قرآن اهمیت فراوانی می داده و از جمله شروط وعظ و خطابه و قضاوت و تفسیر قرآن را آگاهی بر ناسخ و منسوخ معرفی کرده است.(3)

ذیل آیه (ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ) روایت شده:

روی ابوالبختری قال: دخل علی رضی الله عنه المسجد فاذا رجل یخوف الناس. فقال: ما هذا؟ قالوا: رجل یذکر الناس. فقال: لیس برجل یذکر

ص:141


1- (1) سلیم بن قیس هلالی، ص 32, ر. ک: ابتدای همین فصل.
2- (2) جلال الدین عبدالرحمن سیوطی همان، ص 204.
3- (3) ر. ک: سید محمد علی ایازی، مصحف امام علی علیه السلام، ص 115.

الناس لکنه یقول أنا فلان بن فلان فأعرفونی. فأرسل الیه فقال: أتعرف الناسخ والمنسوخ؟ فقال: لا. قال فأخرج من مسجدنا و لا تذکر فیه. و فی روایة أخری، أعلمت الناسخ والمنسوخ؟ قال: لا. قالک هلکت واهلکت؛(1)

عطاء بن سائب از ابی البختری نقل کرده است که علی بن ابی طالب علیه السلام وارد مسجد شد و مردی را دید که در حال ترغیب و وعظ مردم بود. امام پرسید: او کیست؟ گفتند: فردی است که مردم را موعظه می کند و تذکر می دهد. امام فرمود: برای موعظه گر شایسته نیست که بگوید من فلان و بهمان هستم، مرا بشناسید. آنگاه به دنبال او فرستاد و از او پرسید: آیا ناسخ و منسوخ قرآن را می شناسی؟ مرد پاسخ داد: خیر. امام فرمود: پس از مسجد ما خارج شو و دیگر موعظه مکن. و در روایت دیگری امام می گوید هلاک شدی و مردمان را هم به هلاکت افکندی.

حکم می گوید: «از علی علیه السلام درباره آیه (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ) سؤال نمودم، آیا منسوخ است؟ علی فرمود: خیر و ادامه داد: اگر عمر، متعه را حرام نمی کرد کسی زناکار نمی شد، مگر شقی».(2)

و نیز از امام علی علیه السلام روایت شده که «فی کتاب الله آیة ما عمل بها احد قبلی و لایعمل بها بعدی؛در کتاب خدا آیه ای است که هیچ کس قبل از من به آن عمل نکرد و هیچ کس پس از من هم به آن عمل نمی کند آیه نجوا. سپس حضرت جریان را بیان می فرماید و بیان می دارند که پس از نجوای من، آیه نسخ شد.(3)

ذیل آیه: (لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ)4 روایت شده:

ص:142


1- (1) تفسیر قرطبی, ج 2، ص 61؛ تاج التراجم, ج 1، ص 141 (هلاک شدی و مردمان را به هلاکت انداختی) نحاس، الناسخ و المنسوخ، ص 7.
2- (2) تفسیر طبری, ج 4، ص 13 (منسوخه هی، قال: لا. قال الحکم، قال علی لو لا ان عمر رضی. نهی عن المتعه ما زنی الاشقی).
3- (3) تفسیر قرطبی, ج 17، ص 302. این روایت را تقریباً تمام علمای اهل سنت نقل نموده اند.

عن علی قال: لما نزلت هذه الآیة (وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ...) احزنتنا. قلنا: ایحدث احدنا نفسه فیحاسب به، لا ندری مایغفر منه و لایغفر منه؟ فنزلت هذه الایه بعدها فنسختها (لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ).1

علی علیه السلام ذیل آیه 284 بقره فرمود: چون این آیه نازل شد ما اندوهگین شدیم و گفتیم: آیا اگر یکی از ما با خود چیزی بگوید یا اندیشه بدی به دل راه دهد، مورد باز خواست خدا قرار می گیرد و آمرزیده می شود یا خیر؟ در اینجا آیه دیگری نازل شد و حکم قبلی را نسخ کرد، آیه این است: خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایی او تکلیف نمی کند نیکی های هر کس به سود او و بدی هایش نیز به زیان اوست.

در پایان این بحث، باید در نظر داشت که تأمل در روایات منقول از امام علی علیه السلام بیانگر این مطلب است که آن حضرت به آگاهی از ناسخ و منسوخ، اهمیت فراوانی می دادند تا جایی که آن را از شرایط مهم وعظ و خطابه و تفسیر قرآن بیان کرده اند. در جایی نیز به موعظه گری که ناسخ و منسوخ قرآن را نمی شناخت فرمود از مسجد خارج شود و دیگر موعظه نکند.

اکنون می پرسیم این همه تأکید و توجه آن حضرت بر شناخت ناسخ و منسوخ چه رازی دارد؟ معرفی شناخت نسخ به عنوان یکی از مقدمات و شرایط فهم کتاب خدا نشان از چیست؟ چرا آن حضرت عدم شناخت ناسخ و منسوخ قرآن را برای یک قاضی موجب تباهی خود او و مردم می داند؟ مگر آیات ناسخ و منسوخ در قرآن چه تعداد است که اگر مفسری آنها را نشناسد، شایستگی تکیه زدن بر مسند وعظ و تفسیر را ندارد؟ مگر نه آنکه تعدادی از علمای شیعه موضوع نسخ را در قرآن از اساس انکار می کنند؟ آن حضرت خود قائل بر نسخ در کدام یک از آیات قرآن است؟ آیا در روایات منقول از آن حضرت این آیات معرفی شده است یا این موارد را می تواند در مصحف آن حضرت ملاحظه کرد؟ آیا کسی تاکنون موارد نسخ را در آن مصحف مطالعه و گزارش کرده است؟

با بررسی و مطالعه روایات منقول از امام علی علیه السلام ظاهرا به جز آیه نجوا، آیات دیگری به عنوان آیات ناسخ یا منسوخ، از آن حضرت گزارش نشده است. پس آیا منظور آن حضرت از اهمیت شناخت نسخ در قرآن، تنها این آیه یا احتمالاً آیات معدود دیگری است که در صورت عدم آگاهی از آنها صلاحیت تفسیر قرآن از بین می رود؟

ص:143

این سؤالات، ذهن ما را به سوی پرسش دیگری رهنمون می سازد که آیا تعریف اصطلاح نسخ در لسان امام علی علیه السلام و دیگر ائمه علیهم السلام در زمان صدر اسلام، مفهوم مصطلح و رایج امروزی است یا اینکه ائمه علیهم السلام و اصحاب ایشان، این اصطلاح را در مفهوم دیگری به کار می برده اند.

دقت در روایات منقول از آن حضرت و دیگر ائمه و نیز اصحاب آن بزرگواران نشان می دهد که مراد آنان از این اصطلاح، معنا و مفهوم رایج در بین عالمان امروزی نیست؛ به ویژه که شماری از عالمان از بنیان، قائل بر مفهوم نسخ در قرآن نیستند.

هبة الله شهرستانی از جمله دانشمندانی است که وقوع نسخ را در قرآن باور ندارد. وی در جایی نوشته است:

در روایات منقول از امام علی علیه السلام و شاگردش ابن عباس و امام باقر علیه السلام آمده که ایشان ناسخ را به معنای محکم تفسیر کرده است تا مجمل را تشریح کند و مبین آن باشد؛ چنانکه منسوخ را به مجمل و متشابهی تفسیر کرده است که نیاز به توضیح دارد.(1)

تقسیم بندی آیات قرآن بر بشیر و نذیر، موعظه و مثل، محکم و متشابه، حلال و حرام و ناسخ و منسوخ که به وسیله آن حضرت انجام شده و به روایت آن در همین بحث اشاره کردیم، گواه این مطلب است که اصطلاح ناسخ و منسوخ درآن روزگار، مفهوم گسترده تری از معنای اصطلاحی و امروزی آن داشته است. افزون بر آن، بعید به نظر نمی رسد که اصطلاح نسخ با مفهوم رایج آن، تنها در نتیجه استنباط و برداشت عالمان و قرآن پژوهان از آیه (ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها...) و روایات امام علی علیه السلام و دیگر ائمه علیهم السلام و اصحاب و یکی دانستن مفهوم این اصطلاح، در دو دوره زمانی باشد.

حال آنکه تأمل در روایات و اقوال پاره ای از عالمان و قرآن پژوهان معاصر، ما را به این نکته رهنمون می سازد که این اصطلاح در زمان امام علی و ائمه، علیهم السلام اعم از عام و خاص، مطلق و مقید و مبین و مجمل بوده است. از آنجا که حکم آیات مطلق با آمدن یک مقید، به ظاهر از بین می رود و نیز حکم عام با آمدن آیات خاص به شدت محدود می شود و

ص:144


1- (1) رک: شهرستانی, تنزیه تنزیل، ص 28.

تخصیص می خورد، این مفاهیم را می توان هم معنا با مفهوم ناسخ و منسوخ گرفت. با پذیرش این مطلب، روایات آن حضرت که آگاهی از ناسخ و منسوخ قرآن را مهم ترین مقدمه و شرط تفسیر و وعظ و خطابه معرفی می کنند قابل قبول تر و توجیه پذیرتر خواهد بود؛ زیرا بر این اساس، اصطلاح نسخ در لسان امام علی علیه السلام در یک یا چند آیه محدود نمی شود و مفهوم گسترده تری را می طلبد که مشتمل بر آیات فراوانی از قرآن، اعم از مطلق و مقید، عام و خاص، مبهم و مجمل، و محکم و متشابه است.

در تأیید این نکته که منسوخ معنای وسیعی داشته و گاهی در مقابل محکم استعمال می شده مطلبی است که قرطبی و وهبة الزحیلی آن را نقل می کنند:

شتم عصام بن المصطفی الحسن بن علی وشتم آباه فنظر الیه نظره عاطف رووف، ثم قال اعوذ بالله من شیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم خذا العفو و امر بالمعروف و اعرض عن لجاهلین؛(1)

عصام بن مصطفی به امام حسن مجتبی و پدرش علیهما السلام ناسزا گفت. پس امام حسن علیه السلام با نگاهی مهربان و همراه با عطوفت به او نگریست و فرمود: از شرّ شیطان رانده شده به خدا پناه می برم. به نام خداوند بخشنده مهربان؛ عفو را بگیرید و امر به معروف کنید و از جاهلین در گذرید.

قرطبی و وهبة الزحیلی از استعمال این آیه توسط امام حسن علیه السلام نتیجه می گیرند که این آیه محکم است و منسوخ نیست.

ص:145


1- (1) تفسیر قرطبی, ج 7، ص 347؛ تفسیر ابن کثیر, ج 2، ص 277؛ تفسیر المنیر, ج 9، ص 222 (ذیل سوره اعراف، آیه 199).

ص:146

فصل چهارم: میراث تفسیری اهل بیت علیهم السلام

اشاره

ص:147

ص:148

بخش اول: قرآن از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام

اشاره

ص:149

ص:150

1. امام علی علیه السلام
اشاره

در آن روزگار که عصر بیان و سخن بود؛ قرآن در قالبی بس زیبا و فصیح عرضه شد. امام علی علیه السلام در مقام فصیح ترین و بلیغ ترین سخنگوی زمان به ترسیم و تصویر شگفتی ها و زیباییهای این کتاب آسمانی پرداختند در توصیف قرآن، زیباترین و شگفت ترین واژه ها و الفاظ را به کار گرفتند. آن حضرت در جایگاه مفسر و نگهبان معارف قرآن، این برنامه هدایت انسان را به خوبی معرفی کرده است تا قرآن مداران و جستجوگران حقایق الهی، کتاب آسمانی خود را بشناسند و قدر و ارزش آن را بدانند و در معضلات و مشکلات فکری به امام خود مراجعه کنند. اوصافی که حضرت علی علیه السلام از کتاب خدا برشمرده، در نهایت فصاحت و زیبایی و بسی خواندنی است.

الف) تلاوت و تدبر

1. امام علی علیه السلام فرموده است:

علیکم بتعلیم القرآن وکثرة تلاوته وکثرة عجائبه تنالون به الدرجات فی الجنة؛(1)بر شما باد به تعلیم قرآن و تلاوت همیشگی این کتاب و شگفتی های فراوان آن که بدین وسیله به درجات بهشت دست خواهید یافت.

2. امام علی علیه السلام نه تنها به قرائت و تلاوت قرآن، بلکه بر تدبر در آن نیز تأکید فراوان نموده اند. آن حضرت قاریان قرآن را که اهل تدبر و عمل به کتاب خدا باشند ستوده و جایگاه رفیعی برایشان معین کرده، آنجا که فرموده:

ص:151


1- (1) کنزالعمال، ج 1، ص 529.

«حاملان قرآن در سایه خدا خواهند بود، روزی که جز سایه او سایه ای نیست. اهل قرآن اهل خدا و از خواص بندگان اویند».(1)

بدین سان با تأمل در اقوال و افعال امام علیه السلام این نکته رخ می نماید که تلاوتی ارزشمند است که همراه با تأمل، تأنی و درک معانی و عمل به دستورات قرآن باشد. حاملان حقیقی کتاب خدا و اهل قرآن، آنانی هستند که حرام خدا را انجام نمی دهند و از گناه و معصیت دوری می گزینند. در حقیقت، هدف نزول قرآن و بعثت پیامبران در این راستا بوده و تلاش پیشوایان دین برای دستیابی به این مقصد مقدس انجام گرفته است.

3. امام علیه السلام در بیان آداب دیگری که شایسته است قاری قرآن، خود را بدان بیاراید، از مسواک زدن یاد کرده و فرموده است: «دهان هایتان راه هایی برای قرآن است، آنها را با مسواک زدن خوشبو کنید».(2)

4. امام علی علیه السلام نه تنها بر تدبر، قرائت و تلاوت قرآن تأکید بسیار داشت، بلکه همیشه برای تعلیم قرآن نیز اهمیت ویژه ای قائل بودند.

علی بن ابی طالب علیه السلام در حدیثی می فرمایند:

قال رسول الله، خیرکم من تعلم القرآن و علمه؛(3)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بهترین شما کسی است که قرآن را یاد بگیرد و به دیگران نیز یاد دهد.

5. در یکی دیگر از منابع اهل سنت آمده است:

وعن علی رضی الله عنه قال: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: من قرأ القرآن و تلاه و حفظه ادخله الله الجنه و شفعه فی عشرة من اهل بیته کل قد وجبت له النار؛(4)حضرت علی علیه السلام می فرماید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: هر کس قرآن را قرائت و تلاوت نماید و آن را حفظ کند، خداوند او و ده نفر از خانواده اش را که آتش بر آنها واجب شده بود داخل بهشت می کند.

ص:152


1- (1) همان، ص 513.
2- (2) الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 329.
3- (3) سنن ترمذی، تحقیق عبدالوهاب عبدالطیف، ج 4، ص 247.
4- (4) تفسیر قرطبی، ج 1، ص 9.
ب) اوصاف قرآن

1. ترمذی و دارمی به سند خود از امام علی علیه السلام روایت نموده اند: عن علی کرم الله وجهه قال: «سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: انها ستکون فتنه، قلت: فما المخرج منها یا رسول الله؟ قال: کتاب الله فیه نباء من قبلکم و خبر ما بعدکم و حکم ما بینکم، هو الفصل لیس بالهزل، من ترکه من جبار قصمه الله، و من ابتغی الهدی فی غیره اضلّه الله، و هو حبل الله المتین، و هو الذکر الحکیم و هو الصراط المستقیم، هو الذی لا تزیغ فیه الاهواء، و لا تشبع منه العلماء، و لا تلتبس به الالسن، و لایخلق علی کثرة الرد، و لا تنقضی عجائبه، هو الذی لم تنته الجن لما سمعته ان قالوا: (إِنّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً * یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ)1 من قال به صدق و من حکم به عدل و من عمل به اجر، و من هدی به هدی الی صراط المستقیم؛(1)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمودند: «در آینده نزدیک فتنه ای خواهد بود، گفتم راه رهایی از آن چیست یا رسول الله؟ فرمود: کتاب خدا، در آن خبر گذشتگان و آیندگان است، در آن حکم بین شماست، آن قول فصل است و بیهوده نیست، هر کس از روی غرور آن را ترک کند خدا کمرش را می شکند. هر کس هدایت را از غیر آن بخواهد، گمراه می شود، قرآن ریسمان محکم الهی، کلام خداوند حکیم، راه مستقیم است. قرآن کتابی است که جویندگان از آن منحرف نمی شوند و عالمان از آن سیر نمی شوند؛ زبان ها به اشتباه نمی افتند و با وجود آنکه بدخواهان و کژاندیشان، آن را بسیار رد می کنند صدمه ای نمی بیند، عجایب آن فانی نیست آن کتابی است که چون جنیبان آن را شنیدند گفتند: قرآن را عجیب یافتیم که باعث رشد می شود. هر کس بدان سخن گوید راست گفته و هر کس به آن حکم کند عدل نموده و هر کس به آن عمل کند، اجر می گیرد و هر کس بدان هدایت کند به صراط مستقیم هدایت نموده است.

2. در تفسیر القرآن العظیم ابن کثیر و تفسیر مراغی احادیثی با همین مضمون از علی علیه السلام نقل شده است:

ص:153


1- (2) تفسیر مراغی، ج 30، ص 118.

«قال علی رضی الله عنه فی صفة القرآن فیه حکم ما بینکم و خبر ما قبلکم و نبأ ما بعدکم و هوالفصل لیس بالهزل، من ترکه من جبار قصمه الله و من ابتغی الهدی من غیره اضله الله»(1)

این حدیث در تاج التراجم چنین آمده: «روایت مرتضی علی علیه السلام از مصطفی صلی الله علیه و آله یاد همی کرد، فتنه ها را که باشد، گفتم راه بیرون شدن از آن فتنه چه باشد رسول گفت: کتاب خدای عزوجل که اندر آن است خبر آنچه از پیش شما بود و فصل است حکمی که اندر شما باشد».(2)

3. همچنین از آن حضرت نقل شده:

«عن علی علیه السلام: والقرآن الصراط المستقیم و الحبل المتین؛(3)قرآن، صراط مستقیم و ریسمان محکم است».

4. در حدیث دیگری نیز امام علی علیه السلام قرآن را این گونه توصیف می کند:

«قال علی کرم الله وجهه فی نعت القرآن هو الصراط المستقیم وحبل الله المتین و هو الذکر الحکیم؛(4)قرآن صراط مستقیم، ریسمان محکم الهی و ذکر حکیم است».

5. امام علی علیه السلام در فرمایش دیگر صراط مستقیم بودن قرآن(5) ، ریسمان محکم الهی بودن، فصل الخطاب و مرجع و ملجأ بودن قرآن را تأکید کرده اند:

«القرآن جدید لا تبلی جدته؛(6)قرآن همیشه نو هست و تازگی آن هیچ گاه تمام نمی شود، قرآن دریایی است که غواصان هر چه در آن غور نمایند نمی توانند تمام صدف های آن را بیرون کشند».

ص:154


1- (1) تفسیر ابن کثیره، ج 5، ص 100 (ذیل سوره نور، آیه 34)؛ تفسیر مراغی، ج 18، ص 106.
2- (2) تاج التراجم، ج 1، ص 34.
3- (3) تفسیرابن کثیر، ج 2، ص 462 (سوره نساء، آیه 175).
4- (4) تفسیر مراغی، ج 8، ص 26.
5- (5) تفسیر معانی القرآن، ج 1، ص 67.
6- (6) تفسیر مراغی، ج 17، ص 27.

6. آن امام همان در بیانی دیگر هم فرموده اند:

«ما من شیء إلا و علمه فی القرآن و لکن رأی الرجل یعجز عنه؛(1)هیچ چیز نیست مگر آنکه علم آن در قرآن است. اما علم فرد (پیش داوری ها و تعصبات) او را از استفاده قرآن باز می دارد».

7. قرآن «حمال ذی وجوه» است، لذا امام علی علیه السلام وقتی ابن عباس را برای صحبت با خوارج فرستاد به ابن عباس فرمود با قرآن با آنها مجادله و مخاصمه نکن.

ابن سعد نقل نموده که امام علی علیه السلام به ابن عباس فرمود:

اذهب الیهم؛ یعنی الخوارج - و لا تخاصمهم بالقرآن فانه ذو وجوه، ولکن خاصمهم بالسنة فقال له انا اعلم بکتاب الله منهم فقال صدقت، ولکن القرآن حمال ذو وجوه؛(2)

به سوی آنها - خوارج - برو، اما با قرآن مجادله نکن، زیرا قرآن، وجوه مختلفی دارد، اما با سنت با آنها مجادله کن. ابن عباس گفت: من از آنها به کتاب خدا عالم ترم. امام علی علیه السلام فرمود: راست می گویی، اما قرآن وجوه مختلفی را می پذیرد.

این سخن دست پرورده رسول خداست که امام علی را «اذن واعیه» قرار داد و آن کسی که علم الکتاب نزد اوست بهتر می داند که قرآن بر چه وجوهی قابل حمل است و یکی از اسرار جاودانگی قرآن هم همین است.

8. در روایت دیگری امام علی علیه السلام، برای عدم فراموش کردن قرآن از رسول الله صلی الله علیه و آله چنین نقل می کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا کلماتی را به تو بیاموزم که به نفع تو باشد و به نفع آنکه به او بیاموزی. علی علیه السلام فرمود: پدر و مادرم به فدای شما بله. آن حضرت فرمود:

صل لیلة الجمعه اربعة رکع - ات تقرأ فی الرکعة الاولی ب - فاتحة ال - کتاب و

ص:155


1- (1) المحرر الوجیز، ج 1، ص 40.
2- (2) فتح الغدیر، ص 110.

یس و فی الثانیة بفاتحة الکتاب و حم الدخان، و فی الثالثة بفاتحة الکتاب و الم تنزیل السجده و فی الرابعة بفاتحة الکتاب و تبارک المفصل. فاذا فرغت من التشهد احمدالله و اثن علیه و صل علی النبیین واستغفر للمؤمنین ثم قل اللهم ارحمنی بترک المعاصی ابداً ما ابقیتنی و ارحمنی من ان اتکلف ما لا یعنینی وارزقنی حسن النظر فیما یرضیک عنی، اللهم بدیع السموات و الارض ذالجلال والاکرام و العزة التی لاترام، اسئلک یا الله یا رحمن بجلالک و نور وجهک ان تلزم قلبی حب کتابک کما علّمتنی وارزقنی ان اتلوه علی النحو الذی یرضیک عنی، و اسئلک ان تنور بالکتاب بصری و تطلق به لسانی و تفرج به عن قلبی و تشرح به صدری و تستعمل به بدنی، تقوینی علی ذلک و تعیننی علیه، فانه لایعیننی علی الخیر غیرک و لا موفق له الا انت، فافعل ذلک ثلاث جمع او خمساً أو سبعاً تحفظه باذن الله ما اخطا مؤمنا قط؛(1)آآنژسی شب جمعه چهار رکعت نماز بخوان در رکعت اول حمد و یس؛ رکعت دوم حمد و دخان، رکعت سوم حمد و سجده، و رکعت چهارم حمد و تبارک را بخوان. پس از فراغت از تشهد، خداوند را حمد و ثنای گو و بر پیامبران درود و سلام بفرست و استغفار کن. سپس بگو: اللهم ارحمنی بترک المعاصی خداوندا تا زنده ام ترک معاصی را روزی ام کن، مرا بر آنچه توانم نیست رحم فرما؛ به من با حسن نظرت روزی برسان، ای بدیع و نوکننده آسمان ها و زمین، صاحب جلال و اکرام و عزتی که فنایی ندارد، از تو می خواهم ای رحمان، قسم به جلالت و نور تو، دوستی کتابت را آنچنان که مرا آموخته ای بر قلبم ملازم گردان و به من تلاوت آن را آنچنان که مورد رضای توست روزی گردان. از تو می خواهم با قرآن دیدگانم را نورانی گردانی و زبانم را جاری و روان سازی و شادی را در قلبم جای دهی و سینه ام را گشاده و فراخ گردانی و بدنم را کارآزموده کنی و مرا بوسیله آن یاری رسانی، به راستی که کسی غیر از تو یاری گر من در خیر نیست و هیچ کس توفیق نمی دهد مگر تو. این کار را سه یا پنج یا هفت جمعه انجام بده به اذن خداوند (هر آنچه خواهی) حفظ می کنی و دچار خطا نخواهی شد.

ص:156


1- (1) ابن کثیر، فضائل القرآن، ج 7، ص 513 (چاپ در انتهای تفسیر ابن کثیر)؛ درالمنثور، ج 7، ص 40 (ذیل یس).

در این روایت ویژگی های زیادی برای قرآن برشمرده شده است از جمله روشن نمودن بصیرت و زیادی نور دیدگان، فصیح و روان ساختن زبان، شادی درونی و فراخی سینه.

ج) خواص سوره ها و آیات

در برخی روایات از اقوال امام علی علیه السلام خواصی برای آیات یا برخی سور ذکر شده که به ذکر برخی بسنده می کنیم.

1. امام علی علیه السلام می فرمایند:

إذا اتی احدکم الحاجه فلیبکر فی طلبها یوم الخمیس، فان رسول الله قال: «اللهم بارک لا متی فی بکورها یوم الخمیس و لیقرا اذا خرج من منزلها سورة آل عمران و انا انزلناه فی لیله القدر و ام الکتاب فان فیهن قضاء حوائج الدنیا و الاخرة؛(1)هرگاه یکی از شما حاجتی داشت صبح روز پنج شنبه در طلب آن خارج شود، زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوندا برای امتم آنهایی که صبح پنجشنبه برای قضای حاجاتشان اقدام می کنند، برکت قرار بده، و سپس هنگام خروج از منزل سوره آل عمران، انا انزلنا و سوره فاتحه الکتاب را بخواند که در آنها رفع حاجت دنیا و آخرت است.

2. براء بن عاذب می گوید: از حضرت سؤال کردم چگونه خدا را با اسم اعظم بخوانم، فرمود:

یا براء اذا اردت ان تدعوا الله باسم اعظم فاقراء من اول الحدید عشر آیات و آخر سورة الحشر، ثم قل: یا من هو هکذا و لیس شیء هکذا غیره اسئلک ان تفعل بی کذا و کذا فوالله یا براء لو دعوت علی لخسف بی؛(2)ای براء، هرگاه خواستی خداوند را با اسم اعظم بخوانی پس از اول سوره حدید ده آیه و آخر سوره حشر را بخوان و سپس بگو ای خدایی که چنین هستی و هیچ کس دیگر این چنین نیست می خواهم که برایم این امور را انجام دهی... ای براء اگر حتی بر ضرر من بخواهی در حقم جاری می شود (دعایت مستجات می گردد).

ص:157


1- (1) درالمنثور، ج 8، ص 583 (ذیل سوره قدر).
2- (2) همان، ج 8، ص 122 (ذیل آیات 21-22 حشر).

3. در جای دیگر از امام علی علیه السلام نقل شده که فرمودند:

«قال من سر ان یکتال بالمکیال الا وفی فلیقرأ هذه الایة ثلاث مرات (سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا یَصِفُونَ)1 والسلام علی المرسلین و الحمد لله رب العالمین؛(1)هر کس می خو اهد روز قیامت پیمانه پر نصیب او شود پس این آیه را سه بار بخواند (سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا یَصِفُونَ) پاک و منزه است خداوند از آنچه وصف نمایید و سلام بر فرستادگان او و حمد و ستایش مخصوص خداوند جهانیان است.

4. این امام همام در فضیلت آیات آخر سوره بقره می فرمایند:

«ما اظن احدا عقل و ادرک الاسلام ینام حتی یقرأها؛(2)گمان نمی کنم کسی اسلام را درک کرده و فهمیده باشد، نمی خوابد مگر آنکه آنها را می خواند».

ایشان درباره (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) می فرمایند:

«انه شفاء من کل داء و عون علی کل دواء؛(3)بسم الله الرحمن الرحیم شفای هر درد و مرهم هر زخمی است».

6. در حدیثی دیگر، در ادامه روایت چنین آمده است:

«و اما الرحمن فهو عون لکل من آمن به و هو اسم لم یسم به غیره و اما الرحیم فهو لمن تاب و آمن و عمل صالحاً؛(4)رحمن، یاری کننده هر کسی است که به آن ایمان دارد و اسم خاص خداوند است و کس دیگری به این نام خوانده نشده است، اما رحیم برای کسی است که توبه نموده، ایمان آورده و عمل صالح انجام داده است».

ص:158


1- (2) درالمنثور، ج 7، ص 141.
2- (3) المحرر الوجیز، ج 1، ص 395 (ذیل سوره بقره، آیه 286).
3- (4) تفسیرالمنیر، ج 1، ص 48.
4- (5) تفسیر قرطبی، ج 1، ص 107.

7. امام علی علیه السلام درباره فاتحة الکتاب چنین می فرمایند:

«روی عن علی بن ابی طالب رضی الله عنه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله، فاتحة الکتاب و آیة الکرسی و شهد الله انه لا اله الا هو و قل اللهم مالک الملک، هذه الایات معلقات العرش لیس بینهن و بین الله حجاب»(1).

از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله وآله وسلم فرمودند: «فاتحة الکتاب، آیة الکرسی، آیه (شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ) و آیه (قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ) ، آیاتی هستند که به عرش آویزان بوده و بین آنها و خداوند فاصله ای نبوده است.

8. در روایتی دیگر از امام علی علیه السلام روایت شده است:

فاتحه الکتاب انزلت من کنز تحت العرش؛(2)سوره فاتحة الکتاب از گنجینه عرش الهی نازل شده است.

9. همچنین علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده که ایشان فرمودند:

«ان الله اعطانی فیما من به علی فاتحة الکتاب و قال: هی من کنوز عرشی؛خداوند با اعطای فاتحة الکتاب بر من منت نهاد و فرمود این از گنج های آسمان (عرشم) است».

10. آن حضرت درباره آیة الکرسی هم کلام های دل نشینی دارند:

اخرج الدیلمی عن علی کرم الله وجهه انه قال: «لو تعلمون ما فیها لما ترکتموها علی حال ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال، اعطیت آیة الکرسی من کنز تحت العرش لم یؤتها نبی قبلی؛(3)اگر مردم می دانستند در آیة الکرسی چیست آن را در هیچ حالی ترک نمی کردند، زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: آیة الکرسی از زیر عرش به من عطا شد و به هیچ پیامبر دیگری عطا نشده است».

ص:159


1- (1) تفسیر قرطبی، همان، ص 111؛ معانی القرآن، ج 1، ص 224 (فاتحه الکتاب، آیه الکرسی و الایتان من آل عمران و شهد الله و...).
2- (2) درالمنثور، ج 1، ص 10؛ کنز العمال، ج 1، ص 556؛ فتح القدیر، ج 1، ص 13.
3- (3) روح المعانی، ج 3، ص 11، ذیل آیه الکرسی.

11. همچنین روایتی دیگر درباره اهمیت قرائت آیة الکرسی از آن حضرت نقل شده است:

عن علی رضی الله عنه قال سمعت نبیکم صلی الله علیه و آله یقول: و هو علی اعواد المنبر، من قرأ آیة الکرسی دبر کل صلاة لم یمنعه من دخول الجنة الا الموت و لایواظب علیها الا صدیق أو عابد و من قرأها اذا اخذ مضجعه آمنه الله علی نفسه و جاره و جار جاره و الابیات حوله؛(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که بر بالای منبر بودند فرمودند: هر کس آیة الکرسی را پس از هر نماز بخواند برای وارد شدن به بهشت مانعی جز مرگ برای وی نیست. و جز عابد و صدیق بر آن مواظبت نمی کنند و هر کس آن را هنگام بلا و گرفتاری بخواند خداوند او و همسایه و همسایه همسایه و خانه های اطرافش را در امان می دارد.

12. امام علی علیه السلام درباره سوره الرحمن می فرمایند:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «لکل شیء عروس و عروس القرآن سورة الرحمن؛(2)برای هر چیزی عروسی است و عروس قرآن سوره الرحمن است».

13. از دیدگاه امام علی علیه السلام و طبق صریح قرآن تمام کتاب خداوند شفاست:

اذا اراد احدکم الشفاء فلیکتب آیة من کتاب الله فی صحیفه، لیغسلها بماء السماء و لیأخذ من امراته درهما عن طیب نفس منها، فلیشتر به عسلا فلیشر به کذلک فانه شفاء؛(3) هر کس می خواهد شفا یابد باید قسمتی از قرآن را بنویسد و با آب باران بشوید و با طیب خاطر درهمی از همسرش بگیرد و با آن عسلی بخرد و با آن بخورد، پس آنگاه شفایابد.

ص:160


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 3، ص 269؛ تاج التراجم، ج 1، ص 294 (خواندن آیة الکرسی در سی روز برای دفع شیطان و در ج 1، ص 296 آمده است: آیة الکرسی سید سوره بقره است و سوره بقره سید سوره های قرآن است).
2- (2) تفسیر قرطبی، ج 17، ص 151.
3- (3) تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 207 (امام در، جای دیگر سرّ این کار را بیان می کنند که خواهد آمد).
د) تفسیر و اهمیت آن از دیدگاه امام علی علیه السلام

امام علی علیه السلام درباره اهمیت قرآن و تأکید بر خواندن و اندیشیدن و شنیدن نغمه های آسمانی کتاب خدا، سخنان نغز و آموزنده ای دارند که برخی را اشاره نمودیم. اما کلمات آن حضرت علیه السلام درباره کتاب خدا، تنها محدود به زیبایی های ظاهر قرآن نمی شود، بلکه این پیشوای تفسیر درباره فهم قرآن و تفسیر کتاب الهی سخنان ارزشمندی دارد.

در شرایطی که حاکمان روزگار، فهم و تفسیر قرآن را منع می کردند و از تفسیرهای آگاهانه ای که با سلطه آنان در تضاد بود، جلوگیری می نمودند، امام علی علیه السلام بر روی آوردن به قرآن و فهم و تفسیر کتاب خدا تأکید داشت و در جهت نمایاندن معارف قرآن و تفسیر آیات الهی، تلاش می کرد. حضرت علی علیه السلام در بیانی دقیق به شناساندن محتوای قرآن پرداخت و انواع معارف آن را نمایاند و بدون بیان چگونگی پیوند قرآن و سنت، و رویدادهای حاکم؛ به تفسیر آیات توحید و معاد بپردازد و با کناره گیری از رخدادهای اجتماعی و فرهنگی، قرآن را تفسیر کند.

امام علی علیه السلام در جایگاه مفسر و رهبری که باید امت را رهبری کند به مردم هشدار می دهد تا گرفتار حزب شیطان نشوند. بنابراین به چهره نمایی منافقان پرداختند و در قالب جملاتی بس گویا، خلق و خو و سلوک فردی و اجتماعی آنان را نمایانده، در پایان نیز این آیت الهی را تلاوت کرده اند:

(أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ)1

«آنان حزب شیطان اند، بدانید که حزب شیطان زیانکاران عالم اند».

امیرمؤمنان علیه السلام قرآن کریم را نه متنی معمولی می داند که هر کسی بتواند آن را بفهمد و نه به گونه ای که برای هیچ کس قابل دسترسی نباشد.

امام علی علیه السلام به عنوان «صدرالمفسرین» به اعتراف همگان، همیشه از مردم می خواست درباره تفسیر قرآن از او سؤال نمایند.

ص:161

1. از عامر بن واثله نقل شده که می گوید:

شاهد بودم علی بن ابی طالب علیه السلام مردم را خطاب می کرد، پس در خطابه اش می گفت: «سلونی فوالله لا تسألون عن شیء یکون الی یوم القیامة الا حدثتکم به، سلونی عن کتاب الله فوالله ما من آیة الا انا اعلم أبلیل نزلت أم بنهار، أم فی سهل نزلت أم فی جبل...؛(1)از من بپرسید؛ به خدا قسم در هر آنچه از امروز تا روز قیامت بپرسید، شما را خبر دهم. از کتاب خدا از من بپرسید، قسم به خدا هیچ آیه ای نازل نشد مگر اینکه می دانم در شب نازل شد یا در روز، در دشت نازل شد یا در کوه...».

2. حضرت علی علیه السلام با این جایگاه دست نایافتنی، مفسرین واقعی قرآن را چنین می ستاید:

ذکر عند علی بن ابی طالب رضی الله عنه جابر بن عبدالله فوصفه بالعلم. فقال له رجل جعلت فداک، تصف جابرا بالعلم و انت انت؟ فقال: انه کان یعرف تفسیر قوله تعالی: (إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ)2

نزد امام علی علیه السلام از جابر عبدالله یاد کردند و آن حضرت او را به فزونی علم ستود. مردی گفت: جانم به قربانت، جابر را به علم می ستایید و حال آنکه شما، شمایید. امام فرمود: جابر تفسیر سخن خداوند را که می فرماید: «آن کس که قرآن را بر تو فرض دانست تو را به جایگاهت (زادگاهت) برمی گرداند» می دانست.

امام علی علیه السلام با این سخنان به جایگاه مفسر واقعی اشاره می کنند، تا جایی که حتی دانستن تفسیر یک آیه این قدر با اهمیت است.

3. ابوعبیده نقل کرده است که حضرت علی علیه السلام اکراه داشت قرآن در مصحف های کوچک نوشته شود. همچنین ابوحکیم عبدی گفته است:

«علی علیه السلام بر من گذشت؛ در حالی که مصحفی می نوشتم، پس فرمود: قلمت را بزرگ کن، پس آن را اندکی شکستم تا درشت نوشت، سپس به نوشتن پرداختم. ایشان فرمود: بله این چنین آن را منور کن، چنانکه خدایش آن را نورانی ساخته است».(2)

ص:162


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 1، ص 35.
2- (3) الاتقان، ج 3، ص 180.

4. در روایتی دیگر نیز نقل شده است:

قال سعید بن مسکینه، بلغنی ان علی بن ابی طالب رضی الله عنه نظر الی رجل یکتب بسم الله الرحمن الرحیم، فقال له، جودها فان رجلاً جودها فغفرله؛(1)سعید بن مسکینه می گوید امام علی علیه السلام را دیدم که به نوشتن بسم الله الرحمن الرحیم توسط مردی می نگریست و فرمود: «قلمت را درشت بنویس، همانا مردی این چنین کرد و خدایش او را بیامرزید».

ه -) راه نداشتن اختلاف و تناقض در قرآن

قرآن، این کتاب آسمانی، تمام افراد بشر را به مبارزه فراخوانده و از آنان خواسته است تا یک سوره مانند سوره های قرآن بیاورند، ولی کافران قدرت معارضه و مبارزه با قرآن را نداشتند و در مقابل پیشنهاد قرآن، زانوی عجز به زمین زدند. چون این غلبه و پیروزی بر دشمنان و مخالفان قرآنی بسی گران و غیرقابل تحمل بود، تصمیم گرفتند در مبارزه با قرآن، راه ایراد و اشکال تراشی را پیش گیرند و بدین ترتیب قرآن را در افکار و انظار دیگران، کوچک جلوه دهند، لذا اشکالاتی را مطرح کردند که از جمله آنها وجود تناقض و اختلاف در قرآن است.(2)

از آنجا که قرآن در مدت 23 سال، به تدریج و به دنبال پیشامدها و حوادث گوناگون نازل می شد، گذشت زمان و فاصله های طولانی اقتضا می کرد که وقتی این آیات یک جا جمع گردد، در ظاهر، در میان آنها عدم هماهنگی دیده شود، ولی قرآن در این مورد نیز ویژگی های منحصر به فردی دارد که خود نیز به آن اشاره کرده است. آنجا که می فرماید:

(أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً)3

بنابراین، تناقض به معنی تضاد و اختلاف میان الفاظ و معانی آیات در قرآن کریم راه ندارد.(3)

ص:163


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 1، ص 91.
2- (2) سیدابوالقاسم خوئی، البیان، صص 96 و 131.
3- (4) البیان، صص 56-126.

کسی که مقامی را از ناحیه خداوند ادعا می کند، به عنوان گواه بر صدق گفتارش، عملی انجام می دهد که قوانین طبیعت را بکشند؛ به طوری که دیگران از انجام دادن آن عمل، عاجز و ناتوان باشند، چنین عمل خارق العاده ای را معجزه و انجام آن را اعجاز می نامند.

قرآن کریم بزرگ ترین معجزه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به شمار می آید. امام علی علیه السلام در خطبه ها و سخنان گهربار خود معجزه بودن قرآن را تصدیق کرده و این تصدیق با وجود مقام والایی که آن حضرت در بلاغت و معارف و علوم دارد، دلیل بر این امر است که قرآن جز وحی الهی و گفتار خدا چیزی دیگری نیست. از طرفی این تصدیق نمی تواند در اثر جهل و بی اطلاعی باشد، چون او آفریننده فصاحت و بلاغت و سرچشمه همه علوم اسلامی است، بنابراین گواهی او، یک گواهی حقیقی است.(1)

یکی از جنبه های اعجاز قرآن که موجب حیرت و شگفتی هر خواننده ای می شود، عدم وجود اختلاف و تناقض در آیاتی است که به طور پراکنده در سوره های مختلف قرآن وجود دارد. این مسئله در مورد اشکال دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است، زیرا آنان به دلیل عدم آگاهی بر معانی و مفاهیم قرآن، می پنداشتند بین آیات مختلفی که درباره یک موضوع در قرآن وجود دارد، اختلاف و تضاد است.

امام علی علیه السلام به عنوان آفریننده فصاحت و بلاغت، با تأکید بر اعجاز بیانی قرآن هرگونه اختلاف و تناقض بین آیات قرآن را رد کرده و فرموده اند:

کتاب خدا که بدان - راه حق را - می بینید و بدان از حق سخن می گویید و بدان حق را می شنوید، بعضی از آن بعضی دیگر را تفسیر کند و پاره ای بر پاره دیگر گواهی دهد. همه آیه هایش خدا را یکسان شناساند و آن را که همراهش شد، از خدا برنگرداند.(2)

ابن ابی الحدید در شرح این بخش از خطبه نوشته است:

مراد حضرت علیه السلام از این سخن، این است که بین آیاتی که دلالت بر اوصاف خدا دارد، هیچ تناقضی به چشم نمی خورد؛ یعنی این گونه نیست که برخی آیات بر اینکه خداوند بر همه چیز عالم و آگاه است دلالت کند و آیات دیگر علم

ص:164


1- (1) همان.
2- (2) نهج البلاغه، خطبه 133، ص 132.

الهی را محدود سازد، یا برخی آیات نشان دهد خداوند همه چیز را می بیند و برخی بر عکس. بنابراین آیات قرآن، یکسره یکدیگر را تصدیق می کنند و هیچ اختلاف و تناقضی بین آنها وجود ندارد. همچنین کتاب خدا آنگونه است که همراه خود را به سوی خداوند راهنمایی می کند و از نزدیک شدن به شیطان باز می دارد.(1)

نمونه های بسیاری از تبیین آیات توسط حضرت علی علیه السلام و پاسخ دادن به سؤالات مختلف مردم و رفع توهم آنها در بخشهای آینده بیان کرده ایم که نشان از احاطه کامل امام علی علیه السلام بر جای جای قرآن دارد و این چنین است که تنها راد مردی بود که ندای «سلونی» سر داد.

بدین ترتیب امام علیه السلام در جایگاه مفسری آگاه و مدافع کتاب خدا به توضیح و تفسیر این گونه آیات پرداخت و نشان داد علت توهم اختلاف در آیات از سوی پژوسشگران، عدم آگاهی و احاطه آنان بر معارف و مفاهیم قرآن است. نمونه ها و شواهد چنین تبیین و تفسیرهایی در منابع روایی و تفسیری شیعه و سنی، به چشم می خورد.

تحلیل و بررسی

امام علی علیه السلام با ترسیم تصویرهای زیبا و شگرف از قرآن که در این مجال کوتاه بدان پرداختیم، گویا حجت را بر آدمی تمام، و راه هدایت و نجات انسان را در تمسک به کتاب خدا معرفی می کند. از نگاه حضرت علی علیه السلام قرآن پیشوایی سخنگو، کتابی ناطق، حبل متین، درمان دردها، بهار دل ها، نیکوترین گفتار، نور مبین، طریق نجات، بنایی استوار، چراغی روشن، پندگویی راستگو، بوستان عدالت، دریای دانش، فرقانی استوار، تبیانی پایدار، معدن ایمان و سرچشمه سار معرفت است و بندگان خدا باید به دامان این ملجأ عظیم پناه برند و آن را پاس دارند و حقوقش را ادا کنند.

آن حضرت نه تنها در جای جای سخنان و کلمات خود از قرآن به طور مستقیم و غیرمستقیم تأثیر پذیرفته است، بلکه این کتاب آسمانی به لحاظ محتوا و شیوه طرح مطالب، خاستگاه پیدایش اندیشه ها و نگرش های امام علی علیه السلام به شمار می رود و در سیره آن حضرت علیه السلام تجلی کامل پیدا کرده است. امام علیه السلام قرآن را الگو و محور زندگی

ص:165


1- (1) شرح نهج البلاغه، ج 8، صص 295-294.

فردی و اجتماعی خود قرار داده اند و مفاهیم آن در عرصه های مختلف زندگی آن حضرت علیه السلام انعکاس دارد. لذا امام علیه السلام با برشمردن اوصافی جامع و کامل از کتاب الهی، از پیروان خود خواسته است به تلاوت و انس با قرآن روی آرند و به پاسداری از معارف آن بپردازند.

زر بن حصین می گوید:

قرأت القرآن من اوله الی آخره علی علی بن ابی طالب رضی الله عنه، فلّما بلغت الحوامیم، قال لی: قد بلغت عرائس القرآن فلما بلغت اثنین و عشرین آیه من (حم عسق) بکی ثم قال: اللهم انی اسئلک اخبات المخبتین و خلوص الموقنین و مرافقة الابرار و استحقاق حقائق الایمان و الغنیمة من کلّ برّ و السلامة من کلّ اثم و رجوت رحمتک و الفوز بالجنة و النجاة من النار، ثم قال رزین، اذا ختمت فادع بهذه فان رسول الله امرنی ان ادعو بهذا عند ختم القرآن؛(1)

زر بن حصین می گوید قرآن را از اول تا آخر برای علی بن ابی طالب علیه السلام خواندم چون به حوامیم رسیدم به من فرمود: به عرائس القرآن رسیدی. چون به آیه 22 شوری رسیدم، گریست و سپس فرمود: خداوندا من از تو خشوع و ترس خاشعان و خلوص مؤمنین و همنشینی ابرار و استحقاق حقایق ایمان و غنیمت در هر نیکی و سلامت در هر اثم را می خواهم و نیز به رحمتت امید دارم و آن را آرزومندم و پیروزی و ورود به بهشت، و نجات از آتش را می طلبم.

سپس امام به زر بن حصین فرمود: «هرگاه ختم نمودی، این دعا را بخوان، چون رسول خدا صلی الله علیه و آله به من امر نمود که هنگام ختم قرآن این دعا را بخوانم».

2. قرآن از دیدگاه سایر اهل بیت علیهم السلام
اشاره

هدایتگری قرآن از دیدگاه تمامی اهل بیت علیهم السلام یکسان است و همه آن بزرگواران قرآن را ریسمان محکم الهی، صراط مستقیم، چشمه سار هدایت و چراغی روشن

ص:166


1- (1) درالمنثور، ج 7، ص 344 (ذیل سوره شوری، آیه 20).

می دانند، و کلام همگی آن بزرگواران یکسان است. البته در مقام مقایسه این مطلب را به خواننده محترم متذکر می شویم که در روایات تفسیری اهل سنت، تقریباً میزان نقل احادیث امام علی علیه السلام با روایات سایر معصومین برابری می کند. اکنون در ادامه بحث بر خوان دانش سایر ائمه علیهم السلام می نشینیم و تحفه ای بر می گیریم.

الف) امام حسن علیه السلام

1. اخرج ابن ابی الدنیا فی کتاب الدعاء والخطیب فی تاریخه عن الحسن بن علی [علیه السلام] قال:

انا ضامن لمن قرأ هذه العشرین آیة ان یعصمه الله من کل سلطان ظالم و

من کل شیطان مرید، و من کل سبع ضار و من کل لص عاد؛ آیة الکرسی، ثلاث آیات من الاعراف (إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ...) (اعراف 54-56) و عشرا من اول الصافات و ثلاث آیات من الرحمن(یا مَعْشَرَ الْجِنِّ) (الرحمن 33-35) و خاتمة سورة الحشر؛(1)

ابن ابی الدنیا در کتاب الدعا و خطیب در تاریخ خودش از امام حسن علیه السلام روایت نموده اند که ایشان فرمود:

من ضامن هستم که هر کس این بیست آیه را بخواند خداوند او را از هر سلطان ظالم و هر شیطان متجاوز و هر درنده ضرر رسان و هر دزد سرکش، حفظ نماید؛ آیة الکرسی، سه آیه از سوره اعراف (54-56) (إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ...) و ده آیه اول صافات و سه آیه از سوره الرحمن (33-35) (یا مَعْشَرَ الْجِنِّ) و انتهای سوره حشر.

2. در حدیثی دیگر از امام مجتبی علیه السلام نقل شده است:

ثلاث آیات وجدتها فی کتاب الله تعالی اکتفیت بها عن جمیع الخلائق قوله: (وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ) ؛ (2) سه آیه است که از جمیع خلائق به آنها اکتفا نموده ام، و آن سخن

ص:167


1- (1) همان، ج 3، ص 471 (ذیل سوره اعراف، آیه 54)؛ فتح القدیر، ج 2، ص 242 (ذیل سوره اعراف، آیه 54).
2- (2) همان، ج 4، ص 394 (ذیل سوره یونس، آیه 107). ظاهراً سیوطی، این حدیث را کامل نقل نکرده است.

خداوند تبارک و تعالی است که می فرماید: «و اگر خداوند ضرری به تو رساند هیچ کس نمی تواند آن را برگرداند مگر خداوند و اگر خیری به تو دهد هیچ کس نمی تواند مانع آن شود».

3. سیوطی حدیث دیگری را از امام حسن علیه السلام آورده:

اخرج الطبرانی بسند حسن بن علی [علیه السلام] قال: «قال رسول الله [صلی الله علیه و آله] من قرأ آیه الکرسی فی دبر الصلاة المکتوبه کان فی ذمّة الله الی الصلاة الآخره؛(1)طبرانی به سند خود از حسن بن علی علیه السلام نقل نموده که ایشان فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند: «هر کس آیه الکرسی را پس از هر نمازش بخواند، تا نماز دیگرش تحت حمایت خداوند خواهد بود».

ب) امام سجاد علیه السلام

عن جعفر بن محمد عن ابیه [علیهما السلام] قال: «سئل علی بن الحسین رضی الله عنه عن القرآن، فقال: لیس بخالق و لا بمخلوق و هو کلام الخالق»؛(2)

امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارشان روایت کرده اند که از امام سجاد علیه السلام سؤال شد قرآن چگونه است، امام فرمودند: «نه خالق است و نه مخلوق، بلکه قرآن کلام خالق است».

لازم به ذکر است در میان اهل سنت پیرامون قرآن دو دیدگاه کلامی شکل گرفت. تا قبل از حکومت مأمون اهل سنت بر این اعتقاد بودند که قرآن چون کلام خداوند است و خدا خالق است و قدیم، پس کلامش نیز این گونه است و این ویژگی ها شامل قرآن هم می شود. لذا اشخاصی را که به حدوث قرآن اعتقاد داشتند سخت مجازات می کردند و حتی می کشتند.

تقریباً در زمان مأمون موضع کلامی آنها به تبعیت از حاکم وقت تغییر کرد و گفتند چون قرآن در زمان رسول خدا نوشته شده است پس حادث بوده و بر این اساس قائلین به قدم قرآن را می کشتند.

ص:168


1- (1) همان، ج 2، ص 6.
2- (2) همان، ج 7، ص 244 (ذیل سوره زمر، آیه 28).

ائمه علیهم السلام با زیرکی تمام برای برون رفت از این بازی سیاسی که هیچ نفع واقعی ورای آن نبود و چه بسا عده ای از شیعیان ممکن بود کشته شوند، هنگام مواجهه با این سؤال یا جواب های دو پهلو می دادند یا می گفتند قرآن کتاب هدایت است و با این روش بود که شیعه عملاً از این مهلکه نجات یافت و دچار این گرداب نشد.

ج) امام باقر علیه السلام

1. حدثنا علی بن احمد بن علی المصیصی، ثنا احمد بن خلید الحامی، ثنا ابو نعیم، ثنا

بسام الصیر فی قال: «سألت ابا جعفر محمد بن علی بن الحسین عن القرآن فقال: کلام الله عزوجل غیرمخلوق».

2. حدثنا ابوالقاسم زید بن ابی بلال المقری حدثنا ابوالحارث الکلابی حدثنا عباس بن عبد العظیم حدثنا رویم ابن یزید حدثنی عبدالله بن عباس الحراز عن یونس بن بکیر عن جعفر بن محمد ابن علی بن الحسین عن عبدالله بن محمد بن علی قال: «سئل علی بن الحسین عن القرآن فقال: لیس بخالق و لا مخلوق، وهو کلام الخالق عزوجل».(1)

این دو حدیث نیز ناظر به این جریان است در حدیث اول از امام باقر علیه السلام درباره قرآن سؤال می شود که ایشان با نهایت ظرافت می گویند «کلام الله عزوجل غیرمخلوق» که چند نکته را در بر دارد.

الف) معلوم نیست اینکه فرموده اند غیرمخلوق است، مرادشان صفت خداوند است یا کلام خدا.

ب) ظاهراً امام طبق اعتقاد سؤال کننده پاسخ دادند، ولی در باطن چیز دیگری را بیان می کنند.

روایت دوم که از امام صادق علیه السلام نقل شده است برگفته ما صحه می گذارد، زیرا در اینجا بیشتر امام به گونه ای دو پهلو صحبت می کنند و می فرمایند: قرآن نه خالق است و نه مخلوق، بلکه کلام خالق است، اما اینکه وضعیت کلام خالق چگونه است چیزی را نمی رساند و سائل هم به جواب خود رسیده است.

ص:169


1- (1) هر دو حدیث به نقل از حلیة الاولیاء، ص 188.

این ها و ده ها نمونه دیگر نشان می دهد که اهل بیت علیهم السلام حتی در چینش لغات هم، از منبع وحی سرچشمه می گیرند و حتی به اعتراف دیگران می توان فهمید که از سلاله پیامبرند.

3. اخرج الخطیب عن ابی جعفرمحمدبن علی [علیه السلام] قال:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله بسم الله الرحمن الرحیم مفتاح کل کتاب؛(1)

خطیب به سند خود نقل می کند که امام باقر علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند: بسم الله الرحمن الرحیم آغاز هرکتابی است.

گرچه شوکانی این حدیث را همراه احادیث دیگری می آورد که آن را تأیید می کند، اما می ترسد که با پذیرش آن بر اعتقاد شیعه صحه گذاشته باشد و فقط می گوید احادیث آن جای بحث دارد و هیچ گونه بحثی نمی کند. کلام رسول الله صلی الله علیه و آله که از زبان امام باقر علیه السلام نقل شده یک حکم کلی را بیان می کند که بسم الله الرحمن الرحیم آغاز هر کتابی است و می رساند که در هر نوشته ای ابتدا باید با نام خداوند ذکر شود، زیرا رسول الله صلی الله علیه و آله مکرر می فرموند:

«کل امر ذی بال لم یبدأ باسم الله فهو ابتر؛(2) هر امر دارای شأنی که با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز نشود، ناکام است».

4. سیوطی در تأیید جایگاه سترگ بسم الله الرحمن الرحیم می آورد:

اخرج البخاری فی تاریخه عن ابی جعفرمحمدبن علی انه قال: لم کتمتم (بسم الله الرحمن الرحیم) فنعم الاسم الله کتمه!؟ فان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اذا دخل منزله، اجتمعت علیه القریش، فیجهر «بسم الله الرحمن الرحیم» ویرفع صوته بها، فتولی قریش فراراٌ، (وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ نُفُوراً)3

ص:170


1- (1) فتح القدیر، ج 1، ص 22.
2- (2) المیزان ذیل تفسیر سوره حمد و سایر تفاسیر.

بخاری در تاریخ خود نقل می کند که امام باقر علیه السلام فرمود: چرا بسم الله الرحمن الرحیم را کتمان می کنید آیا خداوند آن را پوشانده است؟! به درستی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هر گاه داخل منزل می شدند، قریش اجتماع می نمودند (به قصد آزار و اذیت او) پس رسول خدا بسم الله الرحمن الرحیم را با صدای بلند می خواندند، پس قریش هر کدام به سویی فرار می نمودند، لذا خداوند این آیه را نازل فرمودند «هرگاه نام خدا را در قرآن بیاوری آنها به پشت سر فرار می کنند».

5. در حدیثی دیگر از امام باقر علیه السلام چنین آمده است:

در خبر آمده است از جعفر باقر رضی الله عنه که وی گفت: هر که آیة الکرسی یکبار بخواند، خدای عزوجل از وی صرف کند، هزار مکروه ازدنیا و هزار مکروه از آخرت، کمترین مکروه های دنیا که از وی صرف کند فقر است و کمترین مکروه آخرت که از وی صرف کند، عذاب قبر باشد.(1)

د) امام صادق علیه السلام

1. در تفسیر «تاج التراجم» در جامعیت «بسم الله الرحمن الرحیم» و قرآن چنین آمده است:

امام جعفر بن محمد علیه السلام می گوید: «خدای تعالی جمع کرده است معانی کتب منزل همه در قرآن».(2)

اسفراینی در توضیح سخن امام می گوید:

آنکه می گوید امام جعفر بن محمد علیه السلام که: جمله معانی این صورت موجود است اندر آیت اول از این صورت، بسم الله الرحمن الرحیم از بهر آنکه هر که وی

ص:171


1- (1) تاج التراجم، ج 1، ص 296.
2- (2) همان، ج 1، ص 47 (ذیل سوره حمد) او درتوضیح، جمله اول هم حدیث رسول الله صلی الله علیه و آله را می آورد که «اوتیت، جوامع الحکم و اختصر فی الکلام اختصاراً» و می گوید تمام اصول در فاتحه الکتاب است چون، صفت معبود ثناء وی و اقرار دادن به روز قیامت و به ثواب و عقاب یاری خواستن از او و عصمت کردن از ضلالت و بدعت.

را بداشت به الهیت به حقیقت و صفات معبود بداشت و بر جمله صفات الهیت آن است که مستحق عبادت باشد بر بندگان، و وی را بود که تکلیف کند و از ایشان طاعت خواهد، صفات عابد و معبود و چون طاعت اندر عبادت موجود است اندر این اسم و هرچه همی بیاید بندگان را اندر مصلحت دنیا و آخرت از نعمت و دفع نقمت، همه اندر زیر آن باشد که همی می گوید: «الرحمن الرحیم» که رحمن آن بود که اندر دنیا به نعمت بدارد و رحیم آن بود که اندر آخرت به نعمت بدارد، چنانکه یاد کردیم.

2. قیل لجعفر بن محمد الصادق [علیهما السلام] لم صار الشعر و الخطب یمل ما اعید فیها و القرآن لایمل؟ قال:

«لأن القرآن حجة علی الدهر الثانی کما هو حجة علی الدهر الاول (یرید حجة لکل الاجیال و العصور) فکل طائفة تتلقاه غضا جدیداً و لانّ کل امری فی نفسه متی اعاده و فکر فیه تلقی منه فی کل مرة علوماً غضه و لیس هذا کله فی الشعر و الخطب».(1)

3. مصحب بن سلام، ثنا جعفر هو ابن محمد بن علی بن الحسین عن ابیه [علیهم السلام] عن جابر بن عبدالله قال:

خطبنا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، فحمد الله و اثنی علیه بما هو اهله ثم قال: اما بعد، فان اصدق الحدیث کتاب الله و ان افضل الهدی، هدی محمد و...؛(2)

مصحب بن سلام از جعفر بن محمد صادق علیه السلام از پدرش از جابربن عبدالله روایت نموده که: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برایمان خطبه خواند، ایشان پس از حمد و ثنای خداوند آنگونه که شایسته اوست فرمودند: «راستگوترین سخن قرآن و بهترین هدایت، هدایت محمد صلی الله علیه و آله وسلم است».

ص:172


1- (1) تفسیر عبدالرزاق (صنعانی)، ج 1، ص 9 (دارالکتب العلمیه)؛ مقدمتان فی علوم القرآن (این دو، مقدمه کتابهای المبانی وکتاب ابن عطیه تحقیق آرتور جفری است) طبع الخانجی، 1372 م؛ تفسیر المحرر الوجیز، مقدمه.
2- (2) فضائل القرآن، ج 7، ص 511.

4. از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

«لکل شیء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان؛(1)برای هر چیزی بهاری، است و بهار قرآن رمضان است».

5.عن الصادق [علیه السلام]: «من دعا بسم الله الرحمن الرحیم کان اقرب الی اسم الله الاعظم من سواد العین الی بیاضها؛هرکس بسم الله الرحمن الرحیم را بخواند به اسم اعظم نزدیک تر است از سیاهی چشم به سفیدی اش».(2)

6. و عنه فی تفسیر العیاشی: (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) اسم الله الاکبر الاعظم،(3)در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده است: بسم الله الرحمن الرحیم اسم خداوند والامرتبه است (اسم اعظم است).

لازم به ذکر است این حدیث در نسخه فعلی تفسیر عیاشی موجود نیست.

7. و عنه فی کتاب الکلینی:

«قال: یا مفضل احتجب من الناس ببسم الله الرحمن الرحیم و بقل هو الله احد، اقرأها عن یمینک و شمالک و من بین یدیک و من خلفک و من فوقک و من تحتک و اذا دخلت علی سلطان جائر فاقرأ حین تنظر الیه ثلاث مرات واعقد ببدنک الیسری لاتفارقها حتی تخرج من عنده»

ای مفضل از مردم با (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) و (قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ) در امان باش، از راست و چپ، از پیش رو و پشت سر، از بالا و پایین آن را بخوان و هرگاه بر سلطانی ستمگر وارد شدی اینها را سه بار هنگام نگاه کردن به او بخوان و به سمت چپ بدنت گره بزن و از آن مفارقت نکن تا اینکه از نزد آن سلطان خارج شوی.

(ظاهراً مراد حضرت این است که به عنوان حرز هم می توان استفاده نمایی)

8. روی عن جعفر بن محمد الصادق رضی الله انه قال: «البسمله تیجان السور؛(4)از امام صادق علیه السلام روایت شده که بسم الله تاج سوره هاست».

ص:173


1- (1) تفسیر شهرستانی، ج 1، ص 113 (همین حدیث در بحار، ج 89، ص 213).
2- (2) همان، ج 1، ص 209 (این حدیث در تغسیر عیاشی از امام رضا علیه السلام نقل شده است، ج 1، ص 21).
3- (3) همان، ج 1، ص 210.
4- (4) تفسیر مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 210. این حدیث در کافی و در باب فضل القرآن (ص 20) آمده است.

از امام صادق علیه السلام روایتی در فرازمندی و سنگینی حقیقی حروف قرآن بیان شده که جای تأمل دارد، زیرا اگر به واقع بنگریم هر حرف قرآن، بسیار سنگین و پرمحتواست.

9. عن الصادق [علیه السلام]: ذیل (إِنّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً) قیل: ثقل حروفه حقیقه فی اللوح المحفوظ فمن بعضهم ان کل حرف من القرآن فی اللوح اعظم من جبل قاف و ان الملائکه اجتمعت علی الحرف ان یقلوه ما اطاقوه حتی....؛(1)

امام صادق علیه السلام می فرمایند: قرآن را به اعتبار ثقل حقیقی حروفش در لوح محفوظ، ثقل نامیده اند، زیرا بعضی از حروف قرآن در لوح محفوظ سنگین تر از کوه قاف است و اگر ملائکه جمع شوند تا حرفی را جابه جا نمایند و بلند کنند، نمی توانند تا اینکه اسرافیل که فرشته لوح محفوظ است می آید و آن را به اذن خداوند بلند می کند.

ورای بحث صحت یا عدم صحت سند حدیث، آنچه مسلم است صحبت امام صادق علیه السلام ورای ظاهر و از مقوله باطن قرآن است آنجا که در روایات متعدد نقل شده که آیة الکرسی و حمد از ثقل بسیار به عرش آویزان بودند و فرود نمی آمدند، همه اینها بیانگر ثقل رتبی و باطنی آیات و کلمات و حروف است، نه ثقل ظاهری، و کلام حضرت ناظر به این قسم است؛ آنچنان که در خود قرآن بیان شده این قرآن را بر آسمان ها و زمین عرضه نمودیم نپذیرفتند، یا در آخر سوره حشر چنین می خوانیم (لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ...) اگر این قرآن را بر کوه نازل کنیم خاشع شده و از شدت خشوع از هم می پاشد.

10. حدثنا عبدالله بن محمد بن جعفر ثنا محمد بن العباس حدثنی محمد بن عبدالرحمن ابن غزوان حدثنی مالک بن انس عن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین [علیه السلام] قال:

«لما قال سفیان الثوری: لا اقوم حتی تحدثنی. قال له: انا احدثک و ما کثرة الحدیث لک بخیر یا سفیان، اذا انعم الله علیک بنعمة فاحببت بقائها و دوامها فاکثر من الحمد والشکر علیها، فان الله عزوجل قال فی کتابه (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ) واذا استبطات الرزق فاکثر من الاستغفار فان الله تعالی قال فی کتابه: (اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً) یا سفیان: اذا حزنک امر من سلطان او غیره فاکثر من لا حول و

ص:174


1- (1) روح المعانی، ج 29، ص 104. آلوسی می گوید: این روایت نیاز به نقل، صحیح از امام صادق علیه السلام دارد.

لا قوة الا بالله، فانها مفتاح الفرج و کنز من کنوز الجنه فعقد سفیان بیده و قال ثلاث وای ثلاث. قال جعفر: عقلها والله ابوعبدالله ولینفعنه الله بها؛(1)

از مالک از امام صادق علیه السلام روایت شده که چون سفیان ثوری گفت بر نمی خیزم مگر برای من روایت کنی، آن حضرت فرمود: من برایت حدیث نقل می کنم، اما کثرت حدیث نفعی به حال تو ندارد. ای سفیان، اگر خداوند به تو نعمتی بخشید و دوست داشتی باقی باشد پس بسیار حمد و شکر کن زیرا خداوند متعال فرموده است: (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ) هرگاه روزی، دیر به تو رسید زیاد استغفار کن، زیرا خداوند فرموده است: (اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً) ای سفیان هرگاه امری بر جانب تو سخت گردید چه از جانب پادشاه یا شخص دیگری پس بسیار «لا حول و لا قوة الا بالله» را بگو، چون کلید گشایش و گنجی از گنج های بهشت است. پس سفیان دست هایش را به هم فشرد، و سه بار اظهار تأسف کرد. امام فرمود: به خدا قسم ابوعبدالله آن را به گوش گرفت و از آن سود خواهد برد.

این حدیث نیز ناظر به جامعیت قرآن است و اینکه درمان دردهایتان را از خدا بخواهید و به آیات قرآن اقتدا نمایید. آنچه در همه این روایات نمود ویژه ای دارد این است که راهنمایی و تبیین قرآن فقط از این خاندان ساخته است و اینها از سلاله انبیاء هستند.

ه -) امام رضا علیه السلام

در تفسیر روح المعانی ذیل آیه (لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ...) روایتی از تفسیر عیاشی بدین مضمون نقل نموده است.

روی العیاشی فی تفسیره بالاسناد عن الاشعث بن حاتم قال: کنت بخراسان حیث اجتمع الرضا رضی الله المأمون والفضل بن سهل فی

ص:175


1- (1) حلیة الاولیاء، ص 193. ابونعیم در همین، صفحه از عمروبن المقدام روایت نموده که گفت: «اذا نظرت الی ابی، جعفر بن محمد علمت أنّه من سلالة النبیین؛ چون به امام، جعفر، صادق علیه السلام می نگریستیم در می یافتم که از سلاله انبیاء است».

الایوان بمرو. فوضعت المائدة. فقال الرضا [علیه السلام]: ان رجلا من بنی اسرائیل سألنی بالمدینه فقال: النهار خلق قبل ام اللیل، فما عندکم؟ فارادوا الکلام فلم یکن عندهم شیء فقال الفضل للرضا [علیه السلام]: اخبرنا بها اصلحک الله تعالی. قال: نعم، من القرآن ام من الحساب؟ و قال له الفضل من جهة الحساب. فقال رضی الله: قد علمت یا فضل ان طالع الدنیا السرطان و الکواکب فی مواضع شرفها فزحل فی المیزان و المشتری فی السرطان و المریخ فی الجدی و الشمس فی الجمل و الزهره فی الحوت و عطارد فی السنبله والقمر فی الثور فتکون الشمس فی العاشر وسط السماء فالنّهار قبل اللیل، و من القرآن قوله تعالی (وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ) ای اللیل قد سبقه النهار؛(1)

در تفسیر عیاشی به اسناد اشعث بن حاتم روایت شد که گفت: من در خراسان بودم که امام رضا علیه السلام مأمون و فضل بن سهل در ایوان مرو جمع شده بودند و سفره ای پهن بود. امام رضا علیه السلام فرمود: مردی از بنی اسرائیل (یهودی) در مدینه از من سؤال کرد ابتدا روز خلق شده است یا شب، نظر شما چیست؟ خواستند چیزی بگویند اما سخنی نداشتند. سپس فضل به امام رضا علیه السلام گفت: خداوند تو را باعث خیر و صلاح گرداند ما را از آن خبر بده. امام فرمود: از قرآن یا از علم حساب؟ فضل گفت: از جهت حساب. پس ایشان فرمودند: ای فضل، طالع دنیا سرطان است و کوکب در موضع بالای آن است و زحل در میزان است و مشتری در سرطان و مریخ در جدی و خورشید در جمل و زهره در حوت و عطارد در سنبله و ماه در ثور، پس خورشید در وسط آسمان است، لذا روز قبل از شب است، و اما از قرآن، خداوند می فرماید: (وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ) شب را توان پیشی گرفتن بر روز نیست.

این کلام امام جامعیت قرآن را می رساند، اما مگر کسی غیر از جامع قرآن و حامل آن می تواند ادعا کند که بر همه آن احاطه دارد.

ص:176


1- (1) روح المعانی، ج 23، ص 22.
3. ویژگی های قرآن در کلام اهل بیت علیهم السلام
اشاره

یکی از ویژگی های بیانی قرآن کریم این است که بسیاری از معارف هدایت بخش خود را در قالب اصول و قواعد کلی عرضه نموده و بدین وسیله محورهای بنیادین و راه رسیدن به کمال را در اختیار آدمیان نهاده است. این ویژگی از یک سو متن قرآن را فراتر از زمان و مکان خاص قرار داده و از دیگر سو، راهیابی به فروعات و جزئیات آن را به تفسیر روشمند وانهاده است. این تشریح در گام نخست بر عهده پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و جانشینان راستین آن حضرت نهاده شد و در مرحله بعد نیز به تلاش، تدبر و اجتهاد روشمند مؤمنان و البته با بهره گیری از شیوه تعلیمی پیشوایان معصوم علیهم السلام موکول شده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«دستور اقامه نماز بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد، ولی کیفیت اقامه آن [تعداد رکعات نماز آن] مشخص نبود، تا اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله خود این فرمان را برای مردم تشریح کرد.»(1)

اینک برخی از این خصوصیات را از نظر می گذرانیم:

الف) به کار گیری سبک خاص در بیان مطالب

قرآن در بیان مطالب و ابلاغ پیام های خود سبک ویژه ای را برگزیده است. بدین بیان که مجموعه مطالب و پیام های مربوط به یک موضوع را دریک آیه یا سوره یا در جزء معینی از قرآن به گونه ای متمرکز نیاورده است. از این رو، مطالب مربوط به یک موضوع مشخص را باید در لابه لای آیات سوره های متعدد کاوید و سپس به جمع بندی آنها پرداخت. از سوی دیگر، پاره ای از آیات قرآن با تکیه بر قراین - پیوسته یا ناپیوسته - به بیان مقاصد خود پرداخته اند که بدون آگاهی از این گونه قراین نمی توان به گونه ای صحیح، معانی مورد نظر این آیات را دریافت. در واقع تفسیر روشمند، راه را برای رسیدن به معارف قرآن - با توجه به این سبک ویژه - هموار می سازد.

ص:177


1- (1) الکافی، ج 1، ص 286.
ب) معرفی جهان های فراطبیعی

ویژگی دیگر قرآن این است که ذهن و ضمیر کنجکاو بشر را به جهان ها و موجودات فراطبیعی و ارتباط و تأثیر و تأثر میان آنها و جهان مادی معطوف نموده است. از این رو، تصویری که قرآن از هستی و موجودات آن، پیش روی انسان می نهد، به مراتب گسترده تر و پیچیده تر از آن چیزی است که در قلمرو حواس محدود و جزئی نگر بشر قرار دارد. آیات قرآن درباره عرش، روح، فرشتگان، جن و عوالم ملکوت، امر، برزخ و قیامت از این نمونه اند. بی شک آگاهی صحیح از محتوای بلند این گونه آیات در گرو تشریح و تفسیر روشمند آنهاست.

ج) ژرفای نامحدود

ویژگی دیگری که قرآن را از متون دیگر ممتاز می سازد، ژرفای پایان ناپذیر آیات آن است. قرآن، افزون بر معارف ارزشمندش که در قالب ظواهر و ساختار ترکیبی جملات است، معارف و پیام های بسیاری را نیز در خفا نهفته دارد که در بستر زمان و با اندیشه ورزی همه جانبه در آیات آشکار می گردند. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

«إِنَّ لِلْقرآنِ ظَهْراً وَ بَطْناً وَ لِبَطْنِه بَطْنٌ إِلَی سَبْعَةِ أَبْطُن؛(1)برای قرآن ظاهری است و باطنی، و برای باطن آن [نیز] باطن دیگری است تا هفت بطن.»

علاوه بر پیامبر صلی الله علیه و آله، جانشینان راستین آن حضرت نیز بر این مطلب تأکید بسیار نموده و ذهن مؤمنان ژرف اندیش را به این ویژگی مهم معطوف ساخته اند. تأکید قرآن کریم بر ژرف اندیشی و تدبر در آیات(2) نیز در حقیقت آگاهی دادن به ژرفای نامحدود این کتاب آسمانی است.

اساسی ترین رمز ماندگاری قرآن در بستر متحول زمان، ژرفای نامحدود آن است و بی تردید آگاهی بر این ژرفا در گرو تشریح مستمر و تفسیر روشمند قرآن است.(3)

ص:178


1- (1) الصافی فی تفسیر القرآن، ج 1، مقدمه 4.
2- (2) بنگرید به: سوره های ص، آیه 29؛ نساء، آیه 82؛ محمد، آیه 24 و نحل، آیه 44.
3- (3) برای آگاهی بیشتر درباره «ظهر» و «بطن» قرآن بنگرید به: قرآن در اسلام؛ قرآن و چگونگی پاسخ گویی به نیازهای زمان.
د) جهان شمولی و ابدیت

اندیشه جهانی و جاودانه بودن فروغ هدایت قرآن، از اصول بنیادی است که همه مسلمانان از آغاز ظهور اسلام تا به امروز بر آن متفق اند. مسلمانان همواره بر این باور بوده و هستند که قرآن در پهنه زمین و گستره زمان - تا آنجا که مرز بشریت است - کتاب هدایت همه انسان هاست.

این باور که در عمق جان و اندیشه مسلمانان خوش نشسته، پیش از هر چیز برخاسته از اعلام آشکار و بدون ابهام خودِ قرآن است:

(وَ ما هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ) ؛(1)

«و این کتاب الهی جز ذکر برای جهانیان، چیز دیگری نیست».

در جای دیگری نیز می فرماید:

(تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً)؛2

«بزرگ [و خجسته] است کسی که بر بنده خود، فرقان [کتاب جدا سازنده حق از باطل] را نازل فرمود، تا برای جهانیان هشدار دهنده ای باشد».

(قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً) ؛(2)

«بگو: ای مردم، من پیامبر خدا به سوی همه شما هستم».

با توجه به ویژگی جهان شمولی و ابدیت قرآن، لازم می آید که آیات قرآن متناسب با نیاز معرفتی و معیشتی عصرها و نسل ها شرح و تفسیری نوین بیابد تا بسیاری از زوایای جدید زنده بشر از پرتو قرآن محروم نماند.

ه -) فصاحت و بلاغت بی نظیر

قرآن گرچه پیام ها و معارف خود را در ساختار زبان و واژگان عربی عرضه داشته، اما در انتخاب، ترکیب چینش و پردازش کلمات و جملات خود چنان ظرافت هایی را مورد توجه قرار

ص:179


1- (1) سوره قلم، آیه 52.
2- (3) سوره اعراف، آیه 158.

داده که باعث شده در بالاترین سطح فصاحت و بلاغت قرار گیرد. زبان عربی که انواع مجازها، استعاره ها، کنایه ها، اشاره ها، تشبیه ها، رمزها و ضرب المثل ها را در خود دارد، اگر وسیله انتقال معارف ناب و ژرف گردد و به اوج فصاحت و بلاغت رسد، به یقین، سخن آن سرشار از دقت های واژه شناختی و ظرافت های مفهومی خواهد بود. افزون بر این، قرآن برای بیان معارف و معانی مورد نظر خود از بیشترین ظرفیت الفاظ و جملات بهره جسته است. بی شک، راه یابی صحیح به معارف نهفته چنین متنی، مستلزم خردورزی بسیار است که این مهم جز با تفسیر روشمند میسور نیست.

و) اشاره ها و نشانه ها

با آنکه قرآن پیام های هدایت بخش خود را آشکارا و به صراحت اعلام داشته، در عین حال معارف و مفاهیم بلندی را نیز در قالب اشاره هایی ظریف بیان کرده است.

اشارات تاریخی به سرگذشت امت های پیشین، اشاره های علمی به اسرار آفرینش هستی همچنین چگونگی سیر تکوین جسم و جان آدمی و نیز اشارات اخلاقی با ظرافت و حساسیت های سیر و سلوک، همگی صدها نکته باریک تر از مو در خود جای داده اند. دستیابی به مفاهیم نهفته در این اشارات، در گرو بررسی عالمانه آیات وحی و تدبر در آنها از یک سو، و برخورداری از دانش های تاریخی و تجربی و اخلاقی از سوی دیگر است.

افزون بر این، گاه در آیاتی از قرآن، واژه هایی به کار رفته که به یک عادت یا رسم جاهلی آن دوره اشاره دارد؛ از قبیل «نسیء»(1) یا «ورود به خانه ها از پشت دیوار»(2). بنابراین آگاهی دقیق از محتوای این گونه آیات، نیازمند تحقیق و دانستن عادات و رسوم عصر جاهلیت است.

ص:180


1- (1) (إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ)؛ «جز این نیست که، جابه جا کردن [ماه های حرام] فزونی در کفر است». (سوره توبه، آیه 37). نسیء یکی از عادت های، جاهلیت بود؛ بدین بیان که مردم آن عصر، ماه های حرام را تغییر می دادند و حکم ماه حج را در هر سه سال، سالی ده روز به ماه بعد می انداختند. (تفسیر و مفس - ران، ج 1، ص 20). ماه های حرام که جنگ و خون ریزی در آنها حرام شده، عبارت است از: محرم، رجب، ذی القعده و ذی الحجة.
2- (2) (وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها)؛ «و نیکی آن نیست که از پشت خانه درآیید.»، (سوره بقره، آیه 189) در میان گروهی از اعراب جاهلی رسم چنین بود که وقتی در احرام حج بودند، اگر نیازی پیش
4. اسرار ماندگاری قرآن در کلام اهل بیت علیهم السلام
اشاره

چنان که در مبحث انس با قرآن گذشت، شناخت صحیح و جامع مفاهیم و معارف قرآن در گرو تفسیر روشمند این کتاب آسمانی است. چنین تفسیری هنگامی میسر است که از یک سو، مفسر قرآن از شرایط لازم برای تفسیر برخوردار باشد و از سوی دیگر، منابع تفسیر نیز اصالت و اعتبار لازم را داشته باشند. بی توجهی به این مهم سبب شده مسلمانان و جامعه اسلامی همواره در اثر تفسیرهای جاهلانه یا عنادآلود اشخاص، گروه ها و فرقه های منحرف زیان ببیند. تفسیرهای ارائه شده از سوی «خوارج» در نیمه نخست سده اول هجری و همچنین گروهک «فرقان» در عصر ما، دو نمونه آشکار از این گونه تفسیرهاست.

نظر به اینکه شناخت تفسیر روشمند، نقشی اساسی در شناخت تفسیر صحیح قرآن و تمایز آن از تفاسیر ناصواب دارد، در این بخش به اختصار، ملاک ها و شرایط لازم را در این باب یادآور می شویم.

از تدبر و مطالعه در آیات قرآن و سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در می یابیم که در جاودانگی قرآن، سه عامل اساسی تضمین گردیده است که از آنها به اسرار و رموز جاودانگی قرآن یاد می شود. در ادامه به اختصار به بیان هر یک می پردازیم.

الف) ژرفای نامحدود قرآن

پیش از این آوردیم که ژرفای نامحدود قرآن، یکی از ویژگی های ذاتی این کتاب آسمانی به شمار می آید. این ویژگی که در روایات از آن به «بطن» و «بطون» یاد شده، چنان مورد عنایت و تأکید پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته که بنا به اظهار جمعی از اندیشمندان دینی، «روایات بطن» از جمله روایات متواتر شمرده می شوند. برخورداری یک سخن یا متن مکتوب از «بطون»، به این معناست که آن سخن یا متن علاوه بر آنچه با ظاهرش عرضه می کند، مفاهیم و مطالب دیگری را نیز در خود دارد که با ساز و کاری ویژه می توان آنها را استخراج کرد.

ص:181

علامه طباطبایی در تعریف «ظَهْر» و «بَطْن» می گوید:

«ظهر همان معنای ظاهر و ابتدایی است که از آیه به دست می آید و بطن، معنای نهفته در زیر ظاهر است، چه آن معنی یکی باشدیا بیشتر...».(1)

برخورداری آیات قرآن از بطون، موجب تمایز میان متن قرآن و متن های انسانی شده است. شاید درگذر زمان آثار ادبی، عرفانی و منظومِ برخی از فرهیختگان و عارفان نامور برداشت های گوناگونی شود، اما چون پدید آورندگان این گونه آثار در تنگنای زمان و مکان محدود بوده اند و قلمرو دانش آنان نیز محدود بوده است، نمی توان و نباید هرگونه دریافتی را از آثارشان، معادل مقصود آنان تلقی نمود. اما درباره متن قرآن این مطلب به کلی متمایز است؛ زیرا منبع قدسی و پدید آورنده قرآن، فوق زمان و مکان، صاحب علم بی پایان و محیط بر همه هستی و پدیده های آن است،(2) از این رو کلام او فراتر از زمان و مکان و دربردارنده معانی و مفاهیم بسیار است و این همان چیزی است که با بهره گیری از بطون، در آیات قرآن صورت بی همتایی یافته و قرآن را به ابدیت سپرده است.

آیات قرآن چنان اند که علی رغم ثبات و تغییر ناپذیری ظواهر الفاظ آن، معانی متکاملی را در خود گنجانده اند و به تناسب پیشرفت دانش انسانی، معانی جدیدی را از آن آیات می توان دریافت. به عبارت دیگر، هر چه بر دانش بشر افزوده می شود، جلوه هایی از آنچه در قرآن تعلیم شده، بر انسان آشکار می شود و معجزه بودن قرآن در این است که متنی ثابت، معانی و مفاهیمی جاودان و متطوّر را در خود جای داده است؛ متنی که دربردارنده حقیقت مطلق است و در عین حال فهم نسبی و عصری بشر را بر می تابد.(3)

در جایی امام باقر علیه السلام بطون قرآن را رمز ابدیت آن شمرده اند و سپس قرآن را به خورشید و ماه تشبیه می کنند:

ص:182


1- (1) المیزان، ج 3، ص 74.
2- (2) قرآن درباره منبع قدسی خود می فرماید: (قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)؛ «بگو آن را کسی نازل ساخته است که راز نهان ها را در آسمان ها و زمین می داند». (سوره فرقان، آیه 6).
3- (3) الکتاب و القرآن، قرائة معاصرة، به نقل از: بولتن مرجع 2، قرآن پژوهی، ص 187.

فُضَیل بن یسار می گوید:

از امام باقر علیه السلام درباره این روایت سؤال کردم: ما مِنَ القرآن آیةٌ إلاّ و لَها ظَهرٌ و بَطنٌ [هیچ آیه ای از قرآن نیست، مگر آنکه ظاهر و باطنی دارد.] امام علیه السلام در پاسخ فرمودند: ظاهر قرآن همان نزول آن و باطن قرآن، تأویل آن است؛ برخی از قرآن تحقق یافته و برخی هنوز تحقق نیافته است. قرآن همانند خورشید و ماه همواره در حال جریان و پرتوافشانی است.(1)

شبیه این روایت در منابع اهل سنت هم نقل شده است.

تشبیه قرآن به خورشید و ماه، راز بسیار ظریفی را در باب ابدیت قرآن می گشاید. برپایه این سخن، همه نیازهای آدمیان در معرض خورشید همیشه تابان قرآن قرار می گیرد و این بدان روست که قرآن با سرچشمه گرفتن از دریای بی کران علم الهی و با برخورداری از ژرفای نامحدود، بالاتر از زمان و مکان، فراز و فرودهای حیات معنوی و مادی انسان ها را روشنایی می بخشد.

ژرفای نهایت ناپذیر قرآن، اولین و اصلی ترین رمز ماندگاری قرآن در بستر طولانی زمان است. این ویژگی سبب می شود مجموعه ای به ظاهر «محدود» از ظرفیتی نامحدود برخوردار گردد و آنچه به ظاهر «ثابت» می نماید، از پویایی درونی و همیشگی برخوردار باشد.

ب) پیوند قرآن و عترت
اشاره

ظرفیت نامحدود قرآن که برآمده از بطون آن است، در صورتی که به فعلیت برسد و متناسب با نیازهای زمان تفسیر گردد، با زندگی و نیازهای مؤمنان ارتباط برقرار می کند و به حاجات آنان در عرصه های گوناگون پاسخی شایسته می دهد.

چنانچه ساز و کارهایی به منظور تبیین و تفسیر آیات منظور نگردد، قرآن کریم در عین تقدس و عظمت و برخورداری از معارف بسیار، اصلی ترین ویژگی خود، یعنی هدایت گری و معرفت بخشی را از دست می دهد و بدین رو از ورود به عرصه زندگی آدمیان باز می ماند.

ص:183


1- (1) شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج 27، ص 196.

حال باید دید برای این منظور در کنار قرآن، کدام ساز و کارها تعبیه شده و کیفیت بهره گیری مؤمنان از آنها نیز چگونه است؟ اهمیت مطلب یاد شده را می توان از این سخن امام علی علیه السلام دریافت:

«هذا القرآن إِنَّما هُوَ خَطٌّ مَسطورٌ بَینَ الدَّفَتَینِ، لاینْطِقُ بِلِسانٍ و لا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرجُمانٍ؛(1)این قرآن، خطی نوشته شده میان دو جلد است؛ زبان ندارد تا سخن بگوید و نیازمند کسی است که آن را به سخن درآورد».

به منظور تبیین و تفسیر صحیح قرآن، نخستین و اصلی ترین ساز و کار، «پیوند جاودانه و ناگسستنی قرآن و عترت» است. تشریع اصل امامت در قرآن در حقیقت، بیانگر این سازوکار بنیادی است و توصیه مکرر پیامبر صلی الله علیه و آله در توجه دادن مسلمانان به این پیوند نیز از اهمیت فراوان آن در زندگی مؤمنان حکایت دارد.

پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در این باره فرمود:

من در میان شما دو چیز گرانبها را ترک کردم که اگر بدان ها تمسک جویید، هرگز پس از من به بی راهه نخواهید رفت؛ یکی از آن دو از دیگری بزرگ تر است: کتاب خدا (قرآن) که ریسمان کشیده شده ای است از آسمان به زمین و [دیگری] عترت من، اهل بیتم. آگاه باشید که آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا آنکه کنار حوض بر من وارد شوند.(2)

این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله که به «حدیث ثَقَلَین» شهرت یافته، از جمله روایاتی است که شیعه و اهل سنت بر اعتبار آن اتفاق نظر داشته، به تواتر آن را نقل کرده اند.

ابن حجر هیتمی - از عالمان بر جسته اهل سنت - درباره این حدیث می گوید:

برای حدیث مذکور طرق بسیاری است [و] بیست و چند نفر از صحابه آن را روایت کرده اند. برخی از آنان این حدیث را در سفر حجة الوداع و در روز عرفه از وی شنیده و نقل کرده اند و برخی آن را در زمان بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و در حضور جمع زیادی از صحابه شنیده و نقل کرده اند. گروهی دیگر آن را در ماجرای بزرگ و فراموش ناشدنی غدیر خم از پیامبر شنیده اند و بالاخره

ص:184


1- (1) نهج البلاغه، خطبه 125.
2- (2) ر. ک: وسایل الشیعه، ج 27، ص 34؛ مسند احمد، ج 3، ص 14؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 123.

گروهی دیگر گفته اند که پیامبر صلی الله علیه و آله پس از بازگشت از طائف، خطبه ای ایراد کرد و در آن، حدیث ثقلین را بیان فرمود.(1)

امام علی علیه السلام در باره پیوند قرآن و عترت می فرماید:(2)

«خداوند تبارک و تعالی ما را پاکیزه نمود و نگه داشت و ما را بر خلقش گواه قرار داد و در زمینش حجت نهاد و ما را همراه با قرآن، و قرآن را همراه با ما قرار داد؛ نه ما از قرآن جدا شویم و نه قرآن از ما جدا شود».

امام علی علیه السلام در جایی دیگر قرآن را منهای عترت، «کتاب صامت» می خواند که با پیوند آن با عترت، به نطق در می آید و مؤمنان را به راه سعادت هدایت می کند:

«هذا کتابُ اللهِ الصَّامتِ و أَنَا الْمُعبِّر عَنْه فَخُذُوا بِکتابِ اللهِ النَّاطِقِ؛(3)این قرآن، کتاب خاموش خداست و من آن را تعبیر (تبیین) می کنم؛ پس به کتاب ناطق خدا تمسک جویید».

به هر حال پیوند قرآن و عترت از دو جنبه می تواند اهمیت داشته باشد

اول: فلسفه پیوند قرآن و عترت

حضور مستمر مفسری آگاه به معارف و اسرار وحی در کنار قرآن، ضرورتی است که حتی خود قرآن نیز آن را آشکارا بیان داشته است. در عصر نزول که شرایط فراگیری وحی در جامعه مسلمانان کاملاً فراهم بود، قرآن، شخص پیامبر صلی الله علیه و آله را برای عهده داری این مسئولیت خطیر به مسلمانان معرفی نموده است:

(وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)؛4

«و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم، تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی، و امید که آنان بیندیشند».

ص:185


1- (1) الصواعق المحرقه، ص 150.
2- (2) الکافی، ج 1، ص 190.
3- (3) ابن بطریق اسدی، العمده، ص 330؛ و نیز ر. ک: وسایل الشیعه، ج 18، ص 20.

اساساً در نگاه قرآن کریم یکی از مسئولیت های اصلی همه پیامبران تفسیر و تبیین وحی بوده است؛ چنان که در آیه ای می خوانیم:

(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ) ؛(1)

«و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم، تا [حقایق را] برای آنان بیان کند».

آنچه از این گونه آیات بر می آید، این است که اولاً وحی آسمانی در همه ادوار تاریخی با زبان و واژگان شناخته شده و قابل فهم پیامبران و مخاطبان وحی، نازل شده است و دوم اینکه همواره یک عنصر انسانی در کنار وحی، مسئولیت تعلیم و تبیین و به عبارتی شفّاف ساختن ابعاد گوناگون وحی را نیز بر عهده داشته است.

گرچه اینک با ختم نبوت، نزول وحی خاتمه یافته، اما اعتبار و حجیت وحی قرآنی - بنا به باور همه مسلمانان - تا ابد باقی است. این جاودانگی و ابدیت قرآن از یک سو، و ظهور نیازهای جدید در عرصه حیات فردی و اجتماعی مؤمنان از دیگر سوی، حضور مفسران آگاه به اسرار و ژرفای وحی را در کنار قرآن برای همه زمان ها ضرورت می بخشد.

در اندیشه بنیادین شیعه، این ضرورت حیاتی در «پیوند همیشگی و ناگسستنی قرآن با عترت» تحقق عینی یافته و خطوط کلی آن نیز در آیاتی که به تشریع اصل امامت پرداخته اند و هم چنین در سخنان گران بهای پیامبر صلی الله علیه و آله ترسیم شده است.

با تشریع اصل امامت و در پرتو پیوند قرآن و عترت، آیات صامت وحی، متناسب با موضوعات و مسائل جدید به نطق در می آیند و بدین رو زندگی آدمیان از موهبت وحی، رنگی دیگر می یابد. با این پیوند مبارک، قرآن همواره در حال نازل شدن است و هیچ عصری و نسلی، از وحی آسمانی بی بهره نمی ماند.

دوم: ثمرات پیوند قرآن و عترت

از پیوند جاودانه قرآن و عترت ثمرات ارزشمندی نصیب مؤمنان و جامعه اسلامی می گردد که از این قرارند:

1. تبیین و تفسیر صحیح آیات قرآن، متناسب با نیازها و مسائل جدید مسلمانان و جامعه اسلامی؛

ص:186


1- (1) سوره ابراهیم، آیه 4.

2. آموزش شیوه صحیح برای دستیابی ضابطه مند به مفاهیم وحی در غیاب عترت؛

3. رهبری سیاسی جامعه اسلامی که خود دو رهاورد ارزشمند را به دنبال دارد:

الف) رهبری سیاسی اهل بیت علیهم السلام به تبیین دقیق و کاربردی بخش بزرگی از آیات قرآن می انجامد؛ آن هم آیاتی که ناظر به شئون مختلف جامعه دینی است.

ب) با رهبری سیاسی اهل بیت علیهم السلام رهنمودهای قرآنی برای ساختن جامعه الهی و ارزش محور، در کمال دقت و اطمینان به کار گرفته می شوند و در نتیجه، همگان به کرامت انسانی خود می رسند.

4. تأمین حضور همیشگی «انسان کامل» به عنوان اسوه نیکو و جلوه جمال حضرت حق تعالی در میان آدمیان.

ج) اجتهاد روشمند در قرآن

همان گونه که پیشتر آمد، پیوند قرآن و عترت، پیوندی مستمر و ناگسستنی است، امّا نکته آزار دهنده این است که دسترسی به این ساز و کار برای همگان در همه زمان ها و مکان ها مقدور نیست. این عدم دسترسی یا در شرایط طبیعی است، مانند فاصله طولانی تا محل زندگی امام علیه السلام و در نتیجه، عدم امکان بهره مندی از ایشان، یا در شرایط غیرطبیعی، مانند عصر غیبت، چه کوتاه مدت و چه بلند مدت.

حال پرسیدنی است که آیا ساز و کار پیش بینی شده برای تبیین و روزآمدی قرآن، تنها در پیوند قرآن و عترت خلاصه می گردد؟ اگر چنین است، آیا در غیاب عترت علیهم السلام راه برای بهره مندی از قرآن به کلی مسدود می گردد و در نتیجه، وحی از زندگی آدمیان رخت بر می بندد، یا آنکه علاوه بر ساز و کار پیشین، سازو کار دیگری نیز پیش بینی شده تا در چنین وضعیتی آدمیان و جامعه انسانی از فیض وحی آسمانی محروم نگردند؟

همچنین آیا قرآن کریم، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و عترت پاکش چنین شرایطی را پیش بینی کرده و هدایت های لازم را ارائه داده اند؟

دقت در آیات قرآنی، رهنمودهای پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و تعالیم اهل بیت علیهم السلام، ما را به ساز و کار دیگری در غیاب عترت نیز رهنمون می سازد که اصل آن «اصل اجتهاد» و خرد ورزی در آیات وحی است.

ص:187

قرآن از این اصل به «تفقه در دین» یاد کرده و مؤمنان را نیزبه آن ترغیب نموده است:

(وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ) ؛(1)

«و شایسته نیست مؤمنان همگی [برای جهاد] کوچ کنند. پس چرا از هر فرقه ای از آنان، دسته ای کوچ نمی کنند تا [دسته ای بمانند و] در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان بازگشتند بیم دهند، باشد که آنان از [کیفر الهی] بترسند؟»

«تفقه» به این معناست که کسی در طلب چیزی باشد؛ به گونه ای که در آن تمحض و تخصص یابد.(2) از این رو، «تفقه در دین» به معنای فرا گرفتن دین به صورت تحقیقی است.

اصل این آیه، مؤمنان را از عزیمت دسته جمعی به جهاد نهی نموده و از آنان خواسته است هم زمان با عزیمت گروهی برای جهاد، جمعی نیز به منظور تفقه در دین به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسند تا پس از مراجعت به سوی قوم خویش، پیام وحی را به آنان ابلاغ کرده، آنها را از سرپیچی از فرمان های خداوند بیم دهند. از معادل قرار گرفتن تفقه در دین و جهاد در آیه بالا، به روشنی می توان به نقش مهم «اجتهاد روشمند» در حفظ و حراست از مرزهای اندیشه دینی و معارف ناب وحیانی واقف گردید.

تأکید قرآن بر «تعقل»، (3)«تفکر»(4) و «تدبر»(5) همگی از اهمیت اجتهاد و خردورزی در حیات جاودانه قرآن حکایت دارد.

البته در همان زمان نیز برخی از شاگردان مکتب اهل بیت علیهم السلام از وجود ساز و کارهای دیگر - برای تبیین و تشریح قرآن - می پرسیدند و ائمه علیهم السلام نیز با تمسک به قرآن، توجه آنان را به اصل بنیادین «تفقه» و ژرف اندیشی در دین معطوف می ساختند.

ص:188


1- (1) سوره توبه، آیه 122.
2- (2) مفردات الفاظ القرآن، ص 643.
3- (3) سوره زخرف، آیه 3.
4- (4) سوره نحل، آیه 44.
5- (5) سوره ص، آیه 29؛ سوره محّمد، آیه 24؛ سوره نساء، آیه 82.

یعقوب بن شعیب می گوید:

به امام صادق علیه السلام عرض کردم زمانی که برای امام حادثه ای رخ دهد (از دنیا برود)، مردم باید چگونه عمل کنند؟ امام علیه السلام فرمود: به سخن خداوند عمل نمایند: «باید از هر فرقه، گروهی به منظور تفقّه در دین کوچ کنند تا آن گاه که به سوی قوم خویش بازگشتند، آنان را بیم دهند؛ باشد که آنان بترسند.» امام علیه السلام فرمود: آن گروهی که برای تفقّه کوچ کرده اند، تا زمانی که در حال تحصیل هستند، معذورند و گروهی که مانده اند نیز معذورند تا آنان به سویشان باز گردند.(1)

شایان ذکر است که اجتهاد در قرآن تنها در صورتی مشروع و روشمند است که از ضوابط و شرایط لازم برخوردار باشد. گام نهادن در عرصه خطیر اجتهاد، بدون برخورداری از شرایط لازم، خود نوعی «تفسیر به رأی» شمرده می شود که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام نیز به شدت آن را نکوهیده اند.

با عنایت به مباحث گذشته چنین نتیجه می گیریم که قرآن کریم با وجود «ثبات» و «محدودیت» ظاهری، از ژرفای نامحدود، پویایی و تحرک درونی ویژه و اعجازآمیزی برخوردار است. این ویژگی ذاتی توأم با دو اصل بنیادین امامت و اجتهاد، سبب شده است قرآن همواره در بستر متحول زمان زنده بماند و بر نیازهای معرفتی و معیشتی آدمیان در اعصار گوناگون پرتو بیفکند.

نتیجه و بحث

قرآن از دیدگاه ائمه معصومین علیهم السلام دارای ویژگی های فراوانی است که موارد زیر برخی از آنهاست.

1. قرآن جامع همه علوم است و پاسخ هر سؤالی در آن وجود دارد، اما فهم آن فقط توسط عدل قرآن، یعنی اهل بیت علیهم السلام میسّر است و کسی جز عترت رسول خدا، یعنی ائمه اهل بیت علیهم السلام نمی تواند ادعا کند که بر تمام قرآن واقف است.

ص:189


1- (1) کتاب الوافی، ج 2، ص 127.

2. قرآن کتاب هدایت است، لذا پرداختن به مسائل حاشیه ای مثل حادث، یا قدیم بودن قرآن، فایده ای ندارد. آنچه مهم است این است که قرآن کلام خدا (است) پس آنچنان که شایسته خداست باید با آن برخورد شود.

3. قرآن ریسمان محکم الهی، نور، برهان و وسیله نجات بشریت است.

4. قرآن، چون ویژه همه دوران است - از اول تا آخر - هر کس با هر عقیده هر بار که در آن می نگرد نکته ای تازه از آن می یابد، لذا هیچ گاه ملال آور نیست.

5. قرآن درمان همه دردهاست؛ چه دردهای جسمی و چه دردهای روحی. به بیان دیگر، قرآن و آیات آن، حرزی است که مؤمنان را از هر جور و ظلم و کینه ای نگهداری می کند.

ص:190

بخش دوم: تجلی قرآن در اقوال و افعال ائمه معصومین علیهم السلام

اشاره

ص:191

ص:192

با تأمل در کلمات ائمه اطهار در می یابیم که آیات قرآن جایگاه ویژه ای در سخنان آنها داشته و در افعال آنها نیز تجلی نموه است. آنها نمونه یکتای عاملان به قرآن اند. استواری و زیبایی کلام آنها شگفت انگیز و قابل تأمل است و استدلال آن بزرگواران به آیات قرآن ویژگی منحصر به فردی را برای ائمه اهل بیت علیهم السلام اثبات می کند.

در مورد علی علیه السلام نقل شده که:

انه کان یمشی فی الاسواق وحده و هودال، یرشد الضال ویعین الضعیف ویمر بالبقال والبیع فیفتح علیه القرآن ویقراء (تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ) ویقول: نزلت هذه الایة فی اهل العدل و التواضع فی الولاة و اهل القدرة من سائر الناس(1) ؛ او در حالی که والی بود به تنهایی در کوچه ها راه می رفت، گمراهان را راهنمایی می کرد؛ ضعیفان را یاری می داد و بر بقال و فروشنده گذر می کرد. سپس قرآن را بر آنها می گشود و می خواند: «و این سرای آخرت است و آن را برای کسانی قرار داده ایم که برتری جویی و فسادی در زمین ندارند». و فرمود: این آیه درباره والیان اهل عدل و تواضع و اهل قدرت از بقیه مردم، نازل شده است.

در تفسیر مفاتیح الاسرار عبارت زیبایی نقل شده که ذکر آن خالی از لطف نیست.

امیرالمؤمنین علی [علیه السلام] کان یجمع القرآن الذی تحته کنز لیتیمین؛ ای الحسن والحسین [علیهما السلام] و کان ابوهما صالحاً و ابوهما خیر منهما، احدهما کنز التنزیل و الاخر کنز التأویل، احدهما کنز ساکن والاخر کنز متحرک؛ هما امامان قاما أو قعدا و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین؛(2)

ص:193


1- (1) درالمنثور، ج 6، ص 444 (ذیل سوره قصص، آیه 82)؛ تفسیر روح المعانی، ج 20، ص 125.
2- (2) تفسیر مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 288، ذیل داستان حضرت موسی و خضر علیهما السلام.

امام علی علیه السلام قرآنی را جمع می کرد که زیر آن گنجی متعلق به دو یتیم بود؛ یعنی امام حسن و امام حسین علیهما السلام، پدر آن دو صالح بود و پدر ایشان بهتر از آنهاست. یکی از آن دو (امام) گنج تنزیل است و دیگری گنج تأویل، یکی ساکن و دیگری متحرک است، آن دو امام هستند بایستند یا بنشینند سلام و صلوات بر محمد و آل پاکش.

روایاتی از امام علی علیه السلام

1. عن علی بن ابی طالب علیه السلام قال:

من قال عندکل عطسه سمعها «الحمد لله رب العالمین» علی کل حال ما کان لم یجد وجع الضرس و الاذن ابدا؛(1)از علی علیه السلام نقل شده است که فرمود: هر کس هنگام عطسه الحمدلله رب العالمین بگوید هرگز دچار درد گوش و دندان نخواهد شد.

2. قد روی عن علی کرم الله وجهه:

«انه کان اذا دخل وقت الصلاه اصفر وجهه الشریف و تغیر لونه فسئل عن ذلک فقال، انه دخل علی وقت امانه عرضها الله تعالی علی السموات والارض والجبال فابین ان یحملنها واشفقن منها وقد حملتها انا مع ضعفی فلا ادری کیف اؤدّیها؛(2)

از امام علی علیه السلام روایت شده که هر گاه وقت نماز می رسید رنگ ایشان به زردی می گرایید و دگرگون می شد. پس از این حالت ایشان سؤال شد، امام فرمود: وقت امانتی رسیده است که خداوند آن را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کرد، اما آنها نتوانستند حمل کنند و از حمل آن بری شدند حال آنکه من با این ضعفم آن را حمل می کنم و نمی دانم چگونه آن را به دوش می کشم و بر زمین می نهم؟!

ص:194


1- (1) درالمنثور، ج 1، ص 32.
2- (2) روح المعانی، ج 22، ص 97، ذیل (إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ).

خداوند می فرماید: «مؤمنان کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دل هایشان از عظمت خدا لرزان شود». آری علی علیه السلام راد مرد یگانه تاریخ اسلام که هیچ کس را یارای رویارویی با او نبود، این چنین هنگام حضور در محضر خدای لایزال، در نهایت خشوع و خضوع بودند.

3.تکلم علی بن ابی طالب بتسع کلمات ثلاث فی المناجاة و ثلاث فی الحکمة و ثلاث فی الآداب. و اما المناجاة فقال: کفانی فخرا ان تکون لی ربا و کفانی عزاً ان اکون لک عبدا و انت کما احب فاجعلنی کما تحب. و اما الحکمه، فقال: قیمة کل آمری ما کان یحسنه و ما هلک امرء عرف قدر نفسه و المرء مخبوء تحت لسانه. و اما الآداب، فقال: استغن عمن شئت فانت نظیره و تفضل علی من شئت فانت امیره واضرع الی من شئت فانت اسیره؛(1)

علی علیه السلام نه سخن فرمود، سه مورد در مناجات و سه کلام در حکمت و سه مورد در ادب، اما در مناجات، پس فرمود: همین فخر برایم بس است که تو پروردگار منی و همین عزت برایم بس که من بنده توام و تو آن چنانی که من دوست دارم پس من را آن طور که دوست داری قرار بده، اما حکمت؛ ارزش هر مرد به آن چیزی است که او را نیکو می گرداند و نابود نگردد مردی که قدر خویش بداند، و مرد پشت زبانش مخفی است (تا زمانی که سخن نگوید) اما ادب؛ از هرکس خواستی بی نیاز باش؛ چون او خواهی شد. به هر کس که می خواهی ببخش که تو امیر و فرمانروای او خواهی شد. به هر کس که متوسل شوی اسیر او شوی».

4. علی بن ربیعه می گوید:

شهدت علی بن ابی طالب رکب دابه یویأ. فلما وضع رجله فی الرکاب، قال: باسم الله، فلما استوی علی الدابه قال: الحمدلله، ثم قال: سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین و انا الی ربنا لمنقلبون، ثم قال: الحمدلله والله اکبر - ثلاثاً - اللهم لا اله الا انت ظلمت نفسی فاغفرلی انّه لایغفر الذنوب الا انت، ثم ضحک: فقلت له: ما اضحکک؟ قال: رأیت رسول الله

ص:195


1- (1) جواهر الحسان، ج 1، ص 222.

صلی الله علیه و آله صنع کما صنعت و قال کما قلت، ثم ضحک فقلت له: مایضحکک یا رسول الله؟ قال: العبد - او قال - عجباً لعبد ان یقول اللهم لا اله الا انت ظلمت نفسی فاغفرلی فانه لایغفر الذنوب الا انت یعلم انه لایغفر الذنوب غیره؛(1)

شاهد بودم که امام علی علیه السلام روزی بر مرکبش سوار شد، چون پا در رکاب گذاشت فرمود: «بسم الله» و چون بر مرکب استوار گردید: فرمود: «الحمدلله» و سپس گفت: (سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنِینَ * وَ إِنّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ) و سپس فرمود: «الحمدلله والله اکبر» و سه بار «اللهم لا اله الا انت ظلمت نفسی فاغفرلی انّه لایغفر الذنوب الا انت» سپس خندید. گفتم: چرا می خندی؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم که آن طور انجام داد که من انجام دادم. سپس خندید گفتم: یا رسول الله چرا می خندید؟ فرمود: تعجب است از عبدی که می گوید «اللهم لا اله... خداوندا خدایی جز تو نیست، من به خودم ظلم نمودم پس مرا ببخش و کسی گناهان را نمی بخشد جز خدا» در حالی که بنده می داند که کسی غیر خدا گناهان را نمی بخشد.] اما باز به دیگری پناه می برد [

5. روی ان علیاً رضی الله عنه رأی فی المصلی اقواماً یصلون قبل صلاة العید فقال:

ما رأیت رسول الله یفعل ذلک. فقیل لهم الا تنهاهم، فقال: اخشی ان ادخل تحت قوله تعالی: (أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی * عَبْداً إِذا صَلّی) فلم یصرح بالنهی عن الصلوة؛(2)

روایت شده که امام علی علیه السلام در مصلی عده ای را دید که قبل از نماز عید نماز می خوانند، فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را ندیدم که چنین کند، سپس به ایشان گفته شد، آیا آنها را نهی نمی کنی؟ ایشان فرمود: می ترسم

ص:196


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 16، ص 68 (ذیل سوره زخرف، آیه 13) و نیز تفسیر ثعلبی ذیل همین آیه؛ تفسیر مظهری، ج 8، ص 278؛ تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 219.
2- (2) تفسیر المنیر، ج 30، ص 325؛ غرائب القرآن، ج 30، ص 136؛ تفسیر فخر رازی، ج 32، ص 21.

داخل این آیه شوم «آیا دیده ای کسانی را که نمازگزاران را نهی می کنند» و امام بر نهی از نماز تصریح نکردند.

6. از مواعظ ایشان نقل شده که:

انه اذا دخل المقبره قال: السلام علیکم اهل هذه الدیار الموحشه والمحال المقفره، من المؤمنین و المؤمنات. ثم قال: اما المنازل قد سکنت و اما الاموال فقد قسمت و اما الازواج فقد نکحت. فهذا خبر ما عندنا فلیت شعری ما عندکم و الذی نفسی بیده لو ان لهم فی الکلام لقالوا ان خیر الزاد التقوی(1) ؛ حضرت هر گاه داخل مقابر می شدند می گفتند: سلام بر ساکنان دیار وحشت و بر مکان ویران از زنان و مردان مؤمن. سپس می فرمود: اما منازل شما را ساکن شده اند و اموال شما قسمت شده است و همسران شما ازدواج نموده اند این است خبر ما برای شما، خبر شما برای ما چیست - حیف - قسم به آنکه جانم به دست اوست اگر می توانستند سخن بگویند می گفتند: بهترین توشه تقواست.

7. امام علی علیه السلام کسی است که علم اولین و آخرین در نزد اوست. او «شاهد» بر صدق گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله است، زیرا خود ایشان فرمودند:

والذی فلق الحبة و برأ النسمه لو ثنیت لی و ساده لحکمت بین اهل التوراة بتوراتهم و بین اهل الانجیل بانجیلهم، و بین اهل الزبور بزبورهم، و بین اهل الفرقان بفرقانهم، والذی نفسی بیده ما من رجل من قریش جرت علیه المواسی الا و انا اعرف له آیة تسوقه الی الجنة او تقوده الی النار؛ فقال له رجل: یا امیرالمؤمنین، فلما آیتک التی انزلت فیک؟ فقال: (أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ) فرسول الله «علی بینه من ربه» و انا شاهد منه؛(2)

ص:197


1- (1) تفسیر المنیر، ج 1، ص 269.
2- (2) این حدیث اسناد بسیاری دارد که به امام علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام و الصلاه و دیگران می رسد: ر. ک: تفسیر حبری، ص 276، تفسیر البغوی، ج 2، ص 377، تفسیر القرطبی، ج 9، ص 16؛ تذکرة الخواص، ج 1، ص 185؛ تفسیر نیشابوری حاشیه طبری، ج 12، ص 16؛ تفسیر فخر رازی، ج 17، ص 201؛ تفسیر طبری، ج 12، ص 10، مانزل من القرآن،

قسم به جان کسی که دانه را شکافت و انسانها را به وجود آورد، اگر بخواهم می توانم برای اهل تورات با تورات و برای اهل انجیل با انجیل و برای اهل زبور با زبور و برای مسلمانان با قرآن قضاوت نمایم. قسم به آن کسی که جانم در دست اوست هیچ کس از قریش نیست مگر اینکه می دانم آیه ای که او را به بهشت سوق دهد یا به جهنم. پس مردی پرسید، یا امیرالمؤمنین، آیه شما در قرآن کدام است فرمود: (أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ) که در این آیه رسول خدا صلی الله علیه و آله «بینه» است و من شاهدم.

8. حضرت علی علیه السلام ضمن روایت دیگری بیان می کند که من به تمام قرآن عالمم، پس درباره آن از من بپرسید.

الا احد یسألنی عن القرآن فوالله لو اعلم الیوم احدا اعلم به منی و ان کان من ورای البحار لأتیته؛(1)آیا کسی از شما درباره قرآن از من نمی پرسد، قسم به خداوند اگر امروز می دانستم که کسی نسبت به قرآن داناتر از من است، حتی اگر در ورای دریاها بود، نزد وی می رفتم.

9. ایشان در ضمن آیات فراوانی به این مطلب اشاره نموده اند. حتی در ذیل سوره مجادله می فرمایند: در قرآن آیه ای است که هیچ کس جز من به آن عمل نکرد، و آن این آیه است: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ...) من دیناری داشتم و آن را ده درهم نمودم و ده بار با رسول خدا صلی الله علیه و آله صحبت نمودم، آنگاه این آیه نسخ شد.(2)

10. روایت دیگر به جریان یکی از خوارج و امام علی علیه السلام باز می گردد:

نادی رجل من الخوارج علیاً رضی الله عنه، و هو فی صلاة الفجر، فقال (وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ

ص:198


1- (1) تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 137 (سوره ابراهیم، آیه 29).
2- (2) تفسیر قرطبی، ج 17، ص 302، و نیز ر. ک: فصل پنجم.

لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ)1 فاجابه علی رضی الله و هو فی الصلاة (فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ) ؛(1)

مردی از خوارج علی علیه السلام را در حالی که نماز می خواند ندا داد و گفت: خداوند به تو و کسانی که قبل از تو بوده اند وحی نموده که اگر شرک بورزید اعمال شما از بین می رود. پس امام علی علیه السلام به او پاسخ داد - در حالی که در نماز بود - صبر نما که وعده خداوند حق است و کسانی که یقین ندارند تو را به مسخره نگیرند.

11. حضرت علی علیه السلام در پاسخ کژ اندیشان و نادانان نیز از قرآن کمک می گرفت و پاسخ آنها را با قرآن می داد و مکرر به مردم می فرمود:

«طریق قرآن را پاک و پاکیزه نمایید. پرسیدند: طریق قرآن کدام است؟ فرمود: دهانهایتان. گفتند: چطور؟ فرمود: با مسواک زدن».(2)

امام علی علیه السلام حتی برای تلاوت ظاهری هم احترام خاصی قائل بودند. این سخن درباره دهانی بود که می خواهد قرآن بخواند و باید پاک و پاکیزه باشد، حال درون انسان که جای خود دارد.

کلام امام علی علیه السلام در نهایت بلاغت و شیوایی است از ابراهیم بن مهدی که ظاهراً از مخالفین حضرت در زمان مأمون است روایت شده که او می گوید:

در خواب علی علیه السلام را دیدم از او پرسیدم کیستی فرمود: علی بن ابی طالب. چند قدمی با او گام برداشتم و گفتم: من به این امر از تو سزاوارترم، اما جواب بلیغی آن چنان که می گویند از او نشنیدم. مأمون گفت: چه جوابی به تو داد؟ گفت: به من گفت: (سَلاماً) راوی می گوید: «فکان ابراهیم بن المهدی لایحفظ الآیه، فنبه المأمون علی الایة من حضره و قال: هو و الله یا عم

ص:199


1- (2) تفسیر طبری، ج 21، ص 59، ذیل (روم، آیه 60) (دو حدیث)؛ تفسیر المنیر، ج 21، ص 122.
2- (3) درالمنثور، ج 1، ص 278.

علی بن ابی طالب و قد جاءک بابلغ جواب فحزی ابراهیم و استحیا و کانت رؤیا لا محاله صحیحه؛(1)ابراهیم بن مهدی آیه را حفظ نبود، پس مأمون آیه را برایش خواند و گفت: ای عمو، به خدا قسم او علی بن ابی طالب بوده و بلیغ ترین جواب را به تو داده است (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً) پس ابراهیم خجالت کشید و شرمنده شد. ظاهراً راوی یا قرطبی می گوید: «رؤیا صحیح بوده است».

12. از آن حضرت درباره نجوم، کلامی بدین ترتیب نقل شده است:

روی عکرمه عن ابن عباس، والشعبی عن ابی اراکه قال: «لما انصرف امیرالمؤمنین من الانبار أو من الکوفه لقتال الخوارج بالنهروان و کان معه «مسافر بن عوف الاحمر» و کان ینظر فی النجوم. فقال له: یا امیرالمؤمنین، لا تسر فی هذه الساعه و سر فی ثلاث ساعات من النهار قال: «و لم؟» قال: لانک ان سرت الساعة اصابک و من معک بلاء و شده، و ان سرت فی الساعة الثالثة ظفرت». فقال: (اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) . (2) قال الله سبحانه لنبیه: (قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاّ ما شاءَ اللّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ)3 و سمعت رسول الله یقول: «من صدق منجماً - أوکاهناً - فکانما کذب بما انزل الله علی محمد صلی الله علیه و آله و فی روایة فقد کفر - وسمعته صلی الله علیه و آله وسلم یقول: انما اخاف علی امتی اثنین: التصدیق بالنجوم، والتکذیب بالقدر».

ثم قال: «ما کان لمحمد صلی الله علیه و آله منجم؛ و لا للخلفاء بعده». ثم قال له: «هل تعلم ما فی بطن فرسی هذه؟ فقال: ان حسبت علمت! فقال له: «من صدقک بهذا القول کذب القرآن، قال الله تعالی: (إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ

ص:200


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 13، ص 70 (ذیل سوره فرقان، آیه 63).
2- (2) سوره تغابن، آیه 13.

اَلسّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ)1 «الآیه و ما کان محمد(1) یدعی ما ادعیت علمه».

طبق این روایت، چون امام علی علیه السلام عازم نبرد با خوارج شد, مسافر بن عوف با آن حضرت همراه بود و به ستارگان می نگریست. پس به امیرالمؤمنین گفت: در این ساعت حرکت مکن. حضرت پرسید: چرا؟ گفت: زیرا اگر در این ساعت مسافرت نمایی خود و همراهانت دچار بلا می شوید. پس علی علیه السلام فرمود: «خدایی جز الله نیست بر او توکل می کنیم» و خداوند به رسولش گفته است: «بگو من صاحب نفع و ضرر خودم نیستم، مگر آنچه خدا بخواهد اگر غیب را می دانستم بی تردید خیر فراوان می گرفتم و ضرری به من نمی رسید».

و از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «هر کس منجم یا کاهنی را تصدیق کند پس گویا محمد صلی الله علیه و آله و آنچه را که بر او نازل شده تکذیب نموده است». و در روایتی ذکر شده که کافر است، زیرا ایشان فرمودند: «بر امتم از دو چیز می ترسم تصدیق نجوم و تکذیب قضا و قدر» سپس امام علی علیه السلام فرمود: «محمد صلی الله علیه و آله منجم نداشت و بعد از او هم این چنین نبود».

سپس علی علیه السلام فرمود: آیا می دانی در شکم اسب من چه است، مرد گفت: اگر حساب کنم می دانم. علی علیه السلام فرمود:

اگر این سخن را تصدیق نمایی قرآن را تکذیب نموده ای که خداوند می فرماید: علم قیامت و نزول باران و آنچه در رحم هاست، نزد خداوند است، و محمد صلی الله علیه و آله آنچه را تو ادعا نموده ای ادعا نکرده است.

13. علی علیه السلام در کلیه امور بر خدا توکل می کرد و این را به زیردستانش نیز تعلیم می داد و بارها می فرمود:

«اللهم لا طیر الا طیرک ولا خیر الا خیرک؛هیچ فال نیکی نیست جز آنچه تو خواهی و هیچ خیری نیست جز خیر تو» و نیز می فرمود:

ص:201


1- (2) بحارالانوار، ج 55، ص 224.

«یا ایها الناس توکلوا علی الله وثقوا به؛ ای مردم، بر خداوند توکل کنید و به او اعتماد داشته باشید». زیرا چنین فردی (فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً) ؛ از پیش رو و از پشت سر محافظت می شود.(1)

امام علی علیه السلام با این بینش گام برمی داشت و در مقام شنیدن حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله بسیار احتیاط می کرد. اگر از صحابه ای درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله چیزی می شنید او را قسم می داد. «کنت اذا سمعت من رسول الله حدیثاً نفعنی الله بما شاء و اذا حدثنی غیره استحلفه فاذا حلف لی صدقته»(2)هر گاه حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می شنیدم، آن طور که خدا می خواست به من سود می رسید و هرگاه دیگری یا صحابه برای من حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می نمودند، او را قسم می دادم و اگر قسم می خورد تصدیق می نمودم. حساسیت امام علی علیه السلام در این مقام چنان است که می فرمود: «فرود از آسمان به زمین ساده تر است تا دروغ بستن بر رسول خدا صلی الله علیه و آله».(3)

آری، آن حضرت این گونه به مردم می آموخت تا مواظب کلامی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کردند باشند و تأکید می فرمود که اگر شما از ارتفاعی بسیار سقوط کنید، بهتر است تا دروغی را به رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت دهید.

14. در تفسیر ثعالبی (جواهرالحسان) نقل شده که چون ابن ملجم بر فرق مبارک علی علیه السلام زد ایشان را به منزل بردند. جریان بعد از به هوش آمدن آن حضرت چنین است:

فدعا اولاده الحسن والحسین و محمداً فقال: اوصیکم بتقوی الله فی الغیب و الشهاده وکلمه الحق فی الرضا و الغضب و القصد فی الغنی و الفقر و العدل علی الصدیق و العدو والعمل فی النشاط و الکسل و الرضا عن الله فی الشدة و الرخاء. یا بنی؛ ما شر بعده الجنة بشر و لا خیر بعده النار

ص:202


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 19، ص 29 (سوره جن، آیه 27).
2- (2) تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 478؛ معانی القرآن، ج 1، ص 277 (ذیل سوره آل عمران، آیه 136). ذهبی در سیر أعلام النبلاء، عبارت «احد من اصحابه» را ضبط کرده است. ر. ک: ج 1، ص 73.
3- (3) المحرر الوجیز، ج 4، ص 120 (ذیل سوره حج، آیه 31).

بخیر، و کل نعیم دون الجنة حقیر و کل بلاء دون النار عافیه؛ من ابصر عیب نفسه شغل عن عیب غیره و الراضی بقسم الله لم یحزن علی ما فاته و من سل سیف بغی قتل به و من حفر لا خیه بئراً وقع فیها و من هتک حجاب اخیه کشف عورات بنیه و من نسی خطیئته استعظم خطئیة غیره و من استغنی بعقله زل و من تکبر علی الناس ذل و من اعجب برأیه ضل و من جالس العلماء وقر و من خالط الانذال احتقر و من دخل مداخل السوء اتهم. یا بنی! الادب خیر میراث و حسن الخلق خیر قرین. یا بنی! العافیة عشرة اجزاء تسعه منها فی الصمت الاعن ذکر الله و واحد فی ترک مجالسة السفهاء. یا بنی! زینة الفقر، الصبر و زینة الغنی الشکر. یا بنی! لا شرف اعز من الاسلام و لا کرم اعز من التقوی. یا بنی، الحرص، مفتاح البغی و مطیه النصب، طوبی لمن اخلص لله عمله و علمه و حبه و بغضه و اخذه و ترکه و کلامه و صمته و قوله و فعله؛(1)

امام علی علیه السلام اولادش امام حسن و امام حسین علیهما السلام و محمد را صدا زد و فرمود: شما را در غیب و آشکار به تقوا سفارش می کنم، و گفتن کلمه حق هنگام رضا و غضب، میانه روی در هنگام ثروت و فقر، عدل در پیشگاه دشمن و دوست، کارکردن هنگام نشاط و تنبلی، و رضایت از خداوند هنگام شدت و آسایش. ای فرزندانم، هیچ شری پس از بهشت و هیچ خیری پس از آتش نیست (یا شری که پس از آن بهشت باشد شر نیست و خیری که پس آن آتش باشد خیر نیست) هر نعمتی غیر از بهشت کوچک است و هر بلایی غیر از آتش جهنم عافیت است. هر کس عیب خودش را ببیند عیب دیگران را نمی بیند، هر کس به تقدیر خداوند راضی باشد به آنچه از کف دهد محزون نشود، هر کس شمشیر تجاوز را بیرون کشد با همان کشته شود و هر کس برای برادرش چاهی

ص:203


1- (1) جواهر الحسان، ثعالبی، ج 1، ص 421 (در کنز العمال، ج 6، ص 413) فقط این قسمت را می آورد که به فرزندانش فرمود: به ابن ملجم غذا دهید و نوشیدنی بنوشید و به او احسان کنید. اگر زنده ماندم، من ولیّ دم خودم هستم یا می بخشم یا... و اگر شهید شدم او را بکشید و مثله نکنید. و نیز مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 144.

حفر نماید در آن افتد. هر کس حرمت دوستش را بشکند و هتک حرمت کند، حرمت فرزندانش شکسته شود. هر کس گناهش را فراموش کند، گناهان و خطاهای دیگران را بزرگ می بیند. هر کس با عقلش خود را بی نیاز بداند خوار و ذلیل شود و هر کس بر مردم تکبر کند فرو مایه و پست گردد. هر کس با رایش دچار غرور شود گمراه گردد، و هر کس با علما مجالست کند با وقار شود. هر که با فرومایگان نشیند خوار شود و هر کس در سرای سوء داخل شود متهم گردد.

ای فرزندان، ادب بهترین میراث است و حسن خلق بهترین همنشین. ای فرزندان، سلامتی ده جز است که نه جز آن در سکوت است مگر یاد خدا، و یکی در ترک مجالست افراد پست. ای فرزندان، زینت فقر، صبر، و زینت ثروت، شکر است. هیچ شرفی والاتر از اسلام و هیچ کرمی بزرگوارتر از تقوا نیست. ای فرزندان، حرص کلید تجاوز و باعث ناخوشی است، خوشا به حال کسی که عمل، دوستی، بغض، گرفتن و ترک کردن، سخن، سکوت، قول و فعل خود را برای خدا خالص کند.

روایاتی از امام حسن مجتبی علیه السلام

1. عصام بن المصطلق می گوید:

دخلت المدینة فرأیت الحسن بن علی علیهما السلام، فاعجبنی سمته و حسن روائه، فاثار منی الحسد ما کان یجته صدری لابیه من البغض فقلت: انت ابن علی بن ابی طالب؟ قال نعم: فبالغت فی شتمه و شتم ابیه، فنظر الی نظرة عاطف وروُف، ثم قال: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم (خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ) . فقرأ الی قوله: (فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ) ثم قال لی: خفض علیک استغفر الله لی و لک و انک لو استعنتا اعناک و لو استرقدتنا ارفدناک و لو استر شدتنا ارشدناک، نتوسم فی النوم علی ما فرط منی، فقال: (قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ) أمن اهل الشام انت؟ فقلت، نعم. فقال: شنشنه اعرفها من اخزم حیاک الله و بیاک و عافاک و آداک و النبسط الینا فی حوائجک و مایعرض لک، تجدنا عند افضل ظنک، ان

ص:204

شاء الله - قال عصام فضاقت علی الارض بمارحبت و وددت انها ساخت بی ثم تسللت مننه لواذا و ما علی وجه الارض احب الی منه و عن ابیه،(1)

داخل مدینه شدم، پس حسن بن علی علیه السلام را دیدم و راه رفتن، کردار و اعمالش مرا به تعجب واداشت. حسد و بغضی که نسبت به پدرش داشتم در سرم شعله ور شد گفتم: تو فرزند علی بن ابی طالب هستی؟ فرمود: بله. پس او و پدرش را بیشتر ناسزا گفتم. پس با نگاهی همراه با عطوفت و مهربانی به من نگریست، سپس فرمود: اعوذ بالله... پناه می برم به خدا از شر شیطان رانده شده، به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر، عفو کنید و به نیکی امر نمایید و از جاهلین اعراض کنید و آیه را خواند تا رسید به «سپس آنگاه بینا شوید». سپس به من فرمود: از تو درگذشتم، برای خودم و تو استغفار نمودم. اگر کمکی از ما می خواهی یاری ات دهیم، اگر حمایت و پشتیبانی می خواهی، حمایتت کنیم، اگر راهنمایی می خواهی راهنمای ات کنیم. از آنچه در حق ما روا داشتی پشیمان می شوی، آنگاه امام گفت: سرزنشی بر شما نیست خداوند شما را می بخشد و او بخشنده مهربان است.

آیا تو از اهل شام هستی؟ گفتم: بله. امام فرمود: «شنشنة» این عادتی است که از اخزم است (ظاهراً مراد امام این است که عادت مردم آن دیار است و بر تو گناهی نیست و تو بی اطلاعی) خداوند تو را زنده نگه دارد و تو را پناه دهد و ببخشد و یاری دهد. عصام گفت: در این هنگام زمین با همه وسعت آن برایم تنگ بود و دوست داشتم مرا در خود فرو برد. آنگاه از امام کمک و مشاوره گرفتم و هیچ کس از او و پدرش در روی زمین برایم محبوب تر نیست.

به راستی که اینان از خاندان رسالت اند و در آنجا پرورش یافته اند و قرآن در تمام تار و پود آنها تجلی یافته است.

2. جعفر بن عون ثنا مشعر عن رجل: «ان الحسن بن علی کان یجلس الی المساکین ثم یقول انه لایحب المستکبرین».(2)این حدیث نهایت تواضع امام حسن علیه السلام را

ص:205


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 7، ص 350. اخزم نام شخصی است که عاق پدرش شده بود و این عبارت ضرب المثل گردید.
2- (2) تفسیر طبری، ج 14، ص 94 ذیل (لا جَرَمَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ) (سوره نحل، آیه 23).

می رساند، زیرا ایشان با مسکینان همنشین می شد و می فرمود: «خداوند مستکبرین را دوست ندارد».

3. عن الحسن بن علی علی رسول الله و علیهما الصلاة والسلام:

«ان رجلاً قال له: ان الناس یزعمون ان فیک تیها. قال: لیس بتیه ولکنه عزه و تلا هذه الآیه (وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ) و ارید بالتیه الکبر(1) ؛ درباره امام حسن که بر رسول خدا و او و پدرش سلام و درود باد نقل شده است، که مردی به ایشان گفت: مردم گمان می کنند که تو دچار کبر (تیه) شده ای. امام فرمود: «تیه» نیست، بلکه عزت است و این آیه را خواند: و عزت برای خدا و رسولش و مؤمنین است. منظور آن حضرت از تیه کبر و غرور بود.

4.لما اسلم الحسن بن علی رضی الله عنه الامر الی معاویه، قال له معاویه: قم فتکلم. فحمدالله و اثنی علیه ثم قال: ان هذا الامر ترکته لمعاویه، ارادة اصلاح المسلمین و حقن دمائهم و ان ادری لعله فتنه لکم و متاع الی حین ثم استغفر فنزل؛(2)

چون حسن بن علی علیه السلام امر را به معاویه واگذار کرد، معاویه به ایشان گفت: برخیز و صحبت کن. پس امام حسن علیه السلام حمد و ثنای خداوند کرد و فرمود: این امر را برای اصلاح امور مسلمین و حفظ خون آنها به معاویه واگذار کردم. «شاید (چه می دانم؟) آن فتنه و آزمایشی برای شما باشد و نیز برخورداری تا مدتی». سپس استغفار کرد و پایین آمد.

5. سیوطی در ادامه خطبه امام حسن علیه السلام را نقل می کند.

اما بعد ایها الناس ان الله هداکم باولنا و حقن دماءکم بآخرنا و ان لهذا الامر مدة و الدنیا دول و ان الله تعالی قال لنبیه (وَ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ) ، الی قوله (وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ)3 الدهر کله و قوله(هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً) ، الدهر: الدهر کله و قوله(تُؤْتِی

ص:206


1- (1) روح المعانی، ج 28، ص 116.
2- (2) درالمنثور، ج 5، ص 688 (ذیل سوره انبیاء، آیه 111).

أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها)1 قال: هی النخله و من حیث تثمر الی ان تصرم و قوله (لَیَسْجُنُنَّهُ حَتّی حِینٍ) .(1)

ای مردم بدانید که خداوند شما را به اولین ما هدایت نموده و به دیگری، خون شما را حفظ نموده است. این دنیا روزگاری چند و مدتی دارد. خداوند تبارک و تعالی به رسولش فرمود: «و نمی دانم آیا نزدیک است یا دور، آنچه را که به شما وعده داده اند - تا آنجا که می فرماید - خداوند آنچه را بلند می گویند و آنچه را آهسته می گویید می داند، نمی دانم شاید آن (اعلان یا تأخیر عذاب) آزمایشی باشد برای شما تا از وقتی معین برخوردار شوید. و شاید این برخورداری همه روزگار باشد و نیز قول خداوند که فرمود:

«بر انسان روزگاری گذشت که چیز قابل ذکری نبود»؛ یعنی همه روزگار، و نیز سخن خداوند که فرمود: «درخت در تمام زمان ها به اذن خداوند میوه می دهد» که مراد از آن، درخت خرماست، از جهت زمانی که میوه می دهد تا زمانی که خالی از میوه می شود و نیز قول خداوند که می فرماید: «او را (یوسف) تا مدتی مشخص در زندان افکندند».

امام می خواهد بگوید تمام این زمان ها به اذن خداست و در محضر اوست چه مدتی که به انسان فرصت داده می شود تا شاید در اعمال خودش بنگرد و درس بگیرد. شاید این فرصت یک عمر طول کشد، زمانی که انسان هنوز پا به عرصه وجود نگذاشته بود و این زمان هم در اختیار خدا بود و حتی درخت ها به اذن خداوند میوه می دهند و به اذن او خشک می شوند و مدت زندانی ظاهری حضرت یوسف هم به اذن خداوند بود و زمان آن در حیطه قدرت او.

6. حدیث دیگری هم درباره دعای قنوت وتر است که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را به امام حسن علیه السلام آموخته است. اصل روایت از قرار ذیل است:

دعاء القنوت لمارواه احمد و اهل السنن و ابن خزیمه و ابن حبان و الحاکم من حدیث ابی الجوزاء عن الحسن بن علی رضی الله عنه قال: «علمنی رسول الله کلمات اقولهن فی الوتر: اللهم اهدنی فیمن هدیت، وعافنی فیمن عافیت،

ص:207


1- (2) سوره یوسف، آیه 35.

وتولنی فیمن تولیت و بارک فیما اعطیت، و قنی شرّ ما قضیت، فانک تقضی و لایقضی علیک، انه لایذل من والیت و لا یعز من عادیت، تبارکت ربنا و توالیت» و زاد النسائی فی سننه بعد هذا و صلی الله علی محمد.(1)

دعای قنوت، طبق آنچه که احمد و اهل سنن و ابن خزیمه و ابن حبان و حاکم، از حسن بن علی علیه السلام نقل نموده اند که: ایشان فرموده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله کلماتی به من یاد داده تا در وتر بخوانم.

خدایا، مرا به سوی کسانی که هدایت نموده ای هدایت کن، و به من عافیت عطا کن مثل کسانی که عافیت بخشیده ای، و مرا حمایت کن، همچون کسانی که حمایت نموده ای، و در آنچه به من عطا نموده ای برکت و فزونی قرار بده، و مرا از شرّ قضای خود مصون بدار. همانا تو قضا را بر می گردانی و کسی دیگر را یارای این کار نیست. هر کس را تو حمایت و سرپرستی کنی، خوار نشود و هر کس را که تو رها کنی عزتمند نشود، خداوند به ما برکت بده و ما را تحت حمایت خودت در آر.

ابن کثیر می افزاید: نسائی در سنن خودش بعد این عبارت دارد: «صلی الله علی محمد».

7. فردی به نام «ابن مجلز» در روایتی آورده است:

رکبت دابه فقلت: (سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنِینَ)2 فسمعنی رجل من اهل البیت، قال ابوکریب و الهباری و قال المحاربی: فسمعت سفیان یقول: هو الحسن بن علی رضوان الله تعالی علیهما، فقال: أهکذا أمرت؟ قال: قلت: کیف اقوال؟ قال: تقول الحمدلله الذی هدانا الاسلام، الحمدلله الذی منّ علینا بمحمد علیه الصلاة والسلام، الحمدلله الذی جعلنا فی خیر امة اخرجت للناس فاذا انت قد ذکرت نعما عظاما، ثم تقول بعد ذلک و سبحان الذی سخرلنا هذا و ماکنا له مقرنین و انا الی ربنا لمنقلبون؛(2)

ص:208


1- (1) تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 508.
2- (3) جامع البیان، ج 25، ص 70.

سوار بر مرکب شدم و گفتم: «سبحان الله خدای را سپاس که این را بر ما رام گردانید، حال آنکه ما از مقربان نبودیم». پس مردی از اهل بیت به من گفت، این عبارت را ابوکریب و الهباری گفته اند، اما محاربی می گوید: از سفیان شنیدم که می گفت: او، حسن بن علی علیه السلام که بهشت خداوند بر آن دو باد، می باشد. امام به آن فرد فرمود:

آیا این گونه امر شده ای؟ و گفتم چه بگویم؟ فرمود: بگو: سپاس خدایی را که ما را به اسلام هدایت کرد، حمد خدایی را که به واسطه محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر ما منت نهاد، سپاس خدایی را که ما را در بهترین امتش قرار داد پس در این صورت نعمت های زیادی را بر شمرده ای. آنگاه بگو سبحان الله.

در ادامه همین حدیث، روایت دیگری از ابن مجلز از امام حسن علیه السلام بدین مضمون نقل شده است.

8. ابن ابی حاتم از امام حسن علیه السلام نقل می کند که آن حضرت فرمودند:

«ما من لیلة الاینادی منادیا: صاحب الخیر هلم و یا صاحب الشر اقصر. فقال رجل للحسن رضی الله عنه أتجدها فی کتاب الله قال: نعم و (وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ)1 قال: ذکر لنا ان فی التوراة مکتوبا: یا باغی الخیر هلم و یا باغی الشر انته.(1)

هیچ شبی نیست مگر اینکه ندا دهنده ای فریاد می زند: ای صاحبان خیر بشتابید و بیشتر خیر جمع کنید و ای صاحبان شر بس است، کم کنید. پس مردی به حسن بن علی علیه السلام گفت: آیا این را در کتاب خداوند یافته ای؟ فرمود: بله: «خداوند به سوی سرای سلامت می خواند». سپس فرمود: برای ما گفته اند که در تورات نوشته شده است که: ای روندگان به سوی خیر بشتابید و ای صاحبان شر دیگر بس است.

ص:209


1- (2) روح المعانی، ج 8، ص 111. قسمت پایانی حدیث در جامع البیان (ج 11، ص 136) نیز آمده است.

9. در روایت دیگری ابوالشیخ از امام حسن علیه السلام چنین آورده است:

انه کان اذا قرأ (وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ) قال: لبیک ربنا و سعدیک؛(1) هرگاه ایشان این آیه را می خواند (وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ) می فرمودند: خداوندا لبیک می گویم سعادت و سلامت را برایم قرار بده.

10. «روی عن الحسن السبط رضی الله عنه انه کان اذا قام الی الصلاة لبس اجود ثیابه، فقیل له: یابن رسول الله، لم تلبس اجود ثیابک؟ فقال: «ان الله تعالی جمیل و یحب الجمال فاتجمل لربی و هو یقول: (خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ) فاحب ان البس اجمل ثیابی»؛(2)

از امام حسن علیه السلام روایت شده، هرگاه برای نماز قیام می فرمود: بهترین لباسش را می پوشید. گفتند: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله چرا بهترین لباست را می پوشی؟ فرمود: زیرا خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد، پس برای خدایم زیبا نمودم. زیرا خدا فرمود: «زینت هایتان را هنگام نماز برگیرید». پس دوست دارم زیباترین لباس را بپوشم.

روایاتی از امام حسین و امام زین العابدین علیهما السلام

1. از امام سجاد علیه السلام روایت شده است:

کان یشری کساء الخز بخمسین دیناراً فاذا اصاف تصدق به لایری بذلک بأسا و یقول قل: (مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ)3 ؛

امام زین العابدین علیه السلام لباس گرانبهایی از خز به پنجاه دینار خرید (ظاهراً در زمستان) چون آن را پوشید در تابستان صدقه داد و بر این امر (پوشیدن چنین لباس هایی) اشکال نمی دید و می فرمود: «چه کسی زینت خدا را که برای بندگانش نازل نموده حرام کرده است؟».

ص:210


1- (1) همان.
2- (2) همان، ص 109، (ذیل (خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ...) آلوسی می افزاید: این عمل، حمل بر وجوب نمی شود).

2. روایتی شبیه به همین مضمون، درباره امام حسین علیه السلام نیز نقل شده است:

«روی ان الحسین رضی الله عنه اصیب و علیه جبة خز؛روایت شده هنگامی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، لباسی از خز به تن داشت».

3. «عن الحسین بن علی رضی الله عنه انه مر بمساکین قد قدموا کسرا بینهم و هم یأکلون. فقالوا: الغذاء یا اباعبدالله، فنزل و جلس معهم و قال: (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ) فلما فرغ قال: قد اجبتکم فاجیبونی، فقاموا معه الی منزله فأطعمهم و سقاهم و اعطاهم و انصرفوا».(1)

4. اسماعیل بن خالد درباره هم نشینی امام سجاد علیه السلام با فقرا چنین نقل کرده است:

مرّ علی علی بن الحسین و هو راکب علی مساکنین یأکلون کسرا فسلّم علیهم فدعوه الی طعامهم، فتلا هذه الآیة (تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً) ثم نزل و أکل معهم، ثم قال: قد اجبتکم فاجیبونی، فحملهم الی منزله فاطعمهم و کساهم و صرفهم؛(2)

امام سجاد علیه السلام بر مساکینی گذشت که تکه نان هایشان را می خوردند. پس امام بر آنها سلام کرد، و آنها امام را دعوت نمودند. ایشان این آیه را خواند: «این سرای آخرت است ما آن برای کسانی که در زمین برتری نمی خواهند و به دنبال فساد نیستند، قرار داده ایم»، سپس فرود آمد و با آنها تناول کرد. سپس فرمود: من دعوت شما را پاسخ گفتم، پس شما هم دعوتم را بپذیرید، پس آنها را به منزلش راهنمایی کرد و غذایشان داد و لباس بخشید و همراهی شان کرد.

5. روی عن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب شیخ مالک رضی الله عنهم، انه کان یلبس کساء خزاً بخمسین دیناراً یلبسه فی الشتاء، فاذا کان فی الصیف تصدق به أو باعه فتصدق بثمنه، و کان یلبس فی الصیف ثوبین من متاع مصر ممشقتین (مصبوغ بالمشق و هو صبغ احمر) و یقول: (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ)3

ص:211


1- (1) تفسیرقرطبی، ج 10، ص 95 (ذیل سوره نحل، آیه 23).
2- (2) همان، ج 13، ص 321.

شیخ مالک از امام سجاد علیه السلام روایت کرده که ایشان لباسی از جنس خز که به پنجاه دینار خریده بود در زمستان می پوشید، و چون تابستان می شد آن را یا بهایش را (پس از فروش) صدقه می داد و در تابستان دو لباس مصری که با گل اخری منقش شده بود می پوشید، و این آیه را تلاوت می فرمود: «چه کسی زینتی را که خداوند به بندگانش بخشیده و رزق پاک را حرام نموده است؟»

6. بیهقی از علی بن الحسین علیه السلام نقل کرده است:

ان جاریة جعلت تسکب علیه الماء و یتهیأ للصلوة فسقط الابریق من یدها علی وجهه فشجه، فرفع رأسه الیها. فقالت: انّ الله یقول: (وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ) قال: «کظمت غیظی». قالت: (وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ) قال: «قد عفی الله عنک»، قالت: (وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ) قال: «اذهبی فانت حره»؛(1)

بیهقی از امام سجاد علیه السلام روایت نموده که کنیز امام بر روی دستان ایشان آب می ریخت تا برای نماز آماده شوند، پس ظرف آب از دست کنیز رها شد و بر صورت حضرت خورد و آن را شکافت، پس امام سرش را به طرف او بلند کرد، کنیز گفت: خداوند می گوید: «کسانی که خشم خود را فرو می برند» امام فرمود: «خشم خود را فرو می برم» کنیز گفت: «و آنانکه از مردم در می گذرند»، امام فرمود: «خداوند از تو درگذرد»، کنیز ادامه داد: «خداوند محسنین را دوست دارد»، امام فرمودند: «برو تو آزاد هستی».

داشتن چنین سجایای اخلاقی است که حتی دشمنان حضرت هم به آن اعتراف می نمودند.

7. هشام بن اسماعیل مخزومی که یکی از دشمنان حضرت سجاد علیه السلام بود، می گوید:

پس از عزل شدنم از هیچ کس جز علی بن الحسین علیه السلام نمی ترسیدم. او مردی صالح است و چون سخنم را شنیده بود به اصحابش فرموده بود که متعرض هشام نشوید. روزی چون برای انجام حاجتی بر من گذشت بر او متعرض

ص:212


1- (1) در المنثور، ج 2، ص 317 (ذیل سوره آل عمران، آیه 134)؛ تفسیر المنیر، ج 4، ص 88 (اخرج البیهقی ان الجاریه لعلی بن الحسین رض الله، جعلت تسکب.).

نشدم، و در حالی که بین مردم بود گفتم: (اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ) ؛ خداوند می داند که رسالتش را به چه کسی بدهد».(1)

8. در حدیثی آمده که علی بن الحسین فرمودند:

«انت (سعید بن مرجانه) سمعت هذا قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: من اعتق رقبة مؤمنه اعتق الله بکل إرب - ای عضواً - منها إرباً منه من النار حتی انه لیعتق بالید الید و بالرجل الرجل و بالفرج الفرج. فقال سعید: نعم. فقال علی بن الحسین لغلام له: اذهب فانت حُر لوجه الله». قد رواه البخاری و مسلم و الترمذی ومن طرق عن سعید بن مرجانه. و عند مسلم ان هذا الغلام الذی اعتقه علی بن الحسین زین العابدین کان قد اعطی فیه عشرة آلاف درهم»؛(2)

امام زین العابدین علیه السلام به سعید بن مرجانه می گوید: آیا شنیده ای که رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم فرمودند: «هر کس بنده مؤمنی را آزاد کند، خداوند به ازای هر عضو آزاد شده، عضوی از او را از آتش مصون می دارد، یعنی به ازای دست، دست و به جای پا، پا و به جای عورت، عورت؛ سعید گفت: بله شنیده ام، پس امام، غلام خود را صدا زد و فرمود: تو در راه خدا آزادی.

این حدیث را بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی از طریق سعید بن مرجانه نقل نموده اند. در روایت مسلم آمده که امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام غلام را آزاد کرد و او را به ده هزار درهم خریده بود.

9. و أخبرنا عمر (بن محمد) بن معمر الکاتب، انبأنا عبدالرحمان بن محمد، حدثنا محمد بن علی الخیاط، حدثنا احمد بن محمدیوسف العلاف، حدثنا عمر بن الحصین القاضی، حدثنا محمند بن علی حمزه، عن ابیه، عن ابراهیم بن موسی بن جعفر بن محمد، عن ابیه، (عن جده)، قال:

ص:213


1- (1) تذکرة الخواص، ج 2، ص 399؛ تاریخ طبرانی، ج 6، ص 428؛ ترجمه تاریخ دمشق، ص 75، رقم 111؛ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 526.
2- (2) تفسیر ابن کثیر، ج 7، صص 296-297 (ذیل سوره بلد، آیه 13).

وکان (علی بن الحسین) یقول: عجبت للمتکبر الفخور الذی کان بالأمس نطفة و هو غداً جیفه، و عجبت لمن شک فی الله و هو یری عجائب مخلوقاته و عجبت لمن یشک فی النشاء الاخری و هویری النشاة الاولی و عجبت لمن عمل لدار الفناء و ترک دار البقاء»

قال: و کان اذا اتاه سائل یقول: «مرحباً بمن یحمل زادی الی الآخرة»(1)

امام سجاد علیه السلام می فرمود:

از متکبر فخرکننده ای تعجب می کنم که دیروز نطفه ای بی ارزش بود و فردا (پس از مرگ) از بوی پیکرش همه متنفر می شوند. و تعجب می کنم از کسی که در خدا شک می کند، حال آنکه عجایب مخلوقات را می بیند. و از کسی تعجب می کنم که در آخرت شک می کند حال آنکه تولد ابتدایی (خودش) را می بیند؛ و تعجب می کنم از کسی که برای سرای فنا کار می کند و سرای بقا را فراموش کرده است.

و نیز از این امام همام روایت شده که هرگاه به سائلی چیزی می بخشید می فرمود: «آفرین بر کسی که توشه من را به آخرت حمل می کند».

10. قال ابونعیم فی الحلیه: حدثنا ابوبکر بن مالک، حدثنا عبدالله بن احمد بن حنبل، حدثنا ابومعمر، حدثنا جریر، عن شبیه بن نعامه، قال:

کان علی بن الحسین یبخل، فلما مات وجدوه یعول مئة اهل بیت بالمدینه؛(2)

ص:214


1- (1) (هر دو روایت) تذکرة الخواص، ج 2، ص 392؛ المنتظم، ج 6، ص 328؛ صفه الصفوه، ج 2، ص 95؛ کشف الغمه، ج 2، ص 288.
2- (2) حلیة الاولیاء، ج 3، ص 136؛ طبقات ابن سعد، ج 5، ص 222؛ تاریخ دمشق، ص 52، رقم 80 (در ترجمه امام)؛ کشف الغمه، ج 2، ص 290؛ سیر اعلام النباء، ج 4، ص 394، صفة الصفوه، ج 2، ص 96؛ المنتظم، ج 6، ص 330؛ احمد بن حنبل، الزهد، ص 244، رقم 92؛ تذکرة الخواص، ج 2، ص 393؛ تهذیب الکمال، ج 20، ص 392.

در مورد امام سجاد علیه السلام نقل شده که عده ای گمان می کردند که ایشان بخیل است، هنگامی که شهید شدند تازه فهمیدند که صد خانواده را سرپرستی می نمودند.

11. در روایت دیگری درباره انفاق شبانه حضرت سجاد علیه السلام آمده است:

لا یدرون من یأتیهم بالرزق، لانه کان یبعث به الیهم فی اللیل، فلما مات علی [بن الحسین علیه السلام] فقدو.(1)

عده ای نمی دانستند چه کسی روزی آنها را می دهد، چون شبانه برایشان غذا می فرستاد. وقتی ایشان شهید شد، فهمیدند.

12. در روایت دیگری در همین باره آمده است:

کان یحمل جراب الخبز علی ظهره باللیل فیتصدق به؛ و یقول: «صدقة السر تطفی غضب الرب؛(2)آن حضرت کیسه ای از غذا را شبانه بر پشتش حمل می کرد و می فرمود: صدقه پنهانی، غضب خداوند را خاموش می کند.

13. عن علی بن الحسین و کان رجلاً غزّاء، قال:

«بینا هو فی بعض خلواته حتی رفع صوته: لا اله الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد یحیی ویمیت، بیده الخیر، و هو علی کل شیء قدیر» قال: فردّ علیه رجل ما تقول یا عبدالله؟ قال: اقول ما تسمع. قال: أما انّها الکلمة التی قال الله (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ) ؛(3)

از امام سجاد علیه السلام در مورد مردی که قصد ایشان نموده بود، روایت شده که آن مرد گفت: من و امام در جای خلوتی بودیم که امام صدایش را بلند نمود و فرمود: خدایی جز الله نیست، شریکی برای او نیست، ملک از آن اوست و حمد مخصوص او، زنده می کند و می میراند؛ خیر در دست اوست و او بر هر کاری

ص:215


1- (1) حلیة الاولیاء، ج 3، ص 136؛ احمد بن حنبل الزهد، ص 245؛ الاغانی، ج 15، ص 326؛ تاریخ دمشق، ص 51، رقم 77.
2- (2) الزهد، ص 245؛ تذکرة الخواص، ج 2، ص 393.
3- (3) تفسیر طبری، ج 20، ص 29 (ذیل سوره نمل، آیه 89).

تواناست. مرد که با امام تنها بود، گفت: چه می گویی ای بنده خدا، فرمود: آنچه می شنوی. مرد گفت: اما این کلمه ای است که خداوند فرموده است: «هر کس حسنه ای انجام دهد خداوند او را از هر گزندی ایمن سازد».

14. شیخ عبدالعزیز یحیی مغربی مصری از امام سجاد علیه السلام چنین نقل کرده است:

من اراد عزاً بلاعشیرة و هیبة بلاسلطان و غنی بلا فقر، فلیخرج من ذل المعصیة الی عز الطاعه؛(1)هرکس عزت بدون عشیره و قبیله، و شکوه و هیبت بدون پادشاهی و ثروت بدون فقر می خواهد، پس از خواری معصیت به عزت طاعت پناه برد.

15. قال ابونعیم: حدثنا (الحسین بن محمد) بن کیسان، حدثنا اسماعیل بن اسحاق القاضی، حدثنا علی بن عبدالله، حدثنا عبدالله بن هارون (بن ابی عیسی)، عن ابیه، عن حاتم بن ابی صغیره، عن عمر و بن دینار، قال:

دخل علی بن الحسین علی محمد بن اسامة بن زید فی مرضه یعوده، فجعل محمد یبکی و یقلق، فقال له علی: «ما شأنک؟» فقال: علیّ دین، قال: «کم هو؟» قال: خمسه عشر الف دینار، فقال: «هو علیّ».(2)

امام سجاد علیه السلام بر محمد بن اسامه وارد شد، در حالی که دچار بیماری شدیدی شده بود. محمد بن اسامه شروع به گریه کردن کرد. امام سجاد علیه السلام پرسید: تو را چه می شود؟ گفت: بر گردنم دینی است، امام پرسید: چقدر؟ گفت: 15 هزار دینار، امام فرمود: این دین را من به گردن می گیرم.

روایاتی از امام باقر علیه السلام

1. روی ابن ابی حاتم عن ابی جعفر عن النبی صلی الله علیه (و آله) و سلم انه کان اذا قرب الماء قال: «الحمد لله الذی سقانا عذبا فراتاً برحمته و لم یجعله ملحاً اجاجاً بذنوبنا»؛(3)

ابن

ص:216


1- (1) درالمنثور، ص 37.
2- (2) حیلة الاولیاء، ج 3، ص 141؛ تاریخ دمشق، ص 53، رقم 83؛ المنتظم، ج 6، ص 329؛ صفة الصفوه، ج 2، ص 101؛ سیر اعلام النّبلاء، ج 4، ص 394؛ تهذیب الکمال، ج 20، ص 393.
3- (3) تفسیر المنیر، وهبه الزحیلی، ج 27، ص 269 (ذیل سوره واقعه، آیه 68) (أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ).

ابی حاتم از ابی جعفر (امام باقر علیه السلام) از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده اند که چون آب می نوشیدند می فرمودند: حمد خدایی را که ما را با آبی گوارا سیراب نمود و آب را به واسطه گناهان ما شور و تلخ قرار نداد.

2. از سلمة بن کُهیل درباره آیه شریفه (لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ)1 روایت شده که گفت: «کان ابوجعفر منهم؛(1)ابوجعفر باقر علیه السلام از این افراد است».

3. قال ابن ابی الدنیا: حدثنا محمدبن عبدالله الزبیری، عن ابی حمزه الثمالی، قال: حدثنی ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین، قال:

قال لی ابی: یا بنی، لا تصحبن خمسة و لا توافقهم فی طریق: لا تصحبن فاسقاً، فانه یبیعک بأکله فما دونها. و لا بخیلاً، فانه یقطع بک، عن ماله أحوج ما کنت الیه. و لا کذاباً، فانه بمنزله السراب، یبعد منک القریب، ویقرب من البعید. و لا احمق، فانه یرید ان ینفعک فیضرک. و لا قاطع رحم فانی وجدته ملعوناً فی (ثلاثة) مواضع فی کتاب الله.(2)

ابوحمزه ثمالی روایت کرده که امام باقر علیه السلام به من فرمود: پدرم به من فرمود: ای پسرم، با پنچ نفر هم نشینی مکن و در راه با آنها مرو؛ اول: فاسق، زیرا تو را به خوردنی یا کمترین چیزی می فروشد. دوم: بخیل، زیرا او از مالی که تو بدان نیاز داری بخل می ورزد و به تو نمی بخشد. سوم: دروغگو، او به منزله سراب است، نزدیک را از تو دور می کند و دور را نزدیک می نماید. چهارم: احمق، زیرا او می خواهد به تو نفع رساند ولی ضرر می رساند. پنجم: کسی که صله رحم نمی کند، زیرا من درسه جای قرآن یافته ام که او معلون است.

4. امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

اللهم انی اعوذ بک ان تحسن فی لوامع العیون علانیتی، و تقبح (فی خفیات العیون) سریرتی، اللهم کما اسأت و احسنت إلی، فاذا عدت فعد

ص:217


1- (2) ابن عساکر، ج 15، ص 353؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 405.
2- (3) حلیة الاولیاء، ج 3، ص 183؛ تذکرة الخواص، ج 2، ص 409؛ تاریخ دمشق، ص 110، رقم 139؛ صفة الصفوه، ج 2، ص 101. ظاهراً مواضعی که امام بیان فرمودند سوره های (رعد، آیه 25؛ محمد، آیات 22 و 23؛ بقره، آیه 27) است.

علی؛(1)خداوندا به تو پناه می برم از اینکه ظاهرم در چشم مردم خوب جلوه کند و نهانم در اسرار مردم زشت باشد....

5. در حدیثی دیگر از آن امام همام نقل شده است:

ان قوماً عبدوا الله رهبه، فتلک عبادة العبید، و ان قوماً عبدوه رغبة، فتلک عباده التجار، و ان قوماً عبدوه شکراً، فتلک عبادة الأحرار؛(2)عده ای خدا را از ترس عبادت می کنند، این عبادت بردگان است. عده ای خدای را به خاطر نعمت عبادت می کنند، این عبادت تجار است. و عده ای خدای را به خاطر شکر و سپاس عبادت می کنند، این عبادت آزاد مردان است.

لازم به ذکر است که در تفسیر ثعلبی از امام رضا علیه السلام از امام موسی بن جعفر و از امام صادق علیهم السلام نقل شده که نقش خاتم امام باقر علیه السلام «ظنی بالله حسن و بالنبی المؤمن و بالوصی ذی المنن و بالحسین و الحسن»بوده است.(3)

روایاتی از امام صادق علیه السلام

1. و ذکر ابونعیم ایضاً عن سفیان الثوری، قال: قال جعفر بن محمد:

یا سفیان، إذا انعم الله علیک بنمة فاحببت بقائها و دوامها فاکثر من الحمد و الشکر علیها، فانّ الله عزّوجلّ یقول فی کتابه: (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ)4 واذا استبطات الرزق فاکثر من الاستغفار، فان الله (تعالی) یقول: (اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً)5 یا سفیان، اذا أحزنک أمر من سلطان أو غیره فاکثر من قول: لاحول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم،

ص:218


1- (1) حلیة الاولیاء، ج 3، ص 134؛ ابن عساکر (ترجمه امام)، ص 112، حدیث 141، البدایه النهایه، ج 9، ص 119، کشف الغمه، ج 2، ص 287، صفة الصفوه، ج 2، ص 94؛ سیر اعلام النّبلاء، ج 4، ص 396.
2- (2) حلیة الاولیاء، ج 3، ص 136؛ ابن عساکر، رقم 141، ص 112.
3- (3) الکشف و البیان، نسخه خطی، ص 70.

فانها مفتاح الفرج، و کنز من کنوز الجنة؛(1)ای سفیان، اگر دوام نعمت هایی را که خدا به تو داده است می خواهی بسیار شکر خدای کن زیرا خدا فرموده است: (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ) اگر رزق به تو دیر رسید، پس بسیار استفغار کن، زیرا خدا فرموده است:

(اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً) اگر در کاری غمگین شدی یا از پادشاهی ترسیدی بسیار بگو: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»

زیرا این، کلید گشایش و گنجی از گنج های بهشت است.

2. شیخ فریدالدین عطار نیشابوری کتاب خود تذکرة الاولیاء را با ذکر امام صادق علیه السلام شروع می کند و روایاتی از امام می آورد که برخی را متذکر می شویم:

نقل است که با موالی خود، روزی نشسته بود. ایشان را گفت: بیایید تا تبعیت کنیم و عهد بندیم که هر که از میان ما در قیامت رستگاری یابد همه را شفاعت کند. ایشان گفتند: یا بن رسول الله، تو را به شفاعت ما چه حاجت که جد تو شفیع جمله خلایق است؟ [امام] صادق [علیه السلام] گفت: من بدین افعال خود شرم دارم که به قیامت در روی جدّ خود نگرم.

و گفت: هرکه گوید خدای بر چیز است یا درچیز است و یا از چیز است، او کافر بُود.

وگفت: هر آن معصیت بنده را به حق نزدیک گرداند که اولی آن ترس بُوَد، و آخر آن نَذَر (به معنی بیم).

و گفت: هر آن طاعت که اول آن امن بود و آخر آن عُجب، آن طاعت، بنده را از خدای دور گرداند، زیرا که از این معنی بنده را به حق نزدیک گرداند، مطیع با عُجب، عاصی است و عاصی با عذر، مطیع.

از وی پرسیدند که: درویش صابر، فاضل تر است یا توانگر شاکر؟ گفت: درویش صابر، که توانگر را دل به کیسه بود و درویش را با خدای.

ص:219


1- (1) تذکرة الخواص، 2، ص 442؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 193؛ صفه الصفوه، ج 2، ص 168، رقم 186، سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 261، رقم 117؛ الفصول المهمه، فصل 6، ص 223؛ التذکره الحمدونیه، ابن حمدون، ج 1، ص 114، رقم 231؛ محاظرات الادباء، راغب، ج 2، ص 467.

گفت: عبادت جز به توبه راست نیاید، که حق - تعالی - توبه مقدم گردانید بر عبادت، کما قال الله تعالی: (التّائِبُونَ الْعابِدُونَ) .(1)

و گفت: ذکر توبه در وقت ذکر خدای، غافل ماندن است از ذکر، و خدای رایاد کردن به حقیقت آن بود که فراموش کند در جنب خدای جملۀ اشیاء را به جهت آنکه خدای او عزوجل بود از جملۀ اشیاء.

گفت: در معنی این آیه (یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ)2 ؛ «خاص گردانم به رحمت خویش هر که را خواهم»، واسطه و علل و اسباب از میان برداشته است تا بداند که عطای محض است.

گفت: از صحبت پنج کس حذر کنید: یکی از دروغگوی که همیشه با وی در غرور باشی؛ دوم احمق که آن وقت که تو سود خواهد، زیان تو بود و نداند؛ سوم بخیل که بهترین وقتی از تو ببرد؛ چهارم بددل که در وقت حاجت، تو را ضایع گذارد؛ پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد و به کمتر از یک لقمه. گفتند: آن چیست کمتر از یک لقمه؟ گفت: طمع در آن.

و گفت: «من لم یکن له سر فهو مضر». اگر صحبت اعدا مضر بودی اولیاء را، به آسیه ضرری رسیدی از فرعون، و اگر صحبت اولیاء نافع بودی اعدا را، منفعتی رسیدی زن نوح و لوط را، و لکن بیش از قبضی و بسطی نبود.(2)

3. شخصی می خواست بداند که خدای کجاست؟ حضرت (امام صادق علیه السلام) فرمود: او را بگیرند و در آب افکندند. او صدا می زد: «یابن رسول الله، الغیاث، الغیاث»چون از همه نومید شد و وجودش همه غرق شد و امید از خلایق منقطع کرد، این نوبت که آب او را برآورد، گفت: الهی، الغیاث، الغیاث! صادق علیه السلام گفت: او را برآرید! برآوردند و ساعتی بگذاشتند تا باز قرار آمد. پس گفت: حق را بدیدی؟ گفت: تا دست در غیر می زدم در حجاب می بودم، چون به کلی پناه بدو بردم و مضطر شدم روزنه ای در درون دلم گشاده شد. آنجا فرو نگریستم. آنچه می جستم، بریدم، و تا اضطرار نبود آن نبود که: (أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا

ص:220


1- (1) سوره توبه، آیه 112.
2- (3) تذکرة الاولیاء، صص 14-15؛ (نسخه نیکلسون).

دَعاهُ) . [امام] صادق [علیه السلام] گفت: تا «صادق» می گفتی، کاذب بودی، اکنون آن روزنه را نگاه دار که جهان خدای بدان جا است.(1)

4. شهرستانی درباره امام صادق علیه السلام می گوید:

ان الله تعالی تجلی لعباده فی کتابه ولکن لا یبصرون. من کلمات الصادق جعفر بن محمد رضوان الله و سلامه علیهما؛(2)خداوند با کتابش قرآن برای بندگانش تجلی می کند و این را از کلمات جعفر بن محمدالصادق بهشت و سلام خدا بر آن دو باد، می توان فهمید.

5. شهرستانی طریق امام صادق علیه السلام را در تفسیر، طریق سلامت و علم ایشان را علم الهی می داند.(3)

6. در حدیثی دیگر از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

القرآن نصفه فینا و نصفه فی عدونا و الذی فی عدونا فهو فینا؛(4)امام صادق علیه السلام فرموده است: قرآن، نصفش در مورد ماست و نصف آن درباره دشمنان ماست و آنچه که درباره دشمنان ماست در حقیقت درباره ماست.

منظور امام این است که مفاهیم قرآن یا درباره حب اهل بیت علیهم السلام است یا درباره بغض آن حضرات و تمام آن به نحوی به اهل بیت علیهم السلام مربوط است. شهرستانی این حدیث را در تأیید قول خودش می آورد که تمام قصص قرآن، ذکر دو فرقه مؤمن و کافر، و نیکان و بدان است.

7. اخرج ابونعیم فی الحلیه و البیهقی جعفر بن محمد [علیهما السلام] قال:

فقد ابی (امام محمدباقر علیه السلام) بغلة له فقال: لئن ردها الله علیّ لاحمدنّه بحامد یرضاها، فما لبث ان اتی بها بسرجها و لجامها، فرکبها، فلما استوی علیها و ضمّ الیه ثیابه» رفع رأسه الی السماء فقال: «الحمد

ص:221


1- (1) همان، ص 14.
2- (2) تفسیر کشف الاسرار، ج 1، ص 226؛ ذیل اسرار سوره حمد.
3- (3) همان، ج 1، ص 197.
4- (4) همان، ج 1، ص 5187.

لله» لم یزد علیها. فقیل له: فی ذلک فقال: «و هل ترکت شیئاً أو بقیت شیئاً جعلت الحمد کلّه لله عزوجل؛(1)

ابونعیم در حلیة الاولیاء و بیهقی از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند که ایشان گفت:

پدرم مرکبش را گم کرد و فرمود: اگر خداوند آن را برگرداند او را آنچنان که شایسته اوست حمد گویم. مدتی نگذشت که مرکب را با افسار و زین آن آوردند، پس بر آن سوار شد و چون بر آن استقرار یافت، سرش را به آسمان بلند کرد و فرمود: «الحمد لله» و چیزی اضافه نکرد. در این مورد مردم گفتند:... امام فرمود: آیا گمان می کنید چیزی را ترک کرده ام یا چیزی باقی مانده است؟! تمام حمد را برای خداوند عزوجل قرار دادم.

8. وصیت امام جعفر صادق علیه السلام به فرزندش امام موسی کاظم علیه السلام:

حدثنا احمدبن محمد بن مقسم ابوالحسین علی بن الحسن الکاتب، حدثنی ابی، حدثنی الهیثم، حدثنی بعض اصحاب جعفربن محمد الصادق [علیهما السلام] قال: «دخلت علی جعفر و موسی بین یدیه و هو یوصیه بهذه الوصیة، فکان مما حفظت منها ان قال: یا بنی اقبل وصیتی و احفظ مقالتی فانک ان حفظتها تعیش سعیداً و تموت حمیداً.

یا بنی، من رضی بما قسم له استغنی، و من مد عینه الی ما فی ید غیره مات فقیراً، و من لم یرض بما قسمه الله له اتهم الله فی قضائه، ومن استصغر زلّة نفسه استعظم زلّة غیره، و من استصغر زلّة غیره استعظم زلّة نفسه.

یا بنی، من کشف حجاب غیره انکشفت عورات بیته، و من سل سیف البغی قتل به، و من احتفر لاخیه بئراً سقط فیها، و من داخل السفهاء حقر، و من خالط العلماء و قر، و من دخل مداخل السوء اتهم.

یا بنی، ایاک ان تزری بالرجال فیزری بک، و ایاک و الدخول فیما لایعنیک فتذل لذلک.

یا بنی، قل الحق لک أو علیک تستشان من بین أقرانک.

ص:222


1- (1) الدرالمنثور، ج 1، ص 33.

یا بنی، کن لکتاب الله تالیاً و للسلام فاشیاً، و بالمعروف آمراً، و عن المنکر ناهیاً، و لمن قطعک واصلاً و لمن سکت عنک مبتدئاً، و لمن سألک مطیعاً، و ایاک و النّمیمة فانها تزرع الشحناء فی قلوب الرجال، و ایاک والتعرض لعیوب الناس فمنزله التعرض لعیوب الناس بمنزلة الهدف.

یا بنی، اذا طلبت الجود فعلیک بمعادنه، فان للجود معادن، و للمعادن اصولاً، و للأصول فروعاً، و للفروع ثمراً و لایطیب ثمر الا بأصول و لا أصل ثابت الا معدن طیب.

یا بنی، ان زرت فزر الأخیار ولا تزر الفجار، فانهم صخرة لا یتفجر ماؤها، و شجرة لایخضر ورقها، و أرض لایظهر عشبها. قال علی بن موسی [علیهما السلام]: فما ترک هذه الوصیه الی ان توفی؛(1)ای فرزندم وصیتم را گوش گیر و سخنم را حفظ کن؛ اگر آن را حفظ کنی زندگی سعادتمندی خواهی داشت و ستوده خواهی مُرد. ای فرزندم، اگر کسی به آنچه خداوند بدو داده راضی باشد، بی نیاز است. هر کس چشمش را به دست دیگران دراز کند فقیر می میرد. هرکس به آنچه خدا به او داده راضی نباشد، خداوند را در قضایش متهم کند. هرکس لغزش خود را کوچک شمارد، لغزش دیگران را بزرگ شمارد، هرکس لغزش دیگران را کوچک شمارد، لغزش خود را بزرگ شمرده است.

ای فرزندم، هر کس از دیگران کشف حجاب کند، عورات فرزندانش کشف شود. هر کس شمشیر بغی را بیرون کشد به آن کشته شود و هر کس چاهی برای برادرش حفر کند در آن بیفتد. هر کس داخل فرومایگان شود، حقیر گردد، هر کس با علما نشست و برخاست کند با وقار می شود. هر کس در مواضع گناه وارد شود متهم گردد.

ای فرزندم، مبادا مردم را نکوهش کنی که نکوهش می شوی، از داخل شدن در جایی که شایسته تو نیست بر حذر باش که خوار شوی.

ای فرزندم، کلام حق را بگو به نفع تو باشد یا به ضررت، زیرا باعث دور کردن بدنامی در میان دوستان می شود.

ص:223


1- (1) حلیة الاولیاء، ص 195، (شرح حال امام، صادق علیه السلام) این سفارش، بسیار شبیه وصیت علی علیه السلام به فرزندانش امام حسن و امام حسین و محمد علیهم السلام است.

ای فرزندم، قرآن بخوان و آشکارا سلام کن، به معروف امر کن و از منکر نهی نما. هر کس از تو منقطع می شود با او صله رحم کن و هر کس سکوت می کند، تو ابتدا کن، هر کس از تو چیزی می خواهد به او اعطا کن. و از سخن چینی برحذر باش، زیرا کینه و عداوت را در قلب های مردم می کارد، و از متعرض شدن به عیوب مردم بر حذر باش.

ای فرزندم، اگر جود و بخشش را خواهی پس به دنبال معدن آن باش، زیرا برای جود و بخشش معادنی است و برای معادن، اصولی است و برای اصول، فروعی است و فروع آن ثمره آن است، ثمره حاصل نمی شود مگر به وسیله اصول و هیچ اصلی ثابت نیست مگر به واسطه معدنی نیک.

ای فرزندم، اگر به دیدار کسی رفتی به دیدار برگزیدگان برو، نه به دیدار فجار، زیرا آنها همچون صخره ای هستند که آبی از آنها جاری نمی شود. (اشاره به مثال قرآنی دارد) و درختی هستند که میوه نمی دهند و زمینی هستند که بخل می ورزد و گیاه نمی رویاند. علی بن موسی علیه السلام فرمود: تا هنگام مرگ این وصیت را فراموش نکردم.

9. حدثنا محمد بن عمر بن مسلم، حدثنی بن زیاد، حدثنا الحسن بن بزیع عن الحسن بن علی السکاهی عن عائذ بن حبیب، قال جعفر بن محمد [علیهما السلام]:

«لا زاد افضل من التقوی، ولا شیء احسن من الصمت و لا عدو اضر من الجهل، ولا داء ادوی من الکذب؛(1) هیچ توشه ای بهتر از تقوی نیست و هیچ چیزی نیکوتر از سکوت نیست، هیچ دشمنی بدتر از جهل و هیچ دردی بدتر از دروغ نیست».

10. حدثنا محمد بن احمد ثنا الحسن بن سفیان، ثنا عتبة بن عبدالله حدثنا عبدالله بن المبارک حدثنا سفیان عن جعفر بن محمد عن ابیه [علیهما السلام] عن جابر رضی الله تعالی عنه. قال:

کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول فی خطبته، یحمدالله و یثنی علیه بما هو أهله ثم یقول: «من یهدالله فلا مضل له، و من یضلل الله فلا هادی له، ان اصدق الحدیث کتاب الله و احسن الهدی هدی محمد و

ص:224


1- (1) همان، ص 195. شرح حال امام، صادق علیه السلام. در سیر اعلام النبلاء آمده: «و لا داء أدوأ من الکذب»، (ج 6، ص 263) و در تهذیب الکمال آمده: «أدرأ من الکذب»، (ج 5، ص 90).

شرّ الامور محدثاتها و کل محدثه بدعة و کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فی النار؛(1)

از امام جعفر صادق علیه السلام از پدرشان از جابر بن عبدالله روایت شده که رسول خدا در خطبه اش پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: هرکس خدا او را هدایت کند گمراه نشود و هر کس خدای او را گمراه کند، هیچ هدایتی برای او نیست. درست ترین کتاب ها قرآن است و بهترین هدایت، هدایت محمد است صلی الله علیه و آله. بدترین امور، سخن گفتن از خود (برای) درباره آن است و بر هر بر ساخته ای بدعت است و هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی در آتش. پیامبر خدا در ادامه این حدیث به قیامت و نقش ولی بودن خودشان اشاره می کنند.

بدین سان اهل بیت علیهم السلام به ما می آموزند که راه یافتن حق و قرار گرفتن در صراط مستقیم و دوری از کجی و انحرافات، تمسک به قرآن و سنجش قول و فعل آدمی با کتاب خداست. قرآن یگانه راه برون رفت از بن بست است؛ البته وقتی که با تعالیم روح بخش ائمه اطهار علیهم السلام تفسیر، تأویل و تبیین می شود. اگر کلام و رفتار آدمی در تمام جوانب زندگی از آیات و مقاصد قرآنی به دور باشد، ارزشی ندارد و اگر موافق و همسو با قرآن باشد، ارزشی والا می یابد.

افزون بر این، ائمه اطهار علیهم السلام به ما می آموزند که راه نجات و سعادت آدمی، ارتباط همیشگی با کلام خداوند و به یاد داشتن معارف این کتاب آسمانی است. البته این امر، تنها محدود به مشکلات و مبهات امور زندگی نیست، بلکه باید در سرتاسر زندگی آدمی مصداق داشته باشد.

امامان معصوم علیهم السلام نه تنها در برخورد با مشکلات یا مسائل مهم و بزرگ به قرآن مراجعه می نمودند، بلکه در تمامی امور مربوط به دین و دنیا به آن مراجعه و به آیات آن استشهاد می کردند، آنها با احاطه کامل بر مفاهیم و تفاسیر آیات در برخورد با مسائل مختلف با قرائت و تبیین آیات، راه حق و استوار را از راه ضلالت باز می شناسانند.

ص:225


1- (1) حلیة الاولیاء، ص 185 شرح حال امام محمد بن علی الباقر علیه السلام، در ادامه می گوید: «هذا حدیث، صحیح ثابت».

ص:226

بخش سوم: احتجاجات اهل بیت علیهم السلام به آیات قرآن

اشاره

ص:227

ص:228

اهل بیت عصمت علیهم السلام، به عنوان حاملان و وارثان قرآن، مهم ترین و ارزشمندترین تفسیرها را پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بیان داشته اند. اصلی ترین و مهم ترین رسالت ائمه اطهار علیهم السلام تبیین و تفسیر آیات قرآن در موارد لازم و ضرروی بوده است.

امامان معصوم علیهم السلام عالم ترین و آگاه ترین افراد بر تفسیر قرآن در زمان خود بوده اند و این علم و دانش را از خداوند متعال اخذ کرده اند. اما با تأسف فراوان عده ای از منافقین در فرصتی که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله به وجود آمد، زمزمه های قرآن بدون عترت را مطرح ساخته، در این راه تا حدودی نیز موفق شدند. اما آنها از این حقیقت غافل بودند که قرآن و عترت چون روحی واحد در دو قالب اند که اعراض از هر کدام به منزله دوری جستن از دیگری است؛ چنانکه تمسک به هر کدام نیز جز از رهگذر دیگری میسر نیست. ناگسستگی این دو از یکدیگر، حقیقتی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله بارها و بارها با جمله «لن یفترقا» آن را بیان نموده بودند.

عترت پیامبر علیهم السلام هم گرچه به ظاهر کنار گذاشته شده بودند، اما از هر فرصتی جهت اعتلای اسلام و دفاع از حقوق حقه خود به آیات و روایات استناد نموده، مردم را از حقیقت موضوع مطلع می ساختند.

اینک قبل از بیان برخی احتجاجات، روایتی از فاطمه زهرا علیها السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کنیم.

آلوسی به نقل از بن حجر الهیثمی می نویسد:

ان اشرف العرب نسباً اولاد فاطمه رضی الله عنها لانهم ینسبون الی النبی [صلی الله علیه و آله] کما صرح به جیمع من الفقهاء. و اخرج الطبرانی عن فاطمه رضی الله عنها قالت: قال رسول الله (صلی الله علیه و (آله) و سلم): کل بنی آدم ینتمون الی عصبة إلّا ولد فاطمه [علیها السلام] فانا ولیهم و

ص:229

انا عصبتهم؛(1) شریف ترین اعراب به لحاظ نسبت، اولاد فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، زیرا آنها منتسب به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشند؛ همچنانکه تمامی علما به آن تصریح نموده اند. طبرانی از فاطمه الزهرا سلام الله علیها از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده که ایشان فرمودند:

هر کدام از فرزندان آدم به پدر منسوب اند مگر فرزندان فاطمه [علیها السلام] که من ولی و پدر آنها هستم».

آلوسی این روایت را با روایتی ازعمر بن الخطاب تأیید می کند، و می افزاید، حاکم می گوید: در مورد سند این روایت و «کلام فیه» هیچ بحثی نیست. او سپس حدیث «فاطمه [علیها السلام] بضعه منّی...»را می آورد.

نگارنده در این بخش برخی از این استدلالات را با عنوان احتجاجات اهل بیت علیهم السلام به آیات قرآن در اثبات حقانیت خود متذکر شده است.

استدلال به آیه مودت
اشاره

(قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی)2

بگو من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که محبت را در حق خویشاوندان منظور دارید (و دوستدار آل محمد باشید که این اجر هم به نفع امت است و برای هدایت یافتن آنهاست)

زمخشری پس از تفسیر این آیه می نویسد: صحابه از حضرت رسول صلی الله علیه و آله سؤال کردند، یا رسول الله قربای تو چه کسانی هستند که دوستی شان بر ما واجب شده است؟ ایشان فرمودند: علی و فاطمه و دو پسرانش علیهم السلام.

پس از آن روایتی از امام علی علیه السلام نقل می کند، که حضرت علی نزد رسول الله صلی الله علیه و آله از حسد مردم به خویش، شکایت کردند. حضرت فرمودند: «اما ترضی ان تکون رابع اربعه اول من یدخل الجنه انا و انت و الحسن و الحسین و ازواجنا عن ایماننا و شمائلنا و ذریتنا خلف ازواجنا».

ص:230


1- (1) روح المعانی، ج 26، ص 164 (ذیل یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی...)

این لفظ کمی جای تأمل دارد، زیرا در کنز العمال چنین آمده:

یا علی ان اول اربعه یدخلون الجنة انا و انت و الحسن و الحسین و ذرارینا خلف ظهورنا و ازواجنا خلف ذرارینا و شیعتنا عن ایماننا و عن شمائلنا؛(1)

ای علی، اولین چهار نفری که داخل بهشت می شوند، من، تو، حسن و حسین هستیم و ذریه ما و همسران ما از نسل ما و شیعیان ما از جانب راست و چپ ما.

این حدیث در مستدرک الصحیحین چنین نقل شده است:

قال علی عن رسول الله: «ان اول من یدخل الجنة انا و فاطمه و الحسن و الحسین قلت: یا رسول الله فمحبونا؟ قال: من ورائکم. قال الحاکم و صحیح الاسناد».(2)

این حدیث و احادیث نظیر آن نشان می دهد که پنج تن آل عبا اولین کسانی هستند که وارد بهشت می شوند.

به هر حال این حدیث، بر فضیلت امام علی و همسر و فرزندانش علیهم السلام دلالت دارد؛ فضیلتی که موجب می شود همراه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد بهشت خلد شوند.

زمخشری، به ذکر این فضیلت اهل بیت اکتفا نمی کند و جملاتی بسیار زیبا و دلنشین از حضرت رسول صلی الله علیه و آله در تأیید اهل بیت و دعوت مردم به محبت و دوستی آنان نقل می کند و متذکر می شود دشمنان اهل بیت به بهشت راهی ندارند:

«و عن النبی صلی الله علیه و آله حرمت الجنة علی من ظلم اهل بیتی و آذانی فی عترتی و من اصطنع صنیعة الی احد من ولد عبدالمطلب و لم یجازیه علیها فانا اجازیه علیها غدا اذا لقینی یوم القیامة».(3)

زمحشری در ادامه، حدیث دیگری از رسول الله صلی الله علیه و آله بدین مضمون نقل می کند که محبت آل محمد را تکمیل کننده ایمان و مرگ چنین فردی را مرگ شهیدی

ص:231


1- (1) کنزالعمال، ج 6، ص 218.
2- (2) مستدرک حاکم، ج 3، ص 154؛ ذخائر العقبی، ص 134؛ الصواعق المحرقه، ص 96، (انک معی فی الجنه و الحسن و الحسین)؛ ریاض النضره، ج 2، ص 209؛ نورالابصار، ص 16.
3- (3) این حدیث در ینابیع المودة هم آمده است (ج 3، ص 139).

می داند که بهشت بر او واجب است؛ در حالی که مبغضان آل محمد کافرند و استشمام رایحه بهشت بر آنان حرام است.

اصل حدیث از قول پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چنین است:

من مات علی حب آل محمد مات شهیدا؛ ألا و من مات علی حب آل محمد مات مغفوراً له؛ ألا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا؛ ألا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان؛ ألا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنة ثم منکر و نکیر؛ ألا و من مات علی حب آل محمد یزف الی الجنة کما تزف العروس الی بیت زوجها؛ ألا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنة و الجماعه؛ ألا و من مات علی حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکة الرحمه؛ ألا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنة؛

ألا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا؛ ألا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة؛

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: هر کس با محبت آل محمد صلوات الله علیهم بمیرد شهید مرده؛ آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد صلوات الله علیهم بمیرد آمرزیده مرده؛ آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد صلوات الله علیهم بمیرد تائب مرده؛ آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد صلوات الله علیهم بمیرد مؤمن و با ایمان کامل مرده؛ آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد صلوات الله علیهم بمیرد ملک الموت او را به بهشت بشارت می دهد و بعد از او منکر و نکیر؛ آگاه باشید هر کس بر حب آل محمد صلوات الله علیهم بمیرد مانند عروس او را با احترام به سوی بهشت می برند؛ آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد صلوات الله علیهم بمیرد از قبرش دو دریچه به سوی بهشت باز می شود؛ آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد صلوات الله علیهم بمیرد قبرش زیارتگاه ملائکه رحمان می شود؛ آگاه باشید که هر کس بر حب آل محمد بمیرد بر سنت و جماعت مرده است.

آگاه باشید که هر کس بر بغض آل محمد صلوات الله علیهم بمیرد روز قیامت با این وضع می آید که میانه دو چشمش نوشته باشند این شخص از رحمت خدا

ص:232

مأیوس است؛ آگاه باشید که هر کس بر بغض آل محمد صلوات الله علیهم بمیرد کافر مرده است و بوی بهشت را احساس نخواهد کرد.(1)

شأن نزول آیه مودت

سیوطی در شأن نزول آیه دو نوع روایت آورده است که به جهت اهمیت مسئله هر دو روایت را نقل می کنیم.

1. اولین شأن نزولی که سیوطی نقل می کند این است که بین مهاجرین و انصار بحث نژاد پرستی به وجود آمد. مهاجرین به این موضوع فخر فروشی می کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در سایه حمایت ما توانست رسالت خود را تبلیغ کند. وقتی خبر این مباحث به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید؛

فاتا هم فی مجالسهم فقال یا معشر الانصار الم تکونوا اذله فاعزکم الله؟ قالوا: بلی یا رسول الله. قال: أفلا تجیبونی؟ قالوا: ما نقول یا رسول الله؟ قال: الا تقولون الم یخرجک قومک فاویناک الم یکذبوک فصدقناک أولم یخذلوک فنصرناک. فما زال یقول حتی جشوا علی الرکب و قالوا اموالنا و ما فی ایدینا لله و رسوله فنزلت (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی)2

رسول خدا صلی الله علیه و آله در مجالس آنان حضور یافت و فرمود: ای گروه انصار، مگر شما ذلیل نبودید، پس خداوند شما را عزیز کرد؟ گفتند: چرا. رسول خدای فرمود: ای گروه انصار، چرا جواب مرا نمی دهید؟ گفتند: چه جواب دهیم؟ رسول خدا فرمود: چرا نمی گویید: مگر نه این است که قوم تو، تو را بیرون کردند و ما تو را پناه دادیم؟ مگر نه این است که آنان، تو را تکذیب کردند و ما تو را تصدیق کردیم؟ مگر نه این است که آنان تو را خوار کردند و ما تو رایاری کردیم؟ آن قدر رسول خدا از این سخنان گفت تا جایی که انصار سر به زیر انداختند و گفتند: ثروت ما و هر چه در اختیار ماست از آنِ خدا و رسول خداست که آیه نازل

ص:233


1- (1) الکشاف، ج 3، ص 403.

شد که «بگو من در ازای رسالتم پاداشی جز محبت خویشاوندی از شما طلب نمی کنم».

2. دومین شأن نزولی که سیوطی نقل می کند چنین است که انصار بین خودشان مشورت کردند که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله برای ما زحمت زیادی کشیده و می کشد و هزینه های زیادی را متحمل می شود، پولی را گرد آورده در اختیار رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار دهند به همین سبب خدمت آن حضرت رسیدند.

«فقالوا یا رسول الله انا اردنا نجمع لک من اموالنا فانزل الله (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) عرض کردند: ای رسول خدا تصمیم داریم اموالی را برای شما جمع کنیم که آیه نازل شد که «بگو من در برابر ادای رسالتم پاداشی جز محبت خویشاوندی از شما طلب نمی کنم».

مصداق قربی

در اینکه مصداق قربی کیست، علمای اهل سنت روایات و اقوالی را نقل کرده اند:

1. روایاتی که از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره مصداق قربی سؤال شده است و آن حضرت مصداق قربی را مشخص فرموده است؛ مانند آنچه سیوطی آورده است:

الف) عن ابن عباس قال:

لما نزلت هذه الآیة (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) ، قالوا: یا رسول الله من قرابتک هولاء الّذین وجبت مودتهم قال: علی و فاطمه و ولداها؛

ابن عباس می گوید: چون آیه قربی نازل شد، از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند نزدیکان شما که در این آیه محبت آنان واجب شده است چه کسانی هستند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: علی و فاطمه و دو فرزندان او.

ب) از اهل بیت نیز درباره مصداق این آیه روایاتی وارد شده است؛ مانند:

«لما جیء بعلی بن الحسین علیه السلام اسیر فاقیم علی درج دمشق قام رجل من اهل الشام فقال: الحمدالله الذی قتلکم و استاصلکم. فقال له علی بن الحسین رضی الله عنه: أقرأت القرآن؟ قال: نعم. قال: أقرأت آل حم؟

ص:234

قال: لا. قال: أما قرأت (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) قال: فانکم لانتم هم؟ قال: نعم؛(1)

وقتی علی بن الحسین علیه السلام را به عنوان اسیر، وارد دمشق کردند، مردی از اهل شام گفت: سپاس خداوندی را که شما را کشت و ریشه کن نمود. علی بن الحسین علیه السلام فرمود: آیا قرآن خوانده ای؟ مرد پاسخ داد: آری. علی بن الحسین علیه السلام پرسید؟ آیا حم را خوانده ای؟ مرد پاسخ داد: نه. امام سجاد پرسید: آیا آیه (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) را خوانده ای؟ مرد پرسید: مگر قربی شما هستید؟ علی بن الحسین علیه السلام فرمود: آری.

2. در تفسیر سیوطی درباره اینکه در این آیه مقصود از حسنه چیست، آمده است:

عن ابن عباس (وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً) قال: المودة لال محمد؛ ابن عباس می گوید: مقصود از کسب حسنه و انجام آن، دوستی آل محمد صلوات الله علیهم است.(2)

3. ثعلبی در تفسیر خود در تفسیر آیه فوق چنین آورده:

مردم پرسیدند: «یا رسول الله من قرابتک الذین وجبت مودتهم؟ قال: علی و فاطمه و ابنهما؛ای رسول خدا خویشاوندان تو که مودت آنها بر ما واجب است چه کسانی هستند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزندان آن دو. این سخن را سه بار تکرار فرمود».(3)

4. فخر رازی در تفسیر کبیر خود در ذیل آیه (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ) بعد از نقل روایت فوق از زمخشری می گوید:

پس ثابت شد که این چهار نفر، خویشاوندان رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند. وقتی این معنا ثابت شده واجب می شود که این چهار نفر را مخصوص به مزیت و عظمت بدانیم.

ص:235


1- (1) همان، ج 6، ص 7.
2- (2) همان.
3- (3) تفسیر ثعلبی، ذیل سوره احزاب، آیه 56؛ مظهری، ج 8، ص 259 او نیز قربی را آل محمد صلی الله علیه و آله می داند؛ تفسیر النسائی، ج 2، ص 267 او هم منظور از قربی را آل محمد صلی الله علیه و آله می داند؛ تفسیر فتح القدیر، ذیل آیه.

فخر رازی می افزاید دلایل مختلفی بر این مسئله دلالت دارد:

اولاً: در روایت قبل گذشت که آل محمد کسانی هستند که برگشت امرشان به اوست پس کسانی که ارتباطشان محکم تر باشد «آل» محسوب می شوند و شک نیست که حضرت فاطمه و امام علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام محکم ترین پیوند را با رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتند و این از مسلّمات و مستفاد از احادیث متواتر است. بنابراین لازم است که آنها را «آل پیامبر» بدانیم.

ثانیاً: شک نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت فاطمه را دوست می داشت و درباره او فرمود:

«فاطمه بضعة منی یؤذینی ما یوذیها»؛ فاطمه پاره تن من است آنچه او را آزار می دهد مرا آزار داده است.

همچنین با احادیث متواتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله ثابت شده که آن امام علی و امام حسن و امام حسین را دوست می داشت و هنگامی که این معنی ثابت شود محبت آنها بر تمام امت واجب است چون خداوند فرموده: (وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ) ؛ «از او پیروی کنید تا هدایت شوید». و نیز فرموده: (فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ) ؛ «کسانی که فرمان او را مخالفت می کنند از عذاب الهی بترسند».

و نیز فرموده (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ) ؛ «بگو اگر خدا را دوست می دارید از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست دارد». و نیز فرموده: (لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) ؛ «برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود».

ثالثا: دعا برای «آل» افتخار بزرگی است و لذا این دعا خاتمه تشهد در نماز قرار داد «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد ارحم محمداً و آل محمد».

و چنین تعظیم و احترامی در حق غیر آل محمد دیده نشده است، بنابراین همه این دلائل نشان می دهد که محبت آل محمد واجب است.

سرانجام فخر رازی سخنان خود را در این باره با شعر معروف شافعی پایان می دهد:

یا راکبا قف بالمحصب من منی و اهتف بساکن خیفها و الناهض

سحرا اذا فاض الحجیج الی منی فیضا کما نظم الفرات الفائض

ان کان رفضا حب آل محمد فلیشهد الثقلان انی رافضی

ص:236

ای سواری که عازم حج هستی در آنجا در نزدیکی منا که برای رمی جمرات، ریگ جمع می کنند و مرکز بزرگ اجتماع زائران خانه خداست بایست و فریاد بزن به تمام کسانی که در مسجد خیف، مشعول عبادت یا در حال حرکت اند.

فریاد بزن به هنگام سحر که حاجیان از مشعر به سوی منا کوچ می کنند و همچون نهری عظیم و خروشان وارد سرزمین منا می شوند.

آری فریاد بزن و بگو: اگر محبت آل محمد رفض و ترک دین خداست، همه جن و انس شهادت دهند که من رافضی هستم.(1)

5. آلوسی ذیل آیه (وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ) از امام علی نقل می کند که: «الحسنة حبّ الرسول و آله علهیم الصلاة والسلام و السیئة بغضهم».(2)

ابن کثیر ذیل این آیه، روایت ابن عباس را نقل می کند که مراد از آن حضرت فاطمه، امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند. او گر چه در سند برخی احادیث مناقشه می کند، اما می گوید:

والحق تفسیر هذه الآیة بما فسرها به حبرالامه و ترجمان القرآن عبدالله بن عباس رضی... کما رواه عنه البخاری ولا تنکر الوصاه باهل البیت و الامر باحسان الیهم و احترامهم و اکرامهم فانهم من ذریة طاهرة من اشرف بیت وجد علی وجه الارض فخرا و حسباً و نسباً؛(3)حق این است که تفسیر حبرالامه و ترجمان القرآن، ابن عباس را بپذیریم، همچنانکه بخاری از او روایت کرده است و سفارش به احسان و احترام اهل بیت قابل انکار نیست، زیرا آنها ذریه پاک رسول الله و باشرف ترین خانه بر روی زمین به لحاظ شرف حسب و نسب هستند.

6. وهبة الزحیلی ذیل این آیه، ابتدا دو قول مطرح می کند اما با توجه به اینکه سپس حدیث غدیر و حدیث جابر را نقل می کند که مراد از عترت، «اهل بیت» هستند، مشخص

ص:237


1- (1) تفسیر کبیر، ج 27، ص 166.
2- (2) روح المعانی، ج 24، ص 123. ذیل سوره فصلت، آیه 34؛ دیوان شافعی، ص 55.
3- (3) تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص 198.

می کند که در اینجا هم مقصود، اکرام اهل بیت علیهم السلام است. او در ادامه، واجب بودن محبت اهل بیت علیهم السلام را که امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند متذکر شده، می گوید در مقام اینها همین بس که در انتهای تشهد، سلام بر آنها تشریع شده و این مقامی بس عظیم است.

در موارد بسیاری ائمه اهل بیت علیهم السلام در اثبات وجوب مودتشان بر مردم، به این آیه استدلال نموده و با این آیه خودشان را به مردم معرفی نموده اند. دراین باره نمونه هایی را بیان می کنیم:

استدلال امام علی علیه السلام به آیه مودت

1. اخرج ابوالشیخ ابن حبان فی کتابه «الثواب» من طریق الواحدی عن علی علیه السلام قال:

«فینا آل حم آیة لا یحفظ مودتنا الا کل مؤمن. ثم قرأ: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) .(1)

امام علی علیه السلام فرمودند: درباره ما «آل حم» آیه ای است که دوستی ما را حفظ نمی کند مگر مؤمن، سپس این آیه را تلاوت فرمودند: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) ؛

2. در تاریخ اصفهان، این روایت این گونه نقل شده است:

عن علی، قال: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: علیکم بتعلم القرآن و کثرة تلاوته تنالون به الدرجات و کثرة عجائبه فی الجنة ثم قال علی وفینا آل حم انه لایحفظ مودتنا الا کل مؤمن ثم قرأ...».(2)

ص:238


1- (1) الصواعق المحرقه، صص 101 و 136؛ ینابیع الموده، باب 59، ج 2، ص 80 و باب 58، ص 11.
2- (2) تاریخ اصفهان، ج 2، ص 165. سند حدیث به این قرار است: اخرج ابونعیم «حدثنا الحسین بن احمد بن احمد بن علی ابوعبدالله ثنا الحسن بن محمد بن محمد بن ابی هریره، ثنا اسماعیل بن یزید، ثنا قتیبة بن مهران، ثنا عبدالغفور، عن ابی هاشم عن زاذان عن علی».
استدلال امام حسن علیه السلام به آیه مودت

1. حاکم نیشابوری در مستدرک خود این حدیث را آورده است:

ثنا اسماعیل بن محمد بن اسحاق بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین، حدثنی عمی علی بن جعفر بن محمد، حدثنی الحسین بن زید، عن عمر بن علی، عن ابیه علی بن الحسین، قال: خطب الحسن بن علی الناس حین قتل علی، فحمدالله و اثنی علیه ثم قال: «لقد قبض فی هذه اللیله رجل لایسبقه الاولون بعمل و لایدرکه الآخرون و قد کان رسول الله صلی الله علیه و آله یعطیه رأیته فیقاتل و جبریل عن یمینه و میکائیل عن یساره، فما یرجع حتی یفتح الله علیه، و ما ترک علی اهل الارض صفراء و لا بیضاء الا سبع مائه درهم فضلت من عطایاه اراد ان یبتاع بها خادماً لاهله»... ثم قال:

ایها الناس! من عرفنی فقد عرفنی، و من لم یعرفنی فأنا الحسن بن علی، و أنا بن النبی، و أنا بن الوصی، و أنا بن البشیر، و أنا بن النذیر، و أنا بن الداعی الی الله باذنه، و أنا بن السراج المنیر، و أنا من اهل البیت الذی کان جبریل ینزل الینا و یصعد من عندنا، و أنا من اهل البیت الذی اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً و أنا من اهل البیت الذی افترض الله مودتهم علی کل مسلم. فقال تبارک و تعالی لنبیه صلی الله علیه و آله: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً) فاقتراف الحسنه مودتنا اهل البیت.(1)

در این شب، مردی از میان شما مفارقت نمود که پیشینیان بر او سبقت نگرفته اند و پسینیان او را درک نکرده اند. رسول الله صلی الله علیه و آله پرچم نبرد را به او می سپرد و می جنگید، در حالی که جبرئیل در سمت راست او و میکائیل در سمت چپ او بود؛ برنمی گشت تا اینکه پیروز می شد. جز هفتصد درهم چیزی بر روی زمین باقی نگذاشت که آن هم قصد داشت خادمی برای اهلش بخرد...

ص:239


1- (1) المستدرک، علی الصحیحین، ج 3، ص 172.

سپس امام حسن علیه السلام خطاب به مردم فرمود: ای مردم! آنکه مرا می شناسد، می شناسد و آنکه مرا نمی شناسد بداند که من، فرزند علی و فرزند پیغمبرم، من پسر آن کسی هستم که مردم را به رحمت خدا، مژده داد و از شکنجه خدا بیمناک فرمود. من فرزند کسی هستم که مردم را به فرمان خدا فرا خواند. من فرزند چراغ نورانی راه خدایم. من از خاندانی هستم که «جبرئیل» به سوی ما نازل شد و از جانب ما به سوی خدا صعود می کرد. من از خاندانی هستم که خدای متعال ما را از هرگونه پلیدی پاک و پاکیزه گردانید. من از خاندانی هستم که خدای تعالی دوستی آنان را بر مسلمانان واجب گردانید، و خطاب به پیغمبرش صلی الله علیه و آله فرمود: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) و فرمود: (وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً)1

مراد از «اقتراف حسنه (به دست آوردن حسنه)، دوستی ما خانواده است، که اگر کسی دست به دامن محبت ما دراز کند، خدای تعالی به او بهره بیشتری می دهد، و او را از هرچیزی که پسندیده است، برخوردار می گرداند.(1) حاکم در پایان این حدیث می گوید:

«إنّنا اتّفقنا فی تفسیر هذه الآیه... انه فی قربی آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم؛(2)در تفسیر این آیه اتفاق نظر داریم که این آیه درباره نزدیکان حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم است».

2. قندوزی این حدیث را این گونه نقل می کند:

ابی طفیل می گوید حسن بن علی علیه السلام خطبه ای ایراد و این آیه را تلاوت فرمود: (وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ) بعد فرمود:

من فرزند بشارت دهنده و ترساننده ام (از معصیت خدا) من فرزند کسی هستم که به اذن خدا فرا خواند؛ من پسر چراغ روشنی دهنده ام؛ من فرزند کسی هستم که خدا او را برای رحمت عالمیان فرستاد؛ من از اهل بیتی هستم که خدا پلیدی را از

ص:240


1- (2) ینابیع الموده، باب 58، ص 11.
2- (3) همان، ج 2، ص 444 (صلوات ایشان، صلی الله علیه وآله و سلم) با ذکر لفظ «آل».

ایشان برده است؛ من از اهل بیتی هستم که خدای سبحان مودت ایشان را واجب نمود و فرمود: بگو من از شما اجر و پاداش رسالت نمی خواهم، جز محبت و دوستی خویشانم. این حدیث را طبرانی در الکبیر و اوسط آورده و بزار نیز آن را ذکر کرده است.

حافظ جمال الدین زرندی مدنی از ابی طفیل و جعفر بن حبان و زیاد روایت کرده که امام حسن در خطبه ای فرمود:

من از اهل بیتی هستم که جبرائیل در بین ما رفت و آمد می کرد و خدا درباره ما نازل فرمود: (وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً) و اقتراف حسنه، مودت ما اهل بیت است.

3. حافظ جمال الدین این حدیث را دنباله حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه»آورده و امام واحدی گفته است این ولایتی که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله تثبیت فرموده از آن پرسیده می شود؛ هم چنانکه در قول خدای سبحان آمده: (وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ) این پرسش از ولایت علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام است.

4. بزار و طبرانی از حسن بن حسن سبط پیغمبر صلی الله علیه و آله از طرقی که بعضی از آنها حسن است آورده اند که آن جناب خطبه ای خواند؛ از جمله اینکه تلاوت فرمود:

(وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ) الخ. سپس فرمود: من، پسر بشارت دهنده ام؛ منم از اهل بیتی که خداوند عزوجل دوستی و موالات ایشان را واجب فرموده و فرمود: بگو ای محمد (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً) الخ. اقتراف حسنه دوستی ما اهل بیت است.(1)

5. این حدیث در مستدرک حاکم این گونه ذکر شده است:

عن علی بن الحسین علیه السلام قال: خطب الحسن بن علی علیه السلام علی الناس حین قتل علی علیه السلام الی ان قال: «ایها الناس من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی فأنا الحسن بن علی و أنا من اهل البیت الذین افترض الله مودتهم علی کل مسلم. فقال تبارک و تعالی لنبیه علیه السلام:

ص:241


1- (1) همان باب، 59، ص 80.

(قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً) . فاقتراف الحسنه مودتنا اهل البیت».(1)

6. از علی بن الحسین علیه السلام وارد شده است که می فرمود:

حسن بن علی علیه السلام آن شبی که پدرش به شهادت رسید، خطبه ای ایراد فرمود و در آن، فضائل اهل بیت علیهم السلام را برشمرد... و فرمود:

من از اهل بیتی هستم که خداوند محبت و مودت ایشان را برمسلمانان واجب کرد و به پیامبرش دستور داده که به مردم بگوید: «من در برابر رسالتم از شما پاداشی جز محبت اهل بیتم نمی خواهم و هر کس به نیکی مبادرت کند ما بر نیکی اش می افزاییم». پس چنگ زدن به نیکی همان محبت ما اهل بیت است.

7. آلوسی ذیل آیه (وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ) ؛ روایت می کند که مراد از حسنه، حب آل رسول صلوات الله علیهم و مراد از سیئه بغض آنهاست.(2)

8. از ابی الطفیل روایت شده که گفت:

خطبنا الحسن بن علی بن ابی طالب، فحمد الله و اثنی علیه و ذکر امیرالمؤمنین علیاً رضی الله عنه خاتم الاوصیاء و وصی الانبیاء و امین الصدیقین و الشهداء، ثم قال: یا ایها الناس، لقد فارقکم رجل ما سبقه الاولون و لایدرکه الآخرون. لقد کان رسول الله یعطیه الرایه فیقاتل جبریل عن یمینه و میکائیل عن یساره فما یرجع حتی یفتح الله علیه. و لقد قبضه الله فی اللیلة التی قبض فیها وصی موسی، و عرج بروحه فی اللیله التی.... ثم قال:

من عرفنی فقد عرفنی، و من لم یعرفنی فأنا الحسن بن محمد صلی الله علیه وآله و سلم. ثم تلا هذه الآیة قول یوسف: (وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ) ثم اخذ فی کتاب الله. ثم قال:

ص:242


1- (1) مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 172؛ ذخائر العقبی، ص 183؛ الصواعق المحرقه، ص 136؛ خرگوشی، شرف النبی، ص 169؛ کفایة الطالب، صص 92 و 93؛ تذکرة الخواص، ص 183؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص 43؛ ینابیع الموده، صص 306-302.
2- (2) روح المعانی؛ ج 24، ص 123؛ تفسیرالمنیر، ج 25، ص 64؛ ینابیع، باب 25، ص 227.

أنا بن البشیر، أنا بن النذیر، و أنا بن النبی، أنا بن الداعی الی الله باذنه، و أنا بن السراج المنیر، و أنا بن الذی ارسل رحمة للعالمین، و أنا من اهل البیت الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً، و أنا من اهل البیت الذین افترض الله عزّ و جل مودتهم و ولایتهم، فقال فی ما انزل علی محمد صلی الله علیه وآله و سلم: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) .

قال الهیثمی:

«رواه الطبرانی فی الاوسط و الکبیر باختصار... و ابویعلی باختصار، و البزار بنحوه... و رواه احمد باختصار کثیراً! و اسناد احمد و بعض طرق البزار و الطبرانی فی الکبیر حسان».(1)

از این گذشته سیوطی نیز این حدیث را از طریق طاووس از ابن عباس نقل نموده است.

استدلال امام حسین علیه السلام به آیه مودت

امام حسین علیه السلام ضمن حدیثی می فرمایند:

وان القرابه التی اعظم الله حقها و أمر برعایتها و أن یسأل نبیه الاجر له بالمودة لاهلها: قرابتنا اهل البیت؛قرابتی که خداوند حق آنها را تعظیم و به رعایت حقوق آنها امر نموده است و اجر رسالت پیامبر را محبت به آنها قرار داده، قرابت ما اهل بیت علیهم السلام است.

اصل حدیث این چنین است:

واخرج ابن عساکر خبر خطبه مروان - بامر من معاویه - ابنة عبدالله بن جعفر لیزید، و ان عبدالله أوکل امرها الی الحسین علیه السلام فزوجها من القاسم بن محمد بن جعفر، و تکلم علیه السلام - فی المسجد النبوی و بنوهاشم و بنوامیه مجتمعون - فحمدالله و اثنی علیه، ثم قال: «ان الاسلام

ص:243


1- (1) مجمع الزوائد، ج 9، ص 146. چون عمده محتوای آن شبیه احادیث گذشته است از ترجمه آن، صرف نظر می کنیم.

دفع الخسیسه و تمم النقیصه واذهب اللائمه، فلا لوم علی مسلم الا فی أمر مأثم، و ان القرابة التی عظم الله حقها و امر برعایتها و ان یسال نبیه الاجر له بالمودة لاهلها قرابتنا اهل البیت....(1)

استدلال امام زین العابدین علیه السلام به آیه مودت

ابن جریر طبری حدیثی از امام سجاد علیه السلام نقل می کند که به ترتیب زیر است:

«حدثنی محمد بن عماره، قال: ثنا اسماعیل بن ابان، قال: ثنا الصباح بن یحیی المری، عن السدی، عن ابی الدیلم، قال:

لما جیء بعلی بن الحسین - رضی الله عنهما - اسیرا فاقیم علی درج دمشق، قام رجل من اهل الشام فقال: الحمدالله الذی قتلکم و استاصلکم و قطع قرنی الفتنه! فقال له علی بن الحسین - رضی الله عنه - أقرأت القرآن؟! قال: نعم. قال: أقرأت آل حم؟! قال: قرأت القرآن و لم أقرا آل حم. قال: ما قرأت (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) ؟! قال: و انکم لانتم هم؟! قال: نعم؛(2)

هنگامی که حضرت علی بن الحسین علیه السلام را اسیر کرده بودند، در مسیری که عبور می دادند و در ابتدای دروازه شام، آن حضرت را متوقف ساختند. مردی از شامی ها از جا برخاست، و گفت: خدا را سپاس که شما را کشت و بیچاره کرد، و بر اثر کشتن شما ریشه فساد و فتنه را نابود ساخته و دو شاخ فتنه و فساد را از پای درآورد! حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرمود: آیا قرآن کریم را تلاوت کرده ای؟ گفت: آری! قرآن کریم را تلاوت کرده ام. امام علیه السلام فرمود: آیا «آل حم» را تلاوت کرده ای؟ در پاسخ گفت: قرآن را تلاوت کرده ام لیکن «آل

ص:244


1- (1) شواهد التنزیل، ج 2، ص 144.
2- (2) البحرالمحیط، ج 7، ص 516؛ تفسیر طبری، ذیل آیه (ج 25، ص 16)؛ درالمنثور، ج 7، ص 348؛ ینابیع الموده، باب 59، ص 80؛ تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 198، (ذیل شوری، آیه 23)، (قال السدی عن ابی الدیلم قال لما، جیء...).

حم» را نخوانده ام. فرمود: آیا آیه (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ...) را تلاوت کرده ای؟ مرد شامی شگفت زده شد و گفت: مگر شما ایشان هستید؟ فرمود: آری.

استدلال امام صادق علیه السلام به آیه مودت

1. خطبه امام حسن علیه السلام از زبان امام صادق علیه السلام

اخرج ابوبشر الدولابی خطبه الامام الحسن السبط، فقال: «اخبرنی ابوالقاسم کهمس بن معمر: ان ابا محمد اسماعیل بن محمد بن اسحاق بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی ابی طالب [علیهم السلام] حدثهم: حدثنی عمی علی بن جعفر بن محمد بن حسین بن زید، عن الحسن بن زید بن حسن بن علی، عن ابیه، قال: خطب الحسن بن علی الناس حین قتل علی [علیه السلام]...(1)

2. در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

حدثنا ابوعبدالله محمد بن احمد بن علی بن احمد بن مخلد، ثنا محمد بن عثمان بن ابی شبیه، ثنا عبادة بن زیاد، ثنایحیی بن العلاء، عن جعفر بن محمد [علیهما السلام]، عن ابیه، عن جابر، قال: «جاء اعرابی الی النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال: یا محمد! اعرض علیّ الاسلام. فقال: تشهد ان لا الا الله وحده لا شریک له و ان محمداً عبده و رسوله. قال: تسألنی علیه اجرا؟ قال: لا، الا المودة فی القربی، قال: قربای أو قرباک؟ قال: قربای قال: هات ابایعک، فعلی من لا یحبک و لا یحب قرباک لعنة الله، قال صلی الله علیه و آله و سلم: آمین؛(2)

امام صادق علیه السلام از امام باقر علیه السلام از جابر روایت نموده که فرد اعرابی به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد، سپس گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله اسلام را بر من عرضه کن. پس آن حضرت فرمود: شهادت بدهی که خدایی جز خدای یگانه نیست و شریکی برای او نیست و محمد بنده و رسول

ص:245


1- (1) الذریه الطاهره، صص 109-111 (ترجمه حدیث گذشت).
2- (2) حلیة الاولیاء، ج 2، ص 201.

اوست. گفت: آیا اجری برایش می خواهی؟ فرمود: خیر، مگر مودت به نزدیکان. گفت: نزدیکانت، یا نزدیکانم؟ فرمود: نزدیکانم. گفت: بیا تا با تو بیعت کنم، پس بر هر کس که تو و نزدیکانت را دوست ندارد لعنت خدا باد. رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: آمین.

استدلال به آیه اولی الامر
اشاره

این آیه شریفه هم مورد استشهاد ائمه اطهار علیهم السلام قرار گرفته که به آنها اشاره می کنیم.

امام علی علیه السلام

جوینی (م 730 ق) با سند خود در ضمن حدیثی دراز دامن، از محاجه امام علی علیه السلام با برخی از صحابه در زمان خلافت عثمان، چنین نقل می کند:

.... فانشدکم الله اتعلمون حیث نزلت: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)1

و حیث نزلت: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)2

و حیث نزلت: (... مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً)3

قال الناس: یا رسول الله خاصة فی بعض المؤمنین أم عامة لجمیعهم؟ فامر الله عزوجل نبیه صلی الله علیه و آله و سلم ان یعلمهم ولاة امرهم و ان یفسرهم من الولایة ما فسر لهم من صلاتهم و زکاتهم و حجهم فینصبنی للناس لغدیر خم.... ثم خطب فقال: ایها الناس اتعلمون ان الله عزوجل مولای و أنا مولی المؤمنین و أنا اولی بهم من انفسهم؟ قالوا: بلی یا رسول الله قال: قم یا علی. فقمت فقال: من کنت مولاه فعلی هذا مولاه...؛

ص:246

علی علیه السلام به آنان فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید (و به یاد دارید) هنگامی که آیه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ...) و آیه (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ...) و آیه (وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ...) نازل شد، مردم گفتند: ای رسول خدا، آیا (أُولِی الْأَمْرِ) و (وَ الَّذِینَ آمَنُوا) و (مُؤْمِنِینَ) (در این سه آیه)، افرادی خاص و برخی از مؤمنان اند یا شامل همه آنان می شود؟ پس خداوند به پیامبرش دستور داد والیان امر را (در این آیات) به مردم بیاموزد و برای ایشان همانگونه که نماز و زکات و حج را تفسیر کرده، ولایت را تفسیر کند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله من را در غدیر خم برای مردم نصب کرد (تا به روشنی نشان دهد مراد از این آیات من هستم)، پس خطبه خواند و فرمود: ای مردم، آیا می دانید خداوند، مولای من و من مولای مؤمنانم و من به ایشان از خودشان سزاوارتم؟ گفتند: آری، ای رسول خدا. پس به من فرمود: ای علی، برخیز، پس برخاستم. پس فرمود: هر کس من مولای اویم، پس این علی هم مولای اوست...(1)

امام حسن علیه السلام

در کتاب مناقب از هشام بن حسان نقل است که حسن بن علی علیه السلام بعد از بیعت مردم با او برای خلافت، خطبه خواند و فرمود:

ما حزب و لشگر خداییم و غالب می شویم، ما عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله و از خویشان اوییم.

ما اهل بیت پاکیزه و پاکانیم، و ما یکی از دو امر سنگینی هستیم که جدم صلی الله علیه و آله در میان امت خود باقی گذاشت.

و ما کتاب دوم خداییم که در آن، تفصیل هر چیز هست و هیچ باطلی از جلو و عقب آن نیامده و نمی آید، بیان و تفسیر آن کتاب بر ماست. و مرجع آن ماییم، نه از روی گمان و استحسانات، بلکه از روی یقین و اطمینان.

ما را اطاعت کنید و اطاعت ما بر شما واجب است. زیرا خدا اطاعت ما را با قول خود، مقرون طاعت خود فرمود: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ

ص:247


1- (1) فرائدالسمطین، تحقیق محمدباقر محمودی، ج 1، ص 313، باب 58، حدیث 250.

وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ...)1 ؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را اطاعت کنید پس هرگاه در امری اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به خدا و پیامبر عرضه بدارید، این بهتر و نیک فرجام تر است».

و بترسید از لغزش هایی که شیطان القا می کند، او دشمن آشکار شماست.(1)

امام باقر علیه السلام

حسکانی حدیثی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که مراد از «اولی الامر» امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند.

عن ابی بصیر، عن ابی جعفر، انه سأله عن قول الله: (أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ) قال: نزلت فی علی بن ابی طالب. قلت: ان الناس یقولون: فما منعه ان یسمی علیاً و اهل بیته فی کتابه؟ فقال ابوجعفر: قولوا لهم: ان الله انزل علی رسوله الصلاه و لم یسم ثلاثاً و لا اربعاً حتی کان رسول الله هو الذی یفسر (فسر «خ») ذلک، و انزل الحج فلم ینزل طریق استرعاء،(2) حتی فسر ذلک لهم رسول الله و انزل، (أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ) فنزلت فی علی والحسن و الحسین، و قال رسول الله صلی الله علیه و آله اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتی انی سالت الله ان لا یفرق بینهما حتی یردا علی الحوض فاعطانی ذلک؛(3)

ابوبصیر از امام باقر علیه السلام نقل می کند که درباره قول خدواند (أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ) ، از ایشان سؤال کردم، فرمود: درباره علی علیه السلام نازل شده است. گفتم: مردم می گویند، چرا خداوند نام امام علی و اهل بیت علیهم السلام را در قرآن نیاورده است؟ امام فرمودند: به آنها بگو: خداوند نماز

ص:248


1- (2) ینابیع الموده.
2- (3) در تحقیق آقای محمودی چنین ثبت شده است: «فلم ینزل طوفوا سبعا».
3- (4) شواهد التنزیل، ج 1، ص 151. (تحقیق آقای محمودی).

را واجب کرد اما تعداد رکعات آن را تشریع نکرد، حج را واجب نمود، اما کیفیت آن را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) واگذار کرد، و آیه (أَطِیعُوا اللّهَ) را درباره حضرت علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من شما را به کتاب خدا و اهل بیتم توصیه می کنم، من از خدا خواسته ام بین آنها جدایی نیندازد، تا در قیامت بر من وارد شوند.

استدلال به آیه تطهیر
اشاره

یکی دیگر از آیاتی که ائمه علیهم السلام به آن احتجاج نموده اند آیه تطهیر است. قسمتی از این احتجاجات را در ذیل آیه تطهیر بیان نمودیم، لذا تنها به ذکر برخی از موارد بسنده می کنیم.

امام حسن علیه السلام

1. از حسن بن علی علیه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش برای مردم خطبه خواند و در اثنای سخنانش فرمود:

ای مردم، هرکس مرا می شناسد که می شناسد، و هرکس نمی شناسد اینک بشناسد؛ من حسن بن علی هستم، من فرزند پیغمبرم، من فرزند وصی هستم، منم فرزند کسی که مردم را به رحمت خداوند بشارت داد؛ منم فرزند کسی که آدمیان را از عذاب پروردگار بر حذر داشت؛ منم فرزند کسی که مردم را به امر خداوند به سوی خدا دعوت کرد؛ منم فرزند آن چراغ فروزان. من از خاندانی هستم که جبرئیل بر ما نازل می شد و از نزد ما به آسمان صعود می کرد. من از خانواده ای هستم که خداوند پلیدی ها را از آنها برده و آنان را پاک و پاکیزه قرار داده است....(1)

2. حسن بن علی علیه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش به خلافت رسید، و یکی از روزها هنگامی که نماز می خواند مردی به ایشان حمله کرد و خنجری در ران آن حضرت فرو برد، آن حضرت مدت چند ماه بستری شد، پس از آن برخاست و بر منبر خطبه خوانده، فرمود:

ص:249


1- (1) مستدرک حاکم، ج 3، ص 172.

ای اهل عراق، از خداوند در حق ما پروا کنید، زیرا ما امیران شما و مهمانان شماییم و ما همان خاندانی هستیم که خداوند درباره آنان فرموده (أَنَّما یُرِیدُ اللّهُ...) حضرت در آن روز، پیوسته سخن می گفت؛ به طوری که هیچ کس در مسجد دیده نمی شد، جز آنکه گریه می کرد.(1)

این روایت در شواهد التنزیل حسکانی به سه سند نقل شده است:

الف) اخبرنا ابوسعید مسعود بن محمد الطبری (اخبرنا) ابو اسحاق ابراهیم بن احمد الوراق (اخبرنا) یحیی بن محمدبن صاعد (اخبرنا) ابوعثمان احمد بن ابی بکر المقدمی (اخبرنا) محمدبن کثیر (اخبرنا) سلیمان - یعنی اخاه - عن حصین عن ابی جمیله قال:

خرج الحسن بن علی یصلی بالناس وهو بالکوفه فطعن بخنجر فی فخذه فمرض شهرین، ثم خرج فحمدالله واثنی علیه ثم قال: یا اهل العراق اتقوا الله فینا فانا امراءکم و ضیفانکم و اهل البیت الذین سمی الله فی کتابه (إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) .

ب) اخبرنا علی بن احمد (اخبرنا) احمد بن عبید (اخبرنا) عمر بن علی الثقفی (اخبرنا) وهب بن بقیه (اخبرنا) محمد بن الحسن، عن العوام قال: حدثنی من سمع هلال بن یساف یقول: سمعت الحسن بن علی و هو یخطب الناس (و) یقول:

یا اهل الکوفه، اتقوا الله عزوجل فینا، فانا امراؤُکم و انا ضیفانکم و نحن اهل البیت الذین قال الله عزوجل: (إِنَّما یُرِیدُ

ص:250


1- (1) مجمع الزوائد، ج 9، ص 172؛ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 486 (ذیل سوره احزاب، آیه 33).

اَللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) .

ج) حدثنی ابوذر الیمینی (حدثنی) ابومحمد الهروی (حدثنی) ابراهیم بن خریم الساسی (حدثنی) عمر بن حمید (حدثنی) یزید بن هارون (حدثنی) العوام بن حوشب: عن هلال بن یساف قال:

سمعت الحسن بن علی و هو یخطب و هو یقول: یا اهل الکوفه اتقوا الله فینا فانا امراؤُکم و انا ضیفانکم و نحن اهل البیت الذین قال الله (إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ) الایه، قال: فما رأیت یوماً قط اکثر باکیاً من یومئذ.(1)

لازم به ذکر است روایتی که ابن کثیر در تفسیر خود می آورد، به سند ابی جمیله است که حاکم حسکانی هم عیناً آن را از او نقل نموده است. تنها فرق آنها در این است که در روایت ابن کثیر، مدت مریض شدن امام علیه السلام چند ماه ذکر شده و در روایت حاکم حسکانی، این مدت، دو ماه نقل شده است.

امام حسین علیه السلام

ابن سعد از ابی یحیی این روایت را نقل کرده است که:

قال مروان بن الحکم یوماً للحسن و الحسین: انکم اهل بیت ملعونین! فقال له الحسین: «یا ملعون، یا بن الملعون، لقد لعن رسول الله صلی الله علیه و آله اباک و انت فی صلبه، نحن اهل بیت اذهب الله عنا الرجس و طهرنا تطهیراً»؛(2)روزی مروان بن حکم به امام حسن و حسین علیهما السلام گفت: شما اهل بیتی هستید که ملعون اید! امام حسین علیه السلام به او فرمود: «ای ملعون، پسر ملعون؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله پدرت را در حالی که تو در صلب او بودی لعن نموده است و ما خاندانی هستیم که هرگونه رجس و پلیدی از ما دور شده و پاک و طاهر گشته ایم».

امام سجاد علیه السلام

از سدی به نقل از ابی الدیم آمده است که: قال علی بی الحسین لرجل من اهل الشام، اما قرأت فی الاحزاب (إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) قال: و

ص:251


1- (1) شواهد التنزیل، ج 2، صص 19-18.
2- (2) تذکرة الخواص، ج 2، ص 127؛ طبقات ابن سعد، ترجمه امام حسین، ص 35، (همین روایت به نقل از امام حسن علیه السلام هم نقل شده) قال: فغضب الحسن و قال «و یلک، قلت اهل بیت ملعونین، فوالله لقد لعن الله اباک علی لسان نبی و انت فی، صلبه»؛ المطالب العالیه، ابن حجر، ج 4، ص 329، حدیث 4521؛ ذهبی در تاریخ الاسلام حوادث سال 61.80، ص 232 «فغضب الحسین».

لانتم هم؟ قال: نعم.(1)

علی بن الحسین علیه السلام به مردی از اهل شام - که نا آگاهانه از اسارت اهل بیت اظهار خوشحالی نمود - فرمود: آیا در سوره احزاب خوانده ای: (إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) . مرد شامی گفت: مقصود از این آیه شمایید؟ فرمود: آری.

روایت کامل این داستان به نقل از مقتل خوارزمی چنین است:

هنگامی که حضرت سجاد علیه السلام را با سایر اسیران اهل بیت، بعد از شهادت سبط رسول خدا صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السلام به طرف شام بردند و آنها را در کنار مسجد جامع دمشق در جایگاه اسیران نگاه داشتند، پیرمردی به آن حضرت نزدیک شد و گفت: حمد خدا را که شما را کشت و نابودتان کرد و بندگان را از مردان شما راحت کرد و به امیرالمؤمنین (یزید بن ابی سفیان) بر شما قدرت داد.

علی بن الحسین علیه السلام فرمود: ای پیرمرد، آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: آری.

فرمود: آیا این آیه را قرائت کرده ای؟ (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) .(2)

پیرمرد گفت: خوانده ام.

امام سجاد فرمود: آیا در قرآن آیه (وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ)3 و آیه (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی)4 ، را خوانده ای؟

پیرمرد گفت: آری خوانده ام.

امام سجاد علیه السلام فرمود: به خدا سوگند مقصود از قربی ما هستیم و این آیات

ص:252


1- (1) تفسیر طبری، ج 22، ص 8 (ذیل سوره احزاب، آیه 33)؛ تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 459؛ درالمنثور، ج 5، ص 199.
2- (2) سوره شوری، آیه 23.

درباره ما فرود آمده، و آیا این آیه را در قرآن خوانده ای: (إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) .(1)

پیرمرد گفت: آری خوانده ام.

امام سجاد فرمود: مقصود ما اهل بیت هستیم که خداوند ما را مخصوص به آیه تطهیر قرار داده است.

پیرمرد گفت: شما را به خدا سوگند شما همان خاندان هستید؟

آن حضرت فرمود: به حق جدّمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بدون شک ما همان افراد هستیم.

پیرمرد ساکت شد و از سخنی که گفته بود پشیمان شد و پس از آن سر خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! من از آنچه بر زبان آوردم توبه می کنم و از بغض این خاندان دست بر می دارم و از دشمنان محمد و آل محمد از جن و انس به سوی تو بیزاری می جویم.

استدلال به آیه (وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ)2
امام زین العابدین علیه السلام

1. ابن جریر از امام سجاد علیه السلام روایت می کند که ایشان خطاب به مردی شامی فرمود:

أقرأت القرآن؟ قال: نعم. قال: فما قرأت فی بنی اسرائیل (وَ آتِ ذَا الْقُرْبی

ص:253


1- (1) مقتل خوارزمی، ج 2، ص 16.

حَقَّهُ) قال: و انکم للقرابة التی امر الله یؤتی حقهم؟! قال: نعم؛(1)آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: بله، فرمود: آیا این آیه بنی اسرائیل را خوانده ای (وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ) ؛ «حق نزدیکان را بده»، گفت: بله، مرد گفت: آیا شما همان خویشاندانی هستید که خداوند امر فرموده که حقشان را بدهیم، امام فرمود: بله.

2. از علی بن الحسین علیه السلام نقل شده است:

لما نزلت (وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ) دعا رسول الله [صلی الله علیه و آله] فاطمه [علیها السلام] فاعطاها فدک؛(2)چون آیه (وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ) نازل شد رسول الله صلی الله علیه و آله فاطمه علیها السلام را خواندند و فدک را به او بخشیدند.

استدلال ائمه علیهم السلام به آیه هشتاد و پنج انعام
اشاره

آلوسی ذیل آیه هشتاد و پنج انعام می گوید: عیسی علیه السلام از ذریه ابراهیم علیه السلام خوانده شده است، حال آنکه حضرت عیسی پدر نداشت و در این دلیلی است که فرزندان دختر هم ذریه خوانده می شوند و فقط منحصر به جهت پدر نیست. او سپس به احتجاج امام موسی کاظم علیه السلام به این آیه در برابر هارون اشاره می کند.

در تفسیر کبیر فخر رازی چنین نقل شده:

«ان ابا جعفر رضی الله تعالی عنه استدل بها عندالحجاج بن یوسف بآیة المباهله حدیث دعا صلی الله علیه و آله الحسن و الحسین رضی الله عنهما بعد ما نزل و تعالوا ندع ابناءنا و انباءکم...؛(3)

امام باقر [علیه السلام] رضی الله تعالی عنه نزد حجاج بن یوسف به این آیه استدلال نمود و نیز به آیه مباهله هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله حسن و حسین را خواند و پس از آنکه آیه مباهله نازل شد.

هارون عباسی از امام موسی الکاظم سلام الله علیه پرسید:

چگونه می گویید ما فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله هستیم و حال آنکه شما اولاد علی [علیهم السلام] هستید و مرد به جد پدری اش منسوب است، نه جد مادری؟ امام کاظم علیه السلام در جواب او فرمود:

ص:254


1- (1) فتح القدیر، ج 3، ص 224؛ درالمنثور، ج 5، ص 271 (ذیل سوره اسراء، آیه 26)؛ روح المعانی، ج 15، ص 62 پس از نقل حدیث می گوید: و رواه الشیعه عن الصادق رضی الله عنه و حقهم توقیرهم و اعطائهم الخمس».
2- (2) تفسیر مظهری، ج 5، ص 281؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 341.
3- (3) روح المعانی، ج 7، ص 213 (ذیل سوره انعام، آیه 85)؛ تفسیر فخر رازی، (ذیل سوره انعام، آیه 85).

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ) ؛ (1) و عیسی را پدر نبود و از جانب مادر به ذریه انبیا ملحق است، و همچنان ما هم از طرف مادرمان فاطمه علیها السلام به ذریه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ملحق می شویم. و باز اضافه می نمایم یا امیرالمؤمنین:

(فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ) . (2) و رسول الله صلی الله علیه و آله هنگام مباهله خویش با نصاری کسی را جز علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نخواست، پس حسن و حسین علیهما السلام ابناء هستند.(3)

در تأیید این مطلب، روایاتی از صحابه و تابعین نقل شده که ذکر برخی از آنها خالی از لطف نیست.

1. بن عباس در این باره می گوید:

هولاء الانبیاء جمیعاً مضافون الی ذریه ابراهیم و ان کان فیهم من لم تلحقه ولادة من جهه أب و لا أم... فاولاد فاطمه رضی الله عنها ذریه النبی صلی الله علیه (و آله) وسلم و بهذا تمسک من رای ان ولد البنات یدخلون فی اسم الولد؛(4)

این انبیا همگی به ذریه ابراهیم علیه السلام منتسب هستند، گرچه برخی به او ملحق نمی شوند، چه از جهت پدر و چه از جهت مادر... اما اولاد فاطمه علیها السلام ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله هستند و کسانی که می گویند فرزندان دختر هم ذریه خوانده می شوند به این آیه استدلال نموده اند.

ص:255


1- (1) سوره انعام، آیه 84.
2- (2) سوره آل عمران، آیه 61.
3- (3) الفصول المهمه، ص 238؛ الصواعق المحرقه، ص 203؛ نورالابصار، ص 301؛ الاتحاف (طبع م - صر)، ص 54؛ اخبار الدول (طبع بغداد)، ص 123؛ البدخشی، مفتاح النجاه، ص 174؛ المناوی، الکواکب الدریه، ج 1، ص 172.
4- (4) تفسیر قرطبی، ج 7، ص 21، ذیل سوره انعام، آیات 84-86.

2. ابن ابی حاتم از ابی حرب بن ابی الاسود نقل کرده است که:

ارسل الحجاج الی یحیی بن یعمر فقال: بلغنی انک تزعم ان الحسن و الحسین من ذریة النبی صلی الله علیه و آله تجده فی کتاب الله و قد قرأته من اوله الی آخره فلم اجده. قال: الست تقرأ سورة الانعام (داوُدَ وَ سُلَیْمانَ) حتی بلغ (وَ یَحْیی وَ عِیسی) وقال: ألیس عیسی من ذریة ابراهیم و لیس له أب؟ قال: صدقت؛

حجاج به دنبال یحیی بن یعمر فرستاد و به او گفت: به من خبر داده اند که تو گمان می کنی حسن و حسین علیهما السلام از ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله هستند، آیا آن را در قرآن یافته اید، زیرا من از اول تا آخر آن را خوانده ام ولی چیزی نیافته ام، یحیی گفت: بله، آیا این آیه سوره انعام را نخوانده ای، (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ... وَ یَحْیی وَ عِیسی) بگو ببینم آیا عیسی از ذریه ابراهیم نیست، در حالی که پدر ندارد، حجاج گفت: راست می گویی.

3. ابوالشیخ، حاکم و بیهقی نیز از عبدالملک بن عمیر همین مطلب را نقل کرده اند:

«دخل یحیی بن یعمر علی الحجاج، فذکر الحسین فقال الحجاج: لم یکن من ذریة النبی صلی الله علیه و آله فقال یحیی: کذب. فقال: لتأتینی علی ما قلت ببینه. فتلا (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ....)1

قرطبی به آیه مباهله استدلال می کند و می گوید:

دلیل اینکه فرزندان دختر هم ذریه خوانده می شوند این است که «ذلک ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم جاء بالحسن و الحسین و فاطمه و تمشی خلفه و علیّ خلفها و هویقول: ان انا دعوت فامنوا...»؛(1)

چون آیه مباهله نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله حسن و حسین و فاطمه و علی علیهم السلام را به همراه خود برد و فرمود اگر نفرین کردم آمین بگویید.

او سپس می گوید:

ص:256


1- (2) تفسیر قرطبی، ج 4، ص 104.

بسیاری از علما می گویند: بنا بر آیه (نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ) و کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره امام حسن علیه السلام «ان ابنی هذا سید»، مخصوص بالحسن و الحسین ان یسمیا ابنی النبی صلی الله علیه و آله و سلم دون غیرهما لقوله علیه السلام: «کل سبب و نسب ینقطع یوم القیامة الا نسبی و سببی»؛(1)

این فضیلت، مخصوص حسن و حسین علیهما السلام است که ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله خوانده شوند، زیرا ایشان فرمودند: هر سبب و نسبی در روز قیامت قطع می شود، مگر سبب و نسب من.

مواردی از استدلال به آیات دیگر

1. وقتی علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام وارد مجلس یزید شد، یزید به ایشان گفت:

انت ابن الذی قتله الله؟ فقال علی: «انا بن من قتلت انت» ثم قرأ (وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً) الایه؛(2) تو فرزند کسی هستی که خدا او را کشت. امام فرمود: من فرزند کسی هستم که تو آن را کشتی، سپس این آیه را قرائت نمود:

(وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً)؛3

«هر کس عمداً مؤمنی را بکشد، جزای او جهنم بوده، و در آن برای همیشه می ماند و غضب و لعنت خداوند بر اوست و برایش عذابی عظیم مهیا شده است».

2. علی بن محمد بن بشر می گوید: ضمن روایتی نقل شده که امام محمد بن علی علیه السلام درباره محبت اهل بیت علیهم السلام فرمود:

«اما انه من احبنا فی الله نفعه الله بحبنا و من احبنا لغیر الله فان الله یقضی فی الامور مایشاء، انما حبنا اهل البیت شیء یکتبه الله فی قلب العبد، فمن

ص:257


1- (1) تفسیر قرطبی، همان.
2- (2) سوره نساء، آیه 91؛ تذکرة الخواص، ج 1، ص 259.

کتبه الله فی قلبه لم یستطع احد (ان) یمحوه، اما سمعت الله یقول: (أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ) الی آخر الآیه، فحبنا اهل البیت (من اصل) الایمان؛(1)هر کس ما اهل بیت را به خاطر خدا دوست بدارد خداوند به خاطر دوستی ما به او نفع می رساند و هر کس ما را به خاطر غیر خدا دوست بدارد، خداوند آنچه از امورش را بخواهد حکم نماید. حبّ ما اهل بیت چیزی است که خداوند در قلب بندگان نوشته است، پس کسی که خدا در قلبش بنویسد هیچ کس نمی تواند آن را پاک کند، آیا این سخن خدا را شنیده اید، (أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ...)2 حب ما اهل بیت، ایمان است.

ائمه اهل بیت علیهم السلام از هر فرصتی برای احقاق حق خود استفاده می نمودند. در تفسیر قرطبی نمونه ای ذکر شده که ما هم آن را می آوریم.

ابن اسحاق می گوید:

تحامل الولید بن عتبه علی حسین بن علی [علیه السلام] فی مال له - لسلطان الولید فانه کان امیراً علی المدینه - فقال له حسین بن علی [علیه السلام] احلف بالله لتنصفنی من حقی أو لآخذن سیفی ثم لأقومنّ فی مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ثم لادعون بحلف الفضول. قال عبدالله بن زبیر و انا احلف و الله لئن دعانا لاخذن سیفی ثم لاقومن معه حتی ینتصف من حقه أو نموت جمیعاً. و بلغت المسور بن مخرمه، فقال مثل ذلک و بلغت عبدالرحمن بن عثمان بن عبدالله التیمی فقال مثل ذلک. فلما بلغ ذلک الولید أنصفه؛(2)

ولید بن عتبه می خواست مالی را که متعلق به امام حسین علیه السلام بود برای خود بگیرد، زیرا ولید حاکم مدینه بود، امام فرمود: در حقّ من انصاف را رعایت

ص:258


1- (1) شواهد التنزیل، ج 2، ص 245. (در روایت دیگری از امام، صادق علیه السلام مراد از این آیه، امام علی علیه السلام خوانده شده است.
2- (3) تفسیر قرطبی، ج 10، ص 168. (ذیل سوره نحل، آیه 91).

کن، وگرنه قسم به خدا شمشیرم را می گیرم و در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله می نشینیم و جوانمردان را فرا می خوانم (اشاره به پیمان حلف الفضول). عبدالله بن زبیر گفت: به خدا قسم اگر ما را بخواند شمشیرم را می گیرم و با او در مسجد می ایستم تا اینکه انصاف را رعایت کنی یا همگی کشته می شویم. این خبر به مسور بن مخرمه و عبدالرحمن بن عثمان رسید و مثل این جمله را گفتند، چون خبر به ولید رسید انصاف را در حق امام رعایت کرد.

قرطبی در ادامه می گوید: «این عمل نشان می دهد که گرفتن حق مظلوم در اصل شریعت واجب است».

ص:259

ص:260

بخش چهارم: فضایل اهل بیت علیهم السلام در کلام آن حضرات

اشاره

ص:261

ص:262

با تتبع در روایت تفسیری اهل سنت به این نکته بر می خوریم که اهل بیت علیهم السلام در جاهای مختلف سعی در شناساندن خود به مردم نموده اند. آنها با بیان ویژگی ها و امتیازات خود و با استناد به آیات قرآن، به تبیین بخشی از حقایق و واقعیت های تاریخی پرداخته، جایگاه حقیقی خود را توصیف نموده اند.

ائمه علیهم السلام در حقیقت به دفاع از حق خود و جلوگیری از تحریف تاریخ و اسلام همت گماشته اند و با این بیان به مردم می فهماندند که در شناخت و انتخاب رهبری شایسته و پیشوایی عادل دقت نمایند.

امامان معصوم علیهم السلام عالم ترین و آگاه ترین افراد بر تفسیر قرآن اند. آن بزرگواران این دانش و معرفت را از خداوند متعال اخذ کرده اند، از همین رو همزمان با شناساندن قرآن به مردم، جایگاه عترت را هم برای آنان تبیین می نمودند.

لذا امام علی علیه السلام به عنوان «صدرالمفسرین» همیشه می فرمودند:

الا احد یسألنی عن القرآن؟ و فوالله لو اعلم الیوم احداً اعلم به منّی و ان کان من وراء البحور لأتیته؛(1) آیا کسی درباره قرآن از من نمی پرسد؟ به خدا قسم اگر کسی داناتر از من به قرآن باشد، حتی اگر در پس دریاها باشد او را می آورم.

با توجه به این بیان، در این قسمت بیشتر قصد داریم به بیان فضائل اهل بیت علیهم السلام از زبان خود آن بزرگواران و مسائل پیرامون آن بپردازیم.

ص:263


1- (1) درالمنثور، ج 5، ص 42.
فضایل اهل بیت علیهم السلام در کلام رسول الله صلی اللّه علیه و آله

1. جابر بن عبدالله می گوید:

سمعت النبی صلی الله علیه و آله یقول لعلی رضی الله عنه: الناس من شجر شتی و انا و انت من شجرة واحدة ثم قراء النبی صلی الله علیه و آله. (وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ) (1) ؛

پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به علی علیه السلام فرمودند: مردم از درختان مختلفی هستند و من و تو از درختی واحد هستیم، سپس پیامبر صلی الله علیه و آله این آیه را تلاوت فرمودند: در زمین پاره هایی است پیوسته به هم.

آری، اهل بیت علیه السلام درخت نبوتی هستند که هیچ کس را نمی توان با آنها مقایسه کرد، زیرا ریشه، اصل و اساس آنها همان ریشه، اصل و اساس پیامبر صلی الله علیه و آله است.

2. حکانی روایت کرده است:

حدثنا بوسعد المعادی (حدثنا) ابوالحسین الکهیلی (حدثنا) ابوجعفر الحضرمی (عن) جندل بن والق (عن) اسماعیل بن امیه القریشی عن داوود بن عبدالجبار - اظنه عن جابر -: عن ابی جعفر قال: سئل رسول الله صلی الله علیه و آله عن (قوله تعالی) (طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ) قال: (هی) شجرة فی الجنة اصلها فی داری و فرعها علی اهل الجنة. ثم سئل عنها مرة اخری، قال: (طوبی) شجرة فی الجنة اصلها فی دار علی و فرعها علی اهل الجنة. فقیل له: سألناک عنها یا رسول الله فقلت: أصلها فی داری، ثم سألناک مرة اخری فقلت: شجرة فی الجنة اصلها فی دار علی و فرعها علی اهل الجنة. فقال: «ان داری و دار علی واحده؛(2)

از امام باقر علیه السلام روایت شده که از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره این سخن خدای تعالی (طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ) سؤال شد، ایشان فرمودند:

ص:264


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 9، ص 238 (ذیل سوره رعد، آیه 4).
2- (2) شواهد التنزیل، ج 1، ص 305.

درختی است در بهشت که اصل آن درخانه من است و فروع آن در میان اهل بهشت است. یک بار دیگر پرسیدند، فرمودند: اصل آن در خانه علی علیه السلام است و شاخسار آن در خانه اهل بهشت. سائل گفت: این چگونه است که یک بار فرمودید: اصل آن درخانه من است و شاخسار آن در خانه دیگران و یک بار دیگر فرمودید: اصل آن در خانه علی علیه السلام است و شاخسار آن در خانه دیگران؟! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خانه من و علی یکی است.

طبق این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام از یک درختند، هر دو آنها نور واحدند و جایگاه آنها در بهشت نیز در یک منزل است.

3. از امام باقر علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

قسم الله الارض نصفین فجعلنی فی خیرها، ثم قسم النصف علی ثلاثة فکنت من خیر ثلث منها، ثم اختار العرب من الناس، ثم اختار قریشاً من العرب، ثم اختار بنی هاشم من قریش، ثم اختار بنی عبدالمطلب من بنی هاشم، ثم اختارنی من بنی عبدالمطلب؛(1)

خداوند زمین را دو قسم نمود، سپس من را در بهترین آنها قرار داد، سپس آن نصف را سه قسم نمود و من در بهترین آن بودم و آنگاه عرب را از میان مردم برگزید و از عرب، قریش را و از قریش، بنی هاشم و از بنی هاشم عبدالمطلب را و من را از میان عبدالمطلب برگزید.

4. ابن سعد و بیهقی از حضرت محمد بن علی امام باقر علیه السلام روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

«انّ الله اختار العرب فاختار منهم کنانه، ثم اختار منهم قریشاً، ثم اختار منهم هاشم، ثم اختارنی من هاشم».(2)

ص:265


1- (1) درالمنثور، ج 4، ص 329، ذیل توبه 129، (لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ). در ج 4، ص 330 شبیه همین حدیث از امام صادق علیه السلام نقل شده است.
2- (2) همان.

مضمون این روایت هم شبیه همان روایت قبلی است که نشان می دهد رسول الله صلی الله علیه و آله از میان تمام امت ها برگزیده شده است.

5. در شواهد التنزیل از ابن عباس حدیثی نقل شده است که آن را با سندش ذکر می کنیم:

عن فرات بن ابراهیم کوفی قال حدثنا احمد بن موسی حدثنا الحسین بن ثابت. قال: حدثنی ابی، عن شعبة بن الحجاج عن الحکم عن ابن عباس قال:

اخذ النبی صلی الله علیه و آله وسلم یدی و ید علی بن ابی طالب و خلا بنا علی ثبیر، ثم صلی رکعات ثم رفع یدیه الی السماء فقال: انّ موسی بن عمران سألک، و انا محمد نبیک اسألک ان تشرح لی صدری و تیسرلی امری و تحلل عقدة من لسانی لیفقه به قولی و اجعل لی وزیراً من اهلی علی بن ابی طالب اخی، اشدد به ازری و اشرکه فی امری. قال ابن عباس: سمعت منادیاً ینادی: یا احمد قد اوتیت ما سألت. فقال النبی صلی الله علیه و آله لعلی: یا ابا الحسن ارفع یدک الی السماء فادع ربک و سل یعطک. فرفع علی یده الی السماء و هو یقول: اللهم اجعل لی عندک عهداً، و اجعل لی عندک ودّاً، فانزل الله علی نبیه: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا) فتلاها النبی صلی الله علیه و آله علی اصحابه فتعجبوا من ذلک تعجباً شدیداً. فقال النبی صلی الله علیه و آله: منها تتعجبون. ان القرآن اربعة ارباع فربع فینا اهل البیت خاصه و ربع فی اعدائنا، و ربع حلال و حرام، و ربع فرائض و احکام و ان الله انزل فی علی کرائم القرآن؛(1)

ابن عباس می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله دست من و دست علی علیه السلام را گرفت و به گوشه ای رفت. سپس چند رکعت نماز خواندند و آنگاه دستش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: موسی بن عمران از تو درخواست نمود و من پیامبر تو محمد صلی الله علیه و آله هستم از تو می خواهم سینه ام را فراخ گردانی؛

ص:266


1- (1) شواهد التنزیل، ج 1، ص 43 و ج 1، ص 435.

امورم را آسان نمایی؛ گره از زبانم بگشایی تا سخنم رسا باشد و وزیری از اهلم علی بن ابی طالب را برایم قرار دهی که برادرم باشد و پشتم را محکم کند و در امرم شریک باشد. ابن عباس می گوید: از آسمان شنیدم که منادی گفت: ای احمد صلی الله علیه و آله آنچه را خواستی به تو می دهیم. پس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: ای ابا الحسن، دستت را به سوی آسمان دراز کن و خدایت را بخوان و از او بخواه تا به تو عطا کند. پس علی علیه السلام دستش را به آسمان بلند کرد و فرمود: خداوندا، برایم در نزد خودت پیمانی قرار بده و برایم در نزد خویش دوستی قرار ده، و آنگاه خداوند بر پیامبرش نازل فرمود: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا...) آنان که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، خداوند برای آنان دوستی قرار خواهد داد. پیامبر این آیه را برای اصحابش خواند و آنها بسیار تعجب نمودند، پیامبر به آنها فرمود: آیا تعجب می کنید؟! قرآن چهار قسم است که یک چهارم آن درباره اهل بیت است و یک چهارم آن درباره دشمنان ما و یک چهارم آن درباره حلال و حرام و یک چهارم درباره فرائض و احکام. و به درستی که خداوند «کرائم قرآن» را درباره علی علیه السلام نازل کرده است.

6. ضمن حدیثی از علی علیه السلام روایت شده که دو بار بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد شدم و بر ایشان سلام نمودم و ایشان پاسخ دادند. در هر بار، درست به همان مقدار که سلام، درود و برکت از خدای برای خود خواستند برای من نیز درخواست نمودند. دفعه سوم گفتم: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، فقال: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته ثلاثون لی و ثلاثون لک انا و انت فی السلام سواء». حضرت می فرماید: این [جریان] در حضور جمعی از اصحاب بود.(1)

این حدیث و ده ها حدیث دیگر به خوبی نشان می دهد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام حتی در امر سلام کردن هم با هم مساوی هستند.

7. اهل بیت علیهم السلام از چشمه سار زلال نبوت سیراب می شدند؛ مثلاً از امام باقر علیه السلام نقل شده که امام حسن علیه السلام همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله بود:

ص:267


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 9، ص 71.

«بینما الحسن علیه السلام مع رسول الله صلی الله علیه و آله انه عطش فاشتد ظماه فطلب له النبی صلی الله علیه و آله ماء فلم یجد فاعطاه لسانه فمصه حتی روی؛(1)امام حسن علیه السلام در حالی که کودکی بود احساس تشنگی کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله برایش طلب آب نمود، اما آبی یافت نشد. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله زبان مبارکشان را در دهان امام حسن علیه السلام قرار دادند، ایشان آنقدر مکید که سیراب شد.

در برخی روایات نقل شده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «تا چند ساعت به او چیز دیگری ننوشانند».

گرچه ظاهر کار رسول خدا صلی الله علیه و آله ساده است، اما زبان ایشان دریای حکمت بود و قطعاً نمی توان این جریان را فقط با یک نگاه سطحی نگریست؛ آن هم رسول خدایی که این قدر به امام حسن و امام حسین 8 عشق می ورزیدند و از همان ابتدای تولد مواظب آنها بودند.

8. از امام سجاد علیه السلام روایت شده که پدرم از حضرت فاطمه علیها السلام روایت نموده که ایشان فرمودند:

«ان رسول الله لما دنا ولادها امر سلمه و زینب بنت جحش ان یأتیا فاطمه [علیها السلام] فیقرأ آیة الکرسی و (إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ)2 الی آخر الآیه و یعوذاها بالمعوذتین».(2)

9. در روایت دیگری از علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که آن حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام را از چشم زخم تعویذ نمود و فرمود:

«اللهم ذا السلطان العظیم و المنّ القدیم، ذا وجه الکریم، ولی الکلمات التامات و الدعوات المستحبات، عاف الحسن والحسین من النفس الجن و اعین الناس».(3)

ص:268


1- (1) کنز العمال، ج 7، ص 105.
2- (3) درالمنثور، ج 2، ص 12.
3- (4) تفسیر ابن کثیر، ج 7، ص 97.

10. در روایت دیگری آمده است:

«کان رسول الله صلی الله علیه و آله یعوذ الحسن و الحسین فیقول: اعیذ کما بکلمات الله التامه من کلّ شیطان و هامة و من کل عین لامة و یقول و هکذا کان یعوذ ابراهیم و اسماعیل و اسحاق صلوات الله علیهم».(1)

گرچه مضمون هر سه روایت در نوع تعویذ تفاوت دارد، اما در یک چیز مشترک است و آن هم عنایت جدی رسول خدا صلی الله علیه و آله به امام حسن و حسین علیهما السلام است. روایت اول می گوید رسول خدا صلی الله علیه و آله در ابتدا این بزرگواران را با آیة الکرسی و آیاتی از سوره اعراف و معوذتین، تعویذ نمود و روایت دوم و سوم نیز همن موضوع را البته به گونه ای دیگر بیان می کند.

11. حاکم حسکانی ذیل آیه (فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ * بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ)2 روایاتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره علی علیه السلام می آورد که برخی این چنین است:

الف) قال النبی صلی الله علیه و آله و سئل عن علی فقال:

علی أقدمکم اسلاما و أوفرکم ایماناً و أکثرکم علماً و أرجحکم حلماً و أشدکم فی الله غضباً، علمته علمی و استودعته سرّی و وکلته بشأنی فهو خلیفتی فی اهلی و امینی فی امتی. فقال بعض قریش، لقد فتن علیّ رسول الله حتی مایری به شیئاً! فانزل الله تعالی (فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ * بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ) .

ب) حدثنی علی بن حمدون، (عن) عباد، عن رجل قال:

اخبرنا زیاد بن المنذر، عن ابی عبدالله الجدلی، عن عبدالله بن مسعود، قال: غدوت الی رسول الله صلی الله علیه و آله فدخلت المسجد و الناس اجفل ما کانوا کان علی رؤسهم الطیر، اذ اقبل علی بن ابی طالب حتی سلم علی النبی، فتغامز به بعض من کان عنده، فنظر الیهم النبی صلی الله علیه و آله فقال: الا تسألونی عن افضلکم؟ قالوا: بلی. قال: أفضلکم علی بن ابی طالب، أقدمکم اسلاماً و أوفرکم ایماناً و أکثرکم علماً و أرجحکم

ص:269


1- (1) تفسیر ابن کثیر، ج 13، ص 26 (ذیل سوره یوسف، آیه 67)؛ المستدرک، ج 3، ص 167 (با اندکی اختلاف).

حلماً و اشدّکم غضباً فی الله نکایه فی العدو، فهو عبدالله و اخو رسوله، فقد علمته علمی، و استودعته سرّی و هو امینی علی امتی. فقال بعض من حضر: لقد افتن علیّ رسول الله حتی لایری به شیئاً. فانزل الله (فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ * بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ) .(1)

مضمون این دو روایت این است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره علی علیه السلام سؤال شد. در جایی هم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: آیا از بافضلیت ترین خودتان سؤال نمی کنید و آنگاه فرمودند:

با فضلیت ترین شما، پیش قدم ترین شما در اسلام، با ایمان ترین شما، عالم ترین و صبورترین شما، شدیدترین شما نسبت به دشمنان، علی بن ابی طالب است. او بنده خدا و برادر رسولش است، علم را به او آموختم و سرَّم را در او به ودیعه نهادم و او امین من در امتم است. بعضی از کسانی که حاضر بودند گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره علی علیه السلام مفتون شده است، به حدی که چیزی را نمی پذیرد. پس از این سخن بود که این آیه نازل شد: (فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ)2

12. شبیه این حدیث از امام باقر علیه السلام نیز نقل شده است.

حدثنی ابوالحسن الفارسی (قال: حدثنی) ابوالقاسم علی بن محمد التاجر القمی (حدثنی) حمزة القاسم (حدثنی) سعد بن عبدالله (حدثنی) احمد بن خالد، قال: حدثنی جدّی عن ابیه (کذا) عمن حدثه: عن جابر، قال: (قال) ابوجعفر [علیه السلام]:

قال رسول الله: کذب یا علی من زعم انه یحبنی و یبغضک. فقال رجل من المنافقین: لقد فتن رسول الله بهذاالغلام. فانزل الله (فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ * بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ) ؛(2)

امام باقر می فرمایند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی، هر کس گمان می کند مرا دوست دارد، در حالی که تو را دشمن می دارد، خیر دروغگوست. مردی از منافقین گفت: رسول خدا درباره این غلام [علی علیه السلام] مفتون شده است، پس این آیه نازل شد.

ص:270


1- (1) شواهد التنزیل، ج 2، صص 267-268. روایت دوم از امام، جعفر، صادق علیه السلام نیز نقل شده است.
2- (3) شواهد التنزیل، ج 2، ص 268.

13. روایتی نیز از ضحاک بن مزاحم نقل شده که از باب تأیید، آن را هم نقل می کنیم:

لما رأت قریش تقدیم النبی علیاً و إعظامه له، نالوا من علی و قالوا: قد افتتن به محمد (صلی الله علیه و آله وسلم)، فانزل الله تعالی (ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ) (هذا) قسم اقسم الله به ما انت یا محمد بنعمة بمجنون، و انک لعلی خلق عظیم؛ یعنی القرآن (وساق الکلام) الی قوله: (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ)1 وهو النفر الذین قالوا ما قالوا «و هو اعلم بالمتهدین» (یعنی) علی بن ابی طالب.(1)

این گونه روایات نشان می دهد که رسول خدا صلی الله علیه و آله در هر فرصتی به بیان جایگاه امام علی علیه السلام می پرداختند و هنگامی که قریش تعظیم علی علیه السلام را دیدند، خداوند چنین فرمود:

(ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ)؛

«قسم به قلم و آنچه می نگارد... ای محمد، تو نسبت به این نعمت خدا مجنون نیستی»

طبق این روایت آیه (وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ) نیز در شأن علی علیه السلام است.

حسکانی می گوید: شبیه این روایت از امام باقر علیه السلام هم روایت شده(2) و در آن به شعر ابی نواس هم اشاره شده است:

والیت آل محمد و هو السبیل الی الهدایه و برئت من اعدائهم و هو النهایة فی الکفایة

ص:271


1- (2) همان، ذیل (وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ)، ج 2، ص 269.
2- (3) همان 2، ص 220.

فضایل اهل بیت علیهم السلام در کلام امام علی علیه السلام

1. از ابن عباس نقل شده است:

ان علیاً - علیه السلام - کان یقول فی حیوة رسول الله صلی الله علیه و آله: ان الله عز و جل یقول: (وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ) والله لا ننقلب علی اعقابنا بعد اذ هدانا الله و الله لئن مات أو قتل اقاتلن علی ما قاتل علیه حتی اموت؛(1)

علی علیه السلام در زمان زندگی حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود:

خداوند در کتابش فرموده است: «و محمد صلی الله علیه و آله نیست مگر پیغمبری از طرف خدا که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و از این جهان درگذشتند، اگر او نیز به مرگ یا شهادت درگذشت، باز شما به دین جاهلیت خود رجوع می کنید؟» ولی به خدا سوگند، پس از آنکه خداوند ما را هدایت فرمود، به دین گذشتگان باز نمی گردیم، به خدا سوگند، رسول خدا صلی الله علیه و آله بمیرد یا کشته شود در راه او می جنگم تا کشته شوم.

2. احمد در مناقب از امام علی علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ستاره های آسمان امان و حافظ اهل آسمان هایند. هنگامی که ستاره ها بروند اهل آسمان ها هلاک می شوند، و اهل بیت، امان و نگاهدار اهل زمین هستند. زمانی که اهل بیت من نباشند، اهل زمین هم نابود می شوند.(2)

همین حدیث از امام باقر علیه السلام از پدرشان از امام حسین علیه السلام از امام علی علیه السلام نیز نقل شده است.(3)

3. روایت دیگری از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده که فرمودند:

«انا ربانیّ هذه الامة»؛من پرورش دهنده این امت هستم.

ص:272


1- (1) درالمنثور، ج 2، ص 388.
2- (2) ینابیع الموده، باب سوم، ج 1، ص 41؛ مناقب، ص 186، حدیث 267.
3- (3) مستدرک، کتاب تفسیر، ج 2، ص 448. حاکم درباره این حدیث می گوید: «صحیح الاسناد»

مراغی بعد از نقل این حدیث می گوید: «و اطلق لقب حبرالامة فی الاسلام علی بن عباس رضی الله و اطلق لقب الربانی علی علیّ المرتضی علیه الرحمة»؛(1) لقب حبرالامه در اسلام به ابن عباس گفته می شود و لقب ربانی به علی مرتضی که رحمت خدا بر او باد، اطلاق می شود.

4. در صحیح بخاری ذیل سوره حج از امام علی علیه السلام روایت شده که ایشان فرمود:

«انا اول من یجثو بین یدی الرحمن للخصومة یوم القیامة...»(2) ؛ من اولین کسی هستم که روز قیامت در پیشگاه خداوند برای خصومت اقدام کنم.

5. امام علی علیه السلام می فرماید:

روزی از حسد مردم خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت بردم، ایشان فرمودند: آیا راضی نیستی که از اولین چهار نفری باشی که وارد بهشت می شود؛ من، تو، حسن و حسین و زنان ایمانی ما....(3)

قرطبی از این سخن استفاده می کند که آیه (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ)4 منسوخ نشده، بلکه همین بس که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «من مات علی حب آل محمد مات شهیداً».

قرطبی سپس می گوید: «زمخشری، این حدیث را به صورت طولانی بیان نموده است» و در ادامه نیز حدیث او را می آورد.

6. اخرج ابن ابی حاتم و ابن مردویه، ابونعیم فی المعرفه عن علی بن ابی طالب قال:

ما من رجل من قریش الا نزل فیه طائفة من القرآن. فقال له رجل: ما نزل فیک؟ قال: أما تقرأ سورة هود: (أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ) رسول الله (بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ) و انا (شاهِدٌ مِنْهُ)5 .

ص:273


1- (1) تفسیر مراغی، ج 6، ص 124.
2- (2) صحیح بخاری، کتاب تفسیر، ج 3، ص 242 ذیل (هذانِ خَصْمانِ) (سوره حج، آیه 19)؛ تفسیر طبری، ج 17، ص 131. این حدیث در تفاسیر بسیاری نقل شده است.
3- (3) تفسیر قرطبی، ج 16، صص 22-23.

علی علیه السلام فرمودند: هیچ مردی از قریش نیست، مگر آنکه آیه ای از قرآن ناظر به اوست. مردی به ایشان گفت: چه چیزی درباره تو نازل شده است؟ ایشان فرمود: آیا سوره هود آیه (أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ) را خوانده ای؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله «بینه» است و من «شاهد» هستم.

7. ذیل آیه: (فَإِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ)1

از امام علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که ایشان فرمودند: «منظور از صالح المؤمنین علی بن ابی طالب است».

این روایت را عده بسیاری از مفسرین مشهور اهل سنت نقل نموده اند. اهل بیت عصمت و طهارت هم در جاهای مختلف به این آیه اشاره نموده اند؛ از جمله:

الف) فرات بن ابراهیم الحسین بن الحکم عن الحسن بن الحسین، عن الحسین بن سلیمان، عن سدیر الصیرفی: عن ابی جعفر قال:

فقد عرف رسول الله علیا اصحابه مرتین، اما مرة حیث قال: من کنت مولاه فعلی مولاه، و اما الثانیه حیث نزلت هذه الآیه: (فَإِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ) الآیه اخذ رسول الله بید علی فقال: ایها الناس هذا صالح المؤمنین.(1)

امام باقر علیه السلام می فرمایند: رسول خدا صلی الله علیه و آله امام علی علیه السلام را دو بار به اصحابش معرفی نمود و جایگاهش را بیان کرد؛ یکی وقتی فرمودند: «من کنت مولاه فعلی مولاه»و دیگری هنگامی که آیه (فَإِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ) نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: ای مردم، این صالح المؤمنین است.

ب) اخبرنا ابوعبدالله الدینوری قراءة (اخبرنا) محمد بن خلف بن حیان (اخبرنا) اسحاق بن محمد بن مروان (قال) حدثنا أبی (قال:) حدثنا ابراهیم بن عیسی (عن) علی بن علی قال:

ص:274


1- (2) شواهد التنزیل، ج 2، ص 263. در کتاب فتح الباری (ج 13، ص 27) از نقاش از ابن عباس و امام محمد بن علی الباقر علیه السلام روایت شده که مراد از، صالح المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است.

حدثنی ابوحمزه الثمالی قال: حدثنی عبدالله بن عطاء عن ابی جعفر قال: صالح المؤمنین علی بن ابی طالب؛(1)از امام صادق علیه السلام از پدربزرگوارشان نقل شده که صالح المؤمنین علی علیه السلام است».

ج) حدثنا احمد قال: اخبرنا احمد بن الحسن (قال حدثنی) ابی (عن) حصین، عن موسی بن جعفر، عن ابیه، عن آبائه عن اسماء بنت عمیس قالت: سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول: «صالح المؤمنین علی بن ابی طالب».

د) و اخبرنی ابوبکر الیزدی (اخبرنی) عبدالله بن حامد المذکر (اخبرنی) عمر بن الحسن بن علی بن مالک (اخبرنی) احمد بن الحسن بن سعید (اخبرنی) ابی حصین بن مخارق، عن موسی بن جعفر، عن ابیه عن آبائه عن اسماء بنت عمیس قالت: سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول: «و صالح المؤمنین (هو) علی بن ابی طالب؛(2) از امام موسی کاظم علیه السلام از پدر بزرگوارشان از پدران خود روایت نموده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: صالح المؤمنین علی بن ابی طالب است و روایت دوم به سند اسماء بنت عمیس از رسول خدا صلی الله علیه و آله است».

ه -) واخبرنا ابونصر محمد بن عبدالواحد بن احمد بن الحسین بقرائتی علیه (اخبرنا) عبدالله بن احمد بن جعفر (اخبرنا) ابوعلی احمد بن محمد بن علی القاشانی قال: حدثنی العمری عن علی بن موسی بن جعفر بن محمد، عن ابیه موسی عن ابیه عن جده قال: قال رسول الله فی قوله تعالی: (وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ) قال: «صالح المؤمنین علی بن ابی طالب؛(3) «امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوارشان نقل می کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: صالح المؤمنین علی علیه السلام است».

ص:275


1- (1) شواهد التنزیل، ج 2، ص 260.
2- (2) همان، ج 2، ص 256؛ کفایة الطالب، باب 30، ص 137 (روایت دیگری هم از برادر امام موسی کاظم علیه السلام از ایشان نقل شده است).
3- (3) شواهد التنزیل، ج 2، ص 255. گرچه حسکانی این روایت را مرسل می داند، ولی با روایات بسیار دیگری تأیید می شود.
فضائل اهل بیت علیهم السلام در کلام امام حسن و امام حسین علیهما السلام

1. از امام حسن مجتبی علیه السلام روایت شده است که فرمود:

سحرگاه بود که حضور مبارک پدر بزرگوارم، علی علیه السلام شرفیاب شدم. پدرم فرمود: می خواستم امشب خاندانم را برای نماز تهجد بیدار کنم، (ولی) همان طور که نشسته بودم به خواب رفتم. رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم و از فرصت استفاده کرده از رنج و مشقت و شدت دشمنی مردم که آشکار شده بود، شکایت کردم. حضرت فرمود: یا علی! بر آنها نفرین کن! عرض کردم: پروردگارا! به جای این مردم بدکار، نیکوکاران آنها را نصیب من گردان، و به جای من بدترین شخص را بر آنها مسلط گردان.(1)

2. ابو عبدالرحمن سلمی از امام حسین علیه السلام روایت کرده است که حضرت علی علیه السلام فرمود:

دیشب رسول خدا صلی الله علیه و آله را به خواب دیدم، به عرض رسانیدم: یا رسول الله از امت شما رنج و مشقت فراوان و خصومت زیادی مشاهده کرده ام، فرمود: یا علی! بر این مردم قدر ناشناس نفرین کن! عرض کردم: پروردگارا، به جای این امت، کسانی که علاقه مند و خیرخواه من هستند، نصیبم کن و به جای من بدترین شخص را بر آنها مسلط گردان. طولی نکشید که از خانه بیرون رفت و به ضربت آن مرد پلید (ابن ملجم) به شهادت نائل آمد.(2)

3. ابو عبدالرحمن سلمی گفته است که در خانه امام علی علیه السلام به دیدار امام حسن مجتبی علیه السلام شرفیاب شدم. امام حسن علیه السلام مشغول تلاوت قرآن بود. این ملاقات در روزی اتفاق افتاد که حضرت علی علیه السلام به شهادت نائل آمده بود. حضرت حسن علیه السلام خطاب به من فرمود: سحرگاه از پدرم، علی علیه السلام شنیدم که می فرمود:

ص:276


1- (1) طبقات ابن سعد، ج 3، قسم 1، ص 24.
2- (2) اسدالغابه، ج 4، ص 36.

ای فرزند، امشب در رؤیا حضور اقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شدم. به رسول خدا صلی الله علیه و آله از گرفتاری ها و ناراحتی ها و خصومت هایی که مردم با من انجام داده اند شکوه کردم، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

یا علی برای آنان نفرین کن! گفتم پروردگارا: به جای این امت سیه روز و مردم بدآموز، بهترین آنها را نصیب من گردان و به جای من بدترین شخص از آنها را بر خود آنها مسلط بفرما! پس از آنکه حضرت علی علیه السلام از خواب بیدار شد و آماده نماز گردید، مؤذن حضرت فرا رسید و او را به نماز دعوت کرد. حضرت علی علیه السلام برای ادای فریضه به مسجد رفت و در محراب عبادت قرار گرفت. در این هنگام، دو نامرد پلید به آن حضرت با شمشیر هجوم آوردند. شمشیر یکی از آنها به طاق محراب فرود آمد و شمشیر دیگری بر سر مبارک آن حضرت رسید. و این پیشامد ناگوار در بامداد روز جمعه، هفدهم رمضان که مصادف با بامداد روز بدر بود رخ داد.(1)

4. سیوطی در «درالمنثور» ذیل آیه (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ) چنین می آورد:

اخرج ابویعلی و ابن عساکر عن الحسن بن علی [علیه السلام] انه لما قتل علی [علیه السلام] قام خطیباً فقال: «والله لقد قتلتم اللیلة رجلاً فی لیلة نزل فیها القرآن و فیها رفع عیسی بن مریم و فیها قتل یوشع بن نون و فیها تیب علی بنی اسرائیل»؛(2)

از امام حسن علیه السلام نقل شده که چون امام علی علیه السلام شهید شدند، چنین فرمودند: قسم به خداوند که شب گذشته مردی به شهادت رسید که در آن شب قرآن نازل شده و عیسی عروج نموده و توبه بنی اسرائیل قبول شده است.

این روایت در مجمع الزوائد به صورت کامل تری نقل شده است؛ آنجا که ابی طفیل می گوید:

«خطبنا الحسن بن علی ابی طالب علیهما السلام فحمد الله و اثنی علیه و ذکر امیرالمؤمنین علیاً علیه السلام خاتم الاوصیاء و وصی الانبیاء و امین

ص:277


1- (1) استیعاب، ج 2، ص 470.
2- (2) درالمنثور، ج 1، ص 457 و ج 2، ص 226 (ذیل سوره آل عمران، آیه 56)؛ کنز العمال، ج 6، ص 412.

الصدیقین و الشهداء، ثم قال: یا ایها الناس لقد فارقکم رجل ما سبقه الاولون و لایدرکه الاخرون لقد کان رسول الله صلی الله علیه و آله یعطیه الرایه فیقاتل جبریل عن یمینه و میکائیل عن یساره فما یرجع حتی یفتح الله علیه. و لقد قبضه الله فی اللیله التی قبض فیها وصی موسی و عرج بروحه فی اللیلة التی عرج فیها بروح عیسی بن مریم و فی اللیلة التی انزل الله عزوجل فیها الفرقان. والله ما ترک ذهباً و لا فضة و ما فی بیت ماله الا سبعمائه و خمسون درهما فضلت من عطائه اراد ان یشتری بها خادما لام کلثوم». (الحدیث) قال: رواه الطبرانی و ابویعلی و البزار و احمد.(1)

امام حسن علیه السلام برای ما خطبه خواند و پس از حمد و ثنای خداوند، از امیرالمؤمنین علی علیه السلام خاتم اوصیاء و وصی انبیاء و امین صدیقین و شهدا یاد کرد و سپس فرمود: مردی از میان شما مفارقت کرد که پیشنیان بر او سبقت نگرفتند و آنان که بعداً می آیند، او را درک نمی کنند. رسول الله صلی الله علیه و آله پرچم نبرد را روز خیبر به او دادند و جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ او می جنگیدند، آنها برنگشتند مگر آنکه پیروز شدند. خداوند، روزی روح او را به آسمان برد که وصی موسی علیه السلام رحلت کرد و عیسی علیه السلام عروج کرد و در این شب، قرآن نازل شده است. قسم به خداوند، او زر و نقره ای به جا نگذاشت و در خانه او جز 750 درهم نبود که با آن می خواست برای ام کلثوم کنیزی بخرد. این حدیث را طبرانی، ابویعلی، بزار و احمد نقل نموده اند.

5. حدیث خطبه امام حسن علیه السلام پس از شهادت امام علی علیه السلام در ینابیع الموده به جنبه های دیگری اشاره دارد:

حافظ جمال الدین زرندی از ابی طفیل و جعفر بن حیان نقل می کند که آنان گفتند: حسن بن علی علیه السلام بعد از شهادت پدرش علیه السلام خطبه ای ایراد نمود و فرمود: من فرزند آن بشارت دهنده به سعادت و ترساننده از بدبختی شقاوتم؛ من فرزند کسی هستم که (در راهنمایی) مانند چراغ درخشنده بود؛ من

ص:278


1- (1) مجمع الزوائد، ج 9، ص 149؛ طبقات ابن سعد، قسم 1، ص 26.

پسر فرستاده خدا برای رحمت تمام عالمیانم؛ من فرزند دعوت کننده و خواننده مردم به سوی خدایم؛ من از خاندانی هستم که خدا پلیدی را از آنها دور گردانید و به آنان پاکی داده است؛ من از اهل بیتی هستم که جبرئیل به خانه آنها آمد و شد می نمود؛ من از خانواده ای هستم که خدا دوستی و محبت آنها را بر مردم واجب کرده، فرمود:

(قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً) و اقتراف و اکتساب حسنه، مودت و دوستی ماست و همزمان با نازل شده (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً) مردم پرسیدند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله چگونه بر شما صلوات فرستیم فرمود: بگویید صلوات بر محمد و بر آل محمد. پس هر مسلمانی سزاوار است که بر ما صلوات بفرستد و فریضه واجب بداند. خدا یک پنجم غنایم را بر ما حلال نموده چونانکه بر جدم حلال فرموده. صدقه را بر ما حرام کرده، مانند آنکه بر جدم صلی الله علیه و آله حرام فرموده، روز مباهله جدم از انفس (جانها) پدرم را، و از فرزندان، من و برادرم و از زنان فاطمه علیها السلام مادرم را حاضر کرد، پس ماییم اهل او و گوشت و خون او، و ما از اوییم و او صلی الله علیه و آله از ماست. جدم همه روزه وقت طلوع فجر تشریف می آورد و می فرمود: خدا شما را بیامرزد وقت نماز است و تلاوت می فرمود: (إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) و نیز فرمایش خداست (أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ) جدم از طرف خدای عزوجل دارای بینه بود و پدرم نزد جدم از جانب خدا شاهد بود و خدا به جدم امر فرمود که در موسم حج، پدرم سوره برائت را در مکه برای مردم تلاوت کند. و آنجا که جدم میان پدرم و عمویم جعفر و مولایش زید در قضیه دختر عمویش حمزه حکم کرد فرمود: یا علی، تو از منی و من از تو، و تو ولی هر مؤمنی بعد از من. اولین مردی که ایمان آورد پدر من بود. او بر سبقت گیرندگان ایمان، پیشتاز بود و خداوند پیشی گیرندگان را بر آنها که بعداً ایمان آوردند برتری داد و هم چنین خداوند سابق سابقین را بر سابقین فضیلت داده است و او بر سابقین هم سبقت داشت، زیرا جز خدیجه جده ما علیها السلام بر پدرم در ایمان به خدا پیشی نگرفت.

ص:279

خدای عز شأنه حاجتی به انجام واجبات شما نداشت، بلکه رحمت و منت و بخششی فرمود و منت نهاد تا فرمان بری و نافرمانی کردن، پاکیزه و پاک از پلید و ناپاک معلوم گردد و آنچه در سینه ها نهان است ظاهر شود، و دل ها خالص گردد تا به سوی رحمت پروردگار و منازل خودشان در بهشت او پیشی بگیرند.(1)

6.و اخرج احمد والترمذی عن الحسین بن علی رضی الله عنه ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال: البخیل من ذکرت عنده فلم یصل علیّ؛(2)از امام حسن علیه السلام روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: بخیل کسی است که نام مرا بشنود، اما بر من صلوات نفرستد.

7. و اخرج الطبرانی و ابن مردودیه و ابن النجار عن الحسن بن علی رضی الله عنه قال:

قالوا رسول الله أرایت قول الله (إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ) قال: ان هذا لمن المکتوم و لولا انکم سألتمونی عنه ما اخبرتکم ان الله وکّل بی ملکین لا اذکر عند عبد مسلم فیصلی علیّ الا قال ذانک الملکان: غفرالله لک، و قال الله و ملائکته جوابا لذینک الملکین آمین. و لا اذکر عند عبد مسلم فلایصلی علیّ الا قال ذلک الملکان: لا غفرالله لک، و قال الله و ملائکته لذنیک الملکین: آمین؛(3)

امام حسن علیه السلام روایت نموده که از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره آیه (إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ) سؤال نمودند، حضرت فرمودند: این از مکنونات الهی است، اگر سؤال نمی کردید پاسخ نمی دادم. خداوند بر من دو فرشته را موکل نموده که هرگاه عبد مؤمنی یاد مرا بشنود و صلوات بفرستد می گویند: خداوند تو را ببخشد و خداوند و ملائکه دیگر در جواب این دو فرشته می گویند آمین. و اگر نزد بنده مسلمانی، نامم برده شود و صلوات نفرستد، دو فرشته می گویند: خداوند تو را نیامرزد، پس خدا و ملائکه می گویند: آمین.

8. در مسند احمد بن حنبل از امام حسن علیه السلام روایت شده که آیه (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ) درباره ما نازل شده است.(4)

ص:280


1- (1) ینابیع الموده، ج 1، ص 14.
2- (2) درالمنثور، ج 5، ص 218 (ذیل آیه، صلوات).
3- (3) همان، ص 652. ذیل (إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ...)
4- (4) سوره اعراف، آیه 43. یناییع الموده، باب 44، ج 1، ص 309؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 266.
فضایل اهل بیت علیهم السلام در کلام امام سجاد علیه السلام

1. آلوسی در تفسیر روح المعانی از امام سجاد علیه السلام در تفسیر آیه (وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ)1 نقل کرده است که فرمود:

هم والله شیعتنا اهل البیت یفعل الله ذلک بهم علی یدی رجل منّا و هو مهدی هذه الامة یملاء الارض عدلا و قسطاً کما ملئت ظلما و جورا و هو الذی قال رسول الله صلی الله علیه و آله لو لم یبق من الدنیا...؛(1)

به خدا سوگند، آنها شیعیان ما هستند. خداوند این کار را برای آنها به دست مردی از ما انجام می دهد که «مهدی» این امت است؛ زمین را پر از عدل و داد می کند، آنگونه که از ظلم و جور پرشده باشد؛ و هم اوست که پیامبر صلی الله علیه و آله در حقّ وی فرموده اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند خداوند آن روز را آنقدر طولانی می کند تا مردی از دودمان من که نامش هم نام من است بر زمین حاکم شود و صفحه زمین را پر از عدل و داد کند آنگونه که از ظلم و جور پر شده باشد.

2. اخبرنا علی بن احمد (اخبرنا) محمد بن عمر (اخبرنا) احمد بن سعید (اخبرنا) احمد بن محمد بن یحیی الطلحی قال: حدثنی علی بن محمد بن عمر بن علی بن عمر، عن ابیه عن جده قال:

«قال لی علی بن الحسین علیه السلام نزل القرآن الینا و لنا کرائمه؛(2)از امام سجاد علیه السلام نقل شده که قرآن بر ما نازل شده است و مراد از کرائم آن، ما هستیم».

3. ابوالحسن معروف به ابن مغازلی و صاحب کتاب مناقب به سند خودشان از جعفر بن محمد علیه السلام از پدرش و از علی بن الحسین علیه السلام نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:

یا ابالحسن، اگر ایمان تمام خلایق و اعمال آنان در یک کفه ترازو گذاشته شود و عمل تو در روز احد در کفه دیگر ترازو قرار گیرد، قطعاً عمل تو بر تمام آنچه

ص:281


1- (2) روح المعانی، ج 7، ص 429 (ذیل سوره نور، آیه 55).
2- (3) شواهد التنزیل، ج 1، ص 42.

خلایق انجام داده اند برتری خواهد داشت. و خدای عزوجل به عمل تو در روز احد به ملائکه مقربین خود مباهات و فخر می کند و برداشت پرده های حجاب را از آسمان های هفتگانه و بهشت و آنچه در اوست، به جهت تو شرافت و ارزش یافت و خدای عالم به عمل تو مسرور گشت. همانا خدای متعال عوض عمل این روز به قدری به تو عطا می کند که تمام انبیا و رسل و صدیقین و شهدا غطبه می خورد.(1)

4. سیوطی ذیل آیه سی ام انفال می گوید:

اخرج الحاکم و عن ابن عباس رضی الله عنه قال: «شری علی رضی الله عنه نفسه»؛حاکم از ابن عباس نقل نموده و آن را صحیح دانسته که علی علیه السلام هنگامی که لباس پیامبر صلی الله علیه و آله را پوشید و در رختخواب ایشان خوابید، نفس خویش را فروخت.

حاکم آنگاه به ادامه جریان می پردازد و در ادامه اشعاری را منسوب به امام زین العابدین علیه السلام نقل می کند.

زاد الحاکم عند مبیته علی فراش رسول الله [صلی الله علیه و آله] و قال علی بن ابی طالب:

وقیت بنفسی خیر من وطیء الحصی و من طاف بالبیت العتیق و بالحجر

رسول الاله خاف ان یمکروا به فنجاه ذو الطول الاله من المکر

و بات رسول الله فی الغار آمنا (موقّی) و فی حفظ من الله و فی ستر

و بت اراعیه و ما یتهموننی و قد وطّنتُ (نفسی) علی القتل و الاسر(2)

ص:282


1- (1) ینابیع الموده، باب 13، ج 1، ص 148.
2- (2) درالمنثور، ج 4، ص 53 (اذ یمکر. عبارت سیوطی هنگام نقل اشعار این است و اخرج الحاکم عن علی بن

جانم را در معرکه افکندم برای بهترین کسی که بر ریگ ها پای نهاد و کسی که خانه خدا و حجرالاسود را طواف کرد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله از مکر ترسان شد و خداوند او را از این مکر نجات داد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در غار در امنیت به سر می برد و تحت حفاظت و امنیت خداست.

من لباس هایش را پوشیدم و در رختخوابش خوابیدم و جانم را برای کشتن یا اسیر شدن مهیا نمودم.

مظهری در تفسیر خود این گونه نقل می کند که حاکم از علی بن الحسین علیه السلام نقل کرده که ایشان فرمود:

ان اول من شری نفسه ابتغاء رضوان الله علی و قال فی ذلک شعر؛از امام زین العابدین نقل شده که اول کسی که نفس و جان خود را به خدا فروخت علی علیه السلام است. مظهری سپس اشعار امام را نقل می کند.(1)

حسکانی این روایت را به سه شکل بیان نموده است.

الف) حدثنی الحاکم ابو عبدالله الحافظ (حدثنا) بکر بن محمد الصیرفی بمرو، (حدثنا) عبید بن فنفذ البزاز بالکوفه (حدثنا) یحیی بن عبد الحمید (حدثنا) قیس (عن) حکیم بن جبیر عن علی بن الحسین قال:

انّ اول من شری نفسه ابتغاء مرضاة الله علی بن ابی طالب؛(2)از امام سجاد علیه السلام نقل شده که اول کسی که جانش را برای رضایت خدا فروخت، علی بن ابی طالب علیه السلام است.

ص:283


1- (1) تفسیر المظهری، ج 2، ص 53 (ذیل سوره انفال، آیه 30).
2- (2) شواهد التنزیل، ج 1، ص 101.

ب) و اخبرنا ابو عبدالله الشیرازی قال:

اخبرنا ابوبکر الجرجرائی (اخبرنا) ابواحمد البصری (اخبرنا) العباس بن الفضل و الحسین بن حمید، و احمد بن عمار، قالوا: حدثنا یحیی بن عبد الحمید الحمانی (عن) قیس بن الربیع، عن حکیم بن جبیر: عن علی بن الحسین قال: اول من شری نفسه لله عزوجل علی، ثم قرأ: (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ) .(1)

او سپس اشعار را به نقل حاکم و به همان صورتی که گذشت نقل می کند.

ج) و رواه غیرالحمانی عن قیس، عن حکیم عن علی بن حسین فی قوله:

(وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ) قال: نزلت فی علی بن ابی طالب لما توجه رسول الله الی الغار و انام علیاً علی فراشه و فی ذلک یقول علی:

وقیت بنفسی خیر من وطیء الحصی و اکرم خلق طاف بالبیت و الحجر

وبت اراعی منهم ما ینوبنی و قد صبرت نفسی علی القتل و الاسر

محمد لما خاف ان یمکروا به فنجاه ذو الطول العظیم من المکر

و بات رسول الله فی الغار آمنا فما زال فی حفظ الاله و فی ستر(2)

در این حدیث جای بیت دوم و چهارم و سوم، نوعی جابه جایی مشاهده می شود.

5. از امام سجاد علیه السلام ذیل آیه (وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ)3 روایت زیر نقل شده است:

ص:284


1- (1) همان، ص 102.
2- (2) همان.

اخبرنا ابوعبدالرحمان محمد بن احمد القاضی بقراءتی علیه فی داری من اصله (اخبرنا) ابوالحسن محمد بن جعفر بن النجار بالکوفه (اخبرنا) ابوالعباس اسحاق بن محمد بن مروان بن زیاد القطان (عن) ابی اسحاق بن یزید، عن حکیم بن جبیر عن علی بن الحسین قال: «انّ لعلی اسما فی کتاب الله لایعلمه الناس قلت: و ما هو قال: (وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ)1

این روایت در تفسیر درالمنثور بدین شکل نقل شده است.

و اخرج ابن ابی حاتم، عن حکیم بن حمید (کذا) قال: قال لی علی بن الحسین علیه السلام:

«ان لعلی علیه السلام فی کتاب الله اسماء ولکن لا یعرفونه. قلت: ما هو؟ قال: ألم تسمع قول الله: (وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ) هو و الله الاذان».(1)

مضمون هر دو روایت بدین ترتیب است که از امام سجاد علیه السلام نقل شده که ایشان فرمود: امام علی علیه السلام در کتاب خدا اسمائی دارد که مردم نمی شناسند، پرسیدم آن چیست؟ فرمود: (وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ) و علی علیه السلام اذان (منادی) در روز حج اکبر است.

6. از امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام نقل شده که:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله هزار باب علم به امام علی علیه السلام آموخت و او از هر باب، هزار باب گشود».(2)

7. از امام سجاد علیه السلام ذیل آیه (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ)4 روایت شده:

حدثونا عن ابی بکر السبیعی (حدثنا) احمد بن محمد بن نصر بن جعفر الضبعی قال:

ص:285


1- (2) درالمنثور، ج 4، ص 126.
2- (3) ینابیع الموده، باب 14، ج 1، ص 177.

حدثنی زید بن اسماعیل بن سنان (حدثنا) شریح بن النعمان (حدثنا) سفیان بن عینیه عن جعفر، عن ابیه. عن علی بن الحسین قال: نصب رسول الله علیاً یوم غدیر خم (و) قال: من کنت مولاه فعلی مولاه فطار ذلک فی البلاد؛(1)

امام سجاد علیه السلام می فرمایند: رسول خدا صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را روز غدیر خم به خلافت و جانشینی منصوب کردند. و سپس به جریان اعتراض نعمان بن حارث فهری اشاره می کند که اصل جریان به روایت امام صادق علیه السلام از پدر گرامی شان چنین است.

لما نصب رسول الله علیاًیوم غدیر خم فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه. طار ذلک فی البلاد، فقدم علی رسول الله النعمان بن الحرث الفهری فقال: امرتنا عن الله ان نشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله و امرتنا بالجهاد و الحج والصلوة والزکاة و الصوم فقبلناها منک، ثم لم ترض حتی نصبت هذا الغلام فقلت: من کنت مولاه فهذا علی مولاه فهذا شیء منک أو امر من عندالله؟ قال الله الذی لا اله الا هو ان هذا من الله قال: فولی النعمان و هویقول: (اللهم) ان کان هذا هو الحق فامطر علینا حجارة من السماء أو اتنا بعذاب الیم، فرماه الله بحجر علی رأسه فقتله فانزل الله تعالی (سَأَلَ سائِلٌ) ؛(2)

چون رسول خدا صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را منصوب کرد و در بلاد اسلامی منتشر شد، نعمان بن حارث فهری خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: گفتی بگو لا اله الا الله و اینکه تو رسول خدایی و ما را به جهاد و حج و نماز و زکات و روزه امر نمودی، پس از تو قبول کردیم و انجام دادیم. به این راضی نشدی تا دامادت و پسر عمت را به جانشینی خود برگزیدی و گفتی هر کس من مولای اویم پس این علی مولای اوست. آیا این از جانب توست یا از

ص:286


1- (1) شواهد التنزیل، ج 2، صص 287-286. این روایت از امام باقر علیه السلام نیز در همین موضع نقل شده است (جابر الجعفی عن محمد بن علی قال...).
2- (2) همان.

جانب خدا؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از جانب خداست. پس نعمان روی برگرداند، در حالی که می گفت: خدایا اگر این (سخن پیامبر) حق است، پس از آسمان سنگی فرو فرست یا عذابی دردناک نصیب ما کن. پس چنین شد و سنگی از آسمان آمد و او را کشت، آنگاه آیه (سَأَلَ سائِلٌ) نازل شد.

8. در تفسیر ثعالبی روایت شده که امام سجاد علیه السلام فرمودند:

قال: کنت فی بعض خلواتی فرفعت صوتی بلا اله الا الله فسمعت قال قائلا یقول انها الکلمة التی قال الله (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها) ؛ (1) چون در خلوت صدایم را به لا اله الا الله بلند نمودم ندایی آمد که این کلامی است که خداوند می فرماید هر کس حسنه ای انجام دهد خداوند برای او بهترش را قرار می دهد.

فضیلت اهل بیت علیهم السلام در کلام امام باقر و امام صادق علیهما السلام

1. از این دو امام بزرگوار درباره معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و مقام و منزلت ایشان روایاتی نقل شده که برخی به شرح زیر است.

الف) حضرت ابوجعفر محمد بن علی از امام علی علیه السلام روایت می کند که ایشان فرمود: «خداوند تعالی برای محمد صلی الله علیه و آله شرف و منزلت را بر اهل آسمان و زمین کامل نمود.»

ب) در حدیثی دیگر از ام هانی دختر ابی طالب علیه السلام نقل شده است:

شبی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به آسمان ها سیر داده شد در خانه من بود. در آن شب نماز عشا را با ما به جای آورد و خوابید. نزدیک صبح ما را بیدار کرد و نماز صبح را با رسول اکرم صلی الله علیه و آله خواندیم و سپس فرمود: ای ام هانی، من نماز عشا را با شما خواندم - چنانکه دیدی - سپس به بیت المقدس رفتم و در آنجا نماز به جا آوردم و اکنون نماز صبح را با شما گزاردم.

مؤلف می گوید: این حدیث شاهد وگویای آن است که آن جناب به همین جسم عروج فرمود. از جعفر بن محمد صادق علیه السلام نیز مثل این حدیث روایت شده که فرمود: «خدا به آن جناب بدون واسطه ای از وسائط وحی فرمود».

ص:287


1- (1) تفسیر ثعالبی، ج 3، ص 169.

2. امام جعفر بن محمد صادق علیه السلام فرمود:

خداوند آن حضرت را مانند نزدیکی قاب قوسین یا نزدیک تر] به خود [نزدیک فرمود. نزدیک شدن به خدا محدود نیست، ولی نزدیکی به خلق حد دارد (از قرب مسافتی و کیفیت نزدیکی منسلخ و منقطع است) نمی بینی که چگونه جبرئیل از نزدیک شدن باز ماند، و رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک شد، تا آنجا که قلب مبارکش از معرفت و ایمان پر شد و به سکون قلب و به معرفت خویش آویخته شد و تمام شک و ارتیاب از دل او زدوده شد.(1)

3. اخرج ابن ابی الدنیا و البیهقی عن محمد بن علی رضی الله عنه:

ان النبی علم علیاً دعوة یدعو بها عندما اهمه فکان علی رضی الله عنه یعلمها لولده «یا کائن قبل کل شیء و یا مکون کل شیء و یا کائن بعد کل شیء» افعل بی کذا و کذا؛(2)

سیوطی به سند خود از امام باقر علیه السلام روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله دعایی به علی علیه السلام آموخت که هنگام گرفتاری بخواند و امام علی علیه السلام آن را به فرزندش آموخت و آن این است «یا کائن...».

4. ذیل آیه (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ) از امام باقر علیه السلام روایت شده که چون آیه نازل شد امام علی علیه السلام فرمود: «ما اهل ذکر هستیم».

در روایت دیگری از ایشان نقل شده که مراد از اهل ذکر، عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند. در روایت دیگری نیز امام باقر می فرماید: «اهل الذکر ما هستیم» اینک حدیثی را در همین رابطه ذکر می کنیم:

عن محمد بن علی [علیه السلام] قال: لما نزلت هذه الآیه (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) قال علی علیه السلام: «نحن اهل الذکر الذی عنانا الله جل و علا فی کتابه».(3)

ص:288


1- (1) ینابیع الموده، باب دوم، ج 1، ص 38.
2- (2) درالمنثور، ج 8، ص 48 (ذیل حدید آیات 5-1).
3- (3) شواهد التنزیل، ج 1، صص 336-337. حاکم حسکانی در این باره حداقل چهار روایت از امام باقر علیه السلام می آورد.

ذیل این آیه عبارتی قابل تأمل دارد:

ابن کثیر در تفسیر خود و کذا قول ابی جعفر الباقر [علیه السلام] نحن اهل الذکر، و مراده أن هذه الامة اهل الذکر صحیح فإنّ هذه الامة اعلم من جمیع الامم السالفه. و علماء اهل بیت رسول الله [علیهم السلام] و الرحمة من خیر العلماء اذا کانوا علی السنة المستقیمة کعلی [علیه السلام] و ابن عباس و ابنی علی الحسن و الحسین علیهما السلام و محمد بن الحنیفه و علی بن الحسین زین العابدین [علیه السلام] و علی بن عبدالله بن عباس و ابی جعفر الباقر و هو محمد بن علی بن الحسین [علیهم السلام] و جعفر [علیه السلام] ابنه و امثالهم و اضرابهم و اشکالهم ممن هو متمسک بحبل الله المتین و صراطه المستقیم و عرف کل ذی حق حقه و نزل کل المنزل الذی اعطاه الله رسوله و اجتمعت علیه قلوب عباده المؤمنین».(1)

و این چنین است سخن امام باقر علیه السلام در اینکه اهل الذکر ما هستیم و منظورش در اینکه این امت (امت اسلام) اهل ذکراند صحیح است چرا که این است از جمیع امت های گذشته اعلم است، و علمای اهل بیت رسول الله که سلام و رحمت الهی بر همه آنان باد، از بهترین علما هستند؛ هرگاه بر سنت مستقیم رسول خدا صلی الله علیه و آله باشند؛ مثل امام علی، ابن عباس، فرزندان امام علی؛ امام حسن و امام حسین علیهما السلام، محمد بن حنیفه، علی بن حسین زین العابدین علیه السلام، علی بن عبدالله بن عباس، ابی جعفر الباقر علیه السلام و جعفر الصادق علیه السلام و پسرش و امثال و شبیه و نظیر آنها از کسانی که به ریسمان محکم الهی و راه مستقیم او چنگ زده، حق هر صاحب حقی را می شناسند و هر منزلی که خدا و رسولش اعطا نموده فرود می آیند و قلوب بندگان مؤمن در آن جمع می شود.

5. ذیل آیه (وَ رَدَّ اللّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ کَفَی اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ)2 از امام صادق علیه السلام روایت شده که مراد از (کَفَی اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ) به علی علیه السلام است، زیرا عمرو بن عبدود را کشت.

در تفسیر روح المعانی هم روایت شده که ابن ابی حاتم و ابن مردویه و ابن عساکر از ابن مسعود روایت کرده اند که «انه لقرأ هذا الحرف و کفی الله المؤمنین القتال بعلی بن

ص:289


1- (1) تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 522.

ابی طالب». سپس آلوسی می گوید: «در مجمع البیان، این حدیث از ابی عبدالله روایت شده است».(1)

لازم به ذکر است که «قرأ» در اینجا به معنی «فسر» است و روایت ابن مسعود از افاضات تفسیری به حساب می آید که روایت قندوزی در ینابیع و دیگران، آن را تأیید می کند.

6. ذیل آیه (هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ)

ابونعیم حافظ به سند خود از ابوهریره و از ابی صالح از ابن عباس از امام صادق علیه السلام درباره قول خداوند به (هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ) گفته اند این آیه در شأن علی علیه السلام نازل شد. و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

بر عرش نوشته شده: «لا اله الا الله وحده لا شریک له محمد عبدی و رسولی ایدته و نصرته بعلی بن ابی طالب؛معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدا که یکتاست و شریک ندارد. محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده من است کمک و نصرت دادم او را به علی بن ابی طالب»

از انس بن مالک نیز مثل این حدیث روایت شده است.(2)

7. طبری ذیل آیه: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ)3 در تفسیر خود از امام محمد باقر علیه السلام روایت نمود که ایشان فرمودند:

«خیر البریه انت یا علی و شیعتک؛ای علی، تو و شیعانت خیرالبریه هستید».(3)

این حدیث در مناقب خوارزمی بدین شکل نقل شده است.

عن جابر قال: «کنّا عند النبی صلی الله علیه و آله فأقبل علی بن ابی طالب فقال رسول الله: قد اتاکم اخی. ثم التفت الی الکعبه فضربها بیده، ثم قال: و الذی نفسی بیده انّ هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة، ثم قال انه اولکم ایماناً معی، و اوفاکم بعهدالله، و اقومکم بامرالله، واعدلکم فی

ص:290


1- (1) روح المعانی، ج 21، ص 175؛ ینابیع الموده، باب 23، ص 221.
2- (2) ینابیع الموده، باب 23، ص 219.
3- (4) تفسیر طبری، ج 30، ص 197؛ مناقب خوارزمی، ص 66.

الرعیة، و اقسمکم بالسویه، واعظمکم عندالله مزیه. قال: وفی ذلک الوقت نزلت فیه: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ) ، وکان اصحاب النبی صلی الله علیه و آله اذا اقبل علی قالوا: قد جاء خیرالبریه؛(1)ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم. چون علی علیه السلام به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد، آن حضرت فرمود: برادرم به سوی شما آمد. سپس رو به کعبه کرد و فرمود: قسم به کسی که جانم در دست اوست این و شیعه او روز قیامت رستگارند. سپس فرمود: او اولین شما به لحاظ ایمان، باوفاترین شما به عهد خدا، پایدارترین شما به امر خدا، با عدالت ترین شما درباره مردم، تقسیم کننده ترین شما به عدالت و عظیم ترین شما نزد خداست. جابر گفت: در این هنگام بود که درباره او نازل شد: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ) ، و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگاه امام علی را می دیدند و می گفتند: «خیرالبریه» آمد».

8. ثعلبی به سند خود ذیل آیه (الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ)2 از جابر جعفی و از ابی جعفر علیه السلام آورده است:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره طوبی پرسیدند، فرمود آن، درختی است در بهشت و اصل و ریشه اش در خانه من است و فرع و شاخه های آن بر اهل بهشت. یکی عرض کرد: یا رسول الله، ما [قبلاً] از شما پرسیده بودیم و فرمودید: درختی است که ریشه آن در خانه علی است. فرمود: خانه من و علی علیه السلام در روز قیامت، یکی و در مکانی واحد است.

ثعلبی در تفسیر خود اضافه می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «طوبی درختی است که خدا به دست قدرت خود آن را غرس کرده و از روح خود به او دمیده، و از آن، زیور و لباس های بهشتی می روید و شاخه های آن از پشت دیده می شود».(2)

ص:291


1- (1) مناقب خوارزمی، ص 66؛ کفایه الطالب، ص 199، فصول المهمه، ص 122.
2- (3) تفسیر ثعلبی، ذیل سوره رعد، آیه 29؛ ینابیع الموده، باب 24، ص 223.

9. قندوزی می گوید که در مناقب ذیل آیه (وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ...)1 از مفضل نقل شده که گفت:

از امام جعفر صادق علیه السلام درباره تفسیر بیان خدای سبحان (وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ) پرسیدم. ایشان فرمود: آن کلماتی بود که آدم علیه السلام از خداوند تعالی آموخت و بعد هم انابه و توبه کرد و خدا هم بخشید.

آدم عرض کرد: خدایا از تو می خواهم به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام توبه مرا قبول فرمایی. پس توبه او قبول شد و او خدای یگانه و بخشنده مهربان است.

راوی گفت: از امام صادق پرسیدم: مقصود از (فَأَتَمَّهُنَّ) در آیه چیست؟ فرمود: آن جناب تمام کرد آنها را تا قائم مهدی که جمعاً دوازده نفرند و نه نفر ایشان از اولاد حسین علیهم السلام هستند.(1)

10. در مناقب ذیل آیه (کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ)3 به سند ابی جارود از امام محمد باقر علیه السلام از پدرش از جدش حسین بن علی علیهم السلام نقل شده که همزمان با نازل شدن آیه (کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ) مردم گفتند:

یا رسول الله، آن تورات است یا انجیل یا قرآن؟ آن حضرت فرمود: چنین نیست. در آن لحظه، پدرم (امام علی علیه السلام) به سمت جدم می آمد و جدم فرمود: این امام، آن کسی که خدا در او علم هر چیزی را احصا کرده و برشمرده و او علی بن ابی طالب است.

همچنین از صالح بن سهل روایت کرده که امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: آیه (کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ) در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده است.

عمار یاسر رضی الله عنهما گوید: من با امیرالمؤمنین علیه السلام راه می رفتم. از جایی که پر از مورچه بود عبور کردیم. من عرض کردم: یا امیرالمؤمنین، از خلق خدا کسی هست که

ص:292


1- (2) ینابیع الموده، باب 24 ص 236.

شماره این مورچه ها را بداند؟ فرمود: بلی ای عمار، من مردی را می شناسم که به شماره آنها داناست، به اینکه چه مقدار از آنها مؤنث و چه اندازه مذکرند عالم است. عرض کردم: آن مرد کیست؟ فرمود: ای عمار، در سوره یس نخواندی (کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ) عرض کردم: ای مولای من، قرائت کرده ام. فرمود: آن امام، من هستم.(1)

11. امام جعفر صادق علیه السلام از پدر بزرگوارشان نقل کرده اند:

ان الحسن و الحسین علیهما السلام کانا یصرعان فاطلع علی علیه السلام علی رسول الله صلی الله علیه و آله و هو یقول: ویها الحسن فقال علی علیه السلام: یا رسول الله صلی الله علیه و آله علی الحسین، فقال رسول الله: ان جبریل یقول ویها الحسین؛(2)

امام حسن و امام حسین علیها السلام در حالی که کودک بودند، زورآزمایی می کردند. پس امام علی به رسول خدا صلی الله علیه و آله نگریست که امام حسن را تشویق می کرد. علی علیه السلام فرمود: حسین را تشویق کنید، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل حسین را تشویق می کند.

12. ذیل آیه: (فَإِمّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ)3

الف) ابونعیم حافظ بسنده عن ذر بن حبیش عن حذیفة بن یمان رضی الله عنه قال: قوله تعالی (فَإِمّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ) بعلیّ؛ اگر تو را ببریم به واسطه علی از آنان انتقام می کشیم.

ب) ابن مغازلی به سند خود از امام محمد باقر علیه السلام از جابر بن عبدالله نقل می کند:

رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجة الوداع و در سرزمین منا فرمود: نباید پس از من برگردید و کافر شوید و گردن یکدیگر را با شمشیر بزنید. بعد خدای سبحان این آیه را نازل فرمود: (فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ)4

ص:293


1- (1) ینابیع الموده، باب 14، ص 177.
2- (2) ذخائر العقبی، ص 134؛ کنز العمال، ج 7، ص 107؛ اسد الغابه، ج 2، ص 19.

و آن علی علیه السلام نشانه ای است برای قیامت و قوم تو و به زودی از دوستی علی علیه السلام پرسیده می شود و قول خداوند عزوجل: (أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ)1

13. در تفسیر ثعلبی از امام جعفر صادق علیه السلام ذیل آیه (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً)2 روایت شده که فرمودند:

نحن حبل الله الذی قال الله: (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا) ما ریسمان خدا هستیم که خداوند فرمود: «به آن چنگ زنید و متفرق نشوید».(1)

14. ذیل آیه: (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ)4 چند روایت نقل شده است:

الف) حموینی آن حدیث را به سند خود از ابی هریره و نیز صاحب مناقب از امام باقر و امام صادق علیهما السلام و حاکم ابوالقاسم حسکانی به سند خود از حکم بن جبیر از بریده اسلمی چنین نقل نموده اند:

رسول خدا صلی الله علیه و آله برای طهارت آب خواست. بعد از ساختن وضو دست علی علیه السلام را گرفت و به سینه خود چسبانید و فرمود: من منذر ترساننده ام، بعد دست خود را به سینه امام علی گذاشت و فرمود: یا علی، تو برای هر قومی راه نمایی، سپس فرمود: یا علی، تو منادی مردم و غایت هدایت هستی و امیر پیشانی سفیدانی و شهادت می دهم تو این چنین هستی.

ب) ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام مثل حدیث حاکم ابوالقاسم حسکانی را شنیده است. همچنین در مناقب از محمد بن مسلم نقل شده که می گوید:

«تفسیر این آیه را از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدم، فرمود: هر امامی برای هر قومی که در زمان خودشان باشند، هادی است».

ج) در مناقب از عبدالرحیم از امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه آمده است که فرمود:

ص:294


1- (3) تفسیر الکشف والبیان، ذیل آیه؛ نورالابصار، ص 101؛ الصواعق المحرقه، ص 90.

«رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده من منذرم و علی، هادی. قسم به خدا این شأن ما تا روز قیامت است».

از ابی بصیر از امام جعفر صادق علیه السلام با اضافاتی این حدیث روایت شده است: هرگاه آیه ای در شأن مردی نازل شد و آن مرد وفات کرد آن آیه هم مرده است و آن کتاب که آن آیه در اوست آن هم می میرد. اما چنین نیست، بلکه کتاب خدا زنده است و در حق زنده ها جاری می شود، مثل آنکه در شأن گذشته ها جاری بود.(1)

ه -) ابن کثیر در تفسیرش این روایت را نقل کرده:

عن ابی جعفر محمد بن علی [علیه السلام] (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ) أو ما بیده الی منکب علی فقال انت الهادی یا علی بک یهتدی المهتدون من بعدی؛(2)

چون آیه (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ) نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله دستش را بر شانه علی علیه السلام زد و فرمود: ای علی، تو هادی هستی و پس از من، مردم را هدایت می کنی و آنان به تو هدایت می شوند.

15. آلوسی در بحث اینکه حضرت فاطمه الزهرا علیها السلام افضل زنان جهان است به حدیث امام باقر علیه السلام استناد می کند و می گوید:

«ذهب ابوجعفر رضی الله عنه و هو المشهور عن ائمه اهل البیت و الذی امیل الیه ان فاطمة البتول [علیها السلام] افضل النساء المتقدمات و المتاخرات من حدیث انها بضعة رسول الله بل من حیثیات آخر ایضا»

آلوسی در آخر، این قول را بر دیگر اقوال ترجیح می دهد.(3)

16. در حدیثی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت شده:

«کانت کنیة فاطمه بنت رسول الله ام ابیها؛کنیه حضرت فاطمه سلام الله علیها دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله ام ابیها بود».(4)

ص:295


1- (1) ینابیع الموده، باب 26، ص 231.
2- (2) تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 70 (ذیل سوره رعد، آیه 7).
3- (3) روح المعانی، ج 3، صص 155-156.
4- (4) استیعاب، ج 2، ص 752.

17. حاکم به سند خود ذیل آیه (فَلَمّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ)1 از اعمش از امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن دو بزرگوار فرمودند:

هرگاه مخالفینی که با علی علیه السلام جنگ می کردند می دیدند که علی علیه السلام نزد خدا چه قرب و منزلتی دارد، صورت هاشان سیاه می شد، چون به نعمت خدای تعالی که همان امامت علی علیه السلام بود کافر شدند و به آنها گفته می شود این سیاهی صورت، نتیجه آن است که شما او را به دروغ می پنداشتید و انکار می کردید؛ محاربه و مخالفت با علی علیه السلام گناهی است نابخشودنی (در حالی که آنها می گفتند: قتال و جنگ با علی علیه السلام امری است بدون گناه).(1)

18. ابن عساکر از امام باقر علیه السلام ذیل آیه (کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ)3 روایت کرده است:

(کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ) قال: مع علی بن ابی طالب؛(2) مراد از اینکه با صادقان باشید؛ یعنی با علی علیه السلام باشید.

19. در مناقب در تفسیر آیه: (وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیماهُمْ)5 از مقرون آمده است که گفت: از امام جعفر صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:

ابن کوا خدمت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمد و از آن جناب تفسیر این آیه را پرسید. آن جناب فرمود: اعراف ماییم و ما انصار و یاری کننده خودمان را به سیما و صورتشان می شناسیم و ماییم اعرافی که خدای سبحان شناخته نمی شود مگر به طریق ما، و مائیم اعراف که خدا ما را روز قیامت بر صراط وا می دارد و کسی داخل بهشت نمی شود مگر آنکه ما را بشناسد و ما او را بشناسیم و کسی داخل دوزخ نمی شود مگر آنکه ما را انکار کند و ما منکر او باشیم. خدای تعالی اگر خواسته بود خودش را به مردم می شناساند، لیکن ما را باب شناسایی خود، و راه و

ص:296


1- (2) ینابیع الموده، باب 28، ص 235.
2- (4) درالمنثور، ج 4، ص 316 (ذیل سوره توبه، آیه 119).

روش آن و جهتی که از آن طریق به او می رسند قرار داد، پس کسی که از ولایت ما عدول کند یا غیر ما را بر ما برتری دهد، پس آنها از صراط برکنارند. پس مساوی نیست کسی که چنگ بزنند مردم به او و توسل بجویند به او و یکسان نیست جایی که مردم به سوی چشمه های آب کدر و ناصاف می روند و جایی که به سوی چشمه های صاف می روند که به فرمان پروردگار جاری است، نه قطع می شود و نه تمام شدنی است. آنها که به سوی ما می آیند به سوی چشمه های آب صاف می روند.(1)

20. ذیل آیه: (قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ)2 چند روایت ذکر شده است:

الف) ثعلبی و ابن مغازلی به سند خودشان از عبدالله بن عطا روایت کرده اند که او می گوید:

«من در مسجد خدمت امام محمد باقر علیه السلام بودم. فرزند عبدالله سلام را دیدم. گفتم: این پسر کسی است که علم کتاب نزد اوست. جواب داد: آن کسی که علم کتاب نزد اوست تحقیقاً علی ابی طالب علیه السلام بود».

ب) ثعلبی و ابونعیم به سند خود از زادان از محمد بن حنفیه روایت کرده اند که فرمود: «آن کسی که علم کتاب نزد اوست علی بن ابی طالب است».

ج) از فضیل بن یسار از امام باقر علیه السلام نقل شده که این آیه در شأن علی علیه السلام نازل شده است. او عالم امت است و در روایتی از آن جناب نقل کرده که فرمود: «مقصود ماییم و علی علیه السلام افضل و اول و بهترین ماها بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله است».

د) از عمر بن اذینه از امام جعفر صادق علیه السلام نقل است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

بدانید علمی را که آدم علیه السلام از آسمان به زمین فرود آورد و تمام آنچه که همه پیامبران تا حضرت خاتم صلی الله علیه و آله به واسطه آن برتری یافتند همه در عترت خاتم النّبیّین صلی الله علیه و آله جمع است.

ص:297


1- (1) ینابیع الموده، باب 29، ص 238.

ه -) امام صادق علیه السلام در حدیثی دیگر فرمود:

به خدا سوگند همه علم کتاب نزد ماست و نیز آنچه که به وزیر سلیمان بن داوود علیهما السلام داده شد. همانا آنچه که نزد او بود تنها یک حرف از اسم اعظم بود و نیز علم بعضی از کتاب نزدش بود. چون خدا فرمود: (عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ) ؛ یعنی نسبت به بعضی از کتاب دانا بود. و در شأن موسی علیه السلام فرمود:

(وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً) با من تبعیض بیان فرمود. و در شأن عیسی علیه السلام فرمود: (وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ) به کلمه بعض بیان کرده، و لیکن در شأن علی علیه السلام فرمود: (عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ) ؛ یعنی نزد اوست علم همه کتاب و خدای تعالی فرمود: خشک و تری نیست، مگر آنکه علم آن در کتاب مبین است و دانش آن کتاب، نزد علی علیه السلام است.

و) صاحب مناقب از محمد بن مسلم و ابی حمزه ثمالی و جابر بن یزید از امام باقر علیه السلام روایت کرده و نیز علی بن فضال و فضیل بن یسار و ابی بصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند؛ همچنین احمد بن محمد حلبی و محمد بن فضیل از امام رضا علیه السلام نقل کرده اند و نیز از امام موسی بن جعفر علیه السلام و از زید بن علی علیه السلام و از محمد حنیفیه و از سلمان فارسی و از ابی سعید خدری و اسمعیل سدی روایت شده که همگی گفته اند: مقصود در قوله تعالی (قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ) علی بن ابی طالب علیه السلام(1) است.

ز) در تفسیر قرطبی ذیل این آیه (به عنوان یک قول) چنین نقل شده است:

قال عبدالله بن عطاء قلت لابی جعفربن علی بن الحسین بن ابی طالب رضی الله عنهم زعموا ان الذی عنده علم الکتاب عبدالله بن سلام. فقال: انما ذلک علی بن ابی طالب رضی الله عنه و کذلک قال محمد بن الحنفیه؛(2)

عبدالله بن عطاء می گوید: به ابی جعفر علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام گفتم: مردم گمان می کنند مراد از (عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ) عبدالله بن

ص:298


1- (1) ینابیع الموده، باب 30، صص 239-241.
2- (2) تفسیر قرطبی، ج 9، ص 336 (ذیل سوره رعد، آیه 43).

سلام است، امام فرمود: مراد از آن علی بن ابی طالب علیه السلام است این قول را محمدبن حنفیه نیز نقل نموده است.

21. ذیل: (وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ) موفق بن احمد خوارزمی از عمرو بن اذینه از امام جعفر صادق علیهما السلام از پدران خود از امام علی علیه السلام آورده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

یا علی، مثل تو در میان امت من مانند عیسی بن مریم است که قومش سه فرقه شدند، گروهی مؤمن شدند که آنها حواریون بودند، گروهی دشمن عیسی، و آنها یهود بودند، و فرقه ای غلو کردند و از دین خارج شدند که آنها جماعت نصاری بودند. امت من به زودی نسبت به تو سه فرقه می شوند؛ عده ای پیرو تو هستند و تو را دوست دارند، آنها مؤمنین اند، دسته ای دشمن تو هستند (ناکثین، مارقین، قاسطین) و دسته ای در تو غلو کرده، گمراه شوند. یا علی، تو و پیروانت در بهشت هستید و دشمنان و غلوکنندگان تو در جهنم هستند.(1)

22. ذیل آیه: (وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی)2 این حدیث نقل شده است:

عن ابی جعفر محمد بن علی [علیهما السلام] قال: لما نزلت (وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی) کان رسول الله علی جبل ثم دعا ربه و قال اللهم اشدد به ازری باخی علی فاجابه ذلک؛از امام باقر علیه السلام روایت شده چون آیه (وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی) نازل شد، ایشان بر فراز کوه بودند خداوند را خواند و فرمود: خداوندا پشتم را به برادرم علی محکم گردان، پس خداوند پاسخ ایشان را داد (و دعایش را به اجابت رسانید).

23. در برخی روایات نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: تو هم از خداوند چیزی بخواه و ایشان قرار دادن دوستی خودشان را خواستار شد و آیه (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا)3 نازل شد. در اینجا به عنوان نمونه به ذکر برخی از این روایات بسنده می کنیم:

ص:299


1- (1) ینابیع الموده، باب 35، ص 256.

الف) عن محمد بن علی [علیهما السلام] قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: یا علی الا اعلمک؟ قل: اللهم اجعل لی عندک عهداً و اجعل لی عندک وداً فنزلت هذه الآیة: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا)

ب) عن ابی جعفر قال: قال النبی صلی الله علیه و آله لعلی: یا علی، قل: اللهم اجعل لی عندک عهداً و فی صدور المؤمنین وداً، فانزل الله (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا) الآیه و انا اختصرته.(1)

24. در منقاب ذیل آیه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ)2 از مسعد بن صدقه از جعفر بن محمد الصادق از پدرش از جدش امام حسین از امیرالمؤمنین علی علیهم السلام روایت شده که فرمود:

بدانید علمی که آدم علیه السلام آن را فرود آورد و تمام علومی که انبیا به آن برتری یافتند و انبیا تا زمان خاتم النبیین داشتند، در عترت خاتم انبیا صلی الله علیه و آله جمع است، پس به کجا می روید و شما را سرگردان، به کجا می برند؛ با اینکه عترت خاتم النبیین مانند اصحاب کهف در میان شمایند. مثل ایشان، مثل باب حطه بنی اسرائیل است؛ آنهایند باب سلم و سلامتی که در قول خدای سبحان است.(2)

25. از امام صادق علیه السلام روایت شده که مراد از «اولوا الامر» ائمه از اهل بیت علیهم السلام هستند.(3)

26. ذیل آیه (وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ)5 این روایت نقل شده است:

عن ابی حمزه عن ابی جعفر [علیه السلام] عن علی بن حسین [علیه السلام] عن جابر بن عبدالله، عن النبی صلی الله علیه و آله فی قوله تعالی (وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ) قال: هو اشرف شراب الجنة یشربه آل محمد و هم

ص:300


1- (1) شواهد التنزیل، ج 1، ص 363.
2- (3) ینابیع الموده، باب هفتم، ص 261.
3- (4) همان، باب 38، ص 267.

المقربون السابقون: رسول الله و علی بن ابی طالب و خدیجه و ذریتهم الذین اتبعوهم بایمان؛(1)

از امام باقر علیه السلام از امام سجاد و ایشان از جابربن عبدالله روایت نموده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: (وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ) با شرف ترین نوشیدنی های بهشت است که آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین از آن می نوشند و آنها مقربان سبقت گرفته اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی بن ابی طالب علیه السلام، خدیجه سلام الله علیها و ذریه ایمانی پیرو آنها بوده اند.

27. در تفسیر آلوسی ذیل آیه «صالح المؤمنین» روایت شده:

اخرج ابن مردویه عن اسماء بنت عمیس قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: و صالح المؤمنین علی بن ابی طالب. و روی الامامیه عن ابی جعفر [علیه السلام] ان النبی صلی الله علیه وآله حین نزلت أخذ بید علی کرم الله وجهه فقال ایها الناس هذا صالح المؤمنین؛(2)

از اسماء بنت عمیس از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که مراد از صالح المؤمنین علی علیه السلام است. آلوسی سپس می افزاید: امامیه از امام باقر علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت نموده اند که چون آیه نازل شد، ایشان دست امام علی را گرفتند و فرمودند: ای مردم، این صالح المؤمنین است.

فضایل اهل بیت علیهم السلام در کلام سایر ائمه علیهم السلام

1. در مناقب خوارزمی از امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوارشان نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

یا علی، ان الله قد غفرلک و لا هلک و محبی شیعتک و ابشر فانک الانزع

ص:301


1- (1) شواهد التنزیل، ج 2، ص 326.
2- (2) روح المعانی، ج 28، ص 153. (آلوسی این روایت را رد نمی کند، اما می گوید به نظر من مراد، عموم لفظ است (.

البطین، منزوع من الشرک، بطین من العلم؛(1)ای علی خداوند تو و اهل تو و شیعه تو را می آمرزد تو سرشار از علم هستی و بیرون از شرک.

2. از امام رضا علیه السلام ذیل آیه (مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ) نقل شده که مراد از «بحرین» امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیهما السلام و مراد از «لولوء و مرجان» امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند.(2)

3. ابن حجر از دارقطنی روایت می کند هنگامی که عمربن خطاب تعیین خلافت را بر عهده شش تن نهاد، حضرت علی علیه السلام ضمن گفت وگوی مفصلی که با آنان داشت فرمود:

شما را به خدا سوگند آیا در میان شما کسی هست که رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب به او بگوید: «یا علی انت قسیم الجنة و النار یوم القیامة؛ یا علی تو در روز قیامت؛ بهشت و دوزخ را برای مردمان تقسیم می کنی». حاضران گفتند: خدا گواه است که جز تو کسی دیگر چنان موقعیتی ندارد.

ابن حجر می گوید که معنای حدیث مزبور به طوری که عنتر از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل کرده این است که حضرت علی علیه السلام خطاب به دوزخ می فرماید: این شخص (که معتقد به ولایت و خلافت بر حق من بود از آن من است و آن دیگری که معتقد به خلافت بر حق من نبود) از آن توست».(3)

اصل روایت این چنین است:

اخرج الدار قطنی ان علیاً علیه السلام قال للسته الذین جعل عمر الامر شوری بینهم کلاماً طویلاً من جمله انشدکم بالله هل فیکم احد قال له رسول الله صلی الله علیه و آله یا علی انت قسیم الجنه و النار یوم القیامة غیری؟ فقالوا: اللهم لا. قال و معناه ما رواه غیره من علی الرضا علیه السلام انه صلی الله علیه و آله قال: انت قسیم الجنه و النار فی یوم القیامه تقول للنار هذا لی و هذا لک.

ص:302


1- (1) مناقب خوارزمی، فصل 19، حدیث 6، ص 209؛ تذکرة الخواص، ج 1، ص 117.
2- (2) شواهد التنزیل، ج 2، ص 212. این حدیث از امام، صادق علیه السلام هم روایت شده است.
3- (3) ر. ک: الصواعق المحرقه، ص 75؛ کنز العمال، ج 6، ص 402؛ کنز الحقایق، ص 92 (مطبعه استامبول 1285).

4. در عیون اخبار ذیل آیه مباهله از ریان بن صلت روایت شده که امام علی الرضا علیه السلام قول خدای تعالی را تلاوت نمود:

(فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ)1 رسول خدا صلی الله علیه و آله علی و حسن و حسین و فاطمه صلوات الله علیه و علیهم را حاضر نمود و نشان داد و قصدش از قول «انفسنا» علی علیه السلام بود؛ یعنی جان من است و شاهد و دلیل این ادعا، گفتار پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای بنی ولیعه بود که فرمود: باید از مناهی اجتناب کنید یا اینکه به سوی شما مردی مانند نفس خودم؛ یعنی علی علیه السلام را می فرستم، این یک فضیلت و شرف و افتخار برای آل محمد صلوات الله علیهم است و هیچ بشری لیاقت آن را نخواهد داشت.

قندوزی حنفی می افزاید:

پس، از این دلایل، ثابت شد که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نفس و جان مقدس و مکرم خود را در آل خود داخل فرموده، پس کسی که بر آل او صلوات یا سلام فرستاد گویا بر خود آن حضرت گویا صلوات و سلام فرستاده چون آن وجود مقدس از ایشان است و ایشان از اویند و کسی که بر آن حضرت به همراه «آل» ایشان صلوات یا سلام بفرستد، پس تحقیقاً صلوات و سلام خود را کامل نموده است.(1)

5. ذیل آیه: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا)3 این حدیث نقل شده است:

اخبرنا ابوعلی الخالدی کتابة من هراة قال: (اخبرنا) ابوعلی احمد بن علی بن مهدی بن صدقة الرقی سنه اربعین و ثلاث مائة قال: (اخبرنا) ابی (اخبرنا) علی بن موسی الرضا قال: حدثنی ابی موسی بن جعفر قال:

ص:303


1- (2) ینابیع الموده، ج 1، ص 15.

حدثنی ابی جعفر بن محمد عن ابیه عن علی بن الحسین عن ابیه [علیهم السلام]. عن جابر بن عبدالله قال: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله لعلی بن ابی طالب: یا علی قل رب اقذف لی المودة فی قلوب المؤمنین رب اجعل لی عندک عهداً رب اجعل لی عندک وداً فانزل الله تعالی (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا) فلا تلقی مؤمناً و لا مؤمنه الا و فی قلبه ود لاهل البیت.(1)

از امام علی بن موسی الرضا علیه السلام از پدر بزرگوارشان موسی بن جعفر علیهما السلام از پدران والا مقامشان علیهم السلام از جابر بن عبدالله نقل نموده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:

ای علی، بگو خداوندا محبت مرا در قلوب مؤمنین جای ده، خداوند نزد خودت برایم عهدی قرار بده و دوستی مرا نزد خودت جای ده. پس خداوند این آیه را نازل فرمود: «کسانی که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند خداوند برای آنها دوستی قرار می دهد»، پس هیچ مرد مؤمن یا زن مؤمنی را نمی بینی مگر اینکه دوستی اهل بیت علیهم السلام را در قلبش دارد.

6. ذیل آیه (سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ)2 قندوزی حنفی در کتاب خود روایتی از امام رضا علیه السلام نقل می کند که به شرح ذیل است.

در عیون اخبار از ریان بن الصلت نقل است که امام علی بن موسی الکاظم علیه السلام در مجلس مأمون حضور داشتند و از آن جناب از تفسیر قول خدای تعالی سلام آل یاسین پرسیدند. فرمود: حدیث نمود پدرم از پدرانش از امیرالمؤمنین علی علیه السلام که آن حضرت فرمود: یاسین محمد است صلی الله علیه و آله و ما آل یاسین هستیم. علمایی که در مجلس بودند گفتند: یاسین محمد صلی الله علیه و آله است و در این موضوع، کسی شکی ندارد. سپس امام فرمود: خداوند به محمد صلی الله علیه و آله فضل و برتری عظیم و بزرگی عطا فرمود، زیرا خدای عز و جل بر آل هیچ یک از پیغمبران جز بر آل محمد صلی الله علیه و آله سلام نفرستاد و فرمود: (سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ) و در قصه الیاس پیغمبر علیه السلام

ص:304


1- (1) شواهد التنزیل، ج 1، ص 359.

فرمود: (سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ) اگر مقصود تعالی شأنه، الیاس نبی علیه السلام بود می بایست گفته می شد «سلام علی الیاس». اگر گفته شود که خدای عالم بر جمع الیاس سلام کرده، (جواب) این است که الیاس یکی بیش نبود. بر فرض آنکه الیاس دو یا سه یا بیشتر بودند باید می فرمود «سلام علی الالیاسین» چون قاعده در جمع مجرور آن است که معرفه به الف و لام باشد.

وقتی که خدای متعال به مؤمنین صابر صلوات و رحمت را بشارت می دهد، پس محمد صلی الله علیه و آله لایق تر و شایسته تر به صلوات و رحمت است. پس اولی و زیباتر آن است که مؤمنین، صلوات خود را بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و بر آل آن حضرت تکمیل کنند تا به ثواب بیشتری برسند.

همان گونه که از ائمه اهل بیت علیهم السلام در مناجاتشان و دعاهایشان رسیده که به پیوست و ضمیمه آل است و می فرمایند:

«اللهم صل علی محمد و آل محمد (با ذکر حرف علی و یا ذکر نکردن آن) به واسطه حرف عطف. این اصطلاح علماست که بعد از بردن نام انبیا و ملائکه علیهم السلام، ذکر می کنند. ولی بعد از ذکر آل و اصحاب، رضی الله عنه را یاد می کنند. البته نزاعی در اصطلاح نیست، اما کثرت ثواب و اجر بیشتر در متابعت و پیروی از خدای عز و جل است؛ آنجا که فرمود: (سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ) و در جای دیگر فرمود: (هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ)1 و در جای دیگر فرمود: (أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ) .(1)

همچنین در متابعت رسول صلی الله علیه و آله آنجا که به امر پروردگارش فرمود «اللهم صل علی ابی اوفی و آل فلان». پس کسی که بگوید: اللهم صل علی حمزه أو علی علیّ علیه السلام أو علی غیرهما یا بگوید: صلوات الله علیه یا بگوید صلی الله علیه یا «سلام الله علیه» یا «علیه» یا «علیهم السلام» چه به صورت مفرد و چه به صورت جمع، پس محققاً از رسول صلی الله علیه و آله و خدای متعال به تمام و کمال پیروی کرده است.

ص:305


1- (2) سوره بقره، آیه 157.

با اینکه نبی مکرم، مردم را به پیوستن آل به صلوات در تشهد نماز امر فرمود و از صلوات دم بریده، باز داشته است. آنها که دعایشان را بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به پیوست آل او کامل نمایند، تحقیقاً رضای خدا و رضای رسول صلی الله علیه و آله را کاملاً تحصیل نموده اند و خداوند سبحان ثواب و اجر بیشتری به آنان عنایت می فرماید، چون پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وجود مبارک خود را در «آل» داخل کرده است.(1)

7. ذیل آیه های (فَإِمّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ * أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْناهُمْ فَإِنّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ * فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ)2 این حدیث نقل شده است:

وقال ابن المغازلی اخبرنا الحسین بن احمد بن موسی الغند جانی، حدثنا هلال بن محمد الحفار، حدثنا اسماعیل بن علی (الخزاعی اخی دعبل) حدثنا ابی (علی، قال: حدثنا علی بن موسی الرضا؛ قال: حدثنا ابی موسی بن جعفر، قال: حدثنا ابی جعفر بن محمد قال: حدثنا ابی محمد) عن علی الباقر، عن جابر بن عبدالله الانصاری قال: «انی لادناهم برسول الله فی حجة الوداع بمنی حین قال: لا الفینکم ترجعون بعدی کفاراً یضرب بعضکم رقاب بعض، وایم الله ان فعلتموها لتعرفننی فی الکتیبة التی تضار بکم. ثم التفت الی خلفه فقال: أو علی - ثلاثا - فرأینا ان جبریل غمزه، و انزل الله علی اثر ذلک: (فَإِمّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ) بعلی بن ابی طالب (أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْناهُمْ فَإِنّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ) ثم نزلت (فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ * وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ) عن ولایة علی بن ابی طالب؛(2)

امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوارشان علیهم السلام از جابربن عبدالله انصاری روایت نموده اند که جابر گفت: در حجة الوداع پشت سر رسول خدا صلی الله علیه

ص:306


1- (1) ینابیع الموده، صص 11-12، مقدمه مؤلف.
2- (3) مناقب ابن مغازلی، حدیث 324؛ شواهد التنزیل، ج 2، ص 151.

و آله حرکت می کردم که ایشان فرمود: شما را چه می شود که پس از من کافر می شوید و بعضی، گردن برخی را می زنید. اگر این کار را انجام دادید من را در کتیبه ای که می گذرم، می شناسید، سپس به پشت سرشان نگاه کرد و گفت - سه بار - دیدیم که جبرئیل برایشان نازل فرمود: (فَإِمّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ) ] حضرت فرمود: [به واسطه علی علیه السلام. و سپس آیات دیگری را خواند و تا این آیه (فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ... وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ). ] رسول الله فرمودند: [به زودی از ولایت علی علیه السلام سؤال خواهد شد.

8. از امام حسن عسکری علیه السلام در ینابیع الموده روایاتی ذیل آیه (فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ) نقل شده است:

امام ابومحمد حسن عسکری علیه السلام در تفسیر خود فرمود: علی بن الحسین علیه السلام فرمود که حدیث نمود برای من، پدرم از پدرش علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: ای بندگان خدا، آدم نوری را دید که از صلب خود ساطع شده و ندانست که از اشباح ماست که خداوند عالم از بالای عرش به پشت او انتقال داده است. عرض کرد: خداوندا این نورها کی و چی هستند؟ خدای متعال فرمود: نور اشباحی است که من از مکان بالای عرش به سوی تو انتقال دادم و برای همین به ملائکه فرمان دادم تا به تو سجده کنند، چون تو ظرف این اشباح بودی. آدم عرض کرد: پروردگارا، آن اشباح را به من بنمایان. خدای سبحان فرمود: بالای عرش نگاه کن و آدم نظر نمود. از انوار اشباح ما در پشت آدم، صوری بر بالای عرش، طبع و نقش شد. آدم عرض کرد: خدایا این اشباح چه چیزند؟ خداوند فرمود: این اشباح، اشباح افضل خلایق من هستند که ایجاد کرده ام.

این محمد صلی الله علیه و آله است و منم محمود. در افعال خودم، اسم او را از نام خود مشتق نمودم، و این علی علیه السلام است. و منم علی عظیم، نام او را از اسم خود مشتق ساختم، و این فاطمه سلام الله علیها است و من خالق آسمان ها و زمین و بازدارنده دشمنان خود از رحمت خود هستم در روز جدا شدن حق از باطل، و بازدارنده ام دوستان خود از چیزی هستم که آنها را دور کند یا برای آنان بدی باشد، اسم او را از نام خودم مشتق ساختم. و این، حسن علیه السلام است و این، حسین علیه السلام و من احسان کننده ام. احسان تمام از من است و نام آن دو را از اسم خودم مشتق ساختم و اینها بهترین خلق و بزرگ ترین مخلوق من هستند. بخشش و عطایم به وسیله آنهاست و ثوابم به جهت اطاعت کردن بندگان از آنهاست.

ص:307

ای آدم، هرگاه حادثه ناگواری برایت پیش آید به آنها توسل بجوی و ایشان را نزد من شفیع کن، و من به نفس خود قسم خورده ام که امیدواران را ناامید نکنم و کسانی که آنها را شفیع نموده اند رد نکنم (این قضیه زمانی بود که از آدم گناه ترک اولی صادر شده بود) پس خداوند عز و جل را خواند و توبه اش قبول گردید و آمرزیده و بخشیده شد.

اهمیت امامت و ولایت در کلام اهل بیت علیهم السلام

اهل بیت علیهم السلام به عنوان حاملان و وارثان قرآن، آگاه ترین افراد به تفسیر قرآن هستند. عترت به همراه قرآن چون روحی واحدند، یکی قرآن صامت است و دیگری قرآن ناطق، لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله همیشه به همراهی این دو ثقل تأکید می نمودند و به مردم می فهماندند که اعراض از قرآن یا عترت، دوری جستن از دیگری است و تمسک به هر کدام، جز از رهگذر تمسک به دیگری میسر نیست. بنابراین جدایی ناپذیری این دو از هم، حقیقتی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله بارها و بارها از جمله در حدیث ثقلین بدان اشاره نمودند.

از سوی دیگر آیات بسیاری نیز در قرآن به مقام شامخ و والای عترت اشاره دارد. از همین رو اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام از هر فرصتی استفاده نموده، این گونه آیات را به مردم معرفی می نمودند. با تأمل در روایات تفسیری اهل سنت به نمونه هایی از این قبیل برخورد می کنیم که در این بخش به ذکر برخی از آنها خواهیم پرداخت.

1. ذیل آیه (وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ) ؛ (1)«کسانی که به آخرت ایمان ندارند، از صراط به زمین می افتند. (عبور نمی کنند)». این احادیث نقل شده است:

الف) عن الاصبغ بن نباته عن علی علیه السلام فی قول الله تعالی (وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ) قال: عن ولایتناه.

ب) فرات بن ابراهیم قال: حدثنی عبید بن کثیر (عن) احمد بن صالح [صبیح «خ»] (عن) الحسین بن علوان، عن سعد، عن الأصبغ، عن علی فی قوله تعالی: (وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ) قال: عن ولایته(2).

ص:308


1- (1) سوره المؤمنون، آیه 74.
2- (2) شواهد التنزیل، ج 1، ص 402 (شماره 105).

هر دو روایت می رساند که نگون بختی و جهنم، عاقبت کسانی است که از ولایت اهل بیت علیهم السلام روگردان اند.

2. ذیل آیه شریفه (وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً)1 نیز به دو روایت اشاره می کنیم:

الف) عن ابان بن تغلب قال: «سألت جعفر بن محمد، عن قول الله تعالی: (وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً) قال: «نحن هم اهل البیت». از امام باقر علیه السلام درباره آیه پرسیدم، فرمود: مراد از امام، ما اهل بیت هستیم.

ب) عن ابی سعید فی قوله تعالی: (هَبْ لَنا) الآیه قال: النبی صلی الله علیه و آله قلت یا جبرئیل (مِنْ أَزْواجِنا) ؟ قال: الخدیجه. قال و (من) (ذُرِّیّاتِنا) ؟ قال: فاطمه. و (قُرَّةَ أَعْیُنٍ) ؟ قال: الحسین و الحسین قال: (وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً) ؟ قال: علی علیه السلام.(1)

در این حدیث، مراد از ازواج، خدیجه علیها السلام و ذریاتنا، فاطمه زهرا علیها السلام و قرة عین، امام حسن و حسین علیهما السلام و امام متقین، حضرت علی علیه السلام معرفی شده اند.

3. ذیل آیه (وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی) ؛ (2)«من کسی را می بخشم که توبه کند، و ایمان بیاورد، و عمل صالح انجام دهد، آنگاه هدایت شود».

چندین روایت نقل شده است.

الف) از ابوبکر حارثی نقل شده است که گفت:

اخبرنا ابوالشیخ الاصبهانی (اخبرنا) محمد بن یحیی (اخبرنا) اسحاق بن الفیض (اخبرنا) امه بن الفضل (اخبرنا) شملال بن اسحاق: عن جابر الجعفی عن ابی جعفر [علیه السلام] فی قوله تعالی: (ثُمَّ اهْتَدی) قال: الی ولایتنا اهل البیت؛ جابر جعفیمی گوید: از امام باقر علیه السلام درباره این قول خدای متعال که فرموده (ثُمَّ اهْتَدی) پرسیدم، امام فرمود: سپس به سوی ولایت ما اهل بیت هدایت شود.

ص:309


1- (2) شواهد التنزیل، ج 1، ص 416، شماره 113.
2- (3) سوره طه، آیه 82.

ب) با سند دیگری از جابر جعفی از ابی جعفر علیه السلام درباره همین آیه آمده که آن حضرت فرمودند: «الی ولایتنا اهل البیت».

ج) از شخصی به نام ثابت البنانی نیز همان روایت بالا نقل شده است.

د) از عبدالله بن جعفر بن محمد بن الفیض از پدرش از امام باقر علیه السلام آمده است:

عن ابی جعفر محمد بن علی الباقر، عن ابیه عن جده قال: خرج رسول الله صلی الله علیه وآله ذات یوم فقال: ان الله تعالی یقول: (وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی) ثم قال لعلی بن ابی طالب: الی ولایتک؛ امام باقر علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی خارج شدند، و فرمودند: خداوند فرموده است: من کسی را می بخشم که توبه کند و ایمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، آنگاه هدایت شود، سپس به علی بن ابی طالب فرمود: به ولایت تو (هدایت شود).

ه -) از ابوذر درباره قول الله تعالی (وَ إِنِّی لَغَفّارٌ) الآیه نقل شده است:

قال: (لمن) آمن بما جاء به محمد و ادی الفرائض (ثُمَّ اهْتَدی) قال: اهتدی الی حب آل محمد؛(1) به آنچه محمد صلی الله علیه و آله آورده ایمان آورد، و فرایض را انجام دهد، آنگاه به سوی محبت اهل البیت (آل محمد) روی آورد و هدایت شود.

و) ابونعیم حافظ از عون بن ابی حجیفه از پدرش از امام علی علیه السلام آورده است که ایشان در این آیه فرمودند: «اهتدی الی ولایتنا؛ به قبولی ولایت ما هدایت شود».

ز) حاکم، این حدیث را به سه طریق آورده است:

یک - داوود بن کثیر می گوید: به امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم فدای شما شوم، «اهتدی» در این آیه، قبول چه هدایتی است؟ فرمود: «ولایت ما را قبول کند؛ به شناختن امامی بعد از امامی از ما».

ص:310


1- (1) شواهد التنزیل، ج 1، صص 375-377؛ درباره روایت البنانی از امام باقر علیه السلام ر. ک: مقتل الحسین، خوارزمی، ص 51؛ فردوس الاخبار، ج 2، ص 133؛ کنز العمال، ج 13، ص 294.

دو - ثابت بنانی از انس بن مالک روایت کرده که او گفت: ولایت اهل بیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را قبول نماید.

سه - از امام محمد باقر علیه السلام نیز مثل این حدیث نقل شده است.

ح) صاحب مناقب نیز از چهار طریق روایت کرده است:

یک - از ابی سعید همدانی از امام باقر علیه السلام از پدرش از جدش از علی علیه السلام نقل شده که فرمود:

به خدا سوگند اگر مردی توبه کند و ایمان و عمل صالح داشته باشد، ولی هدایت و ولایت و مودت و معرفت و برتری ما را قبول نداشته باشد، هیچ امری او را بی نیاز نمی کند.

دو - از محمد بن مختار بن غیض بن مختار از پدرش از امام محمد باقر علیه السلام از پدرش از جدش علی علیه السلام نقل شده که فرمود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی تو خلق نشدی، مگر برای آنکه پروردگارت را عبادت کنی و به جهت اینکه معالم دین به سبب تو بلند و شرف یابند. و به واسطه تو، پوسیده و کهنه شده ها اصلاح شوند. محققاً کسی که از طریق تو منحرف گشت، گمراه شد. آن کس که به ولایت تو قبول هدایت نکرد و هرگز هدایت خدای متعال را نمی پذیرد این است قول خدای عزوجل (وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی) یعنی هدایت ولایت تو را قبول کند.

سه - از حارث بن یحیی از امام باقر علیه السلام نقل است که فرمود:

ای حارث، آیا نمی بینی که خدای سبحان چگونه بر این شرط کرده که توبه و ایمان و عمل صالح برای انسان نفعی ندارد تا اینکه هدایت ولایت ما را قبول کند.

چهار - از عیسی بن داوود نجار از امام موسی کاظم علیه السلام از پدرش امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: اهتدی در این آیه قبول هدایت ماست.(1)

4. ذیل آیه (هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً)2 .

چند روایت نقل شده است:

ص:311


1- (1) ینابیع الموده، باب 36، ص 259.

الف) حدثنا الحاکم ابوعبدالله الحافظ (حدثنا) ابومحمد الحسین (حدثنا) محمد بن یحیی العقیقی (حدثنا) علی بن احمد بن علی العلوی (عن) ابی الحسن بن سلیمان، عن محمد بن ایوب المزنی، عن ابی حمزه الثمالی: عن ابی جعفر محمد بن علی فی قول الله تعالی: (هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلّهِ الْحَقِّ) قال: «تلک ولایة امیرالمؤمنین التی لم یبعث نبی قط الا بها»؛(1)

امام باقر علیه السلام فرمود: مراد از این ولایت، ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که هیچ پیامبری برانگیخته نشد، مگر با اقرار بر آن.

ب) قندوزی در ینابیع الموده به سند خود، نقل می کند:

موفق بن احمد و حموینی از ابونعیم حافظ به سندهای خود از ابن مسعود رضی الله عنه بازگو کرده اند که او گفت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

همزمان با عروج من به آسمان همراه با جبرئیل که به آسمان چهارم منتهی شد. خانه ای از یاقوت سرخ دیدم. جبرئیل گفت: این بیت المعمور است، اینجا بایست و نماز کن. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: همه پیغمبران به امر خدا پشت سر من صف کشیدند و نماز گزاردیم، و از طرف خدای سبحان مأموری آمد و عرض کرد: یا رسول الله خدایت سلام می رساند و می فرماید: از انبیاء و فرستادگان پیش از خودت بپرس که برای چه فرستاده شدید؟ گفتم: ای معاشر انبیا پروردگارم شما را قبل از من برای چه امری فرستاد؟ گفتند: برای نبوت و پیغمبری تو و ولایت علی بن ابی طالب و آن مفاد سخن خدای تعالی است که فرمود: (وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا) ؛ «ای رسول ما، از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بازپرس».(2)

5. ذیل آیه (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا) ؛ (3)«برای آنها زبان درستی والا (علی) قرار دادیم».

به نقل از حاکم حسکانی یک روایت ذکر می کنیم.

ص:312


1- (1) شواهد التنزیل، ج 1، ص 356.
2- (2) ینابیع الموده، باب 15، ج 1، ص 188.
3- (3) سوره مریم، آیه 50.

ابن موسی الرضا (قال اخبرنی) ابی (قال: اخبرنا) ابی (جعفربن محمد) (قال: اخبرنا) ابی (محمد بن علی) (قال: اخبرنا) ابی (علی بن الحسین) (قال: اخبرنی) ابی (الحسین بن علی) (قال: اخبرنی) ابی علی بن ابی طالب قال:

قال رسول الله صلی الله علیه وآله: لیلة عرج بی الی السماء حملنی جبرئیل علی جناحه الایمن، فقیل لی: من استخلفته علی اهل الارض؟ فقلت خیر اهلها لها اهلا: علی بن ابی طالب اخی وحبیبی و صهری؛ یعنی ابن عمی. فقیل لی: یا محمد اتحبه؟ فقلت: نعم یا رب العالمین. فقال لی (أ) حبه و مر امتک بحبه، فأنّی انا العلی الاعلی اشتقت له من اسمائی اسما فسمیته علیاً فهبط جبرئیل فقال: ان الله یقرأ علیک السلام ویقول لک اقرأ قلت و ما اقرا؟ قال: (وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا) .(1)

امام رضا علیه السلام از پدران گرامی خود علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:

جبرئیل من را بر بال راست خود حمل می کرد و پرسید: چه کسی را جانشین خود در زمین قرار می دهی؟ گفتم: بهترین اهلم، علی بن ابی طالب، برادر، دوست و دامادم، یعنی پسرعمم. گفته شده: ای محمد صلی الله علیه و آله آیا دوستش داری؟ گفتم: بله ای خداوند جهانیان. پس به من گفت: امت خود را بر دوستی او امر کن؛ پس من که علی اعلی هستم؛ از اسمی از اسامی خودم، نام علی را مشتق نمودم. سپس جبرئیل فرود آمد، و گفت: خداوند بر تو سلام فرستاده و گفته است بخوان. گفتم چه؟ گفت: (وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا) .

6. ذیل (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبی أَکْثَرُ النّاسِ إِلاّ کُفُوراً)2 ، «در این قرآن هرمثلی را بیان کردیم پس اکثر مردم نپذیرفتند و کافر شدند».

سه روایت را نقل می کنیم:

ص:313


1- (1) شواهد االتنزیل، ج 1، ص 358، شماره 91.

الف) قرأت (ظ) فی التفسیر العتیق (عن) العباس بن الفضل، عن محمد بن فضیل؛ عن ابی حمره الثمالی: عن ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین فی قوله: (فَأَبی أَکْثَرُ النّاسِ إِلاّ کُفُوراً) قال: بولایة علی یوم اقامة رسول الله صلی الله علیه و آله.

ب) فرات بن ابراهیم می گوید:

حدثنی جعفر بن محمد الفزاری (حدثنا) احمد بن الحسین، عن محمد بن حاتم، عن ابی حمزه الثمالی قال: سألت ابا جعفر عن قول الله: (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا) قال: یعنی و لقد ذکرنا علیاً فی کل القرآن و هو الذکر، فما یزیدهم الا نفوراً.

ج) از جابر نقل شده است:

«قال ابوجعفر: قال الله و لقد صرفنا فی هذا القرآن للناس؛ یعنی لقد ذکرنا علیّاً فی کل آیه فأبوا ولایة علی فما یزیدهم الا نفوراً»(1)

در هر سه روایت از امام باقر علیه السلام نقل شده که ما در این قرآن به علی علیه السلام و ولایت او تصریح نمودیم، اما از ولایت علی علیه السلام روی گرداندند و کافر شدند و بر نفراتشان افزوده شد.

7. (قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی)؛ 2 «بگو این راه من است، با آگاهی خودم و پیروانم را به سوی خداوند می خوانم».

در احادیث بسیاری مراد از (مَنِ اتَّبَعَنِی) امام علی علیه السلام معرفی شده است که به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

الف) از امام باقر درباره این آیه نقل شده است که فرمودند:

لا انالتنی شفاعة جدی ان لم یکن هذه الآیة نزلت فی علی خاصه (قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی) لفظاً واحداً؛(2)امام باقر علیه السلام فرمودند: شفاعت جدم شامل من نشود، اگر این آیه فقط درباره علی علیه السلام نباشد.

ص:314


1- (1) شواهد التنزیل، ج 1، صص 352-353.
2- (3) شواهد التنزیل، ج 1، ص 285، شماره 66.

ب) از نجم و عمرو بن حمید در دو حدیث جداگانه از امام باقر علیه السلام نقل شده که از آن حضرت درباره این آیه پرسیدند و ایشان فرمود: «من اتّبعنی» علی علیه السلام است.

ج) در روایت زید بن علی مراد از «من اتبعنی» اهل بیت رسول خدا صلوات الله علیهم معرفی شده که پی در پی می آیند.

د) ابان بن تغلب می گوید از امام صادق علیه السلام درباره (أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ) پرسیدم که فرمود:

هی والله و لایتنا اهل البیت لاینکره احد الا ضال و لا ینقص علیاً الا ضال؛(1)مراد از (أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ) به خدا قسم، ولایت ما اهل بیت است و هیچ کس جز گمراه آن را انکار نمی کند و هیچ کس مقام علی علیه السلام را کم نمی شمارد مگر آنکه گمراه است.

8. (وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ) ؛ (2)«امتی که به حق و به عدل هدایت می کنند».

از ابن عباس نقل شده که مراد از امت در اینجا علی بن ابی طالب علیه السلام است. از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده که: «هذه الآیه لآل محمد صلی الله علیه و آله؛این آیه در مورد آل محمد صلی الله علیه و آله است».(3)

9. درباره آیه اعتصام، یعنی (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً)4 چند روایت آمده است:

الف) امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، از پدران بزرگوارش نقل فرموده که امام علی علیه السلام فرمودند:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: من احب ان یرکب سفینة النجاه ویستمسک بالعروة الوثقی ویعتصم بحبل الله المتین، فلیوال علیاً و لیأتم بالهداة من ولده؛(4)رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: هر کس می خواهد بر

ص:315


1- (1) همان، ج 1، صص 286-287.
2- (2) سوره اعراف، آیه 181.
3- (3) شواهد التنزیل، ج 1، ص 204، شماره 43.
4- (5) شواهد التنزیل، ج 1، ص 130، شماره 22.

کشتی نجات سوار شود و به ریسمان محکم چنگ زند و به دستاویز محکم الهی متصل شود، پس علی علیه السلام را به ولایت خود برگزیند و پیرو فرزندان هدایتگر وی باشد.

ب) ابان بن تغلب از امام جعفر بن محمد علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:

نحن حبل الله الذی قال الله: (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً) ،الایه فالتّمسک بولایة علی بن ابی طالب التّمسک بالبرّ (کذا) فمن تمسک به کان مؤمناً و من ترکه کان خارجاً من الایمان؛ما ریسمان الهی (حبل الله) هستیم که خداوند فرموده به ریسمان الهی چنگ زنید. سپس تمسک به ولایت علی علیه السلام چنگ زدن به نیکی است و هر کس به او متمسک شود مؤمن است و هر کس او را ترک کند از ایمان خارج است.

ج) امام صادق علیه السلام فرمودند: «نحن حبل الله؛ما ریسمان الهی هستیم».

د) از ابی عمر روایت شده که گفت:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: قال لی جبرئیل: قال الله تعالی: ولایة علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی؛(1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل به من گفت که خدای متعال می فرماید: ولایت علی علیه السلام دژ محکم من است، هر کس داخل آن شود از عذابم در امان است.

10. ذیل آیه (فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ)2 از امام صادق علیه السلام نقل شده است: (فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ) قال: یعنی انصب علیاً للولایه؛علی علیه السلام را به ولایت منصوب کن.

حاکم حسکانی این حدیث را به سه طریق از امام صادق علیه السلام نقل نموده است.(2)

ص:316


1- (1) همان، ج 1، صص 130-131.
2- (3) شواهد التنزیل، ج 2، ص 349.

11. (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ)1

ذیل این آیه از ابی جعفر الباقر علیه السلام، از پدر بزرگوارش از جدش علیهما السلام نقل شده که فرمودند:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: من سره] من أراد «خ» [ان یجوز علی الصراط کالریح العاصف و یلج الجنة بغیر حساب فلیتول ولیی و وصیی و صاحبی و خلیفتی علی اهلی علی بن ابی طالب، و من سره] و من اراد «خ» [ان یلج النار فلیترک و لایته؛ فوعزه ربی و جلاله انه لباب الله الذی لایؤتی الا منه، و انه الصراط المستقیم و انه الذی یسأل الله عن ولایته یوم القیامة؛(1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هر کس می خواهد چون باد از روی صراط، بدون حساب عبور کند پس ولایت ولی، وصی و جانشین من، علی بن ابی طالب را برگزیند. و هر کس می خواهد در جهنم افکنده شود، پس ولایت او را ترک کند. به خدا قسم او باب الله است که فقط باید از آن عبور کرد، او صراط مستقیم است که از ولایت او در روز قیامت سؤال خواهد شد.

12. عبدالله بن سلیمان می گوید: از امام صادق علیه السلام درباره (قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ)3 پرسیدم. ایشان فرمود: برهان، محمد صلی الله علیه و آله و نور و صراط مستقیم، علی علیه السلام است.(2)

13. سلام بن المستنیر می گوید: از امام باقر علیه السلام درباره آیه: (هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ)5 پرسیدم، فرمود:

«صراط علی بن ابی طالب فقلت: صراط علی بن ابی طالب؟ فقال: صراط علی بن ابی طالب.(3)مراد از آن صراط علی علیه السلام است. دوباره پرسیدم: صراط علی علیه السلام؟ پس فرمود: صراط علی علیه السلام».

ص:317


1- (2) شواهد التنزیل، ج 1، ص 58.
2- (4) شواهد التنزیل، ج 1، ص 60.
3- (6) شواهد التنزیل، ج 1، ص 60.

آری، علی علیه السلام مولای هر مسلمان است و بر این مطلب، حتی خلفا هم اعتراف نموده اند.

علامه محب طبری و دیگران با ذکر سند نقل کرده اند:

دو نفر اعرابی متخاصم جهت حل اختلاف به عمر مراجعه کردند، پس عمر گفت: ای ابوالحسن، بین آن دو نفر داوری کن. علی علیه السلام هم داوری کرد و یکی از آن دو را محکوم نمود. پس شخص محکوم از روی تخطئه داوری امام، روی سخن به عمر کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین، به وسیله این مرد بین ما قضاوت می شود؟! عمر هم از جا جست و یقه او را گرفت و گفت: «ویلک (ویحک) ما تدری من هذا، هذا مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن»؛(1)وای بر تو، او را نمی شناسی، این مولای من و مولای هر مؤمن و مؤمنه ای است. پس هر کس علی علیه السلام مولای وی نباشد مؤمن نیست.

14. ذیل (وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ)2 از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمودند: «عن ولایة علی علیه السلام؛سؤال از ولایت علی علیه السلام است».(2)

اهمیت مودت اهل بیت علیهم السلام

اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هر فرصتی را مغتنم دانسته، در ترویج محبت خویش در بین مردم و یادآوری جایگاه خود در نزد خدا و رسولش از هیچ تلاشی فرو گذار نکردند.

ذیل آیه مودت، احادیث بسیاری بیان نمودیم، لذا در اینجا تنها به ذکر چند مورد اکتفا می کنیم.

ص:318


1- (1) همان، ذیل (أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ)، ج 1، ص 266؛ فتوحات الاسلامیه، ج 2، ص 307؛ ریاض النضره، ج 2، ص 15؛ ذخائر العقبی، ص 68، صواعق المحرقه، ص 107؛ کشف الاسرار، ج 3، ص 150 با همین مضمون.
2- (3) شواهد التنزیل، ج 2، ص 108.

1. علی علیه السلام ذیل آیه (إِنَّ اللّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی) می فرماید:

و الذی فلق الحبه و برأ النّسمة انه لعهد النبی الامی صلی الله علیه وسلم الیّ ان لا یحبّنی الا مؤمن و لا یبغضبی الا منافق؛(1) قسم به کسی که دانه را شکافت و انسان ها را آفرید، رسول الله صلی الله علیه و آله در مورد من فرمود: مرا دوست نمی دارد، مگر مؤمن و دشمن نمی دارد، مگر منافق.

2. از امام حسن علیه السلام روایت شده که فرمودند:

من احبنا لله ادخله الله ظلاً ظلیلا یوم لا ظل الا ظله، و من احبنا یرید مکافئتنا کافاه الله عنا الجنة، و من احبنا لغرض دنیاه اتاه الله رزقه من حیث لایحتسب؛(2)هر کس ما را به خاطر خدا دوست بدارد خداوند او را در سایه ای گسترده داخل کند، روزی که هیچ سایه ای جز سایه خدا نیست. هر کس ما را به خاطر پاداش ما دوست داشته باشد خداوند با بهشت او را پاداش دهد و هر کس ما را برای دنیا دوست بدارد خداوند روزی اش را از جایی که گمان نمی کند ارزانی می دارد.

3. در روایت دیگری امام حسن علیه السلام می فرماید: «من احبنا لله کنا نحن و هو یوم القیامه کهاتین و اشار باصبعیه...؛(3)هر کس ما را به خاطر خدا دوست بدارد در روز قیامت همنشین ما خواهد بود مثل این دو انگشت...».

4. احمد بن حنبل روایتی از امام سجاد علیه السلام در این باره نقل می کند:

وذکر احمد فی الفضائل عن علی بن الحسین عن ابیه عن جده: ان رسول الله صلی الله علیه و آله اخذ بید الحسن و الحسین و قال: من احبنی و احب هذین و اباهما و امهما کان معی فی درجتی یوم القیامة؛(4)امام سجاد

ص:319


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 7، ص 44 (ذیل سوره انعام، آیه 95).
2- (2) الفصول المهمه، ص 188؛ نور الابصار، ص 189؛ نظم الدرر السمطین، ص 103.
3- (3) مجمع الزوائد هیثمی، ج 10، ص 281.
4- (4) کتاب فضائل، ج 2، ص 692، رقم 1185؛ مسند احمد، ج 1، ص 17 (چاپ محقق)، ج 2، ص 17، رقم 576 به نقل از امام موسی بن، جعفر از پدران بزرگوارشان)؛ مناقب علی علیه السلام، ترمذی، (جامع، صحیح)،

علیه السلام از امام حسین علیه السلام از امام علی علیه السلام روایت نموده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله دست حسن و حسین علیهما السلام را گرفته بود و فرمود: هر کس من و این دو و پدرشان و مادرشان را دوست بدارد، روز قیامت با من در یک درجه خواهد بود.

5. در مناقب از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده که درباره قول خدای تعالی (قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ)1 مزدی که مودت به اهل بیت است و غیر آن را از شما نمی خواهم برای خودتان است، چرا که به آن مودت هدایت می شوید و به آن محبت سعادت می یابید، و به سبب آن مودت و محبت، از عذاب روز قیامت نجات می یابید. مودت مشتق از «ودّ» است و آن، حب شدید دائم و پابرجاست.(1)

6. از امام صادق علیه السلام ذیل این آیه چنین آمده است:

حدثنا ابوعبدالله محمد بن علی بن احمد بن مخلد ثنا محمد بن عثمان بن ابی شیبه ثنا عباده بن زیاد ثنا یحیی بن العلاء عن جعفر بن محمد عن ابیه عن جابر قال: جاء اعرابی الی النبی صلی الله علیه وسلم. فقال: یا محمد، اعرض علیّ الاسلام فقال: «تشهد ان لا اله الا الله» وحده لا شریک له و ان محمداً عبده و رسوله قال: تسئلنی علیه اجراً قال: لا الا المودة فی القربی. قال: قربای أو قرباک؟ قال: قربای. قال: هات ابایعک فعلی من لا یحبک و لا یحبّ قرباک لعنة الله. قال صلی الله علیه وسلم: آمین.(2)

7. در کتاب ینابیع الموده ذیل آیه (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها)4 روایاتی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده که مراد از حسنه، مودت و دوستی اهل بیت است. اینک به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم:

ص:320


1- (2) ینابیع الموده، باب 32، ص 248.
2- (3) حلیة الاولیاء، ص 201. ذکر امام جعفر صادق علیه السلام (ترجمه حدیث در ابتدای همین بخش گذشت).

الف) در مناقب از عبدالرحمن بن کثیر از امام جعفر صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش این حدیث روایت شده که حسنه، شناختن و معرفت پیدا کردن به ولایت ما و دوستی ما اهل بیت است و سیئه، انکار ولایت و دشمنی با ما اهل بیت است.

ب) در مناقب به سند خود از جابر جعفی از امام باقر علیه السلام درباره قول خدای تعالی (وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً)1 آمده است که امام فرمود:

آن کس که ولایت اوصیای آل محمد علیهم السلام را قبول کند و پیرو آثار و گفتار ایشان باشد این شخص به ولایت آنها که گذشته اند از انبیا و مؤمنین اولین تا برسند به آدم علیه السلام مزیتی دارد و همین است معنای قول خدای تعالی (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها) آن خیر داخل شدن بهشت است، و آن، قول خدای تعالی است: (قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ) می فرماید: اجر و پاداشی که به جز آن، چیزی از شما نخواستم (مودت)، به نفع شماست، پس به وسیله مودت هدایت می شوید و سعادتمند می شوید و از عذاب آخرت نجات می یابید.

ج) ابن کثیر می گوید:

امام صادق علیه السلام درباره آیه (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها) فرمود: حسنه مذکور در این آیه برای همه مسلمین است، اما حسنه ای که در آیه (فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها) آمده ولایت و دوستی ماست.

د) از محمد بن زید بن علی بن الحسین از پدرش می گوید: از برادرم امام محمد باقر علیه السلام شنیدم می فرمود:

ابوعبدالله جدلی بر امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد، آن حضرت فرمود: یا اباعبدالله، خبر بدهم از قول خدای تعالی (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ) ... عرض کرد بفرمایید. فرمود: حسنه دوستی ما اهل بیت است و سیئه، بغض و دشمنی با ما اهل بیت.(1)

ص:321


1- (2) ینابیع الموده، باب 25، ص 227.

ص:322

بخش پنجم: اهل بیت علیهم السلام و تفسیر و تأویل قرآن کریم

اشاره

ص:323

ص:324

تفسیر و تأویل
اشاره

نخستین گام در روش شناسی تفسیر قرآن، آگاهی از معنای واژه تفسیر و واژگان نزدیک به آن است تا مرز تفسیر از دیگر امور مربوط به دریافت معارف قرآنی، به درستی بازشناخته شود. در این درس به بررسی مفهوم لغوی و کاربرد قرآنی واژه تفسیر و معنای اصطلاحی آن، و نیز معنای لغوی و کاربردهای قرآنی واژه تأویل و تفاوت مفهومی تفسیر و تأویل می پردازیم.

مفهوم لغوی و کاربرد قرآنی تفسیر

تفسیر از ریشه «فسر» گرفته شده و فسر به معنای جدا کردن، بیان، توضیح دادن و کشف و آشکار ساختن امر پنهان یا معنای معقول آمده است.(1) برخی واژه تفسیر را مرادف «فسر»(2) و برخی مبالغه آن دانسته اند،(3) ولی اکثر قریب به اتفاق لغت شناسان، تفسیر را به کشف و شرح معانی الفاظ و عبارات اختصاص داده اند.(4) می توان گفت با توجه به این نکته که تفسیر مصدر باب تفعیل است، مفهوم مبالغه نیز در آن نهفته و معنای آن، آشکار نمودن معانی الفاظ و حقایق پنهان است.

ص:325


1- (1) ر. ک: جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة؛ ابن منظور، لسان العرب؛ طریحی، مجمع البحرین؛ صفی پور، عبدالرحیم، منتهی الارب؛ ابن فارس، مقاییس اللغة؛ فیومی، احمد، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر؛ خوری شرتونی، سعید، اقرب الموارد؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.
2- (2) ر. ک: ابن درید، محمد، جمهرة اللغة.
3- (3) ر. ک: المفردات فی غریب القرآن؛ المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر؛ مجمع البحرین؛ اقرب الموارد.
4- (4) لسان العرب؛ فیروز آبادی، القاموس المحیط؛ مجمع البحرین؛ اقرب الموارد؛ زبیدی؛ تاج العروس من، جواهر القاموس؛ منتهی الارب.

واژه تفسیر در قرآن کریم، تنها یک بار در آیه سی و سوم سوره فرقان به کار رفته است. در این آیه، خداوند متعال پس از ذکر برخی شبهه های کافران و پاسخ به آنها می فرماید:

(وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً)؛1

«و هیچ مثلی برایت نیاورند مگر آنکه حقیقت [مسئله] و بهترین تبیین [آن] را برایت [فرود] آوردیم».

واژه تفسیر در این آیه مانند اکثر قریب به اتفاق واژه های قرآنی در همان معنای لغوی، یعنی کشف و بیان به کار رفته است.(1)

معنای اصطلاحی تفسیر

در کتب تفسیر و علوم قرآن، برای واژه تفسیر دو دسته معنای اصطلاحی ذکر شده است؛ برخی تفسیر را به عنوان یک علم (منظومه معرفتی) تعریف کرده اند و برخی آن را به عنوان یک تلاش فکری مورد توجه قرار داده اند. آنچه در این کتاب مدنظر است، تفسیر به عنوان یک تلاش فکری است.

ص:326


1- (2) هر چند «معنا و مفاد» در برخی تفاسیر در توضیح واژه «تفسیر» در این آیه شریفه، «معنا و مفاد» نیز ذکر شده است، ولی چنان که بیشتر مفسران مطرح کرده اند، معنای لغوی این واژه در آیه شریفه مناسب تر به نظر می رسد. ر. ک: طبری، محمد، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 9، ص 388؛ لاهیجی، محمد، تفسیر شریف لاهیجی، ج 3، ص 335؛ نسفی، عمر، تفسیر نسفی، ج 1، ص 684؛ خزاعی نیشابوری، حسین، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 207؛ فرّاء بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج 3، ص 368؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 296؛ آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج 19، ص 16؛ زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، ج 3، ص 279؛ ابوحیان اندلسی، محمد، البحر المحیط فی التفسیر، ج 9، ص 104؛ شبّر سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، ص 350؛ بیضاوی، عبدالله، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج 4، ص 217؛ ابن مشهدی، محمد، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 9، صص 394-395؛ طوسی، محمد، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 489.

از میان تعریف های فراوانی که درباره تفسیر، به عنوان یک تلاش فکری، ارائه شده، به بررسی دو تعریف، یکی از سوی راغب اصفهانی و دیگری از جانب علامه طباطبایی که کامل تر از تعریف های دیگر است می پردازیم.

1. راغب اصفهانی می گوید: «تفسیر در عرف دانشمندان، کشف معانی قرآن و بیان مراد آن است، خواه به جهت مشکل بودن لفظ باشد و خواه به جهتی دیگر و خواه بر حسب معنای ظاهر و خواه غیر آن».(1)

بهترین توجیه و تفسیر این تعریف، آن است که مقصود از «کشف معانی»، مفاد استعمالی الفاظ قرآن، و مقصود از «بیان مراد»، تعیین مراد جدی خداوند از عبارت های قرآن باشد. از عبارت «خواه به جهت مشکل بودن لفظ باشد و خواه به جهتی دیگر»، قید «کشف معانی» به دست می آید و مقصود آن است که روشن نبودن معانی و مفاد استعمالی، گاه به علت مشکل بودن لفظ و گاهی به علل دیگر است. عبارت «خواه بر حسب معنای ظاهر باشد و خواه غیر آن» نیز ناظر به «بیان مراد» است؛ بدین معنا که کشف مراد جدی خداوند، خواه طبق معنای ظاهر باشد یا بر خلاف معنای ظاهر، در قلمرو تفسیر قرار دارد.

طبق این توجیه، راغب به دو مرحله ای بودن تفسیر (کشف معنای استعمالی و بیان مراد جدی خداوند) توجه داشته و این نکات از امتیازهای این تعریف به شمار می آید.

ولی اینکه راغب از این تعریف، همین توجیه و تبیین را مدنظر داشته، مورد تردید است و توجیه و تفسیرهای دیگری نیز می تواند مطرح شود که براساس آن، این تعریف مشتمل بر نواقص متعددی خواهد بود.(2)

ص:327


1- (1) «ان التفسیر فی عرف العلماء کشف معانی القرآن و بیان المراد، اعم من ان یکون بحسب اللفظ المشکل و غیره و بحسب المعنی الظاهر و غیره» ر. ک: زرکشی، محمد، البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 285، سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، ج 2، ص 1190.
2- (2) زیرا بدون این توجیه این اشکال مطرح می شود که مقصود از عبارت: «به حسب معنای ظاهر و غیر آن» چیست؟ اگر منظور از «معنای غیر ظاهر»، معنای باطنی غیر قابل دست یابی از راه تفسیر باشد، تعمیم تفسیر به آن، صحیح نیست؛ زیرا همان گونه که در فرق تفسیر و تأویل توضیح خواهیم داد، قلمرو تفسیر آن قسمت از معانی قرآن کریم است که دلالت آیات کریمه بر آنها به خودی خود آشکار نیست، ولی می توان آن را بر مبنای قواعد ادبیات عرب و اصول عرفی محاوره، آشکار کرد. اما آن قسم از معانی باطنی که

افزون بر این، بر فرض آنکه همین توجیه، مورد نظر باشد، این تعریف، رسایی و گویایی لازم را نداشته، به صراحت و روشنی بر مطلب یاد شده و دو مرحله ای بودن تفسیر دلالت ندارد، در صورتی که یک تعریف کامل باید از صراحت و روشنی برخوردار باشد.

اشکال دیگر این تعریف، آن است که مبنای تفسیر و روشمند بودن آن، مورد غفلت قرار گرفته، حتی اشاره ای به این نکته نشده که کشف معانی و بیان مراد بر چه اساس و با چه روشی باید صورت گیرد. هم چنین بهتر بود به جای «معانی قرآن»، معانی آیات قرآن ذکر می شد تا تعریف، گویایی و رسایی بیشتری می داشت.

2. علامه طباطبایی در تعریف تفسیر می فرماید: «تفسیر، بیان معانی آیات قرآنی و کشف مقاصد و مدالیل آنهاست».(1)

«معانی» جمع معناست و واژه معنا هم در «مفهوم کلام» و هم در «مراد کلام» به کار می رود. «مقاصد» جمع مقصد است و مقصد، بیشتر درباره مکانی به کار می رود که انسان آهنگ آن را دارد، هر چند به لحاظ معنی هر چه را که مد نظر و مورد توجه فرد باشد در برمی گیرد، و از آن جمله مقصود و مراد از یک سخن است. واژه «مدالیل» جمع مدلول است و معنا و مراد را شامل می شود.

با توجه به ذکر این سه واژه در این تعریف، به نظر می رسد بهترین تبیین آن، همان فرمایش علامه طباطبایی - رضوان الله تعالی علیه - است که برای تفسیر سه مرحله قائل اند:

ص:328


1- (1) التفسیر هو بیان معانی الآیات القرآنیة و الکشف عن مقاصدها و مدالیلها. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 4.

نخست، روشن ساختن مفاد واژگان و عبارت ها (بیان معانی)، دوم پرده برداشتن از مراد جدی خداوند از واژگان و عبارت های قرآن (کشف مدلول ها) و سوم پی بردن و کشف هدف و مقصدی که خداوند از انتقال این مرادهای جدی درنظر داشته است (کشف مقاصد)؛ مثلاً در آیات ناظر به ویژگی های بهشت و جهنم و یا ملائکه، مفسر باید ابتدا مفاهیم واژگان و عبارت ها را در زبان عربی و کاربرد عرفی زمان نزول روشن سازد. در مرحله دوم، باید به کشف این نکته بپردازد که آیا خداوند نیز از این واژه ها و عبارت ها همان معانی را مد نظر داشته است و در مرحله سوم، در پی یافتن این موضوع باشد که هدف خداوند از بیان این ویژگی ها چیست و چه مقصدی را در نظر داشته است؟

نکته دیگر در این تعریف به کار گرفتن واژه «بیان» درباره معانی، و «کشف» در مورد مدالیل و مقاصد است. در واقع، هر یک از این دو واژه برای این دو مرحله تناسب کامل دارند؛ زیرا مفسر در مرحله نخست با توجه به کاربردهای عرفی و لغوی، معانی را بیان می کند، ولی در دو مرحله بعد، باید حقیقت را کشف نماید.

چنانکه روشن شد، این تعریف افزون بر نکته های مثبت تعریف راغب اصفهانی، امتیازهای دیگری نیز داشت؛ از آن جمله توجه به مرحله سوم تفسیر، به کارگیری مناسب واژه های بیان و کشف، و تفکیک دو مرحله بیان معانی و کشف مقاصد و مدالیل. ولی به نظر می رسد در این تعریف نیز واژگان معانی و مدالیل، برای بیان مقصود، دقیق نیستند. چه بسا بهتر بود هریک از واژه های مدالیل و معانی به جای دیگری به کار می رفت، زیرا واژه مدالیل با مفاد استعمالی و واژه معانی با مراد جدی تناسب بیشتری دارد؛ افزون بر آنکه اشاره ای به روش تفسیر و روشمند بودن آن نشده و گویا به روشن بودن آن اکتفا شده است.

تعریف پیشنهادی

با توجه به آنچه گذشت، بهتر است تفسیر این گونه تعریف شود:

«بیان مفاد استعمالی آیات قرآن و کشف مراد خداوند و مقاصد الهی از آن بر مبنای قواعد ادبیات عرب و اصول محاوره عقلایی».(1)

ص:329


1- (1) مقصود از «مفاد استعمالی» همان چیزی است که دانشمندان علم اصول فقه آن را «مراد استعمالی» نامیده اند. به نظر ما واژه «مفاد» برای ادای این مقصود دقیق تر است؛ زیرا آنچه در موارد استعمالی مدنظر است، مراد

مقصود از بیان معانی و کشف مراد جدی و مقاصد الهی، با توجه به آنچه در توضیح تعریف دوم گذشت، روشن است. هدف از افزودن عبارت «بر مبنای قواعد ادبیات عرب و اصول محاوره عقلایی» آن است که سه مرحله یاد شده تفسیر، در صورتی حقیقتاً تفسیر به شمار می آید که مفاد استعمالی آیات به استناد قواعد ادبیات عرب به دست آید و با در نظر گرفتن قواعد محاوره عقلایی، مراد جدی و مقاصد الهی کشف شود. بنابراین، اگر فردی بر اساس حدس و گمان یا شهود و عرفان یا روش های دیگر به بیان معانی و کشف مدالیل و مقاصد دست یابد، تفسیر مصطلح نخواهد بود.

معنای لغوی تأویل

تأویل از «أوْل» به معنای رجوع گرفته شده(1) و با توجه به ریشه اصلی آن به معنای «ارجاع: برگرداندن»(2) است. در کتاب های لغت برای تأویل معانی فراوانی ذکر شده که می توان آنها را در سه دسته قرار داد و به سه معنای جامع باز گرداند:

الف) بازگرداندن چیزی به هدف آن یا سخنی به مقصود و مراد از آن؛(3)

ص:330


1- (1) ابن اثیر، مبارک، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج 1، صص 80 و 81؛ لسان العرب؛ الصحاح؛ مقاییس اللغة؛ المصباح المنیر؛ القاموس المحیط؛ مجمع البحرین، ج 5، ص 314. البته گفتنی است که سیوطی در الاتقان فی علوم القرآن، (ج 2، ص 1189) و زرکشی در البرهان فی علوم القرآن، (ج 2، ص 1189) و زرکشی در البرهان فی علوم القرآن، (ج 2، ص 285) و ذهبی در التفسیر و المفسرون، (ج 1، ص 16) نقل کرده اند که تأویل از ریشه «ایالة» به معنای سیاست گرفته شده است، ولی این معنا چندان اعتباری ندارد؛ زیرا اولاً گوینده آن فرد مجهولی است و سخن او در برابر گفته بزرگان اهل لغت قابل اعتنا نیست، ثانیاً «ایالت» خود متعدی است و برای متعدی ساختن آن، بردن به باب تفعیل نیازی نیست؛ از این رو، صیغه تفعیل از آن، در منابع لغوی دیده نشده است.
2- (2) علی بن محمد، جرجانی در التعریفات (ص 65) تأویل را به معنای ترجیع می داند که با معنای ارجاع یکی است.
3- (3) معانی زیر در این دسته قرار می گیرد:

ب) تفسیر و بیان مقصود و مراد پنهان از یک شیء یا یک سخن؛(1)

ج) معانی یا حقیقتی که شیء یا کلام به آن بازمی گردد.(2)

با توجه به معانی سه گانه برگرفته از مجموع معانی لغوی، به نکته های ذیل دست می یابیم:

1. واژه تأویل در معنای مصدری (معنای اول و دوم) و در معنای وصفی (معنای سوم) به کار می رود.

2. با توجه به آنکه تأویل مصدر و از ریشة اوْل است، روشن می شود که معنای اصلی تأویل معنای نخست است و معنای دوم و سوم، از معانی فرعی آن به شمار می آیند، زیرا به کار رفتن مصدر (تأویل) در معنای وصفی (معنای سوم) خلاف قاعده است و معنای دوم (تفسیر) هم، با ریشه اصلی واژة تأویل چندان تناسبی ندارد.

3. واژه تأویل، به سخن و از جمله قرآن که سخن خداست، اختصاصی ندارد و در امور عینی نیز به کار می رود، از این رو معنای آن اعم از معنای اصطلاحی تفسیر است.

ص:331


1- (1) معانی زیر در این دسته قرار می گیرند: آشکار ساختن آنچه که یک چیز به آن بازمی گردد (الصحاح و تاج العروس)، روشن ساختن کلامی که معانی آن مختلف بوده و جز با بیانی غیر از الفاظ آن میسر نباشد (فراهیدی، خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین)، خبر دادن از معنای کلام (عسکری، ابوهلال، معجم الفروق اللغویه، ص 43)، تفسیر باطن و خبر دادن از حقیقت مراد (جزایری، نورالدین، فروق اللغات فی التمییز بین مفاد الکلمات، صص 88 و 89)، تبیین معنای متشابه، (تاج العروس)، تعبیر کردن خواب، (القاموس المحیط)، تدبیر کردن، مقدر کردن و تفسیر کردن (لسان العرب و القاموس المحیط).
2- (2) معانی زیر در این دسته قرار دارند: پایان، سرانجام یک شیء و آنچه که یک شیء به آن بازمی گردد (ابن فارس، احمد، مجمل اللغة)، عاقبت کلام و آنچه که کلام به آن بازمی گردد، (مقاییس اللغة)، معنای پنهان قرآن که غیر از معنای ظاهر آن است (مجمع البحرین)، آنچه که کلام به آن بازمی گردد (منتهی الارب).

4. معنای اول و سوم تأویل به کلی با معنای تفسیر متفاوت است و معنای دوم آن - با صرف نظر از نکته یاد شده در بند سوم - از معنای تفسیر اخص است، زیرا به مقصود و مراد پنهان اختصاص دارد.

کاربردهای تأویل در قرآن

در آیات شریفه قرآن، واژه تأویل هفده بار ذکر شده است که دوازده بار درباره غیر قرآن و پنج بار در مورد قرآن به کار رفته است.(1) در مواردی که واژه تأویل درباره قرآن به کار رفته، یکی از چهار معنای زیر مد نظر است:

1. تعبیر خواب و حقیقتی که خواب از آن حکایت دارد و هر کسی نمی تواند به آن پی برد.(2)

2. حکمت و اسراری که در کارهای حضرت خضر علیه السلام نهفته و مورد نظر بود و برای دیگران و حتی برای کسی مانند حضرت موسی علیه السلام آشکار نبود.(3)

3. حقیقت و سرانجام غذای دو نفری که با حضرت یوسف علیه السلام زندانی بودند و چگونگی و ویژگی های آن.(4)

4. نتیجه کارهای اختیاری انسان و به دیگر سخن، عاقبت و فرجام کار یا چهره دیگر آن، که برای همه کس روشن نیست.(5)

ص:332


1- (1) از این پنج مورد، در دو مورد (سوره آل عمران، آیه 7) به اتفاق مفسران قطعاً تأویل قرآن مورد نظر است و در سه مورد (سوره اعراف، آیه 53 و سوره یونس، آیه 39) طبق نظر مشهور مقصود تأویل قرآن است.
2- (2) در آیات 36، 44، 45 و 100 سوره یوسف این معنا قطعی و مورد اتفاق مفسران است و ظاهر آیات 6، 21 و 101 این سوره نیز همین معناست، ولی در آیه 37 سوره یوسف یکی از دو معنای احتمالی آن تعبیر خواب است، ر. ک: المیزان و روح المعانی. ذیل آیات یاد شده.
3- (3) در آیات 78 و 82 سوره کهف دو بار واژه «تأویل» به کار رفته است که مقصود، معنای یاد شده است.
4- (4) در آیه شریفه 37 سوره یوسف، طبق نظر مرحوم علامه طباطبایی، تأویل غذا، حقیقت و هویت واقعی غذا و سرانجامی است که بر آن مترتب می شود و طبق نظر محمود آلوسی، ماهیت و چگونگی و اوصاف غذاست (ر. ک: المیزان، ج 11، ص 172؛ روح المعانی، ج 12، ص 240).
5- (5) در آیه 59 سوره نساء و آیه 35 سوره اسراء، این معنا اراده شده است، هرچند مفسران عبارت ها و واژگان

در پنج موردی که واژه تأویل درباره قرآن به کار رفته است نیز می توان دیدگاه مفسران را در چهار معنای زیر خلاصه کرد:

الف) معنای حقیقی و منظور واقعی برخی آیات متشابه؛

ب) معنا و معارف باطنی آیات کریمه، اعم از آیات محکم و متشابه؛

ج) مصداق خارجی و تجسّم عینی وعده و وعیدهای قرآن کریم درباره آخرت و دیگر پیشگویی های آن؛

د) مصادیق برخی آیات کریمه که از دید عرف و افراد عادی پنهان است.

شایان توجه است که نسبت این معانی با یکدیگر اشتراک لفظی نیست، بلکه اشتراک معنوی است؛ یعنی چنین نیست که لفظ تأویل برای تک تک این معانی به نحو تعیین یا تعین وضع شده باشد، بلکه همه آنها از مصادیق عامّی است که در هریک از آن موارد، تأویل به تناسب قرینه موجود در آن مورد، در مصداقی از آن مصادیق استعمال شده است و آن معنای عام عبارت است از: «چیزی که شیئی (اعم از سخن و غیر سخن) به آن باز می گردد» و این معنا، همان معنایی است که ابن فارس درباره تأویل کلام ذکر کرده(1) و در دسته سوم معانی لغوی گذشت، و نیز معنای وصفی برگرفته از معنای مصدری است که راغب برای تأویل بیان کرده(2) و در دسته اول معانی لغوی ذکر شد.

همچنین از این نکته نباید غفلت شود که ممکن است مصداق های این معنا، در موارد گوناگون، متفاوت باشد و بعضی از آنها به تبع متعلق خاص، دارای خصوصیتی باشند که مصداق دیگر فاقد آن است، پس نباید ویژگی بعضی مصداق ها را به مصداق دیگر نسبت داد، مگر آنکه دلیلی غیر از کاربرد واژه تأویل در دست باشد؛ مثلاً نمی توان گفت چون تأویل رؤیا و کارهای حضرت خضر علیه السلام از حقایق خارجی است، پس تأویل قرآن نیز از حقایق خارجی است و از سنخ مفاهیم و مدالیل الفاظ نیست، زیرا روشن است که تأویل غیر کلام،

ص:333


1- (1) «عاقبت کلام و آنچه کلام به آن بازمی گردد».
2- (2) «برگرداندن شیء (چه علم و چه کار) به هدفی که از آن مراد است».

مانند رؤیا و کار، نمی تواند از سنخ مفاهیم و مدالیل الفاظ باشد. البته این امر موجب نمی شود که تأویل کلام هم از مفاهیم نباشد، بلکه ممکن است همچنان که کلام و غیر کلام با یکدیگر فرق دارند، تأویل کلام و تأویل غیر کلام نیز متفاوت باشند. چه بسا رؤیا و کار، چون وجود خارجی دارند، تأویل آنها نیز حقیقت خارجی باشد، ولی کلام چون دارای وجود لفظی یا کتبی است و غرض از آن افاده معنا و مفهوم است، شاید تأویل آن از سنخ مفاهیم و مدالیل باشد؛(1) هرچند حقیقت عینی بودن تأویل کلام نیز امری ممکن است.

لازم به یادآوری است با توجه به اینکه معانی یاد شده، از معانی وصفی تأویل و از دسته سوم معناهایی است که در کتاب های لغت برای تأویل ذکر شده، می توان گفت که واژه تأویل در قرآن کریم به معنای مصدری استعمال نشده و همه جا به معنای وصفی است و ویژگی مشترک آنها، آمیختگی به نوعی خفا و پوشیدگی و نامعلوم بودن برای همگان است. در تمامی این موارد (خواب و محکی عنه آن، کلام و معنای پنهان آن، کلام و مصادیق فوق عرفی آن) دو شیء مربوط به هم وجود دارد که یکی از آنها محسوس و معلوم است و دیگری برای افراد عادی، پوشیده و پنهان بوده، نیازمندِ بیان می باشد، و بین آن شیء محسوس و آن شیء پنهان، یکی از چهار نوع رابطه حکایت، دلالت، انطباق و ترتّب وجود دارد، ولی این رابطه بر همگان آشکار نیست.

فرق تفسیر و تأویل

با توجه به آنچه گذشت، روشن شد که واژگان تأویل و تفسیر ازیکدیگر به کلی بیگانه نبوده، دارای وجوه اشتراکی هستند؛ به این معنا که هر دو در مورد قرآن و غیر قرآن و کلام و غیر کلام به کار می روند و واژه تفسیر، شامل برخی معانی تأویل می شود. با این حال، هم کلمه تأویل و تفسیر به طور کلی، و هم تأویل و تفسیر قرآن وجوه تمایزی از یکدیگر دارند که در دو بخش به آن می پردازیم.

1. تفسیر از واژه «فسر» اشتقاق یافته که در همه معانی آن، نوعی آشکار کردن و رفع ابهام وجود دارد، ولی تأویل از واژه «اَوْل» به معنای رجوع و باز گشتن گرفته شده است.

ص:334


1- (1) آنچه در متن آمده، به امکان تفاوت تأویل کلام و غیر کلام به لحاظ مفاد این واژه ناظر است و این امر با آن منافات ندارد که دانشمندی به دلیل خاصّ دیگری تأویل قرآن را در حقیقت خارجی منحصر بداند، چنان که علامه طباطبایی با توجه به مجموعه ای از آیات به چنین دیدگاهی قائل است.

2. همه معانی تفسیر از یک نوع است و در آنها معنای مصدری آشکار کردن، پرده برداشتن و رفع خفا و ابهام وجود دارد، ولی تأویل سه دسته معنای متفاوت دارد که تنها یک دسته آن، مترادف تفسیر و نزدیک به آن است و دو دسته دیگر، یعنی تأویل به معنای مصدری «باز گرداندن» و معنای وصفی «سرانجام شیء» (مایؤول الیه الشیء) با معنای تفسیر تفاوت دارد. این دو دسته، با معنای اوْل (ریشه اصلی تأویل) متناسب بوده، همان فرقی که بین معنای «اَوْل» و «فَسْر» وجود دارد، بین معنای تفسیر و این دو دسته معنای تأویل نیز وجود دارد.

3. کاربرد واژه تفسیر به معنای وصفی، رایج و شایع نیست و از این رو در معنایی که اهل لغت برای تفسیر ذکر کرده اند، معنای وصفی دیده نمی شود؛ جز اینکه از برخی نقل شده که تفسیر و تأویل و معنا مترادف اند.(1) ولی کاربرد تأویل به معنای وصفی، رایج و شایع است و افزون بر آنکه در کتاب لغت، معانی وصفی متعددی برای آن ذکر شده، در هفده موردی که در قرآن کریم استعمال شده نیز همه جا به معنای وصفی است.

منزلت اهل بیت علیهم السلام در تفسیر

اهل بیت عصمت، به عنوان حاملان و وارثان قرآن، مهم ترین و ارزشمندترین تفسیرها را پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بیان داشته اند. اصلی ترین رسالت ائمه معصومین علیهم السلام تبیین و تفسیر آیات قرآن در موارد لازم و ضروری بوده است و آن بزرگواران، عملاً در طول سه قرن پس از ارتحال پیامبر صلی الله علیه و آله بدان پرداخته اند. از حضرت علی علیه السلام که اولین امام معصوم است تا دوازدهمین امام، یعنی امام زمان (عج) که نیمه دوم قرن سوم متولد شد و غیبت کبرای او از قرن چهارم آغاز گردید و تاکنون نیز ادامه دارد، همگی در مدت امامت و رسالت خود، به بیان تفسیر صحیح معانی، مفاهیم و مقاصد قرآن می پرداختند.

آن امامان معصوم علیهم السلام عالم ترین و آگاه ترین افراد بر تفسیر قرآن در زمان خود بوده اند و این علم و معرفت را از خداوند متعال اخذ کرده اند. آنها غالباً در شهر مدینه می زیسته و از مفسران بزرگ مدینه به حساب می آمده اند. آنان به عنوان امامان، پیشوایان و جانشینان رسول خدا صلی الله علیه و آله در تبلیغ دین اسلام از طرف خدا برگزیده شدند و تا آخر عمر،

ص:335


1- (1) ر. ک: القاموس المحیط، ج 3، ص 331.

همواره مورد تأیید الهی بوده اند. آنان از عصمت برخوردار بوده، در مقام فهم و بیان تفسیر آیات از هرگونه خطا و لغزشی به دور بوده اند. از همین رو تفسیرهایی که قطعا "به ائمه معصومین علیهم السلام انتساب یافته اند، از بهترین و گرانقدرترین تفاسیر الهی به شمار می آیند و هر آن چه قطعی نیست - و چه بسا در مواردی امکان دست ساز بودن آن وجود دارد - می بایست مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد.

پیامبر صلی الله علیه و آله اهل بیت عصمت را، همسان و همسنگ قرآن می دانستند و بر منزلت آنها در تفسیر و معارف قرآنی تأکید کرده بودند. از نظر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مسلمانان باید به اهل بیت علیهم السلام مراجعه کنند، چرا که آنان مفسران واقعی قرآن هستند. اهل بیت عصمت در نظر پیامبر صلی الله علیه و آله، به عنوان جانشینان آن حضرت در تبیین معانی، مفاهیم و مقاصد قرآن اند؛ از این رو در احادیث گوناگون، منزلت آنان را بیان داشته است که به اختصار به دو حدیث نبوی اشاره می شود:

1. رسول الله صلی الله علیه و آله در حدیث ثقلین می فرمایند:

یا ایها الناس انی قد ترکت فیکم الثقلین ما ان اخذتم بهما لن تضلوا کتاب الله و عترتی، اهل بیتی؛ ای مردم! من در بین شما دو چیز ارزشمند را قرار دادم، اگر بدان ها تمسک نمایید، هرگز گمراه نمی شوید؛ کتاب خدا و عترت که همان اهل بیت من هستند.(1)

2. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حدیث سفینه فرموده اند:

«ان مثل اهل بیتی فیکم کسفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق؛اهل بیت من درمیان امتم چون کشتی نوح اند؛ هرکس برآن کشتی سوار شد، نجات یافت و هرکس به آن پناه نبرد، غرق شد».

براساس مفاد این دو حدیث، اهل بیت علیهم السلام محور فهم و تفسیر قرآن اند و مسلمانان باید به آنان مراجعه کنند؛ به آنان علاقه داشته باشند و دین و فهم قرآن را از آن حضرات بیاموزند.

دردمندانه، آنچه در نخستین سده های تاریخ اسلام بر سرمنابع روایی آمد، سبب شد که آن مقدار از میراث گرانبها که با دشواری های فراوان بر جای مانده بود، به آسانی ثبت و ضبط

ص:336


1- (1) سنن ترمذی، ج 7، ص 665؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 237؛ بحارالانوار، ج 10، ص 369 و ج 37، ص 137.

نشود. براساس باور اهل تسنن، روایات تفسیری معصوم علیه السلام تنها شامل روایت های منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله است؛ در حالی که شمار این روایات بسیار اندک، بلکه ناچیز است.

جلال الدین سیوطی در بخش پایانی کتاب معروفش «الاتقان» همه روایات تفسیری را که از نظر وی با سند صحیح به پیامبر صلی الله علیه و آله می رسد گردآوری نموده که شمار آنها به 250 روایت هم نمی رسد.(1)

علامه طباطبایی نیز دراین باره می نویسد:

«آنچه نام روایت نبوی می شود برآن گذاشت از طریق اهل سنت و حدیث، به دویست و پنجاه حدیث نمی رسد، گذشته از اینکه بسیاری از آنها ضعیف و برخی از آنها منکر و ناپسندیده است».(2)

شیعه نیز، با آنکه روایات سایر امامان دوازده گانه علیهم السلام را درحکم روایت پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته، با این حال، آنچه از سخنان تفسیری آن بزرگواران بر جای مانده در برابر حجم انبوه آیات قرآن بسیار اندک است؛ چنان که علامه طباطبایی می نویسد:

اگر روایات اهل بیت علیهم السلام را که از طریق شیعه رسیده در نظر آوریم، درست است به هزارها می رسد و در میان آنها مقدار درخور توجهی احادیث قابل اعتماد یافت می شود، ولی در هر حال در برابر پرسش های بی پایانی که هست بسنده نیست، گذشته از اینکه بسیاری از آیات قرآنی هست که در ذیل آن از طریق عامه و خاصه حدیث وارد نشده است.(3)

گرچه بررسی علل و عوامل ناکافی بودن روایات تفسیری مجال دیگری می طلبد، ولی به اجمال می توان گفت که مطالعه شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر عصر اهل البیت علیهم السلام تا اندازه زیادی پرده از این راز بر می دارد که چرا احادیث تفسیری اهل بیت علیهم السلام به اندازه کافی در اختیار نیست. می توان گفت که حساسیت حاکمان زمان نسبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و تلاش برای ناشناخته ماندن ایشان در میان جامعه و

ص:337


1- (1) الاتقان، (منشورات سیدرضی) صص 245-300.
2- (2) طباطبایی، محمد حسین، قرآن در اسلام، ص 62.
3- (3) همان.

تعصب های قومی و رکود فرهنگی جامعه از سوی دیگر، سبب شد تا زبان گویای معارف وحی زمینه بروز و ظهور نیابد؛ افزون برآن که انزوای سیاسی تحمیل شده بر شیعه نیز تأثیر بسیاری بر تعمیق نارسایی های یاد شده می گذاشت.

با این همه، بخشی از تعالیم آنان، از جمله تفسیرشان توانست از لابه لای حوادث و طوفان ها عبور کند و با تلاش های طاقت فرسای عالمان و حافظان حدیث و نگاهبانان آثار اهل بیت علیهم السلام اکنون به عنوان میراثی گرانبها در اختیار ما قرار گیرد. لیکن سوگمندانه این میراث گرانقدر، که در میان آن، بیان ها و سخنان تفسیری با متن و محتوایی استوار نیز دیده می شود، به دلیل در آمیخته شدن با ناراستی هایی چون اسرائیلیات، احادیث ساختگی و نداشتن سند در مواردی، نتوانسته است نقش و جایگاه مورد انتظار خود را بیابد.

با این حال نمی توان به این بهانه، همه روایات تفسیری را که لابه لای آن احادیث درست و استوار نیز دیده می شود کنار گذاشت. از این رو بر دوستداران عترت است که به ارائه ملاک ها و ضوابطی متقن به منظور پالایش روشمند این منابع همت گمارند و سره را از ناسره جدا سازند و از این رهگذر به چشمه های زلال و جوشان معارف تفسیری معصومان علیهم السلام راه یابند.

باید توجه داشت که نقل این گونه روایات در میان روایات تفسیری اهل سنت بسیار کم رنگ تر است و به خاطر جو حاکم و شرایط سیاسی زمانه فقط در موارد بسیار محدودی از روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده شده است. تحقیق حاضر تلاشی است در جهت نمایاندن گوشه ای از این روایات و بازگشتی است به «قرآن و عترت».

یکی از ویژگی های تفاسیر اهل بیت علیهم السلام توجه به نیازهای ارشادی و هدایتی قرآن مجید است. این کتاب شریف در راستای هدایت و ارشاد مردم است، بنابراین استخراج عجائب و غرائب و توجه به ابعاد مبهم و پیچیده و حمل آیات قرآن بر آن معانی و مفاهیم، دور از شأن کتاب هدایت است. به بیان دیگر چون قرآن مجید برنامه هدایت و ارشاد پرهیزکاران است، پس پیش از جنبه های ادبی، بلاغی، علمی، طبی، جغرافی و فلکی، جنبه ارشادی و هدایتی قرآن مدنظر است و اگر به آن علوم و فنون نیز توجه و عنایتی باشد باید در مسیر هدایت و ارشاد مردم باشد. ائمه اطهار و پیشوایان معصوم علیهم السلام بیش از هر مسئله به این بعد از ابعاد قرآن توجه داشته اند؛ یعنی همان مفهوم بارز (إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ) چرا که این قرآن، به راهی راست و محکم و استوار، هدایت کننده و راهنماست.

ص:338

روش تفسیری اهل بیت علیهم السلام

اهل بیت عصمت علیهم السلام روش تفسیر مجزایی از راه و روش تفسیری پیامبر صلی الله علیه و آله نداشتند. آنان همانند رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله قرآن را با قرآن و همراه با تدبر حکیمانه تفسیر می کردند. با این تفاوت که پیامبر صلی الله علیه و آله را مهبط وحی و محل نزول قرآن می دانستند. به این معنا، خداوند تفسیر و معانی عمیق آیات را نخست بر پیامبر صلی الله علیه و آله تعلیم فرموده و سپس ائمه اطهار علیهم السلام آن تعلیمات الهی را از پیامبر صلی الله علیه و آله فرا گرفته اند.

اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن، نخست روش قرآن به قرآن را تعلیم داده، سپس بر سنت پیامبر صلی الله علیه و آله درتفسیر آیات در مسایل اعتقادی، اخلاقی، حکومتی و فقهی استشهاد می کرده اند؛ ضمن اینکه به تدبر در ظاهر و باطن آیات نیز تأکید زیادی داشته اند. مفسرانی چون ابن عباس راه اجتهاد و تعقل در فهم معانی آیات را از خاندان وحی فرا گرفتند. اهل بیت علیهم السلام همانند پیامبر صلی الله علیه و آله همواره بر تدبر پیوسته در تمامی آیات و فهم قرآن تأکید فراوان داشتند و آن را اساسی ترین گام در تفسیر و تأویل آیات می دانستند. در این جا به دو روایت در این جهت اکتفا می شود:

1. رسول الله صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«ان القرآن لم ینزل لیکذب بعضه بعضا و لکن نزل یصدق بعضه بعضا؛قرآن نازل نشده است، تا برخی از آن به تکذیب برخی دیگر بپردازد، بلکه قرآن همواره برخی از آن، برخی دیگر را تأیید می نماید».(1)

2. امام علی علیه السلام نیز فرموده اند:

کتاب الله تبصرون به وتنطقون به وتسمعون به، وینطق بعضه ببعض ویشهد بعضه علی بعض و لایختلف فی الله و لایخالف بصاحبه عن الله؛کتاب خدا (قرآن) است که با آن (حق را) می بینید و می گویید و می شنوید و بعضی از آن به بعضی دیگر گویا (بخشی آیات، بخش دیگر را تفسیر می نماید) و

ص:339


1- (1) الدرالمنثور، ج 2، ص 8.

بعضی از آن بر بعضی دیگر گواه است و از (این جهت) قرآن در معارف و احکام الهی اختلاف ندارد و مؤمن به خود را، از خداوند متعال جدا نمی گرداند.(1)

از روایات مذکور، روشن می شود که روش تفسیری اهل بیت علیهم السلام توجه به آیات و تدبر در ظاهر و باطن آنهاست. حضرت صادق علیه السلام تصریح می کنند اهل بیت علیهم السلام حجت خدا و امنای خلق هستند و حلال آنها و حرام آنها از کتاب خداست علم و تأویل قرآن اختصاص به آنها دارد.

اینک اصل روایت را به نقل از سدیر صیرفی ذکر می کنیم:

روی ان سدیر الصیرفی سأل جعفر بن محمد الصادق علیه السلام فقال: جعلت فداک ان شیعتکم اختلفت فیکم، فاکثرت حتی قال بعضهم: ان الامام ینکت فی اذنه، و قال آخرون: یوحی الیه، و قال آخرون: و یقذف فی قلبه، و قال آخرون: یری فی منامه و قال آخرون: انما یفتی بکتب آبائک. فبأی جوابهم اخذ جعلنی الله فداک؟ قال: لا تأخذ بشیء مما یقولون یا سدیر، نحن حجة الله و امناوه علی خلقه، حلالنا من کتاب الله و حرامنا منه؛(2)روایت شده که سدیر صیرفی گفت: از امام صادق علیه السلام پرسیدم، جانم به فدایت، شیعه شما درباره شما اختلاف نموده اند؛ عده ای می گویند: به شما وحی می شود، عده ای می گویند: به قلب شما القاء می شود، عده ای می گویند: در خواب به شما القاء می شود و دیگران می گویند: با کتاب های پدرانشان فتوی می دهند. جانم به فدایت کدام جواب را برگیرم؟ امام فرمود: از اینها هیچ کدام را مگیر. ای سدیر، ما حجت خدا بر روی زمین و امنای او بر خلقش هستیم. حلال ما از کتاب خدا و حرام ما نیز از آن است.

در حدیث دیگری نیز از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است:

وروی ان الفیض(3) بن المختار دخل علی جعفر بن محمد علیه السلام فقال:

ص:340


1- (1) صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 133.
2- (2) مفاتیح الاسرار، مقدمه شهرستانی، ج 1، ص 198 (تحقیق آذرشب) این حدیث در بحارالانوار، ج 25، ص 261 باب نفی غلو ذکرشده است.
3- (3) اصل آن ظاهراً «عیض» است. گرچه ابن بابویه از فیض بن مختار نام برده است (ر. ک: الامامة و التبص - رة، ص 69).

جعلت فداک ما هذا الاختلاف الذی بین شیعتک فانی ربما اجلس فی حلقتهم بالکوفه فاکاد ان اشک فارجع الی المفضل فأجد عنده ما اسکن الیه. فقال ابو عبدالله: [26 - ب] «اجل ان الناس اغروا بالکذب علینا حتی کأنّ الله عزوجل فرضه علیهم لایرید منهم غیره و انی لاحدث احدهم الحدیث، فلا یخرج من عندی حتی یتأوله علی غیر تأویله؛(1)فیض بن مختار می گوید: بر امام صادق علیه السلام وارد شدم و گفتم: جانم به فدایت این اختلاف بین شیعه شما از چیست، گاهی وقتی که در حلقه آنها در کوفه می نشینم شک می کنم، به مفضّل رجوع می کنم دلم آرام می گیرد، پس ابوعبدالله امام صادق علیه السلام فرمودند: مردم با دروغ بر ما فریفته شده اند؛ گویی خدا آنها را به این کار وا داشته است، من برای آنها چیزی می گویم، از نزد من خارج نمی شوند، مگر اینکه آن را به گونه ای دیگر (نادرست) تأویل می کنند».

بیان گوشه ای از تفسیرها و تأویلات ائمه اطهار علیهم السلام
امام علی علیه السلام

در میان روایات تفسیری اهل سنت روایات امام علی علیه السلام از سایر اهل بیت عصمت و طهارت بیشتر است، و حتی می توان گفت از سایر صحابه، زیرا تمایز امام علی علیه السلام و برتری ایشان بر دیگران بر هیچ کس پوشیده نیست. خوشبختانه با وجود تلاش های بسیار کژاندیشان در طول تاریخ، باز هم این گونه روایات به دست ما رسیده است.

شهرستانی می گوید:

لقد کان الصحابه رضی الله عنهم متفقین علی ان علم القرآن مخصوص باهل البیت اذ کانوا، یسألون علی بن ابی طالب هل خصّصتم اهل البیت بشیء سوی القرآن؛(2) صحابه بر این نظر اتفاق دارند که علم قرآن اختصاص به اهل بیت دارد، زیرا هرگاه از علی علیه السلام سؤال می شد آیا به شما چیزی غیر از قرآن اختصاص داده شده است می فرمود: قسم به کسی که دانه را شکافت و

ص:341


1- (1) مفاتیح الاسرار، همان، نسخه خطی 26 ب.
2- (2) مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 105 (تحقیق آذرشب) متن کامل این سخن گذشت.

نسل ها را به وجود آورد. مگر آن چیزی که در غلاف شمشیرم است او در ادامه می گوید اینکه قرآن را تخصیص زد؛ یعنی تنزیل و تأویل آن نزد اهل البیت است.

شهرستانی ذیل داستان حضرت موسی و حضرت خضر علیهما السلام می گوید:

امیرالمؤمنین علی [علیه السلام] کان یجمع القرآن الذی تحته کنز لیتیمین ای الحسن و الحسین و کان ابوهما صالحا و ابوهما خیر منهما احدهما، کنز التنزیل وآخر کنز التأویل احدهما کنز الساکن و الآخر کنز متحرک هما امامان قاما أو قعدا صلی الله علی محمد وآله الطاهرین؛(1) علی علیه السلام قرآنی را جمع می کرد که زیر آن گنجی بود برای دو یتیم، یعنی امام حسن و حسین و پدر آنها صالح بود و پدر این دو بهتر است از آنها. یکی از آنها گنج تنزیل است و دیگری گنج تأویل، یکی گنج ساکن است و دیگری گنج متحرک. این دو امام هستند چه بنشینند و چه قیام کنند سلام و صلوات بر محمد و آل پاکش.

نمونه ایی از تأویل ها و تفسیرهای امام.

(وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشّاهِدِینَ * فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ)2

1. ابن جریر از علی بن ابی طالب علیه السلام نقل کرده که ایشان فرمودند:

لم یبعث الله نبیا آدم فمن بعده - الا أخذ علیه العهد فی محمد لئن بعث و هو حی لیؤمنن به و لینصرنه و یأمره فیأخذ العهد قومه ثم تلا (وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ...) .(2)

خداوند هیچ پیامبری (را آدم و پیامبران پس از او را) مبعوث نکرد، مگر آنکه از آنان درباره محمد صلی الله علیه و آله پیمان گرفت که اگر رسول خدا صلی الله

ص:342


1- (1) همان، ج 1، ص 288.
2- (3) درالمنثور، ج 2، ص 253؛ فتح القدیر، ج 1، ص 416؛ معالم التنزیل، ج 1، ص 250؛ محرر الوجیز، ج 1، ص 464.

علیه و آله مبعوث گردید و یکی از آنان زنده بود، به او ایمان آورند و یاری اش کنند و قوم خود را نیز بر نگهداری این پیمان فرمان دهند. پس از این سخن، حضرت علیه السلام آیه فوق را تلاوت کرد.

2. همچنین حضرت علی علیه السلام درباره آیه بعد فرمود:

«خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشته است: کسانی که پس از این پیمان که خداوند از همه امت ها گرفته است، از تو روی گردانند عصیان گرند».(1)

(... وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ)2

3. درباره آیه مذکور از امام علی علیه السلام نقل شده است:

یوشک أن یأتی علی الناس زمان عضوض یعض الموسر فیه علی ما فی یدیه و ینسی الفضل و قد نهی الله عن ذلک. قال الله تعالی (وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ) .(2)

به زودی مردمان را روزگاری بس دشوار و ناگوار رسد که توانگر در آن روز آنچه در دست دارد، سخت نگاه دارد (انفاق نکند) و بخشش را از یاد برد، درحالی که خداوند از این امر نهی کرده و فرموده است: «فضل و بخشش را در میان خود فراموش نکنید.»

(حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتِینَ)4

4. از علی بن ابی طالب علیه السلام روایت شد که فرمود: «الصّلاة الوسطی هی الظهر؛(3) مراد از «صلاة وسطی» در آیه، نماز ظهر است».

ص:343


1- (1) درالمنثور، ج 2، ص 254.
2- (3) درالمنثور، ج 1، ص 700.
3- (5) در المنثور، ج 1، صص 721-724؛ سنن نسانی، تفسیر، ج 1، ص 266 (نماز عص - ر)؛ نحاس معانی القرآن، ج 1، ص 239 (نماز عص - ر)؛ تفسیر طبری، ج 2، ص 561 (عص - ر)، ج 15، ص 140؛ روح المعانی، ج 2، ص 156 (عص - ر)؛ المحررالوجیز، ج 1، ص 322 (عصر)؛ تفسیر مظهری، ج 1، ص 310؛ صحیح بخاری، قسمت تفسیر، ج 3، ص 162.

در روایت دیگری از امام نقل شده که منظور از صلوة وسطی نماز عصر است.(1)

(مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً)2

5. از امام علی علیه السلام درباره «حیاة طیبه» سؤال شد که فرمودند: «هی القناعه؛(2) مراد قناعت است» و سپس امام قناعت را می ستایند.

محمد بن جریر طبری در تفسیر خود می افزاید:

این تفسیر از حیات طیبه، تفسیری است بس نیکو و پسندیده. به راستی مگر زندگی پاک جز در سایه قناعت به دست می آید. از روزگاران کهن، مفسران بسیاری مصداق حیات طیبه را قناعت دانسته اند. واحدی نوشته است: «کسی که «حیاه طیبه» را قناعت دانسته، گزینشی نیکو کرده است، چرا که زندگی جز با قناعت، پاکیزه نمی شود و شخص آزمند، هماره در رنج به سر می برد».(3)

شوکانی هم در تفسیر خود، این حدیث را با روایت رسول الله صلی الله علیه و آله تأکید می کند.(4)

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً)6

6. از امام علی علیه السلام درباره توبه سؤال شد، فرمودند:

یجمعها ستة اشیاء، علی الماضی من الذین الندامة و للفرائض الاعادة و ردّ المظالم و استحلال الخصوم و ان تعزم علی ان لا تعود و ان تربی نفسک فی طاعة الله کما ربیتها فی المعصیة؛(5)

ص:344


1- (1) درالمنثور، ج 1، ص 303. این حدیث از طریق حسن بصری نقل شده است.
2- (3) جواهر الحسان، (ثعالی)، ج 2، ص 332؛ فتح القدیر شوکانی، ج 3، ص 224؛ تفسیر طبری، ج 14، ص 172 (دارالفکر).
3- (4) تفسیر طبری، ج 14، ص 172.
4- (5) فتح القدیر، ج 3، ص 234.
5- (7) فتح القدیر، ج 5، ص 357.

در شش مرحله جمع می شود؛ پشیمانی از گذشته، اعاده فرائض، احقاق حق مظلوم، حلالیت طلبیدن از کسانی که از تو رنجیده اند، عزم به عدم بازگشت به گناه، و اینکه نفست را برای خدا تربیت کنی؛ همچنانکه برای معصیت تربیت شده بود.

(الْأَخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ)1

7. امام علی بن ابی طالب علیه السلام درباره این آیه فرمودند:

خلیلان مؤمنان و خلیلان کافران، توفی احد المؤمنین، فبشر بالجنة، فذکر خلیله، فقال: اللّهم ان خلیلی فلانا کان یأمرنی بطاعتک و طاعة رسولک و یأمرنی بالخیر و ینهانی عن الشر و ینبئنی انی ملاقیک له، اللّهم، فلا تضله بعدی حتی تریه ما أریتنی و ترضی عنه کما رضیت عنّی، فیقال له اذهب، فلو تعلم ما له عندی لضحکت کثیرا و لبکیت قلیلا، ثم یموت الآخر فیجمع بین ارواحها، فیقال: لیثن کل واحد منکما علی صاحبه فیقول کل واحد منها لصاحبه نعم الاخ و نعم الصاحب و نعم الخلیل.

واذا مات احد الکافرین بشّر بالنار، فیذکر خلیله، فیقول: اللهم انّ خلیلی فلانا کان یأمرنی بمعصیتک و معصیة رسولک و یأمرنی بالشّر و ینهانی عن الخیر و ینبئنی انی غیر ملاقیک اللهم فلا تهده بعدی حتی تریه مثل ما اریتنی و تسخط علیه کما سخطت علیّ، فیموت الآخر، فیجمع بین ارواحهما، فیقال لیثن کلّ واحد منکما علی صاحبه، فیقول کل واحد منهما لصاحبه بئس الاخ و بئس الصاحب و بئس الخلیل؛(1)

دوستان مؤمن و دوستان کافر؛ پس هرگاه یکی از مؤمنین وفات یابد او را به بهشت بشارت دهند و دوستش را یاد کند و گوید: خدایا، دوستم فلانی، من را به طاعت تو و رسولت امر و مرا به کار خیر دعوت می کرد و از شر باز می داشت و به

ص:345


1- (2) درالمنثور، ج 7، ص 398؛ تفسیر طبری، ج 25، ص 94 (ذیل زخرف آیه 68. ان علیا رضی الله عنه قال:...) معالم التنزیل، ج 4، ص 130 (ذیل زخرف آیه 68).

من خبر می داد که خدا را ملاقات خواهم کرد. خدایا، او را پس از من گمراه نکن تا آنچه من دیده ام ببیند و از او راضی باش همچنانکه از من راضی هستی. پس به او گفته می شود برو، پس اگر بدانی او در نزد من چه حالی دارد، بسیار بخندی و کم گریه کنی و چون دوست دیگر فوت کرد، ارواح آنها با هم جمع شود پس هر کدام از آنها به همنشین خود گوید: چه خوب دوستی، چه خوب همنشینی و چه خوب برادری. و هرگاه یکی از کفار بمیرد او را به جهنم بشارت دهند، پس دوستش را به یاد آورد و گوید: خدایا، فلانی دوستم، مرا به معصیت تو و رسولت و به شر، امر می کرد و از خیر، باز می داشت و به من خبر می داد که تو را ملاقات نخواهم کرد. خدایا او را پس از من هدایت مکن تا آنچه من دیده ام ببیند و بر او خشمگین باش، آنچانکه بر من خشمگین هستی. پس چون دیگری بمیرد ارواح آنها با هم جمع شود پس هر کدام به دیگری بگوید: چه بد برادری، چه بد همنشینی و چه بد دوستی.

این حدیث در تفسیر طبری با تفاوت اندکی و به طور خلاصه تر بیان شده است:

ان علیّاً رضی الله عنه قال: خلیلان مؤمنان و خلیلان کافران فمات احد المؤمنین فقال:

یا رب إن فلانا کان یأمرنی بطاعتک و طاعة رسولک و یأمرنی بالخیر و ینهانی عن الشر و یخبرنی انی ملاقیک یا رب فلا تظلّه بعدی و اهده کما هدیتنی و أکرمه کما أکرمتنی، فإذا مات خلیله المؤمن جمع بینهما فیقول: لیثن أحدکما علی صاحبه فیقول: یا رب انه کان یأمرنی بطاعتک و طاعة رسولک و یامرنی بالخیر و ینهانی عن الشر، و یخبرنی انی ملاقیک فیقول: نعم الخلیل، و نعم الاخ و نعم الصاحب قال: و یموت احد الکافرین فیقول: یا رب إن فلانا کان ینهانی عن طاعتک و طاعة رسولک و یأمرنی بالشر و ینهانی عن الخیر، یخبرنی ان غیر ملاقیک؟ فیقول: بئس الاخ و بئس الخلیل و بئس الصاحب(1)

ص:346


1- (1) تفسیر طبری، ج 25، ص 94.

(وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً)1

8. درباره این آیه از ابن عباس روایتی نقل شده است:

بینما أنا فی الحجر جالس أتانی رجل یسأل عن (الْعادِیاتِ ضَبْحاً) فقلت له الخیل حین تغیر فی سبیل الله ثم تأوی الی اللیل فیصنعون طعاماً و یورون نارهم. فانفتل عنی، فذهب الی علی بن ابی طالب رضی الله و هو تحت سقایة زمزم فسأله عن (وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً) فقال سألت عنها احداً قبلی قال نعم. سألت عنها ابن عباس فقال: الخیل حین تغیر فی سبیل الله، قال: اذهب فادعه لی، ظما و تفت علی رأسه قال: تفتی الناس بما لا علم لک به و الله لکانت اول غزوة فی الاسلام البدر و ماکان معنا الا فرسان، فرس للزییر و فرس للمقداد، فکیف تکون (وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً) انما العادیات ضبحاً من عرفة الی مزدلفه الی منی قال ابن عباس: فنزعت عن قولی و رجعت الی الذی قال علی رضی الله؛(1)

ابن عباس می گوید: من در حجر نشسته بودم که فردی از من درباره آیه (وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً) سؤال کرد، گفتم: مراد اسب است؛ هنگامی که در راه خدا باشد. پس سواران طعام مهیا کنند و آتش به پا کنند. پس از جانب من به سوی علی بن ابی طالب علیه السلام منصرف شد و از ایشان پرسید، علی علیه السلام گفت: آیا از کس دیگری هم قبل از من پرسیده ای؟ گفتم: بله، ابن عباس و گفته مراد اسب ها هستند. گفت: وی را پیش من بیاور، وقتی بالای سر حضرت رسیدم، فرمود: چیزی را که نمی دانی به مردم فتوا می دهی؟! سوگند به خدا نخستین جنگ در اسلام بدر بود و ما بیش از دو اسب نداشتیم، اسب زبیر و اسب مقداد، پس چگونه (الْعادِیاتِ ضَبْحاً) خواهد شد؟! فقط عادیات و دوندگان از عرفه به مزدلفه تا منی می باشد، من از قول خود دست کشیده، به فرمایش علی علیه السلام بازگشتم. خداوند از وی خشنود شود.

ص:347


1- (2) تفسیر طبری، ج 30، ص 347؛ درالمنثور، ج 6، ص 383.

قرطبی حدیث را این گونه شروع می کند:

«تماری علی بن عباس فی العادیات فقال: علی هی الابل تعدو فی الحج و قال ابن عباس هی الخلیل...»

این حدیث تا جایی ادامه می یابد که ابن عباس می گوید از قول خودم برگشتم.(1)

او در ادامه می گوید این جریان را ابن مسعود، عبید بن عمیر، محمد کعب و سدی هم نقل نموده اند.

(فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ)2

9. از امام علی علیه السلام درباره این آیه روایت شده که:

عطاء بن ابی رباح عن علی بن ابی طالب رضی الله (فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ) قال: غفر له، و من تأخر، فلا اثم علیه قال: غفر له؛(2)عطاء بن ابی رباح درباره این آیه از علی علیه السلام نقل می کند که به ایشان گفتم هر کسی سنتی را در روز دوازدهم ترک کند و تا سیزدهم صبر نکند آیا گناهی بر او نیست؟ امام فرمود: بخشیده می شود و هرکس که رفتن از سنتی را به تأخیر اندازد، امام فرمود بخشیده می شود و گناهی بر او نیست.

طبری پس از بیان اقوال دیگر، سخن امام علی علیه السلام را ترجیح می دهد.

10. از امام علی علیه السلام درباره علت نیامدن، بسم الله الرحمن الرحیم، در اول سوره برائت سؤال شد، حضرت فرمودند: «چون «بسم الله الرحمن الرحیم» امان است و این سوره امان نیست».(3)

و در جایی فرمود: «با شمشیر نازل شده است».(4) این روایت را تقریباً تمام مفسرین اهل سنت نقل نموده اند.

ص:348


1- (1) تفسیرقرطبی، ج 20، ص 155.
2- (3) تفسیر طبری، ج 2، ص 308.
3- (4) تفسیر قرطبی، ج 14، ص 342 (ذیل فاطر، آیه 28)؛ درالمنثور، ج 7، ص 239 (ذیل زمر، آیه 53).
4- (5) درالمنثور، ج 3، ص 209.

(إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ1)

11. از امام علی علیه السلام درباره این آیه حدیثی نقل شده است:

ان الفقیه حق الفقیه من لم یقنط الناس من رحمة الله و لم یرخص لهم فی معاصی الله تعالی، و لم یؤمنهم من عذاب الله، و لم یدع القرآن رغبة عنه الی غیره». انه لا خیر فی عبادة لا علم فیها، ولا علم لا فقه فیه ولا قراءة لا تدبر فیها؛(1)فقیه واقعی کسی است که مردم را از رحمت خدا مأیوس نکند و به آنها برای انجام معاصی خداوند تبارک و تعالی رخصت ندهد و آنها را از عذاب آخرت ایمن نکند و قرآن را به رأی و برای خوشایند دیگران وا نگذارد. در عبادتی که همراه با علم نباشد، خیری نیست و علمی که در آن تفقه نیست، علم نیست و خواندنی که همراه با تدبر نیست، خواندن نیست.

(إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ)3

12. حضرت علی علیه السلام ضمن خطبه ای فرمود:

الاسلام هو التسلیم و التسلیم هو الیقین و الیقین هو التصدیق و التصدیق هو الاقرار و الاقرار هو الاداء و الاداء هو العمل. ثم قال: ان المؤمن اخذ دینه عن ربه و لم یأخذه عن رأیه، ان المؤمن یعرف ایمانه فی علمه، و الکافر یعرف کفره بانکاره، ایها الناس دَینکم دینکم، فان السیئة فیه خیر من الحسنة فی غیره، ان السیئة فیه تغفر، و ان الحسنة فی غیره لا تقبل؛(2)

اسلام، تسلیم است و تسلیم، یقین و یقین، تصدیق است و تصدیق، اقرار و اقرار اداء و اداء همان عمل است. سپس فرمود: مؤمن دینش را از خدایش می گیرد و از رأی و نظر خودش نمی گیرد. همانا مؤمن ایمانش به واسطه عملش شناخته می شود و کافر کفرش را با انکارش می شناسند، ای مردم مواظب دین خود باشید (یا دین شما دین شماست) به درستی که گناه در آن (همراه ایمان) بهتر است از حسنه در غیر آن (بدون ایمان)، گناه (با وجود ایمان) بخشیده می شود و حسنه، بدون ایمان قبول نمی شود.

ص:349


1- (2) تفسیر قرطبی، ج 14، صص 244-243؛ سنن دارمی، ج 1، ص 89.
2- (4) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 313؛ تفسیر مراغی، المجلد اول، جزء 3، ص 219.

(وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ)1

13. قرطبی ذیل این آیه، جریان پیش گویی شهادت امام علی علیه السلام و «اشقی الناس» را چنین نقل می کند:

عن عمار بن یاسر قال: کنت انا و علی بن ابی طالب رفیقین فی غزوة... فیومئذ قال رسول الله صلی الله علیه و آله لعلی: ما بالک یا اباتراب، فاخبرناه بما کان من امرنا. فقال: الا اخبرکم بأشقی الناس رجلین؟ قلنا: بلی یا رسول الله. فقال: احیمر ثمود الذی عقر الناقه والذی یضربک یا علی علی هذا و وضع رسول الله صلی الله علیه و آله یده علی رأسه - حتی یبل منها هذه و وضع یده علی لحیته؛(1)

از عمار یاسر نقل شده که من و علی علیه السلام در غزوه بدر با هم بودیم... روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: ای اباتراب چه خبر؟ و [سپس] ما را از اموری که بین ما بود مطلع ساخت و آنگاه فرمود: آیا شما را از دو مردی که شقی ترین مردم اند با خبر سازم؟ گفتیم: بله یا رسول خدا. ایشان فرمود: پی کننده ناقه صالح و کسی که به سر تو می زند ای علی؛ به طوری که محاسنت از خون سرت خضاب می شود.

(لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)3

14. امام علی علیه السلام فرمودند:

سألت رسول صلی الله علیه وآله وسلم عن تفسیر المقالید فقال: یا علی لقد سألت عن معظم المقالید هو ان تقول عشرا اذا اصبحت، عشرا اذا امسیت، لا اله الا الله، الله اکبر سبحان الله و الحمدلله و استغفرالله و لا قوة الا بالله، الاول و الاخر و الظاهر و الباطن، له الملک. و الحمد بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر» و من

ص:350


1- (2) تفسیر قرطبی، ج 4، ص 192 و ج 29، ص 78 (به روایت علی علیه السلام) در این روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله اشقی الاولین را «پی کننده ناقه صالح» و اشقی الاخرین را قاتل علی علیه السلام معرفی می کند).

قالها عشرا اذا اصبح و عشراً اذا امسی اعطاه الله خصالا ستا اولها یحرسه من الشیطان و جنوده فلا یکون لهم علیه سلطان و الثانیة یعطی قنطارا فی الجنة و اثقل فی میزانه من جبل احد، و الثالثة ترفع له درجة لاینالها الا الابرار و الرابعة یزوجه الله من الحور العین و الخامسة یشهده اثناعشر الف ملک یکتبو نهاله فی رق منشعد و یشهدون لربها یوم القیامة، والسادسة یکون له من الاجر کانما قراء التوراة و الانجیل و الزبور و القرآن و کمن حج و اعتمر فقبل الله حجه و عمرته، و ان مات من یومه أو لیله أو شهره طبع بطابع الشهداء؛(1)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره تفسیر مقالید (کلیدها و خزائن) سؤال نمودم، ایشان فرمودند: از خزائن و کلیدهای بزرگ پرسیدی و آن این است که ده بار هنگام صبح و ده بار هنگام شب بگویی «لا اله الا الله الله اکبر و سبحان الله والحمدلله و استغفرالله و لا قوة الا بالله، الاول و الآخر و الظاهر و الباطن، له الملک و له الحمد بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر»هرکس این را ده بار هنگام صبح و ده بار هنگام شب بگوید، خداوند شش خصلت به او عطا می کند؛ اول، او را از شیطان و سپاهش حفظ می کند پس نمی توانند به او گزندی برسانند. دوم، روز قیامت، قنطاری سنگین تر از کوه احد به او بخشیده می شود.، سوم، او را به درجه ای بالا می برند که جز ابرار به آن نمی رسند. چهارم، خدا حور العین را به ازدواج او در می آورد. پنجم، هزار فرشته شاهد او بر رق منشور «کتاب گستراینده» شده، آن را می نویسند و روز قیامت به آن شهادت می دهند. ششم، چنان اجری برد که گویی تورات و انجیل و زبور و قرآن خوانده و حج و عمره گزارده و خداوند حج و عمره اش را قبول می نماید و اگر در شب یا روزش بمیرد گویی شهید مرده است.

(أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ)2

15. ابی الطفیل عامربن واثله می گوید:

سمعت علی بن ابی طالب علی علیه السلام یقول لرجل عن حض - رموت هل

ص:351


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 15، ص 275 (ذیل سوره زمر، آیه 63).

رأیت کثیبا احمر یخالطه مدره حمراء ذا اراک وسدر کثیر بناحیه کذا کذا عن ارض حضرموت هل رأیته؛ قال: نعم یا امیرالمؤمنین والله انک لتنعته نعت رجل قد رآه وقال: لا و لکنی قد حدثت عنه، فقال الحضرمی و ما شأنه یا امیرالمؤمنین قال فیه قبر هود صلوات الله علیه؛(1)

شنیدم که علی بن ابی طالب علیه السلام به مردی از حضرموت می فرمود: آیا آن بلندی سرخ متراکم که با گل و لای سرخ فام به هم آمیخته و دارای درخت اراک و سدر بسیار در سرزمین حضرموت است، دیده ای؟ گفت: بله یا امیرالمؤمنین شما آن را چنان وصف کردید که گویا دیده اید، فرمود: خیر، ولی شنیده ام (برایم گفته اند) حضرمی گفت: آنجا چیست؟ امیرالمؤمنین فرمود: آنجا قبر هود صلوات الله علیه است.

(وَ لَوْ شاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ...)2

16. فردی از امام علی علیه السلام درباره قضا و قدر پرسید، امام فرمود: «یا سائل خدای تو را بیافرید چنانکه خواست یا خواستی؟ گفت: خواست.] امام فرمود: [تو را بعثت کند چون خواهد یا خواهی؟ گفت: خواهد، تو را پشت خدا مشیت است یا فوق مشیت وی یا درون مشیت وی...؟ اگر گویی تو را با مشیت وی مشیتی است و مستغنی گردیده باشی با مشیت خدا....

سپس در تفسیر لا حول و لا قوة الا بالله فرمود: بنده قادر نبود بر طاعت خدا و وی را هیچ قوت نبود بر معصیت خدای عزوجل اندر هر دو به جملگی وی را هیچ قوت نبود، الا به خدای عز و جل. خدای عز و جل بشکند دری را وارد کند بیماری از وی و دارو از وی، آیا دانستی؟ گفت: آری.(2)

ص:352


1- (1) تفسیر طبری، ج 8، ص 216 (ذیل سوره اعراف، آیه 168) شبیه این حدیث معالم التنزیل بغوی، ج 2، ص 144.
2- (3) تاج التراجم، اسفراینی، ج 1، ص 287.

(وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً)1

17. از امام علی بن ابی طالب درباره این آیه نقل شده که فرمودند:

سیقوا حتی انتهوا إلی باب من أبواب الجنة فوجدوا عندها شجرة یخرج من تحت ساقها عینان فعمدوا إلی إحداهما فتطهروا منها فجرت علیهم نضرة النعیم فلم تغیر أبشارهم بعدها أبداً و لم تشیعت أشعارهم أبداً بعدها کانما دهنوا بالدهان ثم عمدوا إلی الاخری کانما أمروا بها فشربوا منها فأذهبت ما کان فی بطونهم من أذی أو قذی و تلقتهم الملائکة علی ابواب الجنة، سلام علیکم طبتم فادخلوا الجنه؛(1)

تا انتهای یکی از درهای بهشت سوق داده می شوند، پس آنجا درختی می بینند که از زیر شاخسار آن، دو چشمه جاری است پس با یکی از آنها پاک و طاهر می شوند، پس چون شاداب و مسرور گردند، هیچ گاه پوست آنها تغییر نمی کند و احساس آنها هیچ گاه زایل نمی شود، گویی آنها مومیایی شده اند. سپس به سوی چشمه دیگر روی می آورند، گویی امر می شوند که از آن بنوشند، پس از آن می نوشند و در درون آنها هیچ گونه ناپاکی باقی نمی ماند و ملائکه بر درهای بهشت به ملاقات آنها می آیند و می گویند، سلام برشما، خوش آمدید داخل بهشت شوید.

18. از علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

إن الابدال یکونون بالشام و هم أربعون رجلاً کلما مات منهم رجل أبدل الله مکانه رجلا یسقی بهم الغیث و ینصر بهم علی الاعداء و یصرف بهم عن اهل الارض البلاء؛(2)ابدال چهل نفرند که همگی در شام می باشند. هرگاه یکی از آنها بمیرد خدا دیگری را جایگزین او کند، به وسیله آنها باران می بارد، به واسطه آنها بر دشمنان پیروز می شوند و از اهل زمین بلا دور می گردد.

ص:353


1- (2) تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 117 (سوره زمر، آیه 73)؛ تفسیر طبری، ج 24، ص 34 (ذیل سوره زمر، آیه 73).
2- (3) تفسیر قرطبی، ج 3، ص 259 (الجامع لاحکام القرآن).

(رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ...)1

19. از امام علی علیه السلام چنین نقل شده است:

یأتی علی الناس زمان لایبقی من الاسلام الا اسم، ولا من القرآن الا اسمه، یعمرون مساجدهم و هی من ذکر الله خراب، شرّ اهل ذلک الزمن علماء هم، منهم یخرج الفتنه و الیهم تعود؛ یعنی انهم یعلمون و لا یعملون بواجبات ما علموا؛(1)

زمانی بر مردم خواهد گذشت که از اسلام جز نام آن و از قرآن نیز جز نامش باقی نمی ماند. مساجد خود را به ظاهر آباد می کنند، اما از یاد خدا خراب است. بدترین مردم آن روزگار علمای آنها هستند؛ از آنها فتنه برمی خیزد و فتنه به سوی آنها برمی گردد، یعنی آنان می دانند، ولی به واجبات علمشان عمل نمی کنند.

(إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ)3

20. امام علی بن ابی طالب علیه السلام ضمن حدیثی فرمودند:

انا والله حرضت عمر علی القیام (الصلاة) فی شهر رمضان. قیل: کیف ذلک یا امیرالمؤمنین؟ قال: اخبرته ان فی السماء السابعة حظیرة یقال لها حظیرة القدس، فیها ملائکة یقال لهم الروح و فی لفظ الروحانیون فإذا کان لیلة القدر إستاذنوا ربهم فی التنزیل الی الدنیا فیأذن لهم فلا یمرون علی المسجد یصلی فیه و لا یستقبلون احداً فی طریق الا دعوا له فاجابه منهم برکة، فقال عمر: یا ابا الحسن فتحرض الناس علی الصلاة حتی تصیبهم البرکة، فأمر الناس بالقیام؛(2)

به خدا قسم، من عمر را به قیام (خواندن نماز) در ماه رمضان فرا خواندم. گفته شد: چرا ای امیرالمؤمنین فرمود: او را از آسمان هفتم خبر دادم که مکانی است به

ص:354


1- (2) تفسیر قرطبی، ج 12، ص 280.
2- (4) درالمنثور، ج 8، ص 582.

نام حظیره که «حظیر قدس» نام دارد که در آن ملائکه ای هستد که به آنها روح می گویند، چون ماه رمضان شود از خداوند اذن می خواهند که به دنیا نزول کنند و خداوند به آنها اذن دهد. پس از هیچ مسجدی که در آن نماز می خوانند و از هیچ رهگذری که در راه است نمی گذرند، مگر اینکه او را می خوانند و اجابتش می کنند و برکتش می دهند. پس عمر گفت: ای اباالحسن، مردم را به نماز دعوت کن تا برکت نصیب آنها شود، پس مردم را دعوت به نماز کرد.

(وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ)1

21. امام علی علیه السلام درباره ایمان فرمودند:

«الایمان علی اربع دعائم: علی الصبر والعدل و الیقین و الجهاد؛(1)ایمان بر چهار پایه استوار است؛ بر صبر و عدل و یقین و جهاد».

(یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ)3

22. حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام درباره این آیه فرمودند:

«بردت علیه حتی کادت تؤذیه حتی قیل (وَ سَلاماً) ، قال: لا تؤذیه؛(2)آتش به گونه ای سرد شد که می خواست ابراهیم علیه السلام را آزار دهد که گفته شد: (وَ سَلاماً) فرمود: به او آزار نرسان».

(وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی)5

23. درباره اینکه منظور از «کلمه تقوی» چیست، این حدیث نقل شده است:

اخرج عبدالرزاق، الفریانی، عبدبن حمید، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتم و الحاکم صححه و البیهقی فی الاسماء و الصفات عن علی بن ابی طالب رضی الله عنه قال: لا اله الا الله؛(3)

ص:355


1- (2) درالمنثور، ج 1، ص 160.
2- (4) درالمنثور، ج 5، ص 641؛ همچنین ر. ک: تفسیر طبری، ج 17، ص 58، با اختلاف در لفظ.
3- (6) فتح القدیر، ج 5، ص 68.

عبدالرزاق، فریانی، عبدبن حمید، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتم و حاکم که آن را صحیح دانسته و بیهقی در اسماء و صفات، از امام علی علیه السلام نقل نموده اند که فرمود: مراد از «کلمة التقوی» لا اله الا الله است.

(هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا)1

24. امام علی علیه السلام در توضیح این آیه فرموده اند:

انا اول من یجثوا یوم القیامة بین یدی الله تعالی، اقسم ابوذر علی هذا؛(1) من اولین کسی هستم که در پیشگاه خداوند از خصومت با او سؤال خواهد شد. ابوذر به این گفته قسم خورده است [که علی علیه السلام این سخن را فرموده است].

(وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ)3

25. قال علی بن ابی طالب علیه السلام:

المعنی لو لا دفع الله بأصحاب محمد الکفار عن التابعین فمن بعدهم و هذا کله فیه دفع قوم بقوم؛(2)مراد، دفع کفار به وسیله مسلمانان و اصحاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله است.

این تفسیر را می توان از نوع بیان مصداق آیه یا جری و تطبیق دانست.

(وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ)5

26. ابن عطیه می گوید: «من» در اینجا برای بعضیه است، زیرا نگاه اول انسان، بی اراده است و چشمش را پس از آن باید ببندد». او سپس می گوید:

یؤید هذا التأویل ما روی عن قوله علیه السلام لعلی بن ابی طالب: لا تتبع النظره فان الاولی لک ولست لک الثانیه؛(3)این تأویل را سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله

ص:356


1- (2) جواهر الحسان، ج 3، ص 74؛ تفسیر قرطبی، ج 12، ص 25.
2- (4) محرر الوجیز، ج 4، ص 124.
3- (6) محرر الوجیز، ج 4، ص 177.

خطاب به علی علیه السلام تأیید می کند که فرمود: نگاهت را دنبال نکن، چرا که نگاه نخست از آن توست (اشکالی ندارد) ولی نگاه های بعدی از آن تو نیست.

(وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ)1

27. روایتی از امام علی علیه السلام نقل شده که «رزق» در اینجا به معنی شکر است. «عن علی [علیه السلام] ان رسول الله قرأ: تجعلون شکرکم».(1) لازم به ذکر است «قرأ» در اینجا به معنی فسر است.

(وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ)3

28.قال علی رضی الله: الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد فان انقطع الرأس بار الجسد، الا لا ایمان لمن لا صبرله؛(2)صبر برای ایمان مانند سر برای بدن است، چون سر از بدن قطع شود، جسد، بی خاصیت می گردد و نابود می شود، کسی که صبر ندارد ایمان ندارد.

29. «عن علی علیه السلام فی تفسیر الصرف و العدل، قال: التطوع و الفریضه؛(3)از علی علیه السلام در تفسیر «صرف و عدل» سؤال شد، فرمودند: مراد مستحب و واجب است».

(وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ)6

30. قال علی کرم الله وجهه: «هما ابن آدم الذی قتل اخاه و ابلیس أی لانهما هما اللذان سنا المعصیة؛(4)علی کرم الله وجهه فرمودند: مراد فرزند آدم (قابیل) است که برادرش را کشت و شیطان، زیرا آنها معصیت خدا را رواج دادند.

ص:357


1- (2) فتح القدیر، ج 5، ص 197 در دو روایت از علی علیه السلام و یک روایت از عایشه.
2- (4) تفسیر دقایق التفاسیر، ابن تیمیه، ج 1، ص 211.
3- (5) فتح القدیر، ج 1، ص 57.
4- (7) تفسیر مراغی، ج 24، ص 126.

(فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری)1

31. ذیل این سوره روایاتی از امام علی علیه السلام نقل شده که مضمون آنها شبیه هم است که به ذکر یکی از آنها بسنده می کنیم:

حدثنی واصل بن عبدالاعلی و ابوکریب، قالا: ثنا وکیع، عن الاعمش، عن سعد بن عبیده، عن ابی عبدالرحمن السلمی، عن علی، قال: «کنا جلوسا عند النبی صلی الله علیه و آله، فنکت الارض، ثم رفع رأسه فقال: ما منکم من احد الا و قد کتب مقعده من الجنة و مقعده من النار. قلنا: یا رسول الله أفلا نتکل؟ قال: لا، اعملوا فکل میسر، ثم قرأ (فَأَمّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری * وَ أَمّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی * وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری) .(1)

مضمون روایات این است که:

ما همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بودیم که ایشان] با عصا [بر زمین زد، سپس سرشان را بلند کردند فرمودند: هیچ کدام از شما نیست مگر اینکه جایگاهش در بهشت یا جهنم مشخص است پس گفتند: ای رسول خدا آیا این طور کارها را انجام ندهیم ایشان فرمودند، هر امر میسری را انجام دهید، سپس این آیات را قرائت فرمودند: (فَأَمّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی...) پس هر کس که ببخشاید و تقوا پیشه کند و صدقه دهد، پس بر او آسان گیریم و هر کس که بخل ورزد و ادعای بی نیازی کند و تکذیب کند، پس بر او سخت گیریم.

32. از علی علیه السلام درباره درهای جهنم سؤال کردند (همزه، آیه 6) فرمودند: «ابواب النار بعضها فوق بعض؛(2)درهای آتش برخی بر بالای برخی است».

ص:358


1- (2) رک: تفسیر طبری، ج 30، ص 223؛ و نیز ر. ک: صحیح بخاری، ج 8، ص 215 (6 حدیث) در صحیح بخاری به این صورت آمده: «... انه کان فی جنازة عودا فجعل ینکت فی الارض...» در (ج 6 صص 84 و 85) با عباراتی دیگر آمده است؛ روح المعانی، ج 30، ص 149؛ تفسیر ابن کثیر، ج 7، ص 306؛ تفسیر المیزان، ج 30، ص 271.
2- (3) محرر الوجیز، ج 5، ص 522.

33. در حدیثی از امام علی علیه السلام ذیل سوره حجر، آیه 41 درکات جهنم این گونه معرفی شده است: لظی، حطمه، جحیم، سعیر و هاویه.(1)

(وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی)2

34. ذیل این آیه از امام علی علیه السلام نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود: مشتی ریگ به من بده، سپس به سمت مشرکان پرتاب کرد، پس هیچ کس نماند مگر اینکه آن خاک وارد بینی و دهن و چشم او شد.(2)

(أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ)4

35. علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:

اولیای خداوند عزوجل گروه هایی باشند که روی های ایشان به خوبی زرد باشد از بی خوابی، آب از چشم ایشان روان است از گریستن و میان های ایشان باریک باشد از گرسنگی، لب های ایشان خشک باشد از تشنگی.(3)

(وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ)6

36. از امام علی علیه السلام ذیل این آیه نقل شده است:

هو ملک عن الملائکه له سبعون الف وجه و لکل وجه منها سبعون الف لسان لکل لسان منها سبعون الف لغة یسبح الله تعالی بتلک اللغات کلها، یخلق الله تعالی عن کل تسبیحه ملکاً یطیر مع الملائکه الی یوم القیامة(4)

روح فرشته ای است که وی را هفتاد هزار روی است و هر روی، هفتاد هزار زبان و هر زبان هفتاد هزار لغت تسبیح خدای گویند و خداوند از هر تسبیح، فرشته ای بیافرید تا روز قیامت، خدای متعال را تسبیح گوید.

ص:359


1- (1) تاج التراجم، ج 2، ص 1182.
2- (3) تاج التراجم، ج 2، ص 813؛ تفسیر طبری، ج 6، جزء 9، ص 205؛ تفسیر ابن کثیر، ج 32، ص 295.
3- (5) تاج التراجم، ج 2، ص 988.
4- (7) درالمنثور، ج 5، ص 331؛ تاج الترجم، ج 1، ص 1285 (ترجمه از تاج التراجم).

37. از حضرت علی علیه السلام درباره کبائر سؤال شد، فرمودند:

«الشرک بالله والسحر، قذف المحصنه، أکل الربا، أکل مال الیتیم، الفرار من الزحف، عقوق الوالدین؛(1)شرک به خدا، سحر، تهمت به پاکان زدن، خوردن ربا، خوردن مال یتیم، فرار از جنگ، عاق والدین شدن».

38. امام علی علیه السلام در مورد (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) فرمودند:

انه کان اذا افتتح السورة فی الصلاة یقرأ بسم الله الرحمن الرحیم و یقول من ترک قراءتها فقد نقص؛(2)از علی علیه السلام در مورد بسم الله الرحمن الرحیم روایت شده که هرگاه ایشان سوره ای در نماز می خواند بسم الله الرحمن الرحیم را قرائت می کرد و می فرمود: هرکس نخواند ناقص است.

(فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ)3

39. فقال علی رضی الله عنه: «المؤمن إذا مات بکی علیه من الارض موضع عبادته اربعین صباحاً و بکی علیه عن السماء موضع صعود عمله؛(3)هرگاه مؤمنی فوت کند از جایگاه عبادتش بر روی زمین و از موضع صعودش به آسمان تا چهل صبح بر او گریه می شود».

(وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ)5

40. قال عبدالله بن سلمه سألت علیاً [علیه السلام] عن قول الله تعالی (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ) ما إتما مهما؟ قال: ان تحرم بهما من دویرة اهلک؛(4) عبدالله بن مسلمه گفت: از علی علیه السلام درباره آیه سؤال کردم که اتمام حج و عمره چیست؟ فرمود: این است که از منزل خودت احرام بر حج و عمره نبندی.

ص:360


1- (1) معانی القرآن، ج 2، ص 71.
2- (2) روح المعانی، ج 1، ص 40.
3- (4) محرر الوجیز، ج 5، ص 73.
4- (6) معانی القرآن، نحاس، ج 1، ص 112.

مؤلف پس از ذکر اقوال دیگر می گوید: «فأما الافضل ما قال علی [علیه السلام]؛ افضل آن چیزی است که علی علیه السلام گفته است».

(هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً)1

41. عن علی رضی الله عنه قال: (وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ)2 قال: شدید الأخذ؛(1)بر اساس این روایت مراد از ترس در این آیه، ترس از برق گرفتگی به شدت است.

42. در تأویل (أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا) عن مولی یخبر ان علیاً رضی الله کان یقول: افلم تبین الذین آمنوا؛(2)از امام علی علیه السلام روایت شده که در اینجا «ییأس» به معنی «یتبین» است.

(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ)5

43. قال علی بن ابی طالب رضی الله عنه:

(إِلاّ لِیَعْبُدُونِ) أی ألا لامرهم ان یعبدونی وادعوهم الی عبادة و یؤید قوله تعالی: (وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً) ؛ (3) از علی علیه السلام روایت شده که مراد از «لیعبدون» در اینجا یعنی آنها را امر می کنم تا عبادتم کنند، و این قول خداوند را این آیه تأیید می کند: (وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا...) مراد امر به عبادت است.

(اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ)7

44. عن علی علیه السلام: الصراط المسقیم کتاب الله تعالی؛ «از علی علیه السلام نقل شده که مراد از صراط مستقیم، کتاب خداوند است».

ص:361


1- (3) سوره رعد، آیه 13.
2- (4) تفسیر طبری، ج 12، ص 153.
3- (6) معالم التنزیل، ج 4، ص 213؛ محرر الوجیز، ج 5، ص 182؛ تفسیر قرطبی، ج 17، ص 55.

و نیز روایت شده که مراد از «سبع مثانی» فاتحه الکتاب است.(1)

(أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ)2

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاّ أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ)3

45. عن ابن جریر عن علی بن ابی طالب (علیه السلام) فی قوله(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ) قال: فی الذهب و الفضه: (أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ) قال: یعنی من الحب و التمر و کل شیء علیه زکاة؛(2)

ابن جریر از امام علی علیه السلام نقل کرده که آن حضرت علیه السلام درباره بخش اول آیه فرموده است: مراد خداوند، انفاق طلا و نقره است. و قسمت دوم آیه (أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ) یعنی دانه و خرما و هر چه را که زکات بر آن تعلق می گیرد، انفاق کنید.

(وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاّ قَلِیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ)5

46. عن علی بن ابی طالب علیه السلام فی قوله(وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً) قال: یعنی الناس کلهم؛(3)علی بن ابی طالب علیه السلام در توضیح (وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً) فرمود: با همه مردم سخن نیک گویید (نه گروهی از آنان).

ص:362


1- (1) تفسیرطبری، ج 1، ص 74؛ تفسیر بغوی (ذیل آیه)؛ تفسیرثوری، ج 1، ص 161 و (فاتحه الکتاب سبع من المثانی است)؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 49؛ جواهر الحسان، ج 1، ص 25 (ثعالبی)؛ تفسیر طبری، ج 14، ص 54.
2- (4) تفسیر طبری، ج 2، ص 49.
3- (6) تفسیر طبری، ج 1، ص 210.

(وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ...)1

47. واخرج ابن ابی حاتم عن علی علیه السلام فی الآیة قال: هما ملکان من ملائکه السماء؛(1)

ابن ابی حاتم از علی علیه السلام نقل کرده است که فرمود: این دو فرشته (مذکور در آیه) از فرشتگان آسمان اند.

(أَیّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّامٍ أُخَرَ وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ)3

48. عن علی بن ابی طالب علیه السلام فی قوله(وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ) قال: الشیخ الکبیر الذی لایستطیع الصوم، یفطر ویطعم مکان کل یوم مسکیناً؛(2)

امام علی علیه السلام درباره این قسمت از آیه (وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ) فرمود: مراد، پیرمردی است که توان روزه گرفتن ندارد، چنین کسی باید روزه خود را افطار، و در ازای آن، مسکینی را اطعام کند.

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا...)5

49. عن عبیدة السلمانی قال: «سألت علی بن ابی طالب عن قول الله تعالی(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا...) فقال نزلت هذه الآیة فی زکات المفروضه؛(3)

ص:363


1- (2) تفسیر طبری، ج 1، ص 236 و تفسیر قرطبی، ج 2، ص 53.
2- (4) درالمنثور، ج 2، ص 433.
3- (6) فتح القدیر، ذیل آیه 187.

(وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ...)1

50. ابن جریر، ابو الشیخ و ابن مردویه از حضرت علی علیه السلام روایت کرده اند:(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله در شبی که فردای آن جنگ بدر آغاز گردید، پیاپی نماز می خواند و می فرمود: پروردگار! اگر این گروه (مسلمان) هلاک شوند، پرستیده نخواهی شد و در این شب، باران شدیدی برایشان بارید و این است معنای قول خداوند: (وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ).

(حَتّی إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ)3

51. عن علی رضی الله عنه فی قوله: (حَتّی إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ) قال: هو تنویر الصبح؛(2)

از امام علی علیه السلام ذیل این آیه روایت شده که مراد دمیدن صبح است.

طبری ذیل این آیه سه حدیث از حضرت می آورد که مراد تنویر صبح است، دو حدیث دیگر نیز ذکر می کند که عبارت «طلع الفجر» در آن آمده که هر پنج حدیث معنی یکسانی را می رساند.

(فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا)5

52. از امام علی علیه السلام ذیل این آیه نقل شده است:

ان الایمان یبدو لمعة بیضاء فی القلب فکما ازداد الایمان عظما ازداد ذلک البیاض حتی یبیض القلب کله، و ان النفاق یبدو لمعة سوداء فی القلب فکما ازداد النفاق ازداد السواد حتی یسود القلب کله؛(3)

ص:364


1- (2) درالمنثور 4، ص 32.
2- (4) تفسیرطبری، جزء 12، صص 38 و 39، جلد 7؛ تفسیر المعانی القرآن، ج 18، ص 26.
3- (6) معالم التنزیل بغوی، ج 2، ص 287.

از علی علیه السلام روایت شده که ایمان همچون نقطه سفیدی در قلب است هرگاه ایمان زیاد شود این نقطه سفید بزرگ می شود تا آنکه قلب را روشن می سازد و نفاق هم چون نقطه تاریک و سیاهی در قلب است، چون نفاق زیاد شود آن نقطه سیاه هم بزرگ می شود، به طوری که تمام قلب را می گیرد.

53. حضرت علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده اند که:

لا یؤمن احد حتی یؤمن بأربع یشهد ان لا اله الا الله و انی رسول الله بعثنی بالحق و یؤمن بالبعث بعد الموت و یؤمن بالقدر خیره و شره؛(1)هیچ کس ایمان نمی آورد مگر اینکه به چهار چیز معتقد باشد، شهادت به اینکه خدایی جز خدای یگانه نیست، شهادت به اینکه من رسول خدا هستم و من را به حق مبعوث نموده است، اعتقاد به برانگیخته شدن پس از مرگ و اعتقاد به قضا و قدر، خوب و بد آن.

(مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ)2

54. آلوسی و طبری نقل نموده اند که امام علی علیه السلام ذیل این آیه فرمود:

«بعث الله عبداً حبشیاً نبیا، فهو الذی لم نقصص علیک؛(2)خداوند، پیامبری حبشی را مبعوث نمود، پس او کسی است که از آن سخن گفته نشده است».

آلوسی در ادامه می گوید:

«هل یقول باب مدینة العلم علی [علیه السلام] علم لم یقص علیه من تلک المدینة حاشاه ثم حاشاه؛(3)آیا باب علم پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام چیزی را می گوید که این شهر علم، پیامبر صلی الله علیه و آله به او نگفته باشد، هرگز، هرگز».

ص:365


1- (1) همان، ج 4، ص 341؛ تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 481 (ذیل سوره قمر، آیه 49).
2- (3) تفسیرطبری، ج 24، ص 86؛ روح المعانی، ج 24، ص 87.
3- (4) روح المعانی، ج 24، ص 87.

(أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ)1

55. ذکر فی المدارک عن علی علیه السلام قال:

کنت اذا ناجیته تصدق بدرهم و سألت رسول الله صلی الله علیه و آله عشر مسائل فاجابنی عنها قلت: یا رسول الله ما الوفاء؟ قال: التوحید و الشهادة ان لا اله الا الله. قلت: و ما الفساد؟ قال: الکفر بالله و شرک. قلت: ما الحق؟ قال: الاسلام و القرآن و الولایة و اذا اهبتک الیک. قلت: ما الحیلة؟ قال: ترک الحیلة. قلت: ما علیَّ؟ قال: طاعة الله و رسوله. قلت: و کیف ادعوالله؟ قال: بالصدق و الیقین. قلت: ماذا اسائل؟ قال العافیة. قلت: ما اصنع لنجاة نفسی؟ قال: کُل حلالا و قل صدقا. قلت: ما السرور؟ قال: الجنة. قلت: ما الرّاحه؟، قال: لقاء الله، فلما فرغت منها نزل نسخها؛(1)

ذیل سوره مجادله از حضرت علی علیه السلام روایت شده:

آن گاه که خواستم با ایشان (رسول خدا) نجوا کنم صدقه دادم و ده سؤال از ایشان پرسیدم. گفتم: وفا چیست؟ فرمود: توحید و شهادت به یگانگی خدا. گفتم: فساد چیست؟ فرمود: کفر به خدا و شرک. گفتم: حق چیست؟ فرمود: اسلام، قرآن و ولایت که به تو بخشیده شده است. گفتم: نیرنگ و حیله چیست؟ فرمود: ترک آن. گفتم: بر من چیست و چه کاری باید انجام دهم؟ فرمود: طاعت خدا و رسولش. گفتم: خدا را چگونه بخوانم؟ فرمود: با صدق و یقین. گفتم: چه چیزی بخواهم؟ فرمود: عافیت. گفتم: برای نجات نفسم چه انجام دهم؟ فرمود: مال حلال بخور و حرف راست بگو. گفتم: سرور چیست؟ فرمود: بهشت. گفتم: راحتی چیست؟ فرمود: لقای خداوند، چون از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله فارغ شدم آیه نسخ گردید.

ص:366


1- (2) تفسیر مظهری، ج 9، ص 211.

(قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ)1

56. عن علی بن ابی طالب رضی الله عنه فی قوله (قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ) : علموهم و ادبوهم؛(1) از علی علیه السلام ذیل آیه روایت شده؛ یعنی به آنها یاد دهید و تأدیبشان نمایید.

(الْمالُ وَ الْبَنُونَ...)3

57. امام علی علیه السلام درباره این آیه فرمودند:

المال والبنون حرث الدنیا و العمل الصالح حرث الآخرة و قد جمعها الله لاقوام؛(2)مال و فرزند، مزرعه و کشتزار دنیا و عمل صالح، مزرعه و کشتزار آخرت هستند که خداوند هردو را برای مردم جمع نموده است.

(إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ)5

58. وهبه الزحیلی می گوید:

بخاری در تاریخ خود از علی علیه السلام روایت نموده که بر قومی گذشت که درباره مروت صحبت می نمودند؛ حضرت فرمود خداوند آن را دریک آیه بیان نموده است، (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ) ، مراد از عدل، انصاف است و مراد از احسان بخشش بیشتر، آیا چیزی دیگری باقی می ماند.(3)

(کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ)7

59. طبری در حدیثی از امام علی علیه السلام نقل کرده است: صلی علی بن ابی

ص:367


1- (2) تفسیر طبری، ج 28، ص 164.
2- (4) تفسیر المنیر، ج 15، ص 262 (ذیل سوره کهف، آیه 46).
3- (6) تفسیر المنیر، ج 14، ص 217.

طالب الفجر، ثم قال: هذا حین یتبین الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر؛(1)علی علیه السلام نماز صبح خواند و سپس فرمود: این وقتی است که سفیدی از سیاهی متمایز است (در واقع حضرت با عمل خودشان آیه را توضیح دادند).

امام حسن و امام حسین علیهما السلام

(وَ السّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ)2

1. عن سلیم بن قیس عن الحسن بن علی علیهما السلام انه حمد الله و اثنی علیه و قال: (وَ السّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ) الایه، فکما ان للسابقین فضلهم علی من بعدهم کذلک لابی علی بن ابی طالب فضیله علی السابقین بسبقة السابقین؛(2)

سلیم قیس از امام حسن علیه السلام نقل می کند که آن حضرت حمد و ثنای خداوند را به جای آورد و فرمود: خداوند می فرماید: (وَ السّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ) همچنان که سبقت گیرندگان بر دیگران به خاطر سبقتش برتری دارند علی علیه السلام هم بر دیگران برتری دارد.

(إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ)4

2. بیهقی در شعب الایمان از امام حسن علیه السلام نقل می کند که:

انه قراء هذه الآیة (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ) ثم قال: ان الله عزوجل جمع لکم الخیر کله، و الشرک کله فی آیة واحدة، فوالله ما ترک العدل و الاحسان من طاعة الله تعالی الا جمعه وامر به و لا ترک الفحشاء و المنکر و البغی من معصیة الله شیئاً الا جمعه و زجر عنه»؛(3)

ص:368


1- (1) تفسیر طبری، ج 2، ص 174.
2- (3) شواهد التنزیل، ج 1، ص 256.
3- (5) تفسیر المنیر، ج 14، ص 217.

امام حسن علیه السلام این آیه راخواند (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ) سپس فرمود: خداوند عزوجل برای شما تمام خیر و تمام شر را در یک آیه جمع نموده است. قسم به خدا، عدل و احسان در راه اطاعت خدا ترک نشد، مگر آنکه خداوند آن را جمع (به انجام آن عدل و احسان) و انجام آن امر کرد. و فحشا و منکر و بغی در راه معصیت خدا ترک نشد، مگر آنکه خداوند آن را جمع نموده، به حساب آورد و از معصیت و منکر بیزار است.

(یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ)1

3. از امام حسن علیه السلام درباره آیه (یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ) نقل شده که فرمودند:

یعرف الرجل صاحبه الی جنبه فلا یستطیع ان یکلمه؛(1)مرد همنشین خود را در کنارش (روز قیامت) می شناسد، اما نمی تواند با او سخن بگوید.

(فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ)3

4. اخرج الطبرانی واسماعیل بن عبدالغافر الفارسی فی الاربعین والبیهقی عن الحسین بن علی [علیه السلام] قال:

کنا عند مائدة انا و اخی محمد بن الحنفیه و بنی عمی عبدالله بن عباس و قسم و الفضل فوقعت جرادة فأخذها عبدالله بن عباس فقال لحسن تعلم ما مکتوب علی جناح الجرادة، فقال: سألت ابی فقال: سألت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فقال لی: علی جناح الجرادة مکتوب «انی انا الله لا اله الا الله، انا رب الجرادة و رازقها، اذا شئت بعثتها رزقاً لقوم، ان شئت علی القوم البلاء» فقال ابن عباس: هذا والله من مکنون العلم؛(2)

از امام حسین علیه السلام نقل شده که: ما سر سفره ای نشسته بودیم؛ من و برادرم محمد بن حنفیه و پسر عمویم عبدالله بن عباس و... در این هنگام ملخی

ص:369


1- (2) درالمنثور، ج 4، ص 363.
2- (4) درالمنثور، ج 4، ص 522.

افتاد، ابن عباس آن را گرفت و پرسید: ای حسن علیه السلام می دانی بر روی بال ملخ چه نوشته است؟ امام فرمود: پدرم از رسول خدا صلی الله علیه و آله برایم روایت کرده که بر روی آن نوشته شده است «من خدایم و خدایی جز من نیست، من پروردگار و روزی دهنده ملخ هستم اگر بخواهم آن را به عنوان روزی قومی قرار دهم و اگر بخواهم به عنوان عذاب آن را قرار می دهم» ابن عباس گفت: به خدا قسم این از مکنونات علم است.

(... قالَ یا أَیُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ...)1

5. قال حسن بن علی بن ابی طالب رضی الله عنه قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم:

النسر اذا صاح قال یابن آدم عش ما شئت فآخرک الموت، و اذا صاح العقاب قال: فی البعد من الناس الراحة، و اذا صاح القنبر قال: الهی العن مبغضی آل محمد، و اذا صاح الخطاف قرأ (الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ) الی آخرها فیقول (وَ لاَ الضّالِّینَ) ویمد بها صوته کما یمد القاری؛(1)

امام حسن علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده اند: هرگاه لاشخور آواز می خواند و ندا می دهد می گوید: ای بنی آدم آن طور که می خواهی زندگی کن که آخر کارت مرگ است، و هرگاه عقاب صدا می زند، می گوید: در دوری از مردم راحتی است، و هرگاه چکاوک صدا می زند می گوید: خدایا مبغضان آل محمد صلوات الله علیهم را لعنت کن و هرگاه پرستو ندا در می دهد می گوید: (الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ) تا آخر سوره، پس می گوید (وَ لاَ الضّالِّینَ) و همچون قاری آن را می کشد.

(قُلْ یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ)3

6. اخرج الطبرانی و ابن عساکر و ابن مردویه عن الحسن بن علی رضی الله عنه قال:

ص:370


1- (2) تفسیر قرطبی، ج 13، ص 166 (ذیل سوره نمل، آیه 16).

سمعت جدی رسول الله یقول: ان فی الجنة شجرة یقال لها شجرة البلوی یؤتی باهل البلاء یوم القیامة فلا یرفع لهم دیوان و لا ینصب لهم میزان یصب علیهم الاجر صبا وقرأ (إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ)1

امام حسن علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده که ایشان فرمودند: در بهشت درختی است که به آن درخت «بلوی» می گویند که به اهل آزمایش و صابران در روز قیامت عطا می شود. برای آنها محاسبه و میزان در کار نیست و اجر بی پایان به آنان داده می شود، سپس این آیه را قرائت فرمودند: (إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ) خداوند اجر صابران را بدون حساب می پردازد.

(وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ)2

7. اخرج ابن ماجه من حدیث الحسن بن علی [علیه السلام] عن رسول الله صلی الله علیه و آله قال:

من ارسل بنفقة فی کل سبیل الله و اقام فی بیته فله بکل درهم یوم القیامة سبعمائة درهم و من غزا بنفسه فی سبیل الله وانفق فی وجهه ذلک فله بکل درهم یوم القیامة سبعمائة الف درهم؛(1)امام حسن علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده: هرکس در هر راهی برای خداوند نفقه بدهد و در خانه باشد برای هر درهم روز قیامت هفتصد درهم محاسبه می شود و هرکس در راه خدا به نبرد برخیزد و انفاق کند خداوند برای هر درهم روز قیامت، هفتصد هزار درهم به او پاداش می دهد.

(أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ)4

8. از حسین بن علی علیه السلام به نقل از امام علی علیه السلام نقل شده است که:

لما نزلت (الم * أَ حَسِبَ النّاسُ) الایه، قلت: یا رسول الله ما هذه الفتنه؟ قال: یا علی انک مبتلی و مبتلی بک؛(2)چون آیه (الم * أَ حَسِبَ النّاسُ...)

ص:371


1- (3) فتح القدیر، ج 1، ص 184.
2- (5) شواهد التنزیل، ج 1، ص 438.

نازل شد گفتم: ای رسول خدا این فتنه چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: تو ای علی، آزمایش کننده هستی و مردم به تو آزمایش می شوند.

(یَوْمَ الْفُرْقانِ)1

9. ابن عطیه می گوید:

«شکی نیست که مراد از یوم الفرقان روزی است که صنادید قریش در جنگ بدر کشته شدند و بر این سخن، نصی از حسن بن علی علیه السلام ابن عباس و دیگران است».(1)

10. در تفسیر در المنثور چنین آمده است:

«عن الحسن بن علی رضی الله قال: کانت لیلة الفرقان یوم التقی الجمعان لسبع عشرة مضت من رمضان».(2)

امام سجاد علیه السلام

(تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً)4

1. خطیب از ابی حمزه نقل کرده است:

کنا مع علی بن الحسن رضی الله عنه فمر بنا عطا فیه یصحن فقال: اتدرون ماتقول هذه العصافیر؟ فقلنا لا، قال: اما انی ما اقول انا نعلم الغیب و لکنی سمعت ابی یقول: سمعت علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین رضی الله عنه یقول: ان لطیر اذا اصحنت سبحت ربها و سألته قوت یومها و ان هذه تسبیح ربها و تسأله قوت یومها؛(3)

ص:372


1- (2) المحرر الوجیز، ج 2، ص 532.
2- (3) درالمنثور، ج 4، ص 72 (این حدیث از امام علی علیه السلام، نقل شده است).
3- (5) درالمنثور، ج 5، ص 295 (همین حدیث از امام باقر علیه السلام بدون سند از رسول خدا صلی الله علیه و آله به طور مستقیم نقل شده است یسبحن ربهن عزوجل و یسألن قوت یومهن) همان.

با علی بن حسین امام سجاد علیه السلام بودیم که دسته ای از گنجشک ها از ما عبور کردند و صدا می کردند. ایشان فرمود: آیا می دانید اینها چه می گویند؟ گفتیم نه، فرمود: من نمی گویم علم غیب دارم، اما از پدرم از علی بن ابی طالب علیه السلام شنیدم که می فرمودند: پرندگان هرگاه آواز می خوانند خدای خود را می ستایند روزیِ روزشان را می خواهند، و این تسبیح خداست و طلب روزی آن روزشان.

(أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ)1

2. از امام علی بن الحسین علیه السلام نقل شده که فرمودند:

«ای افمن کان علی بینه من ربه فی اتباع النبی صلی الله علیه وآله و معه من الفضل ما تبین به...؛(1)مراد آیه این است که هر کس خواهان بینه ای از پروردگارش در پیروی از رسول الله صلی علیه وآله است، با رسولش فضلی است که برای او روشن کند و او را درایت نماید».

(وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتّی...)3

3. قرأ علی بن الحسین و محمد بن علی الباقر و جعفر الصادق رضی الله عنهم، «خالفوا».(2)

ظاهراً مراد از قرأ در اینجا نیز «فسر» است و این بزرگواران مراد از این بخش از آیه را «خالفوا» دانسته اند؛ همچنان که آن سه نفر دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله را اطاعت نکردند.

(وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ)5

4. آلوسی با توجه به صحیفه امام سجاد علیه السلام می گوید:

ص:373


1- (2) تفسیر قرطبی، ج 9، ص 16.
2- (4) روح المعانی، ج 11، ص 41 (ذیل آیه).

جاء عن السجاد رضی الله عنه فی مخاطبة القمر، هو ظاهر فی ان له شعورا؛(1)در

صحیفه از امام سجاد علیه السلام مطلبی نقل شده که ایشان ماه را مخاطب قرار داده اند و ظاهراً این نشان می دهد که ماه دارای شعور است.

(إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً...)2

5. درباره این آیه از امام سجاد علیه السلام روایت شده است:

روی عن علی بن الحسین علیه و علی آبائه السلام، ان الله وضع تحت العرش بیتاً و هو بیت المعمور فامر الملائکة ان یطوفوا الیه، ثم امر الملائکه الذین هم سکان الارض ان یبنوا فی الارض بیتاً علی مثاله وقدره فبنوه وسموه الصراح و امر من فی الارض ان یطوفوا به کما یطوف اهل السماء بالبیت المعمور؛(2)از علی بن الحسین که بر او و پدرانش سلام باد روایت شده که: خداوند در زیر عرش خانه ای نهاد و ملائکه را امر نمود تا بر آن طواف کنند. سپس ملائکه ای را که در زمین بودند امر نمود خانه ای در زمین همچون بیت المعمور بسازند و نام آن را «الصرح» گذاشت و کسانی را که در زمین بودند امر کرد همچون اهل آسمان که بیت المعمور را طواف می کنند، آن را طواف کنند.

(وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ نُفُوراً)4

6. علی بن الحسین علیه السلام در تفسیر این سخن خداوند متعال (وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ نُفُوراً) می فرماید:

معناه اذا قلت: بسم الله الرحمن الرحیم؛(3)مراد از نام خدا «بسم الله الرحمن الرحیم» است.

ص:374


1- (1) روح المعانی، ج 15، ص 86.
2- (3) تفسیر مظهری، ج 2، ص 95 ذیل سوره آل عمران، آیه 96 (چاپ بیروت).
3- (5) المحرر الوجیز، ج 1، ص 60؛ تفسیر قرطبی، ج 1، ص 92.

(مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ)1

7. از علی بن الحسین علیه السلام ذیل این آیه نقل شده که فرمود:

کنت فی بعض خلواتی فرفعت صوتی ب - «لا اله الا الله» فسمعت قائلاً یقول «انها الکلمه التی قال الله فیها» (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها) ؛ (1) من در خلوت خودم صدایم را به «لا اله الا الله» بلند نمودم؛ صدایی را شنیدم که می گفت: آن کلمه ای است که خداوند درباره اش فرموده است: «هر کس حسنه ای انجام دهد پس برایش بهتر از آن است».

(وَ أَنَّهُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً)3

8. قال علی بن الحسین رضی الله عنه و ابوجعفر الباقر و ابنه جعفر: و الله لیس لله جد، و هذه مقالة - قوم جهله من الجن، جعلوا الله جداً ابا اب؛(2)

از امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم السلام روایت شده که به خدا قسم برای خدا، «جد» نیست و خدا پدر کسی نیست، این سخن عده ای از نادانان جن است که خدا را پدر پدرشان می دانستند.

(فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ)5

9. از علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام درباره سخن خداوند متعال (فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ) نقل شده است:

«هو السور الشرقی، باطنه المسجد و مایلیه و ظاهره وادی جهنم؛ مراد دیوار شرقی است (سور شرقی) که ظاهر آن وادی جهنم است و باطن آن مسجد و آنچه به دنبال آن می آید».

ص:375


1- (2) محرر الوجیز، ج 4، ص 273 (ذیل آیه).
2- (4) محرر الوجیز، ج 5، ص 379 (وهبه الزحیلی این قول را ضعیف می داند).

(وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی)1

10. آلوسی می گوید:

عده ای از وجودیه صوفیه دراثبات صحت گفته های خود به سخن امام زین العابدین علیه السلام استدلال نموده و شعر زیر را به او نسبت داده اند؛ به خیال اینکه امام به گفته آنها اشاره دارد؛ حال آنکه مراد ایشان چیزی دیگری است.

انی لأکتم من علیم جواهره کیلا یری الحق ذوجهل فیفشلا

و قد تقدم فی هذه ابوحسن الی الحسین و اوصی قبله الحسنا

فرب جوهر علم لو أبوح به لقیل لی انت ممن یعبد الوثنا

و لاستحل رجال مسلمون دمی یرون أقبح ما یأتونه حسنا(1)

مضمون این ابیات چنین است:

من جوهر علم را مخفی می کنم، زیرا ممکن است جاهلی این حقیقت علم را ببیند و باعث فتنه شود. این کار را امام حسن و امام حسین و وصی رسولش قبلا انجام داده اند (کتمان جوهر علم). چه بسیار جوهر علمی که اگر گشوده شود به من گفته شود، که تو بت می پرستی در این صورت مردان مسلمان خونم را حلال دانسته، زشت ترین چیز را زیبا خواهند دید.

آلوسی می گوید: مراد امام از اینکه اگر فاش شود مردم می گویند بت پرست هستی «علم الوحده» است که طبق آن، بت و امثال آن مظهر خدایند و «لیس فی الدار غیره دیار».

(وَ أَنّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً * وَ أَنّا کُنّا نَقْعُدُ مِنْها)3

11. قرطبی ابتدا روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:

انها لا ترمی لموت احد ولا لحیاته ولکن ربنا سبحانه تعالی اذا قضی امراً فی السماء حملة العرش فاذا قال ربکم فیخبرونهم و یخبر اهل کل السماء حتی یعبتهی الخبر الی هذه، فتخطب الجن فیرمون فما جاءوا به فهو حق و لکنهم یزیدون فیه؛

ص:376


1- (2) روح المعانی، ج 15، ص 124.

آنها برای مرگ یا زندگی رمی نمی شدند، بلکه هرگاه خدای سبحانه به کاری امر کرده و (فرشتگان) عرش را حمل می نمودند به اهل آسمان ها می گفت خبر دهید پس آنها خبر می دادند تا به اینجا می رسید (محل سکونت و رفت آمد جنیان) پس جنیان آن را می ربودند و آنچه به آن می آوردند حق بود، اما بر آن می افزودند.

قرطبی سپس می گوید شبیه این حدیث را زهری از علی بن الحسین از علی بن ابی طالب علیهم السلام روایت نموده اند. در آخر روایت زهری چنین آمده:

أکان یرمی فی الجاهلیه؟ قال: نعم، قلت: أفرأیت قوله سبحانه: (وَ أَنّا کُنّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً) قال: غلظت و شدد امرها حین بعث النبی صلی الله علیه و آله؛(1)

آیا آنها در زمان جاهلیت هم این کار را انجام می دادند، امام فرمود: بله. زهری می گوید پس این عبارت خدا (أَنّا کُنّا...) مرادش چیست؟ امام می فرماید: امر جنیان هنگام بعث پیامبر بسیار سخت و شدید شد.

(قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ...)2

12. ذیل این آیه از امام سجاد علیه السلام روایت شده است:

محمد بن عمر و بن عطاء عن علی بن الحسین قال: اسم جبیریل عبدالله و اسم میکائیل عبیدالله و اسم اسرافیل عبدالرحمن و کل معبد بایل فهو عبدالله؛

از امام علی بن الحسین امام سجاد علیه السلام روایت شده که اسم جبرئیل عبدالله و اسم میکائیل، عبیدالله و اسم اسرافیل عبدالرحمن است و هراسمی که به «ایل» ختم شود عبد خداست.

طبری پس از این حدیث، دو حدیث دیگر از امام سجاد علیه السلام با همین مضمون می آورد:

ص:377


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 19، ص 13 (ذیل آیات).

الف) «عن علی بن حسین قال: ما تعدون جبرئیل فی اسمائکم قال جبرئیل عبدالله و...».

ب) «عن علی بن حسین قال: هل تذکر قدری ما اسم جبرئیل من اسمائکم، قال قلت لا قال عبدالله و...».(1)

(إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ)2

13. یروی عن علی بن الحسین انه کان اصلی بین المغرب و العشاء و یقول: هی ناشئة اللیل؛(2)

روایت شده که امام سجاد علیه السلام بین نماز مغرب و عشاء نماز می خواندند و می فرمودند: این (ناشِئَةَ اللَّیْلِ) است.

(یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ)4

14. عن علی بن الحسین فی(یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ) قال: «فی الآخرة»؛(3)از امام سجاد درباره این سخن که خداوند سیئات آنها را به حسنات تبدیل می کند روایت شده که ایشان فرمود: یعنی در قیامت.

(وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ)6

15. قال علی بن الحسین: «هو حق فی المال سوی الزکاة امرالله به ندباً؛(4)امام سجاد فرمود: مراد حقی غیر از زکات واجب است که خداوند به سبب استحبابش به پرداخت آن امر کرده است».

ص:378


1- (1) تفسیر طبری، ج 1، ص 437؛ درالمنثور، ج 1، ص 225.
2- (3) معالم التنزیل، ج 4، ص 377.
3- (5) درالمنثور، ج 6، ص 280.
4- (7) تفسیر قرطبی، ج 7، ص 69.

(وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ)1

16. در تفسیر طبری روایتی نقل شده که امام سجاد علیه السلام آن را به ارواح تأویل می نمودند؛(1) یعنی مراد اقرار ارواح است.

امام باقر و امام صادق علیهما السلام

(ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا)3

1. آلوسی می گوید:

روی الامامیه عن الصادق و الباقر رضی الله عنها انهما قال:

هی لنا خاصه و ایانا عنی ارادا ان اهل البیت أو الائمه منهم هم المصطفون الذین اورثوا الکتاب «اختار هذا الطبرسی فی الامالی و قال فی تفسیره مجمع البیان و هذا اقرب الاقول لانهم احق الناس یوصف الاصطفاء و الاجتباه لهم الانبیاء علیهم السلام».

وربما یستأنس له بقوله علیه الصلاة السلام «و انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله تعالی و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» و حملهم علی العلماء الامه اولی من هذا التخصیص و یدخل فیهم علماء اهل البیت دخولاً اولی ففی بیتهم نزل الکتاب و لن یفترقا حتی یردا الحوض یوم الحساب؛(2)

امامیه از امام صادق و امام باقر علیهما السلام روایت کرده اند که مراد از آیه فقط ما هستیم و اهل البیت و ائمه علیهم السلام برگزیدگان کسانی هستند که کتاب را به ارث برده اند. طبرسی این قول را برگزیده و در تفسیر مجمع البیان گفته که این

ص:379


1- (2) تفسیر طبری، ج 6، ص 117؛ درالمنثور، ج 3، ص 144.
2- (4) روح المعانی، ج 22، ص 195.

نزدیک ترین قول است زیرا آنها شایسته ترین مردمی هستند که اوصاف و شایستگی های انبیا را دارند.

شاید بتوان این کلام را با حدیث ثقلین «انی تارک فیکم...»تقویت نمود و بین این دو رابطه ای برقرار کرد، اما به نظر من، حمل آیه بر تمام علمای امت بهتر است و علمای اهل بیت به طریق اولی داخل آن هستند، زیرا در خانه آنها قرآن نازل شده است و این دو (قرآن و عترت) جدا نمی شوند تا اینکه روز قیامت در حوض بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شوند.

اقرار آلوسی که به تعصب مشهور است به همین مقدار هم جای شگفتی دارد، چون به نوعی کلام طبرسی را تأیید می کند که این خاندان، محل نزول قرآن و عدل قرآن اند و هیچ گاه از قرآن جدا نمی شوند.

علاوه بر این، آلوسی در صفحه بعد مطالبی را بیان می کند و بدون اظهار نظر می گذرد که نشان می دهد حداقل در برخی موارد با شیعه هم رأی و نظر است.

او در ادامه آیه (فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ)1 می آورد:

وروی بعض الامامیه عن میسر بن عبدالعزیز عن جعفر الصادق رضی الله عنه الظالم لنفسه منا من لا یعرف حق الامام و المقتصد العارف بحق الامام و السابق هو الامام و عن زیاد بن المنذر عن ابی جعفر الصادق رضی الله عنه الظام لنفسه منا من عمل صالحاً و آخر سیئاً و المقتصد المتعبد المجتهد و السابق بالخیرات علی و الحسن و الحسین رضی الله و من قتل من آل محمد شهیداً؛(1)

بعضی از امامیه از مسیربن عبدالعزیز از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: «ظالم لنفسه» کسی است که حق امام را نشناسد و

ص:380


1- (2) روح المعانی، ج 22، ص 196. اگر این گفتار آلوسی را با گفتار سابق و سخن او که تصریح می کند ائمه اهل بیت، صراط مستقیم و عروه الوثقی هستند در کنار دیگر سخنان او قرار دهیم، جایگاه بی بدیل اهل بیت علیهم السلام در دید او مشخص می شود.

«المقتصد» عارف به حق امام است و «السابق» امام می باشد. و از زیاد بن منذر روایت شده که امام در حدیث دیگری مصادیق آن را چنین بیان نمود. «الظالم لنفسه» کسی است که عمل صالحی انجام دهد و سپس عمل سیئه ای؛ و «المقتصد» عابد مجتهد است و «السابق» امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند و هرکس از آل محمد صلی الله علیه و آله کشته شود، شهید شده است.

(قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ)1

2. عن ابن عباس فی قوله تعالی: (قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ) الآیة قال:

«بفضل الله النبی. و برحمته: علی و (رواه) عن الباقر علیه السلام مثله؛(1)از ابن عباس روایت شده که (قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ) پیامبر است و (بِرَحْمَتِهِ) علی علیه السلام. او سپس می گوید: این روایت از امام باقر علیه السلام نیز نقل شده است».

(وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ)3

3. عن ابی حمزه الثمالی عن جعفر الصادق علیه السلام قال:

قرأ جبرئیل علی محمد هکذا: و اذا قیل لهم ماذا انزل ربکم فی علی قالوا: اساطیر الاولین؛(2)از امام صادق علیه السلام روایت شده که جبرئیل، آیه را این چنین تفسیر کرد که هرگاه که به آنها گفته شود خداوند در حقّ علی علیه السلام چنین چیزی نازل کرده است می گویند این افسانه های گذشتگان است.

(فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ)

4. عطار نیشابوری در ذکر امام باقر علیه السلام آورده است:

ذکر امام محمد باقر علیه الرحمه؛ آن حجت اهل معاملت، آن برهان ارباب مشاهدت

ص:381


1- (2) شواهد التنزیل، ج 1، ص 268.
2- (4) شواهد التنزیل، ج 1، ص 321.

آن امام اولاد نبی، آن گزیده احفاد علی، آن صاحب باطن و ظاهر، ابو جعفر محمد باقر علیه السلام به حکم آن که ابتداء این طائفه از جعفر صادق کرده شد که از فرزندان مصطفی است علیه الصلاة و السلام. ختم این طائفه هم برایشان کرده می آید. گویند که کنیت او ابوعبدالله بود و او را «باقر» خواندندی مخصوص بود به دقائق علوم و لطائف اشارت و او را کرامات مشهور است به آیات باهر و براهین زاهر و می آورند در تفسیر این آیت که: (فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ) فرموده است که بازدارنده تو از مطالعه حق، طاغوت است؛ بنگر تا چه محجوبی بدان حجاب از وی بازمانده به ترک آن حجاب بگوی که به کشف ابدی برسی و محجوب، ممنوع باشد و ممنوعی نباید که دعوی قربت کند.(1)

(وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ)2

5. اخرج ابن جریر و الحاکم و صححه، ابن مردویه، البیهقی فی الدلائل عن سعید بن ابی هلال سمعت ابا جعفر محمد بن علی یتلو: (وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ) فقال:

حدثنی جابر قال: خرج علینا رسول الله صلی الله علیه و آله یوماً فقال انی رأیت فی المنام کان جبریل عند رأسی و میکائیل عند رجلی، یقول احدهما لصاحبه؛ اضرب له مثلا فقال: اسمع سمعت اذنک و اعقل قلبک، انما مثلک و مثل امتک مثل ملک اتخذ داراً، ثم بنی فیها بیتا، ثم جعل فیها مأدبة، ثم بعث رسولاً یدعو الناس الی طعامه، فمنهم من أجاب الرسول و منه من ترک، فالله هو الملک، و الدار الإسلام و البیت الجنة و انت یا محمد رسول، فمن أجابک دخل الإسلام و من دخل الإسلام دخل الجنة و من دخل الجنة اکل منها؛(2)

ص:382


1- (1) تذکرة الاولیاء، ج 2، صص 285-286 او کتابش را به نام امام باقر علیه السلام ختم می کند.
2- (3) فتح القدیر، ج 2، ص 501 او درخاتمه ثلث اول می گوید: الصلاة و السلام علی سید المرسلین و آله. در برخی منابع آمده: «أسمع سمعت أذناک و اعقل عقل قلبک» ر. ک: الدرالمنثور، ج 3، ص 304.

ابن جریر و حاکم (در حالی که آن را صحیح دانسته اند) و ابن مردویه و بیهقی در الدلائل از سعید بن ابی هلال روایت نموده که گفت از ابا جعفر محمد بن علی، امام باقر علیه السلام شنیدم که این آیه را خواند: (وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ) و فرمود: جابر برایم روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی بر ما خارج شد و فرمود: من در خواب جبرئیل را دیدم که بالای سرم ایستاده و میکائیل در زیر پاهایم و یکی به دیگری می گوید: مثالی بگو (سخنی بگو) پس با گوش جانت بشنو و با عقلت درک کن، مثل تو و پیروانت مثل فرشته ای است که سرایی انتخاب می کند و در آن منزلی بر پا می کند و سپس در آن غذایی مهیا می سازد، سپس رسولی می فرستد تا مردم را به سوی آن فرا خواند، پس عده ای اجابت می کنند و عده ای ترک می کنند.

خدای آن ملک است و آن سرای، اسلام است و آن خانه، بهشت است و تو ای محمد، دعوت کننده به آنی، پس هر کس تو را اجابت کند داخل اسلام شده و هر کس داخل اسلام شود داخل بهشت شده و هر کس داخل بهشت شود از آن می خورد.

(فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ)1

6. از امام باقر علیه السلام روایت شده که «مؤذن» امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.(1)

(مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ)

7. امام صادق سلام الله علیه فرمود:

الارواح ملکه و الاجساد ملکه، فاحل ملکه فی و ملکه و له علیها شرط و لها قبله وعد فان وفوا بشرطه وفی لهم بوعده؛(2)ارواح و اجسام همگی ملک خداست و ملک خداوند در ملک او حلول نموده و برای آن شروطی است که در

ص:383


1- (2) شواهد التنزیل، ج 1، ص 203.
2- (3) مفاتیج الاسرار، شهرستانی، ج 1، ص 236.

قبال آن وعده ای است، اگر به شرایط او وفا کنید خداوند هم به وعده خود عمل می کند.

(تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ...)1

8. سیوطی از ابوحمزه ثمالی روایت زیر را نقل کرده است:

قال محمد بن علی بن الحسین رضی الله عنه و سمع عصافیر یصحن قال: تدری ما یقلن، قلت. لا، قال: یسبحن ربهن عزوجل و سألن قوت یومهن؛(1)

از امام باقر علیه السلام روایت شده که صدای گنجشکان را شنید و فرمود: آیا می دانید چه می گویند؟ گفتم خیر. فرمود: آنها تسبیح خدای می کنند و غذای روزشان را از خداوند می خواهند.

(فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً)3

9. از امام جعفر بن محمد علیه السلام درباره این سخن خدای متعال (وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً)

نقل است که فرمود: «جعل فیهم ائمه من اطاعهم فقد اطاع الله، و من عصاهم فقد عصی الله؛(2)در میان آنها ائمه ای قرار داد که هر کس آنها را اطاعت کند خدا را اطاعت نموده و هر کس آنها را عصیان کند خدا را عصیان نموده است».

(لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ)5

10. حدثنا محمد بن احمدبن حمدان ثنا الحسن بن سفیان ثنا سوید بن سعید ثنا المفضل بن عبدالله عن جابر عن ابی جعفر محمد بن علی عن جابر رضی الله تعالی عنه. قال سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول:

ص:384


1- (2) درالمنثور، ج 5، ص 295 (شبیه روایتی است که قبلاً از امام سجاد علیه السلام گذشت).
2- (4) شواهد التنزیل، ج 1، ص 146.

ابن آدم لفی غفلة مما خلقه الله عزوجل له، ان الله لا اله الا هو إذا اراد خلقه. قال للملک: اکتب له رزقه و أثره و أجله، واکتب شقیاً او سعیدا، ثم یرتفع ذلک الملک و یبعث الیه ملکا آخر فیحفظه حتی یدرک، ثم یبعث الیه ملکین یکتبان حسناته و سیئاته، فإذا جاءه الموت ارتفع ذلک الملکان ثم جاء ملک الموت فیقبض روحه، فإذا دخل حفرته رد الروح فی جسده، ثم یرتفع ملک الموت، ثم جاءه ملکا القبر فامتحناه ثم یرتفعان، فإذا قامت الساعة أنحط علیه ملک الحسنات و ملک السیئات فأنشطا کتابا معقوداً فی عنقه، ثم حضراً معه واحد سائق و الآخر شهید، ثم قال الله تعالی: (لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ) قال رسول الله صلی الله علیه و آله و قول الله عزوجل: (لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ) قال حال بعد حال، ثم قال النبی صلی الله علیه و آله: ان قدامکم امراً عظیما فاستعینوا بالله العظیم؛(1)

از امام باقر علیه السلام روایت شده که ایشان از جابر از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نمودند که آن حضرت فرمودند:

فرزندان آدم از خلقت خدا در غفلت هستند، اینکه خداوند، معبودی جز او نیست هنگامی که خواست او را خلق کند به فرشته ای گفت برایش رزق و روزی و دنباله و اجلش را بنویس و شقی یا سعید بودن او را بنگار] ظاهراً اشاره به علم ازلی خداوند است و با دنباله سخن توضیح داده می شود [سپس آن ملک به آسمان می رود و ملک دیگری آنها را حفظ می کند. و نیز خدا دو ملک را می فرستد تا حسنات و سئیات او را بنویسند. چون مرگ او فرا رسد این دو ملک بالا روند و ملک الموت می آید و او را قبض روح می کند. سپس ملک قبر می آید و او را امتحان کند او سؤال می کند. چون قیامت بر پا شد ملک حسنات و ملک سئیات می آیند و بر گردن او کتابی آویزان می کنند؛ سپس با او حاضر می شوند، یکی سائق و دیگری شهید. سپس خدای سبحانه می گوید: تو از این در غفلت بودی پس حجاب را از جلو چهره ات برداشتم و چشمانت تیزبین شد. رسول الله صلی الله علیه و آله می فرمایند و این سخن خداوند متعال است که: (لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ

ص:385


1- (1) حلیة الاولیاء، وصف امام باقر علیه السلام، ص 190؛ تفسیر قرطبی، ج 17، ص 14.

طَبَقٍ) حالی پس از حالت دیگر است. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در پیش روی شما امری عظیم است پس از خدای بزرگ استعانت گیرید.

(وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ...)1

11. قال علی بن ابی طالب و محمد بن علی [علیهما السلام]:

المعنی لایشهدون بالزور فهو من الشهادة لا من المشاهده و الزور الکذب؛(1)حضرت علی علیه السلام و امام باقر علیه السلام می فرمایند: معنی آیه این است: آنان که حاضر نشوند با زور شهادت بدهند و این در مقام شهادت دادن است، نه دیدن، و مراد از زور در اینجا دروغ است. (آنان که شهادت دروغ ندهند).

(وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ)3

12. محمد بن مسلم، از امام باقر و امام صادق علیهما السلام درباره این قول خدای متعال: (وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ) نقل کرده که فرمودند:

یمیل اعمال آبائهم (کذا) و یحفظ الاطفال باعمال آبائم کما حفظ الله الغلامین بصلاح ابیهما؛(2)مراد این است که آنها به سوی اعمال پدران خود مایل می شوند و کودکان، اعمال پدران خود را حفظ می کنند؛ همچنان که خداوند بچه ها را با صلاح پدرانشان و صالح بودن آنها حفظ می کند.

(ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ)5

13. حکی النقاش عن جعفر بن محمد [علیهما السلام]: «ان الورق یراد بها هنا السقط عن اولاد بنی آدم».(3)

ص:386


1- (2) محرر الوجیز، ج 2، ص 222 (ذیل سوره فرقان، آیه 72).
2- (4) شواهد التنزیل، ج 2، ص 199.
3- (6) فتح القدیر، ج 2، ص 140.

طبق روایت نقاش، امام صادق علیه السلام یکی از تأویلات آیه را بیان می فرمایند که مراد از «ورق» در اینجا اولاد بنی آدم هستند که سقط شده اند.

(وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا)1

14. در تفسیر ثعلبی از امام صادق علیه السلام روایت شده که منظور از حبل الله که خدا فرموده به آن چنگ زنید و متفرق نشوید ما هستیم.(1)

(یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ)3

15. در تفسیر منسوب به ائمه اهل بیت علیهم السلام از بشیر بن دهان از امام جعفر صادق سلام الله علیه نقل شده که فرمود:

ای بشیر، به خدا سوگند شما بر دین خدایید، بعد این آیه را تلاوت فرمود (یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ) بعد فرمود: علی علیه السلام امام ماست و محمد صلی الله علیه و آله پیغمبر ماست؛ چه بسیار از پیشوایانی که روز قیامت می آیند و اصحاب خود را لعن کنند و آنها نیز او را لعن کنند. ما ذریه محمد صلی الله علیه و آله هستیم و مادر ما فاطمه صلوات الله علیها است.

16. از عمار ساباطی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: زمین بدون امامی که حلال خدا را حلال کند و حرام خدا را حرام کند رها نمی شود و آن فرموده خداست (یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ) و بعد گفت که فرموده: امام صادق علیه السلام فرمایش رسول خداست صلی الله علیه و آله که: هر که بمیرد و امام خود را نشاسد مثل مردن جاهلیت خواهد مرد.(2)

(إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنِینَ)5

17. قال محمد بن علی بن الحسین [علیهم السلام]: «کانوا لاینامون حتی یصلوا العتمه

ص:387


1- (2) الکشف و البیان، ذیل آیه؛ ینابیع الموده، باب 58، ص 19؛ الصواعق المحرقه، ص 151؛ نورالابصار، ص 226.
2- (4) از اصبع بن نباته.

محمد بن علی بن الحسین (امام باقر علیه السلام) فرمودند: آنها (محسنین) نمی خوابند مگر پس از خواندن نماز شب»(1).

(إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ)2

18. امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام فرمودند:

«اذا مرضت شفانی بالتوبه؛(2)هرگاه با گناه مریض شوم خداوند با توبه مرا شفامی دهد».

(وَ الضُّحی وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی)4

19. امام جعفر الصادق علیه السلام فرمودند:

«اقسم بالضحی الذی کلم الله فیه موسی و بلیلة المعراج؛(3)قسم می خورم به روزی که خداوند در آن روز با موسی سخن گفت و قسم می خورم به شب معراج».

(اللّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ)6

20. امام جعفر بن محمد بن علی بن حسین علیهم السلام فرمودند:

یلطف بهم فی الرزق من وجهین: احدهما انه جعل رزقک من الطیبات والثانی: انه لم یدفعه الیک مرة واحدة فتبذره؛(4)خداوند با روزی، از دو جهت به بنده لطف می کند؛ اول اینکه روزی او را از چیزهای پاک قرار داده است و دوم اینکه آن را یکباره به او نمی دهد تا آن را اسراف کند، بلکه به تدریج به او می دهد.

ص:388


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 1، ص 37 (ذیل سوره ذاریات، آیه 16).
2- (3) تفسیر قرطبی، ج 1، ص 111 (ذیل سوره شعراء، آیه 80).
3- (5) تفسیر قرطبی، ج 20، ص 90 (سوره ضحی، آیه 1).
4- (7) تفسیر قرطبی، ج 16، ص 10 (سوره شوری، آیه 19)؛ معالم التنزیل، ج 4، ص 110.

مظهری هم این حدیث را در تفسیر خود می آورد که این گونه آغاز می شود: «اللطیف فی الرزق من وجهین...». البته عبارت «فتبذره» را در آخر حدیث ندارد.(1)

(یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ)2

21. و اخرج ابن ابی حاتم وابو الشیخ عن ابی جعفر محمد بن علی رضی الله عنه قال:

دخل رسول الله صلی الله علیه و آله علی رجل من الانصار یعوده، فإذا ملک الموت علیه السلام عند رأسه، فقال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: یا ملک الموت ارفق بصاحبی فانه مؤمن، فقال: ابشر یا محمد فانی بکل مؤمن رفیق، واعلم یا محمد انی لا قبض روح بن آدم، فیصرخ اهله، فاقوم فی جانب من الدار فاقول: والله مالی من ذنب و ان لی لعوده وعوده الحذر الحذر، و ما خلق الله من اهل بیت، و لا مدر، و لا شعر، و لا وبر فی بر، و لا بحر، الا و انا اتصفحهم فی کل یوم و لیلة خمس مرات حتی انی لاعرف بصغیرهم وکبیرهم منهم بانفسهم، والله یا محمد انی لا اقدر اقبض روح بعوضه حتی یکون الله تبارک و تعالی هو الذی یأمر بقبضه؛(2)

ابن ابی حاتم و ابوالشیخ از ابی جعفر محمد بن علی امام باقر علیه السلام روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله بر مردی از انصار که درحال احتضار بود وارد شد، پس ملک الموت علیه السلام را دید که بربالای سرش ایستاده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: با او مدارا کن او از اصحاب من و مؤمن است عزرائیل گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله به تو بشارت دهم که من با هر مؤمنی رفیق هستم. یا محمد صلی الله علیه و آله، من چون جان بنده ای را می گیرم و اهلش فریاد می کشند بر گوشه ای می ایستم و می گویم به خدا من گناهی ندارم برای من هم بازگشتی است و بازگشت (احتضار) من این است که می گویم برحذر باشید، خداوند هیچ اهل و هیچ مو و خشکی و... را نیافرید، مگر

ص:389


1- (1) تفسیر مظهری، ج 8، ص 257 (قال، جعفر بن محمد علیهما السلام).
2- (3) درالمنثور، ج 6، ص 543 ذیل آیه؛ روح المعانی، ج 21، ص 125.

اینکه من هر روز و شب با آنها پنج بار مصافحه می نمودم تا جایی که من کوچک و بزرگ آنها را از خودشان بهتر می شناسم. قسم به خدا ای محمد صلی الله علیه و آله من نمی توانم حتی روح یک پشه را بگیرم مگر به اذن خداوند.

(وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی)1

22. امام باقر علیه السلام در این باره فرمودند:

لما نزلت (وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی * هارُونَ أَخِی * اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِی) کان رسول الله علی جبل ثم دعا به قال: «اللهم اشدد ازری باخی علی» فاجابه الی ذلک؛(1)چون آیه (وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی...) نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله بر کوهی ایستاده بود، پروردگارش را خواند و فرمود: خداوندا پشتم را به برادرم علی محکم گردان، پس دعایش اجابت شد.

(أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ)3

23. «اخرج ابوالحسن المغازلی عن الباقررضی الله عنه قال فی هذه الآیة، «نحن الناس والله»؛(2)

ابوالحسن مغازلی از امام باقر علیه السلام روایت نموده: مراد از مردمی که درباره آنها حسادت می شود، به خدا قسم ما هستیم.

(مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها)5

24. درباره این آیه، حدیث ذیل از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

فی المناقب عن عبدالرحمن بن کثیر عن جعفرالصادق عن ابیه السلام قال فی قوله عزوجل: من جاء بالحسنه فله خیرمنها...؛(3)

ص:390


1- (2) درالمنثور، ج 5، ص 566.
2- (4) مناقب ابن مغازلی، ص 311؛ الصواعق المحرقه، ص 152؛ ینابیع الموده، ص 121؛ نورالابصار، ص 226؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 143 (از امام، صادق وامام باقر علیهما السلام).
3- (6) فرائد السمطین، ج 1، ص 136؛ ینابیع، ص 98. شبیه این روایت در تفسیر ابن کثیر نیز آمده است: ج 3، ص 198.

در مناقب از عبدالرحمن از امام صادق علیه السلام ذیل آیه: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ...) روایت شده که مراد از «حسنه» حب اهل بیت علیهم السلام و مراد از سیئه بغض اهل بیت علیهم السلام است و افزوده که «حسنه» معرفت ولایت است و حب ما اهل بیت علیهم السلام و «سیئه» انکار ولایت و بغض نسبت به اهل بیت علیهم السلام است.

(لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ)1

25. اخرج ابن سعد و ابن ابی شیبه فی المصنف عن المحمد بن علی بن حسین. ان النبی قال:

انما خرجت من نکاح و لم اخرج من سفاح و من لدن آدم لم یصبنی من سفاح اهل جاهلیت شیء و لم اخرج الا من طهره؛(1) از محمد بن علی بن حسین امام باقر علیه السلام روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند، تمام اجداد من از نکاح به وجود آمده اند نه از سفاح. از آدم تاکنون هیچ گونه آلودگی جاهلیت مرا نگرفته است و خارج نشده ام مگر از پاکی.

(إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ)3

26. از امام صادق علیه السلام ذیل این آیه نقل شده است:

«نور فی قلبه دله علیه و قطعه عما سواه؛(2)نوری است در قلب ایشان که او را راهنمایی می کند و او را از غیر خودش جدا می سازد».

(فَلَمّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها...)5

27. روی جعفر بن محمد [علیه السلام] عن آبائه عن النبی صلی الله علیه و آله وطرا زوجتکها؛(3)از جعفر بن محمد امام صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که مراد آیه این است، من او را به ازدواج تو درآوردم.

ص:391


1- (2) درالمنثور، ج 4، ص 328 این روایت از حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز نقل شده است و در ج 4، ص 327 از امام علی علیه السلام؛ همچنین حدیث امام، صادق علیه السلام نیز نقل شده است.
2- (4) محررالوجیز، ج 5، ص 529؛ روح المعانی، ج 30، ص 245.
3- (6) درالمنثور، ج 4، ص 387 ذیل سوره احزاب، آیه 35.

(وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ...)1

28. آلوسی ابتدا روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است که «حبب الی الطیب والنساء و جعلت قرة عینی فی الصلاة»من (از دنیای شما) بوی خوش و زن را دوست دارم، اما نور چشمم در نماز است. سپس شعری از قیس بن ملاح می آورد و مضمون آن این است که تمام وقوف در صراط و... ناشی از لذت بردن چشم است و سپس می گوید:

ویوافق هذا القول الامام جعفر الصادق رضی الله عنه: وشتان ما تشتهی الانفس بین ما تلذ الاعین لان جمیع ما فی الجنه من النعیم و الشهوات فی جنب ما تلذ الاعین کاصبع تغمس فی البحر لان شهوات الجنة لها حدّ و نهایت لانها مخلوق و لا تلذ عین فی الدار الباقیه الا بانظر الی الباقی جل و عز و لاحد لذلک و لا صفته و لا نهایة؛(1)موافق این سخن، کلام امام صادق علیه السلام که فرمود: چقدر فرق است میان آنچه نفس می خواهد (شهوت) و آنچه چشم را به لذت وا می دارد، چون تمام آنچه در بهشت از نعمت ها و شهوات است در برابر لذت بردن چشم ها همچون انگشتی در برابر دریاست، زیرا شهوات بهشت دارای حد و نهایت هستند چون مخلوق اند و لذت بردن چشم باقی نیست، مگر با نگاه به باقی که خداوند عزوجل است که حد و صفت و نهایتی ندارد.

(وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی...)3

29. روی عن ابی جعفر و ابی عبدالله [علیهما السلام] ای سبع آیات وهی الفاتحه؛(2)از امام باقر و از امام صادق علیهما السلام روایت شده که مراد از سبع المثانی سوره فاتحه است».

ص:392


1- (2) روح المعانی، ج 25، ص 69.
2- (4) روح المعانی، ج 14، ص 78؛ محرر الوجیز، ج 1، ص 65.

(یا أَیُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ)1

30. از امام جعفر صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش از جدش از امام حسین علیهم السلام روایت شده که فرمود:

اذا صاح النسر قال: ابن آدم عشت ما شئت آخره الموت، و اذا صاح العقاب قال: السلامة فی البعد من الناس، و اذا صاح القنبر قال: الهی العن مبغضی آل محمد، و اذا صاح الخطاف قرأ الحمدلله رب العالمین و یمد (الضّالِّینَ) کما یمد القاری.(1)

(وَ اللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ)3

31. ذیل این آیه از امام علی و امام باقر علیهما السلام روایتی نقل شده است:

قال علی بن ابی طالب و محمد بن علی بن الحسین انها الاسلام؛(2)از امام علی و امام باقر علیهما السلام روایت شده که مراد از آن اسلام است.

(فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ)5

32. «و النحر عن ابی جعفررضی الله عنه قال فی ذلک ترفع یدیک أو تکبر فی الافتاح»(3)

طبق این حدیث امام باقر علیه السلام یکی از مصادق «نحر» را بالا بردن دست ها هنگام گفتن تکبیرة الاحرام می دانند که به طور قطع این بیان ورای تفسیر و از مقوله تأویل است.

ص:393


1- (2) تفسیر مظهری، ج 7، ص 109.
2- (4) زادالمیسر، ابن جوزی، ج 1، ص 127.
3- (6) روح المعانی، ج 30، ص 247؛ تفسیر ابن کثیر، ج 7، ص 388؛ درالمنثور، ج 8، ص 650؛ تفسیر طبری، ج 30، ص 326.

(أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ)1

33. از امام صادق علیه السلام ذیل این آیه روایت شده است که:

المعنی أو من کان میتاً عنا فاحییناه بنا و جعلناه اماما یهدی بنور الاجابه و یرجع الیه الضلال؛(1)از امام صادق علیه السلام روایت شده که مراد این است: هرکس از شناخت ما مرده باشد (محروم باشد) او را با خودمان زنده گردانیم و او را با نور خودمان هدایت کنیم و ضلالت و گمراهی از او روی برتابد.

(وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ)3

34. امام جعفر صادق علیه السلام درباره این آیه فرموده اند:

الشجرة الخبیثة الشهوات و ارضها النفوس و مأوها الامل و اوراقها الکسل و ثمارها المعاصی و غایتها النار و یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة: قال الصادق رضی الله عنه: تثبیتهم فی الحیاة الدنیا علی الایمان و فی الاخرة علی صدق جواب الرحمن؛(2)

درخت خبیثه شهوات هستند و زمینش نفس ها، و آبش آرزوها و برگ هایش تنبلی و میوه اش معصیت و آخر و نهایتش آتش است، و خداوند کسانی را که ایمان آورده اند با سخن ثابت در دنیا و آخرت استوار می کند. و نیز آن حضرت می فرماید:

استواری و تثبیت آنها در دنیا با ایمان و در آخرت با صدق پاسخ خداوند است.

35. امام جعفر بن محمد علیه السلام فرمود:

«کتاب الله علی اربعه اشیاء: العبارة والاشاره و اللطائف و الحقائق؛(3)کتاب خداوند بر چهار قسم است: عبارت، اشاره، لطائف و حقائق».

ص:394


1- (2) درالمنثور، ج 8، ص 24.
2- (4) روح المعانی، ج 13، ص 239.
3- (5) تفسیر شهرستانی، مقدمه مؤلف، ج 1، ص 200 (تحقیق آذر شب).

(فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)1

36. شهرستانی در حدیثی از امام صادق علیه السلام آورده است:

ان رجلا سأله فقال: من عندنا یقولون فی قوله تعالی: (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) ان الذکر هو التوراة، و اهل الذکر هم علماء الیهود. فقال: اذا والله یدعوننا الی دینهم، بل نحن والله اهل الذکر الذین امر الله تعالی برد المسألة الینا» و کذلک نقل عن علی علیه السلام انه قال: «نحن اهل الذکر».(1)

راوی از امام صادق علیه السلام پرسید: عده ای در (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ) می گویند مراد از ذکر تورات است و اهل ذکر، علمای یهود هستند. امام فرمود: به خدا قسم در این صورت آنها ما را به دین خودشان می خوانند، بلکه به خدا قسم ما اهل ذکر هستیم که خداوند به مردم امر نموده از ما سؤال نمایند. از علی علیه السلام هم این گونه نقل شده که: ما اهل ذکر هستیم.

(عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ)3

37. فرات بن ابراهیم الکوفی قال حدثنی جعفر بن محمد الفزاری [حدثنا] محمد بن الحسین، عن محمد بن حاتم، عن ابی حمزه الثمالی قال:

سألت ابا جعفر عن قوله الله تعالی: (عَمَّ یَتَساءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ) فقال: کان علی یقول لاصحابه: انا والله النبأ العظیم الذی اختلف فی جمیع الامم بالسنتها، والله مالله نباء عظیم ولا لله آیه اعظم منّی؛(2)

از امام باقر علیه السلام درباره سخن خدای تعالی (عَمَّ یَتَساءَلُونَ) سؤال شد ایشان فرمودند: علی علیه السلام به یارانش فرمودند: قسم به خدا من آن خبر بزرگی هستم که بر سر من در تمام اقوام و با تمام زبان هایشان اختلاف شده است قسم به خدا خبری عظیم تر از من و نشانه ای بزرگ تر از من نیست.

ص:395


1- (2) تفسیر شهرستانی، ج 1، ص 198.
2- (4) شواهد التنزیل، ج 2، ص 317، ضمن چند روایت.

(الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ)1

38. درباره این آیه از امام صادق علیه السلام روایت شده که:

«ان المراد بها النافله»؛(1)مراد مداومت در نماز مستجی است.

(کَلاّ إِنَّها تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ بِأَیْدِی سَفَرَةٍ)3

39. روی عن محمد الباقر علی آبائه علیهم السلام کون المراد بهم المطهرین من الاحداث؛(2)از امام محمد باقر که بر او و پدرانش سلام باد روایت شده که مراد از پاکی آنها، طهارت از حدث است.

(وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ)5

40. اخرج ابن مردویه عن ابی جعفر الباقر علیه السلام قال:

«قرأ رسول الله (وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ) ثم قال: الخیر اتباع القرآن وسنتی؛(3)از ابی جعفر الباقر علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله آیه (وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ) را تلاوت فرمودند و گفتند: خیر، پیروی از قرآن و سنت من است.

(فَلَمّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا)7

41. و [قال] فی التفسیر العتیق: [حدثنا] احمد بن یحیی [عن] اسد بن سعید، عن عمرو بن ابی بکار التمیمی، عن ابی جعفر محمد بن علی فی قوله: (فَلَمّا رَأَوْهُ زُلْفَةً)

ص:396


1- (2) روح المعانی، ج 29، ص 63.
2- (4) روح المعانی؛ 27، ص 154.
3- (6) درالمنثور، ج 2، ص 289.

قال: فلما راوا مکان علی من النبی (سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا) یعنی الذین کذبوا بفضله.(1)

از امام باقر علیه السلام روایت شده تأویل (فَلَمّا رَأَوْهُ زُلْفَةً) این است که چون جایگاه علی علیه السلام را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله دیدند (سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا) چهره های منکرین فضایل او سیاه شد.

(وَ آوَیْناهُما إِلی رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ)2

42. قال: عن جعفر الصادق علیه السلام «انه سئل عن قوله تعالی: (وَ آوَیْناهُما إِلی رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ) قال:

الربوة النجف، و القرار المسجد، و المعین الفرات (ثم قال) ان نفقة فی الکوفة بالدرهم الواحد تعدل بمائة درهم فی غیرها، و الرکعة بمائة رکعة، و من احب ان یتوضأ بماء الجنة و یشرب من ماء الجنة و یغتسل بماء الجنة فعلیه بماء الفرات فان فیه شعبین من الجنة، و ینزل من الجنة کل لیلة مثقالان من مسک فی الفرات، و کان امیرالمؤمنین علیه السلام علی باب النجف و یقول: وادی السلام و مجمع ارواح المؤمنین، و نعم المضجع للمؤمنین هذا المکان، و کان یقول: اللهم اجعل قبری بها، قال: اخرجه ابن عساکر؛(2)

از امام جعفر صادق علیه السلام درباره آیه (وَ آوَیْناهُما إِلی رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ) سؤال شد، آن حضرت فرمودند: «الربوة»: نجف و «القرار»: مسجد و «المعین»: رود فرات است. سپس فرمودند: نفقه در کوفه معادل صد درهم در غیر آن است و دو رکعت نماز در آن همچون صد رکعت در جای دیگر است. هر کس می خواهد با آب بهشت وضو گیرد و از آب بهشت بنوشد و با آب بهشت غسل کند پس از آب فرات بهره گیرد چون آن، دو فرع از بهشت است. علی علیه السلام بر در نجف

ص:397


1- (1) شواهد التنزیل، ج 2، ص 264 ضمن بیان چند حدیث از امام باقر و امام، صادق علیهما السلام.
2- (3) کنزالعمال، ج 1، ص 258.

ایستاده بود و می فرمود: وادی السلام محل تجمع ارواح مؤمنین چه خوب خوابگاهی است این مکان. و می فرمود: خداوندا، قبر مرا در اینجا قرار ده. این حدیث را ابن عساکر هم نقل نموده است.

43. در کتاب حلیة الاولیاء درباره تقوا، حدیث ذیل از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

حدثنا محمد بن عمربن سلم ثنا القاسم بن محمد بن جعفر بن محمد بن عبدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب رضی الله تعالی عنهم حدثنی ابی عن ابیه عن ابی عبدالله جعفر بن محمد بن علی عن ابیه عن علی بن الحسین بن علی عن امیر المؤمنین علی رضی الله تعالی عنهم. قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم:

من نقله الله عزوجل من ذل المعاصی الی عز التقوی، اغناه بلا مال، و اعزه بلا عشیرة، و آنسه بلا انیس، و من خاف الله تعالی منه کل شیء، و من لم یخف الله اخافه الله تعالی من کل شیء، و من رضی من الله تعالی بالیسیر و من الرزق رضی الله تعالی عنه بالیسیر من العمل، و من لم یستحیی من طلب المعیشة خفت مؤنته، ورخی باله، نعم علیه ومن زهد فی الدنیا ثبت الله الحکمه فی قبله، و انطلق الله بها لسانه، و اخرجه من الدنیا سالما الی دارالقرار؛(1)

امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارشان از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده اند که ایشان فرمودند:

هر کس خداوند او را از ذلت به عزت تقوا برساند، بدون مال او را بی نیاز و بدون قبیله عزتمند و بدون مأنوس، انیس نموده است. هر کس از خدا بترسد خدا کاری می کند که هر چیزی از او بترسد و هر کس از خدا نترسد از همه چیز می ترسد. هر کس به اندک روزی راضی شود خداوند به عمل اندک از او راضی می شود، هر کس در طلب معشیت حیا نکند، خداوند زندگی او را تنگ کند و امرش سست شود، و هر کس در دنیا زهد پیشه کند خداوند حکمت را در درونش ثابت گرداند و بر زبانش جاری سازد و او را به سلامت از دنیا به سرای قرار برساند.

ص:398


1- (1) حلیة الاولیاء، ص 191 (امام صادق علیه السلام).

(فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ)1

44. ابن کثیر ذیل این آیه، حدیثی از امام باقر علیه السلام آورده است:

قال ابی الجارود سألت محمد بن علی، یعنی الباقر رضی الله تعالی عنهما عن قوله الله عزوجل (فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ) فقال: هو الذی خلط عملا صالحاً و آخر سیئا؛(1)

ابو جارود از محمد بن علی، یعنی امام باقر علیه السلام در مورد سخن خدای تعالی (فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ) نقل کرده که ایشان فرمودند: او کسی است که عمل صالح را با عمل ناپسند خلط کند.

(إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)3

45. و روی عن جعفر الصادق علیه السلام انه قال فی تفسیر هذه الآیة: (إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)4

ان معناه: (إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللّهِ) فی الخلق (کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ) من غیر اب (ثُمَّ قالَ لَهُ) یعنی لعیسی (کُنْ فَیَکُونُ) فالهاء الاولی و هی قوله: (خلقه) عائده الی آدم والهاء الثانیه فی قوله: (ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ) عائد الی عیسی علیه السلام؛(2)

از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه (إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ...) سؤال شد فرمودند: معنایش این است که مثل عیسی علیه السلام در خلق، همچون مثل آدم است که هر دو از غیر پدر به وجود آمدند، پس به عیسی گفته

ص:399


1- (2) تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 586، ذیل آیه.
2- (5) تذکرة الخواص، ج 1، ص 177 (تحقیق تقی زاده) لازم به ذکر است بغوی در تفسیر خود (ج 1، ص 309) ذیل آیه، این قول را برگزیده است، اما نامی از امام صادق علیه السلام نمی برد. و طبرسی هم در مجمع البیان (ج 2، ص 763) همین سخن را می گوید، اما از قائل آن نام نبرده است.

شده (کُنْ فَیَکُونُ) پس «هاء» اول در (خَلَقَهُ) به آدم علیه السلام بر می گردد و «هاء» دوم در (ثُمَّ قالَ لَهُ) به عیسی علیه السلام بر می گردد.

(وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً)1

46. حدثنا حبیب بن الحسن ثنا عبدالله بن صالح البخاری ثنا احمد بن محمد بن سعید الصیرفی ثنا محمد بن کثیر الکوفی عن ابی حمزه الثمالی عن ابی جعفر. فی قوله عزوجل: (وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً) قال: بما صبروا علی الفقر و مصائب الدنیا؛(1)

ابو حمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام درباره سخن خدای تعالی (وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً) فرموده اند: یعنی به خاطر صبرشان بر فقر و سختی های دنیا.

(وَ النَّجْمِ إِذا هَوی)3

47. از امام جعفر صادق علیه السلام ذیل این آیه نقل شده است:

یعنی محمداً صلی الله علیه و آله اذا نزل من السماء لیلة المعراج و الهوی، النزول؛(2)نجم در اینجا یعنی محمد صلی الله علیه وآله هنگامی که در شب معراج از آسمان نزول فرمودند و «هوی» یعنی نزول.

(لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ)5

48. قال محمد بن علی بن الحسین الباقر علیهم السلام «المراد بها العفو و المغفرة؛(3)مراد از منافع، عفو و مغفرت است».

در تفسیر طبری هم دو حدیث از امام باقر علیه السلام از طریق جابر جعفی، نقل شده که در حدیث اول امام می فرماید مراد عفو است: «جابر عن ابی جعفر (لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ) قال:

ص:400


1- (2) حلیة الاولیا، ص 189 شماره 235، قسمت امام باقر علیه السلام.
2- (4) تفسیر مظهری، ج 9، ص 76.
3- (6) تفسیر مظهری، ج 6، ص 196.

العفو» و در حدیث دوم امام فرموده منظور مغفرت است: «جابر قال، قال محمد بن علی: مغفرة»(1) که ظاهراً امام در مقام بیان برخی از مصادیق «منافع» هستند.

مظهری این دو روایت را تحت عنوان یک روایت نقل نموده است. طبری هم پس از نقل نظرات مختلف، منافع را عام می گیرد؛ اعم از منافع دنیوی و اخروی.

(وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً...)2

49. امام جعفر صادق درباره این آیه فرمودند:

من دخله علی الصفا کما دخله الانبیاء و الاولیاء کان آمنا من عذابه؛(2)هر کس بر صفا آن طور وارد شود که انبیا وارد شده اند، خداوند او را از عذاب ایمن می دارد.

قرطبی در تأیید سخن امام کلامی می آورد که ظاهراً از رسول خدا صلی الله علیه و آله است

وهذا معنی قوله علیه السلام: و من حج فلم یرفث و لم یفسق خرج من ذنوبه کیوم ولدته امه و الحج المبرور لیس له جزاء الا الجنة؛این معنی سخنی است که می فرماید: (ظاهراً رسول خدا صلی الله علیه و آله) هرکس بدون فسق و فجور، حج به جای آورد، خداوند گناهانش را می ریزد؛ گویی که تازه از مادر متولد شده است، و برای حج جزایی جز بهشت نیست.

(إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا)4

50. روی هشیم عن ابی یزید ابی جعفر محمد علی قوله تعالی (إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا) قال: کل شیء حتی الانفس؛(3)از امام باقر علیه السلام روایت شده که درباره سخن خدای تعالی (إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا) فرمودند: هر چیزی شمارش و جمع می شود، حتی شمار نفس کشیدن ها».

ص:401


1- (1) تفسیر طبری، ج 17، ص 147.
2- (3) تفسیر قرطبی، ج 4، ص 140.
3- (5) معانی القرآن، ج 4، ص 361.

(فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ)1

51. امام صادق علیه السلام درباره علت تقدیم و تأخیر در این آیه فرموده اند:

قدم الظالم لیخبر انه لا یتقرب الیه الا بصرف رحمته و کرمه و ان الظالم لا یؤثر فی الاصطفائیة اذا کانت ثم عنایة، ثم ثنی بالمقتصدین لانهم بین الخوف و الرجاء، ثم ختم بالسابقین لئلا یأمن احد مکر الله وکلهم فی الجنة بحرمة کلمة الاخلاص «لا اله الا الله محمد رسول الله»؛(1)

ظالم مقدم شده است تا نشان دهد که هیچ کس به خدا مقرب نمی شود، مگر با رحمت و کرم خدا. اگر عنایتی نباشد، ظالم از برگزیدگی طرفی نمی بندد، سپس میانه روها را ستوده، چون آنها بین خوف و رجاء هستند و با سابقین ختم نموده تا نشان دهد هیچ کس ایمن نیست و تمام اینها به حرمت و احترام کلمه اخلاص «لا اله الا الله محمد رسول الله» در بهشت هستند.

(وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ)3

52. وهبة الزحیلی در تفسیر خود از امام باقر علیه السلام روایتی نقل می کند که مراد حضرت اسماعیل است.(2)

(أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا)5

53. امام باقر علیه السلام «یجزون یوم القیامة الغرفة و هی الجنه؛(3)آنها در روز قیامت، غرفه ای را به عنوان پاداش می گیرند و غرفه، همان بهشت است».

ص:402


1- (2) تفسیر قرطبی، ج 14، ص 349.
2- (4) تفسیر المنیر، ج 23، ص 125.
3- (6) تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 173.
امام موسی کاظم و امام رضا و... علیهم السلام

(ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّهِ...)1

1. از علی بن سوید نقل شده که امام موسی کاظم علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود:

«مراد از جنب الله امیرالمؤمنین علی علیه السلام است وهمین گونه امامان و اوصیای بعد از او در مکان و مقام والایی باشند تا برسند به آخر ایشان مهدی سلام الله علیهم».(1)

(وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ * وَ طُورِ سِینِینَ * وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ * لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ * فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ * أَ لَیْسَ اللّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ)

2. درباره این آیات سه حدیث ذکر شده است:

الف) حدثنی جعفر بن محمد بن مروان، قال: حدثنی ابی، [عن] عمران بن الولید [عن] محمد بن الفضل الصیرفی قال:

سألت موسی بن جعفر ابا الحسن عن قوله الله: (وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ) قال: التین: الحسن والزیتون: الحسین. فقلت له: (وَ طُورِ سِینِینَ) ؟ قال: انما هو طور سیناء. قلت: فمایعنی بقوله: طور سیناء؟ قال: ذلک امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب. قال: قلت: (وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ) ؟ قال: ذاک رسول الله صلی الله علیه و آله سبلنا آمن الله به الخلق فی سبیلهم، و من النار اذا اطاعوه. [قلت: قوله:] (إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ) ؟ قال: ذاک امیرالمؤمنین و شعیته (فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ) قال: قوله: (فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ) قال: معاذ الله، لا و الله ما هکذا قال تبارک وتعالی ولا کذا انزلت، انما قال: فمن یکذبک بالدین الیس الله باحکم الحاکمین؛

ب) فرات قال: [حدثنی محمد الحسین بن] ابراهیم [عن] داود بن محمد النهدی [عن] محمد بن الفضیل الصیرفی قال: سألت موسی بن جعفر عن قول الله: (وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ) قال: اما التین فالحسن، و اما الزیتون فالحسین و(طُورِ سِینِینَ) امیرالمؤمنین(وَ هذَا

ص:403


1- (2) ینابیع الموده، باب 95، ص 95.

اَلْبَلَدِ الْأَمِینِ) رسول الله، هو سبیل آمن الله به الخلق فی سبلهم، و من النار اذا اطاعوه (إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ) ذاک امیرالمؤمنین علی و شیعتهم (فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ) ؛

از امام موسی بن جعفر علیه السلام درباره معنای تأویلی سوره تین سؤال شد، پاسخ دادند، مراد از «تین» امام حسن علیه السلام و «الزیتون» امام حسین علیه السلام و «طور سنین» علی بن ابی طالب علیه السلام است و مراد از «هذا البلد الامین» رسول الله صلی علیه وآله وسلم و مراد از (إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ) امیرالمؤمنین و شیعه او هستند که برای آنها اجری بی پایان است.

ج) و فی روایة عن موسی بن جعفر [فی قوله تعالی] (فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ) [قال: یعنی] ولایة علی بن ابی طالب؛(1) در روایتی از امام کاظم علیه السلام نقل شده: (فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ) منظور ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است.

(سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ)2

3. اخرج العیاشی باسناده عن الحسین بن خالد عن ابی الحسن الرضا رضی الله عنه قال:

بسط کفه الیسری ثم وضع الیمنی علیها فقال: هذه الارض الدنیا والسماء الدنیا علیها قبه والارض الثانیة فوق السماء الدنیا والسماء الثانیة فوقها قبة، والارض الثالثة فوق السماء الثانیة والسماء الثالثة فوقها قبة حتی ذکر الرابعة والخامسة والسادسة فقال: والارض السابعة فوق السماء السادس والسماء السابعة فوقها قبة و عرش الرحمن فوق السماء السابعة و هو قوله تعالی (سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ) ؛(2)

حسین بن خالد از ابی الحسن الرضا علیه السلام در مورد این آیه روایت نموده که ایشان، کف دست چپ خویش را باز نمود و سپس دست راست را روی آن

ص:404


1- (1) شواهد التنزیل، ج 2، صص 250-253.
2- (3) روح المعانی، ج 28، ص 144.

گذاشت و فرمود: این زمین و آسمان دنیاست و بالای آن «قبه» است و زمین دوم، بالای آسمان اول است و آسمان دوم بالای آن و بالای اینها «قبه» است و همین طور تا آسمان هفتم که بالایش قبه قرار دارد و عرش خداوند بالای آسمان هفتم است و این است سخن خداوند که فرمود: (سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ) .

4. در عیون اخبار رضا از دیان بن صلت نقل شده:

حضرت رضا علیه السلام در مرو و در مجلس مأمون با جماعتی از علمای اهل عراق و خراسان حاضر بود. مأمون پرسید: مقصود از این آیه چیست (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ * جَنّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها)1

علما گفتند: وارث کتاب تمام امت اند. حضرت رضا علیه السلام فرمود: مراد عترت طاهره اند، زیرا اگر مراد جمیع امت باشد (طبق آخر آیه) باید همه آنها بدون ذکر تقسیم، داخل بهشت شوند؛ حال آنکه خدا فرموده بعضی ظالم به نفس اند و بعضی میانه رو و بعضی سابق به خیرات به اذن خدا و این، آن فضل بزرگ است، پس پیشی گیرندگان خیرات که داخل بهشت عدن می شوند به اذن خدا و بدون حساب، عترت طاهره اند و آنهایند وارثان کتاب و آنها کسانی هستند که در شأن ایشان آیه تطهیر نازل شده و آنها کسانی هستند که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره آنان] چنان مطالبی [فرمود.(1)

(فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ)3

آلوسی روایتی از امام رضا علیه السلام نقل می کند که مراد از «مؤذن» حضرت علی علیه السلام است. با اینکه روایات دیگری هم این موضوع را تأیید می کند، اما او می گوید به نظر من بعید می رسد که این امام، مؤذن باشد، چرا که در آن وقت ایشان در «حظائر قدس» است.(2)

ص:405


1- (2) ینابیع الموده، باب 5، ص 98.
2- (4) روح المعانی، ج 8، ص 23؛ این روایت به طرق گوناگون از سایر اهل بیت و دیگران نقل شده است که
تأویلاتی پیرامون امام زمان عجل الله تعالی فرجه

(حَتّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً)1

1. از محمد بن فضیل از علی بن الحسین علیهما السلام نقل شده:

«مراد از (ما یُوعَدُونَ) در این آیه، قائم مهدی است و اصحاب آن جناب و انصار او و دشمنان او که از حیث یاری کردن و کمتر بودن از نظر عدد ضعیف هستند».

(فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ عَلَی الْکافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ)2

2. از مفضل از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که ایشان فرمود:

«زمانی که در گوش قائم ندا شود تا برای قیامش برخیزد،] اذن قیام به آن حضرت داده شود [پس آن روز، روز گرفتاری کفار است. و نیز فرمود: در قرآن، مثل هایی زده شده که ما می دانیم و غیر از ما کسی نمی داند».

(فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ اَلْجَوارِ الْکُنَّسِ)3

3. از هانی نقل شده که گفت: از امام باقر علیه السلام از این آیه پرسیدم، فرمود:

مراد برخاستن امامی است که برگشت کند از ظهور به غیبت؛ سال 260 هجری پس مانند ستاره شهاب ثاقب، ظاهر می شود.

(وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ)4

4. از اصبع بن نباته روایت است که گفته از ابن عباس رضی الله عنه شنیدم که می گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«منم آسمان، و بروج، امامان از اهل بیت من هستند و عترت من، اول ایشان علی علیه

ص:406

السلام است و آخر ایشان مهدی عجل الله تعالی فرجه است و آنها دوازده نفرند».(1)

(هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)2

5. قوله(لِیُظْهِرَهُ) قال ابو جعفر محمد بن علی و جابر بن عبدالله ما معناه: ان الضمیر عائد علی الدین و اظهاره عند نزول عیسی بن مریم و کون الادیان کلها راجعة الی دین الاسلام فذلک اظهاره؛(2)

در مورد سخن خدا (لِیُظْهِرَهُ) از امام باقر علیه السلام و جابر بن عبدالله انصاری روایت شده که ضمیر در اینجا به دین بر می گردد و اظهار آن نزول عیسی علیه السلام است (چون حضرت عیسی به اسلام می گراید و به قائم اقتدا می کند) و تمام ادیان به اسلام رجوع می کنند و مسلمان می شوند و این، اظهار دین است.

ذیل این آیه که مضمون آن در سوره صف و فتح هم تکرار شده است در کتاب ینابیع الموده روایاتی از معصومین علیهم السلام نقل شده که برخی را می آوریم.

الف) از ابی بصیره و سماعه هر دو از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که آن حضرت فرموده اند:

به خدا سوگند تأویل این آیه صدق نمی کند تا اینکه قائم مهدی علیه السلام بیرون آید. زمانی که ظاهر شود، مشرکی باقی نمی ماند مگر آنکه از خروج او کراهت دارد. و باقی نمی ماند مشرکی، مگر آنکه کشته می شود تا جایی که کافر در شکم کافر.

ب) عبایة بن ربعی می گوید: امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:

قسم به کسی که جان من به دست قدرت اوست، قریه و دهی باقی نمی ماند، جز آنکه در آن در «صبح و شام به شهادت لا اله الا اله و ان محمد رسول الله صلی الله علیه و آله ندا داده می شود».

ص:407


1- (1) احادیث 2 و 3 و 4 ر. ک: ینابیع الموده، باب 71، ص 358.
2- (3) محرر الوجیز، ج 3، ص 26.

ج) امام زین العابدین و امام باقر علیهما السلام فرموده اند:

«وقت قیام قائم، خدا اسلام را بر تمام دین ها ظاهر می کند».

د) از مجاهد نقل شده که ابن عباس درباره این آیه گفت:

صاحب ملتی باقی نمی ماند مگر آنکه به اسلام می گراید تا جایی که ایمن می شود گوسفند از گرگ و گاو از شیر و انسان از گزنده تا آنجا که موش، انباری را سوراخ نمی کند و این قضایا هنگام قیام قائم است.

ه -) زراره از حضرت امام باقر علیه السلام نقل می کند که ایشان فرمود:

تا وقتی که جمیع مردم موحد شوند جهاد می کنند و تا اینکه برای خدا شریکی قرار ندهند. پیرزنی ضعیف که از مشرق، قصد مغرب را داشته باشد بیرون می آید، در حالی که احدی به او آزار نمی رساند و خدا از زمین سبزی های آن را بیرون آورد و از آسمان قطرات باران را فرو می ریزد.(1)

قرطبی ذیل این آیه پس از اینکه می گوید همه مسلمان می شوند اظهار می دارد: عده ای به اشتباه گمان کرده اند عیسی علیه السلام همان حضرت مهدی است؛ در حالی که این صحیح نیست، چون اخبار صحیح و متواتر بر این دلالت دارند که حضرت مهدی از عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله است و حدیثی که غیر این را می گوید صحیح نیست، چون بیهقی می گوید: راوی این روایت «لا مهدی الا عیسی» محمد بن خالد اسدی، فردی مجهول است. از ابان بن ابی عیاش نیز نقل شده که او هم متروک است.(2)

او سپس از استدلالات دیگر و اینکه این مطلب را در کتابی به نام «تذکره» مفصل بیان نموده ام می گوید:

«روایات المهدی من عتره رسول الله صلی الله علیه و آله اصح اسنادا؛ روایاتی که می گویند حضرت مهدی از عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله است از لحاظ سندی، صحیح ترین هستند.»(3)

ص:408


1- (1) ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ج 1، باب 71، صص 344-345.
2- (2) ر. ک: تفسیر قرطبی، ج 8، صص 122 و 121.
3- (3) تفسیر قرطبی، ج 8، ص 121.

(وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً)1

6. از ابن عباس روایت شده که این، واقع نخواهد شد، مگر زمانی که مردی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله به پا خیزد.(1)

(وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ)3

7. عن جعفر بن محمد رضی الله انه خروج المهدی بالسیف؛(2)از امام صادق علیه السلام روایت شده که این هنگام قیام مهدی «عج» است.

همین حدیث درتفسیر قرطبی از امام صادق علیه السلام این گونه روایت شده است: «انه خروج المهدی بالسیف. و الادنی غلاء السعر؛(3)هنگام خروج مهدی است و «الارض» گرانی است.

8. از امام علی علیه السلام در مورد علائم ظهور و اتفاق هایی که می افتد روایت شده:

ستکون فتنة تحمل الناس منها کما یحصل الذهب فی المعدن فلا تسبوا اهل الشام و سبوا ظلمتهم؛(4)فتنه ای خواهد بود که مردم در آن همچون استحصال طلا در معدن، مورد آزمایش و امتحان و سختی قرار خواهند گرفت، پس اهل شام را ناسزا نگویید، بلکه ظالمین خودتان را ناسزا بگویید.

سیوطی پس از این حدیث، این روایت را که حضرت مهدی، از عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله است، ذکر می کند.

لازم به ذکر است قندوزی حنفی در ینابیع الموده (باب 71) بیش از شصت روایت ذیل آیات گوناگون از ائمه معصومین علیهم السلام در این درباره (تأویل بر ظهور مهدی «عج») می آورد که پویندگان محترم را به آن رهنمون می شویم و به همین مقدار بسنده می نماییم.

ص:409


1- (2) فتح القدیر، ج 5، ص 8.
2- (4) روح المعانی، ج 21، ص 135.
3- (5) تفسیر قرطبی، ج 14، ص 107.
4- (6) درالمنثور سیوطی، ج 7، ص 482، ذیل سوره محمد، آیات 18-20.
فواید مرجعیت اهل بیت علیهم السلام در تفسیر و تأویل
اشاره

از مسائل مهم و تأثیرگذار در مباحث دینی، شناخت جایگاه اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن است. موقعیت ممتاز و جایگاه حساس سخنان اهل بیت علیهم السلام و تأثیر آن در تصحیح اندیشه، اتقان علمی و هدایت معنوی جامعه، اقتضای آن دارد که مفهوم این موقعیت توضیح داده شود.

از مباحث گذشته و تفسیرها و تأویلات اهل بیت علیهم السلام می توان نکات ذیل را تحلیل و استنتاج نمود:

1. قابل فهم بودن قرآن

از دیرباز تلقی برخی چنین بوده است که قرآن به جز برای پیامبر و راسخان در علم قابل فهم و حجت نیست. اگر آنان در جایی آیه و سوره ای را توضیح داده اند، برای دیگران قابل استفاده و تمسک است، وگرنه باید توقف کنیم و به اهلش ارجاع دهیم. از سخن قاضی عبدالجبار اسدآبادی (م 415 ق) که این اندیشه را نقد می کند استفاده می شود که این اندیشه در قرن پنجم مطرح بوده، گرچه پیش از او، در دوران تابعان کسانی مانند سعید بن شیب و عبیده سلمانی تقریباً این نظر را داشته اند، بدین معنا که اظهار نظر در معانی آیات قرآن جایز نیست؛ گرچه با صراحت این موضوع را نگفته اند. این اندیشه از قرن یازدهم گسترش می یابد و در میان گروهی از اخباریان و بعدها توسط کسانی که در ظاهر و به ویژه در فقه، با اخباریان هم عقیده نبودند، اما اندیشه ها و عقاید این گروه به صورت ناخواسته، تأثیر جدی در افکار آنان بر جای گذاشت دیده می شود. در نتیجه، همان عقاید را با تعبیرات دیگری در معارف و عقاید ابزار می کردند.

با عنایت به روایات اهل بیت علیهم السلام می توان چنین پاسخ داد که خدا فرموده است:

(إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ)1

بنابراین خداوند قرآن را به زبان عربی نازل کرده تا مردم تعقل کنند و به مردم دستور داده تا در آیات آن تقکر و تدبر کنند. اگر قرآن قابل فهم نبود یا فهم آنان حجت نبود،

ص:410

مسلمانان را توبیخ نمی کرد چرا در قرآن تأمل نمی کنید.(1) از طرفی نمی فرمود: «ما شما را هدایت کردیم و با این آیات راه را نشان دادیم، پس چرا سرپیچی می کنید و می ترسید که با نزول آیات رسوا شوید»(2) و چرا از احکامی که ما گفتیم تخلف می کنید.(3)

اگر قرآن قابل فهم و استناد نباشد، چگونه می تواند برای مردم نور، موعظه، ابلاغ و بشارت و انذار باشد؛ در صورتی که خطاب قرآن مستقیماً به توده های مردم است که آیات آن را تلاوت و در آن تدبر کنید و به احکام و دستوراتش عمل نمایید».(4)

در دسته ای دیگر از آیات، قرآن از وضعی سخن می گوید که با غیر قابل فهم بودن آن هرگز سازش ندارد. در این دسته از آیات، قرآن به وصف «مبین» و آشکار و «بیان» بودن آمده و در جایی آمده که قرآن، «تبیان» است.(5) بنابراین چگونه قرآن می تواند بیانگر هر چیزی باشد، اما برای خودش بیانگر نباشد و نتواند به ما فایده ای برساند!

در پاره ای از روایات از زبان اهل بیت علیهم السلام این دیدگاه ابطال شده و اعتقاد به مبهم بودن قرآن شدیداً رد شده است. این گونه نیست که چون قرآن دارای تخصیصات و تقییدات است، کسی نتواند آنها را دریابد. چون افزون بر اینکه این تخصیصات و تقییدات مربوط به احکام است، در خود قرآن، شاهد و دلیلی در جهت بیان آن آمده است. پس رمز تأکید قرآن بر تدبر و تفکر، این است که افزون بر ژرف نگری و دقت در پیام آیه, نکات دیگری که در جاهای دیگر آمده، بیان شود.

2. تمایز حوزه فهم ظاهر و تفسیر

تفسیر، به معنای کشف و اظهار و پرده برداشتن از مدلول لفظ و بیان معانی در جایی است که غموض و ابهام دارد. به عبارت دیگر، تفسیر «کشف القناع» است و پرده برداشتن در جایی است که بیان معنای خاصی از لفظ به ذهن نمی رسد و نیازمند بررسی و کشف است.

ص:411


1- (1) سوره نساء، آیه 82.
2- (2) سوره توبه، آیه 64.
3- (3) سوره توبه، آیه 118.
4- (4) سوره مزمل، آیه 4.
5- (5) سوره نحل، آیه 89.

معمولاً چنین چیزی با بررسی مدلولات تضمّنی و التزامی حاصل می گردد؛ یعنی باید لوازم آشکار و غیر آشکار کلام مورد بررسی قرار گیرد تا این نوع از پیام استخراج شود. بگذریم از اینکه گاهی دلالت کلام از سنخ دلالت اشاره و اقتضا و دیگر دلالت هایی است که با تأمل و بررسی به دست می آید. گاهی با جست و جو از قرینه های لفظی که به کلام متصل است مفهومی به دست می آید و گاهی با جست و جو در قرینه های منفصل، مفهومی به دست می آید. گاهی نیز مفهوم از قرینه های عقلی و به اصطلاح لُبّی به دست می آید و همه اینها در حوزه تفسیر است.

اما در آنجا که بیان معنای ظاهری است و لفظ به صورت مستقیم خبر از معنا می دهد و در اصطلاح، دلالت مطابقی کلام است و خواننده و شنونده در پی پرده برداری نیست، با معانی ظاهری سر و کار دارد و لفظ هم همان ابتدایی را می فهماند، در این صورت از حوزه تفسیر متمایز است.

مردم عادی عربی دان معمولاً با این نوع فهم سر و کار دارند و حتی کسی که عربی نمی داند و از ترجمه آیات استفاده می کند، با فهم ظاهری و پیام هایی که از مدلول مطابقی به دست می آید ارتباط برقرار می کند.

اهل بیت علیهم السلام در ارائه تفسیر از همه نکات کلی و قواعد تفسیر استفاده کرده اند. به خوبی دیده می شود که آنان چگونه از روش قرآن به قرآن، قرآن به سنت، و لغت و ادب استفاده کرده اند و این تفسیرها غیر از تأویل است. مهم ترین نکته ای که می تواند متمایز کننده روش کلی اهل بیت علیهم السلام در تفسیر باشد، ویژگی اتصال به وحی، احاطه علمی و مقام عصمت آنان است که می تواند برجستگی گفته و تفسیرهای ایشان را بر دیگران نشان دهد.

3. جداسازی حوزه تفسیر و تأویل

با تأمل در روایات اهل بیت علیهم السلام مشخص می شود که آن بزرگواران حوزه و تفسیر را از تأویل جدا داشته اند. بدون شک حوزه تأویل، از قبیل تفسیر و معانی لفظ نیست، خواه عینیت یافتن در خارج و به تعبیری مصداق باشد یا حقیقی که حکم، خبر و هر امر ظاهری باشد که بر آن اعتماد دارد، لذا ممکن است حقیقت و مصداق های گوناگون کلام برای مردم روشن نباشد، اما چون معنای لفظ بر اساس قواعد زبان عربی گفته شده، برای مردم قابل فهم و کشف است؛ وگرنه باید قرآن، مجمل و غیر مبین باشد و این نظر با نور، موعظه و هدایت بودن قرآن سازش ندارد. با توجه به این معنا برای تأویل، افزون بر کشف و

ص:412

پرده برداری، هر فرد آگاه به قواعد می تواند از برخی مصادیق و حقیقت کلام پرده برداری کند، مگر در مواردی که از اسامی مستأثره و عالم غیب باشد، مانند زمان قیامت یا ملاکات احکام تعبدی.

دلیل بر این مطلب، تلاش مفسّران شیعه و سنی برای نشان دادن مصادیق و ملاکات و دلایل کلام و عینیت یافتن آن است. البته همان گونه که تفسیر بر طبق قواعد و روشی جایز است، تأویل نیز بر اساس قواعدی و در محدوده ای جایز است.

4. تفکیک حوزه باطن و ظاهر

باطن، معنایی است که در پس معنای ظاهر جای گرفته، چه آن معنای باطن یکی باشد یا بیشتر و چه با معنای ظاهر نزدیک باشد به گونه ای که برای ارتباط با آن نیاز به واسطه ای نباشد، یا آنکه میان آن دو، فاصله ای باشد؛ به گونه ای که ارتباط باطن با ظاهر نیازمند توضیح و ذکر قرینه باشد.

البته باید توجه داشت که دست یافتن به معانی باطن از رهگذر معانی ظاهری امکان پذیر است. یکی از احتمالاتی که درباره باطن گفته اند و با تفسیری از تأویل تطبیق می کند، این است که منظور از باطن، تعیین مصادیق است. برخی از مصادیق با تأملات ظاهری به دست می آید و برخی هم نیازمند به بیان معصوم علیه السلام است. در این صورت، باطن همان تأویل خواهد بود. اما مواردی که نیازمند به بیان معصوم علیه السلام است، ارتباطی به فهم و کشف معنا ندارد، و از مقوله دیگری است که بعدها درباره آن سخن خواهیم گفت؛ البته با عنایت به این نکته که مراد از تأویل ذکر مصداق باشد.

به عنوان نمونه از امام صادق علیه السلام نقل نمودیم که ایشان مراد از (وَ النَّجْمِ) در (وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ) را رسول الله صلی الله علیه و آله دانسته اند. لذا می توانیم روایاتی را که به بیان مصادیق خارجی آیات می پردازند از نوع باطن بدانیم.

5. ارجاع به قرآن

در بین روایات مطرح شده به برخی از اخبار بر می خوریم که ائمه علیهم السلام برای بیان مطالب یا حکمی، مخاطب خود را به قرآن ارجاع می دهند.

ص:413

6. نقش انحصاری اهل بیت علیهم السلام
اشاره

سؤالی که اکنون به ذهن می رسد این است که اصولاً در چه مواردی است که مرجعیت اهل بیت علیهم السلام در فرهنگ اسلامی مورد تثبیت و تأکید قرار می گیرد و غیرقابل جایگزین است؟

بی گمان آنچه در قرآن کریم برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمده و از وظایف واسطه ای وحی برشمره شده است، برای اوصیا و جانشینان او، یعنی کسانی که متصل به خزانه وحی بوده اند و به باب مدینه او پیوند داشته اند، باید قائل شد. خداوند می فرماید:

(وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ)1

آنچه از وحی بر پیامبران نازل می گردد، همان طور نیز به پیامبران فرمان می رسد که آنها را بیان کنند. اما پیامبر صلی الله علیه و آله به تفسیر یک یک جمله ها و آیات و تفسیر اجزای کلمات، به مانند یک مفسّر رایج، نپرداخته است. آنچه از احادیثی که از پیامبر گرانقدر رسیده یا در روایات اهل بیت علیهم السلام نقل شده، نشانگر حساسیت و ضرورت حضور آنان به عنوان هادی و ناظر در میان جامعه است. بر این اساس می توان این نقش را در چند بخش خلاصه نمود:

الف) تفصیل معارف و احکام

قرآن کریم عموماً به بیان کلیات احکام اکتفا کرده و احکام خاص و جزئی و نیز تفصیل و توضیح آنها را نیاورده است. روش کلی قرآن در بیان معارف و ارشاد به مسائل، همواره به گونه ای بوده که می توان آن را ترسیم کننده خطوط اساسی و تبیین گر کلی مسائل و بنیان قواعد دانست.

امام صادق علیه السلام در ضمن روایتی بیان می کنند که:

دستور نماز خواندن بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد، اما سخن از سه رکعت و چهار رکعت در میان نبود، بلکه رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که تعداد رکعات نماز را تفسیر و بیان کرد. دستور پرداخت زکات نازل شد و در آن از چهل درهم و یک درهم سختی نبود، بلکه رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که

ص:414

نصاب زکات را تفسیر کرد. دستور حج نازل شد و سخنی از هفت بار طواف در آن به میان نیامد و رسول خدا بود که مراسم طواف را به گونه ای خاص معین و تفسیر کرد.(1)

از این روایت می توان دریافت که جایگاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله توسط اهل بیت علیهم السلام همچنان به صورت تفصیل و تشریح احکام نازل شده، ادامه یافته است.

از سوی دیگر، نگرش سنت به بخش های معرفتی قرآن از نگرش به احکام جدا نیست. هر توصیف و نگرشی که به احکام فقهی شده و در آن، توضیحات و تفصیل هایی داده شده، در زمینه جزئیات معارف الهی و توصیف معاد و قیامت نیز آمده است. گواه این موضوع کتاب توحید صدوق است که در آن، نمونه ای از شیوه اهل بیت علیهم السلام در بیان معارف و تفصیل عقاید قرآن، ذکر شده است. آمدن این دسته از احکام و معارف در لسان اهل علیهم السلام بیت به معنای مبهم بودن قرآن و ممنوعیت تفسیر نیست؛ بلکه به این معناست که ما جز قرآن به منبعی دیگر برای تفصیل و توضیح معارف و احکام الهی نیازمندیم؛ یعنی در کنار ثقل اکبر، وجود ثقل اصغر برای معرفت تفصیلی عقاید ضروری است.

در همین جا می توان به علوم اهل بیت علیهم السلام در باب ناسخ و منسوخ و اسباب نزول و موقعیت شناسی نزول آیات اشاره کرد و دانستنی های آنان را در تفصیل احکام و وجه تخصیص و تقیید بخشی از آیات مورد توجه قرار داد. گرچه در زمینه تخصیص و تقیید و حتی ناسخ و منسوخ، اگر چنین چیزی در قرآن باشد، آن بزرگواران به خود قرآن استناد می کرده اند و در فهم این دسته از احکام به آیات دیگر استناد می جسته اند.

ب) تأویل آیات

بدون شک، علم تأویل قرآن اختصاصی به قرآن ندارد و آنچه در آیه هفتم سوره آل عمران آمده، بیانی است در مقابله با کسانی که به انگیزه فتنه جویی در صددند قرآن را منحرفانه تأویل کنند؛ با آنکه معنای درست آن را می دانند. عبارت «ابتغاء الفتنه» گویای این نکته است که تأویل کنندگان خود می دانند تأویلشان با مراد خداوند مغایر است، اما به انگیزه

ص:415


1- (1) نورالثقلین، ج 3، ص 141.

فتنه جویی، تأویل کلام را طبق خواسته خود تغییر می دهند. از سویی، تأویل قرآن کار هر کس نیست. درک عمق و لُبّ معانی و حقایق و انطباق آن بر مصادیق، ویژه کسانی است که در علم قرآن رسوخ دارند؛ کسانی که قرآن، بارها از آنان به عنوان راسخان در علم و خردمندان (أُولُوا الْأَلْبابِ) یاد می کند:

(... وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ... وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا الْأَلْبابِ)1 ؛

(کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ)2 ؛

(هذا بَلاغٌ لِلنّاسِ.. وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ)3.

اما رسوخ در علم و خردمندی، دارای درجات و مراتبی است که افراد به اندازه احاطه علمی و تقرب معنوی و اتصال به سرچشمه علم الهی از آن بهره می برند. مَثَل اعلای این آگاهی، شخص پیامبر صلی الله علیه و آله است که خداوند متعال افزون بر واسطه قرار دادن او برای ابلاغ وحی، به او کتاب و حکمت آموخته است(1) و در مرتبه بعد به اهل بیت پیامبر علیهم السلام علم تأویل آموخته شد؛ همان گونه که قبلاً به روایات آن اشاره کردیم.

یکی از فضائل اهل بیت علیهم السلام آگاهی آنان به تأویل قرآن است. گرچه می توان گفت دیگران نیز به بخشی از تأویل به معنای یاد شده دسترسی دارند، اما افزون بر اینکه مردم در درک مطالب علمی به ویژه مطالب مربوط به تأویل قرآن یکسان نیستند و افراد به میزان فهم و درک خود از معانی و دقایق بهره می برند، تأویلات قرآن هم، یکسان نیست و دارای درجات و مراتبی است.

بنابر تفسیری که تأویل را مرادف با بطون قرآن می داند و معانی بطنی، لایه به لایه است، ممکن است افرادی با آموزش و تهذیب نفس و تفکر در آیات، تنها به لایه هایی از تأویل و بطنی از بطون قرآن دسترسی داشته باشند، اما آنچه که از روایات فراوان استفاده می شود، این است که اهل بیت پیامبر علیهم السلام چون از راسخان در علم هستند و تأویل را از پیامبر

ص:416


1- (4) سوره نساء، آیه 113.

صلی الله علیه و آله آموخته اند و در بیت وحی تربیت شده اند، این ویژگی را دارند که از کمال تأویل برخوردار باشند و به جایگاه انحصاری برسند که در آنجا افراد معمولی به آن دسترسی ندارند.

به عبارت دیگر، حقیقت قرآن تنزل یافته و در قالب تنگ الفاظ و معانی محسوس مردم جای گرفته است. مردم با شنیدن آیات الهی، پیش درآمدی به امر هدایت پیدا می کنند و اگر بخواهند صعود کنند و از الفاظ محدود به درجات بالا برسند باید تلاش کنند. این تلاش معطوف به دو قسمت می شود:

یکی آنکه قرآن بخوانند و بیندیشند، و بخوانند و بالا بروند. گرچه در این میان نباید از سیر و سلوک و تهذیب نفس - عمل به تکلیف شرعی - غافل شوند.

دیگر آنکه از راسخان در علم بهره برند و به آگاه ترین افراد مراجعه کنند. اما چون همواره ممکن است در این میان، افراد و کسانی باشند که خطا کنند و به اشتباه راه نشان دهند، به کسانی ارجاع داده می شوند که اعتماد برانگیز باشند و عظمت و عصمت آنان از پیش تضمین شده باشد و دغدغه ای در اخذ و تمسک نداشته باشد.

به این جهت جایگاه انحصاری اهل بیت علیهم السلام در باب تأویل، اعتماد برانگیزی و تضمین راه و سلوک است و لذا در روایت ثقلین به اخذ از عترت تعبیر شده و به موضوع تمسّک و هدایت پذیری تأکید شده است که اگر این منبع را برگزیدید و به ریسمان آنان چنگ آویختند و به این کشتی سوار شدید، گمراه نخواهید شد.

ج) رفع اختلاف ها

یکی از موارد جایگاه انحصاری اهل بیت علیهم السلام که در روایات به آن تصریح شده، رفع اختلافات در تفسیر و تأویل و فهم کلی قرآن است. جامعه دینی و علمی در تفسیر و تأویل، قوام دهنده و مدیر علمی لازم دارد؛ یعنی کسی که سخن آخر را بگوید و فصل الخطاب باشد. از سوی دیگر، اصحاب ائمه هم نقش ضروری و انحصاری اهل بیت علیهم السلام را رفع اختلافات می دانسته اند. موارد بسیاری هم وجود دارد که امامان بزرگوار ما به طور عملی در میان علمای عصر خود به این دسته از اختلافات تفسیری در حد مقدور پایان می داده اند، با آنکه در نظر عده ای از علمای آن عصر، چنین پذیرشی نبوده است.

ص:417

انحصاری بودن جایگاه اهل بیت علیهم السلام چند جهت داشته است:

1. احاطه و رسوخ علمی اهل بیت علیهم السلام، بدین معنا که مباحث به جایی می رسید که نیاز به داوری داشت؛ یعنی کسی که بتواند در مسائل مهّم اعتقادی و مشتبهات تفسیری به بحث خاتمه دهد. بدون شک، اگر اهل بیت علیهم السلام در عصر خود آن جایگاه و منزلت را می یافتند تا بتوانند به نقش خود عمل کنند و دستگاه حکومت اجازه می داد تا آنان به تفسیر و تبلیغ روی آورند، بخش زیادی از نزاع های کلامی و اختلافات اعتقادی و نحله های مذهبی پدید نمی آمد و اسرائیلیات و خرافات، این چنین در فرهنگ اسلامی رواج نمی یافت.

2. موقعیت و پیوند با صاحب وحی و تربیت در محیط وحی. بدون شک پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، امام علی علیه السلام با توجه به حضور طولانی در کنار آن حضرت، جامع ترین فرد در دانش تأویل و تفسیر بوده است تا جایی که سیوطی از آن حضرت نقل می کند:

«آیتی نیست که نازل شده باشد و من ندانم که کجا و کی آمده است. در شب نازل شده است یا در روز، در دشت یا در کوهستان».

سایر ائمه معصومین علیهم السلام نیز، تربیت یافتگان همین مکتب بودند.

به این جهت دور از واقعیت نیست که گفته شود: «اهل البیت ادری بما فی البیت»؛ آنانی که در خانه وحی تربیت شده اند، به تفسیر و حل اختلافات تفسیری اولی هستند.

3. تجربه های امت های پیشین و ادیان گذشته؛ چون پیامبران پیشین جانشینانی نداشتند یا این جانشینان مغضوب واقع شدند و نتوانستند نقش خود را ایفا کنند، دچار تحریف معنایی در تفسیر کلمات شده اند، لذا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای پیش گیری از این آفت، اهل بیت خود را معرفی کردند.

لازم به ذکر است در مورد جایگاه انحصاری اهل بیت علیهم السلام موارد دیگری را هم می توان طرح کرد که به همین مقدار بسنده می کنیم.

ص:418

بخش ششم: مصداق یابی آیات (جری و تطبیق)

اشاره

ص:419

ص:420

تعریف جری و تطبیق
اشاره

روشن کردن مصداق یا مصادیق آیات قرآن و بیان افراد یا اشیائی که آیات الهی بر آنها صدق می کند، در تفسیر قرآن اهمیت ویژه ای دارد. آگاهی از مصادیق آیات قرآن، مقصود خداوند و هدف او را از نزول آیه به خوبی نشان می دهد. در بسیاری از موارد، ذکر مصداق می تواند پرده از چهرۀ آیات برگیرد و حکمت الهی از فرو فرستادن آنها را آشکار سازد. این شیوه را در تفسیر قرآن اصطلاحاً جری یا تطبیق آیه بر موردی مشخص، نام نهاده اند.

شیوه اهل بیت علیهم السلام در تفسیر، بدین گونه بوده که آیات را بر آنچه قابل تطبیق بوده است، منطبق می کردند؛ گرچه از مورد نزول آیه خارج باشد؛ چنانکه عقل نیز این معنا را تأیید می کند، زیرا قرآن برای راهنمایی عموم بشر نازل شده و معارف و عقایدی که بیان کرده، اختصاص به شرایط و زمان ویژه ای ندارد و فضایل و رذایل اخلاقی و احکام عملی آن، مقید به زمان و دوران مشخصی نیست.

البته وجود سبب نزول ها و حوادث و اموری که موجب نزول آیات درباره شخص یا واقعه ای شده است، دلیل بر آن نیست که حکم آیات مخصوص به آن شخص و واقعه باشد و با گذشت زمان، حکم هم نابود گردد. گرچه بیان اینکه آیات الهی درباره چه چیزی یا چه کسانی مصداق دارد، به عهده معصوم و آگاه بر تفسیر و تأویل آیات قرآن است. از این میان امام علی علیه السلام در این زمینه و در مواضع متعدد به بیان مصادیق آیات قرآن پرداختند و به ویژه در مواردی که مردم، دچار کج فهمی یا سوء استفاده از آیات الهی بوده اند، این روشنگری را به نحو احسن انجام داده اند.

براساس روایات، مصداق یابی های حضرت علی علیه السلام از آیات قرآن، گاه در معرفی چهره های منفی و خطرناک، و زمانی نیز در نمایاندن شخصیت نیکان و صالحان بوده است. گاه نیز امام علیه السلام در پاسخ به پرسش سائلی که از فهم و معنای آیه می پرسید، ابتدا

ص:421

مصداق یا مصادیق آیه را روشن می کرد تا بدین گونه بفهماند فهم دقیق آیه، مستلزم آگاهی بر این مطلب است که کلام الهی بر چه شخص یا اشخاصی دلالت دارد.

اینک نمونه هایی از این موارد را درکلام اهل بیت علیهم السلام می آوریم.

امام علی علیه السلام

(قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً)1

1. از امام علی علیه السلام در این باره سؤال شد که فرمودند منظور «فاجران قریش» هستند. در حدیث دیگری نیز امام می فرمایند مراد «خوارج» هستند.(1)

در تفسیر ثوری فقط روایت دوم نقل شده است.(2) ابن عطیه پس از نقل این حدیث «قال: هم الخوارج»(3) می گوید:

هذا ان صحح عنه فهو علی جهة امثال فیمن ضل سعیه فی الحیاة الدنیا و هو یحب انه یحسن؛این سخن امام اگر درست باشد از باب مثال است، زیرا آنها همچون کسی هستند که تلاشش در دنیا را تباه می سازد، در حالی که می پندارد کار خیری انجام داده است.

تفسیر المنیر همان مصداق اولی را بیان نموده است:

قال علی رضی لله عنه: هم الافجران من القریش بنوالمغیره و بنوامیه فاما بنوالمغیره فقطع الله تعالی دابرهم یوم بدر... و اما بنوامیه فمتعوا الی حین؛(4)مراد همان فجار قریش بنو مغیره و بنوامیه هستند؛ اما بنومغیره را خداوند در بدر هلاکشان کرد، ولی بنوامیه تا زمانی که خدا بخواهد زنده اند.

ص:422


1- (2) فتح القدیر، ج 3، ص 374؛ درالمنثور، ج 5، ص 465.
2- (3) تفسیر ثوری، ج 1، ص 179.
3- (4) محرر الوجیز، ج 3، ص. 545.
4- (5) تفسیر المنیر، ج 13، ص 249.

ابن کثیر پس از بیان اینکه مراد از آیه خوارج هستند، سخنی از امام علی علیه السلام نقل می کند که چرایی آن را توضیح می دهد:

عن علی رضی الله عنه: «تشتمل الحروریه کما تشتمل الیهود والنصاری؛(1)آیه، خوارج را هم شامل می شود؛ همچنانکه یهود و نصاری را هم شامل می شود». در جایی دیگر امام در جواب سؤال ابن الکواء می فرمایند: منظور تو و اصحابت هستید.(2)

(أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ)3

2. طبری ذیل این آیه روایات بسیاری از امام علی علیه السلام نقل می کند که ایشان مصادیق آیه را بیان می کند:

الف) عن علی بن ابی طالب رضی الله عنه (أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ) قال: «الافجران من قریش» (2 حدیث).

ب) عن بن ابی طالب رضی الله عنه قال: «بنی المغیره و بنوامیه» (یک حدیث).

ج) عن علی بن ابی طالب رضی الله عنه قال: «الا فجران من بنی اسد و بنی محزوم» (یک حدیث).

د) عن علی بن ابی طالب رضی الله عنه قال: «هم کفار قریش» (7 حدیث) برخی از این احادیث، عبارت «یوم بدر» اضافه دارد.

ه -) ابوطفیل عامر بن واثله ذکر ان علیاً قام علی المنبر سلونی قبل ان لا تسألونی و من تسالوا بعدی مثلی فقام ابن الکواء فقال: من «الذین بدلوا نعمت....» قال: منافقوا قریش.

و) عن علی بن ابی طالب قال: «فی قریش» (یک حدیث).

ز) عن علی بن ابی طالب قال: «منافقوا قریش» (یک حدیث).

طبق این احادیث، مصادیق این آیه فجار قریش، منافقان قریش، بنی مغیره، بنی امیه، بنی اسد و بنی محزوم و کفار قریش هستند. همه این موارد، به وضوح نشان می دهد که حضرت در مقام تطبیق آیه هستند.

ص:423


1- (1) تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 429.
2- (2) تفسیر طبری، ج 16، ص 34 «فقال علی علیه السلام: انت و اصحابک».

طبری پس از نقل این اقوال، روایاتی را از ابن عباس، مجاهد و سعید بن جبیر می آورد و سپس روایتی از عمر از علی علیه السلام نقل می کند که ایشان فرمود: مراد فجار قریش هستند.(1)

(وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ)2

3. از امام علی علیه السلام روایت شده: «هم السابقون الصلوات الخمس؛(2)مراد از آیه سبقت گیرندگان در نمازهای پنج گانه هستند».

بی شک امام در این حدیث نیز یکی از مصادیق آن را بیان نموده اند.

(سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ...)

4. از امام علی علیه السلام نیز دو روایت ذکر شده است: الف) کن اول دخل المسجد و آخر خارج؛(3)اولین کسی باش که به مسجد داخل می شود و آخرین کسی باش که از آن خارج می شود. ب) ای اداء الفرائض؛(4)ادای فرایض.

(فَصْلَ الْخِطابِ)6

5. از حضرت علی علیه السلام نقل شده: (فَصْلَ الْخِطابِ) ایجاد الیمین علی المدعی علیه؛(5)مراد از فصل الخطاب قسم خوردن مدعی علیه است.

ص:424


1- (1) تفسیر طبری، ج 8، جزء 13، صص 220-221؛ تفسیر مظهری، ج 5، ص 135 (بنو المغیره و بنو امیه)؛ فتح القدیر، ج 3، ص 133 (هم الفجار من قریش)؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 137 (مشرکوا)؛ تفسیر ثوری، ج 1، ص 157 (حدیث ب)؛ محرر الوجیز، ج 3، ص 337 (الف).
2- (3) تفسیر قرطبی، ج 17، ص 199؛ تفسیر مظهری، ج 9، ص 147.
3- (4) روح المعانی، ج 27، ص 185.
4- (5) محرر الوجیز، ج 4، ص 479.
5- (7) فتح القدیر، ج 5، ص 548.

(یَغْشَی النّاسَ)1

6. از علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله اشقی الناس را دو نفر معرفی نمودند، کسی که ناقه صالح را پی نمود و کسی که تو را ای علی علیه السلام به شهادت می رساند.(1)

(وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ)3

7. عن ابراهیم ان أناسا قدموا علی علیّ رضی الله عنه الکوفة بعد وقعة الجمل؛ فقال: اقسموا لهم، قال: هو المحروم؛(2)عده ای از مردم پس از واقعه جمل بر امام علی علیه السلام در کوفه وارد شدند، حضرت فرمودند: اموال را بین آنها تقسیم کنید، آنها محروم هستند.

در این حدیث امام با عمل خودشان مصداق محروم را مشخص می کنند.

(وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ)5

8. از امام علی علیه السلام روایت شده که حضرت مصداق «الناس» را اصحاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله معرفی نمودند.(3)

(الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا)7

9. ابن الکواء از امام علی علیه السلام درباره این آیه سؤال کرد:

«اهم الحروریه فقال لا هم اهل الکتاب کان اولهم علی الحق ثم کفروا و اشرکوا»؛(4)آیا آنها خوارج هستند امام فرمود: خیر آنها اهل الکتاب هستند، ابتدا بر حق بودند سپس کافر و مشرک شدند.

ص:425


1- (2) معالم التنزیل (ذیل سوره آل عمران، آیه 6).
2- (4) تفسیر طبری، ج 26، ص 202.
3- (6) فتح القدیر، ج 3، ص 541؛ تفسیر طبری، ج 17، ص 17.
4- (8) معانی القرآن، ج 4، ص 298.

(فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری)1

10. حارث اعور می گوید:

سئل علی بن ابی طالب رضی الله عنه، هو القدوة عن قتال اهل البغی من اهل الجمل و صفین، أمشرکون هم؟ قال: لا؛ من الشرک فروا. فقیل: أمنافقون؟ قال: لا؛ لان المنافقون لا یذکرون الله الا قلیلا. قیل له: فما حالهم؟ قال: اخواننا فی الدین بغوا؛پس از جنگ جمل و صفین - باغیان بر امام - پرسیدم: آیا اینها از مصادیق شرک و مشرک هستند؟ امام فرمود: از شرک فرار نمودند. گفتم: آیا منافق اند؟ امام فرمود: خیر، چون منافقین، خدا را یاد نمی کنند، مگر اندکی. گفتم: پس حال آنها چگونه است؟ فرمود: برادران دینی ما هستند که بر ما بغی نموده اند.(1)

(تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا...)3

11. امام علی علیه السلام فرمودند:

ان الرجل لیعجه من شراک فعله ان یکون اجود من شراک صاحبه، فیدخل فی قوله (تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَةُ...) ؛ (2) امام یکی از مصادیق آیه را چنین بیان می کنند: انسان اگر از سختی کار خودش کمرش خم شود، بهتر است که با دیگری شریک گردد.

(وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ)5

12. ابن ابی حاتم و ابوشیخ از امام علی بن ابی طالب علیه السلام نقل می کنند:

افترقت بنواسرائیل بعد موسی احدی و سبعین آفرقه کلها فی النار الا فرقة و افترقت النصاری بعد عیسی اثنتین و سبعین فرقة کلها فی النار الا فرقة و لتفرقن هذه الامة علی ثلاث و سبعین فرقة کلها فی النار الا فرقة؛ فاما الیهود؛ فان الله یقول: و من قوم موسی (أُمَّةٌ

ص:426


1- (2) تفسیر قرطبی، ج 16، ص 323.
2- (4) تفسیر طبری، ج 20، ص 122.

یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ) فهذه التی تنجوه، و اما النصاری فان الله یقول: (مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ) فهذه التی تنجوه، و اما نحن یقول (وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ) فهذه التی تنجو من هذه الامه؛(1)

بنی اسرائیل پس از موسی علیه السلام 71 فرقه شدند؛ تمامی در آتش اند مگر یک فرقه. نصاری پس از عیسی علیه السلام 72 فرقه شدند که همگی در آتش اند، مگر یک فرقه. این امت هم پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله 73 فرقه می شوند که همگی در آتش هستند، مگر یک فرقه. اما یهود، خداوند می فرماید: «و از قوم موسی، امتی به حق هدایت شده اند، آنها قوم نجات یافته اند». اما نصاری، خدا می فرماید: «دسته و امتی از آنها میانه رو هستند» آنها قوم نجات یافته اند، اما، ما می گوییم «امتی به حق هدایت یافته و به سوی او مایل می شوند، این همان گروهی است که از این امت نجات می یابد».

سایر اهل بیت علیهم السلام

(وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ)2

1. امام حسن علیه السلام پس از بیعت خویش با معاویه آنها را از مصادیق این آیه خواند وفرمود:

«قرأ الحسن بن علی فی خطبة فی شأن بیعته لمعاویۀ: و إن أدری لعله فتنة لکم و متاع إلی حین؛(2)چه می دانید این بیعت فتنه ای برای شما خواهد بود و متاعی تا زمانی که خداوند خواهد».

(وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ)4

2. در این باره از امام حسن بن علی نقل شده که فرمودند:

ص:427


1- (1) فتح القدیر، ج 2، ص 294 و شبیه این حدیث: تفسیرالمنیر قرطبی، ج 9، ص 122؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 78؛ درالمنثور، ج 3، ص 585.
2- (3) تفسیر قرطبی، ج 10، ص 283.

«اذا اصبت خیراً او عملت خیراً، فحدث به الثقة من اخوانک؛(1)هرگاه کار خیری انجام دادی یا با امر خیری برخورد نمودی، آن را برای افرادی ثقه از دوستانت بازگو کن».

بی شک امام در مقام بیان یکی از مصادیق نعمت هستند که همان «خیر» و نیکی و انتشار دادن آن است.

در حدیث دیگری نیز آمده: «الرجل المؤمن یعمل عملاً صالحاً فیخبر به اهل بیته».(2)

(مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ...)3

3. ابن ماجه از امام حسن بن علی علیه السلام باسند خودش نقل نموده که ایشان فرمودند:

این آیه درباره شخصی است که با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت نماید و با ایشان هجرت کند و کاری انجام ندهد، مگر به اذن رسول خدا صلی الله علیه و آله، هر حسنه او هفتصد برابر است و هر کس اسلام آورد هر حسنه اش ده برابر می شود.(3)

(کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ) (4) ؛ (خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً...)6

4. ابن سعد از اسود بن قیس عبدی نقل کرده است که:

لقی الحسن بن علی یوماً حبیب بن سلمه فقال: یا حبیب، رب لک فی غیر طاعة الله؛ فقال: اما مسیری الی ابیک فلیس من ذلک، قال: بلی و لکنک اطعت معاویة علی دنیا قلیله زائله، فلئن قام بک فی دنیاک لقد قعد بک فی دینک ولو کنت اذا فعلت شرا قلت خیرا کان ذلک کما قال الله:

ص:428


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 20، ص 102.
2- (2) تفسیر روح المعانی، ج 30، ص 164 (روایت مقسم از امام حسن علیه السلام).
3- (4) درالمنثور سیوطی، ج 2، ص 37.
4- (5) سوره مطففین، آیه 14.

«خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً، و لکنک کما قال الله: (کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ) .(1)

حسن بن علی علیه السلام را دیدم که به حبیب بن سلمه فرمود: ای حبیب، چه بسیار راه هایی که تو می روی در غیر طاعت خداست، گفت: من در راه پدر تو هستم پس نباید این گونه باشد. امام فرمود: بله، اما تو معاویه را اطاعت می کنی؛ آن هم برای متاع کم و فانی دنیا. اگر او همراه تو برای دنیایت گام بردارد تو را از آخرت باز می دارد و اگر کار شری انجام دهی می گوید آن کار خیر است، و این است سخن خدای تعالی که فرمود: «عمل صالح را با غیر صالح خلط می کنند»، اما تو به مصداق این آیه هستی که خدای متعال فرمود: «بر قلب هایشان چیزهایی را جاری می سازند که آن را کسب نکرده اند» (کنایه از اینکه ادعا می کنی بر راه علی علیه السلام هستی، اما بر راه او نیستی).

5. از امام سجاد علیه السلام روایت شده است:

قال له رجل: کیف اصبحت؟ فقال: «اصبحنا فی قومنا بمنزلة بنی اسرائیل فی آل فرعون؛ یذبحون ابنائنا و یلعنون سیدنا و شیخنا علی المنابر، و یمنعونا حقنا؛(2)

مردی از امام پرسید: چگونه روز می گذرانی؟ فرمود: ما در میان قوم خود چون بنی اسرائیل در میان آل فرعون هستیم؛ فرزندان ما را ذبح می کنند و بزرگ و سرور ما را بر منابر ناسزا می گویند و حق ما را منع می کنند.

این حدیث در طبقات ابن سعد این گونه نقل شده است:

«باسناد الی المنهال بن عمرو قال: دخلت علی علی بن الحسین فقلت: کیف اصبحت اصلحک الله؟ فقال: ما کنت اری شیخاً من اهل المصر مثلک لا یدری کیف أصبحنا، فأما اذا لم تدر - أو تعلم - فساخبرک اصبحنا فی قومنا بمنزلة بنی اسرائیل فی آل فرعون، اذا کانوا یذبحون ابناءهم؛ و یستحیون نساءهم، و اصبح شیخنا و سیدنایتقرب الی عدونا

ص:429


1- (1) درالمنثور، ج 4، ص 280 (ذیل سوره توبه، آیه 102)؛ روح المعانی، ج 11، ص 13.
2- (2) تذکرة الخواص، ج 2، ص 398.

بشتمه - أو سبه - علی المنابر، و اصحبت قریش تعد ان لها الفضل علی العرب، لان محمداً صلی الله علیه و آله منها، لایعد لها فضل إلا به، و اصحبت العجم مقرة لهم بذلک، فلئن کانت العرب صدقت ان لها الفضل علی العجم، و صدقت قریش ان لها الفضل علی العرب، لان محمد صلی الله علیه و آله منها، ان لنا اهل البیت الفضل علی قریش، لان محمداً صلی الله علیه و آله منا، فأصبحوا یأخذون بحقنا و لا یعرفون لنا حقاً فهکذا اصبحنا اذ لم تعلم کیف اصحبنا».

قال: فظننت انه اراد ان یسمع من فی البیت.(1)

(وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ)2

6. از امام باقر علیه السلام قوله الله عزوجل: (وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ) قال: «الوالد امیرالمؤمنین، و ما ولد الحسن و الحسین علیهم السلام»(2) ؛ از امام باقر علیه السلام درباره سخن خدای تعالی: (وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ) سؤال شد، امام فرمودند: «والد» امیرالمؤمنین «و ما ولد» امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند.

(کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ * إِلاّ أَصْحابَ الْیَمِینِ)4

7. از امام باقر علیه السلام نقل شده است:

«نحن و شیعتنا اصحاب الیمین وکل من ابغضنا اهل البیت فهم المرتهنون؛(3)ما و شیعیان ما اصحاب یمین هستیم و کسی که نسبت به ما بغض داشته باشد «مرتهن» است».

در شواهد التنزیل حسکانی روایاتی نقل شده که این سخن را تأیید می کند؛ از جمله:

ص:430


1- (1) طبقات ابن سعد، ج 5، صص 219-220، ابن عساکر، ترجمه امام من ترجمه تاریخ دمشق، ص 80، رقم 120 به سند خودش از ابن سعد؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 71، فصل 11.
2- (3) شواهد التنزیل، ج 3، ص 331 (دو حدیث).
3- (5) تفسیر قرطبی، ج 19، ص 87، ذیل آیه.

الف) اخبرنا عبدالرحمان بن الحسن الحافظ [اخبرنا] محمد بن ابراهیم بن سامه [اخبرنا] مطین [اخبرنا] احمد بن صبیح الاسدی [اخبرنا] هنبسه بن نجاد العابدی عن جابر: عن ابی جعفر فی قوله الله تعالی: (إِلاّ أَصْحابَ الْیَمِینِ) قال: «نحن و شیعتنا اصحاب الیمین».

ب) حدثنی القاضی ابوبکر الحبری [حدثنا] ابومنصور بن محمد بن احمد بن الاهوازی [کذا] [اخبرنا] الازهرا الهروی [اخبرنا] احمد بن نجده بن العریان [اخبرنا] عثمان بن ابی شیبه [اخبرنا] عنبسه العابد، عن جابر: عن ابی جعفر فی قوله: (کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ * إِلاّ أَصْحابَ الْیَمِینِ) قال: «هم شیعتنا اهل البیت».(1)

(وَ النَّجْمِ إِذا هَوی)2

8. از امام جعفر صادق علیه السلام درباره این آیه نقل شده است: «و النجم هو محمد و الهوی اذا نزل من السماء لیلة المعراج؛(2) «نجم» حضرت محمد صلی الله علیه و آله است و «هوی» نزول ایشان از آسمان در شب معراج».

(کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ)4

9. ابن ابی حاتم از حضرت باقر علیه السلام درباره این آیه نقل کرده است که ایشان فرمود: «اهل بیت النبی»؛(3) مراد از بهترین امت در این آیه، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله هستند.

(هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی)6

10. جابر از امام باقر علیه السلام نقل کرده که درباره (هذا نَذِیرٌ...) فرمود: «هو محمد صلی الله علیه و آله وسلم»؛ مراد از نذیر در این آیه، حضرت محمد صلی الله علیه و آله است.(4)

ص:431


1- (1) شواهد التنزیل، ج 2، ص 293.
2- (3) تفسیر قرطبی، ج 17، ص 83.
3- (5) درالمنثور، ج 2، ص 294.
4- (7) البرهان، ج 4، ص 301.

(وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ)1

11. در کتاب فهم القرآن از امام جعفر بن محمد علیه السلام درباره این سخن خدای متعال: (وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ) نقل شده که ایشان فرمود: «هو علی بن ابی طالب علیه السلام؛(1)مراد از آن علی بن ابی طالب علیه السلام است».

12. شهرستانی ذیل این نقل کرده است:

«قال ابو جعفر محمد بن علی الباقر رضوان الله تعالی علیه: نحن الناس و شیعتنا اشباه الناس و سائر الناس نسناس؛(2) از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: ما «الناس» هستیم و شیعه ما «اشباه الناس» و بقیه مردم نسناس هستند.

(وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ)4

13. ذیل این آیه در شواهد التنزیل آمده است:

حدثنی ابوالحسن الفارسی [حدثنا] ابوجعفر محمد بن علی الفقیه [حدثنا] احمد بن محمد بن القاسم العجلی [حدثنا] احمد بن یحیی بن زکریا القطان [حدثنا] بکر بن عبدالله بن حبیب [حدثنا] تمیم بن بهلول، عن ابیه، عن محمد بن سنان عن المفضل بن عمر، قال: سمعت جعفر بن محمد الصادق یقول: «ان رسول الله نظر الی علی و الحسن و الحسین فبکی قال: انتم المستضعفون بعدی.» قال المفضل: فقلت له: ما معنی ذلک یابن رسول الله؟ قال: معناه انکم الائمة بعدی ان الله تعالی یقول: (وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ) فهذه الآیة فینا جاریة الی یوم القیامة؛(3)

از جعفر بن محمد الصادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله به امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام نگاه کردند و گریه نمودند، سپس فرمودند:

ص:432


1- (2) شواهد التنزیل، ج 1، ص 271.
2- (3) تفسیر شهرستانی، ج 1، ص 237.
3- (5) شواهد التنزیل، ج 1، ص 431.

شما پس از من «مستضعف» هستید. مفضل از امام پرسید، پس معنی آیه چه می شود ای فرزند رسول خدا؟ فرمود: معنایش این است که شما ائمه پس از من هستید؛ خداوند می فرماید: (وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ... وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ)

پس این آیه تا روز قیامت در مورد ما جاری و ساری است.

(الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ)1

14. حسکانی در روایتی دیگر ذیل این آیه روایت می کند:

اخبرنا محمد بن عبدالله بن احمد، [اخبرنا] محمد بن احمد بن محمد بن علی [اخبرنا] عبدالعزیز بن یحیی بن احمد، قال: حدثنی محمد بن عبدالرحمان بن الفضل، قال: حدثنی جعفر بن الحسین، قال: حدثنی ابی، قال: حدثنی محمد [بن] زید، عن ابیه قال: سألت اباجعفر محمد بن علی فقلت [قلت «خ»] له: (الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ) قال: «نزلت فی علی وحمزه وجعفر، ثم جرت فی الحسین علیهم السلام»؛(1)از امام باقر علیه السلام روایت شده کسانی که به غیر حق از خانه هایشان اخراج شدند، امام علی علیه السلام و جناب حمزه و جعفر بودند و سپس این آیه درباره امام حسین علیه السلام جاری شد.

(قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّارِ...)3

15. عمران اخی می گوید از امام جعفر بن محمد پرسیدم:

ما تری فی قتال الدیلم فقال: قاتلوهم و رابطوهم، فانهم من الذین قال الله (قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّارِ...) ؛ (2) از امام صادق علیه السلام درباره نبرد با دیلمیان سؤال شد ایشان فرمودند: با آنها نبرد کنید زیرا آنها از همان هایی

ص:433


1- (2) شواهد التنزیل، ج 1، ص 399.
2- (4) تفسیر طبری، ج 7، جزء 11، ص 71، ذیل سوره توبه، آیه 123.

هستند که خداوند فرمود (قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّارِ...) با کسانی که کفار را یاری دهند مبارزه کنید.

طبری پس از ذکر اقوال دیگر، سخن امام صادق علیه السلام را ترجیح می دهد و می گوید: این سخن وجوب نبرد با یاری دهندگان به دشمنان (کفار) را می رساند.

(الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا...)1

16. حدثنا ابراهیم بن احمد بن ابی حصین قال حدثنی جدی ابو حصین القاضی ثناعون بن سلام ثنا عنبسه بن مخلد العابد عن جعفر بن محمد بن علی عن ابیه. قال:

ایاکم و الخصومة فانها تفسد القلب و تورث النفاق حدثنا مخلد بن جعفر الدمشق ثنا الحسن بن ابی الاحوص ثنا احمد بن یونس ثمنا ابوشهاب عن لیث عن الحکم عن ابی جعفر قال: الذین یخوضون فی آیات الله، هم اصحاب الخصومات؛(1)

از امام صادق علیه السلام روایت شده که از خصومت بپرهیزید که باعث فساد عقل و قلب می شود و نفاق را به جای می گذارد. و نیز از امام باقر علیه السلام روایت شده منظور از این آیه «کسانی که در آیات خدا بیهوده به دنبال اشکال هستند» صاحبان خصومت می باشند.

(ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ)3

17. سیوطی ذیل این آیه، حدیثی نقل می کند که به شرح ذیل است:

اخرج ابن سعد و ابن ابی حاتم عن جعفر بن محمد عن ابیه عن جده ان علیا قال للحسن؛ قم فاخطب الناس قال؛ انی اهابک ان اخطب و انا اراک؛ فتعیب عنه حیث یسمع کلامه و لا یراه. فقام الحسن فحمدالله و اثنی علیه و تکلم ثم نزل، فقال علی رضی الله عنه: (ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ) ؛(2)

ص:434


1- (2) حلیة الاولیاء، ص 184.
2- (4) درالمنثور، ج 2، ص 180.

از امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارش از امام علی علیه السلام روایت شده که ایشان به امام حسن علیه السلام فرمودند: بایست و برای مردم خطبه بخوان. امام حسن فرمودند: از شما شرم دارم که خطبه بخوانم و شما را ببینم. پس امام علی علیه السلام جایی ایستاد که کلام او را می شنید، اما او امام را نمی دید. پس امام حسن ایستاد و خطبه خواند و خدا را حمد و ثنا کرد و سپس فرود آمد. بعد از آن امام علی علیه السلام فرمود: (ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ)

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ)1

18. روایات بسیاری از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده که مراد از (کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ) امام حسن و امام حسین و منظور از (وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ) علی بن ابی طالب علیه السلام است. در روایت دیگری نیز نقل شده که مراد از آیه کسانی هستند که به ولایت امام علی علیه السلام متوسل شده اند، چون او نور است. اینک نمونه هایی از این روایات را ذکر می کنیم:

الف) و به حدثنا عبدالعزیز، قال: حدثنی محمد بن زکریا، [حدثنا] محمد بن عیسی [حدثنا] شعیب بن واقد قال: الحسین بن زید یحدث عن جعفر بن محمد، عن ابیه: عن جابر بن عبدالله، عن النبی صلی الله علیه و آله فی قوله تعالی: (یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ) قال: الحسن والحسین (وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ) قال: علی بن ابی طالب علیهم السلام.

ب) حدثونا عن ابی بکر السبیعی [حدثنا] علی بن العباس القانعی [حدثنا] جعفر بن محمد بن الحسین [حدثنا] ابراهیم بن محمد بن ابی شعیب، عن جابر: عن ابی جعفر فی قوله:

(یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ) [قال:] الحسن والحسین (وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ) قال: امام عدل یأتمون به، علی بن ابی طالب علیهم السلام.

ج) اخبرنا محمد بن عبدالله بن احمد الصوفی [اخبرنا] محمد بن احمد بن محمد الحافظ [اخبرنا] عبدالعزیز یحیی بن عیسی قال: حدثنی احمد بن عمار [حدثنی] القاسم بن ابی شیبه [حدثنی] عبدالله بن واصل، عن سعد بن طریف عن ابی جعفر فی قوله تعالی: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ

ص:435

آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ) قال: من تمسک بولایه علی فله نور.(1)

بررسی و جمع بندی
اشاره

روایات باقی مانده که از ائمه اطهار علیهم السلام در بخش مصداق یابی، حجم قابل توجهی را به خود اختصاص داده اهمیت موضوع جری و تطبیق را نشان می دهد. در یک تقسیم بندی می توان روایات ائمه اطهار علیهم السلام را در این بخش به چند دسته تقسیم نمود:

1. مصادیقی از سنخ تفسیر

بسیاری از مصادیق و تطبیق های اهل بیت علیهم السلام در مورد آیات قرآن کریم، مواردی بوده است که به نوعی مدالیل لفظی و مناسبات کلامی نیز بر آنها دلالت می کرده و در ارتباط با آن بوده است؛ مانند تطبیق «صراط مستقیم» بر کتاب خدا، مصادیقی از این است را می توان مشتمل بر موارد ذیل دانست:

الف) مصداق انحصاری: ائمه اطهار علیهم السلام گاه در تفسیر آیات و بیان مصادیق آنها به شخص یا مواردی اشاره کرده اند که به هیچ روی قابل انطباق بر موارد دیگر نیست. مانند روایتی که از حضرت علی علیه السلام ذیل آیه نجوا وارد شده است و امام خود را منحصرأ مصداق آیه دانسته و فرموده است: «آیه ای در کتاب خدا وجود دارد که کسی پیش از من و پس از من به آن عمل نکرده است».

تأملی در آیه نجوی

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ)؛2

«ای اهل ایمان، هر گاه بخواهید که با رسول، سخن سری بگویید (یا سؤالی کنید) پیش از این کار باید مبلغی صدقه دهید که این صدقه برای شما بهتر و پاکیزه تر است».

ص:436


1- (1) شواهد التنزیل، ج 2، ص 229.

نزول آیه نجوی امتحان و محکی برای شیفتگان خالص و دلدادگان واقعی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. به حکم این آیه، مؤمنان موظف شدند برای سخن گفتن با رسول خدا صلی الله علیه و آله ابتدا صدقه ای بپردازند، ولی با کمال تعجب، جز علی علیه السلام مصداقی برای آیه یافت نگردید. میبدی می نویسد:

و هیچ کس از صحابه به حکم این آیت نرفت، مگر علی بن ابی طالب: روی ان علی علیه السلام کان یقول: آیة فی کتاب اللّه لم یعمل بها احد قبلی و لا یعمل بها احدی بعدی و هی آیة المناجاه. روی انه قال: «کان عندی عشرة دراهم، فکنت اذا ناجیت النبی صلی الله علیه و آله تصدقت یدرهم فنسخت و لم یعمل بها احد غیری»؛(1)

علی علیه السلام فرمود: در قرآن آیه ای است که کسی جز من (نه قبل و نه بعد) به آن عمل نکرده است و آن آیه مناجات است. من ده درهم بیش نداشتم، هرگاه که با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سخن می گفتم یک درهم صدقه می دادم. این آیه نسخ شد؛ در حالی که غیر از من کسی به آن عمل نکرد.

همچنین ابونعیم حافظ به سند خود از ابی صالح از ابن عباس نقل کرده که مفوق بن احمد از علی علیه السلام آورده که ایشان فرمود:

ص:437


1- (1) کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 10، ص 21؛ المحرر الوجیز، ج 5، ص 280؛ هیچ کس به این آیه عمل نکرد، جز علی علیه السلام؛ اسباب النزول واحدی، ص 235؛ انوار التنزیل، ج 5، ص 43؛ تفسیر المظهری، ج 9، ص 211؛ الکشاف زمخشری، ج 4، ص 76؛ تفسیر عبدالرزاق، ج 3، ص 294؛ تفسیر مجاهد، ص 660، تحقیق عبدالرحمن بن محمد السورتی؛ تفسیر طبری، ج 28، ص 20؛ تفسیربغوی، ج 7، ص 52؛ تفسیرابن کثیر، ج 4، ص 326؛ سنن ترمذی ذیل تفسیر سوره مجادله، ج 5، ص 407؛ قال: حدیث حسن؛ تفسیر قرطبی، ج 17، ص 310؛ درالمنثور، ج 6، ص 185؛ الاوائل، ابو ایوب انصاری، ص 167 (ط طنجه مغرب)، الناسخ و المنسوخ، ص 231؛ تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 587؛ معالم التنزیل ذیل سوره مجادله، آیه 12 و ج 4، ص 283؛ التفسیرالمنیر، ج 28، ص 45؛ تفسیر ثعلبی، ج 3، ص 132؛ سنن ترمذی، قسمت تفسیر، ج 1، ص 406؛ المناقب، محمد بن سلیمان الکونی، ج 1، ص 188؛ الناسخ و المنسوخ، ابن سلامه، ص 45؛ نظم دری، ص 90؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 358؛ مناقب خوارزمی، ص 277، فصل 17؛ ریاض النظره، ج 3-4، ص 149؛ تأویل الآیات، ج 2، ص 673؛ تفسیرالحبری، ص 320؛ فتح القدیر، ج 5، ص 191.

در کتاب خدا آیه ای هست که پیش از من کسی بدان عمل نکرده و بعد از من هم نخواهد کرد و آن آیه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ) است. و آن آیه بعداً نسخ شد. و در کتاب مناقب از مکحول روایت شده که علی علیه السلام فرمود: قسم به خدا، به این آیه احدی غیر از من عمل نکرده است و بعد نازل شد (أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللّهُ عَلَیْکُمْ) توبه ای نیست مگر از گناه قبلی (صدقه ندادن). از کلبی از ابی صالح از ابن عباس نقل شده که می گوید: برای علی علیه السلام یک دینار بود که آن را به ده درهم فروخت. و هرگاه که با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نجوا می کرد یک درهم صدقه می داد و تا ده مرتبه نجوا کرد، و سپس این آیه نسخ شد. پس احدی به آن آیه غیر از علی علیه السلام عمل نکرده است.(1)

زمخشری از علی علیه السلام نقل می کند که فرمود:

هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا مرا طلبید و فرمود: می توانی یک دینار صدقه بدهی؟ گفتم: استطاعت آن را ندارم. پس فرمود: چقدر می توانی؟ گفتم: «حبة او شعیره» و ایشان فرمود: «انک لزهید؛تو بسیار پارسایی». گویند این حکم ده روز برقرار بود و سپس با آیه بعدی نسخ شد. برخی هم معتقدند تنها قسمتی از روز، این حکم دوام داشت. ولی تنها علی علیه السلام به آن عمل کرد و برای دیگران انجام این امر سنگین بود. فقیرها به دلیل فقرشان از آن ابا کردند و ثروتمندان حریص بر مال بودند و از پرداخت صدقه سر باز زدند.(2)

زمخشری از امام علی علیه السلام نقل می کند که فرمود:

«ان فی کتاب اللّه لآیة، ما عمل بها احد قبلی و لا یعمل بها احد بعدی، کان لی دینار فصرفته، فکنت اذا ناجیته تصدقت بدرهم».

و کلبی نیز گوید: «تصدیق به فی عشر کلمات سألهن رسول اللّه».

این فضیلتی بس عظیم است که هیچ کس دیگر نمی تواند آن را کسب کند. آری علی علیه السلام تنها عامل به آیه نجوا بود و این نشانگر شدت علاقه آن حضرت به رسول خدا

ص:438


1- (1) ینابیع الموده، باب 27، ص 234.
2- (2) کشاف، ج 4، ص 76.

صلی الله علیه و آله و تبعیتش از احکام الهی بود و دوست و دشمن بر این فضیلت او معترف اند.

ابن عمر می گوید:

«کان لعلی ثلاث، لو کانت لی واحدة منهن کانت احب الی من حمر النعم: تزویجه فاطمه و اعطاوه الرایة یوم خبیر و آیة النجوی».(1)

سیوطی در درالمنثور احادیث ذیل این آیه را به دو شکل بیان می کند:

1. حدیث نجوا نمودن حضرت علی با رسول خدا صلی الله علیه و آله (بخشش 10 درهم و 10 بار صحبت نمودن)

الف) اخراج ابن ابی شیبه، عبد بن حمید، الترمذی و حسنه، ابویعلی، ابن جریر، ابن المنذر، ابن مردویه، و النحاس عن علی [علیه السلام].

ب) عبد بن حمید، ابن المنذر، ابن ابی حاتم عن مجاهد.

ج) سعید بن منصور عن مجاهد.

2. حدیثی که حضرت علی علیه السلام در ضمن حدیثی فرمودند: «آیه ای در کتاب خداست که تنها من به آن عمل نمودم و سپس نسخ شد».

الف) اخراج سعید بن منصور، ابن راهویه، ابن ابی شیبه، عبد بن حمید، ابن المنذز، ابن ابی حاتم، ابن مردودیه، الحاکم و صححه.

ب) اخراج عبدالرزاق، عبد بن حمید، ابن منذر، ابن ابی حاتم و ابن مردودیه عن علی [علیه السلام](2)

ابن کثیر ذیل آیه اول مائده روایتی نقل می کند که آن را اینجا ذکر می کنیم:

عن ابن عباس: ما فی القرآن آیة (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا) الا ان علیا سیدها و شریفها و امیرها و ما من اصحاب النبی احد الا قد عوتب فی القرآن الا علی بن ابی طالب فانه لم یعاتب فی شیء منه؛ ابن عباس می گوید: هر آیه ای که در آن (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا) است علی علیه

ص:439


1- (1) الکشاف، ج 4، ص 76؛ همین کلام عیناً در ایسر التفاسیر، ج 5، ص 294 پس از نقل جریان روایت شده است؛ تفسیر ثعلبی، ج 3، ص 132؛ تفسیر روح البیان، اسماعیل حقی، ج 9، ص 406.
2- (2) درالمنثور، ج 8، صص 84-83.

السلام آقا سرور و امیر آن است و هیچ یک از اصحاب رسول اللّه نبودند، مگر اینکه در قرآن مورد عتاب واقع شدند، مگر علی بن ابی طالب علیه السلام.

این کثیر گرچه در سند این حدیث به خاطر وجود «علی بن ندیمه» که فردی شیعه است مناقشه می کند، اما می گوید:

«و قوله فلم یبق احد من الصحابه الا عوتب فی القرآن الا علیاً، انما یشر به الی الآیة الامر بالصدقه بین یدی النجوی، فانه قد ذکر غیر واحد انه لم یعمل بها احد الا علی؛(1) اما کلام ابن عباس که تمام صحابه مورد عقاب واقع شده اند، مگر علی علیه السلام اشاره به آیه ای دارد که خداوند فرمود: «هنگام نجوا با رسول اللّه صدقه بدهید» و بسیاری نقل نموده اند که هیچ کس به این آیه جز علی علیه السلام عمل نکرد».

به هر حال ابن کثیر عبارت ابن عباس را تلویحاً با این توجیح می پذیرد.

از ائمه اطهار علیهم السلام مصادیق انحصاری دیگر هم بیان شده که برخی را اشاره نمودیم.

ب) مصادیقی با قابلیت انطباق بر غیر اهل بیت علیهم السلام، منظور مواردی است که اهل بیت علیهم السلام مصداقی را بیان کرده اند که ممکن است بر دیگران هم قابل انطباق باشد؛ مثل:

1. تطبیق آیه (أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ)2 بر تاجران قریش، بنی امیه و بنی مغیره، بنی اسد و بنی محزوم، کفار قریش در روز جنگ بدر.

ص:440


1- (1) تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 470 (ذیل سوره مائده، آیه 1) کسانی که حدیث ابن عباس را نقل نموده: الفضائل، احمد بن حنبل، ص 168؛ کفایة الطالب، باب 31، ص 140؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 49، رقم 70 تا 82؛ تاریخ دمشق، ج 2، صص 429-430؛ ذخائر العقبی، ص 89؛ ریاض النض - ره، ج 3 و 4، ص 158؛ نورالابصار، ص 81؛ تاریخ الخفاء، ص 160؛ ینابیع الموده، باب 42، ص 129؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 112؛ منتخب کنزالعمال، ج 5، ص 38 (بر حاشیه مسند احمد) الخصائص، ابن البطریق، صص 200-201؛ حلیة الاولیاء، ج 1، ص 64؛ المناقب، خوارزمی، ص 266، فصل 17.

2. تطبیق (سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ)1 بر سبقت گرفتن برای شرکت در نمازهای پنج گانه یا اول کسی که داخل مسجد می شود و آخرین کسی که خارج می شود.

3. تطبیق (الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا)2 بر اهل کتاب.

4. تطبیق آیه (مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ)3 بر کسانی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت نمودند.

5. تطبیق آیه (کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ)4 بر کسی که به ظاهر فکر می کرد بر طریقت امام علی علیه السلام است، اما در واقع طرفدار معاویه بود و کارهای خوشایند معاویه را انجام می داد.

6. تطبیق حال اهل بیت علیهم السلام در میان امت اسلامی به حال بنی اسرائیل در میان فرعونیان، هنگامی که امام سجاد علیه السلام در جواب کسی که پرسید چگونه روزگار می گذرانید پاسخ دادند: چون بنی اسرائیل در میان فرعونیان؛ آنها فرزندان ما را ذبح می کنند و برای نزدیک شدن به شاهان به بزرگ و سرور ما ناسزا می گویند.

2. مصادیقی از قسم تأویل

پاره ای از مصادیق مواردی هستند که مدالیل لفظی، دلالت بر آنها ندارد. این دسته از مصداق یابی ها از سنخ تأویل اند؛ مانند:

الف) تطبیق آیه (وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا)5 بر ظهور امام مهدی (عج).

ب) از امام باقر علیه السلام در ذیل آیه: (الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ) روایت شده که این آیه درباره امام علی علیه السلام و جناب حمزه و جعفر بوده و سپس درباره امام حسین علیه السلام نیز جاری شد.

ص:441

ج) در ذیل آیه (وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا) از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله به امام حسن و امام حسین علیهما السلام نگاه کردند و گریه نمودند و سپس فرمودند: «شما پس از من «مستضعف» هستید». مفضل از امام پرسید پس یعنی آیه چه می شود، ای فرزند رسول خدا؟ ایشان فرمود: «معنایش این است که شما ائمه پس از من هستید و این آیه تا روز قیامت در مورد ما جاری و ساری است».

د) از امام صادق علیه السلام روایت شده است که مراد از (وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ) امام علی علیه السلام است.

ه -) ذیل (کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ * إِلاّ أَصْحابَ الْیَمِینِ) از امام باقر علیه السلام روایت شده که اصحاب یمین، ما و شیعیان ما هستیم.

ص:442

بخش هفتم: تفسیر مفردات در کلام اهل بیت علیهم السلام

اشاره

ص:443

ص:444

تعریف مفردات

علم مفردات، دانشی است که درباره تک واژه های (مفردات) قرآنی از نظر ریشه و اشتقاق لغوی و دلالت بر معنای مطلوب، مناسبات، نحوه تلفظ و نوع کاربرد آن در قرآن بحث و گفت وگو می کند و یکی از مهم ترین شاخه های آن «غریب القرآن» است. غریب در لغت به کلام دشوار و دیر فهم گفته می شود؛ همچنان که فرد غریب در میان مردم، کسی است که از وطن خود دورافتاده باشد.(1)

لغات و الفاظ قرآن دو قسم است: یک قسم، آن دسته از الفاظی است که عوام و خواص عرب، هر دو، معنای آن را می فهمند و قسم دیگر، آن الفاظی است که فهم و شناخت آنها نیاز به آگاهی از زبان عرب دارد و تنها آگاهان و عالمان بر زبان، آن را در می یابند به این دسته از الفاظ غریب القرآن می گویند.

پس علم غریب القرآن، دانشی است که در آن کلمات مشکل و دشوار قرآن تفسیر می شود. البته این کار بر اساس آنچه در روایات و زبان عرب آمده است انجام می گیرد.(2)

اهمیت و جایگاه دانش مفردات

نخستین دانشی که در میان علوم قرآنی باید بدان پرداخته شود علوم لفظی است و در این میان، بررسی الفاظ مفرد یا تک واژه ها از اهمیت خاصی برخوردار است. دریافت معانی واژه های قرآن، نخستین مرحله درک و فهم قرآن است؛ از همین رو فقها و حکما در احکام خود از الفاظ و تعابیر قرآن یاری می گیرند و شعرا و بلغا در آثار خود بدان تکیه می کنند.(3)

ص:445


1- (1) طریحی، تفسیر غریب القرآن الکریم، مقدمه.
2- (2) ابی محمد مکی بن ابی طالب قیسی، تفسیر المشکل من غریب القرآن، ص 51.
3- (3) المفردات فی غریب القرآن، ص 6.

اولین گام در جهت تفسیر و فهم آیات الهی آگاهی بر لغت قرآن و شناخت معانی واژه های دشوار کتاب خداست، از این رو در کتب تفسیر، شناخت لغات عرب از آداب و شروط تفسیر قرآن معرفی شده است. سیوطی نیز بابی را تحت همین عنوان در کتاب خود آورده و نوشته است:

شناخت این فن برای مفسر، امری ضروری است و کسی که خواستار کشف معانی قرآن است به علم لغت نیاز دارد. مجاهد می گوید: شایسته نیست کسی که به خدا و روز واپسین ایمان دارد درباره قرآن سخن گوید؛ در حالی که به لغات عرب آگاهی ندارد، زیرا قرآن به زبان عربی نازل شده است.(1)

امام علی علیه السلام پیشگام در تفسیر واژه ای
اشاره

با تتبع در سخنان بازمانده از امام علی علیه السلام اعم از خطبه ها، نامه ها، کلمات قصار و روایات تفسیری ایشان، نخستین نشانه های توجه به آیات و شرح مفردات قرآنی به طور آشکار به چشم می خورد.

سیوطی در باب شروط و آداب تفسیر، اطلاع بر دانش های مختلفی را مقدمه تفسیر قرآن می داند و اشاره می کند که حضرت علی علیه السلام بر آنها احاطه کامل دارد که از جمله این علوم، علم لغت است.(2) در برخی از کتب، نام حضرت علی، ابن عباس و ابن مسعود به عنوان افرادی که در این فن مشهورند به چشم می خورد. اینان از فصاحت و بیان، بهره وافری داشتند و اقوال آنان مصدر و مرجعی برای دیگر مفسران به شمار می آمد. البته در این میان حضرت علی علیه السلام جایگاه ویژه ای دارد و به عنوان معلم و مربی اصحاب به شمار می آید.

او نخستین فرد از اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است که در سخنان خود، اقدام به شرح و تفسیر مفردات قرآن با شیوه خاص خود کرده و این روش به فرزندان آن حضرت نیز منتقل شده است.

گویا در میان اصحاب و شاگردان آن حضرت، عبدالله بن عباس در تفسیر و شرح مفردات قرآن بیشترین بهره ممکن را از آن حضرت برده است. او با اتکا بر تعلیمات مربی و معلم

ص:446


1- (1) سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 2، ص 1209.
2- (2) ر. ک: الاتقان فی علوم القرآن، ج 2، نوع 78.

خود، مکتبی تفسیری بنیان نهاد و به گونه ای منظم و با استفاده از اشعار عرب و راهنمایی های امام، به تفسیر واژه های قرآن پرداخت. سیوطی کتاب ابن عباس را به روایت «علی بن ابی طلحه» به طور کامل در اتقان آورده است.

ابن عباس که در میان اصحاب، در دانش و فهم قرآنی و به ویژه تفسیر غریب القرآن شهره است، در سخنان مختلف، دانش خود را در مقایسه با دانش امام علی علیه السلام چون قطره ای در کنار دریا می داند و خود را شاگرد آن حضرت معرفی می کند. او در زمینه دانش های مختلف و به ویژه تفسیر و تبیین الفاظ و واژه های قرآن، از محضر امام بهره های فراوانی برده است.

بدین ترتیب امام علی علیه السلام پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نخستین کسانی است که به تفسیر و شرح مفردات قرآن توجه داشته است. آن حضرت در تفسیر و تبیین آیات قرآن، ابتدا به شرح واژه های آنها می پرداخته تا فهم آیه را برای مردم آسان سازد و آنان را از کج فهمی های رایج، رهایی بخشد، زیرا شناخت معنای واژگان دشوار، در فهم آیات قرانی بسیار اهمیت دارد.

لازم به ذکر است امامان اهل بیت علیهم السلام هم با عنایت به ودایع نبوت و اتصال به منبع وحی، همچون علی علیه السلام در این میدان بی بدیل بوده اند؛ چنانکه اعتراف بسیاری از بزرگان اهل سنت این مطلب را تأیید می کند.

امام علی علیه السلام و تفسیر مفردات

(فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالِّینَ)1

1. از امام علی علیه السلام نقل شده که فرمود:

«انما سمیت عرفات لانه قیل لا براهیم حین اری المناسک عرفت؛(1)علت نام گذاری عرفات بدین نام، این است که هنگامی که به حضرت ابراهیم مناسک را نمایاندند، بدو گفته شد شناختی».

ص:447


1- (2) درالمنثور، ج 1، ص 536.

(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ)1

2. از حضرت علی علیه السلام نقل است که فرمود:

«الخشوع فی القلب و ان تلین للمرء المسلم کنفک و لا تلتفت؛(1)خشوع در قلب است و اینکه فرد مسلمان آرام باشد و متوجه جایی دیگر نباشد».

(قَصْرٍ مَشِیدٍ)3

3. از امام علی روایت شده که «قصر مشید» را به «گچ کاری» شده ترجمه نموده اند.(2)

(وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ...)5

4. ابن جریر از علی بن ابی طالب علیه السلام درباره این سخن خدای متعال نقل کرده که فرمود:

الشیخ الکبیر الذی لایستطیع الصوم فیفطر و یطعم مکان کل یوم مسکینا؛(3)پیرمرد کهنسالی که نمی تواند روزه بگیرد، پس افطار کند و عوض هر روز یک مسکین را طعام دهد.

5. قرطبی می گوید:

واژه عذاب، گاهی به معنی «حبس» است؛ مثل «ولیشهدوا منا عذابها» که در اینجا به معنی «حبس» است و سپس به کلام حضرت علی علیه السلام استشهاد می کند که ایشان فرمود: «اعذبوا نساءکم من الخروج ای احسبوهن»؛ یعنی نگذارید زنانتان خارج شوند. و نیز در جای دیگری فرمودند: «اعذبوا من ذکر النساء] انفسکم [»زیرا آنها شمارا از جهاد باز می دارند.(4)

ص:448


1- (2) تفسیر طبری، ج 18، ص 2؛ تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 7.
2- (4) تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 652.
3- (6) فتح القدیر، ج 1، ص 209؛ تفسیر طبری (ذیل سوره بقره، آیه 185).
4- (7) تفسیر قرطبی، ج 1، ص 192.

6. درباره واژه «رعد» از امام علی علیه السلام چنین نقل شده است:

وهو المعلوم فی لغه العرب و قد قال لبید فی الجاهلیه:

فجعنی الرعد و الصواعق بال فارس یوم الکریهة النجد(1)

این واژه در لغت عرب، شناخته شده است؛ همان گونه که لبید در دوران جاهلیت گفته است: رعد و صاعقه در آن روز ترسناک، در حالی که سوار بر اسب بودم مرا ترساند.

(أَنْ یَأْتِیَکُمُ التّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ)2

7. از علی بن ابی طالب درباره واژه «سکینه» نقل شده:

«السکینة ریح هفافه لها وجه کوجه الانسان»و در حدیث دیگر آمده: «ریح هفافه لها صورة». به نظر می رسد عبارت «کوجه الانسان»در روایت اول از اضافات راوی باشد و حدیث دوم صحیح تر به نظر می رسد.

طبری در ادامه توضیح می دهد: اصل سکینه به معنی آرامش است. «سکن فلان الی کذا و کذا: اذا اطمأن الیه؛فلان شخص با فلان چیز آرام گرفت». او بر طبق این تفسیر می افزاید:

اذا کان معنی السکینه ما وصف فجائز ان یکون ذلک علی ما قاله علی بن ابی طالب علی ما روینا عنه؛اگر معنی سکینه این باشد آن گونه که وصف نمودیم، پس آنچه حضرت علی علیه السلام هم در این باره گفته اند جایز است.(2)

توضیح اینکه ریح هفافه، باد تندی است که آرام بخش باشد.

8. از امام علی علیه السلام روایت شده که مراد از «صلاة وسطی» نماز عصر است.(3)

ص:449


1- (1) همان، ج 1، ص 217.
2- (3) تفسیر طبری، ذیل سوره بقره، آیه 248.
3- (4) تفسر طبری، ج 2، ص 558 (او این قول را ترجیح می دهد و می گوید: آن را وسطی گفته اند، چون قبل و بعد آن، دو نماز است، ج 2، ص 568).

(وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ)1

9. قال علی علیه السلام: «انتم سامدون، ای غافلون؛(1)سامدون یعنی شما غافل اید».

(وَ لکِنْ کُونُوا رَبّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ)3

10. امام علی علیه السلام درباره واژه «ربانیین» فرمودند: «هوالذی یری علمه بعلمه؛(2)کسی که علمش را با عملش همراه می سازد».

(فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً)5

11. سیوطی در تفسیر درالمنثور دو روایت ذیل این آیه از حضرت علی علیه السلام نقل نموده است:

الف) «الهباء شعاع الشمس التی یخرج من الکوه؛شعاع خورشیدی که چون تاری باریک خارج می شود».

ب) «الهباء ریح الغبار یسطع ثم یذهب فلایبقی منه شیء فجعل الله اعمالهم کذلک؛(3)غباری که بر می خیزد و می رود و چیزی از آن باقی نمی ماند و خداوند اعمال آنها را به آن تشبیه نموده است».

در تفسیر طبری از امام علی علیه السلام «هباء منبثا» به گرد و خاک برخاسته از حرکت چهارپایان «رهج الدواب» ترجمه شده است.

شاید بتوان این گونه گفت که «هباء» گرد و خاک برخاسته است و «هباء مبنثا» اگر حاصل حرکت چهار پایان باشد به عنوان یکی از مصادیق آن است. و «هباء منثور» شعاع خورشیدی است که به صورت نوری باریک می تابد و ذره های غباری را نشان می دهد که در هوا پراکنده هستند که به صورت عادی دیده نمی شود.

ص:450


1- (2) تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 465.
2- (4) معالم التنزیل، ج 1، ص 249.
3- (6) درالمنثور، ج 6، ص 246؛ فتح القدیر، ج 4، ص 83؛ روح المعانی، ج 19، ص 7؛ تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 144.

لازم به ذکر است در تفسیر درالمنثور «الهباء المنبث» و «رهج الذوات»: تکه های کوچک آتش که از آتش برخاسته و مثل اخگرهایی فرو نشسته از بین می رود، شرح داده شده و «الهباء المنثور» به معنای «غبار الشمس الذی تراه فی شعاع الکوة»(1)به نقل از امام علی علیه السلام ترجمه شده که به نظر می رسد این قول از بقیه صحیح تر باشد، بر این اساس، عبارت طبری از اشتباه نسخه برداران خواهد بود یا یکی از مصادیق آن را بیان کرده است.

12. از امام علی علیه السلام درباره واژه «خنس» نقل شده:

«الخنس هی الکواکب الخمسه الدراری: زحل، المشتری، عطارد، المریخ و الزهره؛(2) «خنس» پنج ستاره زحل، مشتری، عطارد، مریخ و زهره هستند».

(مُتَّکِئِینَ عَلی رَفْرَفٍ خُضْرٍ)3

13. درباره این آیه حضرت علی علیه السلام می فرماید: «فضول المحابس».(3) همچنین در تفسیر روح المعانی از امام علی نقل شده: «فضول المحابس و هی مایطرح علی ظهر الفراش للنوم علیه؛(4) «رفرف خضر» بالش هایی است که برای تکیه یا برای خوابیدن بر بالای رختخواب گذاشته می شود».

(وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاّ کُلُّ خَتّارٍ کَفُورٍ)6

14. عن علی علیه السلام قال المکر غذر و الغذر کفر(5) علی علیه السلام فرمودند مگر نیرنگ و فریب است و فریب و نیرنگ کفر است.

ص:451


1- (1) درالمنثور سیوطی، ج 8، ص 5 (ذیل سوره واقعه، آیه 6)؛ فتح القدیر، ج 5، ص 181.
2- (2) تفسیر قرطبی، ج 19، ص 236.
3- (4) درالمنثور، ج 7، ص 722.
4- (5) روح المعانی، ج 27، ص 124.
5- (7) تفسیر طبری، ج 21، ص 86.

(لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً)1

15. امام علی بن ابی طالب علیه السلام که هلال هری در این باره که «حقب» در کتاب خدا چقدر است، فرمود: «تجده ثمانین سنة کل سنة اثنا عشر شهرا و کل شهر ثلاثون یوما و کل یوم الف سنة؛(1)هشتاد سال که هر سال آن دوازده ماه و هر ماه سی روز و هر روز آن هزار سال (دنیا) است».

16. قرطبی ذیل سوره مزمل می گوید:

گاهی برای ملاطفه از اسم مشتق آن حالت استفاده می شود؛ مثل اینکه علی بن ابی طالب علیه السلام بر خاک خوابیده بود رسول الله صلی الله علیه و آله به او گفت: «قم یا ابا تراب» نه به قصد عتاب، بلکه به قصد ملاطفه.(2)

17. ان رجلا قام الی علی رضی الله عنه فقال: ما العاصفات قال الریح؛(3)مردی از امام علی علیه السلام در مورد معنی و «العاصفات» پرسید؟ امام پاسخ داد، یعنی باد.

(وَ النّازِعاتِ غَرْقاً * وَ النّاشِطاتِ نَشْطاً * وَ السّابِحاتِ سَبْحاً * فَالسّابِقاتِ سَبْقاً * فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً)5

18. از امام علی علیه السلام درباره معنی «نازعات، ناشطات، سابحات، سابقات و المدبرات» سئوال شد، ایشان این گونه پاسخ دادند:

نازعات: «الملائکة تنزع ارواح الکفار؛ملائکه ای که جان کفار را می گیرند آن هم با حالت غضب».

ناشطات: «الملائکه تنشط ارواح الکفار ما بین الاظفار و الجلد حتی تخرجها: ملائکه ای که روح کفار را از بین ناخن و پوست آنها می کشند تا خارج شود».

ص:452


1- (2) تفسیر طبری، ج 30، ص 10.
2- (3) تفسیر قرطبی، ج 19، ص 32.
3- (4) تفسیر طبری، ج 29، ص 230.

سابحات: «الملائکه تسبح بارواح المؤمنین بین السماء و الارض؛ ملائکه ای که جان های مؤمنین را بین آسمان و زمین به نرمی بالا می برند».

سابقات: «یسبق بعضها بعضا بارواح المؤمنین الی الله؛ ملائکه ای که همراه ارواح مؤمنین، برخی بر بعضی سبقت می گیرند».

المدبرات: «الملائکه تدبرا امر العباد من السنة الی السنة؛ فرشتگانی که به امر خدا امور بندگان را از سالی تا سال دیگر تدبیر می کنند».(1)

19. از امام علی علیه السلام روایت شده که مراد از «عادیات» شترهایی هستند که از عرفه به مزدلفه می روند و از مزدلفه به منا.(2)

20. از حضرت علی علیه السلام نقل شده که فرمودند:

الذاریات: ریاح؛ الحاملات: السحاب تحمل الماء؛ الجاریات: السفن؛ و المقسمات: الملائکه؛ذاریات به معنی بادها و حاملات، ابرهایی که آب را حمل می کنند؛ و جاریات، کشتی ها و مقسمات، ملائکه هستند.

این حدیث را عبدالرزاق، الفریانی، سعد بن منصور، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتم، ابن انباری، دارقطنی، حاکم که آن را صحیح دانسته است و بیهقی در شعب الایمان از طریق امام علی علیه السلام نقل نموده اند.(3)

امام سجاد علیه السلام و تفسیر مفردات

(قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ)4

1. اخرج ابن جریر و ابو الشیخ فی المعظمه عن علی بن الحسین قال:

ص:453


1- (1) درالمنثور، ج 8، ص 403؛ فتح القدیر، ج 5، ص 455؛ تفسیر قرطبی، ج 19، صص 190-193.
2- (2) مجرر الوجیز، ج 5، ص 513؛ معالم التنزیل، ج 4، ص 485.
3- (3) فتح القدیر شوکانی، ج 5، ص 103؛ تفسیر طبری (ذیل سوره ذاریات، آیه 1)، ج 26، ص 187، ضمن 12 حدیث؛ درالمنثور، ج 7، ص 614؛ صحیح بخاری، ج 3، ص 48، جز 6، ذیل سوره ذاریات؛ تفسیر قرطبی، ج 17، ص 29؛ تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 413؛ محرر الوجیز، ج 5، ص 172.

اسم جبرئیل عبدالله و اسم میکائیل عبیدالله و اسم اسرافیل عبدالرحمن و کل شیء راجع الی ایل فهو معبد الله عز و جل؛(1)از امام سجاد علیه السلام روایت شده که اسم جبرئیل عبدالله است و اسم میکائیل عبیدالله و اسم اسرافیل عبدالرحمن و هر اسمی که به «ایل» ختم شود، عبد خدای عز و جل است.

(هُمْ ناسِکُوهُ)2

2. بیهقی در شعب الایمان از امام سجاد علیه السلام روایت کرده که مراد ذبح است.(2)

امام باقر و امام صادق علیهما السلام و تفسیر مفردات

(وَ النَّجْمِ إِذا هَوی)4

1. قال جعفر بن محمد بن علی بن الحسین رضی الله عنهم:

«والنجم»، یعنی محمد صلی الله علیه و آله و اذا هوی اذا نزل من السماء لیلة المعراج؛(3)

از امام صادق علیه السلام روایت شده که نجم: حضرت محمد صلی الله علیه و آله است و «إذا هوی» هنگام نزول ایشان از آسمان به زمین در شب معراج است.

(إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ)6

2. از امام صادق علیه السلام روایت شده که مراد از «متوسمین» تیزهوشان است که در احادیث دیگر، مصداق آن اهل بیت علیهم السلام معرفی شده اند.(4)

ص:454


1- (1) درالمنثور، ج 1، ص 225؛ تفسیر طبری، ج 1، ص 437.
2- (3) روح المعانی، ج 17، ص 196.
3- (5) تفسیر قرطبی، ج 17، ص 83؛ فسیر مظهری، ج 9، ص 76 (در این حدیث امام، صادق می فرماید: الهوی النزول)؛ معالم التنزیل، ج 4، ص 2234.
4- (7) ر. ک: روح المعانی، ج 14، ص 74؛ درالمنثور، ج 5، ص 90؛ حلیة الاولیاء، قسمت امام صادق، ص 193.

3. از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت شده که منظور از (سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی) فاتحة الکتاب است.(1)

(فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ)2

4. امام جعفر صادق علیه السلام در این باره فرمودند:

«استقم علی الاخبار عن الله تعالی بصحه العزم؛(2)اخباری که از جانب خداوند به تو می رسد با تمام عزم استقامت بورز».

(وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ)4

5. امام باقر علیه السلام فرمودند: «هی حجارة من کبریت؛(3)مراد از آن، سنگی از کبریت (گوگرد) است».

(إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً)6

6. از امام سجاد و امام محمد باقر علیهما السلام روایت شده که «موقوت» در اینجا به معنی «مفروض» است؛ یعنی نماز بر مؤمنین واجب گشته است.(4)

(فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ)8

7. از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده که «مراد از (مِنَ الْهُدی) گوسفند است.(5)

ص:455


1- (1) روح المعانی، ج 14، ص 78.
2- (3) روح المعانی، ج 12، ص 151.
3- (5) تفسیر ابن کثیر، ج 7، ص 59 (ذیل سوره تحریم، آیه 6) و ج 1، ص 207، (سوره بقره، آیه 34).
4- (7) تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 384.
5- (9) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 410 (سوره بقره، آیه 196) همین حدیث از امام علی علیه السلام هم روایت شده است.

8. قرطبی درباره معنی لغوی بقر می گوید:

فالبقره تشق الارض بالحرث و تثیره و منه الباقر لابی جعفر محمد بن علی زین العابدین لانه بقر العلم وعرف اصله؛(1)قرطبی در معنی بقره می گوید: «بقره» یعنی شکافنده زمین و زیر و رو کننده به خاطر کشت و زرع و از این کلمه است باقر، لقب محمد بن علی بن زین العابدین علیهما السلام، زیرا او علم را شکافت و از اصل آن آگاهی داشت.

نووی در شرح خود بر صحیح مسلم می گوید:

جراح گفته من از جابر شنیدم که گفت: من هفتاد هزار حدیث از امام باقر علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله می دانم و سپس می گوید: ابو جعفر هذا هو محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب المعروف بالباقر لانه بقر العلم ای شقه و فتحه فعرف اصله و تمکن فیه؛(2)ابوجعفر مورد نظر محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب است که به باقر معروف بود، زیرا او علم را شکافت و آن را باز نمود و به حق، آن را شناخت و در آن متمکن شد.

آری این است اعتراف صریح بزرگ ترین شارح صحیح مسلم.

(سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ)3

9. قال جعفر الصادق: «سمیا الثقلان لانهما مثقلان بالذنوب؛(3) از امام صادق علیه السلام روایت شده که آنها را «ثقل» نامیده اند، زیرا با گناه، بار خودشان را سنگین می کنند».

ص:456


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 1، ص 445.
2- (2) صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 102.
3- (4) تفسیر قرطبی، ج 17، ص 169.

(یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ)1

10. اخرج ابن ابی حاتم و ابن عساکر عن ابی جعفر الباقر قال: السجل ملک؛(1) از امام باقر علیه السلام روایت شده که سجل نام فرشته است.

(إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ... وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ...)3

11. از جابر از امام باقر علیه السلام درباره این آیه نقل شده است:

«و الغارمین و فی سبیل الله وابن السبیل، قال: الغارمین المستدینین بغیر فساد و ابن السبیل المتجاز من الارض الی الارض؛(2) «غارم» یعنی کسی که از غیر فساد مقروض باشد و وامدار و «ابن السبیل» یعنی کسی که از جایی می خواهد به جایی برود، ولی هزینه آن را ندارد (در راه مانده)».

ص:457


1- (2) فتح القدیر، ج 3، ص 511 نیز حدیثی از امام علی علیه السلام با همین مضمون: تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 601.
2- (4) تفسیر ثوری، ج 1، ص 127 (ذیل سوره توبه، آیه 60).

ص:458

بخش هشتم: اهل بیت علیهم السلام پرچمدار تفسیر قرآن به قرآن

اشاره

ص:459

ص:460

مقصود از تفسیر قرآن به قرآن
اشاره

مقصود از تفسیر قرآن به قرآن این است که هر آیه ای به کمک و استعانت از آیات دیگر تفسیر شود، زیرا برخی آیات، مبین آیات دیگرند و به تفصیل معانی و محتوای دیگر آیات پرداخته اند. این شیوه، برگرفته از سنّت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، حضرت علی علیه السلام و دیگر معصومین علیهم السلام در تفسیر آیات است و قرآن نیز بر آن تأکید دارد؛ چنانکه خداوند می فرماید:

(وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ)؛1

«ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است».

قرآن که بیانگر همه چیز است، قطعاً بیانگر خود نیز خواهد بود، لذا روشن است که بیانگر بودن قرآن با توجه به هدف نزول آن، به معنای رشد، هدایت و تکامل انسان است و قرآن در جهت هدایت انسان، هرآنچه را لازم بوده، بیان کرده است.

حضرت علی علیه السلام نیز بر این امر تأکید دارد و می فرماید:

«کتاب الله... ینطق ببعض ویشهد بعضه علی بعض؛کتاب خدا... برخی از آن برای برخی دیگر گویا و برخی از آن برای بعض دیگر گواه است».(1)

تفسیر قرآن به قرآن، شیوه ای است که عالمان بزرگی چون علاّمه طباطبائی بر آن تأکید فراوان دارد. این روش، از متقن ترین شیوه های تفسیری است؛ مثلاً وقتی خداوند درباره نزول قرآن می فرماید:

ص:461


1- (2) صبحی، صالحی، نهج البلاغه، خطبه 133.

(إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ)1 ؛ «ما قرآن را در شبی مبارک فرو فرستادیم».

تفسیر «لیلة مبارکه»، در سوره قدر چنین آمده است:

(إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ) ؛ (1)«و ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم».

همچنین در سوره بقره می فرماید:

(شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ) ؛ (2)«ماه رمضان، زمانی است که در آن قرآن نازل شد».

بر اساس تفسیر قرآن به قرآن، تمامی آیات مذکور، در ارتباط با هم و مبین یکدیگرند، زیرا قرآن در مجموعه واحد، از نزد واحد و برای هدف واحدی آماده شده است. از این رو، تفسیر آیه به آیه، در حد امکان، ضروری ترین اقدام خواهد بود.

گسترش تفسیر قرآن به قرآن

تفسیر قرآن به قرآن، هم زمان با نزول آیات، آغاز گردیده و در همه دوران های تاریخی از صدر اسلام تا کنون ادامه یافته است و مفسران بدان اهتمام داشته اند؛ مانند شیخ طوسی در تبیان در ذیل آیه اول سوره قدر و استناد به آیه سوم دخان(3) و علامه طبرسی در مجمع البیان، ذیل آیه اول غاشیه و استناد به آیه پنجاه سوره ابراهیم.(4) البته در دوره معاصر، حضرت علامه طباطبایی، در تفسیر المیزان فی تفسیر القرآن، استفاده از آیات را در فهم یکدیگر، گسترش داده، به ذکر نمونه های بیشتر و بدیعی از آن پرداخته است. ایشان در مقدمه تفسیرش، اهمیت روش تفسیر قرآن به قرآن را یادآور می شود و می گوید:

هذا هو الذی دعی الناس ان لایقتصروا علی الفهم العادی و المصداق المأنوس به فی الذهن فی فهم معانی الآیات کما کان غرض الاجتناب عن الخطاء و الحصول علی النتائج المجهولة هو الذی دعی الانسان الی

ص:462


1- (2) سوره قدر، آیه 1.
2- (3) سوره بقره، آیه 185.
3- (4) شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 384.
4- (5) مجمع البیان، ج 5، ص 775.

ان یتمسک بذیل البحث العلمی و اجاز ذلک للبحث عن یداخل فی فهم حقائق القرآن و تشخیص مقاصد العالیه و ذلک علی وجهین: احدهما عن نبحث بحثاً علمیاً أو فلسفیا أو غیر ذلک عن مسئلة من المسائل التی تتعرض له الآیة حتی نقف علی الحق فی المسئلة ثم نأتی بالآیه و نحملها علیه و هذه طریقة یرتضیها البحث النظری، غیر ان القرآن لایرتضیها کما عرفت و ثانیهما: ان نفسّر القرآن بالقرآن و نشخص المصادیق و نتعرفها بالخواص التی تعطیها الآیات کما قال الله: (وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ) و حاشا ان یکون القرآن تبیاناً لکل شیء و لایکون تبیاناً لنفسه.(1)

حضرت آیت الله معرفت نیز از مفسران معاصر، تفسیر قرآن به قرآن را متقن ترین نوع تفسیر می داند و در این خصوص می گوید:

«لا شک ان اتقن مصدر لتبیین القرآن هو القرآن نفسه لانه ینطق ببعض و بشهد بعضه علی بعض».(2)

ایشان تفسیر قرآن به قرآن را دارای دو شکل می داند:

نخست تفسیر برخی آیات با کمک دیگر آیات که در مقام بیان آن است و بین آنها تناسب معنوی و لفظی وجود دارد؛ مانند آیات سوره دخان و قدر و بقره در خصوص نزول قرآن(3) و آیات سوره رعد و مائده در خصوص مفهوم ارض(4) و همچنین تفسیر برخی آیات با یکدیگر که بین آنها ارتباط لفظی و معنوی نیست، ولی می توان در رفع ابهام برخی از دیگری کمک گرفت، مانند آیه شریفه: (وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما)5 که در آن از نظر موضوع قطع دست، ابهام

ص:463


1- (1) المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 11 (مقدمه).
2- (2) محمد هادی معرفت، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 22.
3- (3) سوره دخان، آیه 10؛ سوره قدر، آیه 1؛ سوره بقره، آیه 185.
4- (4) سوره رعد، آیه 41؛ سوره مائده، آیه 33.

وجود دارد و بیان آن با کمک آیه (وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً)1 که بر اساس آن، قطع می باید بر انگشتان تعلق بگیرد.(1)

ادله و مستندات تفسیر قرآن به قرآن

برخی از محققان برای تفسیر قرآن به قرآن، مستندات و دلایلی نیز بیان نموده اند(2) که بدان اشاره شد، اما می توان به اختصار عناوین آن چنین برشمرد:

1. مضامین برخی از آیات مانند:

(نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ) ؛(3)

(أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً) ؛(4)

(هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ) ؛(5)

(أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً) ؛(6)

(قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ) .(7)

2. سنت قولی و عملی معصومین علیهم السلام، به ویژه سنت عملی صادقین علیهما السلام که صدها نمونه از آن در تفسیر «نورالثقلین» و «البرهان فی تفسیر القرآن» آمده است

ص:464


1- (2) التفسیر و المفسرون، ج 2، صص 25-22.
2- (3) رضایی اصفهانی، درسنامه روش ها و گرایش های تفسیری قرآن، ص 60؛ عمید زنجانی، مبانی و روش های تفسیری، ص 362؛ علوی مهر، روش ها و گرایش های تفسیری، ص 69.
3- (4) سوره نحل، آیه 99.
4- (5) سوره نساء، آیه 174.
5- (6) سوره آل عمران، آیه 7.
6- (7) سوره نساء، آیه 82.
7- (8) سوره مائده، آیه 15.

و هر یک از معصومین به ویژه امام باقر و امام صادق علیهما السلام در تفسیر برخی از آیات به دیگر آیات استناد نموده اند.

3. ارتباط آیات بایکدیگر، خصوصاً در مجموعه آیات یک سوره که نشان از هماهنگی بین آنها دارد(1) و ضرورت تفسیر موضوعی آیات را بیان می دارد(2) و به نظر، روشی عقلایی است و بزرگانی چون علامه مجلسی در بحارالانوار، پیشگام این روش بوده اند.(3) ایشان هنگامی که درباره واژه های قلب و سمع و بصر سخن می گوید، آیات فراوانی را در خصوص آنها جمع آوری می نماید.(4) همچنین نمونه هایی از آیات الاحکام که توسط فقها در زمینه آیات فقهی گردآوری شده است.

ناقدان تفسیر قرآن به قرآن و بررسی نظر آنان

گروهی نیز تفسیر قرآن به قرآن را کامل ندانسته و بر روش های دیگر تفسیر به ویژه روایات تأکید داشته اند.(5) البته به نظر می رسد چنین اندیشه ای، بر خواسته از مبانی اخباری و نظری نادرست می باشد. مستندات این گروه چنین است:

1. توقیفی بودن فهم آیات به جهت روایت «انما یعرف القرآن من خطوب به»(6)و روایات نهی از تفسیر قرآن مانند: «من فسر القرآن برأیه فلیتبوء مقعده من النار».(7)

2. عدم حجیت ظاهر قرآن به جهت وجود آیات متشابه و مطالب غامض(8) و احتمال تحریف به نقیصه در برخی از آیات قرآن(9) و عدم امکان بهره مندی از آیات در تفسیر یکدیگر.

ص:465


1- (1) المیزان، ج 1، ص 16، سوره حمد، آیه نخست.
2- (2) ناصر مکارم، پیام قرآن، ج 1، صص 23-22.
3- (3) همان، ص 27.
4- (4) مجلسی، بحارالانوار، ج 67، ص 27.
5- (5) درس نامه روش ها و گرایش های تفسیر قرآن، ص 66.
6- (6) بحارالانوار، ج 24، ص 237.
7- (7) سنن ترمذی، ج 5، ص 199؛ بحارالانوار، ج 89، ص 107.
8- (8) آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ج 2، ص 59؛ ابن بابویه، امالی، ص 6.
9- (9) محمدهادی معرفت، صیانة القرآن، ص 197.

3. روایات «ضرب القرآن» مانند عن القاسم بن سلیمان عن الصادق علیه السلام: «ما ضرب رجل القرآن بعض ببعض الّا کفر»(1)که در مقام نفی تفسیر آیات با یکدیگر است.

با بررسی در موارد مذکور، به نظر می رسد هیچ یک از مستندات ناقدان تفسیر قرآن به قرآن، کامل و قابل قبول نمی باشد؛ زیرا توقیفی بودن فهم آیات، به دلیل اهمیت تدبّر در قرآن و سنّت عملی معصومین علیهم السلام در آموزش چگونگی تفسیر آیات با یکدیگر، نادرست است. از سوی دیگر روایت «من خوطب به» هم در صورت صحت سند، در مقام بیان مراحلی از معرفت درونی آیات است که مخصوص معصومین علیهم السلام است.(2) همچنین روایات نهی از تفسیر قرآن، آن چنان که در بخش قبلی گذشت، نهی از طریق نادرست تفسیر است.(3)

دیگر آنکه آیات متشابه در قرآن نیز هیچ گاه سبب عدم حجیت دیگر آیات نمی شود، بلکه فهم آنها به کمک دیگر آیات محکم و عمل معصومین علیهم السلام بر آنها، میسر خواهد بود. بنابراین حجیت ظاهر قرآن، هرگز مورد انکار نبوده وگرنه سبب تعطیلی قرآن می گشت.

احتمال تحریف هم، زعمی نادرست است که به دلایل خاص خود نفی شده و محققان بزرگ شیعه آن را منتفی دانسته اند.(4) از طرف دیگر روایات «ضرب القرآن» هم از نظر سند و متن کامل نیست، زیرا در سند آن قاسم بن سلیمان است که در رجال توثیق نشده است(5) و در صورت صحت سند، مربوط به خلط بین آیات و تأویل برخی از متشابهات به روش غیرصحیح یا ارجاع آیات به منظور بیان اختلاف و تضاد بین آنهاست.(6) علامه مجلسی این روایت را حمل بر کوبیدن آیات بر یکدیگر یا به هم زدن آن می داند.(7)

ص:466


1- (1) الکافی، ج 2، ص 632؛ بحارالانوار، ج 89، ص 39.
2- (2) کفایة الاصول، ج 2، ص 59 و مؤدب، مقاله: معصومان و فهم ویژه آنان، مقالات و بررسی ها، ش 74.
3- (3) المیزان، ج 3، ص 78.
4- (4) خویی، البیان، ص 207.
5- (5) خویی، معجم رجال الحدیث، ج 14، ص 20 (قاسم بن سلیمان).
6- (6) عمید زنجانی، مبانی و روش های تفسیری، ص 367؛ رضایی، درسنامه روش ها، ص 67.
7- (7) بحارالانوار، ج 89، ص 39.

علامه طباطبایی هم در این خصوص می فرماید:

والروایات کماتری یعد ضرب القرآن بعضه ببعض مقابلاً لتصدیق بعض القرآن بعضاً و هو الخلط بین الآیات من حیث مقامات معانیها و الاخلال بترتیب مقاصدها کأخذ المحکم متشابهاً و المتشابه محکماً و نحو ذلک.(1)

مصادیق تفسیر قرآن به قرآن

برای تفسیر قرآن به قرآن گونه ها و مصادیق متعددی ذکر شده است که نشان از چگونگی رابطه بین آیات قرآن دارد که مهم ترین آن می تواند چنین باشد:(2)

1. ارجاع متشابهات به محکمات: مانند، آیه (یَدُ اللّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ)3 به آیه (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ) .(3)

2. تقیید آیات مطلق با آیات مقید، مانند آیه (أَقِیمُوا الصَّلاةَ)5 با آیه (أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ) .(4)

3. تخصیص آیات عام با آیات خاص، مانند آیه (فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ)7 با آیه (وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ) .(5)

4. تبیین آیات مجمل با آیات مبین، مانند آیه (أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ)9 با آیه (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ) .(6)

ص:467


1- (1) المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 83.
2- (2) درسنامه روش ها، ص 87؛ علوی مهر، روش ها و گرایش های تفسیری، ص 81.
3- (4) سوره شوری، آیه 11.
4- (6) سوره اسراء، آیه 78.
5- (8) سوره نساء، آیه 22.
6- (10) سوره مائده، آیه 3.

5. تعیین مصداق برخی از آیات با کمک دیگر آیات، مانند آیه (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ)1 با آیه (وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِینَ) .(1)

می توان مصادیق و موارد دیگری نیز از تفسیر قرآن به قرآن بر شمرد،(2) مانند: توجه به آیات مشابه، توجه به سیاق آیات، معنی شناسی آیات به کمک یکدیگر و توجه به آیات مخالف که برخی از آنها با موارد یاد شده، نزدیک و می تواند از مثال های مصادیق مذکور باشد.

نمونه هایی از تفسیر قرآن به قرآن اهل بیت علیهم السلام
اشاره

همان طور که گفتیم یکی از انواع تفسیر، تفسیر قرآن به قرآن است که مفسر در تتبع معنا و تفسیر واژگان و الفاظ قرآن، آیاتی را گرد آورده که این الفاظ یا مشتقات آنها در آن آیات آمده باشد؛ آنگاه با گذاشتن این آیات در کنار هم در کشف دلالت های معنایی این واژه ها سعی کند و در نهایت به تفسیر دقیقی از واژه ها دست یابد.(3)

ائمه علیهم السلام در مواضع متعدد در پاسخ به مراجعات یا مشکلات از این روش بهره می جستند و با توجه به کاربرد مختلف واژگان در آیات قرآن، به شرح آنها می پرداختند و با گذاشتن آیات در کناریکدیگر معانی متفاوت کلمات را تبیین می کردند و فهم صحیح آیات را برای مخاطبان هموار می ساختند. اینک به ذکر برخی از این موارد می پردازیم:

1. در یکی از ماجراهایی که کتب مختلف روایی و تفسیری بدان اشاره کرده اند امام علی علیه السلام با استفاده از این روش به حل موضوع پرداخت و مخاطبان را مجاب کرد. نقل کرده اند که عمر، زنی را که در شش ماهگی وضع حمل کرده بود، امر به رجم کرد. به گمان اینکه چون شش ماه پس از ارتباط با همسر وضع حمل کرده، قبلاً باردار بوه و لذا زنا کرده است. این خبر به حضرت علی علیه السلام رسید و فرمود: بر او رجم نیست. چون عمر بر این

ص:468


1- (2) سوره نساء، آیه 69.
2- (3) همان.
3- (4) مصطفی مسلم، مباحث فی التفسیر الموضوعی، ص 23.

امر آگاه شد، شخصی را نزد امام علی علیه السلام فرستاد تا سبب را بپرسد، حضرت علیه السلام نیز فرمود:

قرآن به صراحت می فرماید: (وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ)1

مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند (این حکم) برای کسی که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل کند بر اساس این آیه دوران رضاع، دو سال کامل است و طبقه آیه (وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً)2 مدت حمل تا ایام جدا کردن از شیر سی ماه است پس اقل ایام حمل شش ماه است.(1)

امام علی علیه السلام با کنار هم گذاشتن دو آیه و تبیین و توضیح آن دو به حل مسئله پرداخت و عملاً در موضوع مورد اشاره با استناد به آیات الهی، روش تفسیر قرآن به قرآن را در پیش گرفتند گرچه هیچ یک از دو آیه فوق ابهام خاصی نداشت، اما امام علیه السلام با توجه به روشن بودن معنای دو آیه، با قرار دادن آن دو در کنار یکدیگر به حکمی دست یافتند که دیگران به فهم آن دست پیدا نکرده بودند.

متن روایت در تفسیر دارالمنثور سیوطی چنین است:

واخرج ابن المنذر و ابن ابی حاتم عن بعجة بن عبدالله الجهنی قال: تزوج رجل منا امرأة من جهینه، فولدت له تماما لستة أشهر، فانطلق زوجها الی عثمان بن عفان فأمر برجمها. فبلغ ذلک علیاً رضی الله عنه فاتاه فقال: ما تصنع؟ قال: ولدت تماماً لسته أشهر و هل یکون ذلک؟ قال علی رضی الله عنه: أما سمعت الله تعالی یقول: (وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً) وقال (حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ) فکم تجده بقی الا ستة أشهر؟ فقال عثمان رضی الله عنه: والله ما فطنت لهذا، علی بالمرأة فوجدوها قد فرغ منها و کان من قولها لاختها یا اخیة لا تحزنی فوالله ما کشف فرجی احد قط غیره قال: فشب

ص:469


1- (3) ینابیع المودة، باب 14، ج 1، ص 137؛ ریاض النضره، صص 138-139؛ تفسیر مراغی، ج 2، ص 186.

الغلام بعد فاعترف الرجل و به وکان اشبه الناس به قال: فرأیت الرجل بعد یتساقط عضواً عضواً علی فراشه.(1)

گرچه این روایت، مطلب مذکور را در زمان عثمان می داند که شبیه همان اتفاق زمان عمر است.

در تفسیر مراغی روایت این طور نقل شده است:

ای ومدة حمله و فصاله ثلاثون شهرا تکابد الام فیها الآلام الجسمیة والنفسیه، فتسهر اللیالی ذوات العدد اذا مرض، و تقوم بعذائه و تنظیفه و کل شئونه بلا ضجر و لا ملل، و تحزن اذا اعتل جسه أو ناله مکروه یؤثر فی نموه و حسن صحته.

وفی الآیة ایماء الی ان اقل الحمل ستة اشهر لان اکثر مدة الارضاع حولان کاملان لقوله تعالی: (وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ) فلم یبق للحمل الا ستة اشهر و بذلک یعرف اقل الحمل و اکثر الارضاع.

واول من استنبط هذا الحکم منها علی کرم الله وجهه و وافقه علیه عثمان و جمع من الصحابه رضی الله عنهم. روی محمد بن اسحاق صاحب السیره عن معمر بن عبدالله الجهنی قال: تزوج منّا رجل من امراة من جهنیة فولدت له لتمام ستة اشهر فانطلق زوجها الی عثمان رضی الله عنه فذکر ذلک له، فعبث الیها فلما قامت لتلبس ثیابها بکت اختها فقالت لها و ما یبکیک؟ فوالله ما التبس بی احد من خلق الله تعالی غیره قط، فیقضی الله فی ما شاء فلما أتی بها عثمان، أمر برجمها. فبلغ ذلک علیاً فأتاه فقال له ما تصنع؟ قال ولدت لتمام ستة اشهر و هل یکون ذلک؟ فقال له علی اما تقرأ القرآن؟ قال: بلی. قال: أما سمعت الله عزوجل یقول (وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً) وقال: (حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ) فلم تجده ابقی الا ستة اشهر؟ فقال عثمان: والله ما فطنت لهذا، علی بالمراة فوجدها قد فرغ منها. قال معمر

ص:470


1- (1) درالمنثور، ج 7، ص 441؛ ر. ک: تفسیر قرطبی، ج 16، ص 193 (ذیل سوره احقاف، آیه 15)؛ تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 141 و نیز ج 6، ص 281.

فوالله ما الغراب بالغراب و لا البیضة بالبیضة بأشبه منه بأبیه فلما رآه ابوه قالک ابنی و الله لا اشک فیه.(1)

مراغی نیز در ادامه اضافه می کند: «اولین کسی که این حکم را استنباط کرد علی علیه السلام بود».

وهبه الزحیلی مؤلف تفسیر المنیر هر دو جریان را نقل می کند؛ هم جریان خلیفه دوم و هم خلیفه سوم.(2)

در کتاب موطأ مالک و سنن بیهقی هم این موضوع بدین شکل نقل شده است:

قال: ان عثمان بن عفان اتی بامراة قد ولدت فی ستة اشهر فامر بها ان ترجم فقال له علی بن ابی طالب علیه السلام لیس ذلک علیها ان الله تبارک و تعالی یقول فی کتابه: (وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً) وقال: (وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ) فالحمل یکون ستة اشهر فلا رجم علیها فبعث عثمان فی اثر فوجدها قد رجمت.(3)

2. از ابی یحیی روایت شده که امام علی علیه السلام نماز صبح می خواند. پس مردی از خوارج به او گفت (لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ)4 اگر شرک ورزید عمل شما حبط شده و از زیانکاران هستید علی علیه السلام

در حالی که در نماز بود پاسخ داد: (فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ) ؛ (4) یعنی صبر کن که وعده خداوند حق است و کسانی که یقین ندارند تو را خوار و کوچک نشمارند.(5)

3. اخرج ابن جریر و ابن ابی حاتم و البیهقی و جماعة من طریق مجاهد عن علی کرم الله وجهه قالک لما نزلت(فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ) لم یبق منا احد لا ایقن بالهلکه اذا امر

ص:471


1- (1) تفسیر مراغی، جزء 26، ص 18.
2- (2) تفسیر المنیر، ج 26، ص 33 (سوره احقاف، آیه 15) و ج 26، ص 37.
3- (3) موطأ کتاب حدود، ص 276؛ سنن بیهقی، ج 4، ص 442.
4- (5) سوره روم، آیه 60.
5- (6) جامع البیان، ج 21، ص 70؛ درالمنثور، ج 5، ص 158.

نبی صلی الله علیه وسلم ان یتول عنا، نزلت (وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ) فطابت انفسنا.(1)

این روایت نمونه ای از تفسیر آیه ای از قرآن با آیه دیگر است. امام علی علیه السلام می فرماید: «چون آیه «فتول عنهم» نازل شد همگی ما در دلمان افتاد که هلاک خواهیم شد. چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله امر شده بود که از اما اعراض کند، اما آیه نازل شد که خدا را یاد کنید که یاد خدا به مؤمنین سود می بخشد پس درونمان آرام شد».

4. اخرج ابن جریر و ابن مردویه عن الحسن بن علی ان رجلا سأله عن قوله (وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ) قال:

هل سألت احد قبلی، قال: نعم سالت ابن عمر و ابن الزبیر فقال: یوم الذبح و یوم الجمعه قال: لا و لکن «الشاهد» محمد ثم قراء (وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً)2 و «المشهود» یوم القیامة، ثم قراء (ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ)3 ؛(2)

ابن جریر از ابن مرویه از امام حسن علیه السلام روایت می کنند که مردی از ایشان پرسید: مراد از شاهد و مشهود در سخن خداوند چیست، امام فرمود:

آیا از شخص دیگری پرسیده ای؟ گفت: بله، از ابن عمر و ابن زبیر که آنها گفته اند مراد از شاهد، روز عید قربان و مشهود، روز جمعه است. امام فرمود: خیر، شاهد حضرت محمد صلی الله علیه و آله است؛ به دلیل قول خداوند: (وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً) و مشهود، روز قیامت است؛ به دلیل سخن خداوند (ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ) .

ص:472


1- (1) تفسیر مراغی، ج 27، ص 13. (سوره ذاریات، آیات 55 و 56).
2- (4) فتح القدیر، ج 5، ص 504 (دار الکلم الطیب)؛ روح المعانی، ج 30، ص 86؛ تفسیر طبری، ج 30، ص 130، محرر الوجیز، ج 5، ص 400؛ تفسیر ابن کثیر، ج 7، ص 254.

در تفسیر «درالمنثور» روایت به همین شکل نقل شده است، ولی امام حسن علیه السلام در شاهد بودن حضرت محمد صلی الله علیه و آله به آیه (إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً) استدلال می کنند.(1)

5. این حدیث از زبان امام حسین علیه السلام هم نقل شده است:

عن ابن مرویه عن الحسین بن علی فی الآیة قال: «الشاهد جدی رسول الله و المشهود یوم القیامة ثم تلا: (إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً)2 ؛ (وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ) ؛ (2) امام حسین علیه السلام فرمودند: شاهد جدم رسول خداست و مشهود روز قیامت است؛ به دلیل این آیه قرآن (إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً) و (وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ) .

این گونه روایات نشان می دهد که امام معصوم می تواند با کنار هم گذاشتن آیات، اجمال آیه ای را برطرف سازد، زیرا آنها عدل قرآن هستند. اما باید توجه داشت این از اختصاصات اهل بیت علیهم السلام است و کسی می تواند چنینی برداشت نماید که از چشمه سار زلال آنها نوشیده باشد. در غیر این صورت ممکن است با کنار گذاشتن برخی آیات دچار شک و دودلی شود. روایت زیر نمونه ای از این قبیل است:

6. حکیم بن جبیر می گوید: از سعید بن جبیر درباره این سه آیه سؤال کردم:

(وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ)؛ (3) (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ)؛ (4) (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ)6

قال: زعم قوم انها نزلت علی بنی اسرائیل و لم تنزل علینا. قال: اقراء ما قبلها و ما بعدها، فقرأت علیه، فقال لا، بل نزلت علینا، ثم دخلت علی علی

ص:473


1- (1) ر. ک: درالمنثور سیوطی، ج 8، ص 464.
2- (3) فتح القدیر شوکانی، ج 5، ص 504؛ تفسیر طبری، ج 12، ص 15؛ ج 7؛ تفسیر قرطبی، ج 19، ص 284 (ذیل سوره بروج، آیه 3).
3- (4) سوره مائده، آیه 44.
4- (5) سوره مائده، آیه 45.

بن الحسین فسألته عن هذه الآیات التی فی المائده و حدثته انی سألت عنها سعید بن جبیر و مقسماً قال، فما قال مقسم (زعم القوم انها نزلت علی بنی اسرائیل و لم تنزل علینا قال: انه نزل علی بن اسرائیل و علینا) فاخبرته بما قال: قال صدق لکنه کفراً لیس ککفر الشرک و فسق لیس کفسق الشرک و ظلم لیس کظلم الشرک، فلقیت سعید بن جبیر فاخبرته بما قال: فقال سعید بن جبیر، کیف رأیته؟ (قلت): لقد وجدت له فضلاً علیک و علی مقسم.(1)

راوی می گوید از سه آیه سوره مائده که ظاهراً شبیه هم است سؤال کردم، گفت: قوم (ظاهرا مقسم) گمان کرده اند که درباره بنی اسرائیل نازل شده و درباره ما نازل نشده است. گفت: قبل و بعد آن را بخوان، و خواندم سپس سعید بن جبیر گفت: بلکه درباره ما نازل شده است. سپس بر علی بن حسین امام سجاد علیه السلام وارد شدم و از آیات سؤال نمودم و از آنچه سعید بن جبیر و مقسم گفته اند به او خبر دادم او فرمود: «راست گفته اند، اما کفری مراد است که مثل کفر شرک نیست و فسقی مراد است که مانند فسق شرک نیست و ظلمی مراد است که همچون ظلم شرک نیست». پس سعید بن جبیر را ملاقات نمودم و به آنچه علی بن الحسین امام سجاد علیه السلام گفته بود او را خبر دادم، پرسید: او را چگونه یافتی؟ گفتم: او را با فضیلت تر از تو و مقسم یافتم.

7. در تفسیر درالمنثور نمونه دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده که ایشان با توجه به آیات قرآن پاسخ مسائل را می دهند.

واخرج ابن ابی حاتم عن ابی جعفر بن محمد بن علی، «ان رجلا سأل علیا عن الهدی، مما هو؟ قال:

من الثمانیة الازواج، فکان الرجل شک! فقال علی: تقرأ القرآن؟ فکان الرجل قال: نعم. قال: أفسمعت الله یقول (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ)2 قال: نعم. قال: و سمعته یقول (وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ فِی أَیّامٍ

ص:474


1- (1) تفسیر درالمنثور، ج 3، ص 88 (ذیل سوره مائده، آیه 44).

مَعْلُوماتٍ عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ)1 ؛ (وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً)2 فکلوا من بهیمة الانعام. قال: نعم. قال: أفسمعته یقول(مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ)3 ؛ (لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ) الی قوله(هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ)4 قال الرجل: نعم. فقال ان قتلت ظبیا فما علی؟ قال: علی هدیا بالغ الکعبه قال الرجل: نعم. فقال علی: قد سماه الله بالغ الکعبه کما تسمع؛(1)

از امام صادق علیه السلام نقل شده که از حضرت علی علیه السلام سؤال شد که قربانی از چه چیز باید باشد؟ امام فرمود: از هشت حیوانی که نام برده شده است. مرد شک نمود. پس علی علیه السلام فرمود: آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: بله. امام فرمود: آیا شنیده ای که خداوند می فرماید: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ) . گفت: بله. امام فرمود: شنیده ای (وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ فِی أَیّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً) پس از گوشت چهار پایان بخورید، مرد گفت اینها را شنیده ام، امام فرمود: آیا شنیده ای (مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ) ؛ از بز و میش و شتر و گاو هر کدام دوتا. گفت: بله و این قول خدا (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ) تا (هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ) در حالی که در احرام هستید صید نکنید و اگر چنین نمودید قربانی کنید. مرد گفت: بله و سپس اضافه کرد: اگر پشه ای را بکشم بر من چیست؟ گفت: گوسفند و علی علیه السلام فرمود: (هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ) هدیه ای در پیشگاه کعبه. مرد گفت: بله و علی علیه السلام فرمود: به همین دلیل خداوند آن را «بالغ الکعبه» خوانده است.

ص:475


1- (5) درالمنثور، ج 3، ص 193 (ذیل سوره انعام، آیات 84-88).

8. از امام صادق علیه السلام روایت شده که به سفیان ثوری فرمود:

چون خداوند به تو نعمت داد و تو خواهان دوام آن هستی پس خدای را بسیار حمد کن، زیرا خداوند می فرماید: (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ) . (1) اگر روزی به تو دیر رسید، پس بسیار استغفار کن، زیرا خداوند فرمود: (اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً...)2 و اگر از جور سلطان ترسیدی زیاد «لا حول و لا قوة الا بالله» را بگو که آن کلید گشایش و گنجی از گنج های بهشت است.(2)

تحلیل و بررسی

همان گونه که پیش از این نیز مطرح شد، اهل بیت علیهم السلام نقش بسیار مهم و سرنوشت سازی در تفسیر قرآن و هدایت مفسران به سمت انتخاب شیوه درست تفسیری دارند. میراث تفسیری به جا مانده از آن بزرگواران در قالب روایات، امروزه به عنوان یکی از منابع مهم تفسیر قرآن کریم به شمار می رود. مراجعه و دقت در این روایات این امکان را فراهم می سازد که بتوان دیدگاه آنان را راجع به هریک از روش های تفسیری موجود کشف و در نهایت روش مطلوب و مورد قبول آنان را استخراج کرد.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام در داوری ها و احتجاج ها و نیز در پاسخ به پرسش های تفسیری، آیات قرآن را به یکدیگر ارجاع می دادند و با سایر آیات قرآن آیه مورد نظر خود را تفسیر می کردند. در روایتی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:

«ان القرآن لیصدق بعضه بعضاً فلا تکذبوا بعض لبعض؛به راستی آیات قرآن همدیگر را تصدیق می کند، پس بعضی آیات را با بعضی دیگر تکذیب نکنید».

ص:476


1- (1) سوره ابراهیم، آیه 7.
2- (3) درالمنثور، ج 5، ص 18 (ذیل سوره ابراهیم، آیه 7) روایت در قسمت تجلی قرآن در اقوال و افعال معصومین علیهم السلام گذشت.

همان طور که بیان شد حضرت علی علیه السلام از جمع بین دو آیه کریمه (وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ)1 و آیه (وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً)2 استفاده کردند. از نظر قرآن کریم حداقل دوران بارداری بانوان شش ماه است و بر این اساس حکم رجم را از شخص محکوم برداشتند. و نیز از امام حسن علیه السلام روایت شده که ایشان در پاسخ شخصی که گفت منظور از «شاهد و مشهود» چیست، با استدلال به آیه (وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً)3 شاهد را حضرت محمد صلی الله علیه و آله و با استدلال به آیه (ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ)4 مشهود را روز قیامت دانسته اند.

از این روایت و نظایر آنها به روشنی استفاده می شود که روش تفسیر قرآن به قرآن بسیار مورد توجه و تأکید اهل بیت علیهم السلام بوده و آنان در تفاسیر خود از این شیوه فراوان بهره می جستند. شاید همین مسئله باعث شده است که برخی از بزرگان تفسیر، این روش تفسیری را روش اهل بیت علیهم السلام دانسته اند.

علامه طباطبایی در تبیین روش عترت و اهل بیت علیهم السلام چنین می گوید:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامی اش گرچه بر طبق نصوص قرآن، شارح و مفسر و مبین معانی و مقاصد قرآن می باشند، ولی اساس بیانات و روش تعلیم و تفسیرشان همان طریق و روش تفسیر قرآن به قرآن بوده که قرآن خود، آن را به ما آموخته است و از طریق روایات نیز بر ما معلوم گشته است که در هیچ مورد از بیانات ایشان در زمینه تفسیر آیات، از غیر قرآن استعانت و استفاده ای به عمل نیامده است.(1)

بنابراین اگر نگوییم این روش تنها شیوه ای است که اهل بیت علیهم السلام آن را قبول دارند، حداقل می توان گفت که این شیوه بیش از همه مورد توجه و عنایت آنان بوده است، زیرا در تفاسیرشان بیشتر از این روش استفاده می نمودند. تا اینجا روشن شد که در میان

ص:477


1- (5) المیزان، ج 1، ص 10.

روش های گوناگون تفسیری، روش تفسیر قرآن به قرآن از مطلوبیت بیشتری نزد اهل بیت علیهم السلام برخوردار بوده است.

لازم به ذکر است اگر احادیث تفسیری رسیده از عترت را در بُعد روش قرآن به قرآن بررسی نماییم، در می یابیم که این احادیث در چند محور اساسی قابل دسته بندی هستند:

1. توضیح و تبیین مفاهیم قرآنی در پرتو آیات

2. تفسیر آیات مجمل توسط آیات روشن

3. رد تفسیرهای ناروا با استفاده از آیات

4. توجیه آیات به ظاهر ناسازگار

5. بهره گیری از سیاق آیات

6. جداسازی ناسخ از منسوخ

شایان ذکر است که هر کدام از این عناوین را در جایگاه مناسب خود بررسی نموده ایم.

ص:478

بخش نهم: اهل بیت علیهم السلام و حل مشکلات علمی

ص:479

ص:480

اهل بیت به عنوان عدل قرآن کریم پاسخگویی تمام سؤالات مردم بودند. به شهادت تاریخ، هیچ کس جز آنها «سلونی» نگفت، بلکه تنها آن بزرگواران مردم را در طوفان های شدید به کشتی سلامت می رسانند و این امری است که حتی دشمنان به آن اعتراف نموده اند.

خلیفه دوم پس از ضربه خوردن با نگاهی عمیق به علی علیه السلام گفت: اگر این شخص را متصدی امر خلافت کنید شما را به راه راست و راه حق خواهد برد، حتی اگر شمشیر دشمنان و مخالفان بر گردنش باشد.(1)

اکنون نمونه هایی از این مراجعات را می آوریم:

1. ابی عبدالرحمن السلمی از امام علی علیه السلام نقل کرده که ایشان فرمود:

شرب نفر من اهل الشام الخمر و علیهم یومئذ یزید بن ابی سفیان و قالوا: هی حلال و تأولوا (لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا)2 الآیه. فکتب فیهم الی عمر فکتب عمر ان ابعث بهم الی قبل ان یفسدوا من قبلک فما قدموا علی عمر استشار فیهم الناس فقالوا: یا امیرالمؤمنین نری انهم قد کذبوا علی الله و شرعوا فی دینهم ما لم یأذن به الله فاضرب اعناقهم، و علی علیه السلام ساکت فقال: ما تقول یا ابالحسن فیهم؟ قال: أری ان تستتیبهم فان تابوا ضربتهم ثمانین ثمانین لشربهم الخمر، و ان لم یتوبوا ضربت اعناقهم فانهم قد کذبوا علی الله و شرعوا فی دینهم ما لم یأذن به الله فاستتابهم فتابوا فضربهم ثمانین ثمانین؛

عده ای از اهل شام شراب نوشیدند و این زمانی بود که یزید بن ابی سفیان بر آنها

ص:481


1- (1) استیعاب، ابن عبدالبر، ج 8، ص 211 (حاشیه اصابه طبع مصر).

حکومت می کرد. آنها گفتند این (شرب خمر) حلال است و این آیه را به نفع خود تأویل کردند: (لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا) ؛(1)

(آنچه را که مردم مؤمن و نیکوکار تناول می کنند در تناول آنها مرتکب گناهی نمی شوند) پس وضع و حال آنها را در ضمن نامه ای به «عمر» گزارش داد. وی در پاسخ نوشت:

آنها را پیش از آنکه مرتکب فسادی از ناحیه خود شوند به سوی من گسیل دار. به محض اینکه آنان به «عمر» معرفی شدند با اصحاب خود درباره آنها مشورت کرد همگان باتفاق گفتند: رأی ما آن است که آنان فرمان خدا را تکذیب کرده و بدعتی در دین خدا ایجاد کرده اند که موافق با حکم خدا نبوده است و باید گردن آنها زده شود. امام علی در جمع اصحاب حضور داشت و ساکت بود. عمر گفت: ای ابالحسن! رأی شما چیست؟ فرمود: رأی من آن است که آنها را به توبه وادار کنی که هرگاه توبه کردند، به خاطر باده گساری هشتاد و هشت تازیانه بر آنها می زنند و اگر حاضر نشدند توبه کنند، گردن آنها را بزن، به جهت آنکه هم خدا را تکذیب نموده اند و هم آیه قرآن را بدون آنکه از سوی خدا مأذون باشند به نفع خود توجیه کرده اند.

پس عمر آنها را به توبه دعوت کرد و آنان هم توبه کردند، سپس به سبب باده گساری هشتاد و هشت تازیانه بر آنها زد.

این حدیث در تفسیر درالمنثور ذیل آیه (إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ)2 این گونه نقل شده است:

اخرجه ابن ابی شیبه وابن المنذر، و «قال فی آخره فقال - یعنی عمر - لعلی علیه السلام: ما تری؟ قال: اری انهم شرعوا فی دین الله ما لم یأذن الله فیه فان زعموا انها حلال فاقتلهم فقد احلوا ما حرم الله و ان زعموا انها حرام فاجلدهم ثمانین ثمانین، فقد افتروا علی الله الکذب و قد اخبرنا الله بحد مایفتری به بعضنا علی بعض قال: فجلدهم ثمانین ثمانین؛(2)

ص:482


1- (1) سوره مائده، آیه 93.
2- (3) درالمنثور، ذیل سوره مائده، آیه 90؛ استیعاب، ج 2، ص 463. نزدیک به این جریان. ر. ک: تفسیر قرطبی، ج 6، ص 297.

ابن ابی شیبه و ابن منذر روایت کرده اند و در پایان آن آمده است که عمر به حضرت علی علیه السلام عرض کرد: نظر شما درباره شامیان باده گسار چیست؟ فرمود: نظر من این است که آنان در دین خدا بدعت گذاشته اند و بدون آنکه اجازه ای داشته باشند آیه قرآن را به نفع خود توجیه نموده اند. اینک اگر باده گساری را حلال می دانند آنها را بکش که حرام خدا را حلال کرده اند. اگر باده گساری را حرام می دانند، آنها را هشتاد و هشت تازیانه بزن چرا که به خدا افترا زده اند و خدا هم به ما دستور می دهد هرگاه برخی از ما به برخی دیگر افترا بزند باید او را هشتاد و هشت تازیانه زد.

2. ثعلبی در قصص الانبیاء در تفسر آیه شریفه (إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً) ؛ (1)(زمانی را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند و گفتند: پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن...)، اظهار می دارد که حکایت آنان از این قرار است:

هنگامی که عمر بن خطاب بر سریر خلافت قرار گرفت، گروهی از پیشوایان یهود نزد او آمدند و خطاب به او گفتند: ای عمر! تو پس از محمد صلی الله علیه و آله ولی امر مسلمانان هستی و همچنین مصاحب پیغمبر بودی؛ اینک پرسش هایی از تو داریم که اگر پاسخ ما را آن چنان که هست بیان کنی، می دانیم که اسلام حق است و محمد صلی الله علیه و آله پیغمبر خداست، در غیر این صورت اسلام، باطل است و محمد صلی الله علیه و آله پیغمبر نیست. عمر گفت: هر چه می خواهید بپرسید.(2)

یهودیان سؤالات بسیاری مطرح کردند از جمله اینکه:

قفل های آسمان کدام اند، کلیدهای آسمان چیست؟ دراج هنگام فریاد چه می گوید، خروس در آواز چه می گوید؟ اما عمر از پاسخ گفتن آنها عاجز ماند و یهودیان هم رسول الله صلی الله علیه و آله را منکر شدند. سلمان که حاضر بود خود را به امام علی علیه السلام رساند و گفت: اسلام در خطر است. حضرت علی جریان را پرسید و بُرد رسول خدا صلی الله علیه و آله را پوشید و به محفل آنها رفت و به تمام سؤالات آنها پاسخ داد.

ص:483


1- (1) سوره کهف، آیه 10.
2- (2) ر. ک: قصص الانبیاء، ص 566 به بعد (ذیل سوره کهف، آیه 10) به خاطر طولانی بودن روایت از آوردن کامل آن خودداری نمودیم.

3. روایت شده که درباره آیه (وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا * مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ)1 از ابوبکر سؤال شد و او گفت: معنی فاکهه را می دانم، ولی معنی «اب» را نمی دانم. این کلام به امیرالمؤمنین علی علیه السلام رسید. آن حضرت فرمودند: با توجه به (مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ) غذای حیوانات است.(1)

4. سیوطی و دیگران نقل نموده اند که خالد بن ولید به ابوبکر نوشت مردی در نواحی عرب نشین پیدا شده که چون زنان به همخوابگی با مردها در می آید و بر این موضوع، شاهد اقامه گردیده است و از چگونگی رفتار با او سؤال کرد. ابوبکر با صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله به مشورت پرداخت. علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: این گناهی است که هیچ امتی خدا را بدان عصیان و نافرمانی نکرد، مگر قوم لوط که می دانید خدا با آنان چه کرد. رأی من این است که او را با آتش بسوزانید، پس صحابه همگی متفق شدند که او را بسوزانند، پس عمر به خالد نوشت آن شخص را در آتش بسوزان.(2)

5. مراجعه عثمان به امیرمؤمنان در چگونگی آتش قبر و گفتن «لو لا علی لهلک عثمان».

علامه محقق مفتی عباس لکهنوی مؤلف روائح القرآن نوشته است:

مردی با در دست داشتن جمجمه انسان مرده ای به نزد عثمان رفت و گفت: شما می پندارید که آتش، متعرض این استخوان می شود و در قبر دچار عذاب می گردد؛ در حالی که من دستم را بر آن می نهم و هیچ احساس گرمی آتش نمی کنم؟

پس عثمان ساکت ماند و کسی را فرستاد تا علی بن ابی طالب علیه السلام را به مجلس بیاورد. چون حضرتش وارد شد، عثمان در حالی که میان انبوه اصحابش

ص:484


1- (2) تفسیر کشاف، ج 4، ص 704؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ج 19، ص 223؛ تفسیر خازن، ج 4، ص 354؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 504؛ فتح الباری، ج 13، ص 230؛ درالمنثور، ج 8، ص 422.
2- (3) درالمنثور، ج 3، ص 466؛ کنز العمال، ج 5، ص 95؛ اعلام الموقعین، ج 4، ص 378 (ط قاهره الطرق الحکمیه) و ص 15 (ط قاهره)؛ الداء الدوایر، ص 248؛ الکافی الشافی، ص 146؛ الکبائر ذهبی، ص 58؛ سنن بیهقی، ج 8، ص 232؛ المدخل قیروانی، ج 30، ص 119 (طبع حلبی مصر).

نشسته بود به آن مرد گفت: مسئله را که گفتی اعاده کن. آن مرد هم مجدداً مطلبی را که گفته بود بازگو کرد. در این موقع عثمان گفت: ای ابوالحسن پاسخ این مرد را بگو.

علی علیه السلام فرمود: گوگرد (یا چیزی که همانند گوگرد آتش زا بود) با قطعه سنگی بیاورید. هنگامی که آوردند در برابر آن مرد و دیگر حاضران مجلس، با زدن سنگ و ماده آتش زا به یکدیگر، آتش تولید کرد. آنگاه به آن مرد فرمود: دستت را به این سنگ بگذار و سپس فرمود: آیا احساس حرارت آتش کردی؟ و نیز فرمود: دستت را بر این گوگرد بگذار و باز فرمود: آیا احساس گرمی آتش نمودی؟ آن مرد که هم آتش را دیده بود و هم از سنگ و گوگرد احساس گرمی نمی کرد بهت زده و همچنان خاموش ماند. پس عثمان گفت: «لو لا علی لهلک عثمان؛(1) اگر علی نبود عثمان هلاک شده بود».

6 .و اخرج ابو الشیخ و ابن مردویه والحاکم و صححه عن ابن عباس. ان الشراب کانوا یضربون علی عهد رسول الله [صلی الله علیه و آله] بالایدی و النعال والعصی حتی توفی رسول الله [صلی الله علیه و آله] فقال ابوبکر: لو فرضنا لهم حدا فتوخی نحو ما کانوا یضربون فی عهد رسول الله [صلی الله علیه و آله] فکان ابوبکر یجلدهم اربعین حتی توفی ثم کان عمر من بعده یجلدهم کذلک اربعین. حتی أتی برجل من المهاجرین الاولین و قد شرب فأمر به ان یجلد فقال: لم تجلدنی؟ بینی و بینکم کتاب الله قال: و فی ای کتاب الله تجدان لا اجلدک؟ قال: فان الله تعالی یقول فی کتاب: (لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا)2 فانا من الذین آمنوا و عملوا الصالحات(ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا) شهدت مع رسول الله [صلی الله علیه و آله] بدراً و احداً و الخندق و المشاهد. فقال عمر: الا تردون علیه؟ فقال ابن عباس: هولاء الآیات نزلت عذرا للماضین و حجة علی الباقین، عذرا للماضین لانهم لقوا الله قبل ان حرم علیهم الخمر، و حجة علی الباقین لان الله یقول: (إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ

ص:485


1- (1) عاصمی، زین الفتی فی تفسیر سوره هل اتی، ج 1، ص 318. ش 225؛ روائح القرآن و فضائل امناء الرحمان (چاپ 1278 لکهنو).

وَ الْأَزْلامُ) حتی بلغ الآیة الاخری، فان کان من (الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا)

فان تقربوا الصلاة و انتم سکاری الآیة. فقال بعض الناس: نشربها و نجلس فی بیوتنا و قال آخرون: لا خیر فی شیء یحول بیننا و بین الصلاة مع المسلمین، فنزلت (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ) فانتهوا فنهاهم فانتهوا.(1)

با تفاوت اندکی در نقل ها می توان گفت به شرحی که بنیانگذاران فقه اهل تسنن و حافظان بزرگ حدیث این فرقه نوشته و نقل روایت کرده اند ابوبکر و عمر کمیت حد شرابخوار و تعداد تازیانه و ضربه شلاق وارد بر چنین شخصی را نمی دانستند. این دو در صورت برخورد با شرابخوار برای اجرای حد، او را تنها به چهل ضربه شلاق محکوم می کردند و حد جاری می ساختند. از طرفی اثر بعضی اتفاقات و مراجعات عمال حکومتی به عمر بن خطاب از جمله مراجعه خالد بن ولید که گویا در منطقه ای از طرف عمر سمت فرمانداری داشت و گزارش این موضوع که مردم به حرمت شراب و چگونگی مجازات آن (که مثلا چهل ضربه شلاق است) بی اعتنا شده اند از عمر می خواهد که حد شراب را دقیقاً تعیین نماید.

عمر مستقیماً از شخص امام امیرمؤمنان سؤال کرد یا از تعدادی صحابه که امام علی علیه السلام نیز در آن مجلس حاضر بودند، پس حضرت فرمود:

«کسی که شراب بنوشد مست می شود و چون مست شود هذیان و یاوه گویی کند و هنگامی که به هذیان گویی درآید افترا و تهمت می زند و حدّ تهمت هشتاد ضربه شلاق است، پس حد شراب هشتاد ضربه شلاق است».

از این رو عمر دستور داد هشتاد ضربه شلاق به عنوان حد شرعی بر شرابخوار بزنند و بدین ترتیب با سؤال و مشورت گرفتن از امام علی علیه السلام از یکسو و ترتیب اثر دادن به فرموده آن حضرت از سوی دیگر، دستور آن حضرت را ضابطه و معیار یکی از احکام سرنوشت ساز اسلام قرار داد.

ص:486


1- (1) درالمنثور، ج 3، صص 161-162؛ تفسیر قرطبی، ج 6، صص 297-298؛ با تفاوت اندکی در نقل، ر. ک: موطأ مالک، کتاب الاشربه، ص 186؛ مسند شافعی، کتاب الاشربه، ص 166؛ طحاوی، شرح معانی الآثار، ج 2، ص 88؛ سنن دارقطنی، کتاب حدود، ص 346؛ (ط قدیم)؛ مستدرک حاکم، ج 4، ص 375؛ سنن بیهقی، ج 8، ص 320؛ کنزالعمال، ج 5، صص 474 و 478-479؛ تفسیر مراغی، ج 7، ص 29.

7. جریان مراجعه عثمان و عمر به امام علی علیه السلام در مورد زنی که شش ماهه وضع حمل نموده بود.(1)

8. مشاوره گرفتن عمر از امام علی علیه السلام درباره عده زن که ایشان فرمود: چهار ماه و ده روز. عمر گفت: اگر حامله باشد؟ فرمود: «اخر الاجلین»؛ یعنی هر کدام که مدتش بیشتر است.(2)

9. مراجعه عمر به امام علی علیه السلام و سؤال از رؤیای صادقه و کاذبه که علی علیه السلام فرمود، خدای تعالی می فرماید:

(اللّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْری إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی) ، (3) فالله یتوفی الانفس کلها. امام با استدلال به آیه فرمود: چون روح از بدن جدا می شود و در حال عروج است آنچه می بیند رؤیای صادقه است (در پیشگاه خدایی است) و چون اجل آن نرسیده و ارسال می شود آنچه را در این بین می بیند القای شیطانی است و] آنچه می بیند [رؤیای دروغ است.(4)

مراغی می گوید:

از این می فهیمم که نفس علوی از جایگاه خودش هبوط کرده، مشغول تدبیر در شب و روز می شود و همیشه منتظر برگشت به آن است. چون هنگام خواب، فرصت فراهم شده، نوعی توجه به عالم نور برایش ممکن می شود و مستعد به قبول بعضی آثار و نورانی شدن با نور می گردد، پس آنچه می بیند رؤیای صادقه است و بر عکس.

10. نقل شده که دست و پا بریده ای را خدمت خلیفه دوم آوردند که دزدی کرده بود. خلیفه گفت: پایش را قطع کنید. امام علی فرمود: اگر دست و پای او را قطع کنید، پس

ص:487


1- (1) رک: بحث قضاوتها و درالمنثور، ج 6، ص 40؛ عمدة القاری، ج 9، ص 642؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 175؛ موطأ، ج 4، ص 176؛ مختلف الحدیث، ص 162؛ تفسیر قرطبی، ج 5، ص 261.
2- (2) درالمنثور، ج 8، ص 206.
3- (3) سوره زمر، آیه 43.
4- (4) تفسیر مراغی، ج 24، ص 13، ذیل زمر.

قوائمی برای او باقی نمی ماند که با آن راه برود؛ یا او را تعزیر کنید یا به زندان بیندازید پس او را به زندان افکندند.(1)

در روایت بیهقی نقل شده که عمر صحابه را در مورد سارق به مشورت گرفت و همگی بر نظر امام علی علیه السلام اجماع نمودند.

11. فردی از امام علی علیه السلام درباره ازدواج با یتیم سؤال کرد، امام پرسید: آیا می خواهی با کسی که دارای مال است ازدواج کنی که ثروتمند شوی؟ مرد گفت: بله. حضرت فرمود: پس با کسی ازدواج کن که مال نداشته باشد، زیرا این برای تو بهتر است و غیر تو برای آن یتیم بهتر هستند، پس به خیر ملحق شو.(2)

12. ابن مردویه از عبدالله بن نجی نقل کرده است که:

شهدت علیا واتاه اسقف نجران فساله عن اصحاب الاخدود فقص علیه القصة. فقال علی: أنا أعلم بهم منک بعث نبی من الحبشة الی قومه ثم قرأ علی (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ)3 فدعاهم فتابعه الناس فقاتلهم فقتل اصحابه و أخذ فأوثق فانفلت فانس الیه رجال یقول: اجتمع الیه رجال فقاتلهم فقتلوا و أخذ فأوثق فخدوا اخدودا فی الارض و جعلوا فیه النیران فجعلوا یعرضون الناس فمن تبع النبی رمی به فیها و من تابعهم ترک و جاءت امراة فی آخر من جاء معها صبی لها، فجزعت، فقال الصبی: یا امه اطمری و لا تماری فوقعت.

و اخرج عبد بن حمید عن سلمه بن کهیل قال:

ذکروا اصحاب الاخدود عند علی فقال: اما ان فیکم مثلهم فلا تکونن اعجز من قوم.(3)

این حدیث، جریان مراجعه اسقف های نجران و سؤال از امام علی علیه السلام در مورد اصحاب اخدود است که ترجمه آن در قسمت قصص گذشت.

ص:488


1- (1) تفسیر مظهری، ج 3، ص 135.
2- (2) تفسیر طبری، ج 4، ص 304؛ سوره نساء، آیه 127.
3- (4) درالمنثور، ج 8، صص 466-467، ذیل بروج.

13. روایتی از حضرت علی علیه السلام نقل شده که ضمن آن از ایشان پیرامون مجوس پرسیدند حضرت فرمود:

مجوس از اهل کتاب بودند. روزی یکی از پادشاهان آنها شراب نوشید شراب بر ایشان حلال بود پس عقل او زایل گشت و بر خواهرش یا دخترش درآمد. پس از آنکه به حالت عادی برگشت پشیمان شد. سپس با عمال خود مشورت نمود و آنها گفتند: بر منبر برو و بگو خداوند ازدواج با اینها را بر شما حلال کرده است. او چنین کرد، اما مردم نپذیرفتند و گفتند: یا باید در کتاب ما باشد یا رسول بگوید. او ابتدا آنها را شلاق زد ولی نپذیرفتند، پس آنها را با شمشیر زد، ولی باز هم اقرار ننمودند. در نهایت دستور داد آتشی مهیا کنند و هر کس اقرار نکند در آن افکنند، پس در مورد آنها نازل شده است (قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ) .

متن حدیث این چنین است:

واخرج عبد بن حمید عن علی بن ابی طالب قال: «کان المجوس اهل کتاب، و کانوا مستمسکین بکتابهم و کانت الخمر قد احلت لهم فتناول منها ملک من ملوکهم فغلبته علی عقله فتناول اخته أو ابنته فوقع علیها فما ذهب عنه السکر ندم و قال لها: ویحک ما هذا الذی اتیت؟ و ما المخرج منه؟ قالت المخرج منه ان تخطب الناس فتقول ایها الناس ان الله قد احل لکم نکاح الاخوات و البنات... قالت: اذا ابوا علیک ذلک فابسط فیهم السوط فبسط فیهم السوط فابوا ان یقروا فرجع الیها فقال: قد بسطت فیهم السوط فبسط فیهم السوط فابوا ان یقروا، فرجع الیها فقال: قد بسطت فیهم السوط فابوا ان یقروا قالت: فجرد فیهم السیف فجرد فیهم السیف فابوا ان یقروا قالت: خد لهم الاخدود ثم أوقد فیه النیران فمن تابعک فخل عنه فخد لهم اخدودا. و أوقد فیه النیران و عرض اهل مملکته علی ذلک فمن أبی قذفه فی النار و من لم یأب خلی عنه فانزل الله فیهم (قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ) الی قوله (وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِیقِ) .(1)

ص:489


1- (1) درالمنثور، ج 8، ص 467؛ تفسیر قرطبی، ج 8، ص 111 (فقط اهل کتاب بودن مجوس) (ذیل بروج، آیات 10-4).

14. مراجعه شخصی به حضرت علی علیه السلام که از درد می نالید، علی علیه السلام فرمود:

«اذا اشتکا احدکم فلیسئل امرأته ثلثه دراهم، قال سفین: أو نحوها فلیشتری بها عسلا فلیشتر به بماء السماء فیجمع الشفاء و مبارکا و هنیاً مریاً».(1)

زیرا آنچه همسر انسان به انسان از مال خودش ببخشید «هنیا» است و عسل شفاست و باران نیز مبارک است.

15. پرسش خلیفه دوم از حضرت درباره تسبیحات اربعه و پاسخ امام:

«کلمة احبها الله تعالی لنفسه و رضیها لنفسه و أحب أن تقال؛(2)کلامی است که خداوند آنها را دوست دارد و به آنها راضی است».

16. مردی از مشرکین خدمت حضرت علی علیه السلام رسید و پرسید: اگر شخصی از ما برای امور دینی به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله برسد کشته می شود؟ امام فرمود: خیر، زیرا خداوند می فرماید: (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتّی یَسْمَعَ کَلامَ اللّهِ) .(3)

آلوسی این سخن حضرت را در تأیید کلام خود می آورد که مراد امور دینی است.(4)

17. زمخشری در تفسیر آیه: (وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ) (5) از امام حسن علیه السلام روایت کرده:

عن الحسن بن علی انه وفد علی معاویة فلما خرج تبعه بعض حجابه فقال: انی رجل ذو مال و لا یولد لی فعلمنی شیئا لعل الله یرزقنی ولدا. فقال: علیک بالاستغفار فکان یکثر الاستغفار حتی ربما استغفر فی یوم واحد سبعمائة مرة، فولد له عشرة بنین فبلغ ذلک معاویه فقال له: هل سألته مم قال ذلک؟ فوفد وفدة اخری فسأله الرجل فقال: ألم تسمع قول هود علیه

ص:490


1- (1) تفسیر ثوری، ج 1، ص 87 (متن کامل حدیث بحث قران و اهل بیت).
2- (2) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 41.
3- (3) روح المعانی، ج 10، ص 53.
4- (4) روح المعانی، ج 10، ص 53.
5- (5) سوره هود، آیه 52.

السلام (وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ) ؟ وقول نوح علیه السلام: (وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ) (1) (اقول) اما قوله: الم تسمع قول هود فالمراد منه واضح و هو ما تقدم فی الآیة الشریفة ویا قوم استغفروا (الی قوله) و یزدکم قوه لی قوتکم و اما قوله: و قول نوح فالمراد منه هو قوله تعالی فی سوره نوح: (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً)2 .

پس از اینکه امام حسن علیه السلام امر را به معاویه واگذار کرد، عده ای از پیروانش دنبال آن حضرت خارج شدند. مردی گفت: من مردی صاحب مال هستم اما صاحب فرزند نمی شوم، به من چیزی بیاموز که صاحب فرزند شوم. امام حسن علیه السلام فرمود: باید استغفار نمایی. پس آن مرد بسیار استغفار نمود به طوری که برخی روزها به هفتصد بار می رسید پس ده فرزند از او متولد شد. خبر به معاویه رسید، او گفت: آیا دلیل آن را سؤال نکردی؟ پس مرد از امام حسن علیه السلام علت آن را پرسید، امام فرمود: آیا سخن حضرت هود را نخوانده ای: (وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ) و سخن حضرت نوح (وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ) .

می گویم: اما سخن هود علیه السلام مشخص است، چون ابتدای آن می گوید (یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ) و سخن نوح علیه السلام هم چنین است (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً) .

19. از ابن مجلز نقل شده است که:

رأی حسین بن علی رجلا یرکب دابه فقال: (سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنِینَ) قال: أو بذلک امرت: قال: فکیف اقول: قال: الحمدلله الذی هدانا للاسلام و الحمدلله الذی منّ علینا بمحمد صلی الله علیه و آله الحمدلله الذی جعلنی فی خیر امة اخرجت للناس ثم تقول: (سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا...) ؛(2)

ص:491


1- (1) سوره نوح، آیه 12.
2- (3) درالمنثور، ج 7، ص 269 (ذیل سوره زخرف، آیه 13).

امام حسین علیه السلام مردی را دید که چون سوار بر مرکب می شود این آیه را می خواند: (سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا...) امام به او فرمود: آیا این گونه امر شده اید؟ مرد گفت: چه بگویم؟ امام فرمود: بگو: حمد خدای را که ما را به اسلام هدایت کرد و حمد خدایی که بر ما به خاطر محمد صلی الله علیه و آله منت نهاد و حمد خدایی را که مرا در بهترین امت قرار داد و سپس بگو: (سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا) .

20. اخرج ابن ابی حاتم و ابوالشیخ عن جعفر بن محمد «انه سئل عن قتال الدیلم فقال: قاتلوهم فانهم من الذین قال الله تعالی: (قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّارِ) ؛ (1) ابن ابی حاتم و ابوالشیخ از امام صادق علیه السلام روایت نموده اند که از ایشان درباره جنگ با دیلمیان سؤال شد امام پاسخ دادند: با آنها بجنگید، زیرا آنها از کسانی هستند که خداوند فرمود: (قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّارِ) .

21. حدثنا ابو احمد محمد بن احمد الجرجانی ثنا اسحاق بن ابراهیم النحوی ثنا جعفر بن الصائغ ثنا عبید بن اسحاق ثنا نصر بن کثیر قال:

دخلت انا و سفیان الثوری علی جعفر بن محمد فقلت: انی ارید البیت الحرام فعلمنی شیئا ادعو به فقال: اذا بلغت البیت الحرام فضع یدک علی الحائط ثم قال: یا سابق الفوت، یا سامع الصوت، و یا کاسی العظام لحما بعد الموت، ثم ادع بما شئت فقال له سفیان شئیا لم افهمهه فقال له: یا سفیان اذا جاءک ما تحب فاکثر من الحمدالله و اذا جاءک ما تکره فاکثر من لا حول و لا قوه الا بالله، و اذا استبطات الرزق فاکثر من الاستغفار؛(2)

از نصر بن کثیر روایت شده که من و سفیان ثوری خدمت امام جعفر بن محمد علیه السلام رسیدیم. گفتم می خواهم به خانه خدا بروم چیزی به من بیاموز تا خدای را با آن بخوانم، امام فرمود:

هرگاه به بیت الله الحرام رسیدی دستت را بر دیوار بگذار و بگو: «یا سابق الفوت، یا سامع الصوت و یا کاسی العظام لحما بعد الموت»سپس هر چه

ص:492


1- (1) همان، ج 4، ص 324 (ذیل سوره توبه، آیه 123).
2- (2) حلیة الاولیاء، ص 196 (بخش امام صادق علیه السلام).

می خواهی از خدا بخواه، راوی می گوید: سپس سفیان چیزی گفت که نفهمیدم امام فرمود: هرگاه چیزی که دوست داری به آن رسیدی، پس بسیار حمد خدای را بگو و هرگاه چیزی به تو رسید که خوشایند تو نیست بسیار «لا حول و لا قوة الا بالله» بگو و هرگاه روزی ات به کندی گرایید پس بسیار استغفار کن.

22. و اخرج ابن عساکر و ولده القاسم فی کتاب آیات الحرز عن العباس بن محمد المنقری رضی الله عنه قال:

قدم حسین بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب رضی الله عنه المدینه حاجا، فاحتجنا الی ان نوجه رسولا و کان فی الخوف فأبی الرسول ان یخرج و خاف علی نفسه من الطریق. فقال الحسین: رضی الله عنه - انا کتب لک رقعة فیها حرز لن یضرک شیء ان شاء الله تعالی. فکتب له رقعة و جعلها الرسول فی صورته، فذهب الرسول فلم یلبث ان جاء سالما، فقال: مررت بالاعراب یمینا و شمالا فما هیجنی منهم احد، و الحرز عن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین، عن ابیه عن جده عن علی بن ابی طالب، و ان هذا الحرز کان الانبیاء یتحرزون به من الفراعنة: بسم الله الرحمن الرحیم (قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ) (1). (قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا)2 أخذت بسمع الله و بصره و قوته علی اسماعکم و ابصارکم و قوتکم یا معشر الجن و الانس و الشیاطین و الاعراب و السباع و الهوام و اللصوص مما یخاف و یحذر فلان بن فلان، سترت بینه و بینکم بستر النبوة التی استتروا بها من سطوات الفراعنه جبرئیل عن ایمانکم و میکائیل عن شمائلکم و محمد امامکم و الله سبحانه و تعالی من فوقکم یمنعکم من فلان بن فلان فی نفسه و ولده و اهله و شعره و بشره و ما له و ما علیه و ما معه و ما تحته و ما فوقه (وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً)3 ؛ (وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً)4 الی قوله (نُفُوراً) و صلی الله علی سیدنا محمد و علی آله و صحبه و سلم تسلیماً کثیرا؛

ص:493


1- (1) سوره مؤمنون، آیه 108.

مضمون حدیث به این شرح است:

حسین بن زید بن علی (نوه امام سجاد) به قصد حج وارد مدینه شد و عده ای همراه ایشان حج گزاردند و خواستند رسول بفرستند، اما پیک از راه می ترسید. حسین گفت: برای تو حرزی می نویسم که تو را حفظ کند. پیک می گوید به هر طرف که رفتم کسی با من کاری نداشت. این حرز امام جعفر صادق علیه السلام از پدرش از جدش از امام علی علیه السلام بود و حرزی بود که انبیاء با آن از فراعنه در امان بودند

حرز این گونه بود:

بسم الله الرحمن الرحیم (قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ) . (قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا) با شنوایی و بینایی و قوت، خداوند را بر شنوایی و بینایی و قوت شما ای گروه جن و انس و شیاطین و اعراب و درندگان... نهادم، بین او و شما حجابی قرار می دهم حجابی که انبیا از فراعنه در امان بودند. جبرئیل در راست شما و میکائیل در چپ شما و محمد صلی الله علیه و آله مقابل شما و خداوند بالای شماست و شما را حفظ می کند؛ از فلان بن فلان، از نفس و فرزندان و اهل و.... (وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ...) تا و صلی الله علی سیدنا محمد و علی آله و صحبه و سلم تسلیما کثیرا.(1)

23. حدثنا عبدالله بن محمد ثنا الحسن بن محمد ثنا سعید بن عنبسه ثنا عمرو بن جمیع قال:

دخلت علی جعفر بن محمد أنا و ابن أبی لیلی و أبوحنیفه و حدثنا محمد بن علی بن جیش حدثنا احمد بن زنجویه حدثنا هشام بن عمار حدثنا محمد بن عبدالله القرشی بمصر ثنا عبدالله بن شبرمة، قال: دخلت أنا و ابوحنیفه علی جعفر بن محمد فقال لابن ابی لیلی: من هذا معک؟ قال: هذا رجل له بصر و نفاذ فی امر الدین. قال: لعله یقیس امر الدین برأیه؛ قال: نعم. قال: فقال جعفر لابی حنیفه: ما اسمک؟ قال: نعمان قال: یا نعمان هل قست رأسک بعد؟ قال: کیف أقیس رأسی؟ قال: ما اراک تحسن شیئا، هل علمت ما الملوحة فی العینین، و المرارة فی الأذنین، و الحرارة فی

ص:494


1- (1) درالمنثور، ج 5، ص 297.

المنخرین و العذوبه فی الشفتین؟ قال: لا! قال: ما أراک تحسن شیئا، قال: فهل علمت کلمة أولها کفر و آخرها ایمان؟ فقال: ابن ابی لیلی: یابن رسول الله اخبرنا بهذه الاشیاء التی سألته عنها. فقال: اخبرنی أبی عن جدی أن رسول الله صلی الله علیه و آله قال: «ان الله تعالی بمنّه و فضله جعل لابن آدم الملوحة فی العینین لانهما شحمتان و لو لا ذلک لذابتا، و إن الله تعالی بمنّه و فضله و رحمته علی ابن آدم جعل المرارة فی الأذنین حجابا من الدواب فان دخلت الرأس دابة و التمست الی الدماغ فاذا ذاقت المرارة التمست الخروج و إن الله تعالی بمنّه و فضله و رحمته علی ابن آدم جعل الحرارة فی المنخرین یستنشق بهما الریح و لولا ذلک لأنتن الدماغ، و ان الله تعالی بمنّه و کرمه و رحمته لابن آدم جعل العذوبة فی الشفتین یجد بهما استطعام کل شیء و یسمع الناس بها حلاوة منطقه»، قال: فاخبرنی عن الکلمة التی أولها کفر و آخرها ایمان، فقال: اذا قال العبد «لا اله» فقد کفر، فاذا قال: «الا الله»، فهو ایمان. ثم اقبل علی أبی حنیفه فقال: یا نعمان حدثنی ابی عن جدی ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال: «أول من قاس أمر الدین برأیه ابلیس قال: الله تعالی له اسجد لادم فقال: (أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ)1 فمن قاس الدین برأیه قرنه الله تعالی یوم القیامة بابلیس لانه اتبعه بالقیاس».

زاد بن شبرمة فی حدیثه؛ ثم قال جعفر: أیهما أعظم؟ قتل النفس أو الزنا؟ قال: قتل النفس. قال: فان الله عز و جل قبل فی قتل النفس شاهدین و لم یقبل فی الزنا الا اربعة. ثم قال: أیهما أعظم؟ الصلاة ام الصوم؟ قال: الصلاة. قال: فما بال الحائض تقضی الصوم و لا تقضی الصلاة؟ فکیف ویحک قوم لک قیاسک اتق الله و لا تقس الدین برأیک؛(1)

ابن ابی لیلی می گوید: همراه ابوحنیفه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدیم. امام فرمود: این که همراه توست چه کسی است؟ گفتم: او مردی دارای بصیرت و

ص:495


1- (2) حلیة الاولیاء، ص 197، قسمت امام صادق علیه السلام.

صاحب نفوذ در امر دین است. امام فرمود: آیا امر دین را به رأی خودش برداشت می کند؟ گفتم: بله. امام فرمود: اسم تو چیست؟ گفت: نعمان، امام فرمود: آیا عقلت را مقایسه می کنی عقل من را چگونه مقایسه می کنی، آیا شوری در چشم، تلخی گوش ها، حرارت در بینی، پاکی در لب (آب دهان) را می دانی چیست؟ گفت: خیر. ابن ابی لیلی گفت: ای فرزند رسول خدا، از این اشیاء ما را خبر بده. امام فرمود: پدرم از جدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که ایشان فرمود: خداوند تعالی با منت شوری را در چشم قرار داده زیرا آنها چربی هستند و در غیر این صورت انسان اذیت می شد. خداوند با فضل خودش تلخی را در گوش قرار داد تا مانع ورود حشرات به گوش باشد و حرارت را در بینی قرار داد تا با آن بوی را احساس کند و پاکی و زلالی را در دهان قرار داد تا طعم طعام را بفهمد و مردم حلاوت منطق او را بفهمند.

اما کلمه ای که اول آن کفر و آخرش توحید است، اگر کسی بگوید «لا اله» کافر است و چون گوید لا اله الا الله ایمان است. سپس امام به ابوحنیفه فرمود:

اولین کسی که قیاس کرد شیطان بود و گفت آدم را سجده نمی کنم چون من از آتش هستم و آدم از خاک. هر کس امر دین را با قیاس برداشت کند روز قیامت قرین ابلیس است. ابن شبرمه می افزاید: سپس امام پرسید: کدام بزرگتر است قتل نفس یا زنا؟ ابوحنیفه گفت: قتل نفس. امام فرمود: خداوند در قتل نفس دو شاهد قبول می کند اما در زنا حتما باید چهار شاهد باشد. سپس فرمود: کدام یک بزرگتر است نماز یا روزه؟ گفت: نماز. امام فرمود: پس چرا حائض، روزه ماه رمضان خود را باید قضا کند، اما نماز را خیر؟! وای بر تو چگونه قیاس می کنی، تقوای خدا پیشه کن و قیاس مکن.

24. حسین بن خالد صیرفی می گوید:

خدمت علی بن موسی الرضا علیه السلام بودم، پس از چیزی سؤال کردم پاسخی به من داد که درست نفهمیدم، به من فرمود:

«یا ابا عبدالله الصالح» پس من گریستم. فرمود: چرا گریه می کنی؟ گفتم: از شادی، زیرا شما به من گفتید صالح، امام گفت: خداوند می فرماید: (فَأُولئِکَ مَعَ

ص:496

اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِینَ) ؛ پس پیامبر محمد صلی الله علیه و آله است و الصدیقون و الشهداء ما هستیم و شما صالحین هستید.(1)

ص:497


1- (1) ابن حجر، لسان المیزان، ج 2، ص 282 (طبع حیدر آباد الدکن).

ص:498

بخش دهم: حروف مقطعه در کلام اهل بیت علیهم السلام

ص:499

ص:500

دانشمندان و قرآن پژوهان، درباره حروف آغازین سور، اختلاف نظر دارند. برخی بر این عقیده اند که این حروف از متشابهاتی است که خداوند علم آنها را مخصوص خود دانسته است و تأویل آنها را جز او کسی نمی داند. عامه هم از امام علی علیه السلام نقل کرده اند که:

«لکل کتاب صفوه و صفوه هذا الکتاب حروف التهجی؛(1)هر کتابی دارای گزیده ای شاخص و مرموز است و (الفاظ) شاخص و گلچین قرآن حروف مقطعه است».

درباره حروف مقطعه از امام علی علیه السلام و سایر اهل بیت علیهم السلام بسته به موقعیت های مختلف، روایات گوناگونی به دست رسیده که برخی از آنها به اهداف حروف مقطعه، برخی به کاربردهای آن و برخی نیز به حقیقت آنها اشاره نموده است. اینک برخی از این روایات را از نظر می گذرانیم.

1. از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده که ایشان فرمود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله تفسیر حروف ابجد را تا آخر ذکر و بیان نمود و در تفسیر «طا» فرمود: و اما طا، از طوبی است و آن درختی است نشانده خداوند عزوجل و به دست قدرت او که در آن از روح خود دمیده - و شاخه های آن درخت از پشت دیوار بهشت دیده می شود. از آن پوشاک ها می روید و زیورآلاتش جلوی اهل بهشت آویخته است و برای آنها از آنچه که بخواهند از پوشاک و زیورها و میوه ها ثمر می دهد. از آن درخت، چیزی چیده نمی شود، جز آنکه خدا دوباره می رویاند و آن را همچنان که بود اعاده می کند».(2)

2. از امام علی علیه السلام روایت شده:

«و الحروف المقطعه فی القرآن هی اسم الله الاعظم الا انا لانعرف تألیف - ه

ص:501


1- (1) نورالثقلین، ج 1، ص 11.
2- (2) ینابیع الموده، باب 44، ص 308.

منها؛(1)از امام علی علیه السلام روایت شده حروف مقطعه اسم اعظم خدا هستند، ولی ما تألیف آنها را نمی دانیم».

3. از امام علی بن ابی طالب نقل شده که:

«هی اسماء مقطعة لوعلم الناس تألیفها علموا اسم الله الذی اذا دعی به اجاب؛(2)آنها اسم های مقطعه ای هستند که اگر مردم تألیف آنها را می دانستند، اسم خدا را می شناختند که هر گاه او را بخوانند اجابت کند».

این نظر، همان نظر دوم است؛ با این تفاوت که در حدیث سوم امام می فرماید: «اگر مردم بدانند».

4. ثعالبی از امام روایت کرده که حروف مقطعه «اسم الله تعالی»(3) هستند که به نوعی همان قول دوم و سوم است.

5. ذیل «حم عسق» از ابن عباس روایت شده که: «کان علی یعرف الفتن بها؛(4)علی علیه السلام فتنه ها را با این حروف می شناخت».

6. از امام علی بن ابی طالب نقل شده که ایشان می فرمود: یا کهیعص اغفر لی.(5)

ابن عطیه در این باره می گوید:

فهذا یحتمل ان تکون الجملة من اسماء الله تعالی و یحتمل ان یرید علی بن ابی طالب ان ینادی الله تعالی بجمیع الاسماء التی تضمنها «کهیعص» کانه اراد ان یقول: یا کریم، یا هادی، یا علی، یا عزیز، یا صادق، اغفر لی؛

احتمال دارد این سخن امام علی در بر گیرنده تمام اسم های خدا باشد و احتمال دارد علی علیه السلام خدا را با تمامی نام هایی که «کهیعص» در بر گیرنده آن است خوانده باشد؛ یعنی یا کریم، یا هادی، یا علی، یا عزیز، یا صادق، مرا ببخش.

ص:502


1- (1) محرر الوجیز، ج 1، ص 82.
2- (2) زادالمسیر، ج 1، ص 20.
3- (3) جواهرالحسان، ج 1، ص 30.
4- (4) معانی القرآن، ج 6، ص 291.
5- (5) محرر الوجیز، ج 4، ص 3 (ذیل سوره مریم، آیه 1)؛ روح المعانی، ج 16، ص 57.

سیوطی در نوع چهل و سوم کتاب الاتقان در بیان معانی حروف مقطعه، اقوال مختلفی را بیان کرده است. براساس یکی از این اقوال، حروف مقطعه، نام هایی برای خداوند به شمار می رود. سیوطی در اثبات این نظر، به اقوال تعدادی از مفسران و راویان استناد کرده است. وی مؤید این مطلب را روایتی می داند که از طریق نافع از ابونعیم قاری نقل شده است و براساس آن، علی علیه السلام در دعای خود، خدای متعال را به نام برخی از حروف مقطعه خطاب کرده است. لذا یکی از تأویل ها و تفسیرهای این حروف را نام ها و اسامی خداوند می داند.(1)

گرچه در حدیث دیگری از امام علی علیه السلام این حروف به عنوان سرّ خداوند معرفی شده اند که با تأمل در اقوال گذشته می توان گفت همه آنها صحیح بوده، ولی هر کدام مصداق یا بخشی از پیام حروف مقطعه است. اکنون باید پرسید آیا تمام اسرار آنها همین است؟ امام در پاسخ این سؤال می فرمایند:

هی سر الله فی القرآن و لله فی کلّ کتاب من کتبه سرّ فهی من المتشابه الذی انفرد الله بعلمه و لا تحب ان نتکلم فیها و لکن نؤمن بها و نقرأ کما جاءت؛(2)اینها از اسرار خداوند هستند، خداوند در هر کتاب سرّی دارد و این از متشابهاتی است که علم آن خاص خداست و دوست ندارم درباره اش صحبت کنم ولی به آن ایمان می آورم و آنگونه که نازل شده می خوانم.

نتیجه اینکه با تتبع در نظرات غالب مفسرین می توان گفت که سرچشمه و منشأ آرای پژوهشگران در این زمینه، سخنان امام علی علیه السلام است که از آن بهره جسته و با تحقیق و بررسی بیشتر به تشریح ابعاد آن پرداخته اند. لذا روایات و سخنان حضرت علی علیه السلام درباره حروف مقطعه بسان آبشخوری برای قرآن پژوهان به شمار می آید که در طول زمان از آنها استفاده کرده اند.

از سایر اهل بیت علیهم السلام هم روایاتی در این باره نقل شده که برخی را می آوریم.

1. از امام باقر علیه السلام از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله حروف ابجد را بیان می کرد. بعد فرمود و اما «طا» پس طوبی آن درختی

ص:503


1- (1) الاتقان نوع چهل سوم.
2- (2) تفسیر قرطبی، ج 1، ص 154؛ فتح القدیر، ج 1، ص 22.

است خدا به دست قدرت خود نشانده و در آن از روح خود دمید و شاخه های آن از پشت دیوار بهشت دیده می شود و زیور و لباس های بهشتی می روید و میوه آن آویخته می رسد بدان اهل بهشت و هر چه بخواهند از زیور و حلل بهشتی بار می گردد. و میوه آن پس از چیده شدن دوباره به اذن خدا عود می کند.(1)

2. از امام صادق علیه السلام ذیل آیه روایت شده:

«الطاء شجرة طوبی و السین سدره المنتهی و المیم محمد صلی الله علیه و آله و سلم. «ط» درخت طوبی است و «سین» سدرة المنتهی است و «میم» محمد صلی الله علیه و آله است.

3. در تفسیر ثعلبی از امام جعفر الصادق علیه السلام روایت شده:

«طه، طهارة اهل بیت محمد ثم قرأ (إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) ؛ (2) طه، طهارت و پاکی اهل بیت محمد علیهم السلام است و سپس ایشان آیه تطهیر را خواند».

4. در تفسیر قرطبی از امام صادق علیه السلام ذیل «یس» روایت شده:

«انه اراد یا سید، مخاطبة لنبیه صلی الله علیه و آله؛(3)منظور خداوند یا سید بوده، یعنی ای محمد صلی الله علیه و آله».

5. قرطبی ذیل این قول از امام علی علیه السلام روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در قرآن هفت اسم دارد:

عن علی قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: ان الله تعالی اسمائی فی القرآن سبعة اسماء محمد، احمد، طه، یس، المزمل، المدثر، عبدالله؛(4)از امام علی علیه السلام نقل شده که فرمود: شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: همانا خدای متعال نام های مرا در قرآن، هفت اسم قرار داد: محمد، احمد، طه، یس، المزمل، المدثر و عبدالله.

ص:504


1- (1) ینابیع الموده، باب 24، ص 223.
2- (2) تفسیر ثعلبی، ذیل سوره طه.
3- (3) تفسیر قرطبی، ج 15، ص 5.
4- (4) همان.

بخش یازدهم: قضاوت اهل بیت علیهم السلام بر اساس قرآن

ص:505

ص:506

امام علی علیه السلام در امر قضاوت و داوری از کتاب خدا کمک می گرفت و به آیات الهی استشهاد می کرد. آن حضرت علیه السلام به برکت دعای پیامبر صلی الله علیه و آله در امر قضاوت و داوری فردی توانا و آگاه بود و با داوری های به موقع خود، شگفتی همگان را موجب می شد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله جانشین خود را آگاه ترین فرد در امر قضاوت معرفی کرد و به او وعده موفقیت در این کار را داد. امام علیه السلام خود در این باره چنین فرموده است:

بعثنی رسول الله الی الیمن فقلت یا رسول الله انک تبعثنی الی قوم هم اسن منّی لاقضی بینهم، قال صلی الله علیه و آله اذهب فان الله تعالی سیثبت لسانک ویهدی قلبک. قال: فما شککت فی قضاء بین اثنین بعد ذلک المقام؛(1)پیامبر صلی الله علیه و آله مرا برای امر قضاوت به سوی یمن

ص:507


1- (1) مسند الامام زید، ص 262؛ مسند ابی داوود الطیالسی، ص 19؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 327؛ المنصف لابن ابی شیبه، ج 10، ص 176، ح 9147؛ مسند احمد بن حنبل، ج 1، صص 83 و 88 و 111 و 136 و 149؛ فضائل الصحابه، ج 2، ص 580، ح 984 و ص 646، ح 1096؛ سنن ابی داود، ج 3، ص 301، ح 358؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 774، ح 2310؛ انساب الاشراف، ج 2، صص 100 و 102، ح 32 و 33؛ مناقب امیرالمؤمنین علی علیه السلام لمحمد بن سلیمان الکوفی، ج 2، ص 605، ح 1104؛ خصائص النسانی، صص 91 و 97، ح 32 و 37؛ اخبار القضاه لوکیع، ج 1، صص 84 و 88؛ مسند ابی یعلی الموصلی، ج 1، ص 268، ح 316 و ص 323، ح 401؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 135؛ حلیة الاولیا، ج 4، صص 381 و 382؛ السنن الکبری، ج 10، صص 86 و 140 و 141؛ دلائل النبوه، للبیهقی، ج 5، ص 397؛ تاریخ بغداد، ج 12، ص 444؛ مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام لابن المغازلی، صص 248 و 250، ح 296 و 299؛ المقنع فی الامامه، ص 81؛ مصابیح السنه، ج 3، ص 24، ح 2816؛ المناقب للخوارزمی، ص 83، ح 71؛ ترجمه الامام علی علیه السلام من تاریخ دمشق، ج 2، صص 490 و 497، ح 1011 و 1018؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 53، ح 83؛

فرستاد. عرض کردم: ای رسول خدا، مرا به سوی قومی می فرستی که از نظر سن از من بزرگ ترند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: برو که خداوند زبانت را استوار و قلبت را هدایت خواهد کرد. امام می فرماید: پس از آن هیچ گاه در قضاوت بین دو نفر شک نکردم.

سیوطی به این جریان در تفسیر سوره برائت اشاره نموده، می گوید: رسول خدا فرمود:

«انطلق فان الله یثبت لسانک و یهدی قلبک؛(1)برو خداوند زبانت را استوار و قلبت را هدایت خواهد کرد».

امام علی علیه السلام در مقام قضاوت بسیار با درایت عمل می نمودند و به امام حسن و امام حسین علیهما السلام هم سفارش می نمودند که در قضاوت خود درست اندیشه کنید، چرا که قیامت از آن سؤال خواهید شد؛ حتی اگر آن قضاوت به ظاهر خیلی کوچک باشد.

قرطبی درباره قضاوت علی علیه السلام می گوید: ایشان فرمودند:

«البینة علی المدعی والیمین علی من انکر؛مدعی باید بینه و دلیل بیاورد و منکر باید قسم بخورد».

او پس از یاد کرد اقوال مختلف در این زمینه می گوید: «و قول علی رضی الله عنه یجمعه لان مدار الحکم علیه فی القضاء؛(2)سخن علی علیه السلام جامع تمام این سخن ها و بهترین آن هاست، زیرا مدار حکم در امر قضا نظر علی علیه السلام است».

ص:508


1- (1) درالمنثور؛ (بَراءَةٌ مِنَ اللّهِ).
2- (2) تفسیر قرطبی، ج 15، ص 162 (ذیل سوره ص، آیه 20).

او سپس یکی از این قضاوت ها را چنین نقل می کند:

یروی ان علی بن ابی طالب رضی الله عنه قال لی بعثنی رسول الله صلی الله علیه و آله الی الیمن حفر قوم زبیه الاسد فوقع فیها الاسد. و ازدحم الناس علی الزبیه فوقع فیها رجل و تعلق باخر و تعلق الاخر باخر، حتی صاروا اربعة فجرحهم الاسد فیها فهکوا و حمل القوم السلاح و کاد یکون بینهم قتال...؛(1)علی علیه السلام می فرماید چون رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا به یمن فرستاد عده ای از مردم گودالی برای شکار شیر حفر نموده بودند و شیری در آنجا گرفتار شده بود. مردم بالای گودال ازدحام نموده بودند. بر اثر آن فردی می خواست به درون گودال بیفتد که خودش را به دیگری گرفت و فرد دیگر به شخص سومی تا اینکه چهار نفر آویزان شده، به درون گودال افتادند و شیر آنها را تکه پاره کرد. مردم جمع شدند و سلاح برگرفتند تا نبرد کنند.

علی علیه السلام می فرماید: آنها را فرا خواندم و گفتم: برای چهار نفر صد نفر جنگ می کنید، پس بیایید بین شما قضاوت کنم. اگر راضی شدید پس به همان حکم عمل کنید، و گرنه خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله برویم که او به قضاوت سزاوارتر است. علی علیه السلام می فرماید برای فرد اول یک چهارم دیه، فرد دوم یک سوم دیه، فرد سوم یک دوم و فرد چهارم دیه کامل قرار دادم. و دیات را هم بر عهده کسانی قرار داد که گودال را حفر نموده بودند. از قبایل چهارگانه، عده ای برآشفته و عده ای نیز راضی شدند. لذا خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتند. کسی گفت: علی علیه السلام برای ما اینگونه قضاوت نموده است، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله، قضاوت امام علی علیه السلام را تایید نمودند.

این روایت با تفاوت اندکی این گونه هم نقل شده است:

وروی هذه الحکایة ابراهیم بن هاشم فی کتاب عجائب احکام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بما یخالف ما مر، ففی الکتاب المذکور ما لفظه و عنه؛ ای عن ابراهیم بن هاشم عن النوفلی عن السکونی، عن ابی عبدالله علیه السلام قال:

ص:509


1- (1) همان.

بعث النبی صلی الله علیه و آله علیاً الی الیمن و اذا زبیة قد وقع فیها الاسد فاصبح الناس ینظرون الیه و یتزاحمون و یتدافعون حول الزبیة فقسط رجل فی الزبیة و تعلق بالذی یلیه و تعلق الاخر بالآخر حتی وقع بیها اربعه فجرحهم الاسد و تناول رجل الاسد بحربه فقتله فان خرج القوم موتی فانطلقت القبائل الی قبیلة الرجل الاول الذی سقط و تعلق فوقه ثلاثة فقالوا لهم اودوا دیة الثلاثة الذین اهلکهم صاحبکم فلولا هو ما سقطوا فی الزبیة؛

فقال اهل الاول: انما تعلق صاحبنا بواحد فنحن نودی دیته و اختلفوا حتی ارادوا القتال، فصرخ رجل منهم الی امیرالمؤمنین و هو منهم غیر بعید فاتاهم و لامهم و اظهر موجده و قال لهم: لا تقتلوا انفسکم و رسول الله حی و انا بین اظهرکم فانکم تقتلون اکثر ممن تختلفون فیه فلما سمعوا ذلک منه استقاموا فقال انی قاض فیکم قضاء فان رضیتموه فهو نافذ و الا فهو حاجز بینکم من جاوزه فالحق له حتی تلقوا رسول الله صلی الله علیه و آله فیکون هو احق بالقضاء منّی.

فاصطلحوا علی ذلک فامرهم ان یجمعوا دیه تامة من القبائل الذین اجل انه هلک فوقه ثلاثة و اعطی الذی یلیه ثلث الدیة من اجل انه هلک فوقه اثنان و اعطی الثالث النصف من اجل انه هلک فوقه واحد و اعطی الرابع الدیة تامة لانه لم یهلک فوقه احد منهم، من رضی و منهم من کره. فقال لهم علی علیه السلام: تمسکوا بقضائی الی ان تأتوا رسول الله صلی الله علیه و آله فیکون القاضی فیما بینکم. فواقهم رسول الله بالموقف فثاروا الیه فحدثوه حدیثهم فاحتبی ببردة علیه ثم قال: انا اقضی بینکم ان شاء الله. فناداه رجل من القوم ان علی بن ابی طالب قد قضی بیننا فقال النبی صلی الله علیه و آله ما هو؟ فاخبروه فقال: هو کما قضی فرضوا بذلک انتهی.(1)

ص:510


1- (1) این جریان با الفاظ مختلف در منابع فراوانی نقل شده است؛ از جمله: تفسیر قرطبی، ج 15، صص 163 و 162؛ فضائل الصحابه، ج 2، ص 722، ح 1239، الام 177/7؛ المنصف لابن ابی شیه، ج 9، ص 400 و ج 10، ص 175؛ اخبار القضاه لوکیع، ج 1، ص 95؛ مشکل الاثار، ج 3، ص 58؛ الکافی، ج 7، ص 286؛ ح 2 و 3؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 116 ح 523؛ المقنعه، ص 750؛ السنن الکبری، ج 8، ص 111؛ تهذب احکام، ج 10،

نمونه هایی از قضاوت امیرالمؤمنین علیه السلام

1.کان عمر حاجاً فجاءه رجل قد لطمت عینه، فقال: من لطم عینک؟ قال: علی بن ابی طالب. قال: لقد وقعت علیک عین الله و لم یسأل ما جری منه و لم لطمه فجاء علی علیه السلام و الرجل عند عمر فقال علی علیه السلام: هذا الرجل رأیه یطوف و هو ینظر الی الحرام فی الطواف فقال عمر: لقد نظر بنورالله؛(1)

سالی عمر در موسم حاضر بود مردی به شکایت نزد وی آمد که مردی در طواف سیلی به چشم من زد. عمر پرسید چه کسی زد؟ گفت: علی بن ابی طالب. عمر گفت: عجب، چشم خدا به تو افتاده است دیگر نپرس چرا تو را سیلی زد. پس امام علی علیه السلام نزد عمر آمد و مرد شاکی نیز حضور داشت. عمر از امام علی علیه السلام از علت کار پرسید. حضرت علی علیه السلام فرمود: این مرد را دیدم که در حال طواف خانه خدا به زنان نگاه می کرد. عمر گفت: همواره با نور خدا می بینی.

2. در تفسیر درالمنثور روایت شده:

اتی عمر بن خطاب بقدامة بن مظعون و قد شرب الخمر فشهد علیه رجلان احدهما خصی و هو عمرو التمیمی و الآخر المعلی بن الجارود، فشهدا احدهما انه رآه یشرب و شهد الآخر انه راه یقی الخمر. فأرسل عمر الی اناس من اصحاب رسول الله فیهم امیرالمؤمنین فقال له: ما تقول یا ابا الحسن فانک الذی قال فیک رسول الله انت اعلم هذه الامة و اقضاها بالحق، فان هذین قد اختلفا فی شهادتهما. قال: ما اختلفا فی شهادتهما و ما

ص:511


1- (1) ریاض النضره، ج 2، ص 196.

قاءها حتی شربها فقال: هل تجوز شهادة الخصی؟ فقال: و ما ذهاب لحیته الا کذهاب بعض اعضائه؛(1)

قدامه بن مظعون را نزد عمر آوردند؛ در حالی که شراب نوشیده بود. پس دو مرد علیه او شهادت دادند؛ یکی خصی بود؛ یعنی «عمرو التمیمی» و دیگری «المعلی بن الجارود». یکی از آنها شهادت داد که در حال نوشیدن شراب او را دیده و دیگری شهادت داد که قی کردن او را دیده است (شراب قی می نموده) پس عمر، عده ای از صحابه را خواست که در میان آنها امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز بود. سپس گفت: تو چه می گویی ای ابالحسن، تو کسی هستی که رسول خدا درباره اش فرمود: تو اعلم امت و با قضاوت ترین آنها به حق هستی. این دو در شهادتشان اختلاف نموده اند. علی علیه السلام فرمود: هیچ اختلافی نیست تا شراب ننوشد که آن را قی نمی کند. عمر پرسید: آیا شهادت خصی مورد قبول است؟ حضرت علی علیه السلام فرمود: نداشتن گوشت [بیضه] مثل از دست دادن اعضایی از منابع بدن است (لذا شهادتش قبول است).

همانطور که مشاهده شد، یکی از تعبیرات مکرر عمر درباره امیرالمؤمنین علی علیه السلام کلمه «اقضانا» و «اقضانا علی» است و این سخن بارها در بسیاری از منابع اهل سنت نقل شده که برخی را می آوریم:

صحیح بخاری، کتاب التفسیر، ج 6، ص 23 ذیل آیه (ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ) ، (چ قاهره)؛ مسند احمد حنبل، ج 5، ص 133 با سه سند (چ مصر)؛ طبقات الکبری ابن سعد، ج 2، صص 339-340 چ بیروت و ج 2، بخش 2، ص 102، (چ لیدن).

انساب الاشراف بلاذری، ج 1، ص 315 و ج 2، ص 97 (شماره 21-23 چ قاهره)؛ اخبار القضاه ابن وکیع، ج 1، ص 88 (چ مصر)؛ استیعاب قرطبی، چاپ ذیل اصابه، ج 8، صص 156-157، (چ مصر)؛ حلیة الاولیا ابونعیم، ج 1، ص 65 (چ بیروت)؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 305 (چ حیدرآباد)؛ مناقب خوارزمی، ص 47، فصل 7 (چ نجف)؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 3، ص 38 شماره 1063-1071 (چ بیروت)؛ کفایة الطالب، گنجی شافعی، ص 130 (بلفظ «علی اقضانا» با اضافه «اخذت ذلک من رسول الله فلا اترکه ابداً؛ یعنی این

ص:512


1- (1) درالمنثور، ج 3، ص 161؛ سنن دارقطنی، ج 3، ص 166 ح 245. (خصی کسی است که بیضه نداشته باشد).

سخن افتخار انگیز را از رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفتم و هیچ گاه آن را ترک نخواهم کرد»). لماذا اخترت مذهب اهل البیت، ص 236؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، بخش خلفا (عهد الخلفاء) ص 638 (چ بیروت)؛ فتح الباری فی شرح صحیح بخاری، عسقلانی، ج 9، ص 233 (چ مصر)؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج 7، ص 360 (چ بیروت)؛ اسنی المطالب جزری، ص 72 (چ بیروت)؛ تاریخ الخلفا، سیوطی، ص 115 و در چاپ دیگر، ص 170؛ مطالب السووال، ابن طلحه شافعی، ص 30 (چ تهران)؛ درالمنثور، سیوطی، ذیل آیه (ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ) ج 1، ص 104 (به نقل از بخاری؛ سنن نسائی؛ مصاحف ابن انباری، حاکم و دلائل بیهقی)؛ صواعق المحرقه، ابن حجر، ص 76 (چ قاهره)؛ ینابیع الموده قندوزی، باب 59، فصل 3، ص 343 (نجف اشرف).

3.عن عبید بن ابی رفاعه الانصاری قال: تذاکر اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله عند عمر بن الخطاب العزل فاختلفوا فیه. فقال عمر: قد اختلفتم و انتم أهل بدر الاخیار فکیف بالناس بعدکم؟ اذ تناجی رجلان فقال عمر: ما هذه المناجاة؟ قال: إن الیهود تزعم أنها الموؤدة الصغری. فقال علی علیه السلام: انها لا تکون موؤده حتی تمر بالتارات السبع فی (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ) .فتعجب عمر من قوله و قال جزاک الله خیراً؛(1)

عبیدالله بن ابی رفاعه انصاری گفت: اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله در حضور عمر بن خطاب پیرامون مسئله عزل نطفه بحث و گفت وگو کردند و درباره جواز یا عدم جواز آن اختلاف کردند. عمر بن خطاب گفت: شما که اهل بدر و اخیار امت هستید اکنون در رابطه با حل مسئله ای این چنین دچار اختلاف می شوید؟ پس تکلیف اسلام بعد از شما و آیندگان چه می شود؟ اصحاب سکوت کردند و دو نفر از آنها زیرگوشی با هم صحبت می کردند. عمر گفت: چه می گویید؟ یکی از آنها گفت: یهودی ها عزل را حرام می دانند و آن را یک نوع زنده به گور کردن آدم می دانند. علی علیه السلام فرمود: وقتی «موؤده» صدق می کند که نطفه از مراحل هفتگانه ای که قرآن متذکر شده است (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ) بگذرد. عمر از استدلال امام علی علیه السلام دچار شگفتی شد و گفت: خدا تو را جزای خیر دهد.

ص:513


1- (1) مشکل الآثار، طحاوی، ج 2، ص 273.

4. ابن عباس می گوید:

وردت علی عمر بن الخطاب واردة قام منها و قعد و تغیر و تربد و جمع لها اصحاب النبی صلی الله علیه و آله فعرضها علیهم و قال: أشیروا علی فقالوا جمیعاً: یا امیرالمؤمنین انت المفزع و انت المنزع. فغضب عمر و قال: اتقوا الله و قولوا قولا سدیداً یصلح لکم اعمالکم. فقالوا: یا امیرالمؤمنین ما عندنا مما تسأل عنه شیء. فقال: اما والله انی لاعرف أبا بجدتها و ابن نجدتها و أین مفزعها و أین منزعها فقالوا: کانک تعنی ابن ابی طالب. فقال عمر: لله هو و هل طفحت حرة بمثله و ابرعته انهضوا بنا الیه. فقالوا: یا امیرالمؤمنین اتصیر الیه یأتیک، فقال: هیهات هناک شجنة من بنی هاشم و شجنة من الرسول و اثرة من علم یؤتی لها و لا یأتی...؛(1)

گرفتاری سختی برای عمر پیش آمد که مرتب از جایش بر می خاست و می نشست و رنگ عوض می کرد. آنگاه اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را دعوت کرد و مشکل خود را با آنان در میان نهاده، گفت: نظر بدهید که تکلیف چیست؟ همه گفتند: یا امیرالمؤمنین پناهگاه ما تویی. عمر از چاپلوسی آنها عصبانی شد و گفت: از خدا بترسید و جز سخن حق بر زبان نیاورید تا خدا کارها را برای شما راست گرداند. گفتند: برای سؤال تو نزد ما پاسخی نیست. عمر گفت: ولی به خدا من کسی را سراغ دارم که می تواند از پس این مشکلات بر آید؛ استاد کل و پناهگاه همه است. اصحاب گفتند: گویا مقصودت پسر ابوطالب است. عمر گفت: خدا او را نگه دارد، مگر جهان عرب مانند او را به خود دیده است؟ برخیزید تا نزد او برویم اصحاب گفتند: ای امیرالمؤمنین صبر نمی کنی تا خودش بیاید؟ گفت: هرگز، برای این که علی از بنی هاشم و وابسته به رسول خدا صلی الله علیه و آله است، او عالم ترین فردی است که روزگار به خود دیده، و علم، چیزی است که باید دنبال او رفت نه او را به حضور طلبید. پس به قصد وی راه افتادند و او را در باغی یافتند که مشغول زراعت بود و این آیه را زمزمه می کرد: (أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً) و می گریست. عمر به شریح قاضی گفت: مسئله خودت

ص:514


1- (1) کنزالعمال، ج 3، ص 179.

را در حضور ابوالحسن مطرح کن. قاضی مسئله را مطرح کرد و از امام پاسخ بسیار محکمی شنید: «فاعجب به عمر اعجابا شدیداً ثم قال ابا حسن لا ابقانی الله لشده لست لها و لا فی بلد لست فیه؛ عمر سخت تعجب کرد و گفت: ای ابا الحسن، خدا مرا برای مشکلی در شهری که تو در آن نباشی زنده نگذارد».

5. وهبة الزحیلی در تأیید نافذ بودن حکم قاضی می گوید:

وقد قضی علی کرم الله وجهه بما یؤید هذا الرأی حیث جاء رجل ادعی زواجا علی امره و هی تنکر و جاءت بشاهدین فقالت ان لم اتزوجه فقال لها: زوجک الشاهدان؛(1)علی علیه السلام به گونه ای قضاوت نمود که این سخن را تأیید می کند. هنگامی که مردی خدمت ایشان رسید و گفت: با فلان زن ازدواج نموده ام و آن زن، دو شاهد آورد که ازدواج نکرده است، علی علیه السلام فرمود: خود همسرت، دو شاهد است.

6. در تفسیر قرطبی روایت شده که:

«قد روی عن ابی بکر الصدیق رضی الله عنه انه حرق رجلاً یسمی الفجاءة حین عمل عمل قوم لوط بالنار و هو رأی علی بن ابی طالب. فانه لما کتب خالد بن الولید الی ابی بکر فی ذلک جمع ابوبکر اصحاب النبی صلی الله علیه و آله و استشارهم فیه، فقال علی: ان هذا الذنب لم تعص به امة من الامم الا امة واحد صنع الله بها ما علمتم، أری ان یحرق بالنار. فاجتمع رأی اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله ان یحرق بالنار؛(2)روایت شده که ابوبکر مردی را به خاطر عمل لواط به نام «فجاة» سوزاند و آن نظر علی بن ابی طالب علیه السلام بود؛ هنگامی که خالد بن ولید برای ابوبکر نامه نوشت، ابوبکر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را جمع کرد و از آنها مشورت خواست. علی علیه السلام فرمود: این عمل را تنها قوم لوط انجام می دادند و می دانید که خداوند با آنها چه کرد؛ یعنی آنها را در آتش سوزاند، پس تمام

ص:515


1- (1) تفسیر المنیر، ج 2، ص 167. (ذیل سوره بقره، آیه 188).
2- (2) تفسیر قرطبی، ج 7، ص 244 (ذیل سوره اعراف، آیه 80).

صحابه اتفاق نظر نمودند که او را بسوزانند و عمر به خالد بن ولید نوشت که او را بسوزان، پس او را سوزاندند.

7. در تفسیر طبری روایتی درباره قضاوت علی علیه السلام پیرامون طلاق گرفتن به شرح ذیل بیان شده است:

عن عبیدة قال: جاء رجل و امرأته بینهما شقاق الی علی رضی الله عنه مع کل واحد منهما فئام من الناس. فقال علی رضی الله عنه: ابعثوا حکماً من اهله و حکماً من اهلها. ثم قال للحکمین: تدریان ما علیکما؟ علیکما ان رأیتما أن تجمعا أن تجمعا، و إن رأیتما أن تفرقا أن تفرقا. قالت المراة: رضیت بکتاب الله بما علی فیه ولی. و قال الرجل: أما الفرقه فلا. فقال علی رضی الله: کذبت و الله لا تنقلب حتی تقر بمثل الذی أقرت به؛(1)از عبیده نقل شده که مردی و همسرش به خاطر اختلاف با یکدیگر خدمت امام علی علیه السلام رسیدند و همراه هر کدام جماعتی بودند. علی علیه السلام فرمود: حَکمی از طرف مرد و حَکمی از طرف زن انتخاب نمایند. سپس رو به حکمین کرد و فرمود: می دانید چه کاری باید انجام دهید. اگر دیدید می توانند با هم زندگی کنند، پس زندگی کنند و اگر دیدید باید جدا شوند پس جدا شوند. زن گفت: من به آنچه در کتاب خدا برایم نوشته شده است راضی ام. مرد گفت: جدایی نه؛ علی علیه السلام فرمود: دروغ گفتی (صحیح نیست) از این امر مفارقت نمی کنم تا وقتی که همسرت هم به آنچه تو اقرار نمودی، اقرار کند.

در پایان این بخش به نقل از آلوسی به جریان متوسل شدن معتصم به امام جواد علیه السلام برای حل مشکل قطع نمودن دست دزد اشاره می کنیم:

«روی ان المعتصم سأل ابا جعفر محمد بن علی بن موسی الکاظم رضی الله عنهم عن ذلک «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله الهاً» فاجاب بما ذکر».(2)

ص:516


1- (1) تفسیر طبری، ج 4، ص 71 ذیل (وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً) (سوره نساء، آیه 35) طبری در ادامه، این جریان را با سه سند نقل نموده است.
2- (2) روح المعانی، ج 29، ص 91 ذیل (وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ).

ظاهراً آلوسی جریان را به طور کامل نقل نمی کند؛ شاید به خاطر شهرت آن و فقط به عبارت «فاجاب بما ذکر» قناعت می کند.

قضاوت امام جواد علیه السلام و استدلال به این آیه بسیار مشهور است. بدین ترتیب که در زمان معتصم برای قطع نمودن دست سارقی اختلاف نمودند که از چه محلی باید قطع شود، در نهایت متوسل به امام جواد علیه السلام شدند و ایشان با استدلال به این آیه فرمودند: کف دست نباید قطع شود و همگان این رأی را پذیرفتند.

ص:517

ص:518

بخش دوازدهم: اهل بیت علیهم السلام مدافعان عصمت انبیاء

اشاره

ص:519

ص:520

معنی لغوی عصمت

لفظ «عصمت» با تمام مشتقات خود در قرآن، سیزده بار وارد شده است. این لفظ از نظر ریشه شناسی یک معنی بیش ندارد و آن «تمسّک و نگاهداری» و «منع و بازداری» است(1) و در قرآن نیز در همین معنی به کار رفته است؛ مثلاً قرآن مجید به هنگام دعوت افراد با ایمان به تمسِّک به ریسمان الهی از ماده «عصمت» کمک می گیرد و چنین می فرماید:

(وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا) ؛(2)

«به حبل الهی چنگ بزنید و آن را نگاه دارید و متفرق نشوید».

همچنین در بیابان امتناع حضرت یوسف از پذیرش دعوت زن عزیز این کلمه را به کار می برد و می فرماید:

(وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ) ؛(3)

«یوسف را به سوی خود دعوت کردم، ولی او خود داری کرد».

همان طور که ملاحظه می فرمایید مقصود از «اعتصام» در آیه نخست، امساک و نگاهداری و در آیه دوم، منع و بازداری است و هر دو به یک ریشه بازمی گردند.

گاهی لفظ «عصمت» به چیزی که جنبه «سپر» داشته باشد و انسان را از حوادث بد باز می دارد، گفته می شود و از این جهت، بلندی های کوه را عصمت می نامند.(4)

ص:521


1- (1) مقاییس اللغه، ج 1، ص 331.
2- (2) سوره آل عمران، آیه 102.
3- (3) سوره یوسف، آیه 32.
4- (4) اوائل المقالات، ص 111.

بر این اساس در لغت عرب به ریسمانی که به وسیله آن، بار بسته می شود «عصام» می گویند، زیرا بار به وسیله آن از سقوط و افتادن و تفرق و پراکندگی، بازداشته می شود.

در هر حال، مقصود از این لفظ در این بحث، مصونیت گروهی از بندگان صالح خدا از ارتکاب گناه، بلکه بالاتر، مصونیت از خواست و اراده خلاف و خطا و اشتباه است.

ریشه تاریخی بحث

یهودیان به خاطر نسبت های ناروایی که به پیامبران خود می دهند و عهد قدیم کنونی، مملو از این نسبت هاست نمی تواند عصمت پیامبران را مطرح کنند و پیرامون آن به بحث و گفت وگو بپردازند.

دانشمندان مسیحی هر چند حضرت مسیح را از هر گناه و خطایی پیراسته می شمارند، ولی این اعتقاد به خاطر آن است که آنان او را خود خدا یا جزیی از خدای سه گانه می دانند. از این جهت چنین اعتقادی درباره حضرت مسیح نمی تواند مبدأ بحث درباره پیامبران و اولیای الهی باشد.

در این میان تحلیل گران شرق شناس مانند «دونالدسن» مسیحی و مؤلف کتاب «عقیدة الشیعه» و یا «گلد زیهر» یهودی، نویسنده کتاب «العقیده و الشریعه» معتقدند که مسئله «عصمت» برای نخستین بار از سوی متکلمان شیعه مطرح شده است؛ زیرا آنان برای برتر نشان دادن پیشوایان خود، مسئله «عصمت» پیامبران را به خاطر عصمت امامان خود مطرح کرده اند تا از این طریق بتوانند پیشوایان خود را به عنوان افراد معصوم توصیف کنند.(1)

چنین تحلیلی، پنداری بیش نیست و جای تأسف است که تاریخ اسلام و تاریخ علم کلام با چنین پندارهایی آمیخته شود و تحلیل گران به جای تحقیق در ریشه های بحث، به اسطوره ها و پندارها پناه برند، زیرا حقیقت «عصمت» به معنی مصونیت از گناه و خطا، قطع نظر از عصمت خود پیامبران، به طور روشن در قرآن مطرح گردیده، و کتاب آسمانی گروهی از فرشتگان را چنین توصیف می کند:

ص:522


1- (1) عقیده الشیعه، ص 328؛ العقیدة والشریعه، ص 180.

(عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ)؛1

«در اطراف دوزخ فرشتگان سخت گیری هستند که هرگز در آنچه که خدا به آنها امر می کند، مخالفت نمی کنند و آنچه که به آن امر شود، انجام می دهند».

هیچ جمله ای در بیان و مفهوم عصمت از گناه، گویاتر از جمله (لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ) نیست و مسلمانان صدر اسلام با تلاوت این آیه در شب و روز به مفهوم عصمت در فرشتگان انتقال یافته، آن را به صورت یک اصل مسلّم درباره آنان می پذیرفتند.

اگر این آیه، فرشتگان را پیراسته از گناه توصیف می کند، خدای متعال قرآن را نیز پیراسته از هر نوع خطا و اشتباه توصیف می کند و این کتاب آسمانی را منزه از هر نوع لغزش می داند؛ آنجا که می فرماید:

(لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ)؛2

«هرگز باطل به قرآن از پیش رو و پشت سر آن راه ندارد».

و باز می فرما ید:

(إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ)؛3

«این قرآن به راه استوار راهنمایی می کند و افراد با ایمان را نوید می دهد».

این اوصاف و نظائر آن که خدای متعال برای کتاب آسمانی خود یادآور می شود، آن را در عالی ترین درجه پیراستگی از خطا و اشتباه (عصمت) قرار می دهد.

بنابراین با توجه به این نوع از آیات درباره فرشتگان و قرآن، باید ریشه پیدایش چنین مفهومی را در میان مسلمانان، مربوط به خود کتاب آسمانی دانست، و اینکه این حقیقت (پیراستگی چیزی از گناه و خطا) از طریق قرآن وارد اذهان مسلمانان گردیده است.

ص:523

عصمت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله در قرآن

در این مورد باید توجه نمود که عصمت دارای مراحل و مراتبی است که در آینده به صورت روشن بیان خواهد شد. البته عصمت پیامبر و پیراستگی او از خطا و اشتباه در اخذ وحی از مقام ربوبی، یا در ابلاغ رسالتی که بر عهده گرفته است، به طور صریح در آیات قرآن مطرح است و هیچ فرد با انصافی نمی تواند دلالت آن آیات را بر عصمت انکار کند.

چه جمله ای می تواند روشن تر از این آیه ها باشد؛ آنجا که می فرماید:

(وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی)؛1

«او از روی میل نفسانی سخن نمی گوید، بلکه وحی الهی است که به او القاء می گردد».

این آیه به روشنی مصونیت و پیراستگی پیامبر صلی الله علیه و آله را در تلقی وحی و تبلیغ آن می رساند. از این گذشته، برخی از آیات، مصونیت قلب و چشم پیامبر اکرم را درباره آنچه که در معراج دیده و نقل کرده است تصدیق نموده، چنین یادآور می شود:

(ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی... ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی)؛2

«دل، آنچه را که دیده تکذیب نکرد... چشم او خطا و طغیان ننمود».

با توجه به این آیات روشن پیرامون برخی از مراحل عصمت، و با توجه به دیگر آیاتی که پیرامون عصمت پیامبران و به خصوص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وارد شده، هرگز صحیح نیست که از این دو تحلیل گر شرق شناس که یکی یهودی و دیگری مسیحی است، پیروی کنیم و بگوییم مسئله عصمت، تکامل یافته علم کلام شیعه در عصر امام صادق علیه السلام است، زیرا ریشه های بحث عصمت در عصر رسالت و در خود قرآن مطرح شده است.

ریشه های عصمت در سخنان حضرت علی علیه السلام

برخی از نویسندگان مصری مانند احمد امین و پیروان تحلیل های فکری او اصرار می ورزند تا ثابت کنند که شیعه بسیاری از عقائد خود را در مسائل مربوط به عدل الهی و

ص:524

عصمت پیامبران از گروه معتزله گرفته است،(1) ولی چنین اندیشه ای، پنداری بیش نیست؛ زیرا ریشه بسیاری از عقائد مشترک میان این دو گروه را سخنان امیر مؤمنان علی علیه السلام تشکیل می دهد.

امام علی علیه السلام در خطبه ها و نامه ها یا در کلمات قصار خود، بسیاری از این مسائل را طرح کرده اند و ملاحظه سخنان امام در زمینه های گوناگون، این حقیقت را روشن می کند. اگر معتزله در برخی از موارد نظریه مشترکی با شیعه دارد، به خاطر این است که آنان این حقائق را از مکتب امام علی علیه السلام آموخته اند. بنابراین شیعه هرگز عقاید خود را از معتزله که به وسیله «واصل بن عطاء» (متولد سال 80 ه - و متوفای سال 131 ه -) پایه گذاری شده اخذ نکرده است، بلکه هر دو گروه در عقاید مشترک خود مدیون سخنان عالمانه امام هستند.

گذشته از این، گفتار احمد امین، نوعی اجتهاد در مقابل تنصیص بزرگان اعتزال است. زیرا آنان به روشنی می کوشند تا مذهب خود را به امام علی علیه السلام نسبت دهند و خود را دست پرورده آن حضرت قلمداد کنند.

«کعبی» که یکی از بزرگان اعتزال است می گوید:

برای معتزله افتخاری است که برای دیگر مذاهب آن افتخار وجود ندارد، زیرا دشمنان «اعتزال»، اعتراف دارند که «واصل بن عطاء» پایه گذار این مکتب آرا و نظرات خود را از محمد حنیفه و فرزند او «ابوهاشم» گرفته است و آنان نیز آنچه دارند از پدر خود علی علیه السلام اخذ کرده و او نیز از رسول گرامی صلی اللّه علیه و آله گرفته است.(2)

و نیز می گوید:

واصل بن عطاء که از اهل مدینه بوده، تحت پرورش محمد بن علی بن ابی طالب بوده و به او علم و دانش آموخته است. او مدت ها با «ابوهاشم» (فرزند محمد حنیفه) دریک مکتب درس می آموختند و پس از وفات محمد حنیفه، مصاحبت فرزند او را ترک نکرد. از سخنان معروف در لسان گذشتگان این است که هرکس بخواهد از مراتب علم و دانش «محمد بن علی» آگاه گردد به یادگار او «واصل»

ص:525


1- (1) احمد امین، ضحی الاسلام، ج 3، ص 268.
2- (2) رسائل جاحظ، تحقیق عمر ابوالنصر، ص 228.

دینار در زیر خاک کرده ای و این را بدان جهت که به تو چیزی ندهم نمی گویم. بعد از آن به غلام خود فرمود که: ای غلام آنچه با توست به وی بده. غلام صد دینار به من داد. پس رو به سوی من کرد و گفت: تو دینارهایی را که زیر خاک کرده ای وقتی که به آن محتاج باشی از آن بهره ای نخواهی گرفت. به هر حال آنچه به من بخشیده بود نفقه کردم و به چیزی بعد از آن، که نفقه خود و عیالان کنم مضطر شدم. بر سر آن دفینه آمدم و اثری از آن نیافتم. گویا پسر من آنجا را دانسته بود و بیرون آورده، همچنان که حضرت فرموده بود، تمتعی از آن نیافتم.(1)

3. شیخ مؤمن شبلنجی نقل می کند:

او جامع کرامات است. ابو هاشم داود بن قاسم جعفری گفت: ما پنج یا شش نفر در زندان قلعه بودیم که «ابومحمد حسن بن علی عسکری» و برادرش «جعفر» نیز وارد شدند. رئیس زندان «صالح بن یوسف حاجب» بود و با ما در زندان مرد غیر عربی هم بود. «ابومحمد» وقتی که ما را دید، مخفیانه به ما گفت: اگر این مرد در اینجا نبود، به شما خبر می دادم که فرج شما کی خواهد بود. این مرد درباره شما نامه ای به خلیفه نوشته که تمام گفته های شما را در آن گزارش داده و آن را در میان لباس خود پنهان کرده است و دنبال وسیله ای می گردد تا آن را به دست خلیفه برساند از شر او بترسید.

«ابوهاشم» گفت:

ما چند نفر او را گرفتیم و لباس هایش را تفتیش کردیم و آن نامه را پیدا نمودیم و دیدیم در آن نامه از ما بدگویی کرده است و آن نامه را از بین بردیم و دیگر پیش او صحبت نکردیم. حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در زندان روزه می گرفت و چون افطار می کرد ما هم از غذای او می خوردیم....

ابو هاشم گفت: آن دفعه حضرت ابی محمد در زندان زیاد معطل نشد، زیرا که در «سرّ من رأی» مردم دچار قحطی شدند. معتمد خلیفه دستور داد مردم برای نماز استسقاء (طلب باران) به صحرا بروند، مردم سه روز پی در پی برای طلب باران به صحرا رفتند و دست به دعا برداشتند، ولی باران نیامد. روز چهارم «جاثلیق»،

ص:526


1- روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، صص 388-385.

نَهارَهُ؛(1)از روزی که پیامبر صلی الله علیه و آله از شیر گرفته شد خدا بزرگ ترین فرشته از فرشتگان خود را بر تربیت و تکمیل او گمارد تا شب و روز او را به راه های بزرگواری و اخلاق نیک سوق دهد.

به طور مسلّم فردی که زیر نظر بزرگ ترین فرشته الهی قرار گیرد و تربیت شود، از گناه و لغزش مصون می ماند. همچنین سخنان امام در معرفی آل محمد علیهم السلام روشنگر عصمت آنان ازگناه و خطا است؛ آنجا که می فرماید:

هُم عیشُ العِلمِ، و موتُ الجهلْ، یخبِرُکمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِم، وَظاهرُهُم عن باطِنِهِم، و صَمْتُهُم، عن حِکمِ مَنطِقِهِم، لایخالفونَ الحقّ ولایختَلِفونَ َ فیهِ، هُم دَعائِمُ الاِسلامِ، و ولائجُ الاعتصامِ، بِهِمْ عادَ الحَقُّ فی نِصابِهِ، وَ انزاحَ الباطلُ عَن مُقامِهِ، وَ انْ قَطَعَ لِسانُهُ عَن مَنْبِتِهِ، عَقَلوا الدَّینِ عَقْلَ وِعایةٍ و رعایةٍ لاعقلَ سماعٍ ِ و رِوایةٍ؛(2)آل محمد صلی الله علیه و آله مایۀ حیات علم و دانش و باعث مرگ نادانی هستند، حلم آنان شما را از دانششان آگاه می سازد، ظاهرشان از باطنشان، و سکوتشان از حکمت و منطقشان، شما را مطلّع می گرداند. هرگز با حق مخالفت نمی کنند، و در آن اختلاف ندارند. آنها ارکان اسلام و پناهگاه مردماند، به وسیله آنان، حق به صاحب خود می رسد، و باطل ریشه کن می گردد و زبان باطل از بن برکنده می شود. آنها دین را درک کردند، درک توأم با تعمّق و عمل، نه شنیدن و نقل کردن.

چه جمله ای روشن تر از جمله «وَلایخالفونَ الحقَّ» به وضوح، عصمت آنان را تثبیت می کند، زیرا مقصود از این عبارت، «پیروی از حق» در تمام مراحل است، مرحله عقیده و اندیشه، و مرحله بیان گفتار، و چنین فردی، معصوم و پیراسته از گناه و خطا خواهد بود.

جمله «عَقَلوا الدَّینِ عَقْلَ وِعایهٍ و رعایهٍ»نیز به روشنی بر مصونیت آنان در فهم معارف دینی، گواهی می دهد.

ص:527


1- (1) نهج البلاغه، محمد عبده، خطبه 187.
2- (2) نهج البلاغه، محمد عبده، خطبه 234.

امام در خطبه ای که در آن موقعیت خود را یادآور می شود، بیانی دارد که بر عالی ترین مرحله از مراحل عصمت منطبق است. علاقه مندان می توانند به نهج البلاغه مراجعه فرمایند.(1)

با این بیان روشن گردید که موضوع عصمت به معنی وسیع آن، ابتدا در قرآن مجید، و پس از آن در کلام امام علی علیه السلام آمده و هرگز شیعه، آن را در عصر «صادقین» علیهما السلام مطرح نکرده است. گرچه این مطلب را نمی توان انکار کرد که مسئله عصمت در عصر امام هشتم علیه السلام به خاطر بیانات خاص آن امام و پاسخ های آن حضرت در مجلس مأمون، به پرسش های «علی بن جهم» که از مخالفان سرسخت عصمت بود، مقام و موقعیت خاصی پیدا کرد، زیرا امام رضا علیه السلام علل و دلائل عصمت پیامبران را در مناظرات خود مطرح کرد و به دلائل مخالفان پاسخ روشن داد. بنابراین می توان گفت که مناظرات امام رضا علیه السلام در این مورد، به مسئله عصمت جلای خاصی بخشید.(2)

اکنون که با ریشه تاریخی مسئله «عصمت» آشنا شدیم، روشن شد که طراح واقعی «پیراستگی پیامبران» از گناه و خطا، خود کتاب آسمانی و سخنان عالمانه امیر مؤمنان علی علیه السلام است و اندیشمندان اسلامی در سایه این دو عامل، به این موضوع انتقال یافته و بحث و بررسی را آغاز کرده اند.

در این میان، گروه «عدلیه» اعم از «معتزله» و «شیعه» جانب مثبت را گرفته اند. از سوی دیگر مخالفان این گروه، درباره عصمت با عدلیه اختلاف نظر پیدا کردند و تفصیلاتی را مطرح کردند که شرح آن خواهد آمد.

درست است که مسئله عصمت به اهتمام علمای علم کلام، پخته و استوار گردید، و مراحل و دلائل عقلی و قرآنی آن روشن شد، ولی همان طور که یادآور شدیم مذاکرات و بحث های «امام هشتم» در مجلس مأمون با «علی بن محمد بن جهم» که از مخالفان سرسخت خاندان علوی بود، در تاریخ علم کلام به مسئله عصمت، جلای دیگری بخشید، و بسیاری از آیاتی که دستاویز مخالفان بود و از این طریق بر نفی عصمت در پیامبران به آنها استدلال می کردند از جانب امام رضا علیه السلام توضیح داده شد و مخالفان خلع سلاح شدند.

ص:528


1- (1) نهج البلاغه، صبحی، صالح، خطبه 87؛ نهج البلاغه، محمد عبده، خطبه 83.
2- (2) بحارالانوار، ج 11، صص 72 و 74 و 76 و 78 و 85.
ادله عصمت پیامبران از نظر قرآن
اشاره

هر چند موضوع عصمت پیامبران به صورت صریح و به شکل دلالت مطابقی به نحوی که درباره فرشتگان وجود دارد، مطرح نشده، امّا در پرتو دقت در بخشی از آیات می توانیم نظر قرآن را در این مورد بررسی کنیم. اینک برخی از آیات قرآن را به عنوان ادله عصمت پیامبران از نظر می گذرانیم:

گواه نخست از قرآن

1. آیات سه گانه ای در قرآن وارد شده که از ضمیمه کردن آنها می توان عصمت پیامبران را به دست آورد، این آیات عبارتند از:

الف) (أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْری لِلْعالَمِینَ)؛1

«آنان (اشاره به پیامبران نامبرده در آیات پیش) کسانی هستند که خدا آنان رای هدایت کرده، بنابراین از هدایت آنها پیروی کنید. بگو من از شما مزد نمی خواهم قرآن جز و سیله یادآوری برای جهانیان، چیزی بیش نیست».

ب) (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ وَ مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ)2

«هر کس را خدا گمراه کند برای او هدایت کننده ای نیست و هر کس را خدا راهنمایی کند برای او گمراه کننده ای نیست».

ج) (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ)؛3

«مگر با شما ای فرزندان آدم! عهد نبستم که شیطان را پرستش نکنید چون او دشمن آشکاری

ص:529

برای شماست؟ مرا بپرستید! این است راه راست، و شیطان گروه زیادی از شما را (بر اثر نافرمانی با خدا) گمراه کرده است، چرا فکر نمی کنید!»

با ضمیمه کردن مفاد هر سه آیه، می توان عصمت پیامبران را از گناه، نتیجه گرفت، زیرا:

آیه نخست به حکم مفاد جمله: (أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللّهُ)1 می رساند که پیامبران، هدایت یافتگانی هستند که باید از آنان پیروی نمود.

آیه دوم به حکم مفاد جمله: (وَ مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ)2 می رساند افرادی که در پوشش هدایت الهی قرار گیرند، هرگز مضل و گمراه کننده نیستند و اضلال و گمراهی به آنان راه ندارد.

آیه سوم به حکم جمله (وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً) (1) می رساند هر فردی به هر مقداری که خدا را نافرمانی می کند، از راه راست منحرف و گمراه می شود، بنابراین ضلالت و گمراهی با گناه و نافرمانی توأم و همراه است و هر فردی که خدا را نافرمانی کند، گمراه نیز می باشد.

با توجه به این سه مضمون، به روشنی می توان عصمت پیامبران را از آیات یاد شده استنباط کرد؛ زیرا هرگاه خلاف و نافرمانی نوعی ضلالت و گمراهی باشد و از طرف دیگر، پیامبران، هدایت یافتگانی هستند که ضلالت به آنها راه ندارد، در این صورت نتیجه می گیریم که خلاف و نافرمانی در زندگی آنان راه ندارد و آنها پیراسته از گناه و خلاف می باشند. اگر بخواهیم این مطلب را به شکل منطقی در بیاوریم باید چنین بگوییم:

«هر نوع معصیت و گناه، ضلالت و گمراهی است» و «ضلالت و گمراهی به ساحت پیامبران راه ندارد» پس در نتیجه «معصیت و گناه به ساحت پیامبران راه ندارد».

گواه دوم از قرآن

قرآن به افرادی که خدا و پیامبر او را اطاعت می کنند، نوید می دهد که آنان با افرادی که

ص:530


1- (3) سوره یس، آیه 62.

مورد انعام خدا قرار می گیرند، همراه خواهند بود و این گروه عبارتند از: پیامبران، صدیقان، شهیدان (گواهان بر اعمال) و صالحان.

چنانکه می فرماید:

(وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً)؛1

«کسانی که خدا و پیامبر او را اطاعت می کنند، آنان با کسانی خواهند بود که مورد انعام خدا قرار گرفته اند، و آنان عبارتند از: پیامبران، صدیقان، شهیدان و صالحان، چه نیکو مصاحبانی هستند!»

بنابراین «انبیای الهی» جزو کسانی هستند که مورد انعام الهی قرار گرفته اند. از طرف دیگر در سوره حمد یادآور می شود که این گروه مورد انعام، نه مورد خشم خدا هستند و نه ضال و گمراه اند چنانکه می فرماید:

(صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّالِّینَ)؛

«راه کسانی که به آنان نعمت بخشیدی، نه راه کسانی که مورد خشم الهی هستند و نه راه گمراهان».

از ضمیمه این دو آیه به روشنی به دست می آید که پیامبران از مصادیق (غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّالِّینَ) هستند. و با توجه به اینکه هر نوع معصیت و نافرمانی خدا، نوعی ضلالت و گمراهی است، می توان قاطعانه گفت از آنجا که پیامبران ضالّ و گمراه نیستند، طبعاً عاصی و خلاف کار نیز نخواهند بود و نتیجه آن، چیزی جز «عصمت و پیراستگی از گناه» نیست.

گواه سوم از قرآن

قرآن در آیه ای، پیامبران را با اوصافی مانند «هدایت» و «اجتبینا» یاد می کند و می فرماید:

(أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ

ص:531

إِبْراهِیمَ وَ إِسْرائِیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا)؛1

«این گروه کسانی هستند که مورد انعام خدا قرار گرفته اند و آنان عبارتند: از پیامبرانی که از ذریة آدم و از کسانی که با نوح بر کشتی سوار کردیم و از خاندان ابراهیم ویعقوب و از آنها که هدایت کردیم، برگزیدیم. آنان کسانی بودند که وقتی آیات خداوند رحمان بر آنها تلاوت می شد، به خاک افتاده، سجده می کردند، درحالی که گریان بودند».

همان طور که روشن شد، پیامبران با صفات یادشده در زیر توصیف شده اند:

1 - (أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ) 2 - (هَدَیْنا) 3 - (وَ اجْتَبَیْنا) 4 - (خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا) .

در حالی که قرآن پیامبران را با صفات مذکور توصیف می کند، در آیه بعد، گروه مقابل آنان را با اوصاف کاملاً متفاوت و متضاد، معرفی می نماید:

(فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا)2

«پس از آنها، فرزندان ناشایسته ای روی کار آمدند که نماز را ضایع کردند و از خواسته های نفسانی پیروی کردند؛ به زودی به نتیجه گمراهی خود خواهند رسید».

در این آیه، گروه دوم با جمله های یاد شده در زیر توصیف شده اند:

1 - (أَضاعُوا الصَّلاةَ) 2 - (وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ) 3 - (یَلْقَوْنَ غَیًّا) .

از تقابل صفات این دو گروه می توان چنین نتیجه گرفت که پیامبران درست نقطه مقابل گروه دوم اند؛ یعنی از شهوت ها و خواسته های نفسانی پیروی نکرده اند و گمراه نشده اند تا مجازات آن را ببینند.

چنین گروهی که از شهوات پیروی نمی کنند، و با مجازات گمراهی روبه رو نمی شوند، گروهی جز معصومین نخواهند بود؛ زیرا فرد گنهکار پیوسته از نفسانیات پیروی می کند، و با کیفر گمراهی روبه رو می گردد. از طرفی افرادی که از چنین جریانی دور باشند، طبعاً معصوم و پیراسته از گناه خواهند بود.

ص:532

گواه چهارم

مصلحان بزرگ جهان از طریق گفتار و رفتار، جامعه را به راه راست و خوشبختی هدایت می کنند و توده های علاقه مند به رهبران خود، رفتار و گفتار آنان را سرمشق خود قرار داده، از هر دو (رفتار و گفتار) به صورت یکسان پیروی می کنند و هرگز میان این دو، از نظر عوامل تربیت فرق نمی گذارند. از همین رو هرگاه مصلحی بگوید: «شما از گفتار من سرمشق بگیرید، نه از رفتار من!» مردم سخن او را غیر منطقی تلقی کرده، کاملاً از دور او پراکنده می شوند.

در چنین شرایطی که بر جامعه ها حاکم است قرآن می فرماید:

(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ)؛1

«هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که به فرمان خدا از او اطاعت و پیروی شود».

این آیه با توجه به زمینه یاد شده می رساند که باید از گفتار و رفتار پیامبر پیروی شود و اگر گفتار او حجت و شایسته پیروی است، رفتارش نیز باید چنین باشد.

هرگاه رفتار تمام پیامبران مطابق برنامه الهی باشد، طبعاً پیروی ازآنها نه تنها اشکالی نخواهد داشت، بلکه آنان شایسته پیروی خواهند بود. ولی اگر آنان را معصوم از گناه و پیراسته از نافرمانی ندانیم و معتقد شویم که آنان گاه و بیگاه مصدر گناه و خلاف می گردند، در این صورت، مردم ناآگاه به حکم این آیه باید از رفتار آنان پیروی کنند. از طرف دیگر چون عمل آنها برخلاف قوانین الهی است، باید از آن اجتناب ورزند، پس در این صورت تکلیف مردم چیست؟ آیا نتیجه این کار جز این می شود که خدا در چنین موردی، هم دستور پیروی داده و هم از آن نهی کرده است؟! از آنجا که چنین تکلیفی محال است، طبعاً باید گفت که به حکم لزوم پیروی از پیامبران در همه موارد، هیچ پیامبری دچار انحراف و گناه نمی شود.

گواه پنجم

برخی از آیات قرآن، دستور می دهند که از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بدون قید و شرط پیروی کنیم و کلیه دعوت های آن حضرت را بپذیریم، بنابراین چنین آیاتی، گواه بر عصمت پیامبرند. اینک برخی از این آیات را همراه با توضیح دلالت آنها ذکر می کنیم.

ص:533

1. (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ)؛1

«بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید! در این صورت خدا نیز شما را دوست دارد و گناهان شما را می بخشد، خداوند آمرزنده و مهربان است».

2. (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ) ؛(1)

«هر کس از پیامبر پیروی کند، از خداوند اطاعت کرده است».

3. (وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ) ؛(2)

«هر کس از خدا و پیامبر او اطاعت کند و دارای خشیت باشد و از مخالفت او بپرهیزد، آنان رستگاران اند».

4. قرآن در انتقاد از برخی تمایلات مسلمانان که می خواهند، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از آنان پیروی کند چنین می فرماید:

(وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ)4

«بدانید پیامبر خدا در میان شماست، اگر در بسیاری از موارد از شما پیروی کند، همگان به زحمت می افتید».

این گونه از آیات که بدون چون و چرا پیامبر را «مطاع» معرفی می کنند و حتی در برخی از آیات، اطاعت او را شاخه ای از اطاعت خدا می دانند، از دو نظر، گواه بر عصمت پیامبران است:

الف) کلیه دعوت های زبانی او، لازم الاطاعه و مورد رضایت خداست و باید از آن اطاعت کرد، اگر او از نظر گفتار، معصون از معصیت و گناه نباشد، در این صورت نمی توان کلیه دعوت های زبانی و لفظی او را لازم الاجرا معرفی نمود. پس این نوع دعوت به پیروی، حاکی از آن است که فرمان های او حتی اندکی از رضای خدا تخطی نکرده و پیوسته عین حقیقت است.

ص:534


1- (2) سوره نساء، آیه 80.
2- (3) سوره نور، آیه 52.

ب) تبلیغ فعلی و عملی، در نظر مردم نافذتر از تبلیغ لفظی و گفتاری است و هر عملی که از رسولان الهی سر می زند، خود یک نوع دعوت به اطاعت و پیروی است. موقعیت پیامبران در جامعه، آن چنان حساس و مهم است که همگان در تمام گفتار و رفتار آنها دقت کرده، زندگی شان را «اسوه» و «الگو» قرار می دهند، بنابراین اگر آنان از نظر رفتار، معصوم و پیراسته نباشند، هرگز نباید بدون قید و شرط «مطاع» معرفی گردند؛ بالأخص که قرآن پیامبر را «اسوه» تلقی کرده، به جامعه اسلامی دستور می دهد که رفتار و گفتار او نمونه زندگی آنان باشد؛ چنان که می فرماید:

(لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثِیراً)؛1

«رسول خدا برای شما اسوه و الگوی خوبی است، برای کسی که امید به خدا و سرای دیگر دارد و خدا را زیادیاد می کند».

اسوه و الگو بودن پیامبر خدا بر افراد، نشانه این است که رفتار و گفتار او کمترین خطایی ندارد، و همگی عین حقیقت و مورد رضایت خداست.

گواه ششم

قرآن در برخی از آیات از قول شیطان نقل می کند که وی پس از طرد از درگاه الهی چنین گفت:

(فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ)؛2

«به عزت تو سوگند! همه بندگان تو را گمراه خواهم کرد، جز بندگان مخلَص تو را».

این مضمون در سوره حجر نیز آمده است؛ آنجا که می فرماید:

(وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ)؛3

«همه آنان را گمراه می کنم، جز گروهی از بندگان تو که مخلص هستند».

ص:535

این قسمت از آیات، حاکی از پیراستگی مخلصان از اغوای شیطان است و معنای پیراستگی از اغوای شیطان، جز عصمت مطلقه چیز دیگری نمی تواند باشد، زیرا هر فردی به تناسب گناهی که انجام می دهد، تحت تأثیر اغوای شیطان قرار می گیرد، و هر گناهی که از انسان سر می زند، شیطان در آن سهمی دارد. کار شیطان جز وسوسه در صدور، چیز دیگری نیست و پیراستگی فردی از «اغوا» ملازم با پیراستگی از معصیت و تمرد است؛ هم چنان که گناه و خلاف هر اندازه هم کوچک و ناچیز باشد، از اغوای شیطان و دعوت و تحریک او جدا نیست. بنابراین هر گاه بندگان مخلص خدا از اغوای شیطان پیراسته باشند، طبعاً از گناه نیز پیراسته خواهند بود. البته در این زمینه، آیات دیگری نیز هست که این گروه را ستایش می کند.(1)

در کنار این آیات، آیاتی هم وجود دارد که مصادیق و خصوصیات «مخلصان» را به طور دقیق معرفی می نماید:

(وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدّارِ وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ)؛2

«بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، صالحان نعمت و بصیرت را به یاد آور! ما آنان را به خاطر یاد سرای دیگر، خالص و پاکدل قرار دادیم، آنان نزد ما از برگزیدگان و خوبان اند و یاد کن اسماعیل و یسع و ذوالکفل را که همه از نیکوکاران بودند».

این پیامبران که اسامی آنان در این آیات آمده است به حکم جمله (إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ) جزو بندگان مخلص (به فتح لام) خدا معرفی شده اند. با ضمیمه کردن این دسته از آیات که مصادیق «مخلصان» را معرفی می کند، به آیات نخست که «مخلصان» را پیراسته از اغوای شیطان می دانند و همگی را معصوم معرفی می نماید، می توان به روشنی گفت که این گروه از پیامبران که نام های آنان در این آیات آمده است، قطعاً معصوم و از گناه پیراسته اند.

ص:536


1- (1) ر. ک: سوره صافات، آیات 40، 74، 128، 160 و 169.

با توجه به این اصل مسلّم که هیچ کسی درباره عصمت پیامبران، قائل به تفصیل نشده است و قولی دیگر مبنی بر اینکه برخی را معصوم و برخی دیگر را معصوم نداند، در کار نیست، می توان گفت اثبات عصمت این گروه ملازم با اثبات عصمت انبیای دیگر نیز هست.

با این بیان می توان از آیات سوره انعام که درباره گروهی از پیامبران بنی اسرائیل سخن می گوید، عصمت پیامبران را ثابت نمود. قرآن در این آیات، ابتدا پیامبران را یاد می کند و آنگاه همگان را چنین توصیف می فرماید:

(وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ)؛1

«این پیامبران را برگزیدم و همه را به راه راست هدایت کردم».

مقصود از «اِجْتَبَینا» در این آیه، همان افاضه عصمت بر آنان است. بنابراین وقتی گروهی از پیامبران، معصوم و پیراسته از گناه باشند، طبعاً تمام پیامبران نیز چنین هستند، زیرا قول به تفصیل درباره عصمت پیامبران وجود ندارد.

عصمت انبیا در منابع اهل سنت
اشاره

یکی از مسائلی که ائمه اهل بیت علیهم السلام همیشه به دفاع از آن برخاسته اند معصوم بودن انبیای الهی است. از دیدگاه شیعه، انبیای الهی قبل و بعد از بعثت خود معصوم هستند. از آنجا که در این باره کتاب های بسیاری نگاشته شده، برخی از احادیث اهل بیت را درتفاسیر اهل سنت ذکر می کنیم.

1. حضرت ایوب علیه السلام

(وَ أَیُّوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ)

1. قرطبی ذیل این آیه در معنی (مَسَّنِیَ الضُّرُّ) اقوالی نقل نموده که قول پنجم سخن امام صادق علیه السلام است:

انه انقطع الوحی عنه اربعین یوما فخاف هجران ربه فقال: مسنی الضر، هذا قول جعفر بن محمد؛(1)وحی مدت چهل روز از حضرت ایوب مفارقت کرد و آن حضرت را ترس هجران از خدا فرا گرفت، پس ندا داد «رب مسنی الضر».

ص:537


1- (2) تفسیر قرطبی، ج 11، ص 323 (سوره انبیا، آیه 83).
2. حضرت داوود علیه السلام

در منابع اهل سنت از امام علی روایت شده:

من حدث بحدیث داوود علی ما ترویه القصاص معتقد اجلدته حدین، لعظم ما ارتکب برمی من قد رفع الله عمله، و ارتضاه من خلقه رحمه للعالمین و حجة للمجتهدین؛(1)

هر کس آنچه را قصه گویان درباره حضرت داوود می گویند بگوید با اعتقاد بر آن، بر او دو حد جاری می کنم، به خاطر عظمت آن چیزی که مرتکب شده است و تهمت به کسی که خداوند عمل او را بالا برده و از میان خلقش از او راضی است.

3. حضرت سلیمان علیه السلام

درباره این آیه شریفه (إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصّافِناتُ الْجِیادُ) نقل شده است:

فقال علی بن ابی طالب: کذب کعب، لکن سلیمان اشتغل بعرض الافراس للجهاد حتی توارت، ای غربت الشمس بالحجاب. فقال بأمر الله للملائکة الموکلین بالشمس «رودها»، یعنی الشمس فردوها حتی صلی العصر فی وقتها و ان الانبیاء الله لایظلمون لانهم معصومون؛(2)

از علی علیه السلام روایت شده که کعب دروغ می گوید (ظاهرا روایتی که حضرت سلیمان دست ها و گردن اسب ها را قطع نمود) سلیمان با اسب های جنگی مشغول شد تا خورشید مخفی شد (غروب کرد) سلیمان به ملائکه حمل خورشید دستور داد خورشید را برگردانند تا نماز عصر را در موقع خودش بخواند. به خدا سوگند انبیا هیچ گاه ظلم نمی کنند، زیرا آنها معصوم هستند.

4. حضرت یوسف علیه السلام

درباره حضرت یوسف علیه السلام می توان به این روایات اشاره کرد:

ص:538


1- (1) همان، ج 15، ص 181؛ تفسیر المنیر، ج 23، ص 181؛ انوار التنزیل بیضاوی، ج 5، ص 43؛ جواهر الحسان، ج 4، ص 35؛ روح المعانی، ج 23، ص 185.
2- (2) تفسیر قرطبی، ج 15، ص 196.

الف) اخرج ابونعیم فی الحلیة عن علی بن ابی طالب فی قوله: (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها) قال طمعت فیه و طمع فیها و کان فیه من الطمع ان هم بحل التکة فقامت إلی صنم لها مکلل بالدر و الیاقوت فی ناحیة البیت فسترته بثوب ابیض بینها و بینه فقالت: أنی، استحیی منه، فقال یوسف: هذه یستحیی من الصنم انا احق ان استحیی من الله فکف عنها و ترکها؛(1)

آنچه همگان بر آن اتفاق دارند این است که علی علیه السلام فرمود چون این دو اراده هم نمودند زلیخا برخاست و با پارچه سفیدی روی بتی را که دُر و یاقوت داشت، پوشاند و گفت: من از آن خجالت می کشم. یوسف فرمود: من سزاوارترم برای حیا نمودن، زیرا او از بت حیا می کند و من باید از خدا حیا نمایم.

قرطبی پس از نقل همین قسمت که به نظر می رسد صحیح تر باشد می گوید:

«هذا احسن ما قیل فیه؛(2) این بهترین قولی است که در این باره گفته شده است».

ب) در تفسیر روح المعانی همین حدیث از امام باقر نقل شده است.(3)

ج) از امام صادق علیه السلام در این باره نقل شده است:

حدثنا محمد بن احمد بن محمد ثنا الحسن بن محمد ثنا ابو زرعة ثنا عبدالرحیم بن مطرف ثنا عمرو بن محمد عن شیخ لهم یکنی ابا عبدالله عن جعفر بن محمد قال: لما دخل معهما البیت، یعنی یوسف کان فی البیت صنم من ذهب أو من غیره. فقالت: کما انت حتی اغطی الصنم، فانی استحی منه. فقال یوسف: هذه تستحی من الصنم فانا احق انا استحی من الله تعالی قال: فکف عنها و ترکها؛(4)

چون حضرت یوسف با زلیخا وارد خانه شد در خانه بتی بود که زلیخا شروع به پوشیدن آن بت نمود....

ص:539


1- (1) همان، ج 9، ص 169؛ روح المعانی، ج 12، ص 214؛ فتح القدیر، ج 3، ص 24 (روایت قرطبی قسمت اول حدیث را ندارد) درالمنثور، ج 4، ص 521 (همان حدیث قرطبی، ذیل سوره یوسف آیه 24).
2- (2) قرطبی، ج 15، ص 196.
3- (3) روح المعانی، ج 12، ص 214 (فقط تا قسمت «ان یحل التکة»).
4- (4) حلیة الاولیا، ص 198؛ درالمنثور، ج 4، ص 524.

به نظر می رسد اصل حدیث همان باشد که سیوطی در درالمنثور، قرطبی در جامع احکام القرآن و ابونعیم در حلیه و ابوالشیخ ودیگران نقل نموده اند.

د) حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده که از سایر احادیث کامل تر است:

قال جعفر بن محمد الصادق: البرهان النبوة التی اودعها الله فی صدره حالت بینه و بین ما یسخط الله عز وجل و عن علی بن الحسین قال: کان فی البیت صنم فقامت المراة و سترته بثوب فقال لهایوسف: لم فعلت هذا؟ فقالت استحیت منه ان یرانی علی المعصیة. فقال یوسف: استحین مما لایسمع و لایبصر و لایفقه فانا احق ان استحیی من ربی و هرب؛(1)

از امام صادق روایت شده که «برهان رب» همان ودایع نبوتی بود که خداوند در سینه اش قرار داده بود و باعث غضب خداوند می شد. و از امام سجاد روایت شده در خانه بتی قرار داشت که زن برخاست و آن را پوشاند. یوسف علیه السلام گفت: چه می کنی؟ گفت: از آن خجالت می کشم که در حالت معصیت من را ببیند. یوسف علیه السلام گفت: از کسی خجالت می کشی که نه می شنود نه می فهمد و نه شعور دارد و من شایسته تر است که از خدایم حیا نمایم, پس فرار کرد.

مظهری در تفسیر خود همین دو حدیث را نقل می کند و پس از سخن امام صادق علیه السلام می گوید:

«وهنا اصوب الاقوال عندی؛(2)این درست ترین قول نزد من است».

اسفراینی هم در تاج التراجم این دو قول را نقل می کند با این تفاوت که ابتدا سخن امام سجاد علیه السلام را می آورد و سپس سخن امام صادق علیه السلام را.(3)

5. رسول الله صلی الله علیه و آله

(... وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ

ص:540


1- (1) معالم التنزیل، ج 2، ص 354.
2- (2) تفسیر مظهری، ج 5، ص 24.
3- (3) تاج التراجم، ج 3، ص 1067 (ذیل سوره یوسف، آیه 22).

وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً)1

معروف ترین نظریه در میان مفسران و محققان اسلامی، اعم از شیعه و سنی، در رابطه با سبب نزول آیه فوق، سخنی است که از امام زین العابدین علیه السلام، رسیده است. از حضرت رضا علیه السلام نیز در پاسخ به پرسش علی بن جهم از آیه فوق, همین سخن نقل گردیده است.

«ان الذی اخفاه فی نفسه هو ان الله سبحانه اعلمه انها ستکون من ازواجه، وان زیدا سیطلقها، فلما جاء زید و قال له: ارید ان اطلق زینب. قال له: امسک علیک زوجک فقال سبحانه: لم قلت امسک علیک زوجک و قد اعلمتک انها ستکون من ازواجک؟»

واما محمد و قول الله تعالی: (وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ)

فان الله عرف نبیه اسماء ازواجه فی دار الدنیا واسماء ازواجه فی دار الآخرة و انهن امهات المؤمنین و احداهن من سمی له زینب بنت جحش و هی یومئذ تحت زید بن حارثة فاخفی رسول الله اسمها فی نفسه و لم یبده لکیلا یقول احد من المنفقین انه قال فی امراة فی بیت رجل انها احدی ازواجه من امهات المؤمنین و خشی قول المنافقین. قال الله: (وَ تَخْشَی النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ) یعنی فی نفسک و ان الله عز وجل ما تولی تزویج احد من خلقه الا تزویج حواء من آدم و زینب من رسول الله بقوله: (فَلَمّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها) الآیة و فاطمة من علی.(1)

قال ابوالصله قال: فبکی علی بن محمد بن جهم و قال: یا بن رسول الله، انا تائب الی الله عزوجل من ان انطق فی انبیائه بعد یومی هذا الا بما ذکرته؛

ص:541


1- (2) عده زیادی از علمای اهل سنت این حدیث را از امام سجاد علیه السلام نقل نموده اند، ازجمله: تفسیر قرطبی، ج 14، ص 189؛ تفسیر کبیر فخر رازی، ج 25، ص 212؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 781؛ روح المعانی، ج 22، ص 24؛ کشف الاسرار میبدی، ج 8، ص 49؛ معالم التنزیل، ج 3، ص 458؛ تفسیر طبری، ج 22، ص 13؛ تفسیر مظهری، ج 7، ص 349 که غالب آنها این قول را بهترین سخن در این باره دانسته اند.

طبق این حدیث، ایشان در تبیین آیه کریمه فرموده اند جبرئیل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خبر داده بود که زید همسر خویش زینب را طلاق خواهد داد و زینب جزء همسران او خواهد شد، ولی هنگامی که زید برای شکایت از همسرش نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید و ناسازگاری خویش را با همسرش بیان داشت، پیامبر صلی الله علیه و آله به واسطه مصالحی که وجود داشت. خبر جبرئیل را کتمان کرد و به زید توصیه نمود که با همسرش مدارا کند. در این هنگام آیه شریف نازل شد و پیامبر اکرم را راجع به کتمان واقعیت مورد خطاب قرار داد.

بر مبنای این تفسیر از آیه کریمه، پیامبر اکرم از هرگونه پنداری که موجب لکه دار شدن شخصیت الهی او شود، مبرا بوده و این دقیقا همان چیزی است که آیات و روایات در مورد انبیا به طور کلی و نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله به خصوص تأکید دارد. به تعبیر دیگر، این تفسیر ازآیه فوق، هماهنگ با بینش کلی قرآن در مورد انبیاست و به همین خاطر علمای اسلامی آن را بهترین تفسیر از این آیه شریفه می دانند.

روایت امام سجاد علیه السلام به نقل از محرر الوجیز ابن عطیه چنین است:

ورووا عن علی بن الحسن ان النبی صلی الله علیه و آله کان قد اوحی الله الیه ان زیدا یطلق زینب و انه یتزوجها بتزویج الله ایاها له. فلما تشکی زید للنبی صلی الله علیه و آله خلق زینب و انها لا تطیعه و اعلمه بانه یرید طلاقها، قال له رسول الله صلی الله علیه و آله علی جهة الادب و الوصیه: «اتق الله؛ ای فی اقوالک و «امسک علیک زوجک» و هو یعلم انه سیفارقها و هذا هو الذی اخفی فی نفسه و لم یرد ان یأمره بالطلاق لما علم من انه سیتزوجها، و خشی رسول الله صلی الله علیه و آله ان یلحقه قول من الناس فی ان یتزوج زینب بعد زید، و هو مولاه و قد امره بطلاقها فعاتبه الله تعالی علی هذا القدر من ان خشی الناس فی امر قد اباحه الله تعالی له و ان قال «امسک» مع علمه انه یطلق و اعلمه ان الله احق بالخشیة ای فی کل حال.

وقوله: (أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ) یعنی بالاسلام و غیر ذلک و قوله: (وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ) یعنی بالعتق و هو زید بن حارثه و زینب هی بنت جحش، و هی بنت امیمه بنت عبدالمطلب عمة رسول الله صلی الله علیه و آله ثم اعلم تعالی انه زوجها منه لما قضی زید و طره منها لتکون سنة للمسلمین فی

ص:542

ازواج ادعیائهم و لیتبین انها لیست کحرمة النبوة، و روی ان النبی صلی الله علیه و آله قال لزید: ما اجد فی نفسی اوثق منک فاخطب زینب علی، قال فذهبت و ولیتها ظهری توقیراً للنبی صلی الله علیه و آله و خطبتها ففرحت و قال ما انا بصانعه شیئا حتی أوامر ربی فقامت الی مسجدها و نزل القرآن فتزوجها النبی و دخل بها، و «الوطر»: الحاجة و البغیه و الاشاره هنا الی الجماع، و روی جعفر بن محمد عن آبائه عن النبی «وطراً زوجتکها».(1)

قرطبی ضمن نقل سخن امام سجاد علیه السلام می گوید:

فعلی بن الحسین جاء بهذا من خزانة العلم جوهراً من الجواهر و دراً من الدرر؛(2)علی بن حسین (امام سجاد) از خزانه علم بی انتهایش گوهری و از میان درها، مروارید گفته است.

او در ادامه سخن امام را نقل می کند و در انتها می گوید:

«روی الامام جعفر بن محمد عن آبائه عن النبی زوجتکها؛(3)امام صادق از پدران بزرگوارش از پیامبر خدا روایت کرده که این ازدواج را خدا انجام داد، لذا زینب به این فخر می کرد».

آلوسی پس از نقل سخن امام می گوید:

«و الإسلم ما ذکرناه عن زین العابدین؛(4)سالم تر و صحیح تر همان است که ما از زین العابدین علیه السلام گفتیم».

بغوی نیز پس از نقل سخن امام می گوید:

«هذا قول حسن مرض؛(5)این سخنی پسندیده و مورد قبول است».

ص:543


1- (1) محرر الوجیز، ج 4، صص 386-387.
2- (2) تفسیر قرطبی، ج 14، ص 191.
3- (3) همان، ص 193.
4- (4) روح المعانی، ج 22، ص 24.
5- (5) معالم التنزیل، ج 3، ص 458.

این حدیث در معالم التنزیل بدین گونه نقل شده است:

روی سفیان بن عینه عن علی بن زید بن جدعان قال: سألنی علی بن الحسین زین العابدین ما یقول الحسن فی قوله (وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النّاسَ...) قلت یقول: لما جاء زید الی النبی فقال: یا نبی الله انی ارید ان اطلق زینب فاعجبه ذلک فقال امسک علیک زوجک و اتق الله. فقال علی بن الحسین: لیس کذلک، بل کان الله تعالی قد اعلمه انها ستکون من ازواجه و ان زیدا سیطلقها فلما جاء زید، قال انی ارید ان اطلقها قال له: امسک علیک زوجک، فعاتبه الله و قال: لم قلت امسک علیک زوجک وقد اعلمتک انها ستکون من ازواجک و هذا هو الاولی و الألیق بحال الانبیاء و هو مطابق للتلاوة لان الله انه یبدی و یظهر ما اخفاه و لم یظهر غیر تزویجها منه، فقال: (زَوَّجْناکَها...) .(1)

ص:544


1- (1) همان.

بخش سیزدهم: روایات اخلاقی - تفسیری اهل بیت علیهم السلام

اشاره

ص:545

ص:546

بدون تردید هر انسانی به لحاظ فطری، طالب کمال و در جست وجوی راه و طریق کمال است، گرچه گاهی به بیراهه رفته، دچار اشتباه می شود. این خواسته فطری و غریزه طبیعی انسان که با فطرت و آفرینش او سرشته شده، در مکتب و دین مقدس اسلام جایگاه ویژه ای دارد و خدای حکیم به مقتضای حکمت خود در طول تاریخ، پیامبران و رسولانی را به عنوان الگوی کامل فضایل و سجایای اخلاقی برای هدایت بشر فرستاده است.

گزینش انبیای عظام به ویژه سرآمد آنان، یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عنوان اسوه حسنه بسیار حکیمانه و بر اساس حکمت بالغه الهی است؛ چرا که پیامبر گرانقدر دارای اخلاق عظیم است (وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ)1

پس از رسول خدا ائمه اهل بیت علیهم السلام عهده دار ودایع نبوت و هادی مردم شدند. آنان علاوه بر سنت فعلی در اقوال خود نیز مردم را به سجایای اخلاقی دعوت می نمودند. در این قسمت قصد داریم برخی از این گونه روایات را که بعضی از آنها جنبه تفسیری نیز دارد بیان کنیم.

روایت اخلاقی امام علی علیه السلام در منابع اهل سنت

1. امام علی بن ابی طالب علیه السلام فرمودند: «الخلق العظیم ادب القرآن؛(1)خلق عظیم، ادب قرآن است».

2. جابر روایت کرده که مردی اعرابی داخل مسجد رسول خدا شد و چون از نماز فارغ شد شروع به استغفار و توبه نمود، علی علیه السلام فرمود:

ص:547


1- (2) محرر الوجیز، ج 5، ص 344.

ان سرعة اللسان بالاستغفار توبه الکذابین وتوبتک تحتاج الی التوبه، فقال: یا امیرالمؤمنین ما التوبه؟ قال: التوبه اسم یقع علی ستة معان، علی الماضی من الذنوب الندامة، و لتضییع الفرائض الإعادة، و رد المظالم، و اذاقة النفس مرارة الطاعة کما اذقتها حلاوة المعصیة إذابتها فی الطاعة کما ربیتها فی المعصیة و البکاء بدل کل ضحک ضحکته؛(1)

سرعت زبان در استغفار، توبه دروغگویان است و توبه تو نیاز به توبه دارد. مرد گفت: ای امیرمؤمنان توبه چیست؟ امام فرمود: توبه، اسمی است که شش مرحله دارد: پشیمانی از گناه گذشته، اعاده واجبات ضایع شده، رد مظالم، چشاندن سختی طاعت به نفس، همچنانکه شیرینی معصیت را به آن چشانده ای، اذیت نمودن بدن در راه طاعت همچنانکه در راه معصیت تربیت شده بود، گریستن عوض از خنده (بی جا)

3. از امام علی علیه السلام نقل شده است:

من احب ان یکتال بالمکیال الاوفی من الاجریوم القیامة فلیکن فی آخر کلامه من مجلسه و «سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین و الحمدلله رب العالمین؛(2)هر کس می خواهد با پیمانه پر و لبریز به او پاداش دهند پس در آخر کلامش بگوید: «سبحان ربک رب العزة عما یصفون...»

4. ترمذی و دیگران از امام علی علیه السلام نقل کرده اند که آن حضرت فرمود:

الا اخبرکم بافضل آیة فی کتاب الله حدثنا بها رسول الله (وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ)3 قال سافسرها لک یا علی، ما اصابکم من مرض أو عقوبة أو بلاء فی الدنیا فبما کسبت ایدیکم والله اکرم من ان یثنی علیکم العقوبة فی الآخرة و ما عفا الله تعالی عنه فی الدنیا فالله کرم من ان یعود بعد عفوه؛(3)

ص:548


1- (1) تفسیر مراغی، ج 25، ص 42 (سوره شوری، آیه 26)؛ تفسیر المنیر، ج 25، ص 66؛ تفسیر المظهری، ج 8، ص 264؛ روح المعانی، ج 25، ص 36.
2- (2) تفسیر مظهری، ج 8، ص 105؛ تفسیر المنیر، ج 23، ص 159؛ درالمنثور، ج 7، ص 141.
3- (4) تفسیر مراغی، ج 25، ص 48؛ تفسیر المنیر، ج 25، ص 7؛ جواهر الحسان، ج 4، ص 112؛ درالمنثور، ج 7، ص 354؛

آیا شما را از با فضیلت ترین آیه در کتاب خدا که رسول الله برای ما فرموده است باخبر سازم؟ (وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: برایت بیان می کنم یا علی هیچ مرض یا عقوبت یا بلایی در دنیا به شما نمی رسد، مگر به واسطه آنچه کسب نموده اید. خداوند گرامی تر از آن است که برایتان بلا بفرستد، و خداوند آنچه را که در دنیا عفو نموده، گرامی تر از آن است که بعد از عفوش آن را برگرداند.

مراغی در پایان این حدیث می گوید: «و الآثار فی هذا الباب کثیرة».

5. از حضرت علی علیه السلام نقل شده است:

ما فی القرآن آیة احب الیّ من هذه الآیة: (إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ) ؛ (1) در قرآن آیه ای دوست داشتنی تر از این آیه نیست: خداوند کسی را که به او شرک ورزیده نمی بخشد و غیر آن را می بخشد.

6. قرطبی، طبری و شوکانی از امام علی علیه السلام نقل کرده اند:

قرأت القرآن من أوله الی آخره فلم أر آیة احسن و أرجی من قوله تعالی: (قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً) ؛(2)

تمام قرآن را از اول تا آخر خواندم، اما آیه ای نیکوتر و امیدوار کننده تر و وسیع تر از این سخن خدای تعالی ندیدم: «ای بندگان من که بر خودتان اسراف نموده اید از رحمت خدا مأیوس نشوید، همانا خداوند همه گناهان را می آمرزد».

7. از علی بن ابی طالب علیه السلام درباره ارزش صبر چنین نقل شده است:

الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد الم تسمع قوله (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا) قال: لما اخذوا الرأس الامر صاروا رووساه؛(3)

ص:549


1- (1) تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 394؛ ترمذی، ج 4، ص 313؛ قرطبی، ج 5، ص 386 (ذیل سوره نساء، آیه 48).
2- (2) تفسیر قرطبی، ج 10، ص 325؛ تفسیر طبری، ج 16، ص 24؛ فتح القدیر، ج 4، ص 542.
3- (3) تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 416 (ذیل سوره سجده، آیه 24).

صبر برای ایمان همچون سر برای بدن است. آیا سخن خدای را نشنیده ای که می فرماید: «و چون صبر نمودند آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند». اگر سر چیزی را بگیری همه چیزش را به دست می آوری. (بقیه چیزها را هم به دست می آوری).

8. دیلمی در فردوس الاخبار از امام علی علیه السلام روایت کرده:

قال: «قال رسول الله: الصبر ثلاثة فصبر علی المصیبة وصبر علی الطاعة و صبرعلی المعصیة؛(1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: صبر سه قسم است: صبر بر مصیبت، صبر و تحمل بر طاعت و نگه داشتن نفس از معصیت».

9. مراغی از امام علی علیه السلام نقل کرده که خطاب به کمیل فرمود:

یا کمیل، هلک خزان المال و هم احیاء، و العلماء باقون ما بقی الدهر اعیانهم مفقودة و امثالهم فی القلوب موجودة؛(2)

ای کمیل، ثروتمندان هلاک شده اند، در حالی که به ظاهر حکمت های زنده اند و علما تا روزگار باقی است، آنان نیز باقی اند. ظاهرشان در میان مردم نیست، اما مثال ها و حکمت های آنها در قلب ها باقی است.

آنگاه مراغی در توضیح می گوید:

منظور امام این است که ثروتمندان در نزد مردم نکوهیده و نادرست هستند، چون نفعی به حال کسی ندارند، اما ستایش علما همیشگی است تا زمانی که بر روی زمین شخصی باشد که از علم آنها و دریای فضلشان بهره ببرد.(3)

10. از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمودند:

«لا طاعة لاحد فی معصیه، انما الطاعة فی المعروف؛(4)کسی که در معصیت است از او اطاعتی نیست و اطاعت فقط در معروف است».

ص:550


1- (1) فتح القدیر، ج 1، ص 55.
2- (2) تفسیر مراغی، ج 30، ص 239.
3- (3) همان.
4- (4) تفسیر مظهری، ج 2، ص 368؛ فتح القدیر، ج 1، ص 92؛ روح المعانی، ج 5، ص 66؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 249.

11. امام علی علیه السلام درباره حق متقابل امام و مردم نسبت به هم می فرمایند:

«حق علی الامام ان یحکم بما انزل الله و یؤدی الامانة فاذا فعل ذلک فحق علی الرعیة ان یسمعوا و یطیعوا؛(1) حق بر امام این است که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم کند و امانت را ادا نماید پس هرگاه این چنین بود مردم باید سخن او را گوش دهند و اطاعت کنند».

12. از حضرت علی از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمودند:

من ارسل بنفقه فی سبیل الله و اقام فی بیته فله بکل درهم یوم القیامة سبعمائة درهم، ومن غزا بنفسه فی سبیل الله و انفق فی وجهه ذلک فله بکل درهم یوم القیامة سبعمائة الف درهم ثم تلا هذه الآیه: (وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ) اخرجه ایضاً ابن ماجه من حدیث الحسن بن علی؛(2)هر کس نفقه ای در راه خدا انفاق کند: در حالی که در خانه ایستاده است پس به ازای هر درهم در روز قیامت، خداوند هفتصد درهم به او عطا می کند. و هر کس با جانش در راه خدا جهاد کند و به خاطر خداوند انفاق کند، پس برای او به ازای هر درهم در روز قیامت هفتصد هزار درهم است و سپس این آیه را خواند (وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ) شوکانی می گوید: این حدیث را ابن ماجه از طریق امام حسن مجتبی علیه السلام نیز نقل کرده است.

13. از علی علیه السلام درباره میانه روی نقل شده که فرمودند:

«علیکم بالنمط الاوسط فالیه ینزل العالی والیه یرتفع النازل؛(3)بر شما باد به میانه روی، زیرا عالی تر به آن باز می گردد و پایین تر به آن صعود می کند».

14. آلوسی از امام علی علیه السلام نقل کرده:

«لا تنظر الی من قال و انظر الی ما قال؛(4)به کسی که می گوید نگاه مکن، به آنچه می گوید بنگر».

ص:551


1- (1) تفسیر مظهری، ج 2، ص 366.
2- (2) فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 329؛ تفسیر مراغی، ج 3، ص 30 (ذیل سوره بقره، آیه 261).
3- (3) تفسیر قرطبی، ج 2، ص 154.
4- (4) روح المعانی، ج 11، ص 188.

15.«قیمة کل امری ما یحسنه؛(1)ارزش هر شخص به نیکی های اوست».

قرطبی حدیث را این گونه می آورد:

«لکل شیء قیمة و قیمة کل امر مایحسنه»(2)

16. آلوسی در تحقیر دنیا ازکلام حضرت چنین می گوید:

یؤید المشهور ماروی عن الامیر علی کرم الله وجهه فی تحقیر الدنیا اشرف لباس ابن آدم فیها لعاب دوده و اشرف شرابه رجیع نحل؛(3)سخن مشهوری از امیر مؤمنان علی علیه السلام روایت شده که شریف ترین لباس فرزند آدم (انسان) تار کرم است و شریف ترین نوشیدنی او آب درون زنبور عسل است.

17. ابن کثیر درباره اهمیت دعا از حضرت علی علیه السلام نقل کرده:

«ان الحذر لا یرد القدر وان الدعا لیرد القدر؛(4)احتیاط، قضا و قدر را برطرف نمی کند، اما دعا آن را برطرف می کند».

18. علی علیه السلام فرمود:

هرگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله به نماز می ایستاد و تکبیر می گفت: می فرمود:

(إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ)5

19. ابن کثیر ذیل آیه (فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْری) می گوید:

از این جا ادب در نشر علم فهمیده می شود، پس علم را در نزد غیر اهل آن نگذار؛ همچنانکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «ما انت بمحدث قوما حدیثا لا تبلغه عقولهم الا کان فتنة لبعضهم؛(5)سخنی را برای قومی که عقل های آنها از درکش عاجز است مگو، زیرا باعث فتنه در میان آنها می شود».

ص:552


1- (1) قرطبی، ج 6، ص 74.
2- (2) همان.
3- (3) روح المعانی، ج 14، ص 183؛ تاج التراجم، ج 2، ص 1211.
4- (4) تفسیر ابن کثیر، ج 11، ص 271.
5- (6) تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 534 (ذیل سوره اعلی، آیه 9).

20. از امام علی بن ابی طالب علیه السلام درباره صدقه نقل شده است:

«سمعت رسول الله یقول: ان لکل یوم نحسا فادفعوا نحس ذلک الیوم بالصدقه؛(1)از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: هر چیزی یک نحسی دارد، پس نحسی آن را با صدقه دفع کنید».

21. از علی علیه السلام روایت شده که در حال طواف خانه خدا بودم دیدم، مردی پرده کعبه را گرفته، می گوید:

«یا من لا یشغله سمع عن سمع ویا من لا تغلطه المسائل و یا من لا یتبرم بالحاح الملحین اذقنی برد عفوک و حلاوة رحمتک؛ گفتم: ای بنده خدا کلامت را تکرار کن. گفت: آن را شنیدی؟ گفتم: بله. گفت: قسم به کسی که جان خضر در دست اوست، او خضر بود. هیچ بنده ای این کلام را پس از نماز نمی گوید مگر اینکه خداوند گناهانش را می بخشد؛ هر چند به اندازه دانه های باران یا برگ درختان باشد».(2)

22. از امام علی علیه السلام روایت شده:

«اذا مررتم بالمساجد فصلوا علی النبی؛(3)هر گاه بر مساجد گذر نمودید بر رسول خدا صلی الله علیه و آله صلوات بفرستید».

23. رواه ابن ماجه و صححه ابن حبان واصله فی صحیح البخاری وعن علی بن ابی طالب:

قال رسول الله: اذا فعلت امتی خمس عشرة خصلة حل بها البلاء، قیل و ما هی یا رسول الله؟ قال: اذا کان «المغنم دولا والامانة مغنما» و الزکاة مغرما و اطاع الرجل زوجته و عق امه و بر صدیقه و جفا اباه و ارتفعت الاصوات فی المساجد و کان زعیم القوم ارذلهم و اکرم الرجل مخافة شره و شربت الخمر و لبست الحریر واتخذت القینات و المعارف و لعن آخر هذه الامة اولها فلیرتقبوا عند ذلک ریجا حمراً أو خسفا أو مسخا» رواه الترمذی و قال غریب؛(4)

ص:553


1- (1) فتح القدیر، ج 4، ص 380؛ در المنثور، ج 6، ص 707.
2- (2) در المنثور، ج 5، ص 432؛ روح المعانی، ج 15، ص 322.
3- (3) تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 507.
4- (4) تفسیر مظهری، ج 7، ص 25 (لهو الحدیث)؛ ترمذی، کتاب فتن (2210).

ابن ماجه در سنن خود، ابن حبان در صحیح و نیز در صحیح بخاری از علی بن ابی طالب علیه السلام ذیل آیه (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ)1 روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هرگاه امت من پانزده کار را انجام دهند نزول بلا بر آنها حلال می شود. گفته شد: آنها چیست؟ حضرت فرمود: هرگاه خیانت پسندیده باشد و امانت ناپسند؛ پرداخت زکات زیان باشد؛ مرد از همسرش اطاعت کند، در حالی که نافرمانی مادرش را می کند؛ به دوستش نیکی کند، در حالی که به پدرش جفا می کند؛ بالا بردن صداها در مساجد (هیاهو کردن در مساجد)؛ حاکم و زعیم قوم، پست ترین آنها باشد؛ و مرد به خاطر ترس از بدی اش اکرام شود؛ و شراب نوشیده شود؛ و مردها لباس ابریشم بپوشند؛ و آلات موسیقی و لهو و لعب رواج یابد و آخرین این امت اولین آنها را لعن کند، پس در این حال منتظر بادهای سرخ یا فرو رفتن در زمین (زمین لرزهای شدید) و یا مسخ و نابود شدن باشید. ترمذی می گوید: حدیثی غریب است.

24. علی علیه السلام درباره ارزش امر به معروف و نهی از منکر می فرماید:

«و افضل الجهاد الامر بالمعروف و نهی عن المنکر؛ با فضیلت ترین جهادها امر به معروف ونهی از منکر است»(1)

25. مراغی از امیرالمؤمنین علیه السلام چنین نقل کرده است:

قال رسول الله: ان فی الجنة لغرفا تری ظهورها من بطونها و بطونها من ظهورها. فقال اعرابی: لمن هی؟ قال: لمن طیب الکلام و أطعم الطعام و ادام الصیام و صلی باللیل و الناس نیام؛(2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در بهشت غرفه هایی است که درون آنها از بیرون و بیرون آنها از درون دیده می شود. شخص اعرابی پرسید: اینها برای کیست؟ فرمود: برای کسی که کلامش پاک و طاهر باشد، اطعام نماید و روزه بگیرد و شب نماز بخواند، در حالی که مردم خواب هستند.

ص:554


1- (2) تفسیر مراغی، ج 4، ص 24.
2- (3) همان، ج 22، ص 88.

26. از علی علیه السلام روایت شده که به نوف فرمود:

«ان الله اوحی الی داود ان مر بنی اسرائیل الا یدخلوا بیتا من بیوت الا بقلوب طاهرة و ابصار خاشعة و اید نقیة؛(1) خداوند به حضرت داوود وحی کرد: بنی اسرائیل را امر کن وارد خانه ای نشوند، مگر با قلب های پاک، چشم های فروافتاده و خاشع، و دست های پاک».

27. آلوسی در مذمت دنیا این حدیث را از امام علی علیه السلام نقل می کند: «دنیا از خوک مرده یا سگ در دست جزامی، پست تر است».(2)

28. از امام علی علیه السلام روایت شده:

«ما اخذ الله علی اهل الجهل ان یتعلموا حتی یأخذ علی اهل العلم ان یعلموا؛(3)خداوند بر جاهلان عهد نگرفت که بیاموزند، مگر آنکه از علما عهد گرفت که آموزش دهند».

29. مراغی در تفسیر خود از آن حضرت آورده است:

قصم ظهری رجلان: عالم متهتک و جاهل متنسک، لان العالم ینضر الناس من العلم بتهتکه والجاهل یرغب الناس فی الجهل بتنسکه؛(4)دو طایفه کمر مرا شکستند: عالم مقدس مآب و جاهل ظاهر نما. عالم مقدس مآب، مردم را از علم متنفر می کند و جاهل ظاهر نما با ظاهر نمایی اش مردم را به سوی جهل ترغیب می کند.

30. در روایتی دیگر از حضرت امیر آمده که خداوند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به مکارم اخلاق مبعوث نموده است.(5)

31. درباره بدی طلاق، آلوسی از آن حضرت نقل کرده: «ازدواج کنید و طلاق ندهید که طلاق عرش خدا را می لرزاند».(6)

ص:555


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 2، ص 312.
2- (2) روح المعانی، ج 25، ص 80.
3- (3) معالم التنزیل، ج 1، ص 302؛ تفسیر قرطبی، ج 4، ص 304 (ذیل سوره آل عمران، آیه 187).
4- (4) تفسیر مراغی، ج 3، ص 198 (ذیل سوره آل عمران، آیه 190).
5- (5) محرر الوجیز، ج 3، ص 416 (ذیل سوره نمل، آیه 90).
6- (6) روح المعانی، ج 18، ص 149.

32. از امام علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

هر کس مؤمنی را خوار کند یا او را به خاطر فقرش کوچک شمارد خداوند روز قیامت او را رسوا و مفتضح گرداند و هر کس به زن یا مرد مؤمنی بهتان زند، خداوند روز قیامت او را بر کوهی از آتش قرار می دهد. هر کس مؤمنی را تعظیم کند خداوند او را عظمت بخشد و او را همچون فرشته های مقرب، گرامی دارد و دوست داشتنی ترین شخص در نزد خدا، مؤمن توبه کننده است و مرد مؤمن روز قیامت در آسمان شناخته می شود؛ آن چنان که مرد، همسر و فرزندش را می شناسد.(1)

از حضرت علی علیه السلام روایات اخلاقی بسیاری نقل شده که به همین اندک بسنده می کنیم.

روایات اخلاقی حضرت فاطمه علیها السلام در منابع اهل سنت

1. عن فاطمة بنت رسول الله قالت:

کان رسول الله اذا دخل المسجد قال: «اللهم اغفرلی ذنوبی وافتح لی ابواب رحمتک» و اذا خرج قال: اللهم اغفرلی ذنوبی وافتح لی ابواب فضلک». رواه الترمذی و ابن ماجه و قال الترمذی هذا حدیث حسن؛(2)

از حضرت فاطمه سلام الله علیها روایت شده که فرمود: هرگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله داخل مسجد می شد می فرمود:

] باسم الله و السلام علی رسول الله [«اللهم اغفرلی ذنوبی وافتح لی ابواب رحمتک»و چون خارج می شد می فرمود: «اللهم اغفرلی ذنوبی وافتح لی ابواب فضلک». این حدیث را ترمذی وابن ماجه نقل کرده اند و ترمذی می گوید حدیثی حسن است.

2. حضرت فاطمه سلام الله خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و درخواست خادمی نمود، حضرت فرمود بگو:

ص:556


1- (1) قرطبی، ج 3، ص 29.
2- (2) تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 305؛ قرطبی، ج 12، ص 273.

«اللهم رب السموات السبع و رب العرش العظیم، ربنا و رب کل شیء منزل التوارة والانجیل الفرقان، فالحق الحب و النوی اعوذ بک من شرّ کل ذی شرّ انت اخذ بناصیة انت الاول فلیس قبلک شیء و انت الآخر فلیس بعدک شیء و انت الظاهر فلیس فوقک شیء و انت الباطن فلیس دونک شیء اقض عنا الدین و اغننا من الفقر».(1)

روایات اخلاقی امام حسن، امام حسین و امام سجاد علیهم السلام

1. دیلمی از امام حسن بن علی علیه السلام روایت کرده است:

«لو علم الله شیئا من العقوق ادنی من اف لحرمه؛(2)اگر خداوند چیزی کمتر از «اف»، داشت آن را تحریم می کرد».

2. اخرج ابولعلی الطبرانی، ابن السنی و ابن عدی و ابوالشیخ و ابن مردویه عن الحسن بن علی قال:

قال رسول الله: امان لامتی من الغرق اذا رکبوا الفلک ان یقولوا: بسم الله الملک الرحمن بسم الله مجراها و مرساها ان ربی لغفور رحیم و ما قدروا الله حق قدره الی آخر الآیة؛(3)از امام حسن روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هرگاه سوار کشتی شدید، امان امت از غرق این است که بگوید: «بسم الله الملک الرحمن بسم الله...».(4)

3. محمد بن ساره از حسن بن علی علیه السلام نقل کرده است:

قال رسول الله: ان الله لیعطی العبد من الثواب علی حسن الخلق کما یعطی المجاهد فی سبیل الله یغدو علیه الاجر و یروح؛(5)

ص:557


1- (1) درالمنثور، ج 8، ص 47؛ فتح القدیر، ج 5، ص 200.
2- (2) درالمنثور، ج 5، ص 258؛ فتح القدیر، ج 3، ص 262.
3- (3) فتح القدیر، ج 2، ص 569؛ تفسیر قرطبی، ج 9، ص 37 و ج 15، ص 277. (در روایت امام حسین علیه السلام)؛ مراغی، ج 12، صص 36-37 (ذیل سوره هود، آیه 41).
4- (4) درالمنثور، ج 4، ص 513.
5- (5) تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 391.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند ثواب بنده خوش خلق را همچون مجاهد در راه خدا می بخشد.

4. سیوطی از امام حسن بن علی علیه السلام نقل کرده که ایشان فرمود:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: لا یبغضنا احد و لا یحسدنا احد الا ذید یوم القیامة بسیاط من النار؛(1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هیچ کس نسبت به ما بغض و حسادت نمی ورزد، مگر اینکه روز قیامت او را با تازیانه ای از آتش می زنند.

5. از امام حسن علیه السلام روایت شده: «الصبر الجمیل الذی لیس فیه الشکوی الا الی الله؛(2)صبر نیکو آن است که شکوایی نیست، مگر به سوی خدا».

6. اخرج القفاعی فی مسند الشهاب عن الحسن بن علی بن ابی طالب رضی الله عنه قال:

قال رسول الله: ان احسن الحسن، الخلق الحسن؛(3)قفاعی در مسند شهاب از امام حسن علیه السلام نقل نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: بهترین نیکویی حسن خلق است.

7. از امام حسن علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

«صلوا علیّ حیثما کنتم فان صلاتکم تبلغنی؛(4)هر کجا باشید و بر من صلوات بفرستید سلام شما به من می رسد».

8. اخرج ابن سعد عن الاسود بن قیس قال:(5)

لکنک لقی الحسن بن علی رضی الله عنه یوماً حبیب بن مسلمه فقال: یا حبیب رب مسیر لک فی غیر طاعة الله تعالی فقال: اما مسیری إلی ابیک فلیس من ذلک. قال: بلی و لکنک اطعت معاویة علی دنیا قلیله زائلة فلئن قام بک فی دنیاک فلعله قعد بک فی دینک و لو کنت اذ فعلت شرا

ص:558


1- (1) درالمنثور، ج 6، ص 7 (ذیل سوره شوری، آیه 23).
2- (2) همان، ج 4، ص 513.
3- (3) همان، ج 2، ص 324.
4- (4) تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 510.
5- (5) روح المعانی، ج 11، ص 13؛ درالمنثور، ج 4، ص 280، ترجمه حدیث در قسمت مصداق یابی گذشت.

فعلت خیرا کان ذلک کما قال الله تعالی: (خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً)1 ولکنک کما قال الله تعالی: (کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ)2 .

9. از امام حسن علیه السلام روایت شده هر کس عادت کند که اختلاف را در مسجد حل کند، خدا به او برادری توانمند در راه خدا و علمی سرشار و کلامی که او را به سوی هدایت دعوت کند و حیا بر ترک گناهان، و خشیت و رحمت به اوعطا کند.(1)

10. اخرج احمد و الترمذی عن الحسین بن علی رضی الله عنه ان رسول الله قال:

«البخیل من ذکرت عنده فلم یصل علیّ؛(2)احمد و ترمذی از امام حسین علیه السلام روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بخیل، کسی است که نام من، نزد او برده شود و بر من صلوات نفرستد».

11. عن فاطمه بنت الحسین عن حسین بن علی قال:

قال رسول الله: من اصیب بمصیبة فذکر بمصیبة فاحدث استرجاعا و ان تقادم عهدها کتب الله له من الاجر مثله یوم اصیب؛(3)فاطمه دختر امام حسین علیه السلام از امام حسین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله ذیل آیه (الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ)6 روایت کرده اند: هر کس وی را مصیبتی رسد و استرجاع کند، هر چند دیرتر برآورده باشد، خدای متعال به او پاداش دهد، مثل آن روزی که به او مصیبت رسیده بود.

لازم به ذکر است اسفراینی در تاج التراجم حدیث را به سند امام حسین از مادرشان حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده است(4) و احمد

ص:559


1- (3) درالمنثور، ج 4، ص 141.
2- (4) همان، ج 6، ص 653.
3- (5) تفسیر قرطبی، ج 2، ص 175؛ تاج التراجم، ج 1، ص 172.
4- (7) تاج التراجم، ج 1، ص 172.

و ابن ماجه و بیهقی در شعب الایمان حدیث را از امام حسین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده اند.(1) اما ابن کثیر، این حدیث را همچون قرطبی به سند فاطمه دختر امام حسین علیه السلام از امام حسین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند.(2)

12. اخرج ابن البخار فی تاریخه عن الحسین بن علی قال:

من قال حین یصبح سبع مرات حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العلیم لم یصبه فی ذلک الیوم و لا تلک اللیله کرب و لا تکب و لا غرق؛(3)

از امام حسین روایت شده هر کس هنگام خروج از خانه در صبحگاه هفت مرتبه بگوید:

حسبی الله لا اله الا هو توکلت وهو رب العرش العلیم؛آن روز مصیبتی به او نمی رسد و نگرانی و اندوهی در آن شب او را فرا نگیرد و آسیبی نبیند و غرق نشود.

13. در تفسیر قرطبی به نقل از حسین بن علی علیه السلام آمده است که فرمود:

سمعت جدی رسول الله یقول: اعمل الفرائض تکن من اعبد الناس و علیک بالقنوع تکن من اغنی الناس یا بنی ان فی الجنة شجرة یقال لها شجرة البلوی یؤتی باهل البلاء فلا ینصب لهم میزان و لا ینشرلهم دیوان یصب علیهم الاجر صبا، ثم تلا النبی (إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ)4 ؛ از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که ایشان فرمود: فرائض را انجام بده تا از عابدترین مردم باشی، خشنود باش تا از بی نیازترین مردم باشی. ای فرزندم در بهشت درختی است که به آن «بلوی» می گویند که به اهل آزمایش و

ص:560


1- (1) رک: درالمنثور سیوطی، ج 1، ص 378.
2- (2) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 348 (دو حدیث).
3- (3) روح المعانی، ج 11، ص 53.

امتحان بخشیده می شود، برای آنها ترازویی نصب نمی شود و نامه ای گشوده نمی شود و اجر بر ایشان فرو می ریزد. سپس رسول الله صلی الله علیه و آله این آیه را خواند (إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ)1 .

14. از امام سجاد علیه السلام روایت شده:

«اشد آیة علی اهل النار» (فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلاّ عَذاباً)2 وارجی آیة فی القرآن لاهل التوحید (إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ) ؛(1)

شدیدترین آیه برای جهنمیان آیه (فَذُوقُوا...) (بچشید که بر عذاب شما می افزایم) امیدوارکننده ترین آیه برای اهل توحید این است: «خداوند کسی را که به او شرک ورزد نمی بخشد، اما غیر آن را می بخشد».

15. ابن کثیر از امام زین العابدین علیه السلام نقل کرده است:

«اذا جمع الله الاولین والآخرین ینادی مناد: أین الصابرون لیدخلوا الجنة قبل الحساب؟ و قال: فتقوم عنق من الناس [و در روایتی ناس من الناس] فتلقاهم الملائکة فیقولون، إلی أین یا بنی آدم؟ فیقولون الی الجنة، فیقولون قبل الحساب قالوا: نعم، قالوا: و من انتم؟ قالوا: نحن الصابرون، قالوا و ما کان صبرکم؟ قالوا: صبرنا علی طاعة الله و صبرنا عن معصیة الله حتی توفانا الله. فقالوا: انتم کما قلتم، ادخلوا الجنة (فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ)4 قلت ابن کثیر و یشهد لهذا القول: (إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ) ؛(2)

هرگاه اولین و آخرین مردم روز قیامت جمع شوند ندا دهنده ای می گوید: صابران چه کسانی هستند بدون حساب وارد بهشت شوید. پس عده ای از مردم بر می خیزند و به راه می افتند و ملائکه از آنها می پرسند به کجا؟ می گویند: به بهشت

ص:561


1- (3) اسباب النزول واحدی، ص 7؛ الجامع اسباب النزول، شیخ خالد عبدالرحمن، ص 17 (ذیل سوره نساء، آیه 48)
2- (5) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 349 (ذیل سوره بقره، آیه 154).

ملائکه می پرسند: بدون حساب؟ می گویند: بله. می پرسند: شما چه کسانی هستید؟ می گویند ما صابران هستیم، می پرسند صبر شما چیست؟ می گویند: بر طاعت خدا صبر نمودیم و نفس خود را از معصیت باز داشتیم تا آنکه خداوند جان ما را گرفت. ملائکه می گویند همان طور هستیدکه می گویید پس بدون حساب داخل بهشت شوید، پس چه خوب پاداشی برای عمل کنندگان است.

ابن کثیر می گوید: شاهد بر صحت این قول سخن خدای تعالی است: «خداوند صابران را بدون حساب مزد می دهد».

این روایت با تفاوت اندکی در تفسیر قرطبی این گونه نقل شده است:

عن علی بن الحسین: «اذا کان یوم القیامة ینادی مناد لیقیم اهل الصبر فیقوم ناس من الناس فقال لهم: انطلقوا الی الجنة فتتلقاهم الملائکة [مثل همین حدیث تا] فیقولون نحن اهل الصبر. قالوا: ما کان صبرکم؟ قالوا: صبرنا أنفسنا علی طاعة الله و صبرناها عن معاصی الله و صبرناها علی البلاء و المحن فی الدنیا. قال علی بن الحسین: فتقول لهم الملائکه: «ادخلوا الجنة فنعم أجر العاملین.(1)

17. ابونعیم از حضرت علی بن الحسین نقل کرده که فرمود:

«اذا کان یوم القیامه نادی مناد ایکم اهل الفضل؟ فیقوم ناس من الناس، فقال: انطلقوا الی الجنة فتلقاهم الملائکه، فیقولان الی أین و فیقولان الی الجنة: قالوا: قبل الحساب؟ قالوا: نعم. قالوا: من انتم؟ قالوا: اهل الفضل. قالوا: و ما کان فضلکم؟ قالوا: کنا اذا جهل علینا حلمنا و اذا ظلمنا صبرنا و اذا سیء الینا عفونا. قالوا: ادخلوا الجنة فنعم اجر العاملین».(2)

این حدیث شبیه حدیث پیش گفته است؛ با این تفاوت که روایت قبلی درباره صابران بود و این روایت درباره اهل فضل است که بدون حساب وارد بهشت می شوند، طبق این روایت فضل آنها عبارت است از: بردباری در برخورد با نادانان، صبر بر ظلم و بخشش کسانی که نسبت به آنان زشتی روا داشته اند.

ص:562


1- (1) تفسیر قرطبی، ج 9، ص 313.
2- (2) همان، ج 16، ص 40 (ذیل سوره انفاق، آیه 58).

18. ابن ابی حاتم از امام علی بن الحسین علیه السلام نقل کرده است:

«قال لا تقاتل عدوک حتی تنبذ الیهم علی سواد ان الله لایحب الخائنین؛(1)با دشمنت نبرد نکن تا وقتی که در شرایط یکسان باشی. خداوند نیرنگ کنندکان را دوست ندارد».

19. بغوی، سیوطی و دیگران نقل کرده اند که:

«سمع علی بن الحسین رجلا یغتاب آخر فقال: «ایاک و الغیبة فانها ادام کلاب الناس».(2)

روایات اخلاقی امام باقر و امام صادق علیهما السلام

1. امام باقر علیه السلام فرمود:

«لا تجالسوا اهل الخصومات فانهم الذین یخوضون فی آیات الله؛(3)با کسانی که اهل خصومت هستند مجالست نکنید، زیرا آنها کسانی هستند که در آیات خداوند با شک وتردید نگاه می کنند و در آنها مجادله می نمایند».

2. ابن ابی شیبه از حضرت باقر نقل کرده که فرمود:

«ما من شیء احب الی الله من الذکر والشکر؛(4)هیچ چیز نزد خداوند محبوب تر از یاد خدا و شکر نیست».

3. از امام باقر علیه السلام روایت شده:

«الصواعق تصیب المؤمن و غیر المؤمن و لا تصیب الذاکر؛(5)صاعقه به مؤمن و غیر مؤمن می رسد ولی به فرد ذاکر آسیبی نمی رساند».

ص:563


1- (1) درالمنثور، ج 4، ص 82 (سوره شوری، آیه 40).
2- (2) تفسیر مراغی، ج 26، ص 14؛ تفسیر قرطبی، ج 16، ص 336 (ادام: به هم انداختن).
3- (3) تفسیر قرطبی، ج 7، ص 12.
4- (4) درالمنثور، ج 1، ص 368.
5- (5) تفسیر خازن، ج 4، ص 9؛ معالم التنزیل، ج 4، ص 9 مصر؛ قال محمد بن علی الباقر؛ مطالب السوول (ص 80 ط تهران)؛ اسعاف الراغبین، ص 253 (ط العثمانی)؛ تذکرة الخواص (ط الغزی)؛ درالمنثور، ج 4، ص 627 (ذیل سوره رعد، آیه 13).

4. ابونعیم از امام باقر علیه السلام نقل می کند که:

«اشد الاعمال ثلاثة: ذکر الله علی کل حال، انصافک من نفسک و مواساة الاخ فی المال؛(1)بزرگ ترین اعمال سه چیز است: ذکر خداوند در هر حالی، انصاف روا داشتن نسبت به خود، و یکسانی و همسانی با برادر در مال».

5.و اخرج ابن جریر و الحاکم و صححه و ابن مردویه و البیهقی فی الدلائل عن سعید بن ابی هلال رضی الله عنه سمعت ابا جعفر محمد بن علی و تلا: (وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ) فقال: حدثنی جابر رضی الله عنه قال: خرج علینا رسول الله فقال إنی رأیت فی المنام کان جبرئیل عند رأسی میکائیل عند رجلی یقول احدها لصاحبه ضرب له مثل، فقال اسمع سمعت اذناک و اعقل عقل قلبک إنما مثلک و مثل امتک کمثل ملک اتخذ دار اثم بنی فیها و بیتا ثم جعل فیها مأدبه ثم بعث رسولا یوماً یدعو الناس الی طعامه فمنهم من أجاب الرسول و منهم فیها مأدبه فالله هو الملک و الدار الاسلام و البیت الجنة و انت یا محمد رسول فمن أجابک دخل الاسلام و من دخل الاسلام دخل الجنة و من دخل الجنة اکل منها؛(2)

ابی هلال از امام باقر علیه السلام نقل می کند که شنیدم امام این آیه را خواند: (وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ) پس فرمود: جابر برایم از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که ایشان فرمود: در خواب جبرئیل را بالای سرم و میکائیل را در پایین پایم دیدم که یکی به دیگری می گفت بشنو و با گوش عقلت به خاطر بسپار، به درستی که مَثَل تو و مَثَل امت تو همچون پادشاهی است که جایی بر می گزیند و خانه ای بر پا می کند و غذایی مهیا می سازد، پس رسول می فرستد تا مردم را به سوی آن بخواند. پس عده ای رسول را اجابت می کنند و عده ای اجابت نمی کنند پس خدا آن پادشاه است و آن سرا، اسلام است و آن خانه، بهشت است و تو ای محمد رسول هستی. هر کس تو را اجابت کند داخل اسلام شده و کسی که داخل اسلام شود به بهشت وارد می شود و هر کس داخل بهشت شود از نعمت های آن بهره مند می گردد.

ص:564


1- (1) درالمنثور، ج 4، ص 75.
2- (2) همان، ص 355.

6. ذیل آیه: (وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ... خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً)1 از امام باقر علیه السلام روایت شده که سلاح آدم پست، بدی کلام است: «اخرج ابونعیم فی الحلیة عن محمد بن علی الباقر قال: سلاح اللئام قبیح الکلام».(1)

7. ذیل آیه (فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ) از امام باقر علیه السلام نقل شده است:

سئل النبی عن هذه الایة (فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ) قالوا: کیف شرح صدره یا رسول الله؟ قال: نور یقذف فیه فینشرح له و ینفسح. قالوا: فهل ذلک من امارة یعرف بها؟ قال: الانابة الی دارالخلود، و التجافی عن دار الغرور و الاستعداد للموت قبل بقاء الموت.

در حدیث دیگر ابن ابی حاتم و ابن جریر طبری از امام باقر علیه السلام آورده اند که ایشان فرمود:

«قال رسول الله عن هذه الآیة اذا دخل الایمان القلب انفسح له القلب و انشرح قالوا یا رسول الله: هل لذلک من امارة؟ قال: نعم؛ الانابة إلی دارالخلود و التجافی عن دارالغرور و الاستعداد للموت قبل الموت».(2)

گرچه وهبة الزحیلی این دو حدیث را با همین ترتیب در تفسیر المنیر می آورد، اما به نظر می رسد حدیث دوم قسمتی از حدیث اول باشد.

طبق این احادیث از امام باقر علیه السلام روایت شده که از پیامبر درباره آیه (فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ...)4 سؤال شد که چگونه سینه اش برای اسلام فراخ می شود؟ رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: نوری است که در آن جای می گیرد و آن را گسترده می کند و توسعه می بخشد. در حدیث دوم می فرماید: هرگاه ایمان داخل قلب شد چنین می کند. گفتند: ای رسول خدا آیا نشانه ای هم دارد؟ حضرتش فرمود: انابه به درگاه خدا برای سرای بقا، کناره گیری از سرای دروغ و فریب (دنیا) و آمادگی برای مرگ قبل از فرا رسیدن آن.

ص:565


1- (2) درالمنثور، ج 6، ص 272.
2- (3) تفسیر المنیر، ج 8، ص 39؛ تفسیر طبری، ج 8، ص 20.

8.اخرج ابونعیم فی الحلیة عن ابی جعفر محمد بن علی: ما من عبده افضل من ان یسأل و ما یدفع القضا الا الدعاء و ان أسرع الخیر توابا و اسرع الشر عقوبة البغی و کفی بالمرء عیبا ان یبصر من الناس ما یعمی علیه من نفسه و ان یأمر الناس بما لایستطیع التحول عنه و ان یؤذی جلیسه بما لایعنیه؛(1)

ابونعیم در حلیة الاولیاء از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که ایشان فرمود: هیچ عبادتی برتر از سؤال نیست و هیچ چیز قضا و قدر را دفع نمی کند مگر دعا. سریع ترین خیرها برای رسیدن به ثواب نیکی است و سریع ترین بدهی ها برای رسیدن به عقوبت تجاوز است. همین عیب برای شخص کافی است که مردم را به چیزی بینا کند که خود از آن نابیناست و مردم را به چیزی وادارد که توان انجام آن را ندارند و در آشکار، چیزی را نشان دهند که در نهان ندارد.

9. غارت، صفت کسانی است که قلبی ندارند.(2)

10. سیوطی از امام باقر علیه السلام از پدران بزرگوارش نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

«ما من عبد یدع الحج لحاجة من حوائج الدنیا الا رأی المحلقین قبل ان یقضی تلک الحاجة و ما من عبد یدع المشی فی حاجة اخیه المسلم قضیت أو لم تقض الا ابتلی بعونه من یأثم علیه و لا یؤجر فیه»؛(3)

هیچ کس در راه انجام نیازی از نیازهای دنیوی نفس نمی کشد، مگر اینکه می بیند قبل از انجام حاجتش عقب افتاده است. و هیچ بنده ای در راه رفع حاجت برادر مسلمانش گام نمی نهد - چه انجام شود یا نشود - مگر اینکه کسانی به یاری او می شتابند که علیه او بودند، آن هم بدون اجر.

11. مراغی از امام جعفر صادق علیه السلام آورده است:

«لیس لابدانکم ثمن الا الجنة فلا تبیعوها الا بها؛(4)برای بدن هایتان بهایی جز بهشت نیست، پس آن را به جز بهشت نفروشید».

ص:566


1- (1) درالمنثور، ج 3، ص 353 (ذیل سوره یونس؛ آیه 23).
2- (2) همان، ج 3، ص 448.
3- (3) همان، ج 1، ص 509 (ذیل سوره بقره، آیه 196).
4- (4) تفسیر مراغی، ج 11، ص 33 (ذیل سوره توبه، آیه 11).

12. ذیل آیه (فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ) از امام صادق علیه السلام روایت شده:

«من حزبه اثر فقال خمس مرآت ربنا انجاه الله مما یخاف و اعطاه ما اراد قیل: و کیف ذلک و قال: اقرأ ان شئتم (الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ... إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ) ؛(1)

هرکس غم و اندوهی بر او فرود آمد پس پنج بار بگوید خدایا از آنچه می ترسد نجاتش بده آنچه بخواهد به او عطا شود. سؤال شد این امر چگونه محقق می شود؟ امام فرمود: اگر خواستید این آیه را بخوانید (الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً... إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ) .

13. ذیل (وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ) از امام صادق علیه السلام روایت شده که زن و شوهر اگر هنگام همبستر شدن «بسم الله الرحمن الرحیم» نگویند، شیطان در این امر مشارکت می کند.(2)

در حدیثی دیگر نیز وارد شده که هیچ کس مبغض علی علیه السلام نیست، مگر اینکه شیطان با پدر در رحم مادرش مشارکت نموده است.(3)

14. مظهری از امام صادق علیه السلام ذیل آیه (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ) روایت کرده است:

«یابن آدم ما لک تأسف علی مفقود لا یرده الیک الفوت و ما لک تفرح لموجود لا یترکه فی یدک الموت؛(4)ای فرزند آدم، چرا به چیزی که از دست داده ای تأسف می خوری، حال آنکه مرگ، آن را برایت نمی آورد و چرا به چیزی که داری خوشحال می شوی، حال آنکه با مرگ برایت باقی نمی ماند».

ص:567


1- (1) قرطبی، ج 4، ص 318 (ذیل سوره آل عمران، آیات 191-194).
2- (2) تفسیر مظهری، ج 5، ص 281 (ذیل سوره اسراء، آیه 64).
3- (3) تفسیر قرطبی، ج 1، ص 91 (ذیل سوره حدید، آیه 23)؛ تفسیر فتح البیان، علامه سیدحسن خان حنفی، ج 9، ص 238، طبع بولاق عمر.
4- (4) تفسیر مظهری، ج 9، ص 184 (ذیل سوره یس، آیه 1).

15. از امام باقر علیه السلام روایت شده:

«هر کس در قلبش سنگینی احساس کرد، پس (یس * وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ) را بر جامی از زعفران بنویسد (آب بکشد) سپس آن را بیاشامد».(1)

16. بغوی از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده است:

امر الله نبیه مکارم الاخلاق و لیس فی القرآن آیة اجمع لمکارم الاخلاق من هذه الآیة (خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ) .(2)

خداوند پیامبرش را به مکارم اخلاق امر نمود و هیچ آیه ای در قرآن برای مکارم اخلاق جامع تر از این آیه نیست (خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ) .

17. آلوسی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است:

«لقد تجلی الله تعالی فی کتابه لعباده و لکن لایبصرون یا عبادی الذین آمنوا ان ارضی واسعة فایای فاعبدون؛(3)خداوند برای بندگانش در قرآن تجلی نموده است، اما نمی بینند: ای کسانی که ایمان آورده اید زمین خدا گسترده است، پس فقط او را عبادت کنید».

18. حدثنا ابی ثنا ابوالحسن العبدی ثنا ابوبکر القرشی ثنا الفضل بن غسان عن ابیه عن شیخ من اهل المدینة قال کان من دعاء جعفر بن محمد:

اللهم اعزنی بطاعتک و لا تخزنی بمعصیتک اللهم ارزقنی مواساة من قترت علیه رزقه بما وسعت علی من فضلک؛(4)خدایا مرا با طاعتت عزتمند کن و با معصیت خوار مکن، خداوندا مرا به وسعت فضل خودت روزی عطا کن.

19. آلوسی ذیل آیه (أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی) می گوید: امامیه از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده اند:

«من احب ان یعلم قبلت صلاته ام لم تقبل فلینظر هل منعته عن الفحشاء و

ص:568


1- (1) درالمنثور، ج 7، ص 39.
2- (2) معالم التنزیل، ج 2، ص 188 (ذیل سوره اعراف، آیه 199).
3- (3) روح المعانی، ج 21، ص 16 (ذیل سوره عنکبوت، آیه 56).
4- (4) حلیة الاولیاء، ص 16.

المنکر فقدر ما منعته قبلت منه؛(1)هر کس دوست دارد ببیند آیا نمازش قبول شده است یا نه، پس ببیند آیا نماز او را از فحشا و منکر باز می دارد یا خیر، پس به هر اندازه که او را باز می دارد از او قبول می شود».

آلوسی پس از این حدیث روایاتی از رسول الله صلی الله علیه و آله و صحابه و تابعین در تأیید این مطلب ذکر می کند.

20. از امام صادق علیه السلام روایت شده:

«الصلوة اذا کانت مقبولة تنهی عن مطالعات الاعمال والاعراض؛(2)هرگاه نماز انسان قبول شود، بقیه اعمال نیز پذیرفته می شود».

21. عن جعفر الصادق [علیه السلام]:

«من عظم حرمة الصدیق ان جعله الله تعالی من الانس والثقة و الانبساط و رفع الحشمة بمنزلة النفس و الاب و الاخ؛(3)از بزرگی های حرمت دوست این است که خداوند او را در هم نشینی و درستی و گشاده رویی و رفع گرفتاری همچون خود انسان، پدر و برادر قرار داده است».

22. ابونعیم در حلیة الاولیاء از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:

اذا بلغک عن اخیک یسؤک فلا تغتم فانه إن کان کما یقول، کانت عقوبة أجلت، و ان کانت علی غیر ما یقول کانت حسنة لم تعملها. قال: قال موسی، یا رب اسألک ان لا یذکرنی احدا الا بخیر. قال: ما فعلت ذلک لنفسی؛(4)

از امام صادق علیه السلام روایت شده هرگاه از دوستت چیزی به تو رسد که باعث نگرانی تو شد پس اندوهگین مباش، زیرا اگر آن طور باشد که می گویند عقوبت بر او حلال است و اگر آن طور که می گویند نباشد حسنه ای است که انجام نداده

ص:569


1- (1) روح المعانی، ج 20، ص 164.
2- (2) همان، 21، ص 16.
3- (3) همان، ج 18، ص 220.
4- (4) درالمنثور، ج 3، ص 113 (ذیل سوره مائده، آیه 64).

است. حضرت موسی فرمود: خداوندا من را چنان قرار داده که جز به نیکی از من یاد نکند. خدای متعال فرمود: من چنین کاری را برای خودم انجام ندادم.

امام صادق علیه السلام درباره اهمیت سوره کوثر فرمود:

«من قرأ سورة الکوثر بعد الصلاة یصلها نصف الیل من الیلة الجمعة الف مرة رأی فی المنام النبی صلی الله علیه و آله؛(1)هرکس بعد از نماز شب خود در شب جمعه، هزار بار سوره کوثر را بخواند رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب می بیند».

24. عن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب [علیهم السلام] قال:

«اشکر المنعم علیک فانه لا نفاد للنعم اذا شکرت ولا بقاء لها اذا کفرت و الشکر زیادة فی النعم وأمان من الغیر؛(2)از امام صادق علیه السلام شکر منعم وظیفه توست و نعمت با شکر تو فانی نمی شود و با کفر تو باقی نخواهد شد، اما شکر، باعث زیادی نعمت و سلامت تو از گرفتاری هاست».

25. روی البغوی عن جعفر بن محمد عن ابیه عن جده عن علی [علیهم السلام]:

قال رسول الله: ان فاتحة الکتاب وآیة الکرسی و آیتین من آل عمران الی قوله (إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ)3 . (قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ) الی قوله(بِغَیْرِ حِسابٍ)4 مشفعات ما بینهن و بین الله عزوجل حجاب، قلن: یا رب تهبطنا الی ارضک و الی من یعصیک قال الله عزوجل: بی حلفت لا یقرءکن احد من عبادی دبر کل صلاة الا جعلت الجنة مأواه لی ما کان فیه الا اسکنه فی حظیرة القدس و الا نظرت الله، یعنی کل یوم سبعین مرة و اقضیت له کل یوم سبعین حاجة ادناها المغفرة و الا اعذبه من کل عدو و حاسد و نصرته علیه؛(3)

ص:570


1- (1) سعادة الدارین، علامه نبهانی، ص 468 (ط قاهره).
2- (2) درالمنثور، ج 1، ص 374.
3- (5) تفسیر مظهری، ج 2، ص 35.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: فاتحة الکتاب و آیة الکرسی و دو آیه از آل عمران (یُشْهِدُ اللّهَ) و (قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ... بِغَیْرِ حِسابٍ) به عرش خدا متصل بودند و گفتند: خدایا ما را به زمین بفرست. خداوند فرمود: به عزتم هیچ کس پس از نماز اینها را نمی خواند مگر اینکه بهشت را جایگاهش قرار می دهم؛ آنچانکه بود یا او را در حظیرة القدس جای دهم یا هر روز هفتاد بار با نظر رحمت به او نگاه کنم و هر روز هفتاد حاجت او را برطرف نمایم و او را از هر دشمن و حسودی مصون دارم و به او یاری رسانم.

روایات اخلاقی امام کاظم و امام رضا علیهما السلام

1. از امام موسی کاظم علیه السلام روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: «نظر فرزند به پدر و مادرش عبادت است».(1)

2. اسحاق بن جعفر الصادق [علیه السلام] گفت:

از برادرم موسی کاظم سلام الله علیه پرسیدم گفتم: اصلحک الله آیا مؤمن بخیل است و فرمود: آری. گفتم: خائن است، فرمود: نه و مؤمن چنین نخواهد بود. آنگاه فرمود: امام صادق علیه السلام از آبای گرامی اش از رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیث کرد که مؤمن، ممکن است هر خصلتی داشته باشد، جز کذب و خیانت.(2)

از علی بن موسی الرضا علیه السلام روایت شده که ایشان از پدرش موسی بن جعفر الصادق و وی از جد وی علی بن الحسین از جدش امیرالمؤمنین و امام المتقین علی بن ابی طالب که وی گفت: پیغمبر فرمود: هر که خوار دارد مؤمن یا مؤمنه ای را یا حقیر دارد وی را از بهر درویشی وی، یا از اندکی دستگاه وی، خداوند متعال، وی را مشهور گرداند اندر روز قیامت و آنکه وی را خوار داشته باشد، فضیحت کند بر سر خلقان.(3)

3. آلوسی ذیل آیه (وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ) از امام رضا علیه السلام روایت می کند:

«ان من استغفر الله تعالی فی وقت السحر سبعین مرة فهو من اهل هذه الآیه؛(4)هر کس هنگام سحر هفتاد بار استغفار کند اهل این آیه است».

ص:571


1- (1) الفصول المهمه، ص 238؛ نورالابصار، ص 31.
2- (2) الفصول المهمه، ص 238؛ نورالابصار، ص 302.
3- (3) تاج التراجم، ج 1، ص 225 (متن از تاج التراجم ذیل سوره بقره، آیه 212).
4- (4) روح المعانی، ج 3، ص 102 (ذیل سوره آل عمران، آیه 17).

ص:572

بخش چهاردهم: بررسی عنصر تقیه در روایات اهل بیت علیهم السلام

اشاره

ص:573

ص:574

از مسائل قابل توجه در مطالعه عقاید، فقه و حدیث شیعه، بررسی نقشی است که برای عنصر تقیه می توان قائل شد. و این مسئله از آن جا مورد توجه قرار می گیرد که در نقد و بررسی بسیاری از روایات و فتاوای فقهی به عامل تقیه اشاره می گردد. از طرف دیگر با آنکه تقیه، اصلی اسلامی و قرآنی است، محققان اهل سنت اکثراً آن را اصلی منحصر به شیعه دانسته و از این رهگذر، طعن و انتقاداتی متوجه این مذهب کرده اند. گرچه دانشمندان شیعه به نوبه خود به این انتقادات پاسخ گفته اند.

در مسئله تقیه دو نکته باید مورد توجه قرار گیرد:

اول آنکه بحث از تقیه و بررسی تأثیر مثبت و منفی آن بر حدیث شیعه، خود ناشی از وجود تقیه در تاریخ سیاسی شیعه و زندگی شیعیان در شرایط خفقان است؛ چرا که شیعیان به جهت حفظ موجودیت و مواریث علمی خود در قرون متمادی از این اصل استفاده کرده اند.

دیگر آنکه وقتی از عامل تقیه و تأثیر آن بر حدیث شیعه سخن به میان می آید، دو مفهوم کاملاً متفاوت به ذهن متبادر می گردد. بنابراین باید توجه داشت تا بین این دو مفهوم، اختلاطی صورت نپذیرد. اما شرح این دو مفهوم به صورت زیر است:

الف) حدیث شیعه در شرایط تقیه و استتار صادر و انتشار یافته است؛ به این معنی که امامان شیعه علیهم السلام در جمع خصوصی یاران شان، مطالب خود را به آنان عرضه کرده اند و شاگردان نیز در کمال دقت و مراقبت، احادیث خود را بازنویسی کرده اند و به دور از چشم اغیار به طبقات بعدی انتقال داده اند. این موضوع، یکی از محسنات حدیث شیعه است.

ب) امامان معصوم علیهم السلام به دلیل زندگی در شرایط خفقان، در جمع مراجعان خود به رعایت تقیه پرداخته، از بیان نظر و فتوای حقیقی خود خودداری کرده اند، از همین رو نظرات آن بزرگواران که هماهنگ با فقه و فتوای اهل سنت بوده، در اختیار شیعیان نیز قرار گرفته است. در این صورت، این موضوع یکی از اسباب ضعف حدیث شیعه به شمار می آید.(1)

ص:575


1- (1) این مسائل به تفصیل از طرف اندیشمندان شیعه مورد توجه قرار گرفته که جهت اختصار از آن می گذریم.
تعریف لغوی تقیه

لغت تقیه از دو جهت ماده و هیئت قابل بررسی است. از جهت ماده، حروف اصلی آن «وقی» است که واو آن به «تاء» تبدیل شده، بنابراین اصل آن «وقیه» بوده و از این جهت، هم ریشه با لغت تقواست که اصل آن «قوی» بوده که مصدر ثلاثی مجرد آن «وقی» و «وقایه» است که در لغت به معنای صیانت و نگه داری آمده است.(1)

اشتباهی که معمولاً در ترجمه فارسی این لغت و نیز کلمه تقوا برای فرهنگ نویسان فارسی و نیز مترجمان رخ می دهد این است که معنای پرهیز را در ترجمه آن مسلّم گرفته اند؛ چنان که بعضی پنهان کاری را نیز در ترجمه تقیه آورده اند؛ مثلاً دهخدا در لغت نامه خویش تقیه را چنین معنا می کند: «تقیه: پرهیز کردن، پرهیزکاری، پنهان کردن مذهب خویش و...».(2)

این واژه در فرهنگ معین نیز به معنای پرهیز کردن، خودداری کردن، پرهیزگاری، خودداری و... معنا شده است.(3)

فرهنگ نامه قرآنی نیز که ترجمه کلمات قرآنی را با استفاده از 140 نسخه خطی موجود در کتابخانه آستان قدس رضوی بیان می دارد، تقیه را چنین ترجمه کرده است:

پرهیزیدن، پرهیز کردن، رهایی جستن به زوان (به زبان) وی (نه) دل، پرخیزیدن، رهایی جستن، پرهیزاندن، پرهیزنده.(4)

استاد شهید مطهری این اشتباه در ترجمه را در بحث تقوا متذکر شده و بعد از آنکه لغت «وقی» را به معنای حفظ و صیانت و نگه داری ترجمه کرده است چنین می نگارد:

«معنای تقوا، ترس یا پرهیز است و هم چنین غالباً صیانت و حفظ نفس از اموری ملازم است با ترس از آن امور، چنین تصور شده که این ماده مجازاً در بعضی موارد به معنای پرهیز و در بعضی دیگر به معنای خوف و ترس استعمال شده است».(5)

ص:576


1- (1) لسان العرب، ج 15، ص 377؛ مفردات الفاط القرآن، ص 568.
2- (2) لغتنامه، ج 5، ص 858 (تهران دانشکده ادبیات).
3- (3) فرهنگ فارسی معین، ج 1، ص 123؛ المعجم الوسیط، ج 2، ص 105.
4- (4) محمدجعفر یاحقی، فرهنگ نامه قرآنی، ج 2، ص 525.
5- (5) مرتضی مطهری، ده گفتار، ص 16.

وی آنگاه ترجمه صحیح تقوا را «خود نگهداری» می داند.(1)

ما در این جا بهترین ترجمه برای لغت تقیه را با توجه به ریشه آن، نگه داری و صیانت می دانیم که در یکی از مصادیق خود، یعنی خود نگهداری استعمال بیشتری دارد، اما در مصداق های دیگر مانند نگهداری دیگران و به خصوص برادران دینی یا مواردی مانند نگه داری و حفظ دین نیز در روایات ما استعمال شده است. البته در لابه لای مباحث بعدی به این مطلب برخورد خواهیم کرد.

از این جا معلوم می شود که ترجمه تقیه در معنای پرهیز، پنهان کاری و حزم و احتیاط، ترجمه به لوازم آن و آن هم تنها در بعضی از موارد است، چنان که ترجمه آن به خودداری کردن ترجمه ای غلط است.

اما از جهت هیئت و صیغه، کلمه تقیه بر وزن فعیله است و در مصدر یا اسم مصدر بودن آن اختلاف وجود دارد.

ادیبان در مقام بیان فرق بین مصدر و اسم مصدر تفاوت هایی ذکر کرده اند، از جمله:

1. مصدر برای حدث (کار، عمل، فعل) و با توجه به نسبت آن به فاعل و مفعول، به طور مبهم وضع شده است. لذا هنگام استعمال در جمله نیاز به تعیین فاعل و مفعول خواهیم داشت، اما اسم مصدر فقط برای حدث (من حیث هو) وضع شده است، لذا هنگام استعمال نیازی به فاعل و مفعول ندارد.

2. مصدر برای حدث وضع شده و اسم مصدر برای حاصل آن، مانند کوشیدن و کوشش در فارسی یا اغتسال و غسل در عربی که اولی به انجام عملیات شست و شو اشاره دارد و دومی حاصل و نتیجه آن عملیات را بیان می کند.(2)

به هر حال، تقیه چه مصدر باشد و چه اسم مصدر، ثلاثی مجرد است، نه ثلاثی مزید و تای آن، تای وحدت است؛ یعنی تقیه واحده و این نکته را یادآور می شود که همیشگی نیست و در موارد خاصی انجام می پذیرد.(3)

ص:577


1- (1) همان، ص 17.
2- (2) برای اطلاع بیشتر از تفاوت های این دو ر. ک: حسن عباسی، النحو الوافی، ج 3، صص 209-210.
3- (3) با استفاده از درس تفسیر آیة الله جوادی آملی ذیل آیه 28 سوره آل عمران. ر. ک: نعمت الله صفری، نقش تقیه در استنباط، ص 45.

شاید بتوان گفت تقیه اگر مصدر باشد به معنای خود نگهداشتن، و در صورت اسم مصدر بودن به معنای خودنگه داری است.

تعریف اصطلاحی تقیه

تقیه در علوم مختلف همانند تفسیر، حدیث، فقه، اصول فقه، قواعد فقه و کلام مورد تعریف واقع شده و ظاهر آن است که مؤلفان هر علم به تعریف اصطلاحی آن در علم مورد بحث خود اقدام کرده اند.

با توجه به تشابه فراوان این تعاریف و نیز عدم تصریح مؤلفان به مورد نظر قرار گرفتن اصطلاح علمی خاص و نیز ورود آن در قرآن و مورد استفاده فراوان آن در روایات، این نتیجه به دست می آید که این لغت، همانند کلماتی مثل «صلاة» حقیقتی غیرمختص به علمی خاص پیدا کرده و شدت رواج آن در میان مسلمانان آن را دارای حقیقتی شرعیه یا لااقل متشرعه نموده است. بنابراین منظور از تعریف اصطلاحی آن، تعریف آن در عرف مسلمانان و به عبارت دیگر در عرف متشرعه اعم از سنی و شیعه است.

اینکه بعضی از نویسندگان این اصطلاح را مخصوص به فقه و اصول و کلام دانسته اند(1) صحیح به نظر نمی رسد، زیرا این لغت چنان که گفتیم در علوم دیگری همانند تفسیر و حدیث کاربرد دارد، پس به تعریفی احتیاج داریم که در آن علوم نیز کارآمد باشد.

به هر حال، فقهای شیعه و اهل سنت از تقیه تعریف های مختلفی ارائه نموده اند که چند مورد را نقل می کنیم و سپس با توجه به این تعاریف، تعریفی جامع و مانع ارائه می نماییم.

تعریف اصطلاحی تقیه از نظر شیعه

1. شیخ مفید (336-413 ق)

شاید قدیمی ترین تعریف تقیه در کتب شیعه، تعریف شیخ مفید باشد که در ذیل کلام شیخ صدوق (متوفای 381 ق) که تقیه را واجب دانسته، آن را این چنین تعریف می کند:

التقیه کتمان الحق و ستر الاعتقاد فیه و مکاتمه المخالفین و ترک مظاهرتهم بما یعقب ضرراً فی الدین و الدنیا؛(2) تقیه، عبارت است از کتمان

ص:578


1- (1) ناصر مکارم شیرازی، القواعد الفقهیه، ج 1، ص 386.
2- (2) شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص 137.

حق و پوشاندن اعتقاد خود در مورد آن و پنهان کاری در مقابله با مخالفین و ظاهر نساختن اموری که ضرری دینی یا دنیوی به همراه داشته باشد.

به نظر می رسد کتمان حق و پوشاندن اعتقاد در آن به یک معنا باز می گردد و آن، همان مفهوم پوشاندن اعتقاد است که با معنای تقیه مناسب تر است، بنابراین به کتمان حق نیازی نیست. نکته جالب در این تعریف آن است که حق بودن مذهب و اعتقاد تقیه کننده در آن مفروض است. از طرفی لفظ مخالفین هم به خودی خود اعم است و شامل هر مخالف شیعه امامیه اعم از کافر و سنی و زیدی و... می شود، اما با توجه به اصطلاح شدن آن در مورد اهل سنت و نیز با توجه به عبارات بعدی شیخ مفید و نیز عبارت شیخ صدوق می توانیم آن را مخصوص اهل سنت بدانیم.

البته احتمال اعم بودن لفظ «مخالفین» نیز در این تعریف وجود دارد که در این صورت با استعمال قرآنی (إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً...) (1) که آن را در مورد تقیه از کافران به کار برده سازگارتر است. البته اگر به نوعی قائل به تقیه از دوستان به علت ظرفیت کم آنها باشد، با ذکر این کلمه، چنین تقیه ای از شمول تعریف تقیه به دور می ماند.

جمله «بما یعقب ضرراً» مورد تقیه را مشخص می کند و در آن مورد ضرر جانی، مالی و عرضی (ضرر فی الدنیا) یا ضربه به دین و از بین رفتن آن (ضرر فی الدین) است که در اینجا (باء) ظرفیه است، و به معنای «فی» خواهد بود.

در این هنگام این اشکال پیش می آید که مورد تقیه تنها منحصر به دفع ضرر نیست، بلکه در بعضی از موارد حفظ وحدت یا آبرو دادن به شیعه (منفعت های نوعی) نیز مورد نظر است؛ چنانکه در بسیاری از موارد تقیه مداراتی (مدارا کردن با سایرین) چنین است. بنابراین بهتر است این عبارت با کلمه «لمصلحه» جایگزین کنیم تا شامل همه موارد تقیه بشود.

2. تعریف امین الاسلام طبرسی (متوفای 523 ق)

ایشان در تفسیر خود چنین می نگارد:

«التقی - ة الاظهار باللسان خلاف ما ینطوی علیه القلب للخوف علی النفس؛

ص:579


1- (1) سوره آل عمران، آیه 28 «مگر اینکه از آنان (کافران) تقیه کند».

تقیه عبارت است از خلاف اعتقاد قلبی را به زبان آوردن به جهت ترس از جان»(1).

اشکال هایی از قرار زیر بر این تعریف وارد است:

الف) تقیه منحصر به زبان نیست، بلکه عمل را نیز در بر می گیرد.

ب) حق بودن اعتقاد و باور قلبی در این تعریف بیان نشده است.

ج) این تعریف با انحصار تقیه به ترس تقیه مداراتی را در بر نمی گیرد.

د) در موارد ترس نیز تقیه منحصر به ترس بر جان نیست، بلکه ترس در مورد برادران دینی و خود دین را هم شامل می شود.

3. شهید اول (متوفای 786 ق)

ایشان در کتاب «القواعد الفوائد» چنین می نگارد:

التقیة مجاملة الناس بما یعرفون و ترک ما ینکرون حذراً من غوائلهم؛(2) تقیه عبارت است از به نیکی معاشرت کردن با مردم به وسیله به جا آوردن آنچه می شناسد (و با آن مأنوس اند) و ترک آنچه نمی شناسند (و با آن مأنوس نیستند) به جهت دوری کردن از درد سرهای آنان.

عبارت «مجاملة اهل الباطل» به معنای به نیکی معاشرت کردن با اهل باطل(3) و نیز دو عبارت سخن گفتن با مردم به آنچه که می شناسند و ترک آنچه نمی شناسند در دو حدیث جداگانه در موارد تقیه به کار رفته(4) و به نظر می رسد شهید اول نیز تعریف خود را از این احادیث گرفته است.

هم چنین گویا ایشان با به کار بردن این دو عبارت، در صدد بیان دو قسم تقیه، یعنی مداراتی و کتمانی بوده است.

جمله «حذراً من غوائلهم» نیز علت تقیه را بیان می کند و می تواند ضررهای جانی، مالی، آبرویی و دینی را شامل بشود.

ص:580


1- (1) فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 729.
2- (2) شهید اول، القواعد الفوائد، ج 2 ص 155 (قاعده 208)؛ الروضة من الکافی، ترجمه و شرح سیدهاشم رسولی محلاتی، ص 3، ج 4.
3- (3) حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 11، ص 462، ح 13.
4- (4) همان، ص 484، ح 5؛ بحارالانوار، ج 75، ص 471.

کلمه «ناس» نیز اعم است و مخالفان از اهل سنت و کافران و حتی موافقان را هم شامل می شود.

یکی از اشکال های این تعریف آن است که مصادیق «ما یعرفون» و «ترک ما ینکرون» ممکن است موافق حق باشد که در این صورت تقیه نخواهد بود. از سوی دیگر این دو جمله گرچه عام اند و شامل مورد مخالف حق نیز می شوند، اما با همین عمومیت خود تعریف را از مانع اغیار بودن خارج می کنند. هم چنین تعریف تقیه به مجامله که امری وجودی است نمی تواند فراگیر باشد، چرا که نوعی از تقیه سلبی است و امکان دارد به مجامله نیز ربطی نداشته باشد.

علاوه بر آن، در این تعریف، جلب منفعت های نوعیه نیز لحاظ نشده است که البته ممکن است گفته شود که این یک اشکال مبنایی است و ممکن است ایشان تقیه را در جلب منفعت جاری نداند، اما باید توجه داشت که بدون لحاظ جلب منفعت نوعیه، نمی توان تقیه را شامل همه انواع تقیه مداراتی دانست.

4. شیخ انصاری (1214-1281 ق)

ایشان در «رسالة فی التقیة» می فرماید:

«المراد منها (ای التقیه) هنا التحفظ عن ضرر الغیر بموافقته فی قول او فعل مخالف اللحق؛(1)منظور از تقیه در این جا عبارت است از خود را نگه داشتن از ضرر رساندن دیگری، به وسیله موافقت با او در گفتار یا کرداری که مخالف حق است».

از به کار بردن لفظ «هنا» چنین بر می آید که ایشان در صدد تعریف تقیه در فقه اند.

در این تعریف، تقیه منحصراً به جلوگیری از ضرر تعریف شده، در حالی که همه انواع تقیه یا لااقل تقیه مداراتی در بعضی از موارد آن چنین نیست. کلمه «غیر» یکی از نکات مثبت این تعریف است که شمول آن را نسبت به مخالفان و کافران و حتی موافقان تأمین می نماید؛ همچنانکه ترکیب «ضرر الغیر» انواع ضرر، اعم از جانی، عرضی و مالی و دینی را شامل می شود.

ص:581


1- (1) شیخ انصاری، رسائل فقهیه، چاپ شده در تراث الشیخ الاعظم، ج 23، ص 71.

اما کلمه «موافقه» بار دیگر این تعریف را از جامع بودن می اندازد، زیرا موافقت یک امر وجودی است، در حالی که بعضی از انواع تقیه مانند تقیه کتمانی، صرف کتمان حق است و در آن، موافقتی ابراز نمی شود.

تعریف اصطلاحی تقیه از نظر اهل سنت

در این جا فقط به ذکر چهار تعریف از اهل سنت، بدون نقد و بررسی می پردازیم:

1. سرخسی حنفی (متوفای 490 ق) در المبسوط می نویسد:

«التقیه ان یقی نفسه من العقوبة بما یظهره و ان کان یضمر خلافه؛(1) تقیه، آن است که انسان خود را از مجازات و اذیت دیگران به وسیله آنچه اظهار می کند حفظ نماید، اگر چه در باطن، خلاف آن را اعتقاد داشته باشد».

2. ابن حجر عسقلانی شافعی (متوفای 852 ق) در شرح صحیح بخاری می نویسد:

«التقیة الحذر من اظهار ما فی النفس من معتقد و غیر للغیر؛(2) تقیه پرهیز از اظهار مسائل درونی، همانند باورها و غیر آن برای دیگری است».

3. آلوسی حنبلی (متوفای 1270 ق) در تفسیر آیه 28 سوره آل عمران می گوید:

«و عرفوها (ای التقیة) بمحافظة النفس أو العرض أو المال من شر الاعداد؛(3) تقیه را به حفظ جان یا آبرو یا مال از شر دشمنان تعریف کرده اند».

او سپس دشمن را در دو قسم برمی شمارد:

یکی دشمنانی که دشمنی آنها مبتنی بر اختلاف دینی است، مانند کافران و مسلمانان از فرقه های دیگر و دیگری دشمنانی که دشمنی آنها به جهت اغراض دنیوی مانند مال و سلطنت است. با این توضیح، او تقیه را شامل هر دو قسم می داند.

4. محمد رشید رضا (متوفای 1354 ق) در تفسیر خود می نویسد:

«(التقیة) مایقال أو یفعل مخالفاً للحق لاجل توقی الضرر؛(4) تقیه، گفتار یا کردار مخالف حق است به جهت حفظ از ضرر».

ص:582


1- (1) شمس الدین سرخسی، المبسوط، ج 24، ص 45. (دارالکتب العلمیه).
2- (2) ثامر هاشم حبیب عمیدی؛ واقع التقیه عند المذاهب و الفرق الاسلامیه، ص 22 (به نقل از فتح الباری بشرح، صحیح البخاری، ج 12، ص 136).
3- (3) روح المعانی، ج 3، ص 121.
4- (4) محمد رشید رضا، المنار، ج 3، ص 280.
تعریف برگزیده

با توجه به موارد مختلف تقیه و نیز با عنایت به اشکالات تعریف های یاد شده به نظر می رسد تعریف زیر بتواند تعریف جامع و مانعی از تقیه باشد:

«التقیة اخفاء الحق عن الغیر و اظهار خلافه لمصلحة اقوی؛ تقیه، مخفی نمودن حق از دیگران یا اظهار خلاف آن به جهت مصلحتی است که مهم تر از مصلحت اظهار آن باشد».

دو عبارت اخفای حق و اظهار خلاف، علاوه بر هر دو قسم تقیه کتمانی و اظهاری، تقیه مداراتی را نیز شامل می شوند. همچنین کلمه «غیر» کسی را که از او تقیه می شود (متقی منه) عام فرض می کند که شامل مخالفان کفار و موافقان خواهد شد.

اما کلمه «مصلحت» که نقطه ثقل این تعریف و ارتباط دهنده بین معنای لغوی و اصطلاحی تقیه است گاهی به معنای جلب منفعت و گاهی به معنای حفظ و جلوگیری از ضرر است که جلوگیری از ضرر، موارد عمده تقیه را در بر می گیرد. در حقیقت ارتباط بین معنای لغوی و اصطلاحی تقیه در این موارد برقرار می شود و در این صورت است که مصلحت، معنایی مرادف دفع مفسده پیدا می کند.

البته اگر کسی این ترادف را قبول نکند، می تواند در این تعریف، قید «دفع مفسده» را نیز اضافه نماید. همچنین ضرر ممکن است شخصی باشد؛ یعنی ضررهای جانی، مالی و عرضی مربوط به تقیه یا غیرشخصی که مراد از آن، ضررهای وارد به دین و مذهب یا مسلمانان و مؤمنان است.

جلب منفعت نیز گاهی شخصی است و گاهی غیرشخصی که در اینجا اصطلاحاً از آن به منفعت نوعیه یاد می کنیم.

تقیه چه از لحاظ لغت و چه از نظر آرای متشرعه، شامل جلب منافع شخصی نمی گردد، زیرا متبادر از لغت حفظ و صیانت نگه داری امر موجود است و حرکت به سوی منفعت و تلاش برای جلب منفعتی که هنوز حاصل نشده است، نمی تواند مصداق حفظ باشد.

همچنین از نظر شرع و متشرعه، تلاش برای جلب منافع شخصی با زیر پا گذاشتن احکام شرعی یا اخفای آنها با توجه به گستردگی و نامحدود بودن این منافع موجب نابودی دین و دین داران می شود.

اما منظور از منافع نوعیه، منافعی همانند حفظ وحدت بین مسلمانان یا آبرو دادن به دین اسلام یا مذهب است که می توان با کمی مسامحه، این موارد را در لغت حفظ و صیانت از

ص:583

ضرر، مندرج دانست، زیرا حفظ وحدت از ضرر تفرقه جلوگیری می نماید و تلاش برای آبرو دادن به اسلام و مذهب در حقیقت جلوگیری از ضرر و ورود عار و ننگ بر دین و مذهب است. پس در حقیقت می توان مصلحت را مساوی و منطبق با حفظ صیانت دانست که در این صورت ارتباط بین معنای لغوی و اصطلاحی و تقیه به خوبی برقرار می گردد.

تقید مصلحت به اقوا نیز در حقیقت از هرج و مرج و بی نظمی در اطلاق کلمه تقیه جلوگیری می نماید. بدین معنا که این کلمه، تقیه را از دست آویز قرار دادن عده ای افراد ضعیف و سودجو که به علت ترسو بودن یا جلب منافع شخصی، آن را بهانه کرده، از اظهار یا اجرای احکام اسلامی سرباز می زنند، خارج می سازد. زیرا در موارد تزاحم مصلحت اسلام و مصالح جزئی، مانند جلوگیری از ضررهای شخصی، گرچه اقدام به جلوگیری از ضرر شخصی مصداق لغوی تقیه است، اما متشرعه و مسلمانان آن را تقیه نمی دانند. اگر گفته شود که تقیه در این موارد حرام است، منظور تقیه لغوی است والا تقیه شرعی در این موارد موضوعاً منتفی است. از این جا معلوم می شود که منظور از تقسیم تقیه به احکام پنجگانه تکلیفی که از جمله آن موارد حرمت، کراهت و اباحه است تقیه لغوی است، نه اصطلاحی.

لازم به ذکر است که این تعریف تقیه را منحصر به مقوله گفتار ندانسته و موارد تقیه عملی را نیز شامل می شود.

ذکر تقیه در آیات

اصل تقیه که به صورت یکی از مباحث فقهی شیعه درآمده، مأخوذ از کتاب الهی است و اخبار بسیاری نیز درباره آن وارده شده، ولی حدّ دلالت آیات و اخباری که در این باب رسیده «تقیه در موضوعات» است نه بیان احکام. اکنون به بررسی ادله تقیه می پردازیم.

(مَنْ کَفَرَ بِاللّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ)1

«هر کس که بعد از ایمانش به خدا کافر گردد؛ جز آنکه مجبور گردد و قلبش به ایمان اطمینان دارد. لیکن هر که سینه اش به کفر گشاده گردد، خشم خدا بر آنان است و بر ایشان عذابی بزرگ خواهد بود».

ص:584

زمخشری در کشاف در محل «من کفر» وجوهی را متذکر شده که به سبب اشکالات وارد بر آن از بیانشان صرف نظر می کنیم، جز یک وجه که به نظر درست می آید و خالی از اشکال است. در این وجه مورد نظر می گوید:

مفسران جائز دانسته اند که «من کفر» شر و من مبتدا باشد و جواب شرط محذوف، زیرا جواب «من شرح» دلالت بر جواب محذوف دارد، گویا چنین گفته شده: آنان که به خدا کافر شوند، پس برایشان غضب است، مگر کسانی که مجبور شده باشند.(1)

بنابراین کسی که قلبش به ایمان، اطمینان و آرام گرفته، ولی به اکراه کلمه کفر بر زبان جاری ساخته، مورد غضب الهی نیست. اما کسی که با اعتقاد به کفر و قلباً و از روی میل کلمه کفرآمیز بگوید، مورد غضب خداوند است.

به اتفاق مفسرین عامه و خاصه، شأن نزول این آیه، عمل عمار یاسر در برابر مشرکان قریش در مکه بوده است. اجمال قضیه از این قرار است که چند تن از مسلمان ها به سبب فشاری که از ناحیه کفار مکه بر آنان وارد می شد از دین اسلام بر می گشتند. در میان آنها کسانی بودند که کلمه کفر را از روی اکراه و اجبار، بر زبان جاری ساختند، ولی قلباً معتقد به اسلام بودند، از جمله عماریاسر، صهیب، بلال حبشی، خباب و سالم که همگی مورد تعذیب و شکنجه شدید کفار قرار گرفتند.

یاسر و سمیه، پدر و مادر عمار که از اعتقاد خود حتی به زبان هم دست برنداشتند، زیر شکنجه به شهادت رسیدند. سمیه را میان دو شتر بستند و هر یک را به جهت مخالف حرکت دادند و ابوجهل سر نیزه خود را بر فرج او فرو برده فریاد می زد: «تو برای مردان اسلام گزیده ای» و بدین ترتیب وی را دو تکه کرده به قتل رساندند. یاسر را نیز پس از شکنجه های فراوان کشتند. این مرد و زن اولین کسانی بودند که در اسلام به شهادت رسیدند.

عمار که خود شکنجه بسیار دید و صحنه شهادت والدینش را ناظر بود در مقابل اصرار کفار بر اظهار کفر تسلیم شد و بر حسب ظاهر و از روی اکراه و الزام دست از اسلام بشست. مسلمانان خبر کفر عمار را به رسول خدا صلی الله علیه و آله رساندند، اما آن حضرت فرمود:

ص:585


1- (1) الکشاف، ج 3، ص 15.

«هرگز، همانا عمار از سر تا پا مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خونش آمیخته شده».(1)

پس از این حادثه، عمار در حالی که می گریست نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مشغول پاک کردن اشک های وی از دیدگانش شد و پرسید: چه به سرت آمده؟! عمار موضوع ارتداد زبانی خود را به عرض آن حضرت رسانید. حضرت به وی فرمود:

«اگر باز هم به سراغت آمدند آنچه را که پیش از این به آنها گفتی دوباره تکرار کن».(2)

فخر رازی در ذیل آیه از مجاهد از عمار نقل می کند که گفت:

آنچه را که کفار خواستند ما گفتیم؛(3) جز بلال که جانش بر وی خوار آمد (گمان کردند جان داده است) آنگاه رهایش کردند.(4)

و نیز از مجاهد نقل می کند که گفت:

به این عده، زره آهنین پوشانیدند و در آفتاب نشاندند تا از گرمای آهن و آفتاب رنج فراوان بردند و بلال را هر چه تعذیب کردند کلمه کفر بر زبان جاری نکرد و پیوسته می گفت: «احد احد» پس کتف هایش را بستند و طنابی از لیف خرما به گردنش افکنده، به دست کودکانشان دادند تا به هر جا بخواهند او را بکشند و زجر و شکنجه دهند.

از خباب نقل کرده که گفت:

«آتشی برای من افروختند که چیزی جز روغن پشت من، آن را خاموش نکرد».(5)

مراد خباب این است که آن قدر از پشت وی را بر آتش گرفتند که چربی بدنش در آتش می ریخت.

ص:586


1- (1) فقال رسول الله، صلی الله علیه وآله: کلا. «أن عماراً ملی ایماناً من قرنه الی قدمه و اختلط الایمان بلحمه و دمه»، کشاف، ج 2، ص 218 (ذیل سوره نحل، آیه 106).
2- (2) ان عادوا لک فعد لهم بما قلت. اسباب النزول واحدی، ص 191.
3- (3) مراد از «ما» عمار، صهیب، خباب و سالم است.
4- (4) «کلنا تکلم بالذی ارادوا غیر بلال فهانت علیه نفسه فترکوه». (تفسیر فخر رازی، ج 20، ص 121).
5- (5) لقد اوقدوا لی نارا ما اطفاها الا ودک ظهری (همان).

حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که به عمار فرمود:

«ای عمار! اگر برگشتند (و دوباره از تو اظهار کفر خواستند) تو هم اظهار کفر کن، زیرا خدای عزوجل عذر تو را نازل فرموده و تو را امر نموده که اگر مشرکان خواست خود را تکرار کردند تو نیز کفر خود را تکرار کنی».(1)

روشن است تقیه ای که در این آیه آمده مربوط به موضوع است نه بیان حکم، چنانکه در آیه ذیل همین مطلب را به وضوح بیان فرموده:

(لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْ ءٍ إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً)2

مؤمنان به جز مؤمنان، کافران را به دوستی نگیرند و هر کس که چنین کند او را با خدا کاری نیست، مگر آنکه پرهیز شما برای گریز از شرّ آنها باشد.

کلام زمخشری در این باب

زمخشری در کشاف پس از نقل داستان عمار و یاسر که شرحش گذشت می گوید:

اگر بپرسی که آیا عمل عمار افضل بود یا فعل پدر و مادرش، می گویم بلکه کار والدین او افضل بود، زیرا در ترک تقیه و صبر بر کشته شدن، عزت دادن و غلبه اسلام است. روایت شده که مسیلمه کذاب دو مرد از مسلمین را گرفت و به یکی از آنها گفت: درباره محمد چه می گویی؟ گفت: رسول خداست. پرسید: درباره من چه می گویی؟ گفت: تو هم پیامبری! پس او را رها ساخت و از دیگری پرسید: درباره محمد چه می گویی؟ گفت: رسول خداست. پرسید: درباره من چه می گویی؟ گفت: من ناشنوا هستم تا سه مرتبه سؤالش را تکرار کرد و آن شخص همان پاسخ را می داد. سپس او را بقتل رساند.

وقتی خبر این اتفاق به رسول خدا صلی الله علیه وسلم رسید فرمود:

«اما شخص اول رخصت خدا را در تقیه کردن اجرا نمود و دومی حق را شکافت، پس بر

ص:587


1- (1) اصول کافی، ج 2، ص 219. قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: یا عمار ان عادوا فعد، فقد انزل الله عزوجل عذرک و امرک ان تعود ان عادوا.

او گوارا باد».(1)

این آیه در مدینه نازل شده و در مورد کسانی است که با یهودیان هم پیمان بودند(2) و به مسلمانان رخصت داده تا در صورت ترس از کفار (از مشرکان یا اهل کتاب) با آنان پیمان دوستی و ترک مخاصمه اعلام کنند و در صلح و صفا زندگی مسالمت آمیز آغاز نمایند.(3)

به موجب پاره ای از روایات، رخصت تقیه در صدر اسلام برای همه مسلمانان صادر گردیده و در صورت ضرورت، در فروع دین نیز جایز است.(4) این مطلبی است که نه تنها مورد ادعای شیعه است بلکه بزرگان اهل سنت نیز به آن تصریح کرده اند. چنانکه غزالی در احیا العلوم گفته است:

«مراقبت از خون مسلمان واجب است و هرگاه هدف، جلوگیری از ریخته شدن خون مسلمانی باشد که از دست ظالم مخفی شده باشد، دروغ گفتن به عنوان یک ضرورت واجب می شود».(5)

تقیه قبل از اسلام

از نظر روایات شیعه، مسئله تقیه پیشینه ای بس کهن دارد، زیرا اولین مورد آن را به دومین پیامبر الهی، یعنی شیث (هبة الله) فرزند حضرت آدم علیه السلام نسبت می دهند که پس از قتل هابیل به دست قابیل، از برادر خود قابیل به جهت حفظ جانش تقیه نمود.(6)

پس از آن در بعضی از روایات تقیه به عنوان سنت حضرت ابراهیم علیه السلام مطرح شده است.(7) شاید بتوان از کلمه سنت، مداومت بر تقیه را نزد آن حضرت استنباط نمود. از

ص:588


1- (1) کشاف، (ذیل آیه 106 سوره نحل) و قد روی ان مسلمه اخذ برجلین فقال لاحدهما: ما تقول فی محمد؟ قال: رسول الله قال: ما تقول فی؟ قال: انت ایضاً و قال للآخر: ما تقول فی محمد؟ قال: رسول الله. قال: فما تقول فی؟ فقال انا اصم.
2- (2) مفاتیح الغیب، ج 8، ص 11.
3- (3) گزیده کافی، ج 1، ص 218، شرح حدیث 3030.
4- (4) هاشم معروف حسنی، دراسات فی الحدیث و المحدثین، ص 327.
5- (5) محمد تیجانی سماوی، مع الصادقین، ص 185.
6- (6) بحارالانوار، ج 75، ص 419، ح 74. به نقل از امام صادق علیه السلام.
7- (7) همان، ص 396، ح 16؛ وسائل الشیعه، ج 11، ص 463، ح 16 هر دو به نقل امام، صادق علیه السلام.

طرفی در سیره آن حضرت در مواردی همچون برخورد با پرستندگان ستارگان و ماه و خورشید با گفتن (هذا رَبِّی) (این پروردگار من است)(1) و نیز گفتن جمله (إِنِّی سَقِیمٌ) (من مریض هستم) در مقابل دعوت همشهریان او برای خروج از شهر(2) و بالاخره بر زبان راندن جمله (بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ) 3 (بت بزرگ، بت های کوچک را شکسته است) در مقابل پرستش بت پرستان از شکننده بت هایشان(3) گونه هایی از تقیه و توریه را مشاهده کرد.

چاره ای که حضرت یوسف علیه السلام برای نگه داشتن برادرش، نزد خود اندیشید به عنوان شاهدی دیگر برای تقیه و توریه پیامبران در روایات شیعه ذکر شده است.(4) در آن مورد ندادهنده ای از سوی آن حضرت به کاروان برادران یوسف نسبت دزدی داد.(5) طبق بعضی از روایات، مراد یوسف علیه السلام از این خطاب، دزدیدن خود او از سوی برادرانش بوده است نه دزدی پیمانه پادشاه.(6)

مأموریت یافتن حضرت موسی و هارون علیهما السلام به سوی فرعون و سخن گفتن با نرمش «قول لین»(7) با نیز در روایات به عنوان موردی دیگر برای تقیه ذکر شده است.(8) که تقیه ای بودن این عمل یا به جهت اخفای بخشی از حقایق و واقعیات و تکیه بر توحید است یا از باب بقیه مداراتی بوده است.

ص:589


1- (1) سوره انعام، آیات 76-79. برای اطلاع از احتمالات مختلف درباره این جمله ر. ک: الکشاف، ج 2، ص 40؛ المیزان، ج 7، ص 176 به بعد.
2- (2) سوره صافات، آیه 89. در بعضی از روایات این کلام از باب توریه دانسته شده و توجیهات مختلفی از سوی علامه مجلسی در ذیل آن بیان شده (بحارالانوار، ج 75، ص 407، ح 4. ر. ک: المیزان، ج 17، صص 148-154).
3- (4) برای آگاهی از بعضی از تفاسیر این آیه ر. ک: الکشاف، ج 13، ص 124؛ المیزان، ج 14، ص 300.
4- (5) بحارالانوار، ج 75، ح 44 و 45؛ وسائل الشیعه، ج 11، ص 464، ح 17 و 18.
5- (6) سوره یوسف، آیه 70.
6- (7) المیزان، ج 11، ص 238.
7- (8) سوره طه، آیات 33 و 34.
8- (9) المیزان، ج 75، ص 396، ح 18.

داستان مؤمن آل فرعون که به صراحت قرآن، ایمان خود را پنهان می کرد(1) و در هنگام احساس خطر برای موسی علیه السلام درصدد نجات او برآمد نیز به عنوان موردی دیگر از موارد تقیه در این زمان مطرح شده است.(2)

تقیه اصحاب کهف در روایات شیعه به عنوان نقطه اوج تقیه مطرح شده است،(3) زیرا آنان به جهت تقیه، حتی اظهار شرک نیز می نمودند.(4)

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و تقیه

محدوده تاریخی این بخش از ابتدای بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا پایان غیبت کبرا (329 ق) می باشد که می توان چهار نوع تقیه را در آن مشاهده کرد: تقیه سیاسی، تقیه کلامی، تقیه اجتماعی و تقیه فقهی.

منظور از تقیه سیاسی، تقیه معصوم علیه السلام هنگام مواجهه با قدرت های حاکم است. مراد از بقیه کلامی، تقیه در اعتقادات است که بارزترین مصداق آن در زمان ائمه علیهم السلام تقیه در مسائل مربوط به ولایت و امامت ائمه است.

مقصود از تقیه اجتماعی، تقیه هنگام برخورد با عامه (اهل سنت) است که به کیفیت های مختلفی همچون مدارا در هنگام معاشرت با آنها، شرکت در اجتماعات آنان و نیز پنهان نمودن حق یا اظهار خلاف آن در مواجهه با آنان است که بحث تفصیلی آن در فصل چهارم، هنگام ذکر اقسام تقیه، تحت عنوان تقیه مداراتی خواهد آمد.

تقیه فقهی، تقیه در موارد احکام فقهی است که معصوم علیه السلام به جهت تقیه، حکمی را پنهان نموده یا خلاف آن را اظهار می نماید.

بررسی تقیه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگامی که با آیات و روایات مورد اعتماد اهل سنت تأیید شود، می تواند ما را در بحث مشروعیت تقیه تا حدودی یاری رساند. اما در اینجا صرف نظر از این جهت به بررسی این امر می پردازیم.

ص:590


1- (1) سوره مؤمنون، آیه 28.
2- (2) وسایل الشیعه، ج 11، ص 18، ح 8؛ بحارالانوار، ص 402، ح 42.
3- (3) بحارالانوار، ج 75، ص 429، ح 88.
4- (4) همان، ج 14، ص 425، ح 88.

از موارد تقیه سیاسی، می توان به سری بودن دعوت آن حضرت در سه سال اول بعثت اشاره کرد.

همچنین تبدیل جمله «بسم الله الرحمن الرحیم» به عبارت «باسمک اللهم» و حذف عنوان رسول الله بعد از نام محمد در جریان صلح حدیبیه که به درخواست «سهیل بن عمرو» نماینده مشرکان انجام گرفت می تواند از موارد این نوع تقیه باشد.(1)

همچنین نزول آیه تجویز تقیه مؤمنان از کافران(2) را که در بخش مشروعیت تقیه به تفصیل آن خواهیم پرداخت می توان ناظر به این نوع تقیه دانست.(3)

شاید بتوان کتمان نام منافقینی که در هنگام برگشت از تبوک، قصد ترور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را داشتند(4) از مصادیق بارز تقیه اجتماعی آن حضرت به شمار آورد. در بعضی از روایات، نزول آیه 74 سوره توبه، به خصوص عبارت (وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا) (قصد کاری را داشتند که به انجام آن موفق نشدند) ناظر به این داستان دانسته شده است.(5)

نوعی از تقیه کلامی آن حضرت را می توان در کتمان بخش دوم معراج، یعنی سیر عمودی در آسمان ها مشاهده نمود که آن حضرت ابتدا بخش اول آن، یعنی سیر افقی از مسجد الحرام به مسجد الاقصی را اظهار نمودند(6) و بعدها بخش دوم را مطرح کردند.(7) این

ص:591


1- (1) ابن هشام، السیره النبوه، ج 3، ص 317؛ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج 2، ص 281؛ تفسیر قرطبی، ج 16، صص 275-277؛ درالمنثور، ج 7، ص 530؛ معالم التنزیل بغوی، ج 8، ص 182.
2- (2) سوره آل عمران، آیه 28.
3- (3) حضرت علی علیه السلام در روایتی برای تقیه به این آیه استدلال می کند (بحارالانوار، ج 75، ص 390، ح 10).
4- (4) همان، ج 21، صص 222-231-232.
5- (5) المیزان، ج 9، صص 342-343.
6- (6) با مراجعه به آیات قرآن در می یابیم که در آیه اول سوره اسراء تنها بخش اول معراج و سپس در سوره نجم آیات 5-18 به بخش دوم آن پرداخته شده است.
7- (7) برای اطلاع از روایات معراج ر. ک: بحارالانوار، ج 18، صص 282-410 که تعداد 122 روایت در مورد این واقعه در این کتاب نقل شده است.

امر به عقیده بعضی از تحلیل گران تاریخ اسلام، به جهت ظرفیت پایین مردم بوده است، زیرا حتی با شنیدن بخش اول آن بعضی از تازه مسلمان ها مرتد گشتند.(1)

تغییر ندادن ساختمان کعبه از آنچه قریش در سال 35 عام الفیل هنگام تجدید بنای آن ساخته بودند به بنای حضرت ابراهیم علیه السلام(2) از موارد تقیه فقهی آن حضرت است که روایتی در منابع اهل سنت، علت آن را نو مسلمان بودن مردم ذکرمی نماید. کیفیت نماز میت خواندن آن حضرت بر عبدالله بن ابی که از سران منافقین مدینه به شمار می آمد، نیز از موارد این نوع تقیه است، چرا که حضرت در هنگام نماز، به طور آهسته به جای دعا بر او نفرین نمود.

از موارد تقیه اصحاب آن حضرت، تقیه حضرت ابوطالب است که به جهت حفظ موقعیت اجتماعی خود در نزد قریش و به منظور حمایت از جان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایمان خود را اظهار نمی کرد؛ به گونه ای که حتی برای بسیاری از مورخان و محدثان سنی، کفر او، امری قطعی به شمار آمده است.

همچنین تقیه عمار دراظهار بیزاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که آن را تحت شکنجه مشرکان و پس از شهادت پدر و مادرش یاسر و سمیه به زبان آورد، از نوع تقیه کلامی اصحاب آن حضرت است که در این مورد با نزول آیه، عمل عمار مورد تأیید قرار گرفت. پیامبر اکرم نیز ازعمار خواست تا اگر دوباره تحت فشار واقع شد، اظهار بیزاری نماید.

از دیگر موارد تقیه اصحاب می توان به داستان برخورد یکی از مسلمانان با مسیلمه کذاب و تقیه او جهت حفظ جانش یاد نمود که عمل او مورد تأیید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله واقع شد و آن حضرت از آن با تعبیر عمل به رخصت الهی یاد کرد، و در روایتی دیگر فرمود: «خداوند دوست دارد که مردم رخصت های او را همانند دستورات تکلیفی او عمل نمایند».

ص:592


1- (1) سیدجعفر مرتضی عاملی؛ الصحیح من سیره النبی صلی الله علیه و آله، ج 1، ص 278.
2- (2) برای اطلاع از جزئیات این مسئله ر. ک: ابوالولید ازرقی، اخبار مکه، ج 1، ص 197؛ ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ص 30، رفعت پاشا ابراهیم؛ مرآة الحرمین الشریفین، ج 1، ص 279؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ ج 6، ص 433؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 2 ص 278؛ وسائل الشیعه، ج 9، صص 328 و 329.
اهل بیت علیهم السلام و تقیه

چه بسا آنان که از تاریخ سیاسی شیعه اطلاعی ندارند، ضرورت فلسفه تقیه را در بین شیعیان درک نکرده، آنان را در استفاده از تقیه مورد انتقاد قرار دهند. اما اگر بتوان فقط اندکی از مظالم وارد بر شیعیان را در نظر گرفت، آن وقت روشن می گردد که چگونه این گروه در پرتو تقیه، خود و مواریث خود را حفظ کرده است. به عنوان نمونه پس از حادثه غم انگیز کربلا در سراسر زمین اسلامی امنیتی برای شیعیان باقی نماند و از این زمان ضرورت تقیه در شعیه خودنمایی کرد. خصوصاً از زمان امام باقر علیه السلام که مذهب شیعه از یک گروه حماسی به صورت یک مکتب علمی در آمد، بر استفاده از رخصت تقیه تأکید گردید تا شاگردان مکتب تشیع زنده بمانند و پیام مکتب را به نسل های بعد بسپارند. چرا که غیر از این، راهی درجهت زنده ماندن شیعیان و بقای مواریث آنان در بین نبود.

شخصی بر امام سجاد علیه السلام وارد شد و پرسید: یابن رسول الله چگونه روزگار می گذارنید؟ حضرت در پاسخ فرمود:

«به گونه ای که بنی اسرائیل در میان آل فرعون سپری می کردند. فرزندان را می کشتند، زنان را به کنیزی می بردند. اکنون نیز مردم با دادن دشنام به بزرگ و سید ما امیرالمؤمنین، به دشمنان ما تقرب می جویند».(1)

اصل حدیث به شرح ذیل است:

«قال له رجل: کیف اصحبت فقال: اصحبنا فی قومنا بمنزلة بنی اسرائیل فی آل فرعون: «یذبحون ابناء و یلعنون سیدنا و شیخننا علی المنابر حقنا».(2)

این موضوع در طبقات ابن سعد این گونه نقل شده است:

اصحبنا فی قومنا بمنزلة بنی اسرائیل اذا کانوا یذبحو ابناءهم و یستحیون نساءهم و اصبح شیخننا و سیدنا یتقرب الی عدونا بشتمه - أو سبّه - علی المنابر و اصحبت قریش تعد أن لها الفضل علی العرب: لان محمداً منهما، لایعد لها فضل الا به و اصحبت العرب مقرة لهم بذلک، فلئن کانت

ص:593


1- (1) گزیده کافی، ج 1، ص 218، شرح حدیث 304.
2- (2) تذکرة الخواص، ج 2، ص 3998.

العرب صدقت أن لها الفضل علی العجم وصدقت قریش ان لها الفضل علی العرب لان محمداً صلی الله علیه و آله منهما، ان لنا اهل البیت الفضل علی قریش لان محمداً صلی الله علیه و آله منّا فکهذا اصحبنا اذا لم تعلم کیف اصحبنا. قال: فظننت انه اراد ان یسمع من فی البیت.(1)

وجود اختناق موجود نه تنها امنیت مالی و جانی شیعیان را به خطر می افکند، بلکه ادای شهادت و نقل حدیث آنان را نیز با دشواری همراه می ساخت. درچنین شرایطی نه تنها برای شیعیان، بلکه برای هر کسی که می خواست به نحوی از علی علیه السلام و اهل بیت او سخنی بر زبان جاری سازد، رعایت تقیه امری الزامی بود؛ مثلاً چنان که تاریخ نشان می دهد حس بصری از علی علیه السلام با کنیه ابو زینب یاد می نمود. از شعبی که بزرگ محدثان اعراق بود اقراری به این مضمون بر جای مانده که «از دست آل علی علیه السلام چه کنیم. اگر بخواهیم آنها را دوست بداریم به دست خلفا کشته می شویم و اگر بخواهیم دشمنی بورزیم در قیامت داخل آتش می گردیم».(2)

وقتی بزرگان اهل سنت در اظهار دوستی نسبت به حضرت علی علیه السلام با چنین مشکلاتی درگیر بوده اند تکلیف شیعیان مشخص است. بنابراین در این شرایط، یاران اهل بیت جز آنکه اعتقادات خود را مخفی سازند و مطابق فرهنگ و رسومات اهل سنت زندگی کنند یا در مجالس درس به گونه آنان فتوی دهند چاره ای در مقابل خود نمی دیدند؛ چنانکه امام صادق علیه السلام رسماً به ابان بن تغلب اجازه داد که در مسجد بنشیند و با استفاده از فقه و معالم دینی اهل سنت به مراجعان پاسخ دهد.(3)

باید یادآوری کرد که رخصت تقیه پس از رحلت صادقین علیه السلام نیز ادامه یافت. چنانکه در قرن های چهارم و پنجم هجری برخی از دانشمندان شیعه، در پوشش علمای اهل سنت زندگی می کردند و در عین حال، حافظ مکتب و مواریث مذهب تشیع بوده اند. سیوطی در مورد شیخ طوسی می نویسد:

«او به بغداد آمد و فقه شافعی آموخت و در آن است - اد شد، سپس ملازم - ت شیخ مفی - د را

ص:594


1- (1) طبقات ابن سعد، ج 5، صص 219-220؛ الخوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، ص 27، فصل 11.
2- (2) محمد بن عقیل، النصایح الکافیه، ص 197.
3- (3) اختیار الرجال، رقم 602.

برگزید و به مذهب رافضیان گرایید».(1)

به هرحال استفاده از تقیه توسط شیعیان، معلول فشار و اختناق موجود از سوی اهل سنت بوده تا نفاق و دوگانگی شیعیان، از این رو به محض تحلیل فشار و اختناق از جانب اهل سنت نسبت به شیعیان، استفاده از تقیه نیز منتفی گشته است.(2)

از امام صادق علیه السلام درباره تقیه نقل شده است که:

«التقیة دینی و دین آبائی الا فی ثلاث: شرب المسکر، المسح علی الخفین و ترک الجهر بسم الله الرحمن الرحیم؛(3)تقیه، دین من و دین پدرانم است، مگر در سه مورد، نوشیدن شراب، مسح بر پا (هنگام وضو)، ترک بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در نماز».

صدور حدیث در شرایط تقیه

با توجه به حقایق ذکر شده امام باقر و امام صادق علیهما السلام از یک سو حقایق مربوط به فقه و مکتب شیعه را در جمع خصوصی یاران خود القا کرده اند و شاگردان نیز به طور پنهانی آن حقایق را نشر داده اند، و از سوی دیگر، آن دو بزگوار در مجالس عمومی، رهنمودها و فتاوایی داشته اند که اساس آن را همگونی با فرهنگ عامه و استناد به سنت نبوی(4) تشکیل می داده است، لذا فعالیت عملی در شرایط تقیه به نوبه خود تأثیراتی متفاوت بر حدیث شیعه گذاشت.

چنانکه از سخنان بعضی از محققان استفاده می شود مهم ترین فایده صدور حدیث در شرایط تقیه، تحقق خلوص در مطاوی حدیث، از نظر الفاظ و معنی است.(5) این مطلب در

ص:595


1- (1) جلال الدین سیوطی، طبقات المفسرین (ط لیدن) ص 29.
2- (2) ر. ک: الشیعه و الحاکمون، صص 42-182.
3- (3) مفاتیح الاسرار، شهرستانی، ج 1، ص 209. این خبر تشابه بسیاری با آن چیزی دارد که علامه مجلسی در دعائم الاسلام، ج 1، ص 160 و بحار، ج 82، ص 182 نقل نموده است.
4- (4) مقصود سنتی است که به وسیله محدثان آن دوره نقل می شد یا حدیثی است که با سند متصل از امام علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله می رسیده است.
5- (5) معرفه الحدیث، ص 40 «جنبه التقیه».

حدیث اهل بیت اتفاق افتاده است؛ چرا که وجود اختناق ناشی از حکومت های بنی امیه و بنی عباس موجب گشت تا در این دوران جز افراد مخلص و فداکار کم تر کسی با امامان رابطه داشته باشند و همچنین افراد منحرف یا فرصت طلب نتوانند در بین شاگردان نفوذ پیدا کنند. به این ترتیب حدیث شیعه در خفا و استتار، از این دو امام علیه السلام صادر شد و پس از ضبط و نگارش توسط یاران اولیه، در اختیار معتمدان طبقات بعد قرار گرفت. به طوری که در سیره امامان علیهم السلام گذشت، آنان بسیاری از حقایق را تنها در اختیار اشخاص متعهد قرار می دادند؛ چنانکه زراره می گوید: «او در مسیر آموختن فقه و حدیث اهل بیت علیهم السلام شب های زیادی را در مسجدالحرام، با امام باقر علیه السلام به صبح رساند».(1)

علاوه بر آن، یاران صادقین علیه السلام در نگهداری کتب و دفاتر خویش مواظب به خرج داده، احادیث خود را در اختیار افراد مطمئن قرار می دادند. از سوی دیگر به سفارش امام صادق علیه السلام جهت بازگویی حدیث آل محمد صلی الله علیه و آله با یکدیگر دیدار می کردند.(2)

به هر حال، وجود این عوامل سبب شد که حدیث شیعه از ابتدای صدور از خطر تحریف در امان بماند. با این حساب باید گفت عامل تقیه در مجموع، امتیازی برای حدیث شیعه به شمار می آمده که چنین امتیازی در حدیث اهل سنت وجود ندارد.

تقیه و راه شناسایی روایات و علت صدور آنها

برای شناخت روایتی که در حالت تقیه صادر شده می توان از قرینه کمک گرفت. در تعریف قرینه می توان گفت، «قرینه، نشانه ای است که وجود آن در یک روایت، احتمال حمل آن را بر تقیه تقویت کرده یا آن احتمال را ایجاد نماید».

این تعریف هم در مورد تعارض و هم در غیر آن، کارآمد است. در بخش تعارض، اگر نشانه هایی که ذکر خواهد شد در روایتی وجود داشته باشد، می تواند در صورت تساوی دو خبر در شرایط حمل بر تقیه را در آن خبر ایجاد نماید، به گونه ای که هر چه آن قراین بیشتر باشند آن احتمال بیش تر تقویت می شود. با نزدیک تر شدن آن احتمال به یقین، احتمال دیگری

ص:596


1- (1) الکافی، ج 3، ص 370.
2- (2) اختیار الرجال، رقم 525.

متولد خواهد شد و آن اینکه با توجه به شرطیت تعارض در حمل بر تقیه، به احتمال فراوان، معارض آن خبر نیز از معصومین علیهم السلام صادر شده است، گرچه در کتب روایی نیامده باشد، زیرا نمی توان جوامع روایی موجود را به طور قطع، حاوی همه روایات معصومین علیهم السلام دانست.

در تعریف فوق به جای عبارت «روایت فقهی» از کلمه عام «روایت» استفاده کردیم تا نشان دهیم این تعریف، روایات کلامی را نیز در بر می گیرد.

بدین ترتیب از بسیاری از قراین این فصل می توان در تشخیص احتمالی روایات تقیه ای کلامی نیز استفاده نمود. هرچند تاکنون جوانب بسیاری از آن دست نخورده مانده است. درباره این تعریف دو نکته را نباید از نظر دور داشت:

1. تشخیص قرینه بودن چیزی، نسبی است وسلیقه فقها در آن متفاوت است، چه بسا فقیهی، امر یا اموری را قرینه دانسته، حمل بر تقیه در نظرش تقویت شود، در حالی که طبق نظر فقیه دیگر، اساساً احتمال قرینه بودن آنها منتفی باشد؛ بنابراین جایگاه این بحث در مقام استدلال، صرفاً اقناعی است و برای فتوا دادن شخص فقیه مورد استفاده قرار می گیرد، نه اسکاتی که بتواند خصم را هم مجاب نماید.

2. هرچه قراین بیشتری دریک خبر وجود داشته باشد، احتمال حمل آن بر تقیه فراوان می گردد. گفتنی است به طور کلی قراین حمل بر تقیه به قراین داخلی و خارجی تقسیم می شود(1) و هریک به اقسام دیگری طبق نمودار روبه رو تقسیم می شود:

ص:597


1- (1) برای مطالعه بیشتر ر. ک: نقش تقیه در استنباط، نعمت الله، صفری، ص 583.

تصویر

ص:598

اینک برخی از اینگونه روایات را از نظر می گذرانیم:

در چرایی صدور این گونه روایات به سخن امام صادق علیه السلام در تکمیل آنچه گفته ایم، بسنده می کنیم.

1. عطار در تذکرة الاولیاء چنین آورده است:

نقل است که جعفر صادق [علیه السلام] مدتی خلوت گرفت و بیرون نیامد. سفیان ثوری به در خانه وی آمد و گفت: مردمان از فواید الناس تو محرومند، چرا عزلت گرفته ایی؟ صادق [علیه السلام] جواب داد: اکنون چنین روی دارد، فسدالزمان و تغیرالاخوان، و این دو بیت بخواند. شعر:

ذهب الوفاء ذهاب أمس الذهاب و الناس بین مخایل و مارب

یفشون بینهم المودة و الوفا و قلوبهم محشوة بعقارب

نقل است که صادق [علیه السلام] را دیدند که خزی گرانمایه پوشیده بود. گفتند: «یابن رسول الله لیس هذا من زی اهل بیتک». دست آن کس را بگرفت و در آستین کشید، پلاسی پوشیده به غایت خشن....(1)

2. سبط ابن جوزی این حدیث را این گونه می آورد:

وقال الثوری: قلت لجعفر: یابن رسول الله، اعتزلت الناس؟ فقال: «یا سفیان، فسد الزمان، و تغیر الاخوان، فرأیت الانفراد اسکن للفؤاد». ثم قال:

ذهب الوفاء ذهاب أمس الذهب فاللناس بین مخاتل و موارب

یفشون بینهم المودة و الصفا و قلوبهم محشوة بعقارب(2)

ص:599


1- (1) تذکرة الاولیاء، ص 12، (نسخه نیکسون).
2- (2) تذکرة الخواص، ج 2، ص 452؛ المنتظم، ابن الجوزی، ترجمه حوادث سنته 148، ج 8، ص 111.

وفا از میان مردم رخت بربسته و مردم دچار فریب و نیرنگ و دودلی اند. دوستی و صفا بین آنها از میان رفته و قلب های آنها آکنده از نیرنگ است.

در این حدیث، امام به صراحت به سفیان ثوری می فرماید که امروز زمان فاسد شده و دوستان تغییر نموده اند، چه بسا دوستان قدیم دشمنان امروز باشند، لذا تنهایی را انتخاب نمودند.

حال باید پرسید در این دنیای پر از نیرنگ و فریب که دوست هم دوست نیست آیا می توان هر سخنی را گفت؛ جایی که امام حتی در پوشیدن لباس تقیه می کنند و به ظاهر، خود را می آرایند تا نکند دچار کینه بداندیشان شود.

3. در کتاب «حلیة الاولیاء» حدیث این چنین نقل شده است:

حدثنا ابواحمد محمد بن احمد الغطریفی ثنا محمد بن احمد بن مکرم الضبی ثنا علی بن عبدالحمید ثنا موسی بن ثنا سفیان الثوری. قال: دخلت علی جعفربن محمد وعلیه جبة خز دکناء و کساء خز ایرجانی فجعلت انظر الیه معجباً. فقال لی: یا ثوری مالک تنظر الینا لعلک تعجب مما رأیت. قال قلت: یابن رسول الله لیس هذا من لباسک و لا لباس آبائک: فقال لی: یا ثوری، کان ذلک زمانا مقفراً مقتراً وکانوایعلمون علی قدر اقفاره و اقتاره، و هذا زمان قد اقبل کی شیء فیه غزالیه، ثم حسر عن ردن جبته و اذا تحتها جبة صوف بیضاء یقصر الذیل عن الذیل و الردن عن الردن. فقال لی: یا ثوری، لبسنا هذا لله و هذا لکم، فما کان الله اخفیناه و ما کان ابدیناه.(1)

سفیان ثوری می گوید: بر امام صادق علیه السلام وارد شدم دیدم خزی گرانمایه پوشیده بود. امام فرمود: ای سفیان با نگاه تعجب به ما می نگری، گفتم: یابن رسول الله، این لباس تو و لباس پدرانت نیست. پس به من گفت: ای ثوری، امروز زمانی خراب و پست است و مردم در آن با بیچارگی و تنگ نظری اش کار می کنند. (مردم بنده تحولات زمانه اند اگر زمان دگرگون شد، مردم هم تغییر می کنند). زمانی است که هر چیزی کنار گذاشته شود و کناره گیری می کند. سپس امام دستش را گرفت و در زیر آستین خود برد، دید لباسی پوشیده

ص:600


1- (1) حلیة الاولیاء، ص 103.

پشمینه به غایت خشن و کم ارزش و پاره پاره شده. پس امام صادق علیه السلام به من گفت: ای ثوری، لباس ما برای خداوند این است و این (لباس گرانبها) برای شماست، این لباس از خدا مخفی نیست، ولی نمی توانیم برای شما ظاهرش کنیم.

بر هر نیک نظر منصفی پوشیده نیست که در چنین فضایی قطعاً امام در گفتار خود هم جانب احتیاط را رعایت می کند و گاه ممکن است سخنانی را در تأیید کسانی بگوید که هیچ اعتقادی بدانها ندارد.

4. در تفسیر قرطبی ذیل آیه (وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ)

«کسانی که پس از آنها می آیند، می گویند: خداوندا ما و برادرنمان را که در ایمان بر ما سبقت گرفته اند، ببخش و در قلب هایمان کینه و حسدی نسبت به کسانی که ایمان آورده اند قرارنده، به درستی که تو رئوف و مهربان هستی».

از امام صادق علیه السلام درباره امام سجاد علیه السلام روایتی نقل شده است:

انه جاء رجل فقال له: یابن بنت رسول الله صلی الله علیه و آله، ما تقول فی عثمان؟ فقال له: یا اخی انت من قوم قال الله فیهم: (لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ)1 ،قال: لا! قال: فوالله لئن (لم تکن من اله الایه) فانت من قوم قال الله فیهم: (وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الْإِیمانَ)2 .قال: لا: قال فوالله لئن لم تکن من اهل الایه الثالثه لتخرجن من الاسلام و هی قوله تعالی: (وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ) ؛(1)

شخصی خدمت ایشان (امام سجاد علیه السلام) آمد و گفت:

ای فرزند دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره عثمان چه می گویی؟ امام فرمود: ای برادر، تو از قومی هستی که خداوند درباره آنها می فرماید: «[ابن غنایم] برای فقیران مهاجری است که از دیارشان رانده شدند؟»

ص:601


1- (3) تفسیر قرطبی، ج 18، ص 31 (ذیل سوره حشر، آیه 10).

گفت: خیر. امام فرمود: به خدا قسم، پس از کسانی هستی که خداوند درباره آنها فرمود: «کسانی که در سرای هجرت (مدینه) جای گرفته اند [تو از انصاری؟]»

گفت: نه. فرمود: اگر این طور نباشی پس از اسلام خارج هستی، زیرا خداوند فرموده است: «کسانی که پس از آنها ایمان می آورند می گویند خداوندا ما و کسانی که قبل از ما ایمان آورده اند را ببخش و...»

هر کس اندک آشنایی با شیوه امام سجاد علیه السلام داشته باشد می داند که ایشان در تقیه، شیوه خاصی را انتخاب کردند که حساسیت حاکمان را بر نمی انگیخت و آن بیان معارف بلند شیعه در قالب دعا بود که بعدها مجموعه ای به نام صحیفه سجادیه جمع آوری شد.

از نظر اجتماعی نیز چنان با مردم و حکام مذهبی خود برخورد می نمود که به گفته محمدبن شهاب زهری یکی از عالمان بزرگ اهل سنت، شدت مدارای آن حضرت و رعایت تقیه موجب می شد که هیچ دوستی نهان و هیچ دشمنی آشکار برای او وجود نداشته باشد.(1)

قرطبی در جایی دیگر این حدیث را این گونه نقل می کند:

محمد بن علی بن الحسین رضی الله عنهم: روی عن ابیه: ان نفرأ من العراق جاءوا الیه فسبّوا ابابکر (و عمر - رضی الله عنهما) ثم عثمان، رضی الله عنه، فأکثروا، فقال لهم: أمن المهاجرین الاولین انتم؟ قالوا: لا، فقال: أفمن الذین تبؤوا الدار و الایمان من قلوبهم، فقالوا لا. فقال: قد تبرأتم عن هذین الفریقین، انا اشهد انکم لستم من الذین قال الله عزوجل: (وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ...) قوموا، فعل الله بکم و فعل؛(2)عده ای از اهل عراق خدمت ایشان رسیدند و ابوبکر، عمر و عثمان را ناسزا گفتند. امام به آنها گفت: آیا از مهاجرین اولیه هستید؟ گفتند: خیر، امام فرمود: آیا از کسانی هستند که در سرزمین هجرت ماندند (انصار) گفتند: خیر.

ص:602


1- (1) بحارالانوار، ج 75، ص 401، ح 44؛ وسائل الشیعه، ج 8، ص 541، ح 10، زهری علت دوگانگی برخورد مردم با آن حضرت را چنین توجیه می کند، زیرا هر کس فضائل آشکار و روشن او را می دید، چاره ای جز تعظیم در مقابل او نمی یافت و هر کس در ظاهر با او دوست بود و او را دوست داشت و در باطن به او حسد می ورزید.
2- (2) تفسیر قرطبی، ج 18، ص 32.

فرمود: من شهادت می دهم که شما از کسانی نیستید که خداوند درباره آنها می گوید، آنانکه پس از آنها بیایند می گویند خداوندا ما و برادرانی را که قبل از ما ایمان آورده اند، ببخشش... برخیزید، خداوند با شما آن کاری را که می خواهد انجام دهد.

5. مظهری همین حدیث را به نقل از امام صادق علیه السلام این گونه بیان می کند.

وروی صاحب الفصول من الامامیة الاثنا عشریه الی جعفر بن علی الباقر انه قال لجماعة خاضوا فی ابی بکر و عمر و عثمان انا اشهد انکم لستم من الذین قال الله فیهم (وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ )الآیه، و فی الصحیفة الکامله انه کان من دعاء الامام علی بن الحسین علیه السلام اللهم و صلی اصحاب محمد خاصة الذین احسنوا النصیحة و الذین ابلوا البلاء الحسن فی نصره و کانفوه و اسرعوا الی وفادته و سابقوا الی دعوته و استجابوا له حیث اسمعتهم حجة رسالاته و فارقوا الأزواج و الأولاد فی إظهار کلمته و قاتلوا الآباء فی تثبیت نبوته و انتصروا به و من کانوا منطوین فی محبة یرجون تجارة لن تبور من مودته، والذین هجرتهم العشائر اذ تعلقوا بعروته و انتفت منهم القرابات أو سکنوا فی ظل قرابته؛ فلا تنس لهم اللهم ما ترکوا لک و فیک و أرضهم من رضوانک و بما حاشوا الخلق علیک و کانوا مع رسولک دعاة لک الیک؛ و اشکرهم علی هجرهم فیک دیار قومهم و خروجهم من سعة المعاش الی ضیقه اللهم وصل علی التابعین لهم باحسان الذین یقولون ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان خیر جزائک. الحدیث.(1)

صاحب الفصول از امام صادق علیه السلام نقل نمود که جماعتی ابوبکر و عمرو عثمان را ناسزا می گفتند، امام به آنها فرمود: من شهادت می دهم شما از کسانی نیستید که خداوند درباره آنها می فرماید «کسانی که پس از آنها می آیند می گویند: خداوندا ما و کسانی را که در برابر ایمان بر ما سبقت گرفتند ببخش...».

ص:603


1- (1) تفسیر مظهری، ج 9، صص 234 و 235.

در صحیفه کامله که از دعاهای امام علی بن الحسین (امام سجاد علیه السلام) است نقل شده:

خداوندا بر اصحاب محمد صلی الله علیه و آله صلوات بفرست؛ به خصوص آنهایی که نصیحت را به گوش جان سپردند و در یاری پیامبرش آماج بلاها را به جان خریدند و از هیچ تلاشی فروگذار نکردند و به دعوت او لبیک گفتند و بر آن سبقت جستند؛ هرگاه آنها را خواند اجابت نمودند و رسول الله را بر زنان و فرزندان خود ترجیح دادند و در تثبیت نبوت او پدران و فرزندان خود را که مشرک بودند کشتند و به هر شکلی او را یاری دادند. و نیز سلام بفرست بر اصحابی که غرق در محبت او هستند و بدان تجارتی را می جویند که هیچ گاه سود آن تمام نخواهد شد؛ آنهایی را که با او هجرت کردند و خویشاوندان و خانه و کاشانه خود را رها نمودند و در سایه نزدیکی رسول خدا صلی الله علیه و آله سکنی گزیدند، پس خداوندا آنها را فراموش نکن. آنها که سرزمین خود را ترک جستند ترکشان جز برای تو نبود، زیرا زمین از آن توست، و همراه با پیامبرت برای رواج دین تو خلق را به سوی تو فرا خواندند، پس به خاطر هجرتشان و ترک سرزمین اقوامشان و خروجشان از گشاده دستی به تنگ دستی، بر آنها سپاس می فرستیم خداوندا بر پیروان آنها نیز سلام و درود بفرست کسانی که گفتند: «خداوندا کسانی را که در ایمان بر ما سبقت گرفتند ببخش...».

البته ما هم بر چنین صحابه و تابعینی درود و سلام می فرستیم «والسلام علی اصحابه البررة المیامین». در مورد قسمت اول حدیث توضیح ما گذشت، اما دعای امام سجاد علیه السلام چیزی از ادعای آنها را ثابت نمی کند، زیرا در همین دعا عده ای خاص از صحابه را مشمول دعای خویش قرار داده اند.

6. نمونه دیگر از تأیید خلفا را می توان در روایتی دانست که سیوطی آن را نقل کرده است:

ص:604

اخرج ابن ابی حاتم و ابن عساکر عن کثیر النواء قال قلت لابی جعفر ان فلاناً حدثنی عن علی بن الحسین، ان هذا الایه نزلت فی ابوبکر و عمرو علی: (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ...)1 قال: و الله انها لفیهم انزلت و فیمن

تنزل الافیهم قلت ای غل هو؟ قال: غل الجاهلیه.(1)

همین حدیث در جای دیگر این چنین نقل شده است:

محمد بن اسماعیل الزبیدی عن کثیر النواء قال: سمعته یقول: دخلت علی بن جعفر محمد بن علی، فقلت ولی ولیکم، و سلمی سلمکم و عدوی عدوکم و حربی حربکم انی اسألک بالله. اتبرأ من ابی بکر و عمر، فقال: قد ضللت اذا و ما انا من المهتمدین تولهما بالکثیر.

این دو روایت ذیل آیه چهل و هفتم سوره حجر و از زبان یک شخص بیان شده است که مضمون هر دو تأیید خلفاست. روایت اول شأن نزول آیه را درباره ابوبکر، عمر و حضرت علی می داند و مراد از «غل» را همان سیاهی جاهلیت می داند؛ غافل از اینکه تمام اهل سنت معترفند که امام علی علیه السلام هیچ گاه جاهلیت را درک نکرد و به همین خاطر برای ایشان عبارت «کرم الله وجهه» به کار می برند. در روایت دوم هم راوی خود را دوستدار و طرفدار امام معرفی می کند و درباره تبری از خلفا سؤال می پرسد و امام هم به گونه ظریفی با استفاده از آیه قرآن پاسخ او را می دهد و موافق این کار نیست.

هنگام برخورد با این گونه روایات باید چند نکته را به خاطر داشت:

الف) وجود روایان عامی در سلسله سند.

در میان روایان به نام گروهی برخورد می کنیم که از عامه بوده یا قبلاً مذهب اهل سنت داشته اند. با وجود موثق بودن بسیاری از این افراد، طبق معیارهای علمای رجال می توان احتمال حمل بر تقیه به معنای اعم (مطلق عدم بیان حکم واقعی) را در روایات این گروه جاری دانست، چرا که امام در برخی موارد در بیان حکم یا مسئله ای متناسب با مذهب راوی است.

ص:605


1- (2) درالمنثور، ج 5، ص 85.

ب) در موردی که راوی، مذهب زیدیه داشته یا شیعه بوده، ولی منصب حکومتی داشته نیز قرائن حمل بر تقیه بسیار است.

در حدیث مورد نظر نام «محمد بن اسماعیل الزبیدی» در شمار رجال شیعه ذکر نشده است.(1) در مورد «کثیر النوا» هم این چنین آمده است.

«قاله الشیخ الطوسی رحمه الله و الکشی و قال البرقی انه عامی؛(2)شیخ طوسی، کشی و برقی او را از رجال عامی می دانند».

از آنجایی که او فردی ممدوح بوده، روایت او حمل بر تقیه می شود زیرا اگر فردی کذاب یا غیر موثق باشد روایت او در شمار روایات جعلی به حساب می آید و از حیطه خارج می شود.

قرائن بسیاری دال بر حمل این گونه روایات (آنچه بیان شد) بر تقیه وجود دارد که به خاطر جلوگیری از اطاله کلام به همین مقدار بسنده می کنیم.

نتیجه و جمع بندی

با توجه به مسائل مطرح شده می توان چنین گفت:

1. ائمه اطهار علیهم السلام در مقام معرفی، قرآن را با زیباترین، فصیح ترین و بلیغ ترین گفتارها توصیف کرده اند تا قرآن مداران و جست وجوگران حقایق الهی، کتاب آسمانی خود را بشناسند و در مشکلات و معضلات به امام خود مراجعه نمایند.

2. امامان اهل بیت علیهم السلام نه تنها در جای جای سخنان و کلمات خود از قرآن به طور مستقیم و غیر مستقیم تأثیر پذیرفته اند، بلکه این کتاب آسمانی خاستگاه پیدایش اندیشه ها و نگرش های ائمه اطهار به شمار می رود و در عرصه های مختلف زندگی آنها انعکاس پیدا کرده است، به طوری که همگان بدان معترف شده اند.

3. قرآن، جامع همه علوم است و پاسخ هر سؤالی در آن وجود دارد، اما فهم آن فقط توسط عدل قرآن، یعنی اهل بیت علیهم السلام میسر است و کسی جز عترت رسول خدا علیهم السلام نمی تواند ادعا کند که بر تمام قرآن واقف است.

ص:606


1- (1) رک: اردبیلی، جامع الرواة.
2- (2) همان، ج 2، ص 28.

4. با تأمل در روایات تفسیری اهل بیت به گونه هایی خاص بر می خوریم که در انحصار اهل بیت علیهم السلام است.

5. اهل بیت علیهم السلام با گفتار و اعمال خود به مردم می آموزند که تنها راه قرار گرفتن در صراط مستقیم و دوری از کجی و انحراف، تمسک به قرآن و عترت است. از طرفی قرآن وقتی راه برون رفت از بن بست است که با تعالیم روح بخش ائمه اطهار، تفسیر، تأویل و بیان شود.

6. ائمه اطهار علیهم السلام در تمام امور مربوط به دین و دنیا به قرآن مراجعه و به آیات قرآن استشهاد می نمودند.

7. اهل بیت علیهم السلام گرچه در ظاهر کنار گذاشته شده بودند، اما آنها از هر فرصتی استفاده می کردند و با احتجاج به آیات گوناگون، حقانیت خود را اثبات و جایگاه خود را در قرآن برای مردم تبین می نمودند.

8. با تتبع در اندیشه های علمای شیعه و اهل سنت در می یابیم که بسیاری از نظرات و آرای آنها در زمینه های علوم قرآنی برگرفته از آرای ائمه اطهار علیهم السلام است.

9. در بحث های مختلف، روایت های ائمه اطهار به سبب اتقان، استحکام و درستی استدلال بر دیگر روایات ترجیح داده شده اند که این موضوع در روایات عصمت انبیاء نمود خاصی پیدا کرده است.

10. با تأمل در موارد استعمال «ناسخ و منسوخ» و تأکید اهل بیت بر آن در می یابیم که این کلمات با استعمال کنونی آنها تفاوت داشته و اعم از محکم و متشابه، مجمل و مبین، مطلق و مقید، مفهوم و منطوق و... بوده است.

11. نکته قابل تأمل این است که هرگاه ائمه اطهار علیهم السلام در پاسخ مردم به قرآن استدلال می نمودند، مردم نیز آن را می پذیرفتند و این نیست مگر به خاطر اتصال معصومین به منبع وحی.

12. مردم در تمام گرفتاری ها و مشکلات به ائمه اطهار علیهم السلام مراجعه می نمودند. حتی حکام جور هم هرگاه به بن بست می رسیدند از آن حضرات کمک می گرفتند.

13. ائمه علیهم السلام به دفاع از حق خود و جلوگیری از تحریف تاریخ اسلام همت گماشتند و با این بیان به مردم می فهماندند که در شناخت و انتخاب رهبری شایسته و پیشوایی عادل، دقت نمایند.

ص:607

14. میزان نقل روایات تفسیری امام علی علیه السلام تقریبا با سایر اهل بیت برابری می کند. در میان بقیه ائمه اطهار، روایات صادقین علیهما السلام جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده است؛ به طوری که غالب مفسرین از امام باقر و امام صادق علیهما السلام به عنوان مفسرانی آگاه یا فقیهانی مطلع حدیث نقل می نمودند.

15. مفسران اهل سنت گاه در تأیید نظر درست به احادیث ائمه اطهار استدلال می نمودند.

16. از کلام علما و مفسرین اهل سنت فهمیده می شود که بر هیچ کس پوشیده نبوده که ائمه اطهار علیهم السلام، اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله هستند و اینان از خاندان پاک نبوت اند.

17. امامان معصوم علیهم السلام به دلیل زندگی در شرایط خفقان در جمع مراجعان خود به رعایت تقیه پرداخته، گاه از بیان نظر و فتوای حقیقی خود خودداری کرده اند.

18. ائمه اطهار علیهم السلام با کنار هم گذاشتن آیات قرآن به تفسیر موضوعی قرآن پرداختند و گاه با این شیوه، مشکلات مردم را حل می نموده اند.

19. تفسیر واژه ای نیز در کلام معصومین علیهم السلام جایگاه خاص خود را داشته است.

20. اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام روش مجزایی از راه و روش تفسیر پیامبر صلی الله علیه و آله نداشتند، بلکه آنان همانند رسول الله صلی الله علیه و آله قرآن را همراه با تدبر حکیمانه تفسیر می کردند.

21. یکی از ویژگی های تفاسیر اهل بیت علیهم السلام توجه به نیازهای ارشادی و هدایتی قرآن است. از آنجا که این بُعد مهم ترین رسالت قرآن بوده، آن بزرگواران هم بیش از هر مسئله ای به این بعد از قرآن توجه داشته اند.

ص:608

جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه:خاکپور، حسین، 1354 -

عنوان و نام پدیدآور:اهل بیت علیهم السلام در تفاسیر اهل سنت (نقش، جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام در روایات تفسیری اهل سنت ) [کتاب]/ حسین خاکپور، احمد عابدی.

مشخصات نشر:قم : آستانه مقدسه قم، انتشارات زائر، 1391 -

مشخصات ظاهری:3 ج.

شابک:دوره : 978-964-1802-28-0 ؛ 120000ریال : ج.1 : 978-964-1802-29-7 ؛ ج.2 978-964-1803-41-6 : ؛ ج.3: 978-964-180-231-0

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:ج.2 (چاپ اول: 1391) (فیپا).

یادداشت:ج.3 (چاپ اول: 1393 )(فیپا).

موضوع:خاندان نبوت در قرآن

موضوع:خاندان نبوت -- احادیث اهل سنت

موضوع:تفاسیر اهل سنت

شناسه افزوده:عابدی، احمد، 1339-

شناسه افزوده:آستانه مقدسه قم. انتشارات زائر

رده بندی کنگره:BP104 /خ2 خ2 1391

رده بندی دیویی:297/159

شماره کتابشناسی ملی: 2907196

ص :1

اشاره

ص :2

اهل بیت علیهم السلام در تفاسیر اهل سنت (نقش، جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام در روایات تفسیری اهل سنت )

حسین خاکپور، احمد عابدی.

ص :3

ص :4

فهرست مطالب

پیش گفتار 13

مقدمه 15

فصل پنجم:

نقش، رسالت و جایگاه اهل بیت علیهم السلام برگستره کتاب و روایات تفسیری

بخش اول: جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام 21

نگاهی اجمالی به اعترافات اهل سنت 23

سلام و درود بر اهل بیت علیهم السلام در قرآن 27

1. کیفیت صلوات در سوره احزاب 27

2. عدم پذیرش نماز بدون درود بر محمد و آل محمد صلی علیه وآله وسلم 33

3. مصادیق آل یاسین در قرآن کریم 40

جایگاه حدیث ثقلین در تفاسیر 41

نقل های مختلف حدیث ثقلین 43

جایگاه سندی حدیث ثقلین 51

مفاهیم و مفاد حدیث ثقلین 55

ص:5

تحلیل علمای شیعه از حدیث ثقلین 65

منبع شناسی حدیث ثقلین 69

کفایة الطالب اللبیب فی خصائص الحبیب المعروف بالخصائص الکبری 76

منابع برای مطالعه بیشتر 80

بخش دوم: نقش و رسالت اهل بیت علیهم السلام از منظر قرآن 81

نقش هدایتگرانه اهل بیت علیهم السلام در سایه قرآن 83

1. خلقت نوری پیامبر اکرم، امام علی و اهل بیت علیهم السلام 85

2. آیه إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِ ّ قَوْمٍ هَادٍ 87

3. حدیث امان 88

4. حدیث سفینه نوح و باب حطه 94

تذکرة الخواص 96

تأملی در سند حدیث 98

علمای اهل سنت و محتوای حدیث سفینه 101

اهل بیت علیهم السلام شجره طیبه 105

اهل بیت علیهم السلام یگانه آگاهان بر قرآن 109

الف) آیه فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ 109

تبیین آیه درباره اهل بیت علیهم السلام 113

روایات اهل سنت در نگاهی ژرف تر 123

ب) آیه مع الصادقین 129

دیدگاه های مختلف در خصوص مصادیق آیه 130

مصداق صادقین در قرآن کریم 131

بخش سوم: تولی و تبری 159

وجوب تولی یا محبت اهل بیت 161

ص:6

لزوم محبت اهل بیت در قرآن کریم 173

1. آیه مودت 173

الف) نظر صحابه و تابعین درباره مصداق آیه 174

ب) بزرگان حدیث و تفسیر 175

ج) احادیث دال بر مصادیق آیه مودت 177

د) اعترافات اهل سنت درباره مصادیق آیه مودت 180

ه) اختصاص آیه مودت به اهل بیت علیهم السلام 193

و) احتجاجات اهل بیت علیهم السلام به آیه مودت 195

2. آیه 23 سوره شوری 200

3. آیات 89 تا 90 سوره نمل 201

4. آیه 96 سوره مریم 202

صیغه تولی و تبری و توسل در کلام ابن روزبهان 242

بخش چهارم: ولایت، امامت و مهدویت 245

جایگاه ولایت نزد تشیع 247

ولایت در حدیث اهل سنت 248

1. وَأَنَّ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا؛ 254

2. وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا 255

3. وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَی 255

4. هُنَالِکَ الْوَلایةُ لِلَّهِ الْحَقِ ّ هُوَ خَیرٌ ثَوَابًا وَخَیرٌ عُقْبًا 256

5. وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیا 257

6. وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِ ّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلا کُفُورًا 258

7. قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی 259

8. وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یهْدُونَ بِالْحَقِ ّ وَبِهِ یعْدِلُونَ 260

ص:7

9. آیه اعتصام: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا 260

10. فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ 261

11. اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ 261

پذیرش مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام از سوی ابوحنیفه 268

روایات ابوحنیفه از اهل بیت علیهم السلام در منابع شیعی 270

ابوحنیفه و عزاداری امام حسین علیه السلام 270

مناظرات ابوحنیفه با صادقین علیهما السلام 271

مقایسه دیدگاه ابوحنیفه در مورد اهل بیت علیهم السلام و تشیع 272

دیدگاه شهرستانی درباره امامت و ولایت 274

آیه های ولایت 278

1. آیه ولایت 278

نزول آیه ولایت درباره علی علیه السلام به استناد روایات 279

زمینه های نزول آیه ولایت 294

بررسی چند نظریه و نقد آنها 299

نکاتی درباره داستان اعطای خاتم 321

منابع برای مطالعه بیشتر 324

2. آیه اولی الامر 325

روایات اهل سنت درباره مصداق اولی الامر 327

1. علی علیه السلام 327

2. سایر اقوال درباره مصادیق اولی الامر 331

بررسی و تحلیل احادیث اهل سنت 333

بررسی و نقد دیدگاه فخر رازی 341

جمع بندی 343

3. آیه اکمال 345

ص:8

سوره مائده و منابع اهل سنت 346

نظرهای مخالف و متناقض 349

منشأ اقوال متناقض در میان اهل سنت 350

حکایت اول 350

حکایت دوم 351

دلالت این دو حکایت 356

سایر اقوال درباره آخرین سوره و آیه 357

زمان نزول آیه اکمال 360

رأی سیوطی درباره آیه اکمال دین 364

حقیقت سبب نزول آیه اکمال دین 366

روایات اهل بیت علیهم السلام در خصوص آخرین حج حضرت رسول.... 377

4. آیه تبلیغ 383

بررسی روایات اهل سنت درباره آیه تبلیغ 383

اقوال تابعین درباره نزول آیه تبلیغ 388

تصریح علمای اهل سنت بر شأن نزول آیه تبلیغ 392

روایات عدم تصریح بر شأن نزول خاص 393

بررسی دیدگاه های اهل سنت 396

1. نزول آیه درباره علی بن ابیطالب علیه السلام 397

2. نزول آیه و حراست از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم 398

3. نزول آیه درباره رجم و قصاص 402

4. نزول آیه و عیب جویی یهود و استهزای اسلام 404

5. اقوالی دیگر در سبب نزول آیه تبلیغ 408

5. آیه مبا هله 411

جریان مباهله 411

ص:9

سند و شأن نزول جریان مباهله در منابع اهل سنت 412

آیه مباهله از دیدگاه مفسران مذهب اهل سنت 418

نقد و بررسی ابهامات و شبهات 423

استدلال حمَّصی 430

اشکال فخر رازی 432

گذری کوتاه بر زندگی و شخصیت فخر رازی 432

اشکال آلوسی 433

روایتی در زمینه ولایت امیر مؤمنان علیه السلام 439

نتیجه مباحث آیه مباهله 440

منابع جهت مطالعه بیشتر درباره آیه مباهله 447

6. آیه عهد 449

عصمت، شرط امامت 449

مفهوم ظالم در آیه شریفه 450

استفاده شیعه از آیه عهد 451

برداشت اهل سنت از آیه عهد و اشکال آن 451

شروط امام 454

منافات داشتن عصمت و ظلم 457

مفسران و آیه تطهیر 459

کلام اهل لغت در معنای رجس 460

روایات تعداد ائمه 461

حیرت علمای اهل سنت در تفسیر این حدیث 463

اسامی دوازده امام در مکتب خلفا 467

7. آیه انذار 469

ص:10

تحریف تاریخ 470

اشکال بر حدیث و پاسخ آن 471

مهدویت و ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه 475

موارد اتفاق فریقین در موضوع مهدویت 475

1. اتفاق بر اصل قضیه 475

2. اتفاق بر وجوب اعتقاد به امر مهدی عجل الله تعالی فرجه 483

3. اعتقاد بر فراگیر بودن دعوت و حکومت او 486

4. مهدی علیه السلام از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله 490

5. اتفاق بر لقب مهدی عجل الله تعالی فرجه 491

آیات قرآن و ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه 501

رجعت و امکان آن 506

رجعت در کلام بزرگان شیعه 507

شواهد قرآنی بر صحت و امکان رجعت 509

روایت های رجعت 517

پاسخ به چند شبهه 518

اصحاب کهف و زنده شدنشان در آخر الزمان 520

منابع و مأخذ 525

ص:11

ص:12

پیش گفتار

ثقلین (قرآن و عترت) از یکدیگر جدایی ندارند. این عدم جدائی - که مورد تأکید رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده - در عرصه های مختلف قابل تصور است. یکی از این عرصه ها در موضوع علم و معرفت به قرآن کریم یا تفسیر و تأویل آن است. قرآن همچنانکه محکمات دارد متشابهات نیز در آن وجود دارد.

برای ابهام زدایی از الفاظ قرآن کریم و تبیین مراد و مقصود واقعی خدای متعال از این کتاب هدایت و برای بیان تأویل و مصداق یابی و جری و تطبیق آیات شریفه قرآن - طبق حدیث شریف ثقلین - چاره ای جز مراجعه به عترت علیهم السلام وجود ندارد. قرآن بدون تفسیر اهل بیت علیهم السلام قابل فهم نیست و قهراً عمل کردن به آن بدون مراجعه به آثار و سخنان نورانی معصومین علیهم السلام، مثل عمل کردن به عام، بدون مراجعه و فحص از مخصّص یا عمل به مطلق بدون در نظر گرفتن مقیدات یا مثل تمسک به کلام بدون در نظر گرفتن قرائن و شواهد آن است و این چیزی است که نزد عقلا و در هیچ عرفی پذیرفته نبوده، بلکه آن را غیر عقلانی می شمرند.

بنابراین ضرورت مراجعه به کلمات اهل بیت علیهم السلام در باب تفسیر و تأویل قرآن واضح و روشن است و علمای شیعه در طول تاریخ به این سنت و روش عمل کرده اند. حتی بزرگانی که در آثار گرانبهای خود از روش تفسیری قرآن به قرآن پیروی نموده اند هرگز از ضرورت توجه به روایات و احادیث اهل بیت علیهم السلام در باب تفسیر غافل نبوده و آن را مد نظر داشته و به آن عمل کرده اند. تفسیر گرانسنگ المیزان و بحث های روائی آن شاهد این مدعاست، بلکه مؤلف بزرگوار آن حتی در مباحث تفسیری خود - که قبل از بحث روائی ذکر شده - نیز توجه و اشراف کامل به مضمون روایات داشته است.

ص:13

آنچه در اینجا مهم است مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن، نزد علمای اهل سنت است. کتابی که اکنون پیش روی شماست، تلاش دارد نقش بی بدیل اهل بیت علیهم السلام را در تفسیر قرآن از منظر مفسران و علمای اهل سنت نشان دهد تا معلوم شود که دین خدا و کتاب آسمانی و احکام شریعت الهی را باید از آن مفسران واقعی کتاب خدا فرا گرفت و مراجعات و ارجاعات گوناگون بزرگان اهل سنت، شاهد این باور قلبی آنان است. حتی اگر کسی به زبان به آن اعتراف نداشته باشد، عمل و سیره آنان در تفسیر، گویای این حقیقت است که قرآن بدون تفسیر اهل بیت علیهم السلام قابل فهم نیست.

امید است این اثر گامی هر چند کوتاه در خدمت به آستان قرآن کریم و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و تبیین عدم انفکاک این دو ثقل و میراث رسول خاتم صلی الله علیه و آله باشد.

مدیریت پژوهشی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها وظیفه خود می داند از حمایت های تولیت محترم حضرت آیت الله سعیدی دامت برکاته و مؤلفان این اثر وزین و ارزنده صمیمانه تشکر و قدردانی نماید.

وآخر دعوینا ان الحمدلله رب العالمین

اول رمضان المبارک 1433

مدیریت پژوهشی آستان مقدس

ص:14

مقدمه

اللهم صلّ علی محمد و علی آل محمد کما صلّیت علی إبراهیم و علی آل إبراهیم، إنّک حمید مجید

منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود، ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذات، پس در هر نفس، دو نعمت موجود است و بر هر نعمت، شکری واجب.(1)

حمد و سپاس و ستایش، خدای را که بر حقیر منت نهاد و فرصتی فراهم آورد تا در ژرفای قرآن با همراهی بی بدیل عترت، قدری درنگ و تأمل نمایم.

قرآن با محتوای بلند و روح افزای خود، جان های خسته از جهالت و نادانی و فطرت های تشنه حقیقت را چنان در معرض نوازش خود قرار می دهد که یک باره انسان ها را از ظلمتکده غفلت و جهالت به شهر حقیقت و آگاهی رهنمون می سازد.

از هم نشینی و پیوند دو عنصر مهم قرآن و عترت، مواهب و برکات فراوانی عاید جامعه اسلامی گشت که بشر امروزه هم از برخی برکات آن بهره مند است. این حقایق خالص قرآنی و پیام های روح بخش عترت نبوی بر وجود انسان های حقیقت جو چنان کارگر افتاد که آنها را به تدبر عمیق واندیشیدن همه جانبه در مضامین انسان ساز قرآن، غوطه ور ساخت.

اهل بیت علیهم السلام، ائمه مسلمین، حجج خدا بر عالمین، سادات مؤمنین، رهبر سفید پیشانی ها و مولای مسلمین اند. آنها همچون ستارگانی که امان اهل آسمان اند، امان اهل زمین اند؛ زمین به اذن آنها از باریدن باز می ایستد و به اذن آنان خیرات خود را به سوی زمینیان سرازیر می سازد.

ص:15


1- (1) . سعدی شیرازی، گلستان، دیباچه، ص 2.

راقم این سطور، با بضاعتی اندک، به تحقیق و پژوهش پیرامون یکی از مسائل بنیادین و راهگشا؛ یعنی نقش، جایگاه و میراث تفسیری اهل بیت در روایات اهل سنت پرداخته است. چه آنکه به اعتقاد ما تنها راه نجات مسلمین از طوفان های جدایی و حیرت، بازگشت به قرآن و عترت است و هیچ راهی جز این وجود ندارد؛ چرا که صادق مصدق قطب عالم هستی، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم مکرر فرمودند: «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی...»(1).

با سپری شدن عصر طلایی حضور پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وسلم، اولین رخداد غم باری که در تاریخ بروز کرد، حذف رسمی اهل بیت علیهم السلام از جایگاه الهی خود در صحنه علمی و اجتماعی جامعه اسلامی بود. این رویداد غم انگیز که شاید در بدو امر برای طراحان آن، چندان هم بزرگ و مهم به نظر نمی آمد، در واقع مصیبت سهمگینی بود که نه تنها بخش عظیمی از امت اسلامی را از چشمه سار معارف الهی اهل بیت علیهم السلام - یگانه آگاهان به معارف الهی و قرآن - محروم ساخت، بلکه قرآن، ثقل اکبر و رکن اصلی هدایت مسلمانان را نیز از روح و جان و فروغ روشنی بخش خود جدا، و در بند ظواهر، قرائت، لغت و... رها ساخت.

تفکر مبتنی بر حذف اهل بیت علیهم السلام - که از همان ابتدا اندیشه غالب به حساب می آمد - در تفسیر و فهم مفاهیم قرآن، صحابه را مرجع اصلی خود قرار داد. این مرجعیت جعلی به علت فقدان ملاک و میزان معین، به مرور زمان، سبب بروز و ظهور اختلافات گسترده در روایات تفسیری گردید، همچنانکه شهرستانی تحریف معنوی قرآن و به وجود آمدن اختلافات بسیار در تفسیر آن را، نتیجه بی توجهی به دیدگاه ها و تأویلات عترت پیامبر می داند. اگر مفسرین، تأویل و معانی آیات را از صادقین، راسخان در علم و وارثین انبیا؛ یعنی اهل بیت دریافت می نمودند، کلامشان یکسان بود و مقاصدشان مختلف نمی شد.

این مسئله در عصر تابعین، برای فرصت طلبان زمینه ای فراهم ساخت تا با مغتنم دانستن این غفلت، بسیاری از اندیشه های نادرست خود را در قالب اسرائیلیات به عرصه تفسیر وارد سازند.

اختلافات تفسیری و ورود اسرائیلیات به عرصه تفسیر، بعدها مشکلات بسیاری را برای جامعه مسلمین به وجود آورد، از جمله اینکه حذف اهل بیت علیهم السلام علاوه بر آنکه به

ص:16


1- (1) . بحارالانوار، ج 2، ص 103.

لحاظ علمی، مسلمانان را از فیض معلمان و مفسران راستین قرآن محروم ساخت، نظام سلطنتی، جای نظام ولایی مبتنی بر امامت را غصب کرد و به تبع آن بسیاری از احکام و هدایت های اجتماعی و سیاسی قرآن از صحنه جامعه حذف گردید.

این روند مصیبت بار، قرن های متمادی، سایه شوم خود را بر سرتاسر جهان اسلام گسترانیده بود. طراحان این نقشه با حذف ظاهری اهل بیت علیهم السلام اقدام به مرجع تراشی نمودند و سپس ندای ساختگی «اصحابی کالنجوم» سر داده، به جعل و تحریف احادیث پرداختند. گاهی نیز با جعل فضیلت برای دیگران کوشیدند تا مقام شامخ اهل بیت علیهم السلام و فضایل بی شمار آن بزرگواران را کم رنگ جلوه دهند.

اما وارثان حقیقی قرآن هر فرصتی را مغتنم دانسته، با تربیت شاگردان سعی در ترویج احکام ناب اسلام واقعی نمودند. بدین ترتیب در گذر زمان، عده ای از مفسران و بزرگان اهل سنت متوجه حرکت مخالفان قرآن و عترت شدند و سعی نمودند در آثار خود از روایات معصومین علیهم السلام هم استفاده نمایند. برخی هم در بازشناسایی آن بزرگواران به جامعه اسلامی تلاش کردند.

از این رهگذر، تأمل در مسئله مورد نظر و بازگشت به قرآن و عترت جایگاه ویژه ای دارد. تعیین میزان تأثیرپذیری مفسران اهل سنت از اندیشه امامان معصوم علیهم السلام، میزان نقل روایات تفسیری از آنها، نقل کرامات و امور خارق العاده اهل بیت علیهم السلام، بیان فضایل بی شمار اهل بیت علیهم السلام، ترجیح روایات اهل بیت بر دیگر اقوال، به خصوص در بحث عصمت انبیا و ده ها مورد دیگر، ضرورت پرداختن به این موضوع را دوچندان می کند.

اهل بیت علیهم السلام در تفسیر از همه نکات کلی و قواعد تفسیر استفاده کرده اند. با دقت در اقوال آن بزرگواران به خوبی معلوم می شود که آنان چگونه از روش قرآن به قرآن، قرآن به سنت و لغت و ادب بهره برده اند. و البته این تفسیرها غیر از تأویل است.

مهم ترین نکاتی که می تواند متمایز کننده روش کلی اهل بیت علیهم السلام در تفسیر باشد عبارتند از: ویژگی اتصال به وحی، احاطه علمی و مقام عصمت آنان که روی هم رفته می تواند برجستگی گفته ها و تفسیرهای ایشان را بر دیگران نشان دهد.

دردمندانه باید گفت که آنچه در نخستین سده های تاریخی اسلام بر منابع روایی گذشت سبب شد تا آن مقدار از میراث گران بهایی که با دشواری های فراوان بر جای مانده بود، به آسانی ثبت و ضبط نشود.

ص:17

در علل ناکافی بودن روایات تفسیری، به اجمال می توان گفت مطالعه شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر عصر اهل بیت علیهم السلام تا اندازه زیادی پرده از این راز می گشاید. بدین معنا که حساسیت حاکمان زمان نسبت به خاندان عصمت و طهارت و تلاش برای ناشناخته ماندن ایشان در میان افراد جامعه از یک سو و تعصب های قومی و رکود فرهنگی جامعه از سویی دیگر، سبب شد تا زبان گویای معارف وحی، آنگونه که باید بروز و ظهور پیدا نکند.

با این همه با تلاش طاقت فرسای عالمان و حافظان، برخی از این میراث گران بها به دست ما رسیده است. اما متأسفانه این میراث ارزشمند گاه با احادیث نا استوار، اسرائیلیات، احادیث ساختگی یا بی سند، در هم آمیخته و نتوانسته نقش و جایگاه مورد انتظار خود را بیابد.

با این حال نمی توان به این بهانه، همه روایات تفسیری را که در لابه لای آن احادیث درست و استوار نیز دیده می شود کنار گذاشت. از این رو بر دوستداران عترت است که به ارائه ملاک ها و ضوابطی متقن و پالایش روشمند این منابع همت گمارند و سره را از ناسره جدا سازند و از این رهگذر به چشمه های زلال و جوشان تفسیری معصومین علیهم السلام راه یابند.

از طرفی باید غالب تفاسیر و دیگر کتب اهل سنت را مورد بررسی قرار داده، جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام را استخراج نماییم. امید است مقبول درگاه حق تعالی و ائمه اطهار علیهم السلام واقع شود.

والسلام علی من اتبع الهدی

حسین خاکپور

ص:18

فصل پنجم: نقش، رسالت و جایگاه اهل بیت علیهم السلام برگستره کتاب و روایات تفسیری

اشاره

ص:19

ص:20

بخش اول: جایگاه و میراث اهل بیت علیهم السلام

اشاره

ص:21

ص:22

نگاهی اجمالی به اعترافات اهل سنت

قرآن مجید، با آیات صریح و کنایات لطیف خود به جایگاه بلند امام علی علیه السلام و اهل بیت پیامبر، علیهم السلام، اشاره دارد.

گاهی امیرالمؤمنین علیه السلام را «نبأ عظیم»، «صراط مستقیم»، «سابق بالخیرات»، «من عنده علم الکتاب»، «مؤمن بالله»، «مجاهد فی سبیل الله»، «حبل الله»، «عروة الوثقی»، «اذن واعیه»، «کسی که خدا سینه او را برای اسلام گسترش داده» و «کسی که جان خویش را در برابر مرضات خدا می فروشد» می نامد.

گاهی نیز از آن حضرت و فرزندانش با عنوان هایی چون: «صادقون»، «مطهرون»، «فائزون»، «متوسمین» «راسخون فی العلم» «سابقون»، «مقربون»، «متقون»، «خاشعون»، «مصطفون»، «ابرار»، «اولوالامر»، «اهل الذکر»، «وارثان کتاب»، «آیات»، «نذر»، «امت هادی به حق»، بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ ، (1)خَیْرُ الْبَرِیَّةِ 2 و أُولُوا الْأَلْبابِ 3 یاد می کند.(2)

ابن عباس می گوید:

«خدا در قرآن آیه ای نازل نفرمود که خطاب آن یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا باشد، جز آنکه علی

ص:23


1- (1) . سوره نور، آیه 36.
2- (4) . برای همه این موارد ر. ک: حاکم حسکانی، شواهد التنزیل؛ فیروزآبادی، فضائل الخمسه من الصحاح السته؛ بحرانی، غایة المرام؛ استرآبادی، تأویل الایات الظاهره.

علیه السلام، امیر و شریف اهل آن آیه است».(1)

نیز عکرمه از ابن عباس نقل می کند:

در قرآن آیه ای نیست که اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ داشته باشد، جز آنکه علی علیه السلام امیر و شریف آن است و کسی از اصحاب پیامبر نیست جز آنکه خدا او را در قرآن مورد عتاب خویش قرار داده، ولی علی علیه السلام را جز به نیکی یاد نفرموده است.(2)

مظهری یکی از مفسرین اهل سنت درباره مقام شامخ علی علیه السلام می نویسد:

ان علیاً کان قطب کمالات الولایة و سائر الاولیاء حتی الصحابه رضوان الله علیهم اتباع له فیمقام الولدیه؛(3) علی علیه السلام، قطب کمالات ولایت است و سایر اولیاء حتی صحابه که بهشت خدا بر آنها باد، در مقام ولایت پیروان او هستند.

او سپس در تأیید سخن خود، فرموده رسول الله صلی الله علیه و آله را می آورد که ایشان در حقّ علی علیه السلام فرمودند: «انا دار الحکمه و علی بابها» و در جایی دیگر فرمودند: «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب».(4)

ص:24


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 64.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 30؛ متقی هندی، کنز العمال، ج 15، ص 94؛ قندوزی حنفی، ینابیع الموده، ص 126، ذیل آیه مجادله.
3- (3) . تفسیر المظهری، ج 4، ص 37.
4- (4) . همان، ج 4، ص 38، این حدیث در حد تواتر نقل شده است، برخی از مصادر آن عبارتند از: تفسیر ثعلبی، ص 124؛ تاریخ بغداد، ج 2، ص 377، رقم 887 و ج 4، ص 348 و ج 7، ص 173 و ج 11، صص 48-50؛ مناقب خوارزمی، فصل 7، ص 83، ح 69؛ فصل 4؛ مقتل الحسین، ج 1، ص 43؛ کفایة الطالب، باب 57 صص 220-222؛ فردوس الاخبار، باب الف، ج 1، ص 79، ح 109؛ مستدرک علی الصحیحین، ج 3، صص 126-127؛ تلخیص مستدرک، ذهبی، ج 3، ص 126؛ تاریخ دمشق، ج 2، صص 424-279، ح 991-1006؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 104، ح 122؛ اسدالغابه، ج 4، ص 22؛ تهذیب التهذیب، ترجمه عبدالسلام بن صالح، ج 6، ص 320 و ج 1، ص 432؛ الکامل، ابن عدی، ج 1، ص 190؛ تاریخ خلفا، ترجمه علی علیه السلام، ص 159 (هذا حدیث حسن علی الصواب)، (صحیح کما قال)؛ مجمع الزوائد، ج 9،

ما بر این اعتقادیم که هر چه برای علی علیه السلام سزاست برای اهل بیت علیهم السلام نیز جاری و ساری است.

فخر رازی و زمخشری هر دو در تفاسیر خود آورده اند که اهل بیت، حداقل در پنچ چیز با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مساوی اند.

نخستین مورد از پنچ امر، سلام است؛ فرمود: «السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته» و برای اهل بیت آن حضرت فرمود: سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ 1 .

دوم اینکه در تشهد نمازها و در غیر تشهد، صلوات بر رسول صلی الله علیه وآله وسلم و بر آلش مقرر داشته و در غیر تشهد به جهت حدیث نهی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از صلوات دم بریده.

سوم، اینکه در پاکیزگی، چنانکه فرمود: ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی ؛ (1)«ای طاهر ما قرآن را بر نازل نکردیم که مشقت بر تو باشد برای اهل بیت» و نیز فرمود: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ؛ (2)«خداوند اراده فرمود تا از شما پلیدیرا به برد و پاک گرداند شما را [اهل بیت]».

چهارم، فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود: صدقه حلال نیست برما آل محمد (برمن و برآل من).

ص:25


1- (2) . سوره طه، آیه 2.
2- (3) . سوره احزاب، آیه 33.

پنجم، فرموده خدا: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ ؛ (1)«بگو اگر دوست میدارید خدا را پیروی کنید مرا، خدا دوست میدارد شما را» و برای اهل بیت فرمود:

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی 2 ؛ «بگو من اجر و مزدی از شما برای رسالتم نمی خواهم جز محبت و مودت به ذی القربی [خویشانم]».(2)

ابن عباس می گوید:

«آنچه درباره علی علیه السلام از کتاب خدا نازل شده، درباره هیچ کس نازل نشده است».(3)

و همو گفته است: «درباره علی علیه السلام سیصد آیه نازل شده است».(4)

مجاهد نیز می گوید:

«نزل فی علی سبعون آیة لم یشر که فیها احد»؛(5) درباره علی علیه السلام هفتاد آیه نازل شده که هیچ کس در آنها با او شریک نیست.

امام علی علیه السلام بنا بر روایت عامه و خاصه خودشان فرمودند:

نزل القرآن ارباعا، ربع فینا و ربع فی عدونا و ربع سنن و امثال و ربع فرائض و احکام و لنا کرائم القرآن؛(6)

ص:26


1- (1) . سوره آل عمران، آیه 31.
2- (3) . ینابیع الموده؛ باب پنجم، ص 97؛ تفسیرفخر رازی، ذیل إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یصَلُّونَ... و ج 26، ص 162 و ذیل سوره شوری، آیه 23.
3- (4) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 52.
4- (5) . همان؛ ینابیع الموده، ص 126.
5- (6) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 57 و 62.
6- (7) . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 24، ص 305 به نقل از: کراجکی، کنز الفوائد؛ ینابیع الموده، ص 126.

قرآن، بر چهار گونه نازل شده است (آیات قرآن چهار دسته اند): یک چهارم آن درباره ما، یک چهارم درباره دشمنان ما و یک چهارم آداب و مثل ها و یک چهارم درباره واجبات و احکام است، و فرازهای بلند قرآن (کرائم القرآن) از آن ماست.

روایاتی نزدیک به این مضمون از امام علی علیه السلام و دیگر امامان معصوم علیهم السلام رسیده است.

از این روست که اهل بیت علیهم السلام و آیات نازل درباره ایشان مورد توجه و نظر ویژه مصنفان و مفسران و محدثان، اعم از شیعه و سنی، قرار گرفته و جایگاه مهمی نزد ایشان داشته است.

در این گونه تألیفات، خصوصاً در قرون اولیه ده ها کتاب با عنوان هایی چون: «ما نزل فی علی علیه السلام» یا «ما نزل فی اهل البیت علیهم السلام» به چشم می خورد که بزرگانی چون: ثقفی (م 283)، حبری (م 286)، ابن شمون (قرن 4)، فرات کوفی (قرن 4)، ابن ابی الثلج بغدادی (م 325)، ابن ماهیار (م 328)، جلودی بصری (م 332)، ابوالفرج اصفهانی (م 356)، خیبری (م 376)، مرزبانی (م 378)، جوهری (م 401)، شیخ مفید (م 413)، حافظ ابونعیم اصفهانی (م 430)، حاکم حسکانی (قرن 5) ابن فحام نیشابوری (م 458)، ابن بطریق (م 600) و دیگران به تصنیف آنها همت گمارده اند.

صدها مورخ و محدث و مفسر نیز در موسوعه های تفسیری و روایی و تاریخی خود کم و بیش به نقل روایات اسباب نزول وارده درباره امام علی و اهل بیت علیهم السلام پرداخته اند.

سلام و درود بر اهل بیت علیهم السلام در قرآن
1. کیفیت صلوات در سوره احزاب

غالب مفسرین اهل سنت ذیل آیه:

إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً1

ص:27

روایاتی را در کیفیت فرستادن صلوات بر محمد و آل او علیهم السلام بیان نموده اند که نقطه مشترک تمامی آنها همراه بودن لفظ «آل محمد» در کنار اسم مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می باشد. در ادامه برخی از این روایات را از نظر می گذرانیم.

1. سیوطی در درالمنثور می گوید:

واخرج سعید بن منصور و عبد بن حمید و ابن ابی حاتم و ابن مردویه عن کعب بن عجره رضی الله عنه قال: لما نزلت إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً قلنا: یا رسول الله قد علمنا السلام علیک فکیف الصلاة علیک؟ قال: «قولوا: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، کما صلیت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم انک حمید مجید، بارک علی محمد و علی آل محمد، کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم، انک حمید مجید».(1)

سیوطی در موارد مختلف، کیفیت صلوات را به اشکال زیر نقل نموده است:

الف) به سند ابن عباس از رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم:

قولوا: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، کما صلیت علی ابراهیم وآل ابراهیم، انک حمید مجید، و ارحم محمداً و آل محمد کما رحمت آل ابراهیم، انک حمید مجید، و بارک علی محمد و علی آل محمد، کما بارکت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم، انک حمید مجید.

ب) به سند ابراهیم از رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم:

«قولوا: اللهم صل علی محمد عبدک و رسولک و اهل بیته کما صلیت علی

ص:28


1- (1) . درالمنثور، ج 6، ص 646؛ معالم التنزیل فی هامش تفسیر الخازن، ج 5، ص 225؛ تفسیر فخر رازی، ج 25، ص 226؛ فردوس الاخبار، ج 1، ص 282؛ نور الابصار، ص 232؛ صواعق المحرقه، ص 143؛ تفسیر قرطبی، ج 14، ص 233؛ معالم التنزیل، (دارالکتب العلمیه، بیروت 1414)، ج 3، ص 74؛ آلوسی، روح المعانی، ج 22، ص 77، (ذیل آیه، سه روایت)؛ تفسیر طبری، ج 22، ص 43؛ حدیث کعب بن عجزه، ابن عباس، ابراهیم، قتاده، عبدالله بن بشر بن مسعود الانصاری. برای مطالعه بیشتر ر. ک: فصل فضایل (ذیل احزاب، آیه 56).

ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید، و بارک علی محمد و علی آل بیته کما بارکت علی آل ابراهیم انک حمید مجید».

ج) به سند طلحه بن عبدالله:

«قل: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، کما صلیت علی ابراهیم انک حمید مجید، و بارک علی محمد و علی آل محمد، کما بارکت علی ابراهیم انک حمید مجید».

د) به سند ابوهریره:

سألوا رسول الله صلی الله وآل علیه و سلم کیف نصلی علیک؟ قال: «قولوا اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، و بارک علی محمد و علی آل محمد، کما صلیت و بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم فی العالمین انک حمید مجید. و السلام کما قد علمتم».(1)

سیوطی پس از نقل احادیث مختلف در این زمینه از زبان راویان متفاوت به فضیلت صلوات بر رسول خدا و آل او علیهم السلام می پردازد.

2. حدیث کعب بن عجزه در کتاب های بسیاری مثل هم نقل شده است؛ مثلاً در صحیح مسلم چنین می خوانیم: «کعب بن عجزه» روایت کرده که گفت: گفتیم: ای رسول خدا دانستیم که چگونه به تو سلام بدهیم، حال بفرما چگونه به تو صلوات بفرستیم؟ پیامبر فرمود: بگویید: «اللهم صل علی محمد کما صلیت علی ابراهیم انک حمید مجید اللهم بارک علی محمد وآل محمد کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید».(2)

3. آلوسی نیز پس از نقل های متفاوت می گوید:

بارزی گفته است: «ان الافضل: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد افضل صلواتک و عدد معلموماتک».

ص:29


1- (1) . درالمنثور، ذیل آیه، ج 6، صص 647-650. او با بیش از سی طریق این حدیث را نقل می کند که فقط در یک مورد ازواج (همسران پیامبر) را هم داخل حدیث نموده است.
2- (2) . صحیح مسلم، ج 1، ص 305 (طبع بولاق مصر، 1290 ه -).

او در ادامه از قول ابن مسعود نقل می کند که هرگاه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سلام می فرستید، پس به بهترین صورت بیان کنید که چنین است:

«اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید».(1)

4. قرطبی نیز صحیح ترین وجه را چنین بیان می کند:

«اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم فی العالمین انک حمید مجید».(2)

5. بخاری در کتاب دعوات، باب صلوات علی النبی، به سند خود از عبدالرحمان بن ابی لیلی روایت کرده که گفت:

کعب بن عجزه مرا دید و گفت که می خواهی هدیه ای به تو بدهم؟ روزی رسول خدا صلی علیه و آله وسلم بر ما وارد شد. عرض کردیم: یا رسول الله، فهمیدیم که چگونه به تو سلام کنیم، حال بفرمایید که چگونه صلوات بفرسیم؟ فرمود: بگویید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد.. الخ».(3)

باز بخاری در صحیحش به سند خود از «ابو سعید خدری» روایت کرده است که گفت:

گفتیم ای رسول خدا، این سلام است [که فهمیدیم] پس چگونه برتو صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگویید: «اللهم صل علی محمد عبدک و رسولک کما صلیت علی آل ابراهیم و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی آل ابراهیم».(4)

بخاری در جاهای مختلف این روایت را نقل کرده است.(5)

ص:30


1- (1) . روح المعانی، ج 22، ص 83 ذیل آیه.
2- (2) . تفسیر قرطبی، ج 14، صص 233-235.
3- (3) . صحیح بخاری، ج 6، ص 27. (طبع مصر، سال 1320 ه).
4- (4) . همان.
5- (5) . همان و ج 4، ص 146.

6. حمیدی نیز در کتاب «الجمع بین الصحیحین» از مسند ابی مسعود عقبة بن عمرو انصاری روایت کرده که گفت:

روزی رسول خدا صلی علیه وآله وسلم بر ما وارد شد؛ در حالی که ما در مجلس سعد بن عباده نشسته بودیم. بشیر، پسر سعد عرض کرد: یا رسول الله به حکم قرآن کریم، ما مأمور شدیم بر تو صلوات بفرستیم، پس چگونه بفرستیم؟ رسول خدا سکوت کرد، آن قدر که گفتیم ای کاش بشیر این سؤال را نکرده بود، آنگاه رسول خدا فرمود: بگویید: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی آل ابراهیم فی العالمین انک حمید مجید».(1)

7. ثعلبی نیز به سند خود در تفسیر آیه:

إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً2

روایت کرده که گفت:

گفتیم: ای رسول خدا طرز سلام دادن بر تو را دانستیم، پس چگونه بر تو صلوات بفرستیم؟ فرمود بگویید: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید و بارک علی محمد و آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید».(2)

8. ابن حجر هیثمی در «صواعق المحرقه» می نویسد:

آیه شریفه: إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً را باید دومین آیه درباره اهل بیت دانست، زیرا از «کعب بن عجزه» روایت صحیح شده که گفت: وقتی این آیه بر رسول خدا صلی علیه وآله وسلم نازل شد, عرض کردیم: طریقه سلام دادن بر تو را دانستیم، بفرما چگونه بر شما اهل البیت صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگویید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد تا آخر».

ص:31


1- (1) . ر. ک: احقاق الحق، ج 9، ص 566.
2- (3) . تفسیر ثعلبی، ج 5, ص 130.

پس از این سؤال اصحاب بعد از نزول آیه و پاسخ آن جناب به روشنی استفاده می کنیم که امر در آیه به صلوات بر همه اهل بیت بوده و غیر رسول خدا صلی علیه وآله وسلم نیز مندرج در آیه بوده اند، چه اگر غیر این بود، اصحاب نباید پرسیده باشند که چگونه بر تو صلوات بفرستیم و رسول خدا صلی علیه وآله وسلم هم آن طور جواب نمی داد. و از جواب پیامبر می فهمیم که آن جناب سایر اهل بیت را هم قائم مقام خود قرار داده، و همین طور هم هست برای اینکه منظور از صلوات بر پیغمبر احترام و تعظیم اوست و تعظیم اهل بیت او نیز تعظیم اوست، و به همین جهت در داستان کساء وقتی آنان را داخل کساء کرد، عرض کرد:

«اللهم انهم منی و انا منهم؛ بارالها اینان از من هستند و من از ایشانم». خدایا، پس صلوات و رحمت و مغفرت و رضوان خود را شامل حال من و ایشان بکن. و معلوم است که اگر خدا خواسته باشد این دعا را در حق آن حضرت مستجاب کند، باید بر آل او هم صلوات فرستاده و از مؤمنین نیز خواسته باشد که بر او و هم بر آل او صلوات بفرستند. این بود گفتار ابن حجر.(1)

از کلام ابن حجر برمی آید که آیه شریفه به عنوان استجابت دعای اصحاب کساء نازل شده است. در حدیث کساء دیدیم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بعد از داخل کردن امام علی، حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام در درون کساء دعا کرد و از خدا خواست که صلوات خود را بر آنان اختصاص دهد. متقضای استجابت دعا هم همین است که هم بر خود او و آل او صلوات بفرستند و هم از مؤمنان بخواهد که بر او و آل او صلوات بفرستند.

9. فخر رازی هم بعد از نقل کلام ابن حجر می گوید:

آل رسول در پنج مزیت با آن حضرت برابرند. اول در سلام که در نماز می گوییم: «السلام علیک ایها النبی» و خدا فرمود: سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ دوم در صلوات بر او که باید بر او و اهل بیتش سلام فرستاد. سوم در طهارت که خدا فرماید: (طه) یعنی ای طاهر، آن وقت در جای دیگر اهل بیتش را هم شرکت داده و فرموده: وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً . چهارم در اینکه صدقه بر آن حضرت حرام است و بر اهل

ص:32


1- (1) . ابن حجر، صواعق المحرقه، ص 78.

بیتش نیز حرام است. پنجم در محبت که یک جا می فرماید: فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ و جای دیگر فرموده: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی .(1)

اما بسیار عجیب است که با وجود این همه روایاتی که درباره کیفیت صلوات بر محمد صلی علیه وآله وسلم در کتب صحاح آنها وارد شده، ولی آنها هنگام فرستادن صلوات بر پیامبر صلی علیه وآله وسلم از گفتن لفظ (آل) امتناع می ورزند و تنها می گویند: «صلی الله علیه وسلم». این موضوع، جز عناد زشت و جهالت روشن، چیزی دیگر نیست. من بسیاری از کتب آنها را دیده و به گفت و گوهای آنها گوش داده ام. جایی ندیده ام به همراه پیامبر صلی علیه وآله وسلم، بر آلش نیز صلوات بفرستند، جز خاتمه بعضی از کتابها؛ با وجود اینکه این حدیث در تمامی کتب صحاح اهل سنت نقل شده است؛ از جمله:

بخاری، ج 3؛ کتاب التفسر، باب 452، ص 489، ح 1222، ح 4؛ کتاب الدعوات، باب 734 ص 434، ح 1224.

مسلم، ج 1، کتاب الصلوه، باب 17، ص 386، ح 406 و 405، (مؤسسه عزالدین للطباعه و النثر).

نسائی، ج 2، باب کیفیت الصلاة علی النبی، ص 47.

الترمذی، ج 2، باب 20، من ابواب الصراق، ص 302، ح 483.

ابن ماجه، ج 1، باب الصلاة علی النبی، باب 25، ص 203، ح 904.

ابو داوود، ج 1، باب الصلاة علی النبی، ص 207، ح 978، 977 و 976.

الدارمی، ج 1، باب الصلاة علی النبی، ص 356، ح 1363 و 1342.

2. عدم پذیرش نماز بدون درود بر محمد و آل محمد صلی علیه وآله وسلم

این قسمت را نیز با اقوالی از علمای اهل سنت پی می گیریم:

الف) ابن حجر ذیل آیه: إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ... اظهار می دارد:

از کعب بن عجزه به حدیث صحیح، روایت شده، هنگامی که آیه مزبور نازل شد، گفتیم: یا رسول الله! بیش از این دانستیم چگونه بر شما «سلام» کنیم، اینک

ص:33


1- (1) . فخر رازی، تفسیر کبیر، ذیل سوره احزاب، آیه 56.

می خواهیم بدانیم چگونه باید بر شما درود و صلوات بفرستیم. رسول خدا صلی علیه وآله وسلم فرمود:

هنگام درود بر من، بگویید: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد...». در روایت «حاکم نیشابوری» آمده، پرسیدند: چگونه بر شما اهل بیت درود بفرستیم؟ فرمود: بگویید: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد...». حاکم گفته سؤالی که مردم مطرح کرده، به عرض رسول خدا صلی علیه وآله وسلم رسانیدند، پس از نزول آیه مزبور بود و پاسخی که رسول اکرم صلی علیه وآله وسلم داده که بگویید: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد...»، دلیل آشکاری است که دستور درود فرستادن بر اهل بیت پیغمبر صلی علیه وآل وسلم و خاندان دیگر او، مراد و منظور آیه بوده است. و اگر اهل بیت پیغمبر صلی علیه وآله وسلم مصداق آیه منظور نباشند، از درود فرستادن بر اهل بیت پیغمبر صلی علیه وآله وسلم، آن هم به دنبال نزول آیه، سؤال نمی کردند و رسول خدا صلی علیه وآله وسلم هم به آنها چنان پاسخی که یادآوری شد، نمی داد، و از آنجا که به آنها این گونه پاسخ داده، دلیل بر آن است که درود بر «اهل بیت» مصداق آیه بوده و یکی از افراد مأمور به به شمار می آیند. همچنین پیغمبر اکرم صلی علیه وآله وسلم هم، خانواده خود را مقام نفس خود، قرار داده و درود بر آنان را لازم دانسته است؛ به دلیل آنکه منظور از درود فرستادن بر پیغمبر صلی علیه وآله وسلم، رعایت مقام آن حضرت است و اهل بیت پیغمبر صلی علیه وآله وسلم هم، از آن عظمت برخوردارند. این است که پیغمبر اکرم صلی علیه وآله وسلم هنگامی که «اهل بیت» پیغمبر صلی علیه وآله وسلم، در زیر کسا قرار گرفتند، فرمود: پروردگارا! اینان «اهل بیت» من می باشند و از من به شمار می آیند و من هم، از آنها هستم. اینک، درود و رحمت و بخشش و خرسندی خودت را برای من و ایشان نصیب فرما. مقتضای استجاب دعای مزبور، آن است که خدای تعالی اهل بیت رسول اکرم صلی علیه وآله وسلم را در درود بر او، هم ردیف نبی گرامی صلی علیه وآله وسلم قرار داده و از مؤمنان بخواهد تا همراه با پیغمبر اکرم صلی علیه وآله وسلم برآنان نیز درود بفرستند.(1)

ص:34


1- (1) . صواعق المحرقه، ص 87. نیز برای مطالعه بیشتر ر. ک: فضایل الخمسه من الصحاح السته، ترجمه شیخ محمد باقر ساعدی، صص 325-398.

ب) وهبة الزحیلی صاحب تفسیر المنیر ذیل آیه مودت مصادیق نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را چنین معرفی می کند:

وهم کما جاء فی بعض الاحادیث علی، فاطمة، الحسن و الحسین فمراعاة قرابتهم و حبهم و احترامهم واجب بالنص القرآنی المذکور، لذا شرع الدعاء لهم فی خاتمة التشهد فی الصلاة، و هو منصب عظیم و هو قوله: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد و ارحم محمدا و آل محمد و هذا تعظیم لم یوجد فی حق غیر الآل ممایدل علی ان حب آل محمد واجب؛(1)

آنها هم چنانکه در برخی احادیث بیان شده امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند، و مراعات قرابت، دوستی و احترامشان بنابر نص قرآن برهمگان واجب است، این گونه است که خداوند در انتهای تشهد نماز، دعا و سلام برآنها را تشریع نموده و این منصبی عظیم و شأنی والاست، دعا این است «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد» و این تعظیمی است که در حقّ غیر آل محمد علیهم السلام یافت نمی شود و دلیلی است (محکم) بروجوب محبت آل محمد علیهم السلام.

او سپس خلاصه ای از سخن زمخشری را درباره دوستی آل محمد علیهم السلام می آورد و کلام خود را با گفته امام شافعی در این مورد ختم می کند.

ج) ابن کثیر ذیل آیه مودت پس از بیان روایات صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام می گوید:

ومن ههنا ذهب الشافعی رحمه الله الی ان یحب علی المصلی ان یصلی علی آل رسول الله فی التشهد...؛(2) بدین سبب است که شافعی صلوات فرستادن بر پیامبر و آل او را در آخر تشهد واجب دانسته است.

ابن کثیر در تکمیل این سخن می گوید: «فانّا قد روینا وجوب ذلک؛ ما وجوب صلوات و سلام بر رسول خدا و آلش علیهم السلام را در نماز روایت نموده ایم».

ص:35


1- (1) . تفسیرالمنیر، ج 25، ص 57.
2- (2) . ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 5، صص 494-500.

او حدیث درود فرستادن بر رسول الله صلی الله علیه و آله را به روایت اشخاص ذیل می داند:

ابن مسعود، ابو مسعود البدری، جابر بن عبدالله، از صحابه و شعبی و امام باقر علیه السلام و مقاتل بن حیان از تابعین.

ابن کثیر در ادامه کلام خود می گوید کسانی سلام و درود بر رسول الله و آل او را واجب می دانند، از جمله: «البندنیجی، سلیم الرازی و صاحبه نصر ابن ابراهیم المقدسی، و نقله امام الحرمین و صاحبه الغزالی قولاً عن الشافعی».

ابن کثیر مانند غالب مفسرین کلام خود را با احادیث فضیلت صلوات بر رسول الله صلی الله علیه و آله ختم می کند. این گونه احادیث، نشان از جایگاه والای «سلام بر محمد و آلش» در شریعت اسلام دارد، چون همگان اتفاق دارند که هنگام فرستادن درود بر محمد صلی الله علیه و آله وسلم باید بر آل او هم سلام و درود فرستاد. اینک از روایات بی شماری که در این باب وارد شده به ذکر چند نمونه به نقل از ابن کثیر بسنده می کنیم.

الف) ان ابخل الناس من ذکرت عنده فلم یصل علی؛ رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند:

بخیل ترین مردم کسی است که من را نزد او یاد کنند و او بر من سلام نفرستد.

ب) اولی الناس فی یوم القیامة اکثرهم علی صلوة؛ اولین کسانی که روز قیامت به من ملحق می شوند، کسانی هستند که بر من بسیار درود و سلام می فرستند.

ح) ان جبرئیل علیه السلام قال لی الا اشرک ان الله عزوجل یقول: من صلی علیک صلیت علیه ومن سلم علیک سلمت علیه؛(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: جبرئیل به من گفت: خداوند فرموده هر کس بر تو درود فرستد من هم بر او درود می فرستم و هر کس بر تو سلام دهد من هم به او سلام می دهم.

ص:36


1- (1) . همان، ج 5، صص 500-504.

این روایات، متضمن این است که پیامبر در تعظیم صلوات، «آل» خود را مثل نفس خود قرار داده است.

فقیه شافعی ابن مغازلی در روایتی که از «تنوخی» نقل کرده گفته: «ان الصلاة علی النبی وآله فریضه فی الصلاة؛ صلوات بر پیامبر و آلش در نماز واجب است». و نیز ابوحنیفه گفته: «الصلاة علی النبی و آله فریضه فی الصلاة».(1)

د) مظهری یکی دیگر از مفسرین اهل سنت می گوید:

ابی مسعود الانصاری، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و (آله) وسلم: من صلی صلاة و لم یصل فیها علی و علی اهل بیتی لم یقبل منه؛(2) ابومسعود انصاری می گوید: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هر کس نماز گزارد و در آن، بر من و اهل بیتم سلام نفرستد از او قبول نمی شود.

مظهری در ادامه می گوید:

این حدیث را ابن جوزی از طریق دارقطنی روایت کرده، و می گوید: در سند آن جابر جعفی ضعیف است، اما حاکم و بیهقی روایت دیگری از یحیی بن السباق از طریق ابن مسعود نقل نموده اند که «اذا تشهد احدکم فلیقل اللهم صل علی محمد و علی آل محمد و بارک علی محمد و علی آل محمد و ارحم محمد و آل محمد کما صلیت و بارکت و ترحمت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم انک حمید مجید».(3)

لازم به ذکر است که ابن غضائری درباره جابر بن یزید جعفی که از یاران امام باقر و امام صادق علیهما السلام است می گوید:

«الکونه ثقة فی نفسه؛ در وثاقت شخصی جابر تقریباً تردیدی نیست».

اگر عده ای در روایات او تردیدهایی نموده اند به خاطر وجود اشخاصی مثل عمرو بن ثمره و مفضل بن صالح در سند احادیث اوست چرا که اینها افراد مورد اعتمادی نیستند. اما آنچه

ص:37


1- (1) . فضائل الخمسه، ج 1، صص 352-398؛ ابن مغازلی، المناقب، ذیل سوره احزاب، آیه 56.
2- (2) . تفسیر المظهری، ج 7، ص 375 (ذیل سوره احزاب، آیه 56).
3- (3) . همان، ج 7، صص 376-387 (روایت کعب بن عجزه).

که اینجا بیان شده این است که خود جابر ضعیف می باشد (سخن ابن جوزی) ولی چنین چیزی ثابت نشده، مگر اینکه بگوییم چون او شیعی است ابن جوزی او را ضعیف دانسته؛ در حالی که این دلیل قانع کننده ای نیست.(1)

البته روایت های صحیح دیگری این روایت را تقویت می کند. از این رو در ادامه نام کسانی را ذکر می کنیم که قائل اند با نفرستادن سلام و درود بر آل محمد علیهم السلام در تشهد، نماز باطل است:

1. قاضی عیاض، الشفاء، ج 2، ص 2.55. الصواعق المحرقه، ص 22 (ط عبداللطیف، مصر) 3. محمد بن عثمان البغدادی، المنتخب من الصحیحین، ص 4 4. شارق الانوار، ص 92 (ط مصر) 5. بیهقی، سنن، ج 20، ص 371 (حیدرآباد) 6. سخاوی، قول البدیع، ص 126 (حلب) 7. ابن حجر هیتمی، الدرالمنضور، ص 8.12. علامه باکثیر الحضری، وسیلة المآل، ص 72 (دمشق) 9. النبهانی، انوار المحمدیه، ص 428 (بیروت) 10. عبدالحفیظ الفهری، الآیات و البینات، ص 148 (ط رباط) 11. ولی الله بن الشیخ عبدالرحیم، الحجة البالغه، ج 1، ص 12 (ط المنیریه، قاهره) 12. ارحج المطالب، ص 218 (ط لاهور) 13. ینابیع المودة، ص 14.192. ابوبکر الحضرمی، رشحة الصادی، ص 31، حدیث امام محمد باقر قال الامام ابوجعفر محمد الباقر ابن علی بن الحسین رضی الله لو صلیت صلوة لم اصل فیها علی النبی صلی الله و آله و سلم و لا علی اهل بیته لرأیت انها لم تتم (ط قاهره) 15. المستدرک، ج 1، ص 169 (ط حیدر آباد) 16. ذهبی، تلخیص المستدرک، ج 1، ص 269 (ذیل مستدرک) 17. مجمع الزوائد، ج 2، ص 144 (ط القدسی قاهره) 18. خازن، تفسیر لباب التأویل، ج 4، ص 100 (ط قاهره) 19. قسطلانی، ارشاد الساری، ج 7، ص 20.365. ابن قیم جوزی، الصلاة حکم تارکها، ص 171 (ط الامام ف قاهره) 21. السخاوی، القول البدیع، ص 27.

برای مطالعه بیشتر در مورد إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ و صلوات بر پیامبر و آل پیامبر علیهم السلام به منابع ذیل مراجعه فرمایید:

ص:38


1- (1) . برای مطالعه درباره او ر. ک: جامع الرواة اردبیلی، ج 1، ص 144؛ محمود دریاف نجفی، المعجم الموحد، ج 1، ص 170؛ رجال نجاشی، ص 128؛ الفهرست طوسی، ص 45؛ رجال طوسی، ص 111؛ اختیار الکشی، رقم 335 و 348؛ الخلاصه، ج 1، ص 35.

صحیح بخاری، ج 4، ص 146 و ج 8، ص 77 و ج 6، صص 120-121 (ط الابیربه مصر)؛ مسند طیالسی، ص 142 (ط حیدر آباد)؛ سنن دارمی، ج 1، ص 309 (دمشق)؛ سنن نسائی، ج 1، صص 189-190 (میمنیه مصر)؛ جامع البیان طبری، ج 22، صص 23، 43، 44 (ط الحلبی مصر)؛ ابن حزم، المعلی، ج 4، ص 135 (قاهره)؛ موضوع اوهام، ج 2، ص 468 (ط حیدر آباد)؛ تاریخ بغداد، ج 6، ص 216 (ط قاهره)؛ سنن بیهقی، ج 2، صص 146، 147، 378 (ط حیدرآباد)؛ الساعاتی، بدایع المنن، ج 1، ص 92 (ط قاهره)؛ النمیری، الاعلام بفضل الصلاة علی النبی، صص 5-29 (ط حلب)، ابن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج 6، ص 418 (ط المکتب الاسلامی، دمشق)؛ مشکل الآثار، ج 3، صص 71 و 98 (ط حیدرآباد)؛ بغوی، معالم التزیل، ج 5، صص 225-226 (ط قاهره)؛ السخاوی، القول البدیع، صص 25، 27، 28 (حدیث امام حسین) 29 و 30 (ط حلب)؛ تفسیر ثعلبی، ذیل آیه؛ ذخائر العقبی، ص 19 (ط قاهره)؛ منهاج السنه، فصل 4، ص 65 (ط قاهره)؛ تاریخ ابن عساکر، ج 4، ص 450؛ ارشاد الساری للقسطلانی، ج 5، ص 428 و ج 7، ص 365 و ج 9، ص 244 (ط مصر)؛ نظم دررالسمطین، ص 45 (ط مطبقه القضاء)؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن، ج 8، صص 114، 115، 118 (ط بولاق مصر)؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 1، ص 172 (ط مصر)؛ فتح الباری، ج 8، ص 432 (ط مصر)؛ بدرالدین العینی، عمدة القاری، ج 15، ص 264 (ط المنیریه مصر)؛ تفسیر خازن، ج 5، ص 225 (قاهره)؛ الیافعی، الارشاد و التطریز، ص 236 (قاهره)؛ سیوطی، الجامع الصغیر، ص 219 (ط مصر)؛ ابن قیم جوزی، اعلام الموقعین، ج 4، ص 309 (ط السعاده، قاهره)؛ ابن حجر الهیتمی، الدر المنضور، صص 12 و 15؛ المختصری من المختص، ج 1، ص 54 (ط حیدر آباد)؛ الطبقات الشافیعه الکبری، ج 1، ص 95 و ج 2، ص 152 (ط القاهره)؛ سمرقندی، تنبیه الغافلین، ص 148 (ط قاهره)؛ النویری، نهایة الارب، ج 5، ص 308 (ط قاهره)؛ فتح البیان، ج 7، ص 313؛ الفتح الکبیر، ج 1، ص 129 و ج 2، ص 304 و ج 2، ص 190 (ط مصر)؛ آلوسی، الاغتراب، ص 112؛ آلوسی، الانوار المحمدیه، ص 423؛ منتخب الصحیحین، ص 129 (ط مصر)؛ تفسیر الوصول، ج 1، ص 233 (ط لکهنو)؛ ارحج المطالب، صص 111 و 317 و ج 3، ص 288 و ج 5، ص 50 و ج 3، ص 101؛ البیان و التعریف، ج 2، ص 134 (ط حلب)؛ الاتحاف زبیدی، ج 3، ص 78 (ط مصر)؛ موطأ مالک، ج 1، ص 137 (ط الحلبی مصر)؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 16 (ط محمد علی صبیح مصر)؛ ابن الابار البلنسی، المعجم، ص 53؛ احمد القدوسی، سنن الهدی، ص 56؛ عبدالکریم الرافعی، التدوین، ج 1، ص 90؛ ابن عبدالبر، تجرید التمهید، ص 185 (ط قاهره)؛ سیوطی، بغیة

ص:39

الوعاة، ص 443 (ط قاهره)؛ محمد بن اطفیش، شامل الامل و الفرع، ص 105 (ط قاهره)؛ علامه ساعاتی، بدایع المنف، ج 1، ص 90 (ط قاهره)؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج 2، رقم 1، ص 350 (ط حیدر آباد)؛ قاضی عیاض، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج 2، صص 60-61 (ط آلاستانه)؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج 1، ص 547 (ط مصطفی محمد، مصر)؛ شهاب الدین احمد الابشهی؛ المستطرف، ج 2، ص 268 (ط قاهره)؛ الدینوری؛ عمل الیوم و اللیلة، ص 103 (ط حیدرآباد الدکن)؛ حمیدی، الجمع بین الصحیحین، ج 2، ص 502؛ الکازردنی، المنتقی فی سیره المصطفی، (روایت ابی سعید الخدری)؛ سیوطی، ذیل اللئالی، ص 153 (ط لکهنو)؛ الشیخ عبدالحفیظ الفهری، آی ات و البینات، صص 240، 248 (ط المطبعة الرظیه)؛ مسند احمد، ج 1، ص 162، به طریق مختلف؛ الذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 133 (ط دارالمعارف، مصر)؛ نووی، شرح صحیح مسلم، ج 4، ص 124 (ط قاهره)؛ نووی، الاذکار، ج 6، صص 40، 77، 323؛ الزبیدی، تاج العروس، ج 7، ص 105 (ط قاهره). حدیث مذکور به 45 شکل روایت شده است (ر. ک: ملحقات احقاق الحق، صص 606-611).

3. مصادیق آل یاسین در قرآن کریم

از جمله آیاتی که سلام و درود بر آل محمد علیهم السلام را به مسلمانان تذکر می دهد این آیه است:

سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ 1

غالب مفسرین اهل سنت ذیل این آیه از ابن عباس و دیگران نقل نموده اند که مراد از آل یاسین، آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم هستند؛ از جمله طبری نقل می کند که مراد از سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ ، یعنی آل محمد و می افزاید که در تفسیر کلبی هم این حدیث نقل شده است.(1)

ص:40


1- (2) . تفسیر طبری، ج 23، ص 95 (ذیل آیه) و نیز کسانی که سَلامٌ عَلَی إِلْ یاسِینَ را اختصاص به آل محمد علیهم السلام دانسته یا آن را نقل کرده اند: ر. ک: جمال الدین محمد بن یوسف؛ نظم درر السمطین، ص 94 (ط مطبعة القضاء)؛ احمد بن عبد الوهاب النویری، نهایة الارب، ج 2، ص 338 (ط مصر)؛ السید محمد صدیق

علی علیه السلام نیز می فرمایند: «یاسین» محمد صلی الله علیه و آله است و ما «آل یاسین» هستیم.(1)

جایگاه حدیث ثقلین در تفاسیر
اشاره

خداوند متعال در جای جای قرآن از رسول گرامی اش با عنوان مفسر و روشنگر کتاب خود یاد کرده و تبیین قرآن را برای بشریت به عنوان یکی از اهداف نزول آن بر شمرده است؛ چنان که فرموده:

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ؛ (2)«و بر تو قرآن را نازل کردیم، تا برای مردم آنچه را برایشان نازل شده است روشن کنی، باشد که اندیشه کنند».

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ 3 ؛ «و قرآن را جز برای این برتو فرو نفرستادیم که] حقیقت [آنچه را اختلاف دارند برای ایشان روشن کنی».

ص:41


1- (1) . شواهد التنزیل، تحقیق شیخ محمد باقر محمودی، ج 2، صص 109-111. حدیث را از قول ابن عباس، مجاهد، و از امام صادق علیه السلام از پدرانش از علی علیه السلام و دیگران نقل نموده است.
2- (2) . سوره نحل، آیه 44.

بدین سان پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، مسئولیت عظیم و پرافتخار تفسیر و تبیین قرآن را آشکارا از آفریدگار خود دریافت نمود و هدایت بشر را از رهگذر تبیین قرآن و مفاهیم والایش دنبال کرد.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که جز به رضای خدایش سخن نمی گفت، بارها بر وجود پیوندی ریشه دار و ناگسستنی میان قرآن و اهل بیت معصومش علیهم السلام تأکید نمود و این حقیقت را در زمان های پیاپی و به مناسبت های گوناگون به گوش همگان رسانید، تا حجت را بر آنان تمام ساخته باشد.

حدیث مشهور ثقلین، از جمله ده ها سخن زرین و گهرباری است که از وجود مبارک پیامبر درباره اهل بیت علیهم السلام به یاد مانده است. سند و دلالت این حدیث، به قدری روشن است که چنانچه درباره پیوند اهل بیت علیهم السلام با قرآن، هیچ سخن دیگری از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وجود نداشت، همه حقیقت جویان را بس بود تا در برابر همتایی آنان با قرآن، فروتنانه سر تعظیم و تسلیم به زیر افکنند.

احمد بن حنبل، از پیشوایان بزرگ اهل سنت، در یک نقل، این حدیث نبوی را با اسناد به زید بن ارقم، صحابی مشهور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چنین نقل کرده است:

روزی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مجلسی بین مکه و مدینه که به غدیر خم مشهور است، در میان ما ایستاد و به ایراد خطبه پرداخت، پس از حمد و ثنای الهی و پند و اندرز به حاضران فرمود:

الا یا ایها الناس، انما بشر مثلکم، یوشک ان یأتینی رسول ربی - عزوجل - فاجیب، و انّی تارک فیکم الثقلین؛ اولهما کتاب الله - عزوجل - فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله تعالی و استمسکوا به، فحثّ علی کتاب الله و رغب فیه، ثم قال: و اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی؛(1) ای مردم! بدانید که همانا در آستانه دیدار با پروردگار هستم، و این در حالی است که دو شیء گرانبها را در میان شما

ص:42


1- (1) . روح المعانی، ج 22، ص 16؛ تفسیر ثعالبی، ج 1، ص 435؛ تفسیر المظهری، ج 8، ص 261 (ذیل آیه موده)؛ معالم التنزیل، ج 8، ص 262. برای مطالعه بیشتر ر. ک: کتاب الله و اهل بیت فی حدیث الثقلین عن مصادر اهل السنة، گروه تحقیق در مسئله امامت، (مدرسه امام باقر علیه السلام، 1422).

باقی می گذارم، نخستین آن دو، کتاب خداست که مایه هدایت و نور است، پس بدان چنگ زنید و قرآن را دریابید.

زید می گوید، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از آن که مردم را برای روی آوردن به قرآن ترغیب و تشویق نمود، فرمود:

[و شیء گرانبهای دیگری که پس از خود به جا می گذارم] اهل بیت من است و من شما را به اهل بیتم توجه می دهم و این جمله را سه بار تکرار کرد.

نقل های مختلف حدیث ثقلین

این حدیث شریف در کتب اهل سنت با عبارات و تعابیر گوناگون نقل شده که نمونه هایی را ذکر می کنیم.

1. ابن کثیر

الف) وقد ثبت فی الصحیح ان رسول الله قال فی خطبه بغدیر خم، انی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی و انهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض.(1)

ب) انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض والآخر عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیها؟ سپس می گوید: «هذا حدیث حسن غریب».(2)

ج) او همچنین ضمن حدیثی طولانی آورده است:

انی تارک فیکم الثقلین، اولهما کتاب الله تعالی فیه الهدی و النور، فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به فحث علی الکتاب الله ر غب فیه - و قال صلی الله علیه و آله وسلم - و اهل بیتی اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی.(3)

ص:43


1- (1) . تفسیر القرآن العظیم، ج 5، ص 199.
2- (2) . همان، ج 6، ص 200.
3- (3) . همان.

لازم به ذکر است این حدیث از زید بن ارقم است، ولی از پیامبر خدا روایات بسیاری وارد شده که نشان می دهد منظور از اهل بیت امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند.

د) انا تارک فیکم الثقلین، الحدیث.(1)

2. فخزر رازی

الف) از وی نقل شده است: «قال علیه السلام: انی تارک فیکم الثقلین».(2)

لازم به ذکر است استناد این جز به رازی محرز نیست و آن چنا نکه از کشف الظنون(3) بر می آید آن را «القمولی» و «القاضی شهاب الدین» کامل نموده اند.

ب) ایشان در کتاب الحصول خود نیز می آورد: انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا به کتاب الله و عترتی.(4)

3. جمال الدین قاسمی

وی نیز همان لفظی را که از فخر رازی نقل کردیم (قسمت الف) در کتاب خود آورده است.(5)

4. آلوسی

الف) وانت تعلم ان ظاهر ماصح من قوله صلی الله علیه و آله: انی تارک فیکم خلیفتین و فی روایة ثقلین کتاب الله حبل ممدود مابین السماء و الارض و عترتی اهل بیتی، انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، یقتضی ان النساء المطهرات غیر داخلات فی اهل البیت الذین هم احد الثقلین.(6)

ص:44


1- (1) . همان، ج 3، ص 492.
2- (2) . التفسیر الکبیر، ج 29، ص 112.
3- (3) . ر. ک: ج 2، ص 1756.
4- (4) . الحصول، ج 4، ص 170.
5- (5) . ر. ک: محاسن التأویل، ج 14، ص 307.
6- (6) . روح المعانی، ج 22، ص 61.

ب) انی تارک فیکم ثقلین: اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور، فخذوا بکتاب الله واستمسکوا به فحث علی کتاب الله و رغب فیه ثم قال: و اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی.

در ادامه نیز حدیثی می آورد که اهل بیت کسانی اند که صدقه بر آنها حرام است؛ البته آل علی علیه السلام، عقیل، جعفر و عباس را برمی شمارد.(1)

ج) انی تارک فیکم خلیفتین: کتاب الله عزوجل حبل ممدود ما بین السماء الارض و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.

سپس هم می گوید در این مضمون اخبار زیادی وارد شده است.(2)

5. ابوحیان اندسی

وی این حدیث را با عبارات ذیل نقل کرده است:

انی تارک فیکم الثقلین، انه لن تعمی ابصارکم ولن تضل قلوبکم و لن تزل اقدامکم و لن تقصر ایدیکم، کتاب الله سبب بینکم و بینه، طرفة بیده و طرفة بایدیکم، فاعملو بحمکمه، و آمنوا بمتشابه واحلوا حلاله و حرموا حرامه، الا و اهل بیتی و عترتی و هو الثقل الآخر فلا تسبوهم فتهلکوا.(3)

6. بغوی

الف) انی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و اهل بیتی. اذکرکم الله فی اهل بیتی.(4)

بغوی هم نقل کرده که به زید بن ارقم گفته شد اهل بیت چه کسانی هستند و او همان گفته قبلی را که در تفسیر ابن کثیر ذکر کردیم برمی شمارد.

ص:45


1- (1) . همان، ص 16.
2- (2) . همان، ج 4، ص 18.
3- (3) . بحر المحیط، ج 1، ص 24.
4- (4) . معالم التنزیل، ج 5، صص 80-81.

ب) انا تارک فیکم ثقلین اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به - فحث علی کتاب الله و رغب فیه - ثم قال: اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی.(1)

7. ثعلبی

الف) وقال النبی: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی.(2)

ب) انی تارک فیکم الثقلین خلیفتی ان اخذتم بهما لن تضلوا بعدی.(3)

قندوزی حنفی می گوید: «این حدیث را ثعلبی هم نقل نموده است».(4)

ج) انی ترکت فیکم الثقلین ان اخذتم بهما لن تضلوا، احدهما اکبر من الآخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی، الا و انهما لن یفترقا. حتی یردا علی الحوض.(5)

8. حاکم حسکانی

عن ابی جعفر: انه سأله عن قوله الله تعالی أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قال: نزلت فی علی بن ابن طالب، قلت: ان الناس یقولون فما منعه ان یسمی علیاً و اهل بیته فی کتابه؟ فقال ابوجعفر: قولوا لهم ان الله انزل علی رسوله الصلاة و لم یسّم ثلاثا و لا اربعاً حتی کان رسول الله و انزل أَطِیعُوا اللّهَ فنزلت فی علی و الحسن و الحسین و قال رسول الله: اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتی ان سألت الله ان الا یفرّق بینهما حتی یوردهما علی الحوض فاعطانی ذلک.(6)

ص:46


1- (1) . همان، ج 1، ص 517.
2- (2) . الکشف و البیان، ج 4، ص 290.
3- (3) . ینابیع المودة، ص 241.
4- (4) . همان.
5- (5) . همان، ص 32.
6- (6) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 191، ح 203.

9. خازن

الف) قال رسول الله: انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر و هو کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظرو کیف تخلفونی فیهما.(1)

ب) ألا و انیّ تارک فیکم ثقلین؛ احدهما کتاب الله هو حبل الله من اتبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی ضلالة و اهل بیتی اذکرکم الله من اهل بیتی، ثلاث مرات.(2)

ج) انی تارک فیکم ثقلین، اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور، فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به فحث علی کتاب الله و رغب فیه - ثم قال: اهل بیتی اذکرکم الله فی اهل بیتی....(3)

د) انی تارک فیکم ثقلین کتاب الله و عترتی.(4)

ه) حدیث زید بن ارقم که فردی با نام حصین از او می پرسد اهل بیت چه کسانی اند و او پاسخ می دهد.(5)

10. خطیب شربینی

الف) قال صلی الله علیه و آله وسلم: انی تارک فیکم الثقلین؛ کتاب الله عزوجل و عترتی.(6)

ب) زید بن ارقم عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم انه قال: انی تارک فیکم، کتاب الله و اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی؛ قیل لزید: فمن اهل بیتی، فقال: هم

ص:47


1- (1) . ر. ک: لباب التأویل، ج 1، ص 3.
2- (2) . همان، ص 257.
3- (3) . همان، ص 3.
4- (4) . همان، ص 212.
5- (5) . همان، ص 94.
6- (6) . تفسیر القرآن الکریم، ج 4، ص 167.

آل علی و....(1)

11. سیوطی

الف) قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما.(2)

ب) قال رسول الله: انی لکم فرط و انکم واردون علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فی الثقلین. قیل: و ما الثقلان یا رسول الله؟ قال: الاکبر کتاب الله عزوجل سبب طرفه بیدالله و طرفه بایدیکم، فتمسکوا به لن تزالوا أو لاتضلوا، و الاصغر عترتی و انهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض و سألت لهما ذاک ربی فلا تقدموهما لتهلکوا و لا تعلموهما فانهما اعلم منکم.(3)

12. عبدالحق اندلسی

الف) روی عنه رسول الله قال: انی تارک فیکم الثقلین، انه لن تعمی ابصارکم و لن تضل قلوبکم و لن تزل اقدامکم و لن تقصر ایدیکم، کتاب الله سبب بینکم و بینه، طرفه بیده و طرفه بایدیکم فاعلموا بمحکمه، و آمنوا بمتشابهه و احلوا حلاله، و حرموا حرامه، الا و عترتی و اهل بیتی، هو الثقل الآخر فلا تسبقوهم فتهلکوا.(4)

ب) وقال النبی صلی الله علیه و آله وسلم: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی.(5)

ص:48


1- (1) . همان، ج 3، ص 538.
2- (2) . درالمنثور، ج 7، ص 349.
3- (3) . همان، ج 2، ص 285.
4- (4) . المحرر الوجیز، ج 1، ص 36.
5- (5) . همان، ج 5، ص 230.

13. غسان حمدون

او درباره این حدیث شریف می گوید:

وقد ثبت فی الصحیح ان رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم، قال فی خطبته بغدیر خم انی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی و انهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض.(1)

14. جمال الدین قاسمی

الف) انی تارک فیکم ثقلین؛ کتاب الله و عترتی و انهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض.(2)

ب) الا و انی تارک فیکم ثقلین؛ احدهما کتاب الله هوحبل الله من اتبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی ضلالة و عترتی اهل بیتی.(3)

ج) انا تارک فیکم ثقلین؛ اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله واستمسکوا به فحث علی کتاب الله عزوجل و رغب فیه - ثم قال: و اهل بیتی اذکرکم الله فی اهل بیتی قالهما ثلاثا.(4)

در ادامه نیز همان حدیثی را که حصین از زید بن ارقم درباره اهل بیت می پرسد ذکر کرده است.(5)

15. محمد فؤاد عبدالباقی

الا و انی تارک فیکم ثقلین، احدهما کتاب الله هو حبل الله من اتبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی ضلالة و فیه: فقلنا له: من هم اهل بیته و نساءه و قال:

ص:49


1- (1) . من نسمات القرآن، ص 514.
2- (2) . محاسن التأویل، ج 14، ص 307.
3- (3) . همان، ج 3، ص 170.
4- (4) . همان، ج 13، ص 250.
5- (5) . همان.

لا و اثیم الله، ان المرأة تکون مع الرجل العصر من الدهر ثم یطلقها فترجع الی ابیها و قولها. اهل بیته اصله و عصبة الذین حرموا الصدقه بعده.(1)

لازم به ذکر است که حدیث زید بن ارقم به صورت کامل در ادامه همین حدیث ذکر شده است.

16. رشید الدین میبدی

الف) قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم انی تارک فیکم الثقلین؛ کتاب الله واهل بیتی.(2)

ب) قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم انی تارک فیکم الثقلین؛ کتاب الله واهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی قبل لزید بن ارقم و عن اهل بیته قال هم آل علی.(3)

17. ثعالبی

الف) عن زید بن ارقم: قال رسول الله: قال اما بعد ایّها الناس فانی انا بشر مثلکم یوشک ان یأتینی رسول ربی فاجیب و انا تارک فیکم ثقلین اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخدوا الکتاب الله و... و اهل بیتی اذکرکم فی اهل بیتی، اذکرکم الله ثلاثا فی اهل بیتی.(4)

ب) قال اهل المعانی کل شیء له قدر و وزن ینافس فیه فهو ثقل، قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی. فجعلها ثقلین اعظاما لقدرهما.(5)

18. شهرستانی

او به نقل از ابوذر می گوید:

ص:50


1- (1) . همان، ج 4، ص 170.
2- (2) . کشف الاسرار، ج 9، ص 414.
3- (3) . همان، ص 23.
4- (4) . تفسیر المظهری، ج 1، ص 435 و ج 8، صص 261-262.
5- (5) . همان، ج 9، ص 129.

رسول الله سمعته حین احتضر یقول: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و انهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض کهاتین، و جمع بین اصبعیه المسبحتین من یدیه و ساوی بینهما و....(1)

جایگاه سندی حدیث ثقلین

ابن حجر هیتمی، از عالمان بزرگ اهل سنت، درباره طرق فراوان این حدیث می نویسد:

«این حدیث، با طریق های فراوانی از بیست و چند صحابی روایت شده است».

وی همچنین می نویسد:

شمار زیادی از صحابه، حدیث یاد شده را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت کرده اند. در این میان برخی از آنان حدیث را در سفر حجة الوداع و در روز عرفه از وی شنیده و روایت کرده اند و برخی آن را در زمان هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که جمع زیادی نزد وی حضور داشتند شنیدند و گزارش کردند. شماری دیگر نیز آن را در ماجرای بزرگ و به یاد ماندنی غدیر خم از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدند. و جمعی از صحابه نیز چنین می گویند که این حدیث را در زمان بیماری آن حضرت و در روزهای پایانی زندگی اش از پیامبر اکرم به یاد دارند. و سرانجام گروهی دیگر گفته اند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از بازگشتن از طائف، خطبه ای ایراد کرد و در آن، حدیث ثقلین را فرمود.

ابن حجر پس از گزارش تنوع نقل حدیث از سوی صحابه، درباره علت آن می نویسد:

ثم اعلم ان الحدیث التمسک بذالک طرقا کثیرة وردت عن نیف و عشرین صحابیاً. و فی بعض تلک الطراق انه قال ذالک بحجة الوداع بعرفة، و فی اخری انه قال بالمدینة فی مرضه و قد امتلأت الحجره بأصحابه و من اخری انه قال: ذلک بغدیر خم و فی اخری انه قال: لمّا قام خطیباً بعد انصرافه من الطائف کما مر، و لا تنافی اذ لا مانع من انّه کرّر علیهم ذلک فی تلک المواطن و غیرها تماماً بشأن الکتاب العزیز و العترة الطاهرة.(2)

ص:51


1- (1) . مفاتیح الاسرار، نسخه خطی، ورقه 26 ب.
2- (2) . الصواعق المحرقه، ص 136 (المطبعه المیمنیه) و ص 150 (مکتبة القاهره).

بر این اساس، این همه تفاوت و چندگونگی درباره زمان و مکان صدور روایت از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نشان از آن دارد که موضوع قرآن و عترت و پیوند آن دو به قدری برای آن حضرت مهم بوده که در زمان های مختلف، هر فرصتی را غنیمت می شمردند و درصدد اعلان آن به همگان بوده اند.

علامه امینی درباره سند حدیث می نویسد:

«پیشوایان و حافظان حدیث بر صحیح بودن این روایت اجماع دارند.»(1)

همچنین آیت الله بروجردی درباره آن می نویسد:

این حدیث را افزون بر عالمان شعیه، سی و چهار تن از مردان و زنان صحابه و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و بیش از صد و هشتاد تن از بزرگان و دانشمندان نامی و محدثان نام آشنای اهل تسنن، در کتاب های سنن و جوامع حدیثی خود با سندهای صحیح نقل کرده اند.(2)

درباره راویان حدیث شریف ثقلین از میان صحابه باید گفت که این حدیث شریف در میان علمای مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت از شهرتی بسیار برخوردار است. بدون شک چنین جایگاهی ناشی از وجود آن حدیث در منابع متعدد فریقین و نیز نقل آن توسط تعداد قابل توجهی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله است. طبق تحقیقات انجام گرفته، حدیث شریف ثقلین توسط سی و هفت تن از اصحاب پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و اله نقل و روایت شده است که عبارت اند از:(3)

1 - امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام 2 - فاطمه زهرا سلام الله علیها 3 - امام حسن مجتبی علیه السلام 4 - امام حسین علیه السلام 5 - ابوایوب انصاری 6 - ابوذر غفاری 7 - ابورافع 8 - ابوسعید خدری 9 - ابو شریح خزاعی 10 - ابوقدامه انصاری 11 - ابولیلی انصاری 12 - ابوالهیثم ابن التیهان 13 - ابوهریره 14 - ام المؤمنین ام سلمه 15 - ام هانی خواهر امام علی علیه السلام 16 - انس بن مالک 17 - براء بن عازب 18 - جابر بن عبدالله

ص:52


1- (1) . علامه امینی، الغدیر، ج 6، ص 330.
2- (2) . حسین طباطبایی بروجردی، جامع احادیث الشیعه، ج 1، صص 14-20.
3- (3) . محمدی ری شهری، اهل البیت فی الکتاب و السنته، صص 125-126؛ عبدالحسین شرف الدین، المراجعات، تحقیق الشیخ حسین الراضی، ص 327.

انصاری 19 - جبیر بن مطعم 23 - زید بن ثابت 20 - حذیفة بن اسید غفاری 21 - حذیفة بن یمان 22 - خزیمة بن ثابت (ذوالشهادتین) 25 - سعد ابن ابی وقاص 26 - سلمان فارسی 27 - سهل بن سعد 28 - ضمیره اسلمی 29 - طلحة بن عبیدالله تمیمی 30 - عامر بن لیلی بن ضمره 31 - عبدالرحمن بن عوف 32 - عبدالله بن حنطب؛ 33 - عبدالله بن عباس 34 - عدی بن حاتم 35 - عقبة بن عامر 36 - عمر بن خطاب 37 - عمرو بن عاص.

گفتنی است همین حدیث شریف از امام باقر، امام صادق، امام رضا و امام هادی علیهم السلام نیز نقل شده است.

همچنین میرحامد حسین هندی (م 1306 ق) در کتاب گرانقدر «عبقات الانوار» نام نوزده تابعی و نام بیش از سیصد تن از علما و دانشمندان اهل سنت را آورده است که از قرن دوم تا قرن چهاردهم زندگی می کرده اند و حدیث شریف ثقلین را نقل و روایت نموده اند.(1)

با توجه به اینکه حدیث شریف ثقلین را تعداد قابل توجهی از راویان در منابع فریقین روایت کرده اند، می توان آن را از دیدگاه مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت متواتر معرفی نمود. همچنین علاوه بر علمای حدیثی ما تعدادی از علمای حدیثی اهل سنت نیز این حدیث شریف را صحیح و معتبر نامیده اند که در اینجا به اسامی و کتاب های برخی از آنها اشاره می کنیم.

1 - مسلم بن حجاج نیشابوری (206-261 ق) با نقل حدیث شریف ثقلین در کتاب صحیح خود بر صحت و اعتبار آن حدیث شریف صحه گذاشته که قبلاً روایت زید بن ارقم در همین زمینه ذکر شد.(2)

2 - ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی (209-297 ق) در کتاب الجامع الصحیح خود با نقل دو روایت مربوط به ثقلین، هر دو روایت را (با همان سند) حدیث حسن نامیده است.(3)

3 - حافظ ابوعبدالله حاکم نیشابوری (م 405 ق) حدیث شریف ثقلین را درکتاب خود المستدرک علی الصحیحین ذکر نموده و سپس از نقل آن چنین گفته است:

ص:53


1- (1) . اهل البیت فی الکتاب و السنه، ص 127.
2- (2) . صحیح مسلم، کتاب الفضیل، باب فضایل علی بن ابی طالب.
3- (3) . الجامع الصحیح، ج 5، ص 663. حدیث حسن، روایتی است که از نظر اعتبار پس از حدیث صحیح قرار می گیرد.

«هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه بطوله؛(1) این حدیث (ثقلین) براساس شرط بخاری و مسلم، حدیث صحیحی است، لکن آن دو، این حدیث را درکتب خود به طور کامل نقل نکرده اند».

4 - حافظ ابوالفداء اسماعیل بن کثیر دمشقی (م 744 ق) در تفسیر خود، ذیل آیه بیست و سوم از سوره شوری، حدیث شریف ثقلین را صحیح نامیده است. متن سخن وی و حدیث مورد نظر چنین است:

وقد ثبت فی الصحیح ان رسول اله صلی الله علیه وآله قال فی خطبته بغدیر: انی تارک فیکم الثلقین: کتاب الله و عترتی و انهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض؛(2)

همانا در [کتاب یا حدیث] صحیح آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در خطبه غدیر خم چنین فرمود: همانا من در میان شما دو چیز سنگین بر جای می گذارم؛ کتاب خدا و اهل بیت من که آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا روزی که در کنار حوض بر من وارد شوند.

5 - جلال الدین سیوطی (846-911 ق) نیز در کتاب الجامع الصغیر خود، پس از نقل حدیث شریف «ثقلین» از طریق زید بن ثابت، آن را صحیح معرفی کرده است.(3)

همچنین تعداد دیگری از علما و محدثان مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت نیز در کتب و رسائل خود بر صحیح و معتبر بودن حدیث شریف «ثقلین» اذعان و تأکید کرده اند.

بنابراین به طور کلی می توان گفت کسی نمی تواند در صحت و اعتبار و شهرت این حدیث شریف خدشه ای وارد سازد. چون این حدیث شریف، علاوه بر متواتر بودن، صحیح و معتبر است که این هم مورد اتفاق فریقین است. البته ممکن است قسمتی از احادیث ثقلین دارای سند ضعیف باشد، ولی این امر هیچ آسیبی به سایر احادیث صحیح و با سند معتبر وارد نمی سازد.

ص:54


1- (1) . المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 109.
2- (2) . تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 122.
3- (3) . الجامع الصغیر، ص 157، ح 2631.
مفاهیم و مفاد حدیث ثقلین

مفاد حدیث، بسان سند آن از قوت و روشنی ویژه ای برخوردار است؛ به گونه ای که هرکس در آن اندیشه و تأمل کند، پیوند اهل بیت علیهم السلام با قرآن برایش آشکار خواهد شد. در اینجا برخی از این مفاهیم را بررسی خواهیم نمود.

1. اگر کسی بگوید منظور از اهل بیت علیهم السلام در حدیث شریف ثقلین چه کسانی هستند، در پاسخ این سؤال باید بگوییم که فهمیدن این نکته چندان مشکل نیست و هر کس در محتوای حدیث شریف ثقلین، اندکی تأمل و تفکر نماید، منظور از اهل بیت را به خوبی به دست خواهد آورد.

بدون شک، منظور از اهل بیت در این حدیث شریف که به عنوان ثقل اصغر (امانت سنگین کوچک تر) معرفی شده است، باید کسانی باشند که لیاقت و شرایط رهبری همه جانبه امت اسلامی را داشته و در عین حال از هرگونه لغزش و گناه و انحراف به دور باشند؛ چراکه ثقل اکبر (امانت سنگین بزرگ تر) یعنی قرآن کریم نیز دارای چنین ویژگی هایی است و همین ضامن رستگاری و سعادت امت اسلامی است، اما افراد غیر معصوم توان و لیاقت ایفای چنین نقش الهی و بزرگی را ندارند.

از طرفی اهل بیت همان کسانی هستند که خداوند متعال در آیه سی و سوم سوره احزاب، از تطهیر آنها از هرگونه پلیدی و گناه خبر داده است. همچنین در آیه پنجاه و نهم سوره نساء به «صاحبان امر» بودنشان اشاره نموده و بر اطاعت مطلق مسلمانان از آنها تأکید ورزیده است.

از این گذشته، خداوند متعال در آیه چهل و سوم سوره نحل، آنها را «اهل ذکر» امت اسلامی معرفی نموده و بر مراجعه امت اسلامی به آنها دستور داده است. همچنین خداوند متعال در آیه صد و نوزدهم سوره توبه، آنها را «راستگویان و صادقان حقیقی» معرفی کرده و به همراهی مطلق امت اسلامی با آنها دستور داده است.

از طرفی در آیه بیست و سوم سوره شوری، آنها را نزدیکان پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله معرفی کرده و اجر رسالت آن حضرت صلی الله علیه وآله را دوستی و مودت آن نزدیکان قرار داده است.

به علاوه، روایات موجود در منابع فریقین نیز بیان کننده این نکته است که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله بارها و در موارد متعدد امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسین و

ص:55

امامانی از اولاد امام حسین علیهم السلام را اهل بیت خود معرفی نموده است. طبق برخی از روایات موجود، حدیث شریف «ثقلین» دارای ادامه ای است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در آن منظور از اهل بیت علیهم السلام را به طور روشن بیان فرموده است. اعتقاد امامیه و بسیاری از علما اهل سنت نیز در این مورد بسیار روشن و واضح است. آنها معتقدند که منظور از اهل بیت در حدیث شریف ثقلین، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسین و امامان معصوم از اولاد امام حسین علیهم السلام هستند.

2. درباره کاربرد واژه «ثقل» در این حدیث شریف باید یادآور شد که واژه «ثقل» در لغت عرب به معنای هر چیز سنگین است و در مقابل هر چیز سبک به کار می رود. اما در اینکه چرا پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله قرآن و اهل بیت خود علیهم السلام را دو چیز سنگین نامیده است، مظهری می گوید:

«هر چیزی را که دارای قدر و وزن باشد ثقل گویند. رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلم کتاب خدا و عترت را به خاطر عظمت قدر آنها و اینکه آنها مستعد تعالی و قرب به خداوند هستند ثقل نامیده است».(1)

در مجموع موارد گفته شده درباره واژه ثقل را می توان در سه عنوان خلاصه کرد:

الف) تمسک و عمل کردن به دستورهای قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام، کار بسیار دشواری است.

ب) با توجه به اینکه در زبان عربی به هر چیز نفیس و با اهمیتی «ثقل» گفته می شود، قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام به خاطر ارزش و اهمیت بسیار والا، ثقلین، یعنی دو چیز نفیس و ارزشمند نامیده شده اند.

ج) برخی از دانشمندان نیز «ثقل» را به معنای بار سفر گرفته و اظهار داشته اند هر فردی که خواهان سعادت دنیوی و اخروی است، باید در این مسیر، بار سنگین قرآن و عترت علیهم السلام را بر دوش کشد تا در نتیجه سعادت خود را تأمین نماید.(2)

ص:56


1- (1) . ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 112، ماده «ثقل»؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، ص 173.
2- (2) . تفسیر المظهری، ج 9، ص 129.

3. نکته دیگر حدیث ثقلین، جدا نشدن قرآن و اهل بیت علیهم السلام از یکدیگر تا قیامت و اختصاص فهم قرآن به اهل بیت و دوام اهل بیت تا قیامت است.

ابن حجر، با ملاحظه مجموعه روایاتی که واژه «ثقلین» در آن ها آمده و نیز تفاوت در چگونگی عبارت یا کم و زیاد شدن برخی جمله ها در بعضی طرق آن، نکته هایی را در مقام تحلیل و تفسیر این احادیث برداشت کرده است؛ از جمله می نویسد:

در روایت ثقلین، به ویژه در این جمله های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: «آگاه باشید که چگونه پس از من با آن دو رفتار می کنید» و «شما را درباره عترتم به نیکی سفارش می کنم.» و «شما را به اهل بیتم توجه می دهم»، تأکید بسیاری بر دوستی ورزیدن با اهل بیت علیهم السلام، نیکی زیاد به آنان و احترام و بزرگداشت آنان، دیده می شود.

این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که خود را بر آن دو مقدم ندارید و از آنان باز نمانید، که در هر دو صورت هلاک می شوید، و درصدد تعلیم آنان نباشید، چرا که اهل بیت علیهم السلام از ما آگاه ترند، دلالت دارد که از میان اهل بیت علیهم السلام آنانی که شایستگی عهده دار شدن درجات عالی و مسئولیت های دینی را دارند، بر دیگران مقدم اند.

و از آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، آشکارا این مقام را در شأن قریش اعلان کرد و در میان قریش نیز تنها اهل بیت او هستند که مایه فضل و تمایز از دیگران اند، از این رو اهل بیت علیهم السلام سزاواتر و شایسته تر از دیگران هستند...

از مجموع سخنان یاد شده چنین به نظر می رسد که امور سه گانه ای که ذکر شد، یعنی تأکید بر دوستی و احترام و احسان به ایشان و برتری آنان بر دیگران و... تا قیامت استمرار دارد...

در روایات تمسک به اهل بیت علیهم السلام به این نکته اشاره شده است که همان گونه که قرآن تا قیامت جاودان است و لزوم به تمسک به آن ابدی است، شایستگی اهل بیت علیهم السلام برای تمسک به ایشان نیز تا روز قیامت پا برجاست.(1)

ص:57


1- (1) . الصواعق المحرقه، صص 136-137؛ محمدهادی معرفت، اهل البیت فی القرآن، صص 14-17.

از این حدیث، دوام امامت اهل بیت علیهم السلام تا زمانی که دنیا باقی است فهمیده می شود؛ چرا که آنها محل رجوع و مرجع مردم پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله در فهم شریعت و قرآن هستند؛ یعنی مرجعیت همراه با عصمتی که نظیر مرجعیت و عصمت قرآن است. قرآنی که لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ . (1) و چون تمسک مردم به قرآن هم ردیف تمسک به اهل بیت آمده، پس آنان باید معصوم باشند، زیرا اگر خطایی از آنها سر زند دیگر شایسته تمسک نخواهند بود، زیرا از قرآن جدا می شوند و عبارت «لن یفترقا» معنی نخواهد داشت. لذا همچنانکه تقدم و تأخر از قرآن صحیح نیست، تقدم و تأخر از عترت هم جایز نیست و هلاکت را در پی خواهد داشت.

عبارت «حتی یردا علی الحوض» کنایه از انقضاء دنیاست و این اشاره لطیفی است که هیچ گاه زمان از این حجت ها خالی نیست، چون اگر خالی باشد دیگر این عبارت «انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» معنا ندارد.(2)

همانگونه که در حدیث شریف «ثقلین» بیان شده، قرآن و اهل بیت علیهم السلام تا روز قیامت قرین هم اند و از یکدیگر جدا نمی شوند. با توجه به همین نکته می توان نتیجه گرفت که باید تا روز قیامت، برای هر زمانی یک رهبر معصوم از اهل بیت علیهم السلام وجود داشته باشد. این نکته بر وجود حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از وفات یازدهمین رهبر معصوم، یعنی امام حسن عسکری علیه السلام، تا زمانی نامعلوم و نامشخص صحه می گذارد. چون آن حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف با وجود غایب بودن از چشم ها، زنده است و در وقت خود ظهور خواهد نمود و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.

در واقع انکار وجود امام زمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف در قرون گذشته و حاضر، انکار سخن پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله است که از قرین هم بودن قرآن و اهل بیت علیهم السلام تا روز قیامت خبر داده است.

شهرستانی، متکلم و مفسر نامی اهل سنت، در مقدمه تفسیر خود پس از اظهار خرسندی بسیار از اینکه توفیق مطالعه و نگریستن در سخنان بی مانند اهل بیت علیهم السلام نصیبش

ص:58


1- (1) . سوره فصلت، آیه 42.
2- (2) . ر. ک: اعیان الشعیه، ج 1، ص 370؛ الغدیر، ج 2، صص 297-298.

شده و از این رهگذر بر برخی از اسرار نهفته در قرآن دست یافته، در باب پیوند عترت با قرآن می نویسد:

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، قرآن را به حاملانی از عترت پاکیزه اش و ناقلانی از یاران فروزان و پاکش اختصاص داد. آنان قرآن را به گونه شایسته تلاوت می کنند و در آن غور می نمایند، پس قرآن میراث پیامبر است و عترتش وارثان او هستند، آنان یکی از دو «ثقل» هستند،.... و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جملگی بر این نکته اجماع داشتند که دانش قرآن، ویژه اهل بیت علیهم السلام است، چرا که از علی بن ابی طالب علیه السلام می پرسیدند، آیا شما اهل بیت علیهم السلام جز قرآن به چیز دیگری اختصاص داده شده اید...

... چگونگی این پرسش و استثنای قرآن، نشانه آن است که اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر این امر اتفاق نظر داشته اند که دانش قرآن و علم تنزیل و تأویل آن، ویژه اهل بیت علیهم السلام است.(1)

او در ادامه، دلیل تحیر عده ای را در تفسیر قرآن، عدم تمسک به اسباب واقعی آن، یعنی اهل بیت می داند و می گوید:

«و انما وقع لهم هذا التحیر لانهم ما ارتادوا العلم من بابه، و لم یتعلقوا بذیل اسبابه، فانغلق علیهم الباب، و تقطعت بهم الاسباب، و ذهب بهم المذاهب حیاری ضالین؛ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ ؛ و آیات الله اولیاوه، کما قال تعالی: وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً ؛ و قد قال عزّ من قائل: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ . و لا کل مستنبط مصیب، والا لبطل فائده «منهم» و «منهم». و اذکر الخبر عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم «علی منّی و انا منه» و قال حین نزلت سورة براءة: «یبلغها رجل منک».(2)

ص:59


1- (1) . مفاتیح الاسرار، نسخه خطی، ورقه ا ب.
2- (2) . همان، الورقه، 26 آ.

این بیان به درستی می رساندکه تنها راه رسیدن به محتوای قرآن، عترت رسول الله صلی الله علیه و آله هستند و کسی که غیر این راه را برود گمراه شده است، زیرا رسول الله صلی الله علیه و آله در حقّ علی علیه السلام فرمود:

«علیّ منّی و انا من علی «(1)و موارد دیگری که این موضوع را تأیید می کند.

طبق حدیث شریف «ثقلین» قرآن و اهل بیت علیهم السلام تا روز قیامت از یکدیگر جدا نمی شوند و بین آنها رابطه ای ناگسستنی وجود دارد. امام علی علیه السلام در همین زمینه چنین می فرماید:

ان الله تبارک و تعالی طهرنا و عصمنا و جعلنا شهداء علی خلقه و حجته فی ارضه، و جعلنا مع القرآن و جعل القرآن معنا، لا نفارقه و لا یفارقنا؛(2)

همانا خداوند تبارک و تعالی ما را [از گناهان و پلیدی ها] تطهیر نموده و معصوم گردانیده است و ما را برخلق خود شاهدان و در روی زمین خود، حجت های خویش قرار داده است. خداوند متعال ما را همراه قرآن و قرآن را همراه ما قرار داده است. ما از قرآن جدا نمی شویم و قرآن از ما جدا نمی شود.

البته امت اسلامی پس از پیامبر صلی الله علیه وآله بین آن دو امانت بزرگ جدایی انداختند؛ به گونه ای که عده ای از مسلمانان به دنبال قرآن رفتند و اهل بیت علیهم السلام را کنار گذاشتند و عده ای دیگر نیز اهل بیت علیهم السلام را گرفتند و قرآن را رها کردند و تنها عده بسیار کمی به وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله عمل کردند و از قرآن و اهل بیت علیهم السلام اطاعت نمودند.

بدون شک، دسته اول و دسته دوم رستگار به شمار نمی آیند و تنها گروه رستگار و سعادتمند، دسته سوم خواهند بود که هم از قرآن و هم از اهل بیت علیهم السلام اطاعت می کنند، زیرا آنها راسخان در علم و مصداق اتم و اکمل «اهل الذکر» و عالم بر تفسیر و تأویل قرآن اند. اهل بیت تنها مرجع فهم مردم، درهای هدایت، کشتی نجات و چراغ های راه اند.

ص:60


1- (1) . ینابیع المودة، ج 1، ص 169؛ خوارزمی، المناقب، ص 134.
2- (2) . الکافی، ج 1، ص 191.

هیثمی این مقارنه قرآن و عترت را چه زیبا بیان می کند:

سمی رسول الله القرآن و عترته ثقلین؛ لأن الثقل کل نفیس خطیر مصون، و هذان کذلک، اذ کل منهما معدن للعلوم اللدنیه و الاسرار و الحکم العلیة و الاحکام الشرعیة، و لذا حث رسول الله علی الاقتداء و التسمک بهم و التعلم منهم.

وقال: الحمد لله الذی جعل فینا الحکمة اهل البیت، و قیل: سمیا لثقل وجوب رعایة حقوقهما.

ثم الذین وقع الحث علیهم منهم انما هم العارفون بکتاب الله و سنة رسول: اذ هم الذین لا یفارقون الکتاب الی الحوض و یؤیده الخبر السابق ولا تعلموهم فانهم اعلم منکم، و تمیزوا بذلک عن بقیة العلماء لان الله اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا، و شرفهم بالکرامات الباهره و المزایا المتکاثره:

وفی احادیث الحث علی التمسک باهل البیت اشاره الی عدم انقطاع متأهل منهم لتمسک به الی یوم القیامة، کما ان الکتاب العزیز کذلک و لهذا کانوا امانا لاهل الارض.

... ثم احق من تمسک به منهم امامهم و عالمهم علی بن ابی طالب (کرم الله وجهه) لمزید علمه و دقائق مستنبطاته و من ثم قال ابوبکر: «علیّ عترة رسول الله».(1)

در این کلام زیبای ابن حجر می توان به چند نکته اشاره نمود:

الف) ثقل هر چیز نفیس مصون است، پس هم قرآن و هم عترت چون معدن علم و اسرارند، لذا رسول الله دستور اقتدا به آنها را داده است.

ب) عنوان ثقلین به خاطر سنگینی رعایت حقوق آنها بر قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام اطلاق شده است.

ص:61


1- (1) . الصواعق المحرقه، ص 90.

ج) عترت، عارف کامل به کتاب خدایند و تا پایان دنیا از قرآن جدا ناپذیرند. آنان از همگان برترند و خداوند آنها را از هرگونه پلیدی پاک و طاهر گردانیده و به آنها کرامات بایسته و شایسته ای عطا فرموده است.

د) همچنانکه تمسک به قرآن تا روز قیامت برپاست، تمسک به عترت هم تا قیامت برپاست و شایسته ترین آنها تمسک به وجود با برکت مولای متقیان حضرت علی علیه السلام است. لذا ابوبکر گفت: علی علیه السلام عترت رسول الله صلی الله علیه و آله است.

ابن حجر ذیل آیه: وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ 1 می گوید:

اشاره رسول الله الی وجود هذا المعنی فی اهل بیته، انهم امان اهل الارض کما کان هو اماناً لهم و فی ذلک احادیث کثیرة، منهما ما رواه الحاکم و صححه علی شرط الشیخین: «النجوم امان اهل الارض من الغرق و اهل بیت امان لامتی من الاختلاف، فاذا خالفتها قبیلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابلیس».

وقال: «و» جاء من طرق عدیدة یقوی بعضها بعضا: انما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا... و فی روایة مسلم و من تخلف عنها غرق. و فی روایة: هلک و انما مثل اهل بیتی فیکم مثل باب حطة فی بنی اسرائیل، من دخله غفر له.(1)

4. نکته دیگر این حدیث شریف، وعده گمراه نشدن و رسیدن به سعادت برای متمسکین به قرآن و عترت است.

چنانکه در حدیث شریف «ثقلین» ملاحظه می شود، اگر امت اسلامی از قرآن و اهل بیت علیهم السلام اطلاعت نمایند، به آنها وعده «لن تضّلوا» داده شده است. طبق قواعد زبان عربی، حرف «لن» برای نفی ابد به کار می رود. بنابراین اگر ما مطیع قرآن و اهل بیت علیهم السلام باشیم، بدون شک هرگز گمراه نخواهیم شد.

5. لزوم مودت نسبت به اهل بیت، موضوع دیگری است که می توان از این حدیث گران بها برداشت نمود.

ص:62


1- (2) . ر. ک: محمدهادی معرفت، اهل بیت والقرآن الکریم، صص 12-18.

ابن حجر می گوید:

«و فی هذه الاحادیث لا سیما قوله، انظروا کیف تخلفونی فیهما و اوصیکم بعترتی خیراء و اذکرکم الله فی اهل بیتی».

«این تأکید بر مودت و احسان نسبت به اهل بیت است. آنها شریف ترین خانه در روی زمین به لحاظ، فخر و شرف و نسب هستند».

و در عبارت «لا تقدموهما فتهلکوا و لا تقصروا عنهم فتهلکوا و لا تعلموهم فانهم اعلم منکم» نشان می دهد کسی نمی تواند بر اهل بیت پیشی بگیرد، زیرا فضل و فخر آنان بر دیگران بیشتر است، لذا اولی و احق هستند.(1)

ابن حجر کلامش را چنین ادامه می دهد: «وصح عن ابن بکر انه قال ارقبوا محمدا فی اهل بیتی ای احفظوا عهده و وده فی اهل بیته».(2)

در جای دیگری هم می گوید:

«مردم در قبال ولایت علی علیه السلام مسئول اند و از آنها درباره ولایت علی علیه السلام سؤال خواهد شد».(3)

6. آوردن اهل بیت علیهم السلام در کنار قرآن کریم، حاکی از عصمت ائمه علیهم السلام است.

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ * لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ4 ؛ «این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر که هیچ گونه باطلی، نه از پیش و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید، چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است».

پس اگر هیچ باطلی در قرآن کریم راه نداشته باشد، در اهل بیت علیهم السلام نیز راه نخواهد داشت، چرا که آن دو، تا روز قیامت نزد یکدیگر باقی می مانند و عهده دار رهبری و

ص:63


1- (1) . الصواعق المحرقه، صص 136-137.
2- (2) . صحیح بخاری، ج 5، ص 26، باب مناقب قرابة النبی.
3- (3) . الصواعق المحرقه، ص 89 (ذیل سوره صافات، آیه 24).

هدایت امت های اسلامی هستند. واضح است که عهده داران چنین مقام بزرگ و خطیری، باید از هرگونه انحراف و گناه معصوم باشند، وگرنه فلسفه نبوت و رسالت به کلی از بین می رود و نتیجه معکوسی خواهد داد. بنابراین طبق محتوای حدیث شریف «ثقلین» می توان گفت اهل بیت علیهم السلام مانند قرآن کریم از هرگونه انحراف و باطلی به دور و در واقع معصوم اند.

7. حجیت قرآن و عترت علیهم السلام.

همان گونه که قرآن کریم، حجت و نیز بیان کننده همه چیز است، اهل بیت علیهم السلام نیز حجت اند و با اتکای به قرآن کریم و ویژگی های الهی، بیان کننده همه چیز هستند.

بنابراین، قول، فعل و تقریر اهل بیت علیهم السلام به طور کلی حجیت دارد و پس از قرآن کریم معتبر شمرده می شود.

8. عدم تعارض بین قرآن و اهل بیت علیهم السلام.

با توجه به محتوای حدیث شریف «ثقلین» نتیجه می گیریم که بین قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام هیچ گونه اختلاف و تعارضی وجود ندارد؛ چون از نظر عقل و منطق، معرفی دو چیز متعارض با یکدیگر در کنار هم، قابل قبول و شایسته نیست.

اگر احیاناً بین قرآن کریم و سخنان اهل بیت علیهم السلام تعارضی مشاهده شود، این تعارض یا از آنِ راویان حدیث است یا ما قادر به درک معنای حقیقی آنها نیستیم. زیرا خود اهل بیت علیهم السلام هیچ گاه بر خلاف قرآن کریم سخنی نمی گویند، بلکه آنان مفسران حقیقی قرآن کریم اند. از سوی دیگر، خود آنها دستور داده اند که هرچیز (سخن، عمل و تقریر) مخالف با قرآن کریم را کنار بگذاریم و به چنین مطالبی اعتنا نکنیم.

9. اهل بیت علیهم السلام در برابر قرآن ثقل اصغرند، نه در مقابل دیگران. در عبارات مختلف حدیث شریف «ثقلین»، قرآن کریم به عنوان «ثقل اکبر» (امانت سنگین بزرگتر) و اهل بیت علیهم السلام به عنوان «ثقل اصغر» (امانت سنگین و کوچکتر) معرفی شده است. بنابراین باید بگویم که اهل بیت علیهم السلام صرفاً در مقایسه با قرآن کریم به عنوان ثقل اصغرند، ولی نسبت به دیگران، بزرگ و با عظمت شمرده می شوند.

10. رستگاری وعده داده شده در حدیث شریف در قبال عمل به دستورهای ثقلین.

نباید فراموش کرد که وعده داده شده در حدیث «ثقلین» در مورد رستگاری امت اسلامی، تنها در گرو عمل آنها به دستورهای قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام است، از این رو

ص:64

وعده مذکور هیچ گاه با ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام و معرفی خود به عنوان شیعه و دوستدار آنها تحقق نخواهد یافت.

تعدادی از مسلمانان تنها خود را پیرو و دوستدار اهل بیت علیهم السلام معرفی می نمایند، ولی عملاً از دستورهای آنها پیروی نمی کنند، در حالی که این، عقیده و روشی نادرست و انحراف آمیز است. از طرف دیگر، خود اهل بیت علیهم السلام نیز از پیروان و دوستدارن خود خواسته اند که عملاً راه دین را در پیش بگیرند و از هرگونه ادعای پوچ و انحرافی بپرهیزند.

تحلیل علمای شیعه از حدیث ثقلین

بزرگان شیعه در موارد گوناگون به شرح و تفسیر حدیث شریف ثقلین پرداخته اند که در اینجا تنها به بیان دو نفر از این بزرگواران اشاره می کنیم:

1. آیت الله بروجردی

در این قسمت تحلیل جامع آیت الله بروجردی از حدیث ثقلین، را که تأییدی بر گفته های ماست، می آوریم.

آیت الله بروجردی از جملات حدیث ثقلین، نکته های برداشت کرده است که در چند محور زیر بدان اشاره می شود.

1. برداشت هایی از عبارت «ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا».

ایشان در این بخش از حدیث، هفت نکته را یادآور می شود و سپس گفته های تأییدآمیز شماری از عالمان اهل تسنن را در این باره گزارش می کند.

الف) گرفتار شدن امت به فتنه ها پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و نیازمندی آنان به وسیله نجات بخش؛ چه اینکه مفهوم عبارت یاد شده آن است که درصورت عدم تمسک به قرآن و عترت، زمینه گمراهی فراهم است.

ب) وعده پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم صادق به این است که تا آن زمان که مسلمانان به این دو ثقل درکنار هم چنگ زنند، از گمراهی و لغزش به دور خواهند بود.

ج) هشدار به اینکه در صورت رویگردانی از قرآن و عترت یا یکی از آن دو، از گمراهی و لغزش رهایی نخواهند یافت.

د) قرآن و عترت پا به پای امت، ماندگارند.

ص:65

ه) مصونیت قرآن از تحریف و دستبرد، و همچنین عصمت و پاکی عترت علیهم السلام از دروغ، سهو و خطا؛ به دلیل آنکه بر پیروی از عترت تأکید شده و آنان همتایان قران خوانده شده اند و مقتضای دستور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به پیروی از کسی، عصمت و پاکی اوست.

و) راه ندشتن اختلاف میان عترت و قرآن در بیان احکام و نشان دادن راه های هدایت؛ چه اینکه اگر تمسک به یکی از آن دو به گمراهی می انجامید، هرگز بدان دستور داده نمی شد.

ز) برخورداری قرآن و عترت و جامعیت آن دو نسبت به همه تکالیف الهی و امور شرعی؛ به گونه ای که می توان از رهگذر آن دو به هر حکمی که در حوزه دین (اعتقادات، احکام و فروع عملی) مورد نیاز است، دست یافت.

2. نکته هایی در عبارت «انهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض».

ایشان در این باره چهار نکته، به همراه گفتار شماری از عالمان اهل تسنن را بازگو می کند.

الف) پایداری و ماندگاری قرآن و عترت علیهم السلام همپای عمر روزگار؛ از این رو تمسک به آن دو در هر عصر و روزگاری نجات بخش است؛ چنانکه شماری از عالمان اهل تسنن نیز این نکته را یاد آور شده اند؛ از جمله شهاب دولت آبادی در «هدایة السعداء» پس از ذکر حدیث می نویسد:

«ثبت بهذا الحدیث بقاء العترة الی قیام القیامة، فلابد ان یکون منهم من یهدی الی الحق حتی لا یفضل التمسک به».(1)

ب) تأکید و اصرار بر بایستگی پیروی از عترت و لزوم تکریم و بزرگداشت آنان؛ آن هم به دلیل جدایی ناپذیری عترت از قرآن و پیوند وجودی، علمی، عملی، قولی، شرافتی و فضیلتی که در دنیا و آخرت میان آن دو برقرار است. این موضوع از آنجا آشکار می شود که به رغم آن که همه خبرهای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از سوی خداوند است، ولی در این باره تصریح فرمود: «اخبرنی اللطیف الخبیر»، و این خود نشان از تأکید فزون تری برامر پیروی از عترت دارد.

در ادامه این نکته نیز، گفتار شماری از دانشمندان اهل تسنن را یاد کرده است.

ص:66


1- (1) . تمامی مطالب نقل شده از آیت الله بروجردی. ر. ک: بروجردی، جامع الاحادیث شیعه، ج 1، صص 61-73.

ج) هشدار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به امت و پرهیز دادن آنان از مخالفت با قرآن و عترت، چه اینکه در حدیث ثقلین آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خبر داد که آن دو با هم در محل حوض کوثر با وی دیدار خواهند کرد و آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از چگونگی رفتار امت پس از خود با آنان خواهد پرسید.

مرحوم بروجردی این نکته را نیز با سخن تنی از بزرگان اهل تسنن همراه ساخته است.

د) آنچه برای من روشن نیست این پرسش است که آیا ورود قرآن و عترت بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در محل حوض که در همین بخش مورد نظر از حدیث آمد، و پرسش وی از آن دو درباره چگونگی رفتار امت با آنان، بدین معنی است که نخستین دیدار آنان با پیامبر در قیامت صورت می گیرد؛ به گونه ای که پیش از آن در جای دیگری با وی دیدار ندارند، یا به این معنی است که در قیامت تا آن هنگام که چگونگی رفتار انسان با قرآن و پیامبر پرسیده نشود و پیروی او از آنان مورد تأیید قرار نگیرد، فیض بزرگ نوشیدن آب از دستان مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ورود به بهشت، نصیب هیچ کس نخواهد شد.

3. نکته های برگرفته از عبارت «لاتعلموهم فانهم اعلم منکم»(1)

مرحوم آیه الله بروجردی درباره این جمله نیز هفت نکته را یاد آور شده اند:

نکته اول: وجوب تعلم و یادگیری از عترت به منظور مصونیت از گمراهی.

نکته دوم: گستردگی احاطه و تسلط عترت علیهم السلام بر احکام الهی، زیرا اگر چنین نبود دستور اکید پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به یادگیری از آنان، توجیه درستی نداشت.

نکته سوم: ناآگاهی غیر عترت از همه تکالیف شرعی؛ این امر سبب می شود تا در پرسش و یادگیری از آنان، نگرانی و بیم گمراهی برود.

نکته چهارم: تسلط نداشتن غیر عترت در فهم احکام و استنباط آن از قرآن، زیرا اگر آنان نیز توان آن را می داشتند، وجهی برای لزوم ارجاع به اهل بیت علیهم السلام و یادگیری از عترت دیده نمی شد.

نکته پنجم: عدم شایستگی دیگران برای آموزش حقایق دین.

ص:67


1- (1) . طباطبایی بروجردی، جامع احادیث الشیعه، ج 1، صص 61-73.

نکته ششم: تحریم ارجاع به غیر اهل بیت علیهم السلام در فراگیری دین، که دو نکته اخیر از جمله «ولا تعلموهم» و علت «فانه اعلم منکم» به دست می آید.

نکته هفتم: تصریح بر اعلمیت عترت از آحاد امت در همه علوم و معارف دینی و غیر دینی، همان گونه که حذف متعلق «اعلم منکم» نشانگر این شمول و فراگیری است.

2. سید محسن امین

سید محسن امین عاملی پس از گردآوری و نقل طرق فراوان این حدیث از منابع مستند اهل سنت، در راستای شرح و تبیین مفاد عبارات آنها می نویسد:

احادیث ثقلین از جهات گوناگون، همتایی اهل بیت علیهم السلام با قرآن را مورد اشاره قرار داده است، این وجوه از قرار زیر هستند:

الف) اهل بیت علیهم السلام بسان قرآن، یادگار گرانبهای پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم در میان مردم اند. از آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اهل بیت علیهم السلام را در حدیث ثقلین با قرآن برابر قرار داده، و قرآن، معصوم و خلل ناپذیر است، پس اهل بیت علیهم السلام نیز از گناه و خطا معصوم اند.

ب) فرمان پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم بر چنگ زدن به دامان اهل بیت علیهم السلام با دستور وی به تمسک به قرآن برابر است. همچنین صدور چنین امری نشان از حجت و اعتبار گفتار و رفتار اهل بیت علیهم السلام دارد، و گرنه جایی برای امر به تمسک نبود.

ج) همان گونه که تمسک به قرآن، نجات بخش از گمراهی است، تمسک به اهل بیت علیهم السلام نیز چنین است.

د) اهل بیت علیهم السلام مانند قرآن، پیوند دهنده زمین با آسمان و رابط بین خدا و آفریدگان او هستند.

ه) اهل بیت علیهم السلام و قرآن، تا قیامت در کنار یکدیگرند و از هم جدا نخواهند شد.

و) چنانکه پیشی گرفتن بر قرآن یا عقب ماندن از آن، مایه گمراهی و هلاکت است، درباره اهل بیت علیهم السلام نیز چنین است.

ص:68

ز) پیروی از اهل بیت مانند پیروی از قرآن، مایه نور و هدایت است.(1)

منبع شناسی حدیث ثقلین

از اینها که بگذریم مفسرین و اندیشمندان فراوانی حدیث «ثقلین» را در کتاب های خود آورده اند. در ادامه بحث به ذکر اجمالی این منابع اکتفا می کنیم.

1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 375 (دار احیاء الکتب العربیه).

2. ابن ابی شیبه، المصف، ج 11، ص 452، ح 11752؛ ج 10، ص 506، ح 10130؛ ج 6، کتاب الفضائل علی بن ابی طالب، ص 370، ح 32102، (ط: مختار احمد الندوی).

3. ابن الاثیر، اسد الغابه من معرفة الصحابه، ج 2، ص 12 و ج 3، ص 147 و ص 92 (ط: دارا لاحیاء التراث العربی)؛ جامع الاصول من احادیث الرسول، ج 1، ص 187 و ج 10، ص 102، ح 6695 و ج 8، ص 187 (داراحیاء التراث)؛ النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج 1، ص 216 و ج 3، ص 177 (المکتبه الاسلامیه).

4. ابن تیمیه، منهاج السنته النبویه، ج 7، ص 393 (الطبقه الاولی، 1406 ق).

5. ابن الجعد، مسند ابن الجعد، ج 2، ص 972، ح 2805 (ط. مکتبه الفلاح).

6. ابن الجوزی، الحدائق من علم الحدیث و الزهدیات، ج 1، ص 397 (ط: دارالکتب العلمیه)؛ العلل المتناهیه، ج 1، ص 268، ح 432 (ط: دارالکتب العلمیه).

7. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی التمییز الصحابه، ج 2، ص 273، الاصابه و ج 2، جزء 4، ص 16، شماره 4414 (ط: دارالکتب العلمیه بیروت)؛ مختصر زوائد مسند البزار علی الکتب السته، مسند احمد، ج 2، ص 332، ح 1963 (ط: دارالکتب الثقافیه)؛ المطالب العالیه بزوائدالمسانید الثمانیة، ج 4، ص 65، ح 3972 (ط: عباس احمد البار، مکة المکرمه).

8. ابن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقه، ص 150، حدیث شماره 62، 492 ک ص 132، الحدیث الرابع، صص 126، 228، 150، 149، 145، ص 43، ح 21 (ط: علی یوسف سلیمان)؛ المنح المکیه فی شرح الهزیقه، ص 205 (ط: بمطبعه المیمینه).

ص:69


1- (1) . اعیان الشیعه، ج 1، صص 370-371 و نیز ر. ک: شیخ قوام الدین دشنوی و محمد الواعظ الخراسانی، حدیث ثقلین، ص 43.

9. ابن حمزه الحنفی الدمشقی، البیان و التعریف فی اسباب ورود الحدیث الشریف، ج 3، ص 74، ح 1290 (ط: المکتبه العلمیه).

10. ابن خزیمة، صحیح ابن خزیمة، ج 4، ص 62، ح 2357 (المکتب السلامی).

11. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 194 (دار بیروت للطباعه).

12. ابن الصباغ، الفصول المهمه فی معرفة احوال الائمة، ص 40، حدیث برقم 482، ص 40 (مطبعه العدل، نجف).

13. ابن عبدربه الاندلسی، العقد الفرید، ج 4، ص 149 (دارالکتب العلمیه).

14. ابن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 6، ص 67 (الطبعة الثالثه، دار الفکر).

15. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 42، صص 213، 216، 219؛ ج 19، ص 257؛ ج 23، ص 8؛ ج 11، ص 21 (دارالفکر).

16. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 5، ص 184، ج 7، ص 362 (دارالکتب العلمیه)؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص 200؛ ج 3، ص 492 و 493؛ ج 6، ص 200؛ ج 5، ص 457، (دار الاندس)؛ جامع المسانید و السنن الهادی لاقدم سنن، ج 4، ص 508، ح 2947، و ص 420، ح 2800؛ ج 19، ص 137، ح 16؛ ج 3، ص 326، ح 695 و ح 696؛ ج 4، صص 399 و 398، ح 2762؛ ج 3، ص 318، ح 675؛ ج 7، ص 452، ح 5391 و ص 436، ح 2827؛ ج 4، ص 446، ح 2848؛ ج 25، ص 49، ح 837؛ ج 14، ص 106، ح 11703؛ ج 3، ص 496، ح 2176 (دارالفکر تحقیق عبدالمعطی)؛ السیرة النبویه، ج 2، ص 445 (دارالکتب العلمیه).

17. ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج 1، باب الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله وسلم باب 25، ص 293، ح 904؛ ج 2، کتاب المناسک، باب 76؛ الخطیبه یوم النحر، ص 1016، ح 3057 (دارالفکر).

18. ابن المغازلی، مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، النحر، ج 7، ص 234، ح 281؛ ج 2، ص 135، ح 620؛ ص 235، ح 282 و 283؛ ص 236، ح 284؛ صص 16-18، ح 23؛ ص 112، ح 155 (المکتبه الاسلامیه).

19. ابوالبقاء العکبری، اعراب الحدیث النبوی، ص 97، ح 178. (مطبعة زید بن ثابت، دمشق).

20. ابوحیان الاندلسی، بحر المحیط فی التفسیر، ج 1، ص 24، (المکتبه التیجاریه مصطفی احمد).

ص:70

21. ابوداود، سنن ابی داوود، ج 1، باب الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله وسلم، ص 257، ح 978 و 977 و 976 و 4973 (دارالفکر).

22. ابونعیم الاصبهانی، حلیة الالیاء و طبقات الاصفیاء، ج 1، ص 355 و ج 9، ص 64 و ج 1، ص 63 (دارالفکر).

23. ابویعلی الموصلی، مسند ابویعلی الموصلی، ج 2، ص 376، ح 166 (1140)؛ ج 2، ص 297، ح 48 (1021)؛ ج 2، ص 303، ح 54 (1027) (دارالمأنون للتراث).

24. احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج 1، ص 171، ح 170؛ ج 2، ص 572، ح 968 و ص 603، ح 1032 (مؤسسه الرساله)؛ المسند، راجع الحدیث برقم، 365، ج 4، ص 118، ح 11561 و ص 54، ح 11211؛ ج 8، صص 153 و 154، ح 21711؛ ج 2، ص 393، ح 5608؛ ج 7، ص 57، ح 19188 و ص 67، ح 19237؛ ج 1، ص 495، ح 236؛ ج 7، ص 330، ح 20520 و صص 324، 323، ح 20483 و ص 84، ح 19332؛ ج 8، ص 138، ح 21634؛ ج 4، صص 36 و 37، ح 11131 و ص 30، ح 11104؛ ج 7، ص 329، ح 20516 و ص 333، ح 20530؛ ج 2، ص 64، ح 3812؛ ج 7، ص 75، ح 19285؛ ج 10، ص 177، ح 26570؛ ج 1، ص 391، ح 1608؛ ج 6، ص 45، ح 16985؛ ج 10، ص 197، ح 26659؛ ج 6، ص 129، ح 17349 (دارالفکر).

25. احمد ضیاء الدین، راموز الاحادیث، ص 144.

26. الازهری، تهذیب اللغه، ج 9، ص 78 و ج 2، ص 264 (دارالکتب العلمیه).

27. الالبانی، صحیح الجامع الصغیر و زیارته، (الفتح الکبیر)، ج 1، ص 482، ح 2457 و ص 286، ح 1351 (المکتب الاسلامی).

28. ابن صلاح الیمنی الصنعانی، الروضه الندیة، شرح التحفه العلویه، ص 103 (المطبع الانصاری هند).

29. الامین السندی، دارسات اللبیب فی الاسوة الحسنه بالحبیب، صص 231-233، (لجنته احیاء الادب).

30. صحیح بخاری (دارالقلم - بیروت)؛ صحیح بخاری، ج 3، کتاب التفسیر، باب 452، ص 489، ح 1222، ج 4، کتاب الدعوات، باب 734، ص 434، ح 1226، ج 4، کتاب الفتن، باب 1075، قول النبی صلی الله علیه و آله وسلم، (لاترجعوا بعدی کفارا)، ص 681، ح 1905، ج 1، کتاب العلم، باب 86، الانصات للعلماء، ص 123، ح 119.

ج 3، کتاب المغازی، باب 194، حجة الوداع، ص 305، ح 844.

ص:71

ج 4، کتاب الادب، باب 617، ماجاء فی قول الرجل ویلک، ص 373، ح 1042.

ج 3، کتاب المغازی، باب 194، حجة الوداع، ص 306، ح 847.

ج 4، کتاب الاضاحی، باب 299، من قال الا صخی یوم النحر، ص 190، ح 459.

ج 4، کتاب الفتن، باب 1075،... لاترجعوا بعدی کفارا، ص 680، ح 1904.

ج 2، کتاب الحج، باب 3، الخطبه ایام منی، ص 6، ح 6.

ج 4، کتاب الحدود، باب 920، ص 572، ح 1632.

ج 4، کتاب الفتن، باب 1068، ص 673، ح 1878.

ج 4، کتاب الرقاق، ج 4، باب 824، ص 504، ح 1441 و ص 503، ح 1435.

ج 4، کتاب الرقاق، باب 824، ص 505، ح 1442 و ص 506، ح 1444 و ص 507، ح 1449.

ج 4، کتاب الجنائز، باب 85، الصلاة علی الشهید، ص 571، ح 1254.

ج 3، کتاب المناقب، باب 26، علامت النبوة فی الاسلام، ص 44، ج 125.

ج 3، کتاب المغازی، باب 144، ص 206، ح 570.

ج 4، کتاب الرقاق، باب 824، فی الحوض...، ص 506، ح 1447.

ج 3، کتاب المغازی، باب 1321، غزوه احد، ص 194، ح 533.

31. التاریخ الصغیر، ج 1، ص 302 (دارالمعرفة).

32. البدخشانی الحارثی، نزل الابرار بما صحّ من مناقب اهل البیت الاطهار، صص 33، 50، 32 (مکتبة الامام امیرالمؤمنین).

33. البدخشی، مفتاح النجا من مناقب آل العباء، الورقه 3، 8، 9، 44 و 718 (المکتبة آیة الله المرعشی).

34. برهان الدین الحلبی، انسان العیون السیرة الحلبیه فی سیر الامین المأمون، ج 3، ص 336، (دارالمعرفة).

35. بدرالدین الحلبی، النجم الثاقب فی اشرف المناصب، الورقه 59 (المکتبة عامة آیة الله مرعشی).

36. البزار، مسند البزار، ج 2، ص 332، ح 1963 و ص 333، ح 1964.

37. البسوی، المعرفة و التاریخ، ج 1، صص 538-536 (مکتبة الدار).

ص:72

38. البغوی، مصابیح السنه، ج 4، ص 185، ح 4800 و ص 190، ح 4816 و ص 189، ح 4815 (دارالمعرفة)؛ الانوار فی شمائل النبی المختار، ج 2، ص 778، ح 1246.

شرح السنة، ج 14، ص 117، ح 3913 (المکتب الاسلامی)؛ معالم التنزیل، ج 5، ص 81، 80 (دارالفکر).

39. البلاذری، اسناب الاشراف، ج 2، ص 110، ح 48، (مؤسسه الاعلمی للمطبوعات).

40. البیهقی، الاعتقاد و الهدایة الی سبیل الرشاد علی مذهب السلف و اصحاب الحدیث، ص 254؛ السنن الکبری، ج 7، باب الیه ینسب اولاد بناته، ص 63؛ ج 7، ص 30؛ ج 10، صص 114 و 113؛ ج 2، ص 148 (دارالکتب العلمیه).

41. الترمذی، الجامع الصحیح، ج 2، باب 20، من ابواب الصلوة، ص 352، ح 483؛ ج 5، ص 621، ح 3786؛ ج 3، ص 232، ح 8346؛ ج 7، ص 377، ح 3127 و 2245، (دارالفکر)؛ ج 5، ص 622، ح 3788.

42. التفتازانی، شرح المقاصد، ج 4، ص 302، (تحقیق عبدالرحمن عیره).

43. الثعلبی، الکشف و البیان، ج 5، ص 290 (المکتبة آیة الله مرعشی).

44. الجوینی، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم علیهم السلام، ج 2، صص 145-144؛ ج 2، ص 142، ح 436-441 و ص 147؛ ص 272، ح 538.

ج 1، ص 196، ح 154؛ ج 2، ص 274، ح 539 و ص 18، ح 146 و ص 15، ح 360؛

ص 18، ح 362.

ج 1، ص 177، ح 140 و ص 312 (مؤسسه المحمودی).

45. الحاکم الحسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازله فی اهل البیت، ج 1، ص 191، ح 203؛ ج 2، ص 43، ح 663؛ ج 2، ص 50، ح 670 و ص 44، ح 665 و ص 38، ح 657 و ص 21، ح 639 و ص 30، ح 649 و ص 35، ح 656 و ص 52، ح 672 و ص 29، ح 648 و ص 41، ح 661 و ص 33، ح 654 و ص 39، ح 659 و ص 28، ح 647 و ص 38، ح 658 و ص 26، (مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه).

46. الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، صص 148، 124، 109؛ ج 3، باب مناقب اهل بیت و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، ص 846؛ ج 3، صص 150، 147؛ ج 3، ص 533، (دارالمعرفة).

ص:73

47. الحکیم الترمذی، محمد بن علی (ابوعبدالله)، نوادر الاصول فی معرفة احادیث الرسول، ص 68 (دار صادر).

48. حسن زمان، القول المستحسن فی فخر الحسن، ص 594 (مطبعة عزیز الدکن).

49. الحمزاوی، مشارق الانوار النبویة علی صحاح الخبار المصطفویة، ص 183.

50. الخازن، لبابال تأویل فی معانی التنزیل، ج 1، صص 3 و 257 و 212، 94 (مطبعة الاستقامه - قاهره).

51. الخطابی البستی، غریب الحدیث، ص 192 (احیاء الثرات السلامی).

52. الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام تلخیص المتشابه فی الرسم و حمایه ما اشکل منه عن بوادر التصحیف و الوهم، ج 2، ص 690 (دارالفکر).

53. الخطیب التبریزی، مشکاة المصابیح، ج 3، ص 1753، ح 6143؛ ص 1753، ح 6144؛ ص 1732، ح 6131 (المکتب الاسلامی).

54. الخطیب الشربینی، تفسیر القرآن الکریم، ج 4، ص 167؛ ج 3، ص 538 (دارالمعرفة).

55. الخطیبی الدهلقی، لباب الألباب فی فضائل الاصحاب، ورق 148 (المکتبة آیة الله مرعشی).

56. الخفاجی، نسیم الریاضی فی شرح شفاء القاضی عیاض، (دارالفکر)، ج 4، صص 324 و ص 283 انظر ایضاً الحدیث برقم، 60، ج 3، ص 410، ج 4، ص 325.

57. الخوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 104 (منشورات مکتبة المفید ایران)، المناقب، ص 176، ح 214 و ص 154، ح 182 (مؤسسه النشر الاسلامی).

58. الدارقطنی، العلل الواردة فی الاحادیث النبوه، ج 6، ص 236، ح 1098 (دار الطیبه ریاض)؛ المؤتلف و المختلف، ج 2، ص 1045 و ج 4، صص 2061-2060 (دار الغرب الاسلامی).

59. الدارمی، سنن الدارمی، (دارالکتاب العربی)، ج 1، باب الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله وسلم، ص 356، ح 1343 و 1342؛ ج 2، ص 524، ح 3316.

60. الدولابی، الذریه الطاهره، ص 168، ح 228 (مؤسسه النشر الاسلامی).

61. الدهلوی، تحفه اثنی عشریه، ص 219، حدیث دوازدهم (طبع لاهور، پاکستان).

62. الدیلمی، فردوس الاخبار بمأثور الخطاب المخرج علی کتاب الشهاب، ج 1، ص 66، ح 194 و ص 98، ح 197؛ ج 3، ص 230، ح 4678 (دارالکتاب العربی).

ص:74

63. الذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ص 627 (دارالکتاب العربی)؛ سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 365 (مؤسسه الرساله)، ج 3، صص 533، 146، 124، 109، 148، 147.

64. الراقعی، التدوین فی اخبار قزوین، (دارالکتب العلمیة - بیروت)، ج 3، ص 465 و ج 2، ص 266.

65. الزبیدی، اتحاف السادة المتقین شرح الحیاء علوم الدین، ج 14، صص 534، 533، 532 (دارالکتب العلمیه)؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج 7، ص 345 (منشورات دارمکتبه الحیاه).

66. الزرندی، نظم دررالسمطین فی فضائل المصطفی و المرتضی و البتول و السبطین، صص 233-231 (مطبعة القضاء).

67. الزمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج 1، ص 170 (دارالمعرفه).

68. الزینی دحلان، السیرة النبویه والآثار المحمدیه بهامش السیرة الحلبیة، ج 3، ص 330 (دارالکتب العلمیه).

69. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 290 (مؤسسه اهل بیت، بیروت).

70. السخاوی الشافعی، استجلاب ارتقاء الغرف بحب اقرباء الرسول و ذوی الشرف،

الورقه 19، 20، 21، 22، 23، 24 (مکتبة آیة الله مرعشی).

71. المسهودی، جواهر العقدین فی فضل الشرفین شرف العلم الجلی و النسب النبوی، صص 231-240 (دارالکتب العلمیه).

72. السیوطی، احیاء المیت بفضائل اهل البیت، ص 11، ح 6، ص 24 (الحدیث الثانی و العشرون)، ص 13، ح 7، ص 13 (الحدیث الثامن)، ص 25، ح 23 (مؤسسه الوفاء)، البدور السافرة فی امور الآخرة، ص 169، ح 32؛ البدور السافرة، ص 165، ح 4 (مکتبه القرآن)، جامع الاحادیث الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر (دارالفکر)، ج 9، ص 75، ح 27263؛ ج 3، ص 236، ح 8365؛ ج 19، ص 473، ح 15139؛ ج 10، ص 377، ح 3127 و 2245؛ ج 16، ص 306، ح 8073؛ ج 10، ص 199، ح 30210 و 1185؛ ج 10، ص 199، ح 30208 و 1183؛ ج 6، ص 399، ح 15578؛ ج 3، ص 430، ح 9590؛ ج 17، صص 224، 223، ح 9817؛ ج 3، ص 323، ح 8345؛ ج 3، ص 234، ح 8354؛ ج 9، ص 131، ح 27600؛ ج 9، ص 75، ح 27263؛ ج 2، ص 443، ح 6527؛ ج 4، ص 82، ح 10317؛ ج 3، ص 214، ح 8396؛ ج 12، ص 96، ح 207؛ ج 10، ص 205، ح 30246؛

ص:75

ج 19، ص 293، ح 4523؛ ج 3، ص 241، ح 8396؛ ج 12، ص 96 ح 207؛ ج 10 ص 205، ح 30246؛ ج 19، ص 293، ح 14523؛ ج 2، ص 140، ح 4447؛ ج 16، ص 306، ح 8072؛ ج 9، ص 136، ح 27616؛ ج 19، ص 468، ح 15122؛ ج 3، ص 430، ح 9591؛ ج 19، ص 468، ح 15121؛ ج 16، ص 233، ح 7773؛ ج 16، ص 255، ح 7863؛ ج 19، ص 466، ح 15112؛ ج 17، ص 111، ح 9364؛ ج 17، ص 224، 223 ح 9817؛ ج 5، ص 400، ح 15582؛ ج 12، ص 253، ح 741 و 302؛ الجامع الصغیر فی الحادیث البشیر النذیر، ج 1، ص 402، ح 2631؛ ج 1، ص 244، ح 1608 (دارالفکر)؛ جمع الجوامع او الجامع الکبیر، ج 1، ص 373؛ ج 2، ص 395؛ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 7، ص 349؛ ج 2، ص 285؛ ج 6، صص 603-606 (دارالفکر).

کفایة الطالب اللبیب فی خصائص الحبیب المعروف بالخصائص الکبری

، ج 2، ص 266 (دار الکتاب العربی)؛ مسند علی بن ابیطالب، ص 192، ح 605 (المطبعه العزیزیه).

73. الشبراوی الشافعی، الاتحاف بحب الاشراف، ص 6 (مصطفی البابی الحلبی، مصر).

74. الشجری، الآمالی، ج 1، صص 154، 143، 152، 155 (بیروت مکتبة المتنبی).

75. الشوکانی، در السحابه فی مناقب القرابة و الصحابة، ص 265، ح 1، ص 238، ح 125 (دارالفکر المعاصر)؛ الفوائد المجموعة فی الاحادیث الموضوعة، ص 357 (دارالکتب العلمیه).

76. الشیبانی ابن ابی عاصم، کتاب السنة، ص 628، ح 1548؛ ص 336، ح 754؛ ص 630، ح 1554؛ ص 629، ح 1550؛ ص 629، ح 1552؛ ص 630، ح 1558؛ ص 629، ح 1549؛ ص 630، ح 1555 (المکتب الاسلامی).

77. الصاغانی، الجمع بین الصحیحین البخاری و مسلم، ص 411، ح 1501 (مؤسسه الکتب الثقافیه).

78. الصالحی الشامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 11، ص 6؛ ج 11، ص 297 (دار الکتب العلمیه).

79. الصّبّان، اسحاف الراغبین فی سیرة المصطفی، ص 119 (دارالفکر).

80. عبدالکریم صفی پور، منتهی الارب من لغة العرب، ج 1، ص 143 (المکتبه السنائی).

81. الطبرانی، المعجم الکبیر، (الطبقه الثانیة، حققه حمدی عبدالمجید السلفی)، ج 5، ص 153، ح 4921؛ ج 3، ص 63، ح 2679؛ ج 5، ص 154، ح 4922؛ ج 5، ص 170، ح 4981؛ ج 3، ص 62، ح 2678؛ ج 5، ص 166، ح 4969؛ ج 3، ص 63، ح 2680؛ ج 3،

ص:76

ص 65، ح 2683؛ ج 5، ص 182، ح 5026؛ ج 5، ص 183، ح 5028؛ ج 5، ص 186، ح 5040؛ ج 5، ص 182، ح 5025؛ ج 5، ص 166، ح 4971؛ ج 3، ص 180، ح 3052؛ ج 3، ص 88، ح 2749؛ المعجم الصغیر، ج 1، ص 131، ج 1، ص 135، ص 255 (دارالکتب العلمیه)؛ المعجم الاوسط، ج 4، ص 328، ح 3566؛ ج 4، ص 262، ح 3463؛ ج 5، ص 455، ح 4877 (مکتبة نشر الثقافة الاسلامیه).

82. الطبری، ابن جریم، جامع البیان عن تأویل آی القرآن (دارالفکر)، ج 22، ص 7؛ ج 22، ص 8؛ ج 22، صص 6-7.

83. الطبری، محب الدین، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص 16 (مؤسسه الوفاء).

84. الطحاوی، مشکل الآثار، ج 1، ص 334، ج 1، ص 332؛ ج 1، ص 336؛ ج 4، ص 368؛ ج 1، ص 335 (مطبعة مجلس دائره المعارف النظامیه، حیدرآباد).

85. طلاس، الحماد مصطفی، المصطفی من احادیث المصطفی، ص 82، ح 76 (دارطلاس).

86. عبدالحق الاندلسی، (ابن عطیه)، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 1، ص 36، ج 5، ص 230 (دارالکتب العلمیه).

87. عبد بن حمید الکسی، المنتخب من مسند عبدبن حمید، ص 108، ح 240 و ص 114، ح 265.

88. عبدالخنی النابلسی، ذخائر المورایث فی الدلالة علی مواضع الحدیث، ج 1، ص 215، ح 1936 (دارالمعرفة).

89. عبدالقادر بدران، تهذیب تاریخ دمشق کبیر، ج 5، ص 439 (دارالمسیرة).

90. العقیلی، الضعفاء الکبیر، ج 4، ص 362؛ ج 2، ص 250 (دارالکتب العلمیة).

91. علی بن محمد قاری، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج 11، صص 385-386 و 377 (دارالکتاب الاسلامی).

92. عونی نعیم الشریف، ترتیب الحادیث صحیح الجامع الصغیر و زیارته، ج 4، ص 112، ح 1 و 2؛ ج 4، ص 114، ح 17 و ص 112، ح 4 (مکتبة المعارف، ریاض).

93. غسّان حمدون، تفسیر من شمات القرآن کلمات و بیان، ص 514 (دارالسلام، الطبقه الثانیه).

94. الفخرالرازی، التفسیر الکبیر، ج 29، ص 112 (داراحیاء التراث العربی).

ص:77

95. الفیروزآبادی، القاموس المحیط، ج 3، ص 342 (دارالمعرفه).

96. القاسمی، محاسن تأویل، ج 14، ص 307؛ ج 3، ص 170؛ ج 13، ص 250 (دارالفکر).

97. القاضی عبدالجبار، المعنی فی ابواب التوحید و العدل، الجزء المتمم العشرین، القسم الاول، ص 191.

98. القاضی علی الدمشقی، شرح العقیدة الطحاویة، ج 2، ص 737 (مؤسسه الرساله).

99. القاضی عیاض، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج 2، ص 605 (مطبعة عی البابی الحلبی).

100. القسطلانی، المواهب اللدینه بالمنح المحمدیه، ج 3، صص 360-362 (مکتب الاسلامی).

101. الکاشنی البیهقی، الرساله العلیه فی الاحادیث النبویه، ث 29 (مرکز انتشارات علمی فرهنگی).

102. الکاند هلوی، حیاة الصحابه، ج 2، ص 356 (دارالفکر).

103. الگنجی الشافعی، کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 50، ص 12، فی طبعه اخری، ص 76، باب السادس (دارالکتاب العربی).

104. المتقی الهندی، کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال، ج 1، ص 172، ح 871 و ح 872؛ ص 186، ح 945؛ ص 187، ح 953؛ ص 186، ح 947؛ صص 185 و 186، ح 943 ص 379، ح 1650؛ ص 187، ح 952؛ ص 172، ح 870؛ ص 186، ح 946؛ ص 188، ح 957؛ ص 187، ح 951؛ ص 188، ج 958 (مؤسسه الرساله).

105. محمد بن ابی الفوارس، اربعین، ص 4، ح 481 (مکتبة استان قدس رضوی).

106. محمد بن حبیب البغدادی، ص 25، ح 424 (عالم الکتب).

107. محمد بن سلیمان الکوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 234، ح 281؛ ص 135، ح 620؛ ص 112، ح 604؛ ص 114، ح 605؛ ص 167، ح 646؛ ص 375، ح 849؛ ص 140، ح 622؛ ص 98، ح 197؛ ص 170، ح 649، ح 2؛ ص 135، ح 621 (مجمع احیاء الثقافه الاسلامی).

108. محمد بن طلحة الشافعی، مطالب السئول فی مناقب آل الرسول، ص 4.

109. محمد شکور، الروض الدانی الی المعجم الصغیر للطبرانی، ج 1، ص 226، ح 363 (الکتب الاسلامی بیروت، دارعمار).

110. محمد فؤاد عبدالباقی، ذیل تفسیر محاسن التأویل، ج 4، ص 170.

ص:78

111. محمود ابورّیه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 404 (نشر البطحاء).

112. المزی، تحفة الاشراف بمعرفة الاطراف، ج 3، ص 203، ح 3688؛ ص 419، ح 4209؛ ص 192، ح 3659 (المکتب الاسلامی).

113. مسلم بن الحجاح القشیری النیشابوری، صحیح مسلم، (مؤسسه عزالدین تحقیق موسی شاهین، احمد عمرهاشم)، ج 1، کتاب الصلاة، باب 17، ص 386، ح 406 و 405؛ کتاب الایمان، باب 29، ص 115، ح 118؛ ج 4، کتاب الفضائل، باب 9، ص 474، ح 32، ج 5، ص 26، ج 5؛ کتاب فضائل الصحابه، باب 4 (من فضائل علی بن ابی طالب)، ص 23، ح 32؛ ج 5، ص 26، ح 37؛ کتاب الفضائل، باب فضائل اهل بیت النبی صلی الله علیه و آله وسلم، ص 37، ح 61؛ ص 25، ح 36 (2408)، ج 4، کتاب الفضائل، باب 9، (اثبات الحوض)، ص 474، ح 31.

114. مناوی، التفسیر بشرح الجامع الصغیر، صص 367 و 233، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 3، ص 14؛ ج 2، ص 174، ح 1608 (دارالمعرفة).

115. المنصور بالله، الاعتصام بحبل الله المتین، ج 1، ص 35 (مکتبه الیمن الکبری).

116. منصور علی ناصف، التاج الجامع للاصول فی احادیث الرسول، ج 3، صص 348-349، (داراحیاء التراث).

117. المیبدی، کشف الاسرار وعدة الابرار، معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری، ج 9، صص 23 و 414 (مؤسسه انتشارات امیر کبیر).

118. میر غنی الحسینی المکی، الدرة الیتیمه فی بعض فضائل السیدة العظیمه، ص 11 (مکتبة آیه الله مرعشی).

119. النبهانی، الانوار المحمدیه من المواهب الدنیة، صص 435 و 577 و 578، جواهر البحار فی فضائل النبی المختار صلی الله علیه و آله وسلم (شرکته مکتبة و مطبعة مصطفی البابی)، ج 1، ص 361، الفتح الکبیر فی ضمّ الزیادة الی الجامع الصغیر، (دارالکتب العربیة الکبری)، ج 1، ص 451، منتخب الصحیحین من کلام سید الکونین صلی الله علیه و آله وسلم (شرکته مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی) ص 77.

120. النسائی، خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (دارالکتاب العربی) ص 84، ح 76، سن النسائی، (الطبعة الاولی (1348 ه) دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع - بیروت) ج 3، باب کیف الصلاة علی نبی صلی الله علیه و آله وسلم، ص 47، السنن الکبری، (دارالکتب العلمیه، بیروت - لبنان)، ج 5، ص 45، ج 12، ح 8148.

ص:79

121. نورالدین الهیثمی، کشف الاستار عن زوائد البزار علی الکتب الستة (مؤسسة الرسالة)، ج 3، ص 221، ح 2612 و ص 223، ح 2617؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد (دارالکتاب العربی بیروت - لبنان) ج 9، ص 256، ح 14957؛ ص 183، ح 14767؛ ج 10، ص 658، ح 18460؛ ج 9، ص 257، ح 14959؛ ج 5، ص 354، ح 8993؛ ج 9، ص 259، ح 14966؛ ص 257، ح 14962؛ ص 256، ح 14958؛ ص 258، ح 14936؛ ص 179، 178، ح 14753.

122. النووی، تهذیب الاسماء و اللغات، (اداره الطباعة المنیریه، دارالکتب العلمیه بیروت لنبان) ج 1، ص 347.

123. یحیی بن الحسین بن القاسم (الهادی الی الحق)، دررالاحادیث النبویه بالاسانید الیحیویه (مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان) ص 52.

124. الیعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، صص 99-102؛ ج 1، ص 188، ح 957.

منابع برای مطالعه بیشتر

الغدیر، علامه امینی؛ حدیث ثقلین، سید علی الحسینی المیلانی، مجله تراثنا، شماره 38-39، سال دهم، محرم 1415 ق و شماره 29، سال هفتم، 1412 ق؛ (بررسی حدیث «کتاب الله و سنتی» و رد آن)؛ حدیث ثقلین از دیدگاه مذهب اهل بیت و اهل سنت، ایلقار اسماعیل زاده، مجله طلوع، سال پنجم، شماره 17، بهار 1385، ص 22 به بعد؛ المراجعات، عبدالحسین شرف الدین، تحقیق الشیخ حسین الراضی، المجمع العالمی لاهل البیت علیهم السلام، چاپ دوم، قم 1416 ق؛ آیات الائمة، محمد رضا کوثر علیشاه، چاپ تهران؛ الائمة و القرآن، محمد رضا حکیمی، بیروت؛ عتبات الانوار فی مناقب الائمة الاطهار، میرحامد حسینی؛ حدیث ثقلین، شیخ قوام الدین الوشنوی و محمد الواعظ الخراسانی، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامی، چاپ اول، 1995 م؛ کتاب الله اهل بیت فی حدیث ثقلین من مصادر اهل السنه، گروه تحقیق مسئله امامت، مدرسه امام باقر علیه السلام، 1422 ق؛ قرآن و عترت در پیرامون حدیث ثقلین، ابوتراب هوائی، مشهد، چاپ آذروش، چاپ اول، 1365 ه؛ حدیث متواتر ثقلین، محمد رضا حکیمی؛ مجله گلستان قرآن، شماره 155، اسفند 1380 ش؛ اهل بیت و حدیث ثقلین، ذکر الله احمدی کرمانشاهی، کیهان فرهنگی، شماره 184، بهمن 80.

ص:80

بخش دوم: نقش و رسالت اهل بیت علیهم السلام از منظر قرآن

اشاره

ص:81

ص:82

نقش هدایتگرانه اهل بیت علیهم السلام در سایه قرآن
اشاره

حال که بیان کردیم قرآن و اهل بیت با یکدیگر وسیله هدایت مردم را به عهده دارند و نتایج حاصل از حدیث ثقلین را ثبت نمودیم، در این قسمت به رسالت اهل بیت در این راستا می پردازیم. این بخش حداقل به دو شکل کلی بروز می نماید: یکی نقش هدایتگرانه اهل بیت علیهم السلام زیرا قرآن، بیان است و اهل بیت علیهم السلام مبین آن و دیگری نقش تبیین قرآن، زیرا تنها آنها آگاهان به قرآن، اهل ذکر و راسخان در علم هستند.

تنها شیعیان نیستند که بر هدایت گری اهل بیت علیهم السلام تأکید می ورزند، بلکه بسیاری از دانشمندان بزرگ اهل سنت بر همین اعتقادند. از این میان فخر رازی در تفسیر خود می گوید:

هر که علی را پیشوای دین خود قرار دهد به دستاویز محکمی در دین و دنیای خود چنگ زده است و هر که در دین خود به علی بن ابی طالب اقتدا کند حقاً هدایت یافته است؛ به دلیل آنکه پیامبر فرمود، خداوندا، حق را بر همان محوری گردان که علی علیه السلام می گردد.(1)

آلوسی نیز هدایت گری علی علیه السلام را مسلّم می داند و می گوید:

«و ما ذکره من أن من اذ اقتدی فی دینه بعلی فقدا اهتدی مسلّم».(2)

او در جای دیگری می گوید:

پسر ابوطالب بر هدایت طریق مستقیم است تا سالک را در سلوک خودش به

ص:83


1- (1) . تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 1، ص 206.
2- (2) . روح المعانی، ج 1، ص 47.

مقامات و احوالات والا برساند، برخی از این احوالات ابتداست و برخی انتها و هیچ کس نمی تواند به نهایت برسد، مگر آنکه ابتدایش صحیح باشد.(1)

آلوسی، محکم نمودن و صحیح برداشتن گام اول را شرط عروج می داند. او خود اقرار نموده است که گام اول را تا انتها باید به امام علی اقتدا کرد، زیرا:

«لابن ابی طالب هدایة الطریق المستقیم؛(2) پسر ابوطالب علیه السلام برای هدایت، طریق مستقیم است و نسل او هم بر همین طریق هستند».

ابن کثیر ذیل آیه «اهل الذکر»، وقتی در مقام تبیین جایگاه اهل بیت است، عالمان آنها را نام می برد و می گوید:

مثل علی علیه السلام، ابن عباس، حسن و حسین و محمد بن حنفیه، علی بن الحسین و... ابوجعفر باقر و محمد صادق علیهم السلام و امثال آنها... آنگاه می گوید اینها کسانی اند که «متمسک بحبل الله المتین و صراط المستقیم...؛(3) بر ریسمان محکم الهی چنگ زده اند و بر صراط مستقیم هستند، آنها حق هر صاحب حقی را می شناسند و به او نزلی را عطا می کنند که خدا و رسولش عطا نموده است و آن همان چیزی است که قلب های بندگان مؤمن به سوی آن جمع می شود.

بله اینها همان ذریه پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند که تا دهر باقی است آنها هم ساری و جاری هستند و زمین هیچ گاه از حجت خدا خالی نیست.

فخر رازی در معنی «کوثر» می گوید:

«فالمعنی انه سوف یعطیه نسلا یبقون علی مرّ الزمان، فانظر کم قتل من اهل البیت، ثم العالم ممتلی و منهم ولم یبق من بنی امیة فی الدنیا احد، ثم انظرکم کان فیهم من الاکابر من العلماء کالباقر و الصادق و الکاظم و الرضا علیهم السلام و انفس الزکیة و امثالهم.(4)

ص:84


1- (1) . همان، ص 93.
2- (2) . همان، ص 47.
3- (3) . تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 197.
4- (4) . تفسیر کبیر فخر رازی، ج 32، ص 124.

چه زیباست کلام فخر رازی؛ بله، این است رمز بقای نسل آل محمد علیهم السلام و تباهی بنی امیه. بنگر چند تن از بنی امیه باقی نمانده اند، اما از بزرگان اهل بیت علیهم السلام کسانی مثل امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام می زیسته اند.

آری، تا قرآن باقی است نسل محمد صلی الله علیه و آله وسلم جاری است؛ همان گونه رسول صادق و مصدق صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «قرآن و عترت باقی اند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند».

1. خلقت نوری پیامبر اکرم، امام علی و اهل بیت علیهم السلام

در این زمینه روایات بسیاری نقل شده که نشان می دهد پیامبر اکرم، حضرت علی و اهل بیت علیهم السلام از نوری واحد خلق شده اند. از این رو در این بخش به کلامی مختصر بسنده می کنیم:

1. حموینی در فرائد السمطین به سند خود از زیاد بن منذر، از ابی جعفر الباقر از پدرش از جدش حسین بن علی علیه السلام از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند که آن حضرت فرمود:

یا علی، من و تو نوری میان دست سلطنت خدا بودیم، پیش از آنکه آدم را به چهارده هزار سال خلق فرماید. همزمان با خلقت آدم، خدای سبحان این نور را در صلب او قرار داد. سپس از صلبی به صلبی تا اینکه در صلب عبدالمطلب برقرار شد، سپس آن نور را به دو جزء قسمت نمود؛ یک قسمت را در صلب پدرم عبدالله و قسمت دیگر را در صلب عمویم ابوطالب قرار داد. پس علی از من است و من از علی، گوشت او گوشت من و خون او خون من است.(1)

همین حدیث را خوارزمی نیز نقل نموده است.(2)

2. در مناقب از اسحاق بن اسماعیل نیشابوری، از امام جعفر صادق از جدش علی بن الحسین علیه السلام فرموده که خبر داد عمویم امام حسن علیه السلام از جدم صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود:

ص:85


1- (1) . فرائد السمطین، ج 1، ص 230، رقم 179.
2- (2) . مناقب خوارزمی، فصل 19، ص 308، ح 302.

«من از نور خداوند عزوجل خلق شدم و اهل بیت از نور من خلق شدند و دوستانشان از نور آنها و سایر مردم در آتش اند».(1)

3. ابوالحسن علی بن محمد، معروف به ابن مغازلی واسطی شافعی، در کتاب خود به سند خود از سلمان فارسی می گوید:

از حبیبم محمد صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمود: پیش از آنکه خدا آدم را خلق کند، من و علی نوری نزد خدای سبحان بودیم و او را تسبیح و تقدیس می نمودیم. چهارده هزار سال، زمانی که آدم را خلق فرمود، این نور را در صلب آدم به امانت گذاشت. پیوسته من و علی یکی بودیم، تا اینکه در صلب عبدالمطلب جدا شدیم. در من نبوت است و در علی امامت.(2)

4. همچنین ابن مغازلی از سالم بن ابی جعد از ابوذر نقل کرده است:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمود: «من و علی نوری در طرف راست عرش و میان سلطه و قدرت خدای تعالی بودیم. تسبیح و تقدیس می گردد این نور. چهارده هزار سال پیش از آنکه آدم خلق شود. پس من و علی همیشه یکی بودیم تا اینکه در صلب عبدالمطلب جدا شدیم جزئی من بودم و جزئی علی.(3)

حدیث «خلقت انا و علیّ من نور واحد» به طریق بسیاری نقل شده؛ از جمله:

الف) از علی علیه السلام که در این کتاب ها روایت شده است: ینابیع الموده، ص 256؛ الحقاق الحق به نقل از انتهاء الافهام، ج 5، ص 254.

ب) روایت ابوهریره، الرقائق، الشیخ عبدالله الحنفی، ص 300 (نسخه خطی)؛ احقاق الحق، ج 5، ص 253.

ج) روایت ابن سعید، کفایة الطالب، گنجی، باب 87، ص 316 (نسخه خطی)؛ مناقب علی، العینی ص 27.

د) جابر، کفایة الطالب، ص 406.

ص:86


1- (1) . ینابیع المودة، ج 1، باب اول، ص 19.
2- (2) . مناقب، ابن المغازلی، ص 88، حدیث 130.
3- (3) . همان.

ه) نقل حدیث به طرق دیگر؛ از جمله ذخائر العقبی، صص 68-69؛ شرح المختار، ابن ابن الحدید، ص 154؛ شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 172؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 230، رقم 179 و ج 1، ص 43، ح 7 و ص 42، ح 9؛ مناقب خوارزمی، فصل 19، ص 308 و فصل 14، ص 145؛ نظم درر السمطین، ص 79؛ المناقب المرتضویه، محمد صالح الکشفی، ص 72؛ تجهیز الجیش، الدهلوی، ص 107؛ المناقب شافعی، ص 89 (نسخه خطی)؛ اللثالی المصنوعه، سیوطی، ج 1، ص 320 (دارالعرفه)؛ مناقب الخلفاء الاربعة من تنزیه الشریعه، الکنانی، ج 1، ص 351، ح 30؛ فرائد السمطین، الجوینی، باب 2، ج 1، ص 42، ح 6 (مؤسسه المحمودی)؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 1، ص 152، ح 186 (دارالفکر)؛ فردوس الاخبار، الدیلمی، ج 2، ص 305، رقم 2776 (دارالکتاب العربی)؛ توضیح الدلائل، احمد الحسین الشافعی، ص 122؛ ارجح المطالب، شیخ عبیدالله الحنفی، ص 458؛ ریاض النضره، محب الطبری، ج 2، ص 108 (دارالندوه الجدیده)؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج 6، ص 58، رقم 3088 (المدینه المنوره).

2. آیه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ1

آلوسی می گوید:

قد ثبت بطرق متعدده انه لما نزل قوله تعالی، إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ قال لعلی انا المنذر و انت الهادی بک یا علی «یهتدی المهتدون من بعدی»؛(1) به طرق متعدد نقل شده هنگامی که آیه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ نازل شد پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: من منذر هستم و تو هادی، ای علی به وسیله تو هدایت یافتگان هدایت می شوند.

عده زیادی از علما و مفسرین اهل سنت این حدیث را نقل نموده اند که مراد از هادی در این آیه، حضرت علی علیه السلام است.(2) از طرفی این هدایتگری طبق حدیث شریف ثقلین

ص:87


1- (2) . روح المعانی، ج 13، ص 108.
2- (3) . ر. ک: تفسیر کبیر فخر رازی، (دارالطباعه)، ج 19، ص 14؛ تفسیر طبری، (ولاق مصر، 1321 ق)، ج 13، ص 63؛ تفسیر ثعلبی، ذیل سوره رعد، آیه 7؛ المحررالوجیز، ابن عطیه، ج 3، ص 297؛ درالمنثور، ج 4، ص 608؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 70؛ ینابیع الموده، باب بیست و هشتم، ص 231؛ شواهد

باید تا حضور دنیا باقی باشد که عترت پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله عهده دار آن هستند.

3. حدیث امان

بی تردید وجود پیامبران در میان اقوام، مایه امان آن ملت است؛ به فرموده خدای عزّوجل وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ ؛ (1) ای رسول الله تا تو در میان آنها هستی، خدا قومت را عذاب نمی کند.

بر طبق روایات بسیاری این جایگاه برای اهل بیت عصمت و طهارت هم وجود دارد؛ از جمله:

الف) ابن حجر هیتمی می گوید:

اشاره صلی الله علیه وآله وسلم وجود ذلک المعنی فی اهل بیته و انهم امان لاهل الارض کما کان هو صلی الله علیه وآله و سلم امانا لهم و فی ذلک احادیث کثیره؛(2) رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وجود این معنی را برای اهل بیت هم دانسته است، آنها امان اهل زمین هستند، همچنانکه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم برای آنها امان بود و در این رابطه، احادیث بسیاری وارد شده است.

ب) احمد بن حنبل در مسند خود روایت کرده که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

النجوم امان لأهل السماء فإذا ذهبت النجوم ذهب أهل السماء و أهل بیتی أمان لأهل الأرض فإذا ذهب أهل بیتی ذهب أهل الأرض؛(3) ستارگان امان اهل

ص:88


1- (1) . انفال، آیه 33.
2- (2) . الصواعق المحرقه، ص 152.
3- (3) . محب طبری، ذخائر العقبی، ص 170؛ ینابیع الموده، ص 19؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 45.

آسمان اند، پس آنگاه که ستارگان بروند اهل آسمان هم فانی شوند و اهل بیت من، امان اهل زمین اند، پس آنگاه که اهل بیت من نباشند اهل زمین هم نخواهند بود.

ج) حاکم نیشابوری این روایت را به اسناد مختلف نقل می کند؛ از جمله:

«النجوم أمان لأهل السماء و اهل بیت أمان لأمتی».(1)

د) سبط ابن جوزی نیز این روایت را چنین می آورد:

«النجوم أمان لأهل السماء فإذا ذهب النجوم ذهب أهل السماء و أهل بیتی أمان لأهل الارض، فإذا ذهب اهل بیتی ذهب أهل الأرض».(2)

ه) حموینی این حدیث را به چند طریق نقل کرده است:

یک - از «سلمة بن اکوع» از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت کرده که:

«ستارگان امان و حافظ اهل آسمان ها هستند و اهل بیت من نگاهبان اهل زمین اند».

دو - همو از ابی سعید خدری نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«اهل بیت من امان و نگاهدار اهل زمین هستند؛ چنانکه ستارگان حافظ و امان اهل آسمان هایند».

سه - حاکم از جابر بن عبدالله و ابوموسی اشعری و ابن عباس رضی الله عنهم نقل کرده که گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:89


1- (1) . المستدرک، ج 3، ص 162؛ اسعاف الراغبین، ص 144.
2- (2) . تذکرة الخواص، (للمجمع العالمی لاهل البیت علیهم السلام)، ج 2، ص 379؛ این حدیث به روایت امام علی علیه السلام در: الفضائل احمد، ص 186، ح 267؛ فرائد السمطین، جوینی، باب 48، سمط 2، حدیث 522، ج 2، ص 253؛ فردوس الاخبار، ج 5، ص 56؛ الامالی، شجری، ج 1، صص 152-153؛ جواهر العقدین، ج 2 ص 259؛ به روایت سلمة بن الاکوع: المعجم الکبیر، ج 7، ص 22؛ مناقب، محمد بن سلیمان، ج 2، صص 133، 142، 174، 175؛ فرائد السمطین، ج 2، صص 241 و 252؛ کنز العمال، ج 12، ص 102؛ مطالب العالیه، عسقلانی، ج 4، ص 74؛ الامالی، شجری، ج 1، ص 155 (امالی، شیخ طوسی، ح 8، مجلس 10)؛ احیاء المیت، ص 37، رقم 21؛ موضح اوهام الجمع و التفریق، خطیب بغدادی، ج 2، ص 402؛ روایت جابر: المستدرک، کتاب تفسیر، ج 2، ص 448 (صحیح الاسناد)؛ روایت ابن عباس، المستدرک، کتاب معرفة الصحابه، ج 3، ص 149؛ روایت انس: جواهر العقدین، ص 259، فصل 5، رقم 2.

«ستارگان امان و حافظ اهل آسمان هایند و اهل بیت من امان و نگاهبان اهل زمین اند. زمانی که ستارگان بروند اهل آسمان ها می روند و هنگامی که اهل بیت من نباشند اهل زمین نابود شوند».

چهار - همچنین در نوادر الاصول از سلمة بن اکوع نقل شده که: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «ستارگان امان و حافظ اهل آسمان هایند و اهل بیت امان امت من می باشند».(1)

بله اینان هستند که امان امتند و مردم را هدایت می کنند و سبب فرود آمدن خیرات بر اهل زمین اند.

پنج - حموینی به سند خود از امام محمد باقر از پدرش از جدش از امیرالمؤمنین علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

یا علی، آنچه را برای تو می گویم بنویس. عرض کردم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آیا می ترسی فراموش کنم. فرمود: من از خدا خواسته ام که تو حافظ باشی، لکن برای امامانی از فرزندان خودت بنویس که شریک تو هستند؛ به وسیله آنها امت من از باران سیراب می شوند و به سبب ایشان دعاهای آنها به اجابت می رسد، و خدا به واسطه آنان بلا را از مردم دور می کند، و ریزش و نزول خیرات از آسمان به وجود آنهاست. سپس به سوی حسن علیه السلام اشاره نمود و فرمود: این، اول ایشان است و بعد به سوی امام حسین اشاره فرمود این دوم آنهاست و بعد فرمود: و امامان از فرزندان او علیهم السلام.

شش - همچنین در مناقب از عبدالله بن حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی نقل کرده که جدم روزی خطبه خواند و بعد از ستایش و ثنای خدا، فرمود:

ای جماعت، از طرف حق تعالی دعوت و خوانده شده ام و اجابت کردم، در میان شما دو امر سنگین؛ کتاب خدا، و عترتم اهل بیتم را باقی می گذارم. اگر به هر دو عمل کردید و تمسک جستید، هرگز گمراه نخواهید شد. آن دو از هم جدا نمی شوند تا بر من نزد حوض وارد شوند. پس از آنها بیاموزید و به ایشان یاد ندهید، که از شما عالم ترند، و زمین از آنها خالی نمی ماند و اگر خالی شود، زمین اهلش را می بلعد و فرو می برد.

ص:90


1- (1) . چهار حدیث اخیر از حموینی: ینابیع الموده، باب سوم، ج 1، ص 41.

سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

پروردگارا، زمین را برای مردم از حجت خالی نفرما، تا حجت و قوانین تو باطل نشود، و اولیا و دوستانت را بعد از آنکه ایشان را هدایت نمودی، گمراه نفرما، آنها از حیث شماره اندک، ولی از نظر قدر و منزلت نزد خدا بسیار بزرگ اند، از خدا خواسته ام دانش و حکمت را در خاندان من و عقب آنها و در احفاد و نتایج ایشان قرار دهد. پروردگارا این دعا را اجابت بفرما.

هفت - حموینی به سند خود از اعمش از امام جعفر صادق علیه السلام از پدرش از جدش علی بن الحسین روایت کرده که فرمود:

ماییم پیشوایان مسلمان و دلیل و راهنمایان خدا بر خلق، و آقای مؤمنین، سرور و قائد سفید پیشانیان و مولا و سرپرستان مسلمان ها. ماییم امان اهل زمین، هم چون ستارگان که برای اهل آسمان ها مایه امان اند.

ماییم کسانی که آسمان به واسطه ما فرو نمی ریزد، جز به اذن خدا. به سبب ما خیرات پخش می شود و برکات زمین بیرون می آید. و اگر نبود امر ما در زمین، زمین اهل خود را می گرفت و فرو می برد. سپس فرمود: زمین از حجت خدا خالی نمانده و نمی ماند، از زمان خلقت آدم تا روز قیامت، گاهی ظاهر و پیدا و هنگامی غایب و مستور بوده است و اگر چنین نبود خدا پرستش و عبادت نمی شد.

اعمش گفت: به امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم حجتی که از ما پنهان و پوشیده است مردم چگونه از او بهره می برند، فرمود: همان طور که مردم از خورشید در اوقات پوشیدگی او استفاده می کنند و نفع می برند.

هشت - علی بن الحسین علیه السلام نیز فرمود:

«ماییم کشتی نجات در دریاهای تاریک، کسی را که بر آن سوار شود حفظ می کند و آن کس که آن را ترک کند، غرق می شود، آری ره پویان «صراط السوی» هستند».

نه - از ابن عباس هم نقل شده است:

اصحاب الصراط السوی هو الله محمد و اهل بیته و الصراط: الطریق الواضح الذی لا عوج فیه، فهم اصحاب محمد صلی الله علیه و آله

ص:91

وسلم؛(1) به خدا قسم اصحاب راه مستقیم حضرت محمد و اهل بیت او علیهم السلام هستند و صراط، راه مستقیم است که هیچ ناراحتی ندارد، اصحاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم هستند.

و - حاکم حسکانی

در مواردی به این حدیث اشاره کرده است از جلمه:

یک - ذیل آیه:

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا2 ضمن دو روایت از امام باقر علیه السلام چنین می نوسید:

«قال: نزلت من ولد فاطمة خاصة، جعل الله منهم ائمة یهدون بامره؛(2) این آیه فقط در مورد فرزندان فاطمه زهرا سلام الله علیها نازل شده که خدای متعال از میان آنها امامانی برای هدایت مردم، قرار داده است».

اهل بیت همان کسانی هستند که اگر در زمین به قدرت برسند، نماز را بر پای دارند، و باعث رواج بخشنیدن زکات، امر به معروف و نهی از منکر خواهند شد؛

همچنین امام باقر علیه السلام ذیل آیه:

اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ4

می فرمایند:

«فینا والله نزلت هذه الآیه؛(3) به خدا قسم این آیه درباره ما نازل شده است».

دو - حاکم حسکانی ذیل آیه: وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ 6 می آورد:

ص:92


1- (1) . ر. ک: فرائد السمطین، ج 2، ص 353؛ ینابیع الموده، باب سوم، ج 1، صص 42-45.
2- (3) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 455.
3- (5) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 400.

اخبرنا محمد بن عبدالله بن احمد [اخبرنا] محمد بن احمد بن محمد المفید [اخبرنا] عبد العزیز بن یحیی بن احمد، قال: حدثنی محمد بن عبد الرحمان بن الفضیل، قال: حدثنی جعفر بن الحسین، قال: حدثنی محمد یزید، عن ابیه قال: سألت ابا جعفر عن قوله تعالی: وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ 1 قال: النجم علی. فرات بن ابراهیم الکوفی قال: حدثنی حسین بن سعید [عن] هشام بن یونس [عن] حبان بن سریر [عن] سالم: عن ابان بن تغلب قال: قلت لابی جعفر محمد بن علی قول الله تعالی: وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ (1) قال: النجم: محمد [کذا] و «العلامات» الاوصیاء علیهم السلام.(2)

در این دو روایت، امام باقر علیه السلام تصریح می کند که مراد از نجم، امام علی و ذریه آن حضرت هستند که هر کدام همچون ستاره ای فروزان، چراغ راه ره پویان و گمشدگان هستند. این است سرّ دوام اهل بیت و ماندگاری آنها تا قیامت، آنها عدل قرآن اند و تا زمان و دنیا باقی است، آنان نیز باقی هستند.

در انتها یادآور می شویم، تعداد زیادی از محدثین اهل سنت حدیث امان را به طرق مختلف نقل نموده اند؛ از جمله حدیث علی بن الحسین علیه السلام:

مهران الأعمش، عن الصادق جعفر بن محمد عن أبیه محمد بن علی عن أبیه علی بن الحسین رضی الله، قال: نحن ائمة المسلمین و حجج الله علی العالمین و سادات المؤمنین و قادة الغرّ المحجلین و موالی المسلمین و نحن أمان لأهل الأرض کما ان النجوم أمان اهل السماء و بنا یمسک السماء أن تقع علی الارض الا باذنه.

حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 3، صص 457 و 149 و ج 4، ص 448 (ط حیدرآباد)؛ سیوطی، احیاء المیت، ص 114 (ط الحلبی عصر)؛ ابن حجر، الصواعق، ص 185، 233 (ط مصر)؛ الحمزاوی، مشارق الانوار، ص 90 (ط مصر)؛ احمد نقشبندی کمشنی نوی، راموز الاحادیث، ص 238 (ط آستانه)؛ مشارق الانوار، ص 109 (ط آستانه)؛ رشحة الصادی، ص 78،

ص:93


1- (2) . همان.
2- (3) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 327 (شماره 77).

17 (ط مصر)؛ ارجح المطالب، ص 329 (لاهور)؛ ذخائر العقبی، ص 17 (ط قاهره)؛ نظم دررالسمطین، ص 234 (ط قاهره)؛ جامع الصغیر، ص 578 (ط مصر)؛ ینابیع الموده، ج 20، ص 191، 188 (ط استانبول)؛ الفتح الکبیر، ج 3، ص 267 (ط مصر)؛ الشرف الموبد، ص 29 (ط مصر)؛ السیف الیمانی المسلول، ص 64 (ط شام)؛ شرف النبی، ص 283؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ص 18 (ط الغری).

راویان حدیث: ابن عباس، ابن سلمه، جابر، المنکدر، انس، علی بن الحسین علیه السلام، علی علیه السلام، ابن سعید الخدری و ابن موسی.

4. حدیث سفینه نوح و باب حطه

در احادیث بسیاری، اهل بیت را به کشتی نوح و باب حطه، تشبیه نموده اند. بی شک در طوفان های زندگی و کشاکش روزگار، انسان ها نیازمند کشتی نجاتی هستند تا آنها را به سلامت از بیان امواج عبور دهد و به ساحل سلامت و رستگاری برساند.

سیوطی در تفسیر آیه وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ چنین آورده است:

واخرج ابن ابی شیبه عن علی ابن ابی طالب علیه السلام قال: مثلنا فی هذه الامة کسفینة نوح و کباب حطة؛(1) ابن ابی شبیه از علی بن ابی طالب علیه السلام روایت نموده که مَثَل ما اهل بیت در این امت همچون کشتی نوح و باب حطه است.

ابن کثیر نیز در تفسیر خود به این حدیث اشاره نموده است:

«انّما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح علیه الصلاة و السلام من دخلها نجا و من تخلف عنها هلک».(2)

ص:94


1- (1) . درالمنثور، ج 1، ص 174.
2- (2) . تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص 21، گرچه او با سندی که نقل می کند حدیث را ضعیف می داند، اما این روایت با سندهای صحیح بسیار نقل شده است که برخی را آورده ایم.

فخر رازی پس از نقل حدیث کشتی نوح و باب حطه چنین می گوید:

ویحتمل و هو الاظهر عندی ان المراد صلی الله علیه و آله وسلم سایر اهل البیت فان الله لما خلق الدنیا بأسرها من اجل النبی صلی الله علیه وآله وسلم جعل دوامها بدوامه ودوام اهل بیته لانهم یساوونه فی اشیاء و لانه قال من حقهم اللهم انهم منّی و أنا منهم و لانهم بضعة منه بواسطة ان فاطمة امهم بضعته فاقیموا مقامة فی الامان؛(1) حاکم می گوید به احتمال قوی مراد از آنان سایر اهل بیت هستند (از عترت طاهره) که حق سبحانه چون دنیا را همگی برای رسول الله آفرید، دوام آن را نیز به دوام آن حضرت و اهل بیت ایشان منوط فرمود، زیرا این اعاظم دین، با جد بزرگوارشان در بعضی چیزها مساوی اند و در حقّشان فرمود: خدایا اینها از من اند و من از اینها، زیرا که اینان بضعه آن حضرت هستند؛ به واسطه اینکه مادرشان فاطمه علیها السلام «بضعه» آن حضرت است، بنابراین از حیث امان، برمی آید که آنان قائم مقام آن حضرت اند.

گویا این موضوع در میان صحابه و تابعین، امری مسلّم بوده؛ مثلاً وقتی حسن بصری از امام حسن علیه السلام در مسئله جبر و قدر سؤال می کند، چنین می نویسد:

اما بعد فانکم معاشر بنی هاشم کالفلک الجاریة فی اللجج و مصابیح الدجی و اعلام الهدی و الائمة القادة الذین من تابعهم نجی کسفینة نوح المشحونة التی یؤول الیها المؤمنون و ینجو فیها المتمسکون؛(2) شما بنی هاشم چون کشتی جاری در دریاهای پرموج و چراغ راه، در تاریکی ها، و علم های هدایت هستید ائمه اطهاری که هر کس از شما پیروی کند نجات می یابد، همچون کشتی نوح که مؤمنین و متمسکین به آن نجات یافتند.

ابی طفیل از ابوذر به طریق مرفوع، روایت کرده که وی در خانه خدا را گرفته، می گفت:

از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که مَثَل اهل بیت من در میان شما مثل کشتی نوح است آنکه بر آن نشسته نجات یافت و آنکه نافرمانی کرد نابود شد.

ص:95


1- (1) . مستدرک حاکم، ج 3، صص 162-163؛ صواعق المحرقه، ص 93. شبیه این عبارت را فخر رازی هم دارد. ر. ک: تفسیر کبیر، ج 26، ص 162.
2- (2) . روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، ص 427 (به نقل از کشف المحجوب).

مَثل اهل بیت من در میان شما مانند باب حطه در میان بنی اسرائیل است. هر کس داخل آن شد آمرزیده شد.(1)

سبط ابن جوزی می گوید:

وذکر ابوالفرج الاصبهانی فی کتاب مرج البحرین بإسناده الی ابی ذر، قال: قال رسول صلی الله علیه و آله وسلم: «مثل اهل بیتی مثل سفینه نوح علیه السلام من رکب فیها نجا. و من تخلف عنها غرق».

ثعلبی و سمعانی حدیث سفینه را از سیلم بن قیس هلالی چنین نقل کرده اند:

من و جیش بن المعتمر در مکه بودیم. ابوذر به پا خواست و حلقه در کعبه را گرفت و فرمود: ای مردم، آنها که مرا می شناسند بسیار خوب و آنها که مرا نمی شناسند، من جند بن جناده، ابوذر هستم. بعد گفت: ایها الناس من شنیدم که پیغمبر شما می فرمود: مَثل اهل بیت من در میان شما مانند کشتی نوح است.

منابعی که حدیث مذکور را نقل کرده اند عبارتند از:

تذکرة الخواص
اشاره

، ج 2، ص 380؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج 3، صص 45-46، ح 2636-2637، فی ترجمة الامام الحسن علیه السلام و فی الحسین بن احمد سجاده؛ المعجم الصغیر، ج 1، ص 139، و الحاکم در تفسیر سوره هود، کتاب التفسیر من المستدرک، ج 2، ص 343 و قال: هذا حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه.

در مناقب اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از کتاب معرفة الصحابه، المستدرک، ج 3، ص 150، الخوارزمی، مقتل الحسین علیه السلام، ج 1، ص 104؛ ابن المغازلی در مناقب امیر المؤمنین علیه السلام، صص 133-134، رقم 175-177؛ محمد بن سلیمان الکوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 1، ص 296، رقم 220 و ج 2، ص 146، رقم 624؛ القطیعی، فضائل الحسن و الحسین علیهما السلام، کتاب الفضائل لأحمد، ج 2، ص 785، رقم 1402؛ الدارقطنی، المؤتلف و المختلف، ج 2، ص 1046؛ عیون الاخبار، ج 1، ص 211؛ المعارف، ص 252 (ترجمه ابوذر)؛ الشیخ الصدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 239، ذیل الرقم 59؛ الشیخ الطوسی، الحدیث 57 من المجلس 2 و الحدیث 61 من المجلس 12 و الحدیث 32 من المجلس 16 و الحدیث 22 من المجلس 17

ص:96


1- (1) . ینابیع الموده، باب چهارم، ج 1، ص 63.

و الحدیث 29 من المجلس 18؛ الامالی، الجوینی، الباب 48، السمط 2؛ فرائد السمطین، ج 2، ص 246، رقم 515؛ العسقلانی، المطالب العالیه، ج 4، ص 75، رقم 4003-400.

القضاعی، مسند الشهاب، ج 2، صص 273-274، رقم 1343-1345؛ العاصمی، زین الفتی، ج 1، صص 435 و 450، رقم 270 و 271 و 273؛ الخطیب التبریزی، مشکاة المصابیح، ج 3، ص 1742، رقم 6174 (قال: رواه احمد)؛ الذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 482، ترجمة الحسن بن ابی الجفری، رقم 1826؛ القاضی النعمان، شرح الاخبار، ج 2، صص 479، 501، 503 و 512، رقم 840، 887، 889، 903؛ ابوجعفر الطبری، بشارة المصطفی، ص 88؛ الشجری، الامالی، ج 1، صص 151-156 فی عنوان: «الحدیث السابع فی فضائل اهل البیت»؛ الطبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 361، رقم 85؛ تیسیر المطالب، ص 136 (اواخر الباب 8)؛ السیوطی، احیاء المیت فی فضائل آل البیت، ص 41، رقم 26 (عن الطبرانی)؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 168.

این حدیث از طریق بسیاری از صحابه از جمله امیرالمؤمنین علی علیه السلام، عبدالله بن عباس، سلمة بن الاکوع، انس بن مالک، ابی سعید الخدری، عبدالله بن زبیر و ابی الطفیل عامر بن واثله نقل شده است. پس کسی که به آن پناه برد و بر آن سوار شد نجات یابد و کسی که آن را وا گذاشت نابود و هلاک شده است.

همچنین فرموده است:

مثل اهل بیت من در میان شما، مثل باب حطه در بنی اسرائیل است آن کس که داخل آن شد آمرزیده شد. و نیز فرمود: من در میان شما چیزی را باقی می گذارم که اگر به او بگرایید، هرگز گمراه نخواهید شد، [آن دو چیز] کتاب خدا و عترت من است و این دو از هم جدا نمی شوند تا نزد حوض بر من وارد شوند.

حموینی در فرائد السمطین به سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس رضی الله عنهما می گوید:

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: یا علی، من شهر علمم و تو در آن هستی؛ هرگز نمی توان داخل شهر شد، مگر از در آن. دروغ گوست آن کس که گمان می کند مرا دوست دارد، با آنکه تو را دشمن می دارد، چون تو از من هستی و من از توام، گوشت تو گوشت من، و خون تو خون من، و باطن تو باطن من است و ظاهر تو ظاهر من است. خوش بخت کسی است که از تو اطاعت کند و بدبخت کسی است که تو را برنجاند، و تو را معصیت کند. آن کس که تو را دوست بدارد

ص:97

سود برده است و کسی که تو را دشمن بدارد زیان برده آنکه ملازم تو باشد رستگار است و کسی که از تو جدا شود نابود و هلاک می شود.

مثل تو و ائمه و پیشوایان از فرزندان تو، بعد از من، مانند کشتی نوح است؛ آن کس که بر آن سوار شد نجات یافت و کسی که تخلف نمود غرق شد. و مثل شما مثل ستاره هاست. هنگامی که یکی از آنها پنهان می شود، ستاره دیگری طلوع می کند.(1)

تأملی در سند حدیث

عده بسیاری از علمای اهل سنت بر صحیح بودن سند حدیث سفینه تصریح نموده و جمعی نیز به متعدد بودن طرق آن به شکلی که برخی بعضی دیگر را تقویت می کند، اعتراف نموده اند.

در ادامه بحث نظر عده ای از این بزرگان را یادآور می شویم.

1. حاکم نیشابوری پس از تخریج و نقل آن می گوید:

«هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم و لم یخرجاه؛(2) این حدیث به شرط مسلم صحیح است، اما آن را نقل نموده است».

2. ابن حجر نیز می گوید:

وجاء من طرق عدیدة یقوی بعضها بعضا انما مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح، من رکبها نجا. و فی روایة مسلم و من تخلف عنها غرق. و فی روایة: هلک. و انما مثل اهل بیتی فیکم مثل باب حطة فی بنی اسرائیل، من دخله غفرله الذنوب.(3)

ص:98


1- (1) . فرائد السمطین، ج 2، ص 246، رقم 515؛ ینابیع الموده، باب چهارم، ج 1، ص 65.
2- (2) . مستدرک حاکم، ج 3، صص 162-163 در مورد طریق حدیث، ر. ک: تاریخ الخلفاء، ص 573؛ مشکاة المصابیح، ج 3، ص 1742؛ حدیث سفینه، مجله تراثنا، شماره های 38-39، سال دهم (محرم 1415) صص 141-161.
3- (3) . الصواعق المحرقه، ص 140. در ترجمه صواعق المحرقه به فارسی، کلمه «مسلم» به «سلم» تحریف شده است که در اصل «فی روایة صحیح مسلم» می باشد. ابن حجر در جایی دیگر می گوید: «صحیح حدیث ان مثل اهل بیتی مثل سفینه نوح...».

مضمون روایت ایشان این است که روایت سفینه، با اختلافاتی در نقل، و حدیث باب حطه به طرق متعددی نقل شده که برخی، دیگری را تقویت می کند.

3. شمس الدین سخاوی گفته است:

«وبعض هذه الطریق یقوی بعضا؛ بعضی از طریق این حدیث، برخی دیگر را تقویت می کند».(1)

4. جلال الدین سیوطی می گوید:

اخرجه الحاکم و هو صحیح و قال: رواه البزار و ابویعلی فی مسندیهما، و الطبرانی فی الاوسط، و الحاکم و صححه؛(2) حاکم، آن را صحیح دانسته و روایت کرده است و بزار و ابویعلی در مسندهایشان و طبرانی در «الاوسط» معتقد است آن را نقل نموده و گفته اند که حاکم آن را صحیح دانسته است.

5. العیدروس یمنی معتقد است:

«وصح حدیث: ان مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح، من رکبها نجا، و من تخلف عنها هلک».(3)

6. احمد زینی دحلان گفته است:

وصح عنه صلی الله علیه وآله وسلم من طرق کثیرة انه قال: انما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح، من رکبها نجا، و من تخلف عنها غرق و فی روایة: هلک. و مثل اهل بیتی فیکم کمثل باب حطة فی بنی اسرائیل من دخله غفرله.(4)

7. شیخ محمد بن یوسف التونسی المالکی، معروف به الکافی گفته است:

ص:99


1- (1) . جواهر العقدین، ص 261.
2- (2) . ر. ک: استجلاب ارتقاء الغرف (سخاوی) نسخه خطی؛ نهایه الافضال فی مناقب الآل. سخن سیوطی ذیل حدیث سفینه اساس فی مناقب بنی العباس، و حدیث سفینه، مجله تراث، ص 143.
3- (3) . العقد النبوی والسر المصطفوی، نسخه خطی.
4- (4) . الفضل المبین فی فضائل الخلفاء الراشدین و اهل البیت الطاهرین، ط هامش السیر الدحلانیه، باب ذکر فضائل اهل البیت علیهم السلام.

«روی البزار عن ابن عباس، و ابو داوود عن ابن الزبیر، و الحاکم عن ابی ذر بسند حسن، مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق».

سپس می افزاید:

ویدل علی ذلک: الحدیث المشهور المتفق علی نقله؛ مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح، من رکبها نجا، و من تخلف عنها غرق و هو حدیث نقله الفریقان و صححه القبیلان، لا یمکن لطاعن ان یطعن علیه، و امثاله فی الاحادیث کثیرة.(1)

نکته جالب سخن ایشان این است که اعتراف می کند این حدیث را فریقین به طریق مختلف نقل نموده و صحیح دانسته اند و کسی نمی تواند به آن طعنی بزند، زیرا امثال آن در حدیث بسیار است.

صحت این حدیث، آنقدر محرز بوده که عده بسیاری از علمای لغت ذیل ماده «زخ» آن را نقل نموده و در بین این واژه از حدیث «سفینه» کمک گرفته اند؛ به عنوان نمونه:

الف) ابن اثیر گفته است:

«زخ: فیه(2): مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح، من تخلف عنها زخ به فی النار. ای دفع و رمی یقال: زخه یزخه زخا».(3)

ب) ابن منظور نیز گفته:

«تخلف عنها زُخ ّ فی النار. ای: دفع و رمی. قال: زخّه یزخّه زخّا».(4)

ج) زبیدی می گوید:

«و فی حدیث: مثل اهل بیتی مثل سفینه نوح، من تخلف عنها زخّ به فی النار. ای دفع و رومی».(5)

ص:100


1- (1) . السیف الیمانی المسلول فی عنق من یطعن فی اصحاب الرسول.
2- (2) . النهایه، ماده «زخ».
3- (3) . ای: فی الحدیث.
4- (4) . ابن منظور، لسان العرب: ماده «زخ».
5- (5) . تاج العروس فی شرح القاموس، ماده «زخ».
علمای اهل سنت و محتوای حدیث سفینه

برخی از علمای اهل سنت در شرح این حدیث نکاتی را بیان نموده اند که همان چیزی است که علمای امامیه در این باره گفته اند.

طیبی در شرح ابوذر می گوید:

قوله: و هو آخذ باب الکعبه. اراد الروای بهذا مزید توکید لإثبات هذا، وکذا ابوذر اهتم بشأن روایته، فأورده فی هذا المقام علی رؤوس الأنام لیتمسکوا به. و فی روایة له بقوله: من عرفنی فأنا من قد عرفنی، من أنکرنی فأنا ابوذر، سمعت النبی صلی الله علیه وآله وسلم یقول: ألا، ان مثل اهل بیتی... الحدیث. اراد یقوله: فانا ابوذر، المشهور بصدق اللهجه وثقة الروایة، و انه هذا حدیث صحیح لا مجال للرد فیه. و هذا تلمیح الی ما روینا عن عبدالله بن عمرو بن العاص یقول: سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم یقول: «ما اظلت الخضراء، و لا اقلت الغبراء، أصدق من ابی ذر». و فی روایة ابی ذر: من ذی لهجه اصدق و لا اوفی من ابی ذر شبه عیسی بن مریم. فقال عمر بن الخطاب، کالحاسد: یا رسول الله أفتعرف ذالک؟! قال: ذلک فاعرفوه. اخرجه الترمذی وحسنه الصغانی فی کشف الحجاب.

شبه الدنیا بما فیها من الفکر و الضلالات، و البدع و الاهواء الزائغة، ببحر لجیّ یغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب، ظلمات بعضها فوق بعض وقد احاط بأکنافه و أطرافه الأرض منها، و لیس فیه خلاص و مناص الا تلک السفینة و هی محبة اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم؛(1)

اینکه در حدیث ابوذر آمده برخانه خدا تکیه داده بود، نشان می دهد که راوی قصد تأکید بیشتر را داشته و نیز اهتمام ابوذر به حدیثش را می رساند؛ یعنی آن را در این حالت بر مردم بیان نموده تا به او متمسک شوند. در روایتی از اوست که هر کس من را می شناسد که می شناسد، اما هر کس که نمی شناسد منم ابوذر، از رسول خدا

ص:101


1- (1) . المرقاة فی شرح المشکاة القاری، ج 5، ص 610. او سخنان طیبی را در الکاشف بیان کرده و به آنها استشهاد نموده است.

صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می فرمود: آگاه باشید که مثل اهل بیت من... (تا آخر حدیث). با گفتن اینکه من ابوذر هستم می خواهد این را بیان کند که من همان شخصی هستم که به صداقت در زبان و وثاقت مشهور است و این حدیث صحیح بوده و هیچ جای تردید و انکاری ندارد.

این تلمیحی است به آنچه که از عبدالله بن عمرو بن عاص برای ما روایت شده که می گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: در زیر این آسمان و روی این زمین راستگوتر از ابوذر ندیدم. و نیز در روایتی از ابوذر از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: «چه کسی از ابوذر که در صداقت لهجه، شبیه عیسی است، راستگوتر است». پس عمر همچون حسودان گفت: ای رسول خدا آیا آن را می شناسی، گفت: بله آن را می شناسم. این حدیث را ترمذی روایت نموده و ضغانی در کشف الحجاب، آن را حسن دانسته است.

در این حدیث، دنیا به دریای پرتلاطم و تاریکی تشبیه شده که از کینه و بدعت پر است به طوری که موج های آن بر بالای موج های دیگر همچون ابرها ایستاده اند، تاریکی و ظلمتی که برخی از دیگری تاریک تر است، با این همه هیچ راه خلاص و نجاتی نیست، جز این کشتی نجات که همان محبت اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است.

این کلام، به استواری جایگاه کشتی نجات را به حقیقت به تصویر کشیده و برآن صحه گذاشته است که در تلاطم دریای بی انتها، راه نجاتی جز تمسک بر کشتی نجات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام وجود ندارد.

سمهودی یکی دیگر از دانشمندان اهل سنت می گوید:

قوله صلی الله علیه وآله وسلم: مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینة فی قومه. الحدیث. و وجهه: ان النجاة ثبت لاهل السفینة من قوم نوح علیه السلام... و محصله: الحث علی التعلق بحبلهم وحبهم و اعظامهم شکرا لنعمه مشرّفهم صلی الله علیه وآله و سلم، والاخذ بهدی علمائهم و محاسن اخلاقهم و شیمهم. من اخذ بذالک نجا من ظلمات المخالفة، و أدی شکر النعمة الوافرة، من تخلف عنه غرق فی بحار الکفران و تیار الطغیان، فاستوجب النیران؛(1)

ص:102


1- (1) . جواهر العقدین، نسخه خطی.

... این حدیث، بر چنگ زدن به ریسمان حب اهل بیت و بزرگداشت آنها تأکید می کند؛ چه آنکه این عمل، سپاسی است در برابر آنچه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در میان آنها به ودیعه نهاده و چنگ زدن به هدایت و محاسن اخلاقی و نیک اندیشی و رفتار آنها (اهل بیت) است.

هرکس به آنها چنگ زد حقّا هدایت یافته و از تاریکی های دنیا نجات یافته است و شکر نعمت را به جای آورده، اما هرکس غیر این کند در دریاهای کفران و طغیان غرق شده پس مستوجب عذاب است.

سهودی از نگاهی دیگر به حدیث می نگرد. او نجات را برای مسافران کشتی نوح مسلّم می داند، زیرا بدون آن حتماً هلاک می شوند.

مناوی هم گفته است:

(ان ّ مثل اهل بیتی) فاطمه و علی و ابنیهما، و بینهما اهل العدل والدیانه جفیکم مثل سفینة نوح، من رکبها نجا، و من تخلف عنها هلکج وجه التشبیه: ان النجاة ثبت لاهل السفینة من قوم نوح، فاثبت المصطفی صلی الله علیه وآله وسلم لامته بالتمسک باهل بیته النجاة، و جعلهم وصلة الیها. و محصوله: الحث علی التعلق بحبهم وحبلهم و اعظامهم شکراً لنعمه مشرفهم، والاخذ بهدی علمائهم، فمن اخذ بذلک نجا من ظلمات المخالفة، وادی شکر النعمة المترادفة. من تخلف عنه غرق فی بحار الکفران و تیار الطغیان، فاستحق النیران، لما ان بعضهم یوجب النار کما جاء فی عدة اخبار، کیف و هم ابناء ائمة الهدی و مصابیح الدجی الذین اذهب عنهم احتج الله بهم علی عباده، و هم فروع الشجرة المبارکة و بقایا الصفوة، الذین اذهب عنهم الرجس و طهرّهم، و برّاهم من الآفات، و افترض مودتهم فی کثیر من الآیات، و هم العروة الوثقی، و معدن التقی.

واعلم ان المراد باهل بیته فی هذا المقام العلماء منهم، اذ لا یحّث علی التمسک بغیرهم و هم الذین لا یفارقون الکتاب والسنه حق یردوا معه علی الحوض.(1)

ص:103


1- (1) . فیض القدیر، ج 2، ص 519. شبیه این کلام را ابن حجر هیتمی نیز بیان نموده است.

از کلام مناوی مطالب زیر برداشت می شود:

1. مراد از اهل بیت، حضرت فاطمه، امام علی و ذریه آنها هستند.

2. اهل بیت، اهل عدل و دیانت بوده، مثل آنها همچون کشتی نوح است.

3. وجه تشبیه بدین صورت است که نجات برای مسافران کشتی نوح مسلّم است و حضرت رسول صلی الله علیه و آله نیز این نجات بخشی را برای اهل بیت خودش مسلّم دانسته است.

4. هدف حدیث، برانگیختن مردم به دوستی اهل بیت، چنگ زدن به ریسمان (ولایت) آنها، بزرگداشت اهل بیت و برای به جا آوردن شکر نعمت الهی است.

5. نجات یافته واقعی کسی است که پیرو اهل بیت علیهم السلام باشد. سپس هر کس از این راه تخلف ورزید، در دریاهای کفران و طغیان غرق شده است.

6. بغض ورزیدن نسبت به اهل بیت علیهم السلام مستوجب عذاب است و این را روایات بسیاری تأیید می کند.

7. اهل بیت چراغ های هدایت در دریاها، ائمه هدی، شاخه های شجره مبارکه، بازماندگان مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم بوده اند؛ کسانی که خداوند رجس و پلیدی را از آنها دور نموده و آفات را از آنها رانده، و دوستی آنها را برهمگان واجب کرده است. آنها ریسمان محکم الهی و دریای پاکی اند.

8. مراد از اهل بیت با تأکید جمله اول، همان علما از ذریه امام علی و حضرت فاطمه هستند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره آنها و قرآن فرمود: «از هم جدا نمی شوند تا اینکه نزد حوض کوثر بر من وارد شوند».

برخی از بزرگان اهل سنت که حدیث سفینه و باب حطه را نقل نموده اند:

ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 1، ص 211 (ط مصر)؛ همو، المعارف، ص 86 (ط مصر)؛ سیوطی، الاتقان، ص 173؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، صص 130-131؛ همو، المعجم الصغیر، صص 78-170 (ط الدهلی)؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 3، ص 150 (ط حیدرآباد الدکن)؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 224 (ط قاهره)؛ همو، تلخیص المستدرک، ج 3، ص 150 (حیدرآباد الدکن واقع درحاشیه مستدرک)، جمال الدین الزرندی، نظم دررالسمطین، ص 235 (ط مطبعة القضاء)؛ عبدالرحمن الصفوری، المحاسن المجتمعه، ص 188؛ ابن کثیر الدمشقی، تفسیرالقرآن (چاپ در حاشیه البیان، ج 9، ص 115، ط ولاق مصر)؛ نورالدین الهیتمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 168 (ط المکتبه القدسی، قاهره)؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء،

ص:104

ص 573 (ط المیمنیه، مصر)؛ همو، الخصائص الکبری، ج 2، ص 266 (ط حیدرآباد)؛ همو، احیاء المیت، ص 113 (ط مصطفی الحلبی)؛ همو، الجامع الصغیر (ط مصر)؛ ابن حجر الهیتمی، الصوائق، صص 184-234 (ط عبدالطیف مصر)؛ علامه میبدی، شرح دیوان امیرالمؤمنین، ص 189؛ علامه بدخشی، مفتاح النجاة، ص 9؛ علامه عثمان مدوخ، العدل الشاهد، صص 123-124 (ط القاهره)؛ احمد القدوس، سنن الهدی، ص 564؛ قندوزی، ینابیع، صص 27، 28، 187، 183، 193، 261، 878 (ط اسلامبول)؛ علامه کمشخانوی، راموز الاحادیث، ص 391 (ط الاستانه)؛ البنهانی، الفتح الکبیر، صص 113-114 (ط مصر)؛ همو، جواهر البحار فی فضایل النبی المختار، ج 1، ص 361 (ط قاهره)؛ محمد بن یوسف التونسی، السیف الیمانی المسلول، ص 9 (ط شام)؛ سید شاه تقی الحنفی، الروض الازهر، ص 359 (ط حیدرآباد)؛ ابوبکر الحضرمی، رشفته الصادی، صص 79-80 (ط مصر)؛ الآمر تستری، ارجح المطالب، صص 169، 329، 330 (ط لاهور)؛ محب الدین طبری، ذخائر العقبی، ص 20 (ط مصر)؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 12، ص 91 (ط السعاده، مصر)؛ حافظ ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج 4، ص 306 (ط السعاده مصر)؛ متقی هندی، منتخب کنز العمال، ج 5، ص 92 (ط المیمینه مصر)، حاشیه سند احمد؛ الحافظ الدولابی، الکنی و الاسماء، ج 1، ص 76 (ط حیدرآباد دکن)؛ الشیخ مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 22 (ط مکتبه المثنی)؛ الثعالبی، التمثیل و المحاضره، ص 33 (ط عیسی الحلبی، قاهره)؛ ابن اثیر، النهایه، ج 2، ص 132 (ط مصر)؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 73 (ط قاهره)؛ محمد طاهر بن علی، مجمع بحار الانوار، ج 2، ص 59 (ط نول کشور، مکهتو)؛ المناوی، کنوز الحقایق، ص 141 (ط ولاق، مصر)؛ شیخ محمد الصبان، اسعاف الراغبین، در حاشیه نور الابصار، ص 123 (ط مصر)؛ آلوسی، روح المعانی، ج 25، ص 29 (ط مصر)؛ الخفاجی، شفاء الغلیل، صص 220-253 (ط الحرم الحسین، مصر)؛ شبلنجی، نور الابصار، ص 105 (ط مصر).

اهل بیت علیهم السلام شجره طیبه

در حدیث کشتی نجات بیان کردیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای اهل بیت همان نجات بخشی کشتی نوح را مسلّم دانسته، زیرا آنها ذریه رسول خدا و وارث علم و شاخسار درخت نبوی اند.

ص:105

حاکم حسکانی براساس آیه ذیل چند حدیث نقل می کند:

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ * تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها1

1. اخبرنا ابو عبدالله الشیرازی [اخبرنا] ابوبکر الجرجرائی [اخبرنا] ابو احمد البصری، قال: حدثنی المغیرة بن محمد، قال: حدثنی جابر بن سلمة، قال: حدثنی حسین بن حسن عن عامر السراج: عن سلام الخثعمی قال: دخلت علی ابی جعفر محمد بن علی علیه السلام فقلت: یابن رسول الله قول الله تعالی: أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ قال: یا سلام، الشجرة، محمد، و الفرع، علی امیرالمؤمنین، و الثمر، الحسن و الحسین، و الغصن، فاطمة، و شعب ذلک الائمة من ولد فاطمه، و الورق شیعتنا و محبونا اهل البیت، فاذا مات من شیعتنا رجل تناثر من الشجرة ورقه، فاذا ولد لمجینا مولود اخضر مکان تلک الورقة ورقه. فقلت: یابن رسول الله قول الله تعالی: أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها ما یعنی؟ قال: یعنی الائمة تفتی شیعتهم فی الحلال و الحرام فی کل حج و عمره.

2. عن مینا مولی عبد الرحمان بن عوف قال: حدثنی مولای عبدالرحمان بن عوف بحدیث (و) ذکر انه سمعه من النبی صلی الله علیه وآله وسلم؛ سمعته یقول: سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول: انا شجرة و علی القلب و فاطمة اللقاح و الحسن و الحسین الثمر، و شیعتنا الورق، و حیث ینبت الشجرة تساقط ورقها ثم قال: فی جنة عدن و الذی بعثی بالحق.

3. اخبرنا علی بن احمد (اخبرنا) محمد بن عمر (اخبرنا) محمد ابن القاسم (اخبرنا) قسم بن هاشم (اخبرنا) اسماعیل بن ابان، عن صالح عن ابی الاسود، عن زیاد بن المنذر: عن ابی جعفر قال: مثلنا اهل البیت کمثل شجرة قائمة علی ساق، من تعلق بغصن من اغصانها کان اهلها. قلت: من الساق؟ قال: علی.(1)

ص:106


1- (2) . شواهد التنزیل، تحقیق محمودی، ج 1، صص 311-313، شماره 71.

در این احادیث، وجود نازنین حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم درخت نامیده شده و امام علی علیه السلام فرع آن و در حدیثی قلب آن و امام حسن و امام حسین میوه آن درخت و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام شاخه آن و در حدیثی تلقیح کننده نامیده شده اند.

حدیث امام باقر علیه السلام چنین است:

مثل ما اهل بیت همچون مثل درخت ایستاده بر ساقه خود است که هر کس به شاخسار آن چنگ زند از اهل آن است. راوی می پرسد: ساق چیست؟ امام می فرماید: علی علیه السلام.

بنابراین جایگاه شیعیان و محبان اهل بیت همچون برگ درخت اسلام است که هرگاه شیعه ای بمیرد، برگ های آن، افزون شود و هرگاه بر محبی افزوده شود و برای محبین اهل بیت فرزندی به دنیا آید، بر جایگاه آن برگ، برگ سبز دیگری می روید.

در کتاب ینابیع الموده نیز احادیث بسیاری در مورد جایگاه اهل بیت وارد شده که برخی را زینت بخش سخن خود می نماییم.

1. حموینی در کتاب فرائد السمطین به سند خود از ابی بصیر از خشیمه جعفی از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده ایشان فرموده اند:

ماییم نزدیکان و برگزیدگان خدا و نیکوترین خلق خدا؛ ماییم جایگاه ودایع و امانات میراث انبیا و ماییم امین های خداوند سبحان و ماییم حجت و برهان خدا و ارکان ایمان و پایه های خیمه اسلام. و ماییم واسطه عنایت و رحمت خدا بر خلق، و امور، به واسطه ما گشوده و شروع می شود و به ما ختم می گردد.

ماییم پیشوایان راهنما و دعوت کننده به سوی خدا، ماییم فانوس چراغ های نورانی و محل روشنایی هدایت.

ماییم پرچم ها و نشانه های بلند شده و دعوت کنندگان به سوی حق، آن کس که به راه ما آمد، به ما محلق شد و هر که منحرف گردد از آن نشانه ها غرق خواهد شد، ماییم پیشرو پیشانی سفیدان، و ماییم طریق واضح وآشکار و مستقیم به سوی خدا.

و ماییم از نعمت های خدا بر خلقش، ماییم گنجینه نبوت و مکان رسالت و آمد و شد و فرشتگان و ماییم راه و طریق و چراغ برای کسی که طالب روشنایی به واسطه ما باشد.

ص:107

و ماییم سبیل و طریق راه برای کسی که به ما اقتدا کند؛ ماییم پیشوایان راه نهایی به سوی بهشت و دست آویز محکم اسلام. ماییم پلی به سوی بهشت و دست آویز محکم اسلام. ماییم پل هایی که هر که از آن پل گذشت به ما لاحق شد و آنکه تخلف نمود هلاک و نابود گشت؛ ماییم محل نورگیر بزرگ و رکن اعظم، خداوند رحیم، رحمت خویش را به وسیله ما بر بندگانش فرو می ریزد، به واسطه ما از باران سیراب می شوند و عذاب به وسیله ما از شما برگشت می کند، پس کسی که ما را شناخت و یاری نمود و حق ما را شناخت و به امر ما عمل کرد پس او از ما و بسوی ماست.

2. حموینی در حدیثی دیگر به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت نموده که ایشان فرمودند:

معرفت و شناسایی آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم دورکننده آتش است و دوستی آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم جواز عبور بر صراط است و ولایت و سرپرستی آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم حافظ و نگاهدارنده شکنجه و عذاب است.

3. در جواهرالعقدین از حذیفة بن یمان رضی الله عنه نقل شده است:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمود: ای مردم، از ذراری و فرزندان انبیای گذشته، به احدی آنچه که به حسین بن علی علیه السلام عطا شد، داده نشده است، جز یوسف بن یعقوب بن اسحاق ابن ابراهیم علیهم السلام. ای مردم فضل و بزرگواری و منزلت و ولایت، مختص رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و ذریه و فرزندان اوست، مردمان باطل و حرف های نادرست بر شما راه پیدا نکند. این حدیث را ابن حبان در کتاب خود و حافظ جمال الدین زرندی در کتاب دررالمسمطین روایت نموده اند.

4. حافظ عمرو بن بحر در کتاب خود روایت کرده که ابوعبیده از امام جعفر صادق علیه السلام از پدران خود برای من روایت کرد که علی علیه السلام در مدینه بعد از بیعت کردن مردم با آن حضرت خطبه ای خواند و فرمود:

آگاه باشید نیکوان عترت من و پاک ترین خاندان و نسل من، در کودکی عاقل ترین مردم و در بزرگی عالم ترین آنهایند. آگاه باشید که ما اهل بیتی هستیم که علم و دانش ما از علم خداست و حکم ما به حکم خداست.

ص:108

از گفتار و قول راستگویی شنیدم اگر از اعمال و آثار ما پیروی کنید، به بینایی ما هدایت می شوید و اگر پیروی نکردید خدا شما را نابود می کند.

پرچم و نشانه حق، با ماست و آن کس که از ما پیروی کند به ما ملحق می شود و کسی که با ما مخالفت نمود و تأخیر کرد غرق شد.

آگاه باشید که هر مؤمنی ثواب عملش را به وسیله ما درک و فهم می کند و به وسیله ما از گردن ها ریسمان مذلت برداشته شد. و فتح و ختم از طرف خدا به وسیله و به سبب ماست.(1)

از اینها که بگذریم ذیل آیات بسیاری بر نقش هدایتگرانه علی علیه السلام و ذریه طاهر آن حضرت تأکید شده است. ما هم برحسب توان و ظرفیت این نوشته، برخی از آنها را در فصل فضائل اهل بیت علیهم السلام نقل نموده ایم و خوانندگان و پیوندگان محترم می توانند به آن بخش مراجعه نمایند.

اهل بیت علیهم السلام یگانه آگاهان بر قرآن
اشاره

در کتب روایی و تفسیری ذیل آیات بسیاری، نقش آگاهان به قرآن که همان اهل بیت علیهم السلام هستند تبیین شده و آنان به مردم معرفی شده اند. از آنجایی که عترت عدل قرآن هستند، در بخش نخست به وسعت این آگاهی تا دوام دنیا اشاره نمودیم، از این رو در این قسمت، آیاتی را شاهد می آوریم که نشان می دهد آگاهی واقعی از قرآن فقط در انحصار اهل بیت علیهم السلام بوده، زیرا آنها اهل ذکر، شاهدان بر نبوت رسول خدا، صادقان، حاملان علم کتاب، راسخان در علم، سابقان در فهم و صالحان هستند.

الف) آیه فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ2
اشاره

در منابع اهل سنت درباره اهل ذکر پانزده نظریه مطرح شده است که می توان آنها را در این سه نظریه خلاصه کرد: اهل کتاب به طور اعم یا اخص، اهل قرآن و اهل بیت.

از طرفی روایات اهل سنت به دو گروه تقسیم شده که سند گروه اول، صحابه و تابعین هستند و سند گروه دوم به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیتش همچون

ص:109


1- (1) . ینابیع الموده، باب سوم، ج 1، صص 44-47. برای مطالعه بیشتر به ارجاعات حدیث سفینه مراجعه فرمایید.

امام علی و امام صادق علیه السلام می رسد. لذا گروه دوم از حیث سند و متن، قوی تر و صحیح تر به نظر می رسد و با دیدگاه شعیه کاملاً انطباق دارد.

گرچه این آیه ابتدائاً در شأن اهل کتاب نازل شده، اما تأویل آن عام است و از بارزترین مصادیق آن، ائمه اهل بیت علیهم السلام هستند.(1)

اهل ذکر از دیدگاه اهل سنت

در منابع اهل سنت درباره اهل ذکر، نظرهای مختلفی آمده است که منشأ آن تعارض و اختلاف بین روایات آنهاست که در مجموع می توان آنها را به پانزده نظریه تقسیم کرد:

1. مراد از اهل ذکر، اهل کتاب، یهود و نصاراست.(2)

2. مراد اهل تورات است.(3)

3. مراد شخصی از اهل تورات است.(4)

4. مراد مؤمنان اهل کتاب اند.(5)

5. خود تورات، مراد است.(6)

6. مراد مؤمنی از اهل کتاب است.(7)

7. عبدالله بن سلام اهل ذکر است.(8)

8. سلمان فارسی اهل ذکر است.(9)

9. منظور علمای اهل کتاب هستند.(10)

ص:110


1- (1) . برای مطالعه بیشتر ر. ک: محمد هادی معرفت، اهل بیت و القرآن الکریم.
2- (2) . نصر بن محمد بن احمد بن ابراهیم السمرقندی، تفسیر سمرقندی، (بحر العلوم)، ج 2، ص 363.
3- (3) . عبدالرزاق بن همام الصفانی، تفسیر عبدالرزاق، ج 2، ص 382.
4- (4) . شوکانی، فتح القدیر، ج 3، ص 207.
5- (5) . جامع البیان، ج 8، ص 108.
6- (6) . تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج 2، ص 470.
7- (7) . جواد ترندک، تفسیر سعید بن جبیر و نقش آن در تطور تفسیر، ص 198.
8- (8) . الدرالمنثور، ج 5، ص 133.
9- (9) . ابن جوزی، زادالمسیر، ج 4، ص 328.
10- (10) . محمد علی صابونی، صفوه التقاسیر، ج 2، ص 128.

10 و 11. مراد، مطلق اهل علم یا کسانی هستند که از اخبار ماضی باخبرند.(1)

12. مراد علمای مسلمین اند.(2)

13. مراد از اهل ذکر، قرآن است.(3)

14. مراد اهل قرآن است.(4)

15. مراد امام علی و اهل بیت علیهم السلام هستند.(5)

گفتیم که همه این اقوال در سه نظریه عمده خلاصه می شود: اهل کتاب به طور اخص یا اعم، اهل قرآن و اهل بیت علیهم السلام. بسیاری از مفسران اهل ذکر را مطلق اهل کتاب می دانند. کسانی همچون حسن بصری،(6) مراغی،(7) زمخشری،(8) فخر رازی،(9) بغوی(10) و ابن حیان اندلسی(11) از آن جمله اند. برخی دلیل این گفتار را سخن ابن عباس دانسته اند. او گفته است: «اهل ذکر، اهل کتاب اند و در آیه وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ12 مراد از ذکر تورات و مراد از اهل ذکر در آیه فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ اهل تورات است».(12)

ص:111


1- (1) . محمد بن محمد المصطفی العمادی، تفسیر ابی السعود، ج 4، ص 64.
2- (2) . الجواهرالحسان، ج 2، ص 409.
3- (3) . ابی المظفر السمعانی، تفسیر القرآن (السمعانی)، ج 3، ص 370.
4- (4) . تفسیر الثعالبی، ج 4، ص 81.
5- (5) . عبدالمنعم احمد تعلیب، فتح الرحمان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 2169؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 592؛ جامع البیان، ج 8، ص 109؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 334. برای مطالعه بیشتر ر. ک: نقد و بررسی دیدگاه فریقین درباره اهل ذکر، محمد یعقوب بشوی، مجله طلوع، سال دوم، شماره 7، پاییز 1382.
6- (6) . تفسیر حسن بصری، ج 4، ص 100.
7- (7) . احمد المصطفی المراغی، تفسیر المراغی،، ج 14، ص 87.
8- (8) . الکشاف، ج 2، ص 607.
9- (9) . تفسیر فخر رازی، ج 22، ص 144.
10- (10) . معالم التنزیل، ج 3، ص 284.
11- (11) . ابن حیان، البحر المحیط، ج 5، ص 478.
12- (13) . تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 210.

در نقد این سخن می گوییم:

اولاً: این قول ابن عباس با اقول دیگر او در تعارض است، زیرا او در قول دیگری گفته است: «مراد از ذکر در آیه مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ قرآن است.(1) همچنین در جای دیگر گفته است که مراد از اهل ذکر در آیه، اهل قرآن است،(2) و می دانیم که ترجیح یک قول بر دیگری بدون مرجح، صحیح نیست.

ثانیاً: ابن عباس اهل ذکر را منحصر در یهود نموده است، نه مطلق اهل کتاب؛ لذا این قول دلیل بر مدعا نیست.

بیشتر مفسران همچون زمخشری، فخر رازی و آلوسی، از سیاق آیه کمک گرفته اند و گفته اند که سیاق آیه شریفه، رد مشرکان قریش است که می پنداشتتند بشر، صلاحیت رسالت ندارد و اگر رسالتی باشد، باید ملائکه حامل آن شوند. پس این آیه در مقام رد این پندار است و می فرماید که سنت الهی طبق حکمت جریان یافته و حکمت اقتضا می کند که پیامبر از جنس خود بشر باشد؛ ولی تنها فرقی که لازم است میان او و مردم باشد، این است که معارف و اوامر و نواهی به وی وحی می شود.(3) این خلاصه دیدگاه مفسران در این زمینه است. البته برخی به جای مشرکان مکه، لفظ «العرب» را به صورت مطلق آورده اند.

علامه طباطبایی پاسخ خوبی به این پندار داده، می گوید:

وجه اینکه گفتم این سخن درست نیست این است که این سخن با سیاق آیه انطباق ندارد. قبلاً هم از مشرکان قریش چنین پنداری نقل نشده بود تا بگوییم آیه ناظر به آن است. تنها سخنی که قبلا "از مشرکان ذکر شده بود، آن هم از مطلق مشرکان، نه مشرکان قریش، همان جمله لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ4 است.

ص:112


1- (1) . قرطبی، الجامع الاحکام القرآن، ج 10، ص 108.
2- (2) . روح المعانی، ج 12، ص 133؛ تفسیر قرطبی، ج 10، ص 108.
3- (3) . ر. ک: درالمنثور، ج 5، ص 132؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج 7، ص 2288.

مشرکان همان گونه که تسلیم نبوت پیامبرخدا صلی الله علیه و آله وسلم نبودند و او را تصدیق نکردند، تسلیم عقاید یهود و نصارا که از جمله آن اذعان به بشر بودن انبیاست نیز نشدند. پس اهل کتاب را نیز به داوری در این باره قبول ندارند. آنها در اذیت و دشمنی با پیامبر با مشرکان همسو بودند، نه در چیز دیگری مانند نبوت موسی و اهل بیت، پس پیامبر باید از جنس بشر باشد، آنان منکر نبوت بودند و این بحث که پیامبران انسان بودند نه ملائکه، برای کسانی است که اصل نبوت را بپذیرند. اما برای کسانی که اصل نبوت را نپذیرفته اند، گفتن اینکه پیامبران انسان و از جنس بشر بودند لغو است.

تبیین آیه درباره اهل بیت علیهم السلام

در میان کتب اهل سنت قرائن بسیاری است که نشان می دهد مراد از آیه اهل بیت علیهم السلام هستند.

1. روایات وارد شده در این باب

الف) ابن کثیر ذیل آیه چهل و دوم سوره نمل چنین می گوید:

قول ابی جعفر الباقر نحن اهل الذکر، و مراده ان هذه الامة اهل الذکر، صحیح فان هذه الامة اعلم من جمیع الامم السالفة. و علماء اهل بیت رسول الله علیهم السلام و الرحمة من خیر العلماء إذا کانوا علی السنته المستقیم کعلی و ابن عباس و ابنی علی الحسن و الحسین و محمد بن الحنفیه و علی بن الحسین زین العابدین و علی بن عبدالله بن عباس و ابی جعفر الباقر و هو محمد بن علی بن الحسین و جعفر ابنه و امثالهم و اضرابهم و اشکالهم من هو متمسک بحبل الله المتین و صراطه المستقیم و عرف لکل ذی حق حقه و نزل کل انزل الذی اعطاه الله و رسوله و اجتمعت علیه قلوب عباده المؤمنین؛(1)

سخن ابی جعفر الباقر علیه السلام که ما اهل ذکر هستیم و مرادش این امت است، سخنی صحیح است، زیرا این امت اعلم از جمیع امت های گذشته است و علمای اهل بیت رسول خدا علیهم السلام و الرحمة، بهترین علما هستند، هرگاه بر سنت

ص:113


1- (1) . تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 197.

مستقیم باشند، مثل علی علیه السلام، دو فرزندش حسن و حسین علیهماالسلام، محمد بن حنفیه، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام، علی بن عبدالله بن عباس، ابن جعفر الباقر و جعفر الصادق علیهم السلام و اشخاصی شبیه آنها؛ یعنی کسانی که به ریسمان الهی که همان صراط مستقیم است متمسک شده اند و حق هر ذی حقی را می شناسند و در جایگاهی که خدا و رسولش قرار داده اند که همانا محل اجتماع قلوب مؤمنین است، قرار می دهند.

ابن کثیر گرچه مراد امام باقر علیه السلام را که محصور نمودن اهل ذکر به اهل بیت است عام گرفته، اما به وضوح روشن می نماید که یکی از بزرگ ترین و محرزترین مصادیق آن، ائمه اهل بیت علیهم السلام هستند.

ب) طبری چنین نقل می کند:

«عن جابر الجعفی، قال: لما نزلت فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ، قال علی علیه السلام: نحن اهل الذکر؛(1) چون آیه فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ نازل شد، علی علیه السلام فرمود: ما اهل ذکر هستیم».

جالب است که طبری این حدیث را ذیل قائلین به اینکه اهل الذکر اهل قرآن هستند آورده است که خود نشان می دهد، اهل قرآن بودن علی علیه السلام بر هیچ کس پوشیده نیست و به عبارت دقیق تر اهل قرآن واقعی، همان علی علیه السلام و خاندان آن حضرت هستند.

ج) شهرستانی در ضرورت رجوع به اهل بیت علیهم السلام چنین می آورد:

«عن جعفر بن محمد علیه السلام: انّ رجلا سأله فقال: «من عندنا یقولون فی قوله تعالی: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ان الذکر هو التوراة و اهل الذکر هم علماء الیهود. فقال: «اذن و الله یدعوننا الی دینهم، بل نحن والله اهل الذکر الذین امر الله تعالی برد المسألة الینا». و کذلک نقل عن علی انه فقال: «نحن اهل الذکر».(2)

ص:114


1- (1) . تفسیر طبری، ج 17، ص 5.
2- (2) . مفاتیح الاسرار، نسخه خطی، ورقه 26 پ.

شهرستانی همان روایت امام باقر علیه السلام را می آورد که ایشان قسم می خورند، مقصود از اهل ذکر ما هستیم و می افزاید که این حدیث از امام علی علیه السلام هم نقل شده است.

د) حاکم حسکانی روایات بسیاری را می آورد که نشان می دهد مقصود واقعی و مراد حقیقی اهل «ذکر» اهل بیت علیهم السلام هستند؛ از جمله:

«اخبرنا ابوبکر الحرشی (اخبرنا) ابو منصور الازهری (اخبرنا) احمد بن نجده بن العریان (اخبرنا) عثمان بن ابی شیبه (اخبرنا) یحی ین یمان، عن اسرائیل، عن جابر: عن ابی جعفر فی قوله: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ1 قال: نحن اهل الذکر».

حاکم حسکانی این حدیث را به گونه های مختلفی نقل می کند که در برخی از آنها امام باقر علیه السلام می فرمایند: «مراد از اهل الذکر، عترت رسول خدا هستند».

شیخ محمد باقر محمودی، محقق کتاب شواهد التنزیل روایاتی در تأیید این احادیث می آورد که برخی را ذکر می کنیم:

1. و قال فی کنز العمال(1) ما محصله: و اخرج الدیلمی عن سامان عن النبی صلی الله علیه وآله وسلم قال: اعلم امتی من بعدی علی بن ابی طالب.

2. و قال ایضاً: اخرج ابو نعیم عن علی عن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قال: علی بن ابی طالب اعلم الناس بالله و (با) لناس.

3. و روی ابن سعد، فی الطبقات(2) عن جمیلة المصفح، عن ابیها، قال: قال لی علی علیه السلام: یا اخا بنی عامر سلنی مما قال الله و رسوله فانا نحن اهل البیت اعلم بما قال الله و رسوله....

ص:115


1- (2) . کنزالعمال، ج 6، ص 156.
2- (3) . طبقات، ج 6، ص 167.

4. و قال فی کنز العمال: اخرج عبدالغنی بن سعد فی ایضاح الاشکال عن ابی الزعراء، قال: کان علی بن ابی طالب یقول: انی و اطائب ارومتی و ابرار عترتی احلم الناس صغاراً، و اعلم الناس کباراً بنا ینفی الله الکذب، و بنا یعقر الله أنیاب الذئب الکلب، و بنا یفک الله عنوتکم و ینزع ربق اعناقکم و بنا یفتح الله و یختم.

5. و روی البزار، عن عبدالله بن مسعود، قال: کنا نتحدث ان افضل اهل المدینه علی بن ابی طالب علیه السلام.

نقطه مشترک این احادیث اعلم بودن امام علی علیه السلام و ذریه آن حضرت به فرموده خدای متعال و رسولش می باشد و این بر کسی پوشیده نبوده است.(1)

2. نقد دیدگاه مخالفان

در بعضی روایات اهل سنت، سبب نزول آیه، مشرکان مکه ذکر شده است.(2) برخی مفسران اهل سنت آیه را در مورد نزولش محدود می کنند و گسترش دادن آیه در غیر مورد نزولش را جایز نمی دانند. فخر رازی(3) و نیشابوری(4) از آن جمله اند.

این آیه، خطاب مشافه در قصه خاصی است و در سؤال از اهل کتاب آمده است؛ لذا از این موارد به جای دیگر تعدی نمی کند. پس به مشرکان، امر شده تا از اهل کتاب بپرسند. در اینجا این سؤال مطرح می شود که چه چیزی را بپرسند؛ زیرا آیه اطلاق دارد و امر، امری ارشادی است؛ یعنی هر چیزی را که نمی دانید، از اهل کتاب بپرسید؟! سخن بر سر این نیست که انبیا بشر بودند یا نه، زیرا مشرکان اعتقادی به نبوت نداشتند.

اکنون می گوییم با فرض صحت این ادعا، هرگز نمی توان آیه را در مورد نزول خودش متوقف کرد و این به چند دلیل است:

ص:116


1- (1) . شواهد التنزیل، تحقیق محمد باقر محمودی، ج 1، صص 335-337 و نیز ر. ک: مجمع الزوائد، ج 9، ص 116؛ فتح الباری، عسقلانی، ج 8، ص 59؛ ریاض النضره، ج 2، ص 209؛ فضایل الخمسه، ج 2، ص 244.
2- (2) . اسباب النزول، واحدی، ص 285.
3- (3) . تفسیر فخر رازی، ج 22، ص 144.
4- (4) . نظام الدین نیشابوری، غرائب القرآن، ج 5، ص 7.

1. با فرض قبول این نظریه که مراد از اهل ذکر اهل کتاب است و این آیه در شأن مشرکان نازل شده، این سؤال مطرح می شود که آیا این موضوع در طول زمان مربوط به اهل کتاب است؟ اگر چنین باشد در این صورت خداوند جامعه اسلامی را به اهل کتاب سپرده است. اما اگر آیه محدود به همان زمان نزول باشد - چنان که برخی ادعا کرده اند - در این صورت لازم می آید که در این زمان کارایی نداشته باشد و این، با حیات جاودانی قرآن سازگار نیست؛ زیرا قرآن مربوط به زمان و مکان خاصی نمی باشد، بلکه در هر مکان و برای هر زمانی زنده و کارآمد است.

همان گونه که در حدیث آمده است:

«ان القرآن حی لا یموت و انه یجری کما یجری اللیل و النهار و کما تجری الشمس و القمر یجری علی آخرنا کما یجری علی اولنا».(1)

به علاوه، این امر با روایات دیگر که از حیث سندی صحیح تر هستند، مخالف است.(2)

2. اکثریت قاطع مفسران اهل سنت، أَهْلَ الذِّکْرِ را مطلق اهل کتاب می دانند و می گویند: اهل ذکر فقط اهل کتاب اند. باید یادآوری شود که قرآن مجید یهود و نصارا را با عنوان (یا اهل الکتاب) خطاب می کند، نه با عنوان اهل ذکر، و این در قرآن سابقه ندارد.

3. قرآن مجید اهل کتاب را توبیخ می کند و با آنان با لحن شدید سخن می گوید؛ مانند:

«اهل کتاب مشرکند»، «به آیات خدا کفر می ورزند»، «حق و باطل را مخلوط و حق را مخفی می کنند»، «منافق اند»، «خیانت کارند»، «دروغگویند»، «فاسق اند»، «حاسدند»، «از راه خدا باز می دارند»، «در دین غلو می کنند»، «درصدد ارتداد پیامبر و مؤمنان هستند» و «درصدد انتقام گیری از مؤمنان اند».(3)

بنابراین، نمی توان ادعا کرد که اهل کتاب مرجع مسلمانان باشند و خداوند آنان را به اهل کتاب ارجاع داده است.

ص:117


1- (1) . تفسیر عیاشی، ج 2، ص 203.
2- (2) تفسیر القرآن عظیم، ج 2، ص 591.
3- (3) . این موارد را می توان در این آیات مشاهده کرد: سوره آل عمران، آیات 64، 70، 71، 72؛ سوره بقره، آیه 109؛ سوره نساء، آیه 77؛ سوره مائده، آیه 59.

4. بعضی دیگر از مفسران، بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ را متعلق به أَهْلَ الذِّکْرِ دانسته و گفته اند. «بینات، یعنی المعجزاة الدالة علی صدق الرسول وَ الزُّبُرِ واحدها زبور و هی کتب الشرائع و التکالیف التی یبلغها الرسل الی العباد».(1)

در این صورت معنای آیه این می شود که از اهل ذکر بپرسید؛ یعنی از کسانی که به معجزات انبیا و کتب و شرایع آنان آگاهی دارند. البته در تاریخ، جز علی علیه السلام کسی را نمی شناسیم که ادعا کرده باشد که به کتب و شرایع گذشته آگاه است.

آن حضرت فرمود:

«ولو ثنیت لی وسادة لحکمت بین اهل التوراة بتوراتهم، و بین الانجیل بانجیلهم. و بین اهل الزبور بزبورهم و بین اهل الفرقان بفرقائهم حتی تزهر الی الله».(2)

پس در اینجا سؤال از انبیا نیست، بلکه سؤال از بینات و زبر است؛ اگر بینات و زبر را نمی دانید، از اهل ذکر بپرسید.

از سدی نقل شده است که «بینات» حرام و حلالی است که انبیا آورده اند و «زبر» کتب انبیاست؛ در این صورت اهل ذکر باید کسانی باشند که به حرام و حلال انبیا و کتب آنان آگاه باشند.

5. برخی دیگر از مفسران بِالْبَیِّناتِ را متعلق به لا تَعْلَمُونَ می دانند؛(3) یعنی اگر شما بینات و زبر را نمی دانید، از کسانی که می دانند بپرسید و آنان نمی توانند اهل کتاب باشند، زیرا قرآن درباره اهل کتاب فرموده است آنان کتب الهی را تحریف کرده و احکام الهی را تغییر داده اند: یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ .(4)

ص:118


1- (1) . تفسیر مراغی، ج 5، ص 214.
2- (2) . بحار الانوار، ج 89، ص 87؛ تذکرة الخواص، ج 1، ص 185.
3- (3) . غرائب القرآن، ج 4، ص 264؛ الدرالمصون، سمین الحلبی (شهاب الدین محمد بن ابراهیم)، دارالکتب العلمیه، ج 4، ص 328.
4- (4) . سوره نساء، آیه 46.

بنابراین، اگر مراد اهل کتاب باشند، چون آنان در کتب انبیا تحریف کرده اند، ما را به احکام و شرایع متغیر و کتب تحریف شده راهنمایی خواهند نمود و این خلاف مصلحت خداست.

6. مرجعیت «اهل ذکر» به صورت مطلق، آمده است و خداوند جوامع اسلامی و بشری را بی قید و شرط به سوی «اهل ذکر» ارجاع داده است، اما اهل کتاب مرجع مطلق مسلمانان نیستند.

7. اگر اهل ذکر همه اهل کتاب باشند، در این صورت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم باید به امت امر کند که از اهل کتاب، آن هم به صورت مطلق، بپرسند؛ همان طور که در آیه آمده است، ولی سیره آن حضرت همواره مخالف این امر بوده است و آن جناب امت را از رجوع به اهل کتاب منع می فرمود.

در روایت جابر آمده است:

ان عمر بن خطاب اتی النبی بکتاب اصابه من بعض اهل الکتاب فقرأه علی النبی فغضب و قال: أمهوکون فیها یابن الخطاب؟ و الذی نفسی بیده لو ان موسی حیاً ما وسعه الا ان یتبعنی.(1)

روایات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد. از ابو هریره روایت شده است که اهل کتاب تورات را به زبان عبری می خوانند و برای مسلمانان به زبان عربی تفسیر می کردند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به اصحاب فرمودند:

«لا تصدقوا اهل الکتاب و لا تکذبوا».

این حدیث می گوید به گفتار اهل کتاب اعتنا نکنید و آیه می گوید از اهل کتاب بپرسید. اگر چنین باشد، در میان آیه و حدیث تعارضی به نظر می رسد، اینجاست که سؤال از اهل کتاب بدون فایده و لغو است و خداوند به چنین امری که لغو باشد، حکم نمی کند.(2)

8. برخی از مفسران(3) اهل ذکر را عبدالله بن سلام می دانند، ولی این سخن جای تأمل

ص:119


1- (1) . أضواء علی السنة المحمدیه، ابوریه، ص 163.
2- (2) . ر. ک: نقد و بررسی دیدگاه فریقین درباره اهل الذکر، ص 64.
3- (3) . مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 387؛ سنن دارمی، ج 1، ص 116؛ کتاب السنة، البانی، ج 1، ص 27.

فراوان دارد، زیرا او یکی از مروجان اسرائیلیات در حوزه حدیث اسلامی است. شعبی درباره او گفته است:

«ما نزل فی عبدالله بن سلام - رضی الله عنه - شیء من القرآن؛(1) از قرآن چیزی درباره او نازل نشده است».

با بررسی تفاسیر به دست می آید که این ادعای واهی را خود او مطرح کرده و گفته است: «انا من اهل الذکر».(2) این ادعا برای این بوده است که مردم را از وارثان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دور نگاه دارند.

9. اهل ذکر به دلیل آیه وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ 3 اهل تورات است.(3) در این آیه، ذکر، صفت تورات واقع شده است، نه خود تورات، پس این ادعایی بدون دلیل است، زیرا ذکر، مشترک لفظی است و باید قرینه باشد.

با توجه به قرائن و شواهد گذشته و دقت در آیه که «ان» شرطیه و إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ دارد، باید گفت که از قول اهل کتاب، علم حاصل نمی شود، بنابراین پرسیدن از آنان فایده ندارد. پس منظور از اهل ذکر کسانی هستند که قولشان علم آور باشد و جاهل از قول آنان علم پیدا کند؛ در حالی که اهل کتاب، خیانت کار(4) و از مخفی کنندگان حق(5) هستند، پس چگونه از قولشان علم پیدا می شود؟!

در اینجا بیان نکته ای خالی از لطف نیست و آن هم خلط بین تفسیر و تأویل (باطن) است. از مجموع آنچه گفتیم به راحتی مشخص می شود که عده ای بین مصادیق واقعی آیه که بیانگر بطن آن است با آیه خلط نموده، بین آنها فرقی قائل نشده اند.

در تفسیر فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ می توان گفت که ظاهر آیات چهل و سوم نحل و هفتم

ص:120


1- (1) . الدر المنثور، ج 4، ص 69.
2- (2) . الدرالمنثور، ج 5، ص 133؛ هود بن محکم الهواری، تفسیر کتاب الله العزیز، ج 2، ص 371.
3- (4) . التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 96.
4- (5) . سوره آل عمران، آیه 75.
5- (6) . سوره آل عمران، آیه 71.

انبیا می رساند که خطاب به مشرکین باشد، زیرا آنان نزول وحی را غریب و دور از انتظار می شمردند، پس خداوند برای برطرف نمودن توهم آنها می گوید از اهل کتاب بپرسید، زیرا آنها در دین خود بر وحی اعتماد نموده اند. لذا در آیه بعدی سوره نحل چنین آمده بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ1 یعنی شما که از کتاب و تاریخ انبیا و امم گذشته آگاهی ندارید، بر شماست به کسانی از اهل کتاب که از این امور آگاهند مراجعه نمایید؛ همچنانکه در دنباله آیه بعدی در سوره انبیا چنین می آید:

وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدِینَ ؛(1)

«آنان را بر پیکرهایی که غذا نمی خوردند قرار ندادیم و عمر جاویدان هم نداشتند».

این ظاهر دو آیه است و تفسیر اهل الذکر به اهل الکتاب، اما در تأویل آیه چیزهایی بیان شده که اقتضای آن عموم است؛ یعنی آیه شامل هر شخص دارای علم و فرهنگی می شود و در رأس همه صاحبان علم، ائمه اهل البیت علیهم السلام هستند.

این چیزی است که از مقتضای عقل فهمیده می شود، زیرا عقل حکم می کند که جاهل در تمام زمینه های علم و معرفت به عاقل مراجعه نماید و این همان تأویل آیه است که از باطن آن بر می آید و تفسیر نیست.

حضرت آیت الله معرفت رحمة الله علیه بر این بیان روایاتی افزوده اند که گفته ما را تأیید می کند.(2)

10. قول دیگر اهل سنت این است که مراد از اهل ذکر، اهل قرآن است. این نظریه را ماوردی (متوفای 450 ق)(3) و ابن عطیه اندلسی (متوفای 546)(4) به ابن جبیر و ابن زید نسبت داده اند. قاضی ابومحمد، این نظریه را به حضرت علی علیه السلام نسبت داده است.(5)

ص:121


1- (2) . سوره انبیاء، آیه 8.
2- (3) . اهل البیت و القرآن الکریم، صص 33-36.
3- (4) . تفسیر الماوردی، ج 3، ص 438.
4- (5) . المحرر الوجیز، ج 3، ص 395.
5- (6) . همان، ج 4، ص 75.

قرطبی نیز این نظریه را به ابن عباس نسبت داده است(1) و ابن یاسین، همین نظریه را صحیح می داند.(2) ثعلبی نیز اهل قرآن را اهل ذکر دانسته است.(3)

در توضیح این مطالب باید گفت که نظریه اهل قرآن بودن اهل ذکر، با نظریه ای که اهل بیت را اهل ذکر می داند هیچ تعارضی ندارد، بلکه این دو مؤید و مکمل یکدیگرند، زیرا علم حقیقی قرآن که درآن هیچ نزاعی نیست نزد اهل بیت است. خود قرآن گواهی می دهد که قرآن به صورت آیات روشن در سینه های «اولوا العلم» است و کسانی که علم قرآن نزد آنهاست، همان اهل البیت اند، چنان که در روایات فریقین در تفسیر آیه وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ آمده کسی که علم قرآن نزد اوست، علی بن ابی طالب علیه السلام است و تأویل آیات قرآن را جز اهل بیت کسی دیگر نمی داند. بنابراین اهل بیت وارثان حقیقی و اهل القرآن هستند.

امام سجاد علیه السلام ذیل آیه ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا4 با سوگند و قسم، سه بار می فرماید: «به خدا قسم این آیه درباره اهل بیت نازل شده است».

امام علی علیه السلام نیز فرمودند:

«سلونی سلونی سلونی عن کتاب الله تعالی فوالله ما من آیة الّا و انا اعلم انزلت بلیل أو نهار».

بنابراین اهل قرآن درحقیقت همان اهل بیت علیهم السلام اند،(4) گرچه حسودان نمی خواهند حقایق بیان شود، زیرا آنها می خواهند نور خدا را خاموش کنند، اما از این غافل اند که نور حقیقت همیشه پایدار است.

حاکم حسکانی ذیل آیه: أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ 6 از امام صادق علیه السلام روایت می کند که ایشان فرمودند:

ص:122


1- (1) الجامع الاحکام القرآن، ج 10، ص 108.
2- (2) . حکمت بن بشر بن یاسین، التفسیر الصحیح، ج 3، ص 378.
3- (3) . الکشف و البیان، ج 6، ص 270.
4- (5) . ر. ک: فصل اول و دوم.

أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ ما کسانی هستیم که در موردمان حسد می ورزند.

در روایت دیگری هم امام فرمود: «نحن و الله هم نحن والله المحسودون».

امام باقر علیه السلام نیز فرمودند:

«أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ » فقال: «نحن الناس».(1)

روایات اهل سنت در نگاهی ژرف تر

با بررسی دقیق به دست می آید که روایات اهل سنت درباره این آیه دو گروه است. سند گروه اول از روایات اصحاب و تابعین است که با گروه دوم هم خوانی ندارد. سند روایات گروه دوم نیز به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می رسد. روایات گروه اول از صحابه ای مانند ابن عباس و تابعینی مانند سدی، سعید بن جبیر و مجاهد نقل شده است.

در روایات گروه نخست، أَهْلَ الذِّکْرِ اهل کتاب معرفی شده اند. البته قول صحابه و تابعین به عنوان صحابی یا تابعی بودن هیچ حجیتی ندارد و اگر دلیلی از قرآن و سنت نداشته باشد، مثل قول یک مفسر است. در گروه اول، اقوال صحابه و تابعین هیچ دلیلی از قرآن و سنت ندارند. ابن عباس به آیه وَ لَقَدْ کَتَبْنا استدلال کرده، اما با نظر دیگر او کاملاً در تعارض است. البته شاید جاعلان حدیث این نسبت را به او داده باشند، زیرا بعید است وی به شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم چنین امری را نسبت داده باشد.

در مورد سند روایات گروه دوم نیز گفتیم که به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت آن حضرت، همچون امام علی و امام باقر و امام صادق علیهم السلام می رسد. این گروه چون منتسب به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هستند، در مقابل گروه اول قوی تر و صحیح تر است و حجیت دارد.

آن حضرت می فرماید:

ان الرجل لیصلی و یصوم و یحج و یعتمر و انه لمنافق. قیل: یا رسول الله، بماذا دخل علیه النفاق؟ قال: یطعن علی امامه. و امامه من قال فی کتبه فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.2

ص:123


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 143-144، شماره 28.

حضرت در این روایت، افزون بر آنکه أَهْلَ الذِّکْرِ را گسترش داده و آنان را امم عادل می داند، مردم پایبند به صوم و صلات و حج و عمره را منافق شمرده و علت نفاق آنان را نافرمانی و سرپیچی و طعن زدن به امامشان دانسته و امامشان را أَهْلَ الذِّکْرِ معرفی کرده است. اینان با وجود خواندن نماز و انجام اعمال دیگر منافق اند؛ زیرا به أَهْلَ الذِّکْرِ که امامشان هستند طعن می زنند! اگر أَهْلَ الذِّکْرِ اهل کتاب باشند، آیا طعنه زدن به اهل کتاب می تواند نفاق آور باشد؟ اگر أَهْلَ الذِّکْرِ اهل کتاب باشند، اطاعت اهل کتاب واجب می شود و نافرمانی موجب نفاق، لیکن طعنه زدن به اهل کتاب به اجتماع مسلمین نفاق آور نیست. پس لازم است أَهْلَ الذِّکْرِ انسانی باشد که نافرمانی اش نفاق آور باشد و موجب سقوط وی شود. افزون بر این بر اساس روایات فریقین، بغض نسبت به حضرت علی علیه السلام نفاق آور و علامت منافق است.(1) این روایت کاملا "با دیگاه شیعه منطبق است.

در روایتی دیگر نیز آمده است:

«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ فینبغی للمؤمن ان یعرف عمله علی هدی ام علی خلافه».(2)

در این روایت، معیار سنجش اعمال، در این روایت، معیار سنجش اعمال، أَهْلَ الذِّکْرِ معرفی شده اند. مؤمن باید بسنجد که عملش طبق فرمان و هدایت آنان هست یا نه. اگر اعمال انسان طبق اعتقادات أَهْلَ الذِّکْرِ باشد، در این صورت می توان گفت بر طریق هدایت است و گرنه خلاف آن است. از طرفی معیار سنجش عمل را نیز پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در حدیث ثقلین و در بیش از بیست مورد به امت معرفی کرده اند(3) که اگر انسان طبق هدایت آنان عمل کند نجات می یابد وگرنه هلاک و گمراه خواهد شد.(4) بنابراین، دو حدیث حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به دیگاه تشیع بسیار نزدیک است.

ص:124


1- (1) . سنن ابن ماجه، ج 1، ص 42؛ سنن ترمذی، ج 5، ص 400؛ ینابیع الموده، ج 1، صص 56-57.
2- (2) . الدر المنثور، ج 5، ص 133.
3- (3) . ر. ک: حدیث ثقلین (همین فصل).
4- (4) . اشاره به حدیث سفینه.

برخی دیگر از روایات اهل سنت نیز به صراحت از اهل بیت علیهم السلام نام برده و تصریح کرده اند که اهل ذکر همان اهل بیت اند. این روایات را بزرگانی همچون طبری،(1) ثعلبی،(2) حاکم حسکانی،(3) شهرستانی،(4) قرطبی،(5) ابن کثیر،(6) خواجه عبدالله انصاری،(7) و آلوسی(8) نقل کرده اند.

حاکم حسکانی ذیل این آیه، هشت حدیث را به طریق مختلف از امام علی و امام باقر علیهماالسلام نقل کرده است.

امام باقر علیه السلام در حدیثی درباره اهل ذکر فرموده است:

«هم الائمة من عترة رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و تلا: قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً * رَسُولاً ».(9)

شهرستانی در تفسیرخود، روایتی را از امام صادق علیه السلام آورده است که شخصی از آن حضرت پرسید:

کسانی که نزد ما هستند می گویند: در آیه فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ تحقیقاً منظور از ذکر، تورات است و اهل ذکر، علمای یهودند. امام فرمود: «و الله اذا یدعوننا ای دینهم بل نحن والله اهل الذکر الذین امرالله تعالی برّد المسألة الینا».(10)

ص:125


1- (1) . جامع البیان، ج 8، ص 109.
2- (2) . الکشف و البیان، ج 6، ص 770.
3- (3) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 334-337.
4- (4) . مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، ج 1، ص 199.
5- (5) . الجامع لاحکام القرآن، ج 11، ص 272.
6- (6) . تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 591.
7- (7) . کشف الاسرار، ج 6، ص 214.
8- (8) . روح المعانی، ج 14، ص 134.
9- (9) . سوره طلاق، آیات 10 و 11. شواهد التنزیل، ج 1، ص 337.
10- (10) . مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 199.

امام در این حدیث، تفکر اهل کتاب بودن اهل ذکر را به شدت رد کرده اند و با سوگند، اهل ذکر را منحصر در اهل بیت نموده و مرجع سؤال را اهل ذکر که همان اهل بیت هستند، دانسته اند.

در حدیثی از جابر جعفی آمده است که وقتی این آیه نازل شد، امام علی علیه السلام فرمود: «نحن اهل الذکر».(1)

برخی دیگر از احادیث حتی شأن نزول آیه را هم درباره اهل بیت، مخصوصاً امام علی علیه السلام می دانند. یوسف بن موسی القطان در تفسیر خود از سدّی چنین نقل می کند:

کنت عند عمربن الخطاب فاذا کعب بن الاشرف و مالک بن صیف و حی بن اخطب و ساق سؤالهم عمرا عن عرض السموات و الارض و عجز عن الجواب فاذا بعلی دخل فاجابهم. ثم ذهب علی الی رسول الله ونقل له ماحصل فنزلت هذه الآیة فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.2

این روایت از سدی نقل شده و او از تابعین است، بنابراین، چگونه می تواند بگوید از رسول خدا شنیدم! احتمالاً راوی آخر از قلم ناقل افتاده است، زیرا در روایتی دیگر از همین طریق، سدّی از حارث نقل می کند که امام علی علیه السلام فرمود: «ما اهل الذکر هستیم».(2)

ص:126


1- (1) . جامع البیان، ج 8، ص 109؛ الکشف و البیان، ج 6، ص 770؛ تفسیر قرطبی، ج 11، ص 272؛ روح المعانی، ج 14، ص 134.
2- (3) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 432.

در این روایت، شأن نزول آیه را همان جواب امام علی علیه السلام به مردم و نقل قصه به پیامبر صلی الله علیه و آله می داند.

14. ائمه علیهم السلام بر منحصر بودن اهل ذکر در مورد خود تأکید کرده اند. یوسف بن موسی القطان به نقل از حارث چنین می آورد:

«سألت علیا عن هذه الآیة فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ ، فقال: و الله انا لنحن اهل الذکر».(1)

در این روایت باید به دو نکته توجه شود:

الف) معصوم مثل ما نیست که برای هر چیز قسم بخورد. قسم ما و قسم معصوم با یکدیگر تفاوت می کند. سوگند امام بدین معناست که در آن زمان هم بعضی در مورد مصداق «اهل ذکر» تردید داشتند.

ب) در عبارت «انا لنحن»، «ان» برای تأکید مطلب و «لام» نیز در «لنحن» برای تأکید است. این دو تأکید پشت سر هم و قسم، می رساند که مراد از أَهْلَ الذِّکْرِ فقط و فقط اهل بیت علیهم السلام هستند. به علاوه، این روایت شأن نزول آیه را منحصر در امام علی علیه السلام کرده است. بنابراین آیه مذکور، هیچ ربطی به اهل کتاب ندارد و جداگانه از سیاق نازل شده است.

15. برخی گفته اند اگر اهل بیت را أَهْلَ الذِّکْرِ بدانیم، معقول نیست که کفار و مشرکان از آنان سؤال کنند؛ در حالی که هنوز رسالت خود پیامبر را قبول ندارند!

اما پاسخ این گفته روشن است، زیرا خود قرآن، اهل بیت را در مقابل کفار به عنوان گواه رسالت آن حضرت معرفی می کند و می فرماید:

وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ 2

در این آیه، شهادت وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ را در مقابل کفار صحیح دانسته است. این سوره مکی است و طبق روایات فریقین، منظور از وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ امام علی علیه السلام است.(2)

به هر حال، دو نظریه اخیر، یعنی اهل قرآن و اهل البیت بودن اهل ذکر را روایات فریقین تأیید می کنند.

نتیجه اینکه مراد آیه از «اهل الذکر» نمی تواند اهل کتاب باشد، زیرا این روایات استحکام ندارند، اما روایاتی که مراد از اهل الذکر را اهل قرآن و اهل بیت می دانند صحیح می باشند.

ص:127


1- (1) . همان.
2- (3) البحر المحیط، ج 5، ص 39؛ تفسیر قرطبی، ج 9، ص 336.

بنابراین اهل ذکر در همه امور زندگی، مادی و معنوی، دینوی و اخروی بشر، مرجع مطلق اند. این اهل ذکر تنها اهل بیت پیامبرند که بر همه کتب و دستورهای دینی و شرایع انبیای الهی گذشته آگاهی دارند.(1) در حقیقت آنان همان انسان های پاک و مطهری هستند که همگان، نزول آیه تطهیر را درباره آنها می دانند:

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً

اینک به معرفی اجمالی منابع اهل سنت در این زمینه می پردازیم.

1. صحیح مسلم، باب فضائل اهل بیت النبی، ج 2، ص 368 و ج 7، ص 130.

2. ترمذی، ج 5، ص 351.

3. مسند امام احمد بن حنبل، ج 1، ص 330.

4. مستدرک حاکم، ج 3، ص 133 و 147، ج 2، ص 416.

5. خصائص نسائی، ص 490.

6. تلخیص ذهبی، ج 2، ص 150.

7. معجم طبرانی، ج 3، ص 48، ج 12، ص 98.

8. شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج 2، ص 11.

9. تاریخ الکبیر بخاری، ج 8، ص 187.

10. اصابه، ابن حجر عسقلانی، ج 2، ص 509.

11. تذکرة الخواص، ابن الجوزی، ص 233.

12. تفسیر فخر رازی، ج 2، ص 700.

13. ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ص 107.

14. مناقب خوارزمی، ص 23.

15. سیره حلبیه، ج 3، ص 212.

16. سیره دحلانیه، ج 3، ص 329.

17. اسد الغابه، ابن اثیر، ج 2، ص 12.

18. تفسیر طبری، ج 22، ص 6.

ص:128


1- (1) . ر. ک: از آگاهان بپرسید، محمد تیجانی سماوی، ترجمه سید محمد جواد مهری؛ المستخرج من التفاسیر الاثنی عشر، علامه محمد بن مؤمن الشیرازی ص 238.

19. الدرالمنثور، سیوطی، ج 5، ص 198.

20. تاریخ ابن عساکر، ج 1، ص 185.

21. تفسیر کشاف زمخشری، ج 3، ص 538.

22. احکام القرآن، ابن عربی، ج 3، ص 1538.

23. تفسیر قرطبی، ج 14، ص 182.

24. استیعاب، ابن عبدالبر، ج 3، ص 37.

25. صواعق المحرقه، ابن حجر، ص 143.

26. عقد الفرید ابن عبدربه، ج 4، ص 311.

27. منتخب کنز العمال، ج 5، ص 96.

28. مصابیح السنه، بغوی، ج 4، ص 183.

29. اسباب النزول، واحدی، ص 239.

30. تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 492.

ب) آیه مع الصادقین

منظور از این آیه، فرموده خدای متعال خطاب به مؤمنان است:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ 1 ؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید خداترس باشید و با راستگویان همراه شوید».

آیه مع الصادقین از جمله آیات نورانی قرآن کریم است که دلیل فضیلت و برتری اهل بیت علیهم السلام شمرده شده است. نظر مفسران درباره این آیه دو گونه است؛ گروهی آیه را به طول کامل تفسیر و در مورد شأن نزول، معنا و مصداق عام آیه به تفصیل بحث نموده اند. در مقابل نیز عده ای دیگر بدون توجه به شأن نزول و معنا و مصداق آیه، صرفاً درخصوص مصداق خاص و کامل تر آن سخن گفته اند. از این رو در این مقوله درنگی می کنیم تا به مصداق اکمل آیه دست بیابیم.

درباره شأن نزول آن گفته اند که این آیه درباره سه نفر از مسلمانان به نام های «کعب بن مالک»، «مرارة بن ربیع» و «هلال بن امیه» نازل شد که از شرکت در جنگ تبوک و

ص:129

همراهی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم سر باز زدند. ولی این روی گردانی به خاطر نفاق آنها نبود، بلکه فقط به خاطر سستی و تنبلی بود. از این رو چیزی نگذشت که پشیمان شدند و برای رهایی از فشارهای اجتماعی از شهر بیرون رفتند و به تنهایی مشغول راز و نیاز شدند. پس از پنجاه روز آیه مذکور نازل شد و خداوند خطاب به مؤمنین فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده اید از مخالفت خدا بپرهیزید و با صادقان باشید».(1)

دیدگاه های مختلف در خصوص مصادیق آیه

آیه: مَعَ الصّادِقِینَ ، همچون سایر آیات معروف قرآن کریم، از جهت مصداق مورد اختلاف قرار گرفته و درباره مصداق یا مصادیق آن دیدگاه های مختلف و متفاوتی ارائه شده است.

بر اساس اقوال مختلف، مهم ترین مصادیق آیه عبارت اند از:

1. ای گروهی از اهل کتاب که ایمان آورده اید، همراه صادقان باشید.

2. ای مؤمنان (مسلمانان)، با کسانی باشید که همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای جنگ خارج شدند، نه با منافقان.

3. با انجام اعمال صالح در بهشت همراه پیامبران الهی باشید (این سخن ضحاک است).

4. با کسانی باشید که ظاهر و باطن آنها یکی است.

5. با مهاجران صدر اسلام باشید.

6. با کسانی باشید که به عهد و پیمان خود وفادارند.

7. آیه خطاب به سه نفر مذکور در آیه قبلی (توبه، آیه 118) است؛ یعنی با محمد صلی الله علیه و آله و اصحاب او باشید.

8. ای مؤمنان، همراه با سه نفر مذکور در آیه 118 توبه باشید؛ یعنی کعب بن مالک و مرارة بن ربیع و هلال بن امیه و در صداقت به آنها اقتدا کنید که صداقت آنها نجات دهنده آنهاست.

ص:130


1- (1) . ر. ک: مجمع البیان، ج 5، ص 120؛ المیزان، ج 9، ص 431؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 10، صص 68-73؛ البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 316؛ جامع البیان، ج 7، صص 288-289؛ الدرالمنثور، ص 316؛ تفسیر تطبیقی آیه مع الصادقین از دیدگاه فریقین، ایلقار اسماعیل زاده، مجله طلوع، سال چهارم، شماره 14 و 13؛ ص 84.

9. طبق قرائت ابن مسعود منظور آیه این است که از گروه صادقان باشید.

10. با علی بن ابی طالب و اصحاب او باشید. این سخن ابن عباس است.

11. با ابوبکر و عمر و اصحاب آن دو باشید. این سخن ضحاک است.

12. با علی بن ابی طالب باشید. این سخن ابن عباس و امام باقر علیه السلام است.

13. با آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم باشید. این سخن امام باقر علیه السلام است.

14. با ابوبکر و عمر باشید. این سخن به سعید بن جبیر نسبت داده شده است.

15. با مهاجرین و انصار باشید.(1)

مصداق صادقین در قرآن کریم

با در نظر گرفتن معانی باطنی قرآن کریم و نیز شمولیت آن برای همه زمان ها و مکان ها و اقوام نتیجه می گیریم که خداوند متعال با بیان آیه، معانی متعدد و گوناگونی را در نظر گرفته است که این موضوع، ذو المراتب و ذو المعانی بودن آیات نورانی قرآن کریم را ثابت می کند. ما نباید از این ویژگی مهم قرآن کریم که در واقع یکی از اصلی ترین عوامل نو و تازه ماندن این کتاب مقدس تا روز قیامت به شمار می آید غافل شویم.

با این توضیحات منظور از «راستگویان» در آیه مَعَ الصّادِقِینَ نیز به خوبی روشن خواهد شد. بر این اساس، مراد از راستگویان در آیه در دو بیان مستقل مشخص می شود:

1. مصداق عام آیه (راستگویان نسبی)

با توجه به این اصل مهم قرآنی که آیات قرآن کریم مفسر و مبین یکدیگرند، آیه مَعَ الصّادِقِینَ نیز توسط تعدادی از آیات نورانی دیگر تفسیر و تبیین شده که در اینجا به دو نمونه اشاره می شود:

الف) سوره حجرات، آیه 15

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ

ص:131


1- (1) . ر. ک: التبیان فی تفسیرالقرآن، ج 5، ص 318؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 122؛ جامع البیان عن تأویل القرآن، ج 7، صص 288-289؛ الدرالمنثور فی التفسیر الماثور، ج 4، ص 316.

«همانا مؤمنان [واقعی] کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، سپس هرگز شک و تردید به خود راه ندادند و با اموال و جان های خود در راه خدا جهاد کرده اند، اینان به حقیقت راستگویان اند».

ب) سوره بقره، آیه 177

لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ

«نیکی در این نیست که [تنها به هنگام نماز] روی خود را به سوی مشرق [یا] مغرب کنید، ولیکن نیکی [و نیکوکار] کسی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب [آسمانی] و پیامبران ایمان آورده و مال [خود] را با همه علاقه ای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق کند، و نماز را برپا می دارد و زکات را می پردازد و [همچنین] کسانی که به عهد خود، هنگامی که عهد بستند، وفا می کنند و دربرابر محرومیت ها و بیماری ها و در میدان جنگ استقامت به خرج می دهند، اینها کسانی هستند که راست می گویند [و گفتارشان با اعتقاداتشان هماهنگ است] و آنها پرهیزگاران اند».

در آیات مذکور، برای راستگویان (صادقین)، ویژگی های متعددی مانند ایمان به خدا و پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم، ایمان به روز رستاخیز، کتاب های آسمانی، جهاد در راه خداوند با مال و جان، اقامه نماز و پرداخت زکات ذکر شده است. این ویژگی ها در واقع جلوه های تقوای الهی است که خداوند متعال در ابتدای آیه، مؤمنان را به رعایت آن موظف نموده است.

بنابراین افرادی که در راه تقوای الهی حرکت کنند و دارای ویژگی های مذکور که جلوه هایی از تقوای الهی به شمار می آید، باشند، از راستگویان (صادقان) شمرده می شوند و همراهی آنان لازم و ضروری است.

البته نباید فراموش کرد که چنین اشخاصی، مصادیق نسبی و عام آیه مَعَ الصّادِقِینَ هستند و همراهی آنها تنها به شرط رعایت تقوای الهی است و چنانچه ویژگی های یادشده در

ص:132

آنها نباشد یا به تقوای الهی، یعنی انجام واجبات و کسب باورهای صحیح و ترک محرمات و دوری از باورهای نادرست، عمل ننمایند، همراهی آنان جایز نخواهد بود.

2. مصداق خاص و اکمل آیه (راستگویان حقیقی)

اگر به آیه توجه بیشتری شود، روشن خواهد شد که این آیه براساس قاعده علم اصول به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی بیان شده است. این مطلب از دستور بی قید و شرط «کونوا» به دست می آید. براساس همین بیان مطلق، نتیجه می گیریم که باید در همه زمان ها و برای همه اقوام، کسانی وجود داشته باشند که همراهی مطلق آنها بدون هیچ قید و شرطی بر همه مؤمنان واجب و ضروری باشد.

در احادیث و روایات زیادی، مصادق خاص و اکمل آیه مَعَ الصّادِقِینَ به خوبی بیان شده است که در اینجا جهت اختصار تنها به سه مورد بسنده می کنیم:

الف) عبدالله بن عباس درباره آیه: اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ 1 گفته است: «با علی بن ابی طالب باشید.»(1)

ب) ابن عساکر از ابی جعفر الباقر علیه السلام نقل کرده: مراد از آیه وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ علی بن ابی طالب کرم الله تعالی وجه است.(2)

ج) عده زیادی از علمای اهل سنت نقل نموده اند که مراد از «صدیقین» سه نفرند: حبیب نجار، حزقیل و علی بن ابی طالب.(3)

با توجه به اینکه براساس ادله انکارناپذیر عقلی، قرآنی و روایی، عصمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت علیهم السلام آن حضرت به اثبات رسیده است،(4) بنابراین راستگویانی که خداوند متعال در این آیه، پس از دستور به رعایت تقوای الهی، به

ص:133


1- (2) . الدرالمنثور، ج 4، ص 316.
2- (3) . روح المعانی، ج 11، ص 45؛ تذکرة الخواص، ج 1، ص 182.
3- (4) . روح المعانی، ج 16، ص 145. و نیز ر. ک: همین اثر، فصل فضایل، السابقون السابقون.
4- (5) . ر. ک: همین اثر، بخش آیه تطهیر.

همراهی مطلق آنها دستور داده است، همین معصومان، یعنی پیامبر عظیم الشأن اسلام و اهل بیت آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم هستند. از این رو آنها مصادیق حقیقی، کامل و خاص آیه مَعَ الصّادِقِینَ هستند و همراهی آنها بدون هیچ قید و شرطی بر همه امت اسلامی فرض است.

البته نباید فراموش کرد که همراهی آنها تنها دوست داشتن و پذیرش یا حضور ظاهری نزد آنها نیست، بلکه منظور اصلی از این دستور الهی، اطاعت بی قید و شرط از آنهاست. از طرفی این همراهی بی قید و شرط با اهل بیت علیهم السلام هیچ گونه ضرر و زیانی به دنبال نخواهد داشت، چون آنها در عین دارا بودن ویژگی عبودیت و بندگی، از هرگونه گناه، عیب و اشتباه، فراموشی و سایر نواقص و کمبودها معصوم و منزه هستند.

ولی از طرف دیگر، در همراهی و اطاعت بی قید و شرط از غیر معصومان علیهم السلام احتمال گمراهی و ضلالت وجود دارد، چون دیگران از عیوب و نواقص و گناه و اشتباه درامان نیستند. بنابراین همراهی و اطاعت از اهل بیت علیهم السلام مطلق و بدون قید و شرط، ولی همراهی و اطاعت از دیگران صرفاً در چارچوب شریعت مقدس اسلام است.

روایات اهل سنت

1. عن نافع فی قول الله اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ وقال: مع النبی صلی الله علیه وآله وسلم و اصحابه؛(1) از نافع روایت شده است که درباره آیه مَعَ الصّادِقِینَ گفت: با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اصحاب او باشید.

2. عن الضحاک فی قوله اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ قال: مع ابی بکر و عمر و اصحابهما؛(2) از ضحاک نقل شده است که درباره آیه مَعَ الصّادِقِینَ گفت: با ابوبکر و عمر و اصحاب آن دو باشید.

3. عن ابن عباس رضی الله عنهما قال: الصادقون فی هذه الآیه محمد صلی الله علیه وآله و اهل بیته؛(3) از ابن عباس رحمه الله روایت شده است که گفت: منظور از

ص:134


1- (1) . جامع البیان، ج 7، ص 63، جزء 11؛ الدر المنثور، ج 4، ص 316.
2- (2) . همان.
3- (3) . ینابیع الموده، ج 1، ص 141.

صادقین در این آیه محمد صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم است.

4. عن الباقر و الرضا رضی الله عنهما قالا: الصادقون الائمة من اهل البیت؛(1) از امام باقر و امام رضا علیهماالسلام روایت شده که فرمودند: منظور از صادقین امامان از اهل بیت هستند.

5. عن جعفر بن محمد علیه السلام فی قوله اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ قال: (یعنی مع) محمد و علی؛(2) از امام باقر علیه السلام روایت شده است که درباره آیه مَعَ الصّادِقِینَ فرموده: یعنی با حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام باشید».

6. عن ابن عباس فی قوله اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ (قال:) نزلت فی علی بن ابی طالب خاصه؛(3) از ابن عباس روایت شده است که درباره آیه مَعَ الصّادِقِینَ گفت: این آیه به طور خاص درباره علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است.

7. عن ابن عباس فی هذه الایه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ (4)قال: مع علی و اصحاب علی؛(5) از ابن عباس رحمه الله روایت شده است که درباره آیه مَعَ الصّادِقِینَ گفت: (یعنی) با علی علیه السلام و اصحاب آن حضرت باشید.

8. عن ابی جعفر علیه السلام هو الباقر علیه السلام فی قوله وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ قال: مع آل محمد علیهم السلام؛(6) از امام باقر علیه السلام روایت شده است که درباره آیه مَعَ الصّادِقِینَ فرمود: (یعنی) با آل محمد علیهم السلام باشید.

ص:135


1- (1) . همان.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 259، حدیث 350.
3- (3) . همان، ج 1، صص 259-260، حدیث 351.
4- (4) . سوره توبه، آیه 119.
5- (5) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 260، حدیث 352.
6- (6) . همان، ج 1، صص 260-261، حدیث 353.

9. عن ابی جعفر (فی قوله تعالی) اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ قال: مع علی بن ابی طالب؛(1) از امام باقر علیه السلام روایت شده است که درباره آیه مَعَ الصّادِقِینَ فرمود: با علی بن ابی طالب باشید.

10. عن عبدالله عمر فی قوله تعالی اِتَّقُوا اللّهَ قال: امرالله اصحاب محمد باجمعهم ان یخافوا الله ثم قال لهم: وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ یعنی محمداً و اهل بیته؛(2) از عبدالله بن عمر روایت شده است که درباره سخن خداوند اِتَّقُوا اللّهَ گفت: خداوند به همه اصحاب محمد صلی الله علیه و آله وسلم دستور داد که از خداوند بترسند و سپس خطاب به آنها فرمود: وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ با صادقان یعنی با محمد و اهل بیت او صلی الله علیه و آله وسلم باشید.

راویان حدیث

این حدیث راویان بسیاری داشته که برخی را متذکر می شویم.

1. امام محمد باقر علیه السلام که مراد آیه را حضرت علی علیه السلام و اهل بیت دانسته اند. این حدیث را افراد ذیل نقل نموده اند:

ص:136


1- (1) . همان، ج 1، صص 261-262، حدیث 355.
2- (2) . همان، ج 1، ص 262، حدیث 357. گفتی است که روایات و احادیث مربوط به آیه مَعَ الصَّادِقِینَ در منابع متعدد حدیثی و تفسیر مذهب اهل سنت نیز موجود است که در اینجا تعدادی از آنها را معرفی می کنیم: جامع البیان عن تأویل ای القرآن، طبری (متوفای 310 ق) ج 7، ص 63، جزء 11؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج 1، صص 259-262، حدیث 350، 351، 352، 353، 355 و 357؛ المناقب، خوارزمی (متوفای 568 ق)، ص 280، حدیث 273؛ الدر المنثور فی التفسیر المأثور، سیوطی (متوفای 911 ق)، ج 4، ص 316؛ تفسیر روح المعانی، آلوسی (متوفای 1270 ق)، ج 11، ص 41؛ ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ج 1، ص 141؛ کفایة الطالب، گنجی شافعی، ص 236؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 414؛ فرائد السمطین، جوینی خراسانی، ج 1، ص 314، حدیث 250 و 370، حدیث 299-300؛ تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی حنفی، ص 16؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر شافعی، ج 2، ص 421؛ نظم دررالسمطین، زرندی حنفی، ص 91؛ المراجعات، الهوامش التحقیقیه، ص 342، سید عبدالحسین شرف الدین.

شواهد التنزیل، ج 1، ص 216، رقم 355؛ امالی شیخ طوسی، مجلس 9، حدیث 54؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 2، ص 421، رقم 930؛ کفایة الطالب، حافظ کنجی، باب 62، ص 226؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 290 ذیل آیه؛ الکشف و البیان ثعلبی، ذیل آیه؛ شرف النبی، ذیل آیه به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 93 ذیل عنوان «فصل فی انه علیه السلام الصدیق و الفاروق و الصدیق و الصادق، و...؛ روح المعانی، ج 11، ص 45 و....

2. روایت امام صادق علیه السلام

شواهد التنزیل، ج 1، ص 259، رقم 350؛ ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام، ابونعیم الاصبهانی، به نقل از خصائص ابن طریق، فصل 23، ص 238، رقم 181 و....

3. ابن عباس

تفسیر الحبری، ص 275، ذیل آیه؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 262، رقم 356؛ مناقب خوارزمی، فصل 17، ص 280، رقم 273؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 369، رقم 299 «مع علی بن ابی طالب و اصحابه»؛ نظم دررالسمطین، ص 91؛ درالمنثور، ج 4، ص 316، ذیل آیه؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 414، ذیل آیه، به نقل از ابن مردویه؛ ثعلبی، تفسیر ثعلبی، ذیل آیه به نقل احقاق الحق، ج 3، ص 297.

4. ابن سعید و مقاتل بن سلیمان

تفسیر فرات کوفی، ص 174، رقم 225؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 260، رقم 353 (جابر عن الباقر علیه السلام مع آل محمد)؛ ینابیع الموده، باب 39، ص 119.

نقل دیدگاه فخر رازی و نقد آن

در میان نظرات مفسرین اهل سنت دیدگاه فخر رازی جایگاه به خصوصی دارد. از این رو آن را به طور خلاصه نقل و سپس نقد می کنیم.

او پس از تفسیر و تبیین آیه مَعَ الصّادِقِینَ می گوید:

فکانت الآیة دالة علی کونهم صادقین فهذا یدل علی انه واجب علی جائز الخطاء کونه مع المعصوم عن الخطاء حتی یکون المعصوم عن الخطاء مانعاً لجائز الخطاء عن الخطاء و هذا المعنی قائم فی جمیع الازمان فوجب حصوله فی کل الازمان؛

این آیه دلالت دارد که آنها راستگو باشند و این هم بر این دلالت دارد که باید هر فرد جائز الخطا همراه با یک فرد معصوم از خطا باشد تا در پرتو آن، معصوم از خطا،

ص:137

جائز الخطا را از خطایش باز دارد و این معنا در همه زمان ها خواهد بود. بنابراین واجب است که این امر (وجود معصوم از خطا) در هر زمانی وجود داشته باشد.

وی در ادامه می نویسد:

نحن نعترف بانه لابد من معصوم فی کل زمان الا انا نقول: ذلک المعصوم هو مجموع الامة... و ذلک یدل علی ان قول مجموع الامة حق و صواب ولا لقولنا الاجماع حجة الا ذلک؛(1)

ما اعتراف می کنیم که باید در همه زمان ها یک معصوم وجود داشته باشد، اما می گوییم که این معصوم مجموع امت (اسلامی) است... همچنین این دلالت می کند که همانا قول سخن مجموع امت، حق و درست است و برای قول ما که اجماع حجت می باشد، دلیلی غیر از این نیست.

نقد و بررسی

در پاسخ به این شبهه، ذکر چند نکته را ضروری می دانیم:

1. فخر رازی در نیمه اول استدلال خود آیه مَعَ الصّادِقِینَ را خوب درک نموده و راه را تا نیمه آن درست و منطقی پیموده است. اما متأسفانه در ادامه، راه را اشتباه رفته و در نتیجه سخنی را مطرح کرده که با هیچ منطق و عقل سلیمی سازگاری ندارد.

2. اگر منظور از «صادقان»، مجموع امت باشد، خود این پیرو نیز جزء آن مجموع است. به بیان دیگر، این پیرو نیز جزئی از پیشوا می شود و اتحاد تابع و متبوع خواهد شد؛ درحالی که ظاهر آیه مَعَ الصّادِقِینَ این است که پیروان از پیشوایان و تابعان از متبوعان جدا هستند.(2)

3. بدون شک طبق گفته فخر رازی باید در هر زمان یک معصوم از خطا وجود داشته باشد تا افراد غیر معصوم و جائزالخطا تابع آن معصوم باشند و بدین وسیله ازخطاها مصون بمانند. اما هیچ عقل و منطقی نمی گوید که مجموع امت اسلامی (اهل حل و عقد) مصون ازخطا و گناه هستند. چون مجموع امت اسلامی، مرکب از افراد است و همه افراد نیز معصوم از خطا نیستند. حال چگونه و با چه استدلالی می توان ادعا نمود که امت متشکل از افراد غیر معصوم

ص:138


1- (1) . تفسیر کبیر فخر رازی، ج 16، ص 227.
2- (2) . تفسیر نمونه، ج 8، ص 183.

در مجموع و به صورت اهل حل و عقد، صفت عصمت را که صفتی حقیقی است به خود می گیرند! البته این سخنان درحالی منطقی است که منظور فخر رازی همراهی مطلق مجموع امت اسلامی باشد.

حال اگر مجموع امت اسلامی (اهل حل و عقد) را با درنظر گرفتن شرط رعایت تقوای الهی مصداق آیه مَعَ الصّادِقِینَ معرفی کنیم، در این صورت همراهی آنان، مشروط به رعایت تقوای الهی خواهد بود. از طرف دیگر، در این صورت نمی توان آنها را به عنوان مصداق حقیقی و اکمل آیه مورد بحث معرفی نمود، بلکه آنان در این صورت مصداق نسبی آیه به شمار خواهند آمد.

حال باید پرسید آیا حقیقتاً تمامی اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از مصادیق مَعَ الصّادِقِینَ هستند.

برخی از مفسرین اهل سنت به دنبال سیاست تشریک در فضایل تلاش نموده اند تمامی صحابه را هم داخل در مَعَ الصّادِقِینَ بدانند.(1)

به جرأت می توان گفت که مفسران مذکور درباره آیه شریفه مَعَ الصّادِقِینَ تفسیر کامل و همه جانبه ای ارائه نداده اند. عده ای از آنها بر مصادیق حقیقی و اکمل آیه تأکید ورزیده و عده ای دیگر بدون توجه به مصادیق حقیقی و اکمل آیه، در مقام تفسیر و تبیین مصادیق عام و نسبی آن برآمده اند.

دیدگاه قرآن کریم درباره صحابه

با توجه به اینکه سخن مورد بحث در این قسمت مربوط به اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می شود، مناسب است که دیدگاه قرآن کریم را به صورت اجمالی درباره صحابه جویا شویم. براساس آیات نورانی قرآن کریم، اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم چند دسته مختلف و متفاوت بوده اند:

ص:139


1- (1) . ر. ک: تفسیر سمرقندی، ج 2، ص 81. او ذیل آیه، هشت قول ارائه می دهد که در قول اول می گوید: یعنی با کسانی باشید که نسبت آنها درست و دل و اعمال آنها مستقیم باشد و همراه پیامبر صلی الله علیه وآله خالصانه جهاد کرده باشند، ولی مصداقی مشخص نمی کند. تفسیر طبری، ج 7، صص 62-63؛ تفسیر قرطبی، ج 8، ص 288 (مراد مهاجرین هستند).

1. اصحاب با ایمان و مجاهد

بسیاری از صحابه پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم برای تشکیل حکومت اسلامی و گسترش اسلام، مجاهدت ها و تلاش های فراوانی انجام دادند و با ایثار جان و مال خویش اهداف عالی و منیع رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را پیگیری نمودند. قرآن کریم درباره این گروه که از روزهای آغازین و سخت، پروانه وار به گرد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می گشتند، می فرماید:

وَ السّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ؛(1)

«پیشگامان نخسین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها از او خشنود شدند، و باغ هایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است پیروزی بزرگ».(2)

همچنین خداوند متعال در شأن آنان که به عشق دین خدا، خانه و کاشانه و زندگی و دارایی خویش را رها کردند و همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله مهاجرت نمودند می فرماید:

لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ ؛(3)

«این اموال برای فقیران مهاجری است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند، در حالی که فضل الهی و رضای او را می طلبند و خدا و رسولش را یاری می کنند و آنها راستگویان اند».

گروهی از صحابه نیز گوی سبقت را از بقیه ربوده اند تا جایی که خداوند درباره آنها می فرماید. وَ السّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ 4

ص:140


1- (1) . سوره توبه، آیه 100.
2- (2) . ر. ک: فصل فضایل اهل بیت.
3- (3) . سوره حشر، آیه 8.

آلوسی می گوید: «آیه به حزقیل، حبیب نجار و علی کرم الله وجهه اشاره دارد و علی علیه السلام از آنها برتر است».(1)

علی علیه السلام هفت سال قبل از سایر مردم نماز خواند.(2) آن حضرت ازکودکی در دامان فرستاده خدا پرورش یافت. برخی از اندیشمندان اهل سنت به این موضوع با عنوان یکی از نعمت هایی که خدا به علی علیه السلام داد، یاد کرده اند.(3)

علی علیه السلام یگانه رادمردی است که چون آیه نجوا نازل شد

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً...4

بی درنگ هر آنچه داشت صدقه داد و ده بار با رسول خدا صلی الله علیه و آله نجوا نمود، اما هیچ یک از اصحاب این کار را انجام ندادند. به فرموده خود ایشان: «آیة فی کتاب الله لم یعمل بها احد قبلی و لا یعمل فیها احد بعدی؛(4) آیه ای در قرآن است که هیچ کسی قبل و بعد از من به آن عمل نکرد».

این واقعیتی تاریخی است که آیه أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ...6 . شامل همگان می شود جز علی علیه السلام و به این موضوع، عده بسیاری از علمای اهل سنت اعتراف نموده اند که تنها عامل به آیه نجوی، علی علیه السلام است.(5)

ص:141


1- (1) . روح المعانی، ج 27، ص 132؛ المناقب ابن مغازلی، ذیل سوره واقعه، آیه 10؛ فردوس الاخبار، دیلمی، ج 2، ص 581؛ شواهد التنزیل، ج 2، ص 303.
2- (2) . ریاض النضره، ج 2، ص 165؛ اسد الغابه، ج 4، ص 18، تاریخ طبری، ج 2، ص 56؛ صحیح ابن ماجه، ص 12.
3- (3) . تفسیر الکشف و البیان، ثعلبی ذیل (سوره واقعه، آیه 10)؛ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 576.
4- (5) . کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 10، ص 21.
5- (7) . ر. ک: المحرر الوجیز، ج 5، ص 280؛ اسباب النزول واحدی، ص 325؛ انوارالتنزیل، ج 5، ص 43؛ تفسیر المظهری، ج 9، ص 211؛ الکشاف، ج 4، ص 76؛ تفسیر عبدالرزاق، ج 3، ص 294؛ تفسیر مجاهد، ص 660؛ تفسیر طبری، ج 28، ص 20؛ تفسیر بغوی، ج 7، ص 52؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 324؛ سنن ترمذی، قسمت تفسیر ذیل سوره مجادله، ج 5، ص 407؛ المجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ج 17، ص 301؛ الدرالمنثور، سیوطی، ج 6، ص 185؛ تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 587؛ معالم التنزیل، ج 4، ص 283؛ التفسیر المنیر، ج 28، ص 45؛ تفسیر ثعلبی، ج 2، ص 132؛ نظم درر السمطین، ص 90؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 358؛ فتح القدیر، ج 5، ص 191؛ تفسیر الحبری، ص 320 و ر. ک: قسمت فضایل.

ابن عباس می گوید: «هر آیه ای که در آن یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا است، علی علیه السلام سید، سرور و بزرگ آن است».(1)

با این همه، آیا می توان گفت تمام صحابه همانند هم و در یک سطح هستند، در حالی که آیات بسیاری خلاف این را شهادت می دهند. از طرفی بسیاری از آیات نیز بر فضیلت اهل بیت علیهم السلام گواهی داده، آنها را می ستایند که برخی از این آیات را بیان نمودیم.

2. اصحاب منافق

از آیات قرآن کریم استفاده می شود که در بین اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم افراد دو چهره ای بودند که به اسلام و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم ایمان واقعی نداشتند و تنها در ظاهر جزء اصحاب بودند:

وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظِیمٍ ؛(2)

«برخی از بادیه نشینانی که پیرامون شما هستند منافق اند و از ساکنان مدینه نیز عده ای برنفاق خو گرفته اند. تو آنان را نمی شناسی، ما آنان را می شناسیم. به زودی آنان را دو بار عذاب می کنیم، سپس به عذابی بزرگ بازگردانیده می شوند».

ص:142


1- (1) . تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 470؛ الفضائل، احمد بن حنبل، ص 168؛ کفایة الطالب، باب 31، ص 140؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 49، رقم 70؛ تاریخ دمشق، ج 2، ص 429؛ ذخائر العقبی، ص 89؛ ریاض النضره، ج 3-4، ص 158؛ نور الابصار، ص 81؛ تاریخ الخلفاء، ص 160؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 112؛ ینابیع الموده، باب 42، ص 129.
2- (2) . سوره توبه، آیه 101.

روشن است زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم منافقان را نمی شناخت، مسلمانان نیز آنها را نمی شناختند و آنان را جزو صحابه راستین و واقعی می دانستند. جالب تر اینکه این آیه پس از تعریف و تمجید از اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم آمده است.

3. اصحاب بیمار دل

در قرآن کریم می خوانیم که گروهی از اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم با اینکه از منافقان نیستند، ولی قلوبشان بیمار است و ضعیف الایمان هستند:

وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاّ غُرُوراً1 ؛

«و زمانی که منافقان و بیماردلان می گفتند: خدا و پیامبرش جز وعده های دروغین به ما نداده اند».

در ضمن همان گونه که ملاحظه می شود، در این آیه شریفه به گروه دو چهره و منافق نیز درکنار گروه بیمار دل تصریح شده است.

4. اصحاب فاسق و گنهکار

قرآن کریم به مسلمانان دستور می دهد از خبر افراد فاسق پرهیز کنند و بدون تحقیق و بررسی حرف آنان را نپذیرند:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ ؛(1)

«ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید».

مفسران مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت همگی گفته اند این آیه درباره «ولید بن عقبه» نازل شده و او را به عنوان فاسق معرفی نموده است.

ص:143


1- (2) . سوره حجرات، آیه 6.

این جریان را می توان در آیه هجدهم سوره سجده هم پیگیری نمود، آنگاه که ولید به تیزی نیزه و فراخی زبان می بالید و امام علی علیه السلام به او فرمود: تو فاسق هستی و این آیه نازل شد:

أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ 1

همچنین قرآن کریم در سوره نور از وجود افراد فاسق و فاجری در میان صحابه خبر می دهد که به همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تهمت زدند:

إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ 2

«کسانی که آن تهمت عظیم [درباره عایشه، همسر پیامبر] را مطرح کردند، گروهی از شما بودند....»

علاوه بر این، تعدادی از روایات موجود در منابع فریقین نیز وجود افراد منحرف در میان اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را تأیید می کند. در اینجا ذکر یک روایت مناسب به نظر می رسد:

عن ابی هریره... قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم:

یرد علی یوم القیامة رهط من اصحابی فیجلون عن الحوض فأقول: یا رب اصحابی، فیقول: انک لا علم لک بما احدثوا بعدک، انهم ارتدوا علی ادبارهم القهقری؛(1) ابوهریره نقل می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: روز قیامت گروهی از اصحاب من بر من وارد می شوند، اما آنها از حوض باز داشته می شوند. می گویم: پروردگارا، (آنها) اصحاب من هستند. خداوند می فرماید: تو نمی دانی که آنها پس از تو چه کردند، آنها (پس از وفات تو) به صورت قهقرایی به عقب برگشتند و مرتد شدند.

ص:144


1- (3) . صحیح البخاری، باب الحوض، ح 4، ص 25.

خداوند متعال در قرآن کریم خطاب به همسران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نیز می فرماید:

یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسِیراً1

«ای همسران پیامبر؛ هرکس از شما مبادرت به کار زشت آشکاری کند، عذابش دو چندان خواهد بود...»

همچنین درخصوص همسر حضرت نوح علیه السلام و لوط علیه السلام چنین می فرماید:

ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلِینَ (1)

«خداوند برای کسانی که کافر شده اند مثالی زده است، مثل به همسر نوح و همسر لوط. آنها تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط آنها با این دو [پیامبر الهی] سودی به حالشان نداشت. و به آنها گفته شد وارد آتش شوید، همراه کسانی که وارد می شوند...»

با توجه به آیات و روایت مذکور و نیز با درنظر گرفتن حقایق انکارناپذیر تاریخی درخصوص اختلاف میان اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، چنین نتیجه می گیریم که صرف همراهی ظاهری با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تضمین کننده حال و احوال و آینده صحابه نیست. در عین حال، همراهی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم یا هر پیامبر الهی و با شخصیت والامقام الهی، آن شخص را از ارتکاب به گناه و ظلم و انحراف مصون نمی سازد. بدون شک همسر هر شخصی نسبت به اصحاب و دوستانش به او نزدیک تر است و این تصریح قرآن کریم است که حتی ارتباط همسر نوح و همسر لوط با آن پیامبران الهی، سودی به حالشان نداشت.

همچنین خداوند متعال صریحاً همسران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را از مبادرت به معصیت آشکار نهی می کند. به همین جهت نباید فراموش کرد که همه اصحاب

ص:145


1- (2) . سوره تحریم، آیه 10.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نمی توانند الگوی عملی امت اسلامی قرار بگیرند، چون در میان آنها طبق تصریح آیات نورانی قرآن کریم، افراد منافق، مریض دل و فاسق نیز وجود داشته اند.

براساس این توضیحات می گوییم که اصحاب پیامبراسلام صلی الله علیه و آله وسلم اعم از زن و مرد و مهاجر و انصار نمی توانند به عنوان مصادیق حقیقی و اکمل آیه مَعَ الصّادِقِینَ تلقی شوند، چون خداوند متعال هیچ گاه همراهی افراد غیر معصوم را بدون هیچ قید و شرطی دستور نداده است. اگر اصحاب آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم و نیز یاران اصحاب در مسیر تقوای الهی قدم برداشته، از هرگونه ظلم، انحراف و صفات زشت دور باشند، در این صورت می توان آنها را به عنوان مصادیق نسبی آیه مَعَ الصّادِقِینَ به شمار آورد. البته در این حال نیز همراهی آنان صرفاً در چارچوب شرع مقدس اسلام خواهد بود و بدون شک در میان اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم چنین اشخاصی وجود داشته اند.

2. از طرف دیگر آنچه اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را از این موضوع (مصادیق حقیقی و اکمل آیه) خارج می سازد، این است که آیه مَعَ الصّادِقِینَ از نظر مفهوم، عام است و شامل همه زمان ها می شود؛ در حالی که اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و نیز یاران آنها تنها در مدت مختصری در میان امت اسلامی بوده اند و تقریباً یکی دو قرن پس از وفات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم وفات نموده اند.(1)

با این حال معلوم نیست که امت اسلامی بعدها باید از کدام مصادیق واقعی آیه مَعَ الصّادِقِینَ پیروی کنند و با آنها همراهی نمایند؛ در حالی که چنین مشکلی درخصوص اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به وجود نمی آید و همواره یکی از آنها برای امت اسلامی در قید حیات بوده اند.

3. ذکر این مطلب نیز ضروری است که منظور از بررسی احوال و شخصیت اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم بی احترامی به آنان نیست، بلکه صرفاً جهت روشن شدن حقیقت است. نباید فراموش کرد که بازگو کردن حقایق قرآنی، روایی و تاریخی درخصوص اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به صورت منطقی و مستدل، غیر از توهین، نفرین و بی احترامی به آنان است.

ص:146


1- (1) . ر. ک: تفسیر نمونه، ج 8، ص 181.

لزوم نیاز به صادقین (امامان اهل بیت) در تمام زمان ها

این ضرورت را می توان از جنبه های گوناگون بررسی نمود:

1. مسئله بی نیازی از روایات و سنت و اکتفا کردن به قرآن، امر خطرناکی است که به دنبال وفات پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم مطرح شد، با اینکه از نظر قرآن، سنت و عقل سلیم کاملاً باطل و بی اساس است. آری، ما می پذیریم که قرآن در درجه نخست مفسر خود است، اما معنای آن چنین نیست که به طور کامل از سنت (روایات) بی نیاز باشد. تفسیر قرآن با قرآن را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام به ما یاد داده اند و این هم به واسطه سنت (احادیث و روایات) به ما رسیده است. اگر معانی همه آیات قرآن کریم به صرف تمسک به خود قرآن کریم حل می شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در حدیث متواتر و صحیح ثقلین، هرگز در کنار قرآن کریم، درباره اهل بیت خود سفارش های مؤکد نمی کرد.

2. همان گونه که قبلاً ذکر شد، آیات نورانی قرآن کریم، علاوه بر معنای ظاهری مشتمل بر معانی باطنی است که بدون شک قسمت عمده این معانی باطنی از طریق احادیث و روایات به دست ما می رسد. از طرف دیگر، آیات نورانی قرآن کریم دارای مراتب مختلفی است که این هم یکی از عوامل باقی ماندن قرآن کریم تا امروز و تا روز قیامت بوده و خواهد بود.

3. بدون شک صفات و ویژگی های مطرح شده در آیات مورد بحث دارای مراتبی است. ممکن است بعضی در قلّه آن ویژگی ها قرار گرفته باشند که آنها همان معصومان علیهم السلام اند و بعضی، در مراحل و مراتب پایین قرار بگیرند که بدون شک آنها افراد عادی و غیرمعصوم هستند.

معصومان علیهم السلام بیش از همه به عقاید گفتار و کردار خود اهمیت می دادند و همواره گفتار و عقاید آنها با کردار و رفتارشان هماهنگ بوده و اندک اشتباه و سهل انگاری از آنها رخ نداده است. البته از افراد معصوم انتظاری غیر از این نمی رود، بنابراین آنها صادق حقیقی امت اسلامی هستند. اما سایر امت اسلامی در مرتبه ای از مراتب و مراحل صدق و صداقت اند و «صادق» به شمار می آیند. در این مورد می توان از حمزه سیدالشهدا، جعفر بن ابی طالب، عمار یاسر، ابوذر غفاری، سلمان، مقداد و دیگران نام برد که تا آخرین نفس در راه خدا قدم برداشتند و گفتار و عقاید خود را با کردار و رفتارشان هماهنگ ساختند. ولی بدون

ص:147

شک آنها صادقان حقیقی مورد اشاره در آیه مَعَ الصّادِقِینَ نیستند، بلکه درکنار معصومان، همچون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، امام علی بن ابی طالب علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام، از مرحله و مرتبه پایین تری از صدق و صداقت برخوردار بوده اند.

4. اگر منظور از صادقان، همه افراد مهذب و پرهیزگار امت اسلامی باشند، با یک مشکل اساسی روبه رو می شویم و آن این است که خداوند در آیه شریفه مَعَ الصّادِقِینَ به طور مطلق دستور می دهد که مؤمنان با صادقان باشند؛ در حالی که حتی افراد مهذب و پرهیزگار ممکن است بر اثر عاملی غفلت کنند و دچار خطا گناه و اشتباه شوند، چون آنها دارای مقام عصمت نیستند. در این حال چگونه ممکن است که خداوند متعال به طور مطلق، همراهی و اطاعت از افراد جائز الخطا را به مؤمنان و امت اسلامی دستور داده باشد! اما اطاعت و همراهی با معصومان علیهم السلام چنین اشکالی ندارد.

در ادامه برای مطالعه بیشتر، برخی از مصادر این حدیث را در منابع شیعی یادآور می شویم. این حدیث در منابع شیعه به صراحت نشان می دهد که مراد از صادقین، ائمه اطهار علیهم السلام هستند.

اصول کافی، ج 1، صص 208، 286، 287، (دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق)؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، ج 3، ص 515، حدیث 1، (مؤسسه الاعلمی للمطبوعات بیروت، 1999 م)؛ تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج 5، ص 122؛ غایة المرام، بحرانی، ج 3، ص 53؛ الامالی شیخ طوسی، صص 255-256، حدیث 461، (مؤسسه البعثه، قم، 1414 ق)؛ تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج 2، صص 387، 388؛ تفسیر عیاشی، ج 2، ص 117؛ تفسیر نورالثقلین، حویزی، ج 2، صص 280-281. حدیث 392-397، (مؤسسه اسماعیلیان، 1412 قم).

عبارات در منابع مذکور درباره مراد آیه چنین است:

الصادقون، ایانا عنّی؛ هم الائمه؛ علی بن ابی طالب؛ خصه علیّ و اوصیاء بعده؛ مع آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم.

به هر حال آنچه می توان به عنوان جمع بندی و نتیجه گیری از روایات و احادیث مذکور به دست آورد، از این قرار است:

ص:148

1. پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت آن حضرت، نمونه ها و مصادیق واقعی و حقیقی آیه شریفه مَعَ الصّادِقِینَ هستند.

2. همراهی صادقان (راستگویان) مورد اشاره در آیه مَعَ الصّادِقِینَ به معنای اطاعت و فرمانبرداری از آنان است.

3. همراهی مطلق و بدون قید و شرط با راستگویان، یعنی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، در نوع خود بر عصمت آنها دلالت دارد. چون خداوند متعال همراهی مطلق و بدون قید و شرط افراد غیرمعصوم را هیچ گاه بر امت اسلامی واجب نمی سازد. از طرفی همراهی با دیگر مصادیق نسبی آیه تنها در چارچوب شریعت مقدس اسلام است.

4. براساس دیدگاه ما، افراد دیگر مورد اشاره در روایات مذکور مانند اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم یا اصحاب امام علی علیه السلام مصادیق واقعی آیه مورد بحث نیستند، بلکه درصورت احراز شرایط لازم، مانند رعایت تقوای الهی می توان آنها را مصادیق عام و نسبی این آیه نامید.

5. نباید فراموش کرد که همراهی و اطاعت از مصادیق نسبی آیه مذکور صرفاً در محدوده شریعت مقدس اسلام است و چنانچه آنها دارای ویژگی های یادشده و به طور کلی مستلزم تقوای الهی باشند، همراهی آنان لازم است، وگرنه همراهی و اطاعت از آنها جایز نیست. پس این نکته همراهی با آنان را مقید و مشروط می سازد و در نوع خود بر عدم وجود ویژگی عصمت در آنها دلالت می کند.

6. احتجاج و استدلال اهل بیت علیهم السلام بر آیه مورد نظر در حضور مردم، قرینه و دلیل محکمی بر این مطلب است که اهل بیت علیهم السلام مصادیق واقعی و حقیقی و مطلق آیه هستند.

7. به طور کلی منطقی نیست که خداوند متعال امت اسلامی را ابتدا به رعایت تقوای الهی دستور دهد و سپس آنها را به همراهی بی قید و شرط با افراد غیر معصوم مأمور سازد.

ج) آیه 17 سوره هود

أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ

ص:149

بر هیچ اهل بصیرتی پوشیده نیست که مراد از عَلی بَیِّنَةٍ وجود نازنین رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است. پس مراد از شاهد هم باید مؤید ایشان باشد و آن کسی نیست جز اول مؤمن و اول مسلم، یعنی حضرت علی علیه السلام.

مظهری یکی از مفسرین اهل سنت چنین می گوید:

فانّ قیل فما وجه تسمیة علی بالشاهد: قلت لعل وجه ذلک انه اول من اسلم من الناس فهواول من شهد و یصدق النبی و الاوجه عندی ان یقال ان علیاً کان قطب کمالات الولایة و سایر الاولیاء حتی الصحابة رضوان الله علیهم اتباع له من فی مقام الولایة:(1) اگر از علت تسمیه علی علیه السلام به شاهد پرسیده شود، می گویم شاید به خاطر این است که او اولین کسی است که اسلام آورد. پس اولین شاهد برصدق گفته رسول خداست، اما بهتر است بگوییم علی علیه السلام قطب (محور اصلی) کمالات ولایت است و سایر اولیاء حتی صحابه (بهشت خداوند بر آنها باد) در مقام ولایت پیرو علی علیه السلام هستند.

او در ادامه می گوید:

وَ یَتْلُوهُ یعنی او را پیروی می کند که در اینجا علی علیه السلام است که شاکله واصل و اساس اولیاست. کرامات اولیا همان معجزات انبیاست (کرامت برای اولیا همچون معجزه برای انبیاست) و علوم آنها مستند به الهام و کشف است و علم پیامبر، مستند به وحی است. پس این کرامات و علوم، شاهد بر صدق گفته رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هستند، لذا ایشان فرموده: «انا دارالحکمة و علی بابها».(2)

آلوسی چهار روایت در تأیید شاهد بودن علی علیه السلام می آورد که برخی دیگر از علمای اهل سنت نیز آن را نقل نموده اند.(3)

ص:150


1- (1) . تفسیر المظهری، ج 4، ص 378.
2- (2) . تفسیر المظهری، همان.
3- (3) . روح المعانی، ج 12، ص 28، المحرر الوجیز، ج 3، ص 157؛ معالم التنزیل بغوی، ج 2، ص 318؛ تفسیرکبیر، ج 17، ص 201؛ تفسیر قرطبی، ج 9، ص 16؛ تفسیر النیسابوری برحاشیه طبری، ج 12، ص 16؛ تذکرة الخواص، ج 1، ص 185؛ المناقب مغازلی، ص 270؛ کفایة الطالب، باب 62، ص 235.

آنچه از این آیه فهمیده می شود شاهد بودن حضرت علی علیه السلام برای نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است. بر هیچ کس پوشیده نیست که علی علیه السلام دارای این عناوین است: یعسوب المؤمنین، باب مدینة العلم پیامبر، حامل علم پیامبر، عالم به اسرار نهانی قرآن، اولین و آخرین کسی که ندای سلونی در داد؛ عالم ترین فرد به اسباب نزول، تأویل و باطن قرآن، اولین مسلمان، اولین مؤمن، اولین کسی که همراه پیامبر نماز خواند؛ اولین کسی که رسول خدا را تصدیق نمود؛(1) کسی که هادی امت است؛(2) شافع محشر و عناوین بسیار دیگر.

تمامی اینها گواهی می دهند که این جایگاه، خاص علی علیه السلام و اولاد اوست؛ یعنی کسانی که ائمه اهل بیت علیهم السلام هستند و به اعتراف همگان ذره ای لغزش از آنها مشاهده نشده است.

د) آیه وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ 3

یکی دیگر از آیاتی که نشان می دهد علم به قرآن منحصر به این خاندان و علی علیه السلام به عنوان سرور آنهاست این آیه است. گرچه عده ای با پیروی از سیاست شیطانی تشریک در فضایل خواسته اند این آیه را در مورد «عبدالله بن سلام» بدانند، اما جاعلان فراموش نموده اند که بزرگانی چون سعید بن جبیر نزول آیه را اصلا درباره او نمی دانند و می گویند عبدالله بن سلام در مدینه اسلام آورد و این سوره مکی است.(3)

احتجاجات بسیار اهل بیت علیهم السلام می رساند که آیه مذکور در شأن علی علیه السلام و این خاندان نازل شده است:

1. عن سعید بن جبیر: عن ابن عباس فی قوله تعالی: وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قال: علی ابن ابی طالب.

ص:151


1- (1) . شأن نزول آیه وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ شعراء، آیه 214. ر. ک: شواهد التنزیل، ج 1، ص 486.
2- (2) . سوره رعد، آیه 7.
3- (4) . ینابیع الموده، باب 30، ص 241.

2. واخبرنا عن ابی بکر عبدالله بن محمد بن منصور بن الجنید الرازی (اخبرنا) محمد بن الحسین بن اسکاب (اخبرنا) احمد بن مفضل (اخبرنا) مندل بن علی عن اسماعیل بن سلیمان عن ابی عمر زاذان، عن ابی الحنفیه (فی قوله تعالی): وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قال: هو علی بن ابی طالب.

3. اخبرنا عن ابی بکر محمد بن الحسین بن صالح السبیعی قال: حدثنی الحسین بن ابراهیم بن الحسین الحصاص (حدثنی) حسین بن حکم الحبری (حدثنی) سعید بن عثمان، عن ابی مریم قال: حدثنی عبدالله بن عطاء قال: کنت جالساً مع ابی جعفر فی المسجد فرایت ابناً لعبد الله بن سلام جالساً فی ناحیه فقلت لابی جعفر: زعموا (ان) ابا هذا عنده علم الکتاب (یعنی) عبدالله بن سلام. فقال: لا انما ذالک علی بن ابی طالب.(1)

این روایات نشان می دهند که مراد از این آیه، امام علی علیه السلام است.

ابن مغازلی نیز در مناقب خود همچنین نقل می کند:

وقال ابن المغازلی فی الحدیث (361) من مناقبه: اخبرنا احمد بن طاوان اذنا، ان ابا احمد عمربن عبدالله بن شوذب اخبرهم قال: حدثنا محمد بن جعفر بن محمد العسکری حدثنا محمد بن عثمان (بن ابی شیبه) حدثنا ابراهیم بن محمد بن میمون حدثنا علی بن عابس قال (لما) دخلت انا و ابو مریم علی عبدالله بن عطاء قال ابو مریم؛ حدث علیاً بالحدیث الذی حدثنی عن ابی جعفر علیه السلام قال (نعم) کنت عند ابی جعفر جالساً إذ مر علیه عبدالله بن سلام قلت: جعلنی الله فداک هذا ابن الذی عنده علم الکتاب؟ قال: لا ولکنه صاحبکم علی بن ابی طالب علیه السلام الذی نزلت فیه آیات من کتاب الله عزوجل (مثل قوله) وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ . (و مثل قوله) أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ و (مثل قوله) إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ الایه.(2)

ص:152


1- (1) . شواهد التنزیل، تحقیق محمد باقر محمودی، ج 1، ص 308؛ تفسیر حبری، نسخه خطی ورق، ص 17، آ؛ تفسیر ثعلبی، ذیل (سوره رعد، آیه 43) نسخه خطی.
2- (2) . مناقب، ابن مغازلی، حدیث 361. این حدیث را ابن بطریق در العمده، ص 61؛ الخصائص، ص 26؛ غایة المرام، ص 104، باب 59 و ص 360 از او نقل نموده است ر. ک: فضایل.

این حدیث، مؤید دومین حدیث است که راوی پرسید: آیا عبدالله بن سلام کسی است که عنده علم الکتاب درباره اوست و امام باقر علیه السلام می فرماید: خیر، بلکه او امام علی علیه السلام است و این آیه، مثل آیه وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ و آیه ولایت در شأن آن حضرت نازل شده است.

عده زیادی از علمای اهل سنت بر این امر اعتراف نموده اند که برخی را متذکر می شویم:

تفسیر ثعلبی، نسخه خطی کتابخانه آیه الله مرعشی، ج 1، ص 258؛ توضیح دلائل، شهاب الدین احمد شیرازی شافعی، ص 163 (کتابخانه ملی فارس)؛ ینابیع المودة، باب 30، ص 241؛ جامع الاحکام القرآن، ج 9، ص 336؛ مناقب مرتضوی، مولی صالح کشفی، ص 49، طبع بمبئی، ارجح المطالب، آمر تسری، ص 86.

ح) آیه 75 سوره حجر

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ 1

«متوسم» دراصل از «وسم» به معنی علامت است و مراد این است که از سیمای هر شخص، مؤمن یا کافر بودن او شخص می شود، اما این فهم، خاص اهل البیت است و آنها کسانی هستند که سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ .(1)

و هر اهل تأملی به حقیقت درمی یابد که اهل بیت از سلاله نبوت هستند. در این زمینه روایاتی وارد شده که برخی را می آوریم.

1. اخبرنا علی بن احمد [اخبرنا] محمد بن عمر، قال: حدثنی محمد ابن قاسم المحاربی [عن] جعفر بن علی نجیح [عن] حسین بن حسن، عن ابی مریم عن الحکم فی قوله تعالی: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ قال: کان والله محمد بن علی منهم. به خدا قسم محمد بن علی (الباقر) علیه السلام، از آنهاست.

ص:153


1- (2) . سوره فتح، آیه 29.

2. و اخبرنا علی بن محمد بن عمر [اخبرنا] محمد بن القاسم [اخبرنا] جعفر بن عبدالله الحمودی [اخبرنا] حسن بن حسین؛ عن عبدالله بن بنال قال: سألت جعفر بن محمد عن قوله إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ قال: رسول الله اولهم، ثم امیرالمؤمنین ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی ثم الله اعلم. قلت: یابن رسول الله فما بالک انت؟ قال: ان الرجل ربما کنی عن نفسه؛(1)

در این روایت امام صادق علیه السلام مصادیق واقعی آیه شریفه را تا خودشان بیان می کنند و می فرمایند مراد، رسول خدا و سپس امیرالمؤمنین، سپس امام حسن و امام حسین و پس از آنها علی بن الحسین و محمد بن علی علیهم السلام هستند. همچنین تلویحاً بیان می فرمایند که پس از این بزرگواران خودشان هستند.

در روایت دیگر از امام باقر علیه السلام از قول رسول خدا آمده است که: رسول خدا و ائمه از ذریه او، متوسمین هستند.(2)

3. ابوالنضر العیاشی [قال: حدثنا] ابوالعباس بن المغیره [حدثنا] الفضل بن شاذان [عن] ابن ابی عمیر، عن حماد، عن حزم و ربعی، عن محمد بن مسلم: «عن ابی جعفر فی قول الله تعالی: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ قال: هم الائمه، قال رسول الله علیه وآله: اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله».(3)

در این روایت امام باقر علیه السلام «متوسمین» را اهل بیت معرفی می کند و می افزاید مؤمن را می توان از نور خدایی او شناخت.

آلوسی و زمخشری ذیل آیه: سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ4 نقل می کنند که علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام و علی بن عبدالله بن عباس را «ذوالثفنات» می گفتند، زیرا بسیار سجده می کردند.(4)

ص:154


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 322.
2- (2) . همان، ج 1، ص 323. این روایت را فرات کوفی در تفسیر خود (ص 81) نیز نقل نموده است.
3- (3) . همان.
4- (5) . روح المعانی، ج 26، ص 125؛ الکشاف، ذیل (سوره فتح، آیه 29).

بله اهل بیت منسوب به رسول خدا هستند و نشان از او دارند؛ همان طور که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خود فرمودند:

«کل ابن انثی کان عصتبهم لابهیم ما خلا ولد فاطمه فانا عصبتهم وابا ابوهم؛(1) هر فرزند دختری به پدر منسوب است، جز فرزندان فاطمه که به من منسوب هستند و من پدر آنها می باشم».

بنابراین شریف ترین عرب ها و عجم ها به لحاظ نسب، فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام هستند چون آنها منسوب به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستند، و بر این امر، تمام فقها و علما اذعان و اعتراف نموده اند.(2)

و) آیه 4 سوره تحریم

إِنْ تَتُوبا إِلَی اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ ؛(3)

«اگر از کار خود توبه کنید] بهتر است [واقعاً دل هایتان انحراف پیدا کرده است و اگر بر آزار او اتفاق کنید خدا و جبرئیل و صالح المؤمنین یار و یاور او هستند».

به اعتراف بسیاری مراد از «صالح المؤمنین» وجود نازنین امام علی علیه السلام است. اسماعیل حقی برسویی پس از نقل روایتی که این موضوع را تأیید می کند می گوید:

مؤید این، حدیث معروف منزلت است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام فرمود: «انت منی بمنزلة هارون من موسی» زیرا عنوان «صالحین» در آیات قرآن برای انبیاء آمده است از جمله در آیه: وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحِینَ 4 و آیه وَ أَلْحِقْنِی بِالصّالِحِینَ می باشد که در اولی عنوان صالح به انبیاء و در دومی به

ص:155


1- (1) . روح المعانی، ج 26، ص 164؛ التفسیر المنیر، ج 19، ص 85؛ ر. ک: فضایل شماره 59.
2- (2) . روح المعانی، ج 26، ص 164.
3- (3) . سوره تحریم، آیه 4.

حضرت یوسف اطلاق شده است و هنگامی که علی به منزله هارون باشد، او نیز مصداق صالح است.(1)

حاکم حسکانی روایات بسیاری را در این باره نقل نموده که برخی را می آوریم:

1. امام صادق علیه السلام به سند خود از آباء گرامی اش: «صالح المؤمنین علی بن ابی طالب است.»(2)

2. علی بن موسی الرضا علیه السلام از آباء خود: «رسول خدا فرمودند: صالح المؤمنین علی علیه السلام است.»

3. امام موسی کاظم علیه السلام همان (دو حدیث).

4. اسماء بنت عمیس: سمعت رسول الله قال....

5. الحسین بن الحکم الحدیث.

6. حذیفه قال: «دخلت علی النبی فقال: صالح المؤمنین علی بن ابی طالب.»

7. ابن عباس: صالح المؤمنین یعنی علی بن ابی طالب (در حدیث) به روایت ضحاک و ابن مالک از ابن عباس.

8. امام باقر علیه السلام: قال: صالح المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام (در حدیث).

9. ابن سیرین: و صالح المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام.

10. مجاهد: و صالح المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام.(3)

ص:156


1- (1) . سوره یوسف، آیه 101؛ روح البیان، ج 10، ص 53.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 2، ص 255؛ کفایة الطالب، باب 30، ص 137.
3- (3) . شواهد التنزیل، ج 2، صص 254-263، شماره 177؛ عده بسیاری از علمای اهل سنت این حدیث را نقل نموده اند (از طریق راویان مختلف) که برخی را یادآور می شویم: المناقب، ابن مغازلی، ص 269؛ المحرر الوجیز، ج 5، ص 322؛ تفسیر ثعلبی، ذیل سوره تحریم، آیه 4؛ تفسیر الدرالمنثور، ج 8، ص 224 (سه روایت)؛ تفسیر ابن کثیر، ج 7، ص 56؛ ینابیع الموده، باب بیست دوم، ص 216؛ فتح القدیر، ج 5، ص 253؛ تنویر المقیاس علی هامش الدرالمنثور، ج 6، ص 98؛ تفسیر طبری، ج 6، صص 123-124 (مطبعه الکبری، 1323)؛ زاد المسیر فی علم التفسیر، ابن جوزی، ج 8، صص 310-311؛ الکشاف، ج 4، ص 566؛ تفسیر فخر رازی، ج 30، ص 44؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 8، ص 189. همچنین به فصل فضایل شماره 65 مراجعه شود.

از آنچه گفتیم مشخص می شود صالحان و صادقان حقیقی علی علیه السلام و ائمه اهل بیت هستند. آنان اهل ذکر، حامل علم (علم الکتاب) خداوند شاهد صدق نبوت محمدی و سابق بر دیگران هستند که رسالت آگاهی، هدایت، تعلیم و تربیب مسلمان، بر آنها نهاده شده است.(1)

ص:157


1- (1) . در این باره آیات و روایات بسیاری است که برخی را در فصل آخر یادآور شده ایم.

ص:158

بخش سوم: تولی و تبری

اشاره

ص:159

ص:160

وجوب تولی یا محبت اهل بیت

روایات وارده در مورد حب اهل بیت علیهم السلام و بغض نسبت به دشمنان آنها و نیز آیات نازل شده در این باره و موضع گیری مسلمانان نسبت به این قضیه، انسان را به دو رویکرد عاطفی و تحلیلی رهنمون می شود. موضع گیری علمای اهل سنت به طور خاص در اینجا رویکرد دوگانه تولی و تبری را نشان می دهد و در قضیه شهادت امام حسین علیه السلام به اوج خود می رسد.

در واقع این جماعت در ارادتمندی به خاندان امام حسین علیه السلام و تأثیر ژرف شهادت آن حضرت و یاران عاشورایی وی چندان تردید نکرده اند و تقریباً هم صدا شخصیت آن بزرگوار را ستوده و از فجایع کربلا و شهادت وی اظهار تأسف و اندوه نموده اند. اما در مقابل از تبری نسبت به دشمنان آن امام و نکوهش عاملان و آمران فاجعه کربلا دچار اختلاف عقیده شده اند، اما غالب آنها قائل به تبری و حتی لعن دشمنان حضرت هستند.

در این قسمت قصد داریم دو اصل تولی و تبری، را در سایه آیات قرآن به خصوص آیه مودت از دیدگاه بزرگان و مفسرین اهل سنت به تصویر بکشیم.

می توان گفت محبت اهل بیت در میان تمامی علمای اهل سنت وجود دارد و حتی بسیاری از آنها قائل به وجوب آن شده اند.

در این بخش به اعترافات برخی از بزرگان اهل سنت اشاره می کنیم.

1. شافعی، امام و صاحب یکی از مکاتب چهارگانه اهل سنت می گوید:

یا اهل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن انزله، کفاکم من عظم القدر انکم من لم یصل علیکم لا صلاة له(1) ؛

ص:161


1- (1) . الصواعق المحرقه، ص 88؛ نورالابصار، ص 104؛ نسیم الریاض، ج 3، ص 453.

ای اهل بیت رسول خدا، حب شما در کتاب خدا قرآن بر همگان واجب شده، در عظمت قدر و منزلت شما همین بس که هر کس در نمازش بر شما درود نفرستد نمازش باطل است.

حتی هنگامی که متهم به رفض می شود می گوید:

قالوا ترفضت قلت کلا ما الرفض دینی ولا اعتقادی

لکن تولیت غیر شک خیر امام و خیر هاد

ان کان حب الولی رفضاً فأننی ارفض الی العباد

همچنین در جای دیگری گفته است:

یا راکباً قف بالمحصب من منی و اهتف خیفها و الناهض

سحراً اذا فاض الحجیج إلی منی فیضا کملتطم الفرات النائض

ان کان رفضاً حب آل محمد فلیشهد الثقلان أنی رافضی(1)

2. مظهری یکی از مفسرین اهل سنت درباره مقام شامخ علی علیه السلام می نویسد:

ان علیاً کان قطب کمالات الولایة و سائر الاولیاء حتی الصحابة رضوان الله علیهم اتباع له فی مقام الولایه؛(2) علی علیه السلام، قطب کمالات ولایت است و سایر اولیاء حتی صحابه (بهشت خدا بر آنها باد) در مقام ولایت پیروان او هستند.

او سپس در تأیید سخن خود، فرموده رسول الله را می آورد، که ایشان در حقّ علی علیه السلام فرمودند: «انا دارالحکمة و علی بابها» و نیز فرمودند: «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب».(3)

ص:162


1- (1) . دیوان شافعی، ابن ادریس شافعی، صص 35، 55 و 56؛ حلیة الاولیاء، ج 9، ص 152؛ معجم الادباء، ج 6، ص 387؛ نورالابصار، ص 140.
2- (2) . تفسیر المظهری، ج 4، ص 37.
3- (3) . همان، ج 4، ص 38، این حدیث در حد تواتر نقل شده است. برخی از مصادر آن را می آوریم: تفسیر ثعلبی،

ما بر این اعتقادیم که هر چه برای علی علیه السلام سزاست برای سایر اهل بیت نیز جاری و ساری است.

3. فخر رازی و زمخشری هر دو در تفاسیر خود آورده اند که اهل بیت حداقل در پنج چیز با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مساوی اند؛ از جمله:

الف) یکی از آن پنج امر، سلام است. فرمود: السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته و برای اهل بیت آن حضرت فرمود: سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ .

ب) در تشهد نمازها و در غیر تشهد صلوات بر رسول صلی الله علیه و آله وسلم و بر آلش مقرر داشته است و در غیر تشهد، جهت حدیث نهی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از صلوات دم بریده.

ج) در پاکیزگی، همان گونه که فرمود طه * ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی ؛ (1)«ای طاهر ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که مشقت بر تو باشد».

برای اهل بیت نیز فرمود: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ؛ «خداوند اراده فرمود تا از شما پلیدی را ببرد و شما اهل بیت را پاک گرداند».

ص:163


1- (1) . سوره طه، آیات 1-2.

4. ابن حجر و شبلنجی گفته اند که شافعی گفت:

آل النبی ذریعتی و هم الیه وسیلتی

ارجو بهم اعطی غدا بیدی الیمین صحیفتی(1)

اهل بیت پیامبر وسیله نزدیکی من به خدای یگانه اند و به وسیله آنها امیدوارم که نامه اعمالم فردای روز قیامت به دست راستم داده شود.

او در آخر اشعارش نیز سروده:

لو لم تکن فی حب آل محمد جائتک امک غیر طیب المولد(2)

اگر در دوستی آل محمد نباشی مادرت به عزایت بنشیند بدون تردید حرام زاده هستی.

5. زمخشری یکی از مفسرین بنام اهل سنت حدیثی طولانی از رسول خدا در محبت آل الله می آورد که ترجمه آن چنین است:

هر کس با محبت آل محمد بمیرد شهید مرده است. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد آمرزیده مرده است. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد تائب مرده است. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد مؤمن و با ایمان کامل مرده است. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد ابتدا ملک الموت او را به بهشت بشارت می دهد و سپس نکیر و منکر. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد او را با احترام به سوی بهشت می برند. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد از قبرش دو دریچه به سوی بهشت گشوده می شود. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد قبرش زیارتگاه ملائکه رحمان می شود. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد بمیرد بر سنت و جماعت مرده است. آگاه باشید کسی که بر بغض آل محمد بمیرد روز قیامت در حالی محشور می شود که بر پیشانی اش نوشته اند، مأیوس از رحمت خدا. آگاه باشید هر کس بر بغض آل محمد بمیرد کافر مرده است و بوی بهشت را احساس نخواهد کرد.(3)

ص:164


1- (1) . الصواعق المحرقه، ص 108؛ نورالابصار، ص 105.
2- (2) . ینابیع المودة، ج 3، ص 103.
3- (3) الکشاف، ج 3، ص 403. اصل حدیث را در فصل آخر آورده ایم. برخی نیز آن را از زمخشری نقل نموده اند، مثل تفسیر فخر رازی، ج 27، صص 166-167؛ تفسیر قرطبی، ج 8، صص 58-43.

6. مؤلف تفسیر المنیر پس از نقل کلام زمخشری و شعر شافعی می گوید:

من یکتب حسنة أو خصلة عن خصال المنیر و منها مودة القربی ضاعف الله الحسنه بعشر فصاعدا؛(1) هر کس حسنه یا خصلتی نیکو را بنویسد که از جمله آنها مودت اهل بیت است، خداوند آن حسنه را برای او ده برابر یا بیشتر می کند.

7. عبدالقاهر بغدادی می نویسد:

«اهل سنت به دوستی همه همسران رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و محبت حسن و حسین [علیهماالسلام] که مشهورترین نوادگان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هستند و سایر بستگان وی باور دارند».(2)

ابن تیمیه که به ضدیت با مذهب تشیع شهرت یافته است در پرسش از محبت اهل بیت علیهم السلام می گوید: «محبت آنان در نزد ما فرض واجب است».(3)

8. عطار نیشابوری کلام خود را با ذکر امام صادق علیه السلام آغاز می کند و این چنین می گوید:

آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صدیق، آن عالم تحقیق، آن میوه دل اولیاء، آن جگر گوشه انبیا، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق جعفرالصادق رضی الله عنه. گفته بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهل بیت کنیم کتابی جداگانه باید ساخت؛ این کتاب شرح اولیاست که بعد از ایشان بوده اند. اما به سبب تبرک به صادق ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است. و چون از اهل بیت بود، و سخن طریقت، او بیشتر گفته است و روایت از وی بیشتر آمده است، کلمه ای چند از آن او بیاوریم که ایشان همه یکی اند، چون ذکر او کرده شود از آن همه بود. نبینی که قومی که مذهب او دارند مذهب دوازده امام دارند؛ یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی است! اگر تنها صفت او گویم به زبان و عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبارات بی تکلیف به کمال بود، و قدوة جمله مشایخ بود، و اعتماد همه بر وی بود، مقتدای مطلق بود، هم

ص:165


1- (1) . التفسیر المنیر، ج 25، صص 57-64.
2- (2) . الفرق بین الفرق، البغدادی، ص 360.
3- (3) . القرآن و السیف، المنتخب من مدودنات التراث، ص 72.

الهیان را شیخ بود، و هم محمدیان را امام، و هم اهل ذوق را پیشرو، و هم اهل عشق را پیشوا؛ هم عباد را مقدم هم زهاد را مکرم؛ هم صاحب را تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بی نظیر بود. و از باقر رضی الله عنه بسیار سخن نقل کرده است.

و عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چه کار، در راه است که اهل سنت و جماعت اهل بیت را باید گفت به حقیقت، و من آن نمی دانم که کسی در خیال باطل مانده است، آن می دانم که هر که به محمد [صلی الله علیه و آله] ایمان دارد و به فرزندانش ندارد، به محمد [صلی الله علیه و آله] ایمان ندارد.(1)

او سپس به شعر شافعی استناده می کند و می گوید: اهل سنت واقعی کسی است که حق آل محمد را به جای آورد.

9. ابن حجر الهیتمی در «الصواعق المحرقه» می نویسد که امام فخر رازی گفته است:(2)

ان اهل بیته صلی الله علیه وآله وسلم یساوونه فی خمسة اشیاء فی السلام قال: السلام علیک ایها النبی و قال: السلام علی ال یاسین وفی الصلاة علیه و علیهم فی التشهد، و فی الطهارة قال تعالی: حِطَّةٌ ، یا طاهر و قال وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وفی تحریم الصدقه و فی المحبة قال تعالی: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وقال: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؛ اهل بیت آن حضرت در پنج چیز با آن حضرت برابری می کنند: اول در سلام، به رسول خدا؛ فرمود: سلام بر تو ای پیامبر، به اهل بیت او نیز فرمود: «سلام بر آل یس، یعنی سلام بر آل محمد» و دوم در صلوات آن حضرت، و به اهل بیتش در تشهد. سوم در طهارت که خطاب به پیامبر فرمود: طه، یعنی ای طاهر، و درباره اهل بیت آیه تطهیر نازل فرمود و چهارم در تحریم صدقه که بر پیغمبر و اهل بیتش هر دو صدقه حرام است. پنجم در محبت که درباره پیامبر فرمود: «بگو اگر خدا را دوست می دارید از من پیروی نمایید تا خدا شما را دوست

ص:166


1- (1) . تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری، صص 11-12.
2- (2) . ینابیع المودة، ج 2، ص 435.

بدارد» و درباره اهل بیت آن حضرت فرمود: «بگو من اجر و مزدی از شما مردم نمی خواهم، مگر دوستی ذوالقربی که مراد از ذوالقربی اهل بیت پیامبر است.

10. سید ابی بکر بن شهاب الدین علوی در کتاب «رشفة الصادی من بحر فضائل بنی النبی» از جماعتی از مفسرین از ابن عباس و «نقاش» از «کلبی» نقل کرده که مراد از «آل یاسین» در آیه شریفه، آل محمد است. امام فخر رازی هم در ذیل این آیه، وجوهی نقل کرده و در وجه دوم گفته است: مراد از آل یاسین(1) آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم است.

11. فخر رازی در تفسیر کبیر خود ذیل آیه مودت(2) پس از آنکه روایت مزبور را از کشاف زمخشری نقل کرده اظهار می دارد که آل محمد صلی الله علیه وآْله وسلم آنهایی هستند که سرانجامشان به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم منتهی می شود و شکی نیست که فاطمه و علی و حسن و حسین علیهم السلام علاقه و پیوندشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم استوار ترین پیوندهاست و این معنی به تواتر رسیده است و در نتیجه اینان آل محمد و اهل بیت رسول خدا می باشند.(3)

همو در جایی دیگر می گوید:

ان الدعاء للآل منصب عظیم و لذلک جعل هذا الدعاء خاتمه التشهد فی الصلاة و هو قوله اللهم صلی علی محمد و علی آل محمد و ارحم محمداً و آل محمد، و هذا التعظیم لم یوجد فی حق غیر الآل، فکل ذلک یدل علی ان حب آل محمد واجب؛(4) دعا برای آل محمد صلی الله علیه و آله منصب بزرگی است و به همین خاطر خداوند عزوجل این دعا را در خاتمه تشهد قرار داده است: «اللهم صلی علی محمد و علی آل محمد و ارحم محمداً و آل محمد» این تعظیمی است که در حقّ هیچ کس غیر از آل محمد یافت نمی شود و تمام اینها دلالت بر این دارد که حب اهل بیت واجب است.

ص:167


1- (1) . التفسیرالکبیر، ج 7، ص 163.
2- (2) . سوره شوری، آیه 23.
3- (3) . تفسیر کبیر فخر رازی، ج 27، ص 164 ذیل سوره شوری، آیه 23.
4- (4) . همان.

12. نیشابوری در همین رابطه می گوید:

«کفی شرفاً لآل رسول الله و فخراً اختم التشهد بذکرهم و الصلاة علیهم فی کل صلاة؛(1) این شرف برای آل رسول خدا کافی است و چه فخری بالاتر از آن که خداوند تشهد هر نماز را به ذکر و سلام برآنها ختم نموده است.»

بر همین اساس است که عده ای گفته اند:

«کل دعاء محجوب حتی یصل علی محمد و علی آل محمد؛(2) هر دعایی محبوس است و استجابت نمی شود، مگر آنکه بر محمد و آل محمد صلوات بفرستید.»

13. صاحب تفسیر المنیر پس از بیان مصادیق اقارب رسول خدا، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام می گوید:

فمراعاة قرابة وحبهم و احترامهم واجب و بالنص القرآنی المذکور لذا شرع الدعاء لهم فی خاتمة التشهد فی الصلاة و هو منصب عظیم و هو قوله اللهم صلی علی محمد و علی آل محمد و ارحم محمداً و آل محمد و هذا تعظیم لم یوجد فی حق غیر آل مما یدل ان حب آل محمد واجب.(3)

ایشان تقریباً همان کلام فخر رازی را در وجوب محبت اهل بیت نقل نموده است. او در جایی دیگر می گوید:

روزی زبیر همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می رفت. پس چون به علی علیه السلام رسیدند زبیر به حضرت علی خندید. «فقال رسول الله کیف حبک لعلی، فقال بابی انت امی انی احبه کحبی لولدی، أو اشد حباً، قال فکیف انت اذا سرت الیه یقاتله؟(4) ؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ای زبیر دوستی تو نسبت به علی چه اندازه است، زبیر گفت: خودم و پدر و مادرم فدای تو، من او را چون فرزندانم، بلکه بیشتر دوست دارم، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: چگونه است که برای جنگ با او می روی؟!

ص:168


1- (1) . تفسیر نیشابوری، غرایب القرآن، ذیل آیه 23 سوره شوری؛ محب طبری، ذخائر العقبی، ص 19.
2- (2) . الصواعق ص 88؛ مجمع الزوائد، ج 1، ص 160.
3- (3) . التفسیر المنیر، ج 25، ص 64.
4- (4) . همان، ج 9، ص 288 ذیل سوره انفال، آیه 25؛ تفسیر کشاف، ج 2، ص 11.

14. علی علیه السلام کسی است که نگاه کردن به چهره او عبادت است و کسانی مثل عایشه همسر پیامبر پس از جنگ جمل به این حدیث اعتراف نموده اند. خود او روایت نموده که روزی رسول خدا و امام علی علیهم السلام بر او وارد شدند. پیامبر خدا فرمودند:

«یا عایشة ان هذا أحب الرجال إلی و اکرمهم علی فاعرفی له حقه و اکرمی مثواه»، (1) لذا وقتی از عایشه پرسیدند: «من کان احب الناس الی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قالت: علی بن ابی طالب؛(2) چه کسی دوست داشتنی ترین مردم در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود گفت: علی بن ابی طالب».

در جایی دیگر نیز وقتی درباره علی علیه السلام از او سؤال می کند می گوید:

«سئلت عن احب الناس الی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم».

همچنین از او نقل شده که گفت:

ما رأیت رجلا کان احب الی الرسول الله صلی الله علیه وآله وسلم منه و لا امراة احب الی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم من امرأته تعنی امراة علی علیه السلام؛(3) از بهترین خلق خدا در نزد رسول الله می پرسید؛ هیچ مردی را نزد رسول خدا محبوب تر از علی علیه السلام ندیدم و هیچ زنی را محبوب تر از همسر او (فاطمه علیها السلام) را در نزد رسول خدا ندیدم.

بنابراین نه تنها علی علیه السلام بهترین خلق در نزد رسول خداست، بلکه بهترین خلق در نزد خدا هم هست و این در حدیث «طیر مثوی» مشهود است.(4)

ص:169


1- (1) . ریاض النضره، ج 2، ص 161؛ الاصابه، ج 8، ص 183؛ اسدالغابه، ج 5، ص 547.
2- (2) . کنزالعمال، ج 6، ص 84.
3- (3) . ریاض النضره، ج 2، ص 161.
4- (4) . صحیح بخاری، ج 2، ص 299 به سند سدی؛ خصائص نسائی، ص 5؛ اسد الغابه، ج 4، ص 30؛ دخائر العقبی، ص 61؛ ریاض النضره، ج 2، ص 160؛ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 130. حدیثی است که در آن مرغی برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آورده بودند و آن حضرت از خدای متعال خواست محبوب ترین خلقش را بفرستد تا از آن مرغ بخورد و جریان آمدن حضرت علی علیه السلام.

15. محبت علی علیه السلام و خاندان او چیزی است که تمامی صحابه بر آن اعتراف و بزرگداشت آنها را در نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیان نموده اند؛ از جمله از ابوبکر نقل شده است:

عن ابی بکر الصدیق قال: رأیت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم خیم خیمه و هو متکی علی قوس عربیه و فی الخیمة علی و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام فقال: معشر المسلمین انا سلم لمن سالم اهل الخیمه حرب لمن حاربهم ولی لمن والاهم لایحبهم الاسعید الجد طیب المولد ولا یبغضهم إلا شقّی الجد ردی الولاة؛(1) ابوبکر گفت: رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را دیدم، در حالی که به کمان عربی تکیه داده بود خیمه ای به پا کردند و در آن خیمه، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام قرار گرفتند. سپس فرمود: ای گروه مسلمان، من در صلحم با هر کس که با آنان دوستی کند ایشان را دوست نمی دارد مگر آن که (سعید الجد) یعنی اعمالش نزد خدا قبول باشد و بستر ولادتش پاک باشد (یعنی از زنا متولد نشده) و دشمن نمی دارد ایشان را مگر (شقی الجد) یعنی کسی که هیچ عملش مقبول درگاه خدا نباشد و ولادتش ثمره بستری ناپاک باشد.

سیوطی در الدرالمنثور در ذیل آیه قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً آورده است که بخاری از ابوبکر روایت کرده که گفت: «بکوشید تا آرامش خاطر محمد صلی الله علیه وآله وسلم را در خاندانش ایجاد نمایید».(2)

در روایت دیگری از خلیفه دوم نسبت به اکرام امام حسن علیه السلام چنین آمده است:

زید بن اسلم از پدرش روایت کرده است که گفت: عمر بن خطاب به زبیر بن عوام گفت: حسن بن علی بیمار است، آیا حاضری به عیادتش برویم؟ زبیر مثل اینکه در عیادت از آن حضرت درنگ نمود، عمر گفت: نمی دانی که عیادت بنی هاشم فریضه است و زیارتشان نافله.

ص:170


1- (1) . المناقب للخوارزمی، ص 211؛ متقل الحسین، ج 1، ص 4؛ فرائد السمطین، ج 2، صص 39، 40، 373؛ سمط النجوم، ج 2، ص 448؛ المطالب، 309؛ الریاض النضره، ج 3، ص 154.
2- (2) . تفسیر الدرالمنثور، ذیل آیه 23 سوره شوری.

در روایت دیگری که از طریق ابن سمان نقل شده چنین آمده است: «عیادت بنی هاشم سنت است و زیارتشان نافله».(1)

16. جابر بن عبدالله انصاری صحابه جلیل القدر رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید:

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود جبرائیل بر من وارد شد، ورقه (برگ) بزرگی سبزگونه از سوی خداوند جلیل برایم آورد، چون آن را خواندم نوشته بود: «از سوی خدا؛ من دوستی علی بن ابیطالب را بر بندگانم واجب گردانیدم و تو مأموری که این دستور را به مردم ابلاغ کنی.»(2)

این خاندان، عدل قرآن اند و همان طور که احترام به قرآن بر تمامی مسلمان تشریع شده احترام به اهل بیت هم از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله واجب گشته است و این موضوع در حدیث ثقلین کاملاً مشهود است؛ آنجا که رسول خدا پس از بیان دو ثقل (قرآن و عترت) می فرمایند: پس بنگرید که پس از من با آن دو چگونه رفتار می کنید یا پس بنگرید پس از من چگونه با آنها مدارا خواهید کرد.

در بیان دیگری از حدیث ثقلین هم آمده که از آنها جلو نیفتید که بیچاره می شوید و از آنها عقب هم نیفتید که بدبخت می شوید و به آنان چیزی نیاموزید که آنان از شما داناترند.(3)

لذا همگان بر وجوب محبت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اتفاق نظر دارند و اگر عده ای پیدا می شوند که گاه ندای مخالفی بیان می کنند، یا از سر نادانی است یا ریشه در تعصب جاهلی دارد، و گرنه بر هر اهل تحقیقی این واقعیت پوشیده نیست که محبت این خاندان واجب است؛ آنچنان که اکرام قرآن واجب است.

17. مؤلف جامع کرامات اولیاء در یاد کرد امام موسی کاظم علیه السلام چنین می گوید:

(موسی الکاظم) احد اعیان اکابر الائمة من سادتنا آل البیت الکرام هداة الاسلام رضی الله عنهم اجمعین و نفعنا ببرکاتهم و أماتنا علی حبهم و حب جدهم الاعظم صلی الله علیه وسلم.(4)

ص:171


1- (1) . ذخائر العقبی، ص 14.
2- (2) . مناقب خوارزمی، ص 70.
3- (3) . ر. ک: منابع یاد شده در حدیث ثقلین مثل: صحیح ترمذی، ج 2، ص 308 و ج 5، ص 621؛ مسند احمد، ج 3، ص 17؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 189.
4- (4) . جامع کرامات اولیاء، ج 2، ص 495.

نمونه های بسیاری از این موارد در آثار اهل سنت وجود دارد که نشان می دهد محبت اهل بیت در پوست، در خون و قلب هر مسلمان واقعی رسوخ نموده است.

شیخ جلیل شمس الدین ابن عربی دو بیت زیر را در مدح اهل بیت سروده است.

رأیت ولائی آل طه فریضة علی رقم اهل العبد یورثنی القربی

فما طلب المبعوث اجراًً علی الهدی بتبلیغه الا المودة فی القربی

چنان که دیدم علاقه به خاندان پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم برخلاف انتظار آنها که از حقیقت دورند بر ما واجب است، و موجبات نزدیکی به خدای متعال را فراهم می آورد. پس برای همین است که پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم در برابر زحمات خویش از ما مزدی نمی خواهد، بلکه مزد رسالت آن حضرت همان دوستی با خاندان اوست.(1)

محبت اهل بیت از مصادیق ذکر خدای متعال است که با یاد آن دل ها آرام می گیرد أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ . (2) همچنین شفاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله به کسی می رسد که اهل بیت و شیعه امام علی علیه السلام را دوست بدارد.(3) ایمان هیچ کس قبول نیست مگر اینکه اهل بیت را از خودش و خاندانش بیشتر دوست بدارد.(4)

بنابراین ایمان واقعی وقتی است که شخص، عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را بر عترت خودش مقدم بدارد و ذریه رسول خدا صلی الله علیه و آله را از ذریه خودش بیشتر دوست داشته باشد.(5)

همچنین اساس اسلام، حبّ رسول خدا و حب اهل بیت رسول خدا علیهم السلام است(6) و از جمله چیزهایی که در قیامت سؤال خواهد شد (اولین چهار چیزی که سؤال شود) از محبت اهل بیت رسول خداست.(7)

ص:172


1- (1) . صواعق المحرقه، ص 101.
2- (2) . کنز العمال، ج 1، ص 251 (مراد محبت خدا، رسول و اهل بیت است).
3- (3) . تاریخ بغداد، ج 2، ص 146.
4- (4) کنز العمال، ج 1، ص 11.
5- (5) . مجمع الزوائد، ج 1، ص 88؛ نورالابصار، ص 103.
6- (6) . کنز العمال، ج 6، ص 218 و ج 7، ص 103 (قال ابن عساکر عن علی).
7- (7) . همان، ج 7، ص 212؛ مجمع الزوائد، ج 10، ص 346.

چه خوب است که پدران و مادران، فرزندان خود را به این خصوصیات تعلیم دهند: دوست داشتن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، دوستی اهل بیت او و خواندن و عمل کردن به قرآن، زیرا اینها سایبان انسان هستند در روزی که هیچ سایه ای نیست.(1) در این حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله چه زیبا دوستی خود و اهل بیتش را در کنار قرآن قرار داده، بلکه بر آن مقدم داشته تا هر صاحب عقلی اندیشه کند.

در برخی از منابع نیز نقل شده که حب اهل بیت باعث ثبات در عبور از صراط و عدم لغزش می شود.(2)

آنچه بیان شد گوشه ای از صدها روایت بود که در این باب وارد شده است. در قرآن کریم نیز آیات بسیاری است که محبت اهل بیت علیهم السلام را می رساند که برحسب وسع خود، تحفه ای بر می گیریم.

لزوم محبت اهل بیت در قرآن کریم
اشاره

آیات بسیاری از قرآن به صراحت یا با اشاره براین موضوع دلالت دارند که محبت خاندان رسالت بر همگان واجب است. آیه مودت که اجر رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله را محبت اهل بیت علیهم السلام معرفی می کند از جمله بهترین این آیات است.

1. آیه مودت
اشاره

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؛(3)

«بگو من از شما اجر رسالت جز محبت به خاندانم را نمی خواهم».

از آنجا که شأن نزول آیه را در فصل آخر بیان نموده ایم در اینجا قصد داریم به جنبه های دیگر این آیه بپردازیم و مواردی را بیان می کنیم که اثبات می کند قرابتی که در این آیه بیان شده همان اهل بیتی هستند که در آیه تطهیر از آنها یاد شده است؛ یعنی امام علی و حضرت زهرا و اولاد آنها علیهم السلام. تحلیل این آیه را در چند بخش مهم پی خواهیم گرفت.

ص:173


1- (1) . فیض القدیر، مناوی 1، ص 225؛ الصواعق، ص 103؛ کنز العمال، ج 8، ص 378.
2- (2) . کنوز الحقایق، مناوی، ص 5 «اثبتکم علی الصراط حبأ لاهل بیتی».
3- (3) . سوره شوری، آیه 23.
الف) نظر صحابه و تابعین درباره مصداق آیه

ابتدا به اجمال، اسامی صحابه و تابعینی که اهل بیت علیهم السلام را مصداق آیه مودت معرفی کرده اند، ذکر می کنیم:

1. امیرالمؤمنین علی علیه السلام.

2. الامام السبط الاکبر الحسن بن علی علیه السلام.

3. الامام السبط الشهید الحسین بن علی علیه السلام.

4. الامام السجاد علی بن الحسین علیه السلام.

5. الامام الباقر محمد بن علی بن الحسین علیه السلام.

6. الامام الصادق جعفر بن محمد بن علی بن الحسین علیه السلام.

7. عبدالله بن العباس.

8. عبدالله بن مسعود.

9. جابر بن عبدالله الانصاری.

10. ابوامامه الباهلی.

11. ابوالطفیل عامر بن واثله اللیثی.

12. سعید بن جبیر.

13. مجاهد بن جبر.

14. مقسم بن بجرة.

15. زاذان الکندی.

16. السدی.

17. فضّال بن جبیر.

18. عمرو بن شعیب.

19. ابن المبارک.

20. زربن حبیش.

21. ابواسحاق السبیعی.

22. زید بن وهب.

23. عبدالله بن نجّی.

24. عاصم بن ضمره.

ص:174

ب) بزرگان حدیث و تفسیر

عده زیادی از مفسرین و علمای بزرگ اهل سنت بر این مطلب اذعان نموده اند که منظور از «قربی» در این آیه همان خمسه طیبه (اهل البیت) هستند؛ از جمله:

1. سعید بن منصور، متوفی سنه 227.

2. احمد بن حنبل، متوفی سنه 241.

3. عبدبن حمید، متوفی سنه 249.

4. محمد بن اسماعیل البخاری، متوفی سنه 256.

5. مسلم بن الحجاج النیسابوری، متوفی سنه 261.

6. احمد بن یحیی البلاذری، متوفی سنه 276.

7. محمد بن عیسی الترمذی، متوفی سنه 279.

8. ابوبکر البزار، متوفی سنه 292.

9. محمد بن سلیمان الحضرمی، متوفی سنه 297.

10. محمد بن جریر الطبری، متوفی سنه 310.

11. ابو بشر الدولابی، متوفی سنه 310.

12. ابوبکر ابن المنذر النیسابوری، متوفی سنه 318.

13. عبدالرحمن بن ابی حاتم الرازی، التوفی سنه 327.

14. الهیثم بن کلیب الشاشی، متوفی سنه 335.

15. ابوالقاسم الطبرانی، متوفی سنه 360.

16. ابو الشیخ ابن حبان، متوفی سنه 369.

17. محمد بن اسحاق ابن منده متوفی سنه 395.

18. ابو عبدالله الحاکم النیسابوری، متوفی سنه 405.

19. ابوبکر ابن مردویه الاصفهانی متوفی سنه 410.

20. ابو اسحاق الثعلبی، متوفی سنه 427.

21. ابو نعیم الاصفهانی، متوفی سنه 430.

22. علی بن احمد الواحدی، متوفی سنه 468.

23. محیی السنه البغوی، متوفی سنه 516.

24. جارالله الزمخشری، متوفی سنه 538.

25. الملا عمر بن محمد بن خضر، متوفی سنه 570.

ص:175

26. ابولقاسم ابن عساکر الدمشقی، متوفی سنه 571.

27. ابو السعادات ابن الاثیر الجزری، المتوقی سنه 606.

28. الفخر الرازی، متوفی سنه 606.

29. عز الدین ابن الاثیر، متوفی سنه 630.

30. محمد بن طلحه الشافعی، متوفی سنه 652.

31. ابو عبدالله الانصاری القرطبی متوفی سنه 656.

32. ابو عبدالله الکنجی الشافعی، متوفی سنه 658.

33. القاضی البیضاوی، متوفی سنه 685.

34. محب الدین الطبری الشافعی، متوفی سنه 694.

35. الخطیب الشربینی، متوفی سنه 698.

36. ابوالبرکات النسفی، متوفی سنه 710.

37. ابوالقاسم الجزی، متوفی سنه 741.

38. علاء الدین الخازن، متوفی سنه 741.

39. ابو حیان الاندلسی، متوفی سنه 745.

40. ابن کثیر الدمشقی، متوفی سنه 774.

41. ابوبکر نورالدین الهثیمی، متوفی سنه 807.

42. ابن حجر العسقلانی، متوفی سنه 852.

43. نورالدین ابن الصباغ المالکی، متوفی سنه 855.

44. شمس الدین السخاوی، متوفی سنه 902.

45. نورالدین السمهودی، متوفی سنه 911.

46. جلال الدین السیوطی، متوفی سنه 911.

47. شهاب الدین القسطلانی، متوفی سنه 923.

48. ابو السعود العمادی، متوفی سنه 951.

49. ابن حجرالهیتمی المکی، متوفی سنه 973.

50. الزرقانی المالکی، متوفی سنه 1122.

51. عبدالله الشبراوی، متوفی سنه 1162.

52. محمد الصبان المصری، متوفی سنه 1206.

53. قاضی القضاة الشوکانی، متوفی سنه 1250.

ص:176

54. شهاب الدین الآلوسی، متوفی سنه 1270.

55. الصدیق حسن خان، متوفی سنه 1307.

56. محمد مؤمن الشبلنجی، متوفی بعد سنه 1308.

ج) احادیث دال بر مصادیق آیه مودت

عده زیادی از صاحبان صحاح، مسانید و مفسرین اهل سنت این حدیث را نقل نموده اند که مصادیق «قربی» در این آیه شریفه، خمسه طیبه هستند؛ مانند:

1. اخرج البخاری قائلا: قوله: إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی . حدثنا محمد بن بشّار، حدثنا محمد بن جعفر، حدثنا شعبه، عن عبدالملل بن میسره، قال: سمعت طاووساً عن ابن عباس - رضی الله عنهما - انه سئل عن قوله إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی فقال سعید بن جبیر: قربی آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم لم یکن بطن من قریش الا کان له فیهم قرابه فقال: الا ان تصلوا ما بینی و بینکم من القرابه.(1)

بخاری به سند خود نقل می کند که ابن عباس از شاگرد خود پرسید:

مراد از إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی چیست؟ پس سعید بن جبیر پاسخ داد: قربی آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم هستند.

عده ای به اشتباه یا از روی غرض بیان نموده اندکه مراد از این قرابت، حفظ و نگهداری قرابت رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان قریش است که این با روایات بسیاری که مصادیق واقعی آیه را مشخص می کند سازگار نیست. غیر اینکه به ظاهر رسول خدا صلی الله علیه و آله با آنها خویشاوندی داشت، اما مگر پسر نوح هم فرزند حضرت نوح نبود، پس از این قرابت چه سودی عایدش شد، لذا ابن عباس می خواهد تلویحاً این مطلب را برساند؛ چه آنکه از روایات دیگر او به وضوح مشخص است. اما راوی این روایت تلاش نموده قرابت اهل بیت را در کنار خویشاوندی رسول خدا با قریش قرار دهد و سیاست تشریک در فضایل را در پیش گیرد، غافل از آنکه مصادیق واقعی آیه در احادیث بسیار و با اسناد صحیح به طور خاص خمسه طیبه معرفی شده اند.

ص:177


1- (1) . صحیح البخاری، کتاب التفسیر، ج 3، ص 502.

2. واخرجه احمد، ففی «المسند»: حدثنا عبدالله، حدثنی ابی، ثنا یحیی، عن شعبه، حدثنی عبدالملک بن میسره، عن طاووس، قال: اتی ابن عباس رجل فسأله، و سلیمان بن داود، قال: اخبرنا شعبه، انبانی عبد الملک، قال: سمعت طاووساً یقول: سأل رجل ابن عباس المعنی عن قوله عزوجل: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی فقال سعید بن جبیر: قرابه محمد صلی الله علیه وآله وسلم. قال ابن عباس: عجلت! ان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم لم یکن بطن من قریش الا لرسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فیهم قرابة فنزلت قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی الا ان تصلوا قرابة ما بینی و بینکم.(1)

3. وفی (المناقب) ما هذا نصه: «وفی ما کتب الینا محمد بن عبدالله بن سلیمان الحضرمی، یذکر ان حرب بن الحسن الطحان حدثهم، قال: حدثنا حسین الاشقر، عن قیس، عن الاعمش، عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس، قال: لما نزلت قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی قالوا: یا رسول الله، من قرابتک هولاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ قال: علی وفاطمه وابناها».(2)

روایت اول احمد در مسندش همان روایت بخاری است و می دانیم که احمد اقدم از بخاری است، ولی در روایت دوم مصادیق آیه به وضوح حضرت علی علیه السلام، حضرت فاطمه و فرزندان آنها معرفی شده اند که این روایت هم به سعید بن جبیر و ابن عباس ختم می شود.

4. واخرج الترمذی فقال: «حدثنا بندار، حدثنا محمد بن جعفر حدثنا شعبه، عن عبدالملک بن میسره، قال: سمع طاووساً قال: سئل ابن عباس عن هذه الآیة قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی فقال سعید بن جبیر: قربی آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم. فقال ابن عباس: اعجلت؟! ان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم لم یکن بطن من قریش الا کان له فیهم قرابة فقال: الا ان تصلوا ما بینی و بینکم من

ص:178


1- (1) . مسند احمد، ج 1، ص 229.
2- (2) . مناقب علی: الحدیث 263، و رواه غیر واحد من الحفاظ قائلین: «احمد فی المناقب» کالمحب الطبری فی ذخائر العقبی: 225، والسخاوی فی استجلاب ارتقاء الغرف، ص 36.

القرابة. قال ابو عیسی: هذا حدیث حسن صحیح».(1)

از آنچه گذشت مشخص می شود عده ای اندک، روایتی را نقل نموده اند که می رساند قریش هم در این آیه شراکت دارند؛ به طوری که حضرت فرمودند: ای قریش حق قرابت من را نگه دارید. اما این روایت، تنها یک راوی دارد که آن هم شخصی به نام «طاووس» است که به ابن عباس و سعید بن جبیر ختم می شود و با روایات بسیار دیگری که سند آنها صحیح است تعارض دارد.

5. روایت ابن عباس:

«لما نزلت هذه الآیة قیل یا رسول الله من قرابتک هولاء الذین وجبت علینا مودتهم؟! فقال: علی، و فاطمه و ابناهما.»

این حدیث را افراد ذیل نقل نموده اند:

محب الدین الطبری فی الذخائر، ص 25، الزمخشری فی الکشاف، ج 2 ص 339، و الحمویی فی «الفرائد» و النیسابوری فی تفسیره، و ابن طلحه الشافعی فی «مطالب السئول» ص 8، و صححه و الرازی فی تفسیره، و ابوالسعود فی تفسیره، ج 1 «هامش تفسیر الرازی»، ج 7، ص 665، و ابوحیان فی تفسیره، ج 7 ص 516، و النسفی فی تفسیره «هامش تفسیر الخازن»، ج 4، ص 99، و الحافظ الهیثمی فی المجمع، ج 9، ص 168، و ابن الصباغ المالکی فی [الفصول المهمه]، ص 12، و الحافظ الکنجی فی الکفایة، ص 31، و القسطلانی فی «المواهب» و قال: الزم الله مودة قرباه کافه بریته، وفرض محبه جمله اهل بیته المعظم وذریته فقال تعالی: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؛ رواه الزرقانی فی شرح المواهب، ج 7، صص 3 و 21، و ابن حجر فی الصواعق، صص 101 و 135، و السیوطی فی [احیاء المیت] هامش «الاتحاف»، ص 239، والشبلنجی فی نور الابصاره، ص 112، و الصبان فی الاسعاف، هامش نورالابصار، ص 105.

6. روایت جابر بن عبدالله انصاری که در آن مراد از آیه نزدیکان رسول خدا صلی الله علیه و آله معرفی شده اند.(2)

ص:179


1- (1) . صحیح الترمذی، کتاب التفسیر، ج 5، ص 351.
2- (2) . کفایة الطالب، ص 31.
د) اعترافات اهل سنت درباره مصادیق آیه مودت

بسیاری از بزرگان اهل سنت بر این مطلب اعتراف کرده اند؛ از جمله:

1. و اخرج الطبرانی: «حدثنا محمد بن عبدالله، ثنا حرب بن الحسن الطحان، ثنا حسین الاشقر، عن قیس بن الربیع، عن الاعمش، عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس رضی الله عنهما، قال: لما نزلت قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی قالوا: یا رسول الله، ومن قرابتک هولاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ قال: علی و فاطمه و ابناهما».(1)

این روایت تصریح دارد که قرابت رسول خدا صلی الله علیه و آله همان امام علی، حضرت فاطمه و فرزندان ایشان هستند.

2. زمخشری در «کشاف» و ثعلبی در تفسیرش و حموینی در «فرائد السمطین» از ابن عباس روایت کرده اند که چون آیه: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی نازل شد، گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، خویشاوندان تو که محبتشان برما واجب شده است، چه کسانی هستند؟ فرمود: علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام».(2)

از این روایت که به طریق شیعه و سنی نقل شده، ثابت می گردد که این چهار نفر اقربای پیغمبرند و دوستی آنان بر همه مسلمانان واجب است. بدون شک پیامبر خدا نیز این چهار تن را بسیار دوست می داشت. همچنین از آن حضرت راجع به محبت و دوستی و مقام والای این چهار تن روایات زیادی نقل شده که برخی از آنها را بیان کردیم.

قرطبی نیز درست همین حدیث را نقل نموده است.(3) سیوطی هم این حدیث را از ابن منذر، ابن ابی حاتم، طبرانی، ابن مردویه، از طریق سعید بن جبیر از ابن عباس نقل نموده و تصریح کرده که مراد آیه، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین و فرزندان آنها هستند.(4)

ص:180


1- (1) . المعجم الکبیر، ج 2، ص 47، رقم 2641 و ج 11، ص 351، رقم 12259.
2- (2) . ینابیع الموده، ص 106؛ الکشاف، ذیل آیه مودت.
3- (3) . تفسیر قرطبی، ج 8، ص 43-58.
4- (4) . الدرالمنثور، ذیل آیه؛ ذخائر العقبی، ص 25؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 103؛ صواعق المحرقه، ج 7، ص 101؛ نور الابصار، ص 101.

3. نسائی در قسمت تفسیر خود چنین روایت می کند:

«قال سعید بن جبیر: قربی آل محمد؛(1) سعید بن جبیر گفت: مراد نزدیکان رسول خدا هستند.»

در مورد نسائی گفته شده چون کتاب «الخصائص» را درمدح علی علیه السلام و فضایل ایشان نوشت، گفتند چرا از معاویه ننوشته ای؟ گفت:

«ای شی اخرج، حدیث اللهم لا تشبع بطنه، فسکت السائل؛ چه چیزی را بنویسم آیا حدیثی که پیامبر به او گفت، خداوند هیچ وقت شکم تو را سیر نکند، بنویسم، پس سائل خاموش شد.»

4. ابن کثیر در تفسیر خود چنین می نگارد:

الحق تفسیر هذه الآیة بما نسرها به حبر الامة و ترجمان القرآن عبدالله بن عباس رضی الله عنه کما روی عنه النجاری ولا تنکر الوصاه باهل البیت و الامر باحسان الیهم و احترامهم و اکرامهم فانهم من ذریة طاهرة من اشرف بیت وجه علی وجه الارض فخراً و حسباً و نسباً.(2)

ابن کثیر گرچه روایت ابن عباس را بر می گزیند، اما می گوید این حدیث مخالف وصیت و سفارش پیامبر مبنی بر احسان و احترام و اکرام نسبت به اهل بیت نیست، زیرا آنها از ذریه طاهره ای هستند که شریف ترین خانه به روی زمین از لحاظ فخر حسب و نسبت است.

5. وهبة الزحیلی گرچه ابتدا دو احتمال را بیان می کند، اما چون در دنباله آن، حدیث غدیر را می آورد و آن را با حدیث جابر که عترت را مشخص می کند، تأیید می نماید، معین می کند که مراد آیه در اینجا هم اهل بیت هستند. او در ادامه همچنانکه بیان کردیم واجب بودن محبت اهل بیت را با استدلال به وجوب صلوات در تشهد بر آل محمد، ثابت می کند و(3) سپس کلام خود را با گفته زمخشری و شعر شافعی مزین می نماید.(4)

ص:181


1- (1) . تفسیر نسائی، ج 2، ص 267.
2- (2) . همان، ج 1، ص 71.
3- (3) . تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص 198.
4- (4) . التفسیر المنیر، وهبه الزحیلی، ج 25، صص 57-64.

6. کلام فخر رازی در این باره بسیار زیباست که آن را به طور کامل می آوریم:

(المسئلة الثالثه): نقل صاحب الکشاف عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم انه قال:

من مات علی حب آل محمد مات شهیداً، ألا و من مات علی حب آل محمد مات مغفوراً له، ألا و من مات علی حب آل محمد مات تائباً، ألا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمناً مستکمل الایمان، ألا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنة ثم منکر و نکیر، ألا و من مات علی حب آل محمد یزف الی الجنة کما تزف العروس الی بیت زوجها، ألا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنة، ألا و من مات علی حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکة الرحمة، ألا من مات علی حب آل محمد مات علی السنة و الجماعة، ألا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامة مکتوبا بین عینیه: آیس من رحمة الله، ألا و من مات علی بغض آل محمد مات کافراً، ألا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنه» هذا هو الذی رواه الکشاف.

وانا اقول: آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم هم الذین یوول امرهم الیه، فکل من کان امرهم الیه أشد و أکمل کانوا هم الآل، و لا شک ان فاطمة و علیاً و الحسن و الحسین کان التعلق بینهم و بین رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم اشد التعلقات.

وهذا کالمعلوم بالنقل المتواتر فوجب ان یکونوا هم الآل. و ایضاً اختلف الناس فی الآل فقیل: هم الاقارب، و قیل: هم امته، فان حملناه علی الاقارب فهم الآل، و ان حملناه علی الامة الذین قبلوا دعوته فهم ایضاً آل فثبت ان علی جمیع التقدیرات: هم الآل. و اما غیرهم فهل یدخلون تحت لفظ الآل؟ فمختلف فیه، و روی صاحب الکشاف انه لما هذه الآیة قیل: یا رسول الله من قرابتک هولاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ فقال: علی و فاطمه و ابناهما.(1)

ص:182


1- (1) . تفسیر کبیر فخر رازی، ج 27، ص 164، ذیل آیه مودت.

فخر رازی ابتدای همان کلام زمخشری را می آورد و سپس می گوید:

می گویم: آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم آنهایی هستند که سرانجامشان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم منتهی می شود و شکی نیست که فاطمه و علی و حسن و حسین علیهم السلام علاقه و پیوندشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم استوارترین پیوندهاست و این معنی به تواتر رسیده است و در نتیجه، اینان آل محمد و اهل بیت رسول خدا می باشند.

او در ادامه به این حدیث زمخشری استدلال می کند که مراد از «آل پیامبر» همان امام علی، حضرت فاطمه و فرزندان آنها علیهم السلام هستند.

آنگاه چنین نتیجه می گیرد:

فبثت ان هولاء الاربعة اقارب النبی صلی الله علیه و آله وسلم، و اذا ثبت هذا وجب ان یکونوا مخصوصین بمزید من التعظیم و یدل علیه وجوه؛ پس ثابت شد که این چهار نفر نزدیکان رسول خدا هستند، پس هرگاه این ثابت شد، واجب است که آنها را بسیار تعظیم نمود و این به وجوهی ثابت است.

وجه اول: قوله تعالی إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی و وجه الاستدلال به ماسبق؛ سخن خدای تعالی (آیه موده) که وجه استدلال به آن گذشت.

وجه دوم: لا شک ان النبی صلی الله علیه و آله وسلم کان یحب فاطمة علیها السلام قال صلی الله علیه و آله وسلم: «فاطمة بضعه منّی یؤذینی ما یؤذیها» وثبت بالنقل المتواتر عن محمد صلی الله علیه و آله وسلم انه کان یحب علیاً و الحسن و الحسین، و اذا ثبت ذلک وجب علی کل الامة مثله لقوله وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ولقوله تعالی: فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ ولقوله قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ ولقوله سبحانه لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ؛ (1) دوم اینکه شکی نیست که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فاطمه علیها السلام را دوست می داشت و می فرمود: «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد، من را آزرده است» و نیز به نقل متواتر از محمد صلی الله علیه وآله وسلم ثابت شده که ایشان امام علی، امام حسن و امام

ص:183


1- (1) . همان.

حسین علیهم السلام را دوست می داشت، پس هرگاه اینها ثابت شد بر تمام امت است که با توجه به آیات قرآن، مانند «از رسول خدا پیروی کنید تا هدایت شوید» و نیز «پس اعراض کنید از آنچه مخالف گفته رسول خداست» و «اگر خداوند را دوست دارید پس من را پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد» و نیز «در رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای شما اسوه ای حسنه قرار دادیم» بر آل محمد محبت بورزند.

وجه سوم: دعا بر آل محمد منصبی عظیم است، لذا خداوند این را در پایان تشهد قرار داده که امت بگویند «اللهم صلی علی محمد و علی آل محمد و ارحم محمداً و آل محمد» و این تعظیم در حق هیچ کس غیر آل او نیست و این نشان می دهد که حب آل محمد واجب است.

7. آلوسی به این مطلب اعتراف می کند که از طریق اهل بیت روایاتی نقل شده که نشان می دهد مراد از «قربی» در آیه مودت امام علی و حضرت فاطمه و ذریه آنها علیهم السلام هستند. او در این مورد به احتجاج امام زین العابدین استدلال می کند که ایشان به آن فرد شامی گفت:

آیا این آیه قرآن را خوانده ای قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی گفت: بله، گفت ما همان نزدیکان رسول خدا هستیم و نیز روایت امام علی علیه السلام که فرمودند: «فینا آل حم آیة لا یحفظ مودتنا الا مؤمن» و آنگاه آیه مودت را تلاوت فرمودند.

آلوسی می گوید: کمیت شاعر به همین مطلب اشاره دارد؛ آنگاه که سروده است:

وجدنا لکم آل حم آیة تأولها منا تقی و معرب(1)

در مورد ما آل حم آیه ای است که هر فرد دارای اصل و نسب و پاکیزه آن را درباره ما می داند.

آلوسی گرچه در برخی موارد مطالبی را بیان می کند که نشان می دهد آیه را عام گرفته است، اما نگاه ویژه ای به اهل بیت دارد، از جمله اینکه اشعار شافعی «ان کان رفضاً...» را

ص:184


1- (1) . روح المعانی، ج 25، ص 31، ذیل آیه مودت.

نقل می کند و سپس می گوید: «وجوب حب اهل بیت رسول خدا و صحابه [همان سیاست تشریک در فضایل] بر همه اهل سنت محرز است».

آنگاه به حدیث سفینه و حدیث «اصحابی کالنجوم»(1) استدلال نموده می گوید:

نحن الآن فی بحر التکلیف و تضربنا امواج الشاب و الشبهات و راکب البحر یحتاج الی امرین. احدهما السفینة الخالیة عن العیوب، و الثانی الکواکب الطالعة النیره، فاذا رکب تلک السفینة و وضع بصره علی تلک الکواکب کان رجاء السلامة غالبا، فلذلک رکب اصحابنا اهل السنة سفینة حب آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم و وضعوا ابصارهم علی نجوم الصحابة یرجون ان یفوزوا بالسلامة و السعادة فی الدنیا و الآخرة انتهی.(2)

او گرچه در این سخن، سیاست تشریک در فضایل را دنبال می کند، اما همین قدر می رساند که آن کشتی نجات حب آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم است و با توجه به اینکه در جایی دیگر شأن نزول آیه را درباره اهل بیت می داند(3) و نیز نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

«اذکرکم الله فی اهل بیتی» که همان حدیث ثقلین است و نیز ایشان فرمودند: «احبوا اهل بیتی»(4) می رساند که حداقل همگان بر این امر اتفاق نظر دارند که حب اهل بیت واجب است.

8. مظهری یکی از مفسرین اهل سنت که گرایش عرفانی دارد، در اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله رسالت را دوستی قرار داده است می گوید:

اقربائه اجراً علی تبلیغ الرسالة مع ان التبلیغ کان علیه فریضة و لا یجوز طلب الاجره علی اداء الفریضة بل علی العباده النافلة ایضاً لا ذکرنا فی تفسیر قوله تعالی:

ص:185


1- (1) . قبلاً ساختگی بودن حدیث «اصحابی کالنجوم» را بیان نموده ایم و گفتیم که این حدیث در مقابل حدیث امان جعل شده است.
2- (2) . روح المعانی، ج 25، ص 31، ذیل آیه مودت.
3- (3) . همان، ج 25، ص 38.
4- (4) . همان، صص 31-32.

مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ 1

قوله صلی الله علیه وآله وسلم «من عمل منهم عمل الآخرة للدنیا لم یک له الآخرة نصیب».(1)

قلنا اطلاق الاجر علی ما امر النبی صلی الله علیه وآله وسلم بسؤاله علی التبلیغ انما هو علی المجاز و المشاکله فان الاجر للسائل علی الحقیقة لیس الا ما یکون نافعاً له مسوولا لانتفاعه به وهاهنا لیس کذلک بل انما سأل النبی صلی الله علیه وآله وسلم امته مودته و مودة اقربائه و امره الله سبحانه ان یسأل ذلک لکی ینتفع الناس بمحبته فان محبة النبی صلی الله علیه وآله وسلم مثمره لمحبة الله تعالی و قربه و ولایته و موجبة لکمال الایمان، ومن هاهنا اقول انا لاولی ان یقال فی تأویل الآیة لا اسالکم اجراً الا ان تودوا اقربائی و اهل بیتی و عترتی و ذلک لانه صلی الله علیه وسلم کان خاتم النبیین لا نبی بعده و انما انتصب للدعوة الی الله بعده صلی الله علیه وآله وسلم علماء امته من اهل الظاهر و الباطن و لذلک امر الله تعالی نبیه صلی الله علیه وآله وسلم ان یأمر امته بمودة اهل بیته لان علیاً رضی الله عنه و الائمة من اولاده کانوا اقطاباً لکمالات الولایة بمودة اهل بیته من اجل ذلک قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: «انا مدینة العلم و علی بابها» رواه البزار و الطبرانی عن جابر و له شواهد من حدیث ابن عمر و ابن عباس و علی و اخیه و صححه الحاکم، و من اجل ذلک تری کثیراً من سلاسل المشایخ تنتهی الی ائمه اهل البیت؛(2)

رسالت برای رسول خدا فریضه است و طلب اجر و مزد نه تنها برای ادامه فریضه، بلکه برای انجام مستجبات هم درست نیست؛ همچنانکه آیاتی از قرآن بدان اشاره دارد مثل آیه ای که می فرماید:

ص:186


1- (2) . الجامع الصغیر، حدیث 3143.
2- (3) . تفسیر المظهری، ج 8، ص 262.

«هر کس متاع دنیا را می خواهد به او می دهیم، ولی در آخرت برای او نصیبی نیست.» و سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: «هر کس از شما عمل آخرت را برای دنیا انجام دهد در آخرت برای او نصیبی نیست.»

می گوییم اطلاق اجر بر آنچه پیامبر بدان امر شده از باب مجاز و مشاکله است، چون معنای حقیقی صحیح نمی باشد، بلکه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از امتش مودت نسبت به خود و خاندانش را می خواهد تا مردم از محبت او سود برند، زیرا محبت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم باعث محبت خداوند، قرب به او، نزدیک شدن به ولایت او و کمال ایمان می شود. به همین جهت می گویم اولویت این است که آیه را چنین بدانیم از شما اجری نمی خواهم جز نگه داشتن اکرام خویشاوندان و اهل بیتم و عترتم، چون رسول خدا صلی الله علیه و آله خاتم النبیین است و بعدش پیامبری نیست و علمای امتش از اهل ظاهر و باطن مسئول دعوت به سوی خدا پس از پیامبر صلی الله علیه و آله می باشند و بدین خاطر خدای تعالی پیامبرش را امر نموده تا مردم را به دوستی خاندانش امر کند زیرا علی علیه السلام و ائمه از اولاد او محورهای کمالات ولایت هستند و بدین خاطر رسول خدا فرمودند: «من شهر علمم و علی دروازه آن». و به همین سبب می بینم بسیاری از سلاله بزرگان به اهل بیت علیهم السلام ختم می شود.

9. حافظ ابوعبدالله الملا از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده که ایشان فرمودند:

«ان الله جعل اجری علیکم المودة فی اهل بیتی و انی سائلکم غداً منهم؛(1) خداوند اجر رسالتم را بر شما، محبت به اهل بیتم قرار داده است و من از شما در این مورد فردای قیامت سؤال خواهم کرد».

10. حافظ الزرندی می گوید:

هیچ یک از علمای مجتهد و ائمه هدایتگر نیستند، مگر اینکه بهره ای وافر و فخری فزاینده از ولایت اهل بیت دارند؛ همچنانکه خداوند فرمود:

لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی 2

ص:187


1- (1) . ذخائر العقبی، ص 25؛ الصواعق المحرقه، صص 102 و 136.

11. ابن حجر هیتمی می گوید:

اخرج الدیلمی عن ابی سعید الخدری ان النبی صلی الله علیه و آله وسلم قال: قفوهم انهم مسئولون عن ولایة علی»؛ دیلمی از ابوسعید خدری روایت نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: «بایستید، شما در مقابل ولایت علی مسئول هستید.»

همچنین می گوید:

وکان هذا هو مراد الواحدی، بقوله: روی فی قوله تعالی: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ ای عن ولایة علی و اهل البیت لان الله امر نبیه صلی الله علیه وآله وسلم ان یعرف الخلق انه لا یسألهم علی تبلیغ الرسالة اجراً الا المودة فی القربی، والمعنی انهم یسألون هل و الوهم حق الموالاة کما اوصاهم النبی، أم أضاعوها و أهملوها؟ فتکون علیهم المطالبة والتبعة.(1)

گویا مراد واحدی هم این گونه بوده وقتی می گوید: «بایستید شما در مقابل ولایت علی و اهل بیت مسئول هستید» چون خداوند پیامبرش را امر فرمود که به خلق بفهماند که خدا در مقابل اجر رسالت از آنها چیزی نمی خواهد، مگر دوستی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم. و معنی کلام این است که از دوستی این خاندان سؤال خواهید شد، همچنانکه پیامبر شما را به این کار سفارش نموده است که آیا انجام داده اید یا اهمال نموده اید، پس مورد بازخواست قرار می گیرند.

12. در کتاب صواعق المحرقه به نقل از شمس الدین ابن عربی این شعر نقل شده است:

رأیت ولائی آل طه فریضة علی رغم اهل البعد یورثنی القربی

فما یطلب المبعوث اجراً علی الهدی بتبلیغه الا المودة فی القربی(2)

13. ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه آورده است:

هم العروة الوثقی لمعتصم بها مناقبهم جاءت بوحی و إنزال

ص:188


1- (1) . الصواعق المحرقه، ص 89.
2- (2) . همان، ص 101.

مناقب فی شوری و سورة هل أتی و فی سورة الاحزاب یعرفها التالی

وهم آل بیت المصطفی فودادهم علی الناس مفروض بحکم و أسجال

همچنین نقل کرده است:

هم القول من أصفاهم الود مخلصاً تمسک فی أخراه بالسبب الأقوی

هم القوی فأقوا العالمین مناقباً محاسنهم تجلی و آثارهم تروی

موالاتهم فرض و حبهم هدی و طاعتهم ود و ودهم تقوی(1)

14. شبلنجی در نورالابصار به نقل از ابی الحسن بن جبیر آورده است:

احب النبی المصطفی و ابن عمه علیا و سبطیه و فاطمة الزهرا

هم اهل بیت اذهب الرجس عنهم و أطلعهم افق الهدی أنجماً زهرا

موالاتهم فرض علی کل مسلم و حبهم أسنی الذخائر للأخری

وما انا للصحب الکرام بمبغض فانی أری البغضاء فی حقهم کفرا

(قوله): و هم الصراط فمستقیم فوقه ناج و ناکب(2)

ظاهراً این بیت اشاره به روایاتی دارد که مراد از «الصراط المستقیم» اهل بیت و محبت آنهاست.(3)

15. ملا محمود مفتی، متخلص به «بیخود» (1296-1376 ه) شاعر کرد عراقی است که بر مذهب شافعی بوده و بر اهل بیت پیامبر ارادات می ورزیده و در شعری چنین گفته است:

عم زاده تو ساقی کوثر که حیدر است در دست اوست عروه وثقای کائنات

ص:189


1- (1) . الفصول المهمه، ص 13.
2- (2) . نور الابصار، ص 13.
3- (3) . ر. ک: تفسیر ثعلبی، ذیل آیه، تفسیر وکیع بن الجراح؛ فراید السمطین، ذیل آیه 75 سوره مؤمنون؛ الصواعق، ص 111.

درگاه علم و فاتح خیبر، هژبر دین گردن زن یهود و نصارای کائنات

یا رب به حق احمد و مختار و آل او یا رب به امهات و به آبای کائنات

یا رب به حق ذلت سبطین مصطفی یا رب به خون دیده زهرای کائنات

«بیخود» زکید اهرمن و غول آرزو گم کرده ره به دشت تمنای کائنات(1)

همو در منقبت اهل بیت علیهم السلام گوید:

افسر آرای خلافت آن که تخم مهر او کاشت دهقان ازل در سینه بیدار من

شیر یزدان، فاتح خبیر، هژبر صف شکن یکه تاز عرصه دین عترت طاهای من

ذوالفقار شیر او نازم که در روز وغی می نگردد سیر از خون خوردن اعدای من

می نخواهم خورد بالله نشکنم هرگز خمار تا به جنت ساقی کوثر کند اسقای من

نام سبطین شهیدانت چو آرم بر زبان می چکد خون خموشی از لب گویای من

شکر لله صیقل حب مسرت بخش آل پاک کرد از گرد عجز آیینه احشای من(2)

16. سید احمد برزنجی (1280-1328) که از علمای نامدار کرد عراق است و در شهر «سلیمانیه» در یک خانواده روحانی از نسل رسول خدا دیده به جهان گشوده است. او در سال 1328 عازم حج شد و در مدینه منوره بدرود حیات گفت و در قبرستان بقیع مدفون گردید. دراشعار زیر وی، به امام بزرگوار توسل کرده است:

یا غافر الذنوب والخطئیة یا کاشف الکروب والرزیة

بحق خیرالعالمین احمداً محمد الفاتح ابواب الهدی

قنی من الاعداء والاشواء واحفظنی یا رب من الادواء

ص:190


1- (1) . ملامحمد مفتی، دیوان محمد عبدالکریم، صص 171-217.
2- (2) . همان.

بحیدر علیٍ الکرار احمنی یا رب من الاشرار

وبشهید کربلا حسین یدفع عنی الله کل شین

بجاه زین العابدین ارتجی من ربنا غفران کل حرج

وبمحمد الامام باقر ارجو صفاء باطنی و ظاهری

بجعفر الصادق ارجو ذالمنن عصمه نفسی واخی من الفتن

بسیدی الامام موسی الکاظم یحفظنی الاله کل ظالم(1)

ای بخشنده گناهان و خطاهای برطرف کننده غم ها و مصائب.

تو را به بهترین فرزندان آدم، حضرت محمد که درهای هدایت را به روی جهانیان گشود، قسمت می دهم.

که مرا از شر دشمنان و از دردها و رنج ها محافظت بفرما.

به حیدر کرار امیرالمؤمنین علی قسمت می دهم که از من در مقابل شر ستمکاران حمایت فرما.

خدا به وسیله شهید کربلا حسین بن علی علیه السلام از من همه بدی ها و ناهنجاری ها را برطرف می کند.

به جلال و شکوه زین العابدین از پروردگار عالمیان گشایش کلیه سختی ها را امیدوارم.

و به امام باقر صفا و پاکی ظاهر و باطنم را از وی مسئلت می کنم.

به جعفر صادق از پروردگار عطا کننده نعمت ها، محافظت خود و برادرم را از رفتن در حوادث سوء انتظار دارم.

به سرورم امام موسی کاظم، خدا مرا از هر ستمکاری محافظت می فرماید.

17. عبدالرحمان جامی (817-889 ق) یکی از رهبران مهم اهل سنت در قرن نهم بوده و با شیعیان زمان خود برخوردهای فراوانی داشته است. وی در مورد شخصیت و زیارت حسین بن علی سخنانی ماندگار دارد و زیارت مرقد آن حضرت را «واجب عینی» می داند.

ص:191


1- (1) . سید احمد نقیب البرزنجی، دیوان بغداد، صص 149-150.

کردم ز دیده پای سوی مشهد حسین هست این سفر به مذهب عشاق فرض عین

خدام مرقدش به سویم گر نهند پای حقا که بگذرد سرم از فرق فرقدین

کعبه به گرد روضه او می کند طواف رکب الحجیج أین تروجون أین أین

جامی گدای حضرت او باش تا شود با راحت وصال مبدل عذاب بین(1)

او در جایی دیگر، به طور کلی هرگونه بی احترامی به اهل بیت علیهم السلام را با هر عنوان و بهانه ای مجاز نمی شمارد و می افزاید: حتی در واکنش به سب صحابه و رهبران نخستین اهل سنت نیز چنین عملی جایز نیست:

اهل بیت طهارتند اینها نور چشم بصارتند اینها

اختر برج شرع و ایمان اند گوهر برج صدق و احسان اند

بهره مندند از نبی نبیه کالولد گفته اند سرّ ابیه

همه جزئند زان چراغ سبل هست در جزو شمه ای از کل(2)

افراد فوق و سایر عالمان اهل سنت در بیان عظمت مقام اهل بیت، احادیث فراوان موجود در صحاح های روایی و حدیثی اهل سنت را یادآور شده و به اتفاق وجوب و لزوم ارادت و دوستی خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را از آنها استنباط نموده اند. آنان درباره شهادت امام حسین علیه السلام نیز، به احادیث نبوی وارده در مورد منزلت و فضیلت آن امام تمسک جسته، ناراحتی هایشان را از شهادت آن حضرت، پنهان نکرده اند.

18. نبهانی می گوید:

آل طه یا آل خیر نبی جدکم خیرة و انتم خیار

اذهب الله عنکم الرجس اهل ال بیت قدماً و انتم الاطهار

ص:192


1- (1) . عبدالواسع نظامی باخرزی، مقامات جامی، ص 176؛ عبدالرحمان جامی، مثنوی هفت اورنگ، ص 179.
2- (2) . همان. در مورد بغض دشمنان اهل بیت و به خصوص قاتلان امام حسین علیه السلام در ادامه صحبت می کنیم.

لم یسل جدکم علی الدین اجراً غیر ودّ القربی ونعم الاجار(1)

هان ای آل طه، ای خاندان بهترین پیامبران، نیای شما از برگزیدگان و شما نیز از برگزیدگان هستید.

خداوند از شما اهل بیت، رجس را برداشته و شما را از گناه و خطا پاک گردانیده است.

جد شما در مقابل ادای رسالت سنگین آسمانی از مردم جز دوستی شما پاداش نخواست و چه نیکو پاداشی!

ه) اختصاص آیه مودت به اهل بیت علیهم السلام

برخی از علمای اهل سنت که آیه مودت را مخصوص اهل بیت می دانند عبارتند از:

1. الثعلبی، الکشف و البیان، (ذیل آیه 23 شوری).

2. خواجه محمد پارس النجاری، فصل الخطاب، (ص 388، ط اسلامبول).

3. ینابیع الموده، (صص 106 و 113 و 261 و 194، ط اسلامبول).

4. الطبرانی, المعجم الکبیر، ص 131.

5. الزمخشری، الکشاف، (ج 3، ص 402، ط قاهره).

6. علامه الآمر تسری، ارجح المطالب، (صص 62 و 57، ط ارمور).

7. علوی بن طاهر الحداد العلوی، القول الفعل، (ج 1، ص 482، ط چاوا).

8. علامه عبدالکافی الحسین, السیف السیمانی المسلول، (ص 64، ط الترقی شام).

9. احمد انحوارزی, مقتل الحسین، (ص 57، ط النجف).

10. محب الدین الطبری، ذخائر العقبی، (ص 25، ط مصر).

11. ابن تیمیه؛ منهاج السنه، (ج 2، ص 250، ط قاهره).

12. ابن عمر التفتازانی، شرح المقاصد، (ج 2، ص 219، ط الاستانه).

13. علامه القسطلانی، الکاف الشاف، (ص 145، ط مصر).

15. محمد صدیق حسن خان، تفسیر البیان، (ج 8، ص 270، ط ولاق مصر).

16. سیوطی، احیاء المیت، (ص 110، ط مصر).

17. ابوبکر العلوی النصرمی، رشفه الصادی، (ص 22، ط قاهره).

ص:193


1- (1) . ر. ک: ریحانة الادب، ج 6، ص 130.

18. الشیخ عبدالله الشبراوی، الاتحاف، (ج 13، ص 5، ط مصر).

19. احمد بن سوده الادریسی، رفع اللبس و الشبهات، (ص 8، ط مصر).

20. الکافی بهجت الافندی، تاریخ آل محمد، (ص 44، ط مطبعة آفتاب).

21. علامه النبهانی، اشرف الموبد، (ص 72، ط مصر).

22. علامه النبهانی، الانوار المحمدیه، (ص 433، ط الادبیه بیروت).

23. علامه ساعاتی، بلوغ الامانی، (ج 18، ص 265، ط مصر).

24. احمد بن اخطب خوارزمی، مقتل الحسین، (ج 1، ص 75، ط النجف).

25. العلامه فخر الدین الرازی، تفسیر کبیر، (ج 27، ص 166، ط مصر).

26. العلامه ابن بطریق اعلی، العمده، (ص 23، ط تبریز).

27. العلامه محمد بن طلحه الشافعی، مطالب السوول، (ص 8، ط تهران).

28. العلامه الزرندی، نظم درر السمطین، (ص 109، ط القفاء).

29. العلامه البیضاوی، تفسیر بیضاوی، (ج 3، ص 123، ط مصر).

30. علامه نسخی، تفسیر نسخی، (ص 95، المطبوع بهامش تفسیر الخازن).

31. علامه نسفی، کفایة الخصام، (ص 396، ط طهران).

32. علامه نظام الدین النیسابوری، تفسیر، (ج 25، ص 31، ط مصر).

33. علامه ابوحیان، تفسیر بحر المحیط، (ج 7، ص 516، ط مصر).

34. ابن کثیر الدمشقی، تفسیر ابن کثیر، (ج 4، ص 112، ط مصر).

35. نور الدین الهیتمی، مجمع الزوائد، (ج 9، ص 103، ط مصر).

36. ابن الصباغ المالکی، الفصول المهمة، (ص 11، ط النجف).

37. سیوطی، تفسیر درالمنثور، (ج 6، ص 7، ط مصر).

38. سیوطی، لإکلیل، (ص 190، ط مصر).

39. سیوطی، احیاء المیت، (ص 110، ط مصر).

40. غیاث الدین معروف به خواند میر، حبیب السیر (ص 11، ط طهران).

41. ابن حجر الهیتمی، الصواعق المحرقه، (ص 101، ط مصر).

42. المیر محمد الکشفی الترمذی، المناقب المرتضویه، (ص 49، ط بمبئی).

43. العلامه المولی حسین الکاشفی، المواهب، (ج 2، ص 243، ط دهلی).

44. الشیخ عبدالله بن محمد الشبراوی، الاتحاف، (ص 5، ط مصر).

45. الشوکانی، فتح القدیر، (ج 4، ص 522، ط مصر).

ص:194

46. عبدالکافی، السیف المسلول، (ص 9، ط مصر).

47. السید علوی بن طاهر, القول الفعل، (ص 482، ط جادا).

و) احتجاجات اهل بیت علیهم السلام به آیه مودت

در موارد بسیاری ائمه اهل بیت در اثبات وجوب مودتشان بر مردم به این آیه استدلال نموده اند. آن حضرات در مواضع گوناگون برای مردم تبیین می کردند که منظور از آیه مودت اهل بیت هستند. در این باره نمونه هایی را بیان می کنیم.

امام علی علیه السلام

الف) اخرج ابو الشیخ ابن حبان فی کتابه «الثواب» من طریق الواحدی عن علی علیه السلام قال: فینا آل حم آیة لا یحفظ مودتنا الاکل مؤمن. ثم قرأ: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی.1

امام علی علیه السلام فرمودند: درباره «آل حم «آیه ای است که دوستی ما را حفظ نمی کند، مگر مؤمن، سپس این آیه را تلاوت فرمودند، قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی .

ب) در تاریخ اصفهان این روایت این گونه نقل شده است:

«عن علی، قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم: علیکم بتعلم القرآن و کثرة تلاوته تنالون به الدرجات و کثرة عجائبه فی الجنة ثم قال علی و فینا آل حم، انه لا یحفظ مودتنا الا کل مؤمن ثم قرأ...».(1)

امام حسن علیه السلام

امام حسن علیه السلام بعد از شهادت امیرالمؤمنین خطبه ای خواند که آن را از منابع اهل سنت نقل می کنیم:

ثنا اسماعیل بن محمد بن اسحاق ابن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین، حدثنی عمی علی بن جعفر بن محمد، حدثنی الحسین بن زید، عن عمر بن

ص:195


1- (2) . تاریخ اصفهان، ج 2، ص 165.

علی، عن ابیه علی بن الحسین، قال: خطب الحسن بن علی الناس حین قتل علی، فحمد الله و اثنی علیه ثم قال: لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لا یسبقه الاولون بعمل ولا یدرکه الآخرون، و قد کان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یعطیه رایته فیقاتل و جبریل عن یمینه و میکائیل عن یساره، فما یرجع حتی یفتح الله علیه، و ما ترک علی اهل الارض صفراء و لا بیضاء الا سبع مائة درهم فضلت من عطایاه اراد ان یبتاع بها خادماً لاهله... ثم قال:

ایها الناس! من عرفنی فقد عرفنی، و من لم یعرفنی فانا الحسن بن علی، و انا ابن النبی، و انا ابن الوصی و انا ابن البشیر، و انا ابن النذیر، و انا ابن الداعی الی الله بإذنه، و انا ابن السراج المنیر، و انا من اهل البیت الذی کان جبریل ینزل الینا و یصعد من عندنا، و انا من اهل البیت الذی اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً، وانا من اهل البیت الذی افترض الله مودتهم علی کل مسلم فقال تبارک و تعالی لنبیه صلی الله علیه وآله وسلم: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً فاقتراف الحسنة مودتنا اهل البیت.(1)

وقال الحاکم بتفسیر الآیة من کتاب التفسیر: «انما اتفقا فی تفسیر هذه الآیة... انه فی قربی آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم».(2)

در این شب مردی از میان شما مفارقت نمود که از اولین بر او سبقت نگرفته اند و لاحقان او را درک نکرده اند، رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم پرچم نبرد را به او می سپرد و می جنگید؛ در حالی که جبرئیل در سمت راست او میکائیل در سمت چپ او بود، برنمی گشت تا اینکه پیروز می شد. بر روی زمین چیزی جز هفتصد درهم باقی نگذاشت که آن هم قصد داشت خادمی برای اهلش بخرد.

وی حدیث را تا آنجا ادامه داده که امام حسن علیه السلام خطاب به مردم فرمود:

ای مردم! آن که مرا می شناسد که می شناسد و آنکه مرا نمی شناسد، بداند که من،

ص:196


1- (1) . المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 172.
2- (2) . همان، ج 2، ص 444 (صلوات ایشان «صلی الله علیه وآله وسلم» است که) با ذکر لفظ «آل» آمده است.

فرزند علی و فرزند پیغمبرم، من پسر آن کسی هستم که مردم را به رحمت خدا مژده داد و از شکنجه خدا بیمناک فرمود. من فرزند کسی هستم که مردم را به فرمان خدا فرا خواند؛ من فرزند چراغ نورانی راه خدایم؛ من از خاندانی هستم که جبرئیل به سوی ما نازل می شد و از سوی ما، به سوی خدا، صعود می کند؛ من از خاندانی هستم که خدای تعالی ما را از هرگونه پلیدی پاک و پاکیزه گردانید؛ من از خاندانی هستم که خدای تعالی دوستی آنان را بر مسلمانان واجب گردانید، و خطاب به پیغمبرش صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً و مراد از «اقتراف حسنه» به دست آوردن دوستی ما خانواده است. اگر کسی دست به دامن محبت ما دراز کند، خدای تعالی به بهره ورزی بیشتر او می پردازد و او را از هر چیزی که پسندیده است، برخوردار می گرداند.(1)

قندوزی این حدیث را این گونه نقل نموده است:

ابی طفیل گوید: حسن بن علی علیه السلام خطبه ای ایراد و این آیه را تلاوت فرمود: وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ . بعد فرمود: من فرزند بشارت دهنده و ترساننده ام (از معصیت خدا) من فرزند خوانندۀ به جانب خدایم به اذن او. من پسر چراغ روشنی دهنده ام؛ من فرزند کسی هستم که خدا او را برای رحمت عالمیان فرستاد؛ من از اهل بیتی هستم که خدا پلیدی را از ایشان برده، و من از اهل بیتی هستم که خدای سبحان مودت ایشان را واجب نمود و فرمود: بگو من از شما اجر و پاداش رسالت نمی خواهم، جز محبت و دوستی خویشانم را. این حدیث را طبرانی در الکبیر و الاوسط آورده و بزار نیز.(2)

حافظ جمال الدین زرندی مدنی از ابی طفیل و جعفر بن حبان و زیاد روایت کرده اند که امام در خطبه ای فرمود: من از اهل بیتی هستم که جبرئیل در خانه ما رفت و آمد می کرد و خدا نازل فرمود: وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً و اقتراف حسنه، مودت ما اهل بیت است.

ص:197


1- (1) . ینابیع المودة، باب 58، ص 11.
2- (2) . همان، ج 2، ص 358.

حافظ جمال الدین این حدیث را دنباله حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» آورده است. امام واحدی گفته است: این ولایتی را که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم تثبت فرموده از آن پرسش می شود، هم چنانکه در قول خدای سبحان آمده: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ منظور آیه پرسش از ولایت علی و اهل بیت علیهم السلام است.

بزار و طبرانی از حسن بن حسن سبط پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از طرقی که بعض آنها حسن است که آن جناب خطبه خواندند، از جمله این بود که تلاوت فرمود: وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ الخ. پس فرمود: منم پسر بشارت دهنده، منم از اهل بیتی که خداوند عزوجل دوستی و موالات ایشان را واجب کرده و فرمود: بگو ای محمد لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً الخ و اقتراف حسنه، دوستی ما اهل بیت است.(1)

امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام ضمن حدیثی می فرمایند:

... و ان القرابة التی عظم الله حقها و امر برعایتها و ان یسأل نبیه الاجر له بالموده لاهلها قرابتنا اهل البیت...؛(2) قرابتی که خداوند حق آنها را تعظیم نموده و به رعایت حقوق آنها امر نموده و اجر رسالت پیامبر را محبت به آنها قرار داده، قرابت ما اهل بیت است.

امام زین العابدین علیه السلام

ابن جریر طبری چنین نقل کرده است:

حدثنی محمد بن عماره: قال: ثنا اسماعیل بن ابان، قال: ثنا الصباح بن یحیی المری، عن السدی، عن ابی الدیلم، قال: لما جیء بعلی بن الحسین - رضی الله عنهما - اسیراً فاقیم علی درج دمشق، قام رجل من اهل الشام فقال: الحمد لله الذی قتلکم و استاصلکم و قطع قرنی الفتنه! فقال له علی بن

ص:198


1- (1) . همان، باب 59، ص 80.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 2، ص 164.

الحسین - رضی الله عنه - أقرأت القرآن؟! قال: نعم، قال: أقرات آل حم؟! قال: قرأت القرآن و لم اقرأ آل حم. قال: ما قرأت قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؟! قال: وانکم لانتم هم؟! قال: نعم.(1)

هنگامی که حضرت علی بن الحسین علیه السلام را اسیر کرده بودند در مسیری که عبور می دادند، ابتدای دروازه شام، آن حضرت را متوقف ساختند. مردی از شامی ها از جا برخاست و گفت: خدا را سپاس که شما را کشت و بیچاره کرد، و بر اثر کشتن شما ریشه فساد و فتنه را نابود ساخت و دو شاخ فتنه و فساد را از پای درآورد! حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرمود: آیا قرآن کریم تلاوت کرده ای؟ آری! قرآن کریم را تلاوت کرده ام. امام علیه السلام فرمود: آیا «آل حم» را تلاوت کرده ای؟ در پاسخ گفت: قرآن را تلاوت کرده ام لیکن «آل حم» را نخوانده ام! فرمود: آیا آیه قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ... را تلاوت نکرده ای؟ مرد شامی شگفت زده شد. گفت: مگر شما «آل حم» هستید؟ فرمود: آری.

منابع برای مطالعه بیشتر:

1. آیة المودة، سید علی الحسینی المیلانی، مجله تراثنا، شمارگان 46/45، محرم و صفر 1417، ص 12 به بعد.

2. تفسیر آیة المودة، محمد بن مجد شهاب الدین الخفاجی، تحقیق محمد باقر محمودی، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، 1421 ق.

3. معطیات آیة المودة، سیدمحمود هاشمی، قم، مکتب السید محمود الهاشمی، 1362 ش.

4. حقوق آل البیت فی الکتاب و السنة باتفاق الامة، محمد حسین العاملی، قم، مطبعه مهر، الطبعه الاولی، 1415 ق.

5. آیه مودت، مشتاق حسین مشاهدی، کراچی، انجمن رضویه.

6. تفسیر آیه مودت، مرتضی حائری یزدی، مجله آفاق نور، پیاپی 1، دیماه 1381.

ص:199


1- (1) . البحر المحیط، ج 7، ص 516؛ تفسیر طبری، ذیل آیه، ج 25، ص 16؛ درالمنثور، ج 7، ص 348؛ ینابیع الموده، باب 59، ص 80.

7. مودت اهل بیت محور وحدت مسلمانان، مصاحبه عبدالکریم بی آزار شیرازی، کیهان فرهنگی، پیاپی 184، بهمن 1380.

8. پژوهشی در آیه مودت، علی اکبر بابایی، نشریه معرفت، پیاپی 48، آذر 1380.

9. مقصود از مودت در قربی چیست؟ (بدون ذکر نام نویسنده) درس هایی از مکتب اسلام، پیایی 191، مهر 1354.

10. تدبری دیگری در آیه مودت، محمد رضا جعفری، گلستان قرآن، پیایی 91، دیماه 1379.

2. آیه 23 سوره شوری

وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً

1. عن ابن عباس: وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً قال: المودة آل محمد؛(1) ابن عباس می گوید: مقصود از کسب حسنه و انجام آن، دوستی آل محمد است.

2. وهبة الزحیلی ذیل این آیه می گوید:

«و من یکتب حسنة أو خصلة من خصال الخیر و منها مودة القربی...؛(2) هر کس حسنه ای نیکو را بنویسد که از آن جمله مودت اهل بیت است، خداوند آن حسنه را ده برابر یا بیشتر می کند.»

3. قندوزی حنفی می گوید:

از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام جداگانه روایت شده که مراد از «حسنه» ولایت و دوستی ما اهل بیت است. او می گوید حدیث امام صادق علیه السلام را ابن کثیر هم نقل نموده است. و نیز درحدیث دیگری آمده مراد از حسنه، دوستی اهل بیت و مراد از سیئه، بغض آنهاست.(3)

4. ابن حجر نقل کرده است:

اخرج احمد عن ابن عباس فی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً قال:

ص:200


1- (1) . درالمنثور، ج 6، ص 7.
2- (2) . تفسیر المنیر، ج 25، ص 64.
3- (3) . همان، ج 25، ص 64؛ ینابیع الموده، باب 25، ص 227؛ روح المعانی، ج 24، ص 123 (حدیث آخر).

المودة لآل محمد صلی الله علیه وآله وسلم.(1)

عده زیادی از علمای اهل سنت نقل نموده اند که مراد از حسنه، محبت اهل بیت است، از جمله:

سیوطی، درالمنثور، (ج 6، ص 7 ط مصر)؛ ینابیع الموده، صص 98 و 369 (ط استامبول)؛ جمال الدین محمد بن یوسف، نظم دررالسمطین، ص 86؛ عبدالله الشافعی، المناقب، ص 156؛ میرحسین میبدی، شرح دیوان امیرالمؤمنین، ص 191؛ ابن الصباغ، الفصول المهمه، ص 11، (ط النجف)؛ محمدخان البدخشی، القول الفصل، ص 486، (ط جاوا)؛ یوسف النبهانی، الشرف الموبد، ص 85 (ط مصر)؛ علامه الامر تسری، ارجح المطالب، ص 76 (ط لاهور)؛ ابوبکر العلوی الحسینی، رشفه الصاری، (ص 23، ط القاهره مصر)؛ سیدمحمد عبدالغفار، ائمة الهدی، (ص 45، ط القاهره مصر)؛ آلوسی، روح المعانی، ج 25، ص 31، ط مصر.

3. آیات 89 تا 90 سوره نمل

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ * وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

«هر کس نیکی به میان آورد پاداشی بهتر از آن یابد و آنان در آن روز از هول و هراس ایمن باشند و هر کس بدی به میان آورد، به رو در آتش سرنگون شود. آیا جز آنچه می کردید سزا داده می شوید؟».

قندوزی حنفی در ینابیع الموده، آلوسی در روح المعانی، صاحب تفسیر المنیر و دیگران(2) نقل نموده اند که مراد از حسنه، محبت اهل بیت و مراد از سیئه، بغض نسبت به آنان می باشد.

آلوسی در آیه وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ از علی علیه السلام روایت می کند:

«الحسنة حب الرسول وآله علیهم الصلاة و السلام و السیئة بغضهم؛(3) حسنه حب رسول الله و آل او علیهم السلام است و سیئه بغض آنهاست».

ص:201


1- (1) . ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص 101.
2- (2) . ینابیع المودة، باب 25، ص 227؛ روح المعانی، ج 14، ص 123؛ تفسیر المنیر، ج 25، ص 64.
3- (3) . سوره فصلت، آیه 34؛ روح المعانی، ج 24، ص 123.

در تأیید دوستی اهل بیت روایتی از کنز العمال می افزاییم:

متقی هندی در کنز العمال و سیوطی در درالمنثور در ذیل تفسیر آیه: اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ آورده اند:(1) عن علی علیه السلام: ان الرسول الله صلی الله علیه وآله وسلم لما نزلت هذه الآیة أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ قال: ذاک من احب الله و رسوله و احب اهل بیتی صادقاً غیر کاذب و احب المؤمنین شاهداً و غائباً الا بذکر الله یتحابون قال: اخرجه ابن مردویه.

بر این اساس، قطعاً کسی که خدا و رسول و اهل بیتش را به واقع دوست داشته باشد دلش آرام می گیرد و به راستی مگر یاد خدا غیر از یاد رسول او و اهل بیت علیهم السلام است. همچنین ذیل آیه عروة الوثقی روایتی از امام موسی کاظم علیه السلام نقل شده که مراد از عروة الوثقی مودت و دوستی آل محمد علیهم السلام است.(2)

4. آیه 96 سوره مریم

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا3

«همانا کسانی که ایمان آورده وعمل صالح انجام می دهند خداوند برای آنها دوستی برمی گزیند».

غالب مفسرین بر این اعتقادندکه مراد از قرار دادن دوستی «حب علی علیه السلام» است و بنا بر قاعده جری و تطبیق و آنچه از روایات برمی آید شامل اهل بیت هم می شود. آلوسی به اسناد دیلمی از براء نقل می کند که رسول الله صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمودند:

بگو خداوندا برایم عهدی قرار بده و در سینه های مؤمنین دوستی مرا جای ده؛ پس خدای سبحان این آیه را نازل کرد، محمد بن حنفیه گوید: «لاتجد مؤمنا و هو محب علیاً و اهل بیته؛ هیچ مؤمنی را ندیدم، مگر اینکه علی علیه السلام و خاندانش را دوست دارد».(3)

ص:202


1- (1) . کنز العمال، ج 1، ص 251؛ درالمنثور، ذیل أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ سوره رعد، آیه 28.
2- (2) . سوره لقمان، آیه 22، ینابیع الموده، ص 261.
3- (4) . روح المعانی، ج 16، ص 143؛ درالمنثور، ج 5، ص 544، تفسیر قرطبی، ج 11، ص 161 (ذیل سوره مریم، آیه 96).

آلوسی می افزاید:

امامیه خبر نزول آیه را درباره علی علیه السلام از ابن عباس و امام باقر علیه السلام روایت کرده و با احادیث دیگری که از دید آنها صحیح است تأیید نموده اند؛ از جمله اینکه علی فرمودند: اگر گردن مؤمن را با شمشیرم بزنم دست از من، برنمی دارد و اگر تمام دنیا را به منافق بدهم تا مرا دوست بدارد، دوست نمی دارد، زیرا رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «لایبغضک مؤمن و لا یحبک منافق».(1)

او در جای دیگر می افزاید:

ذکروا من علامات النفاق بغض علی کرم الله وجهه. فقد اخرج ابن مردویه عن ابن مسعود قال: ما کنا نعرف المنافقین علی عهد رسول الله الا ببغضهم علی بن ابی طالب. اخرج هو و ابن عساکر عن ابی سعید الخدری ما یؤیده، عندی ان بغضه رضی الله عنه من اقوی علامات النفاق...؛(2)

ابن مردویه از ابن مسعود روایت نموده که ما در روزگار رسول الله صلی الله علیه و آله منافق را فقط از بغضش نسبت به علی علیه السلام می شناختیم و این سخن را با روایاتی از ابن عساکر از ابی سعید الخدری تأیید می کند. از دیدگاه من بغض علی رضی الله عنه از قوی ترین علامات نفاق است، پس اگر به این ایمان داری خوشا به حالت پس چه می گویی در مورد یزید رانده شده (علیه اللعنه) آیا علی کرم الله وجهه را دوست داشت یا بغض می ورزید، می دانم شک نداری که او علیه اللعنه نسبت به علی علیه السلام بغض داشت و نیز نسبت به فرزندانش حسن و حسین که درود و سلام خدا بر پدر، جد و خود آن دو باد، همچنانکه بر این موضوع روایات متواتری دلالت دارد.

کلام آلوسی بس زیبا و دلنشین است و جایی برای بحث باقی نمی گذارد.

ص:203


1- (1) . منظور همان حدیث معروف است که فرموده: «لو ضربت خیشوم المؤمن بسیفی هذا علی ان یبغضی ما ابغضی و لو صببت الدنیا بجملتها علی المنافق علی ان یحبی ما احبنی وذلک انه قضی فانقضی علی لسان النبی صلی الله علیه وآله قال...».
2- (2) . روح المعانی، ج 26، ص 78. روایت کامل ر. ک: بخش فضایل.

مظهری در تفسیر خود ضمن بیان نزول آیه درباره علی علیه السلام آن را با روایاتی تأیید می کند.

واخرج الطبرانی فی الاوسط عن ابن عباس قال: نزلت هذه الآیة فی علی بن ابی طالب علیه السلام؛ یعنی یجعل الله تعالی محبته فی قلوب المؤمنین و سائر الخلائق غیر الکافرین قال رسول الله صلی الله علیه (وآله) وسلم: «من کنت مولاه فعلی مولاه»(1) رواه احمد و ابن ماجه عن البراء و احمد عن بریده و الترمذی و النسایی عن زید بن ارقم، قال علیه السلام: «ذکر علی عبادة» رواه صاحب مسند الفردوس عن عائشه و فی لفظ «حب علی عبادة» قال رسول الله صلی الله علیه (وآله) وسلم: «اذا احب الله العبد قال لجبرائیل قد احببت فلاناً فاحبه فیحبه جبرائیل ثم ینادی فی اهل السماء ان الله قد احب فلاناً فاحبوه فیحبه اهل السماء ثم یوضع له القبول فی الارض».(2)

ابن عطیه نیز پس از نقل کلام نقاش که این آیه در مورد علی علیه السلام است می گوید:

«قال ابن الحنفیه: لا یجد مؤمنا الا و هو یحب علیا و اهل بیته؛(3) هیچ مؤمنی را نمی یابی مگر اینکه دوستدار علی علیه السلام و اهل بیت اوست».

دوستی این خاندان و به خصوص علی علیه السلام یکی از نشانه های مؤمن و بغض نسبت به علی علیه السلام و خاندان او از نشانه های شناخت منافق است. در این زمینه روایات بسیاری وجود دارد؛ از جمله:

1. یا علی ان الله عزوجل قد زینک بزینة لم یتزین العباد بزینة احب الیه منها الزهد فی الدنیا فجعلک لا تنال من الدنیا شیئا و لا تنال الدنیا منک شیئا و هب لک حب المساکین و رضوا بک اماما و رضیت بهم اتباعاً فطوبی لمن احبک و صدق

ص:204


1- (1) . تفسیر مظهری، ج 6، ص 48.
2- (2) . الترمذی کتاب المناقب، باب مناقب علی بن ابی طالب رضی الله عنه (3722)؛ ابن ماجه در اول سنن باب فضل علی بن ابی طالب رضی الله عنه (121)؛ البخاری در کتاب: بدء الخلق، باب ذکر الملائکه (3209)؛ مسلم در کتاب البر و الصله و الاداب، باب: اذا احب الله عبداً حبه الی عباده (2637).
3- (3) . المحرر الوجیز، ج 4، ص 34.

فیک و ویل لمن ابغضک و کذب علیک...؛(1) ای علی خداوند تو را به چیزهایی زینت داده که بندگان او به زینتی محبوب تر و بهتر از آنها پیش خدا آراسته نشده اند، از آن جمله است زهد و کناره گیری از دنیا، آنچنان که نه تو از دنیا چیزی بهره مند شوی و نه آن از تو، دوستی مسکینان را به تو ارزانی داشت و آنان به امامت و رهبری تو خشنودند و تو از پیروی آنان، خوشا به حال کسی که تو را دوست بدارد و در دوستی تو صداقت داشته باشد. وای به حال کسی که با تو دشمنی کند و بر ضد تو دروغ بگوید.

2. در کتب حدیث این روایت نیز به طرق گوناگون نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «یا علی لا یبغضک مؤمن و لا یحبک منافق؛(2) ای علی! مؤمن تو را دشمن نداشته و منافق تو را دوست نمی دارد».

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم درباره مقام بلند و فضیلت اهل بیت و محبت و دوستی آنان روایات بسیاری رسیده است که این مقام گنجایش ذکر آنها را ندارد.

سیوطی ذیل آیه إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ در آخر سوره محمد از ابن مسعود روایت می کند که «ما کنا نعرف المنافقین علی عهد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم الا ببغضهم علی بن ابی طالب علیه السلام».(3)

3. شهرستانی به نقل از سعید بن مسیب می گوید:

کنا نعرف المؤمن من المنافق بحب علی و بغضه و غدا انت یا علی قسیم النار و الجنة...؛ ما مؤمن را از منافق با دوستی یا بغضش نسبت به علی علیه السلام می شناختیم و فردای قیامت، ای علی بر شفیر جهنم می ایستی و می گویی این از آن من پس ملک رحمت آن را به بهشت می برد و می گویی این از من

ص:205


1- (1) . اسد الغابه، ج 4، ص 23.
2- (2) . صحیح نسائی و ترمذی، به نقل ینابیع الموده، صص 8-47.
3- (3) . الدرالمنثور، ذیل آیه و مصادر دیگر حدیث: مشکل الآثار، ج 1، ص 50؛ ذخائر العقبی، ص 43؛ الاستیعاب، ج 2، ص 464؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 132؛ ریاض النضره، ج 2، ص 214؛ مستدرک الصحیحین 3، ص 129؛ صحیح الترمذی، ج 2، ص 299 (ام سلمه)؛ مسند احمد، ج 6، ص 292 (ام سلمه)؛ حلیة الاولیاء، ج 6، ص 294 (به سند ابی سعید) و تفسیر بغوی ذیل سوره فتح، آیه 29؛ تفسیر مفاتیح الاسرار، تحقیق آقای آذر شب، ج 1، ص 272؛ سنن نسائی، ج 8، ص 16. این حدیث در حد تواتر نقل شده است.

نیست، پس فرشته عذاب او را به جهنم می برد، موحد از مشرک با لا اله الا الله جدا می شود و مؤمن از منافق با حب و بغض علی علیه السلام که منجر به بهشت و دوزخ می شود.(1)

برخی از کسانی که نزول آیه: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا را درباره حضرت علی علیه السلام می دانند.

تفسیر الحبری ص 289؛ ما نزل فی علی علیه السلام، ابی نعیم اصفهانی، صص 106-107 به نقل از ابن بطریق؛ شواهد التنزیل، ج 1، صص 363-365؛ نظم دررالسمطین، ص 85؛ تفسیر واحدی ذیل آیه؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 12؛ فتح القدیر، ج 3، ص 354؛ المناقب خوارزمی، ص 278؛ تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العترة الطاهرة، شرف الدین النجفی، ج 1، ص 308، رقم 17؛ کفایة الطالب، صص 248-249؛ تذکرة الخواص، ج 1، ص 187؛ خصائص الوحی المبین، ابن بطریق، ص 108، رقم 77، فصل 7؛ ریاض النضره، ج 4، ص 157؛ ذخائر العقبی، ص 89؛ ینابیع الموده، ص 212؛ العمده، ص 289؛ تفسیر قرطبی، ج 11، ص 161؛ مناقب ابن مغازلی، ص 327، رقم 342؛ کشاف زمخشری، ج 3، ص 47؛ تفسیر نیشابوری بر حاشیه تفسیر طبری، ج 16، ص 74.

تبری

همان طور که بیان شد از جمله راه های شناخت مؤمن، دوستی خاندان اهل بیت علیهم السلام و از جمله علامات منافق، بغض نسبت به این خاندان است. از نظر شیعه امامیه تولی و تبری جزء فروع دین و از ارکان ایمان است. علمای اهل سنت نیز در برخی موارد با شیعه موافق اند.

ابن روزبهان مؤلف کتاب «وسیلة الخادم الی المخدوم» می نویسد:

«هولاء ائمتنا و سادتنا و کبراؤنا بهم نتولی ومن اعدائهم نتبری؛ بار خدایا این جماعت امامان و پیشوایان ما و مهتران و سیدان و بزرگان ما هستند، بدیشان تولی می کنیم و از دشمنانشان تبری می جوییم».

ص:206


1- (1) . تفسیر مفاتیح الاسرار، ذیل بحث مفتاح الخزائن، ملحق 1.

بدان که از عبادات مشهور میان مردم تولی و تبری است و جماعت امامیه گفته اند که آن جزء ایمان است و ایمان بدون آن باطل است.

«تولی» در لغت به معنی خود را به دوستی کسی موصوف ساختن و او را «ولی» و متصرف در امور خود دانستن است و «تبری» یعنی خود را از کسی بری ساختن و بیزار شدن از او و او را دشمن خود دانستن.

در عرف مذهب امامیه، عبارت از آن است که خود را به «ولاء» و محبت حضرت پیغمبر و امیرالمؤمنین و اولاد او خصوصاً یازده امام، موصوف سازند و آنان را والی و متصرف در امور خود دانند و «تبری» آن است که از دشمنان ایشان بیزار شوند و خود را از دشمنان اهل بیت بری سازند.

در مذهب امامیه «تولی و تبری» جزئی از ایمان است و اگر کسی تولی و تبری به این معنی نداشته باشد، مؤمن نیست و احکام اسلام بر او جاری نمی باشد.

دلائل شیعه بر تولی و تبری آیات و احادیثی است که در باب وجوب ولای حضرت پیغمبر و اولاد او وارد شده، مثل آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ 1 و حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» و نیز حدیث «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» و غیر آن از اخبار صحاح و اخباری دیگر که امامیه روایت می کنند. اما اینکه جماعت اعداء را که تبرا از ایشان، جزء ایمان است در این مقدمه، هیچ نزاعی میان امامیه نیست.

اهل سنت معتقدند که تولای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و آل بر بنده واجب است و تبری از دشمنان او بر هر مؤمنی فرض عین می باشد و هر که از دشمنان ایشان تبری نکند، و بیزار نگردد، از جمله مؤمنان نیست. و دلیل این که محبت پیغمبر واجب است و بدون آن ایمان کامل نیست، آن است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

«لا یؤمن احدکم حتی اکون احب الیه من والده و ولده و الناس اجمعین».(1)

ص:207


1- (2) . بخاری، ج 1، ص 12، با کمی تفاوت.

اکنون سخن صاحب وسیلة الخادم را در باب تولی و تبری ذکر می کنیم:

پس ثابت شد که ایمان بدون محبت آن حضرت تمام نیست. محبت گاهی محقق می شود که محبوبان، محبوب را محبوب شمارند و دشمنان محبوب را دشمن خود دانند. و نیز شکی نیست که حضرت علی و ائمه اثنی عشر علیهم السلام محبوبان حضرت پیغمبر که آن جزء ایمان است محقق شود، محبت ایشان جزء ایمان باشد و همچنین دشمنان حضرت پیغمبر را دشمن داشتن از تتمه محبت آن حضرت است که آن جزو ایمان است و دشمن محبوب، دشمن محب است و حضرت امیرالمؤمنین و بقیه ائمه اثنی عشری بی شک محبوب رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هستند، آن حضرت محب ایشان است و ما گفتیم که بیزار شدن از دشمنان پیغمبر اکرم جزء ایمان است، پس بیزار شدن از دشمنان ایشان هم جزء ایمان است. پس معلوم شد که تولی و تبری به اتفاق فریقین جزء ایمان است و نزاع در آن است که آن را علی حده باید یاد کرد یا داخل در ایمان به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دانست. امامیه بر این عقیده اند که آن را علی حده جزء ایمان باید شمرد و اهل سنت می گویند که آن داخل در ایمان به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است و این نزاعی بسیار اندک است و تقریبا نزدیک به نزاع لفظی....(1)

کلام ایشان استوار می نمایاند؛ چه آنکه آزار و اذیت اهل بیت هم ردیف آزار و اذیت رسول خداست و آزار و اذیت رسول خدا صلی الله علیه وآله کفر است، لذا تبری جستن از چنین کسانی واجب است و روایات بسیاری در این مورد رسیده است که برخی را بیان می کنیم.

الف) هشدار درباره بغض و اذیت و آزار نسبت به اهل بیت علیهم السلام

1. ام سلمه روایت کرده است، در یکی از روزها که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در منزل من بود دچار سردرد شد. همان لحظه فاطمه علیها السلام حریره ای ترتیب داد و همراه با حسنین علیهم السلام به منزل وارد شد و غذا را در حضور مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تقدیم کرد. پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم از فاطمه سلام الله علیها پرسید: همسرت کجاست؟ برو او را به حضور من دعوت کن. فاطمه علیهاالسلام حضرت علی

ص:208


1- (1) . ر. ک: وسیلة الخادم الی المخدوم، به کوشش رسول جعفریان، صص 299-300.

علیه السلام را به حضور مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آورد و آن غذا را با هم تناول کردند. سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم عبای خود را بر سر آنان افکند و گوشه ای از آن را به دست چپ خود گرفت و دست راست را به سوی آسمان بالا برد و فرمود: پروردگارا! اینان اهل بیت من و از نزدیکان و مخصوصان من هستند؛ پروردگارا، هر که با آنان دشمنی کند، من با او دشمنی می کنم و هر که با آنان دوستی و سازش نماید، با او سازش می کنم و هر که کینه آنها را در دل راه دهد، با وی کینه توزی خواهم کرد.(1)

2. سیوطی در الدرالمنثور در تفسیر آیه تطهیر گفته است:

«ابن مردویه» از «ابوسعید خدری» روایت کرده است، هنگامی که حضرت علی علیه السلام با زهرا علیهاالسلام ازدواج کرد تا چهل بامداد، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به در خانه فاطمه علیهاالسلام می آمد و می فرمود:

«السلام علیکم اهل البیت و رحمة الله و برکاته: الصلاة یرحمکم الله» آنگاه «آیه تطهیر» را تلاوت می کرد و می فرمود: من با کسی نبرد می کنم که آنان با خاندان من نبرد کنند و با کسی سازش می کنم که با خاندان من سازش نمایند.(2)

3. ابن عباس از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده است که آن حضرت به من فرمود:

یا علی، اگر چنانچه کسی از بندگان، مانند نوح پیامبر، در میان قوم خود قیام کرده، جهاد در راه خدا را به سامان رساند و عبادت کند و به وزن کوه، در راه خدا طلا انفاق کند و... بین رکن و قیام مظلومانه کشته شود، اما محبت اهل بیت را نداشته باشد بوی بهشت هم به او نمی رسد.(3)

4. سیوطی به نقل از طبرانی می نویسد:

عن الحسن بن علی قال: قال رسول الله «لا یبغضنا احد و لا یحسدنا احد الا ذید یوم القیامة بسیاط من نار؛ امام حسن علیه السلام فرمودند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرموده اند: هیچ کس به ما بغض و حسد نمی ورزد مگر اینکه روز قیامت با شلاقی آتشین از او استقبال می کنند و او را درآتش می افکنند.»

ص:209


1- (1) . ذخائر العقبی، ص 23.
2- (2) . الدرالمنثور سیوطی، ذیل سوره احزاب، آیه 33.
3- (3) . مناقب خوارزمی، ص 70.

5. سیوطی در حدیثی دیگر از ابی سعید الخدری نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

«والذی نفسی بیده لا یبغضنا اهل بیت رجل الا ادخله الله النار؛(1) قسم به کسی که جانم در دست اوست هیچ کس به ما اهل بیت بغض نورزد مگر اینکه داخل جهنم شود.»

6. «عبدالله بن ابی ملیکه» از پدرش نقل کرده که یکی از شامی ها در حضور ابن عباس از حضرت علی علیه السلام نکوهش کرد. ابن عباس که به شدت ناراحت شده بود، گفت: ای دشمن خدا! با این نکوهشی که از حضرت علی علیه السلام نمودی، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را آزرده خاطر ساختی؛ حق تعالی می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً ؛(2)

«آنها که خدا و رسول او را آزار می دهند، خدای تعالی آنان را در دنیا و آخرت لعنت می کند، و برای آنها عذاب خوار کننده ای آماده ساخته است».

ای مردک! اگر رسول خدا صلی الله علیه وآل وسلم به صورت ظاهری زنده بود، گفتار تو او را آزرده می ساخت.(3)

حاکم می گوید این حدیث صحیح است، لیکن بخاری و مسلم در کتاب صحیح خودشان آن را یاد نکرده اند.

7. مظهری ضمن نقل این حدیث در ذیل این آیه مذکور می گوید:

«من سب علیاً فقد آذی رسول الله حیث قال رسول الله: انت منی و انا منک؛(4) هر کس علی علیه السلام را ناسزا گوید، به تحقیق که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را آزرده است. زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: یا علی تو از منی و من از تو».

ص:210


1- (1) . الدرالمنثور، ج 7، ص 349 (ذیل سوره شوری، آیه 23)؛ کنز العمال، ج 6، ص 218 (حدیث امام حسن علیه السلام).
2- (2) . سوره احزاب، آیه 57.
3- (3) . مستدرک حاکم، ج 3، ص 121.
4- (4) . تفسیر المظهری، ج 7، صص 382-383.

8. ابن عساکر در تاریخ دمشق نقل می کند که ابو امامه الباهلی از قول رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت نموده که ایشان فرمود:

خلق الله الانبیاء من اشجار شتی و خلقنی و علیاً من شجرة واحدة فانا اصلها و علی فرعها و فاطمة لقاحها و الحسن و الحسین ثمرها، فمن تعلق بغصن من اغصانها نجا، و من زاغ هوی و لو ان عبدالله بین الصفا و المروة الف عام ثم الف ثم الف عام، ثم لم یدر محبتنا لاکبه الله علی منخریه فی النار، ثم تلا قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؛(1)

خداوند من و علی را از درختی واحد خلق نمود و سایر انبیاء را از درختان دیگر، پس من اصل آنم و علی فرع آن، فاطمه وسیله زیادی آن و حسن و حسین میوه آن و هرکس به شاخه ای از شاخسار این درخت آویزان شود نجات می یابد، ولی اگر کسی هزار سال خدا را بین صفا و مروه عبادت کند سپس هزار سال دیگر و...، اما محبت ما اهل بیت را نداشته باشد او را با بینی در آتش می افکند. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را خواند: «من اجر رسالتی از شما نمی خواهم جز دوستی خاندانم.»

9. زمخشری در تفسیر خود ذیل آیه: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی (2) از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می کند که ایشان فرمودند:

«حرمت الجنة علی من ظلم اهل بیتی و آذانی من عترتی؛ بهشت بر کسی که به اهل بیت من ظلم کند و من را درباره عترتم آزار دهد، حرام است».(3)

10. حاکم حسکانی ذیل آیه:

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی ؛(4)

ص:211


1- (1) . تاریخ دمشق، ترجمه علی بن ابی طالب، ج 1، صص 132-133.
2- (2) . سوره شوری، آیه 23.
3- (3) الکشاف، ذیل سوره شوری، آیه 23.
4- (4) . سوره طه، آیه 124.

از امام باقر علیه السلام از امام زین العابدین از پدرشان نقل می کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

ای مهاجرین و انصار، حبوا علیاً لحبی و اکرموه لکرامتی و الله ما قلت لکم هذا من قبلی و لکن الله تعالی امرنی بذلک، و یا معشر العرب من ابغض علیا من بعدی حشره الله یوم القیامة أعمی لیس له حجة؛(1)

علی را همچون دوستی من (به خاطر دوستی من) دوست بدارید و او را به خاطر اکرام من اکرام کنید، به خدا قسم این را از خودم نمی گویم، خداوند من را به گفتن آن امر نموده است ای گروه عرب هرکس به علی بغض بورزد خداوند روز قیامت او را کور محشور می کند، به طوری که هیچ برهانی ندارد.

11. در حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام نقل شده که هرکس به ما اهل بیت بغض بورزد خداوند روز محشر او را یهودی محشور می کند.(2)

12. ابن کثیر ذیل آیه 101 مؤمنون می نویسد:

قال رسول الله: فاطمة بضعة منّی، یغضبنی ما یغیضها و یبسطنی ما یبسطها و ان الانساب تقطع یوم القیامة الا نسبی و سببی و صهری؛ فاطمه پاره تن من است، آنچه او را به خشم می آورد، مرا ناراحت می کند و آنچه او را مسرور گرداند مرا خوشحال می کند و تمام انساب روز قیامت قطع می شود مگر حسب و نسب من.

ابن کثیر در ادامه می گوید: این حدیث در صحیحین این گونه نقل شده است:

«فاطمة بضعة منّی یریبنی ما یربیها و یؤذینی ما آذاها».(3)

13. عن المسور بن مخرمه انه بعث الیه حسن بن حسن علیه السلام یخطب ابنته فقال له قل فلیلقنی فی العتمة قال: «فلقیه فحمد الله المسور و اثنی علیه ثم قال: أما

ص:212


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 379.
2- (2) . همان، ص 380 «من ابغضا اهل البیت حشره الله یوم القیامه یهودیاً».
3- (3) . تفسیر القرآن العظیم، ج 5، ص 40؛ تفسیر مظهری، ج 4، ص 47؛ روح المعانی، ج 26، ص 164؛ التفسیر المنیر، ج 16، ص 85.

بعد ایم الله ما من نسب و لا سبب و لا صهر احب الی من نسبکم و سببکم و صهرکم و لکن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قال: فاطمة بضعة منّی یغضبنی ما یغضبها و یبسطنی ما یبسطها وان الانساب یوم القیامة تنقطع غیر نسبی و سببی و صهری و عندک ابنتها و لو زوجتک لیغضبها ذلک فانطلق عاذراً له. قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الاسناد».(1)

از مسور بن مخرمه روایت شده که می گفت: حسن بن حسن علیه السلام از من دخترم را خواستگاری کرد و پیغام دادم هنگام عشاء پیش من بیاید. مسور وقتی حسن را دید بعد از حمد خدا گفت: به خدا که هیچ نسب و سبب، و دامادی نزد من محبوب تر از نسب و سبب و دامادی شما نیست، ولی به دلیل آن که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرموده: فاطمه پاره تن من است هر عملی که او را ناراحت کند مرا ناراحت می کند و هر چه او را خرسند سازد، مرا خرسند می سازد و نیز فرموده همه انساب در روز قیامت منقطع می شود، مگر نسب و سبب و صهر من، چون همسر تو دختر فاطمه است اگر من دخترم را به همسری تو درآورم دخت فاطمه از من آزرده می شود». حاکم می گوید: سند حدیث صحیح است.

14. از ابن عباس نقل شده است:

توفی ابن لصفیة عمة رسول الله صلی الله علیه (وآله) وسلم فبکت علیه و صاحت فاتاها النبی صلی الله علیه وآله وسلم فقال لها: یا عمة ما یبکیک؟ فقالت: توفی ابنی. قال: یا عمة من توفی له ولد فی الاسلام فصبر فبنی الله له بیتاً فی الجنة. فسکتت ثم خرجت من عند رسول الله. فاستقبلها عمر بن الخطاب، فقال: یا صفیة، قد سمعت صراخک ان قرابتک من رسول الله صلی لله علیه (وآله) وسلم لن تغنی عنک من الله شئیاً فبکت، فسمعها النبی صلی الله علیه وآله وسلم و کان یکرمها و یحبها فقال: یا عمة اتبکین و قد قلت لک ما قلت: لیس ذاک یا رسول الله استقبلنی عمربن الخطاب فقال: ان قرابتک من رسول الله صلی الله علیه وآل وسلم لن تغنی عنک من الله شیئاً. قال: فغضب النبی الله علیه (وآله) وسلم و قال: یا بلال هجر بالصلاة

ص:213


1- (1) . ذخائر العقبی، ص 38؛ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 158؛ المسند لاحمد، ج 4، ص 332؛ السنن الکبری، ج 7، ص 64؛ مجمع الزوائد، ج 9، صص 173-174 و 203؛ الجامع الصغیر، ص 832.

فهجر بلال بالصلاة فصعد المنبر النبی صلی الله علیه (وآله) وسلم فحمدالله و اثنی علیه ثم قال: ما بال اقوام یزعمون ان قرابتی لا تنفع، کل سبب و نسب منقطع یوم القیامة الا سببی و نسبی فانها موصولة فی الدنیا و الآخرة؛(1)

وقتی پسر صفیه عمه رسول خدا الله صلی علیه وآله وسلم فوت کرد صفیه در سوگ او ناله سرداد و بی قراری آغاز نمود. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نزدش آمد و فرمود: عمه چرا اینقدر گریه می کنی؟ گفت برای اینکه پسرم مرده. فرمود: هر کس در اسلام داغ فرزند ببیند و صبر کند، خداوند برایش قصری در بهشت می سازد. صفیه ساکت شد و رفت. در راه به عمر بن خطاب برخورد، عمر به او زخم زبان زد و گفت: صدای ناله ات را می شنیدم، قرابت تو با رسول خدا هیچ فایده ای برایت ندارد. صفیه دوباره شروع به گریه کرد. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرسید: عمه بعد از آن مژده که به تو دادم هنوز گریه می کنی؟ گفت: این بار گریه ام برای فرزندم نیست بر زخم زبانی است که عمر به من زد. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم عصبانی شد و به بلال دستور داد مردم را به نماز فرا خواند. بلال فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله را انجام داد. پیامبر صلی الله علیه و آله بر منبر رفت و فرمود:

چه می شود مردمی را که می پندارند قرابت من برای کسی فایده ندارد! هر سبب و نسبی در روز قیامت بریده می شود، جز سبب و نسب من که در دنیا و آخرت برقرار و باقی مانده است.

15. ابن عربی محبت اهل بیت علیهم السلام را برابر با محبت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دانسته و تصریح کرده است که دشمنی و خیانت به ایشان در واقع دشمنی و خیانت به آن حضرت است؛ چنانکه در فتوحات نوشته است:

کسانی که اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دشمن می دارند، و به آنان خیانت می ورزند، گویا با خود رسول الله دشمنی کرده و به وی خیانت

ص:214


1- (1) . مجمع الزوائد، ج 8، ص 216؛ الصواعق، ص 138؛ ذخائر العقبی، ص 6؛ نظم دررالسمطین، ص 233؛ ینابیع الموده، صص 189-190.

ورزیده اند. پس لازم است همان طور که رسول خدا صلی الله علیه و آله را دوست می داریم اهل بیت او را نیز دوست بداریم و از عداوت و کراهت نسبت به آنان اجتناب کنیم.

بعد هم می افزاید:

شخص موثقی در مکه به من خبر داد و گفت: من از اعمال شرفاء در مکه کراهت داشتم، شبی فاطمه علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را در خواب دیدم که از من اعراض می کند و روی بر می گرداند. من بر وی سلام دادم و علت بی مهری اش را جویا شدم، پاسخ داد تو از شرفاء بدگویی می کنی. گفتم: ای بانوی من آیا کارهای آنها را درباره آن مرد نمی بینی؟! فرمود: آیا ایشان فرزندان من نیستند؟! پس من از کار خود توبه کردم و آن حضرت به من عنایت فرمود و از خواب بیدار شدم.

ابن عربی پس از نقل این واقعه، دو بیت زیرا سرود:

فلا تعدل باهل البیت خلقاً فاهل البیت هم اهل السیادة

فبغضهم من الانسان خسر حقیقی و حبهم عبادة(1)

در بزرگی و سیادت احدی را با اهل بیت برابر و مساوی مدان که آنان شایسته سیادت و بزرگی هستند.

خصومت و دشمنی با آنان زیان و خسران است و دوستیشان عبادت است.

16. آلوسی در بیان شقی ترین انسان ها چنین می گوید:

جاء ان أشقی الأولین عاقر الناقه و أشقی الآخرین قاتل علی کرم الله وجهه و قد أخبر صلی الله علیه وآله وسلم بذلک علیاً رضی الله عنه و کرم الله وجهه و عندی أشقی الآخرین أشقی من أشقی الأولین و الفرق بینهما کالفرق بین علی کرم الله وجهه و الناقه؛(2) روایت شده که اشقی الاولین کسی است که ناقه صالح را پی کرد و اشقی الاخرین قاتل علی علیه السلام است که

ص:215


1- (1) . فتوحات مکیه، ج 4، ص 139.
2- (2) . روح المعانی، ج 8، ص 168.

رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم خبرش را به علی علیه السلام داده بود. به عقیده من اشقی الاخرین از اشقی الاولین، شقی تر است و فرق بین این دو مثل فرق بین علی کرم الله وجهه و ناقه (شتر صالح) است.

17. سیوطی ذیل تفسیر سوره شمس چنین می آورد:

أخرج إبن أبی حاتم، إبن مردویه، البغوی، أبونعیم فی الدلائل عن عمار بن یاسر قال: قال رسول الله بعلی علیه السلام ألا أحدثک بأشقی الناس، قال بلی، قال رجلان، أحیمر ثمود الذی عقر الناقة، والذی یضربک علی هذا یعنی قرنه حتی تبتل منه هذا یعنی لحیته. قال: اخرج الطبرانی و ابن مردویه و ابونعیم مثله عن حدیث صهیب و جابر سمره؛(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمودند: آیا شقی ترین مردم را برایت معرفی کنم؟ فرمودند: بله. حضرت فرمودند: آنها دو نفرند، کسی که ناقه صالح را پی کرد و کسی که بر اینجا می زند، یعنی پیشانی تو تا اینکه محاسنت را خضاب می کند.

ب) آیات نازل شده در ذم خوارج

طبری در جامع البیان جریان خروج ذی الثدیه را از زبان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، نقل می کند که ایشان فرمودند: «عده ای از مسلمانان از دین خارج شدند، که بهترین فرقه ام آنها را به قتل می رسانند.»(2)

ص:216


1- (1) . الدرالمنثور، ذیل تفسیر سوره شمس، روایت اشقی الناس؛ تفسیر کبیر ذیل هذه ناقه الله لکم؛ خصائص نسائی، ص 39؛ مستدرک، ج 3، ص 113؛ مشکل الآثار، ج 1، ص 351؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 123. ر. ک: بخش فضایل (فصل 5).
2- (2) . تفسیر طبری، ج 10، ص 109. در ادامه حدیث ابو سعید را می آورد که گفت: «قسم می خورم که رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیث را فرمود» نیز نسانی در خصائص، ص 44؛ حاکم، المستدرک، ج 2، صص 145-147؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج 2، ص 140؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج 3، ص 66. در برخی منابع زیاداتی هم دارد که امام علی علیه السلام پس از کشتن او پرسید: آیا او را می شناسید، مردی عرض کرد، حرقوس است. مادرش را احضار نمودند گفت: این کیست، گفت نمی دانم، چون من در جاهلیت گوسفندانم را

در تفسیر سیوطی ذیل أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ کُفْراً درسوره ابراهیم چنین نقل شده است:

قال: و اخرج عبدالرزاق و الفریابی و النسائی وابن جریر و ابن ابی حاتم و ابن الانباری فی المصاحف و ابن مردویه و الحاکم و صححه، و البیهقی فی الدلائل عن ابی الطفیل ان ابن الکوا سأل علیاً علیه السلام من اَلَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ کُفْراً ؟ قال: هم الفجار من قریش کفیتهم یوم بدر، قال: فمن الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا؟ قال: منهم اهل حروراء.(1)

ابن الکواء از حضرت علی علیه السلام می پرسد:

اَلَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ چه کسانی هستند؟ حضرت می فرماید: کفار قریش که جنگ بدر آنها را کفایت نمود (کشته شدند) پرسید: اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: خوارج.

ذیل آیه: هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً روایاتی نقل شده که مراد از آنها خوارج هستند یا خوارج از مصادیق بارز آنها می باشند.

(تفسیر ابن جریر الطبری) روی بسنده ابی الطفیل قال:

سأل عبدالله بن الکوا علیاً علیه السلام عن قوله: هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً قال: انتم یا اهل حروراء (اقول) و رواه بطریق آخر عن سلمه بن کهیل و قال فیه: ویلک اهل حروراء منهم.

روی بسنده عن ابی الصهباء عن علی بن ابی طالب علیه السلام إن ابن الکوا سأله عن قول الله عزوجل: هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً فقال علی (علیه السلام) و انت اصحابک.(2)

ص:217


1- (1) . الدرالمنثور، ذیل أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ سوره ابراهیم، آیه 28. مراد از اهل حروراء خوارج هستند.
2- (2) . هر دو حدیث، تفسیر طبری، ج 16، ص 27.

روی بسنده عن نافع ابن جبیر بن مطعم قال: قال ابن الکوا لعلی بن ابی طالب علیه السلام: «ما الاخسرین اعمالاً الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا؟» قال: انت و اصحابک.(1)

روی بسنده عن زاذان عن علی بن ابی طالب علیه السلام انه سئل عن قوله: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً قال: هم کفره اهل الکتاب (الی ان قال) ثم رفع صوته فقال: و ما اهل النهر منهم ببعید.(2)

زمخشری ذیل همین آیه آورده است:

«و عن علی علیه السلام ان ابن الکوا سأله عنهم فقال: منهم اهل حروراء، (اقول) و ذکره الفخر الرازی ایضا فی تفسیره الکبیر و قال: هم اهل حروراء.»(3)

محتوای این احادیث را می توان بدین ترتیب خلاصه کرد:

حدیث اول: مراد خوارج هستند.

حدیث دوم: تو و قومت هستی، ای ابن الکواء، با توجه به اینکه خود این شخص نیز از خوارج است.

حدیث سوم: خوارج از مصادیق آن هستند.

حدیث چهارم: خوارج هستند.

زمخشری در تفسیر فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ 4 آورده:

وعن ابی امامه هم الخوارج و لما رآهم علی درج دمشق دمعت عیناه، ثم قال: کلاب النار، هولاء شر قتلی تحت ادیم السماء، و خیر قتلی تحت ادیم السماء الذین قتلهم هولاء فقال له ابوغالب: أشیء تقوله برأیک أم شیء سمعته من رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قال: بل سمعت من رسول صلی الله علیه (وآله) وسلم غیر مرة.(4)

ص:218


1- (1) . همان، ص 28.
2- (2) . همان، ص 27.
3- (3) . کشاف، ذیل آیه؛ تفسیر کبیر فخر رازی. ر. ک: فصل 4.
4- (5) . الکشاف، ذیل فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ سوره آل عمران، آیه 106.

از ابی امامه نقل نموده که مراد از این آیه خوارج هستند. چون آنها را بر درب دمشق دیدم چشمانم پراشک شد و گفتم سگ های آتش، آنها شرترین مردم بر روی زمین هستند و بهترین مردم کسانی اند که با آنها جنگ می کنند. ابوغالب گفت: چه چیزی می گویی آیا با رأی و نظر خودت می گویی یا از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده ای؟ ابی امامه گفت: من این را از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم چندین بار شنیده ام.

سیوطی ذیل رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ می گوید:

واخرج ابن ابی حاتم و الطبرانی و ابن مردویه عن زکریا بن یحیی قال: سألت ابا غالب عن هذه الآیة رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ فقال: حدثنی ابو امامه عن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم انها نزلت فی الخوارج حین راوا تجاوز الله عن المسلمین و عن الامة و الجماعة قالوا: یا لیتنا کنا مسلمین.

سیوطی شبیه این حدیث را ذیل آیات اولیه سوره حجر می آورد که مراد از اَلَّذِینَ کَفَرُوا خوارج هستند، چون از میان امت و مسلمین خارج شدند.

ج) امام حسین علیه السلام و لعن قاتلین ایشان

یکی از مهم ترین مسائلی که تولی و تبری در آن مشهود است شهادت امام حسین علیه السلام به دست یزید ملعون می باشد. گرچه گاهی برخی از علمای اهل سنت - که عده آنها بسیار اندک است - نظرات مخالفی بیان نموده اند، اما اکثریت عالمان اهل سنت از منظرهای متفاوت و با عبارت های مختلف به هواداری نهضت کربلا و حقانیت حسین بن علی علیه السلام پرداخته اند، و یزید بن معاویه را از جهت های گوناگون نکوهش، مذمت و حتی لعنت کرده اند.

آن دسته از عالمان اهل سنت که گناه یزید را به ویژه در شهادت امام حسین علیه السلام نابخشودنی دانسته و بدین وسیله کفرش را محرز شمرده اند، او را سب لعن کرده و هرگونه توجیه و عذری را دراین مورد مردود شمرده اند.

این گروه از علمای اهل سنت برخی به طور مستقیم لعن یزید نموده یا آن را تجویز و یا

ص:219

تکلیف کرده اند و عده ای با بر شمردن صفات و برجستگی های انسانی و اسلامی امام حسین و بیان شهادت او و همراهانش به گونه غیر مستقیم این نظریه را تأکید و تأیید کرده اند.

موافقان امامت امام حسین علیه السلام و قائلین به وجوب لعن یزید

1. موافقان اموی

منابع تاریخی گواهی می دهند که یزید بن معاویه نه تنها از سوی فقها و عالمان آزاداندیش اهل سنت طرد شده و شایستگی اش برای احراز مقام خلافت اسلامی شدیداً انکار گردیده است، بلکه برخی سیاست مداران اموی نیز او را شایسته مقام خلافت ندانسته و مشروعیت خلافت و حقانیت موضع او را در برابر امام حسین به شدت رد کرده اند.

مهم ترین موافق امامت حسین بن علی علیه السلام و مخالفت یزید بن معاویه، فرزند و جانشین او، معاویه بن یزید است. او پس از مرگ یزید از سوی خاندان اموی و درباریان شام برای خلافت نامزد گردید. وی در اولین روز زمامدارای خویش بر فراز منبر رفت و با صراحت خطاب به امویان و مردم شام گفت:

این مقام خلافت، ریسمان الهی است و جدم معاویه در این باره با کسی مخالفت نمود و به منازعه دست زد که شایسته خلافت و بدین مقام سزاوارتر بود و آن کس، جز علی بن ابی طالب نبود. و با شما راهی را پیمود (معاویه) که خودتان می دانید و سرانجام در قبرش بدهکار جرایمی شد که از این رهگذر مرتکب گردید. سپس پدرم یزید این مقام را تصاحب نمود، در حالی که شایسته آن نبود و در این موضوع با فرزند دختر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم به منازعه برخاست. وی، عمرش دوام نیافت و در قبرش برای همیشه در برابر گناهی که از این جانب مرتکب گردید مسئول خواهد بود....(1)

مورخان اهل سنت ضمن نقل داستان فوق افزوده اند:

معاویه بن یزید پس از سخنان فوق به گریه افتاد و هنگامی که به او پیشنهاد گردید اگر خود خلافت را نمی پذیرد جانشینی برایش برگزیند پاسخ داد از شیرینی خلافت چیزی نچشیدم، پس تحمل مرارت ها و سختی های آن را نیز ندارم.(2)

ص:220


1- (1) . الصواعق المحرقه، ص 134؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 211 (تعلیق محمود ریاض حلبی).
2- (2) . همان.

علاوه بر او، عمر بن عبدالعزیز نیز که یکی از حاکمان خوشنام و مورد تأیید اهل سنت می باشد، در برابر امیرالمؤمنین خواندن یزید بن معاویه واکنش شدید نشان داد. در حقیقت این مواضع، بطلانی بر موضع یزید و عدم حقانیت اقدامات وی در برابر حسین بن علی علیه السلام است.

سیوطی نقل می کند که نوفل بن ابی الفرات گزارش کرده است که در نزد عمر بن عبد العزیز بودم. شخصی از میان جمع، مطلبی را از یزید نقل نمود و او را امیر المؤمنین خواند. عمر بن عبدالعزیز بی درنگ عکس العمل نشان داد و گفت: تو یزید بن معاویه را امیرالمؤمنین می خوانی! سپس دستور داد که او را بیست ضربه شلاق بزنند.(1)

ابوالفرج اصفهانی که یکی از دانشمندان مشهور اموی است در جای جای اثر ارزشمند خود مقاتل الطالبیین گواهی می دهد که خلافت دینی از آن آل علی است و امویان غاصب خلافت و اهل بغی بوده اند. وی پس از نقل حادثه کربلا یزید را به صراحت لعن می کند.(2)

2. حسن بصری (21-110 ق)

وی از دانشمندان و زهّاد معروف اهل سنت است که فساد و جنایت یزید را امری مسلّم می داند و حتی پا را فراتر نهاده و درباره معاویه ابن ابی سفیان نیز گفته است:

معاویه مرتکب چهار جنایت شد که اگر به جای وی کسی دیگر بود و یکی از آنها را انجام می داد، برای همیشه منفور و جنایتکار تلقی می گردید؛ نخست آنکه خلافت را بدون تشکیل شورای مسلمانان و نظر آنان به دست گرفت. دوم، زیاد بن ابیه را برادر خود خواند. سوم، حجر بن عدی و یارانش را به قتل رساند. چهارم، فردی چون یزید را ولی عهد خویش قرار داد و زمام امور مسلمانان را بدو سپرد. وی در جای دیگری، قاتل امام حسین و کسانی را که بدان دستور داده یا رضایت داشته اند لعن می کند.(3)

ص:221


1- (1) . همان، ص 209.
2- (2) . مقاتل الطالبین، ص 120، تحقیق سید احمد صقر.
3- (3) طه حسین، علی و فرزندانش، ص 242؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، صص 286-287 تهران؛ شذارات الذهب، ج 1، ص 68 (دارالکتب العلمیه، 1399 ق)؛ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 337 (دار صادر).

فرزند احمد حنبل (م 241 ق) وی نقل می کند که به پدر گفتم:

جمعی، ما را به دوستداری یزید متهم می کنند. داستان از چه قرار است؟ پدرم گفت: ای فرزند! آیا کسی که به خدا ایمان داشته باشد می تواند یزید را دوست بدارد؟ گفتم: پس چرا او را لعن نمی کنید؟ پدرم گفت: هرگز مرا دیده ای کسی را لعنت کنم فرزندم، چرا کسی را لعن نکنم، در حالی که خداوند او را در کتابش لعنت کرده است؟ آنجا می فرماید: فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ * أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ آیا فسادی بزرگ تر از قتل حسین بن علی هست؟(1)

3. رهبران مذهبی و فقهای نخستین اهل سنت

هر چند معروف است که از میان فقهای نخستین و رهبران مذاهب اصلی اهل سنت، احمد بن حنبل، یزید بن معاویه را لعن کرد و او را به دلیل ارتکاب جنایت کربلا نابخشودنی و مستحق جهنم دانست،(2) ولی واقعیت این است که سایر رهبران اهل سنت نیز در این اندیشه با وی اتفاق نظر داشتند. نعمان بن ثابت کابلی معروف به ابوحنیفه (80-150 ق) که رهبری مذهب حنفی را به عهده دارد، یکی از مخالفان سرسخت حکومت امویان بود. درباره اندیشه سیاسی وی می خوانیم وی هر چند در دوران بنی امیه و بنی عباس می زیست اما از علویان هواداری می کرد و ناخشنودی خود را از فرمانروایان امویان پنهان نمی کرد.(3)

اهل سنت افزوده اند وی هر چند در عمل علیه امویان وارد مبارزه نشده بود، ولی نافرمانی از آنها را جایز می دانست و شورش زید بن علی زین العابدین را در سال 121 ق علیه «هشام بن عبدالملک» عملی شرعی و آن را قابل تأیید می دانست.(4)

روشن ترین دلیل برای این موضوع، گزارش سیوطی است که هم چنان از مخالفت ابوحنیفه و فقهای معروف اهل سنت چون عبدالحمید بن جعفر، ابن عجلان و دیگران نسبت به منصور دوانیقی خبر می دهد. این در حالی است که این فقها با منصور بیعت کرده بودند.

ص:222


1- (1) . تذکرة الخواص، صص 286-287.
2- (2) . شبراوی، الاتحاف بحب الاشراف، ص 68؛ تذکرة الخواص، صص 288-290.
3- (3) . محمد رئوف توکلی، چهار امام اهل سنت و جماعت، ص 34.
4- (4) . همان.

روشن است بسیاری از فقهای اهل سنت بیعت را در صورتی که از روی رضا، رغبت و اختیار صورت گرفته باشد در لزوم متابعت خلیفه و عدم قیام در برابر وی مهم می دانند و آن را یکی از مبانی مشروعیت می شمارند. بر این اساس، وقتی از مالک ابن انس سؤال می شود که شما و سایر رهبران و ما چگونه در برابر منصور خروج بکنیم با آنکه قبلاً بیعت کرده ایم پاسخ می دهد: شما با اکراه و اجبار بیعت نموده اید، نه از روی رغبت و اختیار؛ ولیس علی مکره یمین؛(1) پس برای شخص مجبور، تعهد و پیمانی منعقد نمی گردد.

بی تردید فقهای مزبور با لعن یزید بن معاویه و مخالفت با حکومتش نشان دادند که بیعت مردم با وی، از روی اکراهی شدیدتر از آنچه درباره منصور صورت گرفت، به دست آمد. لذا مورخان اهل سنت تصریح نموده اند اکراه مردم به بیعت با وی، چیزی نبود که از دیده کسی حتی معاویه بن ابی سفیان دور بماند.(2)

با این همه، قیام حسین بن علی علیه السلام که حتی متهم به بیعت اکراهی و اجبار نبود، برابر عنصری چون یزید که مفاسدش با منصور قابل قیاس نبود، نه تنها کمترین ایرادی از دید اهل سنت و فقهای صدر اول آنها نداشت، بلکه واجب بود و کفر و لعن یزید هم امری آشکار.

4. عمرو بن جاحظ (150-255 ق)

او دارای آثار فراوان اسلامی و ادبی است که در قدرت بیان، قلم و ادب شهره تاریخ می باشد.(3) وی با همه هواداری های شدیدی که از حکومت های وقت داشت، در مورد یزید بن معاویه آشکارا لب به لعن و نفرین گشوده تا جایی که در رساله «بنی امیه» می نویسد:

منکرات و قبایحی که یزید بن معاویه با شهادت حسین بن علی مرتکب گردید وحشت آور بود. او دختران رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را اسیر نمود و دندان های حسین را با چوب زد و اهل مدینه را به شدت وحشت زده کرد. خانه خدا را تخریب نمود... و همه این امور بر قساوت قلبی و شدت عناد و ناصبیت یزید

ص:223


1- (1) . سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 231.
2- (2) . همان، صص 173-183.
3- (3) . جاحظ، کتاب الحیوان، ج 1، ص 3. (تحقیق عبدالسلام هارون).

گواهی می دهد و اینکه اصولاً نظر سوء و کینه، بغض و نفاق و حقد داشته است. او در واقع از ایمان خارج شده بود، پس او فاسق و معلون بود و هر کس از لعن و شتم ملعون خودداری ورزد خود ملعون است.(1)

5. ابوالقاسم سلیمان طبرانی (260-360 ق)

وی حرمت امام حسین علیه السلام و اهل بیتش را طبق حدیث صحیحی که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند واجب می داند. آن گاه به کارنامه یزید بن معاویه و ابن زیاد در کربلا، کوفه و شام اشاره می کند و رأس مبارک امام را نخستین سری می داند که در تاریخ اسلام حمل گردید. او همچنین چوب زدن یزید بن معاویه بر لب و دندان های مبارک امام را تأیید می کند. وی کتابی در مقتل امام حسین نوشته و در آن، احادیث بسیاری را در منزلت آن حضرت و شهادت آن بزرگوار آورده است.(2)

از این جهت، می توان گفت او لعن و کفر یزید را پذیرفته است، زیرا مخالفان چنانکه خواهد آمد، وقوع این حوادث را در کربلا، کوفه و شام و ارتکاب جنایات مزبور را توسط یزید، تکذیب کرده اند.

6. قاضی ابویعلی حنبلی (380-458 ق)

او یکی از فقهای معروف اهل سنت است و در مورد کسانی که مستحق لعن می باشند، اثری تألیف نموده است. وی در این کتاب یزید را مستحق لعن دانسته و تصریح کرده کسانی که با لعن یزید بن معاویه مخالفت می ورزند یا جاهل اند یا منافق.(3)

وی در ادامه از زبان پیامبر اکرم حدیثی را نقل می کند که در آن آشکارا یزید مورد لعن آن حضرت واقع شده است.

از دیگر عالمان اهل سنت «اجهوری» می باشد که از استادش محمد بن عرفه و هواداران اندیشه شورش گزارش می کند:

اهل سنت، همگان به کفر حجاج بن یوسف ثقفی نظر داده و حکم کرده اند، در حالی که

ص:224


1- (1) . همو، رساله بنی امیه (ضمیمه کتاب النزاع و التخاصم)، صص 1-3.
2- (2) . ر. ک: طبرانی، مقتل الحسین بن علی بن ابی طالب.
3- (3) . همان.

بی تردید جنایت های حجاج، هرگز به پایه یزید بن معاویه نمی رسید و او خیلی کمتر از یزید ستم نمود.(1)

موافقان کافر دانستن یزید بن معاویه و جواز لعن وی، به آنچه اشاره شد خلاصه نمی گردند؛ همچنان که به دوره خاصی از تاریخ اسلام و محدوه ویژه ای از جغرافیای مسکونی مسلمانان محدود نمی شوند. دانشمندانی چون ابن حزم اندلسی و جلال الدین سیوطی نیز لعن یزید را جایز شمرده و خلافت اسلامی را با صلح امام حسن مجتبی و پایان حکومت آن حضرت خاتمه یافته تلقی نموده اند و می نویسند:

ابن ابی شیبه در «المصنف» از سعید بن جمهان نقل نموده است که به سفیه گفتم: بنی امیه می پندارند خلافت از آن آنان است. او در پاسخ گفت: بنو رقاء (بنی امیه) دروغ می گویند، آنان بدترین پادشاهان بودند و اولین پادشاه آنها معاویه بن ابی سفیان شمرده می شود.(2)

ابن حزم قیام یزید را دنیوی صرف دانسته و او را قاطعانه یاغی می شمارد.(3) سیوطی حدیثی را از حضرت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند که آن حضرت خلافت را به مدت سی سال پس از رحلت خود محدود می کند و حاکمیت پس از آن را سلطنت و اشرافیت می داند. سیوطی در ادامه این حدیث تصریح می کند:

آخرین خلیفه اسلامی و فرجامین جانشین پیامبر اسلام حسن بن علی بن ابی طالب بود که با کنار گذاشتن آن حضرت پس از صلح تحمیلی سال 41 ق، خلافت اسلامی پایان یافت و سلطنت اموی آغاز گردید.

شوکانی در «نیل الاوطار» با شگفتی از کسانی یاد می کند که حسین بن علی، فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را در برابر یزید بن معاویه، شورشی می خوانند. او در ادامه یزید و معاویه را لعن کرده و می افزاید:

شگفتا از این تعبیرها و گفته ها که از شنیدنش، مو بر بدن هر انسانی راست می گردد و گوش ها به شدت احساس درد می کند.(4)

ص:225


1- (1) . الاتحاف بحب الاشراف، صص 65 و 97.
2- (2) . سیوطی، تاریخ الخلفاء ج 1، ص 199.
3- (3) . ابن حزم المحلی، ج 11، ص 98 به نقل از: عبدالرزاق موسوی مقرم، مقتل الحسین، ص 9.
4- (4) . همان، ص 10.

مورخ و رجال شناس برجسته، ابوالقاسم شافعی معروف به ابن عساکر مؤلف تاریخ دمشق (م 571 ق) که بحث مفصل و کارشناسانه ای با عنوان «ریحانه رسول الله الامام الحسین علیه السلام» نموده که در سال های اخیر، محقق محترم آقای محمودی به طور مستقل آن را تصحیح، تهذیب و چاپ کرده است. وی در جایی به یزید بن معاویه پرداخته و بر اشعار معروف او که در مجلس اسیران کربلا بر زبان رانده متعرض شده است. شعر یزید چنین است:

لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل

ابن عساکر می افزاید: «یزید با خواندن این اشعار، کفرش را آشکار نموده و خواننده این اشعار، کافر است.»(1)

وی در شرح حال امام حسین که در تاریخ دمشق آورده درباره شهادت آن حضرت می نویسد:

«قاتلان حسین بن علی در آتش اند، زیرا ممکن است از این جهت، خداوند جمیع ساکنان زمین را با عذابی دردناک هلاک نماید.»(2)

7. محمد بن طلحه دمشقی (م 652 ق)

وی مانند ابن عساکر، شافعی مذهب و از دانشوران شایسته اهل سنت است که کتابی با عنوان «مطالب السوول فی مناقب آل الرسول» نوشته و در آن راجع به شهادت امام حسین، مطالب ارزشمندی بیان داشته است و دیدگاه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را در مورد امام حسین نقل کرده و صفات برجسته و کم نظیر آن حضرت را با تفصیل شرح داده است. او در آخر، مخالفان و قاتلان حضرت را بخشش ناپذیر و محروم از شفاعت و جزء اصحاب آتش می شمارد و با اشعاری جان سوز در اوصاف آن امام و مظلومیتش، بحث را خاتمه می دهد.(3)

8. سبط ابن جوزی (م 654 ق)

او از دانشمندان بنام اهل سنت در قرن هفتم است. وی برای کفر یزید و جواز لعن وی

ص:226


1- (1) . عکبری، شذرات فی اخبار من ذهب، ص 69.
2- (2) . ابن عساکر، ریحانه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم الامام الحسین، ص 444.
3- (3) . مطالب السوول فی مناقب آل الرسول، صص 49-81. (تحقیق ماجد احمد عطیه).

دلایل مختلفی ارائه نموده و توجیه مخالفان را در مورد عدم جواز لعن، رد کرده و می افزاید:

خلافت دینی و جامه خلیفه مسلمانان بر تن نمودن شروطی می طلبد که یکی از آنها صحت بیعت مردم با خلیفه یا مدعی خلافت می باشد و یزید بن معاویه نیز از این قاعده مستثنی نیست. باید بیعت وی صحیح و از روی رضا، اختیار و آگاهی مسلمانان باشد. بیعت یزید شکستنی بود و نقض آن بر امام حسین علیه السلام حرام نبود، زیرا این نکته درصدر اسلام بر اجتهاد استوار بود و اجتهاد امام حسین نه تنها جواز نقض بیعت، بلکه بر وجوب خروج بر ضد وی حکم می کرد، زیرا ستم ها و فجایعی که از جانب یزید سرزد به اندازه ای بود که از شدت و کثرت آن گوش ها کر می گردید.(1)

او در ادامه از کسانی یاد می کند که در مورد جواز لعن یزید بن معاویه کتاب هایی نوشته اند. وی این امر را با دلایل مختلف از دیدگاه اهل سنت اثبات کرده و اضافه می کند:

«علمای اهل سنت به لعن کسانی حکم نموده اند که حتی یک دهم جنایت یزید را مرتکب نشده بودند. از همین رو لعن یزید باید جای هیچ تردید و اختلافی نداشته باشد.»

9. علامه سعدالدین تفتازانی (722-792 ق)

وی یکی از عالمان بزرگ اهل سنت می باشد که دراثر معروف خویش به نام «شرح العقائد النسفیه» تصریح می کند که یزید بن معاویه باید لعن شود، زیرا هر کسی که دستور قتل حسین بن علی علیه السلام را داده باشد یا آن را تجویز نموده و بدان رضایت داشته باشد به اتفاق علما سزاوار لعنت است.

لذا تردیدی نیست که یزید در مورد قتل امام حسین (دست کم) رضایت داشته و از آن واقعه خوشحال شده است. یزید به اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم انواع اهانت را روا داشت و این مطلب از لحاظ معنوی مورد تواتر می باشد؛ هر چند جزئیات آن به گونه انفرادی گزارش شده است. از این رو ما در مسئولیت یزید در حادثه کربلا بلکه در کفر و عدم ایمانش تردید روا نمی داریم، خداوند یزید و اعوان و انصارش را لعنت فرماید.(2)

ص:227


1- (1) . ابن جوزی، تذکرة الخواص، صص 290-292.
2- (2) . ر. ک: عکبری، شذرات الذهب فی الاخبار من ذهب، ج 1، ص 67.

10. یافعی

عالم دیگری از اهل سنت که یزید را لعن کرده «یافعی» است. او با دلایل روشنی در برابر تردید افراد اندکی در مورد لعن معاویه یا یزید چنین استدلال می کند:

«منظور اهل سنت از عدالت صحابه این است که اکثر آنان دارای عدالت بودند، اما نمی توان گفت عده ای اندک که فتنه ها بر پا کردند و کارشان بدون هیچ شبهه ای فتنه بود، عدالت داشتند.»

سپس می افزاید:

«اما کسانی که حسین را کشتند یا در قتل وی نقش آمریت داشتند و این امر را مباح دانستند بدون تردید کافرند.»(1)

11. شمس الدین ذهبی (م 747 ق)

وی از حافظان، مورخان و عالمان نامی اهل سنت که آثار مهمی، چون «سیر اعلام النبلاء» را تألیف نموده، در مورد یزید بن معاویه اظهار داشته است:

یزید بن معاویه ناصبی سنگ دل، کینه توز و سبک سر بود؛ شراب می نوشید و منکرات را مرتکب می شد. او دولت خود را با قتل حسین شهید آغاز نمود و با واقعه حره (کشتار اهل مدینه) به پایان برد. مردم مسلمان از او نفرت داشتند و عمرش برکت نداشت.(2)

12. جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی (604-672 ق):

مولوی درباره واقعه کربلا و شهادت امام حسین اشعاری دارد که بر ارباب دل و اصحاب عرفان و معرفت ناشناخته نیست. نفس اطلاق کلمه «شهید» بر امام حسین علیه السلام و یاران وفادارش نشان می دهد که مخالفین امام حسین، از جمله یزید بن معاویه و هوادارانش کافر بوده اند و لعن یزید مورد نظر اوست:

کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی

ص:228


1- (1) . همان، ص 69.
2- (2) . همان، ص 10.

کجایید ای سبک بالان عاشق پرنده تر ز مرغان هوایی

13. ابراهیم جوینی

عالمی دیگر که در این خصوص، موضع گرفته علامه ابراهیم جوینی (م 730 ق) است که در اثر نفیس خود به نام «فرائد السمطین» یزید بن معاویه را لعن کرده است؛ آنجا که داستان رأس مبارک را مطرح می کند:

«هنگامی که حسین بن علی علیه السلام به قتل رسید، رأس آن حضرت به سوی یزید بن معاویه - علیه اللعنة و السخط - فرستاده شد.»(1)

14. حمدالله مستوفی (م 750 ق)

او یکی از مورخان معروف اهل سنت است که در اثرش به نام تاریخ گزیده امام حسن مجتبی علیه السلام را آخرین فرد از خلفای راشدین شمرده و از آن حضرت به عنوان امیرالمؤمنین یاد می کند. او در ادامه امام حسین و فرزندنش را مستحق خلافت دانسته، حکومت امویان، از جمله یزید را غیر شرعی و غصبی می داند.(2)

15. ابن خلدون

جامعه شناس و مورخ معروف مسلمان، عبدالرحمان بن خلدون (730-808 ق) با آنکه در مورد شروط خلافت و تحلیل اوضاع سیاسی مسلمانان در سال 61 هجری مطالبی بیان می کند که مورد قبول بسیاری از بزرگان اهل سنت نیست، اما درخصوص فسق یزید و عدم استحقاق خلافت وی تردید روا نمی دارد و هرگونه کژاندیشی و توجیه را در حقانیت موضع اصلاحی امام حسین و قداست قیام کربلا به شدت رد کرده و تصریح می کند:

«حتی معاویه نیز در صورت اطلاع از وضعیت فرزندش و مفاسد یزید، تن به برنامه ولی عهدی وی نمی داد! و فسوق و فجور وی بیش از آن بود که معاویه انتظار یا آگاهی داشت».(3)

ص:229


1- (1) . فرائد السمطین، ج 2، ص 166.
2- (2) . حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، صص 198-201.
3- (3) . مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج 1، ص 415.

وی در ادامه، عدالت را شرط لازم برای خلافت می داند که یزید فاقد آن بود. ابن خلدون در جای دیگری، بیعت را معنا کرده است و رضایت و اختیار را لازمه بیعت تکلیف آور می داند. بنابراین، بیعت یزید از نظر وی فاقد وجاهت شرعی بود.(1)

16. علی بن محمد مالکی (784-855 ق)

به گفته کارشناسان، او یکی از اکابر علمای اهل سنت و مشهورترین دانشمند مالکی در نیمه نخست قرن نهم است که(2) اثری با عنوان «الفصول المهمه فی معرفه الائمه» پدید آورده است. او در این اثر به صفات و ارزش های متعالی و والایی می پردازد که در وجود مقدس سیدالشهداء تجسم داشت. وی پس از گزارش شهادت جان سوز آن حضرت و یارانش به طور مکرر دشمنان امام حسین را لعن می کند و در پایان قسمتی از کارنامه یزید در مورد امام حسین و یارانش، یزید را کافر می خواند.(3)

نام برده در این اثر که عمدتاً از منابع اهل سنت و نظریات دانشمندان آن سود می جوید، نامه یزید را مبنی بر گرفتن بیعت از حسین بن علی علیه السلام یا قتل وی مطرح می کند و گزارش های مربوط به فاجعه کربلا و سپس حرکت اسیران و جریان مجلس ابن زیاد و یزید را به تفصیل و تأثر نقل می کند.

وی با آنکه ندامت یزید درباره امام حسین، از جمله منع اهل بیت علیهم السلام از دسترسی به آب و عطش عیال و اطفال آن حضرت در روز عاشورا، غارت خیمه ها، انتقال اسیران به صورت فجیع و دردناک و بستن آنان با زنجیر و سایر حوادث را مطرح می کند، در واقع با پذیرش این امور، یزید را کافر می شمارد.(4)

17. نورالدین عبدالرحمان جامی هروی (817-889 ق)

او سردسته دانشمندان اهل سنت در عصر تیموری بود و با همه دل خوری ها و احیاناً انتقاداتی که به شیعیان زمانش دارد و گاهی این مسئله به نقد اندیشه شیعه از سوی وی

ص:230


1- (1) . همان، صص 400 و 370.
2- (2) . ابن صباغ، الفصول فی معرفه الائمه، صص 2-5.
3- (3) . همان، ص 195.
4- (4) همان، صص 189-195.

منجر می گردد، درباره مواضع معاویه و حضرت علی علیه السلام می گوید:

حق در آنجا به دست حیدر بود جنگ با او خطا و منکر بود

جامی در مورد «لعن» نگرشی سخت گیرانه دارد و در جایی به وضوح، لعن اهل قبله را رد می کند:

هر که شد ز اهل قبله بر تو پدید که به آورده نبی گروید

گرچه صد بدعت و خطا و خلل بینی او را ز روی علم و عمل

مکن او را به سرزنش تکفیر مشمارش ز اهل نار و سعیر

با این وجود، وی درباره یزید بن معاویه توقف نکرده و نه تنها در حضور یکی از مردان تیموری به نام ابوالقاسم بابر (852-861 ق) یزید را لعن می کند، بلکه منکر آن را نیز لعنت می کند.(1)

18. فضل الله بن روزبهانی خنجی (م 927 ق)

او به دلیل برخی از آثارش (نهج الحق) متهم به تعصب مذهبی و ضدیت با اهل بیت علیهم السلام می باشد که اثر ارزشمند احقاق الحق در پاسخ آن پدید آمده است. وی در یکی از کتاب هایش هنگامی که به بیان شخصیت و مقام حسین بن علی علیه السلام می رسد، این گونه ادامه می دهد:

بار خدایا درود و صلوات و سلام فرست بر امام سوم که لقب او شهید است و شهید کسی است که در میدان جنگ و معرکه کفار کشته شود... آن حضرت برکشید مر شمشر حمیت را در دین بر هر جباری که عناد با حق داشته باشد و این اشارت است بدان که حضرت به خلافت یزید - علیه اللعنة و العذاب - راضی نشده و شمشیر حمیت در دین برکشیده در مقابله او بایستاد و در دفع او سعی و اجتهاد فرمود.(2)

ص:231


1- (1) . عبدالرحمان جامی، مثنوی هفت اورنگ، ص 178؛ عبدالواسع نظامی باخزری، مقامات جامی، صص 166 و 175-180.
2- (2) . فضل الله خنجی اصفهانی، وسیله الخادم الی المخدوم درشرح صلوات چهارده معصوم، صص 24، 161 و 164.

19. ابن طولون

چنانکه اشاره شد، تقدیس شهادت امام حسین به علمای دوره خاص یا سرزمین به خصوصی از اهل سنت محدود نمی شود. شمس الدین محمد بن طولون (م 953 ق) کتاب الشذرات الذهبیه فی تراجم الائمه الاثنی عشریه عند الامامیه را نوشت و در آن ضمن بیان احوالات امامان معصوم علیهم السلام شعری در وصفشان سرود. او در این شعر شهادت امام حسین را با محکوم نمودن هرگونه آزار و اذیت حضرت زین العابدین مورد توجه قرار داده است.

ابوتراب حسن و حسین و بغض زین العابدین شین(1)

همو می نویسد:

«امام حسین روز عاشورای سال 61 در سرزمینی به نام کربلا شهید شد و مرقدش در آنجا مشهور است. مردم آن را زیارت نموده، به آن تبرک می جویند. مردم از شهادتش به شدت محزون شدند و بسیار سوگواری نمودند.»

وی در ادامه ابراز می دارد که حوادث عاشورا را در کتاب مستقلی به نام «هطل العین فی مصرع الحسین» نگاشته،(2) اما متأسفانه این اثر به دست ما نرسیده است.

20. ملاحسین کاشفی سبزواری

از منابع تاریخی به آسانی دست می یابد که امام حسین و انقلاب عظیم آن حضرت در کربلا در قرن های نهم و دهم در میان اهل سنت پذیرش عمومی یافته بود و مسلمانان، اعم از شیعه و سنی در ایام محرم و حتی غیر آن، جهت تجلیل شهادت آن امام و لعن یزید بن معاویه به روضه خوانی و سوگواری می پرداختند. نگارش کتاب معروف «روضة الشهداء» که جزء نخستین کتاب ها به زبان فارسی در مورد مصائب خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به ویژه امام حسین به شمار می آید، مؤید همین مطلب است. به دلیل شهرت همین اثر (روضة الشهداء) و استفاده از آن در مجالس سوگواری، مجالس عزاداری به روضه خوانی شهرت یافت که تاکنون نیز این اصطلاح رایج است.

ص:232


1- (1) . شمس الدین محمد طولون، الائمه الاثنی عشر، ص 70. (قم، منشورات رضی، 1402 ق).
2- (2) . همان.

ملاحسین کاشفی سبزواری (م 910) نویسنده روضة الشهداء در سبزوار متهم به تسنن و در هرات متهم به تشیع بود. زین الدین محمود واصفی صاحب کتاب «بدایع الوقایع» که از عالمان و عارفان مهم اهل تسنن در دوره تیموریان بوده است، به طور مکرر از برپایی جلسات روضه خوانی و سوگواری امام حسین توسط اهل سنت هرات، نیشابور و سایر نقاط جهان اسلام یاد می کند و چنین گزارش می نماید که اهل سنت نیشابور از وی برای خواندن روضه به سبک ملاحسین کاشفی دعوت کردند و او نیز مدتی در میان اهل سنت نیشابور به اقامه عزاداری و بیان مصائب امام حسین پرداخت که به شدت مورد استقبال و تشویق مردم قرار گرفت.(1)

21. عبدالواسع باخرزی

عبدالواسع نظامی باخرزی که از نزدیکان جامی و سرآمد اهل سنت در زمان خویش بود نه تنها قیام امام حسین و اهداف اصلاحی آن حضرت را می ستاید، بلکه همه زوایای افکار آن حضرت و سایر معصومان علیهم السلام را قابل انقیاد دانسته، می نویسد:

«بالله العلی العظیم، اگر به تحقیق دانم که عترت طاهره نبوی بر این عقیده و اعتقاد بوده اند، من اول کسی هستم که بدان طرف میل و رغبت پیدا می کنم.»(2)

عشق به حسین بن علی و تولای بی چون و چرای آن حضرت از سویی و لعن و نفرین کسانی که در شهادت آن حضرت دخیل بوده اند، به ویژه یزید بن معاویه از سوی دیگر، در قرون بعدی نیز ادامه یافت و بسیاری از سران و اهل نظر اهل سنت در مورد اهل بیت، به خصوص شهادت امام حسین دست به تألیف کتاب زدند یا در یکی از فصول اثر خویش بدون کمترین تحریف و تردید از حضرت تمجید کرده، ایشان را سرمشق مسلمانان معرفی نمودند که از آن جمله می توان به عارف نامدار شیخ سلمان قندوزی بلخی (م 1294 ق) نگارنده «ینابیع الموده»، علامه شلبنجی صاحب «نورالابصار»، شبراوی مؤلف «الاتحاف بحب الاشراف» و محی الدین بن عربی نوسینده کتاب «المناقب» در مقامات و صفات معصومان نام برد.

ص:233


1- (1) ر. ک: زین الدین محمود واصفی، بدایع الوقایع. (تصحیح الکساندر بلدرف).
2- (2) . عبدالواسع نظامی باخزری، مقامات جامی، ص 148؛ ر. ک: نگاهی نو به جریان عاشورا، گروهی از پژوهشگران، زیر نظر سید علی رضا واسعی.

مسلّم است اشاره ای هر چند گذرا به مطالب افراد فوق که در میان اهل سنت دارای اعتبار و مکانت خاصی هستند بیش از این مجال می طلبد چنان که طرح نام آنان به مفهوم نادیده گرفتن نظریه ارزنده عالمان و مصلحان معاصر اهل سنت به سیدالشهدا و شهادت تاریخی و همیشه سبز آن بزرگوار نیست. باید اذعان کرد که اندیشه وران سده های اخیر اهل سنت به دلیل تهاجم استعمار و فرهنگ منحط غرب از سویی و خودکامگی و مفاسد سران سیاسی بسیاری از جوامع اسلامی از سوی دیگر بیش از گذشته به اهمیت قیام حسین بن علی وقوف یافته و در فلسفه سیاسی، دینی و اجتماعی آن نهضت عظیم، تدقیق و امعان نظر کرده اند و امام حسین علیه السلام را از هر نظر مظهر حق و آزادگی و عزت معرفی نموده و برای همیشه راه و رسم آن حضرت را برای مسلمانان سرمشق و نجات بخش دانسته اند.

22. آلوسی

وی پس از آنکه حدیث ابن مسعود را می آورد که معیار شناخت مؤمن حب امام علی علیه السلام و نشانه منافق بغض نسبت به حضرت علی علیه السلام است می گوید: به نظر من بغض علی علیه السلام از قوی ترین علامات نفاق است. سپس می گوید:

ماذا تقول فی یزید الطرید أکان یحب علیاً کرم الله وجه أم کان یبغضه و لا اظنک فی مریه من انه علیه اللعنه کان یبغضه رضی الله عنه اشد البغض و کذا یبغض ولدیه الحسن و الحسین علی جدها و ابویهما و علیهما الصلاة و السلام کما تدل علی ذلک الآ آثار المتواتره؛(1)

در مورد یزد طرد شده چه می گویی، آیا علی را دوست می داشت یا نسبت به او بغض می ورزید، شک نداری که او (لعنت خدا براو باد) به علی علیه السلام بغض می ورزید، آن هم شدیدترین بغض و همچنین به دو فرزندش حسن و حسین که سلام و درود خدا بر جد و پدر آن دو و خودشان باد و بر این، روایات متواتری دلالت دارد.

همو در جایی دیگر هنگام یاد کرد سخن قاضی ابی بکر بن العربی در مورد آیه وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ2 می گوید:

ص:234


1- (1) . روح المعانی، ج 26، ص 78 ذیل آیه وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ سوره محمد، آیه 30.

نعم لهذا القاضی حکم مشهور فی امرالحسین رضی الله تعالی عنه ولعن من رضی بقتله لایرتضیه الا یزید زاد الله عزوجل عذاب الشدید؛(1)

برای این قاضی حکم مشهوری درباره امام حسین علیه السلام است، او قائل به لعن کسانی است که راضی به قتل حسین هستند و یزید که خداوند بر عذاب او بیفزاید راضی به این کار بود.

آلوسی در جایی دیگر نیز چنین می گوید:

لا توقف فی لعن یزید لکثرة أوصافه الخبیثة و ارتکابه الکبائر فی جمیع ایام تکلیفه و یکفی ما فعله ایام استیلائه باهل المدینة و مکة فقد روی الطبرانی بسند حسن «اللهم من ظلم اهل المدینة واخافهم فاخفه و علیه لعنة الله و الملائکه و الناس اجمعین لایقبل منه صرف ولا عدل» والطامه الکبری ما فعله باهل البیت و رضاه بقتل الحسین علی جده و علیه الصلاة و السلام و استبشاره بذلک و اهانته لاهل بیته مما تواتر معناه و ان کانت تفاصیله آحاداً و فی الحدیث «سته لعنتهم - و فی روایة - لعنهم الله و کل نبی مجاب الدعوه المحرف لکتاب الله - و فی روایة - الزائد فی کتاب الله و المکذب بقدر الله و المتسلط بالجبروت لیعز من اذل الله و یذل من اعز الله و المستحل من عترتی و التارک لسنتی» و قد جزم بکفره و صرح بلعنه جماعة من العلماء منهم الحافظ ناصر السنة ابن الجوزی و سبقه القاضی ابویعلی، و قال العلامه التفتازانی: لا نتوقف فی شأنه بل فی ایمانه لعنه الله تعالی علیه وعلی انصاره و اعوانه، و ممن صرح بلعنه الجلال السیوطی علیه الرحمة و فی تاریخ ابن الوردی و کتاب الوافی بالوفیات ان السبی لما ورد من العراق علی یزید خرج فلقی الاطفال و النساء من ذریه علی و الحسین رضی الله تعالی عنهما و الروس علی اطراف الرماح و قد اشرفوا علی ثنیة جیرون فلما رآهم نعب غراب فأنشأ یقول:

لما بدت تلک الحمول و اشرفت تلک الرؤوس علی شفا جیرون

نعب الغراب فقلت قل أو لا تقل فقد اقتضیت من الرسول دیونی

ص:235


1- (1) . روح المعانی، ج 22، ص 57.

یعنی انه قتل بمن قتله رسول لله صلی الله تعالی علیه وسلم یوم بدر کجده عتبه و خاله ولد عتبه غیرهما و هذا کفر صریح فاذا صح عنه فقد کفر به ومثله تمثله عبدالله بن الزبعری قبل اسلامه؛(1)

در لعن یزید توقف نمی کنیم زیرا او اوصاف خبیث و کبائر بسیاری دارد، و همین بس که در ایام استیلایش بر اهل مکه و مدینه ظلم هایی روا داشت و طبرانی به سندی حسن نقل نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس مردم مدینه را بترساند و بر آنها ظلم کند تا قیام قیامت بر او لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردم باد و هیچ چیز از او قبول نمی شود.»

واقعه وخیم آن است که بر سر اهل بیت آورد، بر قتل حسین علیه السلام رضایت داد، و به اهل بیت اهانت کرد. طبق روایات متواتر عده ای از علما بر لعن او تصریح نموده اند؛ از جمله ابن جوزی، قاضی ابویعلی، و تفتازانی که می گوید: «ما در این مسئله توقف نمی کنیم، بلکه او ایمان نداشت، بر او و یاران و یاورانش لعنت باد.»

و از جمله کسانی که به لعن او تصریح نموده جلال الدین سیوطی است. در کتاب ابن الوردی ذکر شده که چون کاروان اسیران از عراق بر یزید وارد شدند او اطفال و زنان و ذریه علی را دید و سر امام حسین علیه السلام را بر روی نی ها، پس آنگاه این شعر جاهلی را خواند.

یعنی اینکه او به خاطر این کشته شد که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روز جنگ بدر، جدش عتبه، عمویش و دیگران را کشت و این کفری آشکاراست و اگر صحیح باشد پس کافر است.

آلوسی به عده اندکی که در این مسئله سکوت نموده یا آن را توجیه نموده اند می تازد و چنین می گوید:

وانا اقول: الذی یغلب علی ظنی ان الخبیث لم یکن مصدقا برسالة النبی صلی الله تعالی علیه وسلم و ان مجموع ما فعل مع اهل حرم الله تعالی و اهل حرم نبیه علیه الصلاة و السلام و عترته الطیبین الطاهرین فی الحیاة بعد الممات و ما صدر منه من المخازی لیس بأضعف دلالة علی عدم

ص:236


1- (1) . روح المعانی، ج 26، ص 72.

تصدیقه من القاء ورقة من المصحف الشریف فی قذر، و لا أظن أن أمره کان خافیا علی أجلة المسلمین إذ ذاک ولکن کانوا مغلوبین مقهورین لم یسعهم الا الصبر لیقضی الله أمرا کان مفعولا، و لم سلم ان الخبیث کان مسلماً فهو مسلم جمع من الکبائر ما لا یحیط به نطاق البیان، و أنا أذهب إلی جواز لعن مثله علی التعیین و لو لم یتصور أن یکون له مثل من الفاسقین، و الظاهر انه لم یتب، و احتمال توبته أضعف من إیمانه، و یلحق به ابن زیاد و ابن سعد و جماعة فلعنه الله عزوجل علیهم اجمعین، و علی انصارهم و اعوانهم و شیعتهم و من مال الیهم الی یوم الدین ما دمعت عین علی أبی عبدالله الحسین و یعجبنی قول شاعر العصر ذوالفضل الجلی عبدالباقی افندی العمری الموصل و قد سئل عن لعن یزید اللعین:

یزید علی لعنی عریض جنابه فاغدو به طول المدی العن اللعنا و من کان یخشی القال و القیل من التصریح بلعن ذلک الضلیل فلیقل: لعن الله عزوجل من رضی بقتل الحسین و من آذی عتره النبی صلی الله تعالی علیه وسلم بغیر حق و من غصبهم حقهم فانه یکون لاعناً له لدخوله تحت العموم دخولا أولیأ فی نفس الامر، و لا یخالف أحد فی جواز اللعن بهذه الالفاظ و نحوها روی ابن العربی المار ذکره وموافقیه فانهم علی ظاهر ما نقل عنهم لا یجوزون لعن من رضی بقتل الحسین رضی الله تعالی عنه، و ذلک لعمری هو الضلال البعید الذی یکاد یزید علی ضلال یزید؛(1)

من می گویم خبیث (یزید) تصدیق کننده رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نبود کارهایی مثل آنچه بر اهل حرم خدا و اهل حرم رسول خدا و عترت پاکش در زندگی شان انجام داد و کلمه های ناپسندی که از او سر زده است. گمان نمی کنم رسوایی او بر هیچ یک از مسلمانان مخفی مانده باشد، گرچه به ظاهر آنها مغلوب شدند و چاره ای جز صبر نداشتند تا امر خداوند برسد، بر فرض که تسلیم شویم و بگوییم خبیث مسلمان است. پس مسلمانی است که تمام کبائر را جمع نموده، کبائری که زبان از گفتن آنها قاصر است و من نظرم بر جواز لعن همچون اویی

ص:237


1- (1) . همان، ج 26، ص 74.

است. قطعاً اگر تصور نکنیم که همچون اویی فاسق است و ظاهراً توبه هم نکرد و احتمال توبه اش ضعیف تر از ایمانش است و لذا ابن زیاد و ابن سعد و تمامی آنها و یاورانشان و یارانشان و پیروانشان همگی فاسق اند و لعنت خداوند تا روز قیامت و تا زمانی که اشکی بر ابی عبدالله ریخته می شود، بر آنها باد. آلوسی سپس از گفته شاعر تعجب می کند (در عدم صراحت در لعن او) و می گوید: هرکس از قال و قیل می ترسد که بگوید او ملعون و گمراه است، پس بگوید خداوند کسی را لعنت کند که به قتل حسین علیه السلام راضی شد و نیز لعنت خدا بر کسانی که عترت رسول خدا را آزار دادند و حق آنها را غصب نمودند. زیرا اینها به طریق اولی داخل در لعن هستند و هیچ کس از جواز لعن با چنین الفاظی ترسی ندارد و کسانی که لعن راضیان به قتل حسین علیه السلام را جایز نمی دانند، در ضلالت دوری هستند، همچون ضلالت یزید.

کلام آخر آلوسی ختمی است بر دفتر آنانکه چشم بر واقعیت می پوشند.

نتیجه گیری و ارزیابی

نظریه فوق که شهادت امام حسین را از جوانب متفاوت تحلیل کرده و تکفیر و لعن یزید را تردید ناپذیر می داند، از ابعاد گوناگون قابل ارزیابی است:

الف) نظریه مزبور در موارد متعدد و به گونه ای قوی دارای پشتوانه قرآنی و حدیثی است که در جای خود بیان شد. افزون بر این، مورد اتفاق علمای اسلام است و سخن مخالفان آن چندان درخور اعتنا نیست.

ب) با اطمینان می توان گفت کسانی از اهل سنت که این نظریه را برگزیده اند به منطقه به خصوص یا دوره ای خاص یا مذهب ویژه ای انحصار نمی یابند. هواداران این نظریه از دمشق مرکز خلافت اموی و خاستگاه امویان گرفته تا مصر و سایر بلاد عربی و ایران و خراسان و هند و ماوراءالنهر را در برمی گیرد که به زبان های متعدد فارسی، عربی، اردو و ترکی تکلم می نمودند. تکفیر و لعن یزید در مذاهب گوناگون اهل سنت، چون حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی وجود دارد. همچنین متخصصان علوم گوناگون از جمله حدیث، قرآن، عرفان، فقه و فلسفه را در بر می گیرد. به هر حال اعتقاد به لعن یزید در میان مسلمانان از زمان حادثه عاشورا تا دوران معاصر، امری انکارناپذیر است.

ص:238

بدین ترتیب عوامل بازدارنده پژوهش های علمی و روشمند برای کشف حقایق تاریخی درباره آنان چندان به چشم نمی خورد. آنان با واقع بینی و موشکافی توانستند حقایق را درک کنند و مواضع امام حسین را از جهات گوناگون مطابق وحی و اصول اسلامی بیابند و کارنامه یزید را خلاف دین و وحی و در خدمت شیطان تشخیص دهند و در این راه هرگونه تعصب مذهبی، منطقه ای، زبانی، تمدنی و سیاسی را نادیده بگیرند. این امر (بی طرفی) از آن اصولی است که اقلیت مخالف این نظریه بدان تأکید کرده و اصرار ورزیده اند که تاریخ باید بدون هرگونه عاطفه گرایی و احساسات و عاری از هر نوع تعصبات مذهبی، زبانی، منطقه ای و تاریخی بررسی و کاوش گردد تا حقایق آن بدون هرگونه شائبه و تحریف آشکار گردد.(1)

ج) ازگفته های طرفداران نظریه لعن یزید و تکفیر وی به دست می آید که این نظریه بیش از آنکه اندیشه ای مقطعی، فرقه ای یا سیاسی باشد، یک اصل اعتقادی است. از این لحاظ مردم اهل سنت نیز در گذشته چون شیعیان، ایام محرم، به ویژه تاسوعا و عاشورا را گرامی می داشتند و در ایام سوگواری امام حسین علیه السلام و اطعام و نذورات را به طور گسترده بر پا می نمودند. در واقع تا آغاز قدرت یابی صفویه در ایران (اواخر قرن نهم) این وضعیت به طور روزافزون ادامه داشت و کتاب روضة الشهداء برای اهل سنت و در پاسخ این نیاز جامعه اهل تسنن در هرات و در دوره تیموریان شکل گرفت و تألیف شد.

بر این اساس، افول تدریجی سنت عزاداری پس از صفویه، در میان اهل سنت بیشتر صبغه سیاسی و عکس العملی دارد که در برابر بعضی از اقدامات و سیاست های صفویه صورت گرفت و باقی ماندن مراسم سوگواری امام حسین در نقاط دور افتاده یا غیرسیاست زده اهل سنت، مانند مناطقی از هند، پاکستان، جنوب شرق آسیا و افغانستان، شاهدی بر این ادعاست.(2)

د) ذم مروان و مروانیان

احادیث بسیاری در ذم مروان، فرزندش و پدرش وارد شده و در برخی از آنها ذیل آیه «شجره ملعونه» تصریح شده که مراد بنی امیه است.

ص:239


1- (1) . ابراهیم علی شعوط، اباطیل یجب ان تمحی من التاریخ، ص 236.
2- (2) . ر. ک: عبدالمجید ناصری، تشیع در خراسان عهد تیموریان.

فخر رازی ذیل آیه وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ در سوره بنی اسرائیل چنین می نگارد:

واختلفوا فی هذه الشجرة (الی ان قال) القول الثانی قال ابن عباس: الشجرة بنو امیه - یعنی الحکم بن ابی العاص، قال: و رأی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فی المنام ان ولد مروان یتداولون منبره و... و مما یؤکد هذا ال تأویل قول عائشة لمروان: لعن الله و اباک و انت فی صلبه فانت بعض من لعنه الله؛(1)

در معنی شجره ملعونه اختلاف شده و قول دوم که از ابن عباس است می گوید: مراد بنی امیه یعنی نسل حکم بن ابی العاص هستند، و سپس خواب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را نقل می کند که حضرت در خواب دیدند فرزندان مروان بر منبرش بالا و پایین می روند... این تأویل را قول عایشه تقویت می کند که به مروان گفت: خدا پدرت را لعنت کند که تو در صلب او بودی و تو قسمتی از لعن هستی [که رسول خدا فرموده است].

سیوطی نیز چنین روایت کرده است.

اخرج ابن ابی حاتم عن ابن عمر ان النبی صلی الله علیه (وآله) وسلم قال: رأیت ولد الحکم بن ابی العاص علی المنابر کانهم القردة و انزل الله فی ذلک وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ یعنی الحکم و ولده.

(وقال ایضا) و اخرج ابن مردویه عن عائشة انها قالت لمروان بن الحکم:

سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول لابیک وجدک انکم الشجرة الملعونه.

ص:240


1- (1) . تفسیر کبیر فخر رازی، ذیل آیه. درباره رؤیای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ر. ک: مستدرک الصحیحین، ج 4، ص 480. از قول ابوهریره می گوید: این حدیث به شرط شیخین صحیح است. کنز العمال، ج 6، صص 40 و 90؛ درالمنثور ذیل آیه می گوید: چون پیامبر خواب را دید، آیه نازل شد و شجرة الملعونه یعنی الحکم وُلده.

او در تفسیر ن وَ الْقَلَمِ نیز نقل می کند:

اخرج ابن مردویه عن ابی عثمان النهدی قال: قال مروان بن الحکم: لما بایع الناس لیزید سنة ابی بکر و عمر فقال عبدالرحمن بن ابی بکر: انهما لیست بسنة ابی بکر و عمر و لکنها سنة هرقل، فقال مروان: هذا الذی انزلت فیه وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ قال: فسمعت ذلک عایشه فقال: انها لم تنزل فی عبدالرحمن ولکن نزلت فی ابیک وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاّفٍ مَهِینٍ * هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیمٍ.1

چون مردم با یزید بیعت نمودند، عبدالرحمن بن ابی بکر گفت این سنت ابوبکر و معاویه نیست، بلکه سنت هرقل است. مروان گفت: این همان کسی است که درباره اش وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ 2 نازل شده است. گفت از عایشه شنیدم که درباره عبدالرحمن نازل نشده است، ولی آیه وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاّفٍ... درباره پدر تو نازل شده است.

(الزمخشری فی الکشاف) فی تفسیر قوله تعالی: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ کُفْراً فی سورة ابراهیم، قال: عن عمرهم الا فجران من قریش بنو المغیره وبنوامیه، فاما بنو المغیره فکفیتموهم یوم بدر، واما بنو امیه فمتعوا حتی حین (اقول) و ذکره السیوطی ایضاً فی الدر المنثور وقال: اخرجه البخاری فی تاریخه وابن جریر و ابن المنذر و ابن مردویه عن عمر بن الخطاب.(1)

مراد از کسانی که نعمت خدا را ضایع نمودند و کافر شدند بنی مغیره و بنی امیه هستند. بنی مغیره که روز بدر همگی نگون بخت شدند و بنی امیه هم تا قیامت فرصت داده شده اند تا آنجا به حسابشان رسیدگی شود.

ص:241


1- (3) . الکشاف ذیل ابراهیم، آیه 28 أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ و نیز کنز العمال، ج 1، ص 252 و ج 6، ص 91 (ویل لبنی امیه ثلاث مرات).
صیغه تولی و تبری و توسل در کلام ابن روزبهان

وی در کتاب خود وسیلة الخادم می گوید:

اللهم وال من والاهم و عاد من عاداهم و انصر من نصرهم و اخذل من خذلهم و العن من ظلمهم و عجل فرجهم واهلک عدوهم من الانس و الجن برحمتک یا ارحم الراحمین؛ بار خدایا! دوست بدار کسی را که آنها را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که آنها را دشمن بدارد و یاری کن کسی را که به آنها یاری نماید و کسی را که ترک یاریشان کند از یاری خویش محروم ساز و لعنت کن برکسی که بر ایشان ظلم کند و در فرج ایشان با ظهور مهدی موعود تعجیل فرما و دشمنان آنان را از انس و جن هلاک فرما به رحمت خود ای رحم کننده ترین رحم کنندگان!».

این صیغه تولی و تبراست و هر کس که این صیغه را گفت تولی و تبرای او به اتفاق فریقین سنی و شیعه تمام شد، زیرا که اقرار به وجوب موالات و معادات کرده است بنابر آن که اقرار در صیغه دعا اتم اقرارات در عرف است. و اما لعن برکسی که بر اهل بیت پیغمبر ظلم کند به اتفاق اهل هر دو مذهب جایز است و حقیقت این مسئله اینکه، معنی لعن، راندن از رحمت الهی است و غیر کافر که در کفر باشد، کسی دیگر از رحمت الهی رانده نیست بنابر آنکه خدای تعالی غیر از شرک همه گناهان را می آمرزد چنانچه می فرماید: إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ .

اکنون سخن در این است که موجبات و خصال کفر چه چیز است. و ما بیان کردیم که دشمنی با پیغمبر و آل او از خصال کفر است، زیرا که موالات ایشان جزء ایمان است، پس معادات ایشان کفر باشد و اقصی مراتب معادات آن است که کسی را بکشند یا جنگ کنند و وی را از حقش منع نمایند، پس بر این تقدیر «ابن ملجم و یزید و معاویه» علیهم اللعنه و العذاب و غیر ایشان از مردمانی که متواتر شده در میان امت که ایشان ائمه کبار را کشته اند و زهر داده، از حق ایشان منع کرده، بی شک بر ایشان لعن توان کرد، زیرا که این خصال کفرست که از ایشان صادر شده و توبه و بازگشت ایشان به ایمان محقق نشده، پس کفر محقق است و ایمان محقق نیست، پس به اتفاق، ایشان را لعن توان کرد، لعنة الله علیهم و علی محبیهم اجمعین.

ص:242

و اما کسانی دیگر که دشمنی آنها محقق نشده، به مجرد روایات مختلف که معارض هم دارد، به خصوص لعنت نباید کرد، بلکه همچنین باید گفت که لعنت بر هر کسی که بر آل محمد ظلم کرده و با ایشان دشمنی نموده است؛ چنانچه حق تعالی می فرماید:

أَنْ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظّالِمِینَ این حقیقت این مسئله است، اگر اهل مذهبین انصاف دهند.

ابن روز بهان درباره توسل به امامان نیز گفته است:

اللهم نتوسل الیک و نتشفع بک بهولاء الاجلة الکرام المعصومین فی نصرة عساکر الاسلام و حفظ معالم الدین و فی قضاء حاجتنا و حصول مقاصدنا فی المنزلین و فی مغفرة ذنوبنا و محو سیئاتنا و قبول حسناتنا و دوام عافیتنا و دفع البلیات عنّا و تفریج همؤمنا و وسع ارزاقنا و تیسر مهماتنا و فی السلامة فی الحضر و الصحة و الغنیمة فی السفر و فی المودت بالایمان و البعث فی زمرة اصحاب الاحسان و فی ان تجعل کل هذه لنا و لآبائنا و امهاتنا و اولادنا و ازواجنا و موالینا و استادینا و معلمینا و لارباب حقوقنا و لسائر المؤمنین و المؤمنات؛

بار خدایا! به سوی تو توسل می جوییم و به حضرت تو شفیع می گردانیم در فراخی روزی هایمان و آسان گردانیدن مهماتمان و ما را سلامتی و تندرستی در سفر و حضر روزی گردان و ما را با ایمان بمیران و روز قیامت در جمله اصحاب احسان برانگیزان. بار خدایا! به سوی تو توسل می جوییم و این چهارده معصوم را شفیع نزد تو می گردانیم در آنکه همه این چیزها که ما طلب کردیم، از برای ما و پدران و مادران ما فرزندان و زنان و خادمان ما و استادان و معلمان ما و شاگردان ما و کسانی که بر ما حق دارند و سایر مؤمنان و مؤمنات، نصیب بگردانی (1)والحمدلله اولا و آخراً.

ص:243


1- (1) . وسیلة الخادم الی المخدوم، صص 299-306. این کتاب ارزشمند به کوشش آقای رسول جعفریان چاپ شده است.

ص:244

بخش چهارم: ولایت، امامت و مهدویت

اشاره

ص:245

ص:246

جایگاه ولایت نزد تشیع

یکی از مسائل مهمی که شیعیان را از سایر فرقه ها جدا می کند و آنها را به عنوان یک فرقه کلامی مطرح می نماید، توجه خاص ایشان به امامت و وصایت است. به باور شیعه، امامت یکی از اصول اساسی مذهب است و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حضرت علی علیه السلام را به عنوان خلیفه بلافصل خود بارها به مردم معرفی کرده اند، اما قدرت طلبان به بهانه های گوناگون حق آن حضرت را گرفتند.

در این بخش سعی داریم ابتدا به مسائلی چون شرایط امام از دیدگاه اهل سنت، ضرورت وجود امام، جایگاه امام و ولایت اشاره کنیم و سپس به بررسی آیاتی از قرآن در این زمینه بپردازیم؛ چه آنکه عده ای از اهل سنت دیدگاه هایی را مطرح نموده اند که به شیعه بسیار نزدیک است.

نقش ولایت در اسلام، نقشی محوری است، چرا که اساس دین باوری را استحکام می بخشد، به بیان دیگر، سایر پایه های دین (نماز، زکات، روزه و حج) شاخه های علمی به شمار می روند، و ظاهر امر را می رساند، ولی مسئله ولایت، باوری است درونی که انگیزه عمل و حس رفتار را تشکیل می دهد بنابراین اگر این پایه سست باشد، عمل، کالبدی بی روح و پوسته ای بدون مغز خواهد بود.

انسان آزاداندیش در گفتار و رفتار خود دارای انگیزه والایی است، وگرنه همچون فردی اجیر، اسیر شکم و تأمین خواسته های پایین زندگی خواهد بود، پس این پندار والاست که گفتار و رفتار انسان را ارزشمند می سازد. در واقع این باور است که به رفتار و کردار آدمی جهت می دهد، بنابراین انسان بی هدف هر آینه فاقد عمل است.

دین، باورها را جهت دار می کند و بدین سبب اعمال و کردارها را هدفمند می سازد. از سویی اساس «حکمت» در همین جاست که آدمی را هدفمند می کند و درون و برونش یکسان می سازد و او را در حرکت به سوی کمال مطلق رهبری می نماید، لذا خداوند متعال

ص:247

می فرماید: وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً ؛ (1) هر که حکمت اندیش شد، هر آینه به بهترین ها دست یافته است.

در واقع ولایت، علقه ای درونی است و هرگاه در دل انسان گام می نهد آدمی را به سوی دوست می کشاند، این جاست که هرگاه نماز می خواند، یا روزه می گیرد، زکات می دهد یا به حج می رود... حرکتی است که از درون او برمی خیزد و بر دست و جوارح او آشکار می شود. لذا کسانی که فاقد این وابستگی درونی باشند اعمالشان همگی بر باد رفته فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً2 زیرا هر چه سبک وزن و تهی باشد دستخوش وزش باد می گردد.

ولایت در حدیث اهل سنت
اشاره

در اینجا قصد داریم برخی از نظرات اندیشمندان اهل سنت را به خصوص آنچه در ذیل آیات قرآن بیان شده است متذکر شویم. همچنین در سایه ولایت بحث امامت را پیش خواهیم کشید تا مشخص شود این دو از هم جدا نیستند و کم نیستند اهل سنتی که این موضوع را بیان نموده و در آثار خود بر آن صحه گذاشته اند.

قبل از این گفتیم که ولایت با محبت آغاز می شود و در اطاعت تبلور می یابد و این چنین است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی 3

«انتظار هیچ گونه اجر و مزدی از شما ندارم، جز دوستی با اهل بیت که این مودت با قربی در راستای منافع خود شماست».

از طرفی قرآن از حضرت رسول صلی الله علیه و آله می خواهد تا به مردم بگوید:

قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ 4

ص:248


1- (1) . سوره بقره، آیه 269.

زیرا مودت، نوعی پیوستگی را می رساند، زیرا برای همیشه مراوده و مصاحبت را به همراه دارد و این خود موجب انتقاع و بهره بری از ذوات مقدس «عترت» است و همین است معنای «لن یفترقا» در حدیث «ثقلین». از طرفی در راستای هدایت پیشگی، قرآن و عترت با هم می پیوندند و هرگاه امت، پیوند خود را با این دو مستحکم کرده باشد، برای همیشه رستگار است و این همان «عروة الوثقی» و ریسمان محکم الهی است.

ابن حجر هیتمی از کتاب مسند الفردوس دیلمی به روایت ابی سعید الخدری، در آیه کریمه وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ 1 از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند که فرمود: «انهم مسئولون عن ولایة علی علیه السلام».

یعنی در روز رستاخیز همگان باز می ایستند تا درباره مسئولیت آنان ولایت مولانا امیرالمؤمنین علی علیه السلام پرسش شود تا معلوم شود آیا در این باره به درستی از عهده آن برآمده اند یا نه؟!

ابن حجر می گوید: و شاید همین معنا مقصود واحدی مفسر نیشابوری، باشد آنجا که گفته:

«روی فی قوله تعالی: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ ای عن ولایة علی و اهل بیت علیهم السلام لان الله امر نبیه ان یعرف الخلق انه لا یسألهم علی تبلیغ الرسالة اجرا الا المودة فی القربی والمعنی انهم یسألون هل والوهم حق الولاة اوصاهم النبی صلی الله علیه وآله وسلم اضاعوها و اهملوها، فتکون علیهم المطالبة و التبعة»؛(1)

واحدی در تفسیر آیه گفته: آنان را بازدارید، زیرا باید پاسخگوی ولایت علی و اهل بیت علیهم السلام باشند، ولایتی که اجر رسالت بوده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور یافته تا اهل بیت خود را به مردم معرفی کند تا پیوند محبت آنان با اهل بیت استوار گردد، و با عنوان اجر رسالت مطرح کرده، تا هرکه این پیوند را مستحکم کرده حق ولایت و اجر رسالت را ادا کرده و هر که سستی، کند هر آینه در انجام واجب خود کوتاهی کرده است.

بر این اساس بود که رسول الله مکرر می فرمودند:

«اخلفونی فی اهل بیتی» (2) با اهل بیت من چون من باشید و حرمت آنها حرمت من

ص:249


1- (2) . الصواعق المحرقه ص 149؛ تذکرة الخواص، ص 21؛ ینابیع الموده، ص 12. همچنین ر. ک: بخش فضایل.
2- (3) . مجمع الزوائد، ج 9، ص 163؛ الصواعق، ص 150؛ ینابیع، ص 141.

است، هرکس حرمت آنها را نگه دارد خدا دین و دنیای او را نگه دارد.(1) در صحیح بخاری نیز آمده است که ای مردم، حقّ محمد و اهل بیتش را نگاه دارید و آنان را آزار و اذیت نکنید.(2)

آری، بقای دین به حفظ حرمت این خاندان است و فردای قیامت از ولایت آنها سؤال خواهد شد.

ابن سعد در طبقات خود چنین آورده است:

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: اهل بیت مرا به نیکی یاد کنید، زیرا من فردای قیامت درباره آنها با شما نزاع می کنم، هر کس من طرفش باشم، بر او غالب خواهم شد، پس او داخل دوزخ می شود، هر کس درباره اهل بیت من، حق مرا نگه دارد وی را نزد خدا عهدی است. ابن سعد کلام حضرت را این گونه تحلیل می کند:

اولاً: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: من و اهل بیتم درختی هستیم در بهشت که شاخه های آن در دنیاست هر کس که می خواهد به سوی خدا راه گیرد فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً به آنها متوسل شود؛ یعنی وسیله تکریم و تعظیم عترت را که شاخه ها و ثمره آن حضرت در دنیا هستند نگه دارید.

ثانیاً: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در نسل های بعدی امت من روگردانی از اهل بیت باعث تحریف و خرابی دین می شود، بدانید که ائمه شما نمایندگان شما به سوی خدای عزوجل هستند، پس بنگرید تا چه کسانی را نماینده خود قرار داده اید.(3)

پس به حق، آن کسی هدایت یافته است که به ولایت علی علیه السلام و اولاد او چنگ زند، زیرا خداوند متعال فرمود:

وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی .

امام باقر علیه السلام و دیگران نقل نموده اند که معنی آیه عبارت است از: «اهتدی الی ولایة اهل بیت علیهم السلام؛(4) هدایت شوند به سوی ولایت اهل بیت علیهم السلام».

ص:250


1- (1) . الصواعق، همان؛ تذکرة الخواص، ص 21.
2- (2) . صحیح بخاری، ج 6، ص 138؛ الصواعق، همان؛ نور الابصار، ص 230.
3- (3) . الطبقات الکبری، ج 4، صص 183-186؛ الصواعق، همان؛ نور الابصار، ص 105؛ ینابیع، ص 191.
4- (4) . مقتل الحسین، خوارزمی، ص 51؛ فردوس الاخبار، ج 2، ص 133؛ کنز العمال، ج 13، ص 94؛ ینابیع، ص 194.

آنان که چون ستارگان، مردم را از گمراهی ها نجات می دهند؛ آنان که امان امت در گرداب های حیرت و سرگردانی اند. آنان که سفینه نجات و عدل قرآن هستند و تا قیام قیامت، پا برجا و استوار و ماندگارند.

چنین جایگاه هایی است که حتی آلوسی پس از نقل آیه بیست و چهارم صافات و ذکر روایت سؤال از ولایت علی علیه السلام گرچه به زمین و آسمان می زند تا آیه را عام بگیرید، ولی باز به ولایت علی علیه السلام اعتراف کرده، می گوید:

واولی هذه الاقوال ان السئوال عن العقاید و الاعمال و رأس ذلک لا اله الا الله و من اجله ولایة علی کرم الله تعالی وجه؛(1) بهترین این اقوال آن است که سؤال از عقاید و اعمال باشد و رأس آنها لا اله الاالله است و ولایت علی علیه السلام از این قبیل و بدین خاطر است.

او گر چه در ادامه سعی می کند با پیروی از سیاست تشریک در فضایل بقیه را هم در این سؤال داخل نماید، اما او خود می داند که جایگاه هر شخص کجاست و در جای جای روح المعانی بدان اعتراف می کند.(2) به عنوان نمونه وقتی معنی آیه فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی... را بیان می کند، می گوید:

یحتمل ان تکون «من» اتصالیه کما فی قوله صلی الله علیه وآله وسلم لعلی کرم الله وجهه، «انت منی بمنزلة هارون من موسی» ای فانه متصل بی لا ینفک عنّی فی امر الدین؛(3)

شاید «من» در اینجا اتصالیه باشد؛ یعنی اینکه ای علی همیشه در امر دین متصل به من هستی و از من من جدا نمی شوی، مگر غیر این است که ولایت علی ولایت نبی است.

حسکانی در شواهد التنزیل روایات بسیاری نقل می کند که مراد از سؤال در آیه 24 صافات، بازخواست از ولایت و امامت علی علیه السلام است؛ از جمله:

ص:251


1- (1) . روح المعانی، ج 23، ص 80.
2- (2) . ر. ک: فضایل (فصل پنجم).
3- (3) . همان، ج 13، ص 235.

1. ابوالنضر العیاشی فی تفسیره [عن] علی بن محمد؛ قال: حدثنی محمد بن احمد بن یحیی، عن الهیثم بن ابی مسروق، عن جندل بن والق التغلبی؛ عن مندل العنزی یرفعه الی النبی صلی الله علیه وآله وسلم فی قوله: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ قال: عن ولایة علی.

2. عبیدالله بن محمد العائشی [عن] (قال) حدثنا مسلم بن ابراهیم الفراهندی، و قیس بن حفص الدارمی، قالا: [حدثنا] عیسی بن میمون، عن ابی هارون العبدی: عن ابی سعید الخدری فی قوله: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ قال [عن] امامة علی بن ابی طالب.

3. حدثنا الحاکم الوالد ابو محمد رحمه الله؛ قال: اخبرنا عمربن احمد بن عثمان ببغداد، [حدثنا] الحسین بن محد بن عفیر [حدثنا] احمد بن الفرات [حدثنا] عبدالحمید الحمانی، عن قیس عن ابی هارون: عن ابی سعید الخدری عن النبی صلی الله علیه وآله وسلم فی قوله تعالی: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ قال: عن ولایة علی بن ابی طالب.

4. حدثنی ابوالحسن الفارسی [حدثنی] ابو الفوارس الفضل بن محمد الکاتب [حدثنا] محمد بن بحر الرهنی بکرمان [حدثنا] ابو کعب الانصاری [حدثنا] عبدالله بن عبدالرحمان [حدثنا] اسماعیل ابن موسی [حدثنا] محمد بن فضیل [حدثنا] عطاء بن السائب: عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس قال: رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: اذا کان یوم القیامة اوقف انا و علیّ علی الصراط، فما یمرّ بنا أحد إلا سألناه عن ولایة علی، فمن کانت معه و الا ألقیناه فی النار، و ذلک قوله: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ .

5. اخبرنا الحاکم ابو عبدالله جمله، و ابو الحسین السبیعی عن اصل کتابه، والحسین بن الحاکم. و اخبرنا ابو بکر محمد البغدادی قال: حدثنی سعید بن ابی سعید [حدثنی] علی بن عبدالرحمان بن مانی [کذا] الکوفی [حدثنا] الحسین بن الحکم الحبری [حدثنا] حسین بن نصر بن مزاحم [حدثنا] القاسم بن عبدالغفار ابن القاسم العجلی، عن ابی الاحوص، عن مغیره: عن الشعبی عن ابن عباس فی قوله تعالی: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ قال: عن ولایة علی بن ابی طالب.

رواه الحافظ [عن] جماعه عن حسین بن الحکم سواء، لفظ الحاکم ما سویت.

ص:252

6. اخبرنا ابوالحسین الاهوازی [اخبرنا] ابوبکر البیضاوی [اخبرنا] اسماعیل بن اسحاق [اخبرنا] محمد بن ابی مره عن عبدالله بن الزبیر، عن سلیمان بن داود بن حسن بن حسن، عن ابیه: عن ابی جعفر فی قوله: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ قال: عن ولایة علی و مثله عن ابی اسحاق السبیعی و عن جابر الجعفی فی الشواذ.(1)

خلاصه روایات چنین است:

روایت اول: مندل الغنزی از رسول خدا صلی الله علیه و آله مرفوعاً نقل کرده مراد آیه سؤال از ولایت علی علیه السلام است.

روایت دوم: ابی سعید الخدری: مراد آیه سؤال از امامت علی بن ابی طالب علیه السلام است.

روایت سوم: ابی سعید الخدری به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله: مراد آیه سؤال از ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است.

روایت چهارم: ابن عباس: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من و علی در روز قیامت بر صراط ایستاده ایم، هیچ کس بر ما گذر نمی کند، مگر اینکه درباره ولایت علی علیه السلام از او می پرسیم، اگر با او باشد به بهشت می رود وگر نه، به جهنم. این است معنی آیه وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ .

روایت پنجم: ابن عباس: سؤال از ولایت علی علیه السلام است.

روایت ششم: امام باقر علیه السلام: از ولایت علی علیه السلام پرسیده می شوند.

بنابراین نقطه مشترک تمام آنها سؤال از ولایت و امامت علی علیه السلام است.

ابن حجر عسقلانی در تأیید این سخن، هنگام شرح حال «ابی معاویه علی بن حاتم» به سند او از مجاهد نقل می کند: «قال وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ عن ولایة علی؛(2) شما در قبال ولایت علی علیه السلام مسئول اید».

این حدیث را ابونعیم اصفهانی تحت عنوان «ما نزل من القرآن فی علی» (ذیل آیه 24 سوره صافات)؛ قندوزی در ینابیع الموده (باب 37، ص 112)؛ محمودی در نور المشتعل

ص:253


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 2، صص 106-108؛ و نیز ر. ک تفسیر حبری، ورق 27 ب نسخه خطی.
2- (2) . لسان المیزان، ج 4، ص 211.

(ص 196)؛ کفایة الطالب (باب 62، ص 247) به نقل از ابن جریر طبری؛ بشارة المصطفی (ص 243)؛ سید شرف الدین استرآبادی، تأویل الآیات (ج 2، ص 493)؛ حموینی در فرائد السمطین (ج 1، ص 79، رقم 47، باب 14)؛ ابن شیرویه دیلمی، فردوس الاخبار، قافیه واو؛ شهاب الدین شافعی در توضیح الدلائل (ص 165) و دیگران نقل نموده اند.

پس بر همگان محرز است که از ولایت علی علیه السلام سؤال خواهد شد و کسی از صراط نمی تواند عبور کند، مگر با جوازی از علی بن ابی طالب علیه السلام. پس باید گفت اول و آخر علی علیه السلام است و خوشا به حال کسی که ولایت علی علیه السلام را بر دل و زبان و جان دارد و بدا به حال کسی که این چنین نیست، زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اذا کان یوم القیامة قال الله تبارک و تعالی لی و لعلی: القیا فی النار من ابغضکما و ادخلا فی الجنة من احبکما فذلک قوله ألقیا فی جهنم کل کفار عنید؛(1) هرگاه روز قیامت شود، خداوند تبارک و تعالی به من و علی می گوید: هرکس شما را ناراحت نموده در جهنم افکنید و هرکس شما را دوست داشته به بهشت داخل کنید، و این است معنی سخن خدا: «در جهنم افکنید هر کافر لجوج را».

حسکانی در جای جای شواهد التنزیل ذیل آیات مختلف مواردی را بیان می کند که گفته او را درباره ولایت علی علیه السلام تأیید می کند؛ از جمله:

1. وَ أَنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً ؛

(2)

«کسانی که به آخرت ایمان ندارند، از صراط به زمین می افتند [عبور نمی کنند]».

ص:254


1- (1) . سوره ق، آیه 25؛ مناقب ابن مغازلی، ص 427؛ حافظ محمد بن موسی الشیرازی در تفسیر خود ذیل آیه نخست نبأ چنین می آورد: «ان ولایة علی یتسالون عنها فی قبورهم فلا یبقی فی شرق و الغرب و لابر ولابحر الا ومنکر و نکیر یسأل منه عن ولایة امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعد الموت؛ در قبر از ولایت علی سؤال می شود، هیچ کس در غرب و شرق، خشکی و دریا نیست، مگر اینکه نکیر و منکر از ولایت علی علیه السلام در قبر از او سؤال خواهد نمود».
2- (2) . سوره إسراء، آیه 10.

الف) عن الاصبغ بن نباته عن علی علیه السلام فی قول الله تعالی وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ قال: عن ولایتنا.

ب) فرات بن ابراهیم قال: حدثنی عبید بن کثیر [عن] احمد بن صالح صبیح «خ»] عن [الحسین بن علوان، عن سعد: عن اصبغ، عن علی فی قوله تعالی: وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ قال: عن ولایته.(1)

هر دو روایت می رساند که عاقبت نگون بختی و جهنم برای کسانی است که از ولایت اهل بیت علیهم السلام روگردان هستند.

2. وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً2

الف) عن ابان بن تغلب قال: سألت جعفر بن محمد، عن قول الله تعالی: وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً قال: نحن هم اهل البیت.

از امام باقر علیه السلام درباره آیه پرسیدم فرمود: مراد از امام، ما اهل بیت هستیم.

ب) عن ابی سعید فی قوله تعالی: هَبْ لَنا الآیه قال: النبی صلی الله علیه و آله وسلم قلت: یا جبرئیل من ازواجنا؟ قال: خدیجة. قال: و [من] ذریاتنا؟ قال: فاطمة: و «قرة اعین»؟ قال: الحسن و الحسین. قال: وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً ؟ قال: علی علیه السلام.(2)

در این حدیث مراد از «ازواج» حضرت خدیجه علیها السلام، و «ذریاتنا» حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و «قرة اعین» امام حسن و امام حسین و «امام متقین»، حضرت علی علیهم السلام معرفی شده اند.

3. وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی

(3)

«من کسی را می بخشم که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد آنگاه هدایت شود».

ص:255


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 402، (شماره 105).
2- (3) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 416، شماره 113.
3- (4) . سوره طه، آیه 82.

الف) اخبرنا ابوبکر الحارثی قال: اخبرنا ابوالشیخ الاصبهانی [اخبر نا] محمد بن یحیی [اخبر نا] اسحاق بن الفیض [اخبرنا] سلمه ابن افضل [اخبرنا] شملال بن اسحاق:

عن جابر الجعفی عن ابی جعفر فی قوله تعالی: ثُمَّ اهْتَدی قال: الی ولایتنا اهل البیت؛ سپس هدایت شود به سوی ولایت ما اهل بیت.

ب) با سند دیگری از جابر «عن ابی جعفر من قوله تعالی... الی ولایتنا اهل البیت».

ج) از ثابت النبانی، همان حدیث نقل شده است.

د) از عبدالله بن جعفر بن محمد بن الفیض از پدرش از امام باقر علیه السلام:

عن ابی جعفر محمد بن علی الباقر، عن ابیه عن جده قال: خرج رسول الله صلی الله علیه وآله ذات یوم فقال: ان الله تعالی یقول: وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی ثم قال لعلی بن ابی طالب: الی ولایتک؛

امام باقر علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روزی خارج شدند و فرمودند: خداوند فرموده است من کسی را می بخشم که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، آنگاه هدایت شود، سپس به علی علیه السلام فرمود: به ولایت تو (هدایت شود).

ه) عن ابی ذر فی قول الله تعالی: وَ إِنِّی لَغَفّارٌ الآیه، قال: [لمن] آمن بما جاء به محمد و ادّی الفرائض ثُمَّ اهْتَدی قال: اهتدی الی حبّ آل محمد؛ ابوذر می گوید:

به آنچه محمد صلی الله علیه و آله آورده ایمان آورده، فرایض را انجام دهد آنگاه به سوی محبت اهل البیت (آل محمد) روی می آورد و هدایت شود.

4. هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً

(1)

«در آنجا ثابت شد که ولایت از آن خداوند بر حق است. اوست که بهترین ثواب و بهترین فرجام را دارد.»

حدثنا الحاکم ابوعبدالله الحافظ [حدثنا] ابومحمد الحسین [حدثنا] محمد بن یحیی العقیقی [حدثنا] علی بن احمد بن علی العلوی [عن] ابی الحسن بن سلیمان، عن محمد بن ایوب المزنی، عن ابی حمزة الثمالی: عن ابی جعفر محمد بن علی فی قول

ص:256


1- (1) . سوره کهف، آیه 44.

الله تعالی: هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلّهِ الْحَقِّ قال: تلک ولایة امیرالمؤمنین التی لم یبعث نبی قط إلا بها.(1)

امام باقر فرمود: مراد از این ولایت، ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که هیچ پیامبری برانگیخته نشد، مگر با اقرار بر آن.

قندروزی در ینابیع الموده به سند خود نقل می کند:

موفق بن احمد و حموینی از ابو نعیم حافظ به سندهای خود از ابن مسعود رضی الله عنه بازگو کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: همزمان با عروج من به آسمان با جبرئیل که به آسمان چهارم منتهی شد. خانه ای از یاقوت سرخ دیدم. جبرئیل گفت: این بیت المعمور است اینجا بایست و نماز بخوان. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: همه پیغمبران به امر خدا پشت سر من صف کشیدند و با من نماز گزاردند و از طرف خدای سبحان مأموری آمد و عرض کرد: یا رسول الله خدایت سلام می رساند و می فرماید از انبیا و فرستادگان پیش از خودت بپرس برای چه فرستاده شدید. گفتم: ای معاشر انبیاء برای چه امری خدای من شما را قبل از من فرستاد گفتند: برای نبوت و پیغمبری تو و ولایت علی بن ابیطالب و آن مفاد قوله تعالی است آیه: وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا2 ؛ «ای رسول ما از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بازپرس».(2)

5. وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا

«برای آنها زبان درستی و الا [علی] قرار دادیم».

حدثنا علی ابن موسی الرضا قال: اخبرنی ابی قال: اخبرنا ابی جعفر بن محمد قال: اخبرنا ابی محمد بن علی قال: اخبرنا ابی علی بن الحسین قال: اخبرنی ابی الحسین بن علی قال: اخبرنی ابی علی بن ابی طالب قال:

ص:257


1- (1) . شواهد التزیل، ج 1، ص 356.
2- (3) . ینابیع الموده، باب 15، ج 1، ص 188.

قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: لیلة عرج بی الی السماء حملنی جبرئیل علی جناحه الایمن. فقیل لی: من استخلفته علی أهل الارض؟ فقلت: خیر اهلها لها اهلاً علی بن ابی طالب اخی وحبیبی و صهری یعنی ابی عمی. فقیل لی: یا محمد أتحبه؟ فقلت: نعم یا رب العالمین. فقال لی: أحبه و مر أمتک بحبّه، فانی أنا العلی الاعلی اشتقت له من اسمائی اسماً فسمیته علیاً، فهبط جبرئیل فقال: ان الله یقرأ علیک السلام و یقول لک: أقرا. قلت: و ما اقرا؟ قال: وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا.1

امام رضا علیه السلام از آبای گرامی خود علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند: جبرئیل من را بر بال راست خود حمل می کرد و پرسید چه کسی را جانشین خود در زمین قرار می دهی، گفتم: بهترین اهلم، علی بن ابی طالب، برادر، دوست و امام، یعنی پسر عمم. گفته شد: ای محمد آیا دوستش داری؟ گفتم: بله ای خداوند جهانیان. پس به من گفت: امت را بر دوستی او امر کن، پس من که علی اعلی هستم، از اسامی خودم نام علی را مشتق نمودم. پس جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند بر تو سلام فرستاد و گفته است بخوان. گفتم چه، گفت: وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا .

6. وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبی أَکْثَرُ النّاسِ إِلاّ کُفُوراً2

«در این قرآن هر مثلی را بیان کردیم، پس اکثر مردم نپذیرفتد و کافر شدند».

الف) قرأت [ظ] فی التفسیر العتیق [عن] العباس بن الفضل، عن محمد بن فضیل، عن ابی حمزه الثمالی: عن ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین فی قوله تعالی: فَأَبی أَکْثَرُ النّاسِ إِلاّ کُفُوراً قال: بولایة علی یوم أقامة رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم.

ب) فرات بن ابراهیم قال: حدثنی جعفر بن محمد الفزاری [حدثنا] احمد بن الحسین، عن محمد بن حاتم، عن ابی حمزه الثمالی قال: سألت ابا جعفر عن قول الله:

ص:258

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا قال: یعنی و لقد ذکرنا علیا فی کلّ القرآن و هو الذکر، وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلاّ نُفُوراً .

ج) عن جابر قال: قال ابوجعفر: قال الله: و لقد صرفنا فی هذا القرآن للناس عنی لقد ذکرنا علیاً فی کل آیة، فأبوا ولایة علی وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلاّ نُفُوراً .

این سه روایت از امام باقر علیه السلام نقل شده بود مبنی بر اینکه در این قرآن به علی علیه السلام و ولایت او تصریح نمودیم، اما از ولایت علی رو گرداندند و کافر شدند، و در حدیث دیگری نیز آمده «بر نفرتشان افزوده شد».

7. قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی

«بگو این راه من است با آگاهی خودم و پیروانم را به سوی خداوند می خوانم».

در احادیث بسیاری مراد از «من اتبعنی» علی علیه السلام ذکر شده است.

الف) عن ابی جعفر قال: لا نالتنی شفاعة جدی ان لم یکن هذه الآیة نزلت فی علیّ خاصه قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ وسبحان الله و ما انا من المشرکین لفظاً واحداً؛(1)

امام باقر علیه السلام فرمودند: شفاعت جدم شاملم نشود، اگر این آیه فقط درباره علی علیه السلام نباشد.

ب) از نجم و عمرو بن حمید در دو حدیث جداگانه نقل شده است که از امام باقر علیه السلام پرسیدیم فرمود: «من اتبعنی» علی علیه السلام است.

ج) روایت زید بن علی: مراد از «من اتبعنی» اهل البیت رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند که پی در پی می آیند.

د) ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام:

عن جعفر بن محمد فی هذه الآیه: أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ قال: هی والله ولایتنا اهل البیت لا ینکره أحد إلا ضال، و لا ینتقص علیاً الّا ضال؛(2)

ص:259


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 285، شماره 66.
2- (2) . همان، صص 286-287.

از امام صادق علیه السلام نقل شده که ایشان فرمودند: مراد از أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ به خدا قسم ولایت ما اهل البیت است و هیچ کس جز گمراه آن را انکار نمی کند و هیچ کس مقام علی علیه السلام را کم نمی شمارد، مگر آنکه گمراه است.

8. وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ 1

«امتی که به حق و به عدل هدایت می کنند».

از ابن عباس نقل شده که مراد از امت در اینجا علی بن ابی طالب علیه السلام است. از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده که «هذه الایة آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم؛ این آیه در مورد آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم است».(1)

9. آیه اعتصام: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً3

الف ) عن علی بن موسی الرضا، عن آبائه عن علی علیهم السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: من احب ان یرکب سفینة النجاة و یستمسک بالعروة الوثقی و یعتصم بحبل الله المتین فلیوال علیاً ولیاتّم بالهداة من ولده؛(2)

از امام علی بن موسی الرضا علیه السلام از پدرانش از علی علیه السلام نقل شده که رسول الله فرمودند: هر کس می خواهد کشتی نجات را سوار شود و به ریسمان محکم چنگ زند و به دستاویز محکم الهی متصل شود پس علی را به ولایت خود برگزیند و از فرزندانش هدایت یابد.

ب) ابان بن تغلب عن جعفر بن محمد قال [31 ب]: نحن حبل الله الذی قال الله: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً الآیة، فالمستمسک بولایة علی بن ابی طالب المستمسک بالبر [کذا] فمن تمسک به کان مؤمنا، و من ترکه کان خارجاً من الایمان؛

ص:260


1- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 204، شماره 43.
2- (4) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 130، شماره 22.

امام صادق علیه السلام فرمود: ما ریسمان الهی (حبل الله) هستیم که خداوند فرموده به ریسمان الهی چنگ زنید. پس تمسک به ولایت علی علیه السلام چنگ زدن به نیکی است و هر کس به او متمسک شود مؤمن است و هر کس آن را ترک کند از ایمان خارج است.

ج) امام صادق علیه السلام: «نحن حبل الله».

د) عن ابن عمر قال: قال رسول الله صلی علیه وآله وسلم قال لی جبرئیل: قال الله تعالی: ولایة علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی؛(1) ولایت علی علیه السلام دژ محکم من است، پس هر کس داخل آن شود از عذابم در امان است.

10. فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ 2

الف) از امام صادق علیه السلام: فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ قال: یعنی انصب علیاً للولایة؛ علی را به ولایت منصوب کن.

حاکم حسکانی این حدیث را به سه طریق از امام صادق نقل نموده است.(2)

11. اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ

الف) عن ابی جعفر الباقر، عن ابیه، عن جده قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم من سره [من ارد «خ»] ان یجوز علی الصراط کالریح العاصف و یلج الجنة بغیر حساب فلیتول ولیی و وصیی و صاحبی وخلیفتی علی اهلی علی بن ابی طالب، و من سره [من اراد «خ»] ان یلج النار فلیترک ولایته فوعزه ربی و جلاله انه لباب الله الذی لا یؤتی الا منه، و انه الصراط المستقیم و انه الذی یسأل الله عن ولایته یوم القیامة؛(3)

امام باقر علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده که ایشان فرمودند: هر کس می خواهد چون باد از روی صراط، بدون حساب عبور کند، پس ولایت ولی، وصی و جانشین من علی بن ابی طالب را بپذیرید و هر کس می خواهد در جهنم افکنده شود

ص:261


1- (1) . همان، صص 130-131.
2- (3) . شواهد التنزیل، ج 2، ص 349.
3- (4) . همان، ج 1، ص 59.

پس ولایت او را ترک کند. به خدا قسم او باب خداوندی است که فقط باید از آن عبور کرد، او صراط مستقیم است که از ولایت او روز قیامت سؤال خواهد شد.

ب) عبدالله بن سلیمان گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ 1 فرمود: «برهان محمد صلی الله علیه و آله و نور و صراط مستقیم علی علیه السلام است».(1)

ج) سلام بن المستنیر می گوید: از امام باقر علیه السلام درباره آیه قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ 3 سؤال نمودم «قال: صراط علی بن ابیطالب فقلت: صراط علی بن ابی طالب؟ فقال: صراط علی بن ابی طالب»(2) مراد از آن صراط، علی علیه السلام است. راوی دوباره می پرسد: صراط علی علیه السلام است؟ امام فرمود: بله، صراط علی علیه السلام.

بله، علی علیه السلام مولای هر مسلمانی است و بر این موضوع حتی خلفا هم اعتراف نموده اند.

علامه محب طبری و دیگران با ذکر سند نقل کرده اند:

دو نفر اعرابی متخاصم جهت حل اختلاف به عمر مراجعه کردند، پس عمر گفت: ای ابوالحسن بین این دو نفر داوری کن.

علی علیه السلام هم داوری کرد و یکی از آن دو را محکوم نمود. پس شخص محکوم از روی تخطئه داوری امام، روی به عمر کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین به وسیله این مرد بین ما قضاوت می شود؟! عمر هم از جا جست و یقه او را گرفت و گفت: «ویلک (ویحک) ما تدری من هذا، هذا مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن».(3)

ص:262


1- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 60.
2- (4) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 60.
3- (5) . همان ذیل أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ، ج 1، ص 266؛ فتوحات الاسلامیه، ج 2، ص 307؛ ریاض النضره، ج 2، ص 115؛ ذخائر العقبی، ص 68؛ صواعق المحرقه، ص 107؛ کشف الاسرار، ج 3، ص 150 با همین مضمون.

پس بر هر مؤمنی است که این ولایت را نگه دارد.

ولایت علی علیه السلام به حدی محرز است که حتی کسانی که بر خلافت ایشان راضی نشدند، به ولایت ایشان اعتراف کردند یا حداقل بر خلافت باطنی ایشان اذعان نموده اند.

آلوسی پس از یاد کرد خاتم بخشی حضرت چنین می گوید:

«عند معظم المحدثین نزلت فی علی کرم الله وجهه (آیه 55 مائده).»

سپس می گوید:

کثیر من الصوفیه قدس الله تعالی اسرارهم یشیر الی القول بخلافت علی کرم الله وجهه بعد الرسول علیه الصلاة و السلام بلافصل ایضاً الا ان تلک لخلافة عندهم هی الخلافة الباطنة التی هی خلافة الارشاد والتربیة و الامداد والتصرف الروحانی لا الخلافته الصوریة التی هی عبارة عن اقامة الحدود الظاهرة و تجهیز الجیوش و الذب عن بیضة الاسلام، محاربة اعدائه بالسیف و السنان، فان تلک عندهم علی الترتیب الذی وقع کما هو مذهب اهل السنة و الفرق عندهم بین الخلافتین کالفرق بین القشر و اللب، فالخلافة الباطنة لب الخلافة الظاهر و بها یذب عن حقیقة الاسلام و بالظاهر یذب عن صورته و هی مرتبة القطب فی کل عصر و قد تجمع مع الخلافة الظاهرة کما اجمعت فی علی کرم الله وجهه ایام امارته و کما تجتمع فی المهدی ایام ظهوره، و هی و النبوة رضیعاً ثدی و الی ذلک الاشاره بما یرونه عنه علیه الصلاة و السلام من قوله و «خلقت أنا و علی من نور واحد» و کانت هذه الخلافة فیه کرم الله تعالی وجهه الوجه الاتم؛(1)

بسیاری از صوفیه که خداوند نفوس پاک آنها را تعالی بخشد با این آیه (اکمال) به خلافت بلافصل علی علیه السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره می کنند با این تفاوت که مراد از این خلافت، خلافت باطنی است و آن خلافت ارشاد و تربیت و امداد و تصرف روحانی است، نه خلافت صوری که همان اقامه حدود و تجهیز سپاه و... است، زیرا این خلافت (ظاهری) در نزد آنها همان است که در نزد عموم اهل سنت است.

ص:263


1- (1) . روح المعانی، ج 6، ص 186.

فرق بین این دو خلافت چون فرق بین پوست و هسته است. خلافت باطنی اصل و هسته خلافت ظاهری است که به وسیله آن از حقیقت اسلام دفاع می شود و با خلافت ظاهری از صورت اسلام محافظت می گردد و آن مرتبه قطب است در هر زمان. و گاهی این خلافت با خلافت ظاهری جمع می شود همچون دوران خلافت ظاهری علی علیه السلام و نیز دوران خلافت مهدی (عج) و این خلافت باطنی و نبوت همچون برادران رضاعی اند و این حدیث پیامبر که من و علی از نور واحد هستیم بدین مضمون اشاره دارد، و این خلافت در علی علیه السلام به وجه اتم و کمال وجود داشت.

آلوسی در نهایت برای اینکه خود را تبرئه نماید روایات خلافت حضرت علی علیه السلام را به خلافت باطنی و روایت های خلافت دیگران (؟!) را برخلافت ظاهری حمل می کند.(1) گرچه بر هر اهل بصریتی پوشیده نیست که این حداقل از اذعان به ولایت علی علیه السلام و خلافت باطنی است، و جایی که کسی با این شرایط حاضر باشد، چطور می شود قبول کرد که خلافت را به دیگری تعویض نمود. مگر علی علیه السلام محور اسلام نیست؟!

مظهری می گوید:

ان علیاً کان قطب کمالات الولایة و سایر الاولیاء حتی الصحابة رضوان الله تعالی علیهم اتباع له فی مقام الولایة؛(2) علی علیه السلام محور کمالات ولایت است و دیگر اولیاء و حتی صحابه در مقام ولایت پیرو او هستند.

همو در بیان چرایی این موضوع که چرا رسول خدا صلی الله علیه و آله اجر رسالتش را مودت به اهل بیتش قرار داد، پس از سخن های فراوان می گوید:

«لان علیاً رضی الله عنه و الائمة من اولاده کانوا اقطاباً لکمالات الولایة و من اجل ذلک قال رسول الله انا مدینة العلم و علی بابها»؛(3) زیرا علی و ائمه از اولاد او علیهم السلام محورهای کمالات ولایت هستند و به همین خاطر رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: من شهر علمم و علی دروازه آن.

ص:264


1- (1) . همان، ص 187.
2- (2) . تفسیر مظهری، ج 4، ص 387 و ج 4، ص 383.
3- (3) . همان ذیل آیه مودت، شوری، آیه 23.

او در مقام دسته بندی، امام علی را شاکله اولیا می داند و کرامات او را شاهدی بر صحت نبوت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می داند و می گوید روایات «انا دارالحکمة و علی بابها» و «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد المدینة فلیأت بابها» مؤید این مسئله است و این مقام اختصاص به اولیا دارد نه فقها.

او در بیان خود، سایر صحابه را در مقام فقها می داند، گرچه که برای آنها هدایتگری قائل است، اما آنها را در مقام ولایت، پیرو علی علیه السلام می داند(1) که نه تنها هم عصران علی علیه السلام، بلکه گذشتگان هم با استعانت از روح آن حضرت به تعالی می رسند.

کان قطب ارشاد و کمالات الولایة علی علیه السلام ما بلغ احد من الامم السابقه درجة الاولیاء الا بتوسط روحه رضی الله عنه ثم کان بتلک المنصب الائمة الکرام بناءه الی الحسن العسکری؛(2) قطب کمالات و ارشاد مقام ولایت علی علیه السلام است و هیچ کس از امم گذشته به مقام اولیاء نرسید، مگر توسط روح آن حضرت و این منصب برای ائمه بزرگوار از فرزندان امام پابرجاست تا (امام) حسن عسکری علیه السلام.

مظهری در توضیح حدیث ثقلین چنین می گوید:

رواه مسلم و رواه الترمذی بلفظ: «انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی احدهما اعظم من الاخر کتاب الله حبل ممدود من اسماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی و لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما» و روی الترمذی عن جابر قال: رأیت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فی حجته یوم عرفه و هو علی ناقته القصواء یخطب فیقول: «یا ایها الناس انی ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلوا کتاب الله و عترتی اهل بیتی». قلت: اشار النبی صلی الله علیه وآله وسلم الی اهل البیت لانهم اقطاب الارشاد فی الولایات، اولهم علی علیه السلام ثم اوبناهء الی الحسن العسکری... لایصل احد من الاولین والاخرین الی درجة الولایة الا بتوسطهم کذا قال المجدد رضی الله عنه، ثم اولیاء امة النبی صلی الله

ص:265


1- (1) . همان، ج 4، ص 384.
2- (2) . همان، ج 2، ص 122. البته او در مسئله مهدویت قائل به عبدالقادر «الجبلی» است.

علیه وآله وسلم و علماؤها کلهم اتباع لاهل البیت داخلون فیهم بحکم الوراثة قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: «العلماء ورثة الانبیاء»؛

او در مشخص نمودن اهل بیت چنین می گوید:

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به اهل بیت اشاره نموده است، زیرا آنها قطب ها و محورهای ولایت هستند که اول آنها علی و سپس فرزندان او تا امام حسن عسکری هستند و هیچ کس از اولین و آخرین به درجه ولایت نمی رسد، مگر به واسطه آنها و اولیای امت پیامبر و علمای او تمامی پیرو اهل بیت هستند و به حکم وراثت، وارث آنان اند، زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «علماء وارثان انبیاء هستند».(1)

سخن کربلایی تبریزی درباره امام رضا علیه السلام

در اینجا به مناسبت، سخن حسین کربلایی تبریزی (از علمای قرن دهم اهل سنت) را درباره امام رضا علیه السلام می آوریم.

ذکر امام الانام، و مقتدی الهمام، البحر القمقام، الامام الثامن و الهمام الضامن صاحب الصبر و التسلیم و الرضا، الامام ابی الحسن علی بن موسی الرضا و علی آبائه الطاهرین صلوات الله الملک الاعلی.

شهید خاک خراسان امام طیب و طاهر

علی موسی بن جعفر محمد باقر

چون هیچ کلامی بی ذکر اسامی سامی حضرات ائمه معصومین علیهم السلام زیب و زینت نیافته و هیچ پیامی بی نام نامی ایشان اتمام و انجام نپذیرفت، و این کتاب مبنی بر ذکر زیارت قبور عزیزانی است که همگی فیض و کرامت از باطن شریف این حضرات گرفته اند و هرچه از عالم غیب بدیشان رسیده به یمن متابعت و مبابعت ایشان یافته اند. حضرت امام رضا علیه التحیه و الثناء امام هشتم از ائمه اثنی عشر است.

ص:266


1- (1) . او در جایی دیگر (همچون دیگران) بیان می کند که مراد از وراثت، وراثت علم است.

و فی جامع الاصول فی ذکر الرضا، انتهت الیه امامه الشیعه فی زمانه، و فضائله اکثر من ان تحصی.

وی را فضائل و کرامت بسیار است، نه تنها امام امامیه است، امام جن و انس است.

ابوالصلت عبدالسلام بن صالح هروی روایت کرد که: عالم تر از علی بن موسی الرضا علیهم السلام در عالم کسی نبود. مأمون جمیع علمای عهد خود را از جمله ادیان از گبر و یهود و ترسا و مسلمان و متکلمان و مناظران حاضر ساخت از آن حضرت سؤالات کردند جواب همه را آنچنان فرمود که همه اقرار کردند به فضل و علم و او و قصور علم خود. و «محمد بن اسحاق بن موسی بن جعفر علیه السلام» از پدرش روایت کرد که: موسی بن جعفر پسران خویش را جمع ساخت و فرمود: برادر شما علی رضا علیه السلام، عالم آل محمد است، از او بپرسید از هر چه شما را مشکل بود و هر چه گوید، شما آن را نگاه دارید که پدرم جعفر بن محمد بارها مرا گفته است که: عالم آل محمد در صلب توست و کاشکی او را دریافتمی که او همنام امیرالمؤمنین علی علیه السلام است....

در باب زیارت حضرت رضا علیه السلام اخبار و آثار واقع است و در فصل الخطاب مذکور است:

عن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم انه قال: «ستدفن بضعة منّی بأرض خراسان ما زارها مکروب الا نفس الله تعالی کربته و لا مذنب الا غفر الله تعالی ذنوبه» و عن الرضا علیه السلام انه قال: «من شدّ رحله الی زیارتی استیجب دعائه و غفرت ذنوبه و من زارنی فی تلک البقعة کان کمن زار رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و کتب الله تعالی له ثواب الف حجة مبرورة و الف عمرة مبرورة و کنت أنا و آبائی شفعاء یوم القیامة و هذه البقعة روضة من ریاض الجنة و مختلف الملائکه لایزال فوج ینزل من السماء و فوج یصعد الی ان ینفخ فی الصور.

وعن الرضا علیه السلام: «من زارنی عارفاً بحقی غفر الله تعالی ما تقدم من ذنبه و ما تأخر». و عنه علیه السلام: «من زارنی فی غربتی کان معی فی درجتی یوم القیامة مغفوراً له» و عن بن محمد بن الرضا النقی الهادی علیه السلام انه قال: «من زار الرضا فاصابه فی طریقه قطرة من السماء حرم الله تعالی جسده علی النار».

وعنه علیه السلام انه قال: «من کانت له الی الله عزوجل حاجة فلیزر قبر جدی الرضا علیه السلام و هو علی غسل و لیصل عند رأسه، رکعتین و لیسأل الله تعالی

ص:267

حاجته، فانه یستجاب له ما لم یسأل فی مآثم أو قطیعة رحم. و ان موضع قبره لبقعة من بقاع الجنة لا یزورها مؤمن الا اعتقه الله من النار و احله دار القرار».

این کربلایی پس از نقل زیارت جامعه از امام رضا علیه السلام که با آن می توان هر یک از ائمه هدی را زیارت کرد و در روضه رضوان هر یک از حضرات آن را خواند، زیارت نامه مخصوص به حضرت رضا را نیز تیمناً و تبرکاً نوشته، در پایان تذکر داده است که:

مخفی نماند که ولایت، علم باطن است و وراثت علم و ظاهر و امامت و علم باطن و ظاهر وصایت حفظ سلسله باطن و خلافت حفظ سلسله ظاهر و به حضرات ائمه معصومین علیهم السلام جمیع این مراتب به کمال و تمام از حضرت رسول و سایر آباء و اجداد عظام کرام ایصال و اتصال یافته و از هر یک از ایشان این مراتب به یکی از اولاد امجاد رسیده و او را امام و وصی و وارث و خلیفه گویند.(1)

امام و وارثان واقعی رسول خدا صلی الله علیه و آله اهل بیت عصمت و طهارت هستند و هر کس که رو در روی آنها قرار گیرد بر باطل است. ابوحنیفه با بهره گیری از واژه های امامت و امام مبارزه علیه امام جائر را همانند شیعه واجب می داند؛ علاوه بر این ابوحنیفه امامت و خلافت را حق فرزندان امام علی علیه السلام از بطن فاطمه سلام الله علیها می دانست و عقیده داشت که خلفای معاصر او خلافت را غصب و در حق اهل بیت علیهم السلام ظلم کرده اند.(2) از آنجا که بزرگ ترین فرقه اهل سنت در ایران هم اکنون حنفی مذهب هستند مقداری بیشتر درباره صحبت می کنیم.

پذیرش مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام از سوی ابوحنیفه
اشاره

برخی روایات منقول در منابع شیعی حاکی از این است که ابوحنیفه اهل بیت علیهم السلام را به عنوان مرجع علمی پذیرفته بود و در برابر سخنان ایشان موضع مخالف نمی گرفته است. در کافی روایتی از معاویه بن عمار نقل شده است که براساس آن، ابوحنیفه

ص:268


1- (1) . روضات الجنان، روضه هشتم، ج 2، صص 372-378.
2- (2) . ابن بزاری، مناقب ابی حنیفه، ج 2، ص 16؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص 10؛ سعد بن عبدالله الاشعری، المقالات و الفرق، ص 8؛ مروج الذهب، ج 3، ص 224؛ ناشی اکبر، مسائل الامامه، صص 62-63.

با شنیدن حکم مسئله ای در باب ارث از امام صادق علیه السلام، از نظر خود بر می گردد و به فرموده امام علیه السلام گردن می نهد.(1)

شیخ طوسی قدس سره همین ماجرا را این گونه روایت نموده است:

معاویه بن عمار می گوید من به ابوحنیفه گفتم که حکم مسئله را از امام صادق علیه السلام پرسیدم و ایشان چنین جواب دادند. ابوحنیفه گفت: «قسم به خدا سخن او سخن توست» و نظر امام صادق علیه السلام را پذیرفت و به اصحاب خود نیز آن را اعلام نمود. من جهت کاری در جلسه ابوحنیفه نشستم و شنیدم که اصحاب وی درخصوص فرموده امام صادق علیه السلام با هم صحبت کردند. برخی اصحاب ابوحنیفه از نظریه پیشین ابوحنیفه سخن می گفتند و آنان که تغییر نظر ابوحنیفه را شنیده بودند، [کسانی را که از نظریه نخستین ابوحنیفه می گفتند] تخلیه می کردند.(2)

در روایت مفصل دیگری که گفت و گویی بین ابوحنیفه و امام صادق علیه السلام را گزارش می کند آمده است که پس از پایان گفت و گو، ابوحنیفه در مورد اهل بیت علیهم السلام و امام صادق علیه السلام گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته».(3)

شیخ صدوق نقل می کند که ابوحنیفه می گفت: «لو لا جعفر بن محمد علیه السلام ما علم الناس مناسک حجّهم».(4)

روایاتی که ذیل عناوین نقل فضایل یا اعتماد به روایات اهل بیت علیهم السلام آمده و برخی روایات دیگر، همگی دال بر این است که ابوحنیفه اهل بیت علیهم السلام را به عنوان مرجع در مسائل علمی و دینی قبول داشته و همواره به ایشان مراجعه می نموده و سؤالات خود را از ایشان می پرسیده است.

نکته دیگر اینکه در بسیاری از این روایات، ابوحنیفه با تعبیر «یابن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم» امام صادق علیه السلام را مخاطب قرار می دهد که خود نمایانگر اعتقاد

ص:269


1- (1) . کافی، ج 7، ص 19.
2- (2) . تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 277.
3- (3) . تاج العقاید، به نقل از قاضی نعمان المغربی، دعائم الاسلام، ج 1، ص 91.
4- (4) . شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 519.

ابوحنیفه به جایگاه ویژه اهل بیت علیه السلام و امام صادق علیه السلام و نشان دهنده احترام و ادب وی به ایشان است.

روایات ابوحنیفه از اهل بیت علیهم السلام در منابع شیعی

علاوه بر روایاتی از ابوحنیفه که فضایلی از اهل بیت علیهم السلام در آنها ذکر شده، روایات دیگری نیز هست که در آنها ابوحنیفه برای به دست آوردن حکم مسئله ای، به اهل بیت علیهم السلام مراجعه می کند که در جای خود، حاکی از پذیرش مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام است.(1)

ابوحنیفه و عزاداری امام حسین علیه السلام

عبدالجلیل قزوینی در النقض به شرکت ابوحنیفه در عزاداری امام حسین علیه السلام اشاره می کند. وی در جواب مؤلف ناشناس «بعض فضائح الروافض» که می گوید یکی از بدعت های شیعیان این است که در سالگرد شهادت امام حسین علیه السلام به سر و سینه می زنند و به عزاداری می پردازند می گوید:

این سنت اختصاص به شیعه ندارد و بزرگان اهل سنت، از جمله ابوحنیفه و شافعی این سنت را رعایت می کردند و این طریقه را نگاه می داشته اند. بنابراین، اگر این سنت عیب محسوب شود، نخست باید بر ابوحنیفه و شافعی و اصحاب ایشان اعتراض نمود و آن گاه بر شیعه.(2)

عزاداری امام حسین علیه السلام در میان بسیاری از پیروان ابوحنیفه نیز رایج بوده است. از میان علمای حنفی نیز به افراد برجسته ای می توان اشاره کرد که نه تنها در این مجالس شرکت می کرده اند، بلکه خود احیاگر این سنت بوده اند. بهترین نمونه ملا واعظ کاشفی (م 910 ق) است که اساساً اطلاق اصطلاح «روضه» برای عزاداری امام حسین علیه السلام برگرفته از کتاب روضة الشهداء وی است.(3)

ص:270


1- (1) . کافی، ج 7، صص 242 و 404؛ علل الشرایع، ج 2، ص 510؛ الخصائص، ص 316، ردیف 98؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 277.
2- (2) . عبدالجلیل قزوینی، النقض، ص 402.
3- (3) . اسماعیل بغدادی، هدیه العارفین، ج 1، ص 316؛ محمد خوانساری، روضات الجنات، ص 256.
مناظرات ابوحنیفه با صادقین علیهما السلام

روایات پرشماری نیز مناظرات بین ابوحنیفه و امام باقر و امام صادق علیهما السلام و علمای امامیه کوفه را در بر دارند. در منابع شیعی که این مناظرات نقل شده، روابط ابوحنیفه با صادقین علیهما السلام و شاگردان ایشان بسیار تنش آلود ترسیم شده است. موضوع این مناظرات عمدتاً بحث «قیاس» است که امام باقر و امام صادق علیهما السلام در این مناظرات به نکوهش ابوحنیفه می پردازند. غیر از موضوع قیاس، موضوعات دیگری نیز هست که در آنها امامان یا احیاناً اصحاب ایشان بر ابوحنیفه خرده می گیرند و این گفت و گوها نوعی خصومت و برخورد دائمی را بین ایشان نشان می دهد.(1)

در منابع اهل سنت نیز گفت و گوها و مناظراتی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام با ابوحنیفه آمده، اما تفاوتش با منابع شیعی در این است که گفت و گوهای مذکور در منابع اهل سنت بسیار مسالمت آمیز و دوستانه بوده که منبع اصلی آنها عمدتاً مناقب مکی و مناقب ابن بزازی است.(2)

اگر قبل از شروع گفت و گو، سوء برداشتی میان امامان شیعه و ابوحنیفه وجود دارد، درنهایت، گفت و گو به خوبی تمام می شود. در این گفت و گوها نیز تا اندازه ای بوی دخل و تصرف به مشام می رسد. از جمله شواهد این مدعا آن است که محتوا و متن گفت و گو با مناظرات مذکور در منابع شیعی کاملاً یکسان است، اما ادبیات گفت و گو تغییر می کند و چنانکه آمد کاملاً دوستانه است. دیگر اینکه سائل و مجیب نیز عوض می شد. در منابع شیعی امام باقر و امام صادق علیه السلام سؤال کننده اند و مجیب ابوحنیفه است، اما در منابع اهل سنت سائل ابوحنیفه است و مجیب صادقین علیهما السلام اند.

شاید بتوان رفتار و کردار و اعتقادات ابوحنیفه را این طور جمع بندی کرد. گویا ابوحنیفه در دیدگاه خود در پی اتخاذ یک راه میانه بود که نه عامه اهل سنت را از خود برنجاند و نه به اهل بیت علیهم السلام پشت کرده باشد یا از تشیع ببرد، بلکه می خواست حتی الامکان تعلق

ص:271


1- (1) . الاحتجاج طبرسی، ص 197؛ بحار الانوار، ج 27، باب 7؛ مناقب آل ابیطالب، ج 2، ص 28؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 91.
2- (2) . مناقب ابی حنیفه، ج 1، ص 167 (موفق مکی با مناقب ابی حنیفه، ج 2، ص 17 (ابن بزاری)؛ محمد ابوزهره، مسئله الامام احمد، ص 293، پاورقی ش 1؛ همو ابوحنیفه، صص 87-88.

به هر دو جریان را جمع کند. به لحاظ نظری، می شد از دیدگاه او پذیرش خلافت خلفای راشده و حسن ظن به ایشان و مرجعیت و حب اهل بیت علیه السلام را جمع نمود. از منظر اجتماعی نیز ابوحنیفه می خواست ضمن حفظ روابط با اهل بیت علیهم السلام و اقرار به برتری ایشان هم در بعد علمی و فرهنگی و هم در عرصه سیاسی، از بدگویی به خلفای راشدین جلوگیری نماید تا زمینه تنش بین شیعه و اهل سنت را از میان بردارد.

رویکرد عقل گرایانه ابوحنیفه و اتکای او به رأی و قیاس در استنباطات فقهی، به قدر کافی وی را مورد خشم و تنفر اهل حدیث قرار داده بود. اگر وی در تشیع خود و روابط با اهل بیت علیهم السلام و شیعیان نیز جانب احتیاط را نگه نمی داشت، جایگاه خود بین اهل سنت را به کلی از دست می داد و این امر برای ابوحنیفه، همانند بسیاری از علمای مصلحت جو، پذیرفتنی نمی نمود. رویکرد دیگر ابوحنیفه به تشیع آن بود که وی تلاش می نمود تا نگرش شیعیان را به دو خلیفه اول تغییر دهد و از سب آنان به وسیله برخی شیعیان غالی، جلوگیری نماید.

مقایسه دیدگاه ابوحنیفه در مورد اهل بیت علیهم السلام و تشیع
اشاره

گروه های مدعی پیروی از آرا و اندیشه های ابوحنیفه، طیف های گوناگونی را تشکیل می دهند که قرائت های آنان از اندیشه های ابوحنیفه تفاوت های فاحشی با هم دارد. پیروان اولیه ابوحنیفه را دو گروه تشکیل می دادند: یکی پیروان عقل گرا و اعتقادی ابوحنیفه که با عنوان «حنفیان کلامی و عدل گرا» شناخته می شدند، و دیگری پیروان فقهی وی که به عنوان «حنفیان اهل سنت و جماعت» شناخته می شوند و بیشتر دارای تمایلات حدیث گرایانه هستند.

گروه دوم نیز امروزه خود به دسته های گوناگون تقسیم می شوند که گاهی تفاوت بین دیدگاه های ایشان بیشتر از تفاوت های موجود بین برخی از این دسته ها با شیعه و مکتب اهل بیت علیهم السلام است.

برخی از این دسته ها فاصله زیادی با مکتب اهل بیت علیهم السلام دارند و به تشیع نیز بسیار بدبین هستند؛ در حالی که برخی تا اندازه قابل توجهی به مکتب اهل بیت علیهم السلام و تشیع نزدیک می شوند. بنابراین، در مورد همه کسانی که خود را پیروان ابوحنیفه می دانند، به صورت یکسان نمی توان به قضاوت پرداخت.

ص:272

حنفیان کلامی و عدل گرا، زمینه اختلاف کمتری با مکتب اهل بیت علیهم السلام و تشیع دارند و مشترکات بسیاری بین آنان و تشیع وجود دارد. حنفیان ماتریدی نیز بسیاری از فضایل اهل بیت علیهم السلام را می پذیرند.(1) با این حال، اینان از موضع ابوحنیفه به اهل بیت علیهم السلام و تشیع دور شده اند و روابطشان با شیعیان در برخی از برهه های تاریخی تنش آلود بوده است.

نزدیک ترین دسته از میان حنفیان به تشیع و اهل بیت علیهم السلام، حنفیان دوازده امامی و اهل تصوف اند. سنیان دوازده امامی به افرادی اطلاق می شوند که ضمن پذیرش خلافت خلفای راشده؛ دوازده امام شیعه را نیز به نحوی قبول دارند و به اهل بیت علیهم السلام عشق می ورزند. این نوع گرایش در میان صوفیان سنی از مذاهب گوناگون رایج است و بیشتر در قرن نهم و دهم هجری به چشم می خورد. ایشان برخی اعتقادات شیعه مثل تبری، رجعت بداء را قبول ندارند، اما فضایل و مناقب اهل بیت علیهم السلام را بسیار نقل می کنند و امامت دوازده امام علیهم السلام را به علاوه خلفا و صحابه قبول دارند. آنان امامت دوازده امام علیهم السلام را نیز به عنوان اقطاب بزرگ صوفیه و رهبران روحانی می پذیرند و رهبری سیاسی را دون شأن ائمه علیهم السلام می دانند. همچنین به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم اعتقاد دارند و همانند امامیه معتقدند که وی مهدی، فرزند امام حسن عسکری علیه السلام، است. البته عده ای از ایشان گفته اند که وی وفات نموده است و بسیاری هم به زنده بودن آن حضرت معتقدند.(2)

ص:273


1- (1) ملا علی قاری، شرح الفقه الاکبر، صص 224-225 و 412.
2- (2) . ر. ک: مولوی، کلیات دیوان شمس، تصحیح بدیع الزمان، فروزانفر، ص 756، ردیف 2694؛ میرزا حسین نوری، کشف الاستار؛ فریدون عطار، تذکرة الاولیاء، ج 1، صص 21-22؛ حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه، صص 260 و 266؛ اسماعیل بغدادی، هدیة العارفین، ج 1، ص 316؛ محمد خوانسازی، روضات الجنات، ص 256؛ الدکتور کامل مصطفی الشیبی، الصله بین التشیع و التصوف، ج 2، ص 310؛ همان، مقدمه نفیسی بر لب لباب مثنوی، صفحه ث؛ واعظ کاشفی، فتوت نامه، ص 2؛ فضل الله بن روزبهان، وسیلة الخادم الی المخدوم، ص 182؛ داوود الهامی، امامان اهل بیت علیهم السلام در گفتار اهل سنت، ص 317؛ عبدالرحمن جامی، سلسلة الذهب، ص 178؛ رسول جعفریان، مقالات تاریخی، دفتر هشتم، ص 59؛ نجیب مایل هروی، شیخ عبدالرحمان، جامی، ص 118؛ دیوان جامی؛ ابو الموید خوارزمی، مقتل الحسین علیه السلام، ص 390؛ عبدالجلیل قزوینی رازی، النقض، ص 372؛ حنفی قندوزی، ینابیع الموده.

از میان حنفیان دوازده امامی و صوفی می توان به افرادی صاحب نام و عارفان نامی ذیل اشاره نمود: مولانا جلال الدین بلخی، عطار نیشابوری حکیم سنایی غزنوی، ملا حسین واعظ کاشفی، خواجه محمد پارسا، فضل الله بن روزبهان خنجی، عبدالرحمن جامی، ابوالمؤید خوارزمی، حافظ حسین کربلایی تبریزی، قاضی عمده ساوه ای حنفی، عبدالواسع باخزی، حنفی قندوزی، عفیف الدین طائفی حنفی، قادر بخش بن حسن علی حنفی، مولوی عبدالعزیز بن شاه ولی الله دهلوی.

خلاصه اینکه با گذر زمان عواملی باعث دوری برخی حنفیان از اهل بیت علیهم السلام و تشیع شد که می توان عوامل زیر را از آنها دانست:

1. افول حنفیان کلامی و عدل گرا و گسترش مکتب حنفی اهل سنت و جماعت؛

2. نفوذ بخاری و صحیح او در میان حنفیان؛

3. نزاع سیاسی عثمانی ها و صفویان؛

4. نفوذ وهابیت و سلفیه در میان حنفیان که در این مختصر مقام شرح همه این عوامل وجود ندارد.(1)

آری ولایت و حب علی علیه السلام و خاندان آن حضرت خاص عده محدودی نیست، گرچه پرداختن به این موضوع در این نوشتار نمی گنجد.

دیدگاه شهرستانی درباره امامت و ولایت

در تفسیر شهرستانی نمونه های بسیاری نشان دهنده نوع نگرش شهرستانی به مسئله امامت است. به باور شهرستانی موضوع امامت، همانند توحید، نبوت، مبدا و معاد از فطریات است و منکر آن منکر فطرت خوانده می شود:

«و لهذا قیل: التوحید فطره و الامامة فطره و المبدأ فطره و المعاد فطره من انکرها فقد انکر الفطره».(2)

نویسنده «مفاتیح الاسرار» شکر نعمت و وفای به عهد را دو اصل از اصول مهم و اساسی

ص:274


1- (1) . برای مطالعه بیشتر ر. ک: جایگاه اهل بیت علیهم السلام از دیدگاه ابوحنیفه، محمد شفیق خواتی، مجله طلوع شماره 17، بهار 85.
2- (2) . مفاتیح الاسرار، ج 1، ص 103. ب نسخه خطی.

دین می داند و عهد امامت را از سزاوارترین عهدها برای وفا و فراگیرترین پیمان ها از جهت نفع مردم معرفی می نماید:

«و احق النعم بالشکر واعمّها نفعاً للخلق و اخصها درجه عند الحق نعمة النبوة و احقّ العهود بالوفاء و اعمها نفعاً للخلق و اخصها درجة عند الحق عهد الامامة».(1)

وی آنچنان بر مسئله امامت و وصایت تأکید و اصرار دارد که مانند یک شیعه متعصب، منافق در امامت را کافر می نامد و با اشاره به یک روایت پیامبر صلی الله علیه و آله در مقام و منزلت علی علیه السلام، آن حضرت را به جا آورندۀ وظیفه ای می داند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر عهده داشت. او بر این باور است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله باید با کفار و منافقین، هم جهاد با حجت و دلیل کند و هم جهاد با سیف، اما پیامبر با کفار، جهاد با حجت و سیف کرد، ولی نسبت به منافقین تنها به جهاد با حجت اکتفا کرد و جهاد با سیف را ترک نمود. به همین جهت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «علی قضا کننده دین من است» و از این رو علی علیه السلام نیز دین پیامبر را ادا کرد و با مارقین و قاسطین و ناکثین جهاد کرد. صریح عبارت شهرستانی در این باره چنین است:

«و اما تبدل الدور فان المنافق فی دور النبوة لا یبقی منافقاً دور الوصایة الامة، بل یحکم علیه ببعض احکام الکفر فان الکون الاول علی المشابهه. المسلم فیجری علیه احکام المباینه و هو الکفر، و عن هذا قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم: فیکم من یقاتل علی تاویله کما قاتلت علی تنزیله، الا و هو خاصف (وهو یخصف) النعل.

وماقیل فی تفسیر قوله جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقِینَ بان جهاد الکفار بالسیف و المنافقین بالحجه فصحیح و ان کان یجاهد هما بالحجه و البرهان اولاً، ثم خص الکفار بالسیف و ما شهر السیف علی المنافقین، لانهم بعد فی ستر التقیه بالکلمه و الاستظلال بالدین والاسلام، لکن المحققین قالوا ان التکلیف کان متوجهاً علیه بالجهادین جمیعاً سیفاً و حجه، فقضی احد القرضین و الدینین وبقی علیه الدین الثانی، فقال: علی قاضی دینی فقضی دینه و ابرا ذمته عن عهده التکلیف، و ذلک قوله فیکم من یقاتل علی

ص:275


1- (1) . همان، ج 1، ص 136، ب.

تأویله کما قاتلت علی تنزیله و قوله ایضاً انک تقاتل الناکثین و القاسطین و المارقین، و ذلک قوله و انت قاتلهم یاعلی فاذا ادرکتهم فاقتلهم».(1)

از نگاه شهرستانی امامت و وصایت مانند نبوت است؛ چنانکه اگر کسی به پیامبر ایمان نیاورد و او را تصدیق ننماید از زمره کافران خواهد شد، پس کسی هم که به وصی او ایمان نیاورد و به شریعت او اقرار ننماید کافر است:

«و سرّ آخرکما ان من اقرّ بالتوحید ولم یقرّ بالنبوه، اعنی من قال: لا اله الا الله و لم یقل: محمد رسول الله فقد ارتد علی عقبه کافراً و لم ینفعه اقراره بالتوحید کذلک من اقرّ بالنبوه و قال محمد رسول الله و لم یقر بشعریته و وصیته بعده فقد ارتد علی عقبه کافراً...».(2)

در جای جای تفسیر «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» با عنوان «الاسرار» آیات قرآن بر مسئله امامت و وصایت منطبق شده است. نویسنده در سرّ دیگری از اسرار آیات قرآن مسئله امامت را از عهود الهی می خواند و منکر آن را منافق می نامد:

«فمن عرف نعمه الله ثم انکرها و کفرها فهو کافر، ومن نقض عهد الله من بعد میثاقه و قطع ما امر الله به ان یوصل فهو منافق».(3)

به باور شهرستانی، امامت، حق حضرت علی علیه السلام بود و قدرت مداران آن حضرت را از رسیدن به حق الهی خود باز داشتند.

فقد احصر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم عن العمره کما أحصر علی رضی الله عن الامامه و لذلک کل من کان یرید مناجاة الرسول صلی الله علیه و آله وسلم وجب علیه ان یقدم بین یدی نجواه صدقه، فلا عمل بهذه الآیة إلا امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه، حیث تصدّق بعشره دراهم علی عشرة مناجیات.(4)

ص:276


1- (1) . همان، ج 1، ص 78 آ.
2- (2) . همان، ج 1، ص 224 آ.
3- (3) . همان، ص 136 ب.
4- (4) . همان، ص 418 آ.

نویسنده مفاتیح الاسرار، آیات شریفه: اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً 1 و وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ 2 را در شأن و منزلت علی علیه السلام می نمایاند.(1)

او همچنین مخاطب آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ 4 را علی علیه السلام می داند و ایشان را امام ائمه در صبر و نماز معرفی می کند:

قال الصابرون علی البلاء الشاکرون للنعماء: ان امام الائمه فی الصبر و الصلواة امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه، حیث قال ان للمحن نهایات و لها غایات، فشان المؤمن ان یصبر و یستغفر حتی ینقضی ایامها، ولقد کان علیه السلام مقبلاً علی شأنه، راضیاً بزمانه، صابراً علی ما یصیبه من المحن، مشغولاً بالعبادة علی ما تنوبه من الفتن، و کان المخاطب یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ هو، و لقد قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم کل ما ورد فی القرآن یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا فعلیّ رأسه بل والله هو الوافی بموجب الخطاب و هو الخارج عن التکلیف التی تضمنه الخطاب، فمن ادّی ما کلّف کان هو المعنی بالخطاب.(2)

این باورها و اعتقادات شهرستانی در اولین اثر او «الملل والنحل» نیز ریشه دارد. او پس از آوردن ماجرای جنگ صفین و جمل در زمان حکومت علی علیه السلام می نویسد:

«و بالجمله علی رضی الله مع الحق و الحق معه».(3)

ص:277


1- (3) . مفاتیح الاسرار، ج 2، ص 420 آ و 341 ب.
2- (5) . مفاتیح الاسرار، ج 2، ص 274 ب.
3- (6) . الملل والنحل، تحقیق محمد بن فتح الله بدران، ج 1، ص 33.

پایان سخن اینکه، مفسرین اهل سنت در تفاسیر خود مطالب بسیاری را بیان نموده اند که می توان آنها را از جلوه های ولایت نامید که پوینده محترم را به فصل آخر رهنمون می شویم و به همین مقدار بسنده می نماییم.

در قرآن کریم آیات بسیاری است که به صراحت و گاه به صورت ظاهر بر امامت اهل بیت عصمت و طهارت اشاره دارد. که از آنها به «آیه ولایت» یاد می کنیم. در مباحث قبل برخی از این آیات را بیان نمودیم (آیه تطهیر، مودت و...). این آیات در عین حال که مقام امام و ولایت را اثبات می کند، ویژگی های منحصر به فرد امام را نیز معرفی می کند که بر هر پژوهشگر منصفی است که در آنها تأمل کند و همتایی عترت بر گسترده قرآن را دریابد و بداند هر آنچه برای قرآن سزاست چون دوام، عدم کهنگی، مصون و معصوم بودن، همه آنها به طور تمام و کمال بر امام هم رواست.

آیه های ولایت
1. آیه ولایت
اشاره

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ؛

«همانا ولی شما خداوند و پیامبرش و کسانی اند که نماز به پا می دارند و درحال رکوع، زکات می پردازند».

این آیه در اصطلاح، «آیه ولایت» نامیده می شود و بسیاری از اهل تفسیر و روایت و تاریخ، از آن به همین عنوان یاد کرده اند. البته در برخی موارد، آیه «زکات به خاتم» نیز نامیده شده است.(1)

این تعبیر از سخن امام علی علیه السلام در یکی از احتجاج های آن حضرت استفاده شده است.

ص:278


1- (1) . حدیث مناظره علی علیه السلام با ابی بکر، هنگامی که به خلافت رسید. ر. ک: بحرانی، غایة المرام، ص 108؛ طبرسی، الاحتجاج، ص 118.

آنچه در این آیه نمود بیشتری دارد نزول آیه درباره علی علیه السلام است. گرچه عده ای تلاش نموده اند تا با فضیلت سازی برای عده ای دیگر این فضیلت را کمرنگ نمایند، اما نور خداوند همیشه می تابد و خاموش ناشدنی است. از این رو ابتدا شأن نزول آیه را از زبان علمای اهل سنت بیان می کنیم و سپس مسائل را در ذیل آن بیشتر می کنیم.

نزول آیه ولایت درباره علی علیه السلام به استناد روایات

محدثان و مفسران، نزول آیه ولایت درباره علی علیه السلام را با طریقه ها و اسناد پرشمار و گوناگونی از صحابه نقل کرده اند. در میان این صحابه چهره هایی چون ابن عباس، ابوذر، عمار بن یاسر، جابر بن عبدالله انصاری، ابی رافع، انس بن مالک، سلمه بن کهیل، عبدالله بن سلام، مقداد بن اسود کندی، عمربن خطاب، عثمان بن عنفان، زبیر بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی و قاص، طلحه بن عبدالله، خلیل بن مرّه و بالاخره خود امیرمؤمنان علیه السلام دیده می شوند.(1)

حاملان و حافظان حدیث در موسوعات روایی، این حدیث را آورده و گروهی تصریح بر حجیت آن نیز دارند. علامه امینی 66 نفر از این جمله را با مدارک و نام کتاب های آنان یاد کرده است.(2)

آیت الله نجفی مرعشی نیز نزول آیه را از 31 مصدر و منبع که در دسترس ایشان بوده نقل کرده و منابع یاد شده را همراه با ذکر نشانی آنها قید کرده است.(3)

حسکانی، عالم و محدث بزرگ اهل سنت نیز در این باره 28 روایت در شواهد التنزیل نقل کرده که در بین راویان آنها شش نفر از بزرگان صحابه؛ یعنی علی علیه السلام، عمار، ابوذر، مقداد، جابر و ابن عباس به چشم می خورند.(4)

ص:279


1- (1) . سید بن طاووس؛ سعد السعود، ص 96؛ امینی، الغدیر، ج 3، ص 156؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 2؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، صص 222-239.
2- (2) . امینی، الغدیر، ج 3، صص 156-162.
3- (3) . قاضی نورالله، احقاق الحق، تعلیقات مرحوم آیه الله مرعشی نجفی، ج 2، صص 399-408.
4- (4) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 209-248.

سید بحرانی نیز نزول آیه را درباره علی علیه السلام به 24 طریق از اهل سنت و 19 طریق از شیعه روایت کرده است که هر طریق متفاوت با دیگری است.(1)

سید بن طاووس پس از نقل چند آیه که درباره علی علیه السلام نازل شده به نقل از کتاب «تأویل ما انزل من القرآن الکریم فی النبی صلی الله علیه و آله وسلم» تألیف ابن حجام ابی عبدالله محمد بن عباس بن علی بن مروان جحام می نویسد:

با وجود اینکه آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ درباره مولا علی علیه السلام مشهور است، از آن جهت آن را آوردم که صاحب کتاب یاد شده، آن را با افزودنی هایی از آنچه ما می دانستیم روایت کرده است؛ به این گونه که آن را از 90 طریق با اسانیدی که همه یا بیشتر متصل هستند، از رجال مخالفان اهل بیت علیهم السلام عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، زبیر بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعدبن ابی وقاص، طلحه بن عبدالله، عبدالله بن عباس، ابو رافع غلام رسول الله، جابر عبدالله بن انصاری، ابوذر، خلیل بن مره، علی بن الحسین علیه السلام، ابو جعفر محمد بن علی علیه السلام، جعفر بن محمد علیه السلام، ابو هاشم عبدالله بن محمد بن حنیفه، مجاهد بن جبیر مکی، محمد بن اسدی، عطاء بن سائب و عبدالرزاق. اینکه گفته است 90 طریق به این دلیل است که هر یک از این احادیث، متفاوت با دیگری است.(2)

ابن شهر آشوب می نویسد:

ثعلبی، ماوردی، قشیری، قزوینی، رازی، نیشابوری، فلکی، طوسی و طبری در تفاسیر خود نزول آیه را درباره علی علیه السلام از سدی، مجاهد، حسن، اعمش، عتبه بن ابی حکیم، غالب بن عبدالله، قیش بن ربیع، عبایه ربعی، عبیدالله بن عباس و ابی ذر غفاری نقل کرده اند.(3)

ص:280


1- (1) . بحرانی، غایة المرام، صص 103-109.
2- (2) . سید بن طاووس، سعد السعود، صص 95-96.
3- (3) . مناقب آل ابی طالب، ج 3، صص 2-3.

آلوسی نیز می گوید:

غالب الأخباریین علی انها نزلت فی علی کرم الله وجهه، فقد اخرج الحاکم. و ابن مردویه. و غیرهما عن ابن عباس رضی الله تعالی عنهما باسناد متصل قال: «اقبل ابن سلام ونفر من قومه آمنوا بالنبی صلی الله تعالی علیه و سلم فقالوا: یا رسول الله ان منازلنا بعیده و لیس لنا مجلس و لا متحدث دون هذا المجلس و ان قومنا لما راونا آمنا بالله تعالی و رسوله صلی الله تعالی و علیه وسلم وصدقنا رفضونا وآلوا علی نفوسهم ان لا یجالسونا و لا یناکحونا و لا یکلمونا فشق ذلک علینا، فقال لهم النبی صلی الله علیه وسلم: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ ، ثم انه صلی الله تعالی علیه وسلم خرج الی المسجد و الناس بین قائم و راکع فبصر بسائل، فقال: هل اعطاک احد شیئاً؟ فقال: نعم خاتم من فضته، فقال: من اعطاکه؟ فقال: ذلک القائم، و أوما الی علی کرم الله تعالی وجهه، فقال النبی صلی الله تعالی علیه وسلم: علی ای حال اعطاک؟ فقال: و هو راکع، فکبر النبی صلی الله تعالی علیه وسلم ثم تلا هذه الآیة» فانشاء رضی الله تعالی یقول:

ابا حسن تفدیک نفسی و مهجتی

وکل بطی فی الهدی و مسارع

ایذهب مدحیک المحبر ضائعاً

وما المدح فی جنب الإله بضائع

فانت الذی اعطیت اذا کنت راکعاً

زکاه فدتک النفس یا خیرراکع

فانزل فیک الله خیر ولایه

واثبتها اثنا کتاب الشرائع(1)

ص:281


1- (1) . روح المعانی، ج 1، ص 167.

آلوسی پس از نقل خاتم بخشی حضرت علی علیه السلام به شعر حسان استناد می کند که ترجمه دو بیت آخر آن چنین است:

تو همان کسی هستی که هنگام رکوع انفاق نمودی جان به فدایت ای بهترین رکوع کننده پس در مورد تو بهترین روایت نازل شد و در لابه لای کتاب قرآن ثابت شده است.

او پس از نقل این اشعار، گرچه «ولی» را به معنی ناصر(1) می گیرد، اما بیانی دارد که جای تأمل است:

بر معظم محدثین روشن است که در شأن علی کرم الله وجهه نازل شده است بسیاری از صوفیه (قدس الله اسرارهم) با استدلال به این آیه اشاره به خلافت بلافصل علی علیه السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می کنند، اما مراد آنها از خلافت، خلافت باطنی است، همان خلافت ارشاد و تربیت و یاری، و تصرف روحانی، نه خلافت ظاهری که اقامه حدود ظاهری، تجهیز سپاه و... است، زیرا خلافت ظاهری در نگاه آنها همان نظر اهل سنت است. و فرق بین خلافت ظاهری و باطنی مثل فرق بین پوست و مغز است پس خلافت باطنی مغز و اصل خلافت ظاهری است و به وسیله آن از حقیقت اسلام دفاع می شود و با خلافت ظاهری از صورت اسلام محافظت می شود. خلافت باطنی همان مرتبه قطب در هر زمان است و گاهی با خلافت ظاهری جمع می شود؛ زمانی که علی کرم الله وجهه خلافت ظاهری هم داشت، و همچنانکه در مهدی (عج) جمع می شود.

خلافت و نبوت برادران رضاعی اند و سخن رسول الله که می فرماید: من و علی از نور واحد خلق شده ایم، اشاره به همین دارد و این خلافت باطنی در علی کرم الله تعالی وجهه به نحو اتم وجود دارد.(2)

آلوسی در ادامه روایات خلافت علی علیه السلام را حمل بر خلافت باطنی و خلافت (سه خلیفه) را حمل بر خلافت ظاهری می کند.(3)

ص:282


1- (1) . همان، ج 6، ص 168.
2- (2) . همان، ص 186.
3- (3) . همان، ص 187.

ثعالبی یکی دیگر از علمای اهل سنت می گوید:

«اتفق ان علی بن ابی طالب رضی الله عنه اعطی خاتمه و هو راکع؛(1) این مورد اتفاق همه است که علی علیه السلام هنگام رکوع انگشتری خویش را بخشید».

البته سپس روایتی از سدّی نقل می کند مبنی بر اینکه «ان اتفق ذلک لعلی فالآیه عامة فی جمیع المؤمنین» و این، همان سیاست تشریک در فضیلت است.

واحدی در «اسباب النزول» به دو طریق، طبری درتفسیر خود «جامع البیان عن تأویل آی القرآن» به سه طریق، ابن کثیر با شش طریق و سیوطی درتفسیر خود «الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور» با حدود بیست طریق و همچنین در لباب النقول، نزول آیه را درباره علی علیه السلام ذکر کرده اند و به مناسبت، قصه اعطای خاتم را نقل می کنند.(2)

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می نویسد:

ائمه تفسیر روایی (تفسیر مأثور) مانند: احمد، نسائی، طبری، طبرانی، عبد بن حمید و دیگر حفاظ و ائمه حدیث، بدون هیچ گونه ردی، بر نقل آن اتفاق کرده اند و متکلمان نیز صدور روایت را پذیرفته اند و فقها آن را در مسئله انجام عمل زیاد در

ص:283


1- (1) . الجواهر الحسان، ثعالبی، ج 1، ص 471 (ذیل مائده، آیه 55)؛ تاج التراجم، ج 2، ص 598 (گروهی گفته اند)؛ تفسیر المظهری، ج 3، ص 62؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 2، ص 208 (اتفق ان علیا) و ج 2، ص 209؛ لباب النقول، سیوطی، ص 148 به شش طریق نقل می کند و سپس می گوید: این احادیث شواهدی هستند که یکدیگر را با تقویت می کنند؛ اسباب النزول واحدی، ص 132؛ التنزیل بیضاوی، ج 2، ص 339؛ اسیر التفاسیر، ج 1، ص 666؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 597 (ضمن یک حدیث می گوید درباره علی علیه السلام نازل شده. البته در سند یکی مناقشه نموده، اما به طریق صحیح دیگری آن را نقل می کند. او در نهایت می گوید درباره جمع مؤمنان نازل شده ولی علی علیه السلام خاتم را بخشید یا علی اول المؤمنین است)؛ تفسیر المنیر؛ وهبة الزحیلی: ذکرت روایات یقوی بعضها بعضاً انها نزلت فی بن ابی طالب، ج 6، ص 236؛ تفسیر طبری، ج 6، ص 186؛ تفسیر قرطبی، ج 6، ص 221، الدرالمنثور، ج 3، ص 105.
2- (2) . اسباب النزول واحدی، صص 133-134؛ جامع البیان طبری، ج 4، صص 288-289. در چاپ دیگر، ج 6، ص 186؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 2، صص 73-74 و ج 2، ص 597؛ لباب النقول، صص 93 و 148؛ الدرالمنثور، ج 3، صص 104-106.

باب نماز در مسئله اینکه «آیا صدقه تطوع، زکات نامیده می شود یا خیر» نقل کرده اند.(1)

انما، نشانگر حصر به طریق اصالت است و ولایت رسول و مؤمنین بالتبع. از طرفی «ولی» را مفرد آورده و «انما اولیاءکم» نفرموده است. به این ترتیب پس از خدای متعال ولایت از آن رسول و مؤمنان است، اما آیا همه مؤمنان از ولایت برخوردارند یا تنها برخی از آنان؟ یعنی مؤمنانی که موصوف به وصف اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ هستند، دارای ولایت می باشند.

اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ یا بدل از «الذین آمنوا» یا مدح آنان است. همچنین وَ هُمْ راکِعُونَ حالت آنان را هنگام اقامه نماز و پرداخت زکات نشان می دهد.

زمخشری دو تفسیر برای آن ذکر کرده است:

«اول آن که مراد از رکوع، حالت خشوع و تواضع آنان برای خدا، در هنگام عمل است و دوم آنکه مراد پرداخت زکات در حالت رکوع نماز است.»

او در ادامه می نویسد:

گفته شده، آیه در شأن علی علیه السلام نازل شده است، ایشان در حال رکوع نماز جماعت بودند که سائلی درخواست خود را مطرح کرد و ایشان انگشتر خود را به او بخشید و این کار را به گونه ای انجام داد که موجب بطلان نماز نگردد.

زمخشری در ادامه به شبهه ای که ممکن است، بر این سبب نزول وارد شود اشاره می کند و سپس آن را پاسخ می دهد.

اگر اشکال کنند، چگونه مصداق این آیه علی علیه السلام است، در حالی که لفظ جمع (الذین) در آن آمده است، پاسخ می دهیم این گونه بیان شده تا مردم را به چنین عملی ترغیب کند تا آنان نیز ثوابی همانند او ببرند. همچنین این آیه، مؤمنان را متنبه می سازد که باید آن چنان به احسان و توجه به فقرا حریص باشند که هرگاه بر آنان واجب شد، آن را انجام دهند و حتی هنگام نماز آن را به تأخیر نیندازند و خود را به این حد کمالات از کلمات اخلاقی برسانند.(2)

ص:284


1- (1) . المیزان، ج 6، ص 25.
2- (2) . تفسیر کشاف، زمخشری، ج 4، ص 347.

در کتاب «الجمع بین الصحاح السته» از جزء سوم در تفسیر سوره مائده در ذیل آیه: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ... از صحیح نسائی از ابن سلام چنین نقل شده:

خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدم و عرض کردم قوم ما به خاطر اینکه خدا و رسولش را تصدیق کرده ایم ما را دشمن می دارند و قسم یاد کرده اند، با ما صحبت نکنند. همان موقع خداوند آیه: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا... را نازل فرمود. سپس بلال برای نماز ظهر اذان گفت و مردم برای نماز آماده شدند. بعضی در حال رکوع و بعضی در حال سجده بودند که ناگهان سائلی آمد و علی علیه السلام در حالی که در رکوع بود انگشتر خود را به سائل بخشید. سائل جریان را به پیامبر خبر داد. پیامبر برای ما آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ... تا الغالبون را قرائت کرد.(1)

اصل روایت چنین است:

روایة النسائی هی - کما فی جامع الاصول عن رزین، و هو صاحب الجمع بین الصحاح السته -: «عبدالله بن سلام - رضی الله عنه - قال: اتیت رسول صلی الله علیه و آله وسلم و رهط من قومی، فقلنا: ان قومنا حادونا، لما صدقنا الله. و رسوله، و اقسموا لا یکلمونا، فانزل الله تعالی: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا ثم اذّن بلال لصلاة الظهر، فقام الناس یصلون، فمن بین ساجد و راکع، اذا سائل یسأل، فاعطاه علی خاتمه و هو راکع. فأخبر السائل رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم - فقرأ علینا رسول الله صلی الله علیه واله وسلم: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ * وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ اخرجه رزین.

ص:285


1- (1) . ذخائرالعقبی، ص 102؛ ینابیع الموده، ص 318؛ جامع الاصول، ج 9، ص 478.

منظور از «رزین»، رزین بن معاویه العبدری است که در وصف او گفته شده:

«امام المحدث الشهیر» و «رزین» هو: رزین بن معاویه العبدری، المتوفی سنته 535 کما فی سیر اعلام النبلاء و قد وصفه: «الامام المحدث الشهیر».(1)

ابن کثیر می گوید:

حدثنا ابو سعید الاشج؛ حدثنا الفضل بن دکین ابو نعیم الاحول حدثنا موسی بن قیس الحضرمی، عن سلمة بن کهیل، قال: تصدیق علیّ بخاتمه و هو راکع، فنزلت إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ.2

ابن کثیر گرچه در سند برخی از احادیث اشکال وارد می سازد، ولی در سند برخی که تعداد آنها هم بسیار است می گوید: «هذا اسناد لا یقدح به».(2)

درنگی در سند این حدیث

1. عبدالرحمن بن ابی حاتم، غنی عن التعریف؛(3) عبدالرحمن بی نیاز از تعریف است.

2. و ابو سعید الاشج هو: عبدالله بن سعید الکندی، ثقة، من رجال الصحاح السته؛(4) ابوسعید ثقه و از رجال صحاح سته است.

3. و الفضل بن دکین من رجالها کذلک و هو ثقة ثبت من کبار شیوخ البخاری؛ فضل بن دکین ثقه، ثبت و از بزرگان رجال بخاری است.(5)

4. و موسی بن قیس الحضری قال الحافظ: «یلقّب: عصفور الجنة، صدوق، رمی بالتشیع».(6)

ص:286


1- (1) . سیر اعلام النبلاء، ج 20، ص 204.
2- (3) . همان، ص 74.
3- (4) . سیر اعلام النبلاء، ج 13، صص 247-262، رقم 129.
4- (5) . تقریب التهذیب، ج 1، ص 419.
5- (6) . همان، ج 2، ص 110.
6- (7) . همان، ص 287.

5. و سلمه بن کهیل ثقة من رجال الصحاح السته.(1)

از جمله روایاتی که ابن کثیر در صحت آن، طعن وارد نموده، این حدیث است:

روی ابن مردویه، من طریق سفیان الثوری، عن ابی سنان، عن الضحاک، عن ابن عباس، قال: کان علی بن ابی طالب قائماً یصلی، فمر سائل و هو راکع، فاعطاه خاتمه، فنزلت إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ الآیه.(2)

ابن کثیر می گوید:

«الضحاک لم یلق ابن عباس؛ ضحاک ابن عباس را ندیده است».

نقد دیدگاه ابن کثیر

گرچه عده ای گفته اند ضحاک ابن عباس را ندیده است، ولی در سه کتاب از صحاح اهل سنت از او حدیث نقل شده است.(3)

صاحب تهذیب الکمال می گوید:

گرچه روایت او از ابن عباس مرسل است، اما واسطه مشخص است. از شعبه روایت شده که عبدالملک بن سیره به من گفت: «الضحاک لم یلق ابن عباس، انما لقی سعید بن جبیر بالری، فأخذ عنه التفسیر؛(4) ضحاک سعید بن جبیر را ملاقات نموده و تفسیر را از او گرفته است».

پس روایات او در تفسیر از ابن عباس «مسند» است و مرسل نیست، زیرا تمامی آنها به واسطه سعید بن جبیراست و همگان بر تصدیق و توثیق او اتفاق نظر دارند.

ضحاک، واسطه را برای حفظ جان سعید بن جبیر و خودش نقل نکرده است، زیرا سعید بن جبیر از سوی مأموران ثقفی تحت تعقیب بود. با این وجود، ضحاک او را در ری ملاقات کرد و احادیثش را منتشر ساخت.

ص:287


1- (1) . همان، ج 1، ص 318.
2- (2) . التفسیر القرآن العظیم، همان.
3- (3) . تهذیب الکمال، ج 13، ص 291.
4- (4) . همان، ج 13، ص 293.

ابن سنان نیز که از ضحاک روایت کرده از کسانی است که به شهر ری گریخت،(1) زیرا او نیز تحت تعقیب بود و ممکن است اسقاط اسم سعید بن جبیر از ناحیه او باشد.

از طرفی بر فرض پذیرش نظر ابن کثیر، این احادیث با احادیث بسیار دیگری که سند آنها صحیح است، تقویت می شود؛ همچنانکه عده بسیاری بر آن اعتراف نموده اند که به آنها اشاره خواهیم کرد.

علاوه بر این اتفاق نظرها، ثبت جریان اعطای خاتم و پرداخت زکات، در دیوان و در اشعار شاعران نامی صدر اسلام، خود گواه دیگری بر درستی این حدیث و پیشینه تاریخی آن در میان امت اسلام است. از جمله این شاعران، «حسان بن ثابت» را می توان نام برد که شعر خود را پس از نزول آیه و بدون فاصله زمانی سروده است.

سیوطی ذیل این آیه روایات بسیاری نقل می کند که در شأن علی علیه السلام است؛ از آن جمله:

1. اخرج ابن جریر و ابن ابی حاتم عن عطیه بن سعد قال: نزلت فی عبادة بن الصامت إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا .

2. واخرج الخطیب فی المتفق عن ابی عباس قال: «تصدیق علی بخاتمه و هو راکع، فقال النبی صلی الله علیه وآله وسلم. للسائل «من اعطاک هذا الخاتم؟ قال: ذاک الراکع، فانزل الله إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ ».

3. و اخرج عبدالرزاق و عبد بن حمید و ابن جریر و ابوالشیخ و ابن مردویه عن ابی عباس فی قوله إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ... الآیه. قال: نزلت فی علی بن ابی طالب.

4. و اخرج الطبرانی فی الاوسط و ابن مردویه عن عمار بن یاسر قال: «وقف بعلی سائل و هو راکع فی صلاة تطوع، فنزع خاتمه فاعطاه السائل رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فاعلمه ذلک، فنزلت علی النبی صلی الله علیه وآله وسلم هذه الآیة إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ فقرأ رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم علی اصحابه، ثم قال: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».

ص:288


1- (1) . تقریب التهذیب، ج 1، ص 298 مسلم ابی داود، ترمذی، نسائی و ابن ماجه از او نقل نموده اند.

5. و اخرج ابوالشیخ و ابن مردویه عن علی بن ابی طالب قال: «نزلت هذه الآیة علی رسول اله صلی الله علیه وآله وسلم فی بیته إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ الی آخر الآیة. فخرج رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فدخل المسجد، جاء و الناس یصلون بین راکع و ساجد و قائم یصلی، فاذا سائل فقال: یا سائل، هل اعطاک احد شیئاً قال: لا، الا ذاک الراکع لعلی بن ابی طالب اعطانی خاتمه».

6. و اخرج ابن ابی حاتم و ابو الشیخ و ابن عساکر عن سلمه بن کهیل قال: تصدیق علی بخاتمه و هو راکع، فنزلت إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ الآیه.

7. و اخرج ابن جریر عن مجاهد فی قوله إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ... الآیه. نزلت فی علی بن ابی طالب، تصدیق و هو راکع.

8. و اخرج ابن جریر عن السدی و عتبه بن حکیم مثله.

9. و اخرج ابن مردویه من طریق الکلبی عن ابی صالح عن ابی عباس قال: أتی عبدالله بن سلام و رهط معه من اهل الکتاب نبی الله صلی الله علیه وآله وسلم عند الظهر، فقالوا: یا رسول الله، ان بیوتنا قاصیه لا نجد من یجالسنا یخالطنا دون هذا المسجد، و ان قومنا لما رأونا قد صدقنا الله و رسوله و ترکنا دینهم اظهروا العداوة واقسموا ان لا یخالطونا و لا یواکلونا، فشق ذلک علینا، فبینا هم یشکون ذلک الی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، اذ نزلت هذه الآیة علی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ونودی بالصلاة صلاة الظهر، خرج رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فقال: اعطای احد شیئاً قال نعم، قال: من؟ قال ذالک الرجل القائم. قال علی ای حال اعطاکه؟ قال و هو راکع؟ قال و ذلک علی بن ابی طالب، فکبّر رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم عند ذلک و هو یتول وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ.1

ص:289

فخر رازی هم روایت را این گونه می آورد:

وروی عن ابی ذر رضی الله عنه قال: صلیت مع رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یوماً صلاة الظهر فسأل سائل فی المسجد فلم یعطه أحد، فرفع السائل یده الی السماء و قال: اللهم اشهد انی سألت فی مسجد الرسول صلی الله علیه وآله وسلم فما أعطانی احد شیئاً و علی علیه السلام کان راکعا فأوما الیه بخنصره الیمنی - و کان فیها خاتم - فاقبل السائل حتی أخذ الخاتم بمرأی النبی صلی الله علیه وآله وسلم فقال: اللهم ان اخی موسی علیه السلام سالک فقال: قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی (الی قوله) وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی فانزلت قرانا ناطقا، سنشد عضدک باخیک نجعل لکما سلطانا، اللهم و أنا محمد، نبیک و صفیک فاشرح لی صدری و یسّرلی امری و اجعل لی وزیراً من اهلی علیاً اشدد به ظهری، قال ابوذر: فوالله ما أتمّ رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هذه الکلمه حتی نزل جبریل فقال: یا محمد إقرأ: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ الی آخرها.(1)

جریان به نقل از ابوذر چنین است که روزی سائلی هنگام نماز ظهر از مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله گذشت و تقاضای کمک کرد. اما هیچ کس به او کمکی نکرد، پس دست هایش را به آسمان برد و گفت: خداوندا شاهد باش من در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله کمک خواستم، ولی کسی به من کمک نکرد. حضرت علی علیه السلام که در حال نماز بود به انگشتر خویش اشاره کرد و... سائل رفت تا در منظر رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفت. ایشان فرمودند: خداوندا برادرم موسی از خدا خواست که سینه ام را گشاده و فراخ گردان و بازویم را به برادرم محکم گردان. خدایا من محمد، نبی و پیامبر تو هستم، پس سینه ام را فراخ و امرم را آسان گردان و علی را وزیر من از اهلم قرار ده که پشتم به او محکم شود. ابوذر گفت: قسم به خدا، دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تمام نشده بود که این آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ نازل شد.

ص:290


1- (1) . تفسیر کبیر فخررازی، ذیل آیه 55 مائده؛ نور الابصار، ص 170. شبلنجی می گوید: «حدیث را ثعلبی در تفسیرش نقل نموده است.»

طبری حدیث را از طریق عتبه بن حکم و مجاهد و سدی نقل می کند که مراد حضرت علی علیه السلام است.(1) گرچه حدیثی هم نقل می کند که مراد مؤمنین هستند، ولی علی علیه السلام کسی بود که به سائل انگشتر بخشید.

قرطبی پس از نقل حدیث درباره حضرت علی علیه السلام از دید آیات الاحکام به آن می نگرد و می گوید:

المسئلة الثانیة - و ذلک ان سائلا سأل فی مسجد رسول الله صلی الله علیه وسلم فلم یعطه احد شیئا و کان علی فی الصلاة فی الرکوع و فی یمینه خاتم، فأشار الی السائل (بیده) حتی أخذه قال الکیا الطبری: و هذا یدل علی ان العمل القلیل لا یبطل الصلاة؛ فان التصدق بالخاتم فی الرکوع عمل جاء به فی الصلاة و لم تبطل به الصلاة و قوله وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ یدل علی ان صدقة التطوع تسمی زکاة؛ فان علیاً تصدق بخاتمه فی الرکوع؛(2)

این عمل حضرت علی علیه السلام بر این دلالت می کند که فعل قلیل مبطل نماز نیست، زیرا صدقه دادن به خاتم در نماز انجام نشده است و نماز با آن باطل نمی شود و قول خداوند وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ دلالت بر این دارد که صدقه مستحبی هم زکات نامیده می شود.

او در ادامه می گوید:

احتمالاً نماز حضرت مستحبی بوده است، زیرا در نماز واجب این عمل مکروه است. «وقد یجوز ان یکون هذه صلاة التطوع و ذلک انه مکروه فی الفرض».

نکته قابل تأمل این است که غالب فقهای فریقین از این عمل حضرت، حکم فقهی، استنباط نموده اند که کار قلیل، نماز را باطل نمی کند و این نشان می دهد که عمل حضرت در اعطای خاتم بر همگان مسلّم است، زیرا در بحث احکام از احادیثی استفاده می شود که در سند آنها هیچ اشکالی نیست یا حداقل دواعی صحت آنها بسیار است.

ص:291


1- (1) . تفسیر طبری، ج 4، صص 288-289، جزء 6.
2- (2) . تفسیر قرطبی، ج 6، ص 221، ذیل آیه.

برخی از کسانی که آیه ولایت را درباره علی علیه السلام نقل نموده اند:

1. آلوسی، روح المعانی، (ج 6، ص 149 طبع المطبعه المنیریه، مصر) و غالب الاخباریین علی انها انزلت فی علی کرم الله وجهه.

2. شوکانی، فتح القدیر، ج 2، ص 50، طبع مصر.

3. ابن حیان، البحر المحیط، ج 3، ص 513، طبع مصر.

4. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 71، طبع مصر.

5. واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ص 148، طبع مصر، المطبعه المنیریه، 1315 (با اسناد متفاوت).

6. سیوطی؛ لباب النقول، ص 90، طبع الثانیه، مطبعه مصطفی الحبلی (از عمار یاسر) (این احادیث شواهدی هستند که برخی را تقویت می کند).

7. سبط ابن جوزی، التذکرة الخواص، ص 18، طبع النجف الاشرف.

8. ابن جریر طبری، جامع البیان، ج 6، ص 165، طبع مصر.

9. تفسیر خطیب بغدادی، ج 1، ص 475، طبع مصر.

10. علامه النسفی بر حاشیه، تفسیر خازن، ج 1، ص 484، طبع مصر.

11. قندوزی حنفی، ینابیع الموده، ج 1، ص 114، طبع بیروت.

12. جارالله زمخشری، الکشاف، ج 1، ص 347، طبع مصر مطبعه التجاریه الکبری.

13. ابن حجر العسقلانی، الکافی الشاف فی تخرج احادیث الکشاف، ص 56، طبع مصر، مطبعه التجاریه الکبری.

14. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 12، ص 26، طبع مصر الجدید.

15. رشید رضا، تفسیر المنار، ج 6، ص 442، طبع مصر (ما رووا عن عده طرق...).

16. المولی النظام الدین النیسابوری، الاعرج فی تفسیر، المطبوع بهامش تفسیر الطبری، ج 6، ص 145، ط مصر.

17. ابوبکر احمد بن علی، احکام القرآن، ج 2، ص 543، طبع القاهره، الطبعه البهیه.

18. قرطبی، جامع لاحکام القرآن، ج 6، ص 221، طبع مصر.

19. سیوطی، درالمنثور، ج 2، ص 293، الطبعه الاولی، مصر.

20. تفسیر ثعلبی، الکشف و البیان، ذیل آیه 55 مائده (روایت سدی و عتبه بن ابی الحکیم و...) که آیه منحصراً درباره علی علیه السلام نازل شده است.

ص:292

21. ابی نعیم الاصفهانی، ما نزل فی القرآن فی علی علیه السلام، به نقل از ابن بطریق، الخصائص، فصل 1، صص 35-43 (تحقیق محمد باقر محمودی، طهران، منشورات مطبه وزارة ارشاد الاسلامی، 1406 ق).

22. تفسیر محیی الدین عربی، ج 1، ص 334، ذیل آیه.

23. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 7، ص 372 ذیل فضائل امیرالمؤمنین (دارالکتب العلمیه، 1408 ق).

24. ابی جعفر الاسکافی، المعیار و الموازنه، ص 228 (تحقیق محمدباقر المحمودی، الطبه الاولی، 1402 ق.

25. ابن مغازلی، المناقب، صص 311-313، رقم 354-357.

26. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، صص 161-184، رقم 216-240.

27. بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 150، رقم 151.

28. محب الدین الطبری، الریاض النضره، ج 3-4، ص 106.

29. ذخائر العقبی، صص 88-102.

30. حموینی، فرائد السمطین، ج 1، صص 187-195، رقم 146-153، باب 39.

31. تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 271.

32. مجمع الزوائد، ج 7، ص 17.

33. نورالابصار شبلنجی، ص 77.

34. منتخب کنز العمال، حاشیه مسند احمد، ج 5، ص 38.

35. قوشچی، شرح تجرید العقائد، ص 368 (انها نزلت باتفاق المفسرین فی حق علی بن ابیطالب).

36. ثعالبی، الجواهر الحسان، ج 1، ص 471، (اتفق ان علی بن ابیطالب...).

37. تفسیر تاج التراجم، اسفراینی، ج 2، ص 598.

38. مظهری، تفسیر المظهری، ج 3، ص 62.

39. ابن عطیه، المحرر الوجیز، ج 2، ص 208 (اتفق ان علیاً) و ج 2، ص 209.

40. ایسر التفاسیر (دارالفکر)، ج 1، ص 644.

41. وهبة الزحیلی، التفسیر المنیر، ج 6، ص 236 (دارالفکر) ذکرت روایات یقوی بعضها بعضاً انها نزلت فی علی بن ابیطالب.

ص:293

42. قاضی عضدالدین الایجی (756)(1) در کتاب، المواقف فی علم الکلام،(2) ص 405 و اجمع ائمه التفسیر ان المراد علی علیه السلام.

43. شریف جرجانی (3)(816) در شرح، المواقف فی علم الکلام، ج 8، ص 360 قد اجمع ائمة التفسیر علی ان المرد ب اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ الی قوله تعالی وَ هُمْ راکِعُونَ علی علیه السلام فانه کان فی الصلاة رکعاً(4).

44. سعد الدین التفتازانی (793) در شرح المقاصد(5) می گوید:

نزلت باتفاق المفسرین فی علی بن ابیطالب رضی الله عنه حین أعطی السائل خاتمه و هو راکع فی صلاته (شرح المقاصد فی علم الکلام 5، ص 270.)

زمینه های نزول آیه ولایت

حاکم حسکانی در شواهد التنزیل و ثعلبی در تفسیر الکشف و البیان به اسناد خود از عبایة بن ربعی چنین روایت کردند:

عبدالله بن عباس در کنار چاه زمزم نشسته بود و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل حدیث می کرد. در این هنگام مردی با عمامه و چهره ای پوشیده سر رسید، پس هرگاه ابن

ص:294


1- (1) . برخی از اوصاف ایشان: قاضی قضاه الشرق و شیخ العلما و شیخ الشافعیه قالوا کان اماما فی المعقولات، محققاً توقعاً قائماً بالاصول والمعانی و العربیه، مشارکاً فی الفقه و غیر من الفنون. انجب تلامیذ اشتهروا فی الافاق. الدرر الکامنه، ج 2، ص 323؛ البدر الطالع، ج 1، ص 326؛ شذرات الذهب، ج 6، ص 174؛ طبقات الشافعیه للاسنوی، ج 2، ص 179؛ بغیة الوعاه، ص 296.
2- (2) . کشف الظنون، ج 2، ص 1891 (هو کتاب جلیل القدر، رفیع الشان و...).
3- (3) 3. الضوء اللامع، ج 5، ص 328؛ البدر الطالع، ج 1، ص 488؛ الفوائد البهیه، ص 125؛ بغیة الوعاه، ص 351؛ مفتاح السعاده، ج 1، ص 167.
4- (4) . الدرر الکامنه، ج 4، ص 350؛ البدر الطالع، ج 2، ص 303؛ بغیة الوعاه، ص 391؛ شذرات الذهب، ج 6، ص 319.
5- (5) . کشف الظنون، ج 2، ص 1780.

عباس می گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین فرمود، او نیز می گفت رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین فرمود...

ابن عباس رو بدان مرد کرده، گفت: سوگند به خدا تو که هستی؟ مرد، دستار از چهره گشود و گفت: هر کس مرا شناخته که شناخته و هر کس مرا نمی شناسد، من جندب بن جناده بدری ابوذر غفاری هستم، با گوش های خود و بدون واسطه، از پیامبر شنیدم که می فرمود: علی پیشوای نیکان و کشنده کافران است، هر کس او را یاری کند یاری شده خداست و هر کس او را واگذارد، واگذاشته خداست. هان بدانید که من همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روزی از روزها نماز ظهر را به جای آوردم که سائلی در مسجد از مردم درخواست کمک کرد و کسی به او چیزی نداد. پس سر به طرف آسمان برداشته، گفت: خدایا شاهد باش که در مسجد پیامبر خدا کمک خواستم و کسی چیزی به من نبخشید. علی بن ابیطالب که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خویش که در آن انگشتری می کرد به سوی آن مرد اشاره کرد، مرد پیش آمد و انگشتری را از انگشت او گرفت و این در پیش چشم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود. پس چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از نماز خویش فارغ گردید سر به سوی آسمان برداشته، عرض کرد: خدایا برادرم موسی علیه السلام از تو درخواستی کرد و گفت: پروردگارا سینه مرا بگستران و کار مرا آسان گردان و گره از زبانم بگشا تا سخنم را بفهمند و وزیری از کسانم برای من قرار ده هارون برادرم را، پشتم را بدو محکم گردان و او را در کارم یار و همراه ساز. پس تو بر او پیامی گویا نازل فرمودی؛ به زودی بازوی تو را به برادرت محکم خواهیم کرد. بار خدایا من نیز محمد، پیامبر و برگزیده توام؛ خدایا سینه ام را بگستران و کارم را آسان کن و وزیری را از کسانم قرار ده، علی برادرم را، پشتم را به او محکم گردان.

ابوذر گفت: پس به خدا قسم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سخن خود را به انجام نرسانیده بود که جبرئیل از نزد حق بر او فرود آمد و گفت: ای محمد! گوارا باد بر تو آنچه خدا درباره برادرت عنایت کرد.

پیامبر گفت: آن چیست ای جبرئیل؟ جبرئیل پاسخ داد: خدا امت تو را به موالات او تا روز قیامت امر نمود و آیه ای بر تو نازل فرمود که چنین است:

ص:295

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ .(1)

این روایت را با همین سند، ابن بطریق حلی در خصائص الوحی المبین(2) و حموئی در فرائد السمطین(3) همراه با سندی دیگر و سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص(4) و شبلنجی در نور الابصار(5) و زرندی در نظم دررالسمطین(6) نقل کرده اند و ذیل آن را فخر رازی در تفسیر خود آورده است.(7)

بزرگان و مفسران شیعه نیز از جمله، طبرسی در مجمع البیان از ثعلبی و حسکانی آن را روایت کرده اند.

در روایتی دیگر حسکانی از ابن عباس نقل کرده است:

عبدالله بن سلام همراه جمعی از قوم خود که به پیامبر ایمان آورده بودند بر آن حضرت وارد شدند و گفتند: ای پیامبر خدا! خانه های ما از این جا دور است و از آن گاه که به تو ایمان آورده ایم قوم ما رهایمان کرده و با هم پیمان بسته اند که با ما هم نشینی و ازدواج نکنند و سخن نگویند و این بر ما بسیار گران آمده است. پس پیامبر فرمود:

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ؛

«همانا ولی شما خدا و پیامبرش و کسانی اند که نماز به پا داشته، زکات می پردازند، در حالی که رکوع به جا می آورند».

ص:296


1- (1) . شواهد التنزیل، حسکانی، ج 1، ص 229-231، ابن خلکان درباره ثعلبی می گوید: یگانه اهل زمان خود در علم تفسیر بود و تفسیر او بر همه تفاسیر برتری داشت. (وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 1، ص 79).
2- (2) . ابن بطریق، خصائص الوحی المبین، صص 44 و 445.
3- (3) . حموینی، فرائد السمطین، ج 1، ص 191، باب 39، حدیث 162.
4- (4) . شلبنجی، نورالابصار، صص 86-87.
5- (5) . ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 24.
6- (6) . زرندی، نظم دررالسمطین، ص 87.
7- (7) . فخر رازی، التفسیر الکبیر، (داراحیاء التراث العربی) ج 12، ص 26.

پس پیامبر به طرف مسجد بیرون رفت و در حالی که مردم برخی در حال قیام و برخی دیگر در حال رکوع بودند سائلی را دید و از او پرسید:

آیا کسی چیزی به تو عطا کرده است؟

گفت: بلی انگشتری از طلا

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

چه کسی آن را به تو بخشید؟ گفت: این مرد که ایستاده و با دست خود به سوی علی علیه السلام اشاره کرد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پرسید:

در چه حالی به تو عطا کرد؟ سائل گفت: در حال رکوع به من بخشید.

پس آن حضرت تکبیر گفت و این آیه را خواند:

وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ ؛(1)

«و کسی که خدا و رسولش و آنان را که ایمان آورده اند به ولایت برگزیند، پس حزب و دسته خدا پیروزند».

بعد از نزول این آیه بود که حسان بن ثابت شروع به سخن کرد و اشعاری سرود....(2)

این روایت را خوارزمی نیز در مناقب خود(3) ، حموئی در فرائد السمطین(4) با اسناد خود و حافظ ابونعیم با دو سند دیگر در «ما نزل من القرآن فی علی»(5) ، واحدی در اسباب النزول(6) ، سیوطی در الدرالمنثور(7) ، ابن بطریق در خصائص الوحی المبین(8) و دیگران نقل کرده اند و بسیاری از اعلام شیعه در کتاب های تفسیر و روایت آن را آورده اند.

ص:297


1- (1) . سوره مائده، آیه 56.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 234-235.
3- (3) . موفق بن احمد بن محمد البکری المکی الحنفی، المناقب (تهران مکتبه نینوی الحدیثه)، ص 186، فصل 17.
4- (4) . فرائد السمطین، ج 1، ص 193.
5- (5) . حافظ ابونعیم اصفهانی، ما نزل من القرآن من علی علیه السلام، جمع و ترتیب شیخ محمدباقر محمودی، صص 64-66.
6- (6) . واحدی، اسباب النزول، صص 133-134.
7- (7) . الدرالمنثور، ج 3، صص 105-106.
8- (8) . ابن بطریق، خصائص وحی المبین، صص 36-38.

حسکانی روایت دیگری نیز از ابن عباس نقل می کند که تفاوت اندکی با این نقل دارد.(1)

همچنین فخر رازی می نویسد:

«روایت شده که عبدالله بن سلام هنگامی که این آیه نازل شد، گفت: ای پیامبر خدا من علی را دیدم که انگشتری خویش را به نیازمندی صدقه بخشید، در حالی که رکوع کرده بود، پس ما او را به ولایت برمی گزینیم».(2)

روایت اعطای خاتم در منابع شیعه به این شکل بیان شده است:

شیخ صدوق در امالی و ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب از امالی شیخ صدوق به نقل از ابی الجارود از امام باقر علیه السلام روایت می کند که فرمود:

جماعتی از یهود که اسلام آورده بودند از جمله عبدالله بن سلام، اسید، ثعلبه، بنیامین، سلام و ابن صوریا گفتند: ای پیامبر خدا، همانا موسی، یوشع بن نون را وصی خویش قرار داد. پس ای پیامبر وصی تو کیست؟ و ولی پس از تو کیست؟ در این هنگام آیه فرود آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: برخیزید، پس همه برخاسته به مسجد درآمدند، در این هنگام سائلی بیرون می آمد.

حضرت فرمود: ای مرد سائل آیا کسی به تو چیزی عطا نکرد؟

گفت: چرا انگشتری را.

فرمود: چه کسی آن را به تو داد؟

گفت: این مرد که نماز می خواند آن را به من بخشید.

فرمود: در چه حالی به تو بخشید؟

گفت: در حال رکوع.

پس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تکبیر گفت و اهل مسجد نیز تکبیر گفتند.

پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: علی بن ابیطالب ولی شما پس از من است و آنان گفتند ما راضی شدیم به پروردگاری خدا و دیانت اسلام و رسالت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و ولایت علی علیه السلام. آنگاه خداوند این آیه را

ص:298


1- (1) . شواهد التنزیل، همان.
2- (2) . تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 12، ص 26؛ غرائب القرآن، نیشابوری (قاهره، 1381)، ج 6، ص 115.

فرستاد: «هر کس خدا و رسولش و آنان را که ایمان آورده اند ولی بداند، پس حزب خدا رستگاران اند».(1)

روایت فوق را نیز بسیاری از مفسران و محدثان شیعه در کتاب های خود آورده اند.(2)

بررسی چند نظریه و نقد آنها

الف) نزول آیه درباره عبادة بن صامت

برخی نزول آیه ولایت را درباره عبادة بن صامت دانسته اند. طبری آن را فقط به عنوان یک قول و بدون هیچ اظهار نظری که آن هم به صیغه مجهول گفته شده نقل می کند. ابن کثیر گرچه برخی از طریق حدیث درباره حضرت علی علیه السلام را غیرقابل خدشه می داند، ولی در نهایت آن را درباره عبادة بن صامت می داند. سیوطی هم صرفاً به نقل حدیث از طبری بسنده کرده است.(3)

جالب این است که در هیچ یک از تفاسیر مهم پیشینیان اهل سنت ذیل آیه ولایت سخنی از نزول آن درباره عبادة بن صامت نیست. سیوطی و ابن کثیر هم نقل یا روایتی در این زمینه ندارند. حتی فخر رازی و آلوسی هم به تفصیل، تمسک شیعه را به آیه برای اثبات امامت علی علیه السلام مورد نقد قرار داده اند. پس ناقل روایت تنها طبری است، آن هم بدون اظهار نظر که تفصیل آن چنین است:

روایت کرد برای ما اسحاق بن یسار از عبادة بن صامت که گفت: چون بنی قینقاع به جنگ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برخاستند، عبادة بن صامت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و او (عباده) از بنی عوف بن خزرج بود که پیمان خود را گسست و به سوی خدا و پیامبرش رو آورد و گفت: من خدا و پیامبرش را ولی خود می دانم و از پیمان کفار و ولایت آنان بیزارم. آن گاه این آیه درباره او نازل شد:

ص:299


1- (1) . مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 3؛ صدوق, الامالی، صص 107-108، ح 4.
2- (2) . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 6، ص 335، ح 4؛ بحرانی، البرهان، ج 1، ص 480، ح 6؛ بحارالانوار، ج 35، ص 183؛ بحرانی، غایة المرام، ص 107؛ المیزان، ج 6، ص 16.
3- (3) . جامع البیان، ج 2، صص 287-288؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 74؛ درالمنثور، ج 3، ص 104.

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ .(1)

نقد حدیث نقل شده درباره عبادة بن صامت

پس از بررسی و دقت نظر در شأن نزول این آیه و آیات پیش از آن و در نظر گرفتن شواهد و قراین موجود می توان اطمینان یافت که تنها سند نظریه نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت، سبب نزولی است که برای 51 آیه گفته شده است. آیه یاد شده که چهار آیه پیش از آیه مورد بحث واقع شده این آیه است:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ ؛(2)

«ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصارا را به دوستی مگیرید. بعضی از ایشان دوستان بعضی دیگرند و هر که از شما آنان را ولی خود بداند، پس همانا او نیز از ایشان است، به درستی که خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی کند».

آیه بعد نیز از این قرار است:

فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ ؛(3)

«پس می بینی کسانی را که در دلشان بیماری است در دوستی آنان شتاب می کنند، می گویند می ترسیم که به ماگزندی رسد، باشد که خداوند پیروزی یا دستوری از نزد خویش بیاورد، پس بر آنچه در دل خویش پنهان داشته اند پشیمان گردند».

در سبب نزول دو آیه فوق چند نظریه وجود دارد، از آن جمله:

عبادة بن صامت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمد و گفت: ای پیامبر خدا! من دوستانی از یهود دارم که شمار آنان بسیار و در یاری من آماده اند، ولی من از ولایت ایشان روی گردانده و به سوی خدا و پیامبرش پناه آورده ام.

ص:300


1- (1) . جامع البیان، همان.
2- (2) . سوره مائده، آیه 51.
3- (3) . همان، آیه 52.

عبدالله بن ابی گفت: اما من از گردونه ها و حوادث می ترسم و از ولایت یهود دست بر نمی دارم.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ای اباالمحباب (عبدالله بن ابی) آنچه از دوستی و ولایت یهود برای عبادة بن صامت می خواهی، برای خودت باشد، او آن را نمی خواهد.... آن گاه خدای تعالی درباره آن دو چنین نازل فرمود:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ...

سبب نزول فوق را بسیاری از مفسران فریقین آورده(1) و جمعی از آنان نیز آن را تلقی به قبول کرده اند،(2) گرچه در کنار آن اقوال دیگری را در سبب نزول آیه نیز یادآور شده اند.

همانگونه که مشاهده می شود سبب نزولی که برای آیه ولایت درباره عبادة بن صامت یاد شده، همان سبب نزولی است که برای این دو آیه گفته شده و داستان همان داستان است؛ یعنی تبری عباده از ولایت یهود.

بنابراین می توان گفت تنها مستند نقل طبری و اشاره ابن کثیر و اختیار این دو در ذیل آیه ولایت، همان سبب نزولی است که پیش از این برای آن دو آیه (آیه 51 و 52) نقل کرده اند و آنگاه بر همان اساس و با ادعای اینکه آیه ولایت نیز در همان واقعه و به دنبال آیه 51 نازل شده، آن را نیز مربوط به عباده دانسته اند.

از جمله شواهد این سخن و این برداشت، آن است که در برخی از روایات که سبب نزول آیه 51 بیان شده پس از ذکر داستان تبری عباده از یهود و گرایش عبدالله بن ابی به آنان چنین آمده است: پس نازل شد این آیه (آیه 51) تا این آیه: وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ...3 در روایت دیگر پس از ذکر سبب نزول آیه چنین گفته شده:

پس درباره او و عبدالله بن ابی این آیات از سوره مائده نازل شد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... . تا وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ .(3)

ص:301


1- (1) . زمخشری، الکشاف، ج 1، ص 643؛ جامع البیان، ج 4، ص 275؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 2، صص 71-72؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 96؛ اسباب النزول، صص 132-133.
2- (2) . مفسرانی چون واحدی و زمخشری را که تنها همین سبب نزول را آورده اند می توان از این دسته به شمار آورد.
3- (4) . القرآن العظیم، ج 2، ص 72.

بنا بر دو روایت یاد شده، در داستان عبادة بن صامت و عبدالله بن ابی به همراه آیه 51 چند آیه دیگر نیز نازل شده که بنابر یکی شانزده آیه و بنا بر دیگری پنج آیه بوده است.

به همین دلیل ابن کثیر در سخنی که پیش از این از او آوردیم، بدون آنکه داستان عباده را در ذیل آیه مورد بحث ذکر کرده باشد، آن را درباره عباده می داند و این جریان را به همان احادیثی باز می گرداند که در ذیل آیه 51 نقل کرده بود.(1)

شاهد دیگر اینکه بعضی از مفسران که مدعی شده اند مراد از وَ الَّذِینَ آمَنُوا عموم مؤمنان اند برای توجیه این ادعا این گونه ابراز کرده اند. «زیرا آیه بر وفق سخن عبادة بن صامت نازل شده است» یا گفته اند: «بر وفق قصه عباده به صامت نازل شده است».(2)

توضیح اینکه اگر آن گونه که ادعا شده، آیه ولایت همراه با آیه 51 و در قصه عباده (با همان سبب نزولی که گذشت) نازل شده باشد، در این صورت مقصود آیه، شناساندن ولی و دوست به عباده و دیگر مؤمنانی است که از ولایت یهود دست کشیده اند. در این صورت، معنای آیه این گونه است:

همانا ولی شما خدا و پیامبرش و کسانی هستند که ایمان آورده اند نماز به پا می دارند و....

بنابراین، منظور از کسانی که ایمان آورده اند (موصول در آیه) همه مؤمنان واجد صفات یاد شده خواهند بود، نه خصوص علی بن ابیطالب علیه السلام. ولی چنانچه آیه را نازل شده درباره علی علیه السلام و مربوط به داستان بخشش انگشتری بدانیم، مراد از وَ الَّذِینَ آمَنُوا... تنها ایشان خواهند بود.

نکته مهم این است که مفسران یاد شده که ادعا می کند موصول در آیه عام است و مراد از وَ الَّذِینَ آمَنُوا عموم مؤمنان اند باید اثبات کنند که آیه 55 ولایت نیز در قصه عباده نازل شده تا بتوانند تعمیم مورد نظر را ثابت کنند. لکن با کمال شگفتی می بینیم در دو عبارتی که آورده شد تعمیم موصول در آیه را ادعا کرده و دلیل آن را تنها موافقت و سازگاری آیه ولایت با سخن یا قصه عبادة بن صامت دانسته و به همین مقدار اکتفا کرده اند.

ص:302


1- (1) . همان، ص 74.
2- (2) . تفسیر کبیر، ج 12، ص 25؛ نیشابوری، غرائب القرآن، ج 6، ص 115.

این موضوع خود شاهد بر این است که مستند و مدرک نزول آیه ولایت درباره عباده تنها همان سبب نزول آیه 51 است و دلیل بر اینکه آیه نیز به همراه آن نازل شده، فقط سازگاری مضمون آیه ولایت با قصه عباده است و بس.

از طرفی با آنکه اکثر مفسران نزول آیه 51 را درباره عبادة بن صامت، با سندهای متعدد ذکر کرده اند (گرچه بسیاری نپذیرفته اند) ولی در ذیل آیه 55 همان گونه که گذشت روایتی در این زمینه ندارند و چه بسا اشاراتی نیز نکرده اند. بلکه همان گونه که پیشتر نیز گفتیم از میان تفاسیر مهم، تنها طبری نقل کرده و ابن کثیر و سیوطی بدان اشاره کرده اند.

جالب آنکه در این میان، برخی به تفصیل در استدلال به آیه برای اثبات امامت علی علیه السلام مناقشه کرده و دلیل ها و استدلال هایی می آورند که همگی پیرامون دلالت آیه است که خود حاکی از پذیرش نزول آیه درباره علی علیه السلام از سوی آنان است.

اکنون به بررسی میزان صحت و سقم نظریه نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت می پردازیم.

رد نظریه نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت

از آنچه گذشت به دست می آید که نزول آیه فوق درباره عبادة بن صامت هیچ گونه مستند یا پایه علمی ندارد، مگر اینکه:

1. اثبات شود آیه 51 درباره عبادة بن صامت نازل شده.

2. احراز گردد که آیه ولایت نیز همراه با آن آیه و در همان واقعه نازل گشته است.

3. اشکالات ظاهری و سیاقی آیات که برخی از آنها خواهد آمد، برطرف گردد. آنگاه این نظریه به عنوان یک قول در نزول آیه با نظریه نخست (نزول آیه درباره حضرت علی) سنجیده شود. اکنون سخن در دو پایه اصلی این استناد است.

بررسی نزول آیه 51 درباره عبادة بن صامت

در سبب نزول آن چند قول وجود دارد، بنابراین نزول آیه:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ...

درباره عباده مورد اختلاف است. طبری و ابن کثیر از این اختلاف سخن به میان آورده اند و اقوال گوناگون در این زمینه را ذکر کرده اند. طبری می نویسد:

اهل تأویل در مقصود از این آیه اختلاف کرده اند (هر چند طرف خطاب امر در آنها همه مؤمنان اند) بعضی گفته اند: عبادة بن صامت و عبدالله بن ابی بن سلول در

ص:303

داستان تبری عباده از پیمان یهود و تمسک عبدالله بن ابی به آن پیمان اراده شده اند و دیگرانی گفته اند بلکه مقصود، ابولبابه بن عبدالمنذر است که به یهود بنی قریظه اعلام کرد که معامله پیامبر به شما ذبح است (کنایه از آنکه همه شما را خواهد کشت.)(1)

ابن کثیر نیز در ذیل آیات 51 تا 53 می نویسد:

مفسران در سبب نزول این آیات کریمه اختلاف کرده اند. پس سدی گفته است درباره دو مرد است که یکی پس از واقعه احد به دوست خود گفت: من نزد فلان یهودی خواهم رفت و به او پناه خواهم برد و یهودی خواهم شد، باشد که اگر قضیه ای یا حادثه ای پیش آید مرا سود بخشد.

و دیگری گفت: من نزد فلان نصرانی در شام خواهم رفت و به او پناه برده به نصرانیت خواهم گرایید.

پس خداوند چنین فرمود:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ...

و عکرمه گفته است: درباره ابی لبابه بن عبدالمنذر نازل شده، در آن هنگام که پیامبر او را به سوی بنی قریظه فرستاد. پس پرسیدند پیامبر با ما چه خواهد کرد؟ او با دست خود به گلویش اشاه کرد؛ یعنی رفتار او با شما ذبح است (کنایه از اینکه همه شما را خواهد کشت) این قول را ابن جریر روایت کرده است و گفته شده درباره عبدالله بن ابی بن سلول نازل شده همچنانکه ابن جریر از... روایت کرده که عبادة بن صامت به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد.(2)

پس از آن هم نزول آیه درباره عباده و عبدالله را به چند طریق نقل کرده است.

همانگونه که ملاحظه می شود در سبب نزول آیه اختلاف بسیار است.

طبری پس از نقل نظریات گوناگون و روایات وارده درباره هر یک همه اقوال را محتمل و ممکن دانسته، می نویسد:

در تأیید هیچ یک از اقوال سه گانه دلیلی در دست نیست که یکی را بر دیگری

ص:304


1- (1) . جامع البیان، ج 2، صص 275-276.
2- (2) . تفسیر القرآن العظیم، ج 2، صص 71-72.

ترجیح دهد. بنابراین درست خواهد بود که ظاهر تنزیل را عام بدانیم و آنچه را اهل تأویل گفته اند و علم به خلاف آن نداریم محتمل بشماریم. بلی شک نیست که آیه درباره یک نفر منافق که از حوادث روزگار بر خود بیم داشته و با یهود و نصاری پیمان دوستی داشته فرود آمده است، زیرا آیه پس از این شاهد بر این سخن است. فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصِیبَنا... .(1)

علامه طباطبائی معتقد است که تطبیق آیه 51 مائده بر داستان عبادة بن صامت، اصولاً براساس تطبیق و اجتهاد روایات صورت گرفته و سبب نزول واقعی نیست.

از جمله شواهد این نظر، این است که در آیه نام یهود و نصارا با هم ذکر شده، حال این که نصارا در قصه بنی قینقاع و برخوردهای آنان با مسلمانان و بنی قریظه و بنی نظیر هیچ گونه نقشی نداشته اند و این جریان ارتباطی با نصارا پیدا نمی کند.

سپس علامه طبق ادله ای معتقد است که واژه ولایت در آیه 51 مائده به معنای محبت و اعتماد است، ولی آنچه در قصه عباده مطرح شده، ولایت به معنای نصرت پیمان و قرارداد دوستی است. بر این اساس، علامه روایت نزول آیه را درباره ابی لبابه ترجیح می دهد.(2)

درباره استمرار نزول آیات پس از آیه 51، گفته شد که نزول آیه 51 درباره عبادة بن صامت، ثابت و مسلّم نیست و تنها یکی از نظریه هاست. اینک بر فرض درستی این نظریه، باید ثابت شود که آیه 55 (آیه ولایت) نیز همراه با آن آیه و در شأن عبادة بن صامت نازل شده است! در حالی که چنین چیزی به دلایلی، اثبات پذیر نیست.

دلیل نخست: در اینکه آیه 51 مائده همراه با آیات پس از آن نازل شده باشد اختلاف عمیقی میان نقل ها وجود دارد که فشرده آن چنین است:

الف) فقط آیه 51 درباره عبادة بن صامت و داستان او نازل شده؛

ب) آیه 51 و 52 یکجا درباره عباده فرود آمده؛

ج) آیه 51 تا 56 مائده درباره یک موضوع نازل شده؛

د) آیه 51 تا 67 وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ... در زمینه فوق نازل گشته است.

ص:305


1- (1) . تفسیر طبری، ج 4، ص 276.
2- (2) . المیزان، ج 5، صص 368-369 و 386-387.

با وجود این اختلاف نظرها، چگونه می توان یکی را بر دیگری ترجیح داد و به این نقل ها بسنده کرد.

دلیل دوم: درمیان آیات 51-56 یا 51-67 که ادعا شده با هم و یکجا در شأن عبادة بن صامت نازل شده آیاتی وجود دارد که حتی مدعیان استمرار و پیوستگی نزول این آیات، نزول آن را درباره دیگران نقل کرده اند؛ از جمله آیه:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ .(1)

گرچه مفسران اهل سنت در سبب نزول آیه اختلاف نظر دارند و به عنوان یک قول، قوم محبوب خدا را علی علیه السلام می دانند،(2) ولی مفسران شیعه اتفاق نظر دارند که آیه درباره علی علیه السلام نازل شده و مؤید آن را سخن پیامبر در روز خیبر می دانند که فرمود:

«لأعطین الرایة غداً رجلاً یحب الله رسوله و یحبه الله و رسوله».(3)

روایاتی هم از طرق شیعه و اهل سنت وارد شده که آیه ولایت با آیه قبل و بعد آن درباره علی علیه السلام نازل شده است.(4) پس معلوم گردید آیه 54 نمی تواند درباره عبادة بن ثابت باشد. آیات دیگر هم سبب نزول هایی دارند که به او مربوط نمی شود.

تمامی آنچه گذشت، شاهد بر این است که آیات یاد شده به دنبال آیه 51 نازل نشده اند، بلکه نزول آنها به مناسبت جریان های جداگانه ای بوده و تشابه موضوع آیات، دلیل وحدت سبب نزول آنها نیست.

در خور درنگ است که هیچ یک از مدعیان نزول یکباره آیات 51 تا 67، در ذیل هیچ آیه ای از آیات، نامی از عبادة بن صامت به میان نیاورده اند؛ حتی به عنوان یک قول. اما به آیه

ص:306


1- (1) . سوره مائده، آیه 54.
2- (2) . مستدرک حاکم (حیدرآباد)، ج 3، ص 132؛ کنزالعمال (حیدرآباد)، ج 5، ص 418.
3- (3) . مجمع البیان، ج 3-4، صص 321-322؛ المیزان، ج 5، صص 387-390؛ تأویل الایات الظاهره، استرآبادی (قم، مدرسه الامام المهدی، 1407 ق)، ج 1، ص 149.
4- (4) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 235-246 و 227؛ بحارالانوار، ج 35، صص 194-195.

ولایت که رسیده اند نام عباده را مطرح کرده اند و این از نظر محقق منصف، حکایت از نوعی غرض ورزی دارد؛ چه اینکه آیه ولایت از نظر برخی متعصبان باید به هر حال از علی علیه السلام سلب شود، حال به هر قیمت، گاه با طرح سبب نزولی دیگر و گاه با دستاویزهای دیگر.

در این راستاست که طبری و ابن کثیر، علی رغم شرح و دراز گویی در سایر موارد، وقتی نوبت به نقل فضایل علی علیه السلام رسیده داستان آمدن عبدالله بن سلام و جمعی از یهود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را که مهم ترین و معروف ترین و با سندترین سبب نزول گفته شده برای آیه ولایت است و از سوی ائمه علم تفسیر و حدیث نقل شده است اساساً بدان اشاره نکرده اند! در حالی که عده زیادی از علمای اهل سنت به نزول آیه درباره حضرت علی علیه السلام تصریح نموده و آن را نقل کرده اند که نام برخی را متذکر شدیم.

دلایلی دیگر در ردّ نزول آیه ولایت درباره عبادة بن صامت

1. روایت ناظر به عبادة بن صامت در برابر روایاتی که نزول آیه ولایت را درباره علی علیه السلام دانسته است یارای مقاومت ندارد، زیرا ناقلان و قائلان به آن در برابر این ناچیزند.

2. ظاهر آیه نیز احتمال نزول آن درباره عباده یا در ادامه آیات قبل را نفی می کند. زیرا صدر آیه اثبات ولایت برای افراد معینی کرده و ولایت را درآنان منحصر می داند، حال آنکه عباده از ولایت یهود تبری جسته و به هیچ گونه درخواست نصب ولی اشاره نکرده بود تا آیه در پاسخ درخواست او نازل شده باشد.

3. در ذیل آیه ولایت ویژگی هایی آورده شده که بدون شک اشاره به شخصی معین و مصداقی خارجی دارد و این ویژگی ها ربطی به داستان عباده ندارد.

شیخ طوسی در پاسخ این اشکال که گفته اند آیه درباره عباده نازل شده است می نویسد:

روایت نزول آن درباره عباده با روایت نزول آن درباره امیرمؤمنان تاب مقابله ندارد، زیرا این روایت را همه اصحاب حدیث از خاصه و عامه بر نقل آن اتفاق کرده اند، اما حدیث مربوط به عباده حداکثر مستند به یک شخص است که او نیز به غرض ورزی و تعصب معروف است.(1)

ص:307


1- (1) . ظاهراً مراد شیخ طوسی، طبری است.

4. علاوه بر این اصولاً نزول آیه درباره عباده از نظر عقلی موجه نیست، زیرا محتوای آیه مناسبتی با جریان عباده ندارد و نزول آیه در واقعه ای که با آن تناسب و مطابقت ندارد، قابل پذیرش نیست.(1)

جمال الدین بن طاووس نیز در همین زمینه و پس از نقل دو قول متعارض، می نویسد:

آنچه ما روایت کردیم (روایت مربوط به علی علیه السلام) از جهاتی بر روایات دیگر (روایت مربوط به عباده) ترجیح دارد:

1. فراوانی روایات آن و ناچیزی روایت دیگر.

2. پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حکومت های مختلفی بر سر کار آمدند، از جمله بنی امیه و عبدالله بن زبیر که همگی جز عمر بن عبدالعزیز، دشمنان علی علیه السلام بودند و معاویه تشویقی های بسیاری برای تنقیص علی علیه السلام و دشنام به آن حضرت می پرداخت و کودکان را در مکتب خانه ها با مطالب دروغی رشد می داد که علی علیه السلام را در نظر آنان مغضوب می نمود.

تا آنجا که معاویه چهارصد هزار درهم به سمره بن جندب بخشید که دو مطلب درباره علی علیه السلام و ابن ملجم جعل کند او نیز اجابت کرد و این آیه:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ... را درباره عبدالرحمان بن ملجم و آیه وَ إِذا تَوَلّی سَعی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها... را درباره علی علیه السلام قرار داد.

3. در روایت ابن عباس صورت و شاهد حال به چشم نمی خورد، ولی این روایات صورت حال دارد و همین قرینه درستی آن است.

و اما روایت ابن عباس (بر فرض صحت انتساب روایت به او) چه بسا آن را از غیرثقه شنیده و نقل کرده باشد یا به کسی که معتمد نبوده اعتماد کرده باشد.(2)

شگفت اینجاست که ابن کثیر در مقام تأیید نزول آیه درباره عباده در پی تبری او از پیمان یهود و اظهار رضایت او از ولایت خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم می نویسد:

ص:308


1- (1) . شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج 2، صص 43-49؛ المقالة الفاطمین فی نقض الرسالة العثمانیه، صص 270-271.
2- (2) . احمد بن طاووس بناء، المقالة الفاطمین فی نقض الرسالة العثمانیه، ص 270-271.

«و به همین جهت پس از این آیات (آیه 51 تا 55) نازل شد وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ ؛ و هر که خدا و رسول و مؤمنان را متولی گردد پس حزب خدا پیروزند».(1)

حال آنکه این پیامد با روایت دیگر بسیار مناسب تر است، زیرا در آن چنین بود که پس از نزول آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ... عبدالله بن سلام گفت:

راضی شدیم به خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام به عنوان ولی، پس این آیه فرود آمد وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا و نیز از عبدالله بن سلام روایت شده که چون آیه ولایت نازل شد به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: من علی علیه السلام را دیدم که انگشتری خود را به نیازمندی بخشید، در حالی که در رکوع بود، پس او را ولی خود قرار می دهیم.

جالب اینکه ابن کثیر خود در یکی از روایات نقل می کند:

پس از آنکه پیامبر از سائل پرسید انگشتری را چه کسی به تو بخشید، او اشاره به علی علیه السلام کرد، پس پیامبر تکبیر گفت و این آیه را خواند:

وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ

ملاحظه می شود که در این روایت، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به روشنی وَ الَّذِینَ آمَنُوا در این آیه را بر علی علیه السلام تطبیق می کند. اتفاقاً ابن کثیر پس از همین روایت می نویسد: «این اسنادی است که اشکالی در آن نیست».(2)

نقدی بر استشهاد به سیاق آیات

از جمله شواهدی که برای نزول آیه درباره عباده گفته اند، وحدت سیاق آیات است. برخی گفته اند چون آیات پیشین درباره عبادة بن صامت نازل شده و آیه ولایت نیز در سیاق آن آیات است، پس این آیه هم درباره عباده نازل شده است(3).

ص:309


1- (1) . تفسیر ابن الکثیر، ج 2، ص 74.
2- (2) . همان.
3- (3) تفسیر کبیر، ج 12، صص 27-28.

این ادعا به دلایل مختلف مردود است:

1. در آیات یاد شده سیاق واحدی به چشم نمی خورد، زیرا مضامین آیات، گوناگون و متفاوت است.

2. بر فرض اینکه میان چند آیه از نظر مضمون هماهنگی باشد، این هماهنگی دلیل بر یکی بودن سبب نزول آنها نیست، زیرا نظم و شکل چیده شدن آیات یک سوره دلیل بر نزول آن آیات به همان صورت نیست و روشن است که نحوه نزول آیات با ترتیب فعلی آنها متفاوت است. با این حال غالباً نوعی هماهنگی میان آیات یک سوره یا بخشی از آیات یک سوره مشهود است. بنابراین سیاق واحد یا هماهنگی چند آیه ممکن است مربوط به مرحله تدوین باشد نه نزول.

3. بر فرض وجود وحدت سیاق در مورد بحث و دلیل آن بر وحدت سبب نزول این آیات، باز هم می بینیم نزول همان آیات پیشین درباره عبادة بن صامت، ثابت و مسلّم نیست که شرح آن گذشت.

4. بر فرض آنکه از تمامی آنچه گذشت دست برداشته، وحدت سیاق را دلیل بر نزول همه این آیات درباره عباده بدانیم، باز این دلیل معارض با آن دسته از روایاتی است که این آیه را نازل درباره علی علیه السلام می دانند و پرواضح است که سیاق هیچ گاه با روایات صحیح و صریح قادر به معارضه نخواهد بود.

لازم است یادآور شویم هدف کسانی که وحدت سیاق را در این زمینه مطرح کرده اند تشکیک در مفهوم ولایت یاد شده در آیه بوده است و تمامی این تلاش ها در جهت اثبات این پندار بوده که ولایت در آیه، به معنای نصرت و محبت است که پاسخ و رد پندار یاد شده به طور مشروح در کتاب کلامی بزرگان آمده است. همچنین در زمینه وحدت سیاق حقّ مطلب ادا شده است، از جمله علامه طباطبایی در تفسیر المیزان آن را به طور مشروح مورد تحلیل قرار داده است.(1)

ب) حدیث امام باقر علیه السلام

عده ای از علمای اهل سنت که نتوانسته اند در صحت نزول حدیث درباره علی علیه السلام خدشه ای وارد سازند سعی نموده اند با نقل حدیث امام باقر علیه السلام دیگران را نیز داخل این جریان بدانند، به طریق ذیل نقل شده است:

ص:310


1- (1) . المیزان، ج 6، صص 6-9.

1. عبدالملک عن ابی جعفر (الباقر علیه السلام) قال سألته من الذین آمنوا قلنا بلغنا انها نزلت فی علی بن ابیطالب، قال: علیّ من الذین آمنوا.(1)

2. روی ابوبکر النقاش صاحب التفسیر المشهور عن محمد الباقر رضی الله تعالی عنه انها نزلت فی المهاجرین والانصار و قال قائل: نحن سمعنا انها نزلت فی علی کرم الله تعالی وجهه، فقال هو منهم، یعنی علیّ کرم الله وجهه داخل ایضاً فی المهاجرین و الانصار و من جملتهم.

واخرج ابونعیم فی الحلیة عن عبدالملک بن ابی سلیمان و عبد بن حمید و ابن جریر و ابن المنذر و ابن ابی حاتم عن الباقر رضی الله تعالی عنه ایضا نحو ذلک.(2)

3. عن عبدالملک قال: سألت اباجعفر عن قوله: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ قال: هم المؤمنون، قلت: فان ناساً یقولون هو علی بن ابیطالب، قال: فعلیّ من الذین آمنوا.

در حدیثی دیگر آمده: سألت عن قوله: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ قال: اصحاب النبی، قلت تقولون: علی، قال علی منهم.(3)

تأملی در حدیث

درباره حدیثی که گذشت ذکر نکاتی لازم به نظر می رسد:

1. ظاهراً تمام اینگونه روایات به یک شخص، آن هم عبدالملک بن ابی سلیمان ختم می شود.

2. احادیث بسیار دیگر از امام باقر علیه السلام نقل شده که در آنها تصریح می کند خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علی علیه السلام را به عنوان ولی برگزیدند که یک نمونه را نقل کردیم.

3. این حدیث بر فرض صحت آن دو چیز را ثابت می کند:

الف) علی علیه السلام از کسانی است که ایمان آورده اند.

ب) علی علیه السلام از مهاجرین و انصار است.

ص:311


1- (1) . تفسیر طبری، جز 6، ج 4، صص 288-289.
2- (2) . روح المعانی، ج 6، ص 168.
3- (3) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 169.

حال آیا این دو، دلیل می شوند که بگوییم مراد امام باقر علیه السلام این بوده که آیه شامل مهاجرین و انصار می شود.

4. یکی از روایات هم که می گوید مراد مؤمنان هستند و علی علیه السلام از مؤمنان است عام است و راوی از امام نمی پرسد مؤمنان چه کسانی هستند. به ظن قوی و طبق آنچه امام در روایات دیگرش بیان نموده اند منظور امام از مؤمن، افرادی خاص بوده که همان ائمه اطهار می باشد.

5. در مورد عبدالملک بن سلیمان در منابع رجالی شیعه چیز زیادی نقل نشده است.(1)

6. این روایت مجمل بوده و مبین آن، روایات دیگری است. شاید امام در موقعیتی قرار نداشته که بتواند به صراحت موضع خود را بیان کند. بنابراین چنین روایاتی بر فرض صحت سند، حمل بر تقیه می شوند. حتی اگر روایت را حمل بر تقیه هم نکنیم چیری غیر آنچه گفتیم ثابت نمی شود.

7. به ظن قوی این روایت موضوع و ساختگی بوده، زیرا تمام روایان آن از اهل سنت هستند و هیچ یک از راویان و محدثان شیعه آن را نقل نکرده اند.

8. مهم تر اینکه ظاهر آیه، تعمیم یاد شده را به شدت نفی می کند و به روشنی در مصداقی خاص ظهور دارد. پس می توان گفت که ظاهراً ادعای یاد شده در جهت توجیه و تأویل یا به عبارت درست تر تحریف مفهوم ولایت است و از آنجا که آیه به روشنی و استحکام هر چه تمام تر خلافت و امامت علی علیه السلام را ثابت می کند، بسیاری از مخالفان، مقام ولایت ثابت شده را برای آن حضرت، تأویل کرده اند و آن را به معنای نصرت و محبت گرفته اند. از طرفی چون وجهی برای اختصاص ولایت به این معنی به خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام ندیده اند سبب نزول را منکر شده و موصول در آیه را تعمیم داده و گفته اند مراد آیه عموم مؤمنین است، و بدین سان امری روشن و مستند به روایات متواتره را انکار کرده اند؛ حال آن که به نظر علامه طباطبایی، اگر در تفسیر آیه ای با تکیه بر اسباب نزول وارده، اعراض از چنین روایات فراوان و انبوهی روا باشد، دیگر به هیچ یک از اسباب نزول مأثوره در هیچ آیه ای از آیات قرآن نمی توان اعتماد کرد.(2)

ص:312


1- (1) . جامع الرواه، ج 1، ص 519 (تابعی).
2- (2) . المیزان، ج 6، ص 8.

تفصیل بیشتر در این مجال نیازمند پرداختن به بعضی از بحث های کلامی و تفسیری است که فراتر از موضوع این مقال است و متکلمان و مفسران بزرگوار شیعی، چونان سیدمرتضی در «شافی» و شیخ طوسی در «تلخیص الشافی» و علامه طباطبایی در المیزان، به خوبی از عهده این مهم برآمده اند.(1)

ج) پندار نزول آیه درباره ابی بکر

نزول آیه ولایت درباره ابی بکر را اساساً نباید به عنوان یک نظریه برشمرد، زیرا کسی را نیافتیم که این موضوع را ذکر کرده باشد. از این گذشته، بسیاری از تفاسیر مهم اهل سنت نیز حتی در حد اشاره هم معترض آن نشده اند(2) و همین نکته در بی اساسی آن کافی است، ولی از آنجا که برخی در جهت نفی فضایل علی علیه السلام خواسته اند نزول این آیه را درباره آن حضرت زیر سؤال ببرند و روایت ابی بکر را مطرح ساخته اند، ما نیز به اجمال نگاهی بدان خواهیم داشت.

فخر رازی و ابن حجر و چندین تن دیگر(3) پس از ذکر اقوال در نزول آیه نوشته اند که گفته شده این آیه درباره ابی بکر نازل شده است. آنان تنها مستند این قول را سخن عکرمه دانسته اند، ولی هیچ گونه سبب نزولی نقل نکرده و حتی طریق و سندی را هم به عکرمه نمی رسانند.

گرچه چنین نقلی چه بسا ارزش نقد و رد هم نداشته باشد، ولی به هر حال در ردّ آن به چند نکته اشاره می کنیم:

1. انتساب این قول به عکرمه ثابت نیست، بلکه تنها نقل قولی بدون سند و روایتی مرسل است.

2. منظور از نزول آیه درباره ابی بکر، اساساً مجمل و نامفهوم است و مشخص نیست که به چه صورت درباره او نازل شده است. آیا منظور از نزول آیه درباره او این بوده که مخاطب

ص:313


1- (1) . برای مطالعه بیشتر علاوه بر منابع یاد شده ر. ک: سبب نزول آیه ولایت، حسن حکیم باشی، پژوهش های قرآنی، شماره 2، تابستان 1374 ش.
2- (2) . مانند تفاسیر طبری، ابن کثیر، سیوطی و زمخشری.
3- (3) . تفسیر کبیر، ج 12، ص 26؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص 41؛ روح المعانی، ج 6، ص 168؛ نیشابوری، غرائب القرآن، ج 6، ص 115.

به ضمیر خطاب در «ولیکم» بوده یا منظور از موصول در آیه یا مشمول آن موصول بوده با چیزی دیگر.

3. عکرمه افتخار داشته که در زمینه قرآن، علوم خود را از ابن عباس گرفته است. پس با توجه به اینکه آنچه از ابن عباس به طرق مختلف نقل شده، نزول آیه درباره علی علیه السلام است، این روایت را یا اساساً عکرمه جعل کرده و به ابن عباس نسبت داده یا دیگران جعل کرده اند و به عکرمه نسبت داده اند.

4. در وثاقت و عدم وثاقت عکرمه سخن بسیار است؛ جمعی او را متهم کرده اند که دارای عقیده خوارج بوده است.

علامه بلاغی می نویسد:

«و اما عکرمه پس درباره او طعن بسیار است که او کذاب و غیرموثق و معتقد به عقاید خوارج است.»(1)

5. گذشته از همه اشکال ها این سخن به عنوان یک قول و نظریه قولی مستند به یک نفر، و به روایتی مرسل و بدون سند است و چنین قولی در برابر روایات صحیحه و پرشمار که درباره نزول آیه در شأن علی علیه السلام وارد شده غیرقابل عرضه بوده و به هیچ گونه با آن برابری نتواند کرد.

6. جالب اینکه از طرق شیعه، نزول آیه درباره علی علیه السلام از خود عکرمه نیز روایت شده است.(2)

از آنچه تاکنون گذشت بی پایگی آنچه بعضی ادعا کرده اند که مراد از موصول در آیه تمامی مؤمنان اند و فرد به خصوصی منظور نیست،(3) به خوبی روشن می شود. در واقع ادعای یاد شده به طور کلی، انکار سبب نزول داشتن آیه خواهد بود و این چیزی است که مدعیانش خود بدان ملتزم نیستند.

ص:314


1- (1) . بلاغی، الاءالرحمان، ص 46. همین مقدمه در ابتدای جلد اول تفسیر مجمع البیان (ص 47) نیز چاپ شده است.
2- (2) . علامه مجلسی در بحارالانوار می نویسد: نزول آیه ولایت درباره علی علیه السلام را رازی از ابن عباس به واسطه ابن عکرمه روایت کرده است: بحارالانوار، ج 35، ص 205.
3- (3) . ادعای مزبور در کلمات فخر رازی و آلوسی و ابن حجر و طبری و دیگران دیده می شود که غالباً مستند به سخن امام باقر علیه السلام است که نادرستی آن گذشت.

د) پاسخ به اشکالات مطرح شده درباره نزول آیه در حق علی علیه السلام

برخی چون نمی توانند فضیلتی را رد کنند سعی در خدشه دار نمودن آن دارند و اشکالاتی را مطرح می کنند. بر همین اساس، این آیه هم از نیش کج فهمان در امان نبوده و به گمان واهی خود مسائلی را مطرح نموده اند که بیان می کنیم. جالب اینکه غالب این اشکالات را خود اهل سنت پاسخ گفته اند.

اشکال اول

برحی گفته اند در آیه وَ الَّذِینَ آمَنُوا... جمع وارده مفرد از آن، خلاف ظاهر است بنابراین باید گفت آیه تمامی مؤمنان را شامل شده و صفات یاد شده همچون اقامه نماز و پرداخت زکات در رکوع، عنوانی عام بوده که شامل همه مؤمنان یا مهاجران و انصار بوده است.(1)

پاسخ

اولاً؛ اراده فرد از جمع از نظر اهل لغت و عرف، مشکلی ندارد، زیرا این شیوه در محاورات عرفی و گفت و گوهای معمولی در زبان عرب و دیگر زبان ها از ابتدا تاکنون بسیار معمول بوده و هست. در واقع فراوان دیده شده که برای تعظیم و تفخیم یک فرد به جای مفرد، واژه جمع به کار می برند، چه اینکه در همین سوره سه آیه قبل از آیه ولایت می خوانیم:

فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ (2)

در این جا «الذین» جمع است، در حالی که به اتفاق همه مفسران، آیه درباره شخص «عبدالله بن ابی»، نازل شده است.

همچنین علامه امینی بیست مورد از این گونه آیات را آورده که در تمامی آنها از لفظ جمع، شخص خاص اراده شده و روشن است که نمی توان آن همه را مجاز دانست.

ص:315


1- (1) . این قول را سید حمیدالدین آلوسی در نثر اللئالی علی نظم الامالی، ص 169، بنا بر نقل علامه امینی در الغدیر (ج 3، ص 163) گفته است. همچنین ابوبکر نقاش صاحب تفسیر مشهور بنا بر نقل آلوسی در روح المعانی (ج 6، ص 168) از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است.
2- (2) . سوره مائده، آیه 52.

در همین آیه نیز جماعتی از اهل سنت چون قوشچی و تفتازانی گفته اند به اتفاق مفسران منظور از «الذین آمنوا» علی علیه السلام بوده است.(1)

ثانیاً؛ مراد از «الذین آمنوا...» یا فرد خاص است یا همه مؤمنان، اما همه مؤمنان ممکن نیست اراده شده باشند، زیرا در آن صورت مفاد آیه چنین خواهد شد:

ای کسانی که ایمان آورده اید ولی شما خدا و رسول و کسانی هستند که ایمان آورده اند.

بنابراین همه کسانی که برایشان ولی تعیین شده خودشان نیز ولی خواهند بود و به اصطلاح، اتحاد ولی و مولی علیه پیش خواهد آمد که این ممکن نیست.(2) به عبارت دیگر، لازم خواهد آمد که هر کس ولی خویش باشد و این محال است، پس ناگزیر باید مخاطبان آیه جز صاحبان ولایت باشند.(3)

از طرفی هیچ کس تاکنون ادعا نکرده فردی خاص جز علی علیه السلام از «الذین آمنوا» اراده شده است. بنابراین به اتفاق مفسران از این لفظ، علی علیه السلام اراده شده است.(4)

ثالثاً؛ راویان بزرگ که همه عرب اصیل بوده اند نزول آیه درباره علی علیه السلام را بدون هیچ گونه تأمل و تشکیکی آورده اند و اهل نقل از پیشگامان علم حدیث که جملگی، اهل نحو و ادب بوده اند بدون اندک نقدی ذکر کرده اند. این موضوع، خود گواهی روشنی بر درستی مدعای ما و اطلاق «الذین آمنوا» بر علی علیه السلام است.(5)

رابعاً؛ اساساً در اینجا لفظ جمع در مفرد استعمال نشده، بلکه عنوان جمعی بر یکی از افراد تحقق یافته آن (در زمان نزول) منطبق گردیده و امکان انطباق آن بر دیگر افراد نیز (بر فرض تحقیق) محفوظ مانده است. پس بین این دو کیفیت و دو گونه استعمال فرق بسیار است و آنچه از نظر اهل لغت ناشدنی و نارواست تنها صورت اول است.(6)

ص:316


1- (1) . الغدیر، ج 3، صص 163-167.
2- (2) . قاضی نورالله، الصوارم المهرقه، ص 175.
3- (3) . همان.
4- (4) . ر. ک: کسانی که بر این موضوع اعتراف نموده اند که نام چهل تن را در سطور گذشته ذکر کردیم.
5- (5) . صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ص 51؛ المیزان، ج 6، ص 10؛ گروهی از مؤلفان، الامامة و الولایة، صص 72-73.
6- (6) . المیزان، ج 6، ص 9؛ الامامة و الولایة، ص 72.

زمخشری در این باره می نویسد:

سبب نزول آیه، یک شخص است، ولی آیه با لفظ جمع آمده تا مردم در انجام نیکی ها ترغیب شوند و توجه داده شوند که در نیکی و احسان و رسیدگی به فقیران تأخیر نورزند و حتی اگر در نماز بودند این مهم را به تأخیر نیندازند.(1)

بیضاوی هم می نویسد:

بنا بر روایت صحیح، آیه درباره علی علیه السلام نازل شده و با اینکه حمل لفظ جمع بر مفرد، خلاف ظاهر است، ولی چه بسا آیه به لفظ جمع آمده تا مردم را بر مانند آن عمل برانگیزاند.(2)

وجوه دیگری هم مطرح است، مانند اینکه خداوند متعال علی علیه السلام را به منزله همه مؤمنان معرفی کرده، همانگونه که در جنگ احزاب هنگامی که علی علیه السلام به کارزار عمرو بن عبدود شتافت، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «تمامی ایمان با تمامی شرک رو به رو شد». ممکن است کسی بگوید لفظ جمع، به مراتب عالی ایمان علی علیه السلام اشاره دارد، یا اینکه خداوند متعال نام علی علیه السلام را به لفظ روشن و خاص نیاورد تا کینه های پنهان برانگیخته نشوند و رقیبان را به رو در رویی وادار نسازد و ناباوران را گران نیاید.(3)

اشکال دوم

گفته اند بیرون آوردن انگشتری و دادن آن به سائل، فعل کثیر و باطل کننده نماز است، پس چگونه ممکن است علی علیه السلام با این کار، نمازش را باطل کرده باشد.(4)

پاسخ

زمخشری در این باره می نویسد:

ص:317


1- (1) . الکشاف، ج 1، ص 749.
2- (2) . تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 439.
3- (3) . ر. ک: طبرسی، الاحتجاج، موسوی بهبهانی، مصابیح الهدایة، صص 278-279؛ مظفر، دلائل الصدق، ج 2، صص 80-82 و نیز ر. ک: بخش فضایل (فصل 5).
4- (4) . تفسیر کبیر، ج 12، صص 30-31.

این آیه درباره علی، کرم الله وجهه، نازل شد؛ آن هنگام که سائلی از او کمک خواست و او در رکوع نماز بود، پس انگشتری خویش را نزد او انداخت. گویا آن انگشتری برای انگشت او بزرگ بوده و بیرون آوردن آن مایه تکلف و کار زیادی که نماز را باطل کند، نشد.(1)

سبط ابن جوزی هم می نویسد:

جواب به دو گونه است: اول اینکه گفته اند او (علی علیه السلام) به سوی سائل اشاره کرد، پس سائل انگشتری از انگشت کوچک او گرفت و بیرون آورد. دوم اینکه سخن و فعل در نماز، نزد مسلمانان در ابتدا مباح بوده و سپس ممنوع گشته است.(2)

نیشابوری از مفسران بزرگ عامه در تفسیر خود: غرائب القرآن و رغائب الفرقان می نویسد:

«مگر اینکه انگشتر به راحتی قابل بیرون آوردن بوده باشد یا اینکه به سوی سائل اشاره کرده باشد پس او آن را بیرون آورده باشد.»(3)

اشکال سوم

آنچه به عنوان سبب نزول آمده، بخشش انگشتری است که صدقه ای مستحب است، ولی آنچه در آیه آمده زکات است که فریضه و واجب است، پس داستان یاد شده را نمی توان سبب نزول آیه شمرد.(4)

پاسخ

معنای اصطلاحی زکات نزد اهل شریعت، معنایی مستحدث و ویژه عرف اهل شریعت است، ولی زکات در اصطلاح قرآن به هر انفاقی که در راه خدا باشد، اطلاق شده است، مال باشد یا تلاش و کردار و عمل، واجب باشد یا مستحب.

قرآن مجید در مواردی ذکر زکات را به کاربرده است؛ از جمله از قول حضرت عیسی می فرماید:

وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ؛ (5)«و سفارش فرمود مرا به نماز و زکات».

ص:318


1- (1) . الکشاف، ج 1، ص 649.
2- (2) . تذکرة الخواص، صص 16.
3- (3) . نیشابوری، غرائب القرآن، ج 6، ص 117.
4- (4) . تفسیر کبیر، ج 12، ص 30.
5- (5) . سوره مریم، آیه 31.

در جای دیگری هم می فرماید:

وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ ؛(1)

«و سفارش کردیم ایشان را به انجام نیکی ها و به پاداشتن نماز و پرداختن زکات».

پس بدون شک مراد از زکات، انفاق در راه خدا و به خاطر اوست و صدقه دادن علی علیه السلام در داستان نزول آیه از بارزترین مصادیق آن است.

اشکال چهارم

آیه مبارکه می گوید: ولی شما، خدا و پیامبر و کسانی هستند که نماز به پا می دارند و در حال رکوع، زکات می پردازند. ظاهر آیه این است که ولایت آنان بالفعل ثابت است؛ در حالی که ولایت به معنای امامت و تصرف در امور برای علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ثابت شده، نه پیش از آن.(2)

پاسخ

آنچه از آیه به دست می آید، وجوب اطاعت از دارندگان ولایت و شایستگی علی علیه السلام برای امامت است و این در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حاصل بوده، هر چند تصرفات، موقوف به پس از وفات بوده است.(3)

به عبارت دیگر، قضیه در این جا به شکل حقیقیه است نه خارجیه، بنابراین به تحقق و عدم تحقق موضوع در خارج نظر ندارد، پس فعلیت ولایت لازم نیست.(4) بلکه اگر لازم باشد نیز از آنجا که لفظ ولی مفرد است می توان استفاده کرد که ولایت خدا و رسول بالاصاله است که بالفعل متحقق است و همین مقدار کافی است، اما ولایت اولی الامر که بالتبع و از توابع همان ولایت است، لازم نیست فعلی باشد. علاوه بر آن که ولایت نیز برای علی علیه السلام ثابت بوده، زیرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خود اصحاب را به سلام بر علی علیه السلام به

ص:319


1- (1) . سوره انبیاء، آیه 73.
2- (2) . تفسیر کبیر، ج 12، ص 28؛ روح المعانی، ج 6، ص 169.
3- (3) . شیخ طوسی، التبیان، ج 3، ص 563.
4- (4) . گروهی از مؤلفان، الامامة والولایة، صص 73-74.

عنوان امیرمؤمنان امر فرمود و این را خاصه و عامه آورده اند.(1) و نیز می فرمود: «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست.»

این حدیث نیز مشهورتر از آن است که نیازمند اثبات باشد.

نکته دیگر اینکه: جمله ابتدای آیه، اسمیه است و لفظ ولی نیز صفت مشبهه است که دلالت بر دوام دارد. بنابراین اثبات ولایت به گونه دوام است و مؤید آن اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در غزوه تبوک علی علیه السلام را به جانشینی خویش در مدینه گمارد و او را تا زمان وفات از این منصب عزل نکرد. پس این انتصاب شامل همه زمان ها و همه شئون خواهد بود، زیرا به اتفاق اهل سیره و تاریخ، تفصیل و تقسیمی در این امور مطرح نبوده است.

همچنین حدیث منزلت نیز دلیل بر ولایت علی علیه السلام در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دارد، زیرا به مفاد آن همه اختیارات و شئون ثابت برای پیامبر صلی الله علیه و آله، به جز نبوت، برای علی علیه السلام نیز ثابت بوده است.(2)

اگر گفته شود: بر این اجماع کرده اند که علی علیه السلام در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، امامت و ولایت نداشته است! خواهیم گفت: آیه ولایت ایشان را در زمان حال و آینده، چه در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و چه پس از وفات آن حضرت اثبات می کند. ما به خاطر اجماع نسبت به زمان حیات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، از مدلول آیه دست برمی داریم، اما پس از پیامبر آیه بر دلالت و حجیت خود باقی است.(3)

اشکال پنجم

علی علیه السلام در بسیاری از خطبه ها و سخنان خود به آیاتی که درباره او نازل شده بود علیه مخالفان و معارضان خویش استناد جسته و احتجاج می فرمود و اگر این آیه نیز درباره

ص:320


1- (1) . درباره اختصاص عنوان امیرالمؤمنین به علی علیه السلام سیدبن طاووس کتابی مستقل با نام «الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بامیرالمؤمنین» تألیف نموده است که در آن صدها روایت از رجال و مؤلفات عامه در این زمینه آورده است. این بزرگوار سپس کتاب دیگری در تکیمل آن با این نام نوشته است «التحصین لاسرار ما زاد من اخبار کتاب الیقین».
2- (2) . قاضی نورالله، الصوارم المهرقه، ص 174.
3- (3) . شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج 2، صص 44-45.

ایشان نازل شده و بر امامت ایشان دلالت می داشت، بدان استدلال می کرد و توسل می جست، اما چنین چیزی دیده نشده است.(1)

پاسخ

عدم احتجاج آن حضرت به این آیه، عدم نزول آن را درباره ایشان ثابت نمی کند.

به علاوه، آن حضرت چندین بار به این آیه احتجاج فرموده است؛ از جمله در مناظره خود با ابی بکر(2) و نیز مناظره دیگری با عثمان و زیبر و عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص در روز شورا.(3) آن حضرت در این دو مناظره فرمود:

«شما را به خدا سوگند می دهم آیا آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ... درباره من نازل نشده است؟ گفتند: چرا.»

همچنین امامان معصوم علیهم السلام نیز بدان احتجاج کرده اند تا جایی که مرحوم سیدشرف الدین می نویسد: «احتجاج آنان به آیه به تواتر رسیده است».(4)

اشکالات دیگری نیز در این زمینه مطرح شده که به آنها و پاسخ داده شده است. بیشتر این اشکالات به سفسطه و انکار بدهیات شبیه است تا به اشکال و بسیاری از آنها نیز برخاسته از تعصب های کورکورانه است به قول نیشابوری مؤلف تفسیر غرائب با صحت روایات وارده در سبب نزول، این گونه مناقشات، زیاده گویی بدون فایده است.(5)

کوتاه سخن اینکه با وجود روایات روشن و معتبر و متواتر، جای هیچ گونه تأمل و تردیدی در نزول آیه درباره علی علیه السلام نیست، چونان که شیعه و اکثر اهل سنت بدان اعتقاد دارند.

نکاتی درباره داستان اعطای خاتم

در زمینه داستان یاد شده، نکاتی دارای اهمیت می نماید:

ص:321


1- (1) . تفسیر کبیر، ج 12، صص 28-29؛ نیشابوری، غرائب القرآن، ج 6، ص 116.
2- (2) . بحرانی، غایة المرام، ص 108، مقصد اول، باب 19، حدیث 16؛ حویزی، نورالثقلین، ج 1، ص 645.
3- (3) . غایة المرام، همان، حدیث 17؛ سید بن طاووس، الیقین، ص 632.
4- (4) . سیدشرف الدین، المراجعات، ص 162، مراجعه 42.
5- (5) . ر. ک: غرائب القرآن، ج 6، ص 117.

1. از آنچه گذشت، به دست می آید این تعبیر که گفته شده نزول آیه هم درباره امام علی علیه السلام است هم درباره عبدالله بن سلام و نادرست و ناشی از بی دقتی در روایات وارده در این مقام یا دست کم، سهل انگاری در تعبیر خواهد بود. بلکه باید گفت سبب نزول آیه جریان بخشش خاتم از سوی علی علیه السلام در رکوع نماز بود و این هم زمان با گلایه عبدالله بن سلام و همراهانش نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از برخورد یهود با آنان یا درخواست نصب ولی و وصی از آن جناب بوده و این هر دو یک سبب نزول است.

به عبارت دیگر مخاطب در إِنَّما وَلِیُّکُمُ... عبدالله بن سلام و همراهان او و مراد از وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ امام علی علیه السلام بوده است. زیرا همان طور که گذشت تاکنون کسی از این امت، موصول در آیه وَ الَّذِینَ آمَنُوا... را بر فرد خاصی جز آن بزرگوار منطبق ندانسته است.

بنابراین سخن بعضی که اعتقاد به نزول آیه درباره عبدالله بن سلام را ناسازگار با قول به نزول آن درباره علی علیه السلام دانسته و آن قول را نقض کننده اجماع بر این قول می شمارند، بی پایه و به دور از واقعیت است.

همچنین می توان گفت از آنجا که این داستان، مربوط به یک واقعه و سبب نزول، واحد است، بنابراین هر که نزول آیه را درباره عبدالله بن سلام دانسته است، به اشاره و در ضمن آن، نزول آیه درباره علی علیه السلام را نیز ذکر کرده و بدان اعتراف دارد، اگر چه تصریح نکرده یا ذیل روایت را یاد نکرده باشد.

بار دیگر یادآور می شویم که نتیجه فوق پس از بررسی و سنجش دقیق و همه جانبه روایات و عبارات مختلف نقل شده در این زمینه به دست می آید.

2. مؤلفان کتاب های روایی و تفسیری از اهل سنت که روایت را نقل کرده اند بر چند دسته اند: برخی چون طبری روایت را بدون هیچ گونه تفاوت یا تحلیلی آورده اند. برخی دیگر صحت آن را نیز به صراحت یا به اشاره اعلام داشته اند. برخی هم آن را تضعیف کرده و این سبب نزول را مردود دانسته و سبب نزول هایی را که بیان شد محتمل دانسته اند.

جمعی از مفسران نیز بدون اشکال در سند آن تنها به مناقشات دلالی پرداخته اند و این خود دلیل بر این است که روایت را صحیح می دانسته اند و نزول آیه ولایت را درباره امیر مؤمنان علیه السلام باور داشته اند. همچنانکه بسیاری از مفسران به مناقشه درباره اجمالی بودن نزول آیه درباره علی علیه السلام پرداخته اند.

ص:322

از نقطه نظر دیگر نیز در برابر استدلال به آیه بر امامت امیرمؤمنان علیه السلام دیدگاه های گوناگونی ابراز شده یا جهت یاد شده مورد سکوت واقع شده است. بسیاری نیز براساس سبب نزول آیه، دو فرع فقهی را که پیش از این بدان اشاره شد از آیه استفاده کرده اند.

باید دانست که دسته ای مفسران تطبیق وَ الَّذِینَ آمَنُوا را بر امام علی علیه السلام، منکر شده اند و مراد از آن را عامه مؤمنان یا مهاجران و انصار دانسته اند. این دسته با کمال شگفتی، روایات متواتر و متعدد و معتبر را که در این زمینه وارد شده به بهانه های واهی منکر شده و با اقامه بعضی از دلیل های عقلی آیه را عام می دانند. بررسی ادعای آنان در بخش پاسخ به اشکالات وارده بر سبب نزول آیه به شرح خواهد آمد.

3. اگر سبب نزول آیه را آمدن جمعی از یهود به همراه عبدالله بن سلام به حضور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بدانیم، در برخی روایات چنین آمده بود که آن جمع از برخورد یهود و سعی آنان در به انزوا کشیدن ایشان گلایه داشتند. بنابر برخی از روایات نیز آنان برای درخواست نصب ولی و وصی و جانشین آمده بودند که از این دو، روایت دوم با سیاق آیه و صورت حال بسیار مناسب تر می نماید؛ خصوصاً که بر طبق آن پس از نزول آیه گفتند: «راضی شدیم به پروردگاری خدا... و به علی علیه السلام به عنوان ولی»، پس این آیه فرود آمد: وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا... .

گرچه احتمال هر دو جهت نیز می رود؛ یعنی اینکه ایشان در ابتدا از یهود شکایت کرده و سپس از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درخواست انتصاب ولی و جانشین کرده باشند، به ویژه آنکه هر دو نقل به سند معتبر وارد شده است.

4. طبق روایات تقریباً متواتر می توان ابن مباحث را چنین جمع کرد:

الف) آیه ولایت براساس روایات معتبر و فراوانی که از سوی شیعه و سنی نقل شده و نیز وجوه عقلی بسیار، در شأن علی علیه السلام و در جریان بخشش انگشتری از سوی آن حضرت به مرد سائل نازل شده است.

ب) به کمک سبب نزول یاد شده محتوای آیه به خوبی روشن است. بنابراین شخص مورد نظر آیه که نام او به صراحت برده نشده امام علی علیه السلام است.

ج) بنابر مفاد آیه، ولایت بر مؤمنان، تنها از آن خدا و رسول صلی الله علیه وآله وسلم و امام علی علیه السلام است.

ص:323

د) این جهت که آیه مبارکه به درخواست کسی یا کسانی نازل شده یا نه و با آمدن عبدالله بن سلام و جمعی به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم یا هرگونه رخداد دیگری همزمان شده باشد یا نه، تأثیری در مفهوم و محتوای آیه نخواهد داشت.

منابع برای مطالعه بیشتر

1. آیه ولایت، سیدعلی الحسینی المیلانی، مجله تراثنا، شمارگان 53-54، السنه الرابعه عشره، محرم، جمادی الآخر، 1419 ق، صص 27-13.

2. سبب نزول آیه ولایت، حسن حکیم باشی، پژوهش های قرآنی، شماره 2، تابستان 1374، صص 125-74.

3. الصوارم المهرقه، قاضی نورالله، تهران دارالکتب الاسلامیه، 1367.

4. الشافی، سیدمرتضی، تهران، مؤسسه الصادق، 1410 ق.

5. الامامه و الولایه، گروهی از مؤلفان، قم، مطبه الخیام، 1399.

6. آینه هدایت در اثبات ولایت از نظر قرآن و سنت، ابراهیم احمد امینی نجفی، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1392 ق.

7. آیات الولایه، سیدکاظم ارفع، تهران، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی فیض، چاپ اول، 1364.

8. آیات الولایه و برهان الهدایه، محمدبن محمد رفعت شیرازی، بمبئی، 1316 ق.

9. امامة الحسنین فی القرآن، محسن المعلم، 1411 ق.

10. اهل بیت رهبران الهی و پژوهش استدلالی از دیدگاه عقل و نقل درباره اهل بیت (بررسی آیات، مباهله، ولایت و...) تهران، انتشارات عاشورا، چاپ اول، 1374.

11. بحث و تحقیق در آیات ولایت و خلافت علی علیه السلام، ابوالفضل داورپناه، پایان نامه دکتری، تهران، دانشکده الهیات، 1343.

12. بررسی نظریات تفسیری امام فخررازی پیرامون آیات نازله در شأن اهل بیت علیهم السلام، محمد کبیریان، پایان نامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام، 1371 ش.

13. پاسخ به شبهات آلوسی بغدادی در زمینه آیات نازله در شأن اهل بیت علیهم السلام، مسعود فکری، پایان نامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام، 1371 ش.

ص:324

14. خلافت و ولایت از نظر قرآن، محمدتقی شریعتی، تهران، حسینیه ارشاد، چاپخانه حیدری، 1349.

15. قرآن و ولایت، محمدتقی وحیدی گلپایگانی، تهران، افتخاریان، 1356.

16. ولایت از دیدگاه قرآن، عبدالرسول احقاقی، تبریز، مکتب شیعیان تبریز، شفق، 1352.

17. ولایت و امامت، هادی نجفی، قم، چاپخانه قیام، 1370 ش.

2. آیه اولی الامر
اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ... ؛(1)

«... پس اگر در چیزی تنازع نمودید پس او را به خدا، رسول و اولی الامر ارجاع دهید. [و از آنها بپرسید]».

دیدگاه شیعه در این آیه روشن است؛ چرا که آنان اولی الامر را بر عترت معصوم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم تطبیق کرده اند. احادیث شیعه در این باره بدون اینکه در میان آنها تعارضی باشد، همگی با هم مصادیق اولی الامر را اهل بیت دانسته اند، لذا این آیه از جمله آیاتی است که امامت اهل بیت علیهم السلام را بیان می کند، زیرا به مردم دستور می دهد تنها مرجع آنها خدا، رسول و عترت هستند که اطاعتشان بر همگان فرض شده است.

پیش از این گفتیم که تقریباً هیچ یک از علمای اهل سنت در وجوب محبت اهل بیت علیهم السلام شک و تردیدی ندارد و عده انگشت شماری هم که آن را نپذیرفته اند، از سوی خود اهل سنت شدیداً مورد نکوهش قرار گرفته اند.

حال می خواهیم از مرحله محبت عبور کنیم و به اطاعت برسیم؛ موضوعی که خداوند متعال در آیات و رسول خدا در روایات بر آن تأکید نموده اند؛ از جمله حدیث ثقلین و آیات دیگری که قبلاً بیان شد.

اهل سنت در این درباره، دیدگاه های دیگری هم دارند. تمام آنان به جز فخر رازی اطاعت

ص:325


1- (1) . سوره نساء، آیه 59.

از اولی الامر را در این آیه، مشروط به شرط خدا و عدم معصیت او می دانند، از این رو بر خلاف دیدگاه شیعه، اولی الامر را بر افرادی خاص از معصومان تطبیق نمی کنند.

اقوال تفسیری اهل سنت در این زمینه بدین شرح است:

1. اولی الامر تنها حاکمان بر حق اند. زمخشری می گوید:

خداوند (در آیه قبل) به والیان دستور داد امانات را به اهلش برگردانند و به عدالت داوری کنند. سپس در این آیه به مردم دستور داد از آنان اطاعت کنند و به داوری آنها گردن ننهد. آنان جز حاکمان بر حق نیستند، چون خدا و رسول او از حاکمان جور بیزارند و امکان ندارد وجوب اطاعت آنان به اطاعت خدا و رسول عطف شود.(1)

زمخشری بر همین اساس مخاطب فَإِنْ تَنازَعْتُمْ را حاکمان برحق می شناسد، چرا که در حین تنازع تنها با رجوع به کتاب خدا و سنت رسول او به نزاع پایان می دهند.

2. اولی الامر شامل امیران و عالمان هر دو می شود. قرطبی ضمن ارائه برخی از احادیث در این باره می نویسد:

درست ترین اقوال در این زمینه، دو قول است: قول اول، مراد از اولی الامر حاکمان اند، چون آنان صاحب امرند و حاکمیت برای آنهاست. قول دوم، مراد دانشمندان دین شناس اند، چون خداوند فرمان داده تنازع را به کتاب خدا و سنت پیامبرش ارجاع دهند و کسی جز عالمان دین کیفیت عرضه بر کتاب خدا و سنت رسول او را نمی شناسد.(2)

قرطبی قول دوم (اولی الامر تنها عالمان اند) را مورد قبول مالک بن انس می داند.(3) ابن کثیر نیز اولی الامر را شامل حاکمان و عالمان هر دو می داند.(4)

3. این قول، دایره وسیع تری را درباره اولی الامر در بر می گیرد و آنان را شامل حاکمان، سلاطین، قاضیان و هر کس که ولایت شرعیه دارد، می داند.(5)

ص:326


1- (1) . الکشاف، ج 1، ص 524 نیز ر. ک: سیدقطب، فی ظلال القرآن، ج 2، صص 290-292.
2- (2) . الجامع الاحکام القرآن، ج 5، ص 260.
3- (3) . همان.
4- (4) . تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 518.
5- (5) . روح المعانی، تصحیح محمد حسین العرب، ج 4، ص 96 و نیز ر. ک: شوکانی، فتح الغدیر، ج 1، ص 481.

4. اولی الامر اصحاب اجماع اند، با آنکه این قول در میان اهل سنت تا پیش از فخر رازی نیز مطرح بود.(1) لیکن رازی (م 606 ق) به آن توجه کرد و آن را مدلل ساخت. وی می گوید:

خداوند تعالی به اطاعت اولی الامر بدون هیچ قید و شرطی دستور داده است و هر که را خداوند بدین صورت به اطاعتش امر کند، به طور قطع مصون از خطاست. بنابراین اولی الامر باید از خطا مصون باشند و چون در این زمان، معرفت به امام معصوم و دسترسی به وی امکان پذیر نیست، بنابراین مصداق دیگری از معصوم که اجماع اهل حل و عقد از امت اند مراد است و این بدین معناست که اجماع اهل حل و عقد حجت خواهد بود.(2)

سپس فخر رازی درباره اقوال دیگر مناقشه هایی دارد. مدار مناقشه های رازی بر ظاهر اطلاق اطاعت اولی الامر در آیه است که مقرون به اطاعت رسول خداست و بر عصمت اولی الامر دلالت دارد. بنابراین از نظر فخر رازی اولی الامر معصوم اند، لیکن مصداق آن تنها اجماع امت است که در اهل حل و عقد متبلور خواهد شد، نه آنچه که شیعه در تعیین مصداق اولی الامر می گوید. فخر رازی دیدگاه شیعه را در این باره به نقد کشیده که در سطور آینده بدان خواهیم پرداخت.

حاصل آنکه مفسران اهل سنت، اولی الامر را به دو صورت معنا کرده اند؛ یکی والیان و دانشمندان به شرطی که حکمشان منطبق بر احکام خدا باشد، و دیگری اهل حل و عقد، آن هم بدون قید و شرط، چون اجماع آنان مصون از خطاست. اکنون باید دید روایات اهل سنت در این زمینه چه پیامی دارد و دانشمندان اهل سنت تا چه اندازه متأثر از این روایات اند.

روایات اهل سنت درباره مصداق اولی الامر
1. علی علیه السلام

براساس این قول، اولی الامر افرادی خاص اند که نخستین آنها علی علیه السلام است.

حاکم حسکانی به سند خود از امام علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین روایت می کند:

ص:327


1- (1) . ر. ک: طوسی ابوجعفر، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 237؛ مجمع البیان، ج 3، ص 101.
2- (2) . تفسیر الکبیر، ج 10، ص 144.

حدثنی سلیم بن قیس الهلالی عن علی قال: «قال رسول الله شرکائی الذین قرنهم الله بنفسه و بی و انزل فیهم: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ... . فان خفتم ثناعاً فی امر فارجعوه الی الله و الرسول واولی الامر، قلت: یا نبی الله من هم، قال: انت اولهم»؛

شریکان من کسانی اند که خداوند (اطاعت) آنان را با اطاعت خویش و من، کنار هم آورد و درباره آنان چنین نازل کرد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ... من گفتم: ای پیامبرخدا چه کسانی اند؟ فرمود: «تو نخستین آنان هستی».(1)

در جای دیگری نیز چنین می آورد:

عن مجاهد (فی قوله تعالی): یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا یعنی (الذین) صدقوا بالتوحید أَطِیعُوا اللّهَ یعنی فی فرائضه وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ یعنی فی سنته وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قال: نزلت فی امیرالمؤمنین حین خلفه رسول الله (35 ب) بالمدینه فقال: اتخلفنی علی النساء و الصبیان؟ فقال: اما ترضی ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی حین قال له: اخلفنی فی قومی و اصلح. فقال الله: وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قال: علی ابن ابی طالب ولاه الله الامر بعد محمد فی حیاته حین خلفه رسول الله بالمدینه، فامر الله العباد بطاعته و ترک خلافه.(2)

مجاهد در این روایت می گوید: مراد از اولی الامر علی علیه السلام است. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را همراه زنان و بچه ها در مدینه گذاشت پس علی علیه السلام فرمود: آیا مرا بر زنان و کودکان جانشین قرار می دهی؟ پس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا راضی نیستی که برایم به منزله هارون برای موسی باشی، هنگامی که به هارون گفت: خلیفه من در میان قومم باش و اصلاح کن، اما منظور از وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ، گفت: یعنی علی ابن ابیطالب

ص:328


1- (1) . شواهد التنزیل، ص 191، ح 204.
2- (2) . همان.

علیه السلام که ولایت را پس از محمد صلی الله علیه و آله در زمان حیاتش در مدینه به عهده گرفت، پس خداوند متعال بندگان را به اطاعت او امر نمود.

این حدیث را حاکم حسکانی به سند خود از سعدبن ابی وقاص از پدرش نیز نقل می کند که عبارت پایانی حدیث چنین است:

«یا علی الّا ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لانبی بعدی فارجع فاخلفتی منی اهلی و اهلک».(1)

حسکانی حدیث دیگری هم از امام باقر علیه السلام نقل می کند که مراد از «اولی الامر» حسن و حسین علیهم السلام هستند:

عن ابی بصیر، عن ابی جعفر، انه ساله عن قول الله: أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قال: نزلت فی علی بن ابی طالب. قلت: ان الناس یقولون: فما منعه ان یسمی علیّا و اهل بیته فی کتابه؟ فقال ابو جعفر: قولوا لهم: ان الله انزل علی رسوله الصلاة و لم یسم ثلاثاً و لا اربعاً حتی کان رسول الله هو الذی یفسر (فسر «خ») ذالک، و انزل الحج فلم ینزل طریق استرعاء حتی فسر ذالک لهم رسول الله و انزل أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فنزلت فی علی و الحسن و الحسین، و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتی انی سألت الله ان لا یفرق بینهما حتی یردا علی الحوض فأعطانی ذلک؛(2)

از ابوبصیر نقل شده که از امام باقر علیه السلام، درباره قول خداوند أَطِیعُوا اللّهَ... وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ سؤال کردم، فرمود: درباره علی علیه السلام نازل شده است، گفتم: مردم می گویند: چرا خداوند نام علی علیه السلام و اهل بیت را در قرآن نیاورده است؟ امام فرمودند:

به آنها بگو: خداوند نماز را واجب کرد، اما تعداد رکعات آن را تشریع نکرد، حج را واجب نمود، اما کیفیت آن را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم واگذار کرد،

ص:329


1- (1) . همان، ج 1، ص 150 (تحقیق آقای محمودی) حدیث منزلت را در فصل فضایل به تفصیل بیان نموده ایم.
2- (2) . همان.

و آیه «اطیعوا الله...» را درباره علی، حسن و حسین علیهم السلام نازل کرد و رسول خدا فرمود: من شما را به کتاب خدا و اهل بیتم توصیه می کنم، من از خدا خواسته ام بین آنها جدایی نیندازد تا در قیامت بر من وارد شوند.

جوینی (م 730 ق) نیز با سند خود در ضمن حدیثی طولانی، از مُحاجّه امام علی علیه السلام با برخی از صحابه در زمان خلافت عثمان، چنین نقلی می کند:

... فأنشدکم الله أتعلمون حیث نزلت: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ... و حیث نزلت: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ و حیث نزلت: وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَ اللّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ قال الناس: یا رسول الله خاصة فی بعض المؤمنین أم عامة لجمیعهم؟ فأمر الله عزوجل نبیه صلی الله علیه وآله وسلم أن یعلمهم ولاة أمرهم وأن یفّسر لهم من الولایة ما فسرلهم من صلاتهم و زکاتهم وحجهم فینصبنی للناس لغدیر خم... ثم خطب فقال: إیها الناس أتعلمون أن الله عزوجل مولای وأنا مولی المؤمنین وأنا أولی بهم من أنفسهم؟ قالوا: بلی یا رسول الله، قال: قم یا علی، فقمت فقال: من کنت مولاه فهذا علی مولاه...؛ علی علیه السلام به آنان فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید (و به یاد دارید) هنگامی که آیه:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ...1 و آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ... و آیه... وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ... نازل شد، مردم گفتند: ای رسول خدا، آیا وَ أُولِی الْأَمْرِ ، وَ الَّذِینَ آمَنُوا و اَلْمُؤْمِنِینَ منظور (در این سه آیه) افرادی خاص و برخی از مؤمنان اند یا شامل همه آنان می شود؟ پس خداوند به پیامبرش دستور داد والیان امر را (در این آیات) به مردم بیاموزد و برای ایشان همان گونه که نماز و زکات و حج را تفسیر کرده اند، ولایت را تفسیر کند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم من را در غدیرخم برای مردم نصب کرد (تا به روشنی نشان دهد مراد از این آیات من

ص:330

هستم)، پس خطبه خواند و فرمود: ای مردم، آیا می دانید خداوند، مولای من و من، مولای مؤمنانم و من به ایشان از خودشان سزاوارترم؟ گفتند: آری، ای رسول خدا، پس به من فرمود: ای علی، برخیز. پس برخاستم. پس فرمود: هر کس من مولای اویم، پس این علی هم مولای اوست....(1)

2. سایر اقوال درباره مصادیق اولی الامر

الف) اولی الامر فرماندهان سپاه منصوب از ناحیه پیامبر خدایند.

سیوطی به نقل از بخاری، مسلم، ابوداوود، ترمذی، نسایی، ابن جریر طبری و دیگران از قول ابن عباس می نویسد:

آیه: أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ درباره عبدالله بن حُذافة بن قیس نازل شد، هنگامی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله وی را به فرماندهی سپاهی گماشتند.(2)

ابن کثیر پس از نقل این شأن نزول می نویسد:

«ترمذی این حدیث را حسن غریب می داند و گفته است آن را جز از طریق ابن جریج نمی شناسیم.»(3)

ب) شأن نزول دیگری نیز برای آیه به نقل از سُدّی (از تابعین) نقل کرده اند. وی آیه را درباره خالد بن ولید می داند که از ناحیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به فرماندهی سپاهی منصوب شد و با عمار یاسر اختلاف پیدا کرد.(4)

ج) اولی الامر عالمان و فقیهان دین شناس اند. این روایات در میان صحابه از ابن عباس و جابر بن عبدالله نقل شده و در بین تابعین گسترش یافته و در رأس آنان از مجاهد بن جبر نقل شده است.(5)

ص:331


1- (1) . حموئی (جوینی)، فرائد السمطین، ج 1، ص 313، باب 58، ح 250.
2- (2) . درالمنثور، ج 2، ص 573؛ و نیز ر. ک: جامع البیان، ج 4، ص 147؛ مسند احمد، ج 5، ص 230، ح 3124.
3- (3) . ابن کثیر، تفسیر القرآن الکریم، ج 1، صص 516-517.
4- (4) . درالمنثور، ج 2، ص 574؛ و نیز ر. ک: ابن جریر، همان، ج 2، ص 148. ابن کثیر می گوید: «ابن مردویه از طریق سدی از ابوصالح از ابن عباس نیز این شأن نزول را نقل کرده است» تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 517.
5- (5) . جامع البیان، ج 4، ص 149؛ درالمنثور، ج 2، صص 573 و 575؛ و نیز ر. ک: نیشابوری، الوسیط فی تفسیر

حاکم نیشابوری به نقل از ابن عباس درباره اولی الامر چنین آورده است:

«آنان اهل فقه و دین و اهل طاعت خدایند. مردم را به دینشان آگاه می کنند، آنان را به معروف، امر و از منکر باز می دارند، از این رو خداوند اطاعتشان را واجب کرده است.»(1)

د) روایاتی که دلالت می کند اولی الامر تمام اصحاب پیامبرند. این قول در عصر صحابه مطرح نبوده و در بین تابعان، تنها از مجاهد و ضحاک نقل شده است.(2)

ه) روایاتی که منسوب به عکرمه است. وی اولی الامر را بر ابوبکر و عمر تطبیق کرده است. کلبی نیز آن را بر ابوبکر، عمر، عثمان، امام علی و ابن مسعود، منطبق می داند.(3)

و) اولی الامر همان افرادی هستند که خداوند در آیه قبل دستور داده امانات را به آنان بسپارید و فرموده است:

إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها ؛

«خداوند به شما دستور می دهد امانات را به اهلش بسپارید...».

ز) سیوطی به نقل از مکحول (م 113 ق) که از تابعین بوده، روایتی را در این زمینه نقل می کند. «این آیه درباره حاکمان و کسانی است که امور مردم را به عهده دارند و در آیه قبل به آن اشاره شده است.»(4)

طبری نیز به همین معنا حدیثی را از یکی دیگر از تابعین، یعنی زید بن أسلم (م 136 ق) نقل می کند. وی اولی الامر را به سلاطین معنا کرده است.(5)

اهل سنت روایات فراوان دیگری در ذیل این آیه نقل کرده اند، لیکن این احادیث در مقام بیان شأن نزول آیه یا تفسیر و تبیین اولی الامر نیست؛ از جمله آنها احادیثی است که در آنها

ص:332


1- (1) . نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف عبدالرحمن، المرعشلی، کتاب العلم، ج 1، ص 123.
2- (2) . تفسیر طبری، ج 4، ص 149؛ تفسیر قرطبی، ج 5، ص 259؛ درالمنثور، ج 4، ص 575.
3- (3) . تفسیر طبری، همان؛ معالم التنزیل، ج 1، ص 445؛ تفسیر قرطبی، ج 5، ص 259.
4- (4) . الدرالمنثور، ج 2، ص 574. احتمال دارد «مکحول» مورد نظر در این روایت، مکحول الازدی العتکی باشد که متوفای 210 ق است ر. ک: المزی، یوسف، تهذیب الکمال، تحقیق بشار عواد معروف، ج 28، ص 481.
5- (5) . تفسیر طبری، ج 4، ص 148.

سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به فرمانبرداری از امیران منصوب خود آمده است.

ح) سیوطی به نقل از ابن ابی شیبه، بخاری، مسلم، ابن جریر و ابن ابی حاتم از ابوهریره نقل کرده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم چنین فرموده اند:

من أطاعنی فقد أطاع الله ومن أطاع أمیری فقد أطاعنی ومن عصانی فقد عصی الله ومن عصی أمیری فقد عصانی؛ هر کس من را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هرکس امیر منصوب از ناحیه من را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده و هر کس از من نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده و هر کسی امیر منصوب از ناحیه من را نافرمانی کند، از من نافرمانی کرده است.(1)

ط) این حدیث را نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در خطبه حجة الوداع نقل می کنند که فرمود:

«اتقوا الله وصلوا رحمکم... وأطیعوا ذا أمرکم تدخلوا جنة ربّکم!؛ تقوای خدا پیشه کنید، صله رحم کنید... و از صاحبان امر و والیان خود اطاعت کنید تا به بهشت پروردگارتان وارد شوید».(2)

به همین مضمون، احادیثی دیگر در کتب روایی اهل سنت به چشم می خورد.(3)

بررسی و تحلیل احادیث اهل سنت

با بررسی احادیث اهل سنت در این زمینه چند نکته استفاده می شود:

1. احادیث اهل سنت در این باره، جز دسته اول از این روایات، درباره تبیین اولی الامر و چگونگی اطاعت از آنان (به طور مطلق یا مشروط) از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نشده است، بلکه این احادیث (غیر از دسته اول) در تبیین اولی الامر، جملگی از صحابه و تابعین نقل شده است.

ص:333


1- (1) . درالمنثور، ج 2، ص 574.
2- (2) . معالم التنزیل، ج 1، ص 445؛ نیز ر. ک: سیوطی، جلال الدین، همان، ج 2، ص 574. سیوطی این را به نقل از احمدبن حنبل ترمذی، حاکم نیشابوری (که آن را صحیح می داند) نقل کرده است.
3- (3) . ر. ک: طبری، ابن جریر، همان، ج 4، ص 150؛ سیوطی، جلال الدین، همان، ج 2، صص 576-578.

2. در این احادیث، اولی الامر به حاکمان و والیان معنا نشده اند! جز روایتی که از مکحول (از تابعین) نقل کرده اند. وی آیه را براساس برداشت خود مبنی بر اینکه این آیه با آیه قبلی پیوستگی دارد، تفسیر کرده است. تنها یک حدیث دیگر نیز از ابوهریره است که به دو صورت نقل شده و در یک صورت آن، اولی الامر به امیران معنا شده است.

سیوطی به نقل از چند نفر از محدثان سنی، از ابوهریره چنین آورده است:

«هم الامراء منکم وفی لفظ: هم أمراء السرایا؛ آنان (اولی الامر) امیران از خود شمایند و در تعبیری دیگر از این حدیث آمده: آنان فرماندهان سپاه هستند.»(1)

3. اطاعت اولی الامر در نزد اهل سنت، مشروط به شرط اطاعت خدا و عدم معصیت اوست. از این رو در ذیل این آیه روایاتی متعدد که در بین آنها احادیثی صحیح نیز به چشم می خورد، از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و نیز صحابه و تابعین نقل می کنند که مضمون همه آنها این است: «اطاعت مخلوق در جایی که معصیت خالق است، روا نیست».(2)

با این وجود، هیچ حدیثی در کتب اهل سنت از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل نشده که دلالت کند خصوص اطاعت اولی الامر در این آیه مقید و مشروط به آن شرط است، بلکه چنین حدیثی در سخن صحابه یا تابعین نیز یافت نشده تا بتوان به واسطه آن، بین این دو دسته روایات (روایات درباره معنای اولی الامر و روایات در اطاعت مشروط به شرط عدم معصیت) پیوند برقرار ساخت. البته شاید بتوان از احادیثی که درباره شأن نزول این آیه نقل کرده اند، چنین قید و شرطی را استنباط کرد که این نکته نیز به زودی بررسی خواهد شد.

به نظر می رسد نخستین کسی که این دو دسته احادیث را با یکدیگر پیوند داده و کوشیده است اولی الامر را براساس این پیوند تفسیر کند، ابن جریر طبری (م 303 ق) است. وی ضمن توسعه معنای اولی الامر به حاکمان و والیان، به کمک احادیث مشروط به عدم معصیت، می نویسد:

ص:334


1- (1) . ر. ک: درالمنثور، ج 2، ص 574. ابن ابی حاتم فقط تعبیر «امراء السرایاء» را آورده است، ر. ک: ابن ابی رازی، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن ابی حاتم الرازی) تحقیق اسعد محمد الطیب، ج 3، ص 988.
2- (2) . ر. ک: درالمنثور، ج 2، صص 574-578. ابن کثیر حدیث «لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق» را حدیثی صحیح می داند، ر. ک: تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 518.

قول درست تر (درباره معنای اولی الامر) سخن کسی است که می گوید: مراد از اولی الامر فرماندهان حاکمان اند؛ چون اخبار صحیح از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده که در آن به اطاعت پیشوایان و فرماندهان، در جایی که امر به اطاعت خدا کنند و برای مسلمین مصلحت باشد، دستور داده است.(1)

آن گاه طبری روایتی را از ابوهریره نقل می کند که در آن از قول پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می گوید:

«پس از من حکمایی امور شما را به دست خواهند گرفت... پس در آنچه که موافق حق بود، آنان را اطاعت کنید و سخنشان را بشنوید.»(2)

طبری روایاتی دیگر را نیز در این زمینه نقل کرده است.(3) اما آنچه در اینجا دشوار می نماید، عدم وجود دلیل برای چنین پیوندی است. با آنکه اولی الامر در احادیث اهل سنت، لااقل در عصر صحابه، به حاکمان و سلاطین معنا نشده بود، به تدریج در اعصار بعدی در بین اهل سنت طرفدارانی یافت و سپس با احادیث دیگر درباره کیفیت اطاعت پیوند خورد.

البته گفتیم که در کتب اهل سنت، حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و نیز صحابه به چشم نمی خورد که درخصوص تبیین معنای اولی الامر، آن را به حکمان و سلاطین معنا کند و اطاعتشان را مقید به مواردی کند که موجب معصیت خدا نشود. از این رو به نظر می آید اشکال های فخر رازی درست باشد که می گوید:

اولاً؛ اگر مراد از اولی الامر، حاکمان و سلاطین باشد و طاعت آنان در جایی واجب باشد که دلیلی بر حق و صواب بودن اوامرشان در دست باشد، این دلیل چیزی جز کتاب و سنت نیست و در این صورت، اطاعت اولی الامر، منفصل از اطاعت کتاب خدا و سنت رسول نخواهد بود و این اطاعت، همان اطاعت خدا و رسول اوست؛ در حالی که اطاعت اولی الامر در آیه، مستقل از آن دو اطاعت است....

ثانیاً؛ دخالت شرط در اطاعت اولی الامر، خلاف ظاهر آیه است.

ص:335


1- (1) . تفسیر طبری، ج 4، ص 150.
2- (2) . همان.
3- (3) . همان.

ثالثاً؛ اعمال امرا و سلاطین، موقوف بر فتاوای فقهاست و اطاعت از آنان، در واقع اطاعت از أمرای سلاطین، یعنی همان فقهاست.(1)

4. دسته سوم از این روایات که اولی الامر را عالمان و فقیهان می شناسد، با چند اشکال رو به روست. از جمله این اشکالات، قیدی است که در اطاعت آنان ملحوظ می شود، در حالی که آیه به طور مطلق فرمان به اطاعت داده است، جز آنکه بگوییم مراد از این عالمان و فقیهان، عترت معصوم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم باشند، یعنی همان که شیعه می گوید. اطاعت از آنان نیز در صورتی که مقید باشد، بازگشت به اطاعت خدا و رسول می کند و اطاعتی مستقل نخواهند داشت. افزون بر آن، همان گونه که شیخ طوسی (ره) می گوید:

«اولی الامر به معنای صاحبان امر و فرمان اند و عالمان موضوعاً از این عنوان بیرون اند؛(2) چون آنان صاحبان امر و فرمان نیستند.»

5. اشکال دیگری که بر همه این روایات وارد می شود این است که با این معنا از اولی الامر، اطاعت از آنان مولوی نخواهد بود و ارشادی است؛ یعنی اطاعتی که خداوند دستور داده از اولی الامر انجام گیرد، ارشاد به حکم عقل است که همواره انسان را به فرمانبرداری از فرمانده خود، جز در مواردی که این اطاعت منجر به معصیت خدا شود، فرا می خواند؛ در حالی که به نظر می آید آیه در مقام بیان امر مولوی به اطاعت از اولی الامر به همان نحوی است که به اطاعت رسول فرمان داده است.

افزون بر آن، اگر مراد از اولی الامر عالمان و فقیهان باشند، خطاب فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ «اگر درباره چیزی نزاع داشتید» به اولی الامر خواهد بود؛ یعنی در این صورت قرآن به عالمان دستور می دهد نزاع خود را با ارجاع به کتاب خدا و رسول او حل کنند؛ درصورتی که ظاهر خطاب در آیه به فرمانبرداران، یعنی مؤمنان و افراد جامعه است؛ یعنی همان افرادی که خطاب أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ... متوجه آنهاست.

6. روایات دسته چهارم و پنجم که در مقام تطبیق اولی الامر بر افرادی خاص است، اجتهاد شخصی از ناحیه افرادی مانند عکرمه است و از نظر اهل سنت نیز قابل استناد نیست

ص:336


1- (1) . فخر رازی، همان، ج 10، صص 145-146. کلام او در اینجا شبیه آن چیزی است که در ذیل وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ بیان نمودیم.
2- (2) . طبرسی، مجمع البیان، ج 3، صص 100-101.

و از این رو به آن توجهی نکرده اند. دسته ششم نیز که گفتیم در أعصار بعدی به تدریج در بین اهل سنت طرفدارانی یافت و در بین صحابه مطرح نبوده است. نخستین کسی که چنین تفسیری از آیه دارد، یکی از تابعین به نام «مکحول» است.

7. تطبیق آیه با آنچه که اهل سنت درباره شأن نزول آن گفته اند نیز با دشواری های جدی رو به روست. دو شأن نزول برای این آیه نقل شده که یکی از ابن عباس و درباره عبد الله بن حُذافة بن قیس است که از ناحیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به فرماندهی سپاهی منصوب شده بود. خلاصه داستان وی بدین شرح است:

وی به افراد تحت فرمان خود می گوید: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به شما دستور ندادند من را اطاعت کنید؟ گفتند: آری. گفت: برای من هیزم فراهم کنید. پس آنها را آتش زد و گفت: داخل آتش شوید. جوانی در میان آنان گفت: از این آتش به رسول خدا صلی الله علیه و آله پناه برید. پس اگر ایشان به شما دستور دادند، وارد آن شوید. هنگامی که آنان به نزد رسول خدا آمدند و جریان را گفتند، حضرت فرمود: «لو دخلتموه ما خرجتم منها أبداً إنما الطاعة فی المعروف؛ اگر داخل می شدید، هرگز راه عذری نداشتید. اطاعت تنها در امور رواست».(1)

پیام آیه با این شأن نزول قابل انطباق نیست، چون آیه در مقام بیان اطاعت از اولی الامر است، نه در مقام حد و حدود اطاعت از اولی الامر که موضوع اصلی در این داستان است. بنابراین، به نظر می آید این داستان ارتباطی با آیه مورد بحث ندارد و اهل سنت که آن را در ذیل این آیه نقل کرده اند، تنها برای تأیید چندین حدیث است که گفتیم در ذیل همین آیه آورده اند، که می گوید:

«لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق؛(2) اطاعت مخلوق در جایی که منجر به معصیت خدا شود، روا نیست».

شاهد آن هم حدیث امام علی علیه السلام و ابوسعید خدری است که چندین نفر از محدثان اهل سنت، از جمله ابن ابی شیبه، احمد حنبل، ابویعلی، ابن خزیمه، ابن حبان و حاکم نیشابوری، از قول آنان همین داستان را نقل کرده اند، بدون آنکه آن را به عنوان شأن نزول آیه برشمارند.

ص:337


1- (1) . ر. ک: تفسیر طبری، همان؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 574، و نیز ر. ک: مسند احمد، ج 5، ص 230، ح 3124.
2- (2) . تفسیر قرطبی، ج 5، ص 260.

گذشته از این، تطبیق آیه بر شأن نزول دیگری که برای آن نقل شده، دشوارتر از شأن نزول قبلی است، که به ذکر آن خواهیم پرداخت. سُدّی یکی از تابعین، داستانی را نقل کرده و نزول آیه را در مورد آن می داند. خلاصه داستان بدین شرح است:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم خالد بن ولید را به فرماندهی سپاهی گماشتند. در آن سپاه عمار نیز حضور داشت. یکی از دشمنان به حضور عمار آمد و اسلام آورد و امان خواست. عمار نیز به او امان داد. خالد از این کار برآشفت. عمار و خالد به یکدیگر دشنام دادند و سپس نزاعشان را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مطرح کردند. حضرت امانی را که عمار داده بود پذیرفتند و وی را از انجام دوباره این کار بدون اجازه فرمانده نهی کردند. در آن جا دوباره به یکدیگر دشنام دادند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به خالد فرمود:

عمار را دشنام نده! هر کس عمار را دشنام دهد، خدا را دشنام داده و.... عمار که خشمگین بود برخاست و رفت. خالد به دنبال وی شتافت و لباسش را گرفت و از او عذر خواست و عمار نیز از او درگذشت. پس آیه مذکور نازل شد.(1)

به نظر می رسد این شأن نزول از قبیل تطبیق آیه براساس استنباطی است که سُدّی از آیه داشته است، نه آنکه واقعأ آیه درباره این ماجرا نازل شده باشد. این استنباط به دلیل روایات فراوان دیگری است که اهل سنت از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم در ذیل این آیه و آیات دیگر نقل کرده اند که حضرت در آنها مسلمانان را به اطاعت امیران منصوب از ناحیه خود دستور داده و از مخالفت با آنان برحذر داشته است؛ مانند این حدیث که بخاری به نقل از انس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم چنین آورده است:

«اسمعوا وأطیعوا وإن استعمل علیکم حبشی...؛ بشنوید و اطاعت کنید، هر چند بر شما فرماندهی حبشی بگمارم».(2)

شاهد بر این مطلب هم این است که عنوان اولی الامر بر خالد - پس از بازگشت از جنگ - صدق می کند و سخن از فرمان به اطاعت او نیست. افزون بر آن، این شأن نزول در میان صحابه که شاهد نزول آیات بوده اند مطرح نبوده و سُدّی تابعی از آن را نقل کرده است.

ص:338


1- (1) . ر. ک: همان، ج 2، ص 574. سیوطی می گوید: «ابن عساکر از طریق سندی از ابی صالح به نقل از ابن عباس این داستان را نقل کرده است.»
2- (2) . همان، ج 2، ص 574.

البته تنها یک روایت از طریق ابوصالح از ابن عباس نقل شده و این نقل قول با آنچه که از ابن عباس در روایات دیگر نقل کرده، مبنی بر اینکه این آیه درباره عبدالله بن حذافة بن قیس نازل شده، تفاوت دارد؛ جز آنکه بگوییم آیه دو بار نازل شده است.

حاصل آنکه از میان روایات اهل سنت، تنها روایات دسته اول پذیرفتنی است و با اطلاق اطاعت از اولی الامر و نیز روایات متعدد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره اطاعت مطلق فرمانبرداران از فرماندهان و والیان منصوب آن حضرت، توافق دارد. از این رو اولی الامر تنها بر افرادی معین از معصومان اطلاق می شود که نخستین آنان امام علی علیه السلام است. شاهد آن هم شأن نزول دیگری است که برخی از اهل سنت درباره آیه نقل کرده اند. از جمله حاکم حسکانی به نقل از مجاهد بن جبر تابعی، شأن نزول آیه را درباره جانشینی امام علی علیه السلام به جای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مدینه آورده و می نویسد:

... وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قال: نزلت فی أمیرالمؤمنین حین خلفه رسول الله بالمدینة فقال: «أتخلفنی علی النساء والصبیان» فقال: «أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی؛ اولی الامر درباره امیرمؤمنان نازل شد، هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله ایشان را در مدینه به جای خود گذاشتند و علی علیه السلام گفت: «آیا مرا در میان زنان و کودکان وا می گذارید؟» حضرت فرمود؟ «آیا خشنود نیستی برای من به منزله هارون برای موسی باشی».(1)

این شأن نزول از مجاهد نقل شده که از تابعین است، لیکن شواهدی در دست است که صحت آن را تأیید می کند:

1. این شأن نزول با ظاهر آیه که فرمان به اطاعت مطلق می دهد سازگار است؛

2. احادیثی که از طریق اهل بیت درباره این آیه رسیده آن را تأیید می کند؛

3. تنها این شأن نزول با روایاتی متعدد از اهل سنت که در آنها دستور پیامبر را به اطاعت مطلق از افراد منصوب خود، نقل می کنند توافق و سازگاری همه جانبه دارد، زیرا در تعیین مصداق نیز پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تنها بر اطاعت مطلق از امام علی علیه السلام فرمان داده و بر رفتار او صحه گذاشته و در همان روایات نیز به ولایت امام علی علیه السلام اشاره کرده است.

ص:339


1- (1) . حسکانی، همان، ج 1، ص 192، ح 205. و نیز ر. ک: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، تحقیق یوسف البقاعی، ج 2، ص 219.

از طرفی، اهل سنت داستانی نقل کرده اند که در آن امام علی علیه السلام به فرماندهی سپاهی منصوب شدند و افرادی از سپاه بر رفتار امام خرده گرفتند. چون آنان نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمدند، حضرت ضمن آنکه خشمگین شدند، فرمودند:

«ماذا تریدون مِنْ علی؟ إن علیاً منّی وأنا منه، وهو ولی کل مؤمن من بعدی؛ از علی چه می خواهید؟!..،. درباره علی عیب جویی نکنید. علی از من است و من از علی ام و این علی، ولی شما پس از من است».(1)

4. اصل ماجرای جانشینی امام علی علیه السلام به جای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مدینه و سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم که به ایشان فرمود: «تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی»، به دلیل اسناد و مدارک معتبر، جای هیچ شک و شهبه ای ندارد.(2)

اگر از یک سو به تمثیل دقت کنیم که در آن، اطاعت از امام علی علیه السلام مانند اطاعت از هارون دانسته شده و اطاعت هارون پیامبر هم مانند اطاعت از خود حضرت موسی مطلق و بدون هیچ قیدی است، و از سوی دیگر به ظاهر آیه در اطاعت مطلق، تمسک جوییم، می توانیم بر این شأن نزول تأکید نماییم.

5. این شأن نزول با حدیث ثقلین که تمسک به عترت را همانند تمسک به قرآن، بدون هیچ قید و شرطی، مایه هدایت می شناسد(3) و نیز احادیثی دیگر مانند «حدیث سفینه»(4) تأیید می شود.

ص:340


1- (1) . ر. ک: نسائی، احمدبن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب، تحقیق محمدالکاظم، صص 129-131، ح 89 و 88. این ماجرا در کتاب های متعدد اهل سنت نقل شده است. محقق کتاب خصائص نسائی به چندین کتاب در این باره اشاره کرده است، در تفسیر فرات کوفی نیز حدیثی نقل شده که «اولی الامر» به امیران سپاه معنا شده و آن را بر امام علی علیه السلام تطبیق کرده است. ر. ک: تفسیر فرات کوفی، تحقیق محمدالکاظم، ص 108، ح 108.
2- (2) ر. ک: خصائص امیرالمؤمنین، صص 35 و 76-95. وی ده ها حدیث در این باره با اسناد گوناگون نقل کرده است.
3- (3) . حدیث ثقلین در بین فریقین متواتر است. ر. ک: لجنة التحقیق فی مسئله الامامه، مدرسه الامام باقرالعلوم، «کتاب الله و اهل البیت فی حدیث الثقلین».
4- (4) . مستدرک حاکم، ج 1، صص 150-151 و نیز ر. ک: حدیث سفینه در همین فصل.

تذکر این نکته نیز لازم است که اگر طبق روایات اهل سنت، آیه را تنها درباره منصوبین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم بدانیم که از جمله آنان فرماندهان سپاهیان اعزامی در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می باشند، در این صورت می توانیم دیدگاه شیعه را درباره نص بر اولی الامر تأیید کنیم که اولی الامر را منحصر در افرادی می دانند که به فرمان خدا و از ناحیه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، به عنوان «اولی الامر» منصوص و منصوب اند.

بنابراین با تحلیلی که از روایات اهل سنت انجام گرفت، نقدهایی که بر دیدگاه های تفسیر اهل سنت درباره «اولی الامر» وارد است روشن می شود؛ چون جملگی این دیدگاه ها برگرفته از روایات در این زمینه است. از این میان، تنها دیدگاه فخر رازی به نوعی مستقل از سایر دیدگاه ها و روایات است که شایسته بررسی و نقد جداگانه است.

بررسی و نقد دیدگاه فخر رازی

همان گونه که پیش از این دیدید، فخر رازی اولی الامر را اهل حل و عقد می شمارد و اجماع آنان را از هرگونه خطا و اشتباهی مصون می داند. لیکن این ادعا، چه در مقام ثبوت و چه در مقام اثبات، قابل دفاع نیست. چون اگر مراد از عصمت، عصمت فرد از اهل حل و عقد باشد، بطلان آن واضح است و کسی هم آن را ادعا نکرده است. اگر مراد، عصمت اجتماع اهل حل و عقد از آن نظر که اجتماع کرده اند باشد، این نیز باطل است، زیرا تصور اجتماع مستقل از افراد، امری اعتباری و ذهنی است و این امر اعتباری نمی تواند به واقعیتی به نام عصمت متصف شود.

ممکن است گفته شود هنگامی که اهل حل و عقد بر حکمی اتفاق نظر داشته باشند، به طور طبیعی حکم آنان ملازم با حق و صواب خواهد بود؛ مثلاً اگر گروهی از حادثه ای که در حد متواتر باشد خبر دهند، به طور طبیعی اخبار آنان ملازم با حقیقتی است. لیکن این تقدیر نیز ناکافی است، چون در این صورت، این ملازمت، اختصاصی به امت اسلام نخواهد داشت. چه بسا اهل حل و عقد در تاریخ اسلام بر حکمی اتفاق نظر داشته اند و پس از مدتی خطای آن برملا شده است.

تقدیر دیگری از این مطلب نیز وجود دارد که در آن گفته می شود هر چند تک تک افراد اهل حل و عقد معصوم نیستند و هیأت اجتماعی آنان نیز از عصمت برخوردار نیست، اما لطف

ص:341

خدا شامل آنان می شود و آنان را از خطا و اشتباه مصون می دارد؛ همان گونه که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده که فرموده اند:

«لا تجتمع امتی علی خطأ؛ هرگز امت من بر خطا اجتماع نمی کنند».

لیکن این صورت نیز درست نیست، چون در این صورت نباید شاهد خطاها و لغزش های اهل حل و عقد در تاریخ مسلمین می بودیم. حدیثی که نقل شده نیز، بر فرض صدور آن، درباره اجتماع همه امت اسلام بر امری از امور است؛ نه فقط اجتماع اهل حل و عقد از امت. افزون بر آن، عده ای گفته اند اساساً مراد از این حدیث این است که همه امت اسلام بر راه خطا اجتماع نمی کنند، بلکه عده ای در میان آنان یافت می شوند که راه صواب را می یابند؛ یعنی دائمأ عده ای در بین امت اسلام هستند که بر حق مشی می کنند؛ هرچند اکثریت آنان به خطا روند.(1)

واقعیت آن است که اگر حقیقتاً برای اهل حل و عقد این امت چنین لطف و کرامتی وجود داشت، قرآن کریم و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به آن اهتمام ویژه داشتند و آن را به گونه های مختلف طرح می کردند و در این صورت از شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این باره پرسش های متعددی انجام می گرفت.

جالب است فخر رازی که این نظریه را ابداع کرده و اولی الامر را به اهل حل و عقد تفسیر می کند، قول خود را «خرق ابهاع» می داند. ابهاعی که به قول فخر رازی اطاعت از آنان واجب و مخالفت با آن حرام است.

وی می گوید:

مفسران فریقین تاکنون اولی الامر را به چهار گروه معنا کرده اند: خلفای راشدین، فرماندهان سپاه منصوب از ناحیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم، عالمان دین شناس، و معصومان؛ و چون اقوال امت در تفسیر این آیه محصور در این وجوه است، قول پنجم در تفسیر اولی الامر (یعنی اهل حل و عقد)، خرق اجماع امت و باطل است.(2)

وی آن گاه بدین صورت به اشکال فوق پاسخ می دهد:

ص:342


1- (1) . ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، صص 384-393.
2- (2) . ر. ک: همان.

«در واقع قول ما که اولی الامر را اهل حل و عقد می دانیم، همان قول سوم است که اولی الامر را عالمان دین شناس می داند؛ چون اهل حل و عقد همان علما می باشند که جملگی گرد آمده اند.»(1)

اگر اهل حل و عقد همان علمای امت باشند، هیچ کس تاکنون ادعا نکرده که همواره عنایتی از ناحیه خدا متوجه اجتماع عالمان می شده و آنان را از خطا مصون نگاه می داشته است. این سخن فخر رازی، دیدگاه خودش را نیز نقض می کند. چون اگر اکثر اولی الامر علمای امت باشند، همان گونه که خود فخر رازی می گوید: «آنان تنها در احکام شرعیه فتوا می دهند و مردم را به دینشان آگاه می کنند»؛(2) در این صورت، اطاعت آنان همان اطاعت خدا و رسول اوست و اطاعتی مستقل که ظاهر آیه بر آن دلالت دارد، نخواهند داشت و خود فخر رازی نیز به آن ملتزم نیست.(3) اگر مراد از اولی الامر، علمای امت در حال اجتماع باشند که به آنان اهل حل و عقد گفته می شود و اجتماعشان موضوعیت دارد، در این صورت اطاعت از آنان داخل در اطاعت خدا و رسول نیست و مستقل خواهد بود. لیکن این قول خرق ابهاع مرکب از امت می شود که خود فخر رازی ابهاع آنان را مصون از خطا دانسته و مخالفت با آن را روا می داند.

به هر حال، بر تفسیر شیعه از «اولی الامر» چند شبهه و اشکال مطرح شده است. این شبهات اساسأ از ناحیه فخر رازی است و دیگر دانشمندان اهل سنت معترض دیدگاه شیعه نشده اند. تنها قرطبی (م 671 ق) یک اشکال را مطرح کرده که فخر رازی پیش از وی، آن را جزو اشکال های خود بر نظر شیعه آورده است. علامه طباطبایی این مناقشه ها را به تفصیل بیان کرده و به آنها پاسخ داده اند.(4)

جمع بندی

احادیث شیعه درباره تفسیر «اولی الامر» در آیه 59 سوره نساء متواقی یا لااقل متظافرند،

ص:343


1- (1) . همان، ج 1، ص 145.
2- (2) . همان، ص 144.
3- (3) . همان، ص 145.
4- (4) . همان، ص 145.

بدون آنکه در میان آنها تعارضی باشد. جملگی این احادیث با پیام های متنوع خود در تبیین اولی الامر هم داستان اند و آن را بر معصومان از عترت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم تطبیق کرده اند.(1)

اساساً دیدگاه مفسران شیعی همسان با ظاهر آیه و متأثر از همین روایات است و اختلافی در آن به چشم می خورد. اما دیدگاه های دانشمندان اهل سنت درباره اولی الامر یکسان نیست و به چهار گروه عمده تقسیم می شود. این تنوع اساسأ به لحاظ توسعه و تضیق در معنای اولی الامر می باشد.

مشهور اهل سنت به جز عده ای که در رأس آنان فخر رازی است، اطاعت اولی الامر را در این آیه مشروط به شرط اطاعت خدا و عدم معصیت او می دانند. مشکل اصلی در این میان عدم وجود دلیلی بر این شرط است؛ به ویژه آنکه روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم یا صحابه نیز درباره این شرط نقل نشده است.

به نظر می رسد اوایل قرن چهارم ابن جریر طبری (م 310 ق) نخستین کسی است که دو دسته احادیث که یکی اطاعت اولی الامر را واجب می داند و دیگری وجوب اطاعت را همواره مقید به قید اطاعت خدا می کند، توافق داده و براساس آن اطاعت اولی الامر را مقید به قید عدم معصیت خدا کرده است. این نظریه پس از وی مورد استقبال جدی اهل سنت به جز عده معدودی قرار گرفت و راه را برای اثبات وجود اطاعت حاکمان، والیان، فقها و مانند آن هموار کرد.

احادیث اهل سنت در تفسیر اولی الامر نیز متنوع است و به شش گروه تقسیم می شود. تنها یک دسته از این روایات از شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله است که در آن، تبیین

ص:344


1- (1) . ر. ک: کلینی، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، ج 1، ص 276، ح 1؛ تفسیر عیاشی، تحقیق مؤسسه البعثه، ج 1، ص 403، ح 403 و 151 و ص 208، ح 160؛ صدوق، ابوجعفر، علل الشرایع، صص 123-124، صدوق، عیون اخبار الرضا، تحقیق مؤسسه الامام خمینی، ج 1، ص 23. برای مطالعه بیشتر درباره اولی الامر ر. ک: ابن عقده، کتاب الولایه؛ بررسی دیدگاه های و روایات اهل سنت درباره اولی الامر، فتح الله نجارزادگان، مجله طلوع، سال دوم، شماره 5، بهار 82. در اینجا از این مقاله بهره فراوان بردیم. بحث علمی تحقیق حول اولی الامر و الولایه، سید احمد النصری، (در 119 صفحه)؛ تفسیر آیت اولی الامر، عبدالشکور لکهنوی، عمدة المطالع.

اولی الامر و چگونگی اطاعت از آنان مطرح شده و به دست ما رسیده است، اما سایر احادیث، در بر دارنده دیدگاه های صحابه یا تابعین می باشد. پس از بررسی متون روایات و توجه به قراین و شواهد، تنها می توان همان دسته از روایات را که از رسول خدا صلی الله علیه و آله است، مورد تأیید قرار داد و آنها را موافق قرآن و سایر احادیث در این زمینه دانست.

3. آیه اکمال
اشاره

یکی از آیاتی که بر ولایت علی علیه السلام دلالت دارد، آیه اکمال است. آنچه در مورد این آیه اهمیت ویژه ای دارد جایگاه نزول آن است.

جای شگفتی نیست که مسلمانان در مورد نخسین آیاتی که بر رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم نازل شد، اختلاف نمایند، به همین دلیل سیوطی در این باره چهار قول نقل می کند: سوره اقراء، سوره مدثر، سوره الفاتحه، یا آیه بسم الله الرحمن الرحیم.(1)

اما شگفت اینجاست که مسلمانان در تعیین آخرین سوره یا آیه نازل شده نیز اختلاف کرده اند؛ در حالی که در آن هنگام، یعنی در سال های آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مسلمانان دارای دولتی بودند و امتی را گرد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تشکیل داده بودند، و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز اعلان کرده بود که به زودی از میان آنان خواهد رفت.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آخرین حج خویش (حجة الوداع) را با مسلمانان به جای آورد و مدتی پیش از رحلتش در بستر بیماری بود و مسلمانان و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با یکدیگر وداع می کردند، پس چگونه است که در تعیین آخرین آیه یا سوره نازل شده بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اختلاف کردند؟!

پاسخ این است که در تعیین نخستین سوره یا آیه نازل شده بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم غرض های شخصی و سیاسی دخالت نداشت، بلکه چنانکه خواهیم دید، مسئله برعکس بود.

ص:345


1- (1) . الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 91.
سوره مائده و منابع اهل سنت

با پژوهش در منابع حدیث، فقه و تفسیر، به این نتیجه می رسیم که سوره مائده آخرین سوره نازل شده و آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... پس از نزول همه عقاید و فرایض آمده و ظاهراً به طور کلی، آخرین آیه ای است که نازل شده است. این به رغم تلاش های برخی صحابه است که کوشیده اند به جای سوره مائده سوره ای دیگر و به جای آیه «اکمال دین» آیه ای دیگر را آخرین سوره و آیه معرفی کنند.

در کتب اهل بیت روایاتی نقل شده که این مطلب را تأیید می کند؛ از جمله در اصول کافی ضمن حدیثی طولانی امام باقر علیه السلام می فرمایند:

فرایض یکی پس از دیگری نازل می گردد و «ولایت» در این سلسله آخرین فریضه ای بود که فرو فرستاده شد، پس از این رو خدای عزوجل این آیه را نازل فرمود: خدای عزوجل می فرماید: پس از این فریضه ای برای شما نمی فرستم، زیرا اکنون فرایض را بر شما کامل گردانیدم.(1)

در روایات اهل سنت هم مواردی به چشم می خورد که این مطلب را تأیید می کند.

1. سیوطی در در المنثور می گوید:

«سعید بن منصور و ابن منذر از ابومیسره نقل کرده اند که گفته است: «آخرین سوره ای که نازل شده سوره مائده است و حاوی هفده فریضه است.»(2)

2. در المحلی از طریق عایشه، ام المؤمنین - رضی الله عنها - برای ما روایت شده که سوره مائده آخرین سوره ای است که نازل شده است، پس آنچه در آن حلال شده، حلال بشمارید و آنچه حرام گردیده حرام بدارید، و این آیه در سوره مائده است پس توهّم منسوخ بودنش، باطل و از محکمات قرآن است.(3)

ص:346


1- (1) . اصول کافی، ج 1، ص 289؛ تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 82 و ج 5، ص 447؛ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 288.
2- (2) . الدرالمنثور، ج 2، ص 252.
3- (3) . المحلی، ج 9، ص 407.

3. تاریخ یعقوبی چنین آورده است:

روایت شده که آخرین آیه ای که بر پیامبر نازل گردید این آیه است: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً و این روایتی صحیح، ثابت و صریح است.(1)

4. در بخش دیگری از کتاب محلی چنین آمده است:

سپس همانا این معارض است با آنچه ما از عایشه روایت کردیم. از طریق ابن وهب، او از معاویة بن صالح، وی از جری بن کلیب و او از جبیر بن نفیر نقل کرده که گفت: عایشه ام المؤمنین از من پرسید: آیا سوره مائده را می خوانی؟ گفتم: آری. گفت: بدانکه این آخرین سوره ای است که فرمود آمده، پس آنچه را در آن حرام گردیده، حرام بشمار.(2)

5. این حدیث را احمدبن حنبل در «مسندش»(3) و در «طبقات الحنابله»(4) روایت کرده و بیهقی در سنن خود از ابن نفیر، و همچنین از عبدالله بن عمرو روایت کرده است.(5)

6. حاکم در «مستدرک» این حدیث را نقل کرده و درباره آن چنین می گوید:

«این حدیث طبق معیارهای بخاری و مسلم حدیثی صحیح است (صحیح علی شرط الشیخین) گرچه آن را نقل نکرده اند.»(6)

حاکم سپس از عبدالله بن عمرو روایت می کند که آخرین سوره ای که نازل شد سوره مائده است و می گوید: «هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه.»(7)

ص:347


1- (1) . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 43.
2- (2) . المحلی، ج 7، ص 389.
3- (3) . مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 188.
4- (4) . طبقات الحنابله، ج 1، ص 427.
5- (5) . سن بیهقی، ج 7، ص 321.
6- (6) . المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 321.
7- (7) . همان، ج 3، ص 118، ح 4576.

7. در «مجمع الزوائد» چنین می خوانیم:

از ابن عباس نقل شده که گفت: نزد عمر سعد و عبدالله بن عمر سخن از مسح پاها به میان آمد، عمرسعد گفت: از تو می آموزیم. آنگاه عبدالله بن عباس گفت: ای سعد ما انکار نمی کنیم که پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم مسح می کرد، اما این مسح رسول خدا صلی الله علیه و آله از هنگام نزول سوره مائده بود که همه چیز را تثبیت کرد و آخرین سوره ای از قرآن بود که فرو فرستاده شد، آیا نمی بینی که گفت:... پس هیچ کس سخنی نگفت.(1)

طبرانی این حدیث را در «المعجم الاوسط» روایت کرده(2) و ابن ماجه نیز بخشی از آن را نقل کرده است.(3) در سند این حدیث «عبید بن عبیده تمار» وجود دارد که ابن حبان در «الثقات» از او یاد می کند و او را غیرمألوف می داند.

هیثمی بر این رأی است که این روایت ضعیف است و ضعفش به وجود همین راوی، یعنی عبید بن عبیده تمار است که ابن حبان او را ثقه می داند، اما وی روایاتی نامأنوس، یعنی مخالف با مقررات مذهب رسمی، نقل می کند که می گوید در وضو شستش پاها واجب است و اینکه سوره مائده آخرین سوره نازل شده نیست، بلکه سوره توبه چنین است!

8. سیوطی در درالمنثور آورده است: ابوعبید از ضمره بن حبیب و عطیه بن قیس نقل کرده که گفته اند: رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: «مائده از آخرین سوره های قرآن است که نازل شده، پس حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید.»(4)

کلمه «من» که تنها در این روایت آمده است، این تردید را ایجاد می کند که گویا راوی، این کلمه را برای سازش میان واقع و آنچه که حکومت می طلبیده افزوده است و بعد مشهور گردیده است.

9. در تفسیر «تبیان» آمده است که عبدالله بن عمر می گوید: «آخرین سوره ای که نازل گردیده سوره مائده است.»(5)

ص:348


1- (1) . مجمع الزوائد، ج 1، ص 256.
2- (2) . همان.
3- (3) . همان.
4- (4) . درالمنثور، ج 2، ص 252.
5- (5) . تفسیر تبیان، ج 3، ص 413.

10. در «الغدیر» چنین آمده است: «ابن کثیر از احمد و حاکم و نسائی از عایشه این گونه نقل می کند: به تحقیق، مائده آخرین سوره ای است که نازل شد.»(1)

از مجموع آنچه گذشت روشن می گردد که آنچه نزد اهل بیت علیهم السلام مورد وفاق است این است که آخرین سوره نازل شده مائده است، و این نظر مورد تأیید روایات صحیح و فراوانی در منابع اهل سنت است. بلکه می توان گفت آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... به خودی خود دلالت کافی بر این دارد که آخرین آیه نازل شده است، زیرا خود تصریح دارد که نزول تشریع با این آیه تمام گردیده، و پس از آن تشریعی نازل نشده است؛ همانگونه که در روایات امام باقر علیه السلام آمده است و در روایت طبری، بیهقی و قول سدی خواهد آمد.

نظرهای مخالف و متناقض

بنابراین موضوع آخرین سوره و آیه نازل شده مسئله روشنی است، اما همین امر معلوم و آشکار در نزد اهل سنت مبهم و نامعلوم گردیده و روایات درباره آن، فراوان و متناقض شده است. آنچه بر شگفتی می افزاید این است که این روایت های متناقض همه براساس معیارهای آنان صحیح و آرای صحابه بزرگواری است که جرأتی بر رد آنها نیست. برخی از این آراء چنین است:

1. آخرین آیه ای که نازل شده آیه 278 سوره بقره است.

2. آخرین آیه، آیه «کلاله» (ورثه از خویشاوندان با واسطه) است؛ یعنی آیه 176 سوره نساء.

3. آیه وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللّهِ... بقره، آیه 281.

4. آیه لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ... توبه، آیه 128.

5. آیه وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ... انبیاء، آیه 25.

6. آیه فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ.... کهف، آیه 110.

7. آیه وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً... نساء، آیه 93.

ص:349


1- (1) . الغدیر، ج 1، ص 288.

8. آخرین سوره ای که نازل شده، سوره توبه است.

9. آخرین سوره نازل شده، سوره نصر است.

اینها تنها اقوالی است که سیوطی در «الاتقان» نقل کرده است.(1) شاید با جست وجو در سایر منابع اهل سنت، دو برابر این اقوال و روایات به دست آید.

منشأ اقوال متناقض در میان اهل سنت

دو حکایتی که در ذیل می آید تا اندازه ای منشأ این تشتت و اضطراب اقوال را روشن می سازد.

حکایت اول

از خلیفه دوم عمر، درباره تفسیر آیه ربا و احکام ربا پرسیده شد؛ وی نتوانست پاسخ دهد، پس گفت: من متأسفم، زیرا این آخرین آیه ای بود که نازل شد و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از دنیا رفت و برایم تقسیم نکرد!(2)

بعد از این ماجرا آیات ربا نیز در بحث آخرین آیه یا سوره نازل شده وارد شد و نسبت به سوره مائده تردیدی ایجاد کرد. از آن پس موضوع آخرین بخش نازل شده قرآن میان سوره مائده و آیات ربا مردد گردید.

اما موضوع ربا در چهار سوره قرآن آمده است: بقره، آیات 275 و 276 و 278، نساء، آیه 161، روم، آیه 39 و آیه 130 آل عمران. با توجه به اینکه برخی از این سوره ها مکی و پاره ای مدنی است، باید پرسید مقصود خلیفه کدام یک از این آیات بوده است؟

کسانی که در پی تبرئه خلیفه بوده اند از پیش خود گفته اند مقصود خلیفه، آیه 278 سوره بقره بوده است. از این رو معتقد شده اند که آخرین آیه نازل شده، در سوره بقره واقع است؛ سوره ای که در آغاز هجرت نازل گردید! و نیز بر این نظر رفته اند که تحریم ربا تشریع اضافه ای است که پس از نزول آیه اکمال دین آمده است! این گروه شاید تصور می کنند قائل شدن به این آشفتگی در نزول قرآن و وحی اشکالی ندارد، چرا که هدف درستی از آن درنظر دارند و آن دفاع از خلیفه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است!

ص:350


1- (1) . الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 101.
2- (2) . همان.

به چند مورد از سخنان این گروه اشاره می کنیم:

1. احمدبن حنبل در «مسندش» می گوید:

«... عمر - رضی الله - چنین گفت: همانا آخرین آیه ای که نازل گردید آیه ربا بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رحلت کرد و آن را برای ما تفسیر نکرد، پس شما ربا و ریبه، هردو را ترک کنید.»(1)

2. حدیث فوق را «کنزالعمال» نیز به سند دیگر روایت کرده است.(2)

3. سرخسی در «المبسوط» می گوید:

«... عمر - رضی الله - چنین گفت: همانا آخرین آیه ای که نازل گردید آیه ربا بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درگذشت، پیش از آنکه شأن این آیه را برای ما بیان فرماید.»(3)

4. سیوطی در «الاتقان» آورده است: «بخاری از ابن عباس نقل می کند که گفت: آخرین آیه ای که آمده آیه رباست. بیهقی نیز از عمر، مشابه این سخن را نقل کرده است.... و از احمد بن ماجه نیز نقل شده که عمرگفته است: «از آخرین آیات نازل شده، آیه رباست».(4)

حکایت دوم

عمر، معنای «کلاله» را نمی دانست و در فهم آن تا پایان عمر متحیر بود، سپس گفت و از قول او گفتند که آیه کلاله آخرین آیه ای بود که نازل گردید و پیامبر خدا از دنیا رفت، پیش از آنکه معنای آن را برای عمر بیان کند، یا اینکه آن را به طور ناقص بیان کرد.

چند روایت ذیل، بیانگر مضمون فوق است: 1. در صحیح بخاری چنین آمده است:

«از براء رضی الله عنه نقل شده است که گفت: آخرین سوره ای که به طور کامل نازل گردیده سوره برائت است و آخرین آیه، آیه پایانی سوره نساء است: یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ... ».(5)

ص:351


1- (1) . مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 36.
2- (2) . کنزالعمال، ج 4، ص 186.
3- (3) . المبسوط، ج 2، ص 51 و ج 12، ص 114.
4- (4) . الاتقان، ج 1، ص 101.
5- (5) . صحیح بخاری، ج 5، صص 115 و 185.

2. سیوطی در الاتقان چنین آورده است:

«بخاری و مسلم (شیخان) از براء بن عازب روایت کرده اند که گفت: آخرین آیه ای که فرستاده شد آیه کلاله و آخرین سوره، سوره برائت است.»(1)

3. در مسند احمد چنین می خوانیم:

«... آخرین سوره ای که بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده بود، و آخرین آیه ای که بر ایشان فرستاده شد آیه پایانی سوره نساء، یعنی از یَسْتَفْتُونَکَ تا پایان سوره بود...».(2)

از آن هنگام، آیه کلاله نیز وارد این سلسله شد و یکی از طرف های تردید قرار گرفت. بنابراین آخرین آیه یا سوره ای که بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نازل شده بود میان آیات ربا، آیه کلاله، و سوره مائده که حاوی آیات تبلیغ و اکمال دین است، مورد اختلاف قرار گرفت.

تا آنجا که ممکن بود به منابع اهل سنت در مسئله ربا و کلاله رجوع کردیم، تا اینکه مشکل خلیفه، عمر، نسبت به این دو به ویژه نسبت به مسئله کلاله آشکار گردید. این مسئله برای خلیفه به اندازه ای مشکل بود که آن را از مشکلات مهم امت قرار داده بود و همواره آن را بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مطرح می کرد و تا آخرین ساعت های عمرش از آن به عنوان «مشکلی مهم» یاد می کرد و مسلمانان را به حل آن سفارش می نمود! این امری است که بر روشنی بر آگاهی کامل او از ناتوانی اش در برابر مسلمانان برای حل این دو مسئله دلالت دارد. در صحیح بخاری آمده است:

از ابن عمر رضی الله عنهما نقل شده است که گفت: عمر بر منبر رسول خدا صلی الله علیه (و آله) و سلم سخن می راند، گفت: خمر در قرآن حرام گردید و از آن پنج چیز است: انگور، خرما، گندم، جو و عسل. خمر چیزی است که عقل را زایل می سازد. سه چیز است که ای کاش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پیش از رحلتش برای ما بیان می فرمود: حد، کلاله و باب هایی از ربا.(3)

ص:352


1- (1) . الاتقان، ج 1، ص 101.
2- (2) . مسند احمد، ج 1، ص 289.
3- (3) . صحیح بخاری، ج 6، ص 242.

مسلم این حدیث را با تفصیل بیشتری نقل کرده(1) و روایاتی همانند آن نیز دارد.(2) ابن ماجه نیز این حدیث را روایت کرده است.(3) سیوطی هم در درالمنثور درباره آن چنین می گوید:

«این حدیث را عبدالرزاق و بخاری و مسلم و ابن جریر و ابن منذر از عمر نقل کرده اند...».(4)

این حدیث که نزد اهل سنت به تأکید صحیح است دلالت می کند که عمر از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درباره کلاله نپرسیده است، و صحیح حاکم که در «مستدرک» روایت شده به صراحت گویای این امر است. او می گوید:

محمد بن طلحه بن یزید بن رکانه از عمر بن خطاب رضی الله عنه، نقل می کند که گفت: اگر من از رسول خدا درباره سه چیز می پرسیدم برایم از شتران سرخ مو بهتر بود؛ از خلیفه پس از او، از جواز قتال با قومی که اقرار دارند در اموالشان زکات است، اما آن را پرداخت نمی کنند و از کلاله، این حدیث مطابق معیارهای بخاری و مسلم، صحیح است و آنان نقل نکرده اند.(5)

اما جالب اینکه در صحیح مسلم آمده که عمر درباره کلاله، بارها از پیامبر سؤال کرده است!

مسلم می گوید:

از معدان بن ابی طلحه نقل شده که عمر بن خطاب روز جمعه ای خطبه می خواند و از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم و ابوبکر یاد کرد، سپس گفت: من پس از خود مسئله ای مهم تر از مسئله کلاله را وا نمی گذارم. در هیچ موضوعی به اندازه موضوع کلاله به رسول الله مراجعه نکردم و او در هیچ چیزی به اندازه این موضوع با من به درشتی سخن نگفت؛ به طوری که با انگشتش به سینه من زد و گفت: ای عمر! آیا آیه «صیف» که در پایان سوره نساء است برای تو کافی نیست؟ اگر زنده

ص:353


1- (1) . صحیح مسلم، ج 2، ص 81.
2- (2) . همان، ج 5، ص 61 و ج 8، ص 245.
3- (3) . سنن ابن ماجه، ج 2، ص 910.
4- (4) . درالمنثور، ج 2، ص 249.
5- (5) . مستدرک حاکم، ج 2، ص 303.

باشم در این مسئله به گونه ای حکم خواهم کرد که آنان که قرآن می خوانند و آنها که نمی خوانند به آن حکم می کنند.(1)

این حدیث بیان می کند که عمر از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره کلاله سؤال کرد و حضرت بارها برای او توضیح داد، اما عمر پرسش خود را تکرار می کرد تا آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر او، به دلیل کثرت پرسش یا به این دلیل که هر چه حضرت شرح می داد او نمی فهمید، خشم گرفت.

علاوه بر این، سه حدیث صحیحی که در ذیل می آید دلالت دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خبر داد که عمر در طول عمرش مسئله کلاله را هرگز نخواهد فهمید، یا آنکه او را نفرین کرد که چنین باشد:

1. در درالمنثور چنین آمده است:

عدنی و بزاز، هر یک در «مسند» خود، و ابوالشیخ در «الفرائض» به سند صحیح از حذیفه نقل کرده اند که گفت: آیه کلاله بر پیامبر - صلی الله علیه وسلم - نازل گردید؛ در حالی که حضرت در راه بود، پس ایستاد، حذیفه را دید و آیه را به او آموخت. حذیفه درنگ کرد، عمر را دید و آیه را به او آموخت. سپس عمر در زمان خلافتش در کلاله تأمل کرد و حذیفه را خواست و از او درباره آن پرسید، حذیفه گفت: رسول خدا - صلی الله علیه وسلم - کلاله را به من آموخت و من نیز همان گونه آن را به تو آموختم و خدا هرگز چیزی برای تو بر آن نیفزود.(2)

2. در کنزالعمال چنین روایت شده است:

از سعید بن مسیب روایت شده که گفت: عمر از رسول خدا - صلی الله علیه وسلم - پرسید: کلاله چگونه ارث می برد؟ پیامبر خدا فرمود: مگر نه این است که خدا آن را بیان فرموده است؛ آن گاه این آیه را قرائت فرمود: وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ... ؛ (3) اما عمر نمی فهمید، سپس آیه آخر سوره نساء فرستاده شد:

ص:354


1- (1) . صحیح مسلم، ج 5، ص 61. آیه آخر سوره نساء به آیه صیف یا صیفی معروف است. در مقابل آیه دیگر که در همین سوره در مورد کلاله نازل شده است و به آیه شتوی، یعنی زمستانی، معروف می باشد.
2- (2) . درالمنثور، ج 2، ص 250.
3- (3) . سوره نساء، آیه 12.

یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ... ، (1) باز هم عمر نمی فهمید. پس به حفصه گفت: هرگاه رسول خدا را در خشنودی دیدی از او در این باره بپرس! پیامبر در پاسخ حفصه فرمود: آیا پدرت به تو چنین گفته است؟ پدرت هرگز این مسئله را نخواهد دانست! و عمر خود می گفت: من هرگز این را نخواهم دانست و به کلام رسول خدا در این خصوص اشاره می کرد.

در منبع این حدیث آمده است که ابن راهویه یا ابن مردویه آن را صحیح دانسته اند.(2)

3. سیوطی در درالمنثور روایت کرده که:

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم این مسئله را برای عمر در استخوانی نوشت؟ روایت چنین است: عبدالرزاق و سعید بن منصور و ابن مردویه از طاووس نقل کرده اند که گفت: عمر حفصه را امر کرد تا از پیامبر - صلی الله علیه وسلم - درباره کلاله سؤال کند؛ حفصه چنین کرد و پیامبر برای او در استخوانی املا کرد و چنین فرمود: چه کسی تو را به این پرسش امر کرده است، آیا عمر؟ گمان ندارم که عمر، آن را درک کند، آیا آیه صیف برای او کافی نیست؟

سفیان می گوید: آیه صیف که در سوره نساء است وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ... مورد سؤال واقع شد. وقتی مردم از رسول خدا - صلی الله علیه وسلم - درباره آن پرسیدند، آیه ای که در پایان سورهء نساء است فرستاده شد.(3)

با مشاهده این تناقضات در احادیث عمر و کلاله که همه نیز به اصطلاح صحیحه هستند، در می یابیم که در این روایات، حکم کلاله - که براساس نقل بخاری یکی از مسائل سه گانه ای است که حکمش برای امت بیان نشده و عمر نیز درباره آن از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نپرسیده است - توسط پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای عمر در استخوانی نوشته شده است، و بخاری خود در مورد مسئله دوم از آن سه مسئله، یعنی خلافت روایت

ص:355


1- (1) . سوره نساء، آیه 176.
2- (2) . کنزالعمال، ج 11، ص 80، ح 30688.
3- (3) . الدرالمنثور، ج 3، ص 249.

کرده است که پیامبر کاغذ و قلمی خواست تا چیزی بنویسد که امت پس از او هرگز گمراه نشوند، اما عمر از این کار ممانعت کرد.

اما در مورد مسئله سوم، یعنی اقسام ربا، غیرممکن است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آن را چنانکه خداوند به آن امر کرده اند، برای مسلمانان بیان و تشریح نکرده باشند. شاید این مسئله را نیز برای عمر یا غیر او در استخوانی نوشته بودند.

دلالت این دو حکایت

این دو حکایت دلالت می کند که روایات صحیح نزد برادران اهل سنت در این باب متناقض اند و در نظر هر عاقلی جمع و پذیرش همه آنها ممکن نیست، بلکه راهی نیست غیر از اخذ برخی و رد کردن بعضی دیگر.

چگونه ممکن است در این موضوع، عاقلی بپذیرد که عمر درباره آیه کلاله از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سؤال نکرد؛ آن هم به این دلیل که آخرین آیه ای بود که بر حضرت نازل گردید، اما از سوی دیگر بپذیرد که عمر بارها از پیامبر در این باره پرسید تا جایی که حضرت با انگشتش به سینه او زد و بر او خشم گرفت؟ یا چگونه می توان پذیرفت که آیه کلاله آخرین آیه است و نیز همزمان پذیرفت که آیات ربا آخرین آیات است؛ همچنین است نسبت به سایر تناقضاتی که در روایات یاد شده موجود است و تناقضات بیشتری که در سایر روایات هست و در اینجا ذکر نشد.

این دو داستان بیانگر آن است که سلطه خلیفه در نظر برادران اهل سنت ادعای غیر معقول او را معقول می سازد، بنابراین آنچه نزد آنان مهم است اینکه قرآن را به گونه ای تفسیر کنیم و وقایع و اسباب نزول آن را به نحوی بیان کنیم که موافق گفته های خلیفه باشد، هر چند گفته های او متناقض باشد و موجب بروز شبهه تناقض در دین خدا و افعال باری تعالی گردد، اما در عین حال هر که بر این امر اعتراض کند رافضی و دشمن اسلام، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و صحابه او باشد!

این دو حکایت در موضوع مورد بحث ما همچنین دلالت دارد که آیات ربا و ارث کلاله و شاید غیر این دو، طبق نظر خلیفه پس از آیه «اکمال دین» نازل شده اند. معنای این سخن آن است که خدای تعالی به مسلمانان - فرموده است: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... ؛ در حالی که احکام ارث و ربا و احکام قبل - به طوری که خواهد آمد - کامل نگردیده بود!

ص:356

هیچ منصفی نمی تواند این منطق را بپذیرد که برای تبرئه انسان غیر معصومی جدال کند، اگرچه این کار مستلزم نسبت دادن تناقض به خدای عزوجل و رسول او صلی الله علیه و آله وسلم باشد.

سایر اقوال درباره آخرین سوره و آیه

1. آیه 93 سوره نساء

در «صحیح بخاری» چنین آمده است:

از سعید بن جبیر شنیدم که گفت: اهل کوفه درباره آیه ای اختلاف پیدا کردند، من نزد ابن عباس رفتم و از او در این باره پرسیدم، وی گفت: این آیه، وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ 1 آخرین آیه ای است که بر پیامبر نازل گردید و از این رو نسخ نشده است.(1)

2. آیات 128 و 129 سوره توبه

در «مستدرک» حاکم آمده است:

... از یوسف بن مهران، او از ابن عباس، رضی الله عنه، و وی از ابن کعب رضی الله نقل کرده است که گفت: آخرین آیه قرآن که بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرود آمد این است: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ حدیث شعبه از یونس بن عبید بر معیار هر دو شیخ، یعنی بخاری و مسلم صحیح است و آنان این را نقل نکرده اند.(2)

ص:357


1- (2) . صحیح بخاری، ج 5، ص 182 و ج 6، ص 15؛ درالمنثور، ج 2، ص 196؛ المجموع فی شرح المهذب، ج 18، ص 345. (اقوال دیگر را به طور خلاصه بیان می کنیم).
2- (3) . مستدرک حاکم، ج 2، ص 338؛ و موارد دیگر: درالمنثور، ج 2، ص 295 (چهار حدیث)؛ سنن ابی داوود، ج 1، ص 182.

3. سوره فتح

در سنن ترمذی از ابن عباس نقل شده که آخرین سوره ای که نازل شد إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ است.(1)

4. آیه 128 سوره بقره

در «معجم الکبیر» طبرانی چنین آمده است:

از ابن عباس نقل شده که گفت: آخرین آیه ای که نازل شده است این آیه است:

وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللّهِ 2

در پایان نقل این ادعاها، یادآوری می کنیم که معاویة بن ابی سفیان نیز دستش را به موضوع دراز کرده و بر منبر زبان گشوده و گفته است آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... آخرین آیه نیست، بلکه آیه 110 از سوره کهف آخرین آیه ای است که بر پیامبر نازل شده و خدا پیامبرش را به آن تأدیب کرده است! در این باره مراجعه می کنیم به نقل طبرانی در «معجم الکبیر» که چنین گفته است:

... از عمرو بن قیس روایت شده که گفت: از معاویة بن ابی سفیان بر منبر شنیدم که در آیه: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... بحث می کرد و گفت: این آیه در روز عرفه که جمعه ای بود نازل شد، بعد این آیه را تلاوت کرد: فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ... و گفت: این آخرین آیه ای است که... برای تأدیب رسول خدا(2) نازل شده است.

هنگامی که پیمانه تناقض به دست معاویه لبریز می گردد و آیه «اکمال دین» را به عنوان آخرین آیه قرآن و حجة الوداع و غدیرخم رد می کند، سیوطی در «الاتقان» متوجه این نکته می گردد، اما طبق عادتی که در رویارویی با هر بن بستی دارد، به سرعت از آن می گذرد! وی می گوید:

ص:358


1- (1) . سنن ترمذی، ج 4، ص 326. و موارد دیگر: صحیح مسلم، ج 8، ص 243؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 2؛ الدرالمنثور، ج 6، ص 407.
2- (3) . همان، ج 9، ص 393.

به طوری که گذشت مشکل این است که آیه: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... در عرفه و در حجة الوداع نازل شده و ظاهرش این است که پیش از نزول آن همه فرایض و احکام کامل گردیده است و جماعتی به این موضوع تصریح کرده اند؛ از جمله آنها سدی است که می گوید:

پس از این آیه، حلال و حرامی نازل نشده است، درحالی که درباره آیات ربا، دین و کلاله گفته شده است که پس از آیه «اکمال دین» نازل گردیده اند.

ابن جریر بر این امر اشکال کرده و گفته است: بهتر است آیه اکمال دین را چنین تأویل کنیم که خدا در آن روز، دین را به لحاظ افراد و پیروانش در بلد حرام، مکه، و بیرون راندن مشرکان از آن، کامل کرد؛ به طوری که مسلمانان قصد مکه کردند؛ در حالی که مشرکان میان آنان نبودند.(1)

معنای سخن ابن جریر طبری که سیوطی نیز آن را پسندیده این است که تناقض سخن صحابه را حل می کنیم و آن را می پذیریم و دلالت آیه «اکمال دین» و «اتمام نعمت» مسلمانان را بر اکمال تشریع و تنزیل احکام و فرایض، بعید می دانیم و آن را تنها منحصر به آزادسازی مکه می کنیم تا احادیث کلاله و ربا و سخن معاویه در باب آخرین آیه بی نقض بمانند.

این فتوای عالمان سنی است که قبول کلام صحابه، البته نه اهل بیت پیامبر، واجب است، گرچه مستلزم تهی ساختن آیات الهی و احادیث پیامبر از معانی آن باشد! به این ترتیب اهل سنت در عمل، صحابه را تا درجه عصمت بالا می برند، بلکه به آنان حق نقض می دهند و کلام آنان را بر کلام خدا و رسولش حاکم می سازند.

نتیجه این منطق در نزد آنان این است که آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... آخرین آیه نیست و سوره مربرط به آن، مائده، نیز آخرین سوره نخواهد بود، و معنای آن نیز اکمال فرایض و احکام نیست، بلکه اکمال دین، فتح مکه است و معنی «الیوم» درآیه، روز نزول آیه نیست، بلکه روز فتح مکه، یعنی یک سال پیش از حجة الوداع است!

ص:359


1- (1) . الاتقان، ج 1، ص 102.

این گونه است که عالمان حکومتی افکارشان را می آرایند و پذیرش آن را بر مردم واجب می شمارند و چنین می خواهند که چشمانمان را فرو بندیم و گوش هامان را بر فریاد قربانیان این افکار، یعنی آیات ظاهر و احادیثی که حتی طبق معیارهای آنان صحیح است، بر بندیم! این در حالی است که پس از این خواهیم دید که خلیفه، عمر، خود در پاسخ آن یهودی اقرار کرد که معنی «الیوم» در آیه اکمال دین، روز نزول آن آیه است.

زمان نزول آیه اکمال

قول اول

قول نخست، همان قول اهل بیت علیهم السلام است. بر این اساس، این آیه روز پنج شنبه، هجدهم ذوالحجه در جحفه، هنگام بازگشت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از حجه الوداع بر حضرت فرو فرستاده شد. این هنگامی بود که خدای تعالی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را امر فرمود تا همه مسلمانان را در غدیرخم، پیش از آنکه هر یک به راه خود بروند، متوقف و مجتمع سازد. آن حضرت چنین کرد و برای مسلمانان سخن گفت و علی علیه السلام را به جانشینی خود و پیشوایی مسلمانان پس از خویش نصب کرد.

نمونه هایی از این روایات را می توان در منابع روایی شیعه از جمله در اصول کافی(1) مشاهده کرد.

قول دوم

این قول شامل آن دسته از برادران اهل سنت است که با رأی اهل بیت علیهم السلام موافقت دارد. گرچه شمار احادیث اهل سنت که به نقل بیعت غدیر پرداخته اند به ده ها حدیث می رسد که در میان آنها احادیث صحیحی، طبق معیارهای خودشان نیز وجود دارد. حتی برخی از علمای قدیم اهل سنت به گرد آوری این احادیث پرداخته اند؛ از جمله آنها طبری مورخ است که در کتابش، «الولایة»، طرق و نصوص این احادیث را به سه جلد رسانده و روایاتش تصریح می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علی علیه السلام را با خود بر منبر و دستش را بالا برد؛ به طوری که سفیدی زیر بازوان هر دو پیدا شد، آنگاه آنچه را که خدای تعالی درباره علی علیه السلام امر کرده بود برای امت بیان فرمود.

ص:360


1- (1) . ر. ک: ج 1، صص 198 و 289.

کسانی که به معرفی طبری و شمار کتاب هایش پرداخته اند از این مطلب یاد کرده اند. از سوی دیگر برخی از متعصبان، او را به دلیل تألیف کتاب «الولایة» و گردآوری احادیث غدیر - احادیثی که شیعه به آن استناد می کند - مورد انتقاد قرار داده اند!

برخی روایات غدیر در نزد برادران اهل سنت تصریح می کند که آیه اکمال دین در جحفه و روز غدیر، پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آنچه را که خدای متعال در مورد علی علیه السلام فرمان داده بود برای مسلمانان بیان کرد، نازل شده است.

شایان توجه است بیشتر سنی هایی که نظر به صحت روایان غدیر دارند، احادیثی را که حاکی از نزول آیه اکمال دین در روز غدیر است، نپذیرفته اند، بلکه به قول خلیفه عمر معتقد شده اند که گفته است این آیه در روز عرفه نازل شده است؛ چنانچه خواهد آمد.

شماری از عالمان شیعی - از پیشینیان و متأخران - به گردآوری احادیث بیعت غدیر پرداخته اند. از میان آنان علامه امینی است که در دایرة المعارف «الغدیر» چنین کرده و در آن شماری از منابع برادران اهل سنت را آورده است که روایت کرده اند آیه اکمال دین در روز غدیر و پس از اعلان ولایت علی علیه السلام از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرو فرستاده شده است.

خلاصه آنچه در الغدیر(1) آمده به شرح ذیل است:

از آیاتی که روز غدیر در شأن امیرمؤمنان علی علیه السلام فرود آمده است این آیه شریفه است: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً... از آنجا که این نص مورد تأیید و تأکید نصوص فراوانی است راهی جز تسلیم در برابر مفاد آن نیست. برخی از نصوص، چنین است:

1. حافظ ابوجعفر محمدبن جریر طبری، در گذشته به سال 315 ق، در کتاب «الولایة» به سند خود از زید بن ارقم نقل کرده است که نزول این آیه روز غدیرخم و در شأن امیرمؤمنان علی علیه السلام بوده است.

2. حافظ بن مردویه اصفهانی، در گذشته به سال 310 ق، از طریق ابوهارون عبدی و او از ابوسیعد خدری... از ابو هریره حدیث فوق را روایت می کند.

ص:361


1- (1) . الغدیر، ج 1، ص 230.

3. حافظ ابونعیم اصفهانی، در گذشته به سال 335 ق در کتابش «ما نزّل من القرآن فی علی» از... از ابو سعید خدری - رضی الله عنه - روایت کرده که:

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در روز غدیرخم مردمان را به سوی علی [علیه السلام] فرا خواند و فرمود تا خارهای زیر درختان را بکنند، و این روز پنج شنبه بود، پس علی [علیه السلام] را خواست، آنگاه بازوان او برگرفت و بالا برد تا جایی که مردم سفیدی زیر بغل رسول خدا صلی الله علیه و آله را می دیدند، و مردم هنوز پراکنده نشده بودند که این آیه فرود آمد: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ...

4. حافظ ابوبکر خطیب بغدادی، درگذشته به سال 463 ق در تاریخ خود(1) چنین آورده است: از... ابوهریره به نقل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده که فرمود:

«من کنت مولاه فعلی مولاه»، سپس عمربن خطاب چنین گفت: «بخ بخ یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مسلم»، آنگاه خدا این آیه را نازل فرمود: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ...

5. حافظ ابو سعید سجستانی، درگذشته به سال 377 ق در کتاب «الولایه» به اسناد از یحیی بن عبدالحمید حمانی کوفی و او از قیس بن ربیع و وی از ابوهارون و ایشان از ابوسعید خدری حدیث فوق را روایت کرده است.

6. ابوالحسن ابن مغازلی شافعی، درگذشته به سال 483 ق در «مناقب» نیز همان حدیث را نقل کرده است.(2)

7. حافظ ابوالقاسم حاکم حسکانی با واسطه از ابوسعید خدری چنین نقل کرده است: هنگامی که این آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... نازل گردید، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«خداوند بلند مرتبه است بر اکمال دین و اتمام نعمت، و پروردگار به رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب پس از من خشنود گردید.»(3)

ص:362


1- (1) . تاریخ خطیب بغدادی، ج 8، ص 290.
2- (2) . المناقب، صص 18 و 24.
3- (3) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 200.

8. حافظ ابوالقاسم بن عساکر شافعی دمشقی، حدیث یاد شده را از طریق ابن مردویه از ابرسجد و ابوهریره روایت کرده(1) ، چنانکه در «درالمنثور» هم آمده است(2).

9. اخطب الخطباء خوارزمی، درگذشته به سال 568 ق در «مناقب» روایت سوم از این دسته را نقل می کند. نیز در جایی از همین کتاب مناقب، این حدیث از خطیب بغدادی با همان سند و متن نقل شده است.(3)

10. ابوالفتح نطنزی، در کتابش «الخصایص العلویه» حدیث پیشین را از ابوسعید خدری روایت کرده است.(4)

11. ابوحامد سعدالدین صالحانی، از شهاب الدین احمد در «توضیح الدلایل علی ترجیح الفضایل» و به اسناد یاد شده از مجاهد - رضی الله عنه - نقل می کند که گفت: آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... در غدیر خم نازل شد، و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت، و پروردگار به رسالت من و ولایت علی خشنود گردید.»

12. ابو مظفر سبط بن جوزی حنفی بغدادی، درگذشته به سال 653 ق در تذکره اش، حدیثی را که خطیب بغدادی از طریق حافظ الدارقطنی نقل کرده، یادآور می شود.

13. شیخ الاسلام حموینی حنفی، درگذشته به سال 722 ق در «فرائد السمطین» در باب دوازدهم حدیث پیشین را نقل می کند.(5)

14. عمادالدین ابن کثیر قرشی دمشقی شافعی، درگذشته به سال 774 ق در تفسیرش از طریق ابن مردویه از ابوسعید خدری و ابوهریره روایت کرده که گفتند:

«آیه اکمال دین در روز غدیرخم در شأن علی آمده است. در تاریخش حدیث مذکور ابوهریره را از طریق خطیب بغدادی روایت کرده است.»(6)

ص:363


1- (1) . تاریخ دمشق، ج 2، صص 75 و 577.
2- (2) . ر. ک: درالمنثور، ج 2، صص 259.
3- (3) . المناقب خوارزمی، صص 43 و 80 و نیز ص 156، رقم 184.
4- (4) . ر. ک: الخصائص العلویه، ص 43.
5- (5) . فرائدالسمطین، ج 10، ص 77.
6- (6) . الاتقان، ج 1، ص 75.
رأی سیوطی درباره آیه اکمال دین

سیوطی در «الاتقان» چنین آورده است:

از جمله آنها (آیاتی که در سفر نازل شده) آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... است. در روایت صحیح از عمر است که این آیه در شام عرفه، روز جمعه سال حجة الوداع نازل شده است. این روایت را طرق فراوانی است، ابن مردویه از ابوسعید خدری نقل کرده که: «این آیه روز غدیرخم نازل گردیده است» و همانند آن را از حدیث ابوهریره آورده که در آن چنین آمده است: «روز نزول این آیه هیجدهم ذوالحجة؛ روز بازگشت از حجة الوداع بود.» و هیچ یک صحیح نیست.(1)

در درالمنثور چنین آمده است:

ابن مردویه و ابن عساکر به سندی ضعیف از ابوسعید خدری نقل کرده اند که گفت: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم علی علیه السلام را نصب کرد و ولایت او را اعلان نمود، جبرئیل بر او فرود آمد و این آیه را آورد: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... .

او در ادامه نیز می گوید:

ابن مردویه و خطیب و ابن عساکر به سندی ضعیف از ابوهریره نقل کرده اند که چنین گفت:

«روز غدیر خم، یعنی روز هیجدهم ذوالحجه پیامبر - صلی الله علیه و آله وسلم - چنین فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه»، آنگاه خدا این آیه را فرستاد: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... .(2)

البته ضعیف شمردن این دو حدیث از سوی سیوطی یا ضعیف بودن سایر احادیث از سوی دیگران به این معنا نیست که اینان حدیث غدیر را ضعیف شمرده اند، بلکه می گویند حدیث غدیر صحیح است، اما آیه اکمال دین پیش از این روز نازل شده است، و در این ادعا به سخن خلیفه، عمر، تمسک می کنند و در صحاح آنان آمده است. پس به طوری که خواهیم

ص:364


1- (1) . همان، ج 2، ص 14؛ تاریخ ابن کثیر، ج 5، ص 210.
2- (2) . درالمنثور، ج 2، ص 259.

دید مشکل آنان سخن عمر است که برای اثبات آن هر حدیث مغایر با سخن عمر را ضعیف می شمارند؛ هر چند روایات آن مورد وثوق باشند؛ از جمله این حدیث:

عن ابی هریره قال: «من صام یوم ثمانی عشره: من ذی الحجه کتب له صیام ستین شهراً و هو یوم غدیر خم لما اخذ النبی صلی الله علیه و آله وسلم بید علی بن ابیطالب علیه السلام فقال: ألست ولی المؤمنین؟ قالوا: بلی یا رسول الله. قال: من کنت مولاه فعلی مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لک یابن ابی طالب اصحبت مولای و مولی کل مسلم فانزل الله اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... ؛(1)

از ابوهریره روایت شده که گفت: هرکس روز هیجدهم ذی الحجه را روزه بگیرد، ثواب شش ماه برای او می نویسند و آن روز همان روز غدیر است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «آیا من ولی و صاحب مؤمنان نیستم؟» گفتند: بلی. رسول الله فرمود: «هر که من مولای اویم علی علیه السلام نیز مولای اوست.» عمر بن خطاب به علی علیه السلام گفت: بخ بخ لک یابن ابی طالب؛ به به ای پسر ابی طالب برای همیشه مولای من و مولای هر مسلمانی شدی، سپس خدا در این رابطه این آیه را نازل کرد: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... .

برخی از علمای اهل سنت که نزول آیه اکمال را در حجة الوداع نقل کرده اند:

1. طبری در تفسیر خود می گوید: «نزلت علی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فی مسیره فی حجة الوداع».(2)

2. تفسیر فخر رازی: عن ابن عباس، البراء بن عازب و محمد بن علی (الباقر).(3)

ص:365


1- (1) . مناقب ابن المغازلی، ص 18، رقم 24؛ شواهد التنزیل، ج 1، صص 200 و 210؛ ترجمه امیرالمؤمنین، من تاریخ دمشق، ج 2، ص 75، رقم 577؛ المناقب خوارزمی، ص 156، رقم 184؛ فرائدالمسطین، ج 1، ص 77، رقم 44؛ تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.
2- (2) . جزء 6، مجلد 4، ص 84.
3- (3) . ر. ک: ج 12، ص 49، (طبع مصر، 1375).

3. تفسیر ابن کثیر (ج 2، ص 14، طبع مصر، سال 1356).

4. درالمنثور، سیوطی (ج 2، ص 298، طبع مصر و ج 5، ص 182).

5. الصواعق المحرقه (ص 26، طبع دار الطباعه المحمدیه).

6. فتح القدیر، شوکانی (ج 2، ص 57، طبع القاهره).

7. ینابیع الموده، ج 1، صص 28-32، (طبع بیروت).

8. روح المعانی، آلوسی (ج 4، ص 172، طبع دارالطباعه المنیریه، مصر از ابن عباس).

9. نور الابصار، شبلنجی به نقل از تفسیر ثعلبی، (ص 106، طبع مصر بهامش اسعاف الراغبین).

10. تفسیر المنار، رشیدالرضا، (ج 6، ص 464، الطبع الثالث، مصر).

قول سوم

قول مشهور در میان اهل سنت سخن عمربن خطاب است که آیه اکمال در حجة الوداع و در جمع روز عرفه نازل شد.(1)

حقیقت سبب نزول آیه اکمال دین

نزول آیه اکمال دین یکی از حوادث حجة الوداع است. جای ستایش خداست که می توان برای کشف حقیقت در باب سبب نزول این آیه در احادیث مربوط به حجة الوداع جست و جو کرد. این وداع رسمی، در پی هشدار و اعلان پیشین خدا و تدارک گسترده پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم واقع شد. یک صد هزار یا یک صد و بیست هزار تن از مسلمانان در این سفر تاریخی حاضر شدند، و شمار بسیاری از وقایع و رفتار و گفتار پیامبر را در آن واقعه بیان و روایت کرده اند که حضرت در اثنای آن، پنج بار یا بیشتر سخن راند؛ روز حرکتش از مدینه و مکان هایی که از آنها گذشته یا در آنها توقف کرده بود، زمان ورودش به مکه، زمان و چگونگی انجام مناسکش... بازگشت و وقایع آن را تا ورودش به مدینه، همه و همه را نقل کرده اند، و گفته اند که پس از آن حدود دو ماه یعنی باقی عمر شریفشان را در مدینه گذراندند.(2)

ص:366


1- (1) . صحیح بخاری، ج 1، ص 16.
2- (2) . برای مطالعه بیشتر ر. ک: پژوهشی در اسباب نزول آیه اکمال دین، علی کورانی، ترجمه مصطفی فضائلی، مجله علوم، حدیث شماره 7، بهار 1377.

پژوهشگر شیعی در اینجا با مشکلی روبه رو نمی شود، چرا که با توجه به روایات اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، روایات معارض به آنها را رها می کند. عالم شیعی در این زمینه روایت های صحیحی در دست دارد که برخی روایت های اهل سنت نیز آنها را تأیید می کنند. اما محقق سنی با مشکل مواجه است، زیرا سرگردان می شود که با دو مجموعه روایات متعارض چگونه رفتار کند و کدام دسته را ترجیح دهد و کدام را رد کند.

موضعی که بیشتر عالمان سنی همچون سیوطی در پیش گرفته اند این است که روایات حاکی از نزول آیه اکمال دین در روز عرفه، به طرق بیشتری نقل گردیده و از جهت سند، صحیح تر است، پس باید به این روایات توجه کرد و روایت های مخالف آن را رد کرد. اما این برداشت، نظر علمی درستی نیست. دلایل ادعای ما مواردی است که در ذیل می آید و ترجیح رأی اهل بیت علیهم السلام را ایجاب می کند:

1. نخست اینکه تعارض در اینجا، تعارض میان دو حدیث نیست که یکی طرقی بیشتر و سندی صحیح تر داشته باشد - چنانکه برخی توهم کرده اند - بلکه این تعارض، تعارضی میان حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و قول خلیفه عمر است. احادیثی که اینان ضعیف شمرده اند، احادیثی است که اسنادشان به پیامبر می رسد (احادیث نبوی)، در حالی که احادیث بخاری و دیگران، نقل سخن عمر است و به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اسناد داده نشده است!

پس محقق سنی نمی تواند در مورد سبب نزول قرآن به سخن عمر استدلال کند و با آن حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را در این باب رد کند، بلکه باید در سند و متن آن حدیث نبوی تحقیق و تفحص کند و اگر آن را صحیح یافت، بر اوست که آن را برگیرد و سخن عمر را رها کند.

2. اگر کوتاه بیاییم و بگوییم احادیث اهل بیت علیهم السلام درباره سبب نزول آیه اکمال دین و احادیث سنی، موافق چیزی بیش از رأی اهل بیت علیهم السلام در این باب نیست، و به این ترتیب تعارض میان اقوال اصحاب، درباره سبب نزول آیه است یا به عبارت دیگر، این تعارض، میان اقوال یک صحابی و قول برخی امامان علیهم السلام است، آن گاه می گوییم که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم امتش را سفارش فرمود تا دین را از اهل بیتش بگیرند، نه از اصحابش. این موضوع در حدیث ثقلین که نزد همه، حدیثی صحیح و متواتر شمرده می شود آمده است. حدیث ثقلین سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است که در مسند احمد هم آمده است.

ص:367

از ابوسعید نقل شده که گفت:

«رسول خدا - صلی الله علیه و سلم - فرمود: انی تارک فیکم الثقلین احدهما اکبر من الآخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء إلی الارض و عترتی اهل بیتی، وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».(1)

این حدیث را همچنین «سنن دارمی»(2) و «صحیح مسلم»(3) و «مستدرک»(4) روایت کرده اند و آن را براساس معیار بخاری و مسلم و دیگران صحیح دانسته است. همچنین بیهقی در «سنن» خود این حدیث را آورده(5) و دیگران نیز به نقل آن پرداخته اند.

حدیث ثقلین که در درجه عالی صحت قرار دارد، اگر بر این مطلب که منبع و مرجع دین پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم منحصر در اهل بیت او علیه السلام است دلالت نکند، دست کم بر ترجیح قول آنان در هنگام تعارض با دیگران دلالت دارد.

3. وانگهی روایتی که از عمر نقل شده خود دچار تعارض است. برخی از او روایت کرده اند که روز عرفه در حجة الوداع، روز پنج شنبه بوده است، نه جمعه؛ چنانکه نسایی در «سنن» خود می گوید:

اسحاق بن ابراهیم به ما خبر داد که عبدالله بن ادریس به نقل از پدرش و او از قیس بن صلم و وی از طارق بن شهاب نقل کرده است که گفت: شخصی یهودی به عمر گفت: اگر این آیه، یعنی آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... بر ما فرود آمده بود آن را عید می گرفتیم. عمر گفت: من روز و شب نزول این آیه را می دانم، شب جمعه بود و ما با رسول خدا - صلی الله علیه و سلم - در عرفات بودیم.(6)

ص:368


1- (1) . مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 14 و نیز ج 3، صص 17 و 26 و 59 و ج 4، صص 366 و 371.
2- (2) . سنن دارمی، ج 2، ص 431.
3- (3) . صحیح مسلم، ج 7، ص 122.
4- (4) . المستدرک علی الصحیحین، ج 3، صص 109-148.
5- (5) . سنن بیهقی، ج 2، ص 148.
6- (6) . سنن نسائی، ج 5، ص 251.

شگفت این که نسایی خود از عمر روایت می کند که این آیه در عرفات و در روز جمعه نازل شد.(1)

4. بخاری گفته است سفیان ثوری که از پیشوایان حدیث و کلام در نزد آنان است، با این قول که نزول آیه روز عرفه و در روز جمعه بوده موافق نیست. عبارت بخاری این است:

«قال سفیان واشک کان یوم الجمعة ام لا...».(2)

روایات فراوانی وجود دارد که تردید سفیان را تأیید می کند، بلکه چنانکه خواهد آمد چنین می نماید که سفیان با خلیفه و گروهی که او گماشته بود تا همه روایات مربوط به حوادث حجة الوداع و بلکه حوادث تاریخ را بر اساس اینکه روز عرفه روز جمعه بوده است تنظیم کنند، مدارا می کرد.

5. عید مسلمانان روز دهم ذو الحجة، عید قربان «یوم الاضحی»، است، نه روز عرفه، ما هیچ روایتی نیافتیم که دلالت کند بر اینکه روز عرفه عید شرعی است، پس قول به عید بودن روز عرفه منحصر به خلیفه عمر است و هیچ یک از مسلمانان با او در این امر موافق نیستند.

اما با توجه به روایت نسایی که می گوید عرفه روز پنج شنبه بود و آیه اکمال دین شب عرفه نازل شده است، عیدی باقی نمی ماند تا با این عید آسمانی تصادم کند، از این رو نیازی به قانون ادغام اعیاد الهی در صورت تصادم نخواهد بود!

معنای پاسخ خلیفه بنابراین روایت این است که سزاوار است روز نزول آیه اکمال دین، عید باشد، اما این آیه دو روز پیش از عید (عید اضحی) نازل شد، پس ما آن را عید نگرفتیم! و این کلامی متعارض است.

6. رأیی که از عمر نقل شده با آنچه به روایت صحیح از او نقل شده است تعارض دارد و نمی توان آن را پذیرفت، بنابراین تنها باید قول مقابل آن را گرفت. روشن ترین نمود این تعارض در این است که آن یهودی که در روایت با خلیفه سخن می گوید از آیه اکمال دین این گونه فهمیده که خدای تعالی دین اسلام را به طور کامل فرستاده و در روز نزول این آیه، کار نزول پایان پذیرفته است، و خلیفه نیز فهم و تفسیر او را می پذیرد، پس به یقین نزول این آیه باید پس از آمدن همه فرایض و از جمله آنها فریضه کلاله و احکام ارث و مانند آن باشد.

ص:369


1- (1) . همان، ج 8، ص 114.
2- (2) . صحیح بخاری، ج 5، ص 127.

همان گونه که روایات اهل بیت علیهم السلام دلالت دارد، و نیز همان طور که سدّی گفته است؛ در حالی که عمر - چنانکه گذشت - گفته آیه اکمال دین، پیش از آن احکام نازل شده است.

7. روایت بخاری و غیر او حاکی از آن است که عمر اعتراف نموده که «الیوم» در آیه اکمال، روز معینی است که همان روز نزول آیه باشد، نه روزی نامعین و نه یکی از روزهای پیش از نزول آیه؛ مثلاً یک سال پیش از آن، مانند روز فتح مکه یا یکی از روزهای آینده آن هم پس از چند ماه. بنابراین این روایت عمر مستلزم در همه روایاتی است که کلمه «الیوم» را بین چند معنا مردد می سازند یا آن را بر روز فتح مکه منطبق می کنند. همچنین مستلزم آن است که منظور از «الیوم» پس از تکمیل نزول فرایض و احکام بوده باشد و آیه کلاله یا آیه ربا پس از آن نازل نشده باشد.

8. پاسخ خلیفه به شخص یهودی نه برای یهودی و نه برای مسلمان قانع کننده نیست! اگر مقصود خلیفه عذرآوری باشد، به این ترتیب که چون نزول این آیه با روز عید مصادف شده ما آن را عید نگرفتیم، در این صورت یهودی می تواند پاسخ دهد که چرا پروردگار شما این عید را بر شما خراب کرده و آیه را در این روز نازل کرده است؟

اگر هم مرادش ادغام عید اکمال دین با عید عرفه است؛ به طوری که این نیز جزئی از آن باشد، پس یهودی و وارثانش در عصر ما حق دارند بگویند: بسیار خوب، پس شما عید اکمال دین و عید عرفه را مشترک قرار داده اید، اما سهم اکمال دین از آن عید کجاست که توده های شما هرگز آن را نمی شناسند و اثری از آن جز در نزد شیعه نیست؟

اگر هم منظور این باشد که این روز شریف و عید بزرگ با روز جمعه و روز عرفه مصادف گردید و در آن دو ادغام شد یا آن دو این روز را در خود گرفتند و کارش پایان یافت! پس چگونه خدای تعالی این عید را برآن دو عید نازل کرد؟ آیا خدا از روی عمد این عید را در آن دو ادغام کرد؟ یا آنکه خدای سبحان - نعوذ بالله - از روی نسیان این عید را در عید دیگری نازل کرد و بعد مسلمانان با ادغام و اندماج، کار را درست کردند؟!

وانگهی چه کسی این ادغام را ترتیب داده است و چه کسی این حق را دارد که عیدی الهی را در عیدی دیگر ادغام کند یا عیدی ربانی را در عیدی دیگر فرو نهد؟

از این گذشته، امت اسلامی را چه می شود که از قضیه تصادم اعیاد ربانی در عرفات خبر ندارد تا آنکه آن یهودی در عصر خلافت عمر آنان را آگاه می سازد و خلیفه ضمن موافقت با گفتار آن یهودی خبر تصادم اعیاد الهی را به او و به مسلمانان می دهد و اظهار می دارد که

ص:370

حکم شرعی در این تصادم، ادغام این عید - به مصلحت عید پیشین - است؟ همانند قانون تصادم اتومبیل ها یا قانون تصادم اعیاد ملی و دینی.

9. دلیل شیعه در اینکه روز غدیر را عید قرار داده این است که اهل بیت علیهم السلام و شیعیانشان از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت کرده اند که روز نزول آیه اکمال دین یعنی روز غدیر، عید شرعی است و اینکه جبرئیل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را خبر داد که انبیاء امتشان را امر می کردند تا روز نصب وصی آنان را عید بگیرند.

بنابراین خلیفه به چه دلیل سخن آن یهودی را تأیید کرده و نظرش را در این باره که آن روز باید عید شرعی مسلمانان باشد پذیرفته است، آنگاه عذر آورده که تصادم نزول آن آیه با دو عید موجب گردیده که مسلمانان نزول آیه را عید نگیرند.

اگر خلیفه از پیش خود حکم کرده که سزاوار است روز نزول آیه عید باشد، این تشریع و حرام است. چون اعیاد اسلامی توقیفی هستند. اگر هم از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیده، پس چرا نه او و نه غیر او، هیچ کس از مسلمانان، آن را یادآور نشده است؟

در هر صورت، با مشکلی که آن یهودی مطرح کرده، همچنان رویارویی خلیفه و پیروانش نمایان است، چه از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیده باشد که روز نزول آن آیه، عید است و چه از پیش خود گفته باشد. به هر حال اعتراف کرده است که آن روز، روزی بزرگ و مهم برای مسلمانان است، زیرا روزی سرنوشت ساز و تاریخی بود، روزی که خدا اسلام را کامل گردانید و نعمتش را بر امت تمام کرد و روزی که اسلام کامل شده به وسیله این نعمت تامّه را به عنوان دین آنان پسندید و به آن خشنود گردید تا بر آن مشی کنند و مردمان دیگر را به سوی آن بخوانند.

بی تردید این روز بزرگ، شایستگی آن را دارد که عید امت اسلامی باشد. اگر در امت دیگری چنین روزی می بود به یقین آن را عید ربانی اعلان می کردند. خلیفه، در این همه، با آن یهودی موافقت کرد، پس به این ترتیب عید اکمال دین در فقه برادران سنی در کنار سایر اعیاد شرعی همچون: عید فطر، عید قربان و جمعه، عیدی شرعی است و مسلمان حق دارد از فقیهان و حاکمان بپرسد، عیدی که هیچ نشان و اسم و رسمی از آن در تاریخ، زندگی و متون دینی مسلمانان دیده نمی شود، مگر در نزد شیعیان! کدام عید است.

10. اگر روز عرفه، روز جمعه بوده است به یقین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با مسلمانان نماز جمعه می خواند؛ در حالی که هیچ کس نگفته که آن حضرت نماز جمعه خواندند، بلکه نسایی روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نماز ظهر و عصر

ص:371

گزاردند. به نظر می رسد نسایی در این میان، با سفیان ثوری موافق است، نه با خلیفه عمر. وی در «سنن» خود عنوان «جمع بین نماز ظهر و عصر در عرفه» را آورده و ذیل آن از جابر بن عبدالله روایت کرده است که گفت:

رسول خدا - صلی الله علیه وسلم - حرکت کرد تا به عرفه رسید، در آنجا خیمه ای را دید که برای ایشان، در «نمره» بر پا شده بود. در آن خیمه فرود آمد تا آنکه خورشید برآمد، آنگاه فرمود تا برای ایشان ناقه بیاورند، آوردند، حضرت حرکت کرد تا به میانه وادی عرفه رسید، در آنجا ماندند و برای مردم سخن گفتند، سپس بلال اذان گفت و پیامبر نماز ظهر و عصر را بدون فاصله ای میان آن، به جا آوردند.(1)

اما این پاسخ که نماز جمعه در سفر ساقط می گردد، مورد اختلاف فقهاست، و اگر درست می بود که روز عرفه مصادف با جمعه بود و پیامبر نماز جمعه نخواندند، به یقین راویان حجة الوداع آن را نقل می کردند.

ابن حزم در پاسخ به این مطلب به تکاپو افتاده و در «المحلی» چنین گفته است:

مسئله: هرگاه امام، روز عرفه را با روز جمعه مصادف یافت، باید نماز را به جهر بخواند، یعنی نماز جمعه بخواند و باید در منا و مکه نیز نماز جمعه بخواند، زیرا نصی بر نهی از این امر نیامده است، و خدای تعالی می فرماید: إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلی ذِکْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ 2 ، و وجوب نماز جمعه را به روز عرفه و منا در عرفه و منا تخصیص نزده است.

از طریق محمد بن عبدالسلام الخشنی و او از محمد بن المثنی و وی از مسلم بن ابراهیم و ایشان از بشر بن منصور و او از ابن جریج و وی از عطاء بن ابی رباح برای ما روایت کرده اند که گفت: هرگاه روز جمعه با روز عرفه مصادف گردید، امام، نماز را به جهر می خواند (بلند خواندن حمد و سوره). همچنین از عبدالرزاق به نقل از ابن جریج و او از عطاء همانند این حدیث، روایت شده است....

پس خبری که از طریق ابراهیم بن ابی یحیی و او از عبدالعزیز بن عمر و وی از حسن بن مسلم نقل شده که گفت: روز ترویه با روز جمعه مصادف گردید و پیامبر

ص:372


1- (1) . سنن نسائی، ج 1، ص 290.

- علیه السلام - در حج بود و فرمود: هر یک از شما می تواند در منا نماز ظهر بگزارد چنین کند، و خود نیز در منا نماز ظهر به جا آوردند و خطبه نخواندند.... این خبری جعلی است و در آن تمام اسباب فساد جمع است.

ابراهیم بن ابی یحیی به کذب از او یاد شده و به طور کلی مطرود است. دیگر اینکه این خبر، مرسل است و در آن از ابن زبیر همراه با ابن ابی یحیی حجاج بن ارطاة نقل شده و روایت او از اعتبار ساقط است. وانگهی کذب این خبر آشکار است، زیرا روز ترویه (روز هشتم ذو الحجة)، در حجة الوداع پیامبر - علیه السلام - روز پنچ شنبه بوده و روز عرفه، روز جمعه، این از طریق بخاری روایت شده است....

اگر کسی بگوید در همه اخبار تنها چنین آمده است که رسول خدا - علیه السلام - در عرفه بین نماز ظهر و عصر جمع کرد، می گوییم آری، ولی نماز جمعه نیز خود نماز ظهر است و در هیچ یک از اخبار وارد نشده که حضرت، آن نماز را به جهر نخواند. جهر خواندن نیز واجب نیست و تنها تفاوت حکم در این است که نماز جماعت ظهر جمعه در سفر و حَضرَ دو رکعت است.(1)

پاسخ این سخن این است که اگر روز عرفه با روز جمعه مصادف بوده و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نماز ظهر را به جهر خواندند تا نماز جمعه باشد، چنانکه ابن حزم ادعا کرده، به یقین راویان حجة الوداع این موضوع را نقل می کردند. روایتی که ابن حزم آورده و آن را به دلیل مخالفت با روایت بخاری تکذیب کرده، با حجة الوداع، سازگاری بیشتری دارد، زیرا روز جمعه در آن حج با ایام تشریق در منا مصادف بوده است؟ یعنی پس از عرفه، نه پیش از آن. این - چنانکه خواهد آمد - سازگار است با حساب سفر حضرت از مدینه در روز پنج شنبه، چهار روز مانده به پایان ذوالعقده و رسیدن ایشان به مکه در روز پنج شنبه (چهارم ذو الحجه) و اینکه روز اول ذو الحجه دوشنبه بوده است و روز عرفه.

11. قول آنان بر اینکه روز عرفه در سال حجة الوداع، روز جمعه بوده است، با این مضمون روایاتشان که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از نزول آیه اکمال دین هشتاد و یک شب در قید حیات بود، در تعارض است. نزد آنان ثابت است که وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در روز دوازدهم ربیع الاول بوده است. از نهم ذو الحجه تا دوازدهم ربیع

ص:373


1- (1) . المحلی، ج 7، ص 272.

الاول پیش از نود روز است، پس یا باید روایت حاکی از وفات حضرت پس از این تاریخ را بپذیرند، یا با ما در اینکه آیه اکمال دین در روز غدیر یعنی هیجدهم ذو الحجه نازل شده، موافق گردند.

سیوطی می گوید:

«ابن جریر از ابن جریح نقل کرده که گفت: پیامبر - صلی الله علیه و سلم - پس از نزول این آیه، هشتاد و یک شب در این جهان باقی ماند. منظور آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... است.(1)

ابن حجر در «تلخیص الحبیر» می گوید:

ابوعبید از حجاج و او از ابن جریح نقل کرده است که پیامبر - صلی الله علیه و سلم - پس از نزول آیه اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... تنها هشتاد و یک شب زنده بود.(2)

علامه امینی در «الغدیر» چنین آورده است:

قولی که (نزد آنان) معتبر است و روایات وارد در تفسیر رازی (ج 3، ص 529) به نقل از صاحبان اخبار و آثار بر آن تأکید دارد این است که هنگامی که این آیه بر پیامبر - صلی الله علیه و سلم - نازل گردید، عمر آن حضرت از آن زمان بیش از هشتاد و یک یا هشتاد و دو روز دوام نداشت. درست همین سخن را «ابوالسعود» در تفسیرش، در حاشیه تفسیر رازی (ج 3، ص 523) ثابت دانسته است، و مورخان آنان گفته اند: وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در دوازدهم ربیع الاول بوده است. گویا در قول مورخان به افزودن یک روز بر هشتاد و دو روز، پس از خارج کردن روز غدیر و روز وفات پیامبر و محاسبه ما بین این دو روز، مسامحه ای وجود دارد.

به هر تقدیر این قول به حقیقت نزدیک تر است تا آنکه گفته شود نزول آیه اکمال دین در روز عرفه بوده است، چنانکه در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» و غیر آنها آمده است؛ زیرا در این صورت شمار روزها از هشتاد و یکی و دو روز بیشتر می شود.(3)

ص:374


1- (1) . درالمنثور، ج 2، ص 59. همانند این نقل همچنین در ج 2، ص 257 به نقل از بیهقی در «شعب الایمان» آمده است.
2- (2) . تلخیص الحبیر، ج 7، ص 3.
3- (3) . الغدیر، ج 1، ص 230.

ما برادرانمان را به آنچه خود ملتزم شده اند الزام می کنیم، وگرنه این روایت را قبول نداریم؛ زیرا آنچه در نظر ما مورد اعتماد است این است که آیه اکمال دین روز هیجدهم ذوالحجه نازل شده و رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم روز بیست و هشتم صفر واقع شده، پس فاصله میان زمان نزول آیه و وفات حضرت حدود هفتاد روز بوده است.

از طرفی، آن دسته از روایات اهل سنت نیز که نزول این آیه را در روز دوشنبه می دانند، با این نظر، یعنی نزول آیه در روز عرفه و وفات پیامبر در دوازدهم ربیع، در تعارض هستند.

بیهقی در «دلائل النبوه» از ابن عباس نقل می کند که گفت:

پیامبر شما صلی الله علیه و آله وسلم در روز دوشنبه زاده شد، و روز دوشنبه به نبوت رسید و روز دوشنبه از مکه خارج شد و روز دوشنبه مکه را فتح کرد و روز دوشنبه سوره مائده اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... بر او نازل شد و روز دوشنبه از دنیا رفت.(1)

هیثمی در «مجمع الزوائد» گفته است:

این روایت را احمد و طبرانی در الکبیر نقل کرده اند و طبرانی به آن چنین افزوده است: و فتح بدر در روز دوشنبه بود و نزول سوره مائده اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... در روز دوشنبه بود. در این روایت «ابن لهیعه» وجود دارد که ضعیف است، اما بقیه رجال آن ثقه هستد و روایاتشان صحیح است.(2)

ضعف ابن لهیعه در این حدیث در نظر برادران ما قابل حل است. وانگهی این حدیث به طرق دیگری نیز روایت شده که این شخص درآن نیست، اما دلیل حقیقی ضعف این شخص مخالفت او با قول خلیفه عمر است و از این رو در «درالمنثور» چنین آمده است:

«و ابن جریر به سند ضعیف از ابن عباس نقل کرده که گفت: پیامبر شما روز دوشنبه به دنیا آمد و...».(3)

ص:375


1- (1) . دلائل النبوه، ج 7، ص 233.
2- (2) . مجمع الزوائد، ج 1، ص 196.
3- (3) . درالمنثور، ج 2، ص 259.

ابن کثیر به شدت به این حدیث حمله کرده و گفته است این حدیث به صرف مخالفتش با قول عمر مردود است. او در «سیرة النبویة» می گوید:

تنها احمد این حدیث را آورده و عمرو ابن بکیر آن را از ابن لهیعه روایت کرده و چنین افزوده: سوره مائده اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... روز دوشنبه نازل شده است، و به همین ترتیب برخی آن را از موسی بن داوود روایت کرده اند و او نیز چنین افزوده است: واقعه بدر نیز روز دوشنبه بود. از جمله کسانی که گوینده این حدیث است یزید بن حبیب است، و این حدیث به جد مورد انکار است.

ابن عساکر هم می گوید:

«آنچه محفوظ است این است که روز بدر و روز نزول اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... روز جمعه بوده، سخن ابن عساکر درست است.»(1)

ابن کثیر اسباب ضعف و علت انکار این حدیث را بیان نکرده، از این رو گفتیم علتش مخالفت با قول عمر است، ولی سخن ابن عساکر پسندیده تر است، زیرا وی حدیث را به ضعف یا انکار متصف نکرده، بلکه گفته این خبر با آنچه محفوظ است، یعنی نزد آنان مشهور است (یعنی قول عمر) مخالف است.

به هر تقدیر اعتراض بر آنان به احادیث «دوشنبه» نیز الزام آنان به چیزی است که خود ملتزم هستند، وگرنه در نظر ما ثابت است که آیه اکمال دین در روز پنج شنبه و در روایتی روز جمعه، نازل گردیده است. گرچه در نظر ما بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و وفات آن حضرت روز دوشنبه بوده است. همچنین علی علیه السلام روز سه شنبه (یک روز پس از بعثت) با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نماز خوانده، و سوره مائده در روز دوشنبه نازل گردیده است، البته نه تمام آن، بلکه بخشی ازآن، از جمله آیه تبلیغ و بعد آیه اکمال دین، نازل شده است.

12. این قول که روز عرفه در آن سال روز جمعه بوده، با روایاتی که روز حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را از مدینه روز پنج شنبه (چهار روز مانده به پایان ذوالقعده) ثبت کرده اند، تعارض دارد. روایت مشهور از اهل بیت علیهم السلام نیز چنین است، و این روایات با تاریخ نزول آیه در روز غدیر (هیجدهم ذوالحجه) هم سازگار هستند، زیرا سفر پیامبر صلی

ص:376


1- (1) . سیرة النبویة، ج 1، ص 198.

الله علیه و آله وسلم در روز پنج شنبه، بیست و هفتم ذوالقعده، چهار روز مانده به پایان ذوالقعده، یعنی روزهای پنج شنه، جمعه، شنبه و یکشنبه آغاز شده، و اول ذوالحجه روز دوشنبه بوده است. از طرفی ورود حضرت صلی الله علیه و آله وسلم به مکه عصر روز پنج شنبه چهارم ذوالحجه، در آخر روز چهارم بوده، چنانکه در «کافی» نیز روایت شده است.(1) پس روز عرفه روز سه شنبه، و روز غدیر، پنج شنبه هجدهم ذوالحجه بوده است.

روایات اهل بیت علیهم السلام در خصوص آخرین حج حضرت رسول صلی الله علیه و آله

1. محمد بن ادهس در آخر «سرائر» به نقل از کتاب «مشیخة حسن بن مجرب» می گوید:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم چهار روز مانده به پایان ذوالقعده از مدینه خارج شد و چهار روز از ذوالحجه گذشته به مکه وارد شد، از بالای مکه، از راه اهل مدینه، به مکه وارد و از پایین آن خارج گردید».(2)

2. از ابی عبدالله علیه السلام روایت شده که فرمود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیست حج به جا آوردند... رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ده سال در مدینه ماندند و به حج نرفتند تا این آیه بر او نازل گردید: وَ أَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ پس حضرت مؤذنان را امر فرمود تا با صدای بلند ندا سر دهند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم امسال به حج خواهند رفت. به این ترتیب اهالی مدینه و عوالی و اعراب آگاه شدند و برای همراهی در حج با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گرد آمدند، و اینان پیروان حضرت صلی الله علیه و آله وسلم بودند، گوش به فرمان های آن حضرت می سپردند و هر چه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود و هر آنچه انجام می داد، همان می کردند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم چهار

ص:377


1- (1) . کافی، ج 4، ص 245.
2- (2) . وسائل الشیعه، ج 9، ص 318.

روز مانده به پایان ذوالقعده از مدینه خارج شدند، وقتی به ذوالحلیفه رسیدند هنگام ظهر بود، حضرت غسل کردند، آنگاه به سوی مسجد شجره حرکت کردند، در آن مسجد نماز ظهر خواندند و قصد حج مفرده کرده، خارج شدند تا به «بیداء» رسیدند. در یک فرسخی، مردم در دوطرف راه او به صف ایستادند، برای حج افراد لبیک گفتند و شصت و شش یا شصت و چهار حیوان برای قربانی به همراه بردند تا آنکه در پایان روز چهارم ذوالحجه به مکه رسیدند، طواف خانه را به هفت شرط انجام دادند و دو رکعت نماز پشت مقام ابراهیم گزاردند، سپس به سوی حجر رفته، آن را استلام فرمودند.(1)

3.... العبدی از ابوسعید روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مردم را در غدیر خم به سوی علی علیه السلام فراخواند و فرمان داد تا خارهای زیر درخت را برکنند، آن روز پنج شنبه بود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم مردم را خواست و بازوان علی علیه السلام را گرفت و بالا برد به طوری که مردم سفیدی زیر بغل آن حضرت را دیدند، آن گاه پراکنده نگشتند تا این آیه فرو فرستاده شد: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً ، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضی الرب برسالتی و بالولایة لعلی من بعدی». و فرمود: هر کس من مولای اویم پس (از من) علی مولای اوست، خدایا دوست بدار هر آن که وی را دوست دارد و دشمن دار آن که را با وی دشمنی ورزد و یاری فرما هر که او را یاری کند.(2)

مؤید قول اهل بیت علیهم السلام روایاتی است که در منابع سنی و شیعه آمده و حاکی از آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سفرهایشان را همواره روز پنج شنبه آغاز می فرمود یا آنکه به ندرت در غیر پنج شنبه آغاز به سفر می کرد؛ چنانکه بخاری،(3) و ابوداوود

ص:378


1- (1) . کافی، ج 4، ص 245.
2- (2) . المسترشد، ص 119.
3- (3) . صحیح بخاری، ج 4، ص 6.

در «سنن»(1) چنین نقل کرده اند. روایت ابن سیدالناس در «عیون الاثر» نیز که سفر پیامبر را از مدینه روز پنج شنبه نقل کرده بر این امر تصریح دارد.(2)

در «بحارالانوار» از «کافی» به سند مقبول از ابی عبدالله علیه السلام روایت شده که فرمود:

«پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هرگاه در تابستان از خانه خارج می شدند، روز خروج ایشان پنج شنبه بود، و در سرمای زمستان هرگاه می خواستند از سفر به خانه بازگردند روز جمعه وارد می شدند.»(3)

همچنین قول اهل بیت علیهم السلام. به آنچه که برادران سنی از جابر نقل می کنند تأیید می گردد. حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چهار روز مانده به پایان ذوالقعده بود. این سخن در سیره ابن کثیر هم آمده است.(4)

روایت بخاری و بیشتر صحاح نیز که گفته اند از سفر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پنج روز مانده به پایان ذوالقعده واقع شد - بدون تعیین آن روز - قول اهل بیت علیهم السلام را تأیید می کند.(5) بخاری گفته است حضرت چهارشب از ذو الحجة گذشته وارد مکه شد.(6)

مؤید دیگر سخن اهل بیت علیهم السلام این است که مدت حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از مدینه تا مکه بیش از هشت روز نبود؛ با نظر به راهی که طی کرده و مسافتی که حدود چهارصد کیلومتر بوده و نظر به سرعت حرکت (به طوری که برخی مردم از خستگی پاها به حضرت شکوه کردند و ایشان به آنان آموخت که پاهای خود را ببندند)، و با توجه به اینکه هیچ کس از توقف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در راه مکه خبر نداده است. همچنین با ملاحظه روایات بازگشت حضرت با وجود توقف نسبتاً طولانی شان در غدیر.

ص:379


1- (1) . سنن ابوداوود، ج 1، ص 586.
2- (2) . عیون الاثر، ج 16، ص 341.
3- (3) . بحارالانوار، ج 16، ص 272.
4- (4) . سیرة النبوه، ج 4، ص 215.
5- (5) . صحیح بخاری، ج 2، صص 146 و 184 و 187 و ج 4 و ص 7.
6- (6) . ر. ک: سنن سنائی، ج 1، صص 154 و 208 و ج 5، ص 121؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 32؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 939؛ سنن بیهقی، ج 5، ص 33.

گذشته از این موارد، توجه به روایاتی که اتفاق دارند بر اینکه ورود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به مکه روز چهارم ذوالحجه بوده - همان گونه که در روایات اهل بیت علیهم السلام و روایت بخاری ملاحظه گردید - همه و همه، تردیدی در سقوط این روایت که حضرت شش روز مانده به پایان ذوالقعده از مدینه خارج شد باقی نمی ماند؛ چنانکه در «عمدة القاری» و «ارشاد الساری»، سخن ابن حزم و «حاشیه سیره حلبیه»(1) آمده است، زیرا طبق این روایت مدت حرکت حضرت ازمدینه به مکه ده روز خواهد شد.

به این ترتیب نادرستی قول مخالف روایت اهل بیت علیهم السلام آشکار می گردد؛ یعنی قولی که طرفداران آن بر روایت پنج روز از ذی القعده مانده تکیه کرده و تلاش نموده اند آن را با روز شنبه تطبیق دهند تا اول ذوالحجه را پنج شنبه قرار دهند و روز عرفه را با جمعه مصادف سازند تا سخن خلیفه عمر را به این وسایل تصدیق کنند. بلکه همان گونه که می بینید اینان به اصطلاح کاسه داغ تر از آش شده اند، زیرا چنانکه گذشت خلیفه عمر خود روز عرفه را روز پنج شنبه دانسته است. از کسانی که به روایت «شنبه» قائل شده اند؛ ابن سعد(2) واقدی(3) ، حاشیه سیره حلبیه(4) و تاریخ ذهبی(5) هستند.

بنابراین روایت (روایت خروج حضرت از مدینه در روز شنبه)، باقی مانده ذوالقعده پنج روز بوده است؛ یعنی شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه، و اول ذوالحجه روز پنج شنیه بوده و روز عرفه با جمعه مصادف شده است، پس مدت حرکت از مدینه به مکه نه روز شده، مگر آنکه راوی، ذوالقعده را تمام (30 روز) تصور کرده باشد و بعد معلوم گردیده که ناقص (29 روز) است.

ابن کثیر از کسانی است که از این عقیده دفاع کرده اند. او در «سیره» می گوید:

احمد از... از أنس بن مالک انصاری نقل می کند که گفت: رسول خدا - صلی الله علیه وسلم - چهار رکعت نماز ظهر را در مسجدش در مدینه خواند، سپس نماز

ص:380


1- (1) . حاشیه سیره حلبیه، ج 3، ص 257.
2- (2) . طبقات، ابن سعد، ج 2، ص 124.
3- (3) . مغازی، ج 2، ص 1089.
4- (4) . حاشیه سیره حلبیه، ج 3، ص 3.
5- (5) . تاریخ طبری، ج 3، ص 148.

عصر را به دو رکعت در ذوالحلیفه خواند، و بی تردید این در حجة الوداع بود. این روایت از این دو وجه منحصر به احمد و این دو وجه بر معیاری صحیح استوار است.

این روایت به یقین خروج حضرت در روز جمعه را نفی می کند. بنابراین ممکن نیست که خروج حضرت روز پنج شنبه بوده باشد - چنانکه ابن حزم گفته است - زیرا خروج در روز بیست و چهارم ذوالقعده بوده است، چرا که خلافی نیست در اینکه اول ذوالحجه روز پنج شنبه بوده است؛ زیرا به تواتر و اجماع ثابت گردیده که پیامبر صلی الله علیه و آله روز جمعه در عرفات توقف کرد و روز عرفه بی تردید نهم ذوالحجه است.

پس اگر خروج پیامبر روز پنج شنبه بیست و چهارم ذوالقعده بوده، به یقین شش شب از ذوالقعده باقی مانده: شب های جمعه، شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه و چهارشنبه؛ در حالی که ابن عباس، عایشه و جابر گفته اند پیامبر پنج روز مانده به پایان ذوالقعده خارج شد.

همچنین غیر ممکن است که روز خروج جمعه بوده باشد، به دلیل حدیث انس. بنابراین متعین می گردد که خروج پیامبر - صلی الله علیه و آله - از مدینه، روز شنبه بوده و راوی گمان برده که ماه ذوالقعده تمام (30 روز) است، اما برحسب اتفاق در آن سال ناقص (29 روز) بوده و در روز چهارشنبه پایان یافته و هلال ذوالحجه در شب پنج شنبه ظاهر گردیده است.

مؤید این بیان روایت جابر است که خروج پیامبر از مدینه را پنج یا چهار روز مانده به پایان ذوالقعده نقل کرده است. بر این فرض هیچ راه گریزی از این تقرب نبوده و هیچ گزیری از آن نیست.(1)

در کلام ابن کثیر عدم اطمینان به این فروض و تقدیرات نمایان است، زیرا بی تردید آن رأی مشکوک است، به دلیل تشکیک خود عمر، و البته تشکیک سفیان ثوری به روایت بخاری، و نیز تشکیک نسایی و قطع ابن حزم به اینکه سفر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روز پنج شنبه بوده است.

ص:381


1- (1) . سیره ابن کثیر، ج 4، ص 217 و برای مطالعه بیشتر درباره آیه اکمال ر. ک: پژوهشی در زمینه نزول آیه اکمال، سیداحمد فقیهی، مجله معرفت، پیاپی 24 فروردین 1377.

همان طور که ملاحظه می شود استدلال ایشان بر اینکه خروج پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در روز پنج شنبه نبوده، مصادره به مطلوب است، زیرا می گوید: ازآنجا که به تواتر و اجماع ثابت گردیده که پیامبر - علیه السلام - روز جمعه در عرفه وقوف کرده...، یعنی ابن کثیر به همان نتیجه ای که درصدد اثبات آن بوده استدلال کرده است.

همچنین وی برای اثبات اینکه سفر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روز جمعه آغاز نشده به روایت انس استدلال می کند که می گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله نماز ظهر و عصر خواندند، نه نماز جمعه»، در حالی که این استدلالی است که قول او را رد و قول اهل بیت علیهم السلام را تأیید می کند، زیرا روایت، حاکی از این است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در عرفه نماز جمعه نخوانده است. همچنین حدیثی که در «سنن نسایی» از جابر نقل شده، ابوداوود هم آن را از ابن عمر روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در عرفه نماز ظهر و عصر به جا آوردند؛ یعنی نماز جمعه نخواندند، پس چگونه روز عرفه مصادف با جمعه بوده است؟!

نتیجه اینکه اشکالات فراوانی بر نظریه نزول آیه اکمال دین در روز عرفه، وارد می شود که هر پژوهشگر منصف را به تأمل و توقف در آن وا می دارد. از جمله این اشکالات احتمال وجود خلل در تاریخ ذکر شده در روایات مورد استناد این نظریه است، و این خلل موجب خلل در اصل آنها خواهد بود. به این ترتیب نظریه اهل بیت علیهم السلام در مورد سبب نزول این آیه بدون معارض باقی می ماند، زیرا معارضی که توان به معارضه برخاستن ندارد، همچون عدم آن است.

در پایان یادآور می شویم که آنچه نزد همه مسلمانان مورد اتفاق است این است که روز نزول آیه اکمال دین، عید بزرگ الهی است(1) ؛ بلکه از اهل بیت علیهم السلام نقل شده که این روز به طور کلی بزرگ ترین اعیاد است. دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا عید هفتگی مسلمانان با نماز جمعه ارتباط دارد و عید فطر با عبادت روزه مرتبط است و عید اضحی با عبادت حج در ارتباط است، اما این عید با اتمام نعمت اسلام به تمامی که نماز جمعه، صوم و حج نیز بخشی از آن است ارتباط دارد. اتمام نعمت در نظر برادران اهل سنت به نفس تنزیل دین و کامل کردن آن تحقق یافته است، و در نظر ما هم به این، و هم به نعمت حل مسئله

ص:382


1- (1) . در بسیاری از کتب اهل سنت عنوان «عید غدیر» برای روز غدیر بیان می شود.

رهبری از سوی خدا و جاودانه ساختن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با قرار دادن نظام امامت در عترت پس از او.

نکته قابل توجه این است که روز عید غدیر، در جهان اسلام شهرت خاصی داشت؛ به طوری که آخرین حج پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در ابتدا «حجة البلاغ» نامیده شد،(1) زیرا آن در مقام امامت و ولایت امام علی علیه السلام ابلاغ گشت، اما دست های آلوده شیطان با سیاست نسیان حق و حقیقت، باز دست به کار شد و آن را به حجة الوداع تغییر نام داد تا نکند این نام برای عده ای یادآور خاطره ای باشد که آنها را به یاد مولی علی علیه السلام بیندازد.

4. آیه تبلیغ
اشاره

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ؛(2)

«ای رسول، آنچه را از سوی او بر تو نازل شده، برای مردم ابلاغ کن».

از جمله بهترین دلایل شیعه بر امامت و جانشینی بلافصل امام علی علیه السلام آیه تبلیغ در کنار آیه اکمال دین است، زیرا می توان گفت اهمیت واقعه غدیر به حدی است که خداوند برای آن چند آیه نازل کرده است و در جای دیگری از قرآن چنین نظیری وجود ندارد.

در میان شیعه، کسی شک و تردید ندارد که این آیه درباره علی علیه السلام و ولایت او نازل شده، اما باید دید که اهل سنت با این مسئله چگونه برخورد نموده اند.

بررسی روایات اهل سنت درباره آیه تبلیغ

روایات اهل سنت در این باره به دو گروه اند، برخی در بیان مورد نزول آیه درباره امام علی و روز غدیر صراحت دارند و برخی نیز غیر صریح اند، اما با قرائن و شواهد می توان آنها را با گروه اول یکسان دانست. در برخی از این روایات، آیه تبلیغ با آیه اکمال پیوند خورده است.

ص:383


1- (1) . سیره ابن هشام، ج 2، ص 545.
2- (2) . سوره مائده، آیه 67.

دانشمندان اهل سنت به نقل از صحابه و تابعین، روایاتی متعدد را از گروه اول ذکر کرده اند. در این میان تعداد قابل ملاحظه ای روایت از صحابه به چشم می خورد که از جمله آنها می توان به این افراد اشاره کرد:

1. زیدبن ارقم

ابن جریر طبری به نقل از زید بن ارقم می نویسد:

لما نزل النبی بغدیرخم فی رجوعه من حجة الوداع خطب خطبه بالغه ثم قال: ان الله تعالی انزل الی بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ... ؛(1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پس از آنکه در بازگشت از حجه الوداع، در غدیر خم فرود آمد، خطبه ای خواند و سپس فرمود: خداوند بلند مرتبه بر من چنین نازل کرد: (ولایت) علی علیه السلام را ابلاغ کن.

2. ابوسعید خدری

ابن ابی حاتم رازی (327 ق) از ابوسعید خدری چنین می آورد:

نزلت هذه الآیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی علی بن ابیطالب.(2)

ابن مردویه (3)(م 410 ق)؛

واحدی نیشابوری (4)(م 468 ق)؛

ص:384


1- (1) . کتاب الولایه، ابن جریر طبری، ج 1، ص 436؛ الغدیر، ج 1، ص 424؛ الیقین، ابن طاووس، باب 29, ص 578 به نقل از طبری، برای مطالعه بیشر ر. ک: بررسی دیدگاه فریقین درباره آیه تبلیغ، فتح الله نجارزادگان، مجله طلوع، شماره 8-9.
2- (2) . رازی ابن ابی حاتم، تفسیرالقرآن العظیم، ج 4، ص 173، ح 6609 و به نقل از وی سیوطی، الدرالمنثور, ج 3، ص 117. سیوطی آن را از قول ابن ابی حاتم چنین نقل کرده است: «نزلت هذه الآیه علی رسول الله یوم غدیر خم فی علی بن ابیطالب» و نیز ر. ک: نیشابوری حسین، غرائب القرآن (حاشیه تفسیر طبری) ج 6، ص 197.
3- (3) . ابن مردویه، احمد، مناقب علی بن ابی طالب، ص 239، ح 345 و به نقل از سیوطی، درالمنثور، ج 3، ص 117؛ شوکانی محمد، فتح القدیر، ج 2، ص 60؛ آلوسی، روح المعانی، ج 6، ص 172.
4- (4) . اسباب النزول، واحدی نیشابوری، ص 204، ح 403 و به نقل از وی نک: نصیبی شافعی محمد، مطالب المهمه،

ابونعیم اصفهانی (1)(م 430 ق)؛

حاکم حکسانی (2)(از دانشمندان قرن پنجم)؛

ابن عساکر (3)(م 571 ق) و

نظام الدین قمی نیشابوری.(4) هر یک از این افراد با سند خود از ابوسعید خدری، این حدیث را نقل کرده اند.

3. عبدالله بن عباس

ابوعبدالله محاملی (م 320 ق) در کتاب امالی خود به نقل از ابن عباس می نویسد:

«حتی اذ کان رسول الله بغدیر خم انزل الله: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فقام فنادی الصلاة جامعه؛(5) تا آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم آمد، خداوند چنین نازل کرد: ای رسول آنچه را بر تو نازل شده برسان. پس منادی صدا زد مردم گرد هم آیید...».

ابوبکر فارسی شیرازی (6)(م 407 یا 411 ق)؛

ابن مردویه (7)(م 410 ق)؛

ص:385


1- (1) . ابونعیم احمد (ما نزل من القرآن فی علی) به نقل از، النور المشتعل، ص 86، ح 16.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 1 ص 250، ح 244.
3- (3) . ابن عساکر، ترجمه الامام علی من تاریخ مدینه دمشق، ج 2، ص 85، ح 588 و ص 86، ح 589 و به نقل از وی نک: درالمنثور، ج 3، ص 117؛ فتح القدیر، ج 2، ص 60 و ج 3، ص 57 (طبع مصر).
4- (4) . نیشابوری، نظام الدین، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 6، ص 194؛ السایر الدایر، ج 6، ص 170.
5- (5) . این حدیث در امالی محاملی به روایت ابن یحیی البیع به صورت ناقص از عبدالله بن ابی لیلی انصاری نقل شده است (محاملی، امالی، ص 162، ح 133) علامه امینی به نقل از شیخ ابراهیم وصابی در کتاب الاکتفاء از محاملی این حدیث را از ابن عباس به طور کامل نقل کرده است (الغدیر، ج 1 ص 426).
6- (6) . الغدیر، ج 1، ص 426. به نقل از کتاب شیرازی «ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین» حاکم حسکانی به این کتاب سند داشته و از آن زیاد نقل می کند.
7- (7) . ابن مردویه احمد، مناقب علی بن ابیطالب، ص 240، ح 349. به نقل از اربلی علی بن عیسی، کشف الغمه، ج 1، ص 318.

ابواسحاق ثعلبی (1)(م 427 ق)؛

ابوسعید سجستانی (2)(م 477 ق)؛

حاکم حسکانی (3)(از دانشمندان قرن پنچم) با چند سند و عزالدین السرعنی (4)(م 441 ق) نیز از ابن عباس این حدیث را نقل کرده اند.

4. عبدالله بن مسعود

ابن مردویه (م 410 ق) به نقل از عبدالله بن مسعود چنین می آورد:

کنا نقرأ علی عهد رسول الله: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ان علی مولی المؤمنین و ان لم تفعل فما بلغت رسالته...؛(5)

ما در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را چنین قرائت می کردیم، ای رسول آنچه را بر تو از پروردگارت نازل شده برسان به اینکه علی، مولای مؤمنان است و اگر چنین نکنی رسالت پروردگارت را نرسانده ای....

5. جابر بن عبدالله انصاری

حاکم حسکانی از دانشمندان قرن پنجم به نقل از ابن عباس و جابربن عبدالله می گوید:

ص:386


1- (1) . ثعلبی، الکشف و البیان، ج 4، ص 92. به نقل از وی ابن طاووس، الطرائف، ج 1، ص 152، ح 234.
2- (2) . سجستانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 239، ح 240 و ص 251، ح 245 و ص 255، ح 249 و ح 250. به نقل از وی طبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 344. فخر رازی و آلوسی نیز به ابن عباس این نسبت را داده اند؛ نک: رازی، مفاتیح الغیب، ج 12، صص 49-50؛ روح المعانی، ج 4، ص 282؛ سعد السعود، صص 142-143؛ تفسیر الحبری، ص 262، ح 24 و یحیی بن حسین شجری از طریق حبری آن را نقل کرده است. نک: شجری یحیی بن الحسین، کتاب الامالی (معروف به امالی خمسیه)، ج 1، ص 145.
3- (3) . به نقل از اربلی علی بن عیسی، کشف الغمه، ج 1، ص 325.
4- (4) . ابن مردویه احمد، مناقب علی بن ابیطالب، ص 239، ح 346. به نقل از الدر المنثور، ج 13، ص 17؛ فتح القدیر ج 2، ص 60؛ روح المعانی، ج 4، ص 282؛ کشف الغمه، ج 1، ص 319؛ کشف الیقین، ص 380، ح 361. شایان ذکر است تعبیر «کنا نقرأ کذا» به معنای چنین تفسیر می کردیم و تعلیم می دادیم. است برای توضیح بیشتر نک: نجارزادگان (محمدی) فتح الله، سلامة القرآن من التحریف، صص 54-56.
5- (5) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 255، ح 249.

امر الله محمداً [صلی الله علیه و آله] ان ینصب علیاً للناس لیخبرهم بولایته فتخوف رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ان یقولوا حابی ابن عمه و ان یطعنوا فی ذلک علیه فأوحی الله الیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فقام رسول الله بولایته یوم غدیر خم؛(1)

خداوند به پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله وسلم دستور داد علی را برای مردم منصوب کند و آنان را از ولایتش آگاه سازد. پس رسول خدا نگران بود که مردم بگویند وی این مقام را از ناحیه خود به پسرعمویش بخشید و در این باره طعنه زنند. پس خداوند به ایشان وحی کرد: ای رسول آنچه را بر تو نازل شده برسان... پس رسول خدا به اعلان ولایت علی علیه السلام در روز غدیر پرداخت.

6. ابوهریره

حاکم حسکانی به نقل از ابوهریره نیز روایت را بدین گونه آورده است:

فانزل الله عزوجل: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی علی بن ابیطالب و ان لم تفعل فما بلغت رسالته...؛(2) خداوند عزوجل چنین نازل کرد: ای رسول آنچه را بر تو از پروردگارت نازل شده درباره علی بن ابیطالب برسان و اگر چنین نکنی رسالت پروردگارت را نرسانده ای.

ابواسحاق حموئی (م 722 ق) نیز از سه استاد خود به نقل از ابوهریره این حدیث را نقل کرده است.(3)

7. عبدالله بن ابی اوفی اسلمی

حاکم حسکانی با سندی دیگر از عبدالله بن ابی اوفی می نویسد:

سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یقول یوم غدیرخم و تلا هذه الآیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ . ثم قال ألا من کنت مولاه

ص:387


1- (1) . همان، ص 251.
2- (2) . همان، ص 255، ح 249.
3- (3) . حموئی، ابراهیم، فرائد السمطین، ج 1، ص 158، ح 120.

فعلی مولاه؛(1) از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در روز غدیرخم شنیدم که این آیه را تلاوت کرد: ای رسول، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده برسان... سپس پیامبر فرمود: آگاه باشید هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست.

8. براء بن عازب انصاری

فخر رازی (م 606 ق) پس از آنکه اقوال گوناگون را در تفسیر آیه مذکور ذکر می کند، در همین وجه می نویسد:

«نزلت الآیه فی فضل علی و لما نزلت هذه الآیه اخذ بیده و قال: من کنت مولاه فعلی مولاه... اللهم وال من والاه... و هو قول ابن عباس و البراء بن عازب و محمد بن علی؛(2) این آیه در فضل علی علیه السلام نازل شده و چون این آیه نازل شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: هر کس من مولای اویم، پس علی مولای اوست. خدایا هر کس را که دوستدار اوست دوست بدار، و این قول ابن عباس براء بن عازب و محمد بن علی امام باقر علیه السلام است.

سیدعلی همدانی (3)(م 786 ق) و سیدعبدالوهاب بخاری (م 922 ق) نیز از براء بن عازب همین مضمون را آورده اند.(4)

اقوال تابعین درباره نزول آیه تبلیغ

1. ابوجعفر امام باقر علیه السلام

الف) ابواسحاق ثعلبی (427 ق) از امام باقر علیه السلام درباره معنای آیه چنین نقل می کند:

ص:388


1- (1) . حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج 1، ص 252، ح 247.
2- (2) . رازی، مفاتیح الغیب، ج 12، صص 49-50؛ ثعلبی نیز بخشی از این حدیث را نقل کرده است. نک: الکشف البیان، ج 4، ص 92.
3- (3) . ر. ک: قندوزی، سلیمان، ینابیع الموده، همان.
4- (4) . ر. ک: الغدیر، ج 1، ص 435.

ان معناها بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی فضل علی فلما نزلت أخذ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بید علی فقال من کنت مولاه فعلی مولاه؛(1) معنای آیه این است آنچه را از پروردگارت درباره فضل علی بر تو نازل شده برسان، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «هر کس من مولای اویم، پس علی مولای اوست».

ب) حاکم حسکانی نیز به نقل از امام باقر علیه السلام چنین می آورد:

سمعت زیاد بن المنذر یقول کنت عند ابی جعفر محمد بن علی و هو یحدث الناس اذ قام الیه رجل من اهل البصره یقال له عثمان الاعشی کان یروی عن الحسن البصری فقال له: یابن رسول الله جعلنی الله فداک ان الحسن یخبرنا ان هذه الآیة نزلت بسبب رجل و لا یخبرنا من الرجل یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فقال: لو اراد ان یخبر به لاخبر به ولکنه، یخاف ان جبرئیل هبط علی النبی صلی الله علیه و آله وسلم فقال له: إن الله یأمرک ان تدل امتک علی صلاتهم فدلهم علیها ثم هبط فقال: ان الله یأمرک ان تدل امتک علی ولیهم علیه من صلاتهم و زکاتهم و صیامهم وحجهم لیلزمهم الحجه من جمیع الذلک. فقال رسول الله: یا رب ان قومی قریبوا عهدا بالجاهلیة و فیهم (147 /أ) تنافس و فخر، و ما منهم رجل الا و قد وتره ولیهم و إنّی أخاف، فأنزل الله تعالی: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ . فلما ضمن الله [له] بالعصمة و خوفه، أخذ بید علی بن ابیطالب ثم قال: یا ایها الناس من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و احب من احبه و ابغض من ابغضه؛

جبرئیل به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گفت: خداوند به تو دستور می دهد امت خود را در مورد پیشوایشان (پس از خود) راهنمایی کنی؛ همانگونه که آنان را به نماز و زکات و روزه و حجشان راهنمایی کرده ای تا حجت بر آنان در تمام این امور تمام شود. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: پروردگارا قوم من به عصر

ص:389


1- (1) . الکشف و البیان، ج 4، ص 92. به نقل از وی ینابیع الموده، ج 1، ص 119، باب 39.

جاهلیت نزدیک اند؛ هنوز در آنان اندیشه های جاهلی زنده است و برای رسیدن به ریاست تلاش می کنند و فخر می فروشند، هیچ کدام از آنان نیست، جز آنکه ولی آنان امام علی علیه السلام دوست و یار او گشته است و من نگرانم. پس خداوند چنین نازل کرد: ای رسول آنچه بر تو نازل شده برسان اگر نرسانی رسالت پروردگارت را انجام نداده ای؛ یعنی رسالت پروردگارت را به طور کامل و تمام به انجام نرسانده ای. پس چون خداوند حفظ پیامبرش را تضمین کرد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دست علی بن ابیطالب را گرفت و فرمود: ای مردم هر کس من مولای اویم، پس علی مولای اوست...(1).

ج) فخر رازی نیز همین مضمون را از امام باقر علیه السلام نقل کرده(2) و بدرالدین عینی (م 855 ق) نیز همان معنایی را که ثعلبی نقل کرده آورده است.(3) احمد بن محمد الطبری معروف به خلیلی هم از امام باقر علیه السلام این مضمون را نقل کرده است. ابوالفتح نطنزی (متوفی در حدود 550 ق) نیز با سند خود به نقل از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام همین قول را آورده است.(4)

2. ابوعبدالله امام صادق علیه السلام

ابی بکر محمد بن ابی القلج به نقل از امام صادق و امام علی علیهماالسلام چنین می آورد:

انزل الله تبارک و تعالی علیه نبیه صلی الله علیه و آله وسلم یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی علی و ان لم تفعل؛(5)

ص:390


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 254، ح 248. محمد بن سلیمان کوفی، از دانشمندان قرن چهارم که زیدی مذهب است با سندهای متعدد مضمون این حدیث را نقل کرده است. نک: مناقب الامام امیر المؤمنین، ج 1، ص 168، ح 78 و ص 201 و ج 2، ص 226، ح 866 و ص 228، ح 868 و ص 270، ح 908. در خطبه مشهور زهرای مرضیه سلام الله علیها نیز به این نکته اشاره شده که از امام علی علیه السلام به خاطر شمشیر برنده اش و یورش سهمگین خشم الهی اش از او انتقام گرفتند و وی را از حق خود محروم کرده اند. ر. ک: ابن ابی طیفور، بلاغات النساء، ص 32.
2- (2) . رازی، مفاتیح الغیب، ج 12، صص 49-50.
3- (3) . عینی، محمود، عمدة القاری، ج 18، ص 206.
4- (4) . به نقل از ابن طاووس، الیقین، ص 349، باب 127.
5- (5) . نطنزی محمد، خصائص العلویه علی جمیع البریه، به نقل از الغدیر، ج 1، ص 430.

خداوند تبارک و تعالی بر پیامبر خود چنین نازل کرد: ای رسول، آنچه را از پروردگارت درباره علی نازل شده برسان و اگر انجام ندهی....

3. عطیة بن سعد العوفی

حافظ ابونعیم اصفهانی (م 430 ق) از قول عطیه می نویسد:

«نزلت هذه الایه علی رسول الله فی علی یوم غدیر خم؛(1) این آیه درباره علی علیه السلام و در روز عید غدیر خم بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شده است.»

4. زید بن علی

الف) ابن مردویه (م 410 ق) از زید بن علی چنین نقل می کند:

لما جاء جبرئیل بأمر الولایة ضاق النبی بذلک ذرعا و قال: قومی حدیثوا عهد بجاهلیة فنزلت...؛(2) چون جبرئیل امر ولایت را آورد پیامبر احساس دلتنگی کرد و فرمود: قوم من تازه روی به اسلام آورده اند و به عصر جاهلی نزدیک اند [و ممکن است اعلان ولایت امام علی را با معیارهای عصر جاهلی بسنجند و تکذیب رسالت کنند] پس آیه عصمت (تبلیغ) نازل شد».

ب) در تفسیر غریب القرآن منسوب به زید بن علی نیز آمده:

«این آیه تنها درباره علی بن ابی طالب نازل شده است.»(3)

5. ابوحمزه ثمالی

ابن مردویه از ابوحمزه چنین می آورد:

«قال: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ نزلت فی شأن الولایه؛ آیه تبلیغ در شأن ولایت نازل شده است.»(4)

ص:391


1- (1) . ر. ک: الیقین، ص 212، باب 58 از کتاب، التنزیل، ابوبکر محمد بن ابی القلج در تفسیر الحبری، نیز این حدیث با سند وی نقل شده است. ر. ک: تفسیر الحبری، ص 285، ح 41.
2- (2) . ابونعیم احمد، النور الشمعل من کتاب ما نزل من القرآن فی علی، ص 86، ح 16؛ یحیی بن الحسن معروف به ابن بطریق (م 600 ق) و علامه حلی (م 726) به نقل از ابونعیم این حدیث را نقل کرده اند. ر. ک: حلی یحیی بن الحسن کتاب، خصائص الوحی المبین، ص 53، ح 21؛ منهاج الکرامه، ص 117.
3- (3) . زید بن علی، تفسیر غریب القرآن، ص 183.
4- (4) . ابن مردویه، مناقب علی بن ابیطالب، ص 240، ح 347.
تصریح علمای اهل سنت بر شأن نزول آیه تبلیغ

در این بخش از علمایی یاد می کنیم که تصریح دارند آیه تبلیغ در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده و حتی روایت آن را هم نقل کرده اند:

1. واحدی نیشابوری، اسباب النزول، (ص 150، طبع مصر و المطبعه الهندبه، ص 135 چاپ بیروت).

2. محمد بن طلحه الشافعی، مطالب السوول فی المناقب آل الرسول، (ص 16 طبع تهران).

3. فخر رازی، مفاتیح الغیب (تفسیر کبییر)، (ج 12، ص 50، طبع مصر، 1372 ق) روایت براء بن عازب.

4. ابن الصباغ المالکی، فصول المهمه، (صص 23 و 24، طبع النجف).

5. ثعلبی، الکشف البیان، ذیل آیه (نسخه خطی) به روایت امام باقر علیه السلام و ابن عباس).

6. قندوزی، ینابیع الموده، ص 120.

7. سیوطی، درالمنثور، (ج 2، ص 298، طبع مصر).

8. ابراهیم حموئی، فرائد السمطین (ص 120) روایت ابوهریره.

9. شوکانی، فتح القدیر، (ج 3، ص 57، طبع مصر).

10. رشید رضا، تفسیر المنار، (ج 6، ص 463، طبع مصر).

11. تفسیر ابن عباس، ص 92.

12. ابی جعفر بن جریر طبری، کتاب الولایه، (ج 1، ص 436، طبع تهران).

13. نظام الدین القمی نیشابوری، السایر الدایی، (ج 6، ص 170) به نقل از ابی سعید الخدری.

14. آلوسی بغدادی، روح المعانی، (ج 2، ص 348).

15. حسکانی، شواهد التنزیل، (ج 1، صص 187-190).

16. نظام الدین حسن بن محمد بن حسین قمی نیشابوری، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، تحقیق ابراهیم عطوه عوض (ذیل آیه 67 مائده).

17. ابن ابی حاتم الرازی، تفسیر القرآن العظیم، (ج 4، ص 173، ح 6609).

ص:392

18. ابن مردویه، مناقب علی بن ابی طالب، ص 239 (روایت ابی سعید الخدری و ص 240 ابن عباس).

19. ابونعیم، ما نزل من القرآن فی علی، (ذیل آیه 67 سوره مائده).

20. ابوبکر فارسی شیرازی، ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین (به نقل از الغدیر).

21. حافظ ابوسعید سجستانی، الولایه، ذیل آیه.

22. بدرالدین حنفی، عمدة القاری، (ج 8، ص 584).

روایات عدم تصریح بر شأن نزول خاص

در این بخش روایاتی است که تصریح نمی کنند مورد نزول این آیه، امام علی علیه السلام است؛ از جمله این افراد از صحابه و تابعین:

1. عبدالله بن عباس

این حدیث از ابن عباس نقل شده است:

«قوله: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ... یعنی ان کتمت آیه مما انزل الیک من ربک لم تبلغ رسالتی».(1)

تفسیر آیه مذکور بدین شرح است که اگر تو ای پیامبر آیه ای را از آیاتی که پروردگارت بر تو نازل کرده کتمان کنی، رسالت مرا انجام نداده ای.

این قول ابن عباس تنها از یک طریق نقل شده و بر فرض صحت صدور، درصدد تفسیر آیه است، نه بیان مورد نزول آن؛ از این رو با روایات دیگر از جمله روایاتی که از خود ابن عباس نقل شده که مورد نزول آیه را درباره امام علی علیه السلام و روز غدیر می دانست منافاتی ندارد و قابل جمع است. چون ابلاغ ولایت امام علی علیه السلام یکی از مصادیق این برداشت از آیه به شمار می آید.

2. مجاهد بن جبر

از قول مجاهد با سند مقطوع درباره این آیه چنین نقل شده است:

ص:393


1- (1) . طبرسی، جامع البیان، ج 4، ص 307؛ ابن ابی حاتم عبدالرحمن، تفسیرالقرآن العظیم، ج 4، ص 1173، ح 6612.

لما نزلت: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ قال: یا رب إنّما انا واحد کیف اصنع تجتمع علی الناس؟ فنزلت وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ.1

چون آیه: «برسان آنچه را بر تو نازل شده...» نازل شد، پیامبر فرمود: پروردگارا، من تنهایم اگر مردم علیه من شورش کنند، چه کنم؟ پس چنین نازل شد: «اگر انجام ندهی رسالت پروردگارت را انجام نداده ای».

تعبیر «أنا واحد؛ من تنهایم» با اوایل بعثت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم سازگار است؛ در حالی که پیش از این ملاحظه شد که این آیه در سوره مائده و در اواخر بعثت بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل شده و کسی در این تردید نکرده است. از این رو شاید تعبیر من تنهایم برای مبالغه به کار رفته باشد. این مطلب با بررسی سیره تبلیغی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که به تفصیل بحث شد قابل درک خواهد بود. بنابراین در اینجا نیز نگرانی آن حضرت براساس نصوص متعددی که گذشت در مورد ابلاغ ولایت امام علی علیه السلام است.

3. حسن بصری

سیوطی در این باره می نویسد:

أخرج ابوالشیخ عن الحسن ان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قال: ان الله بعثتنی برسالة فضقت بها ذرعا و عرفت ان الناس مکذبی فوعدنی لابلغن أو لیعذبنی فانزل یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ....2

ابوالشیخ از قول حسن بصری می نویسد: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدا مرا به رسالتی برانگیخت و من از آن دلتنگ شدم و دانستم مردم مرا تکذیب می کنند، پس خداوند مرا تهدید کرد که یا آن را برسانم یا عذابم خواهد کرد و چنین نازل شد: «ای رسول آنچه را بر تو نازل شده برسان».

ص:394

ثعلبی(1) و واحدی نیشابوری(2) نیز این حدیث را به طور مرسل از حسن بصری نقل کرده اند. با توجه به مفاد روایات دیگر که پیش از این گذشت آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله را نگران کرده بود ابلاغ ولایت امام علی علیه السلام بود که احتمال تکذیب مردم را در پی داشت و این آیه در همین باره نازل شد. بنابراین پیام این روایت نیز می تواند همسان با روایات پیشین باشد.

به نظر می رسد تمام احادیثی که اهل سنت نقل می کنند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله پس از نزول این آیه نگهبانان خود را مرخص کرد و فرمود: «خداوند من را حفظ خواهد کرد»،(3) در صورتی که با شرایط نزول این آیه که در اواخر بعثت نازل شده منافات نداشته و از نظر خود اهل سنت نیز اعتبار سندی داشته باشد می تواند با مورد نزول آیه درباره ابلاغ ولایت پیوند خورد، چون نوع این احادیث درصدد تفسیر عبارت... وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ... ؛ «خداوند تو را از مردم حفظ می کند» است، نه آنکه به مورد نزول و بیان بخش اول آیه که می فرماید: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ... ؛ «آنچه را بر تو نازل شده تبلیغ کن» نظر داشته باشد، از این رو پس از ابلاغ ولایت چون خداوند ضمانت به حفظ پیامبرش داده بود حضرت دستور به ترک نگهبانی داد.

برخی از مفسران و متکلمان شیعه(4) در تأیید نزول آیه مورد بحث درباره ولایت امام علی علیه السلام به شأن نزول آیات اول و دوم و سوم معارج تمسک کرده اند. بخشی از روایاتی که درباره شأن نزول این آیات وارد شده به طور خلاصه چنین است:

اعلان ولایت امام علی در روز غدیر به حارث بن نعمان فهری رسید. وی سوار بر مرکب شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله را در ابطح ملاقات کرد. او به پیامبر گفت: تو ما را به توحید و نماز و روزه و حج دعوت کردی و ما پذیرفتیم؛ هم اکنون به ما می گویی هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست. آیا این امر از خود توست یا از ناحیه خدا؟ حضرت فرمود: از ناحیه خدا. وی که خشمگین شده بود گفت: خدایا اگر آنچه محمد می گوید راست باشد پس

ص:395


1- (1) . ثعلبی، الکشف و البیان، ج 4، ص 97.
2- (2) واحدی، اسباب النزول، ص 204، ح 402.
3- (3) . درباره مفاد این احادیث بحث بیشتری خواهیم کرد.
4- (4) . مجمع البیان، ج 5، ص 352.

بر ما سنگی از آسمان فرود آر و بر ناقه خود سوار شد. همین که اندکی راه پیمود سنگی از آسمان آمد و او را به درک واصل کرد، سپس این آیات نازل شد.

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ اللّهِ ذِی الْمَعارِجِ 1

عده زیادی از علمای اهل سنت این حدیث را نقل نموده اند؛ از جمله حسکانی در شواهد التنزیل به سه سند از امام باقر علیه السلام، حذیفة بن یمان و ابوهریره،(1) ثعلبی در الکشف البیان ذیل آیه اول سوره معارج از امام صادق علیه السلام،(2) شبلنجی در نور الابصار(3) و مناوی در فیض القدیر.(4)

براساس بررسی علامه امینی این حدیث از نظر خود اهل سنت صحیح و تمام رجال آن ثقه می باشند.(5)

بررسی دیدگاه های اهل سنت

چنانکه پیش از این نیز ملاحظه کردید، اهل سنت درباره تفسیر این آیه همداستان نیستند. جمهور آنان بر این باورند که این آیه مورد نزول خاصی ندارد و خداوند به پیامبرش دستور می دهد هر چه را بر او نازل می کند ابلاغ کرده؛ از هیچ چیزی احساس ترس و خطر ننماید و خداوند وعده داده او را در برابر خطرات حفظ کند.

برخی از اهل سنت نیز به این اجمال درباره این آیه بسنده نکرده اند و در پی شناسایی مورد نزول آیه اقوالی را ذکر می کنند. این دیدگاه ها به دو دسته کلی تقسیم می شوند: برخی از آنها به استناد روایاتی است که در مصادر آنان در این باره رسیده و برخی استنباط شخصی مفسران است. دسته اول عبارتند از:

ص:396


1- (2) . ر. ک: شواهد التنزیل، ج 2، ص 381.
2- (3) . ر. ک: الکشف و البیان، ج 10، ص 35.
3- (4) . ر. ک: نورالابصار، ص 71.
4- (5) . ر. ک: فیض القدیر، ج 6، ص 217. جهت اطلاع بیشتر به فصل فضایل کتاب مراجعه کنید.
5- (6) . الغدیر، ج 1، ص 463.
1. نزول آیه درباره علی بن ابیطالب علیه السلام

خداوند به پیامبرش دستور داده فضیلت یا ولایت امام علی علیه السلام را بر همگان آشکار سازد، از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پس از این دستور درباره علی بن ابیطالب فرمود:

«من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».

این قول همان قول شیعه است و در مصادر اهل سنت احادیثی متعدد از صحابه و تابعین به چشم می خورد که پیش از این ملاحظه شد. در منابع اهل سنت در شأن نزول هیچ آیه ای به اندازه این مورد روایت نرسیده است.

مفسران اهل سنت، چه آنان که معترض این قول شده و چه آنان که آن را مسکوت گذاشته اند درصدد رد و ایراد یا انکار اصل این مسئله، یعنی ارتباط آیه مذکور با امام علی علیه السلام برنیامده اند؛ مثلاً فخر رازی، این قول را به عنوان یکی از احتمال ها در مورد نزول آورده و با آنکه شیوه او همواره نقد و رد است در این باره مانند سایر احتمال های دیگر نقدی ندارد.(1)

حتی آلوسی در مورد نزول آیه درباره علی علیه السلام نزاعی نمی کند و ابتدا به صورت کامل آن را چنین نقل می کند:

وعن ابن عباس رضی الله تعالی عنهما «قال: نزلت هذه الآیة فی علی کرم الله تعالی وجهه حیث امر سبحانه ان یخبر الناس بولایته فتخوف رسول الله صلی الله علیه وسلم ان یقولوا حاجی ابن عمه و ان یطعنوا فی ذلک علیه، فأوحی الله تعالی إلیه هذه الآیة فقام بولایته یوم غدیر خم، و أخذ بیده فقال علیه الصلاة والسلام: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم و آل من والاه و عاد من عاداه». و اخرج الجلال سیوطی فی الدر المنثور عن ابی حاتم و ابن مرویه و ابن عساکر روایة عن ابی سعید الخدری قال: نزلت هذه الآیة علی و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یوم غدیر خم فی علی بن ابیطالب کرم الله تعالی وجهه، و اخرج ابن مردویه عن ابن مسعود قال: لنا

ص:397


1- (1) . مفاتیح الغیب، ج 12، صص 49-50.

نقرأ علی عهد رسول الله صلی الله تعالی علیه وسلم یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إنّ علیاً ولی المؤمنین وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وخبر الغدیر عمده ادلتهم علی خلافة الامیر کرم الله تعالی وجهه و قد زادوا.

به هر حال، او ابتدا حدیث ابن عباس را می آورد که آیه در روز غدیرخم اتفاق افتاد و رسول خدا صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».

سپس نیز می گوید سیوطی آن را از ابن مردویه، ابن عساکر، ابی حاتم از ابوسعید خدری نقل نموده اند که درباره علی علیه السلام نازل شد. آنگاه کلام ابن مسعود را می آورد که این چنین تفسیر می نمودیم ای رسول خدا آنچه را بر تو نازل شده، ابلاغ کن علی ولی مؤمنین است و اگر خبر غدیر و خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را ابلاغ نکنی، رسالتت را انجام نداده ای.(1)

او در ادامه هرگز درصدد برنمی آید اصل نزول آن را درباره علی علیه السلام رد کند، بلکه تمام همّ و غمش تردید بر دلالت آیه و خلافت علی علیه السلام است.(2)

در جایی دیگر می گوید: برای ما ثابت شده است که رسول الله در حق امام علی علیه السلام فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه و زاد علی ذلک».(3)

نتیجه اینکه حتی مفسرینی که غالباً در مقام نزاع با شیعه هستند، در اینجا و در اصل نزول آیه درباره علی علیه السلام چیزی بیان نکرده اند.

2. نزول آیه و حراست از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم

اهل سنت براساس روایاتی متعدد که در صحیحین و کتاب های روایی دیگر نقل شده می گویند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم پیش از نزول این آیه از ناحیه اصحاب خود حراست می شد، ولی پس از نزول آن و تضمین خداوند بر حفظ جان ایشان، عذر نگهبانان را

ص:398


1- (1) . روح المعانی، ج 6، ص 287.
2- (2) . این موارد را علامه امینی و دیگران به تفصیل پاسخ داده اند ر. ک: الغدیر؛ پاسخ به شبهات آلوسی بغدادی، مسعود فکری، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه امام صادق، 1371.
3- (3) . روح المعانی، ج 6، ص 61.

خواست و فرمود: «بروید، خدا من را حفظ خواهد کرد.» این روایات بر فرض احراز صدور، در صدد بیان مورد نزول آیه نیست و با آن منافاتی ندارد، بلکه رد آنها تنها استناد پیامبر خدا را به بخشی از این آیه نشان می دهد و چون در متن برخی از روایات تصریح شده این ترخیص از ناحیه رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه بوده احتمال دارد این امر در فاصله غدیرخم تا وفات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله باشد.

در این میان احادیثی دیگر به چشم می خورد که از حراست ابوطالب، عموی پیامبر خبر می دهد و در آنها پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پس از نزول این آیه به عموی خود خبر می دهد نیازی به نگهبانی نیست. اساساً مفسران اهل سنت این روایات را غریب می دانستند و بر این قول متفق اند که چون آیه مذکور مدنی است و در اواخر بعثت نازل شده است با حراست ابوطالب در مکه ناسازگار خواهد بود. برخی دیگر برای حل این معضل می گویند این آیه دو بار، یک بار در مکه و در اوایل بعثت و بار دیگر در مدینه در اواخر بعثت نازل شده است.(1)

لیکن این پاسخ مشکلی را حل نمی کند چون بر فرض که این آیه در اوایل بعثت نازل شده باشد در آن تضمین خداوند بر حفظ پیامبر خود در اوایل بعثت مطرح است و نیازی به نگهبانی رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه توسط یارانشان نخواهد بود تا دوباره حضرت آنان را ترخیص کنند و بگویند خداوند من را حفظ خواهد کرد. البته حراست ابوطالب از رسول خدا صلی الله علیه و آله مسئله ای غیرقابل انکار است،(2) ولی نزول آیه در این باره قابل اثبات نیست.

در برخی از مصادر اهل سنت روایتی دیگر از قول ابن عباس به چشم می خورد که در آن از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیده اند کدام آیه بر شما گران آمد؟ حضرت فرمود:

در ایام حج در منا بودم و مشرکان عرب و سایر مردم در آنجا بودند جبرئیل بر من نازل شد و گفت: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ ؛ «ای رسول آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده برسان...»، من برخاستم و ندا دادم ای مردم، چه کسی من را یاری می کند تا پیام پروردگارم را برسانم و برای او بهشت باشد. ای مردم

ص:399


1- (1) . همان، ج 4، ص 29.
2- (2) . ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 29.

بگویید لا اله الا الله و من رسول خدایم تا رستگار شده، نجات یابید و به بهشت روید، پس هیچ کس از مرد و زن و کودک نبود، جز آنکه مرا با خاک و سنگ هدف قرار داد و به صورتم آب دهان انداخت و گفتند دروغگوست... پس عباس عموی او آمد و حضرت را از دست آنان نجات داد و آنان را به عقب راند.(1)

اعمش می گوید: به همین دلیل بنی العباس افتخار می کنند و می گویند این آیه که می فرماید إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ ؛ (2)«تو آن کس را که دوست داری نمی توانی هدایت کنی، بلکه خداوند هر کس را بخواهد هدایت می کند» درباره بنی العباس نازل شده، چون پیامبر می خواست ابوطالب هدایت شود، ولی خداوند عباس را هدایت کرد.

آثار وضع و جعل در این حدیث به خوبی نمایان است. در واقع این حدیث ساخته دست افرادی است که می خواهند برای بنی العباس در برابر علویان فضیلتی بسازند؛ چون:

اولاً؛ آیه مذکور به اتفاق فریقین در اوایل بعثت در مکه نازل نشده و تکرار نزول نیز همان مشکل قبلی را خواهد داشت.

ثانیاً؛ این حدیث که خبر واحد است مخالف با تمام احادیثی است که در آنها حضرت دستور می دهد با نگهبانان به خاطر وعده و تضمین خداوند بر حفظ او از اطراف آن حضرت پراکنده شوند، ولی در این روایت بر حفظ و نگهبانی عباس تأکید می ورزد.

ثالثاً؛ اگر بر فرض، عباس حضرت را از دست مشرکان نجات داده باشد، دلیل ایمان وی به اسلام نیست، بلکه وی در اوایل بعثت به پیامبر ایمان نیاورد و در جنگ بدر در صف مشرکان بوده است.(3)

دسته دیگری از این روایات به مورد نزول آیه اشاره دارد و تنها از دو نفر صحابی، یعنی جابر بن عبدالله و ابوهریره نقل شده است.

این ابی حاتم به نقل از جابربن عبدالله انصاری می گوید:

در جنگ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با بنی انمار، حضرت بر سر چاهی نشسته

ص:400


1- (1) . الدر المنثور، ج 3، ص 17؛ فتح القدیر، ج 2، ص 61؛ روح المعانی، ج 4، ص 290.
2- (2) . سوره قصص، آیه 56.
3- (3) . ر. ک: ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 631، رقم 4510.

بود، پس مردی به نام وارث یا غورث بن الحارث از بنی نجار قصد کشتن حضرت را کرد وی نزد پیامبر آمد و گفت: شمشیرت را بده تا بو کنم. حضرت آن را به وی داد آنگاه دستش لرزید و شمشیر افتاد. حضرت به او فرمود: خداوند بین تو و آنچه می خواستی انجام دهی، مانع شد. آنگاه این آیه نازل شد: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ .(1)

این داستان را تنها ابن ابی حاتم به این شکل نقل کرده، از این رو ابن کثیر در تحلیل این ماجرا می گوید: «حدیث جابر بدین صورت غریب می نماید.»(2)

ابن حبان و ابن مردویه به نقل از ابوهریره این داستان را به صورتی دیگر نقل کرده اند:

در یکی از سفرها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای استراحت در سایه درختی نشست و شمشیر خود را بر درخت آویزان کرد. مردی که گفته می شود غورث بن حرث بوده با استفاده از فرصت، شمشیر حضرت را برگرفت و با اشاره به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گفت: ای محمد چه کسی تو را از دست من نجات می دهد؟ حضرت فرمود: خداوند مانع از این کار تو خواهد شد، شمشیر را بینداز. او نیز شمشیر را انداخت و آنگاه چنین نازل شد: وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ خداوند تو را از مردم حفظ خواهد کرد. همین مضمون از محمد بن مکعب القرظی از تابعین نیز نقل شده است.(3)

آنچه می توان در ارزیابی این داستان ها گفت اینکه:

1. اختلاف در نقل این داستان که از دو نفر صحابی رسیده، از اعتبار می کاهد.

2. این داستان با متن آیه ناسازگار است که در آن بر ضمانت حفظ پیامبر خدا به خاطر ابلاغ پیام های خدا به طور عام (آنگونه که جمهور اهل سنت بر آن اند) یا پیامی خاص (آنگونه

ص:401


1- (1) . رازی، ابن ابی حاتم، تفسیرالقرآن العظیم، ج 4، ص 1173، ح 6614. گفته شده: این جنگ، جنگ ذات الرقاع بوده که در سال چهارم هجری اتفاق افتاده است.
2- (2) . ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، ج 2، ص 79.
3- (3) . همان و نیز ر. ک: جامع البیان، ج 4، ص 308.

که شیعه بر آن متفق اند) تأکید شده است. پس حضور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در جنگ و استفاده یکی از دشمنان از فرصت به مسئله تبلیغ احکام خدا ارتباطی ندارد.

3. توطئه برای قتل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیش از این توسط مشرکان در لیلة المبیت در مکه و نیز در هنگام بازگشت از جنگ تبوک از ناحیه منافقان صورت گرفت. پس این توطئه تازگی نداشته تا بر اثر آن در اواخر بعثت (با توجه به زمان نزول آیه) خداوند طبق آیه مذکور ضمانت خود را بر حفظ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اعلام کند.

4. این جریان با تمام روایاتی که از طریق اهل سنت و شیعه نقل شده منافات دارد چون در آنها نگرانی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به خاطر تبلیغ دستوری بود که بر ایشان نازل شده بود.

احتمال دارد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که سر تا پای وجودش را باور به خدا فرا گرفته بود و توکل بی مانندی به خدا داشت در برخورد با آن مرد بدون آنکه کوچک ترین هراسی به خود راه دهد فرموده باشد: خداوند مرا حفظ خواهد کرد و خداوند هم در تأیید این اندیشه تعبیر وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ را نازل کرده باشد. این تعبیر ممکن است وحی غیرقرآنی بوده باشد که با بخشی از آیه تبلیغ در الفاظ همسان است و موجب شده تا دیگران چنین پندارند که تمام آیه تبلیغ درباره این ماجرا نازل شده باشد. شاهد این مطلب دقت در متن گزارش هایی است که در این باره رسیده و در تمام آنها عبارت فانزل الله وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ به چشم می خورد.

مفسران اهل سنت به دلیل همین ضعف ها در این روایات در مقام تفسیر این آیه و بیان نزول آن به این داستان اکتفا نکرده اند و در جست و جوی مورد نزول آیه و آنچه حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم مأمور به تبلیغ آن شد برآمده اند. این موارد مبتنی بر استنباطهای اهل سنت بدون استناد به روایات است که تحت عنوان دسته دوم بدین شرح مورد بررسی قرار می گیرند.

3. نزول آیه درباره رجم و قصاص

برخی از دانشمندان اهل سنت می گویند خداوند به پیامبرش دستور داد آنچه را که درباره حکم رجم و قصاص بر وی نازل شده است اعلان کند.

ص:402

این اعلان برخورد با موضع یهود بود(1) که می خواستند به نحوی از حکم رجم زنای محصنه که در کتاب تورات بود سر باز زنند. آنان افرادی را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستادند تا از ایشان حکم زنای محصنه را جویا شوند و به خود گفتند اگر دستور شلاق داد بپذیرید و اگر امر به رجم کرد زیر بار نروید. چون از حکم پرسیدند، جبرئیل بر ایشان نازل شد و حکم آن را از ناحیه خدا رجم اعلام کرد و حضرت هم حکم خدا را گفتند.

همین ماجرا را درباره قصاص نیز گفته اند. برخی از یهودیان می خواستند از حکم قصاص که در تورات آمده فرار کنند و برای این کار نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و ایشان نیز حکم به قصاص کردند. این گونه روایات اهل سنت می گویند که آیات 41 تا 43 که پیش از آیه مورد بحث در همین سوره مائده قرار دارد، در این باره است:

... یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هذا فَخُذُوهُ... فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِیها حُکْمُ اللّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ ؛

«آنان [یهودیان] کلام را از جای خودش منحرف می کنند [شلاق زدن را به جای رجم قرار می دهند] و به خود می گویند اگر [رسول خدا] این را [حکم به شلاق را] داد بگیرید و اگر این [حکم] را نداد [امر به رجم را] زیر بار نروید، پس [ای رسول ما] اگر نزد تو آمدند بین آنان [طبق حکم خدا] داوری کن یا از آنان دوری گزین. اگر از آنان اعراض کردی هیچ ضرر و زیانی به تو نمی رسانند و اگر میان آنان حکم کردی به عدالت حکم کن، همانا خداوند افراد عادل را دوست دارد. و چگونه تو را داور قرار می دهند؛ در حالی که تورات نزد آنان است و در آن حکم خدا هست آنگاه از حکم سر می پیچند و آنان مؤمن نیستند».

این قول، بدون دلیل و مخالف با اقوال تمام صحابه است و متن این آیات در رد آن کافی است، چون بیان حکم خدا درباره رجم و قصاص که در تورات آمده پیش از آیه مورد بحث (در آیات 45 تا 50) مطرح است و یهودیان هم در زمان نزول این سوره در اواخر بعثت تار و مار

ص:403


1- (1) . ر. ک: معالم التنزیل (تفسیر بغوی)، ج 2، ص 51؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج 12، ص 48؛ جوزی، ابن القیم به نقل از عینی، محمود، عمدة القاری، ج 18، ص 206.

شده بودند و در موقعیتی نبودند که بخواهند به حضرت زیانی برسانند تا خداوند وعده به حفظ پیامبرش دهد.

4. نزول آیه و عیب جویی یهود و استهزای اسلام

احتمال دیگری که در مورد نزول آیه مورد بحث مطرح شده آن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش از نزول این آیه از یهود عیب جویی نمی کرد و خیانت ها و لغزش های آنان را برملا نمی ساخت؛ هر چند یهودیان از عیب جویی مسلمین و استهزای اسلام کوتاهی نمی کردند، اما پس از نزول این آیه، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سکوت را شکست و فضایح یهود و نصاری را برملا کرد.

مقاتل بن سلیمان (م 150 ق) نخستین کسی است که این قول را مطرح ساخته، وی می گوید:

پیامبر خدا یهود را بارها به اسلام فراخواند، اما آنان مسخره می کردند و می گفتند: «أترید یا محمد ان نتخذک حنانا، کما اتخذت النصاری عیسی بن مریم حنانا؛(1) آیا می خواهی تو را محبوب و معشوق خود قرار دهند».

پس چون آن حضرت چنین دید ساکت شد. آنگاه خداوند متعال پیامبرش را واداشت تا باز هم آنان را به سوی خدا فراخواند و تکذیب و استهزای آنان مانع از ادامه کار نشود و چنین نازل کرد: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ... وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ ؛ یعنی خداوند تو را از یهود حفظ می کند تا تو را نکشند. پس چون این آیه نازل شد پیامبر از قتل و ترس ایمنی یافت و فرمود: باکی بر من نیست که چه کسی مرا خوار کند و چه کسی مرا یاری کند، چون حضرت پیش از آن می ترسید یهودیان ایشان را فریب دهند و به قتل رسانند.(2)

پس از وی طبری، بغوی و محمد بن ابی بکر رازی نیز همین قول را اختیار کرده اند. فخر رازی نیز پس از ارائه احتمال های گوناگون در مورد نزول آیه مورد بحث، همین قول را

ص:404


1- (1) . خلاصه عبقات الانوار، ج 8، ص 251.
2- (2) . مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج 1، صص 491-492.

برگزیده است. تنها دلیل این افراد سیاق یا تناسب آیات قبل و بعد از این آیه است که جملگی درباره یهودیان است. فخر رازی در این باره می نویسد:

سزاوارتر است که بگوییم خداوند تعالی، پیامبر را از مکر یهود و نصارا ایمن کرد و به وی دستور داد بدون دلهره از آنان، تبلیغ خود را آشکار سازد، چون آیات زیادی پیش از این آیه و پس از آن درباره یهود و نصاراست و ممکن نیست این آیه بدون ارتباط با آنها در بینشان قرار گیرد، از این رو خداوند به پیامبرش دستور داد این سخن را که برای اهل کتاب به شدت گران تمام می شود ابلاغ کند و بگوید:

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْ ءٍ حَتّی تُقِیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً... ؛(1)

«بگو ای اهل کتاب شما بر چیزی از دین نیستند [در دست شما حق و صوابی نیست] تا آنکه تورات و انجیل و آنچه را از ناحیه پروردگارتان بر شما نازل شده برپا دارید، ولی به یقین آنچه بر تو از سوی پروردگارت نازل شده بر طغیان و کفرشان افزوده است».

فخر رازی روایتی را از حسن بصری بدین صورت نقل می کند تا تأییدی بر این قول باشد:

ان الله بعثنی برسالته فضقت بها ذرعا و عرفت ان الناس یکذبونی و الیهود و النصاری و قریش یخوفونی فلما انزل الله هذه الآیة زال الخوف بالکلیه؛(2) خداوند مرا برای رسالت خود برانگیخت، پس من از این مأموریت دلتنگ بودم و می دانستم مردم مرا تکذیب و یهود و نصارا و قریش مرا تهدید می کنند پس چون این آیه نازل شد تمام ترس ها و نگرانی ها از میان رفت.

سخن فخر رازی و به پیروی از او رشید رضا(3) برخلاف ادعاهای هر دو مفسر با ضعف های جدی رو به روست. تنها نقطه قوت کلام او وحدت سیاق و تناسب آیه مورد بحث با آیات قبل و بعد آن است که موجب دلالت سیاق می شود و به آیه ظهوری خاص می بخشد، لیکن:

ص:405


1- (1) . سوره مائده، آیه 68.
2- (2) . التفسیر الکبیر، ج 12، ص 48 ذیل آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ....
3- (3) . رشید رضا نیز به این سیاق تمسک کرده و به عنوان احتمال، آیه تبلیغ را درباره یهودیان می داند. او در جای دیگری نیز می گوید محتمل است آیه مذکور در اوایل بعثت نازل شده باشد، لیکن آیه در سیاق تبلیغ اهل کتاب قرار داده شد تا نشان دهد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در معرض اذیت و آزار آنان بوده اند.

اولاً؛ سیاق، قرینه ای مقامی است و برابر نص روایات و قرینه های دیگر ظهوری نخواهد داشت، زیرا هیچ نصی در دست نیست که دلالت کند مورد نزول آیه مذکور درباره یهود است.

ثانیاً؛ فخر رازی اذعان دارد که آیه مورد بحث در غایت تهدید و وعید است.(1) از این رو جای این پرسش از رازی هست که بپرسیم چگونه ممکن است در زمان نزول سوره مائده که پس از در هم شکستن شوکت یهود در جنگ هایی مثل خیبر است و یهودیان پس از آن تن به ترک وطن یا جزیه داده اند و تحت سیطره اسلام سر جایشان نشسته اند، با این اوصاف پیامبر باز هم از ایشان دلهره داشته باشد و از اظهار حکم خدا بترسد و خداوند هم پیامبرش را دوباره تهدید کند! آیا پیش از این یهودیان، پیامبر خدا را تکذیب نکرده بودند تا هم اکنون حضرت از این تکذیب بهراسد؟

ثالثاً؛ بنا به گفته فخر رازی، حکمی که خداوند درباره یهود نازل کرد به قدری بر آنان گران تمام می شد که موجب تأخیر در ابلاغ آن به سوی رسول خدا می گردید. پیام الهی این بود که: «ای اهل کتاب، شما هیچ چیز نیستید تا آنکه...»، در حالی که قرآن پیش از این آیه، در آیه 64 همین سوره خطاب به یهود می فرماید:

وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ؛

فخر رازی اذعان می کند بخشی از آیه ای که تبلیغش بر یهود گران می آمد در این آیه (آیه 64) است؛ یعنی این بخش که می فرماید... وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً و در آن آیه (آیه 68) تنها تکرار صورت گرفته که آن هم برای تأکید است. بنابراین از نظر فخر رازی اصل ابلاغ این آیه موجب دلهره و نگرانی برای رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود، لیکن در تکرار تبلیغ آن دلهره و ترس داشت. آیا این سخن معقول است؟ مگر فخر رازی به صدر آیه استناد کند و بگوید تنها ابلاغ این بخش از آیه که می فرماید:

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْ ءٍ حَتّی تُقِیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ... ؛

ص:406


1- (1) . رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج 12، ص 50.

موجب نگرانی و خوف رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است؛ در حالی که پیش از این آیات این سوره ده ها آیه به اهل کتاب خطاب شده است؛ از جمله خداوند متعال در سوره آل عمران می فرماید:

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهِیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ * قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً... ؛(1)

«بگو ای اهل کتاب، چرا به آیات خدا کفر می ورزید و خداوند بر آنچه می کنید گواه است. بگو ای اهل کتاب چرا راه خدا را [بر] کسی که نمی خواهد ایمان آورد می بندید».

همچنین در جایی دیگر فرموده است:

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ ؛(2)

«بگو ای اهل کتاب، آیا از ما انتقام می گیرید جز آنکه [جرم ما آن است که] ما به خدا و آنچه برما نازل شد و آنچه پیش از این نازل شده ایمان آوردیم. و همانا بیشتر شما فاسق اید».

آیا در برابر اینها تنها مسئله ای که می توانست درباره اهل کتاب برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نگرانی ایجاد کند همین بود که آن حضرت از جانب خدا به آنان بگوید: «شما بر چیزی نیستید، جز آنکه تورات و انجیل و آنچه را از ناحیه پروردگارتان بر شما نازل شده است برپا کنید.» آیا می توان پذیرفت که این مسئله آن قدر برای اهل کتاب گران تمام می شده که موجب پرهیز رسول خدا صلی الله علیه و آله از گفتن آن می شد؟! به نظر می رسد اگر فخر رازی از حسن بصری نقل می کند در هیچ یک از منابع فریقین بدین صورت که او نقل کرده نیامده است. تمام کسانی که این حدیث را نقل کرده اند بدین صورت آورده اند:

ان رسول الله قال: ان الله بعثتنی بالرساله أو برسالته فضقت بها ذرعا و عرفت ان الناس مکذبی فاعدونی فیها لا بلغها او لیعذبنی؛

خداوند مرا برای رسالت خود برانگیخت، من از این مأموریت دلتنگ بودم و می دانستم

ص:407


1- (1) . سوره آل عمران، آیه 3 و آیات 98-99.
2- (2) . سوره مائده، آیه 59.

مردم مرا تکذیب نمی کنند، پس خداوند مرا تهدید کرد آن را تبلیغ کنم یا مرا عذاب خواهد کرد.(1)

در متن روایت همان گونه که ملاحظه می کنید، برخلاف ادعای فخر رازی سخن از یهود و نصارا نیست. اساساً در تمام احادیثی که اهل سنت درباره نزول این آیه ذکر کرده اند (چه درست و چه نادرست) سخنی از یهود و نصارا در میان نیست.

5. اقوالی دیگر در سبب نزول آیه تبلیغ

اهل سنت اقوال و احتمالاتی دیگر در مورد نزول این آیه ذکر کرده اند که به نظر ما ضعیف و از واقعیت دورند و نیازی به طرح و نقد گسترده آنها نیست، چون افزون بر آنکه دلیلی از روایات و قرینه ای از آیات برای آنها ندارند بطلان آنها با توجه به سبک و سیاق آیه مورد بحث و جایگاه سوره مائده و نزول آن در اواخر بعثت، خود به خود روشن می شود به ویژه اگر به شأن و ویژگی های رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که در قرآن ذکر شده و پیش از آن در بحث بررسی دیدگاه شیعه گذشت دقت کنیم این اقوال عبارتند از:

الف) چون آیه تخییر نازل شد و در آن خداوند فرمود:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلاً ؛(2)

«ای پیامبر به همسران خود بگو اگر زندگی دنیا و زینت آن را می خواهید پس بیایید تا شما را بهره مند کنم و به صورت زیبا شما را رها سازم».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آیه را بر آنان عرضه نکرد، چون می ترسید آنان حیات دنیا را انتخاب کنند.(3)

ص:408


1- (1) . ر. ک: مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 390؛ واحدی نیشابوری، الوسیط، ج 3، ص 208؛ بغوی حسین، معالم التنزیل، ج 2، ص 51؛ واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ص 150؛ سیوطی جلال الدین، اسباب النزول، ص 109؛ الدر المنثور، ج 3، ص 117؛ شوکانی، فتح القدیر، ج 2، ص 60.
2- (2) . سوره احزاب، آیه 28.
3- (3) . ر. ک: مفاتیح الغیب، ج 12، ص 49؛ عمدة القاری، ج 18، ص 206.

ب) این آیه درباره زینب، همسر زید، پسرخوانده پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل شده که داستان آن در سوره احزاب آمده است.

ج) آیه در مورد جهاد و پیکار در راه خدا نازل شده است. چون منافقان از پیکار در راه خدا ناخشنود بودند و حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم نیز برخی اوقات از تشویق به جهاد امساک می کرد.(1)

د) چون آیه نازل شد که:

وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ ؛(2)

«آنان که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید که [ممکن است] آنان نیز از دشمنی، بدون علم خدا را دشنام دهند».

رسول خدا صلی الله علیه و آله از عیب جویی از معبودهای مشرکان چشم پوشید، ولی پس از نزول آیه مورد بحث آن را پنهان نکرد و به عیب جویی معبودهای آنان پرداخت، چرا که خدا هم به حفظ آن حضرت وعده داده بود.(3)

ه -) این آیه درباره حقوق مسلمانان نازل شد و آنگاه که پیامبر خدا در حجة الوداع شرایع و مناسک را اعلام کرد، فرمود: آیا رساندم؟ گفتند: آری و حضرت فرمود: خدایا گواه باش.(4)

و) خداوند پیامبرش را به شتاب در رساندن پیامی که بر او نازل شده امر می کند، از این رو حضرت تصمیم داشت هر آنچه را بر او نازل شده برساند، لیکن برخی از پیام ها را به تأخیر انداخت: چون بر خویش می ترسید و ادامه آیه هم این احتمال را تقویت می کند،(5) چرا که می فرماید: وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ .

ص:409


1- (1) . همان مصادر قبلی.
2- (2) . سوره انعام، آیه 108.
3- (3) . ابن عباس، تنویر المقباس، ص 98 و نیز ر. ک: مفاتیح الغیب، ج 12، ص 49.
4- (4) . عمدة القاری، ج 18، ص 206. ثعلبی نیز احتمال های مذکور را درباره آیه نقل کرده است: الکشف و البیان، ج 4، ص 91.
5- (5) . رازی، محمد بن ابی بکر، تفسیر اسئله القرآن المجید و اجوبتها، ص 74.

ز) برخی دیگر می گویند چون مکه فتح شد و اسلام گسترش یافت خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم دستور داد هر آنچه را که برای آن فرستاده شده آشکار و بی پرده و بدون هیچ ترسی، ابلاغ کند که اگر به این صورت ابلاغ نکند رسالت پروردگارش را نرسانده است.(1) یا اینکه آیه خطاب به حضرت می گوید: آنچه را بر تو نازل شد بدون ترس از هیچ کسی برسان و اگر با ترس تبلیغ کنی، گویی که تمام رسالت پروردگارت را نرسانده ای.(2)

ابن انباری می گوید:

پیامبر برخی از آیات قرآن را در زمانی که در مکه بود آشکارا ابلاغ و برخی را به خاطر ترس از هجوم مشرکان به یارانش پنهان کرد، ولی پس از آنکه خداوند اسلام را با مؤمنان عزیز گرداند به حضرت دستور داد هر چه را بر تو نازل شده آشکار کن.(3)

این اقوال و نظایر آن چیزی جز استنباطها و به عبارت درست تر استحسان های این افراد نیست و با مسلّمات تاریخ ناسازگار است، چون در شرایطی که پس از فتح مکه یا فتوحات دیگر، اسلام عزیز شده و گسترش یافته است ابلاغ پیمان هایی که پنهان مانده اند نیاز به تهدید و تضمین ندارد؛ یعنی نیازی به این نیست که خداوند بفرماید:

وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ ؛ «اگر انجام ندهی، رسالت خدا را انجام نداده ای»

و چنین ضمانت کند که:

وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ ؛ «خداوند تو را از گزند مردم حفظ می کند».

از سوی دیگر توطئه مشرکان برای قتل حضرت در لیلة المبیت در مکه صورت گرفت. بنابراین حضرت بر خود نترسیده و ابلاغ پیام های خدا را پنهان نکرده بود. همچنین باید پس از نزول این آیه آیاتی در همین سوره یا سوره توبه که پس از این سوره نازل شده وجود

ص:410


1- (1) . ابن قتیبه، المسائل والاجوبه، ص 222.
2- (2) . تفسیر بغوی، ج 2، ص 52. و نیز ر. ک: تفسیر نسفی، ج 1، ص 293؛ واحدی نیشابوری، الوسیط، ج 2، ص 208؛ ابن عطیه، المحررالوجیز، ج 1، ص 214؛ مفاتیح الغیب، ج 12، ص 48؛ المسائل والاجوبه، ص 222.
3- (3) . به نقل از واحدی نیشابوری، الوسیط، ج 2، ص 208؛ ابن عطیه، المحرر الوجیز، ج 1، ص 214؛ مفاتیح الغیب، ج 12، ص 48.

داشته باشد که درباره مشرکان باشد آن هم با سبک و سیاقی که احتمال نزول آنها در اوایل بعثت معقول بوده، ولی ابلاغ آنها به تأخیر افتاده باشد تا در این آیه حکم به ابلاغ آن شود.

نتیجه اینکه طبق آنچه گفتیم تردیدی باقی نمی ماند که آیه تبلیغ در شأن حضرت علی علیه السلام و در مقام ولایت ایشان نازل شده و عده اندکی که سعی نموده اند آن را از مسیر اصلی خود منحرف سازند، کژاندیشانی هستند که تلاش می کنند بر تاریخ اسلام و اندیشه مسلمانان پوشش گذارند و حق و حقیقت را نادیده گیرند.

5. آیه مبا هله
اشاره

آیه مباهله(1) از مهم ترین ادله قرآنی، در خصوص فضلیت و برتری اهل بیت علیهم السلام است. مفسران و دانشمندان مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت در طول تاریخ درباره این آیه، بحث های مختلفی را انجام داده اند.

نکته حائز اهمیت این است که از ظاهر آیه «مباهله» نمی توان برای ولایت و رهبری اهل بیت علیهم السلام استفاده نمود؛ چون ظاهر این آیه شریفه صرفاً فضیلت و برتری اهل بیت علیهم السلام را بیان می کند، ولی با توجه به معنا و مفهوم آیه و مقایسه مصادیق آن با دیگران، می توان از آن برای ولایت و رهبری اهل بیت علیهم السلام نیز استفاده هایی کرد.

این آیه را نیز می توان از مؤیدات آیه تطهیر دانست، زیرا در اینجا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تصریح می کنند که فقط امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام اهل بیت او هستند.

جریان مباهله

پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به همه کسانی که در جزیره العرب ساکن بودند پیغام فرستاد که موضع خود را نسبت به دین جدید روشن کرده، یکی از سه راه پیشنهادی مرا بپذیرید: «اسلام بیاورید، قبول جزیه کنید یا از جزیره بیرون روید».

آنها گفتند: «به مدینه می آییم و از راه گفت وگو مسئله را حل می کنیم». هنگامی که به مدینه آمدند، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله به آنها فرمود: «باید یکی از همان راه های سه گانه را انتخاب کنید».

ص:411


1- (1) . سوره آل عمران، آیه 61.

آنها گفتند: «ما هیچ کدام را انتخاب نمی کنیم. از کجا بدانیم که دین تو برحق است و تو فرستاده خدا هستی؟»

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«مباهله می کنیم. ما یک طرف می ایستیم و شما طرف دیگر و هر دو دعا کنیم که هرکدام برحق است، پیروز شود و طرف ناحق نابود گردد. اگر، به گمان شما، من دروغگو باشم، نابود می گردم و شما پیروز می شوید؛ اما اگر برعکس باشد، شما نابود خواهید شد».

آنها - که موضوع را خیلی جدی نمی گرفتند - پیشنهاد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را پذیرفتند و قرار شد که روز 25 ذی الحجه مباهله کنند. آن حضرت صبح زود از شهر خارج شد؛ در حالی که امام حسین علیه السلام را بغل گرفته بود و دست امام حسن علیه السلام در دستشان بود، حضرت زهرا علیها السلام به دنبال ایشان بود و حضرت علی علیه السلام پشت سر همه حرکت می کرد.

حضرت صلی الله علیه و آله وسلم در راه به این چهار نفر فرمود: «هر دعایی کردم، شما آمین بگویید».

نماینده های گروه اعزامی نصارا دو نفر به نام های «سید» و «عاقب» بودند. هنگامی که این دو نفر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دیدند، پیش خود گفتند، «این حرکت، حرکت یک پیغمبر است، نه انسان خودخواه و سلطه جو؛ چرا که اگر یک انسان قدرت طلب بود، با جاه و شوکت می آمد، حال آنکه او با دو فرزند کوچک و دختر و دامادش می آید».

یکی از آنها به دیگری رو کرد و گفت، «من صورت هایی می بینم که اگر رو به آسمان کنند و از خدا بخواهند، خداوند کوه ها را از جا می کند. مبادا با اینها مباهله کنی!»

از این رو هر دوی آنها نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمدند و گفتند، «حاضریم پیشنهادهایتان را بپذیریم».

این حدیث شریف ابعاد مختلفی دارد و برای خاندان نبوت جایگاهی بس رفیع را ثابت می کند.

سند و شأن نزول جریان مباهله در منابع اهل سنت

همه محدثان و مفسران شیعه و اهل سنت، به اجماع، جریان مباهله را نقل کرده اند. در صحاح اهل سنت، معتبرترین کتاب های شیعه و معتبرترین تفسیرهای این جریان مطرح شده است؛ بنابراین درصحت سند این جریان جای هیچ گونه شکی نیست.

ص:412

فخر رازی می گوید: «جریان مباهله از مسائل مورد اتفاق بین شیعه و سنی است».(1)

در این جا تعدادی از این حدیث ها را از معتبرترین کتاب های اهل سنت نقل می کنیم:

1. حاکم نیشاوری(2) از جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند:

حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم صبح زود، درحالی که علی، فاطمه، حسن و حسین [علیهما السلام] همراهش بودند، وارد شد، سپس از سید و عاقب (دو نماینده نصاری) خواست که مباهله را آغاز کنند. آن دو نفر حاضر به مباهله نشده، تسلیم شدند و قرار شد که جزیه بپردازند....

جابر می گوید:

«[در آیه مباهله] مقصود از «انفسنا» حضرت رسول صلی الله علیه و آله و علی [علیه السلام] و مراد از «ابناءنا» حسن و حسین [علیهماالسلام] است و «نساءنا» یعنی: فاطمه [علیهاالسلام]».(3)

2. مسلم، ترمذی، ابن منذر، حاکم و بیهقی(4) نقل می کنند: «هنگامی که این آیه نازل شد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علی، فاطمه، حسن و حسین [علیهم السلام] را خواست، سپس فرمود: «الهم هولاء اهلی».

3. زمخشری می گوید:

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، در حالی که حسین [علیه السلام] را در بغل گرفته بود و دست حسن [علیه السلام] در دستش بود، فاطمه [علیهاالسلام] پشت سر ایشان حرکت می کرد و علی [علیه السلام] به دنبال فاطمه [علیهاالسلام] حرکت می کرد، آمد و به همراهانش گفت: «اگر من دعا کردم شما آمین بگویید».(5)

اسقف نجران گفت:

«ای گروه نصارا، من صورت هایی می بینم که اگر دعا کنند، خداوند کوه ها را از جایشان

ص:413


1- (1) . تفسیر کبیر، ج 8، ص 80.
2- (2) حاکم نیشابوری از بزرگان اهل سنت است.
3- (3) . الدرالمنثور، ج 2، صص 231-233.
4- (4) . نویسندگان کتب، صحاح اهل سنت. ر. ک: انتهای همین بحث.
5- (5) . الکشاف، ج 1، ص 368.

می کند! مبادا با این افراد مباهله کنید، که هلاک می شوید». بنابراین آنها پرداخت جزیه را پذیرفتند.

4. جابر نقل کرده است:

وفیهم نزلت نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ قال جابر: وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و علی بن ابی طالب و أَبْناءَنا الحسن و الحسین و وَ نِساءَنا فاطمه؛(1)

جابر می گوید: [این آیه مباهله] درباره آنها (اهل بیت) نازل شده است... منظور از «خودمان» رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السلام است، منظور از «پسران ما» حسن و حسین علیهماالسلام و منظور از «زنان ما» فاطمه است.

5. از زید بن علی درباره این کلام خداوند متعال که فرموده: تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ... نقل شده که گفته:

کان النبی صلی الله علیه و آله وسلم و علی و فاطمه و الحسن و الحسین؛(2) از زید بن علی نقل شده است که درباره آیه مباهله گفت: آنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام بودند.

6. سدی می گوید:

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ... الآیه فأخذ النبی صلی الله علیه و آله وسلم بید الحسن و الحسین و فاطمه و قال اتبعنا فخرج معهم. فلم یخرج یومئذ النصاری و قالوا: انا نخاف ان یکون هذا النبی صلی الله علیه و آله وسلم و لیس دعوة النبی کغیرها، فتخلفوا عنه یومئذ. فقال النبی صلی الله علیه و آله وسلم: لوخرجوا لا حترقوا فصالحوه علی صلح...؛(3)

ص:414


1- (1) . ابن کثیر الدمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 379؛ اسباب النزول، ص 91؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج 2، ص 231.
2- (2) . طبری، جامع البیان، ج 3، ص 300.
3- (3) . جامع البیان، ج 3، ص 300؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 667، ح 3618 (با کمی تفاوت).

هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم دست حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام راگرفت و به علی علیه السلام فرمود که به دنبال آنها بیاید و بدین وسیله جهت مباهله آماده شدند، ولی مسیحیان حاضر به مباهله نشدند گفتند: ما می ترسیم که این همان پیامبر خدا باشد و دعای پیامبر مانند دعای دیگران نیست. بدین جهت در آن روز از مباهله امتناع ورزیدند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اگر آنها مباهله می کردند، می سوختند. بنابراین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم با آنها مصالحه نمود....

7. عامر بن سعد بن ابی وقاص از پدرش نقل می کند که روزی معاویه بن ابی سفیان به وی گفت: چرا ابوتراب (علی بن ابی طالب) را سب نمی کنی؟ سعد بن ابی قاص گفت: به خاطر سه خصلتی که پیامبر خدا درباره وی فرموده است... [و یکی از انها چنین است]:

ولما نزلت هذه الآیه نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ دعا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم علیا و فاطمه و حسنا و حسینا فقال: اللهم هولاء اهلی؛(1) هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فراخواند و سپس فرمود: خداوندا! اینان اهل من هستند.

حاکم نیشابوری پس از نقل این روایت چنین می نویسد:

«هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه؛(2) این حدیث براساس شرط [صحت و پذیرش حدیث] بخاری و مسلم، صحیح است، ولی آن دو این روایت را نقل نکرده اند».

8. جابربن عبدالله نقل می کند هیئتی از اهل نجران نزد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله

ص:415


1- (1) . مسلم النیشابوری، صحیح مسلم، ص 1042، ح 32، الفضائل، باب فضایل علی بن ابی طالب علیه السلام (دار احیاء التراث العربی، بیروت چاپ اول 2000 م)؛ الترمذی الجامع الصحیح (سنن الترمذی)، ج 5، ص 225، ح 2999، (داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا)؛ الحاکم النیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 150 (کتاب معرفة الصحابه، باب من مناقب اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم؛ الدرالمنثور فی التفسیر المأثور، ج 3، صص 232-233؛ رشید رضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 322.
2- (2) . المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 150.

وسلم آمدند و با آن حضرت به گفت و گو پرداختند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آنها را به مباهله (ملاعنه) دعوت نمود و قرار گذاشتند که فردای آن روز مباهله کنند. فردای آن روز، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم دست امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین را گرفت و آنها را به مباهله فرا خواند، ولی آنها از انجام مباهله امتناع ورزیدند و به پرداخت جزیه رضایت دادند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم پس از آن فرمود: «قسم به خدایی که مرا به حق مبعوث نمود، اگر آنها مباهله می کردند، بر روی آنها آتش می بارید».(1)

9. قال الشعبی: «ابنائنا» الحسن و الحسین «ونسائنا» فاطمه، «وانفسنا» علی بن ابی طالب؛(2) شعبی می گوید: منظور از «پسران ما» حسن و حسین [علیهاالسلام] و منظور از «زنان ما» فاطمه [علیهاالسلام] و منظور از «خودمان» علی بن ابی طالب [علیه السلام] است».

10. عامر بن سعد بن ابی و قاص از پدرش چنین نقل می کند:

امر معاویة بن ابی سفیان سعدا فقال ما منعک ان تسب ابا تراب؟ فقال: اما ما ذکرت ثلاثاً قالهن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فلن اسبه لان تکون لی واحدة منهنّ احب الی من حمر النعم. سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول له - و قد خلفه فی بعض مغازیه فقال له علی علیه السلام یا رسول الله خلفتنی مع النساء والصبیان - فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبوه بعدی (الحدیث)؛

عامر پسر سعد بن ابی وقاص از پدرش سعد روایت کرده که گفت: معاویه بن ابی سفیان به سعد گفت: چرا تو به ابوتراب ناسزا نمی گویی؟ گفت: مدام که سه خبر را به یاد می آورم که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره او فرموده دشنامش نمی دهم. سه چیزی که اگر یکی از آنها را درباره من فرموده بود از تمامی نعمت های دنیا بیشتر ارزش می دادم.

ص:416


1- (1) . اسباب النزول، ص 90.
2- (2) . همان، ص 91.

[اول اینکه] از آن حضرت شنیدم هنگامی که در یکی از غزوات او را جانشین خود قرار داده بود فرمود: آیا راضی نیستی نسبت به من چون هارون نسبت به موسی باشی مگر اینکه بعد از من پیغمبری نخواهد آمد.

[دوم اینکه] در روز خیبر فرمود: فردا حتما پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند و چون فردا شد همه گردن کشیدیم که شاید این مرد ما باشیم ناگهان فرمود: علی را نزد من بخوانید و چون او را آوردند آب دهان در چشم او انداخت و پرچم را به دست او داد و خداوند قلعه را برای او گشود.

[سوم اینکه] وقتی آیه فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام را صدا زد و فرمود: بارالها اینان اهل بیت من اند.

عسقلانی بعد از نقل این داستان از «مسلم» و «ترمذی» چنین گفته:

«و این روایت از «ابی یعلی» به وجهی دیگر نقل شده بدین ترتیب که سعد به معاویه گفت: اگر اره دو سره ای را بر سرم بگذارند که علی را سب کنم هرگز این عمل را مرتکب نمی شوم.»(1)

آنچه می توان به طور کلی از روایات و احادیث فوق به دست آورد، شامل مطالب ذیل است:

1. روایات آیه مباهله در درجه نخست، به طور روشن برفضیلت و برتری پنج تن آل عبا؛ یعنی پیامبر اسلام، امام علی، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین علیهم السلام دلالت دارد.

2. آیه مباهله مختص به پنج تن مقدس است و این از ظاهر آیه شریفه و روایات فرقین به دست می آید.

3. امام علی علیه السلام، فاطمه زهرا علیهاالسلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام، نزد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم شأن و منزلت بسیار ویژه ای داشتند.

ص:417


1- (1) . عسقلانی، فتح الباری، ج 8، ص 76؛ ترجمة امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 71، رقم 1102؛ المطالب العالیه، ج 4، ص 64؛ حیاة الصحابه، ج 2، ص 435.

4. طبق این روایات، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وسلم هنگام آوردن عزیزترین افراد خود آنها را اهل بیت علیهم السلام خود نامیده که این نکته، به معنای اصطلاح قرآنی و حدیثی «اهل بیت» است.

5. احتجاج امام علی علیه السلام و نیز برخی از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به آیه مباهله برای اثبات برتری اهل بیت علیهم السلام، قرینه محکمی بر وقوع این حادثه است و نیز براختصاص آن به اهل بیت علیهم السلام تأکید می ورزد.

آیه مباهله از دیدگاه مفسران مذهب اهل سنت

1. محمد بن جریر طبری (متوفای 310 ق) در تفسیر معروف خود ضمن بیان شأن نزول آیه مباهله می نویسد:

«پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم جهت مباهله با مسیحیان نجران، همراه علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام آمد و آماده مباهله شد، ولی آنها با پیامبر مصالحه نمودند و راضی به پرداخت جزیه شدند.»(1)

2. نصر بن محمد سمرقندی (متوفای 375 ق) در تفسیر خود می نویسد:

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم آنها (مسیحیان نجران) را به مباهله دعوت نمود و جهت مباهله همراه علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام آمد، ولی آنها از انجام مباهله سر باز زدند. در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به آنها فرمود: یا اسلام بیاورید یا جزیه بدهید. آنها به پرداخت جزیه رضایت دادند و برگشتند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اگر آنها مباهله می کردند، همگی هلاک می شدند، حتی گنجشک های نشسته بر دیوارهایشان.(2)

3. فخر رازی در تفسیر خود پس از بیان توضیحات لازم می نویسد:

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم پس از اصرار میسحیان نجران برجهل خود، آنها را به مباهله فراخواند و برای مباهله همراه علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام آمد و به آنها فرمود: هرگاه من دعا کردم، شما آمین بگویید. اسقف نجران

ص:418


1- (1) . جامع البیان، ج 3، صص 299-301، جزء 3 (ذیل آیه 63، سوره آل عمران).
2- (2) . تفسیر السمرقندی، ج 1، صص 274-275.

گفت: ای مسیحیان! من صورت هایی را می بینم که اگر خداوند را برای کندن کوه از جای خود بخوانند، کوه ها از جای خود کنده می شوند با آنها مباهله نکنید؛ زیرا هلاک می شوید و در روی زمین تا روز قیامت هیچ نصرانی باقی نمی ماند. آنها سپس به پرداخت جزیه راضی شدند و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اگر آنها مباهله می کردند، تبدیل به میمون و خوک می شدند و خداوند، نجران و اهل آن را حتی پرندگان نشسته برشاخه های درختانشان را هلاک می نمود.

فخر رازی در ادامه می افزاید:

وروی انه علیه السلام لما خرج فی المرط الاسود فجاء الحسن علیه السلام فادخله ثم جاء الحسین علیه السلام فادخله، ثم فاطمه، ثم علی علیه السلام، ثم قال: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ؛ روایت شده که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم با یک عبای پشمی سیاه رنگ از منزل خارج شد، حسن علیه السلام آمد و آن را داخل عبای خود نمود و سپس حسین علیه السلام آمد، او را نیز در زیر عبای خود قرار داد، سپس علی و فاطمه علیهماالسلام آمدند و سپس آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: خدا فقط می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد».

فخر رازی پس از نقل این روایت چنین می نویسد:

«واعلم ان هذه الروایة کالمتفق علی صحتها بین اهل التفسیر و الحدیث؛(1) بدان که در صحت این روایت بین مفسران و محدثان اتفاق نظر وجود دارد».

4. ابوالفدا اسماعیل بن کثیر دمشقی (متوفای 774 ق) در تفسیر خود می نویسد:

عده ای از مسیحیان نجران حضور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم آمدند و با آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم درباره عیسی علیه السلام احتجاج کردند... هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم آنها را به مباهله فراخواند، همراه علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام آمد، ولی آنها از مباهله امتناع ورزیدند و به پرداخت جزیه رضایت دادند.(2)

ص:419


1- (1) . تفسیر الفخر الرازی، ج 8، صص 88-89.
2- (2) . تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 379.

5. عبدالله بن عمر بیضاوی (متوفای 791 ق) نیز در تفسیر خود ذیل آیه مباهله چنین می نویسد:

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم برای مباهله با مسیحیان نجران، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را همراه خود آورد و به آنها فرمود: هنگامی که من دعا کردم، شما آمین بگویید. اسقف آنها گفت: ای مسیحیان، من صورت هایی را می بینم که اگرخداوند را برای کندن کوه از جای خود بخواهند، کوه ها از جای خود کنده می شوند؛ با آنها مباهله نکنید که هلاک می شوید. سپس آنان به پرداخت جزیه راضی شدند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

قسم به خدایی که جانم در دست اوست، اگر مباهله می کردند، به میمون و خوک تبدیل می شدند... نجران و اهل آن، حتی پرندگان نشسته بر شاخه های درختانشان نیز از بین می رفتند.

او در ادامه چنین می افزاید:

«وهو دلیل علی نبوته وفضل من اتی بهم من اهل بیته؛(1) این [حادثه و روایت] دلیلی برنبوت [پیامبر اسلام] و دلیلی بر فضیلت اهل البیت آن حضرت است که همراه او [به مباهله] آمده بودند».

6. وهبة الزحیلی پس از نقل این جریان و اینکه این آیه در شأن پیامبر خدا، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام است می گوید:

دل قوله تعالی نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وقوله صلی الله علیه وآله وسلم فی الحسن ان ابنی هذا سید علی خصوصیه تسمیة الحسن و الحسین، ابنی النبی صلی الله علیه وآله وسلم دون غیرهما لقوله علیه الصلاة و السلام کل سبب و نسب ینقطع یوم القیامة إلا نسبی و سببی(2) ؛ سخن باری تعالی که فرمود، فرزندانمان و فرزندانتان را بخوانید و سخن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم که به حسن علیه السلام فرمود: فرزندم حسن سرور است، دلالت به خصوصیت ویژه حسنین دارد و اینکه فقط آنها فرزندان رسول خدا هستند و این

ص:420


1- (1) . البیضاوی، ج 1، ص 163.
2- (2) . تفسیر المنیر، ج 3، ص 249.

خصوصیت را کس دیگری ندارد، زیرا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: هر سبب و نسبی روز قیامت منقطع می شود، مگر سبب و نسب من.

7. زمخشری از فحول علمای اهل سنت و جماعت می باشد که در فقه و حدیث و تفسیر و نحو و لغت و همچنین در علوم و بیان و بلاغت و ادبیات عرب استاد کل و مرجع افاضل بوده و او را فخر خوارزم می گفتند. زمخشری تألیفات زیادی دارد که هر یک از آنها در اثبات تبحر علمی او برهان قاطعی است و اشهر از همه تفسیر «الکشاف عن حقائق التنزیل» است که از شهرت جهانی برخوردار و مرجع استفاده فحول علماست.(1)

او ذیل تفسیر آیه مباهله در سوره آل عمران می گوید:

فأتوا رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم وقد غدا محتضنا الحسین علیه السلام آخذاً بید الحسن علیه السلام و فاطمة یمشی خلفه وعلی علیه السلام خلفها وهو یقول اذا انا دعوت فآمنوا. فقال اسقف نجران: یا معشر النصاری انی لأری وجوهاً لو شاء و ان یزیل الله جبلا من مکانه لازاله فلا تباهلوا فتهلکوا؛

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روز مباهله، در حالی که امام حسین را در بغل گرفته بود و دست امام حسن را در دست داشت و حضرت فاطمه به دنبال او و امام علی پشت سر فاطمه حرکت می کردند به قرارگاه مباهله نزدیک می شدند و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به ایشان فرمود: هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. اسقف نجران همین که این وضع را دید گفت: ای نصارای نجران من صورت ها و سیماهایی می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جای خود برکند، این کار را می کند، پس زنهار مباهله نکنید که هلاک می شوید.

زمخشری بعد از نقل این حدیث می گوید:

وفیه دلیل لا شیء اقوی منه علی فضل اصحاب الکساء و فیه برهان واضح علی صحة نبوة النبی صلی الله علیه وآله وسلم لانه لم یرو احد من موافق ولا مخالف انهم اجابوا الی ذلک؛(2) این آیه دلیلی است محکم برفضیلت اصحاب

ص:421


1- (1) . ریحانة الادب، ج 2، صص 379-382.
2- (2) . الکشاف، ج 1، ص 434.

کسا که هیچ دلیلی به قوت آن نمی رسد و نیز دلالت واضحی بر صحت نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دارد، چون احدی از مخالف و موافق روایت نکرده که مسیحیان نجران مباهله را پذیرفته باشند.

8. مظهری در تفسیر خود جریان را چنین نقل می کند:

وقد غدا رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم محتضنا الحسین آخذا بید الحسن و فاطمة یمشی خلفه و علیّ خلفها و هو یقول: اذا دعوت فامنوا، فقال اسقف نجران: یا معشر النصاری انی لأری وجوهاً لو سألوا الله ان یزیل جبلا عن مکان لازالة، فلا تبتهلوا فتهلکوا و لا یبقی علی وجه الارض نصرانی الی یوم القیامة، فقالوا: یا ابا القاسم قد رأینا ان لا نلاعنک و ان نترکک علی دینک و نثبت علی دیننا، فقال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: «فان أبیتم المباهله فأسلموا یکن لکم ما للمسلمین و علیکم ما علیهم» «فانی انابذکم» فقالوا: ما لنا بحرب العرب طاقة و لکنا نصالحک علی ان لا تغزونا ولا تخیفنا ولا تردنا عن دیننا، علی ان نودی الیک کل عام الفی حلة؛ الفا فی صفر و الفا فی رجب، فصالحهم رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم علی ذلک و قال: «والذی نفسی بیده ان العذاب قد تدلی علی اهل نجران ولو تلاعنوا لمسخوا قردة و خنازیر، و لاضطرم علیهم الوادی نارا و لاستاصل الله نجران و اهله حتی الطیر علی الشجر، و لما حال الحول علی النصاری کلهم حتی هلکوا». وکذا اخرج ابونعیم فی الدلائل من طریق عن ابی عباس.(1)

در جایی دیگر هم می گوید:

«لما نزلت هذه الآیة، دعا رسول الله علیاً و فاطمه و حسنا و حسینا فقال: اللهم هولاء اهل بیتی».(2)

ص:422


1- (1) . تفسیر المظهری، ج 2، صص 64-65.
2- (2) . همان؛ صحیح مسلم، فضایل علی بن ابی طالب علیه السلام، ج 7، ص 121؛ ترمذی، المناقب باب فضل فاطمه علیها السلام، (ح 38801).

بررسی و جمع بندی دیدگاه ها

جمع بندی ما از دیدگاه های مفسران اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت چنین است:

1. مفسران مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت، همگی مصادیق آیه مباهله را پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم علی بن ابی طالب علیه السلام، فاطمه زهرا علیها السلام، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام می دانند و هیچ یک ازآنها شخص دیگری را در این امر با آنها شریک نمی پندارند.

2. مفسران فریقین در بیان دیدگاه خود، درباره آیه مباهله به روایات و احادیث مربوط تکیه کرده و تقریبا بر این اساس دیدگاه خود را بیان نموده اند.

3. برخی از آنها (عبدالله بن عمر بیضاوی) آیه مباهله را دلیلی بر فضیلت و برتری اهل بیت علیهم السلام معرفی نموده و به این مسئله تصریح کرده اند.

4. زمخشری آیه مباهله را بالاترین دلیل بر فضیلت اصحاب کساء می داند.

5. عده ای هم از طریق این آیه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را به عنوان فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم تبیین نموده اند.

نقد و بررسی ابهامات و شبهات

1. چرا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرزندان حضرت فاطمه و امام علی علیهماالسلام را همراه خود برد، مگر جان آنها به خطر نمی افتاد.

زمخشری این شبهه را به گونه ای زیبا پاسخ داده است؛ او می گوید:

ممکن است اشکال شود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به چه سبب فرزندان حضرت زهرا و حضرت امیر علیهم السلام را همراه خود برد؛ کسی که به جنگ می رود، نباید خانواده اش را در معرض خطر قرار دهد. علاوه بر این، هدف از مباهله، تشیخص راستگو بودن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود و این مسئله به پیامبر و تکذیب کنندگان ایشان اختصاص داشت.

در پاسخ به این اشکال می گوییم از اینکه پیامبر عزیزانش را همراه خود برد، پی می بریم که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به آنچه می گفت واقعا ایمان داشت. کسی که پاره جگرش را در معرض چنین مباهله ای قرار می دهد، صد در صد به آنچه می گوید، مطمئن است؛ از این رو یقین دارد که دشمنش دروغ می گوید و خطری متوجه آنها نیست.

ص:423

زمخشری در ادامه می گوید:

«پیامبر ابناء و نساء را بر خودش (انفسنا) مقدم کرده تا جایگاه و عزت و احترام آنها را برساند».

آخرین جمله زمخشری دیدگاه او را نسبت به اهل بیت علیهم السلام مشخص می کند. وی می گوید: «این آیه، قوی ترین دلیل برتری اصحاب کساء علیهم السلام بر دیگران است».(1)

همان گونه که اشاره شد، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به قدری به حقانیت خود اطمینان داشت که نزدیک ترین عزیزانش را برای مباهله همراه خود برد؛ همان گونه که قرآن فرمود: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ ؛ «پیامبر به آنچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است».

پس شرط هر دعوت کننده ای این است که در درجه اول، خودش به آنچه می گوید، باور داشته باشد.

یک استاد یا یک سخنران پیش از آنکه برای مردم یا دانش پژوهان مطلبی را بیان کند، می بایست در درجه اول آنچه را می گوید صد در صد باور داشته باشد و هرگز نباید مطلبی را که به آن یقین ندارد، مطرح کند. چگونه انسان می تواند مطلبی را برای دیگران مطرح کند، در حالی که نسبت به آن حتی یک درصد شک دارد، زیرا اگر او این مطلب را مطرح کند شنونده آن را نمی پذیرد؛ زیرا از لحن گفتارش پیداست که خودش گفتارش را باور ندارد.

یکی از سنت های الهی این است که اگر شخصی مطلبی را که باور ندارد، بگوید خداوند در لحنش به گونه ای تصرف می کند که خود گفتارش شاهد بر دروغش می شود به همین جهت است که نمی توان دروغ را بر کسی پنهان کرد.

2. آیه مباهله و تعبیر جمع

یکی از مهم ترین سؤالات مطرح شده درباره آیه مباهله، تعبیر جمع در این آیه شریفه و عدم مطابقت آن با احادیث و روایات موجود در منابع فریقین است که در آنها مصادیق این آیه افراد معین، نه جمع، معرفی می شوند.

ص:424


1- (1) . الکشاف، ج 1، صص 369-370.

طبق احادیث و روایات موجود در منابع فریقین منظور از أَبْناءَنا پسران ما، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام منظور از وَ نِساءَنا زنان خویش (حضرت فاطمه زهرا علیها السلام) و منظور از وَ أَنْفُسَنا نفوس خود، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و امام علی علیه السلام است.(1)

از طرف دیگر طبق بیان محمد رشید رضا، زبان عربی کلمه وَ نِساءَکُمْ زنان ما، بر دختر شخص و نیز وَ أَنْفُسَنا نفوس ما، بر یک نفر (امام علی) اطلاق نمی شود.(2)

در پاسخ به این سؤال مطرح شده باید بگوییم:

1. پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم مبین و مفسر آیات نورانی قرآن کریم است. خداوند متعال در همین خصوص می فرماید: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ؛ (3) ما این ذکر [قرآن] را بر تو نازل کردیم تا آنچه را به سوی مردم نازل شده، برای آنها روشن سازی، شاید اندیشه کنند.

بنابراین بر امت اسلامی فرض است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را مفسر و مبین حقیقی قرآن کریم بدانند و بیانات آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم را دراین باره بدون چون و چرا بپذیرند.

2. براساس روایات و احادیث صحیح و مورد قبول مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت، پس از نزول آیه مباهله، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم جهت انجام مباهله با هیئت مسیحی نجران، علی بن ابی طالب علیه السلام، فاطمه زهرا علیهاالسلام، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را همراه خود آورد و آنها را اهل بیت خود معرفی نمود.(4)

ص:425


1- (1) . این سؤال و پاسخ آن در تفسیر من وحی القرآن، ج 6، صص 69-71؛ تفسیر نمونه، ج 2، صص 586-588 آمده است.
2- (2) . ر. ک: تفسیر المنار، ج 3، ص 322.
3- (3) . سوره نحل، آیه 44.
4- (4) . ر. ک: صحیح مسلم، ص 1042، ح 12؛ سنن الترمذی، ج 5، ص 225، ح 2999؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 150؛ الدر المنثور فی التفسیر الماثور، ج 2، صص 232-233؛ اسباب النزول، صص 90-91؛ جامع البیان، ج 3، ص 300، جزء 3؛ الامالی شیخ طوسی، ص 307، ح 616؛ تفسیر العیاشی، ج 1، ص 177،

در واقع، به همراه آوردن این اشخاص، نوعی تفسیر و تبیین کلمات به کار رفته در این آیه مباهله است و اگر کسی دراین خصوص اعتراضی داشته باشد، در واقع به شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اعتراض می کند.

3. قرآن کریم مملو از چنین مواردی است که در آنها به جای یک فرد، ضمیر یا صیغه جمع به کار رفته است که در اینجا به دو مورد از آن اشاره می کنیم:

الف) سوره آل عمران، آیه 173: اَلَّذِینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ ؛

«اینها [مؤمنان واقعی] کسانی بودند که [بعضی از] مردم به آنان گفتند: [لشکر دشمن] برای [حمله به] شما اجتماع کرده اند. از آنها بترسید، اما این سخن بر ایمان آنها افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست».

براساس دیدگاه عده ای از مفسران، قائل این سخن، نعیم بن مسعود الاشجعی بود، چرا که وی به دستور ابوسفیان قصد داشت مسلمانان را از مشرکان را بترساند.(1)

ب) سوره آل عمران، آیه 181: لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ... ؛

«همانا خداوند سخن آنها را که گفتند: خدا فقیر است و ما بی نیازیم شنید».

براساس اعتراف عده ای از مفسران فریقین، قائل این سخن بی اساس، «حی بن احطب» یا «غنحاص» فردی از یهودیان بوده است.(2)

اگر به آیات نورانی قرآن کریم و شأن نزول آنها توجه بیشتری کنیم روشن خواهد شد که در موارد متعددی، به جای یک فرد از ضمیر یا صیغه جمع، استفاده جمع شده که همه اینها نشانه بی اساس بودن سؤال مورد بحث است.

ص:426


1- (1) . ر. ک: مجمع البیان، ج 2، ص 889؛ تفسیر البیضاوی، ج 1، ص 190؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 438 (ابن کثیر در تفسیر خود، قائل این سخن را شیطان معرفی کرده است)؛ تفسیرالمنار، ج 4، صص 238-239.
2- (2) . ر. ک: مجمع البیان، ج 2، ص 898؛ تفسیر البیضاوی، ج 1، ص 193؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 443.

3. شبهه عدم بلوغ حسنین علیهم السلام

برخی اشکال کرده اند که حسنین علیهما السلام در آن زمان بالغ نشده بودند و بلوغ یکی از شرایط مباهله است.

آلوسی می گوید:

گروهی از معتزله بر این باورند که حسنین علیهما السلام در آن زمان بالغ شده بوده اند، زیرا بلوغ در مسئله مباهله شرط است؛ اما علمای شیعه معتقدند که در مباهله، بلوغ شرط نیست و تنها کمال عقلی و توانایی تشخیص نیکی از بدی کافی است. گاهی کمال عقلی یک شخص نابالغ افزون از بالغ هاست.

آلوسی سپس در تأیید این سخن می گوید:

ممکن است خداوند برای این بزرگواران خرق عادت کند... بنابراین اگر حصول کمال عقلی در کودکان هم سن حسنین علیهما السلام طبیعی نباشد، درخصوص حسنین علیهما السلام این امر غیرممکن، ممکن می شود تا مقامشان برای دیگران روشن شود و جایگاه ویژه آنها نزد پروردگار مشخص شود. امتیازهای این خانواده، محمد و آلش علیهم السلام، به اندازه ای است که قابل شمارش نیست، «وهم الذین لا تحصی خصائصهم»(1).

آلوسی در این بیان، شبهه ای را مطرح می کند و خود بدان پاسخ می دهد و در مقام شامخ اهل البیت چنین و هنگام به تصویر کشیدن سخن نجرانیان می گوید:

«ای گروه نصارا من چهره هایی می بینم که اگر از خداوند بخواهند، کوه ها جابه جا می شوند، پس مباهله نکنید که هلاک می شوید.»(2)

در تکمیل این سخن می توان گفت:

1. با اینکه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هنگام نزول آیه مباهله سن کمتری داشتند، نباید فراموش کرد که انتخاب آن دو حضرت برای مباهله، براساس روایات متعدد و صحیح فریقین توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم انجام گرفته است و اگر افراد دیگری برتر و افضل از آنها وجود داشتند، حتماً پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به

ص:427


1- (1) . روح المعانی، ج 2، ص 168.
2- (2) . همان.

جای آن دو، همان افراد را همراه با خود به مباهله می آوردند. بنابراین، صرف آوردن این دو برای مباهله، به طور روشن بر برتری و افضل بودن آنها دلالت دارد و کم بودن سن آنها در این باره مشکلی ایجاد نمی کند. البته برتری آنها پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و علی بن ابی طالب علیه السلام است.

2. نباید فراموش کرد که برتری و افضلیت، همواره با رسیدن فرد به مرتبه بلوغ و ازدیاد سن نیست. گاه اشخاص مقدسی در سن بسیار کم به مقامات بزرگ الهی رسیده اند که با مراجعه به آیات نورانی قرآن کریم، دو مورد از آنها را ذکر می کنیم:

الف) حضرت یحیی علیه السلام

یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا1

(ما پس از تولد یحیی به او گفتیم: ای یحیی! کتاب] الهی [را با قوت بگیر] و به آن عمل کن [و ما حکمت و پیامبری را درسن کودکی به وی دادیم».

براساس بیان نصر بن محمد سمرقندی و مفسر معروف، فخر رازی، منظور از «حکم» در این آیه شریفه، پیامبری، اندیشه و خیر و برکت است.(1) همچنین مرحوم طبرسی ذیل همین آیه، از عبدالله بن عباس روایتی نقل می کند که براساس آن حضرت یحیی علیه السلام در سه سالگی به مقام پیامبری رسیده است.(2)

ب) حضرت عیسی مسیح علیه السلام

قالَ إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا ؛(3)

«[عیسی مسیح در گهواره به سخن آمد و چنین] گفت: همانا من بنده خدا هستم و خداوند به من کتاب [انجیل] داده و مرا پیامبر قرارداده است».

شیخ کلینی در کتاب کافی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که آن حضرت علیه السلام فرمود:

ص:428


1- (2) . ر. ک: تفسیر السمر قندی، ج 2، ص 230؛ تفسیرالفخر الرازی، ج 21، ص 192.
2- (3) . ر. ک: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 781.
3- (4) . سوره مریم، آیه 30.

«کان یومئذ نبیا حجة الله غیر مرسل...؛ حضرت عیسی علیه السلام در آن هنگام یک پیامبر الهی غیر مرسل و حجت الهی بود»

آن حضرت علیه السلام در ادامه می فرماید:

«فلما بلغ عیسی علیه السلام سبع سنین تکلم بالنبوه و الرسالة حین اوحی الله تعالی الیه...؛(1) وقتی حضرت عیسی علیه السلام به هفت سالگی رسید، براساس وحی الهی نازل شده بر او، از نبوت و رسالت خود خبر داد...».

همان گونه که از آیات و روایات مذکور به دست می آید، رسیدن به یک مقام و فضیلت الهی، به ویژه مقام نبوت و رسالت، حتما مبتنی بر رسیدن آن شخص به حد تکلیف و بلوغ نیست. بنابراین برتری و افضلیت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در سن کودکی، امری عادی است؛ چون این مسئله کمتر از مقام نبوت و رسالت است که حتی در سه و هفت سالگی و حتی در گهواره به برخی از پیامبران الهی داده شده است. آنچه در این مورد ضرورت دارد، معرفت عقل و طاعت الهی و اقرار به رسالت و نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم است که این ویژگی ها نیز بدون شک در امام حسن و امام حسین علیهماالسلام وجود داشته است.

بنابراین آمدن امام حسن و امام حسین علیهماالسلام برای مباهله دلیل روشنی بر افضلیت و برتری آن دو پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و امام علی بن ابی طالب علیه السلام در میان امت اسلامی و نیز دلیلی بر برتری و افضلیت آنها بر اصحاب دیگر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، البته بعد از پدرشان امام علی علیه السلام به شمار می آید و کمی سن آن حضرات در این باره هیچ مشکلی ایجاد نمی کند.

4. همتایی علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

علی علیه السلام در حکم نفس پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم است، چون وَ أَنْفُسَنا در آیه دلالت برخود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و علی علیه السلام می کند؛ به عبارت دیگر خود آن حضرت و علی علیه السلام، خودش است.

ص:429


1- (1) . کلینی، الاصول من الکافی، ج 1، ص 382، ح 1.

مرحوم طبرسی(1) در مجمع البیان می گوید:

ما با این آیه استدلال می کنیم که علی علیه السلام پس از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بر همه کس برتری دارد، بنابراین پس از رحلت پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم با وجود علی علیه السلام گویا خود پیغمبر وجود دارد و تا زمانی که خود پیغمبر وجود داشته باشد، نوبت به دیگری نمی رسد.

لازمه این سخن آن است که علی علیه السلام هم برترین اوصیا باشد، چرا که پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم برترین پیامبران است.

فخر رازی در تفسیر کبیر، پس از نقل روایت اصحاب کساء که مربوط به آیه تطهیر است می گوید: «تقریباً همه مفسران و حدیث شناسان بر صحت روایت حدیث کساء اتفاق دارند».(2)

فخر رازی در ادامه، سخن یکی از بزرگان شیعه را، به نام «محمود بن علی بن حسن بن حمَّصی رازی»(3) نقل و سپس آن را نقد می کند.

استدلال حمَّصی

حمّصی آیه مباهله را دلیل برتری علی علیه السلام بر سایر پیامبران، به جز پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می داند و این موضوع را این گونه بیان می کند:

از آنجا که علی علیه السلام طبق آیه مباهله در حکم نفس پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم است، باید در همه اوصاف به جز نبوت، همتای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باشد.

همتایی علی علیه السلام با پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم همچون تشبیه است. اگر تشبیه اطلاق داشته باشد، شمول را می رساند؛ یعنی مشبه در همه جهات و صفات شبیه مشبه به است. بنابراین علی علیه السلام در همه جهات از جمله برتری بر سایر انبیاء و برتری بر انسان های دیگر،(4) همانند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است. پیامبر صلی الله علیه وآله

ص:430


1- (1) . طبرس، معرب تفرش است. این مفسر بزرگ اهل تفرش و از علمای بزرگ قرن ششم است. شاید بتوان گفت تفسیر او، مجمع البیان، درجهان اسلام بی نظیر است.
2- (2) . تفسیر کبیر، ج 8، ص 80.
3- (3) . ایشان از استادان بزرگ شیخ فرّاء جدّ سید ابن طاووس است و در کتاب های رجالی از ایشان به بزرگی یاد می کنند و وی را دراصول عقائدو اصول معارف، علامه زمانش می دانند.
4- (4) . اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ سوره احزاب، آیه 6.

وسلم بر مسلمانان ولایت دارد و تصمیماتش در مقام زعامت، بر هر تصمیمی مقدم است. علی علیه السلام نیز در این جهت همانند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است.

نکته دیگری که در قانون تشبیه وجود دارد این است که تشبیه، به بارزترین صفت مشبه به منصرف می شود؛ مانند جمله «حسین مانند شیر است» بارزترین صفت شیر، شجاعت است؛ از این رو همانندی حسین با شیر در شجاعت است، نه یال و کوپال. اگر چیزی را به گل تشبیه کردند، وجه شباهت، خوش بویی و شادابی گل است. بارزترین صفت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم عبارت بود از نبوت، وقتی حضرت علی علیه السلام به پیامبر خدا تشبیه می شود معنای این کلام آن است که امام هر جهت شبیه آن پیامبر است مگر از جهت نبوت.

و به عبارت دیگر وقتی جهت تشبیه ذکر نشده است دلالت بر عمومیت این شباهت است مگر از جهت نبوت که استثناء شده است. چون اگر عمومیتی نباشد، استثنا معنا ندارد.

این دانشمند بزرگوار که به قول فخر رازی معلم الامامیه است می گوید:

«مقتضای مساوات و مماثلت بین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و علی علیه السلام این است که علی علیه السلام در همه صفات و کمالات جز نبوت همانند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باشد. از طرفی، به اجماع مسلمانان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم برترین پیامبران است، پس علی علیه السلام بر همه پیامبران برتری دارد».

سپس فخر رازی در تأیید سخن حمَّصی حدیثی را آورده می گوید: «این حدیث نزد اهل تسنن و شیعیان معتبر می باشد».

فخر رازی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند:

من أراد أن یری آدم فی علمه و نوحاً فی طاعته و ابراهیم فی خلته و موسی فی هیبته و عیسی فی صفوته فلینظر الی علی بن ابی طالب علیه السلام؛ اگر کسی بخواهد آدم را در علمش،(1) نوح را در بندگی اش، ابراهیم را در مقام دوستی اش با خدا، موسی را در هیبتش و عیسی را در مقام برگزیدگی اش ببیند، به علی علیه السلام نگاه کند.

ص:431


1- (1) . وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها؛ مراد از آموزش «اسماء» این نیست که خداوند همانند مکتب خانه ها به آدم لغت یاد داد، مانند اینکه اسم این میوه انار است؛ بلکه در این جا «اسماء» به معنای آثار، خواص صفات و حقایق اشیاء است. پروردگار حقیقت اشیاء و اسرار نهان در طبیعت را به آدم آموخت و آدم از آنچه وجود دارد و آنچه به وجود خواهد آمد آگاهی یافت.
اشکال فخر رازی

فخر رازی پس از آنکه کلام حمصی را با حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تأیید می کند، با چند جمله مبهم و نامفهوم به استدلال حمَّصی این گونه اشکال می کند:

«شیعه با همین دلیل برتری علی علیه السلام را بر دیگر صحابه اثبات می کند، حال آنکه اجماع داریم که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر دیگران برتری دارد و این برتری شامل علی علیه السلام می شود».(1)

فخر رازی این جمله را می گوید و می گذرد، حال آنکه کسی منکر برتری پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برعلی علیه السلام نشده است. سخن این است که علی علیه السلام در برتری بر دیگر پیامبران، همتای پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم است، نه اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برتر از علی علیه السلام نباشد.

گذری کوتاه بر زندگی و شخصیت فخر رازی

فخر رازی متولد ری است و در این شهر به سخنرانی توانا شهرت داشت. او از ری به خوارزم که پایتخت خوارزمیان بود مهاجرت کرد و در آنجا شهرت یافت. شهرت فخر رازی خارج از محدوده جهان اسلام به قدری فراگیر شده بود که چنگیزخان هنگام حمله به خوارزم اعلام کرد:

«خانه امام رازی که در آن زمان رحلت کرده بود در امان است و هرکس به خانه او پناه ببرد در امان خواهد بود».

به برکت خانه فخر رازی که قلعه بزرگی بود، بیشتر مردم خوارزم نجات یافتند و این نیست مگر به برکت تفسیری که نگاشته بود.

فخر رازی در تفسیرش، به نام تفسیر کبیر، قرآن را در سی جلد تفسیر کرده است. تفسیر کبیر رازی در همان زمان در سرتاسر کشور پخش شد و همه تفسیرهای پیش از خود را نسخ کرد. این تفسیر از جهت علمی و احاطه بر مسائل قرآنی از اعتبار بالایی برخوردار است. با وجود عظمت این تفسیر، دانشمندان اهل سنت در کتاب های رجالی خود نسبت به فخر رازی اظهار بدبینی می کنند. آنها می گویند:

ص:432


1- (1) . تفسیر کبیر، ج 8، ص 81.

بر ما مشخص نیست که آیا فخر رازی در مسلک اهل سنت بود یا مسلک شیعه؟ هنگامی که او از شیعیان سخنی را نقل می کند و دلیل آنان را طرح می کند به قدری مفصل، مبرهن و روشن نقل می کند که مخاطب آن را به راحتی می پذیرد؛ اما در پاسخ دادن به استدلال شیعیان به قدری آشفته و مشوش سخن می گوید، که هیچ مطلبی از آن به دست نمی آید.

فخر رازی به «امام المشککین» مشهور بود؛ یعنی کسی که خوب تشکیک می کند و شبهات شیعه را خوب بیان می کند، اما پاسخ شبهه را مبهم مطرح می کند. از این رو علمای رجال اهل سنت بر این باورند که در حقیقت، فخر رازی شیعه است.

اشکال آلوسی

سیدمحمود آلوسی، مفسر معاصر، در بغداد زندگی می کرد و با دانشمندان شیعه در تماس بود. او در تفسیرش(1) در بسیاری از موارد با شیعه درگیر می شود و گاهی نیز افتراهای بزرگی به شیعه می زند.

آلوسی ذیل آیه مباهله، سخنان فخر رازی را نقل می کند و همان پاسخ های غیر قانع کننده وی را مطرح می کند و در ادامه می گوید:

دلالت این آیه بر فضیلت آل الله،(2) از مسائلی است که هیچ مؤمنی در آن شک نمی کند. شیعه به این آیه استدلال می کند که پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم علی کرم الله وجهه(3) بر خلافت اولویت داشته است. روش استدلال شیعه این گونه است: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر دیگران برتری دارد و تصرفاتش نسبت به دیگر تصرفات مقدّم است. از طرفی، طبق آیه شریفه [مودت] علی علیه السلام در صفات کمالی همتای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است؛ نتیجه اینکه به مقتضای قانون مساوات، علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

ص:433


1- (1) . تفسیر روح المعانی، آلوسی از تفسیر فخر رازی گسترده تر است و جهان تسنن توجه ویژه ای به آن دارد.
2- (2) . آلوسی با به کار بردن واژه «آل الله» منظورش را به خوبی بیان می کند و جای هیچ شبه ای باقی نمی گذارد؛ زیرا استفاده از تعبیر «آل الله» ویژه شیعیان است و مراد از آن «پنج تن» می باشد.
3- (3) . همه دانشمندان اهل سنت مقیدند جمله «کرم الله وجهه» را برای مولا علی علیه السلام به کار ببرند؛ زیرا علی علیه السلام یگانه شخصی بود که بر هیچ بتی سجده نکرد.

برترین انسان هاست و تصرفاتش بر تصرفات دیگران اولویت دارد، پس باید تصدی شئون امت به علی علیه السلام واگذار شود.

سپس آلوسی به این استدلال سه اشکال می کند؛ اشکال هایی که از قبیل ایرادهای فخر رازی است:

اشکال نخست: از کجا می دانید مراد از «انفسنا»، امیر(1) باشد؟ شاید امیر داخل در کلمه «ابناءنا» باشد. [اشکال ندارد کسی به دامادش بگوید: ابن].

اشکال دوم: بر فرض اگر قبول کنیم که امیر داخل در «انفسنا» باشد، لازمه اش این نیست که در همه صفات مانند پیغمبر باشد. شاید از جهت پسر عمو بودن مانند یکدیگر باشند.

اشکال سوم: اگر این آیه بر همتایی امیر با پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم در همه صفات دلالت کند؛ لازم می آید که ایشان در زمان پیغمبر هم امام باشد(2).

هر سه اشکال آلوسی بی اساس است و مشخص نیست آلوسی تلازمی را که در اشکال سوم مطرح شده، از کجا آورده است.

همچنین خود پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم پاسخ بیشتر سؤال هایی را که از ایشان می شد به علی علیه السلام می سپردند و در مناسبت های مختلف علی علیه السلام را امام هدایت و الگو معرفی می کردند؛ از جمله آن حضرت درباره علی علیه السلام می فرمودند:

«علی همواره با حق و حق با علی همراه است و علی به هر سمت بچرخد، حق نیز به همان سمت می چرخد».

همه اینها بیانگر امامت علی علیه السلام بر مسلمانان است و این اشکال به طور مفصل، جواب داده شد. و مجال بیشتری برای طرح آنها نیست.

«انفسنا» در روایات

1. ابن حجر هیثمی در کتاب الصواعق المحرقه، شانزده آیه درباره مقام ولایت مولا امیر مؤمنان علیه السلام ذکر کرده که آیه مباهله، نهمین آیه آن است. وی ذیل آیه مباهله اثبات

ص:434


1- (1) . در عراق کلمه «امیر» اسم مخصوص مولا امیر مؤمنان علیه السلام است.
2- (2) . روح المعانی، ج 2، صص 167-168.

می کند که مقصود از: «انفسنا» شخص علی علیه السلام است و نفس علی علیه السلام همان نفس پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم شمرده می شود.

هیثمی برای اثبات سخن خود به روایتی درباره روز شورا اشاره می کند. روز شورا خلیفه دوم دستور داد آن شش نفر مجلس شورا را تشکیل دهند و از بین خودشان یک نفر را برای خلافت انتخاب کنند. در آن جلسه شرایطی را برای حضرت علی علیه السلام تعیین کردند و گفتند:

«شما را به شرطی به خلافت بر می گزینیم که پس از عمل به کتاب و سنت پیغمبر، سنت شیخین را نیز رعایت کنید».

حضرت علیه السلام فرمودند:

«آن دو نفر (شیخین) هرچه گفتند، نظر خودشان است و برای من، پس از کتاب خدا و سنت پیغمبر، نظر خودم حجت است».

آن شش نفر گفتند: «حال که شرط ما را قبول نمی کنید، شما را انتخاب نمی کنیم.»

سپس به خلیفه سوم این پیشنهاد را دادند و او هم تمام شرایط را پذیرفت و در نهایت با او بیعت کردند.

هر یک از افرادی که در آن جلسه حضور داشتند، کاندیدای خلافت بودند و هرکدام خود را معرفی می کردند. ابن حجر کلام مولا امیر مؤمنان علیه السلام را ذکر می کند که می فرمایند:

انشدکم بالله هل فیکم احد اقرب الی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فی الرحم منّی ومن جعله نفسه، وابناء ابناءه، ونساء ه نساءه، غیری؟ قالوا: اللهم لا؛(1) من شما را به خدا سوگند می دهم، آیا در بین شما شخصی نزدیک تر از من به پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم از جهت رحم، وجود دارد کسی که [آن قدر به پیغمبر نزدیک باشد که پیامبر] او را نفس خودش قرار داده باشد و فرزندان او را فرزندان خود بشمارد و زنان او را زنان خودش بداند. همگی به اتفاق گفتند: نه!.

ابن حجر می گوید:

«حضرت امیر علیه السلام در آن جلسه مهم خود را نفس پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم معرفی کرد و همه حاضران پذیرفتند که او نفس پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم است».

ص:435


1- (1) . الصواعق المحرقه، ص 93.

2. واحدی که یکی از مفسران بزرگ است نقل می کند که «ابناءنا» یعنی حسن و حسین و مراد از «نساءنا» فاطمه و مقصود از «انفسنا» علی بن ابی طالب علیهم السلام است.(1)

3. علامه حلی با همین بیانات ولایت بلافصل امام امیر مؤمنان علیه السلام را پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ثابت می کند. وی می گوید:

به عقیده ما فردی باید جانشین پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم شود که به تصریح آیه مباهله خود پیغمبر شناخته شده است.

مراد آیه که می گوید: علی علیه السلام خود پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم است این نیست که شخص علی علیه السلام همان شخص پیامبر باشد؛ بلکه منظور این است که در همه صفات کمالی به جز مقام رسالت همانند اوست.

از این رو پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شخصی که در همه صفات همانند پیامبر است باید جانشین ایشان شود. پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم کامل ترین مخلوق است و تصرفاتش بر دیگران اولویت دارد و کسی که با پیامبر در همه ویژگی ها مساوی باشد، همانند پیامبر کامل ترین مخلوق است و تصمیمش بر تصمیم دیگران اولویت دارد.

علامه حلی در ادامه می گوید:

این آیه بهترین دلیل برتری مرتبه مولایمان امیر مؤمنان علیه السلام است؛ چرا که خداوند به تساوی وی با نفس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم حکم کرده است و خداوند او را برای یاری پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم در جایگاه خطیر دعا کردن برگزید. چه فضیلتی از این بالاتر که خداوند به پیامبرش دستور دهد که برای توسل و دعا از او (علی) کمک بخواهد. آیا این جایگاه رفیع برای شخصی غیر از او وجود دارد؟(2)

4. علامه مظفر در کتاب «دلائل الصدیق» در توضیح سخنان علامه حلی می گوید:

این آیه برامامت مولا امیرمؤمنان علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دلالت می کند؛ چرا که ایشان در همه ویژگی ها و فضایل، به جز نبوت، با

ص:436


1- (1) . همان.
2- (2) . دلائل الصدق، ج 2، صص 82-83.

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مساوی است که اولویت پیامبر بر دیگران، از جمله این ویژگی هاست. کسی که نفس پیغمبر است، زیردست هیچ کس قرار نمی گیرد، همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم زیر دست هیچ کس نبود.

مرحوم مظفر در ادامه می گوید:

بلکه تنها از یک جنبۀ این آیه می توانیم امامت امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت کنیم. از این آیه استفاده می شود که علی علیه السلام پس از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از همه امت بالاتر است و عقل حکم می کند که رهبری امت را برترین فرد امت به عهده گیرد.(1)

5. مرحوم صدوق نقل می کند:

در مجلسی که امام رضا علیه السلام، مأمون و برخی از دانشمندان حضور داشتند، امام علیه السلام آیه هایی را که در شأن اهل بیت علیهم السلام است، بر می شمردند تا به آیه مباهله رسیدند. حضرت از حاضران پرسیدند: آیا می دانید مراد از «انفسنا وانفسکم» چیست؟ آنها در پاسخ گفتند: «خود پیامبر». حضرت فرمودند:

همگی شما در اشتباهید. مقصود، علی بن ابی طالب است، سپس برای اثبات سخن خود به نامه ای که پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم به یکی از قبائل عرب نوشته بودند، اشاره کرده، گفتند: «پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در آن نامه آنها را این گونه تهدید کردند: اگر سر تسلیم فرود نیاورید، شخصی را به سوی شما می فرستم که همانند خودم است، یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام».

امام رضا علیه السلام در ادامه فرمودند:

این خصوصیتی است که هیچ کس نمی تواند در آن بر علی علیه السلام پیشی بگیرد و فضیلتی است که هیچ بشری نمی تواند به آن برسد و شرفی است که هیچ آفریده ای نمی تواند در آن بر علی علیه السلام سبقت بگیرد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نفس علی علیه السلام را همانند نفس خودش قرار داده است.(2)

6. مرحوم سید مرتضی در کتاب «الفصول المختاره» از استادش شیخ مفید، نقل می کند:

ص:437


1- (1) . همان، ص 85.
2- (2) . عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 182.

روزی مأمون از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام پرسید: «بزرگ ترین فضیلت امیرمؤمنان علیه السلام که قرآن برآن دلالت می کند چیست؟»

امام رضا علیه السلام فرمودند:

«حدیث مباهله»؛ سپس امام علیه السلام آیه مباهله را قرائت کردند و در توضیح آن فرمودند: «مراد از «ابناءنا» حسن و حسین علیهماالسلام هستند؛ مقصود از «نساءنا» حضرت زهرا علیها السلام و مراد از «انفسنا» امیر مؤمنان علیه السلام است که به حکم خداوند نفس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است. از طرفی می دانیم که هیچ آفریده ای برتر از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم نیست و به حکم پروردگار، هیچ کس نباید از نفس رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم برتر باشد». مأمون پرسید: به چه دلیل می گویید: «انفسنا» یعنی امیر مؤمنان علیه السلام؟ ممکن است مقصود خود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باشد.

امام رضا علیه السلام در پاسخ فرمودند:

این سخن تو، به قرینه کلمه «ندع»، درست نیست، چرا که کسی خودش را دعوت نمی کند. دعوت کننده همواره دیگری را دعوت می کند و از آنجا که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مردی را، به جز امیر مؤمنان علیه السلام در مباهله دعوت نکرده بود، ثابت می شود که علی علیه السلام نفس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است.(1)

روایت شجره واحده

پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم همواره توجه ویژه ای به مولا امیر مؤمنان علیه السلام داشتند و آن حضرت را هم ردیف خود می دانستند. جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند که حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

«من و علی از یک درختیم و بقیه مردم از درخت های دیگر».

ص:438


1- (1) . بحارالانوار، ج 10، صص 350-351، کسانی که به این مطلب تصریح نموده اند: صحیح مسلم، ج 2، ص 278؛ صواعق المحرقه، ص 72؛ تفسیر بیضاوی، ج 2، ص 22؛ تفسیر طبری، ج 3، ص 193؛ تفسیر نیشابوری و تفسیر فخر رازی ذیل آیه؛ الاصابه، ج 4، ص 271. در همه این آثار اجماع است که مراد از «انفسنا» نفس علی علیه السلام است نه غیر او.

به طور قطع مراد پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم این نیست که من و علی از یک ریشه نسبی و هردو فرزندان عبدالمطلب هستیم؛ چرا که همه عموها و پسر عموهای پیامبر نیز از یک ریشه نسبی بودند. به علاوه، اگر ریشه نسبی مقصود باشد، ویژگی خاصی برای علی علیه السلام ثابت نمی شود، بنابراین سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به نور نبوت و ولایت اشاره دارد که این دو از ازل یک جا جلوه می کردند. هنگامی که این نور نبوت و ولایت به صلب عبدالمطلب رسید، از هم جدا شده، یکی به صلب ابوطالب انتقال یافت و دیگری در صلب عبدالله. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در روایت دیگری می فرماید:

«من اصل درخت هستم، فاطمه شاخه، علی پیوند، حسن و حسین میوه های درخت و شیعیان ما برگ های این درخت.»

از این رو ما شیعیان باید تلاش کنیم از برگ های سر سبز و خرم این درخت باشیم، نه از برگ های پژمرده.(1)

روایتی در زمینه ولایت امیر مؤمنان علیه السلام

در صحیح ترمذی، یکی از صحاح شش گانه اهل سنت و «مسند احمد» از معتبرترین کتب آنان و دیگر کتب اهل سنت نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم علی علیه السلام را به سرپرستی گروهی به مأموریت فرستاد. برخی از افراد گروه که از کارهای حضرت علی علیه السلام خوششان نمی آمد بر ضد حضرت توطئه کردند و گفتند: «هنگامی که به مدینه بازگشتیم، از دست علی علیه السلام نزد پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم شکایت می کنیم و آبرویش را می بریم».

هنگامی که خدمت پیغمیر صلی الله علیه وآله وسلم رسیدند، یکی یکی بلند شدند و هر یک شکایتی را مطرح کردند. ناگهان پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم در حالی که خشم از چهره اش می جوشید، از جا برخاست و این جمله را سه بار تکرار کرد: «از علی چه می خواهید؟»

ص:439


1- (1) . ر. ک: بخش فضایل. برای مطالعه بیشتر ر. ک: پرتو ولایت، آیت الله معرفت، تدوین مجتبی خطاط، چاپخانه دفتر تبلیغات قم، زمستان 1384؛ ینابیع الموده، باب هفتم، ج 1، ص 119 (فصلی در اینکه حضرت علی علیه السلام جان رسول الله است).

سپس فرمود:

«علی از من است و من از علی و او پس از من ولی هر مؤمنی است.»(1)

در این روایت پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم خودش را جای علی علیه السلام قرار می دهد. پس اگر کسی علی علیه السلام را قبول نداشته باشد، پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم را قبول ندارد.

نتیجه مباحث آیه مباهله

آنچه می توان از مباحث گذشته به عنوان نتیجه به دست آورد؛ عبارت است از:

1. براساس آیه شریفه مباهله و روایات و احادیث مربوط به آن می توان نتیجه گرفت که امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام پسران رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم هستند. شیخ طبرسی (متوفای 548) در همین باره می نویسد:

اجمع المفسرون علی ان المراد بابناءنا الحسن و الحسین علیه السلام و قال ابوبکر الرازی: هذا یدل علی ان الحسن و الحسین علیهماالسلام ابناء رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و ان ولد الابنة ابن نبی الحقیقه؛(2) مفسران اتفاق نظر دارند که منظور از «ابنائنا» [پسران ما در آیه مباهله] حسن و حسین علیهما السلام است و ابوبکر رازی می گوید: این دلالت می کند که حسن و حسین علیهما السلام دو پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستند و همانا فرزند دختر، در حقیقت، پسر به شمار می آید.

همچنین مفسر اهل سنت فخر رازی می نویسد:

هذه الآیة دالة علی ان الحسن والحسین علیهماالسلام کانا ابنی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم...؛(3) این آیه دلالت بر آن دارد که حسن و حسین علیهماالسلام دو پسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستند....

ص:440


1- (1) . ر. ک: صحیح ترمذی، ج 2، ص 297؛ مسند احمد، ج 5، ص 356؛ مجمع الهیثمی، ج 9، ص 128.
2- (2) . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 763.
3- (3) . تفسیر الفخر الرازی، ج 8، ص 89.

گفتنی است که همین مطلب را می توان از آیات دیگر قرآنی نیز به دست آورد. فخر رازی در این باره به آیات 84 و 85 سوره انعام استدلال نموده است.

2. براساس آیه شریفه مباهله و روایات مربوط به آن، نتیجه می گیریم که منظور از «نسائنا» در آیه مباهله حضرت فاطمه علیهاالسلام و منظور از «انفسنا» علی بن ابی طالب علیه السلام است.

بدون شک تلقی علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان «انفسنا» به نزدیک و گرامی تر بودن آن حضرت علیه السلام نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دلالت آشکار دارد، اما با این تفاوت که امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام پیامبر نیست و بر او وحی نازل نمی شود، ولی در عین حال پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم برترین صحابه برای تصدی رهبری و خلافت امت اسلامی به شمار می آید.

3. آوردن علی بن ابی طالب علیه السلام، فاطمه زهرا علیهاالسلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام جهت انجام مباهله در نوع خود، بر برتری و افضل بودن آنها دلالت آشکار دارد. چون اگر افراد مقدس دیگری در میان همسران و اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم وجود داشتند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم حتماً به جای اینها، آن افراد برتر را برای مباهله همراه خود می آوردند.

مفسر معروف اهل سنت، جار الله زمخشری در همین خصوص می نویسد:

وفیه دلیل لا شیء اقوی منه علی فضل اصحاب الکساء علیه السلام؛(1) در این [آیه و روایات] دلیل بسیار محکمی است بر فضل و برتری اصحاب کساء (پیامبر، امام علی، فاطمه، حسن و حسین علیهماالسلام) می باشد.

همچنین مفسر دیگر اهل سنت، عبدالله بن عمر بیضاوی پس از توضیح و تفسیر آیه مباهله چنین می نویسد:

وهو دلیل علی نبوته وفضل من اتی بهم من اهل بیته؛(2) این دلیلی بر نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و برتری و فضلیت اهل بیت آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم است که همراه او [به مباهله] آمده بودند.

ص:441


1- (1) . تفسیر الکشاف، ج 1، ص 370.
2- (2) . تفسیر البیضاوی، ج 1، ص 163.

بنابراین نتیجه می گیریم که علی بن ابی طالب علیه السلام، فاطمه علیهاالسلام، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام، برترین و بافضیلت ترین اشخاص نزد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و نیز برترین اصحاب آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم هستند. همچنین اگر در میان اصحاب آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم همین اشخاص مقدس، برتر و افضل باشند، بدون شک رهبری و خلافت امت اسلامی نیز باید از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم از آنِ امام علی علیه السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام باشد و این حقیقتی است که با تأمل و اندیشه اساسی، می توان آن را درک نمود.

4. برخلاف تصور برخی که می گویند دین اسلام عملاً دین و آیین مربوط به مردان است و زنان در آن به شمار نیامده اند، زنان در مواقع حساس و خطیر، به سهم خود در پیشبرد اهداف مقدس اسلامی مؤثر بودند و در کنار مردان در برابر مخالفان اسلام ایستاده اند. حضور حضرت فاطمه علیهاالسلام در جریان مباهله، دلیلی روشن بر این مطلب است.(1)

5. با اینکه علی بن ابی طالب علیه السلام، فاطمه علیها السلام، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام از بستگان بسیار نزدیک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به شمار می آیند و براساس عرف و لغت می توان آنها را اهل بیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نامید، ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از اهل بیت نامیدن آنها هنگام آمادگی جهت مباهله، خودداری کرد، گرچه می دانیم اصطلاح «اهل بیت»، به معنای خاص آن (اهل خانه نبوت و رسالت) اشاره دارد که در آیه شریفه تطهیر در این باره به تفصیل بحث شده است.

6. دعوت هیئت مسیحیان منطقه نجران برای مباهله به دستور الهی و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم دلیل آشکار برتری دین مبین اسلام و حقانیت پیامبر عظیم الشأن السلام صلی الله علیه و آله وسلم است، وگرنه دین و پیامبر غیر حقیقی نمی تواند مخالف خود را این گونه به مباهله و ملاعنه دعوت نماید.

7. آیه شریفه مباهله در رساندن معنای فضیلت و برتری، مخصوص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، علی بن ابی طالب علیه السلام، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام است و دیگران در آن شریک نیستند، ولی مسئله مباهله حکم و مسئله ای کلی

ص:442


1- (1) . ر. ک: تفسیر نمونه، ج 2، ص 590.

و عمومی است. حتی که اگر دو نفر یا دو گروه در مورد یک مسئله مهم (دینی مذهبی و...) با یکدیگر نزاع و اختلاف داشته باشند می توانند برای اثبات حقانیت خود و رسوایی شخص دروغگو یا ظالم دست به مباهله بزنند. در این باره می توان به برخی از روایات نیز استدلال نمود که در یکی از آنها می خوانیم:

روزی ابومسروق یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام از عنادورزی مخالفان اهل بیت علیهم السلام در پذیرش برتری آنها به آن حضرت علیه السلام شکایت نمود. امام صادق علیه السلام به وی فرمود: «اگر آنها سخن شما را نپذیرفتند، آنها را به مباهله دعوت کنید.»

ابومسروق پرسید: چگونه با آنها مباهله کنیم؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «خود را سه روز اصلاح کن (ابومسروق می گوید: گمان می کنم که فرمود: روزه بگیر و غسل کن). سپس با کسی که می خواهی مباهله کنی، به صحرا برو و سپس انگشتان دست راست خود را در انگشتان او قرار بده و سپس از خودت آغاز کن و بگو: «اللهم رب السموات السبع و رب الارضین السبع، عالم الغیب و الشهادة الرحمن الرحیم...؛ خدایا! (ای) پروردگار آسمان ها و زمین های هفت گانه! (ای) عالم غیب و شهادت (و ای پروردگار) رحمان و رحیم! اگر ابو مسروق حقی را انکار و باطلی را ادعا کرده بر او از آسمان عذاب و بلایی بفرست».

سپس دعا را بر او برگردان و بگو:

«و اگر فلانی حقی را انکار کرده و باطلی را ادعا نموده از آسمان بر او عذاب و بلایی را بفرست.»

امام صادق علیه السلام در ادامه حدیث فرمود:

«چیزی نمی گذرد که نتیجه این (مباهله) آشکار خواهد شد. به خدا سوگند هرگز کسی را نیافتم که حاضر باشد با من این چنین مباهله نماید».(1)

در پایان این بحث، از کسانی نام می بریم که تصریح نموده اند این آیه در شأن خمسه طیبه نازل شده است.

1. البیهقی، السنن الکبری، ص 63 (ط حیدرآباد).

ص:443


1- (1) . تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 351، ح 174.

2. القاضی عیاض المغربی، الشفاء (ج 2، ص 41، ط آستانه).

3. ابن تیمیه، منهاج السنته (ج 4، ص 34، ط القاهره).

4. احمد بن اسماعیل البرزنجی، مقاصد الطالبین (ص 11).

5. احمد بن حنبل، مسند (ج 1، ص 185، ط المیمینه، مصر).

6. ابونعیم احمد بن عبدالله الاصبهانی، نزول القرآن (ملحقات احقاق، ج 9، ص 71).

7. الشیخ سعید بن محمد بن مسعود الشافعی، المنتقی فی سیره المصطفی (ص 188).

8. ابن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقه (ص 71، ط مصر) و ص 154.

9. الخطیب التبریزی، مشکاة المصابیح (ج 3، ص 254، ط دمشق).

10. عبدالغنی النابلسی، ذخائر المواریث (ج 1، ص 226، ط قاهره).

11. ابن الدبیع، تیسیر الوصول (ج 2، ص 160، ط نول کشور).

12. علامه قندوزی، الینابیع، صص 164، 281، 232 (ط اسلامبول) و ص 52 حدیث امام صادق علیه السلام با سند امام حسن علیه السلام (صص 107 و 295).

13. سیوطی، تاریخ الخلفاء (ص 65، ط المیمینه مصر).

14. الشیخ حسن نجار، اتحاف ذوی النجابه (ص 145، ط مصر).

15. ابو محمد الحسینی، انتهاء الافهام (ص 197، ط لکهنو، صص 198 و 199).

16. العلامه الشیبانی، المختار فی مناقب الاخیار (ص 3، نسخه مکتبه الظاهریه دمشق).

17. صدیق محمد حسن خان، تفسیر فتح البیان (ج 2، ص 55، ط ولاق مصر) و ج 2، ص 55.

18. علامه الآمر تسری، ارحج المطالب (ص 37، ط لاهور) صص 326 و 38 و 55 و 326 و 38 و 56.

19. السید احمد بن سوره الادریسی، رفع اللبس و الشبهات (ص 40، ط مصر).

20. السید محمد بن یوسف الحسینی (الکافی)، السیف الیمانی المسلول (ص 9، ط مطبعه الترقی بالشام).

21. علامه خواجه خواند میر، علم الکتاب، ص 263.

22. ابن کثیر، البدایة و النهایة (ج 5، ص 52، ط السعاده مصر).

23. ابن کثیر، تفسیر القرآن (ج 2، ص 236، ط ولاق مصر).

24. الحافظ ابونعیم احمد بن عبدالله ابن اسحاق بن موسی بن مهران الاصفهانی، ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین (ذیل آیه 61 آل عمران).

ص:444

25. سیوطی، لباب النقول فی اسباب النزول (صص 74-75، ط الحبلی قاهره).

26. علامه کازرونی، صفوة الزلال المعین (ص 39).

27. ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة (ص 298، حیدرآباد دکن).

28. ابن المغازلی، المناقب (ص 96، ط تبریز).

29. الواحدی النیشابوری، اسباب النزول، ذیل آیه. صص 90-91.

30. ابوالفرج الاصبهانی، الاغانی (ج 10، ص 295، ط دارالفکر).

31. محمد بن احمد بن قایماز الدمشقی الحلبی، تاریخ الاسلام (ج 3، ص 194، ط قاهره).

32. الشیخ ابو محمد عبدالله بن السعد الیافعی، مرآة الجنان (ج 1، ص 109، ط حیدرآباد).

33. الحبلی، السیرة الحلبیة (ج 3، ص 213، ط قاهره).

34. البلاذری، فتوح البلدان (ص 75، ط قاهره).

35. التفتازانی، شرح المقاصد (ج 2، ص 219، ط الاستانه).

36. ابو عبدالله محمد بن عبدالباقی، شرح المواهب اللدنیه (ج 4، ص 43، ط الازهریه، مصر).

37. ابو العباس تقی الدین المقریزی، امتاع الاسماع (ص 502، ط قاهره).

38. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه (ج 4، ص 108، ط قاهره).

39. القاضی عضدالدین الشافعی، المواقف من شرح الجرجانی (ج 2، ص 614، ط الآستانه).

40. السید جمال الدین عطاء الله الحسینی، روضة الاحباب (ص 561).

41. عمر بن سالم العلوی، تاریخ حضرموت (ج 2، ص 244، ط مصر).

42. الشیخ عثمان دده الحنفی، تاریخ الاسلام و الرجال (ص 255).

43. عبدالغفار الحنفی، ائمة الهدی (ص 146، ط القاهره).

44. ابوبکر العلوی الحضرمی، رشفه الصادی (ص 25، ط قاهره).

45. الذهبی، سیر اعلام النبلاء (ج 3، ص 192، ط دارالمعارف، مصر).

46. نضر بن محمد السمرقندی، تفسیر القرآن (ج 1، ص 134).

47. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 150.

48. طبری، جامع البیان، ج 3، صص 300-301.

49. ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، صص 667-668.

ص:445

50. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 379.

51. سیوطی، درالمنثور فی تفسیر بالمأثور، ج 2، صص 231-233.

52. جارالله زمخشری، الکشاف، ج 1، صص 368-370.

53. قرطبی، جامع لاحکام القرآن، ج 3، ص 104 (طبع مصر، 1936).

54. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 8، صص 88-89.

55. بیضاوی، تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 163.

56. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 17.

57. ابن اثیر، جامع الاصول (ج 9، ص 470، السنه المحمدیه، مصر).

58. آلوسی، تفسیر روح المعانی (ج 3، ص 167، منیریه مصر).

59. طنطاوی، الجواهر (ج 2، ص 120، چاپ مصر).

60. ابن حجر عسقلانی، الاصابه (ج 2، ص 502، چاپ مصر).

61. ثعلبی، الکشف و البیان، ذیل آیه 61 آل عمران.

62. تفسیر حبری (صص 247-248، رقم 12-13).

63. حسکانی، شواهد التنزیل (ج 1، صص 120-129، رقم 168-176).

64. جوینی، فرائد السمطین (ج 1، ص 377، رقم 307، باب 69).

65. زینی دحلان، السیرة النبویه (ج 3، ص 4 بر حاشیه سیرة الحلبیة).

66. ابن اثیر، اسد الغابه، ج 4، ص 25.

67. بغوی، مصابیح السنة (ج 4، ص 183، در ابتدای مناقب اهل بیت، رقم 4795).

68. محب طبری، ذخائر العقبی، ص 25.

69. ترمذی، سنن، کتاب تفسیر القرآن، الرقم 2999.

70. مسلم، صحیح، ج 4، ص 1871، رقم 32 (فضایل علی علیه السلام).

71. تاریخ الخمیس (ج 2، ص 196).

72. بغوی، تفسیر بغوی الشافعی (ج 1، ص 310).

73. محمد الحسن بن محمد بن زیاد معروف به النقاش، تفسیر الشفاء الصدور، ذیل آیه 61، آل عمران.

74. ابی بکر جار الجزائری، ایسر التفاسیر (ج 1، ص 326، دارالفکر).

75. اسفراینی، تفسیر تاج التراجم (ج 1، ص 371).

76. ابن عطیه، المحرر الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز (ج 1، ص 434).

ص:446

77. جلال الدین سیوطی و جلال الدین المحلی، تفسیر جلالین (ص 57، انتشارات حسینی اصل).

78. عبدالرحمن العک، جامع اسباب النزول (ص 71، کراچی).

79. میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ص 147.

80. محمد علی الصابونی، صفوة التفاسیر (ج 1، ص 206، مؤسسه مناهل العرفان).

81. مظهری، تفسیر المظهری (ج 2، ص 62، دار احیاء التراث).

82. کازرونی، حاشیه کازرونی بر انوار التنزیل تحقیق عبدالقادر عرفان (ج 2، ص 47، دارالفکر).

83. نسائی، سنن، (قسمت تفسیر)، (ج 1، ص 225، حدیث 2999. هذا حدیث حسن غریب صحیح).

84. ابی الحسن الواحدی، الوسیط فی التفسیر القرآن المجید (ج 1، ص 214).

85. قاضی شهاب الدین، عنایة القاضی و کفایة الراضی (حاشیه بر تفسیر بیضاوی، ج 3، ص 62، دارالکتب العلمیه).

86. القوجوی، حاشیه بر تفسیر بیضاوی (ج 3، ص 83، دارالکتب العلمیه).

87. وهبة الزحیلی، تفسیر المنیر (ج 3، ص 248، دارالفکر).

88. سلیمان بن عمر، الفتوحات الالهیه، بتوضیح تفسیر الجلالین، تصحیح ابراهیم شمس الدین، ذیل آیه 61 آل عمران.

89. احمد الصاوی، الصاوی علی الجلالین، ذیل آیه مباهله (المکتبه النوریه).

90. خازن، تفسیر خازن (ج 1، ص 302).

91. تفسیر نیشابوری، حاشیه تفسیر طبری، ص 206.

92. یمینی، تفسیر بصائر یمینی (ج 1، ص 346، چاپ بنیاد فرهنگ ایران).

93. تفسیر ابی السعود (ج 2، ص 46).

منابع جهت مطالعه بیشتر درباره آیه مباهله

1. اهل بیت در قرآن، مباهله، محمد علی مقدادی، نشریه بشارت، شماره 14 و 15، آذر و بهمن 1378.

ص:447

2. تحقیق پیرامون سال، ماه و روز مباهله، نشریه درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی 270، شهریور 1362 ش.

3. مباهله، سیدمهدی شجاعی، مجله بشارت، شماره 1، مهر 1386 ش.

4. عیسی پیام آور اسلام، مسیح در قرآن، دستور مباهله، احمد بهشتی، درس هایی از مکتب اسلام، پیایی 381 و 382، دی و بهمن 1381.

5. مباهله، علی زمانی، درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی، 384، فروردین 1372 ش.

6. پیامبر صلی الله علیه و آله به مباهله می رود، جعفر سبحانی، درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی، 125، اردیبهشت 1349.

7. مباهله، سید محسن نقوی، مجله زائر، شماره 36، اردیبهشت 1386.

8. معنای نفس در آیه مباهله، محمدرضا مشائی، نشریه مشکاه، پیاپی 44، مهرماه 1373.

9. مباهله، سید مهدی شجاعی، مجله زائر، پیاپی 110.

10. مباهله روشن ترین دلیل باورهای شیعه، عبدالکریم پاک نیا، نشریه مبلغان، شماره 50، ذیحجه 1424 ق.

11. مباهله، فاطمه محمدی، گلبرگ معرفت، پیاپی 47، بهمن، 1382 ش.

12. تفسیر آیه مباهله، ابوالفتوح رازی (برگرفته از تفسیر روض الجنان) نشریه گنجینه، پیاپی 24، اسفند 1381.

13. مباهله پیامبر صلی الله علیه و آله با مسیحان نجران، علی علیه السلام نفس پیامبر صلی الله علیه و آله، علی اصغر نراقی، پلیس انقلاب، پیاپی 3.

14. آیه مباهله، محمد تقی شریعتمداری، تهران، بنیاد بعثت، چاپ دوم، 1365.

15. انفسنا (پیرامون معنی النفس در آیه مباهله) ملاعبدالخالق ابن عبدالرحیم یزدی، نسخه خطی کتابخانه آیه الله مرعشی (7188).

16. اهل بیت و آیه مباهله، قوام الدین وشنوی، قم چاپ مهر، ترجمه سید ابوالفضل رضوی.

17. برهان مجادله فی تفسیر آیت مباهله، محمد اعجاز حسن محمد بدایوئی، چاپ لکهنو.

18. تفسیر آیه مباهله از دیدگاه اهل بیت و اهل سنت، ایلقار اسماعیل زاده، مجله طلوع، سال سوم، شماره 11-10، تابستان و پاییز 1383.

ص:448

6. آیه عهد
اشاره

وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ ؛(1)

«و چون پروردگار ابراهیم را با کلماتی بیاموزد، و وی آن همه رابه انجام رسانید] خدا به او [فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم.] ابراهیم [پرسید: از دودمانم] چطور [؟ فرمود: پیمان به ظالمان نمی رسد».

عصمت، شرط امامت

در آیه عهد، گزارشی از مقام والای حضرت ابراهیم علیه السلام ارائه شده است. حضرت ابراهیم علیه السلام درجایگاه های مختلفی از آزمایش های الهی سربلند بیرون آمد. لفظ «کلمات» در آیه مذکور همان جایگاه های آزمایش ابراهیم علیه السلام درمقام بندگی حق تعالی است.

پس از این آزمایش ها، خداوند متعال آن حضرت را به مقام امامت مفتخرکرد و به ابراهیم علیه السلام فرمود:

«اکنون که از عهده این آزمایش ها به خوبی برآمدی، شایستگی پیدا کردی که تو را به مقام امامت مردم منصوب کنم».

ابراهیم علیه السلام پیشوای همه مردم، چه در زمان خودش و چه در آینده، است و حتی به پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم دستور داده شد:

اِتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ 2 ؛ «از آیین ابراهیم حق گرای پیروی کن».

پس از آنکه پروردگار متعال، امامت عام را به حضرت ابراهیم عنایت کرد، آن حضرت از خداوند پرسید: «آیا این افتخار در دودمانم نیز باقی می ماند؟» در واقع، هر پدری دوست دارد اگر کمالی کسب کرد، فرزندانش نیز آن کمال را به دست بیاورند؛ مانند یک دانشمند که آرزو می کند فرزندانش دانشمند شوند. این خواسته مشروع در همه انسان ها به ویژه انسان های

ص:449


1- (1) . سوره بقره، آیه 124.

کمال یافته، وجود دارد. حضرت ابراهیم علیه السلام نیز دوست داشت فرزندانش شایستگی مقام امامت را پیدا کنند تا مشمول این عنایت خاص شوند.

خداوند پاسخ داد که شرط امامت، احراز شایستگی است و انسان ظالم این شایستگی را ندارد. اگر فرزندانت شایستگی تو را پیدا کردند، این مقام به آنها نیز داده می شود.

بنابراین نصب امام، مسبوق به آزمایش های مختلف بوده که قبول آن باید از طرف خداوند باشد. در واقع مقام امامت منصبی الهی و حق انتخاب آن بر عهده خداوند است، از این رو مقام امامت به گناهکاران تفویض نمی شود، بلکه مخصوص شخص معصوم از گناه و اشتباه است.

مفهوم ظالم در آیه شریفه

ظالم کسی است که نمی تواند در برابر خواهش های نفسانی و انحراف های شیطانی خود را حفظ کند و دچار لغزش می شود. ظالم، در برابر وسوسه های شیطانی، پیمان خود را از خدا می گسلد و با شیطان عهد می بندد. چنین شخصی از حمایت پروردگار بیرون رفته، تحت عنایت شیطان قرار می گیرد.

انسانی که تسلیم خواسته های نفسانی و ترغیب های شیطانی می شود، مرتکب دو ظلم می شود: یکی ظلم به خود؛ زیرا از شرف، انسانیت و عزت نفسش می کاهد. گنهکار همیشه پیش خود، شرمسار است و فطرت و عقلش او را توبیخ می کنند. چه زیانی بالاتر از این که انسانی، خودش را در درون سرزنش کند.

نوع دیگر ظلم به خالق است، چون عهدش را با خدا می گسلد و با دشمن خود پیمان می بندد. انسانی که نمی تواند در برابر خواسته های نفسانی، خودش را نگه دارد، چگونه می خواهد امامت جامعه را برعهده گیرد؟ به راستی کسی که نمی تواند بر خود مسلط باشد، چگونه می تواند جامعه را در برابر آسیب های گوناگون حفظ نماید؟

بنابراین «لاینال» در لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ به این معناست که زمینه امامت در چنین شخصی وجود ندارد، نه اینکه امامت را به او نمی دهیم.

از سوی دیگر، یکی از مراتب بالای ظلم، شرک است؛ همان گونه که حضرت لقمان به فرزندش می گوید:

ص:450

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ 1

حال چگونه کسی می تواند امام باشد که اهل مدینه را کشت و نیز امام حسین علیه السلام فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله را به شهادت رسانید.(1)

آیا کسی که کعبه، خانه امن الهی را سنگباران کرد و تخریب نمود می تواند امام باشد؟(2)

آیا کسی که بیت الله الحرام را تخریب نمود، می تواند امام باشد؟(3)

آیا کسی که مرتب می گفت امام شما کسی دیگر است، مرا به خودم واگذارید می تواند رهبر جامعه ای باشد؟

استفاده شیعه از آیه عهد

ما شیعیان معتقدیم که به تصریح این آیه شریفه، عصمت یکی از شرایط امامت است. عصمت به معنای بینش درونی است که معصوم با توجه به این بینش، حقایق اعمال را درک می کند.

عصمت، حالتی درونی است که بر دیگر انسان ها پوشیده است و از ظاهر افراد نمی توان به آن پی برد؛ بنابراین معصوم جز با معرفی معصوم پیش از او (پیغمبر یا امام بالاتر) شناخته نمی شود. خلاصه اینکه:

1. وجود عصمت در امام، شرط اصلی است.

2. امامت باید با نص معصوم باشد، چون دست یابی به عصمت جز از طریق معصوم بالاتر امکان ندارد.

برداشت اهل سنت از آیه عهد و اشکال آن

اهل تسنن «ظلم» را تنها به معنای شرک دانسته و معتقدند کسی که در گذشته بت پرست

ص:451


1- (2) . سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 299؛ رک: بخش تولی و تبری.
2- (3) . العقد الفرید, ج 3، ص 143 (طبع قدیم مصر).
3- (4) . تذکرة الخواص, ص 299.

بوده، سپس توبه کرده و مسلمان شده است می تواند به مقام زعامت مسلمان برسد؛ هرچند می دانیم که سابقه شرک دارد، چرا که او اکنون ظالم نیست.

اما اشکال این برداشت به دلایلی آشکار است:

1. واژه «الظالمین» در آیه، مطلق و به معنای عدم نظارت بر خویشتن است و هیچ قرینه ای وجود ندارد که ظالم را تنها به معنای شرک محدود کنیم.

2. انسان مشرک، همان لحظه که در برابر بت سجده می کند، خطاب «لاینالک عهدی» متوجه او می شود و به او می گویند: «ای انسانی که تا این اندازه منحرف شدی و در مقابل سنگ سجده می کنی، تو شایسته مقام امامت و عهد الهی نیستی». بنابراین چنین انسانی که سابقه لغزش دارد تا آخر عمر نمی تواند به این مقام نائل شود. امروزه نیز به کسانی که سابقه دارند، سمت های مهم را نمی دهند، زیر نمی توان مطمئن بود که چنین شخصی دوباره دچار لغزش نشود.

خداوند متعال می فرماید:

أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ؛(1)

«آیا کسی که به سوی حق رهبری می کند سزاوار است مورد پیروی قرار گیرد یا کسی که راه به جایی نمی برد مگر آنکه] خود [هدایت شود؟ شما را چه شده چگونه داوری می کنید؟»

خداوند متعال در این آیه، دو دسته را با هم مقایسه می کند و می فرماید: آیا کسی که سرتا پای وجود، رفتار، گفتار و پندارش، انسان را به سوی حق سوق می دهد، شایستگی امامت دارد یا کسی که راه به جایی نمی برد، جز اینکه او را راهنمایی کنند؟ در پایان نیز داوری را به خود مردم واگذار است.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر [الامامة] اقواهم علیه واعلمهم بأمرالله فیه؛(2) ای مردم، سزاوارترین مردم به این امر [امامت] کسی است که قوی ترین آنها در امر امامت و داناترین آنها به امر خدا در آن [امامت] باشد.

ص:452


1- (1) . سوره یونس، آیه 35.
2- (2) . نهج البلاغه, خطبه ص 173.

حضرت علی علیه السلام در این حدیث دو ویژگی امام را به مردم جهان معرفی می کند:

الف) دارای بالاترین بینش سیاسی و اجتماعی باشد.

ب) حکم خدا را درباره تک تک مسائل سیاسی بداند و در این زمینه داناترین مردم باشد.

سید قطب در تفسیر فی ضلال مطالبی را بیان می کند که به دیدگاه شیعه نزدیک است.

ایشان ذیل آیه عهد می گوید:

ابراهیم علیه السلام پس از آزمایش های خداوند، استحقاق یافت تا به مقام امامت بر مردم برگزیده شود و منظور از «کلمات» اوامر و تکالیفی است که ابراهیم علیه السلام از عهده آنها به خوبی برآمد. علاوه بر این مسئله، خداوند در این آیه از وفای حضرت ابراهیم یاد می کند و به نحوی از او اعلام رضایت می نماید و مقام والایی که حضرت ابراهیم بدان دست یافت «مقام وفا» نامیده می شود.(1)

صاحب تفسیر «فی ظلال» پس از آن به تعریف امام پرداخته، می گوید:

امام به معنی رهبری است که مردم را به طرف خدا سوق می دهد و آنها را به خیر هدایت می کند و آن این است که امامت از آن کسی است که از جهت عمل و آگاهی و صلاح و ایمان، شایستگی آن را داشته باشد، نه از جهت اصلاب و نسب و خویشاوندی.(2)

در جای دیگری نیز می گوید:

«منظور از «اماماً» پیشوایی مردم است که ابراهیم علیه السلام به خداوند عرض کرد آیا از دودمان من نیز کسانی را پیشوا و پیغمبر خواهی کرد.»(3)

سید قطب سپس طی بحثی به انواع ظلم اشاره می کند و می گوید:

«امامت به هر معنی که باشد از قبیل سفارت و خلافت و امامت در نماز، بر ظالمان ممنوع است.»(4)

ص:453


1- (1) . تفسیر فی ظلال، ج 1، ص 111 (با مقدمه دکتر خرم دل) و نیز ر. ک: امامت و جانشینی پیامبر در تفسیر فی ضلال شهاب کاظمی، مجله بینات سال هفتم، شماره 27، ص 204 به بعد.
2- (2) . تفسیر فی ظلال، همان.
3- (3) . همان، ج 2، ص 118.
4- (4) . همان، ج 1، ص 111.

علی رغم این نظرات و آرا، عامه با استناد به حدیث «لا تجتمع امتی علی ضلالة»(1) که صحت آن از نظر امامیه به ثبوت نرسیده، بر این عقیده اند که تعیین مقام خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر عهده اجماع مسلمانان است و هیچ گونه نصی از قرآن یا پیامبر در این موضوع وارد نشده است و آیات مذکور تحت این عنوان را به طریق مختلف تأویل می نمایند. اما شیعه با تمسک به قول خداوند که می فرماید: وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ 2 به عدم جواز رجوع به اهل حل و عقد در امور دینی استدلال کرده است.(2)

همان طور که بیان شد استاد گرانقدر «مرحوم سید قطب» تلویحاً به مقام امامت اشاره می کند که هم نقش رهبری دینی و سیاسی را در جامعه مسلمین ایفا می کند هم عصمت شخص امام و جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را و نیز اینکه امامت یک منصب الهی است.

شروط امام

لازم به ذکر است شروط امام از دیدگاه اهل سنت تفاوت هایی با شیعه دارد که عمده آنها عدم شرط دانستن عصمت نزد شیعه است. می توان این شروط را به طور خلاصه چنین بیان کرد.

1. مجتهد در احکام شرعی باشد؛ به طوری که قادر به تخریج احکام شرعی باشد.(3)

2. دانا به امور جنگ، سپاه و حفظ اهل اسلام و مانند آن.(4)

ص:454


1- (1) . ابن حجر، لسان المیزان، ج 6، ص 73.
2- (3) . ر. ک: ذیل آیه اولی الامر، نظر فخر رازی و نقد آن.
3- (4) . نصره مذهب الزیدیه، 118؛ المنهاج فی شعب الایمان، ج 3، صص 149-150؛ التمهید، صص 181 و 183؛ المغنی، 20 ق، ج 1، ص 208؛ الشافی، ص 188؛ تلخیص الشافی، صص 271-272؛ اصول الدین للبغدادی، ص 277؛ الاحکام السلطانیه للماوردی، ص 6؛ الفصل فی الملل والنحل، ج 4، ص 166؛ الاحکام السطانیه لابی یعلی، ص 4؛ الارشاد للجوینی، ص 240؛ غیاث الامم، ص 84؛ فضائح الباطنیه، ص 191؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 215؛ اصول الدین للبزدوی، ص 187؛ غایة المرام، ص 383؛ المواقف، ص 398؛ شرح المواقف، ص 349؛ شرح الاصول الخسمه، ص 752؛ مقدمه ابن خلدون، ص 193.
4- (5) . نصره مذاهب الزیدیه، ص 128؛ المنهاج فی شعب الایمان، ج 3، صص 151-152؛ التمهید، صص 181 و 183؛

3. دارای قوه تشخیص برای اجرای دقیق حدود الهی و نسبت به ظالمین رئوف و نسبت به کفار، شدید باشد.(1)

4. عاقل، مسلمان، عادل، فقیه و دارای ورع باشد؛ به طوری که به حکمش اعتماد نمایند و خبرش را موفق بدانند و نگهبان بیت المال باشد.

5. بالغ و دارای عقل کامل، هیبت، تجربه و نظر باشد.

6. مرد، آزاد، نافذ الحکم در محل ولایت خودش و مقتدر(2) باشد.

7. قرشی باشد(3).

ص:455


1- (1) . المنهاج فی شعب الایمان، ج 3، صص 152-153؛ التمهید، صص 181 و 183؛ المغنی، 20 ق، ج 1، صص 198 و 201؛ تلخیص الشافی، ج 1، ص 274؛ الارشاد للجوینی، ص 240؛ غیاث الامم، صص 83-84؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 216؛ فضائح الباطنیه، ص 182؛ غایة المرام، ص 383؛ المواقف، ص 398؛ شرح المواقف، همان، ص 349؛ الشافی فی الامامه، ص 186؛ اصول الدین للبغدادی، ص 277؛ الاحکام السلطانیه للماوردی، ص 6؛ الفصل فی الملل و النحل، ج 4، ص 110؛ الاحکام السلطانیه لابی بعلی، ص 4؛ فضائح الباطنیه، ص 187؛ غایة المرام، ص 383؛ المواقف، ص 398؛ شرح الاصول الخمسه، ص 53؛ الاساس لعقائد الاکیاس، ص 162.
2- (2) . ر. ک: الملل والنحل، ج 4، ص 110؛ الارشاد، جوینی، ص 240؛ غیاث الامم، ص 82؛ فضائح الباطنیه، ص 180؛ المواقف، ص 398؛ شرح المواقف، ج 8، ص 350؛ اصول الدین بغدادی، ص 277؛ الاحکام السلطانیه، ابی یعلی، ص 4؛ الفصل فی الملل والنحل، ج 4، ص 111؛ غایة المرام، ص 383؛ الاساس لعقائد الاکیاس، ص 161.
3- (3) . تمام شیعه و عده بسیاری از اهل سنت این قول را قبول دارند و ظاهراً فقط خوارج آن را شرط امام نمی دانند. مقالات الاسلامیین، صص 461-462؛ التمهید، ج 81، ص 182 (باقلانی)؛ الفهرست، ص 222؛ تاریخ بغداد، ج 11، ص 55؛ المنتظم، ج 6، ص 261؛ المنیه الامل، ص 53؛ المنهاج فی شعب الایمان، ج 3، صص 151-163؛ المغنی، همان، صص 231-238؛ الشافی فی الامامه، ص 193؛ اصول الدین، بغدادی، صص 275 -

8. افضلیت امام، اهل سنت قائل به جواز امامت مفضول بر فاضل شده اند. اما شیعه امامیه و فرق دیگر شیعه و برخی از اهل سنت قائل به افضل بودن امام نسبت به سایر مردم هستند.(1) زیرا امام، محل رجوع مردم است و طبق موارد بسیاری که در این فصل بیان کردیم باید از دیگران افضل باشد.

9. عصمت امام، شیعه امامیه، عقیده دارند که امام باید معصوم از خطا و گناه باشد.(2) شیعه در این بیان به احادیث و آیات بسیاری استدلال نموده که آنها را پشت سر گذراندیم؛ از جمله آن آیات می توان به آیات زیراشاره کرد.

الف) آیه تطهیر

ب) آیه اولی الامر: ذیل این آیه عده ای از اهل سنت قائل به وجود معصوم شده اند، اما در مصداق آن راه را اشتباه رفته اند.

ج) آیه ولایت

د) آیه عهد

ه) آیه اکمال دین و آیه تبلیغ درکنار حدیث ثقلین

ما در ذیل این آیات، به تبیین موقعیت و جایگاه امام و امامت و در حدّ توان ویژگی های آن پرداختیم. از این رو برای تأکید بیشتر به آیه عهد و تطهیر نظری می افکنیم.

ص:456


1- (1) . اصول الکافی، ج 1، صص 198-202؛ نصره مذاهب الزیدیه، صص 75-80؛ الاختصاص، ص 234؛ الشافی، ص 81؛ تلخیص الشافی، ج 1، ص 278؛ اثبات الامامه، ص 54؛ تاج العقائد، صص 75-76؛ کشف المراد، ص 228؛ نهج الحق، ص 168؛ منهاج الکرامه، ص 147؛ الرساله فی الامامه، صص 18-20؛ الاساس لعقائد الاکیاس، صص 162-163؛ الحور العین، ص 152.
2- (2) . الکافی، ج 1، صص 200 و 269-270؛ علل الشرائع، صص 123-124؛ النکت الاعتقادیه، صص 37-38؛ الشافی، صص 24-70؛ تلخیص الشافی، ج 1، صص 193-206؛ الاحتجاج، ص 435؛ اعلام الوری، ص 162؛ الالفین، صص 149-184؛ منهاج الکرامه، ص 145؛ نهج الحق، صص 164-171؛ کشف المراد، صص 227-228؛ الصراط المستقیم، ج 1، صص 110-141؛ حق الیقین، ج 1، ص 189.

گفتیم که حضرت ابراهیم با شنیدن این پیام الهی و رسیدن به مرتبت عظمای امامت، به اقتصای بشریت از خدای خویش تقاضا می کند که این مرتبت در فرزندان وی هم باقی بماند. او به مناسبت طبیعت بشری، دوستدار فرزندان خویش است و می خواهد که آنها هم به این سرفرازی باطنی برسند؛ لذا عرضه می دارد: وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی ؛ «آیا از ذریه من نیز؟».

خداوند متعال جواب می فرماید: لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ ؛(1)

«امامت عهد خاص من است با بنده ام، و این عهد، به اشخاص ستمکار و ظالم نمی سد».

منافات داشتن عصمت و ظلم

در عرف و فرهنگ قرآن، گاهی به کسی که به خودش ظلم می کند، ستمکار گفته می شود؛ مثلاً کسی که بت می پرستد یا خودکشی می نماید به خود ستم کرده، بنابراین اسلام به او ظالم می گوید. گاهی نیز به کسی که دیگران را مورد ستم قرار می دهد و به حقوقشان تجاوز می کند، ستمکار گفته می شود؛ مانند کسی که مال مردم را می برد یا از ایشان ربا می گیرد یا به ناموسی تجاوز می کند.

بنابراین به طور کلی هر کسی به هر عنوانی که از فرمان خدای متعال سرپیچی کند، در بینش قرآن و اسلام ظالم خواهد بود.(2) آن کسی که لحظه ای در ستم به خود و دیگران به سر برده، براساس موازین دقیق نظام ربوبی، ظالم است و سزاوار عهد خدایی (امامت) نیست.

بنابراین براساس این استدلال قرآن، امام باید معصوم باشد.

گذشته از این آیه کریمه، در جاهای دیگری از قرآن کریم نیز از امامت سخن رفته و در آنها امام براساس جعل و قرارداد الهی معرفی شده است؛ مانند:

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ ؛ (3)«ایشان را امامان و پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کردند، و به ایشان مجموعه کارهای خوب، به ویژه برپا داشتن نماز و ادای زکات را وحی فرمودیم و ایشان برای ما بندگانی مطیع بودند».

ص:457


1- (1) . سوره بقره، آیه 124.
2- (2) . سوره طلاق، آیه 1. وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ.
3- (3) . سوره انبیاء، آیه 73.

در جایی دیگر نیز می فرماید:

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ 1

«برخی از ایشان [بنی اسرائیل] را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کردند، آنگاه که صبر و خویشتن داری کردند و دریقین به آیات ما پا برجا بودند».

بنابراین براساس قرآن کریم، مسئله امامت در مکتب اهل بیت تنها براساس تعیین و جعل و قرار داد الهی امکان پذیر است و بس.

نکته بعدی که در امامت مطرح است، مسئله عصمت امام می باشد که در آیه 124 سوره بقره به هنگام سخن گفتن درباره امامت ابراهیم علیه السلام بدان تصریح شده است و ما آن را به اختصار مورد بحث قرار دادیم.

اینک اگر باز به قرآن رجوع کنیم، این آیه شریفه را ملاحظه خواهیم نمود:

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً2

«جز این نیست که خداوند می خواهد هرگونه پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند، و شما را کاملا پاک ومنزه گرداند».

کلمه «اهل البیت» که در این آیه به کار رفته، از اصطلاحات شرعی است که به وسیله قرآن کریم وضع شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نیز با قاطعیت تمام افراد این گروه را تعیین فرموده است.(1) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام را زیر کسای خویش جمع نمود و این آیه را که درباره ایشان نازل گشته بود، قرائت فرمود. آن حضرت بدین وسیله دقیقاً معین کرد که زنان وی در شمار اهل بیت نیستد،(2) لذا «اهل البیت» عنوان خاص این گروه شد و هر جا در اسلام از اهل

ص:458


1- (3) . این افراد همان چهاره معصوم می باشند که عبارتند از: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، دختر گرامی اش، فاطمه زهرا علیهاالسلام و دوازده امام علیهم السلام.
2- (4) . ر. ک: رساله «حدیث کساء»، علامه عسکری.

بیت سخن به میان آید، مقصود اینان هستند و همین ها معصوم اند. این دومین شرط امامت بود.

از ابن عباس نقل شد که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند:

ان الله قسم الخلق قسمین، فجعلنی فی خیرهما قسماً؛ فذلک قوله: و اصحاب الیمین و اصحاب الشمال. فانا من اصحاب الیمین، و انا خیر اصحاب الیمین... ثم جعل القبائل بیوتاً، فجعلنی فی خیرها بیتاً؛ فذلک قوله: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً فانا و اهل بیتی مطهرون من الذنوب.(1)

مفسران و آیه تطهیر

1. عن قتاده رضی عنه الله فی قوله: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قال: هم اهل بیت طهرهم الله من السوء و اختصهم برحمته (برحمته منه).(2)

2. طبری گفته است:

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ، یقول: انما یرید الله لیذهب عنکم السوء و الفحشاء یا اهل بیت محمد، و یطهرکم من الدنس الذی یکون فی اهل معاصی الله.(3)

3. زمخشری می گوید:

«و استعار للذنوب: الرجس، وللتقوی: الطهر، لان عرض المقترف للمقبحات یتلوث بها و یتدنس کما یتلوث بدنه بالارجاس».(4)

4. فخر رازی هم می گوید:

فقوله تعالی: لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ : ای یزیل عنکم الذنوب وَ یُطَهِّرَکُمْ ای

ص:459


1- (1) . الدر المنثور، ج 5، ص 199.
2- (2) . تفسیر طبری، ج 22، ص 5؛ الدر المنثور، ج 5، ص 199.
3- (3) . طبری، همان.
4- (4) . الکشاف، ج 3، ص 425.

یلبسکم خلع الکرامة».(1)

5. بیضاوی نیز گفته است:

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ الذنب المدنس لعرضکم... وَ یُطَهِّرَکُمْ من المعاصی تَطْهِیراً . و استعارة الرجس للمعصیة و الترشیح بالتطهیر لتنفیر عنها».(2)

6. مراغی آورده است:

«انما یرید الله لیذهب عنکم السوء و الفحشاء یا اهل بیت الرسول، و یطهرکم من دنس الفسق و الفجور الذی یعلق بارباب الذنوب و المعاصی».(3)

کلام اهل لغت در معنای رجس

لغویون نیز در معانی «رجس» کلماتی دارند که تطهیر از آن به عصمت منتهی خواهد بود.

1. راغب اصفهانی می گوید:

رجس چیزی پلید است. گفته می شود: «رجل رجس»؛ یعنی مردی پلید، و «رجال ارجاس»؛ یعنی مردانی پلید. خداوند می فرماید: رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ ؛ یعنی «پلیدی است از عمل شیطان». و پلیدی به چهار صورت ممکن است وجود داشته باشد: یا از نظر طبیعت، یا از جهت عقلانی، یا از نظر شرعی یا از همه این جهات مثل مردار. زیرا مردار هم از نظر شرع پلید است، هم از نظر عقل و هم از نظر طبیعت انسانی، پلید از نظر شرع چیزهایی است مثل قمار و شراب، برخی گفته اند که اینها از نظر قضاوت عقل هم پلید شمرده می شوند....(4)

2. ابن اثیر، لغوی مشهور در النهایه می نویسد:

«الرجس: القذر و قد یعبربه عن الحرام و الفعل القبیح؛ رجس چیزی پلید است و گاهی نیز گفته شده مقصود از آن کار حرام و عمل قبیح است».(5)

ص:460


1- (1) . تفسیر الکبیر، ج 25، ص 209.
2- (2) . تفسیر البیضاوی، ص 557.
3- (3) . تفسیر المراغی، ج 22، ص 7.
4- (4) . مفردات القرآن، ماده «رجس»، ص 187.
5- (5) . النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج 2، ص 200.

3. علامه ابن منظور گفته است:

«الرجس: القذر. و قد یعبربه عن الحرام و الفعل القبیح و العذاب و اللعنه والفکر؛ رجس پلیدی است و گاهی از حرام و کار قبیح و عذاب و لعنت و کفر به رجس تعبیر می گردد».(1)

4. فیروزآبادی می گوید:

«الرجس: القذر و کل ما استقذر من العمل، و العمل المودی الی العذاب، والشک و العقاب و الغضب؛ رجس پلیدی و هر عمل بد و آلوده و هر کاری است که به عذاب و شک و جزای بد و خشم منتهی شود».(2)

5. جوهری نوشته است:

«الرجس: القذر، و قال الفراء فی قوله تعالی: وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ انه العقاب و الغضب».(3)

6. عبدالقادر رازی نیز در مختار الصحاح، بدون اندک تغییری همین معنی را برای رجس ذکر کرده است.(4)

7. فیومی گفته است:

«الرجس، النتن، و الرجس: القذر. قال الفارابی: و کل شی ء یستقذر فهو رجس. وقال النقاش: الرجس: النجس. وقال فی البارع و ربما قالوا: الرجاسه و النجاسه، ای جعلوهما بمعنی».(5)

روایات تعداد ائمه

در گروهی از روایات، تعداد ائمه و خلفا و زمامداران بعد از آن حضرت تعیین شده، ولی

ص:461


1- (1) . لسان العرب، ماده «رجس»، ج 1، ص 1128، (چ یوسف خیاط و ندیم مرعشلی).
2- (2) . القاموس المحیط، ماده «رجس»، ج 2، ص 227.
3- (3) . الصحاح، ماده «رجس»، ج 2، ص 930، تحقیق احمد عبدالغفور عطار.
4- (4) . مختار الصحاح، ص 234. برای مطالعه بیشتر ر. ک: فصل اول و نیز نقش ائمه در احیاء دین، علامه عسکری. ج 2، ص 230 به بعد.
5- (5) . المصباح المنیر، ج 1، ص 266.

نامی از افراد ایشان به میان نیامده است. این روایات از چهار صحابی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده که «جابر بن سمره» یک تن از ایشان است. روایات او را از جمله در صحیح مسلم و بخاری، سنن ابو داوود، سنن ترمذی، مسند طیالسی و مسند احمد می توان یافت. در اینجا روایات جابر را از نسخه صحیح مسلم نقل می نماییم:(1)

او می گوید: من با پدرم به محضر رسول اکرم رفته بودیم. آن بزرگوار فرمود: «همیشه و همیشه دین باقی خواهد ماند تا هنگام برپا شدن رستاخیر، تا وقتی که بر شما دوازده خلیفه باشند که همه ایشان از قریش اند».

در این روایت بیش از این نقل نشده، ولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه قسمتی را که از آن حذف شده، چنین بیان فرموده اند:

«امامان از قریش اند که درخت آن را در خاندان هاشم کاشته اند و این مقام جز برای ایشان صلاحیت ندارد، و والیان و زمامدارانی غیر از ایشان برای مردم سزاوار نیستند.»(2)

در روایت دیگر که در مسند احمد و مستدرک حاکم نقل شده، مردی به نام «مسروق» که راوی روایت است می گوید:

ما در کوفه نزد عبدالله بن مسعود نشسته بودیم و او به ما قرآن درس می داد. مردی از وی سؤال کرد: ابو عبدالرحمن! آیا شما از پیامبر نپرسیدید که این امت چند خلیفه خواهد داشت؟ عبدالله در جواب این مرد گفت: از آن هنگام که من به عراق آمده ام، کسی جز تو از من این سؤال را نکرده است. آنگاه افزود: آری ما از پیامبر این مسئله را پرسیدیم و آن حضرت فرمود: «اثنی عشر کعدة نقباء بنی اسرائیل؛ دوازه تن به تعداد نقیبان بنی اسرائیل».(3)

ص:462


1- (1) . صحیح مسلم، ج 6، صص 2-4، کتاب الاماره، باب الناس تبع لقریش؛ صحیح بخاری، ج 9، ص 81، کتاب الاحکام، باب الاستخلاف؛ سنن ترمذی، ج 2، ص 45، (چ هند) و ج 4، ص 501، ح 2225، (چ مصر)؛ سنن ابوداوود، ج 4، صص 106-107 (چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید)؛ مسند احمد، ج 5، ص 86 و صص 87-101 و 106-108.
2- (2) . «ان الائمه من قریش، غرسوا فی هذا البطن من هاشم، لا تصلح علی سواهم ولا تصلح الولاه من غیر هم». (نهج البلاغه، ص 201، خطبه 144، تحقیق صبحی صالح).
3- (3) . مسند احمد، ج 1، صص 398 و 406؛ مستدرک الصحیحین، ج 4، ص 501؛ کنزالعمال، ج 3، صص 26-27؛ منتخب الکنز، ج 5، ص 312 در هامش المسند؛ الصواعق المحرقه، ص 20؛ مجمع الزوائد، ج 5، ص 190؛ الجامع الصغیر، ج 1، ص 75؛ تاریخ الخلفاء، ص 10 (چاپ پاکستان).

این روایت از انس بن مالک و عبدالله بن عمر بن العاص نیز نقل شده است. البته هرکدام از این روایات را افراد متعددی نقل کرده اند که در نتیجه، روایتشان به حد تواتر می رسد و کاملاً مورد اطمینان است. گرچه این حدیث در منابع بسیاری نقل شده، اما آنچه مهم است تفسیر حدیث می باشد. شیعه و عده ای از اهل سنت، امامان دوازده گانه شیعه را مصداق حدیث دانسته اند، ولی دیگران دچار حیرت و سرگردانی شده اند.

حیرت علمای اهل سنت در تفسیر این حدیث

دانشمندان مکتب خلفا در بیان مقصود از «امامان دوازده گانه» که در این روایت آمده است، دچار حیرت و زحمت شده و دیدگاه های متفاوتی ارائه داده اند.

1. ابن عربی شارح سنن ترمذی می گوید:

ما امیران بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله سلم را که برشمردیم دیدیم: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن، معاویه، یزید، معاویة بن یزید، مروان، عبدالملک مروان، ولید، سلیمان، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک، مروان بن محمد بن مروان، سفاح و... هستند.

او پس از آن، بیست و هفت نفر از خلفای عباسی تا عصر خود را برشمرده، می گوید:

اگر از مجموع آنها «دوازده نفر» را به صورت ظاهر شماره کنیم آخرین آنها «سلیمان بن عبدالملک» است، و اگر به معنای واقعی خلیفه نظر داشته باشیم، تنها پنج نفر برای ما باقی می ماند: خلفای چهارگانه و عمر بن عبدالعزیز. بنابراین، من معنایی برای این حدیث نمی یابم.(1)

2. قاضی عیاش در جواب این سخن که می گوید: بیش از این تعداد [دوازده نفر] به ولایت رسیدند، گفته است:

«این اعتراضی نادرست است. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نفرموده تنها دوازده نفر به ولایت می رسند. البته این تعداد به ولایت رسیده اند و این مطلب از اضافه شدن بر تعداد آنها منع نمی کند.»(2)

ص:463


1- (1) . شرح ابن عربی بر سنن ترمذی، ج 9، صص 68-69.
2- (2) . شرح نووی بر صحیح مسلم، ج 12، صص 201-202؛ فتح الباری، ج 16، ص 339، عبارت متن از اوست، در ص 341 نیز این مطلب تکرار شده است.

3. سیوطی در جواب آن سخنی را نقل کرده است:

«مراد حدیث، وجود «دوازده نفر خلیفه» در طول دوران اسلام تا قیامت است که عامل برحق باشند، اگر چه پی در پی نباشند.»(1)

سیوطی در ادامه گوید:

از این دوازده نفر، خلفای چهارگانه و حسن [علیه السلام] و معاویه و عبدالله بن زبیر و عمر بن عبدالعزیز، این هشت نفر، روی کار آمدند و احتمال اینکه مهدی عباسی را هم به آنان اضافه کنیم که او در بین عباسیان همانند عمر بن عبدالعزیز در میان امویان است و نیز، طاهر عباسی را به خاطر عدالت خواهی اش، باز هم دو نفر باقی و مورد انتظارست که یکی از آنان «مهدی» آل محمد صلی الله علیه [و آله] وسلم از اهل البیت خواهد بود.(2)

4. در فتح الباری نیز چنین آمده:

«یقیناً ازاین تعداد [دوازده نفر] خلفای چهارگانه در گذشته اند و بقیه به ناچار باید تا پیش از برپایی قیامت، تکمیل گردد».(3)

5. ابن جوزی هم می گوید: «بنابراین، آنجا که فرموده: «سپس فتنه و آشوب خواهد بود»، مراد فتنه های پیش از برپایی قیامت مانند: خروج دجال و بعد آن می باشد».(4)

6. همچنین گفته شده: «مراد حدیث آن است که آن «دوازده نفر» در دوران عزت خلافت و قوت اسلام و استواری امور آن باشند، از کسانی که در زمان وی، اسلام عزیز گردد و همه مسلمانان پیرامون او گرد آیند.»(5)

ص:464


1- (1) . سیوطی، تاریخ خلفا، ص 12.
2- (2) . الصواعق المحرقه، ص 19؛ تاریخ خلفا، همان. بنابراین برای پیروان مکتب خلفا دو امام منتظر خواهد بود که یکی از آنان مهدی علیه السلام است؛ در حالی که پیروان مکتب اهل البیت علیهم السلام تنها یک امام منتظر دارند.
3- (3) . فتح الباری، ج 6، ص 341؛ تاریخ خلفا، ص 12.
4- (4) . فتح الباری، همان؛ تاریخ خلفا، همان.
5- (5) . نووی در شرح صحیح مسلم، (ج 12، صص 202-203)، به این موضوع اشاره کرده و ابن حجر در فتح الباری، (ج 16، صص 338-341) و سیوطی در تاریخ خلفا، (ص 1) آن را آورده اند.

7. بیهقی می گوید:

این تعداد (دوازده نفر) تا زمان ولید بن یزید بن عبدالملک روی کار آمدند، سپس فتنه و آشوب بزرگ بر پا شد و پس از آن حکومت عباسیان غالب آمد، و اینکه برعده مذکور می افزایند بدان خاطر است که صفت مورد اشاره درحدیث را رها کرده یا کسانی را که بعد از فتنه مذکور آمده اند از آنان شمرده اند.(1)

8. برخی نیز گفته اند:

کسانی که امت بر آنان اجتماع کرده اند؛ یعنی خلفای ثلاثه و سپس علی علیه السلام تا زمان حکمیت در صفین که معاویه را در آن روز خلیفه نامیدند.

سپس با صلح امام حسن بر معاویه اجتماع کردند و پس از او بر پسرش یزید. امام حسین هم که پیش از رسیدن به خلافت کشته شد. با مرگ یزید اختلاف کردند تا آنکه پس از کشته شدن ابن زبیر بر عبدالملک مروان اجتماع نمودند و سپس بر فرزندان چهارگانه او؛ یعنی ولید، سلیمان، یزید و هشام که در این جمع، عمر بن عبدالعزیز، میان سلیمان و یزید فاصله شد و دوازدهمین آنان ولید بن یزید بن عبدالملک بود که مردم پس از هشام بر او اجتماع کردند و او چهار سال حکومت کرد.(2)

بنابراین، خلافت این دوازده نفر به خاطر اجتماع مسلمانان بر آنها صحیح است، و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مسلمانان را به خلافت و جانشینی اینان از خودش - در حمل و انتقال اسلام به مردم - بشارت داده است!

ابن حجر درباره این توجیه می گوید: «این بهترین توجیه است».(3)

9. ابن کثیر می گوید:

راهی را که بیهقی پیموده و عده ای با وی موافقت کرده اند، یعنی اینکه، مراد حدیث از خلفای پی در پی تا زمان ولید بن یزید بن عبدالملک فاسق می باشد، ولیدی که درگذشته در مذمت او سخن گفتیم، راهی غیر مقبول است، زیرا خلفای مورد اشاره

ص:465


1- (1) . تاریخ ابن کثیر ج 6، ص 249 به نقل از بیهقی.
2- (2) . تاریخ خلفا، ص 11؛ الصواعق المحرقه، ص 19؛ فتح الباری، ج 16، ص 341.
3- (3) . فتح الباری، همان.

تا زمان ابن ولید بیش از «دوازده نفرند» دلیل آن این است که خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و علی [علیه السلام] مسلّم است. پس از آنان حسن بن علی [علیه السلام] است چنانکه واقع شد و علی [علیه السلام] او را وصی خود قرار داد و مردم عراق با او بیعت کردند. تا آنکه او و معاویه صلح کردند. سپس پسر معاویه یزید و بعد پسر یزید معاویه بن یزید و سپس مروان بن حکم و بعد پسرش عبدالملک مروان و ولید بن عبدالملک، سپس سلیمان بن عبدالملک و بعد عمر بن عبدالعزیز و پس از وی یزید بن عبدالملک و بعد هشام بن عبدالملک، که جمع آنها پانزده نفر می شود و سپس ولید بن یزید بن عبدالملک و اگر حکومت ابن زبیر را که قبل از عبدالملک بود به شمار آوریم، شانزده نفر می شوند، و با این حساب، یزید بن معاویه جزء آن دوازده نفر شده و عمر بن عبدالعزیز که همه پیشوایان بر مدح و سپاس او متفق القول اند، و او را از خلفای راشدین به شمار آورده و همه مردم برعدالت او اتفاق نظر دارند، و دوران او بهترین دوره ها بوده و حتی شیعیان نیز بدان اعتراف دارند، از جمع «دوازده نفر» خارج می گردد.

و اگر بگوید: من تنها کسانی را به شمار می آورم که امت بر آنان اجتماع کرده باشند لازمه اش آن است که «علی بن ابی طالب» و فرزندش به شمار نیایند، زیرا همه مردم بر آن دو اجتماع نکردند، دلیلش آن که مردم شام، همگی از بیعت با او سرباز زدند.

و نیز گوید: برخی توجیه کنندگان، معاویه و پسرش یزید و نوه اش معاویه بن یزید را به شمار آورده و زمان مروان و ابن زبیر را قید نکرده اند، زیرا امت برهیچ یک از آنها اجتماع نکرده اند.

بنابراین دیدگاه نیز می گوییم: در این مسلک، خلفای سه گانه سپس معاویه و بعد یزید و سپس عبدالملک و بعد ولید بن سیلمان و سپس عمر بن عبدالعزیز و بعد یزید و بعد هشام به شمار آیند که جمعاً ده نفرند و بعد از آنها ولید بن یزید بن عبدالملک فاسق است که لازمه این دیدگاه نیز، اخراج علی و پسرش حسن [علیهماالسلام] خواهد بود و این دقیقاً برخلاف آن نظری است که امامان اهل سنت و بلکه شیعه برآن تصریح کرده اند.(1)

ص:466


1- (1) . تاریخ ابن کثیر، ج 6، صص 249-250.

10. ابن حجر می گوید: ابن جوزی در کتاب «کشف المشکل» در جواب این توجیهات، دو وجه دیگر را نقل کرده است:

وجه نخست آنکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در حدیث خویش اشاره به حوادث بعد از خود و اصحاب خود ندارند، و چون حکم اصحاب با حکم آن حضرت پیوسته و مرتبط است، نتیجه می گیریم که خبر از حکومت های واقع شده پس ازصحابه است. و چنان می نماید که با بیان خود اشاره به عدد خلفای بنی امیه دارد، و گویا سخن آن حضرت: «لا یزال الدین»؛ یعنی ولایت تا آنجا که دوازده خلیفه به حکومت برسند ادامه دارد، سپس اوضاع به حالت دیگری، بدتر از حال اول بر می گردد.

ابن حجر درباره این توجیه می گوید:

«این سخن کسی است که به چیزی از طریق حدیث - جز آنچه که به نحوه فشرده در «بخاری» آمده آگاهی نداشته است.»(1)

وجه دیگر نیز آن است که وجود آنان در زمان واحد، عین پراکندگی و افتراق است و نمی تواند مراد حدیث باشد.(2)

بدین گونه، علمای مکتب خلفا درتفسیر روایات گذشته، به دیدگاه واحدی نرسیدند. علاوه بر آن از آوردن روایاتی که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم اسامی آن دوازده نفر را بیان فرموده نیز اغماض و اهمال کرده اند، زیرا با سیاست حاکم بر مکتب خلفا در طی قرون متمادی در تخالف و تضاد بوده است. این روایات را محدثان مکتب اهل البیت علیهم السلام در تألیفات خود با اسنادی که به نیکان صحابه می رسد، از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده اند و ما در بخش آینده به آوردن اندکی از آنها که هر دو گروه در کتب خود آورده اند بسنده می کنیم.

اسامی دوازده امام در مکتب خلفا

الف) امام جوینی(3) از عبدالله بن عباس روایت می کند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

ص:467


1- (1) . فتح الباری، ج 16، ص 338.
2- (2) . همان، ص 339.
3- (3) . ذهبی از رجال معروف، درکتاب تذکرة الحافظ، ج 4، ص 1505 درباره او می گوید: امام محدث یگانه، اکمل،

انا سید النبیین و علی بن ابی طالب سید الوصیین و ان اوصیائی بعدی اثنا عشر اولهم علی بن ابی طالب و آخرهم المهدی؛ من آقای پیامبران و علی بن ابی طالب آقای اوصیاست، همانا اوصیای پس از من «دوازده» نفرند، اولین آنان علی بن ابی طالب و آخرینشان مهدی است.

ب) امام جوینی در حدیث دیگری به سند خود از ابن عباس روایت می کند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

همانا خلفای من و اوصیایم و حجت های خدا بر مردم پس از من دوازده نفرند، اولین آنها برادرم و آخرینشان فرزندم خواهد بود». گفته شد: ای رسول خدا! برادر شما کیست؟ فرمود: «علی بن ابی طالب» گفته شد: فرزند شما کیست؟ فرمود آن مهدی است؛ کسی که زمین را پر از عدل و داد می کند، همان گونه که از ظلم و ستم انباشته شده است. قسم به آن که مرا بشارتگر و بیم دهنده بر حق فرستاده، اگر از دنیا باقی نماند، مگر یک روز، خداوند این روز را آنقدر طولانی کند تا فرزند من مهدی در آن خروج کند و روح خدا، عیسی بن مریم فرود آید و در پس او نماز بگزارد و زمین از نور پروردگارش روشن گردد، و فرمانروایی اش مشرق و مغرب را فرا گیرد.

ج) امام جوینی باز هم به سند خود روایت کرده که راوی گفت: شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

«انا و علی و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون؛ من و علی و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین پاکیزگان و معصومانیم».(1)

سیاست حاکم بر مکتب خلفا در طی قرون بر آن بود که امثال این گونه احادیث را از دسترس ابنای امت اسلامی به دور دارند و بر آنها پرده پوشانند. به راستی که جناب استاد

ص:468


1- (1) . احادیث: الف، ب و ج، در کتاب فرائد السمطین، نسخه خطی کتابخانه ی مرکزی دانشگاه تهران به شماره 1164، 1690، 1691، برگه 160 آمده است و ر. ک: ولایت علی علیه السلام در قرآن کریم و سنت پیامبر، علامه عسکری.

ارجمند علامه عسکری در راه اعتلای فرهنگ محمدی صلی الله علیه و آله وسلم و نمایاندن واقع، جهاد شایانی کردند و نمونه هایی از آن را در بحث و بررسی از اقدامات مکتب خلفا با نصوص سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را که مخالف دیدگاهشان بود در «معالم المدرستین» آورده اند. ما هم اسامی این امامان را در فصل دوم دیدگاه های بزرگان اهل سنت درباره امامان اهل بیت نوشتیم.

7. آیه انذار
اشاره

آخرین آیه ای که دراین قسمت مورد بررسی اجمالی قرار می دهیم آیه انذار است.

وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ؛(1)

«و خویشان نزدیکت را هشدار ده».

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم پس از آنکه از جانب پروردگار به پیامبری مبعوث شد، به مدت سه سال، مخفیانه در بین مردم تبلیغ کرد و دراین مدت توانست مقدار قابل توجهی از نیروهای جوان را گرد خود جمع کند.

پس از سه سال از جانب خداوند دستور آمد دعوت را آشکار کن:

فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * إِنّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ ؛(2)

«پس آنچه را بدان مأموری آشکار کن و از مشرکان روی برتاب که ما] شر [ریشخندگران را از تو برطرف خواهیم ساخت».

سپس دستور آمد که ابتدا از خویشاوند نزدیکت آغاز کن:

وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ * وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ * فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمّا تَعْمَلُونَ * وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ ؛(3)

«و خویشان و نزدیکانت را هشدارده و برای آن مؤمنانی که تو را پیروی کرده اند، بال خود را

ص:469


1- (1) . سوره شعراء، آیه 214.
2- (2) . سوره حجر، آیات 94-95.
3- (3) . سوره شعراء، آیات 214-217.

فرو گستر و اگر تو را نافرمانی کردند، بگو: من از آنچه می کنید بیزارم و بر] خدای [عزیز مهربان توکل کن».

به دنبال این دستور پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام فرمود که طعامی فراهم کند. پس از آنکه همه جمع شدند و غذا خوردند، حضرت ایستاد و فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب، به خدا سوگند در تمام عرب کسی را نمی شناسم که هدیه ای گران بهاتر از آنچه من آوردم، برای شما آورده باشد. من برای شما خیر دنیا و آخرت را به ارمغان آورده ام و خداوند به من دستور داده شما را به سوی او بخوانم. پس هر یک از شما برای کمک و همراهی من پیشقدم شود، او را برادر، وصی و جانشین خود قرار می دهم».

همه لب فرو بستند، ولی علی علیه السلام که دوازده یا سیزده سال بیشتر نداشت برخاست و گفت: «ای فرستاده خدا، من حاضرم یاورتان شوم».

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سخنش را تکرار کرد و باز مولا علی علیه السلام فرمود: «من حاضرم». در مرتبه سوم، حضرت شانه او را گرفت و به خویشاوندانش فرمود:

علی، برادر من، وصی من و جانشین من درمیان شماست، پس به سخنانش گوش دهید و از او اطاعت کنید.

همه خندیدند و سخن پیامبر را مسخره کردند. ابولهب رو کرد به ابوطالب و گفت:

«ایشان پسرت را امیر بر تو قرار داد و در آینده باید از پسرت شنوایی داشته باشی و از او اطاعت کنی».(1)

تحریف تاریخ

طبری این حدیث را به طور کامل در «تاریخ طبری» نقل کرده؛ اما در تفسیرش عبارت «وصیی و خلیفتی»(2) را حذف کرده و به جای آن «کذا و کذا» آورده است.(3)

حسین هیکل، یکی از نویسندگان زبردست مصری، کتابی به نام «حیات محمد» تألیف کرده است. او در چاپ اول کتابش این روایت را کامل آورده و عبارت «وصیی و خلیفتی» را

ص:470


1- (1) . تاریخ طبری، ج 2، ص 63.
2- (2) . وصی و جانشین من است.
3- (3) . ر. ک: تفسیر طبری، ج 19، صص 74-75.

حذف نکرده؛ اما پس از آنکه علمای اهل تسنن به حسین هیکل اعتراض کردند و به او گفتند که کتاب تو در دسترس جوان هاست و آنها با خواندن این مطلب به ما انتقاد می کنند، ایشان هم در چاپ دوم و سوم کتابش، عبارت «کذا و کذا» را به کار برد.

اما این تلاشی بیهوده است، چرا که خود عبارت «کذا و کذا» خواننده را تحریک می کند که بداند «کذا و کذا» چه بوده است و به دنبال حقیقت می رود.

همچنین طبری، ابتدا کتاب تاریخ خود را و پس از آن در بغداد، تفسیرش را نوشت. بیشتر اهل بغداد درآن زمان حنبلی های تندرو بودند. آتش زدن کتابخانه شیخ طوسی که در آن چهار صد هزار کتاب نگه داری می شد، یک نمونه از کارهای آنان بود.

حنبلی های بغداد با تعصب شدیدی که داشتند، طبری را تحت فشار قرار دادند تا عبارت «کذا و کذا» را به جای «وصیی و خلیفتی» بگذارد؛ غافل از آن که «کذا و کذا» خواننده را برای کشف حقایق تحریک می کند و هر کسی می تواند با مراجعه به تاریخ طبری، حقیقت را بیابد.

اشکال بر حدیث و پاسخ آن

ابن تیمیه درکتاب «منهاج السنه» که ردی بر کتاب «منهاج الکرامه»(1) است، بر این حدیث چند اشکال وارد کرده است:

1. چنین حدیثی در کتب مسانید و صحاح شش گانه وجود ندارد.

پاسخ: این حدیث هم در مسانید(2) و هم در صحاح شش گانه اهل سنت آمده است. بزرگان اهل سنت تصریح کرده اند که این حدیث از جهت سند از روایت های صحیح و متواتر است. ابن اثیر برای تکمیل تاریخ طبری، کتابی به نام «الکامل» نوشته است، زیرا کتاب تاریخ طبری حوادث را تا قرن سوم ذکر کرده و کتاب الکامل رویدادها را تا قرن ششم بر آن افزوده است. این کتاب، پس از تاریخ طبری، از معتبرترین کتاب های تاریخ جهان اسلام است. ابن اثیر درکتاب الکامل، این روایت را به صورت کامل ذکر کرده است.(3)

ص:471


1- (1) . نوشته علامه حلی.
2- (2) . مسند احمد، ج 1، ص 111.
3- (3) . الکامل، ج 2، صص 62-63

همچنین اگر به هر یک از کتاب های تاریخ اسلام(1) مراجعه کنیم، این روایت را خواهیم یافت.

2. حضرت علی علیه السلام فقط وصی و جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است، نه اینکه جانشینی و وصایت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را برای همه مسلمانان بر عهده داشته باشد؛ زیرا پیامبر می فرماید: «وصیی و خلیفتی فیکم».

پاسخ: منظور از «فیکم» در «وصیی و خلیفتی فیکم» به معنای آن است که حضرت علی علیه السلام از بین حاضران درمجلس انتخاب شد، نه اینکه فقط وصی و جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای حاضران باشد.

3. در آن زمان بنی عبدالمطلب به چهل نفر نرسیده بودند.

پاسخ: «مطلب» برادر هاشم و هاشم پدر عبدالمطلب است. هاشم یکی از شخصیت های بزرگ قریش بود که در شرق و غرب تجارت می کرد. او در یکی از سفرهایش به مدینه در خانه یکی از افراد طایفه بنی الخزرج که به بنوالنجار معروف بودند ساکن شد و در آن سفر به دختر زید بن علی که از شخصیت های بزرگ این طائفه بود اظهار رغبت کرد. زید بن علی دخترش را به هاشم داد، ولی شرط کرد که هنگام وضع حمل، دخترش را به خانه آنها ببرد. هاشم نیز به قول خود وفا کرد و زمانی که همسرش حامله شد او را به خانه پدرش در مدینه برد. هاشم همسرش را درخانه پدرش گذاشت و خودش به شام سفر کرد و در آن سفر وفات یافت. فرزند هاشم در مدینه به دنیا آمد و او را عامر نامگذاری کردند. روزی یکی از بزرگان مکه از مدینه عبور می کرد که عامر را در حال بازی رزمی دید. از او پرسید: تو کیستی؟ عامر گفت: من فرزند هاشم، رئیس قریش، هستم.

آن مرد پس از بازگشت به مکه نزد مطلب عموی عامر رفت و گفت: چرا پسر بردارت را در مدینه رها کردی؟

مطلب هنگامی که این سخن را شنید، به همراه هشتاد نفر از بزرگان قریش نزد جد مادری عامر رفت و از او درخواست کرد که آن کودک را تحویل دهد.

ص:472


1- (1) . مانند: البدایه و النهایه.

مطلب کودک را تحویل گرفت و با خودش به مکه برد. هنگام ورود به مکه، مردم گمان کردند که مطلب غلام خریده است و به یکدیگر می گفتند: مطلب به همراه عبدش آمد.

از آن پس مردم، عامر را که فرزند هاشم بود با لقب «عبدالمطلب» می شناختند. عبدالمطلب دوازده پسر و پنج دختر داشت که عبدالله پدر حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم کوچک ترین پسر او بود.

از طرفی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هنگام فراخوانی خویشاوندانش به اسلام 43 ساله بود؛ بنابراین چگونه ممکن است در این همه مدت تعداد فرزندان عبدالمطلب به چهل نفر نرسیده باشد.(1)

ص:473


1- (1) . برای مطالعه بیشتر ر. ک: فضایل.

ص:474

مهدویت و ظهور حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه
اشاره

اندیشه «مهدویت و انتظار» و ظهور مصلح آخرالزمان از جمله بنیادهای فکری اسلام و مورد اتفاق همه ادیان الهی است.

از طرفی، عطش عدالت در نهاد بشر و سر خوردگی های او از وضعیت عمومی جهان و توجه به وعده های ادیان درباره آینده جهان، جلوه ای از جایگاه و اهمیت این اعتقاد است.

مکتب شیعه در این عرصه سخنی روشن تر دارد، چرا که موعود خود را زنده و ناظر می داند و در انتظار ظهور حیات بخش اوست. اهل سنت در این باره دیدگاه های مختلفی دارند. عده بسیاری در این مسئله با شیعه موافق اند، عده ای از آنها نیز تولد حضرت را به آینده موکول نموده اند. برخی نیز حضرت مسیح را همان موعود آخرالزمان می دانند و عده ای ظهور او را در گذشته می جویند. البته گروهی انگشت شمار نیز راه انکار در پیش گرفته اند، چه آنکه از پس این همه احادیث متعارض در مکتب خود بر نیامده اند و چاره را در انکار اصل موضوع دیده اند.

خلاصه اینکه تاکنون بیش از 3336 عنوان کتاب، مقاله، پایان نامه و مانند آن در این زمینه نوشته شده است(1) که خود اهمیت موضوع را می رساند. به همین علت قصد داریم به صورت گذرا برخی جوانب آن را بیان می کنیم.

موارد اتفاق فریقین در موضوع مهدویت
1. اتفاق بر اصل قضیه

یکی از موارداتفاق بین شیعه و سنی در قضیه مهدویت، اتفاق بر اصل آن است. امت اسلامی، مگر عده قلیلی از غربزدگان و روشنفکرنمایان مثل احمد امین مصری و شاگردانش،

ص:475


1- (1) . ر. ک: مرجع مهدویت، جمعی از پژوهشگران، مؤسسه اطلاع رسانی اسلامی مرجع.

بر این مسئله اتفاق دارند که در آخرالزمان شخصی به نام مهدی، از ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و از اولاد زهرا علیهاالسلام، ظهور کرده، زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.

عمده علت تأکید بر این اعتقاد، وجود تعداد بسیار و در حد تواتر روایات صحیح درباره این قضیه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت عصمت و طهارت در تراث حدیثی مسلمین است. معلوم است هر قضیه ای که به حد تواتر برسد یا از آن حد بالاتر باشد، از دایره شک و ظن خارج شده، انسان را به یقین می رساند. همان گونه که در علم حدیث و اصول بحث شده، حدیث متواتر احتیاجی به بررسی سندی ندارد؛ زیرا از راه تراکم احتمالات می تواند انسان را به یقین برساند.

از آنجا که نظر علمای شیعه در این باره مشخص است فقط به بیان سخنان اهل سنت بسنده می کنیم.

1. ابن حجر عسقلانی

تواترت الاخبار بأن المهدی من هذه الامة و ان عیسی بن مریم سینزل و یصلی خلفه؛(1) اخبار به حد تواتر دلالت دارد بر اینکه مهدی از این امت (اسلام) است و به راستی عیسی بن مریم از آسمان فرود می آید و پشت سر اوبه نماز می ایستد.

2. قاضی شوکانی

وهی متواتره بلا شک و لا شبهه، بل یصدق وصف التواتر علی مادونها علی جمیع الاصطلاحات المحرره فی الاصول(2) ؛ احادیث مهدی بدون شک و شبهه متواتر است، بلکه عنوان تواتر با کمتر از این مقدار نیز بر این احادیث صدق می کند؛ آن هم با تمام اصطلاحاتی که در علم اصول برای تواتر و خبر متواتر آمده است.

3. ابن حجر هیثمی

والاحادیث التی جاء فیها ذکر ظهور المهدی علیه السلام کثیرة متواترة(3) ؛ احادیثی که در آن اشاره به ظهور مهدی است بسیار زیاد و به حد تواتر است.

ص:476


1- (1) . فتح الباری، ج 5، ص 362.
2- (2) . ابزار الوهم المکنون، ص 4، به نقل از رساله التوضیح شوکانی.
3- (3) . الصواعق المحرقه، ج 2، ص 211.

4. علامه مناوی

اخبار المهدی کثیرة شهیرة افرادها غیر واحد فی التألیف؛(1) اخبار مهدی زیاد و مشهور است؛ به حدی که جماعتی درباره این احادیث تألیفات مستقلی دارند.

5. تفتازانی

مما یلحق بباب الامامه خروج المهدی علیه السلام و نزول عیسی و هما من اشراط الساعة و قد وردت فی هذا الباب اخبار صحاح؛(2) از جمله اموری که ملحق به باب امامت می شود خروج مهدی و نزول عیسی است، که این دو از علائم قیامت است و در این باره خبرهای صحیحی رسیده است.

6. قرمانی دمشقی

اتفق العلماء علی ان المهدی هو القائم فی آخر الزمان، و قد تعاضدت الاخبار علی ظهوره، و تظاهرت الروایات علی اشراق نوره و ستسفر ظلمة اللیالی و الایام بسفوره و تنجلی برویته الظلم انجلاء الصبح عن دیجوره و یسیر فی الافاق فیکون اضوء من البدر فی مسیره؛(3)

علما بر این امر اتفاق کرده اند که مهدی همان قیام کننده در آخرالزمان است و اخبار ظهور آن حضرت عجل الله تعالی فرجه یکدیگر را تأیید می کنند و روایات بر اشراق نورش تظاهر دارند، و به زودی ظلمت و تاریکی شب ها و روزها به روشنایی وجود او منور خواهد شد و تاریکی ها به رؤیت و دیدار او، همانند بیرون آمدن صبح از ظلمت شب، از میان خواهد رفت؛ عدل او در افق ها سیر خواهد کرد و پر نورتر از ماه منیر در مسیرش خواهد بود.

7. مبارکفوری

واعلم ان المشهور بین الکافة من اهل الاسلام علی ممر الاعصار انه لابد فی آخرالزمان من ظهور رجل من اهل البیت یؤید الدین و یظهر العدل و یتبعه

ص:477


1- (1) . فیض القدیر، ذیل حدیث 9245.
2- (2) . شرح مقاصد، ج 2، ص 62.
3- (3) . اخبار الدول و آثار الاول، ج 1, ص 463.

المسلمون و یستولی علی الممالک الاسلامیه و یسمی بالمهدی؛(1) بدان که مشهور بین تمام مسلمانان در طول زمان ها این است که به طور حتم در آخرالزمان شخصی از اهل بیت علیهم السلام ظهور خواهد کرد که دین را تأیید کرده، عدل را در میان جامعه ظاهر می کند و مسلمین به دنبال او بر ممالک اسلامی سلطه پیدا خواهد نمود و او مهدی نامیده می شود.

علمای اهل سنت و تواتر احادیث مهدی عجل الله تعالی فرجه

در این بخش به ذکر اسامی آن دسته از علمای اهل سنت می پردازیم که بر تواتر احادیث امام مهدی عجل الله تعالی فرجه تصریح کرده اند:

ابن سعد (ت 230 ه)، أبن ابی شیبه (ت 235 ه)، الامام احمد بن حنبل (ت 241 ه)، ابوبکر الاسکافی (ت 260 ه)، ابن ماجه (ت 273 ه)، ابو داوود (ت 275 ه)، ابن قتیبه الدینوری (ت 276 ه)، الترمذی (ت 279 ه)، البزار (ت 292 ه)، ابویعلی الموصلی (ت 307 ه)، الطبری (ت 310 ه)، العقیلی (ت 322 ه)، نعیم بن حمّاد (ت 328 ه)، ابن حبّان البستی (ت 354 ه)، المقدسی (ت 355 ه)، الطبرانی (ت 360 ه)، ابوالحسن الآبری (ت 363 ه)، الدارقطنی (ت 385 ه)، الخطابی (ت 388 ه)، الحاکم النیسابوری (ت 405 ه)، ابونعیم الاصبهانی (ت 430 ه)، ابو عمرو الدانی (ت 444 ه)، البیهقی (ت 458 ه)، الخطیب البغدادی (ت 463 ه)، ابن عبدالبر المالکی (ت 463 ه)، الدیلمی (ت 509 ه)، البغوی (ت 510 أو 516 ه)، القاضی عیاض (ت 544 ه)، الخوارزمی الحنفی (ت 568 ه)، ابن عساکر (ت 571 ه)، ابن الجوزی (ت 597 ه)، ابن الجزری (ت 606 ه)، ابن العربی (ت 638 ه)، محمد بن طلحه الشافعی (ت 652 ه)، العلامه سبط ابن الجوزی (ت 654 ه)، ابن ابی الحدید المعتزلی الحنفی (ت 655 ه)، المنذری (ت 656 ه)، الکنجی الشافعی (ت 658 ه)، القرطبی المالکی (ت 671 ه)، ابن خلّکان (ت 681 ه)، محب الدین الطبری (ت 694 ه)، ابن تیمیه (ت 728 ه)، الجوینی الشافعی (ت 730 ه)، علاء الدین بن بلبان (ت 739 ه)، ولی الدین التبریزی (المتوفی بعد سنه 741 ه)، المزی (ت 742 ه)، الذهبی (ت 748 ه)، سراج الدین ابن الوردی (ت 749 ه)، ابن کثیر (ت 774 ه)، سعد الدین التفتازانی (ت 793 ه)، نور الدین الهیثمی (ت 807 ه).

ص:478


1- (1) . تحفة الاحوذی بشرح جامع الترمذی، از مبارکفوری، شرح حدیث 2331. و ر. ک: موارد اتفاق مذاهب اسلامی در قضیه مهدویت، علی اصغر رضوان، مجله طلوع, سال دوم، شماره 5، بهار 82.

احادیث مهدویت از طریق صحابه و تابعان

احادیث امام مهدی عجل الله تعالی فرجه در کلام بسیاری از صحابه و تابعان نقل شده است؛ از جمله: فاطمه الزهرا بنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم (ت 11 ه)، معاذ بن جبل (ت 18 ه)، قتاده بن النعمان (ت 23 ه)، عمر بن خطاب (ت 23 ه)، ابی ذر الغفاری (ت 32 ه)، عبدالرحمن بن عوف (ت 32 ه)، عبد الله بن مسعود (ت 32 ه)، العباس بن عبد المطلب (ت 32 ه)، کعب الاحبار (ت 32 ه)، عثمان بن عفان (ت 35 ه)، سلمان الفارسی (ت 36 ه)، طلحة بن عبدالله (ت 36 ه)، عمار بن یاسر (ت 37 ه)، الامام علی علیه السلام (ت 40 ه)، تمیم الداری (ت 40 ه)، زید بن ثابت (ت 45 ه)، حفصه بنت عمر بن الخطاب (ت 45 ه)، الامام الحسن السبط علیه السلام (ت 50 ه)، عبدالرحمن بن سمره (ت 50 ه)، مجمع بن جاریه (ت نحو 50 ه)، عمران بن حصین (ت 52 ه)، ابی ایوب الانصاری (ت 52 ه)، عائشه بنت ابی بکر (ت 58 ه)، ابی هریره (ت 59 ه)، الامام الحسین السبط الشهید علیه السلام (ت 61 ه)، ام سلمه (ت 62 ه)، عبدالله بن عمر بن الخطاب (ت 65 ه)، عبدالله بن عمرو بن العاص (ت 65 ه)، عبدالله بن عباس (ت 68 ه)، زید بن ارقم (ت 68 ه)، عوف بن مالک (ت 73 ه)، ابی سعید الخدری (ت 74 ه)، جابر بن سمره (ت 74 ه)، جابر بن عبدالله الانصاری (ت 78 ه)، عبدالله بن جعفر الطیار (ت 80 ه)، ابی امامه الباهی (ت 81 ه)، بشر بن المنذر بن الجارود (ت 83 ه و قیل: جده الجارود بن عمرو، ت 20 ه)، عبدالله بن الحارث بن جزء الزبیدی (ت 86 ه)، سهل بن سعد الساعدی (ت 91 ه)، انس بن مالک (ت 93 ه)، ابی الطفیل (ت 100 ه)، شهر بن حوشب (ت 100 ه).(1)

قائلان به صحیح و متواتر بودن احادیث مهدی عج الله تعالی فرجه

الترمذی (ت 279 ه) فی سننه(2) ، العقیلی (ت 322 ه) فی الضعفاء الکبیر(3) ، البر بهاری (ت 329 ه)

ص:479


1- (1) . برای مطالعه بیشتر ر. ک: تطبیق المعابیر العلمیه لنقد الحدیث علی ما اختلف و تعارض من احادیث المهدی بکتب الفریقین، السید ثامر هاشم حبیب العمیدی، مجله تراثنا، مؤسسه آل البیت، 44-45، 1416, ص 14 به بعد.
2- (2) . سنن الترمذی، ج 4، صص 505-506, ح 2230 و 2233، (دار احیاء التراث، 1377).
3- (3) . الضعفاء الکبیر، ج 3، ص 253, ح 1257، (تحقیق قلعچی، دار الکتب العلمیه).

کما فی الاحتجاج بالاثر(1) ، محمد بن الحسین الابری (ت 363 ه) صرح بتواتر احادیث المهدی کما فی تذکره القرطبی(2) ، الحاکم (ت 405 ه)(3) ، البیهقی (ت 458 ه) کما فی منار ابن القیم(4) ، البغوی (ت 510 او 516 ه)(5) ، ابن الاثیر (ت 606 ه)(6) ، القرطبی المالکی (ت 671 ه)(7) ، ابن منظور (ت 711 ه)(8) ، ابن تیمیه (ت 728 ه)(9) ، المزی (ت 742 ه)(10) ، الذهبی (ت 748 ه)(11) ، ابن القیم (ت 751 ه)(12) ، ابن کثیر (ت 774 ه)(13) ، التفتازانی (ت 739 ه)(14) ، نورالدین الهیثمی (ت

ص:480


1- (1) . الاحتجاج بالاثر علی من انکر المهدی المنتظر, ص 28، (مکتبه دار العلیان، 1406).
2- (2) . التذکره, ص 701 (قد نقل القول بتواتر احادیث المهدی عن الابری و ارتضاء).
3- (3) . مستدرک الحاکم، ج 4، صص 429 و 450 و 457 و 464 و 465 و 502 و 520 و 533 و 554 و 557 و 558، (دارالفکر، 1398).
4- (4) . المنار المنیف, ص 130, ح 225، (تحقیق عبدالشافی، دارالکتب العلمیه)؛ الاعتقاد, البیهقی, ص 127، (دارالکتب العلمیه).
5- (5) . مصابیح السنه, ص 488, ح 4199 و صص 492-493 ح 4210 و 4211 و 4212 و 4213 و 4215، (دارالمعرفه، بیروت، 1407).
6- (6) . النهایه فی غریب الحدیث، ج 1، ص 290 و ج 2، صص 172 و 325 و 386 و ج 4، ص 33 و ج 5، ص 254، (تحقیق محمود احمد الطناحی، نشر المکتبه الاسلامیه).
7- (7) . التذکره, صص 701 و 704.
8- (8) . لسان العرب، ج 15، ص 59 ماده «هدی»، (داراحیاء التراث).
9- (9) . منهاج السنه، ج 4، ص 211، (دارالکتب العلمیه).
10- (10) . تهذیب الکمال، ج 25، صص 146-149, رقم 5181 فی ترجمه محمد بن خالد الجندی، (تحقیق بشر عواد، مؤسسه الرساله).
11- (11) . تلخیص المستدرک، ج 4، صص 553 و 558، (دارالفکر).
12- (12) . المنار المنیف, صص 130-133, ح 326 و 327 و 329 و 331 و ص 135.
13- (13) . النهایه فی الفتن و الملاحم، ج 1، صص 55-56، (تحقیق محمد احمد عبدالعزیز, المکتب الثقافی).
14- (14) . شرح المقاصد، ج 5، ص 312، (منشورات شریف رضی)؛ شرح عقائد النسفی, ص 169، (مطبعه سی جنبرلی).

807 ه)(1) ، ابن خلدون (ت 808 ه) اعترف بصحه بعض احادیث المهدی(2) ، الجزری الشافعی (ت 833 ه)(3) ، احمد بن ابی البوصیری (ت 840 ه)(4) ، ابن حجر العسقلانی (ت 825 ه)(5) ، شمس الدین السخاوی (ت 902 ه)(6) ، السیوطی (ت 911 ه)(7) ، الشعرانی (ت 973 ه)(8) ، ابن حجر الهیتمی (ت 974 ه)،(9) المتقی الهندی (ت 975 ه)، فی کتابه «البرهان» بیان لاربع فتاوی لفقهاء المذاهب الاسلامیه بشأن من انکر ظهور المهدی فی آخر الزمان و کذب بالاحادیث الوارده فی هذا الشأن(10) ، الشیخ مرعی بن یوسف الحنبلی (ت 1033 ه)(11) ، البرزنجی (ت 1103 ه)(12) ، الزرقانی المالکی (ت 1122 ه)(13) ، الشیخ محمد بن قاسم بن محمد جسوس المالکی (ت 1182 ه)(14) ، ابوالعلاء العراقی (ت 1183 ه)(15) ، السفارینی الحنبلی (ت 1188 ه)(16) ، الزبیدی

ص:481


1- (1) . مجمع الزوائد، ج 7، صص 313-317، (دارالکتاب العربی).
2- (2) . تاریخ ابن خلدون، ج 1، صص 564 و 565 و 568؛ الفصل، ص 52، (دارالکتاب اللبنانی).
3- (3) . اسمی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب، صص 163-168، (تحقیق محمد باقر محمودی).
4- (4) . مصابح الزجاجه فی زوائد ابن ماجه، ج 3، ص 263، رقم 1442، (تحقیق عزت علی عطیه).
5- (5) . تهذیب التهذیب، ج 9، ص 125، رقم 201 فی ترجمه محمد بن خالد الجندی، (دارالفکر)؛ فتح الباری، ج 6، ص 385، (داراحیاء التراث).
6- (6) . نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، الکتانی، ص 226 رقم 289، (حکی عنه القول بتواتر احادیث المهدی.) (دارالکتب السلفیه).
7- (7) . الجامع الصغیر، ج 2، ص 672، ح 9241 و 9243 و 9244 و 9245، و ج 2، ص 438، ح 7489، و حکی عنه البلبیسی فی العطر الوردی، ص 45، (قال بتواترها فی بعض کتبه) (دارالفکر).
8- (8) . الیواقیت و الجواهر، ج 2، ص 143، (مطبعه مصطفی البابی).
9- (9) . الصواعق المحرقه، صص 162-167، (قاهره، 1385).
10- (10) . البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان، صص 177-183، (مطبعه الخیام).
11- (11) . ر. ک: الامام المهدی علیه السلام عند اهل السنه، ج 2، ص 23، (دارالتعارف).
12- (12) . الاشاعه لاشراط الساعه، ج 87، (من القائلین بالتواتر) (طبع احمد حنفی).
13- (13) . ر. ک: ابراز الوهم المکنون، ج 434، (مطبعه الترقی).
14- (14) . ر. ک: نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ص 226، ح 289.
15- (15) . همان.
16- (16) . ر. ک: الامام المهدی علیه السلام عند اهل السنه، ج 2، ص 20.

الحنفی (ت 1205 ه)(1) ، الشیخ الصبان (ت 1206 ه)(2) ، السویدی (ت 1246 ه)(3) ، الشوکانی الزیدی (ت 1250 ه)(4) ، الشبلنجی (ت 1291 ه)(5) ، احمد زینی دحلان مفتی الشافعیه (ت 1304 ه)(6) ، القنوچی البخاری (ت 1307 ه)(7) ، شهاب الدین الحلوانی المصری الشافعی (1308 ه)(8) ، البلبیسی الشافعی (المتوفی فی بدایة القرن الرابع الهجری)(9) ، الآلوسی الحنفی ابوالبرکات (ت 1317 ه)(10) ، ابو الطیب الابادی (ت 1329 ه)(11) ، الکتانی المالکی (ت 1345 ه) قد نقل القول بتواتر احادیث المهدی عن جمع من الحفاظ (12) ، المبارکفوری (ت 1353 ه)(13) ، الشیخ منصور علی ناصف (المتوفی بعد سنه 1371 ه)(14) ، الشیخ محمد الخضر حسین المصری (ت

ص:482


1- (1) . تاج العروس، ج 10، صص 408-409، ماده «هدی»، (مکتبه السلفیه).
2- (2) . اسعاف الراغبین، صص 145 و 147 و 152، مصرحاً، بتواتر احادیث الامام المهدی علیه السلام، (دارالفکر).
3- (3) . سبائک الذهب، ص 346، (دارالکتب العلمیه).
4- (4) . ر. ک: الاذاعه، صص 125-126، و هو من القائلین بتواتر احادیث الامام المهدی علیه السلام، (مطبعه المدنی).
5- (5) . نور الابصار، صص 187 و 189، و هو من القائلین بالتواتر، (دارالفکر).
6- (6) . الفتوحات الاسلامیه، ج 2، ص 211، و هو من القائلین بالتواتر، (ط مصر، 1323).
7- (7) . الاذاعه، صص 112 و 114 و 128 و قد صرح بتواتر احادیث المهدی، و نقل عن الائمه الحفاظ القول بتواترها، فراجع.
8- (8) . القطر الشهدی فی اوصاف المهدی، ص 68، (مطبعه المعاهد، مصر، 1345).
9- (9) . العطر الوردی، صص 44-45، (مطبعه، ولاق، 1308).
10- (10) . غالیة المواعظ، صص 76-77، (دارالمعرفه).
11- (11) . عون المعبود شرح سنن ابی داود، ج 11، ص 361، (تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، المکتبه السلفیه).
12- (12) . نظم المتناثر، صص 225-228، ح 289.
13- (13) . تحفة الاحوزی، فی شرح الحدیث رقم 2331، باب ما جاء فی المهدی، (دارالفکر).
14- (14) . التاج الجامع للاصول، ج 5، ص 341، (دار احیاء التراث العربی).

1377 ه)(1) ، ابو الفیض الغماری الشافعی (ت 1380 ه) الذی اثبت تواتر احادیث المهدی باوضح و اقواها(2) ، الشیخ محمد بن عبدالعزیز المانع (ت 1385 ه)(3) ، الشیخ محمد فواد عبدالباقی(4).

2. اتفاق بر وجوب اعتقاد به امر مهدی عجل الله تعالی فرجه

قضیه امام مهدی علیه السلام از امور غیبی است که از طریق وحی به آن خبر داده شده است. از طرفی، قرآن با صراحت بر این نکته تأکید دارد که یکی از علائم ونشانه های پرهیزگاران ایمان به غیب است؛ از جمله خداوند متعال می فرماید:

الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ * اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ ؛(5)

«الم، در آن کتاب شکی نیست، برای متقین مایه هدایت و رستگاری است. متقین کسانی اند که ایمان به غیب دارند...».

خروج امام زمان علیه السلام در آخرالزمان از امور غیبی است که در مصادر اسلامی به آن اشاره صریح و بلیغ شده است، لذا بر ما واجب است که برای وارد شدن در جرگه مؤمنین به آن ایمان آوریم، زیرا حد فاصل بین جامعه مؤمنان که به رسالت های الهی اعتقاد دارند و جوامع مادی که به این گونه امور اعتقادی ندارند، همین ایمان به غیبت و ماورای طبیعت و شهود است.

به همین دلیل، جماعتی از علما بر لزوم اعتقاد به خروج حضرت مهدی علیه السلام استدلال نموده اند که به بعضی از سخنان آنان اشاره می کنیم.

ص:483


1- (1) . نظره فی احادیث المهدی، مقال نشرته مجله «التمدن» لسنه 1370 ه. للشیخ المذکور، فی ص 831 (دمشق، 1370 ق).
2- (2) . ابراز الوهم المکنون، ص 443 و ما بعدها؛ المهدی المنتظر، صص 5-8، و کلاهما لابی الفیض.
3- (3) . ر. ک: الاحتجاج بالاثر، ص 299.
4- (4) . عقیدة اهل السنة، مجله الجامعه الاسلامیه السعودیه، العدد 46، سنه 1400 ق.
5- (5) . ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون، صص 433-436.

علمای اهل سنت و لزوم اعتقاد به خروج امام مهدی عجل الله تعالی فرجه

1. احمد بن محمد بن صدیق می گوید:

فالایمان بخروجه واجب و اعتقاد ظهوره تصدیقاًً لخبر الرسول محتم لازب

کما هو مدون فی عقائد اهل السنته و الجماعه من سائر المذاهب و مقررفی دفاتر علما الامه علی اختلاف طبقاتها و المراتب...؛(1)

ایمان به خروج مهدی واجب است. و اعتقاد به ظهور او به جهت تصدیق خبر پیامبر صلی الله علیه و آله حتمی و ثابت است؛ همان گونه که در عقاید اهل سنت و جماعت از جمیع مذاهب اسلامی تدوین شده و نیز در دفاتر علمای امت با اختلاف طبقات آنان تقریر گردیده است.

2. سفارینی حنبلی یادآور شده:

... فالایمان بخروج المهدی واجب کما مقرر عند اهل العلم و مدون فی عقائد اهل السنة و الجماعة؛(2) ایمان به خروج مهدی واجب است؛ همان گونه که نزد اهل علم تقریر یافته و در عقائد اهل سنت و جماعت تدوین شده است.

3. شیخ ناصر الدین البانی وهابی بیان داشته است:

ان عقیدة خروج المهدی عقیدة ثابتة متواتر عنه صلی الله علیه و آله وسلم یجب الایمان بها؛ لانها من امور الغیب و الایمان بها من صفات المتقین کما قال الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ * اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وان انکارها لا یصدر الا من جاهل مکابر. أسأل الله تعالی ان یتوفانا علی الایمان بها و بکل ما صح فی الکتاب و السنة؛(3) همانا عقیده به خروج مهدی، عقیده ای است ثابت و متواتر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که ایمان به آن واجب است؛ زیرا این عقیده از امور غیبی است که ایمان به آن در قرآن کریم از صفات پرهیزگاران شمرده شده است. خداوند می فرماید: «این کتاب، شک در آن

ص:484


1- (1) . همان.
2- (2) . الاذاعه، ص 146.
3- (3) . مجلة التمدن الاسلامی، شماره 22، ص 643، (چاپ دمشق).

نیست و راهنمای پر هیزکاران است. آن کسانی اند که به جهان غیب ایمان آوردند». همانا، انکار این عقیده، جز از فرد جاهل زورگو صادر نمی گردد. از خداوند متعال می طلبم که ما را بر ایمان به عقیده و به هر امری که به طور صحیح از کتاب و سنت ثابت شده بمیراند.

4. استاد عبدالحسن بن حمد العباد وهابی گفته است:

والتصدیق بها دخل فی الایمان بأن محمداً رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لان من الایمان به تصدیقه فیما اخبره، و داخل فی الایمان بالغیب الذی امتدح الله المؤمنین به بقوله: الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ * اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ ؛ (1)تصدیق و اعتماد به قضیه مهدویت، داخل در ایمان به رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است؛ زیرا از آثار ایمان به پیامبر صلی الله علیه و آله تصدیق اوست که به آنها خبر داده و نیز داخل در ایمان به غیبی است که خداوند متعال مؤمنین را به جهت ایمان به آن مدح کرده است؛ آنجا که می فرماید: «این کتاب، شک در آن نیست و متقیان را هدایت می کند؛ آنان که به غیب ایمان دارند و...».

به همین سبب در روایات شیعه و سنی مشاهده می کنیم که منکر خروج مهدی علیه السلام کافر شمرده شده است. جابربن عبدالله انصاری از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند که فرمود:

من انکر خروج المهدی فقد کفر بما انزل علی محمد، و من انکر نزول عیسی فقد کفر و من انکر خروج الدجال فقد کفر. فان جبرئیل علیه السلام اخبرنی بان الله عزوجل یقول: «من لم یؤمن بالقدره و خیره و شره فلیأخذ رباً غیری؛(2) کسی که منکر خروج مهدی علیه السلام است، به آنچه بر محمد صلی الله علیه و آله وسلم نازل شده کافر گردیده است و کسی که منکر نزول

ص:485


1- (1) . مجلة الجماعه الاسلامیه، سال نخست، شماره 3، ذیقعده 1388، چاپ حجاز.
2- (2) . فرائد السمطین، ج 2، ص 233، باب 61؛ الحادی، تفتازانی، ج 2، ص 83؛ الاذاعه، ص 137؛ عقد الدرر، ص 157.

عیسی است کافر است. کسی که منکر خروج دجال است کافر است. به راستی جبرئیل به من خبر داد که خداوند متعال می فرماید: هر کس که ایمان به قدر - چه خیر آن و چه شر آن - نداشته باشد، باید پروردگاری غیر از من را برگزیند.»

3. اعتقاد بر فراگیر بودن دعوت و حکومت او

یکی دیگر از موارد در قضیه مهدویت، اتفاق بر فراگیر بودن دعوت و حکومت جهانی آن حضرت علیه السلام است. آیات و روایات بسیاری بر این مسئله دلالت دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

الف) دولت جهانی در قرآن کریم

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ ؛(1)

«ما بعد از تورات در زبور داوود نوشتیم که یقیناً بندگان نیکو کار من زمین را وارث و متصرف خواهند شد».

و نیز در آیه دیگری می فرماید:

وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ ؛(2)

«خداوند به کسانی از شما بندگان که [به خدا و حجت عصر] ایمان آوردند و نیکو کار گردند وعده فرموده است که [ظهور امام زمان علیه السلام] آنان را در زمین خلافت دهد».

همچنین در جای دیگری می فرماید:

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ؛(3)

«او خدایی است که رسول خود را با دین حق به هدایت خلق فرستاد تا بر همه ادیان جهان تسلط و برتری دهد».

ص:486


1- (1) . سوره انبیاء، آیه 105.
2- (2) . سوره نور، آیه 55.
3- (3) . سوره توبه، آیه 33.

ب) دولت جهانی در روایات

1. حاکم نیشابوری به سندش از ابی سعید خدری نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

تملأ الارض جوراً وظلماً فیخرج رجل من عترتی یملک الارض سبعاً او تسعاً فیملا الأرض قسطا و عدلا؛(1) زمین پر از ستم و ظلم می شود. در این هنگام شخصی از عترتم خروج کرده مدت هفت یا نه ماه مالک کل زمین خواهد شد و در آن هنگام، زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.

2. احمد بن حنبل به سندش از ابی سعید خدری نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

لا تقوم الساعة حتی تملأ الارض ظلماً و عدواناً قال: ثم یخرج رجل من عترتی أو من اهل بیتی یملأها قسطاً و عدلا کما ملئت ظلما و عدواناً؛(2) قیامت بر پا نمی شود تا اینکه زمین پر از ظلم وجور شود. سپس فرمود: در آن هنگام مردی از عترتم یا از اهل بیتم خروج کرده زمین را پر از داد و عدل خواهد کرد؛ همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد.

3. در تفسیر سیوطی، سنن ترمذی، سنن ابو داوود و دیگر کتب از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت کنند که فرمود:

«دنیا پایان نگیرد تا مردی از اهل بیتم، که همنام من است، حاکم عرب گردد».(3)

4. در مستدرک حاکم، مسند احمد، و دیگر کتب از ابو سعید خدری نقل شده که گفت:

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «قیامت بر پا نگردد تا زمین از ظلم و ستم و

ص:487


1- (1) . مستدرک حاکم، ج 4، ص 558؛ مسند احمد، ج 3، ص 38.
2- (2) . مسند احمد، ج 3 ص 17؛ سنن ابی داود، ج 4، ص 152.
3- (3) . سنن ترمذی، ج 9، ص 74؛ سنن ابو داود، ج 2، ص 7 و (چاپ دار احیاء السنه النبویه) ج 4، صص 106-707، حدیث 4282؛ حلیة الاولیا، ج 5، ص 75؛ مسند احمد، ج 1، ص 376؛ تاریخ بغداد، ج 4، ص 388؛ کنز العمال، ج 7، ص 188 با این زیادت که: «و خلق أو خلق من است»؛ درالمنثور، در تفسیر سوره محمد صلی الله علیه وآله آیه فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السّاعَةَ...، ج 6، ص 58.

دشمنی انباشته گردد؛ سپس فردی از اهل بیتم قیام کند و آن را از عدل و داد پر نماید؛ همان گونه که از ظلم و ستم انباشته شده بود.»(1)

5. حاکم حسکانی ذیل آیه

أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ؛

«کسانی که اگر به حکومت رسند، امر به معروف کنند و نهی از منکر نمایند نماز به پا دارند و زکات دهند».

روایت کرده است:

وفرات بن ابراهیم، قال: حدثنی الحسین بن سعید، عن ابی جعفر فی قوله تعالی اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ الآیه. قال: فینا والله نزلت هذه الآیة؛ امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا قسم این آیه درباره ما نازل شده است.

امام علیه السلام در حدیث دیگری نیز می فرمایند:

اذا قام القائم من آل محمد یقول: یا ایها الناس نحن الذین وعدکم الله فی کتابه: اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ؛ (2)هنگامی که قائم آل محمد صلی الله علیه و آله قیام کند می فرماید: ای مردم، ما همان کسانی هستیم که خداوند در کتابش آمدنمان را وعده داده بود.

6. نظام الدین نیشابوری ذیل آیه:

... فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ...؛ 3 «ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کس از شما از دین خود اعراض کند، به زودی خداوند قومی را آورد که خداوند آنها را دوست دارد».

در مقابل تندروی های فخر رازی می ایستد و چنین می گوید:

شیعه این آیه را درباره علی علیه السلام می داند؛ یکی بدان جهت که پیامبر روز خیبر [رایت] نبرد را به علی علیه السلام سپرد و فرمود: «لادفعن الرایة الی رجل یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله» و دیگر آنکه آیه بعدی به اتفاق اکثر مفسران درباره علی علیه السلام است.

ص:488


1- (1) . درالمنثور، ج 6، ص 58؛ مستدرک حاکم، ج 4، ص 557؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 101؛ مسند احمد، ج 3، ص 36.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 400، شماره 104، (سه حدیث با این مضمون).

آنگاه سخن فخر رازی را می آورد که در نقد و در استدلال شیعیان چنین آورده است:

این آیه مهم ترین دلیل ابطال سخن شیعیان است، چرا که اگر آیه درباره علی علیه السلام باشد لازمه اش آن خواهد بود که پس از گرایش مسلمانان به خلیفه اول بدان جهت که اینان نصی روشن بر امامت علی علیه السلام را نادیده انگاشته اند و مرتد شده اند خداوند قومی را برمی انگیخت تا با اینان می جنگیدند و چون چنین نشده، پس استدلال امامیه باطل است.

نیشابوری آنگاه به نقد و رد سخن فخر رازی می پردازد و می گوید:

درست که چنین نشده، اما از کجا که چنین نشود و خداوند چنین کسانی را نیاورد؟ یاری دهنده معتقد به اندیشه شیعیان می توان بگوید: مراد از آن قوم، همان مهدی عجل الله تعالی فرجه و خروج امام زمان علیه السلام است، چون نبرد با آن که به اندیشه و آیینی پایبند است همانند نبرد با بنیان گذاران آن اندیشه است و اوست که از کج اندیشان و کژراهان انتقام بازستاند و با مرتدان بجنگد.(1)

7. آلوسی مفسر بزرگ اهل سنت در تفسیر روح المعانی پس از بیان خلافت باطنی و ظاهری و فرق آن دو و اثبات خلافت باطنی برای علی علیه السلام می گوید:

فالخلافة الباطنه لب الخلافة الظاهرة و بها یذب عن حقیقة الاسلام و بالظاهر یذب عن صورته و هی مرتبة القطب فی کل عصرو قد تجمع مع الخلافة الظاهرة کما اجتمعت فی علی کرم الله وجهه ایام امارته و کما تجمع فی المهدی ایام ظهوره...؛(2) خلافت باطنی حقیقت و اصل خلافت ظاهری است و به وسیله آن از حقیقت اسلام دفاع می شود. خلافت باطنی همان مرتبه قطب در هر زمان است که گاهی با خلافت ظاهری جمع می شود؛ همچنانکه در علی کرم الله وجهه [علیه السلام] در روزگار خلافتش جمع شد و نیز در مهدی عجل الله تعالی فرجه ایام ظهور حکومتش جمع خواهد شد.

ص:489


1- (1) . ر. ک: غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نظام الدین الحسن بن محمد القمی النیشابوری، تحقیق ابراهیم عطوه عوض، ذیل آیه 54 سوره مائده. برای مطالعه بیشتر ر. ک: شناسایی برخی از تفاسیر عامه، قسمت ششم، مجله حوزه، (شماره 30، 1367) صص 74-104.
2- (2) . روح المعانی، ج 6، ص 186 کلام او را قبلاً به طور کامل نقل نمودیم ر. ک: بخش امامت.
4. مهدی علیه السلام از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله

با ملاحظه روایاتی که از طریق شیعه و سنی به دست ما رسیده پی می بریم که یکی دیگر از موارد اتفاقی بین این دو فرقه در قضیه مهدویت، اتفاق در این است که مهدی موعود از اهل بیت و ذریه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است. اینک به بعضی از روایات این باب اشاره می کنیم:

الف) از سعید بن مسیب روایت شده که گفت:

کنّا عند ام سلمه فتذاکرنا المهدی فقالت: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول؛ المهدی من عترتی من ولد فاطمه؛(1) سعید بن مسیب می گوید: نزد ام سلمه بودیم که سخن از مهدی به میان آمد. ام سلمه گفت: «از رسول خدا شنیدم که می فرماید: مهدی از عترتم و از اولاد فاطمه است».

ب) از ابوسعید خدری هم روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لا تقوم الساعة حتی تملأ الارض ظلما و عدوانا. قال: ثم یخرج رجل من عترتی أو من اهل بیتی یملأها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و عدوانا؛(2) قیامت بر پا نمی شود تا اینکه زمین پر از ظلم و جور شده باشد. فرمود: سپس مردی از عترتم یا از اهل بیتم قیام می کند و زمین را پر از داد و عدل می نماید؛ همانگونه که پر از ظلم و جور شده باشد.

ج) ترمذی به سند خود از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است:

«یلی رجل من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی؛(3) شخصی از اهل بیتم متولی کل زمین خواهد شد که همنام من است.»

ص:490


1- (1) . سنن ابن ماجه، ج 2، حدیث 4086؛ تاریخ بخاری، ج 3، ص 346.
2- (2) . مسند احمد، ج 3، ص 36؛ مسند ابی یعلی، ج 2، ص 274، حدیث 987؛ صحیح ابن حبان، ج 8، صص 290-291، حدیث 6874، حدیث 6874؛ مستدرک حاکم، ج 4، ص 557.
3- (3) . جامع ترمذی، ج 4، ص 505؛ مسند احمد، ج 1، ص 376.
5. اتفاق بر لقب مهدی عجل الله تعالی فرجه

برای امام زمان علیه السلام القاب و عناوین متعددی در روایات ذکر شده، ولی لقب «مهدی» یکی از القاب مورد اتفاق بین شیعه و سنی است. اینک به بعضی از روایات در این زمینه اشاره می کنیم:

الف) حاکم نیشابوری به سند خود از ابی سعید خدری نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«المهدی منّا اهل البیت...؛(1) مهدی از ما اهل بیت است...»

ب) بخاری به سند خود از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند:

«المهدی حق و هو من ولد فاطمه؛(2) مهدی حق است و او از اولاد فاطمه سلام الله علیهاست.»

ج) مقدس شافعی به سند خود از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند:

یخرج المهدی، علی رأسه غمامه، فیها ینادی؛ هذا المهدی خلیفة رسول الله فاتبعوه؛(3) مهدی خروج می کند؛ در حالی که در بالای سر او ابری است، در میان آن ابر کسی ندا می کند: این مهدی خلیفه رسول خداست او را اطاعت نمایید.

د) سیوطی ذیل سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله وسلم به نقل از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می گوید:

ان المهدی لایخرج حتی تقتل النفس الزکیة فاذا قتلت النفس الزکیة غضب علیهم من فی السماء و من فی الارض، فأتی الناس المهدی فزفوه کما تزف العروس الی زوجها لیلة عرسها و هو یملأ الارض قسطا و عدلاً و

ص:491


1- (1) . مستدرک، حاکم، ج 4، ص 557.
2- (2) . تاریخ بخاری، ج 3، ص 346؛ سنن ابی داود، ج 4، ص 107، حدیث 4284؛ الغیبه، شیخ طوسی (ره)، ص 114؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1368، حدیث 4086.
3- (3) . عقد الدرر، ص 135، باب 6؛ بحارالانوار، ج 51، ج 81؛ العطر الوردی، ص 8054؛ درالمنثور، سیوطی، ج 6، ص 58.

تخرج الارض نباتا و تمطر السماء مطرها و تنعم التی فی ولایته نعمه لا تنعمها قط.(1)

در این کلام چند نکته نهفته است:

1. یکی از علائم خروج و ظهور ایشان کشته شدن نفس زکیه است.

2. حضرت مهدی زمین را پر از عدل و داد و قسط خواهد نمود.

3. زمین از برکت حضور سبز آن قطب عالم امکان، سر سبز خواهد شد.

4. آسمان، اشک رحمت و خوشحالی خود را بر آن رحمة للعالمین و تمامی اهل زمین خواهد باراند.

5. مردم به برکت و یمن حضورش متنعم خواهند شد؛ به گونه ای که تا آن زمان آنچنان متنعم نبوده اند و شکی نیست که این تنعم هم مادی است و هم معنوی.

حقیقتاً چه نعمتی بالاتر از حضور منجی عالم بشریت خواهد بود.

ه) سیوطی در کلامی دیگر می گوید:

و اخرج الحاکم و صححه عن علی بن ابی طالب رضی الله عنه: «ستکون فتنة تحصل الناس منها کما یحصل الذهب فی المعدن فلا تسبوا اهل الشام و سبوا ظلمتهم، فان فیهم الابدال، و سیرسل الله سیباً من السماء فیغرقهم حتی لو قاتلهم الثعالب غلبتهم، ثم یبعث الله عند ذلک رجلاً من عترة الرسول علیه الصلاة و السلام فی اثنی عشر الفاً ان قلوا أو خمسة عشر ألفا ان کثروا أمارتهم ان علامتهم أمت أمت علی ثلاث رایات یقاتلهم اهل سبع رایات لیس من صاحب رایة الا و هو یطمع فی الملک، فیقتلون و یهزمون ثم یظهر الهاشمی فیرد الله علی الناس الفتهم و نعمتهم فیکون علی ذلک حتی یخرج الدجال.(2)

طبق این حدیث امام علی علیه السلام فرمودند که بین مردم فتنه ای خواهد بود که مردم در آن فتنه چون استحصال طلا از معدن، آزموده می شوند، پس به اهل شام

ص:492


1- (1) . درالمنثور، همان، صص 59-58.
2- (2) . همان، ج 7، ص 482، (چاپ دارالفکر).

ناسزا نگویید، بلکه به ظلم هایتان ناسزا بگویید که در آنها دگرگونی است... خداوند در آخرالزمان مردی از عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را مبعوث کند...

در این عبارت تصریح شده که مصلح آخرالزمان از عترت رسول خداست.

و) سیوطی در جایی دیگر می گوید: امام علی علیه السلام فرمود:

«مهدی از ما اهل البیت است، خداوند او را در یک شب آماده قیام می سازد.»(1)

ز) سیوطی در حدیثی دیگر آورده است:

«لاتقوم الساعة حتی یملک الارض رجل من اهل بیتی».

و در جایی دیگر آورده:

«المهدی من عترتی من ولد فاطمة».(2)

تحریف در صحیح مسلم

چهار نفر از علمای اهل سنت حدیث «المهدی حق و هو من ولد فاطمه»(3) را از صحیح مسلم نقل نموده اند؛ حال آنکه این حدیث اکنون در صحیح مسلم یافت نمی شود. این چهار نفر عبارتند از:

الف) ابن حجر الهیمتی (ت 974) در کتاب الصواعق المحرقه، باب 11، ص 163.

ب) متقی هندی (ت 975) در کتاب «کنزالعمال»، ج 14، ص 264، حدیث 38662.

ج) شیخ محمد بن علی الصبان در اسعاف الراغبین، ص 145.

د) شیخ حسن العدوی الحمزاوی المالکی (1303) در مشارق الانوار، ص 112.

ص:493


1- (1) . در المنثور، ج 6، ص 58.
2- (2) . همان.
3- (3) . معجم احادیث المهدی عجل الله تعالی فرجه، ج 1، ص 136، رقم 74 و شبیه آن در اینکه از اولاد فاطمه علیها السلام است: انتظار الامام؛ ص 17؛ الفتن، ابن حماد، ص 101، به نقل از معجم احادیث المهدی، ج 1، ص 154؛ الملاحم و الفتن، ابن المناوی و معجم احادیث، ج 1، ص 154، رقم 81؛ الملاحم، ابن طاووس، باب 19، ص 164؛ عقدالدرر، باب 1، ص 23؛ الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 74؛ البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان، ص 95، رقم 20، باب 2.

به هر حال این موضوع بر صحت حدیث خدشه ای وارد نمی سازد، چه آنکه عده زیادی بر اینکه مهدی از اولاد فاطمه سلام الله علیهاست صحه گذاشته اند که افراد ذیل از آن جمله اند:

1. بغوی، مصابیح السنه، ص 492، رقم 4211.

2. قرطبی مالکی، التذکره، ص 701 (دارالکتب العلمیه) آن را صحیح دانسته و از حاکم نیز نقل نموده است.

3. سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 85.

4. سیوطی، الجامع الصغیر، ج 2، ص 672، رقم 9221 (دارالفکر).

5. ابن حجر هیمتی، الصواعق المحرقه، صص 162، 165، 166، فصل اول، باب 11 (القاهره).

6. برزنجی(1) می گوید: «این حدیث متواتراست که او از عترت رسول خدا و از فرزندان فاطمه است».

نتیجه اینکه بین شیعه و اهل سنت اتفاق نظر است که حضرت مهدی علیه السلام از فرزندان فاطمه زهرا سلام الله علیهاست. بسیاری از بزرگان اهل سنت بر این احادیث صحه می گذارند که به ذکر دو نمونه دیگر اکتفا می کنیم.

در سنن ابو داوود از ام سلمه نقل شده که: «شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: مهدی از عترت من و از فرزندان فاطمه است».(2)

در کنز العمال نیز از علی علیه السلام نقل شده: «رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مهدی مردی از ماست؛ از فرزندان فاطمه».(3)

ص:494


1- (1) . الاشاعه، ص 87.
2- (2) . صحیح ابو داوود، کتاب المهدی، ج 4، ص 7، حدیث 4284؛ سنن ابو داوود؛ ج 7، ص 134. صحیح ابن ماجه، ابواب الفتن، باب خروج المهدی می گوید: «مهدی از فرزندان فاطمه است»؛ مستدرک حاکم، ج 4، ص 557، می گوید: «و او (مهدی علیه السلام) حق است و از اولاد فاطمه می باشد»؛ میزان الاعتدال، ذهبی، ج 2، ص 24 می گوید: «مهدی از اولاد فاطمه است». تفسیر سیوطی، ج 6، ص 58 در تفسیر سوره محمد صلی الله علیه وآله می گوید: این حدیث را ابو داوود و طبرانی و حاکم از ام سلمه روایت کرده اند.
3- (3) . کنز العمال، ج 7، ص 261.

تأملی در یک حدیث

مظهری در تفسیر خود پیرامون ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه چنین می نگارد:

عن ابن مسعود قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث فیه رجلا منّی أو من اهل بیتی یواطیء اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی یملأ الارض قسطاً و عدلا کما ملئت ظلماً و جورا.(1) و روی الترمذی بلفظ «لا یذهب الدنیا حتی یملک العرب رجل من اهل بیتی اسمه اسمی»(2).

سیوطی حدیث اول را چنین نقل می کند:

«لا تذهب الایام و اللیالی حتی یملک العرب رجل من اهل بیتی یواطیء اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی یملأ الارض قسطاً و عدلا ً کما ملئت ظلماً و جوراً».

بررسی احادیث

این حدیث به سه گونه بیان شده است.

1. «لا تذهب الدنیا حتی یبعث الله رجل من اهل بیتی و یواطیء اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی» که در تمامی طرق آن عاصم بن ابی النجود از زر بن حبیش از ابن مسعود از پیامبر صلی الله علیه و آله است.(3)

2. «تقوم الساعة حتی یملک الناس رجلاً من اهل بیتی، یواطیء اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی». این حدیث را ابو عمرو الدانی و خطیب بغدادی از طریق عاصم بن ابی النجود با سند خودش از ابن مسعود نقل نموده اند.

3. «المهدی یواطیء اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی».(4) این حدیث را نیز اهل سنت از طریق عاصم از ابن مسعود نقل نموده اند.(5)

ص:495


1- (1) . سنن ابوداوود، کتاب المهدی، ح 4275.
2- (2) . تفسیر مظهری، ج 3، ص 337
3- (3) . المنصف ابن ابی شیبه، ج 15، ص 198؛ المعجم الکبیر، ج 1، ص 163؛ المستدرک، ج 4، ص 442 و در منابع شیعه: بحار، ج 51، ص 82؛ کشف الغمه، ج 3، ص 261.
4- (4) . سنن ابی عمرو الدانی، صص 94-95؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 370 در منابع شیعه ذکر نشده است.
5- (5) . تاریخ بغداد، ج 5، ص 391؛ القول المختصر، ابن حجر، ج 4، ص 4، (مکتبه امام امیرالمؤمنین، نجف اشرف) این حدیث در الملاحم سید بن طاووس (باب 162، ص 74) به نقل از ابن حماد روایت شده است.

اما در روایات بسیاری واژه «اسم ابیه اسم ابی» ذکر نشده است.

مناقشه بر روایات سه گانه

1. سه حدیثی که بیان نمودیم نزد غالب حفاظ و اهل حدیث معروف و مشهور نیست.

2. غالب محدثین به عبارت «و اسمه اسمی» بدون زیادت «و اسم ابیه اسم ابی» تصریح نموده اند.

3. احمد بن حنبل حدیث اول را به طریق مختلفی در مسند خودش بدون زیادت «اسم ابیه اسم ابی» نقل نموده است(1).

4. ترمذی هم حدیث را بدون زیادت از علی علیه السلام، ابی سعید، ام سلمه، ابی هریره نقل نموده و گفته است این حدیث، حسن و صحیح است.(2)

5. طبرانی حدیث اول را با بیش از ده طریق بدون زیادت نقل نموده است؛

از جمله: احادیث شماره (10214، 10215، 10217، 10218، 10219، 10220، 10221، 10223، 10225، 10226، 10227، 10229، 102230) و اشخاصی مثل ابن ابی شیبه و حاکم و دیگران نیز این گونه نقل نموده اند.

6. مهم تر از همه اینها اینکه، عده زیادی از حفاظ، حدیث اول را نقل نموده اند و تصریح کرده اند که حدیث همین است و هیچ گونه زیادتی ندارد؛ یعنی عبارت «و اسم ابیه اسم ابی» جزء حدیث نیست.

مقدسی شافعی می گوید:

اخرجه جماعة من ائمة الحدیث فی کتبهم، منهم الامام ابو عیسی الترمذی فی جامعه، و الامام ابو داوود فی سننه، و الحافظ ابوبکر البیهقی، و الشیخ ابو عمرو الدانی، کلهم هکذا»، یرید: «اسمه اسمی» فقط بدون زیادة «و اسم ابیه اسم ابی»؛(3) جماعت بسیاری از ائمه حدیث مثل ترمذی در جامع صحیح، ابو داوود در سنن، بیهقی، شیخ ابو عمرو الدانی و دیگران حدیث را بدین گونه، یعنی بدون زیادت «اسم ابیه اسم ابی» نقل نموده اند.

ص:496


1- (1) . مسند احمد، ج 1، صص 367، 377، 430، 448.
2- (2) . سنن ترمذی، ج 4، ص 505، رقم 2230؛ تفسیر مظهری، ج 3، ص 337 به نقل از ترمذی.
3- (3) . ر. ک: معجم احادیث الامام المهدی، شیخ علی کورانی، ج 1، ص 178.

7. مگر می شود حفاظ و ائمه حدیث بر این زیادت آگاهی نداشته باشند؛ حال آنکه حدیث را به طرق مختلف نقل نموده و به ذکر حدیث اهمتام کافی داشته اند. به بیان دیگر نمی توان گفت آنها آن حدیث را جا انداخته یا حذف نموده اند، چون تعدادشان آنقدر زیاد است که چنین تصوری محال می نمایاند.

8. از طرفی به نظر می رسد این زیادت از ناحیه یکی از روات بوده تا نشان دهد «مهدی» محمد بن عبدالله بن حسن یا ابو منصور خلیفه عباسی است.

استاد ارجمند و پژوهشگر توانا آقای مهدوی راد چرایی موضوع را چنین بیان می کنند.

در آستانه قرن دوم محمد بن عبدالله بن الحسن المثنی ادعای مهدویت کرد و در قیامش قطعاً نظر صائب و صحیحی نداشته است. از این رو اعوان و انصار او این روایات را با این افزودنی ساختند و پرداختند تا اینکه جریان قیام وی را حادثه ای از پیش تأییده شده از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تلقی کنند. بدین سان روشن است که همراهان و همگامان وی کوشیدند با تراشیدن این گونه نقل ها به قیام وی قداست ببخشند.(1)

9. بزرگانی از اهل سنت مثل «الآبری» (ت 363) طبق آنچه در البیان گنجی شافعی آمده به خاطر این زیادت از آن اعراض نموده اند(2). گنجی شافعی می گوید:

در هیچ یک از طریق های قابل اعتماد، لفظ «و اسم ابیه اسم ابی» نیامده است.(3)

در پایان این بخش نام کسانی را می آوریم که حدیث را بدون زیادت نقل نموده اند:

1. سفیان بن عیینه، (با طرق مختلف).

2. فطر بن خلیفه، (با طرق مختلف).

3. اعمش، (با طرق مختلف).

4. ابو اسحاق سلیمان بن فیروز الشیبانی، (با طریق مختلف).

5. حفص بن عمر.

ص:497


1- (1) . پژوهشی در جریان شناسی احادیث موضوعه، محمد علی مهدوی راد جزوه چاپ نشده دانشکده اصول الدین، ایشان برای این بیان تأییداتی هم می آورند.
2- (2) . البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص 482.
3- (3) . همان.

6. سفیان الثوری، (با طرق مختلف).

7. شعبه (با طرق مختلف).

8. واسط بن الحارث.

9. یزید بن معاویه ابو شبیه، (با دو طریق).

10. سلیمان بن حزم، (با طرق مختلف).

11. جعفر الاحمر، وقیس بن الربیع، و سلیمان بن حزم.

12. سلام بن المنذر.

13. ابو شهاب محمد بن ابراهیم الکتانی (با طرق مختلف).

14. عمر بن عبید الطنافسی (با طرق مختلف).

15. ابوبکر بن عیاش (با طرق مختلف).

16. ابو الجحاف داوود بن ابی العوف (با طرق مختلف).

17. عثمان بن شبرمه (با طرق مختلف).

18. عبدالملک بن ابی عتبه.

19. محمد بن عیاش، عن عمرو العامری (با طرق مختلف).

20. عمرو بن قیس الملائی.

21. عمار بن زریق.

22. عبدالله بن حکیم بن جبیر الاسدی.

23. عمر بن عبدالله بن بشر.

24. ابو الاحوص.

25. سعد بن الحسن ابن اخت ثعلبه.

26. معاذ بن هشام، قال: حدثنی ابن ابی عاصم.

27. یوسف بن یونس.

28. غالب بن عثمان.

29. حمزة الزیات.

30. شیبان.

31. الحکم بن هشام.

خلاصه اینکه زیادت «اسم ابیه اسم ابی» اضافه ای بر ساخته بیش نیست و با احادیث صحیح بسیاری که بیان می دارد ایشان فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است تعارض

ص:498

دارد.(1) از این گذشته، عده بسیاری از علمای فریفتین بر روایات «واسمه اسمی» اتفاق نظر دارند.(2)

لازم به ذکر است احادیث بر ساخته دیگری هم از سوی عباسیان یا حتی عده ای از هاشمی های حسنی وجود دارد که برای جلوگیری از اطاله کلام به همین مقدار بسنده می کنیم.

6. نزول عیسی مسیح علیه السلام و اقتدای ایشان به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه

یکی دیگر از مواردی که تقریباً همگان بر آن اتفاق نظر دارند نزول حضرت عیسی مسیح علیه السلام از آسمان و اقتدا نمودن ایشان به مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه است.

الف) فخر رازی، ذیل آیه وَ لَمّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً... وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَةِ...3 می گوید:

وفی الحدیث «ان عیسی ینزل علی ثنیة فی الارض المقدسة یقال لها افیق و بیده حربه و بها یقتل الدجال فیأتی بیت المقدس و الناس فی صلاة الصبح و الامام یوم بهم فیتأخر الامام فیتقدمه عیسی و یصلی خلفه علی شریعة محمد صلی الله علیه وآله وسلم ثم یقتل الخنازیر و یکسر الصلیب و یخرب البیع والکنائس و یقتل النصاری إلا آمن به؛(3)

ص:499


1- (1) . عده زیادی از علمای اهل سنت را در فصل دوم نام بردیم. در مجموع عده آنها بیش از 120 نفر است که اعتقاد دارند مهدی عج الله تعالی فرجه فرزند امام حسن عسکری از نسل امام علی و امام حسین علیهم السلام هستند که همان امامان 12 گانه شیعه می باشند.
2- (2) . مسند احمد، ج 1، صص 376-377؛ سنن الترمذی، ج 4، ص 505، رقم 2230 و 2231؛ سنن ابی داود، ج 4، ص 107، رقم 4282؛ المعجم الکبیر، ج 10، ص 164، رقم 10218 و 10219 و ص 165، رقم 10220 و ص 168، رقم 10229 و 10230؛ ذکر اخبار اصبهان، ج 1، ص 129؛ مسند ابی یعلی الموصلی، ج 2، ص 367، رقم 1128؛ صحیح ابن حبان، ج 8، ص 291، رقم 6787؛ البدء و التاریخ، ج 2، ص 80؛ تذکرة الخواص، ص 363؛ المنارالمنیف، ص 148، رقم 329، فصل 500؛ القول المختصر، ج 7، ص 37، باب 1؛ فرائد السمطین، ج 2، ص 325، رقم 575؛ منهاج السنه، ج 4، ص 211؛ ینابیع الموده، ص 492.
3- (4) . تفسیر کبیر، ج 27، ص 222.

عیسی علیه السلام بر زمین مقدس فرود می آید و با حربه ای که در دست دارد دجال را به هلاکت می رساند و چون وارد بیت المقدس می شود مردم می خواهند نماز بخوانند امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) به احترام او عقب می رود، اما عیسی علیه السلام او را به جلو فرا می خواند و به او (مهدی عجل الله تعالی فرجه) اقتدا می کند و بر سنت و شریعت محمد صلی الله علیه و اله و سلم نماز می گزارد.

البته فخر رازی در جای دیگری نیز به این موضوع اشاره کرده؛ می گوید: «اسلام هنگام ظهور مهدی بر تمام ادیان برتری می یابد».(1)

ب) آلوسی نیز چون نزول حضرت عیسی و خروج مهدی عجل الله تعالی فر جه را بیان می کند می گوید: «لایبقی دین الا الاسلام»(2).

این عبارت آلوسی نشان می دهد که حضرت عیسی هم به امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) اقتدا می کند.

ج) قندوزی چنین نقل می کند:

در باب نزول عیسی علیه السلام از ابی هریره گوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: قسم به کسی که جانم به دست قدرت اوست نزدیک است که عیسی پسر مریم در میان شما فرود آید؛ در حالی که به عدالت حکم کند، پس صلیب های شما را بشکند خوک های شما را بکشد؛ و جزیه را وضع کند و به مردم بخشش کند تا جایی که کسی نباشد مالی را بپذیرد، و یک سجده، نزد مسلمانان بهتر باشد از دنیا و آنچه در آن است. ابوهریره گفته این آیه را بخوانید:

و وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ... الخ.

ص:500


1- (1) . آلوسی نیز شبیه این عبارت را در روح المعانی (ج 26، ص 122) ذیل آیه هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ می گوید: تمام اینها هنگام نزول عیسی و خروج مهدی عج الله تعالی فرجه است. «حیث لایبقی دین الا الاسلام».
2- (2) . روح المعانی، ج 26، ص 122.

این روایت متفق علیه است و در روایت دیگری است از ابی اسحاق و ابی هریره که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «چگونه اید هرگاه که پسر مریم بر شما فرود آید و امام شما از خود شما باشد.»(1)

آیات قرآن و ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه

1. وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعی فِی خَرابِها....2

طبری در تفسیر خود می گوید:

سدّی درباره این سخن خداوند متعال می گوید: «رومیان بخت النصر را در تخریب بیت المقدس یاری کردند».

و درباره این قول خداوند: أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلاّ خائِفِینَ ؛(2)

«آنان حق ندارند جز ترسان و لرزان در آن [مسجد] در آیند».

گفته است: در زمین، هیچ رومی وجود ندارد، مگر اینکه اگر بخواهد وارد آن شود، می ترسد و جزیه را می پردازد.

و درباره این آیه قرآن: لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ ؛ «در دنیا، ایشان را خواری است».

می گوید: «اما خواری و ذلت رومیان در دنیا، هنگامی است که امام مهدی علیه السلام قیام نموده و قسطنطنیه را فتح نماید و رجال را به قتل رساند؛ این ذلت آنها در دنیاست.»(3)

2. هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ؛(4)

ص:501


1- (1) . ینابیع الموده، باب 72، ج 2، ص 363؛ طبری هم نزول حضرت عیسی را روایت نموده است. (ج 25، ص 91).
2- (3) . سوره بقره، آیه 114.
3- (4) . تفسیر طبری، ج 1، صص 398-399؛ در المنثور، ج 1، ص 108؛ العرف الوردی، ج 2، ص 57.
4- (5) . سوره توبه، آیه 33.

«او کسی است که پیامبر خود را برای هدایت مردم با دینی درست و بر حق، فرستاد تا او را بر همه برتری دهد؛ هر چند مشرکان را خوش نیاید».

مصادر اهل سنت، تفسیر این آیه را به نزول عیسی علیه السلام روایت کرده اند؛ همان طور که در جامع طبری و درالمنثور ذکر شده است.(1) اکنون سخن چندتن از علمای اهل سنت را نقل می کنیم:

الف) شافعی، صاحب البیان از سعید بن جبیر در تفسیر این قسمت از آیه و وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ چنین نقل کرده است: «او، مهدی از عترت فاطمه علیهاالسلام است».

سپس می افزاید:

«بین این قول، و قول کسانی که می گویند: منظور، عیسی علیه السلام است، منافاتی وجود ندارد، زیرا همان عیسی علیه السلام یاری دهنده امام مهدی علیه السلام است.»(2)

ب) فخر رازی در تفسیر خود از ابوهریره نقل می کند که گفت:

«این وعده ای از جانب خداوند تعالی است که اسلام را بالاتر و برتر از جمیع ادیان قرار دهد. او سپس می گوید این امر در زمان خروج عیسی علیه السلام است».

او از سدی هم نقل می کند:

این امر هنگام قیام مهدی علیه السلام است که هیچ کس باقی نمی ماند، مگر اینکه اسلام آورده و احادیث متواتری نزد شیعه و سنی وجود دارد که نزول عیسی علیه السلام در زمان ظهور حضرت مهدی است و پشت سر ایشان نماز خواهد خواند.(3)

ج) آلوسی در تأیید مطلب می گوید: «هنگام نزول عیسی و ظهور مهدی [عجل الله تعالی فرجه] هیچ دینی جز اسلام باقی نمی ماند».(4)

ص:502


1- (1) . تفسیر طبری، ج 10، ص 82؛ سنن بیهقی، ج 9، ص 18؛ سیوطی، ج 3، ص 313.
2- (2) . تفسیر فخر رازی، ج 16، ص 40.
3- (3) . همان.
4- (4) . روح المعانی، ج 26، ص 122.

3. وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ ؛(1)

«اگر بینی آنگاه که سخت بترسند و رهایشان نباشد. و از مکانی نزدیک گرفتارشان سازد.»

در بسیاری از مصادر اهل سنت و شیعه نقل شده که این آیه مربوط به «خسف جیش» است.

هنگامی که پس از ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه لشکری وارد مدینه شد، قصد مکه می نمایند، اما خداوند آنها را قبل از رسیدن به مکه و نبرد با امام مهدی عجل الله تعالی فرجه در زمین فرو می برد.(2)

4. وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ 3

به موجب این آیه، وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ؛ یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ؛ «وعده می دهد که آنها را قطعاً خلیفه روی زمین خواهد کرد» یعنی این وعده خلافت به علی بن ابی طالب است؛ همان گونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید و منظور از پیشینیان حضرت آدم و حضرت داوود علیهماالسلام هستند.

در پایان آیه که می فرماید: لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ به ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام اشاره دارد؛ یعنی کسانی که به ولایت علی بن ابی طالب کافر بشوند فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ آنها فاسق هستند.(3)

آلوسی در تفسیر «روح المعانی» از امام سجاد علیه السلام در تفسیر آیه فوق نقل کرده است که فرمود:

ص:503


1- (1) . سوره سبأ، آیه 51.
2- (2) . تفسیر طبری، ج 22، ص 72؛ تفسیر ثعلبی، ج 3، ص 154؛ البدء و التاریخ، ج 2، ص 177؛ عقد الدرر، ص 76، ب 4، ح 2؛ در المنثور، ج 5، ص 240.
3- (4) . شواهد التنزیل، ج 1 ص 76.

هم والله شیعتنا اهل البیت یفعل الله ذلک بهم علی یدی رجل منّا و هو مهدی هذه الامة یملأ الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً و هو الذی قال رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم: لو لم یبق من الدنیا...؛(1)

به خدا سوگند آنان شیعیان ما هستند، خداوند این کار را برای آنها به دست مردی از ما انجام می دهد که «مهدی» این امت است. زمین را پر از عدل و داد می کند؛ آن گونه که از ظلم و جور پر شده باشد و هم اوست که پیامبر صلی الله علیه واله و سلم در حقّ وی فرموده اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند خداوند آن روز را آن قدر طولانی می کند تا مردی از دودمان من که نامش نام من است حاکم بر زمین شود و صفحه زمین را پر از عدل و داد کند آن گونه که پر از ظلم و جور شده بود.

5. وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ؛(2)

«و هیچ یک از اهل کتاب نیست، مگر آنکه پیش از مرگش به او ایمان آورد و عیسی در روز قیامت به ایمان آنها شهادت دهد.»

این آیه ناظر به نزول حضرت عیسی و ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه است که می گوید با حضور این دو بزرگوار احدی از مسیحیان باقی نمی ماند، مگر آنکه به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه ایمان می آورند و با ظهور ایشان، خداوند عیسی علیه السلام را برای مبارزه با دجال بر زمین نازل می کند.(3)

6. فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ * فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ * عَلَی الْکافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ ؛(4)

«آنگاه که ندا داده شود آن روز، روزی سخت برای کافران است که راحتی در آن نیست.»

امام صادق علیه السلام می فرمایند: مراد وقتی است که در گوش قائم، مهدی عجل الله تعالی فرجه ندا شود که به اذان خدا اجازه قیام داری، پس آن، روزی سخت برای کافران است(5) و این مثل قرآن بدان اشاره دارد.

ص:504


1- (1) . روح المعانی، ج 7، ص 429.
2- (2) . سوره نساء، آیه 159.
3- (3) . تفسیر طبری، ج 6، ص 14.
4- (4) . سوره مدثر، آیات 8-10.
5- (5) . ینابیع الموده، باب 71، ص 385.

7. اِعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ 1

امام باقر علیه السلام فرمودند: «خداوند زمین را به قائم عجل الله تعالی فرجه پر از عدل و داد نماید، پس عدل و داد رواج پیدا کند، پس از مردن زمین به وسیله ظلم و ستم.»(1)

قندوزی حنفی آیات بسیاری را در این باره نقل می کند که به همین مقدار بسنده نمودیم.(2)

در جمع بندی این بحث می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

1. آیات بسیاری در قرآن به ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه و نزول عیسی مسیح علیه السلام اشاره دارد.

2. از طرفی، اندیشه مهدویت خاص شیعه و اهل سنت نیست، بلکه تمام ادیان الهی بدان معتقد هستند.

3. همچنین شیعه و اهل سنت اتفاق نظر دارند که مصلح آخر الزمان مهدی عجل الله تعالی فرجه است و در اصل قضیه تردیدی وجود ندارد. حتی عده بسیاری، منکران مهدی عجل الله تعالی فرجه را کافر دانسته اند.

4. اعتقاد راسخ بر وجوب اعتقاد به امر مهدی عجل الله تعالی فرجه و اینکه این دعوت فراگیر است و خاص مسلمانان نیست.

5. امام مهدی از عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله و از اولاد علی علیه السلام و از فرزندان حسین علیه السلام و فرزند برومند امام حسن عسکری علیه السلام است. همچنین آن حضرت از فرزندان فاطمه زهرا سلام الله علیهاست.

6. امام زمان دولتی جهانی را تشکیل خواهد داد و عالم را پر از عدل و داد می کند. در این هنگام، نعمت های ظاهری و باطنی بر اهل زمین سرازیر می شود.

7. حضرت عیسی هنگام ظهور، نزول می کند و به یاری حضرت می شتابد و در نماز به ایشان اقتدا می نماید و تنها دین اسلام باقی می ماند.

ص:505


1- (2) . ینابیع الموده، باب 72، ص 357.
2- (3) . ر. ک: ینابیع الموده، باب 71 و 72.
رجعت و امکان آن

رجعت یکی از مسائل مربوط به دوران ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه می باشد؛ به این معنا که در زمان دولت آن حضرت علیه السلام گروهی از مؤمنان به این جهان باز می گردند تا حق را مشاهده کرده، از شکوفایی آن لذت ببرند و نیز گروهی از منافقان باز گردانده می شوند تا کیفر اعمال ناشایست خود را بچشند.

همچنین رجعت یکی از عقاید ویژه مذهب تشیع است که شیعه امامیه از دیرباز بر آن باور بوده و بدان معروف گشته است. بحث ها و گفت وگوهای فراوانی در این باره میان بزرگان شیعه و مخالفان آنها رخ داده که تاریخ آن را ثبت کرده است.(1)

در این زمینه روایت های بسیاری از خاندان نبوت علیه السلام به دست ما رسیده است. طبق گفته علامه مجلسی، نزدیک به دویست روایت درباره رجعت وجود دارد.(2)

به هر حال، فزونی روایت های رجعت و موافقت آن با ظواهر قرآن، علاوه بر اتفاق آرای دانشمندان شیعه، سبب شده تا رجعت از جمله مسائل ضروری و بدیهی مذهب تشیع به شمار آید.

اعتقاد شیعه به رجعت چیز تازه ای نیست و در امت های گذشته، چندین بار واقع شده است. قرآن نیز چند مورد آن را ذکر کرده؛ مانند داستان اصحاب کهف،(3) داستان عزیر،(4) داستان قوم حزقیل(5) و داستان هفتاد صحابی موسی علیه السلام.(6) بنابراین برای کسانی که آیه های قرآن را قبول دارند، جای اعتراضی وجود ندارد.

ص:506


1- (1) . داستان سید اسماعیل حمیری با قاضی سیار در محضر منصور مشهور است. ر. ک: فصول مختاره، ج 5؛ مصنفات مفید، صص 92-95؛ بحار، ج 53، ص 107؛ اهل البیت و القرآن الکریم، معرفت، صص 108-109.
2- (2) . بحار، ج 53، صص 39-144.
3- (3) . سوره کهف، آیات 9-25.
4- (4) . سوره بقره، آیه 259.
5- (5) . سوره بقره، آیه 243.
6- (6) سوره بقره، آیات 55-56.
رجعت در کلام بزرگان شیعه

1. مرحوم صدوق (متوفای 381 ه) در کتاب «اعتقادات» می گوید: «عقیده ما درباره رجعت آن است که آن را حق می دانیم.»

مرحوم صدوق در ادامه، شواهدی را بر امکان رجعت از قرآن ارائه می کند؛ مانند: داستان گروهی که از دیار خود بیرون شدند تا به گمان خود از خطر مرگ طاعون رهایی یابند،(1) داستان مرده و زنده شدن «عزیر»،(2) زنده شدن قوم حضرت موسی پس از صاعقه(3) و اصحاب کهف.(4)

او سپس می افزاید: رجعت در امت های گذشته واقع شده و در این امت نیز واقع می گردد. از پیامبر اکرم علیه السلام روایت شده است: «هر آنچه در امت های گذشته انجام گرفته است، در این امت نیز انجام می گیرد.» علاوه بر این در قرآن کریم نیز به مسئله رجعت اشاره شده است:

وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا5

منظور از این روز، همان روز رجعت است که تنها دسته ها و گروه هایی برانگیخته می شوند؛ زیرا در روز قیامت همگی بر انگیخته می شوند: وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً6 .

2. شیخ مفید (متوفای سال 413 ه) در پاسخ به مسئله رجعت می گوید:

خداوند پیش از روز ستاخیز، گروهی از این امت را باز می گرداند و عقیده به رجعت یکی از ویژگی های مذهب اهل بیت به شمار می رود. خداوند از روز رستاخیز این

ص:507


1- (1) . سوره بقره، آیه 243.
2- (2) . سوره بقره، آیه 259.
3- (3) . سوره بقره، آیه 56.
4- (4) . سوره کهف، آیات 18-25.

گونه خبر می دهد: «همگی را بر می انگیزیم و هیچ کس را فرو گذار نمی کنیم»؛ ولی درباره رجعت می فرماید: «از هر گروهی، دسته ای را برمی انگیزیم». بنابراین چنان که خداوند خبر داده، دو رستاخیز اکبر و اصغر داریم. همچنین خداوند از ستمکاران خبر می دهد که در روز قیامت می گویند: «پروردگارا، دو بار ما را میراندی و دو بار زنده کردی». مرگ دوم ستمکاران در این جهان است که پس از زنده شدن در رجعت است و زنده شدن دوم در روز رستاخیز است. برخی در تفسیر این آیه دچار اشکال شده اند و مرگ نخست را پیش از زندگی این جهان می دانند؛ حال آنکه نبود پیش از بود را میراندن نمی گویند.(1)

3. سید مرتضی، علم الهدی (متوفای سال 436 ه) درباره حقیقت رجعت می گوید:

شیعه امامیه معتقد است که خداوند هنگام ظهور حضرت مهدی گروهی از مؤمنان را بر می انگیزد تا از ظهور دولت حق بهره برده، به یاری ایشان نائل گردند. همچنین گروهی از دشمنان را برگرداند تا از آنان انتقام گرفته شود و مؤمنان از آن لذت برند.

رجعت، برعکس نظر گروهی از مخالفان که آن را محال دانسته اند، برای خداوند امکان دارد و امر ممتنع و محالی نمی باشد. دلیل بر اثبات رجعت، اجماع شیعه امامیه و اتفاق آرای آنان بر این مسئله است که این اتفاق، از رأی معصوم - که هر آینه حق و صواب است - حکایت می کند...

با پشتوانه اجماع طائفه این امر به اثبات رسیده که خداوند گروه هایی از مؤمنان و منافقان را هنگام ظهور حضرت مهدی زنده می کند و به این جهان باز می گرداند تا از نعمت دولت حق بهره برده، از انتقام دشمنان لذت ببرند.(2)

4. علامه معاصر، شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، (متوفای سال 1373 ه) در رد کسانی که مسئله رجعت را از ارکان مذهب تشیع شمرده و بر شیعه طعنه زده اند، می گوید:

عقیده به رجعت، لازمه مذهب تشیع نیست و انکار آن زیانی ندارد. این مسئله هر چند برای آنان روشن و بدیهی است، ولی ملازمه ای میان تشیع و عقیده به رجعت

ص:508


1- (1) . ر. ک: اجوبة المسائل السرویه، مسئله اول.
2- (2) . رسائل شریف مرتضی، مجموعه اولی، صص 125-126.

وجود ندارد. این همانند برخی از اخباری است که درباره نشانه های قیامت گفته اند؛ مانند: فرود آمدن حضرت مسیح، ظهور دجال و خروج سفیانی.

این گونه امور ربطی به اساس تدین ندارد و از ریشه های اسلام به شمار نمی رود و انکار آن موجب خروج از دین نمی شود. رجعت نزد شیعه همانند یکی از اینها که گفتیم به شمار می رود. آیا کسانی که به سبب اعتقاد به رجعت بر شیعه طعنه می زنند، می دانند رجعت چیست؟ چه امتناعی دارد که خداوند گروهی را پس از مرگ زنده کند؟ با آنکه چنین حوادثی در زمان های گذشته به وقوع پیوسته و قرآن کریم از آنها یاد کرده است.

آیا داستان حضرت حزقیل و زنده شدن کسانی که از خانه هایشان بیرون رفته، از ترس مرگ فرار کردند و دچار مرگ شدند، نشنیده اند؟

آیا آیه کریمه وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً1 را نخوانده اند؟ با آنکه در روز رستاخیز بزرگ، تمام گروه ها و ملت ها محشور می گردند.

آری، دشمنان همواره از مسئله رجعت، برای طعنه زدن به شیعه استفاده می کردند.(1)

شواهد قرآنی بر صحت و امکان رجعت

1. وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ ؛(2)

«و روزی خواهد آمد که از هر گروهی، دسته ای را بر می انگیزیم ا زکسانی که آیات ما را تکذیب کرده اند، پس آنان نگاه داشته می شوند تا همه به هم بپیوندند».

این آیه که به بر انگیختن دسته هایی از ستمکاران صراحت دارد، مربوط به رجعت است، نه قیامت؛ چرا که روز قیامت، همه محشور می شوند:

وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَی الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً * وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً ؛(3)

ص:509


1- (2) . اصل الشیعه و اصولها، صص 99-101.
2- (3) . سوره نمل، آیه 83.
3- (4) . سوره کهف، آیات 47-48.

«روزی که کوه ها به حرکت در آمده، زمین رو شده است و همه را برانگیختیم پس کسی را فروگذار نکردیم. همه آنها در یک ردیف بر خداوند عرضه شده، به آنها گفته می شود: اکنون همگی نزد ما آمدید، همان گونه که روز نخست شما را آفریدیم. آری، گمان می کردید چنین وعده گاهی نخواهید داشت».

علامه طبرسی ذیل آیه رجعت چنین می گوید:

آن دسته از امامیه که به رجعت عقیده دارند، به این آیه تمسک جسته، می گویند: «من» برای تبعیض است و برانگیخته شدن برخی از ستمکاران را دلالت می کند. روایت های بسیاری از اهل بیت وارد شده که پس از ظهور حضرت مهدی علیه السلام خداوند گروه هایی از تبهکاران را زنده می کند تا عقوبت اعمال خویش را در همین جهان بچشند و دچار خفت و خواری گردند و مؤمنان را بر آنان چیره سازد تا انتقام خود را بستانند.

گروهی از امامیه این روایت ها را به تأویل برده، می گویند: مقصود از رجعت، بازگشت دولت حق به صاحبان اصلی اش است که این همان ظهور حضرت مهدی علیه السلام است. آنها می گویند که رجعت اشخاص با حکمت تکلیف که همان آزمایش از روی اختیار است منافات دارد؛ زیرا رجعت، موجب جبر و الجاء در تکلیف می شود. حال آنکه چنین نیست و جبر و الجائی در کار نیست و هرگونه اختیار در پذیرش و انجام اعمال اختیاری باقی و پا بر جاست. پس تنها ارائه دلایل و آیه های الهی، همانند معجزه انبیا، مایه جبر و اکراه و سلب اختیار نمی گردد.(1)

کسانی که دلالت این آیه را بر رجعت نپذیرفته اند، معتقدند که مقصود از این دسته ها، پیشتازان گروه های کفر و نفاق اند که چون سردمدار و مسئول بوده اند، باید پاسخگو باشند؛ از این رو خداوند آنان را جدا بر می انگیزاند تا موضع خود را در میان ملت های خویش روشن سازند.

علامه طبرسی می گوید:

«کسانی که آیه را مربوط به قیامت می دانند، می گویند که مراد پیشوایان کافران می باشند. اینها برانگیخته می شوند تا حجت بر آنان تمام گردد».(2)

ص:510


1- (1) . مجمع البیان، ج 7، صص 234-235.
2- (2) . همان، ص 235.

فخر رازی می گوید:

«این آیه مربوط به اموری است که پس از قیام قیامت انجام می گیرد».(1)

آلوسی هم می گوید:

«مراد از این حشر - که نسبت به دسته هایی جدا وجود دارد - حشر مجددی است که برای سرزنش و عقوبت کردن آنان انجام می گیرد و پس از حشر اکبر که شامل تمامی خلق است، محقق می شود».(2)

ولی از سیاق آیات به دست می آید که این حشر اصغر پیش از حشر اکبر انجام می گیرد. ذیل همین آیه، درباره قیام قیامت می گوید: وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ که اگر ترتیب نزول در آن رعایت شده باشد، نمودار آن است که حادثه رجعت دسته ها، پیش از نفخ صور انجام می گیرد.

2. قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ ؛(3)

«[در روز واپسین کافران [می گویند: خداوندا، دو بار ما را میراندی و دو بار زنده کردی. پس اینک به گناهانمان اعتراف کردیم، آیا راه فراری [از این گرفتاری [هست؟».

این آیه از دو مرگ و دو زنده شدن خبر می دهد که هر میراندن حیات سابقی را می رساند، همان گونه که دوباره زنده کردن، مرگ پیشین را حکایت دارد. مرگ اول، پس از حیات دنیوی و مرگ دوم پس از رجعت است؛ چنانکه احیای نخست در رجعت و احیای دوم در روز واپسین است.

برخی مرگ اول را حالت نطفه و مرگ دوم را مرگ پس از حیات دنیوی فرض کرده اند و حیات دوم را حیات اخروی می دانند. برخی دیگر نیز حیات دوم را در قبر که برای پرسش است می دانند.

دلیل کسانی که نطفه را حالت موت فرض کرده اند، آیه 28 سوره بقره است:

ص:511


1- (1) . تفسیر کبیر، ج 24، ص 218.
2- (2) . روح المعانی، ج 20، ص 23.
3- (3) . سوره غافر، آیه 11.

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ که مقصود از آن، حالت پیش از دمیدن روح است.

بر این اساس، حالت پیش از دمیدن روح را، که همان نطفه است، حالت موات گویند، نه حالت اماته، چرا که وصف موات با هرگونه فقد حیات سازگار است، ولی اماته تنها در صورت سلب حیات است.

همچنین بر فرض مذکور، باید بر انسان سه بار موت و حیات گذشته باشد، نه دو بار؛ یعنی موت به معنای فقد حیات پیش از دمیدن روح، موت پس از حیات دنیوی و موت پس از حیات برزخی. از طرفی تکرار موت و حیات برای همه کس نیست.(1)

از طرفی همه مردم پس از حیات دنیوی می میرند و برای روز رستاخیز زنده می گردند:

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ؛(2)

«چگونه به خداوند کفر می ورزید، حال آنکه شما مرده [و فاقد حیات [بودید، پس به شما حیات بخشید، سپس شما را می میراند و دوباره برای روز محشر زنده می کند».

مؤمنان نیز در بهشت می گویند: أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ * إِلاّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ 3 ؛

«مگر نیست که ما دیگر نخواهیم مرد، جز یک مردن نخستین که بر ما گذشت».

3. آیات اصحاب کهف:

یکی از دلایل بر صحت و امکان رجعت در این امت، زنده شدن اصحاب کهف است. قرآن کریم درباره آنان می فرماید:

وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ... وَ کَذلِکَ بَعَثْناهُمْ لِیَتَسائَلُوا بَیْنَهُمْ 4 ؛

ص:512


1- (1) . بازگشت در رجعت و نیز حیات برزخی در قبر برای همه کس نیست، بلکه تنها برای کسانی است که دارای ایمان محض یا کفر محض باشند.
2- (2) . سوره بقره، آیه 28.

«گمان می بری آنان بیدارند؛ در حالی که آنان آرمیده اند... این چنین آنان را برانگیختیم تا میان خود گفت وگو کنند».

همچنین فرموده است:

وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها1 ؛

«این چنین دیگران را بر آنان دلالت نمودیم تا بدانند وعده خداوند درباره رستاخیز حق است و هر آینه در [آمدن [هنگامه قیامت جای شک نیست».

درباره مدت زمان خواب آنان در غار نیز فرموده:

وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً2 ؛

«آنان در غارشان سیصد سال درنگ نمودند و نه سال بر آن افزودند».

سیصد سال قمری که متداول بین عرب هاست از سیصد سال شمسی نه سال کم تر است و چون آنان سیصد سال شمسی آرمیده بودند، لازم بود که بر سال عربی افزوده گردد تا حساب درست شود.

4. داستان عزیر؛ آنجا که خدای متعال می فرماید:

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنّی یُحْیِی هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلی حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنّاسِ وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ3 ؛

«یا همانند کسی که ا زکنار روستایی [ویران شده [که سقف های آن فرو ریخته بود [و اهل آن مرده بودند و استخوان هایشان پوسیده و پراکنده شده بود [عبور می کرد، با خود گفت: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده می کند؟ در این هنگام خدا او را صد سال میراند، سپس برانگیخت و به او

ص:513

گفت: چقدر درنگ کردی؟ گفت: یک روز یا پاره ای از روز. خدا به او گفت: نه بلکه صد سال درنگ کردی. پس نگاه کن به خوردنی و آشامیدنی خود که هیچ گونه فرسودگی در آن رخ نداده است و نگاه کن به الاغت [که چگونه فرسوده و از هم گسیخته شده است [و ما تو را نشانه ای برای مردم قرار دهیم. و اکنون به استخوان های پوسیده و از هم گسیخته الاغت نگاه کن که چگونه آنها را فراهم آورده، استوار می سازیم، سپس گوشت بر آن می پوشانیم. پس هنگامی که این حقایق برای او آشکار گردید، گفت: هر آینه می دانم خداوند بر همه کاری توانایی دارد».

5. هفتاد هزار خانه وار فراری از طاعون

یکی از دلایل صحت و امکان رجعت، داستان هفتاد هزار خانه وار فراری از مرگ طاعون است. این هفتاد هزار نفر دچار مرگ ناگهانی شدند و سپس با دعای یکی از پیامبران(1) زنده گردیدند. قرآن کریم در این باره می فرماید:

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَشْکُرُونَ 2 ؛

«آیا ندیده ای گروهی را که از ترس مرگ ازخانه های خود بیرون شدند [و به بهانه بیماری طاعون از شرکت درجهاد خودداری کردند]؟ خداوند فرمان داد: بمیرید، سپس [د راثر دعای پیامبر [آنان را زنده کرد؛ خداوند نسبت به بندگان خود بخشاینده است، گر چه بیشتر مردم سپاس نمی دارند».

هفتاد هزار خانه وار از بنی اسرائیل از ترس مرگ، بیماری طاعون را بهانه قرار دادند و در جهاد شرکت نکردند و از خانه هایشان بیرون شدند. آن گاه در راه، همگی به فرمان خدا مردند و به دست سومین وصی موسی علیه السلام زنده شدند.(2)

ص:514


1- (1) . می گویند که آن پیغمبر، حزقیل، یعنی سومین وصی موسی علیه السلام پس از یوشع و کالب بوده است.
2- (3) . ر. ک: مجمع البیان، ج 2، صص 346-347.

6. زنده شدن هفتاد نفر از اصحاب حضرت موسی علیه السلام

موسی علیه السلام هفتاد نفر از قوم خود را انتخاب کرد و با خود به کوه طور برد. آنان در خواست رؤیت خدا کردند، ولی صاعقه آنان را فرا گرفت. سپس با درخواست حضرت موسی علیه السلام زنده شدند تا شکر خدا را به جا آورند.

وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ * ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ؛(1)

«به یاد آورید هنگامی که به موسی گفتید: ایمان نمی آوریم تا خدا را آشکارا ببینیم، پس صاعقه شما را فرا گرفت درحالی که نظاره می کردید [و نمی توانستید کاری انجام دهید] آن گاه شما را پس از مرگتان بر انگیختیم، باشد تا سپاسگزار باشید».

علامه طبرسی می گوید: «گروهی از امامیه به این آیه تمسک جسته و امکان رجعت را در این امت روا دانسته اند».(2)

7. زنده شدن کشته بنی اسرائیل

کشته ای در میان بنی اسرائیل یافت شد که قاتل او مشخص نبود و هر کس گناه آن را به گردن دیگری می افکند. از جانب پروردگار دستور رسید گاوی را سر ببرید و بیخ دمش را به کشته بزنید تا زنده شود و قاتلش را رسوا سازد.

وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّارَأْتُمْ فِیها وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ * فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللّهُ الْمَوْتی وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ 3 ؛

«به یاد آورید هنگامی را که فردی را کشته، گناه کشتن او را به گردن یگدیگر می افکندید، ولی خداوند آنچه را پنهان می کردید، آشکار می کند. پس فرمان دادیم [گاوی را بکشید [و قسمتی از آن را به کشته زده [تا به اذن خدا زنده گردد]. این چنین است که خداوند مردگان را زنده می کند و دلایل خود را برای شما آشکار می کند، باشد تا بیاندیشید».

ص:515


1- (1) . سوره بقره، آیات 55-56.
2- (2) . مجمع البیان، ج 1، ص 115.

8. بازگشت حضرت مسیح علیه السلام

حضرت مسیح علیه السلام دوباره باز می گردد و با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بیعت کرده، در نماز به او اقتدا می کند. آن گاه همه اهل کتاب به حضرت مهدی علیه السلام ایمان می آورند و از او پیروی می کنند.

وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ؛(1)

«تمامی اهل کتاب [یهود و نصاری [پیش از مرگش به او ایمان می آورند و در روز رستاخیز بر آنان گواه خواهد بود».

شاهد در این آیه، فرود آمدن حضرت عیسی علیه السلام است که پس از رحلت از این جهان صورت می گیرد و این خود رجعتی است که پیش از روز قیامت محقق می شود.

علی بن ابراهیم قمی از شهر بن حوشب(2) روایت می کند:

حجاج بن یوسف ثقفی به من گفت: آیه ای در قرآن است که مرا بیچاره کرده است. گفتم: کدام آیه؟ گفت: آیه وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ 3 ، به خدا قسم من دستور کشتن یهودی و نصرانی را می دهم و چشم به او می دوزم تا ببینم لبش را حرکت می دهد؟ ولی هرگز حرکت نمی دهد.

به او گفتم: نه چنین نیست که گمان برده ای. گفت: پس چگونه است؟

گفتم: عیسی علیه السلام پیش از قیامت از آسمان فرود می آید، آن گاه همه ملت های یهود و نصارا، پیش از آن که عیسی علیه السلام بمیرد، به او ایمان آورند و در نماز به حضرت مهدی علیه السلام اقتدا می کنند.

حجاج گفت: این را از کجا آوردی!

گفتم: از امام محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام.

آن گاه گفت: آن را از چشمه زلالی دریافت کرده ای.(3)

ص:516


1- (1) . سوره نساء، آیه 159.
2- (2) . ابو سعید شهر بن حوشب اشعری از تابعان شمرده می شود و در سال 111 وفات یافته است.
3- (4) . تفسیر قمی، ج 1، ص 158؛ مجمع البیان، ج 3، ص 137، با کمی اختلاف؛ تفسیر فخر رازی، ج 11، ص 104.
روایت های رجعت

علامه مجلسی پس از بیان روایت های رجعت، می گوید:

برای کسانی که به گفتار ائمه اطهار علیه السلام ایمان دارند، جای شک و تردید باقی نمی ماند که مسئله رجعت حق است؛ زیرا روایت ها در این زمینه به حد تواتر رسیده و نزدیک به دویست روایت نقل شده است که به رجعت صراحت دارد. این روایت ها را بیش از چهل نفر از علما و محدثان بزرگ در بیش از پنچاه کتاب معتبر روایت کرده اند.

مرحوم مجلسی سپس تک تک این بزرگان را بر می شمارد؛ از جمله: صدوق، کلینی، طوسی، علم الهدی، نجاشی، کشی، عیاشی، قمی، مفید، کراجکی، نعمانی، صفار، ابن قولویه، ابن طاووس، ابن شهر آشوب و راوندی.(1)

اکنون چند نمونه از این روایت ها را ذکر می کنیم:

1. از امام صادق علیه السلام درباره آیه وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً سؤال شد، امام فرمودند: «مردم درباره آن چه می گویند؟» در پاسخ گفتند: «می گویند درباره قیامت است». امام پرسیدند: آیا روز قیامت از هر گروهی دسته ای برانگیخته می شوند و بقیه مردم واگذار می شوند؟ نه چنین نیست، این آیه مربوط به رجعت است. اما آیه قیامت، وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً می باشد.(2)

2. علی بن ابراهیم قمی با سندی صحیح از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

«ولا یرجع الا من محض الایمان محضاً أو محض الفکر محضاً؛(3) تنها کسانی باز می گردند، که خالصاً ایمان آورده باشند یا کفر ورزیده اند».

3. همچنین از امام صادق علیه السلام درباره آیه رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ 4 فرمودند: «ذلک فی الرجعة»(4).

ص:517


1- (1) . ر. ک: بحارالانوار، ج 53، ص 122.
2- (2) . همان، ص 51.
3- (3) . همان، ص 53
4- (5) . بحارالانوار، ج 53، ص 56.

4. امام صادق علیه السلام در حدیثی دیگر می فرمایند: «لیس منّا من لم یؤمن بکرّتنا(1)؛ از ما نیست کسی که به بازگشت ما ایمان ندارد».

5. مأمون عباسی از امام رضا علیه السلام پرسید: «درباره رجعت چه می گویید؟» امام فرمودند:

رجعت حق است؛ در امت های گذشته بوده و قرآن از آن یاد کرده است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: هر آنچه در امت های پیشین واقع شده است، نظیر آن در این امت نیز واقع می شود. همچنین فرمودند: هنگام ظهور مهدی علیه السلام عیسی علیه السلام از آسمان فرود می آید و به وی اقتدا می کند. باز فرمودند: اسلام غریب بود و به غربت باز می گردد، خوشا باد غربیان را. از پیامبر پرسیدند: سپس چه می شود؟ فرمود: حق به اهلش باز می گردد(2).

از این گذشته، در بسیاری از زیارت ها به مسئله رجعت اشاره شده است؛ از جمله زیارت جامعه:

وجعلنی ممن یقتص آثارکم و یسلک سبیلکم و یهتدی بهداکم و یحشر فی زمرتکم و یکرّ فی رجعتکم و یملک فی دولتکم و یشرف فی عافیتکم و یمکن فی ایامکم و تقر عینه غداً برؤیتکم؛ خداوند مرا از کسانی قرار دهد که پیرو آثار شما هستند و در راه شما قدم بر می دارند و به هدایت شما رهنمود می گردند و در گروه شما محشور می شوند و در رجعت شما باز می گردند و در روزگار شما توانمند می گردند و فردا چشمشان با دیدن شما روشن می گردد.

پاسخ به چند شبهه

علامه طبرسی ذیل آیه ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ 3 شبهه هایی را از منکران رجعت نقل کرده و پاسخ آن را روشن کرده است:

ص:518


1- (1) . همان، ص 92.
2- (2) . همان، ص 59.

شبهه اول: زندگی در این جهان همراه با تکلیف و لازمه آن دارا بودن اختیار است تا هر مکلفی با اراده و اختیار خود، فرمان بردار باشد یا سرپیچی کند. پس مکلف نباید تحت شرایطی قرار گیرد که ناچار به پذیرش حق باشد.

کسی که از دنیا می رود، حقایق برایش آشکار می شود و خود را در برابر واقع می بیند و به ناچار حقیقت را می پذیرد؛ چرا که پس از آشکار شدن واقعیت ها، جای رد و انکار باقی نخواهد ماند؛ همان گونه که قرآن کریم به این موضوع اشاره دارد:

وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ... لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ1 ؛

«و [سرانجام [بی هوشی مرگ، حق را برای تو آشکار ساخت؛ این حقیقت آشکار، همان بود که از آن روی گردان بودی... تو در بی خبری بودی، اکنون پرده از جلوی روی تو برداشته شد و چشمان تو تیزبین است».

پاسخ: حالت مرگ برای این گونه افراد، حالت بی خبری و بی هوشی است؛ مانند کسی که به خواب رفته باشد. بنابراین چیزی از حقایق آن جهان برآنان آشکار نمی شود و دوباره به همان حالت پیش از مرگ بر می گردند.(1)

علامه طبرسی ذیل آیه وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً3 می گوید:

رجعت هیچ گونه منافاتی با صحت تکلیف ندارد، زیرا در رجعت چیزی که موجب جبر در پذیرش حق باشد یا چیزی که مکلف را وادار به انجام واجب و ترک حرام کند، هرگز وجود ندارد. آشکار شدن برخی از حقایق الهی، از انسان سلب اختیار نمی کند و او همچنان قادر بر اعمال ارادی و دارای اختیار خواهد بود.

این گونه کشف حقایق، همانند دیگر حقایقی که بر دست پیامبران به وسیله معجزه آشکار می شد، هرگز سبب جبر در تکلیف نمی گردد و همچنان قدرت اختیار پذیرش حق یا رد آن برای مکلف باقی می ماند.(2)

ص:519


1- (2) . مجمع البیان، ج 1، ص 115.
2- (4) . مجمع البیان، ج 7، صص 234-235.

همچنین حقایقی که در رجعت برای افراد روشن می گردد، بیش از حقایقی نیست که روز رستاخیز بزرگ آشکار می گردد. خداوند می فرماید که اگر کافران را از آن جا بازگردانیم، باز هم بر کفر خویش باقی می مانند و هرگز سر تسلیم فرود نمی آورند:

وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ * بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ 1 ؛

«کاش می دیدی هنگامی که اینان در برابر آتش دوزخ قرار گرفته، می گویند: کاش بار دیگر بازگردانده می شدیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از زمره مؤمنان بودیم. آری، اینان آنچه را پنهان کرده بودند، امروز آشکار ساختند و اگر بازگردند، باز هم به همان کارهای پیشین خود - که نهی شده بودند - باز می گردند. اینان دروغ گویان اند».

در سوره مؤمنون نیز می خوانیم:

حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ 2 ؛

«تا زمانی که یکی از آنان را مرگ فرا رسد، گوید: پروردگارا مرا باز گردان باشد تا در آنچه ترک کرده ام، کار نیک انجام دهم، ولی چنین نیست. این سخنی است که او بر زبان می راند] و اگر بازگردد کارش همچون گذشته است [و پشت سر آنان جهان میانه ای [برزخ [است تا هنگام قیامت».

شبهه دوم: از آنجا که رجعت یکی از نشانه ها و دلایل صحت نبوت است، می بایست مانند دیگر معجزه ها، در زمان پیامبر رخ دهد.

پاسخ: ضرورت چنین ملازمه ای روشن نیست، چرا که دلیل بر صحت نبوت هر گاه ضرورت ایجاب کند، محقق می شود؛ خواه به دست پیامبر باشد یا دیگر اوصیا.(1)

اصحاب کهف و زنده شدنشان در آخر الزمان

در میان اهل سنت، اعتقاد به رجعت را مشاهده نمی کنیم، فقط در تفسیر ثعلبی نمونه ای را

ص:520


1- (3) . ر. ک: پرتو ولایت، آیت الله معرفت، صص 83-98. به احترام یاد و نام استاد، کلام ایشان را کامل آوردیم.

یافتم که شایان تأمل است. قرآن کریم درباره اصحاب کهف می فرماید:

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً ؛(1)

«یا پنداشتی که یاران کهف و رقیم از آیات شگفت ما بودند».

ثعلبی در تفسیر خود از انس بن مالک روایت کرده که گفت: خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرشی از قبیله خندق هدیه آورده شد، به من فرمود: ای انس آن را پهن کن. من آن را پهن کردم فرمود: ده نفر حاضر کن و چون ده نفر حاضر شدند، فرمود: روی آن بنشینید، آنها روی فرش نشستند. سپس علی علیه السلام را فرا خواند و بعد با او به طور مفصل درگوشی صحبت کرد. همین که صحبت پیامبر صلی الله علیه و آله تمام شد، علی علیه السلام برگشت و او نیز روی فرش قرار گرفت و بعد فرمود: ای باد ما را بردار. باد ما را برداشت. فرش (مثل پرنده ها) بال می زد بعد فرمود: ای باد ما را بگذار. همین که پیاده شدیم، علی علیه السلام به ما فرمود: می دانید الان کجا هستید؟ گفتیم: نمی دانیم. فرمود: اینجا محل اصحاب کهف و رقیم است. برخیزید بر برادرانتان سلام کنید. گفت: برخاستیم یکی یکی سلام کردیم، ولی آنها به ما جواب ندادند. بعد علی علیه السلام برخواست و فرمود: السلام علیک یا معشر الصدیقین و الشهداء. آنها جواب دادند: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته.

انس می گوید: گفتم: علت چیست که جواب تو را دادند، ولی جواب سلام ما را ندادند؟

علی علیه السلام از آنها پرسید: علت چیست که جواب سلام برادران مرا ندادید؟

گفتند: ما گروه صدیقین و شهدا بعد از موت تکلم نمی کنیم مگر با پیامبر یا وصی پیامبر. بعد از آن علی علیه السلام به باد فرمود: ما را بردار. باد ما را برداشت و بال زنان سرعت گرفت بعد فرمود: ما را بگذار، باد ما را گذاشت، ناگهان خود را در سنگستان حره در مدینه دیدیم.

علی علیه السلام فرمود: خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می رویم و آن حضرت را در رکعت آخر نماز درک می کنیم. وضو گرفتیم و آمدیم [و دیدیم که آن حضرت] در رکعت آخر می خواند: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً .

طبق نقل ثعلبی آخر روایت اضافه ای دارد که در روایت ابن مغازلی نیست. آن قسمت عبارت است از:

ص:521


1- (1) . سوره کهف، آیه 9.

«گفت: بعد از آنکه اصحاب کهف جواب سلام علی علیه السلام را دادند دوباره تا آخر الزمان و خروج مهدی عجل الله تعالی فی فرجه به همان حالت خوابشان، برگشتند.

پس گفت: هنگامی که مهدی عجل الله تعالی فی فرجه قیام کند در محل اصحاب کهف حاضر می شود و به آنها سلام می دهد. خداوند موقتاً آنها را زنده می کند و جواب سلام می دهند. سپس خوابشان برگردانده می شود و بعد از آن تا روز قیامت دیگر برنمی خیزند.»(1)

آلوسی ذیل... فَمَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ 2 می گوید: «عده ای گمان نموده اند آیه مربوط به زنده شدن برخی در هنگام خروج مهدی عجل الله تعالی فرجه است و این به اعتقاد امامیه است.»(2)

در سطور گذشته، پاسخ استاد معرفت را به چنین اندیشه هایی بیان نمودیم و اینکه بر طبق صریح آیات قرآن چنین چیزی امکان دارد و اجماع شیعه بر آن است که این واقعه اتفاق می افتد؛ همچون جریان حزقیل و ذوالقرنین.

در برخی از کتاب های اهل سنت حدیثی به چشم می خورد که می توان آن را به رجعت علی علیه السلام تأویل نمود.

در کتاب تذکرة الخواص چنین آمده:

عن علی علیه السلام، قال لی رسول الله: ان لک فی الجنة قصراً و انک ذو قرنیها؛ ای علی، در بهشت برای تو قصری است و تو ذوالقرنین آنها (امت من) هستی.

این روایت در مصادر متعددی به چشم می خورد.(3)

ص:522


1- (1) . الکشف و البیان، ثعلبی، ذیل (سوره کهف، آیه 9) برای مطالعه بیشتر درباره رجعت ر. ک: کتاب شناسی موضوعی رجعت، محمدرضا زادهوش، نشریه کتاب ماه دین، شماره 62، آذر 1381؛ مرجع مهدویت؛ رجعت در اندیشه شیعی، محمد هادی معرفت، میراث جاویدان، شماره 13، 1375 ش.
2- (3) . روح المعانی، ج 23، ص 148.
3- (4) . تذکرة الخواص، ج 1، ص 115؛ مسند احمد، ج 1، ص 150 (و چاپ محقق، ج 2، ص 466، رقم 1373)؛ غریب الحدیث، ج 2، ص 78؛ مشکل الآثار، ج 2، ص 350.

چند وجه تشابه می توان میان امام علی علیه السلام و ذوالقرنین نام برد:

1. ذوالقرنین پس از مرگ چندین ساله، به حیات مادی رجعت نمود و امام علی علیه السلام هم رجعت خواهند کرد.

2. ذو القرنین مالک تمام زمین بود و امام علی علیه السلام نیز مالک تمام بهشت و شرق و غرب آن است.(1)

3. ذو القرنین دو ضربت از مردم خورد و امام علی علیه السلام نیز هم دو ضربت خورد؛ یکی هنگام نبرد در خندق و دیگری هنگام شهادتش.

4. ذوالقرنین دو ضربت از مردم خورد و امام علی علیه السلام نیز دو ضربت از مردم دید و دو فرزندش به دست مردم شهید شدند.

به ظن قوی، تمامی این چهار قول صحیح است و می توان آنها را با هم جمع نمود.

برای مطالعه بیشتر در مورد حدیث امام علی علیه السلام می توان به این آثار مراجعه نمود:

شرح معانی الآثار: ج 2، ص 8؛ فضائل الخمسه، ج 3، ص 80؛ محمد بن سلیمان الکوفی، المناقب، ج 2، ص 93، تحت الرقم 579؛ ابن ابی شیبه و ابو نعیم و ابن مردویه باسانید، الحدیث 13639-13640؛ کنز العمال، ج 5، ص 468 و الحدیث 33055، ج 11؛ الحاکم، باب مناقب امیر المؤمنین المستدرک، ج 3، ص 123؛ ابن عساکر، الرقم 839-840 من ترجمة امیر المؤمنین علیه السلام من تاریخ دمشق، ج 2، ص 327؛ المنذری، الترغیب و الترهیب، ج 3، ص 35؛ الزبیدی، تاج العروس، ج 9، ص 307؛ ابن الاثیر، النهایه، ج 4، ص 51؛ الراغب الاصبهانی، معجم مفردات القرآن، ص 417؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ص 322؛ الزمخشری، الفائق، ج 3، ص 173 فی ماده «قرن»؛ محب الدین الطبری، الریاض النضره فی الفصل الثامن من الباب الرابع من مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3 و 4، ص 161؛ الدیلمی، باب حرف الیاء؛ فردوس الاخبار، ج 5، ص 409، الرقم 8318.

منابع برای مطالعه بیشتر

1. عقیده ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه در پرتو مبانی روایی اهل سنت (قسمت اول)، مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 87، اسفند 83، ص 18؛

ص:523


1- (1) . الغدیر، ج 6، ص 314.

(قسمت دوم)، شماره 93، شهریور 84، ص 14؛ (قسمت سوم)، شماره 94، مهرماه 84، ص 13؛ (قسمت چهارم)، شماره 95، آبان 84، ص 15؛ (قسمت پنجم)، شماره 96، آذر 84، ص 31 به بعد؛ (قسمت ششم)، شماره 98، بهمن 84، ص 13؛ (قسمت هفتم)، شماره 99، اسفند 84، ص 18؛ (قسمت هشتم)، شماره 103، اردیبهشت 85، ص 38؛ (قسمت نهم)، شماره 104، مرداد 85، ص 19؛ (قسمت دهم)، شماره 105، شهریور 85، ص 8.

2. دیدگاه اهل سنت درباره مهدی عجل الله تعالی فرجه، محسن العباد، مترجم سیدهادی خسروشاهی، ماهنامه بازتاب اندیشه، شماره 66، مهر 1384، ص 76.

3. مهدی موعود در منابع روایی اهل سنت، (بخش اول) کاظم ادیب، ماهنامه اسوه، شماره 107، آبان 1385، ص 4؛ (بخش دوم) شماره 108، آذر 1385، ص 7.

4. تصریح اهل سنت به تواتر احادیث مهدی عجل الله تعالی فرجه عبد الکریم عبداللهی، مشکوه، شماره 67، تابستان 1379، ص 68.

5. مهدی موعود از نگاه اهل سنت، ماهنامه اسوه، شماره 47، آبان 1380، ص 34.

6. امام مهدی نزد اهل سنت، ماهنامه خورشید مکه، شماره 15، اسفند 82، ص 9.

7. امام مهدی در منابع اهل سنت، ماهنامه زائر، شماره 106، مهر 1382، ص 32.

8. اعتقاد به مصلح موعود در نظرگاه فریقین، امین تهرانی، فروغ وحدت، شماره 4، بهار و تابستان 1385، ص 12.

9. تطبیق المعابیر العلمیه لنقد الحدیث علی ما اختلف و تعارض من احادیث المهدی مکتب الفریقین، السید ثامر هاشم حبیب العمیدی، مجله تراثنا، مؤسسه آل البیت، 44-43، 1416 ق.

10. موارد اتفاق بین مذاهب اسلامی در قضیه مهدویت، علی اصغر رضوانی، طلوع، سال دوم، شماره 5، بهار 1382.

11. مرجع مهدویت، جمعی از پژوهشگران، مؤسسه اطلاع رسانی اسلامی مرجع، 1386. این کتاب 3336 عنوان کتاب، مقاله، پایان نامه و... را در این زمینه معرفی نموده است.

ص:524

منابع و مأخذ

کتابها

قرآن الکریم

1. نهج البلاغه.

2. الآحاد و المثانی، الضحاک، الریاض، دارالدرایه، الطبعة الاولی، 1411 ق.

3. آکام و المرجان، شیخ شمس الدین محمد بن عبدالله الشبلی، بی نا، طبع القاهره، بی تا.

4. آلاء الرحمن، محمد جواد بلاغی، دار المعرفه، بیروت، بی تا.

5. الآلوسی و التشیع، سید امیر محمد قزوینی، مرکز الغدیر الدراسات الاسلامیه، الطبعة الاولی، بی جا، 1420 ق.

6. آیات الائمه، محمد رضا کوثر علیشاهی، بی نا، تهران، بی تا.

7. آیات الولایه، سید کاظم ارفع، تهران، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی فیض، چاپ اول، 1364 ش.

8. آیات الولایة و برهان الهدایة، محمد بن محمد رفعت شیرازی، بمبئی، 1360 ق.

9. الآیات و البینات، الشیخ عبدالحفیظ الفاسی الفهری، طبع المطبعة الوطنیه، بی جا، بی تا.

10. آیة التطهیر، بعضی از فضلاء هند، چاپ هندوستان، بی تا.

11. آیة التطهیر، سید امیر حسین نجفی، لاهور، پاکستان، تعلیمی برس، بی تا.

ص:525

12. آیة التطهیر، سید حفاظت حسین ملقب به سلیم بهیکپوری، چاپ هند، بی تا.

13. آیة التطهیر، سید محمد جعفر زیدی، میمن السادات، پاکستان، 1400 ق.

14. آیة التطهیر، عثمان محمد عبدالزهرا، چاپ شرف، چاپ اول، بی جا، 1412 ق.

15. آیة التطهیر، محمد مهدی آصفی، قم، دارالقرآن الکریم، بی جا، 1411 ق.

16. آیة التطهیر در دو مکتب، علامه سید مرتضی عسکری، مجمع علمی اسلامی، چاپ اول، بی جا، 1376 ش.

17. آیة التطهیر رویه المبتکره، (اهل بیت یا چهره های درخشان در آیه تطهیر)، محمد فاضل لنکرانی، شهاب الدین اشرافی، مترجم: عباس ترجمان، بیروت، چاپ اول، 1416 ق.

18. آیة التطهیر فی احادیث الفریقین، سید علی موحد ابطحی، چاپخانه سید الشهداء، بی جا، 1404 ق.

19. آیة تطهیر و حدیث کساء، سید حسن موسوی کرمانی، قم، چاپخانه علمیه، 1391 ق.

20. آیه مباهله، محمد تقی شریعتمداری، تهران، بنیاد بعثت، چاپ دوم، 1365 ش.

21. آیه مودت، مشتاق حسین شاهدی، کراچی، انجمن رضویه، بی تا.

22. آینه هدایت در اثبات ولایت از نظر قرآن و سنت، ابراهیم احمد امین نجفی، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1392 ق.

23. أتمتنا، محمد علی دخیل، بیروت، دارالمرتضی، الطبعة السادسه، 1402 ق.

24. أئمة الاثناعشر، شمس الدین محمد بن طولون، لبنان، بیروت، منشورات الرضی المصوره علی طبعه دارصادر و با تحقیق: صلاح الدین المنجد، قم، منشورات الرضی، بی تا.

25. ائمة اهل بیت فی کتب اهل السنه، الشیخ حکمت الرحمه، مؤسسة الکوثر المعارف الاسلامیه، الطبعة الاولی، بی جا، 1424 ق.

26. ائمه الهدی، سید محمد عبدالغفار الهاشمی، مصر، طبع قاهره.

ص:526

27. ائمة و القرآن، محمد رضا حکیمی، بیروت، بی نا، بی تا.

28. اباطیل یجب ان تمحی من التاریخ، ابراهیم علی شعوط، بیروت، المکتب الاسلامی، 1408 ق.

29. الابانه عن اصول الدیانه، ابوالحسن الأشعری، تحقیق: عبدالقادر الأرناووط، دمشق، مکتبة دارالبیان، الطبعة الاولی، 1981 م.

30. ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون، أبوالفیض الغماری الشافعی المغری، دمشق، بی نا، بی تا.

31. ابن تیمیه (حیاته و عقائده....)، عبدالحمید صائب، بیروت، الغدیر، 1408 ق.

32. ابن حنبل (حیاته و عصره...)، محمد ابوزهره، القاهره، دارالفکر العربی، 1367 ق.

33. ابوحنیفه، محمد ابوزهره، بیروت، بی نا، بی تا.

34. الأتحاف بحب الاشراف، جمال الدین أبومحمد عبدالله بن محمد بن عامر الشبراوی الشافعی، قم، منشورات رضی، الطبعة الثانیه، 1363 ش و المطبعة الادبیه مصر و المطبعة بابی الحلبی.

35. إتحاف الخیره المهره، الحافظ أحمد بن ابی بکر البوصیری، ریاض، مکتبة الرشید، الطبعة الاولی، 1419 ق.

36. اتحاف الساده المتقین بشرح إحیاء علوم الدین، علامه سید محمد بن محمد الحسینی الزبیدی الشهیر بمرتضی، لبنان، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

37. الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، بیروت، دارالندوه الجدیده و المکتبة الثقافیه، 1973 م.

38. -، به کوشش ابوالفضل ابراهیم، بیروت، المکتبة العصریه، بی تا.

39. اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، محمد بن الحسن الحر العاملی، تحقیق: ابی طالب التجلیل تبریزی، قم، المطبعة العلمیة، الطبعة الخامسة، بی تا.

40. اثبات الوصیه للإمام علی بن ابی طالب علیه السلام، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی المسعودی، قم، منشورات مکتبة بصیرتی، الطبعة الخامسه، بی تا.

ص:527

41. اجوبه المسائل جارالله، عبدالحسین شرف النبی موسوی، مکتبة الفقیه، بی جا، 1373 ق.

42. الاحتجاج، احمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی، تحقیق: محمد باقر موسوی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الثانیه، 1403 ق.

43. -، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات و مؤسسه اهل البیت، 1401 ق.

44. الاحتجاج بالأثر علی من أنکر المهدی المنتظر، شیخ محمود بن عبدالله بن حمود التویجری، الریاض، مکتبة دار العلیان الحدیثه، بریده، طبع دوم، 1406 ق.

45. الاحتجاج علی اهل اللحاج، ابومنصور احمد طبرسی، تحقیق: بهادری و هادی به، قم، اسوه، بی تا.

46. أحداث التاریخ الاسلامی بترتیب السنین، الدکتور عبدالسلام الترمانینی، دمشق، الطبعة الاولی، 1411 ق.

47. احقاق الحق و إزهاق الباطل، القاضی نورالله التستری، مع تعلیقات السید شهاب الدین المرعشی النجفی، قم، منشورات مکتبة النجفی المرعشی و مکتبة خیام، تهران، مطبعة الاسلامیه، بی تا.

48. الاحکام السلطانیه، أبویعلی الفراء، مصر، مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی، الطبعة الاولی، 1356 ش 1938 م.

49. الاحکام السلطانیه، أبوالحسن الماوردی، القاهره، دارالکتب العلمیه، 1973 م، بیروت 1403 ق.

50. الاحکام فی اصول الاحکام، سیف الدین ابوالحسین علی بن ابی علی آوری، به کوشش ابراهیم العجوز، بیروت، دارالکتب العلمی، چاپ اول، 1405 ق.

51. الاحکام فی اصول الاحکام، ابن حزم اندلسی به کوشش احمد شاکر، قاهره، مطبعة العاصمه، بی تا.

ص:528

52. احکام القرآن، الجصاص، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الأولی، 1415 ق و داراحیاء التراث، 1405 ق.

53. احکام القرآن، ابوبکر احمد بن علی، طبع قاهره، المطبعة البهیه، بی تا.

54. احکام القرآن، ابن عربی، مصر، بی تا، 1392 ق.

55. احیاء علوم الدین، ابوحامد بن محمد الغزالی، بیروت، دارالکتب العلمیة و دارالمعرفه، الطبعة الاولی، 1406 ق.

56. احیاء المیت فی فضائل آل البیت، جلال الدین سیوطی، ترجمه: محمود شریعت زاده خراسانی، مؤسسه فرهنگی انصار الحسین، چاپ اول، بهار 1379 ش.

57. -، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالجبل و چاپ مؤسسه الوفاء، 1407 ق.

58. اخبار اصبهان، ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق الاصبهانی، تحقیق: سید کسروی حسن، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1410 ق.

59. اخبار الدخیله، محمد تقی شوشتری، ایران، چاپ غفاری، بی تا.

60. اخبار الدول و آثار الأول، احمد بن یوسف القرمانی، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الاولی، 1412 ق 1992 م.

61. اخبار الطوال، ابوحنیفه احمد بن دوود الدینوری، تحقیق: عبدالمنعم عامر، القاهره، دار احیاء الکتب العربیة، الطبعة الاولی، 1960 م.

62. اخبار الظراف و المتماجنین، ابوالفرج جمال الدین عبدالرحمان بن علی اکبر البغدادی ابن الجوزی، تحقیق: محمد أنیس مهرات، بیروت، دارالحکمه، الطبعة الاولی، 1407 ق.

63. اخبار القضاء، محمد بن خلف بن حیان المعروف بوکیع، بیروت، عالم الکتب، بی تا.

64. اخبار مکه ماجاء فیها من الآثار، أبوالولید محمدأرزقی، چاپ مکه، تحقیق: رشدی صالح ملحسن، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ سوم، 1404 ق.

ص:529

65. اختصاص، ابوعبدالله محمد بن النعمان العکبری البغدادی، معروف به شیخ المفید، تحقیق: علی اکبر الغفاری، قم، منشورات جماعة المدرسین، بی تا.

66. اختلاف أصول المذاهب، القاضی النعمان بن محمد، تحقیق: مصطفی غالب، بیروت، دارالاندلس، 1983 م.

67. اختیار معرفة الرجال الکشی، شیخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسی، چاپ دانشگاه مشهد، 1388 ش.

68. اخلاق النبی، عبدالله محمد بن حیان الاصبهانی، طبع مطالع الهلالی، بی جا، بی تا.

69. أدب الطف أو شعراء الحسین علیه السلام، جواد شبر، بیروت، دارالمرتضی، 1409 ق.

70. الادب فی الدین، ابوحامد غزالی، تحقیق: ریاض مصطفی عبدالله، بیروت، دارالمعرفه، 1403 ق.

71. الأدب المفرد البخاری، مؤسسة الکتب الثقافیة، الطبعة الاولی، 1406 ق، 1986 م.

72. الأدب المفرد، محمد بن اسماعیل البخاری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الأولی، 1410 ق.

73. الإذاعه لما کان و ما یکون بین یدی الساعه، سید محمد صدیق حسن القنوجی البخاری، مطبعة المدنی، المؤسسة السعودیة بمصر، 1379 ق.

74. الاذکیاء، ابن جوزی، مصر، چاپ مطبعة میمنیه، بی تا.

75. اذهاب الرجس عن حظیره الانس، ملاعبدالکریم بن محمد بن محمد طاهر قمی، قم، کتابخانه آیت الله گلپایگانی، بی تا.

76. أربعین، محمد بن أبی الفوارس، مخطوطه، مکتبة آستان قدس رضوی، رقم 8443.

77. أربعین عن الأربعین فی فضائل علی أمیرالمؤمنین علیه السلام، ابو محمد عبد الرحمان بن أحمد بن الحسین النیسابوری الخزاعی، تحقیق: محمد باقر المحمودی،

ص:530

طهران،، مؤسسه الطباعة و النشر وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، الطبعة الثانیه، 1416 ق.

78. أربعین فی أصول الدین، فخرالدین الرازی، حیدرآباد الدکن، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، الطبعة الأولی، 1353 ه.

79. أربعین فی مناقب أمهات المؤمنین، ابن عساکر الشافعی، بیروت، دارالفکر، بی تا.

80. أرجع المطالب، امرتسری حنفی، چاپ لاهور، بی تا.

81. الارشاد، عبدالملک الجوینی، تحقیق ج. د. لوسیانی، پاریس، المطبعة الدولیه، بی تا.

82. الارشاد، الشیخ المفید، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الثالثه، بی تا.

83. ارشاد الساری، العسقلانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، و دار صادر، بی تا.

84. ارشاد عقل السلیم (تفسیر ابی السعود) ابوالسعود بن محمد عماری حنفی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1411 ق.

85. -، تحقیق: عبدالقادر احمد عطا، ریاض، مکتبة الریاض الحدیث، 1974 م.

86. ارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، احیاء التراث، الطبعة الاولی، 1413 ق.

87. ارشاد القلوب، أبومحمد الحسن بن محمد الدیلمی، قم، منشورات الشریف الرضی، بی تا.

88. ارشاد و التطریز، الیافعی، طبع قاهره، بی تا.

89. إرواء الغلیل، الألبانی، بیروت، المکتب الاسلامی، الطبعة الثانیه، 1405 ق، 1985 م.

90. از آگاهان بپرسید، محمد تیجانی سماوی، ترجمه سید محمد جواد مهری، قم، بنیاد معارف اسلامی، 1371 ش.

91. اساس التأویل، النعمان بن حیون، تحقیق: عارف تامر، بیروت، دارالثقافة، بی تا.

ص:531

92. الاساس فی التفسیر، سعید حوی، قاهره، دارالسلام، 1991 م.

93. الاساس لعقائد الاکیاس، قاسم بن محمد الزیدی، تحقیق: البیر نصری نادر، بیروت، دارالطبعة لطباعة و النشر، الطبعة الاولی، 1980 م.

94. اسباب النزول القرآن، ابی الحسن علی بن الواحدی، ریاض، دار الثقافة الاسلامیة، 1984 م. و بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1402 ق و دارالکتاب العربی، 1419 ق، مصر، 1387 ق.

95. -، تحقیق: کمال بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1411 ق، چاپ ریاض، دارالثقافة الاسلامیه، 1984 م.

96. استجلاب ارتقاء الغرف بحب أقرباء الرسول و ذوی الشرف، شمس الدین محمد بن عبدالرحمن بن محمد بن ابی بکر بن عثمان بن محمد السخاوی الشافعی، قم، مکتبة العامة آیه الله العظمی المرعشی النجفی، رقم 969 من نسخ التصویریه تصویر من 110، نسخه فی مکتبة عاطف افندی، اسلامبول و با تحقیق خالد بن أحمد الصمی، بیروت، دارالبشائر الاسلامیه، 1412 ق.

97. الاستنصار فی النص علی الائمه الاطهار، ابوالفتح محمد بن علی الکراجکی، بیروت، دارالأضواء، 1405 ق، 1985 م.

98. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ابن عبدالبرقرطبی، مصر، دارالمعارف و بیروت، دارالجیل، الطبعة الاولی، 1412 ق.

99. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب (حاشیه الاصابه)، ابن عبدالبر قرطبی، تحقیق: علی محمد بجاوی، قاهره، دارنهضه مصر للطبع و النشر و أیضاً المطبوع بهامش الاصابه، بی تا.

100. اسد الغابه فی معرفة الاصحاب، ابن اثیر الجزری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، الطبعة الاولی، 1417 ق و تهران، ایران، انتشارات اسماعیلیان، بی تا.

101. اسرائیلیات فی التفسیر، ذهبی، چاپ دوم، دمشق، لجنة النشر فی دار الایمان، 1405 ق.

ص:532

102. اسرار محمد (کتاب سلیم بن قیس هلالی)، سلیم بن قیس، تحقیق: محمد باقر انصاری، قم، 1415 ق.

103. اسعاف الراغبین فی سیرة المصطفی و فضائل أهل بیته الطاهرین، ابن صبان المصری الشافعی، المطبوع بهامش نور الابصار للشبلنجی، بیروت، دارالکتب العلمیة و دارالفکر، مصر، مکتبة الجمهوریه، بی تا.

104. أسماء المغتالین من الأشراف، أبوجعفر محمد بن حبیب البغدادی، المطبوع فی نوادر المخطوطات تحقیق: عبدالسلام هارون، مصر، شرکة مکتبة الحلبی، الطبعة الثانیه، 1393 ق، 1973 م.

105. أسمی المناقب فی تهذیب أسنی المطالب، محمد باقر المحمودی، 1403 ق، 1983 م.

106. أسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن أبی طالب، شمس الدین الجزری، اصفهان، ایران، مکتبة الامام أمیر المؤمنین علیه السلام العامه و چاپ بیروت، بی تا.

107. ایسر التفاسیر لکلام العلی الکبیر، ابی بکر جار الجزائری، مکتبة العلوم و الحکم المدینة المنوره، بیروت؛ دارالفکر، (بهامشها نهر الخیر) 1419 ق.

108. اشاعة الأشراط الساعة، البرزنجی، مصر، ملتزم الطبع عبدالحمید أحمد حنفی، طبع الاولی، بی تا.

109. الاشراف، الشیخ حسن النجار، طبع مصر، بی نا، بی تا.

110. الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، بیروت، دارالفکر و دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1415 ق و مصر، دارالمعارف، 1328 ه.

111. اصول التفسیر و قواعده، عبدالرحمن العک، بیروت، دارالنعاش، 1414 ق.

112. اصول الحدیث، محمد عجاج الخطیب، بیروت، دارالفکر، 1421 ق، 2001 م.

113. اصول الدین، أبوالیسر محمد البزدوی، تحقیق: هانز بیترلنس، القاهره، داراحیاء الکتب العربیة، 1383 ق.

ص:533

114. اصول الدین، عبدالقاهر البغدادی، بیروت، دارالآفاق الجدیده، الطبعة الاولی، 1401 ق.

115. اصول الفقه، ابوبکر سرخسی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

116. اصول الفقه، محمد رضا مظفر، نشر دانش اسلامی، بی جا، 1405 ق.

117. اصول الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، بیروت، دارالتعاریف للمطبوعات، 1411 ق، 1990 م.

118. -، مترجم: محمد باقر کمره ای، قم، انتشارات اسوه، 1375 ش.

119. اضواء علی السنة المحمدیه أو دفاع عن الحدیث، محمد ابوریه، قم، مؤسسه انصاریان، 1416 ق.

120. الف باء فی المحاضرات، ابو حجاج بلوی مالکی اندلسی، چاپ مطبعة وهبیه، بی جا، بی تا.

121. اقطاب الدوائر فی تفسیر آیة التطهیر، عبدالحسین بن مصطفی، قم، دارالقرآن الکریم، 1403 ق.

122. الاعتصام بحبل الله المتین، منصور بالله القاسم بن محمد بن علی، یمن، صنعاء، مکتبة الیمن الکبری، بی تا.

123. الاعتقادات، أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق، تحقیق: عصام عبدالسید، قم المؤتمر العالمی الالفیه الشیخ المفید، الطبعة الاولی، 1413 ق.

124. اعتقادات، فرق المسلمین و المشرکین، فخر الدین الرازی، تحقیق: علی سامی النشار، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1402 ق.

125. الاعتقاد علی مذهب السلف أهل السنة و الجماعة، ابوبکر أحمد بن الحسین البیهقی، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الثانیة، 1406 ق.

ص:534

126. الاعتقاد و الهدایة الی سبیل الرشاد علی مذهب السلف و اصحاب الحدیث، ابی بکر احمد بن الحسین البیهقی الشافعی، تحقیق: الدکتور السید الجمیلی، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1408 ق.

127. اعراب الحدیث النبوی، ابوالبقاء عبدالله بن الحسین العکبری، تحقیق: عبدالله نبهان، دمشق، مطبعة زید بن ثابت، 1397 ق، 1977 م.

128. اعراب القرآن، نحاس، بیروت، بی نا، بی تا.

129. اعراب القرآن الکریم و بیانه، محیی الدین الدرویش، بیروت، دمشق، الیمامة للطباعة و النشر و التوزیع و دار ابن کثیر و حمص، سوریه، دارالارشاد للشئون الجامعیه، بی تا.

130. الاعراج فی تفسیر، المولی النظام الدین النیسابوری، طبع مصر، المطبوع بهامش تفسیر الطبری، بی نا، بی تا.

131. اعلاق النفسیه، ابوعلی احمد بن عمر ابن رسته، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408 ق.

132. اعلام، خیر الدین الزرکلی، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعة السادسه، 1984 م، و الطبعة الرابعه عشره، 1999 م.

133. اعلام بفضل الصلاة علی النبی، النمیری، طبع حلب، بی نا، بی تا.

134. اعلام الدین فی صفات المؤمنین، الحسن بن ابی الحسن الدیلمی، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث قم، الطبعة الاولی، 1408 ق.

135. اعلام الموقعین عن رب العالمین، ابن قیم الجوزیه، تقدیم طه عبدالرئوف سعد، بیروت، دارالجیل، بی جا.

136. اعلام الوری باعلام الهدی، أبوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، تحقیق: علی اکبر الغفاری، بیروت، دارالمعرفة، 1399 ق و قم، مؤسسه آل البیت، الطبعة الاولی، 1417 ق.

ص:535

137. اعیان الشیعه، محسن امین عاملی، تحقیق: حسن الامین، بیروت، دارا لتعاریف للمطبوعات، 1403 ق.

138. الاغانی، ابوالفرج الاصفهانی، بیروت، دار احیاء التراث و مؤسسه جمال لطباعة و النشر و دارالکتب المصریه، بی تا.

139. اقبال الاعمال، رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، تحقیق: جواد القیومی الاصفهانی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعة الاولی، 1416 ق.

140. الاقتصاد فی الاعتقاد، ابوحامد الغزالی، بیروت، مکتبة التراث العربی، الطبعة الاولی، 1388 ق، 1969 م.

141. اکمال الدین و اتمام النعمة فی اثبات الرجعة، شیخ صدوق، نجف، المطبعة الحیدریه، بی تا.

142. الزام الناصب، الشیخ علی الیزدی الحائری، تحقیق: سید علی عاشور، بی جا، بی نا، بی تا.

143. الألفین فی امامة امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب، ابن المطهر الحلی، نجف، مطبعة الحیدریه، 1372 ق.

144. ألقاب الرسول و عترته، بعض المحدثین و المورخین من قدما الشیعه، المطبوع فی ضمن «مجموعه نفسیه»، قم، نشر مکتبة السید المرعشی النجفی، 1406 ق.

145. الأمامی الخمسیه، مرشد بالله یحیی بن الحسین الشجری، بیروت، عالم الکتب، و القاهره، مکتبة المتنبی، بی تا.

146. أمالی الشیخ الصدوق، أبوجعفر، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، بی جا، بی نا، بی تا.

147. أمالی الشیخ الطوسی، محمد بن الحسن، تقدیم: محمد صادق بحرالعلوم، النجف الاشرف، مطبعة النعمان، 1384 ق.

ص:536

148. أمالی المرتضی (غررالفوائد و دررالقلائد)، علی بن الحسین الموسوی العلوی، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الثانیه، 1387 ق.

149. امالی الشیخ المفید، محمد بن النعمان العکبری معروف به شیخ مفید، تحقیق: الحسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، قم، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1364 ش.

150. امامان اهل بیت در گفتار اهل سنت، داود الهامی، انتشارات مکتب اسلام، پاییز 1377 ش.

151. امام امیرالمؤمنین از دیدگاه خلفا، مهدی فقیه ایمانی، ناشر مؤلف، چاپ دوم، 1419 ق.

152. امامت الحسنین فی القرآن، محسن المعلم، بی جا، بی نا، 1411 ق.

153. امامت و جانشینی اهل بیت در تفسیر فی ظلال، شهاب کاظمی، بینات، سال هفتم، شماره 28، زمستان 1379.

154. امام صادق علیه السلام عبدالحلیم جندی، مصر، المتجلس الاعلی للشئون الاسلامی، شعبی، بی تا.

155. امام صادق علیه السلام و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الثانیة، 1390 ق.

156. الامام المهدی عند اهل السنة، شیخ مهدی فقیه ایمانی، بیروت، دارالتعارف، طبع دوم، 1402 ق.

157. الامامة و اهل البیت، محمد مهران، بیروت، دارالنهضة العربیة، 1995 م.

158. الامامة و السیاسه (المعروف بتاریخ الخلفاء)، مسلم بن قتیبه الدینوری، تحقیق طه محمد الزینی، مصر مؤسسه الحلبی و شرکاء و بیروت، مؤسسة الوفاء، بی تا.

159. الامامة و الولایة، گروهی از مؤلفان، قم، المطبعة الخیام، 1399 ق.

ص:537

160. الامان من الاخطار الأسفار و الأزمان، علی بن موسی ابن طاووس، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، قم، الطبعة الاولی، 1409 ق.

161. الامتاع و المؤانسه، ابوحیان التوحیدی علی بن محمد بن العباس، تحقیق: أحمد امین و احمد الزین، بیروت، دار مکتبة الحیاة، بی تا.

162. امتناع الاسماء تقی الدین احمد بن علی مقریزی، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، مطبعة الجنة التألیف و الترجمة و النشر، 1941 م.

163. الانتصار، ابوالقاسم علی بن الحسین الموسوی، تقدیم: سید محمد رضا سید حسن الخرسان، نجف اشرف، مطبعة الحیدریه، 1391 ق.

164. الانتقاء من فضائل الائمة الثلاثة الفقهاء، ابن عبدالبر، بیروت، بی تا.

165. الانساب، محمد بن منصور التمیمی السمعانی، تحقیق: عبدالله عمر البارودی، بیروت، دار الجنان، الطبعة الاولی، 1408 ق.

166. انساب الاشراف، احمد بن یحیی بلاذری، ترجمه رسول الله منه، بیروت، مدرسة الاعلمی للمطبوعات، بی تا.

167. -، ترجمه امیرالمؤمنین علیه السلام، تحقیق: محمد باقر محمودی، بیروت، 1294 ق.

168. -، ترجمة الامام الحسن و الامام الحسین علیهم السلام و محمد بن الحنیفه، تحقیق: محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، الطبعة الاولی، 1397 ق.

169. انسان العیون، شیخ علی بن ابراهیم برهان الدین الحلبی (سیر الحلبیه) طبع القاهره و بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

170. انفسنا (پیرامون معنی انفسنا در آیه مباهله)، ملا عبدالخالق ابی عبدالرحیم یزدی، نسخه خطی، کتابخانه آیة الله مرعشی.

171. الانوار فی شمائل النبی المختار، حسین بن مسعودالبغوی، بیروت، دارالضیاء، بی تا.

ص:538

172. انوار المحمدیه، علامه النبهانی، طبع بیروت، بی نا، بی تا.

173. اهل بیت به روایت سوره انسان، عزیز خالقی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی تهران.

174. اهل بیت در آیه تطهیر، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهری، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، بی تا.

175. اهل بیت در اهم تفاسیر اهل سنت، مصطفی آذرخش، پایان نامه کارشناسی ارشد، تربیت مدرس تهران.

176. اهل بیت در اهم تفاسیر شیعی و سنی، زهرا حسن آبادی، پایانامه کارشناسی ارشد، تربیت مدرس تهران.

177. اهل بیت (در تفسیر آیه تطهیر)، سید محمد صالح عرشی بنارسی، بی جا، بی نا، بی تا.

178. اهل بیت در قرآن به روایت اهل سنت، مژگان جلیلی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی تهران.

179. اهل بیت رهبران الهی و پژوهش استدلالی از دیدگاه عقل و نقل درباره اهل بیت (بررسی آیات مباهله، ولایت...)، تهران، انتشارات عاشورا، چاپ اول، 1374 ق.

180. اهل بیت فی آیة التطهیر، سید جعفر مرتضی عاملی، بیروت، دارالامیر، 1413 ق.

181. اهل بیت فی القرآن، آیه الله معرفت، تهران، مؤسسه فرهنگی مجمع جهانی اهل البیت، بی تا.

182. اهل بیت فی القرآن الکریم، مرتضی عاملی، المنشور فی مجلة رسالة الثقلین، العدوان 1-2، سنة 1413 ق.

183. اهل بیت فی الکتاب و السنة، محمد محمدی ری شهری، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1375 ش.

ص:539

184. اهل بیت و آیه مباهله، قوام الدین دشنوی، ترجمه: سید ابوالفضل رضوی، قم، چاپ مهر، بی تا.

185. اهل بیت و احسان در سوره انسان، محسن نجفی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی تهران.

186. اهل بیت و اسباب نزول، حسن حکیم باشی و سیدعلی موسوی، پژوهش های قرآنی، شماره 1، 1374 ش.

187. الاوائل، ابی ایوب انصاری، طبع طنجه بالمغرب، 1385 ق.

188. الاوائل، ابن ابی عاصم، الکویت، دارالخلفاء الکتاب الاسلامی.

189. الاوائل، الطبرانی، تحقیق: محمد شکور، مؤسسه الرساله، الطبعة الاولی، 1403 ق.

190. الاوائل، عسکری، بی جا، بی نا، بی تا.

191. الایضاح، الفضل بن شاذان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الاولی، 1402 ق.

192. ایقاد فی وفیات النبی و الزهراء و الائمة أجمعین، محمد علی شاه، تحقیق: محمد جواد رضوی، قم، مطبعة أمیر، طبع اول، 1411 ق.

193. ایمان ابی طالب، ابوعلی فخار بن معدالموسوی، تحقیق: محمد بحرالعلوم، بیروت، دارالزهراء، الطبعة الثالثه، 1408 ق.

194. باب الحادی عشر، علامه حلی، حققه و قدم علیه الدکتور مهدی محقق، الطبعة الرابعه، آستان قدس رضوی، 1374 ش.

195. بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار علیهم السلام، محمّد باقر بن محمد تقی المجلسی، دار الکتب الاسلامیه و دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق.

196. بحث علمی و تحقیق در آیات ولایت و خلافت علی علیه السلام، ابوالفضل داورپناه، پایان نامه دکتری، تهران، دانشکده الهیات، 1343 ش.

197.

ص:540

بحث علمی - تحقیقی حول اولی الامر، سید احمد الفهری، بیروت، الدار الاسلامیه، 1406 ق.

198. حر العلوم یا تفسیر القرآن الکریم، نصربن محمد بن ابراهیم سمرقندی، (تفسیر سمرقندی) چاپ اول، بیروت دارالکتب العلمیة، 1413 ق.

199. البحر المحیط فی التفسیر، محمد بن یوسف الشهیر بأنی حیان الاندلسی العزناطی، المکتبة التجاریه المصطفی احمد الباز، مع البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، ابی العباس احمد بن عجبیه، حسن زکی، قاهره، 1999 م.

200. بحر المؤید فی تفسیر القرآن المجید، ابن العباس احمد بن عجبیه، قاهره، 1999 م.

201. بحر المناقب، ابن حسنویه، بیروت، بی تا.

202. بحوث مع اهل السنه و السفلیه، سید مهدی روحانی، بیروت، بی نا، 1399 ق.

203. البدء و التاریخ، مطهّر بن طاهر المقدسی، طهران، مکتبة الأسدی، 1962 م و دارالکتب العلمیه، بیروت، و طبع الخانجی مصر، 1997 م.

204. البدایة و النهایة، اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی أبو الفداء، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الرابعة، 1408 ق.

205. بدایع السنن، احمد بن عبدالرحمن الساعاتی، طبع القاهره، بی نا، بی تا.

206. بدایع الوقایع، زین الدین محمود واصفی، تصحیح الکساندر بلدرف، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1356 ش.

207. البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، محمد بن علی الشوکانی، الطبعة الاولی، مصر دار السعادة، 1348 ه.

208. البدور السافره فی أمور الآخره، جلال الدین السیوطی، تحقیق مصطفی عاشور، مکتبة القرآن لطبع و النشر و التوزیع، بولاق القاهره، بی تا.

209. بدیع المعانی، نجم الدین ابن عجلون أذرعی شافعی، بی جا، بی نا، بی تا.

ص:541

210. بررسی نظریات تفسیری امام فخر رازی، پیرامون آیات نازله در شأن اهل بیت علیهم السلام، محمد کبیریان، پایان نامه کارشناسی ارشد تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام، 1371 ش.

211. البرهان فی أصول الفقه، عبدالملک الجوینی، تحقیق عبدالعظیم الادیب، جامعه قطر، الطبعة الاولی، 1399 ق.

212. البرهان فی تفسیر القرآن، هاشم الحسینی البحرانی، طهران، الطبعة الثانیه و مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1999 م و انتشارات دارالتفسیر، قم، 1375 ش.

213. البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان، علی بن حسام المشهور بالمتّقی الهندی، تحقیق: جاسم بن محمّد بن مهلهل الیاسین، ذات السلاسل للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الأولی، 1408 ق.

214. البرهان فی علامت مهدی آخر الزمان، المتقی الهندی، تحقیق: علی اکبر الغفاری، قم، مطبعة الخیام، 1399 ق.

215. البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین الزرکشی، تحقیق، محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالمعرفة، بیروت و مصوره عن الطبعة المصریه، بی تا.

216. برهان مجادله در تفسیر آیت مباهله، محمد اعجاز حسن محمدی بدایوئی، چاپ لکهنو، بی تا.

217. البرهان المؤید، الشیخ أحمد الرفاعی الشافعی، نشر دارالکتب النفیس، بیروت، الطبعة الاولی، 1408 ق، بریقه المحمودیه، ابوسعید محمد خادمی، چاپ حلبی قاهره و آستانه، بی تا.

218. بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ابوجعفر محمد بن علی الطبری، النجف الاشرف، المطبعة الحیدریه، 1383 ق.

ص:542

219. بصائر الدرجات، ابوجعفر محمد بن الحسن بن فروح الصفار القمی، تحقیق: محسن کوچه باغی، قم، منشورات مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، الطبعة الاولی، 1404 ق.

220. بصائر و الذخائر، ابوحیان التوحیدی، علی بن محمد بن العباس، تحقیق: ودادالقاضی، الطبعة الاولی، بیروت، دار صادر، بی تا.

221. بغیة الطلب فی تاریخ حلب، کمال الدین عمر بن أحمد بن هبة الله ابن العدیم، تحقیق سهیل زکار، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1408 ق.

222. بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة، جلال الدین السیوطی، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، الطبعة الثانیة، دارالفکر، بیروت، 1399 ق، 1979 م.

223. بلاغات النساء، ابوالفضل احمد بن ابی طاهر طیفور، قم، انتشارات الشریف الرضی، بی تا.

224. بهج الصباغه، شیخ محمد تقی شوشتری، ایران، بی نا، 1398 ق.

225. بهجة المجالس و أنس المجالس، ابن عبدالبر النمری، القاهره، الدار المصریة للتألیف و الترجمه و النشر، بی تا.

226. البیان، آیت الله سید ابوالقاسم خوئی، قم، ایران چاپخانه علمیه، 1394 ق.

227. بیان مسائل کلی قرآن، سید ابوالقاسم خویی، مجمع ذخائر اسلامی، 1360 ش.

228. البیان فی أخبار صاحب الزمان، ابوعبدالله محمد بن یوسف محمد القرشی الکنجی الشافعی، بی نا، بی جا، بی تا.

229. کفایة الطالب، تحقیق: محمد هادی الامینی، طهران، دار احیاء تراث اهل البیت، الطبعة الثالثه، 1404 ق.

230. البیان و التبیین، ابوعثمان عمرو بن بحر الجاحظ، تحقیق محمد عبدالسلام هارون، الطبعة الثالثة، القاهره، مکتبة الخانجی، 1388 ق، 1968 م و بیروت، دارالجلیل، 1410 ق.

ص:543

231. البیان و التعریف فی أسباب ورود الحدیث الشریف، للشریف ابراهیم بن محمد بن کمال الدین الشهیر بابن حمزة الحسینی الحنفی الدمشقی، بیروت، لبنان، المکتبة العلمیه، بی تا.

232. پاسخ به شبهات آلوسی بغدادی در زمینه آیات نازله در شأن اهل بیت، مسعود فکری، پایانامه کارشناسی ارشد.

233. پرتو ولایت، آیت الله معرفت، تدوین مجتبی خطاط، قم، چاپخانه دفتر تبلیغات، 1384 ش.

234. پژوهشی در آیه تطهیر، مصونیت تکوینی رهبران عقیدتی اسلام، عنوان اصلی «آیة التطهیر» محمد مهدی آصفی، مترجم: محمود رضا افتخارزاده، قم، دفتر نشر معارف اسلامی، چاپ اول، 1373 ش.

235. پژوهشی در تاریخ قرآن، سید محمد باقر حجتی، چاپ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1366 ش.

236. پژوهشی در جریان شناسی احادیث موضوعی، محمد علی مهدی راد، جزوه چاپ نشده دانشکده اصول الدین قم.

237. پیام قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1384 ش.

238. التاجع الجامع للاصول فی احادیث الرسول، منصور علی ناصف طبع چهارم، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1406 ق.

239. تاج العروس من جواهر القاموس، محمد مرتضی الحسینی الزبیدی، المدینه المنوره، المکتبة السلفیه، بیروت، منشورات دار مکتبة الحیاة، الطبعة الاولی، 1306 ق و المطبعة الخیریه، 1394 ق.

240. تاج الموالید، أبوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، المطبوع فی ضمن «مجموعه نفیسه» قم، نشر مکتبة السید النجفی المرعشی، 1406 ق.

241. تاریخ آداب اللغة العربیة، جرجی زیدان، تحقیق الدکتور شوقی ضیف، القاهره، دارالهلال، بی تا.

ص:544

242. تاریخ آل محمد، افندی، ترجمه از ترکی قفقازی به فارسی، چاپ مطبعة آفتاب، بی جا، بی تا.

243. تاریخ الائمة، ابوبکر محمد بن احمد بن محمد بن عبدالله بن اسماعیل معروف بابن أبی الثلج البغدادی، المطبوع فی ضمن «مجموعه نفیسه» قم، نشر مکتبة السیدالمرعشی النجفی، 1406 ق.

244. تاریخ ابن خلدون، بیروت، دارالکتاب اللبنانی و الدار الاخر بقیه العربیة و داراحیاء التراث العربی، بی تا.

245. تاریخ ابن الوردی، زین الدین عمر بن الوردی، النجف، الطبعة الحیدریه، 1389 ق، 1969 م و بیروت، دارالکتب العلمیه.

246. تاریخ ابی زرعه الدمشقی، عبدالرحمان بن عمر و بن عبدالله بن صفوان النمری، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1417 ق.

247. تاریخ الأدب العربی، کارل بروکلمان، تعریب الدکتور عبدالحلیم النجار، القاهره، دارالمعارف، 1977 م.

248. تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی و دارالکتاب مصری و المکتبة المقدسی، القاهره، 1367 ه.

249. تاریخ اصبهان، ابونعیم احمد بن عبدالله المهزانی الاصبهان، تحقیق سید کسروی، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1410 ق.

250. تاریخ امراء المدینه، عارف عبدالغنی، دارالإقلیم، بی جا، بی تا.

251. تاریخ الامم الاسلامیه، محمد خضری، بیروت، دارالفکر العربی، 1405 ق.

252. تاریخ الامم و الملوک، ابن جریر طبری، الاستقامه، مصر، قاهره، دارالمعارف، بیروت ودارالکتب العلمیه، 1387 ق.

ص:545

253. تاریخ بغداد، احمد بن علی الخطیب البغدادی، القاهره، الطبعة الاولی، مکتبة الخانجی، 1349 ق، 1931 م و دارالکتب العلمیه، بیروت و المدینة المنوره، المکتبة السلفیه، بی تا.

254. تاریخ الثقات، ابوالحسن احمد بن عبدالله بن صالح العجلی، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1405 ق.

255. تاریخ جرجان، ابوالقاسم حمزه بن یوسف الفرشی السهمی الجرجانی، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الرابعه، 1407 ق.

256. تاریخ الجنس العربی، محمد خضری، بیروت، دارالفکر العربی، 1405 ق.

257. تاریخ الخلفاء جلال الدین عبدالرحمان السیوطی، تعلیق محمود ریاض حلبی، بیروت، دارالمعرفة، 1407 ق.

258. تاریخ الخمیس فی احوال أنفس نفیس، حسین بن محمد بن الحسن الدیار بکری، بیروت، مؤسسة شعبان للنشر والتوزیع و الطبعة الاولی، مصر 1302 ه.

259. تاریخ الرسل و الملوک، محمد بن جریر الطبری، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، الطبعة الرابعه، مصر، دارالمعارف، 1977 م.

260. تاریخ دارسی، ابوسعید عثمان بن سعید بن خالد الهیثمی، بیروت، دارالمأمون لتراث، 1400 ق.

261. تاریخ دولت اسلامی در اندلس، محمد عبدالله عنان، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، کیهان، 1375 ش.

262. التاریخ الصغیر، لأبی عبدالله محمد بن اسماعیل البخاری، دارالمعرفة، بیروت، لبنان، بی تا.

263. تاریخ علماء بغداد، المسمی منتخب المختار، ابن رافع السلامی، تصحیح و تحقیق: الحامی عباس الغراوی، بغداد، مطبعة الاولی، 1357 ق.

264. تاریخ عمومی حدیث، دکتر مجید معارف، تهران، کویر، 1377 ش.

ص:546

265. تاریخ القرآن، ابوعبدالله زنجانی، بیروت، مؤسسة الاعلمی و بیروت، 1388 ق، ترجمه سحاب، تهران، 1381 ش.

266. تاریخ القرآن، عبدالصبور شاهین، قاهره، 1966 م.

267. تاریخ القرآن، ابیاری، بی جا، بی نا، بی تا.

268. تاریخ القرآن، محمد حسین علی الصغیر، (مجموعه دراسات القرانیه)، بی جا، بی نا، بی تا.

269. تاریخ قرآن، محمد کاظم شاکر، جزوه چاپ نشده دانشکده اصول الدین قم 1380 ش.

270. تاریخ قرآن کریم، محمد رامیار، تهران، چاپخانه سپهر، 1385 ش.

271. تاریخ الکبیر، ابوعبدالله محمد اسماعیل بن ابراهیم الجعفی البخاری، بیروت، دارالکتب العلمیة و المکتبة الاسلامیه، دیار بکر، بی تا.

272. تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران، شرق، 1357 ش.

273. تاریخ مدینه دمشق، ابوالقاسم علی بن الحسن بن هبه الله الشافعی المعروف بابن عساکر، «السیرة النبویه» منه، تحقیق نشاط غزاوی، دمشق، دارالفکر، بی تا.

274. تاریخ المدینه المنوره (اخبار المدینه المنوره)، أبو زید عمر بن شبه النمیری البصری، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، قم، منشورات دارالفکر، 1410 ق.

275. تاریخ مذاهب الاسلامیه، ابوزهره، الطبعة الثانیة، قاهره، دارالفکر العربی، بی تا.

276. تاریخ المدینة المنورة، علامه السمهودی، طبع مصر، بی نا، بی تا.

277. تاریخ موالیدی الأئمه و وفیاتهم، ابو محمد عبدالله بن النصر ابن الخشاب البغدادی، المطبوع فی ضمن «مجموعه نفیسه»، قم، نشر مکتبة السید النجفی المرعشی، 1406 ق.

ص:547

278. تاریخ الفارقی، احمد بن الأزرق، تحقیق الدکتور بدوی عبداللطیف، بی نا، بی جا، بی تا.

279. تاریخ الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح الیعقوبی، بیروت، دار صادر، 1407 ق.

280. تأسیس الشیعة العلوم الاسلام، سید حسن صدر، تهران، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بی تا.

281. تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، شرف الدین علی الحسینی الاسترآبادی النجفی، تحقیق مدرسة الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه)، قم، الطبعة الاولی، 1407 ق.

282. تأویل مختلف الحدیث، ابن قتیبه دینوری، چاپ مصر و دارالفکر، بیروت، 1415 ق.

283. التبصره أبوالفرج ابن الجوزی، تحقیق: الدکتور مصطفی عبدالواحد، نشر: عیسی البابی الحلبی، الطبعة الأولی، 1390 ق، 1970 م.

284. التبیان فی تفسیر القرآن، أبوجعفر محمّد بن الحسن الطوسی المعروف بالشیخ الطوسی، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، و نجف اشرف، عراق و مکتب الاعلام الاسلامی، بی تا.

285. تبیین الحقایق، فخرالدین عثمان، چاپ مصر، بی نا، بی تا.

286. التبیین فی أنساب القرشیین، أبومحمّد عبدالله بن احمد بن محمّد بن قدامه المقدسی، تحقیق: محمّد نایف الدلیمی، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الثانیه، 1408 ق.

287. تجارب الأمم، ابوعلی مسکویه الرازی احمد بن محمد، تحقیق: ابوالقاسم امامی، طهران، دار سروش لطباعة و النشر، الطبعة الأولی، 1407 ق.

288. تجرید التمهید، ابن عبدالبر، طبع قاهره، بی تا.

ص:548

289. تحریر تقریب التهذیب، احمد ابن حجر، تحقیق بشارعواد و معروف و شعیب الارنووط، بیروت، مؤسسه الرسالة، 1417 ق.

290. تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی، المبارکفوری، بیروت، دارالفکر، بی تا.

291. تحفة الأثنا عشریه، شاه ولی الله دهلوی، بی نا، بی جا، بی تا.

292. تحفة الأشراف لمعرفة الاطراف، لجمال الدین ابی الحجاج یوسف من الزکی عبدالرحمن بن یوسف المزی، بهیوندی، بمبای الهند، الدار القیمه، و بیروت، لبنان المکتب الاسلامی، بی تا.

293. تحفة الطالب بمعرفة من ینتسب إلی عبدالله و أبی طالب، السمرقندی، دار المجتبی للتوزیع، بی تا.

294. تحف العقول عن آل الرسول، أبو محمد الحسن بن علی بن الحسین بن شیعه الحرانی، تحقیق: علی اکبر الغفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، الطبعة الثانیة، 1404 ق.

295. التحقیق فی کتاب القرآن الکریم، حسن مصطفوی، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد اسلامی، 1417 ق.

296. تحلیل و بررسی مسند احمد بن حنبل، حسین خاکپور (نگارنده)، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده اصول الدین قم، 1380 ش.

297. التخویف من النار و التعریف بحال دار البوار، أبوالفرج زین الدین عبدالرحمان بن احمد بن رجب الحنبلی البغدادی الدمشقی، شرح و دراسه: السید الجمیلی، بیروت، دار ابن زیدون، الطبعة الأولی، بی تا.

298. تدریب الراوی، جلال الدین سیوطی، تحقیق دکتر احمد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405 ق.

299. تدریب الراوی، جلال الدین سیوطی، مکتبة الریاض الحدیثه، الریاض، تحقیق عبدالوهاب عبداللطیف، بی تا.

ص:549

300. التدوین فی اخبار قزوین، العبدالکریم بن محمد الرافعی القزوینی، تحقیق من الشیخ عزیز الله العطاردی، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، بی تا.

301. تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری، بر اساس نسخه مصحح نیکلسن، تهران، نشر علم، 1384 ش.

302. تذکرة الحفاظ، ابوعبدالله شمس الدین الذهبی، بیروت، دار أحیاء التراث العربی، بیروت و مکتبة الحرم المکی، اعانة وزارة معارف، بی تا.

303. تذکرة الحمدونیه، محمد بن الحسن بن محمد بن علی بن حمدون، تحقیق: احسان عباس و بکر عباس، بیروت، دارصار الطبعة الأولی، 1996 م.

304. تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، چاپ نجف، بی تا.

305. -، تحقیق الشیخ حسین تقی زاده، چاپ مؤسسة اهل البیت، بیروت، بی تا.

306. تراجم سائر الرجال من تاریخ دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415 ق.

307. تراجم النساء من تاریخ دمشق، سکینه الشهابی، دمشق، الطبعة الأولی، بی تا.

308. ترجمة الإمام امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة المحمودی، الطبعة الثانیه، 1398 ق.

309. ترجمة الامام الحسن علیه السلام من تاریخ دمشق، تحقیق: محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة المحمودی، الطبعة الاولی، 1400 ق.

310. ترجمة الامام الحسین علیه السلام من تاریخ دمشق، تحقیق: محمد باقر المحمودی، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، الطبعة الثانیه، 1414 ق.

311. ترجمة الامامین علی بن الحسین و محمد بن علی الباقر من تاریخ دمشق، تحقیق: محمد باقر المحمودی، طهران، الطبعة الاولی، 1413 ق.

312. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمد تقی جعفری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1365، ش.

ص:550

313. ترتیب احادیث صحیح الجامع الصغیر و زیادته، حافظ جلال الدین السیوطی، شیخ یوسف النبهانی، مکتبة المعارف، الریاض، بی تا.

314. ترتیب اصلاح المنطق، یعقوب بن اسحاق السکیت الخوزی الدورقی الاهوازی، المعروف بابن السکیت، تحقیق: محمد حسن بکائی، مشهد، مؤسسة الطبع و نشرفی الاستانه الرضویه، الطبعة الاولی، 1412 ق.

315. ترغیب و الترهیب، عبدالعظیم بن عبدالقوی المنذری، تحقیق مصطفی عماره، بیروت، دار احیاء التراث العربی، الطبعة الثالثه، بیروت، لبنان، 1388 ق.

316. التسهیل لعلوم التنزیل، ابن جزی کلبی، دارالکتاب العربی، بیروت، 1403 ق.

317. تشنیف الآذان، شهاب الدین احمد بن محمد ابن صدیق حضرمی، مصر، بی تا.

318. تشیع در خراسان عهد تیموریان، عبدالمجید ناصری داوودی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1378 ش.

319. تعجیل المنفخه، ابن حجر العسقلانی، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا.

320. التعصبات، جلال الدین سیوطی، نولکشور هند، بی تا.

321. تفریح الاحباب، محمد بن عبدالله قرشی، چاپ دهلی، بی تا.

322. تفسیر آیت اولی الامر، عبدالشکور لکهنوی، لکنهو، عمدة المطالع، بی تا.

323. تفسیر آیه مودة، محمد بن محمد شهاب الدین الخفاجی، تحقیق محمد باقر محمودی، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، 1421 ق.

324. تفسیر آیه مودة، مرتضی حائری یزدی، مجله آفاق نور، شماره پیاپی 1، دیماه 1381.

325. تفسیر ابن ابی حاتم (تفسیر القرآن العظیم)، ابن ابی حاتم الرازی، تحقیق: اسعد محمد الطیب، بیروت، بی تا.

326. تفسیر روض الجنان، ابوالفتوح رازی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1368 ش.

ص:551

327. تفسیر ابی السعود، محمد بن محمد المصطفی العمادی الحنفی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1999 م.

328. تفسیر البحر المحیط، محمد بن یوسف الشهیر بابی حیان الأندلسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1993 م.

329. تفسیر بصائر، یمینی، چاپ بنیاد فرهنگ ایرانی، بی جا، بی تا.

330. تفسیر البغوی (معالم التنزیل)، ابی محمد الحسین بن مسعود الفراء البغوی الشافعی، بیروت العلمیه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

331. تفسیر البیضاوی (انوار التنزیل و اسرار التأویل)، ناصر الدین ابی السعید عبد الله بن عمر بن محمد الشیرازی البیضاوی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1988 م.

332. أنوار التنزیل و اسرار التأویل (تفسیر بیضاوی)، قاضی ناصر الدین الشیرازی البیضاوی بهامشه حاشیه العلامه ابی الفضل الصدیقی الخطیب المشهور بالکازرونی، تحقیق: شیخ عبدالقادر عرفان العشاء، بیروت، دارالکفر، 1416 ق و دارالکتب العلمیه بیروت، الطبعة الاولی، 1408 ق.

333. تفسیر تاج التراجم، اسفراینی، تهران، انتشارات علمی - فرهنگی، چاپ اول، 1375 ش.

334. تفسیر ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، جواهر الحسان، بی نا، بی جا، بی تا.

335. تفسیر ثعلبی «الکشف و البیان»، الثعلبی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعة الاولی، 1422 ق.

336. تفسیر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان (گازر)، ابوالمحاسن الحسین بن الحسین الجرجانی، بی نا، بی جا، بی تا.

337. تفسیر جلالین، جلال الدین محمد بن احمد المحلی و جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر سیوطی، ترجمه استاد مسعود قادر مرزی، چاپ اول، ارومیه مؤسسه انتشارات حسینی اصل، 1385 و دمشق، دارالحکمه.

ص:552

338. تفسیر الحبری، ابوعبدالله الکوفی، الحسین بن الحکم بن مسلم الحبری، تحقیق: محمد رضا الحسینی، بیروت، مؤسسة آل البیت الاحیاء التراث، الطبعة الأولی، 1408 ق.

339. تفسیر الحدیث، محمد عزه دروزه، مصر، 1382 ق.

340. تفسیر الحسن البصری، الجامعة العربیة احسن العلوم، کراتنسی، 1993 م.

341. تفسیر خطیب بغدادی، طبع مصر، بی نا، بی تا.

342. تفسیر خلاصه منهج الصادقین، ملافتح الله کاشانی، تهران، واحد انتشارات اسلامیه، 1363 ش.

343. تفسیر روح المعانی، الآلوسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.

344. تفسیر سعید بن جبیر و نقش آن در تطور تفسیر، جواد ترندک، بی جا، بی تا، 1377 ش.

345. تفسیر سفیان الثوری، ابی عبدالله بن سعید بن مسروق الثوری الکوفی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1983 م.

346. تفسیر شفاء الصدور، محمد بن الحسن بن محمد زیاد معروف به «النقاش» بیروت، بی نا، بی تا.

347. تفسیر شریف لاهیجی، بهاء الدین محمد بن شیخعلی الشریف اللاهیجی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، 1381 ش.

348. تفسیر الصافی، ملا محسن فیض کاشانی، تحقیق حسین الاعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی المطبوعات، چاپ دوم، 1982 م.

349. تفسیر الصحیح (موسوعة الصحیح المسبور فی التفسیر المأثور)، حکمت بن بشیر بن یاسین، دارالمأثر المدینه النبویه، 1999 م.

350. تفسیر طبری (جامع البیان فی تأویل آی القرآن)، طبری، بیروت دارالمعرفة، 1392 ق و مصر، مطبعة الکبری، 1323 ق.

351. تفسیر عاملی، ابراهیم عاملی، تهران، کتابخانه صدوق، 1359 ش.

ص:553

352. تفسیر عبدالرزاق، عبدالرزاق بن همام الصنعانی، تحقیق محمود محمد عبده، الطبعة الاولی، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

353. تفسیر عکرمه در نگاه تحلیلی، سید مهدی علمی حسینی، پژوهش های قرآنی (24-23) سال ششم، پاییز و زستان، 1379 ش.

354. تفسیر عیاشی، ابی النصر محمد بن مسعود بن عیاش السلمی السمرقندی، المکتبة العلمیه الاسلامیه، تهران، بی تا.

355. تفسیر عیاشی، ابی النصر محمد بن مسعود بن عیاش السلمی السمرقندی، تحقیق و چاپ مؤسسة البعثه، بی تا.

356. تفسیر الکبیر، تقی الدین ابن تیمیه، تحقیق دکتر عبدالرحمن عمیره، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408 ق.

357. التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب، تفسیر الفخر رازی)، محمد بن عمر بن حسین القرشی الطبرستانی المعروف بالفخر رازی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الثالثه و تهران، دارالکتب العلمیه، و دارالفکر 1415 ق و مطبعة البهیه المصریه، و مکتب الاعلام الاسلامی.

358. تفسیر کتاب الله العزیز، هود بن محکم الهواری، دارالغرب الاسلامی، بیروت، 1990 م.

359. تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، مشهدی قمی، مؤسسه انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1407 ق.

360. تفسیر الماوردی، ابی الحسن علی بن محمد بن حبیب الماوردی البصری، البینه المصریه العامه للکتاب، 1979 م.

361. تفسیر المراغی، احمد المصطفی المراغی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1998 م.

362. تفسیر مجاهد، تحقیق عبدالرحمن بن محمد السورتی، اسلام آباد، پاکستان، طبع مجمع البحوث الاسلامیة، بی تا.

ص:554

363. تفسیر المشکل من غریب القرآن، ابی محمد مکی بن ابی طالب، چاپ اول، دار النور الاسلامی، 1408 ق.

364. تفسیر المظهری، القاضی محمد ثناء الله المظهری، تحقیق احمد غرو غیابه، بیروت، دار الحیاء التراث العربی، الطبعة الاولی، 1425 ق و طبع دهلی، ندوه المصنفین، طبع اول، بی تا.

365. تفسیر مقاتل بن سلیمان، البینه المصریه العامه للکتاب، 1979 م.

366. تفسیر المنار، محمد رشید رضا، چاپ سوم، بیروت، دارالمعرفة، الطبع الثالث، مصر، بی تا.

367. تفسیر من نسمات القرآن کلمات و بیان، غسان حمدون، الطبعة الثانیه، دارالسلام للطباعه و النشر و التوزیع و الترجمه، 1407 ق.

368. التفسیر المنسوب إلی الامام ابی محمد الحسن بن علی العسکری علیه السلام، قم، تحقیق و نشر: مدرسه الامام المهدی علیه السلام، الطبعة الاولی، 1409 ق.

369. تفسیر من وحی القرآن، سید محمد حسین فضل الله، بیروت، دارالزهراء، چاپ سوم، 1405 ق.

370. تفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، وهبة الزحیلی، دمشق، دارالفکر، 1991 م، و بیروت، دارالفکر، 1411 ق.

371. تفسیر النسائی، ابی عبدالرحمن احمد بن شعیب بن علی النسائی، تحقیق جری بن عبدالخالق الشافعی و سید بن عباسی الحلبی، الطبعة الاولی، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیة، بی تا.

372. تفسیر نسفی، (مدارک التنزیل و حقایق التأویل)، ابوالبرکات عبدالله بن احمد نسفی، قاهره، مطبعة الاستقامه، 1374 ق (پاورقی تفسیر خازن)، بیروت، دارالعرفه، بی تا.

373. تفسیر نظام الدین نیشابوری بر حاشیه تفسیر طبری، بی نا، بی جا، بی تا.

ص:555

374. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1366 ش.

375. تفسیر نورالثقلین، عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی، تحقیق السید هاشم الرسولی المحلاتی، قم، المطبعة العلمیه، 1383 ق.

376. تفسیر النیشابوری (غرائب القرآن و رغائب الفرقان)، محمد بن حسین بن القمی النیشابوری، بیروت، دارالمعرفة، 1406 ق.

377. تفسیر فتح الدین ابوالفتح در حاشیه فتح البیان، طبع ولاق، مصر، بی تا.

378. تفسیر فرات کوفی، ابی القاسم فرات بن ابراهیم بن فرات الکوفی، تهران، مؤسسة الطبع والنشر، تحقیق: محمد الکاظم، قم، 1990 م.

379. تفسیر فرقان، محمد صادقی، تهران، انتشارات فرهنگی اسلامی، 1406 ق.

380. تفسیر فی ظلال، سید قطب، با مقدمه دکتر خرم دل، بی نا، بی جا، بی تا.

381. تفسیر القاسمی (محاسن التأویل)، محمد جمال الدین القاسمی، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1997 م.

382. تفسیر القرآن، ابی المظفر السمانی، منصور بن محمد بن عبدالجبار التمیمی المروزی الشافی السلفی، دارالوطن، ریاض، 1997 م.

383. تفسیر قرآن، احمد مصطفی مراغی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.

384. تفسیر القرآن، عزالدین عبدالعزیز بن عبدالسلام السلیمی الدمشقی الشافعی، بیروت، دار ابن حرم، 1996 م.

385. تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم رازی، بی جا، بی نا، بی تا.

386. تفسیر قران العظیم، عماد الدین ابوالفداء اسماعیل بن کثیر القریشی دمشقی، بیروت، دارالمعرفة، 1987 م.

387. تفسیر القران العظیم (تفسیر ابن کثیر)، اسماعیل بن عمر بن کثیر البصری الدمشقی، بیروت، دارالمعرفة و منشورات دارالفکر، دارالجلیل و دارالفکر، طبع عینی حلبی، دارالاندلس، 1403 ق.

ص:556

388. تفسیر القرآن الکریم، خطیب الشربینی، بیروت، لبنان، دارالمعرفه للطباعه و النشر، بی تا.

389. تفسیر القرآن الکریم، عبدالله شبر، دارالهجرة، قم، 1966 م.

390. تفسیر القرآن الکریم، محیی الدین بن عربی، تحقیق: مصطفی غالب، بیروت، الطبعة الثانیه، 1978 م.

391. تفسیر القرآن الکریم و اعرابه و بیانه، محمد علی طه الدره، دارالحکمه، دمشق، 1986 م.

392. تفسیر القرآنی للقرآن، عبدالکریم الخطیب، دارالفکر العربی، بی تا.

393. تفسیر قرطبی (الجامع الاحکام القرآن)، القرطبی، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الرابعه، 1422 ق، 2001 م و دار احیاء التراث العربی، 1405 ق.

394. تفسیر القمی، ابی الحسن علی بن ابراهیم القمی، مطبعة النجف، بی نا، بی تا.

395. تفسیر الواضع، محمد حجازی، قاهره، دارالتفسیر، 1979 م.

396. التفسیر و المفسرون، ذهبی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.

397. تفسیر هدایت، محمد تقی مدرسی، مترجم احمد آرام، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1378 ش.

398. تقریب التهذیب، احمد بن علی بن حجر العستقلانی، دارالفکر، بیروت، 1415 ق.

399. تکملة المجموع فی شرح المهذب، علی بن عبدالکافی السبکی، المکتبة السفلیه، المدینه المنوره، بی تا.

400. تکملة معجم المؤلفین، محمد خیر رمضان یوسف، دار ابن حزم، بی جا، بی تا.

401. تلبیس ابلیس، ابوالفرج ابن الجوزی، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

402. تلخیص الشافی، ابوجعفر الطوسی، تحقیق حسین بحر العلوم، الطبعة الثانیه، النجف الاشرف، مطبعة الأداب، 1383 ق.

ص:557

403. تلخیص مستدرک الحاکم، الذهبی، بیروت، دارالمعرفة، مطبوع بهامش المستدرک و هند، 1342 ش.

404. تلخیص المتشابه فی الرسم و حمایه ما اشکل منه عن بوادر التصحیف و الوهم،؛ خطیب بغدادی، الطبعة الاولی، دمشق، بی تا.

405. تلخیص مقیاس الهدایة، الشیخ عبدالله بن محمد حسن المامقانی، تلخیص و تحقیق، علی اکبر غفاری، جامعة الامام الصادق، چاپ اول، 1369 ق.

406. تمثیل و المحاضره، الثعالبی، قاهره، طبع عیسی الحلبی، بی تا.

407. التمهید فی الرد علی الملحده المعطله و الرافضه و الاخوارج و المعتزله، ابوبکر الباقلانی، تحقیق محود الخضیری و محمد عبد الهادی ابوریده، القاهره، دارالفکر العربی، 1947 م.

408. التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، بی تا.

409. تناقضات الالبانی الواضحات، السید حسن السقاف، دار الامام النووی، الطبعة الرابعه، 1992 م.

410. تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورام)، الامیر ورام بن ابی فراس المالکی الاشتری، بیروت، دارالتعارف، بی تا.

411. تنبیه الغافلین، السمرقندی، طبع قاهره، بی تا.

412. تنبیه والرد علی أهل الاهواء و البدع، محمد بن احمد الملطی، بغداد، مکتبة المثنی، 1968 م.

413. تنزیه التنزیل، هبة الدین محمد علی حسینی شهرستانی، تبریز، چاپ ناصری، بی تا.

414. تنزیه الشریعه المرفوعه عن الاحادیث الشیعه الموضوعه، ابوالحسن علی بن محمد بن عراق الکنانی، تحقیق: عبدالوهاب عبدالعلی و عبدالله محمد، بی تا.

415. تنقیح المقال فی علم الرجال، عبدالله بن محمد بن الحسن المامقانی، النجف الاشرف، المطبعة المرتضویه، 1352 ه.

ص:558

416. التنکیل، عبدالرحمان بن یحیی المعلمی العتمی الیمانی، القاهره، طبع دار الکتب السلفیه، بی تا.

417. تنویر المقباس، ابن عباس (علی هامش الدرالمنثور)، نشره محمدأمین، دار الفکر، بیروت، بی تا.

418. توثیق السنه فی القرن الثانی الهجری، رفعت نوذری، بیروت، دارالکتاب، 1417 ق.

419. التوحید، أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق، تحقیق: السید هاشم الحسینی الطهرانی، قم مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی تا.

420. التوحید و اثبات صفات الرب، ابن خزیمه، بی جا، بی نا، 1393 ق.

421. توضیح الدلائل، شهاب الدین احمد شیرازی شافعی، کتابخانه ملی فارس.

422. توضیح المقاصد، بهاء الدین محمد بن الحسین بن عبدالصمد الحارثی العاملی الجبعی، المطبوع فی ضمن «مجموعه نفیسه»، قم، مکتبة السید المرعشی النجفی، 1406 ق.

423. تهذیب الآثار، ابوجعفر محمد بن جریر الطبری، تحقیق: ابوفهر محمود محمد شاکر، مصر، مؤسسه السعودیه، بی تا.

424. تهذیب خصائص الامام علی، النسائی، تحقیق العوینی الأثری، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

425. تهذیب الاحکام، ابوجعفر محمد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی، تحقیق، السید حسن الموسوی الخرسان، طهران، دارالکتب الاسلامیه، الطبعة الثالثة، 1364 ش.

ص:559

426. تهذیب الأسماء و اللغات، النووی، دارالفکر للطباعة و النشر، بیروت، الطبعة الاولی، 1996 م، و ادارة الطباعة المنیریة، مصر.

427. تهذیب الأنساب و نهایه الأعقاب، ابوالحسن محمد بن ابی جعفر شیخ الشرف العبیدلی النسابه، تحقیق، محمد کاظم المحمودی، قم، نشر مکتبة المرعشی النجفی، الطبعة الاولی، 1413 ق.

428. تهذیب التهذیب، احمد بن علی بن حجر العسقلانی، بیروت، دارالفکر و بیروت، دار صادر، 1415 ق، و دارالکتب العلمیه، حیدرآباد الدکن، مجلس دائرة المعارف العثمانیه، 1325 ه.

429. تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، جمال الدین ابوالحجاج یوسف المزی، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسة الرساله، الطبعة الثانیه، 1403 ق.

430. تهذیب اللغة، ابی منصور محمد بن احمد أزهری. تحقیق استاد عبدالسلام هارون، الدار المصریه للتألیف و الترجمه، بی تا.

431. التیسیر بشرح الجامع الصغیر، عبدالرئوف المناوی، بی جا، بی نا، بی تا.

432. تیسیر المطالب فی أمالی أبی طالب، السید یحیی بن الحسین بن هارون، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، الطبعة الاولی، 1395 ق.

433. تیسیر الوصول، ابن البدیع، بی جا، بی نا، 1896 م.

434. الثغور الباسمه فی فضائل السیدة فاطمه سلام الله علیها، جلال الدین السیوطی، تحقیق: محمد سعید الطریحی، بیروت: دارالعلوم، الطبعة الأولی، 1408 ق.

435. الثقات، محمد بن حبان بن احمد التمیی البستی، حیدرآباد، الدکن، مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة، الطبعة الأولی، 1393 ق.

436. ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین موسی بن بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق، قم، منشورات الشریف الرضی، الطبعة الثانیه، 1364 ش.

437. جالیه الکدر فی شرح منظومه البرزنجی، الآبیاری، طبع مصر، بی تا.

ص:560

438. جامع الاحادیث الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر، جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، جمع و ترتیب عباس احمد صفر احمد عبدالجواد، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، بی تا.

439. جامع احادیث الشیعه، حسین طباطبائی بروجردی، قم، المطبعة العلمیه، 1399 ق.

440. جامع الاخبار، تاج الدین شعیری، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1986 م.

441. جامع الأخبار (أو معارج الیقین فی اصول الدین)، محمد بن محمد السبزواری، تحقیق: علاء آل جعفر، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، الطبعة الأولی، 1414 ق.

442. جامع اسباب النزول، الجامع بین روایات القرطبی، النیسابوری، ابن الجوزی، القرطبی، ابن کثیر و السیوطی، شیخ خالد عبد الرحمن العک، کراچی، قدیمی کتب خانه، 1417 ق.

443. جامع الاصول فی احادیث الرسول، المبارک بن محمد المعروف بابن الأثیر الجزری، تحقیق: عبد القادر الارناووط، بیروت، دارالفکر، الطبعة الثانیه، 1403 ق و الطبعة الثالثه، داراحیاء التراث العربی، بیروت و چاپ قاهره.

444. جامع الاصول، ابوالسعادت ابن اثیر الجزری، تحقیق محمد حامد النقی، الطبعة الثانیه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1400 ق، 1980 م.

445. جامع بیان العلم وفضله، ابوعمر یوسف ابن عبدالبر النمری القرطبی الأندلسی، بیروت دارالکتب العلمیه، مصر 1388 ق.

446. جامع البیان فی تأویل آی القرآن (تفسیر طبری)، ابوجعفر محمد بن جریر الطبری، بیروت، دارالمعرفه 1406 ق و مصر، الطبعة الاولی 1323 ق و دارالفکر، 1421 ق.

447. جامع الرواة اردبیلی، قم، ایران، منشورات مکتبة آیت الله المرعشی، 1403 ق.

ص:561

448. جامع الصحیح (و هوسنن الترمذی)، ابی عیسی محمد بن عیسی بن سوره، تحقیق: کمال یوسف الحوت، دارالفکر للطباعه و النشر التوزیع، بی تا.

449. الجامع الصغیر، جلال الدین سیوطی، دار الفکر، بیروت، الطبعة الاولی، 1411 ق.

450. الجامع الصغیر فی احادیث البشیر و النذیر، السیوطی، طبع الاولی، بیروت، دارالفکر، 1401 ق.

451. جامع کرامات الأولیا، یوسف النبهانی، بیروت، لبنان، طبعة المکتبة الشیعة و طبعه دارالفکر، بیروت، بی تا.

452. جامع العلوم والحکم، عبدالرحمن سلاس، مطابع الاهرم، مصر، بی تا.

453. جامع اللطیف، محمد جارالله قریشی، چاپ مکه، بی تا.

454. جامع المسانید و السنن الهادی لأقوم سنن، عمادالدین ابی الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی الشافعی، تحقیق: الدکتور عبدالمعطی امین قلجعی، دارالفکر، بی نا، بی تا.

455. جایگاه امام علی علیه السلام در تفسیر و علوم قرآنی، مهسا فاضلی، تهران، دبستان، 1383 ش.

456. الجرح و التعدیل، ابن ابی حاتم الرازی، بیروت، دارالفکر، مصوره علی طبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه، حیدرآباد الدکن، هند، مطبعة مجلس دائره المعارف العثمانیه، تهران و داراحیاء التراث، 1371 ق.

457. جعفر بن محمد الامام الصادق، عبدالعزیز سید الاهل، طبع مصر، 1384 ش.

458. جلاء الافهام فی فضل الصلاة و السلام علی محمد خیر الانام، ابن قیم الجوزیه شمس الدین ابی عبدالله محمد بن ابی بکر الزرعی الدمشقی، تحقیق: شعیب الارناووط و عبدالقادر الارناووط، دار العروبه لنشر و التوزیع، الکویت، بی تا.

459. جلاء العینین، آلوسی بغدادی، طبع بغداد، بی نا، بی تا.

ص:562

460. الجلیس الصالح الکافی و الانیس الناصح الشافی، ابوالفرج المعافی بن زکریا النهروانی الجریری، تحقیق: محمد موسی الخولی، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الاولی، 1413 ق.

461. جمع بین رجال الصحیحین، محمد بن طاهر المقدسی، دار الکتب العلمیه، بی جا، بی تا.

462. جمع بین رجال الصحیحین، ابن الفیسرانی اشیبانی، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا.

463. جمع بین الصحیحین البخاری و مسلم، مشارق الانوار النبویه علی صحاح الاخبار المصطفویه، رضی الدین ابی الفضائل الحسن بن محمد الصاغانی، مؤسسة الکتب الثقافیة، بی جا، بی تا.

464. جمع الجوامع، أو الجامع الکبیر، جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، دارالکتب المصریه، الهیئه المصریه العامة الکتاب، بی تا.

465. جمع الفوائد من جامع الاصول و مجمع الزوائد، لمحمد بن محمد بن سلیمان، فبصل الاسلامی، قبرس، بی تا.

466. الجمل، ابو عبدالله محمد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف به شیخ المفید، قم، المؤتمر العالمی بمناسبة ذکری الفیه الشیخ المفید، 1413 ق.

467. جمهرة الامثال، ابوهلال الحسن بن عبدالله بن سهل العسکری، تحقیق: احمد عبدالسلام، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1408 ق.

468. جمهرة أنساب العرب، ابومحمد علی بن سعید بن حزم الاندلسی، تحقیق: لجنة من العلماء، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1403 ق.

469. جمهرة اللغة، ابی بکر محمد بن الحسن بن درید، تحقیق: الدکتور رمزی منیر بعلبکی، دارالعلم للملایین، بی تا.

470. جمهرة النسب، هشام بن محمد بن السائب الکلبی، تحقیق: الدکتور ناجی حسن، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الاولی، 1407 ق.

ص:563

471. جوامع الجامع، ابی الفضل بن الحسن طبرسی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1415 ق.

472. جوامع السیر النبویه، ابن حزم، طبع مصر، بی تا.

473. جواهر البحار فی فضائل النبی المختار، شیخ یوسف بن اسماعیل النبهانی، شرکة مکتبة و مطبعة البایی الحلبی و اولاده بمصر محمود نصار الحلبی و شرکاه و خلفاه، بی تا.

474. جواهر الحسان، احمد الحنفی ابن محمد اکرم القنائی، طبع ولاق، مصر، بی تا.

475. جواهر الحسان، ثعالبی: (ابوزید عبدالرحمن بن محمد مخلوف)، مطبعة البهیه الثعالبیه، 1323 و دارالکتب العلمیه، بیروت 1416 ق و مکتبة العصریة.

476. جواهر العقدین فی فضل الشرفین شرف العلم الجلی و النسب النبوی، نورالدین علی بن عبدالله السمهودی، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، بی تا.

477. جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، محمد حسن النجفی، تحقیق: عباس القوچانی، دارالکتب، طهران، بی تا.

478. جواهر المطالب فی مناقب الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، شمس الدین ابوالبرکات محمد بن احمد الدمشقی الباعونی الشافعی، تحقیق: محمد باقر محمودی، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، الطبعة الاولی، 1415 ق.

479. الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، عبدالله شبر، الکویت، مکتبة الافین، 1986 م.

480. الجوهر الشفاف فی انساب السادة الأشرف، احمد عارف عبدالغنی، دارکتاب للطباعة و النشر، بی تا.

481. الجوهر فی نسب الامام علی وآله، محمد بن ابی بکر الانصاری التلمسانی المعروف بالبری، تحقیق: محمد التونجی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، الطبعة الاولی، 1402 ق.

ص:564

482. الجوهر النقی، علاء الدین بن علی بن عثمان الماردینی الشهیر بابن الترکمانی، المطبوع فی ذیل «السنن الکبری» للبیهقی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

483. چهار امام اهل سنت و جماعت، محمد رئوف توکلی، تهران، بی تا.

484. حاشیه ابی الفضل القرشی الصدیقی (الکازرونی) بر تفسیر بیضاوی، بیروت، دارالفکر، 1416 ق.

485. حاشیه البدر الساری الی فیض الباری، محمد بدر، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

486. حاشیه سیرة الحلبیه، ابن حزم، بی جا، بی نا، بی تا.

487. حاشیه الشهاب مسمی «عنایة القاضی و کفایة الراضی علی تفسیر بیضاوی»، قاضی شهاب الدین احمد بن محمد، الطبعة الاولی، بیروت، دارالکتب العلمیه و داراحیاء التراث العربی، 1417 ق.

488. حاشیه العلامه ابوالفضل القرشی المشهور بالکازرونی، بر تفسیر انوار التنزیل (بیضاوی)، بر حاشیه این تفسیر، طبع دارالفکر، بیروت، 1416 ق.

489. حاشیه العلامه الصاوی علی تفسیر الجلالین، احمد الصاوی المالکی، دارالجیل، بیروت، بی تا.

490. حاشیه کازرونی (العلامه ابوالفضل) بر تفسیر انوار التنزیل، تحقیق: عبدالقادر عرفان، دارالفکر، بی تا.

491. حاشیه محمد بن سالم حضنی بر شرح جامع صغیر عزیزی، چاپ بولاق، بی تا.

492. حاشیه محیی الدین شیخ زاده محمد بن مصلح الدین مصطفی القوجوی علی تفسیر بیضاوی، الطبعة الاولی، بیروت، دارالفکر، 1419 ق.

493. الحاوی للفتاوی، جلال الدین سیوطی، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1403 ق، 1983 م.

494. حبیب السیر، خواندمیر، کتاب فروشی خیام، تهران، بی تا.

ص:565

495. حدائق فی علم الحدیث و الزهدیات، ابی الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد بن علی بن الجوزی، تحقیق: مصطفی السبکی، دارالکتب العلمیه، بیروت، بی تا.

496. حدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه، حمید بن احمد المحلی، دمشق، دار اسامه، الطبعة الثانیة، 1405 ق.

497. حدیث الثقلین، شیخ قوام الدین دشنوی و محمد الواعظ الخراسانی، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب، بی جا، بی تا.

498. حدیث کساء، حسین استاد ولی، انتشارات منیر، چاپ اول، 1377 ش.

499. حسن الاسوه، السید محمد صدیق حسنخان، طبع الآستانه، بی تا.

500. حضرت صادق علیه السلام، فضل الله کمپانی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1378 ش.

501. حقایق العامه حول القرآن الکریم، جعفر مرتضی عاملی، چاپ اول، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1410 ق.

502. حق الیقین فی معرفة اصول الدین، عبدالله شبر، دارالاضواء، الطبعة الأولی، 1404 ق.

503. حقوق آل البیت فی الکتاب والسنة باتفاق الامة، محمد حسین العاملی، قم، مطبعة مهر، الطبعة الاولی، 1415 ق.

504. حلیة الابرار، سید هاشم بحرانی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1413 ق.

505. حلیة الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، طبع پنجم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407 ق و داراحیاء التراث، 1387 ق و دارالفکر، 1421 ق.

506. الحور العین، نشوان بن سعید الحمیری، تحقیق: کمال مصطفی، طهران 1927 م.

507. حول المهدی، مقال للشیخ ناصر الدین الألبانی، مطبوع فی مجله التمدن الاسلامی، السنه 22، دمشق، ذی القعده 1371 ق.

ص:566

508. حیاة الامام الباقر، باقر شریف القرشی، بیروت، دارالبلاغة، الطبعة الاولی، 1409 ق.

509. حیاة الامام الحسن العسکری، باقر شریف القرشی، بیروت، دارالأضواء، الطبعة الأولی، 1409 ق.

510. حیاة الامام الحسین بن علی، باقر شریف القرشی، قم، دارالکتب العلمیة، 1396 ش.

511. حیاة الامام الرضا، باقر شریف القرشی، قم، انتشارات سعید بن جبیر، الطبعة الاولی، بی تا.

512. حیاة الامام موسی بن جعفر، باقر شریف القرشی، قم، دارالکتب العلمیة، بی تا.

513. حیاة الحیوان الکبری، کمال محمد بن موسی الدمیری، مصر، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی، بی تا.

514. حیاة الصحابه، محمد یوسف کاندهلوی، چاپ چهارم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1415 ق، و دارالوعی 1391 ق، طبعه جدیده منقحه و مصححه، دارالفکر للطباعة و للنشر و التوزیع.

515. حیاة محمد [صلی الله علیه و آله]، محمد حسین هیکل، چاپ اول، 1354 ق.

516. حیوان، ابوعثمان عمرو بن بحر الجاحظ، تحقیق: عبدالسلام هارون، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

517. خالصة الحقایق، عماد الدین محمود فاریابی، چاپ قازان روسیه، بی تا.

518. خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، ویرایش سوم، تهران، دفتر نشر انتشارات اسلامی، 1362 ش.

519. الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، تحقیق و نشر: مؤسسة الامام المهدی علیه السلام، قم، الطبعة الاولی، 1409 ق.

ص:567

520. خریدة العجائب و فریدة الغرائب، ابن الوردی، المکابه الشعبیه، بیروت و طبع مصر 1039 ه.

521. خزانة الادب و لب لباب لسان العرب، عبدالقادر بن عمر البغدادی، تحقیق و شرح: عبدالسلام محمد هارون، القاهره، مکتبة الخانجی، الطبعة الاولی، 1406 ق، 1986 م.

522. الخصال، أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی الصدوق، انتشارات وابسته به جامعه مدرسین قم، 1430 ق.

523. خصائص الامام امیرالمؤمنین علیه السلام، أبوعبدالرحمان احمد بن شعیب النسائی، تحقیق: محمد باقر المحمودی، بیروت، الطبعة الأولی، 1430 ق.

524. -، ابو عبدالرحمان احمد بن شعیب النسائی، تحقیق: محمد الکاظم، قم، بی تا.

525. -، به کوشش احمد میرین البلوشی، چاپ اول، کویت، مکتبة المعلا، 1406 ق.

526. -، تحقیق: آل زهوی، المکتبة العصریه لطباعه و النشر، 1422 ق.

527. -، چاپخانه حیدریه، نجف اشرف، 1388 ق و چاپ دارالکتب العربی.

528. خصائص الائمه علیهم السلام (خصائص امیر المؤمنین علیه السلام)، الشریف الرضی محمد بن الحسین بن موسی الموسوی البغدادی، تحقیق: محمد هادی الأمینی، مؤسسة طبع و نشر الآستانه الرضویه، 1406 ق.

529. خصائص الکبری، جلال الدین عبدالرحمان السیوطی الشافعی، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی تا.

530. الخصائص العلویه، ابوالفتح محمد بن علی بن ابراهیم النطتری، طبع لاهور، بی تا.

ص:568

531. خصائص الوحی المبین، یحیی بن الحسن الحلی المعروف بابن البطریق، تحقیق: محمد باقر المحمودی، طهران، منشورات مطبعة وزارة الارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی، 1406 ق.

532. خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال (رجال العلامه الحلی)، الحسن بن یوسف بن المطهر الحلی، تصحیح: محمد صادق بحر العلوم، قم، منشورات الرضی، 1402 ق.

533. خلاصه تذهیب تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، صفی الدین الخررجی، طبعه دار البشائر المصوره علی الطبعة البولاقیه فی القاهره و مکتبة المطبوعات السلامیه، سوریه، 1391 ق.

534. خلاصه عبقات الانوار، حامد النقوی، قم، مطبعة سیدالشهداء، 1406 ق و مشهد انتشارات آستان قدس رضوی.

535. الخلاف، ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسی المعروف بالشیخ الطوسی، قم، دارالکتب العلمیه، بی تا.

536. خلافت و ولایت از نظر قرآن، محمد تقی شریعتی، تهران، حسینیه ارشاد، چاپخانه حیدری، 1349 ش.

537. دراسات فی الحدیث و المحدثین، هاشم معروف حسنی، بیروت، دارالتعاریف، بی تا.

538. دراسات فی منهاج السنة لمعرفة ابن تیمیه، السید المیلانی، یاران، طبعة الاولی، 1419 ق.

539. دراسات اللبیب فی الاسوة الحسنه بالحبیب، محمد ملقب بالمعین ابن محمد الملقب بالامین السندی، حققه محمد عبد الرشید النعمانی، قامت بنشرها و طبعها لجنة أحیاء الأدب السندی بکراتشی، بی تا.

540. درایة الحدیث، کاظم مدیر شانه چی، چاپ سوم، قم، 1362 ش.

ص:569

541. درجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، السید علی خان الشیرازی، بیروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانیة، 1403 ق، و انتشارات بصیرتی، قم، 1397 ق.

542. الدرر الأحادیث النبویه بالاساتید الیحیویه، هادی الی الحق یحیی بن الحسین بن قاسم بن ابراهیم ابن اسماعیل بن ابراهیم بن الحسن بن الحسن السبط ابن امیر المؤمنین علیه السلام، قاضی العلامه عبدالله محمد بن حمزه بن ابی النجم الصعدی، تحقیق: یحیی عبدالکریم الفضل، بیروت، مؤسسه الاعلمی المطبوعات، بی تا.

543. الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، احمد زینی دحلان، مکتبة إیشیق، اسلامبول، بی تا.

544. الدررالکامنه فی اعیان المائة الثامنة، ابن حجر عسقلانی، الطبعة الاولی، مجلس دائره المعارف العثمانیه، حیدرآباد الدکن، هند، 1348 و بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1402 ق.

545. در السحابه فی مناقب القرابة و الصحابة، محمد بن علی الشوکانی، تحقیق و دراسته الدکتور حسن بن عبدالله العمری، بیروت، دارالفکر، المعاصر و دمشق، دارالفکر، بی تا.

546. الدرالمصون فی علوم الکتاب المکنون، شهاب الدین ابی العباس بن یوسف بن محمد بن ابراهیم المعروف بالسمین اطلبی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1993 م.

547. الدرالمنثور فی التفسیر المأثور، جلال الدین عبدالرحمان السیوطی، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1403 ق و طبع الفتح، 1365 ه.

548. الدار النظم، کمال الدین الشامی، مؤسسة النشر الاسلامی، التابعه لجماعة المدرسین، قم، الطبعة الاولی، 1412 ق.

549. الدروس، شهید اول، مؤسسة النشر الاسلامی، التابعه المدرسین، قم، الطبعة الاولی، 1412 ق.

ص:570

550. دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشئم من کلام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، القاضی أبوعبدالله محمد بن سلامه القضاعی، المکتبة الأزهریه، بی تا.

551. دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام والقضایا و الاحکام عن اهل بیت علیه و علیهم أفضل السلام، القاضی أبوحنیفه النعمان بن محمد التمیمی المغربی، تحقیق: آصف بن علی اصغر فیضی، القاهره، دارالمعارف، 1383 ق.

552. دلائل الامامه، ابوجعفر محمد بن جریربن رستم الطبری الصغیر، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم، الطبعة الاولی، 1413 ق.

553. دلائل الصدق، شیخ محمد حسین مظفر، انتشارات بصیرتی، قم، 1395 ق و دارالمعلم لطباعة، قاهره، 1396 ق.

554. دلائل النبوة، أبونعیم احمد بن عبدالله بن احمد الاصبهانی، تحقیق: محمد رواس قلعجی و عبدالبر عباس، بیروت، دارالنفائس، الطبعة الثانیه، 1406 ق.

555. دلائل النبوة، احمد بن الحسین البیهقی، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1405 ق.

556. ده گفتار، مرتضی مطهری، قم، انتشارات صدرا، چاپ ششم، 1369 ش.

557. الدیباج علی مسلم، جلال الدین سیوطی، دار ابن عفان، المملکة العربیة السعودیه، الطبعة الاولی، 1416 ق.

558. دیوان أبی طالب، جمع: ابی عفان عبدالله بن احمد المهزمی، تحقیق: محمد باقر المحمودی، قم، مجمع إحیا الثقافة الاسلامیه، الطبعة الاولی، بی تا.

559. دیوان أبی العتاهیه، اسماعیل بن القاسم بن سوید ابواسحاق، بیروت، دارالبیروت، 1406 ق.

560. دیوان الامام علی بن ابیطالب علیه السلام، ترجمه: مصطفی زمانی و حسین میبدی، قم، انتشارات پیام اسلام، 1362 ش.

ص:571

561. دیوان الامام علی بن ابیطالب علیه السلام، شرح: یوسف فرحات، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1411 ق.

562. دیوان بدیع الزمان همدانی، تحقیق: یسری عبدالغنی عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1407 ق.

563. دیوان دعبل الخزاعی، جمع و تحقیق، عبدالصاحب عمران الدجیلی، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، الطبعة الثانیه، 1972 م.

564. دیوان الشافی، ابو عبدالله محمد بن ادریس الشافعی، جمع: محمد عضف الزعبی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الرابعه، 1403 ق، 1983 م.

565. دیوان الشریف الرضی، ابوالحسن محمد بن حسین بن موسی الموسوی، طهران، منشورات مطبعة وزارة الارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی، 1406 ق.

566. دیوان الصاحب ابن عباد، ابوالقاسم اسماعیل بن عباد، ملقب به «الصاحب» و «کافی الکفاة» الطالقانی الإصفهانی، تحقیق: محمد حسن آل یاسین، قم، مؤسسه قائم آل محمد علیه السلام، الطبعة الثالثه، 1412 ق.

567. دیوان ملا محمد مفتی، محمد عبدالکریم، تبریز، نیک نام، بی تا.

568. ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبدالله الطبری، بیروت، دارالمعرفه و مؤسسه الوفاء، بی تا.

569. ذخائر المواریث فی الدلالة علی مواضع الحدیث، شیخ عبدالغنی بن اسماعیل نابلسی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

570. الذریعه إلی تصانیف الشیعه، محمد محسن الشهیر بالشیخ آغا بزرگ طهرانی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، بی تا.

571. الذریة الطاهرة، أبوبشر محمد بن أحمد بن حماد الانصاری الرازی الدولابی، تحقیق: السید محمد جواد الحسینی الجلالی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1407 ق و چاپ دارالسلفیة، الکویت، الطبعة الاولی، بی تا.

ص:572

572. ذیل تاریخ بغداد، محب الدین أبو عبدالله محمد بن الحسن المعروف بابن النجار البغدادی، تصحیح: قیصر فرح، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

573. ذیل الروضتین، أبومحمد عبدالرحمان بن اسماعیل أبو شامه المقدسی الدمشقی، بیروت، دارالجیل، الطبعة الثانیه، 1974 م.

574. ذیل مرآة الزمان، أبوالفتح موسی بن محمد الیونینی البعلبکی، الحنبلی، حیدرآباد الدکن، مطبعة دائرة المعارف العثمانیه، الطبعة الاولی، 1374 ق.

575. راموز الاحادیث علی ترتیب حروف الهجاء، احمد ضیاء الدین الکمشاخوی من خلفاء النقشبندیه، المطبعة المشهورة بقشله همایون بک اوغلو و طبع الآستانه، بی تا.

576. راهنمای حرمین شریفین، ابراهیم غفاری، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1370 ش.

577. رأس الحسین علیه السلام، ابوالعباس احمد بن تیمیه، تحقیق: السید الجمیلی، المطبوع مع الاستشهاد الحسین الطبری، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1406 ق.

578. ربیع الابرار و نصوص الاخبار، محمود بن عمر بن محمد بن احمد الزمخشری، تحقیق: سلیم النعیمی، قم، منشورات الشریف الرضی و الطبعة الاولی، 1410 ق و چاپ افست بغداد.

579. رجال، شیخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسی، منشورات الرضی، قم و مؤسسه نشر اسلامی، 1415 ق.

580. رجال، محمد بن الحسن طوسی، تحقیق: محمد صادق آل بحر العلوم، الطبعة الاولی، النجف، المطبعة الحیدریه، 1381 ق.

581. رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، أبوجعفر محمد بن الحسن بن علی الطوسی، تحقیق: حسن المصطفوی، مشهد، المؤتمر الألفی للشیخ الطوسی، 1348 ش.

ص:573

582. رجال مسلم، احمد بن علی بن منجویه الاصبهانی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

583. رجال النجاشی، ابوالعباس أحمد بن علی النجاشی الاسدی الکوفی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1407 ق.

584. الردعلی الالبانی المبتدع، عبدالله بن الصدیق الغماری، بی جا، بی نا، بی تا.

585. الرد علی المتعصب العنیه، أبوالفرح عبدالرحمان بن علی بن الجوزی، تحقیق: محمد کاظم المحمودی، بیروت، بی نا، 1403 ق.

586. رساله آیة التطهیر، نورالله بن شریف الدین شوشتری، بی جا، بی نا، 1341 ش.

587. رساله بنی امیه (ضمیمه کتاب النزاع و التخاصم)، عمرو بن بحر جاحظ، مصر، الاهرام، بی تا.

588. الرسالة العلیه فی الاحادیث النبویه، کمال الدین حسین کاشفی بیهقی سبزواری، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، بی جا، بی تا.

589. رسائل الجاحظ، الجاحظ، جمع و نشر حسن السندوبی، المطبعة الرحمانیه بمصر، توزیع المکتبة التجاریه الکبری، الطبعة الاولی، 1352 ق، 1933 م.

590. رسائل الشریف المرتضی، أبوالقاسم علی بن الحسین المعروف بالسید المرتضی علم الهدی، تحقیق: سید مهدی رجائی، قم، نشر دار القرآن الکریم، 1405 ق.

591. رسائل الفقهیه، مرتضی انصاری، قم، چاپ اول، المؤتمر العالمی بمناسبة الذکری المئویه الثانویه لمیلاد شیخ الانصاری، 1414 ق.

592. رشفة الصادی، ابوبکر العلوی الحضرمی الشافعی، طبع قاهره، بی تا.

593. الرعایة فی علم الدرایة، شهید ثانی، زین الدین بن علی الجبعی العالمی، به کوشش عبدالحسین محمد علی بقال، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی، 1408 ق.

594. رفع اللُبس و الشبهات، احمد بن سوده الادریس، مصر، بی نا، بی تا.

595. الرقه، موفق الدین أبو محمد عبد الله بن أحمد بن قدامه المقدسی، تحقیق: مسعد عبد الحمید محمد اسعدنی، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1414 ق.

ص:574

596. روح البیان، اسماعیل حقی بروسوی (بورسایی) حنفی صوفی، داراحیاء التراث العربی، چاپ هفتم، 1405 ق و بیروت، دارالفکر.

597. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، أبی الفضل شهاب الدین السید محمد الآلوسی البغدادی، بیروت، داراحیاء التراث العربی و دارعمار، عمان و انتشارات جهان، تهران، بی تا.

598. -، تصحیح محمد حسین العرب بیروت، دارالفکر، 1417 ق.

599. روضات الجنات فی أحوال العلماء السادات، محمد باقر الخوانساری، بیروت، دارالمعرفه، 1392 ق و تهران مکتبة اسماعیلیان، 1390 ق.

600. روض الجنان و روح الجنان، جمال الدین ابوالفتوح رازی، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1372 ش.

601. الروض الدانی إلی المعجم الصغیر للطبرانی، تحقیق: محمد شکور محمود الحاج أمریر، بیروت، دار الکتب الاسلامی، عمان، دارعمار، بی تا.

602. الروض النضیر شرح مجموع الفقه الکبیر، شرف الدین الحسین بن احمد بن الحسین بن أحمد بن علی بن محمد بن سلیمان بن صالح السیاغی الصنعانی، بصناء الیمن، بیروت، دارالجلیل، بی تا.

603. روضة المحبین و نزهة المشتاقین، ابن قیم الجوزیه، مطبعة السعادة، مصر 1375 ق، 1956 م.

604. الروضة من الکافی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الرازی کلینی، انتشارات علمیه اسلامیه، بی جا، بی تا.

605. روضة الواعظین، محمد بن الحسین بن علی الفتال النیشابوری، تقدیم: محمد مهدی الخرسان، قم، منشورات الرضی، بی تا.

606. الروضة الندیه، شرح التحفه العلویه، سید محمد بن اسماعیل الامیر الکحلاتی ثم الصنعانی، طبع فی المطبع الانصاری الکائن فی دهلی، بی تا.

ص:575

607. ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، میرزا عبدالله أفندی الاصبهانی، تحقیق: السید أحمد لحسینی، قم، مطبعة الخیام، 1401 ق.

608. الریاض النضرة فی مناقب العشرة، محب الدین الطبری، بیروت، دارالندوة الجدیدة، الطبعة الاولی، 1408 ق، و دارالکتب العلمیه، چاپ مصر.

609. ریحانه رسول الله الامام الحسین، ابوالقاسم علی بن الحسن ابن عساکر، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، بی تا.

610. زاد المسیر فی تفسیر علم تفسیر، ابی الفرج جمال الدین عبدالرحمن بن علی بن محمد الجوزی، طبع الاولی، بیروت، مکتبة الاسلامی، 1384 ق، دارالکتب العلمیه، 1994 م.

611. زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ابو عبدالله محمد بن أبی بکر الزراعی الدمشقی المعروف بابن قیم الجوزیه، تحقیق: شعیب الأرنووط، بیروت، مؤسسه الرسالة، الطبعة الرابعه عشر، 1407 ق.

612. زندگانی محمد صلی الله علیه وآله، محمد حسین هیکل، ترجمه پاینده، چاپ دهم، انتشارات سوره، 1380 ش.

613. الزهد، أبوعبدالله بن محمد بن حنبل الشیبانی، تحقیق: محمد السعید بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1406 ق.

614. الزهد، أبو محمد الحسین بن سعید الکوفی الاهوازی، تحقیق: غلامرضا عرفانیان، قم، المطبعة العلمیه، الطبعة الاولی، 1399 ق.

615. زهرالآداب و ثمر الالباب، أبواسحاق ابراهیم بن علی الحصری القیروانی، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالجیل، الطبعة الرابعه و چاپ بر حاشیه عقدالفرید، بی تا.

616. زهر العطرة فی حدیث العترة، أبوالمنذر سامی بن أنور المصری الشافعی، دارالفقیه، مصر، بی تا.

ص:576

617. زین الفتی فی شرح سوره هل أتی، أحمد بن محمد بن علی بن أحمد العاصمی الشافعی، تحقیق: محمد باقر المحمودی، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، الطبعة الاولی، 1418 ق.

618. سامراء فی الادب القرن الثالث الهجری، یونس السامرائی، بغداد، مطبعة الارشاد، بی تا.

619. السایر الدایر، نظام الدین القمی النیسابوری، بی جا، بی نا، بی تا.

620. سبائک الذهب، السویدی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1406 ق.

621. سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، محمد بن یوسف الصالحی الشامی، تحقیق: شیخ عادل أحمد عبد الموجود، شیخ علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

622. السحاب المطیر فی تفسیر آیة التطهیر، الشهید ثانی، تحقیق: هری جاسم محمد ابوطیره، مجله تراثنا، شمارگان 38 و 39، محرم الحرام 1415 ق.

623. سراج المنیر (شرح جامع صغیر) سیوطی، تحقیق: علی بن احمد عزیزی، بولاق، بی تا.

624. سرالعالمین، ابو حامد غزالی، چاپ نجف، بی نا، بی تا.

625. سعادت الدارین، علامه نبهانی، طبع قاهره، بی تا.

626. سعادة الکونین فی بیان فضائل الحسین، لمحمد اکرم الدین بن نظام الدین، مطبعة اکمل المطابع الدهلی، بی تا.

627. سعد السعود للنفوس، علی بن موسی ابن طاووس، تحقیق: مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیه، قم، الطبعة الاولی، 1422 ق.

628. -، منشورات رضی، بی جا، 1363 ق.

629. سعد الشموس و الاقمار، عبدالقادر الوردیفی، قاهره، طبع التقدم، بی تا.

630. سکینه بنت الحسین، عایشه عبدالرحمن بنت الشاطی، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا.

ص:577

631. سلامة القرآن من التحریف، فتح الله نجارزادگان، بی جا، بی نا، بی تا.

632. سلسله الاحادیث الضعیفه، الالبانی، مکتبة المعارف للنشر و التوزیع، الریاض، الطبعة الثانیه، 1420 ق.

633. سمط النجوم العوالی، عبدالملک عصامی مکی، مطبعة سلفیه، قاهره، بی تا.

634. سنن ابن ماجه، ابی عبدالله محمد بن یزید القزوینی ابن ماجه، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع و چاپ مصر، بی تا.

635. -، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دارالفکر، بی تا.

636. سنن ترمذی، ابی عیسی محمد بن عیسی بن سوره، بیروت، دارالفکر، 1194 م.

637. -، تحقیق: احمد محمد شاکر، بیروت، داراحیاء التراث العربی و منشورات الاسلامیه، ریاض، بی تا.

638. -، تحقیق: ابراهیم عطوه عوض، محمد فواد عبدالباقی و احمد محمد شاکر، داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.

639. سنن الدارقطنی، علی بن عمر الدارقطنی، تحقیق: عبدالله هاشم یمانی المدنی، القاهره، دارالمحاسن للطباعه، بی تا.

640. سنن الدارمی، أبو محمد عبدالله بن عبدالرحمن بن الفضل بن بهرام الدرامی، دارالفکر، بیروت، بی تا و داراحیاء السنة النبویه، بی تا.

641. سنن أبی داوود، أبو داوود سلیمان بن الاشعث السجستانی الأزدی، تحقیق: محمد یحیی الدین عبدالحمید، داراحیاء السنه النبویه، بی تا.

642. سنن سعید بن منصور، سعید بن منصور بن شعبه الخراسانی المکی، تحقیق: حبیب الرحمان الأعظمی، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1405 ق.

643. سنن علی بن عمر، دارقطنی، چاپ چهارم، بیروت، بی تا.

644. السنن الکبری، احمد بن الحسین بن علی، البیهقی، هند، 1344 ق.

645. -، و فی ذیله الجوهر النقی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

ص:578

646. -، بشرح جلال الدین السیوطی و حاشیه السندی، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا.

647. -، تحقیق: عبدالغفار سلیمان البنداری و سید کسروی حسن، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1411 ق.

648. سنن النسائی (بشرح جلال الدین سیوطی)، احمد بن علی النسائی، الطبعة الاولی، مکتبة التجاریه الکبری، مصر، 1348 ق.

649. سه مقاله در تاریخ تفسیر و نحو، سید محمد باقر حجتی، چاپ اول، تهران، انتشارات بنیاد قرآن، 1360 ش.

650. السنة، ابن أبی عاصم، تحقیق الألبانی، بیروت، المکتبة الاسلامی، 1413 ق.

651. سیر اعلام النبلاء ابو عبدالله محمد بن أحمد الذهبی، تحقیق: شعیب الارنووط و علی ابوزید، مؤسسة الرساله، بیروت، الطبعة الرابعه، 1406 ق.

652. سیرة ابن اسحاق (کتاب السیر و المغازی)، محمد بن اسحاق بن یسار، تحقیق: سهیل زکار، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1398 ق.

653. سیرة الحلبیة (انسان العیون فی سیره الامین المأمون)، علی بن برهان الدین الحلبی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

654. السیرة النبویة بهامش السیرة الحلبیة، أحمد بن زینی دحلان، بیروت، الکتاب العربی، 1408 ق و دارالمعرفه، بیروت، و المکتبة الاسلامیه، ریاض، بی تا.

655. السیرة النبویة، أبوالفداء اسماعیل بن عمر کثیر القرشی الشافعی الدمشقی، تحقیق: مصطفی عبدالواحد، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.

656. السیرة النبویة، ابن کثیر، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، بی تا.

657. السیرة النبویة، ابن هشام، تحقیق: طه عبدالرئوف سعد، بیروت دارالجیل، 1975 م.

658. السیرة النبویه، أبو محمد عبدالملک بن هشام بن ایوب الحمیری، بیروت، لبنان، داراحیاء التراث العربی و طبع مصر بر حاشیه سیرة الحلبیة، بی تا.

ص:579

659. السیرة النبویه، برهان الدین حلبی، چاپ قاهره، بی نا، بی تا.

660. سیری در صحیحین، محمد صادق نجفی، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم، ایران، بی تا.

661. السیف الیمانی المسلول، علامه سید یوسف التونسی، طبع الترقی، شام، بی تا.

662. سیمای علی علیه السلام از منظر اهل سنت، علامه سید هاشم بحرانی، ترجمه محمد امین، انتشارات مهام، 1378 ش.

663. الشافی فی الامامة، الشریف المرتضی علی بن الحسین الموسوی، طبعه (العجم)، طهران، 1301 ش.

664. -، تحقیق: عبدالزهراء الحسینی الخطیب، طهران، مؤسسة الصادق للطباعة و النشر، الطبعة الثانیه، 1410 ق.

665. شجرة المبارکة فی أنساب الطالبیة، فخرالدین الرازی أبوعبدالله محمد بن عمر القرشی الطبرستانی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، قم، نشر مکتبة السید المرعشی النجفی، الطبعة الاولی، 1409 ق.

666. شدالأثواب فی سد الأبواب، جلال الدین عبدالرحمان السیوطی، المطبوع ضمن الحاوی للفتاوی، بیروت دارالکتب العلمیه، 1403 ق و تحقیق: محمود فاخوری، دارالکتب العلمیة، 1399 ق.

667. شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، أبوالفلاح عبدالحی بن العماد الحنبلی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419 ق و المکتب التجاری، بیروت، بی تا.

668. شرح احقاق الحق، المرعشی، منشورات مکتبة السید المرعشی، قم، بی تا.

669. شرح الأخبار فی فضائل الائمه الاطهار، القاضی ابوحنیفه النعمان بن محمد التمیمی المغربی، تحقیق: السید محمد الحسینی الجلالی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، الطبعة الثانیة، 1414 ق.

670. شرح الاصول الخمسه، القاضی عبدالجبار الهمدانی (شرح أحمد بن الحسن) تحقیق عبدالکریم عثمان، مکتبة وهبه، مصر، 1384 ق.

ص:580

671. شرح الزرقانی علی موطأ مالک، محمد بن عبدالباقی الزرقانی، دارالکتب العلمیه، بیروت، الطبعة الاولی، 1411 ق.

672. شرح السنة، للحسین بن مسعود البغوی، حققه شعیب الارناووط، المکتب الاسلامی، بی تا.

673. شرح الشفا، ملاعلی القاری، دارالکتب العلمیة، بی جا، بی تا.

674. شرح صحیح مسلم، النووی، مؤسسه المختار للنشر و التوزیع، القاهره، الطبعة الاولی، 2001 م، و دارالکتاب العربی، بیروت، الطبعة الثانیه، 1407 ق و دارالقلم، بیروت، 1987 م.

675. شرح العقائی النسفیه، التفتازانی، شرکت صحافیه عثمانیه، مطبعة سی جنبرلی طاش جورانده، 1326 ق.

676. شرح العقیدة الطحاویه، القاضی علی بن محمد بن أبی العز الدمشقی، تحقیق: الدکتور عبدالله بن عبد المحسن الثیرکی، مؤسسة الرسالة، بی تا.

677. شرح معانی الآثار، أبوجعفر أحمد بن سلامه بن عبدالملک بن سلمه الأزدی الحجری المصری الطحاری الحنفی، تحقیق: محمد زهری النجار، بیروت، دارالکتب العلمیة، الثانیه، 1407 ق.

678. شرح المقاصد، مسعود بن عمر بن عبدالله الشهیر بسعد الدین التفتازانی، تحقیق: الدکتور عبدالرحمن عماره، طبع الاولی، منشورات الشریف الرضی، قم، 1409 ق، 1989 م.

679. شرح مناقب محیی الدین عربی، سید صالح موسوی، تصحیح: مهدی افتخاری، مطبوعات دینی، 1386 ش.

680. -، تهران، بی نا، بی تا.

681. شرح المواقف فی علم الکلام، علی بن مهد الجرجانی، الطبعة الاولی، مطبعة السعاده مصر، 1325 ق، 1907 م.

ص:581

682. شرح نهج البلاغه، عزالدین عبدالحمید بن محمد بن أبی الحدید المعتزلی المعروف بابن أبی الحدید، چاپ قاهره، بی تا.

683. -، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء الکتب العربیة، الطبعة الثانیه، 1385 ق و دارالکتب العلمیه 1378 ق.

684. شرح نهج البلاغه، قطب الدین الراوندی، بی جا، بی نا، بی تا.

685. شرح نهج البلاغه، کمال الدین میثم بن علی بن میثم البحرانی، بیروت، دارالعالم الاسلامی، الطبعة الثانی، 1410 ق.

686. شرف المؤید لآل محمد، یوسف نبهانی، چاپ بیروت، بی تا.

687. شرف النبی المصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم)، أحمد بن عبدالملک بن أبی عثمان بن محمد بن ابراهیم أبو سعد الخرکوشی النیشابوری الواعظ، طهران، 1361 ش.

688. الشریعة، أبوبکر محمد بن الحسین الآجری، تحقیق: محمد حامد الفقی، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1403 ق.

689. شعب الایمان، أبوبکر أحمد بن الحسین البیهقی، تحقیق: أبی هاجر محمد السعید بن بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الأولی، 1410 ق.

690. الشفا بتعریف حقوق المصطفی، قاضی عیاض بن موسی بن عیاض، طبعه دارالفکر، بیروت 1409 ق، دار المکتبة العلمیه، بیروت، با تحقیق علی محمد البجاوی، طبع مطبعة عیسی البابی الحلبی و شرکاء، و طبع الآستانه.

691. شفاء الغرام باخبار البلدالحرام، نقی الدین محمد بن احمد بن علی الفالسی ابوطیب، داراحیاء التراث العربی، قاهره، بی تا.

692. شواهد التنزیل، لقواعد التفضیل، عبیدالله بن احمد الحنفی النیسابوری المعروف بالحاکم الحکسانی، تحقیق: محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الاولی، 1393 ق و طهران، مؤسسة الطبع و النشر

ص:582

التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی، 1411 ق و چاپ مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، بیروت، بی تا.

693. شواهد النبوة، عبدالرحمن الحامی الحنفی، انتشارات وحید، بی جا، بی تا.

694. الشیخ الکلینی البغدادی و کتابه الکافی، الفروع، ثامر هاشم حبیب العمیدی، چاپ اول، مطبعة الاعلام الاسلامی، قم، 1414 ق.

695. شیخ المضیره ابوهریره، محمد ابوریه، مصر، دارالمعارف، بی تا.

696. شیعه در اسلام، علامه محمد حسین طباطبائی، دفتر انتشارات اسلامی، بی جا، 1378 ش.

697. صادی علی الجلالین، احمد الصادی، المکتبة النوریه، پاکستان، بی تا.

698. صحاح الاخبار فی نسب الفاطمیه الاخیار، محمد بن سراج الدین الرفاعی، ارکابی للتوزیع، المصوره علی طبعه نخبه الاخبار فی الهند، بی تا.

699. الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیه)، اسماعیل بن حماد الجوهری، تحقیق: احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للعالمین، الطبعة الرابعه، 1407 ق.

700. صحیح ابن حبان، ابن حبان البستی، مؤسسة الرسالة، تحقیق: شعیب الارنووط، الطبعة الثانیه، 1414 ق، 1993 م.

701. صحیح ابن خزیمه، أبی بکر محمد بن اسحاق بن خزیمه السلمی النیسابوری، حققه الدکتور محمد مصطفی الاعظمی، المکتب الاسلامی، الطبعة الثانیه، 1412 ق.

702. صحیح البخاری، أبی عبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن المغیره بن بردزبه البخاری الجعفی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، دارالفکر، 1401 ق و با تحقیق: قاسم الشماعی الرفاعی، بیروت، الطبعة الاولی، 1407 ق.

703. -، دارالجیل، بیروت، بی تا.

704. صحیح الجامع الصغیر و زیادته (الفتح الکبیر)، محمد ناصر الدین الالبانی، المکتب الاسلامی، دمشق، الطبعة الثالثة، 1408 ق، 1988 م.

ص:583

705. صحیح سنن الترمذی، الالبانی، مکتبة المعارف للنشر و التوزیع، الریاض، الطبعة الثانیة للطبعة الجدیدة، 1422 ق، 2002 م.

706. صحیح شرح العقیدة الطحاویه، السید حسن السقاف، دارالامام النووی، الاردن، الطبعة الاولی، 1416 ق.

707. صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج القشیری النیسابوری، دارالفکر، بیروت، الطبعة الاولی، 1419 ق، 1999 م و طبع مطبعة، حلبی.

708. -، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی تا.

709. -، تحقیق: الدکتور موسی شاهین، الدکتور احمد عمر هاشم، مؤسسه عزالدین للطباعة و النشر، بی جا، بی تا.

710. صحیح مسلم بشرح النووی، النووی اشافعی، دارالکتاب العربی، بیروت، 1407 ق.

711. صحیح المسند من فضائل الصحابه، مصطفی بن العدوی، السعودیه، دار ابن عفان، الطبعة الثانیه، 1419 ق، 1998 م.

712. الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلی الله علیه و آل و سلم)، جعفر مرتضی الحسینی العاملی، قم، بی نا، 1403 ق.

713. صحیح موارد الظمآن، الالبانی الریاض، دارالصمیعی للنشر و التوزیع، الطبعة الاولی، 1422 ق، 2002 م.

714. صحیفة الامام الرضا علیه السلام، تحقیق: محمد مهدی نجف، مؤسسة طبع و نشر الآستانه الرضویة المقدسة، المؤتمر للامام الرضا علیه السلام، 1406 ق.

715. صحیفة امیرالمؤمنین، قدیم ترین سند حدیثی موجود در میان مسلمانان، محمد صادق نجفی، نشریه علوم حدیث، پیاپی 3، فروردین 1376 ش.

716. صحیفه السجادیه، الامام علی بن الحسین علیه السلام، قم، مؤسسة الامام المهدی علیه السلام، الطبعة الرابعه، 1418 ق.

ص:584

717. صراط السوی فی مناقب آل النبی صل الله علیه و آله، محمود شیخانی قادری، بی جا، بی نا، بی تا.

718. الصراط المستقیم، علی بن یونس بیاضی عاملی، المطبعة الحیدریه، نجف اشرف، 1384 ق.

719. -، تحقیق: محمد باقر البهبودی، المکتبة المرتضویه، الطبعة الاولی، 1384 ق.

720. صفات الشیعه، أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق، طهران، مؤسسه انتشارات فراهانی، بی تا.

721. صفوة التفاسیر، محمد علی الصابونی، بیروت، مؤسسه مناهل العرفان، الطبعة الاولی، 1406 ق و دارالکتب العلمیه، بی تا.

722. صفة الصفوة، عبدالرحمان بن علی بن محمد أبوالفرج ابن الجوزی، تحقیق: محمود فاخوری، بیروت دارالمعرفه، الطبعة الرابعه، 1406 ق.

723. الصلاة و حکم تارکها، ابن قیم جوزی، قاهره، طبع الامام، بی تا.

724. الصلة بین التشیع و التصوف، کامل المصطفی الشیبی، بی جا، بی نا، بی تا.

725. الصوارم المهرقه، قاضی نورالله، بی جا، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ق.

726. الصواعق المحرقه، احمد بن حجر الهیتمی المکی، بیروت، دارالکتب العلمیه، مصر، دارالبلاغة، القاهره، دارالطباعه المحمدیه و با تحقیق: عبدالوهاب عبداللطیف، مصر، مکتبة القاهره، بی تا.

727. صیدالخاطر، ابوالفرج عبدالرحمان علی بن الجوزی، بیروت، دارالکتب العلمیه.

728. ضحی الاسلام، احمد امین، قاهره، مصر، مکتبة النهضة، بی تا.

729. الضعفا الکبیر، ابوجعفر محمد بن عمرو بن موسی بن حماد العقیلی المکی، تحقیق: عبدالمعطی أمین قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1404 ق.

ص:585

730. الضعفاء و المتروکین، دارقطنی، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1404 ق.

731. طبقات الاولیاء، أبوحفص عمر بن علی بن أحمد ابن الملقن المصری، تحقیق: نورالدین شربیه، بیروت، دارالمعرفه، الطبعة الثانیة، 1406 ق.

732. طبقات الحفاظ، السیوطی، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1403 ق.

733. طبقات الحنابله، ابن ابی یعلی الموصلی، تصحیح محمد حامد الفتی، القاهره، مطبعة السنة المحمدیه و بیروت، دار المعرفه.

734. طبقات الشافعیه، جمال الدین عبدالرحمن الاسنوی، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1416 ق، 1996 م.

735. طبقات الفقهاء ابو اسحاق الشیرازی، بیروت، دارالقلم، بی تا.

736. طبقات الشافعیه الکبری، السبکی، تحقیق، محمود محمد الطناحی و عبدالفتاح محمد الحلو، مصر، دارالکتب العربیة.

737. طبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، چاپ لیدن و بیروت و دار صادر، بیروت، بی تا.

738. الطبقات الکبری، ابن سعد، دار بیروت، للطباعه و النشر و بیروت، ترجمة الامام الحسن و الحسین علیهم السلام منه من القسم غیر المطبوع، تحقیق: السید عبدالعزیز طباطبائی، قم، مؤسسة آل بیت علیهم السلام لاحیاء التراث، الطبعة الاولی، 1415 ق.

739. الطبقات الکبری، الشعراوی، دارالفکر المصوره علی دار الرشاد الحدیثة، دارالبیضاء، المغرب، الطبعة الاولی، 1419 ق، 1999 م.

740. طبقات المالکیه، شیخ محمد مخلوف مالکی مصری، چاپ مصر، بی تا.

741. طبقات المحدثین بإصبهان، ابو محمد عبدالله بن محمد جعفر بن حیان معروف شیخ الانصاری، تحقیق: عبدالغفور عبدالحق حسی البلوشی، بیروت، مؤسسة الرساله، الطبعة الاولی، 1407 ق.

ص:586

742. طبقات مفسران شیعه، بخشایش حقیقی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، چاپ اول، 1371 ش.

743. طبقات المفسرین، جلال الدین سیوطی، طبع لیدن، بی تا.

744. طرائف سید بن طاووس، ترجمه استاد داوود الهامی، دفتر نشر نوید اسلام، چاپ سوم، 1379 ش.

745. طرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، رضی الدین علی بن موسی ابن طاووس الحسنی الحسینی، قم، مطبعة الخیام، 1399 ق، مع طرح التثریب، ابوذرعه حافظ عراقی، چاپ مصر.

746. طرق الحکمیه، ابن قیم جوزیه، چاپ مصر، بی تا.

747. العبر فی اخبار من غبر، ابو عبدالله محمد بن احمد الذهبی، تحقیق: ابو هاجر محمد السعید بن بسیونی زغلول، بیروت دارالکتب العلمیه و طبعه مطبعة حکومة الکویت، 1948 م.

748. عجایب احکام امیرالمؤمنین، علامه سید محسن امین، تحقیق فارس حسون کریم، مرکز الغدیر، بی جا، بی تا.

749. العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، رضی الدین علی بن المطهر الحلی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، قم، مکتبة السید المرعشی النجفی العامه، الطبعة الاولی، 1408 ق.

750. عدل الشاهد، علامه عثمان مدوخ، طبع قاهره، بی تا.

751. العذب الفائض بشرح عمدة الفارض، ابراهیم بن عبدالله الفرضی، بیروت، دارالفکر، الطبعة الثانیه، 1974 م.

752. العرف الوردی فی أخبار المهدی، جلال الدین السیوطی، المطبوع فی ضمن «الحاوی للفتاوی»، ج 2، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403 ق.

753. العطر الوردی شرح القطر الشهدی (شرح لمنظومه القطر الشهدی فی أوصاف المهدی)، البلبیسی الشافعی، مصر، مطبعة بولاق، 1380 ق.

ص:587

754. عقائد الامامیة، رضا المظفر، بیروت، دارالزهراء، الطبعة الرابعه، 1403 ق، 1983 م.

755. عقد الدرر فی أخبار المنتظر، یوسف بن یحیی بن علی بن عبدالعزیز المقدسی الشافعی السلمی، تحقیق: عبدالفتاح محمد الحلو، القاهره، مکتبة عالم الفکر، الطبعة الاولی، 1399 ق.

756. عقد الفرید، أحمد بن محمد عبد ربّه الاندلسی، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1411 ق و بیروت دارالکتب العلمیه، 1384 ق.

757. -، ابن عبدربه، تحقیق: محمد سعید العریان، الطبعة الاولی، مصر، المکتبة التجاریه الکبری، 1359 ق، 1940 م.

758. عقیدة الامامه، علی احمد سالوس، قاهره، دارالاعتصام، چاپ اول، 1978 م.

759. علل الشرایع، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی الصدوق، تقدیم: محمد صادق بحر العلوم، النجف الاشرف، مکتبة الحیدریه، 1385 ق و طبع قم، مکتبة الداوری، بی تا.

760. العلل المتناهیه فی الاحادیث الواهیه، أبوالفرج عبدالرحمان بن علی بن الجوزی، تحقیق: خلیل المیس، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی 1403 ق.

761. علل الواردة فی الاحادیث النبویة، أبی الحسن علی بن عمر بن أحمد بن مهدی الدارقطنی، تحقیق: محفوظ الرحمن زین الله السلفی، الریاض، دارالطیبة، الطبعة الاولی، 1405 ق.

762. علم الحدیث، کاظم مدیر شانه چی، قم، چاپ سوم، 1362 ش.

763. علوم الحدیث و مصطلحانه، صبحی صالح، بیروت، 1985 م.

764. علی علیه السلام امام الائمه، احمد حسن الباقوری، بی نا، بی جا، بی تا.

765. علی بن ابیطالب امام العارفین، احمد بن صدیق غماری، چاپ مصر، بی نا، بی تا.

ص:588

766. علی علیه السلام پیشوای مفسران، محمد علی مهدوی راد، (به کوشش) مشعل جاوید، کتاب ولایت، چاپ اول، قم 1380 ش.

767. علی علیه السلام در کتاب اهل سنت، سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات واژه، مؤسسه پژوهشی، چاپ یازدهم، 1384 ش.

768. علی مظلوم ترین چهره تاریخ، محمد صفایی نژاد، مشهد، انتشارات سخن گستر، 1384 ش.

769. عمده (عمده عیون صحاح الاخبار فی مناقب إمام الابرار)، یحیی بن الحسن الاسدی الحلی المعروف بابن البطریق، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة المدرسین، الطبعة الاولی، 1407 ق.

770. عمدة الاخبار، احمد بن عبدالله العباسی، طبع السید السعد طربزونی، بی جا، بی تا.

771. عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب، جمال الدین احمد بن علی بن الحسین بن علی بن مهنا بن عنبه الداوودی الحسنی، تصحیح: محمد حسن آل طالقانی، النجف الاشرف، منشورات المطبعة الحیدریة، الطبعة الثانیه، 1380 ق.

772. عمدة القاری شرح صحیح البخاری، محمود بن احمد بن موسی الحلبی العینتابی القاهری المعروف بالبدر العینی، بیروت، دارالفکر، 1399 ق و ترکیه، چاپ آستانه، بی تا.

773. عمل الیوم واللیلة، الدینوری (ابن السنی الحنفی)، الدکن، طبع حیدرآباد، بی تا.

774. العواصم من القواصم، ابوبکر ابن العربی، دارالجیل، بیروت، 1407 ق.

775. عون المعبود علی سنن ابی داوود، محمد اشرف عظیم آبادی، چاپ دهلی هند، و با تحقیق: عبدالرحمن محمد عثمان، السعودیه، المکتبة السلفیة، بی تا.

776. عیسی پیام آور اسلام، مسیح درقرآن، دستور مباهله، احمد بهشتی، مجله درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی 381، دیماه 1381 ش.

ص:589

777. -، پیاپی 382، بهمن 1381 ش.

778. العین، أبوعبدالرحمان الخلیل بن أحمد الفراهیدی، تحقیق: مهدی الخزومی و ابراهیم السامری، قم، مؤسسه دارالهجرة، الطبعة الاولی، 1405 ق.

779. -، انتشارات اسوه، قم، چاپ اول، 1414 ق.

780. عیون الاثر، ابن سیدالناس، قاهره، طبع القدسی، بی تا.

781. عیون الاخبار، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه الدنیوری، بیروت، دارالکتاب العربی، والمؤسسة المصریة العامه، 1383 ق.

782. عیون الاخبار الرضا علیه السلام، أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین ابن بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق، تحقیق: شیخ حسین الاعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الاولی، 1404 ق.

783. -، تحقیق مؤسسة الامام الخمینی، بی جا، بی تا.

784. عیون التواریخ، محمد بن شاکر الکتبی، العراق، وزارة الثقافة و الاعلام، طبع دارالرشید للنشر، 1980 م.

785. عیون المعجزات، حسین بن عبد الوهاب، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الثالثه، 1403 ق، نجف، و المطبعة الحیدریه، بی تا.

786. الغارات (أو الاستنفار و الغارات)، أبو اسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال المعروف بابن هلال الثقفی، تحقیق: السید عبد الزهراء الحسینی، بیروت، دارالأضواء، الطبعة الاولی، 1407 ق و چاپخانه حیدری، ایران، بی تا.

787. غالیة المواعظ و مصباح المتعظ و قبس الواعظ، خیرالدین أبوالبرکات نعمان بن محمود الآلوسی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

788. غایة المأمول شرح التاج الجامع للأصول، منصور علی ناصف، المطبوع بحاشیة التاج الجامع للاصول، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

789. غایة المرام، سید هاشم بحرانی، تحقیق: سید علی عاشور، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، چاپ اول، 2001 م، و نشر المعارف الاسلامیه، ایران، بی تا.

ص:590

790. غایة النهایه فی طبقات القراء، ابن جزری، چاپ دوم، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1402 ق.

791. الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، عبدالحسین الامینی، طهران، دارالکتب الاسلامیه، 1408 ق و بیروت، دارالکتب العربی، 1397 ق.

792. غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نظام الدین الحسن بن محمد بن الحسین القمی نیشابوری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1996 م.

793. -، تحقیق: ابراهیم عطوه عوض، مصر، الطبعة الاولی، 1381 ق.

794. -، (پارقی جامع البیان)، مصر 1312 ق.

795. غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد الآمدی التیمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الاولی، 1407 ق.

796. غریب الحدیث، ابوعبیدالقاسم بن سلام الهروی، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا.

797. غریب الحدیث، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه الدنیوری، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1408 ق.

798. غریب الحدیث، ابی سلیمان محمد بن ابراهیم الخطایی البستی، تحقیق: عبدالکریم ابراهیم الغرباوی، المملکة العربی السعودی جامعة ام القری مرکز البحث العلمی و احیاء التراث الاسلامی، بی جا، بی تا.

799. غریب الحدیث، ابی الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد بن علی بن الجوزی، حققه الدکتور عبدالمعطی أمین قلجعی، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

800. الغنیه، شیخ عبدالقادر الجیلانی الحسنی، تحقیق: فرج توفیق الولید، بغداد، مکتبة الشرق الجدید، بی تا.

801. غیاث الأمم فی الثباث الظلم، عبدالملک للجوینی، تحقیق: عبدالعظیم الدیب، قطر، الطبعة الاولی، 1400 ق.

ص:591

802. الغیبة، محمد بن ابراهیم النعماتی ابن أبی زینب، تحقیق: علی اکبر غفاری، طهران، مکتبة الصدوق، بی تا.

803. الغیبة، ابوجعفر محمد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی، تحقیق: عبادالله الطهرانی و علی أحمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیه، الطبعة الاولی، 1411 ق.

804. فاطمة زهرا (سلام الله علیها) در کلام اهل سنت، سید مهدی هاشمی حسینی، انتشارات حر، 1383 ش.

805. الفائق فی غریب الحدیث، ابوالقاسم الزمخشری، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1417 ق.

806. -، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، داراحیاء الکتب العربیة، الطبعة الاولی، 1366 ق، 1947 م.

807. الفتاوی، ابن تیمیه، الرباط، مکتبة المعارف، بی تا.

808. الفتاوی الحدیثه، ابن شاکر کتبی، تدوین شیخ محمد بخیت، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1402 ق.

809. فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ابن حجر العسقلانی، مصر، المطبعة الکبری المیریه ببولاق، الطبعة الاولی، 1300 ق و بیروت، دارالمعرفه، الطبعة الثانیة، بی تا.

810. فتح البیان، سید محمد صدیق حسن خان ملک پهومان، بولاق، مصر، بی تا.

811. فتح المبین فی فضائل الخلفا الراشدین، احمد زینی دحلان، چاپ حاشیه سیره النبویه یا افست بیروت از مصر، بی تا.

812. فتح الرحمن فی تفسیر القرآن، عبدالمنعم احمد تعیلب، قاهره، دارالسلام، 1995 م.

813. فتح الملک العلی بصحة حدیث باب مدینة العلم علی، حافظ احمد بن الصدیق المغربی، اصفهان، مکتبة أمیرالمؤمنین، بی تا.

ص:592

814. فتح القدیر الجامع بین الروایة و الدرایة فی علم التفسیر، محمد بن علی بن الشوکانی، اعنی به و راجع اصوله یوسف الغوش، بیروت، دارالمعرفة، بی تا و دارالکلم الطیب.

815. فتح الکبیر فی ضم الزیاده الی الجامع الصغیر السیوطی، الشیخ یوسف النبهانی، طبع مصطفی الحلبی و طبع مصر و طبع دارالکتب العربیة، بی تا.

816. الفتن، ابوعبدالله نعیم بن حماد المروزی، مخلوط.

817. فتوحات الاهیه بتوضیح تفسیر الجلالین، امام سلیمان بن عمر العجیای، تصحیح: ابراهیم شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1416 ق.

818. فتوحات الاسلامیه، احمد زینی دحلان، چاپ مصر، بی تا.

819. فجر الاسلام، احمد امین مصری، بیروت، 1969 م.

820. فخر فی أنساب الطالبین، ابوطالب اسماعیل بن الحسین بن محمد المروزی الازوارقانی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، قم، نشر مکتبة السید المرعشی النجفی، الطبعة الاولی، 1409 ق.

821. فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین، ابراهیم حموینی الجوینی، چاپ بیروت، مؤسسة المحمودی للطباعة و النشر، بی تا.

822. فرائد فوائد الفکر فی الامام المهدی المنتظر، شیخ مرعی بن یوسف الکرمی، نقلنا عنه بواسطه «معجم أحادیث الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه)».

823. الفردوس بمأثور الخطاب، ابوشجاع شیرویه الدیلمی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1406 ق.

824. الفرق بین الفرق، عبدالقاهر البغدادی، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، بیروت، دارالمعرفة، و دارالجیل، بی تا، دار الافاق الجدیده، 1408 ق.

825. الفرقان فی تقسیر القرآن، محمد صادقی تهرانی، انتشارات فرهنگ اسلامی، تهران، 1406 ق.

ص:593

826. فرهنگ نامه قرآنی، محمد جعفر یاحقی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، آستان قدس رضوی، چاپ اول، بی تا.

827. فرهنگ عقاید اسلامی، جعفر سبحانی، چاپ اول، قم، انتشارات توحید، 1373 ش.

828. فدک فی التاریخ، سید محمد باقر صدر، بی جا، بی نا، بی تا.

829. فصل الخطاب، محمد خواجه پارسای بخاری، چاپ هند، بی تا.

830. الفصل فی الملل والنحل، علی بن حزم الاندلسی، بیروت، دارالمعرف، (مصوره عن طبعه الخانجی، مصر)، الطبعة الثانیة، 1395 ق.

831. الفصل المقال فی شرح کتاب الامثال، ابوعبید الکبری، تحقیق: احسان عباس و عبدالمجید عابدین، بیروت، دارالامانة، 1401 ق.

832. الفصول المختاره، محمد بن النعمان العکبری، قم، المؤتمر العالمی بمناسبة ذکری الفیه الشیخ المفید، الطبعة الاولی، 1413 ق.

833. الفصول المهمة فی معرفة الائمه، نورالدین ابن صباغ مالکی، چاپ ایران و نجف: المطبعة الحیدریه و دارالاضواء، بی نا.

834. فضائح الباطنیه، ابو حامد الغزالی، تحقیق: عبدالرحمن بدوی، القاهره، الدار القومیه للطباعة و النشر، 1383 ق.

835. فضائل اهل بیت از دیدگاه قرآن و سنت در بیان مفسرین برجسته اهل سنت، محمد رضا نور محمدی، مجله تبیان، شماره 30، 1377 ش.

836. -، (قسمت اول)، تبیان، شماره 31، مهر و آبان، 1377.

837. -، تبیان، شماره 32، بهمن و اسفند، 1377.

838. -، (قسمت سوم)، تبیان، شماره 33، فروردین و اردیبهشت، 1378.

839. -، (قسمت چهارم)، تبیان، شماره 34، خرداد و شهریور، 1378.

840. فضائل الخمسه من صحاح الستة، سید مرتضی حسینی فیروز آبادی، ترجمه شیخ محمد باقر ساعدی، انتشارات فیروزآبادی، 1374 ش.

ص:594

841. -، نجف اشرف، عراق، بی تا.

842. فضائل سیدة النساء، عمر بن شاهین، القاهره، مکتبة التربیة الاسلامیة، الطبعة الاولی، 1411 ق.

843. فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، بیروت مؤسسة الرسالة، الطبعة الاولی، 1403 ق، 1983 م.

844. فضائل امیر المؤمنین من فضائل الصحابه، تحقیق: سید عبد العزیز الطباطبائی، الطبعة الاولی، بی تا.

845. فضائل علوی در حدیث دیگران، حسن عبدللهی، سبزوار، انتشارات ابن یمین، چاپ اول، 1381 ش.

846. فضائل علی علیه السلام از زبان غیر شیعه، محمد تقی صدفی، دفتر نشر برگزیده، چاپخانه سلمان فارسی، چاپ سوم، پاییز، 1376 ش.

847. فضائل القرآن، أبوعبدالله محمد بن أیوب بن الضریس البجلی، تحقیق: عزوه بدیر، دمشق، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1408 ق.

848. فضائل القرآن، ابن کثیر، بیروت، دارالفکر، بی تا.

849. فضائل مصر و أخبارها و خواصها، ابن زولاق، قاهره، مکتبة الخانجی، بی تا.

850. فضل المبین فی فضائل الخلفاء الراشدین و اهل بیت الطاهرین، طبع هامش السیرة الدحلانیه، بی جا، بی تا.

851. الفقه علی المذاهب الخمسه، محمد جواد مغنیه، بیروت، دارالجواد، الطبعة الثامنه، 1404 ق.

852. فلاح السائل، رضی الدین أبوالقاسم علی بن موسی المعروف بالسید ابن طاووس، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، بی تا.

853. فواتح الرحموت (حاشیه المستصفی)، ابن نظام الدین انصاری، بی جا، بی نا، بی تا.

ص:595

854. فوات الوفیات، محمد بن شاکر الکتبی، تحقیق: احسان عباس، بیروت، دارصادر.

855. الفوائد البهیه فی تراجم الحنفیه، أبو الحسنات الکنوی الهندی، بیروت دارالمعرفه، بی تا.

856. فهارس اعلام شذرات الذهب، احمد ابراهیم محمد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410 ق.

857. الفهرست (کتاب فهرست)، محمد بن اسحاق بن ندیم، تحقیق: رضا تجدد، طهران، 1319 ق.

858. فهرست کتب الشیعه و أصولهم و أسماء المصنفین و أصحاب الاصول، ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی المعروف بالشیخ الطوسی، قم، منشورات رضی، بی تا.

859. فی الانتظار الامام، عبدالهادی الفضلی، قم، مطبعة مهر، طبع اول، 1979 م.

860. فیض الباری علی صحیح البخاری، الکشمیری الدیوبندی، بیروت، دار المعرفه، بی تا.

861. فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، محمد عبدالرؤوف المناوی الشافعی، بیروت، دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1415 ق، دارالمعرفه، دارالفکر و چاپ مصر، بی تا.

862. قادتنا کیف نعرفهم، المیلانی، الطبعة الثانیة، قم، 1413 ق.

863. قاموس الرجال، محمد تقی التستری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، الطبعة الثانیة، 1410 ق، و مرکز نشر کتاب، 1379 ق.

864. قاموس قرآن، سید علی اکبر قریشی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1372 ش.

865. قاموس المحیط، محمد بن یعقوب الفیروزآبادی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

866. قراءة فی کتب العقائد، المذهب الحنبلی نموذجاً، حسن بن فرحان المالکی، عمان، الاردن، مرکز الدراسات التاریخیة، بی تا.

ص:596

867. القرائتها المتواتره، حبشی، چاپ اول، دارالفکر، بی تا.

868. قرآن در اسلام، علامه سید حسین طباطبایی، قم، انتشارات اسلامی، بی تا.

869. قرآن و السیف المنتخب من مرونات التراث، ابن تیمیه، بی جا، بی نا، بی تا.

870. قرآن و عترت در پیرامون حدیث ثقلین، ابوتراب هدائی، مشهد، آذروش، چاپ اول، 1365 ش.

871. قرب الاسناد، ابوالعباس عبدالله بن جعفر الحمیری، تحقیق مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، قم، الطبعة الاولی، 1413 ق.

872. قرة العینین، شاه ولی الله دهلوی، احمد بن عبدالرحیم، چاپ پیشاور، بی تا.

873. القری القاصد أم القری، محب طبری، چاپ مصر، بی تا.

874. قصص الانبیاء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی، تحقیق: عبدالقادر أحمد عطا، بیروت، المکتبة الاسلامیه، بی تا.

875. قصص الانبیاء، ابی اسحاق احمد بن ابراهیم ثعلبی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.

876. قضاه الأندلسی، قاضی علی بن عبیدالله مالقی، قاهره، دارالکاتب، بی تا.

877. القطر الشهدی فی أوصاف المهدی، الحلوانی الشافعی، مصر، مطبعة الماهد، 1345 ق.

878. قوت القلوب، محمد بن علی بن عطیه الحارثی المشهور بأبی طالب المکی، تحقیق، باسل عیون السود، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، بی تا.

879. القول البدیع، السخاوی، طبع حلب، بی نا، بی تا.

880. القول الفصل، سید علوی حداد حضرمی، چاپ جاوه، بی تا.

881. القول المختصر فی علامات المنتظر، ابن حجر العسقلانی، نسخه مصوره عن نسخه مکتبة الامام امیرالمؤمنین العامة فی النجف الاشرف، بی تا.

882. القول المستحسن فی فخر الحسن، مولوی حسن زمان، مطبعة المشتهره عزیز دکن، الواقعة بحیدرآباد، قاعده مملکه بلاد الدکن، 1312 ق.

ص:597

883. الکاشف، الذهبی، دارالفکر، بیروت، الطبعة الاولی، 1418 ق، 1997 م.

884. الکاف الشاف، فی تخریب احادیث الکشاف، ابن حجر عسقلانی، مصر، طبع مصطفی محمد، و طبع التجاریه الکبری، بی تا.

885. الکافی، محمد بن یعقوب الکلینی الرازی، اسلامیه 1388 ق و فروع حیدریه، 1377 ق.

886. -، تحقیق: علی اکبر غفاری، طهران، دارالکتب الاسلامیه، الطبعة الخامسه، 1363 ش.

887. الکامل، ابوالعباس محمد بن یزید المبرد، تحقیق: محمد احمد الدالی، بیروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الثالثة، 1413 ق.

888. الکامل الزیارات، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه القمی، تصحیح: عبدالحسین الأمینی التبریزی، النجف الاشرف، المطبعة المرتضویة، 1356 ق.

889. الکامل فی التاریخ، علی بن محمد بن عبدالکریم الشیبانی المعروف بابن الاثیر الحرزی، بیروت، دار صادر، 1402 ق و مؤسسة التاریخ العربی، 1889 م.

890. الکامل فی الجرح و التعدیل، أبی احمد ابن عدی، چاپ بیروت، بی نا، بی تا.

891. الکامل فی ضعفاء الرجال، عبدالله بن عدی الجرجانی المعروف بابن عدی، بیروت، دارالفکر، الطبعة الثالثة، 1409 ق.

892. کاوش های علمی در رجال و اساتید روایات اهل سنت، حاج میرزا حسن غفاری، بی جا، بی تا.

893. کتاب الله و اهل بیت فی حدیث ثقلین من مصادر اهل السنه، گروه تحقیق مسئله امامت، مدرسه امام باقر علیه السلام، بی جا، 1422 ق.

894. کتاب الحیوان، عمرو بن بحر جاحظ، تحقیق: عبدالسلام هارون، بیروت مؤسسه التاریخ العربی، 1410 ق.

895. کتاب سلیم بن قیس الهلالی العامری الکوفی، تحقیق: محمد باقر الانصاری، قم، نشر الهادی، الطبعة الاولی، 1415 ق.

ص:598

896. کتاب السنه، ابی بکر عمرو بن أبی عاصم الضحاک بن مخلد الشیبانی، بیروت، المکتب الاسلامی، بی تا.

897. کتاب العلم، ابو عمر بن عبدالبر قرطبی، بی جا، بی نا، بی تا.

898. کتاب الکنی، أبو عبدالله اسماعیل بن ابراهیم الجعفی البخاری، المطبوع فی آخر الجزء 8، من کتاب التاریخ الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

899. کتاب مقدس.

900. کتاب الولایه، ابوالعباس ابن عقیده، جمع محمد حسین حرزالدین، قم، انتشارات دلیل، چاپ اول، بی تا.

901. الکشاف، محمود بن عمر بن محمد بن أحمد الزمخشری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1361 ق و منشورات البلاغه، 1415 ق.

902. کشف، جعفر بن منصور الیمن، تحقیق مصطفی غالب، بیروت، دارالاندلس، الطبعة الاولی، 1404 ق.

903. کشف الأستار عن زوائد البزار علی الکتب السنه، نورالدین علی بن ابی بکر الهیثمی، تحقیق: حبیب الرحمان الأعظمی، بیروت، مؤسسه الرساله، الطبعة الأولی، 1399 ق.

904. کشف الاسرار و عدة الابرار، (خواجه عبدالله انصاری)، ابوالفضل رشیدالدین میبدی، تهران، امیرکبیر، 1376 ش.

905. -، تهران، چاپ اول، به اهتمام علی اصغر حکمت، 1325 ش.

906. کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، حاجی خلیفه، بیروت، دارالفکر، 1402 ق، 1982 م و دار احیاء التراث العربی.

907. کشف الغمة فی معرفة الائمه، علی بن عیسی الإربلی، تصحیح: هاشم الرسولی المحلاتی، بیروت، دارالکتاب الاسلامی، الطبعة الاولی، 1401 ق.

908. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ابن مطهر الحلی، قم، مکتبة المصطفوی، بی تا.

ص:599

909. الکشف و البیان فی تفسیر القرآن، ابی اسحاق احمد بن ابراهیم نیشابوری ثعلبی، المکتبة العامة آیة الله العظمی مرعشی النجفی، بی تا.

910. کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام، الحسن بن علی بن المطهر الحلی، تحقیق: علی آل کوثر، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، الطبعة الاولی، 1413 ق.

911. کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر، أبوالقاسم علی بن محمد بن علی الخراز القمی الرازی، تحقیق: السید عبداللطیف الحسینی الکوه کمری خوئی، قم، انتشارات بیدار، 1401 ق.

912. کفایة الخصام، علامه نسفی، طبع تهران، بی نا، بی تا.

913. کفایة الخصام، هاشم بحرانی، ترجمه غایة المرام بحرانی، مترجم محمد تقی دزفولی، تحقیق: حسین صفا خواه، تهران، احیاء الکتاب، 1383 ق.

914. کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام، محمد بن یوسف بن محمد الکنجی الشافعی، تحقیق: محمد هادی الإمینی، طهران، دار احیاء تراث أهل البیت علیهم السلام، الطبعة الثالثه، 1404 ق.

915. کفایة الطالب اللبیب فی خصائص الحبیب المعروف بالخصائص الکبری، جلال الدین السیوطی الشافعی، دارالکتاب العربی، بی جا، بی تا.

916. کلمة الغراء فی تفضیل الزهراء (همراه فصول المهمه)، سید عبدالحسین شرف الدین، المطبعة الحیدریه، 1969 م.

917. کلیات دیوان شمس، جلال الدین محمد بلخی، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، بی جا، بی نا، بی تا.

918. کمال الدین و تمام النعمة، أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعه لجماعة المدرسین، 1405 ق.

ص:600

919. کنز الدقائق، محمد رضا القمی مشهدی، تهران مؤسسة الطبع و النشر التابعة لوزراة الثقافة و الارشاد الاسلامی، 1991 م.

920. کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، علاء الدین المتقی بن حسام الدین الهندی، تصحیح: صفوة السقا، مؤسسة الرساله، بیروت، الطبعة الخامسه، 1405 ق.

921. -، حیدر آباد الدکن، به کوشش بکر حیانی، بیروت، مؤسسة الرساله، بی تا.

922. کنز الفوائد، محمد بن علی بن عثمان الکراجکی الطرابلسی، تحقیق، عبدالله نعمه، بیروت، دارالأضواء، 1405 ق.

923. کنوز الحقایق فی حدیث خیر الخلائق، مناوی، مصر، چاپ بولاق، بی تا.

924. الکنی و الاسماء، ابوبشر محمد بن احمد بن حماد الدولابی، المطبعة الهندیه، بی تا.

925. الکنی و الالقاب، الشیخ عباس بن محمد رضا القمی، صیدا، مطبعة العرفان، 1358 ش.

926. کوکب الدری، محمد صالح کشفی حنفی، چاپ پاکستان، بی تا.

927. کواکب الدریه، المناوی، مصر، الطبعة الاولی، 1357 ق، 1938 م.

928. گلستان، شیخ مصلح الدین سعدی، تهران، انتشارات رجبی، چاپ چهارم، 1369 ش.

929. اللآلی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه، جلال الدین السیوطی، بیروت، دارالمعرفه، 1403 ق و چاپ لکنهو.

930. لباب الالباب فی فضائل الاصحاب، عمر بن عیسی بن أبی عبدالله الخطیبی الدهقلی، المکتبة العامة لآیه الله العظمی مرعشی النجفی، بی تا.

ص:601

931. لباب الأنساب و الالقاب و الاعقاب، أبوالحسن علی بن القاسم بن زید البیهقی الشهیر بابن فندق، تحقیق: السید مهدی الرجائی، قم، نشر مکتبة السید المرعشی النجفی، الطبعة الاولی، 1410 ق.

932. لباب التأویل فی معانی التنزیل، البغدادی الصوفی المعروف بالخازان، قاهره، مطبعة الاستقامه، الطبعة الاولی، 1374 ق، 1955 م و بیروت، دارالمعرفه.

933. لباب فی تهذیب الانساب، عزالدین ابن الاثیر الجزری، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1423 ق.

934. لباب فی علوم الکتاب، ابی حفص عمر بن علی بن عادل الدمشقی الحنبلی، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

935. لباب النقول فی أسباب النزول، جلال الدین السیوطی، تحقیق: بدیع السید اللحام، بیروت، دارالهجره، الطبعة الاولی، 1410 ق.

936. -، ترجمه عبدالکریم ارشد، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، تربت جام، انتشارات شیخ الاسلام احمد جام، چاپ اول، 1384 ش.

937. اللزومیات، أبوالعلاء احمد بن عبدالله المعری، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الثانیه، 1406 ق.

938. لسان العرب، أبوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور المصری، بیروت، دارصادر، 1410 ق و داراحیاء التراث العربی.

939. لسان المیزان، احمد بن علی بن حجر العسقلانی، طبع بیروت، مؤسسة الاعلمی المطبوعات، بی تا.

940. لغت نامه، علی اکبر دهخدا، زیر نظر محمد معین، تهران، دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، 1337 ش.

941. اللمع فی التصوف، ابونصر عبدالله طوسی سراج شافعی، چاپ مصر، بی تا.

942. لمع الادلة فی قواعد اهل السنة و الجماعة، عبدالملک الجوینی، تحقیق: فوقیه حسین، القاهره، الدار المصریه، الطبعة الاولی، 1965 م.

ص:602

943. لوائح الانوار البهیه و سواطع الاسرار الاثریه، لشرح الدره المضیه فی عقدة الفرقه المرضیة، السفارینی الحنبلی، مصر مطبعة المنار، 1324 ق.

944. اللهوف فی قتلی الطخوف، علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس الحسینی، النجف الاشرف، منشورات المطبعة الحیدریه، 1369 ق و 1385 ق، قم، منشورات الرضی، الطبعة الثانیه، 1364 ش.

945. مئة منقبة من مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام و الائمة من ولده، أبوالحسن محمد بن أحمد بن علی بن شاذان القمی، تحقیق: نبیل رضا علوان، الطبعة الثانیه، 1413 ق.

946. المؤتلف و المختلف، أبوالحسن علی بن عمر الدار قطنی البغدادی، تحقیق: موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، بیروت، دارالغرب الاسلامی، الطبعة الاولی، 1406 ق.

947. ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام، حافظ ابونعیم اصفهانی، جمع و ترتیب: محمد باقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1406 ق.

948. مباحث فی علوم القرآن، صبحی صالح، بی جا، بی تا.

949. المباحث فی تفسیر الموضوعی، مصطفی مسلم، چاپ اول، دارالقلم، 1410 ق.

950. مبارق فی الازهار فی شرح مشارق الانوار، رضی الدین الحسن بن محمد بن الحسن الصغائی، شارحه: عزالدین عبداللطیف بن عبدالعزیز المعروف بابن الملک، طبع أحمد کامل، بی جا، بی تا.

951. مبانی تکلمة المنهاج، سید ابوالقاسم الخوئی، بیروت، دارالزهراء، بی تا.

952. المبسوط، شمس الدین السرخسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

953. متشابه القرآن و مختلفه، ابو جعفر محمد بن علی بن شهر آشوب، انتشارات بیدار، بی جا، بی تا.

954. مثالب العرب، أبو المنذر هشام بن محمد ابن السائب الکلبی، تحقیق: نجاح الطائی، بیروت، دارالهدی، الطبعة الاولی، 1419 ق.

ص:603

955. مثیر الغرام الساکن إلی أشرف الاماکن، محمد بن علی الجوزی الشافعی، تحقیق: محمد حسن اسماعیل، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1416 ق.

956. مجالسه و جواهر العلم، ابوبکر احمد دینوری، چاپ معهد عربی، فرانکفورت، بی تا.

957. المجتبی، محمد بن حسن بن درید بصری، چاپ حیدرآباد، بی تا.

958. المجتبی من الدعاء المجتبی، سید رضی الدین علی بن موسی بن طاووس، تحقیق: صفاء الدین البصری، مؤسسة الطبع و النشر التابعة الآستانة الرضویه المقدسة، الطبعة الاولی، 1413 ق.

959. المجدی فی أنساب الطالبین، ابوالحسن علی بن محمد العلوی العمری النسابه، تحقیق: أحمد المهدوی الدامغانی، قم، نشر مکتبة السید النجفی المرعشی، الطبعة الاولی، 1409 ق.

960. المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، محمد بن حبان بن أحمد أبی حاتم التمیمی البستی، تحقیق: محمود ابراهیم زاید، مکة المکرمه، دارالباز للنشر و التوزیع، بی تا.

961. -، حلب، الدار الوعی، 1396 ق.

962. مجمع الامثال، ابوالفضل، احمد بن محمد النیسابوری المیدانی، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، الطبعة الثالثه، 1393 ق.

963. مجمع بحارالانوار، محمد طاهر فتنی هندی، چاپ فولشکور، بی تا.

964. مجمع البحرین، فخر الدین الطریحی، تحقیق: السید أحمد الحسینی، طهران، المکتبة الموتضویه، 1362 ش.

965. مجمع البیان فی تفسیر القران، أبوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، بیروت، دارالمعرفة، الطبعة الاولی، 1406 ق و داراحیاء التراث العربی، 1379 ق.

ص:604

966. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نورالدین الهیثمی، طبع سوم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407 ق.

967. مجمع اللغة، احمد بن فارس، طبع طهران، بی نا، بی تا.

968. المجموع شرح المهذب، یحیی بن شرف النووی، المدینة المنورة، المکتب السلفیة، بی تا.

969. -، تحقیق: السید جلال الدین الحسینی، قم، دارالکتب الاسلامیه، الطبعة الثانیة، بی تا.

970. المحاسن الازهار فی مناقب امام الابرار، ابوعبدالله حمید بن احمد الحلی، تحقیق: محمد باقر المحمودی، قم، نشر جمع احیاء الثقافة الاسلامیه، الطبعة الاولی، 1422 ق.

971. المحاسن التأویل، جمال الدین قاسمی، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، چاپ اول، 1415 ق.

972. -، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دارالفکر، بی تا.

973. المحاسن والاضداد، أبوعثمان عمرو بن بحر الجاحظ البصری، تحقیق: عاصم عیتانی، بیروت، دار احیاء العلوم، الطبعة الاولی، 1406 ق.

974. -، تحقیق محمد سوید، بیروت، داراحیاء العلوم، الطبعة الاولی، 1406 ق.

975. محاضرات الادباء محاورات الشعراء و البلغاء، ابوالقاسم حسین بن محمد الراغب الاصبهانی، بیروت، منشورات دارمکتبة الاحیاء، بی تا.

976. محاضرة الابرار و مسامرة الاخیار، ابن عربی، مصر، طبع مطبعة الشعراوی، بی تا.

977. محاضرة الاوائل، علامه الشیخ علی دده السکتواری البسنوی الحنفی، طبع اسلامبول، بی تا.

ص:605

978. المحبر، ابو جعفر محمد بن حبیب، بیروت، منشورات دار الافاق الجدیده، بی تا.

979. المحجة البیضاء، فیض کاشانی، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، بی تا.

980. المحصول فی علم الاصول الفقه، فخرالدین الرازی، تحقیق: طه جابر فیاض، منشورات جامعه محمد بن سعود الاسلامیه، 1400 ق و مؤسسة الرسالة.

981. المحلی، ابو محمد علی بن أحمد بن سعید بن حزم الاندلسی، تحقیق: لجنة احیاء التراث العربی، بیروت، منشورات دارالآفاق الجدیدة، بی تا.

982. -، تحقیق: أحمد محمد شاکر، بیروت، دارالفکر، بی تا.

983. المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ابی محمد عبدالحق الاندلسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1992 م.

984. -، تحقیق: عبدالسلام عبدالشافی محمد، قم، مکتبة مرعشی نجفی و طبع بیروت، 1412 ق.

985. مختصر تاریخ دمشق ابن عساکر، جمال الدین محمد بن مکرم انصاری، چاپ طوب قبوسرای، اسلامبول، بی تا.

986. مختصر تاریخ مدینه دمشق، محمد بن مکرم المعروف بابن منظور، تحقیق: مأمون الصاغرجی، دمشق، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1409 ق.

987. مختصر التحفة الاثنی عشریه، محمود شکری آلوسی، قاهره، مطبعة السلفیه و اسلامبول، 1396 ق.

988. مختصر تفسیر الخازان علاءالدین علی بن محمد البغدادی، الیمامه، بیروت، 1994 م.

989. مختصر زوائد مسند البزار علی الکتب السنه و مسند احمد، شهاب الدین أبی الفضل بن حجر عسقلانی، تحقیق: صبری بن عبدالخالق أبوذر، مؤسسه الکتب الثقافیة، بی تا.

ص:606

990. مختصر سنن أبی داوود، المنذری، تحقیق: احمد شاکر و محمد حامد الففی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

991. المختصر فی أخبار البشر المعروف به تاریخ أبی الفداء، قاهره، مکتبة المتنبی، بی تا.

992. مختصر المزنی، اسماعیل بن یحیی المزنی، الدارالمصریه، لتألیف و الترجمه، 1321 ق.

993. المدخل، محمد عبدری قیروانی مالکی مشهور به ابن الحاج فاسی، چاپ حلبی مصر، بی تا.

994. المدهش، عبدالرحمان بن علی بن الجوزی، بیروت، مؤسسة العالمیه، 1973 م.

995. مدینة المعاجز الائمة اثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، السید هاشم البحرانی، بی جا، بی نا، بی تا.

996. المراجعات، عبدالحسین شرف الدین، تحقیق: شیخ حسین الراضی، قم، المجمع العالمی لاهل البیت، چاپ دوم، 1416 ق.

997. مرآة الجنان و عبرة الیقظان فی معرفة ما یعتبر من حوادث الزمان، أبو محمد عبدالله بن أسعد البافعی الیمینی المکی، تحقیق: خلیل منصور، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1417 ق.

998. مرآة الحرمین الشریفین، پاشا ابراهیم، قاهره، مطبعة دارالکتب المصریه، چاپ اول، 1344 ق.

999. مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محمد باقر مجلسی، تحقیق: السید هاشم الرسولی، طهران، دارالکتب الاسلامیه، الطبعة الثانیه، 1404 ق.

1000. مرآة المؤمنین فی مناقب آل سیدالمرسلین، مولوی ولی الله بن حبیب الله بن محب الله انصاری الکهنوی، قم، مکتبة آیة الله مرعشی النجفی و چاپ لکهنو، بی تا.

ص:607

1001. مرجع مهدویت، جمعی از پژوهشگران، مؤسسه اطلاع رسانی اسلامی مرجع، بی جا، 1386 ش.

1002. مرجعیت اهل بیت درفقه اهل سنت، عبدالکریم بی آزار شیرازی، ماهنامه اسوه، شماره 90، خرداد 1384 ش.

1003. -، شماره 91، تیر ماه 1384 ش.

1004. -، شماره 92، مرداد ماه 1384 ش.

1005. مرجعیت علمی اهل بیت، ابراهیم امینی، کیهان هوایی، شماره 906.

1006. مرقاة المفاتیح، ملاعلی القاری، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1423 ق و قاهره، دارالکتاب الاسلامی، بی تا.

1007. مرقاة الوصول، مصطفی بن اسماعیل دمشقی، بیروت، دارصادر، بی تا.

1008. المرقاة فی شرح المشکاه، ملاعلی القاری، بی جا، بی نا، بی تا.

1009. مروج الذهب و معادن الجواهر، علی بن الحسین المسعودی، بیروت، دارالاندلس، الطبعة الاولی، 1385 ق و قم، دارالهجره، 1984 م.

1010. مسائل الامامه، الناشی الاکبر، تحقیق: یوسف فإن أس، المعهد الالمانی للأبحاث الشرقیه، بیروت، 1971 م.

1011. المسائل السرویه، أبو عبد الله محمد بن النعمان ابن المعلم العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید، تحقیق: صائب عبدالحمید، قم، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، الطبعة الاولی، 1413 ق.

1012. مسار الشیعه، محمد بن محمد بن النعمان العکبری المعروف بالشیخ المفید، المطبوع فی ضمن «مجموعه نفیسه» قم، نشر مکتبة السید المرعشی النجفی، 1406 ق.

1013. المستجاد من کتاب الارشاد، حسن بن المطهر الحلی، المطبوع فی ضمن «مجموعه نفیسه»، قم، نشر مکتبة السید النجفی المرعشی، 1406 ق.

ص:608

1014. المستخرج فی التفاسیر الاثنی عشر، علامه محمد بن مؤمن الشیرازی، طبع تهران، بی تا.

1015. مستدرکات علم رجال الحدیث، علی النمازی الشاهرودی، طهران، مطبعة الحیدری، الطبعة الاولی، 1415 ق.

1016. مستدرک علی الصحیحین، ابو عبدالله محمد بن عبدالله الحاکم النیسابوری، بذیله التلخیص، حافظ الذهبی، بیروت، دارالمعرفه، و دارالفکر و طبع هند، 1342 ق و چاپ حیدرآباد.

1017. -، اشراف: یوسف عبدالرحمان المرعشلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

1018. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، میرزا حسین النوری الطبرسی، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، بیروت، الطبعة الاولی، 1408 ق.

1019. المسترشد، محمد بن جریر بن رستم الطبری الامامی، تحقیق: أحمد المحمودی، طهران، مؤسسة الثقافة الاسلامیه، الطبعة الاولی، 1415 ق.

1020. المستطرف فی کل فن مستظرف، شهاب الدین بن محمد الابشیهی، چاپ مصر، بی نا، بی تا.

1021. المستقصی فی أمثال العرب، أبوالقاسم جارالله محمود بن عمر الزمخشری، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الثانیه، 1408 ق.

1022. المسلسلات، محمد جعفر بن احمد القمی الرازی، المطبوع مع کتاب جامع الاحادیث، تحقیق: السید محمد الحسینی النیسابوری، مؤسسة الطبع و النشر التابعة للآستانه الرضویه المقدسة، الطبعة الاولی، 1413 ق.

1023. المسند، ابوبکر عبدالله بن الزبیر القرشی الاسدی الحمیدی المکی، تحقیق: حبیب الرحمان الاعظمی، بیروت، عالم الکتب، بی تا.

ص:609

1024. المسند ابوالحسین عبدالوهاب بن الحسن بن الولید الکلابی المعروف بابن أفی تبوک، المطبوع فی آخر مناقب ابن المغازلی، تحقیق: محمد باقر البهبودی، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق.

1025. مسند ابن جعد، ابوالحسن علی بن الجعد بن عبید الجوهری، تحقیق عبد المهدی بن عبدالقادر، الکویت، مکتبة الفلاح، الطبعة الاولی، 1405 ق.

1026. مسند ابن راهویه، اسحاق بن راهویه، المدینة المنورة، مکتبة الایمان، الطبعة الاولی، 1415 ق.

1027. مسند أبی حنیفه، ابونعیم الاصبهانی، الریاض؛ مکتبة الکوثر، الطبعة الاولی، 1412 ق، 1991 م.

1028. مسند أبی داوود الطیاسی، سلیمان بن داوود بن الجارود الفارسی، حیدرآباد الدکن، الطبعة الاولی، 1321 ق و بیروت، دارالحدیث و طبع هند، 1362 ه.

1029. مسند ابی عوانه، یعقوب بن اسحاق أبوعوانه الاسفرائنی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

1030. مسند أبی یعلی الموصلی، احمد علی بن المثنی التمیمی، تحقیق: حسین سلیم، دمشق، بیروت، دارالمأمون للتراث، الطبعة الاولی، 1404 ق، 1984 م.

1031. مسند احمد، احمد بن حنبل، تحقیق: احمد محمد شاکر، قاهره، طبعه دارالحدیث، الطبعة الاولی، 1416 ق و طبعه دار صادر، بی تا.

1032. -، بیروت، داراحیا التراث العربی، الطبعة الاولی، والطبع الحقق، تحقیق: شعیب لأرنووط و عادل مرشد، مؤسسة الرساله، بی تا.

1033. مسند البزار، البزار، بیروت، نشر مؤسسه علوم القرآن و المدینة المنوره، مکتبة العلوم و الحکم، الطبعة الاولی، 1409 ق.

1034. مسند الجامع لاحادیث الکتب السنه، تحقیق: دکتر بشار عواد معروف، بیروت، دارالجیل، الکویت، الشرکة المتحدة، بی تا.

1035. مسند الرویانی، الرویانی، قاهره، مؤسسه قرطبه، الطبعة الاولی، 1416 ق.

ص:610

1036. مسند الشامیین، الطبرانی، بیروت، مؤسسة الرساله، الطبعة الثانیه، 1417 ق، 1996 م.

1037. مسند شمس الاخبار المنتقی من کلام النبی المختار صلی الله علیه وآله وسلم، علی بن حمید القرشی، الیمن، منشورات مکتبة الیمن الکبری، الطبعة الاولی، 1407 ق.

1038. مسند الشهاب، القاضی ابوعبدالله محمد بن سلامه القضاعی، تحقیق: حمدی عبد المجید السلفی، بیروت، مؤسسة الرسالة الطبعة الثانیة، 1407 ق.

1039. مسند علی بن ابیطالب علیه السلام، جلال الدین السیوطی، حیدرآباد، شاه علی بنده، 1405 ق.

1040. مشارق الانوار علی صحاح الآثر، القاضی أبوالفضل عیاض بن موسی الیحصبی البستی المالکی، طبع و شر، دارالتراث المکتبة العتیقه، بی تا.

1041. مشارق الانوار فی فوز اهل الاعتبار، شیخ حسن العدوی الحمزادی، بی جا، بی نا، بی تا.

1042. مشاهیر علماء الامصار، أبو حاتم محمد بن حبان البستی، بیروت، دارالکتب العلمیه.

1043. مشکاة المصابیح، محمد بن عبدالله الخطیب التبریزی، تحقیق: محمد ناصر الدین الالبانی، بیروت، المکتب الاسلامی، الطبعة الثالثة، 1405 ق.

1044. مشکل الآثار، أبوجعفر الطحاوی أحمد بن محمد بن سلامه بن سلمه الأزدی المصری الحنفی، تصحیح، محمد عبدالسلام الشاهین، بی جا، بی تا.

1045. -، بیروت، دارصادر و هند، مطبعة مجلس دائرة المعارف، بی تا.

1046. سیمای امام علی علیه السلام در تاریخ دمشق، محمد باقر پور امینی، بی جا، بی نا، بی تا.

ص:611

1047. مصابیح السنة، ابو محمد الحسین بن مسعود بن الفراء البغوی، تحقیق: یوسف عبدالرحمان المرعشلی، بیروت، دارالمعرفة، الطبعة الاولی، 1407 ق.

1048. مصابیح فی اثبات الامامة، احمد حمید الکرمانی، تحقیق: مصطفی غالب، بیروت، منشورات حمد، الطبعة الاولی، 1969 م.

1049. مصادر نهج البلاغه و أسانیده، السید عبدالزهراء الحسینی الخطیب، بیروت، دارالأضواء، الطبعة الثالثه، 1405 ق.

1050. المصاحف، ابن ابی داوود، تصحیح آرتور جفری، مصر، 1936 م.

1051. المصاحف، ابن اشته، بی جا، بی نا، بی تا.

1052. مصباح الزجاجه فی زوائد ابن ماجه، البوصیری، تحقیق: موسی محمد، الدکتور عزت علی عطیه، دارالتوفیق النموذجیه، طبعة الاولی، 1405 ق، 1985 م.

1053. -، المطبوع بحاشیه السنن لابن ماجه مع تعلیقات الالبانی، مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، الطبعة الاولی، 1419 ق.

1054. مصباح المتهجد، ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی المعروف بالشیخ الطوسی، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، الطبعة الاولی، 1411 ق.

1055. مصباح المنیر، احمد الفیومی، قم، مؤسسة دارالهجرة، چاپ اول، 1405 ق.

1056. مصباح الهدایة، موسوی بهبهانی، قاهره، مطبوعات النجاح، 1396 ق.

1057. المصطفی من الحادیث المصطفی، عماد مصطفی، دمشق، دارطلاس، 1409 ق.

1058. مصنف، ابوبکر عبدالرزاق بن همام الصنعانی، تحقیق: حبیب الرحمان الاعظمی، بیروت، المکتب الاسلامی، الطبعة الثانیه، 1403 ق و منشورات المجلس العلمی، بی تا.

1059. المصنف فی الاحادیث و الآثار، ابوبکر عبدالله بن محمد أبی شیبه الکوفی العبسی، تحقیق: محمد عبدالسلام شاهین، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1416 ق.

ص:612

1060. مطالب السوول فی مناقب آل الرسول، محمد بن طلحه الشافعی، النجف الاشرف و دارالکتب التجاریه، بیروت، مؤسسة ام القری، الطبعة الاولی، 1420 ق.

1061. -، تحقیق: ماجد احمد عطیه، قم، دارالهادی، 1381 ش.

1062. مطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، احمد بن علی بن حجر العسقلانی، تحقیق: حبیب الرحمان الاعظمی، بیروت، دارالمعرفه، 1993 م.

1063. مطول در علم معانی و بیان، سعدالله تفتازانی، چاپ ایران، بی تا.

1064. معارف، ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه الدینوری، تحقیق ثروت، قم، منشورات الشریف الرضی، الطبعة الاولی، 1415 ق.

1065. -، بیروت دارالکتاب، 1960 م و طبع مصر، بی تا.

1066. معالم اصول الدین، فخر الدین الرازی، (علی هامش محصل افکار المتقدمین)، قاهره، المطبعة الحسینیه، 1323 ق.

1067. معالم التنزیل، (تفسیر البغوی)، أبو محمد الحسین بن مسعود الفراء البغوی الشافعی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414 ق.

1068. -، طبع قاهره (معالم التنزیل فی هامش تفسیر الخازن)، بی جا، بی نا، بی تا.

1069. -، تحقیق: خالد عبدالرحمان العک و مروان سوار، بیروت، دارالمعرفه، الطبعة الثانیه، 1407 ق.

1070. معالم العلماء، محمد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی، النجف الاشرف، المطبعة الحیدریه، الطبعة الاولی، 1380 ق.

1071. معانی الاخبار، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بابویه القمی المعروف بالشیخ الصدوق، تحقیق: علی اکبر الغفاری، قم، منشورات جماعة المدرسین، الطبعة الاولی، 1361 ش.

ص:613

1072. معتبرترین سند تاریخی فدک، سید علی رضا حسینی، انتشارات دلیل ما، 1385 ش.

1073. المعتزله، جارالله زهدی، قاهره، مطبعة مصر، 1366 ق.

1074. المعتصر من المختصر من مشکل الآثار، قضی أبو المحاسن یوسف بن موسی الحنفی المعروف بالجمال الملطی، من مختصر القاضی أبی الولید الباجی المالکی من کتاب مشکل الآثار للطحاوی، بیروت، عالم الکتاب و حیدرآباد الدکن و طبع هند، بی تا.

1075. معجزة الکبری القرآن، محمد ابوزهره، بی نا، بی جا، بی تا.

1076. معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام، الهیئة العلمیه فی مؤسسة المعارف الاسلامیه، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، طبعة الاولی، 1411 ق.

1077. معجم الادباء، ابو عبدالله یاقوت بن عبدالله الرومی الحموی البغدادی، بیروت، دارالفکر، الطبعة الثالثه، 1400 ق.

1078. معجم الالقاب، کمال الدین أبوالفضل عبدالرزاق بن أحمد المعروف بابن الفوطی الشیبانی، تحقیق: محمد الکاظم، طهران، مؤسسه الطباعة و النشر وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی، 1416 ق.

1079. المعجم الأوسط، سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر الخمی الشامی الطیرانی، تحقیق، محمود الطحان، الریاض، مکتبة المعارف، الطبعة الاولی، 1405 ق و قاهره، دارالحرمین، 1415 ق.

1080. معجم البلدان، ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله الحموی الرومی البغدادی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الاولی، 1399 ق و دارصادر، بی تا.

1081. معجم رجال الحدیث، السید ابوالقاسم الخوئی، قم، منشورات مدینة العلم، بی تا.

ص:614

1082. معجم الشیوخ، ابوسعید احمد بن محمد ابن الاعرابی، تحقیق، عبدالمحسن بن ابراهیم بن احمد الحسینی السعودیه، دار ابن الجوزی للنشر و الطبع، الطبعة الاولی، 1418 ق، 1997 م.

1083. معجم الشیوخ، ابوالحسن احمد بن جمیع الصیداوی، تحقیق: عمر بن عبد السلام تدمری، بیروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الثانیه، 1407 ق.

1084. المعجم الصغیر، أبوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب اللخمی الطبرانی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403 ق و دارالطباعة، 1388 ق.

1085. المعجم الکبیر، ابوالقاسم سلیمان بن احمد الطبرانی، تحقیق: حمدی عبد المجید السلفی، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الثانیه و قاهره، نشر مکتبة ابن تیمیه، بی تا.

1086. المعجم ما استعجم من أسما البلاد و المواضع، عبدالله بن عبد العزیز البکری الاندلسی، تحقیق: مصطفی السقا، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الثالثه، 1403 ق.

1087. معجم المحدثین، الذهبی، نشر مکتبة الصدیق، الطائف، الطبعة الاولی، 1408 ق.

1088. المعجم المطبوعات العربیة و المعربه یوسف الیاس سرکیس، قم، منشورات مکتبة السید المرعشی النجفی، 1410 ق.

1089. المعجم الموحد، محمود دریاب نجفی، مجمع فکر الاسلامی، الطبعة الاولی، 1414 ق.

1090. المعجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

1091. المعجم الوسیط، ابراهیم أنیس و عبدالحلیم منتصر، عطیة الصوالحی، طهران، مکتب نشر الثقافة الاسلامیه، الطبعة الرابعه، 1412 ق.

1092. معرفة الثقات، حافظ احمد بن عبدالله العجلی، مدینه منوره، مکتبة الدار، الطبعة الاولی، 1405 ق، 1985 م.

ص:615

1093. معرفة الصحابه، ابونعیم احمد بن عبدالله بن اسحاق بن مهران الاصبهانی، تحقیق: محمد راضی بن حاج عثمان، الطبعة الاولی، 1408 ق.

1094. معرفة علوم الحدیث، ابو عبدالله محمد بن عبدالله الحاکم النیسابوری، به کوشش معظم حسینی و ام، ای، دی، فل اکس، مدینة المنوره، مکتبة العلمیه، چاپ دوم، 1397 ق و بیروت، دارالافاق الجدیده، 1400 ق.

1095. معرفه و التاریخ، أبو یوسف یعقوب بن سفیان الفسوی، تحقیق: اکرم ضیاء العمری، بغداد، مطبعة الارشاد، 1394 ق.

1096. مع الصادقین، محمد تیجانی سماوی، بیروت، دارالفجر، بی تا.

1097. معطیات آیة المودة، سید محمود هاشمی، قم، مکتب السید محمود هاشمی، 1362 ش.

1098. معنای نفس در آیه مباهله، محمد رضا مشائی، نشریه مشکاة، پیاپی 44، مهرماه 1372 ش.

1099. المعیار و الموازنه، ابن جعفر الاسکافی، تحقیق: محمد باقر المحمودی، الطبعة الاولی، 1402 ق.

1100. المغازی، محمد بن عمر بن واقد ابوعبدالله الواقدی، تحقیق: مارسدن جونس، نشر دانش اسلامی، 1405 ق.

1101. المغازی، واقدی، تهران، انتشارات اسماعیلیان، بی تا.

1102. المغنی، ابو محمد عبدالله بن أحمد بن قدامه، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1404 ق.

1103. المغنی فی أبواب العدل والتوحید، قاضی عبدالجبار الهمدانی، تحقیق: گروهی از استادان، القاهره، 1962 م.

1104. المغنی و الشرح الکبیر، ابن قدامه المقدسی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1392 ق.

1105. مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، عبدالکریم شهرستانی، ایران، 1376 ش.

ص:616

1106. -، تحقیق: آذر شب، شرکة النشر و احیاء الکتاب، الطبعة الاولی، 1376 ش.

1107. مفتاح السعادة و مصباح السیادة، مصطفی طاش کبری زاده، هند، حیدرآباد دکن، مطبعة دائرة المعارف النظامیه، الطبعة الاولی، 1356 ه.

1108. مفتاح السعادة و مصباح السیادة فی موضوعات العلوم، طاش کبری زاده، تحقیق: کامل بکری و عبدالوهاب أبوالنور، قاهره، دارالکتب الحدیثه، بی تا.

1109. مفتاح النجاه فی مناقب آل العبا، میرزا محمد بدخشی، قم، المکتبة العامه آیت الله مرعشی نجفی، بی تا.

1110. مفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، المکتبة العصریه، بی تا.

1111. -، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، دمشق، دارالقلم، چاپ اول، 1996 م، و مصر، مصطفی البابی الحلبی، 1381 ق.

1112. المفهم لما أشکل من کتاب مسلم، القرطبی، دمشق، دار ابن کثیر، الطبعة الثانیة، 1420 ق، 1999 م.

1113. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج علی بن الحسین بن محمد الصبهانی، تحقیق: احمد صقر، قم، منشورات الشریف الرضی، بی تا.

1114. مقارنة الادیان، احمد شبلی، قاهره، مکتب النهضة المصریه، 1984 م.

1115. المقاصد الحسنه فی بیان کثیر من الاحادیث المشتهره علی الألسنه، شمس الدین السخاوی، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1399 ق.

1116. مقالات الاسلامیه، ابوالحسن اشعری، تحقیق: هلموت ریتر، فرانز شتاینر، الطبعة الثالثه، 1400 ق.

1117. المقالات و الفرق، سعد الأشعری، تحقیق: محمد جواد مشکور، طهران، مطبعة حیدری، 1963 م.

ص:617

1118. مقامات جامی، نظامی باخزری، تصحیح: نجیب مایل هروی، تهران، نشرنی، 1372 ش.

1119. المقتطف من عیون التفاسیر، مصطفی الخیری المنصوری، قاهره، دارالسلام، 1996 م.

1120. مقتل الامام أمیرالمؤمنین علیه السلام، أبوبکر عبدالله بن محمد بن عبید المعروف بابن أبی الدنیا، تحقیق: محمد باقر محمودی، طهران، مؤسسه طبع و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، الطبعة الاولی، 1411 ق.

1121. مقتل الحسین بن علی بن ابی طالب، ابوالقاسم سلیمان طبرانی، کویت، دارالاوراد، 1412 ق.

1122. مقتل الحسین علیه السلام، الخوارزمی الحنفی، تحقیق: شیخ محمد سماوی، قم، منشورات مکتبة المفید و نشر انوارالهدی، 1418 ق.

1123. مقتل الحسین، عبدالرزاق الموسوی المقرم، طهران، مؤسسة البعثه و نجف، دارالکتب الاسلامیه، 1376 ش.

1124. مقدمتان فی علوم القرآن، تحقیق آرتور جفری، طبع الخانجی، 1372 ق.

1125. مقدمه ابن خلدون (مقدمه العبر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

1126. -، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1366 ش.

1127. مقدمه ابن الصلاح و محاسن، تحقیق: دکتر عائشه عبدالرحمن، زوجه استاد امین الخولی، المعروفه به (بنت الشاطی)، مطبعة دار الکتب المصریه، 1974 م.

1128. مقدمة الجلیس الصالح و الأنیس الناصح، دکتر فواز صالح فواز، فلسطین، الناصره، ریاض الریس للکتب و النشر، 1988 م.

1129. مقدمة السفر الاول من مرآة الزمان، دکتر احسان عباس، بیروت دارالشروق، الطبعة الاولی، 1405 ق.

ص:618

1130. مقدمة فی اصول التفسیر، ابن تیمیه، به کوشش عدنان زرزور، بیروت، دارالقرآن الکریم، چاپ دوم، بی تا.

1131. مقدمه مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، مرتضی عسکری، تهران، دارالکتب الاسلامی، 1356 ش.

1132. مقدمه مقامات جامی، تهران، بی نا، 1371 ش.

1133. الملاحم و الفتن، ابن المنادی - مخطوط - نقلنا عنه بواسطه «معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام» المتقدم، بی تا.

1134. الملاحم و الفتن (التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن)، رضی الدین أبوالقاسم علی بن موسی بن طاووس، تحقیق: مؤسسة صاحب الامر، اصفهان، الطبعة الاولی، 1416 ق.

1135. -، بیروت، مؤسسة الاعلمی، بی تا.

1136. ملحقات احقاق الحق، شهاب الدین النجفی المرعشی، قم، منشورات مکتبة النجفی المرعشی، بی تا.

1137. الملل و النحل، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

1138. -، تصحیح: أحمد فهمی محمد، بیروت، دارالسرور، الطبعة الاولی، 1368 ق.

1139. المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف، ابن قیم الجوزیه، تحقیق: احمد عبدالشافی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408 ق.

1140. مناظرات امام نهم، یعقوب قمشه ای، درس هایی از مکتب اسلام، شماره 297، 1364 ش.

1141. المناقب، ابن مغازلی، تهران، چاپ اسلامیه، 1394 ق.

1142. المناقب، خطیب خوارزمی، ترجمه سید ابوالقاسم حقیقی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1375 ش و نجف اشرف، حیدریه، 1385 ق.

ص:619

1143. -، تحقیق: مالک محمودی، قم، مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین، الطبعة الثالثه، 1411 ق.

1144. -، تصحیح: سید هاشم محلاتی، قم، مؤسسه انتشارات علامه، بی تا.

1145. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، تحقیق: یوسف بقاعی، بیروت، دارالاضواء، الطبعة الثانیه، 1412 ق.

1146. مناقب ابی حنیفه، ابن بزازی، بی جا، بی نا، بی تا.

1147. مناقب ابی حنیفه، موفق مکی، بی جا، بی نا، بی تا.

1148. مناقب احمد بن حنبل، ابی فرج محمد بن عبدالله ابن جزری، دارالآفاق الجدیده، چاپ سوم، 1402 ق.

1149. المناقب الامام امیرالمؤمنین علیه السلام، ابوجعفر سلیمان الکوفی القاضی، تحقیق: شیخ محمد باقر محمودی، قم، مجمع احیاء الثقافة فی الاسلامیه، الطبعة الاولی، 1412 ق.

1150. مناقب الامام علی علیه السلام، ابن مغازلی، تهران، 1394 ق.

1151. مناقب الامام علی بن أبی طالب، ابن مغازلی، تحقیق: محمد باقر البهبودی، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق.

1152. مناقب اهل بیت از دیدگاه اهل سنت، محمد طاهر هاشمی شافعی، به اهتمام ناصر حسینی، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1378 ش.

1153. مناقب شافعی، بیهقی، مصر، قاهره، 1391 ق.

1154. مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، احمد بن موسی ابن مردویه، جمع و ترتیب، عبدالرزاق محمد بن حسین حرزالدین، قم، دارالحدیث، چاپ اول، 1412 ق.

1155. مناقب منسوب به محیی الدین عربی، (آخر کتاب وسیلة الخادم الی المخدوم)، انتشارات انصاریان، 1375 ش.

ص:620

1156. المناقب (مناقب خوارزمی)، موفق بن احمد بن محمد البکری المکی الحنفی، تهران، مکتبة نینوی الحدیثه، بی تا.

1157. مناهل العرفان فی علوم القرآن، عبدالعظیم زرقانی، بیروت داراحیاء الکتب العربیة و دارالفکر، 1988 م.

1158. منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر علیه السلام، لطف الله صافی، تهران، مکتبة الصدر، بی تا.

1159. منتخب ذیل المذیل، علامه طبری، مصر، چاپ الاستقامه، بی تا.

1160. منتخب الصحیحین من کلام سید الکونین صلی الله علیه وآله و سلم، یوسف بن اسماعیل النبهانی، بی جا، بی نا، بی تا.

1161. منتخب کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، علی بن حسام الدین معروف به متقی هندی، المطبوع بهامش مسند احمد، بیروت، دارصادر، بی تا.

1162. منتخب مسند عبد بن حمید، ابو محمد عبد بن حمید، مکتبة النهضة العربیة، الطبعة الاولی، 1408 ق.

1163. منتخب مسند عبد بن حمید، ابو محمد عبد بن حمید، تحقیق: صبحی البدری اسامری و محمود محمد خلیل الصعیدی، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الاولی، بی تا.

1164. المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، عبدالرحمان بن علی أبوالفرج ابن الجوزی، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1412 ق و هند، حیدرآباد، 1359 ق و دارالفکر، 2000 م.

1165. المنتقی من سیرة المصطفی، سعید بن محمد بن مسعود الشافعی، بی تا، بی جا.

1166. المنتقی من مهناج الاعتدال، الذهبی، قاهره، طبع مغرب الاقصی، بی تا.

1167. المنح المکیه فی شرح الهمزیه، شهاب الدین احمد بن حجر الهیثمی، علی متن الهمزیه فی مدح خیر البریه، شرف الدین ابی عبدالله محمد بن سعید البوصیری، طبع بمطبعة المیمنیه، بی تا، بی جا.

ص:621

1168. المنجد فی اللغة، لویس معلوف، بیروت دارالمشرق، الطبعة السادسه و العشرون، بی تا، بی جا.

1169. منشور جاوید، سبحانی، دفتر انتشارات اسلامی، تابستان 1366 ش.

1170. من لا یحضره الفقیه، أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی معروف به شیخ الصدوق، تحقیق: سید حسن الموسوی الخراسانی، طهران، دار الکتب الاسلامیه، الطبعة الخامسه، 1390 ق.

1171. المنمّق فی أخبار قریش، محمد بن حبیب بغدادی، عالم الکتب، بی تا، بی جا.

1172. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، قطب الدین أبو الحسن سعید بن هبه الله الراوندی، تحقیق: عبداللطیف کوهکمری، قم، منشورات مکتبة السید المرعشی النجفی، بی تا.

1173. منهاج السنه النبویه، ابن تیمیه، بیروت، دارالکتب العلمیه و مصر 1322 ه -. ق

1174. منهاج السنه النبویه فی الرد علی الشیعه القدریه، ابن تیمیه، تحقیق: رشاد سالم، ریاض، 1412 ق.

1175. منهاج الکرامه فی معرفه الامامه، ابن المطهر الحلی، تحقیق: محمد رشاد سالم، بیروت، مکتبة خیاط، 1962 م.

1176. من هو المهدی، التجلیل التبریزی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، الطبعة الثانیه، 1409 ق.

1177. المنیة و الامل، أحمد بن المرتضی، تحقیق: توماس آرنولد، حیدرآباد الدکن، مطبعة دائره المعارف النظامیه، 1316 ق.

1178. مهج الدعوات و منهج العبادات، رضی الدین أبوالقاسم علی بن موسی بن جعفر ابن طاووس الحسنی الحسینی، انتشارات کتابخانه سنائی، بی تا.

1179. المهدی، صدرالدین الصدر، تهران، مطبعة (عالی)، بی تا.

1180. المهدی عند اهل السنه، فقیه ایمانی، ایران، اصفهان، مکتب الامام أمیر المؤمنین العامه، بی تا.

ص:622

1181. مهدی موعود از نگاه اهل سنت، ماهنامه اسوه، شماره 47، آبان 1380 ش.

1182. مهدی موعود در منابع روایی اهل سنت، کاظم ادیب، ماهنامه اسوه، شماره 107، آبان 1385 ش.

1183. مهدی موعود در منابع روایی اهل سنت، کاظم ادیب، ماهنامه اسوه، شماره 108، آذر 1385 ش.

1184. المواقف فی علم الکلام، قاضی عضدالدین اللایجی، بی تا، بی جا.

1185. موارد اتفاق بین مذاهب اسلامی در قضیه مهدویت، علی اصغر رضوانی، طلوع، سال دوم، شماره 5، بهار 1382 ش.

1186. موارد الظمآن إلی الزوائد ابن حبان، نورالدین علی بن ابی بکر الهیثمی، تحقیق: محمد عبدالرزاق حمزه، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

1187. الموافقات، شاطبی، به کوشش عبدالله دراز، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

1188. موالید أهل البیت علیهم السلام، ابومحمد عبدالله بن نصر ابن الخشاب البغدادی، المطبوع ضمن «مجموعه نفیسه» قم، مکتبة المرعشی النجفی، 1406 ق.

1189. مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، عبدالکریم محمد المدرس، محمد علی الغره داغی، بی جا، بی تا.

1190. مواهب علیه (تفسیر حسینی)، کمال الدین حسینی کاشفی، المکتبة و المطبعة اقبال، بی تا.

1191. المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، احمد بن محمد القسطلانی، تحقیق: صالح أحمد الشامی، المکتب الاسلامی و بیروت، دارالکتب العلمیة، بی تا.

1192. المؤتلف و المختلف، علی بن عمر الدار قطنی البغدادی، تحقیق: دکتر موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، دارالغرب اسلامی، بی جا، بی تا.

1193. مودت اهل بیت محور وحدت مسلمانان، مصاحبه عبدالکریم بی آزار شیرازی، کیهان فرهنگی، پیاپی 184، بهمن 1380 ش.

ص:623

1194. موسوعة الامام الجواد، قم، الجنه العلمیه فی مؤسسه ولی عصر للدراسات، الطبعة الاولی، 1419 ق.

1195. موضح أوهام الجمع و التفریق، ابوبکر احمد بن علی بن ثابت الخطیب البغدادی، حیدر آباد الدکن، مطبعة مجلس دائره المعارف العثمانیه، 1379 ق.

1196. الموضوعات، أبوالفرج علی ابن الجوزی، تحقیق: توفیق حمدان، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1415 ق.

1197. الموطأ، مالک بن انس (همراه تنویر الحوالک)، مصر، داراحیا الکتب العربیة، بی تا.

1198. الموفقیات، زبیر بن بکار، تحقیق: سامی مکی العانی، قم، منشورات الشریف الرضی، الطبعة الاولی، 1416 ق.

1199. میزان الاعتدال، ذهبی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

1200. میزان الاعتدال، ذهبی، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت، دارالفکر و داراحیاء التراث العربی، بی تا.

1201. المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبائی، قم، منشورات جماعة المدرسین و مؤسسة الاعلمی، 1397 ق، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی تا.

1202. الناسخ و المنسوخ، حبه الله ابن سلامه، المطبوع مع أسباب النزول، بی جا، بی تا.

1203. نثر الدّر، الوزیر الکاتب أبو سعد منصور بن الحسین الآبی، تحقیق: محمد علی قرفه، مصر، مرکز تحقیق التراث، بی تا.

1204. النجم الثاقب فی أحوال الحجه الغائب، المحدث النوری، قم، طبعه مهر، الطبعة الاولی، 1415 ق.

1205. النجم الثاقب فی أشرف المناصب، بدرالدین حسن بن عمر بن حبیب الحلبی، قم، مکتبة عامة آیت الله العظمی مرعشی نجفی، رقم 175 من النسخ الخطیه.

ص:624

1206. النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، جمال الدین أبو المحاسن یوسف بن تغری الأتابکی، نشر المؤسسه المصریه العامه للتألیف و الترجمه و الطباعه و النشر، وزارة الثقافه و الارشاد القومی، بی تا.

1207. نزل الابرار، بدخشانی حارثی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

1208. -، تحقیق: محمد هادی امینی، اصفهان، مکتبة الامام امیر المؤمنین علیه السلام العامه، الطبعة الاولی، 1403 ق.

1209. نزهة المجالس، صفوری شافعی، مصر، 1314 ق.

1210. نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، الحسین بن محمد بن الحسن بن نصر الحلوانی، تحقیق و نشر: مدرس الامام المهدی قم، الطبعة الاولی، 1408 ق.

1211. نسیم الریاض فی شرح شفاء القاضی عیاض، احمد شهاب الدین الخفاجی المصری، دارالفکر لطباعة و النشر و التوزیع، بی تا.

1212. النصایح الکافیه، محمد بن عقیل، بیروت، مؤسسة الفجر، بی تا.

1213. نظرة فی الاحادیث المهدی، شیخ محمد الخضر حسین المصری، دمشق، منثور فی مجلة التمدن الاسلامی 1370 ق، 1950 م.

1214. نظریة الامامه، احمد محمود صبحی، مصر، دارالمعارف، بی تا.

1215. نظم دررالسمطین فی فضائل المصطفی و المرتضی و البتول و السبطین، جمال الدین محمد بن یوسف بن الحسن بن محمد الزرندی الحنفی المدنی، تحقیق: هادی امینی، طهران، مکتبة نینوی الحدیثه و نجف، مطبعة القضاء، بی تا.

1216. نظم الدرر فی تناسب الایات و السور، بهران الدین ابی الحسن ابراهیم بن عمر ابقاعی، قاهره، دارالکتاب الاسلامی، 1992 م.

1217. نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ابوعبدالله محمد بن جعفر الکتانی، مصر، دارالکتب السلفیه، ط 3. بی تا.

1218. نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار، علی الحسینی المیلانی، چاپ اول، 1414 ق.

ص:625

1219. نفحات اللاهوت، محقق کرکی، طبع الغری، بی جا، بی تا.

1220. نفس المهموم فی مصیبة سیدنا الحسین المظلوم علیه السلام، شیخ عباس قمی، تحقیق: رضا أستادی، قم، منشورات مکتبة بصیرتی، 1405 ق.

1221. نقد و بررسی اندیشه های ذهبی درباره آیه ولایت، اسماعیل زاده، مجله طلوع، شماره 12، زمستان 1382 ش.

1222. نقد و بررسی تفسیر رشیدرضا از آیه ولایت، علی اوسط باقری، نشریه معرفت، شماره 48، سال 1380 ش.

1223. نقد و بررسی دیدگاه فریقین درباره اهل ذکر، محمد یعقوب بشوی، مجله طلوع، شماره 7، پاییز 1382 ش.

1224. نقدی برکتاب مصحف علی علیه السلام، محمد جعفر نکونام، صحیفه مبین، پیاپی 25، دیماه 1379 ش.

1225. نقش ائمه در احیاء دین، علامه عسکری، مرکز فرهنگی انتشارات منیر، چاپ اول، 1382 ش.

1226. نقش اهل بیت در تفسیر تابعین، حسین علوی مهر، مجله معرفت، شماره 71، 1382 ش.

1227. نقش اهل بیت در تفسیر قرآن، حسین علوی مهر، فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 58، تابستان 1383 ش.

1228. نقش اهل بیت در تفسیر قرآن، حسین علوی مهر، فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 59، پاییز 1383 ش.

1229. نقش اهل بیت و صحابه در تفسیر، حسین محمدیان، مجله رواق اندیشه، شماره 20، بی تا.

1230. نقش برجسته علی علیه السلام در تفسیر قرآن، فرج الله فرج اللهی، نشریه درس هایی از مکتب اسلام، شماره 489، سال 1380 ش.

1231. النقص، عبدالجلیل قزوینی رازی، بی جا، بی نا، بی تا.

ص:626

1232. نگاهی به تاریخچه و روش تفسیر روایی قرآن، کامران ایزدی مبارکه، مجله الهیات و حقوق دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال دوم، شماره دوم، 1384 ش.

1233. نگاهی به مصحف علی علیه السلام و سه مصحف دیگر، محمد جعفر نکونام، صحیفه مبین، پیاپی 25، دیماه 1379 ش.

1234. نگاهی نو به جریان عاشورا، گروهی از پژوهشگران زیر نظر سید علی رضا واسعی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، قم، چاپ تبلیغات اسلامی، 1383 ش.

1235. نگرشی به تفسیر منسوب به امام جعفر صادق علیه السلام، کاظم قاضی زاده، مجله بینات، سال 1374 ش.

1236. نهایة الادب، احمد بن عبدالوهاب نویری، طبع مصر، بی نا، بی تا.

1237. نهایة الادب فی معرفة أنساب العرب، أبوالعباس احمد بن علی بن احمد بن عبد الله القلقشندی، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی تا.

1238. نهایة الاقدام فی علم الکلام، عبدالکریم الشهرستانی، تحقیق: ألفرید جیوم، بغداد، مکتبة المثنی، بی تا.

1239. النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، المکتبة الاسلامیه و بیروت، داراحیاء التراث، 1383 ق.

1240. النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، مبارک بن محمد الجزری معروف بابن الاثیر، تحقیق: ظاهر أحمد الزادی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، الطبعة الرابعه، 1367 ش.

1241. النهایة فی الفتن و الملاحم، ابن کثیر، تحقیق: محمد احمد العزیز، قاهره، مکتب الثقافی، بی تا.

1242. نهایة الوصول الی علم الاصول، علامه حلی، الطبعة الحجریه، بی جا، بی تا.

1243. نهج البلاغه، سید رضی، چاپ صبحی صالح، بی نا، بی تا.

ص:627

1244. نهج البلاغه، أبوالحسن الشریف الرضی محمد بن الحسین بن موسی الموسوی، من کلام الامام امیرالمؤمنین علیه السلام، تحقیق: السید کاظم المحمدی و محمد الدشتی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه بجماعة المدرسین، 1406 ق.

1245. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، ایران، بی نا، 1407 ق.

1246. نهج الحق و کشف الصدق، ابن المطهر الحلی، تحقیق: فرج الله حسنی، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، بی تا.

1247. نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، محمد باقر محمودی، بیروت، مؤسسه المحمودی، الطبعة الاولی، بی تا.

1248. نوادر الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، مؤمن بن حسن بن مؤمن، بیروت، دارالکتب العلمیه و طبع دارالفکر و مصر، مکتبة الجمهوریه، بی تا.

1249. نوادر الأثر فی علی خیر البشر، أبو محمد جعفر بن أحمد القمی الرازی، المطبوع فی ضمن «جامع الاحادیث»، تحقیق: سید محمد الحسینی النیسابوری، مشهد، مؤسسه طبع و نشر آستان قدس رضوی، الطبعة الاولی، 1413 ق.

1250. نوادر الاصول، حکیم ترمذی، بیروت، دارصادر، بی تا.

1251. نورالثقلین، عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1370 ش.

1252. نورالمشتعل، ابی نعیم اصفهانی، تحقیق: محمد باقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1406 ق.

1253. الوافی بالوفیات، صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفری، فرانز شتاینر قیسبادان، دارالنشر، 1381 ق.

1254. واقع التقیه عند المذهب و الفرق الاسلامیه من غیر الشیعه الامامیه، ثامر هاشم حبیب عمیدی، قم، مرکز الغدیر الدراسات الاسلامیه چاپ اول، 1374 ش.

1255. وسائل الشیعه، حر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث، بی تا.

ص:628

1256. الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ابی الحسن الواحدی نیشابوری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق.

1257. -، تحقیق: علی محمد معوض، بیروت، بی تا.

1258. وسیلة الخادم الی المخدوم، ابن روز بهان، به همت رسول جعفریان، انتشارات انصاریان، مهرماه 1375 ش.

1259. وسیلة المآل، علامه باکثیر الخضرمی، طبع دمشق، بی تا.

1260. وسیله النجاة، محمد مبین فرنکی محلی سهالوی، چاپ لکنهو، بی تا.

1261. الوفاء بأحوال المصطفی، ابوالفرج عبدالرحمان بن علی بن محمد بن علی بن الجوزی، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1408 ق.

1262. الوفاء الوفاء سمهودی، بیروت، 1393 ق و لبنان، مطبعة آداب، 1326 ق و مصر، محمد حجاج.

1263. وفاء الوفا بأخبار المصطفی، نورالدین علی بن السهودی، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی تا.

1264. وفیات الاعیان و أبناءالزمان، ابن خلکان، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1419 ق و دارصادر و دارالثقافة و با تحقیق: احسان عباس، قم، منشورات الشریف الرضی، الطبعة الثانیه، 1364 ش.

1265. وقعة صفین، نصربن مزاحم المنقری، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، القاهره، المؤسسه العربیة الحدیثه، الطبعة الثانیه، 1382 ق.

1266. ولایت از دیدگاه قرآن، عبدالرسول حقانی، تبریز، مکتب شیعیان تبریز، شفق، 1352 ش.

1267. ولایت علی علیه السلام در قرآن کریم و سنت پیامبر، علامه عسکری، انتشارات دانشکده اصول دین قم، 1383 ش.

1268. ولایت و امامت، هادی نجفی، قم، چاپخانه قیام، 1370 ش.

ص:629

1269. الهدی الی دین المصطفی، محمد جواد بلاغی، نجف اشرف، 1385 ق.

1270. هدیة العارفین، اسماعیل باشا البغدادی، بیروت، دارالفکر، 1402 ق، 1982 م و بغداد، مکتبة المثنی، بی تا.

1271. هفت اورنگ، عبدالرحمان جامی، تصحیح: مرتضی گیلانی، تهران، سعدی، 1368 ش.

1272. الهواش الحقیقه (ملحق المراحجات)، حسین راضی، قم، مؤسسة آل البیت، 1415 ق.

1273. الیقین، سید بن طاووس، قم، مؤسسه دارالکتب الجزائری، 1413 ق.

1274. الیقین، رضی الدین علی بن طاووس الحلی، تحقیق: الانصاری، قم، مؤسسة دارالکتاب، الطبعة الاولی، 1413 ق.

1275. یمینی فی تاریخ عزالدوله محمود بن سبکتکین، ابی نصر محمد بن عبدالجبار العتبی، مکتبة العامه آیت الله مرعشی نجفی، رقم 717 من نسخ التصویریه.

1276. ینابیع المودة، قندوزی حنفی، ترجمه سید مرتضی توسلیان، تهران، چاپخانه بزرگمهر، بی تا.

1277. -، الطبعة الثامنه، 1385 ق و بیروت، مؤسسه الاعلمی المطبوعات و اسلامبول، 1301 ق و ط المکتبة الحیدریه، 1384 ق.

1278. الیواقیت و الجواهر فی بیان عقاید الأکابر، عبدالوهاب الشعرانی، مصر، مطبعة مصطفی البابی الحلبی و أولاده، 1378 ق و دارالمعرفة لطباعة و النشر، بی تا.

نشریات

1. آیة التطهیر، مجله تراثنا، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، شماره 43 و 44، 1416 ق.

ص:630

2. آیة التطهیر و عصمت اهل بیت، علی ربانی گلپایگانی، ماهنامه اسوه، شماره 86، بهمن 1383 ش.

3. -، ماهنامه اسوه، شماره 87، اسفند 1383.

4. -، ماهنامه اسوه، شماره 89، فروردین و اردیبهشت 1384.

5. -، ماهنامه اسوه، شماره 90، خرداد 1384.

6. -، ماهنامه اسوه، شماره 91، تیرماه 1384.

7. -، ماهنامه اسوه، شماره 92، مردادماه 1384 ش.

8. آیه خلافت و اثبات خلافت ائمه، مجله آفاق نور، سال اول، شماره 1، بهار و تابستان 1384 ش.

9. آیة المودة، سید علی الحسینی المیلانی، مجله تراثنا، شمارگان 45، 46، محرم و صفر 1417.

10. آیه ولایت، سید علی الحسینی المیلانی، مجله تراثنا، شمارگان 53 و 54، محرم و جمادی آخر، 1419 ق.

11. ارزش روایات تفسیری فریقین، سید رضا ملیحه السادات، بینات، شماره 35، پاییز 1381 ش.

12. اعتقاد به مصلح موعود در نظرگاه فریقین، امین تهرانی، فروغ وحدت، شماره 4، بهار و تابستان، 1385.

13. امامت و جانشینی اهل بیت در تفسیر فی ظلال، شهاب کاظمی، بینات، سال هفتم، شماره 28، زمستان 1379.

14. امامت و جانشینی پیامبر در تفسیر فی ظلال، شهاب کاظمی، بینات، سال هفتم، شماره 27.

15. امام رضا علیه السلام در منابع عرفانی اهل سنت، غلامرضا جلالی نائینی، ماهنامه زائر، شماره 109، بی تا.

ص:631

16. امام رضا علیه السلام و رسالت تبیین قرآن، حسن فرقانی، مجله الهیات و حقوق، شماره 13، 1383 ش.

17. امام صادق علیه السلام از منظر دانشوران اهل سنت، حسن آشوری، ماهنامه کوثر، شماره 40، 1379 ش.

18. امام علی علیه السلام سرآمد مفسران، محمد مرادی، بینات، سال هفتم، شماره پیاپی 28، زمستان 1379 ش.

19. امام مهدی در منابع اهل سنت، ماهنامه زائر، شماره 106، مهر 1382 ش.

20. امام مهدی نزد اهل سنت، ماهنامه خورشید مکه، شماره 15، اسفند 82.

21. اهل بیت اسلام در کتاب و سنت، ماهنامه اسوه، شماره 44، مرداد 1380.

22. اهل بیت به روایت ابن عباس، ساغر و اینام، مجله زائر، شماره 82، 1380.

23. اهل بیت به روایت صحابه، ساغر و اینام، ماهنامه زائر، شماره 85، دیماه، 1380.

24. اهل بیت پیامبر در قرآن و سنت، حسن قلی پور، ماهنامه معرفت، شماره 108، آذر 1385.

25. اهل بیت چه کسانی هستند، سید محمد مرتضوی، مجله زائر، شماره 54، 1377.

26. اهل بیت در تفسیر کشاف، سهیلا جلالی، بینات، سال پنجم، شماره 19.

27. اهل بیت در روایات ابوهریره، جواد المفتی، ماهنامه زائر، شماره 101، اردیبهشت 1382.

28. اهل بیت در قرآن، نشریه درس هایی از قرآن، شماره 298، 1364.

29. اهل بیت در قرآن، مباهله، محمد علی مقدادی، نشریه بشارت، شماره 14، آذر 1378 ش.

30. اهل بیت در قرآن، مباهله، محمد علی مقدادی، نشریه بشارت، شماره 15، بهمن 1378 ش.

ص:632

31. اهل بیت رسالت در تفسیر طبری، رضا استادی، کیهان اندیشه، شماره 25، 1368.

32. اهل بیت فی روایه الصحابه، جهاد مفتی، رساله الثقلین، شماره 47.

33. اهل بیت فی روایه الصحابه، جهاد مفتی، رساله الثقلین، شماره 48.

34. اهل بیت کلمه طیبه، عباس استاد آقایی، مجله موعود، شماره 71، دیماه 1385.

35. اهل بیت مفسران آگاه به تمام قرآن، علی اکبر بابائی، مجله معرفت، شماره 73، سال 1382.

36. اهل بیت و حدیث ثقلین، ذکر الله احمدی کرمانشاهی، کیهان فرهنگی، شماره 184، بهمن 1380.

37. بررسی دیدگاه فریقین درباره آیه تبلیغ، فتح الله نجار زادگان، مجله طلوع، شماره 8 و 9.

38. بررسی دیدگاه ها و روایات اهل سنت درباره اولی الامر، فتح الله نجار زادگان، مجله طلوع، سال دوم، شماره 5، بهار 1382.

39. بررسی راویان شأن نزول آیه ولایت، سید محمد مرتضوی، فصلنامه مطالعات اسلامی، شماره 70، زمستان 1384.

40. بررسی و نقد اسناد مصحف امام علی علیه السلام، فتح الله نجار زادگان، نشریه مقالات و بررسی ها، پیاپی 68.

41. پژوهشی در آیه مودت، علی اکبر بابائی، نشریه معرفت، پیاپی 48، آذر 1380.

42. پژوهشی در اسباب نزول آیه اکمال، علی کورانی، ترجمه مصطفی فضائلی، مجله علوم حدیث، شماره 7، بهار 77.

43. پژوهشی در زمینه نزول آیه اکمال، سید احمد فقیهی، مجله معرفت، پیاپی 24، فروردین 1377.

44. پیامبر به مباهله می رود، جعفر سبحانی، درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی 125، اردیبهشت 1349 ق.

ص:633

45. تحقیقی پیراون راسخان در علم و آگاهی از تأویل، درس های از مکتب اسلام، شماره 281، 1363 ش.

46. تحقیقی پیرامون سال، ماه و روز مباهله، نشریه درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی 270، شهویور 1362 ش.

47. تدبری دیگر در آیه مودت، محمد رضا جعفری، گلستان قرآن، پیاپی 91، دیماه 1379.

48. ترجمه امام زین العابدین من تاریخ دمشق، احمد عابدی، آینه پژوهش، شماره 23، 1372.

49. تصریح اهل سنت به تواتر احادیث مهدی علیه السلام عبدالکریم عبدالهی، مشکوه، شماره 67، تابستان 1379.

50. تطبیق المعابیر العلمیه لنقد الحدیث علی ما اختلف و تعارض من احادیث المهدی مکتب الفریقین، السید ثامر هاشم حبیب العمیدی مجله تراثنا، مؤسسه آل البیت، شمارگان 44-43، 1416 ق.

51. تفسیر آیه مباهله، ابوالفتوح رازی، نشریه گنجینه، پیاپی 24، اسفند 1381.

52. تفسیر آیه مباهله از دیدگاه اهل بیت و اهل سنت، ایلقار اسماعیل زاده، مجله طلوع، سال سوم، شماره 11-10، تابستان و پاییز 1383.

53. تفسیر تطبیقی آیه تطهیر، از دیدگاه مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت، ایلقار اسماعیل زاده، مجله طلوع، شماره های 8 و 9.

54. تفسیر تطبیقی آیه مع الصادقین، از دیدگاه فریقین، ایلقار اسماعیل زاده، مجله طلوع سال چهارم، شماره 13 و 14، بهار و تابستان 1384 ش.

55. تفسیر راسخان در علم، محمد هادی معرفت، مجله پاسداران اسلام، پیاپی 182، سال 1375 ش.

56. تفسیر راسخان در علم، محمد هادی معرفت، مجله پاسداران اسلام، پیاپی 183، سال 1375 ش.

ص:634

57. تفسیر فی ظلال و علوم قرآنی، سیده فاطمه حسینی، بینات، سال سیزدهم، پیاپی 51، 1385 ش.

58. جایگاه اهل بیت از دیدگاه ابوحنیفه، محمد شفق خواتی، مجله طلوع، سال پنجم، شماره 17، 1385 ش.

59. جایگاه اهل بیت در تفسیر قرآن، سید محمد علی ایازی، مجله بینات، سال دهم، شماره 37 و 38.

60. جایگاه اهل بیت در سوره دهر از منظر فریقین، محمد یعقوب بشنوی، مجله طلوع، شماره 19.

61. جایگاه اهل بیت در قرآن، آیت الله معرفت، مجله پیام جاویدان، شماره 6، بهار 1384 ش.

62. جایگاه اهل بیت در قرآن، حفیظ الله قدسی زاده، ماهنامه تسنیم، شماره 4، آبان 1383.

63. جایگاه علمی امام صادق علیه السلام در تمدن اسلامی، اسوه، شماره 72، سال 1382.

64. جایگاه میراث تفسیری اهل بیت، علی اکبر رستمی، پژوهش های قرآنی شماره 23 و 24، 1379 ش.

65. جریدة الاهرام المصریه، مورخ 1978/8/18.

66. جلوه علم آل محمد و جهل معاندان در مناظرات امام رضا علیه السلام غلامرضا شهرکی فلاح، نشریه زائر، شمارگان، 5 و 56، اسفند 77.

67. جلوه های ولایت در تفسیر درالمنثور، سید محمد مرتضوی، مجله علوم انسانی دانشگاه سیستان و بلوچستان، شماره 21، مهرماه 1381.

68. جلوه های ولایت در کشف الاسرار، مجله بینات، شماره 4، بی تا.

69. حدیث الثقلین از دیدگاه مذاهب اهل بیت و اهل سنت، ایلقار اسماعیل زاده، مجله طلوع، سال پنجم، شماره 17، بهار 1385 ق.

ص:635

70. حدیث الثقلین، سید علی الحسینی المیلانی، مجله تراثنا، شماره 29، سال هفتم، 1412 ق.

71. حدیث الثقلین، سید علی الحسینی المیلانی، مجله تراثنا، شماره 38-39، سال دهم، محرم 1415 ق.

72. حدیث سفینه، مجله تراثنا، شماره 38-39، سال دهم، محرم، 1415 ق.

73. حدیث متواتر ثقلین، محمد رضا حکیمی، مجله گلستان قرآن، شماره 155، اسفند 1380 ش.

74. دانشمندان اسلامی و مرجعیت اهل بیت علیهم السلام، عبدالکریم بی آزار شیرازی، کیهان فرهنگی، شمار 184، بهمن 1380.

75. سبب نزول آیه ولایت، حسن حکیم باشی، پژوهش های قرآنی، شماره 2، تابستان، 1374 ش.

76. سنجش تطبیقی اهل بیت و صحابه، هاشم اسلامی، پژوهش های قرآنی، شمارگان 5 و 6، 1375 ه.

77. شخصیت علمی امام حسن علیه السلام، محمد جواد سرمروحی، نشریه فرهنگ کوثر، شماره 55.

78. شمه ای از کرامات امام صادق علیه السلام، حسین صادقی، نشریه مبلغان، شماره 29، سال 1423 ق.

79. شناسایی برخی از تفاسیر عامه (قسمت اول)، (جامع البیان) مهدوی راد، نشریه حوزه، شماره 24، 1366 ش.

80. شناسایی برخی از تفاسیر عامه (قسمت دوم)، (کشف الاسرار)، مهدوی راد، نشریه حوزه، شماره 25، 1367 ش.

81. شناسایی برخی از تفاسیر عامه (قسمت سوم)، (الکشاف)، مهدوی راد، نشریه حوزه، شماره 26، 1367 ش.

ص:636

82. شناسایی برخی از تفاسیر عامه (قسمت چهارم)، (تفسیر ابن کثیر)، مهدوی راد، نشریه حوزه، شماره 27، 1367 ش.

83. شناسایی برخی از تفاسیر عامه (قسمت پنجم)، (تفسیر فخر رازی)، مهدوی راد، نشریه حوزه، شماره 28، 1367 ش.

84. شناسایی برخی از تفاسیر عامه (قسمت ششم)، (غرایب القرآن)، مهدوی راد، نشریه حوزه، شماره 30، 1367 ش.

85. شناسایی برخی از تفاسیر عامه (قسمت هشتم)، (تفسیر قرطبی)، مهدوی راد، نشریه حوزه، شماره 33، 1368 ش.

86. صحابه از نظر قرآن و اهل بیت، آیت الله محمد هادی معرفت (رحمه الله علیه)، پیام جاویدان، سال دوم، شماره 7، تابستان 1384 ش.

87. صحابه از نظر قرآن و اهل بیت، آیت الله محمد هادی معرفت (رحمه الله علیه)، پیام جاویدان، سال دوم، شماره 9، زمستان 1384 ش.

88. عقیدة اهل السنه و الاثر فی المهدی المنتظر، محاضرت شیخ عبدالمحسن بن حمد العباد عضو هیئة التدریس فی الجامعة الاسلامیه بالمدینة المنوره، منشور، فی مجلة الجامعه، العدد 3، السنه الاولی، 1388 ق.

89. عقیده ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) در پرتو مبانی روایی اهل سنت، (قسمت اول)، مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 87، اسفند 1383.

90. -، (قسمت دوم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 93، شهریور 1384.

91. -، (قسمت سوم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 94، مهرماه 1384.

92. -، (قسمت چهارم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 9587، آبان 1384.

ص:637

93. -، (قسمت پنجم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 96، آذر 1384.

94. -، (قسمت ششم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 98، بهمن 1384.

95. -، (قسمت هفتم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 99، اسفند 1384.

96. -، (قسمت هشتم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 103، اردیبهشت 1385.

97. -، (قسمت نهم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 104، مرداد 1385.

98. -، (قسمت دهم) مولوی نذیر احمد سلامی، ماهنامه اسوه، شماره 105، شهریور 1385.

99. علی علیه السلام اولین جامع قرآن، سید محمد باقر حجتی، بینات، سال هفتم، شماره 28، بی تا.

100. علی علیه السلام پیشوای مفسران، مهسا فاضلی، کیهان اندیشه، شماره 83، 1385 ش.

101. علی علیه السلام در منظر قرآن و روایات تفسیری، علی مختاری، پیام حوزه، شمارگان 28 و 29، 1379 ش.

102. کاوشی در مفهوم اهل بیت، سید علی مرتضوی، نشریه زائر، شماره 49، 1377 ش.

103. گوشه ای از کرامات اهل بیت علیهم السلام در منابع اهل سنت، حسین خاکپور (نگارنده)، همایش علمی - تحقیقی مذاهب اسلامی، بهمن ماه 1386.

104. مباهله، سید محسن نقوی، مجله زائر، شماره 36، اردیبهشت، 1386 ش.

105. مباهله، سید مهدی شجاعی، مجله زائر، پیاپی 110، بی تا.

ص:638

106. مباهله، سید مهدی شجاعی، مجله بشارت، شماره 1، مهر، 1386 ش.

107. مباهله، فاطمه محمدی، گلبرگ معرفت، پیاپی 47، بهمن، 1382 ش.

108. مباهله علی زمانی، درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی 384، فروردین، 1372 ش.

109. مباهله پیامبر با مسیحیان نجران، علی علیه السلام نفس پیامبر صلی الله علیه وآله، علی اصغر نراقی، پلیس انقلاب، پیاپی 3، بی تا.

110. مباهله روشن ترین دلیل باورهای شیعه، عبدالکریم پاک نیا، نشریه مبلغان، شماره 50، ذیحجه 1424 ق.

111. مجله علوم حدیث، سال 3، شماره 4، قم، 1377.

112. مصحف امام علی علیه السلام، عبدالله امینی، نشریه فرهنگ کوثر، شماره 33، بی تا.

113. -، سید محمد علی ایازی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1380 ش.

114. -، بهاء الدین خرمشاهی، بینات، پیاپی 28، دیماه 1379 ش.

115. -، بهاءالدین خرمشاهی، پیام ثقلین، پیاپی، 7، 2002 م.

116. -، محمد صادق کفیل، نشریه فرهنگ کوثر، شماره 48، اسفند 1379 ش.

117. -، علی حجتی کرمانی، درس هایی از مکتب اسلام، پیاپی 16، اردیبهشت 1352 ش.

118. مصحف علی علیه السلام نخستین صحیفه تفسیری، حسن حکیم باشی، پژوهش های قرآنی، شماره 6 و 5، تابستان 1375.

119. مصداق اهل بیت چه کسانی اند، نشریه درس هایی از مکتب اسلام، شماره 299، 1364 ش.

120. مصداق شناسی اهل بیت علیهم السلام با نگاهی تفسیری - روایی - تاریخی، جمال اشرفی، فصلنامه فروغ وحدت، شماره 2، پاییز 1384.

ص:639

121. -، فصلنامه فروغ وحدت، شماره 3، زمستان 1384.

122. مصداق شناسی اهل بیت علیهم السلام در قرآن و سنت، محمد رضا کیخا، مجله الهیات دانشگاه سیستان و بلوچستان، پاییز و زمستان 1384 ش.

123. معرفی تفسیر الکشف و البیان فی تفسیر القرآن، سید محمود مرعشی نجفی، بینات، سال اول، شماره 40، زمستان 1373 ش.

124. مفهوم شناسی و مصداق یابی اهل بیت علیهم السلام، غلامحسین زینلی، مجله تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شماره 18، زمستان 1384.

125. مقایسه کتاب علی علیه السلام و صحیفه آن حضرت در جوامع روایی فریقین، کامران ایزدی، فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق علیه السلام، پیاپی 15، مهرماه 1381.

126. مقصود از مودت در قربی چیست؟ (بدون نام)، درس هایی از مکتب اسلام پیاپی 191، مهر 1354.

ص:640

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109