سرشناسه:احمدی زادگان، نرگس، 1361 -
عنوان و نام پدیدآور:قم در دوره صفویه: «بررسی فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و سیاسی» [کتاب]/ مولف نرگس احمدی زادگان.
مشخصات نشر:قم: آستانه مقدسه قم،انتشارات زائر، 1393.
مشخصات ظاهری:280 ص.
فروست:زائر، انتشارات مقدس حضرت فاطمه معصومه؛ 476. مدیریت پژوهشی آستان مقدس قم؛ 93.
شابک:70000ریال: 978-964-6401-92-1
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:کتابنامه: ص. [265] - 280؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع:قم -- تاریخ-- قرن 10-12ق.
موضوع:قم -- تاریخ
موضوع:ایران -- تاریخ -- صفویان، 907 - 1148ق.
شناسه افزوده:آستانه مقدسه قم. انتشارات زائر
رده بندی کنگره:DSR2113 /م77 الف3 1393
رده بندی دیویی:955/1282
شماره کتابشناسی ملی:3552099
ص :1
قم در دوره صفویه: «بررسی فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و سیاسی»
مولف نرگس احمدی زادگان.
ص :2
از آن زمان که آموختن را آغاز کردم، سایۀ بزرگواری او را - که همیشۀ زندگی تکیه گاهم و در سختی ها مرا رهنمون بوده و مدیون خود ساخته - احساس کرده و با تمامی وجود، وجود بی کرانه اش را ستوده ام.
پدر! با تمامی عشق دست بزرگوارت را می بوسم و به پاس تمامی سال های عشق ورزیدنت، این نوشته
را به تو تقدیم می کنم.
ص:3
ص:4
سخن ما 13
مقدمه 15
احسن التواریخ 16
عالم آرای عباسی 20
خلد برین 21
خلاصه التواریخ 22
تذکرۀ تحفۀ سامی 25
سفرنامۀ پیترو دلاواله 25
تذکرۀ نصرآبادی (تذکرة الشعرا) 26
سفرنامۀ تاورنیه 27
سفرنامۀ اولئاریوس 28
سفرنامۀ شاردن 28
تذکرة الملوک 29
وجه تسمیۀ «قم» 31
پیدایش شهر قم
تاریخچۀ سکونت در ناحیۀ قم 37
ص:5
الف) قم، پیش از اسلام 39
ب) قم، پس از دورۀ اسلامی 44
آب قم 46
رودخانۀ قم 48
نهر سعد 49
آب و هوای قم 49
باغ ها وکشتزارها 50
محله های قم 50
دروازه های قم 51
سیر حوادث سیاسی 51
زمینه های موفقیت صفویان 52
خاندان منشی 60
از جمله افراد متنفذ این خاندان 61
قاضی احمد قمی 61
فرزندان و نوادگان قاضی احمد 64
میرصفی الدین محمد 64
میرمحمدهاشم 64
صفی الدین محمد 65
پدران خویشاوندان قاضی احمد 67
میرسید احمد 67
قاضی شرف الدین عبدالمجید 67
آقا کمال الدین حسینی مسیّبی 67
آقا فتوح الدین فتح الله 68
شرف الدین حسین میرمنشی 68
میروجیه الدین خلیل الله 70
ص:6
میرزا محمود 70
میرسراج الدین علی قمی 70
میرسیدعلی رضوی قمی 71
شخصیت های سیاسی قم 72
- آقا فتح الله خان کمترین 72
- آقا کمال الدین حسین 72
- ابراهیم بیک 73
- القاص میرزا 73
- حسین خان بیک شاملو 74
- حسینقلی بیک 74
- حسین صلایی اصفهانی 75
- حیدربیک چاپوق 76
- دورمیش خان شاملو 77
- سلیمان خلیفه ترکمان 77
- شاه قلی خلیفه 78
- علیقلی سلطان ذوالقدر 79
- علیقلی خلیفۀ ذوالقدر 79
- ولی خلیفۀ شاملو 80
توجه پادشاهان صفوی به شهر قم
اسناد 85
سند اول 86
سند دوم 87
سند سوم 88
سید شجاع الدین سلطان محمود 91
ص:7
امیرسلطان احمد 94
میرشمس الدین نقیب رضوی 94
میرمحمدسعید رضوی 96
جغرافیای شهری قم 105
شهر قم در دورۀ صفوی 105
منظرۀ شهر قم از دید سیاحان اروپایی 107
مسابقات در قم عهد صفوی 108
طراوت و صفای قم 110
آب رودخانۀ قم درعهد صفویه 111
ماجرای سیل مهیب قم 111
میدان میر 114
محلات و کوی های قم 114
وضعیت اجتماعی قم در دورۀ صفوی 117
سیر تطور نهاد وقف در جامعۀ قم 118
وقف نامه ها 125
وقف نامه ها 134
الف) مدرسۀ نجف قلی بیک 134
ب) مدرسۀ مؤمنیه 135
ج) مدرسۀ خان 137
د) مدرسۀ فیضیه 138
ه) نمونه های دیگر وقف 140
نقابت 141
انتخاب نقیبان 142
شرایط رسیدن به مقام نقابت 143
تولیت 144
ص:8
متولی منصوص 144
متولی منصوب یا متصدی 145
تولیت در آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیها السلام 145
وضعیت اقتصادی قم 150
مرکزیت 151
کشاورزی اساس اقتصاد قم 153
محصولات عمدۀ کشاورزی 155
صنایع قم 157
ضرب سکه 160
وضعیت مذهبی قم در دورۀ صفوی 160
تعصب مذهبی مردم قم 161
مسکرات در قم 162
توجه مردم قم به امور مذهبی 163
توجه به شعایر مذهبی 163
برگزاری مراسم عاشورا 163
وضعیت علمی مردم قم 164
علمای قم 165
1) ملا محمد طاهر قمی 165
2) قاضی سعید قمی 170
خدمات اجتماعی قاضی سعید 171
3) شیخ احمد قمی 174
4) ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجی قمی 177
5) میرزا حسن لاهیجی 178
6) میرزا محمد قمی مشهدی 179
7) سیدصدرالدین رضوی قمی 181
ص:9
8) قاضی احمد قمی 181
1.) خلاصه التواریخ 182
2.) گلستان هنر 182
3.) تذکره مجمع الشعرا 183
4.) منتخب الوزراء 183
5.) جمع الاخیار 184
6.) دیوان ابراهیم میرزا صفوی 184
7.) دیوان اشعار 184
8.) رساله در احوال مفاخر و مناقب شهر قم 185
وضعیت هنر و ادب در قم 185
وضعیت ادبیات در عصر صفوی 186
الف) مکتب وقوع و شاعران وقوع گوی قمی 187
ب) سبک هندی و شاعران قم 188
شعرا و سخنوران قم در دورۀ صفوی 189
آثار تاریخی و فرهنگی قم در دورۀ صفوی 224
مدارس 224
مساجد 231
کاروان سراها 236
پل های قم در دورۀ صفوی 239
توصیف حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام در دورۀ صفوی 242
محل دفن حضرت فاطمه معصومه علیها السلام در داخل روضه 242
ضریح 244
ایوان طلا 245
گل دسته ها 245
رواق جنوبی 245
ص:10
مقبرۀ شاه صفی 246
مقبرۀ شاه عباس دوم 246
مقبرۀ شاه سلیمان و شاه سلطان حسین 247
دو مقبره از خاندان صفویه 248
مقابر شاهزادگان 249
مهمانخانه آستانه 249
بقعه ها و امام زاده های قم دورۀ صفوی 250
1.) شاهزاده ابواحمد بن محمد حنفیه 250
تاریخ بنا 251
2.) مجموعۀ چهل اختران 251
الف) شاه زاده زید 252
ب) مرقد موسی مبرقع 252
ج) بقعۀ چهل اختران 253
3.) علی بن بابویه قمی 253
4.) سکینه خاتون 253
5.) بابا مسافر 253
6.) سلطان محمد شریف 254
7.) بقعۀ مجاور صحن مزار در بهشت 254
8.) شاهزاده احمد 255
9.) شاه حمزه 255
10.) معصومه کهک 256
11.) شاه زاده ابراهیم 257
12.) شاه زاده محسن 257
13.) شاه زاده ابراهیم دستجرد 258
14.) شاه زاده اسماعیل 258
ص:11
15.) امام زاده ابراهیم 259
16.) امام زاده زکریا 259
17.) امام زاده وشنوه 260
18.) شاه زاده محمد افسطی در ترخوران 260
نتیجه 261
فهرست منابع 265
فهرست مآخذ 271
ص:12
قم حرم اهل بیت علیهم السلام است. فرهنگ و تاریخ تشیع با فرهنگ و تاریخ شهر مقدس قم پیوندی عمیق دارد، بطوری که پژوهش و مطالعه در موضوع تشیع و قم توأمان بوده و هر کدام بدون دیگری کامل نخواهد بود. در موضوع «قم شناسی» و تاریخ تشیع در این شهر و آداب و فرهنگ و رسوم آن آثار فاخر و ارزشمندی سامان یافته، کتاب «تاریخ قم» اثری بی بدیل در این عرصه بشمار می رود، گرچه با کمال تاسف بخش های از این گنجینه علم و معرفت مفقود شده، اما مقدار موجود حکایت از قله های کمال علمی و معنوی تمدن و حضارت در این شهر را دارد.
برای قم شناسی باید به ادوار مختلف تاریخ این شهر توجه داشت. قم از قرن دوم هجری با قم عصر آل بویه و قم در زمان سلجوقیان و قم در زمان مغول کاملاً متفاوت است. یکی از برهه های حساس و یکی از حلقه های مهم در این زنجیره گسترده و طولانی، شناخت قم و جایگاه اجتماعی، فرهنگی، دینی، اقتصادی، نظامی قم در عصر صفویه و بویژه در قرن دهم هجری است که اثر حاضر به بحث و کاوش در آن پرداخته است. آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تاکنون چند کتاب و پژوهش در موضوع قم
ص:13
شناسی را به یاری خدای متعال منتشر نموده و اینک نیز گامی دیگر در این عرصه را تقدیم خوانندگان عزیز می نماید.
در اینجا لازم است از نویسنده محترم این اثر عالمانه تشکر ویژه داشته و این نوید را به جامعه علمی و فرهیختگان عزیز کشورمان بدهیم که به خواست خداوند «دانشنامه قم» در سایه عنایات فرزند باب الحوائج الی الله علیها السلام تدوین و عرضه خواهد شد.
در پایان با سپاس از درگاه الهی به خاطر توفیق این خدمت از حمایت های حضرت آیت الله سید محمد سعیدی دامت افاضاته تولیت محترم آستان مقدس و همه محققان و پژوهشگران محترم که با این مدیریت همکاری دارند و نیز کلیه دست اندرکاران امور چاپ قدردانی می نماییم.
رییس پژوهشکده آستان مقدس
احمد عابدی
ص:14
دولت شیعه مذهب صفوی یکی از مهمترین حکومتهای ایران در دوره اسلامی است که با به رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع، موجب نقطه عطفی در مسیر تاریخ ایران شد. بی تردید بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی این عصر، بدون در نظر گرفتن پایگاه های اصلی این مذهب میسر نخواهد بود. شهر قم یکی از مراکز مهم است که از رهگذر شعار تشیع، ارزشی ویژه دارد، هر چند اطلاعات اندک و پراکنده ای از اوضاع عمومی آن عصر قم در دست است؛ اوضاعی که آثار خاص خود را بر سیاست های کلی سلسلۀ حاکمان و فرمان روایان آن بر جا گذاشته و از قلم تاریخ نویسان محلی به دور نمانده است. در این کتاب، سعی شده است سیاست، اجتماع، اقتصاد، فرهنگ و مذهب کانون مهم تشیع ایران - قم - و تأثیرات آن بر اولین سلسلۀ مرکزی شیعۀ ایران و نگاه فرمان روایان این سلسلۀ به این کانون ها، از جمله قم و بازتاب آن با در نظر گرفتن زوایای مجهول و مبهم مسئله با دیدگاه نکته سنجانۀ تاریخی مورد بررسی قرار گیرد.
این را هم باید گفت که علی رغم انجام تحقیقاتی درخصوص تاریخ محلی قم و موضوعات وابسته به آن در ادوار مختلف - که هر کدام بخشی از مباحث این پژوهش را شامل می شود - تاکنون تحقیقی با این عنوان به صورت مستقل انجام نشده است؛ به جز برخی تک نگاری های پراکنده، و جای چنین پژوهشی در تاریخ محلی این شهر خالی بود.
ص:15
از کتاب هایی که در این زمینه نوشته شده کتاب «تاریخ قم در قرن نهم» تألیف «حسین مدرسی طباطبایی» است؛ این کتاب مباحثی دربارۀ خصوصیات جغرافیایی، موقعیت کشوری، سیاست، اقتصاد، حوادث و روی دادهای شهر قم مطالب مفیدی را دربردارد که در این نوشتار از مطالب آن بهره برده ایم.
موضوع بحث ما در این کتاب، بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی قم در دورۀ صفویان است. قم در زمان حکومت پادشاهان صفویه در جنبه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و مذهبی تغییر محسوسی داشت و در طی این دوران، به نشاط و رونق گسترده ای دست یافت و این به علت علاقه و سیاست شاهان صفوی نسبت به مذهب تشیع و شهرهای مقدس آن بود. ما برای بررسی این مهم از کارآمدترین و پرکاربردترین منابع تاریخی در این زمینه که براساس توالی زمان مرتب شده اند، استفاده می کنیم:
«حسن روملو» نبیرۀ «امیرسلطان روملو» از سرداران معروف قزلباش است که در صف نظامیان عصر صفویه مشغول به خدمت بوده است. او به اقتضای شغل خویش در اغلب حوادث و وقایع زمانش حضور داشته است و به همین دلیل آنچه نقل کرده از اهمیت خاصی برخوردار است. حسن بیک روملو، مورخ دربار شاه طهماسب بود؛ اما اثر خویش را به شاه اسماعیل دوم اهدا کرده است. او از نزدیک شاهد حوادث خونین پس از مرگ شاه طهماسب در دربار بوده است و در درگیری های میان «استاجلویان» و «روملویان» بر سر جانشینی شاه طهماسب حضور داشته و از جمله کسانی بوده که به حمایت از شاه اسماعیل دوم علیه «حیدرمیرزا» شمشیر کشیده است.(1)
ص:16
وی در کتابش حیدرمیرزا را مورد نکوهش قرار داده و او را دارندۀ تخیلات نفسانی و شهوات شیطانی(1) می نامد و در مقابل از سعی شاه اسماعیل دوم، یعنی شاهزادۀ عالم و عالمیان،(2) در اقامۀ نماز جمعه و جماعات و امر به معروف و نهی از منکر(3) تمجید می کند. از زندگانی حسن بیک روملو، جز اطلاعات اندکی که در احسن التواریخ موجود است مطلبی در دست نیست. وی - چنانکه گذشت - خود را حسن بیک روملو، نبیرۀ امیرسلطان روملو و خاک اقدام مورخان(4) معرفی می کند که در سال 927 هجری قمری در بلدۀ قم متولد شده است. امیر سلطان روملو از سرداران مشهور قزلباش دورۀ شاه اسماعیل اول بوده است؛ از این رو، بی جهت نیست که حسن روملو نیز بر مسلک قزلباش درآمده باشد که خود آن را محنت قورچی گری(5) می داند. احسن التواریخ، یک دورۀ تاریخ عمومی است که در دوازده جلد به نگارش درآمده؛ اما این که فقط مجلدات یازده و دوازده آن در دسترس است، برخی را اعتقاد بر آن است که شاید حسن بیک هیچ گاه مجلدات یک تا ده آن را به نگارش درنیاورده است؛ اما اشارۀ مکرر وی به برخی مجلدات در جلدهای یازده و دوازده، منکر این فرضیه است.
جلد یازده احسن التواریخ دربردارنده حوادث سال های 899-807 است و آنچه این کتاب را اثری ارزشمند در تاریخ صفویه کرده است جلد دوازده آن
ص:17
است که وقایع سال های 980-900 را - که سال های اولیۀ قدرت گرفتن صفویان تا اندک سال های پیش از مرگ شاه طهماسب است - به خوبی پوشش می دهد. اهمیت این جلد از احسن التواریخ آن است که وقایع ثبت شده در آن، نزدیک به زمان مورخ بوده و او آنچه را از افراد حاضر شنیده یا خود شاهد بوده نگاشته است. حسن بیک روملو، برای جمع آوری اطلاعات پیرامونی که پیش از وی رخ داده، به افراد مورد اعتماد که موفق به درک آن ایام شده اند روی آورده که از آنها با تعبیر ثقات یاد می کند.(1)
برخی از این ثقات، خود در صحنۀ رخدادها و جنگ ها حاضر بوده اند که وی با آنان به گفت وگو نشسته و شرح ماوقع را از آنان پرسیده است.(2) در آن بخش از حوادث که به مشاهدات وی اختصاص دارد و ارزش آنها بیش از دیگر موارد تلقی می شود، حسن بیک در کنار شاه طهماسب بدین سو و آن سو می رفته و اکثر وقایع را به چشم خود(3) دیده است. مسموعات و مشاهدات حسن بیک روملو در کنار استفادۀ وی از منابعی چون «مطلع السعدین» عبدالرزاق سمرقندی، «دیار بکریه» قاضی ابوبکر تهرانی و «حبیب السیر» غیاث الدین محمد خواندمیر،(4) در نگارش احسن التواریخ، این اثر را منبعی پرارزش و قابل استناد کرده است. اگرچه حسن بیک رسماً عضوی از تشکیلات حکومتی صفویان بوده و کتابش را نیز به شاه زمان اهدا کرده و در بیان مطالبش نسبت به خاندان صفوی از اعزاز و تکریم آنان فروگذار نیست و از این رو مورخی
ص:18
درباری شمرده می شود؛ همۀ اینها سبب نمی شود که وی صداقت و بیان حقایق را کنار نهد. از او گزافه ها و تملق های غیرعقلانی را نمی بینیم؛ چنانکه دیگر همتایانش سعی در الهی جلوه دادن حکومت صفویه داشته اند.
کتاب او از تملقات رایج درباری نسبت به پادشاهان خالی ست و سعی کرده تا جایی که ممکن است، نسبت به انعکاس نقاط ضعف و اشتباه های پادشاهان نیز تلاش کند. بی طرفی و انصاف وی، به ویژه در مورد حوادث و قضایای چالدران قابل تأمل است.(1)
سبک نگارش کتاب، حد واسطی بین مصنوع و ساده نویسی را دنبال می کند نثر کتاب ساده و روان است؛ اما از تکلفات منشیانه و هنرنمایی ادیبانه خالی نیست. در برخی موارد، عبارات متکلف و نامفهوم می شود؛ به ویژه استفاده از لغات ترکی و مغولی به دشواری فهم مطلب می افزاید. جملات کتاب گاه طولانی، با عبارت پردازی و آرایش های لفظی است. او نیز همچون دیگر مورخان عصر خویش، در بیان مطالب از اشعار، آیات، روایات و احادیث بهرۀ فراوان برده است. اشعار به کار رفته در احسن التواریخ با گرایش به شعر حماسی، شاید نشانه ای از شغل نظامی حسن بیک روملو باشد. ضمن این که او خود نیز از ذوق شعری بهره می برد و از این رو، افزون بر استفاده از اشعار دیگر شاعران، در برخی موارد از اشعار خویش استفاده کرده است. اگرچه جای برخی حوادث اجتماعی و اقتصادی در احسن التواریخ خالی است، توجه به تاریخ نظامی و جنگ ها اهمیت خاصی می یابد. از این توجه می توان آگاهی های با ارزشی دربارۀ سلاح ها، شیوۀ جنگ ها و وضعیت سپاه در این دورۀ به دست
ص:19
آورد. او در بیان تاریخ صفویان با روی کردی به واقع نگری، شیوه های معتدل را در بیان مطالب برمی گزیند و از نسبت دادن مطالب خلاف واقع همچون کرامات و اعجاز در حق این خاندان خودداری می کند. در کنار توجه به مسایل نظامی و سیاسی که محور کار حسن روملو بود، برخی مطالب، به ویژه در جملۀ پایانی این اثر از دید نویسنده پنهان نمانده است که دقت در آنها، حکایت از توجه ویژه به همۀ اموری بوده که در اطراف او روی می داده است.
«اسکندربیک ترکمان (1043-968)» مورخ عمدۀ عصر عباسی است. او نخست تحصیل ریاضت کرد و به حسابداری پرداخت. سپس به فراگرفتن فن انشا و نگارش مکاتبات سیاسی مشغول شد. ابتدا جزء نگهبانان شاهی شد، در سال 1001 هجری قمری در دربار شاه عباس اول به سمت منشی گماشته شد و مورد اعتماد شاه قرار گرفت. اسکندربیک منشی، چون اسناد و مدارک بایگانی دولتی را در اختیار داشت و از طرفی هم در بعضی از روی دادهای آن زمان شرکت می کرد یا شاهد و ناظر آنها بود، در سال 1039 حوادث و اتفاقات دوران سلطنت شاه عباس را تحت عنوان «تاریخ عالم آرای عباسی» مشتمل بر یک مقدمه و دو صحیفه یک خاتمه، در سه مجلد تدوین کرد. مقدمه مشتمل است بر مطالبی که مؤلف از احسن التواریخ حسن روملو و دیگران اقتباس کرده و شرح حوادث تاریخی ایران را در دوران سلاطین نخستین صفویه تا سال 979 دربردارد. او در صحیفۀ نخست، حوادث تاریخ ایران را به تفصیل از سال 996-979، یعنی از تاریخ تولد شاه عباس اول تا جلوس وی بر تخت سلطنت شرح داده است. صحیفۀ دوم، مرکب از دو مقصد است: یکی در شرح وقایع سال اول سلطنت شاه عباس (1025-996) و دیگری شامل وقایع دورانی است که از
ص:20
سال 1025 شروع شده و پایان آن در سال 1037، یعنی زمان درگذشت شاه عباس اول است. به استثنای مقدمه که مطالب آن از اسناد و مدارک نویسندگان گذشته اقتباس شده است. عالم آرای عباسی، حاوی اطلاعات سودمندی در ارتباط با تاریخ اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم است. مؤلف به پیروی از نویسندگان قبل از خود، به روی دادهای نظامی توجه بسیار داشته است؛ با این وصف، زندگی نامۀ بسیاری از بزرگان آن عصر و طرز وصول مالیات ها را نیز از نظر دور نداشته است. در بخش های مختلف عالم آرا، دربارۀ انواع مالکیت ارضی و قبایل چادرنشین و رؤسای آنها به تفضیل سخن رفته است؛ به همین علت، این کتاب در موضوع خود از منابع معتبر است و در زمان حیات مؤلف، مورد توجه قرار گرفته تا جایی که به وی پیشنهاد شده ذیلی بر آن بنویسد. اسکندربیک، کار خود را ادامه داد و به شرح حوادث پنج سال اول سلطنت «سام میرزا (شاه صفی)» تا سال 1043 پرداخت؛ اما مرگ او را امان نداد. این کتاب به لحاظ ادبی با توجه به اینکه از سایر متون آن زمان بهتر است، از بی ذوقی ادبی که از ویژگی های نثر و نظم زمان صفویه و مولود تملق و چاپلوسی بوده، بی بهره نمانده است.(1)
این کتاب، اثر «محمدیوسف قزوینی (واله)» برادر وحید قزوینی است. تولد وی سال 988 هجری قمری بوده، ولی تاریخ مرگش مشخص نیست. او در دورۀ شاه صفی، در دفترخانۀ همایون کار می کرد و در دورۀ شاه عباس دوم، در سال 1066 وزیر توپ خانه شد و تا دورۀ شاه سلیمان این منصب را داشت.
ص:21
تاریخ تحریر اثر وی، سال 1087 است. اثر وی تاریخ عمومی است، شامل هشت روضه و روضۀ هشتم، هفت حدیقه دارد. روضۀ اول: تاریخ پیامبران و شاهان قبل از اسلام، روضۀ دوم: تاریخ پیامبر اسلام و تاریخ شیعه، روضۀ سوم: تاریخ امویان و عباسیان، روضۀ چهارم: تاریخ دودمان های ایرانی هم عصر عباسی، روضۀ پنجم: تاریخ چنگیز، روضۀ ششم: تیموریان، روضۀ هفتم: قره قویونلو و آق قویونلو و روضۀ هشتم: تاریخ صفویان، شامل حدیقۀ اول: تاریخ شیوخ صفوی و شاه اسماعیل اول، حدیقۀ دوم: تاریخ پادشاهی شاه طهماسب اول، حدیقۀ سوم: تاریخ شاهزادۀ مظفر شاه اسماعیل دوم، حدیقۀ چهارم: تاریخ شاه محمد خدابنده، حدیقۀ پنجم: تاریخ پادشاهی شاه عباس اول، حدیقۀ ششم: تاریخ شاه صفی اول و حدیقۀ هفتم: تاریخ پادشاهی شاه عباس دوم است. منبع اصلی وی در ذکر تاریخ قبل از حکومت شاه عباس دوم، «خلاصة التواریخ» قاضی احمد قمی بوده است. حدیقۀ چهارم از روضۀ هشتم، شامل وقایع سلطنت شاه عباس را تا سال 1071 شامل می شود. حدیقۀ هفت و هشت و روضۀ اول خلد برین به خط «میرزا محمد اسماعیل انصاری» و «مرتضی قمی افشار» است که از روی نسخۀ اصلی نوشته شده. از آثار دیگر یوسف قزوینی، ذیل عالم آرای عباسی است که تا پایان حکومت شاه صفی اول را شامل می شود.
وی مورخ قرن دهم هجری و پدرش در دستگاه شاه طهماسب اول خدمت می کرده است که از طرف حکومت ملقب به میرمنشی شده بود و تا زمان وفات در خدمت دربار صفویه باقی ماند. قاضی احمد نیز به علت قدرت قلم و کلماتی که داشت در دستگاه دولتی همراه پدر بود. بعد از مرگ شاه طهماسب، وی از طرف شاه اسماعیل دوم مأمور شد تاریخ صفویه را از شاه اسماعیل اول تا شاه اسماعیل ثانی بنویسد؛ ولی با مرگ شاه و نبودن حامی این کار به تعویق افتاد و سرانجام به همت خود این کار را دنبال کرد. او تا روی کار آمدن شاه عباس اول همچنان در مناصب دولتی خدمت نمود تا اینکه در سال 999 خلاصة التواریخ را به اسم شاه عباس به پایان برد. در سال 1007 هجری قمری، او در قزوین همچنان دارای پست دیوانی بود؛ ولی در این سال میان او و «میرصدرالدین محمد»، ولد «میرزا شرف جهان قزوینی» اختلاف افتاد و به سعایت میرمحمد از کار برکنار شده و به قم رفت. آخرین اطلاعی که از او در دست است، مربوط به محرم سال 1015 می شود که در قزوین با «مولانا محمد امین» از خوشنویسان معروف ملاقات کرده و از زندگانی او اطلاع دیگری در دست نیست.
خلاصة التواریخ، کتابی است در تاریخ صفویان از روزگار «شیخ صفی الدین اردبیلی» تا اوایل قرن یازدهم، یعنی نخستین سال های سلطنت شاه عباس ثانی. در واقع این کتاب، مجلد پنجم از اثر بزرگی است در تاریخ عمومی ایران که مؤلف، آن را به تاریخ صفویه اختصاص داده است. قاضی احمد به دلیل اشتغال در امر دیوانی و علاقه به علم هنر و تاریخ نویسی و دسترسی به منابع تاریخ معاصر، حوادث نزدیک به عصر خویش را به تفضیل نوشته است و از آنجا که خود در متن حوادث بوده، وقایع و اتفاقات پایتخت صفویان را با دقت بیشتر تحریر کرده و به مسایل ریز آن نیز پرداخته است. در کتاب قاضی احمد
ص:23
(خلاصة التواریخ)، از تشکیل نخستین حکومت شیعه در ایران و شرح حال علمای بزرگ شیعه و آثار آنان در نخستین قرن حکومت صفوی سخن به میان آمده و در کنار آن، اندیشمندان این عصر نیز معرفی شده اند. برای نمونه او دربارۀ میرزا شرف جهان می نویسد: «جامع اقسام علوم و تجمع انواع فضایل و کمالات بود... در روز یکشنبه در موضع درس قهپاپه دارالسلطنۀ قزوین رحلت فرمودند.»(1)
مؤلف از شاعران متعدد در اثر خویش نام برده و در احوال آنان مطالبی را بیان داشته است که از این احوال و اشعار، می توان تا اندازه ای به اوضاع اجتماعی و اقتصادی دورۀ صفویه پی برد. یکی از محاسن عمدۀ کتاب خلاصة التواریخ، متن نامه ها و فرامینی است که از سوی پادشاهان صفوی صادر شده است. از محتوای این نامه ها، می توان اطلاعات قابل توجهی از اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعۀ آن روز صفوی به دست آورد. مؤلف حوادث و وقایع مهم سیاسی، بر سر جانشینی شاه طهماسب اول، همچون اقدامات شاه اسماعیل ثانی در قتل و کشتار شاهزادگان و اقدامات سیاسی و نظامی سلطان محمد خدابنده را نیز به رشتۀ تحریر کشیده است. کتاب قاضی احمد، در مجموع یک واقعه نگاری است. او بدون تحلیل از ماهیت قضا یا شرح، جنگ های صفویه را بیان می دارد. البته نویسنده با روش معینی به تنظیم کتاب نپرداخته و هرچه را به خاطرش رسیده یا شنیده است، یادداشت کرده و همچون بسیاری از وقایع نگاران دیگر، تابع حکام وقت بوده است؛ هرچند در برخی موارد لحن انتقادی و صریح نیز دارد. او در برابر برخی حوادث به خود می گیرد و به انتقاد
ص:24
آن می پردازد. برای نمونه قتل و کشتارهای وحشیانۀ شاه اسماعیل دوم را با لحن احتیاط آمیزی محکوم می کند.
این کتاب از منابع مهم دورۀ صفوی است که «سام میرزای صفوی» آن را نوشته است. این کتاب، مجموعه ای است حاوی شرح احوال گروهی از گویندگان و سرایندگان فارسی زبان در نیمۀ اول قرن دهم هجری که اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روابط عمومی آن عصر را نشان می دهد. تذکرۀ تحفۀ سامی، امکان مطالعۀ اوضاع اجتماعی آغاز دوران صفویه را به ما می دهد و از این لحاظ اثری بسیار گران بهاست. این تذکره با سند و مدرک نشان می دهد که طی مدت پنجاه سال، هفتصد و اندی شاعر - تا آنجایی که سام میرزا به شرح حال شان دسترسی داشته - در سراسر ایران وجود داشته اند و یک نمودار ارزنده از چگونگی سطح معرفت عمومی ملت ایران در اوایل قرن دهم هجری است.(1)
«پیترو دلاواله» ایتالیایی، از سفرنامه نویسان عصر صفوی است. وی در سال 1026 هجری قمری، از طریق قصرشیرین به همدان آمد و از آنجا به سوی اصفهان حرکت کرد. او مدت پنج سال در خدمت شاه عباس اول به سر برد. دلاواله از مسافرت به ایران دو هدف را دنبال می کرد: یکی این که در یک لشکرکشی نظامی علیه ترکان عثمانی شرکت کند تا انتقام بدرفتاری های آنان
ص:25
را نسبت به مسیحیان کیش خود بگیرد؛ دوم آن که اسبابی فراهم کند تا مسیحیان مقیم عثمانی که در وضع بدی به سر می بردند، به ایران مهاجرت کنند؛ زیرا شاه عباس نسبت به اتباع مسیحی و غیر آن در کمال مهربانی و رأفت رفتار می کرد.(1)
شرح او از نوروز، مراسم عید فطر، عید قربان و عاشورای حسینی بسیار دقیق و جالب است. در واقع، هنوز بخش هایی از توصیفی که دلاواله از مراسم های فوق نموده، در میان مردم ما متداول است. برای مثال او وصف مراسم عاشورا را این گونه بیان می کند: «در این روز، همۀ مردم غمگین و مغموم اند و لباس عزاداری به رنگ سیاه بر تن می کنند. هیچ کس سر و ریش خود را نمی تراشد و به حمام نمی رود و خود را از هرگونه خوشی و تفریح محروم می سازد.»(2)
مؤلف این کتاب «محمدطاهر نصرآبادی» است که در سال 1027 هجری
قمری به دنیا آمد. خاندان پدری او از نواده های بزرگ اصفهان بوده و مساجد عظیمی در منطقۀ اصفهان داشته اند. در کتاب «تذکرة الشعرا» که مهم ترین نگاشتۀ اوست، به شرح حال شعرای هم عصرش پرداخته که در لابه لای متون آن، می توان به بسیاری از آگاهی ها از زمان صفوی برخورد که شاید در متون دیگر کمتر به آن اشاره شد. مانند نکاتی دربارۀ اصطلاحات دیوانی و مالیاتی، اسامی حرفه ها و اصناف، آداب و رسوم اجتماعی، مناصب دولتی، وضعیت
ص:26
اجتماعی طبقات مختلف مردم و غیره. نصرآبادی در وصف مشاغل و اصناف آن زمان با زبانی بسیار گویا و ساده، ما را به درون بازارهای اصفهان و دیگر شهرهای عمدۀ می برد و با جزییات آنها آشنا می کند.
«ژان باسیت تاورنیه» جهان گرد فرانسوی به سال 1605 میلادی، در خانواده ای که اکثر افراد آن جغرافی دان، حکاک و نقشه نگار بودند به دنیا آمد. وی سی سال قبل از «شاردن» در سفرهای سال (1668-1631 م، برابر با 1079-1041 ه) چندین بار به ایران سفر کرد. اولین سفر تاورنیه در زمان سلطنت شاه صفی (1052-1038 ه. ق) و سفرهای دیگر او در زمان سلطنت شاه عباس دوم (1077-1052 ه. ق) و شاه سلیمان (1105-1077 ه. ق) بوده است. تاورنیه، به همۀ امور روزمره ای که در اطراف خود دیده توجه نشان داده و به لطف همین اشتغال ذهنی است که مثلاً از انواع خوراکی ها و افشره های آن عهد، پوشاک مردان و زنان، وصف دقیق شهرها و ساختمان ها و انواع شغل ها و شیوۀ زندگی صاحبان مشاغل اطلاع حاصل می کند. او هر چه را دیده، نوشته و مسایل مختلف مربوط به راه ها، روستاها و شهرهای متعدد را به خوبی تشریح می کند. تاورنیه به دلیل رفت و آمدهای مکرر به دربار صفویان، شاهد رفتارهای مستبدانه شاهان صفوی و عمال آنها بر مردم بوده است؛ لذا می توانست در این رابطه اطلاعات مفیدی ارایه دهد و بهتر از هر فرد دیگری وضعیت نابه سامان و اجحافاتی را که در حق مردم می شد به رشتۀ تحریر درآورد؛ اما اطلاعات او از اراضی شاهی و رفتار مأموران شاهی با مردم چندان دقیق نیست و گویا آن قدر در فکر این مسایل نبوده است.(1)
ص:27
«آدام اولئاریوس» سمت منشی گری و مشاورت هیأتی را بر عهده داشت که از جانب «فردریک د. ک هوشتاین» به روسیه و ایران آمد. فردریک سوم قصد داشت که در منطقۀ هوشتاین کارخانه های ابریشم بافی دایر کند؛ لذا درصدد برآمد برای خرید ابریشم با کشور ایران به تجارت بپردازد.(1) آدام اولئاریوس و هیأت همراه در هفت ذی قعدۀ سال 1046 هجری قمری به اصفهان رسیدند و شاه صفی آنان را به حضور پذیرفت. اولئاریوس با توجه به این که زبان های ترکی و فارسی را به خوبی آموخته بود، توانسته است مشاهدات خود را به شکل دقیقی به رشتۀ تحریر درآورد و مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.(2)
«ژان شاردن (1713-1643)» سیاح معروف فرانسوی اهل پاریس است. پدرش جواهرفروش بود. شاردن در سال 1665 میلادی که بیش از 22 سال نداشت، برای خرید جواهرات عازم هند شد. او پس از عبور از ایران به هند رسید و در فاصلۀ سال های 1677-1664 میلادی برابر با 1088-1075 هجری، دو بار به ایران سفر کرد و در هر نوبت شش سال در ایران اقامت داشت. در این مدت، زبان فارسی را فرا گرفت. شاه عباس دوم از او حمایت کرد و در مدت اقامت خود دقیقاً اوضاع سیاسی، اجتماعی و نظامی ایران را مطالعه
ص:28
کرد و به کمک نقاشی به نام «گرلو» که همراه وی بود، تصاویر نفیسی از بناهای تاریخی و لباس های آن زمان تهیه کرد و در سال 1670 میلادی با مجموعۀ گران بهایی به فرانسه بازگشت. در پاریس، کتاب «تاج گذاری شاه سلیمان صفوی» را منتشر کرد. وی بار دیگر در سال 1673 به اصفهان بازگشت و پس از چهار سال اقامت، عازم هندوستان شد و از طریق دماغۀ امیدنیک عازم اروپا گردید. در آن زمان به علت آزار و اذیت «لویی چهاردهم» نسبت به پیروان مذهب پروتستان، شاردن فرانسه را ترک کرده و به انگلستان رفت. او بقیۀ عمر خود را در آنجا گذراند. شاردن، در این مدت به تدریس شرح سیاحت های خود پرداخت و در سال 1686 میلادی جلد اول سیاحت نامۀ وی در لندن چاپ و منتشر شد؛ اما دورۀ کامل آن به نام «سیاحت نامۀ شاردن در ایران و هند شرقی» در سال 1711 میلادی اولین بار در آمستردام به چاپ رسید. در بین سیاحان اروپایی که به ایران آمده اند، کسی که توانسته است جامع ترین شرح را دربارۀ اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران بنویسد، بی تردید شاردن است و هیچ کدام از سیاحان اروپایی به اندازۀ شاردن ملل مغرب زمین را با تمدن و فرهنگ ایران دورۀ صفوی آشنا نساخته اند. سیاحت نامۀ شاردن که بالغ بر ده جلد است و از مفصل ترین و بهترین سیاحت نامه هاست، یکی از مفیدترین منابع تاریخ عصر صفویه است.(1)
رساله ای است که سابقاً در دسترس نبود. این اثر شرح نسبتاً مفصلی است دربارۀ تشکیلات اداری صفویان که در سال 1138 هجری قمری یکی از
ص:29
مأموران عالی مقام ایرانی تألیف کرده است. این کتاب مشتمل بر پنچ باب و یک خاتمه به شرح ذیل است:
باب اول: مقام های روحانی و دینی؛
باب دوم: شرح حال امر بزرگ؛
باب سوم: مقربان درگاه، که مؤلف آنها را به دو دسته تقسیم می کند: یکی مقربان خاقان، شامل: خواجه سرایان و هشت تن از صاحب منصبان عالی رتبه، و دیگری مقرب الحضرت، شامل: چهار تن رییس تشریفات و هجده تن اداره کنندۀ دربار.
باب چهارم: مطالبی در ارتباط با دستگاه های اداری و مأموران مالی؛
باب پنجم: ادارۀ پایتخت و حوزۀ مأموریت آنها؛
و خاتمه: مطالب سودمندی دربارۀ پاداش مستقیم و انعام سه تن از مقام های عالی رتبه و فهرست حکام ایالات، میزان حقوق و تعداد سپاهیان تحت فرمان آنها؛ ضمناً در این قسمت از بودجۀ دولت صفوی هم بحث شده است. ارزش این منبع در این است که بیان کننده تشکیلات دولتی دوران صفویه است و منابع مورد استفادۀ مؤلف، اسناد و مدارک بایگانی دولتی و خاطرات شخصی او بوده است.(1)
سرانجام باید این مطلب را هم افزود که بنا بود به طور مجزا به هر یک از اوضاع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و مذهبی شهر قم در دورۀ صفویه بپردازیم، اما از آنجا که مباحث با هم تداخل داشتند تصمیم بر این شد آنها را در هم ادغام کنیم که تا حدی مشکل تداخل مباحث برطرف شود.
ص:30
این پژوهش دارای چهار فصل جغرافیای تاریخی قم، اوضاع سیاسی و نظامی، اوضاع اجتماعی اقتصادی و اوضاع فرهنگی و مذهبی آن است. مطالب منسجم این پژوهش که به صورت اطلاعاتی پراکنده بودند، طی مطالعه و بررسی، از کتب مختلف جمع آوری شدند. به طوری که بسیار به هم مرتبط اند و تفکیک هر یک از دیگری مشکل است. برای مثال، زمانی که بحث از اوضاع سیاسی قم است، دامنۀ مباحث به حیطۀ اجتماعی کشیده می شود یا برعکس و زمانی که از اقتصاد سخن به میان می آید، مطالب به حیطۀ اجتماع یا فرهنگ وارد می شود و یا هنگامی که در قلمرو فرهنگ بحث می شود، مباحث اجتماعی پیش کشیده می شود؛ زیرا فرهنگ خود یکی از مؤلفه های اجتماعی است و اجتماع بدون فرهنگ وجود ندارد. به همین علت، تفکیک فرهنگ از اجتماع حتی در حیطۀ پژوهش نیز کاری دشوار است. تفکیکی که در این نوشتار صورت گرفته فقط به خاطر این است که با نظم و انسجام بهتری به مباحث بپردازیم.
در این زمینه اقوال بسیاری ذکر شده است که بعضی از آنها را به اختصار بیان می کنیم.
مؤلف تاریخ قم می نویسد: آورده اند که قم را «قمساره بن لهراسب» بنا کرد و نام قم از قمساره گرفته شده است.(1)
ص:31
در جایی دیگر می خوانیم: در دورۀ باستان، نام شهر قم «کوانا» یا «قوانا»، «کمدان»، «کم»، «مینجان» و «کب» بوده است. این منطقۀ در گذشته های دور به علت جمع شدن آب در محل کنونی، منطقه ای سرسبز بوده و رودخانه هایی در این منطقۀ توسط دامداران و کشاورزان ساخته شد که به آن «کومه» یا «کم» می گفتند و قم معرب آن است.(1)
در روایات نیز آمده است: حضرت محمد صلی الله علیه و آله در هنگام معراج، ابلیس ملعون را دیدند که در این مکان نشسته و سر بر زانو دارد؛ پس فرمودند: «قم یا ملعون؛ برخیز ای ملعون» و از آن به بعد آنجا را قم نام نهادند.(2)
گاهی در وجه تسمیۀ قم می گویند که دشت قم در آغاز محل جمع شدن آب بود؛ از این روی به آن «قمقمه» و «قم» گفته اند.(3) نظر دیگر حکایت از این دارد که ابتدا نام قم «کمیدان» یا «کمندان» بوده و چهار حرف از آن حذف و به صورت اختصاری «کم» نامیده شده و بعدها معرب آن قم خوانده شده است.(4)
باز هم می گویند: در مقابل رود تیمره یا اناربار و برق رود، چشمه ای پرآب قرار داشت که به آن «کُب» می گفتند و آبی که در زمین جمع می شد از این چشمه بود و به رودخانه ای که از آن چشمه سرازیر می شد «کُب رود» می گفتند؛
ص:32
سپس «کُم رود» شد که قمرود معرب آن است و آن محل را مناسب با نام آن رودخانه قم گفته اند.(1) برخی از جغرافی دانان مسلمان از این شهر به نام «ارض جبل»، «ویران آباد» و «کردکواد» نیز یاد کرده اند.
ص:33
ص:34
ص:35
ص:36
هرچند بررسی های انجام شده در قم، در مقایسه با دیگر نواحی فلات مرکزی ایران که حفاری هایی داشته اند، بسیار اندک است؛ همین اندازه از یافته ها هم کافی است تا مشخص شود که منطقۀ قم حداقل از هزارۀ پنجم قبل از میلاد مسکونی بوده است. قم که در مرکز فلات مرکزی ایران قرار گرفته است، دارای موقعیت ویژۀ جغرافیایی است؛ زیرا در دوران های تاریخی، عمده ترین راه هایی که بین النهرین و جنوب غرب ایران را به شمال شرق آن و افغانستان و چین متصل می کرد از میان این فلات می گذشت. برخلاف بین النهرین که مراکز فرهنگی در آن، کنار رودخانه های دجله و فرات شکل می گرفت، در فلات مرکزی ایران به علت نبود رودخانه ها، مراکز فرهنگی بر سر راه های ارتباطی شکل گرفته است؛ بنابراین، بیشتر محوطه های باستانی پیش از تاریخ در فلات مرکزی، در طول راه های اصلی امروزی واقع شده اند که قم یکی از آنهاست.(1)
با توجه به آنچه گذشت درمی یابیم انسان عصر سنگ که تازه از کوه فرود آمده و در دشت سکونت کرده بود، روی مسیر کمانی شکل اطراف کویر نمک
ص:37
استقرار یافته است. مهم ترین سکونت گاه های انسانی که تاکنون شناخته شده اند در کاشان، قم، ری و دامغان قرار دارد.(1) به علاوه در بررسی قطعات سفال های منقوش به دست آمده از قلعۀ دختر قم و مقایسه نقوش آنها با دیگر مراکز فرهنگی فلات مرکزی، هم زمان بودن آنها را با سفال های طبقۀ دوم سیلک به اثبات می رساند که پرفسور گریشمن تاریخ آنها را سه هزار سال قبل از میلاد می داند.(2)
باستان شناسان براساس کاوش های خود در قمرود، تاریخچۀ سکونت در ناحیۀ قم را به هزارۀ پنجم قبل از میلاد می رسانند. آنان با توجه به اطلاعات گردآوری شده در محوطۀ پیش از تاریخی قمرود و همچنین با شش فصل کاوش علمی و تحلیل در آنها، به این نتیجه رسیده اند که در این محوطه حداقل هفت دورۀ ساختمانی وجود داشته است که قدیمی ترین آن متعلق به هشت هزار سال قبل و جدیدترین آنها حدوداً اواسط هزارۀ چهارم است.(3)
علاوه بر آن، کاوش های اخیر در تپۀ صرم بخش کهک، محوطۀ بسیار غنی و ارزشمندی را از عصر آهن نمایان ساخت که به جهت گستردگی و غنای اشیا، با تپۀ غیطریۀ تهران برابری می کند.
پیدایش شهر قم را می توان به دو دورۀ تقسیم کرد:
الف) قبل از اسلام؛
ب) بعد از اسلام.
ص:38
اظهار نظر قطعی در مورد دورۀ اول نیازمند تحقیقات و حفاری های همه جانبه است؛ اما آثار مکتوب اسطوره ای حکایت از پیدایش و تأسیس تشکیلات شهر قم در زمان «طهمورث دیوبند» پادشاه پیشدادی دارد.(1) نظر دیگر از تاریخ اسطوره ای ایران، تشکیل تأسیسات شهری در قم را به زمان «کیخسرو» پادشاه افسانه ای ایران نسبت می دهد.(2)
هسته های اولیۀ شهر در این دوره، کومه های شبانان و صحرانشینانی بوده است که دارای تشکیلات قبیله ای بوده اند و به علت موقعیت قشلاقی منطقه، امرا و فرمان روایان محلی قلعه های به صورت دژ ساخته بودند که چهل حصاران نامیده می شدند.(3) در بیشتر این دهات مرکزی، اشراف و بزرگان روستا اقامت داشته اند و در آنها تا قرن سوم هجری آتشکده های روشنی بوده است.(4)
از جمله آنها آتشکدۀ بزرگ قم است که امروزه خرابه های آن بر روی تپه ای معروف به قلعه دختر در آستانۀ ورود به دشت قم، از سمت جادۀ اراک قرار دارد که طبق افسانه ها به دست کیخسرو ساخته شده است. مؤلف تاریخ قم در قرن چهارم می نویسد: «آثار آن الی یومنا هذا باقی است».(5)
ص:39
در جنوب شرقی شهر قم مزرعه و منطقه ای به نام شهرستان وجود دارد که بنا بر عقیدۀ باستان شناسان یکی از تپه های باستانی این دشت، دژی به این نام است که از قرن چهارم هجری باقی مانده است(1) و ساخت آن را مؤلف تاریخ قم به «راخمانی»، دختر بهمن پسر اسفندیار نسبت می دهد.(2) پس از اسلام نواحی جدید شهری در بیرون از حصار شهرستان گسترش یافتند و با رشد شهرنشینی در قرن سوم و چهارم هجری، بخش های جدید که آن را «ربض» می نامیدند توسعۀ بیشتری یافت و محل های باستانی شهرستان رو به ویرانی نهاد؛ چنانکه «اصطخری» در این باره می گوید: «شهرستان بیشتر خراب و ربض آبادان».(3)
سعیدنیا معتقد است که:
«مزرعۀ امروز شهرستان که در قرن چهارم هجری دیه و در باستان دژ بوده است، به احتمال قریب به یقین محل باستانی شهر قم بوده که در هنگام فتوحات مسلمین به وسیلۀ پیشگامان سپاه ابوموسی اشعری فتح و محتملاً ویران گردیده است».(4)
این شهر، یک بار دیگر نیز بنا به گفتۀ مؤلف تاریخ قم به دست اسکندر خراب شده و این خرابی تا زمان «قباد ساسانی» باقی ماند تا اینکه قباد آن را
ص:40
مجدداً ساخت و «نام این ناحیت در آخر ایام مملکت فرس از ایام قباد تا به ایام و زمان یزدجرد ویران، آبادان گرد کواد بوده است».(1)
مسلم آن است که شهر جدید در محلی به نام «ممجان» در جوار نقطۀ باستانی شهرستان تأسیس شده است(2) که در قرن سوم تبدیل به شهر بزرگی می شود. یعقوبی که در این قرن از آن دیدن کرده در این باره می گوید:
«شهر بزرگ قم به آن مینجان گفته می شود که شهری است جلیل القدر که گویند در آن هزار گذر است».(3)
به نظر می رسد با ورود اعراب به قم، سازمان شهری در محل اولیۀ خود از بین می رود؛ اما پایه های آن دوباره به دست مسلمانان ریخته می شود که این شروع دومین دورۀ شکل گیری شهر قم است و بررسی انجام شده نشان می دهد که به طور کلی شهرسازی اسلامی تحت نفوذ شهرسازی قبل از اسلام شکل گرفت؛ زیرا اعراب در زمینۀ شهرسازی تجربۀ با ارزشی نداشتند و در آغاز ورود آنان به امپراتوری ساسانی مسلمانان برای اسکان مهاجرین و سپاهیان شان، مجبور به ساختن اردوگاه هایی شدند که بعدها تبدیل به شهر شدند.(4) روند مکان یابی شهر قم در سال 23 هجری بدست سپاه ابوموسی اشعری تکرار شد و این شهر فتح گردید ولی این اتفاق از نظر مذهبی تحول مهمی در وضع شهر قم به وجود نیاورد و مردم این ناحیه همچنان به دین زرتشتی باقی ماندند و با پرداخت جزیه به اسلام نگرویدند.(5)
ص:41
هفتاد سال بعد در زمان خلافت عبدالملک گروهی از اعراب اشعری که جزء هوادارن عبدالرحمان بن محمد اشعث، امیر سیستان بودند که پس از شکست او از حجاج پراکنده شده و به قم عزیمت کردند که ورود آنان مصادف با نوروز باستانی ایرانیان بوده است.
«روز نوروز... سنۀ 94 هجری... سه ساعت پنج دانگ ساعتی از روز گذشته...».(1)
مؤلف تاریخ قم گوید: اعراب اشعری از بدو ورود مورد استقبال و پذیرش رییس یا دهگان دژ «ابرشتیجان» که «یزدان فاذار» نام داشت قرار گرفتند و به خواست او در این مکان ساکن شدند.(2) آنها ابتدا در صحرای قم مستقر شدند و در چادرهایی که از موی ساخته شده بود مقیم شدند. یزدان فاذار، دهگان ابرشتیجان دیه ممجان را برای مسکن آنها تعیین نمود. سپس رؤسای گمر (جمر) در شبان و سپس دیر خرابه را که در جنوب ممجان قرار داشت به اقطاع آنان واگذار کرد.(3) مهاجرین پس از مدتی به بهانۀ پیمان شکنی ایرانیان با آنها از در ستیز درآمدند و پس از کشتن بزرگان و اشراف عجم، اراضی وسیعی را مالک شدند.
«بعد از زمانی به جهت اختلاف دین و مذهب، مؤالفت به مخالفت شده در شب عید نوروز عجم، رؤسای عرب غلامان خود را فرا فرستاده رؤسای مجوسان را در خوابگاه مقتول ساخته صبح عید عزای همۀ مجوسان شد. لشکر عرب بر آنها تاخته و اموال و حشم آنها را تصرف نمودند. چون تفرقۀ آنها
ص:42
اسباب فتنه بود، بنای شهر قم را نمودند که تمام مجوسان در یک محل جمع باشند در اراضی ممجان و میان رودان بنای شهر گذاشتند و در آن وقت مشایخ اعراب عبدالله، احوص و مالک اشعری بودند. شهری بنا نمودند در هزار و پانصد ذرع عرض و دو هزار پانصد ذرع طول».(1)
مهاجرین عرب پس از تصرف اراضی وسیع اشراف عجم، برای افزایش سهم آب بری خود از رودخانۀ اناربار به جنگ با کشاورزان تیمره (کمره یا خمین امروزی) پرداختند، بر آنان غلبه کردند و رونق بسیاری به اقتصاد و کشاورزی منطقۀ دادند که بنا به گفتۀ جغرافی دانان اسلامی، جز در قرن ششم هجری ناحیۀ قم هیچ وقت چنین رونقی نداشته است. در این مدت، دژ باستانی ممجان نیز رفته رفته گسترش یافت و تمام زمین های ممجان و مالون و حتی مقداری از زمین های دهات مجاور قزدان، جمر و سگن نیز جزء شهر قم شد(2) و دیر باستانی ممجان که باب شهرستان نیز خوانده می شد، در مدت دو قرن تبدیل به شهر بزرگی شد.(3) بر این اساس، می توان نتیجه گرفت زمانی که اعراب اشعری در نیمۀ دوم قرن دوم به قم آمدند، در شش دیه به نام های گمرو، کمیدان، مالون، قزوان، سکن و جنبادان ساکن شدند و برای خود شهری جدید در سرزمین قم به وجود آوردند و بارویی کوچک اطراف همین قسمت کشیدند که از باغ دولت تا درب نضر رودخانه را که در میان شهر بود در بر می گرفت و از این درب تا گمرو و سعدآباد در کنار رودخانه بنا شده بود.(4)
ص:43
بخش کمیدان را هم با بارویی از مزدیجان و جزء آن جدا نمودند؛ به این ترتیب، شهر جدید اسلامی قم با دو بخش که یکی کمیدان و دیگری ممجان بود به وجود آمد که بین آن دو بخش رودخانه قرار داشت. دیه ممجان شالودۀ نخستین شهر اسلامی قم بوده است؛ چرا که مؤلف تاریخ قم آن را نفس شهر قم می خواند.(1) به طور کلی در خصوص بررسی منشأ پیدایش قم به دو دورۀ باید توجه نمود: 1 - دورۀ پیش از اسلام؛ 2 - دورۀ ظهور و پیدایش مدنیت اسلامی که شهر کنونی قم پیرامون تشکیلات اولیۀ آن گسترش یافته است. مرکزیت شهری دورۀ اول، نتوانست ساختار اولیۀ خود را چنانکه باید حفظ کند و در اثر تحولات انسانی و طبیعی از بین رفت؛ اما سازمان شهری اسلامی توانست با وجود دگرگونی های مختلف چهارده قرن گذشته، بنیان اولیۀ خود را حفظ کند و این ناشی از هویت اسلامی آن است. همچنین عوامل جغرافیایی و فرهنگی مؤثری چون اقلیم معتدل و قشلاقی بودن منطقه، وجود شکارگاه های طبیعی، داشتن شرایطی شبیه به محل زندگی اولیۀ اعراب در جزیرة العرب، قرار گرفتن در مسیر راه های تجاری و مبادلاتی و وجود بارگاه مقدس حضرت فاطمۀ معصومه علیها السلام همۀ در ایجاد و گسترش شهر قم نقش به سزایی داشته است.
یعقوب لیث صفاری در سال 247 هجری قمری سلسۀ صفاریان را تشکیل داد و نخستین دولت مستقل ایرانی پس از تجزیۀ ایران از ممالک اسلامی
ص:44
پایه گذاری شد؛ حال به صورتی گذرا به حوادث این مقطع زمانی که در رشد شهر قم دخیل بوده است می پردازیم:
در قرون دوم و سوم هجری، به علت نافرمانی مردم قم در پرداخت خراج به حاکمان وقت (هارون الرشید و برادران و پسرانش) بین آنان و سرداران خلفا جنگ های خونینی درگرفت که منجر به سوزاندن باغ ها و خانه ها و قتل عام مردم شد. در سال 292 هجری قمری، سیل عظیمی موجب ویرانی قسمتی از قم شد.(1) بی شک حوادث طبیعی و غیرطبیعی در روند شهرنشینی مؤثر است؛ زیرا لازمۀ گسترش هر مکانی در همۀ زمان ها، فعالیت اقتصادی است که آن هم در مکان های آرام شکل می گیرد. در چنین زمان هایی به علت عدم امنیت مالی و جانی، روند رشد و توسعۀ شهر قم رو به افول می نهاده تا جایی که بعضی مواقع تقریباً خالی از سکنه می شده است. پس از سیل ویرانگر قرن چهارم، قم رو به آبادی نهاد و آن چنان گسترش یافت که 20 تا 30 هزار محدث و راوی در این شهر وجود داشت و از حیث جمعیت هم آنقدر رشد کرد که 52 آسیاب در آن فعالیت می کرده اند.(2)
در قرن پنجم و ششم هجری، این روند ادامه می یابد تا جایی که دو طرف شهر حدود پنج کیلومتر از یکدیگر فاصله داشته، و در دو مکان نماز جمعه برقرار بوده است(3) که خود دلیل وسعت شهر در این زمان می باشد؛ اما مانند شهرهای دیگر کشور در سال های 616، 651 و 782 هجری قمری، به ترتیب مورد تاخت و تاز چنگیز، هلاکو و تیمور قرار گرفت و تبدیل به ویرانه ای بزرگ
ص:45
شد. قم در قرن نهم، آبادانی مختصری پیدا کرد و در شمار شهرهای متوسط کشور درآمد؛ اما آثار ویرانی های باقی مانده از قرون هفتم و هشتم هنوز بر جا بود. در این زمان پس از یک آرامش نسبی که بعد از حملۀ مغول ایجاد شد، بارویی دور شهر احداث گردید و شهر اندک اندک رو به ترقی گذاشت تا جایی که در اواخر این قرن چنان توسعه پیدا کرد که در آن بیست هزار خانه وجود داشت.(1)
در زمان صفویان (1148-906 ه. ق)، از آنجا که این خاندان نسبت به قم توجه خاصی داشتند، رو به آبادی گذاشت و دارای ساختمان های زیبایی گردید و جمعیت آن به پنجاه هزار نفر رسید. در سال 1044 و در زمان شاه صفی، سیل نصف شهر را ویران کرد. بعدها در اواخر دوران صفویه، دوباره شهر پیشرفت نمود و تا اواخر سلطنت آنان به منتهای ترقی و آبادی خود رسید.(2)
مسئلۀ آب در قم، همیشه مورد ابتلای مردم بوده و منازعات بسیاری از قرن دوم هجری به این سو، سر این امر مهم منطقه ای اتفاق افتاده است. قم به علت قرار گرفتن در حاشیۀ کویر و عدم مساعدت شرایط جوی، از نقاط خشک بوده و مردم آن غالباً از نظر آب در مضیقه قرار داشته اند. در این باره در مقدمۀ تاریخ قم در وصف فضایل «صاحب بن عباد» آمده است که:
ص:46
«دیگر حق سبحانه تعالی او را توفیق فرمود تا چندین کاریز در قبضه قم پدید کرد و مال های بسیار در آن صرف کرد و جوی های آب بر خارج و داخل شهر روان گردانید و پیشتر از آن، آن مقدار آب که گنجشکی بدان سیراب گردد، در مجموع شهر قم مقدور یافت نمی شد. و به دشواری و مشقت از جاهای دور به کلفت می کشیدند...».(1)
نظیر این وضع در بیشتر دوره های تاریخ قم وجود داشته است و آب مزروعی آن در طول قرون، گاهی از چاه و گاهی از رودخانه ای بوده است که آب آن، چنانکه «حمدالله مستوفی» می نویسد:
«آب آشامیدنی این شهر شور مزه است و از چاه ها آب برمی کشند. برای کندن چاه آب، گودال وسیعی که فراخ تر از چاه عادی باشد، برمی کنند، از ته تا لب چاه را سنگ چین می کنند. در زمستان کاری کنند که آب باران و سیل در آن ریزد. از این شگرد آب چاه تا اندازه ای شورمزه گی اش را از دست می دهد...».(2)
«قزوینی» در «آثار العباد» می گوید:
«در قم، آبی است که از سنگی بیرون جهد که بعد از کمی جریان می بندد و نمک می گردد. بلیانس طلسم ساز، طلسمی برای این سنگ کرده که همواره آبش در جریان باشد و هیچ وقت کاهش نیابد. نمک خواهان از آن نمک برمی دارند و مجانی است؛ اما گویند اگر سالی پول نمک را بخواهند، آب از جریان می افتد و چشمه اعتصاب می کند. من از فقیهی قمی شنیده ام که فرمود
ص:47
معدن نمک در قم است. هر نمک جو که از آن نمک بردارد و پول نمک را در کنار آن نگذارد خرش در راه لنگ می شود و بارش به منزل نرسد. کان زر و نقره هم است که آن را پنهان کرده و استخراجش نمی کنند؛ زیرا می ترسند که کشاورزان اطراف کشاورزی را ول کنند و جوینده طلا شوند.»(1)
رودخانه قم در دوران پیش از اسلام، در مسیری شرق شهر جاری بوده و آب آن به سوی سراجه در شمال شرقی می رفته است. با گذشت زمان این مسیر بالا آمده، آب از آن به زیر افتاده، در جانب غربی شهر جریان پیدا کرد و آب آن به طرف دیه قمرود روانه شد تا با گذشت زمان این مسیر نو رودخانه گردد و پس از آن هرگز تغییر نکرد.(2) 31 سال بعد مجدداً آب در مسیر قدیم جریان پیدا کرد.(3)
مسیر شرقی همان است که در زمان های بعد رودخانه صفی آباد خوانده شده(4) که تا روزگار ما به همین نام مشهور است. رودخانه قم میان شهر جاری بوده است(5) و اکنون نیز در منتهای شهر زمین های گمر و کمیدان را در دو
ص:48
کناره رودخانه از یک دیگر جدا می کند. آستان حضرت معصومه علیها السلام و مسجد جامع عتیق قم نیز در کنار آن بوده اند. از بررسی این مطالب مشخص می شود که مسیر رودخانۀ قم از قرون نخستین اسلامی تا روزگار ما کم ترین تغییری نکرده است. نقشه ها و وصف های قم که در سفرنامه های خارجی دیده می شود، از جمله نقشه «آدام اولئاریوس» همگی بر این مطلب صحه می گذارند.(1)
اولین رودی که در شهر قم روان شد، نهر سعد بود که آن را «سعد بن مالک بن احوص اشعری» از میان شهر گذراند و به مزرعۀ سعدآباد روان کرد که طول مسیرش از رودخانه در اراضی گمر، تا نزدیک دروازه ری بوده است.(2)
حمدالله مستوفی، دربارۀ قم نوشته است: «هوایش معتدل است»(3) و از توقف ها و اقامت های زمستانی شاهان و امیران در قم، به خوبی درمی یابیم که به خصوص در زمستان هوای این شهر ملایم و مطبوع بوده است. البته گاهی هم هوا سرد می شده و افرادی را که به منظور قشلاق به این شهر روی آورده بودند آزار می داده است.(4)
ص:49
با وجود آنکه قم همواره با مشکل بی آبی مواجه بوده، بیشتر کسانی که آن را وصف کرده اند، از کشت زارهای وسیع و باغ های فراوان آن یاد کرده اند و خود شاهد همت و پشتکار مردم این شهر در شرایطی چنین نامساعد است. قزوینی در آثار العباد نوشته است:
«در این شهر باغ های بسیاری وجود دارد...».(1)
نام دو محله از محلات قم «سروز» و «سروزار» بوده است.(2) این نام در سندی به تاریخ ربیع الاول سال 891 هجری قمری، به صورت «سروزن» آمده است. نگارندۀ خلاصة البلدان این نام را معادل بالاشهر و سرآبی گرفته و آن را نام یک سوی شهر دانسته است. او می نویسد:
«... بعد از آن بعضی از این محلات شهر را که مقسم آب بوده سروزن نام نهادند. به جهت آنکه «وزن» چوبی را گویند که بدان قسمت آب نمایند و در نهرها جایی که مقسِم آب باشد نصب کنند و چون در قدیم در آن محلات به جهت قسمت آب وزن بوده به سروزن معروف شدند و در بعضی محلات دیگر که آب از محلات سروز و زیر شهر را کوچه های علی حده است که هر یک به اسمی خاص خوانده می شود».(3)
ص:50
اکنون سروز همان سرباز است و نزدیک میدان کهنه شهر قرار گرفته است.
قم پنج دروازه داشته است.(1) از آن جمله «درب کنکان» بوده است.(2) و چهار دروازۀ دیگر، یکی دروازۀ ساوه در غرب،(3) دیگری درب اصفهان در جنوب و محدودۀ آن، دیگری درب ری در شمال و درب قلعه در جنوب غربی بوده(4) که این نیز درب پنجم بوده است.
یکی از مهم ترین بحث ها در هر جامعه ای، بحث تاریخ سیاسی آن جامعه است که بسیاری از تواریخ به این مقوله پرداخته اند و این به دلیل اهمیت این مقوله نزد مورخان بوده است. تاریخ سیاسی شهر قم از اهمیت به سزایی برخوردار است.
سیاست در معنای عام به هرگونه راه برد و روش برای ادارۀ هر امری از امور شخصی یا اجتماعی اطلاق می شود و بیشتر، امری که مربوط به دولت و مدیریت و تعیین شکل و مقاصد و چگونگی فعالیت دولت باشد، از مقوله های سیاسی است. سیاست به معنای خاص، همواره با سازمان قدرت در جامعه که نگهبان نظمِ موجود است سر و کار دارد. این سازمان قدرت در شهر قم افراد یا خاندانی هستند که امور سیاسی آن را بر عهده داشته اند.
ص:51
با پیدایش حکومت صفویان به خاطر شرایط سیاسی - اجتماعی که به وجود آمد، تشیع به شدت افزایش یافت. چنان که در عهد صفویه جمعیت ایران به نفع شیعیان تغییر یافت و مذهب تشیع برای اولین بار صورت رسمی به خود گرفت. در واقع زمینه های اجتماعی ای وجود داشت که این امکان را برای صفویه به وجود آورده بود که مهم ترین آن عوامل از این قرارند:
1.) گسترش تصوف با رنگ و لعاب آموزه های شیعی از زمان ایلخانان که در دورۀ تیموری تشدید شد و این صوفیان پیرو اقطابی بودند با تشیع آشکار و گاهی غالی که توانسته بودند اقشار بسیاری از مردم ایران را با خود همراه کنند که به همین دلیل مورد احترام حاکمان بودند. برای نمونه می توان به شاه نعمت الله ولی و سیدمحمد نوربخش اشاره کرد. نکتۀ دیگر که شاهد نزدیکی روزافزون تصوف به تشیع است، منتهی ساختن نسبت خرقه به امامان شیعه، چون حضرت امیرالمؤمنان علیه السلام است و اتفاقاً تشکیل طریقت «نقشبندیه» در ماوراءالنهر تیموری توسط خواجه «بهاءالدین نقشبند بخارایی» واکنشی بد در برابر رشد شدید طریقت های شیعی بود.
2.) رشد و تنوع قیام های شیعی یا صوفیانه با عقاید شیعه در پایان حکومت ایلخانان و دوران تیموری، همچون: سربداران، نور بخشیه، حروفیه، مشعشعیان، بابایه و... به طوری که تمامی قیام های دسته جمعی مردمی توسط شیعیان رهبری می شد.
3.) وجود مناطق متعدد شیعه نشین در ایران، مانند: گیلان و مازندران، ری، قم، کاشان، سبزوار، ساوه، طوس و...
4.) وجود سابقۀ تشیع در ایران در برخی دوره ها، مانند: حکومت آل بویه و سلطان محمد خدابنده.
ص:52
5.) نقش مهم تبلیغات دامنه دار و طولانی شیعی و صوفی از زمرۀ تولّاییان و تبرّاییان در بین مردم شهرها و قبیله ها در جهت گسترش تشیع.
6.) فروپاشی خلافت در زمان مغولان و تمایل ایلخانانی چون: غازان و اولجایتو بر شیعه و نیز بی طرفی و خوی تسامح و تساهل دیگر ایلخانان نسبت به مذهب و نیز ادامۀ این سیاست در دوران تیموری به همراه گسترش معارف شیعی در آن دوران.(1)
شاهان صفوی خود را از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام می شمردند و ادعای رهبریت جهان تشیع را داشتند، به علاوه برای تضعیف حکومت عثمانی، تلاش می کردند از شمار زائران ایرانی عتبات عالیات بکاهند، از این رو، به گسترش و آبادانی قم و مشهد توجه ویژه ای می کردند و این دو شهر را به صورت پایگاه مذهبی در آوردند. آنها معمولاً به قم می آمدند و مدتی را در این شهر می ماندند و به کارهای خود رسیدگی می کردند!(2)
شهر قم در این دوره، در زمینه های سیاسی - اقتصادی و فرهنگی به او ج شکوفایی و آبادانی رسید، به طوریکه اکثر آثار تاریخی و مدارس علمیه قم مربوط به همین دوره است. قم در این دوره از لحاظ آبادانی از شهرهای مشخص ایران شد. در واقع، پس از تصرف این شهر توسط شاه اسماعیل
ص:53
صفوی در سال 90 هجری قمری، اکثر پادشاهان این سلسله به قم آمده و مدتی در آن می ماندند.(1)
شاه اسماعیل صفوی، مؤسس این سلسله با رسمی کردن مذهب تشیع در ایران، به تدریج زمینه را برای نفوذ علمای شیعی در امور سیاسی فراهم کرد. او کاخ سلطنتی اوزون حسن و فرزندش یعقوب میرزا در قم را که محل نزول آنان بود، در سال 909 ه.. ق پس از تزئینات لازم مقرّ خود و فرزندش شاه طهماسب قرار داد که در اقامت هاشان در این شهر از آن استفاده می کردند. قاضی احمد میر منشی در این باره می نویسد:
«... به واسطۀ شاه گیر که در دولت خانه قم، مسکن شاه مرحوم حسن و پادشاه یعقوب بود، معماران مهندس و طراحان حاضر کرده، در اندک زمانی یک دست حرمسرای مشتمل بر چهار صفه، ایوان ها و بالاخانه فرمود و نهایت تکلفات، زینت نقاشی و نقابی و تصویر نمود و آن عمارت دلگشا با جام لطیف و با صفا، به سرکاری خلفش آقا فتوح الدین فتح الله به اتمام رسید...»(2)
پس از اتمام آن، شاه اسماعیل به قم آمده و در آن نزول نمود. وی پنج ماه از سال های 917 و 924 هجری قمری(3) و زمستان سالهای دیگر را در این شهر سپری کرد.(4) او در طول زمان حضورش در قم، بسیار به شکار می رفته است. بیابانهای اطراف قم به خاطر دارا بودن تعداد بی شمار حیوانات کوهی و
ص:54
بیابانی قابل صید، منطقه جالبی برای شکار بوده است. یکی از برنامه های امرا و شاهانی که در این شهر قشلاق کرده و اقامت زمستانی داشته اند، شکار بوده است.(1) دربارۀ قشلاق سال 917 ه.. ق شاه اسماعیل «خواند میر» به طور بسیار اغراق آمیز که دور از واقعیت می نماید در حبیب السیر می نویسد:
«فرمان واجب الاذعان مشرف نفاذ یانت که ملازمان آستان... بر صحاری و قفار نواحی قم محیط شده، جانوران شکاری را به جانب خندق آن بلده رانند... به معاونت تأثیر ایزدی آن مقدار آهو و نخجیر مجتمع گشت که کمیت آن از حساب و شمار مستوفیان در گذشت و شاه فلک اقتدار منوبت خنجر و شمشیر و تیر به آهو و گوزن و نخجیر رسانیده، در عرض یکی دو ساعت، بیست و شش هزار جانور به قتل رسید و از خون آن کشتگان در میان زمستان در ظاهر قم لاله زاری عیان گردید».(2)
سلطنت شاه اسماعیل صفوی از سال 907 هجری قمری آغاز و به سال 930 با مرگ او پایان یافت. پس از این نیز در سالهای زیادی از قرن دهم، قم محل، اقامت حرمسرای شاه طهماسب بود. وی در بسیاری از اوقات به خصوص زمانیکه به عزم جنگ از دار السلطنه قزوین خارج می شده، به این شهر آمده و مدتی سکونت می کرد. او بیشتر اوقات زمستان ها را در قم قشلاق کرده و به شکار می رفته است. شاه طهماسب از میان یتیمان برای خود مشاورانی انتخاب می کرد و هر سال لباس و وسایل زندگی چهل نفر از خردسالان یتیم پسر و چهل نفر یتیم دختر را فراهم می کرد و آنها را زیر نظر
ص:55
معلم شیعه مذهب و پرهیزگار و خدمت کاران با صلاحیت قرار داده و تربیت می نمود و پس از رسیدن به سن بلوغ هر کدام را با دیگری تزویج داده و خردسال دیگری را در عوض آنان می آوردند.(1) همچنین در روز ولادت هر یک از چهارده معصوم علیه السلام مبلغ های کلانی(2) نذر می کرد؛ علاوه بر خمس و مقرری سالیانه که همه آنها را به سادات(3) شب های جمع نیز مبالغی نذر بین سادات و عالمان دینی تقسیم می کرد. جمع صدقات و خیرات سالانه او بالغ بر بیست هزار تومان می شد(4) سلطنت شاه طهماسب از سال 930 ه.. ق آغاز و با مرگ او در سال 948 ه.. ق پایان یافت.
شاه اسماعیل دوم، بزرگترین فرزند شاه طهماسب بود که شب 18 ذی الحجه سال 943 هجری قمری در قم به دنیا آمد.(5) او جانشین ناخلف شاه
ص:56
طهماسب بود و به علت اینکه مدتی طولانی به دستور پدر در زندانهای قهقهه زندانی بود، بعد از رسیدن به پادشاهی با تمام اقدامات پدر مخالفت نمود و به علما و شهرهای مذهبی بی مهری کرد و به قم چندان توجه ننمودند، امّا جانشین او محمد خدابنده، رجال و حکمرانانش را از میان مردم قم انتخاب می کرد. در سال 987 هجری قمری ابراهیم ترخان، حاکم قم را که مردی کاردان و عاقل بود با هدایا و نامه ای به سوی امپراطور عثمانی فرستاد تا با مراد سوم، سلطان عثمانی مذاکره کند.(1) او در سفری که به قم داشت، حسن بیک روملو را که متولد بلده قم در سال 937 هجری قمری بود همراه خود کرد.
مشهورترین و مقتدرترین پادشاه صفوی، شاه عباس کبیر بود که مردم را به زیارت اماکن مقدس در قم و مشهد تشویق می کرد و خود با پای پیاده به زیارت امام رضا علیه السلام مشرف شد(2) و به آبادانی این دو شهر پرداخت. شاه عباس سالی یک بار قسمتی از مالیات های دیوانی را به بهانه ای به مردم یک شهر می بخشید. در سال 1007 هجری قمری، چون بر ازبکان پیروز شده بود، حدود صدهزار تومان از مالیات مردم عراق، یعنی ولایات قزوین، قم، کاشان و اصفهان را بخشید.(3) همچنین او در سال 1014 مصمم شد قسمتی از املاک و مستغلات خود را وقف پیامبر اسلام و دوازده امام نماید که بخشی از آنها را به آستانۀ حضرت معصومه علیها السلام و قم وقف کرد.(4) وی شهر قم را از نظر اجتماعی و تجاری رونق زیادی بخشید و بارها جهت قشلاق و شکار به قم آمد. سلطنت
ص:57
شاه عباس از سال 1038 هجری قمری آغاز شد و در سال 1052 با مرگ او پایان پذیرفت.
جانشین او شاه صفی نیز در زمان خود خدماتی به قم انجام داد. مهم ترین خدمت او برگرداندن مجرای رودخانۀ قم بود. تا از شهر دور باشد(1) علت این کار او، سیل مهیب سال 1044 هجری قمری در قم بود. دیگر اینکه تا قبل از این زمان، شهر سیمایی کاملاً آشفته داشت و کوچه و بازار به طور کلی کج و معوج بودند:
1.) خیابان حضرتی که حد فاصل پل علیخانی و مدرسۀ دارالشفاست؛ سابقاً در ابتدای این خیابان، بازار شهر شروع بوده، زوار و مسافرینی که به قم می آمده اند، بعد از ورود از دروازۀ پل علیخانی و بازار کوتاه، مستقیماً وارد خیابان حضرتی می شده اند و در این محل، کاروان سراهای متعدد برای سکونت مسافرین و چارپایان وجود داشته است؛ در واقع خیابان حضرتی راه پاکیزه و نزدیکی بوده است که مورد استفادۀ زوار برای زیارت قرار می گرفته است.
2.) خیابان چراغ برق که حد فاصل بین خیابان حضرتی و آستان است. این خیابان سابقاً خیابان حضرتی را به مقبرۀ شیخان، قبرستان شهر و صحن مطهر وصل می کرده است.
3.) خیابان پایین، حد فاصل جلو مدرسۀ خان، مسجد امام و محل آب انبار سیدعرب. بعد از احداث خیابان های جدید که مهم ترین و طویل ترین آنها در شمال و جنوب غربی شهر است، خواه ناخواه شهر به اطراف این خیابان ها کشیده شد(2) و شاه فرمان داد به این وضعیت سر و سامان داده شود.
ص:58
سلطنت شاه صفی در سال 1052 هجری قمری آغاز شد و در همان سال شاه عباس دوم جای او را بر تخت سلطنت گرفت. دیگر پادشاه صفوی که به قم توجه خاصی داشت شاه عباس دوم است که اقداماتی برای پیشرفت شهر انجام داد و حاکمانی خدمت گزار برای آن تعیین کرد. او حاکمی به نام احمدخان را که به مردم قم ستم می کرد عزل نمود. شاه عباس در سال جلوس خود به تخت شاهی از قزوین راهی قم شده است.
میرزا محمد طاهر قزوینی، در عباسنامه از آن واقع چنین می نویسد:
«از دارالمؤمنین قزوین تا بلده قم به سه روز طی شده، روز چهارم داخل بلدۀ مزبور گشته از گرد راه به طواف آستانه مقدسه منورۀ معصومه و مضجع مطهر نواب خاقان رضوان مکانی مشرف گردیدند... به خصوص، اطعام فقرا و مساکین که ثواب آن به روح مقدس حضرت خاقانی فردوس مکانی رسد، اقسام مطعومات طبخ فرموده در آن روضۀ منیرنظام، به مضمون «صدق مشحون و لحم طیر یشتهون» ملای عام در دادند، و به جهت این خیرات و قاعده احسان اکمل باشد به جهت پژوهش احوال آن ملک دلپذیر داروغگی آنجا به «حسینقلی بیگ قورچی شمشیره تفویض یافته، امر فرمودند که چون این ارض مطهر مضجع آن خاقان عدالت پرور است و رعایای این خطه حال صید حرم دارند، ایادی ارباب جور و اعتساف را از ملهونین کوتاه و کشیده داشته، در امور دادرسی و خداترسی، دقیقه ای فرو گذاشت ننمایند...»(1) شاه سپس سه روز در قم اقامت کرد و مانند پدران خود به شکار در نواحی این شهر پرداخت.(2)
ص:59
وی ممدتی از سال در قم می زیست و علاوه بر بنای مدارس و مساجد، به تقویت بنیۀ اقتصادی هم همت می گماشت.(1)
شاه عباس دوم، در یکی از مسافرت هایی که به این شهر داشت، حدود دو ماه توقف کرد و در این سفر دستور داد در کنار رودخانه، فضای وسیعی برای آزمایش توپ های سنگینی که به تازگی تهیه کرده بودند، آماده کنند. وی در همین سفر در مسجد جمعه حاضر شد و به مولانا محمدمحسن فیض کاشانی، امام جمعۀ قم اقتدا نمود.(2)
پس از بررسی اقدامات شاهان صفوی در قم، از خاندانی که در این دورۀ کارهای مهم دیوانی بر عهدۀ گذاشته شده بود یاد می کنیم.
«قاضی احمد میرمنشی» در شرح حال جد مادری خود «آقا کمال الدین حسین منشی» نوشته است:
«از اولاد مسیب بن علی خزاعی است و آبا و اجداد عظام او از عراق عرب به قم نقل نموده بودند و بعضی از آنها در زمان پادشاه مرحوم میرزا شاهرخ، متصدی مهمات دیوانی و معمار قم بوده اند و فرد مذکور در زمان سلاطین ترکمان، کلانتر و معمار آن ملک بود و به کثرت ملک و جمعیت و اسباب و ثروت در آن مملکت امتیاز تمام داشت... او در اواخر دورۀ ترکمانان - شاید به رعایت مصلحت وقت - انزوا گزیده، زاویه ای بنا نمود و در آن اقامت کرد. پس از ظهور و قیام شاه اسماعیل و استیلای او بر نقاط کشور، از
ص:60
جانب وی به وزارت این منطقۀ برگزیده شد و امور سپاهی و ضبط اموال به فرزندش آقا «فتوح الدین فتح الله» واگذار گردید. آقا کمال الدین، تا اواخر سلطنت شاه اسماعیل در خطۀ فاخرۀ قم به مهمات آن مملکت اشتغال داشت...».(1)
از مورخان و تذکره نویسان برجستۀ دوران صفوی است و دو کتاب او «خلاصة التواریخ» و «گلستان هنر» از بهترین و سودمندترین آثار شناخته شدۀ آن روزگار است. او در این دو اثر نام و نسب خود را نگاشته و شجره نامه ای از نوادۀ خود صفی الدین به نام «خلاصة البلدان» آورده که در آن، نسب او تا امام چهارم به شرح ذیل بیان شده است.
«میر نظام الدین احمد مشهور به قاضی، فرزند میرشرف الدین حسین مشهور به میرمنشی، فرزند میرسیداحمد، فرزند سیدنعیم الدین، فرزند میرنعمت الله، فرزند زین الدین علی، فرزند جمال الدین علی، فرزند سیدحسن مستجاب الدعوه، فرزند سیدرضی الدین محمد آوی، فرزند سیدشمس الدین محمدشریف مکی، فرزند میرشرف الدین علی، فرزند تاج الدین محمد، فرزند حسین، فرزند علی، فرزند محمد زید، فرزند داعی، فرزند زید، فرزند علی، فرزند ابومحمد حسن کرخه، فرزند ابوالحسن علی برطله، فرزند حسین، فرزند علی، فرزند عمرنقیب، فرزند حسن افطس، فرزند علی اصغر، فرزند امام زین العابدین علیه السلام».(2)
ص:61
قاضی احمد، روز پنج شنبه هفدهم ربیع الاول سال 953 هجری قمری در شهر قم به دنیا آمد.(1) در یازده سالگی همراه پدرش به مشهد مقدس رفته و مدت بیست سال آنجا بود و سال های کودکی و جوانی وی تحت تأثیر تربیت پدری چون میرمنشی و حمایت ابراهیم میرزا برادرزادۀ شاه طهماسب و حاکم مشهد سپری شد و در خدمت علما، نویسندگان و هنرمندان مشهور آن دیار به انواع کمالات و هنرها آراسته شد. مولانا شاه محمود زرین قلم، استاد میرسیداحمد از سادات حسینی و استاد مالک دیلمی از این هنرمندان اند.(2) در ذی الحجۀ 974 هجری قمری، قاضی احمد به زیارت عتبات عالیات نایل شد.(3) در همین سال سلطان عثمانی فوت کرد و قاضی احمد و پدرش در جمع ادبایی که در نوشتن نامۀ تهنیت برای سلیم دوم دخالت داشتند، شرکت کردند:
«در خدمت والد خود میرمنشی در آن مجلس بود و چون در سرعت کتابت دستی تمام داشت، اکثر آن خدمت به او محول شد.»(4)
در سال 978، نسخه ای از «الدلائل البرهانیه» نوشتۀ علامۀ حلی را در قم به خط خود نگاشت که این نسخه اکنون در دست است.(5) بعد از مرگ شاه طهماسب، قاضی احمد از طرف شاه اسماعیل دوم مأمور شد تاریخ صفویه را از شاه اسماعیل اول تا شاه اسماعیل ثانی بنویسد؛ ولی با مرگ شاه و نبودن
ص:62
مشوقی دیگر و مشکلاتی که برایش پیش آمد، این کار به تعویق افتاد و سرانجام به همت خود این کار را دنبال کرد.(1)
در زمان شاه محمد خدابنده، قاضی احمد وزارت شاه غازی، مستوفی الممالک را داشت(2) و سپس به وزارت اردوغدی خلیفه و ممیزی بلوکات ورامین ری منصوب شد.(3) در سال 993 در طغیان امرای ترکمان و تکلو علیه شاه محمد و پسرش حمزه میرزا، قاضی احمد در میدان جنگ صایین قلعه در کنار حمزه میرزا بود و برای پیروزی او سورۀ فتح می خواند.(4) در سال 994 به وزارت شهر قم منصوب شد و در گیر و دار آشوب های داخلی و طغیان امرای قزلباش، وقتی ترکمانان به قم حمله کردند، قاضی احمد حفاظت یکی از دروازه های شهر موسوم به نارین قلعه را بر عهده داشت و با کمک محافظین دیگر، مانع رخنۀ دشمن به شهر شد.(5)
در سال 996 هجری قمری، شاه عباس پدر خود شاه محمد خدابنده را برکنار کرد و خود جای او نشست. ظاهراً قاضی احمد در دستگاه جدید نیز مورد توجه بوده است. او در سال 999 خلاصة التواریخ را به نام شاه عباس به پایان برده است،(6) در سال 1004 در اردوی نظامی بوده و در سال 1005 منصب
ص:63
کلانتری داشته است.(1) او در سال 1007 در قزوین شغلی دیوانی داشته است و در همین سال بین او و میرصدرالدین محمد ولد میرزا شرف جهان قزوینی اختلافی بروز کرد و به سعایت میر محمد از کار برکنار شده و به قم رفته است.(2)
آخرین اطلاعی که از قاضی احمد در دست است، مربوط به محرم سال 1015 هجری قمری می شود که در قزوین با مولانا محمد امین از خوشنویسان معروف ملاقات کرده است.(3)
سید جلیل میرصفی الدین محمد حسینی قمی، فرزند قاضی احمد که والدۀ ماجدۀ ایشان صبیۀ عالی مرحمت و مغفرت پناه میرسیدعلی رضوی بود(4) که نسبت رضوی پس از حسینی، دنبال نام بازماندگان قاضی احمد به خاطر همین انتساب سببی او افزوده شده است.(5)
میر محمدهاشم حسینی موسوی، فرزند میرصفی الدین و نوادۀ قاضی احمد
ص:64
است «ایشان هم از والد ماجد و هم از جانب والدۀ ماجدۀ، هر دو به معصوم می رسند و والدۀ ماجدۀ ایشان صبیۀ عالی حضرت مرحمت و غفران پناه کریماً فی عصره، امیر محمدهاشماً موسویاً قمیاً بود.»(1)
در خلاصة التواریخ و عالم آرا، در شمار سادات عظام که در درگاه شاه طهماسب بوده اند، از میرمحمدهاشم قمی به نام یکی از اعیان و اکابر سادات عراق که به کثرت ملک و زراعت مشهور بود یاد می شود. او در 18 شوال سال 973 هجری قمری درگذشت.(2)
فرزند میرهاشم نوادۀ قاضی احمد، از فضلا و اهل قلم قم در قرن یازدهم بوده که در میانۀ این قرن به دنیا آمد. او نگارندۀ کتابی است در تاریخ قم که خود آن را خلاصة البلدان نام نهاده و در میان فضلای قدیم به نام بیاض صفی الدین شناخته می شده است و این اثر را در سال 1079 هجری قمری دورۀ وزارت میرزا مهدی اعتمادالدوله به خواهش مولانا محمد صالح معلم قمی نگاشته است.(3)
صفی الدین، نزد نگارندۀ رسالۀ تریاق قدسی در علم طب شاگردی می کرد.(4) و گویا در قم نزد ملامحسن فیض درس می خوانده و در دورۀ وزارت
ص:65
میرزا مهدی اعتمادالدوله (1072-1081 ه. ق) همراه میرزامطلب نوادۀ شیخ عبدالعلی از سر جهل و غرور جوانی به غار نیاسر کاشان رفته و میرزا ابوطالب، میر محمد صالح، حکیم سدید و میرزا جان را دیدار کرده است.(1)
صفی الدین چنانکه گفته شد، مردی فاضل بوده و همان نسخۀ وافی را بار دیگر در سال 1073 هجری قمری با نسخه ای سنجیده شده با نسخۀ اصل در مجلس نگارنده ملامحسن فیض مقابله کرده(2) به جز این دو، نسخه ای از مصحف شریف در آستان قم هست که دو ثلث آن را صفی الدین محمد هاشم بن صفی الدین محمد حسینی در سال 1089 به نسخ زیبای خود نوشته و یک ثلث دیگر آن را فرزند او محمد تکمیل کرده است. نسخۀ سومی هم دارد که با دو نسخۀ قبل تفاوت هایی داشته است. او دو فرزند داشت. یکی به نام محمد که اهل فضل بوده است و ثلث پایانی نسخۀ قرآن شریف را که پدرش نوشته بود کامل کرده و نسخۀ کتاب وافی را بار دیگر در سال 1091 هجری قمری با نسخه ای دیگر سنجیده و تصحیح کرده است.
فرزند دیگر صفی الدین عبدالوهاب نام داشته که نسخۀ تفسیر صافی در فیضیه و شرح کافیۀ رضی استرآبادی در مسجد اعظم قم به خط اوست. او نیز فرزندی به نام صفی الدین محمد داشته که از او چند یادداشت به خط خود بر جا مانده است.(3) یکی از این یادداشت ها دربارۀ میرمنشی پدر قاضی احمد است و یکی دیگر دربارۀ میر سیداحمد، نیای او که فرمانی دربارۀ وی در تملیک محمد بن عبدالوهاب بوده است.
ص:66
نیای پدر قاضی احمد، میر سیداحمد در روزگار شاهان ترکمان و سپس در دوران فرمان روایی صفویان، قاضی القضاتی دارالمؤمنین قم و توابع آن را بر عهده داشته و مبلغ های کلی سیورغال داشت. به موجب رقم اشرف که نزد نوادۀ ششم او صفی الدین محمد بن عبدالوهاب بن صفی الدین محمدهاشم حسین ضبط بود.
«نقابت سادات و اقضی القضاتی کل ممالک محروسه به مشارالیه مرجوع بوده به نحوی که متولیان کل موقوفات ممالک محروسه خود را به عزل و نصب اقضی القضاتی مشارالیه معزول و منصوب دانند.»(1)
او پدر همسر میر سیداحمد و نیای مادری میرشرف الدین حسین پدر قاضی احمد است. در بیاض صفی الدین زیر نام میرشرف الدین حسین می نویسد:
«والدۀ ایشان صبیۀ عالی حضرت مرحمت و مغفرت پناه قاضی شرف الدین عبدالمجید بود.»(2)
نیای مادری قاضی احمد است که در خلاصة التواریخ در شرح ماجرای قشلاق، سال 909 هجری قمری شاه اسماعیل در قم می نویسد:
ص:67
«جد مادری مؤلف غفران پناه آقا کمال الدین حسین مسیب بن علی خزاعی است و آبا و اجداد عظام او از عراق عرب نقل به قم نموده بود و بعضی از آنها در زمان پادشاه میرزا شاهرخ متصدی مهمات دیوانی و معماری قم بودند و آقای مذکور در زمان سلاطین ترکمان کلانتر و معمار آن بوده و به کثرت ملک، جمعیت، اسباب و ثروت در آن مملکت امتیاز تمام داشت و قبل از ظهور شاه سکندر ایشان از مهمات دنیا استغفار کرده، در خارج از درب کنکان مدینۀ قم زاویه ای ساخته موسوم به حسینیه، مشتمل بر عمارات عالی و باغی همچون ارم ثانی و خود خرقه و جُبه پوشیده در آن زاویه معتکف بودند و به خدمت علما، صلحا، فضلا، فقرا، صادرین و واردین اقدام می نمودند.»(1)
فرزند آقا کمال الدین حسین مسیبی و دایی قاضی احمد است که بنای حرم سرای شاهی قم در سال 909 هجری قمری به سرپرستی او انجام شده و در همان سال نیز از جانب شاه اسماعیل امور سپاهی و مالی قم به عهدۀ او گذاشته شده بود.(2)
پدر قاضی احمد و از منشیان دستگاه دولت شاه طهماسب بود و از طرف او ملقب به میرمنشی شد. هنگامی که سام میرزای صفوی از طرف برادرش طهماسب به حکومت هرات منصوب شد، شرف الدین به سمت منشی او تعیین گردید و بعد از آن در زمان وزارت احمدبیک نور کمال، شغل انشای ممالک
ص:68
دیوان اعلی به او تفویض شد و به مدت سه سال به آن کار اشتغال داشت و پانزده سال نیز وزیر و منشی قاضی جهان قزوینی از وزرای مشهور شاه طهماسب بود.
سپس ممیز کل اعراب و اخلاج ممالک محروسه شد و در دوران حکومت اسماعیل میرزا و شاه قلی سلطان استاجلو در چخور سعد، به وزارت سر کار خاصه شریفه رسید.(1)
در سال 964 که شاه طهماسب برادرزادۀ خود ابراهیم میرزا را به حکومت مشهد فرستاد، امور وزارت و ریش سفیدی دستگاه حکومت او را با جمیع مهمات امور ملکی و مالی به عهدۀ میرمنشی گذاشت.(2)
میرمنشی تا سال 969 با صحت و امانت در وزارت ابراهیم میرزا باقی ماند و در این سال به اغوای معصوم بیک صفوی از بزرگان دودمان صفویه و یکی از کارگزاران حکومت از وزارت معزول و بار دیگر به قزوین منتقل شد.(3) او در سال 974 هجری قمری پس از مرگ سلیمان قانونی، سلطان عثمانی و جانشینی سلطان سلیم، شاه طهماسب تصمیم گرفت نامۀ مفصلی برای تهنیت به سلطان سلیم بنویسد و گروهی از فضلا و شعرا را مأمور تهیه نامه کرد(4) که این امر به رهبری میرمنشی انجام گرفت.
میرمنشی در 72 سالگی در شب جمعۀ هفت ذی القعده سال 990 هجری قمری در جوار حضرت عبدالعظیم وفات یافت و همان جا به خاک سپرده شد.(5)
ص:69
او فرزند میر سیداحمد و عموی قاضی احمد است که در خط تعلیق و نستعلیق و در هنر تیراندازی و سپاهی گری و تفنگ اندازی استاد بود. شعر نیز می سرود و در مشهد در خدمت ابراهیم میرزا صفوی می زیست که پس از کشته شدن او به سال 984 هجری قمری به قم آمد و در آنجا به زراعت، عمارت، طاعت و عبادت اشتغال ورزید و در همان جا به سال 1004 در 72 سالگی درگذشت.(1)
او فرزند میرمنشی و برادر قاضی احمد است که در خلاصة التواریخ ذیل وقایع 994 هجری قمری، از او چنین یاد می شود:
«نقابت و فضایل پناه میرزا محمود که به انواع فضایل و کمالات آراسته و به رشد و کاردانی و سپاهی گری از اقران سبقت ربوده...».(2)
برادرزادۀ قاضی احمد است که در بیاض صفی الدین، ذیل سخن از کاریزهای قم می نویسد:
«دیگر قنات مشهور به قنات فردوسی است که گویند آن را عالی حضرت سیادت و مرحمت پناه میر سراج الدین علی موسوی قمی که جد مادری حضرت
ص:70
مرحومی میرسراج ولد میرصفی حسنی طباطبایی اردستانی و عم زادۀ والد این فقیر بوده احداث بر باغی که مشهور است به باغ فردوس [نموده]».(1)
از این نوشته، چگونگی پیوند و خویشاوندی خاندان قاضی احمد با خاندان طباطبایی نیز آشکار می شود. او از بزرگان این شهر است که مدتی به نیابت امیر معصوم صفوی وزارت شاه طهماسب را نمود.(2) و مزرعۀ قمرود را که از بایرات قدیم قم بود، آباد و قناتی در سر رودخانۀ قم احداث کرد و باغ هایی بزرگ به وسعت چهارده هزار من را در اندک زمانی چنان توسعه داد که نزدیک به هزار و پانصد تومان محصول داد. همچنین قلعۀ خرابۀ قم را هموار و به باغ تبدیل کرد.(3)
میرسراج الدین علی، روز یک شنبه 27 ربیع الاول سال 985 هجری قمری به دست اجلاف و اوباش، به تحریک بعضی از ملازمانش در مشهد محمودآباد، بیرون دروازۀ کنکان قم کشته شد.(4)
وی پدر همسر قاضی احمد است. او همان میر سیدعلی رضوی قمی از سادات آستان مقدس حضرت فاطمۀ معصومه علیها السلام، قاضی قزوین تا سال 971 هجری قمری، تولیت آستان قدس رضوی، وزیر خراسان از این سال تا سال 944، وزیر قزوین و متصدی خالصه جات سلطانی در سال 975 تا پایان زندگی
ص:71
است که درگذشتۀ سال 982 و مدفون در قم می باشد. از او در فرمان مورخ 948 هجری قمری شاه طهماسب که مربوط به تولیت موقوفات آستان قم و تولیت و امامت مسجد امام حسن عسکری علیه السلام است یاد شده است.(1)
پس از خاندان ها، به معرفی عده ای دیگر از شخصیت های سیاسی که به نوعی در هیأت حاکمه و امور سیاسی به حکمرانی و وزارت و دیگر مناصب به دستور شاهان صفوی اشتغال داشتند می پردازیم.
او در سال 915 هجری قمری به دستور شاه اسماعیل صفوی به حکمرانی قم گماشته شد.(2)
وی پسر حیدر بیک ترخان بود و در زمان پدر، منصب جباچی داشت. در سال 988 هجری قمری هنگامی که خبر مرگ حیدر بیک از قم به تبریز رسید، سلطان محمد خدابنده، ابراهیم را به جانشینی او گماشت.
«بیشتر از الکای قم و توابع، با محالات فراوان به ولد بزرگ او ابراهیم بیک شفقت فرمودند.»(1)
او نیز چون پدر، لقب سلطانی گرفت و پسرش ادهم بیک هم به منصب ترخانی رسید.(2)
وی فرزند شاه اسماعیل صفوی و برادر شاه طهماسب بود که در سال 956 هجری قمری با تحریک و یاری سلطان سلیمان عثمانی (معروف به قانونی) به همدان حمله برد. این در حالی بود که خود وی از سرداران سپاه صفوی بود و در نبرد تبریز با سلطان سلیمان جنگیده بود. شاه طهماسب صفوی در آن هنگام تازه از زنجان بازگشته بود. القاص در همدان، خانۀ کوچ بهرام میرزا را غارت کرد و به قم آمد و آنجا را به تسخیر خود درآورد. نیروهای تحت امر او پنج هزار نفر بوده اند و ظاهراً بسیار جسور و بی رحم. در مدت استیلای در قم، گروهی را برای غارت به ری فرستاد و سپس برای فتح کاشان به آن سو رفت.(3)
ص:73
وی سرانجام دستگیر شد و به دستور شاه در قلعۀ قهقه زندانی شد.(1)
او از سرداران قزلباش بود. از اواخر سال 997 هجری قمری، دست کم تا
سال 1006 در قم حکومت کرد(2) و پیش از آن حاکم نطنز بوده است.(3) از این که او را قورچی شمشیر یاد کرده اند به دست می آید که نیروهایش شمشیرزن بودند یا خودش سرپرستی تقسیم شمشیر در جنگ ها را به عهده داشته است. از مأموریت هایی که به وی داده اند، معلوم می شود که جایگاه قابل توجهی در دستگاه شاه عباس صفوی داشته است. او را از مقربان و قدیمیان و یک جهتان درگاه شاه عباس دانسته اند.(4) در سال 999 هجری قمری، از بوداق خان و فرزندان او در خراسان حرکت نابه هنجاری سرزد. بعضی از مقربان درگاه شاه، او را به سزای خود رسانیدند و ملازمان حسین خان شاملو، حاکم قم به دستور وی بر سر اردوی بوداق خان که در جاکلای ری بود، ریختند. او را گرفتند و به قم آوردند و تمامی اموال و اسباب او را به غارت و تاراج بردند.(5)
این شخص در سال 1052 هجری قمری، به دستور شاه عباس دوم به داروغگی قم انتخاب شد. شاه عباس دوم پس از به سلطنت رسیدن در سال
ص:74
1052 هجری قمری در کاشان و برپایی جشن تاج گذاری به همراه اطرافیانش به قزوین مراجعت کردند و از آنجا راهی قم شدند. شاه پس از زیارت مزار حضرت فاطمه معصومه علیها السلام و اطعام فقرا و مساکین، داروغگی آنجا را به حسین قلی بیک قورچی شمشیر تفویض کرد. شاه دستور داد که چون این ارض مطهر مضجع آن خاقان عدالت پرور است و رعایای این خطه حال صید حرم دارند، ایادی ایام جور و اعتساف را از ضعفا و ملهوفین کوتاه و کشیده داشته، در امور بازرسی و خداترسی دقیقه ای فوت و فرو گذاشت ننماید. حسینقلی خان احتمالاً جایگاه ویژه ای نزد شاه عباس دوم داشته است؛(1) چرا که در ماجرای سرنگونی مرتضی قلی خان قاجار نیز شاه او را مأمور کرده بود که: «سر بی سعادت کج اندیش را از تن جدا ساخته به نظر انور رساند.»(2)
اشخاصی که شرح حال آنها بیان شد، هر یک به نوعی در سیاست قم نقشی ایفا کرده اند، وظایف سیاسی خاصی را به عهده داشته اند و امور سیاسی قم به دست آنان اداره می شده است. حال چه در سمت امیر و حاکم و چه در سمت کلانتر و وزیر و دیگر مناصب.
منابع از این شخص در ذکر حوادث سال 1015 هجری قمری یاد می کنند که شاه عباس امور محال عراق را به او واگذار کرد، به طوری که نقل شده:
«و بعضی محال عراق که معظم آن دارالسلطنه اصفهان، یزد، قم و کاشان بود، افراز نموده، به میرجلال الدین حسین صلایی اصفهانی که سیدفاضل
ص:75
صاحب سخن از سادات شهرستان اصفهان بود و آبا و اجداد عظامش همیشه در این دودمان قدس نشان به مناصب عالیه اختصاص داشته اند، تفویض یافت».(1)
وی از نژاد ترکان بود و به حیدربیک ترخان شهرت داشت؛ چرا که به رتبۀ ترخانی(2) ممتاز و حاکم دارالمؤمنین قم و از جملۀ اعاظم و امرای درگاه پادشاه سرافراز بود(3) که نخست حاکم ساوه بود.(4)
زمان آغاز حکم رانی او در قم شوال سال 977 هجری قمری بوده است و در سال 984 در زمان جلوس شاه اسماعیل دوم بر تخت سلطنت، هنوز حاکم قم بود که از سوی وی لقب سلطان گرفت و سلطان حیدر خوانده شد.(5) این گویای آن است که حکم رانی او از زمان شاه طهماسب صفوی آغاز شده بود. در همان سال 984 پسرش ابراهیم بیک به منصب جباچی(6) و ادهم بیک پسر ابراهیم به منصب قیچاچی(7) گماشته شدند.(8) پسر او که مدتی داروغۀ اصفهان
ص:76
بوده،(1) شاید همین ابراهیم باشد. به هر حال، حکومت او بر قم تا زمان سلطان محمد خدابنده ادامه داشت.(2) او در بیستم صفر 988 هجری قمری در نود سالگی درگذشت و در کنار مرقد حضرت معصومه به خاک سپرده شد.(3)
وی هنگام سلطنت شاه اسماعیل اول مدتی حاکم قم بوده و دست کم بین سال های 924-927 هجری قمری در این سمت بوده است.(4)
در سال 996 هجری قمری، حکومت قم و فراهان را به سلیمان خلیفه ترکمان دادند(5) که داماد مرشد قلی خان بود. در شرح وقایع زمان تاج گذاری شاه عباس اول در سال 996 آمده است: «بعد از چند روز از دولت خانه بیرون رفته، در منزل مرحومه خانم صبیۀ شاه جنت مکان که در جنب دولت خانه بود، نشیمن ساخت و... علیقلی سلطان ذوالقدر به سمت مهرداری مفوض شد... و الکای قم به سلیمان خلیفه ترکمان تعلق گرفت.»(6)
ص:77
در سال 997 که سلیمان خلیفه، جهت ترتیب دادن لشکر به منطقۀ تحت حکومت خود (قم) رفته بوده، تمامی ایل ترکمان آنجا که سابقاً در خدمت خاقان و سلاطین ترکمان بودند، در قم جمع و ملازم وی شدند. او نیز ایشان را ملازم خود کرد و به آنها مواجب داد. وی به علت بسیاری همراهان و یارانش، ستم های بسیاری در قم نمود، دست اندازی های بسیار کرد و به هر که گمان چیزی داشت از او گرفت. او مدت هفت ماه در قم با این لشکر و حشم به سر برد. چون دولت مرشد قلی خان سپری شد، دغدغۀ تمام در رفتن داشت. مدت سه ماه در بیرون شهر نشست و میل رفتن نداشت. مکرراً قورچیان (سربازان مسلح) در پی او آمدند تا سرانجام به دغدغه افتاد که مبادا از نرفتن ترکمانان در مقام قصد او شوند. پس به ناچار از قم بیرون رفت و در اواخر ذی القعده به ری رسید و از آنجا آهسته می رفت تا دهۀ نخست محرم به اردوی شاهی رسید.(1)
پس از وی پسرش علیقلی خلیفۀ ذوالقدر، عهده دار این مقام شد.(1)
وی در سال 994 هجری قمری، از سوی سلطان محمد خدابنده حاکم قم شد.(2) او از طایفۀ قورغلو بود و خاندان او از جیره خواران دستگاه صفوی بودند. نیای او شاه قلی خلیفه مهردار شاه طهماسب بود. شاه قلی مهردار و علیقلی خلیفه (عموی علیقلی سلطان ذوالقدر) بیش از سی سال حاکم قم بوده اند.(3)
پس از طغیان عراق در سال 995 مدینة المؤمنین قم به او تعلق گرفت. هنگامی که ولی جان خان حاکم کاشان گردنکشی کرد، او از کسانی بود که پیشاپیش، عازم اصفهان شدند تا دیگر امرا و ارکان دولت شاه اسماعیل نیز از پی او بروند و کاشان را از سلطۀ ولی جان خان درآورند. وی در آن زمان حاکم قم بوده(4) و در سال 996 سمت مهرداری به او واگذار شد.(5)
همانطور که گذشت او فرزند شاه قلی سلطان مهردار بود و همچون پدر به سمت مهرداری رسید. شاه طهماسب سوگند خورده بود که پس از شاه قلی، مهرداری را از فرزندان او نگیرد؛ از این رو پس از او پسر بزرگش را به این
ص:79
سمت گماشت و او را حاکم قم کرد؛ اما وی در تابستان 969 هجری قمری از حکومت قم برکنار شد.(1) او و پدرش بیش از سی سال حاکم قم بوده اند.(2)
وی از سرداران سپاه صفوی بود. در فتح قندهار نقش بسیار مهمی داشت.(3) در سال 969 هجری قمری به جای علیقلی خلیفه، حاکم قم شد. وی در سال 972 از سوی شاه طهماسب صفوی مأمور شد که همراه گروه دیگری از سرداران دربار صفوی به هرات برود تا قزاق خان تکلو را که طغیان کرده بود سرکوب کند.(4) او در سال 975 برای سرکوب خان احمد، والی گیلان شد.(5) در این سال ها وی حاکم قم بوده است؛ اما در شوال سال 977 شاه طهماسب بر آن شد تا برای کاستن از ستمکاری و تعدی امرای خود، جابه جایی هایی در مناصب انجام دهد؛ از این رو، خلیفۀ شاملو را که حاکم قم و اردستان بود عزل کرد و بر مغانات حاکم نمود.(6)
ص:80
ص:81
ص:82
قم در دورۀ صفوی یکی از کانون های مهم ساختار دینی ایران محسوب می شد و به صورت یک پایگاه مهم مذهبی درآمد. هر یک از پادشاهان این سلسلۀ به نوعی توجه خود را به قم نشان می دادند. مثلاً شاه بیگی بیگم همسر شاه اسماعیل اول قبۀ قبلی حرم را برداشت و آن را تجدید بنا نمود و ایوان شمالی را بنیاد نهاد و املاک بسیاری را نیز وقف کرد. شاه طهماسب، دومین پادشاه صفوی نیز به قم و مزار حضرت معصومه علیها السلام توجه بسیار کرد. او علاوه بر موقوفاتی که بدان آستان مقدس اختصاص داد، در گسترش عمارات آن نیز کوشش زیادی نمود.(1) دیگر شاهان نیز هر کدام با خدماتی نظیر وقف، تعمیرات و ترویج عمارات آستانۀ آن حضرت توجه خود را نشان می دادند. مدفون بودن پادشاهانی چون شاه صفی، شاه عباس دوم، شاه سلیمان، و شاه سلطان حسین، یکی دیگر از دلایل علاقۀ صفویان به قم است که خود باعث افزایش اعتبار این شهر می باشد. قم به لحاظ پیشینۀ مذهبی که داشت، در این دورۀ به یکی از مهم ترین شهرهای روزگار صفویان تبدیل شد.(2)
قم در این دورۀ علاوه بر مرکزیت مذهبی به مکانی جهت تفریحات درباری هم تبدیل شده بود. شاه اسماعیل و شاه طهماسب، قم را قرارگاه
ص:83
زمستانی خود قرار دادند. صفویان قم را به شکلی بسیار باشکوه تر از آنچه بود درآوردند.
به طور کلی مهم ترین رخدادها و دگرگونی های قم در دورۀ صفویان را می توان به شرح ذیل بیان کرد:
1. رونق حوزه های علمی شیعی در قم؛ گرچه از زمان اشعریان مرکز نشر علوم و معارف دینی بود؛ در دوران صفویه با اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی کشور، این شهر از جایگاه ممتازی برخوردار شد و حوزه های درسی با حضور دانشمندان بزرگی، همچون: صدرالمتألهین شیرازی، ملاعبدالرزاق لاهیجی، ملامحمدطاهر قمی، سیدصدرالدین رضوی قمی، قاضی سعید قمی و ملامحسن فیض کاشانی رونقی بسیار گرفت. شمار روزافزون طلاب در دوران صفویه به طوری بود که حتی جهان گردان خارجی را به شگفتی وامی داشت. صفویان مدارس بسیاری در قم ساختند که نمونۀ آن مدرسه فیضیۀ قم است.
2. نوسازی و بازسازی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیها السلام؛
3. ساخت بناهای دینی با معماری نمونه و ممتاز (بیشتر بناها و آثار تاریخی قم در این دوران ساخته شده اند).
4. رشد و تقویت بنیان اقتصادی شهر؛ صنایع جدید توپ سازی، صابون پزی و شیشه سازی قم، در این دوران راه اندازی و گسترش یافت.
5. تغییر مسیر رودخانه از مسیر غربی به مسیر شمالی - جنوبی که دگرگونی شکل بنیادین شهر را به دنبال داشت.(1)
ص:84
پس از ذکر اقدامات شاهان صفوی در ارتباط با شهر قم و بحث رجال سیاسی که در امور سیاسی نقش داشته اند، موارد مهم دیگر فرمان های شاهان صفوی است که برای برخی از اشخاص صادر می شده و به لحاظ اینکه صرفاً توسط پادشاه هر دورۀ صادر می شده، یک امر سیاسی است که در حکم اسناد معتبر هر دورۀ است؛ بدین جهت، برای شرح فرامین شاهان از واژۀ اسناد استفاده شده است که به شرح زیر است:
این فرمان ها شامل چهار سند ارزشمند است که از لحاظ تاریخی و شناخت جنبه های گوناگون فرهنگی، اجتماعی و حاکمیت مهم است و در تأیید نقابت سادات و تولیت آستان حضرت معصومه علیها السلام که به عهدۀ سید مرشدالدین رشید الاسلام بوده، هست. سه سند مربوط به احکام شاهان مبنی بر مناصب وی و یک سند متن وقف نامه ای است که متولی آن را به فرد مذکور واگذار کرده است. این وقف نامه توسط شاه بیگی بیگم همسر شاه اسماعیل اول صادر شده و بخش زیادی از املاک خود را وقف آستان مقدس حضرت معصومه علیها السلام کرده است(1) که شرح آن در جای خود خواهد آمد. شاه بیگی بیگم، زنی نیکوکار بوده و در سال 925 هجری قمری بنای گنبد و بارگاه حضرت معصومه علیها السلام را تجدید کرد و ایوان و صحن حرم آن حضرت نیز از بناهایی هستند که او دستور ساخت آنها را داد.(2)
سه سند دیگر مربوط به فرمان های شاهان است که شامل: فرمان شاه اسماعیل اول در سال 918 هجری قمری و فرمان دیگر او در بیستم ربیع الاول
ص:85
920 مبنی بر بخشیدن مال خراج موقوفات آستان و فرمان شاه طهماسب اول در سال 913 که در همۀ آن نقابت سادات قم و تولیت آستان حضرت فاطمه معصومه علیها السلام را به سیدمرشدالدین واگذار کرده اند.
فرمان مورخ جمادی الثانی سال 918 هجری قمری از شاه اسماعیل اول، در بخشیدن برخی از مال و خراج موقوفات آستانه مقدس و تنفیذ سنن و رسوم دیرین در مورد حقابۀ موقوفات این مزار و مسجد امام حسن عسکری علیه السلام و املاک سیدرشیدالاسلام متولی است که شاه اسماعیل از او حمایت و در موقعیتش تقویت کرده است که متن آن چنین است:
«حکام، داروغگان و کلانتران مدینه [المؤمنین] قم بدانند که در این وقت مقرر فرمودیم که به علت ابتیاعی و طرح، مزاحم و معترض موقوفات سرکار [آستانه] مقدسۀ منورۀ معطرۀ ستی فاطمه علیها التحیة و السلام و متولی آنجا، سیادت مآبی سیدرشیدالاسلام نشوند و پیرامون نگردند و در خانه های سید مشارالیه نزول ننمایند. امراء... و عسکر نصرت واجب و لازم شناسند و همچنین مقرر فرمودیم که حقابۀ باغ نقیب و باغ زکریا را و جمیع مواضع وقفی مزار و مسجد امام الهمام المعصوم الامام ابی محمد بن حسن العسکری علیه السلام و ملکی سید مشارالیه به دستور قدیم مقرر وجوب بوده به همان دستور رسانند و چیزی قاصد و منکسر نگردانند و خلاف شرع تشریف مطلقاً جایز ندارند. به عهدۀ حاکم و داروغۀ آنجا که برین موجب مقرر دانند و امداد مقام به تقدیم رسانند و خلاف کننده را منع و اعزاز و احترام تمام به جای آورند و هر ساله به نشان و پرو آنچه مجدد محتاج ندانند. همچنین مقرر شد که هر کس املاک موقوفۀ مزار متبرک مذکور را به غصب و غیرحق متصرف شده باشند و نزد قضات الاسلام آنجا به ثبوت رسد، بلاتعلل به متولی مزار مذکور تسلیم نماید و اصلاً اهمال ننماید و از مخالفت محترز و مجتنب باشد. [هر کس] در این باب تقصیر بنماید، مقررست که حکام در موقوفات مزار و مسجد مذکورین اصلاً مدخل نسازند و از فرموده تخلف نورزند، در عهده دانند.»(1)
فرمان مورخ 20 ربیع الاول 920 هجری قمری شاه اسماعیل در بخشودن مال و خراج موقوفات آستان و مسجد امام حسن عسکری علیه السلام که تیول بوده است و واگذاردن تولیت آنها به رشیدالاسلام چنین است:
«... [موقوفات] قدیم و جدید مزار پرانوار برکت آثار در... و مسجد امام بالحق... [و متولی]... [رشید الاسلام] [شرف] نفاذ یافته که مالاً و خارجاً معاف و مسلم و ترخان و مرفوع القلم باشد و مواضع مجدده که برآن مزار کثیرالانوار وقف نموده مال و جهات و وجوهات آن را دانسته و دربسته به موجب... از تیول باطل گردانیده بر آنجا ارزانی داشته ایم و تولیت آن به سیادت مآب مشارالیه مفوض و مرجوع شد که آنچه املاک... شده به جای آورده حسب مطاع سابق
ص:86
به مصرف رسانند به همان دستور مقرر معین دانسته. تغییر و تبدیل به قواعد مستمره آن راه ندهند و به علت مال و جهات و اخراجات و تفاوت تسعیر و خارجیات حکمی و غیرحکمی به هر اسم و رسم که باشد مزاحمت نرساند و پیرامون نگردند و به علت علفه و علوفه وقت لغا و بیگار تعرض نکنند و به قلیل و کثیر توقع ننمایید و به مرز و مساحت درنیاورند و شماره و تعداد نکنند و قلم و قدم از آن محال کوتاه کشیده داشته، رعایت و مراقبت به همۀ ابواب به
ص:87
جای آورند و رعایا [ی] محال مسلمی چون جهات خود به محلی دیگر برده باشند حقوق دیوانی خود با اهتمام به متولی مذکور جواب گویند و کسی پیرامون رعایا [ی] آنجا نگردد و مدخل نسازد و گذارند که متولی مشارالیه و جهات و حقوق دیوانی بازیافت نماید و از احکام مجملی که به اسم ارباب سیورغات و مسلمیات و موقوفات صادر شود محال مسطوره را مستثنی دانسته، اصلاً بر متولی آنجا حوالی نکنند و در توجیهات و تحصیصات(1) سهیم و شریک نسازند. قضات اسلام و محصصان موقوفات برین موجب مقرر دانسته، از مضمون صدور تجاوز نکنند و به جهت غله طرحی و کاه و هیمه بر مزارعان و کارکنان آنجا حوالتی ننمایند، به عهدۀ حاکم و داروغۀ قم که درین ابواب امداد به تقدیم رسانیده مجال مخالفت احدی ندهند و از فرموده تخلف نورزند و از تمرد که موجب خطاب پادشاهی خواهد بود، محترز و مجتنب باشند. درین باب قدغن دانسته، هر ساله نشان مجدد نطلبند و به توقیع رفیع اشرف اعلی اعتماد نمایند.»(2)
فرمان مورخ 18 شوال 931 هجری قمری شاه طهماسب اول در واگذاردن همۀ مناصب سیدمرشدالدین رشیدالاسلام رضوی که به موجب احکام و ارقام شاه اسماعیل در وی ممضی بوده است؛ به خصوص تولیت اوقاف قدیمه و جدیدۀ سلطانی و بیگمی آستان مقدس و مسجد امام بدو و بخشودن مال و
ص:88
خراج دیوانی همۀ آنها با اشاره به وقف نامۀ بیگمی و احکام شاه اسماعیل و امثلۀ دیوان الصداره به عمال و متصدیان امور دیوانی قم و سلطانیه. در این سند از موقوفات سیدسلطان احمدی و از سیادت مآبی سیدفخرالدین که مدعی تولیت آستان و برادر رشیدالاسلام بوده است یاد می شود که متن آن چنین است:
«حکام کرام سادات عظام و قضات اسلام و عمال و متصدیان امور و اشغال دیوانی و کلانتران و کدخدایان مدینة المؤمنین قم و خطۀ سلطانیه بالتوابیع و اللواحق بدانند که در این وقت عنایت و شفقت بی نهایت [پاد] شاهی دربارۀ سیادت مآب نقابت قبابی عمدة السادات و الاشراف سید مرشدالدین رشیدالاسلام الرضوی فرموده، جمیع مناصب متعلقه به سیادت مآب مشارالیه به موجب احکام مالی حضرت خاقان جم جادۀ فردوس مکان و سلطان سلاطین سپاه علیین آشیان، هادی الخلایق الی اشرف الادیان (شاه بابام انارا... مضجعه) خصوصاً تولیت اوقاف قدیمه و جدیدۀ سلطانی و بیگمی به مزار کثیرالانوار حضرت معصومۀ مقدسۀ سیدة النساء فی العالمین (ستی فاطمه علیها و علی آبائها التحیة و السلام) و مسجد حضرت امام معصوم (ابی محمد حسن العسکری علیه الصلاة و السلام) بلامشارکت و مداخلت غیری بدو تفویض فرمودیم و ارزانی داشتیم و سیورغالات و مسلمیات و معافیات و مقرریات خودی (؟) و مفروزی قدیمی و جدید مزار مذکور و مسجد به نهج مسطور که در احکام عالی حضرت خاقان فردوس مکان مشارالیه مرقوم است مقرر داشتیم و ضبط و نسق و محصولات مالی و منالی آن محال را حسب الضمن منوط بر رأی متولی و مومی الیه گردانیدیم. باید که نقابت مآب مشارالیه را متولی و متصدی مزبور دانسته، دست تصدی او را در این امور قوی و مطلق دانند و حاصل و منافع موقوفات و مسلمیات و محصولات مزار شریف و مسجد منیف مذکور را به تصرف او گذارند تا به موجب شرع شریف و شرط واقف و حکم عالی حضرت
ص:89
خاقان مشارالیه به مصارف معینه نمایند و عشر حق التولیۀ خود را تصرف کند. مستأجران موقوفات مذکروه و رعایای مواضع سیورغال و مسلمی مزار مسجد مذکورین او را متولی خود دانسته، وجوه اجاره و حقوق دیوانی خود را حسب الاستمرار تحویل وکلا و گماشتگان متولی مذکور نمایند و بی مهر و برات او یک دینار و یک من بار به کسی به خلاف شرع ندهند و هر قضیه و قضایای متعلقه به تولیت که در آن سرکار واقع شود بدو رفع نمایند که به فیصل رساند و داروغگان در آن مدخل نسازند. مقرر است که هیچ آفریده در جهات آستانۀ مذکوره و مسجد مزبور به خلاف شرع شریف و شرط واقف و قیود احکام عالی حضرت خاقان جنت مکان و شروط مسطوره در وقفیه حضرت بلقیس مکانی تصرفی نکنند و هر سنتی که به خلاف این معنی حاصل نموده باشند، سند نسازند. عمال و متصدیان امور دیوانی قم و سلطانیه به علت مال و اخراجات حکمی و غیرحکمی از ساوری و سلامی پیشکش و کذلک و شیلان بها و صردو و مواشی و مراعی و ممیزانه و مباشرانه و عیدی و نوروزی و رسم الوزاره و رسم الصداره و رسم المهر همایون و خدمتانه و دست انداز و طرح و بیگار و علفه علوفه و قتلغا و ده نیم و داروغگی و آنچه اطلاق مال و خراج بر آن توان کرد به هر اسم و رسم که باشد مزاحمتی نرسانند و به قلیل و کثیر طمع و توقع ننمایند و احکام مجملی که به اسم ارباب سیورغات و مسلمیات و موقوفات صادر شود محال مذکور را سری و مستثنی دانسته، اصلاً بر متولی آنجا حوالتی نکنند و در توجیهات و تحصیلات شریک و سهیم ندانند و نسازند. قضات اسلام و محصصان از مضمون مسطور فی الصدر تجاوز ننمایند و سایر قیودی را که در احکام عالی حضرت خاقانی جنت آشیانی و امثله دیوان الصدره مسطور و مذکور باشد ممضی و منفذ دانند. سیادت مآبی سیدفخرالدین به علت نظارت و اشراف در سرکار مزبور و موقوفات سیدسلطان احمدی مدخل ننماید و تعرض به حال مزارعان آنجا نرساند. از جوانب برین، جمله روند و از فرموده
ص:90
عدول نجویند و هر ساله در این ابواب پرو آنچه و نشان مجدد نطلبند. در این باب قدغن دانسته از مخالفت محترز باشد و چون به توقیع رفیع منیع اشراف اعلی موشح و مزین و محلی گردد، اعتماد کنند.»(1)
در این نوشتار سعی کردیم متن هر سه سند ارایه شود تا در متن اسناد، هم شکل و صورت کلی فرمان ها نشان داده شود و هم به تنوع مشاغل و مناصب آن دوران اشاره شود.
در آن دوران فرمان های بسیار دیگری از طرف شاهان صفوی برای فرزندان و نوادگان سید مرشدالدین رشیدالاسلام صادر شده است که در ذیل به آنها می پردازیم:
فرمان مورخ 18 جمادی الاول سال 948 هجری قمری شاه طهماسب در واگذاردن تولیت موقوفات آستان مقدس و تولیت و امامت مسجد امام به سید شجاع الدین سلطان محمود، فرزند سید مرشدالدین رشیدالاسلام که در این تاریخ وفات کرده است. در این سند از سیدفخرالدین نقیب رضوی می خواهد که به خلافت شرع در امر تولیت آستان و مسجد و موقوفات نظام الدین احمد دخالت نکند. پیداست که دعاوی او در این موارد بر جای بوده است. از سوی دیگر به شجاع الدین محمود امر می شود حاصل موقوفات را با وقف زین الدین علی رضوی به مصارف خود رساند. این شخص همان میرسیدعلی قمی از سادات آستان منور(2) و قاضی قزوین(3) تا سال 971 هجری قمری و تولیت
ص:91
آستان قدس رضوی و وزیر خراسان(1) از این سال تا سال 974(2) و وزیر قزوین و متصدی خالصه جات سلطانی در 975(3) تا پایان عمر است که در قم وفات کرده و مدفون است.(4) متن آن بدین شرح است:
«در این وقت بنا بر وفور و امانت و رشد و کاردانی سیادت مآب ایاب عمدة السادات و الاشراف سید شجاع الدین سلطان محمود الرضوی النقیب تولیت رقبات موقوفۀ آستانۀ مقدسۀ منورۀ حضرت معصومه مطهره سعیده سیدة النساء فی العالمین (ستی فاطمه علیها التحیة و السلام) و مسجد متبرک منسوب به حضرت امام الجن و الانس (ابی محمد حسن العسکری علیه الصلاة و السلام) و امامت آنجا که به موجب شرع و شریف و شرط واقف و احکام مطاع همایون به والد مرحوم او سیادت و نقابت پناه سیدمرشدالدین رشیدالاسلام الرضوی النقیب متعلق بوده به همان دستور بلامشارکت غیربدو مفوض و مرجوع فرمودیم که در ترویج و تنسیق آستانۀ مقدسه و مسجد
ص:92
متبرک کوشیده، به ضبط محصولات و تعمیر رقبات آنجا قیام نموده، نگذارند که قصوری در آنجا واقع شود و حاصل رقبات آنجا را به موجبی که در دستورالعمل مقرر شده به وقوف و اطلاع سیادت پناه افادت دستگاهی زیناً للسیاده و الدین علی الرضوی النقیب به نوعی که موافق شرع شریف باشد به مصرف وجوب رساند. مستأجران و عمله و کارکنان و رعایای محال متعلقه به آستانۀ مقدسه و مسجد متبرک اصلاً یک دینار و یک من بار بی وقوف و مهر برات متولی مشارالیه داد و ستد ننمایند و هر قضیه و قضایا که در میانۀ ایشان واقع شود، بدو رفع نمایند و پوشیده و پنهان ندارند و متوجهات خود را به دستور معمول مملکت به متولی جواب گویند و هیچ آفریده به خلاف شرع و شرط واقف در موقوفات آستانۀ مقدسه و مسجد مذکور مدخل ننماید. سادات عظام و قضات اسلام و حکام کرام و اکابر و اهالی و کلانتران و کدخدایان مدینة المؤمنین قم سلطانیه حسب المسطور مقرر دانسته، اعانت و اسعاد سیادت مآب مشارالیه به جای آوردند و سرکار آستانۀ مقدسه را از جمیع توجیهات و تحصیصات به دستور قدیم و نهج استمرار مفروز و مستثنی شناسند و حکم مجملی که به اسم ارباب سیورغال و مسلمیات و موقوفات صادر گردد. رقبات سرکار آستانۀ متبرکه را از آن موضوع شمرند. ارباب وظایف و عملۀ سرکار مذکور برخلاف شرع شریف و شرط واقف، طلبی از متولی مذکور ننمایند و به طریقی که در دستورالعمل مقرر شده ستانند و زیاده تعرض نرسانند و احکام و امثله [یی] که نقیض این معنی حاصل نموده... سابقاً و لاحقاً اعتبار نکنند. عمله و فعلۀ آنجا خود را به عزل او معزول و به نصب او منصوب شناسد و حق التولیه به دستور شرط واقف از قرار عشر رسانند. سیادت مآب امیرفخرالدین النقیب الرضوی برخلاف شرع شریف در تولیت آستانۀ مقدسه و مسجد مذکور و رقبات موقوفه به زاویۀ امیر نظام الدین سلطان احمد به علت اشراف و نظارت مدخل ننماید و پیرامون نگردد. در این ابواب قدغن عظیم لازم دانند و هر ساله نشان و پرو آنچه در حکم مجدد طلب ندارند. در عهده دانند.»(1)
ص:93
فرمان مورخ دهۀ نخستین جمادی الثانی سال 972 هجری قمری، از شاه طهماسب در مورد تعیین شش نفر حافظ قرآن، جدای از حفاظ آستان مقدس برای تلاوت در سر قبر سلطانم،(1) خواهر تنی شاه طهماسب بوده تعیین کرده و فرمانی که خطاب به امیرسلطان احمد متولی و نقیب آستان مقدس حضرت فاطمۀ معصومه علیها السلام بوده و در آن تعابیر سیادت و نقابت او را او به کار برده است. متن فرمان به شرح ذیل است:
«آنکه چون شش نفر حافظ سوی حفاظ سرکار آستانۀ مقدسۀ مطهره (ستی فاطمه علیها و علی آبائها الصلاة و السلام) قبل از این مقرر شده بود که در سر قبر هم شیرۀ مرحوم مغفوره ام سلطانم به تلاوت کلام (ملک علام جل و جلاله) اشتغال نماید؛ بنابراین شش نفر حافظ مذکور به موجب ضمن در سر قبر هم شیرۀ مرحوم به تلاوت اشتغال نمایند و اگر از ایشان کسی ترک خدمت نماید سیادت و نقابت دستگاه امیرسلطان احمد متولی آستانۀ مقدسه، دیگری را به جای او تعیین نماید و حفاظۀ سرکار آستانۀ منوره را دخل ندهد و به حکم نقیص این مستند نگردد. در این باب قدغن دانند.»(2)
او از نوادگان سیدمرشدالدین رشیدالاسلام است که از دورۀ شاه محمد خدابنده رضوی تا سال 917 هجری قمری، متولی آستانه مقدس حضرت معصومه علیها السلام و نقیب سادات قم بوده و در همین سال وفات کرد. طی فرمان
ص:94
مورخ شوال سال 1017 هجری قمری شاه عباس اول سیورغال میرشمس الدین نقیب رضوی بابت مال وجهات قریۀ ابرین غارری را که به سیورغال فرزندان امیررشیدالاسلام رضوی مقرر بوده است به برادر او ظهیرالدین ابراهیم، تنها وارث وی واگذار کرد. متن آن به شرح زیر است:
«به سیورغال اولاد سیادت و مغفرت پناه امیررشیدالاسلام رضوی نقیب مقرر بود و در وقتی که به نفس نفیس تحقیق سیورغالات و استحقاق ارباب سیورغال می فرمودیم به حقیقت سیورغال مزبور رسیدیم و سیادت پناه مرحوم میرشمس الدین نقیب رضوی متولی سرکار قدیمی آستانۀ منورۀ متبرکۀ [حضرت ستی فاطمه علیها (و علی آبائها) التحیة و السلام] ظهور استحقاق سیادت پناه مشارالیه شفقت و مرحمت دربارۀ او فرموده، به دستور مبلغ پنج هزار و پانزده دینار مذکور فوق را از بابت وجهات قریۀ مزبور به سیورغال ابدی و احسان سرمدی او عنایت و مرحمت فرموده، ارزانی داشتیم. کدخدایان و رعایای محل مذکوره سیادت پناه مومی الیه را و صاحب سیورغال او را سال به سال موافق دستورالعمل واصل و عاید ساخته، چیزی موقوف ندارند و اگر چیزی از وجه سیورغال مانده باشد به مشارالیه عاید گردانند و احدی از حکام و تیول داران و عمال الکا را دخل در سیورغال مومی الیه ننموده. مادام که از دیوان اعلی حوالتی بر سیورغالات نشود، در جزو به علت اخراجات و عوارضات خلاف حکم و حساب به هر اسم و رسم که بوده باشد، حواله و اطلاقی ننموده، قلم و قدم کوتاه و کشیده دارند. مستوفیان عظام دیوان اعلی حسب المسطور در دفاتر عمل نموده، تغییر و تبدیل به قواعد آن راه ندهند. در این باب قدغن دانسته، از فرموده درنگذرند و هر ساله حکم مجدد طلب ندارند و چون به مهر آثار اشرف اعلی رسد اعتماد نمایند.»(1)
ص:95
از دیگر اسناد در دورۀ صفوی که بسیار مهم است «احکام صدور» این عهد است که در اصطلاح دیوانی مثال می گفته اند. نشان این نوع احکام طغراهای بالای آنهاست که به سبکی خاص نقش می شده و در هر دورۀ شکلی متفاوت داشته و با گذشت زمان پیچیده تر و خواندن آن نیز دشوارتر می گردیده است. مثال ها از شایع ترین اسناد دیوانی دورۀ صفویه است؛ زیرا امور موقوفات آستانه ها و مزارها، همۀ به عهدۀ دیوان صدارت بوده و برای مناصب بسیار آستانه های آن دورۀ صادر می شده است.
اصطلاح مثال در دورۀ صفوی اختصاص به احکام صدور نداشته و برای احکامی به کار می رفته است که عهده داران رسمی امور شرعی در موضوعات مربوط و به مقتضای حکومت شرعی صادر می کرده اند. بسیاری از مثال ها دو رویه بودند؛ به این معنی که یک روی سند حکم صدور بوده و در روی دیگر، فرمان شاه در تنفیذ و ابرام آن نوشته می شده است. مشخصۀ کلی مثال ها توقیع «ثبت مهر همایون شد» است که عموماً پشت مثال های مربوط به مزارها و موقوفات ثبت می شده و در پایین و حاشیۀ فرمان شاه مرقوم می شده است.(1)
به چند مثال در ذیل اشاره می شود:
مثال رمضان سال 1036 هجری قمری میرزا رفیع الدین محمد شهرستانی، صدر شاه عباس اول و شاه صفی(2) که تولیت قدیمی آستان مقدس و مسجد
ص:96
امام و نقابت و پیشوایی مدینة المؤمنین قم و آستان را در دو مثال به میرمحمد سعید رضوی واگذار کرد.
مثال اول:
«چون از مضمون احکام مطاعۀ لازم الاطاعۀ سلاطین سابق و شاه جنت مکان علیین آشیان و وقیفۀ شرعیه مستفاد شد، [تولیت قدیمی] آستانۀ متبرکۀ منورۀ مقدسه عرش درجۀ (معصوم علی شرفها السلام) موافق شریف و شرط واقف و استمرار و تولیت مسجد امام حسن عسکری علیه السلام و نقابت و پناه نجابت دستگاه سلاسة السادات والنقباء العظام میرمحمدسعید رضوی متعلق بوده و الیوم نوبت تولیت مزبور به سیادت و نقابت پناه منتهی شده و در این وقت به دیوان الصدارة العلیة العالیه حاضر شده، حقیقت استعداد و استحقاق خود را منصۀ ظهور رسانیده، طلب و استدعا امضای آنها به اسم خود نمود. لهذا از ابتدا توشقان ئیل تولیت قدیمی و تولیت مزبور و نقابت و پیشوایی مدینة القم و آستانه به مشارالیه مرجوع شد که به واجبی به امور مزبوره و لوازم آنها از ترویج و تفسیق و آبادانی مساعی جمیله به تقدیم رسانیده، دقیقه [یی] از دقایق، فوت و فروگذاشت ننماید. سادات عظام و اکابر ذوی الاحترام و ارباب طریق و درویشان و مباشران و عمله و فعله و خدمه آستانۀ متبرکۀ سیادت پناه مشارالیه را متولی قدیمی آستانه و نقیب و پیشوا دانسته، دست تصدی و تکفل او را در امور مزبوره قوی و مطلق دانند و اعزاز و احترام مشارالیه را به جای آورند و آنچه لازمۀ امور مزبوره است به مشارالیه مخصوص و متعلق شناسند و از سخن و صلاح شرعی متولی شرعی مزبور بیرون نروند و موافق شرع شریف و شرط واقف و دستور العمل دیوان الصدارة العلیة العالیة حاصل آن سرکار را وقوف و اطلاع ناظر به مصارف وجوب صرف نمایند. مباشران و مستأجران و رعایا [ی] آن سرکار عشر حاصل آن سرکار را موافق شرع شریف و شرط واقف
ص:97
و استمرار به علت حق التولیۀ قدیمی مختص متولی شرعی مومی الیه دانند. طریق سیادت و نقابت پناه متولی و نقیب مزبور آن که در رواج و رونق و نظم و نسق آن سرکار مساعی جمیله به عمل آورد و موافق شرع شریف میانۀ ارباب طریق عمل نماید و دقیقه [یی] از دقایق، فوت و فروگذاشت ننماید و هر ساله در این باب خطاب و مثال مجدد نطلبند و از جوانب بری حمله بروند حکام آنجا در باب امر نقابت و پشیوایی تقویت و تمشیت و امداد و اعانت مشارالیه را به جای آورند.»(1)
مثال دوم:
«چون به موجب مثال لازم الامتثال دیوان الصدارۀ سابق تولیت قدیمی آستانۀ (معصومه علی شرفها الف الف التحیه) و تولیت و پیش نمازی مسجد مبارک منسوب به حضرت امام الهمام (امام حسن نقاهت و کمالات دستگاه سلالة السادات و النقبایی شمساً للسیادة و النجابة و النقابة امیر محمد سعید الرضوی متعلق است و تغییری به قواعد آن راه نیافته؛ بنابراین مقرر شد که سادات عالی درجات و اکابر و اهالی و خدام و عمله و فعله سرکار فیض آثار و ارباب و اصحاب و کدخدایان و جمهور متوطنین مسجد مزبور و نقیب و پشوای آستانه و دارالمؤمنین مزبور دانسته، لوازم امور مزبوره را به او متعلق شناسند و دیگری را با او شریک و سهیم ندانند و التولیه سرکار قدیمی را مختص سیادت و نقابت پناه مشارالیه دانند و موافق معمول و استمرار سنوات سابقه، سال به سال واصل سازند. متولی جلیل القدر آن سرکار حسب المسطور مقرر دانسته تقویت و تمشیت و اعزاز و احترام سیادت و نجابت پناه مشارالیه به تقدیم رساند و حق الارض و نذورات آن سرکار فیض آثار را به وقوف و شعور و اطلاع
ص:98
سیادت و نقابت پناه متولی شرعی قدیمی میانۀ سادات عظام و خدام کرام و عمله قسمت نمایند. سادات و عظام و قضات اسلام و عملۀ آن سرکار فیض آثار مشارالیه را متولی قدیمی آن سرکار دانسته از سخن و صلاح مشارالیه... ننمایند.»(1)
مثال شعبان سال 1077 هجری قمری از میرزا ابوطالب رضوی صدر خاصۀ شاه سلیمان در مورد وظیفۀ سیادت و نجابت پناه میرمحمدعلی رضوی قمی، از بابت موقوفات آستان مقدس. در این سند شغل و منصب سید مزبور در آستانۀ ذکر نشده، لیکن به هر حال از سلسلۀ نسبی متولیان قدیمی آستانه بوده است.
«چون به موجب مثال دیوان الصدارۀ سابق مبلغ پنج هزار دینار تبریزی نقد و مقدار سیصد من غله از بابت موقوفات سرکار آستانۀ منورۀ مطهره بدین موجب نقد: پنج هزار [دینار] جنس: 300 من، گندم: 250 من، جو: 50 من به وظیفۀ سیادت و نجابت پناه میرمحمدعلی رضوی قمی مقرر بوده و در این وقت استدعای امضا [ی] دیوان الصداره نمود. ایجاباً لمسوله مبلغ و مقدار مزبورین به قید آنکه هرگاه مستمر بوده باشد به وظیفۀ مشارالیه مقرر شد که هر ساله بازیافت و صرف معیشت خود نموده، مرفه الحال و فارغ البال به دعاگویی دوام دولت بی زوال ابدی الاتصال اشتغال نماید. مباشرین موقوفات مزبور حسب المسطور مقرر دانسته، سال به سال مبلغ و مقدار مزبورین بلاقصور و انکسار واصل و عاید مشارالیه ساخته، قبض بازیافت که از آن قرار به خرج مجری و محسوب است و در این باب اهتمام تمام لازم دانسته، هر ساله مثال و خطاب مجدد طلب ندارند و در عهده شناسند.»(2)
ص:99
مثال میرزا محمدباقر خلیفه سلطانی، صدر شاه سلطان حسین(1) که تکه ای از آن جزء بقایای اسناد خاندان متولی شرعی دیده شد و باقی آن هنوز یافت نشده است. در این تکه، نذورات و حق الارض سرکار آستانۀ منوره و عشر محصول موقوفات به عنوان حق التولیه سرکارات مزبوره موافق استمرار به متولی شرعی واگذار و از متصدیان امر درخواست شده دست تصدی و تکفل سیادت و نجابت پناه مومی الیه را در لوازم مزبوره قوی دانند.(2)
نکتۀ جالب در مطالعۀ این نوع اسناد دیوانی تطور و دگرگونی طغرای صدور از آغاز تا انجام است. ابتدا، در آغازین متن طغرا نام صدر به شکلی خاص نقش می شد؛ لیکن پس از آن به تدریج با افزوده شدن وصف «خادم الشرع» و نام پدر و در هم نوشتن کلمات به صورتی پیچیده، تمیز و تشخیص مقررات متن طغرا دشوار شده است. این سبک از دورۀ شاه سلیمان آغاز شد و در طغراها «خلیفه سلطانی» ها به حد کمال خود رسید. از جمله اسناد فرمان های پادشاهان صفوی، واگذاری منصب استیفای موقوفات آستانه به برخی اشخاص است.
خدمت استیفا یا حساب داری آستان قم از دورۀ صفوی تا پایان دورۀ قاجار در دست خاندان مستوفی این شهر بوده است و این افراد از آن دوران به این امر اشتغال داشته اند:(3)
1. میرزا محمدجعفر قمی که از سال 1089 هجری قمری به موجب فرمانی از شاه سلیمان به جای پدر، عهده دار استیفای آستانه بوده و پس از سال 1114 درگذشته است.
ص:100
2. میرزا محمدابراهیم مستوفی که فرزند محمدجعفر است و پیش از سال 1114 هجری قمری، به جای پدر خدمت استیفای آستان را به دست گرفته و از 26 شوال 1118 کلیدداری حرم را نیز عهده دار شده است. در جمادی الاول سال 1136 استیفای متفرقۀ دارالایمان قم نیز بدو واگذار شد. وی تا سال 1148 زنده بوده است. سه فرمان از پادشاهان صفوی و دو مثال از دیوان صدارات دربارۀ او وجود دارد که در ذیل بدان ها می پردازیم.
1. فرمانی که در رمضان سال 1089 هجری قمری از شاه سلیمان در واگذاردن استیفای موقوفات آستانه و مواجب آن به میرزا محمدجعفر قمی با اشاره به تصدی پدر او نسبت به این منسب، صادر شد.
در این متن آمده است:
«حکم جهان مطاع شد که بنابر شفقت شاهانه دربارۀ رفعت و معالی پناه قوماً میرزا محمدجعفر قمی از ابتدای ده ماهۀ ایت ائیل 1089 هجری قمری، استیفای موقوفات سرکار آستانۀ مقدسۀ متبرکۀ منورۀ (ستی فاطمه علیها و علی آبائها الف سلام و تحیه) را با مواجب و آنچه به هر جهت از دیوان الصداره خاصه در... مقرر شده بود و متوفی گشته در وجه مشارالیه مقرر فرمودیم که کما ینبغی به امر مزبور و لوازم آن قیام و اقدام نموده، دقیقه ای فوت و فروگذاشت ننماید و سال به سال نسخۀ منقحۀ مشخصه بر مداخل و مخارج آن سرکار درست داشته به دیوان الصداره فرستد که موافق معمول مستوفی ممالک محروسه در دفتر عمل نماید و با خلایق نوعی سلوک نماید که همگی از حسن سلوک او راضی و شاکره بوده، دعای خیر جهت ذات مقدس نواب کامیاب همایون ما حاصل شود. متولی و کتاب و خدمه و عمله و مؤظفین و رعایا و مستأجرین سرکار آستانۀ مقدسۀ مزبور مشارالیه را مستوفی سرکار مذکور دانسته، دیگری را در این امر با او شریک و سهیم ندانند و از سخن و
ص:101
صلاح حسابی او که هر آیینه مقرون به صرفۀ غبطۀ آن سرکار بوده باشد بیرون نرفته اطاعت و انقیاد او را از لوازم شمرند و بدون برات به مهر خط مشارالیه یک دینار و یک من بار داد و ستد ننمایند و هر ساله رقم مجدد طلب ندارند و در عهده شناسند.»(1)
2. فرمان ربیع الثانی 1114 هجری قمری از شاه سلطان حسین در مقرر داشتن ده تومان تبریزی از بابت وجوه تصدی مدفن شاه سلیمان در وجه وظیفۀ میرزا محمدابراهیم مستوفی، فرزند میرزا محمدجعفر مزبور که متن آن چنین است:
«حکم جهان مطاع شد آنکه از ابتدای یونت ئیل مبلغ ده تومان تبریزی از بابت وجوه تصدی سرکار مزبور نواب خاقان طوبی آشیان قدس مکانی (شاه بابام انارا... برهانه) که به جهت ارباب استحقاق مقرر بوده در وجۀ وظیفۀ نجابت و رفعت و معالی پناه... صداقت دستگاه میرزا محمد ابراهیم مستوفی ولد مرحوم... جعفر قمی عنایت و مرحمت فرمودیم. تحویل دار نقدی سرکار موهبت آثار مزبور سال به سال تنخواه مبلغ مزبور را مهم سازی و مشرف در روزنامچه عمل مستوفی ارباب التحاویل سرکار خاصۀ، شریفه به خرج اعتبار... هر ساله رقم مجدد طلب ندارد و در عهده شناسند.»(2)
ص:102
3. فرمان ربیع الاول 1120 هجری قمری از شاه سلطان حسین در واگذاردن خدمت کلیدداری آستان مقدس از تاریخ 26 شوال 1118 به میرزا محمدابراهیم مستوفی که متن سند از این قرار است:
«حکم جهان مطاع شد که بنا بر شفقت بی غایت شاهانه دربارۀ... النجباء العظام... و النجابة میرزا محمدابراهیم... خادم باشی سرکار... از تاریخ بیست و ششم شهر شوال سنۀ 1118 خدمت کلیدداری سرکار فیض آثار کثیرالانوار... آستانۀ منورۀ ستی (حضرت معصومه علیها و علی آبائها الف سلام و تحیه) را با مبلغ پانزده تومان تبریزی مواجب و مصالح یک قاب جیره به دستور کلیددار سابق به علاوۀ خدمت استیفای آستانه به عالی جناب نجابت پناه مشارالیه عنایت و مرحمت فرمودیم که چنانچه باید و شاید به خدمت مزبور و لوازم آن قیام و اقدام نماید. متولی و ناظر و سایر عمله و فعلۀ سرکار فیض آثار کثیرالانوار نجابت پناه مشارالیه را کلیددار با الاستقلال آن سرکار دانسته، لوازم امر مذکور را مخصوص او شناسد و دیگری را با او شریک و سهیم ندانند و سال به سال وجه مواجب و جیرۀ او را روز به روز واصل ساخته، موقوف دارند و اعزاز و احترام او به جای آورند...».(1)
از دیگر اسنادی که در صفحات پیشین دربارۀ واگذاری مقام استیفا برشمردیم، دو مثال ذیل است:
1.) مثال مورخ 1134 هجری قمری از میرزا محمد باقر خلیفه سلطانی، صدر خاصۀ شاه سلطان حسین در واگذاری مجدد مقام استیفای آستان به میرزا محمد ابراهیم مزبور با اشاره به مثال مورخ جمادی الاول 1133 که به نام میرزا
ص:103
رضی صادر شده بود و از آن برمی آید که این میرزا رضی در تاریخ مزبور به دیوان صدارت رفته و با اخذ مثال مزبور، عهده دار استیفای موقوفات آستان شده است. متن سند از این قرار است:
«... و از تصدیق کتاب موقوفات ممالک محروسه مستفاد شد که چون میرزا رضی مستوفی سابق موقوفات آستانۀ منورۀ مزبوره عرض نمود که خدمت مزبور با مشارالیه بوده و میرزا ابراهیم نامی به اسم خود نموده و استدعا نموده که خدمت مزبور به تغییر مشارالیه به او مفوض شود، از قرار مثال به تاریخ شهر جمادی الاولی 1133 به تغییر مشارالیه به میرزا رضی مزبور مفوض و آنچه به هر جهت در وجه مستوفیان مقرر بوده در وجه او مقرر شده...»(1)
2.) سند دو رویۀ جمادی الاول 1136 هجری قمری که در یک روی آن مثال میرزا سید مرتضی خلیفه سلطانی در تفویض استیفا آستان مقدس که محمدرضی به نام خود گذارده بود به ضمیمۀ استیفای متفرقۀ دارالمؤمنین قم به میرزا محمدابراهیم مستوفی، فرزند میرزا محمدجعفر است و در روی دیگر فرمان شاه طهماسب دوم در تنفیذ آن که متنش چنین است:
«چون درین وقت نجابت رفعت و معالی پناه ظهیراً میرزا محمدابراهیم قمی مستوفی سابق سرکار فیض آثار (ستی فاطمه علیها التحیة و الثنا) به عرض رسانید که استیفای سرکار موهبت آثار مدت متمادی با مرحوم میرزا محمد جعفر والد و سایر آبا و اقربای او مفوض و بعده به مشارالیه مرجوع بوده و از روی راستی و درستی خدمت مزبور را به تقدیم می رسانید و محمدرضی نام شخصی که از شغل نویسندگی اطلاع کاملی ندارد و کمال تغلب دارد خدمت موروثی او را بدون قطع و به اسم خود گذرانیده. در این وقت نجابت و رفعت و
ص:104
کمالات پناه میرزا محمد ابراهیم مومی الیه به دیوان الصداره [العلیة العالیه] آمده، استدعا نمود که خدمت استیفای سرکار مزبور به علاوه استیفای متفرقه دارالمؤمنین قم به او داده شد. بناءاً علی ذلک حسب الاستدعا از ابتدا سنۀ مبارکۀ آتیۀ لوی ئیل خدمت استیفای سرکار کثیرالانوار به تغییر محمدرضی نام مزبور کماکان به علاوه استیفای متفرقه دارالمؤمنین قم به مشارالیه مقرر و مرجوع شد...».(1)
اسنادی که در این نوشتار از آنها یاد شده است، نشان دهندۀ حیطۀ اختیارات شاهان، نقیبان و متولیان دورۀ صفوی است که به شرح این فرمان ها در فصل اوضاع اجتماعی نیز می پردازیم.
قبل از پرداختن به وضعیت قم که یک جامعۀ شهری است، لازم است دربارۀ جغرافیا و چینش شهری آن مطالبی بیان شود تا نوع شهرسازی اش مشخص شود.
پیترو دلاوالۀ ایتالیایی در سفرنامۀ خود، سال 1025 هجری قمری از قم دیدن کرده و این شهر را چنین توصیف کرده است:
«... قم از شهرهای متوسط ایران است و از لحاظ بزرگی به کاشان نمی رسد. جمعیتش هم از آن کمتر است؛ ولی در محفل مناسب تری واقع شده است و می توان گفت زیباتر است. جلوی شهر رودخانه کوچکی جاری است که در اثر باران و آب کوه های اطراف، بعضی اوقات خیلی بزرگ و پرآب می شود.»(1) اما دیگر سیاحان اروپایی، در بین سال های 1042 و 1052 هجری قمری، قم را یکی از شهرهای بزرگ ایران که در جلگۀ صافی واقع شده(2) و ارتفاعات الوند در شرق آن از فاصلۀ دور دیده می شود(3) دانسته اند. آنان این شهر را در آن زمان به شکل مستطیلی که از شرق به غرب در طول رودخانه ای دامن کشیده است(4) و پانزده هزار خانه دارد و اطرافش را باغ هایی فرا گرفته توصیف کرده اند. همچنین قم را خندقی شهربند کرده و بارویی نیمه ویران داشته که در فواصل معین، آثار برج هایی از آن دیده می شده؛(5) بنا به گفتۀ
ص:106
شاردن این شهر بزرگ، مساجد و کاروان سراهایی بزرگ داشته که باشکوه ترین و مجلل ترین آنها مسجد محل دفن حضرت فاطمه معصومه علیها السلام است.(1)
همچنین، شاردن طول جغرافیایی قم در سال 1053 هجری قمری را 85 درجه و 48 دقیقه و عرضش را 34 دقیقه دانسته است.(2)
«پیترو دلاواله» ایتالیایی که در سال 1025 هجری قمری از قم دیدن کرده، در سفرنامۀ خود قم را چنین توصیف نموده است: «کوچه و بازارهای شهر نسبتاً خوب و تمیز، میدان شهر به حد کافی جا دارد و متناسب است و روی هم رفته تمام شهر زیبا و دل گشاست...».(3)
اما «جملی کارری» که او نیز ایتالیایی است در سال 1105 هجری قمری، در زمان شاه سلیمان از قم دیدن کرده و آن را چنین وصف کرده:
«... میدان شهر کثیف و زننده و مغازه های آن خالی و محقر است؛ اما چند مسجد زیبا دارد. اگر مخارج هنگفتی که برای بنای مساجد تازه صرف می شود، به تعمیر و نگهداری مساجد قدیمی برسد، آنها را از ویرانی نجات خواهد داد. متأسفانه به این نکته توجه نمی شود و هر ثروتمندی برای آمرزش گناهان و زنده ماندن نامش، به ساختن مسجد تازه ای اقدام می کند؛ ولو چند سال پس از
ص:107
مرگ او به خاک تبدیل شود؛ از این رو بر شمار مساجد ایران افزوده می شود...».(1)
«کنتارینی» نیز قم را «شهری زیبا میان دشت» وصف کرده است(2) و این شاید از آن نظر باشد که تاکستان ها و کشت زارها و باغ های فراوانی(3) که به نقل از «باربارو» در اطراف باروی آن وجود داشته، منظرۀ دل کشی به قم می داده و دورنمای آن را برای یک مسافر تازه وارد، زیبا و جالب می ساخته است.(4) خانه های قم بیشتر ملک عامۀ مردم بوده تا خالصۀ دولتی(5) و از نظر اصول شهرسازی از خارج خشت و گل و از داخل پاکیزه و با آجر بوده است.(6) مردم قم از جنگاوران و بهترین سربازان امپراتوری بوده اند و در هر زمان جسارت خویش را در نظامی گری نشان داده اند؛ اگر چه این جسارت و جلادت برای شهرشان مشئوم بوده است.(7)
«تاورنیه» فرانسوی در سفر اول خود به قم، دربارۀ مشاهدات خود از یک مسابقۀ گاوبازی نقل می کند:
ص:108
«... چون در کاروان سرا منزل گزیدم، دیدم دسته دسته و تک تک با شتاب و عجله از برابر کاروان سرا دوان دوان از دیگران تبعیت کرده و چون از علت شتاب زدگی پرسان گشتم، جواب دادند الآن موقعی است که گاوهای حیدری و نعمتی را با یک دیگر به جنگ می اندازند. من هم که طالب دیدار این مناظر و علاقه مند به تماشای نمایش و ضمناً پی بردن به عادات و رسوم مردم بودم، به جانب میدان شتافتم. میدانی دیدم که اطرافش مردم ایستاده اند و در دو جانب محوطۀ مزبور، هر طرف گاوی را برابر یک دیگر نگاه داشته اند و پیرامون هر یک هوادارانی صف کشیده، یک نفر هم سر گاو را گرفته و ایستاده] است [. نام یکی از گاوها را حیدری و دیگری را نعمتی می گفتند و... حکمران اجازۀ آغاز عملیات داد و مربیان گاوها، آنها را محیای جنگ ساخته، شاخ بندشان را باز کرده و به ستیز واداشتند. آن دو زبان بسته در نهایت شدت و قدرت با شاخ به جانب حریف می تاختند و در حملۀ نخستین گاو حیدری بر نعمتی فایق آمده و گاو شکست خورده عقب زده و فرار را بر قرار بگزیده، راه گریزی می جست و از وسط کوچه ای که تماشاچیان باز گذاشتند بگریخت و صدای خنده و فریاد حاضرین بلند گشت و گروهی به نواختن نی و صرنا پرداختند. در این موقع، گاو حیدری را با وصفی خاص و شکوهی مخصوص به دالان کاروان سرایی که در نزدیکی میدان قرار داشت رهنمون گشته، روی به جمعیت تماشاچی و پشت به محوطه آن سرای نگاه بداشتند و تنی چند برای رفع خستگی و کوفتگی گاو، به مشت و مال و نوازش و تدهین شاخ هایش پرداختند. پس حاضرین هر یک به قدر وسع و فراخور بنیۀ مالی خویش، هدیه ای برای مربی بردند و حکمران هم مبلغ 50 تومان برای او فرستاد و همراهان وی از رجال شهری هر یک به
ص:109
تناسب شئون خود، مبلغ نیاز کردند و مردم عادی هم با اهدای میوه یا شیرینی های متنوعی او را بنواختند.»(1)
طراوت و صفای قم در عهد صفویه، با یاس های سفید پرعطر نشاط انگیز و فرح بخش و در ایران هم یک امر بدیع بوده است و بدین لحاظ، چندان شایان توجه بوده که شخصی چون تاورنیۀ سیاح دربارۀ آن قلم فرسایی کرده است؛ وگرنه تعریف از گل و ریاحین معنی ندارد و بالجمله در شهری که آب نایاب باشد، چگونه ممکن است که آن را برای گل کاری صرف کنند، یا برای تربیت گل و ایجاد چنان گلستانی پرعرض و طول. خرم و شادابی در قم نیز حاکی از فراوانی آب و افزون بودن آن از احتیاجات عمومی است و هم می نویسد که در میان صحن چهارم (صحن عتیق) حوضی است که پیوسته آب از فواره های آن می جوشد و از سنگ های اطراف حوض در نهری می ریزد که تمام بناهای مسجد (آستان) و گل و گل کاری های آن را آبیاری می کند.
در سیاحت نامۀ خطی «ساروتقی» از وزرای عصر صفویه، در تمجید از قم، در جایی از باغات سرسبز و شاداب ساحلی و یک رشته اشجار بیدی که در امتداد یک دیگر در جنبین نهرها وجود داشته اند یاد کرده و در جای دیگر که عمارت مسکونی خود در قم را توصیف کرده چنین می نویسد:
«که در این جا از مناظر زیبای گل ها و ریاحین بهره مند می شوم. این عمارت، بی نهایت مجلل و باشکوه و فوقانی آن بسیار باشکوه و خوش منظر
ص:110
می باشد و مناظر باغات باطراوت در دور و نزدیک هم بر صفای آن افزوده است.»(1)
از مجموع سیاحت نامه ها و تذکره های خصوصی به خوبی برمی آید که در عهد صفویه، در این شهر آب فراوان بوده که در این گونه گل کاری ها به مصرف می رسیده است.(2)
در عهد پادشاهان صفویه نیز، رسم کهن تقسیم آب رودخانه بین مالکین کمره و اهالی قم مجری و با اندک تفاوت که به سود قمی ها پا بر جا بود، معتبر شناخته می شد و به طور مسلم از ناحیۀ سرسلسلۀ سلاطین، یعنی شاه اسماعیل، شاه طهماسب و فرزندگان ایشان شاه عباس ثانی و شاه سلیمان هم نسبت به عمران این شهر از نظر تهیۀ آب قدم های بلندی برداشته شده است. ضمن تنقیع قنوات بایره، در جریان تقسیم آب رودخانه هم تجدیدنظری کرده اند. طرز توزیع زمانی آن هم از کیفیت ده و پنج به وضع پنج و شش تغییر پیدا کرده و بعدها، یکی پس از دیگری این تقسیم را تنفیذ و تحکیم کردند.(3)
در قرون گذشته، رودخانۀ قم که سیل آن از کوه های نواحی گلپایگان
ص:111
جاری می شد، در کنار شهر قرار داشته و از پشت حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام می گذشته است. سیل هایی که از این رودخانه می گذشته و به دریاچۀ قم می ریخته، گاهی زیان های بسیار بر شهر وارد کرده است. یک بار در سال 1044 هجری قمری، سیل بنیان کن و ویران گری به داخل قم سرازیر شد و هزار خانه را خراب کرد. (1)«ملاعبدالرزاق لاهیجی» حکیم و فیلسوف نامی که در آن موقع ساکن این شهر بوده در قطعه شعری آن را شرح داده است:
داد از دست سیل حادثه داد که از او شد گل بلا سیراب
سیلی از کوه غم فرود آمد که از او چشم فتنه شد پرخواب
وه چه سیلی؟ آسمان سیال برده از عمرها گرد ز شتاب
شهر قم کآبروی عالم بود شد ازو خشک لب چو موج سراب
مدرسه غسل ارتماسی کرد رفت در سجده مسجد و محراب
دوستی آه آتشین زد و گفت خاک قم را به باد داد این آب(2)
هنوز سه سال بیش نگذشته بود که سیل دیگری دو هزار خانه و بسیاری از عمارات قدیمی را ویران کرد و نزدیک بود همۀ شهر را بشوید.(3) پس از آن به
ص:112
امر شاه صفی، مجرای رودخانه را از قسمت شرقی قم به مجرای کنونی تغیییر داده و سد محکمی هم به ارتفاع ده متر در جنبین رودخانه بالا بردند و شهر را از خطرهای بعدی نجات دادند.(1)
در نقشۀ «اولئاریوس» که در سال 1018 هجری قمری ترسیم شده است، مسیر رودخانه غربی - شرقی به شکل مارپیچ در وسط شهر مشهود است و رشتۀ فرعی آن هم که از جنوب به شمال کشیده شده و جای خیابان پشت باره تا برسد به کوچۀ ارک و بیمارستان در آن نقشه نمایان است. چنین به نظر می رسد که در پشت باروی حصار شهر، مجرایی احتیاطی برای لحظات طغیان سیل ساخته بوده اند که جمر و سعدآباد و همچنین نهر دیر گچین (دیر کاچ) از میانۀ آن امتداد داشته و می توان گفت هنگام جریان سیل مهیب و بالا آمدن سطح آب، خود به خود قسمتی از آب سیل در این مجرا می ریخت تا شهر از خطر آن محفوظ بماند. معلوم نیست با وجود چنین مجرایی با گنجایش کافی، چگونه سیل در سال 1044 هجری قمری، زمان سلطنت شاه صفی به شهر سرازیر شده و خانه های قم را منهدم ساخته است. مگر آنکه گفته شود در آن عصر مجرای مزبور از زباله و آوار خرابی های شهر انباشته بوده که بعدها شاه عباس آن را تنقیه و لای روبی کرده و به سدسازی پرداخته است.(2) احداث این مجرا را هم به شاه بیگی بیگم دختر شاه اسماعیل نسبت داده اند که برای رفع خطر از شهر و آستان حضرت معصومه علیها السلام، انجام داده که مادۀ تاریخ آن برابر 944 هجری قمری است؛ اما با تغییر مسیر رودخانه به مجرای جنوبی -
ص:113
شمالی در غرب آستان، از آثار شاه عباس ثانی است و با نظر مولانا محسن فیض، هم زمان با بنیان مدرسۀ فیضیه و مدرسه های شادقلی خان، ساروتقی و مقدم انجام گرفته است.(1)
نام کامل آن میدان «میرسراج» است و او همان میرسراج الدین علی قمی، از اعاظم این ولایت است که مدتی به نیابت امیرمعصوم صفوی، وزیر شاه طهماسب بود. او مزرعۀ قمرود قم را که از قدیم بایر بود آباد و قناتی چند در سر رودخانه احداث کرد. در کتابچۀ موقوفات و خالصه جات از مزرعۀ قمرود میرسراج مشهور به سرّابی یاد شده است. در خلاصة البلدان از قنات فردوس که احداث عم زادۀ والدۀ والد مصنف امیر سراج الدین علی موسوی قمی بوده یاد می شود.
میرسراج دیگری در دورۀ صفوی نوادۀ دختری میرسراج پیشین و فرزند میرصفی حسنی طباطبایی اردستانی بوده است.(2)
برای این شهر ده محله ذکر کرده اند:
محلۀ اول
معروف ترین محلۀ قم، محلۀ «آستانه» است که شامل بقعۀ حضرت فاطمه
ص:114
معصومه علیها السلام، قبرستان بزرگ، قبرستان شیخان، باغ ملی، عمارت فرمانداری و شهرداری، خیابان بالا (خیابان حضرتی) - که ابتدای آن دروازۀ خاک فرج و انتهای آن دارالشفاء است -، خیابان پایین - که ابتدای آن درب مسجد امام و انتهای آن آب انبار سیدعرب است -، کوچۀ حرم، کوچۀ ارک (خیابان ارم)، خانه هایی که در جهت مغرب قبرستان بزرگ واقع هستند و خانه های متولی باشی است.(1)
محلۀ دوم
محلۀ عشقعلی که ابتدای آن یخچال قاضی و انتهای آن مدرسۀ لک ها (رضویه) است، کوچۀ باغ قاضی و کوچۀ سنگ تراش ها، کوچۀ درویش ها، کوچۀ لب چال، حمام گلشن و کاروان سرای بزازها که در بازار بزرگ واقع است جزو محدودۀ این محله است.(2)
محلۀ سوم
محلۀ الوندیه که ابتدای آن کوچه باغ رییس کمال و آب انبار حاجی ملامحمد کزازی و انتهای آن کوچۀ لب چال است، کوچۀ میدان میر و محراب حضرت فاطمه معصومه علیها السلام که جنب تکیۀ میدان میر است، گذر گنجی، گذر قاضی و مدرسۀ مرحوم حاجی ملا محمد صادق در محدودۀ این محله است.(3)
ص:115
محلۀ چهارم
محلۀ چهارمردان که ابتدای آن باغچۀ کلاه مال ها و گذر قلعه و انتهای آن بقعۀ امام زاده شاه حمزۀ میدان کهنه است. محلۀ پنجه علی، کوچۀ سلطان شریف، مسجد سیفی و بقعۀ شاه زاده زید جزو آن است.(1)
محلۀ پنجم
محلۀ سیدان که ابتدای آن کوچۀ لب خندان (سلطان شریف) و انتهای آن آب انبار میرزا ابوطالب است. بقعۀ امام زاده حمزۀ بن موسی و میدان شاه زاده حمزه، میدان کهنه و دو مناره واقع در درب مدرسۀ غیاثیه جنب میدان کهنه در محدودۀ این محله است.(2)
محلۀ ششم
محلۀ سنگ بند که ابتدای آن بقعۀ شاه احمد قاسم، کوچۀ تالار و باغ غیاث آباد و انتهای آن آب انبار حاجی حسن که نزدیک چهل اختران است، کوچۀ تالار و مسجد امام زین العابدین، مدرسۀ مؤمنیه و گذر سفیدآب جزو این محله است.(3)
محلۀ هفتم
محلۀ موسویان است که ابتدای آن گذر سنگ سیاه و انتهای آن دروازه ری و بارۀ شهر است، کوچۀ سنگ سیاه و گذر سنگ سیاه، گذر تقی بیک، کوچۀ
ص:116
پای درخت پیر، بقعۀ موسی مبرقع، بقعۀ چهل اختران، کوچۀ دولت خانه و کوچۀ رضاآباد در محدودۀ این محله است.(1)
محلۀ هشتم
محلۀ مسجد جامع است که ابتدای آن میدان کهنه در وسط شهر و انتهای آن در حدود دروازه ری است، بازار کهنه، گذر لاچین بیک، مسجد جامع و مدرسۀ ناصری (جانی خانی) جزء این محله است.(2)
محلۀ نهم
محلۀ باغ پنبه است که ابتدای آن چاله فردوس و باجک و انتهای آن باغ شاه خالصه است.(3)
محلۀ دهم
محلۀ اسحاقیه است که ابتدای آن دروازۀ خاک فرج و انتهای آن چاله فردوس و باجک است. گذر کولی خان، بازار مسگرها، حمام چاله و کوی جوی پاها در محدودۀ این محله است.(4)
برای نشان دادن وضعیت یک جامعه، بررسی تاریخ و گذشتۀ آن بسیار حایز اهمیت است. بیشتر منابع به تاریخ سیاسی جوامع پرداخته اند و تاریخ اجتماعی،
ص:117
به خصوص برای زمان مورد نظر این پژوهش کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ بدین جهت، از لابه لای مباحث مربوط به تاریخ سیاسی، می توان مباحث مربوط به تاریخ اجتماعی را تا حدودی بیرون کشید. در تعریف جامعۀ انسانی گفته می شود که شامل عده ای یا گروه هایی از مردم است که در جایی ساکن هستند و دارای نهادها، سازمان ها، تأسیسات خاص اجتماعی، مقررات، قواعد، اعتقادات، ارزش ها و نیز روابطی هستند، امور و مسایل مشترک دارند، هدف یا هدف هایی را تعقیب می کنند و مشارکت آنها ارادی و آگاهانه است.
از مواردی که می توان در قسمت اوضاع اجتماعی شهر قم از آن یاد کرد، بحث اوقاف است که یکی از امور اجتماعی مردم آن سامان است.
مسئله وقف از نظر اجتماعی، از مظاهر خاص پیشرفت و رفاه جامعه است؛ زیرا طبق اصول و موازینی که برای موقوفات از قرن ها پیش در نظر گرفته شده، معمولاً ثروت ها بعد از هر چند سالی از خانواده ای به خانواده ای دیگر انتقال می یابد و تعدیل می شود، بدون اینکه عامل عدم رضایت یا خون ریزی و شورش را در پی داشته باشد. در واقع، وقف نامه ها از جمله اسناد و منابع دست اولی هستند که می توانند به روشنی بیانگر فرهنگ دینی، ملی و تاریخ اجتماعی ما باشند و چون گنجینه ای غنی مورد استفادۀ محققان در رشته های مختلف علمی قرار گیرند. از نکات مهم در مطالعۀ اسناد، توجه به زمان و مکان تحریر و تنظیم آنهاست. نوع انشای وقف نامه ها و تعبیرات متفاوت و اصطلاحات ویژۀ آن، حاکی از نوع تفکر و اندیشه های مذهبی، اجتماعی و فرهنگی مردم آن عصر است. نیات واقف و مصارف وقف، حکایت از نیازها و کمبودهای آن روزگار می کند و چگونگی تعیین تولیت موقوفه و شرایطی که برای متولی
ص:118
تعیین کرده اند، در واقع بازتاب امنیت اجتماعی آن دوران بوده و میزان اعتماد واقف را به وضع موجود می رساند. فرهنگ وقف در دین مبین اسلام و مکتب اهل بیت پیامبر علیهم السلام تا به حال، آثار و برکات دینی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی - اقتصادی فراوانی را در پی داشته است. در ایران فرهنگ وقف از زمان ائمه علیهم السلام رونق گرفت و در اکثر بلاد ایران، املاک زیادی وقف شد و مساجد، مدارس، رباطها، کاروان سراها، آب انبارها، بیمارستان ها، پل ها و به ویژه مراکز مقدسی چون آستان مقدس فاطمه معصومه علیها السلام دارای موقوفات فراوانی شدند.(1)
در واقع نهاد وقف، نهادی بسیار موثر در تاریخ اقتصادی ایران و شاکلۀ اقتصادی نهاد دینی بوده است و تحولات آن اثری عمیق بر ساختار دینی و دیگر نهادهای اجتماعی و سیاسی عصر صفوی گذاشته است. دولت صفوی، سرآغاز دوران جدیدی در تاریخ ایران بود که برجسته ترین ویژگی آن ظهور دولتی متمرکز بر بنیاد آموزه های شیعی است. پس از روی کار آمدن صفویان، تشیع، مبنای اعمال سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایران شد. این امر حضور گستردۀ نهاد دینی و بنابراین تشکیل ساختار دینی شیعی را در پی داشت. گسترش نفوذ و اقتدار ساختار دینی، پاره ای ملاحظات دینی، سیاسی و اقتصادی فرمان روایان صفوی و دیگر اقشار و از همۀ مهم تر، وجود یک پیشینۀ تاریخی چشم گیر که یک تجربۀ کهن را به صفویان منتقل کرد، سبب پیدایش ساختار وقفی شیعی در ساختار دینی و سیاسی ایران شد.
بنابراین، سنت وقف گرچه ریشه در تاریخ و فرهنگ ایران داشته است، به دلیل دگرگونی های چشم گیر سیاسی و مذهبی ایران در عهد صفوی، ساختار و
ص:119
کارکردهای نهاد وقف تا اندازه های زیاد با ادوار پیش از آن تفاوت یافت. مهم ترین جنبۀ این تفاوت را می توان در توسعۀ روزافزون وقف بر بنیاد سیاست مذهبی و شیوۀ کشورداری در داخل و سیاست خارجی دولت صفوی مشاهده کرد.(1)
از سوی دیگر در قلمرو صفویان، به ویژه در پی گسترش مدارس و مساجدی که در آنها اعضای ساختار دینی به تحصیل و تدریس می پرداختند، موقوفات مربوط به آنها گسترش چشم گیر یافت. هر مدرسه و مسجد، بسته به بانی آن، دارای موقوفاتی می شد که گاه بسیار زیاد بودند. از درآمد همین موقوفات بود که مواجب مدرسین، پیش نمازان، شهریۀ طلاب و هزینه های نگهداری ساختمان پرداخت می شد. همچنین در پی گسترش همین موقوفات بود، در صورتی که اعضای ساختار دینی متولی آن می شدند، یک عشر آن را برای تولیت دریافت می کردند که بیش از اموال و املاک بخشیده، آنها را بی نیاز می کردند.(2) آنچه بیش از همه بر میزان درآمد کسب شده از راه گسترش موقوفات و جز آن میافزود، هنگامی بود که زمین های وقفی بسیار سود آور بودند و پس از چندی و به دلیل تغییرات و تحولاتی که صورت میگرفت گاه به صورت ملک شخصی بعضی ازمتولیان در می آمدند گرچه از صورت موقوفه خارج میشدند ولی در اختیار خاندان های علما باقی میماندند. بنابراین بررسی وپژوهش درباره موقوفات عصر صفوی و بویژه سالهای پایانی آن روشن میکند که چگونه شبکۀ عظیم و گستردۀ ساختار دینی در پایتخت و دیگر شهرها و مناطق قادر بود به حیات خویش به گونه ای موفق و فارغ البال ادامه دهد و شمار فراوانی آثار علمی و طلبه, بپروراند.
ص:120
گسترش موارد وقف به حدی بود که ضبط موقوفات یکی از وظایف صدر شد و در نیمۀ دوم حکومت صفوی، گزارش گران اروپایی گاهی از وزیر موقوفات و گاهی از مستوفی موقوفات سخن گفته اند.(1)
آستانۀ مقدسه، ابتدا اوقافی نداشته جز باغ بابلان که موسی بن خزرج وقف مقبرۀ حضرت معصومه علیها السلام کرده بود و طبعاً متولی هم نداشته است. بعدها در اواخر قرن دهم هجری قمری، علاوه بر تقدم و نقابت سادات قم و نواحی، تولیت و امامت مسجد امام حسن عسکری علیه السلام و تولیت مزار علی بن باقر علیه السلام در اردهال و تمامی مزارات موجود در قم، همگی بر عهدۀ متولی آستان مقدس حضرت معصومه علیها السلام بوده است. متولی آستانه، تمامی صاحبان مشاغل و مناصب مختلف در آن را عزل و نصب می کرده و تعیین خادمان، مشرفان و مجاوران آستان، مسجد و مزارات دیگر قم با او بوده و هیچ حاکم، قاضی، والی و... حق دخالت و مزاحمت در امور او را نداشته است.(2)
اما در زمان حکومت صفویه، شیوۀ ادارۀ آستان مقدس کاملاً متفاوت شد؛ به طوری که مشاغل و مناصب مختلف در آستان از طرف شاهان معین می شد و بعد از مقام تولیت، منصب استیفا بالاترین مقام در آستان بود. این مقام، مستقیماً با فرمان شاه به افرادی که توسط دیوان الصدارۀ خاصه مشخص می شد یا با مثال هایی که از طرف صدر خاصۀ شاهان نوشته می شد, واگذار میگردید؛ بنابراین بررسی و پژوهش دربارۀ موقوفات عصر صفوی، به ویژه سال های پایانی آن روشن می کند که چگونه شبکۀ عظیم و گسترده دینی در پایتخت و دیگر شهرها و مناطق، قادر بود به حیات خویش به گونه ای موفق و فارغ البال ادامه دهد و شمار فراوانی از آثار علمی و طلبه بپروراند.
ص:121
سدۀ دهم، زمان پیدایی و استقرار نهاد وقف صفوی است. دوران فرمان روایی شاه عباس یکم، دورۀ شکوفایی بخشی از این نهاد با کارکردهای مشخص داخلی و خارجی است. دورۀ پس از او تا روزگار شاه سلیمان نیز دورۀ استمرار وقف در شکل نهادینۀ آن بود که تا عصر شاه سلطان حسین استمرار یافت؛ اما دورۀ سقوط اصفهان و پس از آن دورۀ آشفتگی در نهاد وقف است.
در دورۀ شاه اسماعیل، نخستین فرمان روای صفوی به دلیل درگیری و جنگ های پی درپی، به نظر می رسد پرداختن به ایجاد بناهای بزرگ و استقرار مساجد و مدارس، هنوز میسر نبود. از این دورۀ اطلاعات چندانی دربارۀ وقف مسجد یا مدرسه در دست نیست. طی دوران شاه طهماسب یکم، همراه با شکل گیری و تثبیت نهاد دینی در ایران، نهاد وقف به تدریج شکل گرفت. شاه طهماسب خود واقفی بزرگ بود. براساس آگاهی های موجود، او مقدار زیادی موقوفه برای آستان حضرت عبدالعظیم علیه السلام در ری معین کرد.(1) توجه ویژۀ وی به عراق که به دلایل مذهبی و سیاسی بود، باعث شد تا املاک بسیاری بر خاندان کرکی در عراق وقف کند.(2) وی به عتبات عالیات و قم نیز توجهی ویژه داشت؛ به طوری که در سال 949 هجری قمری، مدتی را در قم سپری کرد و طی همین مدت:
«همگی اوقات فرخنده ساعات عمارت و رواج و رونق و نظام و نسق هر یک از آن مزارات با برکات توجه فرمودند. مبلغ های کلی از خزانه عامره به جهت اخراجات آن شفقت کردند و بر بعضی امکنه و مزارات املاک وقف فرموده بر مابقی سیورغالات تعیین کردند.»(3)
ص:122
دورۀ شاه سلیمان هم به لحاظ اقدامات وقفی اهمیت بسیار دارد. در این دوره، اقدامات وقفی و مذهبی صفویه متجلی بود. از نظر زمانی این دوران، تا سال 1148 را در بر می گیرد. دلبستگی این شهریار صفوی به کشورداری چندان زیاد نبود؛ بنابراین نوعی آشفتگی در امور سیاسی و اجتماعی وجود داشته است. مهم ترین موقوفات در این زمان زمین های وقف بود. به نظر می رسد، این املاک پس از زمین های سلطنتی و دولتی سومین دستۀ بزرگ املاک در ایران بودند. شاردن در این باره می گوید که زمین های وقفی جنبۀ قدسی داشت: «زمین های موقوفه را شاه یا افراد دیگر وقف کرده اند و در این جنبه تقدس دارد.»(1)
پس از زمین، دکان، کاروان سرا، قنات، آسیاب، حمام و مانند اینها از جمله موارد وقف بودند. در عصر شاه سلیمان، موقوفاتی که از او باقی مانده باشد زیاد نیست. برای روشن شدن موضوع یک دسته بندی از انواع موقوفات این دوران با توجه به خاستگاه واقف در سلسلۀ مراتب اجتماعی ارایه می شود:
الف) اوقاف سلطنتی؛
ب) اوقاف درباری؛
ج) اوقاف دیگران.
در دورۀ مورد بررسی، ما با هر سه نوع وقف به تناسب دورۀ و شرایط مذهبی و سیاسی آن برخورد می کنیم.
زمین داری ایران عهد شاه عباس یکم، همراه با اوج اقتدار و نظارت دولت مرکزی و ایجاد نظام حقوقی شرعی متمرکز در دولت صفوی بود. زمین ها که از عمده ترین موارد برای وقف بودند، به مقدار زیادی خاصه و خالصه شدند. این
ص:123
امر به معنای انحصار درآمد زمین در دست شاه و دولت صفوی بود. همراه با گسترش خاصه، بزرگ ترین مجموعۀ وقفی روزگار صفویان، یعنی موقوفات چهارده معصوم علیهم السلام شکل گرفت و به همراه آن، اوقاف درباریان و دیگر اقشار مردم گسترش یافت. در سال های پایانی فرمان روایی صفویان، اوقاف سلطنتی رونقی نداشت و شماری از وقف های موجود مربوط به آن دوران، شامل وقف نسخه هایی از قرآن(1) یا دیگر کتب به آستانۀ قم است که توسط شاه سلیمان انجام گرفته است.(2) بخش عمده ای از فعالیت سلطنتی در ایران، تأیید موارد وقفی و احکام و فرمان های مربوط به ادارۀ آنها دربارۀ موقوفات متعدد بود.(3) اعضای دیگر خانوادۀ شاهی نیز موقوفاتی ایجاد کردند که بخشی از آنچه باقی مانده دربرگیرندۀ وقف قرآن و سایر کتاب ها بر آستانۀ قم است.(4)
از این بررسی مشخص می شود که ساختار نهاد وقف در دورۀ فرمان روایی صفویان از آغاز تا سال های نزدیک به سقوط، همواره رو به گسترش بود، هر چند گاهی با تحولات و نوساناتی همراه می شد. برافتادن صفویان و سقوط اصفهان، تمام ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دینی ایران را دچار آشفتگی کرد.(5)
حال در این قسمت به بررسی وقف نامه هایی که طی این دوران نوشته شدند میپردازیم. وقف نامه هایی که هر کدام دارای شرایط خاص بودند و رعایت این شروط باری متولیان آن واجب بود که به آنها خواهیم پرداخت.
ص:124
وقف نامه های استان قم، بیشتر وقف نامه های کتاب ها و قرآن هایی هستند که در کتابخانه، موزه و انبار آستان برجای مانده است. وقف نامه های مربوط به املاک و اموال آْتان، بیشتر در طول سالیان دراز توسط موقوفه خواران شنهان شده یا از بین رفته است. وقف نامه هایی که در این پژوهش استناد می شود، سی وقف نامه است که بیشتر آنها متعلق به آستان مقدس است که تعدادی از آنها به زبان عربی است.
1) وقف نامۀ قرآن ستاره 267 موزه آستانه که شاه طهماسب آن را وقف کرده است.(1)
2) وقف نامۀ علی قلی بن شاه خلیفه در ذی القعده 954 هجری قمری که ابتدا جزوی از قیآن کریم بود. علی قلی از امرای بزرگ شاه طهماسب صوفی است که خود و پدرش از اوایل عهد او تا سال 969 هجری قمری حکومت قم را داشتند و پس از سی و چند سال برکنار شدند.(2)
3) وقف نامه قرآن شماره 154 موزه آستان، مورخ رجب 961 هجری قمری، مبنی بر وقف همین قرآن که محمد مهدی رضوی مشهدی به وکالت از جانب شاه طهماسب بر آستان حضرت معصومه انجام گرفته است. او که کودکی خود را در قم گذرانده و به هنگام جوانی همراه پدر خود میر رضی الدین محمد از قم به مشهد رفت و به تحصیل علوم حوزوی پرداخت. میر محمد مهدی، از اعاظم سادات و علمای بزرگ روزگار خود بود که در قزوین
ص:125
وفات یافت و جسدش را به قم نقل کرده در کنار آستان حضرت معصومه که به بقعۀ محمدیه معروف بود به خاک سپردند.(1)
4) وقف نامه مورخ 997 هجری قمری که ابتدای نسخه ای از مصحف شریف است و آن را دده بیک بر آستان مقدس وقف کرده است. متن آن بدین شرح است: «وقف نمود این کلام الله مجید را سعادت نصاب دده بیک بر مزار متبرک و روضه مطهر سدره مرتبه (ستی فاطمه - علیها السلام -) وقفی صحیح شرعی مشروط آنکه در روضه و حوالی بیرون نبرند و نفروشند و نبخشند...(2)
5) وقف نامه ای از قرن دهم بر نسخه ای از مصحف شریف که به زبان عربی است.(3)
6) وقف نامه ای مورخ ذی القعده 1001 هجری قمری که ابتدای درباره از قرآن کریم دیده می شود.(4)
7) وقف نامه مورخ اول شوال 1023 هجری قمری که ابتدای پاره ای از مصحف شریف است و آن را حاجی سیف الدین عرب بر حرم مطهر وقف کرده است.(5)
8) وقف نامه مورخ اول ذی القعده 1037 هجری قمری، از شاه عباس اول با مهر میرزا رفیع الدین محمد صدر شهرستانی که 110 مجلد کتاب را بر آستان مقدس و مدرسه آن وقف کرده است.(6)
ص:126
9) وقف نامه مورخ 15، 17 و 27 رجب 1052 هجری قمری در ابتدای سی جزء قرآن کریم که جدۀ ماجدۀ شاه صفی، بانی مسجد وزیر کاشان در سال 1055 هجری قمری بر آستان مقدس قم وقف کرده و ثواب آن را به روان نواده خویش هدیه کرده است.(1)
10) وقف نامه مورخ اول رجب 1053 هجری قمری بر نسخه ای از مصحف شریف که آن را مادر شاه صفی بر مضجع فرزند خود وقف کرده است با شهادت نظام الدین محمد حسینی در پایین سند.(2)
11) وقف نامه مورخ دهه سوم ذی القعده 1053 هجری قمری بر یکی از قرآنهای موزه آستانه که آن را خسرو امیرشکار بر مزار شاه صفی وقف کرده است.(3)
12) وقف نامه مورخ 1064 هجری قمری، حاکی از وقف 75 مجلد کتاب، از جانب میر محمد هاشم گیلانی بر آستان مقدس و مدرسه آن با مهر محمد معصوم حسینی.(4)
13) وقف نامه قرآن شماره 127 موزه آستانه، مورخ اوایل جمادی الثانی 1062 هجری قمریع مبنی بر وقف همین نسخه از طرف سید اجل امجد میر ابوالقاسم میر هاشم شیروانی نجفی بر آستان مقدس به گواهی حسین عاملی که نگارنده سند است.(5)
ص:127
14) وقف نامه نسخه ای از مصحف شریف که آن را محمد مهدی حسینی در 28 ربیع الاخر 1077 هجری قمری بر تبر شاه عباس دوم وقف کرده است.(1)
15) وقف نامه مورخ جمای الثانی 1077 هجری قمری، بر نسخه ای از نهج البلاغه که عیناً در آغاز نسخه ای از «استقصاء الاعتبار فی شرح الاستبصار» محمد بن حسنبن زید الدین عاملی جبعی، نواده شهید دوم نیز دیده می شود. با سجل محمد امین الحسینی در پایان. بنابر مفاد این وقف نامه، جمشید خان قولله آقاسی، رئیس غلامان شاهی در گذشته 1079 هجری قمری در قندهار، از جانب شاه سلیمان به تولیت مقبره شاه عباس دوم نصب شده و به قم آمده و انواع خیرات و مبرات به جا آورده است و از آن جمله، چندین مجلد کتاب از از قران، صحیفه، نهج البلاغه، کتب حدیث و... که به تفصیل آن در دفاتر آن سرکار ثبت بوده، بر طلاب و صلحای قم و زائرین وقف داشته و این دو نسخه از آن جمله برجای مانده است. در این متن گفته است چنانکه طلاب مزار از مطالعه هر یک از کتب مذکور فارغ باشند، اهل مدارس خارج شهر و آنگاه طالبان علوم در مدارس شهر بهره خواهند برد. از این مطلب برمی آید که آستان مقدس و مدارس و بیوتات گرد آن، تا این دوره بیرون شهر شمرده می شده است چنانکه نام «پشت باره» در مورد کوچه شرقی محل پیشین گورستان آستانه (بابلان» تا این زمان، شاهدی بر آن است.(2)
ص:128
16) وقف نامه قرآنی که آن را همسر شاه عباس دوم (نادرشاه سلیمان) بر مزار او وقف کرده است از همین سالها.(1)
17) وقف نامۀ نسخه ای از مصحف شریف که آن را صفی قلیع حاکم دشتستان و وزیر فارس در همین سالها بر قبر شاه عباس وقف کرده است با مهر «انوض امری الی الله عبده صفی قلی» در پایان.(2)
18) وقف نامه مورخ 12 رجب 1085 هجری قمری، از نسخه ای از مصحف شریف آن را شاه سلیمان بر روضه منوره وقف کرده است با مهر «شاه بنده دین سلیمان است» دو جا پائین سند.(3)
19) وقف نامه مورخ 12 رجب 1085 هجری قمری بر برگ ابتدایی مجلد اول شرح فروع کافی ملا خلیل قزوینی - ش 6066 - ق 103. کتاب خانه آستان قم که نسخه اصل است با خط و مهر شارح در آغاز کتاب حاکی از وقف همین مجلد با سیزده مجلد دیگر در مزار شاه عباس دوم از طرف شاه سلیمان با مهر «اوفض امری الی الله، نجف قلی: 1083 ه.. ق» پائین سند.(4)
20) وقف نامه مورخ ربیع الثانی 1088 هجری قمری از صفر قلی یوزباشی چگنی بر برگ ابتدایی نسخه ای از مصحف شریف که وقف مضجع شاه صفی شده است.(5)
ص:129
21) وقف نامه مورخ رمضان 1089 هجری قمری در ابتدای نسخه ای از مصحف شریف که آن را شاه سلیمان وقف کرده است، به انشای آقا حسین خوانساری، دانشمند مشهور این دوره در گذشته 1098.(1)
22) وقف نامه مورخ رجب 1094 هجری قمری بر برگ ابتدایی نسخه ای از مصحف شریف (شماره 15 موزه) که آنرا آقاا کافور صاحب جمع خزانۀ عامره بر روضه منوره حضرت فاطمه معصومه هدیه کرده است با سجل و مهر میرزا ابوطالب رضوی، صدر شاه سلیمان مورخ 29 رجب همین سال.(2)
23) وقف نامه مورخ 9 جمادی الاول 1098 هجری قمری بر نسخه ای از مصحف شریف که آن را مادر شاه سلیمان بر آْتانه مقدس وقف کرده با گواهی و سجل مجلسی دوم، پائیین سند و مهر مادر شاه بر بالای آن.(3)
24) دو وقف نامه از ساوه در ابتدای دو نسخه از مصف شریف مربوط به همین قرن:
«وقوف آستانه متبرکه معصومه (ستی فاطمه) قم کرد به رضا و رغبت پری خواند، منبت خواجه پیر قلی شیرازی ساکن ساوه. صدهزار لعنت بر فروشنده و کسی که بر این طمع کند. آمین رب العالمین».(4)
25) وقف نامه مورخ 10 ذی الحجه 1105 هجری قمری از مادر شاه سلیمان با مهر او در بالای سند، به انشای مجلسی دوم و مهر او در پایان (قرآن شماره 153 موزه) برای مضجع شاه سلیمان.(5)
ص:130
26) وقف نامه مورخ 12 شعبان 1118 هجری قمری از شاه سلطان حسین با مهر او در پایان نسخه ای از مصحف شریف (شماره 156 موزه) که آن را بر آستان مقدس وقف کرده است با سجل و گواهی میر محمد باقر ملا باشی خاتون آبادی، متوفای ربیع الاول 1127 هجری قمری در پائین سند.(1)
27) وقف نامه شماره 268 موزه از شاه سلطان حسین با مهر او به خط آقا جمال خوانساری، نامور این دوره.(2)
28) وقف نامه مورخ ربیع الاول 1139 هجری قمری بر نسخه ای از قرآن مجید (شماره 27 انبار) که آن را رفعت پناه محمد ابراهیم، خلف حاجی زین الدین اصفهانی بر آستان مقدس کرده است.(3)
29) وقف نامه مورخ اول صفر 1143، قرآن کریم (شماره 142 موزه) که بر مقبره شاه سلطان حسین وقف شد هاست. گویا از همسر او، مادر شاه طهماسب دوم او را خواهری بوده است بنام «بیکسی خانم» که در این سند یاد شده و در پشت سند شماره 57 همین مجموعه، در فهرست رقبات موقوفه و مسلمیات و سیور غالات آستانه قم از مسلمیات زاویه بیکسی خانم سخن رفته است. سنگ قبر یکی دیگر از افراد این خاندان (آقا شاه خاتون دختر حمزه بیک، عمه شاه بیگی بیگم) در تعمیرات اخیر مقبره شاه عباس دوم از زیر خاک بیرون آمد.(4)
ص:131
30) وقف نامه مشروح و مفصل شاه بیگی بیگم همسر شاه اسماعیل صفوی، مورخ 10 صفر 929 هجری قمری که طی آن املاکی را در قم و سلطانیه بر مزار منور حضرت معصومه واقع در بیرون دروازه ساوه مدینة المؤمنین قم وقف شده است. او تا جلو بیگم دختر مهماد بیک بن حمزه بیک بکتاش موصلو است که در سال 946 به دستور شاه طهماسب از تبریز به شیراز تبعید شد و آنجا درگذشت و در مزار «بی بی دختران» به خاک رفت.(1)
او املاک بسیاری که واقع در قم و سلطانیه بوده، به آستان قدس فاطمی وقف کرده است و از آثار خیر او وقف قریة حسن آباد ورامین ری است که بر مدینه مشرفه وقف نموده و محصول آن به سادات مستحق می رسیده، همچنین ساختن گنبد عالی، موسوم به جنت سرا در کنار قبۀ صفویه در اردبیل.(2)
او کسی است که در سفرنامه «هانری رنه دالمانی» دختر شخصی بنام حمزه معرفی شده که تجدید بنایی حرم حضرت معصومه را به او نسبت داده است.(3) هم او را دختر امیر تیمور گورکانی دانسته است.
در فرمان 18 شوال 031 هجری قمری ظاه طهماسب و برخی اسناد یاد شده، این سند موقوفات بیگمی نامیده شده البته باید گفت که اکنون جز یکی دو مورد از موارد موقوف این وقف نامه، همگی از اختیار تولیت آستانه خارج
ص:132
شده و به تصرف مالکان خصوصی در آمده است. تولیت این وقف، بنابر متن حاضر، با سید مرشد الدین رشید الاسلام، تولیت شرعی آستان مقدس بوده. این متن به علت داشتن نام تعدادی از اماکن و محال قدیم قم، از رهگذر جغرافیای تاریخی، سندی بسیار مهم است.
متن سند به این شرح است:
«از 24 سهم، 20 سهم از جمیع باغی که لنجرود نامیده می شود، واقع در ناحیه وازکرود، از اعمال شهر قم محدود به اراضی مزرعۀ جنداب و به خیابان و باغ بزرگ از آن ثلث مزرعه که شریک آباد خوانده می شود و از مزارع روستای قاسم آباد از روستاهای قم که محدود به مزرعه فرج آباد و به اراضی مزرعه نجیب آباد مشهوربه خاک سفید و به مزرعه زعل آباد و به کوه دانیان و به خیابان محدود می شود و از آن ثلث، دو سوم مزرعه خطیر آباد از مزارع قمرود از نواحی قم که محدود به اراضی شریف آباد و به اراضی مزرعه جمالاتو به خانۀ نهر دار و پشته و به اراضی مزرعه میان آباد با مثلش از قناتی که به آن تعلق دارد می شود. از آن یک ششم از جمیع روستای مشهور به کوارد از نواحی قم که محدود به اراضی مزرعه رفسنجان و به صحراهای عزیز آباد و کمال آباد و به دولاب لنجرود می شود و با دو ثلث از همه شاهونه که میانین خوانده می شود. از آن یک سوم مزرعه خزانجرد از توابع وازکرود از نواحی قم که محدود به اراضی قاسم آباد و زعل آباد، علی آباد، محمد آباد، حصار شمس آباد و صحاری قریه سراجه با مثلثش از قناتی که به آن تعلق دارد می شود. به همراه نصف همه باغ که به عین الزاد و همه باغی که شیرزاد خوانده شده و دو باغ ذکر شده در محدوده مذکور. از آن همه باغی که خارج از مدینه قم محاط بر آن شده و به باغ میان رود معروف است که محدود به اراضی روستای قلاور از دو طرف و به خیابان نهر صفی آباد از دو طرف. از آن همه باغی که به باغ
ص:133
بیشه معروف است که در روستای کرمجگان از روستاهای قم واقع است و محدود به باغ چاله و به خانۀ رود روستا می شود و به باغ محمد و باغ شهاب و جمیع باغی که به باغچه معروف است که محدود به باغ بشیر و به باغ شیخ محمد میان ده و به اراضی معروف به درخت میانین با مجرای شربش از قنات روستای مذکور و باغ مذکور می شود. از آن نصف کامل از همه روستایی که پرجون خوانده می شود، واقع در ناحیه سجاس رود از نواحی سرزمین سلطانیه که محدود به اراضی روستای دشیر و به اراضی تپه تاق و جنبد می شود. از آن نضف همه روستایی که به دلشیر معروف است که در ناحیه ای که محدود به اراضی روستای ذکر شده و به اراضی داود تپه و کهرازک و به مکانی که میل سربند خوانده می شود، محدود می شود. همه این ها را وقف آستانه مقدسه معصومه علیها السلام در قم کرد»(1).
قمری،(1) یا اندکی پیش از آن است که مدرسه ای در قم بنا کرده و کتاب هایی بر آن وقف کرده است.(2)
در وقف نامه آن مدرسه چنین آورده است:
«وقف صحیح شرعی نمودم - قربةً الی الله و طلباً لمرضاته - کم ترین خلق الله نجف قلی ناظر بیوتات (سرکار خاصه شریفه) این کتاب را با چند جلد دیگر بر مدرسۀ واقعۀ در دارالمؤمنین قم که از جملۀ مستحدثات این بندۀ درگاه است که طلبۀ سکنۀ مدرسۀ مذکوره و سایر طلبۀ سکنۀ بلدۀ مزبوره به اذن مدرس که نایب شرعی متولی آنجاست، منتفع شوند. به شرط آنکه از بلدۀ قم بیرون نبرند و مادامی که اهل مدرسه محتاج به کتب مذکوره بوده باشند به غیری ندهند و هرگاه به طلبۀ خارج از مدرسه بدهند، شرط آن است که در هر یک ماه، اذن جدید از نایب متولی بطلبند و بی اذن جدید نگاه ندارند و نفروشند و رهن نکنند و خلاف شرایط مزبوره را نامشروع دانند.»(3)
بنای اصلی مدرسۀ مومنیۀ قم از آثار میرزا محمد مؤمن خان اعتمادالدوله، وزیر اعظم شاه سلطان حسین است که آن را در سال 1113 هجری قمری، با 42 حجره بنیاد نموده و املاک و مستغلاتی چند بر آن وقف کرده است. میرزا محمد مؤمن خان اعتمادالدوله، فرزند حیدرخان، فرزند زینل خان شاملو است که
ص:135
پیشتر ایشک آقاسی باشی دیوان بوده و در نوروز سال 1110 پس از عزل میرزا طاهر واقعه نویس به وزارت شاه سلطان حسین رسید و در اواخر جمادی الثانی 1160 در مشهد درگذشت.(1) در سند آن چنین آمده است:
«وقف نامۀ موقوفات مدرسۀ مؤمنیه، مورخ رمضان 1118 هجری قمری از میرزا محمد مؤمن خان اعتمادالدوله که طی آن یک دانگ و نیم از دیۀ قمرود و دو خان و یک بازار (مشتمل بر 22 دکان) را بر مدرسه مزبور وقف داشته است.»(2)
و در همین سند آمده است:
«محمد مؤمن خان ابدالله تعالی ایام وزارته العظمی الی انقضاء الارض و السماء تقرباً الی الله العظیم و ابتغا لوجه الکریم یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم. وقف شرعی و حبس مؤبد ملی نمود مقامی و همگی دو بند گاو از جمله پنج بند گاو ملک مطلق نواب مستطاب واقف از کل هشت بند گاو مزرعۀ قمرود من محال قم که از عنایت شهرت مستغنی از تعریف و توصیف است با جمیع توابع شرعیه و لواحق ملیه و ما یتعلق بها و ینسب الیها و تمامی شش دانگ خان و بازار متصل به آن که مبنی است بر بیست و دو باب دکان واقعه در سر چاه حسن من محلات قم با جمیع توابع و لواحق بالتمام و جملگی خان واقعه در کنار میدان مشهور به کاروان سرای حاجی نظر را بالتمام به مدرسۀ مبارکۀ مؤمینه مشتمل بر چهل و دو حجرۀ واقعه در دارالمؤمنین قم که از جمله و قضیات و بناهای خیر نواب مستطاب ایران مآب
ص:136
است به شرطی که سکنۀ آن از فرقۀ محقۀ امامیه اثنی عشریه کثرالله امثالهم و بلغهم فی الدارین امامهم باشند.»(1)
از مدارس دورۀ صفوی شهر قم است و آن را مهدی قلی خان، فرزند قرچقای خان در سال 1123 هجری قمری، بنا کرده است. قرچقای خان، سپهسالار شاه عباس اول و از مشهورترین امرای دورۀ پادشاهی اوست.(2) دو فرزند او منوچهرخان و علی قلی خان، هر دو اهل فضل و کمال و صاحب متأثر و آثار بوده اند. علی قلی خان فرزند کوچک او مدتی متولی قم بوده است.(3) وقف نامۀ مورخ 14-1123 هجری قمری، روی برگ نسخۀ خزاین جواهرالقرآن کتاب خانۀ آستان قم، مبنی بر وقف نسخۀ مذکور با 29 نسخۀ دیگر بر مدرسه ای که خود در قم ساخته، در این سند آمده است:
«بناء علیه در این وقت به جهت ترویج روح کثیر الفتوح والد ماجد خود اطاب الله ثراه، این جلد کتاب را با بیست [و] نه جلد دیگر وقف صحیح شرعی و حبس مخلد ملی جبلی نمود و تولیت کتب مذکور را به عالی قدر والاتباری نتیجة الاُمرا العظام حیدرقلی بیک، فرزند ارجمند خویش مفوض و مرجوع داشته اند به شرط آنکه نظارت کتب مذکوره به مدرسین مدرسۀ مزبوره بوده باشد و متولی معزی الیه هرکه را از طلبه و غیره که مناسب داند کتاب دار نماید. توضیح آنکه وقف مزبور مشروط است به اینکه تولیت کتب مزبوره بعد از
ص:137
متولی معزی الیه به اعلم و اصلح اولاد ذکور او متعلق باشد و هرگاه العیاذ با... اولاد ذکور او بالکلیه منقرض شوند، تولیت تعلق ذکور اناث اولاد او دارد، بطناً بعد بطن و عقباً بعد عقب، الاعلم فالاعلم و الاصلح فالاصلح. به شرط آنکه کتب موقوفه را از دارالمؤمنین قم و حوالی و نواحی تابعۀ آن بیرون نبرند. وقفاً صحیحاً شرعیاً دائماً بدوام السموات و الارض.»(1)
این مدرسه در مرکز محلۀ مسجد جامع قم واقع شده است.
مدرسۀ آستان مقدس حضرت معصومه علیها السلام که از بنای پیشین آن در وقف نامۀ 110 مجلد کتابی که شاه عباس اول در سال 1037 هجری قمری بر آستان مقدس و این مدرسه وقف کرده(2) و وقف نامۀ 75 جلدی که میر محمد هاشم گیلانی در سال 1064 بر این دو جا وقف کرد.(3) از آن با نام مدرسۀ آستانه یاد می شود. در خلاصة التواریخ نیز از آن با همین نام یاد شده است.(4) اروپاییانی که در دورۀ شاه عباس دوم و شاه سلیمان از قم بازدید کرده اند، بنای آن روزگار این مدرسه را وصف نموده اند.(5) که در فصل اوضاع فرهنگی به توصیف آن می پردازیم.
ص:138
یک طغرا مربوط به وقف نامۀ این مدرسه از آن دورۀ موجود است. وقف نامۀ نسخ کتب اربعۀ حدیث که مولانا محمدکاظم مدرس سلطانی قزوین به وکالت نواب دانشمند خان وقف مدرسۀ آستان مقدس حضرت در قم کرده، گوشه ای از متن آن به قرار ذیل است:
«... و در ضبط و جمع آثار ائمه از علمای دین دار مساعی رسیده و هر یک به ترتیبی، آن لئالی بی قیمت بحر بی کران طهارت و عصمت را با سرانگشت قلم صدق، رقم به رشتۀ تألیف کشیده اند و متن آن مؤلفات و اتقن آن مصنفات کتب اربعه حدیث است... نواب دانشمند خان قربة الی الله و طلباً لمرضاته، این چهار کتاب شریف را به تفصیل ذیل که از جمله ای مجلد است به حسن اهتمام والامقام افادت و افاضت پناه فضایل و کمالات دستگاه حقایق معارف آگاه علامی فهامی مولانا محمدکاظم مدرس مدرسۀ آستانۀ مقدسۀ منورۀ متبرک حضرت معصومه علیها الف الف ثناء و تحیه که در دارالمؤمنین قم واقع است نمود. حضرت افادت و افاضت پناه مومی الیه به وکالت آن عالی جناب صیغه و قضیت بر قانون مذهب حق اثنی عشری گفته، تولیت آنها را به مدرس آن مدرسه و اگر مدرس متعدد باشد، مابین ایشان تفویض نمود.»(1)
مسئلۀ وقف در دورۀ صفوی یکی از کارهایی است که در تاریخ اسلام و ایران ریشه ای عمیق دارد و به طور معمول برای حضرات چهارده معصوم علیهم السلام، زایرین عتبات عالیات، مساجد و مدارس بوده است. هیچ مدرسه یا مسجدی بدون موقوفه ساخته نمی شد؛ زیرا در غیر این صورت، امکان ادارۀ مالی آن وجود نداشت.
ص:139
وقف مزرعه
مزرعه ای در یک فرسخی روستای فردو، بر مزار کوه های جنوب شرقی آن است.(1) این مزرعه و مزرعۀ خاوه در سوی دیگر فردو، در سال 1092 هجری قمری که زبیده بیگم دختر شاه سلیمان صفوی بر آستان مقدس حسینی وقف کرده است.(2) نیمی از آن خالصۀ دینی و نیم دیگر وقف امام زادۀ آنجا شده است.
وقف قنات
قناتی در سال 936 هجری قمری برمحلۀ میدان قم، بناهای خیر دیگر، منار چهارسو و مسجدی که واقف آن را در مجاورت منار ساخته بود، وقف شد.(3) در خلاصة البلدان از دو قنات خواجه ابوالقاسم و قاضی شرف الدین که قسمتی از آن دو در نیمۀ نخستین دورۀ صفوی بر شهر قم وقف شد نیز یاد می شود.(4)
در سنگ نوشتۀ مورخ 936 هجری قمری که بر دیوار مسجدی نزدیک منارمسجد نصب است، از منار چهارسو یاد می شود که گویا مقصود همین مناره باشد. در نزدیک مناره میدان و سر در غیاثیه، مسجدی است در کنار یک چهارراه که بنای آن اخیراً تجدید شده است، بر بیرون پایۀ شرقی سنگ
ص:140
نبشته ای با یازده بیت به خط ثلث زیبا و برجسته نصب است که گویای وقف قناتی در آن سال بر محله میدان قم و یاد از بناهای خیر دیگر واقف است.(1)
هر کدام از وقف نامه ها، شرایط ویژه ای داشتند که واقف آنها را برشمرده و متولی، مسئول رعایت شان بوده است. نظارت بر موقوفات، مستلزم توجه خاص به این امر است. به همین دلیل، علما و بزرگان شیعه کسانی را وکیل وقف از سوی خود برای نظارت بر موقوفات تعیین می کردند. وکالت موقوفات، به مرور زمان به تولیت تغییر یافت و متولیان که بعدها دارای اختیارات وسیع شدند، از سوی امیران و فرمان روایان تعیین می شدند.(2)
خدمت مزبور بسیار خطیر و معتبر بوده، خصوصاً در زمان شاه عباس اول به حدی بود که وزیر موقوفات با وزیر اعظم برابری می کرد.(3)
در مطالعۀ اسناد با الفاظی چون نقیب و متولی روبه رو می شویم که به نظر می رسد نقش اصلی را در این امور بر عهده داشته اند و از مناصب مهم اجتماعی می باشند که برای روشن شدن ابهامات متن اسناد به شرح آنها می پردازیم.
نقیب به معنای کسی است که به امور آل ابی طالب و حفظ انساب آنها می پرداخت. عامل عمدۀ تأسیس نقابت این بود که در زمان عباسیان تعداد اولاد امام علی علیه السلام افزایش یافته بود. آنان که در بین مردم نفوذ داشتند و زیر
ص:141
بار خلافت عباسی نمی رفتند و این باعث به وجود آمدن درگیری بین علویان و خلفا می شد که تدابیری برای راضی نگه داشتن آنان اندیشیدند. یکی از آنها تأسیس نقابت علویان بود. آنان مشهورترین و فاضل ترین شخص را از خاندان حضرت علی علیه السلام که مورد قبول علویان باشد برای نقابت انتخاب می کردند. این نقیب در صورتی رسمیت پیدا می کرد که فرمان خلیفه دربارۀ او صادر شده باشد.
به طور کلی نقبا از سه راه ذیل برگزیده می شدند.
1.) سلطان یا خلیفه، شخصاً نقیب را برمی گزید و با حکم مستقیم و رسمی. نقیب عام الولایه، منصبی مهم تر و به لحاظ شخصیت از نقیب ممتازتر بود و با حکم مستقیم خود خلیفه یا سلطان انتخاب و برای منطقۀ مهمی منصوب می شد.
2.) وزیر که نمایندۀ تام الاختیار خلفا و سلاطین بود و یا صدر اعظم و یا هر منصبی که این امور به او واگذار می شد، نقیب را انتخاب می کرد.
3.) نقیب النقبا، نقیب خاص الولایه را انتخاب می کرد و این کار باید به مهر و امضای سلطان یا خلیفه مزین می شد. گاهی نیز نقیب عام الولایه، نقیب خاص را انتخاب می کرد یا برای خود نایب انتخاب می کرد، نقبای مهم معمولاً نایب النقبا نام داشتند.(1)
ص:142
انتخاب نقیب، از طرف خلیفه یا سلطان و یا کسی که وظیفۀ انتخاب نقیب را داشت، بنا به شرایطی بود که در ذیل می آید:
1.) نقیب باید به حسب موقعیت و مقام خود از بزرگ ترین و محترم ترین خاندان از نظر اعتبار اجتماعی باشد؛
2.) به لحاظ فضل، بزرگی و رتبۀ خانوادگی، در بزرگ ترین مقام و منزلت باشد؛
3.) نظر و رأی آنان نافذترین در میان سادات باشد.
4.) نقیب عام الولایه علاوه بر شرایط فوق باید، عالم و مجتهد باشد تا حکم و قضاوت او از نظر شرع اشکال نداشته باشد. البته نقیب النقبا هم باید همین شرط را داشته باشد.(1)
البته پس از گذشت زمان، این شرایط کمتر رعایت می شد و این منصب به صورت موروثی درآمده، در زمان صفویان و حتی بعد از آن نیز موروثی بود. نقبا و آیین و منصب نقابت در قرن دهم جایگاه ویژه ای در دربار حکومت ها و در میان مردم و سادات داشته اند. دیدگاه مسلمانان و جامعۀ اسلامی، نسبت به نقبا، به خصوص نقیب النقباء و نقیب الطالبین و سادات علوی بسیار بالا بود و پس از خلیفه او را بالاترین مقام می دانسته اند، جایگاه نقیب در ادوار مختلف متفاوت بوده است. گاهی شخصیت خود نقیب و در بسیاری از اوقات عوامل دیگر، در این ارتقا و تنزل جایگاه مؤثر بوده است. تا قبل از روی کار آمدن صفویه، این جایگاه تا حدودی حفظ شد؛ اما به تدریج جایگاه معنوی، اعتقادی
ص:143
و دینی نقبا به موقعیتی اجتماعی و منصبی صرف تبدیل شد و بعد هم جز اسمی از آن باقی نماند.(1)
متولی در لغت به معنای، سرپرست، جانشین و مباشری که ادارۀ امور مؤسسه، سازمان یا کاری را به عهده گیرد می باشد؛ اما در معنای خاص کلمه، به کسی که ادارۀ امور بقعه ای از بقاع متبرکه را به عهده می گیرد یا کسی که امور املاک موقوفه را بر عهده دارد و سرپرستی و ذمه داری آن را به او واگذار نموده اند و او قبول کرده متولی می گویند.(2) در امور اوقاف، دو نوع متولی وجود دارد: متولی مخصوص و متولی منصوب یا متصدی.
متولی منصوص کسی بود که در وقف نامه اسم و مشخصاتش معین می شد.(3)
در اوقاف آستان مقدس حضرت معصومه علیها السلام متولی آن بدین صورت بوده است که واقفین املاک فردی را از سادات رضوی قم نام برده یا مشخصاتی را برای اولاد و نسل آنها ذکر کرده و واگذار می کرده اند. در وقف نامۀ شاه بیگی بیگم، در سال 929 هجری قمری که طی آن املاک زیادی در قم و سلطانیه
ص:144
به آستان مقدس وقف شد، تولیت به سیدمرشدالدین رشیدالاسلام واگذار کرده و بعد از او به اکفی، ارشد و اصلح اولاد ذکور او و پس از او نیز با همان صفات به اولاد او واگذار کرده است.(1)
چنانچه سند وقف نامه از بین رفته باشد یا واقف برای موقوفه متولی ای معین نکرده باشد و یا موافق صفاتی که در وقف نامه برای متولی ذکر شده، کسی پیدا نشود و یا متولی ذکر شده باشد، اما توان ادارۀ موقوفه را نداشته باشد، موقوفه مجهول التولیه خوانده می شود و چون متولی منصوص ندارد، باید شخصی برای تولیت منصوب شود که این تا قبل از وضع قانون اوقاف از طرف حاکم شرع بوده که بعد از تدوین قانون تولیت با ادارۀ اوقاف بوده است.(2)
در آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیها السلام سه دسته متولی عهده دار امور بوده اند که میزان اختیارات آنها متفاوت بوده است.
الف) دستۀ اول متولیانی بوده اند که همۀ امور آستانه را بر عهده داشته اند و از آنها به اوقاف مزار یا تولیت اوقاف روضۀ منوره یاد می شده است و آنها مستقیماً از طرف پادشاه منصوب می شدند که تا اواخر قرن دهم بدین شیوۀ بوده است. معمولاً آنان متولیان شناخته شده ای از سادات رضوی قم بوده اند که
ص:145
تمام امور اوقاف، مدیریت حرم، نظام و انتظام آن و انصاب مشاغل مختلف به دست آنها بوده است.
ب و ج) دستۀ دوم و سوم متولی قدیمی (شرعی) و متولی جدیدی (تفویض) بودند که از ربع آخر قرن دهم در آستان حضرت فاطمه معصومه علیها السلام پدید آمدند و در کنار تولیت قدیمی ادارۀ امور آن را در دست گرفتند و پس از چندی سرپرست مطلق و بی منازع آستانه شدند.(1)
تا پایان قرن یازدهم، این مقام به تناوب به بعضی از امرا و بزرگان وقت واگذار می شد و مقامی موروثی نبود. حتی بسیاری اوقات، متصدیان از سادات و علویان نبودند تا دورۀ شاه سلطان حسین که عهده داران مقامات مذهبی معمولاً مناصب خود را حفظ می کردند و تغییر و تحول و عزل و نصب اصولی نسبت به پیش کمتر روی می داد. به ویژه تنی چند از یکی از خاندان های سادات حسینی اصفهان (نوادگان میرسیدحسین کرکی) که همواره مورد توجه دربار صفوی و عهده دار مشاغلی مهم بودند.(2) پیش تر نیای آنان میرزا مهدی اعتمادالدوله و فرزند وی میرزا معصوم چندی در دورۀ شاه صفی و شاه عباس دوم متصدی مقام تولیت تفویض قم بودند. بیشتر سال ها این منصب را عهده دار بودند تا آنکه اندک اندک به حکم استمرار مقام تولیت آستان قم در آن خاندان به شکل موروثی درآمد. فهرست چند تن از متولیان تفویض آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیها السلام که از خاندان نبوده اند به قرار زیر است:
ص:146
1.) مولانا آقاجانی تبریزی که از افاضل زمان بود. خدمت و تولیت آستان مقدس قم متعلق به او بود تا در ذی الحجۀ سال 999 هجری قمری، موقع تشرف به حج در مکه درگذشت و همانجا مدفون شد.(1)
2.) قورچی باشی؛ در اواخر دهۀ هشتم قرن یازده که شاردن به قم آمده، متولی آستانه و حاکم قم بوده که پیرمردی عالی مقام و پیش قورچی باشی (فرمانده) نیروهای نظامی شهر نیز بوده است.(2)
3.) علی قلی خان خلجی قمی، فرزند قرچقای خان، دانشمند و حکیم بزرگ قم که در دورۀ صفوی مدتی در زمان شاه عباس دوم یا شاه سلیمان متولی آستانۀ مقدس بوده است.(3)
4.) مهدی قلی خان، فرزند علی قلی خان مزبور، شاعر، ادیب و دانشمند متخلص به صفا،(4) بانی مدرسۀ خان قم در سال 1123 هجری قمری و نگارندۀ «سماءالاسماء» در لغت عربی به فارسی.(5) او نیز مدتی در دورۀ شاه سلطان حسین یا شاه سلیمان متولی آستان بوده است.
5.) نظرعلی بیک، او باید فرزند نجف قلی بیک، ناظر بیوتات سرکار خاصۀ شریفه باشد که پدرش مدرسه ای در قم بنا کرده و خود وی در 8 ذی القعده 1115 هجری قمری در اطراف شهر کشته شد و در جایی که به جهت مرقد شاه سلیمان در آستان حضرت فاطمه معصومه علیها السلام ساخته بودند به خاک رفت.(6)
ص:147
بعد از شرح مناصب نقابت و تولیت، به شرح محتوای اسناد می پردازیم، هرچند بعضی از مواردی که در اسناد ذکر شده در ضمن این دو بحث آمد. از ابتدا آنچه در این اسناد دیده می شود واگذاری نقابت سادات رضوی است و همان گونه که در بحث شرایط رسیدن به مقام نقابت بیان شد، نقابت سادات به کسی داده می شد که دارای چهار شرط باشد و سادات رضوی دارای تمام این شرایط بودند و به طوری که در متن اسناد آمده، پادشاهان وقت، آنها را با القاب فراوان مورد تمجید قرار داده اند.
نکتۀ دیگر اینکه نقیبان، بدون واسطه از طرف پادشاهان وقت انتخاب شده و سلاطین وظایفی را برای آنها واجب می کردند، مانند: محصول موقوفات براساس شرع و شرطی که واقف آن گذاشته به مصارف لازم برسانند که یکی از آن مصارف، تعیین بودجه ای برای رونق دادن به امور مساجد بوده است. از وظایف دیگر آنها، عزل و نصب خادمان و تمامی مشاغل و مناصب در آستان مقدس و مسجد و مزارات دیگر قم بوده است. نکتۀ دیگر اینکه آنها اختیارات بسیاری داشتند و هیچ کس حق دخالت در امورشان را نداشته است. واقفین املاک به مزارات و آستانه ها و اماکن مقدس، برای متولیان حق التولیه قرار می دادند که معمولاً عبارت بود از یک دهم درآمد حاصل از آن. هرچند طبق قانون اوقاف، اگر واقف حق التولیه را برای متولی تعیین ننماید، اجرۀ المثل را به متولی آن می دهند.(1)
در آستان مقدس حضرت معصومه علیها السلام این سنت از ابتدای پدید آمدن تولیت، مرسوم بوده است و شاهان و حکام از این حقوق در فرمان های خود برای متولیان، یاد کرده اند. در بیش از هفت تا هشت قرنی که سادات رضوی
ص:148
متولی این آستان بوده اند، علاوه بر حق التولیه، حق النقابه نیز دریافت می کرده اند. این متولیان، از قدرت مندترین و ثروت مندترین طبقات جامعۀ آن روز بودند و در دستگاه زمان خودشان نفوذ داشتند و از هر جهت مورد حمایت بودند. حکومت ها نیز از املاک و درآمدهای آستان و متولیان حرم هیچ گونه مالیات، اخراجات و حقوق دیوانی نمی گرفتند؛ حتی از املاک شخصی متولیان که بسیار ثروت مند بوده اند هم مالیات دریافت نمی شد. به علاوه، از سایر سادات رضوی و مجاورین آستان هم مالیات گرفته نمی شد. این مطلب را با مراجعه به متن اسناد میتوان دید.
«و به دستوری که در فرامین سلاطین مذکور مسطور است، از موقوفات مشهدین منورین و املاک و اسباب ایشان و سایر سادات رضویه و مجاوران مزارات مذکوره که در شهر و ولایت قم دارند؛ ارثاً و اکتساباً مال و اخراجات و حقوق دیوانی نمی گرفته اند و برای شان معاف و مسلم بوده و تا غایت استمرار یافته، به همین دستور معاف و مسلم و ترخان(1) و مرفوع القلم دانند و تغییر و تبدیل به قواعد مستمره راه ندهند و کسی را در خانه های شان فرود نیاورند و چهارپایان ایشان را به الاغ نگیرند(2) و مواشی(3) و مراعی(4) و تمغا(5) نستانند و
ص:149
برزیگران ایشان را بیگار و شکار نفرمایند و قبچور(1) و امیرانی نطلبند و احکام سابق ایشان را شمرده، در کل، ابواب رعایت و مراقبت واجب دانند و شرایط اعزاز و لوازم احترام به جای آورند.»(2)
این احکام و فرمان های شاهان و امتیازات زیادی که به متولیان داده می شد، باعث گردید که آنها دارای ثروت های کلان، املاک، اموال، مزارع، باغات، مواشی و حشم بسیاری شوند.
در دورۀ صفویه، یک دگرگونی در نحوۀ ادارۀ امور اوقاف به وجود آمد. از جملۀ تحولات این بود که تولیت مشاهد، مزارات و مقابر که معمولاً اوقاف زیادی داشتند، به کسانی سپرده شد که از جانب دیوان صدارت برگزیده می شدند و همۀ امور بر عهدۀ آنها بود، به استثنای موقوفاتی که اماکن مقدس در گذشته داشته اند و تولیت وقف به عهدۀ خاندان متولی آن زمان واگذار شده بود. در اینجا حاکمیت ناچار شد تولیت را به موجب شرع و شرط واقف، در دست متولیان آن باقی گذارد و منصب تولیت موقوفات قدیمی را به وجود آورد. خاندان رضوی در این دگرگونی و تحول در اواخر قرن دهم، تولیت مطلق را از دست دادند و تنها منصب تولیت قدیمی آستانه را عهده دار شدند.(3)
قم در نیمۀ دوم قرن نهم از نظر وضع اقتصادی تا حد زیادی پیشرفت کرده و سر و سامان یافته بود. «کنتارینی» در «سفرنامۀ ونیزیان» دربارۀ قم نوشته
ص:150
است که در آن همۀ چیز به حد وافر یافته می شود(1) و سپس از بازارهای قم و رواج و رونق آنها یاد کرده و می نویسد: «بازارهای خوبی دارد و بازار صنعت گران و فروشندگان قماش پررونق است.»(2) البته این پیشرفت اقتصادی به میزان زیادی مرهون موقعیت و اهمیت قم در آن دوران است؛ ولی بی تردید یکی از علل مهم و اساسی آن، رفت و آمدها و اقامت های زمستانی پادشاهان و امیران این قرن در قم بوده است؛(3) زیرا در قشلاق، دربار سلطنتی و اردوی شاهی که گروه کثیری از امرای لشکری و کشوری و سپاهیان در آن بودند، با گروه هایی از مردم شهرهای بین راه که همراه اردو به راه می افتادند، به قم آمده و اقامت می کردند و طبعاً در رواج، رونق و شکوفایی این منطقۀ نقش بسیار مهم داشتند.(4)
شاهان صفوی برای اینکه امنیت بالایی را ایجاد کنند، روش های متعددی در پیش می گرفتند که یکی از روش ها مرکزیت شدید بود.
یکی از عواملی که اقتصاد ایران را در زمان شاه عباس اول شکوفا کرده بود، مرکزیت شدیدی بود که او به وجود آورد. این مرکزیت از زمان شاه اسماعیل اول شروع شده و تا اواخر دورۀ صفوی ادامه داشت. آنها در این مورد سخت گیری زیاد داشتند، به طوری که در زمان صفی شاه:
ص:151
«وقتی حاکم قم که مرد نجیبی بود، برای تعمیرات قلعۀ قم که همۀ از خاک و گل بود و مرمت پل رودخانه و بعضی مخارج دیگر از همین قبیل، بدون اینکه به شاه بنویسد و اجازه بخواهد به حکم شخصی خود مالیات مختصری به سبدهای میوه بسته بود، افرادی این خبر را به شاه دادند که حاکم بدون اجازۀ شاه مالیاتی به میوه ها بسته است، شاه به قدری متغییر شد که حکم کرد حاکم را با زنجیر به اصفهان بردند و او را عزل کرد. پس آن خان که جوان متشخصی بود و از مقربین پادشاه و همیشه در حضور بود و چپق و توتون شاه را بایستی با دست خود به او بدهد و این از مشاغل خیلی محترم و مهم دربار ایران است، همین که خان را وارد اصفهان کردند، شاه او را آورد به درب عمارت سلطنتی و با حضور تمام مردم به پسرش حکم کرد که اول سبیل های پدرش را بکند، بعد بینی و گوش هایش را ببرد و پس از آن چشم هایش را بترکاند و بالاخره سرش را از تن جدا کند. همۀ این احکام که اجرا شد، شاه پسر را به جای پدر حاکم کرد و پیرمرد عاقلی را به نیابت او مقرر داشت و او را با حکمی به این مضمون به قم فرستاد: اگر تو از آن سگی که به درک رفت بهتر حکومت نکنی، تو را به سخت ترین قسم از اقسام به قتل خواهم رسانید...».(1)
در واقع این کار شاه صفی باعث عدم نافرمانی حاکمان و امرا، در نتیجه امنیت بسیار بالای اقتصادی و موجب رشد بالای تجارت و بازرگانی شد. در تمام ادوار تاریخی، هرگاه امنیت و آسایش در این کشور پدید آمده، تجارت و بازرگانی رونق یافته و سطح درآمد مردم بالا رفته است.
ص:152
اقتصاد قم همیشه بر پایۀ کشاورزی بوده است. در کتاب «مسالک و ممالک» همۀ جا از کشت زارهای وسیع و انواع محصولات کشاورزی آن سخن به میان آمده است.(1)
«بار بارو» دربارۀ کشاورزی قرن نهم قم نوشته است که «این شهر جای پیشه وران نیست؛ زیرا مردم قم با کشاورزی گذران می کنند.»(2) سپس از باغ ها و تاکستان های فراوان قم یاد کرده است.(3)
همچنین سیاحان دیگر بیان کرده اند که در داخل و خارج شهر باغ های زیادی وجود دارند که مملو از درختان میوه هستند(4) و این خود می رساند کشاورزی این شهر در آن دورۀ رواج و رونق به سزایی داشته است؛ بر این اساس، غلات دیوانی از قم تهیه می شد. و هنگام لشکرکشی ها در میان سپاهیان تقسیم و توزیع می شد.(5) این وضع همچنان ادامه داشت و در دوره های بعد تا اواخر دورۀ صفویان، مهم ترین و مطمئن ترین منابع اقتصادی و مملکتی، زمین و کشاورزی بود و این محصولات پیوسته رونق داشت. شاه عباس یکم مشهورترین و مقتدرترین پادشاه صفوی بود که به آبادانی شهر قم پرداخت و حاکمانی خدمت گزار برای آن تعیین کرد. او شهر قم را از نظر
ص:153
اقتصادی و تجاری رونق داد. در زمان او، شهر قم یکی از مراکز تولید ابریشم بود. شاردن در تعریف و توصیف قم آن زمان می گوید:
«قم شهر بزرگی است در دشت وسیعی در طول یک رودخانه...،... مردم محلی می گویند این شهر دارای 15 هزار باب خانه است. اطراف قم را باغ ها و بساتین احاطه کرده اند؛ به علاوه باغات بزرگی نیز در آن طرف رودخانه دیده می شود. مردم برای تهیۀ آب آشامیدنی از منابع تحت الارضی که با چهل یا پنجاه پلۀ بزرگ به اعماق زمین هدایت می شود، استفاده می کنند».(1)
دیولافوا از باغ های زیبا که حرم حضرت معصومه علیها السلام را احاطه کرده است حکایت می کند.(2) به گفتۀ شاردن آبادی حقیقی قم از زمانی که شاه صفی در قم دفن شد آغاز گشت.(3) به دلیل این که مقابر شاهان صفوی دارای متولی مخصوص بودند و متولیان در آبادانی نقش مؤثری ایفا می کردند. شاه عباس دوم نیز به علت علاقه ای که به قم داشت مدتی از سال را در قم می زیست و علاوه بر بنای مدارس و مساجد، به تقویت بنیۀ اقتصادی قم همت گماشت. وی صنایع شیشه سازی، صابون سازی و توپ سازی را در قم ایجاد کرد و از معادن آهن و سرب بهره برداری کرد.(4)
ص:154
از محصولات مهم کشاورزی قم زعفران بوده که تا قرن نهم نیز در این منطقۀ به میزان بسیار زیادی کشت می شده.(1) زعفران قم از مرغوب ترین نوع بوده است.(2) محصول مهم دیگر قم پسته و فندق بوده است.(3) خربزۀ قم نیز از مرغوب ترین این نوع میوه و در شمار محصولات عمدۀ قم در قرن دهم بوده است. باربارو نوشته: «قم دارای خربزه های بسیار خوب است و خربزه ها چنان بزرگ است که وزن پاره ای از آنها به 30 پاوند می رسد. از بیرون سبز و از درون سپید و از شیرینی چون قند است.»(4) پیش از این مستوفی هم خربزۀ قم را ستوده است.(5)
در دورۀ صفویه هم از خربزه های قم یاد شده است؛ ولی این گونه که از سخن سفرنامه نویسانی چون آدام اولئاریوس برمی آید در قم:
«خربزۀ جالبی به عمل می آید که برخلاف خربزه های دیگر کروی شکل است و بوی زیادی دارد و به همین جهت به آن شمامه می گویند؛ ولی مزه و طعم این خربزه ها خوب نیست و باید آنها را با شکر خورد.»(6)
ص:155
محصول دیگر انگور بوده که پیش از قرن نهم به دست می آمده است.(1) در دورۀ صفوی ظاهراً بیشتر از قرن های پیش کشت می شده است؛ زیرا سفرنامه نویس ونیزی از تاکستان های فراوان این شهر یاد می کند.(2) انار و انجیر سرخ نیز در قرن های نهم و دهم ستایش شده.(3) همچنین در طی قرون مزبور از غله و پنبۀ فراوان قم در ارتفاعات آن یاد شده است.(4) نوعی خیار خمیده، منحنی و بزرگ به نام خیار چنبر نیز در قم فراوان بوده است و این خیارها را در سرکه انداخته و در فصل زمستان مصرف می کرده اند. خود خیار را هم با نمک می خورده اند.(5) برنج نیز در قم به وفور به عمل می آید.(6) مستوفی از غلات فراوان و نان ارزان قم یاد کرده است.(7) در جای دیگر از گندم و اقسام میوه های فراوان این شهر یاد شده است.(8) درخت سرو از درختان فراوان بوده و در هوای قم رشد بسیار خوبی داشته که مستوفی از آن نام برده است.(9)
ص:156
با توجه به گفتارهای سفرنامه نویسان اروپایی، فعالیت اقتصادی در قم فقط به کشاورزی محدود نمی شده است، بلکه رشته های دیگر کار همچون فعالیت صنعتی و پارچه بافی در این شهر رواج داشته است.(1) طبق گزارش آنان، از جمله کنتارینی، بازار صنعت گران و فروشندگان قماش پررونق است.(2) کارخانۀ حریر بافی که حریر آن بسیار ممتاز بوده نیز وجود داشته است.(3) دربارۀ زری بافی و ابریشم بافی که قم و تبریز مرکز شکفتگی آن بود(4) به درستی می توان دورۀ صفوی (907-1135 ه. ق) را عصر طلایی در ایران نامید.
در این دورۀ طیفی از پارچه های ابریشم، مخمل، بافت فلزی، ترمه، قلمکار و انواع پارچه های نقش بافت در کارگاه های مختلف شهرهای قم، اصفهان، کاشان و... تولید می شده است.(5) چکمه های ساغری و اشیای چرمی رنگارنگ نیز در قم ساخته می شده(6) و چاقو، شمشیر و خنجر آن هم شهرت بسیار داشته(7) به طوری که تیغه های شمشیر قم در سراسر ایران از نظر جوهر و جنس مشهور است.(8)
ص:157
کوزه های آب قم که بعضی از انواع آن سنگی است نیز در ایران شهرت داشته است. این کوزه ها در گرمای تابستان آب را خنک می کرده.(1)
شاهکاری های حجاری و مجسمه تراشی قم هم شایان توجه بوده است. همچنین فن بلورسازی و شیشه گری بسیار معروفی داشته است و فرآورده های آن به صورت چراغ، لامپ، غلیان، میوه خوری، شربت خوری و تنگ بوده.
کارخانه چینی سازی هم که کاسه، قدح و بشقاب در آن تولید می شده، محصولاتش را به دیگر شهرها صادر می کرده اند.(2) دیگر محصولات صادراتی قم، میوه های تازه و خشک مخصوصاً انار، مقادیر زیادی صابون، سفال های سفید و لعاب دار و تیغه های شمشیر بوده است.(3)
از دیگر آثار هنری قم منبت کاری است؛ مخصوصاً تخت سازی آن قدر شهرت داشته که پادشاهان جز بر فراز سریر کار قم جلوس نمی کردند و این سریرها به ممالک خارجی هم صادر می شده است. درب، صندوق و سقف با آلت سازی و گروه چینی قم نظیر نداشته است. ده ها منبر و درهای قدیمی از آثار این هنرمندان در مشاهد متبرکۀ قم باقی است که معرف نبوغ هنری استادان قمی است؛ چنانکه همدانی در «مختصر البلدان» ضمن تحسین از جهان گردی و مزایای آن چنین آورده:
ص:158
«اگر سیاحت سیاحان نبود، شناخته نمی شد آنچه میانۀ اندلس تا چین است و نه پادشاهان می توانستند اشیای زبده ای که در شهرها تهیه می گردد جمع آوری کنند که در شمار این چیزها، از بردهای یمانی و حریرهای هندی و سریرهای قمی و نقره کاری های نهاوند و جامه های ری و گلیم های قزوینی و دیباهای شوشتر یاد کرده است.»(1)
نمونه هایی از منبت کاری هنرمندان قم را روی ضریح ها، صندوق ها، منبرها و درهای مشاهد مشرفه از جمله آستان امام زاده معصومه کهک و شاهزاده اسماعیل وشنوه می توان دید.(2)
«ماری لکودپوتی» سفرنامه نویس فرانسوی که معروف به لابرولاندیز زیبا و از زنان ماجراجو و اسرارآمیز تاریخ فرانسه است، در سفری که به شهر قم داشته به توصیف تجارت قم می پردازد و آنها را در زمرۀ مراکز تجارتی مهم می شمارد. ماری در کوچه های پرپیچ و خم و در بازارهای پررفت و آمد آن گردشی کرده و با آدم های عجیب و غریب که لباس های گوناگون داشتند و بعضی خوش لباس و عده ای ژنده پوش بودند، مواجه شده است. طبق گفتۀ او، لباس بعضی از مردم تنها بالاپوشی کهنه یا پوستین پاره ای بوده؛ اما بعضی هم لباس فاخر داشته اند که حتی به طلا و مروارید آراسته بوده است. طبق گفتۀ او، قم در آن زمان مرکز تجارتی مهمی بوده و بازرگانانی از سراسر آسیا در این شهر با هم ملاقات و معامله می کردند؛ به همین دلیل، انواع و اقسام آدم ها از چهار گوشۀ جهان، از جمله تازیانی که برنس بر خود پیچیده بودند، هندوهایی که رنگ مسی و چینی هایی که چشم های تنگ داشتند در آنجا دیده می شدند.
ص:159
همچنین مردمان سرزمین های شمالی، روس ها، ترک ها و رومی ها در این شهر به چشم می خوردند. قم مرکز تجمع نژادها و قوم هایی بوده که هر کدام به زبان خاص خود صحبت می کردند و کسی زبان آنها را نمی فهمید، مگر آنکه سخن دربارۀ چانه زدن بر سر قیمت کالایی بوده باشد.(1)
در دورۀ صفویه، تنها ضرب سکه های طلا و گران قیمت در انحصار پایتخت و یکی دو شهر عمدۀ قرار داشت و ضرب سکه های کم ارزش تر در ولایات مرسوم بوده است.(2) جملی کارری، از ضراب خانۀ قم یاد می کند که کسی در آن مشغول به کار نبوده است.(3) سکۀ نقره ای از دورۀ صفویه در قم و دو سکۀ مسین، یکی بدون تاریخ و دیگری با تاریخ 1204 هجری قمری در قم ضرب شده است.(4)
شهر قم از نخستین شهرهای شیعی در ایران بوده است. در زمان صفویان ایران کشوری شیعی شناخته شد و بسیاری چیزها تغییر کرد. از رهگذر شعار
ص:160
تشیع، قم نیز که مرکز دیرین شیعیان بود، ارزشی ویژه یافت. با تثبیت قدرت صفویان در سال 907 هجری قمری، حاکمان صفوی بر مذهب شیعه و رسمی کردن و رواج آن تکیه کردند. رسمیت مذهب شیعه و گرایش عمومی مردم به تشیع، بی حضور دین آشنایان آگاه ممکن نبود. حضور دانشمندان شیعی در صحنه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور در راهنمایی مردم و حاکمان، بسیار مؤثر بود. همکاری عالمان پرتلاش شیعه با دولت صفوی، آثار و برکات فراوانی در پی داشت. شکل گیری فرهنگ اصیل اسلامی و هماهنگی فرهنگ ایرانی با فرهنگ اهل بیت علیهم السلام، زیباترین اثر حضور روحانیت شیعه است. در تجربۀ موفق حکومت صفویان، امکان هماهنگی سیاست و دین به ظهور نشست و فصل جدیدی از تعامل و همکاری در نهاد دولت و دین رقم خورد و عالمان دین در گستره ای وسیع، با توجه به نیازهای حکومت و براساس مباحث فقهی گذشته، مسایل نو را طرح کردند و مطالعات و کتاب های عامی را جهت پاسخ گویی به مسایل جدید سمت و سو بخشیدند.
موضوعات مهمی چون ولایت فقیه، حدود اختیارات حاکم، برپایی نماز جمعه، امر به معروف و نهی از منکر و ده ها موضوع دیگر، از مسایل مطرح در حوزۀ اندیشۀ سیاسی شیعه بود. شهر مقدس قم در آن دوره، از تحولات پایتخت نشینان دور بود؛ اما اندیشمندان دینی و سیاسی بسیاری را در خود جای داده بود.(1)
قمی ها در مذهب خود بسیار متعصب بودند و هیچ گاه از حاکم و والی سنی
ص:161
اطاعت نمی کردند. حتی والیان غیرشیعی را که به این شهر فرستاده می شدند راه نمی دادند و با آنها جنگ می کردند. این موجب شد که خلیفه مجبور شود برخلاف میل باطنی خود و با آنکه برای او خطرهایی داشت، حسین بن حمدان را به حکومت قم بگمارد. در وقت ورود او به این شهر اهالی قم از وی استقبال بسیاری کردند.(1)
شهرت قم بیشتر مذهبی است.(2) مردمان آن از روزگاران قدیم به اعتقادات مذهبی خود مؤمن و وفادار بودند و در نگهبانی از آن حتی از باختن جان دریغ نمی کرده اند.(3) به طوری که قزوینی در «آثارالبلاد و اخبار العباد» آورده است:
«مذهب سکنۀ قم تشیع است. دوازده امامی هستند و در مذهب غلو می کنند».(4)
دیولافوا، سیاح اروپایی می گوید: «شرب خمر در قم ممنوع است و هر کس بنوشد حاکم او را چوب می زند.»(5)
در زمان صفویه، اگر کسی شرب خمر می کرد او را در آب انبار یا حوض انداخته و سپس بر بدن او چوب می زدند تا به حالت اغما درآید یا اینکه او را در طویله با چهارپایان محبوس و محشور می کردند.(6)
ص:162
توجه به قبور امام زادگان از مواردی است که شیعیان قم در امور مذهبی از قرون گذشته به آن اهمیت می داده اند. مردم این شهر از زمان های بسیار دور، به علت ارادتی که به ائمۀ طاهرین داشتند، دربارۀ فرزندان و نوادگان آن پیشوایان حداکثر احترام و توجه را به جا آورده و علویان را بیش از هر نقطۀ دیگر محترم می داشتند. به همین دلیل، عدۀ زیادی از سادات در طی قرون سوم و چهارم هجری به قم آمده و در این شهر اقامت می گزیدند و در همین جا وفات یافته و دفن می شدند.(1) در قرن های بعد، مردم این شهر نسبت به قبور امام زادگان توجه داشته و به تجدید بنا و تزیین بقاع و مقابر مزبور اقدام می کرده اند.(2)
از جمله مراسمی که سابقۀ طولانی در میان شیعه دارد مراسم عاشورا است. نخستین تعزیت رسمی را توابین در کنار مدفن امام حسین علیه السلام بر پا کردند. بعدها مراسم تعزیت با شعر و محافل شعرخوانی که توسط ائمۀ اطهار بر پا می شد توسعه یافت. کم کم به موازات شکل گیری سنتهای رسمی، شیعیان روز عاشورا را روز تعزیت اعلام کردند و در ایران مراکز شیعی، روز عاشورا را بزرگ می داشتند. در این زمینه صاحب «النقض» می نویسد:
ص:163
«این طایفه، روز عاشورا اظهار جزع و فزع کنند و رسم تعزیت را اقامت کنند و مصیبت شهدای کربلا، تازه گردانند بر منبرها و قصه گویند و علما سر برهنه کنند و عوام جامه چاک کنند و زنان روی خراشند و مویه کنند.»(1)
در واقع سوگواری عاشورا از عصر صفویه به بعد در قم با تفضیل تمام اقامه می شده است. گواه اینکه در زمان صفویه دسته جات عزاداری در قم معمول بوده، این است که امروز در تکایا و محله های قدیمی قم و نیز در موزۀ آستان حضرت فاطمۀ معصومه علیها السلام توغ هایی وجود دارد که از آن زمان و اوایل قاجار مانده و در همان زمان ساخته شده اند. توغ در قم از قرن ها قبل، از وسایل مهم سوگواری عاشورا بوده و اکنون هم به همان کیفیت سابق باقی است.(2) از این گذشته در عصر صفویه، عصری که در عموم شهرهای ایران مراسم عاشورا به پا می شده، مسلم است که در قم با سوابق ممتد و عمیقی که در تشیع و اقامه شعارهای شیعه دارا بوده، این مراسم بیشتر و مفصل تر انجام می یافته است.(3)
یکی از مؤلفه های بحث فرهنگ در هر جامعه ای وضعیت علمی آن است. در این بخش به چگونگی وضعیت علمی مردم قم در این دورۀ می پردازیم.
قم در قرن نهم به علت اقامت عده ای از علما و فقها، در میان شهرهای شیعه نشین دیگر امتیاز داشته و از همین نظر مدارس آن نیز معمور و دایر بوده
ص:164
است. از جمله مدرسۀ محلۀ سورانیک قم که صاحب کتاب «عمدة الطالب»(1) و دیگری را خواندمیر در دستورالوزرا یاد می کند.(2) در واقع، در همین قرن بود که با تجمع عده ای از دانشمندان فنون مختلف، در قم یک مجمع علمی جلوه نمود.
شخصیت های برجستۀ دیگری در زمینۀ علمی بوده اند که شرح آنها در جای خود آمده است. غیر از این، شخصیت ها و بیوت علمی شیعه ای در طی این قرون تا دورۀ صفویۀ شخصیت های دیگری را نمی شناسیم. در دورۀ صفوی، علمای برجسته ای ظهور کردند و آثار بسیاری از خود به جا گذاشتند که جزء میراث مکتوب شیعه شد.
او فرزند محمدحسین شیرازی قمی، یکی از بزرگان علمای امامیه در قرن یازدهم هجری است. سال تولد او دقیقاً معلوم نیست. زادگاهش شیراز بوده و در اصل شیرازی است. در اوان جوانی به نجف اشرف کوچ کرد و در آنجا نشو و نما یافت.(3) وی در نجف تحصیلات خود را به اتمام رسانید و معارف الهی را
ص:165
کسب نمود و در علوم مختلف صاحب نظر شد. بعد از اتمام تحصیل به شهر مقدس قم آمد و در آنجا به مقام مرجعیت و مرتبۀ شیخ الاسلام رسید و امامت جمعه و جماعت را در این شهر عهده دار شد. وی در میان مردم محبوبیت فراوانی یافت و دستورهایش را همگان پیروی می کردند.(1)
این عالم با ملا محمدباقر مجلسی، شیخ حر عاملی و شیخ بهایی معاصر بوده است. صراحت در گفتار، استدلال قوی، وسعت اطلاعات و دقت در بحث و تحقیق از ویژگی های اوست.(2) دوران ملا محمدطاهر هم زمان با اوج گیری جنگ صفویه و دولت عثمانی بود. این جنگ طولانی که گاهی رنگ مذهبی به خود گرفته و به صورت جنگ دو دولت شیعه و سنی درآمده بود، خساراتی فراوان به مسلمانان، به ویژه شیعیان وارد آورد. در چنان شرایطی شیعیان برای نجات خود و در امان ماندن از حملات عثمانی ها، به طرف مرزهای ایران روی آوردند. ملا محمدطاهر و عده ای دیگر نیز در سال 1048 هجری قمری، عراق را به مقصد قم ترک کردند. در قم به درخواست شاه سلیمان صفوی به لقب شیخ الاسلام ملقب و به منصب قاضی القضات و همچنین امامت جمعۀ این شهر منصوب شد و تا پایان عمر در این سمت ماند.(3)
ص:166
آثار علمی
برخی از تألیفات با ارزش این فقیه به قرار ذیل است:
1.) عطیۀ ربانی و هدیۀ سلیمانی؛ شرحی است بر لامیه، در این شرح بخشی از تألیفات خود را نام می برد.
2.) تحفة الاخبار و کشف الاسرار که در شرح قصیدۀ راییه ای که به فارسی در مدح امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام سروده نگاشته است. این قصیده به مونس الابرار موسوم است و حدود هزار بیت دارد.(1)
3.) بهجة الواردین در حکمت، صاحب روضات می گوید.
4.) رسالة السلامیه؛ در ترک (السلام علیک ایها النبی) در تشهد.
5.) الاربعین در فضایل امیرالمؤمنان و امامت امام معصوم؛ در این کتاب چهل دلیل از کتاب اهل سنت بر امامت ائمه اطهار گردآوری شده و بعضی از عقاید اهل سنت در فروع و اصول دین ذکر شده است.
6.) الجامع در اصول فقه و دین که آن را حجة الاسلام نامیده است.
7.) الفوائد الدینیه؛ در رد فلاسفه و صوفیه.(2)
از تألیفات ملا محمدطاهر قمی، 31 اثر را در کتب گوناگون بیان کرده اند که به چند مورد آن اشاره شد.(3)
شعر
برای این شخصیت بزرگوار علاوه بر مقام علمی، اشعار و رباعیاتی در
ص:167
موعظه و مدح اهل بیت به دو زبان فارسی و عربی وجود دارد که نشان از جنبۀ ادبی و اخلاص او نسبت به خاندان عصمت و طهارت است.(1)
گفتار بزرگان
اصحاب رجال، نام این دانشمند را در کتاب های خود آورده اند و او را تمجید و ستایش کرده اند.
علامۀ مجلسی نیز عباراتی در مورد وی دارد.(2)
صاحب ریحانة الادب در مورد مولانا محمدطاهر قمی چنین نوشته است:
«از مشاهیر علمای امامیۀ عهد شاه اسماعیل صفوی و از مشایخ اجازۀ شیخ حر عاملی و ملا محمدباقر مجلسی و از وجوه و اعیان علمای عهد خود می باشد که فقیه، متکلم، محقق، محدث و واعظ متبحر جلیل القدر و عظیم الشأن ما در قم، شیخ الاسلام و نافذالامر و مطالع تمامی طبقات بود. نماز جمعه می خوانده و به تارکین آن انکار شدید داشت. معاند فلاسفه و صوفیه بوده و بین او و ملاخلیل قزوینی که نماز جمعه را در زمان غیبت حرام می دانسته جریاناتی واقع شد و همچنین در مسئلۀ تصوف نیز مکاتباتی بین او و یکی از علمای نامی وقت به عمل آمد و رساله ای در رد صوفیه نوشته و جمعی از علما و عرفا را رد کرده است.»(3)
صاحب روضات الجنات نیز چنین نوشته است:
«ملا محمد طاهر، فاضلی دانا و محققی متکلم و جلیل القدر و نیکوکار و
ص:168
واعظی متبحر و از اقران علامۀ مجلسی و دانشمندان بنام روزگار او بوده است و از کرامات وی نقل می کند. موقعی که شاه سلیمان بر او متغیر شده و دستور قتل او را صادر کرده و فرمان داد تا او را بکشند و جلاد حسب الامر به طرف قم حرکت کرد. در آن موقع یکی از امرا حضور داشت. از وی شفاعت کرد، شاه شفاعت او را پذیرفت و کسی را فرستاد تا او را زنده به حضور بیاورد. بدیهی است پیش از رسیدن قاصد، جلاد به قم وارد شده و او را برای کشتن آماده کرده بود. ملا طاهر از جلاد خواست تا پایان نماز در مسجد به وی مهلت دهد. جلاد بنا به تقاضای وی، او را مهلت داد. پایان نماز او ساوی با ورود قاصد بود که امریۀ شاه را به منظور سالم گذاردن او به جلاد ابلاغ کرد و بدین وسیله به ارادۀ او رب العزه، از کشتن نجات یافت.»(1)
شیخ عباس قمی در فوائد الرضویه دربارۀ او می نویسد:
«عالم جلیل، جلیل نبیل، عین الطائفه و وجهها، محقق مدقق، متکلم محدث، ثقه، فقیه بنیۀ جلیل القدر، عظیم الشأن، از جمله مشایخ اجازۀ علامۀ مجلسی و شیخ حر عاملی بوده، امام جمعه و جماعت و شیخ الاسلام بلدۀ طیبه قم بوده.»(2)
وفات
مولانا محمدطاهر قمی، پس از عمری تلاش در راه خدمت به دین و فرهنگ دینی مردم، در سال 1098 هجری وفات کرد و در کنار مرقد زکریا بن آدم قمی صحابی امام رضا علیه السلام در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.(3)
ص:169
محمد سعید بن محمد مفید قمی، معروف به قاضی سعید از حکما و عرفای عصر صفویه و نیمۀ دوم قرن یازدهم هجری قمری است که بسیار مورد احترام حکومت وقت بود تا جایی که شاه عباس ثانی و درباریانش به زیارت وی می رفتند.(1) قاضی سعید در سال 1043 هجری قمری در قم به دنیا آمد. وی در نوجوانی علم طب را نزد پدر خود آموخت. در جوانی به اصفهان رفت و در درس ملارجبعلی تبریزی و ملا محمدمحسن فیض شرکت کرد. او پس از مدتی، در شهر قم به قضاوت و تدریس پرداخت.(2)
در مقدمۀ کتاب کلید بهشت، آمده است:
«حکیم کوچک، برادر کوچک تر میرزا محمدحسین، نویسندۀ تفسیر کبیر به زبان فارسی، از شاگردان ملارجبعلی تبریزی است. وی در خدمت شاه عباس دوم صفوی، در سلک اطبای حاذق بود. قاضی سعید نیز به درجه و مقام برادر خود نایل و طبیب رسمی دربار صفوی گردید و ظاهراً به مناسبت اینکه در جوانی بر فنون طب و حکمت دست یافته و مدتی قبل از 28 سالگی به مقام مذکور رسیده بود، وی را در مقابل برادر بزرگ ترش، حکیم کوچک لقب داده اند.»(3)
در حدود سال 1068 هجری قمری، که تکیۀ فیض را می ساختند، در اصفهان بود و بر حسب مأموریتی که از طرف شاه عباس دوم پیدا کرد، از
ص:170
وجوهی که حلال و بی شبهه بود، املاک و آبادی های مرغوبی را خریداری و بر تکیۀ مزبور وقف کرد. حکیم کوچک از طرف شاه عباس دوم مدتی به قضاوت قم مشغول بوده و از آن تاریخ به بعد به قاضی سعید مشهور شده است.(1)
قاضی سعید در اوایل بلوغ فکری اش، درصدد بحث و جست وجو در احادیث و اخبار نبود و ظاهراً در حدود سی سالگی، به دلیل خوابی که دیده بود، درصدد آن برآمد و با تفکر در اخبار مشکله به دنبال کردن مسلک استاد خود ملامحسن فیض کاشانی (تطبیق شریعت با فلسفه و تصوف) پرداخت. قاضی سعید به عربی و فارسی نیز شعر می گفته و دیوان شعر فارسی او معروف است؛ اما از دیوان او اطلاعی در دست نیست.(2) از قاضی سعید یک فرزند فاضل متکلم ماند به نام مولی صدرالدین. وی در مدرسۀ حضرت فاطمه معصومه علیها السلام اصول کافی درس می داد و بعدها به منصب پدر (ظاهراً قضا) در آذربایجان منصوب شد.(3)
قاضی سعید برخلاف دو استادش فیض و فیاض، از حکیمان و فیلسوفانی است که منافاتی بین عرفان و فلسفه با مشاغل اجتماعی، نمی دیده؛ بنابراین با کمال مهارت در این فن در مسئولیت های اجتماعی عصر خود صاحب نقش
ص:171
بوده و تا آخر عمر، مسؤلیت هایی را عهده دار بوده است. فعالیت های اجتماعی او را در چند محور می توان بیان کرد.
1.) پزشکی
اولین مسئولیت اجتماعی وی، شرکت در تیم پزشکی شاه عباس صفوی است. سرپرستی این تیم را برادر بزرگ محمد سعید برعهده داشت که امتیاز مهمی برای او و برادرش فراهم آورده بود. او سمت حکیم باشی شاه عباس را برعهده داشت. حکیم باشی از موقعیت ویژه ای نزد شاه برخوردار بود. او ریش سفید پزشکان دربار و در مجالس عمومی و خصوصی همراه شاه بود. گرفتن نبض شاه در هر روز به دست او انجام می شد و حقوق، پاداش و عضویت پزشکان یا اخراج آنان به دست وی انجام می گرفته است. او عطارباشی دربار را هم نصب می کرد و اگر طبیبی غیروارد به این شغل اقدام می کرد، او را از آن کار باز می داشت. همچنین اگر بیگلربیگیان ایالات از دربار طبیب درخواست می کردند، انتخاب و اعزام پزشک به عهدۀ حکیم باشی بوده است.(1)
2.) قضاوت
محمدسعید، مدت ها سِمَت قضاوت را در شهر قم عهده دار بود و به همین
دلیل به قاضی سعید مشهور شده است. انتصاب او به این سمت، از سوی دربار در سال 1099 هجری قمری، در پنجاه سالگی صورت گرفت و این همان سالی است که قاضی سعید تدوین اربعینات خود را در اصفهان آغاز کرده است و در سال 1105 به سمت شیخ الاسلامی شهر قم منصوب شد و اینکه او با این
ص:172
سمت، سمت قبلی خود را حفظ کرده یا نه، معلوم نیست؛ به هر حال، محمدسعید حداقل مدت شش سال در این سمت باقی بود.(1)
3.) تدریس
از دیگر خدمات اجتماعی قاضی سعید قمی، تدریس علوم دینی بود. بازماندگان قاضی سعید نیز در قم منصب تدریس آستان حضرت معصومه علیها السلام را عهده دار بوده اند، فرزند او صدرالدین سال ها در آن مکان مقدس به تدریس اصول کافی مشغول بود.(2)
4.) شیخ الاسلامی
منصبی که قاضی سعید در آخرین سال های عمر خود متصدی آن شده بود، شیخ الاسلامی شهر قم بوده است. این منصب در سال 1105 هجری قمری به او داده شد. تا سال 1107 که قاضی جلد سوم شرح توحید خود را به پایان رسانیده، در آخر آن تصریح نموده که این دومین سال شیخ الاسلامی وی بوده است.(3)
5.) ساختن یخچال
از دیگر اقدامات اجتماعی قاضی سعید، تأسیس یخچال در قم بود. روزی او شخصی را فرستاده بود نزد صاحبان یخچال که یخ باقی مانده را برایش کنار
ص:173
بگذارند. آنها در جواب گفته بودند کسی که چنین حکمی می کند، باید خود یخچال بسازد. چون به گوش قاضی رسید، دستور داد به مدت دو ماه یخچالی ساخته شود که بی نظیر باشد.(1)
6.) ساختن تکیه
در سال 1068 هجری قمری که به امر شاه عباس تکیۀ فیض در اصفهان ساخته می شد، قاضی سعید از طرف شاه مأمور شد که از وجوه حلال و بی شبهه، املاک و آبادی های مرغوب خریداری و بر تکیۀ مزبور وقف نماید.(2)
قاضی سعید قمی، در سال 1104 هجری قمری دار فانی را وداع گفت و به سرای باقی شتافت. پیکرش در قم نزدیک مقبرۀ ابن بابویه در کنار خیابان ارم دفن شد.(3)
در سال 922 هجری قمری، در محل قدیمی چهارمردان قم در خانواده ای متدین، کودکی به دنیا آمد که نامش را احمد گذاشتند.(4) به رغم آنکه خانواده اش از راه تجارت روزگار می گذراندند، او وقتی به سنین جوانی گام نهاد، تصمیم گرفت در علوم دینی تحصیل کند. وی در این راه آن چنان موفقیتی کسب کرد که پس از زمانی کوتاه به مدارج علمی، دست یافت. این توفیق
ص:174
علمی، موجب شد که در دوران جوانی به لقب شیخ مفتخر شود. شیخ احمد از طریق پدر، آشنایان و همکارانش، اطلاعاتی در مورد سرزمین های دیگر به دست آورد. او از بازرگانان شنید که مسافرت با کشتی از طریق بنادر خلیج فارس و دریای عمان و روی آوردن به نواحی جنوب شرقی آسیا بسیار مفید است. شیخ احمد به همراه برادرش در سال 1062 میلادی و در دوران زمامداری نارسوان با یک کشتی بزرگ ایرانی و از طریق سواحل جنوب شرقی وارد تایلند شد. او با توان مندی علمی و تسلط به چندین زبان خارجی، در تایلند به نشر عقاید شیعه پرداخت. منش و رفتار او به گونه ای بود که حتی افراد بودایی که به صورت افراطی از آیین خود دفاع می کردند، به مذهبی که شیخ احمد مبلغ آن بود، روی آوردند.
وی عاشقانه خود را وقف جامعۀ مسلمانان تایلند کرد و رهبر و راهنمای آنان در تبیین احکام و فرمان های دینی شد و در ترویج باورهای شیعه بسیار تلاش کرد. او پس از یک دهه تلاش مستمر، توانست گروه چائوسن (چائومن) را تشکیل دهد تا به امر تبلیغ دین اسلام در جنوب شرقی آسیا کمک کنند. با تلاش وی و دوستان وفادارش، جامعۀ مسلمانان به شهرت فرهنگی و سیاسی بالایی دست یافت. حتی در حال حاضر هم هر روز بر تعداد شیفتگان آن افزوده می شود. حضور پرقدرت او در دربار سیام (تایلند)، سبب مسافرت تاجران مسلمان به این منطقۀ شد و توافق نامه های تجاری پرسودی منعقد گردید. فرمانروای وقت، مسلمانان را به عنوان یک اقلیت به رسمیت شناخت؛ زیرا توسعۀ کمی و کیفی آنان در سیام افزایش یافته و شیخ احمد قمی رییس این جامعه برگزیده شد.(1)
ص:175
شیخ احمد با دختری از خانواده ای متشخص به نام اب چولی ازدواج کرد که نتیجۀ این وصلت یک دختر و دو پسر بود. پسر بزرگ چوئن نامیده شد و پسر کوچک تر قبل از اینکه به ده سالگی برسد، بر اثر بیماری آبله درگذشت. دخترش شی نام داشت؛ به این ترتیب، یک خانوادۀ تایلندی از نسل شیخ احمد قمی شکل گرفت.
موفقیت فرهنگی و نفوذ اجتماعی شیخ احمد، موجب شد تا مدیریت توسعۀ بندر و گمرک آیودیا را به دست آورد. او پس از چندی در جایگاه دومین فرد، بعد از وزیر خارجه و بازرگانی، در تصمیم گیری های مهم تایلند قرار گرفت. پس از درگذشت او، دوستش چائومن به جانشینی او منصوب شد. شیخ احمد در زمانی که قائم مقام ریاست وزارت امور خارجه تایلند بود، به گسترش روابط سیاسی این کشور با سایر سرزمین ها اقدام ورزید؛ از این رو، گروهی از نمایندگان حکومتی را به ژاپن فرستاد تا روابط دوستانه ایجاد کنند. شیخ احمد، اولین شیخ الاسلام تایلند است که لیاقت خود را در امور فرهنگی و سیاسی نشان داد و موفق شد از سوی پادشاه به مقام «چائوخایاراچ نایوک (وزیر اعظم)» دست یابد. در مورد تاریخ دقیق رحلت شیخ احمد قمی مدرک مستندی یافت نشد. البته در دهه های اخیر، برخی محققان تلاش کردند جای دقیق مقبره اش را بیابند. در سال 1950 میلادی «آرجان پرم احمد» کوشید تا جای دفن وی را مشخص کند، اگر چه نتایجی به دست آورد؛ ولی تحقیقاتش به علت فوت او ناتمام ماند.
«خو آن سری تنگترومی» همراه با همسرش «خان جوئن چیل» و تعدادی از دوستانش در چهارم آگوست 1967 میلادی دنبالۀ پژوهش های آرجان را ادامه دادند و سرانجام مقبرۀ شیخ احمد را کشف کردند. آنها دریافتند که مردم
ص:176
بومی به مزارش می روند و آن را قبر شیخ احمد فقیه می نامند. سپس، مؤسسه ای به نام شیخ احمد قمی (چائو پایا بورن راج نایوک) تأسیس شد.(1)
عبدالرزاق بن علی بن حسین لاهیجی قمی، از فیلسوفان دورۀ صفویه است. وی در لاهیجان به دنیا آمد و در قم اقامت کرد و به همین دلیل به قمی نیز مشهور است. عبدالرزاق لاهیجی، از شاگردان ممتاز ملاصدرا و از محققان بزرگ عصر خود در حکمت مشاء و اشراق بود. وی از بزرگ ترین متکلمان دورۀ اسلامی است.(2) حکمت را از صدرالمتألهین شیرازی آموخت و به افتخار دامادی استاد نایل شد. وی در مدرسۀ معصومیۀ قم به تدریس معقولات پرداخت(3) و از جانب استاد ملقب به فیاض گردید. حکیم لاهیجی در مقطع زمانی از قرن یازده، رییس حوزۀ علمیۀ قم شد و شاگردی مانند قاضی سعید قمی را تربیت کرد. گوهر مراد، سرمایۀ ایمان، شوارق الالهام، شرح الهیاکل و دیوان شعر از جملۀ آثار اوست.(4) محققین، کتاب گوهر مراد را در تحقیق مسایل دینی و معارف الهی، بی مانند دانسته اند.(5) در این کتاب گران سنگ و همچنین سرمایۀ ایمان که گزیدۀ گوهر مراد است، اندیشۀ سیاسی این عالم را می توان یافت. به
ص:177
اعتقاد لاهیجی، عقلاً بر مردم واجب است که فردی را برای رهبری حکومت برگزینند.(1)
برخی محققان و مورخان، با در نظر گرفتن تاریخ جلوس شاه عباس به تخت سلطنت و این که محقق لاهیجی کتاب گوهر مراد خود را به نام سلطان وقت نوشته و کتاب سرمایۀ ایمان را پس از آن تألیف کرده، تاریخ دوم مورد تأیید است.(2) ملا عبدالرزاق لاهیجی در سال 1072 هجری قمری، در شهر قم دار فانی را وداع گفت و در همانجا دفن شد.(3)
او فرزند ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجی است. پسر بزرگ او و نوۀ دختری صدرالمتألهین شیرازی است. میرزا حسن از دانشمندان نامی عصر خود بوده و در شهر قم می زیسته است.(4) میرزا تحصیلات خود را در نزد پدر و بعد نزد شاگردان وی تلمذ کرد و به ظن قوی، نزد حکیم قاضی سعید قمی و همچنین فیض کاشانی که شوهرخاله اش بود، تحصیل کرده است. پس از آنکه مدتی را در عتبات عالیات به سر برد و نزد اساتید بزرگ حوزه های علمیۀ نجف و کربلا استفادۀ شایان نمود، به قم بازگشت و به مطالعه، تحقیق و تألیف پرداخت و همانند پدر، در معصومیه تکیه بر کرسی تدریس زده، شاگردان فاضلی را تربیت کرد که نام چند تن از آنان به قرار ذیل است:
ص:178
1.) میرعبدالرحمن فرزند سیدکمال؛
2.) مرتضی فرزند روح الامین حسینی؛
3.) محمد فرزند صفی الدین سیدمحمد حسینی؛
4.) میرزا محمدتقی شریف رضوی.
میرزا حسن مانند پدرش در کلام، فلسفه، حدیث، فقه و عرفان صاحب نظر بود و در هر کدام از این علوم آثاری از خود به یادگار گذاشته است. از جمله آثار او: آیینۀ حکمت به فارسی در اصول دین، الفة الفرقه در کلام و روایع الکم در حکمت نگاشته است. او در سال 1121 هجری قمری وفات یافت و مرقدش امروز در قم، کنار خیابان ارم نزدیک گذر خان است.(1)
شیخ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، دانشمندی جامع نگر، ادیبی کوشا، فقیهی پارسا، محدثی مورد اعتماد و از همۀ مهم تر، یکی از برجسته ترین مفسران دنیای تشیع در اوایل قرن دوازدهم است.
او که در دوران شکوفایی تشیع، یعنی عصر صفویه زندگی می کرد، با بزرگ ترین دانشمندان، محدثان، فقیهان و فیلسوفان سدۀ یازدهم و دوازدهم هم نشین بود. برخی از آنها عبارت اند از: ملامحمدمحسن فیض کاشانی، علامۀ محقق ملامحمدباقر سبزواری، صاحب ذخیرة المعاد فی شرح الرشاد، علامه محمدباقر مجلسی، شیخ محمد بن حسن حر عاملی، صاحب وسایل الشیعه و ملاخلیل بن غازی قزوینی، نویسندۀ شرح عدة الاصول و الصافی فی
ص:179
شرح الکافی. تفسیر کنزالدقائق از آثار اوست. در این تفسیر، او احادیثی که از اهل بیت عصمت علیهم السلام رسیده، ذیل هر آیه ای نقل کرده است و به گفتۀ خود او، به سبکی تألیف شده که هیچ یک از گذشتگان به آن موفق شدند.(1)
این تفسیر، محصول سال ها تلاش و مطالعۀ مرحوم میرزا محمد قمی در آثار قرآنی به جای مانده از گذشتگان است.
تألیفات او
انجام المطالب فی الفوز بالمآرب، التحفة الحسنیه، حاشیه بر کشاف زمشخری، حاشیۀ شیخ بهایی بر تفسیر بیضاوی، جواب اعتراضات و شبهات علمای ماوراءالنهر در مورد شیعه، تبیان سلیمانی، ستۀ ضروریه، سلم درجات المنبه فی معرفة فضائل ابی الائمه علیهم السلام، الفوائد الشارحه، شرح زیارت رجبیه، شرح صحیفۀ سجادیه، کتاب صید و ذباحه، کاشف الغمه، مراصدالعصمة و الضلاله، معاد و حشر و نشر اجساد و رساله ای در وجود تصحیح شواهد ابن ناظم.
میرزا محمد مشهدی قمی، در نیمۀ اول قرن دوازدهم و در حدود سال 1125 هجری قمری، دار فانی را وداع گفت.(2)
ص:180
سیدصدرالدین، از فقیهان و علمای بزرگ عصر شاه سلطان حسین صفوی است.(1) او در سال 1095 هجری قمری در خانواده ای اصیل به دنیا آمد. پدرش محمدباقر رضوی است که در شرح حال او در کتاب های تراجم مطلبی به دست نیامد. از زادگاهش نشانی درستی در دست نیست؛ ولی چون مدتی در قم اقامت داشته به قمی مشهور است. سیدصدر در حوزۀ علمیۀ اصفهان که در آن دورۀ از رونق به سزایی برخوردار بود، نزد جمعی از نخبگان علم، حکمت و فقه حاضر شد و با همت بلند و رنج فراوان به درجات بالایی از دانش و فضل دست یافت.
از معروف ترین اساتید او آقا جمال الدین خوانساری، شیخ جعفر قاضی و علامۀ شیروانی بود. از شاگردان وی در منابع، غیر از وحید بهبهانی، مؤسس علم اصول به کسان دیگر اشاره ای نشده است. از تألیفات او چند اثر را ذکر کرده اند که عبارت است از:
حاشیه بر مختلف علامۀ حلی و کتاب طهارت و مشهورترین و معتبرترین کتاب به جا مانده از او، شرح وافیه در علم اصول فقه است. وی در سال 1160 هجری قمری، در 65 سالگی وفات یافت که محل دفنش معلوم نیست.(2)
ادیب دیگر و بسیار معروف دورۀ صفوی، قاضی احمد قمی است که در زمرۀ مورخان و تذکره نگاران برجستۀ دورۀ صفوی است و آثار برجسته ای از
ص:181
خود به یادگار گذاشته است. شرح حال قاضی احمد قمی در بحث اوضاع اجتماعی و خاندان های قم گذشت. در اینجا از آثار و نگاشته های او سخن به میان می آید.
آثار این ادیب مورخ از این قرار است:
قاضی احمد در سال 984 هجری قمری، از سوی شاه اسماعیل به تدوین خلاصة التواریخ مأمور شد و پس از دوازده سال از نگارش مجلد پنجم آن، که تاریخ فرمان روایی صفویان از آغاز قرن دهم تا همین سال (984 ه. ق) است، فراغت یافت. این مجلد را او به منزلۀ تکمله ای برای مطلع سعدین سمرقندی دانسته است. او در نظر داشت وقایع دوران سلطنت شاه عباس را در مجلدی دیگر گرد آورد. در گلستان هنر در دو جا(1) از مجلد سادس خلاصة التواریخ یاد می شود. در عبارت دیباچۀ کتاب می خواهد بگوید که دیگر مجلدات نگاشته شده است. نسخه های کتاب نیز با یک دیگر جدایی ها و کمی افزودگی دارد و گویا مؤلف خود پس از تدوین نخست، تصرفاتی در آن داشته است.(2)
زندگی نامۀ خوش نویسان و نقاشان را با دو تحریر که یکی را در اواخر سال 1004 هجری قمری به پایان برده و تاریخ صفر 1005 هم در آن است و دیگری با تاریخ 1015 هجری قمری است که می تواند افزوده های بعدی مؤلف
ص:182
باشد. ماجرای بر کنار شدن خود را از دیوان و در جایی با تاریخ 1007 آورده که آن قسمت، به شهادت تعبیر آمدن در قم نگاشته شده است.(1)
این تذکره، اثری بزرگ بوده و قاضی خود در گلستان هنر(2) و خلاصة التواریخ(3) از جمله سرگذشت مولانا پناهی،(4) اهلی شیرازی،(5) میرزا شرف جهان قزوینی،(6) پدر خویش،(7) هلالی،(8) حیرتی(9) و صدقی استرآبادی(10) به کرات یاد می کند. در کتاب، نخست از سرگذشت شاهان، شاهزادگان، امرا و وزرا نیز سخن می گوید.(11)
در سرگذشت وزیران و منشیان است که سرگذشت وزیران از آصف بن
ص:183
برخیا تا نظام الملک را بیان کرده و کتاب در میانۀ سرگذشت نظام الملک ناتمام می ماند.(1)
مرحوم افندی این کتاب را در دست داشته و تا آنجا که برخورده ایم در سه جای کتاب ریاض العلما از آن نقل می کند:
الف) ذیل سرگذشت حسن بن محمد بن حسن قمی، نگارندۀ کتاب قم به همین نام؛(1)
ب) ذیل سخن از رساله الدائل البرهانیه از آثار منسوب به علامۀ حلی با نام تاریخ قم؛(2)
ج) ذیل سرگذشت افضل الدین حسن بن فاذار قمی از پیشوایان فن لغت با نام رسالۀ مفاخر قم.(3)
ادیبی چون حسن بن علی بن حسن بن عبدالملک قمی، مترجم تاریخ قم که مردی دانشمند بوده و در علوم ادبی و عربی تبحر بسیاری داشته است، در قرن نهم در قم زندگی می کرده است. او فرزندی هم داشته به نام بهاءالدین که قدیم ترین نسخۀ موجود تاریخ قم به خط اوست. به جز آن، مجموعه ای به خط نستعلیق، مرکب از چند رسالۀ ادبی و عرفانی از او موجود است.(4)
ص:185
ادبیات عصر صفوی دو دورۀ خاص سبک شناسی را در بر می گیرد. سبک شعر در قرن دهم که حد میانۀ سبک عراقی و سبک هندی است و تا اوایل قرن یازدهم و حدود صد سال جریان دارد و دیگر شعر سبک هندی است و تا اواسط قرن دوازدهم، به مدت 150 سال در ادبیات فارسی رواج دارد. دربارۀ این که ادبیات شهر قم را در بر می گیرد، نظریات و دیدگاه های فراوان و گاه متناقضی دیده می شود. برخی همچون «ادوارد براون» و «ریبکا» شرق شناسان اروپایی و «علامه قزوینی»، «ملک الشعرای بهار» و «رضاقلی خان هدایت» بر این باورند که ادبیات این دورۀ نسبت به دوره های پیش چشم گیر و شایان توجه نیست و برخی چون «راجر سوری» و «احسان یارشاطر» ضمن تجزیه و تحلیل نقادانه، ساختار شعری این دورۀ را نقطۀ عطفی در تاریخ ادبیات فارسی دانسته اند.(1)
دولت صفویه که به ترویج ایدئولوژی مذهب شیعه می پرداخت، به شعر مدحی و درباری توجه نداشت؛ از این رو، آن دسته از شاعرانی که پیشۀ آنان شاعری بود، ناگزیر برای امرار معاش به دربار هند روی آوردند. آن گروه از شاعرانی هم که موفق به سفر نشدند، خود را با شرایط جدید وفق دادند. برای نمونه «محتشم کاشانی» بعد از بر تخت نشستن شاه طهماسب، قصیده ای در مدح او و پریخان خانم گفت؛ اما از آنجا که شاه بیشتر میل به شنیدن اشعار در مدح ائمه علیهم السلام داشت، صله ای به او نداد. محتشم پس از اطلاع از این موضوع، در قالب هفت بند مولانا حسن کاشی، هفت بند معروف خود را برای شاه طهماسب فرستاد و صله درخوری دریافت کرد.
ص:186
پس از محتشم، آغاز هفت بندگویی شعرای پایتخت شروع شد که نزدیک به پنجاه تا شصت هفت بند تقدیم شاه گردید و همگی صله دریافت کردند.(1)
از سوی دیگر خارج شدن شعر از حالت رسمی و درباری خویش، سبب کشیده شدن شعر به میان مردم کوچه و بازار شد؛ بنابراین، ادبیات عصر صفوی عرصۀ حضور شاعرانی بود که پیشۀ اولیۀ بیشتر آنها چیزی غیر از شعر بود و شعر برای آنها حالت ذوقی داشت و شخص به علت طبع لطیف و حضور در محافل شعر توانسته بود شعری موزون بسراید و مردم کوچه و بازار مصرف کنندگان شعر بودند و هنر شاعری خود را نه در دربار و خانقاه، بلکه در کوچه و بازار می یافت. ساختار شعری این دورۀ با توجه به سبک و شیوۀ غالب، سبک هندی تک بیت است نه غزل؛ البته این ادبیات با قافیه و ردیف به هم وصل شده و شکل غزل یافته اند.
شهر قم که از دیرباز مسکن بسیاری از ادبا و شعرای ایرانی شده بود، سهم به سزایی در پیشبرد این جریان شعری داشت. ادبیات قم در عصر صفوی، به ویژه در شعر که الگوی غالب و ساختار بیانی تمام ادوار ادبی ایران است، ادبیات غنی و مستعدی بود که ضمن برخورداری از تمام ویژگی های شعری و زبانی شعر عصر صفوی (وقوع و هندی) به شکل گیری و استوارسازی ارکان این جریان و تعالی آن کمک کرده است. دو سبک رایج شاعران قم عبارت اند از:
مسئلۀ مهم و شایان توجه در ابتدای قرن دهم، توجه ادبا و شعرای ایرانی به واقعیت بیرونی است که می تواند به مثابه رنسانس بزرگی در جریان های
ص:187
ادبی و فکری ایرانیان باشد. در این عصر معشوق اثیری و آسمانی، جای خود را به معشوق زمینی و شعر وقوعی می دهد(1) و شاعر براساس واقعیت، وقایع بین خود و معشوق را بیان می کند و حجاب سنتی بین عاشق و معشوق برداشته می شود. در این گونه شعر، اولاً عاشق می تواند از معشوق اعراض کند و ثانیاً معشوق و رابطه های عاشقانۀ او، باید جنبۀ حقیقی بیابد.(2)
از شاعران وقوع گوی قمی عصر صفویه، می توان به میرعزیزالله حضوری قمی(3) و دوست و همراه او، میریوسف والهی قمی(4) اشاره کرد که در این سبک طبع آزمایی های فراوان کرده اند.
سبک هندی که برخی آن را سبک اصفهانی هم نامیده اند، موجب خیزش ادبیات به جلو شده است. شاعران طرف دار این سبک، عمدتاً طرفدار معنی و مضمون بوده و توجه به مضمون و کشف معانی تازه و مضامین نو از مهم ترین مشغله های ذهنی ایشان بوده است. به نحوی که در این عصر، کمتر شعری دیده می شود که صاحب آن از توجه برای یافتن مضمون تازه و معنی جدید فارغ باشد؛ بنابراین در بررسی دو حوزۀ لفظ و معنا، می توان نتیجه گرفت که در عین پیوستگی، در سبک هندی مضمون و محتوا بر شکل و صورت غلبه دارد.
ص:188
تبلیغ و گسترش اندیشه های مذهب جعفری از سوی حکومت صفوی، خیلی سریع در شعر شاعران این عصر، به خصوص شاعران قمی که دوست دار امامان معصوم علیهم السلام بودند پذیرفته شد. در این دوره، به اشعار فراوان که در منقبت ائمۀ اطهار علیهم السلام سروده شده است، برمی خوریم که به علت تک بیتی بودن قالب شعری، آنها را مفردات تشکیل می دهد.(1)
آصف قمی
محمدقلی آصف قمی، در اواخر قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم هجری قمری می زیسته و با شاه سلیمان اول معاصر بوده است. مؤلف تذکرۀ نصرآبادی در شرح حال وی می نویسد:
«آصف، محمدقلی نام داشت از ایل بهارلو است؛ اما چون در قم بسیار بوده به قمی مشهور است. مدتی در اصفهان نویسندۀ میرزا حبیب الله صدر بود. به هندوستان رفته و از آنجا به کعبه رفته، باز به هند مراجعت نموده، الحال در آنجاست.»(2)
با توجه به اینکه میرزا محمدطاهر نصرآبادی اصفهانی، تذکرۀ مذکور را تا سال 1090 هجری قمری در دست تألیف داشته و پس از فراغت آن وفیات را نیز تا سال 1115 ثبت کرده است،(3) آصف قمی تا این سال در قید حیات بوده
ص:189
است؛ ولی از تاریخ تولد و وفات او اطلاعی در دست نیست. از این شاعر فقط سه بیت در دست است:
شعله ایم اما ز سوز دل سیه پوشیم ما چون چراغ لاله می سوزیم و خاموشیم ما
عمر دو روزه قابل سوز و گداز نیست این رشته را مسوز که چندان دراز نیست
می مالم ازخجالت عصیان به خاک رو مطلب مرا ز ناصیه سایی نماز نیست(1)
اشکی قمی
او از شعرای قرن دهم و برادر حضوری قمی است؛ هرچند حضوری این رابطه را انکار کرده است.(2) از تاریخ تولد و میزان عمر او اطلاعی در دست نیست؛ ولی فوت او به سال 972 هجری قمری، در آگره هند اتفاق افتاده است.(3)
او برای دیدار غزالی مشهدی که آوازه اش همۀ جا را گرفته بود راهی دیار هند می شود؛ ولی بی آنکه به دیدار او نائل گردد به علت بیماری در بستر مرگ می افتد و چهار دیوان شعر خود را به میرجدّایی، مصور ترمذی می سپارد تا به ترتیب آنها بپردازد. او پس از مرگ در امانت خیانت کرده، اشعار نابش را به نام خود کرده و باقی را به آب می سپارد. تعداد ابیات او را دوازده هزار بیت نوشته اند
ص:190
و او را از شعرایی دانسته اند که در سبک وقوع، طبع آزمایی می کرده است.(1) در تذکرۀ خلاصة الاشعار و زبدة الافکار، شام غریبان و خرابات نیز شرح حال و آثار این شاعر آمده است که متأسفانه به علت عدم دسترسی به آنها، بررسی زندگی او امکان پذیر نبود؛ ولی با توجه به تاریخ تألیف تذکرۀ هفت اقلیم (-- 996-1002 ه. ق) که فقط 24 سال با تاریخ فوت او فاصله دارد، گمان نمی رود که مطلب قابل ذکر و مشخصی از زندگی اش را به دست فراموشی سپرده شده باشد.(2) ابیات زیر از اوست:
اشک من «اشکی» نمی دانم رقیب من شده تا نظر کردم به روی او به روی من دوید
بسی سنگ از غمت بر سر، من دلتنگ خواهم زد اگر دستم رود از کار، سر بر سنگ خواهم زد(3)
اصلی قمی
میرجعل الدین محمود اصلی قمی از شعرای نیمۀ دوم قرن دهم هجری قمری است و در آغاز قرن یازدهم یعنی سال 1003 از دنیا رفته است. وی با تقی الدین کاشانی متخلص به ذکری، مؤلف تذکرۀ خلاصة الاشعار و زبدة الافکار معاصر بود. تاریخ نگارش این تذکره (975-1016 ه. ق) گویای این
ص:191
مطلب است.(1) تقی الدین کاشانی با وی دشمنی ورزیده و خود را استاد او می خواند و دوازده صفحۀ 25 سطری در ذم او نگاشت و درگذشت وی را با مادۀ تاریخی که از نزاکت ادبی به دور است مشخص نمود.(2) آذر بیگدلی دربارۀ او نوشته است که اصلی نامش محمود و از سادات بلوک جاسب است.(3)
در تذکرۀ آتشکدۀ آذر چاپ بمبئی، نام این شاعر میراصلی ذکر شده؛ اما شمع انجمن نامش را اصیلی قمی دانسته است.(4) جای تعجب است که تقی الدین کاشانی با اینکه در اصل سوم تذکرۀ مذکور که به شعرای قم و نواحی آن اختصاص دارد، نام او را میرجعل الدین محمود اصلی قمی ذکر کرده، در رکن چهارم که مشتمل است بر ذکر خلافت شعرای زمان سلطان حسین میرزا تا زمان تألیف تذکره، نام وی را مولانا اصلی قمی آورده است.(5)
مؤلف تذکرۀ تحفۀ سامی نیز او را امیر اصیلی از سادات شهر قم دانسته است.(6) ابیات زیر از اوست:
نیاز عاشقان معشوق را بر ناز می دارد تو سر تا پا وفا بودی، تو را من بی وفا کردم
ص:192
زمن مرنج اگر بی طلب به سوی تو آیم که من در آمدن و رفتن اختیار ندارم(1)
الوانی قمی
نامش استاد شاه قلی، نقاش و شاعر قمی متخلص به الوانی است. از سبک نوشته سام میرزای صفوی در تحفۀ سامی برمی آید که با وی معاصر بوده است و اگر این احتمال صحت داشته باشد، بایستی وی را تا سال 975 هجری قمری در قید حیات و در شمار شعرای قرن دهم دانست. بر این اساس، الوانی قمی در زمان شاه طهماسب اول (930-984 ه ق) می زیسته است. همان طوری که از تخلص وی برمی آید، با نقاشی سروکار داشته و به تصریح مؤلف تحفه سامی در نقاشی و رمالی وقوفی تمام داشته است. او را از شاگردان استاد کمال الدین بهزاد، میرک و سلطان محمد معرفی می نمایند.
«... بعد از مرگ شاه اسماعیل در سال 930 هجری قمری و جلوس شاه طهماسب که خود ذوق و شوق بسیاری به نقاشی داشت، بازار نقاشی گرم شد و نقاشان و مذهّبان مذکور، شاه کارهای گران بها از خود باقی گذاشتند...».(2)
بنابراین الوانی قمی را باید معاصر شاه اسماعیل اول صفوی (905-930 ه ق) نیز دانست. از تاریخ تولد و فوت او اطلاعی در دست نیست.(3) مؤلف تحفۀ سامی در شرح حال وی نوشته است: «استاد شاه قلی نقاش قمی (الوانی) از
ص:193
شهر قم است و در نقاشی و رمالی وقوف تمام دارد و در شعر خود را یگانه آفاق می داند و تخلص او الوانی است.»(1)
مطلع زیر از اوست:
ماهی که او نظر به من خسته داشت، رفت ما را به دست ظلم رقیبان گذاشت، رفت(2)
امین قمی
میرمحمدامین قمی از شعرای نیمۀ دوم قرن یازدهم هجری قمری است. در زمان شاه سلیمان اول صفوی (1017-1105 ه ق) می زیسته و با میرزا محمدطاهر نصرآبادی اصفهانی معاصر بوده است. در تذکرۀ نصرآبادی آمده است: «میرمحمدامین، ولد میرابوالفتح بزاز قمی خوش طبیعت است و سخنش خالی از لطف نیست. میرابوالفتح فوت شد و مشارالیه به امر بزازی مشغول است.»(3)
از تاریخ تولد این شاعر اطلاعی در دست نیست.(4)
بیت زیر از اوست:
کسی که تلخی هجران کشیده می داند ز جوی دیده چرا آب شور می آید(5)
ص:194
بسمل قمی
میرزا محمد قمی متخلص به بسمل، از شعرای گمنام شهر قم است. جز نام، تخلص و یک بیت شعر، مطلب دیگری از او در تذکره ها نیست. در تذکرۀ شمع انجمن بیت زیر به نام او درج شده است:
از خویش رفته اند و به هم گرم الفت اند کیفیتی به صحبت مستان نمی رسد
در دیوان صائب تبریزی هم به بیتی برمی خوریم که مصراع دوم آن عیناً مصراع دوم بیت زیر است:
در هیچ نشئه نیست که سیری نکرده ایم کیفیتی به صحبت مستان نمی رسد
اگر تصور کنیم که بسمل قمی در زمان صائب تبریزی می زیسته و آگاهانه مصراع او را به کار گرفته باشد یا اینکه صائب همان گونه که خصلت مردمی او بوده گاهی در شعر خود از اشعار شعرای معاصر خود برای شاهد مثال یا استقبال استفاده می کرده، این مصراع را در بیت فوق آورده باشد، باید او را از شعرای نیمۀ دوم قرن یازدهم دانست.(1)
تابع قمی
نامش میرمحمدباقر قمی، تخلصش تابع و از شعرای نیمۀ اول قرن یازدهم هجری است. فرزند میرغیاث الدین قمی است. مانند پدر محتسب قم بوده و به
ص:195
امر احتساب اشتغال داشته است. در نزد ملامحمدباقر به تحصیل علم پرداخته، خط شکسته را خوب می نوشته و سلسلۀ نسب او به امام حسن عسکری علیه السلام می رسد. با میرزا محمدطاهر نصرآبادی اصفهانی، معاصر بوده است. اگر سال تولد مؤلف مذکور را 1027 هجری قمری بدانیم، به هنگام وفات، تابع قمی 1050، 23 ساله بوده و تذکرۀ مذکور را 33 سال پس از فوت شروع به تألیف کرده است؛ ولی قرائنی که در شرح حال این شاعر وجود دارد، خلاف این نظر را اثبات می کند. وی در ترجمۀ تابع قمی می نویسد:
«آقا میرمحمدباقر، خلف میرغیاث الدین محتسب قم است. ایشان هم از نجبای قم اند. در اثبات نجابت خود شاهد عادلی دارند که آن غلام زادگی امام الجن و الانس امام حسن عسکری علیه السلام است. با این نسب تجمیع نجبا راجحند. مجملاً مشارالیه در کمال آدمیت و مردمی اند، مدتی تحصیل نموده، در خدمت بندگان علامی ملامحمدطاهر درس می خوانده. الحال چون احتساب قم به ایشان مرجوع است و مشغول آن امرند، ترک مباحثه کرده خط شکسته را درست و نمکین می نویسد. طبعش در تربیت شعر قادر و لطیف است و تابع تخلص دارد. او در سال 1050 هجری قمری وفات یافت.»(1)
ابیات زیر از اوست:
بی عشق دل شکسته سودی نکند بی درد، لب ناله سودی نکند
از سوختگان او نشان پیدا نیست سوزندۀ آفتاب دودی نکند(2)
ص:196
تقی قمی
حکیم تقی الدین قمی، شاعری حکمت اندیشه و حکیمی شاعرپیشه بوده است. امین احمد رازی او را از مشهوران عراق و در فضل و کمال شهرۀ آفاق معرفی می کند و مولوی محمدمظفر حسین صبا او را طبیبی موزون طبع می داند. از تاریخ تولد و فوت او اطلاعی در دست نیست و زوایای زندگی او از نظر تیزبین تذکره نویسان به دور مانده است.
از سیاق نوشتۀ «هفت اقلیم» برمی آید که وی هنگام تألیف تذکرۀ مذکور (996-1002 ه. ق) در قید حیات نبوده است؛ بنابراین، حکیم تقی الدین قمی را باید از شعرای قرن دهم یا پیش از آن دانست.(1)
تنهای قمی
حکیم میرزا محمدسعیدخان قمی، متخلص به تنها، فرزند محمدباقر قمی و از شعرای نیمۀ دوم قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم است. وی از اطبای حاذق دربار شاه عباس ثانی (1052-1077 ه. ق) بوده و با شاه سلیمان صفوی (1077-1106 ه. ق) نیز معاصر بوده است. وی به قاضی سعید و حکیم کوچک نیز معروف بوده است و مدتی از عمر خود را در قم به قضاوت گذرانیده است. در زمان شاه سلیمان صفوی به علت سعایت و دشمنی بدگویان در قلعۀ الموت محبوس شد و پس از اینکه مورد عفو قرار گرفت به قم رفت و به طاعت و بندگی خداوند مشغول شد. از تاریخ تولد وی اطلاعی در دست نیست؛ ولی سال فوتش را 1103 هجری قمری ثبت کرده اند.
ص:197
ابیات زیر از اوست:
به هر جا می برد شوقم نمی بینم تو را آنجا کجایی ای رفیق کنج تنهایی، خوشا آنجا
دوش خود را سر به دامان تو می دیدم به خواب کاش می مردم، چرا بیدار کردم خویش را
ثابت قمی
وی از اهالی تفرش است. نامش فخرالدین(1) و تخلص ثابت است.(2) سفری به هند کرده و در آنجا با شخصی به نام ملا فرج الله مشاعره کرده و فوت او نیز در همانجا اتفاق افتاده است.(3)
جاسبی قمی
از او هیچ مطلبی نقل نشده، فقط او را در زمرۀ شعرا یاد کرده اند.(4)
جزوی قمی
او از شعرای نیمۀ اول و اوایل نیمۀ دوم قرن دهم هجری است. در نسخه های تذکرۀ تحفۀ سامی، به تصحیح آقای رکن الدین همایون فرخ نام
ص:198
وی، حرزی و جزوی آمده است؛ ولی در متن تذکره نام وی مولانا خردی ثبت شده است و روشن است که این اختلاف ها ناشی از اشتباهات کاتبین نسخ خطی مذکور است.(1)
در تحفۀ سامی آمده است:
«مولانا خردی از دارالمؤمنین قم است. مردی بی تعین و تکلف است؛ اما در شعر خصوصاً غزل، معانی خاص عاشقانه دارد.»(2)
حامدی قمی
او در زمان شاه طهماسب اول صفوی (930-984 ه. ق) می زیسته و از شعرای قرن دهم هجری است. گویند برادر شاه میرتقی قمی است که با تقی الدین اوحدی معاصر و معاشر بوده است. از خصوصیات زندگی و تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست.
ابیات زیر از اوست:
به قتل داد مرا وعده یار و من مردم ز بیم آنکه مبادا شود فراموشش
ز دل رشک آیدم گر بگذرد در دل خیال تو چه سان بینم که افتد چشم غیری بر جمال تو؟(3)
ص:199
حسن قمی
میرزا ابوالحسن از سادات حسینی فراهان و شعرای دانشمند و بنام سدۀ یازدهم هجری است. وی در فراهان به سن رشد و تمیز رسید و در تحصیل دانش های متداول آن روزگار کوشید و در سرآغاز جوانی برای کسب کمال از آنجا مهاجرت کرد و به عزم شیراز و اصفهان روی آورد و به نصرآباد درآمد. میرزاحسنعلی، دایی میرزا محمدطاهر نصرآبادی او را دید و دانش او را پسندید و به معلمی فرزندان خود انتخاب کرد. میرزا ابوالحسن دو سال در نصرآباد ماند و به آنها شرح تجرید و دیگر کتب را آموخت. سپس به شیراز رفت و در مدرسۀ میرزا لطفی بر مولانا شیخ علی گیلانی شاگردی کرد و در دانش های گوناگون مهارت یافت.(1)
ابوالحسن فراهانی، نثری پخته و متکلف و شعری لطیف، پرمعنی و شیرین داشت. مؤلف آتشکدۀ آذر، او را بدین دلیل از شاعران قم دانسته که فراهان مانند تفرش، از توابع قم بوده است.(2)
ابیات زیر از اوست:
ناامیدم گرچه دارد گوش بر فریاد من زآنکه می دانم، نمی داند که فریاد من است
من چراغم، کشتنم را حاجت شمشیر نیست می توان افشاند دامانی که بس باشد مرا(3)
ص:200
حضوری قمی
نامش عزیزالله، تخلصش حضوری و فرزند میرسیدعلی محتسب بود و از شعرای قرن دهم هجری است. با شاه طهماسب اول و شاه اسماعیل دوم، سلطان محمد خدابنده و شاه عباس بزرگ معاصر بوده است. وی از شعرای وظیفه بگیر دربار شاه طهماسب اول بوده است و هر ساله قریب ده تومان تبریزی، ممالک زی برای امرار معاش دریافت می کرده و پس از فوت شاه طهماسب اول، فرمان مقرری مذکور توسط شاه اسماعیل دوم تنفیذ می شود و از کثرت زهد و تقوی، اقامت در نجف اشرف را بر سکونت در سایر امکنه برمی گزیند و هر چند گاه برای اخذ مقرری یا تجدید فرمان های صادره به ایران مسافرت می کرده است. از سال تولدش اطلاعی نیست؛ ولی فوتش را سال 1000 هجری قمری ثبت کرده اند. اشعارش بالغ بر سه هزار بیت می شود.(1)
ابیات زیر از اوست:
به جرم آنکه مفردم ز ذوق روز وصال فراق آنچه به من می کند سزای من است
گفت قاصد یار را پروای این بیمار نیست این زمان در مرگ تقصیر از من است از یار نیست(2)
ص:201
خزانی قمی
بنا به نوشته سام میرزای صفوی در تذکرۀ تحفۀ سامی، وی اکثر اوقات را در گورستان ها به سر می برده و مردی عاشق پیشه و لوند مشرب بوده است.(1) در برخی از نسخ تحفۀ سامی، نام این شاعر مولانا خزانی قمی ثبت شده است که احتمالاً خطای کاتب است.(2)
مطلع زیر از اوست:
بهار و چشم جهان بین جدا ز دیدن یار خزان عمر من است این بهار، این چه بهاری است؟(3)
داعی انجدانی
داعی انجدانی قمی، برادر بزرگ ملک و هر دو از شعرای نیمۀ دوم قرن دهم و اول قرن یازدهم هجری قمری هستند. او با شاه طهماسب اول و شاه عباس بزرگ معاصر بوده است. ابیات زیر از اوست:
عرصه عالم به پیش پای دل گامی بود بس که راه وادی هجر تو را پیموده است
تو را که آخر حُسن است در اوایل عشق چه لازم است که ما را ز خود برنجانی(4)
ص:202
داعی تفرشی قمی
مولانا میرمحمد مؤمن، متخلص به داعی از شعرای نیمۀ دوم قرن یازدهم و نیمۀ اول قرن دوازدهم هجری است و از شعرای معاصر شاه سلیمان صفوی، شاه سلطان حسین، شاه طهماسب دوم (1135-1145 ه - ق) و نادرشاه افشار (1148-1160 ه - ق) هجری قمری است. از تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست و در سال فوتش اختلاف نظر است. مؤلف تذکرۀ روز روشن، سال وفاتش را 1155 هجری قمری در نود سالگی ثبت کرده است.(1)
ابیات زیر از اوست:
شبی ز نشئه صهبای بی خودی سرشار کشیده ساغر وحدت به طاق ابروی یار
چو عشق گِرد زوایای درد می گشتم که سوی خلوت خالص ویم فتاد گلزار
تبارک الله از آن بزم وحی، از آن شب چه بزم؟ بزم وصال و چه شب؟ شب دیدار(2)
درکی قمی
محمدامین متخلص به درکی، از شعرای قرن یازدهم هجری و از معاصرین شاه عباس دوم است. از تاریخ تولد و فوت او اطلاعی در دست نیست و تعداد ابیات وی را قریب بیست هزار بیت نوشته اند.
ص:203
ابیات زیر از اوست:
سرمست بزم ساخته چشمت پیاله را ناسوز کرده شور لبت داغ لاله را
بر سر خالت میان هر دو چشمم کوشش است همچو موری کز دهان مور گیرد دانه را(1)
سدید قمی
حکیم سدید قمی، فرزند حکیم رکن الدین قمی از شعرای نیمۀ دوم قرن یازدهم هجری است. او از اطبای دربار شاه سلیمان صفوی نیز بوده است.(2)
بیت زیر از اوست:
شده زیب چهره دانم ز سجود آستانت خط بندگی برآمد ز سجود آستانت(3)
سلطان قمی
نامش سلطان محمد رییس و تخلصش سلطان بود، از شعرای قرن دهم و یازدهم هجری قمری است. از تاریخ تولد و فوت او اطلاعی در دست نیست. وی علاوه بر مقام شاعری، به جمال ظاهر و کمال باطن آراسته بود و در سخاوت و مناعت طبع در بین همگنان خود مانندی نداشت. در سنین جوانی در
ص:204
دارالسلطنۀ قزوین می زیسته و از ملازمان سراج الدین محمدتقی بوده و در آنجا به شغل عطاری اشتغال داشته است. در سال 986 که سید ساج الدین محمد قمی به شهادت می رسد، وی و نزدیکانش به علت تهمت شرکت در این حادثۀ ناگوار، ناگزیر به ترک وطن می شوند. او از این تاریخ به بعد زندگی آرامی نداشته است. گاهی در کاشان و زمانی در اصفهان اقامت می گزیند تا خود را از خطرهای احتمالی به دور دارد.
عاقبت در سال 990 هجری قمری آرامش از دست رفته را باز می یابد و در وطن پیشۀ معماری را در پیش می گیرد و در سمت کلانتر آنجا به رتق و فتق امور می پردازد. وی با شاه طهماسب اول (930-984 ه. ق)، شاه اسماعیل دوم (984-985 ه. ق)، سلطان محمد خدابنده (985-996 ه. ق) و بالأخره شاه عباس بزرگ (996-1038 ه. ق) معاصر بوده است.
ابیات زیر از اوست:
عشق در صید گهی ساخت جدا سر ز تنم کن نبندد سر از ننگ به فتراک آنجا
سلطان بیا که بر سر لطف آمده است یار دیگر مگو که ناله ما را اثر نبود(1)
ساکنی قمی
او از احفاد خواجه عبدالله انصاری و با سام میرزای صفوی معاصر بوده است. از شعرای نیمۀ اول قرن دهم هجری است که از تاریخ تولد و وفات وی اطلاعی در دست نیست.(2)
ص:205
مطلع زیر از اوست:
اگر نظر سوی غمخواره ای کنی چه شود؟ به لطف، چارۀ بی چاره ای کنی چه شود؟(1)
شاه میرتقی قمی
او از شعرای نیمۀ اول قرن یازدهم و با تقی محمد اوحدی مؤلف عرفات العاشقین معاصر بوده است. امیرحامد قمی برادر اوست. تذکره ای در شرح حال و آثار جمعی نوشته بود که از آن اطلاعی نیست و در برابر تحفة العراقین خاقانی، به سرودن یک مثنوی پرداخته که دو بیت از آن را در تذکره ها ذکر کرده اند.(2)
شعف قمی
نامش عبدالله، تخلصش شعف و از شعرای نیمۀ اول قرن دوازدهم است. معاصر شاه سلطان حسین صفوی (1106-1125 ه. ق) است که از راه کفاشی امرار معاش می کرده که آثار منظوم او در فتنۀ محمود افغان در همدان از بین رفت. او قسمتی از عمر خود را در همدان و اصفهان به سر برده و از زندگی اش بیش از این اطلاعی نیست.(3)
ص:206
بیت زیر از اوست:
به وصل یار رساندی مرا و حیرانم که این کار به تو ای آسمان نمی آید(1)
شکیبی قمی
مؤلف «خلاصة الاشعار و زبدة الافکار» از وی به نام «مولانا شکیبی» نام می برد. او از شعرای ثلث آخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری است. مؤلف تذکرۀ روز روشن، به نام شکیبی عطار از او نام می برد.(2)
صافی قمی
او را با نام باباصافی قمی یاد می کنند. از تاریخ تولد و فوت او اطلاعی در دست نیست. در قدیمی ترین متنی که به نام این شاعر است (تحفۀ سامی سام میرزای صفوی) به ما نشان می دهد که باباصافی قمی در نیمۀ دوم قرن دهم یا پیش از آن می زیسته است.(3)
مطلع زیر از اوست:
به گشت باغ تو را خون چو از جبین چکد گلاب گردد و از شرم بر زمین چکد(4)
ص:207
سفیر قمی
آقا شمسای قمی متخلص به سفیر، از شعرای نیمۀ دوم قرن یازدهم و احتمالاً اوایل قرن دوازده است. از معاصرین شاه عباس دوم و شاه سلیمان صفوی بوده و در نقاشی و موسیقی ید طولایی داشته است. از تاریخ تولد و وفات او اطلاعی در دست نیست.(1)
بیت زیر از اوست:
چرا به پای خود ای کعبه در نمی افتی همان تویی که به فرسنگ می ستایندت(2)
عارض قمی
از شعرای نیمۀ دوم قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری است و با شاعر نامدار، میروالهی قمی معاصر بوده است. از تاریخ تولد و فوت او اطلاعی در دست نیست. براساس گفتۀ مؤلف خلاصة الاشعارکه با وی معاصر بوده، وی از مرض طاعون که در سال 989 هجری قمری در قم شیوع پیدا کرده بود جان سالم به در برده و تا سال 1000 در قید حیات بوده و در سیاق و حساب ید طولایی داشته است.(3)
عبدالحق قمی
میرعبدالحق قمی را باید از شعرای نیمۀ دوم قرن یازدهم هجری دانست؛
ص:208
زیرا وی با ملامحمدرضا شفقی قمی سابقۀ آشنایی و دوستی داشته و مشفقی قمی هم با میرزا محمدطاهر نصرآبادی اصفهانی معاصر بوده است. نصرآبادی دربارۀ او می نویسد: «میرعبدالحق، از سادات نجیب قم است. در کمال پاکیزه وضعی و مردمی بوده، طبعش خالی از لطفی نبوده، ملاشفقی قمی با مشارالیه مطرح بوده.»(1)
عبدالمناف قمی
میرزا عبدمناف قمی از شعرای قرن یازدهم هجری است. در زمان شاه عباس کبیر، شاه صفی، شاه عباس دوم و شاه سلیمان صفوی می زیسته است. از سادات کرام قم بوده، مدتی از عمر خود را در اصفهان گذرانیده و صرف نظر از مقام ادبی، مردی خالق و خوش محضر بوده است. از تاریخ تولد و فوت او اطلاعی در دست نیست.
بیت زیر از اوست:
مرا دل گیری پنهان او بی تاب می دارد از آن آتش که در سنگ است می سوزد سپند من(2)
علی قمی
ملاعلی قمی از شعرای قرن یازدهم هجری است. بنا به نوشتۀ مؤلف تذکرۀ نصرآبادی، اصلش از شهریار بوده؛ ولی برخی به علت سکونت گزیدن در
ص:209
قم او را قمی دانسته اند. از دوستان حکیم رکنی بوده و از راه سوداگری امرار معاش می کرده است.(1)
غضنفر گلجاری قمی
وی از شعرای نیمۀ دوم قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری است. تذکره نویسان از موطن او به اشکال مختلف یاد کرده اند. از جمله گلجار، کلجار، کره جار و کله جار. در خلاصة الاشعار، اصل وی از ولایت قم آمده است. با شعرایی چون: محتشم کاشانی، ملا فهیمی کاشی، وحشی بافقی، حاتم کاشی و شجاع معاصر و معاشر بوده و بیشتر عمر خود را در کاشان سپری کرده است. از تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست؛ اما سال فوتش را 1003 هجری قمری نوشته اند.(2)
فارغ قمی
ناظم خان قمی متخلص به فارغ و معروف به ناظم شاه فارغا از شعرای نیمۀ اول قرن دوازدهم است. به هند رفته و با دختر ملاحی از آن دیار ازدواج کرده است. با کمک میرعبدالجلیل بلگرامی از زندگی نسبتاً مرفهی برخوردار شده و به دربار فرخ سیر از امپراطوران مغول هند باریافته و به لقب ناظم خانی مفتخر گردیده است.(3)
ص:210
فسونی قمی
علی بن محمد، ملقب به میرزا افضل، متخلص به فسونی از شعرای قرن دهم هجری قمری است.(1)
قاضی علایی کره رودی(2) قمی
قاضی علایی کره رودی، از قضات شاعرپیشۀ نیمۀ اول قرن دهم هجری است. او در سال 936 وفات یافته است. به نظر مؤلفین تذکره های سامی(3) و روز روشن(4) کره رود از توابع و مضافات قم است و صاحب هفت اقلیم(5) ذیل عنوان قاضی زاده های کره رودی، از او به نام قاضی علا یاد می کند و در زمرۀ شعرای قم می آورد. در تذکرۀ تحفۀ سامی آمده است:
«مولانا قاضی علایی از قضات کره رود ولایتی از قم است. ملا، دانشمند و در شعر و انشا بی مانند بود. بر افاضلش در فنون فضایل رتبۀ اولایی و بر اعالی و امامی اش در صفوف خصایل، مرتبۀ اعلایی، در اوایل حال مناصب انشای بعضی از سلاطین ترکمان تعلق بدو داشت. بعد از آن، گاهی در اصفهان و گاهی در تبریز به سر می برد و آخر در تبریز داعی حق را لبیک گفته به رحمت خدای واصل شد.»(6) سال فوت او 936 هجری قمری است.(7)
ص:211
قاضی کره رودی قمی
قاضی عبدالخالق کره رودی قمی از قضات و دانشمندان شاعرپیشۀ نیمۀ دوم قرن دهم و نیمۀ اول قرن یازدهم هجری است و از معاصرین شاه عباس بزرگ است. مناظرۀ او با قاضی زاده خوارزمی در باب مسئلۀ ولایت معروف است. به دستور شاه عباس بزرگ، کتابی در این زمینه تألیف کرده که مشتمل بر حدود ده هزار بیت شعر است و بهترین کتاب در مسئلۀ امامت است. وی از شاگردان بنام شیخ بهایی است. در تحفۀ سامی آمده است:
«قاضی عبدالخالق کره رودی از طبقات قضات بلدة المؤمنین قم است و از زمرۀ غوایب مآب الشعراء یتبعهم الغاوون؛ زیرا که با وجود تمکن در مسند خیرالبریا، اکثر اوقات زبان به فحش و هجو می گشوده و غایتش خالی از فضایل و خوش طبعی نبود.»(1)
بیت زیر از اوست:
چو به گشت کویت آیم به بهانه رخ بپوشی چو روم ملول از آن در، ز در دگر درآیی(2)
کاظم قمی
محمدکاظم قمی از شعرای نیمۀ دوم قرن یازدهم هجری است و با شاه عباس دوم و شاه سلیمان صفوی معاصر بوده است. پدرش آقا محمد صادق نام داشته و در شعر صدقی تخلص می نموده و در محضر حکیم سعیدخان قمی به تحصیل علم اشتغال داشته است. حکیم سعیدخان قمی از دانشمندان بنام زمان
ص:212
خود بوده و در دربار به امر طبابت اشتغال داشته و به سال 1103 هجری قمری فوت کرده است. از تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست.(1) در تذکرۀ نصرآبادی آمده است:
«محمدکاظم ولد آقامحمد صادق از نجبای قم است. در کمال اهلیت در تحصیل، فی الجمله سعی کرده بود. از شاگردان عالی حضرت میرزا محمدسعید است.»(2) ابیات زیر از اوست:
به جست وجوی تو از بس برون ز خویش شدم چو عمر رفته امیدم به بازگشتن نیست
یک ناله مستانه ز جایی نشنیدیم ویران شود این شهر که میخانه ندارد(3)
کاملی قمی
کاملی از شعرای قرن دهم هجری است. صاحب تذکرۀ نگارستان سخن، او را کلامی قمی دانسته و در شرح حالش می نویسد: «در جوانی به هند رسیده، طبعش خالی از شوخی نبود.»(4)
مخلص نراقی قمی
او از شعرای نیمۀ اول قرن دوازدهم هجری است. در نام وی اختلاف است. در آتشکدۀ آذر و تذکرۀ حزین، نامش میرزا محمد و در شمع انجمن میرزا تقی
ص:213
آمده است. بیشتر تذکره نویسان او را کاشی دانسته اند. مخلص قمی همان مخلص کاشانی و مخلص نراقی است.(1)
مشربی قمی
میرمشربی قمی، فرزند میرحسین شیشه گر قمی است که گاهی به ضرورت شعری، از تخلص مشرب نیز استفاده می کرده است. در عهد شاه طهماسب اول، شاه اسماعیل دوم، سلطان محمد خدابنده و شاه عباس بزرگ زندگی می کرده و با تقی الدین کاشانی مؤلف خلاصة الاشعار و صادقی کتاب دار، مؤلف مجمع الخواص و تقی الدین اوحدی بلیلنی مؤلف عرفات العاشقین معاصر بوده است و هر سه او را قمی می دانند. او ابتدا از راه اطوکشی امرار معاش می کرده و بعدها به شعر و شاعری روی آورده. و از آن پیشه روی گردان شده است. خط نستعلیق و شکسته را خوب می نوشته و از لحاظ به کار گرفتن کلمات در شعر موفق بوده و تک بیتی های جالبی در این زمینه دارد. از تاریخ تولد و فوت او اطلاعی در دست نیست. ابیات زیر از اوست:
قطره اشک تو می آرد گل حسرت ببار گر به جنت می فشانی «مشربی» این دانه را؟
من آن نیم که ز عهد تو بگسلم پیوند میان ما و تو تا حشر عهد و پیمان است(2)
مشفقی قمی
محمدرضا ملامشفقی قمی از شعرای نیمۀ دوم قرن یازدهم هجری است و
ص:214
با میرزا محمدطاهر نصرآبادی اصفهانی معاصر و معاشر بوده است. در تذکرۀ نصرآبادی آمده است:
«ملا مشفقی محمدرضا نام دارد. او هم قمی است، پدرش از کدخدایان بزازخانۀ قم بوده، بعد از فوت پدر، او هم مدتی به آن امر قیام نموده، آخر ترک کرده، مرد درویشی است در کمال آرامی تتبع بسیاری از متأخرین کرده...».(1)
مفرد قمی
از شعرای نیمۀ دوم قرن یازدهم هجری بوده است و در زمان شاه عباس دوم و شاه سلیمان صفوی می زیسته است. از تاریخ تولد و فوت او اطلاعی در دست نیست. مؤلف تذکرۀ نصرآبادی آورده است: «مفرد قمی مرد فقیری بود [که] خیاطی می کرد. در مجموعۀ اخوی سراجای نقاش، شعر خود را نوشته....»(2)
ابیات زیر از اوست:
خون بلبل را نه تنها در چمن گل می خورد هر کجا خاریست آب از چشم بلبل می خورد
بس که کردم گریه، خون دیده تا ابرو رسید آب این سرچشمه طغیان کرده، بر پل می خورد(3)
ملک طیفور انجدانی
ملک طیفور انجدانی متخلص به ملک، برادر داعی قمی است. مؤلف
ص:215
آتشکدۀ آذر در ترجمۀ داعی می نویسد: «اصل وی از قریۀ انجدان است که از توابع بلدۀ مذکور (قم) است.»(1) مؤلف ریاض الشعرا وی را از معاصرین شاه عباس دوم دانسته است و اسکندربیک ترکمان، مؤلف عالم آرای عباسی او را معاصر شاه عباس اول می داند. از تاریخ تولد و فوت او اطلاعی در دست نیست.
ابیات زیر از اوست:
تو آیی در نظر هر سو که بینم نمی بینم به جز تو دیگری را
بیا در جانم از هر در که خواهی که ویرانه نشین را در زدن نیست(2)
موسوی قمی
میرزا معزالدین محمد موسوی خان قمی از شعرای نیمۀ دوم قرن یازدهم هجری است و از دو تخلص فطرت و موسوی در اشعارش استفاده می کرده است. در زمان شاه سلیمان صفوی (1077-1106 ه. ق) زندگی می کرده و با میرزا محمدطاهر نصرآبادی معاصر بوده است. وی از سادات موسوی قم است و سلسلۀ نسبش به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام منتهی می شود.
مدت دو سال در اصفهان از محضر آقا حسین خوانساری استفاده کرد و در 32 سالگی راهی هند شد. دختر شاهنوازی خان صفوی را به عقد خود درآورده و به دیوانی دکن منصوب می شود. وی فرزند میرزا فخرالدین و نوۀ دختری عالم زمان خود، میر محمد زمان مشهدی است و در علوم عقلی و نقلی ید
ص:216
طولایی داشته و به روایت تذکرۀ نصرآبادی: «چون در این ولایت (اصفهان) فضیلت و نجابت قدری ندارد، یک سال قبل از تحریر (1082 ه ق) روانۀ هندوستان شد.»(1)
وی در سال 1050 هجری قمری متولد و در 51 سالگی در سال 1101 بدرود حیات گفته است. ابیات زیر از اوست:
چنان بی مهری ایام دارد تیره احوالم که در دامان شب خاموش می گردد چراغ من
نظر بر گریۀ مستانه یی گر دوش می کردی شراب جلوه یی در ساغر آغوش می کردی(2)
نافع قمی
او از شعرای ثلث آخر قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم است و با شاه سلیمان صفوی و میرزا محمدطاهر نصرآبادی معاصر بوده است. از راه طباخی امرار معاش می کرده است. در تذکرۀ نصرآبادی آمده است: «نافع قمی به طباخی مشغول بوده، همتش به آن راضی شده از تتبع بسیار خود را در سلک موزونان آورده، معانی عالی به زبانش می آید...»(3) مطلع زیر از اوست:
یک سر رشته وجود و سر دیگر عدم است نیست فرقی به میان، این چه حدوث و قدم است؟(4)
ص:217
نظری قمی
از نقاشان شاعرپیشۀ نیمۀ دوم قرن دهم هجری است و با شاه طهماسب اول معاصر بوده است. مؤلف تحفۀ سامی که خود از شاهزادگان صفوی است، او را قصه خوان و شاعر معرفی کرده است که چند روزی به خدمت شاه طهماسب اول می رسیده(1) قاضی احمد میرمنشی قمی او را نقاش بی بدیل توصیف کرده که در خدمت کاتبان و نقاشان شاه طهماسب اول در کتاب خانۀ همایونی انجام وظیفه می کرده است و سرانجام، کلیدداری کتاب خانۀ عامرۀ سرافراز و به مصاحبت شاه یزدان پناه مفتخر گردیده و با پادشاه مذکور مشق تصویر می نموده و شعر را هم خوب می سروده است.(2)
بیت زیر از اوست:
شاها به دولت تو حیثیّتم بسی هست هم شاعر ظریفم، هم قصه خوان کامل(3)
نعیمای قمی
نعیمای قمی فرزند درویش بهشتی قلندر قمی از شعرای نیمۀ دوم قرن یازدهم هجری است و از معاصرین میرزا محمدطاهر نصرآبادی است. نصرآبادی می نویسد: «نعیما ولد درویش بهشتی قلندر قمی، مشرب وسیعی داشت. چنانچه دست رد به هیچ یک از مغیرات نمی گذاشت. گاهی از قم به
ص:218
اصفهان می آمد. گویا فوت شد.»(1) از تاریخ تولد و فوت او اطلاعی در دست نیست.
واحد قمی
ملا محمدعلی قمی متخلص به واحد از شعرای نیمۀ دوم قرن یازدهم هجری است و در زمان شاه عباس دوم و شاه سلیمان می زیسته و با میرزا محمد طاهر نصرآبادی معاصر بوده است. قسمتی از عمر خود را در اصفهان سپری کرده است. از مشرب وسیعی برخوردار بوده و از شاگردان ملا عبدالرزاق کاشی است. خط نستعلیق را خوب می نوشته و در شعر و معما دست داشته است. از تاریخ تولد و فوت او اطلاعی در دست نیست.(2)
مؤلف تذکرۀ نصرآبادی در شرح حال او نوشته است: «ملا محمد علی واحد تخلص قمی، مدت هاست که در اصفهان است. وسعت مشربش به مرتبه ای است که با مؤمن و کافر جوشیده و بادۀ یک رنگی نوشیده، مدتی از شاگردان علامی میرعبدالرزاق کاشی بود و در ترتیب نظم و حل معما هم دستی دارد. خط نسخ تعلیق را خوب می نویسد، چنانچه به آن علت مواجب از سرکار پادشاه دارد. مثنوی گفته و از بس خوب گفته، اکثر یاران می گویند که از او نیست...»(3) ابیات زیر از اوست:
کند روشن ز سوز عشق هر کس شمع جانش را هما پروانه گردد بعد مردن استخوانش را
ص:219
دهد خاصیت آب بقا لعل شکرخایش نگهدارد ز رفتن عمر را مژگان گیرایش(1)
والهی
میریوسف والهی قمی از شعرای نامدار نیمۀ دوم قرن دهم و ربع اول قرن یازدهم هجری است. شاعری توانا، عاشق پیشه، موسیقی دان و شعرشناس بوده و تذکره نویسان عموماً از انسجام کلام و روانی طبعش سخن رانده اند.(2) از تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست؛ ولی تاریخ فوتش را به تقریب می توان با استفاده از ترجمۀ وی در عرفات العاشقین مشخص کرد. او با سام میرزای صفوی معاصر بوده است.(3)
میروالهی را از شعرای سبک وقوع می دانند.(4)
بیت زیر از اوست:
به ظاهر ار نَبُوَد یار هم نفس ما را نهان به گوشۀ چشم، آن نگاه بس ما را(5)
وحدت قمی
حکیم عبدالله، فرزند اسماعیل در ابتدای شاعری راغب و عاقبت وحدت
ص:220
تخلص کرده و تا آخر عمر نیز از آن استفاده می کرده است. وی از شعرای قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم هجری است که با شاه سلیمان صفوی و میرزا محمد طاهر نصرآبادی معاصر بوده است. نصرآبادی و مؤلف ریحانة الادب اصل وی را از کاشان می دانند.(1) مولوی محمدحسین صبا مؤلف تذکرۀ روز روشن، اصل وی را از گیلان دانسته است(2) که به علت نشو و نما و سکونت ممتد در قم به قمی مشهور شده است.
شاعری دانشمند و خوش خط بوده است. در زمان شاه سلیمان صفوی، مبادرت به سرودن قصیده ای می کند که هر مصراع نمایان گر تاریخ جلوس شاه بوده است و به علت اینکه صلۀ مطلوبی دریافت نمی کند، ترک دیار کرده و روانۀ هند می شود. از تاریخ تولد و فوت او اطلاعی در دست نیست.(3)
دو بیت زیر از قصیده ای است که در جلوس شاه صفی صفوی معروف به شاه سلیمان سروده است:
مژده ها از گلشن ایمان چو سر زد صفی دم چو صبح از نور رأی اهل حیدر زد صفی
سنج ها گردون ز شادی زد به مهر و مه بهم از دوال کام یا طبل سکندر زد صفی
که حساب ابجدی تمام مصراع های بالا تاریخ «1077 ه. ق» سال جلوس شاه سلیمان را نشان می دهد.(4)
ص:221
وحیدی قمی
از شعرای نیمۀ اول قرن دهم هجری است. در زمان شاه اسماعیل صفوی و شاه طهماسب اول می زیسته و با شعرایی چون: حیران قمی، قاضی علایی کره رودی، هجری قمی و میرقبول قمی شهید قمی معاصر بوده است. از تاریخ تولدش اطلاعی نیست؛ ولی فوتش به سال 942 هجری قمری در گیلان اتفاق افتاده است.(1)
بیت زیر از اوست:
شادم من غم دیده به جور و ستم او خو کرده غم او به من و من به غم او(2)
هاشمی قمی
میرهاشمی قمی از شعرای نیمۀ دوم قرن دهم و احتمالاً اوایل قرن یازدهم هجری است و با شاه طهماسب اول، شاه اسماعیل دوم، سلطان محمد خدابنده و احتمالاً شاه عباس بزرگ معاصر بوده است. از تاریخ تولد و فوت او اطلاعی در دست نیست. از ماده تاریخی که برای تولد نورالدین محمد فرزند میرمخدوم قاضی قم سروده است برمی آید که قطعاً تا سال 993 هجری قمری سال تولد نورالدین محمد، در قید حیات بوده است.(3)
مؤلف آتشکدۀ آذر می نویسد: «هاشمی از سادات آن دیار (قم) و به شیوۀ زهد و تقوی معروف، و در محکمۀ شرع شریف محرز بوده.»(4)
ص:222
ابیات زیر از اوست:
ای مُلک دل تنگ دلان کشور تو جان های عزیز سر به سر لشکر تو
خواهم که ز چشم غیر پنهان یک شب گردم به مراد خویش گرد سر تو(1)
یعقوبی قمی
میریعقوبی قمی کاشانی از شعرای قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری است و با شاه طهماسب اول، شاه اسماعیل دوم و سلطان محمد خدابنده معاصر بوده است. از تاریخ تولد و وفات او اطلاعی در دست نیست.
ابیات زیر از اوست:
دوشینه یکی وصف جمال تو ادا کرد نادیده رخت مهر تو جا در دل ما کرد
از شرم ابروی تو، مه نو به شام عید خود را چنان نمود که کس دید و کس ندید(2)
در عهد صفوی، شاهد مهاجرت شاعران بسیاری از ایران به هند هستیم. این مهاجرت ها علل و عوامل متعددی دارد که برخی از آنها عبارت اند از: خروج شاه اسماعیل اول، سخت گیری های مذهبی شاه طهماسب، فتور ارباب مناصب در زمان شاه اسماعیل ثانی، قتل عام شاهزادگان که مروج شعر و مربی
ص:223
شاعران بودند، فتنه های پیاپی ازبکان، هجوم عساکر روم به دفعات، دعوت شاهان به هند از ایشان، همراهی سفیران ایران، رنجش و ناخرسندی، گریز از تهمت بدمذهبی، قلع و قمع سران طایفۀ خود در عهد شاه عباس اول، آزردگی از خویشان یا هم شهریان، درویشی و قلندری، پیوستن به آشنایان و بستگان خود که در آن سامان مقام و منصبی داشتند، سفارت، سیاحت، تجارت خوش گذرانی، ناسازگاری روزگار، پیدا کردن کار، راه یافتن به دربار و ارج نهادن مردم هند به ویژه هم مذهبان و هم زبانان به شاعران ایرانی.(1)
مدارس از نهادهای فرهنگی طی دورۀ صفوی هستند. در منابع از ده مدرسۀ قم یاد شده است.
1.) مدرسۀ رضویه
این مدرسه در میان شهر قدیم قم، از کهن ترین مدارس قم است. سیدعبدالکریم بن طاووس در قرن هفتم از این مدرسه یاد کرده است.(2) این مدرسه در عصر صفویه مخروبه و غیرمسکونی بود و حاکم قم از ناحیۀ شاه سلیمان بنام ابدال بیک، در سال 1094 هجری قمری به عمران آن همت گماشت؛ چرا که شادقلی خان حاکم قبلی قم مدرسه ای در مجاورت مدرسۀ فیضیه بنیاد کرده بود. اقدام حکام به احداث مسجد یا مدرسه در هر شهر،
ص:224
موجب ادامه و امتداد مأموریت آنان می شد.(1) به این دلیل حکام به این امر توجه خاصی نشان می دادند.
کهن ترین قسمت موجود مدرسه سردر شمالی آن است که از دورۀ صفوی به جای مانده و کاشی های پیشانی و کتیبۀ کمربندی آن جز چند خشتی، فرو ریخته است. در دو جانب این سردر دو طاق نماست که در جبهۀ طاق نمای شرقی، سنگ نوشته ای کوچک با متنی موجود است که گویای تعمیر این مدرسه در سال 1094 هجری قمری است.(2) این مدرسه، اکنون در خیابان آذر و بنای آن در زمان کنونی مرمت شده است.
2.) مدرسۀ غیاثیه
این مدرسه در سال 730 هجری قمری به دستور خواجه غیاث الدین محمد، فرزند خواجه رشیدالدین فضل الله ساخته شد که به نام غیاثیه شهرت یافت.(3)
در برابر این مدرسه، حمامی بود که فردی به نام غیاث الدین رضوی سرکشیک آستان مقدس رضوی در زمان شاه اسماعیل صفوی آن را وقف آستان حضرت معصومه علیها السلام کرده بود. برخی این محوطه را به نام واقف آن نامیدند و پس از آن، مدرسه به نام غیاثیه معروف شد. این مدرسه را شرفیه نیز نامیده اند؛ زیرا گویند این مدرسه به دستور شرف الدین ابوطاهر بن علی قمی، وزیر سلطان سنجر سلجوقی که برای ادارۀ امور عراق به قم آمده بود، در سال 547 بنا کرده است. این مدرسه که دارای مسجدی نیز بوده، یکی از
ص:225
بزرگ ترین مدارس قم بوده و در زیر صحن آن برای رفاه حال طلاب و اهل علم در فصل تابستان، سردابی مجلل و وسیع احداث شده بوده است.
در طی زمان در اطراف این مدرسه، قیصریه و چهارسوق نو بنیان قم ساخته شد و به این ترتیب، سردر ورودی مدرسه در بازار شرقی قرار گرفت. این مدرسه از مقصورۀ مسجد نیز دری به طرف قیصریه داشت و قسمتی از محوطۀ جنوبی آن جزء خیابان آذر شده بود. مدرسۀ غیاثیه بر اثر سیل در سال 1045 هجری قمری ویران شد و تنها سردر ورودی و مناره های آن به جای ماند.(1) هم اکنون فقط سردر و مناره ها باقی است و غیر از این چیز دیگری از مدرسه نمانده است.
3.) مدرسۀ فیضیه
این مدرسه که از بناهای قبل از دورۀ صفویه است، به نام مدرسۀ آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیها السلام بود.(2) در خلاصة التواریخ هم از آن با نام مدرسۀ آستانه یاد شده است.(3) این مدرسه در دورۀ صفوی تعمیر شد.(4)
اروپاییانی که در دورۀ شاه عباس دوم و شاه سلیمان از قم بازدید کرده اند، بنای آن روزگار این مدرسه را وصف کرده اند.(5) به طوری که نوشته اند بنای
ص:226
ابنیه تا حدود حوض وسط مدرسه بوده و وجه تسمیۀ آن را چنین می گویند که چندی محدث حکیم و فقیه عالم ربانی مولا محسن فیض کاشانی در این مدرسه سکونت داشته؛ ولی ظاهراً چون در کنار آستان فیض آثار است، بدین نام مشهور شده است.(1)
بنای کنونی مدرسۀ فیضیه در شمال صحن عتیق آستان قم، سازۀ نیمۀ نخستین قرن سیزدهم هجری و جایگزین بنای مدرسۀ آستان است.(2)
4.) مدرسه شاد قلی
شادقلی خان حکمران قم، در سال 1054 هجری قمری، بنا به پیشنهاد مولانا در جانب شمالی آستان، مدرسۀ دیگری بنا نهاد که این عمارت نیز مربع و همانند مدرسۀ فیضیه بود.(3) اکنون از این مدرسه بنایی موجود نیست.
5.) مدرسۀ جانی خان
مدرسۀ جانی خان در برابر درگاه مسجد جامع از مدارس دورۀ صفوی قم است که در دورۀ ناصری تعمیر و مرمت یافت که پس از آن گاهی به نام مدرسۀ ناصری یاد می شود. سردری بلند دارد با مقرنسی لطیف در سقف و آرایش کاشی گرهی در لچکی های پیشانی.(4)
ص:227
6.) مدرسۀ ساروتقی
در سال 1055 هجری قمری، مرحوم اعتمادالدوله میرزا تقی خان، مشهور به ساروتقی نخست وزیر شاه عباس ثانی، مدرسۀ سومی را وسیع تر از دو مدرسۀ سابق در شمال مدرسۀ شادقلی بنا نهاد و در زاویۀ شرقی آن هم برکۀ آبی بنیان کرد که تنها همین آب انبار با ایوان جلو راه پله اش مزین به کاشی های خشتی و کتیبه های متعدد ثلثی و نستعلیق از کاشی معرق آن عصر هنوز باقی است و چنین به نظر می رسد که بین این مدرسه با مدرسۀ شادقلی هم شارعی عمود بر خیابان ساحلی و بلوار وجود داشته است که درب مدرسه از جنوب به شارع مزبور و از شمال به محوطۀ میدان شمالی (اراضی گورستان) گشوده می شده است. بنا بر آثار منقول، درب آن با مدرسۀ شادقلی در موازات یک دیگر و در زیر پوششی کرباس مانند بین مدرسه باز می شده است.(1) ولی اکنون از آن اثری نمانده است.
7.) مدرسۀ مؤمنیه یا تحویل خانه
از مدارس باستانی قم است که میرمحمد مؤمن از ادبا و شعرای عصر شاه طهماسب صفوی در اوایل قرن دهم برای ساختن آن اقدام کرد؛ اما چون نام برده معلم شاهزاده حیدرمیرزا ولیعهد بود و زمانی که شاهزاده به دست طرفداران اسماعیل میرزا در قلعۀ قهقهه محبوس بود و در عمارت دولت خانه به قتل رسید، اسماعیل میرزا به سلطنت رسید و در مقام شکنجۀ طرفداران حیدرمیرزا برآمد تا جایی که محمد مؤمن شبانه از قزوین گریخته و به
ص:228
هندوستان رفت. پس از مدتی، امیرمحمد مؤمن شاملو از امرای شاه سلطان حسین صفوی در سال 1113 به تکمیل بنای آن همت گماشت(1) و آن را با کتب خطی بسیاری بیاراست؛ ولی در سال 1135 هجری قمری در فتنۀ افاغنه، این مدرسه تهی از سکنه و انبار آذوقه و علوفه شد و به نام تحویل خانه مشهور گردید.(2)
از آثار قدیم آن مدرسه، ایوانی در غرب است که در دو طبقه محل کتابخانه و قرائت خانه شده است و سردر شرقی آن باقی است و پوشش آن رسمی بندی و دارای کتیبه ای از کاشی های خشتی به کمربندی است با زمینۀ لاجوردی و خط سفید نستعلیق.(3)
8.) مدرسۀ مهدی قلی خان
از مدارس دورۀ صفوی شهر قم است و آن را مهدی قلی خان، فرزند علیقلی خان، فرزند قرچقای خان در سال 1123 هجری قمری بنیاد کرده است. قرچقای خان سپهسالار شاه عباس اول از مشهورترین امرای دورۀ پادشاهی اوست.
قبر مهدی قلی در دالان مدرسه است و دری هم در زیر گذر عبدالله خان داشته که فعلا مسدود است.(4)
ص:229
9.) مدرسه جهانگیرخان
این مدرسه در جانب شرقی دروازه ری، در مرکز محلۀ مسجد جامع واقع است. این بنا از نظر قدمت متعلق به دورۀ صفوی است و در مجاورت مسجد جامع بنا شده است.(1)
عباس فیض در گنجینۀ آثار تاریخی قم، این مجموعه را از آثار پادشاه تاتار ترکستان، جانی بیک می داند؛ اما نقل تاریخی که در این رابطه وجود دارد این است که در عصر صفوی جهانگیرخان، مدرس مسجد شاه اصفهان به قم آمد و در این مکان مدرسه ای را با بیست حجره و یک طبقه تأسیس کرد که به نام ایشان (جهانگیرخان) نامیده شد. این مدرسه در عین کوچکی از مدارس پرسابقه و پربرکت قم بوده است؛ زیرا اکثر فضلای قم در عصر صفوی از تربیت یافتگان این مدرسه بودند. صحن مدرسه از شرق به غرب، بیست متر طول دارد و عرض آن حدود هجده متر است.(2) اکنون بنای این مدرسه در خیابان ارم است.
10.) مدرسۀ دارالشفاء
این مدرسه، مطابق کتیبۀ ایوان شمالی آن در دورۀ صفویه، به سال 1055
هجری قمری ساخته شده است. زمین این مدرسه به آستان حضرت معصومه سلام الله علیها تعلق دارد. ساختمان اولیۀ آن در عصر شاه صفی، نه برای مدرسه، بلکه برای سکونت مستضعفان و بیچارگان تأسیس شده بود که از محل خیرات آستان اطعام می شدند. تا اینکه میرزا تقی خان اعتمادالدوله، صدر
ص:230
اعظم شاه عباس دوم، آن را به مدرسه بدل کرد.(1) هم اکنون این مدرسه در خیابان ساحلی قم پا بر جاست.(2)
از نمادهای دیگر فرهنگ یک جامعه، هنر و معماری است. در این بخش به بررسی وضعیت معماری حرم امامزادگان و مساجد قم می پردازیم.
هنر معماری عصر صفوی، نوآوری خاصی را به ارمغان آورد؛ بدین معنا که از این دورۀ به بعد، پوشش عمارت ها کاشی های بسیار کوچک بود که تقریباً تمام بناهای تاریخی و مهم این دورۀ را در بر می گیرد. این پوشش ها عموماً توسط لعاب های درخشان و شفافی صورت می گیرد که اشکال متفاوت را به طور وضوح نشان می دادند، خطوط زیبا را به نمایش می گذاشتند و امکان توصیف طرح ها را فراهم می کردند. صفویان توانستند قسمت های رنگ آمیزی شدۀ عمارت ها را با سطوح منحنی شکل و آویزهای بسیار پیچیده گسترش دهند. در زمان صفویان گنبدها پوشیده از نوشته های بسیار وسیعی هستند که با نقوش شاخ و برگ دار تزیین یافته اند.(3)
مسجد امام حسن عسکری علیه السلام
این مسجد، یکی از مهم ترین مساجد قم است که اکنون مسجد جامع شده
ص:231
است. این مسجد نزدیک پل علی خانی و کنار بلوار و خیابان حضرتی سابق و در حاشیۀ خیابان آذر واقع و دارای سه در ورودی از بلوار، خیابان آستانه است.
در علت نام گذاری مسجد به این نام، چند قول بیان شده است که در این جا فقط به یک قول اکتفا می شود و آن قول محدث نوری است که در کتاب «نجم الثاقب» بیان کرده است: احمد بن اسحاق اشعری، وکیل امام حسن عسکری علیه السلام با کسب اجازه از امام به بنای آن اقدام کرد. در زمان شاه سلیمان صفوی، مهدعلیا مادر آن پادشاه، ایوان بزرگی متصل به مسجد بنیان کرد و صحن وسیعی هم بر آن افزود و در اطراف آن هم مرافقی(1) بنیاد کرد که آن مرافق به مرور زمان از بین رفت.(2)
این مسجد در دوران صفوی، از مهم ترین مساجد قم و دارای تولیت مخصوص به خود بوده که از طریق شاهان تعیین می شده است و معمولاً کسانی که مقام تولیت حرم حضرت فاطمۀ معصومه علیها السلام را داشته اند، مسؤلیت تولیت مسجد امام حسن عسکری علیه السلام را هم به عهده داشته اند. در این دوره، این مقام بر عهدۀ خاندان رضوی بوده است. این مسجد دارای چهار شبستان، یک ایوان و یک سرداب زیباست. ایوان آن را مهدعلیا در سال 1129 بنا کرد. این ایوان به دهانۀ 11، طول 12 و ارتفاع 14 متر با جدار و جرزهای آجری و محرابی زیبا به گچ بری و کتیبه ای کمربندی و پوششی رسمی بندی در سه قسمت با نُه غرفه یا صفه های فوقانی است که با درگاه های چندی از طرفین به دو شبستان غربی و شرقی مرتبط است. جرزهای طرفین ایوان به قطر 4 متر و روی هم جرزی سه صفه، محرابی ساخته شده است که صفۀ اولی و دومی
ص:232
دارای پوشش مقرنس گچی هستند و از صفۀ دوم دری به غرفه های ایوان گشوده می شده است که جلو آن را مسدود کرده اند و از غرفۀ فرازین یا مرتبۀ سوم درگاهی بدون بنا باز است. در کمربند ایوان زیر صفه ها، کتیبه ای گچ بری به خط برجستۀ ثلث است که روی آن سورۀ مبارکۀ جمعه و دنبالۀ آن بنا و سپس هفت آیۀ سورۀ تبارک نوشته شده است.
از دیگر آثار ارزندۀ هنری این ایوان، محراب زیبایی است به شکل مضلع هفت ترکی، مزین به گچ بری های اصیل مستندی است که تاریخ ساخت خود را حفظ کرده است. دهانۀ محراب و ارتفاعش 3 متر به ازاره ای به ارتفاع یک متر و 20 سانتی متر مزین به کاشی های منقش هفت رنگ قدیمی و بالای آن گچ بری با نقشۀ ملاط سازی آجری است که در کمرگاه آن مقرنس ریزی است. کمربندی به عرض سی سانتی متر و روی آن در سینه هر یک از اضلاع هفت گانه، ترنجی اعم از فلکه ای و بیضی متضمن، کتیبه ای به خط برجستۀ ثلثی ریحانی گچ بری، توأم با کنده کاری است و در میان هر ترنج عباراتی آمده است.(1)
مسجد جمعه (جامع)
بنای این مسجد در نزدیک دروازه ری قم است. در گلستان هنر، ذیل سرگذشت حافظ قنبر شرفی می نویسد: «خط ثلث را خوش می نوشته و کتابۀ درگاه مسجد جامع دارالمؤمنین قم و محراب... به خط اوست.»(2) از این برمی آید
ص:233
که در نیمۀ نخستین قرن دهم، این مسجد مرمتی شده است. شاه عباس دوم در سفرش به قم در همین مسجد پشت سر ملامحسن فیض دانشمند نامور آن دورۀ نماز گزارد.(1) اصل بنای گوشوار شرقی و غربی آن و ایوان رفیع جنوبی هم گویا برای دورۀ صفوی است(2) مسجدی که اکنون برجاست و به نام مسجد جمعۀ قم شناخته می شود، همان است که در محلۀ مسجد جامع، در خیابان آذر و نزدیک دروازه ری واقع شده است.
مسجد عشقعلی
بنای این مسجد در نزدیک آستان مقدس، کهن است و باید از حدود قرن دهم باشد. دربارۀ بانی و تاریخ دقیق بنای آن آگاهی درستی در دست نیست؛ جز آنکه در کتابچۀ سند ثبت موقوفات و خالصه جات کشور در دورۀ ناصری، براساس دفاتر قدیم از موقوفات سرکار سیدعشقعلی یاد می شود.(3)
ایوان مسجد مربوط به دورۀ صفوی است. در جهت شمالی مقصورۀ آن ایوانی است از الحاقات عصر صفوی به دهانۀ 7، عرض 5 و ارتفاع 9 متر که دارای ازاره ای از سنگ تراش و جداری سفیدکاری و پوششی رسمی بندی بدون تزیین است.(4)
ص:234
مسجد جامع کهک
قدمت و استخوان بندی بنا مربوط به دورۀ صفوی است که در دوره های بعد نیز الحاقاتی به آن افزوده اند. یک رواق در جنوب و یک رواق سرپوشیده در سمت غرب آن قرار دارد. نقشۀ اصلی بنا از یک چهارطاقی بزرگ تشکیل شده است که با چرخش تقریباً چهل و پنج درجه، نسبت به قبله نمایان است. گنبدخانۀ مسجد از قسمت های اصلی بنا بوده است.(1)
مسجد بالاسر
در سمت مغرب روضۀ مطهره واقع است که از بناهای شاه اسماعیل صفوی است.(2)
مسجد صرم
این بنا نیز از آثار دورۀ صفوی است که دارای شبستانی به ابعاد 9 و ارتفاع 12 متر است. در چهار گوشۀ فوقانی آن، با زدن نیم طاقی مربع شکل به هشت ضلعی تبدیل کرده و با زدن چند رسمی بندی به شکل کثیرالاضلاع درآورده و با طاق پوشش عرق چینی و رسمی بندی آجری آن را بر پا داشته اند.(3)
پوشش بیرونی گنبد، نیمه بیضوی و آجری است. در اضلاع شمالی و غربی شبستان هر سه طرف، سه صفه زیبا و بر بالای آنها غرفه هایی با پوشش مسطح ساخته شده که از هر یک، دری به خارج گشوده می شود. مدخل مسجد
ص:235
از صفۀ وسطی و در ضلع شمالی قرار دارد و جلوی آن مهتابی بزرگ، به وسعت 8/7 در 12/5 متر است که در زیر آن شبستانی زمستانی بر شش چشمه در دو ردیف با دو پایۀ مضلع آجری قرار دارد. در دو طرف ورودی مسجد لوحی از سنگ نصب شده که بر آن عباراتی به شعر و به خط ثلث برجسته حجاری شده است.(1)
ساخت کاروان سراها با توجه به اوضاع اجتماعی، اقتصادی و مذهبی، از روزگاران قدیم در ایران مورد توجه خاص بوده است. به طور کلی، کشور ایران در طول حیات چند هزار سالۀ خود به دفعات شاهد اوج گیری تمدن و ایجاد امپراطوری های وسیع بوده است. ارتباطات وسیع و پررونق تجارت و امنیت راه ها و وجود کاروان سراها لازمۀ بقا و گسترش چنین تمدن هایی بوده است؛ بنابراین یا حکمرانان خود اقدام به ساخت کاروان سرا و پل ها می کردند و یا با ایجاد تمهیداتی تجار و متمکنان را تشویق به ساخت چنین ابنیه ای می نمودند.(2) بنیان کاروان سراها در دورۀ صفویه به دلیل وجود امنیت سیاسی و اقتصادی، تجارت و داد و ستد رونق گرفت؛ از این رو، کاروان سراهایی پدید آمد. عصر طلایی و شکوفایی احداث کاروان سراها در ایران، دورۀ صفویه است و دلیل عمدۀ آن، رونق تجارت داخلی و خارجی و اهمیت دادن به راه ها، به ویژه راه های زیارتی است.(3)
ص:236
منطقۀ قم نیز به دلیل قرار گرفتن در موقعیت جغرافیایی خاص، از قبل از اسلام تا عصر قاجار مورد توجه حکم رانان ایران واقع شده و کاروان سراهای متعدد در آن شکل گرفته است.
کاروان سرای طلاب
این کاروان سرا در 30 کیلومتری جادۀ قم به طرف اراک واقع شده و بنایی است به طول 87 و عرض 280 متر. کاروان سرای طلاب از دو بنای چهارایوانی تشکیل شده و ساختار آن به عصر سلجوقی و صفوی می رسد. محور کاروان سرا بر شمال غربی و جنوب شرقی واقع است. ورودی آن از سمت جنوب شرقی به دهانۀ 3/60 متر است که محل ورود به حیاط و فضای اول متعلق به دورۀ صفوی است. در این بنا، تا ارتفاع 1/30 سنگ شده و هستۀ مرکزی دیواره ها خشت و بنایی از آجر به رنگ قرمز است. در چهار گوشه و ضلع شمالی بنا، پنج فضای چهارطاقی با پوشش گنبدی به شکل عرق چین وجود دارد.(1)
کاروان سرای سنگی کوه نمک
این کاروان سرا در کنار جادۀ قم به گازران قرار گرفته است. سبک معماری آن سلجوقی - صفوی است؛ ولی قدمت آن به دورۀ صفوی می رسد. کاروان سرای سنگی از نوع چهارایوانی با نقشۀ مربع است. اضلاع این کاروان سرای مربع، حدود 60 متر است. در میان هر یک از اضلاع، ایوانی با یک فرورفتگی محراب مانند قرار دارد که حجره های کوچکی کنار آن واقع است. مصالح
ص:237
ساختمانی، در دیواره ها سنگ و در پوشش سقف آجری است. هم اکنون کاروان سرا دچار فرسایش شدید شده است.(1)
کاروان سرای آجری پل دلاک
این کاروان سرا از نوع بناهای چهارایوانی است که 55 متر طول دارد و 45 متر عرض. از آجر و ملاط ساروج ساخته شده و سقف آن قوسی و گنبدی است. قدمت آن به دورۀ صفوی می رسد. سالم ترین قسمت های باقی مانده از بنا، حجره ها و بدنۀ جنوبی آن است که سه ورودی اصلی ساختمان نیز در آن واقع شده. بدنۀ جنوبی دارای ده حجره و یک در ورودی در وسط آن است.(2)
کاروان سرای پاسنگان
این کاروان سرا در کنار جادۀ قدیم قم - کاشان قرار گرفته و به شکل مربع 50 در 50 متر و از بناهای چهارایوانی است. در چهار گوشۀ بنا، چهار برج نیم دایره و در طرفین ورودی ساختمان ده طاق نمای تزیینی وجود دارد.(3) کاروان سرا با تزیینات آجرکاری از آثار صفوی است. به علت اینکه این ناحیه نسبتاً خشک است، دو آب انبار، یکی در میان حیاط مرکزی و دیگری در خارج کاروان سرا ساخته شده است که مصالح ساختمان آن از سنگ و آجر است.(4)
ص:238
کاروان سرای حوض سلطان
این کاروان سرا در بخش مرکزی و شرق چشمۀ شور و شمال دریاچۀ حوض سلطان واقع است. نقشۀ کاروان سرا به شکل مستطیل و دارای چهار حیاط است. در داخل حیاط مرکزی آن ایوان های متعددی وجود دارد و در گوشه های حیاط، اتاق هایی کوچک دیده می شود. مصالح ساختمان آن را از بیست کیلومتری آورده اند. و چون آب فراوانی نیاز داشتند، در کنارش آب انبار دایره ای شکل به قطر 16/5 متر بر پا کرده اند. مصالح به کار رفته در کاروان سرا آجر، سنگ و لاشۀ ملاط گچ است. این کاروان سرا، از نظر قدمت متعلق به دورۀ صفوی است.(1)
از جمله کاروان سراهای محدودۀ قم می توان به موارد دیگری نیز اشاره کرد:
1. کاروان سرای الله قلی خان و تاج خاتون با قدمت دورۀ صفوی - قاجار؛
2. کاروان سرای کنارگرد در شمال سلفجگان با قدمت دورۀ صفوی؛
3. کاروان سرای دهکدۀ ابوطالب در جاده قم - اراک با قدمت دورۀ صفوی.(2)
پل کاج
بقایای این پل در 5 کیلومتری غرب دهکدۀ کاج و در مسیر کاروان روی قم - ورامین واقع شده که از نظر قدمت به دورۀ صفوی می رسد. پل کاج بر روی
ص:239
رودخانۀ مسیله زده شده است و به ظاهر، نوعی پل بند بوده که امروز به علت بالا آمدن رسوبات و دفن شدن بخش زیرین پل، اطلاع دقیقی از آن در دست نیست. پل کاج به طول 24/5 متر و حداقل 13 دهانه به ابعاد و اندازه های مختلف است که در یک خط مستقیم بنا شده، البته انحنایی در جهت مخالف جریان رودخانه دارد. پل کاج از نظر نقشه و ساختمان با پل دلاک دورۀ صفویه قابل مقایسه است.(1)
پل دلاک
در مسیر جادۀ تهران - قم دورۀ صفوی بر روی رودخانۀ ساوه واقع شده است. این پل در دامنۀ جنوبی کوه های دریاچۀ حوض سلطان قرار دارد. آثار بر جا مانده از پل، دارای دو محور است:
الف) عمود بر مسیر رودخانۀ قره چای و کاروان سرای آجری دلاک که این محور دارای یک دهانۀ سالم و چهار جرز قابل تشخیص و پایه های پل است؛
ب) با چرخشی نسبت به محور اول که به نظر می رسد عمود بر محور حرکت آب باشد، دارای سه دهانۀ سالم و سه عدد چالۀ قابل تشخیص است.
پایه های اصلی پل از سنگ، با پوشش آجری بنا شده است. از آنجا که مسیر حرکت آب در سالیان متمادی تغییرات فراوانی کرده، باعث آسیب های زیادی در ساختمان پل شده است.(2)
ص:240
پل دلاک شامل سه قسمت با هجده دهانه است که با آب برهای متفاوت نیم دایره ای شکل گرفته است.(1)
پل طینوج
این پل در غرب کاروان سرای طینوج و بر رودخانۀ فصلی جهرود احداث شده و قدمت آن به دورۀ صفویه می رسد. پل دارای 27/5 متر طول و 4/30 متر عرض است. بلندای آن 6/60 متر، دارای یک چشمۀ بزرگ و دو چشمۀ کوچک با طاق جناقی است. پل در گذشته، مسیر کاروان رو به عتبات عالیات بوده است.(2)
پل علیخانی
این پل داخل شهر، متصل به دروازۀ خاک فرج و ابتدای بازار و محدودۀ میدان مطهری است. اصل بنای آن از دورۀ صفوی است که در دورۀ قاجار و پهلوی بازسازی و گسترش یافته است.(3) گویا پل در عصر صفوی یازده دهانه داشته و در حدود 1292 هجری قمری، از سوی علی خان سنقری نایب الحکومۀ قم بازسازی شده است. در این هنگام، طاق و دهانه های قبلی را برداشته و در حد فاصل پایه های قدیمی، طاق های مرتفع تری بر پا کردند.(4)
ص:241
مرقد شریف آن حضرت در میان بقعه ای با بلندی 1/20 و درازا و پهنای 2/95 در 1/20 متر قرار گرفته و با کاشی های نفیس و زیبای زرفام پوشیده شده است. کاشی های روی مرقد که لوح مزار شمرده می شود، مرکب از پانزده قطعۀ خشت بزرگ در پنج ردیف است که متن آن به نقش و نگارهای ظریف و کتاب های قرآنی مزین است. گرداگرد مرقد، دیواره ای به بلندی دو متر و درازا و پهنای تقریبی 4/80 در 440 متر قرار دارد که آن را اعتمادالدوله قاضی جهان حسینی،(1) در سال 950 هجری قمری بنیاد نهاده و با کاشی معرق آراسته است. این دیواره، اکنون با ضریح سیمین پوشیده است. زمینۀ کاشی های مزبور لاجوردی و نقش و نگارین است و در قسمت بالای دیواره، کتیبه ای به خط ثلث سفید با پهنای تقریبی بیست سانتی متری وجود دارد.
در هر یک از سه ضلع شمالی، جنوبی و شرقی، چهارگوشه ای مستطیلی برای دیده شدن مرقد منور تعبیه شده و در قسمت پایین پا (شرقی) یک در برای ورود به داخل روضۀ مقدسه هست. و مرقد شریف به درستی و کمال نمودار است. در جانب راست این درگاه، در آغاز بدنۀ شرقی میان تزیینات نقش و نگار کاشی، ترنجی است چهارگوشه که در میان آن «امر دهنده به ساخت این بنا قاضی جهان حسینی» دیده می شود. مدخل ورودی روضۀ مقدسه پیش تر از سوی شمال بوده است. دیوارۀ کاشی با ضریح سیمین پوشیده شده
ص:242
است. در پایۀ ضریح مزبور بر سنگ های مرمر، قصیده ای از صبا با تاریخ 1240 هجری قمری، و بر بالای ضریح قصیده ای از شاعری قمی کتیبه است.
بقعۀ کنونی که بر فراز تربت منور استوار است، از آغاز دورۀ صفوی است و آن را شاه بیگی بیگم، دختر مهمادبیک بکتاش موصلو، همسر شاه اسماعیل به سال 925 در جای ساختمان پیشین حرم بنیاد نهاده است و مقرنس کاری سقف آن هم در میانۀ قرن دوازدهم تجدید شده است. نمای عمومی بنا، از سطح بقعه تا بالای نخستین کتیبۀ سراسری - که ساخت تقریبی آن به شش متر و اندی می رسد - هشت گوشه با هشت صفه در اضلاع بقعه است و پس از آن، قاعدۀ گنبد و سقف با مقرنس های تزیینی به تعداد زیاد قرار دارد. ازارۀ بنا تا نزدیک 1/5 متر از سنگ مرمر است و پس از آن کتیبه ای سراسری از کاشی معرق به خط ثلث طلایی و سفید در زمینۀ لاجوردی با پهنای سی و چند سانتی متر میان دو حاشیه از کاشی فیروزه ای دیده می شود. این کتیبه در درگاه های هشت گانه بریده می شود و آغاز آن کنار در ورودی از ایوان طلا و انجام آن در جانب دیگر همین در است. با این تذکر که پیش تر میان حرم و رواق جنوبی (مدفن شاه صفی) با دیواره ای گویا مشبک بسته بوده و قسمتی از کتیبه بر این دیوار قرار داشته است که پس از تغییر شکل بقعۀ شاه صفی و برداشته شدن دیواره، و در ردیف آن، باقی کتیبه بر دیوارۀ غربی بنای مقبره که کتیبۀ اصلی آن فرو ریخته بود نصب و در ردیف آن باقی کتیبه با استفاده از متن و خط کتیبۀ حرم تکمیل شده است.(1)
متن این کتیبه چند حدیث نبوی است. پس از آن بدنۀ بقعه تا زیر کتیبۀ سراسری، نخستین آینه کاری است که در دو صفحۀ زیرین پنج سطری با یک
ص:243
متن که میان آیینه کاری های دو سوی درگاه ورود شمالی (از سوی ایوان طلا) بر پایه ها نصب است. متن کتیبۀ سراسری یادشده، به خط ثلث برجسته با پهنای بیش از نیم مترگچ بری شده است. پس از این کتیبه، پوشش سقف و پایه های آن یا نقطۀ مرکزی مقرنس کاری است که با آیینه تزیین شده و گرداگرد قاعدۀ درونی گنبد، هشت مشبک با آرایش های ظریف کاشی از پیش برجاست.(1)
قرن ها تربت فاطمیه را یک بقعه و قبۀ بدون ابنیه و بیوتات تابعه و در وسط حرم هم مرقدی مزین به کاشی های بدون ضریح بود. چون پادشاهان شیعی و نیک اعتقاد صفویه روی کار آمدند، ضمن تقویت مبانی دینی برای تعظیم شعایر مذهبی، به تزیین و مرمت مشاهد متبرکۀ امامان و امامزادگان پرداختند. شاه اسماعیل به تجدید روضۀ امامین کاظمین در بغداد همت گماشت و شاه بیگم دختر نیکوکار وی، بقعه و قبۀ حضرت فاطمۀ معصومه علیها السلام را به صورت کنونی ساخت. ایوان، صحن و گل دسته هایی بر آن افزود و دیوار آن را با کاشی های معرق بیاراست. وقتی که شاه طهماسب به سلطنت رسید، نخست بنای مرقد شریف را مسامت کرد و چون انحراف آن درون حرم از حسن منظر روضۀ می کاست، فرمان داد تا در اطراف آن ضریحی مزین به کاشی به تبع روضۀ شمالی و جنوبی بالا آوردند و برای آن منافذی باز گذاشت تا مرقد قابل رؤیت باشد و بعداً هم ضریحی از فولاد شفاف و مشبک در جلو آن نصب کرد.(2)
ص:244
ایوان طلا و ایوان های طرفینش که در جهت شمالی روضۀ واقع هستند، از ساخته های شاه بیگم دختر شاه اسماعیل در سال 925 هجری قمری است که با حرم مطهر، گنبد و گل دسته های دو طرف آن، هم زمان ساخته شده اند. این شاه ایوان تاریخی که ایوان شاه نیز نامیده می شود، به دهانۀ 9، عرض 6 و ارتفاع 14/80 متر و ازاره اش به ارتفاع 1/80 متر، مزین به کاشی های کوچک قالب ساده و هشت ترکی فیروزه فام عصر صفوی است که تقریباً ارتفاع شان 12، عرض شان 2 و دهانۀ شان 5 متر می شود. ازاره با سنگ مرمر ماشین تراش صیقلی است.(1)
گل دسته های طلا و متوسط از آثار شاه بیگم در همان سال بود که هم زمان با ایوان ساخته شد به طوری که از نقشه های ترسیمی سیاحت نامه های خارجی به دست می آید، گل دسته های سابق بدون تالارچه بوده است و چنین به نظر می رسد که در جنوب روضۀ ایوان و دیگری به جای حرم زنانه به قرینۀ ایوان شمالی وجود داشته است.(2)
این عمارت در سال 1053 هجری قمری، به نام آب دارخانه برای مقبرۀ شاه صفی از ناحیۀ سلیمان خان ساخته شده است.(3)
ص:245
نخستین پادشاهی که از خاندان صفوی در قم به خاک سپرده شد، شاه صفی بود که در 12 صفر 1052 هجری قمری در کاشان درگذشت. جسد او به قم منتقل و در رواق جنوبی حرم دفن شد.(1) بر فراز قبۀ شاه صفی، بنایی شکوه مند بر پا بوده که تزیینات سقف و بدنۀ آن از میان رفته است.(2) بقایای کتابۀ سراسری پایین مقبره که متن آن سورۀ جمعه(3) و به خط ثلث محمدرضا امامی اصفهانی بوده هنوز هست.(4)
در حال حاضر از مقبرۀ شاه صفی جز صندوق خاتم که در موزۀ آستان نگهداری می شود، هیچ اثری بر جای نیست. این صندوق اثری است بس نفیس از هنر خاتم کاری و منبت دورۀ صفوی که گرداگرد هر یک از چهار بدنۀ آن آیاتی از سورۀ یس را تا پایان برآورده اند.(5)
شاه عباس دوم در زاویۀ جنوب غربی حرم در بقعه ای باشکوه به بلندی 12، طول و پهنای 8 متر به خاک رفته است.(6) این بقعه دوازده ضلعی است که چهار
ص:246
ضلع آن درگاه ورود به حرم و مسجد موزه و رواق جنوبی و غربی حرم و هشت ضلع دیگر صفه هایی است به بلندی 3 و دهانه و پهنای 2 در 0 0/60 متر ازاره بقعه تا بالای کتیبۀ کمربندی به بلندی 3/70 متر از قطعات بزرگ مرمر است که در پایه ها (فواصل صفه ها) به شکل ستون حجاری شده و در نقوشی رنگین از طلا و لاجورد به شکل گل و بوته آراسته شده که در مجموع از زیبایی بسیاری برخوردار است. این قطعات با همان نقش های رنگین و زیبا، راهرو بقعه به حرم و رواق جنوبی را نیز زینت داده است. بالای ازاره، کتیبه ای است بر سنگ مرمر به خط ثلث برجسته مشتمل بر سورۀ جمعه.
قبر در میان بقعه قرار گرفته و صندوق مسین فراز آن را به موزۀ آستان منتقل کرده اند. پایۀ آن مرکب از چند قطعه مرمر سفید با بلندی چند سانتی متر اکنون باقی است. در کنارۀ این سنگ ها، به طور مایل گرداگرد به پهنای ده سانتی متر ابیاتی به خط نستعلیق ثبت است.(1)
شاه سلیمان در بقعه ای واقع در سمت جنوب غربی بقعۀ شاه عباس دوم به خاک رفته است. جسد شاه سلطان حسین نیز در راهرو ورود همین بقعه در شرق بنا که با خود بقعه از نظر تزیین همانند است، دفن است. ازارۀ بقعه و راهرو به بلندی 1/30 متر از سنگ مرمر که با نقش و نگارهای رنگین از گل و بوته و با ستون هایی ظریف و کوچک در دو سوی شاه نشین های بنا آراسته شده
ص:247
و بالای آن تا 72 سانتی متر دیگر گچ بری نقش رنگارنگ آمیزی شده، سپس کتیبه ای سراسری و گچ بری است. صندوق قبر شاه سلیمان در میان بقعه قرار دارد و در کنار آن اکنون سنگ قبری است با خطوط و نقوش ظریف که پیشتر در راهرو و میان دو صحن آستان بوده است.
در بقعۀ مدفن شاه سلطان حسین، بالای کتیبۀ سراسری گچ بری، کتیبه ای دیگر به خط نستعلیق بر کاشی دیده می شود. این کتیبه پیش از سال 1376 در جانب خارجی همین بقعه بر سردر ورودی نصب بوده و پس از تغییرات صحن زنانه و تبدیل آن به مسجد موزه، با تکمیل و تعمیر کامل، قطعات شکسته و فرسودۀ آن منتقل شده و آن مرکب از دو قسمت است که قسمتی مربوط به مقبرۀ شاه عباس بوده است.(1)
در شاه نشین شمالی گنبد شاه سلیمان، یک لوح قبری است که هرگاه وارونه قرار گیرد، سنگاب بزرگی تجلی می کند، به طوری که هیچ کس نمی تواند تشخیص دهد لوح قبر است. مزین به کتابت های متعدد از کوفی، ثلث و نستعلیق اعم از آیه و روایه از نظم و نثر، مخصوصاً کتیبه های ثلثی آن بسیار خوش خط و جالب است.(2)
ص:248
در سال 1140 هجری قمری، وقتی که 31 تن از شاهزادگان صفوی را در عمارت چهل ستون به فرمان اشرف افغان مسموم کردند، اجساد کشتگان را به قم آورده و در جوار مقبرۀ شاه سلیمان در دو ردیف و یک سردابه به خاک سپردند. در همان روز 140 تن از امرای صفوی را در میدان شاه جهان آورده و به فرمان اشرف افغان از دم تیغ گذرانیدند که اجساد عده ای از آنان را هم به قم آورده و در سردابی دیگر مجاور آن دفن کردند. در سال 1142 هجری قمری، شاه سلیمان پس از شکست اشرف در برابر نادرقلی افشار و تسخیر اصفهان، عازم آن شهر بود که سر راه خود فرمان داد تا به روی این قبور دو سالن بزرگ بنا کردند و اکنون موزۀ آستان شده است. هنگامی که برای تعمیر آن درب سردابه را گشودند، اجساد شاهزادگان در یک سرداب، در دو ردیف کنار یک دیگر در لحدهای جداگانه نمودار شد.(1)
در سال 950 هجری قمری، شاه طهماسب برای آستانه، مضیف خانه ای (مهمان خانه) بنا و برای آن رقباتی هم وقف کرد تا درآمد آنها به صرف طعام زوار و خدام برسد و چنین به نظر می رسد که این مهمان سرا را با اوقاف آن از محل ثلث خواهر خود، شاه بیگم ساخته و خریده باشد. سطح آن مرتفع تر از کف حرم بوده زیرا کانال آب حوض از زیر آن می گذشت، حوضی که فاضلاب آن مدارس مجاور محله آستان را مشروب می کرد.(2)
ص:249
از دیگر آثار وجود مبارک حضرت فاطمه معصومه علیها السلام در قم، وجود امام زادگان بسیاری است که به قم آمده اند و در این شهر وفات یافته و به خاک سپرده شدند. تعداد این امام زادگان 444 عدد است که بعضی از آنها دارای بقعه و ضریح هستند.
در بیرون دروازه ری و در یکی از گورستان های قدیمی شهر به نام مقبرۀ مالک آباد که امروز گورستان از آن استفاده می شود، قرار دارد. این قسمت در شمال شرقی شهر قرار داشته و امروزه داخل شهر و کنار بلوار شهید عراقی است. گنبد ابواحمد بن محمد حنفیه، چون میان بقاع چهار امام زاده و شاه زاده سیدعلی قرار دارد، امام زاده میانی خوانده می شود. این بنا در حال حاضر به تنهایی در محیطی باز قرار گرفته است. گنبد مزار ابواحمد بن محمد حنفیه از آثار تاریخی اصیل شهر قم است که در سال 932 هجری قمری، تجدید بنا و تزیین یافته است.(1)
نوع نقشه، نمای خارجی و داخلی، گنبد و تزیینات آن مانند بقاع قبلی است. ورودی آن هم در سمت جنوب واقع شده که با پله ای کوچک با داخل بنا، ارتباط پیدا می کند. این ورودی ایوانچه ای است دارای مقرنس کاری گچی و در زیر مقرنس ها با کاشی جدید، شاه زاده احمد بن محمد حنفیه نوشته شده و از آنجا به پایین را با سنگ مرمر جدید پوشانده اند. این ایوانچه و مقرنس کاری آن
ص:250
از الحاقات دورۀ قاجار و شاید صفوی باشد؛ زیرا این بنا در دورۀ صفویه بازسازی و مرمت شده است.
در این بنا، کتیبه ای که نشان دهندۀ ساخت آن باشد وجود ندارد و اگر وجود داشته از میان رفته است؛ لیکن شواهدی موجود است که از طریق آنها می توان تاریخ نسبی بنا را مشخص کرد. از آن جمله ویژگی های معماری آن از قبیل فرم، پلان و نوع گنبد، همگی از مواردی است که در ابنیۀ قرن نهم مورد استفاده بوده است. همچنین نوع تزیینات آن، کتیبه و زمینۀ تزیینی آن، به خصوص برگ های منقوش، حروف برجسته و نوع خط آن از مواردی است که شدیداً در این دورۀ شایع بوده است.
دربارۀ مدفون یا مدفونین در این بقعه، تاریخ قم بیان می کند که دیگر از اعقاب محمد حنفیه که به قم آمدند، ابواحمد عبیدالله بن احمد بن جعفر بن عبدالله بن محمد حنفیه بن امام علی علیه السلام بوده است و از ابوالقاسم محمدی روایت است که ابواحمد مزبور از کوفه به قم آمد، در این شهر ساکن شد و همچنان بود تا وفات یافت و او را به مقبرۀ مالک آباد در قبه آجری ای که نزدیک آن بر مردگان نماز می خواندند به خاک سپردند و او از عقبی باقی نماند.(1)
این مجموعه مرکب از سه بنا است که قبلاً در دو صحن جداگانه قرار داشته اند، ولی در قرن گذشته این سه بنا را گرداگرد یک دیگر قرار داده اند. این
ص:251
مجموعه از آثار قرن نهم و دهم هجری است که به ترتیب قدمت به شرح ذیل است:
بقعۀ شاه زاده زید در ضلع غربی صحن چهل اختران واقع است. در این بارگاه، شاه زاده زید بن علی از نوادگان امام سجاد علیه السلام دفن است. گنبد این امام زاده در ضلع غربی صحن چهل اختران واقع است؛ اما این صحن نوبنیان است و صحن قدیم در جانب شرقی بقعه بوده است که اکنون مخروبۀ منهدم شده است. بقعه، قبه، ایوان و کفش کن شاه زاده زید از آثار تاریخی قرن نهم و دهم است.(1)
بقعۀ منسوب به موسی مبرقع در ضلع شرقی صحن چهل اختران واقع است که مدفن موسی فرزند امام جواد علیه السلام است.(2) این بقعه، بنایی ساده و کوتاه از تزیینات هنری است؛ لیکن دهلیز و راهروی آن به درازی 21 متر از آثار هنری قرن نهم است.(3) بالای درگاه ورودی بقعۀ موسی مبرقع، کتیبه ای به خط نستعلیق سفید بر کاشی خشتی، مشتمل بر ابیاتی افزوده شده که نگارندۀ آن میرزا عباس قلی، متولی مقبرۀ مستوفی الممالک است.(4)
ص:252
این بقعه، مدفن نوادگان و وابستگان به خاندان موسی مبرقع علیه السلام و فرزندان امام جواد علیه السلام است. در این بقعه، چهل تن از سادات رضویه به خاک سپرده شده اند. این بقعه از ساخته های عصر صفوی و بنای آن به سال 950 هجری قمری است. نام بانی آن شاه طهماسب صفوی و با هنرمندی استاد سلطان قمی شکل گرفت.(1)
بقعۀ مورد نظر از آثار صفویه است. این بنا در ابتدای چهارمردان، پشت پاساژ ملت در کوچۀ ابن بابویه واقع است.(2)
بنای مزار سکینه خاتون مربوط به دورۀ صفوی است و باید از نیمۀ نخستین این دورۀ باشد. نمای درونی بنا چهارگوشه با صفه ای در هر سو است.(3)
بنای بقعۀ بابامسافر در باغ شاه قدیم، در شمال شرقی شهر، نزدیک دروازه ری است. از بناهای کهن است و از نیمۀ نخستین دورۀ صفوی فروتر نیست.
ص:253
درون بنا با بلندی اطراف شش متر، نخست چهارگوشه و سپس در بالا هشت ضلعی است. نمای خارجی، هشت گوشه است با بقایایی از تزیینات نقش و نگار گچی. در لچکی های بالای اضلاع خارجی بنا و کنده کاری های گچ بری بر بدنۀ هر یک، میان بقعه قبری است که اکنون لوحی ندارد؛ لیکن پیش تر لوحی سنگی داشته که بر آن احادیثی در سیر و سلوک به خط نسخ بوده است.(1)
او فرزند ابوالقاسم علی، نقیب قم از نوادگان امام چهارم است. بنای این بقعه به همین نام، نزدیک دروازه قلعه شهر از نمونه های خوب و پاکیزۀ سبک معماری و تزیین قرن نهم و دهم بود که چند سال قبل آن را ویران و به جای آن گنبدی مرتفع بنا کردند.(2) اکنون تنها اثر قدیم در این مزار، لوح کاشی فیروزه ای رنگ روی مرقد است که در قرن های هفتم و هشتم بازمانده است.(3)
نزدیک مزار علی بن جعفر از سمت شمال، کنار باغی که میان صحن این مزار و باغ گنبد سبز فاصل است، بنایی چهار گوشه با سقف گنبدی قرار دارد که از آثار نیمۀ نخستین دورۀ صفوی و خاکجای یک یا چند تن از بزرگان آن دورۀ قم است. نمای درون بنا نخست چهارگوشه با صفه ای در هر ضلع و دو
ص:254
درگاه در شمال و جنوب است که در بالا با پیش آمدن گوشوارها به هشت گوشه دگرگون شده و سقف بنا، بی فاصله فراز آن قرار گرفته است.(1) بدنۀ بقعه و صفه ها در حال حاضر ساده و گچ و خاکی است، تهی از هرگونه تزیین.(2)
بقعۀ منسوب به شاه زاده احمد که امام زادۀ خاک فرج خوانده می شود. اساس بنای آن گویا مربوط به پیش از دورۀ صفوی است که در این دورۀ مرمت شده است.(3)
اصل بنای بقعۀ شاه زاده حمزه از نیمۀ نخستین قرن دهم است. سبک بنای آن مانند سبک بنای حرم مقدس حضرت معصومه علیها السلام است؛ به عبارت دیگر، بنا نمونه کوچک تر کتیبه و سه طاقچۀ گچ بری رنگین که بی تردید از سال 851 هجری است. نمای درون بنا هشت گوشه است به دهانۀ 7/5 متر و بلندی اطراف 11 متر با صفه ای در هر ضلع به دهانۀ 2 و پهنای 1 متر که دو صفۀ شرقی و غربی، درگاه ورود است. قسمت نزدیک بقعه به شکل رواق مرکب از سه طاق چشمه پوش به سبکی زیبا با شاه نشین هایی در شمال و جنوب و درگاهی به بقعۀ چهل اختران است.(4)
ص:255
بنای این مزار در دامنۀ کوهی در شمال غربی کهک، از آثار دورۀ صفوی است. نمای داخلی بقعه با بلندی حدود هفت متر، چهارگوشه و گرداگرد آن جز در سمت جنوب، ایوان ها، حجره ها و تالارهاست. گنبد هرمی - برجی مزار به سبکی خاص تزیین شده است. قاعدۀ بنا از خارج به صورت هشت ضلعی مختلف الاضلاع با مصالح سنگ و گچ است که به هنگام تعمیر، تغییراتی در آن شده است. بنا از داخل متساوی الاضلاع است و در هر ضلع آن شاه نشینی تعبیه شده و از هر کدام دری به خارج گشوده می شود و در جلوی در تالاری ساخته اند.(1) گنبد بیرونی، از نوع هرمی شانزده ترکی کوتاه است که دارای عنقی آجری با نمایی از کاشی های فیروزه فام آراسته است. در سه جانب بقعه، تالارهایی وجود دارد که با غلاف گردشی به یک دیگر مرتبط می شود و در دو جانب تالار شمالی، در هر طرف دو غرفۀ مصفا با چشم اندازهای زیبا ساخته شده که در عصر صفویه بر بنای بقعه افزوده شده است. برجسته ترین اثر هنری از بقعه، منبت کاری آن به تاریخ 979 هجری قمری است. این امام زاده معروف به سیدمعصوم، یکی از نوادگان امام موسی کاظم علیه السلام است.(2) این مکان مشتمل بر بیوتاتی مصفا و مدرسۀ کوچکی در جانب غربی و غرفاتی مروح با چشم اندازی خوش منظر در جانب شمالی است. جلو آنها، آبی روان و اشجاری تنومند است که مقر تابستانی اعاظم علما و سلاطین عصر صفویه بوده است.
ص:256
تعمیر قبۀ این بارگاه از محل ثلث ماترک شاه بیگم، دختر شاه اسماعیل انجام شده است. این بنا در سال 970 هجری قمری، از ناحیۀ برادر او شاه طهماسب صفوی ساخته شد که بنا به وصیت خود شاه بیگم بوده است.(1)
این بنا متعلق به عصر صفوی است. گنبد آن با بلندای هفت متر، هرمی شکل و برجی است که به کاشی فیروزه ای آراسته است. درگاه ورودی بقعه از سوی غرب در ایوان باز می شود که برابر آن رواقی است و سپس صحن قرار دارد. نمای داخلی بنا چهار ضلعی متساوی الاضلاع با دیواری سفیدکاری است. گنبد بیرونی این بنا به صورت خودی بوده که بعدها گنبدی مخروطی به شکل کلاه درویش بدان افزوده اند. از جملۀ آثار قدیمی این بنا درب منبت کاری آن است که متعلق به سال 1015 است. این بقعه متعلق به یکی از فرزندان امام محمدباقر علیه السلام است.(2)
بقعۀ مزبور از آثار قرن دهم است که در روستای قبادبزن واقع است. قاعدۀ گنبد آن از خارج چهار ضلعی با جدار سنگ و گچی و از داخل نیز چهارضلعی متساوی به دهانۀ 5/50 و ارتفاع 7 متر است که در هر ضلعی، شاه نشین است و از هر یک به خارج گشوده می شود. جدار داخلی آن سفیدکاری و تهی از
ص:257
تزیینات هنری است و در چهار گوشۀ بقعه، نیم طاقی بالا آمده که صورت مربع را به مثمن تبدیل کرده که با زدن چند رسمی بند به صورت فلکه ای درآورده است. جانب جنوبی آن تالاری است به دهانۀ 6 و عرض 2 متر با یک ستون لوله و پوشش خفتۀ رستۀ تیرآهنی که نوبنیاد است و گنبد آن عرق چینی است که روی آن را کاهگل مالی کرده اند.(1)
ایوان های این امام زاده به شهادت لوح سنگی در سال 1074 هجری قمری بر آن افزوده شده اند. در چهار سوی بقعه، ایوانی است الحاقی از عصر صفویه که همگی یک نواخت با جدار سفیدکاری و پوششی دوقوسی هستند و از آن میانه، ایوان شمالی در مدخل رسمی بقعه واقع و سطح آن از سطح بقعه یک متر پایین است. به طوری که با بالا رفتن از سر پله، به ایوانچه ای که جلو درگاه قرار دارد، به نام دارالحفاظ می رسند. دهانۀ هر ایوان 3 متر و طولش 4 متر است. دیوارش سفیدکاری و پوشش آن رومی و در مدخل بقعه، ایوانچه ای به دهانۀ 2/30 و عرض یک متر از بناهای قدیم واقع است.(2)
این امام زاده در دامنۀ کوه بیدقان، از مزارات مشهور و قدیم قم که آنجا قبر اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام و موسی بن الکاظم علیه السلام است. اصل بنا مربوط
ص:258
به دورۀ قبل از صفوی است؛ اما در این دورۀ الحاقاتی بدان افزوده شده که یکی منبری از آثار عهد صفویه است و دیگر دو لنگه در منبت است که از آنها با عنوان درب پنجم و ششم یاد می شود. درب پنجم که هر لنگه اش از یک تخته چوب ساخته شده، بسیار مقاوم و از درهای دورۀ صفوی است که در سال 922 هجری قمری، ساخته و نصب شده است.(1)
این بنا در شهر دستجرد، مرکز خلجستان واقع است. در این بنا دو تن از سادات سجادی به نام های ابراهیم و ابوطالب دفن هستند. با توجه به سبک معماری، به نظر می رسد که این بنا به قرن دهم تعلق دارد. بقعۀ مورد نظر از درون هشت ضلعی و از بیرون به شکل نعل اسب است. نمای بیرونی با لاشۀ سنگ و ملاط گچ کاری شده و نمای درون با خشت و اندود کاهگل و سپس اندود گچ نازک کاری شده و دارای دو ردیف طاقچۀ تزیینی کم عمق است.(2)
بین روستای عیسی آباد و میدانک، رود کوچکی است که در کنار آن از عمق پنج متری سطح زمین، سدی آجری به صورت برجی از سنگ و گچ بنا شده که ساختمان امام زاده زکریا بر روی این سد بنا شده است.(3)
ص:259
در این بقعه، یکی از نوادگان امام موسی کاظم علیه السلام دفن شده است.(1) این بقعه بیش از یک متر از سطح زمین ارتفاع دارد. در جهت شمال بقعه، ایوانی کوچک قرار دارد. فراز بقعه گنبدی با ارتفاع ده متر شلجمی شکل و زیبا آراسته به کاشی دیده می شود و دو گل دسته در کنار آن بر پا شده است. این بنا از نظر قدمت مربوط به عصر صفویه است.(2)
در بقعۀ این امام زاده از آثار نفیس باستانی مربوط به صفوی، منبری است که کلیۀ پل ها و پایه های آن منبت و مزین به کتیبه های گوناگون افقی و عمودی به خط برجستۀ ثلثی، متضمن سوره های کوچک قرآنی، صلوات کبیره، نام شاه اسماعیل صفوی و تاریخ (عشرین و تسع مأة هجری) است و تمام جدار آن از چهار جانب، تنکه پوش است که روی آنها گره چینی، در دل خانچه بندی توأم با قاب سازی شده و روی هر گروهی، گل و بوته های برجسته منبت گردیده است.(3)
بقعۀ شاه زاده از بناهای باستانی مزین به کاشی، گچ بری، نقاشی و منبت کاری است که مجموعاً از آثار برجستۀ هنری بوده، حفاظت از آنها در
ص:260
درجۀ یکم حایز اهمیت است. چنین به نظر می رسد بنای گنبد در سال 950 هجری قمری، از آثار دورۀ شاه طهماسب یا خواجه مؤمن تفرشی است که در سال 956 خاتمه یافته است و قسمتی از تزیینات آن، هم زمان با بنیان ایوان سردرب ورودی صحن، در سال 1050 انجام شده است.(1)
نوشتار حاضر با عنوان وضعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی قم در دورۀ صفویه است که به دنبال بررسی وضعیت سیاست، اجتماع، اقتصاد، فرهنگ و مذهب مردم شهر قم در طی حکومت پادشاهان صفویه می باشد. بنا بر نقل بسیاری از منابع، قم در سال های قبل از حکومت صفویان، مورد تهاجم و قتل و غارت سپاه مغول واقع شده بود؛ به طوری که بسیاری از مردم قتل عام شدند و باقی آنها هم به مناطق دیگر رفتند و شهر در حال رکود قرار گرفت، تا اینکه در اوایل قرن دهم بر اهمیت سیاسی این شهر بسیار افزوده شد؛ زیرا در طی این مدت، قم پایگاه زمستانی پادشاهان و مدتی هم پایتخت عراق عجم خوانده می شد؛ اما در دورۀ صفویان که از سال 905 تا 1139 هجری قمری (اوایل قرن دهم تا دهۀ پنجم قرن دوازدهم) را در بر می گیرد، شهر قم به رشد، نشاط و رونق بسیاری دست یافت؛ چرا که پادشاهان صفوی به دلیل اینکه خود عقاید شیعی داشتند، از شهرهای شیعه نشین و مذهبی که در رأس آنها قم بود، حمایت بسیاری می کردند. آنها به علت علاقه به خاندان عصمت و طهارت و مسایل سیاسی و برای تشویق مردم ایران به زیارت و جلوگیری از خروج ارز، هنگام سفر به عتبات عالیات که آن زمان تابع
ص:261
دولت سنی مذهب عثمانی بود، سالی چند بار به آستان مقدس حضرت فاطمۀ معصومه علیها السلام می رفتند. به دلیل حضور این شاهان و اقدامات آنها در زمینۀ آبادانی قم، تعمیر و مرمت بسیاری از مشاهد مشرفه، ساخت ابنیۀ مذهبی و بنای مساجد و مدارس آغاز شد؛ به خصوص از زمانی که شاه صفی در قم به خاک رفت، بر رونق و رشد شهر نیز افزوده شد.
در زمینۀ اجتماعی هم در این زمان و با ورود علما به قم، پیش رفت علمی این شهر بازگشت و مناصبی چون نقابت و تولیت حرم حضرت فاطمۀ معصومه علیها السلام و مسجد امام حسن عسکری علیه السلام بود که به صورت موروثی به خاندان ها می رسید، سر و سامان یافت. املاک و اموالی که توسط مردم قم وقف حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام می کردند در رشد و رونق موقعیت اجتماعی و علمی مردم قم تأثیر بسزایی داشت. به علاوه بسیاری از مساجد قم هم موقوفه داشتند و از درآمد همین موقوفات بود که مواجب پیش نمازان، مدرسین، شهریۀ طلاب و هزینۀ نگهداری ساختمان ها پرداخت می شد و همین املاک و اموال وقفی، توانست موقعیت علمی و مذهبی شهر را هم به رشد و ترقی برساند.
از لحاظ فرهنگی هم با توجهی که شاهان به علما و ادبا داشتند، بر شمار شخصیت های علمی و ادبی افزوده شد تا جایی که این افراد توانستند باعث رونق و نشاط ادبی قم شوند. همچنین مرمت و ساختن مدارس و مساجد در این دوره، تأییدی بر رشد و رونق علم و فرهنگ این شهر است.
در زمینۀ اقتصادی هم به نوشتۀ سیاحان خارجی، در این دورۀ نعمت به وفور در قم مشاهده می شود و شهر به علت قرار داشتن بر سر راه کاروان های تجاری، از موقعیت خوبی برخوردار بوده است و صنایع شهر و صادرات آنها به دیگر شهرها نیز، خود باعث رونق اقتصادی قم می شده است. به طور کلی
ص:262
وضعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی قم در زمان صفویان پیشرفت قابل توجهی داشته است و این شهر در آن روزگار یکی از شهرهای مطرح ایران شد.
ص:263
ص:264
1. افندی اصفهانی، عبدالله، ریاض العلماء و حیات الفضلاء، به اهتمام سیدمحمود مرعشی، قم: نشر خیام، 1301.
2. افواشته ای نطنزی، محمود بن هدایت، نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار در تاریخ صفویه، به اهتمام احسان اشراقی، تهران: علمی و فرهنگی، 1350.
3. امینی هروی، امیرصدرالدین، فتوحات شاهی، تصحیح دکتر محمد رضا نصیری، انتشارات دانشگاه تهران، 1383.
4. اولئاریوس، آدام، اصفهان خونین شاه صفی، ترجمه حسین کردبچه، تهران: نشر هیرمند، 1279.
5. بیگدلی، آذر، تذکره آتشکده، تهران: نشر روزنه، 1378.
6. تاورنیه، ژان باسیت، سفرنامه، ترجمه ابوتراب نوری، تصحیح حمید شیروانی، تهران: کتابخانه سنایی، 1371.
7. ترکمان، اسکندر بیک، تاریخ عالم آرا عباسی، 3 جلدی، تصحیح شاهرودی، بی جا، طلوع، 1364.
ص:265
8. همو، ذیل عالم آرا، تصحیح خوانساری، تهران: کتاب فروشی اسلامیه، 1371.
9. تهرانی، آقابزرگ، الذریعه، 26 جلدی، قم: نشر اسماعیلیان، 1408 ق.
10. جنابدی، امیربیک، روضة الصفویه، به کوشش غلامرضا طباطبایی، تهران: نشر علمی و فرهنگی، 1378.
11. حزین، شیخ محمدعلی، تذکره حزین، چاپ دوم، کتاب فروشی تأیید اصفهان.
12. حسین صبا، محمد مظفر، تذکره روز روشن، ماه جهانی، هند، 1295.
13. حسینی خاتون آبادی، عبدالحسین، وقایع السنین و الاعوام، تهران: کتاب فروشی اسلامیه، 1352.
14. حسینی قمی، قاضی احمد، خلاصة التواریخ، 2 جلدی، تصحیح احسان اشراقی، دانشگاه تهران، 1359.
15. همو، گلستان هنر، مصحح احمد خوانساری، کتاب خانه منوچهری، تهران.
16. حسینی قمی، صفی الدین محمدهاشم، خلاصة البلدان، به کوشش مدرسی طباطبایی، قم: نشر حکمت، 1396 ق.
17. حموی، شهاب الدین، معجم البلدان، بیروت: دارالکتاب العلمیه، 1379.
18. خواندمیر، امیرمحمود، ایران روزگار شاه اسماعیل و شاه طهماسب، به کوشش غلامرضا طباطبایی، تهران، 1370.
19. همو. دستور الوزراء، تصحیح سعید نفیسی، تهران: نشر اقبال، 1317.
ص:266
20. همو، حبیب السیر، 4 جلد، خیام، تهران، 1333.
21. دالمانی، هانری رنه، از خراسان تا بختیاری، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران: طاووس، 1378.
22. دسیوا، فیگوئرا گارسیا، سفرنامه، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران: نشر نو، 1363.
23. دلاواله، پیترو، سفرهای مشهور پیترو دلاواله، 2 جلد، ترجمه دکتر شجاع الدین ثنا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران.
24. دیولافوا، مادام ژان، ایران کلده و شوش، به کوشش بهرام فرهوشی، ترجمه همایون، چاپ ششم، دانشگاه تهران، 1874 م.
25. روملو، حسن بیک، احسن التواریخ، 3 جلدی، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: اساطیر، 1384.
26. سفرنامه ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهر امیری، تهران: خوارزمی، 1349.
27. سمرقندی، دولتشاه، تذکرة الشعرا، تصحیح محمد عباسی، تهران: بارانی، 1337.
28. سمیعا، میرزا، تذکرة الملوک، به کوشش محمد دبیر سیاقی، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران، 1367.
29. شاردن، ژان، سفرنامه ژان شاردن، 5 جلدی، ترجمه اقبال یغمایی، تهران: توس، 1374.
30. شاملو، ولی قلی بن داوود قلی، قصص الخاقانی، 2 جلد، تصحیح سادات ناصری، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374.
ص:267
31. شیرازی، عبدی بیک، تکملة الاخبار، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: نشر نی، 1369.
32. شیرازی، محمد معصوم، طرائق الحقایق، 3 جلد، تصحیح محمد جعفر محجوب، تهران: سنایی.
33. صفوی، سام میرزا، تذکره تحفه سامی، تصحیح رکن الدین همایون فرخ، علمی، بی تا.
34. فلاندن، اوژن، سفرنامه، ترجمه حسین نورصادقی، چاپ دوم، تهران: اشراقی، 2536 م.
35. قاضی سعید، کلید بهشت، تصحیح محمود مشکات، انتشارات الزهرا، 1362.
36. قزوینی، ابوالحسن، فوائد الصفویه، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: بابک، 1357.
37. قزوینی، محمود، آثار العباد و اخبار البلاد، بیروت، 1380.
38. قزوینی، بوداق منشی، جواهر الاخبار، تصحیح محسن بهرام نژاد، تهران، 1378.
39. قزوینی، عبدالجلیل، النقض، تصحیح جلال الدین محدث ارموی، تهران، 1371.
40. قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی، توس، 1361.
41. کاتف فدت، آفاناس یویچ، سفرنامه، ترجمه محمدصادق همایون فرد، تهران: کتابخانه ملی ایران، 1356.
ص:268
42. کارری، جملی، سفرنامه کارری، ترجمه عباس نخجوانی و عبدالعلی ارنگ، تبریز: فراکلین، 1348.
43. کیاگیلانی، سیداحمد بن محمد، سراج الانساب، قم: مرعشی نجفی، 1409 ق.
44. گرس، ایوان، سفرنامه سفیر زیبا، ترجمه علی اصغر سعیدی، انتشارات تهران، 1372.
45. لاهیجی، عبدالرزاق، مقدمه گزیده گوهر مراد، به اهتمام صمد موحد، کتابخانه طهوری.
46. مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، به کوشش محمود دبیر سیاقی، قزوین: حدیث امروز، 1381.
47. مستوفی، محمدحسن، زبدة التواریخ، به کوشش بهروز گودرزی، دانشگاه تهران، 1375.
48. مقدسی، احمد، احسن التقاسیم، مصحح علی نقی منزوی، شرکت مؤلفان، 1361.
49. میرخواند، محمد خداوند شاه، روضة الصفای ناصری، 10 جلدی، مرکزی، 1339.
50. موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، دارالکتب الاسلامیه، بی تا.
51. ناشناخته، حدود العالم فی المشرق الی المغرب، تهران: مجلس، 1352.
52. نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره نصرآبادی، تصحیح وحید دستگردی، تهران: ارمغان.
ص:269
53. نطنزی، معین الدوله، منتخب التواریخ، تصحیح ژان اوبن، تهران: خیام، 1336.
54. واله اصفهانی، محمدیوسف، خلد برین، تصحیح میرهاشم محدث، تهران: میراث مکتوب، 1379.
55. وحید قزوینی، میرزا محمدطاهر، عباس نامه، تصحیح ابراهیم دهگان، اراک: کتابفروشی داوودی، 1329.
56. همدانی، ابن الفقیه، مختصر البلدان، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی، 1302 ق.
57. یزدی، شرف الدین، ظفرنامه، ترجمه عبدالقادر هاشمی، تصحیح سعید میرصادق، 2 جلد، تهران: امیرکبیر، 1336.
58. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356.
ص:270
1. آشتیانی، سیدجلال الدین، منتخباتی از آثار حکمای ایران، 2 جلدی، دفتر تبلیغ اسلام.
2. آوردی، حسین، دیدنی های قم، نشر برگزیده، 1372.
3. ابن رضا، سیدحسین، قم از نظر اجتماعی و اقتصادی، چاپخانه مهر، 1335.
4. ابن طاووس، سیدعبدالکریم، فرحة الغری، مرکز الغدیر، للدرسات الاسلامیه، 1419 ق.
5. ابن عنبه، عمدة الطالب، تصحیح محمدحسن آل طالقانی، نجف: مطبعه حیدری، 1381.
6. ابی الفتح اربیلی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، بیروت: دارالکتاب الاسلامی، بی تا.
7. ادیب کرمانی، غلامحسین، سفرنامه قم، تصحیح زهرا اردستانی، قم: زائر، 1384.
8. ارباب، محمدتقی بیک، تاریخ دارالایمان قم، قم، 1395 ق.
ص:271
9. اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1374.
10. اعتماد السلطنه، محمدحسن خان، تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید، مصحح میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر، 1363.
11. افضل الملک، غلامحسین خان، سفرنامه قم، تصحیح زهرا اردستانی، قم، 1384.
12. امینی، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالمتعارف للمطبوعات، 1403 ق.
13. امینی، محمدحسین، فهرست نسخه های خطی، 4 جلد، قم: گنجینه جهانی، 1385.
14. انوار، سیدعبدالله، فهرست نسخ خطی کتابخانه ملی ایران، چاپ دوم، تهران، بی تا.
15. ایزدپور، محمدرضا، چشم اندازی به مکتب فلسفی قم، قم: زائر، 1384.
16. باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، سیاست و اقتصاد در عصر صفوی، چاپ سوم، تهران: صفی علی شاه، 1362.
17. بُرن ارهر، نظام ایالات در دوره صفویه، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349.
18. بیانی، خان بابا، تاریخ نظامی ایران جنگ های دوره صفوی، تهران: چاپخانه ارتش.
19. بیات، عزیزالله، کلیات تاریخ بیات، انتشارات تاریخی میراث ملل، بی تا.
20. بیومی، ابراهیم، ساختار نهاد وقف در جهان اسلام، قم: اسوه، 1386.
ص:272
21. بناهای عام المنفعه، پژوهشگاه هنر و فرهنگ اسلامی، تهران، 1379.
22. پارسا دوست، منوچهر، شاه طهماسب اول، تهران: شرکت سهامی، انتشار، 1377.
23. پطروشفسکی، کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول، ترجمه کریم کشاورز، بی تا، بی جا.
24. پورامینی، محمدباقر، مکتب سیاسی قم، قم: زائر، 1384.
25. تاریخ ایران دوره صفوی، دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران: جانی، 1380.
26. تمهیدی، محمد، تایلند سرزمین طلایی، الهدی، 1379.
27. تهرانی، آقابزرگ، طبقات اعلام الشیعه، قم: اسماعیلیان، 1372.
28. ثابتیان، اسناد و روزنامه های تاریخی اجتماعی دوره صفویه، تهران: کتابخانه ابن سینا، 1346.
29. ثامنی، جعفر، فرهنگ القاب و عناوین شهرها، جهان اندیشه کودکان، 1372.
30. ثعالبی، ابومنصور، غرر اخبار الملوک الفرس و سیرهم، تهران: مکتبه الاسدی، 1963 م.
31. جعفریان، رسول، دین و سیاست دردوره صفویه، قم: انصاریان، 1370.
32. همو، صفویه در عرصه دین، فرهنگ، سیاست، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، بی تا.
ص:273
33. حسینا، احمد، فهرست نسخه خطی کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، بی تا.
34. حسینی فسایی، حسن، فارسنامه ناصری، 2 جلد، تصحیح منصور رستگار فسایی، تهران: امیرکبیر، 1367.
35. حسینی جلالی، محمدحسین، فهرس التراث، 2 جلد، مصحح محمدجواد حسینی جلالی، قم: دلیل ما، 1380.
36. خامه یار، رسول، قم دیروز و امروز، ماه رهپویان، 1384.
37. دائرة المعارف بناهای تاریخی ایران در دوره اسلامی، بناهای آرامگاهی، ویرایش محمد عقابی، تهران، 1376.
38. دوانی، علی، مفاخر اسلام، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 13 جلد، تهران، 1386.
39. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران: مؤسسه دهخدا، بی تا.
40. رازی، امین احمد، تذکره هفت اقلیم، تصحیح محمدرضا طاهری، تهران: سروش، 1378.
41. رازی، محمد شریف، گنجینه دانشمندان، 8 جلد، قم: پیروز، 1354.
42. راهنمای قم با 64 گرادور و یک نقشه، قم: آستان قم، 1327.
43. رحمانی، مختار، قم از عصر باستان تا عصر حاضر، قم: ترمینکا، 1384.
44. رضایی، حمید، تاریخ متولیان آستان مقدس حضرت معصومه علیها السلام، قم: زائر، 1384.
45. همو، تاریخ نقبای قم، قم: زائر، 1384.
46. رضوان پور، مهدی، کتاب شناسی آثار قم، قم: زائر، 1384.
ص:274
47. رنجبر، مسعود، مجموعه مقالات کنگره آستان حضرت معصومه علیها السلام، قم: زائر، 1284.
48. زمرشیدی، حسین، معماری و شهرسازی ایران، تهران: کیهان، 1374.
49. سعیدنیا، احمد، قم خاستگاه شهرهای ایران، 6 جلد، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران: جهاد دانشگاهی، 1366.
50. سلطان زاده، حسین، روند شکل گیری شهر و مراکز مذهبی ایران، تهران: آگاه، 1362.
51. همو، معماری و شهرسازی ایران، تهران: دفتر پژوهش فرهنگی، بی تا.
52. سیوری، راجر، ایران عصر صفویه، ترجمه احمد صبا، تهران، 1363.
53. شبستری، عبدالحسین، مشاهیر شعرای شیعه، 5 جلد، قم: مکتبة الادبیه، 1421 ق.
54. شهابی، علی اکبر، تاریخچه وقف در اسلام، دانشگاه تهران، 1343.
55. شیرازی، عبدی بیک، تکملة الاخبار، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: نشر نی، 1369.
56. صادقی، مقصود، چکیده مقالات همایش صفویه در گستره تاریخ ایران زمین، تبریز، 1383.
57. صدرایی خویی، علی، فاطمه معصومه و تاریخ و فرهنگ قم، قم: زائر، 1384.
58. صفت گل، منصور، ساختار نهاد و اندیشه دینی در عصر صفوی، تهران: رفاه، 1381.
59. عطاری، عباس، تاریخ شهرهای ایران، تهران: نشر نسیم، 1386.
ص:275
60. عنایت، حمید، تفکر نوین سیاسی اسلام، ترجمه ابوطالب صارمی، تهران: امیرکبیر.
61. غلامعلی، همایون، اسنادمصور اروپائیان از ایران، 3 جلد، تهران: دانشگاه تهران، 1348.
62. فتوحی، محمود، نقد خیال، تهران: روزگار، 1372.
63. فقیه محمدی جلالی، محمدمهدی، انوار پراکنده، قم: مسجد جمکران، 1376.
64. فقیهی، علی اصغر، تاریخ مذهبی قم، چاپ سوم، قم: زائر، 1378.
65. فلسفی، نصرالله، شاه عباس اول، 5 جلدی، تهران: علمی، 1371.
66. فیض، عباس، انجم فروزان، تهران، 1322.
67. فیض، علی اکبر، گنجینه آثار، 2 جلد، قم: مهر استوار، 1350.
68. قاسمی نژاد، حسین، راهنمای قم، بی جا، 1354.
69. کابلی، میرعابدین، بررسی های باستان شناسی قمرود، 2 جلد، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور، 1348.
70. کاووسی، عمار، معماری امام زادگان قم در قرن هشتم، آستان مقدس قم، 1384.
71. کلایس، والفرام، دایرة المعارف بناهای ایران، پل ها، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران: جهاد دانشگاهی، 1366.
72. همو، پل های دوره صفوی و قاجار، ترجمه فرامرز نجد سمیعی، تهران: فروهر، 1379.
ص:276
73. کنبی، شیلا، هنر و معماری صفویه، مترجم مزدا موحد، تهران: فرهنگستان هنر، 1385.
74. کوچک زاده، محمدرضا، تاریخچه قم و مساجد آن، انشراح، 1384.
75. کیانی، محمدیوسف، فهرست کاروان سراهای ایران، 2 جلد، تهران: حفاظت آثار باستانی، 1362.
76. گروهی از نویسندگان، مجموعه مقالات، قم: زائر، بی تا.
77. گروهی از نویسندگان، طبقات فقها موسوعه، 11 جلد، مصحح جعفر سبحانی، قم: مؤسسه امام صادق، 1418 ق.
78. گلچین معانی، احمد، تاریخ تذکره های فارسی، تهران: کتابخانه سنایی، 1363.
79. همو، کاروان هند، 2 جلد، مشهد: آستان قدس رضوی، 1369.
80. همو، مکتب وقوع در شعر فارسی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
81. گنج نامه، کاروان سراها، مرکز اسناد و تحقیقات، دانشکده معماری و شهرسازی، زیر نظر کامبیز حاجی میرزا، مترجم جورابچی، 17 جلد، تهران: کتابخانه ملی ایران، 1383.
82. گیریشمن، ر. ک، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، چاپ هفتم، تهران: علمی و فرهنگی، 1368.
83. حزین لاهیجی، محمدعلی، تاریخ و سفرنامه حزین، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1357.
ص:277
84. مجاهدی، محمدعلی، تذکره سخنوران قم، قم: هجرت، 1370.
85. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، 110 جلد، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1983 م.
86. مجیدزاده، یوسف، آغاز شهرنشینی در ایران، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1368.
87. مخلصی، محمدعلی، پل های قدیمی ایران، تهران: سازمان میراث فرهنگی، 1368.
88. مدرسی خلخالی، نورالدین، ذکر اخبار دارالایمان قم در سیاحت نامه ها، قم: آیت الله مرعشی نجفی، 1386.
89. مدرسی طباطبایی، سید حسین، راهنمای جغرافیای تاریخی قم، قم: حکمت، 1396 ق.
90. همو، تربت پاکان، 2 جلد، قم، 1335.
91. همو، قم در قرن نهم، قم: چاپخانه حکمت، 1350.
92. همو، قم نامه، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1364.
93. همو، قمیات، مجموعه مقالات، زاگرس، 1383.
94. همو، مثال های صدور صفوی، قم: چاپخانه حکمت، 1353.
95. مرعشی، میرظهیرالدین، تاریخ گیلان و دیلمستان، تصحیح منوچهر ستوده، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347.
96. محمدی ملازاده کاظم، محمدی، مریم، بناهای عام المنفعه، دایرة المعارف بناهای تاریخی ایران دوره اسلامی، تهران: حوزه هنری، 1379.
ص:278
97. مینورسکی، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمه مسعود رجب نیا، تصحیح محمد دبیر سیاقی، تهران: انجمن کتاب تهران، 1349.
98. عرب زاده، ابوالفضل، جغرافیای تاریخی قم، قم: زائر، 1383.
99. ناصرالشریعه، محمدحسین، تاریخ قم، تصحیح علی دوانی، قم: رهنمون، 1383.
100. نقیبی، سیدحسن، فهرست نسخه های خطی کتابخانه آستانه حضرت معصومه علیها السلام، قم: زائر، 1375.
101. نصیری اردوبادی، القاب و مواجب دوره سلاطین صفویه، تصحیح یوسف رحیم لو، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، 1371.
102. نوبان، مهرالزمان، سیمای میراث فرهنگی قم، تهران: اداره کل آموزش انتشارات و تولیدات فرهنگی، بی تا.
103. واندنبرگ، لویی، باستان شناسی ایران، ترجمه عیسی بهنام، تهران: دانشگاه تهران، 1348.
104. وهرام، غلامرضا، منابع تاریخی ایران در دوره اسلامی، تهران: امیرکبیر، 1371.
105. هانری، کربن، تاریخ فلاسفه اسلامی، ترجمه جواد طباطبایی، تهران: کویر، 1378.
106. هدایتی، محمدعلی، آستانه ری، تهران: افست، 1344.
107. هزار، علی رضا، دانشوران قم، قم: زائر، 1384.
ص:279
108. همایون فرد، محمدصادق، فهرست توصیف نامه سفرنامه ها و کتاب های تاریخی روسی موجود در کتابخانه ملی، تهران: کتابخانه ملی ایران، 1362.
109. هنر و معماری مساجد، کانون های فرهنگی هنری مساجد، 2 جلد، تهران: رسانش، 1384.
1. دانش پژوه، محمدتقی، نامه آستان قدس رضوی، مشهد: 1380.
2. فصل نامه قم، شورای پژوهشی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، قم: 1377.
3. مجله ماه و جغرافیا، ویژه مطالعات صفوی، وزارت فرهنگ و ارشاد، تهران: 1379.
4. مجله هنر و مردم، وزارت فرهنگ و هنر، تهران: 1353.
5. نشریه آستانه قم، راهنمای قم، قم: 1317.
6. مجله وحید، آثار باستانی، تهران: 1347.
ص:280