سیمای مصلحان از منظر آیات و روایات

مشخصات کتاب

سرشناسه:بخشاوند، مقصود، 1341 -

عنوان و نام پدیدآور:سیمای مصلحان از منظر آیات و روایات/ مقصود بخشاوند.

مشخصات نشر:قم: آستانه مقدسه قم،انتشارات زائر، 1392.

مشخصات ظاهری:208 ص.؛ 5/14×21 س م.

فروست:مدیریت پژوهشی آستان مقدس قم؛ شماره 95.

آستانه مقدسه قم حضرت فاطمه معصومه؛ 459.

شابک:60000 ریال:978-964-180-365-2

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:عنوان دیگر: سیمای مصلحان در آیات و روایات.

یادداشت:کتابنامه: ص. [201] - 208؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر:سیمای مصلحان در آیات و روایات.

موضوع:اسلام -- تجدید حیات فکری

موضوع:اصلاح طلبان

موضوع:واعظان

شناسه افزوده:آستانه مقدسه قم. مدیریت پژوهشی

شناسه افزوده:آستانه مقدسه قم. انتشارات زائر

رده بندی کنگره:BP229/ب33س9 1392

رده بندی دیویی:297/48

شماره کتابشناسی ملی:3373100

ص :1

اشاره

ص :2

سیمای مصلحان از منظر آیات و روایات

مقصود بخشاوند.

ص :3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :4

فهرست مطالب

سخن ما 9

پیش گفتار 11

بخش اول: اصلاح از نظر لغت و اصطلاح

معنای اصطلاحی اصلاح 22

واژۀ اصلاح در قرآن کریم 22

جمع بندی معنای لغوی، اصطلاحی و قرآنی 23

بخش دوم: عناصر مؤثر در دست یابی به وضعیت مطلوب

الف) نقش دین 27

ب) نقش قانون 30

ج) نقش عدالت 35

د) نقش مردم 39

ص:5

ه -) حاکمیت و اصلاح طلبی 41

حکومت اسلامی در نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام 49

و) آزادی و اصلاح طلبی 51

جمع بندی مطالب: 56

بخش سوم: قلمرو اصلاح و ساماندهی جامعه

الف) اجتماعی 59

تفاوت بین صلح در آیه های نهم و دهم سورۀ حجرات 62

اصلاح و ساماندهی تدریجی یا انقلاب بنیادی؟ 67

ب) فرهنگی و اعتقادی 71

هدف حضرت ابراهیم علیه السلام از شکستن بتها؟ 74

ج) سیاسی 78

د) اقتصادی 87

جمع بندی مطالب: 94

بخش چهارم: اصلاح و مصلحان

انبیا و ائمه علیهم السلام؛ برترین مصلحان 99

1) جنگ و ناامنی 101

2) بی عفتی و انحراف جنسی 103

3) انسان کشی 104

ص:6

4) وضع زنان 104

5) خرافات و بیهوده گرایی 105

ویژگی های مصلح حقیقی 106

الف) اصلاح خویش (خوداصلاحی) 107

ب) مردمی بودن و مردمی زیستن 109

ج) شناخت داشتن از اقدام اصلاحی 110

د) حق گرایی و حقطلبی 113

د) احترام به قانون و قانونگرایی 115

س) عدالت خواهی مصلح 119

هدف های الهی و انسانی مصلحان حقیقی 128

جمع بندی مطالب: 129

بخش پنجم: راه کارهای اصلاحی

گسترش فرهنگ عبادت خداوند 133

نماز چگونه انسان را از فحشا و منکرات باز می دارد؟ 139

ترویج و اجرای امر به معروف و نهی از منکر 142

مبارزه با فقر 159

1) فقر اقتصادی و مادی 160

2) فقر معنوی و فرهنگی 164

جمع بندی مطالب: 170

ص:7

بخش ششم: مصلحان دروغین

افساد در نماد اصلاح 175

قرائت های انحرافی از دین 180

هدف آنانی که از دین قرائت های مختلف داشتند چه بود؟ 185

جمع بندی مطالب: 191

بخش هفتم: سرانجام اصلاح گران و افساد گران

الف) پاداش اصلاحگران و ره آورد اصلاح طلبی 195

ب) پی آمدهای فسادگستری 196

جمع بندی مطالب و نتیجه گیری کلی: 199

منابع و مآخذ 201

ص:8

سخن ما

حرکت و تحول لازمه و همزاد این جهان مادی است. تغییر و دگرگونی جزء ذات و نهاد و جوهره این عالم است. این بی ثباتی و بی قراری، حرکتی اشتدادی و روبه جلو و به سوی هدفی مقدس و ارزشمند است.

زندگی فردی و اجتماعی انسان نیز از این قانون مستثنی نبوده و همیشه دستخوش تحولات و دگرگونی ها است. این حرکت که مربوط به کار و زندگی انسان است گاهی حرکتی قهقرائی و رو به عقب و ارتجاعی است و گاهی حرکتی اشتدادی و تکاملی می باشد.

وظیفه اصلی انسانها الهی بویژه انبیاء و اولیاء علیهم السلام و پیروان راستین آنان هدایت فکری انسان در این مسیر بوده بطوری که این قافله بشری گرفتار حرکت های انحرافی نشوند.

مقصود از «عمل صالح»، «انسان صالح»، «صلاح»، «فلاح»، «فوز» و... که فراوان مورد تاکید شرع مقدس هستند آنست که: اولاً از حرکتهای ارتجاعی و رو به عقب جلوگیری کنند. ثانیاً فرد و جامعه را در جهت رشد و تعالی خود راهنمایی و ساماندهی نمایند.

به عبارت دیگر اصلاح گاهی از خرابی و فساد و تباهی است و گاهی اصلاح حرکت از کمالی به کمال بالاتر است.

اصلاح به معنای دوم تعالی بخشی و تکامل دادن به حرکتهای موجود است و این نکته بسیار حائز اهمیت است که ضرورت ندارد

ص:9

اصلاح به معنی وجود خرابی و فساد باشد. و ضرورت ندارد که اصلاح از یک عمل فاسد باشد. بلکه بهترین اصلاح آنست که زندگی اجتماعی از توقف یا رکود حرکت در امان بوده و به جای حرکتی آهسته و آرام در جهت مثبت، به حرکتی شتابان و سریع بیانجامد اما بشرط آنکه این حرکت، دقیق و سنجیده باشد.

قرآن کریم و روایات بطور مکرر به «سبقت گیری» در عمل خیر تذکر داده حرکت درجا و مساوی بودن دو روز انسان را نکوهش نموده تا این حرکت اصلاحی فرد و جامعه همیشه پر تحرک و با نشاط بوده و اینگونه زندگی انسان مسلمان سامان یابد.

اثری که اکنون در دست شما است از منظرهای مختلف مسأله اصلاح را مورد بررسی قرار داده، ضمن بیان قلمرو اصلاح، مصلحان واقعی و دروغین را معرفی و به راهکارهای اصلاحی توجه ویژه نموده است.

ضمن تقدیر از نگارنده فرهیخته امید است این اثر خود نیز قدمی در جهت هدایت حرکت اصلاحی جامعه انسانی و الهی کشور عزیزمان باشد.

در پایان با سپاس از درگاه الهی به خاطر توفیق این خدمت از حمایت های حضرت آیت الله سید محمد سعیدی دامت افاضاته تولیت محترم آستان مقدس و همه محققان و پژوهشگران محترم که با این مدیریت همکاری دارند و نیز کلیه دست اندرکاران امور چاپ قدردانی می نماییم.

مدیریت پژوهشی آستان مقدس

احمد عابدی

ص:10

پیش گفتار

مهم ترین ویژگی مکتب اسلام، تعلیم، تربیت و اصلاح براساس آموزه های دینی و الهی است. اسلام به شکلی منطقی برای حفظ ارزش های معنوی و پیش گیری از انحراف افراد جامعه، برنامه هایی را در جهت به سازی درونی و تزکیۀ نفس افراد بیان کرده است؛ از جمله برنامه های اسلامی، موضوع «اصلاح» است که ریشه در کمال جویی و کمال یابی انسانی دارد و به طور کلی تفکر اصلاح، تضمین کنندۀ سلامتِ راهِ انتخاب شده و رشد و کمال انسان در گسترۀ حیات فردی و اجتماعی است.

بی شک اصلاحات، بدون معرفت و شناخت میسر نخواهد بود؛ چراکه روح اصلاحات در پرتو شناخت شیوه های آن در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی است.

مسئلۀ شناخت به قدری مهم است که زیربنا و اساس دین اسلام را شناخت و فهم عمیق معرفی کرده اند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره فرموده اند:

«اِنّ لِکُلِّ شیءٍ دَعامَةٌ وَ دَعامَةُ هذا الدّینِ الْفِقهُ(1) ؛ به درستی برای هر چیزی زیربنایی است و زیربنای دین اسلام، شناخت و فهم عمیق دین است».

ص:11


1- (1) اصول کافی، ج 1، ص 44 و نهج الفصاحه، حدیث 290.

بنا به فرمودۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کسی که بدون شناخت، عمل و حرکت کند، بیشتر از آنکه اصلاح کند به فساد می کشاند: «مَنْ عَمِلَ عَلی غَیْرِ عِلْمٍ کانَ ما تُفْسِدُ اکْثَرُ مِمّا یُصْلِحُ».(1)

با کمال تأسف، اصلاحات در بسیاری از جوامع مسلمان کورکورانه و قشری بوده و هست. آنها با اینکه حُسن نیت دارند؛ امّا به دلیل عدم شناخت، گاهی به نام اصلاحات درست در مسیر مقابل اصلاحات حرکت می کنند.

پیامبران و اولیای الهی که پرچم داران اصلاحات بوده اند، با شناخت دقیق توانسته اند رسالت خود را در اصلاح فکر و عقل بشر به خوبی انجام دهند و در این مسیر، از همۀ توان خویش استفاده ببرند.

قرآن می فرماید:

(إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلاّ بِاللّهِ)2 ؛ «تنها مقصودم اصلاح امر شماست و از خدا (در هر کار) توفیق می طلبم». پیامبران الهی، تنها کسانی هستند که می توانند با بهره گیری از منبع وحی و الهامات خداوندی، ادارۀ زمین و مدیریت انسان ها را به عهده بگیرند و با اصلاح گرایی و شایستگی تمام، زمینه های حاکمیت بی چون و چرای دین را پدید آورند و پایه های بالندگی و استواری جامعۀ خویش را بسازند.

قرآن می فرماید:

(وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ)3 ؛

ص:12


1- (1) المواعظ العددیه، ص 133 و الحیاة، ج 1، ص 199، ترجمۀ فارسی.

«و حقّاً که ما در زبورِ [داود] پس از ذکر (تورات موسی) نوشتیم که همانا (ملکیت، حاکمیت و استفاده تام از برکات) این زمین را بندگان صالح و شایستۀ من به ارث خواهند برد».

بنابراین اگر جهت گیری اصلاحات در جامعه، چیزی غیر از خدامحوری و دین گرایی باشد، باید در اصالت آن شک کرد؛ چراکه مفهوم سادۀ اصلاح، رهانیدن از عیب و فساد، رسانیدن به شایستگی، سامان بخشیدن پس از تباهی و فساد و نیز پاک سازی و ترمیم نقاط ضعف و تحول در برنامه هاست.

واژۀ اصلاح، به دلیل بار ارزشی مثبت خود، در ادبیات دینی سابقه ای دیرینه دارد. اصلاحات، نیازی اساسی و بنیادین در هر جامعه است و ریشه در کمال یابی انسان ها دارد. از آنجا که انسان همواره به طور فطری، خواهان رشد و کمال است، ضرورت اصلاحات و ارزش آن در بینش اسلامی نیز جایگاهی ویژه است و این موضوع در قرآن مجید، گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام به تعبیرهای گوناگون مطرح شده است. واژه هایی همچون: صلاح، اصلاح، مصلح و مصلحون در قرآن بارها ذکر شده اند. همچنین، کسانی که در اندیشۀ اصلاح اجتماعی، زمینه سازی برای کام یابی و رهایی انسان ها و نیز سامان دهی امور جوامع بشری هستند، بسیار مورد ستایش اند:

(وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُری بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ)1 ؛

«و هیچ گاه پروردگارت بر این نبود که شهرها و روستاها را به ستم نابود کند، در حالی که اهل شان درست کار و اصلاح گر باشند».

ص:13

پیامبر صلی الله علیه و آله در کلامی همگام با اندیشه های ارزشی اسلامی فرمودند: «اَصْلَحُ النّاسِ اصْلَحهُم لِلنْاس(1) ؛ صالح ترین انسان ها، اصلاح طلب ترین آنان است».

نمود اصلاح گرایی را در سخنان ولی خدا، امام علی علیه السلام نیز می توان مشاهده کرد. آن حضرت می فرماید:

«مِنْ کَمال السَّعادةِ السَّعیُ فی صَلاحِ الْجُمْهُورِ(2) ؛ کمال خوش بختی انسان در این است که در راه اصلاح جامعه بکوشد».

در منابع اسلامی، واژۀ اصلاح، در مقابل واژۀ فساد قرار گرفته است و زورمداران، طاغوتیان و باطل گرایان، مفسد و فسادگستر خوانده شده اند و در قرآن، تعبیرهای بسیار کوبنده ای دربارۀ آنان به کار رفته است. آنجا که می فرماید:

(وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ)3 ؛ «چون به آنان گفته شود که در روی زمین فساد نکنید؛ گویند جز این نیست که ما اصلاح گریم. آگاه باش که آنها فسادگران اند، و لکن نمی فهمند».

انبیای الهی در مقام دعوت و ارشاد اقوام خود، مردم را به اصلاح دعوت کرده اند و از افساد برحذر می داشتند. آنان اقوام خود را خطاب قرار داده و ایشان را از افساد در روی زمین منع می کردند. این تذکر را می توان در خطاب هایی همچون: (وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها)4 ؛ «و در زمین پس از اصلاح آن

ص:14


1- (1) بحارالانوار، ج 77، ص 112.
2- (2) میزان الحکمه، ج 5، ص 363.

توسط انبیا و شرایع آسمانی، فساد مکنید» و نیز: (وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ)1 ؛ «و در روی زمین تبه کارانه حرکت نکنید»، مشاهده کرد.

همچنین در قرآن کریم، از مردمی که مورد عذاب الهی واقع شده اند، تعبیر به: (الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ)2 ؛ «آنان که در زمین فساد می کنند و (هرگز) به اصلاح نمی پردازند، شده است».

با توجه به گفتارهای بالا، می توان گفت که پیامبران الهی و ائمۀ معصومین علیهم السلام، تمام توان خویش را بر سر اصلاحات نهاده اند تا چالش ها و نابسامانی های جامعه را سامان بخشند و بتوانند آن را از وجود آلودگی ها پاک کنند و از همین مطلب، می توان به اهمیت و جایگاه مقدس اصلاحات پی برد.

امروزه با توجه به مسائل گوناگون داخلی و خارجی، موضوع اصلاح از مباحث اساسی به شمار می رود؛ به گونه ای که حتی برخی از وابستگان به قدرت های استکباری، با شعار «اصلاح طلبی» در صدد سلطه جویی و راه یابی بیشتر به مراکز قدرت اند؛ لذا آگاهی بخشیدن به اقشار مختلف جامعه، به ویژه تبیین درست مبانی قرآنی و دینی، در موضوع اصلاح به عنوان هدف اصلی تحقیق، می تواند در هدایت افکار مؤثّر باشد و از سویی سره و ناسره را از یک دیگر جدا کند؛ بنابراین جهت دست یابی به وضعیت مطلوب در جهت آگاهی بخشی، سامان دادن و آراستن تفکرات، سعی شد در این نوشتار موضوع «سیمای مصلحان در آیات و روایات» مورد بحث قرار گیرد.

در این هدف مهم، لازم است معیارها، زمینه ها، اصول اصلاحی و پی آمدهای آن مشخص شود تا ضداصلاح یا چهرۀ دروغین اصلاح نیز تشخیص داده شود

ص:15

و تعیین موارد یاد شده، از پیدایش هرگونه شبهه و کژاندیشی، همچنین گسترش آن در راه اصلاحات جلوگیری خواهد کرد. همچنین، کسانی که مایۀ شرمساری صلح و اصلاح اند و نیز آزادی خواهان در بند هوای نفس که با شعار اصلاح طلبی بر تمام آرمان ها و ارزش های اسلامی می تازند، رسوا می شوند؛ لذا، با بیان و شناخت معانی اصلاح، عناصر مؤثر آن در ابعاد گوناگون، معرفی راه کارها و تشریح شیوه های دقیق حرکت اصلاحی، براساس الگوهای ارائه شده از سوی مصلحان حقیقی، می توانیم اهداف خودمان را از این تحقیق مشخص کنیم و بگوییم اسلام و به طور کلی دین، به عنوان اهرمی نیرومند، جهت به سازی درونی، تهذیب، تزکیۀ نفس و ریشه کن کردن فساد است و از سوی دیگر، عاملی استوار برای سوق دادن فرد و جامعه به سوی تکامل همه جانبۀ معنوی و مادی است.

حوزۀ علمیۀ قم

مقصود بخشاوند

ص:16

بخش اول: اصلاح از نظر لغت و اصطلاح

اشاره

ص:17

ص:18

برای اینکه بخواهیم راحت تر دربارۀ اصلاح و مفاهیم آن صحبت کنیم، ابتدا باید معنای لغوی و اصطلاحی آن را مورد بررسی قرار داده و بدان دست یابیم. به همین منظور پیش از هر مطلبی به این مسئله می پردازیم.

ریشه و معنای لغوی اصلاح

واژۀ «اصلاح» از ریشۀ «ص ل ح» اسم مصدری است که اصلاح از ثلاثی مزیدٌ فیه، مصدر باب افعال است که دارای دو معنا است که یکی از مادۀ صُلْح و دیگری از مادۀ صَلاح گرفته شده است.

الف) اصلاح از مادۀ «صُلح»

«قاموس قرآن» نقل می کند که صُلح، اسم است از مصالحه و برای مذکر و مؤنث به کار می رود؛ مانند: «وَقَعَ الصُّلْحُ و وَقَعَتِ الصُّلْحُ»؛(1)اما «اصلاح» در قاموس قرآن به معنای ایجاد صلح، سازش و الفت است. مصداق این معنا، در آیات شریفۀ قرآن که می فرماید: (فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ

ص:19


1- (1) سید علی اکبر قَرشَی؛ قاموس قرآن، ج 4، ص 142.

فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ) (1) ؛ و (أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النّاسِ)2 ؛ به معنای اصلاح و شایسته کردن چیزی آمده است و نیز در آیات (کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ)3 و (وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی)4 بدان اشاره شده است.

«راغب» در کتاب «مفردات»، «ابن منظور» در «لسان العرب»، «خلیل بن احمد» در «العین» و «شیخ فخرالدین طریحی» در «مجمع البحرین» اصلاح را به معنی آشتی دادن و رفع اختلاف، دعوا و مشاجرۀ میان دو فرد یا دو گروه گرفته اند و گفته اند: «الصُّلْحُ تُصالِحُ الْقَوْمَ بَینَهُمْ»؛(2) همان طور که در قرآن مجید مصادیق این معنا در آیات: (أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً)6 ؛ «بین خودشان صلحی برقرار کنند»، (فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما)7 ؛ «صلح و سازش بین آنها برقرار کنید»،

ص:20


1- (1) «کسی که از انحراف وصیت کننده یا از گناه او بترسد و میان آنها را اصلاح کند، گناهی بر او نیست.» (بقره، آیۀ 182.)
2- (5) راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن، ص 284؛ لسان العرب، ج 2، ص 516؛ العین، ج 3، ص 117 و مجمع البحرین، ج 2، ص 386.

(فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ)1 ؛ «بین برادران خود صلح و سازش برقرار کنید» و (وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ)2 ؛ «سازش بهتر است»، بیان شده است. ابن منظور در لسان العرب، معنی «اصلاح» را ایجاد سازش و الفت هم نوشته است: «التألیف بینهم بالمؤدة»(1). راغب در مفردات «اصلاح» را سامان دادن (به نیکی درآوردن) و بهینه ساختن نیز معنی کرده است.(2) شهید مطهری رحمه الله نیز در کتاب نهضت های اسلامی (3)«اصلاح» را به معنای سامان بخشیدن معنی کرده است.

ب) اصلاح از مادۀ «صَلاح»:

صَلاح در مقابل فَساد است و در زبان فارسی صلاح، به «شایستگی» ترجمه می شود.(4) در قاموس قرآن «صَلاح» به معنی شایسته شدن و خوب شدن آمده است: «صُلْحُ الشّی صَلاحا»(5) و در کتاب های لسان العرب، التهذیب و مجمع البحرین «صَلاح» را اسم عَلَم برای مکه آورده اند.(6)

ص:21


1- (3) لسان العرب، ج 2، ص 516.
2- (4) مفردات، ص 284.
3- (5) نهضت های اسلامی، ص 6.
4- (6) مفردات، ص 284.
5- (7) قاموس قرآن، ج 4، ص 141.
6- (8) لسان العرب، ج 2، ص 516؛ التهذیب، ج 4، ص 243 و مجمع البحرین، ج 2، ص 386.

«صَلاح» در قرآن گاهی در مقابل «فساد» آمده و گاهی در مقابل «سیئه» مثل: آیه های 56 و 85 سورۀ اعراف:

(وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها) ؛ (1)«و در زمین پس از اصلاح آن (توسط انبیا و شرایع آسمانی،) تباهی مکنید»

و آیۀ 102 سورۀ توبه: (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً) «و گروهی دیگر (از آنان) به گناهان خود اعتراف کرده، کاری نیک را با کار بد دیگری درآمیخته اند». راغب در مفردات همین مطلب را آورده: «و قُوبِلَ فی القرآن تارةً بالفساد و تارةً بالسیئةِ»(2) ؛ دلیل او همان آیات ذکر شده است.

معنای اصطلاحی اصلاح

دربارۀ «اصلاحات»، تعریف های گوناگونی ارائه شده است که از منظرهای مختلف قابل بررسی است؛ مثلاً اصلاح از دیدگاه اجتماعی یک مفهوم و از نظر سیاسی مفهوم دیگری دارد و قدر جامع اصلاح در اصطلاح، «تلاشی است جهت دست یابی به وضعیت مطلوب».

واژۀ اصلاح در قرآن کریم

در یک نگاه اجمالی، از آیات قرآن به دست می آید که کلمۀ «اصلاح» با همۀ اشتقاق ها و شکل های ترکیبی اش به صورت مفرد، تثنیه و جمع و نیز به صورت اسم، فعل، مصدر و... در مجموع 172 بار در قرآن کریم به کار رفته است(3).

ص:22


1- (1) لسان العرب، ج 2، ص 516.
2- (2) مفردات، راغب، ص 284.
3- (3) شش بار کلمۀ «اصلاح»، یک بار کلم - ۀ «اَصْلِحُوا»، یک بار کلم - ۀ «الاصلاح»، دو

موارد استعمال اصلاح در قرآن، گاهی رابطۀ بین دو فرد «اصلاح ذات البین»(1) ، گاهی محیط خانوادگی(2) و گاهی محیط فراتری چون اجتماع است.(3)

جمع بندی معنای لغوی، اصطلاحی و قرآنی

آنچه از قرآن و کتب لغات به دست می آید، اصلاح در لغت به ایجاد سازش، الفت و سامان بخشیدن و در اصطلاح، به تلاشی جهت دست یابی به وضعیت مطلوب معنا شده است.

ص:23


1- (1) وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ؛ و روابط بین خودتان را اصلاح کنید». (انفال، آیۀ 1.)
2- (2) وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ؛ «و اگر زنی از ناسازگاری یا رویگردانی شوهرش بیم ناک باشد، بر آن دو گناهی نیست که بین خود صلحی کنند که صلح بهتر است». (نساء، آیۀ 128.)
3- (3) شهید مطهری؛ دین و دوران، دفتر ششم.

ص:24

بخش دوم: عناصر مؤثر در دست یابی به وضعیت مطلوب

اشاره

ص:25

ص:26

الف) نقش دین

دین آیین الهی و توحیدی است که خداوند از آغاز آفرینش انسان، آن را برای هدایت و اصلاح آدمی و نیل به نجات، رستگاری و تأمین نیازهای حیاتی او فرستاده است. این نیازها شامل اقناع معرفتی، تأمین ثبات و تعالی اخلاقی و رفتاری، برخورداری از تعادل روحی و روانی و ده ها نیاز دیگر است. دین از طریق پیامبران به بشریت عرضه شده و باید گفت روح بشر بدون آن، به تحیر در معرفت و احساس پوچی، بی پناهی، سرگشتگی، بحران های اخلاقی و انواع بیماری های روحی و روانی مبتلا می شود.

حضرت شعیب علیه السلام وقتی جامعه را دچار فساد مالی، کم فروشی و بت پرستی دید، به احیای دین الهی و اصلاح جامعه پرداخت و این درحالی بود که اکثر مردم نسبت به آن حضرت اعتراض داشتند. ایشان فرمود: (إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ)1 ؛ «من تا آنجا که بتوانم جز اصلاح [حال جامعه را] نمی خواهم.»

اگر به حقیقت روی کرد دین به اصلاحات توجه کنیم، درمی یابیم در یک جامعۀ دینی اصلاحاتی که برای رفع نابسامانی ها و کمبودها و هم چنین رشد و اعتلای حیات فردی و اجتماعی انسان ها و به طور کلی تأمین سعادت جامعه

ص:27

صورت می گیرد، از آموزه های دینی و ارزش های الهی الهام می گیرد و اساساً اصلاح جامعه جز از طریق پیاده شدن احکام و ارزش های دینی و اصلاح امور دنیا جز با اصلاح امر آخرت انسان ها ممکن نیست.

علی علیه السلام می فرمایند: «مَنْ اصْلَحَ ما بَینَهُ وَ بَینَ الله، اصْلَحَ اللهُ ما بَینَهُ وَ بَینَ النّاس وَ مَنْ اصْلَحَ امْرَ آخِرتِهِ اصْلَحَ اللهُ لَهُ امْرَ دُنْیاه(1) ؛ هر کس رابطۀ بین خود و خدا را اصلاح کند، خداوند رابطۀ او و مردم را اصلاح خواهد کرد و هر کس امر آخرت خود را اصلاح نماید، خداوند امر دنیای او را اصلاح می کند.»در نظر امام علی علیه السلام، اصلاح وضع دنیا و امور اجتماعی در گرو رابطه با خداوند و اصلاح آخرت است.

در روی کرد دینی، اصلاحات واقعی اصلاحاتی است که ریشه در رابطه با خداوند، دین و آخرت داشته باشد. اصلاحاتی که به این حقایق و ارزش ها پشت کند یا به آن توجه نداشته باشد، اصلاحات حقیقی نیست و جامعه را به سوی فساد نیز خواهد کشید.

بنابراین اگر جامعه ای می خواهد وضع دنیایش به سامان برسد، باید نگاهی به آخرت داشته باشد و درصدد اصلاح امور آن برآید. این ارتباط در اصل یک ارتباط تکوینی و حقیقی است نه ارتباط صوری و اعتباری. امام علی علیه السلام در جای دیگر می فرمایند: «وَ لاتُصْلِحْ دُنْیاکَ بِمَحْقِ دینکَ فَتَکُونَ مِنَ الْأَخْسَرینَ اعْمالاً؛فکر نکنید که با پشت کردن به دین و کنار گذاشتن آن، دنیای تان اصلاح می شود که در این صورت بیشترین خسارت را خواهید دید (هم دنیا، هم دین و هم آخرت خود را از دست خواهید داد)».(2)

ص:28


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ محمد دشتی، حکمت 89.
2- (2) نهج البلاغه، حکمت 43، ص 550، ترجمۀ مرحوم محمد دشتی.

در جای دیگر با تأکید بیشتری اشاره می کنند: «لایتْرُکُ النّاسُ شیئاً مِنْ أمْرِ دِینِهِمْ لاِصلاحِ دُنْیاهُمْ الاّ فَتَحَ اللهُ عَلَیهِمْ ما هُوَ أضَرُّ مِنْهُ(1) ؛ مردمی که دنبال اصلاح امور خود هستند، اگر بخواهند با ترک کردن دین و کم گذاشتن از آن دنیای خود را اصلاح کنند، نه تنها اصلاح نخواهند شد، بلکه خدا شرایطی را برای شان فراهم می کند که بدتر از وضع گذشتۀ آنان است.»با این سخن، تکوینی بودن رابطۀ اصلاح دنیا و آخرت به روشنی مشخص می شود، در می یابیم سنّت الهی است که از زبان امام معصوم بیان می شود.

تعابیر دیگری هم در کلمات اهل بیت علیهم السلام وجود دارد که نشان می دهد اصلاح واقعی از مجرا و معبر دین عبور می کند و پشت کردن به تعالیم و ارزش های دینی، جامعه را از اصلاحات واقعی بازمی دارد.

امام علی علیه السلام نیز یکی از دلایل قبول زعامت و تصدی حکومت را انجام اصلاحات در قلمرو دین اسلام ذکر می فرمایند و این گونه می گویند: بارالها خود آگاهی که هدف ما از این حرکت عشق به سلطنت و قدرت به منظور دست یابی به فزونی متاع دنیا نیست و تنها بدان منظور است که شعائر دین تو را بازگردانیم و صلح و اصلاح را در شهرهای تو حاکم کنیم تا بندگان ستم دیده ات در امان باشند و حدود تعطیل شدۀ تو اقامه شود. امام در صدر منشور حکومتی، اصلاح جامعه را در چهار وظیفۀ دینی می دانند:

1 - جمع آوری مالیات؛

2 - جهاد با دشمنان؛

3 - اصلاح جامعه؛

4 - آباد کردن سرزمین.(2)

ص:29


1- (1) همان، حکمت 106، ص 648.
2- (2) نهج البلاغه، ترجمۀ محمد دشتی، عهدنامۀ مالک اشتر، نامه ی 53 ص 564؛ به نقل

امام حسین علیه السلام نیز هدف خود را از قیام کربلا چنین بیان می فرماید:

«من از روی مستی و گردنکشی و ستمکاری قیام نکرده ام، بلکه قصد اصلاح در امت جدّم را دارم؛ می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کرده و بر سیرۀ جدّ و پدرم (دین الهی) حرکت کنم.»(1)

براساس آنچه گذشت، اصلاحاتی می تواند در جامعه مؤثر باشد که برپایۀ آموزه های دینی و متأثر از ارزش های الهی و توحیدی باشد؛ در غیر این صورت، جامعه نه تنها اصلاح نخواهد شد، بلکه به وضعی تأسف بار نیز دچار می شود.

ب) نقش قانون

یکی از عناصر مؤثر در اصلاح و دست یابی به وضعیت مطلوب «نقش قانون» است. در هر جامعه ای، باید قوانین و مقرراتی وجود داشته باشد تا از برخورد و تزاحم میان تمایلات افراد جلوگیری کرده و همچنین وظایف و تکالیف افراد را نسبت به یک دیگر مشخص کند. تا آنجا که تاریخ نشان می دهد، هیچ جامعه ای از وجود قانون عاری نبوده است.

خداوند سبحان، نخستین قانون گذار است و در این راستا، کتابی را که در بردارندۀ قانون و پیامبری را که مجری قانون است فرستاد تا از ابتدای خلقت، بشر بر مدار قانون مسیر زندگی خود را طی کند و سنت ارسال پیامبران در طول تاریخ ادامه داشته است تا اختلاقی در جوامع به وجود نیاید.

ص:30


1- (1) بحارالانوار، ج 44، ص 329.

قرآن کریم می فرماید: (وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ) ؛ «خداوند همراه پیامبران، کتاب را به حق فرستاد تا میان مردم، در آنچه با هم اختلاف داشتند داوری کند».(1)

طبق این آیۀ شریفه، با قوانینِ الهیِ مطرح شده در قرآن، داوری به حق در میان مردم میسر است و اگر به «لیحکم» توجه کنید، درمی یابید فاعل آن خداوند است و در حقیقت، حکومت از آن اوست؛ بنابراین، پیامبران تنها مجری قوانین هستند و کتاب های الهی، ارائه دهندۀ راه حلّ صحیح اختلافات جوامع انسانی».(2)

همین طور در آیۀ 64 سورۀ نحل می خوانیم که قرآن به عنوان کتاب و قانون الهی، رفع کنندۀ اختلافات مردم است:

(وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ) ؛ «و ما این کتاب را بر تو فرو نفرستادیم، مگر برای اینکه در آنچه اختلاف دارند، برای آنان توضیح دهی».

همچنین در آیۀ 255 از سورۀ بقره و آیۀ 1 از سورۀ ابراهیم آمده است که کتاب الهی به عنوان قانون، با پیامبر اعظم، مردم را از تاریکی ها به سوی روشنایی آورده است:

(کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ) ؛ «این کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکی ها (شرک، ظلم و طغیان) به سوی روشنایی (ایمان، عدل و صلح) درآورد».(3)

ص:31


1- (1) بقره، آیۀ 213.
2- (2) اکبر هاشمی رفسنجانی؛ تفسیر راهنما، ج 2، ص 61.
3- (3) تفسیر نمونه، ج 10، ص 261.

در تفاسیر متعددی همچون: المیزان(1) ، انوار درخشان(2) ، شریف لاهیجی(3) ، خسروی(4) و نمونه(5) ، «لام» کلمۀ «لتخرج» در آیۀ اول سورۀ ابراهیم را «لام غرض» دانسته اند؛ یعنی منظور از فرستادن قرآن، بیان قانون خدا و راه حلّ صحیح اختلافات جوامع انسانی و بیرون کردن مردم از ظلمت به سوی نور و از فساد به سوی صلاح است.

در برخی از آیات، می بینیم که غرض از اعزام رسولان به سوی جوامع بشری، پی ریزی مکتب توحید بیان شده است و همچنین احکام الهی و قوانین اسلامی، به این منظور است که بشر، معیار سنجش نیکی ها و بدی ها را به درستی دریابد و از آن پیروی کند تا به هدف اصلی خلقت که تربیت، تکامل و اصلاح انسان ها در جامعۀ بشری است دست یابد:

(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ) ؛ «به یقین ما فرستادگان خود را با دلایلی روشن فرستادیم و با آنها کتاب (که متضمن احکام است) و وسیلۀ سنجش (معانی، شناسایی حق از باطل و وزن اشیای خارجی) فرو فرستادیم تا مردم (در زندگی دنیا) به قسط و عدل برخیزند»(6).

از بیان نورانی امیرالمؤمنین علیه السلام به مالک اشتر و نیز سیرۀ عملی آن حضرت می توانیم به خوبی استفاده کنیم.

ص:32


1- (1) تفسیر نمونه، ج 12، ص 5.
2- (2) همان، ج 9، ص 249.
3- (3) همان، ج 2، ص 616.
4- (4) همان، ج 8، ص 61.
5- (5) همان، ج 10، ص 262.
6- (6) حدید، آیۀ 25.

حضرت در نامۀ 53 به مالک اشتر چنین سفارش می کند:

«وَ الْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَریبِ وَ الْبَعیدِ وَ کُنْ فی ذلکَ صابراً مُحْتَسِباً واقِعاً ذلکَ مِنْ قَرابَتِکَ وَ خاصَّتِکَ حَیثُ وَقَعَ وَ ابْتَغِ عاقِبَتَهُ بِما یَثْقُلُ عَلیکَ مِنْهُ فَاِنَّ مَغَبَّةَ ذلکَ مَحْمُودَةٌ؛قانون را در مورد تمامی کسانی که سزاوار آن هستند، از نزدیک و دور و خویش و بیگانه اجرا کن و در اجرای آن، با امید به ارزش اجرای حق استوار باش؛ هر چند در اجرای قانون به نزدیکان و دوستانت ضرر و صدمه ای وارد شود و این گونه رفتار، گرچه بر تو سخت و سنگین است؛ ولی عاقبت و نتیجۀ آن را باید نگریست که عاقبتی نیکو دارد».

جامعۀ ایده آل و برتر، جامعه ای است که در آن مردم به قوانین احترام بگذارند؛ چراکه از مهم ترین نشانه های اصلاحات یک ملت، رعایت قانون و عمل به آن است؛ از این رو، امام علی علیه السلام به مالک اشتر دستور می دهد که در اجرای قانون، حساب شخص و شخصیت، رفاقت و برادری و... را کنار بگذارد. اگر حقّی بر عهدۀ افراد است باید بر اساس قانون با آنها برخورد شود. سیرۀ عملی آن حضرت در برخورد با برادرش عقیل نیز، نشانگر این حقیقت (یعنی رعایت قانون) است.

به فرمودۀ حضرت علی علیه السلام باید به عاقبت کار فکر کرد که نتیجۀ کار خیلی پسندیده است؛ اگر طعم رعایت قانون در دهان برخی تلخ است؛ اما در بلندمدت، شیرینی عدالت تلخی ها را خواهد زدود؛ چراکه در فرهنگ متعالی اسلام، همۀ انسان ها در برابر قانون برابرند و قانون دربارۀ همگان یک سان اجرا می شود. باید گفت یکی از امتیازات بارز و باارزش اسلام نسبت به سایر مکاتب جهان، همین برابری در مقابل قانون است و در این موضوع، نه شخص مطرح است، نه عظمت و نه حیثیت. حتی رهبران نظام با سایر مردم در برابر قانون یک سان اند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام برای آگاهی مردم از حقوق خود در جای

ص:33

دیگر می فرمایند: «از دستورهای من تا آنجا که قلمرو اطاعت خداست فرمان برید و انجام آنچه خارج از چهارچوب قانون الهی است، بر هیچ کس جایز نیست؛ چه دستوردهنده من باشم، یا غیر من!»(1)

نجاشی که از شاعران دوران حضرت علی علیه السلام بود، در ماه رمضان شراب خورد. حضرت هشتاد ضربه تازیانه بر او نواخت و بیست ضربه اضافه کرد. نجاشی گفت: «هشتاد ضربه حقّم بود، چون شراب نوشیده ام (قانون الهی را رعایت نکردم)؛ این بیست ضربه برای چه بود؟» حضرت فرمود: «برای آن که حرمت ماه رمضان را شکستی».(2) حضرت با این کار می خواست به او و دیگران بفهماند که اگر انجام گناهی نقض قانون یا شکستن حرمت حکمی الهی باشد، مستوجب کیفر و بازخواست است؛ در حالی که اگر افراد جامعه نسبت به قوانین الهی اهمیت قائل شوند و پای بند به قانون الهی باشند، مردم و در نتیجه جامعه، اصلاح خواهد شد.

از آنچه گذشت، درمی یابیم که در میان جوامع بشری برای رفع اختلافات و سامان بخشیدن به امور جامعه، لازم است قانون و مقرراتی وجود داشته باشد تا وظایف و تکالیف افراد معین شود. خداوند متعال، کتاب های آسمانی را که دربردارندۀ احکام الهی و راه حل درست رفع اختلافات و شیوه های عالی سامان بخشی به جوامع بشری هستند، فرستاده است و در همین راستا، پیامبران الهی و انسان های راستین را مجری قوانین الهی کرده تا هدف اساسی خلقت که تربیت، تکامل و اصلاح انسان ها در جامعۀ بشری است، نهادینه شود؛ بنابراین، اولین گام در اصلاح، برابری در مقابل قانون خواهد بود.

ص:34


1- (1) بحارالانوار، ج 24، ص 362.
2- (2) نصربن مزاحم منقری، وقعة صفین، تحقیق و شرح: عبدالسلام محمد هارون، ص 425.

ج) نقش عدالت

از عناصر مؤثر در اصلاح و ساماندهی جامعه، برپایی عدل و داد است؛ از این رو، مردان مبارزه با مفاسد اجتماعی و برپاکنندگان عدل و قسط در جامعۀ خویش بوده اند.

(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ) ؛ «به یقین ما فرستادگان خود را با دلایلی روشن فرستادیم و با آنها کتاب و وسیلۀ سنجش را، تا مردم (در زندگی دنیا) به قسط و عدل برخیزند»(1).

در تفسیر «کشف الحقایق»(2) در ذیل این آیه چنین آمده است:

1 - خدای متعال با انبیا، جهانیان را بر رفتار عادلانه و مراعات عدل و انصاف دعوت کرد و کتاب خود (میزان) را برای آنها فرستاد؛

2 - با اجرای مقررات الهی عدالت تأمین می شود؛

3 - اجرای عدالت در میان برخی گروه ها، فقط با شمشیر میسر است و خدای متعال با اعجاز کلام خود در این مقام، حفظ عدالت را با شمشیر در ضمن آیه بیان فرموده است؛

4 - برای جلوگیری از اجحاف، تعدّی ظالمان، حفظ عدالت و گسترش قرآن - هر چند با شمشیر - آخرین راه حل است.

برجسته ترین اصلاحاتی که در حکومت حضرت ولی عصر، امام زمان تحقق پیدا خواهد کرد، اجرای عدالت در جامعه به معنای کامل است: «یمْلَأُ اللهُ به الأرضَ قسطاً و عدلاً»(3)و بنابر روایات، اگر حتی یک روز از دنیا باقی مانده باشد، آن روز آنقدر طولانی خواهد شد که این وعده تحقق پیدا کند.

ص:35


1- (1) حدید، آیۀ 25.
2- (2) کشف الحقایق، جلد 3، ص 516.
3- (3) معجم الاحادیث الامام المهدی، ج 1، ص 92.

اگر عدالت در جامعه تحقق پیدا کند، همۀ آرمان ها تحقق خواهد یافت؛ به همین دلیل است که قرآن کریم وقتی می خواهد هدف بعثت انبیا را ذکر کند، می فرماید: (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ... --- لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)1 ؛ هدف عدالت است و این مسئله بسیار مهم است و در پی آن سایر رفتارهای پسندیده خواهند آمد.(1)

در هیچ جامعه ای، اصلاحات بدون عدالت تحقق نخواهد یافت. امام علی علیه السلام فرمودند: «ما عُمِرَّتِ الْبُلدان بِمثلِ الْعَدْل؛هیچ چیز چون عدل، شهرها را آباد نکرد».(2)

مردمان در پرتو عدالت اجتماعی در بستری امن زندگی خواهند کرد و به شایستگی و اصلاحات راستین دست خواهند یافت و به توان و قدرت مادی و معنوی و آسایش روانی خواهند رسید.

امام علی علیه السلام فرمودند: «اَلْعَدْلُ قواماً للأنام؛عدالت، عامل استواری و برپایی مردمان (و اجتماعات) است.»(3)و در جایی دیگر فرمودند: «اَلرَّعیةُُ لایصْلِحُها الاّ العَدْل؛توده های مردم جز در پرتو عدالت به صلاح دست نیابند».(4)

آن حضرت به مالک اشتر سفارش کردند: «... و تَفَقَّد امرَ الْخَراجِ بِما یصْلِح أهلَه! فاِنَّ فی صَلاحِهِ و صَلاحِهم صَلاحا لِِِِِِِمَن سواهُم...؛کار خراج ستانی را

ص:36


1- (2) محمدی ری شهری، اصلاحات از منظر امام مهدی (عج)، نشریۀ کیهان، 1382/2/18.
2- (3) الحیاة، ج 6، ص 407.
3- (4) همان، ص 404.
4- (5) غررالحکم، 29.

به گونه ای برگزار کن که اهل آن را اصلاح کند، که در صلاح کار خراج و خراج گزاران، صلاح دیگران است و دیگران را جز بدین وسیله، صلاحی نیست؛ بدان جهت که همۀ مردمان هزینه گیر (حقوق بگیر) خراج و اهل آن اند...».(1)

آیا خراج در این زمانه، مجموعۀ درآمدهای دولت را شامل نمی شود؟ و آیا با دقت در ملاک و علت، حکم مورد نظر، مجموعۀ سرمایه ها و منابع درآمد ملی جامعه را در برنمی گیرد؟ پس اصلاحات، باید با جهت گیری دقیق در مسیر عدالت اجتماعی صورت گیرد و عدالتی فراگیر را در قانون و عمل، تحقق بخشد.

قرآن کریم به صراحت و قاطعیت می گوید:

(وَ لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ اَلَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ) ؛ (2)«و فرمان مسرفان را پیروی نکنید. آنان که در زمین فساد می کنند و (هرگز) به اصلاح نمی پردازند».

مسرفان که ظلم گستران اقتصادی اند، نمی توانند زمامدار و مدیر جامعه باشند، عدالت اجتماعی را برقرار سازند، سطح زندگی مردم را به هم نزدیک کنند و از فاصله های وحشت ناک طبقاتی بکاهند. اینان با این شیوه های رفتاری که ظلم و بیدادگری است؛ هیچ گاه خود به اصلاحات تن نداده و بر عدل و حق گردن نمی نهند؛ بنابراین صلاحیت اصلاح گری را ندارند.

امیر المؤمنین علی علیه السلام به مخالفان عدالت چنین می فرمایند: «وَ اللهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ و مُلِکَ بِهِ الاماءُ، لَرَدَدْتُهُ، فَاِنَّ فی الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضاقَ عَلَیهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیه اضْیقُ؛به خدا سوگند! بخشیده های

ص:37


1- (1) مرحوم فیض، نهج البلاغه، عهدنامۀ مالک اشتر، فراز 47، ص 1013.
2- (2) شعرا، آیات 151-152.

عثمان را، حتی در جایی که با آن همسرانی گرفته اند (آن را کابین همسران قرار داده اند) یا کنیزانی خریده باشند، اگر بیابم به صاحب شان برمی گردانم؛ زیرا در عدالت گشایش است. هر کسی که اجرای عدالت، او را به تنگ آورد، ستم بر او تنگ تر خواهد بود».(1)

آری، همان گونه که امام علی علیه السلام وعده داده بود، قاطعانه به باز پس گیری اموال نامشروع و رساندن این اموال، به صاحبان اصلی اش اقدام کرد و تمام سلاح ها، و شترها و اموال دیگری که از طریق زکات و... در خانۀ عثمان بود، به دستور آن حضرت به بیت المال برگردانده و تقسیم شد. در این تقسیم، هیچ گونه تبعیضی بین مردم نبود و همین اقدام قاطع، باعث مخالفت سران قوم و شخصیت های به ظاهر برجستۀ گذشته شد. و جنگ جَمَل را به وجود آورد و موجب زحمات بسیار و سنگ اندازی های فراوان شد؛ امّا امیر مؤمنان علیه السلام همچنان استوار به راه خود ادامه داد.(2)

«آمدن تمام انبیا، از ابتدای خلقت و از آن وقتی که حضرت آدم علیه السلام آمده است تا خاتم پیامبران، برای این بوده است که جامعه را در پرتو عدالت اصلاح کنند و فرد را فدای عدالت می کردند. ما فردی بالاتر از خود انبیا نداریم، ما فردی بالاتر از ائمه علیهم السلام نداریم؛ این فردها خودشان را برای عدالت در اصلاح جامعه فدا کردند. امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسین علیه السلام و... کشتۀ عدالت شدند تا جامعه در قالب عدالت اصلاح شود».(3)

ص:38


1- (1) نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبۀ 15، ص 58.
2- (2) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 269 و 270.
3- (3) نبوت از دیدگاه امام خمینی، ص 193.

اصلاحات با جهت گیری عدالت اجتماعی، بستری امن برای جامعه و زندگی مردم ایجاد می کند. تا افراد جامعه به قدرت مادی، معنوی و آسایش روانی خویش دست یابند از سویی فاصله های طبقاتی کاسته شود و از سوی دیگر، بازپس گیری اموال نامشروع و رساندن این اموال به صاحبان اصلی اش تحقق یابد؛ بنابراین، اگر اصلاحات در پرتو عدالت تحقق پیدا کند، به دنبالش همۀ آرمان ها و ارزش های اسلامی و انسانی تحقق خواهند یافت.

د) نقش مردم

از دیگر عناصر مؤثر در اصلاح، نقش مردم است. انبیا و ائمه علیهم السلام در اصلاحات خود، نیروهای مردم را نادیده نمی گرفتند. کوشش آنها این بود که مردم خود بکوشند و برای اصلاحات قیام کنند. خواستۀ تمامی انبیا، حرکت مردمی برای اصلاح جامعه بوده است و همواره برای برپایی قسط و عدل در جامعه از مردم استفاده می کردند و در تلاش بودند تا نیروهای نهفتۀ مردم را بیدار کنند و در نتیجه، مردم خود جهت برپایی یک جامعۀ توحیدی حرکت کنند.

(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)1 ؛ «به یقین ما فرستادگان خود را با دلایلی روشن فرستادیم و با آنها کتاب و وسیلۀ سنجش فرو فرستادیم تا مردم (در زندگی دنیا) به قسط و عدل برخیزند».

آیۀ فوق می گوید انبیا کوشش داشتند که مردم را طوری تربیت کرده و پرورش دهند که خود قیام به قسط و عدل کنند.

آیت الله طالقانی در این زمینه بیان جالبی دارند که به نقل آن می پردازیم:

ص:39

«لِیَقُومَ النّاسُ» برای اینکه مردم خود بجوشند و قیام کنند، نه اینکه آنها مردم را به پا دارند. در بسیاری از مکتب های دنیا، هستند مردمان چشم و گوش بسته ای که به دنبال رهبران شان حرکت می کنند؛ چون مردم عقده ها، درماندگی ها، نیازهای برنیامده و آروزهایی دارند که رهبری با اعلام برآوردن آرزوهای شان قیام کرده و آنها را نیز وادار به قیام می کند؛ ولی قرآن نمی گوید که انبیا مردم را به پا بدارند، تعبیر به «لیقیم الناس بالقسط» نمی کند؛ بلکه مردم خفته، لگدمال شدۀ شهوات، تقلیدها و نظام های فاسد و استبدادی، بعد از پیدا کردن شناخت و معیار قیام می کنند، بدون اتکا به دیگران.(1)

نقش مردم در اصلاح جامعه آن چنان مؤثر است که اگر به دنبال رهبران شان در جهت برپایی عدالت قیام کنند، اهداف مکتب الهی به نتیجه خواهد رسید و در غیر این صورت، اهداف تعطیل می شوند.

در سورۀ انفال آمده است که مردم بازوی پشتیبان رهبر الهی در جهت اصلاح جامعه هستند. (وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ)2 ؛ «و اگر بخواهند تو را (در صلح و آشتی) فریب دهند، به یقین خداوند تو را بس است؛ اوست کسی که تو را به نصرت خود با مؤمنان تقویت کرد».

از این آیۀ شریفه درمی یابیم که:

الف) مؤمنان صدر اسلام، حامیان شایسته و کارآمدی برای پیامبر بوده اند و نقشی به سزا در پیش برد اسلام برعهده داشته اند تا آنجا که خداوند آنان را شایسته دانسته و یاری آنها را هم ردیف یاری خویش قرارداده است؛(2)

ص:40


1- (1) تبین رسالت برای قیام به قسط، ص 13.
2- (3) تفسیر راهنما، ج 2، ص 547.

ب) پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به کمک خداوند و یاری مؤمنان، در مقابل خدعه و نیرنگ دشمنان ایستادگی می کردند، آنها را از هر کار کفرآمیزی بازمی داشتند و آنها را اصلاح می کردند(1) ؛

ج) امدادهای الهی، در کنار حمایت های مردمی است؛(2)

د) مردم بازوی پشتیبان رهبرند؛(3)

ه -) اگر مردم آماده باشند و لطف خدا شامل شود، همۀ توطئه های دشمن خنثی می شود؛(4)

و) حمایت مردم، همراه با ارادۀ الهی است؛(5)

بنابراین حرکت مردمی به دنبال رهبران الهی، در اصلاح جامعه می تواند نقش مؤثری ایفا کند و به عنوان بازوی پشتیبان رهبری در مکتب حیات بخش اسلامی مفید واقع شود.

ه -) حاکمیت و اصلاح طلبی

اشاره

براساس دیدگاه اعتقادی شیعه، حاکمیت در اصل از آنِ خداست و به عبارت دیگر، حاکمیت از شئون ربوبیت الهی است: (اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ)6 ؛ «خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند و آنها را از ظلمت ها به سوی نور بیرون می برد».

ص:41


1- (1) تفسیر خسروی، ج 3، ص 456.
2- (2) تفسیر نور، ج 4، ص 371 و 372.
3- (3) همان.
4- (4) همان.
5- (5) همان.

هیچ کس حق حکومت بر انسان را ندارد، مگر آنکه خدا به او اجازه دهد. پیامبران، به ویژه خاتم آنها (حضرت محمد صلی الله علیه و آله) و اوصیای معصوم ایشان، از طرف خدا اجازۀ حکومت بر انسان ها را داشتند و از میان امامان معصوم، فقط حضرت علی علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام برای مدت بسیار کوتاهی به حاکمیت ظاهری رسیدند و دیگر امامان به دلیل سلطۀ حاکمان غیرشرعی، از ادارۀ جامعه برکنار بودند و مجالی برای حکومت به دست نیاوردند. ولایت فقیه هم در واقع، نصب با واسطه است و فقیه از طرف خدا اجازۀ حکومت دارد.

در زمان امامانی که حاکمیت ظاهری نداشته اند، امور جامعۀ مسلمانان تحت تسلط و حاکمیت حاکمان جور بوده که به این حاکمان در فرهنگ شیعه «طاغوت» گفته می شود و براساس نص قرآن:

(یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ)1 ؛ «می خواهند طاغوت را در اختلافات خود حاکم قرار دهند، در حالی که مأمور شده اند به طاغوت کفر ورزند».

اینان کسانی بودند که مردم حق مراجعه به آنها و کسانی که از سوی شان برای تدبیر امور گمارده شده بودند، نداشتند؛ در حالی که در مواردی نیاز بود تا به حاکم یا قاضی مراجعه شود. در چنین مواردی، از امامان معصوم علیهم السلام دستورهایی رسیده است که مردم باید در زمان یا مکانی که دسترسی به معصوم ممکن نیست، به کسانی که دارای شرایط خاص هستند، مراجعه کنند تا امور و کارهای آنان اداره شود.

از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «مَنْ کانَ منکُمْ قد رَوی حَدیثنا و نَظَرَ فی حَلالِنا و حَرامِنا و عَرَفَ احْکامَنا فَلْیرْضَواْ بِهِ حَکَماً فَاِنّی قَدْ جَعَلتُهُ

ص:42

عَلَیکُمْ حاکماً؛نظر کنند به شخصی از خود که حدیث ما را روایت کند و در حلال و حرام ما نظر افکند و احکام ما را بفهمد؛ به حکمیت او راضی شوند، همانا من او را حاکم شما قرار دادم».(1) مقصود از شخص آگاه به حلال و حرام و آشنا به احکام، همان فقیه است که به هنگام عدم دسترسی به معصوم علیه السلام، او حاکم مردم است و این حاکمیت از معصوم علیه السلام به ایشان رسیده است.

امام معصوم علیه السلام، شخص معینی را به حاکمیت نصب نکرده؛ بلکه به صورت عام منصوب نموده است؛ همان طوری که در کلام ارزشمند امام صادق علیه السلام، بیان شد:

«فَاِذا حَکَمَ بِحُکْمِنا فَلَمْ یقْبَلْهُ مِنهُ فاِنّما اسْتَخفَّ بِحُکمِ اللهِ عَلَینا رَدَّ والرَّادُ علی اللهِ و هُوَ عَلی حَدِّ الشّرکِ باللهِ؛ (حاکم) اگر طبق دستور ما (امامان معصوم علیه السلام) حکم داد و یکی از آنها از او نپذیرفت، همانا حکم خدا را سبک شمرده و ما را رد کرده است و آن که ما را رد کند، خدا را رد کرده و این در مرز شرک به خدا است»(2) ؛ لذا حاکمی که منصوب عام از طرف معصوم است، اطاعتش واجب است و اگر کسی حکم او را نپذیرد، مانند آن است که حاکمیت معصوم را نپذیرفته است.

شایسته ترین مردم برای حکومت، کسی است که از دیگران تواناتر و به دستور خدا در امر حکومت داناتر باشد؛ امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند:

«ایها النّاسُ انَّ احقَّ النّاسِ بهذا الأمرِ اقْواهُمْ عَلَیهِ واَعْلَمُهُمْ بأمرِ الله فیه، فَاِنْ شَغَبَ شاغِبٌ اسْتُعْتِبَ، فَاِنْ ابی قُوتِلَ؛ای مردم! سزاوارترین اشخاص به خلافت، آن کسی است که در تحقّق حکومت نیرومندتر و در

ص:43


1- (1) اصول کافی، ترجمۀ مصطفوی، ج 1، ص 86.
2- (2) اصول کافی، ج 1، ص 86.

آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد؛ تا اگر آشوب گری به فتنه انگیزی برخیزد، به حق بازگردانده شود و اگر سر باز زد، با او مبارزه شود.»(1)

خداوند سبحان در قرآن کریم، رهبری را برای اصلاح امور شایسته می داند که دارای خصوصیات زیر باشد:

(وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ)2 ؛ «و پیامبرشان به آنها (گروه بنی اسراییل) گفت که خداوند «طالوت» را برای زمامداری شما مبعوث (انتخاب) کرده است. گفتند چگونه او بر ما حکومت داشته باشد، در حالی که ما از او به فرمان دهی شایسته تریم؟ او ثروت زیادی ندارد. (پیامبرشان) گفت خداوند او را بر شما برگزیده و توان جسمی و علمی او را بالا برده است و خداوند (احسانش) وسیع و آگاه (به لیاقت و توانایی افراد) است».

علامۀ طباطبایی رحمه الله در تفسیر المیزان، در ذیل آیۀ مذکور فرمودند: «منظور از سلطنت این است که پادشاه، امور مردم را طوری تدبیر کند که هر فرد به کمال لایق خود برسد و موانع پیش رفتش برطرف شود و برای این امر، دو چیز لازم است:

1) علم به تمام مصالح و مفاسد زندگی؛

2) نیروی جسمانی برای اجرای نظریات اصلاحی؛ «که طالوت دارای این دو صفت بود».(2)

ص:44


1- (1) نهج البلاغه، خطبۀ 173، ص 326.
2- (3) تفسیر المیزان، ترجمۀ استاد محمدتقی مصباح یزدی، ج 2، ص 405.

پیامبران به عنوان رهبران الهی نیز، تلاش خود را در این راه به کار گرفته اند تا با تعلیمات الهی مردم را هدایت کنند. آنها مردم را به وظایف فردی و اجتماعی خود در زمینه های عبادی، اخلاقی و سیاسی آشنا می کنند تا مردم با عمل به وظایف خود و قبول بندگی، به سعادت و کمال برسند. در اینجا باید گفت که مردم وظیفه دارند ایشان را بشناسند و برای اجرای اسلام از آنها پیروی کنند.

در همین مورد در سوره اعراف، آیه 142 آمده که:

(وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ)1 ؛

«و ما با موسی سی شب (برای گرفتن تورات و آیات الهی در کوه طور) وعده گذاشتیم و آن وعده را با افزودن ده شب دیگر کامل کردیم؛ پس زمان تعیین شده از سوی خدایش با گذشت چهل شب به پایان رسید و موسی (پیش از رفتن به این وعدگاه) به برادرش هارون گفت که در میان امّت من، جانشین من باش، (و کار مردم را) اصلاح کن و از راه و روش فسادگران پیروی مکن».

از اینجا معلوم می شود که در آن روز، در میان بنی اسراییل مردمی مفسد وجود داشته اند که همواره در کمین بوده اند، تا زحمات این دو بزرگوار را خنثی کرده و با نقشه های شوم خود کارشکنی کنند؛ لذا موسی علیه السلام سفارش می کند، مبادا راه و روش و پیشنهادهای ایشان را بپذیرد و در نتیجه، دست خوش کید و مکرشان شده و اتحادشان که با تحمّل آن همه محنت ها و زحمات به دست آمده، به اختلاف و تفرقه مبدل شود.

ص:45

نکات این آیه:

1) کلمۀ «اَصْلِح» در این آیه، وظیفۀ کلی رهبر و حاکم را بیان می کند که اصلاحِ امت است؛

2) عبارت «لاتتبّع سبیل المفسدین» دلالت دارد بر اینکه اگر مردم به فساد کشیده شدند یا خواستار فساد بودند، رهبر نباید از موضع اصلاح گرانه اش دست بردارد و کوتاه بیاید؛

3) نکتۀ سوم این است با آنکه هارون پیامبر و معصوم بود، امّا باز هم موسی او را به دو وظیفۀ عمدۀ «اصلاح و عدم پیروی از مفسدان» توجه داد؛

4) انبیا آنقدر دلسوز امت اند که حتی برای چند روز، مردم را بی سرپرست نمی گذارند؛

5) سرانجام این آیه، وظیفۀ یک رهبر را که هم کار ایجابی دارد و هم سلبی، بیان می کند: «اَصْلِح» ایجابی و «لا تتبع» سلبی است.(1)

گروهی از یهود، پس از رحلت حضرت موسی علیه السلام در اثر سرکشی و طغیان، گرفتار تفرقه و جدایی شدند و به مذّلت و خواری افتادند. در آن هنگام، پادشاه ستم گری به نام جالوت قبطی که از نژاد فراعنه بود بر آنان استیلا یافت و آنان را از شهر و دیارشان بیرون کرد. آنان نزد پیامبر خود حضرت دانیال (ارمیا) رفته و از او خواستند که چاره ای بیندیشد تا آنان را از این نکبت و بدبختی نجات دهد. آنها از پیامبر خود خواستند که پادشاهی لایق و سرپرستی توانا برای شان تعیین کند تا به رهبری او در راه خدا جنگ کنند، بر دشمن پیروز شوند، آزادی از دست رفته را بازیابند و به دیار و وطن خود برگردند.(2)

ص:46


1- (1) تفسیرنور، ج 4، ص 178؛ ذیل آیۀ 142 سورۀ اعراف.
2- (2) تفسیر انوار درخشان، ج 2، ص 263.

در جایی دیگر، قرآن کریم با اشاره به این داستان می فرماید که:

(إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ)1 ؛ آنچه از این آیه استفاده می شود، این است که برای نجات از طاغوت باید به انبیای الهی پناه بُرد؛ چون پیامبران الهی می توانند به عنوان حاکم واقعی، جامعه را اصلاح کنند و ظلمتِ جهل و نادانی را به نور، نقص را به کمال، تاریکی های کفر و ضلالت را به روشنایی ایمان و هدایت، شک را به یقین و به طور کلی، انسان را از صفات انسانی به اخلاق ربوبی هدایت و اصلاح نمایند؛ لذا، اولین اقدامی که می تواند بیشترین تأثیر را در جلوگیری از فساد داشته باشد و جامعه را اصلاح کند، تشکیل حکومت حق است. تمام افراد از هر مذهب و نژادی، بر این مسئله اتفاق نظر دارند که در هر جامعه ای باید حکومتی وجود داشته باشد که دارای قدرتی مافوق قدرت افراد باشد؛ در غیر این صورت، هرج و مرج حاکم می شود و انسان ها به جان یک دیگر می افتند و فسادی برپا خواهند کرد که قابل کنترل نخواهد بود؛ بنابراین، در هر جامعه ای باید حکومت وجود داشته باشد؛ حتی اگر خود این حکومت هم از اهل فساد باشد.

در این زمینه، حضرت علی علیه السلام تصریح می فرماید: «اِنَّهُ لابُدَّ لِلنّاسِِِِِِِِِ مِنْ أمیر بِرٍّ اوْ فاجرٍ؛همانا مردم چاره ای جز داشتن امیری نیکوکار یا فاسد ندارند».(1)

ص:47


1- (2) نهج البلاغه، ترجمۀ محمد دشتی، خطبۀ 40.

براساس این فرمایش، جامعه نباید در هیچ زمانی بدون حاکم بماند. در صورتی که حاکمی شایسته، حکومت کند، مطلوب حاصل است، امّا اگر چنین نبود، حتی وجود حاکم ظالم از نبودن حکومت بهتر است.

از منّت های خداوند بر جوامع انسانی (آن جوامعی که آمادگی پذیرش حکومت حق را پیدا می کرده اند) این است که شخصی دارای صلاحیت برای آنان مبعوث و یا معرفی می کرده است. حکومت حضرت داود علیه السلام در میان بنی اسراییل، از نمونه های بارز عنایت خداوند به انسان هاست.

حضرت داود علیه السلام هم پیامبر و هم دارای حکومت بود. خداوند متعال، آن حضرت را این چنین مورد خطاب قرار داد:

(یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ)1 ؛

«ای داوود! ما تو را روی زمین خلیفه (جانشین) خود قرار دادیم. پس میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه می کند. در حقیقت، کسانی را که از راه خدا گمراه می شوند عذابی سخت است در برابر آنکه روز حساب را فراموش کردند».

در این آیۀ شریفه، حضرت داوود علیه السلام، به طور رسمی، به عنوان خلیفۀ خدا بر زمین و برای حکومت بر مردم معرفی شده اند و مسلّم است که حتی با وجود چنین حکومتی، مشکلات جامعه به حال خود باقی خواهد ماند. تنها در صورتی جامعه رو به صلاح حرکت خواهد کرد که افراد نُخْبه و ممتاز شناخته شوند و حکومت به آنان سپرده شود بدین ترتیب آنان صادقانه به مردم خدمت می کنند و تا حدّ امکان از گسترش فساد در جامعه جلوگیری و آن را اصلاح می کنند.

ص:48

حکومت اسلامی در نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام

آنچه در کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است، بیان کامل و روشنی است که یک حاکم اسلامی با در نظر گرفتن احکام و حدود الهی، می تواند جامعه را اصلاح و امنیت و آسایش را در آن برقرار کند.

آن حضرت می فرماید: «اللّهُمَّ انّکَ تَعْلَمُ انَّهُ لَمْ یکُن الّذی کانَ مُنا فَسةً فی سُلْطانٍ وَ لاَ الْتماسَ شَیءٍ مِنْ فُضُول الْحُطامِ و لکنْ لنَرُدَّ المَعالِمَ مِنْ دینکَ و نُظهِرَ الاصلاحَ فی بِلادِکَ، فَیأمَنَ الْمَظلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ و تُقامَ الْمُعَطَّلَةُُ مِنْ حُدُودِکَ؛خدایا! تو می دانی آنچه ما در حکومت اسلامی انجام می دهیم، نه برای رسیدن به سلطنت و حکومت بوده و نه برای به دست آوردن متاع دنیا؛ بلکه نقش حکومت به خاطر این است که:

1) آثار دین را که (توسط حُکام جَوْر) تغییر یافته بازگردانیم.

2) در شهرها و جامعه، اصلاح و آسایش را برقرار کنیم تا در سایۀ اصلاح، بندگان مظلومت در امنیت و آسودگی زندگی کنند.

3) احکام و حدود الهی را که در جامعه، کنار گذاشته شده است، پیاده کنیم».(1)

براساس آنچه گذشت، باید گفت که اصلاح جامعه وقتی تحقق می یابد که صاحبان حکومت، مردم را به جای اینکه به بندگی حضرتِ حقّ سوق دهند مردم را به خود دعوت کنند به خدا دعوت نمایند. و روحیۀ مقاومت و ایستادگی در برابر طاغوت، فاسدان و ظالمان عالَم را زنده نمایند و فرهنگ شهادت طلبی

ص:49


1- (1) نهج البلاغۀ فیض، خطبۀ 131، فراز 3 و 4، ص 406 و 407 و ترجمۀ محمد دشتی، ص 248.

و معنویت و بیزاری از آداب و رسوم کفر و خرافات را در جامعه ترویج کنند و اصلاح به آن است که احکام نورانی اسلام پیاده شود همان طوری که حضرت علی علیه السلام فرمود: «تُقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ».(1)اصلاح وقتی پیاده می شود که سران حکومت دفاع از مظلومان را در عالَم سرلوحۀ کار خودشان قرار دهند. همان طوری که حضرت علی علیه السلام فرمود: «فَیأمَنَ الْمَظلُومُونَ مِِنْ عِبادِکَ».(2)اصلاح وقتی انجام می شود که در کل جامعه اعم از شهر و روستا آثار دین و معنویت حاکم باشد همان گونه که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «لیزُدَّ المَعالِمَ مِنْ دینکَ».(3)

کسی می تواند شعار اصلاح را سردهد که هدف او از حکومت، رسیدن به ریاست و تقویت باند و حزب خود نباشد؛ بلکه احیای حق و نابودی باطل باشد، همان طوری که حضرت علی علیه السلام فرموده اند:

«واللهِ لَهِیَ احَبُّ الیَّ مِنْ امْرَتِکُمْ، الاّ انْ اقیمَ حَقّاً اوْ ادْفَعَ باطِلاً».

ابن عباس می گوید که در سرزمین «ذی قار» خدمت امام علی علیه السلام رفتم که داشت کفش خود را پینه می زد. وقتی مرا دید، فرمود: «قیمت این کفش چه قدر است؟» گفتم: «بهایی ندارد.» فرمود: «به خدا سوگند! همین کفش بی ارزش، نزد من از حکومت بر شما محبوب تر است؛ مگر اینکه حقّی را با آن به پا دارم، یا باطلی را دفع کنم».(4)

ص:50


1- (1) همان.
2- (2) همان.
3- (3) همان.
4- (4) نهج البلاغه، ترجمۀ محمد دشتی، خطبۀ 33، ص 85.

بر همین اساس، حضرت امام خمینی رحمه الله، بنیان گذار انقلاب اسلامی خطاب به ملت انقلابی ایران فرمود: «من خادم شما هستم.»(1)

مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای نیز فرمودند: «خدمت گزاری کوچک، برای مردم هستم، همواره برای حل مشکلات مردم تلاش خواهم کرد و هیچ گاه از آنان جدا نخواهم شد.»(2)

خلاصه: در حقیقت وجودیک حاکم در حکومت دینی می تواند بیشترین تأثیر را در جلوگیری از فساد و اصلاح جامعه ایفاء نماید تا بندگان مظلوم در امنیت و آسودگی زندگی کنند و احکام و حدود الهی در جامعه پیاده گردد.

در نتیجه آنهایی را که در ظلمت جهل و نادانی و تاریکی کفر و ضلالت قرار گرفته اند را می توان حاکمیت حاکم اسلام به سوی اصلاحات واقعی و حقیقی سوق دهد.

و) آزادی و اصلاح طلبی

اشاره

یکی از عناصر مؤثر در اصلاح و ساماندهی جامعه، آزادسازی انسان ها از غل و زنجیرهایی بود که شاهان و حاکمانِ ظالم به دست و پای مردم بسته بودند و مردم را به جای آنکه بندۀ خداوند بزرگ قرار دهند، بردۀ خود قرار داده بودند. انبیا آمدند تا ضمن آزادی مردم، آنها را بندۀ خالق هستی قرار دهند تا در سایۀ بندگی خدای سبحان، به کمال و سعادت دنیا و آخرت برسند.

هدف از بعثت انبیاء را می توان به دو بخش تقسیم کرد:

1) دادن شناخت و آگاهی به بندگان خدا با استفاده از آیات الهی و رهنمودهای آسمانی؛

ص:51


1- (1) صحیفۀ نور، ج 5، ص 125.
2- (2) کیهان، 79/5/6، شمارۀ 16860.

2) رهاندن انسان ها از قید بردگی و رسیدن به کمال و رشد معنوی و مادّی در سایۀ آزادی و امنیت با عمل به واجبات و ترک محرمات.

حضرت موسی و برادرش هارون، خطاب به فرعون فرمودند که ما هر دو فرستادۀ خداوند بزرگ هستیم؛ پس ای فرعون! زنجیر اسارت و بردگی را از بنی اسراییل بردار و آنها را آزاد کن: (أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ)1 ؛

فرعون اندکی غذا به بنی اسراییل می داد تا آنها بتوانند کارهای طاقت فرسا را انجام دهند و برای آنکه شخصی مانند موسی علیه السلام در جامعه متولد نشود، نوزادان را به قتل می رساند و زنان و دختران را به کنیزی می گرفت؛ لذا حضرت موسی علیه السلام خطاب به فرعون فرمود: (أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ) ؛ «تو بنی اسراییل را بنده و بردۀ خود ساخته ای».

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله هم به عنوان منادی آزادی، بار اسارت را از دوش مردم برمی دارد؛ خداوند در قرآن می فرماید: (وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ)2 ؛ «و بار سنگین و زنجیرهایی را که بر گردن شان است (رسوم جاهلیت و احکام سخت شرایع گذشته) از دوش آنها برمی دارد».

حضرت علی علیه السلام هم خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمودند: «و لا تَکنْ عَبْدَ غَیرِک و قَدْ جَعَلَک اللهُ حُرّا؛فرزندم! بندۀ دیگری مباش، زیرا خداوند تو را آزاد قرار داده است».(1)

3) ساختن جامعه؛ زیرا اگر ملّتی تحت سلطۀ بیگانه و ظالمی بود و امنیت و آزادی نداشت، در هیچ جهتی نمی تواند رشد کند.

ص:52


1- (3) نهج البلاغۀ فیض، خطبۀ 31، فراز 46، ص 922.

انبیا و ائمه علیهم السلام به عنوان منادی آزادی و اصلاح گران جامعه، با دو گونه غل و زنجیرها روبه رو بودند.

الف) غل و زنجیرهای درونی (هوا و هوس ها و تمایلات سرکش و منفی انسان ها) که بزرگ ترین سدّ راه تکامل است؛

ب) غل و زنجیرهای بیرونی (ارزش ها و قوانین ضدالهی حاکم بر جوامع انسان ها).

آنها با این غل و زنجیرها نیز به مبارزه برخاسته بودند تا عقل و اندیشۀ انسان ها را که در زیر غبار اوهام و خرافات مدفون شده بود، حیاتی دوباره ببخشند.

آنان می خواستند که انسان ها با عقل و اندیشۀ آزاد دست به انتخاب بزنند. آمدند که انسان ها را از بند اسارتِ گناه آزاد کنند تا حیات طیبه پیدا کنند.

انبیا، تمام اقسام آزادی بشر را (آزادی از نظر فلسفی و کلامی که در علم فلسفه و کلام بحث می شود، بر اینکه انسان در عالم تکوین مختار و آزاد است یا نیست؟ و همچنین آزادی اخلاقی، سیاسی، حقوقی و اجتماعی، بیان، عقیده و...) با شرایطی مخصوص برای بشر آوردند تا آنچه صلاح و سعادت انسان است با این آزادی ها تأمین شود.

برای مثال، انسان می تواند اظهار عقیده کند و اگر سؤالی دارد بپرسد تا حق برایش روشن شود. مکتب انبیا، آنقدر از منطق و استدلال قوی برخوردار است که می تواند جواب تمام شبهات و سؤالات را بدهد و تشنگان حقایق را سیراب کند و بر عقیدۀ باطل با پاسخ منطقی غالب آید؛ امّا اگر کسی آمد و خواست با ترویج عقیدۀ باطل، خرافات و ایجاد شک و شبهه، مردم را گمراه کند و با روش مغالطه، باطل را به جای حق معرفی نماید، اسلام اجازه نخواهد داد.

ص:53

همان طوری که حضرت ابراهیم علیه السلام وقتی دید عده ای که دارای عقل سلیم نیستند، می خواهند برای رسیدن به مقاصد پلیدشان بت ها را به جای خداوند معرفی کنند، بت ها را درهم شکست.

خداوند متعال در قرآن بیان می فرماید:

(وَ تَاللّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ)1

(فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ کَبِیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ)2

(وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ) .(1)

(وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) .(2)

ص:54


1- (3) «و (به یاد آورد) وقتی را که ابراهیم به پدرش آزر گفت آیا بت هایی را به عنوان خدایان خود اتخاذ می کنی؟ من تو و قوم تو را در یک گمراهی آشکاری می بینم». (انعام، آیۀ 74).
2- (4) «و چگ - ونه من از آنچه شما ش - ریک خ - دا ک - رده اید بت - رس - م؛ در حالی که شما

همچنین حضرت موسی علیه السلام وقتی دید سامری گوساله ای را درست کرده و می خواهد مردم را به جای خداپرستی گوساله پرست کند، در برابرش ایستاد و گوسالۀ ساختگی را که از طلا بود و قیمت بسیاری داشت گرفت، آن را آتش زد و خاکسترش را به دریا ریخت.

خداوند سبحان در سورۀ «طه» می فرماید:

(قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلی إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً) .(1)

(وَ أَلْقِ ما فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَ لا یُفْلِحُ السّاحِرُ حَیْثُ أَتی) .(2)

امروز هم اگر عده ای بخواهند به نام آزادی بیان، قلم و عقیده، افکار جاهلیت مدرن را که سوق دادن مردم به ابتذال و دوری از معنویت است ترویج دهند، انقلاب اسلامی اجازه نخواهد داد.

ص:55


1- (1) «موسی گفت: پس (از میان مردم بیرون) برو و حتماً بهرۀ تو در زندگی آن است که بگویی به من دست نزنید (به واسطه مرض مُسری ات همه از تو بترسند یا به مرض روانی ات از همه بترسی، و به هر کس بگویی با من تماس نگیر) و البته برای تو وعده گاهی است که هرگز با تو خلاف نخواهد شد و اینک آن معبودت را که همواره ملازم (عبادت) آن بودی بنگر که آن را حتماً در آتش می سوزانیم؛ سپس خاکسترش را در دریا می پراکنیم». (طه، آیۀ 197).
2- (2) «آنچه در دست راست داری بیفکن تا همه آنچه را ساخته اند ببلعد؛ زیرا چیزی که آنان ساخته اند فقط نیرنگ جادویی است و جادوگر هر جا باشد رستگار نمی شود (طه، آیۀ 69.)

در اسلام، هر انسانی حقوق فردی و اجتماعی خاصی دارد؛ حال اگر کسی به نام آزادی حقوق، خواست حقوق دیگر افراد و جامعه را زیر پا بگذارد و به نام آزادی، به حقوق دیگران تجاوز کند، نه تنها اسلام، بلکه هیچ انسان عاقل و هیچ حکومتی اجازه نخواهد داد.(1)

خلاصه آنهایی را که در غل و زنجیر هوا و هوس ها و قوانین ضدالهی حاکم بر جوامع انسان ها اسیر شده اند، از دریچۀ اصلاحات - به عنوان عامل مؤثر - از بند اسارت گناه آزاد می نماید تا حیات طیبه پیدا کنند.

جمع بندی مطالب:

در فرهنگ متعالی اسلام، عناصری می توانند در اصلاحِ جامعه مؤثر باشند که با روی کرد و آموزه های دینی و الهام گرفته از ارزش های توحیدی باشند و خداوند متعال در اجرای چنین آموزه هایی، قانون و مقرراتی را در قالب کتاب های آسمانی که متضمن احکام اسلامی است، بیان نموده و بهترین افراد را برای تحقق و اجرای این قوانین فرستاده است تا با جهت گیری عدالت اجتماعی، بستر مناسبی برای سامان دهی جامعه ایجاد کنند. تا به دنبالش همۀ آرمان ها و ارزش های انسانی و اسلامی محقّق شود و به همراه عدالت اجتماعی، حرکت های مردمی در پیاده نمودن احکام و حدود الهی به وسیلۀ حاکمیت اسلامی بیشترین تأثیر را می توانند در جلوگیری از فساد و اصلاح جامعه ایفا کنند.

ص:56


1- (1) جهت آگاهی بیشتر، به مباحث «آزادی» در کتاب «اصلاحات ریشه ها و تیشه ها» تألیف آیت الله مصباح مراجعه کنید.

بخش سوم: قلمرو اصلاح و ساماندهی جامعه

اشاره

ص:57

ص:58

الف) اجتماعی

اشاره

مجموعه ای از انسان ها را که با نظم، سنت، آداب و قوانین خاص با یکدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند، جامعه می گویند. اجتماعی بودن زندگی انسان به این معناست که انسان «ماهیت اجتماعی» دارد. از سویی نیازها، بهره ها و برخورداری ها، کارها و فعالیت ها نیز ماهیت اجتماعی دارد و جز با تقسیم کار و تقسیم بهره رفع نیازمندی های اجتماعی در سلسله ای از سنت ها و نظام ها میسر نخواهد بود و از سوی دیگر، یک نوع اندیشه، ایده و خُلق و خو، بر عموم مردم حکومت می کند که به افراد جامعه وحدت و یگانگی می بخشد(1) ؛ بنابراین، هرگاه روان افراد به تباهی و ستیز کشیده شود و دوستی به دشمنی و کینه توزی بینجامد، پیوندهای اجتماعی دچار تزلزل و گسستگی می شوند؛ از این رو، نیاز است تا روابط افراد در جامعه اصلاح شود. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

«... الا اخْبِرُکَ و ادُلّکَ علی صَدقةٍ یحِبُّها اللهُ و رسُولُه؟ تُصلِحُ بینَ النّاسِ اذا تفاسَدُوا و تَباعَدُوا؛آیا شما را از کار نیکی که محبوب خدا و پیامبر است آگاه کنم؟ به اصلاح روابط مردمی دست یازید، آنگاه که روابط آنان به تباهی و دوری کشیده شده باشد».(2)

ص:59


1- (1) شهید مطهری؛ جهان بینی اسلامی، ص 313 و 314.
2- (2) میزان الحکمه، ج 5، ص 363.

امام صادق علیه السلام هم فرمودند: «صَدَقَةٌ یحِبِّها اللهُ اصلاحٌ بینَ النّاسِ اذا تفاسَدُوا و تقارُبٌ بینهم اذا تباعَدُوا؛کار نیکی که خداوند آن را دوست دارد، اصلاح روابط مردم است، آنگاه که به تیرگی و گسستن انجامیده باشد و نزدیک کردن مردم با یک دیگر، آنگاه که از هم دور شده باشند».(1)

امام علی علیه السلام نیز در این باره می فرماید: «مِنْ کَمالِ السَّعادَةًِ الْسَّعْی فی اصْلاحِ الْجُمْهُورِ؛تلاش برای ایجاد صلح و آشتی میان تودۀ مردم، نشانۀ کمال نیک بختی است».(2)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله در فضیلت ایجاد صلح و سازش میان دیگران می فرماید: «أفْضَلُ الصَّدَقَةِ اصلاحُ ذاتِ الْبَینِ؛برترین صدقه، اصلاح و ایجاد سازش بین مردم است».(3)

روایت است که حضرت صادق علیه السلام بخشی از اموال خود را به رفع اختلاف و خصومت اختصاص می داد و می فرمود: «اذا رأیتَ بَینَ اثْنَینَ مِنْ شیعَتِنا مُنازَعَةً فَافْتَدِها مِنْ مالی؛اگر در بین شیعیان (دوستان) ما نزاعی مشاهده شد، از مال من خرج کنید تا دعوا و نزاع خاتمه پیدا کند».(4)

حضرت امام علی علیه السلام فرمودند:

«اُوصیکُما و جمیع وُلْدی و أهلی وَ مَنْ بَلَغَهُ کتابی بتقوی اللهِ و نَظْمِ أمْرِکُمْ، وَ صَلاحَ ذاتِ بینکم، فَاِنّی سَمِعْتُ جَدَّکَما رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله یِقَولُ صَلاحُ ذاتِ الْبَینِ افْضَلُ مِنْ عامّةِ الصّلوةِ و الصیامِ؛

ص:60


1- (1) امالی مفید، ص 12 و کافی، ج 2، ص 209.
2- (2) غررالحکم، ج 2، ص 732.
3- (3) نهج الفصاحه، ص 77.
4- (4) اصول کافی، ج 2، ص 209 و بحارالانوار، ج 73، ص 44.

شما (حسن و حسین علیهما السلام) و جمیع فرزندانم و اهل بیت خودم و هر کسی را که این وصیت نامه به دست آنها برسد، به پرهیزکاری، نظم و انضباط در کارها و اصلاح میان تان سفارش می کنم؛ همانا از جد بزرگوارتان صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمودند اصلاح و سازش بین مردم، برتر از یک سال نماز و روزه است».(1)

در سورۀ حجرات می خوانیم:

(وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ)2 ؛ «و اگر دو گروه از مومنان با هم جنگیدند، میان آنها را اصلاح کنید و اگر یکی بر دیگری تجاوز کرد، با آن گروه که تجاوز می کند بجنگید تا به فرمان خداوند بازگردد، پس اگر بازگشت، میان شان به عدالت صلح برقرار و همواره دادگری کنید که خداوند دادگران را دوست دارد».

در این آیه، موضوع صلح بین دو طایفۀ مخاصم در جامعه مطرح است؛ یعنی چنانچه بین دو نفر یا دو قبیله جنگ شد، به هیچ یک کمک نکنید، بلکه جنگ را خاتمه بدهید و در صدد اصلاح آنها باشید؛ چراکه اصلاح بین طایفه ها و برادران اسلامی و غیراسلامی، در خانواده ای بزرگ و کوچک یک امر مقدس و جزء فرهنگ اسلامی است. این فرمان از ذات اقدس الهی خطاب به بندگانش صادر شده و بر آن بسیار تأکید شده است.

بحث از اهمیت و فواید صلح و سازش میان مردم و اصلاح روابط آنان، موضوعی است که در آیۀ دهم سورۀ حجرات بدان اشاره شده است:

ص:61


1- (1) سفینة البحار، ج 2، ص 40.

(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ)1 ؛ «جز این نیست که همۀ مؤمنان با هم برادرند، پس (در تمام اختلافات) میان دو فرد یا دو گروه برادران تان اصلاح نمایید و از خدا پروا کنید شاید مورد ترحم قرار گیرید».

تفاوت بین صلح در آیه های نهم و دهم سورۀ حجرات

فرق بین صلح (سازش) در این آیه ها، این است که در آیۀ نهم بعد از جنگ و ستیز دعوت بدان شده است، خواه دو طرف دعوا از یک دین و مذهب باشند یا از دو طایفۀ غیرمسلمان؛ امّا تأکید آیۀ دهم، پیش گیری از جنگ و دعواست؛ یعنی حکم می کند که پیش از بروز اختلاف و هرگونه نزاعی، میان خود سازش به وجود آورید و نگذارید روابط دو برادر دینی تیره و تار شود؛ ضمن اینکه باید به برطرف کردن اختلاف بین دو نفر که دارای یک دین و مذهب هستند، بیشتر توجه داشت.

به بیان دیگر، بین مسئلۀ صلح در این دو آیه، دو تفاوت وجود دارد:

1) در آیۀ نهم به اصلاح گری بعد از جنگ و جلوگیری از گسترش آن اشاره دارد؛ ولی آیۀ دهم پیش گیری از جنگ و حالت دفع را می رساند.

2) آیۀ نهم عمومیت دارد و بیانگر صلح بین دین داران و غیردین داران است؛ امّا آیۀ دهم مخصوص دین داران است.(1)

آشتی دادن، آن قدر اهمیت دارد که اگر اصلاح کننده به قصد برقراری سازش، کلام دروغی را بر زبان جاری کند، دروغ به حساب نمی آید و گناه برایش محسوب نمی شود.

ص:62


1- (2) آیت الله زین العابدین باکویی، تفسیر سورۀ حجرات، ص 91 و 92 (سیمای خانواده).

امام صادق علیه السلام می فرماید: «اَلمُصْلِحُ لَیسَ بکاذبٍٍٍ؛آشتی دهنده، دروغ گو نیست»(1).

از این رو، سخن را به سه دسته تقسیم کرده اند: راست، دروغ و کلامی که برای اصلاح یا جلوگیری از فساد گفته می شود.

نوع سوم، مستقل از دو نوع دیگر و در مقابل آن دو است؛ پس هرگاه سخن راست موجب فساد شود، نباید راست گفت؛ بلکه باید مصلحت طرفین را در نظر گرفت و کلامی را که به اصلاح روابط و ایجاد رابطۀ نیک کمک می کند، بر زبان جاری کرد.(2)

البته در اینجا حدّ و مرزی نیز وجود دارد؛ چنان که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرموده اند: «الصُّلْحُ جائِزٌ بین المسلمینَ إلاّ صُلحاً أحَلَّ حراماً اوْ حَرَّمَ حلالاً؛آشتی و صلح میان مسلمانان رواست، مگر صلحی که حرامی را حلال و یا حلالی را حرام کند».(3)

یکی از مسائل مهمی که در اصلاح جامعه مطرح می شود، برقراری امنیت برای بندگان مظلوم خدا و اجرای حدود و احکام بر زمین ماندۀ الهی است؛ بدین ترتیب، حضرت علی علیه السلام فلسفۀ اصلاحات را در اجتماع به وضوح بیان می کنند. فراهم شدن شرایطی که طی آن بندگان خدا در امنیت باشند و حدود و احکام الهی در جامعه محقق شوند: «أللّهمَّ إنّکَ تَعْلَمْ... ولکن لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینک و نُظِهِِِِرَ الإصلاحَ فی بِلادِکَ فَیأمَنَ الْمَظلُومُون مِنْ عبادِکَ، و تُقامَ المُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ؛خدایا! تو می دانی... می خواستیم نشانه های دین تو

ص:63


1- (1) کافی، ج 2، ص 210.
2- (2) آیت الله زین العابدین باکویی، تفسیر سورۀ حجرات، ص 94.
3- (3) من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 32.

را به جایگاه خویش بازگردانیم و اصلاح را در سرزمین های تو آشکار کنیم و تحقق بخشیم که در اثر بازگرداندن معالم دین الهی و اصلاح بلاد، بندگان مظلوم تو امنیت پیدا بکنند و حدود، قوانین و مقرّرات فراموش شدۀ تو، بار دیگر اجرا شود».(1) بنابراین، اگر جهت گیری اصلاحات در جامعۀ ما چیزی غیر از این باشد، باید در اصالت و اسلامیت آن شک کرد.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام، در نامه ای آتشین به معاویه، به آیۀ (إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلاّ بِاللّهِ)2 اشاره می کنند و با استناد به آن، اقدامات خود را اصلاح گری معرفی کرده و در عهدنامۀ مالک اشتر اصلاح امور مردم را جزء وظایف تخلف ناپذیر مالک و یا هر زمام داری برمی شمرند: «... و اسْتِصْلاح اهْلِها...».(2)

کلماتی شبیه به این معنی را در سخنان ارزشمند امام حسین علیه السلام نیز می بینیم. ایشان در وصیت خود به برادرش محمد حنفیه - که در حقیقت بیان فلسفۀ قیام ایشان است - می فرمایند:

«اِنّی لم اخْرُجْ أشَرَاً و لا بَطَراً و لا مُفْسداً و لا ظالماً و انّما خَرَجْتُ لِطَلَب الاصلاحْ فی امةِ جدّی؛من برای شرارت، تبه کاری، فساد و ظلم خارج نشدم، بلکه تنها برای اصلاح در امت جدم (جامعۀ اسلامی) خارج شدم».(3)

آن حضرت در این وصیت نامه، به ناهنجارهای اجتماعی و اخلاقی زمان خود مانند: رواج ستم گری، گسترش فساد و فحشا در جامعه، تضییع حقوق

ص:64


1- (1) نهج البلاغۀ فیض، خطبۀ 131، فراز 3 ترجمۀ دشتی، ص 249.
2- (3) نهج البلاغۀ فیض، نامه 53، فراز 1، ص 991 و ترجمۀ محمد دشتی، ص 567.
3- (4) بحارالانوار، ج 44، ص 392 و فرهنگ سخنان امام حسین، ص 338.

مستضعفان، بی تفاوتی مردم در برابر حرمت شکنی مقدسات، بی توجهی مردم نسبت به شکستن حریم قرآن و سنت پیامبر، سپردن حکومت نابخردان و بی دینان، نفوذ شبهه پراکنان در مراکز فرهنگی، دنیاگرایی و دنیازدگی دانشمندان، سپردن امور فرهنگی به تنگ مایگان علمی، استثمار مردم، انحراف از آموزه های دینی و رفتار غیرعادلانه با مردم اشاره می کند.(1)

امام حسین علیه السلام در راه عراق، در منزل «ذی حسم» فرمود: «پیش آمد ما همین است که می بینید. اوضاع زمان ما دگرگون شده است. زشتی ها آشکار شده و نیکی ها از محیط رخت بربسته است. از فضیلت ها جز اندکی مانند قطرات ته ماندۀ ظرف آب، باقی نمانده است. مردم، در زندگی پست و ذلت باری به سر می برند. صحنۀ زندگی، همچون چراگاهی پرسنگلاخ و کم علف، به جایگاه سخت و دشواری تبدیل شده است. آیا نمی بینید که دیگر به حق عمل و از باطل خودداری نمی شود؟».(2)

حرکت اصلاحی امام حسین علیه السلام، حرکتی است که تمام زوایای جامعۀ آن روز و جوامع بعدی را شامل می شود. همۀ نواقص و کاستی ها را شناسایی می کند و طرح و برنامه هایی را برای مقابله با آنها عرضه می دارد.

نمی توان و نباید بعضی از ابعاد و جنبه های اصلاحات جامعه را نادیده انگاشت و به برخی از آنها شدّت بخشید. اگر بنا داریم همچون امام حسین علیه السلام اصلاحات را در همۀ ابعاد دنبال کنیم، گل گشتی در سخنان مقام معظم رهبری، که ترجمان بی بدیل و کم نظیر سیرۀ اهل البیت است، می زنیم و پرده از رخ برمی گیریم و بدون شرح و تفصیل، فهرستی از آنچه ایشان در خطبه های

ص:65


1- (1) تحف العقول، ص 239-237، و بلاغه الحسین، ص 135-130.
2- (2) تحف العقول، ص 245 و بحارالانوار، ج 44، ص 192.

نماز جمعه و سخنرانی های عمومی، به عنوان اصلاحات در اجتماع ذکر کرده اند مرور می کنیم:

1) ما احتیاج داریم که دستگاه اداری مان مقرارتی داشته باشند که برای همه یکسان باشد و در آن تبعیض نباشد. اگر تبعیض بود، فساد است و فساد باید اصلاح شود.(1)

2) باید رشوه و ارتشا نباشد و اگر بود، فساد است و باید اصلاح گردد.

3) راه های کسب ثروت مشروع باشد. اگر کسانی از راه های نامشروع کسب ثروت کردند، این فساد است و باید اصلاح شود.

4) اگر کسانی از امتیازات بی جا استفاده کرده اند، ثروت های باد آورده پیدا کردند و دیگران را به این قیمت که خودشان ثروتمند شوند، فقیر کرده اند، این فساد است و باید اصلاح شود.

5) اگر در جامعه، امتیازات انحصاری به وجود آوردند و همه نتوانستند از فرصت های برابر استفاده کنند، این فساد است و باید اصلاح شود.

6) اگر امنیت شغلی و ثبات مقرارت نبود، اگر انسانی که می خواهد در جامعه کار کند دست و پایش را بستند و برای تلاش کردن به او فرصت ندادند، این فساد است و باید اصلاح شود.

7) اگر در جامعه گرایش به مصرف رو به رشد است، این فساد است.

8) اگر مردم دچار حالت بی انضباطی اند، به خصوص مسئولان بخش های ادارۀ کشور بی انضباطاند و انضباط اجتماعی نیست، این فساد است.

9) اگر احساس مسئولیت نیست، این فساد است.

ص:66


1- (1) روزنامۀ جمهوری اسلامی، 1379/1/28.

10) در جوانان اگر ملکه های انسانی، یعنی: شجاعت، صفا، صدق، نشاط، فعالیت و کار، رشد پیدا نمی کند، این فساد است و باید اصلاح شود.

11) اگر روابط ناسالم جنسی در جامعه هست، این فساد است.

12) اگر اعتیاد در جامعه هست، این فساد است.

13) اگر سطح معرفت و شعور عمومی در حدّ مطلوب نیست، این فساد است.

14) اگر وظیفه شناسی در مسئولان نیست، این فساد است.

15) اگر کسانی هستند که خانواده ها را ناامن می کنند، اگر کسانی هستند که شهرها و خیابان ها و روستاها را ناامن می کنند، این برای کشور فساد است.

16) اگر جرم و جنایت هست، اگر دست رسی به قضاوت عادلانه نیست، اگر رسیدگی های قضایی طولانی می شود و پرونده ها تا مدتی می ماند، این فساد است و باید اصلاح گردد و باید از جرم و جنایت پیش گیری کرد.(1)

اصلاح و ساماندهی تدریجی یا انقلاب بنیادی ؟

در مورد اینکه اصلاحات اجتماعی باید از چه راهی شروع شود عقیدۀ یکسانی وجود ندارد. جمعی طرفدار اصلاحات تدریجی هستند که به آنها «رفورمیت»(2) می گویند و گروهی دیگر «انقلابیون» هستند که هیچ دگرگونی اساسی را در وضع جوامع انسانی بدون انقلاب ممکن نمی دانند. برخی دیگر می گویند؛ درجۀ فساد در اجتماعات متفاوت است. آنجا که فساد به صورت همه گیر و همه جانبه درنیامده، اصلاحات تدریجی می تواند اساس برنامه های

ص:67


1- (1) روزنامۀ جمهوری اسلامی، 79/1/28.
2- (2) علی اصغر رضوانی، موعودشناسی و پاسخ به شبهات، ص 77، 78 و 79.

اصلاحی را تشکیل دهد؛ امّا آنجا که فساد همه جا را گرفته و یا در بیشتر سازمان های اجتماعی نفوذ کرده، جز با یک انقلاب بنیادی نمی توان بر نابسامانی چیره شد.

شواهد زیادی مؤید نظریۀ سوم است:

1) اصلاح تدریجی همیشه بر شالوده ها، ضوابط و الگوهای سالم بنا می شود، و درغیر این صورت باید به سراغ الگوها و ضوابط جدید رفت و مسائل زیربنایی را در مسیر دگرگونی قرار داد.

2) اصلاح تدریجی غالباً از یک راه مسالمت آمیز صورت می گیرد. و این در صورتی اثر دارد که آمادگی فکری و زمینۀ اجتماعی وجود داشته باشد؛ ولی آنجا که این زمینه ها وجود ندارد، باید از منطق انقلاب که منطق قدرت است استفاده کرد.

3) در جامعه ای که فساد به ریشه ها نفوذ کرده، عناصر قدرتمند ضداصلاح، تمام مراکز حسّاس اجتماع را در دست دارند و به آسانی می توانند هر طرح تدریجی را از کار بیندازند، مگر آنکه با یک حملۀ انقلابی غافل گیر شوند.

4) نیروهای عظیم اصلاحی و انقلابی را معمولاً نمی توان برای مدت زیادی پرحرارت و پرجوش و خروش نگاه داشت. اگر به موقع از آنها استفاده نشود، ممکن است با گذشت زمان کارآیی خود را از دست بدهند.

5) با مراجعه به تاریخ می بینیم در اجتماعاتی که فساد در آنها نهادینه شده است، خردمندان آن جوامع - خصوصاً انبیا، اولیا و مردان اصلاح طلب - همواره روش انقلابی را در پیش گرفته اند.

در مورد اصلاح وضع عمومی جهان و برچیده شدن نظام کنونی دنیا که براساس ظلم و تبعیض بنا شده است و احتیاج به جانشین شدن یک نظام

ص:68

عادلانه دارد، به طور حتم پدید آمدن یک انقلاب و دگرگونی عظیم را می طلبد؛ انقلابی وسیع و در همۀ زمینه ها.(1)

در یک جامعه، اصلاحاتی که به دلیل نابسامانی ها وکمبودها، برای رشد و اعتلای حیات اجتماعی انسان ها و تأمین سعادت جامعه صورت می گیرد، از آموزه های دینی و ارزش های الهی الهام می گیرد و اساساً اصلاح جامعه جز از طریق اجرای احکام و ارزش های دینی ممکن نیست.

علی علیه السلام می فرمایند: «مَنْ اصْلَحَ ما بَینَهُ و بَینَ الله اصْلَحَ اللهُ ما بَینَهُ وَ بین النّاس و مَنْ اصْلَحَ أمْرَ آخرتِهِ اصْلَحَ اللهُ لَهُ أمْرَ دُنیاه؛هر کس رابطۀ بین خود و خدا را اصلاح کند، خداوند رابطۀ او و مردم را اصلاح خواهد کرد و هر کس امر آخرت خود را اصلاح نماید، خداوند امر دنیای او را اصلاح می کند».(2)

امام علی علیه السلام به ما تعلیم می فرماید که اگر به دنبال اصلاح وضع دنیای خویش و اصلاح امور اجتماعی خود هستید، رابطۀ خود را با خداوند و آخرت اصلاح کنید. در روی کرد دینی، اصلاحات واقعی اصلاحاتی است که از ریشه با خداوند، دین و آخرت ارتباط داشته باشد. اصلاحاتی که به این حقایق و ارزش ها پشت کند، اصلاحات واقعی نیست.

در نگرش دینی، کسی که رابطۀ بین خود و خدایش را اصلاح کند، خداوند رابطۀ بین او و مردم را اصلاح می کند و کسی که امر آخرت خود را اصلاح کند، خداوند امر دنیای او را اصلاح می کند؛ بنابراین، اصلاح واقعی در گرو

ص:69


1- (1) علی اصغر رضوانی، موعودشناسی و پاسخ به شبهات، ص 77، 78 و 79.
2- (2) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، حکمت 89، ص 642 و نهج البلاغۀ فیض، حکمت 86، ص 1126.

اصلاح رابطۀ فرد و جامعه با خداوند است. اگر جامعه ای می خواهد وضع دنیایش به سامان برسد، باید وضع خود را با آخرت اصلاح کند. درواقع، میان اصلاح آخرت و اصلاح دنیا یک ارتباط تکوینی و حقیقی است نه صوری و اعتباری.

امام علی علیه السلام در جای دیگر می فرمایند:

«وَ لاتُصْلِحْ دُنیاکَ بِمَحْقِ دینکَ فَتَکُونَ من الأَخْسَرینَ اعْمالاً؛فکر نکنید که با پشت کردن به دین و کنار گذاشتن آن، دنیای تان اصلاح می شود که در این صورت بیشترین خسارت را خواهید کرد».(1)

در تعبیر دیگری می فرمایند: «لایتْرُکُ النّاسُ شیئاً مِنْ أمْرِ دینِهِمْ لِلاصلاحِ دنیاهُمْ الاّ فَتَحَ اللهُ عَلَیهمْ ما هُوَ اضرُّ مِنْهُ؛مردمی که دنبال اصلاح امور خود هستند، اگر بخواهند با ترک دین و کم گذاشتن از آن، دنیای خود را اصلاح کنند، نه تنها اصلاح حاصل نخواهد شد، بلکه خدا شرایطی را برای آنها فراهم می کند که بدتر از وضع گذشتۀ آنان است».(2)

این امر، یک سنّت الهی است که از زبان امام معصوم بیان می شود و در صحت آن جای هیچ تردیدی نیست. تعابیر دیگری هم در کلمات اهل بیت علیه السلام وجود دارد که نشان می دهد اصلاح واقعی از مسیر دین عبور می کند و پشت کردن به تعالیم و ارزش های دین، جامعه را از اصلاحات واقعی باز خواهد داشت.

ص:70


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ فیض، نامۀ 43، فراز 2، ص 961 و ترجمۀ دشتی، فراز 3، ص 551.
2- (2) «مردم برای اصلاح دنیا چیزی از دین را ترک نمی گویند، جز آن که خدا آنان را به چیزی زیان بارتر دچار خواهد ساخت» (نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، حکمت 106، ص 648 و ترجمۀ فیض، حکمت 103 ص 1135.)

پس با این اوصاف هرگاه روابط افراد به تباهی و ستیزه کشیده شود و پیوندهای اجتماعی دچار تزلزل گردند، نیاز است تا حرکتی اصلاحی صورت گیرد و کاستی های جامعه را اصلاح کند و اختلاف بین افراد را به صلح و سازش تبدیل کند. از منظر اسلام، اصلاح امور مردم جزء وظایف تخلف ناپذیر زمامداران و نیز از وظایف مسلمانان شمرده شده است؛ البته باید گفت در آموزه های دینی و ارزش های الهی رفع نابسامانی ها، کمبودها و نیز رشد و اعتلای حیات اجتماعی انسان ها باید از مسیر دین صورت گیرد و جهت گیری اصلاحات در جامعۀ دینی، غیر از دین نخواهد بود.

ب) فرهنگی و اعتقادی

اشاره

زیربنای همۀ اصلاحات در اصلاح اندیشه و انگیزه است. تا بینش ها و دلایل گرایش اصلاح نشود، نباید منتظر هیچ گونه اصلاح اساسی شد.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله رسالت خویش را از توحید آغاز کرد و فرمود: «قُولُوا لا اله الاّ الله تُفْلِحُوا».(1)آن حضرت پیام رستن از دام بت ها را سرداد، در حالی که برای مردم آن زمان این پیام بسیار تعجب آور بود: (أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ)2 ؛ «آیا همۀ معبودان را یک معبود کرده؟! حقّاً که این چیزی بسیار تعجب انگیز است». این کژاندیشی ها تا سال هشتم هجری، یعنی تا فتح مکه به دست منادی توحید ادامه داشت.(2)

ص:71


1- (1) بحارالانوار، ج 18، ص 202، به نقل از ابن شهرآشوب.
2- (3) تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 372.

در سورۀ انبیا، فرازهای بسیاری از حالات پیامبران آمده است و در برخی از آیه ها، بخش های مهمی از زندگی و مبارزات حضرت ابراهیم علیه السلام با بت پرستان انعکاس یافته است. این، یکی از مهم ترین برنامه های اصلاح فرهنگی و اعتقادی جامعۀ زمان آن حضرت است که مطرح می شود.

(وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا بِهِ عالِمِینَ)1 ؛ «و همانا به ابراهیم از پیش (پیش از موسی و هارون) رشد فکری و هدایت فطری لایق به حال او را (دربارۀ توحید و معارف الهی بدون تعلّم) عطا کردیم و ما به او (همۀ صفات روحی و شئون زندگی اش از ازل) دانا بودیم».

این رشد و رشادت ابراهیم، آنگاه ظاهر شد که (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ)2 به پدر و قومش گفت: این تمثال هایی که شما دل به آنها بسته اید و شب و روز گردشان می چرخید و دست از آنها برنمی دارید، چیست؟: (ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ)3 .

ص:72

با این تعبیر، بت هایی را که در نظر آنها فوق العاده عظمت داشت، شدیداً تحقیر کرد. ولی بت پرستان در مقابل گفتار منطقی و استدلال روشن حضرت ابراهیم علیه السلام هیچ گونه پاسخی نداشتند، جز اینکه این عمل را به نیاکانشان ارتباط دهند؛ لذا گفتند ما پدران و نیاکان خویش را دیدیم که اینها را پرستش می کنند و ما به سنّت نیاکان مان وفاداریم: (قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِینَ) . (1) حضرت بلافاصله به آنها پاسخ گفت: هم شما و هم پدران تان به طور قطع در گمراهی آشکار بودید: (قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ) .(2)

این تعبیر که توأم با انواع تأکیدها و حاکی از قاطعیت تمام است، سبب شد که بت پرستان کمی به خود آیند و تحقیق کنند؛ پس رو به سوی ابراهیم کرده و گفتند آیا به راستی تو مطلب حقّی را آورده ای، یا شوخی می کنی.

(قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاّعِبِینَ) .(3)

این سؤال به این دلیل بود که آنها به پرستش بت ها عادت کرده بودند و این نوع عبادت را یک واقعیت قطعی می پنداشتند و باور نمی کردند کسی بتواند با بت پرستی مخالفت کند؛ بنابراین، از روی تعجب این سؤال را از ابراهیم پرسیدند.

حضرت ابراهیم علیه السلام به روشنی به آنها پاسخ گفت که آنچه می گویم جدّی و عین واقعیت است و پروردگار شما پروردگار آسمان ها و زمین است: (قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)4 . همان خدایی که آنها را آفریده و من از گواهان این

ص:73


1- (1) انبیاء، آیۀ 53.
2- (2) همان، آیۀ 54.
3- (3) همان، آیۀ 55.

عقیده ام: (الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلی ذلِکُمْ مِنَ الشّاهِدِینَ) . (1) بعد فرمود به خدا سوگند بی تردید دربارۀ بت های شما پس از آنکه رو به محل عید کرده، بتخانه را پشت سر گذاشتید، چاره ای خواهیم کرد:

(وَ تَاللّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ) .(2)

به هر حال آن حضرت، در روزی که بتخانه خلوت بود و بت پرستی در آنجا حضور نداشت، طرح خود را عملی کرد. به طوری که قرآن می فرماید: همۀ آنها را قطعه قطعه کرد، جز بت بزرگی که داشتند:

(فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ کَبِیراً لَهُمْ) .(3)

هدف حضرت ابراهیم علیه السلام از شکستن بت ها؟

آن حضرت، از انجام این کار هدفی دنبال می کرد. او می خواست وقتی که بت پرستان به سراغ او بیایند، تمام گفتنی ها را بگوید. (لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ)4 و این چنین، فرهنگ و اعتقاد آنها عوض شده، اصلاح گردند. وقتی که بت پرستان فهمیدند جوانی این بت ها را با شجاعت، شهامت و قاطعیت قطعه قطعه کرده است، به او گفتند: ای ابراهیم تویی که این کار را با خدایان ما کرده ای؟: (قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیمُ)5 حضرت فرمودند شاید این کار را بت بزرگ کرده، از آنها سؤال کنید، اگر سخن می گویند: (قالَ

ص:74


1- (1) همان، آیۀ 56.
2- (2) همان، آیۀ 57.
3- (3) همان، آیۀ 58.

بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ)1 از آنجا که حضرت ابراهیم علیه السلام پیامبر و معصوم است و هرگز دروغ نمی گوید؛ ازسوی دیگر، تمام قرائن شهادت می دهند که حضرت قصد سخن جدّی از این سخن ندارد، بلکه می خواهد خرافی و بی اساس بودن عقاید بت پرستان را به آنها بفهماند؛ پس این تعبیر قرآن منافاتی با عصمت آن حضرت ندارد.

امام صادق علیه السلام می فرمایند: «اِنّما قال بل فَعَلَهُ کبیرُهُمْ ارادة الاصلاح و دلالة علی أنّهم لایفعلون، ثمَّ قال والله ما فعلوه و ما کذب؛ [حضرت ابراهیم علیه السلام] این سخن را به خاطر آن گفت که می خواست افکار آنها را اصلاح کند و به آنها بگوید که چنین کاری از بت ها ساخته نیست؛ سپس امام صادق علیه السلام فرمود: به خدا سوگند بت ها دست به چنان کاری نزده بودند، ابراهیم علیه السلام نیز دروغ نگفت».

سخنان آن حضرت بت پرستان را تکان داد، وجدان خفتۀ آنها را بیدار کرد و همچون طوفانی که خاکسترهای فراوان را از روی شعله های آتش برگیرد و فروغ آنها را آشکار کند، فطرت توحیدی آنها را از پشت پرده های تعصب، جهل و غرور آشکار کرد. در یک لحظۀ کوتاه و زودگذر از این خواب عمیق و کشنده بیدار شدند، چنان که قرآن می فرماید آنها به وجدان و فطرت شان بازگشتند و متنبه شدند و به خود گفتند حقّا که شما ظالم و ستمگرید (که اجسام بی روح را می پرستید): (فَرَجَعُوا إِلی أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ)2 در آیه های پیشین، خواندیم که بت پرستان حضرت ابراهیم علیه السلام را متهم به ظلم کردند؛

ص:75

ولی دریافتند که ظالم حقیقی خودشان هستند و در واقع، مقصود ابراهیم علیه السلام از شکستن بت ها، شکستن فکر و روح بت پرستی بود.

حضرت ابراهیم علیه السلام موفق شد مرحله ای بسیار حساس و ظریف از تبلیغ الهی خود را به انجام رساند، افسوس که زنگار جهل، تعصب و تقلید کورکورانه، بیشتر از آن بود که با ندای صیقل بخش این قهرمان توحید به کلی زدوده شود.

همه چیز به جای نخست بازگشت، قرآن تعبیر لطیفی می کند سپس (در فکر خود) سرنگون شدند: (ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ)1 و برای اینکه از طرف خدایان گنگ و بسته دهان خود عذری بیاورند، گفتند تو خوب می دانی این ها هرگز سخن نمی گویند: (لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ)2 این ها همیشه خاموش اند و ابهت سکوت را نمی شکنند و با این عذر پوشالی، خواستند ضعف، زبونی و ذلت بت ها را کتمان کنند. در این حال، میدانی برای استدلال منطقی در برابر ابراهیم قهرمان گشوده شد تا شدیدترین حملات خود را متوجه آنها کند و مغزهای شان را زیر رگباری از سرزنش منطقی و بیدارکننده قرار دهد. فریاد زد آیا شما معبودهای غیرخدا را می پرستید که نه کمترین سودی به حال شما دارند و نه کوچک ترین ضرری، نه می توانند از خود دفاع کنند و نه می توانند بندگان را به حمایت خود بخوانند، اصلاً چه کاری از اینها ساخته است و به چه دردی می خورند؟: (قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ)3 آن حضرت، سخن را فراتر برد و با تازیانه های سرزنش بر

ص:76

روح بی دردشان کوبید و گفت اف بر شما و بر این معبودهایی که غیر از «الله» انتخاب کرده اید: (أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ)1 آیا هیچ اندیشه ای نمی کنید و عقل در سر ندارید؟: (أَ فَلا تَعْقِلُونَ) .(1)

حضرت ابراهیم علیه السلام از هر دری برای اصلاح مردم وارد شد و آنچه در توان داشت به کار بُرد. مسلماً پذیرش مردمی نیز شرط تأثیرگذاری اصلاح است و متأسفانه در قوم آن حضرت، این پذیرش کمتر وجود داشت؛ امّا بدون شکّ، سخنان و کارهای ابراهیم علیه السلام زمینه هایی از توحید و حداقل علامت سؤال هایی در فکر آنها باقی گذاشت و مقدمه ای برای بیداری و آگاهی گسترده تر در آینده شد.(2)

ایجاد تحول روحی و فرهنگی و تغییر اعتقادات جامعه، کار بسیار سختی است و به سادگی تحقق نمی یابد. انسان به عقیدۀ خویش - حق یا باطل - پای بند است:

(کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ)4 ؛ «هر فرقه ای به باورهای خویش پایبند و به آن مسرور هستند».

(وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها)5 ؛ «برای هر گروهی، قبله ای است که (روی خود) بدان سوی می گردانند (یهود به بیت المقدس، نصاری به مشرق، مسلمین به کعبه)».

ص:77


1- (2) همان.
2- (3) ازآیۀ 51 تا 67 سورۀ انبیاء؛ اقتباس از تفسیر نمونه، ج 13، ص 428.

انسان ها نه تنها به باور خویش پای بند هستند، بلکه در تکاپویند تا دیگران را نیز با مسلک خویش هماهنگ کنند و پیرو خود گردانند: (وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری حَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ) ؛ (1)«و هرگز یهود و نصاری از تو خوشنود نخواهند شد تا آنکه از آیین آنان پیروی کنی».

بدین ترتیب، انبیا بزرگ ترین مسئولین اجتماعی بشر و معماران عقیدتی، در صدد بودند که رسوبات و خرابه های باطل را محو ساخته، بنای زیبای توحید را در جان و اندیشۀ انسان ها بنیان نهند. همۀ آنان یک رسالت را به دوش می کشیدند و پیام شان یک چیز بود و آن تبدیل ساختار اعتقادی مردم، از بت پرستی به خداپرستی است:

(وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ) ؛ (2)«از میان هر ملتی، پیامبری برگزیدیم که پیام آن این بود که خدا را پرستش کنید واز طاغوت و مظاهر باطل دوری گزینید».

ج) سیاسی

سیاست، در اصل از واژۀ «سوس» گرفته شده و به معنی مملکت داری، اصلاح امور مردم و اداره کردن کارهای کشور است.(3)

لغت شناس معروف «طُرَیحی»، در مجمع البحرین می گوید: «السِیاسَةُ القیامُ علی الشَّیء بِما یُصْلِحُهُ(4) ؛ سیاست یعنی اقدام برای سامان دادن چیزی،

ص:78


1- (1) همان، آیۀ 120.
2- (2) نحل، آیۀ 36.
3- (3) ترجمۀ منجدالطّلاب، ص 263.
4- (4) مجمع البحرین (سوس)، چاپ جدید، ج 4، ص 78.

با اموری که آن را اصلاح کند و سامان بخشد». او ضمن این توضیح می گوید: امور دین و ملت، از جانب خداوند به پیامبرش واگذار شده تا «لِیسُوسَ عِبادَهُ؛(1)بندگان خدا را براساس سیاست الهی، تربیت و اصلاح کند». در فرهنگ عمید آمده: «سیاست: اصلاح امور خلق و ادارۀ کارهای مملکت، رعیت داری و مردم داری است».(2)

با توجه به معانی سیاست، باید در تمام سطوح یک نظام اجتماعی بُعد اصلاح نیز مدّنظر قرار گیرد.

امیرالمؤمنین علیه السلام در رابطه با برخورد ادارات و مسئولین با مردم می فرمایند:

«... وَاخْفِضْ لِلرَّعْیَةِ جَناحَکَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَ ألِنْ لَهُمْ جانِبَکَ، وَ آسِ بَینَهُمْ فی اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ و الاشارَةِ وَالتَّحیةِ؛پر و بالت را برای مردم بگستر و با آنها متواضع باش، با چهرۀ گشاده با آنان روبه رو شو، نرمش را نسبت به آنها نصب الْعَینْ خود قرار بده و در نگاه، اشاره و سلام کردن میان مردم مساوات را رعایت کن».(3)

آن حضرت علیه السلام خطاب به مالک اشتر می فرماید: «وَأَمْضِ لِکُلِّ یوْمٍ عَمَلِهِ فانَّ لِکُلِّ یوْمٍ ما فیه؛کار هر روز را در همان روز انجام بده، زیرا برای هر روز کاری است (اگر کار امروز را به فردا موکول کردی، سبب انباشته شدن کارها و بی نظمی در امور و باعث سرگردان شدن مردم خواهد شد)»(4).

ص:79


1- (1) همان.
2- (2) فرهنگ عمید (واژۀ سیاست).
3- (3) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، نامۀ 46، فراز 3.
4- (4) همان، نامۀ 53، فراز 115، ص 582.

همچنین می فرماید: «وَاجْعَل لِذَوِی الْحاجاتِ مِنکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فیهِ شَخْصَکَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجلِساً عاماً فَتَتَوَاضَعُ فیه للهِ الّذی خَلَقَکَ و تُقْعِدُ عنهم جُنْدَکَ و اعْوانَکَ مِنْ احْراسِکَ و شُرَطِکَ، حتّی یکُلِّمَکَ مُتَکَلِمُّهُمْ غیر مُتَتَعْتِعٍ...(1) ؛ برای مراجعان و کسانی که با تو کار دارند، وقتی معین کن تا به کارهای آنان به طور مستقیم رسیدگی کنی و مجلس عمومی و همگانی برای آنها تشکیل بده و درهای آن را به روی هیچ کس نبند و برای رضایت خداوندی که تو را خلق کرده با مردم متواضع باش. سربازان، دربانان و پاسداران را از این مجلس دورساز تا هر کس با صراحت، بدون ترس و لُکنَت زبان سخنان خود را بگوید». امام در ادامه، دلیل این گفته را این گونه بیان می دارند: «زیرا من بارها از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود ملّتی که حق ضعیفان را از زورمندان با صراحت و قدرت نگیرد، هرگز پاک و پاکیزه نمی شود و روی سعادت نمی بیند».

در اصلاح سیاسی، قانون برای همۀ مردم مساوی است و با متخلف برخورد می شود، هر کس که باشد؛ چنان که حضرت علی علیه السلام به یکی از فرماندارانش که با مخالفین ارتباط برقرار می کرد، با انسان های خائن نشست و برخاست داشت و نیز از بیت المال برای منافع شخصی و خوش گذرانی استفاده می کرد، نامه می نویسد و از او انتقاد شدید کرده، می فرماید:

این اموال را به مردم و بیت المال برگردان. اگر برنگردانی، من چون فرصت پیدا کنم، وظیفه ام را در برابر خدا دربارۀ تو انجام خواهم داد. و با این شمشیرم که هیچ کس را با آن نَزَدم، مگر اینکه داخل دوزخ شد، بر تو خواهم زد. بعد می فرماید:

ص:80


1- (1) همان، نامۀ 53، فراز 109، ص 582.

«وَاللهِ لَوْ انَّ الحسن علیه السلام و الحسینِ علیه السلام فَعَلا مِثْلَ الّذی فَعَلْتَ ما کانَتْ لَهُما عِنْدی هَوادَةٌ، و لا ظَفِراً مِنّی بِاِرادَۀ، حتّی آخُذَ الحقَّ مِنْهُما و ازْیِحَ الباطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِما...(1) ؛ به خدا سوگند! اگر حسن و حسین علیه السلام این کار را کرده بودند، مثل تو با آنها برخورد می کردم و هیچ پشتیبانی و هواخواهی از طرف من (به عنوان اینکه پدرشان هستم) شامل حال شان نمی شد و در ارادۀ من اثر نمی گذاردند تا آنگاه که حق را از آنها بستانم و ستم های ناروایی را که انجام داده اند، دور کنم».

علی بن ابی رافع مسئول بیت المال بود. روزی دختر امیرالمؤمنین علی علیه السلام گردن بندی را به عنوان عاریه برای عید قربان از او برای استفاده می خواهد. کسی را می فرستد و آن گردن بند را می گیرد و بعد هم آن را برمی گرداند. حضرت علی علیه السلام متوجه می شوند، و مسئول بیت المال را به شدت مورد مؤاخذه قرار می دهد و می فرماید چرا بدون اجازۀ من و رضایت مردم این کار را انجام دادی.

بعد می فرماید: «لو کانتْ أخَذُ الْعَقْدِ عَلی غَیرعارِیةٍٍ مَضْمُونةٍٍ مَرْدُودةٍٍ لکانَتْ اذا اوَّلُ هاشِمیةٍٍ قُطِعَتْ یدَها فی سِرْقَةٍ(2) ؛ اگر گردن بند با عقد غیرعاریه گرفته می شد و ضمانتی برای برگشت آن نبود، دخترم اولین نفر از بنی هاشم بود که دستش به خاطر سرقت قطع می شد».(3) حضرت علی علیه السلام روز دوّم پس از بیعت مردم فرمود: «وَاللهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ و مُلِکَ بِهِ الأَماءُ لَرَدَدْتُهُ فَاِنَّ فی الْعَدْلِ سَعَةً...(4) ؛ به خدا سوگند! آنچه از عطایای عثمان و آنچه

ص:81


1- (1) همان، نامه ی 41، فراز 12، ص 548.
2- (2) نهج البلاغه، نامه 41، فراز 12 ترجمه مرحوم محمد دشتی، ص 548.
3- (3) وسایل الشیعه، ج 18، ص 522، چاپ ششم.
4- (4) نهج البلاغه، ترجمۀ فیض، خطبۀ 15، ص 66 و ترجمۀ دشتی، ص 58.

بیهوده از بیت المال مسلمین به این و آن بخشیده بیابم، به صاحبان اصلی آن باز می گردانم؛ اگرچه به عقد زنان درآورده باشند یا با آن کنیزانی خریده باشند. اجرای عدالت باعث گشایش و خیر و برکت در جامعه خواهد شد».

آن حضرت، در فراز دیگری جایگاه محرومین را این گونه بیان می فرماید:

«ثُمَّ اللهَ اللهَ فی الطَّبَقةِ السُّفْلی من الَّذینَ لا حیلَهَ لَهُمْ، من المَساکینَ و المحتاجینَ و اهْلِ الْبُؤْسی و الزَّمْنی؛ فَأِنَّ فی هذِهِ الطَبَقَةِ قانِعاً و مُعتَرًّا، وَاحْفَظْ للهِ ما اسْتَخْفَظَکَ مِن حَقَّةٍ فیهِمْ...(1) ؛ از خداوند بترسید در مورد طبقۀ پایین، آنها که راه چاره ندارند؛ یعنی مستمندان، نیازمندان، تهی دستان و از کارافتادگان، در این طبقه هم کسانی هستند که نیازمندند و هم افرادی هستند که بدون اظهار نیازشان به آنها باید کمک شود (و قسمتی از غَلّات و بهرۀ درآمد را که از زمین های غنیمت اسلام به دست می آید، در هر شهری برای ایشان قرار بده)».

امام در ادامه به موضوع یاد شده با تأکید بیشتری اشاره می فرمایند و این گونه می نویسند:

«... فلا یشْغَلَنَّکَ عَنّهُمْ، بَطَرٌ، فَاِنَّکَ لا تُعْذَرُ بتَضْییع التّافِهِ لأَحکامِکَ الکَثیرَ الْمُهِمَّ، فَلا تُشْخِصْ هَمَّکَ عَنْهُمْ و لاتُصغِّرْ خَدَّکَ لَهُمْ وَ تَفَقَّدْ امُورَ مَنْ لایصلُ الیکَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیونُ و تَحْقِرُهُ الرِّجالُ فَفَرِّغْ لاُولئِکَ ثِقَتَکَ مِنْ اهْلِ الْخَشیَةِ و التّواضُعِ، فَلْیرْفَعْ الیکَ امُورَهُمْ...(2) ؛ بنابراین، هرگز نباید سرمستی زمامداری و مسئولیت، تو را به خود مشغول کند که از طبقۀ پایین غافل شوی؛ چراکه هرگز به خاطر کارهای فراوان و مهمی که انجام می دهی، از کارهای کوچک معذور نیستی؛ پس همّت خود را از رسیدگی به آنها

ص:82


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، نامۀ 53، فراز 101 و 102، ص 582.
2- (2) همان، فراز 103، 104 و 105، ص 582.

دریغ مدار. مبادا به خاطر کبر و غرور، چهرۀ خود را به روی آنان درهم کشی. در امور آنها که به تو دسترسی ندارند و مردم به دیدۀ تحقیر به آنها می نگرند، بررسی کن و برای این کار، فرد مورد اطمینانی را که خدا ترس و متواضع باشد انتخاب کن تا وضع آنان را به تو گزارش دهد».

یکی از مسائلی که در جامعه، باید در آن اصلاح سیاسی صورت بگیرد، مسئولیت سپاری براساس شایستگی، لیاقت و توان افراد است. افرادی که با رابطه در رأس کارهای حسّاس و مشاغل کلیدی گذاشته شده اند، کنار بروند و در حدّ توان شان به آنها کار داده شود. عاقلانه نیست کسی که توان یک مسئولیت را ندارد و در مدیریت سازمانی ضعیف است، چنین کار حسّاسی به او سپرده شود که مصالح کشور و مردم فدای مصلحت حزب و گروه گردد. چنان که حضرت علی علیه السلام مسئولیت را بنا بر لیاقت، شایستگی و توان افراد به آنها واگذار می کرد و هنگامی که دید افرادی مانند محمد بن ابی بکر - که در دامن خودش پرورش یافته بود - کمیل بن زیاد نخعی - که از اصحاب خاصّ آن حضرت بودند - در مدیریت ضعیف اند، آنها را از مسئولیت شان برداشت و افراد دیگری را جایگزین کرد.(1)

همان طوری که در جریان طالوت و حضرت یوسف علیه السلام خداوند حکیم می فرماید، مسئولیت های مهم را باید به کسی سپرد که از ایمان قوی، علم، تخصص کافی، لیاقت و شایستگی برخوردار باشد:

«وَ قَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوا أَنَّی یکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَینَا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ

ص:83


1- (1) اقتباس از نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، نامۀ 53، فراز 61، نامۀ 38.

اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیکُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یؤْتِی مُلْکَهُ مَن یشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».(1)

گروه ستم دیدۀ بنی اسرائیل با آنکه برای رهایی از چنگال ظالمان از پیامبرشان درخواست تعیین فرمانده و زمامدار کرده بودند، در میدان آزمایش قرار گرفتند. وقتی پیامبرشان طالوت را که جوانی چوپان، فقیر و گم نام بود، به فرماندهی آنها تعیین کرد، آنها به خاطر غرور و تصوّر نابه جایی که از فرماندهی و زمامداری داشتند، گفتند: چگونه او می تواند فرمانده ما باشد، در حالی که شهرت و ثروتی ندارد؟ و ما به جهت ثروت و دارایی که داریم از او لایق تریم! پیامبر وقتی بهانه گیری آنها را به خاطر فقر و نداری طالوت شنید، فرمود: بی گمان او را خدا بر شما برگزیده است و او به جای فقر، توانایی علمی و توان لازم برای فرماندهی جنگ را دارد و خداوند هر کس را که بخواهد به خاطر لیاقت و استعدادهای نهفته اش فرماندهی می بخشد:(2)

(وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ أَمِینٌ)3 ؛ «[پادشاه] گفت: یوسف را نزد من آرید تا خاص و خالص برای خودم قرارش دهم و چون

ص:84


1- (1) «و پیامبرشان به آنها گفت خداوند «طالوت» را برای زمامداری شما مبعوث کرده است، گفتید چگونه او بر ما حکومت داشته باشد در حالی که ما از او به فرماندهی شایسته تریم؟ او ثروت زیادی ندارد. پیامبرشان گفت: خداوند او را بر شما برگزیده است و توان جسمی و علمی او را بالا برده است و خداوند ملکش (فرماندهی و رهبری) را به هر کس بخواهد می بخشد و خداوند (احسانش) وسیع و آگاه (به لیاقت و توانایی های افراد) است» (بقره، آیۀ 247).
2- (2) محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 1، ص 488، چاپ دوم.

او را آوردند و شاه با او تکلم کرد گفت: تو امروز با آن کمالاتی که ما در تو دیدیم، دارای مکانتی مطلق و امانتی بدون قید و شرط هستی و در آنچه بخواهی آزاد و بر جمیع شئون مملکت امینی».

این در حقیقت حکم و فرمان صدارت و نخست وزیری یوسف بود:(1)

(قالَ اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ) ؛ (2)«بعد از آنکه شاه فرمان مکانت و امانت یوسف را به طور مطلق صادر کرد، یوسف از او درخواست نمود که او را به وزارت مالیه منصوب کند و امور مالی کشور و خزانه های زمین [سرزمین مصر] را به وی محول نماید».

و اگر این درخواست را کرد به این منظور بود که امور مالی کشور و روزی ها را خود اداره کند و مواد غذایی را جمع آوری نماید تا مردم برای سال های قحطی، دچار گرانی و گرسنگی نشوند و خودش ذخیره های غذایی را در میان مردم تقسیم کند و به هر یک از مردم مقداری که استحقاق دارد، بدهد و از حیف و میل شدن جلوگیری نماید.

حضرت یوسف علیه السلام دلیل درخواست خویش را چنین بیان کرد: من حفیظ و علیم هستم؛ زیرا متصدی مقامی که حضرت درخواستش را کرده بود، نیازمند این دو صفت بود و کسی بدون آن دو صفت نمی توانست چنان مقامی را به عهده بگیرد».(3)

ص:85


1- (1) تفسیر المیزان، ج 11، ص 314، چاپ چهارم.
2- (2) «یوسف به لحاظ اطلاعش از آمدن سال های فراوانی و قحطی و نیاز دولت به حُسن مدیریت گفت: مرا به خانه های این سرزمین بگمار، که همانا من نگهبان و دانایم» (یوسف، آیۀ 55).
3- (3) تفسیر المیزان، ج 11، ص 314 و 315، چاپ چهارم.

باید معیار سپردن مشاغل، تعهد و تخصص افراد باشد تا امور مهم کشور در دست کسانی باشد که از ایمان بالایی برخوردارند و هدف شان جز خدمت به مسلمین چیز دیگری نیست. چنان چه در تعریف سیاست گفته شد: «اصلاح امور مردم و ادارۀ کارهای کشور» باید براساس فرمایش حضرت علی علیه السلام در نامۀ 53 نهج البلاغه، اصلاح سیاسی در رأس امور باشد.

یکی دیگر از اصلاحات سیاسی، اصلاح در قوۀ قضاییه است.

چنان چه امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:

«... ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُکْمِ بَینَ النّاسِ أفْضَلَ رَعَیتِکَ فی نَفْسِکَ مِمَّنْ لاتضیقُ به الاُمُورُ وَ لاتَمْحَکُهُ الْخُصومُ و لا یتَمادی فی الزِّلَّةِ، وَ لایحْصَرُ مِنَ الْفَیءِ الَِی الحَقِّ عَرَفَهُ؛ (یا مالک) از میان مردم، برترین فرد، نزد خود را برای قضاوت انتخاب کن، کسانی که مراجعۀ فراوان آنها را به ستوه نیاورد و برخورد مخالفان با یک دیگر او را خشمناک و در اشتباهاتش پافشاری نکند و بازگشت به حق پس از آگاهی برای او دشوار نباشد».(1)

خوب است نتیجۀ این بحث را با کلام امام خمینی علیه السلام به پایان رسانیم: «بدیهی است که در میان جامعه، مواردی وجود دارد که باید اصلاح بشود. ما اصلاح اداری نیاز داریم، ما اصلاح قضایی نیاز داریم، اصلاح امنیتی نیاز داریم، اصلاح در قوانین و مقرّرات نیاز داریم، ما احتیاج داریم دستگاه اداری مان مقرارتی داشته باشد که برای همه یک سان باشد و در آن تبعیض نباشد، اگر بود، نقطۀ فاسدی است و باید اصلاح شود...».(2)

ص:86


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ فیض، نامۀ 53، فراز 40 و ترجمۀ دشتی، نامه 53، فراز 66، ص 576.
2- (2) کیهان، 79/1/28، شمارۀ 16776، ص 14 و 13.

بدین ترتیب، در اصلاح سیاسی لازم است در تمام سطوح اداری و سازمان های دولتی، نکات ذیل رعایت شود:

1. برخورد مسئولین با مردم با چهره ای گشاده؛

2. گرفتن حق ضعیفان از زورمندان؛

3. غافل نبودن زمامدار از طبقۀ محروم؛

4. داشتن قانون و مقررات در دستگاه اداری؛

5. مساوی بودن قانون برای همه؛

6. رعایت بیت المال در کشور؛

7. معیار در مسئولیت سپردن به افراد، باید براساس شایستگی، لیاقت و توان (تعهّد و تخصّص) آنها باشد؛

8. انباشته شدن کارها و بی نظمی در امور، باعث سرگردانی مردم در ادارات نشود.

لذا با توجه به تعریف هایی که از سیاست بیان شده است، با رعایت نکات فوق اصلاح امور مردم و ادارۀ کارهای کشور امکان پذیر خواهد بود.

د) اقتصادی

نقش اصولی و محوری اقتصاد در سامان یافتن زندگی انسان، ضرورت اصلاحات مالی و اقتصادی را روشن می کند. در این باره فقط برای مقدمه به برخی از تعالیم اسلامی اشاره می کنیم:

قرآن کریم، اموال را عامل قوام، استواری، برپایی و پایداری معرفی کرده است: (وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیاماً) ؛ (1)«اموال تان را که خداوند سبب

ص:87


1- (1) نساء، آیۀ 5.

قوام (برپایی و استواری) زندگی شما قرار داده است، به دست کم خردان (غیر متخصصان) مدهید...».

«قوام» و «قیام» از یک ریشه است و دارای یک محتوا و مفهوم و به معنای «ما یقوم به الشّی» است؛(1) یعنی آنچه مایۀ ایستادگی و سبب پایداری، استواری و توان یابی است. پیامبر بزرگوار اسلام، نقش اموال برای جامعه را چون خون در بدن افراد می دانند که در اهمیت نقش حیاتی خون در موجودات زنده، جای هیچ گونه تردیدی نیست.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «حُرْمَةُ مالِهِ (المؤمن) کَحُرْمَةِ دَمِهِ؛احترام و ارزش مال مؤمن، چون ارزش و احترام خون [و جان] اوست»(2).

امام باقر علیه السلام به روایت امام صادق علیه السلام می فرماید:

«... هی (الدّنانیر و الدَّراهِم)، خَواتیمُ اللهَ فی أرْضِهِ، جَعَلها الله مَصَحَّةً لِخَلْقِه، و بها تَسْتَقیمُ شُؤونُهم و مَطالِبُهُمْ؛درهم و دینار (اموال)، مُهر (سِکة) خدا است در زمین، خداوند آن را برای سامان یابی کار خلق قرار داده است، تا با آن ها، امور زندگانی مردمان بگذرد، و نیازهای آنان برآورده شود».(3)

امام صادق علیه السلام نیز، جریان صحیح اموال را عامل بقای اسلام و مسلمانان معرفی می کنند.

آن حضرت فرمودند: «اِنّ مِنْ بَقاءِ المسلمین وَ بَقاء الاسلام، انْ تَصیرَالأموالَ عِند مَنْ یعْرِفُ فیها الحَقّ ویصْنَعُ الْمَعروُف وَ انَّ مِنْ فَناء

ص:88


1- (1) المفردات فی غریب القرآن، ص 417.
2- (2) الحیاة، ج 3، ص 159.
3- (3) همان، ص 69.

الاسلام و فَناءِ المُسلمین انْ تَصیرَ الاموالَ فی ایدی مَن لایعرِفُ فیها الحقَّ و لایصْنَعُ فیها المعروف؛بی تردید، پایداری مسلمانان و اسلام در این است که اموال نزد کسانی باشد که حق را در اموال بشناسد و به معروف در آن عمل کنند و بی گمان، نابودی اسلام و مسلمانان هنگامی است که سرمایه ها در دست کسانی قرار گیرد که نه حق را در آن بشناسند و نه به معروف در اموال تن دهند».(1)

این، چند نمونه از تعالیم فراوان اسلامی دربارۀ نقش حیاتی اموال است که محور مال در زندگی انسان را روشن و ضرورت اصلاحات مالی را نیز مشخص می کند و هر چه یک عامل، نقش مؤثرتر و حیاتی تری در زندگی داشته باشد، اصلاحات در آن نیز حیاتی تر و مؤثرتر است.

تشبیه اموال به خون در سخن پیامبر صلی الله علیه و آله ضرورت اصلاحات مالی را نیز روشن می کند؛ زیرا که سلامت حیات در گرو سلامت خون و مواد درونی و چگونگی گردش آن در اندام موجودات زنده است و نوع بیماری ها از به هم خوردن ترکیب خون یا توازن گردش آن در اندام ریشه می گیرد و برای درمان بیماران، باید نخست به اصلاح خون آنان پرداخت.

در سخن امام باقر علیه السلام، اموال علت سامان یافتن زندگی و تصحیح روابط اجتماعی (در رفع نیازها) برشمرده شده است و این نیز، ضرورت اجرای اصلاحات در مسائل اقتصادی را روشن می کند. همچنین در تعلیم والای امام صادق علیه السلام جریان درست اموال، عامل بقای مسلمانان و اسلام شمرده شده و جریان نادرست آن عامل نابودی و فنای اسلام و مسلمانان خوانده شده است و این گفتارها به روشنی ضرورت اصلاحات مالی را آشکار می کنند.

ص:89


1- (1) وسایل الشیعه، ج 11، ص 521، چاپ ششم.

در گفتار امام صادق علیه السلام برای بقا و فنای اسلام و جامعۀ اسلامی، دو محور معرفی شده است: محور نخست شناخت حق در اموال و رعایت آن و محور دیگر عمل به «معروف» و نیکوکاری و بهینه سازی به وسیلۀ اموال.

حق شناسی در اموال، ثمرۀ روابط عادلانۀ اقتصادی در میان قشرهای جامعه است: همۀ طبقاتِ شغلی، باید در روابط اقتصادی، براساس عدل رفتار کنند و هیچ گونه ظلم و استثماری در کار نباشد. این بُعد حقوقی موضوع است؛ اما در بُعد تربیتی عمل به «معروف» اصل است. مثال: در مسائل مالی با رعایت حقوق افراد، اشخاص باید در پی عمل به تعهدها و مسئولیت های اجتماعی خود در برابر یک دیگر باشند و به مسئولیت های فراوان دیگری تن دهند، تا در جامعه نیازمندی دیده نشود و در هیچ نقطه ای از اجتماع خلأ اقتصادی بر جای نماند.(1)

عمل «معروف» در برابر عمل «مُنکر» است؛ معروف مفهوم گسترده ای دارد و شامل همۀ اصول و معیارهای سالم، منطقی و انسانی می شود. یکی از این اصول آن، استفادۀ بهینه و به دور از هر گونه اسراف و تباه سازی اموال عمومی و فردی است؛ زیرا هرگونه استفادۀ نادرست از اموال ضد معروف و ناشایست است. در مجموع اصل عمل به معروف، جامعه را به سوی اصلاح رفتارها می کشاند و جریان درست و قانونی رفتار را، عامل بقا می شمارد؛ اما در همین راستای عمل به معروف، اصلاحات مالی است که از علائم دین باوری و آئینِ جوانمردی و مروّت شمرده شده است.

امام علی علیه السلام می فرماید: «... امّا الْمُروَّهُ فَاِصلاحُ المَعیشة؛جوانمردی [و انسانیت] در اصلاح معیشت [و بُعد اقتصادی زندگی] نهفته است».(2)

ص:90


1- (1) معیارهای اقتصادی در تعالیم رضوی، ص 393.
2- (2) کافی، ج 8، ص 241.

اصلاحات مالی نتیجۀ ایمان و دین باوری افراد است:

امام صادق علیه السلام می فرماید: «اِصلاحُ المالِ من الایمان... و مَنْ کَسِلَ عمّا یصْلِحُ بِهِ أمرَ مَعیشَته فلیس فیه خیرٌ لأَمْرِ دُنیاه(1) ؛ اصلاح اموال از ایمان است... آنکه در اصلاح شیوه های اقتصادی زندگی خویش تنبلی و سستی کند، کار دنیای خود را به سامان نمی رساند».

نقش اصلاحات مالی در جامعۀ توحیدی به اندازه ای است که پیامبران الهی در ابتدای دعوت خویش دو برنامۀ کلی را در پیش می گرفته اند:

1) اصلاح فکری و بینشی با دعوت به توحید؛

2) اصلاحات مالی و مبارزه با هر نوع فساد، استثمار و ظلم در شیوه های اقتصادی.

قرآن کریم، به روشنی از این حقیقت پرده برمی دارد:

(وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) ؛

«و بر مردم مدین برادرشان شعیب (پیامبر) را فرستادیم. گفت: ای قوم من، خدای را بپرستید، شما را خدایی جز او نیست. از جانب پروردگارتان نشانه ای روشن آمده است.

پیمانه و ترازو را به تمام دهید و به چیزهای (کار و کالای) مردم کم بها مدهید و از آن پس که زمین به صلاح آمده است، در آن فساد مکنید...»(2).

ص:91


1- (1) وافی، ج 17، ص 82.
2- (2) اعراف، آیۀ 85.

امین الاسلام طبرسی دربارۀ معنای این آیه می گوید: (وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ) ای وَ لاتَنقُصُوا النّاسَ حُقُوقَهُمْ...؛حق مردم را کم مکنید و ایشان را از حقوق شان محروم مسازید.(1)

این آیات، ترسیم گر خطوط اصلی حرکت پیامبران هستند و نشان می دهند که پس از دعوت به اصل توحید و عبادت خدای یگانه [که نخستین اصل از اصول تعالیم ادیان آسمانی است] پیامبران به اصلاحات اقتصادی روی می آورند و با استثمار که از ناهنجارترین و زیان بارترین مفاسد در روابط جامعه است مبارزه می کردند، تا حدی کم ارزش کردن کار و کالای مردمان و گران فروشی و کم فروشی و دیگر روابط ظالمانۀ اجتماعی را در کنار شرک و کفر قرار می دهند.

امام علی علیه السلام نیز در آغاز خلافت خویش به اصلاحات مالی دست زد و در این راستا، هیچ گونه درنگ و مهلتی را روا ندانست. بخش مهمّی از نامه ها و سخنان آن حضرت در «نهج البلاغه» ویژۀ همین موضوع است که برخوردهای قاطع و کوبندۀ امام با زمامدارانی را که در تقسیم بیت المال و توزیع عادلانۀ ثروت کوتاهی کرده اند یا به خیانتی دست یازیدند نشان می دهد.

امام علی علیه السلام زمین هایی را که در دوران خلفای پیشین به اطرافیان بخشیده شده بود با قاطعیت به بیت المال بازگردانده و بی درنگ به اصلاحات دست زد.

امام علی علیه السلام در سخنی ضرورت اصلاحات اقتصادی را چنین ترسیم می کند:

«فَاتّقِ اللهِِ و ارْدُدْ إلی هولاءِ القوم اموالَهُمْ فانِّک انْ لَ - مْ تَ - فْعَل ثُ - مَّ

ص:92


1- (1) مجمع البیان، ج 4، ص 447.

اَمْکَنِنی اللهُ منک لِاُعذِرَّنَّ فیک و لأضرِبنَّکَ بِسَیفی الّذی ما ضرَبْتُ به أحداً إلاّ دَخَلَ النّار، واللهِ لو انَّ الحسن و الحسین فَعَلا مِثلَ الّذی فَعَلْتُ ما کانَتْ لَهُما عندی هوادَهُ و لا ظَفَرا منّی بارادَةِ حتی آخُذَ الحقّ منهما و ازیلَ الباطلُ عنْ مَظلَمَتِهِما...؛از خدا بترس و اموال این قوم را به آنان بازگردان که اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، کیفر خواهم کرد که نزد خدا عذرخواه من باشد و با این شمشیر که هر کس را ضربتی زده ام، به دوزخش فرستاده ام، تو را نیز خواهم زد. به خدا سوگند! اگر از حسن علیه السلام و حسین علیه السلام چنین عملی سر می زد، نه با ایشان مدارا و مصالحه می کردم و نه هیچ یک از خواهش های شان را برمی آوردم، تا آنگاه که حق را از ایشان بستانم و باطلی را که از ستم ایشان پا گرفته است، بزدایم...».(1)

وظیفۀ مهم اصلاحات مالی، به ویژه در اموال عمومی، بر دوش دانایان و فرهیختگان جامعه و مدیران آگاه اجتماعی است که باید از هرگونه انحراف، افراط و تفریط در مسائل مالی مانع شوند و جریان اموال را به راه درست هدایت کنند و جلوی هر گونه تراکم اموال را در طبقۀ سرمایه دار بگیرند و به تعبیر زیبای امام علی علیه السلام از پرخوری و زیاده روی ثروتمندان و گرسنگی و کمبود مالی بینوایان مانع شوند و اقتصادِ طبقاتی و جامعۀ سرمایه داری، غرب گرا و بی هویت را به اقتصاد میانه و جامعۀ اسلامی بدل کنند و با انحراف و فساد در مسائل اقتصادی بستیزند و مولود نامیمون این انحراف، یعنی سرمایه داری و فقر را از بین ببرند.

ص:93


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، نامۀ 41، فراز 10 و 11، ص 548.

امام علی علیه السلام می فرماید: «... و ما اخَذَ اللهُ علی العُلَماءِ انْ لایقارُّوا علی کِظَّةِ ظالمٍ و لا سَغَبِ مَظْلومٍ...؛و خداوند از عالمان و اندیشمندان پیمان گرفته بود که در برابر پرخوری و شکم بارگی ستمکاران و گرسنگی ستم کشان خاموشی نگزنیند...».(1)

بنابراین، اصلاح اقصادی، بسترِِ دیگری از بسترهای مناسب اصلاحات است و تا روابط ظالمانۀ اقتصادی اصلاح نشود (تا نرخ گذاری ها به دلخواه سودپرستان است، تا تولید جنس ها و کالاها معیاری ندارد و بر آنها نظارتی نمی شود؛ و اگر هم نظارتی بشود، با انواع ترفندها از پیش چشم ناظران می گریزند و تا توّرم ساختگی حَرث و نَسل را به نابودی کشیده است و فشار بر طبقات کم درآمد روزافزون است تا بازارها کنترلی ندارد و استثمار و حق کشی رواج دارد) چگونه اصلاحات امکان خواهد داشت؟! مگر اصلاحات جز در قلمرو این مفاسد مفهومی می تواند داشته باشد؟!

اجرای اصلاحات در مسائل اقتصادی و برقراری روابط عادلانۀ اقتصادی در میان قشرهای جامعه و نیز استفادۀ بهینه و دور از هرگونه اسراف، نقش مؤثری در زندگی بشر دارد و هر زمان که به آن عمل شود، عامل بقایای مسلمانان و اسلام شمرده خواهد شد.

جمع بندی مطالب:

از منظر اسلام، اصلاح امور از وظایف تخلف ناپذیر رهبران و نیز وظیفۀ عموم مسلمین شمرده شده است. اصلاحات باید در زمینه هایی همچون پیوند اجتماعی، اعتلا بخشیدن به حیات اجتماعی و رفع نابسامانی ها و کاستی های

ص:94


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، خطبۀ 3، فراز 16 و 17، ص 48.

جامعه بیشتر مورد توجه باشد. معماران فکری و اعتقادی بشر با ساختن بنای زیبای توحید، نجات مردم از طاغوت و مظاهر باطل و نیز زدودن رسوبات و خرافه ها از افکار جامعه، گام مؤثری در اصلاحات همه جانبۀ اجتماعی برداشته اند.

لازمۀ ایجاد فرهنگ توحیدی و الهی، اصلاح در ساختار سیاسی و اقتصادی جامعه است. اگر مسئولین یک جامعۀ اسلامی در سازمان های دولتی و غیردولتی با مردم، براساس مقررات اسلامی و انسانی برخورد نکند، از طبقۀ محروم غافل شود، حق ضعیفان را از زورمندان نگیرد و روابط عادلانۀ اقتصادی را در میان افراد جامعه رعایت نکند، افکار و عقیدۀ مردم را دچار تزلزل خواهد کرد و ناخواسته آنها را از فرهنگ توحیدی دور می کند که این نیز نابودی جامعه را در پی خواهد داشت.

ص:95

ص:96

بخش چهارم: اصلاح و مصلحان

اشاره

ص:97

ص:98

انبیا و ائمه علیهم السلام؛ برترین مصلحان

اشاره

از دیدگاه قرآن، کسانی که به سوی عملی ساختن محورهای کمال - که والاترین آنها، معرفت به خداوند است - گام بردارند «مصلح شمرده» می شوند. آنان کسانی هستند که سعی می کنند فسادها و نقص ها را برطرف کرده و هر چه بیشتر زمینه را برای رشد و سعادت مردم فراهم کنند.

انبیای الهی به هنگام دعوت و ارشاد اقوام خود، آنان را به اصلاح دعوت می کردند و از فساد برحذر می داشتند.

آیاتی هم چون: (وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها)1 ؛ «و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید» و (وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ)2 ؛ «و در روی این زمین تبه کارانه حرکت نکنید»، گویای این مطلب است که در دعوت انبیا، اصلاح نقشی اساسی داشته و آنان در جایگاه بزرگ ترین مصلحان، در صدد تحقق این آرمان برآمده اند.

رهبران ادیان و پیامبران الهی، خود را مصلح و اصلاح طلب خوانده اند و همۀ توان خویش را بر سر اصلاحات نهاده اند.

ص:99

قرآن مجید در این رابطه می فرماید:

(إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلاّ بِاللّهِ)1 ؛ «من تا آنجا که بتوانم، جز اصلاح [حال جامعه را] نمی خواهم و توفیق من جز به یاری خدا نیست».

با نیم نگاهی به تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز می بینیم این رهبر دلسوز، آگاه و مصلح، مردم عصر جاهلیت را از لجن زارهای فساد و تباهی بیرون کشیده و نور ایمان را بر دل های آنها تابانید تا راه صحیح سعادت و خوش بختی را پیدا کنند و با پیروی از این راه نجات یابند.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام دربارۀ بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«... بَعَثَهُ وَ النّاسُ ضُلاّلٌ فی حَیرَةٍ و حاطِبُونَ (خاطِبُونَ) فی فِتْنَةٍ، قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الأهْواءُ وَ اسْتَزَلِّتْهُمُ الکِبْریاءُ وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الجاهِلَیةُ الْجَهْلاءُ، حَیاری فی زَلْزالٍ مِن الأمْر، وَ بَلاءٍ مِنَ الْجَهل، فَبالَغَ فی النّصیحةِ و مَضی علی الطریقةِ...(1) ؛ خدا پیامبر اسلام را به هنگامی مبعوث فرمود که مردم در حیرت و سرگردانی بودند و راه درست را از نادرست نمی شناختند، در فتنه ها به سر می بردند و در بند هوا و هوس گرفتار بودند و استکبار و خودخواهی آنان را از راه درست منحرف ساخته بود و نادانی های جاهلیت، پَست و خوارشان کرده و در امور زندگی حیران و سرگردان بودند و بلای جهل و نادانی دامن گیرشان بود. پس پیامبر صلی الله علیه و آله خیرخواهی و اصلاح گری را به حدّ اعلی رساند و به راه شان آورد...».

امام علی علیه السلام در جای دیگری از نهج البلاغه می فرمایند:

«وَ انْتُمْ مَ - عْشَرَ الْعَرَبِ عَلی شَرِّ دینٍ و فی ش - رِّ دارٍ، مُنیخ - ُونَ بَی - نَ

ص:100


1- (2) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، خطبۀ 95، ص 178.

حِجارَهٍ خُشْنٍ، وَ حَیاتٍ صُمٍّ، تَشْرَبُونُ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ و تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ ارْحامَکُمْ. الاَصْنامُ فیکم مَنْصُوبَهٌ وَ الأثامُ بِکُمْ مَعْصُوبَةٌ(1) ؛ شما ای گروه عرب! در زمان جاهلیت، زشت ترین مرام را داشتید و در بدترین وضع به سر می بردید، در میان زمین های سنگلاخ، میان مارهای پرزهر، آب لجن سیاه می آشامیدید، غذای آلوده می خوردید، خون یک دیگر را می ریختید و از خویشان دوری می کردید، بت ها در میان شما نصب شده بود و غرق در فساد بودید که خداوند توسط پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شما را نجات داد».

در اینجا برای اینکه وضع نکبت بار عصر جاهلیت را بهتر درک کنیم، دور نمایی از آن موارد را ذکر می کنیم:

1) جنگ و ناامنی

امیر مؤمنان علی علیه السلام دربارۀ ناامنی زمان جاهلیت می فرماید:

«ثَمَرُها الْفِتْنَةُ وَ طَعامُها الْجیقَةُُ وَ شِعارُها الْخَوْفُ وَ دِثارُها السَّیفُ(2) ؛ میوۀ درخت جاهلیت، فتنه و آشوب بود، غذای مردم آن مردار بود، لباس زیرینش ترس و لباس رویینش شمشیر».

منظور از جملۀ آخر این است که آنقدر ترس و ناامنی بود که در «درون» وحشت و اضطراب و در «برون» شمشیر حکومت می کرد.

در تاریخ جاهلیت می نویسند: 1700 جنگ میان قبایل عرب اتفاق افتاد؛ به عنوان مثال، یکی از جنگ ها، جنگ «سبوس» است. شخصی به نام «کلَیب»

ص:101


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، خطبۀ 26، فراز 1 و 2 و 3، ص 72.
2- (2) همان، خطبه 89، ص 150.

که یکی از بزرگان عرب بود، اعلام کرد که شتری نباید به چراگاه شتران من بیاید. مردی به نام «سعد» که مهمان زنی به نام «سوس» بود، شتری داشت. این حیوان بدون اطلاع صاحبش وارد چراگاه کلیب شد. کلیب آن حیوان را با ضربات خود مجروح کرد. سعد از قبیله «سوس» یاری خواست و جنگ درگرفت. این جنگ پنجاه سال ادامه یافت و گروه بسیاری قربانی این جنگ شدند.

یکی دیگر از جنگ ها، جنگ «مُنْذِر» با قبیلۀ «بَکر بن وائل» بود. در میان این دو قبیله، اختلافات شدیدی رخ داد و دلیل آن این بود که اسب یکی بر اسب دیگری سبقت گرفته، یا مردی در بازار، پایش را دراز کرده و گفته اگر کسی قدرت دارد قدم روی پای من بگذارد و مانند اینها. مُنْذِر اعلام کرد هر کس از حکومت من اطاعت کند، جانش محفوظ است. به سخن او اعتنا نکردند. او هم سوگند یاد کرد، اگر بر آنها دست یافت، آنقدر از آنان را بر فراز کوهی بِکشَد که خون به پای کوه برسد. به دنبال آن، لشکرکشی کرد و جنگ سختی درگرفت و در نتیجه، قبیلۀ «بکر» شکست خوردند و گروهی اسیر شدند. مُنْذِر دستور داد اسیران را بالای کوه ببرند و یکی یکی گردن بزنند تا خون به پای کوه برسد؛ ولی هر چه می کشت، خون آنها در خاک فرومی رفت. به مُنْذِر گفتند اگر همۀ افراد «بکر» را بکشی، خون آنها به پای کوه نمی رسد. گفت: «باید به سوگندم وفا کنم» گفتند: «برای ادای سوگندت، آب بر روی خون ها بریز تا خون با کمک آب به پای کوه برسد». او به زحمت این پیشنهاد را قبول کرد. وقتی که خونابه به پای کوه رسید از کشتار دست کشید.(1)

ص:102


1- (1) تاریخ مفصل اسلام، ص 23.

2) بی عفتی و انحراف جنسی

بی عفّتی و انحراف اخلاقی به حدّی بود که آزادانه و حتی به صورت رسمی بین شان «نکاح ذوات الرّایات» رواج داشت؛ یعنی زنانی بودند که در اختیار هر فردی قرار می گرفتند و بر سردر خانه های خود پرچمی به این عنوان نصب می کردند. اگر فرزندی می آوردند، مدّعیان را همراه قیافه شناسان جمع می کردند. قیافه شناسان کودک را شبیه هر کدام می دانستند، او را به عنوان پدر کودک معرّفی می کردند. و گاهی هم پول و زور، سرنوشت کودکان را تعیین می کرد.

مثلاً در مورد «نابغه» مادر «عمروعاص» در تاریخ آمده است: وی اسیر بود که «عبدالله بن جُدعان» او را خرید. او زنی آلوده و بی پروا بود. عبدالله او را آزاد کرد. ابولهب، امیة بن خَلَف، هشام بن مُغیره، ابوسفیان و عاص بن وائل، با او آمیزش کردند. در نتیجه «عمرو» متولد شد. هر کدام از این چند نفر مدّعی بودند که «عمرو» فرزند او است؛ با اینکه «عمرو» از همه به ابوسفیان شبیه تر بود، مادرش گفت که او فرزند عاص است. این به خاطر کمک های مالی بود که عاص به او می نمود. ابوسفیان همواره می گفت: من تردید ندارم که «عمرو» فرزند من است؛ زیرا از نطفۀ من منعقد شده است.(1)

در تفسیر آیۀ 33 سورۀ نور: (وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً) ؛ «کنیزان جوان خود را برای طلب متاع زندگی دنیا به زنا مجبور نکنید، اگر آنها خواستار پاکیزگی و عفت هستند»، آمده است: عبدالله بن ابّی، شش کنیز داشت که آنها را به زنا وامی داشت و از این راه پول درمی آورد. حتّی پس از تحریم

ص:103


1- (1) ربیع الابرار زمخشری، مطابق نقل، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 395.

این کار از نظر اسلام. با اینکه آن زنها از این کار دوری می کردند، عبدالله آنها را اجبار به زنا می کرد.(1)

3) انسان کشی

از رسم های غلط جاهلیت این بود که نه تنها دختران را زنده به گور می کردند، بلکه از ترس فقر و تهی دستی، پسران را نیز می کشتند. آیۀ 151 سورۀ انعام اشاره به همین مطلب کرده و می فرمایند: (وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیّاهُمْ) ؛ «فرزندان تان را از ترس فقر نکشید، ما آنها و شما را روزی می دهیم».

4) وضع زنان

یکی از وحشتناک ترین رسوم و عادت های دوران جاهلیت دخترکشی بود؛ آن هم در زشت ترین صورتش؛ یعنی انسانی ضعیف و بی دفاع را زنده به گور می کردند یا گردن می زدند و یا از بالای کوه، به پایین پرت می کردند تا بمیرد!

در قرآن می خوانیم: (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ)2 ؛ «وقتی که به آنها مژده داده می شد که همسرش دختر آورده، چهره اش از این خبر، سیاه می شد و خشم و اندوه او را فرامی گرفت، از مردم پنهان می شد و با خود می گفت آیا او را با کمال ننگ و خواری نگه دارم، یا زیر خاک پنهان کنم».

ص:104


1- (1) تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 141.

گوستا ولبون جامعه شناس فرانسوی می نویسد که رسم دخترکشی در جاهلیت، چنان رایج بود که گویی بچّه های سگ را در آب می انداختند؛ بدین گونه دخترها را زنده به گور می کردند.(1)

5) خرافات و بیهوده گرایی

مردم جاهلیت در خرافات و افسانه پرستی غرق بودند:

الف) جمعی از آنها هنگام طواف کعبه، لخت مادرزاد می شدند، سوت می کشیدند و کف می زدند و نام آن را عبادت خدا می گذاشتند.(2)

ب) اگر دندان فرزند آنان می افتاد، آن را با دو انگشت به سوی خورشید پرتاب کرده و می گفتند: «ای آفتاب! دندانی بهتر از این بده».(3)

این امور بیهوده و خرافات، چون زنجیری پای زندگی آنها را گرفته بود و نمی گذاشت قدمی به پیش آیند و به سوی نجات و تکامل راه یابند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به شدت با خرافه پرستی آنها مبارزه کرد و محیط آنها را از این آلودگی های فکری که بر عقل و اندیشۀ شان چیره شده بود، پاک کرد. با همۀ این مشکلات، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مفاسد و نقایص را برطرف و زمینۀ رشد و سعادت انسان ها را فراهم کرد. وجود پربرکت ائمۀ معصومین علیهم السلام، پیرو اصلاحات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا آنجایی که قدرت و توان داشتند، در صدد ساماندهی و اصلاح افراد برآمدند و برنامۀ اصلاحی خود را در زمینه های مختلف اجرا کرده و گام های بزرگی برداشتند.

ص:105


1- (1) گوستاولبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمۀ سیدهاشم حسینی، ص 503.
2- (2) چنان که درآیۀ 35، سورۀ انفال به این مطلب اشاره شده است.
3- (3) اقتباس از فروغ ابدیت، ج 1، ص 35 تا 41؛ جهت اطلاع بیشتر به آن مراجعه کنید.

طبق برخی از روایات، در حکومت حضرت مهدی، اصلاحات فراگیر بوده و شامل همۀ افراد روی زمین خواهد شد.

امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: «خداوند در آخرالزّمان مردی را بر می انگیزاند که کسی از منحرفان و فاسدان نمی ماند، مگر اینکه اصلاح شود».(1)

امام باقر علیه السلام می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان خدا می گذارد و خِردهایشان را جمع کرده (تمرکز می بخشد و رشد می دهد) و اخلاق شان را کامل می کند».(2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه زهرا می فرماید: «خداوند از نسل این دو (حسن و حسین علیهما السلام) شخصی را برمی انگیزد که دژهای گمراهی را می گشاید و دل های سیاه قفل خورده را تسخیر می کند».(3)

ویژگی های مصلح حقیقی

اشاره

انجام حرکتِ اصلاحی، نیازمند ویژگی ها و صفاتی است که بایسته است دست اندرکاران امر اصلاح مزین به آن باشند.

مردم قبل از آنکه به گفتۀ افراد بنگرند، نوعی ارزیابی نسبت به اعمال، رفتار و خصوصیات فردی آنان دارند و در همین چارچوب، عمل کرد و گفته های آنان را با یک دیگر مقایسه می کنند. پس مدعیان اصلاحات باید ویژگی های خاصی داشته باشند. چند ویژگی از خصوصیات مصلحان واقعی:

ص:106


1- (1) اثبات الهداه، ج 3، ص 524.
2- (2) کافی، ج 1، ص 25.
3- (3) عقدالدرر، ص 152 و اثبات الهداه، ج 3، ص 448.

الف) اصلاح خویش (خوداصلاحی)

هر اصلاحاتی در مرحلۀ اول، باید از نفس و خودِ اصلاح گران آغاز شود. خودِ فردی و خودِ گروهی و اجتماعی؛ یعنی خود انسان ها در احوالِ فردی و در متن زندگی اجتماعی باید به اصلاح خویش همّت گمارند.

تردیدی نیست که جزء اصلی در تشکیل اجتماع صالح، خودِ انسان است. تحولات و اصلاحات، انقلاب ها و هرگونه تعالی و اوج گیری، نخست باید از درون خودِ انسان آغاز شود و اصول انقلابی یا اصلاحی و انسانی در آن نهادینه شود؛ در این صورت است که این اصلاح می تواند به بیرون سرایت کند و دیگر انسان ها و سرانجام کل جامعه را فراگیرد.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

«اِنّما یجییءُ فِسادُ امْرِهم مِنْ حَیثُ بَدَأَ صَلاحُهم(1) ؛ تباهی و فسادِ آنان از آن نقطه پدید می آید که صلاح و شایستگی (از همان نقطه) آشکار می شود».

فساد از هر نقطه ای که پدید آمده و تباهی، ویرانی و واپس گرایی آفریده، باید از همان نقطه نیز اصلاحات آغاز شود و چون همۀ کژی ها، انحراف ها، فسادها، بی احساسی ها، قانون شکنی ها، اسراف کاری ها، رشوه خواری ها، بیدادگری ها و خیانت ها، از درون و اندیشۀ افراد برمی خیزد و این خودِ انسان ها هستند که این معیارهای ناشایست و ویران گر را در جامعه پدید می آوردند؛ بنابراین دگرگونی و اصلاحات نیز باید از درون خود افراد آغاز شود و نخست در درون افراد تحوّل ایجاد شود تا در جامعه نیز دگرگونی پدید آید.

ص:107


1- (1) کافی، ج 8، ص 212.

قرآن کریم می فرماید:

(فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ)1 ؛ «هر کس پس از ظلمش توبه کند و به اصلاح (عقیده و عمل) پردازد، بی تردید خدا توبۀ او را می پذیرد که حقّاً خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است».

امام صادق علیه السلام می فرمایند: «... و کُنْ وَصِی نَفْسِکَ وَ لاتَقُل لِغَیرکَ یبْعَثُ الیکَ بما یصْلِحُکَ(1) ؛ تو خود وصی (نماینده و سرپرست) خود باش و از دیگران مخواه که به اصلاح تو دست یازند».

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «سیاسَةُ النَّفْسِ افْضَلُ سیاسةٍ(2) ؛ سیاستِ (اصلاح و تربیت) نفس، برترین سیاست (اصلاح گری) است».

اگر اصلاح گرانی بخواهند جامعه را به قانون گرایی فراخوانند و ضابطه را به جای رابطه گرایی بگذارند و قانون شکنی را ریشه کن کنند، نخست باید از خود آغاز کنند و خود قانون گرا باشند.

امام علی علیه السلام می فرمایند: «عَجِبْتُ لِمَنْ یتَصّدی لاِصلاحِ النّاسِ وَ نَفْسُه اشَدُّ شیءٍ فَساداً فَلایصلِحُها وَ یتَعاطی اصلاحَ غَیرُهُ(3) ؛ در شگفتم از کسی که به اصلاح مردمان دست می زند، در حالی که خود کانون مفاسد است و برای اصلاح خود اقدام نمی کند و به اصلاح دیگران می پردازد».

مصلحان راستین پیش از دعوت به اصلاح و طرح شعار اصلاحات، به اصلاح واقعی خویش می پردازند و خود به آنچه می گویند عمل می کنند.

ص:108


1- (2) کافی، ج 7، ص 65.
2- (3) میزان الحکمه، ج 10، ص 134.
3- (4) غررالحکم، ص 495، ح 20، فصل 54؛ نهج البلاغه، ص 450.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: «أیها النّاسُ انّی وَاللهِ ما احُثُّکُمْ علی طاعةٍٍ الاّ وَ اسْبَقْکُمُ الیها و لا أنهاکُم عن مَعْصِیةٍ الاّ و اتناهی قَبلکُم عَنها(1) ؛ ای مردم! سوگند به خدا من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی کنم، مگر اینکه خود در آن بر شما پیشی گرفته باشم و از نافرمانی و معصیتی بازنمی دارم، مگر اینکه خود پیش از شما از آن دست کشیده باشم».

بدین ترتیب، مصلحان واقعی و حقیقی در هر حرکت اصلاحی، باید خودسازی و اصلاح خویش را اصل قرار دهند تا بتوانند دیگران را اصلاح کنند.

این مسئله، حقیقتی انکارناپذیر است که انسان ها آنگاه به طرح ها، برنامه ها و اصلاحات تن می دهند که راستی و درستی ببیند و جلوه های عملی پیشنهاد را نخست در اصلاح طلبان مشاهده کنند؛ زیرا سراسر دنیا را مدعیان و شعارپیشگان پر کرده اند و ادعا و آوای شان گوش فلک را آزرده است؛ ولی فاصلۀ زیادی بین شعارها و عمل هاست.

ب) مردمی بودن و مردمی زیستن

دومین ویژگی مصلح، مردمی بودن است. قرآن در توصیف پیامبر اسلام می فرماید: «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ(2) ؛ پیامبری از میان خودتان برخاست (نه از فرشتگان و نه از اجنّه) و با تمام وجود، بر شما دل می سوزاند و برای هدایت شما حریصانه پی گیری می کند و تمام وجودش عشق و محبت به شماست».

ص:109


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ فیض، خطبۀ 174، فراز 6، ص 564؛ ترجمۀ دشتی، خطبۀ 175 فراز 6، ص 332، میزان الحکمه، ج 5، ص 511.
2- (2) توبه، آیۀ 128.

چنانکه از سخنان امام علی علیه السلام درمی یابیم، یکی از ویژگی های رهبران حقّ این است که خود را با ضعیف ترین افراد ملّت هماهنگ کنند. در نامۀ 45 نهج البلاغه آمده است: «أاَقْنَعُ مِنْ نَفْسی بأَنْ یقالَ هذا امیرُالمؤمنینَ و لااُشارکَهَمْ فی مَکارِهِ الدَّهْرِ اوْ اکوُنَ اسْوَةً لَهُمْ فی جُشُوبَةِ الْعَیشِ(1) ؛ آیا به همین قناعت کنم که گفته شود من امیرالمؤمنین هستم؟ امّا با مؤمنان در سختی های روزگار شرکت نکنم و در تلخی های زندگی، پیشوای آنها نباشم!».

در سخن دیگری علی علیه السلام فرمودند: «اِنّ اللهَ جَعَلَنی اماماً لِخَلْقِهِ، فَفَرَضَ عَلَی التّقدیرَ فی نفسی وَ مَطْعَمِی وَ مَشْرَبی وَ مَلْبَسی کَضُعَفاء النّاسِ، کَی یقْتَدی الْفَقیرُ وَ لایطغِی الْغَنِی غِناهُ(2) ؛ همانا خداوند مرا رهبر خلقش قرار داد و بر من واجب کرد که در مورد خود، خوراک، نوشیدن و لباس، همانند مردم تهی دست و ناتوان، بر خود تنگ گیرم، تا فقیر از فقر من پیروی کند [و به ستوه نیاید] و ثروتمند به خاطر ثروتش، طغیان نکند».

از آنجا که شیوۀ زندگی امامان و رهبران الهی الگوی هر مسلمانی است، مصلحان نیز در مسیر اصلاح باید همچون امامان در تلخی و شیرینی زندگی مردم شریک باشند تا مردم آنها را از خودشان بدانند و این سبب نفوذ کلام شان خواهد شد.

ج) شناخت داشتن از اقدام اصلاحی

در نخستین گام از حرکت های اصلاحی، باید چارچوب ها، زمینه ها، اصول و معیارهای اصلاح و پی آمدهای آن به دقت بررسی شوند و تجربۀ سایر جوامع

ص:110


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، نامۀ 45، فراز 13، ص 554.
2- (2) اصول کافی، ج 1، ص 410.

در اصلاح گری و ره آوردهای آنان مورد توجه قرار گیرد؛ البته در تطبیق تجربه های دیگران باید تناسب های محیطی، وضعیت سیاسی، فرهنگی و اعتقادی را در نظر داشت و گاهی ویژگی های فردی و گروهی نیز بسیار مؤثرند؛ به تعبیر دیگر، در هنگام استفاده از یک روش تجربه شده، باید به دنبال بومی سازی آن روش باشیم و زمان مناسب، ابزار و شیوه های مناسب را برای اصلاحات انتخاب کنیم.

شعارها و طرح های به ظاهر اصلاح طلبانه و گاه بسیار پرجاذبه، ممکن است در بررسی و ارزیابی دقیق هیچ تناسبی با محیط و فرهنگ جامعۀ هدف نداشته باشد، یا هرگز عملی نشود. این نکته را نیز نباید فراموش کرد که بسیاری از طرح های اصلاح، نسخه های تدوین شدۀ استعماری هستند و هدفی جز دست یابی به منافع شخصی ندارند. بسیاری از اصلاح گران، ناخواسته و نادانسته فسادگستر می شوند؛ همچنان که قرآن کریم فرموده است:

(وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ)1 ؛

«چون به آنان گفته شود که در روی زمین فساد نکنید، گویند جز این نیست که ما اصلاح گریم. آگاه باش که آنها فسادگرانند ولکن نمی فهمند».

بنابراین، شناخت اصول و ارزیابی دقیقِ آن، در نخستین گام های اصلاح طلبی، ضروری است.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «ما مِنْ حَرَکةٍ الاّ وَ أنْتَ تَحْتاجُ فیها الی مَعْرِفَةٍ(1) ؛ هیچ حرکتی [و کاری] نیست جز اینکه در آن به شناخت نیازمندی».

ص:111


1- (2) الحیاة، ج 1، ص 37.

اصلاح گرانی که شناخت از اصلاحات ندارند، به فرمودۀ امام علی علیه السلام چنین هستند:

«عَشَرهٌ یفْتُنونُ انْفُسَهُمْ و غَیرَهم... و مریدٌ للصَّلاحِ وَ لَیسَ بِعالمٍ(1) ؛ ده گروه اند که خود و دیگران را می فریبند... و اصلاح طلبی که عالم و آگاه نباشد».

و چنین انسان هایی، فساد گسترند؛ بیش از آنکه اصلاح گر باشند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به روایت امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ عَمِلَ عَلی غیرِعلمٍ، کانَ ما یفْسِدُه اکْثَرَ ممّا یصْلِحُ(2) ؛ کسی که بدون شناخت عمل و حرکت کند، بیشتر از آنکه اصلاح کند به فساد می کشاند».

شناخت اصلاحات از بزرگ ترین محورهای اصلاحات است. با شناخت اصلاحات، قلمرو، ضرورت، راه کارها و ضداصلاحات، مردم و جامعه دچار مغلطه های دشمنان نمی شوند و ناخالصی های بیگانه پرستان در صفوف مردم راه نمی یابد و همچنین هرگونه شبهه، کج اندیشی و گسترش آن در راه اصلاحات مانع می شویم.

مصلح باید بداند هر فسادی، اصلاح خاص خود را می طلبد و به قول شرف الدین: «لایأتی الصلاحُ الاّ مِنْ حیثُ یأتی الفساد(3) ؛ صلاح را از همان راهی وارد جامعه کنید که فساد را وارد کرده اند».

بدین ترتیب باید گفت که از نخستین گام های اصلاح طلبی، شناخت اصولی و ارزیابی دقیق حرکت اصلاحی است. آگاهی قلمرو، ضرورت و راه کارهای اصلاحات ضروری است؛ زیرا با عدم شناخت، بیش از آنکه اصلاح صورت گیرد، تباهی و فساد رخ خواهد داد.

ص:112


1- (1) خصال، ج 2، ص 437 و الحیاة، ج 1، ص 37.
2- (2) الحیاة، ترجمۀ فارسی، ج 1، ص 199 و الواعظ العددیة، ص 133.
3- (3) یادداشت های استاد مطهری، ج 1.

د) حق گرایی و حق طلبی

ویژگی دیگر مصلح، آن است که تمام اقداماتش براساس حق و حق مداری باشد و اسیر نفس، مال، و دنیا نشود. به گفتۀ امیرالمؤمنین علی علیه السلام: «لایمنعکم رعایة الحق لأحد عن اقامة الحق علیه(1) ؛ مبادا رعایت و بزرگ داشت کسی مانع شما از اجرای حدّ شود».

علامه سید محمدحسین طباطبایی رحمه الله، در «تفسیر المیزان» در ذیل آیۀ 26 سورۀ «ص» می فرمایند: یکی از شئون خلافت، این است که صفات و اعمال متخلف را نشان دهد و آینۀ صفات او باشد و کار او را بکند؛ پس در نتیجه، خلیفۀ خدا باید متخلق به اخلاق الهی باشد و آنچه خدا اراده می کند، او نیز اراده کند. خدا به حق حکم می کند، او نیز جز به حق حکم نکند و جز راه خدا راهی نمی رود و از آن راه تجاوز و تعدی نکند. (2)(یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ)3 ؛ «ای داود! ما تو را در روی زمین خلیفۀ خود قرار دادیم؛ پس میان مردم به حقّ داوری کن...».

حضرت علی علیه السلام فرمودند: «وَ الْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنْ القَریبِ و الْبَعیدِ وَ کُنْ فی ذلکَ صابراً مُحْتَسِباً واقعاً ذلکَ مِنْ قَرابَتِکَ و خاصَّتِکَ (خواصِّتِکَ) حَیثَ وَقَعَ(3) ؛ حق را دربارۀ آنها که خواهان حق هستند، چه خویشاوند و چه بیگانه رعایت کن و در این باره صابر باش و پاداش آن را از

ص:113


1- (1) غررالحکم، ح 10328.
2- (2) المیزان، ترجمۀ سید محمد باقر موسوی همدانی، ج 17، ص 307.
3- (4) نهج البلاغه، ترجمۀ فیض، نامۀ 53، فراز 73 و ترجمۀ دشتی، فراز 128 و 129، ص 586.

خداوند منّان بخواه؛ هر چند اجرای قوانین الهی دربارۀ اقوام خود سبب فشار بر یاران نزدیک شود. این سنگینی راه را به خاطر عاقبت خوب آن تحمّل کن».

گاهی برخی از اقوام و دوستان، از شما می خواهند حق دیگران را ضایع کنید. حال در هر مقامی که باشید، یک مصلح واقعی نباید به خواسته های نامشروع این نزدیکان و دوستان توجه کند؛ چراکه از ویژگی های مهمّ یک مصلح، حق طلبی است.

امام صادق علیه السلام فرمودند: «سُبحانَ الله، أما تحبُّ انْ یظْهرَ العدلُ و یأمَنَ السُّبُلُ وَ ینْصِف المظلومُ(1) ؛ از ویژگی های دوران حضرت مهدی آن است که عدالت در جامعه ظهور و غلبه پیدا می کند، راه ها و جاده ها امنیت کامل می یابند و مظلوم دادِ خویش را از هر کس که به او ستم کرده است، می ستاند».

در جای دیگری، امام صادق علیه السلام می فرمایند: «یبْلُغُ مِنْ ردّ المهدی علیه السلام المظالمَ حتّی لو کان تحتَ ضِرس إِنسانٍ شیءٌ انتَزَعَهُ حتّی یرُدَّه(2) ؛ او (حضرت مهدی) مظالم عباد را می پردازد، تا آن جا که اگر [از باب مثال] مالی زیر دندان ظالمی باشد، آن را می کند تا به صاحبش برگرداند».

حضرت مهدی اساس حکومتش، حق مداری و حق طلبی است و طرفداری از مظلومان و ضعیفان جامعه، جزء اصلاحات جامعۀ آن روز است. اگر در جامعه ای ظالمان و ستمگران امنیت داشته باشند و مظلومان و ستم دیدگان توانِ شوریدن بر آنان و گرفتن حق خویش را از دست بدهند، خداوند آن جامعه را به عذاب و فنا تهدید می فرماید.(3)

ص:114


1- (1) بحارالانوار، ج 52، ص 144.
2- (2) مهدی کورانی، معجم احادیث الامام المهدی، ج 2، ص 521.
3- (3) حسن مهدویان، بهاری ترین فصل انسان.

امام علی علیه السلام فرمودند: «... فَإنَّ الْحُکمَ فی أنصافِ المظلوم مِن الظالم، و الأخْذِ لِلضَعیفِ مِنَ القَوِی، و اقامَةِ حُدودِ اللهِ علی سُنَّتِها و مِنهاجِها، ممّا یصْلِحُ عِبادَاللهِ و بِلادَهُ؛رعایت اصل انصاف برای بازپس گیری حق مظلومان و حقوق ناتوانان از توان مندان و اجرای حدود الهی در چهارچوب سنت و روش درست آن، از چیزهایی است که به پیدایی اصلاحات میان مردمان و شهرها می انجامد».(1)

طبق فرمودۀ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، شرط اصلاحات، بازپس گیری حق مظلومان از ظالمان و حقوق ناتوانان از توان مندان است.

بنابراین، اساس اصلاحات در جامعه حق مداری و حق طلبی است. یک مصلح حقیقی، باید طرفداری از مظلومان و ضعیفان را جزء برنامۀ اصلاحی خود قرار دهد و بین مردم به حق داوری کند و حق را دربارۀ آنها که خواهان حق هستند رعایت نماید. یک مصلح واقعی، نباید به خواسته های نامشروع توجه کند؛ چراکه بازپس گیری حق مظلومان و اجرای حدود الهی، شرط اصلی اصلاحات است.

د) احترام به قانون و قانون گرایی

امیرالمؤمنین علی علیه السلام، رعایت قانون را برای همگان، به ویژه برای کارگزاران خویش ضروری می دید و در این باره با کسی مسامحه نمی کرد و قانون شکنان را سخت مجازات می نمود. چه بسا برخی، پس از این برخورد آن حضرت به معاویه پناهنده می شدند؛ ولی علی علیه السلام اهل معامله با قانون شکنان نبود.

ص:115


1- (1) نهج البلاغه، 927، ص 90.

در بینش آن حضرت، بیش از دیگران باید کارگزاران حکومت حریم قانون را حفظ کنند. زمانی که به حضرت گزارشی می رسید که کارگزاری دستش به خیانت آلوده شده است، پس از تحقیق و ثابت شدن جرم، حضرت در مجازات او درنگ نمی کرد.(1)

برای نمونه، روزی به حضرت گزارش دادند که «ابن هرمه» مسئول بازار اهواز خیانت کرده است. وقتی خیانتش برای حضرت اثبات شد، به استاندار آنجا نامه نوشت:

«آنگاه که نامه به دستت رسید، بلافاصله «ابن هرمه» را از کار برکنار کرده و او را به زندان انداخته و این را به مردم هم خبر بده و این نظر را به دیگر کارگزاران حکومت نیز اعلان کن. مبادا غفلت و کوتاهی در این امر کنی که مورد غضب خدا قرار می گیری؛ و به علاوه تو را با شدیدترین وجهی از کار بر کنار می کنم و پناه به خدا می برم از این کار. وقتی روز جمعه شد، او را از زندان خارج کرده و 35 ضربه شلاق بزن و او را دور بازار بگردان که اگر کسی از او طلبی داشت یا پولی را به ناحق از کسی گرفته و این اثبات شد، از اموال ابن هرمه حقش داده شود. پس او را دوباره دست بسته، با ذلّت به زندان بینداز و پاهای او را در زندان با کمربند محکم ببند و فقط هنگام نماز باز کن و مانع از این نشو که کسی برای او خوراکی، نوشیدنی، لباس و فرش بیاورد؛ ولی اجازه مده با او آمد و رفت کرده، راه مکر و حیله را یاد داده، او را امیدوار به خلاص کند. اگر گزارش رسید که کسی دست به این کار زده، او را تازیانه زده و زندانش کن تا آنکه توبه کند. دستور بده که زندانیان به حیاط زندان آمده و از هوای آزاد استفاده کنند؛ ولی به «ابن هرمه» چنین اجازه ای مده، مگر آنکه خوف مرگش باشد. در این صورت، به او هم اجازۀ استفاده از هوای آزاد بده.

ص:116


1- (1) سیداحمد خاتمی، عبرت های عاشورا، ص 112.

اگر دیدی «ابن هرمه» همچنان طاقت تازیانه دارد، بعد از یک ماه دوباره 35 ضربه تازیانه به او بزن. گزارش اجرای این فرمان را به من ده. ضمناً حقوق این خائن را هم قطع کن.(1)

این دستور قاطع قانونی، الگویی الهام بخش برای همه مسئولان نظام اسلامی در برخورد با کارگزاران خائن است. یک برخورد این چنینی، کافی است که جلوی ده ها تخلف را بگیرد.

ممکن است کسانی این برخورد قانونی را فوق العاده خشن ببینند؛ ولی باید بدانند که چنین برخوردی که زمینۀ تخلف را از بین می برد، برای یک حکومت آرمانگرا، ضروری است.

مولای متقیان، همچنین در نامۀ خود به مَصقلة بن هبیرۀ شیبانی، فرماندار اردشیر خُرّه، می نویسند:

«خبر رسید که تو غنیمت مسلمانان را که نیزه ها و اسب هایشان گرد آورده و با ریخته شدن خون های شان به دست آمده، به اعرابی که خویشاوندانت هستند و تو را برگزیدند، می بخشی! به خدایی که دانه را شکافت و پدیده ها را آفرید، اگر این گزارش درست باشد، در نزد من خوار شده و منزلت تو سبک شده است».(2)

همچنین دربارۀ مَصقلة بن هبیره شیبانی، کارگزار حضرت علی علیه السلام آمده است، اسیرانی را به پانصدهزار درهم خرید که بهای آن را به بیت المال بپردازد؛ ولی بیش از دویست هزار درهم نپرداخت. امام او را به کوفه فراخواند و مهلت

ص:117


1- (1) میرزا حسین نوری طبرسی، مستدرک الوسایل، ج 3، ص 207.
2- (2) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، نامۀ 43، ص 551.

داد تا باقی ماندۀ بده کاری اش را بپردازد. او شبانه به شام گریخت و به معاویه پناهنده شد.(1)

امام علی علیه السلام، ضمن نکوهش کار زشت او،(2) دستور داد منزلش را ویران کنند تا درس عبرتی برای دیگر کارگزاران خائن باشد.(3)

امام، به حدّی به اصل «احترام به قانون و قانون گرایی» پای بند بود که حتّی از تخلّف نزدیک ترین کسانش که محبوب مولا نیز بودند، نگذشت.

امام باقر علیه السلام فرمود: «اِنّ امیرالمؤمنین علیه السلام امَرَ قنبراً انْ یضْرِبُ رجلاً حدّاً فغلط قنبر، فزاده ثلاثة أسواط، فأقاده علی من قنبر ثلاثة أسواط(4) ؛ امیرمؤمنان علی علیه السلام به قنبر دستور داد بر کسی اجرای حدّ کند. او به اشتباه سه ضربه اضافه زد. مولا آن را قصاص کرد و سه تازیانه بر قنبر نواخت».

از مقال درمی یابیم که در بینش اسلام، حفظ حریم قانون برای همگان ضروری است؛ به ویژه اصلاح گران جامعه که الگویی الهام بخش برای افراد جامعه هستند. همان طور که حضرت علی علیه السلام این اصل (احترام به قانون) را یک ضرورت در برنامۀ حکومتی می دانست؛ پس ضروری است تا مسئولان نظام از او الگو گرفته و با اجرای قانون و قانون گرایی جامعه را اصلاح کنند.

ص:118


1- (1) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 145 و 127، و نهج البلاغه ترجمۀ دشتی، خطبۀ 44، ص 97.
2- (2) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، خطبۀ 44، ص 97.
3- (3) علامه حلّی، کشف المراد، ص 389، تحقیق آیت الله حسن زاده آملی.
4- (4) کافی، ج 7، ص 260.

س) عدالت خواهی مصلح

عدالت، شیرین ترین چیزی است که انسان های آزاده همیشه خواهان آن هستند؛ ولی در طول تاریخ کسی نتوانسته است آن را در جامعه ای به طور کامل پیاده کند.

رهبر آسمانی اسلام، در طول حیات خویش برای تحقق امر الهی در زمینۀ اجرای عدالت تلاش های فراوان کرد تا مردم در جامعه به طور مساوی به حقوق شان برسند. قرآن کریم در آیات متعددی از عدالت خواهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سخن گفته است:

(قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ)1 ؛ «بگو پروردگارم به دادگری فرمان داده است».

پیامبر اسلام در اجرای احکام عادلانۀ الهی، اهتمام خاصی داشت و اگر کسی از آن حضرت تقاضای ناعادلانه ای می کرد، به شدت ناراحت می شد. هنگامی که بعضی از همسران آن حضرت بعد از جنگ خیبر در مورد تقسیم غنایم جنگی از آن بزرگوار تقاضای خلاف عدالت کردند، پیامبر صلی الله علیه و آله ناراحت شد و 29 روز تمام از آنان فاصله گرفت. خداوند متعال نیز به این مناسبت آیاتی را بر آن حضرت نازل کرد و فرمود:

(یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلاً)2 ؛ «ای پیامبر! به همسرانت بگو اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید [و از وضع موجود خانۀ پیامبر ناراضی هستید] پس بیایید [با هدیه ای] شما را بهره مند کنم و به طرز نیکویی [به دادن طلاق] رها سازم».

ص:119

عدالت طلبی در تمام زوایای زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله جلوه گر بود و گسترۀ آن در گفتار، رفتار، روابط عمومی، معاملات و حتی در محیط خانواده و برخورد با دوستان و نزدیکانش نیز مشاهده می شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنچنان به این مسئلۀ حیاتی اهمیت می داد که حتّی در نگاه کردن به دیگران عدالت را رعایت می فرمود.

امام صادق علیه السلام فرمود: «کانَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله یقْسِمُ لَحَظاتَهُ بَینَ اصْحابِه فَینْظُرُ إلی ذا وَ ینْظُرُ اِلی ذا بالسَّویةِ(1) ؛ رسول خدا نگاه خود را در میان یارانش به طور مساوی تقسیم می کرد، گاهی به این و گاهی به آن دیگری به طور مساوی نگاه می کرد».

حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله در یک منشور جهانی، عدالت خواهی و تساوی حقوق انسان ها را اعلام کردند و ملاک احترام به حقوق بشر را معین فرمودند. پیامبر، هنگامی که مشاهده کرد یکی از اصحاب عرب وی، سلمان فارسی را به خاطر غیرعرب بودن تحقیر می کند، فرمود:

«اِنّ الناسَ مِنْ عَهْدِ آدَمَ الی یوْمِنا هذا مِثلُ إنسان الْمُشطِ لا فَضْلَ لِلْعَرِبّی علی الْعَجِمی و لا لِلْأحْمَرِ عَلَی الاَسْوَدِ الاّ بالتّقوی(2) ؛ همۀ مردم از زمان آدم تا به امروز همانند دانه های شانه (مساوی و برابر) هستند. عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برتری ندارد مگر به تقوی».

قرآن کریم نیز به زمامداران و متولیان امر عدالت در جامعه دستورالعمل شایسته ای داده و می فرماید:

ص:120


1- (1) بحارالانوار، ج 16، ص 260 و الکافی، ج 2، ص 671.
2- (2) مستدرک الوسایل، ج 12، ص 89 و الاختصاص، 341.

(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)1 ؛ «به یقین، ما فرستادگان خود را با دلایلی روشن (از منطق و معجزه) فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانی) و وسیلۀ سنجش (معانی و شناسایی حق از باطل و وزن اشیای خارجی) فرو فرستادیم تا مردم (در زندگی دنیا) به قسط و عدل برخیزند».

قرآن کریم آیاتی را نیز به موضوع قسط و عدل به عدالت اجتماعی و اصلاح وضعیت های نابسامان اختصاص داده است.

(إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ)2 ؛ «به راستی که خداوند شما را به عدل و احسان فرمان می دهد».

(فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ)3 ؛ «در میان دو گروه پیکارجو، از اهل ایمان به عدالت آشتی دهید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشه گان را دوست دارد».

با تأکیدهای یاد شده از قرآن، می توان کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام را خوب دریافت که می فرمایند: «وَأشْهَدُ أَنَّه عَدْلٌ عَدَلَ و حَکَمٌ فَصَلَ(1) ؛ و شهادت می دهم که خداوند، عادل و مجری عدالت است و همچنین داوری عادل است که حق و باطل را از هم جدا می کند».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مأمور به اجرای عدالت در جامعه شد و خداوند سبحان در این باره می فرماید: (وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ)5 ؛ «من مأمور شده ام که در میان شما عدالت را برقرار کنم».

ص:121


1- (4) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، خطبۀ 214، فراز 1، ص 438 و ترجمۀ فیض، خطبۀ 205، ص 675.

در سایۀ یک حکومت عادل، اهل ایمان و تقوا در امن و آسایش زندگی می کنند و خائنان و مفسدان در ترس و هراس به سر می برند؛ به همین جهت رسول اکرم صلی الله علیه و آله یک ساعت از زندگی امام مصلح عادل را بهتر از هفتاد سال عبادت می داند و می فرماید: «ساعةُ امامِ عادلٍ افضلُ مِنْ عبادةِ سبعین سنة».(1)

بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علی علیه السلام نه تنها یک زمامدار عادل بود؛ بلکه بر گسترش عدالت و فرهنگ عدالت خواهی تأکید می کرد و با قاطعیت و صلابت تمام، در مقابل بی عدالتی ها، حق کشی ها، زورگویی ها و تجاوزها ایستادگی می کرد.

از این رو، هنگامی که «عبیدالله بن عباس»(2) یکی از مسئولان حکومتی امام علی علیه السلام (پسرعموی آن حضرت) از جادۀ مستقیم منحرف شد و به بیت المال خیانت کرد و از انجام وظایف خود طفره رفت. آن حضرت طی نامه ای شدید اللحن به وی چنین هشدار داد تا خودش را اصلاح کند:

«من تو را در امانت خود شرکت دادم و محرم و همراز خود به حساب آوردم و هیچ یک از افراد خاندانم، همچون تو برای یاری، مددکاری و امانت داری مورد اعتماد من نبود؛ اما تو هنگامی که احساس کردی روزگار بر پسر

ص:122


1- (1) وسایل الشیعه، ج 28، ص 13.
2- (2) برخی معتقدند که این شخص، عبدالله بن عباس بوده است؛ امّا آنچه از شرح حال این دو برمی آید، به ویژه خیانت عبیدالله بن عباس بعد از شهادت علی در کنار امام مجتبی و پیوستن وی به لشکر معاویه، به نظر می رسد که این نامه در مورد عبیدالله بن عباس صادر شده است. (معجم الرجال الحدیث، ج 12، ص 80 و شرح نهج البلاغه بحرانی، ج 5، ص 74.)

عمویت سخت شده و دشمن به او هجوم آورده و امانت مسلمانان تباه گردیده، پیمان خود را با پسرعمویت شکستی و همراه با دیگران از او فاصله گرفتی؛ گویا تو در راه خدا جهاد نکردی و برهان روشنی از پروردگارت نداری و گویا برای تجاوز به دنیای این مردم، نیرنگ می زدی و هدف تو آن بود که آنان را فریب دهی که غنایم و ثروت های آنان را در اختیار گیری. پس آنگاه که فرصت خیانت یافتی، شتابان حمله ور شدی و با تمام توان اموال بیت المال را که سهم بیوه زنان و یتیمان بود، چونان گرگ گرسنه ای که گوسفند زخمی، یا استخوان شکسته ای را می رباید، به یغما بردی!»

امام در ادامه با لحن تند و باصلابت خویش فرمودند: «پس از خدا بترس و اموال مردم را بازگردان و اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم. تو را کیفر خواهم کرد که نزد خدا عذرخواه من باشد و با شمشیری تو را می زنم که به هر کس زده ام، وارد دوزخ شده است».(1)

عدالت در منطق علی علیه السلام اصل مقدّسی بود که جانش را بر سر آن گذاشت. «خلیل جبران خلیل» شاعر حق شناس عرب، در عدالت خواهی آن حضرت می گوید: «قُتِلَ فی محرابِ عبادتِهِ لِشدَّةِ عَدالتِهِ(2) ؛ حضرت به خاطر شدت عدالتش در محراب به شهادت رسید».

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «اِنّ العدلَ میزانُ اللهِ سُبحانَهُ الّذی وَضَعَهُ فی الخَلْقِ وَ نَصَبَهُ لِإقامَةِ الحقِّ، فلاتُخالِفْهُ فی میزانِهِ وَ لاتُعارِضْهُ فی سُلطانِهِ(3) ؛ عدالت ترازوی خداست که آن را در خیمۀ حیات بندگانش نهاده

ص:123


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، نامۀ 41، ص 549.
2- (2) جرج جرداق، الامام علی صوت العدالة الانسانیة.
3- (3) غررالحکم، ح 1696 و هدایة العلم، 380.

و برای بپا داشتن حق نصب نموده؛ پس با او در ترازویش مخالفت نکن و رو در روی قدرتش نایست».

حضرت بر همۀ ابعاد عدالت، به ویژه عدالت در تقسیم بیت المال تأکید خاصی داشت؛ زیرا در حکومت عثمان، حاتم بخشی های بی حساب می شد و با بیت المال برخوردی همانند اموال شخصی داشتند؛ در حالی که محرومیت در سرزمین های اسلامی موج می زد. عثمان بیت المال را در اختیار نزدیکان خود گذاشته بود و آنان به غارت بیت المال پرداختند. حضرت اصل را بر این گذاشت که باید «حق به حق دار برسد» و همه از امکانات بیت المال بهره مند شوند، نه عده ای خاص و نورچشمی ها!(1)

علی علیه السلام در اجرای عدالت نیز از خود و بستگانش شروع کرد. عقیل چندبار به خدمت امام علیه السلام آمد و خواهان امتیاز بیش تر از بیت المال بود؛ ولی هر بار که می آمد، از امام جواب ردّ می شنید. عبدالله بن جعفر، داماد حضرت از مولا خواست تا امتیاز بیشتری بگیرد؛ اما او هم جواب ردّ گرفت.(2)

از بصره «درّ قیمتی» برای مولا آورده شد. ام کلثوم دختر مولا عرض کرد: «اجازه فرمایید من از آن به عنوان زینت استفاده کرده و به گردنم بیاویزم؟» حضرت این درخواست را ردّ کرد و فرمود آن را در بیت المال قرار بده. آنگاه خطاب به دخترش فرمود: «لَیسَ لی ذلکَ سَبیلٌ حتّی لاتَبْقی إمْرأَة مِنَ الْمُسلمین الاْ وَ لَها مِثْل مالک(3) ؛ راهی ندارد که تو از این گردن بند قیمتی استفاده کنی، مگر آنکه این امکان برای همۀ زنان مسلمان باشد».

ص:124


1- (1) مناقب، ج 1، ص 313.
2- (2) شرح نهج البلاغۀ ابن ابی الحدید، ج 1، ص 215.
3- (3) بحارالانوار، ج 40، ص 106.

این جلوۀ شکوه مند عدالت خواهی علی علیه السلام نسبت به بستگان و نزدیکان است. اجرای این اصل، برای کسانی که در سایۀ بی عدالتی ها به نوایی رسیده بودند، بسیار گران آمد، دست به دست یک دیگر دادند و علیه نماد عدالت بحران ها آفریدند.

بر این اساس، علی علیه السلام در محراب عبادت قربانی عدالت خویش شد.

در روایات فراوانی آمده است که حضرت مهدی هنگامی ظهور می کند که همۀ زمین را ظلم و ستم فراگیرد و با ظهور او، زمین پر از عدل و داد می شود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «لاتَقومُ السّاعةُ حتّی یمْلِکَ رجلٌ مِنْ اهْلِ بیتی یواطِیءُ اسْمُهُ اسْمی، یمْلأُ الأَرْضَ عَدْلاً و قِسْطاً کما مُلئتْ ظُلماً و جَوراً(1) ؛ قیامت به پا نمی شود تا اینکه مردی از اهل بیتم به سلطنت برسد که اسم او اسم من است. او زمین را پر از عدل و داد می کند، بعد از آنکه آکنده از ظلم و ستم شده است».

حضرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آن روز را، روشن و دورۀ کمال بشر می بیند و می فرماید:

«اَلمَهدی یبْعَثُ فی امّتی عَلَی إخْتِلافٍ من النّاس وَ الزَّلازِلِ(2) ؛ حضرت مهدی علیه السلام در شرایطی می آید که اختلاف در میان بشر شدید و زلزله ها برقرار است». مقصود، زلزله های ناشی از مواد زیرزمین نیست، بلکه زمین به دست بشر در خطر است و این خطر انسان و انسان بودن را تهدید می کند تا جایی که زمین در حال نابودی است.

ص:125


1- (1) اثبات الهداه، ج 3، ص 594 و بحارالانوار، ج 51، ص 97-66.
2- (2) اعلام الوری، ص 401 و شهید مطهری سیری در سیرۀ ائمۀ اطهار، ص 270.

«فَیمْلَأُ الاَرْضُ قِسطاً و عدلاً کما مُلِئَتْ ظُلماً و جَوراً(1) ؛ بعد از آنکه پیمانۀ ظلم و جور پر شد، دنیا را پر از عدل و داد می کند». «یرْضی عَنْهُ ساکِنُ السَّماءِ و ساکنُ الأَرْضِ؛از او، هم خدای آسمان راضی است و هم خلق خدای آسمان» و مردم روی زمین می گویند: «الحمدلله که شرّ این ظلم ها از سر ما کوتاه شد». بعد فرمود: «یقَسِّمُ المال صِحاحاً، ثروت را به طور صحیح تقسیم می کند». گفتند: «معنای به طوری صحیح چیست؟» فرمود: «عادلانه و بالسّویه تقسیم می کند».(2)

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: «حتّی تَقومَ الْحَرْبُ بِکُمْ عَلی ساقٍ، بادِیاً نَواجِذُها، مَمْلوءَةً اخْلافُها، حٌلْواً رَضاعُها، عَلْقَماً عاقِبَتُها».(3)

حضرت پیش بینی می کند قبل از ظهور حضرت مهدی، آشوب های عجیب و جنگ های بسیار مهیب و خطرناکی در دنیا به وجود می آید و حضرت می فرماید: «جنگ روی پای خودش می ایستد، دندان های خودش را نشان می دهد. مثل یک درنده ای که دندان نشان می دهد. شیرِ جنگ پستان خودش را نشان می دهد، یعنی آن ستیزه جویان و آتش افروزان نگاه می کنند تا ببینند این پستان جنگ خوب شیر می دهد و به نفع شان کار می کند؛ امّا نمی دانند که عاقبتِ این جنگ به ضرر خودشان است، دوشیدنش خیلی شیرین است؛ امّا عاقبتش فوق العاده تلخ است. بدانید که فردا دنیا آبستن چیزهایی است که هیچ پیش بینی نمی کنید، نمی شناسید و آگاه نیستید؛ ولی بدانید هست و فردا با خود

ص:126


1- (1) همان.
2- (2) همان.
3- (3) نهج البلاغه، خطبۀ 138.

خواهد آورد. اول کاری که آن والی الهی می کند، این است که عُمّال و حُکام را یک به یک می گیرد، او اعوان خود را اصلاح می کند و دنیا خودش اصلاح می شود. آن وقت به شما نشان خواهد داد که عدالت واقعی چیست.

قوانین کتاب و سنت را که متروک مانده و به حسب ظاهر فنا شده و از میان رفته است، زنده خواهد کرد و نیز فرمود: «اذا قامَ القائِمُ حَکَمَ بِالْعَدْل؛(1)زمانی که حضرت مهدی قیام کند، به عدالت حکم خواهد کرد.» و وجود این امام به قیام و عدالت شناخته می شود.

امام باقر علیه السلام می فرماید: «اَما وَاللهِ لَِیدخُلَنَّ عَلَیهمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُیوتِهِمْ کَما یدْخُلُ الْحَرُّ و الْقَرُّ؛بدانید سوگند به خدا، عدل آن حضرت به یقین داخل اندرون خانۀ آنها می شود، همچنان که گرما و سرما داخل می شود».(2)

در این روایت، فراگیری عدل در زمان آن حضرت به بیان دیگری مطرح شده است. عدل آن حضرت، حتّی در درون خانه ها هم احساس خواهد شد و ستم و ظلم در میان خانواده ها هم از بین خواهد رفت؛ زیرا وقتی عدل درون خانه ها راه یافت، ظلم از آنجا رخت خواهد بست و زندگی پر از محبت، مهربانی، صفا و صمیمیت خواهد شد؛ در واقع، کار زمامدار و مصلحان واقعی، جهت دهی جامعه به همین سو است.

لذا طبق فرمایش مولای متقیان علی علیه السلام، عدالت پشتیبان و نگاهبان رعیت و زینت حاکمان است: «اَلْعَدْلُ قوامُ الرَّعیّةِ وَ جَمالُ الْوُلاةِ».(3)

ص:127


1- (1) نهج البلاغه، خطبۀ 138 و شهید مطهری، سیری در سیرۀ ائمه اطهار، ص 272.
2- (2) اثباة الهداه، ج 3، ص 544 و بحارالانوار، ج 51، ص 362.
3- (3) غررالحکم، ص 340، ح 7757 و هدآیه العلم، ص 380.

عدل در حقیقت دادگری، رعایت مساوات و اعطای حقِّ هر صاحب حقی است؛ بنابراین، هر کس در پرتو عدالت به حقّ خود می رسد و از این رو اظهار رضایت می کند.

بنابراین، عدالت و موازنه در نظام اجتماعی انسان، آنچنان مهم است که هیچ اصلاح گری نمی تواند بدون موازنه و عدالت، نظام اجتماعی را سامان دهد. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: قوام و استواری آسمان ها و زمین با عدالت است: «بِالْعَدلِ قامَتِ السَّمواتُ و الأَرضِّ».(1)

هدف های الهی و انسانی مصلحان حقیقی

تلاش های اصلاح طلبانه، ممکن است با انگیزه های گوناگونی صورت گیرد و هدف های متفاوتی را دنبال کند. از دیدگاه اسلام، انگیزۀ حرکتهای اصلاحی باید مردمی، به سود خلق و بدون مطرح ساختن خود یا دست یابی به شهرت اجتماعی باشد.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

«و ربّما حَسِبْتَ انّکَ ناصِحٌ لِلْخَلْقِ وَ انْتَ تُرِیدُ لِنَفْسِکَ انْ یَمیلُوا إلیک(2) ؛ چه بسا گمان می کنی که خیرخواه [و اصلاحگر] مردمی، لیکن آنان را برای خود می خواهی و دوست داری که به تو بگروند».

«نُصح» و نیک اندیشی، با این مرزبندی دقیق و به دور از هرگونه خود خواهی و خودمحوری و با روی کرد مردم گرایانه، در اصلاح طلبی حقیقی وجود

ص:128


1- (1) تفسیر صافی، ج 5، ص 107.
2- (2) بحارالانوار، ج 100، ص 84.

دارد و اصلاح گران، همان خیرخواهان و نیک اندیشانند و هدف های الهی را در سر دارند.

عمل به هر تکلیف اجتماعی در بینش اسلامی و اقدام برای هرگونه اصلاحاتی، باید از سر نُصح و با انگیزۀ خیرخواهی باشد، نه با انگیزه های غیرالهی.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «وَ صاحَبُ الاَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ یَحْتاجُ الی أنْ یکونَ ناصِحاً لِلْخَلْقِ؛این اصلاح گرایان راستین، در طرح مسائل اصلاحات از هرگونه اغراض شخصی و خودخواهانه بدورند و تنها به تکلیف الهی و صلاح مردمان می اندیشند و چون انگیزۀ الهی دارند، در اقدام های دشوار خویش، به چیزی نمی اندیشند و انتظار پاداشی ندارند و چشم به تشویق و سپاس از جامعه و مردم ندوخته اند و اگر با ناسپاسی و قدرنشناسی روبه رو شوند، مأیوس نمی گردند و در راه خود تردیدی به دل راه نمی دهند».

اصلاح گران در راه دشوار اصلاحات، این تعلیم والای علوی را سرلوحۀ کار خویش قرار می دهند.

امام علی علیه السلام فرمودند:

«لا یُزْهِدَنّک فَی الْمَعْروفِ مَنْ لایَشْکُرُهُ لک(1) ؛ به خاطر آنکه کسی از تو سپاس گزاری نمی کند، از کار نیک دامن فرومچین (از راه و کارت دست برمدار)».

جمع بندی مطالب:

پیامبران الهی، در حرکت اصلاحی خود همۀ توان را بر سر اصلاح دل های قفل خورده گذاشتند تا این دل ها را از لجن زارهای فساد و تباهی رهایی بخشند.

ص:129


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ فیض، خطبۀ 195، ص 1179.

با توجه به ارزیابی دقیق مردم از خصوصیات فردی و اجتماعی اصلاح گران، باید اصلاحات را از درون خود آغاز کرد و سپس به دنبال تحول در افراد بود تا با این شیوه در جامعه نیز دگرگونی پدید آید. زندگی اصلاح گرایان باید اسوه و الگوی هر انسانی و در عمل و گفتار با مردم هماهنگ باشد.

در چنین حرکت مهمی، ضروری است که اصلاح گر به معیارها، زمینه ها و اصول اصلاحی آگاهی داشته باشد و شناختن قلمرو اصلاحات برای او، ضرورتی تردیدناپذیر است.

اساس محور اصلاحات حق مداری، حق طلبی و احترام به قانون الهی و عدالت خواهی است؛ بنابراین در اصلاحات حق مداری و حق طلبی باید نمود روشنی باشند تا مصلح بتواند افراد جامعه را از هر نوع کژی ها، انحراف ها، فسادها و خیانت ها دور کنند؛ در غیر این صورت، فرد مدعی اصلاح، اولین متهم به فساد خواهد بود؛ چراکه حق طلبی او مورد تردید است.

مصلحان حقیقی در این حرکت اصلاحی، تنها باید به تکلیف الهی و صلاح مردمان بیندیشند؛ چون اهدافی جز اهداف الهی و انسانی نباید داشته باشند.

ص:130

بخش پنجم: راه کارهای اصلاحی

اشاره

ص:131

ص:132

اصلاح الهی همان اصلاحاتی هستند که خداوند حکیم، انبیا علیهم السلام را به خاطر آن فرستاد. بدون شک، هر جامعه ای نیاز به اصلاح و تجدیدنظر دارد. مخصوصاً جوامعی که قوانین آنها ساختۀ ذهن بشر است و پشتوانۀ دینی ندارد.

ولی کشوری اسلامی که قوانین آن از قرآن کریم و احادیث امامان علیهم السلام گرفته شده است نیز نیاز به اصلاح دارد؛ ولی اصلاح در این جامعه، به معنای اصلاح در نحوۀ ادارۀ جامعه و تطبیق قوانین موجود بر موازین شرع و روش ائمۀ معصومین علیه السلام است؛ بنابراین، منظور از اصلاح تغییر در اصل احکام اسلام نیست؛ زیرا این قوانین ثابت و تغییرناپذیرند.

برنامۀ اصلاح الهی، راه کارهایی در جهت سامان دهی جامعه بیان می کند که مهم ترین آنها عبارت اند از:

گسترش فرهنگ عبادت خداوند

اشاره

حس کمال یابی در نهاد انسان گنجانده شده است؛ امّا شکوفایی و بارور شدن این حس به عبادت، و هم سویی به مبدأ کمال وابسته است؛ از سوی دیگر، ظرفیت وجودی هر انسان به این حقیقت پیوند خورده است؛ بنابراین، هر مقدار این پیوند عمیق تر باشد، انسان از شکوفایی و بالندگی بیشتری بهره مند خواهد شد. «مَن کَانَ یرِیدُ الْعِزَّةَ فَاِنَّ الْعِزَّةَ للّهِ جمیعاً؛کسی که می خواهد عزیز باشد، باید عزّت را از مبدأ آنکه خدای سبحان است، طلب کند». بنابراین، عزّت با سر نهادن به آستان قدس ربوبی فراهم می شود.

ص:133

اصلاح جامعه، زمانی تحقق می یابد که صاحبان حکومت مردم را به بندگی حضرت حق سوق دهند و به جای دعوت مردم به خود، ایشان را به خدا دعوت کنند و فرهنگ معنویت، عبودیت و بندگی خدا را در جامعه ترویج کنند.

همۀ انبیا، مردم را به توحید و دوری از شرک و بت پرستی دعوت می کردند تا در پرتو دعوت به توحید، فرهنگ عبادت و بندگی گسترش یابد و جامعه از این راه، عاری از آلودگی ها و گناه شود.

(وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ)1 ؛ «و ما در هر امتی، پیامبری را برانگیختیم تا مردم خدا را بپرستند و از طاغوت دوری جویند».

(إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللّهَ)2 ؛ «هنگامی که پیامبران از پیش رو و پشت سر نزد آنها آمدند و گفتند که جز خدای یکتا را نپرستید».

آیات الهی، مبین این مدعاست که عبادت سرلوحۀ دعوت انبیا قرار گرفته است.

(وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ)3 ؛ «به سوی قوم عاد، برادرشان هود را فرستادیم، گفت ای قوم من! تنها خدا را بپرستید...».

(وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ)4 ؛ «به سوی مردم مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت ای قوم من! تنها خدا را بپرستید».

ص:134

(وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ)1 ؛ «به سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم، گفت ای قوم من! خدا را بپرستید».

قرآن کریم می فرماید در پرتو عبادت خداوند، انسان به صراط مستقیم دست خواهد یافت.

(إِنَّ اللّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ)2 ؛ «به یقین، خداوند یکتا پروردگار من و شماست. پس او را پرستش کنید، این است راه راست».

بدون شک، اظهار عبودیت و بندگی و راز و نیاز با حضرت حقّ، شوقی در دل ها پدید می آورد که محبّت غیرخدا را به وادی فراموشی می کشاند و صحرای دل انسان را به گلستان عشق مبدل می کند که هیچ گلی جز گل مهر خدا در آن نخواهد رویید.

دل جز سخن عشق نگوید هرگز جان جز ره عشق تو نپوید هرگز

صحرای دلم عشق تو شورستان کرد تا مِهر کسی در آن نروید هرگز

با عبودیت و بندگی خداست که آدمی در خود احساس آرامش می کند، خویش را درمی یابد و موقعیت خود را در نظام هستی پیدا می کند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نامۀ 69 نهج البلاغه می نویسد: «وَ اطعِ اللهَ فی جمیع امُورِکَ، فاِنَّ طَاعَةَ اللهِ فَاضِلَةٌ عَلی ما سِوَاها وَ خادِعْ نَفْسَکَ فِی

ص:135

الْعِبَادَةِ، وَارْفُقْ بِهَا؛در تمامی امور زندگی خود، خداوند را اطاعت کن؛ زیرا اطاعت از خداوند بر هر کار دیگری مقدّم است. نفس خود را به سوی عبادت بکشان و با آن مدارا کن».(1)

در اسلام، عبادات - گذشته از اصالتی که دارند - جزء برنامه های تربیتی است؛ به این معنی که اسلام می خواهد افراد را از نظر اخلاقی و اجتماعی تربیت کند و یکی از روش های تربیتی او که از هر روش دیگری در روح بشر مؤثرتر و نافذتر است، عبادت می باشد.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نامۀ 31 نهج البلاغه به فرزند بزرگوارش امام حسن علیه السلام می فرماید که بهترین راه تربیت، توجه به خالق هستی و بندگی اوست.

«... فَاعْتَصِمْ بالّذی خَلَقَکَ وَ رَزَقَکَ و سَوَّاکَ، وَلْیکُنْ لَهُ تَعَبُّدُکَ وَ الَیهِ رَغْبَتُکَ وَ مِنْهُ شَقَفَتُکَ(2) ؛ پسرم! به کسی اعتماد و تکیه کن که تو را آفریده است، به تو روزی داده و ترا کامل کرده است. باید او را عبادت کنی، به او توجه داشته باشی و از او بترسی».

زیربنایی ترین اصل در تفکر اسلامی، اصلاح در فرهنگ است. یقیناً هر انقلابی برای خود زیربنا و اصولی دارد. مثلاً انقلاب های ماتریالیستی بر مبنای اقتصاد و انقلاب های لیبرالیستی براساس عنصر آزادی مطلق و مثل آن، انقلاب می کنند. علاوه بر اینکه انگیزه ها در هر انقلاب متفاوت است. گاهی انفجار جامعه برای انتقام گیری از رژیم حاکم است. گاهی نیز تغییر نظام سیاسی هدف است. این پرسش مطرح می شود که انقلاب الهی بر چه مبنا و

ص:136


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، نامۀ 69، فراز 12 و 13، ص 612.
2- (2) همان، نامۀ 31، فراز 42، ص 524.

پایه ای استوار است؟ به بیان دیگر، زیربنایی ترین عنصر در انقلاب الهی چیست؟ جواب این پرسش را باید از قرآن کریم گرفت: (أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ)1 ؛ «آیا (به دیدۀ دل) ندیدی که خداوند چگونه مثلی زده؟ کلمۀ پاکیزه (توحید) را همانند درخت پاکیزه ای (قرار داده) که ریشه اش (در زمین) استوار و شاخه اش در آسمان است» ریشۀ درخت توحید، عقاید اصولی جامعه، شاخه های آن اعمال فروعی دین است که سر از آسمان جامعۀ برین برمی آورد.

بدین ترتیب، اساس و بنیان اصلاح را شکل گیری تفکر توحیدی در جامعه می داند و اگر این اصل تحقق یابد، همۀ ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... اصلاح خواهد شد.

در آن روزگار، رسول گرامی اسلام به امر خدا، اصلاح جامعه ای را به عهده می گیرند که در تمامی بافت هایش، انحراف و ابتذال راه یافته است و هیچ یک از اخلاق و عواطف، اقتصاد و سیاست، مدنیت و تمدن در این جامعه دیده نمی شود.

در چنین حالی، خداوند فرمودند: «قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا»(1)بنابراین، آغاز یک حرکت اصلاحی بر مبنای اصلاح در اندیشه است و با اصلاح عقاید جامعه، می توان در اصلاح دیگر ابعاد نیز موفق شد.

جامعه اگر توحیدمحور باشد، روی سعادت را خواهد دید؛ در غیر این صورت، هیچ گونه سعادتی، ماندگار نخواهد بود.

ص:137


1- (2) بگویید نیست خدایی جز خدای یکتا تا رستگار شوید.

برای اصلاح ساختارها و ایجاد ساختاری سازنده، جایگاه عبادت، جایگاه ویژه ای است؛ از این رو، پس از حاکمیت دین، بی درنگ بحث عبادت و ارتباط با خدای متعال در قالب نماز مطرح می شود:

(الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ) ؛ (1)«آنانکه خدا را یاری می کنند، آنهایی هستند که اگر در روی زمین به آنان اقتدار و قدرت دهیم، نماز بپا می دارند...».

جامعۀ صالحی که برای اولین بار در مدینه تشکیل شد و سپس تمامی شبه جزیرۀ عربستان را فراگرفت، جامعه ای بود که در نماز بپا می شد.(2) البته ناگفته نماند که مقصود از نماز، صرفاً اعمال ظاهری نیست، بلکه گسترش فرهنگ نماز (یعنی یاد خدای متعال) است تا در پرتو این ذکر همیشگی، زندگی در همۀ ابعاد، سامان یابد. اصلاح واقعی زمانی صورت می گیرد که رابطۀ انسان ها با خدا همیشگی باشد.

(وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ)3 ؛

«و کسانی که به کتاب آسمانی چنگ می زنند و تمسک می جویند و نماز به پا می دارند، قطعاً ما پاداش اصلاح گران را تباه نخواهیم کرد».

پیام آیه این است که اصلاح واقعی دو شرط دارد:

1) تمسک واقعی به قانون الهی؛

2) رابطۀ استوار با خدا از طریق نماز.(3)

ص:138


1- (1) حج، آیۀ 41.
2- (2) تفسیر المیزان، ترجمۀ سید محمد باقر موسوی همدانی، ج 14، ص 575.
3- (4) تفسیر نور، ج 4، ص 226 و 227.

اهمیت نماز به قدری است که پیشوایان دینی ما آن را ستون دین دانسته اند؛ یعنی نقش نماز برای دین اسلام حیاتی است و اگر نماز را از دین جدا کنیم، مانند این است که دین اسلام را بی ستون ترسیم کنیم.

علی علیه السلام در وصیت نامۀ خود به فرزندان و اهل بیت فرمودند: «و اللهَ اللهَ فی الصّلوةِ فَاِنَّها عَمُودُ دِینکُمْ(1) ؛ و خدا را خدا را! [بترسید] در مورد نماز، برای اینکه نماز ستون دین شماست».

در این صورت کسی که نماز نخواند، دینش فرومی ریزد و پناه گاهی نخواهد داشت و هرگز نمی تواند به مسلمانی خود خوش باشد. نماز، رفتارهای انسان را تغییر می دهد. فحشا و منکر را از رفتار انسان دور ساخته، او را سالم و قابل اعتماد می کند.

(إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللّهِ أَکْبَرُ)2 ؛ «به درستی نماز [انسان را] از فحشاء و منکرات بازمی دارد و البته در یاد خدا بودن انسان و یاد کردن خدا انسان را بزرگتر است».

نماز چگونه انسان را از فحشا و منکرات باز می دارد؟

اگر عملی در هر روز پنج بار تکرار شود، در تمامی عمر ادامه یابد و همۀ افراد یک جامعه به آن اهتمام بورزند، طبیعتاً روح انسان به سوی خالق هستی متوجه می شود و از بندهای گناه خواهد رست. توجه به خدا از دَرِ بندگی، آن هم در چنین محیطی و از چنین افرادی، باید انسان را از هر معصیت و عملی که ذوق دینی آن را شنیع می داند، باز دارد و این نه تنها در موضع عمل اتفاق

ص:139


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، نامۀ 47، فراز 5، ص 558.

می افتد، بلکه از تصور آن نیز جلوگیری می کند؛(1) زیرا نماز شامل ذکر خدا، ایمان به وحدانیت، رسالت و جزای روز قیامت است و به نمازگزار می گوید: خدای خود را با اخلاص بخوان و از او یاری بطلب تا تو را به سوی صراط مستقیم هدایت نموده، از غضب خویش در امان دارد و از گمراهی برهاند.

نماز انسان را وامی دارد تا با روح و جسم، متوجه خدای خویش باشد، پروردگار خود را با زبانِ حمد و ثنا، تسبیح و تکبیر یاد کند و در پایان بر خود و هم مسلکان خود و همۀ بندگان صالح سلام بفرستد.

شرایط نماز انسان را از حَدَث - که نوعی آلودگی روحی است - و خَبَث (آلودگی بدن و جامعه) پاک می کند، او را از غصبی بودن لباس و مکان بازمی دارد و صورت انسان را به خانۀ پروردگارش متمایل می کند.

اگر انسان مدتی کوتاه بر نماز خود پایداری کند و در انجام آن تا حدّی صادق باشد، در مدت کوتاهی ملکۀ پرهیز از فحشا و منکر در او پدیدار می شود.(2)

نماز چگونه از فحشا و منکر بازمی دارد و حال آنکه ما بسیاری از نمازگزاران را می بینیم که از ارتکاب گناهان بزرگ نیز پروایی ندارند؟

بازداری از گناه اثر طبیعی نماز است؛ چون نماز نوعی توجه خاص از جانب بنده به سوی خدای سبحان است؛ اما این اثر تنها به مقدار اقتضا است، نه علت تامّه تا نقض نشود و نمازگزار دیگر نتواند گناه کند، یعنی اگر مانع در بین نباشد، اثر می بخشد و نمازگزار را از فحشا بازمی دارد. یاد خدا و موانعی که از اثر او جلوگیری می کنند، مانند دو کفۀ ترازو هستند، هر وقت که یاد خدا بیشتر

ص:140


1- (1) تفسیر المیزان، ج 16، ص 209 و 210.
2- (2) تفسیر المیزان، ج 16، ص 210.

باشد، نمازگزار گناه نمی کند و زمانی که کفۀ موانع سنگین تر باشد، نمازگزار از یاد خدا منصرف و مرتکب گناه می شود.(1)

از آیۀ شریفۀ: (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ)2 درمی یابیم که سبب می شود انسان از بسیاری گناهان دوری کند و در صدد اصلاح اخلاق و رفتار خویش برآید.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:

«تَعَاهَدُوا امْرَ الصَّلاةِ وَ حَافِظُوا عَلَیها، وَاسْتکْثِرُوا مِنْهَا و تَقَرَّبُوا بِهَا. فَاِنّها «کَانَتْ علی المؤمنینَ کتاباً مَوْقُوتاً». الاَتَسْمَعُونَ الی جَوابِ اهْلِ النّارِ حینَ سُئِلُوا: «مَا سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ؟ قالوا: لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ». و انَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَقِ وَ تُطْلِقُهَا اطْلاَقَ الرِّبَقِ و شَبَّهَهَا رسولُ اللهِ بِالْحَمَّةِ (الجَمَّة) تکُونُ عَلی بَابِ الرَّجُل، فَهُوَ یغْتَسِلُ مِنَها فی الْیوْمِ وَاللَّیلَةِ خَمْسَ مَرَّاتٍ، فَمَا عَسی انْ یبْقی عَلَیه مِنَ الدَّرَنِ؟؛مردم! (خواندن و اقامۀ) نماز را بر عهده گیرید و آن را حفظ کنید، زیاد نماز بخوانید و با نماز خود را به خدا نزدیک کنید. «نماز دستوری است که در وقت های خاص بر مؤمنان واجب شده است. آیا به پاسخ دوزخیان گوش فرانمی دهید، آن هنگام که از آنها پرسیدند: «چه چیز شما را به دوزخ کشانده است؟» گفتند: «ما از نمازگزاران نبودیم». همانا نماز، گناهان را چونان برگ های پاییزی فرومی ریزد و غُل و زنجیر گناهان را از گردن ها می گشاید. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نماز را به چشمۀ آب گرمی که بر درِ سرای مردمی جریان

ص:141


1- (1) تفسیر المیزان، ج 16، ص 212 و 213.

داشته باشد، تشبیه کرده و بر این عقیده است که اگر نمازگزار روزی پنج بار خود را در آن شت و شو دهد، هرگز چرک و آلودگی در بدن او نماند».(1)

با توجه به مطالب فوق درمی یابیم که عبادت، بندگی و راز و نیاز با حضرت حق، سبب می شود که انسان در خود احساس آرامش کند، خودش را دریابد و موقعیت خود را در تمام نظام هستی پیدا کند. بهترین راه اصلاح و تربیت همین توجه به خالق هستی و بندگی اوست.

جامعه اگر توحیدمحور باشد و از چنگال شرک و چندگانه پرستی بیرون آید، روی سعادت را خواهد دید؛ در غیر این صورت، هلاکت عاقبت آن جامعه خواهد بود.

یکی از نمادهای بارز بندگی و ارتباط با خالق هستی «نماز» است. در سایۀ نماز زندگی در همۀ ابعاد، سامان می یابد، نماز انسان را وامی دارد تا با روح و جسم خویش متوجه عظمت خداوند شود و خود را از زنجیرهای گناه رهایی بخشد و از هر نوع آلودگی بشوید.

ترویج و اجرای امر به معروف و نهی از منکر

یکی از راه کارهای اصلاح جامعه، اجرای «امر به معروف» است. سازوکار برنامۀ مترقی اسلامی، گسترش اصلاحات و اجرای دقیق معیارهای سامان بخشی به نابسامانی های فردی و اجتماعی - در همۀ بخش های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، تربیتی، اخلاقی و... - در همۀ ابعاد است. این دستور، با اصل دیگری از برنامه های اسلامی به نام «نهی از منکر» همراه است؛ نهی از منکر به معنای مبارزه ای اصولی و منطقی با منکر و فساد فردی و گروهی است.

ص:142


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، خطبۀ 199، ص 418، 419 و 420.

آیین انسان ساز اسلام، پیروان خود را با این خصلت می پسندد و راز «خَیر (برترین)» بودن امت اسلام، احیای این قانون در بین آنان است.

(کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ)1 ؛ «شما (مسلمان ها) بهترین گروهی هستید که [ازجانب خدا] بر مردم [جهان] پدیدار شده اید، به کار پسندیده امر می کنید و از کار زشت بازمی دارید و به خدا - در آنچه نازل کرده - ایمان می آورید».

در این آیه «امر به معروف و نهی از منکر» بر «ایمان به خدا (یؤمنون بالله)» مقدم داشته شده و این علاوه بر آنکه نشان دهندۀ اهمیت و عظمت این خصلت است، گویای آن است که این خصلت ضامن گسترش ایمان و اجرای همۀ قوانین فردی و اجتماعی اسلام در اصلاحات جامعه است.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام امر به معروف و نهی از منکر را مایۀ قوام دین: «قوامُ الشریعةِ الأمْرُ بالمعروفِ»(1)و برترین اعمال: «اَلأمْرُ بالمعروفِ افضلُ اعمال الخلق»(2) ، و مایۀ استحکام جبهۀ ایمان: «مَنْ امَرَ بالمعروف شَدَّ ظُهُورَ المؤمنین»(3) ، و مایۀ ذلّت دشمنان دین: «مَنْ نَهی عَنِ اْلمَنکَرِ أرْغَمَ انُوفَ الکافرینَ»(4) ، می داند.

حضرت امام حسین علیه السلام ضرورت نهادینه کردن امر به معروف و نهی از منکر را با شیوۀ پیامبر در «مدینة النّبی» و علی علیه السلام در «دارالحکومة» تنها راه

ص:143


1- (2) فهرست غرر، ص 18.
2- (3) همان.
3- (4) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، حکمت 31، فراز 8، ص 630.
4- (5) همان.

نجات تمدن اسلامی برمی شمارد و می فرماید: «اُرید انْ آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و أسیرُ بسیرة جدّی و ابی علی بن ابی طالب علیه السلام؛هدف من امر به معروف و نهی از منکر بر سیرۀ جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدرم، علی بن ابی طالب است».(1)

و امام باقر علیه السلام هم امر به معروف و نهی از منکر را راه و روش انبیا و شیوۀ صالحان می داند: اِنّ ألامْرَ بِالمعروف و النّهی عَنِ الْمنکِر سبیلُ الانبیاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُلحاء»و می فرمایند: «فریضةٌ عظیمةٌ بها تُقامُ الفرایض وتَأمنُ المذاهب وتَحِلّ المکاسب وتُرَد المظالم وتَعمُرُ الأرض وینتصفُ من الأعداء ویستقیم الأمر؛فریضۀ بزرگی است که اقامۀ واجبات دیگر نیز در گرو عمل امر به معروف و نهی از منکر است».

امنیت راه ها در سایۀ امر به معروف حاصل می شود. کسب ها در سایۀ آن حلال می گردند. اگر کسی حق دیگری را ضایع کرده باشد، رواج امر به معروف و نهی از منکر در جامعه باعث می شود که حق به صاحبش برگردد. از جمله برکات این خصلت، عمران و آبادانی زمین است. برپایی این امر، سبب می شود که دشمنان نیز به رعایت انصاف وادار شوند. آنگاه که اهل امر به معروف و نهی از منکر صاحبان قدرت باشند، دشمنان جرأت نمی کنند به ظلم و ستم دست یازند و مؤمنان را آماج هجوم های خصمانه قرار دهند.

در نهایت حضرت امام باقر علیه السلام می فرماید: «کارها در سایۀ امر به معروف و نهی از منکر به سامان می رسد.» این همان اصلاح است؛ زیرا وقتی کارها به سامان می رسند، مفاسد برطرف می شوند.(2)

ص:144


1- (1) بحارالانوار، ج 44، ص 329.
2- (2) وسایل الشیعه، ج 11، ص 395 و آذرخش کربلا، ص 198 و 199.

آن حضرت دربارۀ اجرای عملی امر به معروف و نهی از منکر، مراحلی را ذکر می کنند.

1) فَأَنْکِروا بِقُلوبِکُمْ؛با قلب تان احساس نفرت و انکار کنید.

نخستین گام در برخورد با گناه، واکنش قلبی و ابراز خشم، انکار قلبی، احساس نفرت و اظهار انزجار از آن است؛ بنابراین، نخستین اقدام در مقابل انجام گناه این است که انسان ناراحت شود که چرا این اعمال صورت می گیرد.(1)

گاهی برخی از افراد بدون توجه و آگاهی مرتکب منکری می شوند یا معروفی را ترک می کنند؛ ولی آمادگی آنان برای راه یابی و اصلاح به حدّی است که تنها اظهار خشم و ناخشنودی آنها را به عمل ناپسند خود واقف کرده، موجب اصلاح و راه یابی شان می شود. شاید، در اشاره به همین مرحلۀ امر به معروف و نهی از منکر باشد که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

«اَمَرنا رسول الله صلی الله علیه و آله: انْ نلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهرة(2) ؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله ما را فرمان داد تا با صورت های درهم کشیده و عبوس با گناه کاران روبه رو شویم».

2) وَ الْفِظوا بِاَلْسِنَتِکُمْ؛با زبان تان اعتراض کنید.

دومین مرحلۀ امر به معروف و نهی از منکر، اعتراض زبانی نسبت به انجام گناه است. این مرحله - که اولین اقدام عملی شمرده می شود - بهتر است با ملایمت و مهربانی صورت گیرد.(3)

ص:145


1- (1) آذرخش کربلا، ص 200.
2- (2) وسایل الشیعه، ج 11، ص 413.
3- (3) آذرخش کربلا، ص 200.

امام حسن عسکری علیه السلام دربارۀ این شیوۀ امر به معروف و نهی از منکر می فرماید:

نزد امام صادق علیه السلام از مناظره و گفت وگوی دوجانبه در امور دینی سخن به میان آمد و گفته شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام از آن نهی کرده اند. آن حضرت فرمود: به طور مطلق از آن نهی نشده است، بلکه از جدال غیرنیکو نهی شده است. آیا سخن خدا را نشنیده اید که می فرماید:

(وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ)1 ؛ «و با اهل کتاب (یهود و نصارا) مجادله و محاجّه مکنید، مگر با شیوه ای نیکوتر (بدون غلظت، اهانت و تهدید)».

مردی برخاست و گفت: ای پسر رسول خدا آیا رسول خدا خود جدال کرد؟ امام صادق علیه السلام فرمود: دربارۀ رسول خدا هرچه خواهی بیندیش؛ ولی گمان مخالفت با خدای به او مبر؛ مگر خدای به او امر نکرد (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ)2 ؛ «با آنان به شیوه ای نیکو به مجادله (بحث و گفت وگو) بپرداز.»

امام حسن عسکری علیه السلام در ادامه می افزاید: پدرم امام باقر از جدم امام سجاد و او از حسین بن علی و او از پدرش امیرالمؤمنین علیهم السلام نقل کرده است که روزی پیروان پنج دین (یهودیان، نصرانیان، دهریان، دوگانه پرستان و مشرکان عرب) نزد رسول اکرم آمدند.

آن حضرت با آنها به مناظره ای طولانی پرداخت. سپس امام صادق علیه السلام به بیان سخنان آنان و پاسخ های رسول اکرم صلی الله علیه و آله پرداخت و در پایان فرمود: «سوگند به آنکه پیامبر را برانگیخت، سه روز بیش نگذشت آن گروه، که بیست و پنج نفر بودند، خدمت رسول خدا رسیدند و اسلام آوردند».(1)

ص:146


1- (3) الاحتجاج طبرسی، ج 1، ص 23.

پیامبر صلی الله علیه و آله در طول 23 سال رسالت خویش، بارها برای مردم سخنرانی کرد و از این طریق آنان را از منکرها بازداشت و به معروف ها دعوت کرد. آن بزرگوار، گاه بر ستون چوبی تکیه زد و سخن گفت، زمانی از منبری سه پله بالا رفت و به ایراد سخنرانی پرداخت، گاه از تپه و سنگ برای رسانیدن پیام خود استفاده کرد، زمانی دیگر بر پله های کعبه ایستاد و دست هایش را به دو طرف در خانۀ خدا گرفت و خطابه خواند و یک زمان هم از جهاز شتران، بلندی ساخت و بر بالای آن، یکی از مهم ترین خطابه های سیاسی خویش را ایراد فرمود.

امام باقر علیه السلام می فرماید که امیرمؤمنان علی علیه السلام در کوفه، هر شب چون نماز عشا می گزارد، مردم را سه بار با صدای بلند مخاطب قرار داده می فرمود:

«ایها النّاس تجهّزوا رحمکم الله فقد نودی فیکم بالرحیل...؛ای مردم! آماده شوید، خدای رحمت تان کند، زیرا بانگ کوچ و صدای رفتن در میان شما درداده اند».(1)

آنگاه مطالب بسیاری در زمینۀ جهان آخرت بیان می فرمودند.

لذا برای وادار کردن به انجام وظیفه و بازداشتن از انجام منکر، تنها اظهار نفرت و ناخشنودی کافی نیست. شخص گناه کار، انسان ناآگاهی است که باید او را به وظیفه اش آگاه کرد یا وظیفه شناسی است که به عواقب و آثار اعمال زشتش توجه ندارد و باید او را متوجه ساخت.

اینجاست که باید از نعمت زبان و بیان بهره جست؛ گاه با گفت وگوی مستقیم، زمانی با اشارۀ غیرمستقیم و سخنرانی و گاهی نیز به صورت گفت وگوی دوجانبه و مباحثه تا فرد را از اشتباه رهایی یابد.

ص:147


1- (1) مشکاة الانوار، ص 304.

متأسفانه شیوۀ گفت وگوی خصوصی با شخص خطاکار را به فراموشی سپرده و تنها به شیوۀ خطابه های عمومی و گفت وگوی دوجانبه بسنده کرده اند؛ امّا روایات بسیاری نشان می دهند که حضرات معصومین علیهم السلام در پرتو تذکر خصوصی و گفت وگوی فردی، مردم را از هرگونه آلودگی و گناه، متنبه ساخته و آنها را به وظایف شان آگاه می کردند.

امام باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله از بازار مدینه عبور می کرد. مردی را در حال فروختن حبوبات دید. رسول خدا به او فرمود: «چه حبوبات نیکویی چند می فروشی؟» در همین زمان، خداوند به او خبر داد که دستت را به درون این حبوبات فرو ببر. پیامبر دست خود را به درون حبوبات فرو برد و دید قسمت زیرین آن با قسمت روی آن تفاوت دارد و پست تر است. رو به مرد فروشنده کرد و فرمود: «می بینم تو بین خیانت به مسلمین و غش جمع کرده ای».(1)

مردی نزد امام حسین علیه السلام از دیگری شروع به غیبت کرد. امام با دیدن این منکر به او فرمود:

«یا هذا کفّ عن الغیبة فانّها ادام کلاب النّار(2) ؛ ای مرد! از غیبت کردن دست بدار، که غیبت غذای سگ های جهنم است».

وقتی حضرت یوسف علیه السلام در زندان مصر بود، دو نفر از هم بندان او نزدش می آیند و تعبیر خواب خود را از او می پرسند. او از موقعیت پیش آمده استفاده کرده، بحثی عقیدتی را مطرح می کند، آنان را از شرک باز داشته، به توحید می خواند و می گوید:

ص:148


1- (1) الکافی، ج 5، ص 161.
2- (2) میزان الحکمه، ج 7، ص 335.

(یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ)1 ؛ «ای دو یار زندانی من! آیا خدایان متعدد و پراکنده (بت ها، ستارگان و غیره) بهترند یا خدای یکتای غالب و چیره (بر جهان هستی)؟».

3) وَصُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ؛ بر پیشانی آنها بزنید.

سومین مرحله از مراحل امر به معروف و نهی از منکر در جهت اصلاح افراد، برخورد تند است. وقتی سخن نرم، ملاطفت و موعظه اثر نبخشید و باعث جرأت و گستاخی بیشتر گناه کار شد، باید با چنین شخصی به تندی برخورد کرد و با اعتراض شدید مانع عصیان او شد.

چرا باید با افرادی که در مقابل امر به معروف و نهی از منکر مقاومت می ورزند، مبارزه کرد؟ حضرت امام باقر علیه السلام می فرماید: «حتّی یفیئوُا الَی امْرِالله وَ یمْضُوا عَلَی طاعَتِهِ(1) ؛ تا دست از مخالفت بردارند، از راه باطل بازگردد، سر به فرمان خدا بگذارند و براساس طاعت الهی سلوک کنند».

ابراهیم ابن اسحاق خدری از قول ابوصادق نقل می کند که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام وارد بازار خرمافروشان شد. زنی را مشاهده کرد که می گریست و با مردی خرمافروش بحث می کرد. حضرت به زن فرمود: چه شده است؟ زن گفت: ای امیر مؤمنان! من از این مرد خرما خریده ام؛ ولی خرمای زیرین، خرمای پست و بی ارزش است و همانند خرمای رویین، که من دیده بودم، نیست.

حضرت به مرد خرما فروش فرمود: «پول این زن را پس بده» مرد خرمافروش قبول نکرد. حضرت سه بار تکرار کرد؛ ولی باز هم فروشنده

ص:149


1- (2) آذرخش کربلا، ص 200 و 203.

نپذیرفت با این که حضرت با شلاق خویش، آن قدر او را زد تا پول زن را پس داد».(1)

ابن ابوعمیر از هشام ابن سالم نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین علی علیه السلام مردی قصه گو را در مسجد دید که با گفتن قصه مانع و مزاحم نماز مردم بود و با داستان های بی ارزش، باعث اتلاف وقت آنها می شد. پس حضرت با شلاقی که در دست داشت، او را تنبیه کرد و از مسجد بیرون راند»(2).

در تاریخ زندگانی پیغمبر اسلام می خوانیم که به او خبر دادند یکی از فرماندارانش رشوه ای را به عنوان هدیه گرفته است. حضرت برآشفت و به آن فرماندار فرمود: «چرا چیزی که حقّ تو نیست می گیری؟» فرماندار گفت: «آنچه گرفتم هدیه بود». رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: أرَاَیتَ لَوْ قَعَدَ احَدُکُمْ فی دارِهِ و لَم نَوَلِّهِ عملاً أکَانَ النّاسُ یهَدّونَهُ شئیاً(3) ؛ اگر یکی از شما در خانه بنشیند و از طرف من فرماندار نباشد (مسؤلیتی نداشته باشد)، آیا باز مردم برایش هدیه می آورند؟! «سپس دستور داد هدیه را گرفتند و در بیت المال قرار دادند و وی را از کار برکنار کرد».

در نهج البلاغه آمده است که نیمه شبی ظرفی پر از حلوای لذیذ به در خانۀ حضرت علی علیه السلام آوردند؛ ولی این حلوا معجونی بود که موجب تنفر آن حضرت قرار گرفت، و گویا آن را با آب دهان مار خمیر کرده بودند.

حضرت به کسی که آن را آورده بود، می فرمود: «اَصِلَةٌ، امْ زکاةٌ امْ صَدَقَةٌ؟؛هدیه است یا زکات و یا صدقه؟ فَذَلِکَ مُحَرَّمٌ عَلَینَا اهْلَ الْبَیتِ؛که این دو بر ما اهل بیت حرام است».

ص:150


1- (1) وسایل الشیعه، ج 12، ص 419.
2- (2) همان، ج 3، ص 515.
3- (3) تفسیر نمونه، ج 2، ص 5، ذیل آیۀ 188 سورۀ بقره.

او گفت: «لاَ ذَا وَ لاَ ذاک، وَلِکنَّهَا هَدِیةٌ؛نه زکات و نه صدقه، بلکه هدیه است».

حضرت فرمود: «هَبِلَتْکَ الْهَبُولُ، أعَنْ دینِ اللهَ اتَیتَنی لِتَخْدَعَنی؟ مُخْتَبِطٌ امْ ذُوجِنَّةٍ، امْ یَهْجُرُ؛زنان بچه مرده بر تو گریه کنند؛ آیا از طریق آیین خداوند وارد شده ای که مرا بفریبی؟ آیا دستگاه ادراک و عقلت به هم ریخته یا دیوانه شده ای یا هَذیان می گویی؟»می بینیم که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در برخورد با رشوه دهنده، سوگند یاد نمود که اگر اقلیم های هفت گانه را با آنچه در زیر آسمان است به من بدهند که با گرفتن پوست جوی از دهان مورچه ای خداوند را نافرمانی کنم، هرگز نخواهم کرد.(1)

گاهی تنها راه برطرف کردن ناهنجاری ها و فسادها، برخورد مستقیم و بازداشتن با نیروهای نظامی است. حضرات معصومین علیهم السلام به عنوان بزرگ ترین مصلحان، برخورد ملایم و مناسب را کافی نمی دیدند و گاهی به برخوردی شدیدتر (نظیر کتک زدن با شلاق و امثال آن) اقدام می کردند؛ همان طور که در نمونه های تاریخی بیان شد، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام با رشوه گیرنده و رشوه دهنده به شدت برخورد کردند. خصوصاً امیرالمؤمنین در دو قضیه ای که بیان شد، بعد از چندین بار ارشاد و هدایت، با دیدن مقاومت شخص خطاکار، مجبور به برخورد شدیدتری شدند تا بتواند جامعه را از ناهنجاری ها و فساد پاک نماید.

ص:151


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ فیض، خطبۀ 215؛ صبحی، خطبۀ 224 و ترجمۀ دشتی، خطبۀ 224، فراز 9 و 10، ص 460.

صلاح با فساد هیچ گونه سازگاری ندارد. در هر نقطه یا بخش از جامعه که فساد و تباهی باشد، صلاح نمی تواند حضور یابد. اسلام، دعوت به اصلاح گری را در کنار مبارزه با مفاسد و فسادگستری قرار داده است ونهی از منکر همواره در کنار امر به معروف است و این هر دو لازم و ملزوم یک دیگرند. چنانکه قبلاً اشاره شد.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند:

«اِنّما هَلَکَ مَنْ کانَ قَبْلکُم بِحیثُ ما عَمِلُوا مِنَ المعاصی وَ لَمْ ینْهَهُم الرْبّانیونَ و الاْحبارُ عَنْ ذلک(1) ؛ ملت های پیشین سرنگون شدند، به این علت که فساد و گناه میان شان رواج یافت و روحانیان و رهبران، آنان را از زشت کاری و فسادانگیزی باز نداشتند».

امام صادق علیه السلام فرمودند:

«فی قوله تعالی: کانوا لاَیتناهُونَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوه(2)... امَا انّهم لم یکُونَوا یدْخُلُونَ مَدَاخِلَهم، و لا یجْلِسُونَ مَجالِسَهُمْ، وَلکن کانوا اذا لَقُوهُم ضَحِکُوا فی وُجُوهِهِم و انِسُوا بِهم(3) ؛ در تفسیر این فرمودۀ خداوند که از کار زشتی که می کردند بازنمی ایستادند...، آگاه باشید آنان گرد تباه کاران نمی گشتند و در مجالس آنان شرکت نمی کردند، لیکن با آنان با گشاده رویی و لبخند روبه رو می شدند و با ایشان سازش می کردند».

ص:152


1- (1) بحارالانوار، ج 100، ص 74.
2- (2) مائده، آیۀ 79.
3- (3) بحارالانوار، ج 100، ص 85، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 661 و تفسیر برهان، ج 1، ص 492.

این لبخند به روی فسادگستران و چهرۀ خشنود در برابر آنان، نوعی رضایت به کارهای زشت آنان و سازش با ایشان است و همین، عامل گسترش تباهی و نادرستی و قانون شکنی در سطح جامعه شده، و سقوط و واژگونی یک نظام و ملت را موجب می شود.

امویان با موروثی کردن خلافت، انحرافی در حکومت اسلامی پدید آوردند که به وارونه ساختن دین انجامید. با ورود یزید به گردونۀ قدرت، «ختمِ اسلام» و «پایان سنّت» امری حتمی بود.

امام حسین علیه السلام، هرچند 20 سال از دوران حاکمیت معاویه را تحمل کرد و به دلیل شرایط نامساعد برای قیام، سکوت کرد؛ امّا با خلافت یزید، اساس دین را در خطر دید و سکوت را در برابر فساد آشکار جایز ندانست و برای اصلاح به پا خاست. ایشان فرمودند: «اِنّی اخاف انْ یندرس هذا الحقّ و یذهب(1) ؛ بیم آن دارم که حق به کلی فراموش شود و از بین برود».

در برابر این «افساد» حسین بن علی علیه السلام پرچم «اصلاح» را به دست گرفت. آن حضرت فرمود: «اِنّی احقُّ بهذا الامر(2) ؛ من سزاوارترین کسی هستم که روند واژگونه را تغییر دهد».

امام حسین علیه السلام به منظور اصلاح جامعه و آگاهی امت اسلامی، به رونمایی چهرۀ دشمن پرداخت و از این طریق، راه مبارزه با فساد را جزء برنامۀ خود قرار داد.

حضرت در جمع گروهی از عالمان و نویسندگان، از سکوت شان گلایه کرده و فرمود: «شما می بینید که پیمان های خدا شکسته شده و نگران نمی شوید. با

ص:153


1- (1) الاحتجاج طبرسی، ج 2، ص 296.
2- (2) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 381.

اینکه برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس می افتید. می بینید که پیمان رسول خدا صلی الله علیه و آله خوار و ناچیز شده و کورها و لال ها و از کار افتاده ها در شهرها رها شده اند و رحم نمی کنید و درخور مسئولیت خود کار نمی کنید و به کسانی که در آن راه تلاش می کنند، وقعی نمی نهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده اید!»(1)

«و قد علمتم أنّ هولاء القوم قد لزموا طاعة الشّیطان و تولّوا عن طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطّلوا الحدود و أستأثروا بالفیءِ و احلّواُ حرام الله و حرّموا حلاله؛آنها در پیروی شیطان پابرجایند و خدای رحمان را پیروی نمی کنند، فساد و تباهی را در جامعه رواج داده اند، حدود الهی را تعطیل کرده اند، بیت المال را ویژۀ خود ساخته اند، آنچه را خدا حرام کرده، حلال و آنچه را که حلال نموده است، حرام ساخته اند!»(2)بنابراین، با توجه به فرمایش های امام حسین علیه السلام مصداق «اصلاح» - که در وصیت نامۀ آن حضرت به برادرش محمدحنفیه آمده - اجرای حدود الهی، تقسیم عادلانۀ بیت المال مسلمین و امکانات اقتصادی، اداری و قانونی میان همۀ مردم و مبارزه با تبعیض های قومی، حزبی و... بود. امام حسین علیه السلام قیام کرد تا این فساد را براندازد.

آن حضرت فرمود «انّما خَرَجْتُ لِطلَبِ الإصلاح فی امّةِ جَدّی(3) ؛ من برای طلب اصلاح در امّت جدّم قیام می کنم».

ص:154


1- (1) تحف العقول، حرّانی، ص 168.
2- (2) بحارالانوار، ج 44، ص 381.
3- (3) بحارالانوار، ج 44، ص 329 و ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 89.

ولی نمی فرماید: «للاصلاح فی امّة جدّی»، منظور امام حسین علیه السلام از کلمه «طلب» شاید اشاره به این مطلب باشد که من نمی گویم می توانم چنین کاری انجام دهم و همۀ مشکلات و مفاسد را برطرف سازم، بلکه در این راه قدم برمی دارم و می کوشم. اگر مردم نیز به وظیفۀ خود عمل کردند و مرا یاری رساندند، این کار صورت خواهد گرفت و مفاسد اصلاح خواهد شد؛ امّا اگر مردم هم کمک نکردند، من به تکلیف خود عمل کرده ام.(1)

حضرت با بیان واقعیت ها، سعی کرد مفاسد اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی و سیاسی حکومت بنی امیه را افشا نماید و مردم را نسبت به جرم و جنایت های دشمن آگاهی دهد و از این طریق، مردم حقایق را دریابند و از فسادها دوری گزینند. بر همین اساس، اهدافش به بهترین وجه تحقق یافت و نتایج این حرکت را در جامعۀ اسلامی دیدیم که به یاد او برای احیای دین و براندازی فساد و اصلاح مردم قیام می کردند. حتی حرکت انقلاب اسلامی ایران هم نشأت گرفته از حرکت جادوانه سیدالشهداست و توانسته با فساد و مفسدین مبارزه کند، تا ریشۀ ظلم و فساد و بی بندوباری برچیده شود.

در بسیاری از موارد نفس ریشه سوزی مفاسد، بزرگ ترین اصلاحات است. حضرت علی علیه السلام در نامه ای که برای مردم مصر می نویسد و با مالک اشتر می فرستد، می فرماید: به خدا سوگند! اگر من تنها با آنها (دشمنان) روبه رو شوم، در حالی که آنان تمام روی زمین را پر کرده باشند، نمی ترسم و باکی ندارم؛ زیرا آن گمراهی را که آنان در آن هستند و آن هدایتی را که من در آن هستم، با چشم خود می بینم و با یقین به پروردگارم پابرجا هستم. من مشتاق ملاقات پروردگار هستم و به پاداش او امیدوارم. سپس فرمود:

ص:155


1- (1) آذرخش کربلا، ص 191.

«وَلَکِنَّنی اسی انْ یلی امْرَ هذِهِ الاُمّةِ سُفَهَاؤُهَا و فُجَّارُها فَیتَّخِذُوا مالَ اللهِ دُوَلاً وَ عِبادَةً خَوَلاً وَالصّالحینَ حَرْباً و الفاسقینَ حِزْباً، فاِنّ مِنْهُمُ الّذی شَرِبَ فیکُمُ الْحَرامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فی الاسلام(1) ؛ اندوه و غصّۀ من برای آن است که اداره و سرپرستی مسلمانان به دست انسان های بی خرد، حیله گر و گناه کار افتد، بیت المال را به غارت ببرند، آزادی بندگان خدا را سلب کنند و آنان را بردۀ خویش سازند، با صالحان نبرد کنند و فاسقان را هم دست خود قرار دهند. در این گروه - که ادعای ادارۀ جامعه را دارند - بعضی (مانند: مغیرة بن شعبه و عَتبة بن ابی سفیان) که شراب خورده اند و بر آنها حدّ جاری شد».

در واقع، هدف امام علی علیه السلام از حکومت، آن است که جلوی انسان های فاسد و بدسابقه را بگیرد و نگذارد این اشخاص در رأس حکومت اسلامی قرار گیرند؛ در نتیجه به مال، ناموس و دین مردم تجاوز نشود.

هر مسلمان باید در مبارزه با مفاسد تلاش کند و به اصلاح امور مادی، معنوی، فردی و اجتماعی بپردازد.

امام سجاد علیه السلام فرمودند: «... و حقُّ اهل مِلَّتِک.. تَأَلُّفُهم وَ اسْتِصلاحُهم...(2) ؛ حق جامعۀ اسلامی آن است که با آنان درآمیزی و برای اصلاح آنان بکوشی».

بی تفاوتی در برابر مفاسد اجتماعی و فردی و رها کردن جریان امور و کارها به حال خود، با تعهدِ دینی و اصولِ دین باوری ناسازگار است و انسانِ دینی باید برای رویارویی با کمی و کاستی و ناهنجاریی چون: فقر، مرض، جهل، نادانی، ظلم و بیدادگری و... مبارزه کند و برای رفع آنها به تلاشی خستگی ناپذیر دست

ص:156


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، نامۀ 62، فراز 9، ص 600.
2- (2) الخصال، ج 2، ص 570 و تحف العقول، ص 195.

یازد، و بداند که این بالاترین تکلیف اسلامی است که برعهدۀ یکایک امت اسلامی است.

قرآن کریم می فرماید:

(مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ جَمِیعاً)1 ؛ «هر کس، انسانی را جز برای قصاص نفس یا فسادی که بر روی زمین کرده، بکشد (یا از اسلام به کفر درآورد)، گویی همۀ مردم را کشته و هر کس انسانی را زنده کند، گویی همۀ انسان ها را زنده (هدایت) کرده است».

در تفسیر قمی، ذیل این آیه آمده است: «مَنْ انْقَذَهَا مِنْ حَرَقٍ... اوْ کُلْفةٍ حتّی یسْتَغْنِی، اوْ اخْرَجَهُ مِنْ فَقْرٍ الی غِنی و افْضَلُ مِنْ ذلک انْ اخْرَجَهُ مِنْ ضَلالٍ الَی هُدی...(1) ؛ کسی که انسان را از سوختن و غرق شدن نجات دهد، یا بار دشوار زندگی را تا حدّ خودکفایی از دوشش بردارد، یا او را از فقر و تهی دستی برهاند و به مرز غنا و بی نیازی برساند و برتر از این (اصلاحات و سامان بخشی)، آن است که انسان دیگری را از گمراهی (فساد معنوی، فکری و عقیدتی) برهاند و او را هدایت کند...».

اقدام برای اصلاح افراد و زدودن کمبودها و ناهنجاری های مادی و معنوی از دامن آنان، ارزشی چون اصلاح کلی جامعه دارد و بی تفاوتی در برابر فساد و نابسامانی فردی، چون نابود کردن آن فرد و به منزلۀ نابود کردن همۀ مردم است.

ص:157


1- (2) تفسیر القمی، ج 1، ص 167.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

«کان المَسیحُ علیه السلام یقول: انّ التّارِکَ شَفاءُ المَجْرُوح مِنْ جُرحِهِ شَریکُ جَارِحهِ لا مَحالة و ذلک انّ الجَارِحَ ارادَ فِسادَ المَجْروح و التّارِکُ لِأشْفَائِه لَمْ یشَأ صَلاحَه فاذا لَمْ یشَأ صَلاَحَهُ فقد شاءَ فَسادَهُ اضْطراراً...(1) ؛ حضرت میسح علیه السلام چنین می گفت: کسی که از درمان مجروح، سر باز زند با کسی که جراحت را وارد آورده هم دست است؛ به این جهت که مجروح کننده خواسته است که بیمار تباه شود و کسی او را درمان نکرده، نخواسته است که او بهبود یابد و هرگاه که بهبود او را نخواهد، به ضرورت، بیماری او را خواسته است...».

از این حدیث درمی یابیم آن کسی که اصلاحات و درمان دردهای فردی و اجتماعی را نخواهد، در جست وجوی آن نباشد، به دشواری های آن تن ندهد و از توان خویش برای اجرای آن مایه نگذارد، چون آنان است که به فسادگستری پرداخته و جامعه را به سوی نابسامانی ها سوق داده اند.

با معیارهایی که از این سخن امام صادق علیه السلام به دست می آید، روشن می شود که هر فساد، کژی و واپس گرایی را که در جامعه به حال خود رها کنیم و در برابر آن واکنش نشان ندهیم و به درمان آن برنخیزیم، چون آنان خواهیم بود که آن فساد و کژی را پدید آورده باشند؛ زیرا از مسئولیت بزرگ اصلاح جامعه سر باززده ایم و یا در برابر دشواری های آن هراس داشته ایم.

امام رضا علیه السلام فرمودند: «لاَنَّ اللهَ کَلَّفَ اهلَ الصِّحَّةِ القِیام بشأنِ اهلِ الزَّمانَةِ وَ الْبَلْوی؛(2)خداوند، توان مندان را مکلف کرده است که برای امور ناتوانان و بینوایان بپاخیزند و نابسامانی زندگی شان را برطرف کنند».

ص:158


1- (1) وسایل الشیعه، ج 2، ص 629 و کافی، ج 8، ص 345.
2- (2) عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 89.

بدین ترتیب، اجرای دقیق معیارهای سامان بخشی بر نابسامانی های فردی و اجتماعی و مبارزۀ اصولی و منطقی با مفاسد فردی و گروهی، در قالب دو فریضۀ الهی «امر به معروف و نهی از منکر» به عنوان آیین انسان ساز اسلام از راه کارهای اصلاحات شمرده شده که مایۀ قوام دین و شریعت و مایۀ ذلّت دشمنان دین است که می توان با این دو فریضه، مراحل سه گانه ای را در جهت اصلاح مردم به طور عملی اجرا کرد.

مرحلۀ اول در برخورد با گناه، واکنش قلبی و ابراز خشم و احساس نفرت در برابر آن است و مرحلۀ دوم، اعتراض زبانی به انجام گناه است که آن هم باید با ملایمت و مهربانی صورت گیرد. مرحلۀ سوم برخورد تند و مستقیم با ناهنجاری ها و فسادهای جامعه است.

اگر ملت های پیشین، فساد و گناه میان شان رواج یافت، رهبران، آنان را از فسادانگیزی بازنداشتند و با گشاده رویی و لبخند با آنان روبه رو شدند. همین عامل، باعث گسترش تباهی، نادرستی و قانون شکنی در سطح جوامع شد.

بی تفاوتی در برابر مفاسد اجتماعی و فردی و رها کردن جریان امور به حال خود، با اصول دین باوری سازگاری ندارد. انسان دینی، رویارویی با ناهنجارهای جامعه را بالاترین تکلیف اسلامی می داند؛ چراکه در سایۀ امر به معروف و نهی از منکر، کارها به سامان می رسد.

مبارزه با فقر

اشاره

فقر، وضعیت ناگوار و ناپسندی است که زمینۀ بسیاری از گناهان را فراهم می آورد و بسیاری از گناهان مالی و غیرمالی نیز زاییدۀ فقرند؛ بدین معنی که بسیاری از گناه کاران اگر فقیر نبودند، به این راه ها کشیده نمی شدند.

از نظر اسلام فقر دو نوع است: 1) فقر اقتصادی و مادّی؛ 2) فقر معنوی و فرهنگی (این نوع فقر، بدتر از فقر مادّی است).

ص:159

1) فقر اقتصادی و مادی

امّا در مورد فقر اقتصادی و مادّی، روایات زیادی از بیان معصومین علیه السلام در کتب شیعه بیان شده است تا آنجا که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «کادَ الْفَقْرُ انّ یکونَ کُفْراً(1) ؛ فقر و تنگ دستی در بسیاری از افراد، باعث کفر و بی ایمانی می شود».

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «اَلْقَبْرُ خَیرٌ مِنَ الْفَقْرِ(2) ؛ قبر و مردن بهتر از فقر می باشد».

امام صادق علیه السلام فرمودند: «... وَ الْفَقْرُ هُوَ المَوْتُ الأََکْبَرُ(3) ؛ فقر، مرگ بزرگ و سختی است».

لقمان حکیم به فرزندش فرمود: «یا بُنی الْفَقْرُ خَیرٌ مِنْ انْ تظْلِمَ و تَطغی(4) ؛ پسرم! فقر بهتر است از آنکه انسان به مردم ظلم و تعدّی کند».

پدیدۀ شوم فقر، از ناهنجارترین دردها و تباهی ها در زندگی انسان است که آثار و عوارض زیان بار و ویران گری در بردارد. با دقت در مجموعۀ منابع اسلامی، یعنی قرآن و گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان، موضع تباه گر و فسادانگیز فقر روشن می شود.

در تعالیم نبوی، فقر بدتر از قتل شمرده شده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «اَلفَقْرُ اشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ(5) ؛ فقر، سخت تر از قتل است».

ص:160


1- (1) وسایل الشیعه، ج 11، ص 293.
2- (2) بحارالانوار، ج 13، ص 348.
3- (3) همان، ج 13، ص 348.
4- (4) همان، ج 13، ص 427.
5- (5) همان، ج 72، ص 47 و الحیاة، ج 4، ص 28.

در آموزش های علوی نیز فقر عامل سلب شخصیت و کیان انسانی است.

امام علی علیه السلام فرمودند: «مَنْ اسْتَغْنی کَرُمَ عَلی اهْلِهِ وَ مَنْ أفْتَقَر هانَ عَلَیهم(1) ؛ هر کس ثروتمند باشد نزد خانواده خویش گرامی است و هر کس بینوا باشد نزد ایشان سبک و بی ارزش است».

همچنین از ره آوردهای شوم فقر، بدبینی، ناامیدی و نگرش مأیوسانه به آینده است:

امام علی علیه السلام فرمودند: «... إنْ افْتَقَرَ قَنَطَ وَ وَهَنَ(2) ؛ انسان اگر تهی دست شود، مأیوس و خوار می شود...».

فقر، در تعالیم رضوی، کلید مشکلات و بیچارگی هاست:

امام رضا علیه السلام فرمودند: «اَلْمَسْکَنَةُ مِفْتاحُ الْبُوسِ(3) ؛ بینوایی، کلید بدبختی و بیچارگی است».

از این روایات به دست می آید که اگر کسی در زندگی به خاطر فقر مادی نتواند هزینه اش را تأمین کند، معمولاً برایش زمینۀ فساد فراهم می شود که ممکن است دست به کارهایی بزند که برخلاف شرع مقدس اسلام باشد؛ لذا برای مبارزه با فقر، لازم است برای این گونه افراد، راه هایی جهت برطرف کردن مشکلات مادی فراهم نمود تا نابسامانی های اجتماعی را در جامعه به وجود نیاورند.

فساد، در هر جامعه ای همچون آتش است که همگان را می سوزاند و تمامی ارزش های اسلامی - انسانی در این آتش خاکستر می شوند. بی تردید، غریزۀ

ص:161


1- (1) الحیاة، ج 4، ص 302 و غررالحکم، ص 691، ح 1218.
2- (2) نهج البلاغه، ص 116.
3- (3) الحیاة، ج 4، ص 284.

قدرتمند شهوت را نمی توان تنها با توصیه های اخلاقی به بند کشید؛ به قول حافظ:

قوّت بازوی پرهیز به خوبان مفروش که در این خیل حصاری به سواری گیرند

تا وقتی راه ازدواج برای جوان ها بسته است، فساد اخلاقی معضلی اجتناب ناپذیر خواهد بود؛ بنابراین، بهترین راه در این زمینه (زدودن زمینه های فساد جنسی) فراهم ساختن زمینۀ ازدواج و ارضای صحیح غریزۀ شهوت است. در سیرۀ حضرات معصومین علیه السلام برای فراهم کردن زمینۀ ازدواج به مواردی برمی خوریم؛ در اینجا به چند نمونه اشاره می شود:

عبدالله بن مُسکان می گوید: «امام سجاد علیه السلام هر ماه تمامی کنیزکان خویش را جمع می کرد و می فرمود که من پیر شده ام و اهل ازدواج نیستم. هر کدام از شما دوست دارد ازدواج کند، بگوید تا وسایل ازدواجش را فراهم کنم و هر کدام از شما مایل است که او را بفروشم، بگوید تا او را بفروشم و هر کدام دوست دارید آزاد شوید، اظهار کنید تا آزادتان کنم». سپس از یکایک آنها سؤال می کرد هر کدام که پاسخ منفی می دادند، می فرمود: «خدایا! تو شاهد باش». اینجا پرسش و پاسخ سه بار تکرار می شد. چنانچه یکی از آنان جواب منفی نمی داد و تنها سکوت می کرد، حضرت از دیگر زنان می خواست تا از او بپرسند که کدام یک از سه پیشنهاد را انتخاب کرده است و طبق میل او رفتار می کرد».(1)

ص:162


1- (1) بحارالانوار، ج 46، ص 93.

طلحة بن زید از امام صادق علیه السلام نقل می کند: «اَنّ امیرالمؤمنین علیه السلام اتی برجل عبث بذکره، فضرب یده حتّی احمرَّت ثمَّ زوَّجه مِنْ بیتِالمال(1) ؛ مردی را نزد امیر مؤمنان علیه السلام آوردند که کار بیهوده ای با خود کرده بود (که موجب انزال منی شده است). حضرت به دست های او آن قدر شلاق زد که سرخ شد. سپس از بیت المال هزینۀ ازدواج وی را فراهم کرد و او را همسر داد».

از طرفی حضرات معصومین علیهم السلام برای مبارزه با فقر، تنها به کمک مستقیم اکتفا نمی کردند، بلکه در بسیاری موارد با رهنمودهای اقتصادی، افراد را به کار و فعالیت وادار می کردند تا با از بین رفتن فقر و بیکاری، زمینۀ گناه را از میان ببرند.

هشام بن احمر می گوید که امام موسی بن جعفر علیه السلام به مصادف می فرمود: «صبح زود به طرف عزت خویش حرکت کن(2) ؛ یعنی حرکت به طرف محل کار و بازار».

امام صادق علیه السلام به یکی از دوستانش فرمود: «تو را چه می شود؟ می بینم صبحگاهان به طرف مایۀ عزّت خود حرکت نمی کنی؟» عرض کرد: «کسی مرده بود، خواستم در تشییع جنازۀ او شرکت کنم.»

فرمود: «حرکت کردن در صبح های زود به طرف عزّت خویش را وامگذار»(3).

ص:163


1- (1) وسایل الشیعه، ج 18، ص 574.
2- (2) همان، ج 12، ص 4.
3- (3) همان، ج 12، ص 5.

2) فقر معنوی و فرهنگی

امّا فقر در بُعْد معنوی و دین باوری نیز، بیشترین زیان را به انسان می رساند.

از این رو، پیامبر بزرگ به حاکمان یادآور می شود که به مبارزه با فقر همت گمارند و ریشه های آن را از بُن برآورند تا زمینۀ بی عقیدگی و سست ایمانی مردم فراهم نشود.

پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله به روایت امام صادق علیه السلام فرمودند:

«... فَنادی الصُّْلاهَ جامِعة! و امَر المُهاجِرین و الانصار بالسلاح، فأجْتَمَعَ النّاس، فَصَعِدَ المنبر فَنَعی الیهم نَفْسَه فقال أذَکِّر اللهَ الوالی مِنْ بَعْدی عَلی امُّتی... وَ لَمْ یفْقِرهم فَیکْفِرَهم...(1) ؛ فریاد زدند: «الصلاة جامِعَة» [تا همه مردم گردآیند] و خود به مهاجران و انصار فرمان داد که سلاح برگیرند، پس مردمان جمع شدند، پیامبر بر منبر رفت و خبر نزدیک شدن مرگ خویش را به ایشان داد و فرمود: خدا را به یاد هر حاکمِ اسلامی پس از خود می آورم... [دربارۀ عمل به وظایفش، از جمله اینکه] مردمان را فقیر نکند که در نتیجه کافرشان خواهد کرد».

با توجه به گستردگی مفاسد برخاسته از فقر، ناگزیر باید فقرزدایی از هدف های اصولی اصلاح طلبان باشد تا امنیت، آرامش و آسایش توده های محروم در پرتو اصلاحات تحقق یابد و این انسان های نجیب و درمانده، از زیربار سنگین محرومیت رهایی یابند. در اینجا، به دو سخن از دو مصلح راستین اشاره می کنیم تا راه گشای فرهیختگان و انسان دوستانِ دلسوز باشد و جهت گری اصلی کار اصلاح طلبان را بیش از پیش روشن کند.

ص:164


1- (1) کافی، ج 1، ص 406.

امام علی علیه السلام می فرمایند:

«اللّهم انّک تَعْلَمُ انّه لم یکن الذّی کانَ مِنّا مُنافِِسَةً فی سُلطان و... ولکن لِنَردّ المُعالِم مِنْ دینکَ و نُظْهِِرَ إصْلاحَ فی بِِلادِک؛ فَیأمَن المَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِک(1) ؛ خدایا! تو می دانی که هدف ما، رقابت برای به دست گرفتن قدرت و... نبود بلکه چنان می خواستیم که نشانه های دینت را بازگردانیم... و در سرزمین های تو آشکارا دست به اصلاحات زنیم، تا بندگان ستم دیده ات ایمن شوند...».

از امام حسن علیه السلام نقل شده است:

«اللّهم انّک تَعْلَمُ لم یکن ما کانَ مِنّا تَنافُساً فی سُلطانٍ و لا التماساً مِنْ فُصُولِ الحُطامِ، ولکنّ لِنُری الْمَعالِم مِنّ دینک و نُظْهِرَ الْاِصلاحَ فی بِِلادِک وَ یأمَن المظلُومُونَ مِنْ عبادِک(2) ؛ خدایا! تو می دانی که قصد ما رقابت برای دست یافتن به قدرت یا زیادت خواهی مال دنیا نبود، بلکه برای آن بود که نشانه های دین تو را به دیگران بنمایانیم و با قدرت دست به اصلاح سرزمین ها زنیم، تا بندگان ستم دیده ات امنیت یابند».

اینهاست اصلاحات اسلامی و آنان که به اسلام و ایران اسلامی می اندیشند، باید به چنین اصلاحاتی دست یازند.

پیامبر عظیم الشأن اسلام، وقتی مکه را فتح کرد همۀ دشمنان خویش و سران قریش را امان داد و تنها به این بسنده نکرد، بلکه چون جنگ حنین و

ص:165


1- (1) نهج البلاغه، ترجمۀ فیض، خطبۀ 131، ص 406 و 407، فراز 3 و ترجمۀ دشتی فراز 3 و 4، ص 248.
2- (2) تحف العقول، ص 172.

غزوۀ طایف پیش آمد، پس از تقسیم غنایم، یک پنجم آن را که حق خودش بود، بین سران مکه که بسیاری از آنان دشمنان دیرینه اش بودند، تقسیم کرد. به برخی از آنها صد شتر و به گروهی دیگر پنجاه شتر بخشید تا به دین وسیله زمینۀ جذب و هدایت آنها فراهم شود. در تاریخ این گروه را «مؤلفة قلوبهم» می نامند.

این بذل و بخشش فراوان، بر برخی از مسلمانان گران آمد و به پیامبر اعتراض کردند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله با کمال لطف، سخن آنان را شنید و به آن پاسخ مناسب و قانع کننده ای داد.

امام موسی بن جعفر علیه السلام دربارۀ این گونه بخشش های پیامبر می فرماید:

«هُمْ قومٌ وَحَدُّوا الله وَخَلَعُوا عبادةَ مِنْ دونِ اللهِ وَ لَمْ یدْخُلْ الْمَعْرِفَةُ قُلُوبُهم انّ محمداً رسولُ الله صلی الله علیه و آله و کان رسولُ الله یتألَّفَهُمْ و یعَلِّمَهُمْ وَ یُعَرِّفَهُمْ کما یعْرِفوُا فَجَعَلَ لَهُمْ نَصیباً فِی الصَّدقاتِ لکَِی یعْرِفُوا وِ یرْغَبُوا(1) ؛ آنان گروهی بودند که خدا را به یگانگی پذیرفته و عبادت غیرخدا را رها کرده بودند؛ ولی این شناخت که محمد صلی الله علیه و آله پیامبر خداست، در قلوب شان وارد نشده بود. آن حضرت با آنان الفت می گرفت، تعلیم شان می داد، برای اینکه شناخت پیدا کنند با آنها سخن می گفت و قستی از صدقات را به ایشان اختصاص داد تا شناخت و تمایل [به دین خداوند] پیدا کنند».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام در موارد بسیاری در جهت اصلاح جامعه، سعی می کردند همراه با کمک مالی، فقر فرهنگی و معنوی را که زمینۀ

ص:166


1- (1) وسائل الشیعه، ج 6، ص 145.

بی اعتقادی و سست ایمانی را به وجود می آورد، از ریشه بخشکانند؛ چراکه بسیاری از گناهان مالی و غیرمالی نیز زاییدۀ فقرند.

ابن اشهب نخعی از امیر مؤمنان نقل می کند که فرمود:

«مَنْ دَخَلَ فِی الأَسْلامِ طائعاً وَ قَرَءَ القرآنَ ظاهراً فَلَهُ فی کُلِّ سَنَهٍ مأتا دینار فی بیتِ مالِ المسلمین(1) ؛ سالانه دویست دینار از بیت المال مسلمین، از آن کسی است که به اختیار خویش اسلام آورد و قرآن را آشکارا بخواند».

همۀ اینها به خاطر این است که زمینۀ جذب و هدایت آنها را فراهم کنند.

اصلاحات باید فراگیر و گسترده باشد و همۀ بخش های جامعه را در برگیرد؛ لیکن در گام های نخست و فوری آن، باید تهی دستان را هدف قرار دهد و به سودِ محرومان باشد و چاره هایی اصولی برای زدودن فقر و رفع محرومیت ها عرضه کند که قسمتی از آن بیان شد. اصلاحات اگر اهدافی عمومی را پی گیرد و در سطح توده های مردم باشد و قوانینی براساس این نگرش و جهت گیری همگانی تدوین کند و به دست مجریان صالح و معتقد بسپارد، به اصلاحِ این پدیدۀ شوم موفق خواهد شد و اگر در بینش و عمل، متوجّه بخش خصوصی و اشراف جامعه باشد، توده های مردم همچنان در گرداب فقر و عقب افتادگی به سر خواهند برد و زندگی شان سامان نخواهد یافت.

بنابراین در گام های نخست برای فقرزدایی در اصلاحات، باید دولت مردان به اصلاح بینش و عمل خود بپردازند؛ یعنی گرایش های فکری مسئولان باید به سمت و سوی محرمان و توده های مردم باشد، تا اصلاحاتی فراگیر و مردمی پدید آید، نه اینکه راه کارهای سودیابی و رشد برای بخش های خصوصی از

ص:167


1- (1) همان، ج 4، ص 838.

جامعه فراهم شود. اصول فکری باید بر بینشی مردم محور و مردم باور استوار گردد نه طبقه پرور و خاصّساز.

امام کاظم علیه السلام فرمودند:

«... فأهلُ الحقِّ... یجأرُونَ الی الله فی اصلاحِ الاُّمةِ بِنا و انْ یبْعَثَنا اللهُ رَحْمةً للضُعَفاءِ وَ الْعامَّةِ(1) ؛ اهل حق، دست دعا به سوی خدا برمی دارند که امت را به وسیلۀ ما اصلاح کند و خدا ما را همچون رحمتی برای پشتیبانی ناتوانان و توده های مردم برانگیزد».

اصلاحات اگر بخواهد سودمند افتد و اهداف آن به دست آید، باید ما را از عالَم اندیشه و حرف فراتر نهد و به میدان عمل گام گذارد، تا مورد حمایت همگان قرار گیرد. در طول تاریخ شعارها فراوان بوده و عمل اندک، اصلاحات آنگاه صورت می گیرد و پشتوانۀ مردمی می یابد که شعارها در عمل و زندگی دیده شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

«لاتکُونَنَّ مِمَّنْ یهدی النّاسَ الی الْخَیر وَ یأْمُرُ بالخَیرِ وَ هُوَ غافِلٌ عَنْه، یقول الله تعالی: اتَأمروُنَ بِالْبِّرِ و تَنْسُونَ انْفُسَکُمْ(2) ؛ از کسانی مباش که مردمان را به نیکی راهنمایی می کنند و به آن فرمان می دهند و خود از آن غافل اند. خدای متعال می گوید آیا مردمان را به نیکوکاری فرمان می دهید و خویش را فراموش می کنید».

در انجام اصلاحات مسئولین باید زندگی طبقات محروم را جدّی و اصولی زیر نظر بگیرند و تنها به کمک های لحظه ای و روزمرّه دلخوش نکنند.

ص:168


1- (1) الحیاة، ترجمه فارسی، ج 2، ص 44.
2- (2) الحیاة، ج 2، ص 515.

در گام های دیگر، مدعیان اصلاحات باید به ابعاد گستردۀ زیان های فقر و مفاسد برخاسته از آن، نیک بنگرند و پی آمدهای ویرانگر محرومیت و کمبود را بر جسم و جان انسان ها درست بررسی کنند تا ضرورت اصلاحات برای فقرزدایی را به طور اصولی بشناسند و هر گونه درنگ و کوتاهی در این راه را برنتابند.

از مبحث بالا درمی یابیم که آنچه از آیات و روایات به دست می آید، به ما خاطر نشان می کند معمولاً کسانی که در زندگی، به خاطر فقر مادی نتوانند هزینۀ زندگی را تأمین نمایند، زمینۀ فساد برای آنها فراهم می شود و موجب نابسامانی های اجتماعی در جامعه خواهد شد. در این صورت، لازم است راهکارهایی را جهت برطرف کردن مشکلات مادی فراهم نمود. از جملۀ این راهکارها، فراهم ساختن زمینۀ ازدواج برای جوانان است؛ از سوی دیگر، وادار نمودن افراد به کار و فعالیت، تا با از بین رفتن فقر و بیکاری، زمینۀ گناه از میان برود.

همچنین برای رفع فقر معنوی، لازم است دستگاه حکومتی و دولت مردان - با توجه به ابعاد گستردۀ مفاسد ناشی از فقر معنوی - هدف های اصولی خود را براساس فقرزدایی بنا کنند تا امنیت، آرامش و آسایش توده های محروم تحقق یابند و زمینۀ سُست ایمانی و بی عقیدگی فراهم نشود. دولت مردان باید به اصلاح بینش و عمل خود بپردازند. گرایش های فکری مسئولان باید به سمت و سوی محرومان و توده های محروم باشد و طبقات محروم را به شکلی جدّی و اصولی مدّنظر قرار دهند و تنها به برخی کمک های لحظه ای و روزمره دلخوش نکنند که این بهترین مبارزه با فقر جهت اصلاح جامعه خواهد بود.

ص:169

جمع بندی مطالب:

جامعه ای که در تمامی بافت هایش انحراف و ابتذال راه یافته و در آن اخلاق و عواطف مطرح نیستند، لازم است براساس قوانین و موازین شرع، اصلاحاتی در آن صورت گیرد.

این سامان دهی جز با راه کارهایی که شرع مقدس تعیین کرده میسر نیست. برای آغاز این حرکت، زیربنایی ترین اصل، توجه به خالق هستی و بندگی آن معبود است.

جامعه ای می تواند از چنگ تفکر شرک و چندگانه پرستی بیرون آید که با سرنهادن به آستان قدس ربوبی و پیوند عمیق و هم سویی با مبدأ کمال، ظرفیت وجودی خود را به این حقیقت پیوند زند و بارزترین این پیوند و رابطۀ استوار با معبود را می توان از طریق نماز ایجاد کرد. در سایۀ این ارتباط است که می توان روح و بدن خود را متوجه عظمت کبریایی خداوند کرد و جامعه را از وجود فحشا، منکرات و آلودگی ها شست وشو داده و به زیور ادبِ عبودیت آراست.

وقتی در میان ملت ها فساد و گناه رواج یافت و بی توجهی آنان به آستان قدس ربوبی و عدم ارتباط معنوی با خداوند متعال، موجب هر نوع فساد، کژی و واپس گرایی شد، ضروری است تا رهبران الهی در برابر مفاسد اجتماعی و فردی و ناهنجاری های جامعه، مبارزه ای اصولی و منطقی را طرح ریزی و از فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر در راستای اصلاح جامعه مدد جویند.

از چیزهایی که زمینۀ بسیاری از گناهان را در جامعه فراهم می کند، پدیدۀ شوم فقر است که آثار و عوارض زیان بار و ویرانگری را دربردارد تا آنجا که زمینۀ بی اعتقادی و سست ایمانی جامعه را فراهم می کند.

ص:170

در تعالیم اسلام، مبارزه با چنین پدیدۀ شومی واجب است؛ بر این اساس، دولت مردان الهی به صورت جدّی و اصولی اصلاح بینش و عمل را مدّنظر قرار می دهند و با اجرای برنامه هایی مدوّن، جامعه را به سوی خالق هستی و مبدأ کمال سوق خواهند داد.

ص:171

ص:172

بخش ششم: مصلحان دروغین

اشاره

ص:173

ص:174

افساد در نماد اصلاح

ممکن است کسانی از روی اشتباه یا برای اغفال دیگران، ادعای اصلاح گری کنند، لیکن معنای مورد نظر آنان از اصلاح، قابل تطبیق با اصلاح واقعی نباشد.

قرآن کریم در مورد چنین کسانی می فرماید: (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ)1 ؛ «و چون به آنان گفته شود در زمین فساد نکنید، گویندجز این نیست که ما اصلاح گریم. آگاه باش که آنها فسادگرانند، و لکن نمی فهمند».

براساس این آیۀ شریفه، منافقین همواره ادعای اصلاح در روی زمین را مطرح می کنند، در صورتی که مفسد واقعی هستند و در واقع به دروغ ادعای اصلاح دارند.

در تفسیر (قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ) آورده اند که این افراد منافق که گرفتار «تعدد شخصیت» شده اند و در هر کجا رنگ خاصی دارند، چنانکه گفتیم کارشکنی های فراونی داشتند و از هر موقعیت برای این کار استفاده می کردند؛ به همین جهت، مورد انتقاد و اعتراض قرار می گرفتند که افساد

ص:175

نکنید و باعث فتنه نشوید؛ زیرا این کارشکنی ها و این رفت و آمد با مخالفان صحیح نیست، یا در صف مؤمنان قرار گیرید و از دشمنان آنها فاصله بگیرید و یا در مقابل مسلمانان قرار گرفته، اظهار اسلام نکنید. آنها در پاسخ، لباسِ مصلحان را به تن می کردند و خود را مصلح جلوه می دادند که این عمل ما نه تنها باعث فساد جامعه نیست، بلکه مصلحت اندیشی است؛ اگر می گوییم فعلاً جنگ صلاح نیست، به خاطر این است که مسلمانان کشته نشوند: «لو أطاعونا ما قَتلوا»، در جنگ حاضر نمی شویم، چون آیین جنگ نمی دانیم: «لو نعلم قتالاً لاَتْبَعْناکمْ» و اگر می گوییم جنگ نکنید، به خاطر این است که هوا گرم است و صدمه می بینید: «لا تنفروا فی الحرّ»؛ برای همه این گفتار، مصلحتی در نظر می گیریم؛ بنابراین ما مصلحیم نه مفسد.(1)

پیداست که این گونه گفتار، باعث سستی سربازان اسلام می شد و این خود، بزرگ ترین فساد است. قرآن از این حقیقت پرده برمی دارد که اینها مفسدند و نظر اصلاحی ندارند.(2)

یکی از سران آمریکا، در پاسخ به اینکه چرا دستور داده است دو شهر بزرگ ژاپن (هیروشیما و ناکازاکی) را بمباران کنند و حدود 200 هزار نفر کودک و جوان و پیرزن و پیرمرد را نابود یا ناقص کنند، گفت: «ما به خاطر صلح این دستور را دادیم؛ اگر این کار را نمی کردیم، می بایست بیش از این می کشتیم. پیداست که او وجدان خود را فریفته و آن را راضی ساخته که این کشتار، به خاطر صلح است؛ در صورتی که راه دیگری غیر از جنگ نیز بود و آن اینکه مردم را با سرمایه های کشورشان آزاد بگذارند».(3)

ص:176


1- (1) تفسیر نمونه، ج 1، ص 63 و 64، ذیل آیۀ 11 سورۀ بقره.
2- (2) همان.
3- (3) همان.

خدای سبحان در قرآن کریم، در برابر اینان (مصلحان دروغین) که ادعای اصلاح دارند، اسرارشان را افشا و از درون تیرۀ آنان پرده برمی دارد؛ از جمله اینکه در دومین آیۀ مورد بحث (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ)1 با تأکید، آنان را مُفْسد می خواند و در جای دیگر، از فساد در زمین و قطع رحم آنان سخن می گوید: (فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ)2 ؛ «پس آیا از شما (منافقین و ضعیف الایمان ها) جز این متوقع است که اگر از اسلام روی گرداندید (یا در اسلام به ولایت و حکومت رسیدید) در روی زمین فساد کنید و خویشاوندی های خود را به کلّی قطع نمایید؟!»

گاه نیز یا آنان را تباه کنندۀ حرث و نسل معرفی می کند: (وَ إِذا تَوَلّی سَعی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ)3 ؛ «و چون روی گرداند (از نزد تو بیرون رود، یا چون سرپرست کاری شود) در زمین به راه افتد تا در آن فساد کند و کشت و نسل را نابود کند». و می گوید آنان از دین خدا برای تفرقۀ بین مسلمانان و ترویج کفر استفاده می کنند و مسجد را سنگر مبارزه با خدا می سازند: (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ)4 ؛ «و (نیز منافقان) کسانی هستندکه مسجدی اتخاذ کردند برای زیان [مسلمانان] و [تقویت] کفر و تفرقه افکنی میان مؤمنان و انتظار [آمدن] کسی که از پیش با خدا و فرستاده اش به محاربه برخاسته بود». و منظور مسجد ضرار است که کفّار مدینه برای راهب نصرانی ساختند».

ص:177

با همۀ این ها، چنانکه در آیۀ محل بحث آمده، این منافقان مدعی اصلاح اند و بر این مدعا سوگند نیز یاد می کنند:

(وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنی)1 ؛ «و قسم می خورند که جز نیکی منظوری نداشتیم».

ولی نمی دانند که کارشان جز فساد چیزی نیست: (وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ) .(1)

اینان به نام اصلاح، در واقع می خواهند مردم را به فساد، آلودگی و دوری از یاد خدا بکشانند تا در اثر غافل شدن مردم، شیاطین و فاسدان عالم بر جان، مال، ناموس و ذخایر یک کشور مسلّط شوند و مردم را بردۀ خود گردانند. اینک به بعضی از آیات قرآن کریم توجه فرمایید:

1) شیطان به خاطر بغض و کینه ای که نسبت به حضرت آدم و حَوّا علیهما السلام داشت، برای انحراف و غافل گیر کردن آمد و گفت: (وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ)3 ؛ «اگر پروردگارتان شما را دستور داد از این درخت نخورید، برای آن است که می خواهد اوّلاً شما مثل دو فرشته زندگی کنید و ثانیاً عمر جاودان داشته باشید و شما اگر از این درخت ممنوعه بخورید، هر دو فرشته خواهید شد و برای همیشه باقی خواهید ماند». شیطان برای اینکه بتواند با وسوسۀ بیشتر در فکر حضرت آدم و حوّا نفوذ کند و جلوی هر گونه شک و شبهه ای را بگیرد، قسم خورد که من خیرخواه شما هستم.(2)

ص:178


1- (2) بقره، آیۀ 12. (تفسیر قرآن کریم «تسنیم» آیت الله جوادی آملی، ج 2، ص 274).
2- (4) تفسیر نور، ج 4، ص 31.

(وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحِینَ)1 ؛ «و برای آن دو (آدم و حَوّا) سوگند یاد کرد که به راستی من از خیرخواهان شمایم».

لذا مفسدین در لباس اصلاح طلبی و شیاطین در لباس خیرخواهی برای ایجاد لغزش انسان ها دست به همه نوع تاکتیک های روانی و تبلیغاتی می زنند، از جمله:

الف) سوگند: (وَ قاسَمَهُما)

ب) قیافۀ خیرخواهانه گرفتن: (إِنِّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحِینَ)

ج) وعدۀ ابدیت: (هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی)2

د) دروغ گفتن و تهمت به ذات حق: (ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ)3 .

2) فرعون وقتی دید حضرت موسی علیه السلام به طور جدّی در صدد اصلاح جامعه است و می تواند مردم را از زیر سلطه و جنایت او نجات دهد، تبلیغات وسیعی را علیه او شروع کرد و گفت: ای مردم! موسی می خواهد دین شما را تغییر دهد و هدفش فساد روی زمین است، در حالی که هدف من اصلاح جامعه است.

بر همین اساس قرآن کریم می فرماید: (وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسی وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ)4 ؛ «فرعون

ص:179

گفت بگذارید من موسی را به قتل برسانم و او پروردگارش را بخواند تا نجاتش دهد، من از این می ترسم که آیین شما را عوض کند و دین نیاکان شما را بر هم زند فسادی روی زمین آشکار سازد».

این آیات و جریان های مختلف تاریخی نشان می دهند که شاهان فاسد، انسان های ظالم و منافقان، از الفاظ جذّاب و فرینبده ای برای مقاصد شوم خود بهره می گیرند؛ همان طور که شیطان خود را خیرخواه و منافقان و فرعون خودشان را از اصلاح کنندگان جامعه معرفی می کردند.

قرائت های انحرافی از دین

اشاره

قرائت های مختلف از دین، ایستادن در برابر احکام الهی و توجه نکردن به دستورهای پیامبران چیز جدیدی نیست؛ زیرا ریشۀ تمام این فتنه ها به شیطان برمی گردد؛ به خاطر آنکه وقتی خداوند بزرگ به شیطان دستور سجده داد، شیطان گفت: «اگر نظر شما این است که من در برابر آدم سجده کنم، نظر من آن است که سجده نکنم و فهم و درک خودم برای من حجّت است بنابراین سجده نمی کنم».

بعد از این جریان، شیطان و دست پرورده های او در برابر انبیا و علمای متعّهد دین در طول تاریخ صف آرایی کردند تا نگذارند احدی هدایت شود.

(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاّ إِذا تَمَنّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ)1 ؛ «و ما پیش از تو نیز هیچ رسول و پیغمبری نفرستادیم، جز آنکه هنگامی که آیات کتاب خود را می خواند یا فکر پیاده کردن دین خود در جامعه می افتاد، شیطان (جن و انس) در

ص:180

آیات الهی القای دسیسه کرد». شیطان شبهه هایی گمراه کننده به دل های مردم می افکند و ایشان را وسوسه می کرد، تا با آن آیات مجادله نموده، ایمان مؤمنین را فاسد کنند.(1)

امروز اگر عدّه ای می گویند دین و مذهب اعم از شیعه و سنی حقیقت ندارد، در واقع همان حرفی را می زنند که شیطان در برابر خداوند قادر زد، والاّ با این همه ادّلۀ منطقی و عقلی دربارۀ معارف دینی و فلسفۀ احکام و پاسخ به شبهات، جا برای ناآگاهی نمی ماند و اگر اشکالی هست، برای آن است که معاندان اصلاً نمی خواهند چیزی به نام دین و معنویت وجود داشته باشد؛ بر همین اساس قرآن کریم می فرماید: (قالَ ما مَنَعَکَ أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ)2 ؛ «خداوند سبحان به شیطان فرمود آنگاه که تو را امر کردم چه چیز مانع شد که سجده نکردی؟ شیطان در جواب گفت من از او بهترم، به دلیل اینکه مرا از آتش آفریده ای و او را از خاک و گِل».

شیطان اولین گناه کار بود و ریشۀ بدبختی او هم از آنجایی شروع شد که در مقابل دستورهای خداوند با استناد به برتری آتش بر خاک، مقابله کرده است و نظرش را با برداشت غلط بر سجده نکردن و حجّت دانستن فهم و درک خودش در برابر امر خداوند سبحان، موجب گمراهی خود و انسان ها کرد.

فرعون، طاغوت مصر وقتی تصمیم به قتل حضرت موسی می گیرد، مورد اعتراض مؤمن آل فرعون واقع می شود، در جواب می گوید: (ما أُرِیکُمْ إِلاّ ما أَری وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلاّ سَبِیلَ الرَّشادِ)3 ؛ «من به شما جز آنچه (در حقیقت) رأی من است،

ص:181


1- (1) تفسیر المیزان، ج 14، ص 581.

رأی نمی دهم (که مصلحت در قتل موسی است) و شما را جز به راه راست هدایت نمی کنم».

پیام و حرف فرعون این است که حرف حق را من می زنم، نه موسی؛ دین آن چیزی می باشد که من می گویم نه موسی و فهم و درک من حقیقت دارد نه موسی؛ لذا گفت که موسی را باید بکشم:

(وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسی)1 ؛ «فرعون گفت: [به مشاورینی که کشتن موسی را صلاح نمی دیدند] بگذارید تا من موسی را به قتل برسانم».

بحث قرائت های مختلف از دین، در صدر اسلام اتفّاق افتاد و سبب انحراف حکومت اسلامی از مسیر خود تا به امروز شد و هر بلا و مصیبتی سر مسلمین آمد، از آنجا شروع شد.

هنگامی که رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک شد، گروهی در خانه نزد آن حضرت بودند از جمله عمر بن خطاب. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «نامه ای بیاورید تا برای شما مطلبی بنویسم که هرگز بعد از آن گمراه نشوید».

عُمَر گفت: «... و عندکم القرآنُ حَسْبُنا کتابَ اللهِ؛ قرآن نزد شما مردم موجود است و همین کتاب الهی ما را کافی است».

با اینکه حدیث ثقلین - که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «من قرآن و عترتم را نزد شما می گذارم، به آن دو تمسک کنید تا گمراه نشوید - متواتر(1) بین جمیع مسلمین، اعم از تشیع و تسنّن است و با اینکه در سورۀ نجم، آیۀ 3 و 4 خداوند سبحان می فرماید: (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی) ؛ «رسول

ص:182


1- (2) متواتر، حدیثی است که در آن احتمال دروغ نمی رود و به طور قطع می دانیم که از معصوم نقل شده است.

خدا صلی الله علیه و آله از روی هوا و هوس حرف نمی زند، بلکه هر چه او می گوید وحی محض و از جانب حق تعالی است».

ولی خلیفۀ دوّم می گفت که ما احتیاج به عترت، سنّت و احادیث نداریم و قرآن برای ما کافی است. او با گفتن حدیث به شدت مخالفت کرد و کسی را که حدیث نقل می کرد می زد و به زندان می انداخت.(1)

با اینکه حجّ تمتّع و مُتعه (ازدواج موقّت) در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله جایز بود و مردم به آن عمل می کردند؛ او گفت با اینکه جایز بوده، به نظر من این دو حرام است و هر کس انجام دهد، مجازاتش می کنم؛ لذا می گوید: «ثَلاثُ کنَّ عَهْدِ رَسِولِ اللهِ صلی الله علیه و آله انَا مُحَرِّمُهُنَّ و مُعاقِبٌ عَلَیهِنَّ، مُتْعَةُ الْحَجِّ وَ مُتْعَةُ النِّسا، وحَی عَلی خَیرِ الْعَمَلِ فی الاَذانِ(2) ؛ سه چیز در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رواج داشت و مردم عمل می کردند که من آنها را حرام کردم و کسی را که به آنها عمل کند مجازات می کنم و آن سه چیز عبارت اند از: 1) حجّ تمتّع؛ 2) متعه (ازدواج موقت زنان)؛ 3) حذف حَی عَلی خَیرالعمل در اذان».

بعد از او نیز قرائت و برداشت های سومی از دین سبب شد روز به روز اسلام در جامعه تضعیف شود و مردم از دستورها و احکام الهی دورتر شوند، تا خلافت معاویه که او هم به عنوان اینکه قرائت و نظر من از دین این چنین است، بسیاری از احکام را تغییر داد و بدتر از آن پسرش یزید که اگر مانده بود، چیزی به عنوان اسلام جز اسمش باقی نمی ماند.

ص:183


1- (1) الغدیر، ج 6، ص 294؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 16 و مستدرک حاکم، ج 1، ص 102.
2- (2) الغدیر، ج 6، ص 213، 205، 210، 238، 239 به نقل از کتب اهل تسنن مانند: سنن بیهقی، ج 7، ص 206، صحیح مسلم، مسند احمد، ج 3، ص 356 و تفسیر نمونه، ج 3، ص 337.

با اینکه ربا یکی از گناهان بزرگ در اسلام محسوب می شود و قرآن کریم و ائمۀ اطهار علیهم السلام آن را شدیداً منع و مذمت کردند، (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ)1 ؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا بپرهیزید و (حیا کنید) و آنچه از (مطالبات) ربا باقی ماند رها کنید، اگر ایمان دارید و اگر چنین نکردید (و به رباخواری ادامه دادید)؛ پس یقین کنید به بیکاری از سوی خدا و فرستادۀ او (که متوجه شما می شود، و دولت حقّه یا جامعه انفجار یافتۀ آن را از شما می گیرد».

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در وصیتش به حضرت علی علیه السلام فرمود: «ای علی! ربا هفتاد قِِسْم است، کوچک ترین آن، گناهش مانند کسی است که با مادرش در خانۀ خدا زنا کند».(1)

با این همه مذمت دربارۀ ربا و حرام بودن آن، عطاء بن یسار می گوید که معاویه راضی شد تا ظرفی از طلا را به ظرف دیگری که وزنش بیشتر بود بفروشد (مرتکب ربا شود)؛ وقتی ابودَرْداء به او می گوید من از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که این ربا است، معاویه در جواب گفت: «ما اری بِهذا بَأسا؛ من اشکالی در آن نمی بینم».(2)

در واقع معاویه با این حرفش می گوید که پیامبر صلی الله علیه و آله یک قرائت از دین داشت و من هم نظری دارم؛ فهم و نظر پیامبر برای خودش جهت و دلیل است، فهم و نظر من هم برای خودم دلیل است.

ص:184


1- (2) خصال صدوق، ج 2، ص 371.
2- (3) الغدیر، ج 10، ص 184 و سنن نسایی، ج 7، ص 279.

هدف آنانی که از دین قرائت های مختلف داشتند چه بود؟

شیطان که در برابر خداوند سبحان سر تسلیم فرود نیاورد و گفت قرائت، برداشت و نظر من از دین غیر از نظر تو است و به دنبال او تمام مستکبران و ثروتمندان مغرور مانند: فرعون، قارون و معاویه همین حرف را زدند، نتیجه اش آن شد که تصورات و ذهنیات خود را به جای وحی به خورد مردم دادند و جامعه را از فیض وحی و پیام های آسمانی محروم کردند.

سیر سقوط اخلاقی، فکری و سیاسی در تمدن اسلامی که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله آغاز شد، تا جایی پیش رفت که در زمان عثمان، فرماندار کوفه (ولید بن عقبه) در حال مستی به محراب رفت.

«حَلَبی» از مورخین اهل تسنن در سیرۀ خود می نویسد: «صَلّی باَهْلِ الکُوفَةِ ارْبعَ رَکَعاتٍ وَ صارَ یقُولُ فی رُکُوعِهِ و سُجُودِهِ: اشْرِبْ واِسْقِنی، ثمّ قاءَ فی الْمِحْرابِ ثُمّ سَلَّمَ و قال هَلْ ازیدُکُمْ؛ولید بن عُقبه در حالی که به خاطر خوردن شراب مست بود، [نماز صبح] را برای مردم کوفه چهار رکعتی خواند و در رکوع و سجدۀ نماز، به جای ذکر و نام خداوند سبحان می گفت: ساقی به من شراب بده. بعد در اثر زیاد خوردن شراب در حال نماز در محراب استفراغ (قی) کرد. سپس سلام نماز را داد و بعد بلند شد به نمازگزاران گفت که اگر می خواهید برای تان بیشتر نماز بخوانم». بعد ابن مسعود به او گفت که لازم نیست، خداوند تو را خیر دهد. مردم این صحنه را که دیدند گفتند: «تعجب می کنیم از کسی که این شخص فاسد را فرماندار و امیر ما کرده است» و شروع به پرت کردن سنگ ریزه به سوی او کرد و او در حالی که مست بود، فرار کرد و وارد قصر شد.(1)

ص:185


1- (1) الغدیر، ج 8، ص 122، 274 و 275، به نقل از مُروج الذّهب، ج 2، ص 352 و نیز منابع دیگر اهل سنت.

بعد از این جریان، به دستور حضرت علی علیه السلام حدّ شراب که هشتاد تازیانه بود بر ولید جاری شد.

از این بیان تاریخی می فهمیم که ولید بن عُقبه چگونه با دستورهای خداوند مقابله کرد، و برخلاف آیین الهی، نظرش را در حالت مستی بیان کرد و گفت: «اگر می خواهید برای تان بیشتر نماز بخوانم». در حقیقت اینان با تبین حرکت انحرافی، می خواهند دین اسلام را در نزد افکار مردم سست و بی ارزش جلوه دهند. هر چند نماز صبح طبق دستور خداوند متعال باید دو رکعت خوانده شود، اگر فردی مانند ولید بن عُقبه آن را به چهار رکعت تبدیل کرد، چندان مهم نیست؛ یعنی هر کس می تواند با اساس دین و با برداشت های غلط از آن، موجب انحراف و گمراه کردن عقاید و افکار مردم شود.

قرائت های گوناگون از دین، خطرناک ترین حربه ای است که با آن به جنگ اسلام، پیامبر خدا و ائمه علیهم السلام رفتند. این حربه در زمان امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - بیشتر استفاده می شود. وقتی امام زمان تشریف می آورند، با مردمی مواجه خواهند شد که قرآن را تأویل به رأی می کنند و از قرآن و دین، قرائت جدیدی ارائه می دهند و از این طریق، با امام زمان ارواحنا فداه به مجادله برمی خیزند.

فضیل بن یسار می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: [انّ] قائِمَنا اذا قامَ اسْتَقْبَلَ مِنْ جَهَلَةِ النَّاسِ اشَدَّ مِمّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله مِنْ جُهّالِ الْجاهِلیةِ. قُلْتُ وَ کَیفَ ذلکَ؟!قالَ: انّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله اتَی النّاسَ وَ هُمْ یعْبُدُونَ الحِجارَة و الصُّخورَ و الْعِیدانَ وَالْخُشُبَ الْمَنْحوُتَةَ و انَّ قائِمَنا اذا قامَ اتَی النّاسَ وَ کُِلُّهُمْ یتَأَوَّلُ عَلَیه کِتابَ اللهِ وَ یحْتَجُّ عَلَیه بِهِ؛ ثُمَّ قالَ: امّا واللهِ لَیدخِلُنَّ علیهم عَدْلَهُ جَوْفَ بُیُوتِهِمْ کَما یدْخَلُ الْحَرُّ وَ الْقَرُّ؛هنگامی که قائم ما قیام می کند، آزاری

ص:186

که از نادانی مردم می بیند، از آزار و اذیتی که رسول الله صلی الله علیه و آله از جاهلان دورۀ جاهلیت دیده بیش تر و شدیدتر است.

عرض کردم: چگونه؟ فرمود: همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله بر مردمی برانگیخته شد که سنگ، تخته سنگ های بزرگ، چوب و مجسمه های چوبی را می پرستیدند؛ امّا هنگامی که قائم ما قیام می کند، همۀ مردم کتاب خدا (قرآن) را به رأی تأویل(1) می کنند و با استناد به تأویل خود، با حضرت به بحث و جدال می پردازند؛ ولی عاقبت، حضرت عدل خود را بر آن ها و در خانه های آن ها وارد خواهد کرد، همان گونه که گرما و سرما داخل می شود».

براساس این حدیث شریف و معجزه آمیز، آزاری که وجود مقدس امام زمان - ارواحنا لتراب مقدمه الفدا - پس از ظهور خویش می بیند، از آزاری که تمام انبیا در راه خدا متحمّل شده اند، افزون تر و طاقت فرساتر است؛ زیرا می دانیم پیامبر صلی الله علیه و آله از قوم خود آن قدر رنج و آزار دید که فرمود: «ما اوذِی نَبّی مِثْلَ ما اوذیتُ؛از میان انبیا هیچ پیامبری به اندازۀ من اذیت نشد»؛ امّا امام صادق علیه السلام می فرماید: «آزار و اذیتی که از جانب مردم، پس از ظهور امام زمان متوجه حضرت می شود، از رنجی که پیامبر صلی الله علیه و آله دید نیز افزون تر است».

راوی حدیث، فضیل بن یسار، با شگفتی از امام می پرسد: «سرّ این مطلب چیست که امام عصر رنج و اذیتی بی نظیر می بیند؟!» امام صادق علیه السلام می فرماید: «سرّش این است که پیامبر با مردمی جاهل مواجه بود که سنگ، صخره و چوب های تراشیده را می پرستیدند؛ اثبات نادرستی عقیده و عمل

ص:187


1- (1) تأویل: راغب اصفهانی در مفردات الفاظ القرآن آورده که تأویل، مصدر باب تفعیل از ریشۀ ثلاثی مجرد اوْل و آن به معنای بازگشت به اصل است و در اصطلاح، معنای باطنی قرآن است.

چنین مردمی کار چندان مشکلی نیست، البته پیامبر از جهالت و تعصّب های کورکورانۀ بت پرستان زمان خویش خیلی رنج می کشید، ولی در مقام بحث و استدلال مشکلی نداشت. هنگامی که امام زمان تشریف می آورد، نه با بت پرستان جاهل که با عالم نمایانی روبه رو می شود که قرآن را تأویل می کنند».

این همان حربه ای است که با آن به جنگ امام زمان می روند. وقتی امام زمان تشریف می آورند، با مردمی مواجه می شوند که همگی آنها قرآن را تأویل می کنند. تعبیری بس عجیب است: «کُِلُّهُمْ یتَأوَّلُ علیه کتابَ اللهِِ وِ یحْتَجُّ عَلیه بِهِ؛تمام ایشان، کتاب خدا را تأویل می کنند و با تأویل خویش بر حضرت احتجاج می نمایند».

تفسیر هرمونتیک(1) متون دینی و قرائت های گوناگون از دین، آنچنان رواج می یابد که همۀ مردم می پذیرند و قرائت جدیدی از قرآن و دین ارائه می کنند. ایشان با امام زمان به مجادله برمی خیزند و می گویند که تو قرآن را درست نمی فهمی، ما درست می فهمیم. آن معنایی که تو می گویی، قرائت قدیم است و با قرائت ما فرق دارد. آنچه تو از قرآن عرضه می کنی، قرائت قدیم است که به درد هزار و چهارصد سال پیش می خورده است. امروز باید قرائت جدیدی از دین، جهت اصلاح مردم عرضه کرد تا خوشایند مردم دنیا واقع شود.

ص:188


1- (1) هرمونتیک: واژۀ هرمونتیک از فصل یونانی به معنای تفسیر کردن است. در فارسی، تعابیری چون «علم تأویل» در هنر تفسیر را در برابر این نهاده اند. بحث اصلی هرمونتیک عبارت است از اینکه، جریان فهمیدن چگونه صورت می گیرد و معنا چگونه از یک شخص به جهان شخص دیگر منتقل می شود؛ پس هرمونتیک، دانش تفسیرشناسی یا معناشناسی است.

هر چه امام زمان بفرماید مگر قرآن نفرموده است که (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)1 ؛ و مگر نه آن است که به فرمودۀ پیامبر خاتم، من ولی امر شمایم و اطاعتم بر شما واجب است، می گویند: این برداشت شما از آیه است. برداشت ما از این آیه، چیز دیگری است.

هر چه حضرت بفرماید که من امام ناطقم، من مفسر قرآن هستم و آنچه من می گویم، حقیقت قرآن است، در مقابل می گویند که این قرائت از آن توست و قرائت ما چیز دیگری است. از کجا معلوم که قرائت قدیم تو درست و قرائت جدید ما نادرست باشد؟! دیگر این گونه قرائت ها کهنه شده و مورد پسند واقع نمی شود. ما از قرآن، قرائت ها و برداشت های نوی داریم که بیش تر مردم جهان آن را می پسندند. نمی گویند ما خدا را قبول نداریم تا امام زمان بر ایشان دلیل بیاورد و خدا را اثبات کند، نمی گویند ما پیامبر را قبول نداریم تا دلیل بیاورد که محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله پیامبر بر حقّی بود که از طرف خداوند برانگیخته شده بود و نمی گویند قرآن کلام خدا نیست تا دلیل بیاورد قرآن از طرف خداست.

بلکه می گویند قرآن کلام خدا است؛ امّا ما فقط تأویل و قرائت خویش را قبول می کنیم و بس. امام زمان با این مسلمان نمایان چگونه برخورد کند؟! اگر هزار دلیل بیاورد که دست دزد را باید برید: (وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما)2 ؛ دست مرد و زنِ سارق را قطع کنید، می گویند منظور آیه این است که اگر هیچ راهی برای جلوگیری از دزدی وجود نداشت، آن گاه دست دزد را

ص:189

باید برید. این آیه در مقام بیان ابزار است و اگر با ابزار بهتری چون زندانی کردن بتوان جلو دزدی را گرفت، نباید به خشونت و قطع دست متوسل شد.

اگر بگوید قرآن دربارۀ مرد و زن زناکار می فرماید: (الزّانِیَةُ وَ الزّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللّهِ)1 ؛ «زن و مرد زناکار را پیش چشم مردم، صد تازیانه بزنید! مبادا تحت تأثیر عواطف، از اجرای احکام دین خدا خودداری کنید.» مبادا بگویید بیچاره ها جوان اند و آبروی شان می ریزد! آبروی دو جوان ریخته شود بهتر است یا آنکه تمام شهر به لجن کشانده شود؟!

روشن فکران دینی در مقابل خواهند گفت که این قرائت شما است. این قرائت بوی خشونت می دهد و ویژۀ خشونت طلبان است؛ اسلام دین رأفت و مهربانی است و هیچ گاه اجازه نمی دهد آبروی دو جوان به سبب یک اشتباه ریخته شود.

اگر بپرسند به جای اجرای این احکام اسلامی چه باید کرد، می گویند نباید چیزی را بر مردم تحمیل کرد، باید به خواست مردم گردن نهیم! اگر گفته شود پیام قرآن، خدامحوری است، نه مردم محوری؛ می گویند این فهم و قرائت شماست، ما به گونۀ دیگری می فهمیم.

با وجود اینان، امام زمان چقدر باید خون دل بخورد؟! اگر بخواهد شمشیر بکشد، بی درنگ خواهند گفت خشونت از هر کسی که باشد محکوم است. تعصّب را کنار بگذارید و به بحث و گفت وگوی منطقی روی بیاورید! آن حضرت با چنین مردمی باید به چه زبانی بحث کند تا ثابت شود جاهل اند و در اشتباه یا غرض ورزند و بیمار؟! بنابراین، رنج چنین امامی بیش تر است؛ زیرا با کسانی روبه روست که فقط خواسته های نفسانی خویش را به نام دین قبول

ص:190

می کنند و پیامبر با کسانی مواجه است که آنچه را خود ساخته اند، به خدایی می پرستند.(1)

براساس گفته های فوق، آنچه از آیات و روایات و بیان تاریخی به دست می آید، آنهایی که از دین اسلام قرائت های مختلف دارند، در حقیقت با تبیین حرکت انحرافی می خواهند دین اسلام را در نزد افکار مردم سست و بی ارزش جلوه دهند؛ یعنی هر کس می تواند با اساس دین و با برداشت های غلط از آن موجب انحراف و گمراه کردن عقاید و افکار مردم شد. در این صورت، با توجه کامل باید مواظب حرکت های شیطانی و انحرافی آنان باشیم تا در مسیر سقوط اخلاقی، فکری و سیاسی قرار نگیریم.

جمع بندی مطالب:

افرادی که گرفتار تعدد شخصیت شده اند و در هر کجا رنگ خاصی گرفتند و کارشکنی های فراوان داشتند، در مقام انتقاد و اعتراض قرار می گرفتند که افساد نکنید، در پاسخ لباس اصلاح طلبی و خیرخواهی به تن می کردند و می گفتند مصلح واقعی ما هستیم و برای مدعای خود سوگند یاد می کردند که جز نیکی منظوری نداشتیم و نداریم: (وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنی)2

در صورتی که اینان برای ایجاد لغزش انسان ها، به همه نوع تاکتیک های روانی و تبلیغاتی دست می زدند و با الفاظ جذّاب و فریبنده، افراد را به فساد، آلودگی و دوری از خدا دعوت می کردند. و در این مسیر انحرافی، خطرناک ترین حربه را در جنگ با اسلام، پیامبر خدا و ائمه علیهم السلام استفاده می کردند که آن

ص:191


1- (1) آفتاب ولایت، ص 238-234.

«قرائت و برداشت های گوناگون از دین مبین اسلام» است و در پرتو این ابزار، شبهه های گمراه کننده در دل مردم راه می انداختند تا بتوانند دین ارزشمند اسلام را نزد افکار عمومی مردم سست و بی ارزش جلوه دهند. اینان هدفی جز فساد و گناه در روی زمین ندارند.

ص:192

بخش هفتم: سرانجام اصلاح گران و افساد گران

اشاره

ص:193

ص:194

الف) پاداش اصلاح گران و ره آورد اصلاح طلبی

پایداری، ثبات و بقا از آن مصلحان است.

قرآن کریم می گوید:

(وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُری بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ)1 ؛

«هیچ گاه پروردگارت بر این نبوده که شهرها و روستاها را به ستم نابود کند، در حالی که اهل شان درست کار و اصلاح گر باشند».

پاداش نیک نیز به اصلاح گران می رسد و سرانجامی نیکو در انتظار آنان است و چیزی از رنج ها و کوشش های شان (در راه دشوار اصلاحات) فروگذار نخواهد شد.

قرآن کریم می فرماید: (إِنّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ)2 ؛ «بی گمان ما پاداش مصلحان را تباه نمی کنیم».

آیندۀ روشن نیز از آنِ اصلاح گران است و هم اینانند که شایستگی زمامداری زمین و مدیریت جوامع انسانی را دارند.

ص:195

مصلحان به آرامش، آسایش و قدرتی والا دست خواهند یافت و بی هیچ نگرانی، به ادارۀ زمین و مدیریت انسان ها خواهند پرداخت؛ زیرا با اصلاح گرایی و شایستگی، زمینه های حاکمیت بی چون و چرا و خالی از دغدغه و بیم را پدید آورده اند و پایه های بالندگی و استواری خویش را ساخته اند.

قرآن کریم می گوید: (وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ)1 ؛ «و حقّاً که ما در هر کتاب آسمانی پس از لوح محفوظ و در زبور [داود] پس از ذکر [تورات موسی] و در قرآن پس از آن کتاب ها، نوشتیم (مقرّر کردیم) که همانا [مالکیت و حاکمیت استفادۀ تام از برکات] این زمین را بندگان شایستۀ من به ارث خواهند برد».

حضرت امام علی علیه السلام فرمودند:

«... فاِنَّ الْحُکمَ فی انصافِ المظلوم مِن الظالِم و الاَخْذِ لِلضّعیفِ مِن القِوِی وَاقامَةِ حُدودِ اللهِ عَلی سُنُّتِها وَ مِنْهاجِها، ممّا یصْلِحُ عِبادَاللهِ وَ بلادَهُ(1) ؛ رعایت اصل انصاف و عدالت برای بازپس گیری حق مظلومان از ظالمان و حقوق ناتوانان از توان مندان و اجرای حدود الهی در چهارچوب سنت و روش درست آن، از چیزهایی است که به پیدایش اصلاحات میان مردمان و شهرها می انجامد».

ب) پی آمدهای فسادگستری

اشاره

طبق قانون آفرینش و سنت های تغییرناپذیر الهی، فسادگستران، مفسدان و

ص:196


1- (2) نهج البلاغه، 927.

تباه کاران، هیچگاه سرنوشتی هم سان با اصلاح گران و شایستگان نخواهند داشت و در این دنیا و آخرت با آنان برابر نخواهند بود.

قرآن کریم می فرماید:

(أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجّارِ)1 ؛ «آیا ما کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند [در مقام پاداش] همانند فسادانگیزان در روی زمین قرار می دهیم؟ یا پارسایان را مانند گنه کاران؟!»

چنانکه صلاح و اصلاحات و صالحان و مصلحان، در درون و کیانِ خود اسباب و عوامل رویش، بالندگی و پایداری را پدید آورده، و زمینه های آن را در جامعه هموار می کنند، فاسدان و فسادگستران نیز عوامل زوال، واژگونی و سقوط را درون خود می پرورند و خود زمینه ساز سقوط و تباهی خویش اند.

قرآن مجید می فرماید:

(وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً)2 ؛ «هرگاه بخواهیم مردم سرزمینی را [به خاطر سوابق طغیان شان] هلاک کنیم، اعیان و خوش گذران های آنها را [به عبادت و عدالت] امر می کنیم و آنان به فسق و فساد می پردازند [و سبب نزول عذاب و نابودی می شوند]؛ پس حکم قطعی ازلی ما که نابود کردن طغیان گران است دربارۀ آنها تحقق یافته و آنها را به سختی هلاکت می کنیم».

ص:197

همچنین در سورۀ فجر آمده است:

(الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ)1 ؛ «کسانی که در سرزمین ها طغیان ورزیده و در آنها فساد به راه انداختند پس پروردگارت تازیانۀ عذاب را بر ایشان فرود می آورد که پروردگار تو در کمین گاه است».

آنهایی که زمینۀ فساد را در جامعه فراهم می کنند و انواع آلودگی های اخلاقی را به وجود می آورند، سبب نزول عذاب و نابودی خویش می شوند. بی تردید خدای حیّ سبحان در کمین گاه قرار دارد و به حق عذاب الهی را شامل این دسته از افراد خواهد کرد.

امام علی علیه السلام در این باره فرمودند:

«... وَاحْذَروُا ما نَزَلَ بالأُمَمِ قَبْلکُمْ مِن الْمَثُِلاتِ بِسُوءِ الافعالِ وَ ذَمیمِ الاَعمالِ... فَاْنظُروُا الی ما صارُوا إلیه فی آخَرِ امُورِهِم، حینَ وَقَعتِ الْفُرقَة و تَشتَّتِ الألْفَة، وَاخْتَلَفَتِ الْکَلِمة وَ الأْفئِدة وَ تَشَعَّبُوا مختلفین وَ تَفَرَّقُوا مُتحارِبینَ، قَدْ خَلَعَ اللهُ عَنهم لباسُ کَرامَتِه وَ سَلَبَهُم غَضارَةَ نِعْمتِه؛(1)از آن برحذر باشید که عقوبت هایی که بر پیشینیان شما [در نتیجۀ زشت کرداری] رسید، به شما نیز برسد... و آنگاه به حال آنان بنگرید که پس از تفرقه، پراکندگی و اختلاف کلمه ها و دل ها و انشعاب پیدا کردن و به جنگ با یک دیگر پرداختن، به آن رسیدند که خدا جامۀ عزّت و کرامت از تن ایشان برکَند و نعمت فراوان خویش از ایشان گرفت...».

ص:198


1- (2) نهج البلاغه، ترجمۀ فیض، خطبۀ 234، فراز 40 و 45، ص 803-801.

بدین ترتیب، سرانجام حتمی فسادانگیزان و مفسدان در سنت الهی که حاکم بر حیات فرد و جامعه است سقوط می باشد.

جمع بندی مطالب و نتیجه گیری کلی:

در آموزه هایی که الهام گرفته از ارزش های توحیدی است، عناصری همچون: دین، قانون، عدالت، مردم، حاکمیت حاکم اسلامی و آزادی از غل و زنجیر هوا و هوس، نقش مؤثری در اصلاح جامعه و جلوگیری از فساد و جهل و پدید آمدن تاریکی کفر و ضلالت ایفا می کنند.

مسئولیت اصلاح را معماران عقیدتی بشر به دوش می کشند که مردم را از بند رسوبات و خرابه های باطل آزاد می کنند.

لازمۀ یک حرکت اصلاحی جاودانه در فرهنگ توحیدی، اصلاح در ساختارهای مختلف اجتماعی، فرهنگی، اعتقادی، سیاسی و اقتصادی است که انبیا و ائمه علیهم السلام و اولیای الهی در مقام مصلح حقیقی و معماران عقیدتی بشر با داشتن ویژگی هایی نظیر: خود اصلاحی، شناخت اقدامات اصلاحی، حق گرایی و حق طلبی، احترام به قانون و قانون گرایی و عدالت خواهی با هدف های الهی و انسانی می توانند افراد جامعه را از هر نوع کژی و انحراف اعتقادی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دور سازند.

در مسیر اصلاح، شرع مقدس راه کارهایی را تعیین کرده که می تواند جامعه را از تفکر شرک و چندگانه پرستی نجات دهد؛ اولین راه کار در حرکت اصلاحی، گسترش فرهنگ بندگی در مقابل خداوند متعال است که در پرتو این عبادت با سر نهادن به آستان قدس ربوبی، فرد، روح و بدن خود را متوجه عظمت خداوند نموده و جامعه را از وجود فحشا، منکرات و آلودگی ها شست وشو می دهد.

ص:199

مرحلۀ دوم، ترویج و اجرای امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با مفاسد است که این دو فریضۀ الهی، دردهای جامعه را با نگرش و تفکر فرهنگ عبادت درمان می کنند.

سومین گام، مبارزه با پدیدۀ شوم فقر مادی و فقر معنوی است که بسیاری از عوارض زیان بار و ویران گر جامعه را به وجود آورده و موجب بی اعتقادی و سست ایمانی افراد شده است. برای مبارزه با این پدیده، لازم است دولت مردان به صورت اصولی به اصلاح بینشی و عملی بپردازند؛ یعنی گرایش های فکری مسئولان باید به سمت و سوی محرومان و توده های مستضعف جامعه باشد و حال طبقات پایین را جدی و اصولی مدّنظر قرار دهند و تنها به برخی کمک های لحظه ای و روزمره دل خوش نکنند.

در آخر باید گفت، از آنجایی که خداوند قادر متعال و خالق بی همتا در قانون آفرینش و سنت های تغییر ناپذیر خود سرنوشت فساد گستران و مفسدان را هیچ گاه همسان با اصلاح گران قرار نخواهد داد، سرانجام حتمی فسادانگیزان و مفسدان سقوط است و آیندۀ روشن از آن اصلاح گران و هم اینان اند که شایستگی زمامداری زمین و مدیریت اجتماعات انسانی را دارند.

ص:200

منابع و مآخذ

قرآن مجید

1. آیت الله جعفر سبحانی؛ فروغ ابدیت، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1370، چاپ ششم.

2. آیت الله جوادی آملی؛ تسنیم تفسیر قرآن کریم، چاپ اول، مرکز نشر اسراء.

3. آیت الله زین العابدین باکویی؛ تفسیر سوره حجرات (سیمای خانواده).

4. آیت الله سید ابوالقاسم موسوی خویی؛ معجم الرجال الحدیث، ج 12، چاپ اول، نجف اشرف: 1398.

5. آیت الله طالقانی؛ تبیین رسالت برای قیام به قسط.

6. آیت الله عبدالواحد آمدی؛ غررالحکم یا مجموعه کلمات قصار حض - رت علی علیه السلام، نگارش محمدعلی، انصاری، (2 جلدی).

7. ابوالفضل علی بن حسن طبرسی؛ مشکاة الانوار، نجف: کتابخانۀ حیدریه، 1385 ه -. ق.

ص:201

8. ابوالقاسم پاینده؛ نهج الفصاحه، انتشارات جاویدان.

9. ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی؛ الاحتجاج، 2 جلدی.

10. احمد بن یعقوب؛ تاریخ یعقوبی، مؤسسۀ اعلمی.

11. اکبر هاشمی رفسنجانی؛ تفسیر راهنما، دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم، چاپ اول، 14 جلدی.

12. امالی شیخ مفید، یک جلدی، قم: 1413 ه -. ق.

13. امام خمینی رحمه الله؛ صحیفه نور، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.

14. بهاءالدین محمد شیخعلی الشریف اللاهیجی؛ تفسیر شریف لاهیجی، مؤسسه مطبوعاتی علمی، 4 جلدی.

15. پرسش و پاسخ از محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی، تهران: مؤسس فرهنگ قدر ولایت، چاپ دوم.

16. تاریخ مفصل اسلام.

17. جرج جرداق؛ الامام علی علیه السلام صوت العدالة الانسانیة.

18. حاکم نیشابوری؛ المستدرک.

19. -----------؛ اثنی عش - ریة فی المواعظ العددیة، قم: مکتبة المصطفوی.

20. حسن مهدویان؛ بهاری ترین فصل انسان، مؤسسۀ فرهنگی انتظار نور وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم.

21. خصال شیخ صدوق، قم: انتشارات جامعۀ مدرسین، 1403 ه -. ق.

ص:202

22. خلیل بن احمد؛ العین، (8 جلدی).

23. راغب الاصفهانی؛ المفردات فی غریب القرآن.

24. روزنامه جمهوری اسلامی، 79/1/28.

25. روزنامه کیهان، 79/1/28، 16776.

26. روزنامه کیهان، 75/5/6، 16860.

27. سنن ابن ماجه، (2 جلدی).

28. سنن نسایی، (8 جلدی)، به شرح السیوطی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

29. سید احمد خاتمی؛ عبرت های عاشورا، قم: مؤسسۀ بوستان کتاب، 1379.

30. سید رضی؛ نهج البلاغه.

31. سید عبدالحسین طیب؛ تفسیر اطیب البیان فی تفسیر القران، تهران: انتشارات اسلام، چاپ سوم، 14 جلدی.

32. سید علی اکبر قَرَشی؛ تفسیر احسن الحدیث، تهران: واحد تحقیقات اسلامی، بنیاد بعثت، چاپ اول، 12 جلدی.

33. سید علی اکبر قَرَشی؛ قاموس قرآن، چاپ ششم، تهران: دارالکتاب الاسلامیه.

34. سید محمد حسینی الهمدانی؛ تفسیر انوار درخشان، 18 جلدی، تهران، 1380 ق.

35. السید هاشم الحسینی البحرائی؛ تفسیر البرهان، تهران: بنیاد بعثت، چاپ اول، 1415 ق.

ص:203

36. السید هاشم بحرانی؛ حلیة الابرار، (2 جلدی).

37. سیدمحمدحسین طباطبایی؛ تفسیرالمیزان، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 20 جلدی.

38. شاهزاده علیرضا میرزا خسروانی؛ تفسیر خس - روی، تهران: چاپ اسلامیه، 8 جلدی.

39. شرح نهج البلاغه عبدالحمید ابن ابی الحدید معتزلی (20 جلدی در 10 مجلد)، قم: کتابخانۀ آیت الله مرعشی، 1404 ه -. ق، چاپ بیروت.

40. شهید مرتضی مطهری رحمه الله؛ جهان بینی اسلامی، انتشارات صدرا.

41. شهید مرتضی مطهری رحمه الله؛ سیری در سیرة ائمه اطهار علیهم السلام، انتشارات صدرا.

42. شهید مرتضی مطهری؛ دین و دوران، دفتر ششم، چاپ دوم، 1382.

43. شهید مرتضی مطهری؛ نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا.

44. شیخ ابو محمد حرّانی؛ تحف العقول، انتشارات آل علی علیه السلام.

45. شیخ ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی؛ تفسیر مجمع البیان، 27 جلدی، انتشارات فراهانی، چاپ اول.

46. شیخ حسن بن شعب حرّانی؛ تحف العقول (1 جلدی) قم: انتشارات جامعۀ مدرسین، 1404 ق.

47. شیخ صدوق؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام، (2 جلدی در یک مجلد)، 1378 ه -. ق.

ص:204

48. شیخ صدوق؛ من لایحضره الفقیه، قم: انتشارات جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ.

49. شیخ عباس قمی؛ سفینة البحار، مؤسسۀ انتشارات فراهانی.

50. الشیخ عبد علی بن جمعة العروسی الحویزی؛ تفسیر نور الثقلین، 5 جلدی.

51. شیخ فخرالدّین طریحی؛ مجمع البحرین، (6 جلدی).

52. علامۀ امینی؛ الغدیر، بیروت: دارالکتب الاسلامیه.

53. علّامۀ حلّی؛ کشف المراد، تحقیق آیت الله حسن زادۀ آملی، مؤسسۀ انتشارات اسلامی.

54. علی اصغر رضوانی؛ موعود شناسی و پاسخ به شبهات.

55. --------؛ معیارهای اقتصادی در تعالیم رضوی رحمه الله.

56. علی بن ابراهیم بن هاشم القمی؛ تفسیر علی بن ابراهیم القمی (تفسیر القمی)، قم: مؤسسۀ دارالکتاب للطباعة و النشر، چاپ سوم، 2 جلدی.

57. علی بن الحسین بن علی المسعودی؛ مروج الذهب، دارالهجرة، 1404.

58. علی اکبر علیخانی؛ امام علی علیه السلام و اصلاحات، گفتمان اصلاحات در ایران، سازمان بسیج اساتید.

59. فضل بن حسن طبرسی؛ اعلام الوری (یک جلدی)، تهران چاپ دارالمکتب الاسلامیه، تهران.

ص:205

60. فیض کاشانی؛ تفسیر الصافی فی تفسیر کلام الله، مشهد: دارالمرتضی، چاپ اول، 5 جلدی.

61. فیض کاشانی؛ وافی، اصفهان: مکتبة الامام الامیرالمؤمنین علی علیه السلام، چاپ اول، 1406.

62. کلینی؛ اصول کافی (4 جلدی)، شرح و ترجمه: سید جواد مصطفوی.

63. کلینی؛ الکافی، دارالکتاب الاسلامیه، 1365 ه -. ش، (8 جلدی).

64. کمال الدین میثم بن علی بن میثم البحرانی؛ شرح نهج البلاغه بحرانی، ج 5، مؤسسۀ نصر.

65. گوستاو لوبون؛ تمدن اسلام و عرب، ترجمۀ سیدهاشم حسینی، چاپ سوم.

66. محسن قرائتی؛ تفسیر نور، قم: مؤسسۀ در راه حق، چاپ اوّل، 14 جلدی.

67. محمد بن ابراهیم نعمانی؛ الغیبة، (یک جلدی)، تهران: چاپ مکتبة الصدوق، 1397 ق.

68. محمد بن الحسن الحرّ العاملی؛ اثبات الهداة.

69. محمد بن الحسن الحرّ العاملی؛ وسایل الشیعه، چاپ ششم، (20 جلدی).

70. محمد بن شر آشوب مازندرانی؛ المناقب آل ابی طالب علیه السلام، قم: انتشارات علامه، 1379 ه -. ق.

71. محمد بن مکرم؛ لسان العرب.

72. محمد حسن عمید؛ فرهنگ عمید.

ص:206

73. محمد دشتی؛ فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام، مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین، چاپ دوم، 1381.

74. محمد رضا حکیمی؛ الحیاة، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1399 ق.

75. محمد کریم علوی الحسینی؛ کشف الحقایق عن نکت الآیات و الدقایق (کشف الحقایق)، تهران: چاپ سوم، (3 جلدی).

76. محمّدباقر مجلسی؛ بحارالانوار (110 جلدی)، بیروت: مؤسسه الوفاء، 1404 ه -. ق.

77. محمدتقی مصباح یزدی؛ آفتاب ولایت، چاپ اول، انتشارات آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله.

78. ------------؛ آذرخش کربلا، انتشارات آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله.

79. ------------؛ اصلاحات ریشه ها و تیشه ها، انتشارات آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله.

80. محمدی ری شهری؛ میزان الحکمة، مرکز نشر اعلام اسلامی، چاپ اول، 1404 ه -. ق.

81. محمدی ری شهری؛ پژوهشی در اصلاحات از منظر امام مهدی، نشریۀ کیهان، 1382/2/18.

82. مسلم بن الحجّاج القُشَیری النیشابوری؛ صحیح مسلم (5 جلدی)، بیروت دار احیاء الثرات العربی.

83. مسند احمد حنبل، بیروت: دار صادر، (6 جلدی).

ص:207

84. مصطفی آل اعتماد؛ بلاغة الحسین.

85. مهدی کورانی؛ معجم الاحادیث الامام المهدی علیه السلام، (5 جلدی).

86. میرزای حسین نوری طبرسی؛ مستدرک الوسایل، مؤسسۀ آل البیت لاحیاء التراث، چاپ اول، (18 جلدی).

87. ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، 27 جلدی.

88. نبوت از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی رحمه الله.

89. نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امیر المؤمنین علیه السلام، چاپ اول، نشر الهادی.

90. یادداشت های استاد مطهری.

ص:208

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109