عنوان: خورشید نینوا
ناشر: دفتر مطالعات، پژوهشها و ارتباطات حوزوی مرکز رسیدگی به امور مساجد
زبان: فارسی
تعداد صفحات: 495 ص
موضوع: امام حسین علیه السلام
ص: 1
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
ص: 2
خورشید نینوا
ص: 3
عنوان: خورشید نینوا
تهیه و تنظیم: دفتر مطالعات، پژوهشها و ارتباطات حوزوی مرکز رسیدگی به امور مساجد
منبع: مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه های علمیه
تاریخ: مرداد ١٣٩٩
آدرس: قم، ٤٥ متری آیت الله صدوقی(قدس سره)، ٢٠متری حضرت ابوالفضل(علیه السلام) پلاک ١٠٣
تلفن: ٣٢٩٢٣٨٣٦-٠٢٥
دورنگار: ٣٢٩٢٣٨٣٧-٠٢٥
ص: 4
مقدمه: 6
فصل اول: فلسفه قیام امام حسین (علیه السلام) 9
فصل دوم: اهل بیت و قیام امام حسین(علیه السلام) 66
فصل سوم: ویژگیهای امام حسین (علیه السلام) 94
فصل چهارم: از مدینه تا کربلا 130
فصل پنجم: امام حسین(علیه السلام) در کربلا 160
فصل ششم: همسر و فرزندان 198
فصل هفتم: شهدای کربلا و یاران امام 222
فصل هشتم: شیعیان و نهضت عاشورا 264
فصل نهم: حوادث عاشورا 300
فصل دهم: زیارت امامحسین(علیه السلام) 348
فصل یازدهم: فلسفه و اهمیت عزاداری 376
فصل دوازدهم: امام حسین(علیه السلام) از منظر دیگران 416
فصل سیزدهم: احکام عزاداری 464
ص: 5
«اساس کار در بین علمای شیعه، عبارت از تبلیغ و رساندن حقایقِ دین است»(1).
«تبلیغ یک فّن است و به تعلیم و فراگیری احتیاج دارد. همچنین نیاز دارد که نو به نو و روز به روز، ضرورت ها و لوازم آن به مبلّغین ارائه شود. اینها چیزهایی است که لازم است. جامعه تبلیغی باید بتواند کار خود را درست انجام دهد. باید فنِّ تبلیغ را آموخت. باید کسانی این فن را یاد بگیرند و تعلیم دهند و تکمیل کنند».
خصوصا در ماه محرم و ایجاد شور حسینی که فراتر از یک مقوله ارزشی و فرهنگی بوده و به بخشی از هویت شیعه تبدیل شده است به طوری که در طول تاریخ علیرغم تلاش های حاکمان سفاک، شیعیان با تحمل زجر فراوان، زیارت و رثای حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را ترک نکرده اند و هیچگاه این مصیبت پایان نمیپذیرد و سرد نمی شود. پیامبر گرامی اسلام فرمودند: إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً؛(2) و انّ للحسین علیه السلام فی بواطن المومنین معرفة مکتومة.(3)
البته توجه به این نکته لازم است که «تبلیغ دین وظیفه عالِم است. کسانی که می خواهند تبلیغ دین کنند، باید از علمِ دین - در حدّی که مورد نیاز آنهاست - برخوردار باشند. معنای این حرف، این است که مبلّغِ دین باید در هر سطحی که مخاطبین خود را مشاهده می کند، برای بالا بردن آنها از آن سطح، همّت بگمارد و باقی ماندن مخاطبین خود را در یک نقطه، تحّمل نکند. اساس کار تبلیغ، بر پیش بردنِ مخاطب است. باید آنها را آگاه
ص: 6
کرد و ترقّی و رشد فکری داد و در جهت آگاهی دینی و تقرّب به پروردگار و کمالات نفسانی پیش برد؛ مثل شاگردی که انسان او را روز به روز تربیت می کند و پیش می برد».
یکی از نکات مهم برای همه مبلغین این است که اولا «مبلّغِ دین و مبیّنِ معارف دینی، باید به زبان اکتفا نکند؛ بلکه عمل او هم باید ایمان و اخلاص و صفایش را در بیان این حقیقت برای مخاطب ثابت کند و نشان دهد. این که مشاهده می کنید در هر کاری که علمای دین پیشگام باشند، مردم پاسخ مثبت می دهند و اجابت می کنند و جمع می شوند و عمل می کنند - چه جبهه باشد، چه امر سیاست و چه خودِ انقلاب - به خاطر این است که این لباس و شغل و زیّ، به خاطر عمل اخیار و نیکانی که قبل از ما بوده اند، توانسته است ایمان مردم را به خود متوجّه و جلب کند».
ثانیا «بعضی از معارف، قدیمی - نه منسوخ - است. حرفهایی بود که اگر سی سال قبل برای جوامع ویژه متدیّن گفته می شد، حرفهای تازهای بود؛ ولی امروز این حرفها دیگر تازه نیست. همه می دانند باید حرفهای مهم و جدید را جستجو و بیان کرد. البته تکرار آنچه که مخاطبین می دانند، در مواردی لازم است؛ زیرا چیزهایی وجود دارد که باید تکرار شود، ولی چیزهایی هم هست که تکرارش مُملّ است. پس باید مجموعه هایی باشد که سطح لازم برای معارف را به مبلّغ نشان دهد.... من مصرّم که جامعه تبلیغی ما باید به تبلیغ به صورت یک کار اصلی و حقیقی و لازمه قطعی علمِ دین نگاه کند. جامعه علمی دینی - یعنی روحانیت - اولین وظیفه اش تبلیغ است. تبلیغ یک وظیفه درجه دومِ مخصوصِ عدّهای خاص از روحانیون نیست. علمای محترم دین، ائمّه محترم جماعات و آبرومندان محترم در هر جا که هستند، از این گونه حرکت حمایت کنند و آن را تأیید نمایند.
ص: 7
علاوه بر این - همان طور که عرض شد - نیازهای روز به روز تبلیغ و مبلّغ، باید در اختیار آنها قرار گیرد».
امروز هم در دوره کوران کرونا، شیعیان با تأسی به ولی امر مسلمین و مراجع عظیم الشان که بر اقامه عزای حسینی طبق دستورالعمل های اعلام شده تاکید کرده اند، این شعائر دینی را بجا خواهند آورد، چه آن که زنده نگهداشتن محرم، زنده نگهداشتن اسلام است که به فرموده امام خمینی رحمه الله «این محرّم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. فداکاری سیدالشهدا(علیه السلام) است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است».(1)
بر این اساس و به جهت آشنایی بیشتر امامان محترم جماعت با نوع سوالات و شبهات محرم و پاسخهای ارائه شده توسط محققین حوزه، مجموعه ای از پرسش و پاسخ های گردآوری شده توسط مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه های علمیه با عنوان «خورشید نینوا»، پس از بازبینی، اصلاح و تکمیل، توسط دفتر مطالعات مرکز رسیدگی به امور مساجد، تدوین وتنظیم شده است.
امیدواریم با توجه به محدودیت های به وجود آمده در اقامه عزاداری، به توفیق الهی با نشر معارف کربلا و رفع شبهات توسط مبلغین، بخصوص امامان محترم جماعت در فضای حقیقی و مجازی، تقلیل فعالیتها در فضای حقیقی جبران شود.
دفتر مطالعات، پژوهشها و ارتباطات حوزوی
مرکز رسیدگی به امور مساجد
ص: 8
ص: 9
رویداد کربلا را چگونه میتوان اثبات کرد که واقعا اتفاق افتاده ؟چرا بسیاری از حقایق دین را باید در تاریخ جست؟
در طول تاریخ حوادث و رویداد های متفاوتی در روی زمین اتفاق افتاده است. یکی از مهم ترین حوادث تاریخی در صدر اسلام به شهادت رسیدن امام حسین(علیه السلام) به همراه عده ای از یاران با وفایش در دشت کربلا بوده است. این حادثه در دهم محرم سال 61 هجری اتفاق افتاده است.(1) در طول تاریخ و در واقع از زمان وقوع این حادثه تاکنون هیچ کس در وقوع این حادثه تردید نکرده است. چرا که همه کسانی که در محرم سال 61 هجری در دشت کربلا و در مقابل لشکر یزید قرار داشتند به شهادت نرسیدند. علاوه بر امام سجاد(علیه السلام) که بیمار بود و تقریباً 34(2) سال بعد از واقعه کربلا زنده ماند و همواره وقایع کربلا و شهادت پدر بزرگوارش را روایت می کرد، حضرت زینبعلیها السلام ام کلثوم، حسن مثنی و بیش از 70 نفر دیگر از اهل بیت امام حسن(علیه السلام) زنده ماندند و این حادثه را برای دیگران نقل کردند. در واقع حماسه کربلا را زنده نگه داشتند. علاوه بر این افراد بسیاری در لشکر عمر سعد بوده اند که خود از راویان واقعه کربلا بوده اند.
از جمله این افراد می توان حمید بن مسلم را نام برد.
نقل رخدادهای عاشورا توسط این راویان سبب شد همین روایات در کتاب های مورخانی که در خصوص حادثه کربلا کتاب نوشتند، انعکاس پیدا کند.
هیچ مورخی را نمی توان پیدا کرد که در اصل وقوع این حادثه تشکیک کرده باشد. حتی جزئیات واقعه کربلا (با اختلافات اندک) توسط مورخان ثبت و ضبط شده است. شهید مطهری
ص: 10
قدس سره می نویسد: "باید توجه داشت که تاریخ نهضت ابا عبدالله(علیه السلام) نسبت به بسیاری از فصول تاریخ از تحریف مصون و محفوظ مانده است... جزئیات واقعه بازگویی و ثبت شده است از این جهت امثال طبری، یعقوبی، شیخ مفید، ابوالفرج اصفهانی و... جزئیات وقایع را با نقل روات موثق نقل کرده اند".(1)
بنابراین تواتری(2) که در نقل این حادثه وجود دارد هیچ شکی برای کسی باقی نمی گذارد.
شهید مطهری (قدس سره) قائل است: "وقتی یک قضیه به صورت تواتر نقل می شود، دیگر قابل اینکه اغراض افراد در آن دخالت کرده باشد نیست".(3) به عنوان نمونه اگر فردی از چندین نفر بشنود که در شهری به نام مکه خانه کعبه (خانه خدا) وجود دارد، مکانی مقدس که مسلمانان برای زیارت به این خانه می روند و همواره از خانه کعبه و صفا و مروه و... سخنانی بشنود آیا هیچ شکی برای او باقی می ماند در اینکه آیا این خانه واقعا وجود دارد یا خیر؟ اگر کسی در هر یک از رخدادهای صدر اسلام شک کند ولی در واقعه کربلا (این حادثه همیشه زنده) نمی تواند شک کند.
در بخشی از سئوال پرسیده اید ثابت کنید وقایع تاریخی که وجود دارد راست است؟ در جواب باید گفت: هیچ کس قائل نیست که همه وقایع تاریخی که وجود دارد و بعضا توسط افراد نقل می شود، صد در صد صحیح است و هیچ شک و ابهامی در آنها وجود ندارد. شهید مطهری(قدس سره)که البته در خصوص مورخان بحث می کند می نویسد: "مورخ نباید یک حالت ساده دلی داشته باشد و خیال کند هر چه که در کتب تاریخ گذشته نوشته شده عین حقیقت و واقعیت است".(4) و در جای دیگری می نویسد: "بعضی صرفاً ملا سنتی هستند. همین قدر که کتابی و یک نسخه خطی پیدا کنند که مثلا 700 سال قبل نوشته شد،
ص: 11
یا در فلان جا چاپ شده، این دیگر برایشان وحی منزل است. در مقابل عده ای اساسا تاریخ را بی ارزش می دانند می گویند انسان هیچ وقت نمی تواند خودش را از تعصبات و جانبداری ها و عقده ها و کینه ها تخلیه کند".(1)
شهید مطهری قدس سره هر دوی این دیدگاهها را رد می کند و قائل است: نمی شود بشر را متهم کرد که همیشه مطابق منافع خودش وقایع را نقل می کند. و بعضی وقایع هست که اساسا در یک حدّش دروغ بردار نیست. شما می بینید بسیاری از قضایا را دو طرف متخاصم نوشته اند امکان تحریف در بعضی قضایا نیست . قضایایی که در سطح عموم واقع می شوند،(2) اصلا امکان تحریف آنها وجود ندارد. یعنی قضیه به صورت تواتر نقل می شود که اصلا قابل اینکه اغراض افراد در آن دخالت کرده باشد نیست.(3)
اما اینکه سئوال کرده اید چرا دین ما متصل به تاریخ است؟ در تمام دنیا مردم با تاریخ خود زندگی کرده و هویت خود را مدیون تاریخ هستند و هیچ ملتی نیست که بدون تاریخ باشد و از گذشته خود بریده باشد، علاوه بر مسائل اجتماعی، علوم و دستآوردهای تمدنی انسانها نیز به گذشته مربوط است، پیشرفت های بشری یک شبه نبوده، بلکه به مرور زمان با انباشت اطلاعات و دست آوردها به تکامل رسیده و آنچه امروز به عنوان اختراعات و صنایع و فنون است بی تردید از گذشته بنیان گرفته، از اینروی هرگز نمی توان گذشته را انکار و آن را مورد تردید قرار داد. از این روی بخشی از آموزه های اسلامی درس هایی هستند که تاریخ آنها را برای ما بیان کرده است . به عنوان نمونه مطالبی که در خصوص سیره نبی مکرم اسلام وجود دارد، مطالبی که در خصوص سیره ائمه اطهار - علیهم اسلام - وجود دارد، از تاریخ گرفته شده لذا دین ما به خاطر ارتباطی که با پیشوایان خویش دارد با تاریخ پیوندی عمیق دارد. در روایات و احادیث اسلامی نیز این مسئله
ص: 12
که تاریخ امری شناختنی و منبع کسب معرفت و تجربه و دانش است، بارها مورد توجه قرار گرفته است.(1)
اما اینکه گفته اید چرا هر دلیلی می آوریم از تاریخ است؟ در جواب باید گفت: برای اثبات یک موضوع دینی از علوم مختلفی استفاده می شود. علم فقه، کلام، حدیث و تاریخ و... از جمله علومی هستند که آگاهی از این علوم می تواند افراد را در موضوعات مختلف به حقیقت برساند. در دین اسلام به تاریخ و دانستن وقایع تاریخی توجه خاصی شده است.(2)
قرآن عموما پس از بیان مسائل تاریخی به جنبه عبرت آموزی وقایع اشاره دارد.(3)
قرآن تأکید دارد که تاریخ گذشتگان یک منبع شناخت و معرفت است و به انسان آگاهی و بینش می دهد.(4)
شهید مطهری(قدس سره) می نویسد: "قرآن به طور صریح و قاطع تاریخ را برای مطالعه عرضه می دارد. پس تاریخ هم خودش یک منبع برای شناخت است... یعنی بروید آثار تاریخی را مطالعه کنید و بعد ببینید که زندگی و جامعه بشری چه تحولات تاریخی پیدا کرده است.(5)
البته این گونه هم نیست که ما همه چیز را از تاریخ گرفته باشیم، بلکه از عرف و اجتماع و آداب و سننی که مردم عمل کرده اند، به صورت عینی به دست ما رسیده است. به علاوه اصل دین، اعتقادات است که بر اساس عقل است و ربطی به مباحث تاریخی ندارد.
با توجه به نقل مکرر، و زیاد واقعه کربلا توسط راویان مختلف هیچ شکی برای کسی در وقوع این حادثه باقی نمی ماند. هیچ حادثه ای در تاریخ اسلام همانند واقعه کربلا تاریخ مکتوب و صحیح
ص: 13
ندارد. هر چند وقوع بعضی از حوادث تاریخی را به صورت صد در صد نمی توان قائل شد امّا می توان با تجزیه و تحلیل به کشف حقایق زیادی از زندگی گذشته انسانها پرداخت. تاریخ به عنوان یکی از منابع شناخت در اسلام از جایگاه ویژهای برخوردار است.
1- مجموعه آثار (فلسفه تاریخ)، شهید مطهری.
2- دانش تاریخ و تاریخ نگاری: حسن حضرتی.
[1]. جمعی از نویسندگان، پیشوایان معصوم(علیهم السلام) - زندگی نامه چهارده معصوم(علیهم السلام) -، قم انتشارات موسسه در راه حق، چاپ اول، 1381ش، ص242.
[2]. معینیان، محمد حسن، معماهای زندگانی چهارده معصوم(علیه السلام)، قم، انتشارات نبوغ، چاپ اول، 1375ش، ص145.
[3]. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، نشر صدرا، چاپ دوازدهم، 1373ش، ج3، ص252.
[4]. تواتر یعنی نقل روایت یا مطلبی توسط راویان زیادی که موجب اطمینان به صدور روایت باشد.
[5]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (فلسفه تاریخ)، تهران، نشر صدرا، چاپ سوم، 1386ش، شماره 15، ص121.
[6]. همان، ص123.
[7]. همان، ص35.
[8]. مثل حادثه کربلا.
[9]. همان، ص121.
[10]. اکبری، محمد علی، مقاله "جایگاه علم تاریخ در اسلام" در کتاب دانش تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی، قم، بوستان کتاب، 1382ش، ص125.
ص: 14
[11]. نمل / 69.
[12]. یوسف / 111.
[13]. محمد علی اکبری، همان، ص125.
[14]. همان، به نقل از کتاب شناخت شهید مطهری(قدس سره)، ص78.
ص: 15
امام حسین با چه نیّتی قیام کرد؟ آیا برای حکومت بود یا برای شهادت بود؟ آیا امام می دانست مسلم در کوفه شهید می شود یا نه؟ اگر می دانست چرا او را فرستاد، نظر نویسنده شهید جاوید چقدر درست است؟
اولاً اگر نویسنده "شهید جاوید" هدف قیام امام حسین(علیه السلام) را تشکیل حکومت می داند این مسئله را علّت تامّة قیام نمی داند، ثانیاً اندیشه و هدف همة امامان معصوم(علیهم السلام) تشکیل حکومت بوده است. منتهی، نه آن حکومتی که عامّة مردم از آن برداشت دارند، یعنی رسیدن به ریاست و مقام دنیوی.
بلکه، حکومت از نظر یک امام معصوم وسیله ی اصلاح امّت، و نجات انسانها از بی عدالتی و فساد است. چنان که امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: بار خدا، می دانی که اگر برای حکومت اقدامی کردم انگیزه ی سلطنت شخصی و بهره جویی از متاع دنیای نداشتم، بلکه اقدام من برای اجرای اصول و ارزشهای دینی و ایجاد اصلاح در بلاد اسلامی است، تا مظلومان در امان قرار گرفته و حدود تعطیل شده، اجرا و به واجبات و سنتّها و احکامت عمل شود.(1)
بنابراین اگر امام حسین(علیه السلام) اندیشة تشکیل حکومت داشته، بر این اساس بوده است، نه اینکه غرض از آن استیفاء منافع دنیوی باشند.
از طرف دیگر، گرچه، امام عالم به بسیاری از اسرار بوده و از طریق علم امامت به آنها پی برده بود. ولی، مأمور به عمل بر طبق آن نبود. و موظّف بود که در مورد مسائل اجتماعی بر اساس ظواهر و شواهد عمل کند. و اقدام به تشکیل حکومت هم بر این اساس بود که در ظاهر زمینة آن تقریباً آماده شده بود. چون، 12 هزار نامه از مردم کوفه فرستاده شده بود و امام موظف بود بر اساس ظاهر - و نه علم غیب - وقتی شرائط را مهیّا می بیند اقدام کند.
ص: 16
و امیرمؤمنان(علیه السلام)این اصل را به خوبی بیان نموده و فرموده است: اگر وجود نیروی کافی و مسئولیّت الهی برای این امر (تشکیل حکومت الهی) نبود هرگز برای تشکیل حکومت اقدام نمی کردم(1).
فرزندش امام حسین(علیه السلام) نیز، وقتی نیروی کافی برای براندازی حکومت جور و غاصب دید، به آن اقدام نمود. تا از این طریق، ریشة ظالم را سوزانده و حکومت عدل را جایگزین کند. و این بود که حضرت مسلم(علیه السلام) را به کوفه فرستاد..
امّا در مورد شهادت حضرت مسلم(علیه السلام) نیز، سخن اصلی آن است که امام حسین(علیه السلام) که حضرت مسلم(علیه السلام) را به کوفه فرستاد، بر مبنای دلایل ظاهری عمل کرد، نه بر اساس علم امامت.
نویسندة "شهید جاوید" نیز بر این عقیده است که امام بر اساس شواهد ظاهری مسلم(علیه السلام) را به کوفه فرستاد. و مسلم نیز بر همان شواهد ظاهری عمل کرد. وقتی وارد کوفه شد زمینه را فراهم دید، و با مشاهدة این وضع و شرائط فعلی مردم کوفه، به امام نامه فرستاد.
بنابراین، نه امام حسین(علیه السلام) مسئول بود و نه حضرت مسلم(علیه السلام) .
نظر شهید مطهری، در نقد نظریه مؤلف کتاب "شهید جاوید":
این مطلب جای تردید نیست. هیچ کسی مدعی نیست که امام(علیه السلام) نمی خواسته و مایل نبوده حکومت تشکیل بدهد. و یا در این راه فعالیت نمی کرده است. منتهی، اشتباه نویسندة کتاب "شهید جاوید" این است که برای عامل دعوت کوفه ارزش بیش از حد قائل شده است.
گوئی خیال کرده است که عامل اساسی این است. بلکه در میان عامل ها، اتفاقاً کوچکترین آنها از نظر تأثیر، عامل دعوت مردم کوفه است. والّا اگر عامل اساسی می بود، آن وقتی که به امام
ص: 17
خبر رسید که زمینه کوفه دیگر منتفی شده امام بایست دست از حرف ها و قیامش برمی داشت.
در حالی که قضیه برعکس است. داغ ترین خطبه های امام(علیه السلام) بعد از شکست کوفه است. امام(علیه السلام) آیه (20) سوره احزاب را بعد از شهادت مسلم و شکست کوفه برای اصحابش خواند. و فرمود: بعضی از مؤمنین به پیمانی که با خدای خویش بسته بودند وفا کردند و شهید شدند. و عده ای دیگر هم انتظار می کشند تا نوبت آنها بشود. و ما هم وظیفه بزرگ تر و سنگینی داریم.
و سرنوشت مسلم را ما هم پیدا می کنیم ... منطق امام (علیه السلام)، منطق امر به معروف و نهی از منکر بود، برای نابود کردن فساد، ولو به نابودی جانش تمام بشود. این همان منطق شهید است که ماورای منطق هاست.(1)
استاد شهید مطهری در این باره می گوید: امام شهادت را می دانست، بلکه حتیّ جای شهادت را هم می دانست. در این مورد، نظر کتاب "شهید جاوید" صحیح است. مقتولیت و کشته شدن؛ از آن جهت که مقتولیت است مطلوب نیست. چون مطلوب اصلی حمایت از دین است، همان گونه که صرف مال در راه خدا مطلوب است و صرف جان هم که در این مورد لازمه جهاد است مطلوب است. و هم آرزوی شهادتها از این باب است که چون جهاد فی سبیل الله و حمایت از دین است، آرزوی شهادت مطلوب است.(2)
شهید مطهری در این باره می گوید:
در مسأله حضرت مسلم و گزارش او، نظر نویسنده "شهید جاوید" روشن نیست. بلکه، به فرض اینکه حضرت مسلم از کوفه سالم برمی گشت و گزارش منفی را به امام خبر میداد، باز هم معلوم
ص: 18
نبود، امام از عزیمتش منصرف می شد، هم چنانکه بعد از شهادتش منصرف نشد. دلیلی وجود ندارد که امام بعد از گزارش منفی کوفه حرکت نمی کرد. نویسنده شهید جاوید می گوید: اگر مسلم از کوفه مراجعه می کرد و می گفت: مردم کوفه آمادگی ندارند، امام به سوی کوفه حرکت نمی فرمود!(1)
1. تجلّی حقیقت در اسرار کربلا، سلطان حسین تابنده گنابادی.
2. علل قیام امام حسین(علیه السلام)، علی اکبر ناجیان.
3. زمینه های قیام امام حسین(علیه السلام)، حسین عبدالمحمدی.
[1] . صبحی صالح، نهج البلاغه، صفحه 60، طبع اول، بیروت، 1387، ه.ق.
[2] . نهج البلاغة خطبه 3.
[3] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ح 17، ص 148، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1378.
[4] . همان، ص 689.
[5] . همان، ص 686.
ص: 19
درس های سیاسی و اجتماعی که از قیام امام حسین(علیه السلام) گرفته می شود چیست؟
تردیدی نیست که زندگی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار - علیهم السلام، در جمیع ابعاد، الگوی تمام و سرمشق کامل برای انسانیت و بشریت در جستجوی کمال و سعادت می باشد. و الگو پذیری از آنها حیات بخش بوده و همین طور احیاء ارزش های متعالی انسانی و الهی می باشد و لذا خداوند متعال در قرآن خطاب به مومنین میفرماید: "ای کسانی که ایمان آورده اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی دعوت میکند که شما را حیات میبخشد...."(1) یعنی سنّت رسول خدا و امامان معصوم(علیهم السلام) که عبارت از گفتار و دعوت، رفتار و سیرت و امضاء و تأیید آن بزرگواران می باشد، سرمشق و الگوی مومنین است و به همین جهت بر همه لازم است که از آنها تبعیت نموده و پیروی نمایند تا از حیات و زندگی انسانی الهی برخوردار بشوند.
نهضت و قیام تاریخی امام حسین(علیه السلام) که در راستای استمرار دعوت نبوی و خلافت علوی و به هدف زدودن زنگارهایی که توسط حکام خودکامه و بیگانه از اسلام اموی و فرصت طلبان یهودی که بر سیمای اسلام ناب نشسته بود، صورت گرفت، سراسر درس می باشد و به منزله مدرسه ای است که حامل همه ایده های اصلی و اصیل اسلام است و گویی برای ایجاد یک نمایش حماسی، و تجلی عشق الهی، مساوات اسلامی و عواطف انسانی، همه در آخرین اوج به وسیله قهرمان های مختلف از پیر و جوان، زن و مرد، آزاد و برده، بالغ و کودک، به وجود آمده و همه ابعاد اسلام را (سیاسی، اجتماعی، و نظامی) نشان می دهد، هم
ص: 20
توحید و عرفان و عشق الهی و تسلیم و رضا و محبت و پاک بازی با خدا، و هم در عین حال جنبه اعتراض و پرخاشگری شدید (بر ستمگران) و همدردی با محرومان، و هم حماسه اخلاقی، تحرّک، شجاعت و حماسه انسانی، و هم وعظ و اندرز و سکون (و ثبات) خاص به آن، و هم برابری و مساوات اسلامی، و هم تجلّی عالی ترین عواطف اخلاقی و اسلامی، ایثار و فداکاری.(1) و لذا: "از قتل حسین(علیه السلام) در دل های مومنان سوزشی است که هرگز به سردی نگراید."(2)
پس امام حسین(علیه السلام) و نهضت خونین آن حضرت یک نمونه و الگوی بی نظیری است در اسلام از نظر تجدید حیات سیاسی، اخلاقی و اجتماعی اسلام، و از نظر برانگیختن احساسات انقلابی و حماسی که در پاسخ به سوال مورد نظر به چند نکته مهم از باب نمونه اشاره میگردد:
الف: یکی از مهم ترین پیامها و درسهای سیاسی اجتماعی، نهضت و قیام امام حسین(علیه السلام)، جنبه الهی بودن آن و در راستای اصلاح طلبی و راست کردن کجی های موجود در جامعه اسلامی آن روز می باشد که خود آن حضرت در وصیّت نامه معروفش به برادر خود محمد (ابن حنفیه) به آن تصریح نموده و میفرماید: "بسم الله الرحمن الرحیم: این آن چیزی است که وصیت کرد حسین بن علی بن ابی طالب(علیه السلام) به برادرش محمد، معروف به "ابن حنفیه" که حسین گواهی می دهد هیچ معبودی نیست جز خدای یگانه که او را همتا و شریکی نیست، و آن که محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست، دین حق را آورده است از نزد حق و این که بهشت و دوزخ حق است و قیامت آمدنی است شکی در آن نیست، و خداوند بر میانگیزاند کسانی را که در قبورند، و من بیرون نیامدم برای تفریح و اظهار کبر، و نه برای فساد و ظلم، بلکه خارج شدم، برای اصلاح امت جدّم (صلی الله علیه و آله) و میخواهم امر
ص: 21
به معروف و نهی از منکر و به سیرت جد و پدرم علی بن ابی طالب رفتار کنم، ...."(1) یعنی نهضت حسین و نهضت های حسینی در طول تاریخ "یک حماسه مقدّس و یک حماسه مطلق است، یعنی به خاطر یک قدم و یک ملّت بخصوص نیست (بلکه) برای انسانیت است، و بالاتر، در راه خدا است، یعنی در راه هماهنگی با هدف های کلّی خلقت است، و این است معنای این که در راه رضای خدا است، .... دیگر این که مقدس است. از نظر فردی هیچ گونه انگیزه شخصی، فردی، جاه، مقام، در کار نیست. برای مقدّسات بشریت است، در راه توحید، مبارزه با (ستم و ظلم و برای تحکیم عدل و عدالت) آزادی و حمایت از ستم دیدگان است. از این نظر یک حماسه الهی، جهانی و انسانی است."(2) و به همین جهت امام حسین پیشوای آزادگان جهان است، آزاد از قید بندگی هر چه غیر از خدا، و آزاد از بند فردیت، منافع شخصی و مادی. و لذا یکی از شعارهای اساسی نظام اسلامی به رهبری رهبر حسینی آن، امام خمینی (قدس سره)، "نه شرقی و نه غربی، جمهوری اسلامی بود" و علّت این که نهضت های حسینی و آزاد بخش در طول تاریخ، با نظام های غیر الهی، طاغوت و انحصار طلب و استعمارگر، در تقابل، جدال و مبارزه بوده اند، همین الهی بودن و در راستای سعادت بشر و آزادی انسانها از قید و بند اسارت بوده است و این درسی است که از امام حسین(علیه السلام) و نهضت او فرا گرفته است.
ب: یکی دیگر از مهم ترین درس های مکتب عاشورا اینست که نهضت گران حسینی در همیشه تاریخ هم چون امام حسین اگر چه در اقلیت بوده اند از نظر عدد اما دارای استقلال فکری یعنی این که ... از خود اصول و مبادی و فلسفه در زندگی داشته (و دارند) و به آن ایمان و اعتماد داشته و در روحش نسبت به آن نوعی حماسه موجود بوده است که مانع جذب شدن فرد یا
ص: 22
اجتماع در افراد و اکثریت موجود میگردد، که از آن به غرور (دینی) غرور اجتماعی، فرهنگی و مذهبی یاد می کنند "و این که میگویند امام حسین اسلام را زنده کرد، تجدید حیات کرد، با خون خود نیرو داد و آبیاری کرد، به این نحو است که حماسه اسلام را احیا کرد، به روحها شخصیت، حریت، غیرت، آزادگی، ایده (و استقلال فکری) داد، و خونها را به جوش آورد، رخوت و سستی را از بدنها گرفت و روحها را به حرکت آورد، حماسه مبارزه با کفر، ظلم و ستم را احیا و تجدید کرد."(1)
و به مسلمانان یاد داد که از کم بودن تعدادشان نترسند و با تکیه بر افکار اصیل اسلامی و منطق برتر دینی و اخلاق و ایثار میتوانند زندگی شرافت مندانه در برابر اکثریت زورگو و غالب، باشند و این که در لبنان گروه اندک حزب الله با اندیشه حسینی، در برابر سمبل کفر و نفاق اسرائیل و متعصبان متحجّر عرب جانانه قد علم کرده و پیروز مندانه اظهار وجود مینماید، برگرفته از این اندیشه و آموزه نهضت حسینی می باشد.
ج: یکی از درس های ارزشمند نهضت حسینی گذشته از این که قیام بر علیه منکرها و ضد ارزشها و به عبارت دیگر دارای ویژگی نهی از منکر بود، تجلی گاه ارزش های بلند انسانی از قبیل "مروت و انسانیت در همه خلال حادثه بود، از بین راه تا دهم محرم، هم چون آب دادن به سپاه دشمن "در بر خوردش با سپاه هزار نفری حر" قبول توبه حر، حاضر نشدن به این که ابتدا به تیر اندازی (و جنگ) کند."(2) ایثار یاران و اهل بیت در روز عاشورا و سبقت گرفتن بر یکدیگر در مبارزه و شهادت، وفاداری و نهایت عشق به رهبری قیام به گونه ای که ابوالفضل العباس(علیه السلام) وقتی وارد شریعه فرات گردید و در نهایت عطش و تشنگی از نوشیدن آب خودداری کرد به خاطر این که امام حسین(علیه السلام) تشنه است. اظهار شفقت و رأفت انسانی اسلامی، به گونه ای که در هر فرصتی امام(علیه السلام) و
ص: 23
یارانش از موعظه و راهنمایی سپاه دشمن دست برنداشته و در هدایت و نجات آنها از گمراهی و هلاکت تلاش نمود. و هیچ گاه دشمنی و عناد و سبک سری و بی ادبی مخالفان، امام و یارانش را از رسالت الهی اش که هدایت مردم بوده باز نداشت.
د: درس اصول اجتماعی و برابری اسلامی که در نهضت اسلامی و ولایی امام حسین(علیه السلام) تبلور یافته و به گونه ای برجسته است که نظیرش در هیچ کدام از قیام و انقلاب های جهانی در عالم نمی توان یافت، چنان چه در روز عاشورا مشاهده می کنیم، امام(علیه السلام) به عنوان رهبر قیام همان گونه که بر سر کشته فرزند جوانش علی اکبر حاضر میگردد و سر او را بر دامن میگذارد و همان گونه که بر بدن خونین برادر رشیدش عباس میآید و او را در آغوش میگیرد، بر سر کشته یک غلام یعنی "جون" حاضر می شود و صورت نورانی اش را بر صورت غلام سیاه میگذارد و در حق او می گوید: "خدایا روی او را سفید و بوی او را نیکو گردان و او را با نیکان محشور فرما و بین او و محمد و آل او، آشنایی برقرار فرما".(1)
و نکته پایانی این که، جامعهای که تاریخی مانند تاریخ حسین بن علی دارد، مملو از افتخار و حماسه و عظمت و زیبایی و آموزندگی و الهام بخشی و جامعهای که آموزگار آن حسین(علیه السلام) است، بدون شک مکتب حسینی که سراسر درس است نه تنها در بعد سیاسی و اجتماعی بلکه در ابعاد گوناگون زندگی، راه نجات این امت است. زیرا کرسی حسین کرسی امر به معروف و نهی از منکر، توحید و یکتا پرستی، جهاد و مبارزه، مساوات و برابری، شجاعت و جوان مردی، ایثار و از خود گذشتگی، رأفت و رحمت الهی است. "آن چنان که از سوره شعراء بر میآید، ظهور پیامبران در فترت ها به علّت شیوع مفاسد بوده است. ولی ما میبینیم مکتب زنده حسین، ظهور حسین است در همه اعصار،
ص: 24
یعنی در هر سال و هر محرم امام حسین به صورت یک مصلح "بزرگ" و عالی ظهور میکند و این فریاد از آزادی و آزادگی را به گوش جهانیان می رساند."(1) که "مرگ به از زندگی ننگین است."
1- حماسه حسینی، شهید مرتضی مطهری، ج 3، 2،1
2- لؤلؤ و مرجان، حاجی نوری.
3- دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم شیخ عباس قمی.
[1] . انفال / 24.
[2] . مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج3، ص 343.
[3] . حاجی نوری، مستدرک الوسائل، ج2، ص 217.
[4] . قمی، شیخ عباس، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ص 75.
[5] . علامه شهید مطهری، حماسه حسینی، ج3، ص 318 - 317
[6] . همان منبع، ص 324.
[7] . شهید مطهری، حماسه حسینی، ج3، ص 346.
[8] . قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص 75، شهید مطهری، حماسه حسینی، ج3، ص 346.
[9] . شهید مطهری، حماسه حسینی، ج3، ص 228.
ص: 25
١. چرا امام حسین در زمان معاویه قیام نکرد؟ ٢. معاویه و یزید چه فرقی با هم داشتند؟ ٣. چرا امام حسین(علیه السلام) کارگزاران حکومتی را به صورت مسالمت آمیز متوجه اشتباهشان نکرد؟ ٤ قیام هیچ نتیجه ای داشت؟
جواب سوال اول: چرا امام حسین(علیه السلام) در زمان معاویه قیام نکرد؟
"امام حسین(علیه السلام) در دوران یازده ساله امامت خود (49 - 60 هجری قمری) هم زمان با حکومت معاویه، تنش های فراوانی با او داشت که مواردی از آن را میتوانیم در نامه های امام حسین(علیه السلام) مشاهده کنیم.
امام در این نامهها جنایت معاویه، هم چون کشتن برخی از بزرگان شیعه مانند حجر بن عدی - عمرو بن حمق را به وی متذکر می شود و حکومت معاویه بر مسلمانان را بزرگترین فتنه دانسته است بدین ترتیب مشروعیت حکومت او را زیر سوال برده است.(1)
اما چرا امام اقدام عملی و قیام در زمان معاویه نکرد علل متفاوتی دارد که برخی از آنها را میتوان از عبارات امام(علیه السلام) پیدا کرد و برخی نیز در تحلیل اوضاع آن زمان به خوبی روشن می شود که ما مختصراً تعدادی از آنها را ذکر می کنیم:
الف) وجود صلح نامه: "امام در یکی از جواب های خود به نامه های معاویه خود را پایبند به صلح نامه معاویه با امام حسن(علیه السلام) معرفی کرده و اتهام نقض آن را از خود دور دانسته است".(2)
ب) موقعیت معاویه: "شخصیت معاویه در نزد مردمان آن زمان به گونه ای مثبت تلقی می شد که همین امر قیام علیه او را مشکل میساخت زیرا آنان او را به عنوان صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله) کاتب وحی
ص: 26
و برادر همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) می شناختند و به نظر آنان معاویه نقش فراوان در رواج اسلام در منطقه شامات و به ویژه دمشق داشته است و چون سنش از امام حسن و امام حسین(علیه السلام) بیشتر بود؛ معاویه بر روی این مطالب مانور بیشتری میداد که این مطلب از نامه های این ملعون به امامان همام به خوبی روشن می شود".(1)
ج) سیاست مداری معاویه: "پس از انعقاد قرار داد صلح گر چه معاویه از هر فرصتی برای ضربه زدن به بنی هاشم به ویژه خاندان علوی استفاده می کرد. اما در ظاهر چنین وانمود می کرد که به بهترین وجه ممکن با این خاندان به ویژه شخص امام حسین(علیه السلام) مدارا میکند و حرمت آنان را پاس میدارد.
این مدارا تا آن جا بود که در آستانه مرگ به فرزندش یزید سفارش امام(علیه السلام) را نموده و ضمن پیش بینی قیام او از یزید خواست که او را به قتل نرساند".(2)
علّت در پیش گرفتن این سیاست روشن بود زیرا معاویه با انعقاد صلح با امام حسن(علیه السلام) حکومت خود را از بحران مشروعیت نجات داد و در بین مردم به عنوان خلیفه مشروع خود را معرفی کرد.
امام حسین(علیه السلام) در این دوران تمام سعی خود را در زیر سوال بردن حکومت معاویه و مبارزه با بدعت هایش می کرد.
د) شرایط زمانه: شرایط زمانی آن دوران اکثراً به نفع معاویه بود چون که معاویه حاکم بلا منازع جامعه اسلامی بود و مبلّغان او در هر گوشه ای از مناطق اسلامی سیاست های او را تبلیغ می کردند و از او چهره ای مثبت درست کرده بودند و ثبات و استحکام قدرت مرکزی شام و تسلط کامل باند اموی بر مناطق حساس هم چون کوفه و مدینه و سایر مناطق از دیگر نقاط قوّت زمان حکومت معاویه می باشد که امام با در نظر گرفتن این عوامل به خوبی میدانست که در صورت قیام احتمال پیروزی در حدّ صفر بوده و هیچ گونه نتیجه معنوی در آینده و آن زمان در بر نخواهد داشت.
ص: 27
بنابر این امام خود به خوبی می دانست که در صورت قیام علیه معاویه به ویژه با توجه به سیاست های معاویه افکار عمومی او را یاری نکرده و با توجه به ابزارهای تبلیغاتی حکومت، حق را به معاویه خواهند داد. در حالی که در هنگام قیام علیه حکومت یزید شرایط زمانه کاملاً بر عکس این شرایط بود.
جواب سوال دوم: اصولاً معاویه و یزید چه فرقی با هم داشتند؟
یزید بن معاویه نه مانند خلفای بنی امیه بود که در بعضی موارد مانند معاویه خود را مقیّد به حفظ ظواهر می کردند نه مثل خلفای بنی عباس که با اظهار دوستی به اهل بیت(علیهم السلام) به مطامع خود دست می یافتند.
یزید یک انسان بی ایمان، مفسد و فاسقی بود که پلیدی او حتّی بر اطرافیانش پوشیده نبود و این موضوع باعث شد که امام مبارزه مستقیم با یزید را انتخاب کند و از جمله خصایص و رفتار های ننگین یزید بن معاویه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) در زمان خلافت کوتاه یزید دربارش مرکز فساد و فحشاء و گناه بود و آثار آن در جامعه نیز گسترش یافته بود به گونه ای که به گفته مسعودی در دوران حکومت کوتاه وی، حتّی در محیط مقدّسی هم چون مکه و مدینه جمعی به نوازندگی و استعمال آلات لهو و لعب میپرداختند.
ب) عبد الله بن حنظله در بازگشت از سفری که با جمعی به شام رفته بودند تا از عقاید یزید مطلع شوند چنین نقل میکند: "ما در حالی از نزد یزید بیرون آمدیم که خوف آن داشتیم که بر اثر گناهان فراوان از آسمان سنگ بر سر ما ببارد او مردی است که با مادران و دختران و خواهران زنا میکند، وی شراب مینوشد و نماز نمی خواند".(1)
این در حالی است که معاویه بسیار سیاستمدار و منافق و عوام فریب بود.
ص: 28
جواب سوال سوم: چرا امام حسین(علیه السلام) با کاری غیر از قیام و انقلاب، کارگزاران حکومتی را به صورت مسالمت آمیز متوجه اشتباهشان نکرد؟
1. رفتار مسالمت آمیز و امر به معروف و نهی از منکر آنها به شیوه هایی غیر از قیام و مبارزه لازمه اش آن است که خود آمر و ناهی، اصل حکومت و زمامداری را قبول کند و به برخی از شیوه های حکومت داری آنها منتقد باشد که در این صورت فرد بر خود لازم نمی داند که بر علیه آنها قیام کند.
2. لازمه قبول کردن هر حکومتی بیعت با حاکم آن حکومت است و معنای بیعت صحیح ابراز آمادگی در فرمان بردن از اوامر خلیفه و فداکاری در راه انجام اوامر او است.
بنابر این باید گفت کسی که اصل یک حکومت را قبول ندارد و آن را خلاف اسلام و استبدادی معرفی میکند و آن را منطبق با وحی الهی نمی داند بلکه آن را ناشی از افکار جاهلیت می داند، تمام فسق و فجورها و ظلم هایی که در این حکومت اعمال می شود را چگونه میتواند قبول کند تا بعد از آن نوبت به رفتار مسالمت آمیز برسد؟! حکومتی که اساس آن اشتباه و غاصبانه است دیگر راهی غیر از قیام بر علیه آن نمی ماند.
اگر امام(علیه السلام) با یزید بیعت می کرد معنایش امضای فسق و فجور، تجاهر به منکرات و معاصی، تضییع حقوق مردم، تایید ظالمان، ستمگران و فاسقان و فاجران بود و صدور آن از مثل امام حسین(علیه السلام) امکان شرعی و عرفی و عقلی نداشت.
"بیان این نکته لازم است که یزید تصمیم قاطع گرفته بود که با تهدید و یا قتل، اجازه هیچ گونه فعالیت را به دیگران ندهد به طوری که قبل از انتشار خبر مرگ معاویه سعی داشت از
ص: 29
امام حسین(علیه السلام) و عبد الله بن زبیر بیعت بگیرد حتی با تهدید به قتل".(1)
"وقتی ولید استاندار مدینه، امام حسین(علیه السلام) را به سوی استانداری دعوت کرد و خبر مرگ معاویه را به آن حضرت داد و نامه ای را که یزید برای گرفتن بیعت به او نوشته بود قرائت کرد و امام(علیه السلام) در آن موقع با سخنانی از بیعت کردن دوری جست، مروان در این هنگام گفت به خدا سوگند اگر حسین در این ساعت بیعت نکند دیگر بر او قدرت نخواهی یافت؛ او را حبس کن و نگذار از این جا خارج شود مگر آن که بیعت کند و یا گردنش را بزن".(2) ولی ولید چنین کاری نکرد و نخواست دستش به خون امام(علیه السلام) آغشته شود.
بنابر این با توجه به مطالب گذشته به خوبی روشن می شود که یزید از ابتدا قصد قتل امام(علیه السلام) را داشت چون که به خوبی فهمیده بود امام(علیه السلام) کسی نیست که حکومت فردی به این فاسقی را قبول کند.
پس چگونه با این احوالات کسی که خود، شرع ناطق و رفتارش سنّت برای مسلمین است میتواند با این افراد فاسق از راه مسالمت آمیز در بیاید.
جواب سوال چهارم: نتایج و پیامدهای قیام امام حسین (علیه السلام)
در بررسی اجمالی پیامدهای عاشورا به این نکته پی خواهیم برد که برخی از آثار و دستاوردهای قیام عاشورا در همان دوران به عرصه ظهور نشست و برخی دیگر به مرور زمان و پیامدهایی داشته که تا جهان باقی است آنها هم وجود دارد. از جمله ثمرات و پیامدهای عاشورا میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
با توجه به مطالب گذشته به خوبی این مطلب روشن شد که پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در ارزش های دین اسلام شکاف
ص: 30
هایی بوجود آمد که اوج این انحرافات و بدعتها در زمان حکومت معاویه به وقوع پیوست چون که او با ظاهر سازی و عوام فریبی توانست برای اعمال خود وجهه شرعی درست کند و همه انحرافات را پوشیده نگه دارد و آنها را در نظر عوام مردم توجیه کند.
شهادت امام حسین(علیه السلام) و یاران پاکبازش، به احیای کتاب محمدّی (صلی الله علیه و آله) و خون پاک ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) درخت اسلام را آبیاری نمود و به رشد و بالندگی امّت اسلامی و بیداری مسلمانان انجامید.
"امام صادق(علیه السلام) میفرماید: پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) هنگامی که ابراهیم بن طلحه (در مدینه) با امام علی بن حسین(علیه السلام) رو برو شد (از روی طعنه) گفت: ای علی بن حسین در این نبرد چه کسی پیروز شد؟".
امام چهارم(علیه السلام) فرمود: "اگر میخواهی بدانی پیروزی و غلبه با چه کسی بود به هنگام فرا رسیدن وقت نماز، اذان و اقامه بگو".(1) امام(علیه السلام) با این پاسخ به او فهماند که هدف یزید محو اسلام و نام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود ولی هم چنان طنین لا اله الاّ الله و محمد رسول الله بر مأذنهها میپیچید و مسلمانان در همه جا حتّی در شام و پایتخت سلطنت یزید، به یگانگی خدا و رسالت محمّد (صلی الله علیه و آله) گواهی می دهند. "چون یزید بارها به عدم وجود خدا و رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) اشاره کرده و آنها را نفی کرده بود."(2)
موسی و ماربین آلمانی می گوید: "حسین با قربانی کردن عزیز ترین افراد خود با اثبات مظلومیت و حقانیت خود به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت و اگر چنین حادثه ای پیش نیامده بود قطعاً اسلام به حالت کنونی باقی نمی ماند و ممکن بود یکباره اسلام و اسلامیان محو و نابود گردند".(3)
ص: 31
به صراحت میتوان گفت قیام امام حسین(علیه السلام) نه تنها آیین پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه و آله) را نجات داد بلکه از محو اهداف رسالت سایر انبیاء نیز جلوگیری کرد چرا که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کامل کننده رسالت پیامبران گذشته و خاتم رسولان و دین او خاتم ادیان بود.
و در این هنگام است که معنای حدیث نبوی حسین منّی و أنا من حسین فهمیده می شود.
هر چند به ظاهر در عاشورای سال 61 هجری پیروزی از آن یزیدیان بود و نبرد نابرابر کربلا به نفع جبهه باطل به پایان رسید؛ ولی در نگاه عمیق، پیروزی حقیقی متعلّق به امام حسین(علیه السلام) و یاران او بود. چرا که آن حضرت در آن حادثه و قیام راه و رسمی ماندگار به یادگار گذاشت و با خون سرخش مکتبی را برای مسلمانان بلکه همه آزادگان جهان بنا نهاد که تا همیشه تاریخ باقی است و سرمشق حق طلبان عالم است.
قیام امام(علیه السلام) به جهانیان آموخت که باید در برابر ظلم و ظالم ساکت نمانند و تا آخرین قطره خون با آنها مبارزه کنند که در این جا ما برای روشن تر شدن مطلب نمونه هایی از قیام های مردمی را که با الهام گرفتن از قیام عاشورا به وقوع پیوسته اند را می آوریم:
1. قیام مردم هند در مقابل استعمارگران انگلیس: مهاتما گاندی رهبر استقلال کشور بزرگ هندوستان در گفتار تاریخی خود چنین می گوید: من برای مردم هند چیز تازه ای نیاورده ام، فقط نتیجه ای را که از مطالعات و تحقیقاتم در باره تاریخ زندگی قهرمانان کربلا به دست آورده ام ارمغان ملّت هند کردم اگر بخواهیم هند را نجات دهیم واجب است همان راهی را بپیماییم
ص: 32
که حسین بن علی پیمود".(1)
2. پیروزی مردم ایران در بر چیدن بساط ظلم و بیداد گر نظام استبدادی 2500 ساله و حماسه غرور آفرین هشت سال دفاع مقدّس.
3. مجاهدت های جوانان جان بر کف و رشید حزب الله لبنان در مقابل رژیم سفّاک و تا به دندان مسلح صهیونیستی، و دهها نمونه دیگر که در تاریخ کشورها موجود می باشد که همه آنها به خاطر تأسی و الگو پذیری از نهضت امام حسین(علیه السلام) به وقوع پیوسته اند.
انتشار اخبار کربلا تأثیر عجیبی در میان مسلمانان گذاشت. از یک سو اوج مظلومیت امام حسین(علیه السلام) و یارانش و نهایت قساوتی در شهادت آنان و اسارت خاندان پاکش آشکار گردید سبب نفرت مسلمانان از دستگاه خلافت اموی شد. که در پی آن قیام های خونین برپا شد که نتیجه شان به سرکوبی حکومت ظالمانه بنی امیه گشت از جمله آن قیام ها میتوان به قیام توابین - قیام مختار - و قیام های مردم مدینه اشاره کرد.
امام حسین(علیه السلام) با قیام خود توانست نقاب توجیه آمیزی که معاویه به حکومت بنی امیّه درست کرده بود را بردارد و مردم را به خیانت هایی که این خاندان بر اسلام کرده اند را آشکار سازد که پس از آن وظیفه مردم است که از این فرصت استفاده کرده و حقّ را از ناحقّ تشخیص دهند و اگر مردم در تشخیص آن اشتباه کنند دیگر جای سؤال و اشکالی بر اصل وجودی قیام وارد نمی شود.
شایان ذکر است که باید دانسته شود تا درجهان حقّی است مسلماً ناحقّی در مقابل آن وجود دارد و با آن مبارزه میکند و این وظیفه مردم است که با تأسّی و پیروی از اهل بیت عصمت و
ص: 33
طهارت آنها را از هم تشخیص داده و پیرو حقّ گردند.
1- عاشورا، سعید داودی و مهدی رستمی نژاد، انتشارات مدرسه امام علی بن ابی طالب(علیه السلام)
2- حماسه حسینی، شهید مرتضی مطهری، انتشارات صدرا.
3- مقالات تاریخی، رسول جعفریان، انتشارات الهادی.
4- قیام امام حسین(علیه السلام) سید جعفر شهیدی، انتشارات فرهنگ اسلامی
5- پرسشها و پاسخ های دانشجویان، گروه مولفان، انتشارات نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه ها.
[1] . دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج اول، ص 180.
[2] . موسوعه کلمات الامام الحسین (علیه السلام)، ص 239.
[3] . اصفهانی، ابو الفرج، کتاب مقاتل الطالبین، ص 40.
[4] . دینوری، احمد بن داود، کتاب الاخبار الطول، ص 54.
[5] . داودی، سعید و رستم نژاد، مهدی، عاشورا، چاپ چهارم، انتشارات امام علی(علیه السلام) 1386، ص 215 - 217.
[6] . اقتباس از کتاب پرسشها و پاسخ ها، نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه، ص 100.
[7] . الیعقوبی احمد بن محمد بن واضح، تاریخ یعقوبی، بیروت، انتشارات دار صادر، ج 2، ص 15.
[8] . بحار الانوار، ج 45، ص 177.
[9] . سعید داودی، مهدی رستم نژاد، کتاب عاشورا، انتشارات مدرسه امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) ، ص 107.
[10] . هاشمی نژاد، عبد الکریم، درسی که حسین به انسانها آموخت، آستان قدس رضوی، ص 284.
[11] . ویژه نامه جام جم درباره عاشورا، اسفند ماه، سال 1383.
ص: 34
فلسفه قیام امام حسین(علیه السلام) در ماه محرم که جنگ حرام بود چیست؟ خواست الهی بود؟
پیش از اسلام در میان ماه های قمری چهار ماه (رجب، ذی القعده، ذی الحجه، محرم) حرام بوده که در آن بر طبق سنت حتی در جاهلیت جنگ و خون ریزی حرام و پیکار در آن زشت شمرده می شد و هر قبیلهای هم که با هم جنگ داشتند، مانند: اوس و خزرج که 120 سال با هم نزاع و پیکار می کردند، در این چهار ماه متارکه می کردند، اسلام که یک دین اجتماعی بود هر ادب و سنت ملی که مخالف با عقل و شرع نبود حفظ می کرد، در دوره اسلام ماه های حرام مورد احترام تمام قبایل بود جز آنکه بنی امیه چون بر کرسی ریاست نشستند نه تنها آداب و سنن دین اسلام را محو کردند، بلکه آداب و رسوم ملی عرب را هم زیر پا گذاشتند، لذا مورخین عرب آنها را از نژاد عرب نمی شناسند.(1)
وقتی معاویه مرد و یزید بر اریکه قدرت تکیه داد، طی فرمانی به والی مدینه نوشت حتما از حسین ... بیعت بگیر و اگر از بیعت امتناع ورزید گردنش را بزن و سرش را نزد من بفرست.(2)
امام(علیه السلام) در شب 27 رجب با بیم و امید مدینه را به قصد مکه پشت سرگذاشت و پس از پنج ماه توقف در مکه، در روز هشتم ذی الحجه که حجاج برای رفتن به عرفات آماده می شوند، به این جهت که خون پاکش در مراسم حج در حال احرام در ماه حرام و در حرم امن الهی، توسط سی نفر ماموری که حکومت برای ترور آن حضرت آماده کرده بود، به زمین ریخته و حرمت حرم امن خدا و ماه حرام شکسته نشود، مکه را به قصد کوفه ترک گفت، و سر دو راهی کوفه راه را بر او بستند و او را به سوی کربلا
ص: 35
بردند، امام با آنکه علم به شهادت خود داشت، می خواست امیر و لشکر کوفه را در توجه به این ادب ملی ودینی نگاه دارد، بلکه برای حفظ سنن قدیمی و تاریخی یعنی احترام ماه محرم جنگ نکنند ولی پسر مرجانه ابن زیاد احترام این ماه را نگاه نداشت و دستور داد در روز دهم محرم خون پاکیزه ترین نفوس قدسی را بریزند.(1)
عمر بن سعد فرمانده سپاه یزید بن معاویه می خواست روز نهم محرم برخلاف نص صریح و اکید قرآن، مبادرت به جنگ کند و با حسین(علیه السلام) بجنگد، امام به منظور ممانعت از وقوع جنگ در ماه حرام، آیات مربوط به قدغن بودن در ماه های حرام از جمله ماه محرم را نوشت و به وسیله یکی از برادران خود، برای عمر بن سعد فرستاد، که خداوند جنگ را در ماه های حرام قدغن کرده و اینک محرم الحرام است و شما که می خواهید با من در این موقع جنگ کنید علاوه بر این که به روی یکی از مردان حق شمشیر می کشید، بر خلاف نص قرآن رفتار می کنید، و من این حرف را از بیم کشته شدن نمی زنم، بلکه از این جهت یادآوری می کنم که عملی بر خلاف نص صریح قرآن به انجام نرسد.(2) ولی عمر سعد کاری که کرد جنگ را تا روز عاشورا تأخیر انداخت و در روز عاشورا به سپاه خود دستور داد: ای لشکر خدا سوار شوید و بهشت بر شما بشارت باد، و آن گاه همراه تعدادی به طرف خیمه گاه ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) جلو آمد و با پرتاب تیر حمله را آغاز کرد، و به سپاه خود گفت: نزد امیر شاهد باشید اول کسی که به حسین تیر زد من بودم.(3)
بنابراین، این ابن زیاد و عمر بن سعد بودند که امام حسین(علیه السلام) را در کربلا محاصره کرده و جنگ را آغاز کردند، و تلاش امام درجهت ممانعت از وقوع جنگ در ماه حرام در قلب آن از خدا بی خبران موثر نیفتاد، فلذا امام به دستور قرآن که می فرماید: ماه حرام در
ص: 36
برابر ماه حرام (اگر دشمنان، احترام آن را شکستند، و در آن با شما جنگیدند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید) و تمام حرامها (قابل) قصاص است، هر کسی به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدی کنید و از خدا بپرهیزید...(1)، در صدد دفاع برآمده و از باب دفاع و مقابله به مثل با آنان جنگید. روی این حساب امام حسین(علیه السلام) در کربلا دفاع کرد نه جنگ.(2)
با توجه به توضیحی که در پاسخ بخش اول پرسش داده شد، زمینه و مجال بررسی بخش دوم نمی ماند، زیرا نه تنها خواست خدا وقوع حادثه عاشورا در ماه محرم نبوده، تا از فلسفه آن سئوال شود، بلکه خواست خدا این بوده که این حادثه در ماه محرم واقع نشود، زیرا خداوند از وقوع جنگ و خون ریزی در ماه های حرام از جمله محرم کلا منع فرموده است، این بنی امیه و عمّال حکومت آنان بودند که این حادثه تلخ و دلخراش را در ماه حرام به وجود آوردند. و وقوع این حادثه تلخ در ماه محرم بر خلاف دستور خدا نشانه دیگری بر نفاق بنی امیه می باشد.
1- خورشید بر نیزه، محمد رضا هفت تنانیان.
2- سید الشهداء، محمد باقر بهبهانی، محمد علی حسین زاده.
[1]. ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان حسین بن علی، مکتب الحسین، ص118.
[2]. مقرم، سید عبدالرزاق، مقتل المقرم، ترجمه عقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، 1385ش، ص35.
[3]. رسولی محلاتی، سید هاشم، زندگانی امام حسین(علیه السلام)، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص404.
[4]. منصوری، ذبیح الله، امام حسین(علیه السلام) و امیران، انتشارات جاودان، ص266.
ص: 37
[5]. مقتل المقرم، همان، ص195.
[6]. بقره / 194.
[7]. چهره درخشان حسین بن علی، همان، ص118.
ص: 38
با این که امام حسین و یارانش در صحرای کربلا به شهادت رسیدند،چگونه حادثه عاشورا باعث زنده نگه داشتن اسلام شده است؟
دین مبین اسلام آخرین و کامل ترین دین آسمانی است که با رسالت پیامبر آخرالزمان حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) تا روز قیامت ماندگار و پایدار خواهد بود. این دین که نعمت بزرگ الهی برای بشریت شمرده می شود،(1) در حوزه های اعتقادی، اخلاقی، عبادی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی در جهت بر آوردن احتیاجات انسان پرداخته و راه و رسم زندگی سالم در دنیا و راه رسیدن به سعادت ابدی را در قالب آیات قرآن کریم و روایات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و سایر ائمه معصومین(علیهم السلام) بازگو نموده است. حفظ و قوام این دین در میان جامعه اسلامی به دلالت حدیث ثقلین و احادیث دیگر نبوی در گرو تمسک به قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) می باشد ولی متأسفانه بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به دلایلی مسلمانان به تدریج از اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و تعلیمات درست و صحیح آیات قرآن کریم فاصله گرفته و در نتیجه احادیث و روایات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در خصوص رهبری علمی، دینی و سیاسی مسلمین به فراموشی سپرده شدند به ویژه هنگامی که خلیفه دوم کتابت و نشر احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را ممنوع کرد،(2) عوامل بیشتری را برای این انحراف ایجاد نمود.
این انحراف باعث گردید که رفتار خلفا و سیره آنان تا خلافت معاویة بن ابی سفیان به عنوان آموزه های راستین اسلام و اسوه برای آیندگان از طرف اکثریت مسلمانانی که از اهل بیت(علیهم السلام) دور شده بودند تلقی گردد و در این راستا عقایدی را به عنوان تعالیم اسلامی پذیرفته بودند که ربطی به دین اسلام نداشت،
ص: 39
این سیاست انحرافی در زمان خلافت معاویه به جایی رسید که امام علی(علیه السلام) در منابر از طرف علمای درباری معاویه در خطابه های نمازهای جمعه مورد لعن قرار می گرفت.(1) این انحراف در عرصه عمل و نظر با خلافت یزید بن معاویه که از هیچ فسق و فجوری ابا نداشت به اوج خود رسید و چنین شخصی به عنوان امام مسلمین و خلیفه و جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از طرف بسیاری از مسلمین پذیرفته شد. اگر جلو این انحراف گرفته نمی شد به یقین این سنت سیّئه و روش حکومت امویان به خصوص حکومت یزید بن معاویه و سیره و رفتار او به عنوان حکومت اسلامی تثبیت می گردید و به مرور زمان اصول عقاید و مبانی دین مبین اسلام در تمام حوزه ها از ریشه کنده شده و از بین می رفت و اسلام ناب و واقعی در لابلای بدعت های این حکّام مدفون می گردید.
این قیام امام حسین(علیه السلام) و نهضت عاشورا بود که جلو این انحراف را گرفت و اسلام را از نابودی نجات داد.
پیروزی در غلبه نظامی و به دست گرفتن زمام حکومت و امور سیاسی منحصر نمی باشد بلکه پیروزی های نظامی معمولا مقطعی است و ماندگاری ندارد و امام حسین(علیه السلام) اصلا برای به دست آوردن قدرت نجنگید بلکه برای نجات اسلام از انحراف و رسوائی خاندان بنی امیه و به ویژه یزید بن معاویه قیام نمود و با کشته شدن خود و یارانش و اسارت خانواده پاک رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بقاء و صیانت دین اسلام را تضمین و بیمه گردانید. امام حسین(علیه السلام) از پیش می دانست که او در این جنگ و قیام بر دستگاه حکومتی و نظامی یزید و دشمنانش پیروزی نظامی به دست نمی آورد و به او الهام شده بود که همه آنان کشته شده و خانواده شان به اسارت خواهند رفت. این مطلب را امام(علیه السلام) هنگام عزیمت از مکه به سوی عراق به روشنی بیان فرموده است: "الحمد لله ما شاء الله و صلی الله علی رسوله و سلّم، مرگ برای آدمیان به سان گردنبند
ص: 40
بر گردن دختر جوان زیبنده و محتوم است چه بسیار مشتاق دیدار پیشینیان خویشم همچون اشتیاق یعقوب به یوسف برای من مصرعی انتخاب شده که به آن خواهم رسید، گویا می بینم اعضای بدنم را گرگان بیابانها در محلّی به نام "نواویس" و "کربلا" قطعه قطعه می کنند تا شکم های گرسنه خود را سیر و انبانهای خالی خود را پر نمایند، از روز سرنوشت گریزی نیست... هر کس آماده است خون خود را در راه ما نثار کند و خود را برای دیدار خدا مهیا ساخته با ما حرکت کند که من بامدادان به خواست خدا حرکت می کنم".(1)
بنابراین امام(علیه السلام) به قصد گرفتن حکومت و قدرت و شکست دادن ظاهری و فیزیکی یزید و دستگاه حکومتی او قیام نکرد تا به آن رسد بلکه او قیام کرد در راه نجات دین اسلام و حفظ تعالیم آن از سلطه آموزه های انحرافی و ضد اسلامی بنی امیه و دیگران که خود و یارانش کشته شوند و نتیجه آن پیروزی واقعی و اساسی بود که تا روز قیامت اثر آن ماندگار بلکه روز به روز پررنگ تر و اثرگذارتر می شود. و این چیزی است که امام(علیه السلام) برای آن قیام کرد و به این هدف بزرگ هم رسید. اگر به چنین هدفی که برای آن قیام نموده بود، نمی رسید، آنگاه این اشکال خود را نشان می داد که حسین(علیه السلام) در این جنگ شکست خورده است. ولی بر خلاف این تصور، امام حسین(علیه السلام) در راستای نجات اسلام ناب از زندان جهل و خصمانه بنی امیه به پیروزی ماندگار نائل گردید که به برخی از آثار این پیروزی در زیر اشاره می شود.
1. بلافاصله بعد از حادثه عاشورا مردم مدینه بر علیه یزید بن معاویه قیام کردند. و یزید شخصی به نام مسلم را به مدینه فرستاد تا مردم مدینه را سرکوب کند و به سپاهش دستور کشتن صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و هتک حرمت به ناموس آنان را صادر نمود و برای سه روز مجاز گردیدند که در شهر مدینه فجایعی
ص: 41
بیافرینند و بعد از کشتن ده هزار نفر به ناموس آنان تجاوز کردند و با این کار ماهیت پلید شان برای مسلمانان آشکارتر ساختند و نیز بعد از این فاجعه به مکه مکرمه حمله بردند و خانه خدا را به آتش کشیدند.(1)
این کار که از تبعات حادثه عاشورا بود باعث گردید که چهره غیر اسلامی امویان برای مسلمانان آشکار گردد. و این قیام و نهضت عاشورا بود که یزید و دستگاه بنی امیه را رسوا نمود و ثابت گردانید که برای این جریان که خود را به نام اسلام جا زده بودند، نه صحابه ارزش دارد و نه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و نه حتی کعبه و قبله مسلمین.
2. قیام های متعدد دیگری بر علیه خاندان بنی امیه که می خواستند چهره پاک اسلام را وارونه جلوه داده و آن را برای جهانیان تثبیت کنند، از نتایج قیام عاشورا به شمار می آید. قیام زید بن علی(علیه السلام)، و سایر علویان، و قیام ابو مسلم خراسانی که موجب سقوط حکومت اموی گردید برخی از این قیامها می باشد. بعد از سقوط دولت امویان هر چند حکومت عباسیان نیز غاصب و جائر بود لکن آنان این توانایی را نداشتند که نور اسلام ناب محمدی را که در قیام عاشورا برای مسلمین نمایان شده بود دوباره بپوشانند.
3. یکی از نتایج پر بار و بسیار مهم نهضت امام حسین(علیه السلام) گسترش عقاید و فقه اهل بیت(علیهم السلام) که همان اسلام واقعی است، توسط امامان بعد از امام حسین(علیه السلام) به ویژه امام باقر(علیه السلام) و امام جعفر صادق(علیه السلام) می باشد. زمینه به وجود آمدن آن در گرو خون امام حسین(علیه السلام) و یاران اوست اگر امام حسین(علیه السلام) قیام نکرده بود هرگز چنین شرایطی برای امامان بعدی برای بیان عقاید و احکام ناب اسلامی به وجود نمی آمد.
4. قیام عاشورا و خون ریخته شده امام حسین(علیه السلام) و یاران آن
ص: 42
حضرت باعث گردیده که مسلمانان واقعی تحت عنوان شیعه امامیه و پیروان اهل بیت(علیهم السلام) در دنیا باقی بمانند، اگر نهضت عاشورا تحقق پیدا نمی کرد از کجا معلوم که مذهبی به نام اهل بیت(علیهم السلام) وجود می داشت؟ و از کجا معلوم که با قیام نکردن امام حسین(علیه السلام) بر روش و مسلک یزید مهر تأیید گذاشته شد و با نابودی اصول اصیل اسلامی همگان بر همین روش باقی می ماندند.
5. مراسم و برگزاری مجالس سخنرانی و عزاداری در طول تاریخ به مناسبت عاشورا یکی از نتایج مهم این نهضت است که در حفظ اسلام و مبانی آن نقش اساسی داشته است. و با گذشت زمان نه تنها به فراموشی سپرده نشده بلکه بیش از پیش پر رنگ تر و گسترده تر گردیده و در ضمن حفظ ارزش های اسلامی باعث جذب و هدایت دیگران به سوی راه حق گردیده است و بسیاری از نهضت های انقلابی و اسلامی مرهون قیام عاشورا می باشد و از این روست که امام خمینی (قدس سره) فرمود: "این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است".
1. حماسه حسینی، شهید مرتضی مطهری.
2- عوامل سعادت و شقاوت در واقعه کربلا، علی اصغر رضوانی.
[1]. مائده / 3.
[2]. جوهری، السقیفة و الفدک، بیروت، شرکة الکتبی للطباعة و النشر، 1413ق، ص76.
[3]. ر.ک: عزالدین علی بن اثیر، کامل ابن اثیر، ترجمه حالت خلیلی، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، 1371ش، ج13، ص242.
[4]. مقتل ابومخنف، ترجمه سید علی محمد موسوی جزایری،
ص: 43
قم، انتشارات بنی زهرا، 1378ش، ص118.
[5]. ثقفی کوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، ترجمه جلال الدین حسینی، ص564؛ عزالدین علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه هالت و خلیلی، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، 1371ش، ج11، ص259.
ص: 44
در ماجرای کربلا هیچ سخنی از امامت الهی نبوده، چرا که حسین بن علی(علیه السلام) در برابر یزید هیچ گونه اشارهای به امامت نداشتند؛ پس قیام برای چه وبرسر چه امری بود؟
با نگاهی به سخنان امام حسین(علیه السلام) از همان ابتدای قیام آن حضرت متوجه این موضوع می شویم که آن حضرت بعنوان ولی و امام مسلمین دست به این حرکت زد.
وقتی والی مدینه "ولید بن عتبه" از آن حضرت خواست که با یزید بن معاویه به عنوان حاکم اسلامی بیعت کند امام(علیه السلام) از بیعت کردن، امتناع کردند و چنین فرمودند:
"ای امیر! مائیم خاندان نبوت و معدن رسالت، خاندان ماست که محل آمد و رفت فرشتگان و محل نزول رحمت خدا است، خداوند اسلام را از خاندان ما شروع نموده و تا آخر نیز همگام با ما خاندان به پیش خواهد برد ... ".
امام(علیه السلام) بعد از این بیان به خصوصیت یزید بن معاویه می پردازد و در پایان می فرمایند که:
"... و باید ما و شما آینده را در نظر بگیریم و ببینیم که کدام یک از ما سزاوار و لایق خلافت و رهبری امت اسلامی و شایسته بیعت مردم است(1) ...".
و بعد از این سخنان بود که امید ولید و مروان بن حکم، به یأس مبدّل شد و امام موضع خود را صریحاً اعلام نمود.
امام(علیه السلام) روز بعد در ملاقاتی با مروان بن حکم چنین فرمودند: "باید فاتحة اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروائی مانند یزید گرفتار شدهاند، آری از جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزی معاویه را در
ص: 45
بالای منبر من دیدید، او را بکشید. ولی مردم مدینه او را در عرشه منبر دیدند و نکشتند و اینک خداوند آنان را به یزید فاسق مبتلا و گرفتار نموده است(1)".
امّا شاید بهترین دلیل که امام(علیه السلام) خود را شایسته رهبری می دانست و بعنوان امامت الهی دست به این قیام زد سخنانی باشد که اخطب خوارزم نقل می کند. وی می گوید: همان شب که امام(علیه السلام) از مجلس ولید خارج گردید به حرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد شد و در کنار قبر آن حضرت قرار گرفت و با این جملات به زیارت آن حضرت پرداخت:
"... درود بر تو ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) من حسین فرزند تو و فرزند زاده تو هستم. و من سبط تو می باشم که برای هدایت و رهبری امت، مرا جانشین خود قرار دادهای، ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) اینک آنها مرا تضعیف نموده و آن مقام معنوی مرا حفظ ننمودند و این است شکایت من به پیشگاه تو تا به ملاقاتت بشتابم(2)".
امام حسین(علیه السلام) در وصیت نامه خود نیز قیام خود را جهت اصلاح مفاسد امت و احیاء و زنده کردن سنت و قانون جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و راه و رسم پدر بزرگوارش علی بن ابی طالب(علیه السلام) می داند. و در حقیقت خود را جانشین نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) می داند[4]".
امام حسین(علیه السلام) تا هنگام شهادت خود بارها بر این نکته تأکید کرد که قیام او به عنوان ولی و امام مسلمین صورت می گیرد. خوارزمی در مقتل خود نقل می کند که: حسین بن علی(علیه السلام) در ساعات آخر عمر خود در حالی که سوار اسب گردیده و شمشیر بدست داشت و در حالتی که از زندگی قطع امید کرده و تن به مرگ و شهادت داده بود در مقابل دشمن قرار گرفت و این اشعار را می خواند: "مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است و پذیرفتن ننگ بهتر از قبول آتش، من حسین بن علی(علیه السلام) هستم، سوگند یاد کردهام که در مقابل دشمن سر فرود نیاورم ...، ما چراغ های
ص: 46
(هدایت) خدا هستیم که در روی زمین می درخشیم ...، کتاب خدا در پیش ما است ... و در میان ما است وحی و هدایتی که به نیکوئی یاد می شود. و ما در میان همه خلق وسیله امن هستیم و این حقیقت را در میان مردم گاهی نهان داریم و گاهی عیان و(1)..."
طبری مورخ بزرگ جهان اسلام نیز نقل می کند که: امام حسین(علیه السلام) نام های به اهل بصره و بزرگان شیعه در آن شهر نوشت که در آن نامه بعد از حمد خداوند و درود بر نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) چنین بیان می کند:
" ... خداوند محمد (صلی الله علیه و آله) را جهت پیامبری برگزید و او را بوسیله نبوت گرامی داشت ... و کنّا اهله و اولیائه و اؤصیائه و ورثته و احقّ الناس بمقامه فی النّاس و(2) ... و ما اهل و اولیاء و اوصیاء و ورثه ی او هستیم و از میان مردم احق به مقام او در میان مردم هستیم ... "
با توجه به مطالب بیان شده بخوبی روشن می شود که امام حسین(علیه السلام) بارها خود را امام و ولی مسلمین معرفی کرده است و قیام او نیز برخاسته از چنین موضعی بوده است. (3)
[1] . مقتل خوارزمی، جلد 1، ص 182.
[2] . مقتل خوارزمی، ج 1، ص 185، فصل 9، تاریخ بغدا، ج 12، ص 181، تهذیب التهذیب، ج 2،ص 428؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص 348. و...
[3] . مقتل خوارزمی،ج 1، ص 186؛ مقتل عوالم،ص 54.
[4] . مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188، فصل 9، مقتل عوالم، ص 54.
[5] . مقتل خوارزمی، ج 2، ص 33.
[6] . تاریخ طبری، (بیروت، انتشارات دارالکتب العلمیه)، ج3، ص 280، تاریخ سنه، 60.
ص: 47
آگاهی امام حسین علیه السّلام از شهادتش در کربلا، چگونه با آیه «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ» سازگار نیست؟
قبل از هر چیز، ضرورت دارد درباره تفسیر آیه فوق و آگاهی امامان از علم غیب یا عدم آن مطالبی بیان شود، آیه:
"وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الُْمحْسِنِینَ"(1) ؛ "و در راه خدا انفاق کنید (و با ترک انفاق) خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست می دارد" .
این آیه در ذیل آیات جهاد آمده است که مردم را به انفاق در راه خدا تشویق می کند و انفاق نکردن به سربازان اسلام که از لحاظ تجهیزات و اسلحه باید به توانایی برسند؛ مساوی با از بین رفتن مسلمانان است. بنابراین معنای اصلی آیه این می شود:
"اگر در راه خدا انفاق نکنید و تجهیزات نظامی و جنگی را آماده نسازید؛ خود را با دست خود به هلاکت رساندید و دشمن را بر خود مسلط کردید".(2)
تفسیر المیزان و تفسیر نمونه از این آیه استفاده عام نموده و آن را محدود به انفاق نکرده و می نویسند : آیه اطلاق دارد و شامل هرگونه تباهی و هلاکتی را می شود، خواه از حیث افراط در صرف مال در راه خدا باشد و خواه از جهت تفریط در آن، بلکه شامل غیر انفاق هم می شود.(3)
در نتیجه آیه شامل هر هلاکتی می شود که انسان به طور عمد یا اختیار اقدام به ضرر و هلاکت خود نماید، مانند: خودکشی، استفاده از غذای مضر و... .
اما این آیه شامل کسانی که به شهادت می رسند، نمی شود
ص: 48
همانطور در داستانی آمده است که در جنگ قسطنطنیه زمانی که شخصی به صفوف دشمن حمله نمود مردم گفتند: "این شخص با دست خود هلاکت را برای خود آماده کرده است" ابوایوب انصاری که صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده، در آن جنگ حضور داشت، گفت : شما این آیه (و لا تلقوا...) را تأویل به مردی می کنید که با حمله خویش شهادت را خواستار گردید؟! این آیه در حق کسانی که در راه خدا به شهادت می رسند، نازل نشده است ؛ بلکه این آیه در حق ما انصار نازل شده بود که یکی از ما گفت: اکنون خدا اسلام را شوکت داد، خوب است ما به سر کار خود رویم و به اصلاح اموالی که ضایع شده بپردازیم به صرف مال در راه جهاد اموال ما به هدر رفت و اگر در مدینه می ماندیم، مال خود را حفظ می کردیم ؛ در این هنگام این آیه نازل شد که ماندن در مدینه و ترک جهاد به خاطر حفظ مال، هلاکت است.(1)
"وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً"(2) ؛ "و هرگاه کسی از خانه خویش برای هجرت به سوی خدا و رسول او بیرون آید و در سفر مرگ وی فرا رسد اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته بر خلق آمرزند و مهربان است."
با توجه به تفسیر آیه و اینکه امام حسین(علیه السلام) می دانست که به شهادت می رسد، لازم است مطالب ذیل مورد بحث و تحقیق قرار بگیرد :
با دقت در آیات مختلف قرآن، به خوبی روشن می شود که دو دسته آیات در زمینه علم غیب وجود دارد:
دسته اول: آیاتی که علم غیب را مخصوص خدا معرفی می کند و از غیر او نفی می کند؛ مانند:
ص: 49
· "وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ"(1) ؛ "کلید های غیب نزد خداست و جز او کسی آنها را نمی داند"
· "قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ"(2) ؛ "بگو هیچ یک از کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب را نمی دانند، جز خدا"
· و آیات دیگر مانند: (انعام: 50)، (اعراف: 188)، (یونس: 20) و... که به صراحت دلالت دارند که علم به غیب، مخصوص خداوند است.
دسته دوم : آیاتی که به روشنی نشان می دهد که اولیای الهی توسط خداوند از غیب آگاهی می یافتند؛ مانند:· "وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ"(3) ؛ "چنان نبود خدا شما را از علم غیب آگاه کند، ولی خداوند از میان رسولان خود هرکس را بخواهد بر می گزیند (و قسمتی از اسرار غیب را در اختیار او می گذارد)"
· و در معجزات حضرت مسیح(علیه السلام) می خوانیم که فرمود: "وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ"(4) ؛ "من شما را از آنچه می خورید، یا در خانه های تان ذخیره می کنید؛ خبر می دهم".
در نتیجه خداوند تمامی اسرار غیب را به رسولان خود نداده ؛ ولی به طور اجمال به آنها اعطاء نموده است.
از طرف دیگر روایات زیادی وارد شده است که نشان می دهد که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و امامان(علیهم السلام) اجمالاً آگاهی از غیب داشتند و گاه از آن خبر می دادند و در نهجالبلاغه پیشگوئیهای زیادی به چشم می خورد که نشان می دهد که حضرت علی(علیه السلام) به بعضی از اسرار غیب آگاهی داشت؛ مانند:
· آنچه در خطبه "13" در مذمت اهل بصره آمده است که می فرماید: "گویا می بینم عذاب خدا از آسمان و زمین بر شما
ص: 50
فرود آمده و همه غرق شدهاید، تنها قله بلند مسجدتان همچون سینه کشتی در روی آب نمایان است."
یا نسبت به "حجر بن قیس" فرمود: "که تو را بعد از من مجبور به لعن می کنند"(1)
و آنچه درباره "مروان" فرمود: "که او پرچم ضلالت را بعد از پیری به دوش خواهد کشید".(2)
و آنچه کمیل بن زیاد به حجاج گفت که امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به من خبر داده که تو قاتل منی.(3)
و آنچه درباره خوارج نهروان فرمود: "که جنگ با آنها، از گروه ما ده نفر کشته نمی شوند و از آنها ده نفر نجات نمی یابند".(4) و مطلب عیناً چنین شد.
مرحوم علامه مجلسی (قدس سره) در جلد "26" بحارالانوار، بالغ بر "22" حدیث در زمینه آگاهی پیامبران و امامان بر اسرار غیب آورده است.
روایات زیادی وارد شده است که پیامبران گذشته(5) و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی(علیه السلام) از واقعه کربلا خبر داده اند ؛ حتی شخص امام حسین(علیه السلام) نیز از شهادتش خبر داد؛ حذیفه می گوید: از امام حسین شنیدم که می فرمود :
"به خدا سوگند بنیامیه بر قتل من اجتماع خواهند کرد و عمر سعد فرمانده سپاه شان خواهد بود".
عرض کردم : یابنرسولالله! آیا پیامبر به شما خبر داده اند؟
فرمودند: "خیر".
حذیفه گوید : خدمت رسول الله شرفیاب شدم و جریان سخنان امام را به عرض رساندم.
پیامبر فرمود: "علم من، علم حسین است و علم حسین از علم
ص: 51
من است".(1)
همچنین ایشان در خطبه آتشین خود در مکه قبل از مسافرت به کوفه فرمودند: "... هیچ نیروی حکم فرما نیست مگر به اراده خداوند... برای من قتلگاهی معین گردیده است که در آنجا فرود خواهم آمد گویا با دیدگان خود می نگرم درندگان بیابان ها بین سرزمین نواویس و کربلا، اعضاء و اندام های پیکرم را قطعه قطعه می کنند..."(2)
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در عالم خواب به امام حسین فرمودند: "یا حسین اخرج الی العراق فان الله تعالی شاء ان یراک قتیلا..."(3) ؛ "وظیفه تو حرکت به سوی کربلا و عراق است و خداوند خواسته تا تو را کشته ببیند"
همه اینها دلالت بر این دارد که امام حسین(علیه السلام) از شهادت خود در این مسافرت آگاهی داشت. از لحاظ ظاهری و تاریخی، امام به قصد کوفه حرکت نموده است نه به قصد کربلا. این با علم لدنی و آگاهی امام از شهادتش که از عمق معنویت امامت سرچشمه گرفته است؛ منافات ندارد. چون پیامبران و امامان(علیهم السلام) انسانهای مافوق هستند نه مافوق انسان. لذا در کارهای اجتماعی خود، که در معرض دید عموم و تاریخ قرار می گیرد، باید با سیره عقلاء مطابقت داشته باشد و مورد فهم و پذیرش منطقی آیندگان قرار گیرد؛ اگر قرار بر این بود که حرکت امام حسین (علیه السلام) و شهادتش الهام خصوصی خدا باشد، نقض غرض پیش می آمد در حالی که به تاریخ می نگریم تمام حرکات امام حسین از روی عادی و بر اثر اتفاقات زمان و موافق با نظر عقلای عالم است مثلاً: · بیعت نکردن با ظالم،
نوشتن نامه از طرف سران کوفیان برای امام حسین(علیه السلام) برای به دست گرفتن حکومت و زعامت مردم،
ص: 52
حرکت امام به سوی کوفه و برای تشکیل حکومت و امر به معروف و نهی از منکر،
مانع شدن لشکر حر،
درخواست امام حسین برای بازگشت به وطن،
شروع نکردن به جنگ و دست بیعت به ظالم ندادن و همراه بردن زن و بچه و...
همه اینها دلالت از عادی بودن قضیه و بشری بودن است ؛ همین امر سبب شده است که حرکت امام حسین - علیه السّلام -، تحسین برانگیز عقلاء عالم قرار بگیرد که حسین را شایسته تکریم و احترام بدانند.(1)
اول : طبق عقیده شیعه، امامان معصوم(علیهم السلام) عِدل قرآن بلکه قرآن مجسم هستند و از قرآن جداشدنی نیستند و تمام رفتار و گفتار و اعمال شان براساس قرآن و نیز قرآن مترجم و مفسر آنها می باشد. بنابراین اگر در مسئلهای نسبت به ائمه(علیهم السلام) ایجاد شبههای شود که بعضی از اعمال آنها در ظاهر مطابق با قرآن نیست! یا باید در فهم خود از قرآن شک کنیم یا برداشت ما از رفتار معصومین اشتباه بوده است چون آنها قرآن ناطق هستند.
اوّلاً: در این جهان اهداف مقدسی است که جان انسان در مقابل آن ارزشی ندارد، لذا با خطر افتادن آن اهداف (مانند: دین اسلام، حیثیت جامعه اسلامی، و...) لازم است جان را فدای آن هدف مقدس نمود؛ امام حسین(علیه السلام) با در خطر افتادن دین اسلام، و تحریف مطالب قرآن، جان خویش را در کف اخلاص گذاشت، همانگونه که حضرت علی(علیه السلام) در لیلة المبیت برای حفظ جان پیامبر که هدف مقدستری بوده است در رخت خواب پیامبر خوابیده.
ص: 53
در این موارد القاء نفس در هلاکت نیست. هلاکت مرگ بدون دلیل است که هم از زندگی دنیا متضرر شده و سرمایه عمر خویش را از دست داده است و هم از زندگی و جاودانگی آخرت. امّا شهادت هرچند حیات زودگذر زندگی دنیوی را از دست می دهد ولی در مقابل حیات جاوید آخرت را خریده است و هم در دنیا یاد و خاطره آن زنده و الگوی آیندگان می گردد.
ثانیاً: عمر و جان انسان سرمایهای است که از آن برای رسیدن به تکامل و سعادت اخروی استفاده نمود و کسی که در راه خدا به شهادت برسد، چندین برابر درجات تکامل معنوی را به دست می آورد در حالی که هلاکت، از دست دادن چنین سرمایه است:
"یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ"(1) "ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی می بخشد؟"
ثالثاً: از جهت بعد توحیدی، مالک تمام موجودات، آفریدگار یکتا است. و آنچه از طرف خدا صادر می شود چه در قضا و قدر تکوینی و چه در قضا و قدر تشریعی (دستور جهاد، امر به معروف و...) همه دارای خیر و مصلحت و کرامت است وهیچگاه در آن هلاکت نیست. لذا معصومین اگر از طرف خدا اجازه داشتند تا به شهادت برسند برای آنها واجب بوده و عملی که به اذن خدا باشد هلاکت نیست.
علامه طباطبائی (قدس سره) درباره علم امام حسین(علیه السلام) می فرماید: علم امام به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع دو قسم است:
قسم اول: علم عادی مانند دیگران. قسم دوم: امام در هر شرایطی (به اذن خداوندی) به حقایق جهان هستی آگاه است(2)
پس فرق است بین شهادت و هلاکت. هلاکت ضایع شدن و هدر دادن خود بدون ثمره و هدف است، که مورد نکوهش خدا و
ص: 54
خلق خدا قرار می گیرد، امّا شهادت در راه خدا مانند: شهادت امام حسین(علیه السلام) که با ریختن خون خود دین رسولالله (صلی الله علیه و آله) را حیات دیگری بخشید و اسلام ناب را زنده نگه داشت و دانشگاه و مکتب عشق و ایثار و از خودگذشتگی شده است، این حیات است نه ممات.(1)
[1] . بقره / 195.
[2] . ر.ک؛ مکارم شیرازی، ناصر ؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371ه . ش، ج 2، ص 21.
[3] . رک : طباطبایی، محمد حسین ؛ تفسیر المیزان، قم، رجاء، ج 2، ص 99. و ر.ک؛ تفسیر نمونه، پیشین، ج 2، ص 21.
[4] . المیزان، پیشین، ج 2،ص 99؛ لهوف: سید بن طاووس، ص 49.
[5] . نساء/ 100.
[6] . انعام / 59.
[7] . نمل / 65.
[8] . . آلعمران / 179.
[9] . همان / 49.
[10] . مستدرک الصحیحین، ج 2، ص 358.
[11] . طبقات ابن سعد: ج 5، ص 30.
[12] . الاصابة ابن حجر، ج 5، ص 325.
[13] . شرح ابن ابی حدید، ج 3، ص 174.
[14] . مانند حضرت آدم (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 44، ص 223) و مانند حضرت ابراهیم(علیه السلام) (همان، ص 223) و حضرت نوح(علیه السلام) (همان، 243).
[15] . اثبات الهداة، ج 5، ص 207.
[16] . لهوف، ص 53.
ص: 55
[17] . لهوف، سید بن طاووس، ص 65.
[18] . مطهری، مرتضی ؛ حماسه حسینی، انتشارات صدرا، ج 3، ص 84.
[19] . صف / 10.
[20] . ر.ک، چهرههای درخشان، حسین بن علی، علی ربانی خلخالی، قم، مکتب الحسین، چاپ ششم، 1379ه . ش، ص 134.
[21] . ر.ک؛ نهضت عاشورا، تحقیق، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه قم، چ 1، 1381، ص 25. و ترجمه و متن کامل لهوف سید بن طاووس، چ 8، انتشارات نوید اسلام، 1379، ص 47. و رهتوشه راهیان نور ویژه محرم، سال 1375، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،ص 90-120. و پرتوی ا ز عظمت حسین حضرت آیت الله صافی.
ص: 56
براساس گزاره تاریخی : اولین گریه کننده بر حسین (علیه السلام) حضرت آدم بود ؛ واقعه کربلا از ابتدای خلقت برنامه الهی مشخص بوده لذا شمر و یزید هم قبل از تولدشان مقرر شده بوده که شخصیتهای جهنمی باشند؛ اصل اختیار با این برنامه تناقض دارد؟
ابتدا برای اینکه شبهه را خوب تقریر کنیم، می توانیم اینگونه آن را مطرح کنیم که یکی از انگیزههایی که اشاعره را به عقیدة جبر سوق داده است مسئله علم گسترده و پیشین خداست که بر تمامی موجودات جهان و از آن جمله افعال و رفتار آدمی احاطه دارد. چنین علمی از نظر اشاعره و همفکران آنان مایة سلب اختیار و مجبور بودن بشر در کارهاست.
لذا شبهه را چنین مطرح کرده اند که: از طرفی خداوند متعال از ازل به کلیة حوادث و رخدادهایی که در جهان واقع می شود، علم و آگاهی تام دارد. او از ابتدا و ازل می داند که فلان پدیده و فعل خاص در کدام روز و در چه شرائطی محقق و عملی می شود. از طرفی علم الهی نه تغییرپذیر است و نه خلاف پذیر، زیرا تغییر با تمامیت و کمال ذات واجب الوجود، منافات دارد. لذا ممکن نیست آنچه او از ازل می داند با آنچه واقع می شود، مخالف و مغایر باشد زیرا لازم می آید که علم او علم نباشد بلکه جهل باشد و این با کمال وجود مطلق منافی است. پس اگر در ازل در علم الهی چنین بوده است که فلان شخص در فلان ساعت فلان معصیت را می کند و یا فلان پیشامد (مرض، تصادف، مرگ و..) در روز خاص برای او پیش می آید، پس جبراً و قهراً باید آن معصیت و آن واقعه برای آن شخص به وجود آید و هیچ راه فراری و گریزی از آن نیست و خود شخص بلکه هیچ قدرتی قادر نخواهد بود آنرا
ص: 57
تغییر دهد و الا علم خداوند جهل خواهد بود.(1)
من می خورم و هرکه چو من اهل بود
می خوردن من به نزد او سهل بود
می خوردن من حق ز ازل می دانست
گر می نخورم علم خدا جهل بود
در جواب به این شبهه باید گفت: این شبهه از آنجا پیدا شده که ما برای هر یک از علم ازلی الهی و مسئله نظام اسباب و مسببی این جهان حساب جداگانهای باز کردهایم و آنها را از هم جداگانه فر ض کردهایم. به این معنا که چنین فرضی کردهایم که علم الهی در ازل به طور گزاف و تصادف به وقوع حوادث و کائنات تعلق گرفته است. آنگاه برای اینکه این علم با واقع مطابقت کند و خلافش واقع نشود، لازم است که وقایع و حوادث جهان کنترل شود و تحت مراقبت قرار گیرد، تا با تصور و نقشه قبلی مطابقت کند. لذا از انسان نیز باید اختیار و آزادی و قدرت و اراده سلب گردد، تا اعمالش کاملاً تحت کنترل درآید و علم خدا جهل نشود. این چنین تصوری درباة علم الهی منتهای جهل و بیخبری است. علم ازلی الهی از نظام سببی و مسببی جهان جدا نیست. علم الهی علم به نظام علی و معلوی نظام است؛ یعنی خداوند به صدور معلولات و حوادث و افعال آدمی، از علل خاص آنها علم و آگاهی تام دارد.
پس علم ازلی که به افعال انسان تعلق گرفته است با تمام خصوصیات و ویژگیهای خاص خودش تعلق گرفته است به این معنا که او از ازل می داند که انسان با همین ویژگی قدرت و اختیار خود فلان فعل را در فلان روز و ساعت خاص انجام می دهد و می داند که چه کسی به موجب آزادی و اختیار خود
ص: 58
اطاعت می کند و چه کسی معصیت و آنچه علم الهی اقتضاء دارد این است که به آن کسی که اطاعت می کند به اراده و اختیار خود اطاعت می کند و آنکه معصیت می کند به اراده و قدرت خود معصیت می کند و آن واقعة خوب یا بدی هم که برای انسان پیش می آید طبق آن قاعدة علّی و معلولی نظام طبیعت است که قدرت و اراده و اختیار انسان هم در آن دخیل است که خداوند به همگی آنها با تمام خصوصیات ویژگی هایش علم و آگاهی تام داشته و دارد. این است معنای سخن برخی که گفته اند "انسان مختار بالاجبار است"یعنی نمی تواند مختار نباشد پس علم ازلی خدا در سلب آزادی و اختیار انسان هیچ دخالتی ندارد.(1)
صدرالمتألهین پس از طرح این شبهه این چنین پاسخ می دهد که: "علم و آگاهی خدا هر چند در سلسلة اسباب صدور فعل از انسان قرار دارد، ولی مقتضای علم الهی این است که فعل انسان با قدرت و اختیار او انجام گیرد، زیرا قدرت و اختیار او نیز در سلسلة اسباب و علل آن فعل قرار گرفته است.(2)
جواب شبهه را به طور خلاصه می توان این چنین بیان کرد که: خداوند متعال نه تنها به صدور فعل از انسان علم و آگاهی پیشینی دارد، بلکه از خصوصیات و ویژگیهای خاص آن، مبادی و مقدمات، دور و نزدیک آن نیز علم و آگاهی تام دارد، که یکی از مقدمات و اسباب فعل آدمی، توانایی و اراده و قدرت خود انسان است به طوری که می شود گفت اختیار برای انسان یک امر ضروری است.(3)
در آخر به نکتة مهمی که در این مسئله شایان ذکر است باید توجه کرد که ما نباید علم و آگاهی خدا را با خودمان مقایسه کنیم، چراکه خداوند موجودی غیر زمانی و فوق زمان و مکان است، برای او حال و گذشته و آینده مطرح نیست. موجودات مادی اگرچه در افق زمانند و نسبت به گذشته و آیندة خود و دیگران به صورت مستقیم در جهالت و بیخبری به سرمیبرند و حوادث به صورت تدریجی برای آنها واقع می شود ولی در
ص: 59
مورد خدا که فراتر از زمان و مکان است، حرکت و زمان معنی ندارد و کلیت و تمامیت هستی برای آو آشکار و هویدا است علم خداوند به حوادث گذشته و آینده همانند علم ما به حوادث حال و پیش روی ماست. او همة هستی و سلسلة حوادث را یکجا و یکباره مشاهده می کند و به یک معنی علم پیش از تحقق و حین تحقق و بعد از تحقق برای او معنا ندارد در نتیجه همان گونه که علم ما به اینکه فلان شخص در حضور ما کار نیکی را انجام می دهد سبب مجبور بودن آن شخص نمی شود علم خدا به قبل از تحقق این کار نیک از منظر ما نیز سبب مجبور بودن آن شخص نمی شود.(1)
اما این که کسی مانند ابن زیاد دریک خانواده بی دین یا ولدالزنا به دنیا بیاید ؟
در پاسخ مقدمتاً عرض می شود که: تمام انسانها در پیشگاه عدل الهی یکسانند و یکی از شعارهای دین اسلام این است که "خداوند هر کسی را به اندازه توان و قدرت و عقل و فهمش تکلیف می کند"(1) و طبعاً ثواب و پاداش و یا عذاب و عقوبتش هم به اندازه تکلیفی ا ست که از او خواسته شده است. با توجه به مقدمه بالا، فرزندی که در کشور غیر اسلامی و خانواده غیر مسلمان یا غیر متدین متولد می شود تا زمانی که به بلوغ جسمی و رشد عقلی نرسیده تکلیفی ندارد، لذا عقوبت و عذابی هم ندارد تا مخالف عدل الهی باشد، و اینکه پدر و مادر یا جامعه اش او را تحت تعالیم الهی و اسلامی قرار نمی دهد گناهی است که آنها مرتکب شده اند و عقوبت و عذاب هم متوجه آنهاست.
و از زمانی که به حد بلوغ شرعی و رشد عقلی می رسد و قدرت تصمیم گیری و تشخیص حق و باطل پیدا می کند، اینجا خودش مکلف است و طرف حساب تکالیف الهی است. منتهی همین
ص: 60
شخص دو حالت تصور دارد.
حالت اول - ندای اسلام به گوشش نرسیده باشد، تعالیم اسلامی در جامعه و سرزمینش نفوذ نکرده باشد و متوجه نشده که محمدصلی الله علیه وآله آخرین پیامبر و دین اسلام آخرین ادیان است، چنین شخصی را "جاهل قاصر" می گویند و او را معذور می دانند. یعنی هر چند تکلیف دارد اما چون جاهل بوده و در جهلش هم تقصیر نداشته و کوتاهی از ناحیه خودش نبوده او را معذور می دانند. چنانکه قرآن مجید هم تأیید می کند: "و ما کسانی را که رسول بر آنها نفرستاده ایم عذاب نمی کنیم."(2)
به عبارت دیگر جاهل قاصر اگر مواخذه و عقاب شود حجة و عذر و دلیل دارد و خداوند هم چنین شخصی را به خاطر اینکه اسلام نیاوره و طاعات و عبادات را انجام نداده مؤاخذه نمی کند، چون این حق را دارد که بگوید "خداوندا، کسی مرا هدایت نکرد، اطلاعی از اسلام نداشته وگرنه ایمان می آوردم، قرآن کریم همین معنی را تأیید می کند."
و رسولان را فرستادیم که نیکان را به رحمت ابدی بشارت دهد و بدان را از قهر و عذاب حق بترسانند تا آنکه پس ازفرستادن رسولان مردم بر خدا حجتی نداشته باشند که خدا مقتدر و حکیم است.(3) پس در این حالت هم چیزی خلاف عدالت الهی نبوده.
حالت دوم - اینکه شخص مذکور در محیطی به بلوغ و رشد عقلی برسد که ندای اسلام آنجا رسیده و این حقیقت معلوم شده که در جهان دینی و آیینی هست که مدعی است آخرین دین و دین بر حق است، قدرت تحصیل و کسب معرفت را داشته ولی مخالفت کرده، دنبال تحقیق نرفته، به ندای حق پاسخ نگفته، چنین شخصی را "جاهل مُقصر" می نامند و عُقلا مواخذه و مذمت چنین شخصی را زشت و خلاف عذالت نمی دانند، مواخذه و عذاب الهی هم بر طبق عدالت خواهد بود، چون یکی از معانی عدالت
ص: 61
همین است که هر موجودی را به حقش و استحقاقش نایل گرداند، مؤمن صالح مستحق ثواب و پاداش است. کافری که با آگاهی و عمداً اسلام نیاوره مستحق عقاب است. قرآن می فرماید: "... تا آنگاه که از جانب من رهنمایی برای شما آید پس هر کسی پیروی او کند، بیمناک و اندوهگین نخواهد گشت و آنانکه کافر شدند و تکذیب آیات ما کردند البته اهل دوزخند"(4)
اکثر کفار امروزی و مخالفان حق از همین قسم هستند.
تا اینجا اصل سؤال شما دوست عزیز پاسخ داده شد لکن پاسخ یک سؤال دیگر که ممکن است در ذهن خطور کند باقی ماند و آن اینکه: بالاخره کسی که در خانواده غیر مسلمان یا مسلمان ولی غیر متدین یا از طریق نامشروع به دنیا آمده باشد توفیق و استعداد رسیدن به سعادت و ثواب و رضوان الهی را نسبت به کسی که در خانواده مذهبی متدین متولد شده کمتر دارد؛ آنچه گفتیم تا حدودی پاسخ این سؤال هم می شود ولی برای تکمیل جواب عرض می شود که: وقتی صحبت از یک صفت خدا می شود باید صفات دیگر خدا را نیز در نظر بگیریم. مثلاً رحمت الهی شامل تمام مخلوقات است. لکن در مورد ظالمین و کفار معاند قهر خدا و انتقام الهی مطرح است. در نتیجه این دو صفت ضد هم نیستند. همینطور عدالت الهی را در کنار حکمت و سنت و قانون الهی باید مطالعه کرد؛ حکمت و سنت الهی این است که اکثریت انسانها پس از ازدواج و یکی شدن زن و مرد دارای فرزند شوند. سنت الهی شامل تمام افراد است چه کافر چه مسلمان، عدالت الهی هم همین را اقتضا می کند که تمام انسانها دارای چنین موهبتی باشند. حالا اگر خداوند صرفاً به خاطر رعایت عدالت در فرزندان نوزادان را فقط در خانواده های مذهبی متدین به دنیا آورد آیا خلاف حکمت و سنت نیست؟ آیا جای این سؤال نیست که چرا عدالت وسنت الهی شامل تمام انسانها نشده؟
ص: 62
علاوه اگر قانون و سنت الهی در مواردی بدون کلام مانعی اجراء نشود اصلِ قانون و نظام بندی جهان مخدوش می شود و در نتیجه از جهان و عالم ممکنات خبری نخواهد بود.5))
خداوند هر انسانی را به قدر توانش تکلیف می کند، کسی که در کشور یا خانواده غیر مسلمان و بی تدین متولد شده تا وقتی صغیر و غیر بالغ است تکلیف و عذابی ندارد، بعد از بلوغ اگر صدای اسلام و تعلیمات الهی به گوشش نرسیده باشد معذور است و عذابی ندارد و اگر نه مکلف است و چنانکه دنبال تحقیق و کسب معرفت نرفته باشد مواخذه می شود؛ و این خلاف عدالت الهی نخواهد بود.
کسانی که در محیط غیر اسلامی متولد شده اند هر چند سعادت رسیدن به ثواب را کمتر دارند لکن حکمتو سنت الهی اقتضا می کند که اکثر انسانها دارای فرزند باشند.
تذکر: در این جهان هر کسی که به خاطر اعمال دیگران از فیضی محروم شود خداوند در آخرت برای او عوض می دهد تا مایه ظلم بر او نشود و عوض به اندازه ای است که جبران آن محرومیت دنیایی را می کند.
1.سعیدی مهر، محمد، علم پیشین الهی و اختیار انسان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی، 1375.
2. مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، ص 130، 124، چ 17، انتشارات صدرا، تهران: 1377.
3. ملاصدرا، شیرازی، صدرالدین، رساله جبر و اختیار، خلق الاعمال، اصفهان، بی تا، 1340.
4. ربانی گلپایگانی، علی، جبر و اختیار، ص 50، 55، انتشارات
ص: 63
سیدالشهداء.
[1] . ر.ک: مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، ص124و125، چاپ 17، انتشارات صدرا، تهران 1377،ربانی گلپایگانی،علی جبر و اختیار، ص50، مؤسسه تحقیقاتی سیدالشهداء قم، 1368.
[2] . مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، ص130-125 همان، طباطبایی، محمدحسین، نهایة الحکمة، مرحله 12،فصل 14.
[3] . صدرالمتألهین، اسفار اربعة، ج6، ص385.
[4] . حکیم سبزواری، شرح منظومه، ص176.
[5] . رجبی، محمود، انسانشناسی، ص144،145، چاپ چهارم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، زمستان 1380.
ص: 64
ص: 65
چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: حسینٌ منی و انا من حسین؟
در پاسخ باید گفت که این حدیث در کتب روانی شیعه و اهل سنت آمده است و متن کامل چنین است.
"حسینٌ منی و انا من حسین، احب الله من احبَ حسیناً و ابغض الله من ابغض حسیناً، حسین سبطٌ من الاسباط، لعن الله قاتِلَهٌ"(1) معنای قسمت اول روایت معلوم است آنجا که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) امام حسین(علیه السلام) را از خود می داند، زیرا که امام حسین(علیه السلام) فرزند حضرت زهرا (علیها السلام) بوده و این واسطه فرزند پیامبر نیز محسوب می شود، آن گونه که خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند:"هذانِ اِبْنای و ابنا ابنتی"(2) این دو (حسن و حسین) پسران دختر من هستند.
اما سوال بیشتر در مورد قسمت دوم روایت است که چگونه پیامبر خود را از حسین(علیه السلام) می داند. پاسخ این است که این گونه تعبیر در واقع نشانه وحدت کامل فکری، روحی و مرامی است، پیامبر گرامی اسلام نیم قرن پیش از حادثه کربلا با این فرمایش خود خواسته اند که نهضت حسینی را تداوم راه خویش نمایند، و دشمنان سید الشهداء را، دشمنان و قاتلان خود به حساب آورد، چرا که این دو یک جان در دو بدن و یک خط و فکر، در دو زمان هستند.
"مفهوم بلند دیگری که در این حدیث نهفته است آن است که وجود پیامبر (صلی الله علیه و آله) و آئین و مکتب او در وجود ابا عبدالله تداوم یافته است، آن هم نه تنها تداوم جسمی، بلکه نگهبان دین پیامبر (صلی الله علیه و آله) امام حسین(علیه السلام) است،و قیام و شهادت او سبب بقای دین رسول خدا است."
اگر که دین مصطفی هنوز در جهان بپاست
از آن سر بریدة تو هست و از نوای تو
ص: 66
خود ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) در خطبهای که فلسفة قیام خویش را بیان کرده اشاره فرموده اند که هدف او حرکت در مسیر سیرة پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) و امر به معروف و نهی از منکر است. این گونه است که انحرافها زدوده شده و دین خدا پا برجا و استوار می ماند. اینکه گفته اند"ان الاسلام محمدی الحدوث، حسینی البقاء" اشاره به احیا دین پیامبر (صلی الله علیه و آله) در سایة قیام عاشورا است، یعنی پیدایش اسلام، محمد است، و بقای آن حسینی."(1)
به تعبیر امام خمینی(قدس سره) :"با زنده نگه داشتن او (امام حسین(علیه السلام)) اسلام زنده می شود"انا من حسین" که روایت شده که پیغمبر فرموده است، این معنایش، معنی این است که حسین مال من است و من از او زنده می شوم."(2)
احتمال دارد معنای عمیق تر و دقیقتری نیز مراد باشد که بر ما معلوم نیست.
1. بررسی تاریخ عاشورا - دکتر محمد ابراهیم آیتی.
2. یادنامة علامه طباطبائی - مقاله"حسین منی و انا من حسین" از محمد باقر بهبودی، ص 305
3. شهید جاوید - صالحی نجف آبادی.
[1] . بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 43، ص 261 - احقاق الحق، قاضی نور الله تستری، ج 11، ص 265. زندگانی امام حسین -(علیه السلام)،
[2] . سید هاشم رسولی محلاتی، ص 81 - مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 382.
[3] . برگرفته از کتاب فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص 149.
[4] . صحیفة نور، ج 13، ص 158.
ص: 67
آیا حدیث «إنَّ الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه»، در عرش خدا نوشته شده است؟
بدون شک یکی از کسانی که درسهای زیادی به همه آزادمردان و آزادی خواهان جهان داده، وجود مقدس اباعبدالله الحسین(علیه السلام) بود، شخصیتی که با خون خودش دین اسلام و قرآن را زنده نگه داشت و در این مسیر از همهی هستی خودش گذشت و عزیزترین بستگان و یاران خود را فدای راه حق و حقیقت و آزادگی نمود؛ مقام ایشان به حدی بلند است که زبان و قلم از وصف او عاجزند.
مرحوم شیخ صدوق در کتاب عیون اخبارالرضا(علیه السلام) چنین نقل کرده اند: أبوالحسن ثابت دوالینی؛ در سال 352 در مدینه برایم نقل کرده که با واسطه هایی که ذکر شد از امام حسین(علیه السلام) که فرمود: بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) وارد شدم در حالی که ابی بن کعب پیش آن حضرت بود، پیامبر به من فرمود: مرحبا به تو ای اباعبدالله! ای زینت آسمانها و زمینها!(1)
ابی بن کعب گفت: ای رسول خدا چگونه غیر از شما کسی زینت آسمانها و زمین ها می باشد؟
پیامبر فرمود: ای ابّی! قسم به آن که مرا به حق، به عنوان پیامبر مبعوث گردانید، به راستی که حسین بن علی(علیه السلام) در آسمان (نامش) بزرگتر و بلند آوازهتر است نسبت به زمین، و به راستی که در طرف راست عرش الهی نوشته شده است که : "حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است".
این حدیث را علاوه بر شیخ صدوق، مرحوم علی بن یونس عاملی از علمای قرن نهم در کتاب الصراط المستقیم(2)، مرحوم بحرانی در مدینة المعاجز(3)، سید فاخر موسوی در کتاب التجلی الاعظم(4)
ص: 68
و مرحوم مجلسی در کتاب شریف بحارالانوار(1) نقل کرده اند.
1- بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج44، ص174.
2- تاریخ زندگانی حسین بن علی(علیه السلام)، ناشر مؤسسه الوفاء بیروت، چاپ دوم، سال 1403 هجری.
[1] . صدوق ؛ عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، بیروت، موسسه اعلمی مطبوعاتی، چاپ اول، 1404ق، ج2، ص62، ح29.
[2] . عاملی، علی بن یونس ؛ الصراط المستقیم، بی جا، مکتبة مرتضویه لأحیاء آثار جعفریة، ج2، ص161.
[3] . بحرانی، سید هاشم ؛ مدینة المعاجز، بی جا، مؤسسة المعارف الاسلامیة، چاپ اول، 1414ق، ج4، ص52.
[4] . موسوی، فاخر ؛ التجلی الاعظم، قم، بی نا، چاپ اول، 1421 ه . ق، ص16.
[5] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء چاپ دوم، 1403ق، ج36، ص205، ح8.
ص: 69
آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر تربت امام حسین(علیه السلام) که امروزه ما شیعیان بر آن سجده می کنیم سجده کرده است یا نه؟
سجده از دیدگاه فرهنگ شکوفای اسلام، تجلی گاه تذلّل و فروتنی انسان در برابر آفریدگاه جهان و نقطه اوج آدمی در مسیر عبودیّت است، از این رو قرآن کریم، نه تنها انسان را بلکه همه جهانیان را سجده کنندگان برای خدا قلمداد نموده و چنین میفرماید: "وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ"(1) هر که در آسمانها و زمین است، برای خدا سجده میکند و مسلمانان شیعه که پیروان راستین قرآن، سنّت و سیره پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت آن حضرت میباشند، به پیروی از سخنان رسول خدا و روایات عترت و روش عملی اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر آنند که سجود برای خدا، تنها باید بر زمین و آن چه از آن میروید (جز خوردنیها و پوشیدنی ها) انجام گیرد.
زیرا سجده بر خاک که مظهر فروتنی انسان در برابر پروردگار است، انسان را در مقام بندگی و عبودیّت، استواری بیشتر بخشیده و او را به هدف بلند آفرینش نزدیک تر مینماید.
و حال این سوال به ذهن میآید که چرا سجده بر تربت امام حسین(علیه السلام) صورت میگیرد؟
مسلمانان شیعه، به پیروی از سخنان پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت معصوم آن حضرت و سیره عملی عترت رسول خدا، بر آنند که سجده برای خدا در نماز، مستحب است بر تربت سالار شهیدان باشد زیرا یکی از سرزمین های مقدّس از دیدگاه روایات اسلامی، سرزمین کربلا است که قربان گاه فرزندان پاک رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و در رأس آنها حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام) می باشد سجده پیامبر بر خاک که جای شک ندارد، اما سخن بر سر
ص: 70
خاک قبر امام حسین(علیه السلام) است.
در این جا، نمونه هایی از احادیث معتبری را که در زمینه فضیلت تربت امام حسین(علیه السلام) در کتب روایی هر دو گروه مسلمان بویژه کتب دانشمندان اهل سنّت رسیده، بیان می کنیم تا قداست و ارزش تربت پاک کربلا روشن شود.
ابن حجر روایت میکند(1) که: "حسین(علیه السلام) بر رسول خدا وارد گردید و به سرعت به جانب آن حضرت شتافت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را بوسید... یکی از ملائکه که نزد ایشان بود گفت: امّت تو او را به شهادت خواهند رساند... سپس مقداری از ریگ و یا خاک قرمز رنگ آورد و ام سلمه (همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن خاک را گرفت و در لباس خود قرار داد، در حدیثی دیگر آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن خاک را بوئید و فرمودند این خاک بوی کرب (اندوه) و بلا می دهد."
حدیث دیگر روایت ابن سعد از ثعلبی است که از امام علی(علیه السلام) در راه صفیّن نقل میکند که وقتی به کربلا رسیدند بسیار گریه کردند که زمین آن از اشک ایشان مرطوب شد.(2)
در پرتو انبوه روایاتی از این قبیل، که در بسیاری از کتب صحاح و مسانید اهل سنّت آمده است به روشنی معلوم می شود که کربلا از دیدگاه رسول خدا و امیر مؤمنان و نیز محدثان اسلامی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
در برخی از روایات اسلامی آمده است که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) پس از بوئیدن خاک کربلاء بر آن تربت مقدس اشک ریختند و فرمودند: "طوبی لک من تربة، یعنی خوشا به حال این تربت".(3)
نکته دیگری که جای یادآوری دارد، روایات ائمه و اهل بیت(علیهم السلام) می باشد که اعتبار و حجیت آن اثبات شده می باشد، زیرا پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) مردم را به پیروی از اهل بیت خویش دعوت نموده و حکم آنان را در کنار قرآن مجید، حجّت دانسته است،
ص: 71
در وسایل الشیعه چنین آمده: امام صادق(علیه السلام) کیسه ای زرد رنگ از جنس دیبا داشت که مقداری از تربت امام حسین(علیه السلام) در آن کیسه بود و به هنگام نماز، آن را بر روی سجاده مینهاد و بر آن سجده می نمودند.(1)
در همان کتاب، چنین روایت مینماید: "کان الصادق(علیه السلام) لا یسجد الاّ علی تربة الحسین(علیه السلام) تذلّلاً لله و استکانة له"(2) یعنی امام صادق(علیه السلام) بر چیزی جز تربت امام حسین(علیه السلام) سجده نمی نمودند و این به خاطر ابراز تذلّل و فروتنی در مقابل خداوند بزرگ بوده است. در این جا بیان دو نکته لازم به نظر می رسد:
الف: سجده نمودن ائمه اهل بیت(علیهم السلام) بر تربت کربلا و یا سفارش نمودن آنان به امر مزبور، به خاطر استحباب سجده بر تربت امام حسین(علیه السلام) بوده است و همه پیشوایان و فقهاء شیعه بر این حقیقت اتفاق نظر دارند که سجده بر تربت امام حسین(علیه السلام) واجب نیست بلکه فضیلت دارد و بنا بر استحباب ترجیح دارد.
ب: التزام ائمه و اهل بیت(علیهم السلام) بر سجده بر تربت حسین بن علی(علیه السلام) بدان جهت بوده است، که آن حضرت در راه کلمه توحید و ترویج دین خدا به شهادت رسیدند و لذا مورد مودّت و عنایت خاص الهی می باشد. بنابر این پیشوایان معصوم شیعه، به موجب محبّت خدا نسبت به سرباز فداکار اسلام - امام حسین(علیه السلام) ترجیح میدادند بر تربت آن حضرت سجده نمایند و از این طریق سهم بیشتری در رضایت خدای بزرگ را نصیب خود سازند و بر ابراز فروتنی در برابر آفریدگار جهان، جهت دهند.
پس در پرتو آن چه گذشت روشن میگردد که سجده شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر تربت امام حسین(علیه السلام) در جایی بیان نشده اگرچه خداوند عالم رسول اکرم را توسط جبرئیل و ملائک از کشته شدن امام حسین(علیه السلام) توسط افراد امّت ایشان باخبر کرده اند و حتی طبق آن چه بیان شد حتی از تربت امام حسین(علیه السلام) یعنی همان
ص: 72
خاکی که خون شریف آن حضرت بر روی آن در آینده خواهد ریخت برای ایشان آورده اند و حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن تربت را در دست گرفته بوئید و حتی اشک بر روی آن ریخته اند و حتی خطاب به آن تربت فرموده اند طوبی لک من تربه (خوشا به حال این خاک) لکن سیره عملی اهل بیت گواه این قضیه است و همین مهم ترین دلیل و مدرک برای ما شیعیان و دوستداران اهل بیت عصمت(علیهم السلام) بر سجده بر تربت امام حسین(علیه السلام) می باشد.
1- سجده بر تربت یا نهایت تواضع در پیشگاه خدا، سید رضا حسینی نسب، چاپ سید الشهداء.
2- صحیح بخاری، کتاب التربه، از منابع اهل سنّت.
3- امام حسین این گونه بود (ترجمه الخصائص الحسینّیه)، شیخ جعفر شوشتری، مترجم صادق حسن زاده.
4- سوگنامه آل محمد -(صلی الله علیه و آله) ، محمد محمدی اشتهاردی.
[1] . رعد / 15.
[2] . هیثمی، ابن حجر، کتاب الصواعق المحرقه، ص 192.
[3] . همان، ص 193.
[4] . تعلیقات احقاق الحق، ج11، ص 347، به نقل از معجم الکبیر و تهذیب التهذیب، و مقتل الحسین خوارزمی و ....
[5] . عاملی، شیخ حر، وسایل الشیعه، ج3، ص 608.
[6] . همان.
ص: 73
در متن لوح فاطمه زهرا (علیها السلام) آمده آنها (امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) ) حجت های بالغه من در میان مردم هستند که من به وسیله آنها ثواب می دهم و عقاب می کنم، این جمله را توضیح بفرمائید؟
حدیث لوح فاطمه زهرا (علیها السلام) از معروف ترین احادیث شیعه می باشد که به مناسبت ولادت امام حسین(علیه السلام) از طرف خداوند به وسیله جبرئیل برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت امام علی(علیه السلام) و فاطمه زهرا (علیها السلام) به عنوان تحفه فرستاده شده است و محدثان شیعه با استناد به آن مطالب قابل توجهی را اثبات نموده از جمله اینکه از کیفیت نسخه برداری این حدیث که به وسیله جابر بن عبدالله انصاری از نسخه موجود نزد فاطمه زهرا (علیها السلام) صورت گرفته، استفاده می شود که شیعه در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به نگارش و تدوین حدیث اهتمام ورزیده است در حالی که اهل تسنن به دلایلی از جمله نشر احادیثی بی پایه مبنی بر ممنوعیت کتابت حدیث از تدوین روایات در صدر اول خودداری نموده اند و با روی کار آمدن عمر بن عبدالعزیز (95 - 101) به نوشتن روایات روی آورده اند.
به هر حال این حدیث که از جمله نخستین آثار مکتوب در تاریخ اسلام است در منابع مهم روائی شیعه آمده است.(1)
در این حدیث مطالب فراوانی دیده می شود که به برخی از آنها اشاره می شود:
1. تنصیص از سوی خداوند تبارک و تعالی به امامت ائمه اثنی عشر(علیهم السلام) .
2. پیش بینی برخی حوادث که همزمان با حیات ائمه(علیهم السلام) اتفاق خواهد افتاد.
ص: 74
3. توصیف خصوصیات امام زمان(علیه السلام) و بیان وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عصر ظهور و نیز وقایع و اصلاحات اجتماعی که پس از ظهور آن حضرت اتفاق خواهد افتاد.
4. تمام ائمه(علیهم السلام) روح واحدی هستند در کالبدهای مختلف، اهداف آنان منطبق بر یکدیگر و عالی ترین مقصد آنان سعادت بشر از طریق پرستش صحیح خدا و به کار بستن عقل و درایت به منظور بهبود وضعیت زندگی دنیوی و اخروی و رسیدن به کمال است لذا راه سعادت در پذیرش امامت هر دوازده امام معصوم(علیهم السلام) است و توقف بر یکی از ائمه(علیهم السلام) به معنای انکار بقیه ائمه(علیهم السلام) خواهد بود. لذا در همین حدیث می خوانیم: "ان المکذب بالثامن مکذب بکل اولیائی؛ تکذیب کننده امام هشتم تکذیب کننده همه اولیاء من می باشد".
5. اکمال سلسله باعظمت امامت به وجود ولی عصر است همان طوری که اصل امامت اکمال رسالت است.
و کمال هر چیزی رسیدن به مرحلهای از رشد است که در آن غرض اصلی آن موجود تحقق یابد بنابراین تحقق اهداف ائمه در امامت حضرت حجت خواهد بود که حکومت آن حضرت اختصاص به شیعیان نداشته و در سایه حکومت حضرت، حق همه مستضعفان به آنان برگردانده خواهد شد و به حق خود خواهند رسید.
6. در متن این حدیث ضمن بیان مقامات امام حسین(علیه السلام) این جمله آمده است:
"جعلت کلمتی التامة معه و حجتی البالغة عنده؛ کلمه تامه خود را با امام حسین(علیه السلام) و حجت بالغه خویش را نزد او قرار دادم" حال منظور از این جمله چیست؟
می توان گفت منظور از "کلمه تامه" خدا در این حدیث خود امام حسین(علیه السلام) است به دلیل اینکه خدا در قرآن کریم در جریان
ص: 75
تولد شگفت انگیز عیسی از مریم(علیه السلام) آن حضرت را به "کلمه" خود خوانده است.(1)
بنابراین امام معصوم نیز کلمه خدا و دلالت کننده بر صفات خدا و مظهر الله می باشد.
و می توان با توجه به روایات زیادی که ذیل آیه 28 سوره زخرف در تفاسیر و غیر آن وارد شده، گفت منظور از "کلمه تامه" "امامت" است و آن را خدا در نسل و ذریه امام حسین(علیه السلام) قرار داده است.
و روایات زیادی هم بر این مطلب دلالت می کند. امام سجاد(علیه السلام) می فرمایند: آیه 28 سوره زخرف در مورد ما نازل شده و امامت را خدا تا روز قیامت در نسل امام حسین(علیه السلام) قرار داده.(2)
و شاهد بر اینکه منظور از کلمه تامه امامت است و قرار دادن آن با امام حسین(علیه السلام) به معنی این است که امامت را از امام حسین(علیه السلام) به بعد الی یوم القیامه در ذریه آن حضرت قرار داده است؛ جمله "بعترته اثیب و اعاقب" می باشد که به دنبال جعلت کلمتی التامة... آمده است و به معنای این است که به وسیله اطاعت اوامر و نواهی عترت امام حسین(علیه السلام) و ائمه بعد از او اجر می دهد و به جهت تمرد از فرمان عترت او، مخالفین و تمرد کنندگان را عقاب می کند زیرا ایمان به ولایت ائمه مهم ترین رکن توحید و شرط قبولی اعمال بندگان بوده و ترک و نپذیرفتن ولایت شان کفر و عصیان می باشد.
اما اینکه منظور از "و حجتی البالغة عنده، و حجت رسای خود را نزد امام حسین(علیه السلام) نهادم" چیست؟
در پاسخ باید گفت حجت آن چیزی است که به آن احتجاج و استدلال می شود بنابراین دامنه حجت های الهی وسیع بوده که برخی از مصادیق آن عقل، انبیاء، اوصیاء، معجزات انبیاء، کتب
ص: 76
آسمانی، پدیده های عالم و نظاماتی حاکم بر آنها همه و همه حجت خدایند لکن این حجتها تفاوت هایی دارند از آن جهت که بعضی بسیار برجسته و بعضی نسبتا ساده و کوچک اند. نظام حاکم بر کوچکترین پدیده عالم از آن جهت که انسان را به ناظم عالم، قادر و توانا راهنمایی می کند حجت خدا بر انسان است ولی حجت بودن انبیاء و ائمه(علیهم السلام) از آن جهت که با زبان خود با بشر سخن می گویند و دست آنها را گرفته و به سوی خدا هدایت می کند برجستگی خاصی دارد و همین طور ائمه(علیهم السلام) با اینکه همه حجت خالق بر خلق اند امّا حجت بودن امام زمان(علیه السلام) از آن جهت که مطابق آیات و روایات به اهداف انبیاء و اوصیاء، جامه عمل می پوشاند، برجستگی و ویژگی خاصی دارد زیرا با آمدنش جهان را پر از عدل و داد می نماید که مظهر عدالت خدا است و عالم را از ظلم و بیداد های می بخشد.
با توجه به این مطلب می توان گفت منظور از حجت بالغه در حدیث لوح، امام زمان(علیه السلام) است که از نسل امام حسین(علیه السلام) می باشد و این مطلب هیچ منافاتی ندارد که هر یک از ائمه(علیهم السلام) حجت حق تعالی بر خلق او باشند.
آری قبل از ظهور حجت بن الحسن(علیه السلام) هر چند از طریق مشاهده حسی آثار اقوام پیشین، از طریق وحی و عقل و... بر بشر اتمام حجت شده و هر یکی از این امور حجت بالغه حق تعالی بوده است ولی در عصر ظهور امام زمان(علیه السلام) مسأله اتمام حجت به سر حد نهائی خود رسیده و وقت آن گذشته است که انبیاء و مصلحان عالم از دم شمشیر ظلم بگذرند و وقت آن رسیده است که مستکبران ذلیل و مؤمنانِ به استضعاف کشیده شده بر قله افتخار عزت بنشینند و لذا هر کس تا قبل از آن روز از راه ضلالت به راه هدایت و صراط حق برگشته نجات می یابد و گرنه ایمان شان نفعی نمی رساند.
ص: 77
1- جابر بن عبدالله الانصاری، مرکز المصطفی، ص267.
2- نماذج من کرامات الائمه(علیهم السلام) مرکز المصطفی،، ص66.
[1]. صفار، ابوجعفر محمد بن حسن، بصائر الدرجات، بیروت، موسسة النعمان، بی تا، ص135؛ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، قم، چاپ اسوه، 1375ش، چاپ سوم، ج3، ص566.
[2]. نساء / 171؛ زخرف / 28.
[3]. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415ق، ج4، ص597.
ص: 78
امام صادق(علیه السلام) فرموده اند: کبوتر راعبی در خانه هایتان نگهداری کنید، زیرا این حیوان قاتلین امام حسین(علیه السلام) را لعنت می کند. منظور امام چیست؟
مرحوم ملا محسن فیض کاشانی درباره کبوتر راعبی چنین می گوید:
"الحمام الراعبی کانه الذی فی رجلیه ریش".(1) یعنی کبوتر راعبی گویا کبوتری است که در پاهای او پر است در اصطلاح (پاپر) است.
با این توصیفات کبوتر راعبی نوعی کبوتر خانگی است که پاهای او را پر پوشانده است نه کبوتر وحش یا چاهی و یا فاختهای باشد.
در رابطه با نام کبوتری که سفارش به نگهداری آن شده است، از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمودند: "إتخذوا الحمام الراعبیه فی بیوتکم فانها تلعن قتلة الحسین(علیه السلام) و لعن الله قاتله"(2) ؛ "کبوتر های راعبی که اوصاف آن در بالا گفته شده است را در خانه هایتان نگهداری کنید زیرا که او قاتلین امام حسین بن علی بن ابی طالب را لعنت می کند و خداوند قاتلین او را لعنت می کند".
داود بن فرقد گوید: در محضر امام صادق(علیه السلام) نشسته بودم در خانه آن حضرت کبوتری از نوع راعبی دیدم که قرقر می کرد، حضرت نگاهی به من کرد و فرمود : ای داود ! می دانی این کبوتر چه می گوید .
عرض کردم نه به خدا سوگند
فرمود: قاتلان حسین بن علی(علیه السلام) را نفرین می کند ؛ آن را در خانه نگه دارید.(3)
کلمه راعبی به معنی ترساندن، ترسیده است (مانند سیل راعب
ص: 79
که به سیلی گفته می شود به علت کثرت و شدت باعث ترس می شود).
امّا نامگذاری به این اسم عده ای می گویند که راعبی منصوب به یک منطقه یا سرزمین است که از آن گرفته شده و بعضی دیگر می گویند کبوتری که ترعیب صوت دارد را گویند به صورت سخن گوی و موزون صدا از خود تولید می کند.
لازم به ذکر است هر چند در احادیث ما به لعنت کردن کبوتر و در قرآن نیز به تسبیح تمام موجودات اشاره شده ولی برخی ها این احادیث را با عقول ناقص بشری بررسی می کنند و ایراد وارد می کنند در حالی که میتوان گفت که لعنت گفتن برخی از کبوترها دارای امکان عقلی است و محال نیست.
[1]. الوافی، ج2، ص856.
[2]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج44، ص305.
[3]. کتاب معارف و معاریف دایرة المعارف، سید مصطفی حسینی دشتی.
ص: 80
می گویند امیر المومنین(علیه السلام) در آستانه شهادتشان، به حضرت عباس(علیه السلام) فرموده است: «أنت ذخر للحسین» تو ذخیره حسینی. آیا این مطلب صحیح است؟
درباره تاریخ عاشورا و بویژه عزاداری و مقتل، کتاب های بسیاری در طول تاریخ نگاشته شده است که این خود نشان از اهتمام عالمان و محققان شیعی بدین مسأله است. این منابع در اعتبار و دقت در نقل و تحلیل یکسان نیستند و می توان آنها را به دو دسته کلی قابل استناد و ضعیف تقسیم کرد.
مقصود ما از منابع قابل استناد، آن دسته مآخذی هستند که هویت تاریخی داشته و نویسندگان آنها، معلوم، سرشناس و از عالمان روشمند بوده اند.
منابع غیر قابل استناد و ضعیف را منابعی داستانی، بی سند و بی پشتوانه تاریخی می دانیم که اخبار گزارش شده در آنها را تنها به شرط یافتن مؤیدات تاریخی و تقویت به وسیله دیگر مآخذ می پذیریم.(1)
اما درسوال مورد پرسش به این نکته باید اشاره کرد که این جریان در کتاب های معتبر به این صورت اشاره شده است که: "ثم التفت إلی أولاده الذین من غیر فاطمة ع و أوصاهم أن لا یخالفوا أولاد فاطمة"(2) آن حضرت در سخنانی به فرزندان خود که از مادری غیر از حضرت فاطمه بودند سفارش کرد که با فرزندان فاطمه مخالفت نکنند.
اما مطلبی که در بعضی از کتابها از جمله معالی السبطین آمده است چنین است: حضرت علی بن ابی طالب در شب بیست و یکم رمضان سال چهلم هجری (شب شهادت خویش) ابوالفضل
ص: 81
العباس را در آغوش گرفت و به سینه چسباند و فرمود پسرم به زودی در روز قیامت به وسیله تو چشمم روشن می گردد، آن گاه افزود "وَلَدی إذَا کان یوم عاشورا و دخلت المشعر ایاک أن تشرب الماء و أخوک الحسین عطشان" پسرم هنگامی که روز عاشورا فرا رسید و بر شریعه آب وارد شدی مبادا آب بیاشامی در حالی که برادرت تشنه است.(1)
کتاب معالی السبطین نوشته محمد مهدی حائری مازندرانی از نویسندگان قرن چهاردهم (م 1385) است. دو کتاب دیگر نیز درباره اهل بیت(علیهم السلام) دارد که یکی با نام "شجره طوبی" و دیگری
"الکوکب الدرّی فی احوال النبیّ و البتول و الوصیّ" است. مرحوم حائری مازندرانی در کتاب "معالی السبطین" اندکی به شرح حال امام حسن و بقیه کتاب را به امام حسین(علیه السلام) پرداخته است. او مطالب کتاب را با داستان و شعر درهم آمیخته و آنها را به شکل مطالب مناسب مجالس سوگواری عرضه کرده است. او مطالب تاریخی، حدیثی و داستان و ... را نقل می کند تا زمینه مناسبی برای گزارش مقتل و وقایع عاشورا، فراهم آورد و در این میان از نقل مطالب ضعیف و استفاده از کتب و منابع غیر قابل اعتماد - مانند روضة الشهداء، اسرار الشهادات، منتخب طریحی و... - خودداری نمی کند.
شهید قاضی طباطبایی که با مؤلف آشنایی و مکاتبه داشته نیز نقلیات کتاب را چندان قابل اعتماد نمی داند و آن را آمیخته از صحیح و ضعیف خوانده و از این رو خواننده کتاب را به دقت در آن فرا می خواند.
منابع معاصر و منابع پس از قرن 9 و 10 آن اندازه متعددند که نمی توان به همه آنها پرداخت. اما به نحو کلی می توان گفت اعتبار این کتب، تابع اعتبار منابع مورد استفاده آنها است. به
ص: 82
سخن دیگر، هر اندازه گزارش کتب متأخر و معاصر متکی به کتاب های کهن تر و معتبرتر باشد و در نقل خود دقت کرده و رعایت امانت بیشتری کرده باشد، قابل اعتمادتر خواهد بود. گفتنی است بر همین اساس اعتبار بحارالأنوار، نفس المهموم و منتهی الآمال بیشتر است؛ زیرا اکثر گزارش های آنها قابل قبول و مستند به کتب کهن و معتبر هستند، به ویژه آن که محدث قمی(قدس سره) با عنایت به منابع غیر قابل استناد در پارهای از موارد به ارزیابی روایات نیز پرداخته و لذا استفاده از آنها بلامانع است، مشروط به این که مطالبی که در این کتابها از اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده به منبع گزارش نسبت داده شود، نه به اهل بیت(علیهم السلام) .(1)
لذا نمی توان به صحت مطلبی که در سوال مورد پرسش است به طور یقین صحه گذاشت، فقط آن چیزی که در منابع معتبر نقل شده و آن وصیت و سفارش کلی امام علی(علیه السلام) به فرزندان خود در مورد جریان کربلا است و به آن باید بسنده کرد.
1- فرهنگ نامه مرثیه سرایی و عزاداری سید الشهداء -(علیه السلام)، محمّد محمّدی ری شهری.
2- تأملی در نهضت عاشورا، رسول جعفریان.
3- کتابشناسی امام حسین -(علیه السلام)، محمد اسفندیاری.
4- عاشورا پژوهی، محمد صحتی سردرودی.
[1]. محمّدی ری شهری، محمّد، فرهنگ نامه مرثیه سرایی و عزاداری سید الشهداء(علیه السلام)، ص75.
[2]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج43، ص290.
[3]. حائری، محمد مهدی، معالی السبطین، ج1، ص452.
[4]. فرهنگ نامه مرثیه سرایی و عزاداری سید الشهداء(علیه السلام)، همان، ص97.
ص: 83
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «امام حسین را در حالی به شهادت می رسانند که ایمان دارند»؛ منظور ا ز ایمان چیست؟
روایاتی بر خبر دادن واقعه عاشورا توسط رسول الله -صلی الله علیه و آله و سلم- در کتاب های معتبر وجود دارد و روایت مورد نظر را ذهبی و دیگر علمای اهل سنت نقل کرده اند.
" قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لنسائه لا تبکوا هذا الصبی یعنی حسیناً فکان یوم أم سلمة فنزل جبریل فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم لأم سلمة لا تدعی أحداً یدخل فجاء حسین فبکی فخلته أم سلمة یدخل فدخل حتی جلس فی حجر رسول الله صلی الله علیه وسلم فقال جبریل إن أمتک ستقتله قال یقتلونه وهم مؤمنون قال نعم وأراه تربته"(1) ؛
" ...رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به همسران شان فرمودند: این کودک – حسین – را به گریه نیندازید . پس نوبت ام سلمه شده بود که جبریل نازل شد و حضرت به ام سلمه فرمودند که نگذار کسی وارد اتاق شود .
حسین آمد و شروع به گریه کرد . ام سلمه اجازه داد و ایشان وارد شده بر دامان رسول خد(صلی الله علیه و آله) نشست.
جبریل گفت : امت تو او را خواهند کشت.
حضرت پرسید : او را می کشند وحال آنکه مومن ند؟!
گفت : آری وتربتش را به حضرت نشان داد".
در این روایت آمده که "وهم مومنون ؛ یعنی حضرت با تعجب
ص: 84
می پرسد که آیا ایمان دارند و حسین را می کشند؟ !"
در برخی از متنها آمده که "یقتلونه و هم مومنون بی(1)؛ یعنی به من ایمان دارند ودر عین حال حسین را می کشند؟!"
بنابراین با تعجب گفتن این جمله خود دلیل بر این است که اگر کسی به خدا ایمان داشته باشد یا به پیامبر ایمان داشته باشد هیچ وقت به خودش اجازه نمی دهد که با امام حسین -(علیه السلام) - بجنگد.
در نتیجه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نمی خواهد بگوید کسی که امام حسین را می کشد مومن است و بلکه می خواهد برساند که چنین کسی اصلا مومن نیست و مومن چنین کاری را نمی کند و اینکه جبرئیل گفت آری نه به این معنی است که آری آنها مومنند بلکه به این معنی است که آری آنها حسین را می کشند.
ایمان از باب "اِفعال" از مادة اَمن، (امن، یؤمن، ایماناً) می باشد و معنای آن گرویدن، ایمن گردانیدن و باور داشتن و اعتماد ورزیدن است. در قرآن کریم نیز به معنای فعل ایمان یا معنای محتوای آن و یا هر دو به کار رفته است.(2) متکلمان امامیه به طور عمده ایمان را تصدیق قلبی خدا، رسول و رسالت او دانستهاند. بنابراین، اقرار زبانی و عمل جوارحی، نه رکن ایمان است و نه شرط آن.(3) برخلاف بعضی فِرَق که آنها به تصدیق قلبی و اقرار زبانی و عمل جوارحی را به ایمان قایل شده اند.
متکلمان امامیه به طور عمده ایمان را حاصل دلیل و برهان شمردهاند و اصول پنج گانة ایمان یعنی توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد را زاییدة دلیل و استدلال دانسته و با این نظریه، معقولیت مدعیات دینی و ارتباط دین و عقل را پذیرفتهاند. فیلسوفان اسلامی نیز، ایمان حقیقی را علم فلسفی به مبدأ و
ص: 85
معاد، و علم به مبدأ را معرفت صفات و افعال و آثار الهی، و علم به معاد را معرفت نفس، قیامت و نبوت معرفی کرده اند.(1)
قرآن کریم، ایمان را گاهی مقابل نفاق و گاهی در برابر فسق به کار برده است و صرف اقرار زبانی و قولی را حقیقت ایمان نمی داند:
"برخی از مردم می گویند ما به خدا و روز باز پسین ایمان آوردهایم، ولی گروندگان نیستند".(2)
یا در جایی می فرماید:
"آیا مردم پنداشتندکه تا گفتند ایمان آوردیم، رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟ و به یقین کسانی را که پیش از اینان بودند آزمودیم، تا خدا آنان را که راست گفته اند، معلوم دارد و دروغ گویان را معلوم دارد".(3)
از آیات فراوانی استفاده می شود که حقیقت ایمان، امری قلبی است، و نوری است که خداوند با آن بندگانش را هدایت می کند. هدیه ای الهی است که مایة برکت و حالت تضرع آدمی است. امیر المؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
"ایمان روشن ترین راه است و نورانی ترین چراغ و انسان در پرتو ایمان، راه به اعمال
ص: 86
صالح می یابد و با اعمال شایسته راه به ایمان"(1).
و درجایی می فرماید:
"در رکاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن چنان مخلصانه می جنگیدیم و برای پیشبرد حق و عدالت از هیچ چیز باک نداشتیم، که حتی حاضر بودیم پدران و فرزندان و برادران و عموهای خویش را در این راه "اگر برخلاف حق باشند" نابود سازیم. این پیکار بر تسلیم و ایمان ما می افزود".(2)
پس تعریف دقیق ایمان، تصدیق قلبی با تصدیق و یقین جازم و اعتقاد به خدا و رسول و چراغی است در پرتو آن راه به اعمال صالح و با اعمال صالح راه به خود ایمان یافت می شود. پس این جا است که ایمان بنده کامل نخواهد شد مگر این که قلبش درست شود و قلب او درست نمی شود مگر این که زبانش اصلاح گردد(3).
در آخر توصیة امیر المؤمنین را حسن ختام بحث قرار می دهیم که فرمود:
" صبر و استقامت را در هر کار پیشه کنید که صبر نسبت به ایمان هم چون سر است در مقابل تن؛ تن بیسر فایده ندارد و ایمان بیصبر نیز بینتیجه است".(4)
خداوند متعال در سوره حجرات آیه 14 بین اسلام و ایمان فرق گذاشته و می فرمایند:
" قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ" ؛ "عرب های بادیه نشین گفتند: ایمان آورده ایم. بگو: شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمی کند، خداوند، آمرزنده مهربان است".
1. " اسلام" شکل ظاهری قانونی دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند در سلک مسلمانان وارد می شود، و احکام اسلام بر او جاری می گردد، ولی "ایمان" یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است، نه زبان و ظاهر او.
2. " اسلام" ممکن است انگیزه های مختلفی داشته باشد، حتی انگیزه های مادی و منافع شخصی، ولی" ایمان" حتما از انگیزه های معنوی، از علم و آگاهی، سرچشمه می گیرد، و همان است که
ص: 87
میوه حیات بخش تقوی بر شاخسارش ظاهر می شود.
این همان چیزی است که در عبارت گویایی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمده است: "الاسلام علانیة، و الایمان فی القلب"(1) ؛ "اسلام امر آشکاری است، ولی جای ایمان دل است".
و در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم: "الاسلام یحقن به الدم و تؤدی به الامانة، و تستحل به الفروج، و الثواب علی الایمان"(2) ؛ "با اسلام خون انسان محفوظ، و ادای امانت او لازم، و ازدواج با او حلال می شود، ولی ثواب بر ایمان است".
و نیز به همین دلیل است که در بعضی از روایات مفهوم" اسلام" منحصر به اقرار لفظی شمرده شده، در حالی که ایمان اقرار توأم با عمل معرفی شده است: "الایمان اقرار و عمل، و الاسلام اقرار بلا عمل".(3)
همین معنی به تعبیر دیگری در بحث" اسلام و ایمان" آمده است،" فضیل بن یسار" می گوید: از امام صادق شنیدم فرمود: "ان الایمان یشارک الاسلام، و لا یشارکه الاسلام، ان الایمان ما وقر فی القلوب، و الاسلام ما علیه المناکح و المواریث و حقن الدماء"(4) ؛ "ایمان با اسلام شریک است، اما اسلام با ایمان شریک نیست (و به تعبیر دیگر هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست)".
پس " ایمان" آن است که در دل ساکن شود، اما" اسلام" چیزی است که قوانین نکاح، ارث و حفظ خون بر طبق آن جاری می شود".
ولی این تفاوت مفهومی در صورتی است که این دو واژه در برابر هم قرار گیرند، اما هر گاه جدا از هم ذکر شوند ممکن است اسلام بر همان چیزی اطلاق شود که ایمان بر آن اطلاق می شود، یعنی هر دو واژه در یک معنی استعمال گردد.
خداوند متعال می فرماید : "اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید ثواب اعمال تان را به طور کامل می دهد، و چیزی از پاداش
ص: 88
اعمال شما را فروگذار نمی کند؛چرا که خداوند غفور و رحیم است".(1)
جمله های اخیر در حقیقت اشاره به یک اصل مسلم قرآنی است که شرط قبولی اعمال " ایمان" است، یعنی اگر شما ایمان قلبی به خدا و پیامبر ص داشته باشید که نشانه آن اطاعت از فرمان خدا و رسول او است، اعمال شما ارزش می یابد، و خداوند حتی کوچک ترین حسنات شما را می پذیرد، و پاداش می دهد، و حتی به برکت این ایمان گناهان شما را می بخشد که او غفور و رحیم است.
و از آنجا که دست یافتن بر این امر باطنی یعنی ایمان کار آسانی نیست در آیه بعد به ذکر نشانه های آن می پردازد، نشانه هایی که به خوبی مؤمن را از مسلم، و صادق را از کاذب، و آنها را که عاشقانه دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را پذیرفته اند، از آنها که برای حفظ جان و یا رسیدن به مال دنیا اظهار ایمان می کنند، جدا می ساخته و می فرماید:
" مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، سپس هرگز شک و ریبی به خود راه نداده، و با اموال و جان های خود در راه خدا به جهاد پرداخته اند".(2)
آری نخستین نشانه ایمان عدم تردید و دو دلی در مسیر اسلام است، نشانه دوم جهاد با اموال، و نشانه سوم که از همه برتر است جهاد با انفس (جان ها) است.
به این ترتیب اسلام به سراغ روشن ترین نشانه ها رفته است، یعنی ایستادگی و ثبات قدم، و عدم شک و تردید از یک سو، و ایثار مال و جان از سوی دیگر.
چگونه ممکن است ایمان در قلب راسخ نباشد در حالی که انسان از بذل مال و جان در راه محبوب مضایقه نمی کند. و لذا در پایان آیه می افزاید: " چنین کسانی راستگو هستند و روح ایمان در وجودشان موج می زند".
ص: 89
این معیار را که قرآن برای شناخت" مؤمنان راستین" از" دروغگویان متظاهر به اسلام" بیان کرده، معیاری است روشن و گویا برای هر عصر و زمان، برای جداسازی مؤمنان واقعی از مدعیان دروغین، و برای نشان دادن ارزش ادعای کسانی که همه جا دم از اسلام می زنند و خود را طلبکار پیامبر (صلی الله علیه و آله) می دانند ولی در عمل آنها کمترین نشانه ای از ایمان و اسلام دیده نمی شود. در مقابل، کسانی هستند که نه تنها ادعایی ندارند، بلکه همواره خود را مقصر می شمرند، و در عین حال در میدان ایثار و فداکاری از همه پیشگام ترند.(1)
1. جعفر سبحانی، راه خداشناسی و شناخت صفات او، انتشارات مکتب اسلام، چ اوّل، 1375.
2. رضا برنجکار، معرفت فطری خدا، مؤسسه بناء، چ اوّل، 1374.
3. عبدالحسین دستغیب شیرازی، ایمان، ج 1 و 2، انتشارات دار الکتاب قم.
[1] . رک: ذهبی ؛ سیر اعلام النبلاء، بیروت، موسسه الرساله، چاپ هفتم، 1413ه.ق، ج3، ص 289. ورک: صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1414ه.ق، ج 11، ص 74
[2] . رک : هیثمی ؛ مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه،1408ه .ق، ج 9، ص 189.
[3] . دایرة المعارف تشیع، ج 2، مدخل ایمان.
[4] . علم الهدی، سید مرتضی ؛ الذخیرة فی علم الکلام، قم، مؤسسه النشر الاسلامی . بی تا، ص 536.
[5] . ملا صدرا ؛ الاسفار الاربعه، ج 2، ص 22.
ص: 90
[6] . بقره / 8.
[7] . عنکبوت / 3 – 2 .
[8] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 146.
[9] . نهج البلاغه، دشتی، محمد، چ دوّم، انتشارات قم، خطبة 56، ص 107.
[10] . امام خمینی، روح الله ؛ چهل حدیث، بی جا، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، چ 3، ص 37.
[11] . نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 81.
[12] . طبرسی، فضل؛ تفسیرمجمع البیان، ج 9، ص 138.
[13] . کلینی، محمد؛ کافی، ج2، باب ان الاسلام یحقن به الدو، حدیث 1 و 2.
[14] . کافی، ج2، باب ان الاسلام یحقن به الدم، حدیث 1 و 2.
[15] . کافی، ج2، باب ان الایمان یشرک الاسلام، حدیث 3.
[16] . حجرات / 14.
[17] . همان / 15 .
[18] . مکارم شیرازی، ناصر ؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1374ه.ش، ج 22، ص210
ص: 91
ص: 92
ص: 93
آیا امام حسین قبل از قیام درامور سیاسی دخالت می کرد یا خیر ؟
امام حسین(علیه السلام) در روز پنج شنبه، سوّم شعبان سال چهارم هجری قمری در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(1) هنگامی که خبر ولادت آن حضرت به پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید، به خانه امیر المؤمنین تشریف آورد و به اسماء فرمود تا مولود را بیاورد، اسماء حضرت را در پارچهای سفید پیچید و به خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) در گوش راست آن حضرت اذان و در گوش چپ اقامه فرمودند.(2)
روز اوّل یا هفتم ولادت، جبرئیل نازل شد و عرض کرد: "سلام خداوند بر تو باد ای پیامبر، این نوزاد به نام پسر کوچک هارون، شبیر نام بگذار که به عربی حسین گفته می شود. چون علی(علیه السلام) برای شما مثال هارون برای موسی بن عمران است، جز آنکه شما خاتم پیامبرانی"(3) به این ترتیب نام پر عظمت "حسین" از جانب پروردگار برای دوّمین فرزند فاطمه - علیها السلام - انتخاب شد.
امام حسین(علیه السلام) شش سال و چند ماه از دوران کودکی خود را در زمان جدّ بزرگوارش سپری کرد و پس از رحلت آن حضرت، مدت سی سال در کنار پدرش امیر مؤمنان(علیه السلام) زندگی نمود و در حوادث مهم دوران خلافت ایشان به صورت فعال شرکت داشت.(4) پس از شهادت امیر مؤمنان(علیه السلام) (در سال 40 هجری قمری) مدّت ده سال در صحنه ی سیاسی و اجتماعی در کنار برادر بزرگ خود امام حسن(علیه السلام) قرار داشت و شریک رنجهای برادرش بود و شاهد بود که معاویه و دیگر منافقین و کافران چگونه دهان آلوده خود را به بدگویی پدر بزرگوارش امیر المؤمنین(علیه السلام) و برادرش امام حسن(علیه السلام) می گشانید.
ص: 94
پس از آنکه امام مجتبی را در سال پنجاه هجری قمری، مظلومانه شهید کردند، امامت به آن وجود سراپا جود رسید و به مدّت ده سال در اوج قدرت معاویه بن ابی سفیان، بارها با وی پنجه در افکنده و پس از مرگ وی نیز در برابر حکومت پسرش یزید قیام کرد و در محرم 61ه- . ق در سرزمین کربلا شربت شهادت نوشید.
حسین بن علی(علیه السلام) که از دوران کودکی شاهد انحراف دستگاه حکومت اسلامی از مسیر اصلی خود بود، از موضعگیری های پدر بزرگوار خود پیروی و حمایت می کرد؛ چنانکه در زمان خلافت غاصبانه ی عمر بن خطّاب وارد مسجد النبی شد و مشاهده کرد که عمر بر فراز منبر پیامبر نشسته و برای مردم سخن سرایی می کند، با دیدن این صحنه از منبر بالا رفت و عمر را مورد خطاب قرار داد و گفت: از منبر پدرم پایین بیا و بالای منبر پدرت برو!
عمر که کاملاً منفعل شده بود، گفت: پدرم منبر نداشت! آنگاه امام حسین(علیه السلام) را در کنار خود نشانید و پس از آنکه از منبر پایین آمد، آن حضرت را به منزل خود برد و پرسید: این سخن را چه کسی به تو یاد داده است؟ آن حضرت پاسخ داد: هیچ کس!(1)
امام حسین(علیه السلام) در دوران خلافت کوتاه مدّت پدر ارجمندش علی(علیه السلام) در صحنه های سیاسی و نظامی در کنار آن حضرت قرار داشت. ایشان در هر سه جنگ (صفین، جمل، نهروان) در این دوران برای علی(علیه السلام) پیش آمد، شرکت فعّال داشت.(2)
در جنگ جمل، فرماندهی جناح چپ سپاه امیر مؤمنان(علیه السلام) به عهده ی وی بود و در جنگ صفین، چه از راه سخنرانی های پرشور و تشویق یاران علی(علیه السلام) جهت شرکت در جنگ و چه از رهگذر پیکار با قاسطین، نقش فعّال داشت.(3) در جریان حکمیت نیز
ص: 95
یکی از شهود این ماجرا از طرف علی(علیه السلام) بود.(1)
امام حسین(علیه السلام) پس از شهادت علی(علیه السلام) در کنار برادر خویش امام مجتبی(علیه السلام) قرار گرفت و هنگام حرکت نیروهای امام مجتبی(علیه السلام) به سمت شام، همراه آن حضرت در صحنه ی نظامی و پیشروی به سوی سپاه شام حضور داشت و هنگامی که معاویه به امام حسن(علیه السلام) پیشنهاد صلح کرد، امام حسن(علیه السلام)، برادرش حسین بن علی و همچنین عبد الله بن جعفر را فراخواند و درباره ی این پیشنهاد با آن دو به گفتگو پرداخت.(2) و بالأخره پس از متارکه ی جنگ و انعقاد پیمان صلح همراه برادرش به شهر مدینه بازگشت و در همانجا اقامت گزید.(3)
امام حسین(علیه السلام) در برابر بدعتها و بیدادگری های بی شمار معاویه که کسی جرأت اعتراض نداشت تا آنجا که در توان داشت در برابر مظالم وی به مبارزه و مخالفت برخاست. در اینجا سه مورد از مبارزات آن حضرت با حکومت معاویه را به عنوان نمونه مورد بررسی قرار می دهیم:
در دوران ده ساله ی امامت امام حسین(علیه السلام) که آن حضرت در صحنه ی سیاسی با معاویه رو برو بود، نامه های متعددی بین ایشان و معاویه ردّ و بدل شده است. که نشانه ی موضعگیری سخت و انقلابی امام حسین(علیه السلام) در برابر معاویه است، امام به دنبال هر جنایت و اقدام ضدّ اسلامی معاویه، او را بشدّت مورد انتقاد و اعتراض قرار می داد. یکی از مهمترین این موارد، موضوع ولیعهدی یزید بود که امام حسین(علیه السلام) به تندی در مقابل آن واکنش نشان داد.(4)
ص: 96
یک یا دو سال پیش از مرگ معاویه که فشار و تضییقات نسبت به شیعیان از طرف حکومت وی به اوج رسیده بود، امام حسین(علیه السلام) به حج مشرّف شد و در حالیکه "عبد الله بن عباس" و "عبد الله بن جعفر" آن حضرت را همراهی می کردند، از "صحابه" و "تابعین" و بزرگان آن روز جامعه ی اسلامی که به پاکی و صلاح، شهرت داشتند و نیز عموم بنی هاشم خواست در چادر ایشان در "منی" اجتماع کنند. بالغ بر هفتصد نفر از تابعین و دویست نفر از صحابه در چادر آن حضرت گرد آمدند و آنگاه امام(علیه السلام) بپا خاست و سخنان مهمی را علیه معاویه ایراد کرد.(1)
در اواخر حکومت معاویه، کاروانی از یمن که حامل مقداری از بیت المال بود، از طریق مدینه، رهسپار دمشق بود. امام حسین(علیه السلام) با اطلاع از این موضوع، آن را ضبط کرد و در میان مستمندان بنی هاشم و دیگران تقسیم نمود.(2)
معاویه در سال 60 هجری قمری از دنیا رفت و پسرش یزید به حکومت رسید. یزید بلافاصله به حاکم مدینه نوشت: "... بدون درنگ از حسین بن علی بیعت بگیر و به هیچ وجه به او مهلت نده".
امام حسین(علیه السلام) با درخواست بیعت مخالفت کرد و در نتیجه مجبور شد مدینه را به سوی مکّه ترک کند. در مکّه نیز نامه های مردم کوفه به آن بزرگوار رسید که خواهان حرکت به سوی کوفه و تشکیل حکومت اسلامی به امامت امام حسین(علیه السلام) بودند.
امام حسین(علیه السلام) ابتدا حضرت مسلم(علیه السلام) را به کوفه فرستاد تا اوضاع کوفه را بسنجد و جریان را به استحضار امام(علیه السلام) برساند. حضرت مسلم(علیه السلام) با استوار در کوفه و مشاهده ی آمادگی کوفیان
ص: 97
برای حمایت از امام حسین(علیه السلام) نامه ای به امام حسین(علیه السلام) نوشت و آن حضرت را در جریان امور کوفه قرار داد.
متعاقب این جریان، امام حسین(علیه السلام) و یاران با وفایش و خاندانش مکّه را به سوی کوفه ترک کرد. امّا جریانات و حوادث به گونه ای پیش رفت که حسین بن علی(علیه السلام) در سرزمین کربلا به محاصره ی لشکریان یزید درآمد و در نتیجه در عاشورای سال 61 هجری قمری با سپاهیان اندکش شربت شهادت نوشید و زنان و خواهرانش به همراه حضرت سجّاد(علیه السلام) به اسارت یزیدیان در آمدند.(1)
1. فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام) گروهی از نویسندگان، ترجمه ی علی مؤیدی.
2. حماسه حسینی، سخنرانیهای استاد شهید مرتضی مطهری.
3. نفس المهموم، تألیف حاج شیخ عباس قمی.
4. سیره پیشوایان، تألیف مهدی پیشوایی.
5. سوگنامه آل محمد (صلی الله علیه و آله) تألیف محمد محمدی اشتهاردی.
[1] . عماد الدین، حسین اصفهانی(عماد زاده)، زندگانی حضرت ابی عبد الله الحسین(علیه السلام) سید الشهداء، شرکت سهامی طبع کتاب، چاپ اول، 1337 ه- . ش، جلد اوّل، ص 20.
[2] . شیخ طوسی، امالی، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ اوّل، 1401 ه- . ق، جلد اوّل، ص 377.
[3] . شیخ صدوق، معانی الاخبار، انتشارات اسلامی، چاپ اوّل، 1361 ص 57.
[4] . ابن حجر، عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1328ق، ج1، ص333.
ص: 98
[5] . ابن حجر، عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1328 ه- . ق، جلد اول، ص 333.
[6] . همان، ص 333.
[7] نصر بن مزاحم، وقعه صفین، قم، منشورات مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ دوم 1404 ه- . ق، 114، 249و 530.
[8] . وقعه صفین، ص 507.
[9] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، چاپ اوّل، 1385 ه- . ق، ج 3، ص 405.
[10] . الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 1، ص 333.
[11] . ابن قتیبه ی دینوری، الامامه و السّیاسه، قاهره، چاپ سوّم، 1382 ه- . ق، ج 1، ص 184.
[12] . مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق(علیه السلام)، چاپ دوّم، 1374 ه- . ش، ص 157.
[13] . باقر شریف القرشی، حیاة الامام الحسین بن علی، قم، نشر داوری، ج 2 ص 231.
[14] . محمد محمدی اشتهاردی، سوگنامه آل محمّد، قم، نشر ناصر، چاپ اول، بی تا، ص 162 تا 371.
ص: 99
چرا در مساله گرامیداشت برخی از ائمّه(علیهم السلام) چون امام علی و امام حسین(علیهما السلام) نزد مردم از محبوبیّت بیشتری برخوردار بوده و برای دیگر امامان چنین نمی باشد؟
بی شک وجود و شأن پیامبر مکرّم اسلام حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله) و عترت ایشان، از یگانه دخت ایشان فاطمه (علیها السلام) تا شوهر و یازده فرزند معصوم او در نزد مسلمین راستین (شیعیان اثناعشری) مطابق با سفارشات مکرّر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) همچون حدیث ثقلین(1) از جایگاه و منزلت و محبوبیّت مثال زدنی و ویژه برخوردار بوده و فرقی بین ایشان در مقام اطاعت و عمل قائل نبوده و با ایمان و اعتقاد راسخ به طور مساوی خطاب به این ذوات مقدسه بانک برمی آورد
"بأبی أَنتُم و أُمّی و نَفسی و أَهلی و مَالی"(2)
پدر و مادر و جان من و نیز خانواده و مال من به قربان شما.
بنابراین محبّت و مودّت به اهل البیت(علیهم السلام) محبّت به رسول خدا(3) و محبت به ایشان محبّت به خداست. "مَن أَحَبّکم فقد أَحبَّ اللهَ و مَنْ أَبغَضَکُم فَقَد أَبغَضَ الله"(4) زمخشری در کشاف احادیثی را مبنی بر ضرورت محبّت تمامی اهل البیت(علیهم السلام) بیان کرده که گویای تساوی محبوبیّت ایشان برای شیعیان است.(5) وانگهی ظهور تشریعی امامان معصوم به عنوان نور واحد در امر هدایت گری بشر (ولایت مطلقة ایشان) نیز علی السّویه می باشد. یعنی جوهرة هدایتی و ولایتی ایشان یک امر ثابت، و شکل هدایتی آنان به مقتضای شرائط موجود، یک امر متغیر است، به تعبیر دیگر آنجا که سؤال از هدف و حرکت است همه یک نور واحدند و آنجا که سؤال از چگونگی حرکت و هدایت است یک نوع تفاضل برقرار می باشد. به عنوان مثال هر کدام از ائمّه(علیهم السلام)
ص: 100
اگر در زمان امام حسین(علیه السلام) بودند (به عنوان ولیّ امر) همان کاری را می کردند که ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) انجام دادند و لکن هیچیک از ائمّه(علیهم السلام) در موقعیت و جایگاه آن حضرت واقع نشدند. پس این تفاضل و برتری نسبی مخصوص امام حسین(علیه السلام) بوده و همة اهل البیت(علیهم السلام) و حتی از آدم تا خاتم به این جایگاه احترام ویژهای می گذارند.
این تفاضل و برتری نسبی برخی از ائمّه، هیچگاه از فضایل و مقامات برخی دیگر نمی کاهد،مثلاً عدم کسوت امامت در وجود حضرت فاطمه (علیها السلام) نه تنها از شأن و مقام ایشان نمی کاهد که بنابر نقل های متعدد(1) فاطمه بر دیگر ائمّه و معصومین برتری دارد وانگهی فاطمه شأن امامت را دارا بوده، ولی، امر الهی بر آن کارگر نشده است. با این رویکرد کلّی هیچ دلیلی، دالّ بر تفارق بین معصومین در نزد شیعیان مبنی بر شدّت و ضعف مقامات و محبوبیّتها و... نمی باشد، الّا در مواردی که عقل و نقل بر تفاضل نسبی و یا مرتبه وجودی ایشان قائل است که ذیلاً به آن اشاره می شود. شایان ذکر است که عرف مردم هیچ گاه ملاک ارزیابی در این مقال نمی باشد چه اینکه عرف تنها نقش قابلی داشته و در صورت خطا و اشتباه باید اعتقادات و اعمال خود را به منابع اصلی دین عرضه نماید.
عوامل توجه بیشتر مردم به امام علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) و امام حسین(علیه السلام) :
وجود ده ها روایت از پیامبر مکرم اسلام و ائمّه معصومین(علیهم السلام) مبنی بر محوریّت ولایت امام علی(علیه السلام) در عبادات و طاعات و نیز بیان جایگاه و منزلت شخصی و شخصیّتی آن حضرت، توسط پیامبر، از پشت پرده های شب معراج گرفته،تا سابقة جبهه و
ص: 101
جهادِ مخلصانه و شجاعانه او و تا عبادات و بندگی روز و شب او، و تا معرّفی او در غدیر خم به عنوان رهبر و جانشین بر حق پیامبر و نیز برادر و جان پیامبر و ...(1) توجه شیعیان و مسلمین هر زمان را به خود معطوف نموده و حتی غیر مسلمین را به حیرت آورده است.(2) و همچنین وجود دهها روایت در اهمیّت و عظمت کربلا، که آدم و عالم را مشغول خود نموده است، از نفس زیارت عاشورا به عنوان حدیث قدسی(3) گرفته، تا پذیرش توبة حضرت آدم با آن(4) و تا گریه های پیامبر و اهل البیت(علیهم السلام) و تشویق بر برپایی عزای حسینی و اجر و ثواب مترتّب بر آن(5) و تا گریستن زمین و آسمان(6) و ... توجه هر انسان آزادهای را به خود جلب کرده است. این فرهنگ سازی توسط معصومین(علیهم السلام) با گفتار و کردار خود،دالّ بر اهمیّت و تفاضل نسبی این امام همام از بین دیگر ائمّه(علیهم السلام) است که شیعیان خصوصاً و مسلمین و غیرمسلمانان عموماً به زنده نگهداشتن آن اهتمام ویژه می ورزند. این فرهنگ سازی در خصوص صدّیقة طاهره - علیها السّلام - نیز به موجب دهها روایت از لسان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمّه معصومین(علیهم السلام) به چشم می خورد که خود حاکی از اهمیت و محبوبیّت ویژة ایشان در نزد معصومین و شیعیان آنهاست.(7)
گرچه اهل البیت(علیهم السلام) در زمان حیات خویش همگی، در مظلومیّت(8) به سر برده و مورد آزار و اذیت حکّام جور و بعضی از نابخردان واقع می شدندولکن نقطة شروع و اوج این مظلومیت. در عصر امام علی(علیه السلام) تاریخ را برجسته کرده است. اگر غصب ولایت و ظلم و ستم در حق امام علی(علیه السلام) و نیز فاطمه (علیها السلام) در آن زمان صورت نمی گرفت، نه تنها شاهد رهبری و حکومت دیگر ائمّه(علیهم السلام) بدون تعرّض و ظلم و ستم می بودیم که سرنوشت جهان اسلام
ص: 102
تاکنون به اسلام جهانی مبدّل و روزگار مناسبی پیش روی بشریت به تصویر می آمد. این تخم عداوت و دشمنی از یک سو و شروع مظلومیّت از سوی دیگر، مردم را در هر عصر و زمانی داغدار کرده و با ابراز احساسات پاک خود به افشاگری اوّل ظالمان و معرفی اول مظلومان در این عرصه با هر شیوه و روشی می پردازند در خصوص امام حسین(علیه السلام) عنصر مظلومیت به عنوان لقب آن امام در زیارتنامهها و احادیث(1) یاد شده و تاریخ شاهد و گویای شدت و اوج آن است. تنهایی،بی سپاهی، غربت در میان دوست و دشمن، نحوة ظلم و ستم به خاندان او و نهایتاً چگونگی شهادت او و یارانش از یک سو و فراموشی و ذبح اسلام از سوی دیگر، اسلام خواهان و آزادمردان هر عصر و زمانی را جریحه دار کرده و با زنده نگه داشتن آن خاطرة تلخ از حریم انسان و اسلام حِراست
می کنند، این مهم، جایگاه و محبوبیّت نسبی این امام شهید را در نظر مردم ویژه کرده است.
اگرچه اهل البیت(علیهم السلام) به شهادت تاریخ در اثر ظلم و ستم یاغیان، همگی شهید شده اند، اما هیچ شهادتی به قباحت طریقه کشته شدن امام حسین(علیه السلام) نمی رسد(2) و اگرچه عنصر شهادت افتخار و آرزوی اولیاء الهی است ولکن امام کُشی قبیح و فجیع کُشی او اقبح است. امام حسین(علیه السلام) با فجیع ترین حالت ممکن (به دست مسلمین به ظاهر مسلمان) که حاکی از بغض و کینة آنان به ولایت و امامت ائمّه(علیهم السلام) بوده است در نهایت جسارت به شهادت رسید.(3)
1 . امام علی(علیه السلام) از نگاه اندیشمندان غیر شیعی؛ اکبراسد علیزاده، مؤسسه امام صادق(علیه السلام)، قم.
ص: 103
2 .پرتوی از فضائل حضرت زهرا (علیها السلام) میر علی محمدنژاد، نشر سنا، 1368.
[1] . عیون اخبار الامام الرضا(علیه السلام) ج 1، ح/ 25. شیخ صدوق (305 - 381 ق) نشر جهان، 1378 ق.
[2] . مفاتیح الجنان، زیارت جامعة کبیره، شیخ عباس قمی.
[3] . ینابیع المودّه ص / 330، سلیمان بن ابراهیم قندوزی، مکتبه الحیدریه نجف، 1384 ق.
[4] . مفاتیح الجنان، زیارت جامعة کبیره، شیخ عباس قمی.
[5] . کشاف، زمخشری، ج 4، ص / 220، دارالفکر (1397).
[6] . علل الشرایع، شیخ صدوق (305 - 381 ق) ص / 85. نشر مکتبه الداوری، قم.
[7] . ر.ک: بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 7، ص / 186، مؤسسة الوفاء، بیروت، ینابیع المودة، ص / 133 باب / 37، همان؛ میزان الاعتدال، ذهبی (748 ق) ج 3، ص / 118، شماره / 5802؛ کفایة الطالب، گنجی شافعی، ص / 247 باب / 62.
[8] . ر.ک: امام علی(علیه السلام) از نگاه اندیشمندان غیر شیعه، اکبر اسد علیزاده،مؤسسه امام صادق(علیه السلام) چاپ اول، 1381،اعتماد، قم.
[9] . بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 98 ص / 299، موسسه الوفاء بیروت، لبنان، (1404 ق).
[10] . معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص / 125، نشر جامعه مدرسین قم، 1361 ه- . ش.
[11] . احادیث ثواب و آثار گریه بر امام حسین(علیه السلام) را در بحار الانوار، ج 44 ص 279 تا 296 مطالعه کنید. و نیز کتاب آثار و برکات سیدالشهداء در دنیا و آخرت. علیرضارجائی تهرانی،انتشارات نبوغ، 1381.
ص: 104
[12] . ر.ک: شفاء الصدور، حاج میرزا ابوالفضل طهرانی، نشر مرتضوی، 1376. و نیز ینابیع الموده، غررالخصائص، کامل الزیارات.
[13] . ر.ک: پرتوی از فضایل حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) درکلام معصومین. نوشته میر علی محمدنژاد، نشر سَنا، 1378، چاپ سوره.
[14] . آیه "و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون" (شعراء / 225) به مظلومیت اهل بیت تأویل گشته است. تفسیر برهان، ج 3، سید هاشم حسینی بحرانی.
(1107 ق) نشر بنیاد بعثت، چاپ اول، (1415 ق).
[15] . امام باقر(علیه السلام) فرمودند: "ان الحسین صاحب کربلا قتل مظلوماً مکروباً عطشاناً لهفاناً" کامل الزیارات ص / 168، نشر مرتضوین نجف / 1356. و نیز آیه "أَذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا" (حج، 36) نیز طبق روایات، درباره حسین بن علی(علیه السلام) است. تفسیر قمی،ذیل آیه و بحار ج 24، ص / 223.
[16] . کتب مقاتل از جمله مقتل "لهوف" سید بن طاووس را مطالعه کنید.
[17] . الصوارم المهرقه. قاضی نورالله شوشتری، ص / 198،نشر نهضت تهران، (1367ه- ).
ص: 105
سر کنیه اباعبدالله امام حسین(علیه السلام) چیست؟ نامه ای دیگر امام حسین(علیه السلام) کدامند؟
در فرهنگ عرب این گونه رسم بوده و هست که معمولا هر شخص دارای یک کنیه و یک یا چند لقب می باشد؛ ائمه معصومین(علیهم السلام) نیز این گونه رسمی داشتند ؛ هنگام نامگذاری فرزندان لقب وکنیه برای آنان انتخاب می کردند ؛
امام باقر(علیه السلام) درباره این که چرا هر یک از فرزندان اهل بیت دارای کنیهای خاص بوده اند میفرماید:
انّا لَنُکَنّی اُولادَنا فی صِغَرِهِم مَخافَةَ النَبزَ اَن یُلحَقَ بهم.(1) یعنی ما برای فرزندانمان در کودکی کنیه قرار می دهیم از ترس اینکه مبادا در بزرگی دچار لقب های ناخوشایند گردند.
درباره اینکه چرا "اباعبدالله" به عنوان کنیه برای امام حسین(علیه السلام) انتخاب شده است در روایتی آمده است که این کنیه را روز هفتم ولادت امام حسین(علیه السلام) پیامبر برای او انتخاب نموده است به این صورت که پیامبر او را در دامان خود نهاد و فرمود: ای اباعبدالله چه بسیار گران است بر من کشته شدن تو.(2)
در تواریخ نیز آمده است که امام حسین(علیه السلام) بعداً نام یکی از فرزندان خود را عبدالله گذاشتند که ظاهراً همان حضرت علی اصغر(علیه السلام) می باشند که در کربلا به شهادت رسیدند.(3)
البته برای علت نام گذاری امام حسین(علیه السلام) به اباعبدالله وجوهی دیگر ذکر کرده اند که به دو نمونه از آن اشاره می شود:
الف: درفرهنگ عرب مرسوم است که هر کس دارای صفات خاص باشد، در مقام مبالغه وی را پدر آن صفت می نامند مثلا کسی که دارای صفت بخشش باشد او را "ابوجواد" می گویند. امام حسین(علیه السلام) نیز به دلیل اینکه در مقام بندگی خدا امتیازی خاص داشته و در
ص: 106
مرتبه اعلی و مافوق انسانهای دیگر قرار داشته اند او را اباعبدالله خوانده اند، چنانکه خود آن بزرگوار هنگامی که از اسب بر روی زمین افتادند، فرمودند: "رضاً بقضائِک، تسلیماً لِاَمرِک..."(1)
ب. اگر سید الشهداء در کربلا آن گونه جان نثاری نکرده بود و در میدان سربازی حق تعالی ثابت قدم نمی بود، آئین محمدی از روی زمین رخت بربسته و مردم به زندگی جاهلیت کفار برمی گشتند، لذا هر کسی بعد از آن حضرت خداوند را پرستش نماید و پیروی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امامان(علیهم السلام) را سیره خود قرار دهد، همه به برکت وجود مقدس امام حسین(علیه السلام) و ایثار اوست "لولاه ماعُبِدَالله و لولاهُ ماعُرِفَ الله" بنابراین ایشان در حقیقت پدر همه بندگان خداست، زیرا پدر به معنای مربی است و او بر اساس آنچه گفتیم بهترین و عالی ترین مربی است.(2)
امام حسین(علیه السلام) علاوه بر کنیه دارای القاب متعددی نیز بوده اند از جمله: الرشید - الطیب - الوفی - السید - الزکی - المبارک - التابع لمرضاة الله - سید الشهداء.(3)
1. زندگانی امام حسین(علیه السلام) سید هاشم رسولی محلاتی.
2. بررسی تاریخ عاشورا - دکتر محمد ابراهیم آیتی.
3. منتهی الامال - شیخ عباس قمی.
[1] . زندگانی امام حسن مجتبی(علیه السلام) سید هاشم رسولی محلاتی، ص8، حیاة امام الحسن، ج1، ص65.
[2] . منتهی الامال، شیخ عباس قمی، هجرت، ج1، ص523.
[3] . الارشاد، شیخ مفید، موسسه آل البیت، ج2، ص135.
[4] . مقتل الحسین، مقرم، ص357.
[5] . شرح زیارت عاشورا، علی اصغر عزیزی تهرانی، ص34.
[6] . بحار الانوار، علامه مجلسی، ج43، ص237.
ص: 107
در کتاب مفاتیح الجنان آمده است که ذکر الله اکبر گفتن با تسبیح تربت امام حسین(علیه السلام) ثواب بسیار دارد به طوری که ٦ هزار گناه بخشیده و ٦ هزار ثواب به نیکی های مان افزوده می شود. آیا منظور از تسبیح همان تسبیح های کربلاست؟
درباره آثار و برکات تربت سالار شهیدان حسین بن علی(علیهما السلام) در آموزه های دینی سخن بسیار آمده از جمله همان نکتهای است که در پرسش مطرح شده است.
مراد از تسبیح با تربت امام حسین(علیه السلام) که امید است ثواب های یاد شده در پرسش را به همراه داشته باشد، تسبیح هایی است که از خاک کربلا درست می شود و تربت امام حسین(علیه السلام) هم مقداری مشخص از آن سرزمین است که در روایات حدود آن بازگو شده و در این باره روایات مختلفی آمده از جمله از امام صادق(علیه السلام) رسیده که فرمود: حریم قبر امام حسین(علیه السلام) از چهار طرف یک فرسخ شمرده می شود. روایات دیگری نیز در این باره با همین مضمون آمده است.(1) بنابراین اگر تسبیحها از محدودة حرم ساخته شد و مؤمنین با آن تسبیحها ذکر یاد شده در پرسش را بگویند، امید است خداوند پاداش های یاد شده را نصیب آنها بفرماید. همچنین اگر کسی به قصد ونیت و امید این که تسبیح های موجود در بازار از تربت حسینی از همان محل یاد شده تهیه شده باشند، ذکر" الله اکبر" را با همان تسبیحها بگوید باز هم امید است خداوند پاداش های ذکر شده را به او بدهد.درهرصورت ذکر جلاله "تکبیر" بی پاداش نیست.
ص: 108
1- ویژگی های امام حسین؛شوشتری
2- موسوعه زیاره المعصومین.
[1] . ابن قولویه، کامل الزیارات، باب 93، ص 282، نشر مطبعة، مرتضویه، نجف، 1356 ق.
ص: 109
ما معتقدیم که ائمه(علیهم السلام) یک نورند، پس چگونه امام حسین(علیه السلام) از قدرت شفاعت بیشتری برخوردار است و در روایات کشتی نجات او بزرگتر از دیگران یاد شده است؟
همانگونه که این یک حقیقت روشن است و در جای خود ثابت شده است که ائمه اطهار(علیهم السلام) یک نور در چهارده پیکر هستند. حقیقت آنها یکی است. چنان که زید شحام از امام صادق(علیه السلام) پرسیده است: امام حسن(علیه السلام) افضل است یا امام حسین(علیه السلام) ؟ آن حضرت در جواب فرمود: فضل اول ما به آخر ما و فضل آخر ما به فضل اول ما برمی گردد... خلقت ما یکی است، علم و فضل ما یکی است... اول ما محمد، وسط ما محمد، آخر ما محمد و کلّ ما محمد است(1).
شبیه این مطلب از امام کاظم(علیه السلام) نیز پرسیده شده است که آیا زیارت امام علی(علیه السلام) افضل است یا زیارت امام حسین(علیه السلام) و یا ... امام کاظم(علیه السلام) در جواب فرمود: هر کس اولین ما را زیارت کرده است آخرین ما را زیارت کرده است و اگر آخرین ما را زیارت کند اولین ما را زیارت کرده است. و هر که ولایت اولین را بپذیرد ولایت آخرین ما را قبول کرده است. و ولایت آخرین ما، ولایت اولین ما است...(2).
بنابراین، اینها از نظر حقیقت یکی هستند. لیکن آنچه باعث شده است که مردم نسبت به توجه به امام حسین(علیه السلام) بیشتر تشویق و ترغیب شوند ویژگی خاصی است که در زندگی امام (با ابزارهایی مثل شفاعت بیشتر یا سرعت رسیدن به حوائج...) امام حسین(علیه السلام) وجود دارد اما در زندگی سایر امامان معصوم(علیهم السلام) وجود ندارد. آن ویژگی حادثة عاشورا و قیام امام حسین(علیه السلام) است که خود دانشگاهی بزرگ و مکتبی سرشار از معارف دینی، اخلاقی
ص: 110
و تربیتی است و به همین دلیل پیشوایان معصوم(علیه السلام) کوشیده اند مردم را با تعابیر مختلف به حفظ یاد و نام امام حسین(علیه السلام) تشویق کنند تا در سایة این توجه، مکتب آن حضرت زنده بماند و انسان های همة قرون و اعصار از این مکتب غنی درس بیاموزند و بی گمان اگر حادثه عاشورا توسط یکی دیگر از امامان معصوم(علیه السلام) صورت می گرفت آن امام در مرکز توجهات قرار می گرفت تا در سایه توجه به او و باقی ماندن یاد او مکتب او که همان مکتب اسلام حقیقی است زنده بماند.
1. پرتوی از عظمت حسین(علیه السلام)، لطف الله صافی گلپایگانی.
2. چهره درخشان حسین بن علی(علیه السلام)، علی ربّانی خلخالی.
[1] . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 25، ص 365، مؤسسه الوفا، بیروت 1403.
[2] . همان، ج 97، ص 122.
ص: 111
آیا در قرآن نام و یادی از امام حسین(علیه السلام) شده است؟
در بسیاری از کتب تفسیر و حدیث و تاریخ، امام حسین(علیه السلام) از جمله مصادیق بارز آیة تطهیر،(1) مباهله،(2) مودت(3)، اطعام(4) و کلمات(5) و آیات پایانی سورة فجر دانسته شده و روایات معتبری در این باره نقل کرده اند.
دربارة آیات پایانی سورة فجر روایاتی نقل شده است که اثبات کنندة این معناست که این آیات دربارة حضرت سیدالشهداء امام حسین(علیه السلام) است در تفسیر البرهان چنین آمده است:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: "اقرؤا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم فانها سورة الحسین بن علی" ؛ "سورة فجر را در نمازهای واجب و نیز مستحب خود بخوانید؛ چرا که این سوره، سورة حسین بن علی است".
پس از این کلام امام صادق و تحریض و تشویق مخاطبین به خواندن سورة فجر در نمازهای شان با این کلام زیبا و دلنشین و همراه با دعا : "وارغبوا فیها رحمکم الله؛ از سرشوق و رغبت به این امر اقدام نمایید. خداوند شما را مورد رحمت و لطف قرار دهد"، یکی از اشخاص حاضر در مجلس سؤالی مینماید - که چه بسا سؤال بسیاری از ما نیز باشد؛
سؤال میکند: چگونه این سوره، سورة اختصاصی حسین بن علی شد؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود: "شما مگر این بخش از آیه و کلام خداوند را نشنیدهاید که می فرماید: "یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی" انما یعنی الحسین بن علی(علیهما السلام) فهو ذوالنفس المطمئنه الراضیة المرضیة و اصحابه من آل
ص: 112
محمد صلوات الله علیهم الرضوان عن الله یوم القیامه و هو راض عنهم و هذه السورة فی الحسین بن علی و شیعته و شیعة آل محمد خاصة".
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه می فرماید: "این آیه دربارة حسین بن علی(علیهما السلام) است؛ چرا که آن بزرگوار صاحب نفس مطمئنه بود واز خدا راضی بود و خدا نیز از او راضی بود و یاران آن بزرگوار از خاندان محمد (صلی الله علیه و آله) از خداوند راضی بودند و خداوند نیز از آنها راضی بود و این سوره فقط دربارة حسین بن علی و شیعیان او و شیعیان آل محمد (صلی الله علیه و آله) می باشد".
و در پایان روایت، امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: "من ادمن قراءة الفجر کان مع الحسین فی درجته فی الجنة ان الله عزیز حکیم" ؛ "هر کس در خواندن سورة فجر مداومت داشته باشد، با امام حسین در درجهاش در بهشت خواهد بود. به درستی که خداوند بر هر چیز توانا و به هر امری دانا است".(1)
در روایت دیگری امام صادق(علیه السلام) می فرماید: "یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة" الآیه یعنی الحسین ابن علی(علیهما السلام) "(2)"مراد از نفس المطمئنه که از خداوند راضی و خداوند نیز از او راضی است، حسین بن علی(علیه السلام) است ".
در این آیات، کلمة نفس المطمئنه نقش کلیدی و محوری دارد به طوری که فهم معنای آیه تا حدود زیادی به روشن شدن معنای این واژه بستگی دارد و چه بسا وجود این کلمه در این آیه موجب تفسیر و بیان شأن نزول آیه، دربارة حسین بن علی(علیه السلام) گردیده است و آن حضرت مصداق اقم و اکمل آن به حساب آمده است.
سؤالی که در اینجا می تواند مطرح شود این است که چه امری باعث این تقریب و تقارن گردیده است و چرا حسین بن علی(علیه السلام) از میان معصومین(علیهم السلام) به عنوان مصداق این آیه معرفی گردیده است؟
ص: 113
در پاسخ باید گفت با توجّه به آنچه که در تاریخ عاشورا به فراوانی نقل گردیده است که از یک سو برای حادثة عظیم عاشورا، هیچ واقعه و حادثهای به عنوان نظیر و مانند و شبیه سراغ نداریم و مصیبت بزرگی که در این رویداد عظیم تاریخی بر خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) وارد گردید در تاریخ نمونة دیگری ندارد و از دیگر سو، قربانی بزرگ این حادثه حضرت سیدالشهداء بود که در سهمگینترین حالات و لحظات و شکنندهترین ماجراهای این حادثه، در نهایت اطمینان و آرامش نفس بود به طوری که در روایت راویان شاهد حادثه آمده است که هر چه این حادثه به پایان خود که شهادت حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) بود نزدیکتر می شد، چهرة دلربای امام، زیباتر و برافروختهتر می شد و برای لقای پروردگار آمادهتر.
از اتفاقات سهمگین و تزلزل آفرین آن حادثه در چهرة امام، ذرهای سستی و ضعف و یا بیصبری و جزع و شکوه دیده نشد و در عوض در این ماجرا از ابتدا تا انتها میزان تسلیم و صبر آن حضرت که ناشی از اطمینان و آرامش نفس بود افزودهتر می شد. و این جمله آخر آن حضرت در لحظات پایانی عمر شریفش شنیدنی و زیباست؛ صبراً علی قضائک یا ربّ له اله سواک یا غیاث المستغیثین، مالی ربّ سواک و لا معبود غیرک، صبراًعلی حکمک بر قضای تو شکیبا هستم! پروردگارا! معبودی جز تو نیست. ای پناه بیپناهان! من غیر از تو پروردگار و معبودی ندارم. برخواست و ارادة تو شکیبا هستم.(1)
1- ویژگی هالی امام حسین،شوشتری.
2- قیام امام حسین،شهیدی.
ص: 114
[1] . سوره احزاب، آیه 33.
[2] . سوره آل عمران، آیة 61.
[3] . سوره شوری، آیه 23.
[4] . سوره انسان، آیة 8.
[5] . سوره بقره، آیه 37.
[6] . بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، (مؤسسة مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، بیتا)، ج 4، ص 461؛ بحارالانوار، ج 24، ص 93 و ج 44، ص 218.
[7] . حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 577 و بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 460 و بحارالانوار، ج 24، ص 350 و تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، دارالکتاب، قم، چ 3، 1414 ق، ج 2، ص 422.
[8] . موسوعة کلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص 510.
ص: 115
دیدگاه امام حسین (علیه السلام) در مورد حقوق مردم و حق الناس را بیان کنید ؟
امام حسین(علیه السلام) مظهرمحبت خدای مهربان، نسبت به مردم است ولذا تا آخرین لحظات عمر شریفش برای هدایت مردم تلاش می کرد و همیشه سفارش احسان ومدارا با مردم را مینمود،
د رادامه چند حدیث از کلمات نورانی آن امام بزرگوار را نقل می کنیم و برای آشنایی بیشتر می توانید به منابع حدیثی مثل فرهنگ جامع سخنان امام حسین مراجعه نمایید:
هان ای مردم! در اخلاق شایسته و والا با هم رقابت کنید و درسودهای معنوی و بهشتی، از هم پیشی گیرید؛ مپسندید آن کار نیکی را که درآن، شتاب ننموده اید. سپاس (خداوندی را ازراه کامیابی، درانجام کارنیک) به دست آورید. سرزنش (او را) با سهل انگاری، (در انجام عمل صالح) مجویید.پس هرقدر، آدمی به کسی احسانی کرده باشد که او به سپاس آن برنخیزد (سپاس گذاری نکند)، سرانجام خدا، با پاداش خود، به سود او خواهد بود (خدا پاداش خواهد داد)؛ زیرا عطای او، باشکوه تر و پاداش او، باعظمت تر است.
بدانید این که مردم، درنیازهای خود به شما رو میآورند،از نعمت های خدا برشماست؛ از نعمت های الهی، دلتنگی (وبی حوصلگی ) نشان ندهید که به غضب های او،تبدیل شوند.
بدانیدکه هرکار نیکی، سپاسی را بهره می دهد و پاداشی را از پی میآورد؛ چنانکه (می توانستید) کارنیک را مجسم بنگرید، آن را در چهره انسانی نیکو و زیبا میدیدید که ناظران (نگاه کنندگان) را، مسرت بخشد (خوش حال کند) واگر فرومایگی (بد کرداری) را مجسّم میدیدید، آن را زشت و مسخ شده مینگریستید که دلها
ص: 116
ازآن،می رمد و چشمها از (نفرت دیدن) آن، فرو میافتد.
هان ای مردم!هرکس که بخشش کرد،سروری یافت وهرکس که بخل ورزید،فرومایه شد.همانا بخشنده ترین مردم،کسی است که با ناامیدی(ازعوض-یعنی بدون چشم داشت)،بخشش کند وبا گذشت ترین مردم، کسی است که ازروی توانمندی(درحال قدرت)،عفو کند. به راستی که صله رحم کننده ترین مردم، کسی است که با آن کس که از او بریده، ارتباط برقرار کند...پس هرکس برای برادر دینی خود، درانجام خیری شتاب ورزد(به اونیکی کند)،آن را در فردای قیامت که بر او وارد می شود، مییابد(خدا پاداش آ ن را درقیامت می دهد) وهرکس که درخیر رسانی به برادر دینی خود، خشنودی خدارا قصد نموده باشد، خدا پاداش آن را هنگام نیازمندیش، عطا فرماید وازگرفتاری های دنیای او،بیشتر ازاندازه احسانش برطرف فرماید.
وهرکس که عقده دل مومنی رابگشاید،خداوند اندوه دنیا وآخرت اورا برطرف کند.هرکس که نیکی کند،خدا به اونیکی میکند وخدا نیکو کاران رادوست میدارد.(1)
1-فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، تألیف جمعی ازنویسندگان،ترجمه علی مؤیدی.
2-دانشنامه امام حسین(علیه السلام)، تألبف محمدی ری شهری ودیگران.
[1]-اربلی، کشف الغمه،ج2،ص29؛مجلسی،بحارالانوار،ج78،ص121،ح4؛سید محسن امین،اعیان الشیعه،ج1،ص620.
ص: 117
نقش امام حسین در لشکر امام حسن چه بود؟ آیا ایشان مخالف صلح با معاویه بودند؟
پس از شهادت امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام) عهده دار زعامت مسلمانان گردید، امام حسین(علیه السلام) با برادرش امام حسن(علیه السلام) بیعت کرد. ایشان چه در ایام خلافت امام حسن(علیه السلام) و چه در دوران امامت آن حضرت، همواره همراه و یار و یاور امام حسن(علیه السلام) در امور خلافت و امامت بود. افزون بر این، امام حسین(علیه السلام) احترام ویژهای برای برادر و امام(علیه السلام) خود قائل بود، به طوری که در یک کلام میتوان گفت که ایشان در پیروی و تکریم از امام حسن(علیه السلام) کار را به سرانجام رسانده بود.
اما خلافت آن امام حسن(علیه السلام) بواسطه کارشکنی های عراقی ها و در نتیجه صلح با معاویه بیش از شش ماه دوام نیاورد. در این مدت کوتاه، امام حسین(علیه السلام) همواره در کنار برادر حاضر بود و از هیچ کوششی در راه خدمت و مساعدت به ایشان مضایقه نکرد. روایت شده پس از شهادت حضرت علی(علیه السلام) مردم نزد امام حسن(علیه السلام) گرد آمدند تا با او بیعت کنند.(1) امام حسن(علیه السلام) به ایراد سخن پرداخته به آنان فرمود: "با من بر سر فرمانبرداری و گوش به فرمان بودن، بیعت کنید و با هر کس جنگیدم شما نیز بجنگید و با هر کس در صلح بودم شما نیز در صلح باشید." مردم چون این سخنان را شنیدند تردید کردند و از بیعت خوداری کردند، امام حسن(علیه السلام) نیز دست نگه داشت. آنان نزد امام حسین(علیه السلام) آمدند و به او گفتند: "دست بگشای تا با تو بر جنگیدن با گمراهان و حلال شمارندگان[حرامها](یعنی شامیان) بیعت کنیم همان گونه که با پدرت این چنین بیعت کردیم." امام حسین(علیه السلام) فرمود: "پناه بر خدا از این که تا هنگامی که امام حسن
ص: 118
(علیه السلام) زنده است، با شما بیعت کنم!" پس مردم دیگر بار نزد امام حسن(علیه السلام) بازگشتند و با او بیعت کردند.(1)
امام حسین(علیه السلام) در همه حال، پیوسته جانب برادر را رعایت میکرد و خود را تابع سیاستهای ایشان و مطیع اوامر او میدانست. هنگامی که آهنگ نبرد و مقابله با دشمنان شامی نواخته شد، حضرت(علیه السلام) در بسیج و اعزام نیروها به اردوگاه نخیله و مسکن نقشی فعال داشت و همراه برادر به مدائن و ساباط برای جمعآوری لشکر رفت؛[3] از این گزارش تاریخی میتوان فهمید که امام حسین(علیه السلام) در جنگ با شامیان همواره در کنار برادر بود لذا میتوان گفت که فرماندهی مرکزی را همراه امام حسن اداره می کردند.
حسین بن علی(علیه السلام) پس از شهادت علی(علیه السلام) در کنار برادر خویش، رهبر و پیشوای وقت، حسن بن علی (علیه السلام) قرار گرفت، و هنگام حرکت نیروهای امام مجتبی (علیه السلام) به سمت شام، همراه آن حضرت در صحنه نظامی و پیشروی به سوی سپاه شام حضور داشت، و هنگامی که معاویه به امام حسن(علیه السلام) پیشنهاد صلح کرد، امام حسن، او و عبدالله بن جعفر را فراخواند و درباره این پیشنهاد، با آن دو به گفتگو پرداخت(2) و بالاخره پس از متارکه جنگ و انعقاد پیمان صلح، همراه برادرش به شهر مدینه بازگشت و همانجا اقامت گزید(3)
بنابراین آنچه از منابع میتوان برداشت کرد این است نقش امام حسین(علیه السلام) در سپاه امام حسن(علیه السلام) در جنگ علیه معاویه این بود آن حضرت بعنوان یکی از فرماندهان مرکزی و همراه برادرش امام حسن بوده و از ابتدا در جمع آوری و تجهیز سپاه حضور و در مدائن و سباط نیز در سپاه امام بوده و همچنین وقتی معاویه پیشنهاد صلح داد امام حسن ابتدا با برادرش امام حسین(علیه السلام) به مشورت پرداخت لذا همواره دو برادر کنا هم بودند.(4)
ص: 119
1.سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی.
2.حیات فکری و سیاسی امامان شیعه رسول جعفریان.
[1] - ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج13، ص263؛ الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج5، ص162 و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، 1965، ج3، ص402.
[2] - الدینوری، ابن قتیبه؛ الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1990، ج1، صص183-184.
[3] - الطبری، محمد بن جریر؛ پیشین، ج5، ص165.
[4] . ابن اثیر، عزالدین٬ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 3، ص 405.
[5] . ابن حجر العسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ط1، بیروت، دارحیأ التراث - العربی، 1328 ه.ق، ج 1، ص -333
ص: 120
کدام سوره در شأن امام حسین(علیه السلام) نازل شده است؟
قرآن کریم در طول 23 سال از طرف خداوند متعال و توسط جبرئیل بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شد. معجزه جاودانی پیامبر اسلام دارای 114 سوره است که به مناسبت های مختلف بر قلب مقدس آن حضرت فرود آمد تا اسباب هدایتی باشد برای تمامی انسان ها.
مفسران با توجه به آیاتی که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) نقل شده، برخی از آیات و سوره های قرآن را در شأن اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) مثل حضرت زهرا (علیها السلام) و امیر مؤمنان و یا امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) می دانند.
سورهای که به صورت اختصاصی به امام حسین(علیه السلام) نسبت داده شده سوره "فجر" می باشد.
از جمله آیاتی که در شأن اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده و امام حسین(علیه السلام) را نیز شامل می شود می توان به آیه تطهیر اشاره کرد. در این آیه خداوند متعال می فرماید: "إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا".(1) از ام سلّمه روایت شده که این آیه در خانه من نازل شد و در خانه هفت نفر بودند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، جبرئیل، میکائیل، علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهما السلام) .(2)
و از جمله آیاتی که به صورت اختصاصی در خصوص امام حسین(علیه السلام) نازل شد. می توان به آیه 33 سوره اسراء اشاره کرد. در این آیه خداوند متعال می فرماید: "وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُورًا؛
و نفس محترمی را که خدا قتلش را حرام کرده نکشید مگر به
ص: 121
حکم حق و آن کسی که کشته شده برای ولی او سلطه (حق قصاص) قرار دادیم اما در قتل اسراف نکنید چرا که او مورد حمایت است".(1)
در تفسیر عیاشی ذیل این آیه از امام باقر(علیه السلام) روایتی نقل شده که حضرت می فرماید: "این آیه در مورد امام حسین(علیه السلام) است که مظلوم کشته شد، و امام زمان(عج) ولی او می باشد وقتی قیام کند، از قاتلان آن حضرت خونخواهی خواهد کرد".(2)
از دیگر آیاتی که در شأن امام حسین(علیه السلام) نازل شده آیه 15 سوره احقاف می باشد. در این آیه آمده است: "وَوَضَعَتْهُ کرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا".(3) طبق روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، آیه مذکور در حق امام حسین(علیه السلام) نازل شده است.(4)
آیه "ثُمَّ رَدَدْنَا لَکمُ الْکرَّةَ عَلَیْهِمْ"(5) نیز در خصوص خروج امام حسین(علیه السلام) با اصحابش در هنگام رجعت نازل شده است.(6)
اما سورهای که به عنوان سوره امام حسین(علیه السلام) معرفی شده، سوره فجر است. در روایتی که در خصوص فضیلت این سوره از امام صادق(علیه السلام) نقل شده، حضرت می فرماید: "سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحبی تان بخوانید که این سوره، سوره حسین بن علی(علیه السلام) است و هر کس این سوره را بخواند روز قیامت با امام حسین(علیه السلام) در درجهای از درجات بهشت است".(7)
در پایان این سوره آمده است: "یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ - ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً - فَادْخُلِی فِی عِبَادِی - وَادْخُلِی جَنَّتِی؛ تو ای روح آرام یافته به سوی پروردگارت باز گرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود و در سلک بندگانم و در بهشتم داخل شو".(8)
شیخ عبدالله بحرانی پس از نقل روایتی که از امام صادق(علیه السلام) در خصوص این سوره و اختصاص آن به امام حسین(علیه السلام) بیان شد، می نویسد: "یکی از حاضران پس از بیان امام صادق(علیه السلام) عرض
ص: 122
کرد: چگونه این سوره، سوره امام حسین(علیه السلام) است؟ حضرت فرمود: مراد از (نفس مطمئنه) در این آیه (امام حسین(علیه السلام) و اصحاب و شیعیان آن حضرت) می باشد".(1)
آیات متعددی به امام حسین(علیه السلام) اختصاص یافته است. علاوه بر آیاتی که در خصوص اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده و به امام حسین(علیه السلام) هم مربوط می شود، برخی از آیات به صورت اختصاصی در مورد ایشان می باشد همانند آیه 33 سوره اسراء و سورهای که مفسران این سوره را در شأن آن حضرت معرفی کرده اند، سوره فجر است.
1- شواهد التنزیل، الحاکم الحسکانی.
2- العوالم، شیخ عبدالله بحرانی.
[1]. احزاب / 33.
[2]. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، تحقیق محمد باقر محمودی، بی جا، مجمع احیاء الثقافة الاسلامی، ج2، ص131.
[3]. اسراء / 33.
[4]. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، بی تا، ج2، ص290.
[5]. احقاف / 15.
[6]. حسین بن حمدان الخصیبی، الهدایة الکبری، بیروت، مؤسسه البلاغ، 1411ق، ص202.
[7]. اسراء / 6.
[8]. نمازی، شیخ علی، مستدرک سفینة البحار، قم، جامعه
ص: 123
مدرسین، 1419ق، ج4، ص85.
[9]. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1415ق، ج10، ص341.
[10]. فجر / 27 الی 30.
[11]. بحرانی، عبدالله، العوالم، قم، مدرسه الامام المهدی(عج)، چاپ اول، 1407ق، ص97.
ص: 124
تربت امام حسین(علیه السلام) چرا خاصیت شفادهی دارد؟وچگونه جسم روحانی امام (علیه السلام) بر خاک اثرگذاشته است ؟
خداوند متعا ل به میمنت و برکت وجود مقدس امام حسین(علیه السلام) و یارا نش د ر سرزمین کربلا، و به خاطر این که آن حضرت و یارا نش جان های عزیزشا ن را د ر راه خدا فدا کردند خصوصیات و برکاتی را در سرزمین کربلا و تربت امام حسین(علیه السلام) قرار داده که از جمله آنها این است که تربت ا و شفای هر دردی است و خصوصیتی دارد که در هیچ خاک دیگری یافت نمی شود.
محمد بن مسلم ا ز ا مام باقر و امام صادق(علیهما السلام) روایت می کندکه فرمودند: خداوند تبا رک و تعا لی به عوض شها دت ا مام حسین(علیه السلام) ا ما مت را د ر نسلش و شفاء را د ر تربتش، و ا جا بت دعا را در نزد قبرش قرا ر داد(1).
از این روایت نتیجه می گیریم که خداوند در برابر این همه جا ن فشا نی و جا نبا زی بزرگ و ایثا ر هستی(و شهادت خود حضرت و یاران باوفای او) مواهبی به ا مام حسین(علیه السلام) مرحمت فرموده که ا ز جمله آنها شفا قرار دادن تربت طیب و طاهر آن حضرت است.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: تربت قبر حضرت اما م حسین(علیه السلام) شفاء هر د ردی است و آن دا روی بزرگ است.(2) ا لبته خا صیت شفا د هی هنگا می است که ا نسان به آن اعتقا د داشته باشد و این اعما ل را با آداب آن انجا م دهد که به بعضی از آداب خوردن تربت د رکتب روایی وادعیه اشا ره شده ا ست که می توان به کتب ادعیه از جمله مفاتیح الجنان رجوع کرد. این ویژگی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ا ئمه طاهرین(علیهم السلام) فرموده اند به وقوع پیوسته و چه بسیار
ص: 125
افرادی که به برکت این تربت شفاء گرفته اند.
اما در مورد اثر گذا ری جسم روحا نی امام حسین(علیه السلام) بر خاک کربلا می توان گفت: هم چنان که روایا ت فوق و دهها روایت دیگرد لا لت دارد این خداوند است که به برکت امام حسین(علیه السلام) آثاری را در خاک کربلای او قرار داده است و برای خداوند سهل است که به خا طر عظمت و احترام بند گان ویژهاش خاک را کیمیا ویا کیمیا راخاک کند چون مؤثرمستقل وحقیقی اوا ست ولذا ابراهیم خلیل (علیه السلام) سیراب شدن و سیر شدن و شفای خویش را مستقیماً به خدا نسبت می دهد(1) نه به آ ب و غذا و دارو.
حا ل اگرهمین خدای قاد ر وتوا نا، ا ثرسیرکردن را ا زغذا وا ثرسیرا ب نمودن را از آ ب بگیرد ویا آتش رابرحضرت ابراهیم خلیل(علیه السلام) گلستا ن کند ویا تربت سید الشهدا را دارو برای مرض های صعب العلاج قرار دهد، آ یا به نظربعید می رسد ؟خیر اگرهم بعید به نظر آید به خا طر آ ن ا ست که خدا را د رست نه شنا خته و توحید ا فعا لی را درست د رک نکرد ه ایم وهرچه هست ازقا مت نا سا زبی اندام ما ا ست .
و به را ستی آیا بعید به ذهن می آید؟! که خداوند د ر برابر آن همه جان فشا نی و جانبا زی و ایثا ر امام حسین(علیه السلام) مواهبی به ا مام حسین(علیه السلام) مرحمت فرماید که ا ز جمله مواهب شفاء د ر تربت طیب و طاهر آ ن حضرت با شد. و خورد ن تربت او را با عث شفای بیما ران و دوای دردها قرار دهد.
بنا براین با قاطعیت میتوان گفت ا ما کن و بُقاع و اشیاء و سرزمینها ونیز خا ک کربلا، به خاطر منسوب بودن به خدا و اولیاء خدا و اشخا ص دا رای ا رزش شده ومؤثرو مورد احترام واقع می شوند"(2).و به خاطر منسوب بودن تربت کربلا به برترین عزیز خدا و محبوب و میوه دل رسول الله (صلی الله علیه و آله) یعنی امام حسین(علیه السلام) با ارزش ترین خاکها ومؤثر ترین داروها می با شد ودرحقیقت
ص: 126
فیض خدا وامام حسین (علیه السلام) ا ست که ا زطریق خا ک کربلای امام حسین(علیه السلام) به ما می رسد وا وسبب شده که خداوند آن را مؤثر قرار دهد.
1.ابن قولویه، کامل الزیارات.
2. سجدهای بر آسمان (شرح سیرتنا و سنتنا علامه امینی) .
3.دستغیب، داستان های شگفت و کتاب معجزات امام حسین.
4.امام شناسی، علامه تهرانی.
[1] . بحارالانوار، چاپ اسلامیة 1369، جلد 44، صفحه 221، باب 29، (ما عوضه الله الشهادة).
[2] .ابن قولویه،شیخ جعفر، کامل الزیارات، ترجمه ذهنی، ص: 835.
[3] شعرا/79-80
[4] .علامه امینی (قدس سره)، سیرتنا و سنتنا، بیروت، چاپ دوم، 1412.
ص: 127
ص: 128
ص: 129
مختصری از وقایع اول تا یازدهم محرم را بیان کنید
روز اول محرم و دوم محرم امام حسین(علیه السلام) به کربلا نرسیده بود بلکه پس از روز دوم به کربلا رسید. در روز اول محرم با سپاه حر دیدار کرد و حر و سپاه او توسط امام از آب سیراب شدند. نقل شده که ظاهرا در اول محرم بوده که کاروان حسینی در حرکت بودند و امام(علیه السلام) در صبحگاه دستور دادند که ظروف و مشکها را پر از آب کنید، حرکت کردند، ناگهان یکی از یاران امام با صدای بلند تکبیر گفت، و گفت از دور نخلستانی پیداست. امام فرمود چه می بینید؟ عده ای گفتند نخلستان نیست گوشهای اسب از دور چنان می نماید که نخل است آنها نزدیک شدند تعداد هزار سواره نظام به فرماندهی حر مأمور از طرف عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه. امام به یارانش فرمود از آنها پذیرایی و آنها را که تشنه اند سیراب کنید.(1)
تا روز دوم حر اصرار داشت حضرت را همراه کاروان به سوی کوفه ببرد بین امام و حر گفتگوهایی صورت می گرفت و امام(علیه السلام) وقت نماز ها، نماز را اقامه می کرد و سپاه حر نیز با حضرت و به اقتدا به امام نماز جماعت می خواندند بدین ترتیب امام پس از نماز ظهر و عصر بر آنها موعظه و اتمام حجت می نمود. حر نیز به خواسته و مأموریت خود پافشاری می کرد اما امام(علیه السلام) از قبول درخواست او امتناع می کرد، حر به امام عرض کرد که در این واقعه تو و همراهانت کشته می شوند اگر اصرار و پافشاری برمخالفت کنی. حضرت در این حال به شعر یکی از صحابه استناد فرمود و گفت تو مرا از مرگ می ترسانی مرگ بر جوان مرد عار نیست وقتی آرزوی حق و قصد دفاع از حق را داشته باشد و جهاد کند... وقتی حر این اشعار را از امام شنید به کناری رفت و با
ص: 130
سپاه خود حرکت کرد امام نیز با قافله خود در حرکت بودند تا به منزلگاه بیضه رسیدند. امام برای اتمام حجت خطبهای خواند و اهداف خویش را آشکار نمود و با استناد به سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود که هر کس سلطان ستمگری را بنگرد که حرام خدا را حلال می کند و عهد شکن است، بر مسلمانان است که در مقابل او اعتراض کند.(1)
در مسیری که امام از مکه حرکت کرد روز هشتم ذی حجه تا رسیدن به کربلا با افراد و کاروان های مختلفی دیدار و ملاقات داشت. از جمله این دیدادها دیدار با عبدالرحمن حر بود که امام از او خواست به کاروان کربلا بپیوندند او امتناع کرد و اسب خود را به امام پیشکش نمود. حضرت امتناع از قبول کرد. در آخر شب جوانان را دستور داد تا مشکها را پر از آب کنند، سپس دستور داد از منزل قصر بنی مقاتل حرکت کنند حرکت کردند، حضرت بر پشت اسب خود چرتی زد، و بیدار شد و فرمود" انا لله و انا الیه راجعون" دوبار کلمه استرجاع بر زبان آورد، در این حال فرزندش علی اکبر به پیش او آمد و علت را پرسید. حضرت فرمود: فرزندم در عالم رویا دیدم که سوارهای ندا داد مرگ بر دیدار اهل کاروان می آید، و اهل کاروان به سوی مرگ در شتابند. علی سئوال کرد: ای پدر آیا ما بر حق نیستیم، فرمود: این فرزندم ما بر حقیم و بازگشت بندگان به سوی خداوند است، اکبر عرضه داشت: پس ای پدر مهربانم چه باکی از مرگ داریم امام از کلام علی خوشحال شد و دعایش کرد.(2)
وقتی صبح شد کاروان حسین نماز صبح را خواندند و با عجله حرکت کردند، یاران حر، به سوی آنان آمده تا کاروان را به سوی کوفه بکشند، آنها امتناع کردند و زهیر گفت مولای من با همین سپاه کم نبرد کنیم که شکست آنها برای ما سهل است. امام فرمود : من هرگز آغاز گر جنگ نخواهم بود. در این روز پیکی از
ص: 131
کوفه آمد و کاروان حسینی؛ با اصرار حر به سوی نینوا در حرکت بودند به شهر و یا آبادی غاضریه رسیدند. پیک از سوی عبیدالله برای حر پیامی آورد، که حسین را یا وادار به بیعت کن یا در سرزمین بدون آب و علف و بدون قلعه و پناهگاه فرود آور و منتظر دستور بعدی باشد.
حر امام را از مضمون نامه آگاه کرد. امام فرمود ای حر ما را رها کن در این قریه اقامت کنیم، حر پاسخ داد این مرد جاسوس و پیک عبیدالله است که کارهای مرا زیر نظر دارد، من از خواسته ی تو معذورم. امام و یارانشان، حرکت کردند و به دشتی ب-ی آب و علف رسیدند. اسب امام ایستاد، امام فرمود نام این زمین چیست، زهیر گفت: نام های مختلف دارد، یکی از نام هایش عقر و نام دیگرش کربلا است. امام فرمود: اینجا قافله را نگه دارید و خیمه ها را بپادارید این جا نامی است آشنا، وقتی با پدرم به سوی صفین می رفتیم اینجا استراحت کرد و از خواب بیدار شد و گفت در خواب دیدم این دشت پر از خون است و حسین در آن خون غوطه ور است. روزی که کاروان حسین به کربلا رسید روز دوم محرم سال 61 هجری قمری بود. پس از این روز کار بر آنان سخت شد و هر روز محاصره سپاه کوفه تنگ و تعداد آنان افزوده می شد به نحوی که امام(علیه السلام) جنگ را قطعی می دانست.
در روز سوم عمر سعد با چهار هزار سوار به کربلا وارد شد و فردی را مأمور کرد تا از امام بپرسد برای چه به اینجا آمده است. فردی آمد امام فرمود: زیرا دعوت کرده اند به دعوت بزرگان این شهر که نامه هایشان موجود است. اگر انکار کنند از همان راه بر می گردم، عمر سعد وضع را به کوفه گزارش داد، از کوفه فرمان رسید از حسین بیعت بگیرد. امام از بیعت امتناع کرد، نامه ای دیگر آمد که بین حسین و آب مانع شود و قطرهای آب به آنها نده.(1) روز ششم نیز سپاهی از کوفه رسید.
ص: 132
روز پنجم پس از رسیدن این فرمان لشگر در کربلا زیاد شد و حضرت محاصره شد تا مانع آب شوند. پس از این روز به تدریج آب در خیمه ها کم یاب بود و جنگ بین دو سپاه قطعی می شد. تا روز هفتم این وضع ادامه داشت مأمورین حائل آب بین خیام حسین به فرماندهی عمر بن حجاج و عبدالله بن حصین ازدی بودند. گفته شده او خطاب به امام گفت ای حسین این آب را می بینی که مثل سینه آسمان برق می زند به خدا قسم قطرهای ازآن نخواهی نوشید، امام در حق او نفرین کرد: خدا یا هرگز او را سیراب نکن و نبخش.
دعای امام در حق او قبول شد. نقل شد هر قدر آب می خورد تشنگی او خاموش نمی شد. تا روز هفتم این محاصره شدید ادامه داشت. شبی امام پیام فرستاد به عمر سعد که می خواهم ترا از نزدیک ببینم. امام می خواست به او اتمام حجت نماید. شب هشتم بود که به مدت طولانی بین آنها مذاکره بود. عمر سعد پس از این دیدار نامه ای به عبیدالله فرستاد و نوشت: شکر خداوند آتش جنگ خاموش شد. حسین قبول کرد برگردد و از کوفه چشم بپوشد و به یکی از شهرهای مرزی رفته و در صلح زندگی کند. این نامه به کوفه رسید و عبیدالله از این حالت خوشحال شد. شمر بن ذی الجوشن لعنه الله علیه در این مجلس حاضر بود، گفت: آیا این گفتار را قبول می کنی که حسین را به این راحتی از دستت خارج نمائی. اگر برود شورشی بزرگ بر علیه خلیفه به راه می اندازد. او را رها نکن تا مطیع فرمان تو شود... ابن زیاد گفت تو راست گفتی و نظر تو کار آمد است. تو را مأمور می کنم با نامه ای به سوی عمر سعد برو و بگو که اگر در اجرای دستور کوتاهی کنی من فرمانده سپاه هستم و تو از این منصب معزولی .
در روز 9 محرم که شمر آمده بود دوباره حال و هوای جنگ قوت گرفت، شمر آمد به طرف خیمه های حسین و گفت من به
ص: 133
فرزندان خواهرم امان می دهم ( منظور فرزندان ام البنین بودند که مادرشان از قبیله ی بنی کلب بودند و شمر نیز از همین قبیله بود ) . به همین مناسبت آنها را خواهرزاده خطاب کرد، و آنها برادران حسین یعنی عباس(علیه السلام) و برادرانش بودند، حضرت عباس سلام الله علیه خطاب به او فرمود: لعنت خدا به تو که به ما امان می دهی و فرزند رسول الله را امان نمی دهی.
در این روز که شمر لعنه الله علیه آتش جنگ را فروزان کرد. عمر سعد با حضور او و به خاطر از دست ندادن فرماندهی لشکر به سپاه خود دستور داد به خیام حسین یورش ببرند. پس از نماز عصر بود که امام حسین(علیه السلام) در مقابل خیمه اش نشسته بود، ناگاه صدای ناله ی زینب را شنید که به سوی برادرش می آمد و می گفت ای برادر مگر نمی شنوی صدای لشکر عمر سعد را که نزدیک خیمه ها شده اند، امام سرش را بلند کرد و فرمود خواهرم رسول خدا را در خواب دیدم که فرمود به سوی ما می آیی! زینب شیون کرد و گریست. عباس نیز به صدای شیون زینب از خیمه اش بیرون آمد، به محضر امام رسید امام فرمود ای برادر برو ببین اینها چه قصدی دارند، عباس با 20 سواره رفت و گفت چه می خواهید گفتند دستوری از عبیدالله رسیده که یا بیعت کنید یا جنگ. باید موضع دقیق خود را اعلام نمائید. عباس فرمود باشد تا سخن شما را به برادرم برسانم. عباس برگشت و امام به او فرمود امشب را به ما مهلت بدهند شب عاشورا (دهم محرم) بود تا قرآن بخوانیم و نماز بگذاریم که خداوند می داند من نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار را دوست می دارم.(1) شب را مهلت دادند که شب عجیبی بود صدای تلاوت قرآن و نماز شب و دعا از خیمه های اباعبد الله(علیه السلام) به آسمان بلند بود و فرشتگان از این صحنه حیرت زده بودند روز عاشورا رسید جنگ شروع شد و تا ظهر عاشورا و پس از ظهر همه یاران امام شهید
ص: 134
شدند و امام نیز به شهادت رسید.
1- به ترجمه لهوف ابن طاووس.
2- قیام امام حسین،شهیدی
[1]. شیخ مفید، الارشاد، چاپ اول، قم، آل البیت، 1414، ج2، ص 77 - 78.
[2]. شیخ مفید، همان، ص 82.
[3]. شیخ مفید، همان، ج2، ص 83 - 84.
[4]. شیخ مفید، پیشین، ج2، ص 84.
[5]. همان، ص 106.
ص: 135
در روایات آمده که ائمه علم اولین و آخرین را میدانند و در روایات آمده که امام حسین(علیه السلام) در کربلا نام سرزمین را پرسیدند، این چه حکمتی دارد؟ اگر می خواستند مردم بدانند به صورتهای دیگر هم می شد بیان کرد؟
این سؤال که چرا با آن علم گسترده، امام حسین از اسم سرزمین کربلا از مردم پرسید؛ در جواب باید گفت که اولاً درست است که ائمه(علیهم السلام) علم زیادی داشتند ولی آنان وظیفه داشتند در امور روزمره زندگی از علم غیب استفاده نکنند و مانند بقیه مردم عادی زندگی کنند. آنان از جنس بشر بودند و در اعمال و رفتار و معاشرت مانند یک بشر عادی زندگی می کردند، با همین چشم می دیدند، با همین گوش می شنیدند، برطبق ظواهر و شواهد داوری می کردند و با مردم و اصحاب خود در کارها و جنگها مشورت می کردند، برای معالجه بیماری به طبیب مراجعه می کردند و مصائب و حوادث برایشان پیش می آمد. در جنگها گاهی متحمل شکست می شدند و مانند یک بشر عادی به ارشاد و هدایت مردم می پرداختند و مردم نیز با اراده و اختیار ایمان می آوردند و آنان در امور روزانه زندگی هرگز از علم غیب استفاده نمی کردند، و امّا اگر امور مربوط به احکام دینی و مسائل اسلامی پیش می آمد که بیان آن نیاز به علم غیب داشت از علم غیب استفاده می کردند و یا موضوع و فعل حرام و کار زشتی پیش می آمد که ارتکاب آن ولو از راه سهو و نسیان در نظر مردم قبیح و زشت بود و به مقام امامت ضربه می زد آنجا از علم غیب استفاده می کردند.
بنابراین پیامبر و ائمه می توانند به اذن الهی از حوادث و پیشآمدها و افعال آینده خودش یا دیگران آگاه شود، لکن این گونه علم
ص: 136
مسیر حوادث را تغییر نمی دهد و در افعال و اراده ها اثر نمی گذارد و منشأ تکلیف قرار نمی گیرد.
مرحوم علامه طباطبایی در استفاده ائمه از علم غیب چنین می گوید: "انبیاء و ائمه(علیهم السلام) در آن اموری که مربوط به ادای رسالت و رساندن پیام الهی به مردم باشد، اگر نیاز به استفاده از علم غیب باشد از آن استفاده می کند نه در هر امر عادی.(1)
و این مطلب را روایاتی که از ائمه اطهار(علیهم السلام) رسیده است نیز تأکید می کند مثلاً وقتی جهم بن صفوان خدمت امام هشتم علی بن موسی الرضا(علیه السلام) عرض می کند: همانا امیر المؤمنین(علیه السلام) قاتل خود را شناخته بود و می دانست که در چه شبی و در چه مکانی به شهادت می رسد. و چون صدای مرغابی ها را در خانه شنید فرمود: اینها نعرهزنانی هستند که نوحهگرانی پشت سر دارند و وقتی امّ کلثوم خدمت پدر عرض کرد: کاش امشب در خانه نماز بخوانی و برای نماز جماعت دیگری را بفرستی آن حضرت قبول نکرد و بدون اسلحه رفت و حال آن که می دانست ابن ملجم او را با شمشیر به شهادت می رساند و اقدام به چنین کاری جایز نیست؟
امام رضا(علیه السلام) فرمود: آنچه گفتی درست است ولی خود آن حضرت اختیار فرمود که در آن شب مقدرات خدای عزّوجلّ اجرا شود.(2) مرحوم علامه مجلسی وقتی این روایت را نقل می کند، می گوید: کسی که مقدرات الهی و علل و اسباب آن را نمی داند، می تواند از آنها دوری و اجتناب ورزد و به اجتناب مکلف شود، امّا کسی که به جمیع حوادث و پیشآمدها عالم است، چگونه ممکن است او را به اجتناب و دوری از آن مکلف نمود، اگر چنین چیزی ممکن باشد لازم می آید که هیچ یک از مقدرات نسبت به او واقع نشود.(3)
حالا که روشن شد که ائمه علم غیب داشتند، ولی در امور
ص: 137
روزانه زندگی از آن استفاده نمی کردند یعنی وظیفه نداشند از آن استفاده کنند، امام حسین(علیه السلام) نیز اسم سرزمین کربلا را می دانست و نیز می دانست که این منطقه خاص که بین دو نحر آب دجله و فرات واقع شده است کربلا است، ولی وظیفه نداشت از آن علم غیب استفاده کند و مانند بقیه مردم عمل کرد و وقتی وارد سرزمین کربلا شد اسم آن را سؤال کرد تا هم برای یاران و اصحاب خودش روشن کند که اینجا است وعدهگاه الهی و هم به بقیه مردم و مردم کوفه بنمایاند که اینجا است قتلهگاه او که جدش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) از آن خبرداده بود.
و در روایات آمده است که سید الشهدا(علیه السلام) نواحی اطراف قبر خویش را از اهل نینوا و غاضریه به مبلغ شصت هزار درهم خریداری کرد و به خود آنان صدقه داد و با آنان شرط کرد که مردم را به جایگاه قبرش راهنمایی کنند و هر کس را که به زیارت آن حضرت آید سه روز مهمان نمایند و پذیرایی کنند.(1)
بنابراین امام حسین(علیه السلام) علم داشت و اسم سرزمین کربلا را با خصوصیات می دانست، ولی برای اینکه به اصحاب و یاران خود و بقیه مردم دنیا تا روز قیامت اعلام کند که اینجا است وعدهگاه الهی و محل نزول هفتاد هزار فرشته و اینجا است که وعده الهی دربارة مؤمنان و صالحان تحقق پیدا می کند، از اسم آن سؤال نمود. آری آن سرزمین، سرزمین کربلا است.
1- علم امام، محمد رضا مظفر
2- امام شناسی، علامه تهرانی
[1] . طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، انتشارات موسسه النشر الاسلامی، ج 20، ص 88 - 89.
ص: 138
[2] . شیخ کلینی، کافی، ج 1، ص 259.
[3] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 42، ص 246 به بعد.
[4] . محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، قم، چ پنجم، 1380، ص 398.
ص: 139
سفر کاروان ابا عبد الله(علیه السلام) از مدینه تا کربلا و روز عاشورا چه قدر طول کشید؟
پس از هلاکت معاویه در سال شصت هجری، یزید به خلافت رسید. او به والی خود، ولید بن عتبه بن ابی سفیان در مدینه، نوشت تا به سرعت از امام حسین(علیه السلام)، بیعت بگیرد.(1) امام حسین(علیه السلام) با ولید در شب 27 رجب سال 60 ه-.ق ملاقات کرد. امام حسین(علیه السلام) آن شب را در مدینه در منزل خود ماند، ولید عصر روز شنبه گروهی را نزد امام حسین(علیه السلام) فرستاد تا آن حضرت نزد او رفته و در حضورش با یزید بیعت کند. امام حسین(علیه السلام) به فرستادگان ولید فرمود: تا فردا صبح مهلت دهید تا امشب هم شما و ما در این باره بیندیشیم، خبر به ولید رسید، او مهلت داد. امام حسین(علیه السلام) در همان شب که شب یک شنبه بیست هشت رجب سال 60 ه-.ق، همراه فرزندان و برادران و برادر زادگان و بیشتر خاندانش از مدینه به سوی مکه حرکت کردند.(2) آن حضرت با همراهان در شب جمعه سوم شعبان به مکه رسیدند.(3) امام حسین(علیه السلام) در ایام آغاز ذیحجه در مکه احساس خطر نمود، چرا که بیم آن میرفت، سربازان یزید آن حضرت را دستگیر کرده و به شام نزد یزید ببرند، به همین دلیل آن حضرت خانه خدا را طواف و میان صفا و مروه سعی نمود و از احرام بیرون آمده و احرام حج را به عمره تبدیل نمود، زیرا نمی توانست حج را تمام کند. امام در روز هشتم ذیحجه سال 60 ه-.ق با خاندان و فرزندان و شیعیانی که به او پیوسته بودند از مکه به سوی عراق حرکت کردند.(4) همان روزی که مسلم بن عقیل در کوفه قیام کرد.
آن حضرت ماه شعبان، سوم شعبان به بعد، رمضان، شوال، ذی
ص: 140
القعده و هشت روز از ذی الحجه را در مکه ماند.(1)
بنابر این ایشان و همراهانش حدوداً به مدت 125 روز در مکه اقامت نموده اند. امام(علیه السلام) در طی مسیر مکه تا کربلا بیست منزل - و به قول بعضی بیشتر - را پشت سر گذاشته و روز دوم محرم به سرزمین کربلا رسیدند.(2) وقتی که امام و خویشان و یاران به زمین کربلا رسیدند امام(علیه السلام) فرمود: پیاده شوید این مکان جایگاه فرود بار و اثاثیه ماست و محل ریختن خون و قبور ما است.(3)
نتیجه این که آن حضرت و همراهانش 28 رجب از مدینه خارج و روز دوم ماه محرم الحرام به سرزمین کربلا رسیده اند، که در مجموع کاروان امام حسین(علیه السلام) با توجه به توقف چهار ماهه در مکه، در مدت 154 روز، به سرزمین کربلا رسیده، و مدت خروج امام(علیه السلام) تا روز عاشورا، نیز 162 روز می شود.
1- چهرهها در حماسه کربلا، محمدباقر پور امینی.
2- سوگنامه آل محمد، محمد محمدی اشتهاردی.
[1] . ابن اعثم، الفتوح، هند، 1393 ه-.ق، ج5، ص 11.
[2] . ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385 ه-.ق، ج4، ص 16.
[3] . شیخ مفید، الارشاد، قم، موسسه آل البیت احیا التراث، ج2، ص 67.
[4] . بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دار التعارف، ج3، ص 160.
[5] . ابو مخنف، مقتل، ترجمه موسوی، قم، چاپ اول، 1378ش، ص 33.
[6] . احمد بن سهل بلخی، البدء و التاریخ، تهران، مکتبه الاسدی،
ص: 141
ج6، ص 10، قزوینی، الامام الحسین و اصحابه، قم، چاپ باقری، ص 194.
[7] . سید بن طاووس، ملهوف، قم، انتشارات داوری، ص 35.
ص: 142
اینکه می گویند حضرت قاسم و علی اکبر در کربلا ازدواج کردند صحیح است؟
ازدواج امری شرعی است که تحقق آن در هر مکانی واقع شود ایراد ندارد و در سیرة ائمه ازدواج بسیار ساده و آسان انجام می گرفت و مهریه ای که آنها می پرداختند مهر السنه بود که مهریه حضرت زهرا (علیها السلام) می باشد که پیامبر تعیین نمود. امّا درباره وقوع ازدواج قاسم در کربلا مورخین و محدثین بر این نظرند که حضرت قاسم(علیه السلام) اصلاً به سن ازدواج نرسیده بود که در کربلا ازدواج نماید، برخی معتقدند که قاسم(علیه السلام) ده ساله بود که در میان سپاه امام حضور داشت، برخی قائلند که 14 ساله بود، از این رو این مسئله کاملاً قابل تردید است.(1) چنانکه شهید مطهری نیز در اثر معروف خود حماسة حسینی این مسئله را مورد تردید و انکار قرار داده است.(2)
درباره ازدواج حضرت علی اکبر در کربلا نیز هیچ منبعی در این مورد مطلبی ننوشته است، و دربارة عروسی و ازدواج علی اکبر هیچ سندی وجود ندارد، امّا بر اساس برخی از مطالب ذکر شده در کتاب زیارات مثل کامل الزیارات ابن قولویه(3) و روایت مرحوم کلینی و تحقیق مرحوم مقرم(4) و روایتی که بزنطی از امام رضا(علیه السلام) نقل کرده، آن حضرت با کنیزی که داشته است ازدواج نموده(5) و دارای فرزندی بوده ولی این ازدواج پیش از نهضت عاشورا انجام گرفته است.
1-تحقیقی پیرامون نهضت عاشورا چاپ مرکز مطالعات حوزه.
2- درکربلا چه گذشت؛محدث قمی.
ص: 143
[1] . شیخ عباس قمی، نفس المهموم، با تحقیق علامه شعرانی، تهران، ذوی القربی، 1378، ص 342.
[2] . شهید مطهری، حماسة حسینی، تهران، صدرا، 1364، ج 1، ص 28.
[3] . ابن قولویه، کامل الزیارات، چاپ اول، مکتبة الصدوق، ص 253.
[4] . عبدالرزاق مقرم، علی اکبر، چاپ نجف، مکتبة الحیدریه، ص 15.
[5] . کلینی، کافی، چاپ بیروت، ج 5، ص 363.
ص: 144
امام حسین(علیه السلام) تا کربلا چند منزل را سپری نمود؟
امام حسین(علیه السلام) از مکه خارج شد و به سوی کوفه رهسپار گردید و در طی این مسیر که به کوفه بلکه منجر به کربلا و شهادت آن حضرت و یارانش گردید، با افراد مختلف در منازل متعدد توقف کردند. در برخی از توقف گاهها تنها گفتگویی با دیدار کنندگان و یا در خواستی از آنان و یا سوالی در زمینه کوفه پرسیده است که در این مجال اختصاراً به آنها اشاره می شود.
1. پس از این که امام از مکه حرکت کرد اولین پیام از سوی عبدالله جعفر بود که توسط فرزندان خود نامه ای به امام نوشت و طی آن از امام در خواست کرد که از مسافرت به عراق صرف نظر نماید، اگر این محل را که خارج از مکه بود یک موقف و منزل و محل ملاقات فرض کنیم اولین منزل امام است. اگر چه توقف در این مکان که نام خاصی از آن ذکر نشده تنها بیرون شهر مکه با فاصله اندک بوده است.(1) در این موقف و محل ملاقات، امام پاسخ عبد الله جعفر یا فرزندان او را داده است، اما فرزندان عبد الله همراه امام به کربلا آمده اند.
2. محل دیدار با فرزدق پس از این واقعه صورت گرفته که ظاهراً همان موقفی است که در خارج مکه بود. اگر چه برخی نام این محل را "ذات عرق" دانسته اند.(2) برخی نیز نام این محل را "صفاح"(3) نامیده اند.
3. تنعیم سومین محل است که امام با شتر داران دیدار و از آنان درخواست میکند تا شترهای خود را کرایه بدهند.(4)
4. در منزل موسوم به "حاجر" امام به مردم کوفه دومین نامه خود را نوشت و به مسلم فرستاد، حامل نامه قیس بن مسهر صیداوی بود.(5)
ص: 145
5. در محلی به نام "خزیمه" حضرت زینب نگرانی خود از این مسافرت را به امام اعلام میدارد و امام او را دلداری می دهد.(1)
6. منزلی به نام زرود که گزارش چندان مفصلی از آن نیست.(2)
7. منزل دیگری که امام در آن خبر شهادت مسلم را از فردی به نام بکیر شنید، منزل "ثعلبیه" بود . امام پس از شنیدن شفاهی خبر فرمود پس از آنان (هانی و مسلم و قیس) زندگی دیگر لذت ندارد.(3)
8. نام منزل دیگر را که امام در بین مبداء و مقصد توقف کرده "شقوق" نامیده اند.(4)
9. نام منزل دیگر را "زباله" نامیده اند که شهادت مسلم و هانی و عبد الله یقطر به صورت رسمی از طریق نامه به امام رسید.(5)
10. نام منزل دیگر را "بطن الرّمّه" نامیده اند که امام در این منزل خبر از شهادت خود داد.(6)
11. منزل "شراف"(7) دیگر منزلی بود که امام در آن جا نماز ظهر را اقامه کرد و در این منزل بود که سپاه کوفه به فرماندهی حر ریاحی به سوی امام آمد.
12. از دیگر منازل مسیر راه، منزل "بیضه" بود.(8)
13. منزل "رهیمه" از منازل دیگری بود که امام در آن توقف کرد و عده ای در این منزل با امام دیدار نمودند.(9)
14. "عذیب الهجانات" منزلی بودکه چهار تن از جمله طرماح بن عدی که از کوفه به سوی امام آمده بودند به امام پیوستند.(10)
15. منزل "بنی مقاتل" با عبد الله بن حر جعفی دیدار و از او در خواست کرد که در کنار امام باشد . او امتناع کرد و از این سعادت ابدی محروم گردید و تا آخر عمرش با حسرت آن سعادت زندگی کرد.(11)
16. از منزل دیگری نیز یاد کرده اند به نام "قصر بنی مقاتل" که غیر از منزل قبلی است . این منزل در نزدیکی کربلا بود.(12)
ص: 146
در همین منزل گفتگویی بین امام و علی اکبر رد و بدل شده و آن جوان با الهام الهی از شهادت و مسیر کاروان آگاه شد و از آن استقبال کرد .
17. منزل آخر و مقصد نهایی که مقصد امام گردید و محل مطاف ملائکه و مومنان شد و آن "کربلا" بود روز دوم محرم امام به این منزل رسید.(1)
از منازل دیگری چون: عرق، قادسیه، خفان، قطقطانه و... در منابع نام برده شد.(2)
ممکن است در منازل دیگر نیز امام اقامت داشته و نزول اجلال فرموده باشد که در منابع مختلف باید آن را یافت: احتمال دارد نام برخی از منازل نیز دو نوع در منابع ذکر شود چون گاهی یک محل را با دو نام میشناسند چنان که برای کربلا چندین نام ذکر کرده اند.
1- ترجمه ارشاد، شیخ مفید.
2- نفس المهموم، شیخ عباس قمی، (در کربلا چه گذشت؟).
3- تفسیر تاریخ سرخ، محمد جواد صاحبی.
[1] . طبری، تاریخ، چاپ بیروت، ج7، ص279؛ و ابن اثیر، الکامل، ج3، ص277؛ شیخ مفید، ارشاد، آل البیت، ج2، ص68.
[2] . طبری، همان، ص 280.
[3] . ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص338.
[4] . بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص164؛ ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 68.
[5] . ابن اثیر البدایه و النهایه، ج 8، ص 168 و مفید، ج 2، ص 71.
[6] . خوارزمی، مقتل، ج 1، ص 225.
ص: 147
[7] . مفید، پیشین، ص 74.
[8] . ابن اثیر، الکامل، ج 3، ص 278، مفید پیشین، ج 2، ص 74.
[9] . ابن عساکر، دمشق، تاریخ ابن عساکر، ص 164.
[10] . خوارزمی، همان، ص 223.
[11] . همان، ص 75.
[12] . مفید، پیشین، ج2، ص70.
[13] . طبری، پیشین، ج 7، ص 310.
[14] . شیخ صدوق، امالی، اسلامیه، 1363ش، ص153.
[15] . همان، ص 304.
[16] . ابن اثیر، پیشین، ج 3، ص 282، شیخ مفید، پیشین، ص 81.
[17] . بلاذری انساب الاشراف، ج 3، ص 185، شیخ مفید، پیشین، ص82.
[18] . شیخ مفید، ج 2، ص 84.
[19] . همان، ص 68، 69، 70.
ص: 148
با توجه به این که مقصد نهایی امام حسین(علیه السلام) کوفه بود چرا ایشان ابتدا به مکه رفتند؟
هشام بن محمد در مورد پیمانی که معاویه گرفت به نقل از ابو مخنف آورده است که عبدالملک بن نوفل به من گفت: هنگامی که معاویه به آخرین بیماری خویش که در آن به هلاکت رسید گرفتار آمد پسرش یزید را فراخواند و به او گفت : پسرم تو را از رنج سفر و رفت و آمد آسوده ساختم و همه کارها را برایت هموار و امکانات را فراهم آورده ام من همه دشمنان را به ذلت کشیده و گردنکشان جهان عرب را در برابرت به خضوع وا داشته و همه چیز را برایت آماده ساخته ام.(1)
یزید، اوایل حکومت خویش به فرماندار مدینه ولید بن عتبه نامه نوشت ای ابا محمد وقتی نامه مرا خواندی برای من بیعت بگیر و از این چهار نفر به طور خصوصی بیعت بگیر. عبدالرحمن بن ابی بکر، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر و حسین بن علی(علیه السلام) نامه را به ایشان نشان بده هر کس قبول نکرد سرش را با جواب نامه برایم بفرست.(2)
ولید برای امام(علیه السلام) پیام فرستاد او را به مقرّ فرمانداری فراخواند امام(علیه السلام) با سی نفر خاندان و جوانان بنی هاشم نزد ولید آمدند. ولید خبر مرگ معاویه بن ابی سفیان را داد و از آن حضرت برای یزید بیعت خواست امام(علیه السلام) بیعت با یزید را به اجتماع مردم و عمومی مأکول کردند.(3)
امام حسین(علیه السلام) بعد از وداع با جدّش از مدینه بیرون رفتند شب
ص: 149
هنگام آخر شب ولید عده ای را نزد امام(علیه السلام) فرستاد و دستور داد که جز با خود آن حضرت برنگردند و آنها هم آماده جنگ و هجوم بر آن حضرت روانه شدند ولی دیدند حضرت همراه فرزندان و دوستان و پسران و برادرانش به جز محمد بن حنفیه از مدینه خارج شده اند.(1) امام وقتی از شهر خارج می شدند این آیه را تلاوت می کردند و این نشان از ایمن نبودن مدینه می باشد. "فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ".(2)
انتخاب مکه در حالی بود که هنوز مردمان شهرهای دیگر از مرگ معاویه مطلع نشده بودند و تلاش های جدی مخالفان برای اظهار مخالفت با یزید آغاز نشده بود . هنوز امام(علیه السلام) دعوتی از شهرهای دیگر از جمله کوفه نداشت بنابراین امام(علیه السلام) باید مکانی را برای هجرت خود انتخاب می کرد که اولا بتواند آزادانه و در کمال امنیت در آنجا دیدگاه های خود را ابراز کند.
ثانیا بتواند آنجا را محلی برای انتقال دیدگاه های خود به سر تا سر مملکت اسلامی قرار دهد شهر مکه دو ویژگی را داشت طبق آیه صریح قرآن کریم "...وَمَن دَخَلَهُ کانَ آمِنًا...".(3) حرم امن الهی بود و نیز با توجه به وجود کعبه در این شهر و سرازیر شدن مسلمانان از سر تا سر مملکت اسلامی برای انجام عمره و حج امام حسین(علیه السلام) به خوبی می توانست با گروه های مختلف دیدار کرده و علت مخالفت خود با دستگاه اموی و یزید را برای آنها تبیین کند. در ضمن با شهر های اسلامی از جمله کوفه و بصره در ارتباط باشد.
برادرم تو عزیز ترین و محبوب ترین و با احترام ترین مردم نزد من هستی و هیچ کس را نصیحت نکرده ام که از تو نزد من
ص: 150
محبوب تر و به نصیحت سزاوارتر باشد. تو را قسم می دهم به حقی که بر تو دارم که خود را از یزید دور کنی. مبادا متعرض او شوی قبل از آن که داعیانت را به شهرها بفرستی تا مردم را به بیعت تو بخوانند اگر مردم قبول کردند خدا را شکر می کنی و اگر به غیر اجتماع کردند، خدا بدین وسیله از فضل تو کم نمی کند. من می ترسم که تو به یکی از این شهرها با عده ای از مردم بروی ولی اهل آنجا با تو مخالفت کنند و تو در میان آنان کشته شوی و خونت هدر شود و حریمت شکسته شود.(1) امام(علیه السلام) فرمودند: برادرم سعی می کنم در مکه منزل نمایم اگر توانستم آنجا می مانم و گرنه به شنزارها می روم و در کورهها ساکن می شوم و منتظر می شوم تا عکس العمل مردم را ببینم و به استقبال امور می روم و به آنها پشت نمی کنم.(2)
چون خبر مرگ معاویه و خلافت یزید پلید به کوفه رسید جمعی کثیر از مردم کوفه اتفاق کردند و نامه نوشتند که آن حضرت به جانب کوفه توجه فرمایند که تمامی مردم به سرو مال ایستادگی دارند و پی در پی نامه می فرستادند تا قریب 150 کتابت شد که هر طایفه نوشته بودند و تحریص و ترغیب به آمدن آن حضرت کردند. آن حضرت جواب نامه های ایشان را نوشت و پیش از توجه ابن اعم خود مسلم بن عقیل را روانه آن جانب گردانید. و سرانجام تصمیم گرفت به طرف کوفه حرکت نماید.(3)
1- مقتل الحسین(علیه السلام) از مدینه تا مدینه، سید جواد ذهنی تهرانی، چاپ 79، چاپخانه طلوع آزادی ناشر انتشارات پیام حق.
2- زندگانی چهارده معصوم نویسنده عزیز عطاردی، تعداد یک
ص: 151
جلد، ناشر اسلامیه، سال 1390ش، چاپ اول.
3- غم نامه کربلا، محمد محمدی اشتهاردی، ناشر مطهر، سال 1377ش، چاپ اول.
[1]. محمد هادی یوسفی غروی، اولین تاریخ کربلا ترجمه مقتل الحسین(علیه السلام)، از ابومخنف به روایت طبری، ناشر، موسسه مطبوعاتی دارالکتاب، چاپ اول، سال 1377ش، ص16.
[2]. کشف الغمة فی معرفة الأئمه نویسنده، محدث اربلی ناشر، بنی هاشم، چاپ اول، 1381ش، ج2، ص42؛ شیخ مفید الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد ناشر، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص32.
[3]. همان، ج3، ص33.
[4]. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی ناشر اسلامیه، تهران، چاپ سوم، ج، ص223.
[5]. قصص/21.
[6]. آل عمران/97.
[7]. شیخ مفید الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ناشر کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص34.
[8]. همان، ج2، ص35.
[9]. همان، ص36 و 37، محدث اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، ناشر بنی هاشم، 1381ش، چاپ اول، ج2، ص43 - 42.
ص: 152
آیا امام حسین(علیه السلام) قبل از روز عاشورا به کسانی که با امام حسین جنگ کردند گفت که بیائید صلح کنیم؟
امام حسین(علیه السلام) در قیام خود دنبال اهدافی بود که در آغاز قیام آنها را در برخی از فرصتها مثل وصیت به برادرش محمد حنفیه و یا در برخورد با عده ای که از حضرت می خواستند از حرکت به سوی کوفه چشم پوشی کند اعلام کرد،و هرگز چه به صورت کنایه و صراحت سخنی از صلح به میان نیاورده است. اگر بنا بود صلح کند از مدینه خارج نمی شد و به بیعت راضی می شد، یا در مکه حج خود را نا تمام نمی گذاشت و به حاکم مکه که از طرف یزید بود اعلام می کرد که من حاضر به صلح هستم یا بیعت می کنم. آن حضرت به صراحت فرمود: "... من برای اصلاح طلبی و مبارزه با مفاسد و امر به معروف و نهی از منکر قیام می کنم و به روش جدم و پدرم اقتدا کرده ام..."(1)
حضرت برای اتمام حجت در مقابل سپاه کوفه خود را معرفی می کرد و این مسائل از بابت وظیفه الهی امامت بود که می خواست آنها را هدایت کند و تا آخرین لحظه به این مسئله اهمیت می داد و اگر آنها هدایت می شدند امام دست از جنگ با آنها بر می داشت و با کسی که مایه و منشأ مفاسد بود جنگ می کرد و حاکمیت او را از بین می برد، در این راستا امام تلاش فراوان کرد ولی هرگز سر سازش با یزید در مواضع امام دیده نشده، آن حضرت فرمود: "وَ عَلَی الاِسْلامِ، ألسَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراع مِثْلَ یَزِیدَ..."
از اسلام باید خداحافظی کرد وقتی امت اسلام گرفتار حکومت فردی چون یزید شدند ...
وقتی مروان با سماجت از حاکم مدینه می خواست از امام بیعت بگیرد. خطاب به او گفت: " از جدم رسول خدا شنیدم که فرمود
ص: 153
خلافت و حکومت بر آل ابوسفیان حرام است"(1)
امام نه در مدینه و نه در جای دیگر به صلح و سازش رضایت نداد. همه شعارهای امام(علیه السلام) در قیام حکایت ازعشق و حماسه و مبارزه با ظلم دارد که در یکی از آنها سازش با ظلم را ننگ و عار می داند و مرگ در برابر ظلم را افتخار می نامد.(2)
1. حماسه ی حسینی، شهید مطهری.
2. انقلاب امام حسین مرحوم صدر.
[1]. ابن شهر آشوب، المناقب، قم، انتشارات علامه 1379 ق، ج4، ص 89.
[2]. مجلسی، بحار، چاپ بیروت، دار الوفاء 1403، ج44، ص 326. و ابن طاوس، اللهوف، تهران، انتشارات جهان، 1348ش، ص 24. و ابن غاطی، مشیر الاحزان، چاپ قم، مدرسه امام مهدی، 1406ق، ص 25.
[3]. مجلسی، پیشین، ج 44، ص 192 و 196 و دیلمی، اعلام الدین، قم، آل البیت، 1408ق، ص 298.
ص: 154
چرا امام حسین(علیه السلام) زمانی که در منطقه ثعلبیه متوجه شهادت حضرت مسلم و هانی شدند باز هم به راه خود به سمت کوفه ادامه دادند؟
امام حسین(علیه السلام) بعد از مرگ معاویه با حکومت یزید مواجه کشد که از او بیعت می خواست . با توجه به شناختی که از یزید داشت، از بیعت امتناع و دست به حرکت عملی مخالف حکومت زد. از آنجا که شیعیان و دوست داران اهل بیت در کوفه از حضرت خواسته بودند که به سمت ایشان برود، حضرت ابتدا عمو زاده خود، مسلم بن عقیل را برای ارزیابی اوضاع کوفه و عراق به سمت ایشان فرستاد . حضرت مسلم هم بعد از ابلاغ پیام امام حسین(علیه السلام) به جمع آوری نیرو و سلاح پرداخت و طی نامه ای اوضاع کوفه را به امام حسین(علیه السلام) گزارش داد و نوشت که هیجده هزار نفر برای طرفداری از شما با من بیعت کرده اند. این گزارش را 27 روز قبل از شهادتش نوشت.(1) به همین جهت بود که موقع شهادت به عمر بن سعد وصیت کرد که: چون من به حسین(علیه السلام) نامه نوشتم به کوفه بیاید، شما کسی را بفرستید که از این سفر صرف نظر کند.(2)
بنابراین روشن است که مسلم به وظیفه خود عمل کرده و طبق بررسی هایی که انجام داده بود وضعیت کوفه را برای رفتن امام حسین(علیه السلام) به آن شهر مناسب دانسته و نتیجه این بررسیها را به امام(علیه السلام) گزارش داده بود. اما مردم بخاطر ترس از جوّ به وجود آمده توسط ابن زیاد از نظر خود برگشتند. اما این یک طرف قضیه است که امام برای بررسی اوضاع کوفه و نیز جهت جواب به نامه های رسیده از کوفه چنین اقدامی نمودند. ولی اگر از کوفه هم نامه هایی نمی رسید امام سکوت نمی کردند بلکه
ص: 155
در برابر فجایع و منکرات حکومت ساکت نبود چنانکه می فرمایند: من از روی خود پسندی و گردنکشی (برای تشکیل حکومت) و فساد و بیدادگری، قیام نکرده ام، بلکه برای اصلاح امت جدم حرکت کردم و برای امر به معروف و نهی از منکر قیام نمودم و به سیره و روش جدم و پدرم علی(علیه السلام) عمل می کنم.(1)
لذا با وجود اینکه امام حسین(علیه السلام) بعد از شهادت حضرت مسلم از وضع کوفه مطلع شدند، برنگشتند . برخی بر این عقیده اند ؛ هدف اصلی امام حسین(علیه السلام) بیعت گرفتن از مردم و تأسیس حکومت اسلامی در کوفه نبود، تا با شنیدن شهادت مسلم و بیعت شکنی در کوفه برگردد. هدف اساسی آن حضرت امر به معروف و نهی از منکر و قیام علیه حکومت جبار که آشکارا به فسق و فجور می پرداخت و در عین حال مدّعی جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود. امام حسین(علیه السلام) حرکت کرده بود تا به دنیا بفهماند که یزید و امثال او لیاقت و شایستگی خلافت را ندارند. امام برخود واجب می دانست علیه چنین حکومتی قیام کند، هر چند قیام منتهی به شهادت آن حضرت شود.
از طرف دیگر، با وجود اینکه اصولا در چنین مواقعی رهبر یک حرکت انقلابی سعی می کند پیروانش را همیشه با روحیه و شاداب نگه دارد ولی امام حسین(علیه السلام) وقتی خبر شهادت حضرت مسلم را در بین راه مکه به کوفه می شنوند، آن را پوشیده نمی دارند. زیرا آن حضرت می خواهند کسانی در اطرافش باقی بمانند که به حقیقت ماجرا پی برده باشند. لذا حضرت این آیه را تلاوت می نمایند: من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا؛(2) از مومنان مردانی هستند که به آن چه با خدا بستند صادقانه وفا کردند، پس برخی از آنها پیمان خود را به انجام رساندند و برخی شان در انتظار
ص: 156
و هرگز پیمان خود را تغییر ندادند.(1)
امام نمی گویند، پس چون کوفه را گرفتند، مسلم و هانی کشته شدند، ما کارمان تمام شد و شکست خوردیم، از همین جا بر گردیم، جملهای که حضرت بیان داشتند فهماند که مطلب چیز دیگری است. یعنی مسلم به وظیفه خود عمل کرد حالا نوبت ماست.
از طرف دیگر حتی اگر امام حسین(علیه السلام) از مسیر کوفه باز می گشت یزید از بیعتی که از امام حسین(علیه السلام) می خواست، دست بردار نبود. چنانچه امام در بین راه مکه به عراق به منزلی می رسند که با فردی سخن از رفتن به سوی کوفه به میان می آید، آن فرد دیدگاه خود را از رفتن به کوفه بیان می کند و امام را از این کار منع می نماید. حضرت می فرمایند: ای بنده خدا کار صحیح بر من مخفی نیست و امر الهی تغییر نمی کند. به خدا سوگند: اینان تا خون دل مرا نریزند از من دست نخواهند کشید.(2) شبیه همین جواب را به برادرش محمد حنفیه فرمود: که اگر به هر مخفی گاهی برویم آنها از ما دست برنخواهند داشت.(3) لذا اگر امام از مسیر کوفه هم بر می گشتند در جای دیگر می بایست با حکومت به مبارزه بر می خواست. از این رو بهترین مکان را که از قبل برای قیام علیه حکومت غاصب و متظاهر به فساد یزید انتخاب کرده بود در پیش گرفتند و در بین راه که خبر شهادت مسلم رسید آن دسته از مردمی که به هوای حکومت و رسیدن به مقام و یا رسیدن به مال و غنیمتی امام را همراهی می کردند و از درک ماهیت قیام امام حسین(علیه السلام) عاجز بودند، آن حضرت را ترک کردند و تنها کسانی باقی ماندند که از شهادت و مبارزه علیه ظلم، هراسی در دل نداشتند. چنانچه همگی گفتند: بعد از شهادت مسلم باز نمی گردیم تا انتقام خون او را بگیریم یا آنچه او چشید ما هم بچشیم، حضرت نیز فرمودند: "بعد از شهادت مسلم و عقیل در دنیا خیری نیست".(4)
ص: 157
1- قیام جاودانه، محمد رضا حکیمی.
2- قصه کربلا، علی نظری منفرد.
3- بررسی تاریخ عاشورا، محمد ابراهیم آیتی.
4- زندگی نامه سید الشهداء، عباس حائری.
[1]. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ترجمه محمد باقر کمره ای، قم: جمکران، 1374ش،ص113.
[2]. محمدی اشتهاردی، محمد، سوگ نامه آل محمد (صلی الله علیه و آله) ، قم، انتشارات ناصر، 1374ش، ص179.
[3]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف، مکتبه الحیدریه، 1376ش، ج3، ص241.
[4]. احزاب / 23.
[5]. صافی گلپایگانی، لطف الله، شهید آگاه، تهران، کتابخانه صدر. (بی تا)، ص34 - 37.
[6]. شیخ مفید، الارشاد، بیروت، دارالمفید، بی تا، ج2، ص76.
[7]. هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ق، ج9، ص406.
[8]. شیخ مفید، همان، ج2، ص75.
ص: 158
ص: 159
چرا امام حسین(علیه السلام) با اینکه معجزۀ به وجود آوردن آب و نفرین کافران را داشت این کارها را در روز عاشورا انجام نداد؟
جواب سئوال در دو قسمت قابل طرح است. امّا بخش اوّل سئوال: میدانیم یکی از افتخارات هر مسلمانی شهادت و یکی از مهم ترین دستورات اسلام جهاد است و برای دفاع از دین و توسعۀ آن بصورت یک وظیفه بر مسلمانان تشریع شده است و امام(علیه السلام) که علت مبقیۀ اسلام است نیز مشمول این تکلیف است و طبیعی است انجام این دستور مهم که در قرآن دهها آیه در فضیلت آن و عظمت مجاهدین آمده است، زحمات و سختی هائی را دارد، حال اگر امام(علیه السلام) این تکلیف الهی را انجام بدهد ولی مشکلات آن را از قبیل جراحات و گرسنگی و تشنگی به صورت معجزه و خارق العاده برطرف نماید و یا در جهاد همیشه پیروزی ظاهری نیز نصیب امام و لشکریانش بشود دیگر جهاد و شهادت مفهوم واقعی خود را از دست خواهد داد، بنابراین تحمل جهاد و مشکلات آن برای امام(علیه السلام) و غیر او باید یکسان باشد و اداء این تکلیف به طور طبیعی صورت بگیرد زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام(علیه السلام) نیز بشر است و وظائف خود را از هدایت و طاعت از راههای طبیعی انجام می دهد.
اما بخش دیگر سئوال و مسأله نفرین امام(علیه السلام) دو صورت میتواند داشته باشد:
الف: اینکه امام(علیه السلام) نفرین کرده باشد به گونه ای که در همان صحنۀ کربلا دشمن به طور دسته جمعی مستأصل و به طور کلی نابود و پیروزی ظاهری نیز نصیب امام شده باشد، میدانیم چنین نفرینی صورت نگرفته و دلائلی میتواند داشته باشد.
ص: 160
اولاً قرآن کریم میفرماید: "در حالی که امت استغفار کنند و یا پیامبر در میان شان باشد خدا آنها را عذاب نمی کند"(1) و میدانیم همان گونه که پیامبر رحمۀ للعالمین و هادی به سوی حق و مایۀ نجات امت است و عذابهای امت های پیشین به سبب وجود پیامبر (صلی الله علیه و آله) از این امت برداشته شده است، اوصیاء آن حضرت نیز چنین اند و به جز مقام نبوت همۀ مقامات پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دارند و به همین جهت امام حسین(علیه السلام) تا آخرین لحظه در روز عاشورا سعی کرده است دشمن را از هلاکت نجات بدهد تا مبادا کسی بدون آگاهی از حقیقت در ورطۀ سقوط قرار بگیرد و چون امام(علیه السلام) عناد شخصی با دشمن ندارد حرّ بن یزید ریاحی را که تا چند لحظه قبل دشمن و سد محکم سر راه امام(علیه السلام) بود میپذیرد و از او استقبال مینماید و وقتی شهید می شود طبیبانه به بالین سرش رفته و برایش دعا میکند.
بنابراین امام(علیه السلام) که خود ناجی است و امان اهل زمین است هیچ گاه در حق امت به گونه ای نفرین نمی کند که مستأصل و ریشه کن شوند زیرا امام(علیه السلام) خود علت مبقیه عالم است.
از امام باقر(علیه السلام) سوال شده است که دلیل احتیاج مردم به امام و نبی چه چیز است؟ فرموده است: "وجود آنها برای بقاء عالم لازم است"(2) و پیامبر (صلی الله علیه و آله) میفرماید: "ستارگان امان اهل آسمان اند و اهل بیت من امان اهل زمین"(3)
ثانیاً؛ نتیجهای که از شهادت امام(علیه السلام) و شهدا کربلا نصیب اسلام شد، معلوم نبود از راه "نفرین" نصیب اسلام بشود زیرا هدف امام اصلاح امت جدش و امر به معروف و نهی از منکر و معرفی اسلام، برداشتن پرده نفاق از چهره یزیدیان بود و با شهادت امام این هدف بخوبی برآورده شد چون مسأله شهادت امام(علیه السلام) و اسارت اهل بیت نهایت قساوت دشمن و مخالفتشان را با قرآن و اسلام و ندای وجدان و سفارش پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در مورد اهل بیت نشان داده و
ص: 161
معلوم کرد که آنها برای بدست آوردن پول، پست و مقام چند روزه دنیا تا چه اندازه حاضرند تن به ذلت داده حکم وجدان خویش را زیر پا بگذارند و خود را مستوجب عذاب الهی نمایند.
همان گونه که امام حسین(علیه السلام) فرموده است: "خشم خدا بر یهودیان آنگاه سخت گردید که برای او فرزندی قائل شدند و خشم خدا بر مسیحیان آنگاه شدید شد که خدایان سه گانه قائل شدند و خشم خدا بر آتش پرستان وقتی بیشتر شد که به جای خدا، آفتاب و ماه را پرستیدند و غضب خدا بر قوم دیگری (که خود را امت پیامبر خاتم میدانند) آنگاه شدیدتر شد که بر کشتن پسر پیامبرشان هماهنگ گردیدند"(1) ولی اگر امام لشکر دشمن را نفرین می کرد و آنها یکسره نابود می شدند، فقط برای مدت موقتی از چنگ دشمن رهائی مییافت اما زمینه تبلیغ اسلام، معرفی حقیقت و دریدن پرده های تاریکی که تبلیغات دروغین ایجاد کرده بود، با وجود حکومت شام فراهم نمی شد در حالی که میدانیم امام(علیه السلام) از طریق تحمل شکست ظاهری و بهره مند شدن از نعمت شهادت این زمینه را با اسارت اهل بیت - علهیم السلام - فراهم کرد و مبلغین خود را به خانه دشمن فرستاد و به اهداف خویش (که حفظ اسلام، رسوائی همیشگی دشمن و پرده برداشتن از چهره حکومت زور، تزویر و دروغ بود) به آسانی دست یافت زیرا:
زمینه تبلیغ پس از شهادت امام(علیه السلام) و وقوع فاجعه و خاموش شدن احساسات کینه توزانه و طمعکارانه و جانشین شدن احساسات رقت انگیز و پیدا شدن جنبه مظلومیت طبعاً فراهم شد و در حقیقت مرحله بهره برداری از قیام امام(علیه السلام) به وسیله اهل بیت بعد از شهادت امام(علیه السلام) انجام یافت و آنها از فرصت به گونه ای استفاده کردند که در کوفه قیام توّابین را به وجود آوردند و بعد همین کوفه علیه شام و ابن زیاد قیام کرد.
ص: 162
ب: نفرین دشمن به گونه ای که گرفتار ذلت شود و نیز نفرین بعضی از افراد آنها به طور خاص در روز عاشورا توسط امام(علیه السلام) صورت گرفته است که خود به دو صورت تحقق یافته است.
اول: در یکی از سخنرانی های روز عاشورا حضرت دست های خود را بسوی آسمان بلند کرده و لشکر دشمن را به طور عام چنین نفرین کرد: "خدایا قطرات باران را از آنان قطع کن و سال هایی مانند سال های یوسف بر آنها بفرست و غلام ثقفی را بر آنان مسلط گردان تا با کاسه تلخ ذلت، سیراب شان سازد.... و از آنان انتقام من و خاندان و پیروانم را بگیرد زیرا اینان ما را تکذیب نمودند و در مقابل دشمن از یاری ما دست برداشتند...."(1)
دوم: در روز عاشورا پس از آن همه هدایت های امام(علیه السلام) چند نفر در انکار حقیقت لجاجت را به آخرین مرحله رسانیدند و لذا حضرت آنها را به طور خاص و به نام نفرین نموده است.
1- امام(علیه السلام) محمد بن اشعث را که قرابت امام(علیه السلام) را با پیامبر صریحاً انکار کرد این گونه نفرین نمودند "خدایا همین امروز ذلت زودرس او را بر من بنمایان".
2- عبدالله بن حوزه را این گونه نفرین نمود: "خدایا او را به سوی آتش بکشان" نفرین امام(علیه السلام) در مورد این دو در همان روز به اجابت رسید.
3- عبدالله بن حصین را این گونه نفرین نمود: "خدایا او را با تشنگی بکش و هیچ گاه نبخش".
4- و به عمر بن سعد فرمود: "خدا کسی را بر تو مسلط کند که در رختخواب سر از تنت جدا کند و امیدوارم از گندم عراق جز اندکی نخوری"(2)
نفرین امام(علیه السلام) در مورد این دو نفر بعد از عاشورا به اجابت رسید.
ص: 163
1- حماسه حسینی، شهیدمرتضی مطهری
2- نفس المهموم، شیخ عباس قمی
[1] . انفال/ 33
[2] . قمی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنزالدقایق، ج5، ص 334، سازمان و چاپ انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران 1368.
[3] . همان.
[4] . رضی الدین، علی بن طاوس، لهوف، تهران، انتشارات جهان، بی تا، ص 101.
[5] . لهوف، ص99.
[6] . نجمی، محمد صادق، سخنان حسین بن علی(علیه السلام)، دفتر انتشارات اسلامی، هشتم، 1378، ص 139 و 182.
ص: 164
چرا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر وقتی بر چاه های آب مسلط شدند چاه ها را پر کردند و مانع آب شدند در حالی که حضرت علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) به دشمنان خود آب دادند؟
ابتدا بهتر است اصل روی داد بررسی شود که آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر چاه های بدر را تصاحب کردند یا نه؟! و در صورت دستیابی به آن چاه ها آیا آنها را پُر کردند و با این کار مانع آب خوردن دشمنان خود شدند یا نه؟!
با مراجعه به کتب تاریخی درمییابیم که در بعضی کتب، روایتی نقل شده که مضمونش این است:
"یکی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) به نام "حباب بن منذر" پیشنهاد داد تا پیامبر (صلی الله علیه و آله) لشکر اسلام را در کنار یکی از چاه های بدر فرود آورد و بقیه چاه ها را پر کند تا به محض رسیدن لشکر کفار قریش چاه آبی برای مصرف آنها نباشد. پیامبر- هم رأی او را پذیرفت و عملی کرد"(1)
پیرامون این نقل تاریخی، بین مورخین اختلاف نظر است و این از جمله مطالبی است که تا حدودی روشن نیست چرا که در همین کتابی که نقل اول آمده بود در جای دیگر پیرامون جنگ بدر می گوید:
"کفار قریش خواستند از چاه های بدر آب بخورند که مسلمین مانع شدند، در این هنگام پیامبر (صلی الله علیه و آله) خطاب به مسلمین کرد که مانع آب خوردن کفار نشوید و آنها را رها کنید"(2)
در کتاب "المغازی" هر دو نقل آمده است و این دو با هم سازگاری ندارد چون اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) خود راضی به پُر کردن چاه های بدر باشد معنی ندارد از مسلمین بخواهد که مانع آب خوردن کفّار
ص: 165
قریش نشوند. مگر اینکه بگوئیم (بنابر پذیرش هر دو نقل) از نقل دوم استفاده می کنیم که آنچه در نقل اول آمده بود از تصاحب کردن چاه های بدر و پر کردن بقیه چاه ها، بدین سبب بوده که تا چاه ها در اختیار مسلمین باشند آنگاه کفار اگر آبی بخواهند، با کسب اجازه مسلمین آب بخورند یعنی هدف پیامبر این بود که فقط چاه ها در اختیار آنها باشد اما معنایش این نیست که مانع خوردن آب آنها هم باشند.
تا اینجا بنابر پذیرش اصل ماجرا مطلب را بررسی کردیم اما برخی از مورخین عصر ما بر ردّ اصل قضیه سخنانی گفته اند از جمله جناب علامه سید جعفر مرتضی عاملی.ایشان 4 دلیل اقامه می کند بر ردّ اصل ماجرا و در آخر نتیجه گیری می کند که اساساً چاه های بدر در اختیار مسلمین نبوده است.(1)
یکی دیگر از محققان معاصر جناب استاد رسول جعفریان است که در کتاب "تاریخ سیاسی اسلام" می گوید:
"این قضیه با آیات قرآن منافات دارد چرا که آیات الهی خبر می دهند از اینکه آبی در دسترس مسلمین نبوده لذا از خداوند طلب آب کردند و خداوند به عنوان امداد غیبی برای آنها بارانی فرستاد که از چند جهت نافع به حال مسلمین بود"(2)
تا اینجا بنابر نظر محققان تاریخ و تحلیلگران تاریخ اسلام مطالبی را بیان کردیم. ولی پیرامون همین قضیه مفسرین قرآن هم مطالبی گفته اند جناب امین الاسلام طبرسی و جناب علامه طباطبایی هر دو بزرگوار در ذیل آیه 11/ انفال اتفاق نظر دارند که چاه های بدر تحت اختیار مشرکان قریش بوده است. در آیه 11/ انفال می خوانیم:
"یاد آرید هنگامی را که خواب راحت شما را فرا گرفت برای اینکه از جانب خدا ایمنی یافتید و از آسمان رحمت خود آبی فرستاد که شما را به آن پاک گرداند و وسوسه و کید شیطان
ص: 166
را از شما دور سازد و دلهای شما را به رابطة ایمان با هم متحد گرداند تا در کار دین ثابت قدم و استوار باشید"
این دو بزرگوار در ذیل همین آیه شریفه می گویند:
مشرکین قبل از مسلمین بر آب تسلط پیدا کردند و مسلمانان گرفتار تشنگی شدند و شیطان وسوسه شان کرد که شما خود را از اولیای خدا می دانید و اما مشرکان بر آب مسلط اند پس باران کافی آمد و علاوه بر تطهیر، زمین رملی زیر پایشان نیز مستحکم شد.(1)
با توجه به تمام مطالبی که اینجا گفته شد نتیجه می گیریم که اولاً در اصل قضیه تردید وجود دارد چون بنابر نقل تاریخی مطلب خیلی واضح نیست و نقل دیگری وجود دارد که دلالت می کند بر اینکه سیرة نبوی در جنگ بدر بر این بوده است که مانع خوردن آب کفار نبوده است. ثانیاً بنا به نظر مفسّرین که توجه تامّ آنها به آیات الهی است، چاه های بدر تحت اختیار کفار قریش بوده است و مسلمین اگر آبی در دست داشتهاند به واسطه همان بارانی بوده که خداوند برای آنها فرستاده است؛
1- سیره صحیح پیامبر، ترجمه سپهری.
2- سیره رسول خدا، رسول جعفریان.
[1] . ر.ک المغازی، ج1،ص 53 – 54 – مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت لبنان، چاپ سوم، 1409. ر.ک. سیرة ابن هشام، ج2، ص 263 – دارالکتاب العربی 1418.
[2] . ر.ک. المغازی، ج1،ص 61.
[3] . ر.ک. الصحیح من سیره النبی الاعظم، سید جعفر، مرتضی عاملی، ج5، ص 29 – 30، دارالهادی، دارالسیره، چاپ چهارم، 1415.
ص: 167
[4] . ر.ک. تاریخ سیاسی اسلام، سیرة رسول خدا، ج1، رسول جعفریان، ص 493 – 494، ناشر انتشارات دلیل، چاپ اول، 1380.
[5] . ر.ک. مجمع البیان، امین الاسلام طبرسی، ج4، ص 250، دارالاحیاء التراث العربی،مؤسسه التاریخ العربی، 1412. ر.ک. المیزان علامه طباطبایی، ج9، ص 22، مؤسسه اسماعیلیان.
ص: 168
این که امام حسین(علیه السلام) در شب عاشورا بیعت خود را از یاران خود برداشته و فرمود: هر که می خواهد می تواند برود؛ به چه معنی است؟ آیا آنها واقعاً تکلیف نداشتند از امام خود دفاع کنند، یا حضرت می خواسته آنها را بیازماید؟
امام حسین(علیه السلام) بعد از کسب اطلاع از سوء قصد او توسط مروان بن حکم والی مدینه به دستور یزید بن معاویه، از مدینه به مکه عزیمت کرده و هنگامی که به سمت عراق عزیمت نمودند به یاران خود فرمودند: "و من کان باذلاً فینا مهجته موطّناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانّی راحل مصبحاً ان شاءالله"؛(1) و نیز بعد از کسب اطلاع از سوء قصد او توسط عوامل نفوذی مروان کنار خانة خدا، از مکه به عراق عزیمت نمود. در این مسیر بارها امام حسین(علیه السلام) یاران خود را از حوادث پیش رو و اوضاع مردم و انجام وعده الهی مطلع نموده، و هر بار عده ای از او جدا شدند. آخرین باری که امام، بیعت خویش را از یاران خود برداشته و آنان را برای برگشتن مخیّر نمود شب عاشورا بود. "فانطلقوا جمیعاً فی حلّ لیس علیکم منی ذمام هذا لیل قد غشیکم فاتخذوه جملاً"؛(2) لکن آن شب نه تنها کسی از امام جدا نشد، بلکه بر ماندن خود اصرار و تأکید ورزید.(3) چه این که در این بین کسانی که باید می رفتند تاکنون رفته بودند. و کسی از اهل دنیا باقی نمانده بود. آنهایی که از میان "رفتن" و "ماندن" با انتخاب ماندن، در کنار امام خویش، تن به شهادت و یا اسارت دادند، همانا به وظیفة دینی و انسانی خود عمل کرده و آنان که بدون هیچ عذری به بهانه های مختلف از امام خود جدا شدند در پیشگاه وجدان و دین و عقل محکوم و در
ص: 169
قیامت مسئول خواهند بود. زیرا:
اولاً؛ بیعت از سنخ ولایت و تولی است و نه از سنخ وکالت و توکیل، یعنی شخص یا گروهی جان و مالش را به مبدأ دینی بیع کند و بفروشد.(1) و ولایت و سرپرستی امام به عنوان یک تکلیف دینی همواره و به عنوان یک اصل ثابت بر دوش مردم است. از این روی امر بر "رفتن" و "یا ماندن" توسط امام حسین(علیه السلام) همانا اعمال ولایت و لازم الاجراء می باشد. لکن آن چه مهم است این است که امام حسین(علیه السلام) امر بر رفتن نکرده است، بلکه در طول راه کربلا و نیز شب عاشورا فرموده است: " هر که می خواهد برگردد".(2) اساساً همین آزادی عمل برای رفتن و یا ماندن توسط امام حسین(علیه السلام) عظمت کربلا را افزون نموده و از ویژگی های جبهة حق به شمار می رود.
ثانیاً؛ آزادی عمل و اختیار بر ماندن، یا رفتن راه شناخت صدق و ایمان و حق جویی در بوتة آزمایش بوده و تکلیف بر ماندن را از بین نمی برد. وانگهی امام حسین(علیه السلام) از حق شخصی خود گذشته و فرموده است: هر که می خواهد برود زیرا اینها تنها با من کار دارند.(3)
و لکن از حق حقوقی و ولایتی خود به عنوان یک مکلف نمی تواند بگذرد. زیرا بر امام واجب است تا امامت و نقش والائی خود را حفظ و خود را در معرض امامت در عرصه های مختلف صلح و جنگ قرار دهد. هم چنان که بر یاران و همراهان او نیز به عنوان مکلف واجب است تا همواره نقش قابلی و پذیرش امامت او در همة عرصه های صلح و جنگ در مقام نظر و عمل را داشته باشند. از این روی پذیرش و اطاعت و معیّت امام توسط مردم یک تکلیف است. یک باید است، یک واجب شرعی است و ترک آن حرام خواهد بود. این مهم هیچ ارتباطی به مخیر ساختن امام بر "ماندن" و "رفتن" ندارد. زیرا هر محقّی مکلّف بوده و تکلیف هر
ص: 170
مکلّفی نیز بر طبق منطق دین معین و مشخص است.
ثالثاً؛ تقابل حق و باطل پیوسته و دایمی است. وظیفة مسلمانان متعهد، نیز ایستادن در کنار حق و مبارزه با باطل است. نمی توان نسبت به جریان حق و باطل بی تفاوت بوده و خود را کنار کشید. نتیجة این بی حرکتی و بی تفاوتی و بی طرفی، تضعیف جبهة حق و تقویت ظلم است. در حوادث تلخ صدر اسلام، نمونه هایی از این عمل نکردن به تکلیف در مواقع حساس به چشم می آید. در واقع تکلیف گریزی مردم، سبب دوام سلطة ظالمان گشته و در عرصة عاشورا یک عبرت تاریخی از عاشورا محسوب می شود. از این روی کسانی که امام را به هر بهانهای به اختیار خود رها کرده و بلکه او را در این طریق نکوهش کرده و از رفتن به کربلا نهی نموده اند مسئول و معاقب خواهند بود.
رابعاً؛ بیعت طرفینی است، این طور نیست که اگر امام حسین(علیه السلام) بیعت خویش را برداشت، یاران نیز بیعت خویش را بردارند زیرا بیعت بر عهدة بیعت کننده، تکلیف حمایت و یاری می آورد. مگر آن که امام و پیشوای بیعت این تعهد را از دوش بیعت کنندگان بردارد و آنان را در حلّ قرار دهد و لکن حِلّ بیعت، مسئولیت را از دوش صاحبان بیعت برنداشته و تکلیف حمایت از حجت خدا به قوّت خود باقی است.
1- حماسه سازان کربلا،ترجمه بخشایشی
2- درکربلا چه گذشت، شیخ عباس قمی.
[1] . اللهوف، سید بن طاووس، ص 60، نشر جهان، تهران، 1348 ش.
[2] . ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 91، چاپ کنگره هزاره شیخ
ص: 171
مفید، قم، 1413 ق.
[3] . اللهوف، همان، ص 90.
[4] . ولایت فقیه، جوادی آملی، بخش سوم، ماهیت بیعت، CD اسراء (1).
[5] . ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 75، چاپ کنگرة هزاره شیخ مفید، قم، 1413 ق.
[6] . اللهوف،همان، ص 90.
ص: 172
از امام حسین(علیه السلام) نقل شده است که من کشتة گریه هایم، مفهوم این کلام را توضیح دهید؟
این سؤال مضمون روایتی است از امام حسین(علیه السلام) که آن حضرت فرمودند:"انا قتیل العبره لایذکرنی مؤمن الا بکی"(1). یعنی من کشتة اشک و گریه هستم، هر مؤمنی که مرا یاد کند گریه می کند.(2)
برای این جمله شریف، دو مفهوم در ابتدا به ذهن می رسد:
1. انا قتیل العبره یعنی انگیزه و هدف من از کشته شدن فقط برای آن بود که مؤمنین بر من گریه کنند. گریه مردم هدف نهایی قیام آن حضرت می باشد تا بدین وسیله گناهانشان بخشیده شود مانند نسبتی که مسیحیان به دروغ به حضرت عیسی(علیه السلام) نسبت می دهند که کشته شد تا گناه امتش بخشیده شود.
2. "انا قتیل العبره" یعنی کشته شدن من، گریه های زیادی را به دنبال خواهد داشت و مؤمنین برای من گریه خواهند کرد که این گریه ها هدف من را زنده نگه می دارد. گریه های مؤمنین نمی گذارد که هدف والای من از قیام و شهادت فراموش شود. هدف تنها گریه کردن مردم نیست، هدف دست یابی به ارزشی بالاتر از اینها است که گریه تنها آن را حفظ می کند. برای پی بردن به حقیقت مطلب و اینکه مقصود امام حسین(علیه السلام) از این حدیث شریف چیست، باید با انگیزه های قیام آن آشنا شویم لذا باید این موضوع را بدرستی روشن نمائیم که هدف از قیام و شهادت چه بوده است؟
بهترین راه برای پی بردن به اهداف قیام آن حضرت، استناد کردن به سخنان ایشان است. آنچه که از سخنان آن حضرت برداشت می شود، اصلاح دین، مبارزه با فساد، عمل به حق و در
ص: 173
مجموع حفظ اسلام از انحرافات و کجیها از مهم ترین هدف های قیام سیدالشهدا می باشد.
چنانچه در نامه ای خطاب به برادرشان محمد حنفیه در آغاز حرکت به کربلا به صراحت چنین بیان می نمایند که "انما خرجت لطلب الإصلاح فی امّة جدی"(1). خروج و قیام من برای اصلاح در امّت جدّم می باشد. هدف از حرکت من مبارزه با انحرافات است. و همچنین در سرزمین کربلا، طیّ خطبهای فرمودند:"الا ترون الی الحق لا یعمل به و الی الباطل لایتناهی عنه"(2). نمی بینید که به حق (اسلام و قرآن) عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی گردد و بطور خلاصه آنچه که از این سخنان و سایر کلمات آن حضرت استنباط می شود. هدف و انگیزه از قیام و شهادت امام حسین(علیه السلام) حفظ دین و عمل به اسلام و قرآن و مبارزه با باطل و ستم می باشد آن حضرت به شهادت رسیدند تا اسلام زنده بماند. بنابراین برداشت و نظر اول از حدیث "انا قتیل العبره" نادرست و اشتباه است. هدف و انگیزه آن حضرت این نبود که کشته شود تا امت بر او گریه کنند و گناهانشان پاک شود. بلکه هدف حفظ اسلام بود. امّا سؤال اساسی این است که چه رابطهای بین گریه برای آن حضرت و حفظ اسلام وجود دارد برای اینکه برداشت و نظریة دوّم ثابت شود، (که آن حضرت به شهادت رسیدند و با شهادتشان گریه های زیادی بر ایشان می شود و این گریه ها، هدف آن حضرت را از قیام، زنده می نماید) باید به این رابطه پی ببریم به رازی بزرگ، رازی که در بی نهایت خود اشک امت را با هدف رهبری چنین وارسته و والامقام پیوند می دهد.
وقتی انسان مؤمن، به یاد مصائب آن حضرت می افتد. قلبش به لرزه در می آید و محبّت و علاقه، غم و اندوه از دست دادن چنین رهبری را با روان ساختن سیلابی از اشک می تواند نشان دهد و عواطف عمیق خود را به صفحه نمایش در می آورد، و ضربان
ص: 174
قلبش ذکر و یاد حسین می شود و بر مصیبت و مظلومیت فرزند پیامبر می گرید و به تمام عالمیان اعلام می دارد که چه بر سر عزیز زهرا آوردند. کسی که سفارش شده از سوی پیامبر خداست، و جایگاهش دوش پیامبر بود و کسی که برای حفظ دین از خانه و زندگی خود دست کشید و دعوت مردم را اجابت کرد، و برای هدایت آنها همة هستی خود را فدا کرد. تمام سختیها و مشقتها را تنها برای لبیک گفتن به ندای حق به جان خرید تا دین را حفظ کند تا امت جدش را از گزند از هم گسیختگی رهایی بخشد، لذا مؤمن می گرید، گریه احساس و عاطفه و با این گریستن یاد امام حسین(علیه السلام) را زنده نگه می دارد و مؤمنین با زنده نگاه داشتن رشادتها، حماسهها و جانبازیهای حضرت و یاران فداکارش در حفظ اسلام کوشا می شوند و برای حفظ دین، در موقع لزوم چنین جانبازی می نمایند، که شواهد آن در تاریخ فراوان است.
چه بسا انسانهائی با الهام از عاشورا برای حفظ دین همة هستی خود را فدا کردند.
از سوی دیگر این قطره های اشک پیام آور هدف است. آنها که می خواهند بگویند با مرام امام حسین(علیه السلام) هماهنگ و پیرو مکتب آن حضرت هستند، در کنار سایر روشهای معمول اعلام وفاداری، از صادقانه ترین روش یعنی گریستن از عمق وجود، استفاده می کنند و با ریختن قطرات اشک با اهداف مقدس آن حضرت بیعت می نمایند. و هر بار گریستن برای آنها تجدید پیمانی است که محکمتر و استوارتر می گردد و قابل زوال و سستی نخواهد بود.(1)
مفهوم "قتیل العبرة" این است که امام حسین(علیه السلام) برای حفظ اسلام قیام نمودند و به شهادت رسیدند و این هدف در طول
ص: 175
تاریخ توسط مؤمنین با ریختن اشک بر آن حضرت ادامه یافته است. شهادت امام حسین(علیه السلام) دلهای مؤمنین را به لرزه در می آورد و بر آن حضرت می گریند. لذا کشته اشک هاست، اشکهائی که ادامه نهضت است.
1- ویژگی های امامحسین، شوشتری.
2- نفس المهموم ؛شیخ عباس قمی.
[1] . وسائل الشیعه، جلد 14، صفحه 423، چاپ مؤسسه آل البیت، قم، سال 1409 هجری قمری.
[2] . لسان العرب، جلد 11 صفحه 547، قتیل= مقتول= کشته شده، جلد 4، صفحه 523، العبره = الدمعه = اشک، آب چشم.
[3] . بحارالانوار، جلد 14، صفحه 423، چاپ مؤسسة الوفاء بیروت، 1404 هجری قمری.
[4] . همان
[5] . برای مطالعه در این زمینه، رجوع شود به، الف- ماهنامه کوثر، شماره 27، فلسفة اشک، چاپ خرداد ماه، 1378، صاحب امتیاز:آستان مقدس حضرت معصومه، ب- مجلة مبلغان، شماره 27، فرهنگ گریه، محرم 1423.
ص: 176
امام حسین و یارانش می توانستند در کنار خیمه های خود چاه آب حفر کنند و از آن بهره مند می شدند چرا این کار صورت نگرفت؟
قبل از تقدیم پاسخ بهتر است بعنوان مدخل بحث اصل تشنگی را مورد بررسی قرار دهیم.
استاد شهید مطهری(قدس سره) می گوید: متأسفانه، حادثه ی عاشورا و تاریخ کربلا را تحریف کرده اند و وارونه جلوه داده اند و از جریان کربلا و اهل بیت امام حسین(علیه السلام) فقط مصیبت، مظلومیت، گریه، تشنگی، و تلف شدن را فهمیدند.
هرگاه ما جنبه ی عدالت خواهی، حماسه و فداکاری حادثه ی عاشورا را خوب شناختیم، بیان رثاء، مظلومیت، مصیبت او، افشای جنایات ظالم و ستمگر است والاّ مصیبت زده هایی در عالم بوده اند که از صفحه ی تاریخ افتاده و احدی از آنها یاد نمی کند.(1)
از جمله مواردی که استاد مطهری می گوید حادثه ی عاشورا تحریف شده است، مسألهی تشنگی اهل بیت امام حسین(علیه السلام) است. گویندگان، نویسندگان به نحوی از آن سخن گفته اند و چنان جلوه دادهاند که اهل بیت آن حضرت چندین روز تشنه بوده و همه از تشنگی ناله می کردند. در حالی که در تاریخ معتبر و مقاتل به خوبی از سرگذشت کربلا خبر داده است و از آن میان امام زین العابدین و امام باقر(علیهما السلام) از آن مطالبی بیان
داشته اند. و امام باقر(علیه السلام) در آن زمان پنج سالشان بوده است و از امام زین العابدین(علیه السلام) به گونه ای سخن می گویند که انسان فکر می کند آن حضرت در تمام دوران حادثه ی کربلا از شدّت مریضی بیهوش بوده است و از هیچ چیز خبر نداشته است.
در حالی که امام زین العابدین(علیه السلام) می فرماید: در شب عاشورا،
ص: 177
پدرم اصحابش را در کنار خیمهای که مشک های آب بودند جمع کردند و خطابه ای برای اصحاب ایراد کرد.
بنابراین این گونه نبوده است که اهل بیت امام حسین(علیه السلام) در مدتی که در کربلا بودهاند با تشنگی و بیآبی مواجه شده باشند و درست است که از روز هفتم، آب را بر اصحاب و اهل بیت امام حسین(علیه السلام) آن نامردان بیمروّت بستند ولی این گونه نبود که امام و اصحاب او بیآب مانده باشند. بلکه هر شب عده ای از سواران می رفتند آب می آوردند، می خوردند، لباس می شستند، غسل می کردند. حتی در همان شب عاشورا، رفتند آب آوردند. امام(علیه السلام) فرمود غسل کنید که این آخرین غسل شما است. لباس هایتان را بشویید که کفن های شما می شود. امّا آنچه که بر اهل بیت(علیهم السلام) سخت گذشت و از آن رنج بردند روز عاشورا بود. زمان گیر و دار و شهادت بود. شدت گرمای هوا در آن زمان، در عراق جانسوز بوده است. و آن هم در یک بیابان کویری، در زیر چادرها ... این زمان بود که اهل بیت(علیهم السلام) به آب دسترسی نداشتند و اطفال و کودکان ناله العطش العطش بلند کرده بودند. آنگاه بود که ابوالفضل العباس در کنار اهل بیت(علیهم السلام) طاقت آن را نداشته راهی میدان شدند ...(1)
بنابراین اگر سخن از این باشد که آیا امام و اصحاب آن، توان حفر چاه در کنار خیمه داشته است یا نه؟ روشن است که توان آن را داشتهاند، چنانکه توان کندن خندق بزرگ (گودال) در اطراف خیمه گاه در شب عاشورا را داشتند، تا اینکه دشمن از پشت به خیمه گاه اهل بیت(علیهم السلام) حمله نکنند. ولی لزومی برای حفر چاه در خیمه ندیدند. و شرایطبه گونه ای بود که این کار انجام نشد.
ص: 178
1. حماسه ی حسینی، ج 1 و 2 و 3، استاد مطهری.
2. تجلی حقیقت در اسرار کربلا، سلطان حسین گنابادی.
3. پژوهش در زندگی امام حسین(علیه السلام)، مهدی پیشوایی.
[1] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 17، ص 28، انتشارات صدرا.
[2] . مطهری، مجموعه آثار، ج 17، از ص 83 به بعد.
ص: 179
امام حسین در آخرین اقدام قبل از جنگیدن با لشکر دشمن برای هدایت آنها به وسیله تحریک عواطف و احساسات و تمام کردن حجت بر همگان به چه اقدامی دست زد؟
در مقاتل معتبر آخرین لحظات امام حسین(علیه السلام) چنین توصیف شده:
کودکی به نام عبدالله بن حسن (امام حسن(علیه السلام) که در میان خانواده امام حسین بود از آنان جدا شده و به سوی امام حسین آمد و در این لحظه امام تنها مانده بود و هیچ یاوری نداشت، آن کودک آمد و درکنار امام حسین قرار گرفت، امام به خواهرش فرمود خواهرم او را بگیر. اما کودک از عمویش جدا نشد. ابجر بن کعب به امام با شمشیر حمله کرد کودک به او گفت وای بر تو ای فرزند خبیث آیا عمویم را میکشی، ابجر شمشیری زد و پسر بچه دستش را به سوی عمویش و درمقابل شمشیر قرار داد و از عمویش دفاع کرد شمشیر به دست او اصابت کرد و برید و از پوست آویزان شد. پسر بچه فریاد برآورد و گفت مادر جان. امام او را به سینه خودچسباند و فرمود پسر برادرم صبر پیشه کن و تحمل کن که انشاء الله به پدران پاکت ملحق خواهی شد (به شهادت نائل میشوی) در این هنگام امام دستان مبارک را به حالت دعا گرفت و فرمود: خدایا خدایا این قوم را پراکنده و فرقه فرقه کن و والیان آنها را از آنان برای همیشه ناراضی کن، پس همانا آنان (کوفیان) ما را دعوت کردند تا یاریمان کنند بر خلاف دعوتشان با ما دشمنی کرده و ما را کشتند."(1) از این لحن امام بر میآید که امام بر کوفیان نفرین کرده است.
بر اساس منابع معتبر مثل ارشاد شیخ مفید امام به برخی
ص: 180
از افراد که مستقیما به امام توهین کردند نفرین کرده است. در برخی از منابع نیز مطلبی غیر از این مانند خطبه خواندن و موعظه و نصیحت نیز آمده در کتاب بلاغه الحسین آمده که امام آنها را نصیحت کرد و فرمود: .... به زودی در محاصره حوادث ناگواری قرار می گیرید که از هراس آن بدن های شما میلرزد و دل های شما مضطرب می شود...(1) البته مضمون این خطبه نیز در حقیقت نفرین است و نفرین امام هم نتیجه کار کوفیان بود.
1- کتاب فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ترجمه علی مویدی، چاپ و تحقیق سازمان تبلیغات اسلامی.
[1] . شیخ مفید الارشاد،ج 2، ص 11، چاپ آل البیت، 1413.
[2] . سید مصطفی اعتماد، بلاغه الحسین، ص204.
ص: 181
گفته شد ه است امام و یارانش در شب قبل از شهادت، همگی با آب غسل کردند؛ حال چرا می گویند: امام(علیه السلام) با لب تشنه شهید شدند. آیا نمی توانستند غسل نکنند و آن آب را بنوشند؟
درباره غسل کردن امام حسین(علیه السلام) در شب عاشورا باید گفته شود که با تحقیق در کتابهایی روایی چنین حدیثی از معصوم(علیهم السلام) یافت نشده است، ولی در بعضی کتاب های تاریخی به این مطلب اشاره شده است.
ابو مخنف می نویسد: ابن زیاد نامه ای به این مضمون برای عمر بن سعد نوشت: "چون نامة مرا خواندی، اگر حسین بر حکم من گردن نهاد و اطاعت کرد که هیچ و گرنه بی درنگ او را از آب منع کن. آب بر یهودی و نصرانی حلال است مگر بر حسین و اهل بیتش".(1)
به تعقیب این دستور، از هفتم محرم، آب بر اهل خیام بسته شد، این بدان معنا نیست که امام حسین(علیه السلام) و یارانش در این سه روز دسترسی به آب نداشته اند در حالی که یاران او در این فواصل با جنگ و نبرد، آب را به خیام می رساندند.
امام(علیه السلام) در عصر تاسوعا به برادرش عباس(علیه السلام) دستور داد که آب را به خیام برسانند تا اصحاب خود را پاکیزه نمایند و تنها بشویند و وضو نمایند و خود را برای شهادت فردا آماده نمایند. حضرت عباس(علیه السلام)(2) با چند تن از یاران خود به شریعه فرات رفته و بعد از جنگ سختی آب را به خیام رسانده اند.(3)
بنابراین از اینکه یاران امام حسین(علیه السلام) در شب عاشورا غسل نمودهاند، در میان تاریخ نویسان اختلاف است. در کتاب لهوف سید بن طاووس،(4) به مسئله غسل کردن امام حسین(علیه السلام) و
ص: 182
یارانش اشاره نشده است. هم چنین در کتاب ارشاد شیخ مفید(1) نیز به این مطلب اشاره نشده است و لی در کتاب خصائص الحسین شیخ جعفر شوشتری(2) به غسل کردن امام حسین(علیه السلام) در شب عاشورا اشاره شده است. و کتابهای معتبر تاریخی به مسئله غسل اشارهای نکرده اند.
1- درکربلا چه گذشت،شیخ عباس قمی
2- ویژگی های امام حسین؛شوشتری
[1] . مقتل ابن مخنف، قم، موسسه امام خمینی، ص 129.
[2] . بنا به نقلی علی اکبر -(علیه السلام)
[3] . رک : مقتل ابی مخنف، همان، ص 129؛ ورک : فرهاد میرزا ؛ قمقام زخار و صمصام بتّار، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ص 378؛ ورک: نهضت عاشورا، جمعی از محققین، مرکز مطالعات و پژوهش های حوزه علمیه، قم، 1381، ص 61.
[4] . لهوف سید بن طاووس، مترجم بخشایشی، دفتر نشر نوید اسلام، قم، چ 7، 1379.
[5] . الارشاد، شیخ مفید، انتشارات علمیه الاسلامیه، 1387 ق.
[6] . اشک روان بر امیر کاروان، ترجمه خصائص الحسین، مترجم شهرستانی، دار الکتاب، قم، 1413 ه . ق، ص 112.
ص: 183
دعایی که امام حسین(علیه السلام) قبل از شهادتشان خواندند چه بود؟
در کتاب های دعا آمده است که این دعا آخرین دعایی بود که اباعبد الله الحسین(علیه السلام) در لحظات آخر عمرشان در روز عاشورا خواندند. البته این دعا را در روز ولادت آن حضرت نیز می توان خواند و در کتاب های دعا بدین امر نیز اشاره شده است:
"اللهم متعالی المکان ؛ عظیم الجبروت ؛ شدید المحال ؛ غنی عن الخلائق ؛ عریض الکبریاء ؛ قادر علی ما تشاء ؛ قریب الرحمة ؛ صادق الوعد ؛ سابغ النعمة ؛ حسن البلاء ؛ قریب اذا دعیت ؛ محیط بما خلقت ؛ قابل التوبة لمن تاب الیک ؛ قادر علی ما اردت ؛ تدرک ما طلبت ؛ شکور اذا شکرت ؛ ذکور اذا ذکرت .
ادعوک محتاجا و ارغب الیک فقیرا و افزع الیک خائفا و ابکی مکروبا و استعین بک ضعیفا و اتوکل علیک کافیا .
اللهم احکم بیننا و بین قومنا ؛ فانهم غرونا و خذلونا و غدورا بنا و نحن عترة نبیک و ولد حبیبک محمد صلی الله علیه وآله وسلم الذی اصطفیته بالرسالة و ائتمنته علی الوحی ؛ فاجعل لنا من امرنا فرجا و مخرجا یا ارحم الراحمین".(1)
ای خدای بلند مرتبه و دارای قدرت و سلطنتی عظیم و تدبیر و عقابی شدید، بی نیاز از خلائق و دارای کبریائی پهناور و گسترده و بر هر چه خواهی قدرت داری، رحمت تو قریب و به وعده ی خود عمل خواهی کرد، نعمت تو تمام و بلای تو نیکو، چون خوانده شوی نزدیکی و بر مخلوقات احاطه داشته و توبه ی تائب را می پذیری، بر هر چه اراده کنی نیرومند و بر آنچه خواهی کنی توانا، چون تو را سپاس گویند، جزا دهی و چون تو را یاد
ص: 184
کنند یادشان کنی.
تو را می خوانم در حالی که محتاجم و رغبت بسوی تو دارم در حالی که فقیرم، در هراس و ترس به تو پناه می برم و در سختی ها گریه می کنم، و از تو کمک می گیرم در حال ضعف، و بر تو توکل می کنم و مرا کافی است.
خدایا! بین ما و قوم ما تو حکم فرما، اینان ما را فریفته و ما را تنها گذاشتند و با ما غدر نمودند و ما عترت پیامبر توایم و فرزند حبیب تو محمد که او را به رسالت برگزیدی و او را امین وحی خود قرار دادی، پس برای ما قرار ده از امر ما فرج و گشایشی ای مهربانترین مهربانان.
[1] . رک: المشهدی، محمد ؛ المزار، قم، موسسه نشر اسلامی، چاپ اول، 1419 ه.ق، ص 400 . و رک: شیخ طوسی ؛ مصباح المتهجد، بیروت، موسسه فقه الشیعه، چاپ اول، 1411 ه.ق، ص828 . ورک: سید ابن طاووس ؛ اقبال الاعمال، بی جا، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1416 ه.ق، ج 3، ص 304.
ص: 185
چرا در میدان کربلا امام حسین(علیه السلام) به حضرت عباس اجازه جنگ نداد و فقط اجازه آب آوردن را به ایشان داد؟
عباس بن علی(علیه السلام) مشهور به ابوالفضل در روز چهارم ماه شعبان، سال بیست و ششم هجری در مدینه دیده به جهان گشود و در سال شصت و یکم هجری به شهادت رسید، سن مبارک آن حضرت را هنگام شهادت سی و چهار سال نوشتهاند.(1) عباس(علیه السلام) مردی شجاع و زیبا بود و هنگامی که سوار بر اسب می شد پاهایش بر زمین کشیده می شد به او قمر بنی هاشم گفته می شد و در روزی که به شهادت رسید، پرچم امام حسین(علیه السلام) به دست مبارک ایشان بود.(2)
اما عدم اجازه جنگ از سوی امام حسین(علیه السلام) به حضرت عباس(علیه السلام) دو علت می تواند باشد:
1. اینکه حضرت عباس(علیه السلام) علمدار و صاحب پرچم امام حسین(علیه السلام) بود.
در روز عاشورا امام حسین(علیه السلام) پرچم خود را به دست برادر بزرگوارش عباس(علیه السلام) عطا کرد.(3) این بدان دلیل است که، علمدار سپاه، منصب بسیار حسّاس و مهمّی است و رسم آن روز اعراب هم چنین بود که پرچم را به دلاورترین و شجاعترین مردان می سپردند، زیرا علمدار پیوسته در وسط لشکر قرار داشت و چنانچه او مقاوم و استوار بود و چنین قدرتی را داشت با یک دست شمشیر و با دست دیگر پرچم را نگهدارد، افراد سپاه هم روحیه می گرفتند و برقرار می ماندند.(4) به همین علت جز دلیر مردان و آنانکه ضعف و ترس و طمع بر آنان راه نمی یافت به پرچمداری برگزیده نمی شدند.(5) بدین جهت امام حسین
ص: 186
(علیه السلام) برای علمداری، برادر خود حضرت عباس(علیه السلام) را که از همه شجاعتر و نیرومندتر بود، انتخاب کرده بود. و این بیان از جمله امام حسین(علیه السلام) پیداست که "وقتی حضرت عباس به نزد برادرش امام حسین(علیه السلام) آمد و اجازه خواست، امام حسین(علیه السلام) در پاسخ فرمود: ای برادر! تو صاحب لوای (پرچم) منی، هنگامی که تو از دنیا بروی، سپاه من نیز از هم گسسته خواهد شد"(1) بنابراین بقای سپاه امام وابستگی ویژهای به عباس(علیه السلام) داشته است.
2. حضرت عباس(علیه السلام)، آخرین حامی و تکیه گاه برای امام و اهل بیت ایشان محسوب می شد.
از آنجا که حضرت عباس(علیه السلام) نزد برادرش سید الشهداء از بهترین ذخائر باقیمانده و عزیزترین حامیانش محسوب و آرامش خاندان حضرتش در کربلا، به وجود او و شمشیر آختهاش وابسته بود، امام حسین(علیه السلام) به این آخرین سرمایه نهضت مقدسش اجازه پیکار نمی داد.(2) و این بیان نیز از کلام امام حسین(علیه السلام) هنگامی که بر بالین عباس(علیه السلام) درحال شهادت حاضر شد، روشن است، در این هنگام امام(علیه السلام) فرمود: "الانَ انکسَرَ ظهری، و قلَّت حیلتی"(3) (اکنون پشت من شکست و تدبیر و چاره من گسسته گشت).
بنابراین، گرچه امام حسین(علیه السلام) به عللی که ذکر شد اجازه جنگ به عباس(علیه السلام) را نداد، ولی در نهایت امام(علیه السلام) با اذن دادن، بر آب آوردن آن حضرت برای کودکان، در واقع اذن جنگ را هم می توان گفت به ایشان داده است، زیرا آب آوردن عباس(علیه السلام) مستلزم جنگ و نبرد، بوده است، مرحوم علامه مجلسی می نویسد: عباس(علیه السلام) به سوی دشمن آمد ... چهار هزار تن موکلین فرات او را محاصره و تیر باران کردند آنان را پراکنده نمود و بنا به روایتی هشتاد تن از آنان را به قتل رساند".(4)
البته برخی از مورخین اصلاً اشاره ای به عدم اجازه امام(علیه السلام) به
ص: 187
حضرت عباس نکرده اند و شهادت آن حضرت را بعد از کشتن شماری از دشمنان در جنگ ذکر کرده اند.(1) و آنچه که خداوند برای عباس مقدر فرموده بود (شهادت) محقق شد.
1. سردار کربلا، سید عبد الرزاق مقرم.
2. چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس، علی ربانی خلخالی.
[1] . سید محسن امین، اعیان الشیعه، تحقیق: حسن امین، دار التعارف، بیروت، 1403 ه ق، ج 7، ص 429.
[2] . ابی الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، تحقیق: سید احمد صقر، احیاء الکتب العربیه، قاهره، 1368 ه، ص 84، 85.
[3] . شیخ مفید، الارشاد، رسولی محلاتی، چاپ ششم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1383، ج 2، ص 141.
[4] . احمد صادقی اردستانی، زندگانی حضرت ابوالفضل(علیه السلام)، چاپ اول، نشر مطهر، تهران، 1374 ش، ص 109.
[5] . سید عبد الرزاق، سردار کربلا (ترجمه العباس)، مترجم: ناصر پاک پرور، چاپ اول، الغدیر، 1411 ق، ص 271.
[6] . علامه محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، الطبعه الثانیه، مؤسسة الوفاء، 1203 ق، بیروت، ج 45، ص 41.
[7] . سید عبد الرزاق مقرم، پیشین، ص 268.
[8] . ابن شهر آشوب، مناقب، مطبعة الحیدریه، نجف اشرف، ج 3، ص 256؛ و علامه محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 40 و 41.
[9] . علامه محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 41.
[10] . ر.ک: ابن اعثم، الفتوح، دار الندوة، بیروت، 1392، ج 5، ص 207؛ و دینوری، اخبار الطوال، قاهره، چاپ اول، 1960 م، ص 257.
ص: 188
می دانیم که امام حسین(علیه السلام) قبل از سفر به کربلا جامه احرام را به دلیل تهدید به ترور ترک کرد و حج را نیمه تمام گذاشت حال میخواهم بدانم از نظر علمای شیعه و سنی این عمل چه حکمی دارد؟
حضرت امام حسین(علیه السلام) امام سوم شیعیان جهان در سوم ماه شعبان سال چهار هجری در مدینه جهان را به نور وجودش مزین کرد. دوران کودکی را در دامان پرمهر پدر و مادر و جدش رسول خدا گذراند. در سال 11 هجری در سن 7 سالگی جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و مادر بزرگوارش حضرت فاطمه (علیها السلام) و سپس در سال 40 هجری در سن 36 سالگی پدر بزرگوارش امیر المؤمنین(علیه السلام) و در سال 50 هجری در سن 46 سالگی برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی(علیه السلام) را از دست داد. حضرت پس از برادرش به امامت رسید. بعد از 11 سال امامت در سرزمین سوزان کربلا شهید شد.(1)
یزید فردی هوسران و مست و بوزینهباز بود بی پروا به نقض علنی احکام اسلامی میپرداخت. او بر خلاف پدرش حتی ظواهر را هم رعایت نمی کرد و جامعه غفلت زده را به سوی پرتگاه ضلالت میکشاند.(2)
یزید وقتی ضمن نامه ای از فرماندار مدینه تقاضای بیعت گرفتن از امام کرد امام پاسخ قاطعی به آنها داد و در برابر بیعت با یزید که به معنی تأیید همه خیانتها و اعمال فاسد او بود مقاومت کرد. امام حسین(علیه السلام) با شناختی که از یزید و مروان بن حکم (در مدینه) داشت و با توجه به شرایط زمانی پیش آمده با انگیزه ای الهی تصمیم به حرکت گرفت تا به سمت مکه رود او برای این مبارزه خود و تمام خانواده و نزدیکانش را به همراه برد بنابر
ص: 189
این امام روز 27 رجب سال 60 ه- .ق از مدینه خارج شد و روز سوم شعبان به مکه رسید ماه های شعبان و رمضان و شوال و ذی القعده را در مکه بودند و روز هشتم ذی الحجه حضرت از مکه خارج شده و به سمت کوفه روانه شدند. کوفه از نظر جغرافیایی نسبت به ایران و حجاز و یمن مرکزیت داشته و تنها شهری بود که عموم آنان از بنی امیه نفرت داشتند و نسبت به اهل بیت اظهار دوستی و وفاداری می کردند و از همه مهم تر تنها کوفیان بودند که هزاران نامه در اعلام پیروی و وفاداری به امام حسین(علیه السلام) وقتی که در مکه بود فرستادند.(1)
1- تاریخ حرکت: شیخ مفید تاریخ حرکت امام از مکه را روز هشتم ذی الحجه مصادف با خروج حضرت مسلم در کوفه می داند. "چون اراده کرد از مکه بسوی عراق رهسپار شود طواف کرد و میان صفا و مروه را طی کرد و از احرام خود بیرون آمد و احرام حج را مبدل به عمره کرد زیرا نمی توانست حج را تمام کند از بیم آنکه او را در مکه بگیرند و به نزد یزید بن معاویه ببرند. پس آن حضرت با خاندان و فرزندان خود و آنان که به او از شیعیان پیوسته بودند از مکه بیرون آمد"(2)
ولی برخی از اهل تحقیق گفته اند که عمره امام حسین(علیه السلام) مفرده بوده (و اصلاً احرام حج نبسته بود)و با احرام جدا گانه به نیّت عمره مفرده انجام شد. چون کسی که احرام حج بست اگر نتواند آن را (به هر دلیلی) به اتمام برساند و به اصطلاح "مصدود" باشد از احرام خارج نمی شود جز با انجام قربانی. در این باره روایاتی هم از وسائل الشیعه نقل کرده اند که اگر کسی در ماه ذی الحجه نخواهد حج بجا آورد میتواند عمره مفرده به جا آورد و از احرام خارج شود. و به خارج مکه برود و در این حکم به عمل
ص: 190
امام حسین(علیه السلام) استناد شده است.(1)
در این جا دو سوال مطرح است یکی این که چرا حضرت آن حرکت سوال انگیز را در آن زمان خاص که هیچ کس انتظار نداشت انجام دادند؟ و دیگر اینکه حکم خروج امام از احرام و سپس از مکه چیست؟
علت خروج حضرت در آن زمان عمدتاً به خاطر خطر عاملان یزید و مزدوران بنی امیه بود که می خواستند امام را در مکه به قتل برسانند و در این صورت هم جان امام در خطر بود و هم حرمت خانه خدا شکسته می شد. امّا از جهتی این حرکت حیرت آور امام موجب توجه مسلمانان و ایجاد انگیزه سوال در آنان می شد. با در نظر گرفتن این که رسانه های جمعی و اطلاع رسانی در آن زمان، هم ضعیف بود و هم آنچه بود در اختیار دشمن بود این حرکت، حکومت یزید را به چالش کشید و مسلمانانی را که از نقاط دور و نزدیک برای زیارت خانه خدا آمده بودند متوجه کرد که چرا روزی که همه آماده اعمال حج و حرکت به سمت عرفات و مشعر و منی میشوند کسی مانند حسین بن علی(علیه السلام) از حج دست کشیده و از مکه خارج می شود.(2)
امّا از نظر فقهی باید در نظر داشت که امام معصوم است و خلاف شریعت عمل نمی کند بلکه عمل او دلیل مشروعیت کارهاست و او حجت خدا و معصوم است. بنابر این آنچه او انجام می دهد معیار است و درستی کارهای دیگران با الگوها مشخص می شود.(3)
امّا اگر به احکام فقهی و شرعی که علما و فقها و دانشمندان اسلامی از قرون اولیه تاکنون نظری بیفکنیم خواهیم دید که هیچ کس تا به حال چنین فتوایی نداده که اگر کسی نیت حج کند و در وسط آن مانعی پیش بیاید، باید آن را تمام کند به هر قیمتی حتی به قیمت جانش و اگر تمام نکرد اعدام خواهد شد.(4) هرگز کسی مجازات تخلف از این کار را اعدام ندانسته است
ص: 191
به فتاوای زیر دقت کنید:
1370 - مصدود (در حج) کسی است که دشمن یا مانند آن از رسیدن او به اماکن مقدسه برای انجام اعمال عمره یا حج یا پس از احرام منع کند.
1371- اگر کسی محرم شد به احرام حج یا عمره واجب است عمره و حج را تمام کند و اگر نکند به احرام باقی خواهد ماند.
1372- اگر کسی احرام عمره را بست و بعد از آن دشمنی یا کسی دیگر از قبیل عمال دولت یا غیر آنها او را منع کنند از رفتن به مکه و راه دیگری نباشد میتواند در همان محل ممنوع شده یک شتر یا گاو و یا گوسفند قربانی کند و از احرام خارج شود.(1)
نتیجه این که چون امام حسین(علیه السلام) از اوایل ماه شعبان در مکه بود و حج واجب نیز بز ذمّه نداشت و از طرفی میدانست عمّال یزید قصد قتل او را در مکه دارند قصد عمره کردند (نه حج)و دیگر به مکه باز نگشتند بلکه به سمت کوفه حرکت کردند، دلیل اینکه حضرت نیت حج نکرده بود این است که هر کس چنین نیت کند و سپس بواسطه مانعی نتواند به حج ادامه دهد باید همان جا قربانی کند ولی حضرت قربانی نکرده پس معلوم می شود نیت حضرت عمره بوده است. اصلاً حج به عمره تبدیل نمی شود زیرا اگر نیت حج کند و نتواند ادامه دهد باید از احرام خارج شود و تبدیل به عمره معنی ندارد.
هم چنین این کار غیر منتظره از حضرت در آن وقت که همه به سوی مکه میروند تا اعمال حج را ادامه دهند یک اقدام سیاسی و یک تبلیغات زود تأثیری بود که پرده از تصمیم های پنهانی عاملان یزید برداشت.
ص: 192
1- مناسک حج و زندگانی امام حسین(علیه السلام) رسول محلّاتی.
2- شریف الارشاد، شیخ مفید.
[1] . شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، اعلام التقی، قم، 1382، ج1، صص 433 - 644.
[2] . رسولی محلاتی، سید هاشم، زندگانی امام حسین(علیه السلام)، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1383ش، ص77 - 141.
[3] . منتهی الامال، همان، زندگانی امام حسین، همان، ص320- 144.
[4] . زندگانی امام حسین(علیه السلام) همان، ص 341 به نقل از الارشاد شیخ مفید، جلد2، ص 67.
[5] . زندگانی امام حسین(علیه السلام) همان، ص 341.
[6] . نک به ابن طاووس، لهوف، ترجمه عقیقی بخشایشی، نوید اسلام، قم، 1377، ص 85.
[7] . ر.ک، امام شناسی، تهرانی.
[8] . به کتاب های، "مناسک حج" که همه مراجع معظم تقلید نوشته اند مراجعه کنید.
[9] . مناسک حج، مطابق با فتوای امام خمینی و با حواشی مراجع معظم تقلید آیات عظام اراکی، بهجت، تبریزی، خامنه ای، سیستانی، صافی، صانعی، مکارم، نوری همدانی.
ص: 193
آیا صحت دارد که امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا اطراف خیمه ها خندق حفر کردند و در آن آتش روشن کردند؟
در لحظه بروز خطر و جنگ، هر انسان غیرتمند و عاقل برای حفظ ناموس و حرم خود حداکثر تلاش را می نماید و از هیچ کوششی دریغ نمی ورزد و این یک روش طبیعی برای حفظ جان است، حتی اگر انسان در حال محاصره نیز باشد برای دفاع از خود چاره اندیشی می کند و این تلاش برای زنده ماندن و حفظ ناموس یک مسئله غریزی و فطری است که در همه انسانها خصوصاً در انسانهای کامل با مصداق کامل وجود دارد.
امام حسین(علیه السلام) هم که کشتی نجات بشریت و چراغ هدایت انسانها است این درس را در عمل به جهانیان آموخت و در مقابل ظالمان و درّندگان زمان خود به علت کمی یار و سرباز از حربهای شایسته در راه حفظ ناموس و اهل بیت خود استفاده کرد و به حفر خندق گرداگرد خیمة زنها و اطفال همت گماشت که در گزارشات تاریخی به آن اشاره شده است. از جمله:
طبری از ابی مخنف چنین نقل می کند:
1. "وقتی که حسین(علیه السلام) و اصحابش شب کردند نماز شب را به پای داشتند، نماز خواندند، استغفار کردند و دعا و راز و نیاز کردند"(1) .{ضحّاک(2)} گفت: و حسین(علیه السلام) (در بامداد عاشورا) اصحاب خود را آماده جنگ کرد و با آنها نماز گزارد در حالیکه سی و دو اسب سوار و چهل پیاده نظام داشت. پس زهیر بن قین را در طرف راست اصحاب و حبیب بن مظاهر را در سمت چپ اصحاب قرار داد و عَلَم و پرچم را به دست برادرش عباس داد و به گونه ای قرار گرفتند که خیمه ها پشت سرشان قرار داشت،
ص: 194
سپس امام(علیه السلام) دستور داد تا هیزم و نیهایی که در پشت خیمه به منظور آتش روشن کردن جمع آوری شده بود، آماده کنند و خود امام حسین(علیه السلام) مقداری از آن هیزم ها و نیها را خندقی که شبانه حفر کرده بودند ریختند(1) و گفتند اگر دشمن به ما حمله کند و با ما مقاتله کند، آنها را آتش می زنیم تا از پشت به ما حمله نکنند. و با آنها رودررو وارد جنگ شویم، پس این کار را انجام دادند (آتش گرداگرد خیمه ها روشن کردند) و این عمل برای آنها سودمند بود(2) (لذا نتوانستند تا زمان حیات امام حسین(علیه السلام) به خیمه ها حمله ور شوند).
این روش امام یک استراتژی نظامی تدافعی موقت برای جنگ روز عاشورا بود که آنها با دفاع خویش می خواستند در اثبات هدف خود تلاش نمایند و از حالت انفعالی بیرون بیایند و نشان دهند که مکتب عاشورا انفعالی نبوده بلکه با شعور و آگاهی کامل بود.
2. شاهد دیگر بر این مسأله: ابو مخنف از ضحاک اینگونه نقل کرده است که او گفت: وقتی لشکریان عمر سعد به طرف ما آمدند، نگاهشان به آتشی که در پشت خیمه ها برای محافظت از خود و زنان و اطفال روشن کرده بودیم، افتاد در این هنگام یک مرد اسب سوار به سوی ما آمد و بدون اینکه با ما سخنی بگوید به طرف خیمه رفت، نگاهی به خیمه ها کرد ولی غیر از آتش چیز دیگری ندید پس برگشت و فریاد زد: ای حسین، پیش از آنکه قیامت فرا رسد شتاب کردی به آتش؟ پس امام حسین(علیه السلام) فرمود: او کیست؟ مثل اینکه شمر بن ذی الجوشن است! اصحاب گفتند: بله خودش است پس امام فرمود: ای پسر آن زنی که بُز چرانی می کرد تو به دخول در آتش سزاوار تری. پس مسلم بن عوسجه عرض کرد، یابن رسول الله، فدایت شوم آیا او را با تیر بزنم؟ او در تیررس من است و تیر من به خطا نمی رود، این فاسق از ستمکارترین آنهاست. امام(علیه السلام) فرمود: نه من نمی خواهم شروع
ص: 195
کننده جنگ باشم.(1)
امام حسین(علیه السلام) برای دفاع از جان خود و یاران تا آخرین لحظه باید از هر تدبیر نظامی و عقلانی استفاده می کرد و هم چنین برای پس از شهادت موقتاً از تهاجم وحشیانه سپاه دشمن به خیام پیشگیری می کرد و این بهترین تدبیر و اندیشه بود که امام به آن عمل نمود و علاوه بر این مسائل امنیتی دیگر نیز در نظر داشت مثلاً پشت خیمه ها را در دامنه بلندی زده بود.
1. زندگانی امام حسین(علیه السلام)، هاشم رسولی محلاتی.
2. قیام امام حسین دکتر سید جعفر شهیدی.
3. ترجمه مقتل ابی مخنف.
[1] . محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، چاپ دوم، بیروت، 1387 ه . ق، ج 5، ص 422.
[2] . ضحّاک یکی از یاران امام حسین(علیه السلام) بود که در واقعه کربلا جان سالم به در بُرد.
[3] . شیخ مفید، الارشاد، چاپ دوم، 1378 ق، انتشارات علمیه اسلامیه، ج 2،ص 98.
[4] . شیخ مفید، الارشاد، چاپ دوم، 1378 ق، انتشارات علمیه اسلامیه، ج 2، ص 98.
[5] . محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، چاپ بیروت، دوم، 1378 ق، ج 5، ص 423 و 424.
ص: 196
ص: 197
اسامی همسران امام حسین(علیه السلام) را به همراه فرزندان هر کدام نام ببرید ؟
موافق تاریخ و منابع معتبر، همسران امام حسین(علیه السلام) پنج نفر می باشند،(1) که اسامی آنها در منابع تاریخی ضبط شده است و همگی دارای اولاد بودند. مرحوم شیخ عباس قمی (قدس سره)، همسر دیگری برای امام حسین(علیه السلام) ذکر کرده است که نام او معلوم نیست و صاحب حمل بوده، بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) اسیر شده و در نزدیکی حلب طفل خود را سقط کرده است.(2)
تعداد اولاد آن حضرت را مرحوم شیخ مفید (قدس سره)، شش نفر، چهار پسر و دو دختر دانسته،(3) و بعضی از جمله علامه سید محسن امین(4) و ابن خشاب(5)، نه نفر، شش پسر و سه دختر ذکر کرده و برخی از منابع مثل ابن شهر آشوب در مناقب(6) و مرحوم اربلی در کشف الغمه، تعداد اولاد آن حضرت را ده نفر، شش پسر و 4 دختر،(7) و بعضی حتی بیشتر از ده نفر ذکر کرده اند.
با این که منابع در تعداد اولاد حضرت: اختلاف دارند ولی هر کدام به نوبه خود دارای اعتبار و ارزش هستند، پس با توجه به منابع مذکور، اسامی آنها همراه با نام هر یک ذکر می شود.
1. علی بن الحسین، و کنیه او ابو محمد و ملقب به زین العابدین است و مادرش شاه زنان، شهر بانو دختر یزدگرد شاه ایران است.
2. علی بن الحسین الاصغر، معروف به علی اکبر که در کربلا شهید شد و مادرش لیلی، دختر ابو مرّة بن غزوة بن مسعود ثقفیه است.
3. جعفر بن الحسین، مادرش قضاعیه از قبیله قضاعه است.
4. عبد الله بن الحسین، و نام مادرش رباب، دختر امرء القیس است.
5. سکینه بنت الحسین، مادر او نیز رباب، دختر امرء القیس است.
ص: 198
6. فاطمه، نام مادرش ام اسحاق دختر طلحه بن عبید الله تیمیه است.(1)
7. محمد، که در کربلا شهید شد و مادر او رباب، دختر امرء القیس است.(2)
8. علی اصغر، نام مادرش رباب.(3)
9. زینب، نام مادر او معلوم نیست.(4)
10. رقیه علیها السلام مرحوم حائری مادرش را شهربانو دختر یزدگرد سوم ذکر کرده است،(5) و مطابق بعضی از نقلها ام اسحاق نام داشت.(6)
11. دیگر از زوجات حضرت ابا عبدالله، زنی بوده که نامش معلوم نیست و حامله بوده بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) اسیر شده و هنگامی که اهل بیت(علیهم السلام) را از کوفه به شام می بردند در نزدیکی حلب طفل خود را سقط کرده و اسمش محسن ابن حسین است.(7) و این محل فعلاً در سوریه زیارتگاه است.
1. علی ربانی خلخالی، ستاره درخشان شام، حضرت رقیه علیها السلام ص 195 - 190.
2. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 77.
[1] . عماد زاده، زنان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، نشر محمد، تهران، بی تا، ص 406.
[2] . شیخ عباس قمی، منتهی الامال، چاپ پانزدهم، قم، هجرت، 1382 ش، ج 1، ص 7 - 1.
[3] . شیخ مفید، الارشاد،اسلامیه، 1351 ش، ترجمة محمد باقر ساعدی خراسانی، ج 2، بی تا، ص 491.
[4] . علامه سید محسن امین، فی رحاب ائمه اهل بیت(علیهم السلام)، چاپ سوم، ترجمه حسین وجدانی، سروش، 1376 ش، ج 4، ص 73.
ص: 199
[5] . علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمه، ترجمه، حسین زوارئی، حقیقت، 1381 ق، ج 2، ص 215.
[6] . ابن شهر آشوب، مناقب، انتشارات علامه، قم، ج 4، ص 77.
[7] . اربلی، پیشین، ص 214.
[8] . شیخ مفید (قدس سره)، پیشین، ج 2، ص 491، و محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ دوم، موسسه وفاء، بیروت، 1403 ه-، 45، ص 329.
[9] . ابن شهر آشوب، مناقب، پیشین، ج 4، ص 77.
[10] . علی ربانی خلخالی، چهره درخشان امام حسین(علیه السلام)، مکتب الحسین، قم، 1379 ش، ص 22، به نقل از جنات الخلود، ص 23.
[11] . علی ربانی خلخالی، چهره درخشان امام حسین(علیه السلام) مکتب الحسین، قم، 1379 ش، ص 22، به نقل از جنات الخلود، ص 23، و سید محسن امین، فی رحاب ائمه اهل بیت(علیهم السلام)، ترجمه حسین وجدانی، چاپ سوم، 1376، سروش، ج 4، ص 73، و ابن شهر آشوب، مناقب، موسسه انتشارات علامه، قم، ج 4، ص 77.
[12] . همان مأخذ، علی ربانی خلخالی، ص 197، به نقل از معالی السبطین، ج 2، ص 214.
[13] . همان مأخذ، ص 199، به نقل از ابصار العین فی انصار الحسین، ص 368.
[14] . شیخ عباس قمی، منتهی الامال، هجرت، چاپ پانزدهم، 1382 ش، ج 2، صص 701 - 638.
ص: 200
امام سجاد و علی اکبر(علیهما السلام) روز عاشورا چند ساله بودند ؟
امام سجاد و علی اکبر(علیهما السلام) فرزندان امام حسین(علیه السلام) می باشند. که امام سجاد(علیه السلام) پس از شهادت پدرش به مقام امامت نایل شد و حضرت علی اکبر(علیه السلام) در کربلا و در رکاب پدرش به مقام شهادت رسید.
امام زین العابدین(علیه السلام) در سال 38 هجری قمری در شهر مدینه چشم به جهان گشود و مدت دو سال از دوران کودکی خود در کنار جد بزرگوارش امیرمؤمنان(علیه السلام) سپری نموده و مورد نوازش آن حضرت قرار گرفت. پس از شهادت جدش مدت ده سال در کنار عمویش امام حسن مجتبی(علیه السلام) زندگی کرد. پس از شهادت آن امام همام مدت یازده سال نیز در دوره امامت پدرش امام حسین(علیه السلام) در کنار آن امام همام زیست تا اینکه واقعه قیام عاشورا پیش آمد و به همراه امام که تمام خانواده اش را با خود به سوی کربلا حرکت داد رفت، در این سال آن حضرت 23 ساله بود که شهادت پدر و برادران و عموهای مهربان و یاران بزرگ پدرش را شاهد بود آن حضرت پس از شهادت پدرش امامت را عهده دار گردید.(1)
حضرت علی اکبر(علیه السلام) از جمله یاوران رشید پدر بزرگوارش امام حسین(علیه السلام) بود که با دلیری و رشادت به یاری آن حضرت در پیشا پیش امامش جان خویش را در طبق اخلاص نهاد، اگر چه نسبت به سن و سال آن حضرت در میان منابع و مورخین اختلاف زیادی دیده می شود اما قراین و شواهد خارجی بیانگر این حقیقت است که آن حضرت در سنین 31 الی 32 سالگی بوده است که در کربلا به شهادت رسیده است چنانکه امام سجاد(علیه السلام)
ص: 201
در پاسخ یزید که از اسمش پرسید جواب داد اسم من علی است! یزید گفت مگر علی بن الحسین را خدا در کربلا نکشت؟
آن حضرت پاسخ داد: "من برادر بزرگتری داشتم که علی نامیده می شد که او را کشتید"(1) برخی ولادت حضرت علی اکبر(علیه السلام) را حدود سال 33 هجری و سال خلافت عثمان نیز نوشته اند.(2)
1.زندگانی علی بن الحسین ؛شهیدی
2.اعلام الوری؛طبرسی
3. ترجمه ارشاد شیخ مفید، ج دوم از انتشارات دارالکتب الاسلامیه تهران
[1] . شیخ مفید، ارشاد چاپ اول، قم، آل البیت، 1413، ح دوم، ص 137.
[2] . ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، بیروت، دارالمعرفه بی تا، ص 120، ابن کثیر البدایه و النهایه، چاپ هشتم، بیروت، مکتبه المعارف، 1410، ج 9، ص 103، علی اکبر را بزرگتر از امام سجاد دانسته است.
[3] . حسام الدین محلی حدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه، چاپ اول، دمشق، بی تا، ص 116 و ابی الفرج پیشین، ص 81.
ص: 202
مقصود از علی بن الحسین در زیارت عاشورا علی اکبر است یا امام سجاد ؟ اگر مقصود علی اکبر است، چرا از ایشان به عنوان ولی الله ذکر شده است ؟
منظور از علی بن الحسین(علیه السلام) در زیارت عاشورا که گفته می شود: "السلام علی علی بن الحسین"، علی اکبر است که در عاشورا به شهادت رسید؛ زیرا ما در زیارت عاشورا بر شهدای کربلا سلام می فرستیم و از اولاد امام حسین(علیه السلام) تنها علی اکبر در کربلا به شهادت رسید و اگر گفته شود که علی اصغر هم در کربلا به شهادت رسید، در جواب می گوییم: از علی اصغر در مقاتل به عبدالله رضیع یاد شده است، نه علی اصغر.(1)
همچنین وقتی ابن زیاد در دارالاماره چشمش به امام سجاد افتاد، پرسید : چه نام داری؟
حضرت پاسخ داد : علی بن الحسین.
ابن زیاد گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت ؟!
امام سجاد فرمود: "کان لی اخ اکبر منی یسمی علیاً قتله الناس" ؛ "برادر بزرگ تری داشتم که اسم او علی بود و مردم او را کشتند".(2)
این خود قرینهای است بر این که منظور از علی بن الحسین(علیه السلام) در زیارت عاشورا همان است که در کربلا به شهادت رسیدند.
و اما در پاسخ قسمت دوم سؤال می توان گفت: "ولی در اصل از ماده "ولی، یلی" گرفته شده که به معنی نبودن واسطه میان دو چیز و نزدیکی و پی در پی بودن آنهاست. به همین دلیل به هر چیزی که نسبت به دیگری قرابت و نزدیکی داشته باشد، خواه از نظر مکان یا زمان یا نسب و یا مقام، "ولی" گفته می شود؛ استعمال این کلمه به معنی سرپرست و دوست و مانند اینها نیز از همین جا است. بنابراین اولیاء خدا کسانی هستند که میان
ص: 203
آنان و خدا حائل و فاصلهای نیست، حجاب از قلب شان کنار رفته و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک خدا را با چشم دل چنان می بینند که هیچ گونه شک و تردیدی به دل های شان راه نمی یابد و به خاطر همین آشنائی با خدا - که وجود بی انتها و قدرت بی پایان و کامل مطلق است - ما سوای خدا در نظرشان کوچک و کم ارزش و ناپایدار و بی مقدار است.(1)
بنابر آنچه گذشت به دوستان خدا هم چون به خدا نزدیک هستند "ولی الله" گفته می شود و این واژه اختصاصی به امام معصوم ندارد - هر چند امام معصوم مصداق کمال آن است - چنانکه خداوند متعال در مورد دوستان خود - اعم از امام و غیر امام - می فرماید:
"الا انَّ اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون"(2) ؛ "آگاه باشید اولیا(دوستان) خدا نه ترسی دارند و نه غمگین می شوند".
در مقابل به دوستان و یاران شیطان نیز اولیاء گفته شده است. چنانکه قرآن می فرماید:
"فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ"(3) ؛ "پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید."
استعمال"ولی الله" درباره علی اکبر(علیه السلام) به جهت آن است که ایشان از دوستان خدا و از یاوران دین خدا می باشد. و معنای "السلام علیک یا ولی الله"(4) که در زیارت آن حضرت آمده است این است که سلام بر تو ای دوستدار خدا و یاور دین خدا. و مؤید این مطلب آن است که در زیارت سایر شهدا می خوانیم :
"السلام علیکم یا اولیاء الله و احبائه"(5) ؛ "سلام بر شما ای اولیا (دوستداران و یاوران) خدا".
و ما می دانیم که سایر شهدا قطعاً امام نبوده اند، بلکه بسیاری از آنان حتی فرزند امام هم نبوده اند و با این حال به آنان "اولیاء الله" گفته شده است.
ص: 204
منظور از "علی بن الحسین" که در زیارت عاشورا آمده است علی اکبر(علیه السلام) می باشد و خطاب به ایشان با عنوان ولی الله، در موقع زیارت آن حضرت به جهت این است که آن شهید والا مقام از دوستان خدا و یاوران دین خدا است و هرگز این عنوان بر امامت ایشان دلالت نمی کند. و هیچ کسی هم به امامت ایشان قائل نشده است. و اصلاً به اعتقاد شیعیان امامان دوازده تن می باشندکه نام شان مشخص است و از طرف خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) معین شده اند که علی اکبر(علیه السلام) جزء آنان نیست. بنابراین ولی الله بودن علی اکبر(علیه السلام) از باب دوستدار خدا و یاور دین خدا بوده است نه از باب امامت.
1- شرح زیارت عاشورا ؛شیخ ابوالفضل تهرانی
2- اللؤلؤ النضید فی شرح زیارة مولینا أبی عبداللّه الشهید
3- تحلیلی از حماسه سیاسی، تاریخی زیارت عاشورا محمدرسول دریایی،
4- الدرة البیضاء فی شرح زیارة العاشورا حاج سید عزیزاللّه امامت کاشانی،
[1] . رک : شیخ مفید ؛ الارشاد، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ سوم، 1399 ق، ص 253 . ورک : قمی، عباس ؛ نفس المهموم، قم، مکتبة بصیرتی، 1405 ق، ص 524.
[2] . عبد الرزاق مقرم ؛ مقتل الحسین(علیه السلام)، بیروت، دارالکتاب الاسلامی، چاپ پنجم، ص 325 و جذوهای از شرارة عشق حسین(علیه السلام)، حاج عباس راسخی نجفی، بی جا،: چاپ اول، 1369، ص 80.
[3] . مکارم شیرازی، ناصر ؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب
ص: 205
الاسلامیة، 1363ه . ش، ج 6، ص 333.
[4] . یونس / 62.
[5] . نساء / 76.
[6] . قمی، عباس ؛ مفاتیح الجنان، بی جا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم، 1372، ص 786، (قسمت پایانی زیارت امام حسین (علیه السلام) ).
[7] . همان .
ص: 206
واقعا شهربانومادرامام سجاد بود وقبراودرایران است چگونه ممکن است؟
راجع به ازدواج امام حسین(علیه السلام) با شهربانو دختر یزدگرد، آخرین پادشاه ساسانی، دیدگاه و انظار مختلفی وجود دارد. بعضی از تاریخ نویسان منکر اصل قضیه شده و گفته اند افسانه ای بیش نیست.
عده ای دیگر آن را یک قضیه تاریخی مسلم گرفته و بر ماجرا تأکید نموده اند. )و از سوی دیگر قصه و داستان ازدواج بحدی از شهرت رسیده که یکی از مسلمات تاریخ بحساب می آید. اگر کسی آن را انکار کند گویا یکی از ضروریات را منکر شده( با این حال باید از نظر تاریخ و روایات صحت و عدم صحت آن را بررسی کرد. اما نخست شاهد تاریخی:
1- از قدیمی ترین کتب تاریخی که قضیه اسیری شهربانو دختر یزدگرد و ازدواجش با امام حسین(علیه السلام) را نقل نموده است تاریخ یعقوبی است و در کتب تاریخی وحدیثی مثل: بصائر الدرجات، الفرق، نوبختی، فرق الشیعه سعید بن عبداللّه هم ذکری از این داستان به میان آمده است.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: "لما اقدمت بنت یزدجرد علی عمر اشرف لها عذاری المدینه..."
وقتی دختر یزدگرد را نزد عمر آوردند دوشیزه گان مدینه برای تماشای او آمدند، بنا به توصیه امیر المؤمنین علی(علیه السلام) برای انتخاب همسر آزاد گذاشته شد و او حضرت امام حسین(علیه السلام) را انتخاب کرد.(1)
برخی همچون احمد امین مصری با پذیرش این شواهد، پیامد
ص: 207
این ازدواج را، اقبال و گرایش ایرانیان به تشیع دانسته اند(1). و دکتر حسن ابراهیم حسن می گوید: در اثر ازدواج امام حسین(علیه السلام) با شهربانو تمایلات سیاسی و وطنی ایرانیان به سوی عرب متوجه گشت(2). ولی ناگفته نماند که عده ای از صاحب نظران و تاریخ نویسان این قضیه را انکار نموده دور از واقعیت دانسته اند و در اینجا به ذکر چند نمونه بسنده می کنیم:
1- ادوارد براون، قضیه ازدواج امام حسین(علیه السلام) را مجهول می داند.
2- کریستن سن صاحب کتاب ایران در زمان ساسانیان، قضیه را اضافه می داند(3).
3- مرحوم شهید مطهری به این قضیه به نظر مشکوک می نگرد و می گوید: این قضیه از نظر تاریخی مشکوک است.
4- سید جعفر شهیدی از کسانی است که نسبت به این قضیه به دیده انکار نگریسته، هم از نظر تاریخ و هم از نظر روایت دلیل را کافی نمی داند. براین باور است که سند قطعی ندارد و روایت هم از نظر سند و درایت ناتمام است که هر کدام بررسی و تحقیق زیادی لازم دارد.
کسانی که ازدواج را رد می کنندوبراین نظرند که مادر امام سجاد فرد دیگری است، تحت تاثیر نظریه ی نادرست مستشرقانی چون ادوارد براون انگلیسی که دشمنی او وهمفکرانش با شیعه آشکار است قرار دارند.
اما به نظر می رسد مادر امام سجاد (علیه السلام) همان شهربانو بوده وهنگام زایمان در مدینه وفات نموده است وغیرازاوکسی نیست چون منابع معتبر ی مثل ارشادشیخ مفید که درنقل اخبار دقت دارد باقاطعیت این موضوع را تاییدکرده است؛(4)
در سال های اخیر، انتساب قبری که در نزدیکی شهرری واقع
ص: 208
است به بی بی شهربانو، با تردید جدی بعضی از محققان رو به رو شده است. آقای دکتر کریمان در کتاب محققانه و ارزشمند خویش"ری باستان" با ذکر دلایل و شواهدی، انتساب این محل را به بی بی شهربانو با شک و تردید مواجه ساخته است.
به این دلیل اهمیت تحقیقات یاد شده، گزارش از آن را در ذیل می آوریم:
انتساب این مکان به بی بی شهربانو در هیچ یک از کتابهای مسالک و تواریخ و رجال قدیمی ذکر نشده است؛ هم چنان که در هیچ یک از منابع معتمد از صدر اسلام تا قرون اخیر، کوچک ترین ذکری نیست که بی بی شهربانو در ری درگذشته و در آن جا مدفون گردیده است، بلکه همه قرائن خلاف آن را می رساند؛ چنان که شیخ صدوق که خود در ری می زیسته و کتاب "عیون اخبارالرضا" را برای صاحب بن عبّاد که نیز در این شهر مقیم بوده، فراهم آورده است، در این کتاب به درگذشت مادر امام زین العابدین(علیه السلام) در هنگام زاییدن، تصریح کرده است
و بر اساس روایتی که امام رضا(علیه السلام) فرمودند: "مادر علی بن الحسین(علیه السلام) هنگام ولادت آن حضرت از دنیا رفت و یکی از کنیزان عهده دار تربیت وی گردید...
بی گمان هرگاه بقعهی بی بی شهربانو به عهد وی در ری موجود و مزار می بود، در این کتاب اشارتی می رفت.
ابودلف که در سال 334 ه- . ق. از ری دیدن کرده و آثار فُرس)ایران( و مقابر زرتشتیان را در شمال ری، ذکرکرده است، هیچ گونه اشارهای به مدفن بی بی شهربانو در آن حدود ندارد.
در کتاب "النقض" نیز که مشتمل بر اماکن مقدس ری می باشد، به هیچ روی نامی از بی بی شهربانو نشده است.(1)
حاج محمد باقر نگارنده ی "جنت النعیم" که کتاب خود را به تحقیق در احوال حضرت عبدالعظیم اختصاص داده و به مناسبت از
ص: 209
شخصیت های مذهبی مدفون، ذکری به میان آورده، از مدفن بی بی شهربانو در این شهر یادی نکرده است.(1)
نویسنده ی کتاب "ری باستان" در پایان این بحث، با توجه به قرائن و شواهد یاد شده، چنین نتیجه گیری می کند: "چون در تاریخ حوادث ری، تا آن جا که عرصه ی تتبع بر نگارنده فراخ بود، نام بانویی بدین صورت مشهود نیفتاده تا احتمال خلط اسم برود؛ از این رو شاید بتوان گفت که این محل دخمهای از بزرگان زرتشتی بوده است، و برای آن که مسلمانان آن جا را خراب نکنند، آن را به عروس ایرانی خاندان نبوت نسبت داده اند و به بنای آن درافزودند. وجود دخمه ی گبرها در آن نزدیکی - در شمال - مؤید این نظر است ... و این محل، دخمه ی فرزندان یزدگرد دهم (هرمز و خاندان وی) بوده که در ری به دست فیروز کشته شده اند و برای محفوظ ماندن، آن را به فرزند یزدگرد سوم نسبت داده اند.(2)
گذشته از مطالب یاد شده، مؤلف ناسخ التواریخ شاهد دیگری را برای عدم امکان انتساب این مکان به بی بی شهربانو، آورده است. وی داستانی را به نقل از یکی از سادات بیان می کند که وی با خواندن نوشته ی مبهم روی صندوق مقبره، به این نتیجه رسیده که مقبره یاد شده، آرامگاه یکی از دختران ارباب و اشراف آن منطقه بنام شهربانو بوده است(3).
بنابراین، با توجه به شواهدی که بیان شد، نمی توان بصورت قطعی گفت، که مکان یاد شده، قبر بی بی شهربانو مادر امام سجاد(علیه السلام) است؛ البته همه این مسائل در صورتی است که افسانه فرار بی بی شهربانو از کربلا و آمدن وی به ایران را بپذیریم .
چنان که گزارش صحیح درباره ی زمان وفات مادر امام سجاد(علیه السلام) آن است که وی در مرض زایمان رحلت کرده و مسؤولیت تربیت امام سجاد(علیه السلام) بر عهده ی یکی از کنیزان امام حسین(علیه السلام)
ص: 210
بوده است.
1-زندگانی جهارده معصوم، عمادزاده .
2-زندگانی امام سجاد محلاتی .
[1] . اصول کافی، ج، کتاب الحجة، ص 369، انتشارات گلگشت.
[2] . علامه طباطبائی، کتاب شیعه،، انتشارات هجرت. ص 277
[3] . همان
[4] . شهید مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران،، انتشارات اسلامی. ص 108
[5] . شیخ مفید الارشاد، آل البیت،چاپ دوم، 1416، ج2،ص137
[6] . ری باستان، ج 1، ص 403چاپ دوم، تهران، انتشارات دانشگاه ملی، 1345 ش.
[7] . همان، ص 412.
[8] . همان، ص 414 - 415.
[9] . ناسخ التواریخ، عباسقلی خان سپهر، تصحیح محمد باقر بهبودی،، ج 8 حضرت سجاد(علیه السلام)، ص 37 - 38، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1364 ش
ص: 211
شهید مطهری می گوید : امام حسین، علی اصغر را بالای دست نبرد و تقاضای آب نکرد پس جریان کشته شدن کودک چه بود؟
وقتی همه ی یاران امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا به شهادت رسیدند، نوبت جنگ به امام رسید ؛ امام قبل از آغاز جنگ، برای اتمام حجت و هدایت آنها خطبهای ایراد کرد(1) ؛این هدایتگری در سیره ی پیامبر (صلی الله علیه و آله) وامیرمومنان(علیه السلام) نیز بود که قبل از اتمام حجت آغاز به جنگ نمی کردند(2) ؛ از آنرو که امام معصوم وظیفه و عهد الهی خویش را در هر حال انجام می دهد و آن هدایت مردم است ؛ چون وجود امام در بین مردم لطف الهی و رحمت حق است(3)، بر این اساس امام آنها را تا آخرین لحظه نصیحت و موعظه فرمود تا حجت را بر آنها تمام کند(4)، برخی نوشته اند: امام درآستان خیمه اش نشسته بود واین کودک را در آغوش گرفته بود، ناگهان تیری از سوی دشمن رسید واورا به شهادت رساند؛(5) برخی گزارش داده اند حضرت پس از گفتگو ونصیحت دید که آنان هدایت پذیر نیستند، به خیمه ها برگشت تا با اهل بیت خود خداحافظی و وداع کند از خواهرش حضرت زینب خواست که فرزند شیرخواره اش را که خردسال بود و در گهواره آرامیده بود برای وداع به حضورش بیاورد، همین که حضرت زینب(علیها السلام) این کودک را آورد، و در بغل امام داد، کودک در بغل پدر در حالتی بود که صورتش به طرف بیرون بود. خیمه های امام نیز در تیررس و محاصره دشمن بود؛ لذا یکی از افراد سپاه دشمن تیری به سوی آن کودک نشانه گرفت و در همان لحظه او را به شهادت رساند.(6)
برخی از مقاتل نوشته اند وقتی امام به خیمه آمد خواهرش
ص: 212
گفت ای برادر این کودک سه روز است تشنه است آبی برای او از دشمن بخواه ؛ امام اورا بر روی دست گرفت وفرمود : ای گروه، پیروان واهل بیتم را کشتید این کودک را آبی بدهید، درهمین حال که امام با آنان سخن میگفت تیری از سوی دشمن به کودک اصابت کرد واورا به شهادت رساند.(1)
سید ابن طاوس در لهوف این گزارش را نوشته است ؛ براساس اعتباری که لهوف دارد نمی توان این مسئله را نادیده گرفت، بلکه امام می خواست با این وسیله نیز آنها را هدایت وحجت را برآنان تمام کند، که متأسفانه هدایت پذیر نبودند.
منظور شهید مطهری در انکار نقل اخیر، این است که امام هرگز در مقابل دشمن ضعف وذلتی نشان نداد، اما باید توجه داشت که آب خواستن دراین شرایط نه تنها ذلت نیست بلکه نشان دهنده ی میزان گمراهی وخشونت وجهالت دشمنان امام است. چون وقتی سپاه دشمن قبل از عاشورا به امام رسیدند وتشنه بودند، امام آنان را سیراب کرد واسب های آنهارا نیز آب داد؛(2) اما آنان به اندازه ای از راه انسانیت منحرف شده بودند که برای رسیدن به قدرت به هرجنایتی حتی کشتن کودکان دست زدند وازدادن آب به او نیز خود داری کردند واورا بی رحمانه کشتند. آیندگان وقتی این دو رفتار را دیدند با مقایسه رفتار امام ورفتار آنان معیار حق وحقانیت برای آنان روشن میگردد ؛ وبه روشنی میفهمند، امام حسین برای چه قیام کرد وکسانی که با او جنگیدند و او و یارانش را به شهادت رساندند چه شخصیت و هویتی داشتند.
بنابراین از نظر منابع تاریخی وبرخی مقاتل شهادت علی اصغر یا فرزند خردسال امام در آغوش امام توسط سپاه یزید و به دستور فرمانده این سپاه و با تیر حرمله بن کاهل اسدی قطعی است. آب خواستن امام برای این کودک نیز با توجه به روشن شدن
ص: 213
پیام امام وتبیین گوشه ای از فلسفه ی قیام نمی تواند قابل انکار باشد واین مسئله اظهار ضعف و ذلت نیست بلکه از نظر عرف و آداب اجتماعی وشرعی، آب خواستن برای فردی که تشنه است اگرخود زبان ندارد تا اظهار تشنگی نماید، برای دیگری (پدر وولی) واجب است به جهت حفظ جان برای او آبی بگیرد. لذا حضرت زینب فرمود برادر این کودک سه روز است آب نخورده است؛ ازاین روی امام برای او آب خواست. اگرچه در گزارش شیخ مفید این قسمت (آب خواستن امام برای کودک) ذکر نشده است ؛ اما گزارش های دیگری که درباره ی تشنگی وعطش روزعاشورا گفته شده این مسئله را تایید میکند.(1)
1- درکربلا چه گذشت ؛ شیخ عباس قمی
2- سوگنامه آل محمد ؛اشتهاردی
[1] . ارشاد،ج1،ص97
[2] . وقتی حضرت با خوارج جنگ کند آغاز به جنگ ننمود وابن عباس را فرستاد با آنان سخن گفت، سرانجام آنان جنگ را شروع کردند؛ رک : شیخ مفید ارشاد،ج1، ص270
[3] . همان گونه که خداوند پیامبر را رحمه للعالمین معرفی کرد-انبیاء/107
[4] . ارشاد،ج2،ص98
[5]. همان،ص108
[6] . لهوف/ص:115
[7] . همان، ص159
[8] ..ارشاد،ج1،ص78
[9] . ارشاد،ص109
ص: 214
آیاسند معتبری هست که امام حسین دختری به نام حضرت رقیه داشته اندواگربوده اندآیا درکربلاحضور داشتند؟(باتوجه به این که شهیدمطهری وجود ایشان رارد کرده اند)؟
شواهد و مدارک قابل اعتمادی در دست می باشد که وجود دختری سه یا چهار ساله را برای امام حسین(علیه السلام) ثابت می کند که در خرابه شام وفات یافته است ولی در مورد نام ایشان نمی توان نظر قطعی داد.
گر چه برخی منابع مثل شیخ مفید - رحمة الله علیه - در کتاب الارشاد و مرحوم طبرسی در اعلام الوری(1) تعداد فرزندان امام حسین(علیه السلام) را شش فرزند ذکر می کنند که 4 پسر و 2 دختر به نامه ای سکینه و فاطمه (علیها السلام) هستند. و شرح زندگانی این دو دختر در کتب تاریخی موجود می باشد، امّا در مقابل، برخی نویسندگان دیگر تعداد فرزندان حضرت را 9یا 10 نفر ذکر می کنند که 6 پسر و 3 دختر یا 4 دختر به نامه ای سکینه و فاطمه و زینب می باشند که این نویسندگان عبارتند از:
1. ابوالفتح اربلی در کشف الغمه، تعداد فرزندان حضرت را ده نفر می نویسد که چهار تن ایشان دختر به نامه ای سکینه و فاطمه و زینب می باشند البته از دختر چهارم نامی ذکر نکرده است.(2)
2. صاحب مناقب در بیان فرزندان امام حسین(علیه السلام) نام 9 فرزند را بیان می کند که سه دختر به نام های سکینه و فاطمه و زینب می باشد و شش پسر.
3. صاحب شرح احقاق الحق به نقل از کتاب احسن القصص، علی فکری قاهری و او به نقل از مناقب آل رسول محمد بن ابی طلحه فرزندان حضرت را 9 تن بیان می کند که شش پسر و سه دختر
ص: 215
به نام های سکینه و فاطمه و زینب هستند.(1)
با توجّه به اینکه شرح حال فاطمه و سکینه(علیها السلام) از تاریخ معلوم است و چندین سال بعد از واقعة عاشورا زنده بودهاند ولی در مورد زینب دختر امام حسین(علیه السلام) شرح حالی در دست نیست و محتمل است همان دختر خردسال امام(علیه السلام) باشد که در دمشق مدفون است و به نام رقیه علیها السلام مشهور شده است و نمی توان وجود چنین دختری را برای امام حسین(علیه السلام) انکار کرد همچنان که آیت الله العظمی مرعشی نجفی می فرماید:
ولو مدارک معتبر از وجود چنین دختری ساکت است و لکن با وجود این شهرت نمی توان انکار کرد.(2)
علاوه بر این برخی نویسندگان موثّق، شرح حال دختر خردسالی را برای امام حسین(علیه السلام) نگاشتهاند که در خرابة شام از دنیا رفته است که ذیلاً به آنها اشاره می شود:
1. طبری در کامل بهایی می نویسد: دخترکی بود چهار ساله شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین(علیه السلام) کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم، سخت پریشان زنان و کودکان در گریه افتادند و فغان از ایشان برخواست. یزید خفته بود از خواب بیدار شد و حال تفحص کرد، خبر بردند که حال چنین است... دستور داد سر پدر بیاوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید: این چیست؟ (مأمور) گفت: سر پدر توست، آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.(3)
2. صاحب مجمع البحرین در کتاب منتخب به نحو مفصّل و مبسوط نقل می کند:
اِنَّه کان لِمولانا الحسین بنتاًَ عمرها ثلاث سنوات ... یا اباه من ذالذی خضبک بدمائک یا ابتاه من ذالذی قطع وریدک یا ابتاه من ذالذی ایتمنی علی صغر سنی یا ابتاه
ص: 216
من بقی بعدک نرجوه ...(1)
همان طوری که از متن معلوم می شود مرحوم طریحی از کامل بهایی نقل نمی کند چون متن کامل بهایی خیلی خلاصه است و آن دختر را چهار ساله ذکر می کند ولی متن مرحوم طریحی مفصل است و سن آن دختر را سه ساله ذکر کرده است و در مورد شخصیّت طریحی مرحوم شیخ عباس قمی می نویسد: العالم الفاضل المحدث الورع الزاهد العابد الفقیه الشاعر الجلیل.(2)
3. محمد مهدی مازندرانی در معالی السبطین به نقل از خمراوی می نویسد:
... و بنته الاخری رقیه و قال الخمراوی فی کتاب النفحات و کانت للحسین بنتٌ تسمّی رقیه و امها شاه زنان بنت کسری خرجت مع ابیها الحسین من المدینة حین خرج و کان لها من العمر خمس سنین و قیل سبع سنین حتی جائت معه الی کربلا ... و اما رقیه فقد توفیت بالشام.(3) ( ما به علت رعایت اختصار از ترجمة این متون صرف نظر نمودیم.)
محقق ارجمند آقای فاطمینیا نیز بر اساس تحقیقاتش وجود این دختر را برای امام حسین(علیه السلام) ثابت می داند.(4)
و صاحب معالی السبطین جریانی را دربارة تعمیر مرقد حضرت رقیه در دمشق نقل می کند که در چند کتب دیگر هم نقل شده و جناب استاد فاطمی نیا هم بر صحّت این جریان تأکید دارند که سیدی به نام سید ابراهیم دمشقی حدود سال 1280، قبر شریف را جهت تعمیر می شکافد و جنازة دختر خردسالی را درمی آورد و مدت سه روز نگه می دارد . صاحب معالی می نویسد بعد از بازکردن قبر، سید ابراهیم می بیند جنازة دختری است خردسال کمتر از سن بلوغ که بدنش از کثرت ضربات مجروح است.(5)
ص: 217
با توجّه به مدارک و شواهد گذشته و شهرتی که قبر حضرت رقیه علیها السلام در دمشق دارد و احتمال اینکه مدارک و سندهای معتبر این جریان به علل گوناگونی مثل کتاب سوزیها گسترده ؛از بین رفته است یا اصلاً نقل نشده است. فلذا وجود چنین دختری برای امام حسین(علیه السلام) ثابت وقطعی است و ردّ کردن آن صحیح نمی باشد؛کسانی که درصدد ردکردن،این مسلمات هستند، دارای مشکلات روحی ویا عقلی هستند یا با شیعه واهل بیت عناد دارند؛وزیان عنادشان را به زودی خواهند دید.
به خاطر جلالت شأنی که بعضی از این مؤلفان داشتهاند یا اینکه منابعی در دست آنها بوده که در دست ما نیست چون خیلی از کتب و منابع روایی و حدیثی و تاریخی ما که در دسترس برخی علمای گذشته بوده الآن در دسترس نیست در کتابسوزیهای مختلف ازبین رفته و احتمال اینکه همة آنها بدون منبع نقل کرده اند بعید است . پس وجود دختری خردسال برای امام حسین که در شام وفات یافته غیر قابل انکار است.
شهید مطهری رضوان الله علیه دربرخی از مسائل تاریخی و....تحت تاثیر شرایط خاص بوده وسخنرانی نموده است . شاید گاهی وقت کافی برای بر رسی مسائل تاریخی نداشت مطالبی را فرموده که شاید وقت کافی داشت وتحقیق می کرد؛ نتیجه ی دیگری میگرفت ؛ درقضایای تاریخی نمی توان نظر قطعی بررد برخی از مسائل معرف بین مردم داد چون احتمال کشف سند جدید آن را باطل میکند؛ بویژه در باره حضرت رقیه که شهرت بین علما وبزرگان عموم مردم مانع انکار این قضیه است ؛ درباره وجود حضرت رقیه تردیدی نیست بلکه مسئله نام آن حضرت مورد اختلاف است که احتمال دارد به جهت خردسالی نامش را ضبط نکرده اند وبا توجه به اینکه عمه ای داشت به نام رقیه تشابه اسمی نیز عاملی است که میتواند در عدم ضبط دقیق
ص: 218
موثر باشد .
1. سرگذشت جانسوز حضرت رقیه علیها السلام تألیف محمد محمدی اشتهاردی .
2. زندگی حضرت رقیه علیها السلام تألیف علی فلسفی .3. ستارة درخشان شام، آقای خلخالی. .
[1] . الارشاد، شیخ مفید، ج2، باب پنجم، ص 137. و اعلام الوری طبرسی، ج1، ص 477، چاپ اول، قم، 1417، نشر آل البیت.
[2] . کشف الغمه ابوالفتح اربلی، چاپ دوم، دار الاضواء، بیروت، سال 1405، انتشارات دار الاضواء، ج2، ص 248.
[3] . آیت الله مرعشی نجفی، شرح احقاق الحق، نشر کتابخانة آیت الله مرعشی نجفی، ج27، ص 466.
[4] . محمد باقر مدرّس، شخصیت حسین(علیه السلام)، چاپ تابش تبریز، سال 5/3/2536، ص 614.
[5] . عماد الدین طبری، کامل بهایی، چاپ مرتضویه، 2جلدی، ج2، ص 179.
[6] . منتخب فخر الدین طریحی، چاپ امیر، 1362، انتشارات رضی، قم، ج1، ص 141، متوفی 1085.
[7] . الکنی و الالقاب، ج2، ص 448، شیخ عباس قمی.
[8] . معالی السبطین، محمد مهدی مازندرانی، چاپ افست مصباحی، تبریز، ج2، ص 127 و 128.
[9] . کتاب روضههای فاطمی نیا، محمد رضی؟ چاپ ششم، ثامن الحجج، ص 209.
[10] . معالی السبطین، ج2، ص 101 و 102، همان.
ص: 219
ص: 220
ص: 221
در روضه ها خوانده می شود که حضرت ابالفضل (علیه السلام) آب را روی آب ریخت و گفت من آب بخورم و آقایم تشنه باشد!! چه کسی این مطالب را از حضرت شنیده در حالی که دشمن او را احاطه کرده بود؟
قبل از پاسخ این سؤال، نکتهای در رابطه با مقام و منزلت حضرت عباس(علیه السلام) ذکر می شود:
امام سجاد(علیه السلام) می فرماید: "برای عمویم عباس(علیه السلام) در روز قیامت و در پیشگاه خدای تبارک و تعالی، مقام و منزلتی است که همه شهیدان در روز قیامت به آن غبطه می خورند و آرزوی چنین مقامی را می کشند".(1)
بنابراین، حضرت عباس(علیه السلام) تمام عمرش را در خدمت ائمه زمان خود گذرانده، بخشی از عمرش را در خدمت پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین(علیه السلام) و بخشی دیگر از عمر شریف خود را در خدمت برادر بزرگوارش امام حسن(علیه السلام) گذراند. وقتی که امام حسن(علیه السلام) به شهادت رسید، عباس(علیه السلام) همیشه ملازم و همراه برادرش امام حسین(علیه السلام) بود. از همان آغاز حرکت امام حسین(علیه السلام) از مدینه به طرف مکه و نیز از مکه به طرف کربلا حضرت عباس(علیه السلام) لحظه ای از برادرش جدا نشد. وی پرچمدار و علمدار دشت کربلا و ساقی تشنه لبان بود.
وقتی که در روز عاشورا نوبت به آن بزرگوار رسید و تلاش نمود که با ورود به شریعه فرات، مشک خود را پر و برای تشنه لبان خیمه ها آب برساند، طبق نقل برخی از منابع: کفی از آب برداشت و خواست بیاشامد، به یاد لب تشنه برادرش امام حسین(علیه السلام) افتاد، آب را روی آب ریخت.(2) سپس مشک را پر از آب نمود و با دهان تشنه از شریعه فرات خارج شد. آن گاه به خود چنین
ص: 222
خطاب کرد:
یا نفس من بعد الحسین هونی
و بعده لا کنت ان تکونی
هذا الحسین وارد المنون
و تشربین بارد المعین
تالله ما هذا فعال دینی(1)
ترجمه: ای نفس! بعد از حسین، زندگی تو ارزش ندارد، و نباید بعد از او باقی بمانی.
این حسین است که لب تشنه و در خطر مرگ قرار دارد، می خواهی آب گوارا و خنک بیاشامی. سوگند به خدا دین من اجازه چنین کاری را نمی دهد... .
بنابراین، حضرت عباس(علیه السلام) کفی از آب پر کرد تا بیاشامد، ولی آب را روی آب ریخت، آن هایی که ناظر این جریان بوده اند (لشکریان یزید) گفته اند: آن حضرت اندکی تأمل کرد بعد دیدیم آب نخورده بیرون آمد. آنجا کسی ندانست که چرا آن بزرگوار آب نیاشامید، اما وقتی که بیرون آمد رجزی (اشعار فوق الذکر) خواند که در این رجز مخاطب خودش بوده نه دیگران، از این رجز فهمیدند که چرا آب نیاشامید.(2) وقتی که به یاد لبان تشنه حسین(علیه السلام) افتاد از آشامیدن آب صرف نظر کرد و خواست که هر طور که شده برای خمیه های برادرش آب بیاورد ولی افسوس که چنین نشد.
نتیجه می گیریم: خود لشکریان عمر سعد دیدند که حضرت، آب را روی آب ریخت و نیز رجزی خواند و علت آن را نیز به خوبی توضیح داد. باید توجه داشته باشید که رجزخوانی یکی از روش های مرسوم سپاهیان بوده که یکی از کاربردهایش، برای نشان دادن میزان انگیزه و ولایت پذیریشان، به دشمنان بوده است.
ص: 223
1- حماسه حسینی، شهید مطهری.
2- نفس المهموم، شیخ عباس قمی.
3- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی.
4- مقتل جامع، مهدی پیشوایی.
[1]. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج2، ص155؛ منتخب التواریخ، ص257.
[2]. ابو مخنف، مقتل الحسین، تحقیق حسین غفاری، قم، مطبعة العلمیة، ص179.
[3]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص41؛ کبریت الاحمر، ص159؛ شیخ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ینابیع المودة، تحقیق سید علی جمال اشرف حسینی، چاپ اول، 1416ق، دارالاسوه.
[4]. استاد شهید مطهری، حماسه حسینی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ پنجاه و ششم، 1386ش، ج1، ص87 و 88.
ص: 224
حضرت مسلم چند فرزند داشت و طفلان مسلم کدام یک از دیگری بزرگ تر بود؟ نام مادرشان که در کوفه توسط حارث به شهادت رسید چه بود؟ موقع شهادت هر کدام چند سال داشتند؟
حضرت مسلم بن عقیل پسر عموی امام حسین(علیه السلام) می باشد. ایشان از شخصیتهای ثقه و مورد اعتماد امام حسین(علیه السلام) است، که به عنوان سفیر امام(علیه السلام) به جانب کوفه روانه شد، تا صداقت یا عدم صداقت کوفیان را در دعوت امام حسین(علیه السلام) گزارش کند.
به نظر می رسد هیچ یک از کتاب های تاریخی کهن تعداد فرزندان مسلم بن عقیل را به صورت یک جا و منسجم ذکر نکرده اند. نویسنده کتاب منتهی الامال نیز به این مطلب اشاره کرده است.(1)
اسامی فرزندان مسلم که به صورت پراکنده درکتب تاریخی ذکر شده است به صورت ذیل می باشد:
1. عبدالله که در روز عاشورا به شهادت رسید.(2) مادر وی رقیه دختر حضرت علی(علیه السلام) می باشد.(3)
2. محمد همانند عبدالله در روز عاشورا به شهادت رسید.(4) مادر ایشان ام ولد بوده است.(5) عمر ایشان دوازده یا سیزده سال بوده و در زیارت ناحیه مقدسه بر او سلام شده است.(6)
3. علی که کمتر توسط مورخان نامی از او برده شده است. بلاذری می نویسد: "عبدالله و علی فرزندان مسلم بن عقیل مادرشان رقیه دختر علی(علیه السلام) بوده است"(7)
4. دختری سیزده ساله، به راویت ابن اعثم کوفی او با دختران امام حسین در سفر کربلا مصاحبت داشت.(8)
ص: 225
5 و 6. محمد و ابراهیم. عمدتاً نویسندگان به نقل از امالیِ شیخ صدوق نام این دو فرزند را برای مسلم بن عقیل ذکر کرده اند و به نقل از ایشان نوشتهاند که این دو طفل در کوفه به شهادت رسیدهاند و جریان شهادت این دو را ذکر کرده اند.(1)
همان گونه که مشاهده شد دو پسر از مسلم به نام های محمد ذکر شده است که یکی در کربلا و دیگری در کوفه به شهادت رسیدهاند در این رابطه ذبیح الله محلاتی می نویسد: "تواریخ به ما نشان نمی دهد که مسلم دو پسر به نام محمد داشته باشد ممکن است آن پسر که در کوفه شهید شده است با برادرش ابراهیم، نام دیگری داشته باشد و به محمد شهرت پیدا کرده است و الله العالم"(2)
به هر حال مورخان اخیر عمدتاً بر نقل قول شیخ صدوق در امالی اعتماد کرده اند و جریان شهادت محمد و ابراهیم را ذکر کرده اند. مورخان عمدتاً به سن این دو طفل هیچ اشارهای نکرده اند زمان شهادت این دو طفل یک سال بعد از واقعه عاشورا بیان شده است.(3)
تنها صاحب ناسخ التواریخ سن این کودکان را هفت، هشت ساله بیان کرده است.(4)
نتیجه گیری: با توجه به روایتی که شیخ صدوق در امالی ذکر کرده اند و بیان کرده که دو طفل کوچک از جانب مسلم بن عقیل را نزد ابن زیاد آوردند، به نظر می رسد که سن این اطفال از همان هفت، هشت سال که صاحب ناسخ التواریخ ذکر کرده نباید بیشتر باشد. اما در ارتباط با مادر ایشان در منابع به نام مادر این اطفال اشاره نشده است. احتمالاً مادرشان کنیز بوه است که نام مشخصی در منابع برای او ذکر نشده به جهت اینکه کنیزان نسب مشخصی نداشتند و از مناطق دیگر آورده شده و در شهرهای مختلف می فروختند.
ص: 226
1. منتهی الامال ص 662 به بعد.
2. امالی شیخ صدوق، ص 143.
[1] . شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج 2، چاپ اوّل، قم: نشر مؤمنین، 1379، ص 662.
[2] . شیخ مفید، تاریخ ارشاد، ج 2، بی جا، نشر دار المفید، ص 106 و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 8، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408، ص 201.
[3] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 98، ص 276.
[4] . قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج 3، قم: مؤسسه نشر اسلامی، ص 238.
[5] . ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، قم: مؤسسه دار الکتاب، ص 62.
[6] . ذبیح الله محلاتی، فرسان الهیجاء، ج 2، ص 160، کلمه محمد بن مسلم بن عقیل.
[7] . بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، چاپ اول، بیروت: مؤسسه الاعلمی، 1394، ص 70.
[8] . شیخ عباس قمی، پیشین، ص 662.
[9] . همان، ص 662 و 664 به بعد و ذبیح الله محلاتی، پیشین، ج 1، ص 17 و شیخ عباس قمی، نفس المهموم، تهران، نشر کتابچی، 1373، ص 71 - 69.
[10] . ذبیح الله محلاتی، پیشین.
[11] . شیخ عباس قمی، منتهی الامال، پیشین، ص 664 و نفس المهموم، ص 70.
[12] . محمد تقی سپهر، ناسخ التواریخ، ج 2، ص 110.
ص: 227
چرا در شب عاشورا حضرت قاسم(علیه السلام) گفت: مرگ برای من از عسل شیرین تر است ؛
حضرت قاسم(علیه السلام) فرزند امام حسن مجتبی(علیه السلام) نوجوان سیزده سالهای بود که در روز عاشورا در رکاب امام حسین(علیه السلام) شربت شهادت نوشید. او بیش از حد عاشق شهادت بود. روز عاشورا با اصرار زیاد توانست اذن میدان بگیرد و جانش را در راه عمویش امام حسین(علیه السلام) فدا کند.
اما جمله زیبائی که به حضرت قاسم(علیه السلام) نسبت داده شده که ایشان فرموده اند: "مرگ برای من از عسل شیرین تر است"، در برخی از کتاب های معتبر تاریخی ذکر شده است. هر چند در بعضی از کتاب های تاریخی در وقایع شب عاشورا این واقعه را ننوشته اند. مانند مقتل ابی مخنف، ارشاد شیخ مفید و...
در کتاب "نفس المهموم" در وقایع شب عاشورا آمده است : امام حسین(علیه السلام) به اصحابش فرمود: ای مردم ! من فردا کشته می شوم و همه با من کشته می شوید...
پس قاسم بن حسن(علیه السلام) به امام گفت: آیا من هم از کشته شده گانم؟
دل حسین(علیه السلام) بر او بسوخت و گفت: ای پسرک من! مرگ در نزد تو چگونه است؟
گفت: ای عم از انگبین شیرین تر.
امام فرمود : آری به خدا سوگند. عم تو فدای تو باد. تو یکی از آن مردانی که با من کشته شوند، بعد از آنکه شما را بلای عظیم رسد...(1)
در کتاب "سوگنامه آل محمد (صلی الله علیه و آله) " به نقل از کتاب "الوقایع و الحوادث" آورده است: حضرت قاسم بن حسن نوجوانی بود که
ص: 228
هنوز به حد بلوغ نرسیده بود. شب عاشورا نزد عمویش آمد و عرض کرد: عمو جان من هم فردا کشته می شوم؟
امام او را به سینه اش چسبانید و فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟
قاسم(علیه السلام) جواب داد: "احلی من العسل" ؛ "از عسل شیرین تر است"(1)
در کتاب "الوقایع و الحوادث" محمد باقر ملبوبی می نویسد: ... قاسم سیزده ساله بسخن درآمد: عمو من هم کشته می شوم؟
فرمود: مرگ در نظرت چگونه است؟
عرضه داشت: مرگ نزد من از عسل شیرین تر است... (2)
عباس اسماعیلی یزدی می نویسد: سید بحرانی از ابوحمزه ثمالی روایت کرده است که امام سجاد(علیه السلام) می فرمود: آن شبی که روز آن پدرم شهید شد، خویشان و یارانش را جمع کرد... قاسم بن حسن(علیه السلام) عرض کرد: من هم از کشته شدگانم ؟
حضرت بر او رقت کرده فرمود: پسر جانم مرگ نزد تو چگونه است؟
گفت: ای عمو از عسل شیرین تر است... .(3)
همان گونه که مشاهده شد در بعضی از کتب تاریخی این مطلب نقل شده است و نبودن این مطلب در برخی دیگر از کتاب های تاریخی دلیل عدم صحت این مطلب نیست. علاوه بر اینکه شدت علاقه و شوق حضرت قاسم(علیه السلام) در روز عاشورا برای رفتن به میدان که مورد اتفاق همه مورخان و محدثان می باشد. از طرفی این روایت از امام سجاد توسط ابوحمزة ثمالی نقل شده که معتبر می باشد.
ص: 229
1- حماسه سازان کربلا ؛ترجمه بخشایشی
2- درکربلا چه گذشت؛شیخ عباس قمی
[1] . شیخ عباس قمی ؛ نفس الهموم، ترجمة میرزا ابوالحسن شعرانی، تهران، کتابفروشی اسلامیه 1374، ه ق، ص 116 و ص 139.
[2] . محمد محمدی اشتهاردی ؛ سوگنامه آل محمد (صلی الله علیه و آله) چاپ هفتم، قم، نشرناصر 1374، صفحة 284 به نقل از الوقایع و الحوادث، جلد 3، صفحة 62.
[3] . محمد باقر ملبوبی ؛ الوقایع و الحوادث، مؤسسه مطبوعاتی دین و دانش، 1345ه . ش، ج 2، ص 187.
[4] . عباس اسماعیلی یزدی ؛ سحاب رحمت، چاپ اول قم، نشر مسجد مقدس جمکران 1378، ص 34 به نقل از مدینه المعاجز، ج 4، ص 214، معجزه های امام حسین(علیه السلام) ش. 295، نفس المهموم، ص230.
ص: 230
چرا در عزاداری ها از حضرت ام کلثوم نامی نمی برند؟ مگر ام کلثوم نیز مانند حضرت زینب خواهر امام واز یاران او در کربلا نبوده است؟
قبل از ورود به بحث لازم است که این مطلب را روشن نماییم تاریخ گواه است و شهادت می دهد بارزترین ویژگی شیعه تلاشی است که برای بیان واضح حقیقت بکار می برد و هر گونه تعصب را که در مقابل حقیقت قرار می گیرد به شدت محکوم می کند و در این مسیر صدمات بسیاری را تحمل نموده امّا از آن دست برنداشته است.
در مورد سؤال اگر چه می پذیریم که در تاریخ قیام عاشورا و نهضت سید الشهدا آنقدر که نام قهرمان بانوی کربلا حضرت زینب(علیها السلام) برده شده از حضرت ام کلثوم یاد نشده ولی دلایلی وجود دارد. دلایلی مبتنی بر نظریههای مختلف (در مورد حضرت ام کلثوم چند نظریه وجود دارد) که برای تحلیل بهتر از حقیقت ذیلاً بیان می شود.
1.برخی از مورخین اساساً وفات حضرت ام کلثوم را قبل از واقعه کربلا می دانند ابن سعد نوشته است زید و مادرش ام کلثوم هر دو در یک روز مردند و عبدالله بن عمر بر آن دو نماز خواند و در روایت دیگر که از عمار بن ابی عمار مولای بنی هاشم آورده است گوید: سعید بن عاص که در این وقت امیر مدینه بود بر آن دو نماز خواند و سعید بن عاص در سالهای چهل و یک تا پنجاه و شش حکومت داشته است. اگر این روایت را صحیح بدانیم مرگ ام کلثوم پس از بازگشت او از کوفه به مدینه و بین سالهای چهل و دو تا پنجاه و شش است و چون در روایتی دیگر نویسند: امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) دنبال جنازه ام کلثوم
ص: 231
بودند پس وفات او بعد از سال پنجاهم که سال شهادت امام حسن(علیه السلام) است نیست و بین سالهای چهل و دو تا پنجاه محدود می شود(1) بنابراین ایشان قبل از داستان کربلا و عاشورا بدرود حیات فرموده است.
2. برخی محققین هم این عقیده را دارند که اصلاً زینب کبری خواهری بنام ام کلثوم ندارد و ام کلثوم کنیه خود حضرت زینب است و زینب و ام کلثوم یک نفر هستند.
یکی از محققین در این باره می نوسید:
هر چه بیشتر تحقیق می کنم ظن نویسنده بیشتر تقویت می شود که ام کلثوم و زینب کبری همان یک شخصیت بوده که دختر فاطمه و عقیله وحی و خواهر حسین بن علی است.
... در جریان فوت صدیقه طاهره نقل شده که حسن و حسین(علیهما السلام) در پیش روی مادر بودند، ام کلثوم خود را در ردایی پیچیده و برقعی انداخته دامن کشان می آمد و می گفت و اماه.
در این خبر از زینب نامی نیست. وی علاوه بر این روایت روایات بسیار دیگری را کنار هم می گذارد و در نهایت از مجموع همه آنها نتیجه می گیرد ام کلثوم همان زینب کبری است و می گوید و این اشتباه به این علت است که زینب ام کلثوم را برخی زینب و ام کلثوم نوشتهاند.
3. دکتر عائشه بنت الشاطی مصری که از نویسندگان و محققان اهل سنت و فرزند یکی از روحانیون الازهر است در کتاب خود بنام بانوی کربلا زینب دختر زهرا، آنچه که در واقعه عاشورا برای اهل بیت سید الشهدا بعنوان اسراء روی داده را با استفاده از منابع خود که قطعاً تمام یا اکثر آنها از منابع غیر شیعی است آورده است و از حادثه خاصی که ام کلثوم نقش مؤثر و قابل توجهی در آن ایفا کرده سخنی به میان نمی آورد ضمن آنکه وی هم شخصیت تاریخی آن حضرت را می پذیرد و هم به حیات وی
ص: 232
در واقعه کربلا اشاره دارد وی ام کلثوم را زینب وسطی می نامد و در موردش از قول برخی مورخین می نویسد:
چون که امیر المومنین عمر بن الخطاب کشته شد پس از او زینب (وسطی) با محمد بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد پس از مرگ محمد بن جعفر، عبدالله بن جعفر او را گرفت و این ازدواج بعد از آن بود که عبدالله زینب کبری را طلاق داده بود ....(1)
امّا ظاهراً ایشان طلاق زینب کبری از عبدالله بن جعفر را نمی پذیرد و علت آن را عدم اشاره مورخین و شرح حال نویسان به واقعه طلاق آنها می داند.
خلاصه سخن آنکه اولاً در مورد خود شخصیت امکلثوم تردید وجود دارد و اگر هم بپذیریم ایشان بعنوان خواهر حضرت زینب (علیها السلام) می باشد قطعاً نقشی همانند حضرت زینب (علیها السلام) در واقعه عاشورا نداشته است و مصائب و سختیهایی را که حضرت زینب (علیها السلام) تحمل نموده است، تحمل نکرده است بنابراین بدیهی است که نام حضرت زینب (علیها السلام) در رأس زنان واقعه کربلا مشاهده می شود.
1.گام به گام با خطبه های کوفه تا شام، جواد حبیبی تبار.
2. حضرت امکلثوم، عبدالامیر نوادزاده.
[1] . سید جعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا (علیها السلام) ، نشر فرهنگ اسلامی، زمستان 63، تهران، ص 265.
[2] . عائشه بنت الشاطی، بانوی کربلا زینب دختر زهرا، ترجمه رضا صدر، تهران 1336، سینا، ص 85.
ص: 233
ویژگی های یاران امام حسین(علیه السلام) چه بود آیا این ویژگیها در یاران امام زمان(علیه السلام) نیز باید باشد؟
پیش از آنکه به تفصیل پاسخ سؤال مورد نظر بپردازیم، توضیح یک نکتة اساسی که پاسخ اجمالی سؤال نیز در آن نهفته است، لازم است: انسان اگر بخواهد به عضویت هر گروه و یا اجتماعی در بیاید و به عنوان یک عضو پذیرفته بشود، باید شرایط حاکم بر آن گروه و یا اجتماع را بپذیرد و به اساسنامة آنها عمل نماید. این یک اصل مسلّم و پذیرفته شده در اجتماعات بشری و عرف جهانی محسوب می شود که انکار آن بمنزلة انکار یک امر بدیهی می باشد، مثلاً به عنوان نمونه یک دانش آموز را اگر در نظر بگیریم، وقتی می تواند یک عضو موفّق و فعال در مدرسه باشد که بر اساس شرایط حاکم بر مدرسهای که در آن درس می خواند پای بند و به خوبی عمل می کند. در مسائل دینی نیز به طور کلی انسانی که می خواهد در زمرة دینداران و افراد وارسته و خدا جوی باشد. باید به اساسنامه ای که بر جامعة دینی و افراد دیندار و اولیاء خدا حاکم است، پای بند بوده و به دقت عمل نماید. و به عبارت دیگر کسی که می خواهد خدائی باشد باید رنگ خدایی به خود بگیرد تا همرنگ بندگان خدا و اولیاء خدا گردیده و به عضویت آن جمع نورانی پذیرفته شود، و لذا خدای متعال در کتاب آسمانی خود قرآن می فرماید: "صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً"(1) پیام آیه کریمه این است که هر کس می خواهد در زمرة بندگان خدا در بیاید و خدائی شود، باید رنگ خدا به خود بگیرد، یعنی همرنگ جامعة اسلامی و بندگان خدا بشود، و در سورة مبارکة فرقان خصوصیات و شرایط حاکم و ویژگی هایی که انسان های خدا جوی و بندگان خدا باید داشته
ص: 234
باشند، را بیان می کند و می فرماید: "و بندگان خدای رحمان آنان هستند که بر روی زمین با فروتنی راه می روند و هرگاه مردم جاهل به آنها خطاب (و عتابی) کنند با سلامت نفس (زبان خوش) جواب دهند و آنان هستند که شب را به سجده و قیام و نماز برای رضای خدا روز کنند، و آنان هستند که دائم به دعا و تضرّع گویند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بگردان... . و آنان هستند که هنگام انفاق (و بخشش) به مسکینان اسراف نکرده و بخل هم نورزند، بلکه در احسان، میانه رو و معتدل باشند، و آنان هستند که با خدای یکتا کسی را شریک نمی خوانند، و نفس محترمی را که خدا حرام کرده به قتل نمی رسانند، و هرگز گرد عمل زنا نمی گردند، .... و آنان هستند که به ناحق شهادت ندهند، و هرگاه به عمل لغوی (از مردم هرزه) بگذرند، بزرگوارانه از آن درگذرند، و آنان هستند که هنگام دعا با خدای خود گویند: پروردگارا ما را از همسران مان فرزندانی عطا فرما که (خلف صالح) و مایة چشم روشنی ما باشند، و ما را (سرخیل پاکان و) پیشوای اهل تقوی قرار ده، چنین بندگانی (که اوصاف شان ذکر شد) به پاداش، صبرشان در راه عبادت (و بندگی) غرفه های بهشت و قصرهای بهشتی، یابند که در آنجا با تحیّت و سلام (شادمانی) یکدیگر را ملاقات کنند."(1) پس اجمالاً باید بدانیم که هر کس می خواهد جزء بندگان صالح خداوند که همان پیروان مؤمن و مخلص ائمه اطهار(علیهم السلام) می باشند، باشد. باید دارای این اوصافی باشد که خدای متعال در قرآن کریم به سرفصل های آن اشاره فرموده است، و بدون تردید کسانی که دارای این اوصاف باشند در زمرة بندگان خوب الهی و یاران رسول خدا و ائمه اطهار خواهند بود انشاء الله تعالی زیرا آن بزرگواران را در اقامة دین و توسعه و تحکیم احکام الهی یاری نموده اند.
پاسخ سؤال مورد نظر روشن گردید ولی با وجود این برای
ص: 235
تفصیل بیشتر در خصوص اینکه انسان چگونه می تواند جزء یاران امام حسین(علیه السلام) و امام زمان - عجل الله تعالی فرجه - بشود به ذکر دو حدیث از معصومین(علیهم السلام) اشاره می کنیم.
الف: "از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: هرکه زیارت کند امام حسین بن علی(علیهما السلام) را در روز دهم محرم (عاشورا) تا آنکه نزد قبر آن حضرت گریان شود ملاقات کند خدا را در روز قیامت با ثواب دو هزار حج و دو هزار عمره و دو هزار جهاد که ثواب آنها مثل ثواب کسی باشد که حج و عمره و جهاد کند در خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ائمه طاهرین(علیهم السلام) (و اگر در روز عاشورا در کربلا نباشد و در شهرهای دیگر بوده و نتواند به کربلا برود) بیرون رود به صحرا یا بالای بام خانة خود و اشارتی کند به سوی آن حضرت به سلام و کوشش کند در نفرین کردن قاتلان امام حسین(علیه السلام) و بعد از آن دو رکعت نماز کند (یعنی زیارت عاشورا را بخواند و بعد از آن دو رکعت نماز نماید)... پس به درستی که هرگاه گفتی این قول را (زیارت عاشورا را خواندی) به تحقیق که دعا کردهای به آن چیزی که دعا می کند به آن، زائر آن حضرت از ملائکه و بنویسد خداوند از برای تو صد هزار هزار درجه و بوده باشی مثل کسی که شهید شده باشد با امام حسین(علیه السلام)، تا مشارکت کنی ایشان را در درجات ایشان و شناخته نشوی مگر در جملة شهیدانی که شهید شده اند با آن حضرت و نوشته شود برای تو ثواب زیارت هر پیغمبر و رسولی و ثواب زیارت هر که زیارت کرده حسین(علیه السلام) را از روزی که شهید شده است".(1) بنابر این بر اساس این حدیث شریف یکی از راه هایی که بخواهیم جزء یاران امام حسین(علیه السلام) محسوب بشویم مداومت بر خواندن زیارت عاشورا می باشد البته با رعایت شرایط و آداب دیگری که به بخشی از آن با استفاده از آیات قرآن کریم اشاره گردید.
ب: از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: "آیا خبر بدهم شما
ص: 236
را به چیزی که خدا هیچ عملی را از شما بدون آن (و جدا از آن) قبول نمی کند؟.... آن (چیز) شهادت به یگانگی خدا و رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اقرار (و اعتراف) به اوامر و دستورات خدا و ولایت ما (اهل بیت) و بیزاری از دشمنان ما امامان خاص (دوازده گانه) و تسلیم بودن در برابر ما، و ورع و اجتهاد (پرهیزگاری و کوشش در عبادت و بندگی خدا) و طمأنینه (اطمینان به درستی راه ما) و انتظار قائم -(علیه السلام)، می باشد.... به درستی که ما را دولتی است که هرگاه خدا بخواهد آن را خواهد آورد، و هرکس اصرار دارد (و دوست دارد) که از یاران حضرت قائم بشود، پس باید انتظار بکشد، و کارهایش را بر اساس پرهیزکاری انجام دهد و برای بدست آوردن اخلاق نیکو (و خودسازی) بکوشد، (هرکس چنین کند) جزء منتظران قائم (علیه السلام) خواهد بود. و اگر بمیرد قبل از آنکه امام زمان - عجل الله فرجه - ظهور نماید، اجر و پاداش کسی را دارد که آن حضرت را درک نموده.... منتظر باشید خوشا به حال شما ای گروهی که مورد رحمت خدائید."(1)
1- حماسه سازان کربلا ؛بخشایشی
2- منتخب الاثر، لطف الله صافی گلپایگانی.
3- موعود امّم، شیخ عباس شیخ الرئیس.
[1] . بقره / 138.
[2] . فرقان / 63 تا 75.
[3] . مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی(قدس سره)، ص 832- 833.
[4] . منتخب الاثر، آیت الله صافی گلپایگانی، ص 631.
ص: 237
زنانی که امام حسین(علیه السلام) را در کربلا همراهی کردند، چند نفر بودند؟
حماسه کربلا مرهون ایثار و فداکاری یاران امام حسین(علیه السلام) از بانوان و رجال بزرگ می باشد بدون شک بانوان نقش مهمی در نهضت عاشورا داشته و شور و حماسه این قیام مقدس را پر رنگ و جاودانه کردند. در کربلا تنها تعداد معدودی از یاران امام حسین(علیه السلام) همراه با همسران خویش در کربلاء حضور داشتند شاید نیمی از زنانی که در کربلا حضور داشتند از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده اند. ما در این نوشتار ابتدا به اسامی ایشان سپس سایر زنهایی که بعضاً همراه با شوهران خویش در این حماسه حضور یافته اند اشاره می کنیم.
1- حضرت زینب(علیها السلام) : حضرت زینب کبری(علیها السلام) خواهر امام حسین(علیه السلام) می باشد این بانوی بزرگوار علاقه شدیدی به برادرش داشت بنابراین در سفر کربلا همراه حضرت بود. شوهر وی عبد الله بن جعفر در کربلا حضور نداشت.
2- ام کلثوم. نامش زینب صغری و کنیه اش ام کلثوم است. این بانوی بزرگوار فرزند علی(علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام)، همانند زینب کبری خواهر امام حسین(علیه السلام) است که در کربلا حضور داشته است.(1)
3- ام کلثوم (صغری): این بانوی بزرگوار دختر عبد الله بن جعفر و زینب(علیها السلام) می باشد، ولی با قاسم بن محمد بن جعفر بن ابیطالب ازدواج کرد. ام کلثوم همراه با همسرش در کربلا حضور داشت.(2)
4- فاطمه کبری(علیها السلام) : فاطمه دختر امام حسین(علیه السلام) می باشد. وی به اتفاق شوهرش حسن مثنی در سرزمین کربلا حضور داشتند. برخی از مورخان نام وی را فاطمه صغری نوشته اند.(3)
5- سکینه(علیها السلام) : دختر امام حسین(علیه السلام) مادر وی رباب نام داشت. وی
ص: 238
بعدها با عمو زاده خود عبد الله بن حسن ازدواج کرد.(1)
6- رقیه، دیگر دختر امام حسین(علیه السلام) که در کربلا سه یا چهار سال بیشتر نداشت.(2) وی همراه با اسرا به شام برده شد و در خرابه شام رحلت کرد.(3)
7- ام اسحاق: وی دختر طلحه بن عبید الله و همسر امام حسن(علیه السلام) می باشد(4) که در حماسه کربلا حضور داشت.
8- ام الثغر: وی همسر عقیل بن ابیطالب و مادر جعفر بن ابیطالب می باشد.(5)
9- رباب بنت امرء القیس: وی همسر امام حسین(علیه السلام) و مادر سکینه و عبد الله می باشد وی در کربلا کشته شدن فرزندش عبد الله را به چشم دید.(6)
10- فضه نوبیه: وی از زنانی بزرگوار است که مدتی افتخار خدمت به حضرت زهرا (علیها السلام) را نیز دارد.(7)
به جز بانوانی که به نحوی منتسب به اهل بیت(علیهم السلام) بودند، بانوانی دیگر نیز در کربلا حضور داشتند که به آنها اشاره می شود.
1- همسر زهیر بن قین. نام وی دیلم یا دلهم دختر عمرو بوده است. زهیر بن قین در ابتدا در یاری کردن امام حسین(علیه السلام) مردد بود بر اثر تشویق و هشدار همسرش دیلم، در راه امام حسین(علیه السلام) قدم نهاد و سرانجام به شهادت رسید.(8)
2 و 3- ام وهب و عروسش: ام وهب مادر وهب بن عبد الله بن عمیر کلبی می باشد. و به همراه شوهر، فرزند و عروس خود در صحنه کربلا حضور داشتند.(9)
در کربلا ابتدا شوهر و فرزند این زن به شهادت رسیدند. خودش نیز بر بالین شوهرش بود که شمر به غلامش دستور داد با ستون خیمه بر سر وی بکوبد او نیز چنین کرد و آن زن به شهادت رسید.(10)
ص: 239
4- ام عمرو بن جناده: وی به همراه شوهر خود جنادة بن کعب و فرزندش عمرو در کربلا حضور یافتند شوهر و فرزند این زن به شهادت رسیدند. ام عمرو بعد از شهادت پسرش به سوی دشمن حمله برد و دو نفر را به هلاکت رساند. امام حسین(علیه السلام) وی را به خیمه برگرداند.(1)
5- فکهیه: همسر عبد الله بن اریقط وی نیز از جمله زنانی بود که در کربلا حضور داشت و همراه اسرا به شام برده شد.(2)
6- ام خلف. همسر مسلم بن عوسجه، وی همراه با شوهرش مسلم بن عوسجه در کربلا حضور داشت.(3)
از جمله کتابهایی که اخیراً در این رابطه نوشته شده میتوان به کتاب "چهرهها در حماسه کربلا" اشاره کرد.
نتیجه گیری: در حماسه کربلا تعداد یاران و یا به تعبیری همراهان زن در لشکر امام حسین(علیه السلام) چندان زیاد نبوده است. عمده آنها از اهل بیت(علیهم السلام) بوده اند. و تنها تعداد معدودی از یاران امام حسین(علیه السلام) همراه با همسران خویش در این حماسه حضور داشتند.
1-حماسه سازان کربلا، ترجمه بخشایشی
[1] . دینوری، اخبار الطوال، قم، منشورات الرضی، بی تا، ص 228.
[2] . مامقانی، تنقیح المقال، نجف، مکتبه الرضویه، 1350ه-، ج2، ص 24.
[3] . محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة، قم، ج5، ص 215.
[4] . بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دار الفکر، ج2، ص 195.
[5] . محمد امین امینی، الرکب الحسینی فی الشام، قم، مرکز الدراسات الاسلامیه، 1421ه-، ج6، ص 221.
ص: 240
[6] . همان.
[7] . نشریه گلستان قرآن، مقاله "زنان کربلا"، شماره60، ص 29.
[8] . همان.
[9] . محمد بن طاهر سماوی، ابصار العین، قم، مرکز الدراسات الاسلامیه، 1419ه-، ص 223.
[10] . مجله پزشکی کوثر، مقاله "ستاره ای از آفریقا، فضه زهرا" اشرف آشوری، شماره 14، ص 77.
[11] . ابن نماحلی، مثیرالاحزان، نجف، مکتبه الحیدریه، 1369ه-، صفحه 33 به بعد.
[12] . علامه مجلسی، بحار الانوار، بیروت مؤسسه الوفاء، 1403، ج45، ص 17.
[13] . محمد بن طاهر سماوی، پیشین، ص 18.
[14] . عبد الرزاق مقرم، مقتل الحسین، بی جا، دار الثقافه للطباعة و النشر، 1411 ه-، ص 253.
[15] . نشریه گلستان قرآن، پیشین، ص 29.
[16] . همان.
ص: 241
اولین شهید و آخرین شهید کربلا چه کسانی بودند ؟
* جواب اجمالی:
در ابتدای جنگ یک حملة عمومی صورت گرفت و قریب به پنجاه نفر از یاران امام کشته شدند سپس در نبرد تن به تن بنابر نقلی حر بن یزید ریاحی و بنابر آنچه در زیارت ناحیة مقدسه آمده مسلم بن عوسجه به شهادت رسیدند و آخرین نفر که بعد از شهادت امام از میان کشته شدگان برخاست و مبارزه کرد سوید بن مطاع بود.
* جواب تفصیلی:
در ابتدای جنگ، وقتی عمر سعد اولین تیر را به سوی یاران امام حسین(علیه السلام) پرتاب کرد، حملة عمومی از جانب دشمن شروع شد و بعد از آنکه گردوغبار فرو نشست پنجاه نفر از یاران امام شهید شده بودند.(1) ابن شهر آشوب شهدای حملة دستهجمعی را چهل و یک نفر ذکر نموده و اسامی آنان را هم بیان کرده است. این کشته شدگان نسبت به سپاه امام به حدّی زیاد بود که نقصان در سپاه حسین(علیه السلام) آشکار شد.(2) بعد از آن دیگر توانی برای حملة دستهجمعی نبود؛ لذا نبرد به صورت تن به تن صورت گرفت، در تاریخ چنین نقل کرده اند: "وقتی حر با حالتی پشیمان به نزد امام می آید، از امام تقاضا می کند، حال که اوّلین فردی بود که به شما آزار رساندم، اجازه بده اوّلین کسی باشم که پیش پایت به خون آغشته می گردم". در این رابطه ابن طاووس می گوید: "منظور حر بن یزید ریاحی، اوّلین شهید از آن لحظه به بعد بوده است؛ زیرا همانطور که گذشت قبل از
ص: 242
حر بن یزید ریاحی تعدادی از افراد به شهادت رسیده بودند"(1).
در مورد آخرین شهید نیز سوید بن مطاع را ذکر می کنند که ظاهراً در حملة اول در اثر تیرهای دشمن بیهوش روی زمین افتاده بود و وقتی به هوش آمد شنید که می گویند حسین کشته شد، در این هنگام در خود احساس سبکی کرد و از جا برخاست و نیزهای را که به همراه داشت به دست گرفت و به دشمن حمله برد و ساعتی مبارزه کرد تا اینکه او را "عروة بن بطان" و "زید بن رقاد" به قتل رساندند.(2)
[1] - زندگانی امام حسین، رسولی محلاتی، سید هاشم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، دوم، 74، ص 419.
[2] - حسین نفس مطمئنه، عالمی، محمدعلی، انتشارات هاد، دوم، 75، ص 195.
[3] - لهوف، سید بن طاووس، ترجمة موسوینیا، محمدجواد، دوم، سرور، 79، ص 140.
[4] - قصة کربلا، نظری منفرد، علی، سرور، اول، 75، ص 375.
ص: 243
تعداد یاران امام تا قبل از شب عاشورا چه قدر بوده است؟
-تعداد یاران امام حسین در مراحل مختلف قیام مختلف است؛ که ما آنرا به تفصیل بیان می کنیم.
-گزارشاتی که درباره آمار یاران امام دیده می شود؛باتوجه به اینکه آمارگیری دقیقی درآن عصر وجودنداشته است دچار اختلاف می باشد.
-با توجه به آشکار بودن اهداف امام حسین (علیه السلام) ازهمان ابتدای قیام برای همراهان حضرت وآگاه بودن ایشان ازخطرات پیش رو؛ اکثرکسانی که باحضرت همراهی کردند؛تاروز عاشورا باقی ماندند وجزء شهیدان کربلا قرار گرفتند.(1)
بعدازبیان این نکات ما گزارش از آمار یاران حضرت در مراحل مختلف قیام بر اساس منابع ذکرمی کنیم و تا در نهایت معلوم شود آیا در شب عاشورا از یارن امام کاسته شد یا بر جمعیت ایشان افزوده شد؟
در مورد یاران حضرت هنگام خروج چند گزارش وجود دارد؛ ابن سعد تعداد هاشمیانی که درمکه به امام پیوستند را 19نفر نوشته است.(2)
شیخ صدوق به نقل از امام صادق (علیه السلام) تعدادیارن و اهل بیت همراه امام را بعد از خروج از مدینه 21نفر می داند(3).
بقیه منابع درباره تعداد همراهان حضرت دراین مرحله مطلبی ارائه نکرده اند و فقط به خروج امام با خاندان ایشان اشاره کرده اند(4)
ص: 244
گزارش تعداد همراهان امام دراین مرحله با اختلاف بیان شده است .ابن سعد یاران حضرت را 60 نفربه همراه 19 نفر از بنی هاشم نوشته است(1).ابن کثیر وابن عساکر تعداد همراهان امام را60 نفر آورده اند(2). ابن قتیبه و بیهقی کل همراهان امام را از زبان مسلم بن عقیل هنگام شهادتش 90 نفر نوشته اند(3).ابن اعثم و خوارزمی این تعداد را 82 نفر شمرده اند.(4) بلعمی و مستوفی 140نفرذکر کرده اند(5) ودرنهایت ابن کثیردرکتاب نهایه 300 نفرذکر کرده است(6).
با دقت درگزارشها –بجزدو گزارش اخیر-متوجه می شویم گزارشها تفاوت چندانی با هم ندارند.
اما آنچه ابن کثیر در نهایه آورده است بعلت منفرد بودن و اینکه بیش ازهفت قرن بعد از حادثه است قابل پذیرش نیست .
اما گزارش بلعمی بنظر میآید مربوط به زمان حضور امام درکربلا است چرا که گزارش وی برگرفته از تاریخ طبری است وحتی کتابش را میتوان خلاصه تاریخ طبری دانست،در نتیجه وی روایت مربوط به تعدادیاران حضرت موقع حضور در کربلا را به اشتباه دراینجا آورده است، ضمن اینکه این گزارش به علت اینکه تک است و باگزارشات دیگرتفاوت زیادی دارد قابل پذیرش نیست ومورد نقد واقع می شود، درنهایت گزارش مستوفی (زنده در730ق) نیزبعلت اینکه برگرفته از بلعمی است را نیز نمی توان قبول کرد.
باتوجه به آنچه بیان شد همراهان حضرت هنگام خروج ازمکه 80 تا90نفر بوده اند.
در این جا بود که امام خبر شهادت مسلم و هانی و عبدالله ابن بقطر را به همراهان خود دادند وبیعت خود را ازهمراهان خود
ص: 245
برداشتند واجازه دادند هرکس میخواهد از ایشان جدا شود وگفته شده در این منزل عده ای که به طمع دنیا حضرت را همراهی می کردند از ایشان جدا شدند تا فقط اهل بیت حضرت و یاران مخلص ایشان باقی بمانند.(1)
لازم بذکر است در طول راه ازمکه به سمت کوفه امام از محل تجمع قبایل رد می شدند که برخی از ایشان با امام همراه می شدند اما در این منزل برخی ازاین افراد که به طمع مال وحکومت همراه آن حضرت شده بودند بعد از روبرو شدن با واقعیت از ایشان جدا شدند.(2)
تعداد همراهان حضرت را دراین زمان ابن سعد و بعدها ابن عساکر وذهبی 89 نفر آورده اند(3).یعقوبی 62 یا 72 نفرآورده است.(4) ابن شهر آشوب 82نفر(5) و ابن ابار بلنسی(658ق)70 نفرآورده است.
عمار دهنی بنقل از امام باقر(علیه السلام) تعدادیاران را145نفر بیان کرده است.(6) بلعمی 140نفر گزارش کرده است،(7) امامسعودی 500نفر سواره وحدود 100نفر پیاده آورده است .(8)
این گزارشات بجزچندگزارش اخیرکه قابل قبول نیست -چراکه روایت عمار دهنی علاوه بر مباحثی که درعلم رجال درباره وثاقت وی مطرح می شود، لحاظ محتوایی متفرد وچون شاهدی برای آن وجود ندارد قابل قبول نیست.گزارش مسعودی نیزباتوجه به عدم وجود قرینه برصحت آن ومتفرد بودن آن قابل قبول نیست .ضمن اینکه شاید بتوان این گزارشها مربوط به قبل ازمنزل زباله دانست -.به ما این نتیجه را می دهد که تعدادیاران حضرت راباید قبل ازعاشورا بین 70تا90نفردانست.
ص: 246
شب عاشورا را باید شبی شگفت آمیز درتاریخ بشریت دانست، شبی که امام (علیه السلام) یاران خویش را بین رفتن وماندن مخیر کرد وبیعت خویش را ازایشان برداشت، اما در مقابل اعلام وفاداری یاران حضرت دراین شب باعث شد تا امام ایشان را دعاکند وخبر شهادت همه یاران را به ابشان داد.(1)
اما آیا کسی دراین شب امام را رها کردندیاخیر؟ دربرخی کتابهای متاخر،به نقل از سکینه، دختر امام حسین (علیه السلام) آمده است که پس ازسخنان امام، گروهی از همراهان آن حضرت صحنه را ترک کردند و رفتند.(2) اما این مطلب صحیح نیست؛ چون هیچ کدام از منابع معتبرتاریخی وجود ندارد وهیچ گزارشی این مطلب را تایید نمی کند.آنچه درمنابع معتبر وجود دارد همه حکایت از اعلام وفاداری یاران حضرت می باشد.(3)
در منابع، منزل زباله بعنوان محلی است که برخی افراد که از روی اغراض دیگری آمده بودند، از آن حضرت جدا شدند، اما گزارش مسعودی که همراهان حضرت را در کربلا 500نفرآورده است (4) وتمسکی شده است برای اینکه بگویند عده ای امام را رها کرده اند، صحیح نمی باشد چرا که منابع دیگرتاریخی این مطلب را تایید نمی کند وامکان دارد، این گزارش مربوط به منزل زباله بوده که مسعودی به اشتباه آنرا دراین مرحله آورده است.
البته بلاذری، نام فراس بن جعده بن هبیره مخزومی را بعنوان تنها کسی که درشب عاشورا از کربلا خارج شد آورده است(5).اما این قضیه نیز درآن تردید وجود دارد چراکه وجود فرزندی برای جعده بنام فراس در منابع ذکر نشده است وازسوی دیگر خود بلاذری درمورد فرزندان هبیره می گویدایشان از پیروان اهل بیت وعارفان به مقام ایشان بودند.(6)
در مقابل آنچه بیان شد که کسی ازسپاه امام بیرون نرفت،
ص: 247
ابن طاووس گزارش می دهد که در شب عاشورا 32نفر به امام پیوستند(1)،ابن نما نیز بدون ذکرعدد پیوستن تعدادی ازافراد سپاه دشمن را به امام تایید میکند.(2) البته باید یاد آور شد این گزارش نیز بعلت اینکه دراکثرمنابع تاریخی نیامده است، درصحت آن تردید وجود دارد.
بامراجعه به منابع تاریخی معلوم می شود تعداد یاران امام درمسیر حرکت متغیر است، وتنها درمنزل زباله بصورت عمده عده ای از افراد که به طمع مال وحکومت با امام همراه شده بودند مسیرشان را ازامام جدا کردند ودرشب عاشورا هیچ کس ازسپاه امام جدا نشد حتی برخی گزارشات دلالت برپیوستن عده ای ازافراد به امام میکند.
1.ترجمه کتاب نفس المهموم،مترجم آیت الله میرزا ابو الحسن شعرانی،انتشارات هجرت
2.برکدام مصیبت باید گریست، سیدمحمد تقی قادری، انتشارات نصایح
[1]برای اینکه این مطلب بخوبی روشن شودبه مشورت هایی که دیکران مثل ابن عباس ومحمدحنفیه به امام میدادند وایشان را از خطرات راهی که درپیش گرفته اندبرحذرمیداشتندوجوابهای حضرت توجه شود
[2]ابن سعد"ترجمه الحسین ومقتله"،تحقیق:عبدالعزیزطباطبایی،فصلنامه
تراثنا،سالسوم،1408ق،ش10،ص170
[3]شیخ صدوق الامالی، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیه،موسسه
ص: 248
البعثه،قم،1417ق،مجلس30،ص217-مجلسی،بحارالانوار،چ دوم،موسسه الوفاء،بیروت،1403ق،ج44،ص313
[4]دینوری، اخبار الظوال،محقق:عصام محمد الحاج علی، دارالکتب العلمیه، بیروت،1421ق،ص337-طبری، تاریخ الامم والملوک،محقق:محمد ابوفاضل ابراهیم، روائع التراث العربی،بیروت{بی تا}ج5،ص341-ابناعثم،الفتوح،دارالاضواء،بیروت،1411ق، ج5،ص21-22
[5]ابن سعد"ترجمه الحسین ومقتله"،فصلنامه تراثنا،ش10،ص170
[6]ابن عساکر،ترجمه الامام الحسین من تاریخ المدینه،دمشق،محقق:محمدباقر محمودی، موسسه المحمودی للطباعه والنشر،بیروت،1389ق،ص205-ابن کثیر،البدایه والنهایه،تحقیق:مکتب تخقیق التراث؛ داراحیاءالتراث العربی،بیروت،1413ق،ج8،ص178
[7]دینوری،الامامه والسیاسهالمعروف بتاریخ الخلفا،تحقیق:علی شیری،انتشارات شریف رضی،قم،1371ش،ج2،ص10-ابراهیم بن محمدبیهقی، المحاسن والمساوی،دارصادر،بیروت،1390ق،ص61
[8]ابن اعثم، الفتوح،دارالاضواء،بیروت،1411ق، ج5،ص69-خوارزمی، مقتل الحسین، ج1،ص317
[9]بلعمی،تاریخنامه طبری،تصحیح محمد روشن ،سروش، تهران،1377ش، ج 4،ص703-حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، تحقیق:عبدالحسین نوایی، چ 3،امیرکبیر،تهرانف1364ش،ص263
[10]ابن کثیر،البدایه والنهایه،ج6،ص259
[11]طبری تاریخ الامم والملوک ج5ص398-399-شیخ مفید، الارشاد،تحقیق:موسسه آل البیت قم، 1413ق،ج2 ص 75-76
[12]ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، داراحیاأالتراث العربی،بیروت،1408ق،ج5،ص549
[13]ابن سعد"ترجمه الحسین ومقتله"،تحقیق:عبد العزیز طباطبایی، فصلنامه تراثنا،سال سوم،1408ق،ش10،ص178-ذهبی، سیر الاعلام النبلاء،محقق:مصطفی عبد القادرعطا،دارالکتب
ص: 249
العلمیه،بیروت،1425ق،ج4،ص152-153
[14]یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارصادر،بیروت{بی تا}ج2،ص243
[15]ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ذوی القربی، 1421ق،ج4،ص107
ابن الابار،دررالسمط فی خیرالسبط،دارالغرب الاسلامی، بیروت،1407ق،ص104
[16]
[17]طبری تاریخ الامم والملوک ج5ص398،-سید ابن طاووس،الملهوف علی قتلی الطفوف،ص158-ابن کثیر،البدایه والنهایه،ج8،ص214
[18]بلعمی،تاریخنامه طبری،تصحیح محمد روشن، سروش، تهران،1377ش،ج 4،ص704
[19]مسعودی، مروج الذهب والمعادن الجوهر،محقق:محمد محی الدین عبد الحمید،چ چهارم،السعاده،قاهره،1384ق،ج3،ص70
[20]قطب الدین راوندی، الخرائج والجرائح،ج2،ص887-848
[21]فاضل دربندی، اکسیرالعبادات فی اسرار الشهادات، محققان:محمد جمعه بادی،عباس ملاعطیه جمری،شرکه المصطفی للخدمات الثفاقیه،منامه،1415ق،ج2،ص222-محمد باقربهبهانی، الدمعه الساکبه، ج4، ص 271-272
[22]طبری، تاریخ الامم والملوک، ج5،ص418-ابن اعثم، الفتوح،ج5، ص95
[23]مسعودی، مروج الذهب ومعادن الجوهر،محقق:محمدمحی الدین عبد الحمید،چ چهارم،السعاده،قاهره،1384ق،ج3، ص70
[24]بلاذری، انساب الاشراف، محققان:سهیل زکاروریاض زرکلی،دارالفکر،بیروت،1417ق،ج3،ص388
ص: 250
[25]همان،ج3،ص366
[26]سید ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، محقق: فارس تبریزیان،دارالاسوه للطباعه والنشر،1414ق،ص154
[27]ابن نماحلی، مثیر الاحزان، تحقیق: مدرسه امام المهدی، مدرسه امام المهدی، قم، چ سوم،1406ق،ص52
ص: 251
رفتن حضرت زینب به همراهی امام حسین چگونه بود آیا طلاق گرفت دقیقا با مستندات تاریخی جواب داده شود.
حضرت زینب (علیها السلام) با اینکه صاحب شوهر و خانه و زندگی و فرزند همراه امام حسین (علیه السلام) در واقعه عاشورا شرکت نمود٬ لذا برای برخی این سوال پیش آمده که آیا حضرت زینب از عبد الله اجازه گرفت و یا اینکه عبد الله حضرت را طلاق داد با اینکه در منابع تاریخی به هیچ کدام تصریح نشده لکن از برخی قراین و شواهد بر میآید که طلاقی صورت نگرفته است. به نظر می رسد این شبهه ریشه در این دارد که بعضی گمان کرده اند عبدالله با رفتن حضرت زینب(علیها السلام) به کربلا موافق نبود، غافل از این که عبدالله نه تنها با همراهی حضرت زینب(علیها السلام) با امام حسین (علیه السلام) مخالف نبود که حتی فرزندان خود (عون و محمد) را نیز به کربلا فرستاد و آن دو شهید شدند.
از طرفی؛ نقلها و دلایلی وجود دارد که قضیه طلاق را تضعیف میکند؛ در اینجا به برخی از این نقلها و دلایل اشاره می شود:
1- طبق برخی از نقلها؛ حضرت زینب(علیها السلام) بعد از بازگشت از شام با شوهرش عبدالله زندگی نمود: "در مدینه قحطی (سال مجاعه) پیش آمد. زینب همراه شوهرش عبد الله بن جعفر به شام کوچ کردند و قطعه زمینی داشتند. زینب در همانجا در سال 65 ه-.ق درگذشت و در همان مکان دفن شد". منابعی به این موضوع اشاره کرده اند.(1)
2- همچنین عبدالله در خانهاش مجلسی عزا برپا کرد و پسر عموهایش و مردم به دیدار و تسلیت او میآمدند. عبد الله رو به همنشینان خویش کرد و گفت: "خدای- عزّ و جلّ- [را در هر
ص: 252
مصیبتی] حتی بر شهادت حسین(علیه السلام) حمد و سپاس میگویم، اگر با دستهایم به حسین کمک و یاری نکرده ام لااقل دو فرزندم با او مواسات و یاری نموده اند. به خدا سوگند، اگر نزدش حاضر بودم دوست می داشتم از او جدا نشوم تا در رکابش کشته شوم! به خدا چیزی که مرا وادار میکند از دو فرزندم دست کشیده، مصیبتشان را بر خود آسان سازم این است که آن دو در حال پایداری و یاری برادر و عمو زادهام حسین، از دست رفتهاند.(1)" اینکه عبدالله پسران خود را برای یاری امام حسین(علیه السلام) فرستاد و نیز این سخنان او نشانگر این است که او در دل، حسین(علیه السلام) را دوست داشته و از او رنجشی نداشته است، چنانکه در نامهاش، حسین بن علی(علیه السلام) را روشنایی زمین و چراغ رستگاران و امید مؤمنان میخواند(2).
بنا به نقل برخی گزارشها امام علی (علیه السلام) موقع اجرای عقد زینب و عبد الله با عبد الله شرط کردند که اگر زینب خواست همراه برادرش حسین به سفر رود مانع نشود.(3) هرچند که این گزارش در منابع کهن نیامده لکن برخی به آن استناد کرده اند.
بنابر این، به نظر می رسد نظریه طلاق، جز حدس و گمان نیست و مدرک قابل قبولی ندارد، و دیگر پژوهشگران تاریخی را نیز نیافتیم که این نظریه را تأیید کرده باشند.
1- زینب قهرمان دختر علی؛زینب بنت شاطی .
2- درکربلا چه گذشت؛شیخ عباس قمی.
[1] - حسن خان، محمد، خیرات حسان، تهران، بینا، 1304ق. ج 2، ص 29، قمی، شیخ عباس، هدیة الزائرین و بهجة الناظرین، مؤسسه جهانی سبطین، قم، چاپ اول، 1383ش. ص 456 – 457،
ص: 253
فرهنگ عاشورا، ص 217؛ جعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا، ص 247.
[2] - طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 466، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.
[3] - ابو مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعة الطف، محقق و مصحح: یوسفی غروی، محمد هادی، ص 154، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ سوم، 1417ق؛ تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 5، ص 387.
[4] - علمای یحرین و قطیف٬ وفیات الائمه٬ بیروت دارالبلاغه٬ 1413ه. ص433.
ص: 254
سر چه کسانی از یاران امام حسین بعد از واقعه عاشورا به سر نیزه رفت؟
گزارش دقیقی از این روی داد در منابع نیست ؛ چون سر برخی ازیاران امام از تن جدا نشد ؛ لذا بر سر نیزه هم نباید رفته باشد اما مسلم این است که سرهای زیادی بر سر نیزه ها گذاشتند وشهرهارا گرداندند؛ به طور مسلم 18 نفر از آنان از بنی هاشم و بقیه از یاران دیگر امام حسین(علیه السلام) بودند، عبدالله و ابوبکر فرزندان دیگر امیرمومنان و برادران امام حسین و حضرت عباس که مادرشان لیلی دختر مسعود بود غیر از قاسم از فرزندان امام حسن(علیه السلام) عبدالله و ابوبکر، محمد و عون فرزندان زینب، عبدالله و جعفر و عبدالرحمن فرزندان عقیل و محمد نوه ی عقیل اینها از بنی هاشم بودند که با امام حسین(علیه السلام) مجموعا 18 نفر بودند،(1)
1- حماسه سازان کربلا؛ترجمه بخشایشی .
2- درکربلا چه گذشت؛شیخ عباس قمی.
[1] . مجلسی بحار،ج45،ص 127؛ رک، ابصارالعین فی انصارالحسین.ترجمه بخشایشی
ص: 255
در مورد زندگی حبیب بن مظاهر و خصوصیات آن بزرگوار توضیح دهید؟
حبیب بن مظاهر یکی از افتخار آفرینان بزرگ حادثه ی خونین کربلاست که در رکاب مولایش حسین بن علی(علیه السلام) مردانه جنگید و شربت شهادت نوشید و یاد و نام نیک از خود به یادگار گذاشت. حبیب و یاران دیگر امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا از چنان عظمتی برخوردار بودند که امام صادق(علیه السلام) تعبیرات بسیار با ارزشی درباره ی آنان بکار برده است. القابی همچون "اولیا و دوستان خدا"، "برگزیدگان پروردگار"، "یاران وفادار دین خدا"، "انصار پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین"، "پاکان رستگار و سعادتمند" و ... از زبان امام صادق(علیه السلام) درباره ی آنان صادر شده است.(1)
اینک به شرح حال مختصر آن بزرگوار می پردازیم:
ایشان یک سال پیش از بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به دنیا آمد. کودکیش هم زمان با سالهایی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مدینه بود. حبیب از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود و از آن حضرت، حدیثهای زیادی شنیده بود، صحابی بودن این چهره ی عظیم الشأن تاریخ اسلام، مقام و موقعیت او را والاتر ساخته بود.(2)
پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله)، حبیب بن مظاهر، در خط ولایت علی(علیه السلام) قرار گرفت و محضر آن امام را مغتنم شمرد و در شمار شاگردان ویژه ی آن بزرگوار قرار گرفت و دانشهای گرانبهایی را از علی(علیه السلام) آموخت.(3)
وقتی که علی(علیه السلام) به حکومت رسید و مقر حکومت خود را از
ص: 256
مدینه به کوفه منتقل کرد، حبیب نیز به کوفه آمد و در این شهر ساکن شد تا همیشه بتواند در حضور و در رکاب مولایش علی(علیه السلام) باشد.
حبیب بن مظاهر در تمام جنگ های آن حضرت شرکت کرد. در آن زمان، حبیب بن مظاهر، یکی از شجاعان بزرگ کوفه به حساب می آمد که در زمره ی یاران علی(علیه السلام) بود.(1)
آن بزرگوار علاوه بر شجاعت و دلاوری، در اخلاق و رفتار کریمانه، در آشنایی و بصیرت به مسائل دین و احکام خدا، در پاکی و تقوا و زهد، در عبادت و سخاوت و وفا و آزادی و در اخلاص نسبت به امام علی(علیه السلام) و اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نمونه بود او در جمیع علوم و فنون همچون فقه، تفسیر، قرائت، حدیث، ادبیات، جدل و مناظره و اخبار غیبی، تبحری داشت که - چه در زمان حکومت علی(علیه السلام) و چه پس از آن - مایه ی اعجاب و شگفتی دیگران بود.(2) حبیب، چهرهای زیبا داشت، جمال معنویش هم به حد کمال بود. او حافظ قرآن بود و شبها پس از نماز عشا تا سپیده ی فجر، ختم قرآن می کرد و به نیایش و عبادت خدا می پرداخت.(3)
وقتی که علی(علیه السلام) به شهادت رسید و معاویه حاکمیت جهان اسلام را به دست گرفت و جو خفقان باری علیه خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و شیعیان و محبان علی(علیه السلام) به وجود آمد، حبیب بن مظاهر هم مانند بسیاری از آگاهان روشندل و مخلص، خون دل می خورد و کاری از دستش بر نمی آمد. او پیرو امام حسن(علیه السلام) بود و در موضع گیری های - اجتماعی - سیاسی تابع آن حضرت بود.
بعد از شهادت امام حسن(علیه السلام) حبیب بن مظاهر، مانند سایر بزرگان شیعه، اطاعت بی چون و چرا از امام حسین(علیه السلام) را برای خود واجب شمرد و جزء برجسته ترین شیعیان آن حضرت بود. حبیب از جمله ی کسانی بود که برای امام حسین(علیه السلام) نامه نوشتند و او را به کوفه دعوت کردند تا آن حضرت هدایت و رهبری
ص: 257
آنان را در امر مبارزه با یزید و یزیدیان بر عهده گیرد.(1)
وقتی که امام حسین(علیه السلام) حضرت مسلم را به نمایندگی از خود به کوفه فرستاد، حبیب بن مظاهر از اولین کسانی بود که با مسلم(علیه السلام) بیعت کرد و حمایت بی چون و چرای خود را از وی اعلام نمود.(2) با شکست نهضت مسلم(علیه السلام) در کوفه، حبیب به کاروان حسین(علیه السلام) درکربلا پیوست و در سن 75 سالگی در رکاب آن حضرت شهید شد.
برای اطلاع بیشتر از رشادتهای یاران امام حسین(علیه السلام) در کربلا از جمله حبیب بن مظاهر به کتاب سوگنامه ی آل محمد تألیف محمدی اشتهاردی مراجعه شود.
1- حماسه سازان عاشورا، ترجمه بخشایشی.
2- درکربلا چه گذشت،محدث قمی.
[1]. علامه ی مجلسی، بحارالانوار، ج98، ص 201.
[2]. محمد بن طاهر سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص 56.
[3]. محدث قمی، سفینه البحار، ج1، ص 405.
[4]. ابصار العین فی انصار الحسین، ترجمه عقیقی بخشایشی، انتشارات نوید قم، ص 56.
[5]. امالی منتجبه، ص 49، به نقل از حبیب بن مظاهر، ص 54 و 55.
[6]. سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج4، ص 554.
[7]. شیخ مفید، ارشاد، ص 203.
[8]. تاریخ طبری، ج7، ص 237.
ص: 258
آیا حرّ بن یزید ریاحی دارای اولاد پس از خود بوده است و نسل او ادامه داشته است؟
حر بن یزید ریاحی فردی از قبیله تمیم بودکه در حادثة کربلا فرماندهی هزار نفر از طرف عبیدالله بن زیاد بر عهده گرفت تا از ورود امام حسین(علیه السلام) به کوفه جلوگیری نماید.(1)
در برخی از منابع آمده است که او دارای تنها یک پسر بنام بکیر بوده است که آنهم در صحرای کربلا به همراه پدرش به شهادت رسید.(2)
او به همراه پدرش در لشکر عبیدالله بود و هنگامی که پدرش حر بن یزید ریاحی از تصمیم لشکر بنی امیه آگاه شد و پس از سخنان حضرت باعبدالله و چند تن از اصحاب و یاران امام(علیه السلام) وجدانش به خود آمد، تصمیم خود را گرفت و چون خواست به اصحاب ابا عبدالله بپیوندد ماجرا را با فرزندش بکیر در میان گذاشت و به او گفت: ای فرزند توان آتش دوزخ را ندارم و نه غضب خدای جبّار را و نمی خواهم فردای قیامت خصم محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) باشم. بکیر هنگامی که از تصمیم پدرش آگاه شد از وی متابعت کرد و با پدرش به خیمگاه سیدالشهداء ملحق گشت. بکیر پس از حمله اولی و قبل از ظهر عاشورا و نیز قبل از پدرش به میدان جنگ رفت و 25 نفر از دشمنان را به قتل رساند و نزد پدرش بازگشت و تقاضای آب نمود. پدرش او را به صبر و جهاد دعوت کرد، پس مجدداً به میدان جنگ بازگشت و چهل و هفت نفر دیگر را به غیر از آنچه که زخمی نمود به هلاکت رساند. و پس از یک نبرد دلیرانه قبل از ظهر عاشورا به شهادت رسید.(3)
قبر وی در بقعة مقبرة دسته جمعی شهدا کربلا واقع در پایین پای حضرت سیدالشهدا در حرم مطهر امام حسین(علیه السلام) است.(4)
ص: 259
بنابراین که حر بن یزید ریاحی تنها همین فرزند را داشته و او هم در حادثه کربلا به همراه پدرش به شهادت رسیده است، پس از او اولادی باقی نماند و نسل او تداوم نیافت.
1- حر ریاحی، علی محمد دخیل .
[1] . ابو مخنف مقتل الحسین، چاپخانه علمیه قم، ص 132.
[2] . علی محمد علی دخیل، الحر الریاحی، نشر اهل البیت، بیروت لبنان، 1400 ه-، ص 10.
[3] . دائرة المعارف، تشیع جمعی از نویسندگان، ج3، نشر بنیاد خیریه فرهنگ شطّ، تهران، 1371، ص 396.
[4] . محمد صالح برغانی، مخزن البکاء، چاپ سنگی، ص 149.
ص: 260
آیا حضرت عباس(علیه السلام) در زمان واقعه کربلا دارای همسر و فرزند بوده اند؟
حضرت عباس بن علی بن ابیطالب(علیه السلام) که در جریان واقعه عاشورا (سال 61 ه-) 34 سال از عمر با عزتش میگذشت(1) دارای همسر و فرزندانی بود. اگرچه منابع در تعداد همسر و فرزندان حضرت اختلاف نظر دارند ولی همه منابع بر ازدواج حضرت با "لبابه" دختر عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب اتفاق نظر دارند.(2) برخی نیز از کنیزی یاد کرده اند که از کنیزان حضرت بود، و از آن جناب صاحب فرزندی بنام حسن گردید. هم چنین برخی منابع از فرزندی بنام "محمد" سخن به میان آوردهاند که در سن 15 سالگی در جریان عاشورا در کنار پدر به شهادت رسید(3). نسل حضرت عباس از فرزندش عبیدالله که از علماء و برجستگان عصر خود محسوب می شد ادامه یافت(4). عبیدالله که مورد محبت حضرت زین العابدین بود(5) با دختری از امام حسن(علیه السلام) بنام رقیه ازدواج نمود و فرزندان شایسته و فاضلی را به جامعه اسلامی تحویل داد(6).
1- چهره درخشان قمر بنی هاشم،ربانی خلخالی
[1] . عمده الطالب، ص 356.
[2] . المعارف ابن قتیبه، ص 96.
[3] . بطل العلقمی، ج 3، ص 433.
[4] . عمده الطالب، ص 356.
[5] . بحارالانوار، ج 22، ص 274، مقتل الحسین، ابو مخنّف ص 176.
[6] . معجم البهران ج 4، ص 19.
ص: 261
ص: 262
ص: 263
آیا امام حسین(علیه السلام) را شیعیان کشتند؟ ابتدا نامه نوشتند و به ایشان محبت داشتند ولی در کربلا بر روی ایشان شمشیر کشیدند.
لحظه لحظه عاشورا از عطر معرفت، فضیلت و اخلاق آکنده است و جای جای سرزمین کربلا، نشان از بزرگی روح بندگی و تسلیم در برابر حق است و برگ برگ دفتر حماسه جاوید کربلا با خطوط عظمت، عبودیت، عزت و افتخار نوشته شده و درس بزرگی که ما میتوانیم از این حادثه جاوید بگیریم باعث نیک بختی مان خواهد شد و اینکه چه شد امت اسلامی با آن که زمان زیادی از عصر پیامبر نگذشته بود رو در روی نوه بزرگوارش ایستادند و او را به شهادت رساندند.
با روشن شدن دو مطلب زیر هم پاسخ اشکال به خوبی روشن خواهد شد و هم یک برگ از دفتر عاشورا را خواهیم خواند:
1. کسانی که به امام حسین نامه نوشتند چه کسانی بودند؟
2. علت خیانت کوفیان (همان کسانی که نامه نوشتند) چه بود؟
با مطالعه و بررسی اجمالی اسامی و امضاهایی که در ذیل برخی از نامهها به جامانده و بدست رسیده و با توجه به قرائن میتوان به این نتیجه رسید که نامه نگاران از یک طیف خاص نبوده و گروههای مختلف با گرایش های بسیار متفاوت را در بر میگرفته است. با توجه به این میتوان افرادی را که به امام نامه نوشتند را به طوایف زیر تقسیم کرد:
الف) شیعیان خالص همانند هانی بن عروه، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه، از آنجا که حکومت را حق خاندان اهل بیت میدانستند و امویان را غاصب و ظالم می دانستند. و همواره بر
ص: 264
پیمان خود با امام پایدار مانده و در عاشورا و یا قبل از آن در کوفه به شهادت رسیدند. البته باید گفت که تعداد این افراد واقعاً در اقلیت بوده و خیلی کم بودند.
ب) عده فراوانی از مردم کوفه - به ویژه میانسالان و کهنسالان - که حکومت عدل علوی را در کوفه در زمان امام علی(علیه السلام) به یاد داشتند و دوران بیست ساله ظلم و جور امویان را تجربه می کردند، برای رهایی از این ظلم به امام نامه نوشتند تا اینکه بتوانند از حکومت بنی امیه رهایی یابند.
ج) عده ای هم برای احیاء مرکزیت کوفه به عنوان پایتخت اسلامی در مقابل شام که در آن زمان رقابت سختی بین این دو مکان وجود داشت، به سراغ مناسبترین فرد که هم حکومت امویان را قبول نداشت و هم شرائط لازم برای ایجاد یک حکومت در مقابله با امویان و بر هم زدن مرکزیت شام را داشت یعنی امام حسین رفته و به او نامه ها نوشتند.
د) بزرگان قبایل همانند شبث بن ربعی، حجّار بن ابجر و ... که عمدتاً به فکر حفظ قدرت و ریاست خود بودند و با دیدن اقبال گسترده مردم به امام حسین(علیه السلام) حکومت امویان را در خطر دیدند و به پندار خود از اینکه میتوانند با حمایت از امام حسین(علیه السلام) به خاطر اینکه پیروزی آن حضرت را قطعی میدانستند میتوانند همچنان در مقام و ریاست خود بمانند، به امام نامه نوشتند.
خ) توده مردم که همواره بدنبال منافع دنیا بودند و از شور و هیجان نامه نویسان(1) به شوق آمده و تنور این جریان را با نوشتن نامه های فراوان به امام مشتعل تر ساختند.
اما در مورد اینکه چرا عده بسیاری از مردم کوفه که به امام نامه نوشته بودند، از حمایت امام(علیه السلام) سرباز زدند می توان به این
ص: 265
دلیل مهم اشاره کرد:
با ورود ابن زیاد به کوفه و آگاهی او از محبوبیت امام نزد کوفیان با امتحان هایی که کرد به روشنی فهمید که باید سیاست های عاجلانه و مؤثرتری را برای سرکوب نهضت در پیش گیرد که عمدتاً میتوان آنها را در بخش های زیر دسته بندی کرد:
1. سیاست های روانی: ابن زیاد در اولین سخنرانی خود، خود را برای فرمانبران و مطیعان، پدری مهربان معرفی کرد و نسبت به نافرمانان شمشیر و تازیانه اش را به رخ کشید و آنها را به سپاه عظیمی که از شام به کوفه در حرکت است تهدید کرد که عاصیان و نافرمانان را به کام مرگ خواهند رسانید.
2. سیاست های اجتماعی: "از آنجا که انسجام و نظام قبیلگی هنوز پایداری خود را داشت. و اشراف و روسای قبایل که مهم ترین دلیل از نامه نگاریشان با امام و بیعتشان با مسلم بن عقیل به عنوان نماینده آن حضرت در کوفه، حفظ قدرت و ریاست شان بود"(1) با ورود ابن زیاد و مواجه شدن با تهدید های او منفعت خود را در خطر دیده و منفعت خود را در حمایت از ابن زیاد و انکار بیعت با نماینده امام دیدند و فوراً طبق آن عمل کردند و ابن زیاد با دادن رشوه های کلان و تطمیع آنها توانست آنها را به دور خود جمع کنند.
3. سیاست های اقتصادی: "منبع مالی مردم کوفه در آن زمان دریافت عطایا و جیره از سوی حکومت بود و زندگی آنها را از این طریق می گذراندند به همین دلیل وابستگی شدیدی به این منبع مالی داشتند، ابن زیاد هم از این فرصت به خوبی استفاده کرد و با تهدید به قطع کردن این جیرهها و عطایا و تشویق مردم به روی گردانی از امام و مسلم بن عقیل آنها را به افزایش عطایا و جیره وعده داد و به کمک این فرصت توانست توده عظیمی از مردم را دور خود جمع کند و مردم را از کنار
ص: 266
مسلم بن عقیل پراکنده سازد."(1)
"امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا به این مطلب اشاره میکند و میفرماید:
همه شما علیه من عصیان میورزید و سخنان مرا گوش نمی دهید (علت آن این است که ) عطاهای شما از مال حرام فراهم (آمده) و شکم هایتان از حرام انباشته شده است و این باعث مهر خوردن بر دلهایتان گشته است."(2)
4. سیاست نظامی: سیاست نظامی و کنترل افراد و ورود و خروج آنها و جلوگیری از پیوستن شیعیان به کاروان امام حسین(علیه السلام) .
با توجه به دو مطلب ذکر شده بخوبی فهمیده می شود که تعداد کثیری از مردم که به امام نامه نوشتند شیعیان خالص آن حضرت نبودند و اکثرشان به دلایل مادی و دنیوی به حمایت از آن حضرت برخاسته بودند چون اصولاً افرادی بودند که باد به هر سمتی میوزید به آن سمت میرفتند اینان به مجردی که دنیا و منفعتشان که در اثر سیاست هایی که ابن زیاد درکوفه اعمال کرد در خطر دیدند به همین دلیل دست از یاری امام برداشته و عده زیادی از آنها بی شرمانه نامه نگاری خود را منکر شدند.
بنابراین فقط تعداد خیلی اندکی از نامه نویسان شیعیان خالص امام بودند که البته به عهدشان وفا کرده و در رکاب آن حضرت باقی ماندند.
نتیجتاً اشکال باطل بوده و این طور نیست که امام توسط محبان خود به شهادت رسیده باشند.آری همیشه سست عنصرانی در همه فرقه ها و مذاهب وجود دارند که به فرمایش امام حسین بنده دنیا هستند و در پیشامد گرفتاریها، دست از دین و مذهب خود برمی دارند.
ص: 267
1- حماسه حسینی، شهید مرتضی مطهری، ج2، انتشارات صدرا.
2- پرسش و پاسخ در مورد عاشورا، انتشارات نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه.
3- عاشورا، سعید داودی و مهدی رستم نژاد.
4- فتوح ابن اعثم، ج5، قسمت های مربوطه.
[1] . اقتباس از کتاب های پرسش و پاسخ، گروه مولفان، انتشارات دانشگاه، دفتر نشر معارف، 1383، ص 48 - 57.
[2] . کتاب وقعه الطف، ص 109.
[3] . الحیاة الاجتماعیه و الاقتصادیه فی الکوفه، ص 219.
[4] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج45، ص 8.
ص: 268
طبق فرمایش امام حسین(علیه السلام) اگر کسی صدای مظلوم و هل من ناصر او را بشنود و پاسخ ندهد اهل آتش است آیا گناه بزرگ توابین بخشیده می شود؟ اگر اینها امام را یاری می کردند دشمن نمی توانست دست به این همه کار شوم بزند.
پاسخ به سوال مورد نظر اگر چه کار دشواری است و علم آن را بهتر است به خدا و صاحبان اسرار الهی یعنی ائمه اطهار که دارای مقام محمود و شفاعت کبرا میباشند واگذار نمائیم اما به هر حال اجمالاً به نکاتی که از دقّت در آیات و روایات و شواهد تاریخی استفاده می شود اشاره می کنیم:
الف: "حسین(علیه السلام) وقتی از شهر خود (مدینه) جدا شد و آهنگ مکّه کرد کاغذی خواست و درآن نوشت: "بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به سوی بنی هاشم! امّا بعد، هر کس به من ملحق شود شهید گردد و هر کس تخلف کند به رستگاری نرسد، والسلام"(1) و نیز هنگامی که امام حسین(علیه السلام) از عبید الله بن حرّجعفی در یکی از منازل در مسیر کربلا دعوت به همکاری و یاری نمود و او قبول نکرد حضرت فرمود: "اکنون که یاری ما نمی کنی از خدای بترس و با ما مقاتله نکن که هر کس بانگ و فریاد ما را بشنود و یاری ما نکند هلاک شود...".(2)
بنابر این تردیدی نیست که عدم اجابت دعوت امام زمان در هر عصری خصوصاً وقتی که در شرایط سخت دعوت به یاری مینماید معصیت و گناه و هلاکت خواهد بود البته به این نکته هم باید توجه کرد که در صورتی که دعوت امام و صدای یاری طلبیدن او را مردم بشنوند و آگاهانه و از روی عناد و دشمنی او، او را
ص: 269
یاری و اجابت نکنند با این که میتوانند یاری کنند.
ب: گاهی مخالفت امام(علیه السلام) صرفاً به عدم اجابت دعوت او و همکاری نکردن است که بدون تردید این هم معصیت و گناه بزرگی است ولی گاهی مخالفت امام(علیه السلام) به معنای جنگیدن و محاربه با او است چنان چه عده ای از کوفیان به سرکردگی ابن زیاد و شمر و عمربن سعد انجام دادند که این کار به معنای کفر و خارج شدن از دین و ارتداد صریح می باشد چه آن که در زیارت شریفه جامعه کبیره که از امام هادی(علیه السلام) به سند معتبر نقل شده فرمود: "... هر که به راه خلاف شما رفت به آتش جهنم جای گرفت و هر که منکر و مخالف ولایت شما گردید کافر است و هر که با شما به جنگ برخواست مشرک است..."(1) بنابر این حساب محاربین و افرادی را که با امام حسین(علیه السلام) به جنگ برخواستند و نیز گروهی که از آنها حمایت کردند و به عمل آنها راضی شدند، از گروهی که در اثر سستی، ترس، ضعف ایمان و یا عوامل دیگر در مقطع خاصی امام(علیه السلام) را یاری نکردند و در باطن از اعمال و حکومت بنی امیه هم بیزار بوده اند و امام را دوست میداشتند جدا باید دانست و هرگز این دو گروه را همسان نباید پنداشت.
ج: خداوند متعال در قرآن فرموده است: "خداوند شرک به او را نمی آمرزد (ولی) کمتر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) میآمرزد و هرکس به خدا شرک بورزد قطعاً دچار گمراهی دور و درازی شده است".(2)
"... آیه دلالت میکند بر این که دشمنی با رسول (خدا و امام(علیه السلام) شرک به خدای عظیم است و این که خدای تعالی این گناه را نمی آمرزد... و در نتیجه (می فهماند) که خروج از اطاعت خدا و طاعت رسول او (و امام واجب الطاعه) کفری است که هرگز آمرزیده نمی شود ..."(3) و این را هم به حکم آیاتی دیگر میدانیم که گناهی که هرگز آمرزیده نمی شود شرک است و بر
ص: 270
اساس این آیه و آیاتی دیگر و نیز روایات و آن چه در زیارت جامعه کبیره به آن اشاره شد شقاق و مخالفت آگاهانه و جنگیدن با پیامبر و امام واجب الاطاعه کفر و شرک محسوب می شود بنابر این تکلیف کسانی که پرچم مخالفت و جنگ با امام حسین(علیه السلام) بر دست گرفتند و با آن حضرت جنگیدند و او و یارانش را مظلومانه شهید کرده و اهل بیت آن بزرگوار را به خاری اسیر نمودند و نیز کسانی که از این گروه محارب حمایت کردند و از عمل آنها خوشنود و راضی شده و هستند، مشخص میگردد به این که اینها کافر و مشرک بوده و هرگز خدا آنها را نخواهد آمرزید، چنان چه در تاریخ نیز آمده است که: "... هر کس از آن بیست هزار کس (با اختلاف تعدادی که در تاریخ آمده است) که در آن جنگ حاضر شده بودند به بدترین وجهی در دنیا هلاک شدند..."(1) و هرگز توفیق توبه و انابه نیافتند.
د: اما کسانی که در مقام جنگ و محاربه و دشمنی با امام(علیه السلام) نبودند و بلکه قبلاً مومن و طرفدار امام و احیاناً از شیعیان بودند و حتی برای دعوت امام(علیه السلام) به کوفه، نامه نوشتند مثل سلیمان بن صرد خزاعی و رفاعه بن شداد و امثال آنان ولی عاقبت در اثر موانع از قبیل ممانعت سربازان ابن زیاد از حضورشان در کربلا، و یا ترس و یا سستی ایمان و عدم امید به پیروزی امام و شکست یزید و ابن زیاد و یا عوامل دیگر، امام(علیه السلام) را یاری نکردند ولی بعداً پشیمان گردیدند و توبه نمودند و برای خونخواهی امام(علیه السلام) و یارانش قیام نمودند، امید میرود که مورد رأفت و رحمت بی کران خدا قرار گیرند و از شفاعت کریمانه اهل بیت خصوصاً امام حسین(علیه السلام) بهره مند گردند، همان گونه که حرّ بن یزید ریاحی با این که راه امام(علیه السلام) را بست و بچه های آن بزرگوار را ترساند و او را وادار کرد تا به کربلا بیاید، مورد رأفت و عفو امام(علیه السلام) قرار گرفت و توبه اش پذیرفته شد.
ص: 271
آن چه در این جا لازم است به آن اشاره کنیم یک نکته قرآنی است درباره کسانی که مخالفت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را در دعوت به شرکت درجنگ تبوک کردند و از فرمان رسول خدا نسبت به شرکت در جنگ سرباز زدند ولی بعداً پشیمان شدند و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به مسلمانان دستور داد که با آنان سخن نگویند و هم نشین نشوند، به خاطر گناه بزرگ یعنی مخالفت با دستور پیامبر خدا و عدم شرکت در جنگ تبوک. اما آنها (هلال بن امیه و مراره بن ربیع و کعب بن مالک که از انصار و از قبیله اوس و خزرج بودند) حیران و سرگردان و پشیمان و نادم بودند. خداوند در باره آنها چنین میفرماید: "آن سه نفر که (از شرکت در جنگ تبوک) تخلّف جستند "مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند" تا آن حد که زمین با همه وسعت اش بر آنها تنگ شد (حتی) در وجود خویش، جایی برای خود نمی یافتند (در آن هنگام) دانستند پناهگاهی از خدا جز به سوی او نیست. سپس خدا رحمت اش را شامل حال آنها نمود (و به آنها توفیق داد) تا توبه کنند خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است".(1) از این آیه به خوبی استفاده می شود که مخالفت و سرپیچی مادامی که در حد جنگ و محاربه نرسد و از روی کینه و عناد و دشمنی نباشد و به دنبالش پشیمانی و ندامت بوجود بیاید، امید عفو و پذیرش توبه میرود و لذا بر این اساس ممکن است افرادی که بعداً توابین لقب گرفتند توبه شان قبول بشود اگر چه گناه بزرگی مرتکب شدند و امام زمانشان را تنها گذاشتند و حالشان خیلی شبیه است به حال آن سه نفری که مخالفت دستور رسول خدا نمودند و از شرکت در جنگ تبوک سرباز زدند ولی بعداً توبه کردند و پشیمان شدند و خداوند کریم توبه شان را پذیرفت. البته یادآوری این نکته ضروری است که بدانیم عده ای از توّابین در زمان قیام امام حسین(علیه السلام) و شهادت آن بزرگوار در زندان و بند ابن زیاد بودند و
ص: 272
تعدادی از آنها نیز در اثر مسدود بودن راه های خروجی شهر کوفه توسط سربازان ابن زیاد، نتوانستد شرکت کنند.
1- ترجمه تفسیر المیزان، ج 5، علامه طباطبایی.
2- شرح احقاق الحق، شهاب الدین مرعشی نجفی، ج 33.
3- دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، شیخ عباس قمی.
[1] . قمی، شیخ عباس، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ص 76.
[2] . همان، ص 207.
[3] . مفاتیح الجنان، قمی، شیخ عباس، ص 1004.
[4] . نساء / 116.
[5] . ترجمه تفسیر المیزان، ج 5، ص133.
[6] . شرح احقاق الحق، ج 33، ص 736، السید المرعشی.
[7] . توبه / 118.
ص: 273
شیعیان در عزاداری سومین امام خود حسین ابن علی، استناد می کنند به اینکه پیامبر اسلام و علی ابن ابیطالب نیز در عزای حسین ابن علی گریه کرده اند، در حالی که گریه برای کشته شدن در آینده معقول نیست؟
بدون تردید یکی از مصیبت های جانسوز و فراموش نشدنی در تاریخ اسلام، حادثة جانگداز عاشورا و کربلاست؛ به طوری که پیامبر (صلی الله علیه و آله) بارها دربارة این حادثه سخن فرموده و ضمن پیشگوییهایی از چگونگی وقوع آن، بر شهادت مظلومانه فرزندشان امام حسین(علیه السلام) اشک ریخته اند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نسبت به حوادث و جریاناتی که امت اسلامی با آن روبرو بوده و یا پس از ایشان روبرو می شدهاند، از راه وحی و علم الهی آگاه بودهاند و این حقیقت را در مناسبتهای گوناگون ابراز داشتهاند. در روایات وارد شده که آن حضرت هرگاه امام علی(علیه السلام) را می دید، به ایشان احترام گزارده و به طور مکرّر می فرمودند: "پدرم به قربان شهید بی یاور!" و از کیفیت صبر و تحمل وی در برابر حوادث ناگوار می پرسیدند. روزی پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) با دست، به سر و محاسن امام علی(علیه السلام) اشاره نموده و فرمودند: "چگونه است صبر تو در آن زمان که محاسنت با خون سرت رنگین گردد؟"
دربارة امام حسین(علیه السلام) نیز چنین پیشگوییهایی از آن حضرت نقل شده است، هرگاه اندوه آن حضرت شدت می یافت، حسین(علیه السلام) را در آغوش گرفته و او را به مسجد می آورد، اشک از چشمان مبارکشان جاری می شد و تربت کربلا را به دست گرفته، کودک شیرخوار خود را به اصحاب نشان داده و می فرمودند: "امتم فرزند مرا خواهند کشت و این خاک کربلای اوست!" سپس نحوة شهادت امام حسین(علیه السلام) را بیان داشته و می فرمودند:
ص: 274
"اندوه و بلا! وای از اندوه و بلا! کربلا سرزمین اندوه و بلا."
اینها نکاتی است که در روایتهای فراوانی وجود دارد که در این بخش به بعضی از آنها اشاره خواهد شد:
حافظ احمدبن حسین بیهقی به نقل از علی بن حسین(علیه السلام) و آن حضرت از اسماء بنت عمیس روایت می کند که گفت: "من در ولادت حسن و حسین، قابلة جدهات فاطمه (علیها السلام) بودم. وقتی حسین(علیه السلام) به دنیا آمد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به سراغ من آمد و فرمود: ای اسما فرزندم را بیاور. حسین(علیه السلام) را در پارچة سفیدی قنداق کرده به دست آن حضرت دادم. در گوش راست اذان و در گوش چپ ایشان اقامه گفتند، آنگاه او را در دامن خود گذاشته و گریستند! عرض کردم پدر و مادرم فدایت، چرا گریه می کنید؟ فرمود: بر این پسرم! گفتم: او که هماکنون متولد شده است. فرمود: ای اسما! پسرم را گروه ستمگران خواهند کشت، خداوند شفاعتم را به ایشان نرساند! آنگاه فرمود: ای اسما این مطلب را برای فاطمه مگو، چون تازه بچهدار شده است."(1)
در اسلام این نخستین مجلسی بود که در منزل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای عزای حسین شهید منعقد شد و گوش دنیا تا آن روز نشنیده بود که در روز ولادت، به جای مجلس سرور و شادی، مجلس ماتم بپا کنند و در ساعت اول ولادت، به جای تبریک، خبر از شهادت طفل تازه به دنیا آمده بدهند! تاریخ از زمان آدم تا خاتم هرگز چنین رخدادی به خود ندیده است که چون فرزندی به دنیا آمده باشد، به جای هدایای مسرتبخش، خاک قتلگاه او را به پدر اهدا کنند!
ام الفضل می گوید: "به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد شدم و عرض
ص: 275
کردم دیشب خواب بسیار ناراحت کننده ای دیدم. حضرت فرمود: خوابت را نقل کن. عرض کردم: در خواب دیدم گویا قطعه ای از بدن مبارک شما جدا و در دامن من گذاشته شد! حضرت فرمود:
رأیت خیراً تلد فاطمه غلاماً فیکون فی حجرک، فولدت فاطمه الحسین فکان فی حجری کما قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) فدخلت یوماً الی رسول الله (صلی الله علیه و آله) فوضعته فی حجره ثم حانت منی التفاته فاذاً عینا رسول الله تهرقان من الدموع فقال یا نبی الله بأبی أنت و امی مالک قال: اتانی جبرئیل علیه الصلاة و السلام فاخبرنی ان أمتی ستقتل ابنی فقلت هذا؟ فقال نعم و أتانی تربة حمراء؛(1)
خواب خوبی دیده ای، از فاطمه (علیها السلام) فرزندی به دنیا می آید و در دامن تو رشد می کند. چندی بعد فاطمه حسین را به دنیا آورد؛ چنانچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده بود. روزی بر آن حضرت وارد شدم. حسین را در دامن خود نشاند و چشمانش پر اشک شده و گریست. عرض کردم پدر و مادرم به قربانت، ای رسول خدا! شما را چه شده است؟ فرمودند: جبرئیل نازل شد و خبر داد که امتم فرزندم حسین را به قتل می رسانند. گفتم این فرزند را؟ فرمودند: آری. سپس خاک سرخی را به من دادند." و این خاک همان خاکی بود که سالیان بعد حسین بر روی آن به شهادت رسید.
امسلمه می گوید: "حسن و حسین - علیها السّلام - در جلو پیامبر (صلی الله علیه و آله) در خانة من مشغول بازی بودند، جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد! ان امتک تقتل ابنک هذا من بعدک فأومأ بیده الی الحسین فبکی رسول الله (صلی الله علیه و آله) و وضعه الی صدره ثم قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) ودیعة عندک هذه التربة و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) یا أم سلمه اذا تحولت هذه التربة دماً فاعلمی ان ابنی قد قتل؛(2) ای محمد! امت تو فرزندت حسین را شهید خواهند کرد. آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گریست، سپس حسین(علیه السلام) را در آغوش
ص: 276
گرفته و به سینه چسبانید و فرمود: این تربت در نزد تو امانت باشد. خاک را بوییدند و فرمودند: ای امسلمه! هرگاه این تربت رنگ خون به خود گرفت، بدان که فرزندم حسین به شهادت رسیده است."
در اینجا مناسب است به این نکته اشاره کنیم که امسلمه دخترعمة پیامبر (صلی الله علیه و آله) از همسران پاکدل و وفادار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است که زفاف علی و زهرا در حجره او رخ داد. آیة تطهیر بر اصحاب کسا در منزل او نازل شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) در همان ماجرا او را در مسیر خیر شمرد. امسلمه علاقه شدیدی به اهل بیت داشت و از خسارت عمیق و جبرانناپذیری که در اثر شهادت آلالله گریبان امت اسلام را گرفت، به شدت اندوهگین بود. وقتی خبر شهادت سالار شهیدان را شنید، با حالتی پریشان فرمود آیا به راستی چنین کردند؟ خداوند قبورشان را از آتش پر سازد. سپس گریست تا اینکه بیهوش شد و بر زمین افتاد. دلبستگی شدید امسلمه سبب شد که برپایی مجلس عزای آن حضرت رواج یابد.(1)
امام حسین(علیه السلام) او را مادر خویش می نامید و او نیز ایشان را فرزند خطاب می کرد. امام باقر(علیه السلام) فرمود: "زمانی که امام حسین عزم خروج به سوی عراق کرد، امسلمه کسی را نزد وی فرستاد و گفت: پسر عزیزم کجا می خواهی بروی؟ فرمود مادر! ارادة خروج به سمت عراق دارم."(2)
امسلمه حدود 7 سال همسر پیامبر و بیش از 50 سال با امامان معصوم(علیهم السلام) از نزدیک محشور و مأنوس بوده و از اصحاب سرّ آن بزرگواران به حساب می آمده است. حضرت علی(علیه السلام) کتاب جامعه را که به وسیله املای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و دستخط امام علی(علیه السلام) نوشته شده بود نزد او به ودیعه گذاشت.
ص: 277
حافظ ابویعلی از زینب دختر جحش روایت می کند: "در یکی از روزهایی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در منزل من بود، امام حسین که تازه راه افتاده بود در آنجا بود. وارد اتاق رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شد. او را گرفتم. فرمود: "رهایش کن. او را رها کردم، آنگاه وضو گرفته و به نماز ایستادند و همچنان او را در آغوش داشتند هرگاه به رکوع می رفتند او را بر زمین می نهادند. پس از نماز نشستند و گریستند. وقتی نماز تمام شد، عرض کردم: یا رسول الله! امروز موضوعی از شما مشاهده کردم که تا کنون مثل آن را ندیده بودم. فرمودند: جبرئیل آمد و خبر داد که امتم این کودک را می کشند. به جبرئیل گفتم تربت او را به من نشان ده. جبرئیل خاک سرخ رنگی برایم آورد."(1)
عایشه می گوید: "روزی جبرئیل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شد و به آن حضرت وحی نمود. حسین(علیه السلام) نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) وارد شد و از شانه و پشت آن جناب بالا می رفت و بازی می کرد. جبرئیل گفت: یا محمد! ان امتک ستفتن بعدک و یقتل ابنک هذا من بعدک و مدّ یده فأتاه بتربة بیضاء و قال فی هذه الارض یقتل ابنک اسمها الطف. فلما ذهب جبرئیل خرج رسول الله الی اصحابه و التربة فی یده و فیهم ابوبکر و عمر و علی و حذیفه و عمار و ابوذر و هو یبکی فقالوا ما یبکیک یا رسول الله فقال: أخبرنی جبرئیل ان ابنی الحسین یقتل بعدی بأرض الطف و جائنی بهذه التربة فأخبرنی ان فیها مضجعه؛(2) ای محمد! به زودی امت تو فتنه می کنند و این فرزند کوچک تو را پس از تو خواهند کشت. آنگاه جبرئیل دست برد و خاک سفید رنگی آورد و گفت: فرزندت در این سرزمین کشته می شود. نام آن طف است! پس از آنکه جبرئیل از نزد رسول
ص: 278
خدا (صلی الله علیه و آله) رفت، آن حضرت در حالی که خاک را در دست داشت و گریه می کرد بر گروهی از یارانش که ابوبکر، عمر، علی، حذیفه عمار و ابوذر در بین آنها حضور داشتند وارد شدند و فرمودند: جبرئیل به من خبر داده است که فرزندم حسین پس از من در سرزمینی به نام طف کشته می شود و این خاک را به من نشان داده که محل شهادت و قبر او در این خاک خواهد بود." به همین مضمون روایات فراوانی از امالمؤمنین عایشه نیز نقل شده است.
ابوالحسن عبیدلی عقیقی در اخبار المدینه به نقل از امام علی(علیه السلام) می گوید: "رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای دیدار به منزل ما آمدند، غذای خزیره(1) آماده کرده بودیم، امایمن هم کاسهای از شیر و طبقی از خرما برای ما فرستاده بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از این غذا میل فرمودند ما نیز همراه ایشان تناول کردیم، آنگاه دست آن جناب را شستم. حضرت دست به سر و صورت و محاسن خود کشیدند، سپس رو به قبله دست به دعا برداشتند و با چشمانی اشکبار سهبار خود را به زمین انداختند. نتوانستم سبب را جویا شوم، در این میان حسین(علیه السلام) از پشت آن حضرت بالا رفت، مجدداً رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گریستند، حسین(علیه السلام) گفت: پدر جان از شماحرکتی دیدم که نظیر آن را تاکون ندیده بودم! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: فرزندم! از دیدار شما مسرتی یافتم که تاکنون اینطور خوشحال نشده بودم، اما حبیبم جبرئیل بر من نازل شد و مرا از کشته شدن تو آگاه نمود و قتلگاه شما پراکنده خواهد بود. این خبر مرا بسیار اندوهگین ساخت. از خداوند متعال برای شما خواستارخیر و خوبی شدم."(2)
ص: 279
حافظ ابوبکر ابن ابیشیبه از عبدالله مسعود روایت کرده است: "همراه جمعی از صحابه در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بودیم، گروهی از بنیهاشم به سوی آن حضرت می آمدند؛ چون چشم پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آنان افتاد، چشمان مبارکشان غرق در اشک شد و رنگ رخسارشان دگرگون گردید. ابن مسعود می گوید: خدمت آن حضرت عرض کردم در چهرة شما آثار ناراحتی می بینم؟ فرمود: ما اهل بیتی هستیم که خداوند متعال آخرت را برای ما، بر دنیا ترجیح داده است. اهل بیتم پس از ما بلاها خواهند دید و از بلاد خویش طرد خواهند شد، تا آنکه قومی از ناحیه شرق با پرچمهای سیاه بیایند و حق را خوستار شوند؛ اما امت، حق را به ایشان ندهند. ناگزیر به مبارزه شوند و خواستههای خود را بر آنها عرضه نمایند و لیکن مورد پذیرش آنها واقع نشود، تا اینکه کار را به یکی از اهل بیت من واگذار کنند. او دنیا را هم چنانکه پر از ظلم شده است از عدل و داد پر خواهد ساخت. هرکس از شما این زمان را درک نماید باید به آنها بپیوندد؛ هرچند خود را با سینه و شکم روی یخ بکشد."(1)
در روایت آمده است: امام حسین(علیه السلام) کودکی دو ساله بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای سفری آماده گردیدند، در همان گامهای نخستین ناگهان توقف نموده و فرمودند: "انا لله و انا الیه راجعون". اشک از چشمان مبارکشان جاری گردید. علت گریه را جویا
ص: 280
شدند، فرمود: "هذا جبرئیل یخبرنی عن أرض بشط الفرات یقال لها کربلا یقتل فیها الحسین بن فاطمه (علیها السلام) "؛ هم اکنون جبرئیل مرا از سرزمینی آگاه نمود، که در کنار شط فرات قرار دارد و نامش کربلا است حسین(علیه السلام) فرزند فاطمه (علیها السلام) در آن سرزمین به شهادت می رسد. از قاتل او جویا شدند؟ "رجل یقال له یزید و کأنی أنظر الی مصرعه و مدفنه"؛ مردی که نامش یزید است، قاتل فرزندم خواهد بود و هماکنون محل کشته شدن و دفن حسین را با چشم خود می نگرم. آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) با حالت غمگین و ناراحت از سفر برگشتند. سفر را ناتمام گذاشته، پس از پایان خطبه، دست راست را بر سر حسن(علیه السلام) و دست چپ را بر سر حسین(علیه السلام) گذاشت سپس دست مبارک را به سوی آسمان بلند نمود و فرمود: "اللهم ان محمداً عبدک و رسولک و نبیک و هذان أطائب عترتی و خیار و ذریتی و... اللهم فبارک له فی قتله و اجعله من سادات الشهداء اللهم و لاتبارک فی قاتله و خاذله"؛ بار الها! محمد بنده و پیامبر توست و این دو، پاکان اهل بیت و برگزیدگان ذریة من و اصل و ریشه من هستند. این دو را در میان امتم به جانشینی خود می گذارم. خدایا شهادت را برای حسین مبارک گردان و او را سرور قرار ده. خدایا برای قاتل و خوار کنندهاش برکتی قرار مده!
زمانی که سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) به اینجا رسید صدای مردم حاضر در مسجد به گریه بلند شد. حضرت فرمود: "أتبکون و لا تنصرونه؟"؛ آیا بر او گریه می کنید و او را یاری نمی کنید؟ پس از آن از مسجد خارج شد و بعد از لحظاتی در حالی که رنگشان متغیر و چهرهشان برافروخته بود به مسجد بازگشتند و با چشمانی گریان فرمود: "ایها الناس انی خلفت فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و مزاج مائی و ثمری لن یفترقا حتی یردا علی الحوض و انی لاأسئلکم فی ذلک الا ما أمرنی ربی أن أسئلکم المودة فی القربی فانظروا ان لاتلقونی غداً علی الحوض و قد أبغضتم عترتی و ظلمتموهم"؛(1) ای مردم دو گوهر گرانبها در میان شما برجای می گذارم؛ کتاب خدا و عترتم که آمیخته با آب حیاتم و ثمره وجودم می باشند. این دو از هم جدا نخواهند شد تا هنگامی که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و من در
ص: 281
مورد اهل بیتم از شما چیزی جز دوستی آنان نمی خواهم و این چیزی است که پروردگارم به من دستور فرموده است. پس مواظب باشید که در روز قیامت در کنار کوثر شما را ملاقات نکنم در حالی که با اهل بیتم دشمنی نموده و بر آنان ستم کرده باشید.
ابن عباس می گوید: "همراه علی(علیه السلام) در جنگ صفین از سرزمین نینوا گذشتیم به من فرمود: یا ابن عباس أتعرف هذا الموضع، قلت له ما اعرفه یا امیرالمؤمنین فقال(علیه السلام) : لو عرفته کمعرفتی لم تکن تجوزه حتی تبکی کبکائی قال: فبکی طویلاً حتی اخضلت لحیته و سالت الدموع علی صدره و بکینا معاً و هو یقول: أوه أوه مالی و لآل أبی سفیان مالی و لآل حرب، حزب الشیطان و اولیاء الکفر صبراً ابا عبدالله... ثم بکی بکاء طویلاً و بکینا معه حتی سقط لوجهه و غش علیه طویلاً ثم أفاقت؛ ای ابن عباس آیا این سرزمین را می شناسی؟ عرض کردم خیر،ای امیر مؤمنان. آن حضرت فرمود: اگر مثل من آن را می شناختی از اینجا عبور نمی کردی مگر آنکه مانند من می گریستی. آنگاه شروع به گریستن کرد تا اینکه اشک محاسن ایشان را فراگرفت و بر سینه مبارکشان جاری شد. ما نیز با آن حضرت گریستیم. علی(علیه السلام) می فرمود: شگفتا ما را با آل ابوسفیان و آل حرب، حزب شیطان و اولیای کفر، چه کار! در همین حال فرمود:ای عبدالله صبر و مقاومت داشته باش و آنگاه بسیار گریست و ما نیز با او گریستیم، به گونه ای که آن حضرت با صورت به زمین فرود آمد و از هوش رفت و پس از مدتی به هوش آمد."
اصبغ بن نباته نیز می گوید: "همراه علی(علیه السلام) از سرزمین کربلا گذر کردیم. محل سوار شدن، پیاده شدن و محل ریختن خون های
ص: 282
شهدا را به من نشان داد و فرمود: در این محل جوانانی از آل محمد (صلی الله علیه و آله) کشته می شوند که آسمانها و زمین بر آنها گریه خواهند کرد."(1)
همچنین عبدالله بن نجی از پدرش نقل می کند: "در کنار علی(علیه السلام) عازم جنگ صفین بودیم ناگهان علی(علیه السلام) فریاد زد: اصبر یا ابا عبدالله بشط الفرات قلت و ما ذا قال دخلت علی رسول الله (صلی الله علیه و آله) ذات یوم و عیناه تفیضان قلت یا نبی الله أغضبک أحد؟ ما سال عینیک تفیضان؟ قال بل قام من عندی جبرئیل قبل فحدثنی ان الحسین یقتل بشط الفرات...؛(2) ای ابا عبدالله در کنار شط فرات توقف نما. عرض کردم مگر چه شده است؟ فرمود: روزی نزد رسول خدا وارد شدم، چشمان مبارکش پر از اشک بود، عرض کردم: یا رسول الله کسی شما را ناراحت کرده است؟ چرا چشمانتان پر از اشک شده است؟ فرمود: نه! بلکه جبرئیل نزد من آمد و مرا از شهادت حسین در کنار شط فرات آگاه ساخت و گفت آیا از خاک آنجا می خواهی؟ گفتم: بلی! آنگاه مشتی از خاک آنجا را به من داد، از آن زمان ریزش اشک امانم نمی دهد."
نکته آخر اینکه؛ علم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) علم عادی بشری نیست بلکه علمی است الهی و برگرفته از نزول وحی "علّمه شدید القوی" که روایات فراوانی در بیان اثبات علم غیب و علم الهی معصومین، وجود دارد که مورد قبول فریقین می باشد. همچنین اطلاع از آینده، به طور متواتر و مکرّر در کتب معتبر نقل شده است. حال چگونه می تواند ادّعا کرد که با وجود علم پیامبر (صلی الله علیه و آله) از شهادت حسین ابن علی(علیه السلام) سوگواری و گریه ایشان بر شهادت و فرزندش و ظلمی که در حق خاندان او انجام خواهد شد غیرمعقول است؟! هیچ عقلی آن را غیر معقول نمی داند مگر تعصب و دشمنی یزید و پیروان او با اهل بیت
ص: 283
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) .
[1] . حافظ ابوالمؤید خوارزمی، مقتل (چاپ جامعه مدرسین) ج1، ص88 فصل ششم - حافظ محب الدین طبری، ذخائر العقبی، ص119 باب 9.
[2] . حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین (مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیّه) ج3، ص176- متقی هندی، کنز العمال (بیروت، مؤسسة الرسالة 1409 ه-) ج12، ص123،حدیث 34300 و ر.ک: ابوالفرج ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412 ه-) ج5، ص78 و ج6، ص386.
[3] . نورالدین ابوالحسن علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد(بیروت، دارالکتاب العربی) ج9، ص189، باب مناقب الحسین بن علی - ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد طبری، محب الدین ذخائر العقبی (مصر، مطبعة القدسی، مطبعة السعادة) ص147 باب ذکر رؤیا ام سلمه و ابن عباس - مسند احمد، احمدبن محمدبن حنبل (مصر المطبعة المیمنة) ج3، ص265.
[4] . ابوعیسی ترمذی، الجامع الصحیح (بیروت، داراحیاء التراث) ج13، ص193.
[5] . سیدهاشم بحرانی، مدینة المعاجر، باب ثلاث فی معاجز الامام ابی عبدالله، ص243 رقم 45.
[6] . مجمع الزوائد (پیشین) ج9، ص188 - کنز العمال (پیشین) ج6، ص223.
[7] . احمدبن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه (بیروت، دارالکتب العلمیه) فصل ثالث، ص192 - ماوردی، اعلام النبوة، ص83 - مقتل خوارزمی (پیشین) ج1، ص159.
[8] . خزیره نام غذایی است که در آن گوشت را به قطعات ریز
ص: 284
تقسیم کرده و سپس آب زیادی روی آن می ریزند و هرگاه کاملاً پخته شدبر آن آرد می پاشند.
[9] . مقتل خوارزمی، ج2، فصل چهاردهم، ص167.
[10] . المستدرک علی الصحیحین (پیشین) ج4، ص464 - ابن ابی شیبه، المصنف، ج2، ص697 - ابن ماجه، صحیح، ج2، ص518.
[11] . مقتل، ابن جوزی، ج1، ص164.
[12] . مقتل خوارزمی (پیشین) ص162، باب ثامن - ابوالمظفر سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص (نجف، مطبعة الحیدریة) ص225 و ر.ک: نصربن مزاحم، کتاب صفین، ص58.
[13] . احمدبن محمدبن حنبل، مسند احمدبن حنبل، (مکتبة التراث الاسلامی) ج1، ص85 و ر.ک: حافظ شمس الدین محمدبن احمد ذهبی سیر اعلام النبلاء (بیروت، مؤسسة الرساله) ج3، ص288 و ر.ک: ابی شیبه، المصنف، ج8، ص632،کتاب الفتن ج259، و الصواعق المحرقه (پیشین) ص193.
ص: 285
وقتی اسرا در منزلگاه های گوناگون می ایستادند بعضی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) به روش برخورد یزیدیان با آنان اعتراض داشتند پس چرا اینهایی که از شیعیان امام حسین(علیه السلام) و اصحابشان بودند در کربلا حضور پیدا نکردند؟
می دانیم که حضرت امام حسین(علیه السلام) موقع خروج از مدینه به سوی مکه مکرمه، و سپس از آنجا به طرف کوفه، هرگز به کسی نفرمود که می رویم تا با لشکر چند هزار نفری یزید وارد جنگ شویم. از این رو براحتی می توان حدس زد که بسیاری از افراد نمی دانستند که عاقبت این قضیه چه خواهد بود تا درباره آن تصمیم خاصی اتخاذ کنند.
اما مهم تر این که دستگاه تبلیغاتی یزید برای این که بتواند برای جنایت خود، مشروعیتی در نظر مردم درست کند، قیام گران عاشورا را خارجی و شورشی قلمداد می کرد و آنان را یاغی علیه امام و خلیفه مسلمین معرفی می نمود و در مقابل از کسی هم اسمی برده نمی شد که اینان که هستند. برای همین غالب مردم به خصوص، مردم شام، تا قبل از افشاگری های حضرت زینب(علیها السلام) و امام سجاد(علیه السلام) نمی دانستند که انقلابیون کربلا، خاندان عصمت و طهارت نبوی(علیهم السلام) هستند. مخصوصاً مردم از کلمه خارجی ذهنیت بدی داشتند چرا که سابقه استعمال این لغت به خوارج نهروان باز می گشت. از این رو می بینیم که عبیدالله خطاب به مسلم بن عقیل می گوید: بر امام خود خروج کردی و جمع مسلمین را شکافتی و بین آنها فتنه برانداختی.(1)
لذا به دنبال این گونه تبلیغات بوده که وقتی کاروان اسیران وارد شام شد، پیرمردی نزدیک امام سجاد(علیه السلام) آمد و گفت: " خدا را شکر که شما را کشت و هلاک نمود. شهرهای مسلمین را از شما
ص: 286
آسوده ساخت و امیر المومنین را بر شما مسلط گردانید." اما چون امام سجاد(علیه السلام) خویش را بر او شناساند، پیرمرد به گریه افتاد و گفت: خدایا بیزاری می جویم از دشمنان آل محمد (صلی الله علیه و آله)، ای پسر رسول خدا آیا توبه من پذیرفته است؟"(1)
از سوی دیگر می دانیم که به حکم صریح قرآن، کیفر یاغی در دین قتال با اوست.(2) لذا آن چنان که مشهور است با اخذ فتوای وجوب دفع آن حضرت، از قاضی وقت، از حربه دین علیه او استفاده کردند.(3) هم چنان وقتی قتال قطعی شد و یزید فرمان به کشتار داد دیگر کسی غیر از حاضرین در معرکه از روند اوضاع باخبر نبود و وسایل ارتباط جمعی سریع امروزه هم موجود نبود که بتوانند اخبار آن دشت پر بلا را به دیگران رساند. در هر صورت برای اطلاع بیشتر به صحابه ای که در قضیه حضوری داشته اند نظری می افکنیم.
زید بن ارقم: او در سن پیری بود که واقعه عاشورا رخ داد. وقتی سر مبارک امام را به کوفه آوردند و عبیدالله بی حرمتی نموده گفت: به خدا قسم دیدم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بارها با لب های مبارکش این لبها را می بوسید. او در سال 68 ه- . ق در گذشت(4) فلذا توان حضور در میدان را نداشته است.
سلیمان بن صرد خزاعی: نام سلیمان را پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر او نهاد. از جمله کسانی بود که به امام برای آمدن به کوفه نامه نوشت. قبل از این که خود را به جمع یاران امام برساند عبید الله بن زیاد او را دستگیر و زندانی کرد لذا پس از آزادی از زندان، رهبری قیام توابین را به عهده گرفت و در جنگ "عین الورده" شهید شد.(5)
سهل بن سعد: از صحابه و شیعیان بود. بیرون دروازه دمشق چون اسراء را شناخت، گفت اگر کاری دارید برایتان انجام دهم؟ حضرت سکینه(علیها السلام) فرمود: به آن نیزه دار پولی بده تا سرها را از میان اسراء
ص: 287
ببرد تا مردم به ما نگاه نکنند. او سال 88 ه- . ق وفات یافت.(1) معلوم است که او از قضیه بی اطلاع بوده و حتی اسراء را نمی شناخت لذا از قیام امام(علیه السلام) بی خبر بوده است.
عبد الله بن عباس: او سعی داشت امام را از رفتن به کوفه باز دارد، در مورد موضع سیاسی او در باره عثمان و امویان نظرات مختلفی وجود دارد. ظاهراً در اواخر عمر نابینا شده بود. در سال 68 به سن هفتاد سالگی درگذشت.(2)
البته بعد از حادثه عاشورا نابینا شده است. در هر صورت توجیهی در عدم پیوستن او به امام وجود ندارد به خصوص معروف است که در خوابی دید که امام(علیه السلام) شهید می شود.(3)
عبد الله بن عفیف ازدی: او وقتی ابن زیاد در مسجد خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را تحقیر نمود بر او اعتراض کرد، ابن زیاد سربازانی فرستاد و شهیدش کرد. او نیز نابینا بوده است.(4)
مسور بن مخزمه: او مدینه بود و به امام(علیه السلام) نامه نوشت که فریب کوفیان را نخورد و به طرف عراق نرود. خودش با یزید بیعت نکرد. ظاهراً او نمی دانسته است که عاقبت حرکت امام حسین(علیه السلام) به کجا خواهد انجامید چنان چه بسیاری از عاقبت قضیه جاهل بودند.(5)
مسیب بن نجبه فرازی: او پس از شهادت سلیمان و قیام توابین، فرماندهی جنگ را به عهده گرفت از این که نتوانسته بود در عاشورا حضور یابد خود را ملامت می کرد فلذا توبه کرده به صف توابین پیوسته بود. او حسرت خود مبنی بر عدم شرکت در عاشورا را در خطابه ای اعلام کرد.(6)
نکته دیگر آنکه، صحابی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بودن دلیل بر این نخواهد شد که شخص دوستدار اهل بیت(علیهم السلام) باشد چنانچه روزی بعد از رحلت آن حضرت، کسانی که ادعای صحابه بودن و تقدم در اسلام داشتند چه رفتاری با دختر آن حضرت نمودند و حادثه عاشورا و
ص: 288
عوامل آن را باید نتیجه کودتای سقیفه و بازیگران آن دانست.
1- فرهنگ عاشورا نوشته جواد محدثی.
2- لهوف تالیف سید بن طاوس.
[1] . سید بن طاووس، الملهوف، قم، دارالاسوه، 1417 ه- . ق، چاپ دوم، صص 212 - 121.
[2] . همان، صص 212 - 121.
[3] . سورة حجرات، آیة 9.
[4] . جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف، چاپ دوم، 1376، ص 157.
[5] . سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف، 1403، ج 7، ص 87.
[6] . علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403 ه- . ق، ج 45، ص 358.
[7] . همان، ص 127.
[8] . سید محسن امین، پیشین، ج 8، ص 55.
[9] . شیخ صدوق، امالی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1400 ه- . ق، ص 480.
[10] . علامه مجلسی، پیشین، ص 119.
[11] . باقر شریف قریشی، حیاه الامام الحسین بن علی(علیه السلام)، قم، دارالکتب العلمیه، 1396 ه- . ق، ج 3، ص 24.
[12] . مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، 1385 ه- .ق، ج 3، ص 94.
ص: 289
رسالت خواص شیعه را نسبت به جامعه از دیدگاه قرآن و مکتب حسینی بیان فرمائید.
در طول تاریخ ثابت شده است که خواص نقش بسیار مهمی در عزت بخشیدن به جامعه یا به ذلت کشیدن آن دارند لذا ما در این مختصر به بررسی رسالت خواص نسبت به جامعه می پردازیم که اگر نخبگان و فرهیختگان به وظایف خود عمل کنند جامعه، جامعه ارزشی و بر مدار حق خواهد بود و در نتیجه به عزت خواهد رسید و خود در نزد خداوند دارای جایگاه و منزلت ویژه ای خواهند بود.
"یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ".(1)
"خداوند مؤمنان و صاحبان علم را به درجاتی رفعت می بخشد".
امام چنانچه خواص به وظایف خود عمل نکنند نه تنها خود را خوار و ذلیل می کنند بلکه جامعه را هم به ذلت می کشانند.
خواص به گروهی گفته می شود که دانا و بینا و برخوردار از توانایی تحلیل و ارزیابی مسائل اجتماعی و سیاسی هستند. تمام تصمیم های آنها براساس آگاهی و بصیرت است، خود تصمیم می گیرند، آنها کسانی هستند که در جامعه اثرگذار می باشند. البتّه لزومی ندارد کسی که این خصوصیات را دارد از قشر تحصیل کرده باشد.
1. تقوی: یکی از ویژگیهای خواص خداترسی و تقوی است که هرکس متقی باشد خداوند هم عنایت خود راشامل حال او خواهد کرد. در آیات بسیاری تقوی را جزء صفات مؤمنین قرار داده است
"یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ...".(2)
ص: 290
2. بصیرت: خواص اهل بصیرت تحلیل و عمق فکری می باشند، موضعگیری های آنها بر اساس بینش است، قرآن درباره کافران و دنیاپرستان ظاهربین می فرماید: "یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْ آخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ".(1) "تنها ظاهری از زندگی دنیا را می بینند و از آخرت غافلند."
این خصلت بصیرت همان افتخاری است که پرچمدار کربلا، ابوالفضل دارای آن بود، امام صادق ع در مورد عمویش ابوالفضل فرمودند: "کان عمنا العباس نافذ بصیرة؛(2) عموی ما ابوالفضل بصیرتی عمیق داشت."
این بصیرت ابوالفضل بود که وقتی از همه طرف به او حمله می کنند، دستان او را از بدنش جدا می کنند ولی باز هم سخن از حمایت امام می زند و می فرماید: "من از امامم که یقیناً صادق است و فرزند پیامبر امین(صلی الله علیه و آله) حمایت می کنم."(3)
امّا در مقابل یکی از ضعفهای عمر سعد نداشتن تیزبینی و بصیرت بود زیرا ابن زیاد با سوء استفاده از این کمبود فکری و تحلیل او فردی فرومایه و هزارچهره به نام شبث بن ربعی را با او همراه ساخت تا او را توجیه کند، اوکوشید تا به عمر سعد القاء کند که حسین کافر حربی است و قتلش واجب است و قتل او در ماه حرام اشکالی ندارد.(4)
پس گروهی در کربلا دارای بصیرت و تیزبینی بود و بهترین راه را انتخاب کردند و با عزتمندی راه شهادت و راه آزادگی را پیمودند، امّا گروهی دیگر چون این ویژگی را نداشتند راه هوی و هوس را انتخاب کردند، پس خواصی که دارای این خصلت باشند هم می توانند خود را به اوج عزت و سربلندی برسانند و هم جامعه را به این مسیر سوق دهد.
3. تصمیم گیری و موضعگیری به موقع: خواص در موقع لازم
ص: 291
تصمیم مناسب را می گیرند، اگر تصمیمی به موقع گرفته نشود یا اصلاً اثر ندارد و یا اثری بسیار کم دارد. در جریان موسی و ساحران وقتی که ساحران در مبارزه با حضرت موسی سحر عجیب خود را پیش آوردند و به چشم خود دیدند که عصای موسی اژدهایی عظم شد و همه آنها را بلعید باور کردند که این معجزه خدایی است در اینجا بود که با شجاعت و در بهترین زمان تصمیم گرفتند که ایمان بیاورند. "فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی".(1)
"پس ساحران به سجده افتادند و گفتند که به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم...."(2) امیرالمؤمنین در مورد تصمیم بهجا و مناسب می فرماید: "من الخُرق المعالجةُ قبل الامکان و الاناهُ بعد الفرصة؛(3) اقدام کردن پیش از امکان و کوتاهی هنگام فرصت از نادانی است" در جریان کربلا گروهی از خواص بودند که به موقع تصمیم نگرفتند، زیرا وقتی که مسلم بن عقیل قصر عبیدالله را محاصره کرد، تنها بود کسی او را همراهی نکرد لذا شکست خورد، این افراد حتی در کربلا هم حاضر نشدند، امّا بعد از واقعة کربلا به اشتباه خود پی بردند و نهضت توابین را تشکیل دادند و شروع به قیام کردند امّا اثری که قیام توابین در تاریخ گذاشت به مراتب از اثر قیام کربلا کمتر بود چون به موقع تصمیم نگرفتند، چون فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) شهید شده بود، تاریخ به سراشیبی افتاده بود لذا قیام آنها بسیار کم اثرتر از قیام عاشورا بود مشاهده می کنیم که قیام عاشورا در طول تاریخ سرلوحه تمام نهضتها قرار گرفته است. مردم به امام حسین و یاران او، و به قیام او عشق می ورزند امّا نسب به قیام توابین چنین احساسی وجود ندارد.
4. در ابراز حق از سرزنش دیگران نترسیدن: گاهی خواص حق را تشخیص می دهند ولی به خاطر ترس از رسوایی ظاهری دنیا،
ص: 292
راه سکوت را پیش می گیرند، لذا خواص از هیچ چیز و هیچکس نباید هراس و ترس داشته باشند، در تصمیمگیریهای خود باید فقط رضای خدا را مد نظر داشته باشند و الا باید تن به ذلت و خواری بدهند، و به خاطر اینکه جامعه دنبال رو خواصند، آنها را هم به ذلت می کشانند "وَ لا یَخافُونَ فی الله لَوْمَةَ لائِمٍ".(1)
خواص باید در مقابل انحرافهایی که در جامعه می بینند بایستند و جلو آنها را بگیرند.
شریح قاضی حق را می شناخت، داری موقعیت اجتماعی بود امّا وقتی که هانی بن عروة به زندان افتاده بود و سر و رویش را مجروح کرده بودند و افراد قبیلهاش اطراف قصر عبیدالله بن زیاد را گرفتند ابن زیاد ترسید به شریح گفت: برو به اینها بگو هانی زنده است شریح دید هانی مجروح است. هانی به شریح گفت: این چه وضعی است پس قوم من کجایند؟ چرا به سراغ من نمی آیند، شریح گفت: می خواستم بروم و این حرفها را به مردم بزنم امّا افسوس که جاسوس عبیدالله آنجا ایستاده بود و من جرأت نکردم لذا به مردم گفت: هانی زنده است ومردم را متفرق کرد و تاریخ را عوض کرد.(2)
5. تعلیم عوام: یکی از رسالتهای خواص مبارزه با جهل و عوامزدگی مردم است چون عده ای بقاء خود را در جهل مردم می بینند لذا خواص باید در موقع لازم علم خود را در اختیار مردم قرار بدهند و از کتمان دانش خود پرهیز کنند. "وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ"(3) خداوند از جاهلان پیمان نگرفت که دنبال علم بروند مگر بعد از آنکه از اهل علم پیمان بر بیان آن برای جاهل گرفت.
بیمه اجتماع در مقابل انحرافات تنها با آگاهی بخشیدن به آنان میسر است هر اندازه مردم آگاهتر باشند احتمال انحراف جامعه
ص: 293
کمتر خواهد شد، لذا خواص باید حق و معیارهای آن را برای مردم بازگو کنند.
آفات خواص: در طول تاریخ خواصی بودند که به وظیفه خود عمل نکردند و از حق دوری گزیدند، قرآن درباره این می فرماید: "أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلی کِتابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ"(1) "آیا ندیدی کسانی که بهرای از کتاب (آسمانی) داشتند به سوی کتاب الهی فراخوانده شدند تا در میان آنها داوری کند پس گروهی از آنان (با علم و آگاهی) روی گردانند در حالی که (از پذیرش حق) اعراض دارند؟
امّا این سؤال مطرح است چه چیز باعث شده که خواص دست از یاری حق برداشتند ما در این جامعه به بعضی از آفات و عوامل دوری خواص از حق اشاره می کنیم.
1. دنیازدگی: خواص نباید دنیاطلب و دنیازده باشند. "قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلاً"(2)
"ای پیامبر به مردم بگو: کامیابی دنیا اندک است و آخرت برای پرهیزکاران بهتر است و به اندازه هستة خرمایی به شما ستم نمی شود."
دنیا وسیله است امّا گاهی برای بعضی هدف و معبود است و پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را اساس و اصل تمام نافرمانیها نامیده است(3) و هراس پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای امتش همین دنیازدگی است، "اخوف ما اخاف علی امتی زهرة الدنیا و کثرتها"(4) "بیشترین ترس من برای امتم جلوههای دنیا و زیادهخواهی آن است.
الف: ریاستطلبی: از آثار بارز دنیاطلبی مسأله ریاستطلبی است، خواص نباید ریاست طلب باشند که این خود یکی از آفات
ص: 294
خواص و از عوامل دور شدن از حق است.
عمر سعد از جمله کسانی بود که جاه و مقام و ریاست چنان او را سست کرده بود به طوری که حتی در روز عاشورا امام با او ملاقات کرد و با او اتمام حجت کرد ولی باز از امام روی گردانید.(1)
ب: ثروتاندوزی: در تاریخ عده ای از خواص به وسیله ثروت از حق دور شدند... پول چشم و گوش آنها را کور و کر کرده بود، گاهی ثروت و مال دنیا آن چنان انسان را اسیر می کند که دست به قتل امام معصوم می زند مثل شمر که در کربلا به خاطر رسیدن به جایزه و عطای یزید امام را به شهادت می رساند.(2)
2. بیطرفی نسبت به جریان حق و باطل: خواص نباید در مقابل انحرافات و منکراتی که در جامعه می بینند بیتفاوت باشند، اگر جامعهای بخواهد عزیز و باعزت باشد، باید همه مردم نسبت به جریان حق و باطل احساس وظیفه کنند و در این راستا وظیفه خواص سنگینتر است: "کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ"(3) "شما بهترین امتی هستید که از میان مردم پدید آمده که امر به معروف و نهی از منکر کرده است،به خدا ایمان دارید."
هرثمة بن سلیم از یاران علی(علیه السلام) بود، اول در لشکر عمر سعد بود، در روز عاشورا از لشکر کفر جدا شد و به دیدار امام حسین رفت و خاطرهای را برای امام نقل کرد و گفت: هنگامی که همراه با علی(علیه السلام) از صفین برمیگشتم در همین جا بعد از نماز صبح امام مشتی از خاک برداشت و با صدای بلند فرمود: "واهاً لک ایتها التوبة لیحشرن منک اقوام یرحملون الجنة بغیر حساب" من در آن روز چیزی نفهمیدم امّا امروز آگاه شدم.
امام حسین(علیه السلام) فرمود: عاقبت کار بر من پوشیده نیست تو چه کار می کنی؟ آیا از حامیان عمر سعدی یا از یاران ما؟ هرثمه
ص: 295
گفت: هیچ کدام فعلاً در فکر اهل و عیال خود هستم، امام فرمود پس با سرعت از این سرزمین بیرون برو زیرا کسی که در اینجا باشد و صدای ما را بشنود و ما را یاری نکند در دوزخ است.(1)
3. غفلت: غفلت از یاد خدا باعث دوری از حق خواهد بود خداوند نتیجه خدافراموشی را خود فراموشی قرار داده است "وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ"(2) شما مؤمنان مانند آنان نباشید که به کلّی خدا را فراموش کردند خدا هم نفوس آنها را از یادشان برد."
مردم عصر امام حسین(علیه السلام) چنان در زندگی روزمره غرق شده بودند که اهداف والای دین و ارزش های متعالی و مکتب و رسالتی که در قبال دین خدا بر عهده داشتند را از یاد برده بودد، دشمن هم از این غفلت مردم سوء استفاد کرد و آنها را از دور امام حسین(علیه السلام) جدا کرد.
[1] . سورة مجادله، آیة 11.
[2] . سورة حدید، آیة 28.
[3] . سورة روم، آیة 7.
[4] . شیخ عباس قمی. نفس المهموم، (تهران، کتابفروشی علمیه اسلامیه 1374 ه) ص 176.
[5] . همان، ص 177.
[6] . سید حسین اسحاقی، جام عبرت، (قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1381)، ص 104.
[7] . سورة طه، آیة 70.
[8] . سید حسین، اسحاقی، جام عبرت، ص 76.
[9] . نهجالبلاغه، حکمت 363.
[10] . سورة مائده، آیة 54.
ص: 296
[11] . سید حسین اسحاقی، جام عبرت، ص 107.
[12] . سورة آلعمران، آیة 187.
[13] . سورة آلعمران، آیة 23.
[14] . سورة نساء، آیة 77.
[15] . سید احمد خاتمی، رسالت خواص و عبرتهای عاشورا، (قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ 1375) ص 244.
[16] . محمدی ریشهری، میزانالحکمه، (قم، مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلامی، 1362 ه)، ج 1، ص 155.
[17] . ابوالقاسم سحابی، زندگی خامس آلعباء، (انتشارات ابن سینا) ج 2، ص 129.
[18] . رهتوشه راهیان نور، (قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1376)، ص 226.
[19] . سورة آلعمران،آیة 11.
[20] . ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، (بیروت، داراحیاء الکتب العربیه) ج 23،ص 169.
[21] . سورة حشر، آیة 19.
ص: 297
ص: 298
ص: 299
آیا پس از به شهادت امام حسین، شیری آمد و از جنازة حفاظت کرد؟
درباره ی ائمه کرامات زیادی درمنابع نقل شده که نمی توان به راحتی و بدون دلیل آنهارا رد کرد . ازاین رو تردید در این مسائل با توجه به جایگاه معنوی ائمه مشکل است ؛ امروزه برخی از مرتاضان هند ادعای کراماتی دارند که قبول آنها برای مردم مشکل نیست، از این روی درباره ی ائمه ما که مقام معنوی آنها بیش ازفهم و درک عادی است کرامات زیادی قابل اثبات است از این جهت رد آنها بدون دلیل، مناسب نیست ؛ بررسی اسناد تنها راهی است که می توان به نتایجی دست یافت ؛ از این گذشته گزارش های معتبری درباره ی کرامات ائمه نقل شده که موید این مسائل است .
در خصوص داستان فضه و شیر که در کتاب کافی اثر مرحوم ثقة الاسلام کلینی - ره - آمده است و این کتاب توسط حجة الاسلام حاج سید جواد مصطفوی ترجمه شده در این بخش که ایشان از ترجمة این روایت خودداری نموده اند. و می فرمایند:"این روایت جنبه تاریخی دارد و سندش به امام(علیه السلام) نمی رسد، فلذا از ترجمة آن خودداری می کنم."(1) چون درزمینه ی مسائل تاریخی تخصص نداشته از ورود به بحث خوداری نمود.
با مراجعه به معجم رجال حضرت آیت الله خویی(قدس سره) روات این حدیث بررسی شد و آخرین راوی آن (ادریس ابن عبدالله الاودی الکوفی) است که فردی ناشناخته می باشد.(2) مرحوم شهید مطهری(قدس سره) در این مطلب تردید داشته و با این وجود جانب احتیاط را رعایت کرده و چیزی نگفته اند. اما با توجه به بروز کرامات زیاد که از امام حسین (علیه السلام) به ویژه اینکه قبر آن حضرت
ص: 300
بارها توسط دشمنان مورد اهانت واقع شد ولی نتوانستند تخریب کنند ؛و با توجه به اینکه امام محور هستی است و کائنات همگی مطیع اویند، ازاین جهت به راحتی نمی توان دراین مسائل تردید وآن را انکار کرد.
1- برگی از تاریخ عاشورا، از مرحوم دکتر محمّد ابراهیم آیتی.
2- عاشورا پژوهی، صحتی سردودی
[1] . کلینی، اصول کافی، ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی، ج2، بی چا، انتشارات گلگشت، بی تا، ص 367.
[2] . خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج3، چاپ اول، بیروت - لبنان، سال 1304 ه-، 1917 م، ص 11.
ص: 301
آیا سپاه یزید در مسیر هنگام حمل سرها مورد اعتراض نبودند؟
پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) به دستور عمرسعد، سر همه ی شهدا را از بدن جدا کردند، به جز دو سر؛ یکی سر حضرت علی اصغر؛ زیرا امام حسین(علیه السلام) او را دفن کرد، و دوم سر حرّ بن یزید ریاحی که خویشان او مانع از بریدن سر او شدند.
از اهل شام در سپاه مقابل امام حسین(علیه السلام) ظاهرا کسی نبود، همه یا غالب افراد سپاه از کوفیان بودند. کوفیان سرها را به طرف کوفه و بعد شام حرکت دادند.
به گزارش برخی از منابع، سرهای شهدا را بین طوایف مختلف تقسیم کردند تا به کوفه و شام برده، جایزه بگیرند. پس از ورود به کوفه، ابن زیاد (طبق فرمان یزید) اسرا را به مخفر بن ثعلبة و شمر بن ذی الجوشن سپرد و با وضعی دلخراش به سوی شام روانه کرد و بر اساس برخی روایات، چهل نفر از مأموران، اسیران را با سرها حرکت دادند و راه طولانی کوفه تا شام را که پانزده منزل بود، پیمودند تا به دارالاماره شام رسیدند.(1)
در مسیری که کاروان اسیران حرکت داده شد، واکنش مردم شهرها دوگونه بود:
1. استقبال کرده و از سپاه یزید پذیرایی و به آنها بزم و جشن شادی برگزار کردند.
2. مردم برخی از شهرها استقبال نکرده و از کار آنان اظهار تنفر کردند و گاهی با آنان درگیر شدند و مانع ورود آنها (سپاه یزید به شهر خود) شدند.
از اهل بیت کسی نبود که در مقابل آنان مقاومت کند، در مسیر از این سرهای نورانی کراماتی برای برخی ظاهر شد، از طرف بعضی
ص: 302
درخواست شد سر مبارک را به او بدهند که با امتناع مأمورین مواجه شدند. همسر خولی از جمله افرادی بود که مشاهده کرد نوری از سر مبارک به طرف آسمان ساطع است او همسرش را سرزنش کرد...(1) و راهبی مسیحی نیز کرامتی دیده و مسلمان و پیرو اهل بیت(علیهم السلام) شد.
گزارش شده در شهر لبا در مسیر بین کوفه و شام مردم اعتراض کردند و اظهار نفرت کردند. در موصل وقتی مطلع شدند حاکم موصل به استقبال رفت، مردم گفتند چه خبر شده؟ گفتند سر شورشیان را می آورند. مردی گفت: شورشی نیست بلکه سر حسین(علیه السلام) است، چهار هزار نفر از اوس و خزرج آماده جنگ شدند. سپاه یزید مطلع شده و از ورود به شهر امتناع کردند. در شهر رحبه برخی اعتراض و عزاداری کردند، اهل قنسرین، یزیدیان را به شهر راه نداده و سپاه دشمن را سنگباران کردند، اهل شیزر، و کفرتاب به آنها آب نداده، و به شهر راهشان ندادند. در شهر سیبور با آنها درگیر شدند و جنگ کردند، اهل حماه نیز دوستار اهل بیت(علیهم السلام) بوده و دروازه بر روی آنان بسته و به کارشان اعتراض کردند.
علاوه بر این در شهر حران، مردی یهودی در میان مردم به تماشای اسرا آمده بود، مشاهده کرد لب های سر مقدس حرکت می کند نزدیک شد این صدا را شنید: "و سیعلم الذین ظلموا ای منقلبون ینقلبون". با تعجب از قضیه سوال کرد، و پس از آگاهی از حقانیت اسرا و شهدا، به وضع دردناک آنان غمگین شده و عمامه اش را بین اهل بیت تقسیم کرد تا به عنوان جامه استفاده کنند . جامه خزی گران قیمت به امام سجاد(علیه السلام) هدیه کرد، مامورین او را منع کردند، او شمشیر کشید و با آنان جنگید و پنج نفر از آنان را کشت و خود پس از مسلمان شدن در درگیری شهید شد و اکنون قبر او به نام قبر یحیی شهید، زیارتگاه است. در عسقلان
ص: 303
نیز چنین درگیری گزارش شده است.(1) شاید درگیری و اعتراض های دیگری نیز بوده که در منابع دیگر دقیق تر بیان شده و احتمالا بسیاری از این وقایع نیز در تاریخ ثبت نشده است.
1- مقتل ابی مخنف.
2- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی.
4- نفس المهموم، ترجمه علامه شعرانی (کتاب خوب و مفید).
[1]. ابو مخنف، وقعة الطف، مترجم جواد سلیمانی، تحقیق استاد یوسفی غروی، قم، نشر مؤسسه امام خمینی(قدس سره)، ص192-199.
[2]. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج1، ص740.
[3]. همان، ص771-780.
ص: 304
وقتی اسرا در منزلگاه های گوناگون می ایستادند بعضی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) به روش برخورد یزیدیان با آنان اعتراض داشتند پس چرا اینهایی که از دوستداران امام حسین(علیه السلام) و اصحابشان بودند در کربلا حضور پیدا نکردند؟
امام حسین(علیه السلام) هنگام خروج از مدینه به سوی مکه مکرمه، و سپس از آنجا به طرف کوفه، هرگز به کسی نفرمود با لشکر چند هزار نفری یزید وارد جنگ خواهد داشت. از این رو براحتی می توان حدس زد که بسیاری از افراد نمی دانستند که عاقبت این قضیه چه خواهد بود تا درباره آن تصمیم خاصی اتخاذ کنند.
اما مهم تر این که دستگاه تبلیغاتی یزید برای این که بتواند برای جنایت خود، مشروعیتی در نظر مردم درست کند، قیام گران عاشورا را خارجی و شورشی قلمداد می کرد و آنان را یاغی علیه امام و خلیفه مسلمین معرفی می نمود و در مقابل از کسی هم اسمی برده نمی شد که اینان که هستند. برای همین غالب مردم به خصوص، مردم شام، تا قبل از افشاگری های حضرت زینب(علیها السلام) و امام سجاد(علیه السلام) نمی دانستند که انقلابیون کربلا، خاندان عصمت و طهارت نبوی(علیهم السلام) هستند. مخصوصاً مردم از کلمه خارجی ذهنیت بدی داشتند چرا که سابقه استعمال این لغت به خوارج نهروان باز می گشت. از این رو می بینیم که عبیدالله خطاب به مسلم بن عقیل می گوید: بر امام خود خروج کردی و جمع مسلمین را شکافتی و بین آنها فتنه برانداختی.(1)
لذا به دنبال این گونه تبلیغات بوده که وقتی کاروان اسیران وارد شام شد، پیرمردی نزدیک امام سجاد(علیه السلام) آمد و گفت: " خدا را شکر که شما را کشت و هلاک نمود. شهرهای مسلمین را از شما آسوده ساخت و امیر المومنین را بر شما مسلط گردانید." اما
ص: 305
چون امام سجاد(علیه السلام) خویش را بر او شناساند، پیرمرد به گریه افتاد و گفت: خدایا بیزاری می جویم از دشمنان آل محمد (صلی الله علیه و آله)، ای پسر رسول خدا آیا توبه من پذیرفته است؟"(1)
از سوی دیگر می دانیم که به حکم صریح قرآن، کیفر یاغی در دین قتال با اوست.[3] لذا آن چنان که مشهور است با اخذ فتوای وجوب دفع آن حضرت، از قاضی وقت، از حربه دین علیه او استفاده کردند.(2) هم چنان وقتی قتال قطعی شد و یزید فرمان به کشتار داد دیگر کسی غیر از حاضرین در معرکه از روند اوضاع باخبر نبود و وسایل ارتباط جمعی سریع امروزه هم موجود نبود که بتوانند اخبار آن دشت پر بلا را به دیگران رساند. در هر صورت برای اطلاع بیشتر به صحابهای که در قضیه حضوری داشته اند نظری می افکنیم.
زید بن ارقم: او در سن پیری بود که واقعه عاشورا رخ داد. وقتی سر مبارک امام را به کوفه آوردند و عبیدالله بی حرمتی نموده گفت: به خدا قسم دیدم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بارها با لب های مبارکش این لبها را می بوسید. او در سال 68 ه- . ق در گذشت(3) فلذا توان حضور در میدان را نداشته است.
سلیمان بن صرد خزاعی: نام سلیمان را پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر او نهاد. از جمله کسانی بود که به امام برای آمدن به کوفه نامه نوشت. قبل از این که خود را به جمع یاران امام برساند عبید الله بن زیاد او را دستگیر و زندانی کرد لذا پس از آزادی از زندان، رهبری قیام توابین را به عهده گرفت و در جنگ "عین الورده" شهید شد.(4)
سهل بن سعد: از صحابه و شیعیان بود. بیرون دروازه دمشق چون اسراء را شناخت، گفت اگر کاری دارید برایتان انجام دهم؟ حضرت سکینه(علیها السلام) فرمود: به آن نیزه دار پولی بده تا سرها را از میان اسراء ببرد تا مردم به ما نگاه نکنند. او سال 88 ه- . ق وفات یافت.(5) معلوم است که او از قضیه بی اطلاع بوده و حتی
ص: 306
اسراء را نمی شناخت لذا از قیام امام(علیه السلام) بی خبر بوده است.
عبد الله بن عباس: او سعی داشت امام را از رفتن به کوفه باز دارد، در مورد موضع سیاسی او در باره عثمان و امویان نظرات مختلفی وجود دارد. ظاهراً در اواخر عمر نابینا شده بود. در سال 68 به سن هفتاد سالگی درگذشت.(1)
البته بعد از حادثه عاشورا نابینا شده است. در هر صورت توجیهی در عدم پیوستن او به امام وجود ندارد به خصوص معروف است که در خوابی دید که امام(علیه السلام) شهید می شود.(2)
عبد الله بن عفیف ازدی: او وقتی ابن زیاد در مسجد خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را تحقیر نمود بر او اعتراض کرد، ابن زیاد سربازانی فرستاد و شهیدش کرد. او نیز نابینا بوده است.(3)
مسور بن مخزمه: او مدینه بود و به امام(علیه السلام) نامه نوشت که فریب کوفیان را نخورد و به طرف عراق نرود. خودش با یزید بیعت نکرد. ظاهراً او نمی دانسته است که عاقبت حرکت امام حسین(علیه السلام) به کجا خواهد انجامید چنان چه بسیاری از عاقبت قضیه جاهل بودند.(4)
مسیب بن نجبه فرازی: او پس از شهادت سلیمان و قیام توابین، فرماندهی جنگ را به عهده گرفت از این که نتوانسته بود در عاشورا حضور یابد خود را ملامت می کرد فلذا توبه کرده به صف توابین پیوسته بود. او حسرت خود مبنی بر عدم شرکت در عاشورا را در خطابهای اعلام کرد.(5)
در پایان قابل ذکر است صرف صحابی پیامبر بودن دلیل مودت که قرآن از مردم خواست دوستی اهل بیت نیست ومسلمانی به اسم صحابه بودن نیست ؛ بلکه پیروی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) وفرامین او تا پایان عمر شرط لازم مسلمانی است.
ص: 307
1- فرهنگ عاشورا، جواد محدثی
2- لهوف، سید بن طاوس .
[1] . سید بن طاووس، الملهوف، قم، دارالاسوه، 1417 ه- . ق، چاپ دوم، صص 212 - 121.
[2] . سید بن طاووس، الملهوف، قم، دارالاسوه، 1417 ه- . ق، چاپ دوم، صص 212 - 121.
[3] . سورة حجرات، آیة 9.
[4] . جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف، چاپ دوم، 1376، ص 157.
[5] . سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف، 1403، ج 7، ص 87.
[6] . علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403 ه- . ق، ج 45، ص 358.
[7] . همان، ص 127.
[8] . سید محسن امین، پیشین، ج 8، ص 55.
[9] . شیخ صدوق، امالی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1400 ه- . ق، ص 480.
[10] . علامه مجلسی، پیشین، ص 119.
[11] . باقر شریف قریشی، حیاه الامام الحسین بن علی(علیه السلام)، قم، دارالکتب العلمیه، 1396 ه- . ق، ج 3، ص 24.
[12] . مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، 1385 ه- .ق، ج 3، ص 94.
ص: 308
معنای این جمله حضرت زینب(علیها السلام) که فرمود (ما رأیت الا جمیلاً) چیست ؟
در ابتدا بهتر است که این فرمایش حضرت زینب(علیها السلام) را ترجمه کنیم و بعد از آن ببینیم که این عبارت در کجا و به چه دلیلی گفته شده است.
"ما رأیت الا جمیلاً" یعنی من به جز زیبایی چیزی ندیدم و آنچه مشاهده کردم همگی زیبا بود.
پس از حادثه کربلا وقتی زن و فرزندان شهدا را، به همراه حضرت زینب به اسارت به نزد عبیدالله بن زیاد بردند، او که خود را پیروز این نبرد می دید، برای اینکه زخم زبانی به اهل بیت امام حسین(علیه السلام) بزند رو به حضرت زینب(علیها السلام) کرد و گفت: خدا را شکر می کنیم که او شما را رسوا کرد و تکذیب نمود. حضرت هم در پاسخ، این جمله معروف خود را به زبان آوردند که "ما رأیت الا جمیلاً": آن چه برای ما اتفاق افتاد رسوایی نبود بلکه همه زیبا و دل پسند بود و در ادامه هم فرمودند: شهدای کربلا کسانی بودند که خداوند، شهادت را برای آنها انتخاب کرده بود، و در روز قیامت، تو را به همراه آنها در یک جا جمع کند تا هر کدام دلیل خود را بیاورید، و آن وقت خواهی دید که چه کسی پیروز است.(1)
به طور کلی انسانهایی که به روز قیامت اعتقاد ندارند و به دنبال پول و ثروت و مقام هستند و به دستورات خداوند گوش فرا نمی دهند، گمان می کنند که پیروزی، در زنده بودن و رسیدن به پول و مقام است، به همین دلیل هم بود که، ابن زیاد خود را پیروز می دید چون توانسته بود امام حسین(علیه السلام) و یارانش را به شهادت رسانده و اموالشان را غارت کند. امّا غافل از این که،
ص: 309
پیروزی و رسیدن به سعادت در نزد خداوند، انجام دادن دستوراتی است که او برای ما انسانها معین فرموده، و هر کس از آن دستورات سرپیچی کند، در واقع شکست خورده، اگرچه به ثروت و مقامی هم برسد. در این میان، امام حسین(علیه السلام) و اصحاب او بودند که به فرمان الهی گوش فرا داده و به وظیفهای که برعهده آنها گذاشته شده بود به خوبی عمل نمودند، پس آنها بودند که به پیروزی و سعادت رسیدند و مشخص است که هیچ چیزی برای آنها شیرین تر و گواراتر و زیباتر از عمل کردن به وظایف الهی نبود، و لذا حضرت زینب(علیها السلام) همه آنچه را که اتفاق افتاده بود را زیبا دانستند چون تک تک وظایف خود را که خداوند برعهده آنها نهاده بود، به بهترین وجه انجام دادند.
می توان این مسئله را به صورتی دیگری نیز بررسی و توجیه نمود و آن این است که: امام حسین(علیه السلام) و اصحاب ایشان و نیز حضرت زینب، خدای متعال را در همه چیز و همه جا می دیدند یعنی در هر اتفاقی که برای آنها رخ می داد، خدا را در آن اتفاق و حادثه با چشم دل مشاهده می کردند و فرقی هم نمی کرد که آن اتفاق، آسان و خوشایند باشد یا سخت و مصیبت بار، ولی چون هدف خدا بود و در سختیها هم، خدا را مشاهده می کردند و خود را به او نزدیک می دیدند، این سختیها نیز برای آنها زیبا و گوارا بود و لذا حضرت فرمود همه آن مصیبتها و حادثه های تلخ برای ما زیبا بود.(1) پس به طور خلاصه باید بگوییم که هر کس کاری را به عنوان وظیفه انجام دهد و یا در آن کار و یا اتفاق فقط خدا را مدنظر داشته باشد آن کار و اتفاق برای او شیرین و زیباست و این معنا و تفسیر همان جمله معروف حضرت زینب(علیها السلام) است.
به بیان دیگر ان چه رخ می دهد و در کربلا گذشت یا انجام خوبیها و ارزشها بود در جبهه حق، یا انجام بدیها و زشتیها بود که در حقیقت تحقق وعده ها و سنت های الهی است. هر
ص: 310
کس با خدا نباشد هیچ بهره ای از انسانیت و اخلاق ندارد. این خود حقانیت و ظهور وعده های الهی است.
1- حماسه حسینی، شهید مطهری، انتشارات صدرا.
2- نفس المهموم، شیخ عباس قمی.
[1] . ر.ک. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 45، ص 115، المکتبة الاسلامیه و مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان.
[2] . عرفان نظری، استاد یزدان پناه، درس 38، ص 82، مؤسسه امام خمینی.
ص: 311
در روضه ها گفته می شود پس از شهادت همه یاران زینب امام را به مرکب سوار کرد،این سخن درست است؟
در روز عاشورا ابتدا یاران با وفای امام حسین(علیه السلام) به میدان جنگ رفتند سپس نوبت به بنی هاشم رسید. جوانان بنی هاشم نیز برای دفاع از امام خویش به میدان کار زار رفتند تا این که امام(علیه السلام) تنها ماندند، سپس امام نگاهی به اطراف خود نموده و فرمودند: " هَل مِنْ ذابًّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُول اللهِ؟ هَل مِن مُوَحَّدٍ یَخافُ اللهَ فینا؟ هَلْ مِنْ مُغیِثٍ یَرْجُو اللهَ بإِغَاثَتِنا؟ ... آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفع شرّ یاغیان و ظالمان نماید؟ آیا خدا پرستی هست که در یاری ما اهل بیت(علیهم السلام) از خدای بترسد و ما را تنها نگذارد؟ آیا فریادرسی هست که به فریاد رسی ما امید لقای پروردگار را داشته باشد؟ ... .(1)
مطلب مورد نظر پرسش گر محترم، در مقاتل مهم و معتبر و دست اول که در نزدیکترین فاصله زمانی به حادثه عاشورا نوشته شده است، موجود نیست. ابومخنف که اولین راوی از صحنه عاشورا به حساب می آید، به چنین مطلبی اشاره نکرده است.
هیچ یک از منابع ذیل که از کتب مهم و دست اول به حساب می آیند به این مطلب اشاره نکرده اند:
از جمله لهوف سید ابن طاوس، الارشاد شیخ مفید - رحمة الله علیه -، الفتوح ابن اعثم کوفی، تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی، تاریخ مسعودی، (مروج الذهب). تاریخ کامل ابن اثیر، البدایة و النهایة ابن کثیر، مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی، مقتل الحسین خوارزمی، مقتل الحسین مقرم، مقتل الحسین کاشف العظاء، مقتل الحسین سید بحرالعلوم، المناقب ابن شهر آشوب، کشف
ص: 312
الغُمّه محقق اربلی، دمع السجوم علامه شعرانی، طوفان البکاء جواهری و بحار الانوار علامه مجلسی.
اما برخی از منابع که به این مطلب اشاره کرده اند عبارتند از:
" مقتل الحسین" تألیف محمد کاظم قزوینی،(1) " تذکرة الشهداء" تألیف ملا حبیب الله کاشانی،(2) " ریاض القدس" نوشته صدر الدین واعظ قزوینی.(3)
محمد کاظم قزوینی در مورد وداع آخر امام(علیه السلام) با اهل بیت خویش می نویسد: " ... ثم نادی الحسین هل من یقدم الیَّ جوادی؟ فسمعت زینب فخرجت و أخذت بعنان الجواد و أقبلت الیدوهی تقول لمن تفاری؟ و قد قرحت فؤادی ..." : " ... سپس امام(علیه السلام) صدا زد آیا کسی هست مرا بر زین اسب سوار کند؟ زینب(علیها السلام) آمد و امام را سوار اسب نمود... .(4)
منابعی که به این مطلب اشاره کردند در قرن چهاردهم هجری قمری تألیف شده است. و فاصله زمانی طولانی بین حادثه عاشورا و این منابع وجود دارد و احتمال دخل و تصرف در مطالب وجود دارد. علاوه بر آن، در منابع مذکور برای این مطلب به هیچ منبع اشاره نکرده اند ؛
پس با توجه به منابع مهم و دست اول که اشارهای به این مطلب نکردند و منابعی که در آنها این مطلب آمده احتمال کم یا زیاد کردن وقایع وجود دارد و به هیچ منبعی ارجاع ندادند، لذا مطلب فوق را میتوان بعنوان زبان حال دراین حالت امام که تنها مانده بود دانست ؛
1- موسوعة کلمات الامام حسین(علیه السلام)
2- نفس المهموم،شیخ عباس قمی.
ص: 313
[1] . ابن طاوس، لهوف، ترجمه: محمد طاهر دزفولی، چاپ اول 78، نشر مؤمنین، قم، 215.
[2] . محمد کاظم قزوینی، مقتل الحسین(علیه السلام)، چاپ دوم، طبع و نشر محمد حسین ملیّبی، کربلا، مکتبة القرآن، چاپ نعمان، نجف، ص 65.
[3] . ملا حبیب الله کاشانی، تذکرة الشهداء، به همت آقای محمد شریف کاشانی ( آقا زاده آیت الله)، در 1308 از روی نسخه اصلی نوشته شده، ص310.
[4] . صدر الدین واعظ قزوینی، ریاض القدس، جلد دوم، به سرمایه حاج میرزا عبد الرحیم، مدیر مؤسسة علمی، چاپ افست، تهران، 1323 ه-. ق، ص 139.
[5] . محمد کاظم قزوینی، پیشین، ص 65.
ص: 314
روز عاشورا حداقل یک نفر در جلو امام حسین(علیه السلام) ایستاده و شهید شد آیا زمانی که خطر از بین رفتن جان در میان باشد نماز واجب است؟ و آیادر داخل خیمه ها و... جای امنی برای نماز خواندن نبود؟
1. در ابتداء لازم است به اختصار به ماجرای نماز ظهر عاشورای سالار شهیدان اشاره شود: روز عاشورا بعد از آن که جنگ آغاز شد و برخی یاران امام از جمله"مسلم بن عو سجه" شهید شدند. شخصی به نام "ابو ثمامه صائدی" به امام عرض کرد، جانم به فدای شما باد، می بینم دشمن به شما نزدیکتر شده و هم اینک وقت نماز فرا رسیده است به خدا سوگند تا من زنده هستم نخواهم گذاشت آسیبی به تو برسد ولی دوست دارم که پروردگار خود را در حالی دیدار کنم که این نماز را که وقتش رسیده با تو بخوانم. بعد حضرت به زهیر بن قین و سعید بن عبد الله فرمود جلو بایستید و حضرت خود اذان داد و نماز را اقامه فرمود، وقتی تیری از جانب دشمن می آمد آن دو خود را سپر امام می کردند تا تیر به امام اصابت نکند، و سعید بن عبد الله در همین ماجرا به شهادت رسید.(1)
2. درباره این فراز سوال که "زمانی که خطر از بین رفتن جان...." باید گفت: نماز در هیچ حال و در هیچ شرایطی از انسان ساقط نمی شود، اما این که حضرت امام حسین(علیه السلام) بر اساس آنچه بازگو شد نماز را در مقابل تیر دشمن اقامه کرد و نه در داخل خیمه و جایی که از تیررس دشمن مصون باشد، بایدگفت اولاً امام حسین(علیه السلام) خود حجت خدا و امام معصوم و مفسّر دین و عالم به احکام شرع و به یک لحاظ خود شارع احکام الهی است، و
ص: 315
خود می دانستند که نماز در آن شرایط باید چگونه و به چه نحو خوانده شود و این که نماز ظهر عاشورا را به همان صورت یاد شده اقامه کرده است این خود دلیل صحت کار حضرت در آن شرایط است. چون اگر نماز در آن شرایط واجب و یا صحیح نمی بود، حضرت آن را اقامه نمی کرد.
ثانیاً: گر چه امام(علیه السلام) می توانست نمازش را به صورت انفرادی و در میان خیمه گاه بخواند، ولی آن را در صحنة جهاد و مبارزه و با جماعت اقامه کرد تا به دشمن بفهماند که به هنگام نماز و اداء فریضة الهی باید ترک مخاصمه شود، ولی دشمن حتی در هنگام نماز نیز به دشمنی و خصومت خویش ادامه دادند و حضرت را زیر باران تیر قرار دادند،(1)
و در روایتی نقل شده که امام حسین(علیه السلام) خطاب به عمر سعد فرمود: "ویلک یا عمر بن سعد، أنسیت شرایع الاسلام، الاتقف عن الحرب حتی نصلّی و تصلّون و نعود الحرب"(2)
یعنی وای بر تو ای عمر سعد آیا آیین های اسلام را از یاد برده ای، چرا دست از جنگ نمی کشی، تا نماز گزاریم بعد دوباره به جنگ بر گردیم. اما طبق آنچه نقل شده عمر سعد جواب امام را نداد، بعد حضرت فرمود: "استحوذ علیه الشیطان "(3) یعنی شیطان بر او چیره شده است.
طبق این بیان، حضرت نماز واجب را برای این در میدان جنگ اقامه کرد که دشمن به او مهلت نداد و جنگ را متوقف ننمود تا نماز در شرایط غیر جنگی و بدون شهید شدن یاران امام اقامه شود. پس اگر حضرت در هر جا برای اداء نماز توقف می کرد وضعیت جنگی بود و دشمن او را زیر باران تیر قرار می داد.
ثالثاً: امام با آن گونه اقامه نماز به جهان اسلام و آیندگان فهماند که او کشتة راه دین است و برای باقی ماندن نماز به شهادت
ص: 316
رسیده است.
یعنی نماز برای امام حسین به اندازهای اهمیت و ارزش داشته است که حتی در زیر باران تیر دشمن هم نماز و وقت نماز را از یاد نبرد، پس کسانی که حسینی هستند و در مسیر حسین(علیه السلام) حرکت می کنند باید در هیچ شرایط نماز را فراموش نکنند و به هر اندازه که می توانند نماز را طبق آنچه تکلیف اوست بجا آورد.(1)
رابعاً: بهترین راه برای درک عمق آن نماز و کسی که خود را سپر قرار داد تا حضرت آن نماز را اقامه کند کلمات خود شهید است که هنگام جان دادن گفته است، نقل شده که سعید بن عبدالله وقتی بر اثر اصابت چندین تیر بر زمین افتاد گفت: خدایا لعن نما این مردمی را به همان لعنتی که عاد و ثمود را لعن نمودی. پروردگار من سلام مرا به پیامبر خود برسان و ابلاغ نما او را آنچه به من رسید از جراحت و زخم، من در این کار قصد کردم که ذریة پیامبر تو را یاری دهم.(2)
از این کلمات و امثال آنها که در کربلا از سوی یاران امام حسین(علیه السلام) اظهار شده بخوبی بدست می آید که نه تنها نماز ظهر امام حسین و یارانش و فدا کردن سعید خود را به آن صورت بلکه حوادث کربلا چیزی نبوده و نیست که با مقیاس های معمولی و محاسبات ظاهر بینی نظیر خطر جان و مانند آن قابل محاسبه باشد بلکه نماز ظهر عاشورا را مثل سایر کارها که از امام و یارانش سر زد با میزان خاص حسینی و عشق الهی سالار شهیدان و یارانش باید محاسبه کرد و نه امور نظیر آنچه در پرسش آمده است.(3)
3. نکته دیگر این که نماز ظهر عاشورای امام حسین(علیه السلام) گر چه یک نماز واقعاً استثنائی است، ولی اگر در قالب امور فقهی و ظواهر شرعی تبیین شود باید گفت که اسلام نمازی به نام"نماز
ص: 317
خوف" وجود دارد که در شرایط جنگی در میدان رزم اقامه می شود، و نمازی که امام حسین(علیه السلام) در ظهر عاشورا خوانده است از باب همان نماز خوف است که به جماعت و در میدان رزم خوانده شده است.(1)
شهادت سعید از برخی جهات شاید زیباتر و عاشقانه تر از سایر شهدا بوده است، زیرا گفته شده که او بگونه ای عمل می کرد که از هر سوی که تیر می آمد او خود را در همان طرف سپر امام قرار می داد تا تیر به جای امام بر بدن او اصابت کند این گونه ایثار جزء زیباترین ایثارهایی است که تاریخ کمتر به خود دیده است.
بنابر این تعبیر"خطر جان" و مانند آن در این صحنه بسیار کوچک است. و اصلاً جای ندارد چون در کربلا مسایل بگونه ای واقع شده که با این تعبیرات نمی توان آنها را تحلیل کرد: بخصوص آن که امام در واقع در ظهر عاشورا نه تنها نماز خواند بلکه نماز را اقامه کرد.(2)
1. شیخ آیت الله تستری، خصایص الحسینی، نشر مؤسسه دار الکتاب، قم بی تا.
2. جواد محدثی، پیام های عاشورا، نشر فراز اندیشه، قم 1383 ش.
3. آیت الله کمره ای، رموز الشهادة، ترجمه نفس المهموم، انتشارات کتابچی، تهران بی تا.
4. حسن رحیم پور، حسین عقل سرخ، نشر سروش، تهران 1380 ش.
[1] . شیخ عباس قمی، منتهی الآمال ج 1 ص 748 نشر مؤمین 1379 ش.
ص: 318
[2] . عبدالله، جوادی آملی، حماسه عرفان، ص 245 نشر مرکز اسلامی، قم 1378 ش.
[3] . فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ص 501، نشر معروف، قم 1383 ش.
[4] . همان.
[5] . جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص 485، نشر معروف، 1374 ش.
[6] . منتهی الامال، ج 1 ص 748، نشر پیشین.
[7] . مطهری مرتضی، مجموعه آثار، 17 ص 458، نشر صدرا، 1378 ش.
[8] . سید محسن آمینی اعیان شیعه، ج 1 ص 593 نشر دار التعارف للمطلوب، بیروت 1403 ق.
[9] . ر. ک: جوادی آملی، حماسه عرفان، ص 245، نشر مرکز اسراء، قم 1378 ش.
ص: 319
مسیر حرکت اسیران را چگونه بود
در روز دهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری آن واقعه هولناک رخ داد. اصحاب و یاران یکی پس از دیگری عازم میدان نبرد شده و در دفاع از امام خود جانشان را فدا کردند. نوبت به بنی هاشم رسید. آنها نیز در راه امام جانبازی کردند تا از علی اکبر تا ابالفضل. آخرین و خردسالترین سرباز امام و شهید کربلا نیز در آغوش پدر بال و پر زد و صفحهای از مظلومیت پدر را ورق زد و حسین(علیه السلام) تنها شد....
امام پس از وداع با اهل بیت خود به صحنه نبرد وارد شد و پیوسته دشمنان دین خدا را می کشت و بر روی زمین می ریخت. و افراد زیادی را نیز مجروح کرد.(1) عمر سعد که لشکر خود را بیچاره یافت فریاد زد: از همه طرف بر او حمله کنید..... همه تیراندازان و نیزه داران حسین(علیه السلام) تنها را محاصره کردند و گروهی نیز برای تضعیف روحیه و بر هم زدن تمرکز حضرت به طرف خیمه ها رفتند. امام نیز همینطور که دشمن را می شکافت و مثل برگ خزان روی زمین می ریخت خود را به خیمه نزدیک کرد و با صدایی رسا فرمود: ای پیروان آل ابوسفیان اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید در دنیا جوانمرد باشید....(2) حملات دشمن شدیدتر شد و امام خسته و زخمی و بی حال و ناتوان شد و با ضربه نیزهای از روی اسب افتاد و از جانب راست صورت بر روی زمین قرار گرفت.... زینب از خیمه بیرون دوید و فریادکنان نزدیک پیکر بی جان برادر رسید. اطراف خود را نگاه کرد و هیچ آشنایی نیافت لاجرم رو به عمر سعد کرد و فرمود: "آیا ابو عبدالله کشته می شود و تو ایستادهای و تماشا می کنی؟" امام متوجه خواهر شد و فرمود به خیمه برگشته و مواظب
ص: 320
اطفال باشد. زینب برگشت و دشمن حلقه محاصره را تنگ تر کرد و شد آنچه کاش نمی شد و زینب تنها ماند....
حضرت زینب و حضرت زین العابدین(علیه السلام) که با فداکاری بی نظیر عمه اش زنده بود کاروانسالار کاروانی شدند که تمام مردانش کشته شده و کشته های آنها بر روی زمین داغ کربلا مانده بود. عصر روز یازدهم دشمن کشته های خود را دفن کرد و کاروان اسرا را به مقصد کوفه حرکت داد....(1)
مسیر حرکت اسراء اهل بیت(علیهم السلام) :
1- از کربلا به کوفه: عصر روز یازدهم سرهای شهدای کربلا را به روی نیزه زدند و بین قبایل مختلف تقسیم کردند. به دستور عمر بن سعد دختران و زنان را بر شتران بی جهاز سوار کردند و غل و زنجیر بر گردن امام سجاد نهادند و به درخواست اهل بیت آنها را از کنار شهدا عبور دادند و به هنگام عبور شیون آنها بلند شد. سکینه خود را بر روی بدن پدر شهیدش انداخت ولی تعدادی از مأموران با خشونت و تازیانه سکینه را از روی بدن امام کنار کشیدند.(2)
کاروان با شتاب فاصله 12 فرسخی کربلا تا کوفه را طی کرد. مردم کوفه برای تماشا اجتماع کرده بودند. وقتی وارد کوفه شدند حضرت زینب اشارهای کرد و با این اشاره نفسها به سینهها برگشت و زنگ شتران از صدا افتاد و حضرت خطبه اش را آغاز نمودند خطبهای که هر شنوندهای را به یاد امیرالمؤمنین(علیه السلام) می انداخت. مردم به شدت گریه می کردند و انگشتانشان را با دندان می گزیدند. سپس حضرت ام کلثوم و حضرت امام سجاد نیز سخنرانی کردند، سپس اسرا را وارد دار الاماره کردند و.... و پس از 4 روز بسرعت روانه شام شدند.(3)
2- از کوفه به شام: اسرای اهل بیت روز دوازدهم محرم وارد کوفه شدند و روز شانزدهم خارج شده و روانه شام گشتند. این کاروان با
ص: 321
سرعت زیاد و تحت تدابیر شدید امنیتی در روز اول صفر وارد شام شدند و این کاروان در راه شهرها و منزلگاهها را پشت سر گذاشتند که برخی شهرهای آباد و مشهور است و برخی غیر مشهورند.(1)
نکته مهم اینست که برخی از مورخین گفته اند کاروان اسرا از شام به کربلا برگشته و سپس راهی مدینه شدند و دستهای دیگر که اکثریت هستند در بیان منازل و محلهای مسیر اسرای اهل بیت نامی از کربلا نبرده اند.
الف: دسته اوّل(2) مانند مرحوم سید ابن طاووس در لهوف و مرحوم عباسقلی خان سپهر در ناسخ التواریخ و سید ابراهیم موسوی در وسیلة الدارین فی انصار الحسین(علیه السلام) و علامه مجلسی در بحار الانوار جلد 45 و... .
این دسته چنین نقل می کنند که وقتی کاروان اهل بیت(علیهم السلام) از شام خارج شدند فضای شهر عوض شده بود مردمی که برای دیدن اسیران جشن گرفته بودند و با شادی به استقبال آنها رفتند پس از حدود 8 روز 4 اقامت همین اسیران مردم را از ظلم و جنایت تاریخی خاندان یزید آگاه کرده و مظلومیت امام حسین(علیه السلام) را به آنها فهماندند بنابر این مردم با دیده گریان آنها را بدرقه کردند و کاروان اسیران با احترام ظاهری زیادی از شام به سوی مدینه روان شدند. امّا همینکه از شام خارج شدند زنان و کودکان از راهنمای کاروان درخواست کردند برای حرکت به سوی مدینه راهی را انتخاب کند تا آنان بتوانند به کربلا وارد شوند. راهنما هم پذیرفت و کاروان از روز هشتم صفر از دمشق راه افتاد و مسیر خود را با سرعت ادامه داد تا اینکه توانست در بیستم صفر (اربعین) و قولی سی ام صفر سال 61 به کربلا برسند.(3) به روایتی امام سجاد سر امام را که همراهش بود در همین ایام کنار بدن مقدس امام حسین(علیه السلام) دفن کرد و به بدن ملحق کرد.(4)
این نکته هم لازم به ذکر است که جابربن عبد الله انصاری در
ص: 322