غدیر نامه

مشخصات کتاب

عنوان: غدیر نامه

تهیه و تنظیم: دفتر مطالعات، پژوهشها و ارتباطات حوزوی مرکز رسیدگی به امور مساجد

محتوا: مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه های علمیه

تاریخ: تابستان ١٣٩٩

آدرس: قم، ٤٥ متری آیت الله صدوقی(ره)، ٢٠متری حضرت ابوالفضل علیه السلام پلاک ١٠٣

تلفن: ٣٢٩٢٣٨٣٦-٠٢٥

دورنگار: ٣٢٩٢٣٨٣٧-٠٢٥

نشانی اینترنتی: masjedpajoh.ir

masjed.ir

ص: 1

اشاره

ص: 2

عنوان: غدیر نامه

تهیه و تنظیم: دفتر مطالعات، پژوهشها و ارتباطات حوزوی مرکز رسیدگی به امور مساجد

ص: 3

عنوان: غدیر نامه

تهیه و تنظیم: دفتر مطالعات، پژوهشها و ارتباطات حوزوی مرکز رسیدگی به امور مساجد

محتوا: مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه های علمیه

تاریخ: تابستان ١٣٩٩

آدرس: قم، ٤٥ متری آیت الله صدوقی(ره)، ٢٠متری حضرت ابوالفضل علیه السلام پلاک ١٠٣

تلفن: ٣٢٩٢٣٨٣٦-٠٢٥

دورنگار: ٣٢٩٢٣٨٣٧-٠٢٥

نشانی اینترنتی: masjedpajoh.ir

masjed.ir

ص: 4

فهرست مطالب

تصویر

ص: 5

دیباچه:

«غدیر در آثار اسلامی ما به «عیدالله الاکبر»، «یوم العهد المعهود» و «یوم المیثاق المأخوذ» تعبیر شده است. این تعبیرات که نشان دهنده ی تأکید و اهتمامی خاص به این روز شریف است، خصوصیتش در مسأله ی ولایت است». (بیانات رهبر معظم انقلاب87/1/16)

از این رو «مسئله ی امامت و مسئله ی ولایت و زنده نگهداشتن غدیر، به یک معنا زنده نگهداشتن اسلام است. مسئله فقط مسئله ی شیعه و معتقدین به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیست. اگر ما مردم شیعه و مدعی پیروی از امیرالمؤمنین، حقیقت غدیر را درست تبیین کنیم، هم خودمان درک کنیم، هم به دیگران معرفی کنیم، خودِ مسئله ی غدیر می تواند وحدت آفرین باشد». (بیانات رهبر معظم انقلاب91/8/10)

مرحوم علامه امینی(قدس سره) پس از سال ها ممارست و تحقیق در این موضوع توانست کتاب الغدیر را تالیف نماید، کتابی که به اعتراف علمای فریقین بی نظیر و متقن است و ضمن تاکید بر اصل وحدت مسلمین، با سبکی نقادانه روایت و تفسیر شیعی از واقعۀ غدیر را با تمسک به روایات و اقوال فریقین به اثبات می رساند.

اما نه کتاب الغدیر و نه مناظرات و مباحثات بسیارِ علما نتوانسته است از ظهور و بروز سوالات و شبهات جدید جلوگیری نماید و همواره موضوع امامت و واقعۀ غدیر از چالش برانگیزترین موضوعات کلامی و تاریخی در جامعه اسلامی بوده است.

لذا در آستانه عید سعید غدیرخم و دهه ولایت، دفتر مطالعات، پژوهش ها و ارتباطات حوزوی مرکز رسیدگی به امور مساجد، جهت آشنایی بیشتر امامان محترم جماعت با شبهات و پاسخ های ارائه شده در موضوع غدیر، مجموعه ای از پرسش و پاسخ ها را که توسط مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه های علمیه

ص: 6

تولید شده است را گردآوری نموده، تا با بهره گیری از آن، امکان پاسخ گویی به سوالات و مواجهه فعال با شبهات غدیر برای ایشان فراهم گردد.

دفتر مطالعات، پژوهش ها و ارتباطات حوزوی

مرداد 1399

ص: 7

دهه امامت و ولایت گرامی باد

ص: 8

ص: 9

فصل اول: آیات تبلیغ و اکمال دین

اشاره

تصویر

ص: 10

نکاتی پیرامون آیه تبلیغ

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین » سوره مائدة/آیه 67

ای پیامبر! آنچه را از طرف پرودگارت به تو نازل شده، به مردم ابلاغ کن، و اگر انجام ندهی، رسالت او را به انجام نرسانده ای و خدا تو را از مردم حفظ می کند. خداوند مردمان کافر را هدایت نمی کند.

این آیه نکاتی دارد:

1. عبارت (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ) که در قرآن دو بار بیشتر نیامده، بیانگر آن است که آنچه پیامبر وظیفه دارد آن را به گوش مردم برساند امر مهمی است که مربوط به رسالت اوست و او چون رسول است باید آن را اعلام کند.

2. کلمه (بَلِّغ) یعنی با جدیّت و اهتمام تمام آن را ابلاغ کن و به گوش مردم برسان تا کسی بعداً نگوید این مطلب به ما نرسید.

3. (مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) یعنی مردم بدانند آنچه پیامبر می گوید از جانب خودش نیست، از طرف خداست، خدایی که صاحب اختیار همه است.

4. (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ) یعنی ابلاغ این موضوع به شکل عملی و در قالب یک مراسم باشد. زیرا قرآن به جای آن که بفرماید: (بَلِّغْ ... وَ إِنْ لَمْ تُبَلِّغ = بگو ... و اگر نگویی)، می فرماید: (بَلِّغْ ... وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ = بگو ... و اگر انجام ندهی)، یعنی ابلاغِ زبانی کافی نیست، بلکه ابلاغِ فعلی لازم است، باید یک مراسمی باشد و در این مراسم، آنچه را خدا گفته، به مردم اعلام کنی.

5. عبارت (فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ) یعنی آنجه باید به مردم ابلاغ کنی، هم و زن رسالت توست، به گونهای که اگر آن را به مردم نرسانی،

ص: 11

گویا اصل رسالت پروردگار را به انجام نرساندهای و زحمات بیست و سه سالهات به هدر می رود.

6. جمله(وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ) نیز بیان می دارد که پیامبر از ابلاغ این امر مهم ترس و هراس داشته است و لذا خداوند وعده می دهد او را از شرّ مردم حفظ کند. البته روشن است پیامبر اسلام از اینکه جان خود را در راه خدا فدا کند، هراسی نداشته است و لذا در تمام جنگها در صف مقدّم جبهه حضور داشت، بلکه این امر به گونه ای بود که پیامبر احتمال می داد برخی از مردم آن را نپذیرند و موجب فتنه و درگیری میان مسلمانان گردد که بیش از آنکه به جان پیامبر ضرر رساند، به مکتب او ضربه وارد سازد. و لذا ادامه آیه می فرماید: (إِنَّ اللَّهَ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین)

یعنی خداوند اجازه نمی دهد کسانی این امر مهم را انکار می کنند، به هدفشان برسند و تهدیدی برای تو و برنامه های تو باشند.

در اینجا سه سؤال مطرح است:

1. این امر مهم چه چیزی بود که پیامبر تا سال آخر عمرش بیان نکرده بود؟

2. چه امری بود که اگر پیامبر آن را نمی گفت، زحمات 23 ساله اش به هدر می رفت؟

3. چه امری بود که پیامبر از گفتنش هراس داشت؟

این مطلب هر چه باشد، جزء دین است، اما از اصول دین یا فروع دین؟ تک تک آنها را بررسی می کنیم تا به نتیجه برسیم.

اصول دین، توحید است و نبوت و معاد. آیا می شود گفت که در این 23 سال، پیامبر صلی الله علیه و آله «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» را به مردم یاد نداده بود؟! اولین کلمه ای که به مردم آموخت، این بود: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا». پس این امر مهم توحید نیست.

ص: 12

قطعا نبوت هم نیست، زیرا معنا ندارد کسی که حدود دو ماه دیگر رحلت می کند، بگوید: مردم! من پیامبرم! آیا تا آن زمان به مردم نگفته بود: من پیامبرم!

راجع به معاد هم، پیامبر از همان روزهای اول بعثت مردم را از دوزخ هشدار می داد و تمام سوره های مکی خبر از معاد می دهند. پس آنچه پیامبر باید در آخر عمرش اعلام کند، وقوع قیامت نیست.

اما فروع دین: آیا پیامبر صلی الله علیه و آله تا دو ماه مانده به رحلتش از نماز نگفته بود؟! و یا آن حاجیان که از مکه برمی گشتند تارک الصلاة بودند؟! قطعاً آن مطلب نماز نبود. روزه، جهاد، خمس و زکات هم، هشت سال قبل، یعن_ی سال دوم هجری قانون آنها ص_ادر شده بود. حج هم مراد نیست، زیرا آنها از مکه برمی گشتند. امر به معروف و نهی از منکر نیز بارها در دیگر آیات قرآنی مطرح و بر لزوم آن تاکید شده بود. علاوه بر آن که پیامبر از بیان این امور هراسی نداشت و آن روزی که تنها بود و با بتها و بت پرستان مبارزه می کرد نترسید، حالا که بین این همه یار و مرید است، بترسد؟

با این اوصاف، آن چیست که پیامبر صلی الله علیه و آله تا اواخر عمرش نگفته بود، توحید و معاد و نماز و روزه هم نیست، اگر آن چیز باشد، توحید هست، نبوت هست، نماز هست، جهاد هست، امر به معروف و نهی از منکر هست، و اگر نباشد، باقی چیزها هم نیست؟

باید بگوئیم آن امر، امامت است. چون اگر امامِ معصوم بود، توحید زنده است و گرنه به جای خدا طاغوت حاکم می شود. اگر رهبرِ معصوم بود، اهداف نبوت دنبال می شود و اگر رهبر معصوم بود، معارف معاد بیان می شود.(1)

ص: 13


1- حجت الاسلام والمسلمین قرائتی

تصویر

تفسیر آیه اکمال دین در بیان مقام معظم رهبری(مد ظله العالی)

در بعضی از تعبیرات گفته شده است که عید غدیر عیدالله الاکبر و از همه ی اعیاد بالاتر است، علّت این و وجه این چیست؟

در قرآن کریم آیاتی هست که به غیر از مسئله ی غدیر به مسئله ی دیگری قابل تطبیق نیست. همین آیه ی معروف «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِ اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً»(1)

که در اوایل سوره ی مائده است، با غیر مسئله ای در وزن و اهمّیّت و اندازه ی مسئله ی غدیر، قابل تطبیق نیست؛ فقط یک چنین مسئله ای است که می تواند تعبیر «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم» درباره اش بیاید.

آن کسانی که در مضمون این آیات خدشه کرده اند، حرف هایی می زنند، مطالبی گفته اند، مخالفین و کسانی که قضیّه ی غدیر را قبول ندارند این آیه را به نحوی تأویل کرده اند لکن این بخش از آیه قابل تأویل نیست.

ص: 14


1- ( سوره ی مائده، بخشی از آیه ی 3)

امروز روزی است که دشمنان -کفّار- از دین شما مأیوس شدند. چه چیزی مگر بر دین اضافه شد که دشمن را مأیوس کرد؟ آن احکامی که در این آیه، در اوّل سوره ی مائده، قبل و بعد از این فِقره آمده است، مگر چقدر اهمّیّت دارد؟

این تعبیر درباره ی نماز نیامده است، درباره ی زکات نیامده است، درباره ی جهاد نیامده است؛ درباره ی هیچ یک از احکام فرعی الهی نیامده است که «اَلیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ پس این یک قضیّه ی دیگری است؛ غیر از این احکام فرعی است. آن قضیّه چیست؟ قضیّه ی رهبری جامعه ی اسلامی؛ قضیّه ی نظام حکومت و امامت در جامعه ی اسلامی. بله، ممکن است تخلّف کنند -کما این که کردند؛ چند قرن بنی امیّه و بنی عبّاس و امثال اینها با نام امامت و خلافت و مانند این ها، پادشاهی کردند؛ سلطنت کردند- [امّا] این لطمه ای نمی زند به فلسفه ی غدیر. ماجرای تعیین غدیر، ماجرای تعیین ضابطه است، تعیین قاعده است. یک قاعده ای در اسلام درست شد؛ پیغمبر اکرم در ماه های آخر عمر، این قاعده را وضع کرد؛ آن قاعده چیست؟ قاعده ی امامت؛ قاعده ی ولایت.(1)

ص: 15


1- منبع: leader.ir

فصل دوم: حدیث غدیر

اشاره

تصویر

ص: 16

بخش اول: حمد و ثنای الهی

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی عَلا فی تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فی تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ فی سُلْطانِهِ وَعَظُمَ فی اَرْکانِهِ، وَاَحاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْماً وَ هُوَ فی مَکانِهِ وَ قَهَرَ جَمیعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ، حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ (وَ مَجیداً لایَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعیداً وَ کُلُّ أَمْرٍ إِلَیْهِ یَعُودُ).

بارِئُ الْمَسْمُوکاتِ وَداحِی الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُ الْأَرَضینَ وَ السّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائکَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ أَنْشَأَهُ. یَلْحَظُ کُلَّ عَیْنٍ وَالْعُیُونُ لاتَراهُ.

ستایش خدای را سزاست که در یگانگی اش بلند مرتبه و در تنهایی اش به آفریدگان نزدیک است؛ سلطنتش پرجلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است. بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود، بر همه چیز احاطه دارد و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.

همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگی او را پایانی نیست. آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست.

اوست آفریننده آسمان ها و گستراننده زمین ها و حکمران آن ها. دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر است. هموست پروردگار فرشتگان و روح؛ افزونی بخش آفریده ها و نعمت ده ایجاد شده هاست.

به یک نیم نگاه دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند.

کَریمٌ حَلیمٌ ذُوأَناتٍ، قَدْ وَسِعَ کُلَّ شَیءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَیْهِمْ بِنِعْمَتِهِ. لا یَعْجَلُ بِانْتِقامِهِ، وَلایُبادِرُ إِلَیْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذابِهِ. قَدْفَهِمَ السَّرائِرَ وَ عَلِمَ الضَّمائِرَ، وَلَمْ تَخْفَ عَلَیْهِ اَلْمَکْنوناتُ ولا اشْتَبَهَتْ عَلَیْهِ الْخَفِیّاتُ. لَهُ الْإِحاطَةُ بِکُلِّ شَیءٍ، والغَلَبَةُ علی کُلِّ شَیءٍ والقُوَّةُ فی کُلِّ شَئٍ والقُدْرَةُ عَلی کُلِّ شَئٍ وَلَیْسَ مِثْلَهُ

ص: 17

شَیءٌ. وَ هُوَ مُنْشِئُ الشَّیءِ حینَ لاشَیءَ دائمٌ حَی وَقائمٌ بِالْقِسْطِ، لاإِلاهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُالْحَکیمُ.

جَلَّ عَنْ أَنْ تُدْرِکَهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَاللَّطیفُ الْخَبیرُ. لایَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعایَنَةٍ، وَلایَجِدُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَمِنْ سِرٍ وَ عَلانِیَةٍ إِلاّ بِمادَلَّ عَزَّوَجَلَّ عَلی نَفْسِهِ.

کریم و بردبار و شکیباست. رحمت اش جهان شمول و عطایش منّت گذار. در انتقام بی شتاب و در کیفر سزاواران عذاب، صبور و شکیباست. بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا. پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است. او راست فراگیری و چیرگی بر هر هستی. نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه اوست. او را همانندی نیست و هموست ایجادگر هر موجود در تاریکستان لاشیء. جاودانه و زنده و عدل گستر. جز او خداوندی نباشد و اوست ارجمند و حکیم.

دیده ها را بر او راهی نیست و اوست دریابنده دیده ها. بر پنهانی ها آگاه و بر کارها داناست. کسی از دیدن به وصف او نرسد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیابد مگر، او - عزّوجلّ - خود، راه نماید و بشناساند.

وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله ألَّذی مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسُهُ، وَالَّذی یَغْشَی الْأَبَدَ نُورُهُ، وَالَّذی یُنْفِذُ أَمْرَهُ بِلامُشاوَرَةِ مُشیرٍ وَلامَعَهُ شَریکٌ فی تَقْدیرِهِ وَلایُعاوَنُ فی تَدْبیرِهِ. صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلی غَیْرِ مِثالٍ، وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلامَعُونَةٍ مِنْ أَحَدٍ وَلا تَکَلُّفٍ وَلاَ احْتِیالٍ. أَنْشَأَها فَکانَتْ وَ بَرَأَها فَبانَتْ.

فَهُوَالله الَّذی لا إِلاهَ إِلاَّ هُوالمُتْقِنُ الصَّنْعَةَ، اَلْحَسَنُ الصَّنیعَةِ، الْعَدْلُ الَّذی لایَجُوُر، وَالْأَکْرَمُ الَّذی تَرْجِعُ إِلَیْهِ الْأُمُورُ.

وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله الَّذی تَواضَعَ کُلُّ شَیءٍ لِعَظَمَتِهِ، وَذَلَّ کُلُّ شَیءٍ لِعِزَّتِهِ، وَاسْتَسْلَمَ کُلُّ شَیءٍ لِقُدْرَتِهِ، وَخَضَعَ کُلُّ شَیءٍ لِهَیْبَتِهِ. مَلِکُ الْاَمْلاکِ وَ مُفَلِّکُ الْأَفْلاکِ وَمُسَخِّرُالشَّمْسِ

ص: 18

وَالْقَمَرِ، کُلٌّ یَجْری لاَجَلٍ مُسَمّی. یُکَوِّرُالَّلیْلَ عَلَی النَّهارِ وَیُکَوِّرُالنَّهارَ عَلَی الَّلیْلِ یَطْلُبُهُ حَثیثاً. قاصِمُ کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ وَ مُهْلِکُ کُلِّ شَیْطانٍ مَریدٍ.

و گواهی می دهم که او «الله» است. همو که تنزّهش سراسر روزگاران را فراگیر و نورش ابدیت را شامل است. بی مشاور، فرمانش را اجرا، بی شریک تقدیرش را امضا و بی یاور سامان دهی فرماید. صورت آفرینش او را الگویی نبوده و آفریدگان را بدون یاور و رنج و چاره جویی، هستی بخشیده است. جهان با ایجاد او موجود و با آفرینش او پدیدار شده است.

پس اوست «الله» که معبودی به جز او نیست. همو که صُنعش استوار است و ساختمان آفرینشش زیبا. دادگری است که ستم روا نمی دارد و کریمی که کارهابه او بازمی گردد.

و گواهی می دهم که او «الله» است که آفریدگان در برابر بزرگی اش فروتن و در مقابل عزّتش رام و به توانایی اش تسلیم و به هیبت و بزرگی اش فروتن اند. پادشاه هستی ها و چرخاننده سپهرها و رام کننده آفتاب و ماه که هریک تا اَجَل معین جریان یابند. او پردۀ شب را به روز و پردۀ روز را - که شتابان در پی شب است - به شب پیچد. اوست شکنندۀ هر ستمگر سرکش و نابودکنندۀ هر شیطان رانده شده.

لَمْ یَکُنْ لَهُ ضِدٌّ وَلا مَعَهُ نِدٌّ أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفْواً أَحَدٌ. إلاهٌ واحِدٌ وَرَبٌّ ماجِدٌ یَشاءُ فَیُمْضی، وَیُریدُ فَیَقْضی، وَیَعْلَمُ فَیُحْصی، وَیُمیتُ وَیُحْیی، وَیُفْقِرُ وَیُغْنی، وَیُضْحِکُ وَیُبْکی، (وَیُدْنی وَ یُقْصی) وَیَمْنَعُ وَ یُعْطی، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.

یُولِجُ الَّلیْلَ فِی النَّهارِ وَیُولِجُ النَّهارَ فی الَّلیْلِ، لاإِلاهَ إِلاّهُوَالْعَزیزُ الْغَفّارُ. مُسْتَجیبُ الدُّعاءِ وَمُجْزِلُ الْعَطاءِ، مُحْصِی الْأَنْفاسِ وَ رَبُّ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ، الَّذی لایُشْکِلُ عَلَیْهِ شَیءٌ، وَ لایُضجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخینَ وَلایُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّینَ.

ص: 19

اَلْعاصِمُ لِلصّالِحینَ، وَالْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحینَ، وَ مَوْلَی الْمُؤْمِنینَ وَرَبُّ الْعالَمینَ. الَّذِی اسْتَحَقَّ مِنْ کُلِّ مَنْ خَلَقَ أَنْ یَشْکُرَهُ وَیَحْمَدَهُ (عَلی کُلِّ حالٍ).

نه او را ناسازی باشد و نه برایش انباز و مانندی. یکتا و بی نیاز، نه زاده و نه زاییده شده، او را همتایی نبوده، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است. بخواهد و به انجام رساند. اراده کند و حکم نماید. بداند و بشمارد. بمیراند و زنده کند. نیازمند و بی نیاز گرداند. بخنداند و بگریاند. نزدیک آورد و دور برد. بازدارد و عطا کند. او راست پادشاهی و ستایش. به دست توانی اوست تمام نیکی. و هموست بر هر چیز توانا.

شب را در روز و روز را در شب فرو برد. معبودی جز او نیست؛ گران مایه و آمرزنده؛ اجابت کنندۀ دعا و افزایندۀ عطا، بر شمارندۀ نفَس ها؛ پروردگار پری و انسان. چیزی بر او مشکل ننماید، فریاد فریادکنندگان او را آزرده نکند و اصرارِ اصرارکنندگان او را به ستوه نیاورد.

نیکوکاران را نگاه دار، رستگاران را یار، مؤمنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است؛ آن که در همه احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است.

أَحْمَدُهُ کَثیراً وَأَشْکُرُهُ دائماً عَلَی السَّرّاءِ والضَّرّاءِ وَالشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، وَأُومِنُ بِهِ و بِمَلائکَتِهِ وکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ. أَسْمَعُ لاَمْرِهِ وَاُطیعُ وَأُبادِرُ إِلی کُلِّ مایَرْضاهُ وَأَسْتَسْلِمُ لِماقَضاهُ، رَغْبَةً فی طاعَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ، لاَنَّهُ الله الَّذی لایُؤْمَنُ مَکْرُهُ وَلایُخافُ جَورُهُ.

او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم بر شادی و رنج و بر آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته، فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم؛ و به سوی خشنودی او می شتابم و به حکم او تسلیمم؛ چرا که به فرمانبری او شائق و از کیفر او ترسانم. زیرا او خدایی است که

ص: 20

کسی از مکرش در امان نبوده و از بی عدالتیش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).

بخش دوم: فرمان الهی برای مطلبی مهم

وَأُقِرُّلَهُ عَلی نَفْسی بِالْعُبُودِیَّةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، وَأُؤَدّی ما أَوْحی بِهِ إِلَی حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بی مِنْهُ قارِعَةٌ لایَدْفَعُها عَنّی أَحَدٌ وَإِنْ عَظُمَتْ حیلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ - لاإِلاهَ إِلاَّهُوَ - لاَِنَّهُ قَدْأَعْلَمَنی أَنِّی إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَی (فی حَقِّ عَلِی) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَقَدْ ضَمِنَ لی تَبارَکَ وَتَعالَی الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَالله الْکافِی الْکَریمُ.

و اکنون به عبودیت خویش و پروردگاری او گواهی می دهم. و وظیفه خود را در آن چه وحی شده انجام می دهم مباد که از سوی او عذابی فرود آید که کسی یاری دورساختن آن از من نباشد. هر چند توانش بسیار و دوستی اش (با من) خالص باشد. - معبودی جز او نیست - چرا که اعلام فرموده که اگر آن چه (درباره ی علی) نازل کرده به مردم نرسانم، وظیفه رسالتش را انجام نداده ام؛ و خداوند تبارک و تعالی امنیت از [آزار] مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است.

فَأَوْحی إِلَیّ: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحیمِ، یا أَیُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ - فی عَلِی یَعْنی فِی الْخِلاَفَةِ لِعَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ - وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ).

مَعاشِرَالنّاسِ، ما قَصَّرْتُ فی تَبْلیغِ ما أَنْزَلَ الله تَعالی إِلَی، وَ أَنَا أُبَیِّنُ لَکُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآیَةِ: إِنَّ جَبْرئیلَ هَبَطَ إِلَی مِراراً ثَلاثاً یَأْمُرُنی عَنِ السَّلامِ رَبّی - وَ هُوالسَّلامُ - أَنْ أَقُومَ فی هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ کُلَّ أَبْیَضَ وَأَسْوَدَ: أَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی وَ خَلیفَتی (عَلی أُمَّتی) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدی، الَّذی مَحَلُّهُ مِنّی مَحَلُّ هارُونَ

ص: 21

مِنْ مُوسی إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِی بَعْدی وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدَالله وَ رَسُولِهِ.

وَقَدْ أَنْزَلَ الله تَبارَکَ وَ تَعالی عَلَی بِذالِکَ آیَةً مِنْ کِتابِهِ (هِی): (إِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُواالَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)، وَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ الَّذی أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَهُوَ راکِعٌ یُریدُالله عَزَّوَجَلَّ فی کُلِّ حالٍ.

پس آنگاه خداوند چنین وحی ام فرستاد: «به نام خداوند همه مهرِ مهرورز. ای فرستادۀ ما! آن چه از سوی پروردگارت دربارۀ علی و خلافت او بر تو فرود آمده بر مردم ابلاغ کن، وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای؛ و او تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد.»

هان مردمان! آنچه بر من فرود آمده، در تبلیغ آن کوتاهی نکرده ام و حال برایتان سبب نزول آیه را بیان می کنم: همانا جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوی سلام، پروردگارم - که تنها او سلام است - فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابی طالب برادر، وصی و جانشین من در میان امّت و امام پس از من بوده. جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است، لیکن پیامبری پس از من نخواهد بود او (علی)، صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است؛

و پروردگارم آیه ای بر من نازل فرموده که: «همانا ولی، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و ایمانیانی هستند که نماز به پا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند.» و هر آینه علی بن ابی طالب نماز به پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است.

وَسَأَلْتُ جَبْرَئیلَ أَنْ یَسْتَعْفِی لِی (السَّلامَ) عَنْ تَبْلیغِ ذالِکَ إِلیْکُمْ - أَیُّهَاالنّاسُ - لِعِلْمی بِقِلَّةِ الْمُتَّقینَ وَکَثْرَةِ الْمُنافِقینَ وَإِدغالِ اللّائمینَ وَ حِیَلِ الْمُسْتَهْزِئینَ

ص: 22

بِالْإِسْلامِ، الَّذینَ وَصَفَهُمُ الله فی کِتابِهِ بِأَنَّهُمْ یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مالَیْسَ فی قُلوبِهِمْ، وَیَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَالله عَظیمٌ.

وَکَثْرَةِ أَذاهُمْ لی غَیْرَ مَرَّةٍ حَتّی سَمَّونی أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنِّی کَذالِکَ لِکَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إِیّی وَ إِقْبالی عَلَیْهِ (وَ هَواهُ وَ قَبُولِهِ مِنِّی) حَتّی أَنْزَلَ الله عَزَّوَجَلَّ فی ذالِکَ (وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذونَ النَّبِی وَ یَقولونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ - (عَلَی الَّذینَ یَزْعُمونَ أَنَّهُ أُذُنٌ) - خَیْرٍ لَکُمْ، یُؤْمِنُ بِالله وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ) الآیَةُ.

و من از جبرئیل درخواستم که از خداوند سلام اجازه کند و مرا از این مأموریت معاف فرماید. زیرا کمی پرهیزگاران و فزونی منافقان و دسیسۀ ملامت گران و مکر مسخره کنندگان اسلام را می دانم؛ همانان که خداوند در کتاب خود در وصفشان فرموده: «به زبان آن را می گویند که در دل هایشان نیست و آن را اندک و آسان می شمارند حال آن که نزد خداوند بس بزرگ است.»

و نیز از آن روی که منافقان بارها مرا آزار رسانیده تا بدانجا که مرا اُذُن [سخن شنو و زودباور ]نامیده اند، به خاطر همراهی افزون علی با من و رویکرد من به او و تمایل و پذیرش او از من، تا بدانجا که خداوند در این موضوع آیه ای فرو فرستاده: « و از آنانند کسانی که پیامبر خدا را می آزارند و می گویند: او سخن شنو و زودباور است. بگو: آری سخن شنو است. - بر علیه آنان که گمان می کنند او تنها سخن می شنود - لیکن به خیر شماست، او (پیامبر صلی الله علیه و آله) به خدا ایمان دارد و مؤمنان را تصدیق می کند و راستگو می انگارد.»

وَلَوْشِئْتُ أَنْ أُسَمِّی الْقائلینَ بِذالِکَ بِأَسْمائهِمْ لَسَمَّیْتُ وَأَنْ أُوْمِئَ إِلَیْهِمْ بِأَعْیانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ وَأَنْ أَدُلَّ عَلَیْهِمُ لَدَلَلْتُ، وَلکِنِّی وَالله فی أُمورِهمْ قَدْ تَکَرَّمْتُ. وَکُلُّ ذالِکَ لایَرْضَی الله مِنّی إِلاّ أَنْ أُبَلِّغَ ما أَنْزَلَ الله إِلَی (فی حَقِّ عَلِی)، ثُمَّ تلا: (یا أَیُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ - فی حَقِّ عَلِی - وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ

ص: 23

رِسالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ).

و اگر می خواستم نام گویندگان چنین سخنی را بر زبان آورم و یا به آنان اشارت کنم و یا مردمان را به سوی شان هدایت کنم [که آنان را شناسایی کنند] می توانستم. لیکن سوگند به خدا در کارشان کرامت نموده لب فروبستم. با این حال خداوند از من خشنود نخواهد گشت مگر این که آن چه در حق علی عیه السّلام فرو فرستاده به گوش شما برسانم. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله چنین خواند: «ی پیامبر ما! آن چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده - در حقّ علی - ابلاغ کن؛ وگرنه کار رسالتش را انجام نداده ای. و البته خداوند تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد.»

بخش سوم: اعلان رسمی ولایت و امامت دوازده امام علیهم السلام

هان مردمان! بدانید این آیه دربارۀ اوست. ژرفی آن را فهم کنید و بدانید که خداوند او را برایتان صاحب اختیار و امام قرار داده، پیروی او را بر مهاجران و انصار و آنان که به نیکی از ایشان پیروی می کنند و بر صحرانشینان و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و بر هر یکتاپرست لازم شمرده است.

فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذالِکَ فیهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا) أَنَّ الله قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی الْمُهاجِرینَ وَالْأَنْصارِ وَ عَلَی التّابِعینَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَی الْبادی وَالْحاضِرِ، وَ عَلَی الْعَجَمِی وَالْعَرَبی، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوکِ وَالصَّغیرِ وَالْکَبیرِ، وَ عَلَی الْأَبْیَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ عَلی کُلِّ مُوَحِّدٍ.

ماضٍ حُکْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَالله لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَطاعَ لَهُ.

ص: 24

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ فی هذا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعوا وَ أَطیعوا وَانْقادوا لاَمْرِ(الله) رَبِّکُمْ، فَإِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاکُمْ وَإِلاهُکُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِیُهُ الُمخاطِبُ لَکُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدی عَلی وَلِیُّکُمْ وَ إِمامُکُمْ بِأَمْرِالله رَبِّکُمْ، ثُمَّ الْإِمامَةُ فی ذُرِّیَّتی مِنْ وُلْدِهِ إِلی یَوْمٍ تَلْقَوْنَ الله وَرَسولَهُ.

[هشدار که] اجرای فرمان و گفتار او لازم و امرش نافذ است. ناسازگارش رانده، پیرو و باورکننده اش در مهر و شفقت است. هر آینه خداوند، او و شنوایان سخن او و پیروان راهش را آمرزیده است.

هان مردمان! آخرین بار است که در این اجتماع به پا ایستاده ام. پس بشنوید و فرمان حق را گردن گذارید؛ چرا که خداوند عزّوجلّ صاحب اختیار و ولی و معبود شماست؛ و پس از خداوند ولی شما، فرستاده و پیامبر اوست که اکنون در برابر شماست و با شما سخن می گوید. و پس از من به فرمان پروردگار، علی ولی و صاحب اختیار و امام شماست. آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علی خواهد بود. این قانون تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید دوام دارد.

لاحَلالَ إِلاّ ما أَحَلَّهُ الله وَ رَسُولُهُ وَهُمْ، وَلاحَرامَ إِلاّ ما حَرَّمَهُ الله (عَلَیْکُمْ) وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَالله عَزَّوَجَلَّ عَرَّفَنِی الْحَلالَ وَالْحَرامَ وَأَنَا أَفْضَیْتُ بِما عَلَّمَنی رَبِّی مِنْ کِتابِهِ وَحَلالِهِ وَ حَرامِهِ إِلَیْهِ.

مَعاشِرَالنّاسِ، (فَضِّلُوهُ). مامِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَدْ أَحْصاهُ الله فِی، وَ کُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أَحْصَیْتُهُ فی إِمامِ الْمُتَّقینَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً، وَ هُوَ الْإِمامُ الْمُبینُ (الَّذی ذَکَرَهُ الله فی سُورَةِ یس: (وَ کُلَّ شَیءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ).

مَعاشِرَالنَّاسِ، لاتَضِلُّوا عَنْهُ وَلاتَنْفِرُوا مِنْهُ، وَلاتَسْتَنْکِفُوا عَنْ وِلایَتِهِ، فَهُوَالَّذی یَهدی إِلَی الْحَقِّ وَیَعْمَلُ بِهِ، وَیُزْهِقُ الْباطِلَ وَیَنْهی عَنْهُ، وَلاتَأْخُذُهُ فِی الله لَوْمَةُ لائِمٍ. أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِالله وَ رَسُولِهِ (لَمْ یَسْبِقْهُ إِلَی الْایمانِ بی أَحَدٌ)، وَالَّذی فَدی رَسُولَ الله بِنَفْسِهِ، وَالَّذی کانَ مَعَ رَسُولِ الله وَلا أَحَدَ یَعْبُدُالله مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ

ص: 25

غَیْرُهُ.

(أَوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ أَوَّلُ مَنْ عَبَدَالله مَعی. أَمَرْتُهُ عَنِ الله أَنْ یَنامَ فی مَضْجَعی، فَفَعَلَ فادِیاً لی بِنَفْسِهِ).

روا نیست، مگر آن چه خدا و رسول او و امامان روا دانند؛ و ناروا نیست مگر آن چه آنان ناروا دانند. خداوند عزوجل، هم روا و هم ناروا را برای من بیان فرموده و آن چه پروردگارم از کتاب خویش و حلال و حرامش به من آموخته در اختیار علی نهاده ام.

هان مردمان! او را برتر بدانید. چرا که هیچ دانشی نیست مگر اینکه خداوند آن را در جان من نبشته و من نیز آن را در جان پیشوای پرهیزکاران، علی، ضبط کرده ام. او (علی) پیشوای روشنگر است که خداوند او را در سورۀ یاسین یاد کرده که: «و دانش هر چیز را در امام روشنگر برشمرده ایم...»

هان مردمان! از علی رو برنتابید. و از امامتش نگریزید. و از سرپرستی اش رو برنگردانید. او [شما را] به درستی و راستی خوانده و [خود نیز] بدان عمل نماید. او نادرستی را نابود کند و از آن بازدارد. در راه خدا نکوهش نکوهش گران او را از کار باز ندارد. او نخستین مؤمن به خدا و رسول اوست و کسی در ایمان، به او سبقت نجسته. و همو جان خود را فدای رسول الله نموده و با او همراه بوده است تنها اوست که همراه رسول خدا عبادت خداوند می کرد و جز او کسی چنین نبود.

اولین نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من است. از سوی خداوند به او فرمان دادم تا [در شب هجرت] در بستر من بیارامد و او نیز فرمان برده، پذیرفت که جان خود را فدای من کند.

مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ الله، وَاقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ الله.

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ إِمامٌ مِنَ الله، وَلَنْ یَتُوبَ الله عَلی أَحَدٍ أَنْکَرَ وِلایَتَهُ وَلَنْ یَغْفِرَ لَهُ، حَتْماً عَلَی الله أَنْ یَفْعَلَ ذالِکَ بِمَنْ خالَفَ أَمْرَهُ وَأَنْ یُعَذِّبَهُ عَذاباً نُکْراً أَبَدَا

ص: 26

الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهورِ. فَاحْذَرُوا أَنْ تُخالِفوهُ. فَتَصْلُوا ناراً وَقودُهَا النَّاسُ وَالْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ.

هان مردمان! او رابرتر دانید، که خداوند او را برگزیده؛ و پیشوایی او را بپذیرید، که خداوند او را برپا کرده است.

هان مردمان! او از سوی خدا امام است و هرگز خداوند توبه منکر او را نپذیرد و او را نیامرزد. این است روش قطعی خداوند درباره ناسازگار علی و هرآینه او را به عذاب دردناک پایدار کیفر کند. از مخالفت او بهراسید و گرنه در آتشی درخواهید شد که آتش گیرۀ آن مردمانند؛ و سنگ، که برای حق ستیزان آماده شده است.

مَعاشِرَالنّاسِ، بی - وَالله - بَشَّرَالْأَوَّلُونَ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالْمُرْسَلینَ، وَأَنَا - (وَالله) - خاتَمُ الْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ والْحُجَّةُ عَلی جَمیعِ الَمخْلوقینَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَالْأَرَضینَ. فَمَنْ شَکَّ فی ذالِکَ فَقَدْ کَفَرَ کُفْرَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ مَنْ شَکَّ فی شَیءٍ مِنْ قَوْلی هذا فَقَدْ شَکَّ فی کُلِّ ما أُنْزِلَ إِلَی، وَمَنْ شَکَّ فی واحِدٍ مِنَ الْأَئمَّةِ فَقَدْ شَکَّ فِی الْکُلِّ مِنْهُمْ، وَالشَاکُّ فینا فِی النّارِ.

مَعاشِرَالنّاسِ، حَبانِی الله عَزَّوَجَلَّ بِهذِهِ الْفَضیلَةِ مَنّاً مِنْهُ عَلَی وَ إِحْساناً مِنْهُ إِلَی وَلا إِلاهَ إِلاّهُوَ، أَلا لَهُ الْحَمْدُ مِنِّی أَبَدَ الْآبِدینَ وَدَهْرَالدّاهِرینَ وَ عَلی کُلِّ حالٍ.

هان مردمان! به خدا سوگند که پیامبران پیشین به ظهورم مژده داده اند و اکنون من فرجام پیامبران و برهان بر آفریدگان آسمانیان و زمینیانم. آن کس که راستی و درستی مرا باور نکند به کفر جاهلی درآمده و تردید در سخنان امروزم همسنگ تردید در تمامی محتوای رسالت من است، و شک و ناباوری در امامت یکی از امامان، به سان شک و ناباوری در تمامی آنان است. و هرآینه جایگاه ناباوران ما آتش دوزخ خواهد بود.

هان مردمان! خداوند عزّوجلّ از روی منّت و احسان خویش این برتری را به من پیشکش کرد و البته که خدایی جز او نیست.

ص: 27

آگاه باشید: تمامی ستایش ها در همه روزگاران و در هر حال و مقام ویژۀ اوست.

مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدی مِنْ ذَکَرٍ و أُنْثی ما أَنْزَلَ الله الرِّزْقَ وَبَقِی الْخَلْقُ.

مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ، مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَی قَوْلی هذا وَلَمْ یُوافِقْهُ. أَلا إِنَّ جَبْرئیلَ خَبَّرنی عَنِ الله تَعالی بِذالِکَ وَیَقُولُ: «مَنْ عادی عَلِیّاً وَلَمْ یَتَوَلَّهُ فَعَلَیْهِ لَعْنَتی وَ غَضَبی»، (وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوالله - أَنْ تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها - إِنَّ الله خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ).

مَعاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ جَنْبُ الله الَّذی ذَکَرَ فی کِتابِهِ العَزیزِ، فَقالَ تعالی (مُخْبِراً عَمَّنْ یُخالِفُهُ): (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتا عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ الله).

هان مردمان! عل را برتر دانید؛ که او برترین مردمان از مرد و زن پس از من است؛ تا آن هنگام که آفریدگان پایدارند و روزی شان فرود آید.

دور دورباد از درگاه مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن که این گفته را نپذیرد و با من سازگار نباشد!

هان! بدانید جبرئیل از سوی خداوند خبرم داد: «هر آن که با علی بستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد، نفرین و خشم من بر او باد!» البته بایست که هر کس بنگرد که برای فردای رستاخیز خود چه پیش فرستاده. [هان!] تقوا پیشه کنید و از ناسازگاری با علی بپرهیزید. مباد که گام هایتان پس از استواری درلغزد. که خداوند بر کردارتان آگاه است.

هان مردمان! همانا او هم جوار و همسایه خداوند است که در نبشته ی عزیز خود او را یاد کرده و دربارۀ ستیزندگان با او فرموده: «تا آنکه مبادا کسی در روز رستخیز بگوید: افسوس که دربارۀ همجوار و همسایه ی خدا کوتاهی کردم...»

ص: 28

مَعاشِرَالنّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آیاتِهِ وَانْظُرُوا إِلی مُحْکَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ، فَوَالله لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ یُوضِحَ لَکُمْ تَفْسیرَهُ إِلاَّ الَّذی أَنَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلی وَشائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِیَدَی) وَ مُعْلِمُکُمْ: أَنَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی، وَ مُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَی.

هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفی آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروی ننمایید. پس به خدا سوگند که باطن ها و تفسیر آن را آشکار نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که: هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست. و او علی بن ابی طالب است؛ برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است.

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِیّاً وَالطَّیِّبینَ مِنْ وُلْدی (مِنْ صُلْبِهِ) هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ، وَالْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأَکْبَرُ، فَکُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَی الْحَوْضَ.

أَلا إِنَّهُمْ أُمَناءُ الله فی خَلْقِهِ وَ حُکّامُهُ فی أَرْضِهِ. أَلاوَقَدْ أَدَّیْتُ.

أَلا وَقَدْ بَلَّغْتُ، أَلاوَقَدْ أَسْمَعْتُ، أَلاوَقَدْ أَوْضَحْتُ، أَلا وَ إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ، أَلاإِنَّهُ لا «أَمیرَالْمُؤْمِنینَ» غَیْرَ أَخی هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنینَ بَعْدی لاَحَدٍ غَیْرِهِ.

هان مردمان! همانا علی و پاکان از فرزندانم از نسل او، یادگار گران سنگ کوچک ترند و قرآن یادگار گران سنگ بزرگ تر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود خبر می دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.

هان! بدانید که آنان امانتداران خداوند در میان آفریدگان و

ص: 29

حاکمان او در زمین اویند.

هشدار که من وظیفه ی خود را ادا کردم. هشدار که من آن چه بر عهده ام بود ابلاغ کردم و به گوشتان رساندم و روشن نمودم. بدانید که این سخن خدا بود و من از سوی او سخن گفتم. هشدار که هرگز به جز این برادرم کسی نباید امیرالمؤمنین خوانده شود. هشدار که پس از من امارت مؤمنان بری کسی جز او روا نباشد.

ثم قال: «ایهاالنَّاسُ، مَنْ اَوْلی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟ قالوا: الله و رَسُولُهُ. فَقالَ: اَلا من کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلی مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.

سپس فرمود: مردمان! کیست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پیامبر او! سپس فرمود آگاه باشید! آن که من سرپرست اویم، پس این علی سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را که سرپرستی او را بپذیرد و دشمن بدار هر آن که او را دشمن دارد و یاری کن یار او را؛ و تنها گذار آن را که او را تنها بگذارد.

بخش چهارم: بلند کردن امیرالمومنین علیه السلام به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله

مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِی أخی وَ وَصیی وَ واعی عِلْمی، وَ خَلیفَتی فی اُمَّتی عَلی مَنْ آمَنَ بی وَعَلی تَفْسیرِ کِتابِ الله عَزَّوَجَلَّ وَالدّاعی إِلَیْهِ وَالْعامِلُ بِمایَرْضاهُ وَالُمحارِبُ لاَعْدائهِ وَالْمُوالی عَلی طاعَتِهِ وَالنّاهی عَنْ مَعْصِیَتِهِ. إِنَّهُ خَلیفَةُ رَسُولِ الله وَ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ وَالْإمامُ الْهادی مِنَ الله، وَ قاتِلُ النّاکِثینَ وَالْقاسِطینَ وَالْمارِقینَ بِأَمْرِالله. یَقُولُ الله: (مایُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَی).

بِأَمْرِکَ یارَبِّ أَقولُ: اَلَّلهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ (وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ) وَالْعَنْ مَنْ أَنْکَرَهُ وَاغْضِبْ عَلی مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ.

هان مردمان! این علی است برادر و وصی و نگاهبان دانش من. و هموست جانشین من در میان امّت و بر گروندگان به من و بر تفسیر کتاب خدا

ص: 30

که مردمان را به سوی او بخواند و به آن چه موجب خشنودی اوست عمل کند و با دشمنانش ستیز نماید. او پشتیبان فرمانبرداری خداوند و بازدارنده از نافرمانی او باشد. همانا اوست جانشین رسول الله و فرمانروای ایمانیان و پیشوای هدایتگر از سوی خدا و کسی که به فرمان خدا با پیمان شکنان، روی گردانان از راستی و درستی و به دررفتگان از دین پیکار کند. خداوند فرماید: «فرمان من دگرگون نخواهدشد.»

پروردگارا! اکنون به فرمان تو چنین می گویم: خداوندا! دوستداران او را دوست دار. و دشمنان او را دشمن دار. پشتیبانان او را پشتیبانی کن. یارانش را یاری نما. خودداری کنندگان از یاری اش را به خود رها کن. ناباورانش را از مهرت بران و بر آنان خشم خود را فرود آور.

اللهمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَ الْآیَةَ فی عَلِی وَلِیِّکَ عِنْدَتَبْیینِ ذالِکَ وَنَصْبِکَ إِیّاهُ لِهذَا الْیَوْمِ: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً)، (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَالْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ). اللهمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی قَدْ بَلَّغْتُ.

معبودا! تو خود در هنگام برپاداشتن او و بیان ولایتش نازل فرمودی که: «امروز آیین شما را به کمال، و نعمت خود را بر شما به اتمام رساندم، و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم.» «و آن که به جز اسلام دینی را بجوید، از او پذیرفته نبوده، در جهان دیگر در شمار زیانکاران خواهد بود.» خداوندا، تو را گواه می گیرم که پیام تو را به مردمان رساندم.

بخش پنجم: تاکید بر توجه امت به مسئله امامت

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّما أَکْمَلَ الله عَزَّوَجَلَّ دینَکُمْ بِإِمامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ یَأْتَمَّ بِهِ وَبِمَنْ یَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَالْعَرْضِ عَلَی الله عَزَّوَجَلَّ فَأُولئِکَ الَّذینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ (فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ) وَ فِی النّارِهُمْ خالِدُونَ، (لایُخَفَّفُ

ص: 31

عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلاهُمْ یُنْظَرونَ).

هان مردمان! خداوند عزّوجلّ دین را با امامت علی تکمیل فرمود. اینک آنان که از او و جانشینانش از فرزندان من و از نسل او - تا برپایی رستاخیز و عرضه ی بر خدا - پیروی نکنند، در دو جهان کرده هایشان بیهوده بوده در آتش دوزخ ابدی خواهند بود، به گونه ی که نه از عذابشان کاسته و نه برایشان فرصتی خواهد بود.

مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِی، أَنْصَرُکُمْ لی وَأَحَقُّکُمْ بی وَأَقْرَبُکُمْ إِلَی وَأَعَزُّکُمْ عَلَی، وَالله عَزَّوَجَلَّ وَأَنَاعَنْهُ راضِیانِ. وَ مانَزَلَتْ آیَةُ رِضاً (فی الْقُرْآنِ) إِلاّ فیهِ، وَلا خاطَبَ الله الَّذینَ آمَنُوا إِلاّبَدَأ بِهِ، وَلانَزَلَتْ آیَةُ مَدْحٍ فِی الْقُرْآنِ إِلاّ فیهِ، وَلاشَهِدَ الله بِالْجَنَّةِ فی (هَلْ أَتی عَلَی الْاِنْسانِ) إِلاّلَهُ، وَلا أَنْزَلَها فی سِواهُ وَلامَدَحَ بِها غَیْرَهُ.

هان مردمان! این علی یاورترین، سزاوارترین و نزدیک ترین و عزیزترین شما نسبت به من است. خداوند عزّوجلّ و من از او خشنودیم. آیه رضایتی در قرآن نیست مگر این که درباره ی اوست. و خدا هرگاه ایمان آوردگان را خطابی نموده به او آغاز کرده [و او اولین شخص مورد نظر خدی متعال بوده است ] . و آیه ی ستایشی نازل نگشته مگر درباره ی او. و خداوند در سوره ی «هل أتی علی الإنسان» گواهی بر بهشت [رفتن ] نداده مگر بری او، و آن را در حق غیر او نازل نکرده و به آن جز او را نستوده است.

مَعاشِرَالنّاسِ، هُوَ ناصِرُ دینِ الله وَالُمجادِلُ عَنْ رَسُولِ الله، وَ هُوَالتَّقِی النَّقِی الْهادِی الْمَهْدِی. نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبی وَ وَصِیُّکُمْ خَیْرُ وَصِی (وَبَنُوهُ خَیْرُالْأَوْصِیاءِ).

مَعاشِرَالنّاسِ، ذُرِّیَّةُ کُلِّ نَبِی مِنْ صُلْبِهِ، وَ ذُرِّیَّتی مِنْ صُلْبِ (أَمیرِالْمُؤْمِنینَ) عَلِی.

مَعاشِرَ النّاسِ، إِنَّ إِبْلیسَ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلاتَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ أَعْمالُکُمْ وَتَزِلَّ أَقْدامُکُمْ، فَإِنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إِلَی الْأَرضِ بِخَطیئَةٍ واحِدَةٍ، وَهُوَ صَفْوَةُالله عَزَّوَجَلَّ، وَکَیْفَ بِکُمْ وَأَنْتُمْ أَنْتُمْ وَ مِنْکُمْ أَعْداءُالله،

أَلا وَ إِنَّهُ لایُبْغِضُ عَلِیّاً إِلاّشَقِی، وَ لایُوالی عَلِیّاً إِلاَّ تَقِی، وَ لایُؤْمِنُ بِهِ إِلاّ مُؤْمِنٌ

ص: 32

مُخْلِصٌ.

هان مردمان! او یاور دین خدا و دفاع کننده ی از رسول اوست. او پرهیزکار پاکیزه و رهنمی ارشاد شده [به دست خود خدا] است. پیامبرتان برترین پیامبر، وصی او برترین وصی و فرزندان او برترین اوصیایند.

هان مردمان! فرزندان هرپیامبر از نسل اویند و فرزندان من از صلب و نسل امیرالمؤمنین علی است.

هان مردمان! به راستی که شیطانِ اغواگر، آدم را با رشک از بهشت رانده مبادا شما به علی رشک ورزید که کرده هایتان نابود و گام هایتان لغزان خواهدشد. آدم به خاطر یک اشتباه به زمین هبوط کرد و حال آن که برگزیده ی خدی عزّوجلّ بود. پس چگونه خواهید بود شما و حال آن که شما شمایید و دشمنان خدا نیز از میان شمایند.

آگاه باشید! که با علی نمی ستیزد مگر بی سعادت. و سرپرستی او را نمی پذیرد مگر رستگار پرهیزگار. و به او نمی گرود مگر ایمان دار بی آلایش.

وَ فی عَلِی - وَالله - نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْر: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحیمِ، وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ) (إِلاّ عَلیّاً الّذی آمَنَ وَ رَضِی بِالْحَقِّ وَالصَّبْرِ).

مَعاشِرَالنّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ الله وَبَلَّغْتُکُمْ رِسالَتی وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّالْبَلاغُ الْمُبینُ.

مَعاشِرَالنّاسِ، (إتَّقُوالله حَقَّ تُقاتِهِ وَلاتَموتُنَّ إِلاّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).

و سوگند به خدا که سوره ی والعصر درباره ی اوست: «به نام خداوند همه مهر مهر ورز. قسم به زمان که انسان در زیان است.» مگر علی که ایمان آورده و به درستی و شکیبایی آراسته است.

هان مردمان! خدا را گواه گرفتم و پیام او را به شما رسانیدم. و بر فرستاده وظیفه ی جز بیان و ابلاغ روشن نباشد!

ص: 33

هان مردمان! تقوا پیشه کنید همان گونه که بایسته است. و نمیرید جز با شرفِ اسلام.

بخش ششم: اشاره به کارشکنی های منافقین

مَعاشِرَالنّاسِ، (آمِنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَالنَّورِ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ). (بالله ما عَنی بِهذِهِ الْآیَةِ إِلاَّ قَوْماً مِنْ أَصْحابی أَعْرِفُهُمْ بِأَسْمائِهِمْ وَأَنْسابِهِمْ، وَقَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ فَلْیَعْمَلْ کُلُّ امْرِئٍ عَلی مایَجِدُ لِعَلِی فی قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ).

مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ مَسْلوکٌ فِی ثُمَّ فی عَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ، ثُمَّ فِی النَّسْلِ مِنْهُ إِلَی الْقائِمِ الْمَهْدِی الَّذی یَأْخُذُ بِحَقِّ الله وَ بِکُلِّ حَقّ هُوَ لَنا، لاَنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّةً عَلَی الْمُقَصِّرینَ وَالْمعُانِدینَ وَالُمخالِفینَ وَالْخائِنینَ وَالْآثِمینَ وَالّظَالِمینَ وَالْغاصِبینَ مِنْ جَمیعِ الْعالَمینَ.

هان مردمان! «به خدا و رسول و نور همراهش ایمان آورید پیش از آن که چهره ها را تباه و باژگونه کنیم یا چونان اصحاب روز شنبه [یهودیانی که بر خدا نیرنگ آوردند] رانده شوید.«به خدا سوگند که مقصود خداوند از این آیه گروهی از صحابه اند که آنان را با نام و نَسَب می شناسم لیکن به پرده پوشی کارشان مأمورم. آنک هر کس پایه کار خویش را مهر و یا خشم علی در دل قرار دهد [و بداند که ارزش عمل او وابسته به آن است.] .

مردمان! نور از سوی خداوند عزّوجل در جان من، سپس در جان علی بن ابی طالب، آن گاه در نسل او تا قائم مهدی - که حق خدا و ما را می ستاند - جی گرفته. چرا که خداوند عزّوجل ما را بر کوتاهی کنندگان، ستیزه گران، ناسازگاران، خائنان و گنهکاران و ستمکاران و غاصبان از تمامی جهانیان دلیل و راهنما و حجت آورده است.

مَعاشِرَالنّاسِ، أُنْذِرُکُمْ أَنّی رَسُولُ الله قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِی الرُّسُلُ، أَفَإِنْ مِتُّ أَوْقُتِلْتُ

ص: 34

انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ؟ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّالله شَیْئاً وَسَیَجْزِی الله الشّاکِرینَ (الصّابِرینَ). أَلاوَإِنَّ عَلِیّاً هُوَالْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَالشُّکْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ.

مَعاشِرَالنّاسِ، لاتَمُنُّوا عَلَی بِإِسْلامِکُمْ، بَلْ لاتَمُنُّوا عَلَی الله فَیُحْبِطَ عَمَلَکُمْ وَیَسْخَطَ عَلَیْکُمْ وَ یَبْتَلِیَکُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَنُحاسٍ، إِنَّ رَبَّکُمْ لَبِا الْمِرْصادِ.

هان مردمان! هشدارتان می دهم: همانا من رسول خدایم. پیش از من نیز رسولانی آمده و سپری گشته اند. آیا اگر من بمیرم یا کشته شوم، به جاهلیت عقب گرد می کنید؟ آن که به قهقرا برگردد، هرگز خدا را زیانی نخواهد رسانید و خداوند سپاسگزاران شکیباگر را پاداش خواهد داد. بدانید که علی و پس از او فرزندان من از نسل او، داری کمال شکیبایی و سپاسگزاری اند.

هان مردمان! اسلامتان را بر من منت نگذارید؛ که اعمال شما را بیهوده و تباه خواهد کرد و خداوند بر شما خشم خواهد گرفت و سپس شما را به شعله ی از آتش و مس گداخته گرفتار خواهد نمود. همانا پروردگار شما در کمین گاه است.

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ سَیَکُونُ مِنْ بَعْدی أَئمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی النّارِ وَیَوْمَ الْقِیامَةِ لایُنْصَرونَ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله وَأَنَا بَریئانِ مِنْهُمْ.

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُمْ وَأَنْصارَهُمْ وَأَتْباعَهُمْ وَأَشْیاعَهُمْ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ. أَلا إِنَّهُمْ أَصْحابُ الصَّحیفَةِ، فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکُمْ فی صَحیفَتِهِ!!

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنِّی أَدَعُها إِمامَةً وَ وِراثَةً (فی عَقِبی إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ)، وَقَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرتُ بِتَبْلیغِهِ حُجَّةً عَلی کُلِّ حاضِرٍ وَغائبٍ وَ عَلی کُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْلَمْ یَشْهَدْ، وُلِدَ أَوْلَمْ یُولَدْ، فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ. وَسَیَجْعَلُونَ الْإِمامَةَ بَعْدی مُلْکاً وَ اغْتِصاباً، (أَلا لَعَنَ الله الْغاصِبینَ الْمُغْتَصبینَ)، وَعِنْدَها سَیَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَا الثَّقَلانِ (مَنْ یَفْرَغُ) وَیُرْسِلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ

ص: 35

وَنُحاسٌ فَلاتَنْتَصِرانِ.

مردمان! به زودی پس از من پیشوایانی خواهند بود که شما را به سوی آتش می خوانند و در روز رستاخیز تنها وبدون یاور خواهند ماند.

هان مردمان! خداوند و من از آنان بیزاریم.

هان مردمان! آنان و یاران و پیروانشان در بدترین جی جهنم، جایگاه متکبّران خواهند بود. بدانید آنان اصحاب صحیفه اند. اکنون هر کس در صحیفه ی خود نظر کند.

هان مردمان! اینک جانشینی خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به جی می گذارم در نسل خود تا برپایی روز رستاخیز. و حال، مأموریت تبلیغی خود را انجام می دهم تا برهان بر هر شاهد و غایب و بر آنان که زاده شده یا نشده اند و بر تمامی مردمان باشد. پس بایسته است این سخن را حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا برپایی رستاخیز برسانند.

آگاه باشید! به زودی پس از من امامت را با پادشاهی جابه جا نموده. آن را غصب کرده و به تصرف خویش درآورند.

هان! نفرین و خشم خدا بر غاصبان و چپاول گران! و البته در آن هنگام خداوند آتش عذاب - شعله هی آتش و مس گداخته - بر سر شما جن و انس خواهد ریخت. آن جاست که دیگر یاری نخواهید شد.

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَکُنْ لِیَذَرَکُمْ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّی یَمیزَالْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ، وَ ما کانَ الله لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ.

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ ما مِنْ قَرْیَةٍ إِلاّ وَالله مُهْلِکُها بِتَکْذیبِها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ مُمَلِّکُهَا الْإِمامَ الْمَهْدِی وَالله مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ.

مَعاشِرَالنّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَکُمْ أَکْثَرُالْأَوَّلینَ، وَالله لَقَدْ أَهْلَکَ الْأَوَّلینَ، وَهُوَ مُهْلِکُ الْآخِرینَ.

ص: 36

هان مردمان! هر آینه خداوند عزوجل شما را به حالتان رها نخواهد کرد تا ناپاک را ازپاک جدا کند. و خداوند نمی خواهد شما را بر غیب آگاه گرداند.(اشاره به آیه ی 179 / آل عمران است.)

هان مردمان! هیچ سرزمینی نیست مگر این که خداوند به خاطر تکذیب اهل آن [حق را] ، آنان را پیش از روز رستاخیز نابود خواهد فرمود و به امام مهدی خواهد سپرد. و هر آینه خداوند وعده ی خود را انجام خواهد داد.

هان مردمان! پیش از شما، شمار فزونی از گذشتگان گمراه شدند و خداوند آنان را نابود کرد. و همو نابودکننده ی آیندگان است.

قالَ الله تَعالی: (أَلَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلینَ، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرینَ، کذالِکَ نَفْعَلُ بِالُمجْرِمینَ، وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ).

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله قَدْ أَمَرَنی وَنَهانی، وَقَدْ أَمَرْتُ عَلِیّاً وَنَهَیْتُهُ (بِأَمْرِهِ). فَعِلْمُ الْأَمْرِ وَالنَّهُی لَدَیْهِ، فَاسْمَعُوا لاَمْرِهِ تَسْلَمُوا وَأَطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَانْتَهُوا لِنَهْیِهِ تَرشُدُوا، (وَصیرُوا إِلی مُرادِهِ) وَلا تَتَفَرَّقْ بِکُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبیلِهِ.

او خود در کتابش آورده: «آیا پیشینیان را تباه نکردیم و به دنبال آنان آیندگان را گرفتار نساختیم؟ با مجرمان این چنین کنیم. وی بر ناباوران!»

هان مردمان! همانا خداوند امر و نهی خود را به من فرموده و من نیز به دستور او دانش آن را نزد علی نهادم. پس فرمان او را بشنوید و گردن نهید و پیرویش نمایید و از آنچه بازتان دارد خودداری کنید تا راه یابید. به سوی هدف او حرکت کنید. راه هی گونه گون شما را از راه او بازندارد!

ص: 37

بخش هفتم: پیروان اهل بیت علیهم السلام و دشمنان ایشان

«بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمدللّه ربّ العالمین الرّحمن الرّحیم» - تا آخر سوره. مَعاشِرَالنّاسِ، أَنَا صِراطُ الله الْمُسْتَقیمُ الَّذی أَمَرَکُمْ بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِی مِنْ بَعْدی. ثُمَّ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةُ (الْهُدی)، یَهْدونَ إِلَی الْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلونَ.

ثُمَّ قَرَأَ: «بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحیمِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِ الْعالَمینَ...» إِلی آخِرِها،

هان مردمان! صراط مستقیم خداوند منم که شما را به پیروی آن امر فرموده. و پس از من علی است و آن گاه فرزندانم از نسل او، پیشوایان راه راستند که به درستی و راستی راهنمایند و به آن حکم و دعوت کنند.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله قرائت فرمود:

وَقالَ: فِی نَزَلَتْ وَفیهِمْ (وَالله) نَزَلَتْ، وَلَهُمْ عَمَّتْ وَإِیَّاهُمْ خَصَّتْ، أُولئکَ أَوْلِیاءُالله الَّذینَ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنونَ، أَلا إِنَّ حِزْبَ الله هُمُ الْغالِبُونَ. أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُالْغاوُونَ إِخْوانُ الشَّیاطینِ یوحی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُروراً. أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الَّذینَ ذَکَرَهُمُ الله فی کِتابِهِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: (لاتَجِدُ قَوْماً یُؤمِنُونَ بِالله وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّالله وَ رَسُولَهُ وَلَوْکانُوا آبائَهُمْ أَوْأَبْنائَهُمْ أَوْإِخْوانَهُمْ أَوْعَشیرَتَهُمْ، أُولئِکَ کَتَبَ فی قُلوبِهِمُ الْإیمانَ) إِلی آخِرالآیَةِ.

فرمود: به خدا سوگند این سوره درباره ی من نازل شده و شامل امامان می باشد و به آنان اختصاص دارد. آنان اولیی خدایند که ترس و اندوهی برایشان نیست، آگاه باشید: البته حزب خدا چیره و غالب خواهد بود. هشدار که: ستیزندگان با امامان، گمراه و همکاران شیاطین اند. بری گمراهی مردمان، سخنان بیهوده و پوچ را به یکدیگر می رسانند. بدانید که خداوند از دوستان امامان در کتاب خود چنین یاد کرده: «[ی پیامبر ما] نمی یابی ایمانیان به خدا و روز بازپسین، که ستیزه گران خدا و رسول را دوست ندارند، گرچه آنان پدران، برادران و خویشانشان باشند. آنان [که چنین

ص: 38

اند] خداوند ایمان را در دل هایشان نبشته است.» - تا آخر آیه.

أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الْمُؤْمِنونَ الَّذینَ وَصَفَهُمُ الله عَزَّوَجَلَّ فَقالَ: (الَّذینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدونَ).

(أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الَّذینَ آمَنُوا وَلَمْ یَرْتابوا).

أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الَّذینَ یدْخُلونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنینَ، تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِکَةُ بِالتَّسْلیمِ یَقُولونَ: سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلوها خالِدینَ.

أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمْ، لَهُمُ الْجَنَّةُ یُرْزَقونَ فیها بِغَیْرِ حِسابٍ. أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ یَصْلَونَ سَعیراً.

أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ یَسْمَعونَ لِجَهَنَّمَ شَهیقاً وَ هِی تَفورُ وَ یَرَوْنَ لَهازَفیراً.

أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ قالَ الله فیهِمْ: (کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها) الآیة.

أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ قالَ الله عَزَّوَجَلَّ: (کُلَّما أُلْقِی فیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَلَمْ یَأتِکُمْ نَذیرٌ، قالوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلنا مانَزَّلَ الله مِنْ شَیءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ فی ضَلالٍ کَبیرٍ) إِلی قَوله: (أَلافَسُحْقاً لاَِصْحابِ السَّعیرِ). أَلا إِنَّ أَوْلِیائَهُمُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبیرٌ.

مَعاشِرَالنَاسِ، شَتّانَ مابَیْنَ السَّعیرِ وَالْأَجْرِ الْکَبیرِ.

هان! دوستداران امامان ایمانیان اند که قرآن چنان توصیف فرموده: «آنان که ایمان آورده و باور خود را به شرک نیالوده اند، در امان و در راه راست هستند.»

هشدار! یاران پیشوایان کسانی هستند که به باور رسیده و از تردید و انکار دور خواهند بود.

هشدار! اولیی امامان آنانند که با آرامش و سلام به بهشت درخواهند شد و فرشتگان با سلام آنان را پذیرفته، خواهند گفت: «درود بر شما که پاک شده اید. اینک داخل شوید که در بهشت، جاودانه خواهید بود.»

ص: 39

هان! بهشت پاداش اولیای آنان است و در آن بی حساب روزی داده خواهند شد.

هان! دشمنان آنان آن کسانی اند که در آتش درآیند. و همانا ناله ی افروزش جهنمرا می شنوند در حالی که شعله هی آتش زبانه می کشد و زفیر (صدی بازدم) جهنم را نیز درمی یابند.

هان! خداوند درباره ی ستیزگران با آنان فرموده: «هرگاه امتی داخل جهنم شود همتی خود را نفرین کند.»

هشدار! که دشمنان امامان همانانند که خداوند درباره ی آنان فرموده: «هر گروهی از آنان داخل جهنم شود نگاهبانان می پرسند: مگر برایتان ترساننده ی نیامد؟! می گویند: چرا ترساننده آمد لیکن تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند وحی نفرستاده و شما نیستید مگر در گمراهی بزرگ!» تا آن جا که فرماید: «هان! نابود باد دوزخیان!»

هان! یاران امامان در نهان، از پروردگار خویش ترسانند، آمرزش و پاداش بزرگ بری آنان خواهد بود.

هان مردمان! چه بسیارراه است میان آتش و پاداش بزرگ!

(مَعاشِرَالنّاسِ)، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ الله وَلَعَنَهُ، وَ وَلِیُّنا (کُلُّ) مَنْ مَدَحَهُ الله وَ أَحَبَّهُ.

مَعاشِرَ النّاسِ، أَلاوَإِنّی (أَنَا) النَّذیرُ و عَلِی الْبَشیرُ.

(مَعاشِرَالنّاسِ)، أَلا وَ إِنِّی مُنْذِرٌ وَ عَلِی هادٍ.

مَعاشِرَ النّاس (أَلا) وَ إِنّی نَبی وَ عَلِی وَصِیّی.

(مَعاشِرَالنّاسِ، أَلاوَإِنِّی رَسولٌ وَ عَلِی الْإِمامُ وَالْوَصِی مِنْ بَعْدی، وَالْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. أَلاوَإِنّی والِدُهُمْ وَهُمْ یَخْرُجونَ مِنْ صُلْبِهِ).

هان مردمان! خداوند ستیزه جویان ما را ناستوده و نفرین فرموده و دوستان ما را ستوده و دوست دارد.

هان مردمان! بدانید که همانا من انذارگرم و علی مژده دهنده.

هان! که من بیم دهنده ام و علی راهنما.

ص: 40

هان مردمان! بدانید که من پیامبرم و علی وصی من است.

هان مردمان! بدانید که همانا من فرستاده و علی امام و وصی پس از من است. و امامان پس از او فرزندان اویند.

آگاه باشید! من والد آنانم ولی ایشان از نسل علی خواهند بود.

بخش هشتم: حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف

أَلا إِنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِی.

أَلا إِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَی الدِّینِ.

أَلا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ.

أَلا إِنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَهادِمُها.

أَلا إِنَّهُ غالِبُ کُلِّ قَبیلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ وَهادیها.

أَلاإِنَّهُ الْمُدْرِکُ بِکُلِّ ثارٍ لاَوْلِیاءِالله.

أَلا إِنَّهُ النّاصِرُ لِدینِ الله.

أَلا إِنَّهُ الْغَرّافُ مِنْ بَحْرٍ عَمیقٍ.

أَلا إِنَّهُ یَسِمُ کُلَّ ذی فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَ کُلَّ ذی جَهْلٍ بِجَهْلِهِ.

أَلا إِنَّهُ خِیَرَةُالله وَ مُخْتارُهُ.

أَلا إِنَّهُ وارِثُ کُلِّ عِلْمٍ وَالُمحیطُ بِکُلِّ فَهْمٍ.

أَلا إِنَّهُ الُمخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الْمُشَیِّدُ لاَمْرِ آیاتِهِ. أَلا إِنَّهُ الرَّشیدُ السَّدیدُ.

أَلا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَیْهِ.

أَلا إِنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقُرونِ بَیْنَ یَدَیْهِ.

أَلا إِنَّهُ الْباقی حُجَّةً وَلاحُجَّةَ بَعْدَهُ وَلا حَقَّ إِلاّ مَعَهُ وَلانُورَ إِلاّعِنْدَهُ.

أَلا إِنَّهُ لاغالِبَ لَهُ وَلامَنْصورَ عَلَیْهِ.

أَلاوَإِنَّهُ وَلِی الله فی أَرْضِهِ، وَحَکَمُهُ فی خَلْقِهِ، وَأَمینُهُ فی سِرِّهِ وَ علانِیَتِهِ.

آگاه باشید! همانا آخرین امام، قائم مهدی از ماست. هان! او بر

ص: 41

تمامی ادیان چیره خواهد بود.

هشدار! که اوست انتقام گیرنده از ستمکاران.

هشدار! که اوست فاتح دژها و منهدم کننده ی آنها.

هشدار! که اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و راهنمی آنان.

هشدار! که او خونخواه تمام اولیی خداست.

آگاه باشید! اوست یاور دین خدا.

هشدار! که از دریایی ژرف پیمانه هایی افزون گیرد.

هشدار! که او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او، و به هر نادان و بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند.

هشدار! که او نیکو و برگزیده ی خداوند است.

هشدار! که او وارث دانش ها و حاکم بر ادراک هاست.

هان! بدانید که او از سوی پروردگارش سخن می گوید و آیات و نشانه هی او را برپا کند. بدانید همانا اوست بالیده و استوار.

بیدار باشید! هموست که [اختیار امور جهانیان و آیین آنان ] به او واگذار شده است.

آگاه باشید! که تمامی گذشتگان ظهور او را پیشگویی کرده اند.

آگاه باشید! که اوست حجّت پایدار و پس از او حجّتی نخواهد بود.(این تعبیر به عنوان حجّت و امامت است و نظری به رجعت دیگر امامان ندارد زیرا آنان حجّت های پیشین اند که دوباره رجعت خواهند نمود.) درستی و راستی و نور و روشنایی تنها نزد اوست.

هان! کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزنده ی او یاری نخواهد گشت.

آگاه باشید که او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانتدار امور آشکار و نهان است.

ص: 42

بخش نهم: مطرح کردن بیعت

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنّی قَدْبَیَّنْتُ لَکُمْ وَأَفْهَمْتُکُمْ، وَ هذا عَلِی یُفْهِمُکُمْ بَعْدی. أَلاوَإِنِّی عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتی أَدْعُوکُمْ إِلی مُصافَقَتی عَلی بَیْعَتِهِ وَ الإِقْرارِبِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدی. أَلاوَإِنَّی قَدْ بایَعْتُ الله وَ عَلِی قَدْ بایَعَنی. وَأَنَا آخِذُکُمْ بِالْبَیْعَةِ لَهُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ. (إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ الله، یَدُالله فَوْقَ أَیْدیهِمْ. فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ الله فَسَیُؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً).

هان مردمان! من پیام خدا را برایتان آشکار کرده تفهیم نمودم. و این علی است که پس از من شما را آگاه می کند. اینک شما را می خوانم که پس از پایان خطبه با من و سپس با علی دست دهید تا با او بیعت کرده به امامت او اقرار نمایید. آگاه باشید من با خداوند و علی با من پیمان بسته و من اکنون از سوی خدی عزّوجل بری امامت او پیمان می گیرم. «[ی پیامبر ]آنان که با تو بیعت کنند هر آینه با خدا بیعت کرده اند. دست خدا بالی دستان آنان است. و هر کس بیعت شکند، بر زیان خود شکسته، و آن کس که بر پیمان خداوند استوار و باوفا باشد، خداوند به او پاداش بزرگی خواهد داد.

بخش دهم: حلال و حرام، واجبات و محرمات

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ مِنْ شَعائرِالله، (فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِاعْتَمَرَ فَلاجُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما) الآیَة.

مَعاشِرَالنّاسِ، حُجُّواالْبَیْتَ، فَماوَرَدَهُ أَهْلُ بَیْتٍ إِلاَّ اسْتَغْنَوْا وَ أُبْشِروا، وَلاتَخَلَّفوا عَنْهُ إِلاّبَتَرُوا وَ افْتَقَرُوا.

مَعاشِرَالنّاسِ، ماوَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ إِلاَّغَفَرَالله لَهُ ماسَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إِلی وَقْتِهِ ذالِکَ، فَإِذا انْقَضَتْ حَجَّتُهُ اسْتَأْنَفَ عَمَلَهُ.

مَعاشِرَالنَّاسِ، الْحُجّاجُ مُعانُونَ وَ نَفَقاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ عَلَیْهِمْ وَالله لایُضیعُ أَجْرَالُمحْسِنینَ.

ص: 43

مَعاشِرَالنّاسِ، حُجُّوا الْبَیْتَ بِکَمالِ الدّینِ وَالتَّفَقُّهِ، وَلاتَنْصَرِفُوا عَنِ الْمشَاهِدِإِلاّ بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلاعٍ.

مَعاشِرَالنّاسِ، أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ کَما أَمَرَکُمُ الله عَزَّوَجَلَّ، فَإِنْ طالَ عَلَیْکُمُ الْأَمَدُ فَقَصَّرْتُمْ أَوْنَسِیتُمْ فَعَلِی وَلِیُّکُمْ وَمُبَیِّنٌ لَکُمْ، الَّذی نَصَبَهُ الله عَزَّوَجَلَّ لَکُمْ بَعْدی أَمینَ خَلْقِهِ. إِنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَ مَنْ تَخْلُفُ مِنْ ذُرِّیَّتی یُخْبِرونَکُمْ بِماتَسْأَلوُنَ عَنْهُ وَیُبَیِّنُونَ لَکُمْ ما لاتَعْلَمُونَ.

هان مردمان! همانا حج و عمره از شعائر و آداب و رسوم خدایی است. پس زائران خانه ی خدا و عمره کنندگان بر صفا و مروه بسیار طواف کنند.

هان مردمان! در خانه ی خدا حج گزارید؛ که هیچ خاندانی داخل آن نشد مگر بی نیاز شد و مژده گرفت، و کسی از آن روی برنگردانید مگر بی بهره و نیازمند گردید.

هان مردمان! مؤمنی در موقف (عرفات، مشعر، منا) نمانَد مگر این که خدا گناهان گذشته ی او را بیامرزد و بایسته است که پس از پایان اعمال حج [با پرونده ی پاک ] کار خود را از سر گیرد.

هان مردمان! حاجیان دستگیری شده اند و هزینه هی سفرشان جبران می شود و جایگزین آن به آنان خواهد رسید. و البته خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد کرد.

هان مردمان! خانه ی خدا را با دین کامل و دانش ژرفی آن دیدار کنید و از زیارتگاه ها جز با توبه و بازایستادن [از گناهان ] برنگردید.

هان مردمان! نماز را به پا دارید و زکات بپردازید همان سان که خداوند عزّوجل امر فرموده. پس اگر زمان بر شما دراز شد و کوتاهی کردید یا از یاد بردید، علی صاحب اختیار و تبیین کننده ی بر شماست. خداوند عزّوجل او راپس از من امانتدار خویش در میان آفریدگانش نهاده. همانا او از من و من از اویم. و او و فرزندان من از جانشینان او، پرسش هی شما راپاسخ دهند و آن چه را نمی

ص: 44

دانید به شما می آموزند.

أَلا إِنَّ الْحَلالَ وَالْحَرامَ أَکْثَرُمِنْ أَنْ أُحصِیَهُما وَأُعَرِّفَهُما فَآمُرَ بِالْحَلالِ وَ اَنهَی عَنِ الْحَرامِ فی مَقامٍ واحِدٍ، فَأُمِرْتُ أَنْ آخُذَ الْبَیْعَةَ مِنْکُمْ وَالصَّفْقَةَ لَکُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ فی عَلِی أمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالأَوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذینَ هُمْ مِنِّی وَمِنْهُ إمامَةٌ فیهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدی إِلی یَوْمٍ یَلْقَی الله الَّذی یُقَدِّرُ وَ یَقْضی.

مَعاشِرَالنّاسِ، وَ کُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُکُمْ عَلَیْهِ وَکُلُّ حَرامٍ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ فَإِنِّی لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذالِکَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ. أَلا فَاذْکُرُوا ذالِکَ وَاحْفَظُوهُ وَ تَواصَوْابِهِ، وَلا تُبَدِّلُوهُ وَلاتُغَیِّرُوهُ. أَلا وَ إِنِّی اُجَدِّدُالْقَوْلَ: أَلا فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وَأْمُرُوا بِالْمَعْروفِ وَانْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ.

هان! روا و ناروا بیش از آن است که من شمارش کنم و بشناسانم و در این جا یک باره به روا فرمان دهم و از ناروا بازدارم. از این روی مأمورم از شما بیعت بگیرم که دست در دست من نهید در مورد پذیرش آن چه از سوی خداوند آورده ام دربارۀ علی امیرالمؤمنین و اوصیای پس از او که آنان از من و اویند. و این امامت به وراثت پایدار است و فرجام امامان، مهدی است و استواری امامت تا روزی است که او با خداوند قدر و قضا دیدار کند.

هان مردمان! شما را به هرگونه روا و ناروا راهنمایی کردم و از آن هرگز برنمی گردم. بدانید و آگاه باشید! آن ها را یاد کنید و نگه دارید و یکدیگر را به آن توصیه نمایید و در آن [احکام خدا ]دگرگونی راه ندهید. هشدار که دوباره می گویم: بیدار باشید! نماز را به پا دارید. و زکات بپردازید. و امر به معروف کنید و از منکر بازدارید.

أَلاوَإِنَّ رَأْسَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ أَنْ تَنْتَهُوا إِلی قَوْلی وَتُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ یَحْضُرْ وَ تَأْمُروُهُ بِقَبُولِهِ عَنِّی وَتَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ أَمْرٌ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ وَمِنِّی. وَلا أَمْرَ بِمَعْروفٍ وَلا نَهْی عَنْ مُنْکَرٍ إِلاَّمَعَ إِمامٍ مَعْصومٍ.

ص: 45

مَعاشِرَالنّاسِ، الْقُرْآنُ یُعَرِّفُکُمْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَعَرَّفْتُکُمْ إِنَّهُمْ مِنِّی وَمِنْهُ، حَیْثُ یَقُولُ الله فی کِتابِهِ: (وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فی عَقِبِهِ). وَقُلْتُ: «لَنْ تَضِلُّوا ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما».

مَعاشِرَالنّاسِ، التَّقْوی، التَّقْوی، وَاحْذَرُوا السّاعَةَ کَما قالَ الله عَزَّوَجَلَّ: (إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیءٌ عَظیمٌ). اُذْکُرُوا الْمَماتَ (وَالْمَعادَ) وَالْحِسابَ وَالْمَوازینَ وَالُمحاسَبَةَ بَیْنَ یَدَی رَبِّ الْعالَمینَ وَالثَّوابَ وَالْعِقابَ. فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثیبَ عَلَیْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَیْسَ لَهُ فِی الجِنانِ نَصیبٌ.

و بدانید که ریشه ی امر به معروف این است که به گفته ی من [درباره ی امامت ] برسید و سخن مرا به دیگران برسانید و غایبان را به پذیرش فرمان من توصیه کنید و آنان را از ناسازگاری سخنان من بازدارید؛ همانا سخن من فرمان خدا و من است و هیچ امر به معروف و نهی از منکری جز با امام معصوم تحقق و کمال نمی یابد.

هان مردمان! قرآن بر شما روشن می کند که امامان پس از علی فرزندان اویند و من به شما شناساندم که آنان از او و از من اند. چرا که خداوند در کتاب خود می گوید: «امامت را فرمانی پایدار در نسل او قرار داد...» و من نیز گفته ام که: «مادام که به قرآن و امامان تمسک کنید، گمراه نخواهید شد.»

هان مردمان! تقوا را، تقوا را رعایت کرده از سختی رستخیز بهراسید همان گونه که خداوند عزّوجل فرمود: «البته زمین لرزه ی روز رستاخیز حادثه ی بزرگ است...»

مرگ، قیامت، و حساب و میزان و محاسبه ی در برابر پروردگار جهانیان و پاداش کیفر را یاد کنید. آن که نیکی آورد، پاداش گیرد. و آن که بدی کرد، بهره ی از بهشت نخواهد برد.

ص: 46

بخش یازدهم: بیعت گرفتن رسمی

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّکُمْ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ تُصافِقُونی بِکَفٍّ واحِدٍ فی وَقْتٍ واحِدٍ، وَقَدْ أَمَرَنِی الله عَزَّوَجَلَّ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِکُمُ الْإِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِی أَمیرِالْمُؤْمنینَ، وَلِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنّی وَ مِنْهُ، عَلی ما أَعْلَمْتُکُمْ أَنَّ ذُرِّیَّتی مِنْ صُلْبِهِ.

فَقُولُوا بِأَجْمَعِکُمْ: «إِنّا سامِعُونَ مُطیعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَرَبِّکَ فی أَمْرِ إِمامِنا عَلِی أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ. نُبایِعُکَ عَلی ذالِکَ بِقُلوُبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَأَیْدینا. علی ذالِکَ نَحْیی وَ عَلَیْهِ نَموتُ وَ عَلَیْهِ نُبْعَثُ. وَلانُغَیِّرُ وَلانُبَدِّلُ، وَلا نَشُکُّ (وَلانَجْحَدُ) وَلانَرْتابُ، وَلا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَلا نَنْقُضُ الْمیثاقَ.

هان مردمان! شما بیش از آنید که در یک زمان با یک دست من بیعت نمایید. از این روی خداوند عزّوجل به من دستور داده که از زبان شما اقرار بگیرم و پیمان ولایت علی امیرالمؤمنین را محکم کنم و نیز بر امامان پس از او که از نسل من و اویند؛ همان گونه که اعلام کردم که ذرّیّه من از نسل اوست.

پس همگان بگویید:«البتّه که سخنان تو را شنیده پیروی می کنیم و از آن ها خشنودیم و بر آن گردن گذار و بر آن چه از سوی پروردگارمان در امامت اماممان علی امیرالمؤمنین و امامان دیگر - از صلب او - به ما ابلاغ کردی، با تو پیمان می بندیم با دل و جان و زبان و دست هایمان. با این پیمان زنده ایم و با آن خواهیم مرد و با آن اعتقاد برانگیخته می شویم. و هرگز آن را دگرگون نکرده شکّ و انکار نخواهیم داشت و از عهد و پیمان خود برنمی گردیم.

وَعَظْتَنا بِوَعْظِ الله فی عَلِی أَمیرِالْمؤْمِنینَ وَالْأَئِمَّةِ الَّذینَ ذَکَرْتَ مِنْ ذُرِّیتِکَ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ، الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ مَنْ نَصَبَهُ الله بَعْدَهُما. فَالْعَهْدُ وَالْمیثاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنَّا، مِنْ قُلُوبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَضَمائِرِنا وَأَیْدینا. مَنْ أَدْرَکَها بِیَدِهِ وَ إِلاَّ

ص: 47

فَقَدْ أَقَرَّ بِلِسانِهِ، وَلا نَبْتَغی بِذالِکَ بَدَلاً وَلایَرَی الله مِنْ أَنْفُسِنا حِوَلاً. نَحْنُ نُؤَدّی ذالِکَ عَنْکَ الّدانی والقاصی مِنْ اَوْلادِنا واَهالینا، وَ نُشْهِدُالله بِذالِکَ وَ کَفی بِالله شَهیداً وَأَنْتَ عَلَیْنا بِهِ شَهیدٌ».

مَعاشِرَالنّاسِ، ماتَقُولونَ؟ فَإِنَّ الله یَعْلَمُ کُلَّ صَوْتٍ وَ خافِیَةَ کُلِّ نَفْسٍ، (فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها)، وَمَنْ بایَعَ فَإِنَّما یُبایِعُ الله، (یَدُالله فَوْقَ أَیْدیهِمْ).

مَعاشِرَالنّاسِ، فَبایِعُوا الله وَ بایِعُونی وَبایِعُوا عَلِیّاً أَمیرَالْمُؤْمِنینَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَالْأَئِمَّةَ (مِنْهُمْ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ) کَلِمَةً باقِیَةً.

[ی رسول خدا] ما را به فرمان خدا پند دادی درباره ی علی امیرالمؤمنین و امامان از نسل خود و او، که حسن و حسین و آنان که خداوند پس از آنان برپا کرده است. پس عهد و پیمان از ما گرفته شد از دل و جان و زبان و روح و دستانمان. هر کس توانست با دست وگرنه با زبان پیمان بست. و هرگز پیمانمان را دگرگون نخواهیم کرد و خداوند از ما شکست عهد نبیند. و نیز فرمان تو را به نزدیک و دور از فرزندان و خویشان خود خواهیم رسانید و خداوند را بر آن گواه خواهیم گرفت. و هر آینه خداوند بر گواهی کافی است و تو نیز بر ما گواه باش.»

هان مردمان! چه می گویید؟ همانا خداوند هر صدایی را می شنود و آن را که از دل ها می گذرد می داند. «هر آن کس هدایت پذیرفت، به خیر خویش پذیرفته. و آن که گمراه شد، به زیان خود رفته.» و هر کس بیعت کند، هر آینه با خداوند پیمان بسته؛ که «دست خدا بالی دستان آن هاست.»

هان مردمان! اینک با خداوند بیعت کنید و با من پیمان بندید و با علی امیرالمؤمنین و حسن و حسین و امامان پس از آنان از نسل آنان که نشانه ی پایدارند در دنیا و آخرت.

ص: 48

یُهْلِکُ الله مَنْ غَدَرَ وَ یَرْحَمُ مَنْ وَ فی، (وَ مَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ الله فَسَیُؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً). مَعاشِرَالنّاسِ، قُولُوا الَّذی قُلْتُ لَکُمْ وَسَلِّمُوا عَلی عَلی بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ، وَقُولُوا: (سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ)، وَ قُولوا: (اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِی لَوْلا أَنْ هَدانَا الله) الآیة.

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ فَضائِلَ عَلی بْنِ أَبی طالِبٍ عِنْدَالله عَزَّوَجَلَّ - وَ قَدْ أَنْزَلَهافِی الْقُرْآنِ - أَکْثَرُ مِنْ أَنْ أُحْصِیَها فی مَقامٍ واحِدٍ، فَمَنْ أَنْبَاَکُمْ بِها وَ عَرَفَها فَصَدِّقُوهُ.

مَعاشِرَالنّاسِ، مَنْ یُطِعِ الله وَ رَسُولَهُ وَ عَلِیّاً وَ الْأَئِمَةَ الَّذینَ ذَکرْتُهُمْ فَقَدْ فازَفَوْزاً عَظیماً.

خداوند مکّاران را تباه می کند و به باوفایان مهر می ورزد. «هر که پیمان شکند»

جز این نیست که به زیان خود گام برداشته، و هر که بر عهدی که با خدا بسته پابرجا ماند، به زودی خدا او را پاداش بزرگی خواهد داد.»

هان مردمان! آن چه بر شما برگفتم بگویید و به علی با لقب امیرالمؤمنین سلام کنید و بگویید: «شنیدیم و فرمان می بریم پروردگارا، آمرزشت خواهیم و بازگشت به سوی تو است.» و نیز بگویید: «تمام سپاس و ستایش خدایی راست که ما را به این راهنمایی فرمود وگرنه راه نمی یافتیم» - تا آخر آیه.

هان مردمان! هر آینه برتری هی علی بن ابی طالب نزد خداوند عزّوجل - که در قرآن نازل فرموده - بیش از آن است که من یکباره برشمارم. پس هر کس از مقامات او خبر داد و آن ها را شناخت او را تصدیق و تأیید کنید.

هان مردمان! آن کس که از خدا و رسولش و علی و امامانی که نام بردم پیروی کند، به رستگاری بزرگی دست یافته است.

ص: 49

مَعاشِرَالنَّاسِ، السّابِقُونَ إِلی مُبایَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْلیمِ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ أُولئکَ هُمُ الْفائزُونَ فی جَنّاتِ النَّعیمِ.

مَعاشِرَالنّاسِ، قُولُوا ما یَرْضَی الله بِهِ عَنْکُمْ مِنَ الْقَوْلِ، فَإِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَلَنْ یَضُرَّالله شَیْئاً.

اللهمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ (بِما أَدَّیْتُ وَأَمَرْتُ) وَاغْضِبْ عَلَی (الْجاحِدینَ) الْکافِرینَ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ

هان مردمان! سبقت جویان به بیعت و پیمان و سرپرستی او و سلام بر او با لقب امیرالمؤمنین، رستگارانند و در بهشت هی پربهره خواهند بود.

هان مردمان! آن چه خدا را خشنود کند بگویید. پس اگر شما و تمامی زمینیان کفران ورزند، خدا را زیانی نخواهد رسانید.

پروردگارا، آنان را که به آن چه ادا کردم و فرمان دادم ایمان آوردند، بیامرز. و بر منکران کافر خشم گیر! و الحمدللّه ربّ العالمین.

تذکر : موارد داخل پرانتز تفاوت نسخ می باشد.

ص: 50

فصل سوم: پرسش و پاسخ های غدیر

اشاره

تصویر

ص: 51

بخش اول: حدیث و واقعه غدیر

اشاره

تصویر

ص: 52

1- واقعه غدیر در چه سالی رخ داد؟ منظور از ثقل اکبر و ثقل اصغر چیست؟ کدام سوره در شأن حضرت علی نازل شد؟ چه کسانی در آغاز با علی( علیه السلام ) بیعت نکردند؟

اشاره

پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله در سال دهم هجرت برای انجام مناسب حج و تعلیم مراسم آن همراه دیگر مسلمانان به مکه عزیمت کردند این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبراکرم صلی الله علیه و اله و سلم _ مصادف شد و از این رو آن را «حجة الوداع» نامیدند.(1)

افرادی که به شوق همسفری و آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صدو بیست هزار نفر گفته شده است.(2)

بعد از انجام مراسم حج در هنگام بازگشت از مکه وقتی که کاروان به منطقه «غدیرخم» در نزدیکی جحفه، بین مکه و مدینه، رسید حضرت دستور توقف کاروان را دادند تا فرمان خداوند را به مردم ابلاغ کنند: ای پیامبرآن چه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان و اگر نرسانی رسالت خدای را به جا نیاورده ای و خداوند تو را از گزند مردم حفظ می کند».(3)

بعد از توقف کاروان و رسیدن همه مردم به محل مورد نظر حضرت در بین مردم بلند شدند و دست علی علیه السلام را گرفته در جای بلندی ایستادند و سپس فرمودند: هر کس که من مولای او هستم علی هم مولای اوست. خدایا هر که او را دوست بدارد دوست دار و هر که با او دشمنی کند، دشمنش باش.(4)

حضرت با این بیان رسالتی که خداوند بر عهده آن حضرت گذاشته بود، به همه مردم ابلاغ کردند پیامبراسلام صلی الله علیه و آله در طول حیات پیامبری خود به دفعات در مورد جانشینی علی علیه السلام با مردم سخن گفته بود و به آن اشاره کرده بودند و در سال دهم از

ص: 53


1- ابن عبدالبّر، الاستیعاب، بیروت، دار الجیل، طبع اول، 1412 ه_، ج 1، ص 44.
2- الشریف المرتضی، رسائل المرتضی، تحقیق سید مهدی، رجائی، قم، خیام، 1405 ه_.، ج 3، ص 20.
3- مائده / 67.
4- ابن اثیر، عزالدین، أسد الغابه، بیروت دار الفکر، 1409 ه_.، ج 1، ص 364.

هجرت و روز هیجدهم ذی حجه با صراحت و به امر خداوند این فرمان را ابلاغ کردند.

در ضمن خطبه غدیرخم حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: ای مردم من دو چیز گرانبها را در میان شما می گذارم که اگر به آن دو چنگ بزنید و تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد «انی تارک فیکم الثقلین...» حاضران گفتند: «ما الثقلان»؟ آن دو چیز گران بها چیست؟ حضرت فرمود: ثقل اکبر یعنی کتاب خداوند (قرآن) است. و ثقل اصغر عترت و اهلبیت من هستند و این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا این که در حوض کوثر بر من وارد شوند.(1)

به خاطر انفاق و صدقه دادن، از جان گذشتگی و فداکاری و رشادت و شجاعت و صداقت حضرت علی علیه السلام آیات متعددی از قرآن کریم در شأن حضرت علی و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده از قبیل، آیه (207 / بقره)، (33 / احزاب)، (23 / شوری)، (55 / مائده) و آیات متعدد دیگر، و نیز سوره دهر که به نام های سوره انسان و هل اتی هم معروف هست در شأن حضرت علی و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است.(2)

بعد از این که پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیرخم علی علیه السلام را به جانشینی خود انتخاب کردند تمام بزرگان صحابه از انصار و قریش به علی علیه السلام این انتخاب را تبریک گفتند و با علی علیه السلام به عنوان امیر المؤمنین بیعت کردند.(3)

از بیعت روز غدیر امتناعی ذکر نشده حتی ابوبکر و عمر و عثمان هر سه از بیعت کنندگان اولین بودند. عده ای پس از خلافت امام امتناع کردند: عبد الله بن عمر، سعد بن ابی وقاص، ابو موسی اشعری، اسامه بن زید، محمد بن مسله، کعب بن سور، ابو ایوب زید، زید بن ثابت، صهیب بن سنان(4) و عده ای دیگر که از قاعدین محسوب می شوند و با حضرت علی در موقع خلافت آن

ص: 54


1- یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، (بی تا)، ج 2، ص 112.
2- فتال نیشابوری، محمد، روضه الواعظین، قم، منشورات رضی، (بی تا)، ص 156.
3- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، موسسه الوفا، 1403 ه_.، ج 37، ص 59.
4- رشاد، علی اکبر، دانشنامه امام علی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، 1380، ج 9، ص 16.

حضرت بیعت نکردند با وجود این که افراد مذکور معاویه را هم قبول نداشتند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ فروغ ولایت، جعفر سبحانی.

2_ قهرمان غدیر، خلیلی.

3_ سیره علوی، بهبودی.

4_ نظراتی بر الغدیر، مروج خراسانی.

پاورقی ها:

[1] . ابن عبدالبّر، الاستیعاب، بیروت، دار الجیل، طبع اول، 1412 ه_، ج 1، ص 44.

[2] . الشریف المرتضی، رسائل المرتضی، تحقیق سید مهدی، رجائی، قم، خیام، 1405 ه_.، ج 3، ص 20.

[3] . مائده / 67.

[4] . ابن اثیر، عزالدین، أسد الغابه، بیروت دار الفکر، 1409 ه_.، ج 1، ص 364.

[5] . یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، (بی تا)، ج 2، ص 112.

[6] . فتال نیشابوری، محمد، روضه الواعظین، قم، منشورات رضی، (بی تا)، ص 156.

[7] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، موسسه الوفا، 1403 ه_.، ج 37، ص 59.

[8] . رشاد، علی اکبر، دانشنامه امام علی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، 1380، ج 9، ص 16.

ص: 55

2- آیا حدیث غدیر در کتب معتبر اهل سنت یا صحاح سته ایشان نیز آمده است؟

جواب:

* جواب: سنائی از علمای اهل سنت و صاحب کتاب «سنن سنایی» که یکی از کتب صحاح سته اهل سنت می باشد، در کتاب السنن الکبری چنین آورده است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آخربن حج (حجة الوداع) بر می گشت و به غدیر خم رسید، دستور داد همه بایستند، سپس فرمود: به زودی دعوت خدا را اجابت خواهم کرد، همانا من دو چیز گران بها نزد شما می گذارم که یکی بزرگتر از دیگری است:

1. کتاب خدا؛ 2. و عترتم و اهل بیتم. آنگاه فرمود: سپس نگاه کنید که چگونه با این دو رفتار می نمائید؛ به درستی که این دو از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد گردند. سپس فرمود: خداوند مولای من است و من مولای همه مومنانم، بعد دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: هر کس من مولای اویم، پس این مولای اوست. بار پروردگارا کسی که او را دوست می دارد، دوستش دار و کسی که او را دشمن بدارد، دشمنش دار(1)

یادآور می شویم حدیث غدیر که در واقع خطبه طولانی رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم بود، به طور مفصل در کتاب های صحاح سته نیامده است، ولی جملاتی که در ولایت و امامت امیر مومنان علیه السلام می باشد ، در این کتاب ها نقل شده است و می توان گفت که صحاح به اصل حدیث اشاره کرده اند ولی کل خطبه را نیاورده اند و این حدیث نزد علمای اهل سنت از احادیث معتبر و غیر قابل انکار می باشد که به چند نمونه اشاره می شود:

1. احمد مغربی از علمای اهل سنت می نویسد: حدیث غدیر صحیح است، ثابت شده است، متواتر است و بیش از صد طریق نقل شده است و خیلی از افراد این حدیث را به طور جدا گانه

ص: 56


1- سنائی، احمد، السنن الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1411ق، ج5، ص45.

نوشته اند.(1)

2. ابن عاصم دیگر عالم سنی نیز می نویسد: حدیث«من کنت مولاه فعلی مولاه» در نهایت صحت است که جماعتی از صحابه با طرق مختلف آن را نقل کرده اند و همه اینها با سلسله سند های صحیح است.(2)

3. اسکافی عالم دیگر اهل سنت ادعای متواتر بودن حدیث غدیر در میان همه مسلمانان را کرده است.(3)

حدیث غدیر در صحاح سته: در کتب اهل سنت و به خصوص صحاح سته به جملاتی از خطبه غدیر که رسول خدا صلی الله علیه و آله ایراد کرده اند، اشاره شده است و این جملات را در ذیل فضائل امیرمؤمنان علیه السلام آورده اند ازجمله: 1. یکی از جملاتی که در غدیر خم از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده عبارت :«من کنت مولاه فعلی مولاه» می باشد ؛ در سنن ابن ماجه که یکی از صحاح سته است، آمده: سعد بن و قاص از بی احترامی معاویه بر امیر مؤمنان علی علیه السلام غضبناک شد و در پاسخ معاویه گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست».(4)

2. در سنن ترمزی یکی دیگر از کتاب های صحاح سته از زید بن ارقم نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر که من مولای اویم پس از من علی مولای اوست».(5)

3. نسائی که سنن او از صحاح سته اهل سنت می باشد، حدیث غدیر را در سه کتاب دیگرش نیز آورده است که بیانگر اهمیت این حدیث است که فقط به اسامی این سه کتاب اشاره می شود: _ السنن الکبری، ج 5، ص 131؛ _ خصائص امیر المؤمنین، ص 50؛ _ فضائل الصحابه، ص 14. 4. سنن ابن ماجه نیز حدیث غدیر را چنین روایت می کند: براء بن عازب گویدکه در حجة الوداع

ص: 57


1- مغربی، احمد، فتح الملک العله بصحه حدیث باب مدینه العلم علی، اصفهان، مکتبه امیرالمومنین علیه السلام ، ص12.
2- ضحاک، ابن ابی عاصم، کتاب السنه، بیروت، المکتبة الاسلامی، چاپ سوم، 1413ق، ص522.
3- اسکافی، محمد، المعیار و الموازنه، بی جا، بی نا، بی تا، ص71 و 210.
4- قزوینی، احمد، سنن ابن ماجه، بیروت، دار الفکر، بی تا، ج1، ص45.
5- ترمذی، محمد، سنن الترمذی، بیروت، دارالفکر، 1403ق، ج5، ص297.

در یکی از راه ها، رسول خدا صلی الله علیه و آله پیاده شد و مردم را برای نماز جمع کرد و سپس دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: آیا من از مومنان نسبت به جانشان اولی نیستم؟ همه گفتند: بلی. فرمود: آیا من بر همه مومنان ولایت ندارم؟ همه گفتند: بلی. فرمود: پس این ولی هر کسی است که من ولی اویم. خدایا دوستدار او را دوست بدار و دشمن او را دشمن دار.(1)

5. یکی از احادیثی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را در خطبه غدیر آورده ، حدیث ثقلین است و این در صحاح سته موجود است: مسلم در کتاب صحیح خود که از کتاب های صحاح سته و معتبر ترین آن هاست آورده: زید بن ارقم می گوید در غدیر خم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ایستاد و خطبه خوانده فرمود: ای مردم! من هم بشرم و بزودی به سوی خدا می روم و من برای شما دو امانت گران بها می گذارم: اولش کتاب خداست که در آن هدایت و نور است، پس کتاب خدا را گرفته و به آن تمسک جوئید و به آن رغبت کنید و سپس فرمود: و اهل بیتم. بعد از این سه مرتبه فرمود: اذکرکم الله فی اهل بیتی.(2)

ترمذی نیز در کتابش که از صحاح سته است، می نویسد: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همانا دو چیز برای شما می گذارم و مادامی که به آن دو تمسک جوئید گمراه نخواهید شد: یکی از آن ها بزرگ تر از دیگری است، کتاب خدا ریسمان الهی است که از آسمان به زمین وصل است و عترت و اهل بیتم، و این دو از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند، پس ببینید چگونه با آن ها رفتار می کنید.(3)

سنائی که سننش از صحاح سته است در کتاب های دیگرش حدیث ثقلین را جزو حدیث غدیر دانسته که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را بعد از نصب و معرفی امیر مومنان علیه السلام به ولایت، ایراد فرموده است :

ص: 58


1- سنن ابن ماجه، همان، ج1، ص43.
2- نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، بیروت، دار الفکر، بی تا، ج7، ص123.
3- سنن الترمذی، همان، ج5، ص329.

_ فضائل الصحابه، ص 15؛

_ السنن الکبری، ج 5، ص 45؛

_ خصائص امیر المؤمنین، ص 93.

علاوه بر این کتاب ها، حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» در 67 کتاب روائی و تفسیری اهل سنت و حدود 230 مرتبه از راویان مختلف نقل شده است که بیانگر غیر قابل انکار بودن حدیث غدیرمی باشد.

حدیث«انی تارک فیکم الثقلین... یا فیکم امرین...» نیز در بیش از 48 کتاب حدیثی و تفسیری اهل سنت و بیش از 102 مرتبه نقل شده است. همه اینها علاوه بر روایاتی است که در فضایل امیر مومنان علیه السلام در کتاب های اهل سنت نقل شده است به طوری که سنائی کتابی مستقل درباره خصائص امیر المومنین علیه السلام می نویسد و به حدیث غدیر اشاره می کند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ مسند احمد بن حنبل، (امام حنفی های اهل سنت)، ج1، ج3، ج4، ج5.

2_ دانشنامه امیر المؤمنین، محمد محمدی ری شهری، ج 2 باترجمه: عبد الهادی مسعودی.

پاورقی ها:

[1]. سنائی، احمد، السنن الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1411ق، ج5، ص45.

[2]. مغربی، احمد، فتح الملک العله بصحه حدیث باب مدینه العلم علی، اصفهان، مکتبه امیرالمومنین علیه السلام ، ص12.

[3]. ضحاک، ابن ابی عاصم، کتاب السنه، بیروت، المکتبة الاسلامی، چاپ سوم، 1413ق، ص522.

[4]. اسکافی، محمد، المعیار و الموازنه، بی جا، بی نا، بی تا،

ص: 59

ص71 و 210.

[5]. قزوینی، احمد، سنن ابن ماجه، بیروت، دار الفکر، بی تا، ج1، ص45.

[6]. ترمذی، محمد، سنن الترمذی، بیروت، دارالفکر، 1403ق، ج5، ص297.

[7]. سنن ابن ماجه، همان، ج1، ص43.

[8]. نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، بیروت، دار الفکر، بی تا، ج7، ص123.

[9]. سنن الترمذی، همان، ج5، ص329.

ص: 60

3. چه دلیلی بر صحت برداشت شیعه از حدیث غدیر،که مولی را به معنی سرپرست می دانند، وجود دارد؟

اشاره

جواب: دقت و توجه به شواهد و قرائن متصل و منفصل زنده و گویایی که در حدیث غدیر وجود دارد، ما را به این نکته دلالت می کند که مولا به معنای امام و اولی به تصرف است. به عنوان نمونه به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:

1. در حدیث حذیفه بن اسید، به سند صحیح نقل شده است که پیامبر فرمود: آیا شهادت نمی دهید که جز خدا الهی نیست و محمد رسول اوست؟... گفتند: بلی، شهادت می دهیم. در این هنگام پیامبر عرض کرد: خدایا شاهد باش سپس فرمود: ای مردم، خدا، مولای من، و من مولای مومنانم. و من اولی به مومنین از خود آنهایم. پس هر که من مولای اویم علی مولای اوست.(1)

قرار گرفتن ولایت در سیاق شهادت به توحید و رسالت و در ردیف مولویت خدا و رسول، دلیل بر آن است که ولایت در حدیث، به معنای (امامت) و (اولی به تصرف) است، زیرا هیچ دلیلی وجود ندارد که بگوید معنای مولا در مورد رسول خدا غیر از معنای آن در مورد علی علیه السلام است.

2. آیه تبلیغ شاهد و قرینه گویایی دیگر است بر این که مراد از مولا در حدیث غدیر، امامت و ولایت است، خداوند در این آیه می فرماید: ای رسول، ابلاغ کن، آنچه را که پروردگار بر تو نازل نموده است و چنان چه ابلاغ نکنی رسالتت را ابلاغ ننموده ای و خداوند تو را از مردم محافظت می نماید.(2)

در این آیه خداوند به پیامبرش ابلاغ امر بسیار مهم و در عین حال خطیری را دستور می دهد اهمیت آن تا جایی است که عدم ابلاغ آن را مساوی با عدم ابلاغ رسالت می داند و خطر آن

ص: 61


1- طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، 1404ق، ج3، ص180.
2- مائده / 67.

جدی است که خداوند به او اطمینان می دهد که تو را از مردم حفظ خواهد کرد، جز عدم ابلاغ امامت و خلافت، عدم ابلاغ هیچ چیز دیگر مساوی با عدم ابلاغ رسالت نمی تواند باشد، چون با عدم ابلاغ امامت است که رسالت ناقص و ناتمام می ماند. از آنجا که دین اسلام به عنوان کامل ترین دین الهی تا روز قیامت ادامه دارد، پس خط رسالت هم باید با نصب امامت تا روز قیامت ادامه داشته باشد تا بتواند از این راه پاسخ گویی نیازمندی های بشریت باشد. رسول خدا از اعلام رسمی همین مسأله حیاتی و مهم از اصحاب خود هراس و وحشت داشت که عملکردهای اصحاب بعدا این مطلب را اثبات نمود. بنابراین طبق روایات اهل سنت این آیه در شأن علی علیه السلام نازل شده است.

ابن عساکر به سند صحیح از ابی سعید خدری نقل می کند که آیه شریفه در روز غدیر خم، بر رسول خدا صلی الله علیه و آله در شأن علی علیه السلام نازل شده است.(1)

حبری به سند صحیح از ابن عباس نقل می کند که این آیه در شأن علی علیه السلام نازل شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله به تبلیغ ولایت امر شد، سپس دست علی را گرفت و فرمود: هر که من مولای اویم این علی مولای اوست.(2) بنابراین بسیار شگفت انگیز و دور از خرد خواهد بود که کسی بگوید: خداوند در مورد محبت و دوستی علی به رسولش فرمود: اگر دوستی علی علیه السلام را ابلاغ نکنی رسالتت را ابلاغ نکرده ای، و رسول خدا هم از ابلاغ دوستی وی این همه هراس و وحشت داشته باشد که خداوند او را دلداری بدهد. و رسول خدا برای ابلاغ این دوستی کاروان حجاج را در هوای گرم و سوزان متوقف نموده و مراسمی برپا دارد و طی آن اعلام کند، هر که من مولا و سرپرست او هستم علی دوست اوست.

3. حاکم حسکانی، به سند صحیح از ابی هریره نقل می کند:

ص: 62


1- رضوانی، علی اصغر، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، نشر مشعر، 1384، ج1، ص647، به نقل از تفسیر حبری، ص262.
2- همان، به نقل از ترجمه الامام علی علیه السلام ، ج2،ص86، ابن عساکر.

هر کس روز هجده ذی الحجه را روزه بدارد، خداوند برای او ثواب شصت ماه روزه را می نویسد و آن، روز غدیر است، آن زمانی که پیامبر دست علی را گرفت و فرمود: آیا من ولی مؤمنان نیستم، گفتند آری فرمود: هر که من مولای اویم، علی مولای اوست، در این هنگام عمر بن خطاب گفت: مبارک باد مبارک باد، ای پسر ابی طالب، مولای من و مولای هر مسلمانی گردیدی. آنگاه آیه: امروز دینتان را برای شما کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام کرده و راضی شدم بر شما که اسلام دین شما باشد.(1) نازل شدن آیه اکمال، بعد از خطبه غدیر، شاهد گویا و صادقی است بر این که مولا به معنای امامت است، زیرا هیچ معنایی غیر از امامت و خلافت، سزاوار نیست که از آن به اکمال دین تعبیر شود.(2)

4. ابو اسحاق ثعلبی، می گوید: از سفیان بن عیینه سئوال شد: آیه (سأل سائل...) در حق چه کسی نازل شده است او در جواب گفت: از من سئوالی کردی که هیچ کس قبل از تو نپرسیده بود پدرم حدیثی از جعفر بن محمد از پدرانش برای من نقل کرد: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به غدیرخم رسید مردم را ندا داد و پس از اجتماع مردم، دست علی علیه السلام را گرفت و بلند نمود، و فرمود: هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست. این خبر در تمام بلاد، پخش شد وقتی این خبر به حارث بن نعمان رسید، نزد رسول خدا آمد از شتر خود پیاده شد، و به رسول خدا گفت: ای محمد! ما را به شهادت دادن به توحید و رسالت امر نمودی، قبول کردیم. ما را به نماز پنج گانه، زکات، روزه و حج امر نمودی، همه را پذیرفتیم و قبول کردیم، به این امور اکتفا نکردی و دست پسر عموی خود را بلند کردی و او را بر ما تفضیل دادی و گفتی: هر که من مولای اویم این علی مولای اوست. آیا این عمل از جانب توست یا از جانب خدا؟ پیامبر فرمود: قسم

ص: 63


1- مائده / 3.
2- حاکم حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل، موسسه الطبع و النشر التابعه لوزارة الثقافه و الارشاد الاسلامی، 1411ق، ج1، ص203.

به کسی که به جز او خدایی نیست، این عمل از جانب خداوند بوده است! در این هنگام حارث بن نعمان برگشت در حالی که این گونه زمزمه می کرد: خدایا اگر آنچه محمد می گوید حق است، از آسمان بر ما سنگی ببار و یا ما را به عذابی دردناک مبتلا گردان. هنوز به شتر خود نرسیده بود که سنگی از آسمان بر زمین فرود آمد و بر فرق او رسید و از پایین او بیرون آمد، و او را به جهنم واصل کرد.(1)

روشن است که حارث بن نعمان از حدیث غدیر، ولایت و سرپرستی را فهمیده، و لذا به جهت عنادی که داشته تقاضای مرگ کرده است.

5. روشن ترین دلیل بر این که مولا به معنای امامت است فهم خود عمر است، زیرا اگر او از حدیث غدیر امامت و خلافت علی را نفهمیده بود از کجا فهمید که وقتی رسول خدا قلم و کاغذ خواست تا برای نجات امت از ضلالت چیزی بنویسد، عمر به ابن عباس گفت: من فهمیدم که رسول خدا می خواهند خلافت را به علی واگذار کند ولی نگذاشتم.(2)

بنابراین شواهد و قرائن است که تفسیر شیعه از حدیث غدیر حق و درست است، و صحابه هم همان معنای شیعه را از حدیث فهمیده بودند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی.

2 خلاصه ابقات الانوار، ج8.

پاورقی ها:

[1]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، 1404ق، ج3، ص180.

[2]. مائده / 67.

ص: 64


1- رضوانی، علی اصغر، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج1، ص651؛ همان، به نقل از الکشف و البیان، ص234.
2- ابن ابی الحدید، قم، موسسه اسماعیلیان للطباعة و النشر و التوزیع، ج12، ص78.

[3]. رضوانی، علی اصغر، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، نشر مشعر، 1384، ج1، ص647، به نقل از تفسیر حبری، ص262.

[4]. همان، به نقل از ترجمه الامام علی علیه السلام ، ج2،ص86، ابن عساکر.

[5]. مائده / 3.

[6]. حاکم حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل، موسسه الطبع و النشر التابعه لوزارة الثقافه و الارشاد الاسلامی، 1411ق، ج1، ص203.

[7]. رضوانی، علی اصغر، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج1، ص651؛ همان، به نقل از الکشف و البیان، ص234.

[8]. ابن ابی الحدید، قم، موسسه اسماعیلیان للطباعة و النشر و التوزیع، ج12، ص78.

ص: 65

4. منظور از عبارت (واعلم کل ابیض و اسود) در خطبه غدیر چیست؟

اشاره

جواب: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در واپسین سال عمر شریف شان موقع برگشت از آخرین حج که به حجة الوداع معروف است به امر خداوند در محلی به نام «غدیر خم» که چشمه ای است در محل جحفه، دستور توقف بر کاروان حج صادر کردند، این در حالی بود که هوا به شدت گرم بود و مخصوصاً این توقف در هنگام ظهر بود، حرارت و گرمی هوا بیشتر احساس می شد، ولی حضرت با این اعلام توقف منظور مهمتری داشتند که در چنین شرایطی، کاروان حج را متوقف می کنند و نیز محلی که انتخاب شد، تقریباً حکم سه راهی داشت یعنی برخی از گروه های حاضر در کاروان در این منطقه از سایرین جدا شده و به مناطق و محل زندگی خود بر می گشتند. لذا حضرت خواستند این امر مهم را قبل از این که مردم پراکنده شوند، ابلاغ نمایند. لذا بعد از برگزاری نماز ظهر به جماعت، حضرت مردم را جمع می کنند و خطبه ای رسا بیان می فرمایند که معروف به «خطبه غدیر» است.

بعد از حمد و ثنای الهی و بیان مطالبی دیگر می فرمایند: «همانا خداوند متعال این آیه را نازل فرموده است: «آنچه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان که اگر نرسانی، تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده ای و خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت».(1)

و جبرئیل از طرف خداوند به من امر نموده که در این محل (که گروه مسلمانان از هر نژاد و قبیله و طایفه و رنگ و... حضور دارند) بایستم و هر سفید و سیاهی را آگاه نمایم به این که: علی بن ابی طالب برادر من، وصی من، خلیفه من، پیشوای بعد از من

ص: 66


1- مائده / 67.

است، من از جبرئیل درخواست کردم که پروردگارم مرا از انجام این امر برکنار فرماید. زیرا می دانستم که افراد باتقوا کم و موذیان و ملامت کنندگان زیادند که مرا به پیوستگی زیاد (الفت زیاد) با علی نکوهش می کنند و از توجه زیاد من به علی به حدی نگران و بدبین هستند که مرا اُذُن «گوش» نامیده اند... پس ای گروه مردم این را بدانید همانا خداوند او را (علی علیه السلام ) به عنوان ولی و امام بر شما نصب کرده و اطاعت امر او را بر همه واجب فرموده، حکم او جاری و گفتار او نافذ است. و هر کس با او مخالفت نماید از رحمت خدا دور است، و کسی که او را تصدیق کند مشمول رحمت پروردگار است.(1)

از محتوای کلام در این خطبه و نیز مواردی که در جاهای دیگر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با این عنوان «کل ابیض و اسود» استفاده شد چنین به دست می آید که منظور حضرت این بود که «من مأمور شدم، آگاه کنم هر فرد سیاه پوست و سفید پوست را» یعنی تمام مردم از هر نژاد و قبیله ای که باشند از هر رنگی که باشند و کنایه از کل مردم است.

چنانچه از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «إنی بعثت الی الناس کافة الاحمر و الاسود؛ یعنی من مبعوث شدم برای هدایت جمیع انسان ها چه سرخ پوست باشد، چه سیاه پوست».(2)

و در عبارتی دیگر فرمودند: «بعثت الی کل ابیض و اسود».(3) همان طور که گفته شد کنایه از آگاه کردن مردم از جانشینی علی علیه السلام توسط پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد. و کلام حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله در همین واقعه غدیر که فرمودند: «فلیبلغ الشاهد الغائب»(4) یعنی آنها که حضور دارند مراتب را به غائبین ابلاغ نمایند، قرینه ای است که منظور پیامبر صلی الله علیه و آله کل مردم می باشد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ ترجمه الغدیر، جمعی از نویسندگان.

2_ قهرمان غدیر، شیخ خیرالله اسماعیلی.

ص: 67


1- امینی، عبدالحسین، الغدیر، قم، مرکز الغدیر، 1416ق، ج1، ص424؛ و با اندکی تفاوت، طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، دارالنعمان بی تا، ج1، ص73؛ سید بن طاووس، علی بن موسی، التحصین، مؤسسه دارالکتاب، 1413ق، ص580.
2- هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ق، ج8، ص259.
3- هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ق، ج8، ص259.
4- الغدیر، همان، ج1، ص658؛ شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبة آیت الله المرعشی، 1409ق، ج4، ص225.
پاورقی ها:

[1]. مائده / 67.

[2]. امینی، عبدالحسین، الغدیر، قم، مرکز الغدیر، 1416ق، ج1، ص424؛ و با اندکی تفاوت، طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، دارالنعمان بی تا، ج1، ص73؛ سید بن طاووس، علی بن موسی، التحصین، مؤسسه دارالکتاب، 1413ق، ص580.

[3]. هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ق، ج8، ص259.

[4]. همان.

[5]. الغدیر، همان، ج1، ص658؛ شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبة آیت الله المرعشی، 1409ق، ج4، ص225.

ص: 68

5. پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر بر چه مسایلی بیشتر تأکید کردند؟

اشاره

جواب: حضرت در این خطبه در چند محور سخنرانی کردند و در جاهای مختلف از بیاناتشان بر آنها تأکید داشتند تا اهمیت و یا زیان آنها بر همگان روشن شود، منتهی ما به جهت اینکه می خواهیم موارد محوری را ذکر کنیم و این خود انسجام خاصی را می طلبد، لذا به اختصار در ذیل هر محور، مواردی از آن را ذکر می کنیم. پنج محور مورد بررسی است که عبارتند از:

1. طرح مسأله توحید؛

2. طرح مسأله ولایت و جانشینی و بیان فضایل اهل بیت علیهم السلام ؛

3. خبر از وجود گروه نفاق و آزارهای آنها؛

4. بیان خصوصیات دوستان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام

5. طرح مسأله بیعت برای جانشینی علی علیه السلام ؛

6. حفظ شعائر.

اکنون با تفصیل بیشتری به هر یک می پردازیم:

1. پیامبر بعد از حمد و ثنای الهی به طرح مسأله توحید و یکتاپرستی پرداختند و در ضمن عباراتی، نحوه نگرش به مسأله توحید را بازگو کردند: خدایی که در عظمت یکتاست، در وحدانیت تنهاست، در قدرت و سلطه خود در امور قادر و عظیم است، علم او بر همه چیز احاطه دارد و در همه جا حاضر و ناظر است... باطن را می فهمد و ضمایر را می داند و پنهان ها بر او مخفی نمی ماند. می خواهد پس به انجام می رساند و اراده می کند پس مقدر می نماید و می داند پس به شماره می آورد... او را سپاس می گویم و دائماً شکر می نمایم، چه در آسایش و چه در گرفتاری، چه در حال شدت و چه در حال آرامش و به او و ملائکه

ص: 69

و کتابهایش و پیامبرانش ایمان می آورم... .

2. طرح مسأله جانشینی و بیان فضایل علی و اهل بیت علیهم السلام که قسمت بیشتر سخنرانی حضرت را تشکیل می دهد و در واقع قسمت مهم خطبه همین بخش است: خداوند به من چنین وحی کرده است «بسم الله الرحمن الرحیم: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربّک...» ای پیامبر! ابلاغ کن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است و اگر انجام ندهی رسالت او را انجام نداده ای و خداوند تو را از شرّ مردم حفظ خواهد نمود». پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سبب نزول این آیه را چنین بازگو کردند: « من سبب نزول این آیه را برای شما بیان می کنم و اعلام می کنم بر هر سفید و سیاه که «انّ علی بن ابی طالب اخی و وصیی و خلیفتی و امام من بعدی؛ علی بن ابی طالب برادر من و وصی من و جانشین من در امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند هارون به موسی است جز اینکه پیامبری بعد از من نیست و خداوند در این مورد آیه ای بر من نازل کرده است: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین ...» صاحب اختیار شما خدا و رسولش هستند و کسانی که ایمان آورده و نماز به پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند و علی بن ابی طالب است که نماز را به پا داشته و در حال رکوع زکات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد می کند». پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از اینجا شروع می کنند و به طور مفصل در مورد فضایل علی علیه السلام صحبت می کنند که ما به چند مورد آن اشاره می کنیم: ای مردم! این مطلب را درباره او بدانید و بفهمید و بدانید که خداوند او را برای شما صاحب اختیار و امامی قرار داده که اطاعتش را واجب نموده است... اوست امام مبین که خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و کلّ شی ء احصیناه فی امام مبین». (یس / 12). و هر چیزی را در امام مبین جمع کردیم. ای مردم! از علی به سوی دیگری گمراه نشوید و از او روی

ص: 70

بر مگردانید و از ولایت او سرباز نزنید... ای مردم! او را فضیلت دهید که خدا او را فضیلت داده است و او را قبول کنید که خداوند او را منصوب کرده است...» ای مردم! علی طرفدار حق است که خداوند در کتاب خود فرموده و دربارۀ کسی که با او مخالفت کند نیز فرموده است: «یا حسرتی علی ما فرّطت فی جنب الله» متمردین، وقت مرگ حسرت می برند که چرا از طرفداران خداوند دوری کرده اند. (زمر / 56). پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستش را بر بازوی علی علیه السلام زد، پیامبر با دست اش او را بلند کرد و هر دو دست را به سوی آسمان باز نمود و علی علیه السلام را از جا بلند نمود تا حدی که پای آن حضرت موازی زانوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید. سپس فرمود: ای مردم! این علی است برادر من و وصی من و جامع علم من، و جانشین من در تفسیر کتاب خداوند عزوجل و دعوت به آن... اوست خلیفه خدا و اوست امیرالمومنین علی علیه السلام و امام هدایت کننده... .

3. خبر از وجود گروه نفاق و آزارهای آنها: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این قسمت از گروهی خبر می دهد که پیوسته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را آزار و اذیت می دادند و اینکه همین گروه آینده اسلام را به مخاطره خواهند انداخت: ای مردم! من از جبرئیل درخواست کردم که از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ این مهم معاف بدارد، زیرا از کمی متقین و زیادی منافقین و افساد ملامت کنندگان و حیله های مسخره کنندگان اسلام اطلاع دارم .... و هم چنین به خاطر اینکه منافقین بارها مرا اذیت کرده اند تا آنجا که مرا گوش دهنده بر هر حرفی نامیدند و گمان کردند که من چنین هستم به خاطر ملازمت بسیار علی با من و توجه من به او... تا آنکه خداوند عزوجل در این باره چنین نازل کرد: «و منهم الذین یوذن النبی...» و از آنان کسانی هستند که پیامبر را اذیت می کنند و می گویند او گوش دهنده به هر حرفی است اگر من بخواهم

ص: 71

گویندگان این نسبت را نام می برم و اگر بخواهم به شخص آنها اشاره کنم می توانم و با علائم می توانم آنها را معرفی کنم ولی در کار آنها من با بزرگواری رفتار کرده ام... ای مردم! بعد از من خلفایی خواهند بود که به آتش دعوت می کنند و در روز قیامت کمک نمی شوند... به زودی خلافت بعد از من را با ظلم و زور می گیرند... .

4. بیان خصوصیاتِ دوستان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام : آگاه باشید: دوستان ما اهل بیت علیهم السلام کسانی هستند که خداوند عزوجل درباره آنان فرموده است: کسانی که ایمان آورده اند و ایمانشان را با ظلم نپوشانده اند، بر ایشان امان است و آنان هدایت یافتگانند. (انعام / 82). آگاه باشید که دوستان ایشان کسانی اند که ایمان آورده اند و به شک نیفتاده اند... آگاه باشید: که دشمنان اهل بیت کسانی هستند که به شعله های آتش وارد می شوند آگاه باشید: که به دشمنان ایشان کسانی هستند که از جهنم در حالی که می جوشد صدای وحشتناکی می شنوند و شعله کشیدن آن را می بینند... .

5. طرح مسأله بیعت از مردم در جانشینی علی علیه السلام : ای مردم آگاه باشید: که من بعد از پایان خطابه ام شما را به دست دادن با من به عنوان بیعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا می خوانم. ای مردم! آگاه باشید که من با خدا بیعت کرده ام و علی با من بیعت کرده است و من از جانب خدا برای او از شما بیعت می گیرم «ان الذین یبایعونک...» کسانی که با تو بیعت می کنند در واقع با خدا بیعت می کنند، دست خداوند بر روی دست آنان است پس هر کس بیعت را بشکند این شکستن بر ضرر خود اوست و هر کس به آنچه، خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظیمی می دهد» ای مردم: با خدا بیعت کنید و با من بیعت نمایید و با علی امیرالمومنین

ص: 72

و حسن و حسین و امامان از ایشان... .

6. حفظ شعائر: ای مردم حج و عمره از شعائر الهی هستند... ای مردم به حج خدا بروید... ای مردم! نماز به پا دارید و زکات را بدهید... ای مردم: آگاه باشید: تقوا را، تقوا را... .

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ ماهنامه شیعه شناسی (ویژه نامه غدیر) (با تصرف و تلخیص)، مجمع جهانی شیعه شناسی _ تحت اشراف: استاد انصاری بویر احمدی _ 1387ش.

ص: 73

6. آیا اعتقاد برخی از اهل سنت که معتقدند در جریان غدیر حدیث «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» ادامه دارد که شیعه از ترس روشن شدن حقیقت آن را پنهان کرده است، درست است؟

اشاره

جواب: بر هیچ متتبّع منصف پوشیده نیست که حدیث شریف غدیر از احادیث صحیح و متواتر است، و از یکصد و ده نفر صحابی، و هشتاد و چهار تن تابعی نقل شده، و اکثر محدثین و مفسرین و متکلمین و مورخین از شیعه و سنی آن را در کتاب های خود آورده اند، و جمعی از بزرگان محققین پیرامون این حدیث کتاب های مستقل وجداگانه در مجلدات متعدد تألیف نموده اند، و بسیاری از بزرگان و حفّاظ اهل سنت به صحت وکثرت طرق، بلکه متواتر لفظی و یا معنوی آن اعتراف نموده اند، چنان که میر حامد حسین در عبقات الانوار وعلامه امینی در الغدیر، گفتار قریب به چهار صد نفر از آنها را به طور مفصل و مشروح نقل کرده اند.(1)

با کمال تأسف حدیثی که در طول چهارده قرن از مشهورترین احادیث بوده و مورد تأیید بزرگان و حفاظ هر عصر قرار گرفته، هنوز تعصب و بی انصافی باعث می شود که جمعی از اشعه ولایت، دور، و از درک حقیقت و فضیلت مهجور، گرد و غبار عناد را برانگیزانند، تا بلکه فضای معنویت را تیره و تار و در نتیجه مردم را از پرتو نور ولایت و امامت محروم سازند، از این روی می گویند که شیعه از ترس روشن شدن حقیقت ادامه حدیث من کنت مولاه فهذا علی مولاه، را پنهان کرده است.

اینجا جا دارد به منظور روشن شدن پاسخ، از آقایان پرسید که آیا زحمت تحقیق و مطالعه خطبه غدیر را در منابع شیعه به خود نمی دهند؛ یا تعصب و عناد مانع از دیدن حق و پذیرفتن آن است؟ در غیر این صورت، بسیار شگفت آور است کسانی که خود

ص: 74


1- رضوانی، علی اصغر، شیعه شناسی، قم، انتشارات مشعر، 1384ش، ص635.

از ترس روشن شدن حقیقت از مجموع خطبه مفصل رسول اکرم صلی الله علیه و آله اسلام در روز غدیر، بخشی از یک فراز آن خطبه را در کتاب های خود آورده اند، نسبت ترس و پنهان کردن ادامه حدیث را به کسانی بدهند که آن خطبه نورانی را که مشتمل بر 55 فراز است، به تمام و کمال در منابع خود ثبت و ضبط کرده اند.

اینک به منظور آشکار شدن حقیقت به ادامه حدیث غدیر و جملاتی از فرازهای دیگر خطبه اشاره می شود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله در فراز دوازدهم از خطبه فرمود: معاشر الناس: تدبرّوا القرآن و افهموا آیاته و انظروا الی محکماته و لا تتّبعوا متشابهه فوالله لن یبین لکم زواجره و لا یوضح لکم تفسیره الا الذی انا آخذ بیده و مصعده الی و شائل بعضده و معلمکم انّ من کنت مولاه فهذا علی مولاه، و هو علی بن ابی طالب

علیه السلام اخی وصیّ و موالاته من الله عزوجل انزلها علیّ؛

ای مردم در قرآن تأمل کنید و به آیات آن پی ببرید و در محکماتش دقت نمائید از متشابهاتش بپرهیزید. به خدا سوگند هیچ کس مشکلات آن را برای شما نمی سازد و تفسیرش را برای شما آشکار نمی سازد، و تفسیرش را برای شما شرح نمی دهد مگر آن که نزد من است و دستش در دستم قرار دارد _ و بازوی علی علیه السلام را گرفت و بلند کرد و به شما اعلام می کنم که هر کس من مولای اویم، این علی مولای اوست. و او علی فرزند ابوطالب علیه السلام و برادر و وصی من، و کسی است که دوستی اش از سوی خدای عزوجل بر من فرود آمده است.

در فراز سیزدهم می فرمایند: معاشر الناس: انّ علیا و الطیبین من ولدی هم الثقل الاصغر و القرآن الثقل الاکبر و کل واحد متبی عن صاحبه و موافق له لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، هم امنا الله فی خلقه و حکمائه فی ارضه، الا و قد ادیت، الا و قد بلغت الا و قد اسمعت الا و قد اوضحت الا و ان

ص: 75

الله عزوجل قال و انا قلت عن الله عزوجل، الا انه لیس امیر المؤمنین علی علیه السلام غیر اخی مورد، و لا تحّل امرة المؤمنین بعدی لاحد غیره؛ ای گروه مردم، علی و پاکان از فرزندان من، ثقل اصغراند، و قرآن ثقل اکبر است. هر یک از آنان نشان دهنده و موافق دیگری است، این دو از هم جدا نمی شوند، تا این که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. آنان امنای الهی در بین مردم و حکمرانان او در زمین اند. هشدار، که من رسالت خود را انجام دادم، آگاه باشید که من پیغام الهی را رساندم، بدانید که من فرمان خدا را به شما خبر دادم، هشدار که من مطلب را آشکار نمودم، آگاه باشید که آنچه خدای عزوجل فرمود، از سوی او برای شما گفتم. بدانید که جز این برادر من، کسی امیرمؤمنان نیست، و پیشوایی مردمان، جز برای او روا نباشد.

در فراز چهاردهم می فرماید: معاشر الناس: هذا علی اخی و وصّی و واعی علمی و خلیفتی علی امتی و علی تفسیر کتاب الله عزوجل والداعی الیه و العامل بما یرضاه... اقول، و ما یبّدل القول لدیّ بامر ربّی، اقول اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و العن من انکره و اغضب علی من جحده حقّه؛ ای گروه مردم، این علی، برادر، وصی، و حافظ علم من، و جانشین من برای امت است، و طبق تفسیر کتاب خدا عمل می کند و دعوت کننده به سوی آن است. و آنچه را خشنودی خدا در آن است انجام می دهد... آنچه می گویم به فرمان پروردگار تغییر نخواهد کرد. می گویم: خدایا، دوستداران علی را دوست بدار و دشمنانش را دشمن، بر انکار کنندگان او نفرین فرست و تکذیب کنندگان حقش را مورد خشم و غضب خود قرار ده.(1)

با توجه به آنچه که در ادامه حدیث غدیر آمده است و به عنوان نمونه به آن اشاره شد، به خوبی معلوم و آشکار است، که اهل سنت ادامه حدیث غدیر، بلکه خطبه غدیر را، از ترس آشکار

ص: 76


1- طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ترجمه جعفری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1385ش، ج1، ص118_145.

شدن حقیقت، پنهان و انکار کرده اند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ الغدیر، علامه امینی.

2_ امام شناسی، علامه سید محمد حسین طهرانی، ج2.

2_ شب های پیشاور، سید محمد سلطان الواعظین.

پاورقی ها:

[1]. رضوانی، علی اصغر، شیعه شناسی، قم، انتشارات مشعر، 1384ش، ص635.

[2]. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ترجمه جعفری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1385ش، ج1، ص118_145.

ص: 77

7. متن حدیث غدیر را آنگونه که شیعیان نقل میکنند، چگونه میتوان از نظر علم درایه و رجال اثبات نمود؟

اشاره

جواب: برای روشن شدن جواب به نکاتی چند اشاره می شود.

1_ معنای غدیر: در لغت عبارت است از محّلی که آب باران در آن جمع می شود،(1) و در اصطلاح اسم محّلی است در جحفه که واقع در چهار راهی است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا می کند، و مراد از یوم الغدیر، روز هیجدهم ذیحجّه است که، روز پنجشنبه سال دهم هجرت پیامبر اکرم در غدیر خم، در حضور 90 تا 120 هزار نفر، خطبة غدیر، و حدیث معروف غدیر را ایراد فرمود(2).

2_ تواتر حدیث غدیر و عدم نیاز به بررسی سند: حدیث غدیر مورد توجّه خاصّه و عامّه قرار گرفته است. علّامه امینی (تا زمان خودش) نام 26 نفر را ذکر می کند که در این مورد کتاب و یا رساله مستقلّی، را تألیف نموده اند(3) و این تعداد را محقق محترم سیّد عبدالعزیز طباطبائی به 125 کتاب می رساند؛ و این نکته هم اضافه شود که علم رجال که برای بررسی وثاقت راوی ها است (علم روش شناسی) و درایه که علم حدیثشناسی است در حدیثی لازم است مراعات شوند که جزء خبر های واحد باشد، و امّا در حدیث شریف غدیر لازم نیست. برای این که هم تواتر لفظی دارد ( روایتی که با چنین سلسله سند متفاوت ولی با الفاظ مشترک از معصوم نقل شده باشد تا آنجا که احتمال ساختگی بودن نداشته و برای شنونده یقین آور باشد ) و هم تواتر اجمالی (یعنی بعضی از اخباری که به عنوان حدیث غدیر رسیده یقیناً از پیامبر صلی الله علیه و آله صادر شده است) و هم تواتر معنوی دارد (یعنی مضامین آن مشترک ولی با عبارات گوناگون در روایات دیگر و

ص: 78


1- ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اوّل، 1414ق، ص598.
2- امینی، عبدالحسین، الغدیر، تهران، دارالکتاب الاسلامیة، چاپ دوّم، 1366، ج1، ص9؛ و ر.ک: شافعی، عبدالله، المناقب، ص108.
3- الغدیر، همان، ج1، ص157_152.

موارد متعدّدی نقل شده است).

3_ وجود عوامل وثاقت در حدیث غدیر: حدیث غدیر، علاوه بر تواتر همه جانبه، از علائم وثاقت نیز برخوردار است. زیرا:

اوّلاً : مخالفت با قرآن ندارد بلکه صدها آیه هم چون آیه ی اکمال، تبلیغ، ولایت، اولی الامر، آنرا تأیید می کند؛

ثانیاً: نه تنها مخالف سنت قطعی نیست بلکه صدها حدیث در تأیید آن وجود دارد، هم چون حدیث، ثقلین، منزلت، سفینة و ... ؛

ثالثاً :با سیره پیامبر و داده های عقل هماهنگی دارد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله در سفرهای کوتاه جانشین تعیین می کرد، آیا امکان دارد که مردم را بدون جانشین رها کند؛

رابعاً: با ضروت دین مخالفتی ندارد؛

خامساً: از نظر سندی صحیح و متواتر است و... پس همه عوامل وثاقت در حدیث غدیر جمع می باشد .

با در نظر داشتن این مقدّمه می گوییم :

اوّلاً : حدیث غدیر - که متن آن را خواهیم آورد - از احادیث متواتر و قطعی و مسلّم است. تواتری که نه فقط درصدر اسلام و اعصار نزدیک به زمان پیامبر صلی الله علیه و آله بوده بلکه در همة قرن ها و دوره ها ، وجود داشته است. از برخی شافعیان ، نقل شده است که حدیث غدیر فوق حدّ تواتر است.(1)

و امّا متن مورد اتفاق فریقین (شیعه و سنی) چنین است :

«معاشر المسلمین الست اولی بکم من انفسکم؟ قالوا اللهم بلی قال: من کنتُ مولاه فعلیّ مولاه اللهم وال مَن والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل مَنْ خذله»(2) ؛ «ای مردم آیا (ولایت ) من بر شما از خود شما اولا (و سزاوارتر) نیستم؟ گفتند خدایا چرا، حضرت فرمود: هرکس من مولای او هستم، علی _ علیه السّلام _ مولای او خواهد بود، (این جمله را بنابر قول احمد بن جنبل چهار بار تکرار نمود) بار خدایا

ص: 79


1- المناقب، همان، ص108.
2- الغدیر، همان، ج1، ص8؛ و ر.ک: موّفق بن احمد خوارزمی، المناقب، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ سوّم، 1417، ص135، روایت 152؛ و ر.ک: متّقی هندی، علی، کنزالعّمال، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1405ق _ 1985م، ج11، ص609، روایت 33950.

دوست بدار، آنکه او را دوست دارد، و دشمن بدار، آن کسی که او را دشمن بدارد، و یاری فرما یاران او را، و خوار گردان خوارکنندگان او را».

ثانیاً : اسناد متعدد برای آن نقل شده است که مرحوم علّامه عبدالحسین امینی _ قدّس سرّه الشّریف _ تمام اسناد آن را از طریق اهل سنّت و شیعة در کتاب گران سنگ خود «الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب» جمع آوری نموده است،و 110 نفر از صحابه را مانند ابوهریرة، ابولیلی انصاری، براءبن عازب و... را نام می برد که حدیث غدیر را نقل نموده اند.(1)

و 84 نفر از تابعین را مانند ابوراشد البحرانی، ابوسلیمان المؤذن، اصبغبن نباته و... را اسم می برد که ناقلان حدیث غدیر بوده اند(2)

و همچنین در قرن دوّم، 56 نفر(3) و در قرن سوّم 92 نفر(4) و در قرن چهارم حدود 80 نفر(5) و در قرن پنجم حدود 30 نفر، و در قرن ششم حدود 20 نفر، و در قرن هفتم حدود 23 نفر و همین طور تا قرن چهاردهم، مجموعاً 360 نفر از علما و محدّثین، حدیث غدیر را نقل نموده اند،(6)

و در کتاب های موجود حدود 21 نفر از مورّخین اهل سنّت هم چون بلاذری، ابن قتیبة، طبری و... 25 نفر از علمای حدیث اهل سنّت، مانند: ابن ادریس شافعی، احمد حنبل، ترمذی، نسائی، طحاوی و... و حدود 10 نفر از مفسرین آنها هم چون تفسیر طبری، ثعلبی، قرطبی و... و حدود 7 نفر از متکلّمین آنها هم چون، قاضی ابی بکر باقلانی، ایجی شافعی، شریف جرجانی و... و حدود پنج نفر از لغویین هم چون معجم البلدان حموی، تاج العروس زبیدی و... حدیث شریف غدیر را در کتاب های خود نقل نموده اند(7) که مجموع همه ی آنها به 500 نفر می رسد.(8)

برای نمونه، چند مورد از اسناد تفصیلی اهل سنّت بیان می

ص: 80


1- الغدیر، همان، ج1، ص62_14.
2- الغدیر ج1، ص72_62.
3- الغدیر ج1، ص82_73.
4- الغدیر ج1، ص99_82.
5- الغدیر ج1، ص107_99.
6- الغدیر ، ج1، ص152_123.
7- الغدیر ، ج1، ص8_5.
8- سبحانی، جعفر، منشور عقاید امامیه، ص160.

شود:

1_ خوارزمی گوید: «واخبرنی سیدالحفّاظ ابومنصور شهردار بن شیرویة بن شهردار الدیلمی فیما کتب الّی من همدان _ اخبرنا ابوالفتح عبدوس بن عبدالله الهمدانی _ کتابة (اخبرناالشریف ابوطالب المفصّل بن الجعفری باصبهان اخبرنی الحافظ ابوبکر ابن مردویه اجازة، حدثنی جدّی) حدثنی عبدالله بن اسحاق النبوی، حدثنی الحسن بن علیلی العنزی، حدثنا محمدبن عبدالرحمان الذارع حدثنا قیسبن حفص، حدثنی علیبن الحسن، ابوالحسن العبدی، عن ابی هارون العبدی عن ابی سعید الخدری، انّ النبی صلی الله علیه و آله یوم دعاالناس الی غدیر، امر بماکان تحت الشجرة من الشوک فقمّ و ذلک یوم الخمیس ثم دعا الناس الی علّیٍ فاخذ بضبعه(بازو) فرفعها حتّی نظر الناس الی بیاض ابطه (سفیدی زیر بغل) ثم لم یتفرقا حتی نزلت «الیوم اکملت لکم دینکم تا آخر(1)» فقال رسول الله صلی الله علیه و آله الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضی الرّب برسالاتی، و الولایة لعلی، ثم قال اللهم وال من و الاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله فقال حسانبن ثابت إءذن لی یا رسول الله ان اقول ابیاتاً قال: قل ببرکة الله تعالی فقال حسان بن ثابت یا معشر مشیخة قریش اسمعوا شهادة رسول الله صلی الله علیه و آله ثمّ قال ینادیهم یوم االغدیر نبیّهم نجم و اسمع بالرسول منادیاً بانّی مولاکم نعم و نبیّکم فقالوا و لم یبدو هناک التعامیا .. فقال له قم یا علی فایتنی رضیتک من بعدی اماماً و هادیاً(2) همچنین ابن اثیر با اسناد خود حدیث غدیر را نقل نموده است(3) و قرطبی این حدیث را با اسناد خود نقل نموده است،(4) و ابن کثیر دمشقی،(5) ابنماجه قزوینی(6) و متّقی هندی در کنزل العمّال(7) به طرق مختلفی حدیث غدیر را نقل نموده است و... همین طور محدّثین ، جریان استدلال علی _ علیه السّلام _ به حدیث غدیر را در مناسبت های مختلف، نقل نموده اند، مانند ابی

ص: 81


1- مائده/3.
2- مناقب خوارزمی، همان، ص135، روایت 152 و ص134، روایت 150.
3- ر.ک: محمد بن محمّد شیبانی، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، داراحیاء تراث العربی، ج4، ص28.
4- محمّد بن احمد انصاری قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء اتراث العربی، 1405ق، ج18، ص278.
5- ابوالفداء الحافظ بن کثیر دمشقی، البدایة و النهایهة، بیروت، مکتب المعارف، ج7، ص350.
6- قزوینی، محمد، سنن، تحقیق محمّد فؤاد عبدالباقی.
7- متّقی هندی، علی، کنز العمّال فی سنن الاحوال، بیروت، مؤسسة الرسالة ، 1405ق، چاپ پنجم، ج11، ص609، روایت 33950، ص602، روایت 5 _ 32904 و روایت 32916 و ص609، روایت 32949 و 32950 و ص610، 32951.

الطفیل(1) زیدبن ارقم(2) عامربن واثله،(3) انس بن مالک،(4) عبدالرحمن بن ابی لیلی(5) اصبغ بن نباته(6) و عمیرة بن سعد،(7) زیدبن شبع، زاذان بن عمر(8) و ابنولید و ... .

اگر کسی اهل انصاف و دارای مطالعه در تاریخ باشد، اعتراف می کند که حدیث شریف غدیر، از نظر سندی اصلاً قابل خدشه نیست. تنها اشکالی که مطرح شده است این است که این حدیث در صحیح بخاری و مسلم نقل نشده است. جواب آن این است که:

اوّلاً این دلیل بی خبری و یا تعصب آنها است که حدیث را نقل نکرده اند، نه نقص حدیث.

ثانیاً خود اهل سنّت قاعدهای دارند به نام تقدیم مثبت برنافی، چنانکه حلبی تصریح نموده است مثبت (و نقل کنندة حدیث) بر نافی (وکسی که حدیث را نقل نکرده) مقدّم است.

ثالثاً، بخاری و مسلم بنای جمعآوری همة احادیث صحیحه را نداشته اند، چنانکه ابن حجر تصریح می کند که خود بخاری تصریح نموده، که آنچه از روایات صحیحه نقل نکرده ام، بیش از آن است که جمع آوری نموده ام.(9)

پاورقی ها:

[1] . ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اوّل، 1414ق، ص598.

[2] . امینی، عبدالحسین، الغدیر، تهران، دارالکتاب الاسلامیة، چاپ دوّم، 1366، ج1، ص9؛ و ر.ک: شافعی، عبدالله، المناقب، ص108.

[3] . الغدیر، همان، ج1، ص157_152.

[4] . المناقب، همان، ص108.

[5] . الغدیر، همان، ج1، ص8؛ و ر.ک: موّفق بن احمد خوارزمی، المناقب، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ سوّم، 1417، ص135، روایت 152؛ و ر.ک: متّقی هندی، علی، کنزالعّمال، بیروت، مؤسسة

ص: 82


1- مسند ابن حبنل، ج7، ص82، ح19321.
2- نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص173، روایت93؛ البدایة والنهایة، همان، ج5، ص211 و ج7، ص347.
3- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالحیاء الکتب، چاپ اوّل، 1379، ج6، ص168_167.
4- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالحیاء الکتب، چاپ اوّل، 1379، ج19، ص217.
5- اسدالغابه، همان، ج4، ص28، باب العین.
6- اسدالغابه، همان، ج4، ص126، ج6.
7- البدایة و النهایه، همان، ج7، ص348.
8- سبط ابنجوزی، تذکرة الخواص، بیروت، مؤسسة اهل البیت، 1401ق، ص35.
9- ابن حجر عسقلانی، مقدّمه فتح الباری، (در یک جلد)، مصر، مطبعة السلفیه، منابع شیعه؛ 1_ الغدیر، ج 1و 2، (پیشین)؛ 2_ مکارم شیرازی، ناصر و جمعی از دانشمندان، پیام قرآن، قم، نسل جوان، چاپ دوّم، 1374، ج9، ص200_183؛ 3_ مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج5، ص23_2؛ و...

الرسالة، چاپ پنجم، 1405ق _ 1985م، ج11، ص609، روایت 33950.

[6] . الغدیر، همان، ج1، ص62_14.

[7] . همان، ص72_62.

[8] . همان، ص82_73.

[9] . همان، ص99_82.

[10] . همان، ص107_99.

[11] . همان، ج1، ص152_123.

[12] . همان، ج1، ص8_5.

[13] . سبحانی، جعفر، منشور عقاید امامیه، ص160.

[14] . مائده/3.

[15] . مناقب خوارزمی، همان، ص135، روایت 152 و ص134، روایت 150.

[16] . ر.ک: محمد بن محمّد شیبانی، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، داراحیاء تراث العربی، ج4، ص28.

[17] . محمّد بن احمد انصاری قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء اتراث العربی، 1405ق، ج18، ص278.

[18] . ابوالفداء الحافظ بن کثیر دمشقی، البدایة و النهایهة، بیروت، مکتب المعارف، ج7، ص350.

[19] . قزوینی، محمد، سنن، تحقیق محمّد فؤاد عبدالباقی.

[20] . متّقی هندی، علی، کنز العمّال فی سنن الاحوال، بیروت، مؤسسة الرسالة ، 1405ق، چاپ پنجم، ج11، ص609، روایت 33950، ص602، روایت 5 _ 32904 و روایت 32916 و ص609، روایت 32949 و 32950 و ص610، 32951.

[21] . مسند ابن حبنل، ج7، ص82، ح19321.

[22] . نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص173، روایت93؛ البدایة والنهایة، همان، ج5، ص211 و ج7، ص347.

[23] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالحیاء الکتب،

ص: 83

چاپ اوّل، 1379، ج6، ص168_167.

[24] . همان، ج19، ص217.

[25] . اسدالغابه، همان، ج4، ص28، باب العین.

[26] . همان، ص126، ج6.

[27] . البدایة و النهایه، همان، ج7، ص348.

[28] . سبط ابنجوزی، تذکرة الخواص، بیروت، مؤسسة اهل البیت، 1401ق، ص35.

[29] _ ابن حجر عسقلانی، مقدّمه فتح الباری، (در یک جلد)، مصر، مطبعة السلفیه، منابع شیعه؛ 1_ الغدیر، ج 1و 2، (پیشین)؛ 2_ مکارم شیرازی، ناصر و جمعی از دانشمندان، پیام قرآن، قم، نسل جوان، چاپ دوّم، 1374، ج9، ص200_183؛ 3_ مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج5، ص23_2؛ و...

ص: 84

8. منظور از تولی و تبری که در حدیث غدیر به آن اشاره شده (اللهم وال من والاه و عاد من عاداه) چیست؟

اشاره

جواب: از آن جا که سئوال مورد نظر دو بخش دارد ناگزیریم به هر بخش به طور جداگانه پاسخ بدهیم و پاسخ هر بخش تفصیل و توضیح بخش دیگر نیز خواهد بود چون هر تولّی قهراً ملازم با نحوی تبری بوده و به تعبیر علامة بزرگوار شهید مطهری قدس سرّه (ولاء مثبت ولاء منفی) است و هر ولاء مثبت لزوماً ولاء منفی را به دنبال دارد.

الف) واژة ولاء:
اشاره

ولاء، ولایت (به فتح واو) و ولایت (به کسر واو) ولی ، مولی، اولی و امثال این ها همه از مادة (ولی) اشتقاق یافته اند. این واژه از پر استعمال ترین واژه های قرآن کریم است که به صورت های مختلفی به کار رفته است، می گویند «124 مورد به صورت اسم و 112 مورد در قالب فعل در قرآن کریم آمده است. معنای اصلی این کلمه هم چنان که راغب در «مفردات القرآن» گفته است: «قرار گرفتن چیزی در کنار چیزی دیگر است به نحوی که فاصله ای در کار نباشد» یعنی اگر دو چیز آن چنان به هم متصل باشند که هیچ چیزی دیگر در میان آن ها نباشد، مادة (ولی) استعمال می شود. به همین مناسبت طبعاً این کلمه در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است اعم از قرب مکانی و قرب معنوی و باز به همین مناسبت در مورد دوستی، یاری، تصدّی امر، و تسلط و معانی دیگر از این قبیل استعمال شده است، چون در همۀ این ها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.

این لفظ، هم در مورد امور مادی و جسمانی استعمال شده است و هم در مورد امور معنوی و مجرد، ولی مسلّماً در ابتداء در مورد امور مادی استعمال شده است و از راه تشبیه معقول به محسوس

ص: 85

و یا از راه تجرید معنای محسوس از خصوصیت مادی و حسّی خودش در مورد معنویات هم استعمال شده است زیرا توجه انسان به محسوسات چه از نظر یک فرد در طول عمر خودش و چه از نظر جامعة بشری در طول تاریخش، قبل از تفکّر او در معقولات است، بشر پس از درک معانی و مفاهیم حسّی تدریجاً به معانی و مفاهیم معنوی رسیده است. و نیز راغب راجع به خصوص کلمة (ولایت) از نظر موارد استعمال می گوید: «ولایت به کسر (واو) به معنی نصرت است و اما ولایت به فتح (واو) به معنای تصدّی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنای هر دو یکی است و حقیقت آن همان تصدّی و صاحب اختیاری است» و هم چنین راجع به کلمة (ولی) و کلمة (مولی) می گوید: «این دو کلمه نیز به همان معنا است، چیزی که هست گاهی مفهوم اسم فاعلی دارد و گاهی مفهوم اسم مفعولی».

در قرآن سخن از (ولاء) و (موالات) و (تولی) زیاد رفته است، در این کتاب بزرگ آسمانی مسایلی تحت این عنوان مطرح است آنچه مجموعاً از تدبّر در این کتاب مقدّس به دست می آید این است که از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد: مثبت و منفی و یا به عبارت دیگر (تولی و تبری) یعنی از طرفی مسلمانان مأموریت دارند که نوعی ولاء را نپذیرند و ترک کنند که همان تبری است و به طور جداگانه مورد بحث قرار خواهیم داد ان شاء اللّه. و از طرفی دیگر دعوت شده اند که ولاء دیگری را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند که همان (تولی) است و بر دو قسم می شود: (ولاء و تولی) عام و (ولاء و تولی خاص) و ولاء خاص نیز اقسامی دارد: ولاء محبت، ولاء امامت، ولاء زعامت، ولاء تصرّف یا ولایت تکوینی که اکنون دربارة هر یک این ها به طور اجمال بحث می کنیم: (ولاء) و (تولی) عام یعنی اسلام خواسته است مسلمانان به صورت واحد مستقلّی زندگی کنند نظام مرتبط و اجتماعی پیوسته

ص: 86

داشته باشند، هر فردی خود را عضو یک پیکر که همان جامعة اسلامی است بداند تا جامعة اسلامی قوی و نیرومند گردد. قرآن کریم می فرماید: «مردان مؤمن و زنان مؤمنه بعضی ولی بعضی دیگرند، به معروف امر می کنند و از منکر باز می دارند»(1)مؤمنان نزدیک به یکدیگرند و به موجب اینکه با یکدیگر نزدیک اند و حامی و دوست و ناصر یکدیگرند و به سرنوشت هم علاقه مندند و لذا امر به معروف و نهی از منکر می کنند و این دو عمل ناشی از (وداد) ایمانی است.

(ولاء و تولی خاص): ولاء خاص ولاء اهل بیت _ علیهم السلام _ است، در اینکه پیغمبر اکرم مسلمانان را به نوعی ولاء نسبت به خاندان خود خوانده است و توصیه فرموده که جای بحث نیست، یعنی حتی علمای اهل تسنّن در آن بحثی ندارند، آیة ذوی القربی «قل لا اسئلکم علیه اجراً»(2) ولاء خاص را بیان می کند و آنچه در حدیث معروف و مسلّم غدیر نیز آمده است که «من کنت مولاه فهذا علی مولا» خود بیان نوعی از ولاء است و نیز آیه شریفه «انما ولیکم اللّه و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون»(3) این آیه به اتفاق شیعه و سنی دربارة علی علیه السلام نازل شده است و مفاد آیه بر خلاف تصوّر بعضی از علماء اهل سنت ولاء خاص است. و اما اقسام (ولاء خاص):

1_ ولاء محبّت یا ولاء قرابت

ولاء محبت یا ولاء قرابت به این معنا است که اهل البیت ذوی القربای پیغمبر اکرم اند و مردم توصیه شده اند که به آن ها به طور خاص، زایده بر آنچه ولاء اثباتی عدم اقتضاء می کند، محبّت بورزند و آن ها را دوست بدارند، این مطلب در آیات قرآن آمده و روایاتی از طرف شیعه و سنی بر آن دلالت دارد.

ص: 87


1- سوره توبه، آیه 71.
2- سوره شوری، آیه 23.
3- سوره مائده، آیه 55.
2_ ولاء امامت

ولاء امامت و پیشوایی و به عبارت دیگر مقام مرجعیت دینی، یعنی مقامی که دیگران باید از او پیروی کنند و او را الگوی اعمال و رفتار خویش قرار دهند و دستورات دینی را از او بیاموزند و به عبارت دیگر زعامت دینی چنین مقامی متلزم عصمت است و چنین کسی قول و عملش حجت است برای دیگران و این همان منصبی است که قرآن کریم دربارۀ پیغمبر اکرم می فرماید: «لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوة حسنة...»(1) برای شما در رفتار فرستادۀ خدا پیروی ای نیکو است. برای آنانکه امیدوار به خدا و روز دیگرند. و این مقام پس از پیغمبر به ائمه طاهرین رسید چنانچه بر اساس روایتی که اکثر علماء اهل سنت قریب به سی نفر از صحابه پیغمبر نقل کرده اند که فرمود: «من در میان شما دو چیز ارزنده باقی می گذارم: کتاب خدا و اهل بیتم را...»(2)

3_ ولاء زعامت

یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی اجتماع نیازمند به رهبر است، آن کس که باید زعام امور اجتماع را به دست گیرد و شئون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلط بر مقدّرات مردم است (ولی امر مسلمین) است، پیغمبر اکرم در زمان حیات خودش ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل زیادی که غیر قابل انکار است به اهلبیت رسیده است. آیة کریمة «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»(3) اطاعت کنید خدا و پیغمبر را و کسانی را که ادارة کار شما به دست آن ها است. و هم چنین آیات اول سورة مائده و حدیث شریف غدیر و عموم آیة «انما ولیکم اللّه...» و عموم آیة «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» ناظر بر چنین ولایتی است.

ص: 88


1- احزاب، آیه 21.
2- بحارالانوار، ج 2، ص 100؛ مناقب امیر المؤمنین _ محمد بن سلیمان الکوفی، ص 105.
3- سوره نساء، آیه 59.
4_ ولاء تصرّف

ولاء تصرّف یا ولاء معنوی بالاترین مراحل ولایت است و نوعی اقتدار و تسلط فوق العاده تکوینی است. ولایت تکوینی از یک طرف مربوط است به استعدادهای نهفته در انسان و کمالاتی که این موجود شگفت بالقوه دارد و قابل به فعلیت رسیدن است و از طرف دیگر مربوط است به رابطة این موجود با خدا و مقصود از ولایت تکوینی اینست که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیّت به مقام قرب الهی نایل می گردد و اثر وصول به مقام قرب _ البته در مراحل عالی آن اینست که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است، در وی متمرکز می شود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویان، مسلط بر ضمایر و شاهد بر اعمال و حجّت زمان می شود و زمین هیچ گاه از ولیّی که حامل چنین معنویتی باشد، و به عبارت دیگر از انسان کامل خالی نیست. ولایت به این معنا غیر از نبوت و غیر از خلافت و غیر از وصایت و غیر از امامت به معنای مرجعیت در احکام دینی است.

ب) تبری و یا به عبارت دیگر (ولاء منفی):

قرآن کریم مسلمانان را از این که دوستی و سرپرستی غیر مسلمانان را بپذیرند سخت برخورد داشته است و معنی اینکه نباید ولاء غیر مسلمان را داشته باشد این است که نباید روابط مسلمان با غیر مسلمان در حد روابط مسلمان با مسلمان باشد به این معنا که مسلمان عملاً عنصر پیکر غیر مسلمان و جامعه آن ها قرار گیرد و یا به این مشکل درآید که عضویت اش در پیکر جامعة اسلامی به هیچ وجه در نظر گرفته نشود. البته منافاتی نیست میان اینکه مسلمان به غیر مسلمان احسان و نیکی کند و در عین حال ولاء او را نپذیرد یعنی او را عنصر پیکری جامعه اسلامی که خود جزیی از آن است نشمارد و بیگانه وار با او رفتار نماید، همچنان که منافاتی نیست میان (تبری و یا ولاء منفی) و

ص: 89

اصل بشر دوستی و رحمت برای بشر بودن، لازمة بشر دوستی این است که انسان به سرنوشت و صلاح و سعادت واقعی همة انسان ها علاقه مند باشد، به همین دلیل هر مسلمانی علاقه مند است که همة انسان های دیگر مسلمان باشند و هدایت یابند، اما وقتی که این توفیق حاصل نشد دیگران را که چنین توفیقی یافته اند نباید فدای آنان که توفیق نیافته اند کرد و اجازه داد که مرزها در هم بریزد و این همان تبری و ولاء منفی است. اسلام در مورد یک جامعة فاسد و اصلاح نشده در آن کفر و نادانی حکومت می کند از طرفی دستور جهاد می دهد تا ریشة فساد را برکند «آنان را بکشید تا فتنه از میان برود»(1) و از طرفی دستور احتیاط و اجتناب و تبری می دهد که مردم روی دلشان را به روی آنان باز نکنند تا جامعه و بشریت سالم بماند و این با بشر دوستی هیچ منافاتی ندارد. والسلام علیکم مطالب این مقاله با اندک تصرف از کتاب و اثر ارزشمند (ولاءها و ولایت ها) علامه شهید مطهری یادداشت شده است. برای مطالعه و آگاهی بیشتر به این کتاب شریف و نیز کتاب جاذبه و دافعه علی علیه السلام استاد مطهری مراجعه نمایید.

پاورقی ها:

[1] . سوره توبه، آیه 71.

[2] . سوره شوری، آیه 23.

[3] . سوره مائده، آیه 55.

[4] . احزاب، آیه 21.

[5] . بحارالانوار، ج 2، ص 100؛ مناقب امیر المؤمنین _ محمد بن سلیمان الکوفی، ص 105.

[6] . سوره نساء، آیه 59.

[7] . سوره بقره، آیه 193.

ص: 90


1- سوره بقره، آیه 193.

9. آیا در این که آیه ولایت یا همان آیه ٥٥ سوره مائده در باره حضرت علی علیه السلام است اتفاق نظری وجود دارد؟

جواب:

جواب: در سوره مائده آیه 55 آمده است: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ؛ ولیّ و سرپرست شما، تنها خداوند و پیامبرش و مؤمنانی هستند که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند.»

در شأن نزول آیه فوق آمده است: «سائلی وارد مسجد رسول خدا (صلی اللَّه علیه و آله) شد و از مردم درخواست کمک کرد. کسی چیزی به او نداد. حضرت علی علیه السلام در حالی که به نماز مشغول بود، در حال رکوع، انگشتر خود را به سائل بخشید. از این رو در تکریم این بخشش، این آیه نازل شد.

ماجرای فوق را ده نفر از اصحاب پیامبرمانند ابن عباس، عمّار یاسر، جابر بن عبدالله، ابوذر، أَنس بن مالک، بلال و نقل کرده اند و شیعه و اکثر سنّی در این شأن نزول، توافق دارند.(ر.ک: الغدیر، ج 2، احقاق الحقّ، ج 2، و کنز العمّال، ج 6) عمّار یاسر می گوید: پس از انفاق انگشتر در نماز و نزول آیه بود که رسول خدا (صلی اللَّه علیه و آله) فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه.» (تفسیر المیزان، ذیل آیه )

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در غدیر خم، برای بیان مقام حضرت علی علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود.(تفسیر صافی، ذیل آیه) و خود امام علی علیه السلام نیز برای حقّانیّت خویش، بارها این آیه را می خواند.(تفسیر المیزان، ذیل آیه) و ابوذر که خود شاهد ماجرا بوده است، در مسجدالحرام برای مردم داستان فوق را نقل می کرد. (مجمع البیان، ذیل آیه)

امام صادق علیه السلام فرمودند: منظور از «الَّذِینَ آمَنُوا»، علی علیه السلام و اولاد او،

ص: 91

ائمّه اطهار(علیهم السلام) تا روز قیامت هستند. پس هر کس از اولاد او به جایگاه امامت رسید با این ویژگی مثل اوست، آنان صدقه می دهند در حال رکوع. (کافی، ج 1)

مرحوم محدث بحرانی نیز در غایة المرام 24 حدیث از منابع اهل سنت و 19 روایت از منابع و مصادر شیعه نقل کرده است که مجموعاً 43 حدیث می شود، بنابراین روایاتی که پیرامون این آیه وارد شده متواتر هستند.(1)

پاورقی ها:

[1] . مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، انتشارات نسل جوان، چاپ اول، سال 1381.

ص: 92


1- مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، انتشارات نسل جوان، چاپ اول، سال 1381.

10. حدیث غدیر که شیعیان آن را دلیل بر امامت علی ابن ابی طالب می دانند در روز ١٨ ذی الحجة بیان شده است در حالی که آیه اکمال دین در ٩ ذی الحجة نازل شده است؛ پس اکمال دین در ٩ ذی الحجة انجام شده است و امامت علی ابن ابی طالب ربطی به اکمال دین ندارد!

جواب:

جواب: مفسّران و دانشمندان شیعه عموماً و جماعتی از علماء و مفسّران و محدّثان معروف اهل سنّت، معتقدند که آیه «الیوم اکملت لکم دینکم» در روز 18 ذی الحجة که به «غدیر خم» نام بردار است، نازل شده است. در اینجا به برخی از عبارات علماء و مفسران اهل سنت، پیرامون آیه فوق و سبب نزول آن، اشاره می کنیم.

1. جلال الدین سیوطی در تفسیر معروف خود «الدر المنثور» در ذیل آیه مورد بحث، در ضمن حدیثی نقل می کند:

هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در روز غدیر علی علیه السلام را به امامت نصب نمود و آوای ولایت او را سر داد، پیک وحی، جبرئیل امین، آیه فوق را آورد.(1)

2. خطیب بغدادی در تاریخ خود نقل می کند:

هر کس روز 18 ماه ذی الحجّة را روزه بگیرد، برای او روزه شصت ماه نوشته می شود و آن روز، روز غدیر خم است. وقتی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله دست علی بن ابی طالب را گرفت و فرمود: آیا من ولیّ و سرپرست مؤمنین نیستم؟ پاسخ دادند: چرا! تو ولیّ مؤمنان هستی ای پیامبر خدا! آنگاه فرمود: هر کس من مولای او هستم علی مولای او است. عمر بن الخطاب گفت: به به آفرین بر تو ای پسر ابوطالب. از هم اکنون تو مولای من و مولای هر مسلمان هستی! پس خدا آیه الیوم اکملت لکم دینکم

ص: 93


1- عن ابی سعید الخِدری قال: لمّا نصب رسول اللّه صلی الله علیه وآله علیّاً یوم غدیر خم فنادی له بالولایة هبط جبرئیل علیه بهذه الآیة «الیوم اکملت لکم دینکم» تفسیر الدر المنثور، ج 3، ص 19، ذیل آیه 3 سوره مائده.

را نازل کرد.(1)

3. ابن مغازلی، که یکی از بزرگان فقهاء و حفّاظ اهل سنت است، در کتاب معروف خود بنام «مناقب علیّ بن ابی طالب علیه السلام ، که در میان کتب مناقب امام علی علیه السلام بی نظیر و یا کم نظیر است، حدیثی را نقل می کند که شبیه حدیث سابق است با مختصر تفاوت و اضافاتی و با صراحت می گوید: آیه مورد نظر در روز 18 ذی الحجّة روز غدیر خم نازل شده است.

و باز حموینی، که یکی دیگر از علماء و دانشمندان اهل سنت است، در کتاب معروف خود «فرائد السمطین» با اسناد خود نقل می کند:

رسول خدا صلی الله علیه وآله در روز غدیر خم مردم را برای معرفی علی ( علیه السلام ) فرا خواند و دستور داد زیر درختی که در آنجا بود، از خار و علف پاک نمایند و مردم امر آن حضرت را به جا آوردند و آن روز مصادف با روز پنجشنبه بود. سپس مردم را فرا خواند و دست علی علیه السلام را گرفت بالا برد تا جائی که مردم، سفیدی زیر بغل او را دیدند. هنوز رسول خدا صلی الله علیه وآله و علی علیه السلام از همدیگر جدا نشده بودند که این آیه نازل شد: «الیوم اکملت لکم دینکم...» پیامبر فرمود: خداوند بزرگ است، همان خدائی که آئین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد و از نبوت و رسالت من و ولایت علی علیه السلام راضی و خشنود گشت و سپس فرمود: خداوندا دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار! یارانش را یاری کن و آنها را که یاریش نکنند، از یاری خویش محروم بدار.(2)

ما این بحث را با سخن گران قیمت مرحوم علامه امینی به پایان می بریم. او در کتاب خود «الغدیر» در بحث آیاتی که در روز غدیر خم نازل شده است، بعد از تصریح به اینکه آیه الیوم اکملت لکم دینکم... در روز غدیر نازل شده می فرماید:

ص: 94


1- عن أبی هریرة قال: مَنْ صام یوم ثمانی عشرة من ذی الحجّة کُتِبَ له صیام ستّین شهراً، و هو یوم غدیر خم لما أخذ النبیّ صلی الله علیه و آله بید علی بن ابی طالب علیه السلام ، فقال: ألستُ ولیّ المؤمنین؟ قالوا: بلی یا رسول اللّه، قال: من کنتُ مولاه فعلیُّ مولاه، فقال عمر بن الخطاب: بخّ بخّ لک، یابن ابی طالب أصبحت مولای و مولی کلّ مسلمٍ، فأنزل الله «الیوم اکملت لکم دینکم». تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.
2- اِنّر النبیّ صلی الله علیه وآله یوم دعا الناس إلی علیّ فی غدیر خمّ أمر بما کان تحت الشجرة من الشوک فقُمَّ، و ذلک یوم الخمیس، ثمّ دعا الناس إلی علیٍّ فأخذ بضبعه فرفعه حتّی نظر النّاس إلی بیاض إبطیه، ثمّ لم یتفرّقا حتّی نزلت هذه الآیة «الیوم اَکْمَلْتُ لکم دینکم...» فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: الله اکبر علی اکمال الدین و إتمام النعمة و رضی الرّب برسالتی و الولایة لعلیّ علیه السلام . ثمّ قال: اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خدله. فرائد السمطین )چاپ اول، سال 1398 ه مطابق 1978 میلادی، ناشر: مؤسسه محمودی، بیروت - لبنان( ج 1، ص 73، باب 12، ح 39.

همه امامیّه قائلند که این آیه کریمه درباره نصّ غدیر، بعد از آنکه رسول خدا صلی الله علیه وآله در بیابان و صحرای خمّ قرار گرفته بود، پیرامون ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است.

نصّی که با الفاظ مفید و صریح و آشکار به گونه ای که همه صحابه آن را شناختند و همه عرب آن را فهمیدند! و این خبر به هر کس رسید، با آن استدلال می کرد و جماعت زیادی از علماء تفسیر و پیشوایان حدیث و حفاظ آثار از اهل سنّت، در این مطلب (نزول آیه اکمال در مورد روز غدیر خمّ) با امامیّه هم صدا شده اند.(1)

و سپس بیش از پانزده نفر از علماء و دانشمندان و مفسران آنها را با اسم و نام کتاب و تعیین جلد و صفحه نام می برد که تصریح کرده اند آیه «الیوم اکلمت لکم دینکم...» در روز غدیر خم نازل شده است!.

پاورقی ها:

[1] . عن ابی سعید الخِدری قال: لمّا نصب رسول اللّه صلی الله علیه وآله علیّاً یوم غدیر خم فنادی له بالولایة هبط جبرئیل علیه بهذه الآیة «الیوم اکملت لکم دینکم» تفسیر الدر المنثور، ج 3، ص 19، ذیل آیه 3 سوره مائده.

[2] . عن أبی هریرة قال: مَنْ صام یوم ثمانی عشرة من ذی الحجّة کُتِبَ له صیام ستّین شهراً، و هو یوم غدیر خم لما أخذ النبیّ صلی الله علیه و آله بید علی بن ابی طالب علیه السلام ، فقال: ألستُ ولیّ المؤمنین؟ قالوا: بلی یا رسول اللّه، قال: من کنتُ مولاه فعلیُّ مولاه، فقال عمر بن الخطاب: بخّ بخّ لک، یابن ابی طالب أصبحت مولای و مولی کلّ مسلمٍ، فأنزل الله «الیوم اکملت لکم دینکم». تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.

ص: 95


1- قال الأمینی (قدس سره): و من الآیات النازلة یوم الغدیر فی امیرالمؤمنین علیه السلام قوله تعالی «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دیناً» أطبقت الإمامیة عن بکرة أبیهم علی نزول هذه الآیة الکریمة حول نصّ الغدیر بعد إجهار النبیّ صلی الله علیه وآله بولایة امیرالمؤمنین علیه السلام بألفاظٍ درّیّةٍ صریحةٍ، فتضمّن نصاً جلیّاً عرفَته الصحابة و فهمته العرب، فاحتج به من بلغه الخبر، و طابق الإمامیةَ علی ذلک کثیرون من علماء التفسیر و ائمة الحدیث و حفظه الآثار من أهل السّنّة. ؤ - الغدیر (چاپ پنجم، 1403، بیروت) ج 1، ص 230.

[3] . اِنّر النبیّ صلی الله علیه وآله یوم دعا الناس إلی علیّ فی غدیر خمّ أمر بما کان تحت الشجرة من الشوک فقُمَّ، و ذلک یوم الخمیس، ثمّ دعا الناس إلی علیٍّ فأخذ بضبعه فرفعه حتّی نظر النّاس إلی بیاض إبطیه، ثمّ لم یتفرّقا حتّی نزلت هذه الآیة «الیوم اَکْمَلْتُ لکم دینکم...» فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: الله اکبر علی اکمال الدین و إتمام النعمة و رضی الرّب برسالتی و الولایة لعلیّ علیه السلام . ثمّ قال: اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خدله.

فرائد السمطین )چاپ اول، سال 1398 ه مطابق 1978 میلادی، ناشر: مؤسسه محمودی، بیروت - لبنان( ج 1، ص 73، باب 12، ح 39.

[4] . قال الأمینی (قدس سره): و من الآیات النازلة یوم الغدیر فی امیرالمؤمنین علیه السلام قوله تعالی «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دیناً» أطبقت الإمامیة عن بکرة أبیهم علی نزول هذه الآیة الکریمة حول نصّ الغدیر بعد إجهار النبیّ صلی الله علیه وآله بولایة امیرالمؤمنین علیه السلام بألفاظٍ درّیّةٍ صریحةٍ، فتضمّن نصاً جلیّاً عرفَته الصحابة و فهمته العرب، فاحتج به من بلغه الخبر، و طابق الإمامیةَ علی ذلک کثیرون من علماء التفسیر و ائمة الحدیث و حفظه الآثار من أهل السّنّة.

ؤ - الغدیر (چاپ پنجم، 1403، بیروت) ج 1، ص 230.

ص: 96

11. آیا کلمه «مولا» در جمله «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، به معنای دوستی است یا سرپرست؟

اشاره

واژه ولی، مولی، ولایت و اولیاء، از پر استعمال ترین واژه های قرآن کریم است. در مجموع، این ماده در 233 مورد به کار گرفته شده است. کثرت استعمال این واژه در قرآن کریم دلیل بر اهمیت آن است.

این واژه با معانی متعددی گره خورده، گاهی در چهره محبت و دوستی ظاهر می شود، گاهی به سیمای امامت و رهبری ظهور می کند و گاهی در لباس سرپرستی و اداره امور جامعه آشکار می شود.

نکته قابل توجه در این مورد آنکه کلمه «مولی» در صحنه غدیر که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» در کدام یکی از این چهره ها ظهور دارد؟ پاسخ این پرسش این گونه پی گرفته می شود:

جریان تاریخی غدیر خم که در حجة الوداع پیامبر صلی الله علیه و آله اتفاق افتاد، با همه نقل و قول های تاریخی، روایی و... که خود از جایگاه ویژه ای برخوردار است، و با مدارک معتبر روایی فریقین و مجموعه های تفسیری مفسران اهل تحقیق و منصف، این حقیقت را روشن کرده است، که جریان غدیر، در حقیقت، جریان معرفی ولایت امام علی علیه السلام به معنای خلافت و سرپرستی بوده است. توضیح کامل این موضوع فراتر از آن است که در اینجا وارد بحث های تاریخی گردیده و به صورت مفصل همه مباحث را ذکر کنیم.

بر اساس اندیشه صحیح و تحقیق منصفانه، چه در پدیده های تاریخی باشد و یا روایی و کلامی، شرایط و زمان حساس موقعیت غدیر مقتضی آن است که غرض از جمع آوری حاجیان و سخن گفتن با آنان، اعلام ولایت بود. ولایتی به معنای تصرّف بر

ص: 97

مقدّرات آدم و عالم، ولایتی که مظهر و جایگاه حاکمیت الهی است؛ از این رو بر مبنای اندیشه عقلی و فلسفی، غدیر، آن گونه تحلیل می شود که اشاره شد؛ چون عقل سلیم، آن گونه حکم می کند که استمرار حاکمیت جاودانه الهی بعد از رسول و نبی او، باید در وجود کسی باشد که منبع علمی او،نشأت گرفته از وجود علمی پیامبرباشد؛ و از خواص نفس قدسی بهره مند باشد تا در بیان حکم الهی گرفتار خطا و اشتباه نگردد.. علاوه بر این قاعده،به مقتضای آیه مبارکه «مباهله»، امام علی علیه السلام نفس پیامبرخوانده شده است. پس کسی که نفس پیامبراز نظر قرآن کریم خوانده شده است، باید همانند پیامبر صلی الله علیه و آله ولایت به معنای سرپرستی داشته باشد،. پس مولا در کلام آن حضرت، به معنای سرپرست است نه دوست.

چه آنکه با قطع نظر از آن چه توضیح دادیم، شواهد مسلّم تاریخی ذیل، گویای این مطلب می باشند:

1. اعلان کردن به مسلمانان که این آخرین حج پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می باشد، لذا مسلمانان به هر صورتی که بود سعی کردند تا در آخرین حج پیامبر صلی الله علیه و آله همراه ایشان باشند.

2. نازل شدن دستور الهی بر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله : «ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان، و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای».(1) یعنی ای پیامبراگر این مأموریت آخر را به انجام نرسانی، مانند این است که 23 سال زحمت خود را از بین بردهای.

3. دستور به متوقف نمودن همراهان و ماندن تا رسیدن بقیه مسلمان ها و اعلان بازگشت به کسانی که جلوتر رفته اند، آن هم در آن بیابان خشک و گرمای سوزان وسط روز.

4. ایراد خطبه ای طولانی و بیان به یادگار گذاردن دو میراث گرانبها یعنی قرآن و عترت.

ص: 98


1- مائده / 67.

5. شهادت دادن به یگانگی و وحدانیت خداوند و اقرار گرفتن از مردم به یگانگی خداوند و شهادت به رسالت خویش و سؤال نمودن از مردم، که چه کسی اولی و سزاوار بر شماست؟ و جواب دادن مردم به آن حضرت که خدا و رسولش داناترند. و سپس حضرت فرمودند: خداوند اولی و سزاوار بر من است و من اولی و سزاوار بر شما هستم. کما اینکه خداوند متعال در سوره احزاب آیه 6 می فرماید: «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؛ پیامبربر مؤمنان از خودشان سزاوارتر (و نزدیکتر) است». و سپس بالا بردن دست حضرت علی علیه السلام و سه مرتبه تکرار نمودن این جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» هر کس من مولای او هستم پس علی علیه السلام هم مولای اوست. سپس دعا در حق دوستان او و نفرین در حق دشمنان او کردند و فرمودند: «حاضرین به غایبین خبر دهند».

6. قبل از متفرق شدن جمعیت، آیه اکمال دین نازل شد و خداوند فرمود: «امروز کافران از (زوال) آیین شما مأیوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و از (مخالفت) من بترسید، امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم».(1)

با در نظر گرفتن این موارد، آیا شایسته است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در آن شرایط بخواهند اعلان نمایند که ای مردم هر کس من دوست او هستم علی علیه السلام هم دوست او است، یا هر کس من یاور او هستم علی علیه السلام هم یاور اوست. در صورتی که مساله دوست بودن و یاری نمودن مؤمنان ، قبلاً از طرف خداوند اعلان شده بود، چرا که خداوند در سوره توبه آیه 71 می فرماید:

«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ؛ یعنی مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند». و از طرف دیگر ، مسئله دوست داشتن علی علیه السلام برای همه روشن بود و همه از علاقه شدید و محبت وافر

ص: 99


1- مائده / 5

پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به حضرت علی علیه السلام با اطلاع بودند و نیازی به این همه مقدمه چینی نداشت، پس چه مسئله ای است که مایه اکمال دین بوده و هم وزن رسالت 23 ساله پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می باشد و موجب می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله رسالت خویش را به نحو احسن به اتمام رسانده باشد؟ آیا چیزی غیر از ولایت و جانشینی حضرت علی علیه السلام است؟

پس از پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسی می خواهد شریعت آورده شده را تبلیغ کند و آن را از انحراف نجات دهد و روش صحیح آن را به مردم بفهماند؟ آیا کسی سزاوارتر و اولی از علی بن ابی طالب علیه السلام بر سرپرستی و ولایت امری و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله وجود دارد؟ لذا اگر ولایت حضرت علی علیه السلام در ادامه رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله نباشد تمام زحمات 23 ساله حضرت از بین می رود و رسالت ناتمام می ماند چرا که ولایت ائمه _ علیهم السلام _ ادامه رسالت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می باشد و پس از اعلان ولایت امری و جانشینی حضرت علی علیه السلام توسط پیامبراکرم صلی الله علیه و آله خداوند فرمود: «الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ».

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ جلوه دلدار، ترجمه جامع الاسرار، یوسف ابراهیمیان.

2_ امام علی علیه السلام از ولادت تا شهادت، سید کاظم قزوینی.

3_ تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج23.

4_ تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج18.

پاورقی ها:

[1] . مائده / 67.

[2] . مائده / 5.

ص: 100

12. منظور از کلمه مولا در حدیث غدیر چیست؟ آیا سخن اهل سنت که می گویند به معنای دوستی است. صحیح است؟

اشاره

در مورد این که گفته شده کلمه «مولی» به معنای ولی و سرپرست نیست بلکه منظور از مولی چیز دیگری است باید گفت، آنچه مسلم است این است که در خطبه غدیر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله این جمله مشهور را ایراد فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» یعنی هر که من مولای اویم، این _ علی بن ابی طالب _ نیز مولای اوست. مسلمانان جملگی این حدیث را به نحو متواتر نقل کرده اند امّا در دلالت آن بر امامت اختلاف کرده اند. در این مختصر می کوشیم تا زوایای معنایی «مولی» بررسی گردد تا ابهام آن مرتفع و حقیقت امر روشن شود، امّا پیش از آن بیان مقدمه ای ضروری است و آن این که باید دانست همان طوری که در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله امور امت و رتق و فتق آن به دست آن جناب اداره می شده، به طور مسلم و بدون هیچ ابهامی پس از درگذشت وی نیز شخصی لازم است که این امر مهم را عهده دار باشد. هیچ عاقلی به خود اجازه نمی دهد که توهم کند دینی چنین وسیع و عالم گیر، دینی که از طرف خدای جهان، جهانی و ابدی اعلام و معرفی شده است... احتیاج به حافظ و کسی که بتواند آن طور که شاید و باید آن را نگهداری کند ندارد؛ و یا توهم کند که مجتمع اسلامی استثناء و بر خلاف همه مجتمعات انسانی بی نیاز از والی و حاکمی است که امور آن را تدبیر و اداره نماید، کیست که چنین توهمی بکند؟! حال اگر کسی چنین توهمی کرد، جواب کسی را که از سیره رسول الله بپرسد چه می گوید؟! زیرا رسول الله سیره اش بر این بود که هر وقت به عزم جنگ از شهر بیرون می رفتند کسی را به جانشینی خود و

ص: 101

به منظور اداره امور اجتماعی مسلمانان جای خود می گذاشتند؛ کما این که علی بن ابی طالب _ علیه السلام _را در جنگ تبوک جانشین خود در مدینه قرار دادند... و هم چنین آن حضرت در شهرهایی که آن روز به دست مسلمانان فتح شده بود مانند مکه و طائف و یمن و امثال آنها جانشینان و حکامی نصب می فرمود و نیز بر لشکرها چه کوچک و چه بزرگ که به اطراف می فرستادند اُمرا و پرچمدارانی می گماردند، این بوده است رفتار رسول الله صلی الله علیه و آله در ایام حیات خود، و چون در این مسئله یعنی اهتمام به حفظ نظم و تدبیر جامعه اسلامی فرقی بین آن زمان و زمان پس از رحلت آن جناب نیست، از این رو باید برای زمان غیبت خود هم فکری بکند و شخصی را برای اداره امور امت تعیین بفرماید، بلکه احتیاج مردم به والی در زمان غیبت آن جناب بیشتر است از زمان حضورش؛ و با این حال چگونه می توان تصور کرد که آن جناب برای آن روز مردم هیچ فکر نکرده باشد؟!(1)

با بیان این نکته، حال می پردازیم به تبیین معنای «مولی». گرچه بسیاری از نویسندگان اهل سنت اصرار دارند که «مولی» را در اینجا به معنای «دوست و یار و یاور» تفسیر کنند زیرا یکی از معانی معروف مولی همین است، ما هم قبول داریم که یکی از معانی مولی دوست و یار و یاور است. ولی قرائن متعددی در کار است که نشان می دهد «مولی» در حدیث مذکور به معنای «ولی» و «سرپرست» و «رهبر» می باشد؛ این قرائن به طور فشرده چنین است:

1. مسئله دوستی علی علیه السلام با همه مؤمنان مطلب مخفی و پنهان و پیچیده ای نبود که نیاز به این همه تأکید و بیان داشته باشد و احتیاج به متوقف ساختن آن قافله عظیم در وسط بیابان خشک و سوزان و خطبه خواندن و گرفتن اعتراف های پی در پی از جمعیت داشته باشد. قرآن با صراحت می گوید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ

ص: 102


1- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1383ش، ج6، ص69 و 70.

إِخْوَةٌ...».(1) مؤمنان با همدیگر برادرند. خلاصه این که اخوت اسلامی و دوستی مسلمانان با یکدیگر از بدیهی ترین مسایل اسلامی است که از آغاز اسلام وجود داشت و پیامبربارها آن را تبلیغ کرد و بر آن تأکید نهاد؛ به علاوه مسئله اخوت مسئله ای نبوده که با این لحن داغ در آیه بیان شود و پیامبراز افشای آن خطری احساس کند.

2. جمله «الست اولی بکم من انفسکم» آیا من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر نیستم! که در بسیاری متون این روایت آمده هیچ تناسبی با بیان یک دوستی ساده ندارد، بلکه می خواهد بگوید: همان اولویت و اختیاری که من نسبت به شما دارم و پیشوا و سرپرست شما هستم برای علی _ علیه السلام _ثابت است و هر گونه تفسیری برای این جمله، غیر آنچه گفته شد، دور از انصاف و واقع بینی است، مخصوصاً با توجه به تعبیر «بکم من انفسکم» از شما نسبت به شما اولی هستم.

3. تبریک هایی که از سوی مردم در این واقعه تاریخی به علی _ علیه السلام _گفته شد، مخصوصاً تبریکی که عمر و ابوبکر به او گفتند، نشان می دهد مسئله چیزی جز مسئله نصب خلافت نبوده است که در خور تبریک و تهنیت باشد زیرا اعلام دوستی که برای همه مسلمانان به طور عموم ثابت است، تبریک ندارد.(2)

علامه حلی (ره) در این حدیث در تبیین لفظ «مولی» میفرماید:

« وجه استدلال به این حدیث آن است که لفظ «مولی» بیانگر نوعی اولویت و سزاواری است؛ چون مقدمه حدیث بر این امر دلالت دارد و چون عرف لغت و نیز استعمال، همین را اقتضا دارد، به خاطر سخن خداوند: «...النَّارُ هِیَ مَوْلَاکمْ...».(3) یعنی آتش سزاوارتر به ایشان است، و سخن أخطل که گفت: «أصبحت مولاها من الناس کلهم؛ از میان همه مردم، من به او سزاوارتر شدم».

ص: 103


1- حجرات / 10.
2- مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، قم، انتشارات نسل جوان، 1381ش، ص42 _ 44.
3- حدید / 15.

«مولای بنده» یعنی کسی که به تدبیر امور بنده و تصرّف در آن سزاوارتر است. و به خاطر آن که مولی دارای معانی متعددی است که هیچ یک از آنها در اینجا مراد نیست، جز معنای» سزاوارتر». و به خاطر آن که «سزاوارتر» یا همه مراد از لفظ «مولی» است و یا بخشی از آن است و نمی توان پذیرفت که این معنا به هیچ وجه مراد نباشد، زیرا مولی، حقیقت در این معناست و اراده غیر این معنا ثابت نشده است».(1)

از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که رسول الله صلی الله علیه و آله به جهت اهمیت مسئله ولایت از همان ابتدا سرپرستی امت را مهمل نگذاشته، آنچنان که نه تنها در غدیر بلکه در طول بیست و سه سال بعثت خود در موقعیت های گوناگون مسئله ولایت و جانشینی امام علی علیه السلام را به گونه های مختلف به مسلمانان گوشزد نموده که از جمله آنها حدیث یوم الدار، حدیث منزلت، حدیث سفینة نوح، حدیث جابر و صدها حدیث دیگر است که حدیث غدیر در آن اجتماع عظیم حسن ختام این انتصاب بود.

بنابراین منظور پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از مولا، ولی و سرپرست امت اسلامی است و با توجه به شواهد و قرائنی که گفته شد جز این معنا، معنای دیگری برداشت نمی شود.

برخی از منابع و مآخذ شیعی و اهل سنت که اسناد غدیر در آن ذکر شده است؛

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. اثبات الهداه شیخ حر عاملی، ج2، ص200 _ 250.

2. الطرائف سید بن طاووس، ص33.

3. عوالم العلوم، شیخ عبدالله بحرانی.

4. الغدیر، علامه امینی.

کتاب های اهل تسنن:

ص: 104


1- حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ترجمه علی شیروانی، قم، انتشارات دارالعلم، 1383ش، ج2، ص80

1. صحیح مسلم، ج45، ص1873.

2. تفسیر فخر رازی، ج3، ص636.

3. سنن، ابن ماجد.

پاورقی ها:

[1] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1383ش، ج6، ص69 و 70.

[2] . حجرات / 10.

[3] . مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، قم، انتشارات نسل جوان، 1381ش، ص42 _ 44.

[4] . حدید / 15.

[5] . حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ترجمه علی شیروانی، قم، انتشارات دارالعلم، 1383ش، ج2، ص80

ص: 105

بخش دوم: غدیر در قرآن

اشاره

تصویر

ص: 106

1. از کجا میتوان اثبات کرد که منظور از کلمه « الیوم» در آیات سوره مائده (آیه اکمال) روز غدیر است؟ شاید منظور چیز دیگری باشد؟.

اشاره

مرحوم علامه بزرگوار طباطبائی _ قدس سره _ در تفسیر المیزان می گویند:

« کلمه (یوم)که در جمله الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کفَرُواْ(1) آمده و یک بار دیگر در جمله الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ آمده، یک روز را در نظر دارند، یک روزی که هم کفار از دین مسلمانان مأیوس شدند، و هم دین خدا به کمال خود رسیده است حال باید دید منظور از کلمه «یوم» در جمله الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کفَرُواْ مِن دِینِکمْ(2) چیست؟ آن، چه روزی است که کفار از دین مسلمانان مأیوس شدند؟ و فهمیدند که دیگر نمی توانند دین اسلام را از بین ببرند، آیا زمانی است که اسلام با بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و دعوت آن جناب ظاهر شد؟ و در نتیجه مراد از این جمله این است که خدای تعالی اسلام را بر شما نازل و دین را برای شما تمام و نعمت خود را بر شما به نهایت رسانید، و دیگر کفار نمی توانند به شما دست پیدا کنند؟

این را که به هیچ وجه نمی توان گفت، برای این که این عبارت را برای هر کسی بخوانی از آن چنین می فهمد که مردم مسلمان دینی داشته اند، که به خاطر ناقص بودنش کفار طمع بسته بودند که دین آنان را باطل ساخته یا در آن دخل و تصرّفی بکنند، و مسلمانان هم از همین جهت بر دین خود می ترسیدند، ولیکن خدای تعالی دین آنان را تکمیل کرد، و آن نقص را برطرف ساخت، و نعمت خود را بر آن مردم به حد کمال رسانید، و آن گاه به آن مردم فرمود: دیگر نترسید چرا که کفار از دین شما مایوس شدند، و ما می دانیم که عرب قبل از ظهور اسلام دینی نداشتند تا با بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله به کمال رسیده باشد، و

ص: 107


1- مائده / 3.
2- مائده / 3.

نعمتی نداشتند تا با آمدن اسلام آن نعمت تمام شود. علاوه بر این که اگر آیه را این طور معنا کنیم باید علی القاعده جمله

الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ(1) را در اول آورده باشد و جمله الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کفَرُواْ را دنبال آن، تا معنا درست شود، (چون مأیوس شدن کفار لازمه به کمال رسیدن دین است نه این که به کمال رسیدن دین لازمه مأیوس شدن کفار باشد).

و یا این که مراد از کلمه «الیوم» روز بعد از فتح است، که خدای تعالی کید مشرکین قریش را باطل و شوکت شان را شکست و بنیان دین بت پرستی شان را منهدم و بت های شان را خرد نمود، و امید شان را از این که یک روز دیگر روی پای خود بایستند و در مقابل اسلام صف آرایی نموده از نفوذ اسلام و انتشار آن جلوگیری کنند قطع فرمود این احتمال نیز درست نیست زیرا آیه شریفه دلالت بر اکمال دین دارد، و ما می دانیم که بعد از فتح مکه دین خدا کامل و نعمت اش تمام نشده بود، چون فتح مکه در سال هشتم هجرت اتفاق افتاد و بسیاری از واجبات دینی اسلام بعد از این سال نازل شد و بسیاری از حلال ها و حرام ها بین فتح مکه و بین درگذشت رسول خدا صلی الله علیه و آله تشریع گردید .

و یا مراد از کلمه «الیوم» (زمانی است که سوره برائت نازل شد) و امیر المؤمنین از طرف رسول خدا با آیات سوره برائت به مکّه گسیل داشته شد و بقایای رسوم جاهلیت را ابطال نمود، و آن زمانی است که اسلام تقریباً بر شبه جزیره عرب گسترش یافته، آثار شرک از بین رفته و سنن جاهلیت مردند، زمانی که دیگر مسلمانان در معابد و معاهد دین و از آن جمله در مناسک حج دلواپسی که مسلمین داشتند را مبدل به امنیت کرد؟ این احتمال هم به هیچ وجه قابل قبول نیست زیرا مشرکین عرب هر چند که بعد از نزول سوره برائت و برچیده شدن بساط شرک از دین

ص: 108


1- مائده / 3.

مسلمانان مأیوس شدند، و رسوم جاهلیت محو شد، الا این که دین اسلام هنوز کامل نشده بود، چون فرایض و احکامی بعد از سوره برائت نازل شد، از آن جمله فرایض و احکامی است که در سوره مائده آمد، و مفسّرین اتفاق دارند، بر این که سوره مائده در اواخر عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شده و همه می دانیم که بسیاری از احکام حلال و حرام و حدود و قصاص در این سوره است. پس با نادرست بودن این سه احتمال که کلمه «الیوم» به معنای دوره و ایام (امروزه) باشد نه یک روز خاصی که آفتاب در آن طلوع و غروب کرده باشد، و خلاصه وقتی نتوانستیم بگوئیم مراد از روز دوره پیدایش دعوت اسلامی و یا دوره بعد از فتح مکه، و یا قطعه زمان بین نزول سوره برائت و رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله است. لا جرم و به ناچار باید بگوئیم مراد از این کلمه یک روز معین است، روزی است که خود این آیه در آن روز نازل شده، و قهراً روز نزول این سوره است، البته این در صورتی است که جمله «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کفَرُواْ» معترضه و بر حسب معنا مرتبط با آیه باشد که آن را احاطه کرده، و یا بگوئیم نزول این آیه حتی بعد از نزول سوره و در روزی بوده که بعداز آن دیگر هیچ آیه نازل نشده، چون دنبالش فرموده: «امروز دیگر دین شما کامل شد» خوب حال می پرسیم این روز معیّن چه روزی بوده؟ آیا روز معیّنی بوده که فتح مکه شد؟ و یا روز معینی که سوره برائت نازل شد؟ و در فساد این دو احتمال همان اشکال های سابق کافی است، دیگر حاجتی به تکرار آن ها و یا دلیل دیگر نیست.

و یا مراد از این روز معیّن روز عرفه است در حجة الوداع، که بسیاری از مفسرین این را گفته اند، در این صورت هم می پرسیم معنای مأیوس شدن کفار از دین مسلمانان در آن روز معین چیست؟ آیا معنایش این است که مشرکین قریش از این که بار

ص: 109

دیگر زورشان برسد که دین اسلام را از بین ببرند مأیوس شدند، که بسیار احتمال بی پایه است، برای این که مشرکین عرب دو سال قبل یعنی در فتح مکه مأیوس شدند، که سال هشتم هجرت بود، نه در روز عرفه از حجة الوداع، که سال دهم هجرت بوده و یا معنایش این است که در روز نزول برائت مأیوس شدند، که نزول سوره برائت در سال نهم بوده، و قهراً آن روز معین هم در آن سال بوده و یا منظور این است که همه کفار از دین مسلمانان مأیوس شدند هم مشرکین و هم یهود و هم نصارا و هم مجوس و هم سایرین، که قهراً بر حسب این احتمال باید بگوئیم جمله «الذین کفروا» جمله ای است مطلق، که ما می دانیم یهود و نصارا در آن روز از غلبه بر مسلمین مأیوس نشده بودند، قوت و شوکت اسلام از چهار دیواری جزیره العرب آن روز تجاوز نکرده بود. و از جهتی دیگر باید درباره این روز یعنی روز عرفه دقت و تأمل کنیم، ببینیم چه رابطه ای بین روز عرفه یعنی روز نهم ماه ذی الحجه، سال دهم هجرت با جمله: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علکیم نعمتی» که در آیه مورد بحث قرار گرفته برقرار است.

چه بسا ممکن است کسی بگوید: رابطه این بوده است که در آن روز امور حج به حد کمال رسید، چون رسول خدا صلی الله علیه و آله خود در آن مراسم شرکت کرده بود و تک تک احکام حج را هم می توان گفت و هم خودش پیاده می کرد اما متأسفانه این احتمال را هم نمی توان پذیرفت، برای این که دیدیم یکی از مناسکی که در آن سال به مسلمانان تعمیم داد حج تمتّع بوده که چیزی نگذشت بعد از درگذشتن اش متروک شد، آن وقت چه طور ممکن است تعلیم چنین حکمی را اکمال دین بنامیم، و تعلیم نماز، روزه و حج و زکات و جهاد و سائر معارف را که قبلاً تشریع شده بود تکمیل دین ندانیم، و اصلاً چه طور ممکن است تعلیم یکی از

ص: 110

واجبات دین را اکمال آن دین شمرده با این که اکمال خود آن واجب هم نیست تا چه رسد به اکمال مجموع دین؟ از این هم که بگذریم این احتمال باعث می شود که رابطه فقره اول یعنی جمله الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کفَرُواْ مِن دِینِکمْ با فقره دوم یعنی جمله الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ قطع بشود، چه رابطه ای تصور می شود که میان تعلیم حج تمتّع برای مسلمانان و بیان مأیوس شدن کفار از دین مسلمین بوده باشد؟ و اما صاف شدن جو زندگی مسلمانان برای اجرای احکام اسلام، و بر طرف شدن موانع و مزاحمات از عمل مسلمین به آن احکام نیز نمی تواند اکمال دین باشد، علاوه بر این که پیدا شدن چنین جوّی چه ارتباطی با نومید شدن کفار دارد؟ پس (باید گفت کافران و مشرکین) آخرین و اساسی ترین امیدی که به زوال دین و موت دعوت حقه آن بسته (بودند) این بود که به زودی داعی به این دعوت و قائم به امر آن یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا می رود و فرزند ذکوری هم که اهدافش را تعقیب کند ندارد و منشأ این امیدواری شان این بود که آن ها می پنداشتند دعوت دینی هم یک قسم سلطنت و پادشاهی است، که در لباس نبوت و دعوت و رسالت عرضه شده است، پس اگر او بمیرد یا کشته شود اثرش منقطع و یادش و نامش از دل ها می رود. (بنابر این) تمامیت یأس کفّار حتماً باید به خاطر عامل و علتی بوده باشد که عقل و اعتبار صحیح آن را تنها عامل ناامیدی کفار بداند، و آن چیزی نیست جز این که خدای سبحان برای این دین کسی را نصب کند، که قائم مقام رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد و در حفظ دین و تدبیر امر آن و ارشاد امت متدّین کار خود آن جناب، را انجام دهد، به نحوی که (جایی) برای آرزوی شوم کفار باقی نماند و کفار برای همیشه از ضربه زدن به اسلام مأیوس شوند.

ص: 111

آری مادامی که امر دین قائم به شخص معیّنی باشد، دشمنان آن می توانند این آرزو را در سر بپرورانند، که با از بین رفتن آن شخص دین هم از بین برود، ولی وقتی قیام به حاملی شخصی، مبدّل به قیام به حاملی نوعی شد، آن دین به حد کمال می رسد و از حالت حدوث به حالت بقاء متحول گشته، نعمت این دین تمام می شود. و این وجه خود مؤید روایاتی است که می گوید آیه شریفه مورد بحث در روز غدیر خم در مورد ولایت علی علیه السلام نازل شد، یعنی روز هیجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت، و بنا بر این دو فقره آیه به روشن ترین ارتباط مرتبط می شوند و هیچ یک از اشکالات گذشته هم وارد و متوجه نمی شود. و این آیه نباید به آیه «أُحِلَّ لَکمُ الطَّیِّبَاتُ ...» (و سائر آیات که در سوال به آن اشاره شده است) مقایسه شود، برای این که زمینه ای که این آیه دارد غیر زمینه و سیاق آن آیه (و آیات دیگر) است.»(1)

برای اطلاع بیشتر از روایات وارده درباره این آیه و نیز مطالعه بیشتر به کتاب شریف ترجمه تفسیر المیزان، ج 5، و کتاب شریف الغدیر علامه امینی مراجعه شود.

پاورقی ها:

[1] . مائده / 3.

[2] . مائده / 3.

[3] . مائده / 3.

[4] . مطالب این مقاله عیناً با کمی تلخیص از ترجمه تفسیر المیزان، یادداشت شده است، ج 5، ص 270 _ 285.

ص: 112


1- مطالب این مقاله عیناً با کمی تلخیص از ترجمه تفسیر المیزان، یادداشت شده است، ج 5، ص 270 _ 285.

2. کلمه «ولیّ» در آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّه » به چه دلیل بر معنای «سرپرست و رهبری» دلالت دارد که شیعیان ادعا دارند هم معنا با (من کنت مولاه فهدا علی مولاه) می باشد؟

اشاره

کلمه «ولی» و «اولیاء» نزدیک به هفتاد بار در قرآن کریم استعمال شده و در معانی مختلفی به کار رفته از قبیل: ناصر(1)، معبود(2)، راهنما(3) و در بسیاری از آیات، ولی به معنای سرپرست و صاحب اختیار به کار رفته است، نمونه هایی از آیات:

الف) «وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِید »(4) ؛ «او کسی است که باران سودمند را پس از آن که مأیوس شدند نازل می کند و رحمت خویش را می گستراند و او ولی و سرپرست ستوده است».

«ولی» در اینجا به معنای سرپرست و صاحب اختیار می باشد، البته ولایت در این آیه شریفه، ولایت تکوینه است.

ب) «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانا »(5) ؛ «و آن کس که مظلوم کشته شده برای ولی و سرپرست او سلطه و حق قصاص قرار دادیم».

ولی در این آیه در رابطه با ولایت تشریعی است و به معنای سرپرست و صاحب اختیار به کار رفته است؛ زیرا حق قصاص برای دوست مقتول ثابت نیست بلکه برای وارث و ولی او ثابت است. در آیات دیگر هم ولی به معنای سرپرست و رهبر و صاحب اختیار بکار رفته است.(6)

نتیجه این که کلمه ولی در آیات قرآن در معانی مختلفی به کار رفته است، ولی در اکثر موارد به معنای سرپرست و صاحب اختیار است.

ص: 113


1- بقره/ 107.
2- بقره/ 257.
3- کهف/ 17.
4- شوری/ 28.
5- اسراء/ 33.
6- بقره/ 282، انفال/ 34؛ مریم/ 5.
منظور از «ولیّ» در آیه مورد بحث

«ولیّ» در این آیه به معنای سرپرست و رهبر و صاحباختیار است نه به معنای دوست و یار و یاور زیرا:

اولاً: «انّما» که در صدر آیه آمده دلیل بر حصر است یعنی فقط این سه دسته ولیّ مؤمنان هستند نه غیر آنها در حالی که اگر ولیّ به معنای دوست باشد حصر معنی نخواهد داشت؛ زیرا در این صورت واضح است که غیر از سه گروه فوق کسان دیگری هم دوست، یار و یاور مؤمنان هستند، علاوه بر این که اگر ولیّ به معنای یار و یاور باشد این همه قید برای «الّذین آمنوا» لازم نبود که در حال اقامه نماز، زکات بدهند؛ زیرا همه مؤمنان حتی در غیر حال نماز و بلکه حتی مؤمن بینماز، می تواند دوست، یار و یاور برادر مسلمان خویش باشد.

بنابراین، از کلمه «انّما» که دلالت بر حصر می کند و قیود متعددی که در مورد «الذین آمنوا» آمده است استفاده می شود که ولایت در آیه شریفه به معنای دوستی و نصرت نیست بلکه به معنای سرپرستی و صاحب اختیار بودن است، خداوند، پیامبر و مؤمنین (با آن شرایطی که در آیه آمده) ولی و صاحب اختیار و رهبر و سرپرست شما می باشند.

ثانیاً: آیه 56 سوره مائده که بعد از آیه مورد بحث آمده است، بهترین قرینه و دلیل بر مدّعای ماست، خداوند متعال در این آیه می فرماید: « وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون »

و کسانی که ولایت خدا و پیامر او و افراد با ایمان را بپذیرند (پیروزند زیرا) حزب و جمعیت خدا پیروز است.

حزب به معنای جمعیت متشکل است، پیروزی یک حزب به معنای غلبه و پیروزی آنها در یک حرکت و جهش اجتماعی است، بنابراین، از آیه شریفه که در ارتباط با آیه قبل مورد بحث است و

ص: 114

ظاهراً هم زمان نازل شده اند، استفاده می شود که ولایت مطرح شده در آیه مذکور یک ولایت سیاسی و حکومتی است، بنابراین معنای آیه چنین می شود: کسی که حکومت خدا و پیامبر و حکومت «الذین آمنوا...» را بپذیرد چنین حزب و جمعیتی پیروز است.

در نتیجه با تفکر و تعمّق در کلمه کلمه و جمله جملة آیه ولایت و با صرفنظر از روایات فراوانی که در تفسیر آیه وارد شده است، معلوم می شود که ولیّ در آیه به معنای امام و پیشوا و سرپرست است و هر کس حکومت خدا و رسول و «الذین آمنوا» را با آن شرایطی که در آیه آمده است بپذیرد پیروز و منصور خواهد بود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1 . آیات ولایت در قرآن، آیت الله مکارم شیرازی.

2 . رهبری امام علی علیه السلام در قرآن و سنت، محمدجعفر امامی (ترجمه المراجعات، نوشته: سید شرف الدین موسوی).

3 . پیام قرآن. ج 9، آیت الله مکارم شیرازی، ص 201 .

پاورقی ها:

[1] . بقره/ 107.

[2] . بقره/ 257.

[3] . کهف/ 17.

[4] . شوری/ 28.

[5] . اسراء/ 33.

[6] . بقره/ 282، انفال/ 34؛ مریم/ 5.

ص: 115

3. آیا صحیح است که آیات ابتدایی سوره معارج بعد از واقعه غدیر نازل شده است؟ در این صورت تعارض آن با آیه ٣٣ سوره انفال چگونه حل می شود؟

اشاره

خداوند متعال در سوره معارج می فرمایند :

« سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ . لِّلْکَافِرِینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ . مِّنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ»(1) ؛ «تقاضاکننده ای تقاضای عذابی کرد که واقع شد . این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ کس نمی تواند آن را دفع کند . این عذاب از سوی خداوند ذی المعارج می باشد».

( صاحب معارج یعنی صاحب درجاتی آسمانی که عمل های بندگان و فوج فرشتگان از آن ها بالا می روند یا درجات کمال روحی مومنان و یا درجات معنوی فرشتگان و یا درجات اولیای خدا).(2)

درباره شان نزول این آیه چند نظر وجود دارد؛
1_ بعد از حادثه غدیرخم:

هنگامی که رسول خدا _ صلی الله علیه و آله و سلم _، امیر مؤمنان علیه السلام را به امر الهی در غدیرخم به خلافت و جانشینی خود منصوب کردند و این مسئله در شهرها پیچیده، حارث بن نعمان پیش پیامبرخدا صلی الله علیه و آله آمد و اعتراض کرد که تو سر خود و بدون اذن الهی، پسر عمویت را برای خود جانشین ساختی و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند : «قسم به خدایی که معبودی جز او نیست، این انتصاب از ناحیه خداوند است.»

نعمان روی گردانده و گفت: خدایا اگر او راست می گوید، سنگی از آسمان بر ما بباران.

این جا بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت و خداوند آیات ابتدائی سوره معارج را نازل نمود.(3)

ص: 116


1- معارج / 3 / 1 .
2- ر.ک: نجفی سبزواری، محمد، ارشاد الاذهان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، اول، 1419ه.ق، ج1، ص 573 . و رک: صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، دوم، 1365 ه.ش، ج 29، ص 114 . و رک: عروسی هویزی، عبدعلی، نور الثقلین، قم، موسسه اسماعیلیان، چهارم، 1415ه.ق، ج 5، ص 411 . و رک: مدرسی، محمدتقی، من هدی القرآن، دار محبی الحسین، اول، 1419، ه.ق، ج 26، ص 339.
3- ر.ک: نجفی سبزواری، محمد، ارشاد الاذهان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، اول، 1419ه.ق، ج1، ص 573 . و رک: صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، دوم، 1365 ه.ش، ج 29، ص 114 . و رک: عروسی هویزی، عبدعلی، نور الثقلین، قم، موسسه اسماعیلیان، چهارم، 1415ه.ق، ج 5، ص 411 . و رک: مدرسی، محمدتقی، من هدی القرآن، دار محبی الحسین، اول، 1419، ه.ق، ج 26، ص 339.
2_ بعد از جنگ بدر:

برخی می گویند : نضر بن حارث برای مسخره کردن پیامبراسلام صلی الله علیه و آله می گفت : خدایا اگر قرآن حق است، از آسمان سنگی برای ما بباران و عده ای دیگر نیز بر این باورند که ابوجهل در جنگ بدر گفت: خدایا این شخص با ادعایش باعث قطع رحم و اختلاف شد اگر حق است برای ما از آسمان سنگ بباران، و وقتی نضر بن حارث اسیر شد و کشته شد و ابو جهل در جنگ بدر به قتل رسید، خداوند آیات ابتدائی سوره معارج را نازل کرد که این ها از خداوند عذاب می خواستند و بالاخره عذاب الهی دامنگیر این ها شد و این کافران توان این را ندارند که عذاب خدا را از خود دفع کنند.(1)

3_ جواب مشرکان:

مشرکان به پیامبرخدا صلی الله علیه و آله از روی تمسخر می گفتند که تو ادعا می کنی خداوند ملت های پیشین را به خاطر گوش ندادن و ایمان نیاوردن به پیامبران، عذاب کرد؛ پس چرا ما عذاب نمی شویم ؟ !

خداوند متعال با نزول آیات ابتدائی معارج به آن ها رساند که بالاخره عذاب الهی دامنگیر کافران خواهد شد و آن ها نخواهند توانست این عذاب را از خود دور سازند.(2)

4_ بحث از قیامت:

علامه طباطبائی و عده ای دیگر می گویند سیاق آیات بیانگر این است که عذاب در آخرت دامنگیر کفار خواهد شد و آن ها نخواهند توانست این عذاب را از خود دور سازند و عذاب شدن کافران در روز قیامت حتمی است.(3)

آن چه را که می توان به طور قاطع گفت این است که این آیات ناظر به جریان غدیرخم می باشند و شیعه و اهل سنت همین را یکی از شأن نزول های معتبر و مشهور دانسته اند. در

ص: 117


1- ر.ک: طوسی، محمد، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج 10، ص 112. و رک: کاشانی، فتح الله، زبده التفاسیر، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، اول، 1423 ه.ق، ج 7، ص 176، و ر.ک: قمی مشهدی، محمد، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، موسسه الطبع و النشر وزارة الارشاد، اول، 1366 ه.ش، ج 13، ص 428.
2- طبرسی، فضل، مجمع البیان، بیروت، دار المعرفه، اول، 1406ه.ق، ج 10، ص 529.
3- طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه، محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، پنجم، 1374ه.ق، ج 20، ص 4 و رک: فضل الله، محمد حسین، من وحی القرآن، بیروت، دار الملاک للطباعه و النشر، دوم، 1419 ه.ق، ج 23، ص 90.

تفسیر نمونه چنین آمده است که کسانی با فضایل امیر مؤمنان علیه السلام خشنود نمی شوند و لذا همواره سعی دارند که بگویند شأن نزول این آیات، ناظر به جریان غدیر نیست در حالی که علامه امینی در الغدیر با سی سند این شأن نزول را از کتاب های معتبر نزد اهل سنت نقل کرده است.(1) و علاوه بر این سی سند روایی به کتاب های تفسیری اهل سنت نیز اشاره کرده است که این شأن نزول را قبول کرده اند و همه این ها بیانگر عظمت مولای متقیان امیر مؤمنان علی علیه السلام است.(2)

* کتاب هایی که از اهل سنت که آیات ابتدائی سوره معارج را به واقعه بعد از غدیر خم تفسیر کرده و روایاتی نقل کرده اند، عبارتند از:

1_ تفسیر غریب القرآن نوشته حافظ ابو عبید هروی،

2_ تفسیر شفاء الصدور نوشته ابوبکر نقاش موصلی،

3_ تفسیر الکشف و البیان نوشته ابو اسحاق ثعالبی،

4_ تفسیر ابوبکر یحیی قرطبی،

5_ تذکره ابو اسحاق ثعالبی،

6_ فرائد السمطین، نوشته حموینی،

7_ درر السمطین نوشته جمال الدین محمد ززندی حنفی،

8_ تفسیر سراج المنیر نوشته شمس الدین شافعی

9-و کتاب های فراوان تفسیری و روایی دیگر از نویسندگان مختلف اهل سنت.

بنابر این در این که این آیات ناظر به واقعه غدیرخم می باشند ، هیچ شبهه ای نیست و علامه طباطبائی نیز در ذیل آیه روایتی را آورده و تایید نموده که این آیات پس از جریان غدیرخم است.(3)

البته می توان گفت که این آیات همانند سایر آیات قرآن، هر چند در جریان پس از غدیر نازل شده است، اما فقط ناظر به آن نیست؛ بلکه یک اصل اساسی است برای همه کسانی که

ص: 118


1- امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، دار الکتب العربی، 1379ه.ق، ج1، ص 238.
2- مکارم شیرازی، ناصر، نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، اول ، 1374 ه.ش، ج 25، ص 6.
3- المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، محمدباقر، ج 20، ص 13.

حق را به تمسخر گرفته و نپذیرند و این افراد راه فراری از عذاب الهی ندارند، پس با دیگر شأن نزول هایی که گفته اند در پاسخ مشرکان بود، قابل جمع است.(1) و با تفسیر المیزان نیز که می گفت این آیات عذاب قیامت را بحث می کند در تناقض نمی باشد.

اما آیات 32 و 33 سوره انفال

خداوند متعال می فرمایند : « وَ إِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن کاَنَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ . وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کاَنَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ » ؛ «و (به خاطر بیاور) زمانی را که گفتند: پروردگارا! اگر این حق است و از طرف توست، بارانی از سنگ از آسمان بر ما فرود آر! یا عذاب دردناکی برای ما بفرست . ولی (ای پیامبر!) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد و (نیز) تا استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند» .

افرادی هم چون ابن تیمیّه با تفکرات ضد شیعی و وهابی گری ادعا می کنند که این آیات با آیات سوره معارج در تضاد است که جواب داده می شود که مراد از عذاب نکردن کافران در این دنیا با بودن رسول خدا صلی الله علیه و آله عذاب عمومی و دسته جمعی است، همانند عذاب هایی که بر قوم پیامبران پیشین می آمد، ولی عذاب خصوصی از این قاعده مستثنا است و بارها تکرار شده است و هیچ کدام به رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتراض نمی کردند که پس چرا عذاب نازل شد.(2)

با توجه به این مطالب بایستی گفت که آیات ابتدائی سوره معارج که پس از جریان غدیرخم و جانشینی امیر مؤمنان علیه السلام نازل شده اند، هیچ گونه تناقضی با آیه 33 سوره انفال ندارد، چرا که آیه 33 سوره انفال ناظر به عذاب عمومی و دسته جمعی

ص: 119


1- من هدی القرآن، ج 26، ص 342.
2- نمونه، ج 25، ص 11.

است در حالی که آیات ابتدائی سوره معارج در مورد یک فرد خاص است .

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ اطیب البیان، عبدالحسین طیب، ج 13، ص 181، ذیل سوره معارج.

2_ تفسیر شریف لاهیجی، محمد بن علی شریف لاهیجی، ج 4، ص 574، ذیل سوره معارج.

3_ تفسیر روض الجنان و روح الجنان، ابو الفتوح حسین بن علی رازی، ج 19، ص 401، ذیل سوره معارج.

4_ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 7، ص 152، ذیل آیه 33 سوره انفال.

پاورقی ها:

[1] . معارج / 3 / 1 .

[2] . ر.ک: نجفی سبزواری، محمد، ارشاد الاذهان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، اول، 1419ه.ق، ج1، ص 573 . و رک: صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، دوم، 1365 ه.ش، ج 29، ص 114 . و رک: عروسی هویزی، عبدعلی، نور الثقلین، قم، موسسه اسماعیلیان، چهارم، 1415ه.ق، ج 5، ص 411 . و رک: مدرسی، محمدتقی، من هدی القرآن، دار محبی الحسین، اول، 1419، ه.ق، ج 26، ص 339.

[3] . همان.

[4] . ر.ک: طوسی، محمد، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج 10، ص 112. و رک: کاشانی، فتح الله، زبده التفاسیر، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، اول، 1423 ه.ق، ج 7، ص 176، و ر.ک: قمی مشهدی، محمد، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، موسسه الطبع و النشر وزارة الارشاد، اول، 1366

ص: 120

ه.ش، ج 13، ص 428.

[5] . طبرسی، فضل، مجمع البیان، بیروت، دار المعرفه، اول، 1406ه.ق، ج 10، ص 529.

[6] . طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه، محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، پنجم، 1374ه.ق، ج 20، ص 4 و رک: فضل الله، محمد حسین، من وحی القرآن، بیروت، دار الملاک للطباعه و النشر، دوم، 1419 ه.ق، ج 23، ص 90.

[7] . امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، دار الکتب العربی، 1379ه.ق، ج1، ص 238.

[8] . مکارم شیرازی، ناصر، نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، اول ، 1374 ه.ش، ج 25، ص 6.

[9] . المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، محمدباقر، ج 20، ص 13.

[10] . من هدی القرآن، ج 26، ص 342.

[11] . نمونه، ج 25، ص 11.

ص: 121

4. نحوه دلالت آیه ولایت بر امامت امیر مومنان علیه السلام را توضیح دهید.

اشاره

توضیح اینکه در خصوص آیه ولایت که می فرماید: إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ که شیعیان معتقدند در مورد ولایت امیر المؤمنین است که در خم غدیر اعلام گردید، سوال می شود که

1. انما حصر را می رساند و اگر آیه در خصوص حضرت علی علیه السلام است سایر ائمه طاهرین چه جایگاهی در این آیه دارند؟

2. می گویند که حضرت علی علیه السلام در حال رکوع انگشتر خویش را به فقیر و سائل داد این در حالی است که آیه بحث از زکات دارد و همه می دانیم که زکات به انگشتر تعلق نمی گیرد این مسئله چگونه توجیه می شود؟

3. امیرالمؤمنین یک نفر بیش نبوده است چرا ضمیر الذین در مورد ایشان به شکل جمع آمده است؟ لطف

4. ما در مورد حضرت علی علیه السلام شنیده ایم که آن حضرت آن قدر در نماز متوجه و غرق در راز و نیاز با خدا می شد که متوجه اطراف خودش نمی شد و حتی جریان تیر از پای ایشان در نماز در آوردن از مشهورات است حال علت چه بود که در این نماز در بین نماز در حالی که در رکوع نماز، هم بود متوجه سائل گردیدند و انگشتر خویش را به ایشان دادند؟ اگر گفته شود درخواست سائل و کمک به او با نماز و در یک راستا بوده و همه آنها اطاعت پروردگار بوده است حال این با نماز امام سجاد علیه السلام که در حال نماز فرزند ایشان در چاه می افتد و مجروح می گردد و شاید در آستانه مرگ قرار می گیرد و حضرت متوجه نمی شود چه فرقی دارد و چگونه جمع می شود؟ با توجه به اینکه حفظ جان افراد نیز از واجبات و در راستای اطاعت و عبادت پروردگار است جمعی از متعصّبان اهل تسنن اصرار دارند که ایرادهای متعددی به نزول این آیه در

ص: 122

مورد علی علیه السلام و هم چنین به تفسیر ولایت به عنوان سرپرستی و تصرّف و امامت بنمایند که در سوال مورد نظر به برخی از آن ها اشاره گردیده است:

1_ از جمله اشکالاتی که به نزول آیه فوق در مورد علی علیه السلام گرفته اند این است که آیه با توجه به کلمه «الذین» که برای جمع است، قابل تطبیق بر یک فرد نیست، و به عبارت دیگر آیه می گوید: ولیّ شما آن هائی هستند که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند، این عبارت چگونه بر یک شخص مانند علی علیه السلام قابل تطبیق است؟

پاسخ این ایراد این است که: «در ادبیات عرب مکرر دیده می شود که مفرد به لفظ جمع، تعبیر آورده شده است، از جمله در آیه مباهله می بینیم که کلمه «نسائنا» به صورت جمع آمده در صورتی که منظور از آن طبق شأن نزول های متعددی که وارد شده، فاطمه زهرا _ علیها السلام _ است، و هم چنین «انفسنا» جمع است در صورتی که از مردان، غیر از پیغمبر جز علی علیه السلام در آن جریان نبود، و در آیه 172 سوره آل عمران در داستان جنگ احد می خوانیم: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً»(1) و همان طور که در تفسیر این آیه آمده است بعضی از مفسّران شأن نزول آن را درباره نعیم بن مسعود که یک فرد بیشتر نبود می دانند. و هم چنین در آیه 52 سوره مائده می خوانیم:«یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ»(2) در حالی که آیه در مورد عبد الله ابی وارد شده است و هم چنین در آیه اول سوره ممتحنه و آیه 8 سوره منافقون و 215 و 274 سوره بقره، تعبیراتی دیده می شود که عموماً به صورت جمع است، ولی طبق آن چه در شأن نزول آن ها آمده منظور از آن یک فرد بوده است.

این تعبیر یا به خاطر این است که اهمیت موقعیت آن فرد و

ص: 123


1- آل عمران / 172.
2- مائده / 52.

نقش موثری که در این کار داشته، روشن شود و یا به خاطر آن است که حکم در شکل کلی عرضه شود، اگر چه مصداق آن منحصر به یک فرد بوده باشد، در بسیاری از آیات قرآن ضمیر جمع به خداوند که احد و واحد است به عنوان تعظیم گفته شده است. البته انکار نمی توان کرد که استعمال لفظ جمع در مفرد به اصطلاح، خلاف ظاهر است و بدون قرینه جایز نیست، ولی با وجود (روایات فراوانی که از ناحیه شیعه و سنی) در شأن نزول آیه وارد شده است، قرینه روشنی بر چنین تفسیری خواهیم داشت، و حتی در موارد دیگر به کمتر از این قرینه نیز قناعت می شود».(1)

2_ و اما مسأله اینکه چرا امیر المؤمنین در حال رکوع، با وجود انقطاع از غیر خدا در حال نماز توجه به فقیر کرد، و امام سجاد علیه السلام در حال نماز متوجه سر و صدای افتادن فرزندش در چاه نشد؟ «این ایراد را افرادی از قدما مثل فخر رازی گرفته اند (در خصوص توجه حضرت علی علیه السلام به فقیر در حال رکوع و عدم احساس و توجه آن حضرت هنگام کشیدن تیر از پای مبارکش) که علی علیه السلام همیشه در حال نماز آن چنان از خود بی خود بود که توجه به اطراف پیدا نمی کرد. چگونه می گوئید که در حال نماز این طور شد؟

جواب اینست که اولاً این که علی علیه السلام در نماز از خود بی خود می شد، یک حقیقتی است، اما این جور نیست که همه حالات اولیای الهی، همیشه مثل همدیگر بوده است، خود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هر دو حال برایش نقل شده است گاهی در حال نماز یک حالت جذبه ای پیدا می کرد که اصلاً طاقت نمی آورد که اذان تمام بشود، می گفت: «ارحنا یا بلال» زود باش که شروع کنیم به نماز. گاهی هم در حال نماز بوده سر به سجده می گذاشت، امام حسن یا امام حسین یا نوه دیگرش می آمد، روی شانه اش

ص: 124


1- آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 4، ص 427.

سوار می شد و حضرت با آرامش صبر می کرد که این بچه نیافتد، سجده اش را طول می داد تا این که او بلند شود، یک دفعه پیغمبر اکرمایستاده بود به نماز، جلو محل نماز گویا کسی آب دهان انداخته بود، پیغمبر صلی الله علیه و آله یک قدم به جلو برداشت و با پایش روی آن را پوشاند و بعد برگشت، که فقها از این (قضیه) مسائلی را در باب نماز استخراج کرده اند. بنابر حالات مختلفی بوده است(1) و نمی توان گفت تضاد و تناقضی در کار است چون این حالات در اوقات مختلفی رخ می داده است.

3_ اما این که در سوال مطرح شده که زکات به انگشتر تعلق نمی گیرد؟ «اصلاً به طور کلی انفاق و کار خیر را زکات می گویند. این زکات اصطلاحی که امروز به کار می رود، در عرف فقها مصطلح شده است برای زکات واجب، و الا در قرآن این طور نیست که هر جا دارد: «یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ » مقصود همین زکات واجب است، زکات یعنی صاف کردن مال، پاک کردن مال و حتی پاک کردن روح و نفس، قرآن به طور کلی انفاق مالی را از زکات مال یا زکات روح و یا زکات نفس می گوید. کما این که کلمه صدقه هم همین طور است؛ امروز صدقه مفهوم خاصی دارد، مثلاً می گوئیم صدقه سرّی، قرآن هر کار خیری را صدقه می گوید، اگر شما یک بیمارستان بسازید یا یک کتاب تألیف کنید که خیر آن به مردم می رسد، از نظر قرآن صدقه است؛ «صدقه جاریه» و لهذا کسانی از اهل تسنن هم که خواسته اند به مفهومی که از این آیه برداشت شده ایراد بگیرند، به این کلمه اش ایراد نگرفته اند که زکات به انگشتر تعلق نمی گیرد، چون آن ها وارد به ادبیات عرب هستند و می دانند که زکات اختصاص به زکات واجب ندارد».(2)

4_ معنای «انما» حصر ولایت در خداوند متعال بالذات، و در پیامبرو وصی به اذن خدا می باشد، «یعنی تنها ولی و حاکم بر

ص: 125


1- شهید مطهری، امامت و رهبری، ص 180.
2- شهید مطهری، امامت و رهبری، ص 179 _ 180.

شما خداوند و رسول او و مومنانی هستند که اقامه نماز می کنند و در حالی که به رکوع نماز مشغول اند انفاق می نمایند».(1)

معنای حصر ولایت بعد از پیامبردر علی علیه السلام ، حصر ولایت در امام و وصی می باشد که علی علیه السلام یکی از مصادیق آن است و نیز وقتی با این آیه اصل ولایت و امامت امیر المؤمنین علیه السلام ثابت شده امامت و ولایت ائمه بعدی به واسطه معرفی و تعیین امیر المؤمنین علیه السلام مشخص و معیّن می گردد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ امامت و رهبری، علامه شهید مطهری.

2_ ترجمه مجمع البیان، ج 20، مترجمان.

3_ ترجمه تفسیر المیزان، ج 1_2_3.

4_ تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی.

پاورقی ها:

[1] . آل عمران / 172.

[2] . مائده / 52.

[3] . آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 4، ص 427.

[4] . شهید مطهری، امامت و رهبری، ص 180.

[5] . شهید مطهری، امامت و رهبری، ص 179 _ 180.

[6] . ترجمه مجمع البیان، ج 20، ص 30.

ص: 126


1- ترجمه مجمع البیان، ج 20، ص 30.

5. با اینکه در قرآن گفته شده حضرت محمد صلی الله علیه و آله خاتم انبیاء می باشد، اگر ایشان نیاز به جانشین داشت چرا خداوند با صراحت در قرآن نام نبرده تا همه مردم حتی افراد عامی بفهمند؟

اشاره

روش آموزش قرآن بیان کلیات و اصول عمومی است، تشریح مصادیق و جزئیات غالبا بر عهده پیامبر گرامی اکرم صلی الله علیه و آله می باشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود بلکه در تبیین آن نیز مأموریت داشت چنان که می فرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْک الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکرُونَ؛ قرآن را بر تو فرستادیم تا آنچه برای مردم نازل شده است برای آنها بیان کنی و آشکار سازی شاید آنان بیندیشند».(1)

در آیه یاد شده دقت کنید، خداوند متعال می فرماید: لتبیّن و نمی گوید لتقرأ یا لیتلوا و این نشانه آن است که پیامبر علاوه بر تلاوت باید حقایق قرآنی را روشن کند.

بنابراین انتظار این که مصادیق و جزئیات در قرآن بیاید همانند این است که انتظار داشته باشیم همه جزئیات در قانون اساسی یک کشور ذکر شود.(2)

شیوه قرآن در معرفی افراد به سه دسته مهم تقسیم می شود:

1. گاهی قرآن به نام معرفی می کند: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ؛ عیسی علیه السلام می گوید: من به شما مژده پیامبری را می دهم که پس از من می آید و نامش احمد است».(3)

2. معرفی به عدد: گاهی شرایط ایجاب می کند که افرادی را با عدد معرفی کند چنان که می فرماید: «وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَآئِیلَ وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا؛و خداوند از فرزندان اسرائیل پیمان گرفته و از آنان دوازده سر گروه بر انگیختیم».(4)

ص: 127


1- نحل / 44.
2- سبحانی، جعفر، راهنمای حقیقت، چاپ مشعر، 1385ش، ص293.
3- صف / 6.
4- مائده / 11.

3. معرفی با صفات: گاهی هم شرایط ایجاب می کند خداوند فرد مورد نظر را با بیان صفات و شخصیت وی معرفی کند.

که شیوه قرآن در رابطه با معرفی ائمه هدی به ویژه امیرمومنین علیه السلام معرفی به شخصیت ممتاز و اوصاف برجسته آنان می باشد که این شیوه حکمت متعددی دارد که به برخی از آنها به اختصار پرداخته می شود:

1. انگشت گذاشتن روی اشخاص در مواردی، چندان نقشی در روشنگری ندارد بلکه نهایتا به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه می کشاند و البته این مانع آن نیست که درمورد لزوم، افراد نیز معرفی شوند ولی اساسا معرفی شخصیت، معرفی الگوهاست و در نتیجه جامعه را به جای گرایش های تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقل ژرف اندیشی و توجه به ملاک ها، فضایل وامتیازات واقعی سوق می دهد.

2. معرفی شخصیت زمینه ساز پذیرش معقول است، در حالی که معرفی شخص، درمواردی موجب دافعه می شود. این روش به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد بهترین روش است.

این مسأله دقیقا در مورد امیرمومنین علیه السلام وجود داشته است که با بررسی جامعه صدر اسلام به این مهم خواهیم رسید که فقط تعداد اندکی از مومنان برجسته قابلیت پذیرش وی را داشتند از جمله دلایلی که می توان برای این مورد شمرد عبارتند از:

الف) بسیاری از مسلمین صدر اسلام کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف دشمنان اسلام قرار داشتند و رویا روی خود شمشیر علی علیه السلام را دیده و از وی کینه به دل گرفته بودند چنان که حضرت زهرا علیها السلام از عمده دلایلی که برای روی گردانی مردم از آن حضرت می شمارند، به همین مورد اشاره می کنند.

ص: 128

ب) تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز براندیشه مردم حاکم بود و اموری مانند سن را در امور سیاسی دخیل می دانستند. لذا به جهت جوان بودن حضرت علی علیه السلام وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمی دانستند.

ج) این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج و از سوی عده ای تبلیغ می شد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در صدد آن است که خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و دراین راستا خدمات ارزنده پیامبر را نوعی بازی سیاسی تفسیر می کردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است.

حال اگر با چنین وضعیتی مسأله جانشینی امیر المومنین علیه السلام و نام وی به طور صراحت در قرآن ذکر می شد چه بسا اساس اسلام و قرآن به خطر می افتاد و طیف عظیمی که در جامعه، پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز بودند اساسا رسالت آن حضرت و قرآن را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدّی بر اساس اسلام و قرآن بیافرینند.

چنان چه هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بستر بیماری تقاضای دوات و قلم برای وصیت کردند واضح بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنها را برای چه می خواهد و لذا یکی از این افراد مغرض (عمر) صدا زد: «إن الرجل لیهجر» همانا این مرد در اثر شدّت تب هذیان می گوید (نعوذ بالله).

این کلام در مورد شخصیتی (پیامبر ) گفته شد که خداوند در وصفش چنین فرموده است: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی _ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی؛ هرگز از هوای نفس چیزی سخن نمی گوید، آنچه که می گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده است نیست».(1)

بنابراین نباید گفته شود که اگر نام علی علیه السلام در قرآن ذکر می

ص: 129


1- نجم / 3_5.

شد دیگر اختلافی پیش نیامده و همه پیرو حقّ می شدند مگر نام خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در قرآن نیامده است؟ پس چرا بسیاری از کفار و مشرکان تنها آنگاه که مجبور شدند، به ظاهر اظهار اسلام نمودند. مگر امروزه حتّی درمیان مسلمانان تردیدهایی نسبت به آن حضرت القاء نمی کنند. آیا بودن نام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در قرآن همه شبهات را رفع نموده است؟ مسلما این چنین نیست.

بنابراین تصوّر نشود اگر فرضا نام علی علیه السلام و مسئله جانشینی او در قرآن مذکور می شد، تمام اختلافات از بین می رفت در حالی که درمواردی هم معرفی به نام شده ولی باز افراد به اختلاف گرویده و اختلاف میان آنها حاکم گشته است.

مانند: (بنی اسرائیل که از پیامبر خود خواستند فرمانروایی برای آنان از جانب خدا تعیین کنند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمین های غصب شده خود را بازستانند و اسیران خود را آزاد سازند آنجا که گفتند: «إِذْ قَالُواْ لِنَبِیٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکا نُّقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ؛ آنان به پیامبری از پیامبران خود گفتند؛ برای ما فرمانروایی معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم».(1)

پیامبر آنان به امر الهی فرمانروا را به نام معرفی کرد و گفت: «إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکمْ طَالُوتَ مَلِکا؛ به راستی که خدا طالوت را به فرمانروایی شما برگزیده است».(2) با وجودی که نام فرمانروا به صراحت گفته شد آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند: «قَالُوَاْ أَنَّی یَکونُ لَهُ الْمُلْک عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْک مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ؛گفتند: از کجا می تواند فرمانروای ما باشد حال آن که ما به فرمانروایی از او شایسته تریم و او توانمندی مالی ندارد».(3)

این امر دلالت بر آن دارد که ذکر نام به صراحت و ذکر کردن مسئله جانشینی به طور صراحت برای رفع اختلاف کافی نیست

ص: 130


1- بقره / 246.
2- بقره / 247.
3- بقره / 247.

بلکه باید شرایط جامعه پذیرای آن باشد.(1)

نتیجه گیری:

بنابراین باید گفت با توجه به شرایط موجود در جامعه اسلامی آن زمان و عدم وجود قابلیت پذیرش افراد به صورت ذکر نام و معرفی شخص، قرآن به صورت معرفی شخصیت جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرداخته است و تعداد زیادی از آیات را به این امر مهم اختصاص داده است.

همچنین گرچه نام علی علیه السلام در قرآن نیامده است ولی به تصریح مفسران و دانشمندان شیعه و سنّی در برخی از آیات قرآن آن حضرت با وصف معرفی شده اند مثلا: آیه: «إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ؛ تنها ولی شما خدا و رسول و مومنانی هستند که نماز را بپاداشته و به فقیران در حال رکوع زکاة می دهند».(2) به تصریح مفسران این آیه در شأن حضرت علی علیه السلام نازل شده است آنگاه که حضرت انگشتری خود را در رکوع به سائل دادند.

آیا همین آیه کافی نیست که ولی مومنان مشخص گردیده و تا هنگامی که او باشد نوبت به دیگران نرسد.

و هم چنین اگر این اصل را بپذیریم و بگوییم خدا باید کلیه مسائل اختلاف آفرین را در قرآن ذکر کند تا مسلمانان دچار تفرقه نشوند، در این صورت باید صدها مساله کلامی و عقیدتی و فقهی و تشریعی در قرآن ذکر شده باشد. مسائلی که قرن ها مایه جنگ و جدل و خونریزی در میان مسلمانان شده است ولی قرآن درباره آنها به طور صریح و قاطع که نزاع را ریشه کن کند سخن نگفته است. مانند _ صفات خدا عین ذات اوست یا زاید بر ذات _ مسئله قضا و قدر و جبر و اختیار و یا قدیم یا حادث بودن کلام خدا _ و غیره که همه این موارد باعث بروز تفرقه و پیدایش

ص: 131


1- سبحانی، جعفر، راهنمای حقیقت، انتشارات مشعر، چاپ دوم، 1385ش، ص296.
2- مائده / 55.

مذاهب کلامی متعددی شده است.

اگر قرآن به صورت تضمنی به همه آنها پرداخته است ولی به صورت شفاف بیان نکرده است، حکمت آن این است که قرآن مردم را به تفکر و دقت در مفاد آیات دعوت می کند و بیان همه مسائل به گونه ای که همه مردم را راضی سازد بر خلاف اصل است.(1)

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ امامت و رهبری، شهید مطهری (ره).

2_ بررسی مسائل کلّی امامت، ابراهیم امینی.

3_ شیعه و تهمت های ناروا، محمد جواد شری.

4_ آیات ولایت در قرآن، آیت الله مکارم شیرازی.

پاورقی ها:

[1]. نحل / 44.

[2]. سبحانی، جعفر، راهنمای حقیقت، چاپ مشعر، 1385ش، ص293.

[3]. صف / 6.

[4]. مائده / 11.

[5]. نجم / 3_5.

[6]. بقره / 246.

[7]. بقره / 247.

[8]. بقره / 247.

[9]. سبحانی، جعفر، راهنمای حقیقت، انتشارات مشعر، چاپ دوم، 1385ش، ص296.

[10]. مائده / 55.

[11]. پرسش و پاسخ پیرامون عقائد شیعه، جعفر سبحانی، انتشارات مشعر، ص296.

ص: 132


1- پرسش و پاسخ پیرامون عقائد شیعه، جعفر سبحانی، انتشارات مشعر، ص296.

6. چرا به اسم حضرت علی علیه السلام که در غدیر توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امامت نصب گردید و از بزرگ ترین وقایع تاریخ است در قرآن به صراحت اشاره نشده است؟

اشاره

در پاسخ به این سئوال لازم است دو مطلب اساسی مورد توجه قرار گیرد:

اولاً: گرچه نام امیرالمومنین علی علیه السلام صریحا در آیات قرآن ذکر نشده است، اما قرآن به صورت توصیفی آن حضرت را معرفی نموده است زیرا روش قرآن در معرفی امیرالمومنین علیه السلام و دیگر ائمه معصومین علیهم السلام این است که آنان را با توصیف و بیان ویژگی های منحصر آنان معرفی نماید. از جمله در برخی آیات از عصمت آنان سخن به میان آمده است نظیر آیه تطهیر «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا».(1)

در این آیه شریفه اهل بیت علیهم السلام که امیر المومنین علیه السلام بارزترین شخص آن است، از هر گونه پلیدی و عیبی منزه دانسته شده و از هر گونه خطا و اشتباهی معصوم و مصون ذکر شده است. هم چنین در آیه«أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ».(2)

خداوند امر به اطاعت مطلق از اولی الامر نموده است که بیانگر معصوم بودن اولی الامر می باشد. زیرا در این آیه اطاعت از سه مرجع، واجب و لازم شمرده شده است: یکی اطاعت از خدا، دوم اطاعت از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سوم اطاعت از صاحبان امر حکومت. در این آیه اطاعت از رسول در ردیف اطاعت از خداوند قرار گرفته است و اطاعت از اولی الامر از سنخ اطاعت رسول دانسته شده است چون با واو عطف شده است و در هر کدام از این سه مورد امر به اطاعت مطلق و بدون استثناء است. بدیهی است که لزوم اطاعت و پیروی مطلق از اولی الامر بدون عصمت آنان معقول نمی باشد زیرا اطاعت از انسان غیر معصوم و خطاپذیر، هر چند

ص: 133


1- احزاب / 33.
2- نساء / 59.

که خطای آنان اندک باشد، مستلزم وجوب اطاعت از جاهل و خطاکار حتی در مواردی است که آنان دچار لغزش شده است و این با حکمت خداوند سازگار نمی باشد چون اطاعت از او اطاعت از جاهل و عاصی خواهد بود و خداوند هرگز اطاعت چنین فردی را واجب نمی نماید.

این سه دسته از آیات به روشنی دلالت دارد که جانشینان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حتما می باید معصوم از خطا باشند تا همانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله واجب الاطاعة باشند و بر همگان ولایت داشته باشند. این ویژگی صرفاً در امامان معصوم شیعه که اولین آنان امیر المومنین علیه السلام است دیده می شود و هیچ کدام از خلفای دیگر چنین ویژگی را نداشته و نه کسی مدعی عصمت آنان اند. بنابراین، آیات یاد شده به طور کلی امامت ائمه معصومین _ علیهم السلام _ و به خصوص امیر المومنین علیه السلام را اثبات می کند با روش توصیفی.

ثانیا: منابع دین اختصاص به قرآن ندارد بلکه قرآن و سنت در کنار هم منبع دین و مصدر احکام و عقاید دینی است که همه مذاهب اسلامی این دو منبع را معتبر می دانند. از این رو نباید از نقش سنت یعنی قول و فعل و تقریر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در موضوع امامت غافل بود مخصوصا در فهم و تفسیر و تطبیق آیات قرآن حتما سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عنوان اصلی ترین منبع برای تفسیر آیات و بیان مصادیق آن مد نظر قرار گیرد. همچنان که قرآن کریم در بیان دیگر ارکان دین مثل: نماز، روزه، حج و... به بیان کلیات قضیه اکتفا نموده و جزئیات مسأله توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیان شده است، در قضیه امامت نیز قرآن اصل موضوع را مطرح نموده و برخی ویژگی های مقام امامت را بیان نموده اما تطبیق این آیات و معرفی مصادیق و خصوصیات اسمی امام را به خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله واگذار نموده است همانند جزئیات فریضه

ص: 134

نماز و تعداد رکعات آن.

بنابراین چون خود قرآن وظیفه تبیین و شرح آیات را به عهده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گذاشته است «وَأَنزَلْنَا إِلَیْک الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»(1) لذا باید برای فهم منظور آیات و تفسیر آن به سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رجوع نمود که فصل الخطاب می باشد. خوشبختانه در این رابطه یعنی امامت علی علیه السلام و اینکه این موضوع قبل از هر چیز منشأ قرآنی دارد، در احادیث زیادی به نقل از رسول اکرم صلی الله علیه و آله در منابع حدیثی شیعه و سنی نقل شده است که آیه سوم سوره مائده مربوط به جریان غدیر و امامت علی علیه السلام است. در این جا به چند نمونه از این احادیث اشاره می نمایم:

1. سیوطی در الدرالمنثور به نقل از ابی سعید خدری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل نموده است «لما نصب رسول الله صلی الله علیه و آله علیا یوم غدیر خم فنادی له بالولایه، هبط جبرئیل بهذه الآیه الیوم اکملت لکم دینکم...»(2) هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله علی را روز غدیر خم به جانشینی منصوب نمود و او را به عنوان ولی و سرپرست مردم معرفی کرد، این آیه را جبرئیل وحی نازل نمود.

2. در روایت دیگر از ابوهریره نقل می کند که «لما کان یوم غدیر خم و هو یوم ثمانی عشر من ذی الحجه قال النبی صلی الله علیه و آله : من کنت مولاه فعلی مولاه، فانزل الله الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»(3) در روز غدیر بیست و هشتم ذی حجه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس من مولا و پیشوای اویم علی مولای او است، سپس خداوند آیه الیوم اکملت... را نازل نمود.

3. از ابو سعید خدری نقل شده است که: ان النبی صلی الله علیه و آله دعا الناس الی علی فی غدیر خم و ذلک یوم الخمیس فدعا علیا فاخذ بضبعیه فرفعها

ص: 135


1- نحل / 44.
2- الدر المنثور، ج3، ص19.
3- الدر المنثور، ج3، ص19.

حتی نظر الناس الی بیاض ابطی رسول الله صلی الله علیه و آله ثم لم یتفرقوا حتی نزلت هذه الآیه «الیوم اکملت لکم دینکم...» فقال رسول الله صلی الله علیه و آله : الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضی الرب برسالتی و بالولایة لعلی من بعدی»(1) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غدیر مردم را به سوی علی فرا خواند و این واقعه در روز پنج شنبه بود سپس علی علیه السلام را خواند و دستانش را بلند نمود به گونه ای که مردم سفیدی زیر بغل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را می دیدند، بعد مردم هنوز متفرق نشده بودند که آیه «الیوم اکملت لکم...» پیامبر فرمود: الله اکبر از اینکه دین کامل شد و نعمت تمام گردید و خداوند به رسالت من و ولایت علی بعد از من، رضایت داد.

4. در روایت دیگر آمده است: «و انزل الله فی حجة الوداع و هی آخر عمره صلی الله علیه و آله (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا) فامر الامامة من تمام الدین و اقام لهم علیا اماما...؛(2) خداوند در حجة الوداع در آخر عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آیه الیوم...» را نازل فرمود و امر اطاعت را موجب کامل شدن دین قرار داد و علی علیه السلام را امام و پیشوای مردم نمود. و دیگر روایاتی که در منابع شیعه و سنی در مورد شأن نزول این آیه نازل شده است همگی تأکید بر این مطلب دارد که آیه مورد اشاره در خصوص امر امامت و جانشینی امیر المومنین علیه السلام نازل شده است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ اهلبیت در قرآن و حدیث، محمدی ری شهری.

2_ امامت و رهبری، شهید مرتضی مطهری.

3_ بررسی مسائل کل امامت، ابراهیم امینی.

4_ بررسی شخصیت اهل بیت در قرآن، ولی الله نقی پورفر.

ص: 136


1- البرهان،ج1،ص 445؛ الغدیر، ج1، ص232.
2- البرهان، ج1، ص425.
پاورقی ها:

[1]. احزاب / 33.

[2]. نساء / 59.

[3]. نحل / 44.

[4]. الدر المنثور، ج3، ص19.

[5]. همان مدرک.

[6]. البرهان،ج1،ص 445؛ الغدیر، ج1، ص232.

[7]. البرهان، ج1، ص425.

ص: 137

7. در حجة الوداع، پیامبر قسم می خورد که همه چیز را گفته و چیزی دیگری باقی نمانده که بگویم و بعد از آن قضیه غدیر خم که شیعیان قبول دارند رخ می دهد. پس در این صورت با توجه به قسم پیامبر چیزی باقی نمانده که بگوید. بنابراین حضرت علی علیه السلام نمی تواند خلیفه یا امام بعد از پیامبر باشد و آیا منظور پیامبر از مولا چیزی دیگری هست؟

اشاره

این بیانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سفر حجة الوداع فرموده است، امر مسلم و غیر قابل انکار است. و همه قبول دارند که آن حضرت چنین فرموده است. مضمون این کلام را رسول اکرم صلی الله علیه و آله پیش از سفر حجة الوداع نیز بیان داشته، امّا تفصیل این بیان و این که امامت و از جمله بیان امامت امام علی علیه السلام بخشی از بیان حلال و حرام و گفته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، در سفر حجة الوداع، بعد از انجام فرایض حج، در غدیر خم می باشد؛ اگر کسانی که ادّعا دارند که امام علی علیه السلام خلیفه پیامبر و امام بعد از آن حضرت است، سند و ملاک ادعایشان همان جریان غدیر بعد از انجام فرایض حجة الوداع است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر و در خطبه معروف غدیریه، در فرازی از آن چنین فرموده است:

«ای مردم، حلال و حرام خدا بیشتر از آن است که شما بشمارید، هر چه حلال خدا است امر کردم و هر چه حرام خداست، از آن نهی کردم. هر حلال و حرامی را که به شما امر و نهی کردم، غیر قابل تغییر و تبدیل است. آنچه را که امر و نهی کردم، امر خداوند است. پس از بیان حلال و حرام الهی که امر خداوند است، هم اینک امر می کنم به بیعت علی علیه السلام امیر المؤمنین و ائمه اطهار علیهم السلام بعد از آن. من از آنهایم و آنها از من. ای مردم،

ص: 138

قرآن را به شما معرفی کردم، ائمه را به شما می شناسانم، هر که به آن دو تمسک کند، هرگز گمراه نخواهد شد...».(1)

با توجه به این بیان، امامت امام علی علیه السلام هیچ گونه منافاتی با آن کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ندارد. که فرموده است همه حلال و حرام را بیان داشته ام؛ زیرا امامت امام علی علیه السلام جزوی از آن امر و نهی هایی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله انجام داده است.

چنان که اشاره شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیش از حجة الوداع نیز در مواردی تمام امر و نهی الهی را برای مردم گفته و تمام حدود و مرزهای آن را نیز بیان داشته. از جمله بیانی از آن حضرت که فرموده: «همه نیازمندی ها امّتم را بیان داشته وحتی دیه خراش صورت را نیز بیان کرده ام...».(2) با این وصف، امامت، که یک رکن اعظم اسلام بعد از نبوت است، چگونه ممکن است ناگفته بماند. در حالی که منابع اسلامی و تاریخی بوضوح این حقیقت را بیان داشته که آن حضرت مسأله امامت و خلافت امام علی علیه السلام را کرارا بیان داشته و به مناسبت های مختلف از آن سخن گفته است، نه تنها در طول رسالتشان، بلکه در همان آغاز رسالت که عده ای انگشت شمار به آن حضرت ایمان آورده بودند، و از جمله در جمع خاندان بنی هاشم که معروف به حدیث «دار» است، سخن از خلافت و امامت امام علی علیه السلام داشته است. این از آن جهت است که آن را نباید از توجه شان دور داشته باشد، برای این که عنایت الهی ایجاب می کند که خداوند از طریق وحی، وظایف انسانی و الهی را به مردم بیاموزد، هم چنین لازم است که این وظایف محفوظ بماند؛ لذا باید همواره اشخاصی وجود داشته باشد که دین خدا را حفظ کنند و آن را به مردم بیاموزند. کسی که از جانب خداوند به این سمت اختصاص یافته «امام» نامیده

ص: 139


1- احمد طبرسی، الاحتجاج، قم، انتشارات اسوه، 1416ق، ج1، ص157 و 158؛ سیره ابن هشام، نجف اشرف، ج2، ص605؛ سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامیر اسلام، ص506.
2- صحیح بخاری، بیروت، دارالقلم، 1407ق، ج4، ص121.

می شود، کسی که متصدی دریافت وحی از جانب خداوند است «نبی» نام دارد. گاهی نبوت و امامت در یک فرد جمع می شود، چنان که بسیار از انبیای الهی این گونه بوده اند، گاهی نیز از هم جدا می باشند، چنان که در ائمة _ علیهم السلام _ چنین است.(1)

در حقیقت، امامت از ضروری ترین مسایل امت اسلامی است؛ چون یک انسانی باید وجود داشته که معصومانه کلام وحی را دریافت کند و معصومانه به مردم برساند.

بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یک چنین انسانی باید باشد که معصومانه کلام و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دریافت کرده و معصومانه حفظ کند، و معصومانه به مردم برساند. پس اگر وجود پیامبر اکرمدر جهت دریافت وحی نیاز و ضرورت جامعه اسلامی است، وجود امام نیز ضرورت خواهد بود.

در نتیجه: اگر وجود امام یک ضرورت است، قطعاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را نیز بیان داشته است.

مواردی که قسم یاد کرده است، امامت نیز جزو آن موارد خواهد بود. گذشته از آن که خطبه غدیریه دلیل روشن بر آن است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن خطبه، امامت را جزوی از مسایل ضروری امت معرفی کرده و بیان داشته است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ فرازهای از تاریخ پیامبر اسلام، جعفر سبحانی.

2_ امام شناسی، علامه سید محمد حسین تهرانی.

3_ حیات فکری و سیاسی، امامان شیعه، رسول جعفریان.

پاورقی ها:

[1]. احمد طبرسی، الاحتجاج، قم، انتشارات اسوه، 1416ق، ج1، ص157 و 158؛ سیره ابن هشام، نجف اشرف، ج2، ص605؛ سبحانی،

ص: 140


1- طباطبایی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، تهران، موسسه حکمت و فلسفه ایران، 1372ش، ص119.

جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامیر اسلام، ص506.

[2]. صحیح بخاری، بیروت، دارالقلم، 1407ق، ج4، ص121.

[3]. طباطبایی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، تهران، موسسه حکمت و فلسفه ایران، 1372ش، ص119.

ص: 141

8. با توجه به اینکه قرآن در موارد زیادی به جزئیات پرداخته، در مساله مهم امامت که به ادعای شیعه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غدیر خم به آن تصریح نموده ، چرا اسم امام نیامده تا شکافی در امت اسلامی پیش نیاید؟

اشاره

مسئله رسالت پیامبر اسلام و انقلاب عظیمی که به رهبری او برای نخستین بار در جهان تحقق یافت، تشکیل حکومتی بر اساس وحی با هدف تکامل انسان بود، این انقلاب بزرگ در دوران حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله با همه دشواری هایی که در پیش رو داشت، گام های اساسی و بلندی در راستای تحقق آن فلسفه و هدف برداشت، لکن برای رسیدن به این هدف، می بایست ادامه می یافت و به دوران پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله پیوند می خورد و تا واقعه قیامت مشعل دار هدایت همه انسان ها گردد، اصلی ترین عامل این پیوند مسئله رهبری است که سرنوشت همه مسائل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و... با آن گره خورده است، رحلت آن بزرگوار ناگهانی نبوده بلکه از پیشترها وفات خود را پیش بینی کرده و در حجة الوداع از آن خبر داد، بنابراین اگر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را بدون ارتباط با مبدء وحی یک رهبر عادی فرض کنیم باز هم می بایست برای آینده انقلاب و اهداف بلند دعوتش در مورد مسئله رهبری، سیاست و برنامه مشخص ارائه می داد، زیرا رها کردن انقلاب نوپا، بدون برنامه ریزی صحیح برای رهبری آینده آن نوعی اقدام برای انهدام است، بنابراین بسیار از خرد بدور و غیر قابل قبول خواهد بود که گفته شود پیامبر اسلام درباره اساسی ترین مسئله حکومت اسلامی یعنی مسئله رهبری، پس از خود هیچ گونه اظهار نظری نکرده و از کنار چنین مسئله مهمی که همه مسائل اسلام و آینده دعوت او به آن گره خورده است بی تفاوت گذاشته و آینده

ص: 142

امت و حکومت را به دست گردباد ویرانگر فتنه و فساد و انحراف و گمراهی سپرده است، روی این جهت راه موافق حکم عقل، این است که پیشوایی انقلاب برای حفظ آینده انقلاب، خود، مرجعیت دینی و رهبری سیاسی امت را تعیین کند. دلایل قطعی فراوانی از آیات و روایات وجود دارد که آن حضرت به دستور خداوند متعال، امام و رهبر آینده است و انقلاب و خلیفه و جانشین بعد از خود را تعیین کرده است.

حال جا دارد این پرسش مطرح شود، اگر تعیین رهبری و امامت به دستور خداوند متعال بوده، و در اعتقاد شیعه امامت جزء اصول دین و اهمیت آن هم پایه توحید و نبوت و معاد است،چرا مسئله امامت و جانشینی امام علی و یازده امام بعد از ایشان، به صراحت در قرآن بیان نشده تا در میان امت اسلام شکافی ایجاد نشود... .

پاسخ این سؤال را در چند محور می توان ارائه داد:

1. اگر اسم امام علی علیه السلام و امامت و جانشینی وی و یازده امام بعد از ایشان، به صراحت و وضوح در قرآن بیان می شد دشمنان کینه توز و منافق آن حضرت مبادرت به تغییر قرآن و تحریف آیات آن می کردند، فلذا خداوند متعال که حافظ قرآن است به منظور حفظ قرآن از تحریف، در آیات متعدد از قرآن که درباره علی علیه السلام و خلافت و جانشینی او نازل شده به کنایه و اشاره بسنده کرده است، زیرا در مثل چنین حالتی کنایه ابلغ از تصریح است، روایت وارده از امام صادق علیه السلام با سند معتبر نیز موید همین معنا است، راوی به امام عرض می کند چرا اسم علی علیه السلام به صراحت در قرآن نیامده است؟ حضرت جواب می دهد، اگر اسم او به صراحت و با تمام وضوح در قرآن می آمد، منافقین اسم او را از قرآن حذف می کردند، و تغییر و تحریفی در قرآن واقع می شد، خداوند که حافظ قرآن «و انا له لحافظون» است، خواسته «با عدم تصریح به اسم علی» قرآن را از تحریف حفظ کند.(1)

ص: 143


1- میلانی، سید علی، آیة الولایة، قم، مرکز الابحاث العقائدیه، 1421ق، ص36.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در جواب زندیق در مورد آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ...».(1) می فرماید: میان امت هیچ خلافی نیست که به هنگام رکوع هیچ کس، زکات نپرداخته جز یک نفر، که اگر نامش در قرآن به صراحت برده می شد، حتما از آن سقط می شد، و این از جمله رموزی است که ثبت آن را در کتاب برایت ذکر کردم، تا تحریف کنندگان نفهمند و آیه همان طور که هست به دست تو و مانند تو برسد.(2)

2. با توجه به این که از یک سو محتمل بود تصریح به امامت و جانشینی علی علیه السلام و فرزندانش، موجب تحریف قرآن شود، و از سویی دیگر مسئله امامت از اصول دین بوده و در ردیف توحید و نبوت و معاد قرار دارد و باید همانند آنها در قرآن مطرح شود، و از جانب سوم سنت و بنای خداوند حکیم متعال، به فرموده امام صادق علیه السلام : خداوند امتناع دارد که امور عالم را اجرا کند مگر از طریق وسائل و اسباب(3) بر این است که کاروان بشریت را از مسیر و مجرای طبیعی با اسباب وسائل طبیعی با آزادی و اختیار تام و تمام به کمال لایق و سر منزل مقصود برساند، تا به حکم: هر کس هلاک می شود از روی دلیل و بیّنه هلاک شود و هر کس زنده می شود از روی دلیل و بینه زنده بماند.(4) هر فرد با آزادی کامل از روی دلیل راه خود را انتخاب نموده و با اختیار مسیر خود را به سوی هدف (سعادت و شقا در نتیجه بهشت و جهنم) طی نموده و خود را به مقصود نهایی برساند.

شاهد زنده و گواه گویای این مدعا سرگذشت انبیای الهی است که وقتی از جانب خداوند به رسالت مبعوث می شدند از مسیر و مجرای طبیعی و عادی مردم را به سوی خدا و دین او فرا می خواندند، تا مردم با اختیار و آزادی، حق انتخاب داشته، و اگر خواست راه هدایت و سعادت و اگر هم خواست راه ضلالت و

ص: 144


1- مائده / 55.
2- طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ترجمه بهزاد جعفری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1385ش، ج1، ص569.
3- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363ش، ج1، ص183.
4- انفال / 42.

شقاوت را اختیار نموده و در همان مسیر حرکت کند.

از این رو پیامبران الهی در مسیر انجام رسالت خویش با کارشکنی ها و سنگ اندازی های کافران و مستکبران مواجه شده وتوفیق نمی یافتند که دین خدا را در میان همه مردم زمان خود پیاده و آنان را هدایت نمایند.

بنابراین بدون تردید بنا و سنت خداوند در مورد حفظ قرآن از تحریف نیز همین بوده که از مسیر و کانال عادی و توسط اسباب طبیعی، کتاب مقدسش را از تحریف نگهدارد، نه از راه اعجاز و اسباب غیر طبیعی، بر اساس این مشی الهی حکیمانه ترین و عاقلانه ترین تدبیر برای تحقق این منظور این است که سلسله امامت و جانشینی امام علی علیه السلام و امامان بعد از او را به نحو کلی و اشاره در قرآن مطرح نموده و تبیین و توضیح آن را به عهده مفسر و بیان گر قرآن یعنی رسول اکرم صلی الله علیه و آله قرار دهد.

خداوند حکیم و دانا بر اساس علم و حکمت بی منتهایش درست از همین شیوه طبیعی برای حفظ قرآن از تحریف استفاده کرده است، زیرا او با علم بی منتهایش می داند که اگر امامت علی و فرزندانش را به صراحت در قرآن مطرح نماید منافقان و آنانی که با آل پیغمبر کمال خصومت و دشمنی را دارند، آن را تحریف خواهند کرد، از این رو بر اساس حکمتش درصدد تدبیر و چاره بر آمده و به بهترین وجه ممکن، یعنی به صورت کلی و اشاره مسئله امامت و جانشینی علی علیه السلام و امامان بعد از او را در قرآن مطرح نموده است، با این تدبیر حکیمانه از مسیر و مجرای عادی و طبیعی هم مسئله امامت را در قرآن مطرح کرده و هم از تحریف قرآن جلوگیری به عمل آورده است، اینجا است که باید گفت:

«وَمَکرُواْ وَمَکرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکرِینَ».(1)؛ کفار و منافقان نقشه می کشند و حیله می کنند خداوند نیز برای خنثی کردن نقشه ها

ص: 145


1- آل عمران / 54.

و حیله های آنان تدبیر و چاره جویی می کند، خداوند بهترین تدبیر کنندگان است.

از توضیح فوق پاسخ این شبهه که (شما معتقدید که خداوند ترسیده که قرآن را تحریف کنند) نیز روشن شد، زیرا وقتی بنای خداوند بر این است قرآن را طبق وعده ای که داده (ما قرآن را نازل کردیم و آن را حفظ خواهیم کرد).(1) از مجرای عادی و با اسباب طبیعی نگهدارد، حکمت حکیمانه و وفای به وعده تخلف ناپذیر او ایجاب می کند که از تصریح به امامت علی علیه السلام و فرزندانش صرف نظر نموده و به اشاره و اجمال بسنده نماید، بنابراین صرف نظر نمودن خداوند از تصریح و بسنده کردن به اشاره و اجمال از روی حکمت و مصلحت وفای به وعده بوده، نه از باب ترس از تحریف.

افزون بر این، وقتی کفار قریش در صلح حدیبیه شرائط سنگین و دشواری برای صلح قرار دادند، مسلمانان از پذیرفتن آن سرباز زدند و برخی اصولاً پیشنهاد صلح را رد کردند، با وجود این رسول خدا صلی الله علیه و آله به موجب وحی الهی با تمام شرائط سنگین و دشواری آن را پذیرفت. اینجا از پرسشگر محترم سؤال می شود که اعتقاد شما در این مورد و موارد مشابه چیست؟

آیا خداوند از کفار قریش ترسیده بود که به رسولش دستور داد تا شرائط صلح آنان را با تمام سنگینی و دشواری بپذیرد؟ هر عقیده و جوابی را که شما در این مورد دارید، عین همان عقیده و جواب را ما در مورد ترس خداوند از تحریف قرآن به شما خواهیم داد.

3. یکی از سنت های قطعی خداوند حکیم متعال این است که ملت ها و امت ها حتی هر فردی را مورد امتحان و آزمایش قرار داده و می دهد، این قرآن است که می فرماید: آیا مردم گمان کردند همین که بگویند (ایمان آوردیم) به حال خود رها می

ص: 146


1- حجر / 9.

شوند و آزمایش نمی شوند، ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم، باید علم خدا درباره کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند تحقق یابد.(1)

خداوند حکیم متعال بر اساس این سنت قطعی و حکیمانه، مسئله امامت و جانشینی امام علی علیه السلام و امامان بعد از او را، بدین جهت در قرآن به اجمال و اشاره مطرح کرد و به حکم این که: ما قرآن را بر تو نازل نمودیم تا تو آنچه را برای مردم نازل شده تبیین و توضیح دهی(2)، تبیین و توضیح آن را به عهده مفسر و بیان گر آن یعنی رسول اکرم صلی الله علیه و آله قرار داد، تا بدین وسیله میزان ایمان و مرتبه باور و اعتقاد مسلمانان و پیروان، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به خدا و پیغمبر مشخص ساخته و آشکار سازد که چه کسانی ایمان در زوایایی وجود و اعماق جان آنان رسوخ نموده و یا کمال میل و رغبت در برابر دستورات خدا و پیغمبر تسلیم محض و مطیع بی چون و چرا بوده و بدون هیچ عذر و بهانه آن را پذیرفته و مخلصانه از آنها اطاعت و پیروی می نمایند.

و در مقابل چه کسانی قلب بیمار دارند، خدا بر بیماری آن بیفزاید، و به حسب ظاهر به منظور حفظ جان و مال ادعای اسلام و ایمان و اطاعت و پیروی دارند ولی در واقع رسوبات افکار جاهلیت جسم و جان آنان را تسخیر نموده و کماکان آنان را به سوی گمراهی و نفاق سوق داده و دنبال فرصت و بهانه می گردند، و بهانه های واهی و اغراض نفسانی وساوس شیطانی در مقابل خود و پیغمبر قد بر افراشته و از دستورات آنان سرباز زده و به مخالفت بر می خیزند.

به تعبیر روشن تر، خداوند مسئله امامت و جانشینی امام علی علیه السلام و امامان بعد از او را به اجمال و اشاره در قرآن مطرح و بیان و توضیح را به عهده رسول اکرم صلی الله علیه و آله قرار داد، تا بدین وسیله صف مؤمنان به خدا و پیغمبر را از مشرکان و موافقان را از منافقان و

ص: 147


1- عنکبوت / 2 _ 3.
2- نحل / 44.

تصدیق کنندگان را از تکذیب کنندگان و راستگویان را از دروغگویان و دوستان را از دشمنان و بالاخره پاکان را از ناپاکان جدا و متمایز سازد.

این عین همان چیزی است که قرآن در مورد امتحان مسلمانان در مسئله تغییر قبله بیان داشته می فرمایند: ما هم چنان شما مسلمانان را امت معتدل قرار دادیم تا گواه و دلیل مردم باشید و پیغمبر هم گواه و دلیل شما باشد، ما قبله ای که بر آن بودی تغییر ندادیم مگر برای این که گروهی را که از پیغمبر پیروی می کنند از آنانی که به مخالفت با او بر می خیزند جدا سازیم و این تغییر قبله بسی سنگین و بزرگ جلوه کرد، جز در نظر کسانی که خداوند آنان را هدایت کرده است... .(1)

از این رو وقتی رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله بر اساس تفسیر آیات و به موجب وحی الهی مسئله امامت و جانشینی علی علیه السلام و امامان بعد از او را مطرح نمود، با دو صف و گروه با واکنش های متفاوت مواجه شد؛

1. صف دوستان و تصدیق کنندگان و موافقان و راستگویان و پیروان، خدا و پیغمبر، این گروه بدون هیچ بهانه امامت امام علی علیه السلام و جانشیان او را از جان و دل پذیرفتند.

2. صف مشرکان و منافقان و تکذیب کنندگان و مخالفان و دشمنان خدا و پیغمبر، این گروه به بهانه این که امامت علی در قرآن نیامده در برابر دستور خدا و پیغمبر به مخالفت برخاسته و مسئله امامت و جانشینی امامان منتخب و منصوب از سوی خدا و پیغمبر را انکار کردند، به این ترتیب صف مخالفان و موافقان خدا و پیغمبر از هم جدا شدند.

از مسئله تغییر قبله و آزمایش مسلمانان، به خوبی پاسخ این شبهه که اگر امامت و جانشینی امام علی علیه السلام و امامان بعد از او به صراحت در قرآن می آمد همه مسلمانان آن را می پذیرفتند

ص: 148


1- بقره / 143.

و اختلافی در میان امت رخ نمی داد، نیز روشن شد، زیرا هیچ ملازمه بین صریح آمدن چیزی در قرآن و پذیرفتن و اتحاد مسلمانان وجود ندارد، اگر چنین ملازمه وجود می داشت نباید مسلمانان در مسئله تغییر قبله به دو دسته موافق و مخالف با رسول اکرم صلی الله علیه و آله تقسیم می شدند، چون تغییر قبله با تمام صراحت در قرآن مجید آمده است، بنابراین وقتی اصولاً بنای مسلمانان بر انکار و عدم پذیرش باشد مسئله تصریح قرآن را نیز ردّ و انکار می کنند، روی این حساب اگر مسئله امامت و جانشینی امام علی علیه السلام و امامان _ علیهم السلام بعد از او با تمام وضوح و صراحت در قرآن ذکر می شد، باز هم همان هایی که به بهانه نیامدن در قرآن از پذیرفتن آن سرباز زده و انکار کردند، سرباز می زدند و انکار می کردند.

چنان که آیات حج تمتع و ازدواج موقت را که با صراحت و وضوح تمام در قرآن آمده است، انکار کردند.

خداوند در مورد حج تمتّع می فرماید: «...فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ...».(1)؛ پس هر کس بعد از انجام عمره به حج بپردازد، هر چه میسر شد قربانی کند... و نیز در مورد اذدواج موقت می فرماید: «...فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً...».(2) هر یک از زنان که از آنان برخوردار شدید، واجب است مهر ایشان را که مزد آنان می باشد به آنها بدهید.

با این وجود چون بنا بر عصیان و طغیان بوده نه اطاعت و قبول، خلیفه دوم در زمان خلافت اش با کمال صراحت و بی پروایی روی منبر اعلام می کند: «متعتان کانتا علی عهد رسول الله و انا انهی عنهما و اعاقب علیهما؛ متعة الحج و متعة النساء».(3)

دو متعه در زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بود، و من از آن جلوگیری خواهم کرد، و مرتکب آنها را مجازات می کنم، حج تمتّع و ازدواج موقت.

ص: 149


1- بقره / 195.
2- نساء / 24.
3- فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1420ق، ج5، ص167 و ج10، ص50؛ قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، بیروت، داراحیاء العربی، 1405ق، ج2، ص392.

از آن روز به بعد این دو حکم الهی با تمام صراحتی که در قرآن دارد، از سوی اهل سنت مورد انکار قرار گرفته و حکم خدا زیر پا گذاشته شد.

همان طور که در مورد خلافت و جانشینی امام علی علیه السلام نیز، ابن عباس از عمربن خطاب نقل می کند که عمر از من پرسید، ابن عباس می دانی وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله قلم و دوات خواست، می خواست چه بنویسد؟ من خود را به نفهمی زده گفتم نمی دانم، عمر گفت: من می دانستم، می خواست خلافت و امارت علی را بنویسد، ولی من به خاطر ترس از فتنه نگذاشتم.(1) بنابراین همان فتنه که نگذاشت پیغمبر با صراحت نام و خلافت علی علیه السلام را روی کاغذ به عنوان سند زنده بنویسد، همان فتنه باعث شد که خدای پیغمبر با صراحت نام و امامت علی علیه السلام را در قرآن نیاورد.

4. خداوند متعال هر چند به دلایل فوق سلسله امامت و جانشینی علی علیه السلام و امامان _ علیهم السلام بعد از او را، به صراحت در قرآن نیاورده است، لکن در آیات فراوان آن را به صورت کلی و اوصاف و ویژگی های منحصر به فرد که جز بر علی و فرزندان او قابل تطبیق نیست مطرح کرده است، که به برخی از آنها اشاره می شود: ابو بصیر می گوید از امام صادق علیه السلام از آیه: «...أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ...».(2) سؤال کردم حضرت فرمود: آیه درباره علی بن ابی طالب و حسن و حسین _ علیهما السلام _ نازل شده است (یعنی مراد از صاحبان امر این ها هستند) عرض کردم مردم می گویند: چرا در قرآن از علی و و اهل بیتش اسم برده نشده است،حضرت فرمود: به آنها بگوئید نماز بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و خداوند از (عدد رکعات آن که) سه رکعت است یا چهار اسم نبرد، تا رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را برای مردم تفسیر و

ص: 150


1- ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، قم، موسسه اسماعیلیان للطباعة و النشر و التوزیع، 1378ش، ج12، ص83.
2- نساء / 59.

تبیین کرد، و زکات نازل شد و نام برده نشد که از چهل درهم یک درهم زکات بدهند و رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را تفسیر کرد، و حج نازل شد و گفته شد که هفت بار طواف کند، تا رسول خدا _ آن را بیان و تفسیر کرد، و آیه «...أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ...» درباره علی و حسن و حسین علیهم السلام نازل شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد علی علیه السلام فرمود: هر که من مولای اویم این علی مولای او است... .(1)

ب: در تفاسیر اهل سنت مانند تفسیر طبری، ج6، ص186، اسباب النزول واحدی، ص133 _ 134.

شواهد التنزیل حاکم حسکانی، ج1، ص161 _ 161.

انساب الاشراف بلاذری، ج1، ص225.

غرائب القرآن نیشابوری، ج6، ص167.

الدر المنثور سیوطی، ج2، ص293، از ابن عباس و ابی ذر و انس بن مالک و امام علی و دیگران روایت شده که آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ».(2) در شأن علی علیه السلام نازل شده است.(3)

آیاتی دیگری نیز وجود دارد که فهرست برخی آنان از این قرار است:

1. «...إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکلِّ قَوْمٍ هَادٍ».(4)

2. «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا».(5)

3. «...قُل لَّا أَسْأَلُکمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی...».(6)

4. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ».(7)

5. «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ...».(8)

6. «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا...».(9)

ص: 151


1- بروجردی، آقا حسین، جامع احادیث الشیعه، قم، المطبعة العلمیة، 1399ش، ج1، ص186.
2- مائده / 55.
3- عسکری، مرتضی، معالم المدرستین، بیروت، موسسه النعمان للطباعة و النشر و التوزیع، 1410ق، ج1، ص308.
4- رعد / 13.
5- دهر / 8 _ 9.
6- شوری / 23.
7- توبه / 119.
8- مائده / 67.
9- احزاب / 33.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج2، علی اصغر رضوانی.

2_ فرائد السمطین،ج2، ابراهیم بن محمد حموینی.

3_ معالم المدرستین، ج2، علامه مرتضی عسکری.

پاورقی ها:

[1]. میلانی، سید علی، آیة الولایة، قم، مرکز الابحاث العقائدیه، 1421ق، ص36.

[2]. مائده / 55.

[3]. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ترجمه بهزاد جعفری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1385ش، ج1، ص569.

[4]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363ش، ج1، ص183.

[5]. انفال / 42.

[6]. آل عمران / 54.

[7]. حجر / 9.

[8]. عنکبوت / 2 _ 3.

[9]. نحل / 44.

[10]. بقره / 143.

[11]. بقره / 195.

[12]. نساء / 24.

[13]. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1420ق، ج5، ص167 و ج10، ص50؛ قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، بیروت، داراحیاء العربی، 1405ق، ج2، ص392.

[14]. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، قم، موسسه اسماعیلیان للطباعة و النشر و التوزیع، 1378ش، ج12، ص83.

ص: 152

[15]. نساء / 59.

[16]. بروجردی، آقا حسین، جامع احادیث الشیعه، قم، المطبعة العلمیة، 1399ش، ج1، ص186.

[17]. مائده / 55.

[18]. عسکری، مرتضی، معالم المدرستین، بیروت، موسسه النعمان للطباعة و النشر و التوزیع، 1410ق، ج1، ص308.

[19]. رعد / 13.

[20]. دهر / 8 _ 9.

[21]. شوری / 23.

[22]. توبه / 119.

[23]. مائده / 67.

[24]. احزاب / 33.

ص: 153

9. آیه ٦٧ مائده در بین آیاتی است که در مورد قوم یهود و نصاری است و به آنها توصیه می کند که به تعالیم کتاب خود عمل کنید، چگونه ما اعتقاد داریم که این آیه در مورد روز غدیر و ابلاغ رسالت پیامبر در مورد امامت امام علی علیه السلام است؟

اشاره

در پاسخ به این پرسش باید گفت مسأله خلافت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آیاتی متعددی و از جمله آیه 3، 55، 67 سوره مائده مطرح شده است.

مفاد آیه 67 دستور اکید همراه با تهدید و وعده حفاظت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشد و در پایان همین آیه به عنوان مجازات آنها که از روی لجاجت، پیام آیه را انکار کنند می فرماید: «خدا کافران را هدایت نمی کند» یعنی آنان را در رسیدن به مقصد شومشان ناکام می گذارد.

بدون تردید این آیه از آخرین آیاتی است که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده و مفسرین برای آن شأن نزولی نقل کرده اند که می رساند آیه در مورد امامت امام علی علیه السلام می باشد، کتب شیعه تنها شأن نزولی را که برای آیه نقل کرده اند مسأله ولایت امام علی علیه السلام است و در میان علماء اهل سنت نیز کسانی هستند که یا یکی از شأن نزول های این آیه را ولایت امام علی علیه السلام دانسته اند و آن را به عنوان یک احتمال ذکر نموده اند و یا امامت امام علی علیه السلام را به عنوان شأن نزول منحصر به فرد، آیه ذکر نموده اند که از جمله این افراد فخر رازی (تفسیر کبیر،ج6، ص53، جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج2، ص298، قاضی شوکانی فتح الغدیر، ج3، ص57، آلوسی روح المعانی، ج6، ص172، و محمد رشید رضا (تفسیر المنار، ج6، ص463) می باشند.(1)

برای کسانی که با تفاسیر آیات آشنایی دارند روشن است که

ص: 154


1- مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1381ش، ج9، ص198.

شأن نزول آیات را نمی توان نادیده گرفت و به مقتضای شأن نزول آیه مورد سؤال، آیه اجنبی از قبل و بعد خودش می باشد که در مورد اهل کتاب سخن می گوید و ربط نداشتن این آیه به آیات قبل و بعدش وجوهی دارد که اجمالا اشاره می شود.

اولا با توجه به چگونگی ترتیب آیات قرآن وکیفیت جمع آوری آن به این نتیجه می رسیم که ضرورتی ندارد آیاتی که در کنار هم قرار گرفته مربوط به یک موضوع باشد زیرا:

قرآن یک کتاب کلاسیک نیست که روی یک موضوع واحد متمرکز شده و فقط همان را دنبال کند هر چند در میان اجزاء سوره های آن و نیز خود تمام قرآن یک پیوند کلی و عام وجود دارد ولی این بدان معنا نیست که حتما یک آیه به قبل و بعد خودش مربوط باشد زیرا آیات قرآن به تدریج و بر حسب اقتضاء نیازها و ضرورت ها نازل و جای هر آیه به دستور خداوند تعیین شده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هر آیه را در جای خود قرار داده است و لذا است که یک سوره از نظر محتوا متنوع است و درباره مسایل مختلفی در آن سخن به میان آمده است مثلا در سوره نور هم درباره توحید، داستان افک، مسایل مربوط به منافقین، حجاب، اجرای حد زنا و... سخن گفته شده است چون هر کدام به مناسب خاصی نازل شده است.

بر این اساس هیچ بعدی ندارد که سوره مائده نیز چنین باشد، بخشی از آن راجع به اهل کتاب و قسمت دیگر راجع به بیان احکام گوشت ها و برخی از آیات مربوط به داستان غدیر باشد که البته این بخش ها از نظر کلی یک ارتباطی هم با همدیگر دارد زیرا تعیین جانشین برای پیامبر اکرمتأثیر روشنی روی مسایل اهل کتاب خواهد گذاشت و موجب یأس آنها در مورد فرو پاشی اسلام پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خواهد گردید.(1)

ثانیا نحوه خطاب یعنی تهدیدی که در «و اگر ابلاغ نکنی اصلا

ص: 155


1- مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1381ش، ج9، ص182

پیغام خداوند را نرسانده ای» وجود دارد و نیز احساس خطری که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از رساندن پیام آیه داشته و خداوند با وعده حراست حضرت را در جهت این احساس خطر تأیید می نماید که جمله (خدا تو را از مردم نگه می دارد...) بر آن دلالت دارد. این ها همه مانع از آن است که آیه مرتبط به قبل و بعدش باشد یعنی این آیه با آیات قبل و بعدش هماهنگ نیست. و بحث اصلا به وحدت سیاق نمی رسد.

از احساس ترس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و تأئید این احساس از سوی خداوند نیز فهمیده می شود که پیام آیه یک موضوع حساسیت برانگیز و از اهم موضوعات بوده است. ولی این احساس خطر از ناحیه کفار نبوده است چون می دانیم این آیه در اواخر بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و هنگام بازگشت از حجة الوداع نازل شده و در چنین شرائطی اهل کتاب قدرت و شوکتی نداشته اند چون یهود شکست های خیبر و احزاب و... را متحمل شده و نصاری در زمان نزول آیه جزیه می دهند. لذا خوف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از ناحیه آنان وجهی ندارد.(1) و کلمه «کافرین»در ذیل آیه نیز نمی تواند قرینه و شاهدی باشد بر این که آیه مربوط به اهل کتاب و ترس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از ناحیه آنان است زیرا:

همان طور که بسیاری از مفسرین گفته اند منظور از «کافرین» همان منافقین هستند چون نفاق مرتبه ای از کفر است و کفر در لسان قرآن و لغت به معنای سرپوش گذاشتن روی حقیقت و انکار و مخالفت با آن است که این مخالفت و انکار گاهی در قالب انکار خدا، معاد و رسالت متبلور می شود و گاهی با انکار دیگر دستورات الهی تحقق می یابد. قرآن در مورد مخالفت با حج که از فروع دین است می فرماید: «کسانی که حج را انکار و به خدا کفر بورزند به خدا زیانی نمی رسانند».(2)

از همین جا روشن می شود که پیام آیه و آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

ص: 156


1- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین، بی تا، ج6، ص60 به بعد.
2- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ج5، ص21.

مأمور به ابلاغ آن شده موضوع خلافت امام علی علیه السلام و امامت آن حضرت بوده و رسول خدا صلی الله علیه و آله موظف شده است که برای ابلاغ آن منتظر زمان دیگری نباشد و می دانیم همین موضوع است که حساسیت برانگیز است. آن هم برای جامعهای که متشکل است از مؤمنان واقعی، منافقین و یک عده انسانهای ساده که هر حرف را از هر کس به آسانی می پذیرند. بیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به نابودی زحمات 23 ساله اش از جهت پیامدهای وخیم ابلاغ امامت علی علیه السلام و عکس العمل منفی برخی مسلمانان و از ناحیه آنان بوده است.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله از این هراس داشته که مبادا عده ای دچار این شبهه شوند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به نفع حکومت خود پسر عم خود را به خلافت برگزیده است و می دانیم چنین شبهه ای اگر دامن جامعه اسلامی را بگیرد چقدر خطرناک است و عقل می گوید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حق داشته که خوف داشته باشد چون عکس العمل منفی برخی از مسلمانان در مقابل ابلاغ این پیام به ضرر دین تمام می شود نه ضرر شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و آن حضرت مبرا از این است که بخاطر ترس بر جان خود ابلاغ پیام خدا را به تأخیر بیندازد و منتظر زمان مناسبی باشد بلکه رسول خدا صلی الله علیه و آله پیام خدا را ابلاغ می نمود حتی در سخت ترین شرائط و این امری است که سیره حضرت شاهد آن است.

فخر رازی می گوید وقتی این آیه نازل شد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و بلند کرد و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه؛ و آنگاه عمر به علی به عنوان مولای مسلمانان تبریک گفت».(1)

و روشن است که خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر بعد از نزول این آیه و اقرار گرفتن از مردم بر اولویت خودش نسبت به مردم و ترغیب به پیروی از قرآن و عترت، همه و همه قرینه است که

ص: 157


1- فخر رازی، محمد، تفسیر کبیر، دارالفکر، 1415ق، ج6، ص53؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج7، ص61.

کلمه «مولا» در کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به معنای صاحب اختیار است وگرنه پسر عم بودن علی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نه ابلاغ می خواست و نه تبریک مردم را.

از همه مهمتر این که آیه خطاب به پیامبر است و با جمله یا ایها الرسول آغاز می شود، پس تکلیف پیامبر را روشن کرده نه اهل کتاب را.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ شهید مطهری، مجموعه آثار، امامت و رهبری، صدرا، هفتم، 1381ش.

2_ رضوانی، علی اصغر، امام شناسی.

پاورقی ها:

[1]. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1381ش، ج9، ص198.

[2]. همان، ص182.

[3]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین، بی تا، ج6، ص60 به بعد.

[4]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ج5، ص21.

[5]. فخر رازی، محمد، تفسیر کبیر، دارالفکر، 1415ق، ج6، ص53؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج7، ص61.

ص: 158

10. لفظ (مولی)، در سورههای حدید (١٥)، محمد (١١)، نساء (٣٣)، مریم (٥) و دخان (٤١) که به معانی متفاوتی (یاور، سزاوار، و ارث، خویش، دوست) آمده، چگونه میتوان ثابت کرد در حدیث غدیر به معنای سرپرست و امام است؟

اشاره

برای رسیدن به جواب سوال، آیاتی را که کلمهی مولی در آن آمده است بررسی می کنیم:

1 _ سوره ی حدید، آیه ی 15 می فرماید: « فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ » ؛ «پس امروز نه از شما فدیهای پذیرفته میشود و نه از کافران، و جایگاهتان آتش است و همان سرپرستتان میباشد، و چه بد جایگاهی است»!

مولی در این آیه شریفه به یاور،(1) سرپرست(2) و سزاوار و مسلط(3) معنی شده است، و برخی روایات ناظر به معنای سزاوار می باشند.(4)

2 _ آیه ی 11 سوره ی محمد صلی الله علیه و آله میفرماید: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلی لَهُم »

در این آیه واژه ی مولی به مالک و یاور،(5) سرپرست،(6) و حفظ کننده(7) معنی شده است.

3 _ آیه ی 33 سوره ی نساء: «وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُون » ؛ «برای هر کس وارثانی قرار دادیم که از میراث پدر و مادر و نزدیکان ارث ببرند».

واژه ی مولی در این آیه ی شریفه به سزاوارتر(8) و سرپرست(9) معنی شده است.

4 _ سوره ی مریم آیه ی 5: «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا » ؛ «و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم

ص: 159


1- طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی، محمد باقر، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 19، ص 277.
2- مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 23، ص 334.
3- طیب، عبد الحسین، اطیب البیان، تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم، ج 12، ص 429.
4- العروسی الحویزی، عبدعلی، نورالثقلین، قم، مطبعه العلمیه، چاپ دوم، ج 5، ص 241.
5- تفسیر المیزان، ج 18، ص 348.
6- تفسیر نمونه، ج 21، ص 429.
7- اطیب البیان، ج 12، ص 171.
8- الطبرسی، ابوعلی، مجمع البیان، ترجمه میرباقری، ابراهیم، و، تهران، انتشارات فراهانی، چاپ اول، ج 5، ص 128.
9- تفسیر المیزان، ج 4، ص 504.

(که حقّ پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند)، و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است، تو از نزد خود جانشینی به من ببخش».

در این آیه، واژهی مولی را به معنای خویشاوند (عموها و پسر عموها) گرفته اند،(1) که صاحب اختیار میراث و اموال زکریا(2)، و سزاوار و اولی معنی شده است.(3)

5 _ سورة دخان آیهی 41: « یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًی عَنْ مَوْلًی شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُون » ؛ «روزی که هیچ دوستی کمترین کمکی به دوستش نمی کند و از هیچ سو یاری نمی شوند».

در این آیه واژهی مولی به معنای دوست،(4) کسی که حق دارد در امور دیگری تصرف کند، می باشد و همچنین به معنای کسی که وی نسبت به او ولایت دارد گرفته شده است.

یک واژه و چندین معنا

در زبان عربی واژهها و لغاتی داریم که دارای معانی متعددی می باشند، مانند همین ماده ی «ولی» که در صیغه و شکل های مختلف بیش از 200 مرتبه در قرآن ذکر شده است، که در معانی مختلفی استعمال می شوند، از این رو برای انتخاب یکی از معانی متعدد آن، باید قرینه ای در کلام پیدا کرد که متناسب با آن معنا باشد، و این قرینه هم می تواند سیاق و محتوای خود آیه و یا آیات قبل و بعد باشد، در این مثال ها «ولی» دارای معانی متعددی است که از جمله آنها می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

ناصر و یاور، مولی و سرپرست، مالک و صاحب اختیار، دوست، اولی و سزاوار، آزاد کننده و سیّد، آزاد شده و غلام، هم سوگند، وارث و خویشاوند.

البته با دقت در این معانی می توان به یک وجه مشترکی رسید و آن، اولویت داشتن و سزاوارتر بودن است،(5) چرا که «مولی» از مادهی «ولاء» می باشد که در اصل به معنای ارتباط دو چیز

ص: 160


1- المیزان، ج 14، ص 8.
2- تفسیر نمونه، ج 13، ص 8.
3- اطیب البیان، ج 8، ص 418.
4- ترجمه ی مجمع البیان، ج 22، ص 315.
5- ترجمه ی تفسیر مجمع البیان، ج 5، ص 128 و تفسیر اطیب البیان، ج 4، ص 69.

با یکدیگر است، به طوری که بیگانه ای در بین نباشد و برای آن مصداق های زیادی است،(1) به عنوان مثال، دوست در یاری رساندن به دوستِ خود، اولی و سزاوارتر از دیگران است همانگونه که وارثان و خویشاوندان در ارث بردن و ولایت بر میراث داشتن، سزاوارتر از دیگران می باشند.

و مانند اینکه مولی و سید نسبت به ادارهی امور عبد و غلام خود، از دیگران سزاوارتر است، همان طوری که مشرکین وکافران نسبت به داخل شدن در آتش دوزخ، از دیگران سزاوارتر هستند، لذا در تمام معانی «ولی» می توان معنای سزاوارتر بودن در ولایت، و اولویت داشتن در آن ولایتی که متناسب با سیاق آیات است را درنظر گرفت، پس بین معانی متعدد «ولی» تضاد و اختلاف نیست.

واژه ی مولی در حدیث غدیر

برای روشن تر شدن مطلب، مروری کوتاه بر واقعه ی غدیر خم می شود، و شرایط و ویژگی های آن را بررسی می نماییم:

1 _ اعلان کردن به مسلمانان که این آخرین حج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشد، لذا مسلمانان به هر صورتی که بود سعی کردند تا در آخرین حج پیامبر صلی الله علیه و آله همراه ایشان باشند.

2 _ نازل شدن دستور الهی بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان، و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای،(2) یعنی ای پیامبر اگر این مأموریت آخر را به انجام نرسانی، مانند این است که 23 سال زحمت خود را از بین برده ای.

3 _ دستور به توقف نمودن همراهان و ماندن تا رسیدن بقیه ی مسلمان ها و اعلان بازگشت به کسانی که جلوتر رفته اند، آن هم در آن بیابان خشک و گرمای سوزان وسط روز.

4 _ ایراد خطبه ای طولانی و بیان به یادگار گذاردن، دو میراث

ص: 161


1- تفسیر نمونه، ج 21، ص 199.
2- مائده/ 67.

گران بها یعنی قرآن و عترت.

5 _ شهادت دادن به یگانگی و وحدانیت خداوند، و اقرار گرفتن از مردم به یگانگی خداوند، و شهادت به رسالت خویش، و سؤال نمودن از مردم، که چه کسی اولی و سزاوار بر شماست؟ و جواب دادن مردم به آن حضرت که خدا و رسولش داناترند، سپس حضرت فرمودند: خداوند اولی و سزاوار بر من است و من اولی و سزاوار بر شما هستم. کما اینکه خداوند متعال در سوره ی احزاب آیه ی 6 می فرماید:

«النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِم» ؛ « پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر (و نزدیک تر) است»، سپس بالا بردن دست حضرت علی علیه السلام و سه مرتبه تکرار نمودن این جمله: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه»، هر کس من مولای او هستم پس علی علیه السلام هم مولای اوست، سپس دعا در حق دوستان او و نفرین در حق دشمنان او کردند و فرمودند: حاضرین به غایبین خبر دهند.

6 _ قبل از متفرق شدن جمعیت، آیه ی اکمال دین نازل شد، و خداوند فرمود: امروز کافران از (زوال) آیین شما مأیوس شدند، بنابراین، از آنها نترسید و از (مخالفت) من بترسید، امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.(1)

با درنظر گرفتن این موارد، آیا شایسته است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن شرایط بخواهند اعلان نمایند که :

ای مردم هر کس من دوست او هستم ، علی علیه السلام هم دوست او است؟ !

یا هر کس من یاور او هستم علی علیه السلام هم یاور اوست؟ !

در صورتی که مسأله ی دوست بودن و یاری نمودن مؤمنان، با مؤمنان دیگر، قبلاً از طرف خداوند اعلان شده بود، چرا که

ص: 162


1- مائده/ 5.

خداوند در سوره ی توبه آیه ی 71 می فرماید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض» ؛ «مردان و زنان با ایمان ، دوستان یکدیگرند».

از طرف دیگر، مسأله ی دوست داشتن علی علیه السلام برای همه روشن بود و همه از علاقه ی شدید و محبت وافر پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به حضرت علی علیه السلام با اطلاع بودند و نیازی به این همه مقدّمه چینی نداشت، پس چه مسئله ای است که مایه ی اکمال دین بوده و هم وزن رسالت 23 ساله ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشد و موجب می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله رسالت خویش را به نحو احسن به اتمام رسانده باشد؟ آیا چیزی غیر از ولایت و جانشینی حضرت علی علیه السلام است؟ زیرا پس از پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسی می خواهد شریعت آورده شده را تبلیغ کند و آن را از انحراف نجات دهد و روش صحیح آن را به مردم بفهماند؟

آیا کسی سزاوراتر و اولیتر از علی بن ابی طالب علیه السلام بر سرپرستی و ولایت امری جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله وجود دارد؟ لذا اگر ولایت حضرت علی علیه السلام در ادامه ی رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله نباشد، تمام زحمات 23 سالهی حضرت از بین می رفت و رسالت ناتمام می ماند، چرا که ولایت ائمه علیهم السلام ادامه ی رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشد، لذا پس از اعلان ولایت امری و جانشینی حضرت علی علیه السلام توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، خداوند فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم».

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1 _ محمد حسین طباطبایی (ره)، تفسیر المیزان، ترجمه ی محمد باقر موسوی (قم، دفتر انتشارا ت اسلامی)، ج 5.

2 _ ناصر مکارم شیرازی ، تفسیرنمونه (تهران: دارالکتب الاسلامیه)، ج 13.

3 _ عبدالحسین طیب، اطیب البیان (تهران: انتشارات اسلام، چاپ

ص: 163

سوم)، ج 12.

4 _ طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ترجمه ی ابراهیم میرباقری و (تهران: انتشارات فراهانی، چاپ اول)، ج 5.

5 _ ناصر مکارم شیرازی ، پیام قرآن (قم، مدرسه الامام علی بن ابیطالب علیه السلام ، چاپ سوم، 1375).

6_ سید شرف الدین، رهبری امام علی فصل مربوط به حدیث غدیر.

7_ علامۀ امینی، الغدیر.

پاورقی ها:

[1]. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی، محمد باقر، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 19، ص 277.

[2]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 23، ص 334.

[3]. طیب، عبد الحسین، اطیب البیان، تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم، ج 12، ص 429.

[4]. العروسی الحویزی، عبدعلی، نورالثقلین، قم، مطبعه العلمیه، چاپ دوم، ج 5، ص 241.

[5]. تفسیر المیزان، ج 18، ص 348.

[6]. تفسیر نمونه، ج 21، ص 429.

[7]. اطیب البیان، ج 12، ص 171.

[8]. الطبرسی، ابوعلی، مجمع البیان، ترجمه میرباقری، ابراهیم، و، تهران، انتشارات فراهانی، چاپ اول، ج 5، ص 128.

[9]. تفسیر المیزان، ج 4، ص 504.

[10]. المیزان، ج 14، ص 8.

[11]. تفسیر نمونه، ج 13، ص 8.

[12]. اطیب البیان، ج 8، ص 418.

ص: 164

[13]. ترجمه ی مجمع البیان، ج 22، ص 315.

[14]. ترجمه ی تفسیر مجمع البیان، ج 5، ص 128 و تفسیر اطیب البیان، ج 4، ص 69.

[15]. تفسیر نمونه، ج 21، ص 199.

[16]. مائده/ 67.

[17]. مائده/ 5.

ص: 165

11. با توجه به این که آیة شریفة «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی...» که در غدیر نازل شد قبل و بعد از احکام حلال و حرام بودن گوشتها بیان شده، چگونه میتواند ارتباط با اثبات ولایت و امامت داشته باشد؟

اشاره

قبل از هر چیز چند نکته را پیرامون این آیه شریفه به طور اختصار بیان می کنیم.

نکته اول: این قسمت از آیه هیچ ارتباطی با صدر و ذیل آیه ندارد، بلکه یک مطلب جداگانه و مستقل را بیان می کند، شواهد این مدعا عبارتند از:

1. اگر این قسمت از آیه را برداریم و صدر و ذیل آیه را با هم در نظر بگیریم و محتوای آن را مورد توجه قرار دهیم، خواهیم دید که در معنای آیه هیچ خللی پیش نمی آید.

2. شأن نزول این قسمت از آیه غیر از شأن نزول قسمت اول و ذیل آیه است، این کلام مفسرین نشان می دهد این قسمت از آیه، مستقل است و ربطی به صدر و ذیل آیه ندارد(1).

3. اول و آخر آیه شریفه همانند آیات سورة بقره 173، انعام 145، نحل 115 می باشد، از نظر محتوی و موضوع، هیچ ارتباطی با ما قبل و ما بعد آیه ندارند.

4. مفسرین گفته اند: سورة مائده یک سورۀ مدنی است مگر آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُم ...» که در مکه یا در راه مدینه و مکه نازل شده، از این کلام مفسران همه معلوم می شود که این قسمت مستقل است؛ چون این مطلب را در مورد کل آیه نگفته اند.

نکته دوم: با توجه به این که این قسمت از آیه مستقل است، سؤال می شود چرا این آیه، آیه ای مستقل قرار داده نشده و در وسط این آیه جا گرفته است؟ در جواب گفته شده است که: با

ص: 166


1- ر.ک: سیوطی، جلال الدین، باب النقول، و نیشابوری، اسباب النزول، ذیل آیه سوم، سورة مائده.

نگاهی اجمالی به این آیه می بینیم که خداوند یک روز خاص را با خصوصیاتی ویژه بیان می کند که از آن خصوصیات، اهمیت فوق العاده آن روز معلوم می شود، به خاطر اهمیت این آیه و جریانی که در آن روز رخ داده، برای محافظت از تحریف و تغییر این ماجرا، آن را در لابلای این مطالب قرار داده است؛ چون بسیار است که برای محفوظ ماندن یک چیز نفیس آن را با مطالب ساده ای می آمیزند تا کمتر جلب توجه کند، در این قسمت از آیه، خداوند آن روز را این گونه توصیف می کند:

1. روز نا امیدی کفار و مشرکین،

2. مسلمانان در این روز از کفار نترسند و از من بترسند،

3. در این روز دین به اکمال رسید،

4. در این روز نعمت الهی به اتمام رسید،

5. خداوند به دین اسلام راضی شد.

از این خصوصیات روشن می شود که تا قبل از این روز کفار طمع و امید داشتند که اسلام را در آینده از بین ببرند، ولی خداوند آنها را ناامید کرده و تا قبل از این مسلمانان یک نوع ترس و هراس نسبت به آینده اسلام داشتند، ولی با آمدن آن حکم الهی، خداوند ترس آنها را هم از بین برد، همچنین تا قبل از این اسلام به اکمال نرسیده بود و نعمت الهی به اتمام نرسیده بود.

حال این سؤال مطرح است که: در آن روز چه حکمی نازل شد که این خصوصیات را به دنبال داشت؟ آیا با بیان احکام گوشت های حلال و حرام، موجب ناامیدی کفار و رفع ترس مسلمانان می شود؟ مسلماً چنین نخواهد بود؛ زیرا با بیان چند حکم، کفار نا امید نمی شوند، به علاوه این احکام در سوره های بقره 173، انعام 145، نحل 115 قبلاً بیان شده است.

آیا اجتماع مسلمانان در روز عرفه و کامل شدن مراسم حج باعث ناامیدی کفار شده است کما اینکه بعضی گفته اند: هرگز اجتماع

ص: 167

مسلمانان در روز عرفه باعث ناامیدی کفار نخواهد شد؛ زیرا قبلاً با فتح مکه از این جهت ناامید شده بودند، و قبلاً هم آیه برائت نازل شده بود و کفار ناامید شده بودند، پس آیه ربطی به عرفات ندارد.

می دانیم کفار منتظر این بودند که با از دنیا رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله که رکن اساسی اسلام بود، ضربه خود را به اسلام بزنند، اما وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را به جانشینی خود از طرف خداوند انتخاب کرد کفار نسبت به آینده اسلام هم ناامید شدند.

روایات پیرامون آیه

درباره این که آیه «...الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُم ..» شأن نزولش چیست؟ در بسیاری از کتب معتبر اهل سنت، شأن نزول آیه را جریان نصب علی علیه السلام در غدیر خم دانسته اند که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

خوارزمی در «مناقب» از ابی سعید خدری نقل می کند ان النبی صلی الله علیه و آله یوم دعا الناس الی غدیر خم امر بما تحت الشجره من الشوک فقمّ و ذلک یوم الخمیس ثم دعا الناس الی علیّ فاخذ بضبعه فرفعها حتی نظر الناس الی بیاض ابطه ثم لم یتفرقا حتی نزلت«.الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِینا..»(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله در غدیر خم مردم را دعوت کرد و امر فرمود تا خار و خاشاک زیر درخت را جارو کردند، آن روز، روز پنجشنبه بود، بعد مردم را به طرف علی دعوت کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله بازوی علی را گرفت و بلند کرد به طوری که سفیدی زیر بغل پیامبر صلی الله علیه و آله معلوم شد، هنوز متفرق نشده بودند که این آیه نازل شد: امروز دین شما را به اکمال رساندم و نعمت الهی را به اتمام رساندم.

بعضی از منابع معتبر اهل سنت که این روایت را نقل کرده اند از این قرارند:

ص: 168


1- خوارزمی، المناقب، مؤسسه انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1417 ه_ ، ص135.

1. علی بن محمد حموینی، فرائد السبطین (بیروت: مؤسسه المحمودی، للطباعه و النشر،چاپ اول، 1398 ه) ج1، ص73 و 74.

علی بن محمد حموینی، بعد از نقل این روایت می گوید: هذا حدیث الغدیر و له طرق کثیرة الی ابی سعید سعد بن مالک الخدری الانصاری ابن مغازلی، المناقب (بیروت، دار الاضواء، چاپ دوم، 1412 ه) ص69.

2. عبدالله حسکانی، شواهد التنزیل (تهران: مؤسسه طبع و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1411 ه)، ج1، ص202. عن ابن هریره: قال من صام یوم ثمانیة عشر من ذی الحجة کتب الله له صیام ستین شهراً و هو یوم غدیر خم لما اخذ النبی بید علی فقال: الست ولی المؤمنین؟ قالوا نعم یا رسول الله، فقال من کنت مولاه فعلیّ مولاه، فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لک یا ابن ابی طالب اصبحت مولای و مولا کل مؤمن، و انزل الله «الیوم اکملت لکم دینکم...»(1)

3. ابن عساکر، ترجمة الامام علی بن ابی طالب (بیروت، مؤسسة المحمودی للطباعة و النشر،چاپ دوم، 1400 ه) ج2، ص75، حافظ ابو بکر احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (بیروت، دار الکتاب العربی)، ج8، ص290.

این روایات هم در کتب معتبر اهل سنت هستند و هم روایت آنها از کسانی هستند که مورد اعتماد خود اهل سنت می باشند مثلاً ابو هریره که در بسیاری از این روایات است، اهل سنت اجماع بر عدالت و وثاقت او دارند، اگر چه این روایات منحصر به ابو هریره هم نمی باشند بلکه از طرق دیگری هم نقل شده اند، پس بنابراین اشکال کسانی که گفته اند: این روایات در کتب شیعه است، و این روایات ضعیف هستند و مورد اعتماد نمی باشند، درست نخواهد بود.

علاوه این که این روایات از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده اند و روایاتی که

ص: 169


1- حسکانی، عبدالله، شواهد التنزیل، تهران، مؤسسه طبع و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1411 ه_ ، ج1، ص156.

گفته اند: این آیه در عرفه نازل شده که مستند عده ای از اهل سنت و سخن عمر است که با روایات دیگر در تعارض است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. مناقب خوارزمی،

2. شواهد التنزیل ، حسکانی، ج1، ص 156.

پاورقی ها:

[1] . ر.ک: سیوطی، جلال الدین، باب النقول، و نیشابوری، اسباب النزول، ذیل آیه سوم، سورة مائده.

[2] . خوارزمی، المناقب، مؤسسه انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1417 ه_ ، ص135.

[3] . حسکانی، عبدالله، شواهد التنزیل، تهران، مؤسسه طبع و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1411 ه_ ، ج1، ص156.

ص: 170

12. معنای ولایت دوستی است بنابر این باید در ٥٥ مائده (آیه ولایت) نیز همین معنا مورد نظر باشد نه امامت و سرپرستی؟

«ولیّ» در کتب لغت عرب همانند مفردات القرآن و لسان العرب و ...، معانی متعددی آورده شده است. که می توان از آن جمله داماد، هم قَسَم، دوست، سرپرست، یاور و ... را ذکر نمود. بسیاری از این معانی گفته شده در توضیح کلمه «ولیّ« نه تنها در این آیه بلکه در آیات دیگر قرآن کریم (که در آنها نیز، کلمه ولیّ بکار رفته است) مفهوم درستی را نمی رساند. مفسرین و صاحب نظران اسلامی درباره معنای ولیّ در این آیه فقط یکی از سه معنی 1- دوست 2- یاور و ناصر3- سرپرست و صاحب اختیار را برگزیده اند.

با در نظر گرفتن این دو معنی (دوست یا یاور) آیه اینگونه معنا می شود:

«تنها دوست یا ناصر شما، خدا و رسولش و آن کسانی هستند که ایمان آوردند. کسانیکه در حال رکوع نماز زکات می دهند.»

گفتیم «انّما» برای حصر نمودن بکار می رود. پس با توجه به انّما و معنای دوست یا ناصر نتیجه می گیریم که فقط دوست و یاور ما، خدا و رسولش و آنهایی که در حال رکوع نماز زکات می دهند، می باشند. با توجه به این معنی ما دیگر نباید هیچ دوست و یاوری داشته باشیم. و نمی توانیم کس دیگری را (که مثلاً زکات در حال رکوع نداده است) دوست یا ناصر خطاب کنیم.

این دو معنی با آیات دیگر قرآن در تناقض می باشند همانند:

«و إن استنصروکم فی الدّین فعلیکم النصر» (سوره انفال، آیه 72) « اگر در دین از شما یاری خواستند پس بر شما است یاری کردن. »

ص: 171

این آیه معلوم می نماید یاری رساندن و نصرت دادن به دیگران فقط مختص افرادی خاص نیست و می گوید هر آنکس، از شما در دینش یاری خواست به او یاری نمایید.

« تعاونوا علی البرّ و التقوی » (سوره مائده، آیه 2) « کمک کنید همدیگر را بر نیکو کاری و پرهیزکاری. » در این آیه هم کمک کردن به یکدیگر بر اساس نیکی و تقوا خواسته شده است و اختصاص به افراد خاص ندارد.

«انّما المؤمنون إخوة» (سوره حجرات، آیه 10)« جز این نیست که مؤمنان برادرند.»

خداوند متعال در این آیه مؤمنین را با یکدیگر برادر خوانده است، حال آنکه مشخص است رابطه برادری اسلامی، بالاتر از رابطه دوستی است. (یا بالاتر از به هم یاری رساندن می باشد.) پس چگونه ممکن است که ما بتوانیم فقط از زکات دهندگان در حال رکوع دوست انتخاب کرده و از آنها یاری بخواهیم، در حالیکه قرآن همه مؤمنان را برادران یکدیگر معرفی می کند!

پس معلوم می شود معنای ولیّ در آیه مورد بحث، نمی تواند دوست یا ناصر باشد. چون معنای دوست و ناصر معنای کلی می باشد و در افرادی خاص منحصر نمی شود.

با وجود اینکه خدا ولایت بر مؤمنین را بعد از خودش برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام نیز مطرح می کند، ولی به جای بکار بردن کلمه اولیائکم به صورت جمع از ولیّکم که مفرد است استفاده نموده است.

از مطرح شدن کلمه ولیّ به صورت مفرد می توان فهمید که خداوند متعال خواسته است ولایت خویش را در اختیار رسول اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام نیز قرار دهد بدون آنکه این مقام را از خود سلب کند. که ولایت آنها از همان سنخ ولایت خداوند

ص: 172

می باشد. بدین معنی که اگر خداوند گفته بود اولیائکم معلوم بود که صحبت از چند نوع ولایت متفاوت است که افرادی آنرا بر مؤمنین دارند. در حالیکه خدا این گونه نگفته است و یک نوع ولایت را مشخص کرده است. در حقیقت ولایت خداوند و ولایت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام یک نوع ولایت است با این تفاوت که ولایت خدا، ذاتی و به طور مستقل است. بدین معنی که ولایت خداوند را کسی در اختیارش نگذاشته است. (خدا به این علت که خالق همه چیز است، باید ولیّ و سرپرست و صاحب اختیار همه موجودات باشد.) اما ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام را خدا به آنها اعطا نموده است و ولایت آنها به ولایت خدا وابسته می باشد.

در این آیه خداوند برای آن دسته از مؤمنین که دارای مقام ولایت هستند، نشانی خاصی را بیان نموده است و آنان را کسانی معرفی می نماید که در حال رکوع نماز، زکات می دهند.

خدا نشانهای را در زمانی خاص داده است تا مشخص کند بعد از خود و رسولش چه کسی سرپرست مردم می باشد. با توجه به شأن نزول مشاهده می شود که منظور خدا کسی جز علی بن ابیطالب علیه السلام نمی باشد. همچنین از این آیه مشخص می شود که یکی از عوامل مورد پسند خداوند، زکات دادن در حال رکوع نماز می باشد. بدین معنی که خداوند متعال به طور غیر مستقیم به مؤمنین می گوید: با اینکه تمامی شما نمی توانید سرپرست سایر مؤمنین باشید ولی سعی در انجام این عمل پسندیده داشته باشید و دادن زکات را به علت خواندن نماز به تأخیر نیندازید، که این عمل مورد رضای خداوند می باشد.

ص: 173

13. آیا امامت و ولایت حضرت علی _ علیه السّلام _ در روز غدیر خم شواهد و دلایل قرآنی نیز دارد؟

اشاره

ولایت و امامت اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت امام علی علیه السلام در آیات متعدد قرآن کریم مورد تأکید و سفارش قرار گرفته است. در آیه 67 سوره مائده که به آیه تبلیغ معروف است، خداوند متعال به پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله دستور ابلاغ امامت و ولایت حضرت علی بن ابی طالب را پس از خویش می دهد و می فرماید: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین»؛ ای پیامبرآنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً [به مردم] برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای، خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه می دارد و خداوند جمعیت کافران (لجوج) را هدایت نمی کند.

حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید: «خداوند متعال به پیامبرصلّی الله علیه و آله وحی کرده بود که علی را جانشین خود گرداند، ولی نگران بود که این کار بر گروهی گران آید، تا اینکه این آیه نازل شد ...»(1)

بنابراین، آیه یاد شده به مناسبت ولایت امام علی علیهالسلام و دستور ابلاغ آن به پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله نازل شده است. برخی از مفسران اهل تسنن نیز معتقدند که آیه یاد شده درباره روز غدیر خم به مناسبت ولایت و امامت امام علی علیه السّلام بر پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله نازل شده است.(2) همه مفسران شیعه نیز معتقدند که بر اساس روایات فراوان، آیه یاد شده درباره روز غدیر و به مناسبت ولایت و امامت امام علی علیه السّلام بر پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله نازل شده است.(3)

از جمله آیات مورد اشاره، آیه سوم سوره مائده است که معروف و مشهور به آیه اکمال می باشد. خداوند متعال در آیه یاد شده

ص: 174


1- ر.ک: مرحوم طبرسی، مجمع البیان بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1379 ق، ج 2، ص 222.
2- ر.ک: جلال الدین السیوطی، الدر المنثور، بیروت، دار المعرفة، الطبعة الاولی، 1365 ق، ج 2، ص 298.
3- ر.ک: مرحوم طبرسی، مجمع البیان، همان، الجمعة العروس الحویزی، نور الثقلین، قم، مطبعة العلمیه، ج1، ص 652، علامه سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دار الکتب الاسلامیه، 1379 ق، ج 6، ص 42 و ...

می فرماید: «... الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا ...» امروز کافران از [زوال] آیین شما، مأیوس شدند. بنابراین از آنها نترسید و از [مخالفت] من بترسید، امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین [جاودان] شما پذیرفتم ...

کافران و منافقان اسلام را قائم به شخص پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله می دیدند، و منتظر بودند که با از میان رفتن آن حضرت، وضعیت به حالت قبل از اسلام برگردد، هنگامی که دیدند با معرفی مردی که از نظر علم و تقوا و شجاعت و عدالت و قدرت و ... بعد از پیامبرصلّی الله علیه و آله بی نظیر بود، مأیوس شدند.

بر اساس عقیده تمام مفسران شیعه، و برخی از مفسران اهل تسنّن آیه 3 سوره مائده (آیه اکمال) در روز غدیر خم و به مناسبت معرفی امامت و ولایت امام علی علیهالسلام بر پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله نازل شده است. چنان که خطیب بغدادی در تاریخ بغداد معتقد است که آیه 3 سوره مائده درباره ولایت حضرت علی علیهالسلام نازل شده است و پس از معرّفی آن حضرت به وسیله پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله خلیفه دوم خدمت حضرت علی علیه السلام رسید و عرض کرد: «بخ، بخ لک یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مسلم ...» مبارک باد، مبارک باد ای پسر ابی طالب مولای من و مولای همه مسلمانان گردیدی ...»(1)

در جریان غدیر خم در گرمای شدید پیامبراکرم صلی الله علیه و آله مردم را برای امر مهمی دعوت به توقّف کرد و بعد از خواندن خطبه ای با صدایی رسا و بلند فرمود: چه کسی از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنان سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و پیامبرداناتر است. پیامبرفرمود: خدا ولی و رهبر من است و من مولا و رهبر

ص: 175


1- ر.ک: ابوبکر احمد بن علی الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ج8، ص 284.

مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم. سپس فرمود: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه» هر کس من مولا و رهبر او هستم، پس علی مولا و رهبر او است. و این سخن را سه بار فرمود. سپس به آسمان نگاه کرد و فرمود: خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن؛ محبوب بدار آن کسی که او را محبوب دارد و مبغوض بدار آن کسی که او را مبغوض می دارد، یارانش را یاری کن و .. ؛ سپس فرمود: همه حاضران این خبر را به غائبان برسانند، هنوز جمعیت متفرق نشده بود که فرشته وحی نازل شده و آیه مبارکه 3 سوره مائده را بر پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله خواند. پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: الله اکبر، همان خدایی که آیین خود را کامل کرد، و نعمت خود را بر ما تمام کرد و از نبوت و رسالت من و ولایت علی علیهالسلام پس از من راضی و خشنود گشت، در این هنگام جمعیت از جمله خلیفه اول و دوم به امیر مؤمنان تبریک گفتند.(1)

بنابراین بر اساس روایات فراوان، در منابع اهل تسنن و تشیّع، آیه سوم و آیه شصت و هفتم سوره مائده، به مناسبت روز غدیر خم و جانشینی و ولایت حضرت علی علیهالسلام نازل شده است و شاهد گویایی بر به امامت و ولایت رسیدن حضرت علی علیهالسلام بعد از رحلت پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله می باشد.(2)

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. مرحوم طبرسی، تفسیر مجمع البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1379 ق، ج2، ص 156.

2. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1367 ش، ج 4، ص 258.

3. محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1397 ق، ج 5، ص 173.

ص: 176


1- ر.ک: محمّد بن یعقوب کلینی، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365 ش، ج1، ص 420.
2- برای آگاهی بیشتر ر.ک: الذهبی، سیر اعلام النبلاء، الطبعة التاسعه، 1413 ق، ج 19، ص 328، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، قم، مؤسسه و نشر فرهنگ اهل بیت، بی تا، ج 2، ص 39، علامه مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج30، ص 12.
پاورقی ها:

[1] . ر.ک: مرحوم طبرسی، مجمع البیان بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1379 ق، ج 2، ص 222.

[2] . ر.ک: جلال الدین السیوطی، الدر المنثور، بیروت، دار المعرفة، الطبعة الاولی، 1365 ق، ج 2، ص 298.

[3] . ر.ک: مرحوم طبرسی، مجمع البیان، همان، الجمعة العروس الحویزی، نور الثقلین، قم، مطبعة العلمیه، ج1، ص 652، علامه سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دار الکتب الاسلامیه، 1379 ق، ج 6، ص 42 و ...

[4] . ر.ک: ابوبکر احمد بن علی الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ج8، ص 284.

[5] . ر.ک: محمّد بن یعقوب کلینی، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365 ش، ج1، ص 420.

[6] . برای آگاهی بیشتر ر.ک: الذهبی، سیر اعلام النبلاء، الطبعة التاسعه، 1413 ق، ج 19، ص 328، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، قم، مؤسسه و نشر فرهنگ اهل بیت، بی تا، ج 2، ص 39، علامه مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج30، ص 12.

ص: 177

بخش سوم: پیامبر صلی الله علیه و آله و غدیر

اشاره

تصویر

ص: 178

1. آیا درخواست قلم و کاغذ پیامبر در آخرین ساعات عمر شریفش دلیل بر این نیست که پیامبر تا آن زمان و خصوصا در غدیر خم جانشینی برای خود تعیین نکرده بودند؟

اشاره

در پاسخ نخست علت تقاضای قلم و کاغذ از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله را بررسی می کنیم:

فعالیت های سرّی و زیرزمینی برخی از صحابه و سرپیچی از اطاعت پیامبر صلی الله علیه و آله در رفتن به سپاه اسامه، پیامبر را بر آن داشت تا اقدام به عملی کند تا آن فعالیت های مرموز را خنثی سازد لذا حضرت با وجود تب شدید، وارد مسجد شد و با صدائی بلند رو به مردم، فرمود.

ای مردم! آتش (فتنه) بر افروخته شده و فتنه، مانند پاره های شب تاریک روی آورده، و شما هیچ نوع دستاویزی بر ضد من ندارید. من حلال نکردم مگر آنچه را که قرآن حلال نموده و تحریم ننمودم مگر آنچه را که قرآن، آن را تحریم نموده است.(1)

با وصف موجود، بدخواهان همچنان منتظر رحلت حضرت بودند تا فرمانروایی امت اسلامی را قبضه کنند. اما پیامبر صلی الله علیه و آله که نگران سرنوشت اسلام و تفرقه مسلمین است برای پیشگیری از انحراف در مسئله خلافت و اتمام حجت با مردم، درخواست قلم و دوات نمود تا برای آخرین بار، با سندی مکتوب، خلافت امیرالمؤمنان و اهل بیت خود را تحکیم نماید و مطلبی را املا نماید تا امت اسلامی هیچ گاه به ضلالت نیفتد. در این لحظه گرچه عده ای به مخالفت برخاستند و حضرت را متهم به هذیان گویی کردند. اما پیامبر محتوای نامۀ خود را به گونه ای دیگر به مردم ابلاغ فرمود و به گواهی تاریخ در حالی که رنج و درد بیماری، سخت او را آزار می داد یک دست بر شانة علی علیه السلام و دست دیگر بر شانة

ص: 179


1- سیرة ابن هشام، ج2، ص654، طبقات ابن سعد، ج2، ص216، به نقل از آیت الله سجادی، فروغ ابدیت، ج2، ص855، چاپ 13، زمستان 76، انتشارات دفتر تبلیغات.

میمونه کنیز خود وارد مسجد شد و با قرار گرفتن بر بالای منبر فرمود: من در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم؛ در این لحظه مردی برخاست و پرسید مقصود از آن دو چیز گرانبها چیست؟ چهرۀ پیامبر برافروخت و فرمود خود شرح می دهم جای پرسش نیست سپس فرمود: یکی قرآن و دیگری همان عترت من است.(1)

اما دلائل دیگری هم هست که بیانگر امامت علی _ علیه السّلام _ قبل از آخرین در خواست رسول خداست؛ دلایلی مثل

1. آیة تبلیغ: یا ایها الرسولَ بلّغ ما أنزل الیک من ربّک و ان لَم تفعل فما بلّغتَ رسالته و الله یعصمک من الناس اِن الله لایهدی القوم الکافرین؛(2) ای پیامبر: آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان؛ و اگر (این کار را) نکنی رسالت خود را انجام نداده ای. خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم حفظ می کند و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند.

فخررازی که از علمای مورد اطمینان و طراز اول اهل سنت می باشد در ذیل آیة شریفه گفته است:

این آیه در مورد علی ابن ابیطالب نازل شده است. هنگامی که این آیه شریفه نازل شد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دست علی را گرفت و فرمود: من کنت مولاه، فعلی مولا، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه سپس عمر با علی _ علیه السّلام _ ملاقات کرد و به آن حضرت عرض کرد: ای فرزند ابوطالب این فضیلت و مقام بر تو مبارک باشد تو امروز مولا و رهبر من و همة مردان و زنان مسلمان شدی(3).

2. حدیث منزلت؛ پیغمبر صلی الله علیه و آله به علی _ علیه السّلام _ فرمود:

انتَ منی بمنزلةِ هارون مِن موسی الا انّه لا نبی بعدی. : ای علی تو نسبت به من، همانند منزلت هارون به موسی را داری جز اینکه بعد از من پیامبری نیست.

ص: 180


1- بحارالانوار، مجلسی، ج22، ص476، به نقل از ص862، فروغ ابدیت، ج2، آیت الله سبحانی.
2- سورة مائده، آیه 67.
3- تفسیر کبیر، ج11، ص49، به نقل از آیت الله مکارم، آیات ولایت در قرآن، ص33، چاپ اول، 1381، انتشارات نسل جوان. از دیگر آیاتی که به ولایت علی بن ابیطالب _ علیه السّلام _ اشاره دارد آیه اکمال دین 3/مائده، آیه ولایت 55/مائده، آیه اولی الامر 59/نساء، آیه صادقین 119/توبه، آیه تطهیر 33/احزاب و ... .

این حدیث غیر از غزوه تبوک در موارد دیگر نیز از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله صادر شده است. که به دو نمونه اشاره می کنیم:

1. ام سلیم که از زنانی بود که در راه اسلام متحمل بلاهای زیادی شد، پیامبر برای او نقل حدیث می فرمود در یکی از روزها به او فرمود: ای ام سلیم! گوشت علی از گوشت من و خون او از خون من است او نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی است.(1)

2. همچنین، روزی ابوبکر، عمر، و ابو عبیده جراح پیش پیامبر صلی الله علیه و آله بودند. آن حضرت دست بر دوش امام علی علیه السلام گذاشت سپس فرمود: ای علی تو نخستین شخصی از مؤمنان هستی که ایمان آورده ای و اولین نفری هستی که اسلام پذیرفته ای و تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی می باشی.(2)

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

علاوه بر منابعی که در پاورقی بیان شده به ذیل آیات شریفه به تفاسیر المیزان، نمونه و تفاسیر اهل سنت مراجعه شود.

پاورقی ها:

[1] . سیرة ابن هشام، ج2، ص654، طبقات ابن سعد، ج2، ص216، به نقل از آیت الله سجادی، فروغ ابدیت، ج2، ص855، چاپ 13، زمستان 76، انتشارات دفتر تبلیغات.

[2] . بحارالانوار، مجلسی، ج22، ص476، به نقل از ص862، فروغ ابدیت، ج2، آیت الله سبحانی.

[3] . سورة مائده، آیه 67.

[4] . تفسیر کبیر، ج11، ص49، به نقل از آیت الله مکارم، آیات ولایت در قرآن، ص33، چاپ اول، 1381، انتشارات نسل جوان. از دیگر آیاتی که به ولایت علی بن ابیطالب _ علیه السّلام _ اشاره دارد آیه اکمال دین 3/مائده، آیه ولایت 55/مائده، آیه اولی الامر 59/نساء، آیه صادقین 119/توبه، آیه تطهیر 33/احزاب و ... .

ص: 181


1- کنز العمال، حدیث 2554، ص154، جزء 6، به نقل از صفحة 146 المراجعات.
2- کنز العمال، حدیث 6029، ص359، جزء ششم به نقل از صفحة 148 المراجعات.

[5] . کنز العمال، حدیث 2554، ص154، جزء 6، به نقل از صفحة 146 المراجعات.

[6] . کنز العمال، حدیث 6029، ص359، جزء ششم به نقل از صفحة 148 المراجعات.

ص: 182

2. چرا رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از ابلاغ خلافت امام علی علیه السلام توسط خداوند متعال ، از ابلاغ صریح آن می ترسید؟

اشاره

مفاد آیه دستور اکید همراه با تهدید است که به پیغمبر داده شده است و پیام آیه آن است که:

از یک طرف رسول خدا مخالفان سرسختی داشته، در حدی که پیامبر صلی الله علیه و آله از ابلاغ آن احساس خطر می کرده است و خدا با وعده حراستی که به پیغمبر می دهد و می فرماید: «خدا ترا از شرّ مردم نگه می دارد» ، پیامبرش را در این احساس خطر تأیید می نماید.

و از طرفی دیگر ابلاغ نکردن آن مساوی آن است که پیغمبر صلی الله علیه و آله هیچ چیزی از رسالت خود را تبلیغ نکرده باشد و از همین جا معلوم می شود که این پیام از نظر اهمیت هم سنگ نبوت و تمام آموزه های دینی است.

و ابلاغ این موضوع هر چند از ابتدای ظهور اسلام و اولین روز دعوت پیغمبر تا آخرین نفس آن حضرت، با نبوت هم دوش بوده و همان روزی که پیامبر رسالت خویش را اعلام کرد امامت و خلافت علی علیه السلام را نیز اعلام کرد، لکن ابلاغ آن به آن کیفیتی که بعد از نازل شدن آیه تبلیغ در روز غدیر صورت گرفت تحقق نیافته بود.

لذا رسول الله صلی الله علیه و آله از ابلاغ آن با داشتن مخالفان سرسخت احساس نگرانی می کرد، زیرا: هم به علم غیب و هم حکم قرائن موجود و عناد برخی از مسلمین با علی علیه السلام به خوبی می دانست که گروهی از مهاجر و انصار در مقام انکار و مخالفت با این پیام الهی برخواهند آمد. لذا برای جلوگیری از این مخالفت در انتظار فرصتی بوده که زمینه آماده و کنگره باشکوه از عموم طبقات

ص: 183

مسلمین تشکیل شود تا مأموریت خویش را انجام داده و درباره تعیین جانشین خود سخن گفته و به نام و مشخصات او تصریح کند و از عموم مردم نیز به نام خلافت او بیعت بگیرد به گونه ای که آن مجتمع در تاریخ ضبط شود و قابل انکار نباشد.

دلیل بر تأخیر انداختن ابلاغ امامت علی علیه السلام برای زمان مناسبی هم تهدیدی است که در خود آیه است و هم حدیثی از امام محمد باقر علیه السلام است.

امام باقر علیه السلام می فرماید: با نزول آیه : «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»(1) پیغمبر مأمور شد که ولایت علی علیه السلام را همانند احکام نماز و حج... تفسیر کند، پیامبر در فکر دشواری چگونگی تبلیغ و تفسیر ولایت علی علیه السلام و نیز نگران تکذیب مردم به سر می برد که خدا با نازل کردن آیه : «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»(2) به پیغمبرش تأمین خاطر از توطئه و تکذیب مخالفین داده و دستور فرمود که پیام حق را ابلاغ کنند.(3)

می دانیم در اول آیه تبلیغ، خدا به پیغمبر دستور داده و او را تهدید کرده و در وسط آیه وعده حفاظت او را از (شرّ) مردم داده و به او دلگرمی بخشیده است (و از این جهت آیه منحصر به فرد است) و در پایان به عنوان تهدید و مجازات آنهایی که از روی لجاجت و عناد پیام مخصوص را انکار کرده و به آن کفر بورزند، فرموده است: «خدا کافران (لجوج) را هدایت نمی کند و آنان را به مقصد شوم شان نمی رساند».

بنابراین همان طوری که در بسیاری از تفاسیر آمده است مراد از «کافرین» در ذیل آیه همان مخالفان ولایت علی علیه السلام و منافقان

ص: 184


1- مائده / 55.
2- مائده / 67.
3- کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1363ش، ج1، ص289.

هستند چون نفاق مرتبه ای از کفر است زیرا کفر در لسان قرآن و لغت به معنای سرپوش گذاشتن روی حقیقت و انکار و مخالفت با آن است گاهی به انکار خدا و یا نبوت پیغمبر صلی الله علیه و آله اطلاق می شود و گاهی به افکار و مخالفت با دستورات دیگر، همانگونه که خداوند متعال در مورد مخالفت با حج که از فروع دین است می فرماید: «کسانی که حج را انکار و به آن کفر بورزد به خدا زیانی نمی رسانند».(1)

از آن چه گفته شد روشن گشت که بیم رسول اکرم صلی الله علیه و آله از ناحیه امت اسلامی بوده و پیام آیه برای آنان است و کلمه «الناس = مردم» اختصاص به کفار ندارد و به بهانه این که آیه 67 مائده در وسط آیات مربوط به اهل کتاب قرار گرفته و نیز به قرینه کلمه «کافرین» که در ذیل آیه آمده است، نمی توان گفت مراد از کلمه «الناس» اهل کتاب است، و دستور ابلاغ پیامی را به خصوص اهل کتاب داده است و بیم پیغمبر صلی الله علیه و آله از ناحیه آنان بوده است.

زیرا احساس خطر پیغمبر که جمله «خدا تو را از (شرّ) مردم حفظ می کند» بر آن دلالت دارد، از ناحیه اهل کتاب وجهی ندارد زیرا

اولاً: هر چند در اواخر بعثت که زمان نزول آیه 67 مائده می باشد، اهل کتاب وجود داشته است، ولی آنها در وضعیتی نبوده اند که پیغمبر در تبلیغ و انجام مأموریت خویش از ناحیه آنها بهراسد زیرا در این دوره اهل کتاب قدرت و شوکت خود را از دست داده و به گوشه خزیده اند و تلخی شکست های خیبر و احزاب و مساله نجران را در کام دارند.

ثانیاً: در این آیه تکلیف سنگینی به اهل کتاب نشده تا پیغمبر

ص: 185


1- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ج5، ص21.

از ابلاغ آن از ناحیه آنها بهراسد.

پس معلوم شد که هر چند در آخر بعثت نیز کفار وجود داشته و هم ایمان نیاورده اند ، لکن بیم رسول خدا صلی الله علیه و آله از ناحیه خود مسلمان ها بوده زیرا جامعه مسلمین متشکل بوده از مسلمان های واقعی، منافقین و نیز انسان های ساده که هر حرفی را از هر کسی باور می کرده است و در چنین جامعه ای طبیعی است که ابلاغ برخی از پیام ها عده ای را دچار این شبهه بکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله این حکم را از پیش خود و به نفع خود تشریع کرده و برای تقویت حکومت خویش خود را پیامبر قلمداد نموده است.

و روشن است که چنین توهّمی اگر در دل ها جا بگیرد چگونه و تا چه اندازه به ضرر دین تمام می شود و از همین جا معلوم می شود که بیم رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به نابودی دین و پیامدهای وخیم تکذیب منافقان و عکس العمل برخی از صحابه در برابر این پیام بوده و خوف از این بوده که مبادا مردم گرفتار اختلاف داخلی بشوند؛ ترس نسبت به شخص خودش نبوده است. زیرا ترس حضرت بر جانش مطلبی است که سیره خود آن حضرت آن را تکذیب می کند و او در راه تبلیغ دین خدا هیچ گاه از قربانی شدنش مضایقه نکرده است.(1)

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ شهید مطهری، امامت و رهبری.

2_ علی اصغر رضوانی، امام شناسی.

پاورقی ها:

[1] . مائده / 55.

[2] . مائده / 67.

ص: 186


1- علامه طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش، ج6، ص66.

[3] . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1363ش، ج1، ص289.

[4] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ج5، ص21.

[5] . علامه طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش، ج6، ص66.

ص: 187

3. چرا پیامبر در اعلام ولایت امیر المؤمنین تعلل میکرد با این که آیه «بلغ ما انزل الیک....» پیش از رسیدن در خم غدیر نازل شده بود؟ وجه این تعویق چیست؟

اشاره

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ؛ ای پیامبر آنچه از خدا بر تو نازل شده به خلق برسان که اگر نرسانی تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده ای و خداوند تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت».(1)

این آیه در مورد جانشینی حضرت علی علیه السلام و نصب او به ولایت در غدیر خم به هنگام برگشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از سفر حج و در سال دهم هجرت است.(2) در پاسخ باید گفت در سؤال سه احتمال وجود دارد:

1. منظور این باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله چرا در طول 23 سال دوران نبوت خود امامت حضرت علی علیه السلام را بیان نکرده صبر کرد تا در روز غدیر اعلام کرده؟

2. چرا پیامبر صلی الله علیه و آله که در عرفات قصد داشت امامت را بیان کند آن را به غدیر تعویق انداخت.

3. در حالیکه جبرئیل در غدیر سه بار بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد که این پیام را برسان چرا پیامبر صلی الله علیه و آله در مرتبه سوم آن را بیان کرد؟ علت این تأخیر چیست؟(3)

اگر منظور از تعویق وجه اول باشد که این وجه اصلاً ثابت نیست چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در طول 23 سال بعثت هر جا که موقعیت را مناسب می دید یادی از ولایت امام علی علیه السلام و جانشین خود کرده و مردم را به این مساله مهم تذکر می داد. از جمله جاهایی که به این مطلب اشاره و تصریح کرده اند:

ص: 188


1- مائده / 67.
2- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص70.
3- دشتی، محمد، حماسه غدیر، انتشارات مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین، ص14.

1. حدیث ولایت که پیامبر فرموده «انت ولی کل مؤمن بعدی؛ تو پس از من بر هر مؤمنی ولایت داری».

2. حدیث دار که ابن عباس از علی علیه السلام نقل می کند وقتی آیه «انذر عشیرتک الاقربین؛ نزدیکان از قوم خود را بترسان»(1) نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله در روز سوم مهمانی توانست دعوت خود را برای قوم اعلام کند. فقط من بودم که قبول کردم تا اینکه در آخر جلسه پیامبر فرمود: «علی علیه السلام بعد از من وصی و جانشین من است» و قوم هم به خاطر این مطلب حضرت ابوطالب را مسخره می کردند که باید از پسرت پیروی کنی!.

3. یا بعد از اینکه مسلمانان از جنگ برگشته بودند بعضی از کسانی که با علی علیه السلام مخالف بودند، محضر پیامبر آمدند و از علی علیه السلام بدگویی کردند. پیامبر فرمودند: «انّ لکل نبی وصیاً و وارثاً و انّ علی وصی و وارثی؛ هر پیامبری وصی و جانشینی دارد و علی وصی و جانشین من است» و دهها مورد دیگر که همه اینها قبل از روز غدیر اتفاق افتاده است. لذا این گونه نبود که بیان ولایت علی علیه السلام در غدیر برای اولین بار بوده پس بنا بر وجه اول اصلاً تعویق در کار نیست.(2)

و اما اگر منظور از تعویق وجه دوم باشد، آن گونه که از احادیث استفاده می شود پیامبر قصد داشت که در سرزمین عرفات در آن اجتماع عظیم به موضوع ولایت و خلافت امامان بعد از خود و از جمله امام علی علیه السلام اشاره کند. جابر بن سمره می گوید: «پیامبر مشغول ایراد خطبه در بین جمعیت بود، چون سخن او به این جا رسید که فرمود لن یزال هذا الامر عزیزاً ظاهراً حتی یملک اثنا عشر کلهم... همواره این دین عزیز و پیروز است تا وقتی که دوازده نفر بر آنها حکومت کنند که تمام آنها... . جابر می گوید همه آنها در این هنگام سر و صدا کردند و هیاهو نمودند. لذا نفهمیدم که بعد از کلمه کلهم حضرت چه فرمود از پدرم

ص: 189


1- شعراء / 214.
2- سید شرف الدین، رهبری امام از دیدگاه قرآن و پیامبر، انتشارات اسلامی، ص433؛ رضوانی، علی اصغر، غدیرشناسی، قم، انتشارات جمکران، ص58.

پرسیدم که پیامبر چه فرمود: گفت: فرمود همه آنها از قریش اند».(1)

از این روایت و روایات دیگر استفاده می شود که چون مخالفان نمی خواستند بنی هاشم و در رأس آنها علی علیه السلام خلافت بعد از رسول خدا را بر عهده بگیرند، لذا وقتی حرف پیامبر به این جا رسید جلسه را بر هم زدند تا پیامبر به هدف خود نائل نشود. بعد از آن موقع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دنبال فرصت مناسبی بود تا این مساله را به طور آشکار به مردم ابلاغ نماید. و از طرفی خوف داشت در اثر اصرار و تأکید بر آن، دین و آیینش مورد تعرض قرار گیرد. و مایه ایجاد اختلاف شود. تا اینکه آیه تبلیغ بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و پیامبر را تهدید کرد که اگر این امر را به مردم ابلاغ نکنی گویا که اصلاً اصل رسالت را ابلاغ نکردی. لذا پیامبر مردم را در وسط بیابان گرم و سوزان نگه داشت و موضوع ولایت علی علیه السلام را بر مردم ابلاغ داشت.(2) پس علت تعویق بیان امامت از عرفات به غدیر این بود که در عرفات جو مناسب نبود و مجلس و خطبه حضرت را به هم زدند و موجب خوف پیامبر از تفرقه در دین و آسیب دیدن دین شد، لذا بیان امامت به غدیر انداخته شد.

اما اگر منظور وجه سوم باشد؛ که جواب این وجه را پیامبر خودش در خطبه غدیر فرموده اند که به آن قسمت خطبه اجمالاً اشاره می کنیم. پیامبر فرمود: همانا جبرئیل سه بار بر من نازل شد و سلام خدا را رساند و فرمود که در این مکان (غدیر خم) توقف نمایم و به سیاه و سفید شما اعلام کنم که علی علیه السلام وصی و جانشین و پیشوای شما بعد از من است. جایگاه او نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی پیامبر است. با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد آمد. علی علیه السلام پس از خدا و پیامبر رهبر شماست. سپس از فضائل امام علی علیه السلام سخن گفت و ادامه

ص: 190


1- رضوانی، علی اصغر، امام شناسی و امامت در حدیث، قم، انتشارات جمکران، ص150.
2- رضوانی، علی اصغر، امام شناسی و امامت در قرآن، قم، انتشارات جمکران، ص77.

داد: از جبرئیل درخواست کردم تا مرا از اعلام ولایت علی علیه السلام معاف بدارد، زیرا ای مردم می دانم که تعداد پرهیزکاران اندک و شمار منافقان فراوان است و گنهکارانی پر فریب که اسلام را مورد استهزاء قرار می دهند وجود دارد. هم اکنون اگر بخواهم منافقان را با نام و نشان معرفی کنم یا با انگشت به سوی آنان اشاره نمایم، یا مردم را برای شناخت آنان راهنمایی کنم می توانم اما من سوگند به خدا نسبت به آنان کرامت و بزرگواری پیشه می سازم.(1)

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ شب های پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی، ج2.

2_ امام شناسی، حضرت آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی.

3_ دفاع از امیرالمؤمنین، استاد عاملی، مترجم عباس جلالی.

4_ سیری در غدیر، ابوالفضل اسلامی.

پاورقی ها:

[1]. مائده / 67.

[2]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص70.

[3]. دشتی، محمد، حماسه غدیر، انتشارات مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین، ص14.

[4]. شعراء / 214.

[5]. سید شرف الدین، رهبری امام از دیدگاه قرآن و پیامبر، انتشارات اسلامی، ص433؛ رضوانی، علی اصغر، غدیرشناسی، قم، انتشارات جمکران، ص58.

[6]. رضوانی، علی اصغر، امام شناسی و امامت در حدیث، قم، انتشارات جمکران، ص150.

ص: 191


1- خطبه پیامبر در حجة الوداع از کتاب احتجاج طبرسی، ج1، ص66؛ دشتی محمد، حماسه غدیر، ناشر موسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین، ص17.

[7]. رضوانی، علی اصغر، امام شناسی و امامت در قرآن، قم، انتشارات جمکران، ص77.

[8]. خطبه پیامبر در حجة الوداع از کتاب احتجاج طبرسی، ج1، ص66؛ دشتی محمد، حماسه غدیر، ناشر موسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین، ص17.

ص: 192

4. آیا پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد علی علیه السلام وحوادث بعد از غدیر پیشگوئی کرده است؟

اشاره

از فضیلت های ویژه امام علی علیه السلام این است که تربیت یافته و پرورش شده در دامان پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد از این رو حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از آن جائی که به واسطه پیامبری و به اذن خداوند از آینده و گذشته مطلع بود در مواقع و مقاطع مختلف برای جا افتادن جانشینی حضرت علی علیه السلام برخورد ویژه با آن حضرت داشت و بیانات زیادی در این باره از حضرت رسول صلی الله علیه و آله وارد شده است. که در برخی از این بیانات به اتفاقات و حوادث بعد از رحلت پیامبراشاره شده که پیامبر صلی الله علیه و آله در آن روایات به واقعه غصب خلافت، جنگ در نهروان، واقعه صفین و صلح با معاویه و شهادت حضرت علی علیه السلام درباره رمضان و... تصریح کرده است.

ص: 193

1. از سلمان فارسی، صحابی با وفای رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل است که فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله در آخرین لحظات عمر شریفش علی را به نزدیک خود فراخواند و فرمود: یا علی، قریش در حق تو ظلم خواهند کرد. «انک ستلقی بعدی من قریش شدة» اگر اعوان و انصاری یافتی با آن ها برای گرفتن حقّت مبارزه و مجاهده کن ولی اگر یار و انصاری نیافتی صبر پیشه کن و دست نگه دار و خودت را به کشتن نده.(1) این بیان رسول خدا بیانگر اطلاع آن حضرت از وقایع بعد از رحلت و رفتار بد قریش با خاندان نبوت می باشد که حضرت علی علیه السلام را به صبر دعوت می کند. در جای دیگر نقل شده است پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم _ در اواخر حیات خود خبر داد که برخی افراد هم پیمان شده اند که نگذارند حکومت به دست امام علی علیه السلام برسد. امیر مؤمنان از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم _ خواست که تکلیف را در آن زمان بیان کند. حضرت فرمودند: «اگر یارانی

ص: 194


1- کتاب سلیم بن قیس هلالی، تحقیق انصاری زنجانی، محمد باقر، ص 132.

یافتی با آنان بجنگ و در غیر این صورت بیعت کن و خون خود را حفظ کن».(1)

2. سال ششم هجری در جریان صلح حدیبیه که بین پیامبر صلی الله علیه و آله و مکیان منعقد شد آن جا که نماینده قریش، سهیل بن عمرو، برای انعقاد قرارداد صلح آمد و علی علیه السلام قرارداد را می نوشت وقتی که به نام پیامبر صلی الله علیه و آله رسید علی علیه السلام نوشت قرار داد بین محمد رسول الله و سهیل بن عمرو نماینده قریش، منعقد می شود. سهیل اعتراض کرد و گفت اگر ما به نبوت محمد اقرار داشتیم که کار به این جا نمی کشید پس نام محمد و پدرش را بنویس ولی حضرت علی پافشاری کرد. حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله خودش لفظ (رسول الله) را پاک کردند و به حضرت گفتند علی جان روزی را می بینم که عده ای با تو چنین برخوردی می کنند. لذا بعد از گذشت سالیان متمادی در جریان جنگ صفین که بین علی علیه السلام و معاویه بود که در نهایت با ساده لوحی گروهی علی علیه السلام مجبور به مصالحه شد و قرار شد که صلح نامه نوشته شود کاتب نوشت این صلح نامه بین علی امیر المؤمنین علیه السلام و معاویه بن ابی سفیان منعقد می گردد که در این لحظه عمرو بن عاص همان کرد که سهیل بن عمرو با پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم _ کرد.(2) یعنی نگذاشت که عنوان امیر المؤمنین کنار نام علی علیه السلام باشد.

این جا بود که سخنان پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم _ که بیش از سی سال پیش بیان فرموده بود و چنین روزی را پیش گوئی کرده بود به واقعیت پیوست.

3. از ابو سعید خدری نقل است: که بعد از جنگ حنین پیامبر صلی الله علیه و آله مشغول تقسیم غنائم جنگی میان اصحاب بود که فردی به نام ذو الخویصره تمیمی به حضرت اعتراض کرد که چرا عدالت را رعایت نمی کند! در این زمان عده ای از اصحاب از پیامبر صلی الله علیه و آله

ص: 195


1- طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری، تهران، اسوه، 1413 ه_.، ج 1، ص 215.
2- ابن اثیر، عز الدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385 ه_.، ج 3، ص 320 و شیخ مفید، الارشاد، قم، مهر، 1413ه_، ج 1، ص 120 _ 121.

خواستند که اجازه بدهد تا گردن این شخص را بزنند ولی حضرت اجازه نداد و فرمودند: رهایش کنید و او را به حال خود واگذارید من روزی را می بینم که اصحاب و پیروان این مرد در حالی که نماز می خوانند و قرآن قرائت می کنند بسان تیری که از کمان خارج می شود از دین خارج می شوند و در برابر بهترین مسلمین قرار می گیرند. ابو سعید ادامه می دهد و می گوید: من شاهد بودم همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بود این عده در زمان خلافت علی علیه السلام با همان خصوصیات که پیامبرفرموده بود در برابر علی علیه السلام قرار گرفتند و جنگ نهروان را راه انداختند.(1)

4. پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم _ در یکی از خطبه هایش که معروف به خطبه شعبانیه است به اوصاف روزه داران اشاره کرده و اعمال این ماه را تشریح نمودند امیر المؤمنیان علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله سوال نمودند: یا رسول الله، بهترین اعمال در این ماه چیست؟ حضرت فرمودند: بهترین اعمال در این ماه دوری جستن از محرمات الهی است ولی بعد از بیان این جمله حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله گریه کردند، علی علیه السلام از سبب گریه پیامبرپرسید حضرت فرمود: یا علی گریه ام برای آن است که در این ماه پیش آمدی ناگوار بر تو وارد می شود؛ گویا می بینم که تو مشغول به نمازی و شقی ترین (پست ترین ) فرد از اولین و آخرین، برادر و هم ردیف پی کننده (کشنده) شتر صالح، ضربتی بر جلوی سرت می زند که محاسن تو را به خون سرت رنگین می نماید.(2) حدود سی سال بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در سال چهلم هجری قمری 19 رمضان در مسجد کوفه این پیشگوئی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در مورد علی علیه السلام تحقق یافت.

بنابر این پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در مقاطع و مواقع مختلف با بیان این پیش گوئی ها جایگاه امام را به مردم می شناساند و آن ها به جای هدایت یابی از این چراغ فروزان با او به جنگ می پرداختند.

ص: 196


1- ابن اثیر، عز الدین، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دار الفکر، 1409ه_.، ج 2، ص 20.
2- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، موسسه اعلمی للمطبوعات، 1404ق، ج 2، ص 266.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ اسرار آل محمد، محمد باقر انصاری زنجانی.

2_ فروغ ابدیت، جعفر سبحانی.

3_ منتهی الآمال، ج 1، شیخ عباس قمی.

4_ فروغ ولایت، جعفر سبحانی.

پاورقی ها:

[1] . کتاب سلیم بن قیس هلالی، تحقیق انصاری زنجانی، محمد باقر، ص 132.

[2] . طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری، تهران، اسوه، 1413 ه_.، ج 1، ص 215.

[3] . ابن اثیر، عز الدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385 ه_.، ج 3، ص 320 و شیخ مفید، الارشاد، قم، مهر، 1413ه_، ج 1، ص 120 _ 121.

[4] . ابن اثیر، عز الدین، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دار الفکر، 1409ه_.، ج 2، ص 20.

[5] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، موسسه اعلمی للمطبوعات، 1404ق، ج 2، ص 266.

ص: 197

5. آیا پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله از خداوند درخواست تعیین جانشین کرده است یا خیر؟ اگر چنین درخواستی شده خداوند چه پاسخ داده است؟ آدرس و کلام خداوند را ذکر فرمائید.

اشاره

خداوند متعال به موسی علیه السلام خطاب فرمود:«اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی _ قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی _ وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی _ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی _ یَفْقَهُوا قَوْلِی _ وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی _ هَارُونَ أَخِی _ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی _ وَأَشْرِکهُ فِی أَمْرِی _ کیْ نُسَبِّحَک کثِیرًا _ وَنَذْکرَک کثِیرًا _ إِنَّک کنتَ بِنَا بَصِیرًا _ قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَک یَا مُوسَی»(1) برو به سوی فرعون، زیرا که او در کفر و عناد طغیان کرده است. (موسی) گفت: «پروردگارا! سینه ام را گشاده کن و کارم را برایم آسان گردان! و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند و وزیری از خاندانم برای من قرار ده ... برادرم هارون را با او پشتم را محکم کن و او را در کارم شریک ساز تا تو را بسیار تسبیح گوییم و تو را بسیار یاد کنیم چرا که تو همیشه از حال ما آگاه بوده ای. خداوند فرمود: «ای موسی! آنچه را خواستی به تو داده شد.

ما عین این جریان حضرت موسی و انابه او را به سوی خدا، و دعای او را برای استخلاف حضرت هارون و برآورده شدن حاجت او را به نصب هارون برادرش به مقام خلافت و وزارت، درباره حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و انابه او را به سوی خدا و دعای او را برای استخلاف و جانشینی حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام ، و بر آورده شدن حاجت او را به نصب آن حضرت به مقام خلافت و وزارت و ولایت و وصایت می یابیم:

سیّد بن طاوس دعای رسول اکرم صلی الله علیه و آله را برای استخلاف امیر المومنین، در شأن نزول آیه شریفه: «انما ولیکم الله و رسوله ...» از

ص: 198


1- طه / 24 تا 36.

ثعلبی در تفسیرش با چندین طریق نقل می کند که از جمله آنها روایتی است که: ابو الحسن محمد بن قاسم فقیه مرا خبر داد از عبدالله بن احمد شعرانی از ابو علی احمد بن رزین از مظفر بن حسن انصاری از سری بن علی وراق از یحیی بن عبدالحمید جمانی از قیس بن ربیع از اعمش از عبایة بن ربعی که گفت: روزی عبدالله بن عباس کنار زمزم نشسته و برای مردم حدیث می کرد و مرتب می گفت: قال رسول الله، قال رسول الله، تا اینکه مرد عمّامه به سری که با عمامه اش صورتش را پوشانیده بود نزدیک آمد و هر دفعه که ابن عباس می گوید قال رسول الله صلی الله علیه و آله و حدیث اش را می خواند، او نیز می گفت: قال رسول الله و حدیثی می گفت، ابن عباس پرسید تو را بخدا سوگند بگو کیستی؟ ابن ربعی می گوید: دیدم عمامه را از صورت خود کنار زد و گفت: ای مردم هر کس مرا می شناسد که هیچ، و هر کس مرا نمی شناسد بداند که من جندب بن جناده بدری ابوذر غفاری هستم؛ با این دو چشمم دیدم و اگر دروغ بگویم هر دو را کور کند، شنیدم که فرمود: «علیّ قائد البررة و قاتل الکفرة، منصور من نصره، مخذول من خذله» علی پیشوای نیکان است، علی کشنده کافران است. علی کسی است که یاورش را خداوند یاری می دهد و دشمنش را خدا خذلان می دهد.

هان ای مردم بدانید که روزی از روزها با رسول الله صلی الله علیه و آله نماز ظهر می خواندم، سائلی در مسجد از مردم چیزی سئوال کرد و کسی به وی چیزی نداد، سائل دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو سئوال کردم و کسی به من چیزی نداد، در همین حال که او شکوه می کرد علی علیه السلام در رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره به سائل کرد، سائل نزدیک رفته و انگشتر را از انگشت آن جناب بیرون آورد، این را هم بگویم که علی علیه السلام همواره انگشتر

ص: 199

را در آن انگشت می کرد.

باری رسول الله صلی الله علیه و آله ناظر تمام این جریانات بود و لذا وقتی نمازش تمام شد سر به سوی آسمان بلند نمود و عرض کرد: بارالها موسی از تو خواست تا شرح صدرش دهی و کارهایش را آسان سازی، و گره از زبانش بگشائی تا مردم گفتارش را بفهمند، و نیز درخواست کرد هارون را که برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهی و با وی پشتش را محکم نموده و او را در کارها و مأموریت هایش شریک سازی، و تو در قرآن ناطقت پاسخش را چنین داده: «به زودی به وسیله برادرت تو را در کار نبوت کمک می دهیم و برای شما نسبت به آیات خود سلطنتی قرار می دهیم تا به شما دست نیابند».

بارالها من محمد، نبی و صفیّ توأم، بارالها مرا هم شرح صدر ارزانی بدار و کار مرا نیز آسان بساز و از اهل بیتم علی را وزیرم قرار بده و به این وسیله پشتم را محکم کن. آنگاه ابوذر گفت: رسول الله هنوز دعایش در زبان بود که جبرئیل از ناحیه خدای جلیل به حضورش آمد و عرض کرد: ای محمّد بخوان. پرسید: چه بخوانم؟ ابوذر می گوید: جبرئیل گفت این آیه را بخوان:(1)

«إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ»(2) جز این نیست که ولی (و سرپرست) شما خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده از همان ایمان آورندگانی که اقامه نماز و ادای زکات می کنند در حالی که در رکوع نمازند.

این حدیث با الفاظ و مضامین گوناگونی نقل شده است که آنچه از ابوذر غفاری رضوان الله علیه نقل کردیم مفصّل ترین و کامل ترین آن می باشد.

سلیم بن قیس از مقداد بن اسود در پاسخ سئوالی که سلیم در باره علی بن ابی طالب علیه السلام از او نموده بود، روایت می کند که

ص: 200


1- طرائف، ابن طاوس، طبع قم، سال 1400ق، ص47، 48، ح40؛ ترجمه المیزان، ج6، ص28.
2- المائده / 55.

او گفت: ما با رسول خدا صلی الله علیه و آله به سفر می رفتیم، ... و علی علیه السلام خدمت رسول خدا را می کرد و رسول خدا غیر از علی خادمی نداشت، تا اینکه می گوید: شب ها رسول خدا بر می خواست و در دل شب نماز می گذارد. یک شب تب شدیدی برای علی پیدا شد به طوری که نگذاشت تا صبح بخوابد، و رسول خدا هم به جهت بیداری علی، در آن شب نخوابید، و تا به صبح بیدار بود، و رسول خدا در آن شب گاهی نماز می خواند و گاهی به نزد علی علیه السلام می آمد، و او را دلداری و آرامش می داد و به او نگاه می کرد. تا آنکه سپیده صبح دمید، و چون با اصحاب خود نماز صبح را به جای آورد، عرضه داشت: «اللّهم اشف علیا و عافه فانّه قد اسهرنی ممّا به من الوجع» بار پروردگارا علی را شفا عنایت کن و به او عافیت مرحمت بفرما، چون از شدّت دردی که داشت، نگذاشت من بخوابم و تا صبح بیدار بودم. علی علیه السلام بعد از دعای رسول الله حالش چنان خوب شد که گوئی گرهی را از ریسمان باز کردند. و پس از این، رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: «بشارت باد بر تو ای برادر من» و تمام اصحاب گرداگرد پیامبر این سخن را می شنیدند. علی علیه السلام گفت: ای پیغمبر خدا، خداوند تو را بشارت به خیر دهد و مرا فدای تو گرداند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من از خداوند چیزی را نخواسته ام مگر آن که به من عطا کرده است، و من چیزی را برای خودم نخواسته ام مگر آن که مثل آن را برای تو خواسته ام. من از خداوند خواسته ام که تو را وصی من، و وارث من، و مخزن علم من قرار دهد و این خواهش را پذیرفته است. و من از خداوند خواسته ام که منزلت و نسبت تو را با من همانند منزلت و نسبت هارون به موسی گرداند، و پشت مرا به تو محکم کند و تو را در امر رسالت من شریک گرداند، خداوند خواهش مرا پذیرفته است، مگر نبوت تو را، زیرا که من خاتم النبیین هستم،

ص: 201

و پس از من خداوند پیامبری نمی فرستد. من هم به عنایت خداوندی به تمام کمالات از وصایت و اخوت و وراثت و وزارت و خلافت و ولایتی که به تو عنایت فرمود، و از دادن خصوص مقام نبوت، خودداری کرد، راضی شدم.(1)

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ امام شناسی، علامّه طهرانی، ج10، قسمت اول.

2_ ترجمه تفسیر المیزان، ج6.

3_ کتاب سلیم بن قیس.

پاورقی ها:

[1]. طه / 24 تا 36.

[2]. طرائف، ابن طاوس، طبع قم، سال 1400ق، ص47، 48، ح40؛ ترجمه المیزان، ج6، ص28.

[3]. المائده / 55.

[4]. کتاب سلیم بن قیس هلالی، کوفی، ص221 و 222؛ کنز العّمال، ج15، ص150.

ص: 202


1- کتاب سلیم بن قیس هلالی، کوفی، ص221 و 222؛ کنز العّمال، ج15، ص150.

6. چرا با وجود غدیر خم و اعلام رسمی ولایت علی علیه السلام ، پیامبر صلی الله علیه و آله از همان ابتدای رسالت خود شروع به شناساندن و مشخص نمودن جانشین خود نمودند؟

اشاره

بدون شک برای تثبیت و گسترش یک دین باید از حلقه های کوچکتر و فشرده تر شروع کرد، و چه بهتر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله نخستین دعوت خود را از بستگانش شروع نماید که هم سوابق پاکی او را بهتر از همه می شناسند و هم پیوند محبت خویشاوندی نزدیک ایجاب می کند که به سخنانش بیش از دیگران گوش فرا دهند، و از حسادت ها و کینه توزی ها و انتخاب موضع خصمانه، دورترند؛ بنابراین دعوت پیامبر از نزدیکانش با قطع نظر از هر چیز دیگر یک امر طبیعی بوده است به علاوه این امر نشان می دهد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هیچ گونه مداهنه و سازشکاری با هیچ کس ندارد حتی بستگان مشرک خود را از دعوت به سوی توحید و حق و عدالت استثناء نمی کند.

بر اساس آنچه در تواریخ اسلامی آمده است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سال سوم بعثت، مامور ابلاغ این دعوت الهی شد زیرا تا آن زمان، دعوت مخفیانه انجام می گرفت، و تعداد کمی اسلام را پذیرفته بودند، اما هنگامی که آیه: «وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ».(1) و آیه: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ»،(2) نازل گردید پیغمبر مأمور شد دعوت خود را آشکار سازد، و نخست از خویشاوندان شروع کند».(3)

پس، گذشته از اینکه اصل دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و آغاز آن به صورت علنی از بستگانش یک امر طبیعی بوده، به دستور صریح خداوند هم انجام شده است یعنی دعوت آن بزرگوار بر اساس مأموریتی الهی بوده است.

ص: 203


1- الشعراء / 214.
2- حجر / 94.
3- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ج15، ص372.

و اما اینکه آن حضرت چرا در همان آغاز اقدام به معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام نمود؟ یعنی وقتی که: «بستگانش را به خانه ابوطالب دعوت کرد، و آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند و بعد از صرف غذا چنین فرمودند: ای فرزندان عبدالمطلب من به خدا سوگند هیچ جوانی را در عرب نمی شناسم که برای قومش چیزی بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد، من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام و خداوند به من دستور داده است که شما را دعوت به این آئین (اسلام) کنم، کدامیک از شما مرا در این کار یاری خواهید کرد، تا برادر من و وصی و جانشین من باشید؟

جمعیت همگی سرباز زدند جز علی علیه السلام که از همه کوچکتر بود برخاست و عرض کرد: «ای پیامبر خدا من در این راه یار و یاور توام». پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دست بر گردن علی علیه السلام نهاد و فرمود: «ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه؛ این برادر و وصی و جانشین من در میان شماست، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید».(1)

وجود این حادثه که آن را بسیاری از دانشمندان اهل سنت مانند: ابن ابی جریر، و ابن ابی حاتم، و بیهقی، و ثعلبی، و طبری، نقل کرده اند و ابن اثیر، در جلد دوم کتاب «کامل» و همچنین «ابوالفداء» در جلد اول تاریخش آورده اند و دیگران نقل کرده اند(2) و نیز حوادث مشابه آن که کراراً در طول حیات رسول اکرم صلی الله علیه و آله رخ داده و تاریخ نویسان مسلمان اعم از شیعه و سنی آن را ثبت نموده اند؛ بیانگر چند مطلب است که می توان آن را به عنوان دلیل و علت اقدام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به این امر مهم، قلمداد نمود.

الف) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همان گونه که از آغاز بعثت به تعلیم و تزکیه امت اسلامی و تبیین آیات الهی و قرآن کریم که ثقل اکبر است پرداخت، برای تبیین جایگاه ولایت و خلافت و معرفی

ص: 204


1- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش،ج15، ص372.
2- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ج15، ص373.

ولی امر و ایام بعد از خودش، که ثقل اصغر و عدل قرآن است، نیز تلاش نمود و همان طور که در هر فرصتی از تعالیم و آموزش قرآن و احکام الهی به مردم مضایقه ننموده از معرفی و شناساندن حامل و حافظان قرآن و احکام الهی یعنی امام و جانشین بعد از خودش نیز دریغ نکرد و لذا در هر فرصتی که پیش می آمد این امر مهم و سرنوشت ساز برای مسلمانان را به مردم و امت اسلامی گوشزد می فرمود، تا مبادا مسلمانان از مساله خطیر امامت و خلافت بعد از آن حضرت غفلت ورزند و به بیان قرآن کریم: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکمْ ...؛ و محمد، جز فرستاده که پیش از او (هم) پیامبرانی (آمده و) گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود (دین و ارزش های اسلامی که برایتان آورده بود) بر می گردید؟»؛(1) دچار و گرفتار ارتداد و گمراهی نگردند.

ب) تأکید رسول اکرم صلی الله علیه و آله گذشته از این که جنبه آسمانی و الهی داشت، حکایت از نگرانی شدید آن بزرگوار از آینده مسلمانان و پیش آمدهایی که بعد از رحلت او رخ خواهد داد، می کند. زیرا آن حضرت با دانش خدادادی که نسبت به آینده امت اسلامی و عملکرد سران صحابه و عهدشکنی آنان، داشت و می دانست که بالاخره آنان به ولایت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام و اهلبیت علیهم السلام وفادار و متعهد نخواهند ماند، برای اتمام حجت بر عهدشکنان و بیدار باش توده مسلمان، در تمام دوران حضور پر برکت خویش، سعی بر شناساندن و معرفی جایگاه اهلبیت و خلافت و وصایت، نمودند.

گرچه عهد شکنان و توطئه گران به همه تأکیدات و سفارش های مکرّر آن بزرگوار پشت پا زدند. اما این کار پیامبر خدا، راه را برای کسانی که حق را بی پیرایه می خواستند و به دنبال

ص: 205


1- آل عمران / 144.

هدایت بودند، هموار کرد و هدف اصلی آن حضرت نیز هدایت اهل ایمان و راستی بود چه آن که خداوند می فرماید: «قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است، شما در رنج بیافتید، (و) به (هدایت) شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز، مهربان است».(1) و از جانب دیگر اتمام حجتی بوده است بر مخالفان حق که نگویند حجت بر ما تمام نشده و دلیلی برای پیروی از حق نداشتیم.

ج) و نکته پایانی این که: همه ی تلاش و پافشاری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در شناساندن و معرفی جایگاه امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام ، به امر الهی و در راستای نهادینه کردن فرهنگ ولایت و خلافت انتصابی بود و آن چه از آغاز بعثت تا غدیر و انجام آن توسط آن حضرت صورت گرفت، درباره معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام و ولایت امری او، همانند سایر فعالیت های رسول اکرم، به دستور خدا و به منظور انجام رسالتش بوده است، زیرا او پیامبری است که به تصریح قرآن، گفتارش بر اساس وحی می باشد: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی _ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی؛ او از سر هوی و هوس و سر خود سخن نمی گوید».(2)

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی ، ج15.

2_ تفسیر المیزان، (ترجمه تفسیر المیزان)، علامه طباطبایی، ج15.

پاورقی ها:

[1]. الشعراء / 214.

[2]. حجر / 94.

[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ج15، ص372.

[4]. همان، ج15، ص372.

ص: 206


1- توبه / 128.
2- نجم / 3_4.

[5]. همان، ص373.

[6]. آل عمران / 144.

[7]. توبه / 128.

[8]. نجم / 3_4.

ص: 207

7. تنها دغدغه و نگرانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آخر عمر مبارکشان چه بود؟ پیامبر چگونه به این که حج پایانی است، پی بردند؟

اشاره

طبق گواه تاریخ نه تنها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آخر عمر مبارک شان بلکه در اولین روزهایی که مأمور به آشکار شدن پیامبری خود بودند، هم چنین در طول 23 سال پیامبری خود، مهم ترین دغدغه و نگرانی که داشتند مسئله خلافت و جانشینی بعد از خود بود.

ایشان در اولین روزهایی که مأمور شدند دعوت خویش را آشکار کنند! ابتدا خویشان نزدیک خودش را در یک مهمانی فرا خواندند و پیامبری خود را به همگان اعلام کردند، و در همان مجلس فرمودند که هر کس به من ایمان بیاورد جانشین، برادر، وصی و وزیر من خواهد بود.(1)

ایشان هم چنین در مدت پیامبری خود مکرر بر مسئله جانشینی تأکید می کردند و شخص آن را معرفی می کردند تا مردم به گمراهی و ضلالت نیفتند. اواخر عمر مبارکشان مسئله جانشینی بسیار حیاتی و مهم تر از قبل جلوه می کرد لذا ایشان همیشه به دنبال فرصتی می گشتند تا آن را ابلاغ کنند ولی از دسیسه و توطئه های منافقین می ترسیدند و آن را به تأخیر می انداختند تا در حجة الوداع در مکانی به نام غدیر این آیه نازل گشت: « ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت نازل شده است به طور کامل (به مردم) برسان، و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده ای، و خداوند تو را از (خطرهای احتمالی) مردم نگه می دارد، و خداوند جمعیت کافران لجوج را هدایت نمی کند».(2)

این چه مسئله مهمی است که اگر ابلاغ نگردد زحمات 23 ساله نبی اکرم صلی الله علیه و آله هدر رفته و رسالتش ناتمام مانده است. به اتفاق

ص: 208


1- سبحانی، فرازهایی از تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، نشر مشعر، چاپ 15، تهران، ص104.
2- مائده / 67.

جمیع مفسرین شیعه و سنی بعد از نزول این آیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور به توقف کاروانیان را داد که از حج برگشته و به سوی منزل خویش در حرکت بودند، سپس از جهاز شتر منبری آماده کردند و بالای منبر رفته این آیه را تلاوت فرمودند. سپس به گواه تاریخ آقا امیر المومنین علی علیه السلام را فراخوانده و دست او راگرفت و جمله معروف «من کنت مولاه فعلی مولاه؛ هر کس من ولی و سرپرست او هستیم پس علی ولی و سرپرست او است» را ایراد فرمودند که در این هنگام این آیه نازل گشت «امروز آئین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم...».(1)

این چه مسئله مهم و اساسی بود که دشمنان را از نابودی اسلام مأیوس و ناامید کرد، آیا غیر از مسئله جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، چون ایشان پسر نداشتند همه امید کفار و منافقین این بود که بعد از وجود نازنین ایشان دست به کار شده و دوباره آئین بت پرستی را رواج داده و اسلام را از بین ببرند اما با مسئله خلافت و جانشینی علی بن ابی طالب تمام امیدهای آنان تبدیل به یأس گردید و آنان از نابودی آئین نوپا و بنیاد اسلام ناامید گشتند. لذا آیه قرآن می فرماید: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم». یعنی دین شما بدون مسئله امامت و ولایت کامل نبوده است.(2)

هم چنین در لحظات آخر عمر مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و در بستر بیماری حضرت دوات و کاغذ خواستند تا مطلبی بنویسند که از گمراهی مردم جلوگیری کند ولی خلیفه دوم اجازه ندادند.

آیا این مطلب غیر تمسک به جانشین او یعنی امیرالمومنین علی علیه السلام است که مورد مخالفت خلیفه دوم قرار گرفت این مطلب از حدیث ثقلین نیز استفاده می شود، در این حدیث که جمیع علمای اهل سنت به صحت آن اعتراف کرده اند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «من شما را ترک می کنم در حالی که دو

ص: 209


1- مائده / 3.
2- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر موضوعی (پیام قرآن) نشر مطبوعاتی قم، چاپ اول، زمستان 1373ش، ج9، ص185.

چیز گرانبها در میان شما به امانت می گذارم، یکی کتاب خدا و دیگری اهل بیتم و مادامی که به این دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد و این دو هرگز از هم جدا نمی شود و در کنار حوض کوثر بر من وارد آیند».

آیا با ملاحظه الفاظ دو حدیث و تشابهی که میان آن ها حکم فرماست نمی توان حدس قوی زد که هدف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از خواستن قلم و کاغذ، نوشتن مضمون حدیث ثقلین و یا قدری بالاتر از آن بوده است و آن همان تحکیم ولایت و وصایت وصی بلا فصل خود بود که در 18 ذی الحجه در غدیر خم معرفی کرده.(1)

در نتیجه مهم ترین دغدغه و نگرانی وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جلوگیری از انحراف و گمراهی مردم بعد از خودشان بود که با نصب جانشین مورد اطمینان و عالم و توانا در حفظ دین انجام شد.

اما در پاسخ سئوال دوم باید گفت واضح است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از کجا به آخرین حج شان پی بردند زیرا ایشان از طریق وحی و جبرئیل با خداوند سبحان در ارتباط بودند و از این طریق از وقایع آینده مطلع می گشتند، و نیز قطعاً از همین طریق از زمان موت خود باخبر گردیده بودند کما این که از همین طریق به آیات و سایر مسائل آگاه می شدند.

لذا می دانستند حج امسال آخرین حج ایشان است و به مردم نیز فرمودند که به زودی از میان شما رحلت خواهم کرد، و حدیث معروف ثقلین که در بالا به آن اشاره شد گویای این مطلب است زیرا در صدر روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم _ تصریح می کند که من شما را ترک خواهم کرد.

البته لحن خود آیه هم طوری است که می توان از آن مطلب را فهمید، آیه می فرماید اگر این کار را انجام ندهی رسالتت را انجام نداده ای پس با انجام این عمل رسالتت کامل می گردد و کار

ص: 210


1- فرازهایی از زندگی پیامبر، همان، ص527.

پیامبر به پایان می رسد، لذا بعد از نزول آیه که پیامبر دستور دادند از جهاز شتران منبری آماده کنند و از آن بالا رفتند، بعد از حمد و ثنای الهی فرمودند: « ای مردم من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده از میان شما می روم و...».(1) این مطلب یعنی علم پیامبر به رحلت خود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ المراجعات، علامه شرف الدین.

2_ الغدیر، علامه امینی.

3_ اصول کافی، ج2، باب حجت.

پاورقی ها:

[1]. سبحانی، فرازهایی از تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، نشر مشعر، چاپ 15، تهران، ص104.

[2]. مائده / 67.

[3]. مائده / 3.

[4]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر موضوعی (پیام قرآن) نشر مطبوعاتی قم، چاپ اول، زمستان 1373ش، ج9، ص185.

[5]. فرازهایی از زندگی پیامبر، همان، ص527.

[6]. شیخ کلینی، اصول کافی، ترجمه کمره ای، انتشارات اسوه، سال 1375ش، ج1، ص89.

ص: 211


1- شیخ کلینی، اصول کافی، ترجمه کمره ای، انتشارات اسوه، سال 1375ش، ج1، ص89.

8. چرا پیامبر صلی الله علیه و آله در روز عرفه که همه مسلمانان و از تمام نقاط حضور داشتند امامت را اعلام نفرمودند و در غدیر خم اعلام کردند؟

اشاره

قبل از پاسخ تذکر این نکته ضروری است که؛ اثبات ولایت و جانشینی امیر المؤمنین علی علیه السلام تنها مختص به جریان غدیر نیست که اگر بر فرض خدشه ای به آن باشد، دیگر شیعه دلیلی بر امامت حضرت نداشته باشد. بلکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در طول بیست و سه سال پیامبری خود در جاههای مختلف و مناسبت های گوناگون، بدین امر عنایت ویژه داشته و در احادیثی نورانی جانشینی حضرت را اعلام کردند.

و در غدیر خم نیز به دستور مستقیم خدای سبحان مکلف شدند این قضیه را اعلام کرده و از مردم نسبت به جانشینی ایشان بیعت بگیرند. برای اطلاع از آنها می توانید به کتب مربوطه که در این زمینه توسط علمای دین تألیف شده است مراجعه فرمایید.

امّا پاسخ سؤال را میتوان در قالب چند نکته بیان کرد:

نکته اوّل: بحث غدیر، دستور مستقیم خدای سبحان بود که در آیه 67 سوره مائده آن را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ابلاغ فرمود: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْک...». و دستور داد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن مکان و زمان این امر مهم را به مردم ابلاغ کند. اکثر علمای شیعه و اهل سنت و مفسرین به این مطلب گواهی داده و تصریح کرده اند که این آیه در همان روز (روز غدیر) و در همان مکان بر نبی اکرم صلی الله علیه و آله نازل گشت،(1) لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز دستور توقف داده و موضوع را به مردم ابلاغ نمودند.

لذا ما نمی توانیم به صراحت اعلام کنیم علت نزول آیه و هدف خدای متعال تنها وجود عامه مردم بوده است که نتیجه بگیریم اگر در سرزمین منی که جمعیت بیشتری بوده آن را ابلاغ می

ص: 212


1- طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، بیروت، موسسه الأعلمی للمطبوعات، 1417ق، ج6، ص48.

کرد بهتر بود. شاید حکمت های دیگری در کار بوده که ما از آنها اطلاع نداریم، شاید در غدیر خم خصوصیتی داشته است که از نظرها پنهان است و بر خدای علیم پوشیده نیست، و خداوند حکیم خود بهتر می داند کجا آیه را نازل کند، و چون در عرفه نازل نشد، باید گفت قطعا در «غدیر» مناسب تر بوده است.

نکته دوّم: اولا: در بعضی از کتب ثبت شده حدود 110 هزار نفر و در بعضی دیگر، بیش از 120 هزار نفر، در روز غدیر، در صحرای غدیر حضور داشتند.(1) و شاید از لحاظ جمعیت، خیلی فرقی با روز عرفه آن ایام نداشته باشد، لذا از حیث جمعیت هم کم نبوده اند.

ثانیا: غدیر خم در واقع چهار راهی است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا می کند، راهی به سوی مدینه در شمال، راهی به سمت عراق در شرق، راهی به سمت غرب و سرزمین مصر، و راهی به سمت جنوب و سرزمین یمن؛ لذا چون مکان جدایی بود، چه بسا اگر اتفاقی رخ می داد، بیشتر در اذهان می ماند و مسلمانان با دریافت آخرین دستور که در حقیقت نقطه پایانی در مأموریت های موفقیت آمیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود از هم جدا می شدند.(2) لذا به نظر می رسد تأثیر این مکان خیلی بیشتر ازعرفه باشد.

و ثالثا: راجع به شرایط نامساعد غدیر باید گفت: هوا به قدری داغ بود که بعضی مجبور بودند، قسمتی از عبای خود را زیر پا و طرف دیگر آن را بروی سر بیفکنند، در غیر این صورت ریگ های داغ بیابان و اشعه آفتاب پا و سر آنها را ناراحت می کرد. نه سایبانی در صحرا به چشم می خورد و نه سبزه و گیاه و درختی، جز تعداد معدودی درخت لخت و عریان که با گرمای بیابان با سرسختی مبارزه می کردند. جمعیتی به همین چند درخت پناه برده پارچه ای بر یکی از درختان برهنه افکندند و سایبانی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ترتیب داده بودند، ولی بادهای داغ به زیر این سایبان می خزند و گرمای سوزان آفتاب را در زیر آن پخش می

ص: 213


1- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سی و هفتم، 1387ش، ج5، ص21_22.
2- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سی و هفتم، 1387ش، ج5، ص21_22.

کرد.(1)

سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این شرایط و وضعیت نامساعد و بسیار سخت، بر منبر رفته و آخرین دستور خدای متعال را ابلاغ کرد. لذا به نظر می رسد هر چه شرایط سخت تر و نامساعدتر باشد خاطره آن روز بیشتر در اذهان می ماند، این مسئله در زندگی روزمره ما نیز جریان دارد به طور مثال کسی که تصادف کند و جراحات سنگینی به او وارد آید، معمولا تا پایان عمر خود، آن را فراموش نخواهد کرد. ولی در «عرفه» شرایط بسیار مناسب تر از «غدیر» بود، زیرا آنجا مکه بود و شرایط مناسب، غذاهای مناسب و مکان مناسب برای حاجیان فراهم بود لذا ممکن بود خیلی مؤثر نباشد و زود فراموش شود، و مسئله ای به این مهمی، کم اهمیت جلوه داده شود. هم چنین اعلام دستوری از جانب خدای سبحان در چنین شرایط سخت و نامساعدی گویای اهمیت و ضرورت داشتن این دستور بود.

نکته سوّم: احتمال دارد، علت انتخاب غدیر، این بوده باشد که چون روز عرفه معمولا غالب افراد مشغول دعا و مناجات با خدای سبحان هستند و خیلی توجهی به اطراف خود ندارند، اگر این دستور در عرفه نازل می گشت، خیلی از افراد به آن اهمیت نداده و مشغول عبادت می شدند و آن ارزش والایی که باید داشته باشد، از دست می داد، ولی در روز «غدیر» چون تمام اعمال به پایان رسیده و همه می خواهند زودتر به خانه برسند و به دیار خود باز گردند، لذا توقف مردم و ابلاغ دستور جدید، قطعاً توجه مردم را به خود بیشتر جلب کرده و مؤثرتر خواهد بود.

در نتیجه: اولا جمعیت حاضر در غدیر خم کم نبوده اند، ثانیاً، با توجه به شرایط نامساعد و سخت غدیر، توقف مردم و بیان دستور الهی گویای اهمیت مسئله است، ثالثاً: به نظر می رسد در چنین شرایطی تأثیر آن بیشتر بود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ الغدیر، علامه امینی.

2_ المراجعات، علامه شرف الدین.

3_ امامت در قرآن تفسیر موضوعی، آیت الله مکارم شیرازی.

پاورقی ها:

[1]. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، بیروت، موسسه الأعلمی للمطبوعات، 1417ق، ج6، ص48.

[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سی و هفتم، 1387ش، ج5، ص21_22.

[3]. همان.

[4]. همان.

ص: 214


1- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سی و هفتم، 1387ش، ج5، ص21_22.

9. چرا پیامبر در آخرین حج خود حضرت علی را در کنار خانه کعبه به عنوان جانشین خود معرفی نکرد؟ و در غدیر خم معرفی کرد؟

اشاره

اولین و اصلی ترین دلیل بر این مسئله آیه 67 سوره مائده می باشد، و روایات که در شأن نزول آیه آمده است و مطلب را تفسیر کرده و توضیح می دهد.

در تفسیر نور الثقلین از امام باقر علیه السلام نقل می کند: وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله به غدیر خم رسید، جبرئیل نازل شد در حالی که پنج ساعت از اول روز گذشته بود و این آیه را برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله قرائت نمود: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک فان لم تفعل فما بلغت رسالته...».(1)

به همین مضمون در تفسیر کنزالدقائق از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام روایاتی آمده است.(2)

و در کتاب های حدیثی و تفسیری و تاریخی دانشمندان و نویسندگان اهل تسنن نیز روایاتی در این مورد وجود دارد و صریح است در این که آیه مبارکه مائده درباره علی علیه السلام است، تعدادی از این منابع در تفسیر نمونه ج5 در مباحث مربوط به آیه مبارکه آمده است.(3)

و هم چنین علامه امینی در جلد اول کتاب شریف الغدیر بعضی از مطالبی که علمای تفسیر و حدیث و تاریخ گفته اند در رابطه با این مسئله آورده است.(4)

بنابراین دلیل اصلی مسئله همان نزول وحی است، و رسول اکرم صلی الله علیه و آله طبق راهنمای وحی قافله حجاج را متوقف نمود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ ترجمه المراجعات.

2_ تفسیر نمونه.

ص: 215


1- عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج1،ص 654، تصحیح سید هاشم رسول محلاتی، موسسه اسماعیلیان، ط 4، تاریخ 137.
2- مشهدی، میرزا محمد، کنزالدقائق، ج4، ص169 _ 172، تحقیق حسین درگاهی، طبع اولی، از موسسه و نشر.
3- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج5، ص9، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ 12، ص1369ش.
4- امینی، عبد الحسین، ترجمه الغدیر، ج1، ص30، ترجمه محمد نقی واحدی چاپ 5، ص1368ش.

3_ ترجمه الغدیر.

4_ نور الثقلین.

5_ دارالمنثور سیوطی.

پاورقی ها:

[1]. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج1،ص 654، تصحیح سید هاشم رسول محلاتی، موسسه اسماعیلیان، ط 4، تاریخ 137.

[2]. مشهدی، میرزا محمد، کنزالدقائق، ج4، ص169 _ 172، تحقیق حسین درگاهی، طبع اولی، از موسسه و نشر.

[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج5، ص9، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ 12، ص1369ش.

[4]. امینی، عبد الحسین، ترجمه الغدیر، ج1، ص30، ترجمه محمد نقی واحدی چاپ 5، ص1368ش.

ص: 216

10. چرا رسول گرامی اسلام در آخرین دقایق قصد نوشتن وصیت خود برای جانشینی داشتند اگر این کار مفید بود چرا قبل از آن انجام نشده بود؟

اشاره

مقدمه: الف) چنانکه روشن است کسی که وصیت می کند اگر وصیت خود را در ملاء عام و در بین مردم بگوید از نظر اعتبار بیشتر از نوشته ای است که خصوصی و در جمع اهل خانواده یا چند نفر غیر از خانواده بنویسد؛ چون مخفی کردن و تحریف و تغییر نوشته آسان تر از گفته ای است که در انظار عمومی به اطلاع همه رسیده باشد.

ب) وصیّت نمودن پیامبر در مورد خلافت امیرالمؤمنین از مسائل روشن و بدیهی مسلم است و بزرگان شیعه و سنی معتبر آن را در منابع و به اسناد مختلف نقل کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله از اوایل بعثت تا آخرین روزهای عمر در مکان و زمان های متفاوت، علی ابن ابی طالب علیه السلام را به عنوان جانشین و امام بعد از خود معرفی و سفارش نموده است.

ج) کاری که پیامبر در روزهای آخر حیات می خواست انجام بدهد؛ تاکیدی بود برای اتمام حجت وکسی که مخالفت کرد و جنجال به راه انداخت و مانع شد؛ او ماهیت و قصد خود را آشکار ساخت که هدف و برنامه ای برای بعد از پیامبر داشتند؛ فایده دستور پیامبر به آوردن کاغذ و قلم دراینجا با مخالفت و ممانعت او روشن شد چون خود او از جمله کسانی بود که در کودتای سقیفه شرکت داشت و از عناصر اصلی بود؛

اینک به چند نمونه از کلام اهل سنت در خصوص وصیت های پیامبر درباره جانشینی اشاره می گردد:

1. حدیث «الإنذار فی یوم الدار»: ابن جریر طبری در تاریخ خود از ابن عباس می نویسد که علی ابن ابی طالب گفت: وقتی این

ص: 217

آیه بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد که «وانذر عشیرتک الأقربین»(1) پیامبر صلی الله علیه و آله مرا خواند وگفت: حدود چهل نفر از خویشاوندان مرا برای خوردن طعام دعوت کن، و من چنین کردم و حمزه و عباس و ابولهب و... را دعوت کردم. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله در میان این جمع دستور الهی را که جبرئیل برآن حضرت آورده بود، اجرا نمود و به ایشان گفت: ای فرزندان عبدالمطلب، خداوند مرا فرموده، شما را به سوی او دعوت کنم، و رسالت خویش را از خویشان خود آغاز نمایم، پس هر کس از شما بر این امر مرا یاری کند، برادر و وصی و جانشین من در میان شماست هیچ کس از ایشان به پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخی نداد و از ترس به او پشت کردند. در این حال من که جوان ترین آنها بودم گفتم: من ای نبی خدا تو را در انجام رسالت یاری می کنم، پس مرا گرفت و گفت: «ان هذا اخی و وصیی وخلیفتی فیکم، فاسمعوا له وأطیعوا، قال علی بن ابی طالب: فقام القوم یضحکون ویقولون لأبی طالب: قد أمرک أن تسمع لابنک وتطیع»(2) یعنی این برادر و جانشین من است در میان شما پس سخنان او را بشنوید و او را اطاعت کنید، وگفت: علی ابن ابی طالب پس همه ایستادند و در حالی که می خندیدند، به ابی طالب می گفتند: تو را امر کرد که سخنان پسرت را گوش کنی و اطاعت کنی».

هیثمی در مجمع الزوائد می آورد، عن عبد الله بن مسعود، قال: «استتبعنی رسول الله صلی الله علیه و آله لیلة الجن فانطلقت معه حتی بلغنا أعلی مکة فخطّ لی خطاً (و ساق الحدیث الی ان قال) قال: ای النبی صلی الله علیه و آله انی وعدت أن یومن بی الجن والإنس، فاما الأنس فقد آمنت بی، واما الجن فقد رأیت، قال: وما أظن أجلی إلا قد اقترب، قلت: یا رسول الله الا تستخلف أبابکر؟ فأعرض عنی

ص: 218


1- شعراء / 214.
2- تاریخ طبری، مطبعة الاستقامه بالقاهره، 1357ق، ج2، ص62؛ متقی هندی، کنز العمال، مطبعة دائرة المعارف النظامیه، 1312ق، حیدر آباد، دکن، ج6، ص392.

فرأیت أنه لم یوافقه، فقلت: یا رسول الله ألا تستخلف عمر؟ فأعرض عنی فرأیت أنه لم یوافقه، فقلت یا رسول الله ألا تستخلف علیاً؟ قال: ذاک والذی لا اله الا هو إن بایعتموه وأطعتموه أدخلکم الجنة اکتعین. قال رواه الطبرانی»(1) یعنی عبد الله بن مسعود می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله مرا دعوت کرد تا به دنبال او بروم... پس من به دنبال او روان شدم تا این که به مرتفع ترین مکان رسیدم، پس برای من نوشته ای را مرقوم فرمود. تا اینجا که می گوید، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: همانا به من وعده داده شده که تمام جن و انس به من ایمان آوردند، پس انسان ها به من ایمان آوردند امّا جن همانا ریاکارانه عمل کرد وگمان می کنم آشکارتر از این باشد مگر این که وعدة داده شده نزدیک است. گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را ابابکر برمی گزینی؟ پس از من روی گرداند که فهمیدم با این امر موافق نمی باشد. (و مرگ من فرا رسیده باشد) گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را عمر انتخاب می کنی؟ پس از من روی گرداند که فهمیدم با این امر موافق نمی باشد. من گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را علی برمی گزینی؟ فرمود اوست و قسم به آن کسی که جز او خدایی نیست و اگر با او بیعت نمایید و اطاعتش کنید، همگی شما را به بهشت داخل می کند.

3. احمد بن حنبل در مسند خود از جابر بن سمره به سند خویش چنین نقل می کند: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: لا یزال الدین قائماً حتی یکون اثنا عشر خلیفة من قریش»(2) یعنی پیوسته دین پایدار است تا اینکه دوازده خلیفه از قریش بیایند. که این روایت سندی محکم و قوی است بر حقانیت مذهب شیعة اثنی عشری که اولین ایشان علی ابن ابی طالب وآخرین آنها مهدی است. ودلیل بر بطلان دیگر مذاهب، زیرا این روایت برآنچه که اهل عامه به آن معتقد است در خلفای راشدین چهارگانه یا پنج گانه به انضمام حسن بن علی علیه السلام ، قابل انطباق نیست، چرا که آنها تعدادشان کمتر است یا خلافت غیر از این ها از بنی امیه

ص: 219


1- هیثمی، مجمع الزوائد، مکتبه قدسی، 1352ق، ج8، ص314.
2- مسند احمد بن حنبل، مطبعة میمنیة مصر، سنه 1313ق، ج5، ص86 و ص92؛ حافظ ابونعیم، حلیه الاولیاء مطبعة سعادت مصر، 1350ق، ج4، ص333.

یا بنی العباس هم با این روایت سازگاری ندارد، چرا که آنها تعدادشان بیشتر است و همین طور مذاهب دیگر مثل اسماعیلیه، فطحیه و زیدیه.

هیثمی در مجمع الزوائد خود از سلمان روایت می کند که سلمان گفت: «یا رسول الله إن لکل نبی وصیا فمن وصیک؟ فسکت عنی فلما کان بعد رأنی فقال: یا سلمان فأسرعت الیه، وقلت لبیک، قال: تعلم من وصی موسی؟ قلت: نعم، یوشع بن نون، قال: لم؟ قلت: لانه کان اعلمهم یومئذ (قال) فان وصی وموضع سری وخیر من أترک بعدی وینجز عدتی ویقضی دینی علی بن ابی طالب(1) (قال) رواه الطبرانی».

پیامبر صلی الله علیه و آله در جواب سلمان که پرسید: «همة پیامبران وصی داشتند پس چه کسی وصی شما می باشد؟» پاسخ داد: آیا وصی موسی را می شناسی؟ گفتم: بله، یوشع بن نون است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: برای چه او وصی موسی بود؟ گفتم: برای اینکه او اعلم ایشان در این هنگام بود. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: پس همانا من وصی و موضع اسرار من و بهترین کسی که بعد از من باقی می ماند و خواسته های مرا برآورده می کند و دین مرا برپا می دارد، علی ابن ابی طالب است، هیثمی می گوید: این روایت را طبرانی هم نقل کرده است.

4. حدیث منزلت: این روایت متواتراً نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله زمانی که به قصد غزوات مدینه و مرکز حکومتی مسلمین را ترک می فرمود، علی علیه السلام را به عنوان جانشین در مدینه قرار می دادند. در این خصوص صحیح بخاری در کتاب بدء الخلق در باب غزوة تبوک به سند خود از مصعب بن سعد روایت می کند:

«أن رسول الله صلی الله علیه و آله خرج الی تبوک واستخلف علیاً علیه السلام فقال: أتخلفنی فی الصبیان والنساء؟ قال: الا ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه

ص: 220


1- هیثمی، مجمع الزوائد، همان کتاب، ج9، ص113؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، مطبعة مجلس دائره المعارف النظامیه حیدر آباد دکن، 1325ق، ج3، ص106، متقی هندی، کنز العمال، مطبعة مجلس دائره المعارف النظامیه حیدر آباد دکن. 1312ق، ج6، ص154.

لا نبی بعدی»(1) ترجمه: همانا پیامبر صلی الله علیه و آله خارج شد از مدینه برای شرکت در غزوة تبوک و علی علیه السلام را به عنوان جانشین تعیین نمود، پس فرمود: آیا جانشین من در مدینه برای بچه ها و زنان می شوی؟ آیا رضایت می دهی که تو برای من به منزله هارون برای موسی علیه السلام باشی که هنگام خروج موسی، برادرش هارون جانشین وی بود. با این تفاوت که بعد از موسی پیامبران دیگر می امدند ولی بعد از من پیامبری نخواهد آمد و تو وصی آخرین پیامبر هستی؟

5. صحیح ترمذی هم این روایت را به دو طریق نقل می کند، یکی از طریق سعید بن المسیب عن سعد أبی وقاص و دیگری از جابر بن عبدالله که پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: «أنت منی بمنزلة هارون من موسی الا لا نبی بعدی».(2)

6. حدیث ثقلین: این حدیث از قویترین ادله بر جانشینی علی ابن ابی طالب علیه السلام است، و در تواتر آن بین علمای شیعه و علمای اهل سنت اجماع وجود دارد. صحیح مسلم در کتاب فضائل الصحابه در باب فضائل علی ابن ابی طالب علیه السلام به سند خود از یزید بن حیان روایت می کند، که من و حصین بن سبره و عمر بن مسلم نزد زید بن ارقم رفتیم پس حصین به او گفت: همانا ای زید تو پیامبر صلی الله علیه و آله را بسیار دیده ای و حدیثش را شنیده ای و در غزوات همراه او شرکت داشتی و پشت سر او نماز خواندی، برای ما بگو که از پیامبر صلی الله علیه و آله چه شنیدی؟ پس زید گفت: روزی که از مکه برمی گشتیم در محلی به نام خم بین مکه و مدینه در حالی که خطبه می خواند وحمد وثنا بر خداوند می نمود و موعظه می کرد، گفت: «الا ایها الناس، فانما انا بشر یوشک آن یاتی رسول ربی فاجیب وانی تارک فیکم الثقلین، أولهما کتاب الله فیه الهدی والنور، فخذوا بکتاب الله واستمسکوا به، فحث علی کتاب الله ورغب فیه؛ ثم قال: واهل بیتی أذکرکم

ص: 221


1- صحیح مسلم، مطبعه بولاق، 1290ق، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی علیه السلام ، مسند ابی داود، مطبعة الکستلیه، 1280ق،ج1، ص29، ابونعیم، حلیه الأولیاء، همان کتاب، ج7، ص195 و 196، به دو طرق بسیار، مسند احمد حنبل، همان کتاب، ج1، ص182، خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، مطبعه سعادت، 1349ق، مصر، ج11، ص432، نسائی، خصائص علی ابن ابی طالب علیه السلام ، مطبعة التقدم العلمیه مصر، ص16.
2- صحیح ترمزی، مطبعه بولاق، 1292ق، ج2، ص301؛ مسند ابی داود، همان، ج1، ص29؛ مسند احمد حنبل، همان، ج1، ص179، و ج3، ص338.

الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی فقال له حصین: ومن أهل بیته یازید؟ الیس نساؤه من اهل بیته؟ قال: نساؤه من اهل بیته ولکن اهل بیته منحرم الصدقة بعده، قال: ومن هم؟ قال: وهم آل علی وآل عقیل وآل جعفر وآل عباس، قال: کل هؤلاء حرم الصدقة؟ قال نعم».(1) ترجمه: «ای مردم آگاه باشید، بدرستیکه من انسانی هستم که گمان می رود که مرگم نزدیک باشد پس باید فرستادة پروردگار را اجابت کرد و همانا من در میان شما دو شیء گرانبها باقی می گذارم، اول از آن دو کتاب خداست که در آن هدایت و نور می باشد، پس بگیرید کتاب خدا را و به آن تمسک جویید؛ زید می گوید: پس پیامبر صلی الله علیه و آله برانگیخت (مردم را) به سوی کتاب خدا و آنها را به سوی آن دعوت نمود؛ سپس فرمود: ودیگری اهل بیت من است که تذکر می دهم و یادآوری می کنم خدا را به شما در مورد اهل بیت خود، (این جمله را سه مرتبه تکرار فرمود). پس حصین از زید پرسید: اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسانی هستند؟ آیا زنان پیامبر هم از اهل بیت او محسوب می شوند؟ گفت: زنان او از اهل بیت او محسوب می شوند، اما اهل بیت او کسانی هستند که بعد از او صدقه بر آنان حرام می باشد. حصین پرسید: ایشان چه کسانی هستند؟ زید گفت: آنان آل علی علیه السلام وآل عقیل وآل جعفر وآل عباس می باشند. حصین پرسید: صدقه بر تمام اینان حرام است؟ زید گفت: بله».

ابن حجر هیثمی در کتاب الصواعق المحرقة همین مضامین را از پیامبر صلی الله علیه و آله می آورد که در مرضی که منجر به فوت آن حضرت شده است، آنجا فرموده است.(2)

در مورد سند این حدیث: باید گفت این حدیث را بزرگان صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده اند مثل: علی علیه السلام ، ابی ذر، جابر بن عبد الله انصاری، و زید بن أرقم، وأبی سعید الخدری و زید بن ثابت

ص: 222


1- مسند احمد حنبل، همان، ج4، ص366؛ سنن بیهقی، مطبعة مجلس دائره المعارف النظامیه حیدرآباد دکن، 1321ق، ج2، ص148 و ج7، ص30؛ و سنن الدارمی مطبعه الاعتدال، 1349ق، دمشق، ج2، ص431؛ و متقی هندی، کنز العمال، همان، ج1، ص45، و ج7، ص102، والطحاوی، مشکل الاثار، مطبعة مجلس دائره المعارف النظامیه حیدرآباد دکن، 1333ق، ج4، ص368.
2- ابن حجر هیثمی الصواعق المحرقة، مطبعة میمنیه مصر، 1312ق، ص75.

وحذیفه بن اسید الغفاری ؛ که مناوی در فیض القدیر(1) و ابن حجر هیثمی در الصواعق المحرقه،(2) بیشتر از بیست طریق برای این روایت نقل کرده اند که این خود دلیلی است بر تواتر آن.

اما در مورد دلالت این حدیث: با رعایت قرائن قطعیه و شواهد آشکار که دو متن روایت پیچیده شده است، می توان این روایت را در اعلی مراتب قوّت دانست؛ قرائنی مثل: «انما انا بشر یوشک آن یأتی رسول ربی فاجیب» و «این تارک فیکم الثقلین او خلیفتین(3) او فانظروا کیف تخلفونی فیهما(4) او کیف تخلفونی فیکم الثقلین» یا قول پیامبر صلی الله علیه و آله: «ولا تقدموهما فتهلکوا ولا تعلموهما فهم اعلم منکم»(5) دلالت بر این دارند که پیامبر صلی الله علیه و آله ، کتاب و اهل بیت را جانشین خود قرار داده و امّت را ترک کرده است، پس همانا افضل و اعلم از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام می باشد. ابن حجر هیثمی که کتابی در ردّ شیعه نوشته است به نام «الصواعق المحرقة علی البدع و الزندقة _ یعنی بهم الشیعة _» در مورد این حدیث این گونه می آورد که:

«تنبیه، سمی رسول الله صلی الله علیه و آله القرآن وعترته، ثقلین لان الثقل کل نفیس وخطیر مصون، وهذان کذلک اذ کل منهما معدن للعلوم الدینیة والاسرار والحکم العلیة والاحکام الشرعیة ولذا حث رسول الله صلی الله علیه و آله علی الاقتداء والتمسک بهم والتعلم منهم وقال: الحمد لله الذی جعل فینا الحکمة اهل البیت».(6)

ترجمه: تنبیه و آگاهی: رسول خدا صلی الله علیه و آله قرآن وعترت خود را ثقلین نامید: برای اینکه هر شی نفیس وگرانبها وبزرگ مصون و در امان است، و این دو (قرآن و عترت) هم این چنین هستند؛ برای اینکه هر کدام از آنها معدن علوم دین و اسرار و حکمت های الهی و احکام شرعی هستند و به همین خاطر پیامبر صلی الله علیه و آله بر پیروی و تمسک و آموختن از آنها دستور فرمود و تحریک نمود؛ و فرمود: حمد مخصوص خدایی است که در ما حکمت اهل بیت را قرار

ص: 223


1- المناوی فیض القدیر، مطبعه المصطفی مصر، 1356ق، ج3، ص14.
2- ابن حجر هیثمی، مطبعه میمنیه مصر، 1312ق، ص136.
3- مسند احمد بن حنبل، همان، ج5، ص181.
4- حاکم، مستدرک الصحیحین، مطبعة مجلس دائرة المعارف النظامیة حیدر آباد دکن، 1324ق، ج3، ص109.
5- متقی هندی، کنز العمال، همان، ج1، ص47.
6- هیثمی، الصواعق المحرقه، همان، ص90.

داد.

نهایت اینکه این ادّله گوشه ای از دلایل خلافت و جانشینی بلافصل امام علی علیه السلام می باشد و همه مورد تأیید علمای اهل سنت است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ الغدیر، علامه امینی.

2_ فضائل الخمسه فی الصحاح السته، السید مرتضی الحسینی الفیروزآبادی.

3_ الوصی، مرحوم سید محمد حیدری.

4_ علی والوصیه، مرحوم نجم الدین عسکری.

پاورقی ها:

[1]. شعراء / 214.

[2]. تاریخ طبری، مطبعة الاستقامه بالقاهره، 1357ق، ج2، ص62؛ متقی هندی، کنز العمال، مطبعة دائرة المعارف النظامیه، 1312ق، حیدر آباد، دکن، ج6، ص392.

[3]. هیثمی، مجمع الزوائد، مکتبه قدسی، 1352ق، ج8، ص314.

[4]. مسند احمد بن حنبل، مطبعة میمنیة مصر، سنه 1313ق، ج5، ص86 و ص92؛ حافظ ابونعیم، حلیه الاولیاء مطبعة سعادت مصر، 1350ق، ج4، ص333.

[5]. هیثمی، مجمع الزوائد، همان کتاب، ج9، ص113؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، مطبعة مجلس دائره المعارف النظامیه حیدر آباد دکن، 1325ق، ج3، ص106، متقی هندی، کنز العمال، مطبعة مجلس دائره المعارف النظامیه حیدر آباد دکن. 1312ق، ج6، ص154.

[6]. صحیح مسلم، مطبعه بولاق، 1290ق، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی علیه السلام ، مسند ابی داود، مطبعة الکستلیه، 1280ق،

ص: 224

ج1، ص29، ابونعیم، حلیه الأولیاء، همان کتاب، ج7، ص195 و 196، به دو طرق بسیار، مسند احمد حنبل، همان کتاب، ج1، ص182، خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، مطبعه سعادت، 1349ق، مصر، ج11، ص432، نسائی، خصائص علی ابن ابی طالب علیه السلام ، مطبعة التقدم العلمیه مصر، ص16.

[7]. صحیح ترمزی، مطبعه بولاق، 1292ق، ج2، ص301؛ مسند ابی داود، همان، ج1، ص29؛ مسند احمد حنبل، همان، ج1، ص179، و ج3، ص338.

[8]. مسند احمد حنبل، همان، ج4، ص366؛ سنن بیهقی، مطبعة مجلس دائره المعارف النظامیه حیدرآباد دکن، 1321ق، ج2، ص148 و ج7، ص30؛ و سنن الدارمی مطبعه الاعتدال، 1349ق، دمشق، ج2، ص431؛ و متقی هندی، کنز العمال، همان، ج1، ص45، و ج7، ص102، والطحاوی، مشکل الاثار، مطبعة مجلس دائره المعارف النظامیه حیدرآباد دکن، 1333ق، ج4، ص368.

[9]. ابن حجر هیثمی الصواعق المحرقة، مطبعة میمنیه مصر، 1312ق، ص75.

[10]. المناوی فیض القدیر، مطبعه المصطفی مصر، 1356ق، ج3، ص14.

[11]. ابن حجر هیثمی، مطبعه میمنیه مصر، 1312ق، ص136.

[12]. مسند احمد بن حنبل، همان، ج5، ص181.

[13]. حاکم، مستدرک الصحیحین، مطبعة مجلس دائرة المعارف النظامیة حیدر آباد دکن، 1324ق، ج3، ص109.

[14]. متقی هندی، کنز العمال، همان، ج1، ص47.

[15]. هیثمی، الصواعق المحرقه، همان، ص90.

ص: 225

11. با توجه به روایت غدیر اینکه پیامبر مولا را طوری بالا آوردند که سفیدی زیر بغل ایشان پدیدار شد در حالی که تا آن روز کسی ندیده بود منظور چیست و پوشش پیامبر چگونه بود؟

اشاره

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جامه های مختلف می پوشید، از جمله گاهی لباس و جامه ای بود مانند حوله احرام که عبارت از پارچه سفیدی بود، دارای بندی که از یقه بسته می شد و آستین نداشت، احتمال دارد لباس پیامبر این گونه بوده باشد که هنگام بلند کردن دست زیر بغل دیده شود. چنان که در لباس و حوله احرام نیز چنین است.

احتمال دیگر این است که پیامبر صلی الله علیه و آله با لباس احرام بوده چون پس از حج بود، که برخی از لباس های احرام را عوض کرده و برخی دیگر که به جای پیراهن می پوشند عوض نکرده باشد، علاوه بر این لباس های زمان پیامبر که مردم و پیامبر اکرممی پوشیدند ساده بود، از جمله همین پیراهن های بدون آستین، و گاهی آستین گشاد که اگر دست بالا می رفت زیر بغل دیده می شد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ الغدیر، علامه امینی.

2_ چشمه سار غدیر، حمزه کریم خانی.

3_ غدیر در امواج، محمدباقر انصاری، انتشارات دلیل ما.

ص: 226

12. اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می دانستند که عمر، ابوبکر، عثمان علیرغم دستور پیامبر در غدیر خم و نصب امیرالمومنین به امامت و خلافت، این همه ظلم به اهل بیت می کنند و دین اسلام را تحریف می کنند چرا اقدامی بر علیه آنها نکرد و آنها را در زمان حیات خویش از خود نراند ؟

اشاره

درباره علم غیب ائمه مرحوم علامه طباطبایی (ره) می فرماید: طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقلیه بر می آید علم انبیاء و ائمه علیهم السلام بردو قسم است: قسم اول آن که در هر شرایطی به حقایق جهان هستی به اذن خداوندی واقف هستند، اعم از آنها که تحت حس قرار دارند، یا آنها که بیرون از دایرة حس می باشند مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. قسم دوم: علم عادی است. پیامبر صلی الله علیه و آله به نص قرآن کریم، بشری است همانند سایر افراد و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می دهد مانند سایر افراد در مجرای اختیار و براساس علم عادی قرار دارد و آنچه را شایسته می بیند انجام می دهد.(1)

لازمه قسم اول (یعنی علم غیبی) این است که هیچ گونه تکلیفی بر متعلق این گونه علم (از آن جهت که حتمی الوقوع است) تعلق نمی گیرد و نیز هیچ قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمی کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق می گیرد و لازمه امکان هم اختیاری بودن فعل و ترک است و متعلق علم پیامبر صلی الله علیه و آله از آن جهت که ضروری الوقوع است محال است مورد تکلیف قرار گیرد. پس «علم به قضای حتمی تأثیر در زندگی عملی انسان ندارد و تکلیف آور نیست» این شخص با وجود علم به خطرات و تهدیدها زندگی عادی خود را ادامه می دهد.

ص: 227


1- ر.ک: ربانی، علی، چهره درخشان حسین بن علی، انتشارات مکتب الحسین، ص 134. طباطبایی، محمد حسین، تفسیرالمیزان، دارالکتب الاسلامیه، ج 18، ص 194.

اما قسم دوم علم انبیاء و ائمه علیهم السلام تکلیف آور و وظیفه آور است که پیامبر صلی الله علیه و آله هم با همین علم مثل سایر انسانها به عمل به این علم مکلف بوده است یعنی مانند سایر افراد آنچه خیر و شر و نفع و ضرر در کارها وجود دارد تشخص داده و اقدام شایسته را به اختیار خویش انجام می دهد.

پس با درک این واقعیت که علم عادی پیامبر صلی الله علیه و آله تکلیف آور است و نه علم غیبی، می گوئیم که پیامبر صلی الله علیه و آله از طرف خداوند مکلف به عمل به علم ظاهری بود و باید طبق علم ظاهری حکم می کرد پس با این دید به بررسی ظاهری مسأله عمر و ابوبکر و عثمان در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله می پردازیم.

طبق اسناد معتبر تاریخی عمر و ابوبکر از جمله مسلمانان صدر اسلام و جزء اولین کسانی بودند که به رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان آوردند و از پیامبر صلی الله علیه و آله اطاعت کردند و در بعضی مواقع خدماتی هم نسبت به اسلام و مسلمین داشتند و حداقل جز صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله به حساب می آمدند و پیامبر صلی الله علیه و آله هم در این مورد هم مثل سایر موارد عمل به ظاهر می نمود و درآن زمان عمر و ابوبکر و عثمان دشمن پیامبر نشده بودند که هیچ بلکه به عنوان یک مسلمان در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله هم بودند حال مگر ممکن است پیامبر صلی الله علیه و آله کسی را قبل از وقوع جرمش محکوم بنماید که قصاص قبل از جنایت شرعاً کاری حرام است. و پیامبر صلی الله علیه و آله خیلی از چیزها را می دانست ولی اغلب بروز نمی داد چون مأمور به این کار نبود. اگر پیامبر صلی الله علیه و آله با عمر، ابوبکر و عثمان برخورد بدی می کرد و آنها را از خود می راند و یا حتی آنها را می کشت باید قاتلین امام حسین و علی علیه السلام که برخی از آنها از صحابه بودند مانند عمر سعد در کودکی حکم اعدامش را صادر می کرد و تمام بنی امیه را به قتل می رساند! در این صورت تاریخ چگونه قضاوت می کرد لذا می بینیم که هیچ امام و پیامبری چنین

ص: 228

عملی را انجام نداده است.

از نظر اجتماعی و سیاسی هم پیامبر صلی الله علیه و آله نمی توانست با افراد برخورد بکند چون با مطالعه موقعیت اسلام و مسلمانان در صدر اسلام به این نتیجه خواهیم رسید. زمانی که اسلام و مسلمین از هر طرف مورد هجوم دشمنان و کفار بوده و بودن افرادی همچون ابوبکر در صف مسلمین امتیازی مهم به شمار می رفت و جبهه کفار را متزلزل می کرد. حال پیامبر صلی الله علیه و آله بیاید و این مسلمانان را از خود براند و یا با آنها برخورد بکند این همان کاری خواهد بود که دشمنان اسلام می خواستند و بر علیه پیامبر شروع به تبلیغ می کردند که پیامبر مسلمانان و یاران خودش را از خود می راند و یا آنها را می کشد. و این کار باعث می شد عده کثیری از اطراف پیامبر پراکنده شده و موجب تضعیف اسلام و مسلمین می شد.

از نظر اخلاقی و شرعی نیز این کار امکان پذیر نبود چون اگر پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان اسوه اخلاق و رحمت للعالمین کسی را که ادعای مسلمانی دارد و نماز و روزه می گیرد از خود براند یا برخورد کند این کار با اخلاق پیامبری که مأمور به صبر و حسن اخلاق حتی در مقابل کفار و یهود و منافقین است منافات دارد.

در آخر هم به این نکته باید توجه داشت که اگرچه پیامبر صلی الله علیه و آله با این افراد برخورد جدی نداشت اما در موارد متعددی مشاهده می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله بطور غیرمستقیم عدم صلاحیت اینها را در عمل نشان می دهد و در عوض جبهه علی علیه السلام را به مناسبت های مختلف تقویت می کند و فضایل و قدرت علی علیه السلام را به رخ آنان می کشد. نمونه بارز این برخورد هنگام نزول سوره برائت بود که پیامبر صلی الله علیه و آله ابلاغ این پیام بزرگ را به ابوبکر سپرد. سپس علی علیه السلام را به دنبال وی فرستاد و گفت نامه را از او بگیر و به سوی مکه برو و پیامبر مرا برسان.

ص: 229

این واقعه را تمام علمای اهل سنت نقل کرده اند که به روشنی فضیلت و بزرگی علی علیه السلام را اثبات و عدم کفایت دیگران مانند ابوبکر را می رساند.

در جریان دیگر ابوبکر و عمر و ابوعبیده نزد پیامبر بودند که پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام تکیه داده بود، که پیامبر با دست خود به شانه علی علیه السلام زد و فرمود: ای علی تو اولین کسی هستی که ایمان آوردی تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی.(1)

و پیامبر در روزهای آخر عمر شریف خود دستور داد که دوست مرا فراخوانید که عایشه و حفصه، ابوبکر و عمر را فراخواندند ولی پیامبر به آنها توجهی نکرد تا اینکه ام سلمه علی علیه السلام را فرا خواند و پیامبر با علی

_ علیه السلام به صحبت نشست و آن دو (عمر و ابوبکر) از منزل خارج شدند. و پیامبر صلی الله علیه و آله دستور دادند که کسی نماز را اقامه بکند وقتی دید ابوبکر آماده نماز شد پیامبر صلی الله علیه و آله با وجود تب شدید او را کنار زد و خودش نشسته نماز را اقامه کرد.(2)

و ده ها مورد و موضوع دیگر که پیامبر صلی الله علیه و آله به طور غیرمستقیم اینها را از خود رانده و فضایل و برتری علی علیه السلام را به رخ آنها کشیده است.

برای آگاهی بیشتر در این مورد مطلعه کتاب سیاهترین هفته تاریخ، نوشته علی محدث توصیه می شود.

پاورقی ها:

[1] . ر.ک: ربانی، علی، چهره درخشان حسین بن علی، انتشارات مکتب الحسین، ص 134.

طباطبایی، محمد حسین، تفسیرالمیزان، دارالکتب الاسلامیه، ج 18، ص 194.

ص: 230


1- متقی هندی، کنزالعمال، مکتبة التراث الاسلامی، بیروت، حدیث 29.
2- ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب ,ل اب طالب علیهم السلام، مؤسسه انتشارات علامه قم، ج 1، ص 236.

[2] . متقی هندی، کنزالعمال، مکتبة التراث الاسلامی، بیروت، حدیث 29.

[3] . ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب ,ل اب طالب علیهم السلام، مؤسسه انتشارات علامه قم، ج 1، ص 236.

ص: 231

بخش چهارم: امام علی علیه السلام و غدیر

اشاره

تصویر

ص: 232

1. با توجه به غدیر آیا عدم اهتمام آن حضرت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله در پس گرفتن خلافت از غاصبان، غفلت ورزیدن در انجام واجبی که ترک آن روا نیست به حساب نمی آید؟ چرا ایشان عذر خود را آشکار نکرد؟

اشاره

رفتار سیاسی امام علی علیه السلام در دوران سخت و طاقت فرسای حکومت 25 ساله خلفاء(11-35ه_) نشان از هوشیاری و تقوای الهی دارد. هر چند برخی از مخالفان اسلام از جمله ابوسفیان در صدد برآمدند تا از شرایط بوجود آمده بهره جسته و کینه خود را از اسلام و مسلمین باز ستانند، ولی امام دست ردّ بر سینه آنها زد.(1) امام به دلیل رعایت حفظ وحدت مسلمین و جلوگیری از تزلزل عقیدتی تازه مسلمانها، راه سکوت بلکه مدارای با خلفاء را در پیش گرفت، تا آنجا که گمان شد امام علیه السلام از عمل آنها راضی است.(2) سکوت امام نه از سر ترس و عافیت طلبی بود که همه می دانستند انس وی به مرگ بیش از علاقه نوزاد به پستان مادر است.(3) بلکه از آن رو بود که قیام و شهادت در آن شرایط خاص، تنها به زیان اسلام بود. امام در دفاع از روش خردمندانه اش می گوید:

دیدم صبر بر آن بهتر از تفرقه میان مسلمین و ریختن خونشان است مردم تازه مسلمانند و دین مانند مشکی که تکان داده می شود، کوچکترین سستی آن را تباه می کند و کوچکترین فردی آن را وارونه می نماید.(4)

امام و اعتراض در برابر غصب خلافت

سیاست سکوت و مدارای امام، مانع از آن نبود که اعتراض خود را به صورتهای گوناگون نشان دهد برخی از شیوه های امام در این مبارزه عبارتند از:

الف: بیان دلایل برتری خویش؛ پس از آن که برخی با ابوبکر در

ص: 233


1- ر.ک: الارشاد، شیخ مفید، ج1، ص 190، مؤسسة آل البیت علیه السلام داراحیاء التراث، 1413، ه_ و نیز انساب الاشراف، بلا ذری، ج2، ص 271، دارالفکر، بیروت، 1417ه_.
2- تصنیف نهج البلاغه، لبیب بیضون، چ1، ص 325، مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلامی، دوم، 1408.
3- . نهج البلاغه، خطبه 5.
4- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص 308، داراحیاء التراث العربی، بیروت دوم، 1385 ه_.

سقیفة بنی ساعده بیعت نمودند ، امام علیه السلام به بیان حق مسلم خود دربارة خلافت و نکوهش بیعت آنها پرداخت.(1) و فضایل خود را برای اَحقّ بودن نسبت به خلافت برشمرد.(2) در نهج البلاغه دربارۀ اولویت امام برای خلافت به سه اصل استدلال شده است: اوّل وصیت و نص رسول خدا (در خطبه شماره 2)، دوّم شایستگی علی علیه السلام و اینکه جامة خلافت تنها زیبندة اندام اوست (در خطبة شماره 3 معروف به شقشقیه) سوم روابط نزدیک نسبی و روحی آن حضرت با رسول خدا صلی الله علیه و آله (در خطبه 195).(3)

ب: خودداری از بیعت داوطلبانه؛ امام پس از افشاگری نسبت به عدم صلاحیت ابوبکر برای خلافت، از بیعت با وی امتناع نمود. و در پاسخ عمر که وی را تهدید به بیعت نمود، پاسخ داد: (از شتر خلافت) شیری را بدوش که برای تو نیز سهمی از آن است، امروز برای ابوبکر خلافتش را محکم کن تا فردا به تو بازگرداند.(4) بیشتر متفکران بر این باورند که بیعت اجباری امام با ابوبکر، پس از شهادت حضرت زهراء علیها السلام بوده که تقریباً شش ماه از زمان خلافت وی گذشته بوده است.(5) امام در پاسخ نامه ای از معاویه، چگونگی بیعت تحمیلی خود را شرح می دهد: گفتی مرا چون شتری بینی، مهار کرده می راندند تا بیعت کنم، به خدا که خواستی نکوهش کنی، ستودی، و خواستی رسوا سازی ولی خود را رسوا نمودی. مسلمان را چه نقصان که مظلوم باشد و در دین خود بی گمان؟ یقینش استوار و از دو دلی به کنار؟(6)

ج: انتقاد از عملکرد خلفا؛ انتقادهای امام از خلفا به دو صورت کلی و مشخص بوده است. انتقاد مشخص از ابوبکر، در دو جمله خلاصه شده یکی این که ابوبکر با وجود شایستگی امام، لباس خلافت را بر تن نموده است. و دیگر اینکه چرا در همان حال که خود را شایسته خلافت نمی دانسته، زمینۀ خلافت عمر را فراهم نموده است.(7) در جای دیگر از همین خطبه دو خصوصیت اخلاقی

ص: 234


1- مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص 307، دارالمعرفة، بیروت،1403.
2- . ابن قتییه، الامامة و السیاسة، ج1، ص 29، انتشارات شریف الرضی، قم، 1371ش.
3- ر.ک: شهید مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 146، صدرا، تهران.
4- ابن قتییه، الامامة و السیاسة، ج1، ص 29.
5- همان، ص 31-32؛ مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص 308-309؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، چ 2، ص 10 و 14.
6- نهج البلاغه، نامه 28.
7- نهج البلاغه خطبه سوم معروف به شقشقیه.

عمر را مورد انتقاد قرار می دهد، یکی خشونت و سخت گیری عمر و دیگری اشتباه و پوزش طلبی وی.(1) دربارة عثمان نیز مجموعاً شانزده بار از وی سخن به میان آمده که بیشتر آنها دربارة حادثة قتل عثمان است.

د: اتمام حجت با انصار و مهاجرین؛ امام جهت بازگرداندن خلافت به مسیر اصلی و احقاق حق خود، با بهره گیری از شخصیت والای حضرت زهرا همراه وی شبانه به در خانه مهاجران و انصار رفته و پس از جلب نظرشان، از آنها می خواست تا سرهای خود را به نشانة بیعت و از جان گذشتگی تراشیده و سحرگاهان آمادگی خود را آشکار نمایند، امّا جز چند نفر انگشت شمار، کسی به پیمان خود وفا نکرد.(2)

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. سیری در نهج البلاغه، استاد شهید مرتضی مطهری، بخش پنجم اهل بیت و خلافت، صدرا.

2. تلخیص الشافی، شیخ طوسی، ج3، ص 72-86، دارالکتب الاسلامیه، 1394ه_.

پاورقی ها:

[1] . ر.ک: الارشاد، شیخ مفید، ج1، ص 190، مؤسسة آل البیت علیه السلام داراحیاء التراث، 1413، ه_ و نیز انساب الاشراف، بلا ذری، ج2، ص 271، دارالفکر، بیروت، 1417ه_.

[2] . تصنیف نهج البلاغه، لبیب بیضون، چ1، ص 325، مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلامی، دوم، 1408.

[3] . نهج البلاغه، خطبه 5.

[4] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص 308، داراحیاء التراث العربی، بیروت دوم، 1385 ه_.

[5] . مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص 307، دارالمعرفة، بیروت،

ص: 235


1- نهج البلاغه، خطبه سوم معروف به شقشقیه.
2- ر.ک: کتاب سلیم بن قیس هلالی، به تحقیق علماء الدین موسوی، مؤسسه البعثه، 1407 ه_ و این واقعه با اندکی تفاوت در تاریخ یعقوبی، ج2، ص 11 ؛ابن قتییه، الامامة و السیاسة،ج1، ص 12، آورده است.

1403.

[6] . ابن قتییه، الامامة و السیاسة، ج1، ص 29، انتشارات شریف الرضی، قم، 1371ش.

[7] . ر.ک: شهید مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 146، صدرا، تهران.

[8] . ابن قتییه، الامامة و السیاسة، ج1، ص 29.

[9] . همان، ص 31-32؛ مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص 308-309؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، چ 2، ص 10 و 14.

[10] . نهج البلاغه، نامه 28.

[11] . همان، خطبه سوم معروف به شقشقیه.

[12] . همان.

[13] . ر.ک: کتاب سلیم بن قیس هلالی، به تحقیق علماء الدین موسوی، مؤسسه البعثه، 1407 ه_ و این واقعه با اندکی تفاوت در تاریخ یعقوبی، ج2، ص 11 ؛ابن قتییه، الامامة و السیاسة،ج1، ص 12، آورده است.

ص: 236

2. در نهج البلاغه حضرت فرموده: «مرا رها کنید و کس دیگر غیر از من را بجویید!» این سخن مخالف ادعای شیعه که علی را در غدیر و مواضع دیگر منصوب پیامبرو خدا می دانند، است.

اشاره

امامت و خلافت منصبی است که از سوی خدا و به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله تعیین می شود، ولی ظهور و بروز آن و تدبیر و تصرّف در امور مسلمین و جامعه اسلامی، منوط به این است که در مردم آمادگی وجود داشته باشد و یار و یاورانی برای حمایت از آن به پا خیزند و این جز با بیعت و پذیرش مردم امکان پذیر نیست. به همین دلیل علی علیه السلام در دوران خلفای سه گانه (یعنی حدود 25 سال) خانه نشین بود و در امر خلافت دخالتی نمی کرد در عین اینکه مقام امامت او از سوی خدا بود و هیچ گونه کمبودی نداشت.(1)

اما علت این که چرا حضرت قبل از بیعت مردم فرمود: «دعونی و التمسوا غیری»(2) در همین خطبه امام بیان گردیده است.

توضیح این که: امام علیه السلام به خوبی می داند که مردم مسلمان در زمان خلفاء مخصوصاً در زمان خلیفه سوم از اسلام راستین فاصله گرفته اند. به ویژه تقسیم پست ها و مناصب حکومت اسلامی به دلخواه، و تقسیم بیت المال به طور غیر عادلانه، و طبق امیال شخصی که در زمان عثمان به اوج خود رسید مردم را چنان عادت داده بود که اگر کسی بخواهد سنّت پیامبر را دقیقاً اجرا کند با مخالفت های شدیدی رو برو خواهد شد. و حوادث بعد، اثبات کرد که این پیش بینی امام علیه السلام کاملا بجا بوده است. لذا به عنوان اعلام خطر به هنگامی که مردم می خواستند با او بیعت کنند می گوید: «مرا رها کنید» زیرا شما طاقت تحمّل اجرای حق و عدالت را ندارید. بدانید اگر با من

ص: 237


1- پیام امام، ج1، ص342.
2- نهج البلاغه، خطبه 3.

بیعت کنید مجبور خواهید بود برای تصفیه جامعه اسلامی دوران سختی را تحمّل کنید، و این درست به آن می ماند، که انسان نزد طبیب و جرّاح ماهری که در شهر نظیر ندارد می رود، او به بیمار می گوید: به طبیب دیگری مراجعه کن زیرا برنامه درمانی من سخت و سنگین است و تو یارای تحمّل آن را نداری، مسلّما منظورش این نیست که شایستگی را از خود سلب کند و یا دیگری را سزاوارتر از خویش ببیند، بلکه منظورش این است که از آغاز کار طرف را برای برنامه سنگینی که در پیش است آماده کند.(1)

از اینجا معلوم می شود میان این گفته امام علیه السلام و گفتاری که از ابوبکر به هنگام تصدّی خلافت نقل شده: «اقیلونی اقیلونی فلست بخیر منکم و علیّ فیکم» مرا رها کنید من بهتر از شما نیستم درحالی که علی علیه السلام در میان شما است، از جهات زیادی با هم تفاوت دارد که یکی از آنها این است که مردم در آن زمان آمادگی کافی برای پذیرش حق و عدالت داشتند زیرا تعلیمات پیامبر در گوش آنها بود و هنوز فراموش نشده بود. تایید گفته بالا وضعی است که پس از بیعت امام علیه السلام پیش آمد زیرا امام علیه السلام در روز دوم خلافت خود بر منبر رقت و اعلام کرد راه و رسم من همان روش پیغمبر است. هیچ کس بر دیگری برتری ندارد، و اگر سابقه و کوشش بیشتری در اسلام داشته باشد پاداش او در قیامت با خدا است. و اضافه کرد: فردا کسی نگوید، فرزند ابی طالب ما را از حقوق خود محروم کرد، زیرا همه بنده خدایند، و بیت المال مال خدا است و به طور مساوی بین همه تقسیم می شود، فردا همه حاضر شوند تا اموالی که موجود است بین آنها تقسیم گردد، عرب را بر عجم امتیازی نیست.

امام علیه السلام فردای آن روز به «عبیدالله ابن ابی رافع» کاتب خویش دستور داد از مهاجرین شروع کند، سپس به انصار و سایر مسلمانان

ص: 238


1- مکارم شیرازی، ترجمه و شرح گویای نهج البلاغه، ج1، ص407؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص169.

هر کدام سه دینار بدهد.(1)

از این تقسیم جز «طلحه، زبیر، عبدالله بن عمر، و سعید بن عاص و مروان بن حکم» کسی سر باز نزد، عبید الله جریان را به امام علیه السلام گزارش داد.

هنگامی که مردم در مسجد بودند این گروه در گوشه ای از مسجد کنار یکدیگر نشستند و با یکدیگر آهسته صحبت می کردند، پس از آن «ولید بن عقبه» نزد امام علیه السلام آمد و گفت تو در روز «بدر» بستگان نزدیک ما را کشتی اما امروز ما با تو بیعت می کنیم به شرط اینکه همان مقدار که زمان عثمان به ما پرداخت می شد بپردازی و کشندگان عثمان را به قتل برسانی و اگر از تو بیمناک شویم به شام و معاویه ملحق می شویم. امام علیه السلام فرمود: امّا مسأله «بدر» وظیفه الهی بوده و امّا مسأله مال در اختیار من نیست که کم و زیاد کنم، آنچه خدا فرموده انجام می دهم و در مورد کشندگان عثمان اگر ملزم بودم آنها را بکشم همان وقت این کار را می کردم، و اگر شما از من بیم دارید به شما تأمین می دهم برای چه بیم داشته باشید؟... من روشی جز قرآن و سنت پیغمبر انتخاب نخواهم کرد؛ سپس.... عمار یاسر را با عبدالرحمن به سوی طلحه و زبیر که در گوشه مسجد نشسته بودند فرستاد، آنها نزد امام علیه السلام آمدند. فرمود: شما را بخدا سوگند می دهم آیا این طور نبود که من از بیعت کراهت داشتم و شما با رغبت بیعت نمودید؟ گفتند: چرا؛ فرمود: پس این چه وضعی است که از شما مشاهده می کنم؟ گفتند: بیعت کردیم که بدون مشورت ما کاری نکن و ما را بر دیگران برتری بخشی، اما اموال را به طور مساوی تقسیم کردی و بدون مشورت ما این عمل را انجام دادی. امام فرمود: استغفار کنید که من (چنین شرطی را از شما بر خلاف رضای خدا پذیرفته باشم) هم اکنون بگوئید آیا حقّی از شما گرفته ام یا به شما ستم کرده

ص: 239


1- مکارم شیرازی، ترجمه و شرح گویای نهج البلاغه، ج1، ص407؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص408.

ام؟ گفتند: معاذالله.(1) فرمود: آیا حکم و یا حقی مربوط به یکی از مسلمانان بوده که من جاهل به آن بوده ام و یا از گرفتن آن عاجز مانده ام؟ گفتند: نه؛ ... باز امام فرمود: اما در مورد مشورت با شما، من به حکومت رغبتی نداشتم، مرا به سوی آن دعوت نمودید و اصرار ورزیدید، ترسیدم اگر ردّ کنم اختلاف افتد. و پس از قبول مسئولیت، در کتاب خدا و سنّت پیامبر نظر افکندم، آنچه مرا راهنمائی کردند عمل نمودم و احتیاج به نظر و رأی شما ندیدم.(2)

بنابراین این کلام امام علی علیه السلام نه بخاطر این بود که سزاوار خلافت نیست و نه به خاطر این بود که کسی دیگر در امر خلافت سزاوارتر از آن حضرت است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ پیام امام، شرح فارسی بر نهج البلاغه، ج1.

2_ شرح و ترجمه گویای نهج البلاغه، ج1، آیت الله مکارم شیرازی.

3_ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید.

پاورقی ها:

[1]. پیام امام، ج1، ص342.

[2]. نهج البلاغه، خطبه 3.

[3]. مکارم شیرازی، ترجمه و شرح گویای نهج البلاغه، ج1، ص407؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص169.

[4]. همان، ص408.

[5]. ترجمه و شرح گویای نهج البلاغه، ص411.

[6]. ترجمه و شرح گویای نهج البلاغه، ج1، ص411.

ص: 240


1- ترجمه و شرح گویای نهج البلاغه، ص411.
2- ترجمه و شرح گویای نهج البلاغه، ج1، ص411.

3. اگر گفته می شود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شخصی را در غدیر برای جانشینی خود انتخاب کرد، آیا گفته و عمل آن حضرت با اذن پروردگار بود؟

اشاره

احادیثی که در راستای تعیین جانشین از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صادر شده فراوان است که در کتاب های معتبر فریقین آمده اند به عنوان مثال حدیث ثقلین(1)، حدیث منزلت(2)، حدیث و واقعه تاریخی غدیر،(3) حدیث قلم و دوات(4)، حدیث یوم انذار(5) و... از جمله احادیثی هستند که بر جانشینی علی علیه السلام و اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله دلالت دارند و نیز حدیث دوازده امیر یا دوازده خلیفه و حتی در برخی منابع اهل سنت گفته شده که اول آن ها علی و آخر آنها مهدی است،(6) بر امامت دوازده امام بعد از رسول خدا دلالت دارند لذا نیازی به ذکر این احادیث دیده نمی شود و در زیر فقط به منابع آن اشاره می شود.

تردیدی وجود ندارد که این احادیث به اذن و دستور خدا بوده است زیرا سفارشات و دستورهای رسول خدا به خصوص در مسائل دین و اصول عقاید و شریعت و آنچه بستگی به سرنوشت امت اسلامی و بشر دارد، ممکن نیست بدون اذن و دستور خدا باشد زیرا در غیر این صورت رسالت و نبوت آن حضرت خدشه دار می گردد. شاید دو آیه سوم و چهارم سوره نجم که تاکید می کنند پیامبر از روی هوا و هوس حرف نمی زند و هر چه می گوید وحی است برای اثبات این نکته کافی باشد. با این حال به تکیه بر چند آیه دیگر نیز می توان نشان داد که پیامبر هر دستور دینی که بدهد از جمله در بحث امامت و جانشینی، از سوی خداست و ما مأمور به اطاعت از ایشان هستیم. و روی این جهت است که خداوند در قرآن کریم اطاعت مطلق رسول خدا را در کنار اطاعت خود بر مومنین واجب قرار داده است، به دلیل این که او هیچ

ص: 241


1- نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج4، ص1873، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
2- همان، ج7، ص120، بیروت، دارالفکر، بی تا.
3- همان، ج4، ص1873، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص118.
4- بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج3، ص91، بیروت، دارصعب، بی تا.
5- المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص133.
6- قندوزی، سلیمان، ینابیع المودة، ج3، ص291، دارالاسوة، اول، 1416ق.

چیزی را بدون اذن خداوند انجام نمی دهد و لذا می فرماید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ » ؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالامر را»(1)

و نیز می فرماید:

«وَمَا آتَاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ » ؛ «آنچه را رسول خدا برای شما آورد بگیرید (و اجرا کنید) و از آنچه نهی کرده خودداری نمائید و از مخالفت خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است».(2)

این دو آیه از طرف خداوند بر این مطلب دلالت دارند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسئله تعیین جانشین مأذون از طرف خداوند بوده است و در غیر این صورت ممکن نبوده که رسول خدا صلی الله علیه و آله این همه اصرار بر مساله جانشینی داشته باشد. افزون بر این، مسئله امامت و جانشینی یکی از مسائل مهم و خطیر دین اسلام است که هدایت نه تنها امت اسلامی بلکه تمام بشر مرهون آن بوده و نه تنها خداوند به آن اذن داده بلکه عقل نیز آن را از وظایف رسول خدا می داند. و اهمیت آن به قدری بزرگ بوده که خداوند خودش در قرآن به آن پرداخته است. خداوند در سوره مائده آیه 67 می فرماید: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ » ؛ «ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا (به مردم) برسان و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده ای، خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می دارد و خداوند جمعیت کافران (لجوج) را هدایت نمی کند».

جلال الدین سیوطی از مفسران اهل سنت در ذیل این آیه از مجاهد نقل می کند که وقتی این آیه نازل شد پیامبر عرض

ص: 242


1- نساء / 59.
2- حشر / 7.

کرد: خدایا من تنهایم چگونه این کار را انجام دهم؟ به دنبال این سخن پیامبر این آیه نازل شد که «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته»

و از ابوسعید خدری یکی از صحابه رسول خدا نقل می کند که این آیه بر رسول خدا در روز غدیر خم درباره امامت و جانشینی حضرت علی علیه السلام نازل شد.

و از ابن مسعود صحابه دیگر رسول خدا نقل می کند که او گفته ما این آیه را در زمان حیات پیامبر قرائت می کردیم به این معنا که علی علیه السلام مولای همه مومنین است.(1)

و باز خداوند خودش ولی و امام بعد از پیامبر را به گونه ای معرفی نموده که با در نظر گرفتن شأن نزول بر هیچ کسی جز علی علیه السلام منطبق نمی گردد. خداوند می فرماید:

«إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ» ؛ «سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند، همانها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند».(2)

جلال الدین سیوطی می گوید به طور متفق علیه از ابن عباس نقل شده که هنگامی که علی در حال رکوع انگشترش را صدقه داد، پیامبر از سائل پرسید که این انگشتر را چه کسی به تو داد؟ او در جواب اشاره به علی کرد و گفت آن رکوع کننده. در همین لحظه این آیه نازل شد.(3)

و نیز در همین تفسیر احادیث متعددی نقل شده که همگی می گویند این آیه درباره علی نازل شده است و علی کسی بوده که انگشترش را در حال رکوع به سائل داده است.(4)

امام فخررازی یکی دیگر از مفسرین معروف اهل سنت نیز روایات متعددی را مبنی بر این نقل می کند که این آیه در حق علی نازل

ص: 243


1- سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج2،ص 298.
2- مائده / 55.
3- سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج2، ص293، قم، کتابخانه نجفی، 1404ق.
4- سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج2، ص293 _ 294.

شده و اوست که در حال رکوع انگشترش را صدقه داده است.(1)

طبری مفسر دیگر اهل سنت هر چند سعی نموده با ذکر برخی احادیث آیه شریفه را از دلالت بر ولایت و امامت علی علیه السلام به سوی دیگر منصرف کند ولی باز هم نتوانسته از حقیقت چشم پوشی کند و لذا روایات متعددی را نقل نموده که به اتفاق می گویند این آیه در شأن علی علیه السلام نازل شد و فقط او بوده است که در حال رکوع انگشترش را صدقه داده است.(2)

با توجه به آنچه که بیان گردید پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نه تنها در مسئله تعیین جانشین با اذان خداوند عمل می کرد بلکه مأمور بوده که این جانشینی را بر همه برساند و لذا در مجالس و مناسبت های متعددی به این امر مهم پرداخته و حتی در قرآن کریم نیز این مسئله مهم تلقی شده و آیاتی را به آن اختصاص داده است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ المراجعات، سید شرف الدین عاملی.

2_ گزیده جامع از الغدیر، تلخیص محمد حسین شفیعی شاهرودی.

3_ آن گا هدایت شدم، سید محمد تیجانی.

4_ و رکبت السفینة، مردان خلیفات.

پاورقی ها:

[1]. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج4، ص1873، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

[2]. همان، ج7، ص120، بیروت، دارالفکر، بی تا.

[3]. همان، ج4، ص1873، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص118.

[4]. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج3، ص91، بیروت، دارصعب، بی تا.

ص: 244


1- رازی، فخرالدین محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج12، ص383، بیروت، داراحیاء التراث العربی، سوم، 1420ق.
2- طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج6، ص186، بیروت، دارالمعرفه، اول، 1412ق.

[5]. المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص133.

[6]. قندوزی، سلیمان، ینابیع المودة، ج3، ص291، دارالاسوة، اول، 1416ق.

[7]. نساء / 59.

[8]. حشر / 7.

[9]. سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج2،ص 298.

[10]. مائده / 55.

[11]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج2، ص293، قم، کتابخانه نجفی، 1404ق.

[12]. همان، ص293 _ 294.

[13]. رازی، فخرالدین محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج12، ص383، بیروت، داراحیاء التراث العربی، سوم، 1420ق.

[14]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج6، ص186، بیروت، دارالمعرفه، اول، 1412ق.

ص: 245

4. آیا امیرالمومنین خود درباره علل سکوت بیست و پنج سالهشان بعد از واقعه غدیرچیزی فرموده اند؟ آیا در نهج البلاغه در اینباره مطلبی وجود دارد؟

زندگی ائمه طاهرین علیهم السلام و در رأس آن دوران حیات امیرالمؤمنین علیه السلام آیینه تمام نمای طاعت و بندگی خدای متعال بوده و بر اساس صلاح و مصلحت جامعه اسلامی و بلکه جامعه بشری سپری گردیده است. در زندگی ائمه هیچ فرقی میان سکوت و قیام و مبارزه علنی وجود ندارد، زیرا همه افعال و اقوال آنها بر اساس وظیفه شرعی و الهی و صلاح جامعه اسلامی بوده است که خود آنها از همه مردم به آن آگاه تر بوده اند. بنابر این هرگاه وظیفه الهی و صلاح امت اسلامی اقتضاء می کرده قیام و مبارزه مسلحانه نموده و هرگاه وظیفه الهی شان و صلاح امت مقتضی سکوت و بردباری در برابر ستم بوده سکوت اختیار نموده اند. البته این سکوت هیچ گاه به منزله کوتاه آمدن و چشم پوشی کردن در قبال وظایف الهی و شرعی و بر خلاف مصلحت امور مسلمین نبوده است. بلکه در حقیقت نقش قیام و مبارزه علنی و مسلحانه را ایفا نموده است. یعنی در هر حال به حفظ دین و مصلحت امت اسلامی منجر شده است.

اینک برای تفصیل پاسخ به عبارات خود حضرت که در چندین خطبه و نامه در نهج البلاغه به آن اشاره شده است می پردازیم:

امام علیه السلام در خطبه سوم نهج البلاغه که معروف به خطبه شقشقیه است به ابن عباس چنین می فرماید: «آگاه باش، سوگند به خدا که پسر ابی قحافه (ابی بکر که اسم او در جاهلیت عبدالعزی بود، حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله آن را تغییر داده، عبدالله نامید) خلافت را مانند پیراهنی پوشید و حال آن که می دانست من برای خلافت (از جهت کمالات علمی و عملی) مانند قطب آسیا هستم (چنان

ص: 246

که دوران و گردش آسیا قائم به آن میخ آهنی وسط است و بدون آن خاصیت آسیایی ندارد، همچنین خلافت به دست غیر من زیان دارد، مانند سنگی است که در گوشه افتاده و در زیر دست و پای کفر و ضلالت لگدکوب شده) علوم و معارف از سرچشمه فیض من مانند سیل سرازیر می شود، هیچ پرواز کننده در فضای علم و دانش به اوج رفعت من نمی رسد، پس (چون پسر ابی قحافه پیراهن خلافت را به ناحق پوشید و مردم او را مبارکباد گفتند) جامه خلافت را رها و پهلو از آن تهی نمودم و در کار خود اندیشه می کردم که آیا بدون دست (نداشتن سپاه و یاور) حمله کرده (حق خود را مطالبه نمایم) یا آن که بر تاریکی کوری (گمراهی مردم) صبر کنم که در آن پیران را فرسوده و جوانان را پژمرده و پیر ساخته، مؤمن (برای دفع فساد) رنج می کشد تا بمیرد، دیدم صبر کردن خردمندی است، پس صبر کردم در حالتی که چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود (بسیار اندوهگین شدم، زیرا در خلافت ابوبکر و دیگران جز ضلالت و گمراهی چیزی نمی دیدیم و چون تنها بودم و یاوری نداشتم نمی توانستم سخنی بگویم) میراث خود را تاراج رفته می دیدم (منصب خلافت را غصب کردند و فساد آن در روی زمین تا قیام قائم آل محمد علیهم السلام باقی است، پس از وفات رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله که خلافت را به ناحق غصب کردند و مردم را به ضلالت و گمراهی انداختند، برای حفظ اسلام و این که مبادا انقلاب داخلی برپا شده و دشمن سوء استفاده نماید، مصلحت در چشم پوشی از خلافت و شکیبایی دانستم) تا این که اولی (ابوبکر) راه خود را به انتها رسانده (پس از دو سال و سه ماه و دوازده روز درگذشت و پیش از مردنش) خلافت را بعد از خودش در آغوش ابن خطاب (عمر) انداخت... جای بسی حیرت و شگفت است که در زمان حیاتش فسخ بیعت مردم را درخواست می نمود (می

ص: 247

گفت: اقیلونی فلستُ بخیرکم و علیٌ فیکم؛ یعنی ای مردم بیعت خود را از من بردارید و مرا از خلافت عزل نمایید که من از شما بهتر نیستم و حال آن که علی علیه السلام در میان شماست) ولی چند روز از عمرش مانده وصیت کرد خلافت را برای عمر، این دو نفر غارتگر خلافت را مانند دو پستان شتر میان خود قسمت کردند _ خلافت را در جای درشت و ناهموار قرار داد در حالتی که عمر سخن تند و زخم زبان داشت، ملاقات با او رنجآور بود و اشتباه او (در مسایل دینی) بسیار و عذر خواهیش بی شمار بود... پس سوگند به خدا مردم در زمان او گرفتار شده اشتباه کردند و در راه راست قدم ننهاده از حق دوری نمودند، پس من هم در این مدت طولانی (ده سال و شش ماه) شکیبایی ورزیده با سختی محنت و غم همراه بودم، عمر هم راه خود را پیمود (و پیش از مردن) امر خلافت را در جماعتی قرار داد که مرا هم یکی از آنها گمان نمود، پس بار خدایا از تو یاری می طلبم برای شورایی که تشکیل شد و مشورتی که نمودند، چگونه مردم مرا با ابوبکر مساوی دانسته، درباره من شک و تردید نمودند تا جایی که امروز با این اشخاص (پنج نفر اهل شورا) همردیف شده ام و لکن در فراز و نشیب از آنها پیروی نمودم (برای مصلحت در همه جا با آنها موافقت کردم)...»[1]

تأمل و دقت در فرازهای این خطبه نشان می دهد که دو عامل اصلی باعث سکوت امام در دوران بیست و پنج ساله خلافت خلفاء سه گانه بوده است:

الف) بی وفایی مردم و پشت کردن آنها به حقیقتی که رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله در زمان حیاتش و در مقاطع مختلف به آن توصیه فرموده بود، خصوصاً تفرقه و نفاق سران و بزرگان صحابه برای به دست آوردن منصبی که بعد از رحلت پیامبر اکرمآماده می دیدند و لذا در چنین شرایطی که تعداد حامیان امام از عدد انگشتان

ص: 248

دست تجاوز نمی کرد همان گونه که خود امام در صدر خطبه به آن اشاره فرمود (بدون دست) هرگونه قیام و مبارزه علنی و مسلحانه غیر ممکن و در حکم انتحار محسوب می شد.

ب) پرهیز از اختلاف و دو دستگی بلکه چند دستگی در جامعه نوپای اسلامی که ثمره سالها مبارزه و جهاد و خون دل خوردن های پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و مسلمانان بود و لذا امیر المؤمنین علیه السلام همان گونه که خودش در یکی از فرازهای این خطبه فرمود برای حفظ کیان اسلامی و وحدت جامعه مسلمان نه تنها از حق مسلم خود چشم پوشی نموده بلکه (در فراز و نشیب ها از آنها پیروی نمود) (و خار در چشم و استخوان در گلو) چنانکه خودش فرمود، به سان سرباز گمنام در مقاطع مختلف با ارشاد و راهنمایی خلفاء خصوصاً در زمان عمر، کجرویها و اشتباهات آنان به آنها گوشزد می فرمود، چنانچه در منابع سنی و شیعه نقل شده که عمر مکرر می گفت: «اگر علی نبود عمر هلاک می گردید».

در خطبه صد و شصت و یک نهج البلاغه نیز امام علیه السلام به این دو عامل اشاره نموده و می فرماید: «پس بدان تسلط (سه خلیفه) بر ما به خلافت با این که ما از جهت نسب (خویشی با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم _ ) برتر و از جهت نزدیکی به رسول خدا صلی الله علیه و آله استوارتریم، برای آن است که خلافت مرغوب و برگزیده بود (هر کس طالب آن بود اگر چه لیاقت نداشت، پس) گروهی با آن بخل ورزیدند (و نگذاشتند سزاوار به آن مقام بر آن بنشیند) و گروه دیگری (امام علیه السلام ) بخشش نموده (برای حفظ اساس اسلام) از آن (و به ظاهر از برخی اصول دیگر) چشم پوشیدند (چون از یک طرف برای گرفتن حق یاوری نداشتند و از طرف دیگر همراهی نکردن با آنها به ضرر جامعه نوپای اسلامی بودند، چنان چه در خطبه 3 به آن اشاره شد) و حَکَم (میان ما

ص: 249

و ایشان) خدا است».[2]

در خطبه صد و هفتاد و یک به عامل تنهایی و اتفاق قریش بر اینکه نگذارند خلافت به اهل آن برسد اشاره نموده و عرض می کند: «خدایا من بر قریش و کسانی که آنها را یاری می کنند از تو کمک میطلبم زیرا آنها خویشی مرا قطع کردند (نسبت مرا با رسول خدا صلی الله علیه و آله مراعات ننمودند) و بزرگی مقام و منزلت مرا کوچک شمردند (مرا همردیف خود دانستند) و در امر خلافت که اختصاص به من داشت بر دشمنی با من اتفاق کردند».[3]

آن چه در این سه خطبه به آن اشاره گردید تنها به عنوان نمونه و اینکه دارای تفصیل بیشتر بود می باشد و در نهج البلاغه در بیش از پانزده خطبه و نامه و حکمت امام علیه السلام به مساله خلافت و علل و عوامل سکوت خودش در برابر خلفاء ثلاثه به تصریح و اشاره سخن گفته است و شما می توانید به خطبه های: 3، 33، 37، 66، 152، 161، 169، 171 و 188، و نامه های: 6، 36 و 45 و حکمت های: 21، 181 و 175 مراجعه نمایید.

ص: 250

5. آیاحضرت علی علیه السلام مشروعیت خویش را ناشی از بیعت مردم می دانست یا احادیث پیامبرمانند غدیر؟

اشاره

مشروعیت معانی متعددی دارد. از جمله 1_ قانونی بودن 2_ دارای اقبال مردمی بودن 3_ شرعی و الهی بودن. این کلمه در فضای اسلامی به معنی اخیر می باشد، اما اینکه امام علی علیه السلام در عبارت لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لأَلقیتُ حبلَها علی غاربها(1)

ترجمه: اگر حضور اجتماع کنندگان و حجت خدا با بودن یاورانی (در ارتباط با بیعت با من) نبود و اگر نبود که خداوند از علما تعهد گرفته که بر پرخوری ظالمین و گرسنگی مظلومین ساکت نباشند هر آینه افسار و ریسمان حکومت را بر گردن آن می انداختم (و حکومت را رها می کردم). در این عبارت قبول خلافت را منوط به بیعت می داند. این به لحاظ درخواست و اقبال مردم می باشد. در چنین شرائطی بر امام واجب است دعوت مردم را مبنی بر قبول خلافت بپذیرد اما اگر مردم با امامت ایشان مخالفت داشتند و زمینه های ولایت ایشان وجود نداشت، از این جهت وظیفه ایشان ساقط است و در مقابل مردم وظیفه و تکلیف خویش را بجا نیاورده و مرتکب حرام شده اند. بنابراین تحقق عملی خلافت امام علی علیه السلام بستگی به تمایل مردم دارد اما این به آن معنی نیست که، مشروعیت ذاتی و دینی ایشان از ناحیه مردم باشد. زیرا مطابق آیات و روایت متعددی خداوند متعال امام علی علیه السلام را به ولایت و خلافت مسلمین منصوب نموده از جمله آیات ولایت(2) ابلاغ(3) و آیه اطاعت(4) و احادیث و روایات متعددی از جمله روایات غدیر خم، ثقلین، انذار نواخاة و...(5) دلالت بر ولایت الهی ایشان دارد. مضافاً اینکه ایشان در نهج

ص: 251


1- نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 50.
2- مائده / 55.
3- مائده / 67.
4- نساء / 59.
5- کشف المراد فی شرح تجریه الاعتقاد / علامه حلی / ص 395.

البلاغه کلماتی دارند که خلافت را در دوران خلفاء سه گانه حق خویش دانسته و خلافت سایرین را غاصبانه دانسته اند. امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند: فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی أری تراثی نهباً((1)) ترجمه: (در این دوره خلفاء سه گانه) صبر کردم در حالی که از شدت اندوه و غم مانند کسی بودم که در چشمم او از خاشاک و در گلوی او استخوانی آزار دهنده باشد. زیرا می دیدم که حق موروثی من به غارت رفته است.

کلمه تُراث دلالت بر آن دارد که امام علی علیه السلام خلافت را حق خود و میراث خود می داند. میراثی که از پیامبر صلی الله علیه و آله مطابق سنت الهی به او ارث رسیده است. در جائی دیگر امام علیه السلام می فرمایند: فنظرت فاذا لیس لی معین إلاّ اهل بیتی، فظننت بهم عن الموت، فأفضیتُ علی القذی و شربتُ علی الشجی و صبرت علی اخذ الکظم و علی أمرّ من طعم العلقم((2))ترجمه: روبرو شدم آنگاه که یاوری نداشتم جز خاندانم و بر جان آنان ترسیدم، از این رو چشم پوشی کردم و هرگونه ناگواری را تحمل نمودم، که از هر تخلی، تخل تر بود.

در جائی دیگر امام علیه السلام پس از بیعت مردم با ایشان می فرمایند:... و لهم خصائص حق الولایة و فیهم الوصیة و الوراثه، الان اذ رجع الحق الی اهله و نُقل الی منتقله((3))

ترجمه: حق ولایت خاص ایشان (آل محمد) است و سفارش و میراث پیامبر صلی الله علیه و آله از آن ایشان (اهل بیت) است اینکه حق به شایسته آن بازگشته و به جایگاه خود منزل کرده است. ابن ابی الحدید می گوید لازمه این سخن آن است که قبل از زمامداری علی علیه السلام حق و مقام خلافت جایگاه واقعی خویش را نداشت و در اختیار کسانی بود که اهلیت آن را نداشته اند((4)) با توجه به این کلمات معلوم می شود که امام علی علیه السلام ولایت و زمامداری خویش را یک حق شرعی و الهی می داند و از این جهت رأی و نظر مردم

ص: 252


1- نهج البلاغه، خطبه 3.
2- نهج البلاغه، خطبه 26.
3- نهج البلاغه، خطبه 2.
4- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 9 _ 138.

هیچ اثری در آن ندارد. و در این مدت (دوره خلفاء) این حق الهی از او غصب شده بود.

پاورقی ها:

[1]. نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 50.

[2]. مائده / 55.

[3]. مائده / 67.

[4]. نساء / 59.

[5]. کشف المراد فی شرح تجریه الاعتقاد / علامه حلی / ص 395.

[6]. نهج البلاغه، خطبه 3.

[7]. نهج البلاغه، خطبه 26.

[8]. نهج البلاغه، خطبه 2.

[9]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 9 _ 138.

ص: 253

6. اگر نظریه تعیین امامت به وسیله نص پیامبر اکرم _ صلیالله علیه وآله _ اثبات شده و مشهور است پس چرا وقتی که مردم پس از قتل عثمان به در خانه علی ابن ابیطالب برای بیعت با او رفتند ، بیعت مردم در امر امامت را در ابتدا نمی پذیرفت؟

اشاره

پس از کشته شدن عثمان، مهاجر و انصار و کسانی که علیه عثمان قیام کرده بودند، به عدالت علی علیه السلام روآوردند. نقل شده(1) اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و تمام طبقات مردم به خانة علی علیه السلام هجوم آوردند و اطراف خانه او را احاطه کرده و می گفتند : یا اباالحسن عثمان کشته شد و ما به پیشوا نیازمندیم و امروز هیچ فردی را شایسته تر از تو نمی دانیم، تو پیش قدم ترین مردم در اسلام و نزدیکترین افراد به پیامبر خدا هستی، امیرمؤمنان در حالی که از مردم کناره گیری کرده بود در جواب آنان فرمود: (لا حاجة لی فی امرکم فمن اخترتم رضیت به) من نیازی به شما و حکومت شما ندارم هر که را اختیار کردید من به او رضایت می دهم(2). علی علیه السلام از پذیرفتن دعوت آنان امتناع فرمود و علت آن را بازگو کرد تا مردم افکار باطل را در خیال خود نپرورانند و متوجه شوند که امام آینده پراضطراب را با چشم دوربین خود می بیند. فرمود: (دعونی والتمسوا غیری فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان لا تقوم له القلوب و لا تثبیت علیه العقول ...(3) مردم مرا رها کنید و شخص دیگری برای این کار جستجو کنید زیرا ما آیندة پراضطراب در پیش داریم، دورانی که سراسر نفاق و دورویی است و اشتباه کاری ها و وساوس شیطان زیاد است به طوری که قلبها استقامت خود را از دست می دهد و عقل ها بر یک پایه استوار نخواهد ماند.

امام علیه السلام می داند که انحراف های زمان عثمان در اعماق فکر

ص: 254


1- طبری، تاریخ طبری، ج6، ص3068 چاپ اروپا.
2- ابن اثیر، الکامل ، ج 3، ص199، چاپ بیروت.
3- عبده، محمد، شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 181 چاپ دمشق.

مردم ریشه دوانده و عدهیی به آن منوال خوگرفته اند و سران جمعیت به خصوص فرمانداران عثمان و خاندان بنی امیه که بیت المال را غارت کرده اند برای رسیدن به هواهای نفسانی خود و حفظ منافع نا مشروع خویش به زودی در مقابل او قیام می کنند و عده ای با آنان همدست می شوند و در راه حکومت ها و مشکلاتی ایجاد می کنند. مردمی که به روش عثمان عادت کرده اند توانایی تحمل عدل علی علیه السلام را ندارند ، از این جهت می فرمود: ( و ان الافاق قد اغامت والمحجه قد تنکرت واعلموا انی ان اجبتکم رکبت بکم ما اعلم و لم اصغ الی قول القائل و عتل العاتب و ان ترکتمونی فانا کاحدکم و لعلی اسمعکم و اطوعکم لمن و لیتموه امرکم و انا لکم وزیرا خیر لکم منی امیرا(1).)

( همانا ابرهای تاریک آسمان را پوشانده و راه راست و روشن تغییر پیدا کرده ؟ بدانید اگر من دعوت شما را به راهی که میدانم وا میدارم و به گفته این و آن ملامت ملامت کنندگان گوش نخواهم داد. اگر مرا رها کنید من مانند یکی از شما خواهم بود بلکه شاید نسبت به زمام امر خود را به دست او بسپارید فرمانبردارترین و شنواترین شما باشم).

علی علیه السلام با این بیان وضع حکومت خود را برای آنان به طور فشرده و اختصار بیان فرمود و با امتناع نخستین خود روحیه مردم را برای پذیرش حکومت عدل کامل عیار آماده نمود و به مردم اعلام کرد در صورتی حکومت را قبول می کند که مفاسد زمان عثمان را ریشه کن نماید و کسی حق اعتراض و ملامت نداشته باشد. مردم از هر طرف برای بیعت به جانب او هجوم می آوردند به طوری که خود آن حضرت چگونگی روی آوردن آنان را چنین بیان می فرمود: (فما راعنی کعرف الضیع انها لو کل جانب حقی لقد وطی الحسنان و شق عطفای مجتمعین حولی کبیضة الغنم(2)).

ص: 255


1- همان، ج 1، ص 181 و 182، چاپ دمشق.
2- . نهج البلاغه ، ج 1، ص 35و36.

ناگهان مردم مانند موهای زیادی که اطراف گردن حیوان را احاطه کرده است با فشردگی و ازدحام، مرا احاطه کرده اند، به طوری که حسن و حسینم در زیر گام های مردم واقع شدند و شانه هایم در اثر ازدحام مردم آسیب دید. مردم مانند گله ی گوسفند که بدون شبان قرار گرفته باشند روآوردند).

ولی باز امام علیه السلام از پذیرفتن حکومت بدون قید و شرط امتناع نمود و فرمود: تا صبح فردا به شما مهلت می دهم بروید فکر کنید اگر حاضرید در مقابل حکومت من تسلیم باشید و اعمال خلفاء گذشته را به رخ من نکشید و از من تقلید و پیروی کنید و زبان اعتراض نداشته باشید، با این شرط در مسجد (مرکز عمومی مسلمانان) اجتماع کنید وگرنه هر که را می خواهید انتخاب کنید، فردا در مسجد اجتماع کردند امیر مومنان آمد و بالای منبر رفت و فرمود: «ایها الناس... قد افترقنا بالامس و کنت امرکم فابیتم الا ان اکون علیکم الا ان مفاتیح اموالکم معی، الا و انه لیس ان اخذ درهما دونکم فان شئتم قعدت علیکم و الا فلا اخذ علی احد...(1)». ای گروه مردمان دیروز ما از یکدیگر جدا شدیم در حالی که من از حکومت بر شما کراهت داشتم ولی شما امنتناع کردید و اسرار ورزیدید که به جز من کسی حکومت شما را به دست نگیرد، من در صورتی زمام امور را به عهده می گیرم که اختیار اموال شما به دست من باشد و من با این اختیار نمی خواهم به سود خود استفاده کنم . اگر می خواهید من بر شما حکومت کنم وگرنه هیچ مسوولیتی از شما را بر عهده نمی گیرم.

هدف علی علیه السلام از این شرط، این بود که هر مال که بیجا در زمان عثمان به خانه های مردم رفته برگردد و کسی حق اعتراض نداشته باشد. بنا به نقلی(2) هنگامی که طلحه و زبیر

ص: 256


1- تاریخ طبری،ج 6 ، ص 3067.
2- تاربخ طبری ،ج6، ص 3069.

برای بیعت آمدند امیرمومنان فرمود: اگر دوست دارید با من بیعت کنید وگرنه من با شما بیعت کنم . ولی آنان گفتند : ما با شما بیعت می کنیم آنگا ه با حضرت بیعت کردند، به هر حال طوری با آن حضرت بیعت شد که با هیچ یک از خلفاء این گونه بیعت عمومی و همگانی انجام نگرفته بود.

علی علیه السلام برای استحکام پایه های حکومت خود، مردم را کاملاً آزاد گذاشت و به آنان وقت فکر کردن داد و سپس در مرکز عمومی برای بیعت حاضر شد تا راه عذرها را به روی تمام مردم ببندد. مردم نیز با آزادی کامل و سرور و شادمانی فوق العاده ای به حکومت او روی آوردند . به طوری که حتی یکی از دشمنان حضرت درباره ی بیعت علی علیه السلام می گوید: (مسلمانان آن طور که به خلافت علی علیه السلام رو آوردند درباره ی خلافت عثمان اطمینان خاطر نداشتند، حکومت علی با رضایت و سرور دلها و اطمینان قلب ها و امیدواری مردم و آینده ای درخشان مواجه گردید ولی مردم وقتی با عثمان بیعت می کردند با ترس و کدورت و اضطراب و تردید با وی بیعت کردند و دربارهی وی هماهنگی نداشتند..(1))

در پایان ، علی علیه السلام از باب انجام وظیفه و ادای تکلیف خلافت را قبول کرد ، چنانکه خودشان فرمودند: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر...» وسیر حوادث نیز نشان داد که تحلیل اولیه حضرت درست بوده است.

پاورقی ها:

[1] . طبری، تاریخ طبری، ج6، ص3068 چاپ اروپا.

[2] ابن اثیر، الکامل ، ج 3، ص199، چاپ بیروت.

[3] عبده، محمد، شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 181 چاپ دمشق.

[4] همان، ج 1، ص 181 و 182، چاپ دمشق.

ص: 257


1- طه حسین ، الفتنه الکبری، ج 2 ، ص 112.

[5] . نهج البلاغه ، ج 1، ص 35و36.

[6] . تاریخ طبری،ج 6 ، ص 3067.

[7] . تاربخ طبری ،ج6، ص 3069.

[8] . طه حسین ، الفتنه الکبری، ج 2 ، ص 112.

ص: 258

7. آیا گرفتن حق واجب نیست! پس چرا امیر المؤمنین علی علیه السلام حق خود را نگرفت؟

اشاره

گرفتن حق واجب است و به قول معروف حق گرفتنی است و علت سکوت و ترک قیام علی علیه السلام چیست در جاهای مختلف نهج البلاغه فلسفه سکوت بیان شده. علی علیه السلام از طرح دعوی خود و مطالبه آن و از تظلم در هر فرصت مناسب خودداری نکرده علی از این سکوت به تلخی یاد می کند و آن را جانکاه و حرارت بار می خواند. در جائی می فرمایند: خار در چشمم بود و و چشمها را برهم نهادم، استخوان در گلویم گیر کرده بود و نوشیدم، گلویم فشرده می شد و تلخ تر از حنظل در کامم ریخته بود و صبر کردم سکوت علی سکوتی حساب شده و منطقی بود نه صرفاً ناشی از اضطراب و بیچارگی، یعنی او از میان دو کار بنابه مصلحت یکی را انتخاب کرد که شاق تر و فرساینده تر بود، برای او آسان بود که قیام کند و حداکثر آن بود که بواسطه نداشتن یار و یاور خودش و فرزندانش شهید شوند، شهادت آرزوی علی بود و اتفاقاً در همین شرایط است که جمله معروف را ضمن دیگر سخنان خود به ابوسفیان فرمود: به خدا سوگند که پسر ابوطالب مرگ را بیش از طفل پستان مادر را دوست می دارد، علی با این بیان می فهماند که سکوت از ترس مرگ نیست بلکه به خاطر آن است که قیام و شهادت در این شرایط بر زیان اسلام است نه به نفع آن و در جای دیگر تصریح می کند که سکوت من حساب شده بود من از دو راه آن را که به مصلحت نزدیکتر بود انتخاب کردم: در اندیشه فرو رفتم که میان دو راه کدام را برگزینم؟ آیا با کوته دستی قیام کنم یا بر تاریکی کور صبر کنم، تاریکی که بزرگسال در آن فرتوت می شود و تازه سال پیر می گردد... دیدم صبر بر همین حالت طاقت فرسا عاقلانه تر

ص: 259

است صبر کردم در حالیکه خاری در چشمم و استخوانی در گلویم بود((1))، چرا سکوت کرد؟

چون مسلمین قوت و قدرت خود را که تازه داشتند به جهانیان نشان می دادند مدیون وحدت صفوف و اتفاق کلمه بودند، موفقیت های مجد العقول خود را در سال های بعد نیز از برکت همین وحدت کلمه کسب کردند، علی القاعدة علی به خاطر همین مصلحت، سکوت و مدارا کرد. اما مگر باور کردنی است که جوانی سی و سه ساله دور نگری و اخلاص را تا آنجا رسانده باشد و تا آن حد بر نفس خویش مسلط و نسبت به اسلام وفادار باشد که به خاطر اسلام راهی را انتخاب کند که پایانش محرومیت و خرد شدن خود اوست؟ و در جای دیگر می فرماید: من به خاطر پرهیز از تفرق کلمه مسلمین از حق مسلم خود چشم پوشیدم(2). و در جای دیگر می فرمایند: به خدا سوگند اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمین و بازگشت کفر و تباهی دین نبود رفتار ما طور دیگر بود. در جای دیگر دارد: دیدم صبر از تفرق کلمه مسلمین و ریختن خونشان بهتر است، مردم تازه مسلمانند و دین مانند مشکی که تکان داده می شود کوچکترین سستی آن را تباه می کند و کوچکترین فردی آن را وارونه می نماید.

وقتی زهرای اطهر در راه احقاق حق مورد اهانت و تعرض واقع می شود وارد خانه شده و با جمله هائی که کوه را از جا می کند شوهر غیور خود را مورد عتاب قرار می دهد و می گوید: پسر ابوطالب چرا به گوشه خانه خزیده ای؟ تو همانی که شجاعان از بیم تو خواب نداشتند اکنون در برابر مردمی ضعیف سستی نشان می دهد، ای کاش مرده بودم و چنین روزی را نمی دیدم. علی پس از سخنان زهرا با نرمی او را آرام می کند، که من فرقی نکرده ام، من همانم که بوده ام، مصلحت چیز دیگری است تا آنجا که زهرا قانع می شود و می فرماید(3): حسبی

ص: 260


1- مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ص 176_177.
2- همان، ص 178_179.
3- همان، ص 180_184.

الله و نعم الوکیل.

ابن ابی الحدید در ذیل خطبه 215 نهج البلاغه این داستن معروف را نقل می کند: روزی فاطمه علیها السلام علی علیه السلام را دعوت به قیام می کرد، در همین حال فریاد مؤذن بلند شد که اشهد ان محمداً رسول الله علی علیه السلام به زهرای اطهر فرمود آیا دوست داری این فریاد خاموش شود؟ نه، فرمود سخن من جز این نیست(1).

علامه طباطبائی می فرمایند: علی علیه السلام نیز به منظور رعایت مصلحت اسلام و مسلمین و نداشتن نیروی کافی دست به یک قیام خونین نزد، ولی جمعیت معترض از جهت عقیده تسلیم اکثریت نشدند و جانشینی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و مرجعیت علمی را حق علی علیه السلام می دانستند و مراجعه علمی و معنوی را تنها به آن حضرت روا می دیدند و به سوی او دعوت می کردند(2).

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ شیعه در اسلام، علامه طباطبائی.

2_ سیری در نهج البلاغه، استاد مطهری.

پاورقی ها:

[1]- مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ص 176_177.

[2]- همان، ص 178_179.

[3]- همان، ص 180_184.

[4]- همان، ص 184.

[5]- طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص30.

ص: 261


1- همان، ص 184.
2- طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص30.

8. علی علیه السلام در نهج البلاغه

اشاره

ذیل نامه ای که به معاویه می نویسد دلیل امامت و حاکمیت خود را بر جامعه اسلامی شورا و رای جمعی مسلمانان می داند(1)در حالی که اعتقاد شیعه بر آن است که جانشین پیامبر و امام مسلمانان باید از طرف خداوند منصوب باشد؟

دو جواب می توان بدین سؤال داد:

پاسخ اول: با توجه به اینکه معاویه به ولایت و امامت آن حضرت و نصب الهی و ابلاغ رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتقادی نداشت و قصد سرکشی و طغیان از حکومت علی علیه السلام را داشت و خود را خلیفه و زمامدار مسلمین می دانست لذا علی علیه السلام در نامه ای که به معاویه می نویسد درصدد نفی ادعاهای او میباشد به گونه ای که تمام راههای عذر و بهانه تراشی و سرکشی را بر او ببندد بدین سبب در برابر معاویه که خود را پایبند استدلال و برهان نمی داند و با عوام فریبی مردم طریق حکومتداری را می گذراند می بایست از باب جدال احسن وارد شده و او را مغلوب نمود بدین شکل که با همان معتقدات و مقبولاتی که مورد قبول اوست یا با توجه به عوامل و دلایل مختلف که توان انکار آن را ندارد بر علیه او استدلال نمود، علی علیه السلام نیز از همین طریق استفاده نموده اند زیرا امام در استدلال با معاویه با معیارهای مورد قبول او، او را محکوم می نماید بدین صورت که اگر بیعت را قبول داری مردم با من بیعت کردند و اگر شورا را قبول داری شورای مهاجرین وانصار مرا برگزیدند دیگر چه بهانه ای می توانی داشته باشی مؤید این مطلب این که علی علیه السلام در موارد زیادی از حق خویش سخن گفته که جز با مسأله مشخص شدن خلافت او به وسیله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قابل توجیه نیست چنانچه آن حضرت می فرماید: «فو الله ما زلت مدفوعا عن حقّی مستأثرا علی منذ قبض الله نبیه حتی

ص: 262


1- ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، 14 ص، 35، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404، هجری قمری.

یوم الناس هذا» «به خدا سوگند، از روزی که خداوند جان پیامبر را قبض کرد، من از حق خویش محروم گشتم تا به امروز که مشاهده می کنید»(1)

پاسخ دوم: اگر علی علیه السلام در این نامه به واقع شدن اتفاق مهاجرین و انصار بر خلافت و ولایت خود استدلال می کنند منافاتی با آنچه که امامیه بدان معتقد است ندارد بلکه با تأمل در حقیقت امر روشن می گردد که چه بسا مؤید این اعتقاد آنها می باشد توضیح مطلب آنکه، با توجه به اینکه معاویه در زمان خلافت علی علیه السلام بدین بهانه که خود را منصوب از طرف خلیفه دوم و سوم برای استانداری شام می دانست خلفایی که مشروعیت خلافت آن خلفا را بدین دلیل می دانست که اجماع بر خلاف آنها واقع شده بود لذا به واسطه این نصب حکومت او نیز مشروعیت دارد.(2)

علاوه بر این او خونخواهی خلیفه سوم را نیز بهانه کرد و خود را اولی به خون خواهی و انتقام از قاتلین او می دانست به این دلیل که او منصوب خلیفه سوم بود چنانچه در نامه ای که خطاب به امیرمؤمنان علی علیه السلام نوشته تصریح می کند که: إنما نقتدی بمن کان قبلنا من الأئمة و الخلفاء الذین اقتدیت بهم ... قتل خلیفتنا أمیر المؤمنین عثمان بن عفان و قال الله «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا» (اسری، آیه 33) فنحن أولی بعثمان و ذریته «این ما هستیم که تبعیت از خلفایی که شما (مردمی که حالا از علی حمایت می کنید) از آنها تبعیت می کردید... امیرالمؤمنین عثمان کشته شد.و خداوند می فرماید: آن کس که مظلوم کشته شد برای ولیش سلطه (حق قصاص) قرار دادیم و ما اولی به این حق و ذریه او هستیم».(3)

روشن است او بدین واسطه می خواهد برای حکومت نامشروع خود کسب مشروعیت شرعی و مردمی نماید چنان که او در آن خطابه معروفش که در شام ایراد نمود تصریح می کند و می گوید:

ص: 263


1- عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، خ 6؛ شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید المعتزلی، ج 9، ص 248.
2- عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، خ 6؛ شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید المعتزلی، ج 9، ص 248.
3- ابراهیم بن محمد الثقفی، الغارات، تحقیق محدث، سید جلال الدین، ج 1، ص 202، شماره ثبت کتابخانه ملی 717، مورخ 13/5/ 2535 چاپ بهمن.

أیها الناس قد علمتم أنی خلیفة أمیرالمؤمنین عمر بن الخطاب و خلیفة أمیرالمؤمنین عثمان بن عفان علیکم و أنی لم أقم رجلا منکم علی خزایة قط و أنی ولی عثمان و قدقتل مظلوما و الله تعالی یقول: و من قتل...؛ ای مردم شما می دانید که من جانشین أمیرالمؤمنین عمر و جانشین أمیرالمؤمنین عثمان هستم و من تا به حال هیچ کدام شما را به پستی و زشتی دعوت ننمودهام و می دانید که من ولی عثمان هستم و او هم مظلوم کشته شده»(1)

لذا حضرت علی علیه السلام خطاب بدو می نویسد: إنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبابکر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه فلم یکن للشاهد أن یختار و لاللغائب أن یرد و إنما الشوری للمهاجرین و الأنصار فإن اجتمعوا علی رجل و سموه إماما کان ذلک رضا «همان مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند با من نیز بیعت کردند پس نه آنها که هنگام بیعت حاضر بودند و نه آنها که غایب بودند حق تمرد و سرکشی ندارند شورای مسلمین متعلق مهاجرین و انصار است اگر بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود خواندند خشنودی خداوند نیز در همان است»(2)

اجماعی که برای آن حضرت واقع شده بود به یقین به مراتب بالاتر بهتر از اجماعی بود که برای خلفای سابق اتفاق افتاده بود چنانچه علی علیه السلام در خطبة 54 نهج البلاغه می فرماید:

فتداکوا علی تداک الإبل الهیم یوم وردها و قد أرسلها راعیها و خلعت مثانیها حتی ظننت انّهم قاتلی «مردم همانند شتران تشنهای که به آب نزدیک شده اند و یا این که ساربان رهایشان کرده و عقال از آنها گرفته بر من هجوم آوردند به یکدیگر پهلو می زدند فشار می آورند چنان که گمان کردم که مرا خواهند کشت.(3)

و نیز در خطبه 227 نهج البلاغه می فرماید: وَ بَسَطْتُم یدِی فَکَففْتُها

ص: 264


1- ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، چاپ دارالاحیاء التراث العربی، البیروت، ج 8، ص 78؛ ابن أبی الحدید المعتزلی، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 78.
2- ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج؛ 14، ص 35، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی قم، 1404، ه_ . ق.
3- همان، ج 4، ص 536.

و مددْتُموها فَقَبَضْتُها ثمَ تَداکَکْتُم علَیّ تداکَّ الإبلِ الهیمِ علَی حیاضَها یَومَ وردهَا حَتّی انْقَطَعَتِ النَّعلُ و سَقَطَ الرِّداءُ و وُطئَ الضَّعیفُ و بَلغَ مِن سروُرِ النّاسِ بیَعْتِهِمْ إیّایَ أنِ ابْتَهَجَ بِها الصغیر و هَدَجَ إلَیها الکَبیرُ و تَحامَلَ نَحوَها العَلیلُ...(1)

«دستم را به بیعت می گشودید و من می بستم شما آنرا به سوی خود می کشیدید و من آن را می گرفتم همانند شتران تشنه ای که به آب نزدیک شده اند بر من هجوم آوردید تا اینکه بند کفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد و افراد ناتوان پایمال شدند آنچنان در بیعت با من خشنود بودید که خردسالان شادمان و پیران برای بیعت کردن لرزان به راه افتادند...».

این در حالی است که به گواه مورخین شیعه و سنی این شکل اجماع و بیعت برای هیچ کدام از خلفا واقع نشد اتفاق و وفاق برای خلیفه اول اجماع بین مهاجرین و انصار نبود چرا که مانند سعد ابن عباده که رئیس قبیله خزرج و از بزرگان انصار بود همچنین علی علیه السلام و اهل بیت آن حضرت و بسیاری از صحابه یا اینکه به طور کلی بیعت نکردند و یا اینکه با اکراه فراوان و با تأخیری نسبتاً طولانی بیعت کردند(2)

و اما خلیفه دوم که اصلاَ اجماعی حاصل نشد بلکه توسط ابوبکر عمر به خلافت منصوب گردید وخلیفه سوم نیز توسط گروه اندکی که عمر معین کرده بود آن هم نه با اجماع همه آنها بلکه با رأی تنها سه نفر که اینطور نبود که آنها از اکابر مهاجرین و انصار باشند بلکه از جمله مهاجرین آن هم از مهاجرین درجه اول انتخاب گردید(3) لذا علی علیه السلام نصوصی که از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر خلافت بلافصل آن حضرت بود برای اعضا شورا قرائت نمودند و آنها را برایشان یادآوری کردند(4) بدین جهت بود که علی علیه السلام از شیوه انتخاب خلفای سابق انتقاد می کنند.(5)

بر طبق کلام علی علیه السلام امام و خلیفه مسلمین اگر با اجماع جمیع

ص: 265


1- همان، ج 13، ص 3.
2- ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، نشر امیر قم، چاپ اول، ج 1، ص 2 _ 26 ؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی. ج 2، ص 124، نشر فرهنگ اهل بیت _ علیهم السّلام _ قم.
3- طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 264، نشر موسسة الاعلمی، بیروت.
4- مفید، الفصول المختاره، ج 2، ص 251، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، قم، 1413 ه_ . ق.
5- ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ص 184.

مهاجرین انتخاب گردد این انتخاب، انتخابی مورد رضای خداوند می باشد، و معتقد امامیه غیر از این نیست، چرا که امامیه معتقد است که اگر چنین اجماعی بین مسلمین حاصل گردد یقیناً بین مجمعین رأی امام منصوب از طرف خداوند نیز وجود دارد، و چنین اجماعی حجت داشته و قابل قبول می باشد.

خلاصه مطلب اینکه این سخن علی علیه السلام روش استدلال و مناظره براساس باورهای دشمن است که به فریب خود را خلیفه مشروع مسلمین می دانستند نه اینکه قبول رأی شوری و اجماعی آنچنانی که برای خلفای سابق افتاد باشد.

پاورقی ها:

[1]. ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، 14 ص، 35، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404، هجری قمری.

[2]. عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، خ 6؛ شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید المعتزلی، ج 9، ص 248.

[3]. همان.

[4]. ابراهیم بن محمد الثقفی، الغارات، تحقیق محدث، سید جلال الدین، ج 1، ص 202، شماره ثبت کتابخانه ملی 717، مورخ 13/5/ 2535 چاپ بهمن.

[5]. ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، چاپ دارالاحیاء التراث العربی، البیروت، ج 8، ص 78؛ ابن أبی الحدید المعتزلی، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 78.

[6]. ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج؛ 14، ص 35، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی قم، 1404، ه_ . ق.

[7]. همان، ج 4، ص 536.

[8]. همان، ج 13، ص 3.

[9]. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، نشر امیر قم، چاپ اول، ج 1،

ص: 266

ص 2 _ 26 ؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی. ج 2، ص 124، نشر فرهنگ اهل بیت _ علیهم السّلام _ قم.

[10]. طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 264، نشر موسسة الاعلمی، بیروت.

[11]. مفید، الفصول المختاره، ج 2، ص 251، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، قم، 1413 ه_ . ق.

[12]. ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ص 184.

ص: 267

9. آیا انتصاب حضرت علی علیه السلام در روز غدیر خم به صورت کتبی و مستقیم از طرف خدا بوده....

اشاره

9. آیا انتصاب حضرت علی علیه السلام در روز غدیر خم به صورت کتبی و مستقیم از طرف خدا بوده است یا از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله؟ و آیا حضرت علی علیه السلام خود را مصداق این حدیث می دانسته است؟

اجمالی:

استدلال و احتجاج حضرت امیر علیه السلام در مواقع مختلف همچون احتجاج با اصحاب شورای سقیفه، احتجاج با ابوبکر در مورد فدک و غصب خلافت، احتجاج در دوره عثمان، گواه بر قبول مصداقیت خویش برای حدیث غدیر است. بیش از صدها کتاب از اهل سنت و تشیع نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله رسماً اعلام نمود که خداوند به من چنین دستور فرموده که علی را به جانشینی خود انتخاب کنم و این انتخاب به جهت قرابت و از طرف خودم نیست.

به نقل از تاریخ، 90 هزار تا 130 هزار نفری که در غدیر خم شرکت داشتند، حدیث غدیر را شنیدند و اقرار کردند که در مورد علی علیه السلام بود و در مواقع مختلف دوست و دشمن به فضائل و سوابق درخشان آن حضرت اعتراف می کردند.

پاسخ تفصیلی:

پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله در سال دهم هجرت برای انجام و تعلیم فریضه مراسم حج به مکه عزیمت کرد. انجام فریضه با آخرین سال عمر پیامبرعزیز صلی الله علیه و آله مصادف شد و از این جهت آن را حجة الوداع نامیدند. چون پیامبر صلی الله علیه و آله در راه مدینه به پهنه بی آبی به نام غدیر خم رسیدند که در سه میلی جُحفه قرار دارد. پیک وحی فرود آمد و به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمان توقف داد. ایشان نیز دستور دادند که همه از حرکت باز ایستند تا بازماندگان فرا رسند. کاروانیان از توقف ناگهانی در این منطقه

ص: 268

بی آب، آنهم در نیمروز گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده و زمین تفتیده بود در شگفت ماندند. با خود گفتند: فرمان بزرگی از طرف خدا رسیده است. فرمان خداوند به رسول گرامی طی این آیه نازل شد: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس.»(1)«ای پیامبرآنچه از خدا بر تو نازل شده به خلق برسان که اگر نرسانی در تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده ای و خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت.

خداوند، با این آیه به پیامبر صلی الله علیه و آله مأموریت داد که علی علیه السلام را به عنوان مولای مؤمنان و جانشین و خلیفه بعد از خود از طرف خدا، معرفی فرماید. پیامبراسلام صلی الله علیه و آله نیز طی سخنانی، دست علی علیه السلام را گرفت و بالا برد و همه، علی علیه السلام را در کنار پیامبرخدا صلی الله علیه و آله دیدند و او را به خوبی شناختند و دریافتند که این اجتماع، مربوط به علی علیه السلام است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای مردم سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خودِ آنان کیست؟ همه پاسخ دادند؟ خداوند و پیامبراو بهتر می دانند. پیامبرفرمود: خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اولی و سزاوارترم. ای مردم هر کس که من مولا و رهبر او هستم. علی هم مولی و رهبر اوست. و این جمله آخر را 3 مرتبه تکرار کرد.

بنا به نقل احمد بن حنبل در مسند. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله این جمله را چهار مرتبه تکرار فرمود و بعد فرمود: خداوندا دوست بدار کسی که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی که علی را دشمن بدارد. خدایا یاران علی را یاری کن و دشمنان علی را خوار و ذلیل گردان، پروردگارا علی را محور حق قرار بده، در این هنگام آیه شریفه 3 سوره مائده نازل شد: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون. الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم

ص: 269


1- مائده، 67.

نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً «امروز کافران از اینکه به دین شما آسیبی بزنند و اختلافی رسانند طمع بریدند. پس شما از آنان بیمناک نگشته و از من بترسید. امروز دین شما را به حد اکمال رسانیدم و بر شما نعمت را تمام کردم و بهترین آئین را که اسلام است برایتان برگزیدم.»(1)

مردم عموماً به علی علیه السلام به عنوان امارت بر مؤمنان تبریک گفتند. حتی پیامبر صلی الله علیه و آله از ابوبکر و عمر و گروهی از سران مسلمانان و مهاجران بیعت خصوصی گرفت.(2)

آیا این انتصاب از سوی رسول خدا هست یا نه؟

در سیره حلبیه آمدهاست: نعمان بن حرب فهری، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای محمّد ما را به توحید و نبوت خویش و به نماز و زکات و صوم و حج و... امر کردی، ما نیز پذیرفتیم و اینک پسر عمت را بر همه فضیلت دادی و او را ولیّ ما ساختی. آیا این برتری از طرف خداست یا از طرف خودت؟ پیامبر صلی الله علیه و آله متغیر شد و قسم خورد و سه مرتبه فرمود: از طرف خداوند بود نه من، نعمان ناراحت شد و برای خویش از خداوند تقاضای عذاب کرد و عذابی نازل شد و او را نابود کرد.(3)

مرحوم طبرسی در کتاب الاحتجاج در نوزده صفحه احتجاج رسول خدا صلی الله علیه و آله با مردم را در روز غدیر جهت ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ذکر کرده است.(4)

و اما اینکه حضرت خود را مصداق حدیث غدیر می دانسته؟!

حضرت در احتجاج با اصحاب شوری بعد از جریان سقیفه فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا در بین شما کسی غیر از من هست که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر به امرِ خداوند متعال او را (به ولایت) منصوب فرموده باشد؟ و سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد او فرموده باشد من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. همه گفتند: نه.(5)

ص: 270


1- استاد جعفر سبحانی، فروغ ولایت، تاریخ تحلیلی زندگانی امیرالمؤمنین علیه السلام )انتشارات صحیفه( 140-147.
2- تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، ج 1، ص 281 و 282.
3- . ماجرای عذاب و نزول آیه 1 و 2 سوره معارج (سئل سائلٌ بعذاب واقع) از علی بن برهان الدین حلبی شافعی در سیره حلبیه و همچنین در کتاب نور الابصار آمده است. سیره حلبیه، ج 3، ص 274.
4- مرحوم طبرسی، الاحتجاج، ج 1 )چاپ دار النعمان، للطباعة و النشر نجف اشرف( ص 66-84.
5- همان، ج 1، ص 196.

و همچنین حضرت علی علیه السلام باز در جریان احتجاج با ابوبکر فرمود: تو را به خداوند سوگند می دهم که بگوئی آیا طبق حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟ گفت: بلکه شما.(1)

مرحوم طبرسی از کتاب ینابیع المودة، قندوزی، نقل می کند که: ابوالمعالی جوینی ملقب به امام الحرمین استاد ابو حامد غزالی، که با حالت تعجب می گوید: کتابی را در حال صحافی در نجف دیدم که جلد بیست و هشتم بود و در آخر آن نوشته بود که جلد بیست و نهم نیز بدنبال آن خواهد آمد، در این 29 جلد فقط روایت غدیر به نقل های متعدد و از طرق مختلف جمع آوری شده بود.

در سیره حلبیه نقل شده که علی علیه السلام به همین حدیث احتجاج فرمود که: هر کس شنیده، بلند شود و شهادت دهد که پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر این حقایق را گفته. به نقلی، 17 و به نقلی 30 نفر از اصحاب بلند شدند و گواهی دادند.(2)

احتجاج دیگری که حضرت علی علیه السلام پیرامون غدیر خم انجام دادند در ایام خلافت ظاهری عثمان بن عفان بود، سلیم بن قیس هلالی می گوید: در ایام خلافت عثمان، علی علیه السلام را در مسجد مشاهده کردم، جماعتی نشسته بودند وبحث علمی مطرح بود و از عفّت، سخن به میان آمد. سپس صحبت قریش به میان آمد و فضل آنها و سابقه قریش و هجرتش با رسول خدا صلی الله علیه و آله و آنچه آن حضرت در مورد قریش فرموده بود... بعد امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مورد انتصاب خویش به خلافت به امر الهی توسط پیامبرخدا صلی الله علیه و آله فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم که بگوئید آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا در غدیر خم برای خلافت نصب نفرمود، هنگامی که خطبه خواند و فرمود: ای مردم، خداوند متعال مرا به رسالتی مبعوث فرموده که سینه ام تنگ شده و گمان می کنم

ص: 271


1- همان، ص 160.
2- حلبی، سیره حلبیه، ج 3، ص 274.

که مردم مرا تکذیب کنند. پس خداوند مطلبی فرموده که یاید ابلاغ کنم یا اینکه مرا عذاب می کند. بعد فرمود: ای مردم آیا می دانید که خداوند متعال مولای من است و من مولای مؤمنان هستم و من از خود مردم به... ایشان سزاوارترم، همه گفتند: آری یا رسول اللّه. سپس فرمود: یا علی بایست، پس من ایستادم. سپس فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. سلمان بلند شد و عرض کرد یا رسول الله صلی الله علیه و آله ولایت علی، چگونه ولایتی است، حضرت فرمود: ولایتی همانند ولایت من، پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: الیوم اکملت لکم دینکم. پس رسول خدا فرمود: الله اکبر بر اتمام نبوت من و اتمام دین خدا به ولایت علی علیه السلام بعد از من سپس ابوبکر و عمر برخاستند و گفتند: یا رسول الله آیا این آیات اختصاص به علی علیه السلام دارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بله به علی و اوصیاء من تا روز قیامت اختصاص دارد. آن دو نفر گفتند: یا رسول اللّه آن اوصیاء را بیان فرما. حضرت فرمود: علی، برادرم و وزیرم و وارث و وصی و جانشین من در امتم و ولی و سرپرست هر مؤمنی بعد از من می باشد. سپس فرزندش حسن سپس حسین، سپس 9 نفر از فرزندان حسین، یکی بعد از دیگری. قرآن با ایشان است و ایشان با قرآن هستند. هیچ کدام از دیگری جدا نمی شوند تا اینکه بر حوض بر من وارد شوند. همه حاضران گفتند: به خدا که ما شنیدیم و به آنچه تو گفتی شهادت می دهیم و آن روز نیز شاهد بودیم.(1)

احتجاج دیگر حضرت یوم الرُحبه، در سال 35 است که مرحوم علامه امینی مفصل ذکر فرموده.

نکته قابل ذکر اینکه گفته شده 90 هزار نفر بعضی 130 هزار نفر گفته اند که اینها از مدینه همراه پیامبرحرکت کرده بودند.

پس مسلمانان صدر اسلام این فضائل را شنیده بودند ولی کینه

ص: 272


1- الامینی النجفی، عبدالحسین احمد، الغدیر، فی الکتاب السنه و الادب، دار الکتب الاسلامیه، تهران( ج 1، ص 165.

ها و حسادتها و جاه طلبی ها مانع از پذیرش حق شد.

طبری کتابی به نام الولایة فی طریق حدیث الغدیر نوشته که این حدیث را متجاوز از هفتاد طریق از پیامبرنقل کرده است. مرحوم شرف الدین، تعداد زیادی از کتب اهل سنت را نام برده که حادثه غدیر را ذکر کرده اند. تعداد کسانی که مستقلاً پیرامون خصوصیات واقعه تاریخی غدیر کتاب نوشته اند. 26 نفرند جامع ترین کتاب تاریخ پیرامون غدیر، الغدیر اثر مرحوم آیة اللّه علامه امینی (قدس الله نفسه الزکیه) می باشد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1- تاریخ سیاسی اسلام سیره رسول خداصلی الله علیه وآله، رسول جعفریان.

2- ترجمه المراجعات، عبدالحسین شرف الدین موسوی.

3- حق الیقین، علامه محمد باقر مجلسی.

پاورقی ها:

[1] . مائده، 67.

[2] . استاد جعفر سبحانی، فروغ ولایت، تاریخ تحلیلی زندگانی امیرالمؤمنین علیه السلام )انتشارات صحیفه( 140-147.

[3] . تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، ج 1، ص 281 و 282.

[4] . ماجرای عذاب و نزول آیه 1 و 2 سوره معارج )سئل سائلٌ بعذاب واقع( از علی بن برهان الدین حلبی شافعی در سیره حلبیه و همچنین در کتاب نور الابصار آمده است. سیره حلبیه، ج 3، ص 274.

[5] . مرحوم طبرسی، الاحتجاج، ج 1 )چاپ دار النعمان، للطباعة و النشر نجف اشرف( ص 66-84.

[6] . همان، ج 1، ص 196.

[7] . همان، ص 160.

ص: 273

[8] . حلبی، سیره حلبیه، ج 3، ص 274.

[9] . الامینی النجفی، عبدالحسین احمد، الغدیر، فی الکتاب السنه و الادب، دار الکتب الاسلامیه، تهران( ج 1، ص 165.

ص: 274

10. چرا امام علی علیه السلام در مقابل خلفای قبل از خود سکوت کرد آیا خود بر امامت خود واقف نبود؟

اشاره

با نگاه به کلمات امیرالمومنین علی علیه السلام بعد از رحلت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله تا هنگام خلافت ظاهری حضرت و بعد از آن می توان دریافت که حضرت اگرچه دست به شمشیر نبرده و اقدام عملی جهت احقاق حق الهی خود نکرد، اما هیچگاه آرام نگرفت و در مواقع مقتضی اشاره به حق غصب شده خویش می فرمود: دلیل این مدعا احتجاج و گفتگو در امر فدک با ابوبکر است که حضرت به 8 فضیلت خویش استدلال می کند و ابوبکر همه آنها را می پذیرد، ولی باز هم از اعطاء حق غصب شده حضرت امتناع می ورزد(1). هنگام خلافت ابوبکر 42 مورد از فضائل بیشمار خویش را با ابوبکر مطرح می کند و با همه آنها بر اولویت خویش در امر خلافت استدلال می کند که خلیفه تک تک آنها را می پذیرد و بر فضیلت و ولایت حضرت، اعتراف می کند(2)

هنگام فوت عمر بن خطاب خلیفه دوم، حضرت امیر علیه السلام با اصحاب شوری در 97 مورد با آنها احتجاج می کند و اصحاب شوری همه آن ها را می پذیرند(3). در زمان عثمان با مهاجرین و انصار از حق به تاراج رفته خویش سخن می گوید و بیش از 18 مورد از فضائل خود را ذکر می کند و بر اساس آنها احتجاج و استدلال می کند و همه حاضران تصدیق کرده و می پذیرند(4)

کتب تاریخ و سیره مملو از بیان و شرح و تفصیل علل و عوامل حوادث و وقایع دوران حیات پر بار امیر المؤمنین علی علیه السلام بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم _ تا زمان شهادت مظلومانه آن امام همام می باشند و علماء بزرگوار ما و دیگر اندیشمندان منصف از مذاهب مختلفه در تحلیل عملکردهای امیرالمؤمنین علیه السلام در دوران خلفاء ثلاثه کتاب ها نوشته اند و ما

ص: 275


1- طبرسی، ابن منصور احمد بن علی بن ابی طالب: الاحتجاج، جلد اول، طبع منشورات دار النعمان للطباعة و النشر، ص 119.
2- طبرسی، ابن منصور احمد بن علی بن ابی طالب: الاحتجاج، جلد اول، طبع منشورات دار النعمان للطباعة و النشر،، ص157.
3- طبرسی، ابن منصور احمد بن علی بن ابی طالب: الاحتجاج، جلد اول، طبع منشورات دار النعمان للطباعة و النشر، ص188.
4- طبرسی، ابن منصور احمد بن علی بن ابی طالب: الاحتجاج، جلد اول، طبع منشورات دار النعمان للطباعة و النشر، ص210.

در این مقاله ، با بیان مقدمه ای کوتاه و فشرده به سراغ کتاب شریف نهج البلاغه می رویم و از منظر کتابی که اخ القرآن نامیده شده و از زبان کسی که خود بی تردید قرآن گویا است تحلیل وقایع آن روزگار پرآشوب را نگاه کرده و به نظاره می نشینیم:

زندگی ائمه طاهرین علیهم السلام و در رأس آن دوران حیات امیرالمؤمنین علیه السلام آیینه تمام نمای طاعت و بندگی خدای متعال بوده و بر اساس صلاح و مصلحت جامعه اسلامی و بلکه جامعه بشری سپری گردیده است. و لذا زندگانی پربرکت آن بزرگواران در ابعاد مختلفه آن قیام به امر دین و صلاح جامعه انسانی محسوب می گردد و از نظر واقع هیچ فرقی میان سکوت آن بزرگواران و خصوصاً امیرالمؤمنین علیه السلام و میان قیام و مبارزه علنی آنها وجود ندارد، زیرا همه افعال و اقوال آنها بر اساس وظیفه شرعی و الهی که خود آنها از همه مردم آگاه تر به آن بوده و بر اساس صلاح جامعه اسلامی بوده است و هرگاه وظیفه الهی شان و صلاح امت اسلامی اقتضاء می کرده قیام و مبارزه مسلحانه نموده و هرگاه وظیفه الهی شان و صلاح امت اسلامی مقتضی سکوت و بردباری در برابر ستم هایی که در حق آنها روا داشته شده است بوده سکوت اختیار نموده اند و این سکوت هیچ گاه به منزله کوتاه آمدن و چشم پوشی کردن در قبال وظایف الهی و شرعی و بر خلاف مصلحت امور مسلمانان نبوده است. بلکه در حقیقت نقش قیام و مبارزه علنی و مسلحانه را ایفا نموده است و با سکوت(دست نبردن به شمشیر و قیام) شان همان کاری را کرده اند که گاهی به مقتضای زمان و مصلحت دین حرکت و قیام علنی که منجر به ریختن خون ها گردیده است نموده اند. و لذا پاسخ اجمالی سئوال هم از نظر نهج البلاغه همین لحاظ وظیفه الهی و اقتضاء صلاح امور امت اسلامی خواهد بود.

اینک برای تفصیل پاسخ که در چندین خطبه و نامه در نهج

ص: 276

البلاغه به آن اشاره شده است می پردازیم:

امام علیه السلام در خطبه سوم نهج البلاغه که معروف به خطبه شقشقیه است به ابن عباس چنین می فرماید: «آگاه باش، سوگند به خدا که پسر ابی قحافه (ابی بکر که اسم او در جاهلیت عبدالعزی بود، حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله آن را تغییر داده، عبدالله نامید) خلافت را مانند پیراهنی پوشید و حال آن که می دانست من برای خلافت (از جهت کمالات علمی و عملی) مانند قطب آسیا هستم (چنان که دوران و گردش آسیا قائم به آن میخ آهنی وسط است و بدون آن خاصیت آسیایی ندارد، همچنین خلافت به دست غیر من زیان دارد، مانند سنگی است که در گوشه افتاده و در زیر دست و پای کفر و ضلالت لگدکوب شده) علوم و معارف از سرچشمه فیض من مانند سیل سرازیر می شود، هیچ پرواز کننده در فضای علم و دانش به اوج رفعت من نمی رسد، پس (چون پسر ابی قحافه پیراهن خلافت را به ناحق پوشید و مردم او را مبارکباد گفتند) جامه خلافت را رها و پهلو از آن تهی نمودم و در کار خود اندیشه می کردم که آیا بدون دست (نداشتن سپاه و یاور) حمله کرده (حق خود را مطالبه نمایم) یا آن که بر تاریکی کوری (گمراهی مردم) صبر کنم که در آن پیران را فرسوده جوانان را پژمرده و پیر ساخته، مؤمن (برای دفع فساد) رنج می کشد تا بمیرد، دیدم صبر کردن خردمندی است، پس صبر کردم در حالتی که چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود (بسیار اندوهگین شدم، زیرا در خلافت ابوبکر و دیگران جز ضلالت

ص: 277

و گمراهی چیزی نمی دیدیم و چون تنها بودم و یاوری نداشتم نمی توانستم سخنی بگویم) میراث خود را تاراج رفته می دیدم (منصب خلافت را غصب کردند و فساد آن در روی زمین تا قیام قائم آل محمد علیهم السلام باقی است، پس از وفات رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله که خلافت را به ناحق غصب کردند و مردم را به ضلالت و گمراهی انداختند، برای حفظ اسلام و این که مبادا انقلاب داخلی برپا شده و دشمن سوء استفاده نماید، مصلحت در چشم پوشی از خلافت و شکیبایی دانستم) تا این که اولی (ابوبکر) راه خود را به انتها رسانده (پس از دو سال و سه ماه و دوازده روز درگذشت و پیش از مردنش) خلافت را بعد از خودش در آغوش ابن خطاب (عمر) انداخت... جای بسی حیرت و شگفت است که در زمان حیاتش فسخ بیعت مردم را درخواست می نمود (می گفت: اقیلونی فلستُ بخیرکم و علیٌ فیکم؛ یعنی ای مردم بیعت خود را از من بردارید و مرا از خلافت عزل نمایید که من از شما بهتر نیستم و حال آن که علی علیه السلام در میان شماست) ولی چند روز از عمرش مانده وصیت کرد خلافت را برای عمر، این دو نفر غارتگر خلافت را مانند دو پستان شتر میان خود قسمت کردند _ خلافت را در جای درشت و ناهموار قرار داد در حالتی که عمر سخن تند و زخم زبان داشت، ملاقات با او رنج آور بود و اشتباه او (در مسایل دینی) بسیار و عذر خواهیش بی شمار بود... پس سوگند به خدا مردم در زمان او گرفتار شده اشتباه کردند و در راه راست قدم ننهاده از حق دوری نمودند، پس من هم در این مدت طولانی (ده سال و شش ماه) شکیبایی ورزیده با سختی محنت و غم همراه بودم، عمر هم راه خود را پیمود (و پیش از مردن) امر خلافت را در جماعتی قرار داد که مرا هم یکی از آنها گمان نمود، پس بار خدایا از تو یاری می طلبم برای شورایی که تشکیل شد و مشورتی که نمودند، چگونه مردم مرا با ابوبکر مساوی دانسته، درباره من شک و تردید نمودند تا جایی که امروز با این اشخاص (پنج نفر اهل شورا) همردیف شده ام و لکن در فراز و نشیب از آنها پیروی نمودم (برای مصلحت در همه جا با آنها موافقت کردم)...»(1)

تأمل و دقت در فرازهای این خطبه نشان می دهد که دو عامل

ص: 278


1- فیض الاسلام، ترجمه نهج البلاغه، خ3، ص 46.

اصلی باعث سکوت امام در دوران بیست و پنج ساله خلافت خلفاء سه گانه بوده است:

الف) بی وفایی مردم و پشت کردن آنها به حقیقتی که رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله در زمان حیاتش و در مقاطع مختلف به آن توصیه فرموده بود، خصوصاً تفرقه و نفاق سران و بزرگان صحابه برای به دست آوردن منصبی که بعد از رحلت پیامبر اکرم آماده می دیدند و لذا در چنین شرایطی که تعداد حامیان امام از عدد انگشتان دست تجاوز نمی کرد همان گونه که خود امام در صدر خطبه به آن اشاره فرمود (بدون دست) هرگونه قیام و مبارزه علنی و مسلحانه غیر ممکن و در حکم انتحار محسوب می شد.

ب) پرهیز از اختلاف و دو دستگی بلکه چند دستگی در جامعه نوپای اسلامی که ثمره سالها مبارزه و جهاد و خون دل خوردن های پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و مسلمانان بود و لذا امیر المؤمنین علیه السلام همان گونه که خودش در یکی از فرازهای این خطبه فرمود برای حفظ کیان اسلامی و وحدت جامعه مسلمان نه تنها از حق مسلم خود چشم پوشی نموده بلکه (در فراز و نشیب ها از آنها پیروی نمود) (و خار در چشم و استخوان در گلو) چنان چه خودش فرمود، به سان سرباز گمنام در مقاطع مختلف با ارشاد و راهنمایی خلفاء خصوصاً در زمان عمر، کجروی ها و اشتباهات آنان به آنها گوشزد می فرمود، چنانچه در منابع سنی و شیعه نقل شده که عمر مکرر می گفت: «اگر علی نبود عمر هلاک می گردید».

در خطبه صد و شصت و یک نهج البلاغه نیز امام علیه السلام به این دو عامل اشاره نموده و می فرماید: «پس بدان تسلط (سه خلیفه) بر ما به خلافت با این که ما از جهت نسب (خویشی با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم _ ) برتر و از جهت نزدیکی به رسول خدا صلی الله علیه و آله استوارتریم، برای آن است که خلافت مرغوب و

ص: 279

برگزیده بود (هر کس طالب آن بود اگر چه لیاقت نداشت، پس) گروهی با آن بخل ورزیدند (و نگذاشتند سزاوار به آن مقام بر آن بنشیند) و گروه دیگری (امام علیه السلام ) بخشش نموده (برای حفظ اساس اسلام) از آن (و به ظاهر از برخی اصول دیگر) چشم پوشیدند (چون از یک طرف برای گرفتن حق یاوری نداشتند و از طرف دیگر همراهی نکردن با آنها به ضرر جامعه نوپای اسلامی بودند، چنان چه در خطبه 3 به آن اشاره شد) و حَکَم (میان ما و ایشان) خدا است».(1)

در خطبه صد و هفتاد و یک به عامل تنهایی و اتفاق قریش بر اینکه نگذارند خلافت به اهل آن برسد اشاره نموده و عرض می کند: «خدایا من بر قریش و کسانی که آنها را یاری می کنند از تو کمک می طلبم زیرا آنها خویشی مرا قطع کردند (نسبت مرا با رسول خدا صلی الله علیه و آله مراعات ننمودند) و بزرگی مقام و منزلت مرا کوچک شمردند (مرا هم ردیف خود دانستند) و در امر خلافت که اختصاص به من داشت بر دشمنی با من اتفاق کردند».(2)

آن چه در این سه خطبه به آن اشاره گردید تنها به عنوان نمونه و اینکه دارای تفصیل بیشتر بود می باشد و در نهج البلاغه در بیش از پانزده خطبه و نامه و حکمت امام علیه السلام به مساله خلافت و علل و عوامل سکوت خودش در برابر خلفاء ثلاثه به تصریح و اشاره سخن گفته است. خطبه های: 3، 33، 37، 66، 152، 161، 169، 171 و 188، و نامه های: 6، 36 و 45 و حکمت های: 21، 181 و 175.

پاورقی ها:

[1] . طبرسی، ابن منصور احمد بن علی بن ابی طالب: الاحتجاج، جلد اول، طبع منشورات دار النعمان للطباعة و النشر، ص 119.

[2] . طبرسی، ابن منصور احمد بن علی بن ابی طالب: الاحتجاج، جلد اول، طبع منشورات دار النعمان للطباعة و النشر،، ص157.

ص: 280


1- همان، خطبه 161، ص518.
2- همان، خطبه 171، ص555.

[3] . طبرسی، ابن منصور احمد بن علی بن ابی طالب: الاحتجاج، جلد اول، طبع منشورات دار النعمان للطباعة و النشر، ص188.

[4] . طبرسی، ابن منصور احمد بن علی بن ابی طالب: الاحتجاج، جلد اول، طبع منشورات دار النعمان للطباعة و النشر، ص210.

[5] . فیض الاسلام، ترجمه نهج البلاغه، خ3، ص 46.

[6] . همان، خطبه 161، ص518.

[7] . همان، خطبه 171، ص555.

ص: 281

بخش پنجم: غدیر در کلام اهل بیت علیهم السلام

اشاره

تصویر

ص: 282

1. بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله امام علی علیه السلام و پیروانش برای اثبات ولایتش چرا به افتخارات خود با پیامبر اشاره می کرد و هرگز از واقعة غدیر خم برای دفاع از خود استفاده نمی کرد؟

اشاره

این سوال را می توان در دو بخش سقیفه و بعد از آن پاسخ داد. درباره عدم احتجاج به غدیر در سقیفه به پاسخ مرحوم شرف الدین به شیخ سلیم بشری عالم اهل سنت اکتفاء می کنیم،

این سؤال در نامة 101 کتاب ارجمند المراجعات مطرح شده است؛ مرحوم شیخ سلیم بشری می نویسد: «چرا امام، در روز سقیفه، با ابوبکر و بیعت کنندگان با او، به نصوصی (احادیث صریحی) که دربارة خلافت او بود، و شما شیعه همواره تکیه تان بر این نصوص است، استدلال نکرد؟ آیا شما شیعه، از خود علی، بهتر از این امور خبر دارید؟

مرحوم سیّد شرف الدین نیز در پاسخ فرمودند: «همة مردم می دانند که امام علیه السلام و دیگر دوستانش، از بنی هاشم و غیر بنی هاشم، در بیعت با ابوبکر حضور نداشتند و پا به سقیفه نگذاشتند. آنان از سقیفه و آنچه در سقیفه می گذشت دور بودند. آنان با همۀ وجودشان سرگرم مصیبت بزرگ مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله بودند. و به وظیفة واجب و فوریِ کفن و دفن پیامبر صلی الله علیه و آله پرداخته بودند. و جز به این حادثه به چیزی نمی اندیشیدند. از طرف دیگر، تا آنان مشغول تجهیز بدن پیامبر و ادای مراسم نماز و دفن او بودند، اهل سقیفه کار خود را کردند و مسألة بیعت با ابو بکر را سر و صورت دادند و از باب احتیاط و دور اندیشی، در برابر هر نظر یا حرکت مخالف، که باعث در هم ریختن تشکیلات آنان می شد، به اتفاق ایستادگی می کردند. بنا بر این، علی کجا بود و سقیفه کجا؟ علی کجا بود و ابو بکر کجا؟ علی کجا بود و بیعت

ص: 283

کنندگان با ابو بکر کجا؟ تا بتواند برای آنان استدلال کند؟ ..... از اینها گذشته، علی علیه السلام در آن روز، برای استدلال و استشهاد، نتیجه ای نمی دید جز بر پا شدن فتنه و آشوب و در آن شرایط (که اسلام دورانِ نخستینِ خویش را می گذرانید و نهال دین تازه کاشته شده بود)، ترجیح می داد که حق او ضایع شود اما شرّ و آشوبی بر پا نگردد. علی علیه السلام به خوبی متوجّه خطرهایی بود که دین اسلام و کلمة «لا اله الا الله» را تهدید می کرد. در واقع، علی بن ابیطالب در آن ایّام به مصیبتی گرفتار شده بود که احدی بدان گونه مصیبت گرفتار نشده است، زیرا بار دو امر بزرگ بر دوش علی سنگینی می کرد: یک خلافت اسلام، با آنهمه نص و وصیت و سفارشی که از پیامبر دربارة آن رسیده بود، و این همه متوجه علی بود و در گوش او فریاد می کشید و با شکوه ای دل گداز و جگر خراش او را به شور و حرکت فرا می خواند. دوم آشوب ها و طغیان هایی که ممکن بود منتهی شود به از هم پاشیدن جزیره العرب و مرتد شدن اعراب نو مسلمان و ریشه کن شدن اسلام و میدان یافتن منافقان مدینه و دیگر اعراب منافق و دو رویی که به نص قرآن، اهل نفاق و دورویی بودند ... علاوه بر این، دو امپراطوری روم و ایران، در آن روزگار، در کمین اسلام بودند... آری در چنین شرایطی، علی علیه السلام بر سر دو راهی بزرگ رسید و طبیعی بود که مانند علی ابن ابیطالبی، حق خلافت خویش را فدای اسلام و مسلمین کند و چنین هم کرد؛ نهایت برای این که نظریة خلافت حقّة اسلام را که خلافت شرعی او بود حفظ کند و در برابر کسانی که حق اسلامی خلافت را از او سلب کرد، موضع گیری لازم را کرده باشد ... برای این مقصود، در خانه نشست و بیعت نکرد، تا اینکه او را به زور _ اما بی خونریزی _ از خانه به مسجد آوردند. چرا؟ چون اگر علی علیه السلام خود به پای خود برای بیعت رفته بود، حجتی برای خلافت او نمی ماند و

ص: 284

برای شیعه (و هر طالب حقّی) برهان حق آشکار نمی گشت ... و با این همه که گفتیم، علی و اولاد علی و عالمان شیعه، از آن روز تا امروز، همواره با روشی حکیمانه، احادیث وصایت را ذکر کرده اند و نصوص روشن نبوی را در این باره نشر داده اند ...»(1).

کتاب قیّم و ارجمند (الغدیر) مرحوم آیت الله علامه امینی (رحمه الله علیه) پر است از احتجاجهای علی علیه السلام ، در مورد غدیر. در روز شورای خلافت _ طبق نقل اهل سنّت _ و در روزگار خلیفة سوم و روزگاران دیگر بدان احتجاج کرد. علاوه بر (الغدیر)، مرحوم علامه امینی کتاب مستقلی در این موضوع دارند به نام (المناشده و الاحتجاج بحدیث الغدیر) که در حدود 100 صفحه روایات اهل سنّت را در این باب با سند ذکر می کند که به عنوان نمونه یک روایت نقل می شود بدون ذکر سند:

امام علی علیه السلام در روز شورا طی سخنانی پس از احتجاج به افتخارات بزرگ خود از قبیل سبقت در توحید، برادری جعفر طیار، داشتن عمویی چون شیر خدا و رسول و سید الشهداء حمزه، داشتن همسری چون فاطمه، سیدة زنان اهل بهشت، داشتن دو سبط نبی چون حسن و حسین دو آقای بهشت، فرمودند: شما را به خدا قسم آیا کسی جز من در شما هست که پیامبر به او گفته باشد: هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست، خدایا هر که ولایتش پذیرفت او را تحت ولایت خود قرار ده یا دوست بدار دوستانش را و دشمن بدار دشمنانش را و یاری کن یاورانش را، حاضران به غایبان نیز برسانند و همگی گفتند نه به خدا قسم.

از این قبیل روایت فراوان داریم و حتّی در روایتی که در الغدیر نیز آمده است امام علی علیه السلام مفصّل تر، واقعة غدیر و سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله را نقل و بیان می فرمایند.

مرحوم سیّد شرف الدین (رحمه الله علیه) در المراجعات نامة صد و چهارم به بعد پاره ای از احتجاجات امام و یارانش را ذکر می

ص: 285


1- المراجعات، 1 _ 3 _ 3 _ 3 ، نقل ترجمه یا خلاصه از استاد محمد رضا حکیمی (کتاب حماسة غدیر).

کند که ما نیز نمونه ای دیگر به نقل از ایشان ذکر می کنیم: «امام علیه السلام ، در انتشار نصوص، آرامش را سخت مراعات می کرد و احتیاطاً بر این که به اسلام ضربه ای نرسد آن را با تندی در برابر دشمنانش ارائه نمی نمود و به خاطر حفظ شوکت مسلمانان حاضر نبود سخت به مقابله برخیزد. گاهی از سکوت و عدم مطالبه حقّش _ در آن زمینه _ بدین گونه اعتذار جسته که «انسان را بر تأخیر در گرفتن حقش عیب نمی کنند، عیب بر آن کس گرفته می شود که آنچه حقش نیست بگیرد». آن حضرت در مورد انتشار نصوصی که درباره وی رسیده روش خاصّی داشت که حکمت از آن تجلّی می کند. ملاحظه فرمایید که در روز «رحبه» در ایام خلافتش چگونه مردم را برای یاد آوری روز «غدیر» جمع فرمود، همه را گرد آورد و به آنها گفت: «شما را به خدا سوگند می دهم، هر مسلمانی از پیامبر شنیده که در روز غدیر چه فرمود، بپا خیزد و آنچه را شنیده شهادت دهد و بجز کسی که در آن روز پیامبر را می دیده بپا نخیزد.»؛ سی نفر از صحابه که 12 نفر آن ها از اهل «بدر» بودند بپا خاستند و به آنچه در مورد نصّ غدیر شنیده و شاهد بودند شهادت دادند و این تلاشی بود که اوضاع دشوار آن روز در اثر قتل عثمان و فتنه بصره و شام به وی اجازه می داد، انجام دهد و به جان خودم سوگند به ندرت اتّفاق می افتد که در چنان روزی احتجاج از روی حکمت صورت گیرد. و سلام بر او و بر آن مقام بلندش که نص غدیر را که داشت از اذهان محو می گردید و به دست فراموشی سپرده می شد بار دیگر زنده ساخت و برای آن جمعیت عظیمی که در «رحبه» گرد آمده بودند، گذشته را روشن ساخت.(1)

و اینچنین است بیان حقیقت، که در عین روشنگری حقایق تابناک ولایت و تشیّع علوی آنچنان حکیمانه مطرح می شود که روزگار پر آشوب عصر خلفا را متلاطم و پر هرج و مرج نمی کند

ص: 286


1- امامی، محمد جعفر، ترجمة المراجعات، ص 433 تا 444.

و خط امامت راستین را روشن می کند و صفوف مسلمین را در برابر دشمنان از هم ریخته نمی باشد.

پاورقی ها:

[1] .المراجعات، 1 _ 3 _ 3 _ 3 ، نقل ترجمه یا خلاصه از استاد محمد رضا حکیمی (کتاب حماسة غدیر).

[2] . امامی، محمد جعفر، ترجمة المراجعات، ص 433 تا 444.

ص: 287

2. چرا حضرت علی علیه السلام به جریان غدیر در برابر مخالفان استناد نمیکرد؟

اشاره

امام امیرالمؤمنین علیه السلام پس از رحلت پیامبر با شرایطی روبرو شد که به کلی کنار گذاشته شد. جمعی او را رها کردند و در سقیفه جمع شدند، این قضیه بقدری عجولانه بود که اساساً نه تنها میخواستند واقعه غدیر به فراموشی سپرده شود بلکه خود علی علیه السلام را نیز به فراموشی بسپارند تا هیچ نقشی در این ماجرا نداشته باشد لذا او را با پیکر پاک رسول خدا تنها گذاشتند که باید به احترام مقام رسالت و زحمات چندین ساله ابتدا بدن مطهر رسول خدا غسل داده شده و کفن و دفن میشد و به اولیاء مصیبت و یگانه دختر پیامبر تسلیت میگفتند و پس از آن نوبت به پرداختن به امور دیگر میشد.

توطئه گران برای اینکه منکر غدیر و جانشینی علی باشند بلافاصله کودتایی علیه علی علیه السلام انجام دادند. همین کودتاگران منکر غدیر بودند که وقتی پیامبر برای نوشتن، قلم خواست به آن حضرت جسارت کردند(1) بنابراین جهت گیری به گونهای بوده است که غدیر بازگو نشود با این همه، نه تنها امیر مؤمنان بلکه برخی از مهاجرین و انصار با ابوبکر مخالفت نموده و به حقانیت خلافت علی پافشاری کردند و غدیر را یادآوری نمودند(2).

خود امیرمؤمنان نیز بارها به غدیر استناد کرده و حقانیت خویش را اظهار و حق خویش را مطالبه نموده است که به مواردی اشاره میشود:

1. در جریان احتجاج به ابوبکر فرمود: تو را به خداوند سوگند میدهم که بگوئی آیا طبق حدیث غدیر رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر، من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟ ابوبگر گفت: بلکه تو.(3)

ص: 288


1- درباره جریان قلم خود اهل سنت ماجرا را نوشتهاند ر.ک: صحیح مسلم، ج 5، ص 75 _ 76 (چاپ بیروت)؛ صحیح بخاری، ج 5، ص 137 _ 138.
2- رک: برقی، محمدبن خالد، رجال برقی، تصحیح محدث ارموی، چاپ دانشگاه تهران، 1332 تحت عنوان «اسماء من نخلف عن بیعه ابی بکر».
3- طبرسی، الاحتجاج، چاپ نجف، دارالنعمان، ج 1، ص 160.

2. روزی علی در جمع اصحاب رسول خدا فرمود هرکس در غدیر بود به حقانیت من شهادت دهد در این روز 30 نفر بلند شدند و شهادت دادند.(1)

3. در شورا نیز علی به این حدیث استناد نمود تا حق خویش را پس از سالها دریابد، آن حضرت به اهل شورا قسم داد آیا رسول خدا غیر از من کسی را در غدیر خم به ولایت برگزید؟ همه گفتند نه؟(2)

امیر مؤمنان به داستان غدیر استناد فراوان نمود که هیچکس آنرا انکار نمیکرد ولی به آن عمل ننمودند علاوه بر حضرت امیر، حضرت زهرا و برخی از یاران امیر مؤمنان نیز به غدیر استناد کردند(3).

طبرسی نقل کرده است روزی امیر مؤمنان از اصحاب درباره غدیر شهادت خواست.

عدهای اقرار کردند و برخی از آنها که حاضر نبودند، انکار کردند از جمله زید بن ارقم بود، که امیر مؤمنان در حق او نفرین کرد و زید بن ارقم به مرض پیسی مبتلا شد و بینایی خود را از دست داد(4).

این واقعه بلافاصله پس از سقیفه بوده است که حضرت به غدیر استناد کرده است .

در کافی ج 8، ص 27 نیز خطبهای از حضرت نقل شده که جریان غدیر را متذکر شد.

ابوحامد محمد بن محمد غزالی از علمای بزرگ اهل سنّت است، درباره واقعه غدیر می گوید: همه اجماع دارند و اتفاق بر متن حدیث دارند که در خطبه روز غدیر خم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس من مولا و آقای او هستم، بعد از من علی مولا و آقای اوست. عمر فوری مبادرت به تظاهر کرد و تبریکات لازمه را در ضمن بخّ بخّ لک یا علی(5) تقدیم کرد. سپس نفس اماره بر آنان غلبه کرد و حبّ ریاست و جاه طلبی عواطف و مزایای انسانیت

ص: 289


1- حلبی، سیرة الحلبیه، ج 3، ص 274، چاپ بیروت.
2- همان، ج 1، ص 196.
3- سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، چاپ بیروت، انتشارات دارالفنون، 1400، ص 86.
4- طبرسی، احتجاج، بیروت، اعلمی، 1403، ج 1، ص 74 _ 75.
5- ترجمه، به به بر تو ای فرزند ابوطالب که از این پس در هر صبح و شام مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن هستی.

را از آنها سلب کرد و در سقیفه به خلیفه تراشی پرداختند و جام شراب هوای نفسانی را نوشیدند و به قهقرا برگشتند، قرآن را پشت سر انداختند و احکام و سنّت پیامبر را ملعبه خود نمودند. بعد اشاره می کند به جریان مخالفت کردن عمر از آوردن قلم و کاغذ برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که این جریان می رساند که آنهایی بعد از پیامبر مخالفت فرمایش پیامبر کردند، کار تازه ای نکرده بودند. در زمان خود پیامبر هم مخالفت ها کردند، مثل مخالفت کردن از حضور و ماندن در لشکر اسامه و دیگر جریانات... .سپس غزالی می گوید، دین را به دنیا فروختند و چه زشت معامله ای کردند و اگر چنین نبود چرا در مرض موت پیغمبر صلی الله علیه و آله وقتی آن حضرت کاغذ و دوات طلب کرد، برای نوشتن دستور جامع مخالفت کردند و در پاسخ گفتند: «إن الرّجل لیهجُر» نعوذ بالله گفت: پیامبر هذیان می گوید.

بعد امام غزالی می گوید: حکومت ابی بکر فاقد منطق و دلیل است و اگر اجماع را به این منظور به کار برید (که همه اجماع کردند بر ابوبکر) این هم نقض می شود، چون که عباس و پسران و علی _ علیه السّلام _ و زن و فرزندانش هیچ کدام شرکت در اجماع (ساختگی) نداشتند، هم چنین بعضی حاضرین سقیفه نیز متمرد و مخالفت با آن اجماع نمودند. بیعت با خزرجی ننموده و از سقیفه خارج شدند ، پس از آن انصار هم مخالفت کردند.(1)

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. علامه امینی الغدیر

2. علامه شرف الدین المراجعات

3. علامه میرحامد هندی، العقبات الانوار

ص: 290


1- الغزالی، ابی حامد، سر العالمین و کشف ما فی الدارین، مکبته الثقافه الدینیه فی النجف الاشرف، چ 4، 1385 ق، ص 2.
پاورقی ها:

[1] . درباره جریان قلم خود اهل سنت ماجرا را نوشتهاند ر.ک: صحیح مسلم، ج 5، ص 75 _ 76 (چاپ بیروت)؛ صحیح بخاری، ج 5، ص 137 _ 138.

[2] . رک: برقی، محمدبن خالد، رجال برقی، تصحیح محدث ارموی، چاپ دانشگاه تهران، 1332 تحت عنوان «اسماء من نخلف عن بیعه ابی بکر».

[3] . طبرسی، الاحتجاج، چاپ نجف، دارالنعمان، ج 1، ص 160.

[4] . حلبی، سیرة الحلبیه، ج 3، ص 274، چاپ بیروت.

[5] . همان، ج 1، ص 196.

[6] . سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، چاپ بیروت، انتشارات دارالفنون، 1400، ص 86.

[7] . طبرسی، احتجاج، بیروت، اعلمی، 1403، ج 1، ص 74 _ 75.

[8] . ترجمه، به به بر تو ای فرزند ابوطالب که از این پس در هر صبح و شام مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن هستی.

[9] . الغزالی، ابی حامد، سر العالمین و کشف ما فی الدارین، مکبته الثقافه الدینیه فی النجف الاشرف، چ 4، 1385 ق، ص 2.

ص: 291

3. از میان ائمه کدام یک و در کجا به حدیث غدیر استدلال کرده اند؟

اشاره

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از اینکه 23 سال مأموریت خود را به نحو احسن انجام دادند بنا به دستور خداوند در آخرین حجی که به مکه مشرف شده بودند موقع بازگشت در محلی بنام غدیر خم بین مکه و مدینه در میان انبوه حاجیان جانشین خود را معین نمودند همه جمعیت حاضر با حضرت علی علیه السلام به عنوان خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردند و به آن حضرت شادباش گفتند. اما پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله عده ای از آنان که به علی علیه السلام در روز غدیر شاد باش گفتند، خلافت را غصب کرده و عهد شکنی نمودند، تلاش امیر مومنان نیز هیچ سودی نبخشید و این جریان به عنوان عقده در دل ماند اما ائمه هر یک در مناسبت ها به آن استناد می کردند.

1. امام حسن مجتبی علیه السلام به این حدیث استدلال نمودند. حضرت بعد از صلح با معاویه در مسجد کوفه خطبه مفصّلی بیان فرمودند و در ضمن آن بیان داشتند: جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ قوم و امّتی زمام امور خود را به دست کسی نداد در حالتی که داناتر از آن کس در میان آنها وجود داشته باشد مگر آنکه پیوسته امر آن امت به پستی می گراید تا به سوی آنچه آن را واگذاشته، بازگشت نمایند و از جدم شنیدم که به پدرم فرمود: ای علی تو نسبت به من به منزله هارون هستی از موسی، جز اینکه پیغمبری بعد از من نخواهد بود، و نیز مردم شنیدند و دیدند که جدم هنگامی که در غدیر خم دست پدرم را گرفت و به آنان فرمود: هر کس که من مولا و سرپرست اویم پس علی سرپرست اوست خدایا دوست بدار کسی که او را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن بدارد.(1)

ص: 292


1- امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت؛ دارالکتاب العربی، 1379ش، ج1، ص198؛ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، دارالاسوه، 1416ق، ج3،ص 369.

بنابراین امام حسن علیه السلام با اینکه با معاویه صلح کردند و حکومت را به ایشان واگذار نمودند ولی امامت امت و خلافت را حق خاندان خویش می داند.

2. امام حسین علیه السلام نیز در سال 58 یا 59ق در سفر حج و در منی که در آن سال حدود هفتصد نفر از انصار و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و تابعین و از افراد باتقوی را در منی جمع کرده و خطبه ای خواندند، و از شرارت معاویه گفتند و درباره پدرش و مادرش و رسول خدا صلی الله علیه و آله مطالبی بیان فرمود که حاضران همگی سخنان آن حضرت را تصدیق نمودند. تا آنجا که فرمود: بخدا سوگند می دهم شما را آیا آگاهی دارید که رسول خدا صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را در روز غدیر خم منصوب فرمود و ولایت او را اعلام نمود و فرمود باید حاضرین به غائبین ابلاغ کنند، حاضران همگی گفتند: بار خدایا! آری به این جریان آگاهیم.(1) البته سایر ائمه علیهم السلام نیز در بیان اینکه در روز غدیر خم حضرت ختمی مرتبت علی علیه السلام را به جانشینی خود انتخاب نمودند مطالبی بیان داشته اند. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمودند بهترین و بزرگترین اعیاد، عید غدیر است. روزی که امیرالمومنین علی علیه السلام به عنوان رهبر و راهنمای مردم منصوب شد.(2)

3. امام حسن عسکری علیه السلام نیز در جواب نامه ای که اهل اهواز سئوالاتی از حضرت کردند به برخی اخبار و روایات اشاره فرمود که مقبوله هستند از جمله آنها حدیث غدیر است، آنجا که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند: «هر کس که من مولا و سرپرست او هستم علی مولا و سرپرست اوست». در ادامه می فرماید: که قرآن هم به درستی این گونه اخبار گواه می دهد و این اخبار موافق کتاب خداوند می باشند لذا وقتی که قرآن موافق خبری باشد و آن خبر هم موافق فرموده قرآن باشد، عمل به این روایات واجب می شود کسی از این گونه اخبار سرپیچی نمی کند مگر اینکه

ص: 293


1- سلیم بن قیس، کتاب سلیم، تحقیق،محمد باقر، انصاری، بی جا، بی تا، ص321؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403ق، ج33، ص183.
2- روحانی، محمد صادق، فقه الصادق، قم، دارالکتاب، 1412ق، ج8، ص328.

اهل عناد و فساد باشد.(1) البته آنچه از اخبار و روایات وارد شده از ائمه معصومین آمده است و در آن اخبار اشاره ای به حدیث غدیر و اهمیت روز غدیر شده است به نوعی می توان گفت که آن بزرگواران به این حدیث استدلال نموده اند و آن را از جمله مناقب و فضائل حضرت علی علیه السلام شمرده و غاصبین حق آن حضرت را دشمنان اهل بیت معرفی کرده اند.

در روایتی مفصل از امام حسین علیه السلام وارد شده است که آن حضرت در زمان عمر بن خطاب در مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که عمر رو به مردم کرده و گفت: ای مردم من از خود شما بر شما اولی و سزاوارترم (همان جمله ای که پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر و در موارد متعدد دیگر، بیان داشتند). وقتی امام حسین علیه السلام این سخن را از عمر شنید به وی اعتراض کرد. و عمر را دروغگو خطاب کرد و فرمود: این منبر که تو در آن صحبت می کنی منبر جدم رسول الله است و تو به غصب بر آن می نشینی ای عمر تو منکر حقی گردیدی که خداوند و رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان فرمودند و همه مردم بدان واقف هستند لکن از روی جهل و عداوت منکر آن هستند اشاره امام حسین علیه السلام به این جمله است مردم بعد از پایان خطبه غدیر حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفتند: آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت می کنیم وای بر کسانی که منکر حق اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله هستند... .(2) با اینکه در این کلام طولانی به خود حدیث غدیر به صراحت اشاره شده است، اما فحوای کلام چنین است که حضرت از اینکه حق پدرش را غصب کرده اند و امثال عمر بن خطاب خود را با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مقایسه می کنند، متعرض عمر شده و او را دروغگو و غاصب می خواند و نیز عمر را به توبه فرا می خواند.

بنابراین ائمه معصومین در مواجهه با غاصبان حق اهل بیت علیهم السلام

ص: 294


1- طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، بیروت، دارالنعمان، بی تا، ج2، ص252.
2- همان، ج3، ص393.

و نیز در مواقع مختلف برای بیان حقانیت اهل بیت به حدیث غدیر استدلال کرده اند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ اسرار آل محمد، سلیم بن قیس هلالی.

2_ غدیر در آیینه کتاب، محمد انصاری.

3_ آرمان غدیر از دیدگاه امیرالمومنین، سید محمد مجیدی.

4_ چهارده قرن با غدیر، محمد باقر انصاری.

پاورقی ها:

[1]. امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت؛ دارالکتاب العربی، 1379ش، ج1، ص198؛ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، دارالاسوه، 1416ق، ج3،ص 369.

[2]. سلیم بن قیس، کتاب سلیم، تحقیق،محمد باقر، انصاری، بی جا، بی تا، ص321؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403ق، ج33، ص183.

[3]. روحانی، محمد صادق، فقه الصادق، قم، دارالکتاب، 1412ق، ج8، ص328.

[4]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، بیروت، دارالنعمان، بی تا، ج2، ص252.

[5]. همان، ج3، ص393.

ص: 295

4. آیا حدیث غدیر در زندگی سایر ائمه مورد توجه بوده است؟آیا ایشان نیز با تکیه بر غدیر ولایت را ثابت کردهاند؟

اشاره

قضیه «غدیر خم» جزء احادیث متواتر است و هیچ شکی در آن وجود ندارد و سند معتبری است بر اثبات مدعای شیعه و امامت علی علیه السلام این حدیث مورد استفاده علمای طراز اوّل شیعه برای اثبات ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام قرار گرفته و کتاب های بسیاری در این زمینه تألیف شده است. امیر المؤمنین علی علیه السلام و سایر معصومین علیهم السلام در شرایط مناسب به آن استناد کرده اند.

اوّلین کسی که از معصومین علیهم السلام به این حدیث و حادثه مهم جهان اسلام برای اثبات ولایت خود استناد کرد، شخص امیر المؤمنین علی علیه السلام بود که در موارد مختلف به این امر پرداختند حضرت امیر علیه السلام در جمع مهاجرین و انصار بعد از به خلافت رسیدن ابوبکر فرمودند: «والله که از کسی و نزاع با آن درباره خلافت نمی ترسم، البته گمان نمی کردم کسی از شما مردم با ما اهل بیت در امر ولایت منازعت و مخالفت نماید و خلافت را که حضرت واهب متعال برای ما حلال گردانید و حکایت روز غدیر خم را که از سید البشر، اکثر اربابان دین و ملت استماع نمودند را بدون دلیل و حجت، بلکه تنها از روی عناد و عصبیت متروک گردانید».(1) بعد از این سخنان امیر المؤمنین علی علیه السلام 12 نفر از آنان برخواستند و بر افضلیت و حق حضرت نسبت به خلافت اعتراف کردند.

هم چنین از جمله معصومینی که به حدیث غدیر استناد کردند، فاطمه زهرا _ سلام الله علیها _ بود، روزی عمر و اطرافیانش برای بیعت گرفتن از حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام آمده بودند،

ص: 296


1- طبرسی، الاحتجاج، ترجمه غفاری مازندرانی، تهران، انتشارات مرتضوی، چاپ اول، ج1، ص288.

خطاب به آنان فرمودند: «گویا، آنچه رسول اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر به شما به موجب حکم خدای تعالی تقریر کرده عهد گرفت، بلکه شرط نمود را نمی دانید و یا از خاطر خود آن عهد و پیمان را فراموش شده انگاشته اید، و شیوه تمرد و مخالفت را برگزیده اید. والله که حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله در آن روز از شما و از اکثر امت عهد و پیمان نسبت به ولایت علی علیه السلام گرفت».(1)

هم چنین امام حسن مجتبی علیه السلام در جریان جنگ با معاویه طی نامه ای خطاب به معاویه نوشتند: «ای معاویه تعجب می نمایی از آن که خالق البرایا هر یک از آن ائمه را که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم معرفی کرد و در موارد متعددی فرمودند که آنان 12 تن اند، که هر یک به نص ایزد اکبر معین و مقرر گردیده اند. سپس فرمود: اوّل آنها امیر المؤمنین علی علیه السلام است».(2)

و با استناد به قضیه غدیر خم، ولایت و خلافت را حق خود و پدر بزرگوارشان دانستند.

از دیگر معصومین علیهم السلام که به حدیث غدیر استناد کرده آقا امام رضا علیه السلام بوده که در حضور جماعتی از علماء و که مأمون آنها را برای مناظره با حضرت دعوت کرده بودند و در بحث امامت، به حدیث غدیر احتجاج کردند.(3)

هم چنین عبدالعزیز از یاران حضرت نقل می کند ما در روزگار حضرت رضا علیه السلام در شهر مرو بودیم، نخستین روز ورودمان در مسجد جامع گرد آمدیم، حاضران در مسجد از مسئله امامت و کثرت اختلاف مردم در این باب سخن می گفتند؛ من بر آقای خود وارد شدم و ایشان را از گفته های مردم باخبر ساختم، آن حضرت تبسمی کردند و فرمودند: ای عبدالعزیز این مردم فریب عقاید خود را خورده اند.... در آخرین سفر حج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که این آیه نازل شد: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم».(4)

ص: 297


1- همان، ج1، ص321.
2- همان، ج3، ص82.
3- مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1404ق، ج49، ص200.
4- مائده / 3.

و مسأله امامت از تمامیت دین است. رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا نرفت تا این که برای امتش دانستنی های دین را بیان فرمود و علی علیه السلام را برای ایشان به عنوان نشانه و پرچم هدایت و امام تعیین فرمودند»(1) که اشاره به همان جریان غدیر است.

هم چنین امام کاظم علیه السلام در مناظره با هارون الرشید فرمودند: «همانا ما معتقدیم ولایت جمیع خلایق با ماست، به خاطر قول پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر که فرمودند: «من کنت مولاه فعلی مولاه».(2)

لذا هر وقت امامان معصوم علیهم السلام فرصت مناظره و بحث می یافتند و شرایط را مناسب و مساعد می دیدند، به حدیث غدیر تمسک می کردند، و با آن اثبات ولایت حضرت امیر و خود را می نمودند امّا هم چنان که در تاریخ ثبت گردیده است، تمام امامان معصوم علیهم السلام شرایط صحبت و مناظره و اظهار عقیده را نداشته اند.

امّا با این حال در مواردی به طور عمومی و نیز در مجالس خصوصی و به یاران خود به انتشار و بیان حدیث غدیر می پرداختند و یاران خود را از آن با خبر می ساختند: هم چنین امام صادق علیه السلام فرمود: «... سپس در حجة الوداع در روز غدیر علی علیه السلام را به عنوان امام نصب کرد».(3) هم چنین امام موسی بن جعفر در تفسیر آیه 8 سوره بقره «یخادعون الله و الذین آمنوا...» می خواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند و حال آن که فریب ندهند مگر خود را و این از سفاهت و نادانی است» هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

علی علیه السلام را در روز غدیر نصب کردند به عنوان امام و رهبر مردم، و پیغمبر، عمر و تمام رؤسای مهاجرین و انصار را امر فرمودند تا با علی علیه السلام بیعت کنند و آنان نیز این کار را کردند، خدای تبارک و تعالی این آیه را نازل فرمود».(4)

غدیر نه تنها مورد استناد معصومین علیهم السلام بوده بلکه بعضی از صحابه نیز بدان استناد و احتجاج کردند، به طور مثال امام

ص: 298


1- طبرسی، الإحتجاج، ترجمه جعفری، بهزاد، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1381ش، ج2، ص457.
2- مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج48، ص147.
3- همان، ج3، ص399.
4- همان، ج6، ص51.

صادق علیه السلام فرمودند: «سلمان فارسی سه روز پس از دفن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطبه ای خواند و در آن مردم را در مورد این که چرا خلافت را از امیر المؤمنین علی علیه السلام گرفته و به دیگری سپردند، مورد نکوهش قرار دادند. در فرازهایی از این خطبه گفتند: « بر شما باد به فرمانبرداری امیر المؤمنین علی علیه السلام که به خدا سوگند در روز غدیر ما به دفعات در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تحت عنوان وصیت و إمارت بر او (علی علیه السلام ) سلام نمودیم و پیوسته رسول خدا صلی الله علیه و آله با تأکید ما را بدان کار وا می داشت حال مردم را چه شده که با علم و فضائلش بر او حسد می برند؟....».(1)

هم چنین امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «پس از خطبه ابوبکر، ابی بن کعب برخاست و این گونه سخنرانی کرد: «ای گروه مهاجر که خشنودی خدا را در نظر داشته و در قرآن مورد ثنای الهی قرار گرفتید و ای گروه انصار که در شهر ایمان سکنی گزیده اید، آیا فراموش کرده اید و یا خود را به فراموشی زده اید، آیا تبدیل عهد و پیمان کردید، و یا تغییر آیین داده اید، یا خذلان اختیار کرده اید، یا عاجز شده اید، مگر فراموش کرده اید که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر در میان ما بپا خواست و علی علیه السلام را در مقابل همه نگه داشت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» هر کس من مولای او هستم بعد از من علی مولای اوست و هر کس من نبی او هستم علی امیر اوست»(2) ولی گوش شنوا نبود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ الغدیر، علامه امینی.

2_ المراجعات، علامه شرف الدین.

پاورقی ها:

[1]. طبرسی، الاحتجاج، ترجمه غفاری مازندرانی، تهران، انتشارات

ص: 299


1- الاحتجاج، ترجمه بهزاد جعفری، همان، ج1، ص253.
2- همان، ج1، ص255.

مرتضوی، چاپ اول، ج1، ص288.

[2]. همان، ج1، ص321.

[3]. همان، ج3، ص82.

[4]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1404ق، ج49، ص200.

[5]. مائده / 3.

[6]. طبرسی، الإحتجاج، ترجمه جعفری، بهزاد، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1381ش، ج2، ص457.

[7]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج48، ص147.

[8]. همان، ج3، ص399.

[9]. همان، ج6، ص51.

[10]. الاحتجاج، ترجمه بهزاد جعفری، همان، ج1، ص253.

[11]. همان، ج1، ص255.

ص: 300

5. آیا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعد از رسیدن به خلافت غاصب بودن خلفای قبلی را گوشزد نمود یا خیر؟

اشاره

با نگاهی به کتاب های تاریخ و حدیث موارد بیشماری را می توان یافت که حضرت علی علیه السلام به غصب خلافت توسط خلفای قبل از خویش اشاره فرموده باشد که از باب مشت نمونه خروار، به چند مورد اشاره می کنیم:

1_ در جریان شورای شش نفری که توسط عمر تعیین شد برای انتخاب خلیفه بعد از خود، عمر هر یک از آنان را متهم به صفتی کرد، در این میان صفتی به امام نسبت داد که بی اندازه بی پایه و در عین حال خرد کننده بود. عمر مولا امیرالمؤمنین علیه السلام را متهم کرد که «فیه دعابة»(1) یعنی علی علیه السلام فرد شوخی است. بعدها معاویه و عمرو بن عاص بر اساس همین سخن عمر، درباره امام گفتند: «فیه تلعابه» همان معنای شوخ طبعی را که عمر به حضرت نسبت داده بود.(2) حضرت امیر علیه السلام اتهام عمروبن عاص را به شدت رد کرد و این در اصل ردّ سخن عمر بود.(3)

2_ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در کتاب شریف نهج البلاغه در ضمن خطبه ای(4) خلافت را از آن کسی می داند که تواناترین افراد بر اداره امور مملکت و داناترین آنها به دستورات الهی باشد.

آنجا که می فرماید: ای مردم شایسته ترین افراد برای حکومت، تواناترین آنها بر اداره امور و داناترین آنها به دستورات الهی است (که حضرت تنها خود را سزاوار اداره امور می دانست. و حتی دشمنان نیز به این امر اذعان داشتند. چنانچه هنگامی که ابو عبیده جراح از امتناع علی علیه السلام از بیعت با ابوبکر آگاه شد رو به امام کرد و گفت:... تو نسبت به زمامداری از همه شایسته تر

ص: 301


1- ابن العبری ، تاریخ مختصر الدول، ص 103؛ جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفا از رحلت پیامبر تا زوال امویان ج 2، دفتر نشر الهادی) ص 204.
2- توحیدی، ابوحیان، الامتاع و المؤانسه، ج 3، ص 183.
3- نهج البلاغه صبحی صالح، خ 84؛ بلاذری، انساب الاشراف ج 2، صفحات 127، 145، 151. نهج السعادة، ج 2، ص 88.
4- عبده، نهج البلاغه، خطبه 168.

هستی.)

3_ امام علیه السلام در یکی از نامه های خود که به مردم مصر نوشته است به این نکته غصب خلافت اشاره می کند و می فرماید: چون او (رسول خدا صلی الله علیه و آله از جهان رخت بر بست، مسلمانان درباره امامت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند. به خدا سوگند هرگز فکر نمی کردم و به خاطرم خطور نمی کرد که عرب بعد از پیامبر امر امامت و رهبری را از اهلبیت او برگردانند (و در جای دیگر قرار دهند و باور نمی کردم) آنها آن را از من دور سازند. تنها چیزی که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلان بود که با او بیعت کنند. دست بر روی دست گذاردم تا اینکه با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد صلی الله علیه و آله را نابود سازند. در اینجا بود که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من بالاتر و بزرگتر از حکومت چند روزی است که به زودی مانند سراب یا ابر از میان می رود.(1)

4_ عبدالله بن جناده می گوید: من در نخستین روزهای زمامداری علی علیه السلام از مکه وارد مدینه شدم و دیدم همه مردم در مسجد دور هم گرد آمده اند و انتظار ورود امام را می کشند. پس از مدتی حضرت علی علیه السلام در حالی که شمشیر خود را حمایل کرده بود، از خانه بیرون آمد. همه دیده ها به سوی او دوخته شده بود تا اینکه در مسند خطابه قرار گرفت و سخنان خود را پس از حمد و ثنای خداوند چنین آغاز کرد:

هان ای مردم، آگاه باشید هنگامی که پیامبر گرامی از میان ما رخت بربست، لازم بود کسی با ما درباره حکومتی که او پی ریزی کرد، نزاع نکند و به آن چشم طمع ندوزد. زیرا ما وارث

ص: 302


1- نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 62.

و ولیّ و عترت او بودیم. اما بر خلاف انتظار گروهی از قریش به حق ما دست دراز کرده خلافت را از ما سلب کردند و از آنِ خود قرار دادند. به خدا سوگند، اگر ترس از وقوع شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی رفت که بار دیگر کفر و بت پرستی به ممالک اسلامی باز گردد و اسلام محو و نابود شود، وضع ما غیر این بود که مشاهده می کنید.(1)

5_ ابن ابی الحدید از قول کلبی نقل می کند که: هنگامی که علی علیه السلام برای سرکوبی پیمان شکنان مانند طلحه و زبیر عازم بصره شد، خطبه ای به این شرح ایراد فرمود: هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد و قریش با خودکامگی خود را بر ما مقدم شمرد و ما را از حقمان باز داشت. ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریختن خون آنان است. زیرا مردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشک سرشار از شیر بود که کف کرده باشد و کمترین سستی آن را فاسد می کرد و کوچکترین فرد آن را واژگون می ساخت.(2)

6_ در جنگ صفین مردی از قبیله بنی اسد از امام علیه السلام سؤال کرد که: چگونه قریش شما را از مقام خلافت که به آن سزاوارتر بودید کنار زدند؟ حضرت در جواب فرمود: بی موقع پرسش می کنی (زیرا گروهی از سربازان امام به خلفا اعتقاد داشتند و طرح این مسائل در آن هنگام موجب دو دستگی در میان صفوف آنان می شد) لذا امام علیه السلام پس از ابراز ناراحتی فرمود: به احترام پیوندی که با پیامبر داری و به سبب اینکه هر مسلمانی حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال می گویم. رهبری امت از آنِ ما بود و پیوند ما با پیامبر از دیگران استوارتر بود. اما گروهی

ص: 303


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 307 (مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان).
2- همان، ج 8، ص 30 (مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان).

بر آن بُخل ورزیدند (و با نداشتن شایستگی آن را تصاحب نمودند) و گروهی از آن چشم پوشیدند. داور میان ما و آنها خداست و بازگشت همه به سوی اوست.(1)

7_ حضرت در دوران حکومت خویش وقتی که طلحه و زبیر پرچم مخالفت با ایشان را برافراشته و بصره را پایگاه خود قرار داده بودند، اشاره به حق غصب شده خویش کرده می فرماید: (فو اللّه مازلتُ مدفوعاً عن حقّی مُستأثِراً علیّ مُنذُ قَبضَ اللّه نبیَّهُ حتی یوم الناس هذا (2) «به خدا سوگند، از روزی که خداوند جان پیامبرش را قبض کرد تا به امروز، من از حق خویش محروم بوده ام.»

8_ لحن امام علیه السلام در خطبه ها و نامه های خویش چنین است که حضرت خود را صاحب مسلم حقِ خلافت می داند و عدول از آن را یک نوع ظلم و ستم بر خویش اعلام می نماید و قریش را متعدیان و متجاوزان به حقوق خود معرفی می کند. چنانکه می فرماید: (اللهم انی استعینک علی قریش) بار الها، مرا در برابر قریش و کسانی که ایشان را یاری و کمک کردند، یاری فرما. زیرا آنان قطع رحم من کردند و مقام و منزلت عظیم مرا کوچک شمردند و در غصبِ حق و خلافت و مبارزه با من که حقِ مسلّم من است هماهنگ شدند...(3)

9_ در جائی می فرماید: پیامبر خدا قبض روح شد در حالی که سر او بر سینه من بود. من او را غسل دادم در حالی که فرشتگان مرا یاری می کردند... پس چه کسی از من در حال حیات و مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله به جانشینی او شایسته تر است.(4)

10_ در خطبه شقشقیه که از خطبه های معروف امام علیه السلام است. حضرت لیاقت و شایستگی خویش را بر مردم بیان می فرماید:

(اما و اللّهِ لَقَد تَقَمَّصها ابنُ ابی قُحافه) «... به خدا سوگند، فرزند ابی

ص: 304


1- نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 162.
2- همان، خطبه 6.
3- همان، خطبه 172.
4- همان، خطبه 197.

قحافه (ابوبکر) خلافت را به سان پیراهن بر تن خود پوشید، در حالی که خوب می دانست که آسیای خلافت بر محور وجود من می گردد (من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیا هستم که بدون آن آسیا نمی چرخد) (او می دانست) از کوهسار وجود من سیل علوم سرازیر می شود و اندیشه هیچ کس بر قله اندیشه من نمی رسد.(1)

11_ در برخی از موارد زیر به قرابت و خویشاوندی تکیه کرده می فرماید:(و نحن الاَعْلَون نَسَباً و الاشدّون برسول اللّه صلی الله علیه و آله نَوْطاً...)(2) «نسب ما بالاتر است و با رسول خدا پیوند نزدیکتر داریم.» که البته تکیه حضرت بر پیوند خود با پیامبر گرامی برای مقابله با منطق اهل سقیفه است که علت برگزیدن خود را خویشاوندی با پیامبر اعلام کردند. از این جهت وقتی امام علیه السلام از منطق آنان آگاه شد، در انتقاد از منطق آنان فرمود: (احتجّوا بالشجرة و اَضاعُوا الثمرة)(3) «به درخت استدلال کردند، اما میوه اش را ضایع ساختند و فراموش کردند.»

12_ حضرت در یک خطبه و سخنرانی که به خطبة الوسیله معروف است به این کینه دشمنان ولایت و غصب غاصبان خلافت اشاره فرموده، می فرماید:(... و لئن تقمها دونی الاشقیان و نازعانی فیما لیس لها بحق و رکباها ضلالة و اعتقداها جهالة...) در من منقبتهایی وجود دارد که اگر آنها را بر زبان آورم ارتفاع بنای آنها بزرگ و در نتیجه زمان گوش دادن بدانها نیز طولانی می گردد. و اگر در برابر آن آن دو بخت برگشته پیراهن خلافت را بر تن کردند و در آنچه حقی به آن نداشته با من ستیزه جستند و از روی گمراهی بر مسند آن سوار شدند و از روی نادانی آن را به خود بستند (از خود دانستند) پس به بد جایگاهی در آیند و چه بد

ص: 305


1- همان، خطبه 3.
2- همان، خطبه 162.
3- همان، خطبه 67.

است آنچه را برای خود آماده و تهیه کردند در خانه گور (و عالم برزخ و قیامت) به یکدیگر لعنت کنند و هر کدام آنها از دیگری بیزاری جوید.(1)

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ استاد جعفر سبحانی، فروغ ولایت، تاریخ تحلیلی زندگانی امیرالمؤمنین علی علیه السلام (انتشارات صحیفه) ص 179_167.

2_ مهدی پیشوائی، سیره پیشوایان، نگرشی بر زندگانی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امامان معصوم(علیهم السلام) (مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق علیه السلام ، قم).

3_ علی اکبر حسینی، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام (چاپ و نشر فرهنگ اسلامی).

4_ شیخ مفید، الارشاد، از مجموع مصنفات الشیخ المفید، مجلد 11، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.

پاورقی ها:

[1]- ابن العبری ، تاریخ مختصر الدول، ص 103؛ جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفا از رحلت پیامبر تا زوال امویان ج 2، دفتر نشر الهادی) ص 204.

[2]-توحیدی، ابوحیان، الامتاع و المؤانسه، ج 3، ص 183.

[3]- نهج البلاغه صبحی صالح، خ 84؛ بلاذری، انساب الاشراف ج 2، صفحات 127، 145، 151. نهج السعادة، ج 2، ص 88.

[4]- عبده، نهج البلاغه، خطبه 168.

[5]- نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 62.

[6]- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 307 (مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان).

[7]- همان، ج 8، ص 30 (مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان).

ص: 306


1- کلینی، الروضة من الکافی، ص 38، با ترجمه و شرح آقای حاج سید هاشم رسولی محلاتی (انتشارات علمیه اسلامیه

[8]- نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 162.

[9]- همان، خطبه 6.

[10]- همان، خطبه 172.

[11]- همان، خطبه 197.

[12]- همان، خطبه 3.

[13]- همان، خطبه 162.

[14]- همان، خطبه 67.

[15]- کلینی، الروضة من الکافی، ص 38، با ترجمه و شرح آقای حاج سید هاشم رسولی محلاتی (انتشارات علمیه اسلامیه).

ص: 307

بخش ششم: صحابه و غدیر

اشاره

تصویر

ص: 308

1. با وجود ٢٣ سال تلاش برای معرفی حضرت علی علیه السلام توسط پیامبر صلی الله علیه و آلهو خصوصاً حدیث متواتر غدیر چرا مسلمانان حضرت علی علیه السلام را کنار زدند؟

اشاره

نبی مکرم اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله بارها علی علیه السلام را به عنوان جانشین برای مسلمانان معرفی کردند مهم ترین و آخرین آن ها در غدیر خم می باشد. اما عمده مسلمانان به این سفارشات توجهی نکردند و عده ای در مدینه در سقیفه بنی ساعده جمع شده ابوبکر را به عنوان جانشین آن حضرت برگزیدند. بدون شک عوامل متعددی سبب شد مسلمانان حاضر در سقیفه توجه چندانی به سفارشات پیامبر صلی الله علیه و آله نداشته باشند. به نظر می رسد تعصبات قبیله ای و حسادت و کینه از علی علیه السلام از مهم ترین عواملی هستند که سبب کنار گذاشتن علی علیه السلام شدند. علاوه بر این به دو نکته نیز باید توجه داشت که اولاً انتخاب ابوبکر کاملا شتاب زده و با سرعت انجام شد. ثانیاً این اولین بار نبود که مسلمانان از دستور پیامبر سرپیچی می کردند.

مسلمانان بارها با دستورات صریح پیامبر مخالفت کردند که ما تنها به ذکر چند نمونه به صورت گذرا بسنده می کنیم.

1. در جنگ احد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 50 را نفر مأمور کرد بالای تپه ای که پشت سر مسلمانان قرار داشت مستقر شوند تا دشمن نتواند از پشت، به مسلمانان ضربه بزند حتی پیامبر به آن ها دستور داده بود اگر دشمن بر ما غلبه کرد به یاری ما نیایید.(1) اما پس از شکست اولیه مشرکان، تیراندازان همگی گفتند: غنیمت، غنیمت، عبدالله بن جبیر فرمانده آن ها گفت: مگر به یاد ندارید که پیامبر چه گفت؟ اما آن ها گوش ندادند و رفتند.(2)

2. سرپیچی از دستورات پیامبر در صلح حدیبیه که بیشترین اعتراض توسط عمر صورت گرفت.(3)

ص: 309


1- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1362، ج3، ص1020.
2- همان.
3- همان، ص1122.

3. عدم توجه به سخن پیامبر در جنگ احزاب. ابن هشام می نویسد: «دشمن شبی در تب و تاب ترک مدینه بود رسول خدا صلی الله علیه و آله از اصحابش خواست تا یک نفر برخیزد و ببیند دشمن چه می کند. حذیفه می گوید: کسی برنخاست تا این که حضرت مرا به نام صدا زد».(1)

4. تخلف از سپاه اسامه، علیرغم دستورات موکد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله (2)

5. مخالفت با پیامبر در تقسیم غنائم جنگ حنین.(3) و موارد بسیار دیگری که به جهت اختصار به آن ها اشاره نمی شود.

تعصبات قبیله ای: بدون شک جامعه عربستان جامعه ای قبیله ای بود. جامعه ای که افراد آن سخت پایبند مسائل قبیله ای بودند در این زمینه تعصب خاصی داشتند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در طول دوره 23 ساله رسالت خویش با تعصبات بی جای قبیلگی مبارزه کرد اما به طور کامل نتوانست این تعصبات را از بین ببرد. بدون شک ارزش های قومی و قبیله ای در سقیفه بار دیگر زنده شد. سخنان حاضران در آن جلسه گویای همین مطلب است. ابوبکر وقتی به ایراد سخن پرداخت چنین گفت: «ما مهاجرین، اولین کسانی بودیم که اسلام را پذیرفتیم. و دیگر مردم در این قضیه بعد از ما بودند. ما عشیره رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم و با این وجود ما معتدل ترین اعراب از جهت نسب هستیم...»(4) و عمر در جواب انصار گفت: عرب به شما اجازه نمی دهد شما بر گردن آن ها سوار شوید در حالی که پیامبر از شما نیست و حق از آن ماست.(5) یکی از ارزش های قبیله ای که سبب انتخاب ابوبکر شد «ریش سفیدی» و کهولت سن وی بوده است. ریش سفیدی در کنار سایر عوامل در درجه ای از اعتبار قرار داشت که سبب شد سفارشات پیامبر نادیده گرفته شود.

عمر به ابن عباس گفت: «از ولایت علی روی گردان نشدند مگر آن که از کمی سن او ترسیدند»(6)

ص: 310


1- ابن هشام، سیرت رسول الله، ترجمه رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، تهران، خوارزمی، 1360، ج2، ص747.
2- مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420، ج14، ص517.
3- ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413، ج2، ص600.
4- جعفری، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه سید محمد تقی آیت اللهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، 1372ش، ص62، نقل از انساب الاشراف، ج1، ص582.
5- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، منشورات مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق، ج6،ص50.
6- همان، ج6، ص11.

و ابو عبیده جراح در پاسخ اعتراض علی علیه السلام گفت: «تو هنوز جوانی و مردم ریش سفید قوم را برگزیدند. البته اگر صبر کنی و عمری از تو سپری شود با توجه به فضائلی که داری و داماد پیامبر صلی الله علیه و آله هستی آن گاه تو را انتخاب خواهند کرد.»(1)

بغض و کینه و حسادت نسبت به علی علیه السلام

بدون شک حسادت و کینه ای که نسبت به علی علیه السلام و بنی هاشم در دل قریش و بعضی قبایل دیگر بود، یکی از علل اصلی عدم توجه به سفارشات پیامبر صلی الله علیه و آله محسوب می شود: در گفت گویی که بین عمر و ابن عباس صورت گرفته می توان به خوبی این امر را مشاهده کرد. عمر از ابن عباس می پرسد: چرا علی علیه السلام به ما ملحق نشد و همکاری نکرد؟ چرا قریش از خاندان شما جانب داری نکرد در حالی که پدرت عم پیامبر و تو خود پسر عم او هستی؟ ابن عباس گفت: نمی دانم، عمر گفت: ولی من می دانم و از دلیل آن آگاهم زیرا قریش مایل نیستند که اجازه دهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود برای این که به این وسیله احساس غرور و شادمانی خواهید کرد.(2)

در یک مورد عثمان به علی علیه السلام کینه های قریش را متذکر شد. و گفت: «گناه من چیست که قریش تو را به جهت این که 70 نفر از آنان را کشتی دوست ندارد.»(3)

حسکانی روایتی از علی علیه السلام نقل کرده که در این روایت حضرت به عمار می فرماید: «مصداق آیه (أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ؛(4) بلکه به مردم برای آن چه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده رشک می ورزند)، ما هستیم».(5)

عبدالفتاح عبدالمقصود نیز در این رابطه می نویسد: «قریش اگر امروز سروری را برای علی علیه السلام که برترین مردان خود بود نپذیرفت، دیروز هم برای برترین خلق برگزیده جهان نمی

ص: 311


1- همان.
2- طبری، محمد بن جریر، همان، ص2769.
3- اصفهانی، ابونعیم، معرفه الصحابه، الریاض. دارالوطن للنشر، 1419ق، ج1، ص301.
4- نساء / 54.
5- عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل، تحقیق محمد باقر محمودی، بی جا، مجمع الثقافه الاسلامیه، 1411ق، ج1، ص185.

پذیرفت، منشأ آن همان سینه های پرکینه است.(1) از دیگر عواملی که بغض و کینه نسبت به آن حضرت را تشدید می کرد شخصیت، ویژگی ها و سوابقی بود که افراد حاضر در سقیفه از علی علیه السلام در ذهن داشتند. عدالتی که از علی علیه السلام سراغ داشتند، برای بسیاری از افراد قابل تحمل نبود. به عنوان نمونه حضرت علی علیه السلام در سال 10 هجری از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مأمور شد به یمن برود..... هنگامی که علی علیه السلام از یمن به مکه باز می گشت تا با رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان در مراسم حج شرکت کند، آن حضرت از همراهیان خویش جدا شد و برای دیدار رسول خدا صلی الله علیه و آله جلوتر از آن ها به مکه آمد. مردی را به جای خود بر آن ها امیر ساخت. آن مرد نیز پس از رفتن علی علیه السلام حلّه ها یی را که از نجران آورده بودند، میان همراهان خود تقسیم کرد. چون به نزدیکی مکه رسیدند علی علیه السلام برای دیدار آن ها از مکه بیرون آمد. و مشاهده کرد که حله ها را پوشیده اند. به شدت ناراحت شد و به جانشین خویش اعتراض کرد و دستور داد حلّه ها را بیرون آورند و در بارها گذاشت.

این جریان سبب شد که لشکر علی علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت کنند... رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای مردم از علی شکایت نکنید او در راه خدا سخت تر از آن است که کسی بتواند از او شکایت کند.(2) حضرت زهرا علیها السلام فرمود: «علت این که علی علیه السلام را از حقش محروم و خلافت را از وی دور ساختند ترس آنان از شدت و سختی اش در راه حق و قدرت شمشیر و بی پروایی او در راه خدا بود.»(3)

بیعت عجولانه

به این نکته نیز باید توجه داشت که انتخاب ابوبکر در سقیفه با عجله و شتابزدگی خاصی انجام شد. عمر می گوید: «انتخاب ابوبکر امری عجولانه بود ولی خداوند شر آن را حفظ کرد.»(4)

ص: 312


1- عبدالفتاح، عبدالمقصود، الامام علی بن ابی طالب، ترجمه محمود طالقانی، بی جا، بی تا، ج1، ص316.
2- ابن هشام، السیره النبویه، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی، 1375ش، ج2، ص376.
3- ابن ابی الحدید، همان، ج4، ص78.
4- بخاری، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، 1410ش، ج8، ص256.

سپس گفت: از این پس هر کس بدون مشورت مسلمین با کسی بیعت کند چنین بیعتی پذیرفته نیست و هر کسی این گونه رفتار کند باید کشته شود.(1) مورخان نوشته اند هنوز اهل بیت علیهم السلام از غسل بدن پیامبر فارغ نشده بودند که علی و عباس سر و صدای مردمی را در مسجد شنیدند که درحال بیعت با ابوبکر بودند.(2)

نتیجه گیری

هر چند علی علیه السلام از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بارها به عنوان جانشین خویش نام برده بود اما عواملی چون تعصبات قبیلگی، حسادت و بغض و کینه، شخصیتِ عدالت محور علی علیه السلام موجب شدند تا فرد دیگری توسط مسلمانان برگزیده شود. و این اولین بار نبود که مسلمانان دستورات پیامبر را نادیده می گرفتند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ تشیع در مسیر تاریخ، سید محمد تقی جعفری.

2_ نهج البلاغه.

پاورقی ها:

[1]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1362، ج3، ص1020.

[2]. همان.

[3]. همان، ص1122.

[4]. ابن هشام، سیرت رسول الله، ترجمه رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، تهران، خوارزمی، 1360، ج2، ص747.

[5]. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420، ج14، ص517.

[6]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413، ج2، ص600.

ص: 313


1- ابن ابی الحدید، همان، ج20، ص21.
2- احمد بن محمد بن عبد ربه، عقد الفرید، بیروت، دارالکتاب العربی، 1403ق، ج4، ص258.

[7]. جعفری، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه سید محمد تقی آیت اللهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، 1372ش، ص62، نقل از انساب الاشراف، ج1، ص582.

[8]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، منشورات مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق، ج6،ص50.

[9]. همان، ج6، ص11.

[10]. همان.

[11]. طبری، محمد بن جریر، همان، ص2769.

[12]. اصفهانی، ابونعیم، معرفه الصحابه، الریاض. دارالوطن للنشر، 1419ق، ج1، ص301.

[13]. نساء / 54.

[14]. عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل، تحقیق محمد باقر محمودی، بی جا، مجمع الثقافه الاسلامیه، 1411ق، ج1، ص185.

[15]. عبدالفتاح، عبدالمقصود، الامام علی بن ابی طالب، ترجمه محمود طالقانی، بی جا، بی تا، ج1، ص316.

[16]. ابن هشام، السیره النبویه، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی، 1375ش، ج2، ص376.

[17]. ابن ابی الحدید، همان، ج4، ص78.

[18]. بخاری، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، 1410ش، ج8، ص256.

[19]. ابن ابی الحدید، همان، ج20، ص21.

[20]. احمد بن محمد بن عبد ربه، عقد الفرید، بیروت، دارالکتاب العربی، 1403ق، ج4، ص258.

ص: 314

2. اگر در غدیر خم هزاران نفر شاهد تعیین خلافت علی علیه السلام بودند، چرا اصحاب به ابوبکر و عمر اعتراض نکردند؟

اشاره

این که چرا مسلمانان و صحابه رسول خدا هنگام تشکیل سقیفه و بعد از آن حق اهل بیت را نادیده گرفتند و با این حقیقت آشکار که در مرئی و منظر هزاران نفر از حجاج واقع شده بود و نیز در ادوار مختلفی از حیات پر بار رسول خدا صلی الله علیه و آله به انحاء گوناگون به آن اشاره و تصریح شده بود، مخالفت و یا سکوت کردند، به عوامل چندی وابسته است که به طور خلاصه می توان آنها در نکات ذیل گزارش کرد؛

1. قبل از تشکیل دولت مدینه به دست پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، مردم شهرهای بزرگ حجاز و بادیه ها تحت نظام قبیلهای به سر می بردند. در این نظام سر آمد بودن در صفاتی چون سن، سخاوت، شجاعت، بردباری و شرافت معیار گزینش رهبر به شمار می آمد و رهبر قبیله حق نداشت از میان فرزندان و خویشانش جانشین برگزیند.

2. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نخستین کسی بود که در این سرزمین نهادی به نام دولت پدید آورد و ارزشهای فرا قبیله ای ارائه داد. آن بزرگوار توانست قبایل مختلف شهرها و بادیه های منطقه را تحت یک نظام واحد متمرکز سازد. مردم که آن حضرت را پیامبر آسمانی می دانستند، تشکیل دولت از سوی او را امر الهی به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتی قابل توجه نشان ندادند.

3. پیش از فتح مکه اسلام به گونه روز افزون در میان شهرها و بادیهها گسترش یافت تا جایی که سال بعد (سال نهم هجری) عام الوفود (سال هیئتها) نام گرفت، یعنی سالی که مردم دسته دسته در قالب هیئتهای مختلف نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

ص: 315

می شتافتند و اسلام خویش را آشکار می کردند. ناگفته پیداست، انگیزه همه این هیئت ها معنوی نبود و همه تازه مسلمانان ایمان محکم قلبی نداشتند.

4. یکی از آموزه های اسلامی که پذیرش آن برای مردم دشوار می نمود، مسأله تعیین جانشین بود زیرا:

الف) مردم فقط شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دارای بعد الهی می دانستند و حکومت فرا قبیله ای ایشان را می پذیرفتند. در نگاه آنان، جانشین پیامبر از چنین ویژگی برخوردار نبود.(1)

ب) هنوز بسیاری از مردم خود را به اطاعت از دستورهای دنیوی آن حضرت مقیّد نمی دانستند چنان که در مواردی چون صلح حدیبیه، (اعتراض عمر که گفت: چنان در شک افتادم که از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنین شکی فرو نرفته بودم.(2) و تقسیم غنایم حنین.(3) واکنش اعتراض آمیز نشان دادند.

ج) بسیاری از مردم اطاعت از فرمانهای دنیوی مربوط به بعد از زندگانی رسول خدا را نمی پذیرفتند زیرا هنوز از آموزه های جاهلی که به رئیس قبیله اجازه تعیین جانشین نمی دهد، دل نبریده بودند و طبیعی بود که مسأله ریاست دولت را از ریاست یک قبیله مهم تر بدانند.

د) هنوز برخی از قریشیان تازه مسلمان چنان می پنداشتند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در راستای رقابت قبیله ای مسأله نبوت را مطرح کرده است. این گروه با توجه به اقبال عمومی مردم به آن حضرت جرأت مخالفت نداشتند ولی با تعیین جانشین به ویژه از تیره بنی هاشم، لب به اعتراض گشودند و با بهره گیری از پشتوانه فرهنگ قبیله ای مردم اعتراض خویش را روشن تر بیان کردند.

ه_) در زمان جاهلیت تنها اشرافی به مجلس مشورتی قریش ( دار الندوه) راه می یافتند که به چهل سالگی رسیده باشند.

(4)

ص: 316


1- ر ک: جعفریان، رسول، تاریخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا بر افتادن سفیانیان، ص27 به بعد.
2- واقدی، محمد بن عمر،المغازی، ج1، ص606 _607.
3- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج1، ص631.
4- جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ص98.

بر این اساس، پذیرش جانشین رسول خدا، به ویژه اگر آن فرد داماد پیامبر صلی الله علیه و آله بود و کمتر از چهل سال(1) داشت بسیار دشوارتر می شد. چنان که ابوبکر مکرر به آن حضرت می گفت، تو جوانی و فرصت برای خلافت داری.

5. دو نکته دیگر نیز پذیرش جانشینی امام علی علیه السلام را دشوار می کرد:

الف) حضرت علی _ علیه السلام _ نزد قریشیان به سبب دلاوری هایش در جنگهایی مانند بدر و احد و به خاک و خون کشیدن بزرگان قریش، چهره منفی داشت؛ این پدیده سبب شد به تبلیغات گسترده روی آورند و فضای جامعه آن روز را بر علیه علی علیه السلام مسموم نموده و از آن به نفع افکار و سیاست های پلید و شوم شان بهرهگیری نمایند. عمر در این باره به علی علیه السلام می گفت: قوم شما(قریش) به شما مانند نگاه گاو به کشنده اش می نگرند.(2)

ب) مردم قبایل مختلف خصوصا سران توطئه گر قریش و مهاجر، این نکته را درک کرده بودند که با توجه به لیاقت ها و استعداد های تیره بنی هاشم، اگر مسأله جانشینی در میان آنها تثبیت شود، هرگز از آن خاندان بیرون نخواهد آمد.

6. نگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به جانشینی حضرت علی علیه السلام ، الهی و از روابط قبیله و خویشاوندی بسیار فراتر است. زیرا به حفظ آئیین وحی می اندیشید و طبیعی است که آشناترین فرد به کتاب و سنّت و شجاعترین و کوشاترین فرد در راه گسترش اسلام را برگزیند. البته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با وضعیت جامعه آشنا بود. از این رو از آغاز رسالت در موقعیت های گوناگون، با بیان های متفاوت ویژگی های حضرت علی علیه السلام را یاد آور می شد و از جانشینی اش سخن به میان می آورد.(3) آن بزرگوار سرانجام از سوی خداوند مأمور شد در بزرگ ترین اجتماع مسلمانان که برخی شمار آنها را بیش از یکصد هزار تن دانسته اند آشکارا این

ص: 317


1- علی علیه السلام در آن هنگام طبق مشهور، 33 سال داشت.
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج12، ص9.
3- محمدی ری شهری، موسوعة الامام علی بن ابی طالب فی الکتاب و السنة و التاریخ، ج2.

مسأله را اعلام کرد.(1) و دغدغه مخالفت جامعه را ندیده بگیرد. فرازی از آیه 67 سوره مائده که از این دغدغه پیامبر پرده بر می دارد و به وی ایمنی می بخشد چنین است: «و الله یعصمک عن الناس» خداوند تو را از (شر) مردم نگاه می دارد. در این عبارت دو واژه «عصمت» و «ناس» بسیار راهگشا است. خداوند پیامبر را از چه چیز حفظ می کرد؟ و این «ناس» چه کسانی بودند؟

با توجه به واقعیت خارجی و ایمن نماندن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از شرّ زبان مردم و نیز با توجه به این که سرانجام مسأله جانشینی امام علی _ علیه السلام _ به سامان نرسید، بعید به نظر نمی رسد که مراد از واژه «یعصمک» نگهداری پیامبر از هجوم فیزیکی و یکباره مردم باشد. چنانکه واژه ناس بر مردم عادی دلالت دارد و با توجه به اکثریت نو مسلمان آن زمان و کینه و توطئه عده ای از سران اصحاب نسبت به خلافت علی علیه السلام ، به حمل این لفظ بر خلاف ظاهر نیازمند نیستم.

7. تاریخ درباره بسیاری از حوادث مقطع زمانی بین غدیر و وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ساکت مانده است امّا کالبد شکافی دو پدیده مهم آن عصر ما را با شدّت اهتمام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برگزینش جانشین و گستره تلاش های مخالفان آن حضرت در عیان و نهان، آشنا می سازد. این پدیده ها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا.

1. سپاه اسامه: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در واپسین روزهای زندگی اش فرمان داد لشکری عظیم به فرماندهی جوانی به نام اسامة بن زید به سمت دورترین مرزهای کشور اسلامی (مرزهای روم) رهسپار شود.(2) کالبد شکافی دقیق این جریان نشان می دهد رسول خدا صلی الله علیه و آله در راستای تثبیت جانشینی حضرت علی علیه السلام به چنین اقدامی دست یازید زیرا:

الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خالی کردن

ص: 318


1- امینی، الغدیر، ج1، ص214.
2- واقدی، محمد بن سعد کاتب، طبقات، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج4، ص54 _58.

مرکز حکومت از نیروهای نظامی و ارسال آن به دورترین نقاط به صلاح جامعه نبود چون احتمال داشت پس از رحلت آن بزرگوار بسیاری از نو مسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامی در معرض تهدید قرار گیرد. آن چه این تصمیم گیری را در نظر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله منطقی جلوه می داد دور ساختن مخالفان جانشینی علی علیه السلام از مدینه بود.

ب) انتصاب جوانی 18 ساله(1) به مقام فرماندهی لشکر و عدم توجه به اعتراضات اصحاب جز از کار انداختن مهمترین(2) دستاویز مخالفان جانشینی علی علیه السلام (یعنی جوانی حضرت) هیچ توجیهی نداشت زیرا اسامة بن زید که از جهاتی چون سابقه مسلمانی، شرافت، شجاعت و کارایی سر آمد اصحاب به شمار نمی آمد و از نظر سنی حدود 15 سال از علی _ علیه السلام _ کوچک تر بود، با توجه به آنکه در بسیاری از ویژگی ها با حضرت علی علیه السلام قابل مقایسه نمی نمود، درمقام فرماندهی سپاه عظیم و متشکل از بزرگان صحابه مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جّراح، عثمان،طلحه، زبیر، عبد الرحمان بن عوف، و سعد بن ابی وقاص قرار گرفت.

ج) دقت در ترکیب سپاه اسامة نشان می دهد تمام کسانی که احتمال داشت با جانشینی علی علیه السلام مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند.(3) و کسانی که به بهانه بیماری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از اردوگاه سپاه اسامة به مدینه باز می گشتند، با جمله تأکیدی: «لعن الله من تخلّف عن جیش اسامة»(4) رو برو شدند و ملزم شدند در مدینه به سر برند.(5)

2. پیشگیری از نگارش وصیت: این حادثه در واپسین روزهای حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تحقق یافت که احتمالا با بالاگرفتن زمزمه های مخالفت با جانشینی حضرت علی علیه السلام به شدّت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندی صریح و ماندگار بر جای گذارد و از گمراهی امّت جلوگیری

ص: 319


1- همان.
2- همان.
3- مظفر، محمد رضا، السقیفه، ص81 _ 77.
4- شهرستانی،الملل و النحل، ج1، ص14
5- السقیفه،ص81.

کند. مخالفان که این دستور را با نقشه های چند ماه خویش ناسازگار می دیدند، به شدّت نگران شدند و با هذیانگو خواندن کسی که جز وحی چیزی بر زبان نمیراند، از نگارش این سند جلوگیری کردند. تاریخ در اینجا تنها از یک تن نام می برد.(1) اما آشکار است که تنها یک نفر، بی آنکه جریانی نیرومند پشتیبانش باشد، نمی تواند با رسول خدا صلی الله علیه و آله مقابله و مخالفت کند. از اینرو بعضی از نصوص گوینده این عبارت را جمع دانسته از کلمه «قالوا» استفاده کرده اند.(2)

8. نخستین تشکیل دهندگان جلسهای که با هدف تعیین خلیفهای جز حضرت علی علیه السلام در سقیفه گرد آمدند انصار به شمار می آمدند، آن هم انصاری که در همه جا به پیروی محض از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله زبانزد بودند و دوستیشان با خاندان آن حضرت به ویژه علی علیه السلام بر همگان ثابت شده است. راستی چرا انصار؟ و چرا با این عجله؟ آنهم در حالی که هنوز بدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله غسل داده نشده است؟ شواهد تاریخی نشان می دهد انصار هرگز از جانشینی شخصیتی مانند حضرت علی علیه السلام ، هراسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می دانستند. اقدام عجولانه آن ها در درک این نکته حیاتی ریشه دارد. آنها با تیزبینی دریافته بودند که شانسی برای به قدرت رسیدن حضرت علی علیه السلام وجود ندارد. مخالفت یاران بزرگ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با راه افتادن سپاه اسامة و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و به احتمال فراوان، حوادث دیگری که تاریخ ما را از آن بی خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران اندیشه به دست گرفتن حکومت در سر می پرورانند و احتمال دارد قریشیانی که سرانشان در نبرد با نیروهای انصار حامی رسول خدا به قتل رسیدند، با بهره گیری از پیوند نزدیک قریش و مهاجران در پی انتقام برآیند.

ص: 320


1- عمر بن خطاب، عبد الرحمن احمد البکری، تعلیق سید مرتضی رضوی، من حیات الخلیفة، ص101 _ 107.
2- همان.

بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علی علیه السلام را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه های آتی، سهمی از قدرت به دست آورند.

پس اصحاب غدیر، مهاجران، انصار و مردم مدینه همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و از آن به خوبی با خبر بودند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلّم می دانستند، اما مشاهده تلاش های کسانی که در جهت مخالفت علنی با غدیر گام بر می داشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانی را به شدیدترین روش ممکن سرکوب می کردند، آنها را از هر گونه تلاش در جهت احیای غدیر باز می داشت. بنابراین طبیعی است که در این زمان شاهد اعتراض مردم مومن وعده اندک یاران وفادار به عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله و استدلال آنها به این حادثه مهم تاریخی نباشیم. آنها با توجه به زمینه های قبلی، تلاش و استدلال خود را آب در هاون کوفتن می دیدند. چنان که، بر اساس نصوص تاریخی، حضرت علی علیه السلام نیز در آن زمان به این جریان مهم استدلال نکرد. به نظر می رسد در آن موقعیت استدلال گسترده مردم به واقعه غدیر پرسش برانگیز است نه عدم استدلال، زیرا چنین استدلالی نمایانگر _ پذیرش یکباره جریان مخالف با فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله از سوی مردم معتقد به غدیر است و با شواهد تاریخی سازگاری ندارد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ تاریخ یعقوبی. ج2.

2_ امام شناسی، علامه طهرانی. ج7.

3_ الغدیر، علامه امینی، ج1 _ 2.

ص: 321

پاورقی ها:

[1]. ر ک: جعفریان، رسول، تاریخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا بر افتادن سفیانیان، ص27 به بعد.

[2]. واقدی، محمد بن عمر،المغازی، ج1، ص606 _607.

[3]. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج1، ص631.

[4]. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ص98.

[5]. علی علیه السلام در آن هنگام طبق مشهور، 33 سال داشت.

[6]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج12، ص9.

[7]. محمدی ری شهری، موسوعة الامام علی بن ابی طالب فی الکتاب و السنة و التاریخ، ج2.

[8]. امینی، الغدیر، ج1، ص214.

[9]. واقدی، محمد بن سعد کاتب، طبقات، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج4، ص54 _58.

[10]. همان.

[11]. همان.

[12]. مظفر، محمد رضا، السقیفه، ص81 _ 77.

[13]. شهرستانی،الملل و النحل، ج1، ص14.

[14]. السقیفه،ص81.

[15]. عمر بن خطاب، عبد الرحمن احمد البکری، تعلیق سید مرتضی رضوی، من حیات الخلیفة، ص101 _ 107.

[16]. همان.

ص: 322

3. اولین اشخاصی که با حضرت علی علیه السلام در واقعه غدیر بیعت نمودند چه کسانی بودند؟

اشاره

بعد از پایان سخنرانی پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله ، آن حضرت دستور داد کنار منبر، زیر درختان، دو خیمه جداگانه در مقابل یکدیگر برپا شود.

برنامه چنین بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در یک خیمه و امیرالمومنین علیه السلام در خیمه دیگر جلوس فرمایند. آنگاه حاضرین، در صفی مرتب، گروه گروه وارد خیمه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شده به عنوان قبول و اقرار به آنچه در خطابه غدیر، درباره ولایت و امامت بیان فرمود، با آن حضرت دست بیعت دهند، سپس به خیمه امیرالمومنین بروند و به عنوان تسلیم و اطاعت در برابر مقام ولایت او سه کار انجام دهند: یکی اینکه بیعت کنند و دیگر این که «السلام علیک یا امیر المومنین» بگویند و سوم این که به آن حضرت، این مقام با عظمت را تبریک بگویند.

اولین بیعت کنندگان غدیر:

از اولین افراد مؤمنین که برای بیعت حضور یافتند، مقداد، سلمان و ابوذر بودند. پس از آن که این 3 نفر با پیامبراکرماسلام صلی الله علیه و آله بیعت کردند، به آنان فرمود: «بر علی به عنوان امیرالمومنین سلام کنید» و آنان این کار را انجام داده با آن حضرت نیز بیعت کردند. بعد از آنان به حذیفه و ابن مسعود و عمّار و بریده اسلمی همین دستور را داد و آنان نیز بیعت کردند.

بعد از ایشان افراد دیگری که برای بیعت حضور یافتند، ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، مغیره و ابوموسی اشعری بودند که پیامبر اکرماسلام صلی الله علیه و آله تأکید خاصّی بر بیعت آنان داشت.

از بین آنان، پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله خطاب به ابوبکر و عمر فرمود: «ای پسر ابی قحافه و ای عمر! با علی بر صاحب اختیاری و

ص: 323

امیرالمؤمنین بودن، بعد از من بیعت کنید».

آنان سئوال کردند: آیا این امر از طرف خدا و رسولش است یا از طرف رسولش؟!!

حضرت فرمودند: «آیا چنین امری از طرف غیر خدا امکان دارد؟ آری، امری از طرف خدا و رسولش است که علی علیه السلام امیرالمومنین و امام المتقین است. در روز قیامت خدا او را بر پل صراط می نشاند تا دوستانش را وارد بهشت و دشمنانش را وارد جهنم نماید».

آنگاه همه آنان با پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله بیعت کردند. آن حضرت بار دیگر از آنان اقرار گرفت و آنان گفتند: شنیدیم و اطاعت خدا و رسول را پذیرفتیم. حضرت پرسید: خدا و رسولش بر شما شاهد باشند؟ همگی گفتند: آری شاهد باشند.(1)

بنابراین، در غدیر خم، مردمان حاضر در آن جا هم با علی علیه السلام بیعت می کردند و هم با پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و عمر و ابوبکر از اولین کسانی بودند که با امیرالمومنین علی علیه السلام بیعت کردند و به آن حضرت «هنیئا لک (و به قولی بخ بخ لک) یاابن ابی طالب، «اصبحت مولی کلّ مؤمن و مؤمنة» گفتند: یعنی گوارا باد تو را ای پسر ابوطالب. به به از این نعمت که مولای همه مردان و زنان با ایمان گشتی.(2)

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ دایرة المعارف تشیع، ج6، ص180 تا 182.

2_ معارف و معاریف، تألیف حسینی دشتی، ج7.

3_ الغدیر، تألیف علامه امینی، ترجمه محمد تقی واحدی، ج1، 2.

پاورقی ها:

[1]. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ترجمه محمد تقی واحدی، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامی، چاپ اول، 1362ش، ج2، ص208_213؛ بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم، قم، مدرسة الامام المهدی، چاپ

ص: 324


1- امینی، عبدالحسین، الغدیر، ترجمه محمد تقی واحدی، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامی، چاپ اول، 1362ش، ج2، ص208_213؛ بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم، قم، مدرسة الامام المهدی، چاپ اول، 1407ق، ج15، ص199_201؛ انصاری، محمد باقر، گزارش حجة الوداع، قم، عطر عترت، چاپ اول، 1386ش، ص255_256.
2- دایرة المعارف تشیع، ج6، ص181؛ معارف و معاریف، ج7، ص584.

اول، 1407ق، ج15، ص199_201؛ انصاری، محمد باقر، گزارش حجة الوداع، قم، عطر عترت، چاپ اول، 1386ش، ص255_256.

[2]. دایرة المعارف تشیع، ج6، ص181؛ معارف و معاریف، ج7، ص584.

ص: 325

4. آیا این مطلب درست است که همه مورخان براین نظرند رسول خدا صلی الله علیه و آله برای خود در غدیر خم خلیفه معین نکرده و ابوبکر را از لحاظ بزرگی سن به مسجد فرستاده و بعد از رحلت رسول مهاجرین و انصار به همین لحاظ او را به خلافت برگزیدند.؟

اشاره

1- این نظر خلاف سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله است چرا که همهی مورخان گزارش کرده اند رسول خدا صلی الله علیه و آله زمانی که برای چند صباحی ازمدینه خارج می شدند -در حالی که زنده بود- کسی را جانشین خود برمی گزیدند تا امور مردم راسامان دهی کند.مانند:

امیر مؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام (1)، سعد بن عباده(2)، سعد بن معاذ(3)، زید بن حارثه(4)، ابوسعد بن عبدالاسد(5)، ابوذر غفاری(6)، عبدالله بن رواحه(7)، ابورهم کلثوم بن حصین غفاری(8)، ابن ام مکتوم(9)، ابولبابه بن عبدالمنذر(10)، سباع بن عرفطه(11).

حال با چنین وضعی که رسول خدا صلی الله علیه و آله حاضر نبودند برای مدت کوتاه مدینه بی سرپرست نماند چگونه برای همیشه امت را بدون حاکم گذاشت ؟ این خلاف سیره رسول خداست .

2- همان طور که در منابع اهل سنت گزارش شده رسول خدا صلی الله علیه و آله در روزهای آخر عمر فرمودند: «بگذارید برایتان نوشتهای بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید.»اما عمر مانع شد.

3- پیامبران الهی علیه السلام پس از خود جانشینی داشتند و به طور قطع پیامبراسلام صلی الله علیه و آله نیز از این خصوصیّت مستثنا نیست.

آدم علیه السلام یازده روز پیش از مرگ بیمار شد و به پسر خود شیث وصیت کرد.(12)

شیث نیز به فرزندش انوش وصیت کرد.(13) انوش نیز به

ص: 326


1- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بیتا، ج 2، ص 67.
2- ابن سعد، طبقات، ج 2، ص 5.
3- همان.
4- همان، ص 6.
5- همان.
6- واقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1409/1989، چاپ سوم، ج 2، ص 637.
7- همان، ج 1، ص 384.
8- ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 399؛ ابن سعد، پیشین، ج 2، ص 92.
9- واقدی، پیشین، ج ، ص 183، 371، 469؛ ابن سعد، پیشین، ج 2، ص 23، 27، 28، 38.
10- واقدی، همان، ج 1، ص 180 و 182؛ ابن سعد، پیشین، ج 2، ص 22.
11- واقدی، همان، ج 2، ص 636؛ ابن سعد، همان، ج 2، ص 48.
12- طبری،پیشین، ج 1،ص:158
13- همان،ج 1،163

فرزندش قینان و او به فرزندش مهلائیل و او به فرزندش یَرد و او به فرزندش ادریس واو نیز به فرزندش متوشلخ، و او به فرزندش لمک وصیت نمود. (1)

این وصیت ها تنها به ارث و تقسیم مال یا مراعات اهل بیت محدود نبوده است ،خصوصاً اینکه اهل سنت معتقدند که انبیا از خود مالی به ارث نمی گذاشته اند، بلکه سفارش درمورد هدایت و رهبری جامعه و حفظ شرع و شریعت نیز بوده است.

سلمان فارسی از رسول خدا صلی الله علیه و آلهپرسید: ای رسول خدا! برای هر پیامبری وصیّی است، وصیّ شما کیست؟ پیامبر ص در پاسخ من، سکوت کرد. بعداً چون مرا دید، فرمود:» ای سلمان!».من با سرعت گفتم: بله.فرمود:» می دانی وصیّ موسی که بود؟» گفتم: آری؛ یوشع بن نون. فرمود:» چرا؟» گفتم: زیرا او داناترینِ ایشان بود فرمود:» وصی و رازدان من و بهترین کسی که پس از خود به یادگار می گذارم که به وعده من تحقّق می بخشد و قرضم را می پردازد، علی بن ابی طالب است».(2)

سلمان گفت :به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم :هماناخداوند هیچ پیامبری را مبعوث نمی کند مگر این که جانشینش را به وی مشخص می کند ،آیا خداوند برای شما هم مشخص کرده است؟ فرمودند:بله، علی بن أبی طالب ...

عن ابن بریدة عن أبیه قال قال النبی ( صلی الله علیه وسلم ) لکل نبی وصی ووارث وإن علیا وصیی ووارثی(3)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: برای هر پیامبری وصی و وارث است، و همانا علیّ وصی و وارث من است.

4- ملاک قرار دادن سن بازگشت به دوران جاهلیت اعراب است که ریاست قبیله براساس شیخوخیت وبزرگی سن است ، درحالی که اسلام تقوی وپرهیزکاری را ملاک برتری می داند. ضمنا اگر ملاک بزرگی سن مطرح است ابو قحافه پدر ابوبکر که از او مسن

ص: 327


1- همان،ج 1،164
2- الطبرانی، المعجم الکبیر،تحقیق: حمدی عبد المجید السلفی، دار إحیاء التراث العربی ،1405- 1985،چاپ دوم، ج 6، ص 221؛ وبااندکی تغییر درعبارت :أبی بکر أحمد بن موسی ابن مردویه الأصفهانی ،مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام وما نزل من القرآن فی علی علیه السلام ، جمعه ورتبه وقدم له : عبد الرزاق محمد حسین حرز الدین،قم، دار الحدیث ،1424 - 1382ش،چاپ دوم، صص104-103
3- ابن عساکر ،پیشین،ج 42 ، ص 392 ؛ القندوزی ،پیشین،ج 1 ،ص 235 ؛ ابن الجوزی ،الموضوعات ، تحقیق : عبد الرحمن محمد عثمان، المدینة المنورة، المکتبة السلفیة ،1386 - 1966 ،چاپ اول، ج 1 ،صص 377 - 376 ؛ عبد الله بن عدی ، الکامل ، تدقیق : یحیی مختار غزاوی بیروت، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع ،محرم 1409 - 1988 م،چاپ سوم،ج 4 ، ص 14

تر بود!

5-وقتی ابوبکر وعمر خودشان اعتراف کردند انتخاب روز سقیفه «فلته» ناگهانی وکودتا بوده است چگونه می توان گفت پیامبربه خاطر بزرگی سن اورا انتخاب کرد (1). علاوه براین درمیان صحابه ازنظر سنی بزرگتر از ابی بکر زیاد بود ؛ خطب عمر الناس یوما، فقال: إن بیعة أبی بکر کانت فلتة ..(2)

«فلته» یعنی ناگهانی ،کاری که از روی تدبر نباشد،کار بی پایه و اساس.

6- پدر ابی بکر به او نوشت که اگر ملاک انتخاب تو سن بود من که از تو بزرگ تر هستم .

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه این طور آورده است «ابوقحافه در فتح مکه اسلام آورده و چند ماه پس از مرگ پسر خویش ابوبکر در سال سیزدهم هجری به سن نود و سه سالگی از دنیا رفت در روزی که ابوبکر به خلافت نشست چون خبر به ابوقحافه رسید این آیه را تلاوت کرد «قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء» پس گفت وی را با کدام امتیاز بدین امر انتخاب کردند گفتند: بدین جهت که وی از دیگر افراد صحابه بزرگسالتر است ابوقحافه گفت: اگر ملاک این امر باشد من از او بزرگسالتر هستم.(3)

مرحوم طبرسی در احتجاج در روایتی آورده است که بعد از اینکه پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله از دنیا رفت و مردم ابوبکر را به خلافت برگزیدند ابوبکر نامهای به پدرش بدین مضمون نوشت: تمامی قوم به خلافت من راضی شدند و مرا به امارت و خلافت برگزیدند تو نزد من بیا تا به تو نیکوئی بسیار کنم.» چون نامه ابوبکر به پدرش رسید ابوقحافه از روی خشم و ناراحتی به آورنده نامه ابوبکر گفت چرا علی علیه السلام را از خلافت منع کردید در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله به امر خداوند حضرت علی _ علیهالسّلام _ را به

ص: 328


1- البلاذری،پیشین، ج 2،صص274-273؛ ابن ابی الحدید،پیشین،ج2،ص50. خطب أبو بکر حین بویع و استخلف، فقال: ألا و إنی قد ولیتکم و لست بخیرکم. ألا و قد کانت بیعتی فلتة و ذلک أنی خشیت فتنة»
2- البلاذری،پیشین، ج 2،ص:263 ؛
3- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 222.

خلافت برگزیده بود چرا ابوبکر و انصار و مهاجرین خلاف حکم پیامبر صلی الله علیه و آله عمل کردند. آورنده نامه ابوبکر گفت: به خاطر اینکه سن علی _ علیهالسّلام _ کم بود و همچنین او عده ای از بزرگان قریش را به قتل رسانده بود و ابوبکر از علی بزرگتر بود لذا جمیع قوم او را به خلافت برگزیدند. ابوقحافه گفت: اگر چنانچه بزرگی سن ملاک امر خلافت است پس من نسبت به ابوبکر بزرگسالترم. ابوقحافه در ادامه گفت: خدای بزرگ شاهد است که این مردم بر علی وصی رسول خدا ظلم کردند در حالی که پیامبر به حکم خداوند برای ولایت علی از مردم بیعت گرفته بود. و تمامی ماها را تأکید کرد که از علی _ علیهالسّلام _ اطاعت کنیم. آنگاه ابوقحافه نامهای بدین مضمون به پسرش ابوبکر نوشت: پسرم نامه ات بدستم رسید و چون آن را مطالعه کردم آن را مانند نامه احمقان و نامه دیوانگان دیدم و سراسر نامه تو ضد و نقیض است زیرا در جایی گفته بودی که من خلیفه پیامبر هستم و در جایی گفته بودی که مردم مرا به خلافت برگزیدند. این را بدان که در کاری که برای تو ظاهر و آشکار است در آن داخل نشو که راه خروجی برای تو نیست و در دنیا و آخرت دچار ندامت و ضررخواهی گشت و بترس از عواقب آن در قیامت و نفس خود را ملامت کن و از آن بازدار. از تو می خواهم که این کار را به صاحبش واگذار کن و خود را در روز قیامت شرمنده مکن که سیاه روئی تو در نزد خداوند بسیار است و ترک این امر در امروز راحتتر است از روز قیامت.»(1)

7- طبق گزارش طبری قبل از ماجرای سقیفه، ابوبکر خلیفه شمرده شد:

انصار زیر سایبان بنی ساعده فراهم آمده اند که با یکی از خودشان بیعت کنند و می گویند: یک امیر از ما و یک امیر از قریش. گوید: ابو بکر و عمر سوی آنها رفتند و همدیگر را می

ص: 329


1- طبرسی، احتجاج، ترجمه نظامالدین احمد غفاری

کشیدند تا آنجا رسیدند.

عمر خواست سخن آغاز کند، ابو بکر او را از سخن منع کرد و عمر گفت: در یک روز دو بار نافرمانی خلیفه پیمبر خدا نمی کنم. (1)

عجبا! هنوز یک نفر با ابی بکر بیعت نکرده است ، هنوز حاضرین در حال مشورت در مورد رهبری سعد بن عباده می باشند، تازه ابی بکر می خواهد انصار را قانع سازد، که عمر وی را خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله می خواند.

8- درتاریخ هم علاوه براین که اکثرمورخین به حدیث غدیر پرداخته اند ،گزارش هایی دیگر هم آورده اند،

برای نمونه نامه معاویه به پسر ابی بکر چنین است :

«ما از همان روزگار که پدرت زنده بود، فضل و مقام پسر ابوطالب را می شناختیم و رعایت حق او را لازم می دانستیم، لیکن هنگامی که پیغمبر اکرمدرگذشت، پدر تو و فاروقش، نخستین کسانی بودند که حق علی را گرفتند و در امر او مخالفت کردند و در این کار با هم اتفاق و اتحاد داشتند و اگر نبود آنچه پدرت پیش از این انجام داد، ما با علی بن ابی طالب مخالفت نمی کردیم و این امر را به او تسلیم می نمودیم، لیکن دیدیم پدرت این کار نسبت به او انجام داد ما هم به همان روش رفتیم»(2)

نیز زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله قبیله بنی عامر بن صعصعه را به اسلام دعوت کردند ،یکی از آنان گفت:

«اگر ما پیرو تو شویم و خداوند تورا بر مخالفانت چیره کند آیااین«امر» پس از تو ازآن ما خواهد بود؟» رسول خدا صلی الله علیه و آله پاسخ دادند:« الأمر الی الله یضعه حیث یشاء» «این امر به دست خداست که آن را هر کجا که بخواهد قرار می دهد.»(3)

بدین ترتیب باید گفت برخی قبایل مانند بنی عامر ازهمان دوران بعثت دراندیشه جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آلهبوده اند. دراین

ص: 330


1- هاتیک الانصار قد اجتمعت فی ظله بنی ساعده، یبایعون رجلا منهم، یقولون: منا امیر و من قریش امیر، قال: فانطلق ابو بکر و عمر یتقاودان حتی أتیاهم، فاراد عمر ان یتکلم، فنهاه ابو بکر، فقال:لا اعصی خلیفه النبی ص فی یوم مرتین. الطیری،پیشین،ج3،ص203
2- المسعودی (مسعودی)، أبو الحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر،تحقیق :اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409، ج 3،صص13-12؛اما بلاذری پایان نامه را چنین آورده:.. و لو لا ما سبقنا إلیه أبوک و انه لم یره موضعا للأمر، ما خالفنا علی بن أبی طالب و لسلمنا إلیه، و لکنا رأینا أباک فعل أمرا اتبعناه و اقتفونا أثره ... بلاذری،پیشین، ج 2،ص397.
3- طبری،پیشین،ج 2،ص،350؛ عبد الملک بن هشام (ابن هشام) ،السیرة النبویة، تحقیق: مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبد الحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفة، بی تا، ،ج 1،ص425-424 ؛ ابن اثیر،پیشین،،ج 2،ص:93

صورت چگونه ممکن است درطول دوره ده ساله هجرت، هیچ کس در این باره سوالی نکرده ویا آن حضرت صلی الله علیه و آله چیزی نفرموده باشد؟(1) علاوه دراینجا نه تنها رسول خدا صلی الله علیه و آله مسئله جانشینی خودرا رد نکردند بلکه آن را یک امر الهی نسبت دادند.

همچنین زمانی که مردم جهت بیعت با ابی بکر گردآمده بودند، ابی سفیان خطاب به امام علی علیه السلام گفت :دستت را بده تا با توبیعت کنم .(2)

هرچند امام علی علیه السلام او را طرد کردند چرا که از این کار نیت نادرستی داشت. از این واقعه تاریخی معلوم می شود که درغدیرخم مسئله امامت ورهبری امیر مومنان علی علیه السلام مطرح بود که ابی سفیان درآن برهه از زمان هم آن را مطرح کرد.

مسعودی درکتابش چنین آورده: « هنگامی که در روز سقیفه با ابو بکر بیعت شد و روز سه شنبه نیز دوباره از توده مردم برای او بیعت گرفتند علی آمد و گفت: کار ما را تباه کردی و با ما مشورت نکردی و حق ما را نگه نداشتی ابوبکر گفت: آری ولکن از بروز فتنه ترسیدم!» (3)

ناگفته روشن است که سخن ابوبکر بهانه ای بیش نیست، واقعیت آن است که اگر با مولی بیعت می شد فتنه زدایی صورت می گرفت. زیرا این علی بود که فتنه شناس بود ،رد کردن فتنه ابوسفیان نمونه ای از فتنه شناسی علی علیه السلام است.

ابن قتیبة دینوری درباره خودداری علی علیه السلام از بیعت با ابوبکرمی نویسد:

ابو عبیده به علی گفت: پسر عمو، تو کم سن و سال هستی و آنان بزرگان قوم تواند. تو تجربه آنان را نداری، به اندازه آنان نیز کارها را نمی شناسی. ابو بکر در کار خلافت از تو نیرومندتر است و کارها را همه جانبه در نظر می گیرد، بنا بر این خلافت را به او بسپار، زیرا تو اگر زنده بمانی و عمری یابی، برای کار خلافت

ص: 331


1- جعفریان،رسول، سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله،قم،دلیل ما،1383،چاپ سوم،ص669
2- طبری، پیشین، ج 3،ص209 ،ابن اثیر، پیشین، الکامل،ج 2، ص326-325
3- «لما بویع أبو بکر فی یوم السَّقیفة و جددت البیعة له یوم الثلاثاء علی العامة خرج علی فقال: أفسدت علینا أمورنا، و لم تستشر، و لم تَرْعَ لنا حقاً، فقال أبو بکر: بلی، و لکنی خشیت الفتنة» مسعودی،پیشین، ج 2،ص:301

خلق شده ای، و سزاوار در دست گرفتن کار خلافت هستی. تو با ویژگی هایی همچون دانش و آگاهی و فهم و نیز سابقه در دین اسلام و دامادی پیامبر صلی الله علیه و آله بر همه آنان برتری.

علی گفت: ای گروه مهاجران، خدا را در نظر آورید، خلافت و زمامداری محمد صلی الله علیه و آله را از خانه او خارج نکنید، و در خانه های خود جای ندهید، اهل و خاندان او را از مقامشان باز ندارید. ای مهاجران، سوگند به خدا، ما سزاوارترین مردم نسبت به کار خلافتیم، ما اهل بیت هستیم، خواننده کتاب خدا که آن را از روی فهم و بینش می خواند از خاندان ماست. ما آگاه به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله، آشنا به کار مردم، باز دارنده مردم از بدی، قسمت کننده بیت المال به طور مساوی در میان مردم هستیم. پس پیروی هوای نفس نکنید تا گمراه نشوید که در این صورت از حق فاصله بیش تری می گیرید.

بشیر به سعد انصاری در پاسخ علی گفت: اگر این سخنان را که اکنون می شنویم قبلا از تو شنیده بودیم، حتی دو نفر نیز با تو به مخالفت بر نمی خاستند.علی، شبانه فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را بر چهارپایی سوار می کرد و به مجالس انصار می رفت و از آنان کمک و یاری می خواست.انصار در پاسخ می گفتند: دختر پیامبر صلی الله علیه و آله، بیعت ما با این مرد به پایان رسیده است، اگر همسر تو قبل از ابوبکر نزد ما می آمد، ما با ابوبکر بیعت نمی کردیم.علی در پاسخ آنان می گفت: آیا شما می خواستید من پیامبر صلی الله علیه و آله را که رحلت کرده بود رها می کردم و برای به دست آوردن خلافت به جنگ و ستیز می پرداختم.فاطمه به انصار گفت: ابوالحسن آنچه سزاوار بود انجام داد، و شما نیز کاری کردید که خداوند آن را حساب خواهد کرد. .(1)

از این که ابوعبیده می گوید« فسلّم لأبی بکر هذا الأمر؛ بنا بر این

ص: 332


1- ابن قتیبة دینوری، المغازی، ج 1،ص30-2

خلافت را به او بسپار» معلوم می شود که جریان غدیرخم درباره جانشینی ورهبری حضرت علی علیه السلام بود و امامت ورهبری امت اسلام ،حق امیرمومنان علی علیه السلام بود ،که ابو عبیده از حضرت علی علیه السلام واگذاری آن را به ابوبکر خواستار بود.(ضمن این که ابو عبیده باز از دیدگاه جاهلیت مساله کمی سن وسال رامطرح کردنه از دیدگاه اسلام که رسول خدا صلی الله علیه و آله بیست وسه سال برای آن تلاش وکوشش بسیار کردند یعنی تقوی وپرهیزکاری ؛که خود ابو عبیده هم اعتراف دارد که در این مورد هم حضرت علی علیه السلام از همه برتر است. )

دراین باره ابن عبد البرهم در«الاستیعاب» چنین گزارش نموده است:

بعد از رحلت پیامبر گفتیم که اولیای پیامبر ما هستیم و در ولایت کسی با ما به منازعه نمی پردازد و لکن قوم ما ابا کردند و دیگران را برای خلافت معین کردند . (1)

«هنگامی که عمر به امیرمؤمنان علی علیه السلام گفت دست از تو برنمی دارم مگر این که با ابوبکر بیعت کنی. ، حضرت فرمودند: «احلب یا عمر حلباً لک شطره ، اشدد له الیوم أمره لیرد علیک غداً»(2)

ای عمر از پستان خلافت تا می توانی شیر بدوش که سهم تو محفوظ است ، و کار حکومت ابوبکر را محکم ساز که روزی به تو باز خواهد گرداند».

با توجه به این روند انتخاب در سقیفه که بیشتر به یک کودتای نظامی شباهت دارد تا انتخاب از روی سن نمی توان گفت که پیامبربه خاطر سن ابی بکر اورا به مسجد فرستاد ومردم با تمسک به این توجه پیامبربه او تمایل پیدا کرده واورا انتخاب نمودند ؛ به علاوه پیامبربرخی از جوانان ازجمله عتاب بن اسید (3)و اسامه وپدرش زید را برای حکمرانی واستانداری وفرماندهی نظامی انتخاب کرد(4) لذا به هیچ وجه نمی توان گفت داشتن

ص: 333


1- أبو عمر یوسف بن عبد الله)ابن عبد البر( ،الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412/1992، چاپ اول، ج 2،ص497
2- ابن قتیبة الدینوری ،پیشین ،ج 1،ص:29 ؛ ابن ابی الحدید،پیشین،ج6،ص11؛ الجوهری، لسقیفة وفدک ، بیروت ، شرکة الکتبی للطباعة والنشر،1413 - 1993 م، چاپ دوم،ص62
3- تاریخ ابن خلدون ج2،466
4- الاستیعاب ج1،ص75

سن زیاد از نظر پیامبرمعیار بوده است تا مردم نیز به آن تمسک جسته ودر سقیفه او را انتخاب کنند؛ اتفاقاً پیامبردر باره جوانان توجه وبه آنان توصیه کرده است ؛(1)

پاورقی ها:

[1]- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بیتا، ج 2، ص 67.

[2]- ابن سعد، طبقات، ج 2، ص 5.

[3]- همان.

[4]- همان، ص 6.

[5]- همان.

[6]- واقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1409/1989، چاپ سوم، ج 2، ص 637.

[7]- همان، ج 1، ص 384.

[8]- ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 399؛ ابن سعد، پیشین، ج 2، ص 92.

[9]- واقدی، پیشین، ج ، ص 183، 371، 469؛ ابن سعد، پیشین، ج 2، ص 23، 27، 28، 38.

[10]- واقدی، همان، ج 1، ص 180 و 182؛ ابن سعد، پیشین، ج 2، ص 22.

[11]- واقدی، همان، ج 2، ص 636؛ ابن سعد، همان، ج 2، ص 48.

[12]- طبری،پیشین، ج 1،ص:158

[13]- همان،ج 1،163

[14]- همان،ج 1،164

[15]- الطبرانی، المعجم الکبیر،تحقیق: حمدی عبد المجید السلفی، دار إحیاء التراث العربی ،1405- 1985،چاپ دوم، ج 6، ص 221؛ وبااندکی تغییر درعبارت :أبی بکر أحمد بن موسی ابن مردویه

ص: 334


1- المنتظم ج7،ص264

الأصفهانی ،مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام وما نزل من القرآن فی علی علیه السلام ، جمعه ورتبه وقدم له : عبد الرزاق محمد حسین حرز الدین،قم، دار الحدیث ،1424 - 1382ش،چاپ دوم، صص104-103

[16]- ابن عساکر ،پیشین،ج 42 ، ص 392 ؛ القندوزی ،پیشین،ج 1 ،ص 235 ؛ ابن الجوزی ،الموضوعات ، تحقیق : عبد الرحمن محمد عثمان، المدینة المنورة، المکتبة السلفیة ،1386 - 1966 ،چاپ اول، ج 1 ،صص 377 - 376 ؛ عبد الله بن عدی ، الکامل ، تدقیق : یحیی مختار غزاوی بیروت، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع ،محرم 1409 - 1988 م،چاپ سوم،ج 4 ، ص 14

[17]- البلاذری،پیشین، ج 2،صص274-273؛ ابن ابی الحدید،پیشین،ج2،ص50. خطب أبو بکر حین بویع و استخلف، فقال: ألا و إنی قد ولیتکم و لست بخیرکم. ألا و قد کانت بیعتی فلتة و ذلک أنی خشیت فتنة»

[18]- البلاذری،پیشین، ج 2،ص:263 ؛

[19]- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 222.

[20]- طبرسی، احتجاج، ترجمه نظامالدین احمد غفاری مازندرانی، چاپخانه مهر استوار قم، ج 1، ص 367_366_365.

[21]- هاتیک الانصار قد اجتمعت فی ظله بنی ساعده، یبایعون رجلا منهم، یقولون: منا امیر و من قریش امیر، قال: فانطلق ابو بکر و عمر یتقاودان حتی أتیاهم، فاراد عمر ان یتکلم، فنهاه ابو بکر، فقال:لا اعصی خلیفه النبی ص فی یوم مرتین. الطیری،پیشین،ج3،ص203

[22]- المسعودی (مسعودی)، أبو الحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر،تحقیق :اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409، ج 3،صص13-12؛اما بلاذری پایان نامه را چنین آورده:.. و لو لا ما سبقنا إلیه أبوک و انه لم یره موضعا

ص: 335

للأمر، ما خالفنا علی بن أبی طالب و لسلمنا إلیه، و لکنا رأینا أباک فعل أمرا اتبعناه و اقتفونا أثره ... بلاذری،پیشین، ج 2،ص397.

[23]- طبری،پیشین،ج 2،ص،350؛ عبد الملک بن هشام (ابن هشام) ،السیرة النبویة، تحقیق: مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبد الحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفة، بی تا، ،ج 1،ص425-424 ؛ ابن اثیر،پیشین،،ج 2،ص:93

[24]- جعفریان،رسول، سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله،قم،دلیل ما،1383،چاپ سوم،ص669

[25]- طبری، پیشین، ج 3،ص209 ،ابن اثیر، پیشین، الکامل،ج 2، ص326-325

[26]- «لما بویع أبو بکر فی یوم السَّقیفة و جددت البیعة له یوم الثلاثاء علی العامة خرج علی فقال: أفسدت علینا أمورنا، و لم تستشر، و لم تَرْعَ لنا حقاً، فقال أبو بکر: بلی، و لکنی خشیت الفتنة» مسعودی،پیشین، ج 2،ص:301

[27]- ابن قتیبة دینوری، المغازی، ج 1،ص30-2

[28]- أبو عمر یوسف بن عبد الله)ابن عبد البر( ،الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412/1992، چاپ اول، ج 2،ص497

[29]- ابن قتیبة الدینوری ،پیشین ،ج 1،ص:29 ؛ ابن ابی الحدید،پیشین،ج6،ص11؛ الجوهری، لسقیفة وفدک ، بیروت ، شرکة الکتبی للطباعة والنشر،1413 - 1993 م، چاپ دوم،ص62

[30]- تاریخ ابن خلدون ج2،466

[31]- الاستیعاب ج1،ص75

[32]- المنتظم ج7،ص264

ص: 336

5. چرا مردم صدر اسلام که در جمع آوری قرآن این قدر اهتمام داشتند حادثهی غدیر را فراموش کردند و این اشتباه بزرگ را مرتکب شدند؟

اشاره

در پاسخ به این پرسش مهم به استحضار می رسانم؛ که حوادث و اشتباهات تاریخی همیشه ناشی از غفلت و فراموشی، نمی باشد. بلکه بسیاری از اشتباهات بزرگ و کوچک، از روی آگاهی و اغراض خاصی، صورت می گیرد که قضیه غدیر خم از این نوع می باشد.

توضیح مطلب، این است که حادثه غدیر خم،(1) یک حادثه کوچک و ساده نبوده است تا قابل فراموش شدن باشد آن هم در مدت بسیار کوتاه تا زمان رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله _ بلکه این حادثه در شرایطی به وقوع پیوست که در آن مقطع از تاریخ اسلام، از جهت حجم وسیع جمیعت حاضر در آن صحنه، بی نظیر بود و تاریخ اسلام تا آن روز مشابه آن را ندیده بود.

یکی از عوامل مهمی که باعث شد این حادثه تاریخی تبدیل به یک خاطره جاودانه و فراموش نشدنی گردد و برای همیشه در اذهان باقی بماند، هین حضور با شکوه صحابه در مراسم انتصاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله _ بود بر اساس منابع روائی و تاریخی شیعه و سنی، پیامبر صلی الله علیه و آله _ در بازگشت از سفر حجةالوداع در سال دهم هجری روز هجدهم ذیالحجه در حضور جمعیت انبوهی از حجاج _ که تعداد آنان 120000 نفر نقل شده است _ بنا به دستور الهی موضوع جانشینی علی علیه السلام را در سخنرانی تاریخی غدیر خم مطرح نمود و علی علیه السلام را به عنوان رهبر مسلمانان بعد از خود معرفی فرمود و حاضرین را مکلف به ابلاغ پیام، به غائبین نمود که بعد از سخنرانی حضرت، جمعیت انبوه صحابه دسته دسته به امیرالمؤمنین _ علیهالسلام _ با ابراز

ص: 337


1- الغدیر، ج 1، ص 9، چاپ دوم، 1366، دارالکتب الاسلامیه، تهران،»تعداد شرکت کنندگان از 70 هزار تا 120 هزار نفر نقل شده است.»

تبریک و تهنیت، اعلام بیعت نمودند و عده ای از بزرگان صحابه از جمله ابوبکر و عمر شخصاً با علی علیه السلام دست بیعت دادند(1) که بیش از 60 نفر از علماء اهل سنت، موضوع بیت ابوبکر و عثمان را در کتابهای خود ذکر نموده اند.(2)

این واقعه تاریخی در میان مسلمانان آن روز در همه شهر و محلهها انعکاس وسیعی داشته و موج آن در همه مناطق مردم را نسبت به موضوع جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله _ باخبر نموده است و با توجه به حضور همگانی و بیسابقة مسلمانان از راههای دور و نزدیک در مراسم حج آن سال، حداقل حدود یکصد و بیست هزار نفر، گزارش این واقعه مهم را پوشش خبری داده و حکایت آن را در مناطق مختلف با خود به ارمغان برده اند.

از این میان اسامی تعداد زیادی از صحابه که این قضیه از زبان آنان نقل شده است، در کتابها ثبت گردیده است که مرحوم علامه امینی(ره) فقط از کتابهای دانشمندان اهل سنت تعداد یک صد و ده نفر از صحابه اهلبیت که هر کدام جداگانه به عنوان شاهدان قضیه آن را نقل نموده اند، شناسائی و تکتک آنان را معرفی نموده است.(3)

این در حالی است که تاریخ، موفق به ثبت و درج نقل بسیاری دیگر از شرکت کنندگان در غدیر خم، نشده است و یا اگر هم درج کرده است، دستهای سیاست در کار بوده اند که اینگونه آثار را محو نماید. مخصوصاً با توجه به اینکه از عصر خلفا بنا به دلائل سیاسی، تلاش وسیعی برای محو اینگونه آثار شروع و تا مدتها (سال 99 هجری زمان عمر بن عبدالعزیز) ادامه داشت.(4)

وجود این تعداد از روایات اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله _ در لا بلای کتب اهل سنت، حاکی از پخش وسیع این داستان در میان مردم آن روز است که علیرغم خواست مخالفان غدیر،

ص: 338


1- و ممن هنأه فی مقدم الصحابه الشیخان ابوبکر و عمر و کل یقوم: بخٍ بخٍ لک یابن ابیطالب اصبحت و امسیت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه» (الغدیر، ج 1، ص 11، چاپ دوم، 1366، ناشر دارالکتب الاسلامیه، تهران).
2- همان، ص 272 الی 282.
3- . همان، ص 14الی ص61.
4- سیرة پیشوایان، مهدی پیشوای، چاپ دوم، 1374، مؤسسة تحقیقاتی تعلیماتی امام صادق _ علیهالسلام _ ، قم.

حداقل یکصد و ده مورد از نقل های صحابه از زیر تیغ سانسور آنان گذشته و در صفحات تاریخ درز نموده و به ماها رسیده است.

در قرن دوم که عصر تابعان است 84 تن و در قرنهای بعدی بیش از 360 تن از راویان حدیث غدیر که همگی از علمای بنام اهل سنت می باشند آن را نقل نموده اند.(1) و تعداد 26 نفر از دانشمندان مهم اهل سنت چون طبری، ابوسعید سجستانی، ابن عقده و... هر کدام کتابهای مستقلی در این مورد نوشته اند.(2)

دومین عاملی که موجب جاودانگی و آفتابی شدن حادثه غدیر خم شده است، نزول آیات 3 و 67 سوره مبارکه مائده در این خصوص است که بیش از 46 نفر از مفسرین و علمای برجسته اهل سنت اعتراف دارند بر اینکه این آیات در مورد قضیه انتصاب علی علیه السلام توسط پیامبر صلی الله علیه و آله _ در جریان غدیر نازل شده است.(3)

درج این واقعه تاریخی در قرآن کریم به عنوان سند دائمی مسلمانان، موجب شده است که مسلمانان همواره خاطره غدیر در اذهان آنان تداعی شود و زنده نگه داشته شود و هرگز فراموش نگردد. به همین جهت روز 18 ذی الحجة الحرام که روز نزول این آیات نیز می باشد به عنوان روز عید مسلمانان مطرح می شود(4) گرچه شیعیان به طور خاص آن روز را به عنوان بزرگترین عید اسلامی می شمارند و تعلق خاصی به آن دارند ولی اختصاص به شیعه ندارد.

جمع بندی: از آنچه اشاره گردید، روشن شد که جریان غدیر خم چیزی نبوده است که مسلمانان صدر اسلام آن را به کلی فراموش نموده باشند و در اثر بیخبری و جهل از موضوع، دچار اشتباه و انحراف شده باشند بلکه این مسئله با توجه به سفارشات مکرر پیامبر صلی الله علیه و آله _ در این خصوص به ویژه در مراسم و همایش بزرگ غدیر خم و نیز نزول آیات قرآنی در این مورد به عنوان یک موضوع حساس بیشترین انعکاس را در

ص: 339


1- الغدیر، ج 1، ص 62الی151.
2- همان، ص 152الی158 «طبری متوفای 310 در کتاب بنام «الولایة فی طرق حدیث الغدیر» این حدیث را بیش از هفتاد تن نقل نموده است و ابن عقده متوفای 33 در رسالة «الولایه» خود آن را از 105 نفر نقل کرده است.»
3- ر.ک: الغدیر، ج 1، ص 114الی238.
4- همان، ص 267.

میان مسلمانان، مخصوصاً ساکنان مدینه داشته است.

واقعیت انکارناپذیر _ که هیچ فرد منصفی نمی تواند آن را نفی کند _ این است که قضیه غدیر به طور خاص و موضوع جانشینی علی علیه السلام از سوی کسانی که با خلافت وی به مخالفت برخواستند، مورد انکار قرار گرفته و دیگران را نیز وادار به انکار و حداقل سکوت در این مورد نموده اند که شواهد تاریخی و تحلیل صحیح این مسأله گویای این واقعیت است.

بنابراین مشکل اصلی قضیة غدیر خم، جهل و یا فراموشی مردم نبوده است؛ و حداقل این سخن در مورد بیش از 120 هزار نفری که شاهد و ناظر قضیه بوده اند قابل قبول نمی باشد _ بلکه مشکلی اصلی به تعبیر قرآن «جَحْد» و انکار مسئله بوده است که عده خاصی از باب «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا»(1) با انگیزه خودخواهی و قدرت طلبی از روی یقین و آگاهی، آن را انکار نمودند و حرکت امت اسلام را از مسیر واقعی آن خارج نمودند که تبعات و آثار منفی جبران ناپذیر آن تا امروز کمر مسلمانان را خم نموده است.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:

کتاب «پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی _ علیهالسلام _» نوشته استاد جعفر سبحانی چاپ سوم (1366) ناشر انتشارات جهان آرا.

پاورقی ها:

[1] . الغدیر، ج 1، ص 9، چاپ دوم، 1366، دارالکتب الاسلامیه، تهران،»تعداد شرکتکنندگان از 70 هزار تا 120 هزار نفر نقل شده است.»

[2] . و ممن هنأه فی مقدم الصحابه الشیخان ابوبکر و عمر و کل یقوم: بخٍ بخٍ لک یابن ابیطالب اصبحت و امسیت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه» (الغدیر، ج 1، ص 11، چاپ دوم، 1366، ناشر

ص: 340


1- نمل، 14.

دارالکتب الاسلامیه، تهران).

[3] . همان، ص 272 الی 282.

[4] . همان، ص 14الی ص61.

[5] . سیرة پیشوایان، مهدی پیشوای، چاپ دوم، 1374، مؤسسة تحقیقاتی تعلیماتی امام صادق _ علیهالسلام _ ، قم.

[6] . الغدیر، ج 1، ص 62الی151.

[7] . همان، ص 152الی158 «طبری متوفای 310 در کتاب بنام «الولایة فی طرق حدیث الغدیر» این حدیث را بیش از هفتاد تن نقل نموده است و ابن عقده متوفای 33 در رسالة «الولایه» خود آن را از 105 نفر نقل کرده است.»

[8] . ر.ک: الغدیر، ج 1، ص 114الی238.

[9] . همان، ص 267.

[10] . نمل، 14.

ص: 341

بخش هفتم: اهل سنت و غدیر

اشاره

تصویر

ص: 342

1. آیا مورخان و محدثان اهل سنت نیز تفسیر شیعه از آیه اکمال دین (آیه سوم سوره مائده) را قبول دارند؟

اشاره

جلال الدین سیوطی در تفسیر خود چنین نقل می کند: «در ذیل تفسیر آیه سوم مائده. ابن مردویه و خطیب و ابن عساکر از أبی هریره نقل کرده اند: روز عید غدیر خم و آن 18 ذی الحجّه زمانی بود که: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : «من کنت مولاه فعلی مولاه ، فانزل الآیه الیوم اکملت لکم دینکم».

حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس من مولای اویم علی علیه السلام مولای اوست پس آیه (فوق) نازل شد.(1)

عبیدالله بن احمد حسکانی در شواهد التنزیل لقواعد التفضیل در ذیل آیه فوق چنین نقل می کند: به نقل از ابی سعید الخدری:

«أن رسول الله لمّا نزلت (علیه) هذه آلآیه قال: الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضا الربّ برسالتی و ولایه علی بن ابی طالب من بعدی ثم قال: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و النصر من نصر و اخذل من خذله؛

ترجمه: همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله زمانی این آیه بر ایشان نازل شد فرمود: الله اکبر بر اکمال و اتمام دین و نعمتش و همانا خداوند بر رسالت من و ولایت علی علیه السلام بعد از من راضی گشت و بعد از آن چنین فرمود: هر کس من مولای اویم پس علی علیه السلام مولای اوست خدایا دوستدارش را دوست بدار و دشمنانش را دشمن شمار و یارانش را یاری و مخالفانش را ذلیل و خارگردان».(2)

أخبرنا الحاکم الوالد عن أبی حفص بن شاهین عن أبی هریره: هر کس روز عید غدیر خم روزه بگیرد مثل 60 ماه است به خاطر آن که حضرت رسول دست حضرت علی علیه السلام را گرفته و فرمود من کنت مولاه فعلی مولاه فقال له عمر بن خطاب بخ بخ لک یا ابن

ص: 343


1- سیوطی، جلال الدین، الدرّ المنثور فی تفسیر المأثور، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق، ج2، ص252.
2- حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1411ق، ج1، ص201.

ابی طالب».(1)

ابن عساکر در تاریخ دمشق چنین آورده است: به نقل از ابو سعید خدری: چون پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را در غدیر خم نصب کرد و به ولایت او ندا داد جبرئیل علیه السلام با این ایه بر او فرود آمد: امروز دین شما را برایتان کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برایتان پسندیدم».(2)

کتاب تاریخ بغداد: به نقل از ابو هریره: «هر کس روز هجدهم ذی الحجه را روزه بگیرد روزه 60 ماه برایش نوشته می شود و آن همان روز غدیر خم است هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و گفت آیا من ولی مومنان نیستم؟ گفتند چرا و ادامه خطبه غدیر و... که در آخر فرمود من کنت مولاه فعلی مولاه و إلی آخر و خداوند این آیه را بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل کرد: امروز دینتان را برایتان کامل کردم و ادمه آن (آیه سوم سوره مائده)».(3)

احمد بن حنبل: به نقل از علی بن حکیم اودی: «ما شهادت می دهیم که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدیم که برای علی رضی الله عنه در روز غدیر خم چنین فرمود: آیا خداوند اولی بر مومنین نیست؟ همگی گفتند بلی سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه وال من والاه و عاد من عاداه».(4)

همین مطلب را شیخ محمد عبده در تفسیر المنار خود جلد 6 صفحه 464 و 465 به همین صورت آورده است.

محمّد بن شافعی در کتاب مطالب السئول در صفحه 16 خود از ترمذی از کتاب صحیح ترمذی که او با اسناد خود از زید بن ارقم روایت کرده است و در آن اشاره به غدیر خم و انتساب حضرت علی علیه السلام به عنوان ولایت بعد از رسول معرفی کرده است.

«شمس الدین ذهبی شافعی دانشمند و مورّخ معروف اهل سنّت

ص: 344


1- شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، همان، ج1، ص200.
2- ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج42، ص237.
3- خطیب بغدادی، کتاب تاریخ بغداد، انتشارات الموقع الوراق، ج8، ص290 و 492.
4- احمد بن حنبل، مسند احمد، انتشارات موقع الاسلام، ج1، ص118.

نیز از کثرت اسناد و روایت وارده در مورد ولایت حضرت علی علیه السلام و آیه سوم مائده و غدیر خم اظهار تعجّب و شگفتی می کند».(1)

چنان چه ملاحظه می شود این منابع و سخنان فقط قسمت ناچیز و خیلی اندک که از منابع و سخنان اهل سنت در مورد آیه فوق الذکر می باشد که می توان صورت تفصیلی آنها را در کتاب های زیر مشاهده کرد:

1. کتاب ولایت، نوشته دانشمند معروف سنّی ابن جریر طبری.

2، تفسیر ابن کثیر، ج2، ص14.

3. مناقب خوارزمی، طبع نجف، ص130 قسمت روایات عامّه و خاصّه در حدیث غدیر.

4. کتاب اثبات الهداه، ج3، ص543.

5. معجم الادباء، ج18، ص80.

6. دهها کتاب دیگر از اهل سنت که به برخی از نویسندگان آن ها در زیر اشاره می کنیم:

الف) کتب تاریخی: ابن قتیبه، ابن زولاق، شهرستانی، ابن اثیر، ابن ابی الحدید، و غیره.

ب) محدثین اهل سنت مورخین اهل سنت: احمد بن حنبل، حاکم نیشابوری، ترمذی، محمد بن ادریس و غیره.

ج) علماء کلامی اهل سنت: سید شریف جرجانی، تفتازانی، قوشجی، قاضی عبدالرحمن ایجی و غیره.

د) علماء لغوی اهل سنت: حمودی، ابن درید و غیره.

پاورقی ها:

[1]. سیوطی، جلال الدین، الدرّ المنثور فی تفسیر المأثور، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق، ج2، ص252.

[2]. حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1411ق، ج1، ص201.

ص: 345


1- ذهبی شافعی، شمس الدین، طبقات الشافعیه، ج2، ص254.

[3]. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، همان، ج1، ص200.

[4]. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج42، ص237.

[5]. خطیب بغدادی، کتاب تاریخ بغداد، انتشارات الموقع الوراق، ج8، ص290 و 492.

[6]. احمد بن حنبل، مسند احمد، انتشارات موقع الاسلام، ج1، ص118.

[7]. ذهبی شافعی، شمس الدین، طبقات الشافعیه، ج2، ص254.

ص: 346

2. آیا تمام فرقه های اهل تسنن به حدیث غدیر و به ویژه کلام گهر بار رسول خدا صلی الله علیه و آله، «من کنت مولاه، فهذا علی مولاه» اعتقاد دارند (و فقط با استدلال های بیانی و عقلی سعی در ردّ حدیث غدیر دارند و یا اینکه به اصل سندی این حدیث، اشکالی وارد می کنند).

اشاره

بیش از سیصد نفر از بزرگان علمای اهل سنت به طرق مختلف حدیث غدیر و نزول آیات تبلیغ و اکمال دین را مستنداً از زیاده از صد نفر از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده اند که سلطان الواعظین، 60 نفر از مشهورترین و مورد اعتماد ترین علمای آنان را با کتاب هایشان که حدیث را نقل کرده اند نام می برد که از جمله آنها افراد ذیل است:

1_ محمد بن اسماعیل بخاری در تاریخ خود ج1.

2_ مسلم بن حجاج نیشابوری در ج2، صحیح مسلم.

3_ ابی داود سجستانی در سنن خود.

4_ محمد بن عیسی ترمذی در سنن خود.

5_ امام احمد حنبل در ج4، مسند خود.

6_ ابن تیمیه احمد بن عبد الحلیم در منهاج السنة.

7_ ابوالقاسم بن عساکر در تاریخ دمشق.

8_ ابوبکر خطیب بغدادی در تاریخ بغداد.

9_ محمد بن یزید ابن ماجه قزوینی در سنن خود.

10_ سیوطی در تاریخ الخلفاء.

عده ای از علمای اهل سنت مانند محمد بن جریر طبری مفسر و مورخ معروف قرن چهارم کتاب مستقلی به نام (کتاب الولایه) در مورد حدیث غدیر نوشته و حدیث را از هفتاد و پنج طریق روایت نموده.

احمد بن محمد بن سعید بن عبدالرحمن کوفی معروف به ابن عقده در کتاب الولایه، حدیث غدیر را به یکصد و بیست و پنج

ص: 347

طریق از صد و بیست و پنج تن از صحابه با تحقیقات بلیغه نقل نموده است.

ابوالقاسم حسکانی در کتاب الولایه، واقعه غدیر را مشروحاً با نزول آیات نقل نموده است.

ابوجعفر طحاوی در کتاب مشکل الآثار صفحه 308 می گوید: اسناد این حدیث صحیح است و احدی را نسبت به راویان آن طعنی نیست.(1)

احمد بن محمد عاصمی در دین الفتی می گوید: این حدیثی است که امت اسلامی آن را با پذیرش دریافت نموده و با اصول موافق است.(2)

ابوالفرج، ابن جوزی حنبلی در المناقب می گوید: علمای تاریخ اتفاق دارند بر این که داستان غدیر بعد از بازگشت پیغمبر از حجة الوداع در هجدهم ذی حجه بوده... و یکصد و بیست هزار تن این حدیث را از پیغمبر شنیده است.(3)

بنابراین سند این روایت از دیدگاه اهل سنت هیچ اشکال و خدشه ای ندارد، بلکه عمده سخن اهل سنت در مورد دلالت حدیث غدیر است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ ترجمه الغدیر، ج2، ترجمه جمعی از مترجمان.

2_ عبقات الانوار، علامه میر حامد حسین.

3_ شبهای پیشاور، سید محمد سلطان الواعظین. عظیمی 1580

پاورقی ها:

[1]. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ترجمه جمعی از مترجمان، بنیاد بعثت، تهران، ج2، ص216.

[2]. همان، ص217.

[3]. همان، ص217.

ص: 348


1- امینی، عبدالحسین، الغدیر، ترجمه جمعی از مترجمان، بنیاد بعثت، تهران، ج2، ص216.
2- همان، ص217.
3- همان، ص217.

3. برخی اهل تسنن در توجیه واقعه غدیر، می گویند، حضرت علی علیه السلام ، قبل از حجه الوداع به یمن فرستاده شده بود، و با مردم آن جا خوب برخورد نکرده بود و رسول اکرم صلی الله علیه و آله می خواستند رابطه مردم را با ایشان درست کنند، ماجرای یمن چیست؟

اشاره

از جمله حوادث سال دهم، اعزام مبلّغ به شهرها و مناطق مختلف توسط پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد؛ اقبال و توجه مردم «حجاز» به اسلام و اطمینانی که آن حضرت از ناحیه قبایل عرب پیدا کرد، به او فرصت داد که شعاع قدرت اسلام را به داخل کشورهای همسایه «حجاز» گسترش دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله برای نخستین بار یکی از یاران دانشمند خود به نام «معاذ بن جبل» را رهسپار یمن ساخت، تا ندای «توحید» و اصول آیین اسلام را، برای مردم یمن تشریح کند.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در ضمن سفارش های خود به معاذ چنین توصیه فرمود: «از سخت گیری بپرهیز و مردم را به نویدهای الهی که از آنِ افراد با ایمان است، بشارت ده. در یمن با گروه اهل کتاب رو به رو می شوی و آنان از تو می پرسند: کلید بهشت چیست؟ در پاسخ آنان بگو: اعتراف به یگانگی و بی همتایی خداوند».

گویا «معاذ» علیرغم احاطه ای که به کتاب و سنت داشت؛ با این حال به سوالی که از وی درباره حقوق شوهر بر همسر، پرسیده بودند، نتوانست جواب کافی بدهد.(1)

از این جهت پیامبر صلی الله علیه و آله تصمیم گرفت وصی و جانشین خود، امیر مومنان علیه السلام را روانه یمن سازد تا در پرتو تبلیغات پیگیر و بیانات مستدل و نیروی بازو و شجاعت و شهامت بی نظیرش، اسلام را در آن منطقه و سرزمین گسترش دهد، گذشته از این «خالد بن ولید» چندی پیش از علی علیه السلام از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله به یمن اعزام

ص: 349


1- ابن هشام، سیره ابن هشام، ج2، ص568 _ 569.

شده بود،(1) ولی وی نتوانسته بود کاری انجام دهد.

به همین خاطر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله امیر المومنین علیه السلام را طلبید و فرمود: یا علی! ترا به سوی یمن اعزام می دارم تا آنان را به اسلام دعوت کنی و احکام خدا و حلال و حرام او را بیان نمائی و...

امیر المومنین علیه السلام در مدت اقامت خود در یمن، قضاوت های حیرت انگیزی نمود که بسیاری از آن ها در کتب تاریخ و حدیث ضبط شده است.(2)

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله مکتوبی نیز به اهل یمن توسط علی علیه السلام ارسال کرده بود.

«براء بن عازب» از کسانی بود که در یمن ملازم امیر المومنین علیه السلام بود وی نقل می کند: وقتی علی علیه السلام به نخستین نقطه مرزی یمن رسید، صفوف سربازان اسلام را که در آن جا قبلا به فرماندهی خالد بن ولید استقرار داشتند، منظم نمود و نماز صبح را با جماعت خواند. سپس تمام افراد قبیله «حمدان» را که از بزرگترین قبایل بودند، برای شنیدن نامه پیامبر صلی الله علیه و آله دعوت نمود. وی پیش از خواندن پیام رسول خدا صلی الله علیه و آله خدا را حمد و ثنا گفت.

سپس پیام پیامبر صلی الله علیه و آله را برای آنان خواند شکوه مجلس، شیرینی بیان، عظمت گفتار پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آن چنان قبیله « حمدان» را تحت تأثیر قرار داد که همگی در ظرف یک روز، اسلام آوردند. امیر مومنان علیه السلام جریان را به وسیله نامه ای به اطلاع پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رسانید. پیامبر صلی الله علیه و آله پس از اطلاع، آن چنان خوشحال گشت که با سرور و شادی تمام، سر به سجده نهاد و شکر خدا را به جای آورد و سپس سر بلند کرد و فرمود: درود بر ملت «حمدان». اسلام این گروه، سبب شد که ملت یمن تدریجا به اسلام بگروند.(3)

بنابراین، مأموریت امام علی علیه السلام در یمن در هر دو بار که به دستور پیامبربه یمن رفت موفقیت آمیز بود.(4)

ص: 350


1- بخاری، صحیح بخاری، ج5، ص163.
2- مفید، ارشاد، ج1، ص194؛ تاریخ کامل، ج2، ص305.
3- مجلسی، بحارالأنوار، ج21، 60 _ 362.
4- مفید، ارشاد، ج1، ص62، طبقات کبری، ج2، ص337، مسند احمد حنبل، 1361ش؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ص774؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص101؛ مسند ابی یعلی، ج1، ص268؛ تاریخ بغداد، ج12، ص443 این منابع که نویسنده آنان اهل سنت هستند موفقیت امیر مومنان را در این جریان نوشته اند،

از اینروی جریان غدیر به امر پروردگار برای تعیین نهایی و ابلاغ نهایی جانشینی علی علیه السلام بود و ربطی به جریان یمن نداشت.

شب پره گر قدر آفتاب نداند _ ذرّه ای از قدر آفتاب نکاهد.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله چندین بار در طول رسالت خود جانشین خود را به مردم معرفی کرد مرحله نهایی که در اجتماع هزاران نفر از حاجیان که از مناطق مختلف بودند به معرفی امیر مومنان اقدام فرمودند، واقعة غدیر خم بود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. تاریخ پیامبر صلی الله علیه و آله دکترمحمد ابراهیم آیتی.

2. فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی.

3. فروغ ولایت، آیت الله جعفر سبحانی.

4. الصحیح من سیره النبی الأعظم صلی الله علیه و آله سید جعفر مرتضی عاملی.

پاورقی ها:

[1]. ابن هشام، سیره ابن هشام، ج2، ص568 _ 569.

[2]. بخاری، صحیح بخاری، ج5، ص163.

[3]. مفید، ارشاد، ج1، ص194؛ تاریخ کامل، ج2، ص305.

[4]. مجلسی، بحارالأنوار، ج21، 60 _ 362.

[5]. مفید، ارشاد، ج1، ص62، طبقات کبری، ج2، ص337، مسند احمد حنبل، 1361ش؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ص774؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص101؛ مسند ابی یعلی، ج1، ص268؛ تاریخ بغداد، ج12، ص443 این منابع که نویسنده آنان اهل سنت هستند موفقیت امیر مومنان را در این جریان نوشته اند،

ص: 351

4. اهل تسنن و برخی از روشنفکران ادعا می کنند که اگر مسأله غدیر به امامت و ولایت ارتباط داشت، پس چرا ائمه شیعه هیچگاه برای اثبات امامت خود و ابطال رفتار خلفا به آن استدلال نکردهاند؟!

اشاره

بر خلاف آن چه اهل تسنن و برخی از شبه روشنفکران مطرح می کنند، امامان شیعه در مواقع متعدد و گوناگونی، در اثبات حقانیت موضع اهلبیت در مسأله خلافت و ولایت، در کنار استناد به احادیث نبوی و آیات فراوان، به حادثه غیر قابل انکار غدیر استشهاد کرده و آن را سندی غیر قابل تردید، در نصب امام امیر المؤمنین علیه السلام از سوی خداوند و به واسطه پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی کرده اند. در این نوشتار و به طور اجمال به پارهای از گزارش های مستند و قابل اعتماد اشاره می کنیم.

یکم: از میان امامان اهلبیت علیهم السلام ، امام علی علیه السلام در چند موقف، برای اثبات حقانیت خود و رد استدلال مخالفان، به این واقعه و احادیثی که از پیامبرصلی الله علیه و آله پیرامون آن مطرح شده استدلال کرده اند:

1. در احتجاج امام علیه السلام بر پنج تن از اهل شوری، برای اثبات اولویت خود به خلافت؛ بعد از استدلال به موارد فراوان دیگر فرمود: «فانشدکم بالله: هل فیکم احد {غیری} قال له رسول الله _ صلّی الله علیه و آله وسلّم _ من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره لیبلّغ الشاهد الغائب، غیری؟ قالوا: اللهم لا و...».(1) آیا در میان شما کسی جز من هست که پیامبرصلی الله علیه و آله آن گونه که درباره من گفته: هرکس من مولای اویم پس علی مولای اوست. خدایا دوست بدار دوستش را و دشمن بدار دشمنش را. شاهدان به غایبان برسانند...درباره او چنین سخنی گفته باشد؟

ص: 352


1- امینی، عبدالحسین احمد، الغدیر، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1416ق، 1995م، ج1، ص327.

همه گفتند: به خدا سوگند نه!

2. احتجاج امام علیه السلام با گروه زیادی از مهاجر و انصار.(1)

3. احتجاج امام علیه السلام در جمع زیادی از مردم کوفه.(2)

4. احتجاج امام علیه السلام در جنگ جمل.(3)

5. استدلال امام علیه السلام به این حدیث در جنگ صفین.(4)

دوم: استدلال حضرت زهرا _ سلام الله علیها _ در خطبه معروف خود در مسجد مدینه، آنجا که فرمود: «انسیتم قول رسول الله _ صلّی الله علیه و آله وسلّم _ یوم غدیر خمّ: من کنت مولاه فعلی مولاه، و قوله _ صلّی الله علیه و آله وسلّم _ : انت منی بمنزله هارون من موسی علیه السلام «.(5) آیا بیان رسول خدا _ صلّی الله علیه و آله وسلّم _ را در روز غدیر فراموش کرده اید: که فرمودند هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست و فرمودند: یا علی تو نسبت به من، به منزله هارون هستی نسبت به موسی علیه السلام .

سوم: امام حسن علیه السلام در احتجاجی که در سال 41 هجری در جریان صلح، با معاویه داشتند، در اینکه پس از پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم _ چه کسی شایسته مقام امامت بود، به این حدیث استدلال نمودند.

حضرت در ضمن یک سخنرانی، بعد از حمد و ثنای الهی و ذکر پیامبرو فضایل اهل بیت _ علیهم السلام _ به اینجا رسیدند که «و سمعوه یقول لابی: انت منی بمنزلة هارون من موسی الاّ انه لا نبی بعدی. و قد رأوه و سمعوه حین أخذ بید ابی بغدیر خمّ و قال لهم: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، ثم امرهم أن یبلّغ الشاهد الغائب».(6) و... « و همه شنیدند که پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم _ به پدرم فرمود: تو برای من به منزله هارون هستی نسبت به موسی الاّ اینکه بعد از من پیامبری نیست: و همه دیدند و شنیدند هنگامی که پیامبردست پدرم را در غدیر خم گرفت و به مردم گفت: هر کس

ص: 353


1- همان، ج1، ص 334.
2- همان، ج1، ص339.
3- همان، ج1، ص378.
4- همان، ج1، ص394.
5- همان، ج1، ص396.
6- همان، ج1، ص397.

من مولای اویم، علی مولای اوست.

خدایا دوست بدار کسی را که او را دوست می دارد و دشمن بدار کسی که او را دشمن می دارد و سپس فرمود: که حاضران به غایبین برسانند و...».

چهارم: استدلال امام حسین علیه السلام به حدیث غدیر در سال (58 ، 59) هجری: امام حسین علیه السلام یک یا دو سال قبل از مرگ معاویه به همراه عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر و عده ای از بنی هاشم برای انجام حج، به مکه عزیمت نمودند. امام در آن سال بنی هاشم و شیعیان را در منی به دور خود جمع کرد و بعد از سخنرانی آتشین و شدیدی بر علیه معاویه که ولایت عهدی یزید را مطرح کرده بود، و ذکر بیاناتی در مورد غصب خلافت و فضیلت و برتری خود و اهل بیت _ علیهم السلام _ داشتند، به حدیث غدیر اشاره کردند:«انشدکم الله اتعلمون انّ رسول الله نصبه یوم غدیر خمّ، فنادی له بالولایة، و قال: ولیبلّغ الشاهد الغائب؟» قالوا: اللهم نعم... الحدیث؛ شما را به خداوند سوگند می دهم آیا می دانید همانا رسول خدا _ صلّی الله علیه و آله وسلّم _، پدرم علی را در روز غدیر خم به عنوان ولی نصب کرد و گفت: حاضرین به غایبین برسانند؟ همه جمع گفتند: آری ما گواهی می دهیم».(1)

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. الغدیر، ج1، ص377 الی 422.

2. احتجاج، ج1، ص296 الی 306 و ج2، ص59، احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، مترجم، بهزاد جعفری، دارالکتب الاسلامی.

پاورقی ها:

[1] . امینی، عبدالحسین احمد، الغدیر، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1416ق، 1995م، ج1، ص327.

[2] . همان، ج1، ص 334.

ص: 354


1- همان، ج1، ص398.

[3] . همان، ج1، ص339.

[4] . همان، ج1، ص378.

[5] . همان، ج1، ص394.

[6] . همان، ج1، ص396.

[7] . همان، ج1، ص397.

[8] . همان، ج1، ص398.

ص: 355

5. چرا در احادیث و روایات امامان بعد از علی علیه السلام از سند بلامنازعه و محکم غدیر خم برای اثبات حق خلافت پدرشان و خودشان صحبتی نکرده و آنگونه که مظلومیت امام حسین علیه السلام را در مجالس و منابر و سخنرانی هایشان می گفتند از غدیر هیچ نگفتهاند؟ مخصوصا با توجه به این نکته که خلافت حضرت علی علیه السلام یک تکلیف و فرمانی از جانب خداوند متعال بود که در غدیر خم نازل شد؛و اهمیت آن به حدی است که ما آن به عنوان «امامت» یکی از اصول دین میدانیم.

اشاره

قضیه «غدیر خم» جزء احادیث متواتر است و هیچ شکی در آن وجود ندارد و سند معتبری است بر اثبات مدعای شیعه و امامت علی علیه السلام این حدیث مورد استفاده علمای طراز اوّل شیعه برای اثبات ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام قرار گرفته و کتاب های بسیاری در این زمینه تألیف شده است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سایر معصومان _ علیهم السلام _ در شرایط مناسب به آن استناد کرده اند.

اوّلین شخص از معصومان علیه السلام که به این حدیث و به این حادثه مهم جهان اسلام برای اثبات ولایت خود استناد کرد، خود امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود که در موقعیت های مختلف به این امر پرداختند؛ حضرت امیر علیه السلام در جمع مهاجرین و انصار بعد از به خلافت رسیدن ابوبکر فرمودند: «و الله که از کسی و نزاع با آن درباره خلافت نمی ترسم، البته گمان نمی کردم کسی از شما مردم با ما اهلبیت در امر ولایت منازعت و مخالفت نماید و خلافت را که حضرت واهب متعال برای ما حلال گردانید و حکایت روز غدیر خم را که از سید البشر، اکثر اربابان دین و ملت

ص: 356

استماع نمودند را بدون دلیل و حجت، بلکه تنها از روی عناد و عصبیت متروک گردانید».(1) بعد از این سخنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام 12 نفر از آنان برخاستند و بر افضلیت و حق حضرت نسبت به خلافت اعتراف کردند.

هم چنین از جمله معصومانی که به حدیث غدیر استناد کردند، فاطمه زهرا _ سلام الله علیها _ بود، روزی عمر و اطرافیانش برای بیعت گرفتن از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده بودند، خطاب به آنان فرمودند: «گویا، آنچه رسول اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر به شما به موجب حکم خدای تعالی تقریر کرده عهد گرفت، بلکه شرط نمود را نمی دانید و یا از خاطر خود آن عهد و پیمان را فراموش شده انگاشته اید، و شیوه تمرد و مخالفت را برگزیده اید. والله که حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله در آن روز از شما و از اکثر امت عهد و پیمان نسبت به ولایت علی علیه السلام گرفت».(2)

هم چنین امام حسن مجتبی علیه السلام در جریان جنگ با معاویه طی نامه ای خطاب به معاویه نوشتند: «ای معاویه تعجب می نمایی از آن که خالق البرایا هر یک از آن ائمه را فرد به فرد معین کرده است و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم و نیز در موارد متعدد به مردم معرفی فرمودند و ابلاغ کردند که آنان 12 تن اند، که هر یک به نص ایزد اکبر معین و مقرر گردیده اند. سپس فرمود: اوّل آنها امیرالمؤمنین علی علیه السلام است».(3)

و با استناد به قضیه غدیر خم، ولایت و خلافت را حق خود و پدر بزرگوارشان دانستند.

از دیگر معصومان علیهم السلام که به حدیث غدیر استناد کرده اند آقا امام رضا علیه السلام هستند که در حضور جماعتی از علماء که مأمون آنها را برای مناظره با حضرت دعوت کرده بود و در بحث امامت، به حدیث غدیر احتجاج کردند.(4)

هم چنین عبدالعزیز از یاران حضرت نقل می کند ما در روزگار

ص: 357


1- طبرسی، الاحتجاج، ترجمه غفاری مازندرانی، تهران، انتشارات مرتضوی، چاپ اول، ج1، ص288.
2- همان، ج1، ص321.
3- همان، ج3، ص82.
4- مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1404ق، ج49، ص20

حضرت رضا علیه السلام در شهر مرو بودیم، نخستین روز ورودمان در مسجد جامع گرد آمدیم، حاضران در مسجد از مسئله امامت و کثرت اختلاف مردم در این باب سخن می گفتند؛ من بر آقای خود وارد شدم و ایشان را از گفته های مردم باخبر ساختم، آن حضرت تبسمی کردند و فرمودند: ای عبدالعزیز این مردم فریب عقاید خود را خورده اند.... در آخرین سفر حج پیامبراکرم صلی الله علیه و آله این آیه نازل شد: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم».(1) و مسأله امامت از تمامیت دین است. رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا نرفت تا این که برای امتش دانستنی های دین را بیان فرمود و علی علیه السلام را برای ایشان به عنوان نشانه و پرچم هدایت و امام تعیین فرمودند»(2) که اشاره به همان جریان غدیر است.

هم چنین امام کاظم علیه السلام در مناظره با هارون الرشید فرمودند: «همانا ما معتقدیم ولایت جمیع خلایق با ماست، به خاطر قول پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر که فرمودند: «من کنت مولاه فعلی مولاه».(3)

لذا هر وقت امامان معصوم علیهم السلام فرصت مناظره و بحث می یافتند و شرایط را مناسب و مساعد می دیدند، به حدیث غدیر تمسک می کردند، و با آن اثبات ولایت حضرت امیر و خود را می نمودند امّا همچنان که در تاریخ ثبت گردیده است، تمام امامان معصوم علیهم السلام شرایط صحبت و مناظره و اظهار عقیده را نداشته اند.

امّا با این حال در مواردی به طور عمومی و نیز در مجالس خصوصی و برای یاران خود حدیث غدیر را بیان و تبیین می فرمودند ؛و یاران خود را از آن با خبر می ساختند: هم چنین امام صادق علیه السلام فرمود: «... سپس در حجة الوداع در روز غدیر، علی علیه السلام را به عنوان امام نصب کرد».(4) هم چنین امام موسی بن

ص: 358


1- مائده / 3.
2- طبرسی، الإحتجاج، ترجمه بهزاد جعفری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1381ش، ج2، ص457.
3- مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج48، ص147.
4- همان، ج3، ص399.

جعفر (علیهما السلام) در تفسیر آیه 8 سوره بقره «یخادعون الله و الذین آمنوا...» «می خواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند و حال آن که فریب ندهند مگر خود را و این از سفاهت و نادانی است»» می فرمایند: هنگامی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را در روز غدیر به عنوان امام و رهبر مردم نصب کردند، و پیغمبر صلی الله علیه و آله، عمر و تمام رؤسای مهاجران و انصار را امر فرمودند تا با علی علیه السلام بیعت کنند و آنان نیز این کار را کردند، خدای تبارک و تعالی این آیه را نازل فرمود».(1)

غدیر نه تنها مورد استناد معصومان علیهم السلام بوده بلکه بعضی از صحابه نیز بدان استناد و احتجاج کردند، به طور مثال امام صادق علیه السلام فرمودند: «سلمان فارسی سه روز پس از دفن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله خطبه ای خواند و در آن مردم را در مورد این که چرا خلافت را از امیرالمؤمنین علی علیه السلام گرفته و به دیگری سپردند، مورد نکوهش قرار دادند. در فرازهایی از این خطبه گفتند: « بر شما باد به فرمانبرداری امیرالمؤمنین علی علیه السلام که به خدا سوگند در روز غدیر ما به دفعات در حضور پیامبراکرم صلی الله علیه و آله تحت عنوان وصیت و امارت بر او (علی _ علیهالسلام _) سلام نمودیم و پیوسته رسول

ص: 359


1- همان، ج6، ص51.

خدا صلی الله علیه و آله با تأکید ما را بدان کار وامی داشت حال مردم را چه شده که با علم به فضائلش بر او حسد می برند؟....».(1)

هم چنین امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «پس از خطبه ابوبکر، ابی بن کعب برخاست و این گونه سخنرانی کرد: «ای گروه مهاجر که خشنودی خدا را در نظر داشته و در قرآن مورد ثنای الهی قرار گرفتید و ای گروه انصار که در شهر ایمان سکنی گزیده اید، آیا فراموش کرده اید و یا خود را به فراموشی زدهاید، آیا تبدیل عهد و پیمان کردید، و یا تغییر آیین داده اید، یا خذلان اختیار کرده اید، یا عاجز شده اید، مگر فراموش کرده اید که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر در میان ما بپاخاست و علی علیه السلام را در مقابل همه نگه داشت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» هر کس من مولای او هستم بعد از من علی مولای اوست و هر کس من نبی او هستم علی امیر اوست»(2) ولی گوش شنوا نبود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ الغدیر، علامه امینی.

2_ المراجعات، علامه شرف الدین.

پاورقی ها:

[1] . طبرسی، الاحتجاج، ترجمه غفاری مازندرانی، تهران، انتشارات مرتضوی، چاپ اول، ج1، ص288.

[2] . همان، ج1، ص321.

[3] . همان، ج3، ص82.

[4] . مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1404ق، ج49، ص20

[5] . مائده / 3.

[6] . طبرسی، الإحتجاج، ترجمه بهزاد جعفری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1381ش، ج2، ص457.

[7] . مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج48، ص147.

[8] . همان، ج3، ص399.

[9] . همان، ج6، ص51.

[10] . الاحتجاج، ترجمه بهزاد جعفری، همان، ج1، ص253.

[11] . همان، ج1، ص255.

ص: 360


1- الاحتجاج، ترجمه بهزاد جعفری، همان، ج1، ص253.
2- همان، ج1، ص255.

6. می خواستم بدانم که آیا از منابع اهل سنت سندی درباره مخالفت اصحاب بزرگی همچون سلمان فارسی، عمار یاسر و مقداد با غصب خلافت امیرالمومنین و مخالفت با خلفای وقت یافت می شود. چراکه خود آنان به این استناد می کنند که عمار در رکاب عمر شمشیر زده است و همینطور می گویند سلمان فارسی یکی از حاکمان خلیفه دوم بوده است؟

اشاره

مهم ترین دلیل اهل سنت بر مشروعیت و حقانیت نهاد خلافت، مساله اجماع مسلمانان یا اجماع اهل حل و عقد «بزرگان و نخبگان جامعه اسلامی» بر پذیرش و قبول آن، پس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است. متکلمان و مورخان اهل سنت در آثار کلامی و تاریخی شان، برای صحت و اعتبار دستگاه خلافت مکرر به این دلیل یعنی اجماع و اتفاق سران صحابه و یاران پیامبراسلام صلی الله علیه و آله استناد کرده اند. ابن تیمیه بیعت با ابوبکر را اجماعی دانسته و چنین می گوید: «مهاجرین و انصاری که یاور پیامبر صلی الله علیه و آله بودند و اسلام به وسیله آنها قوت و عزت گرفت و به وسیله آنها مشرکان مغلوب شده و جزیرة العرب فتح شد، با ابوبکر بیعت کردند و تمام کسانی که با رسول صلی الله علیه و آله بیعت کرده بودند با ابوبکر نیز بیعت کردند».(1)

علاوه بر مباحث و نکات علمی که در باره اصل حجیت و اعتبار اجماع (به خصوص هنگامی که در برابر نص قرار بگیرد) وجود دارد. واقعیات تاریخی نشان می دهد که اصولا شکل گیری دستگاه خلافت مورد اتفاق و اجماع مسلمانان صدر اول نبوده و هرگز امضا و تأیید همه مسلمانان یا همه سران صحابه و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله را به همراه نداشته اند. براساس منابع تاریخی خود اهل سنت، عده ای از یاران بزرگ پیامبرو شخصیت های برجسته

ص: 361


1- «وأبو بکر بایعه المهاجرون والأنصار الذین هم بطانة رسول الله صلی الله علیه وسلم والذین بهم صار للإسلام قوة وعزة وبهم قهر المشرکون وبهم فتحت جزیرة العرب فجمهور الذین بایعوا رسول الله صلی الله علیه وسلم هم الذین بایعوا أبا بکر». ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم، منهاج السنة النبویة، ، مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406ه_، ج1، ص531.

تاریخ اسلام با تأسیس و استمرار دستگاه خلافت، به مخالفت برخاسته و از بیعت با خلیفه اول در ابتدای کار سر باز زده اند. ما در ذیل تنها به بخشی از گفته های مورخان و صاحب نظران اهل سنت در باره مخالفت جمع بزرگی از یاران پیامبر، با دستگاه خلافت اشاره می کنیم.

از منابع تاریخی اهل سنت چنین بر می آید که مخالفت با جریان سقیفه منحصر به افرادی که اسم شان در برخی از کتب تاریخ ذکر شده نیست، بلکه تعدادی زیادی از مسلمانان صدر اول از جمله انصار مدینه در ابتدای کار خلافت، روی خوشی به آن نشان نداده اند. اما از میان آنها تنها کسانی نام شان به عنوان مخالف، در تاریخ ذکر شده که از نظر شأن و منزلت، جایگاه ویژه ی نزد پیامبرو میان مسلمانان داشته اند. اشخاصی چون سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار یاسر، مقداد (کسانی که در متن سوال فوق، نام برده شده) جزء همین افراد هستند. و ما نیز در پاسخ به این سؤال، تنها به مخالفت همین شخصیت ها که در منابع اهل سنت بازتاب یافته اند اشاره می کنیم.

1- محمد بن اسماعیل بخاری صاحب کتاب صحیح بخاری که نزد اهل سنت پس از قرآن متقن ترین کتاب محسوب می گردد به نقل از خلیفه دوم آورده است که: «عمر گفت: بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله، انصار با ما در امر خلافت ابوبکر مخالفت کردند و همه آنها در سقیفه جمع شدند و علی علیه السلام و زبیر و همراهان آن دو نیز با ما مخالفت کردند»(1) بخاری ادامه سخن را نیاورده و از ذکر نام همراهان علی علیه السلام و زبیر خودداری کرده است. اما مورخان اهل سنت نام و مشخصات یکایک آنان را ذکر کرده اند که در ادامه این نوشتار می آید.

2- ابو الفدا عمادالدین اسماعیل بن علی در کتاب المختصر فی تاریخ البشر نقل می کند: «عمر با ابوبکر بیعت کرد و مردم هم

ص: 362


1- عمر: «... حین توفی الله نبیه صلی الله علیه و سلم أن الأنصار خالفونا واجتمعوا بأسرهم فی سقیفة بنی ساعدة وخالف عنا علی والزبیر ومن معهما» محمد بن إسماعیل بخاری، صحیح البخاری، دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ، ج 6، ص 2505.

به طرف ابوبکر آمدند و با او بیعت کردند. جز گروهی از بنی هاشم و زبیر و عتبه و خالد بن سعید بن عاص و مقداد بن عمرو و سلمان فارسی و ابو ذر و عمار و برّاء بن عازب و ابی بن کعب، که بیعت نکردند و گرایش به علی علیه السلام داشتند».(1) اینها در واقع نام کسانی اند که با دستگاه سقیفه مخالفت کردند و محمد بن اسماعیل بخاری به خاطر ملاحظاتی که داشته از ذکر نام آنها خودداری کرده است.

3- زین الدین عمر بن مظفر مشهور به ابن وردی در تاریخ خود چنین می گوید: «و به تشکیل سقیفه ی بنی ساعده مبادرت کردند، سپس عمر با ابوبکر بیعت کرد و مردم هم به طرف ابوبکر آمدند و با او بیعت کردند... جز گروهی از بنی هاشم و زبیر و عتبه و خالد بن سعید بن عاص و مقداد بن عمرو و سلمان و ابوذر و عمار و براء بن عازب و ابی بن کعب، و ابوسفیان (که اینها بیعت نکردند) و در خانه ی علی- علیه السلام - به عنوان تحصن و اعتراض جمع شدند» و سپس عتبه اشعاری سرود بدین مضمون که: نمی دانم چرا امر خلافت و جانشینی از بنی هاشم برگشت و بعد از آن از ابی الحسن علی علیه السلام . مگر نه اینکه او اولین ایمان آورنده ی به اسلام از بین مردم و سابقین ایشان بود؟ و مگر نه اینکه او داناترین مردم به قرآن خدا و سنن پیامبر می باشد؟ مگر نه این که او نزدیک ترین شخص به پیامبر صلی الله علیه و آله بود؟ او کسی بود که جبریل در غسل و کفن پیامبر صلی الله علیه و آله کمک کننده ی او بود، مگر جز علی علیه السلام مجمع اوصاف و کمالات کیست؟ آنچه اوصاف و کمال که در او جمع شده است در باقی مردم وجود ندارد.(2)

4- عبدالمالک شافعی کسانی را که با ابوبکر بیعت نکردند این گونه نام می برند: «در آن روز سعد بن عباده، گروهی از خزرجیان، علی علیه السلام و پسرانش، زبیر، عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله ، بنی هاشم، طلحه، سلمان، عمار، ابوذر، مقداد و غیر آنها و خالد از بیعت ابوبکر تخلف

ص: 363


1- «فبایع عمر أبا بکر رضی الله عنهما وانثال الناس علیه یبایعونه ... خلا جماعة من بنی هاشم والزبیر وعتبة بن أبی لهب وخالد بن سعید ابن العاص والمقداد بن عمرو وسلمان الفارسی وأبی ذر وعمار بن یاسر والبر بن عازب وأبی بن کعب ومالوا مع علی بن أبی طالب» أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی، المختصر فی أخبار البشر، دارالمعرفه، بیروت، اول بی تا، ج 1، ص156.
2- « وبادروا سقیفة بنی ساعدة فبایع عمر أبا بکر وأنثال الناس یبایعونه فی العشر الأوسط من ربیع الأول سنة إحدی عشرة خلا جماعة من بنی هاشم، والزبیر، وعتبة بن أبی لهب، وخالد بن سعید بن العاص ، والمقداد بن عمرو ، وسلمان الفارسی ، وأبو ذر ، وعمار بن یاسر ، والبراء بن عازب ، وأبی بن کعب ، وأبو سفیان من بنی أمیة ؛ ومالوا مع علی رضی اللَّهِ عنهم وقال فی ذلک عتبة بن أبی لهب : ما کنت أحسب أن الأمر منصرف* عن هاشم ثم منهم عن أبی حسن. عن أول الناس إیمانا وسابقة * واعلم الناس بالقرآن والسنن. وآخر الناس عهدا بالنبی ومن* جبریل عون له فی الغسل والکفن. من فیه ما فیهم لا یمترون به * ولیس فی القوم مالله فیه من الحسن» زین الدین عمر بن مظفر ابن الوردی، تاریخ ابن الوردی، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1417، ج1، ص 134.

کردند سپس همه آنها بیعت کردند و عده ای از آنها با عجله وعده ای با تأخیر با ابوبکر بیعت کردند مگر سعد بن عباده که تا هنگام مرگش با ابوبکر وعمر بیعت نکرد»(1) چنانکه پیداست ایشان بعد از ذکر نامبردگان می گوید غیر از اینها کسانی دیگر نیز بودند که با ابوبکر بیعت نکردند «وغیرهم» از این تعبیر معلوم می شود که تعدادی افرادی که در ابتدا با ابوبکر بیعت نکردند بسیار بیشتر از آنهای بوده اند که در تاریخ نام شان ذکر شده است. اما مورخان تنها نام کسانی را ذکر کرده اند که شخصیت و موضع گیری آنها در جریان سقیفه از حیث اجتماعی دارای اهمیت بوده اند.

5- ابن ابی الحدید معتزلی روایتی مفصلی از براء بن عازب نقل می کند که در بخشی از آن آمده است: «چون شب شد مقداد و ابوذر و سلمان و عمار بن یاسر و عبادة بن صامت و حذیفة بن یمان و زبیر بن عوام ، هیثم بن تیهان را دیدم که می خواهند امر خلافت به عنوان شورا، بین مهاجرین بر گردد. براء می گوید: این خبر به ابو بکر و عمر رسید. سراغ ابو عبیدة بن جرّاح و مغیرة بن شعبة فرستادند و از آنان نظر خواستند. مغیره گفت: نظر من این است که با عباس بن عبد المطلب ملاقات کنید و او را به طمع بیندازید که در امر خلافت او را نصیبی باشد و برای او و نسل او بعد از خودش باقی بماند. و بدین وسیله فکر خود را در باره علی بن ابی طالب راحت کنید، چرا که اگر عباس بن عبد المطلب با شما باشد دلیلی برای مردم خواهد بود و کار علی بن ابی طالب به تنهائی بر شما آسان می شود».(2)

از این روایت چنین بر می آید که مخالفت عده ی از شخصیت ها مانند: مقداد، ابوذر، سلمان، عمار یاسر تا بدان جا پیش رفته است که جهت برگرداندن خلافت بر سر جای خویش، نزدیک به تصمیم گیری های سیاسی و اقدامات عملی آنان بوده است

ص: 364


1- «تخلف عن بیعة أبی بکر یومئذ سعد بن عبادة وطائفة من الخزرج وعلی ابن ابی طالب وابناه والزبیر والعباس عم رسول الله وبنوه من بنی هاشم وطلحة وسلمان وعمار وأبو ذر والمقداد وغیرهم وخالد بن سعید بن العاص ثم إنهم بایعوا کلهم فمنهم من أسرع بیعته ومنهم من تأخر حینا إلا ما روی عن سعد بن عبادة فإنه لم یبایع أبا بکر ولا عمر إلی أن مات» عبدالملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی العصامی المکی، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، دار الکتب العلمیة، بیروت، اول: 1419ه، ج 2، ص332.
2- «و رأیت فی اللیل المقداد و سلمان و أبا ذر و عبادة بن الصامت و أبا الهیثم بن التیهان و حذیفة و عمارا و هم یریدون أن یعیدوا الأمر شوری بین المهاجرین .و بلغ ذلک أبا بکر و عمر فأرسلا إلی أبی عبیدة و إلی المغیرة بن شعبة فسألاهما عن الرأی فقال المغیرة الرأی أن تلقوا العباس فتجعلوا له و لولده فی هذه الإمرة نصیبا لیقطعوا بذلک ناحیة علی بن أبی طالب » عبد الحمید بن هبه الله ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ: اول، 1404ق، ج 1، ص 220.

که البته در اثر کمی تعداد آنها و توطئه های جبهه مقابل و نیز توصیه های امام علی علیه السلام به یاران خود، این گونه حرکت ها نافرجام می ماند.

از مجموع آنچه گفته شد بدین نتیجه می رسیم که تکوین نهاد خلافت به دست کسانی چون ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح هرگز با اجماع و اتفاق نظر همه مسلمانان و یاران پیامبرهمراه نبوده بلکه جمعی زیادی از سران صحابه و یاران با وفای پیامبر صلی الله علیه و آله که در صدق ایمان و تعهدی آنان نسبت به اهداف و آرمانهای والای رسول اکرم صلی الله علیه و آله جای هیچ تردیدی نیست، با تشکیل دستگاه خلافت و جریان سقیفه بنی ساعده مخالفت کردند که سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد و عمار یاسر طبق اخبار متواتر تاریخی جزء آنان بوده اند.

اما ادعای اهل سنت در مورد اینکه برخی از این اشخاص تحت فرماندهی خلفا در جنگها شرکت داشته اند یا از سوی آنان به امر حکومت پرداخته اند. در پاسخ باید گفت: این گونه عملکردها هرگز به معنای تأیید و موافقت آنان با اصل خلافت نبوده است. بلکه آنان، یعنی کسانی که با تشکیل خلافت مخالفت کردند، بعدها در عین اینکه از نظر اعتقادی و نظری دستگاه خلافت را نامشروع و غاصبانه می دانستند اما در عمل به خاطر عواملی چون ادای تکلیف و عمل به وظایف دینی و اجتماعی خویش در قبال حفظ مصالح کلی جامعه اسلامی و پیشبرد اهداف کلان مکتب اسلام، تحت راهنمائیها و ارشادهای امام علی علیه السلام به قدر ضرورت با خلفا تعامل و همکاری می کردند. مانند خود امام علی علیه السلام که در عین مخالفت با جریان خلافت اما در مواقع ضروری و به مقدار مصلحت با خلفا همکاری و تعامل داشتند و در ابعاد مختلف سیاسی، نظامی، قضائی به راهنمائی و ارشاد دستگاه خلافت می پرداختند.

ص: 365

گستره تعامل یاران امام با دستگاه خلافت، با الگو پذیری از رهبر شان یعنی امام علی علیه السلام ، از دو جهتِ حد اکثر و حد اقل، محدود می شد. از جهت حداکثر همکاری و تعامل آنان با دستگاه خلافت تا بدانجا پیش می رفت که اعانت به دستگاه ستم و استبداد محسوب نگردد، و عمل آنان به تأیید و تقویت جریان انحرافی سقیفه منجر نشود. اما از جهت حداقل، شأن و جایگاه دینی آنان به عنوان یاران و اصحاب شاخص پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و افراد آشنا به مسائل دین، به عنوان عاملی مسئولیت زا و تکلیف آفرین، در تحدید گستره تعامل آنان با جریان خلافت، تعیین کننده بود. آنان براساس این جایگاه و به عنوان خبرگان جامعه اسلامی نمی توانستند در قبال شرایط اجتماعی و سیاسی پدید آمده بی تفاوت بمانند بلکه به مقتضای مسؤلیت و تلکیف دینی و اجتماعی شان و متناسب با شرایط موجود زمان و ضرورتهای جامعه اسلامی، در کارها و امور اجتماعی حضور داشته و شرکت می جستند تا به تکلیف دینی و اجتماعی خود عمل کرده باشند. بنابراین با توجه به رعایت این دو اصل (عدم تقویت ظلم و عمل به تکلیف) آنان عمل و رفتار خود را در قبال رژیم خلافت و زمامداران آن، تنظیم کرده و به همکاری و تعامل با آنان اقدام می کردند.

البته تمام این تعامل ها و همکاری ها با اجازه امام علی علیه السلام و صلاح دید ایشان انجام می شد. چنانکه وقتی سلمان فارسی خواست از سوی عمر به حکومت مدائن گماشته شود، وی پذیرش چنین مسئوولیتی را منوط به اجازه آن حضرت نمود.(1)

پاورقی ها:

[1]- «وأبو بکر بایعه المهاجرون والأنصار الذین هم بطانة رسول الله صلی الله علیه وسلم والذین بهم صار للإسلام قوة وعزة وبهم

ص: 366


1- «قال ابن شهرآشوب فی المناقب کان عمر وجه سلمان أمیرا إلی المدائن وأنما أراد له الختلة فلم یفعل إلا بعد أن استأذن أمیر المؤمنین علیه السلام » سید علی خان مدنی شیرازی، الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، مکتبه بصیرتی، قم، 1397، ص215.

قهر المشرکون وبهم فتحت جزیرة العرب فجمهور الذین بایعوا رسول الله صلی الله علیه وسلم هم الذین بایعوا أبا بکر». ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم، منهاج السنة النبویة، ، مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406ه_، ج1، ص531.

[2] - عمر: «... حین توفی الله نبیه صلی الله علیه و سلم أن الأنصار خالفونا واجتمعوا بأسرهم فی سقیفة بنی ساعدة وخالف عنا علی والزبیر ومن معهما» محمد بن إسماعیل بخاری، صحیح البخاری، دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ، ج 6، ص 2505.

[3] - «فبایع عمر أبا بکر رضی الله عنهما وانثال الناس علیه یبایعونه ... خلا جماعة من بنی هاشم والزبیر وعتبة بن أبی لهب وخالد بن سعید ابن العاص والمقداد بن عمرو وسلمان الفارسی وأبی ذر وعمار بن یاسر والبر بن عازب وأبی بن کعب ومالوا مع علی بن أبی طالب» أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی، المختصر فی أخبار البشر، دارالمعرفه، بیروت، اول بی تا، ج 1، ص156.

[4] - « وبادروا سقیفة بنی ساعدة فبایع عمر أبا بکر وأنثال الناس یبایعونه فی العشر الأوسط من ربیع الأول سنة إحدی عشرة خلا جماعة من بنی هاشم، والزبیر، وعتبة بن أبی لهب، وخالد بن سعید بن العاص ، والمقداد بن عمرو ، وسلمان الفارسی ، وأبو ذر ، وعمار بن یاسر ، والبراء بن عازب ، وأبی بن کعب ، وأبو سفیان من بنی أمیة ؛ ومالوا مع علی رضی اللَّهِ عنهم وقال فی ذلک عتبة بن أبی لهب : ما کنت أحسب أن الأمر منصرف* عن هاشم ثم منهم عن أبی حسن. عن أول الناس إیمانا وسابقة * واعلم الناس بالقرآن والسنن. وآخر الناس عهدا بالنبی ومن* جبریل عون له فی الغسل والکفن. من فیه ما فیهم لا یمترون به * ولیس فی القوم مالله فیه من الحسن» زین الدین عمر بن مظفر ابن الوردی، تاریخ ابن الوردی، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1417، ج1، ص 134.

ص: 367

[5] - «تخلف عن بیعة أبی بکر یومئذ سعد بن عبادة وطائفة من الخزرج وعلی ابن ابی طالب وابناه والزبیر والعباس عم رسول الله وبنوه من بنی هاشم وطلحة وسلمان وعمار وأبو ذر والمقداد وغیرهم وخالد بن سعید بن العاص ثم إنهم بایعوا کلهم فمنهم من أسرع بیعته ومنهم من تأخر حینا إلا ما روی عن سعد بن عبادة فإنه لم یبایع أبا بکر ولا عمر إلی أن مات» عبدالملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی العصامی المکی، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، دار الکتب العلمیة، بیروت، اول: 1419ه، ج 2، ص332.

[6] - «و رأیت فی اللیل المقداد و سلمان و أبا ذر و عبادة بن الصامت و أبا الهیثم بن التیهان و حذیفة و عمارا و هم یریدون أن یعیدوا الأمر شوری بین المهاجرین .و بلغ ذلک أبا بکر و عمر فأرسلا إلی أبی عبیدة و إلی المغیرة بن شعبة فسألاهما عن الرأی فقال المغیرة الرأی أن تلقوا العباس فتجعلوا له و لولده فی هذه الإمرة نصیبا لیقطعوا بذلک ناحیة علی بن أبی طالب » عبد الحمید بن هبه الله ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ: اول، 1404ق، ج 1، ص 220.

[7] -«قال ابن شهرآشوب فی المناقب کان عمر وجه سلمان أمیرا إلی المدائن وأنما أراد له الختلة فلم یفعل إلا بعد أن استأذن أمیر المؤمنین علیه السلام » سید علی خان مدنی شیرازی، الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، مکتبه بصیرتی، قم، 1397، ص215.

ص: 368

7. چگونه میتوانیم از قرآن و منابع برادران اهل سنت ولایت و امامت حضرت علی علیه السلام را اثبات کنیم؟

اشاره

دلایل متعددی بر امامت و ولایت امام علی علیه السلام اقامه شده است. در قرآن کریم آیه ولایت و آیه تبلیغ روشن ترین دلیل بر امامت امام علی علیه السلام است. همچنین آیه اطاعت نیز برای این امر قابل استدلال است. ما دراینجا به صورت مختصر به دو آیه اول می پردازیم:

1. آیه ولایت عبارت است از: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون»(1) ؛ سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند همان ها که نماز را برپا می دارند، و در حال رکوع، زکات می دهند.» آین آیه شریفه با شأن نزول آن دلیل بر امامت و ولایت علی علیه السلام است. هرچند در صحاح سته اهل سنت به شأن نزول آن اشاره ای نشده است، اما در برخی کتاب های دیگر اهل سنت حدیثی از رسول گرامی اسلام در شأن نزول این آیه شریفه که امامت و ولایت امام علی علیه السلام را به اثبات می رساند نقل شده است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

در مجمع الزوائد از عمار یاسر نقل شده است که سائلی کنار علی بن ابی طالب (رض) که در حال رکوع بود ایستاد او انگشترش را از انگشت در آورد به او عطا کرد. در این هنگام رسول الله صلی الله علیه و آله آمد و سائل او را از این کار آگاه نمود پس بر رسول خدا صلی الله علیه و آله آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون» نازل گردید و رسول خدا آن را قرائت کرد سپس فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؛ هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد

ص: 369


1- مائده، 55.

و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد.(1)

در تفسیر الدر المنثور به سندهای متعدد شأن نزول این آیه شریفه اشاره شده است. مثلاً می گوید که از ابن عباس نقل شده که علی انگشترش را در حال رکوع صدقه داد سپس پیامبر صلی الله علیه و آله از سائل پرسید که چه کسی این انگشتر را به تو عطا کرد؟ سائل گفت آن راکع . پس خداوند آیه «إنما ولیکم الله ورسوله...» نازل کرد. از طریق عبدالرزاق ... و ابن مردویه از ابن عباس نقل شده که آیه «إنما ولیکم الله ورسوله...» در باره علی بن ابی طالب نازل شده است. و طبرانی نیز در معجم اوسط خود با اسناد به عمار یاسر نقل کرده که علی در حالی که در رکوع نماز بود سائلی کنار او ایستاد علی انگشترش را در آورد و به او داد سپس پیش پیامبررفت و آن حضرت را از این کار علی آگاه نمود در این هنگام آیه« إنما ولیکم الله ورسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة و هم راکعون» نازل شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را بر اصحاب قرائت نمود و سپس فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. و از ابن مردویه و او از علی بن ابی طالب نقل نموده که این آیه شریفه در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله بر آن حضرت نازل گردید و سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله از منزل خارج شد و داخل مسجد گردید و مردم در حال نماز خواندن بودند که بعضی در حال قیام و برخی در حال سجده و رکوع بودند و سائلی را دید و از او پرسید کسی به تو چیزی داد؟ سائل گفت نه خیر مگر آن رکوع کننده علی بن ابی طالب- که انگشترش را به من عطا کرد. و از طریق ابن عساکر نقل شده که سلمه بن کهیل گفت علی در حال رکوع انگشترش را صدقه داد سپس این آیه نازل گردید. ابن جریر از مجاهد نقل کرده که آیه «إنما ولیکم الله و رسوله...» در حق علی بن ابی طالب نازل شده زیرا او

ص: 370


1- الهیثمی، مجمع الزوائد، ج 7، ص 16 17، 1408 - 1988 م، دار الکتب العلمیة - بیروت لبنان، طبع بإذن خاص من ورثة حسام الدین القدسی مؤسس مکتبة القدسی بالقاهرة.

انگشترش را در حال رکوع صدقه داده است.(1)

ثعلبی نیز در تفسیر خود با سندهای مختلف احادیثی را در باره شأن نزول این آیه نقل نموده که همه آنها می گویند که این آیه در باره علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است.(2)

2. آیه تبلیغ عبارت است از: یَأَیهَّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یهَدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِین ؛(3)«ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملًا (به مردم) برسان! و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای! خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه می دارد و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمی کند».

در این آیه شریفه خداوند به رسول خدا دستور اکید فرموده که پیغام تازهای به بشر ابلاغ کند و نیز به حضرت وعده داده که او را از خطراتی که ممکن است در این ابلاغ متوجه او شود نگهداری می کند. این پیغام تازه از لحن خطاب خداوند معلوم می شود، خطرناکترین موضوعی است که رسول اللَّه به تازگی مأمور تبلیغ آن شدهاست. پس آیه شریفه از یک امر مهمی سخن می گوید. و آن امر هر چه هست امری است که رسول اللَّه از تبلیغ آن می ترسد، و در دل بنا دارد آن را تا یک روز مناسبی تأخیر بیندازد، چه اگر ترس آن جناب و تأخیرش در بین نبود حاجتی به این تهدید که بفرماید: وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ نبود.(4)

پس معنای آیه شریفه این است که این حکمی که از ناحیه پروردگارت به تو نازل شده تبلیغ کن، که اگر این یکی را تبلیغ نکنی مثل این است که از تبلیغ مجموع دین کوتاهی کرده باشی، و لازمة این معنا اینست که مقصود از ما أُنْزِلَ آن حکم تازه و مقصود از«رسالت» مجموع دین باشد. پس مراد این است که این حکم را تبلیغ کن و گرنه اصل دین و یا مجموع آن را

ص: 371


1- رک: سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج 3، ص 10 و 105، قم، 1404 ق، کتابخانه آیت الله نجفی.
2- رک: الثعلبی النیسابوری، أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم، کشف والبیان (تفسیر الثعلبی )، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور ، مراجعة وتدقیق الأستاذ نظیر الساعدی ، ج 4، ص 80 - 81، دار إحیاء التراث العربی - بیروت - لبنان - 1422ه_-2002م، الأولی.
3- المائده،67.
4- رک: طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 6، ص 42-43، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ 5، 1417 ق.

تبلیغ نکرده ای، و این یک معنای صحیح و معقولی است.(1) اما رسول اللَّه از اظهار آن اندیشناک بوده است. از همین جهت بوده که خداوند امر اکید فرمود که بدون هیچ ترسی آن را تبلیغ کند، و او را وعده داد که اگر مخالفان در صدد مخالفت بر آیند آنها را هدایت نکند، و این مطلب را روایاتی که هم از طرق عامه و هم از طرق امامیه وارد شده است تأیید می کند، چون مضمون آن روایات اینست که آیه شریفه دربارۀ ولایت علی نازل شده، و خداوند رسول اللَّه را مأمور به تبلیغ آن نموده، و آن جناب از این عمل بیمناک بوده که مبادا مردم خیال کنند وی از پیش خود پسر عم خود را جانشین خود قرار داده است، و به همین ملاحظه انجام آن امر را به انتظار موقع مناسب تأخیر انداخت تا این که این آیه نازل شد، ناچار در غدیر خم آن را عملی کرد و در آنجا فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» یعنی هر که من مولای اویم، این- علی بن ابی طالب- نیز مولای اوست.(2)

در الدرالمنثور در ذیل این آیه شریفه از مجاهد نقل کرده هنگامی که آیه بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ نازل گردید رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد خدایا من تنها هستم چگونه می توانم مردم را بر آن جمع کنم؟ سپس نازل شد که وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ. در ادامه از ابو سعید خدری نقل کرده که این آیه شریفه بر رسول خدا در روز غدیر خم دربارة علی بن ابی طالب نازل گردید. و از ابن مسعود روایت شده که ما در زمان رسول خدا آیه شریفه را این گونه قرائت می کردیم: یَأَیهُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ «ان علیا مولی المؤمنین» وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ.(3)

در منابع اهل سنت نیز روایات متعددی نقل شده است که ولایت و امامت امام علی علیه السلام را به اثبات می رساند. که صورت مختصر به آنها اشاره می شود:

ص: 372


1- رک: همان، ص46.
2- رک: همان، ج 6، ص 46- 48.
3- سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج 3،ص 117؛ شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج 2، ص 60.

1. واقعه غدیر که در باره ولایت امام علی علیه السلام در تاریخ اسلام از مهم ترین مسائلی است که در متون شیعه و سنی به طور گسترده منعکس گردیده است. احادیثی که از طریق اهل سنّت درباره جریان غدیر وارد شده است، بر دو گونه می باشد: نخست احادیثی که نزول آیه تبلیغ (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک ...) را در غدیر خم و جریان اعلام ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را بیان می کند. دوم احادیثی که مشتمل بر اصل داستان است و در آنها ذکری از آیه به میان نیامده است، تعداد این احادیث نسبت به اول بسیار است. و از جمله کتاب هایی که محدثان و علمای اهل سنّت نوشته اند و به تفصیل نزول آیه تبلیغ در روز غدیر خم را با اسناد مختلف نقل کرده اند، عبارت اند از: ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج2، فخررازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر) ج12 _ ثعلبی، الکشف و البیان، (نسخه خطی)، حموینی، فراید السمطین، ج1. ابن صبّاغ مالکی، الفصول المهمّة. آلوسی، روح المعانی، ج6. و نیز از جمله کتاب هایی که علماء و محدثان اهل سنّت در آنها اشاره به آیه تبلیغ و نزول آن نکرده ولی اصل داستان و حدیث غدیر را ذکر کرده اند عبارت اند از: احمد بن حنبل، المسند، ج4. حاکم، المستدرک، ج3. الریاض النظر، ج3. طبری شافعی. سیوطی. الحاوی للفتاوی، ج1. انساب الاشراف، بلاذری،ج2. المناقب، خوارزمی. کنزالعّمال، متقی هندی، ج13. الفصول المهمّة، ابن صبّاغ مالکی. وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، ج2. علاوه بر این کتاب ها مرحوم علامه امینی نام دهها کتاب را می برد که حدیث غدیر در آن ها آمده است.(1)

ضمناً در بعضی کتب اهل سنت این جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهکه فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» بدون اشاره به جریان غدیر خم آمده است که از جمله آنهاست: الصحیح، ترمذی، ج5، ص

ص: 373


1- امینی، ابراهیم، الغدیر، ج1_2، ص 14 تا 108.

297. السنن، ابن ماجه، ج1، ص 45. التاریخ الکبیر، بخاری، ج1، ص 375، تاریخ الاسلام، ذهبی، ج2، ص 196. و دهها کتاب دیگر.

نسائی از علمای اهل سنت و صاحب سنن نسایی که یکی از متون حدیثی اهل سنت می باشد در کتاب السنن الکبری آورده است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آخرین حج (حجة الوداع) بر می گشت و به غدیر خم رسید، دستور داد همه بایستند، سپس فرمود: به زودی دعوت خدا را اجابت خواهم کرد، همانا من دو چیز گرانبها نزد شما می گذارم، یکی بزرگتر از دیگری است یکی کتاب خدا و دیگری عترتم اهل بیتم. آنگاه فرمود: سپس نگاه کنید که چگونه با این دو رفتار می نمائید. به درستی که این دو از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد گردند. سپس فرمود: خداوند مولای من است و من مولای همه مؤمنانم، بعد دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: هر کس من مولای اویم، پس این علی مولای اوست. بار پروردگارا کسی که او را دوست می دارد، دوستش بدار و کسی که او را دشمن بدارد، دشمنش دار.(1)

در صحت حدیث غدیر تردیدی وجود ندارد؛ زیرا علمای اهل سنت آن را صحیح و متواتر دانسته اند:

1. احمد مغربی از علمای اهل سنت می نویسد: حدیث غدیر صحیح است، ثابت شده است، متواتر است و بیش از صد طریق نقل شده است و خیلی از افراد این حدیث را به طور جداگانه نوشته اند.(2)

2. ابن عاصم دیگر عالم سنی نیز می نویسد: حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» در نهایت صحت است که جماعتی از صحابه با طرق مختلف آن را نقل کرده اند و همه اینها با سلسله سندهای صحیح است.(3)

3. اسکافی عالم دیگر اهل سنت ادعای متواتر بودن حدیث غدیر در میان همه مسلمانان را کرده است.(4)

ص: 374


1- نسائی، احمد، السنن الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1411ق، ج5، ص 45.
2- مغربی، احمد، فتح الملک العله بصحه حدیث باب مدینه العلم علی، اصفهان، مکتبه امیرالمومنین علیه السلام ، ص 12
3- ضحاک، ابن ابی عاصم، کتاب السنه، بیروت، المکتبة الاسلامی، چاپ سوم، 1413ق، ص 522.
4- اسکافی، محمد، المعیار و الموازنه، بی جا، بی نا، بی تا، ص 71 و 210.

در کتب اهل سنت و به خصوص صحاح سته به جملاتی از خطبه غدیر که رسول خدا صلی الله علیه و آله ایراد کرده اند، اشاره دارند و این جملات در ذیل فضائل امیرمؤمنان علیه السلام آورده اند که به چند نمونه اشاره می شود:

1. یکی از جملاتی که در غدیر خم از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده «من کنت مولاه فعلی مولاه» می باشد و در سنن ابن ماجه که یکی از صحاح سته است آمده: سعد بن وقاص از بی احترامی معاویه بر امیر مؤمنان علی علیه السلام غضبناک شد و در پاسخ معاویه گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست.(1)

در سنن ترمذی دیگر کتاب از صحاح سته نیز از زید بن ارقم نقل شده رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر که من مولای اویم پس از من علی مولای اوست.(2)

براء بن عازب می گوید: در حجة الوداع در یکی از راه ها، رسول خدا صلی الله علیه و آله پیاده شد و مردم را برای نماز جمع کرد و سپس دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: آیا من از مؤمنان نسبت به جانشان اولی نیستم؟ همه گفتند: بلی. فرمود: آیا من بر همه مؤمنان ولایت ندارم؟ همه گفتند: بلی. فرمود: پس این (علی)، ولی هر کسی است که من ولی اویم. خدایا دوستدار او را دوست بدار و دشمن او را دشمن دار.(3)

خطیب بغدادی که از اهل سنت است در ذیل این حدیث که شخص عمر با جمله (بخٍ بخٍ یابن ابی طالب... مبارک باد تو را که مولای من و مولای مرد و زن مؤمن گردیدی).(4) به علی علیه السلام ولایت و امامتش را به او تبریک گفت.

2. در مسند احمد و کتابهای دیگر اهلسنت در واقعه جنگ یمن هنگامی که خالد بن ولید بر سر یک کنیز با امام علی منازعه میکند، وقتی پیامبراسلام صلی الله علیه و آله از این جریان مطلع می شود،

ص: 375


1- قزوینی، احمد، سنن ابن ماجه، بیروت، دار الفکر، بی تا، ج1، ص 45.
2- ترمذی، محمد، سنن الترمذی، بیروت، دارالفکر، 1403ق، ج5، ص 297.
3- سنن ابن ماجه، همان، ج1، ص43.
4- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1417ق، ج 8، ص 284.

غضب بر چهرة او ظاهر گردیده خطاب به بریده فرمود: «لا تقع فی علی فانه منی و انا منه و هو ولیکم بعدی».(1) یعنی با علی نزاع نکنید که همانا او از من است و من از او هستم و او ولی شما بعد از من است. در کنزالعمال نقل شده که پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرموده: «دعوا علیا دعوا علیا دعوا علیا؛ ان علیا منی و انا منه و هو ولی کل مؤمن بعدی»؛(2) یعنی علی را رها کنید همانا علی از من است و من از علی هستم و او ولی هر مؤمنی بعد از من است.

در کتابهای اهل سنت روایات و احادیث زیادی نقل شده که بر ولایت و امامت امام علی علیه السلام دلالت دارند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ الغدیر، علاّمه عبدالحسین امینی.

2_ المراجعات، سید شرف الدین عاملی.

3_ آنگه هدایت شدم، سید محمد تیجانی.

4_ امامت و رهبری، مرتضی مطهری

5_ ، مناقب آل ابی طالب _ علیه السلام ، ابن شهر آشوب

6- الزام الناصب، مفلح راشد.

پاورقی ها:

[1]. مائده، 55.

[2]. الهیثمی، مجمع الزوائد، ج 7، ص 16 17، 1408 - 1988 م، دار الکتب العلمیة - بیروت لبنان، طبع بإذن خاص من ورثة حسام الدین القدسی مؤسس مکتبة القدسی بالقاهرة.

[3]. رک: سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج 3، ص 10 و 105، قم، 1404 ق، کتابخانه آیت الله نجفی.

[4]. رک: الثعلبی النیسابوری، أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم، کشف والبیان (تفسیر الثعلبی )، تحقیق: الإمام أبی محمد

ص: 376


1- احمدبن حنبل، مسند احمد، ج 5، ص 356، مصر، مؤسسة قرطبة، بی تا؛ نورالدین علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد، ج9، ص 128و 129، قاهره، دار الریان للتراث؛ و بیروت، دارالمکتب العلمیه، 1408 ق؛ نسائی، أحمد بن شعیب، سنن النسائی الکبری، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری , سید کسروی حسن، ج 5، ص 133، بیروت، دار الکتب العلمیة، چ1، 1411 ق / 1991م؛ طبرانی، أبو القاسم سلیمان بن أحمد، المعجم الاوسط، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد , عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ج 6، ص 163، قاهره، دار الحرمین، 1415ق
2- متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ج11، ص 279، حدیث: 32940و 32841، بیروت، دار الکتب العلمیة، چ1، 1419ق/1998م.

بن عاشور ، مراجعة وتدقیق الأستاذ نظیر الساعدی ، ج 4، ص 80 - 81، دار إحیاء التراث العربی - بیروت - لبنان - 1422ه_-2002م، الأولی.

[5] . المائده،67.

[6]. رک: طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 6، ص 42-43، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ 5، 1417 ق.

[7] . رک: همان، ص46.

[8] . رک: همان، ج 6، ص 46- 48.

[9]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج 3،ص 117؛ شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج 2، ص 60.

[10]. امینی، ابراهیم، الغدیر، ج1_2، ص 14 تا 108.

[11]. نسائی، احمد، السنن الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1411ق، ج5، ص 45.

[12]. مغربی، احمد، فتح الملک العله بصحه حدیث باب مدینه العلم علی، اصفهان، مکتبه امیرالمومنین علیه السلام ، ص 12.

[13]. ضحاک، ابن ابی عاصم، کتاب السنه، بیروت، المکتبة الاسلامی، چاپ سوم، 1413ق، ص 522.

[14]. اسکافی، محمد، المعیار و الموازنه، بی جا، بی نا، بی تا، ص 71 و 210.

[15]. قزوینی، احمد، سنن ابن ماجه، بیروت، دار الفکر، بی تا، ج1، ص 45.

[16]. ترمذی، محمد، سنن الترمذی، بیروت، دارالفکر، 1403ق، ج5، ص 297.

[17]. سنن ابن ماجه، همان، ج1، ص43.

[18] . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه،

ص: 377

چاپ اول، 1417ق، ج 8، ص 284.

[19]. احمدبن حنبل، مسند احمد، ج 5، ص 356، مصر، مؤسسة قرطبة، بی تا؛ نورالدین علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد، ج9، ص 128و 129، قاهره، دار الریان للتراث؛ و بیروت، دارالمکتب العلمیه، 1408 ق؛ نسائی، أحمد بن شعیب، سنن النسائی الکبری، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری , سید کسروی حسن، ج 5، ص 133، بیروت، دار الکتب العلمیة، چ1، 1411 ق / 1991م؛ طبرانی، أبو القاسم سلیمان بن أحمد، المعجم الاوسط، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد , عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ج 6، ص 163، قاهره، دار الحرمین، 1415ق.

[20]. متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ج11، ص 279، حدیث: 32940و 32841، بیروت، دار الکتب العلمیة، چ1، 1419ق/1998م.

ص: 378

8. نام عید غدیر خم در ملکوت چیست؟

اشاره

روز غدیر خم هدیه آسمانی خداوند بر امت اسلامی است و برآنان است که با دل و جان از آن نگهداری و محافظت کنند زیرا نگریستن به واقعه غدیر به چشم یک واقعه تاریخی که قرونی بر آن گذشته است خلاف فهم دین و فهم این واقعه است چون این واقعه هر چند یک واقعه تاریخی است اما محتوای آن همانند دعوت به یکتاپرستی، عدالت و... حقایق ابدی است نه حقایق زمانی و لذا اموری از قبیل واقعه غدیر را نباید با واحد زمان سنجید.

از این رو جامعه اسلامی با زنده کردن خاطرات این روز و تفهیم محتوای آن به فرزندان سرزمین های اسلامی بایدکفاره گناه خود را راجع به پوشیده ماندن «غدیر» بپردازند زیرا پوشاندن یا پوشیده ماندن آن در حقیقت بی توجهی به یکی از روشن ترین روزهای انسان و یکی از اساسی ترین اصل اسلام یعنی توحید، نبوت، امامت و معاد به شمار می رود.

و به بیان دیگر بی توجهی به «غدیر» نسیان یکی از سنت های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و رد کردن عظیم ترین فریاد وحی الهی است که از حلقوم محمد صلی الله علیه و آله 14 قرن قبل در آن صحرای سوزان بدر آمد.

شرح آنچه در این روز اتفاق افتاده است از حد این مقال بیرون و فقط اکتفاء می شود به بیان مولای متقیان علی علیه السلام که این روز، روز اظهار ولایت او توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشد:

امام علی علیه السلام در دوران خلافت خود در یک روزی که دو عید جمعه و عید غدیر مقارن و همزمان شده بود خطبه ایراد کرده است و در آن می فرماید:

«... خدا در رساندن احکام خویش، محمد صلی الله علیه و آله را به جای خود قرار داد زیرا خداوند خود به چشمها دیده نشود و به خاطر در

ص: 379

نگنجد و در لایه های پیچیده گمان های انسان جای نگیرد، خداوند اعتراف به نبوت محمد صلی الله علیه و آله را با اعتراف به الهیت خود مقرون ساخت.... آنگاه پس از محمد صلی الله علیه و آله خدا از میان خلق تنی چند را ویژه خویش ساخت (منظور ائمه هدی هستند) تا داعیانی باشند راستین که خلق را به سوی خدا دعوت کنند، از این دسته در هر قرنی و زمانی، کسی هست خدا اینان را در ازل بیافرید، و اینان به صورت انواری، زبان به ستایش خدا گشوده و خدا اینان را حجت های خویش کرد، خدا آنها را به هنگام آفرینش دیگران حاضر داشت و تا آنجا که خود خواست کار را به ایشان بسپرد (یعنی ولایت و امامت و هدایت خلق را به ایشان واگذار کرد). امّا با این همه آنان بندگان خدایند که بدون دستور او لب به سخن نگشایند.

ای جماعت مؤمنان خداوند در این روز برای شما دو عید فراهم کرد جمعه را روز اجتماع قرار داد و همه را به شرکت کردن در آن فراخواند تا آنچه در روزهای هفته کرده اید تطهیر پذیرد و اصلاح شود... اکنون بدانید که اعتقاد به توحید پذیرفته نیست مگر با اعتراف به نبوت محمد صلی الله علیه و آله و هیچ اعتقاد و عملی قبول نیست مگر با قبول ولایت آن کس که خدا او را اولی قرار داده است و در روز غدیر درباره ولایت آن آیت فرستاد و به پیامبرش دستور داد که آن را ابلاغ کند و او را از گزند و بدی گمراهان و منافقان در امان داشت.

بدین سان خدا دین خودش را کامل کرد و این همان واقعه غدیر بود که وعده خداوند در حق صبر کنندگان به وقوع پیوست و پرداخته های فرعون و هامان و قارون و سپاه آنان را تباه و ویران کرد. همانا امروز روز بزرگی است که برهان خدا در آن روشن شد... امروز روز عهد و پیمان، روز گواهی گواهان و امروز روز نص بر شخص است.(1)

ص: 380


1- کاشف الغطاء، هادی، مستدرک نهج البلاغه، بیروت، مکتبة الاندلس،بی تا، ص81.

در این خطبه علاوه بر مطالبی که بیان شد حضرت امیر المومنین علی علیه السلام از واقعه غدیر به عنوان دو نعمت یاد می کند و می فرماید خدای را برآن شکر گزارید و این یادآوری را تکرار می کند و معلوم است که این همه یادآوری بخاطر محتوا و پیام عید غدیر است نه صرف یک حادثه تاریخی و نه صرف اینکه روز 18 ذی الحجه بعد از این واقعه به عنوان یکی از اعیاد اسلامی به شمار آمده است زیرا روز غدیر پیش از این هم شناخته شده بود. آری به فرموده امام صادق علیه السلام در جواب این سئوال که: یابن رسول الله فدایت شوم آیا برای مسلمانان به جز دو عید (فطر و عید قربان) عید دیگری هست؟ فرمود: «عید غدیر و روز نصب علی علیه السلام به ولایت، برتر آن دو عید است».(1)

و باز هم امام صادق علیه السلام می فرماید: « روز غید غدیر بزرگترین عید خداست و هیچ پیامبری را خدا مبعوث نکرده مگر آنکه حرمت این روز را نگهداشته و آن را عید گرفته است روزی که در آسمان به «عهد معهود» و پیمان شناخته شده و در زمین به میثاق مأخوذ شناخته می شود و خدا آن را این گونه نام نهاده است.

و نیز امام علیه السلام فرموده است روزه روز غدیر معادل روزه تمام عمر دنیاست که اگر کسی به اندازه عمر دنیا عمر کند و تمام آن را روزه بگیرد به اندازه روزه روز غدیر ثواب دارد نه بیشتر و نیز روزه این روز برابر است با صد عمره و حج مقبول.(2) بنابراین در ملکوت آسمان ها روز غدیر به «عهد معهود» مشهور است.

در اعمال این روز در کتب ادعیه و زیارات مطالب سودمند و حیرت انگیز به چشم می خورد این چند برابری اعمال نیست مگر بخاطر اینکه عید غدیر پیام آسمانی و انسانی دارد که اگر کسی موفق به درک عمق این پیام شد و عقدالقلب و باور قلبی نه لسانی برایش حاصل شد و آنگاه آنچه را لازمه این روز مبارک

ص: 381


1- حکیمی، محمد رضا، حماسه غدیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی تا، ص44؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج1، ص303.
2- مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، دوم، 1403ق، ج95، ص203 و 321؛ مفید، محمد، مقنعه، جامعه مدرسین، قم، 1410ق.، ص203؛ وسائل، ج8، ص89.

است انجام داد، ان شاءالله از جمله متمسکین به ولایت علی علیه السلام به شمار خواهد آمد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ج2.

2_ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج3، باب 7، ص143.

پاورقی ها:

[1]. کاشف الغطاء، هادی، مستدرک نهج البلاغه، بیروت، مکتبة الاندلس،بی تا، ص81.

[2]. حکیمی، محمد رضا، حماسه غدیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی تا، ص44؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج1، ص303.

[3]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، دوم، 1403ق، ج95، ص203 و 321؛ مفید، محمد، مقنعه، جامعه مدرسین، قم، 1410ق.، ص203؛ وسائل، ج8، ص89.

ص: 382

9. اهمیت عید غدیر از دیدگاه اهل سنت را توضیح دهید؟

اشاره

فاضل محترم آقای شیخ فارس تبریزیان حسون با جمع آوری مطالبی از کتاب الغدیر علامه امینی کتابی مستقل در این زمینه تحت عنوان «عید الغدیر فی الاسلام» تألیف نموده و اثبات می کند که این عید اختصاص به شیعیان ندارد؛ هم چنین آقای محمد رضا جباران کتابی در زمینه غدیر تحت عنوان «غدیر از دیدگاه اهل سنت» تألیف کرده که در یکی از بخش های این کتاب می خوانیم .

سابقه عید غدیر در میان مسلمانان

الغدیر از شرف المصطفی تألیف ابو سعید خرگوشی نیشابوری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: به من تهنیت گویید، به من تهنیت گویید خدای تعالی مرا به نبوت، و خاندانم را به امامت ویژگی داد.

و همان حضرت مطابق نقل الغدیر از اهل سنت فرمود: روز غدیر، برترین اعیاد امت من است آن، روزی است که خدای تعالی مرا مأمور کرد، برادرم علی بن ابی طالب را چون نشانه ای برای امتم نصب کنم، تا پس از من بدو راه یابند، و آن، روزی است که خداوند دین من را کامل و نعمتش را بر امت من تمام نمود و راضی شد که اسلام دین آن ها باشد.

بنابراین، توجه به روز غدیر به عنوان یک عید اسلامی، ریشه در زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دارد، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که این روز را عید اعلام کرده و در حقیقت مؤسس این عید است.

پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، ائمه اطهار علیهم السلام نیز به این روز به عنوان عید توجه ویژه داشتند همچنانکه امیر المومنین علیه السلام در روز جمعه ای که با عید غدیر مصادف شده بود، خطبه ای ایراد کرده،

ص: 383

ضمن آن فرمودند: «خدایتان رحمت کند! امروز در معاش خانواده هایتان توسعه دهید، و به برادرانتان نیکی کنید، و به خاطر این نعمت پیوسته که خدایتان عطا کرده شکر او را به جای آرید با هم باشید تا خدا پراکندگی هایتان را جمع کند به هم نیکی کنید تا خدا به این الفت و اجتماعتان رحمت آورد و چنانکه خدا بر شما منت نهاده، ثواب این عید را چندین برابر اعیاد دیگر قرار داده از نعمت های او به هم هدیه کنید نیکی در این روز مال را افزایش می دهد و عمر را طولانی می کند مهربانی در این روز رحمت و عطوفت خدا را جلب می کند».

همان طور که می دانیم در زمان خلافت امیر المومنین علی علیه السلام بسیاری از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضور داشتند، و این کلام را می شنیدند، اگر این عید نزد ایشان مسلم نبود، به حتم زبان به اعتراض می گشودند.

و از تاریخ استفاده می شود که مسلمانان در طول دوران های مختلف به این روز توجه داشته و آن راعید می گرفته اند. به عنوان نمونه:

ابوریحان بیرونی در کتاب الآثار الباقیه نوشته است: روز هیجدهم، عید غدیر خم می شود و آن نام منزلی است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از حجة الوداع در آن جا فرود آمد و جهاز شتران را جمع کرد و بازوی علی بن ابی طالب را گرفت و از آن جهازها بالا رفت و فرمود: هر کس را که من مولا باشم، علی مولای اوست.

و ابن طلحه شافعی در کتاب مطالب السؤول می نویسد: و این روز، روز غدیر خم نامیده شد و روز عید شد چون وقتی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به منزلت بلندی منصوب فرمود و از میان تمام مردم فقط او را به این شرافت نایل کرد.

ثعالبی نیز در ثمار القلوب، شب غدیر را در زمره مناسبت های خاص ذکر کرده می نویسد: شب غدیر همان شبی است، که

ص: 384

رسول خدا صلی الله علیه و آله در فردای آن در غدیر خم بر پالان شتران خطبه ای خواند و فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» شیعیان این شب را گرامی داشته آن را به عبادت زنده می دارند.

هم چنین ابن خلکان در شرح حال المستعلی فاطمی پسر المستنصر می نویسد: در روز عید غدیر یعنی هیجدهم ماه ذی الحجه سال چهارصد و هشتاد و هفت، مردم با او بیعت کردند.

و در شرح حال المستنصر فاطمی می نویسد: او در شب پنج شنبه دوازده شب از ذی الحجه باقی مانده از سال چهار صد و هشتاد و هفت وفات کرد و این شب همان شب عید غدیر یعنی هیجدهم ذی الحجه یعنی عید غدیر خم است.

از نظر تاریخی، این روز در زمان ثعالبی نیشابوری، متوفای سال 429، ابوریحان بیرونی متوفای سال 430، ابن طلحه شافعی متوفای 654، و ابن خلکان متوفای 681 هجری قمری به عنوان عید شناخته شده بود.

از نظر گستره جغرافیایی در مناطق شرقی جهان اسلام، یعنی ماوراء النهر محلی که ابوریحان می زیسته، و نیشابور که محل تولد ثعالبی است، تا ری که زادگاه و اقامتگاه کلینی است، و تا بغداد که محل تولد و رشد مسعودی است، تا حلب که محل زندگی و وفات ابن طلحه شافعی و مصر که محل زندگی و وفات ابن خلکان است، مردم به این عید توجه داشته و آن را جشن می گرفته اند این در صورتی است که فرض کنیم هر یک از این بزرگان از محیط زندگی خود خبر داده اند، در حالی که می دانیم اولا: بعضی از آن ها چون مسعودی و بیرونی اکثر کشورهای اسلامی را گشته اند، ثانیا: در نوشته های ایشان از این روز به عنوان عید مسلمین یاد شده است.(1)

ص: 385


1- جباران، محمدرضا، غدیر از دیدگاه اهل سنت، قم، انتشارات انصاریان، چاپ دوم، 1384ش به نقل از کتابخانه سایت تبیان.
پاورقی :

[1]. جباران، محمدرضا، غدیر از دیدگاه اهل سنت، قم، انتشارات انصاریان، چاپ دوم، 1384ش به نقل از کتابخانه سایت تبیان.

ص: 386

10. چرا عید غدیر خم را عید سیدها مینامند، در صورت امکان سند و متن روایت را ارسال نمایید؟

اشاره

درباره پرسش مورد نظر شما باید گفت:

اولاً: در منابع مربوط جستجو شد، از پیامبر اکرم و یا ائمه علیهم السلام و علمای دین چیزی یافت نگردیده که گفته باشد عید غدیر خم، عید سادات است.

اما در همه آن منابع نظیر اقبال الاعمال، ابن طاووس، البلدالامین، کفعمی، مصباح کفعمی، زادالمعاد علامه مجلسی و مانند آن این تعبیرات درباره روز غدیر خم، آمده: (عیداهل بیت محمد صلی الله علیه و آله ) (عیدالله الاکبر)، (عیدالاکبر)، (عید ال محمد صلی الله علیه و آله ) اما تعبیر عید السادات در جایی دیده نشده.

ثانیاً: از مرحوم صدوق نقل شده که: امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت نموده که فرمود: غدیر خم بهترین عیدهای امت من است و آن روزی است که خداوند مرا مأمور ساخت تا برادرم علی علیه السلام را به جانشینی خود منصوب کنم.(1) از این گونه روایات که در منابع یاد شده نیز آمده به آسانی معلوم می شود که عید غدیر برای همه امت پیامبر بخصوص شیعیان اهل بیت علیهم السلام است و مخصوص سادات بزرگوار نیست. و قاعدتاً نیز چنین باید باشد چون روز عید غدیر روز ولایت است و روز ولایت برای همه شیعیان عید است و همه باید در آن روز جشن و عید داشته باشند. و آن روز را به همدیگر تبریک بگویند لذا در روایات آمده که مؤمنین روز عید غدیر باید به همدیگر بگویند «الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت علی ابن ابی طالب و اولاده المعصومین»(2)پس این روز عید همه امت اسلامی و همه شیعیان است و مخصوص عده خاص نخواهد بود.

ثالثاً: شاید به همین دلیل که در روایات درباره این که عید

ص: 387


1- بهبهانی، سید علی، فروغ هدایت، ص 377، با ترجمه دوانی، علی، نشر قدر
2- قمی، عباس، مفاتیح الجنان اعمال روز عید غدیر

غدیر مخصوص عید سادات است چیزی نیامده، در میان شیعیان سایر کشورها غیر از کشور ولایت(ایران شیعی) نیز چنین چیزی در میان شیعیان و سادات وجود ندارد.

رابعا: گرچه این روز بزرگ اختصاص به سادات ندارد. اما به نظر می رسد اینکه شیعیان ایرانی در عید غدیر از سادات محترم تجلیل می کند و به منازل آنان سر می زنند و از آنها عیدی می گیرند و احیاناً به فقرای سادات تحت عنوان عیدی کمک هایی می کنند، سنت حسنه و به طور یقین مثبت است و نکته ای منفی هرگز در آن وجود ندارد. چون در برخی روایات احترام و دل جویی و کمک و صله دادن به سادات بخصوص سادات فقیر و نیازمند سفارش شده است.

پاورقی ها:

[1] . بهبهانی، سید علی، فروغ هدایت، ص 377، با ترجمه دوانی، علی، نشر قدر

[2] . قمی، عباس، مفاتیح الجنان اعمال روز عید غدیر

ص: 388

ص: 389

بخش هشتم: عید غدیر

اشاره

تصویر

ص: 390

1. اعمال شب و روز عید غدیر چبست؟

اشاره

شب هیجدهم ذیحجه، شب عید غدیر و شب با شرافتی است سیّد در اقبال دوازده رکعت نماز به یک سلام به کیفیتی مخصوص برای این شب با دعائی نقل کرده است. علاقمندان می توانند به کتاب اقبال رجوع کنند.

روز هیجدهم روز عید غدیر و عید اللهِ الاکْبَرْ و عید آل محمّد علیهم السلام است و عظیم ترین اعیاد است و خداوند مبعوث نفرموده پیغمبری را مگر آن که این روز را عید گرفته است و حرمت آن را دانسته است. روز عید غدیر نامش در آسمان روز عهد معهود است و نامش در زمین روز میثاق مَاخوذ و جَمع مَشهُود است.

در روایتی آمده که از امام صادق علیه السلام پرسیدند که آیا مسلمانان غیر از جمعه، عید قربان و عید فطر، عید دیگری دارند. امام فرمود بله عیدی هست که از همه اینها احترامش بیشتر است. آن روزی است که رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به جانشینی خود معرفی کرد و فرمود که هر کس من مولا و آقای اویم پس علی مولا و آقا و پیشوای اوست و آن روز هیجدهم ذی الحجّه است.

راوی از امام پرسید: در آن روز چه اعمالی باید انجام داد؟

امام فرمود: که باید روزه بدارید و عبادت کنید و محمد و آل محمد ( علیهم السلام ) را یاد کنید و بر ایشان صَلَوات بفرستید .

امام رضا علیه السلام به پسر ابی نصر فرمود: هر کجا که باشی سعی کن که روز غدیر نزد قبر مطهّر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام حاضر شوی چرا که خدا در این روز گناه شصت ساله مومنین را می آمرزد. و در این روز دو برابر آنچه که در ماه رمضان و شب قدر و شب فطر از جهنم آزاد کرده، آزاد می کند. و بخشش یک درهم به مؤمن محتاج بدهی برابر است با هزار درهم که در

ص: 391

اوقات دیگر احسان شود.

اعمال این روز چند چیز است:

1- روزه که کفّاره شصت سال گناه است و در روایتی دیگر آمده که برابر است با روزه تمام عمر و معادل است با صد حجّ و صد عمره.

2- انجام غسل .

3- زیارت حضرت علی علیه السلام و سزاوار است که انسان هر کجا باشد سعی کند خود را به قبر مطهر آن حضرت برساند. برای امام در این روز، سه زیارت مخصوصه نقل شده که یکی از آنها زیارت معروفه به «اَمینُ الله» است که از نزدیک و دور خوانده می شود و آن از زیارات جامعه مطلقه است.

4- اقامه دو رکعت نماز به مانند نماز صبح. و پس از نماز به سجده رود و صد مرتبه شکر خدا کند سپس سر از سجده بردارد و دعای زیر خوانده شود:

اَللّهُمَّ اِنِّی اَسْئَلُکَ بِاَنَّ لَکَ الْحَمْدَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ وَ اَنَّکَ

خدایا از تو درخواست کنم بدانکه از برای تو است ستایش یگانهای که شریک نداری و تویی

واحِدٌ اَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَکَ کُفُواً اَحَدٌ وَ اَنَّ

یکتای یگانهای بی نیاز که فرزندی نداری و فرزند کسی نیستی و نیست برایت همتائی هیچ کس

مُحَمّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ الِهِ یا مَنْ هُوَ کُلَّ یَوْمٍ فی

و براستی محمد بنده و رسول تو است درودهای تو بر او و آلش باد ای که هر روز در شَاْنٍ کَما کانَ مِنْ شَاْنِکَ اَنْ تَفَضَّلْتَ عَلَیَّ بِاَنْ جَعَلْتَنی مِنْ اَهْلِ کاری هستی چنانچه از شان تو بود که بر من تفضل فرمودی به این که مرا از اهل

ص: 392

اِجابَتِکَ وَ اَهْلِ دِینِکَ وَ اَهْلِ دَعْوَتِکَ وَ وَفَّقْتَنی لِذلِکَ فی مُبْتَدَءِ

اجابتت و از اهل دینت و اهل دعوتت قرار دادی و موفقم داشتی بدان در آغاز

خَلْقی تَفَضُّلاً مِنْکَ وَ کَرَماً وَ جُوداً ثُمَّ اَرْدَفْتَ الْفَضْلَ فَضْلاً وَالْجُودَ

آفرینشم از روی تفضل و کرم و بخششت سپس دنبال آوردی این فضل را به فضلی دگر و این بخشش را جُوداً وَالْکَرَمَ کَرَماً رَاْفَةً مِنْکَ وَ رَحْمَةً اِلی اَنْ جَدَّدْتَ ذلِکَ الْعَهْدَ

به بخششی دگر و این کرم را به کرمی دگر که آن هم از روی مهر و رحمتت بود تا بدانجا که تازه کردی این عهد را

لی تَجْدیداً بَعْدَ تَجدیدِکَ خَلْقی وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً ناسِیاً ساهِیاً

برایم از نو پس از تجدید آفرینشم در صورتی که من در فراموشی بودم و فراموشکاری و بی خبری غافِلاً فَاَتْمَمْتَ نِعْمَتَکَ بِاَنْ ذَکَّرْتَنی ذلِکَ وَ مَنَنْتَ بِهِ عَلَیَّ وَ هَدَیْتَنی و غفلت پس تو نعمتت را بر من تمام کردی به این که آن را به یادم انداختی و بدان بر من منت نهادی و بر آن راهنمائیم کردی لَهُ فَلیَکُنْ مِنْ شَاْنِکَ یا اِلهی وَ سَیِّدی وَ مَولایَ اَنْ تُتِمَّ لی ذلِکَ وَلا پس همچنان باید از شان تو باشد ای معبود و آقا و مولای من که تمام کنی برایم آن نعمت را و از تَسْلُبَنیهِ حَتّی تَتَوَفّانی عَلی ذلِکَ وَ اَنتَ عَنّی راضٍ فَاِنَّکَ اَحَقُّ من سلب نفرمائی آن را تا هنگامی که بمیرانیم بر آن در حالی که تو از من خشنود باشی که براستی تو سزاوارترین

المُنعِمینَ اَنْ تُتِمَّ نِعمَتَکَ عَلَیَّ اَللّهُمَّ سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ اَجَبْنا داعِیَکَ

نعمت بخشانی که نعمتت را بر من به پایان رسانی خدایا شنیدیم و پیروی کردیم و خوانندهات را اجابت کردیم

بِمَنِّکَ فَلَکَ الْحَمْدُ غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ اِلَیکَ المَصیرُ امَنّا بِاللّهِ وَحدَهُ لا

ص: 393

به لطف تو پس از آن تو است حمد و آمرزشت را خواهانیم پروردگارا و به سوی تو است بازگشت ایمان داریم به خدای یگانه ای شَریکَ لَهُ وَ بِرَسُولِهِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ صَدَّقْنا وَ اَجَبْنا که شریک ندارد و به رسولش محمد صلی الله علیه و آله و تصدیق کردیم و اجابت کردیم داعِیَ اللهِ وَاتَّبَعْنَا الرَّسوُلَ فی مُوالاةِ مَوْلینا وَ مَوْلَی الْمُؤْمِنینَ اَمیرِالمُؤْمِنینَ داعی خدا را و پیروی کردیم از رسول (او) در مورد دوستی و اطاعت مولایمان و مولای مؤمنان عَلِیِّ بْنِ اَبیطالِبٍ عَبْدِاللّهِ وَاَخی رَسوُلِهِ وَالصِّدّیقِ الاْکْبَرِ

امیرمؤمنان علی بن ابی طالب بنده خدا و برادر رسول او و صدیق اکبر وَالحُجَّةِ عَلی بَرِیَّتِهِ المُؤَیِّدِ بِهِ نَبِیَّهُ وَ دینَهُ الْحَقَّ الْمُبینَ عَلَماً لِدینِ و حجت او بر آفریدگانش آنکه خداوند پیامبرش و دین حق آشکارش را بوسیله او تایید کرد نشانه و پرچم دین

اللهِ وَ خازِناً لِعِلْمِهِ وَ عَیْبَةَ غَیْبِ اللهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّ اللهِ وَ اَمینَ اللهِ عَلی خدا و خزینهدار دانش او و گنجینه غیب خدا و جایگاه راز خدا و امین خدا بر خَلْقِهِ وَ شاهِدَهُ فی بَرِیَّتِهِ اَللّهُمَّ رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادی خلق او و گواه او در آفریدگانش خدایا ای پروردگار ما. ما شنیدیم منادی را که ندا می کرد

لِلایمانِ اَنْ امِنُوا بِرَبِّکُمْ فَامَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا

برای ایمان (و می گفت) ایمان آورید به پروردگارتان پروردگارا ما هم ایمان آوردیم پس بیامرز گناهانمان را

سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ رَبَّنا وَ اتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَلا

ص: 394

و بدی هامان را پوشیده دار و ما را با نیکان بمیران پروردگارا عطا کن به ما چیزی را که بوسیله فرستادگانت به ما وعده دادی

تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیمَةِ اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ فَاِنّا یا رَبَّنا بِمَنِّکَ وَ لُطْفِکَ

و در روز رستاخیز رسوایمان مکن که براستی تو خلف وعده نمی کنی، پس ما ای پروردگار به احسان و لطف تو

اَجَبْنا داعِیَکَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ وَ صَدَّقْناهُ وَ صَدَّقْنا مَوْلَی الْمُؤْمِنینَ

اجابت کردیم داعی تو را و پیروی کردیم از رسول تو و تصدیقش کردیم و نیز تصدیق کردیم مولای مؤمنان را

وَ کَفَرْنا بِالجِبْتِ وَالطّاغُوتِ فَوَلِّنا ما تَوَلَّیْنا وَاحْشُرْنا مَعَ اَئِمَّتِنا فَاِنّا

و کافر شدیم به جبت و طاغوت (غاصبان حقوق آن حضرت) پس والی ما گردان آن را که ما به ولایت برگزیدیم و با امامانمان

بِهِمْ مُؤْمِنُونَ مُوقِنُونَ وَ لَهُمْ مُسَلِّمُونَ امَنّا بِسِرِّهِمْ وَ عَلانِیَتِهِمْ

محشورمان کن که براستی ما بدیشان ایمان و اعتقاد داریم و تسلیم آنانیم ایمان داریم بر نهانشان و آشکارشان

وَ شاهِدِهِمْ وَ غائِبِهِمْ وَحَیِّهِمْ وَ مَیِّتِهِمْ وَ رَضینا بِهِمْ اَئِمَّةً وَ قادَةً

و حاضرشان و غائبشان و زندهشان و مردهشان و خشنودیم به امامتشان و آقائیشان و همانها ما را

وَ سادَةً وَ حَسْبُنا بِهِمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ اللهِ دُونَ خَلْقِهِ لا نَبْتَغی بِهِمْ بَدَلاً وَلا در مابین خود و خدا از سایر خلق کافی هستند نجوئیم بجای ایشان بدلی و نَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِمْ وَلیجَةً وَ بَرِئْنا اِلَی اِلله مِنْ کُلِّ مَنْ نَصَبَ لَهُمْ حَرْباً نگیریم جز ایشان همدمی (یا معتمدی) و بیزاری جوئیم به درگاه خدا از هر که برپا کند در برابرشان جنگی

مِنَ الْجِنِّ وَالاْنْسِ مِنَ الاْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ وَ کَفَرْنا بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ

از جن و انس از اولین و آخرین و کافر شدیم به جبت و طاغوت

ص: 395

وَالاَوثانِ الاَرْبَعَةِ وَ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ کُلِّ مَنْ

و بتهای چهارگانه و دنبال روندگان و پیروانشان و

والاهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالاْنْسِ مِنْ اَوَّلِ الدَّهرِ اِلی آخِرِهِ اَللّهُمَّ اِنّا

هر که دوستشان دارد از جن و انس از آغاز روزگار تا پایان آن. خدایا تو را نُشْهِدُکَ اَنّا نَدینُ بِما دانَ بِهِ مُحَمَّدٌ وَ الُ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ گواه می گیریم که ما متدین هستیم بدانچه متدین شد بدان محمد و آل محمد درود خدا بر او وَ عَلَیْهِمْ وَ قَوْلُنا ما قالُوا وَ دینُنا ما دانُوا بِهِ ما قالُوا بِهِ قُلْنا وَ ما دانُوا و برایشان باد و گفتار ما همان است که آنها گفتند و دین ما همان است که آنها متدین بدان بودند هر چه را آنان گفتند ما هم گفتیم و هر چه را آنان متدین بِهِ دِنّا وَ ما اَنْکَرُوا اَنْکَرْنا وَ مَنْ والَوْا والَیْنا وَ مَنْ عادَوْا عادَیْنا وَ مَنْ بدان شدند ما هم شدیم و هر چه را آنان انکار کردند ما هم انکار کردیم و هر که را دوست داشتند دوست داریم و هر که را دشمن دارند دشمن داریم لَعَنُوا لَعَنّا وَ مَنْ تَبَرَّؤُا مِنْهُ تَبَرَّاْنا [مِنْهُ] وَ مَنْ تَرَحَّمُوا عَلَیْهِ تَرَحَّمْنا و هر که را لعن کردند لعن کنیم و از هر که بیزاری جستند بیزاری جوئیم و بر هر که ترحم کردند ترحم کنیم عَلَیْهِ آمَنّا وَ سَلَّمْنا وَ رَضینا وَاتَّبَعْنا مَوالِیَنا صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ

ایمان آوردیم و تسلیم و خشنود گشتیم و پیروی کردیم از سرورانمان درودهای خدا بر ایشان باداَللّهُمَّ فَتَمِّمْ لَنا ذلِکَ وَلا تَسْلُبْناهُ وَاجْعَلْهُ مُسْتَقِرّاً ثابِتاً عِنْدَنا وَلا خدایا پس تو آن را برای ما تکمیل کن و از ما سلب مفرما و آن را پایگاهی ثابت در پیش ما قرار ده و

ص: 396

تَجْعَلْهُ مُسْتَعاراً وَ اَحْیِنا ما اَحْیَیْتَنا عَلَیْهِ وَ اَمِتْنا اِذا اَمَتَّنا عَلَیْهِ

پایگاه عاریت و موقتش قرار مده و زندهمان دار بر همان تا هرگاه که زندهمان داری و بمیرانمان بر آن هرگاه میراندیمان،

مُحَمَّدٍ اَئِمَّتُنا فَبِهِمْ نَاْتَمُّ وَ اِیّاهُمْ نُوالی وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوَّ اللهِ نُعادی الُ

محمد پیشوایان مایند به آنها اقتدا کنیم و آنان را دوست داریم و دشمنشان را که دشمن خدا است دشمن داریم آل

فَاجْعَلْنا مَعَهُمْ فِی الدُّنْیا وَالاّْخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ فَاِنّ ا بِذلِکَ راضُونَ

پس ما را در دنیا و آخرت با ایشان قرار ده و از مقربان درگاهت گردان که براستی ما به همان خشنودیم

یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ .

ای مهربانترین مهربانان .

پس از این دعا باز به سجده رود و صد مرتبه ذکر «اَلْحَمْدُلِلّهِ» و صد مرتبه ذکر «شُکْراًلِلّهِ» بگوید و روایت شده که هر کس این عمل را بجا آورد ثواب کسی داشته باشد که در روز عید غدیر نزد حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله) حاضر شده باشد و با آن حضرت بر ولایت بیعت کرده باشد. بهتر است این نماز نزدیک ظهر اقامه شود که پیامبراکرم در آن ساعت امیرالمؤ منین علی علیه السلام را در غدیر خُمّ به امامت و خلافت برای مردم نصب فرمود و در رکعت اوّل سوره قدر و در رکعت دوم سوره توحید خوانده شود .

5- پس از غسل، نیم ساعت به ظهر مانده دو رکعت اقامه شود. در هر رکعت حمد یک مرتبه و سوره توحید ده مرتبه و آیة الکرسی ده مرتبه و سوره قدر ده مرتبه خوانده شود که ارزش این نماز برابر است با صد هزار حجّ و صد هزار عمره است و باعث برآوردن شدن حوائج دنیا و آخرت می شود. بهتر است که بعد از این نماز این دعا را خوانده شود: رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً ... «الدُّعاء بطوله .

ص: 397

6- خواندن دعای ندبه .

7- خواندن دعایی که سید بن طاووس از شیخ مفید نقل کرده است :

اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِحَقِّ

خدایا از تو درخواست کنم به حق

مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَ عَلِیٍّ وَلِیِّکَ وَالشَّاْنِ وَالْقَدْرِ الَّذی خَصَصْتَهُما بِهِ دُونَ

محمد پیامبرت و به حق علی ولی تو و بدان منزلت و مرتبهای که بدان وسیله آن دو را از سایر مخلوق خود اختصاص دادی که

خَلْقِکَ اَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عَلِی وَ اَنْ تَبْدَءَ بِهِما فی کُلِّ خَیْرٍ

درود فرستی بر محمد و علی و از آنان شروع کنی در دادن هر خیری

عاجِلٍ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ الاْئِمَّةِ الْقادَةِ وَالدُّعاةِ

که فوری است خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد پیشوایان رهبر و خوانندگان بزرگ و

السّادَةِ وَالنُّجُومِ الزّاهِرَةِ وَالاْعْلامِ الْباهِرَةِ وَساسَةِ الْعِبادِ وَ اَرْکانِ

سرور و ستارگان درخشان و نشانههای فروزان و تدبیرکنندگان کار بندگان و پایههای

الْبِلادِ وَالنّاقَةِ الْمُرْسَلَةِ وَالسَّفینَةِ النّاجِیَةِ الْجارِیَةِ فِی الْلُّجَجِ

جاهای آباد و ناقه فرستاده شده و کشتی نجات که روان است در دریاهای ژرف

الْغامِرَةِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ خُزّانِ عِلْمِکَ وَ اَرْکانِ

پر آب خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد گنجینههای دانشت و پایههای محکم

تَوْحِیدِکَ وَ دَعآئِمِ دینِکَ وَ مَعادِنِ کَرامَتِکَ وَ صِفْوَتِکَ مِنْ بَرِیَّتِکَ

توحید تو و ستونهای دین تو و معدنهای کرامتت و برگزیدگان

ص: 398

از خلقت

وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ الاْتْقِیآءِ الاْنْقِیآءِ النُّجَبآءِ الاْبْرارِ وَالْبابِ

و بهترین آفریدگانت آن پرهیزکاران پاکیزه و برگزیدگان نیکوکار و درگاهی که مورد

الْمُبْتَلی بِهِ النّاسُ مَنْ اَتاهُ نَجی وَ مَنْ اَباهُ هَوی اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی

ابتلای مردم است هر کس بدان درگاه آمد نجات یافت و هر کس سر باز زد سقوط کرد خدایا درود فرست بر

مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اَهْلِ الذِّکْرِ الَّذینَ اَمَرْتَ بِمَسْئَلَتِهِمْ وَ ذَوِی

محمد و آل محمد اهل ذکری که دستور فرمودی بپرسش مسائل از آنها

الْقُرْبَی الَّذینَ اَمَرْتَ بِمَوَدَّتِهِمْ وَ فَرَضْتَ حَقَّهُمْ وَ جَعَلْتَ الْجَنَّةَ مَعادَ

و خویشاوندانی که دستور فرمودی به دوست داشتنشان و حقشان را واجب کردی و بهشت را بازگشتگاه (و سرمنزل)

مَنِ اقْتَصَّ اثارَهُمْ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ کَما اَمرَوُا

کسی قرار دادی که آثارشان را پیروی کند خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد چنانچه دستور

بِطاعَتِکَ وَ نَهَوْا عَنْ مَعْصِیَتِکَ وَ دَلّوُا عِبادَکَ عَلی وَحْدانِیَّتِکَ اَللّهُمَّ

پیروی تو را دادند و از نافرمانیت نهی کردند و بندگانت را بیگانگیت راهنمایی کردند خدایا

اِنّی اَسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَ نَجیبِکَ وَ صَفْوَتِکَ وَ اَمینِکَ

من از تو می خواهم به حق محمد پیامبرت و گرامی و برگزیده و امین تو

وَ رَسُولِکَ اِلی خَلْقِکَ وَ بِحَقِّ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ یَعْسُوبِ الدّینِ وَ قاَّئِدِ

و فرستادهات بسوی خلق و به حق امیرمؤمنان و پیشوای دین و رهبر

ص: 399

الْغُرِّ الْمُحَجَّلینَ الْوَصِیِّ الْوَفِیِّ وَالصِّدّیقِ الاْکْبَرِ وَالْفارُوقِ بَیْنَ

سفیدرویان آن وصی باوفا و صدیق اکبر و جداکننده بین

الْحَقِّ وَالْباطِلِ وَالشّاهِدِ لَکَ وَالدّالِّ عَلَیْکَ وَالصّادِعِ بِاَمْرِکَ

حق و باطل و گواه تو و راهنمایی کننده بر تو و آشکار کننده دستورت

وَالْمُجاهِدِ فی سَبیلِکَ لَمْ تَاْخُذْهُ فیکَ لَوْمَةُ لاَّئِمٍ اَنْ تُصَلِّیَ عَلی

و جهادکننده در راهت آن که نگیردش (و ناراحتش نکند) درباره تو ملامت ملامت کنندهای که درود فرستی بر

مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَجْعَلَنی فی هذَا الْیَوْمِ الَّذی عَقَدْتَ فیهِ

محمد و آل محمد و مرا قرار دهی در این روزی که بستی برای ولی خود پیمان

لِوَلِیِّکَ الْعَهْدَ فی اَعْناقِ خَلْقِکَ وَاَکْمَلْتَ لَهُمُ الّدینَ مِنَ الْعارِفینَ

(امامت) را در گردن خلق خود و کامل گرداندی برای آنها دین را از عارفان

بِحُرْمَتِهِ وَالْمُقِرّینَ بِفَضْلِهِ مِنْ عُتَقآئِکَ وَ طُلَقائِکَ مِنَ النّارِ وَلا

به حرمتش و اقرارکنندگان به فضل او از آزادشدگان و رها شدگانت از آتش و

تُشْمِتْ بی حاسِدِی النِّعَمِ اَللّهُمَّ فَکَما جَعَلْتَهُ عیدَکَ الاْکْبَرَ وَ سَمَّیْتَهُ

شاد مکن نسبت به من حسودانم را در نعمتهایت خدایا چنانچه آن را عید بزرگ خود قرار دادهای و نامیدی آن را

فِی السَّمآءِ یَوْمَ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ وَ فِی الاْرْضِ یَوْمَ الْمیثاقِ الْمَاْخُوذِ

در آسمان روز عهد معهود و در زمین روز پیمان گرفتن و انجمن بازخواست

وَالجَمْعِ المَسْئُولِ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ اَقْرِرْ بِهِ عُیُونَنا

شده درود فرست بر محمد و آل محمد و روشن کن بوسیله اش

ص: 400

دیدگان ما را

وَاجْمَعْ بِهِ شَمْلَنا وَلا تُضِلَّنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا وَاجْعَلْنا لاِنْعُمِکَ مِنَ

و گردآور بدستش پراکندگی ما را و گمراهمان مکن پس از آن که هدایتمان کردی و قرارمان ده از سپاسگزاران نعمتهایت ای

الشّاکِرینَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی عَرَّفَنا فَضْلَ هذَا الْیَوْمِ

مهربانترین مهربانان ستایش خاص خدایی است که شناساند به ما فضیلت این روز را

وَ بَصَّرَنا حُرْمَتَهُ وَ کَرَّمَنا بِهِ وَ شَرَّفَنا بِمَعْرِفَتِهِ وَ هَدانا بِنُورِهِ یا رَسُولَ اللّهِ

و بینامان کرد به حرمت این روز و گرامیمان داشت بدان و شرافتمان داد به معرفتش و هدایتمان کرد به نورش ای رسول خدا

یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ عَلَیْکُما وَ عَلی عِتْرَتِکُما وَ عَلی مُحِبِّیکُما مِنّی

ای امیرمؤمنان بر شما و بر عترت شما و بر دوستان شما

اَفْضَلُ السَّلامِ ما بَقِیَ اللّیْلُ وَالنَّهارُ وَ بِکُما اَتَوَجَّهُ اِلیَ اللهِ رَبّی

بهترین سلام و درود من باد تا برپاست شب و روز و بوسیله او رو کنم به سوی خدا پروردگار من

وَ رَبِّکُما فی نَجاحِ طَلِبَتی وَ قَضآءِ حَوآئِجی وَ تَیْسیرِ اُمُوری اَللّهُمَّ

و پروردگارتان در موفق شدن به مقصودم و برآورده شدن حاجاتم و آسان شدن کارهایم خدایا

اِنّی اَسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ

از تو خواهم به حق محمد و آل محمد که درود فرستی بر محمد و آل

مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَلْعَنَ مَنْ جَحَدَ حَقَّ هذَا الْیَوْمِ وَ اَنْکَرَ حُرْمَتَهُ فَصَدَّ عَنْ

محمد و لعنت کنی کسی را که انکار کند حق این روز را و انکار کند حرمتش را و جلوگیری کرد

ص: 401

سَبیلِکَ لاِِطْفآءِ نُورِکَ فَاَبَی اللهُ اِلاّ اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ اَهْلِ

از راه تو برای خاموش کردن نورت ولی خدا هم نمی خواهد جز آن که نورش را آشکار کند خدایا گشایش ده به کار خاندان

بَیْتِ مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَاکْشِفْ عَنْهُمْ وَ بِهِمْ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ الْکُرُباتِ

محمد پیامبرت و برطرف کن از ایشان و بوسیله ایشان از اهل ایمان گرفتاریها و محنتها را

اَللّهُمَّ امْلاَءِ الاْرْضَ بِهِمْ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ اَنْجِزْ لَهُمْ

خدایا پر کن زمین را بوسیله ایشان از عدل و داد چنانچه پر شده از ستم و بیداد و وفا کن برای آنها

ما وَعَدْتَهُمْ اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ

آنچه را وعده دادی به آنها که براستی تو خلف وعده نمی کنی

8- در هنگام ملاقات مومنین به عنوان تهنیت جمله ذیل را بگوییم.

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الّذی جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّکینَ بِوِلایَةِ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالاْئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ

ستایش خاص خدایی است که قرار داد ما را از تمسک جویان به ولایت امیرمؤ منان و سایر امامان علیهم السلام

و نیز بخواند: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی اَکْرَمَنا بِهذَا الْیَوْمِ وَ جَعَلَنا مِنَ الْمُوفینَ بِعَهْدِهِ اِلَیْنا وَ میثاقِهِ الَّذی واثَقَنا بِهِ مِنْ وِلایَةِ وُلاةِ اَمْرِهِ وَالْقُوّامِ بِقِسْطِهِ وَ لَمْ یَجْعَلْنا مِنَ الْجاحِدینَ وَالْمُکَذِّبینَ بِیَوْمِ الدّینِ .

ستایش خاص خدایی است که گرامی داشت ما را به این روز و قرارمان داد از وفاکنندگان به عهدی که با ما کرده بود و پیمانی که با ما بسته بود از ولایت سرپرستان امر دین او و برپادارندگان عدلش و قرارمان نداد از منکران و تکذیب کنندگان روز جزا

9- صد بار این ذکر گفته شود: اَلْحَمْدُلِلّهِ الّذی جَعَلَ کَمالَ دینِهِ وَ تَمامَ نِعْمَتِهِ بِوِلایَةِ اَمیرِ الْمُؤ مِنینَ عَلیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ عَلَیْهِ السَّلامُ .

ص: 402

ستایش خاص خدایی است که قرار داد کمال دین و تمام شدن نعمتش را به ولایت امیرمؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام .

در این روز شریف پوشیدن لباس نیکو و زینت کردن و استفاده کردن از عطر و شادی کردن شیعیان امیرالمؤ منین علیه السلام و عفو و بخشش از تقصیرات ایشان و برآوردن حاجات ایشان و صله ارحام و توسعه بر عیال و اطعام مؤمنان و افطار دادن روزه داران و مصافحه با مؤمنین و رفتن به زیارت ایشان و تَبسّم کردن بر رویشان و هدیه فرستادن بر ایشان و شکر الهی به جا آوردن به جهت نعمت بزرگ ولایت و بسیار فرستادن صَلَوات و عبادات کردن فضیلت بسیار دارند.

روز عید غدیر روز برطرف شدن غمهای مومنین است. این روز، روزی است که حضرت موسی علیهالسلام بر ساحران غلبه کرد و خداوند آتش را بر ابراهیم خلیل علیه السلام سَرد و گلستان کرد. و حضرت موسی علیه السلام یوشع بن نون را وصیّ خود گردانیده و حضرت عیسی علیه السلام شمعون الصّفا را وصیّ خود قرار داده و حضرت سلیمان علیه السلام رعیّت خود را بر اِستِخلافِ اصِفِ بنِ بَرْخِیا اِشهاد کرد.

10- در این روز خواندن عقد اخوّت با برادران مؤمن سفارش شده و کیفیّت آن به نحوی که شیخِ در مستدرک وسایل از کتاب زاد الفردوس نقل فرموده چنین است که دست راست خود را بر دست راست برادر مؤمن خود گذاشته و بگوید:

و اخَیْتُکَ فِی اللهِ وَ صافَیْتُکَ فِی اللّهِ وَ صافَحْتُکَ فِی اللّهِ وَ عاهَدْتُ اللّهَ

برادر شدم با تو در راه خدا و دوست با صفایت شدم در راه خدا و مصافحه کردم با تو در راه خدا و عهد کردم با خدا

وَ مَلاَّئِکَتَهُ وَ کُتُبَهُ وَ رُسُلَهُ وَ اَنْبِی آئَهُ وَالاْئِمَّةَ الْمَعْصُومینَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ

و فرشتگانش و کتابهایش و رسولانش و پیمبرانش و امامان معصومین علیهم السلام

ص: 403

عَلی اَنّی اِنْ کُنْتُ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَالشَّفاعَةِ وَ اُذِنَ لی بِاَنْ

بر این که اگر من از اهل بهشت و اهل شفاعت بودم و اجازهام دادند کهاَدْخُلَ الْجَنَّةَ لا اَدْخُلُها اِلاّ وَ اَنْتَ مَعی

داخل بهشت گردم داخل نشوم جز با تو .

آنگاه برادر مؤمن بگوید: قَبِلْتُ ؛ قبول کردم

پس بگوید: اَسْقَطْتُ عَنْکَ جَمیعَ حُقُوقِ الاْخُوَّةِ ما خَلاَ الشَّفاعَةَ وَالدُّعاَّءَ وَالزِّیارَةَ

و ساقط کردم از تو تمامی حقوق برادری را جز شفاعت و دعا و زیارت .

* به نقل از مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی

ص: 404

2. با توجه به اهمیت عید غدیر خم چرا در نهج البلاغه نامی از این عید برده نشده است؟

اشاره

همانطور که سید رضی جمعآوری کننده نهج البلاغه در مقدمه کتاب تصریح می کند وی در پاسخ به درخواست برخی از دوستانش مبنی بر این که کتابی تألیف نماید که سخنان برگزیده امیرمؤمنان علیه السلام را در جمیع فنون و بخش های مختلف، از خطبه ها، نامه ها، مواعظ و آداب و... در بر داشته باشد؟ این کتاب را تألیف نموده است.

مرحوم سید رضی می گوید من این خواسته را اجابت کردم و کار را شروع نمودم... ... و منظورم این بود که علاوه بر فضایل بی شمار دیگر، بزرگی قدر و شخصیت امیر مؤمنان علی علیه السلام از نظر شگفتی های بلاغت و نمونه های ارزنده فصاحت را روشن سازم لذا تصمیم گرفتم از میان خطبه ها، نامه ها و سخنان حکمت آمیز در ابتدا خطبه های «زیبا» و سپس نامه های «جالب» و بعد از آن کلمات حکمت آمیز حضرت را برگزینم.

تا آنجای که می گوید هرگز ادعا نمی کنم که من به همه جوانب سخنان حضرت علی علیه السلام احاطه پیدا کرده ام به طوری که هیچ کدام از سخنان او از دستم نرفته باشد بلکه بعید نمی دانم که آن چه نیافته ام بیش از آن باشد که یافته ام و آن چه در اختیارم قرار گرفته کمتر است از آن چه به دستم نیامده است.(1)

روشن شد که سید رضی(ره) در صدد گزینش خطبه ها و نامه و مواعظ حضرت علی علیه السلام بوده و هر یک را که از نظر فصاحت و بلاغت پر جاذبه دیده جمع آوری کرده و به همین دلیل اسم این مجموعه گرانبها را «نهج البلاغه» گذاشته و در اختیار دیگران قرار داده است.

روی این جهت یک احتمال این است که خطبه حضرت

ص: 405


1- مقدمه نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، انتشارات مشرقین، چاپ چهارم، 1379ش، ص27.

امیرمؤمنان در رابطه با عید غدیر و استناد حضرت به خطبه غدیر از نظر فصاحت و بلاغت برای مرحوم سید رضی در حدی نبوده که در نهج البلاغه ذکر شود.

احتمال دیگر نیز این است که ایشان به خطبه حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام دست نیافته است و در دسترس ایشان نبوده نه این که خطبه مولای متقیان و یا سایر استنادهای حضرت علی علیه السلام به خطبه رسول الله صلی الله علیه و آله در روز غدیر، از نظر سید رضی معیار فصاحت و بلاغت را نداشته است.

البته روشن است همه سخنان و خطبه های امام علی علیه السلام از حیث فصاحت و بلاغت در یک سطح نیستند.

همان طور که اشاره شد حضرت علی علیه السلام برای اثبات حقانیت و خلافت بلافصل خویش به طور مکرر به حدیث متواتر غدیر استناد کرده است و جریان غدیر را مطرح نموده است چه آن روزی که آن حضرت از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله خواست و فرمود: هر کس در غدیر بوده در مورد جریان غدیر شهادت دهد.(1) و چه آن روزی که از اعضای شورا سوال کرد و فرمود: فهل فیکم احد یقول له رسول الله صلی الله علیه و آله : من کنت مولاه فهذا علی مولاه... غیری؟»(2) و همه گفتند نه، و چه آن روزی که با ابوبکر احتجاج کرد و فرمود: «تو را به خداوند سوگند می دهم که بگوئی آیا مطابق حدیث و کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟» ابوبکر گفت بلکه تو.(3) و چه آن روزی که در ایام خلافتش عید غدیر و جمعه در یک روز افتاده بود و حضرت در آن روز خطبه ای خواند و در بخشی از آن فرمود: «ای جماعت مؤمنان! خدای عزوجل در این روز برای شما دو عید فراهم کرد... بدانید که اعتقاد به توحید پذیرفته نیست، مگر با اعتراف به نبوت محمد صلی الله علیه و آله و هیچ اعتقادی و عملی قبول نیست مگر با قبول ولایت آن کسی که خداوند او را سرپرست قرار داده است و

ص: 406


1- طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، بی تا، مرتضی، ج1، ص74.
2- نقدی. شیخ جعفر، الانوار العلویة و الاسرار المرتضویه، نجف، حیدریة، طبع دوم، 1381ش، ص326.
3- طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج1، ص117؛ مرتضی، بی تا؛ صدوق، الخصال، ج2، ص550.

آیین طاعت خدا در مورد کسی به نتیجه نخواهد رسید مگر این که چنگ زنید به حبل الله و آنانی که اهل بیت خدایند یعنی کسانی که در روز دوح (غدیر) درباره آنان خدا آیه فرستاد و اراده خویش را در حق بندگان خاص خود اظهار داشت و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود تا ابلاغ کند و گمراهان و منافقان را به حساب نیاورد و خود ضمانت کرد که او را از (شر) ایشان نگاه دارد».

تا آنجای که می فرماید: این گونه خدا دین خویش را کامل کرد و چشم پیامبر و مؤمنان و تابعان او را روشن ساخت و این همان (واقعه غدیر) بود که برخی از شما خود شاهد آن بودید و به برخی دیگر از شما خبر آن رسید... .

امروز روز عهد و پیمان، روز کامل شدن دین، روز نص (تصریح) بر شخص است یعنی آنان که ویژه رهبری هستند.(1)

نتیجه این که مطرح نمودن جریان غدیر به طور مکرر در کلمات معصومین و از جمله امیر مؤمنان علیه السلام آمده است و نیامدن آن در نهج البلاغه که سید رضی(ره) آن را جمع آوری کرده است، به آن جهت است که نهج البلاغه مشتمل بر بخش خاصی از سخنان امام علی علیه السلام می باشد نه همه آن.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج1، ص181 تا 211.

2_ انصاری، عذرا، پیام غدیر، (غدیر در روایات).

پاورقی ها:

[1]. مقدمه نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، انتشارات مشرقین، چاپ چهارم، 1379ش، ص27.

[2]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، بی تا، مرتضی، ج1، ص74.

[3]. نقدی. شیخ جعفر، الانوار العلویة و الاسرار المرتضویه، نجف،

ص: 407


1- خراسانی، علم الهدی، نهج الخطابه، کتابخانه، صدر، بی تا، ج2، ص262؛ مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج2، ص23.

حیدریة، طبع دوم، 1381ش، ص326.

[4]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج1، ص117؛ مرتضی، بی تا؛ صدوق، الخصال، ج2، ص550.

[5]. خراسانی، علم الهدی، نهج الخطابه، کتابخانه، صدر، بی تا، ج2، ص262؛ مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج2، ص23.

ص: 408

ص: 409

بخش نهم سایر مباحث غدیر

اشاره

تصویر

ص: 410

1. حضرت علی علیه السلام در روز غدیر خم چند سال داشتند؟

امیر المومنین علیه السلام در تاریخ 13 رجب 23 سال قبل از هجرت متولد گردید و در تاریخ 21 رمضان سال 40 هجری به شهادت رسید و واقعه غدیر در 18 ذی الحجه سال 10 هجری بوده است. بنابراین سن مبارک آن حضرت در غدیر 33 سال بوده است. والسلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیاً.

ص: 411

2. مطالبی خاص و اشعاری پیرامون عید سعید غدیر خم بنویسید؟

غدیر نامی است آشنا اما غریب، همانگونه که علی نامی است آشنا و بی نهایت غریب، غدیر وادی ای است که انسان ها در آن صراط مستقیم را یافتند اما آن را رها کردند و در کوچه و پس کوچه های عداوت و جهالت و نفاق و تعصب و تنگ نظری در ظلمت کده سقیفه گم گشتند و غدیر اقیانوس کبیری است که غواصان گوهر شناس نه تنها از آن لولوء و مرجان بلکه جان می یابند. و اینک شعری که خواسته اید: از حمید سبزواری:

هله مجمر مفروزید، بهار آمده است

لاله با مجمره ای غالیه بار آمده است

سنبل آراسته گیسو به کنار آمده است

باغ را آب روان آینه دار آمده است

سرخ گل زیبا، چون روی نگار آمده است

وقت آن شد که دیگر رخت به صحرا فکنیم

زآتشین باده شرر در دل مینا فکنیم

دسته در حلقه آن زلف سخن سافکنیم

پای در دایره والی والد فکنیم

آنکه اندر کف او جنت و نار آمده است

ساقی از خم ولایت می توحیدم بخش

موجب عزت و سرمایه تأئیدم بخش

ناامیدم مکن از سابقه امیدم بخش

عید سعید غدیر است بدین عیدم بخش

که به قانون خدا کارگزار آمده است

در غدیر خم امروز به فرمان اله

مصطفی آن که اسرار ازل بود آگاه

ص: 412

در بر نخبه اصحاب و بزرگان سپاه

گفت من کنت مولاه علی مولا

این سخن زآن دو لب غالیه بار آمده است

از ملک مژده (اکملت لکم) دین آمد

وز فلک هلهله شادی و تحسین آمد

دوست را سر خط آزادی و تأمین آمد

تیر حرمان به دل دشمن دیرین آمد

که ولای شه اسلام شعار آمده است

ص: 413

3. با توجه به احادیث متعدد از پیامبر- صلی الله علیه و آله - درباره مخالفان علی علیه السلام ، حکم آنان و حکم اقتداء در نماز به عامه چیست؟

اشاره

توضیح اینکه در کتاب کوثر و غدیر آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده اند :حضرت علی علیه السلام بعد از من بهترین مردم است و هر کس او را نپذیرد کافر است، آیا این شامل کلیه فرق اسلام می شود؟ و نیز گفته اند هر کس اصحاب مرا به علی علیه السلام برتری دهد به تحقیق کافر است و نیز فرموده اند کسی که بعد از من با علی علیه السلام در خلافت ستیز کند کافر است. اگر چنین است چطور امام خمینی به حجاج دستور فرمودند که به آنها در نماز اقتدا کنید؟

متن روایاتی که در سؤال به آن اشاره شده است از این قرار می باشد و تماما از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است.

1. علی امام البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره و مخذول من خذله؛ علی پیشوای نیکان و قاتل بدکاران است کامیاب است کسی که او را یاری کند و خوار و شکست خورده است کسی که او را واگذارد.

این روایت در برخی منابع روائی اهل سنت بدون ذکر سلسله سند آمده است و کسی که حدیث را در کتاب خود آورده یا مثل ابن حجر هیتمی اصلا اشاره به صحت و سقم حدیث نکرده(1) و یا آن را به مجهول و یا مجعول بودن وصف کرده مثلا صاحب کنز العمال حدیث را نقل کرده ولی از قول ذهبی نقل می کند که او گفته است: سوگند به خدا که این روایت جعلی است.(2)

امّا در عین حال در برخی از کتاب های ایشان با سلسله سند از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده و گفته شده این روایت بر اساس شرط مسلم صحیح می باشد ولی مسلم آن را در «صحیح مسلم»

ص: 414


1- هیثمی، احمد بن حجر، الصواعق المحرقة، بی نا، بی تا، ج2، فصل دوم، ص365، ح33.
2- متقی هندی، کنزالعمال، بیروت، موسسه الرساله، 1949م، ص602، جزء 11.

خود نیاورده است.(1)

امّا در منابع شیعی به طور مکرر و با ذکر سلسله سند آمده است.(2)

2. علی بعدی خیر البشر من أبی فقد کفر؛ علی بعد از من بهترین مردم و هر کس نپذیرد قطعا کافر است.

حدیث فوق در منابع اهل سنت آمده است لکن آن را به مرفوعه بودن، مجعول و مجهول بودن خود حدیث و بعضا راوی آن، توصیف کرده و فاقد اعتبار دانسته اند.(3)

امّا علماء شیعه در مورد این روایت می گویند راوی این حدیث شریف جابر است و با سلسله سند متصل و معروف نزد اهل فن، روایت شده است.(4) هر چند کسی تواتر آن را ادعا نکرده است.

3. من فضّل احدا من اصحابی علی علیٍ فقد کفر؛ هر کس یکی از اصحاب مرا بر علی علیه السلام برتری دهد قطعا کافر شده است.(5)

این حدیث در منابع اهل سنت پیدا نشد ولی با توجه به حدیث یک و دو، مطلب روشن است که اشاره شد و اهل سنت چنین مطلبی را توجیه خواهد کرد.

4. این کلام نیز از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که حضرت فرموده است «من نازع علیا فی الخلافة بعدی فهو کافر و قد حارب الله و رسوله و من شک فی علی فهو کافر؛ هر کس در مورد خلافت بعد از من با علی نزاع و ستیز کند او کافر است و به جنگ خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله برخواسته و کسی که در «امامت علی علیه السلام شک کند او کافر است.(6)

این حدیث در منابع شیعه موجود است و از نظر اعتقاد شیعه نسبت به محتوای آن هیچ مشکلی ندارد ولی در منابع اهل سنت یافت نشد و البته در منابع آن ها این روایت که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: من آذی علیا فقد آذانی؛ هر کس علی بن ابی طالب را بیازارد مرا آزرده و احادیث شبیه به همین مضمون

ص: 415


1- حاکم النیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة، 1406ق، ج3، ص129.
2- ر.ک: شرف الدین، سید عبدالحسین، المراجعات، جمعیة الاسلامیة، چاپ دوم، 1402ق، ص240.
3- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1417ق ج7، ص421؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج1، ص471؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج8، ص205؛ و ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج2، ص285.
4- مفید، الارشاد، دارالمفید، بی تا، ج1، ص39؛ تستری، نورالله، الصوارم المهرقه، ص337.
5- مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1413ق، ج38، ص145.
6- بحارالانوار، همان، ج8، ص135؛ قاضی شوشتری، نور الله، احقاق الحق، ج7، ص331.

آمده و به حاکم نیشابوری نسبت صحت آن را داده اند و ذهبی و هیثمی دو نفر دیگر از علماء آنها سلسله سند روایت را معتبر دانسته اند.(1)

روشن شد که روایات مورد سؤال و آنچه را به همین مضامین باشد اهل سنت یا در منابع روائی و تاریخی شان نیاورده اند و بر فرض آوردن این گونه روایات را حجت و معتبر از نظر سند ندانسته و در صورت اعتراف به سند آن در دلالت ومفاد آن تشکیک نموده اند و دست به توجیه زده اند و این مطلب از کسانی که امامت علی علیه السلام را با وجود روایات متواتری که در این زمینه وجود دارد نظیر حدیث ثقلین، منزلت، غدیر و... و دلالت و شأن نزول آیات مربوط به امامت بر خلافت بلافصل علی علیه السلام بعید نیست.

بر این اساس اهل سنت و در رأس آنان خلفاء آنها راجع به مدارک موضوع امامت، این موضع را دارند که به حسب ظاهر می گویند این روایات مجعول بوده اند و از اعتبار ساقط است و اخبار و روایاتی نظیر حدیث غدیر و... که شیعه مدعی تواتر آن است متواتر و یقین آور نمی باشد و یا مفاد آن غیر آن چیزی است که شیعه ها می گویند و در نتیجه روایات و آیات مربوط به امامت را قاصر می دانند و می گویند نمی تواند امامت علی علیه السلام را ثابت کند.

حال این موضع و انکار امامت علی علیه السلام و نادیده گرفتن آیات و روایات مربوطه و حجاب قرار دادن تئوری شورا بر روی آن از دو حال خارج نیست که نتیجه هر یکی از دو صورت متفاوت است.

الف: نادیده گرفتن آیات و روایات امامت و انکار خلافت و امامت أمیر مؤمنان علی علیه السلام در صورتی که از روی جحود و تقصیر و همراه با یقین به آن نباشد بلکه صرف عدم اعتراف و عدم اذعان به حقیقت و از روی قصور و جهل و نرسیدن به حقیقت باشد، یعنی چون فکر و اندیشه او قاصر از رسیدن به حقیقت بوده

ص: 416


1- المناوی، محمد عبدالرئوف، فیض القدیر، بیروت، دارالکتب العلمیة، اول، 1415ق، ج4، ص393، ج6، ص24 و 42.

منکر امامت امام علی علیه السلام شده است؛ چنین انکاری از نظر مبانی اعتقادی شیعه محذوری نداشته و مورد عفو می باشد.

و می توان گفت اکثریت اهل سنت را همین عده تشکیل می دهد و اینان در واقع قربانی نیرنگ عده ای خاص شده و می شوند، قربانی اهداف همانهایی که از تحقیق و مطالعه تاریخ گذشته مسلمانان منع می کنند تا مبادا به سلف صالح شان گمان بد برده شود و قامت کج آنان نمایان گردد.

ب: امّا اگر انکار مسأله امامت از روی جحود و همراه با یقین به آن باشد و کسی این موضوع را از موضوعات قرآنی و ما جاء به الرسول بداند به گونهای که حقیقت مطلب از روی دلایل عقلی و نقلی کتاب و سنت برای او مکشوف شده باشد، چنین کسی از نظر قرآن که می فرمایند: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ...».(1) (آیات خدا را در حالی که یقین به آن داشتند انکار کردند) کافر است. زیرا فرض این است که حجت بر او تمام شده و هیچ مانعی از عذاب شدنش نیست فرد یا افرادی از اهل سنت اگر به همین کیفیتی که بیان گردید. منکر امامت بشوند به اعتقاد شیعه دچار کفر باطنی هستند یعنی از آن جهت که فکر و اندیشه آنان تسلیم حق می باشد ولی از نظر روح تسلیم حقیقت نمی باشند، باطنا کافراند و از آن جهت که در ظاهر اسلام را پذیرفته و به احکام اسلام عمل می کنند مسلمان هستند چون اسلامی که معیار خروج از کفر و ورود در سلک مسلمانان می باشد همان اظهار التزام به اصول توحید، رسالت، معاد و نیز قرآن و آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آورده است می باشد و در این التزام اداء شهادتین به منزله شناسنامه و تعهد تابعیت به شمار می رود و عمل به فروع دین وظیفه مسلمانی و نشانه وفاداری به آن تابعیت است و بر پایه آن تعهد و این اعمال، نظام جامعه اسلامی پدیدار می

ص: 417


1- نحل / 14.

گردد و هر کسی هر چند فقط به حسب ظاهر ملتزم به این امور باشد از مزایای ظاهری اسلام می تواند استفاده کند و احکام ظاهری اسلام بر او جاری می شود یعنی جان، مال، عرض او محترم است و دیگر مسلمانان باید با او معامله مسلمانی را بکنند هر چند به حسب واقع همین انسان ممکن است به هیچ یک از تعلیمات اسلام حتی وحدانیت خدا اعتقادی نداشته باشد. نظیر منافقین که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنان را جزء جامعه اسلامی به شمار می آورد چون مقررات ظاهری اسلام را رعایت می نمودند.

بر همین اساس فقها و علما شیعه نظیر شیخ انصاری (ره) و دیگران برطهارت اهل سنت به جز ناصبی ها استدلال می کنند و می گویند اهل سنت پاک است به دلیل اصل طهارت، نصوص و اجماع علاوه بر این که آنان مسلمان و ملتزم به نماز، زکات، حج و... هستند و نیز سیره قطعیه از معصومین و اصحاب شان و جمیع مؤمنین بر این بوده است که با آنان مباشرت و معاشرت داشته و از غذا و ذبیحه آنان می خورده اند و این امر متقاضی عدم امکان اجتناب از آنان نیز بوده و هست(1)و نیز علماء مذهب، شرکت در نماز جمعه و جماعت اهل سنت را صحیح می دانند و این آراء و انظار علماء شیعه نظیر امام خمینی(ره) و غیره ریشه در سیره معصومین و روایات ما دارد.

امام علی علیه السلام که خلفاء غاصب از او درخواست کمک می نمودند، نه تنها از حل مشکلات قضائی، علمی، تفسیری، سیاسی و... اباء نمی ورزید بلکه استقبال هم می کرد و آنها نیز در بسیاری از مشورت ها نظر حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام را بر می گزیدند که نمونه آن عمل به نظر آن حضرت است در مورد فتح ایران، جنگ با رومیان، تعیین مبدأ تاریخ و... امام علی علیه السلام در نماز جمعه و جماعت آنان شرکت می نمود و در حل مشکلات جامعه اسلامی که غاصبان خلافت زمامدار امور مسلمین بودند آنان را

ص: 418


1- انصاری، کتاب الطهاره، طبع قدیم، موسسه آل البیت، بی تا، جزء 2، ص351؛ خوئی، کتاب الطهاره، ج2، ص83.

کمک می کرد ولی در مواردی که بوی اطاعت از شخص خلیفه استشمام می شد همراهی نمی کرد و صریحا می فرمود: «فقط در اموری که اطاعت خدا در آن باشد دخالت می کنم و همراه هستم».(1)

همان طوری که اشاره شد فتوای امام خمینی(ره) به حضور در نماز جماعت اهل سنت و مسایلی از همین قبیل مستند روایی دارد مرحوم کلینی(ره) در اصول کافی روایاتی را که دلالت می کند با اداء شهادتین و عمل به فروع دین، خون، اعراض و اموال حرمت پیدا می کند، تحت همین عنوان آورده است.(2)

نتیجه این که اهل سنت از نظر فقه و کلام شیعه مرتبه پائین اسلام را که اسلام ظاهری باشد دارا هستند هر چند مرتبه اعلای اسلام را که همان تسلیم عقل و اندیشه به علاوه تسلیم روح و قلب است فاقدند ولی به مقتضای همان اسلام ظاهری از احکام ظاهری اسلام بهره مند می شوند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1_ لباف، علی، مظلومی گمشده در سقیفه، انتشارات منیر، 1383، دانش نامه روابط سیاسی حضرت علی علیه السلام با خلفا.

2_ جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ص417، قم، موسسه در راه حق، اول، 1366ش.

3_ متقی هندی، کنزالعمال، ج11، ص602، همان.

پاورقی ها:

[1]. هیثمی، احمد بن حجر، الصواعق المحرقة، بی نا، بی تا، ج2، فصل دوم، ص365، ح33.

[2]. متقی هندی، کنزالعمال، بیروت، موسسه الرساله، 1949م، ص602، جزء 11.

[3]. حاکم النیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، بیروت،

ص: 419


1- سبحانی، جعفر، پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی علیه السلام ، قم، انتشارات جهان آراء، بی تا، ص387.
2- الثقفی الکوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، انتشارات بهمن، بی تا، ج1، ص307.

دارالمعرفة، 1406ق، ج3، ص129.

[4]. ر.ک: شرف الدین، سید عبدالحسین، المراجعات، جمعیة الاسلامیة، چاپ دوم، 1402ق، ص240.

[5]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1417ق ج7، ص421؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج1، ص471؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج8، ص205؛ و ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج2، ص285.

[6]. مفید، الارشاد، دارالمفید، بی تا، ج1، ص39؛ تستری، نورالله، الصوارم المهرقه، ص337.

[7]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1413ق، ج38، ص145.

[8]. بحارالانوار، همان، ج8، ص135؛ قاضی شوشتری، نور الله، احقاق الحق، ج7، ص331.

[9]. المناوی، محمد عبدالرئوف، فیض القدیر، بیروت، دارالکتب العلمیة، اول، 1415ق، ج4، ص393، ج6، ص24 و 42.

[10]. نحل / 14.

[11]. انصاری، کتاب الطهاره، طبع قدیم، موسسه آل البیت، بی تا، جزء 2، ص351؛ خوئی، کتاب الطهاره، ج2، ص83.

[12]. سبحانی، جعفر، پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی علیه السلام ، قم، انتشارات جهان آراء، بی تا، ص387.

[13]. الثقفی الکوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، انتشارات بهمن، بی تا، ج1، ص307.

ص: 420

4. کسانی که روز غدیرخم شاهد تعیین و معرفی امام از سوی پیامبر اسلام بودند، و بعداً در برابر امام اقدام به توطئه کردند چه حکمی دارند، آیا مرتد هستند یا نام دیگری دارند؟!

اشاره

پاسخ سؤال فوق متوقف بر بررسی نکات زیر می باشد:

1. واژه شناسی مرتد:

«ردّ الرّاء و الدّال، اصل واحد مطّرد منقاس و هو رجع الشیء... و یسمّی المرتدّ لانه ردّ نفسه ألی کفره...»؛(1) ماده رد، یک معنای اصلی دارد که شایع و قیاسی است و آن برگشتن چیز است. مرتد از آن جهت نامیده شده است که وی خویش را به کفر برگشت داده است، پس در لغت مرتد، برگشتن به کفر است.

2. تعریف مرتد

امّا در اصطلاح فقهاء مرتد عبارت است از «کسی که منکر خدا و یا پیامبر و یا ضروریات دین باشد»(2) بعد از آن که وحدانیت خداوند، رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حقانیت دین اسلام را تصدیق کرده باشد.

با این تعریف می توان درباره کسانی که با امامت علی _ علیه السّلام _ مخالفت کردند به قضاوت نشست. روایات زیادی در منابع شیعه نقل شده است که منکر امامت را کافر خوانده اند.(3) امّا نظر مشهور در میان عالمان شیعی این است که واژه کفر، در آن روایات به کفر باطنی حمل می شود.(4)کفر باطنی عبارت است از عقیده و آراء فاسدی که مانع از پذیرش حق به تمام معنا می شود. صاحب جواهر درباره کسانی که عقیده فاسد دارند چنین گفته است: نعم هو بالمعنی المذبور أخبث منه بغیره بل أشد عقاباً کما یشیر الیه قول الصادق علیه السلام اهل الشام شر من اهل الرّوم و اهل المدینه شرّ من اهل المکه...؛

بلی منکران امامت به معنی که ذکر شده از نظر باطن پلیدتر از

ص: 421


1- الرازی، احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغه، ج 1، ص 460، ماده ردّ، نشردار الکتب العلمیه بیروت، طبع اول، 1420 ق.
2- طباطبایی، سید محمدعلی، ریاض المسائل، ج 2، ص 79، نشر موسسه آل البیت، طبع اول، 1410.
3- العاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه کتاب الحدود و التعزیرات ابواب حد مرتد، باب دهم.
4- نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج 6، ص 60.

کفر کافران است. چنان که «سخن امام صادق در این باره اشاره شده است که «اهل شام بدتر از اهل روماند و اهل مدینه بدتر از اهل مکه اند».(1)

و مخالفین شیعه، غیر از نواصب و خوارج، مسلمان هستند و تمام احکام اسلام درباره آنها جاری است. بنابراین کسانی که شاهد معرفی امام علی به عنوان امام و رهبر مسلمین در روز غدیرخم بودند، در صورتی که با امام _ علیه السّلام _ دشمنی و مخالفت نکردند و نیز با امام همکاری هم نکرده اند، مرتد نمی باشند. زیرا این دسته منکر امامت علی _ علیه السّلام _ به حساب نمی آیند، بلکه به علت ترس از حکومت وقت و یا عدم اهتمام بر امر امامت علی _ علیه السّلام _ سکوت کرده اند. امّا دستهای که نه تنها با علی _ علیه السّلام _ همکاری نکردند، بلکه بر ضد او اقدام کرده اند، چه حکمی دارند؟ آیا مرتدند یا اینکه مسلمان می باشند؟ علما و فقهای شیعه نظر واحدی در این زمینه ندارند، امّا نظر مشهور و مدققین از علما مانند صاحب جواهر صاحب ریاض و صاحب عروة، بر این است که تمام فرق مسلمین جز نواصب و خوارج، مسلمان بوده و احکام اسلام بر آنها جاری می شود.(2)

3. کفر ناصبی:
اشاره

اگر منظور از ناصبی کسی باشد که دشمنی با امام علی را جزء اعتقادات دینی خود می داند، طبعاً دامنه ناصبی محدود می شود و تنها شامل خوارج می گردد. و اگر مراد از ناصبی کسی باشد که با علی و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله ، دشمنی می ورزد، طبعاً افراد و مصادیق زیادی پیدا می کند. حتی کسانی که به دلیل مسائل شخصی و اغراض پست و فرومایه دنیایی، با امام عناد و عداوت داشتند و افرادی که بعد از رحلت پیامبر حق امامت را غصب کردند را نیز شامل می شود؛ زیرا اینان برای اینکه قدرت سیاسی و مدیریتی مسلمین را تصاحب کنند، بر علی _ علیه السّلام _ و

ص: 422


1- جواهر الکلام، ج 6، ص60.
2- ر.ک به: نجفی، الف: شیخ محمد حسن، جواهر الکلام، ج 6، ص 66،نشر دار الکتب الاسلامیه، چ ششم، سال 1379، نجف؛ ب: طباطبایی، سید محمدعلی، ریاض المسائل، ج 2، ص 81.

اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله ستم ها کردند. در این صورت اینها مرتد و نجس می باشند.

محققین و مدققین علما به استناد برخی از نصوص، و سیره قطعی ائمه اطهار، و نیز عمومات «سوق المسلمین» بر این نظراند که ناصبی بر کسانی اطلاق می شود که دینشان را بر دشمنی با امام علی علیه السلام قرار داده اند. پس خصومت های دیگر که با این اعتقاد نمی باشد، موجب ارتداد نخواهد شد.

الف. حدیث:

سماعة از امام صادق علیه السلام روایت می کند که به امام عرض کردم مرا از معنای اسلام و ایمان باخبر کن. آیا ایمان و اسلام از نظر معنا متفاوت اند؟ امام فرمود: ایمان با اسلام شریک است، ولی اسلام با ایمان شریک نیست. پس به او عرض کردم که برای من توصیف فرما! امام علیه السلام فرمود: اسلام عبارت از گواهی به یکتائی و بی همتائی خداوند، و درست شمردن پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و آله است، و با همین اعتقاد، خون ها محترم می شود. و ازدواج و ارث به جریان می افتد. و بر ظاهر اسلام توده مردم قرار دارند. امّا ایمان هدایت است، و نفوذ قول به اسلام در قلبها و جانها است. و آنچه که از عمل از انسان سرمی زند...».(1)

با توجه به این که سلسلۀ راویان همگی موثق می باشند و دلالت روایت بسیار روشن و خالی از ابهام است، پس می توان نتیجه گرفت که صرف دشمنی و مخالفت با امام علی موجب ارتداد و کفر نخواهد بود.

بنابراین اگر از روی اعتقاد دینی کسی با اهل بیت خصومت نداشته باشد، ناصبی نیست ولو اینکه با اهل بیت دشمنی داشته باشد.

ب. سیره و رفتار ائمه

بسیاری از اصحاب در زمان پیامبر و بعد از آن و نیز شرکت کنندگان در جنگ جمل و صفین بلکه همة اهل شام و بسیاری

ص: 423


1- الکلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج 2، کتاب کفر و ایمان، ص 29، نشر دار الاضواء، ط اول، سال 1413.

از اهل مدینه و مکه، در برابر امام علی _ علیه السّلام _ و فرزندان پاک ایشان، در نهایت خصومت و دشمنی به سر می بردند. با این همه ائمه _ علیهم السّلام _ با آنان معاشرت داشتند و با آنان هم خوراک می شدند. و در میان شیعه کسی منکر این واقعیت نمی باشد. و به یقین در تمام این معاشرات و مخالطات تقیه مطرح نبوده است. پس همه این رفتارها نشانه آن است که اینها از نواصب نمی باشند، زیرا مخالفت و دشمنی با اهل بیت را جزء دین نمی دانند».(1)

ج. نصوص حلّیت سوق مسلم:

در زمانی، این روایات از ائمه هدی نقل شده است که طائفه امامیه، تعداد اندک و غیرقابل توجه بوده اند. اگر حلّیت متاع سوق مسلم را قبول کنیم غالب بلکه اکثریب قریب به اتفاق مسلمین معاصر ائمه، تحت القائات مسموم بنیامیه و بنیعباس بوده اند. و آنان در عداوت و خصومت به اهل بیت مضایقه نداشتند. روشن است که در چنین وضعی حکم به حلیت سوق مسلم از سوی ائمه، حکم دادن به مسلمانی مخالفین اهل بیت است.(2) و روی این معنا، تمام نصوصی که منکران امامت اهل بیت را، کافر نامیده اند، قابل حمل بر کفر به معنای انکار و کفر باطنی است.

مانند اینکه می گوئیم تارک الصلاة کافر است. بر این اساس دشمنی با امام علی _ علیه السّلام _ موجب گمراهی، فسق و عذاب سخت اخروی است. امّا دشمنانی که علی _ علیه السّلام _ را از روی عقیده دینی مورد خصومت قرار نداده اند، بلکه به علل دیگر با آن حضرت و فرزندان پاکش دشمنی کرده اند، در ظاهر مسلمان اند. و تمام احکام مربوط به اسلام بر آنها جاری است(3). اگر چه آنان هرگز اهل نجات نمی باشند، بلکه از گمراهان اند.

یکی از شواهدی که برای صحت نظریه فوق می توان ذکر کرد روایات متعددی است که در آنها ارتداد جمیع مردم بعد از رحلت

ص: 424


1- جواهر الکلام، ج 6، ص 66.
2- جواهر الکلام، ج 6، ص 66؛ ریاض المسائل، ج 2، ص 81.
3- همان.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله مطرح شده است وتنها سه نفر، سلمان، مقداد و ابوذر استثنا شده است.(1) روشن است که ارتداد در این احادیث به معنای مصطلح فقهی خود نمی باشد. و الا اکثر مردم بر همان وضعیت زمان ابوبکر و عمر باقی بودند و امام علی علیه السلام با آنان معاشرت داشتند. به خصوص که انسان های پاک و مخلص و مؤمنی مانند عماریاسر و اویس قرنی و مالک اشتر نخعی وصدها نفر امثال ایشان در میان مسلمین حضور داشتند، پس ارتداد در این روایات، به معنای رایج و اصطلاحی آن نیست.

مطابق حدیث در ابتدا چهل نفر به محضر امام رسیدند وگفتند جز تو کسی را برای حکومت و ولایت قبول نداریم. امام فرمودند: بروید فردا با کیفیتی خاص که حضرت بیان کردند به فلان جا بیایید! و فردا جز سه نفر (مقداد، سلمان و ابوذر) با همان کیفیت خدمت امام نرسیدند و بعد از چند ساعت تاخیر عمار نیز به حضور امام آمد که امام او را رد کرد.(2) بنابراین ایمان خالص و صددرصد به حق، همان ثبات قدم در اعتقاد و عمل به ولایت علی و ائمه معصومین علیه السلام می باشد. اما اگر کسی از چنین عقیدهای ولو عملاً سستی از خود بروز دهد، نوعی از ارتداد را به همراه دارد. در حدیثی دیگر از مقداد به عنوان کسی که هرگز بر عقیده حقه او، به اندازه یک ذره شبهه وارد نشده نام برده شده است».(3)

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

الف. حکیم سید محسن، مستمسک العروة الوثقی، ج اول، ص 397 _ 398، چ چهارم، نشر دار احیاء التراث، سال 1391 ق.

ب. نجفی، شیخ محمدحسن، جواهر الکلام، ج 14، کتاب الحدود و التعزیرات، نشر دار المورخ العربی، چ اول، سال 1412 ق، قطع بزرگ، ص 552.

ص: 425


1- المفید، محمد بن نعمان، (413)، الاختصاص، نشر جامعه مدرسین طبع قم،بیتا، ص 6، روایت برید بن معاویه و عمر بن ثابت.
2- همان، روایت عمرو بن ثابت.
3- همان، ص 10 _ 11، روایت ابی بکر حضرمی از امام باقر و روایت هشام بن سالم و مفضل بن عمرو و نصر بن سوید.

ج. الکرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج 12، کتاب النکاح، ص 135 به بعد.

د. شریعت مدار، محمد حسین، ارشاد المسلمین، نشر باختران، بیتا، ص 77.

ه_ . خلاصه تاریخ اسلام از پیدایش عرب،نشر دفترنشر فرهنگ اسلامی، سال 1373، تألیف سید هاشم رسولی محلاتی، از ص 239 تا 243.

و. نشریه حوزه، ش 41؛ 42، سال 1369،از ص 72 الی 90، و شماره 42، از ص 49 الی 62.

ی. عسکری، مرتضی، عبدالله بن سباء و افسانه ها، ج 1، از ص 185 تا 241، نشر مجمع علمی اسلامی، بی تا، طبع تهران.

پاورقی ها:

[1] . الرازی، احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغه، ج 1، ص 460، ماده ردّ، نشردار الکتب العلمیه بیروت، طبع اول، 1420 ق.

[2] . طباطبایی، سید محمدعلی، ریاض المسائل، ج 2، ص 79، نشر موسسه آل البیت، طبع اول، 1410.

[3] . العاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه کتاب الحدود و التعزیرات ابواب حد مرتد، باب دهم.

[4] . نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج 6، ص 60.

[5] . جواهر الکلام، ج 6، ص60.

[6] . ر.ک به: نجفی، الف: شیخ محمد حسن، جواهر الکلام، ج 6، ص 66،نشر دار الکتب الاسلامیه، چ ششم، سال 1379، نجف؛ ب: طباطبایی، سید محمدعلی، ریاض المسائل، ج 2، ص 81.

[7] . الکلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج 2، کتاب کفر و ایمان، ص 29، نشر دار الاضواء، ط اول، سال 1413.

[8] . جواهر الکلام، ج 6، ص 66.

ص: 426

[9] . جواهر الکلام، ج 6، ص 66؛ ریاض المسائل، ج 2، ص 81.

[10] . همان.

[11] . المفید، محمد بن نعمان، (413)، الاختصاص، نشر جامعه مدرسین طبع قم،بیتا، ص 6، روایت برید بن معاویه و عمر بن ثابت.

[12] . همان، روایت عمرو بن ثابت.

[13] . همان، ص 10 _ 11، روایت ابیبکر حضرمی از امام باقر و روایت هشام بن سالم و مفضل بن عمرو و نصر بن سوید.

ص: 427

5. فاروق اعظم و صدیق اکبر لقب کیست ؟

اشاره

ما طبق منابع خود اهل سنت ثابت می کنیم که این القاب خاص امیرمومنان علی است.

با این حال اهل سنت اصرار دارند این القاب را به شیخین (ابوبکر و عمر) بدهند.!

حتی یک حدیث صحیحی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم، ابوبکر را صدیق خوانده، و یا عمر، را فاروق خوانده باشد نداریم، و آنچه آمده راجع به حضرت علی علیه السلام است.

صدیق اکبر لقب کیست؟

حتی یک حدیث صحیحی که پیامبر صلی الله علیه و آله ابوبکر را صدیق خوانده، و یا عمر را فاروق خوانده باشد نداریم، و آنچه آمده راجع به حضرت علی علیه السلام است.

چنانچه طبری می گوید قال علی بن ابی طالب: أنا عبدالله و اخو رسوله و أنا الصدّیق الأکبر لا یقولها بعدی الا کاذب مفتر، صلیت مع رسول الله صلی الله علیه و آله قبل الناس بسبع سنین»

« من بنده خدا و برادر رسول اویم ، و من صدّیق اکبر هستم ، این ادّعا را بعد من به جز دروغگو و افترا زننده نمی کند ، همانا من هفت سال قبل از مردم نماز به جای آوردم ».

منابع دیگر :

حاکم نیشابوری : المستدرک علی الصحیحین ، ج 3 ، ص 121 ، ح 4584

نسائی : السنن الکبری ، ج 5 ، ص 107 ، ح 8395

خصائص امیر المومنین علیه السلام ص 25 ، ح7

ابن ماجه : سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 44 ، ح 120

ابن ابی شیبه : المصنّف ، ج 12 ، ص 65 ، ح 12133

ابن ابی عاصم : السنّة ، ص 584 ، ح 1324

ص: 428

ابونعیم : معرفة الصحابة ، ج 1 ، ص 301 )

طبری : تاریخ الامم و الملوک ، ج 2 ، ص 310

ابن اثیر : الکامل فی التاریخ ، ج 1 ، ص 484

محب الدین طبری : الریاض النضرة ، ج 3 ، ص 96 ، و 100 و 111

حمّوی : فرائد السمطین ، ج 1 ، ص 248 ، ح 192

ابن سعد : الطبقات الکبری ، ج 2 ، ص 60 ، رقم 315

شعرانی : طبقات الشعرانی ، ج 2 ، ص 55

متّقی هندی : کنز العمال ، ج 13 ، ص 122 ، ح 36389

ابن ابی الحدید : شرح نهج البلاغه ، ج 13 ، ص 200 ، خطبه 238

ابن مردویه اصفهانی در مناقبش ؛ فخررازی ، آلوسی ، أبو حیان و جلال الدین سیوطی در تفسیرشان و نیز متقی هندی در کنز العمال ، مناوی در فیض القدیر و..... نقل کرده اند که پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرمود :» الصدیقون ثلاثة : حبیب النجار مؤمن آل یاسین ، وحزبیل مؤمن آل فرعون ، وعلی بن أبی طالب الثالث ، وهو أفضلهم .

تا اینجا فهمیدیم که صدیق اکبر از القاب کیست.

فاروق اعظم لقب کیست؟

حال ببینیم فاروق اعظم لقب کیست و چه کسی آن را به عمر داده است؟ و آیا این لقب بزرگ (شکافنده حق و باطل) واقعاً برای عمر است یا برای کس دیگریست و او هم مانند ابوبکر از یک نفر دیگر وام گرفته!!؟

برخی از علمای اهل سنت نظیر محمد بن سعد در الطبقات الکبری ، ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق ، ابن اثیر در اسد الغابة و محمد بن جریر طبری در تاریخش می نویسند :

قال ابن شهاب بلغنا أن أهل الکتاب کانوا أول من قال لعمر الفاروق وکان المسلمون یأثرون ذلک من قولهم ولم یبلغنا أن رسول الله صلی الله علیه و آله ذکر من ذلک شیئا.!!!

ص: 429

یعنی ابن شهاب می گوید: اینگونه به ما رسیده است که اهل کتاب نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آنها متأثر شدند و این لقب را در باره عمر استعمال کردند و از پیامبراسلام هیچ مطلبی در این باره به ما نرسیده است!!!

عمر بسیار کُند ذهن و دیرفهم بود، و تنها سوره بقره را طی دوازده سال تلاش فرا گرفت و به شکرانه این پیروزی، یک شتر قربانی کرد که در این مورد امام ذهبی می گوید: قال ابن عمر: تعلّم عمر البقرة فی اثنتی عشرة سنة، فلمّا تعلّمها نحر جزوراً

و همچنین درباره آیه کلالة، آنرا درک نمی کرد و طبق نقل جصاص و سیوطی: کان عمر لم یفهم.....

امام نسائی چنین روایت می کند: «کنا عند عمر فأتاه رجل، فقال: یا أمیر رُبّما نمکُثُ الشهر والشهرین ولا نجد الماء؟ فقال عمر: أمّا أنا فاذا لم أجد الماء لم أکن لأُصلی حتی أجدَ الماء...

عمر حتی در دوران خلافتش حکم تیمم را نمی دانست و اگر کسی از او می پرسید در صورت جنابت و نبودن آب تکلیف چیست؟ در جواب می گفت: نماز را ترک کن تا آب پیدا شود! و اگر تا دو ماه هم آب نمی یافت نماز نمی خواند.

و در همه مشکلات، این ابوالحسن علی علیه السلام باب علم نبی بود که به فریادش می رسید و مشکلش را حل می کرد چنانکه خود او بیش از هفتاد بار اعتراف کرد: اگر علی علیه السلام نبود من هلاک می شدم!

حال خوانندگان عزیز با در نظر گرفتن احادیث ذیل خود قضاوت کنند که لقب فاروق اعظم برای کیست؟

احادیث رسول الله در مورد فاروق اعظم و صدیق اکبر بودن امام علی علیه السلام

به سند از بزرگان اهل سنت: محمد بن طلحه شافعی در مطالب

ص: 430

السؤل، طبری در کبیر، بیهقی در سنن و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه از ابن عباس، سلمان، ابیذر و حذیفه نقل می نمایند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله با دست، اشاره به علی بن ابی طالب نمود و فرمود: «ان هذا اول من آمن بی و اول من یصافحنی یوم القیامة و هذا الصدیق الاکبر و هذا فاروق هذه الامة یفرق بین الحق و الباطل»

همانا علی نخستین کسی است که به من ایمان آورد و اول کسی بود که در روز قیامت با من مصافحه می کند. علی، صدیق اکبر و فاروق این امّت و جداکننده حق از باطل است.

تا اینجا طبق کتب خود اهل سنت ثابت کردیم که صدیق اکبر و فاروق اعظم از القاب امیرالمومنین علی علیه السلام است و این ادّعا را به غیر از او جز دروغگو و افترا زننده نمی کند.

حال دو حدیث هم از کتب شیعیان در این مورد می آوریم:

المراجعات می نویسد پیامبر صلی الله علیه و آله با دست مبارک خود به حضرت علی علیه السلام اشاره نمودند، وفرمودند: «ان هذا اول من آمن بی واول مِن یصافحنی یوم القیامة الصدیق الاکبرو هذا فاروق هذه الامّه،یفرح بین الحق من الباطل و هذا یعسوب المؤمنین.....»

همانا علی نخستین کسی است که به من ایمان آورد و اول کسی بود که در روز قیامت با من مصافحه می کند علی، صدیق اکبرو فاروق این امّت است جداکننده حق از باطل و پیشوای اهل ایمان است...

مرحوم صدوق رضوان اللّه علیه در کتاب عیون اخبار الرضا از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که خطاب به امام علی علیه السلام فرمودند: ای علی، تو حجت خدایی، تو باب خدایی، تو راه به سوی خدایی، تویی نبأ عظیم (آن خبر بزرگ)، تویی صراط مستقیم (راه راست)، تویی مَثَل اعلی (نمونه برتر). ای علی، تو امام مسلمانان

ص: 431

و امیرمؤمنان و بهترین اوصیا و سرور صدّیقانی.

ای علی، تویی فاروق اعظم (که میان حق و باطل به خوبی فرق می نهی) تویی صدّیق اکبر. ای علی، تو جانشین من بر امّتم و پرداخت کننده دَینم، و انجام دهنده وعده های من هستی. ای علی، تو پس از من مظلوم واقع خواهی شد. ای علی، تو پس از من تنها می مانی و همه از تو جدا می شوند. ای علی، تو پس از من محجور (و محروم از حق خود) می مانی؛ خدای متعال و حاضران از امتم را گواه می گیرم که هواداران تو هواداران منند، و هواداران من هواداران خدایند و هواداران دشمنانت هواداران شیطانند.

لقب «صدیق» مخصوص امیر المؤمنین است و هر آنچه اهل سنت از زبان پیامبراسلام در باره ابوبکر نقل کرده اند، ساخته و پرداخته دیگران است ؛ همان طور که لقب «فاروق» نیز از آنِ امیر المؤمنین بوده و اهل کتاب آن را به خلیفه دوم چسبانده اند

ص: 432

6. چرا لقب امیرالمؤمنین را فقط می توان به امام علی علیه السلام نسبت داد؟چه کسی این لقب را به آن حضرت داده است ؟

اشاره

امیرالمؤمنین وصفی است که در آن معانی و مضامین بلندی نهفته است و کسی که ردای امیرالمؤمنین بودن را بر تن می کند و در این منصب می نشیند، امیر و حاکم مسلمانان می شود و پیروی و اطاعت از او بر آنان واجب می شود. علامه مجلسی در این باره می فرماید:(بر خلق اطاعت از کل اوامر و نواهی امیرالمؤمنین واجب است، چون الف و لام (ال) در المؤمنین دلالت بر عموم دارد)(1) پس با اندکی تدبّر در می یابیم که نمی توان این لقب را به هر کسی نسبت داد و اگر جاهلان و ناآگاهان، این لفظ را در وصف افراد نالایق به کار می برند به یقین نامی بی مسمّی و بی محتوا خواهد بود. پس به غیر از معصوم که هیچ خطا و اشتباهی در او راه ندارد، کسی را یارای رسیدن به چنین مقام و منزلتی نیست چرا که خداوند مردم را به پیروی مطلق از شخصی که دچار اشتباه می شود، امر نمی کند.(2)

در مورد اختصاص لقب امیرالمؤمنین به حضرت علی علیه السلام باید دانست که در کتب روایی(3) از جمله کتاب الیقین(4) که کتابی مستقل در زمینه مورد بحث است، روایاتی نقل شده که بر اختصاص این لقب به امام علی علیه السلام دلالت دارند و این که این لقب از طرف خداوند برای آن حضرت - علی علیه السلام _ انتخاب شد. از جمله از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که در معراج بعد از این که خداوند حضرت علی علیه السلام را جانشین و خلیفه بعد از من معرفی کرد فرمود: (و هو امیرالمؤمنین حقّاً لم ینلها احد قبله و لیست لاحد بعده) یعنی امیرالمؤمنین حقیقی اوست و قبل و بعد از او کسی به این نام، نامیده نشده و نخواهد شد.(5)

ص: 433


1- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار (بیروت، داراحیاء التراث العربی) ج 37، ص 339.
2- حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد، قم، مکتبة المصطفوی، ص 287.
3- ر.ک: بحارالانوار، همان، ج 37، باب 54، باب السّلیم علی علیّ علیه السلام بامرأة المؤمنین.
4- کتابی است از ابن طاووس، در مورد لقب امیرالمؤمنین که اکثر روایات از طریق اهل تسنّن نقل شده.
5- علی بن طاووس، الیقین (قم، دارالکتب جزایری، ربیع الثانی 1412، باب 22) ص 129.ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی، أمالی (دار الثقافة، چاپ اول، 1414 ق، مجلس 12) ص 354. _ بحارالانوار، همان، ج 40، باب 91، ص 13. _ خوارزمی، حافظ ابوالمئید أخطب الخوارزم، مناقب خوارزمی (مکتبة نینوا الحدیثة) ص 215.

همچنین در روایت دیگری از امام جعفر صادق علیه السلام سؤال شده که آیا در زمان امامت حضرت مهدی - عجّل اللّه تعالی فرجه _ می توان او را امیرالمؤمنین خطاب کرد؟ ایشان فرمودند: این نامی است که خداوند حضرت علی علیه السلام را به آن نامیده است.(1)

البته در مقابل این روایات، اندک روایاتی است که در آنها این لقب به ائمه دیگر هم نسبت داده شده از جمله در روایتی آمده که: شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد سلام بر تو ای امیرالمؤمنین و حضرت علیه السلام جوابِ سلامش را دادند، ابی الصباح که در آن جا حضور داشت گفت: من ندیده ام که کسی به این لقب سلام داده شود مگر حضرت علی علیه السلام ، امام علیه السلام فرمودند: کسی حقیقت ایمان را نیافته مگر اینکه بداند آن چه برای اولین از ائمه ثابت است برای آخرین هم ثابت است.(2)

همچنین در بعضی از متون تاریخی آمده که امام حسن علیه السلام لقب امیرالمؤمنین را برای خود به کار برده اند و در طی نامه ای که برای معاویة _ لعنة اللّه علیه _ فرستاده اند چنین نوشته اند:(من عبداللّه الحسن امیرالمؤمنین الی معاویة)(3)

«یعنی نامه ای از طرف بنده خدا حسن امیرالمؤمنین به معاویه.»

اما روایات متعارض به دلیل کم بودن(4) و ضعف سند قابل معارضه با روایات بیان شده در اختصاص این لقب به حضرت علی علیه السلام نیستند و در مورد امام حسن علیه السلام احتمال دارد که در اصل ابن امیرالمؤمنین بوده و لفظ ابن افتاده باشد چنان که ابن ابی الحدید عبارت را این گونه ضبط کرده است.(5)

مرحوم علامه مجلسی به نحو مطلوبی بین دو دسته روایات جمع نموده و فرموده:

اولا: اگر چه به کار بردن اسم امیرالمؤمنین برای ائمه دیگر(علیهم السلام) به خاطر مصالحی ممنوع است ولی معنای آن در آنان وجود دارد.

ص: 434


1- کلینی، محمد بن یعقوب، کافی (تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 5، 1363 ش) ج 1، ص 411.
2- بحارالانوار، همان، ج 37، ص 337.
3- اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین (ایران، شریف رضی، چاپ اول) ص 64. _ البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، تعلیقه محمد باقر محمودی (قم، مجمع احیاء الثقافة الأسلامیه، چاپ دوم، 1411 ق، ترجمه امام حسن) ص 33. _ احمد بن اعثم، الفتوح (بیروت، دارالندوة الجدیدة، چاپ اول) ج 4، ص 151.
4- بحارالانوار، همان، ج 37، ص 337.
5- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه (دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1387 ق) ج 16، ص 33.

ثانیاً: حتی می توان گفت که این لقب در مورد آنان هم صادق و جائز است ولی برای جلوگیری از سوء استفاده دشمنان از به کار بردن این نام برای خود جلوگیری نموده اند.(1)

خلاصه این که لقب امیرالمؤمنین لایق و زیبنده هر کسی نیست و کسی می تواند امیرالمؤمنین باشد که از هر خطا و اشتباهی مصون و معصوم باشد و از بین معصومین(علیهم السلام) روایات زیادی داریم که آن را به حضرت علی علیه السلام اختصاص داده اند اگر چه عده کمی از روایات و بعضی از عبارات تاریخی این لقب را به بعضی از ائمه دیگر هم نسبت داده اند، ولی قابل توجیه است.

پاورقی ها:

[1]- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار (بیروت، داراحیاء التراث العربی) ج 37، ص 339.

[2]- حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد، قم، مکتبة المصطفوی، ص 287.

[3]- ر.ک: بحارالانوار، همان، ج 37، باب 54، باب السّلیم علی علیّ علیه السلام بامرأة المؤمنین.

[4]- کتابی است از ابن طاووس، در مورد لقب امیرالمؤمنین که اکثر روایات از طریق اهل تسنّن نقل شده.

[5]- علی بن طاووس، الیقین (قم، دارالکتب جزایری، ربیع الثانی 1412، باب 22) ص 129.

_ ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی، أمالی (دار الثقافة، چاپ اول، 1414 ق، مجلس 12) ص 354.

_ بحارالانوار، همان، ج 40، باب 91، ص 13.

_ خوارزمی، حافظ ابوالمئید أخطب الخوارزم، مناقب خوارزمی (مکتبة نینوا الحدیثة) ص 215.

[6]- کلینی، محمد بن یعقوب، کافی (تهران، دارالکتب الاسلامیه،

ص: 435


1- بحارالانوار، همان، ج 37، ص 337.

چاپ 5، 1363 ش) ج 1، ص 411.

[7]- بحارالانوار، همان، ج 37، ص 337.

[8]- اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین (ایران، شریف رضی، چاپ اول) ص 64.

_ البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، تعلیقه محمد باقر محمودی (قم، مجمع احیاء الثقافة الأسلامیه، چاپ دوم، 1411 ق، ترجمه امام حسن) ص 33.

_ احمد بن اعثم، الفتوح (بیروت، دارالندوة الجدیدة، چاپ اول) ج 4، ص 151.

[9]- بحارالانوار، همان، ج 37، ص 337.

[10]- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه (دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1387 ق) ج 16، ص 33.

[11]- بحارالانوار، همان، ج 37، ص 337.

ص: 436

7. تفاوت امامت و ولایت اهل بیت چیست؟ آیا می توان گفت امامت به معنای زعامت سیاسی است اما شرط آن ولایت است که مربوط به هدایت تکوینی و باطنی می شود؟

اشاره

برای روشن شدن رابطه امامت و ولایت ابتدا لازم است مفهوم این دو واژه توضیح داده شود .

«امامت»

امامت در مکتب تشیع به معنای ریاست عامه در امور دنیا و آخرت تعریف شده است. به عنوان نمونه شیخ مفید (م 413ق) می فرمایند: « امام انسانی است که برای او ریاست و پیشوایی عام در تمام امور دینی و دنیوی به عنوان جانشینی از پیامبر صلی الله علیه و آله است.»(1)

شیخ طوسی (م 460ق) نیز می فرمایند: « امام کسی است عهده دار ریاست عامه در دین و دنیا با هم است».(2)

علامه حلی (م 726ق) چنین می فرمایند: « امام انسانی است که برای او ریاست و پیشوایی عام در تمام امور دینی و دنیوی است».(3)

فاضل مقداد (م 826ق) در تعریف امامت چنین می فرمایند: «امامت ریاست و پیشوایی عام در امور دین وآخرت برای انسانی به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله است».(4)

امامت به عنوان جایگاه رهبری و هدایت دنیوی و اخروی جامعه ، ایجاب می کند که امام از شئون مختلفی برخوردار باشد که عبارتند از:

1. مرجعیت علمی و دینی ؛ لازمه هدایت دنیوی و اخروی جامعه، علم و آگاهی امام به عوامل و زمینه های هدایت و برخورداری از عصمت است تا در سایه آن ، احتمال هر گونه خطا و اشتباهی از

ص: 437


1- «الامام هو الانسان الذی له رئاسة عامة فی امور الدین و الدنیا نیابة عن النبی »، مفید ، محمد بن نعمان ، سلسله مؤلفات الشیخ المفید، النکت الاعتقادیة، بیروت: دار المفید ، 1414ق، ج10، ص 39
2- «الامام هو الذی یتولی الریاسة العامة فی الدین و الدنیا جمیعاً»، طوسی، نصیر الدین، شرح العبارات المصطلحة بین المتکلمین ، به نقل از امامت پژوهی ، ص 42.
3- «الامام هو الانسان الذی له الریاسة العامة فی امور الدین و الدنیا»، حلّی، علامه، الالفین فی امامة مولانا امیر المؤمنین، قم: دار الهجره، 1409 ق، ص 12، باب حادی عشر ، بحث امامت.
4- «فهی رئاسة عامة فی الدین و الدنیا لشخص انسانی خلافة عن النبی»، فاضل مقداد، اللوامع الالهیه ،قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1422ق، ص 319.

سوی ایشان منتفی باشد وگفتار و رفتار امام حجت بر همگان باشد و خللی در هدایت انسانها به وجود نیاید .

2. زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی ؛ اجرای احکام اسلام و هدایت دنیوی و اخروی نیازمند حکومت و حاکم اسلامی است و به منظور تحقق و اجرای کامل قانون و حفظ جامعه انسانی از هر گونه خطا و انحراف باید حاکم اسلامی دو ویژگی برجسته علم و عصمت را دارا باشد تا هم در وضع قوانین و هم در اجرای آن هیچ گونه احتمال خطا و اشتباهی وجود نداشته باشد و زمینه هدایت و سعادت دنیوی و اخروی انسان ها به طور کامل فراهم گردد .

3. ولایت تکوینی ؛ هدایت دنیوی و اخروی ، مستلزم ولایت و سرپرستی موجودات جهان و عالم در خارج و تصرف عینی داشتن در آنهاست .(1)از آنجا که امام انسان کامل و خلیفه الله و مظهر اسمای الهی است دارای ولایت تکوینیه و تصرف در کائنات است .

برای امام مقامات معنوی هم هست که جدا از وظیفه حکومت است. و آن، مقام خلافت کلی الهی است که گاهی در لسان ائمه، علیهم السلام، از آن یاد شده است. خلافتی است تکوینی که به موجب آن جمیع ذرات در برابر «ولیّ امر» خاضعند. از ضروریات مذهب ماست که کسی به مقامات معنوی ائمه (علیهم السلام ) نمی رسد، حتی ملک مقرب و نبی مرسل.(2)

«ولایت »

وِلایت از ماده «ولی» گرفته شده است. معنای لغوی آن ، قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است بدون آنکه فاصله ای در میان آن دو باشد و این معنی یعنی دوستی برای نزدیکی مکانی، نسبی، دینی، بخشش و یاری کردن و اعتقاد و ایمان به کار می رود . ولایت (به کسر واو) به معنای یاری کردن است و اما ولایت (به فتح واو) به معنای تصدی و سرپرستی است و گفته شده است که معنای هر دو یکی است و حقیقت آن همان سرپرستی

ص: 438


1- جوادی آملی، عبد الله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت ، قم، مرکز نشر اسرا، 1385، ص 123.
2- خمینی، روح الله، ولایت فقیه، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377، ص 53.

است که کاری را به عهده بگیرند.(1)

ولایت به معنای سرپرستی به ولایت تکوینی و ولایت تشریعی تقسیم می شود .

ولایت تکوینی به معنای تصرف در نظام خلقت و قانون مندی های مربوط به طبیعت است که اساساً مربوط به خدای متعال است که خالق هستی در نظام خلقت و قوانین حاکم برآن است و خداوند این ولایت را به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام عطا نموده است.(2)

مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی نائل گردد و اثر وصول به مقام قرب« البته در مراحل عالی آن» این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است در وی متمرکز می شود و با داشتن آن معنویت قافله سالار معنویات مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان می شود. زمین هیچگاه از ولیی که حامل چنین معنویتی باشد و به عبارت دیگر از انسان کامل خالی نیست.(3)

«ولایت تشریعی» ولایتی است در محدوده تشریع و تابع قانون الهی است. این ولایت از امور اعتباری است.(4) خداوند متعال که مالک همه هستی است ، حق حاکمیت و رهبری جامعه و اجرای قوانین الهی را به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام جعل فرموده است . از این رو معصومین علیهم السلام بر اساس حق الهی دارای ولایت و حق حاکمیت هستند.

همانگونه که اشاره شد ولایت معصومین علیهم السلام ناظر به مقام خلیفه الهی و انسان کامل است که مظهر صفات و اسمای الهی است که این مقام و جایگاه ایجاب می کند که امام دارای ولایت تکوینی و تشریعی باشد.

ص: 439


1- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ترجمه غلامرضا خسروی، تهران: مرتضوی، 1374، ج 4، ص 489.
2- مصباح یزدی، محمد تقی، نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره، 1378، ص 79.
3- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ، تهران: انتشارات صدرا، 1377، ج 3، ص 285.
4- جوادی آملی، عبد الله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، پیشین ، ص 124.
«رابطه امامت و ولایت»

با توضیحی که در مورد مفهوم امامت و ولایت داده شد ، روشن می شود که ولایت و امامت تفاوت حقیقی ندارند. امام دارای شأن ولایت و حامل آن است و ولایت کلیه الهی ایجاب می کند ولیّ ، امامت داشته باشد .

« تفاوت ولایت و امامت، مفهومی و اعتباری است به این معنا که یک مقام است؛ به اعتباری «امامت» و به اعتبار دیگری «ولایت» نامیده می شود. کلمه «امامت» در بسیاری از تعبیرات اسلامی در مورد همین ولایت معنوی به کار رفته است. مفهوم امامت مفهوم وسیعی است. از نظر شیعه که مسأله ولایت مطرح است از سه جنبه مطرح است و در هر سه جنبه کلمه امامت به کار رفته است:

اوّل از جنبه سیاسی، که احقّ و الیق برای جانشینی پیغمبر برای زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی مسلمانان چه کسی بوده است و چه کسی می بایست بعد از پیغمبر زعیم مسلمانان باشد

دوم آنکه در بیان احکام دین بعد از پیغمبر به چه کسانی باید رجوع کرد.

سوم از جنبه معنوی و باطنی. از نظر شیعه در هر زمان یک «انسان کامل» که نفوذ غیبی دارد بر جهان و انسان، و ناظر بر ارواح و نفوس و قلوب است و دارای نوعی تسلّط تکوینی بر جهان و انسان است، همواره وجود دارد و به این اعتبار نام او «حجّت» است.» (1)

به تعبیر دیگر «نبوّت» و «امامت» دو چهره بیرونیاند که «ولایت» درون آنهاست. اگر نفس انسان کامل گردید، انسان «ولی الله» می شود و به اذن خدا می تواند در نظام هستی، تأثیر تکوینی داشته باشد.(2)

بنابر این ، با توجه به مفهوم امامت و شئون سه گانه امام ، نمی توان امامت را در زعامت و رهبری سیاسی خلاصه نمود ،

ص: 440


1- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ، پیشین، ج 3، ص 285.
2- جوادی آملی، عبد الله، همتای قرآن و اهل بیت علهیم السلام، قم: مرکز نشر اسرا، 1386، ص 91.

زعامت و حاکمیت سیاسی تنها یکی از شئون امامت است و امام در کنار آن از ولایت عامه و مرجعیت علمی و دینی نیز برخوردار است .

« ما هرگز نباید چنین اشتباهی را مرتکب شویم که تا مسأله امامت در شیعه مطرح شد بگوییم یعنی مسأله حکومت... این، اشتباه بسیار بزرگی است که تا می گویند امامت، متوجه مسأله حکومت می شوند در حالی که مسأله حکومت از فروع و یکی از شاخه های خیلی کوچک مسأله امامت است و این دو را نباید با یکدیگر مخلوط کرد.» (1)

همچنین هر چند شرط امامت ، برخورداری از ولایت است اما ولایت نیز محدود به هدایت تکوینی و باطنی نبوده و عرصه زعامت و حاکمیت سیاسی و تشریعی را نیز در بر می گیرد .

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

مطهری ، مرتضی ، ولا ءها و ولایتها ، مجموعه آثار ، تهران : صدرا ، 1377، ج3

مطهری ، مرتضی ، امامت و رهبری ، مجموعه آثار ، تهران : صدرا ، 1377، ج4

قدردان قراملکی ، امامت ، پاسخ به شبهات کلامی ، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ، 1388.

پاورقی ها:

[1]. «الامام هو الانسان الذی له رئاسة عامة فی امور الدین و الدنیا نیابة عن النبی »، مفید ، محمد بن نعمان ، سلسله مؤلفات الشیخ المفید، النکت الاعتقادیة، بیروت: دار المفید ، 1414ق، ج10، ص 39

[2]. «الامام هو الذی یتولی الریاسة العامة فی الدین و الدنیا جمیعاً»، طوسی، نصیر الدین، شرح العبارات المصطلحة بین

ص: 441


1- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، پیشین، ج 4، ص727.

المتکلمین ، به نقل از امامت پژوهی ، ص 42.

[3]. «الامام هو الانسان الذی له الریاسة العامة فی امور الدین و الدنیا»، حلّی، علامه، الالفین فی امامة مولانا امیر المؤمنین، قم: دار الهجره، 1409 ق، ص 12، باب حادی عشر ، بحث امامت.

[4]. «فهی رئاسة عامة فی الدین و الدنیا لشخص انسانی خلافة عن النبی»، فاضل مقداد، اللوامع الالهیه ،قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1422ق، ص 319.

[5]. جوادی آملی، عبد الله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت ، قم، مرکز نشر اسرا، 1385، ص 123.

[6]. خمینی، روح الله، ولایت فقیه، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377، ص 53.

[7]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ترجمه غلامرضا خسروی، تهران: مرتضوی، 1374، ج 4، ص 489.

[8]. مصباح یزدی، محمد تقی، نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره، 1378، ص 79.

[9]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ، تهران: انتشارات صدرا، 1377، ج 3، ص 285.

[10]. جوادی آملی، عبد الله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، پیشین ، ص 124.

[11]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ، پیشین، ج 3، ص 285.

[12]. جوادی آملی، عبد الله، همتای قرآن و اهل بیت علهیم السلام، قم: مرکز نشر اسرا، 1386، ص 91.

[13]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، پیشین، ج 4، ص727.

ص: 442

8. بر اساس کدام آیه و تصریح، می توان شهادت داد که حضرت علی علیه السلام ، ولیّ می باشد. علت شهادت به ولایت ایشان، بر مبنای چه آیاتی است؟

اشاره

شهادتین (اشهد ان لا اله الاالله و اشهد ان محمدا رسول الله) دو رکن اصلی اسلام است یعنی هر کسی به وحدانیت خدا و نبوت پیامبرخاتم شهادت بدهد او اسلام را پذیرفته و تمام احکام اسلام در موضوعات طهارت، احترام داشتن خون و مال و ناموس، ارث، حلیت ذبیحه، ازدواج و... شامل او می شود. اما آنچه که در آن میان مسلمانان اختلاف شده است مسئله امامت و ولایت امام علی علیه السلام و سایر امامان شیعه است.

اینکه مسلمانان به وحدانیت خدا و نبوت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله ایمان آورده در حقیقت به دستورات و دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله لبیک گفته اند. به عبارت دیگر مسلمانان خود که با خداوند متعال رابطه نداشته و سخنان خدا را که امروز در قالب قرآن مجید در دست آنان قرار دارد، از خود خدا نشنیده اند بلکه از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله به گوش مردم رسیده است. پس در حقیقت پذیرش نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله قبل از پذیرش خدا و وحدانیت او قرار دارد؛ یعنی تا انسان نبوت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله را نپذیرد، نمی تواند قرآن و سخنان و اوامر آن حضرت را در باره خداوند و صفات و افعال او و نیز در باره قیامت، بهشت و جهنم و عبادات، بپذیرد. پس کسی که مسلمان می شود اول به نبوت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله ایمان می آورد و سپس مطابق دستور و بیان پیامبرخدا صلی الله علیه و آله هم قرآن را پذیرفته و هم سایر عقاید و عباداتی را که در اسلام مطرح است پذیرفته و به آنها ایمان می آورد. پس یک مسلمان باید گوش به فرمان رسول خدا باشد؛ زیرا تنها او از طرف خداوند برای مردم واسطه و حجت قرار داده شده است تا دین و تمام لوازم آن را به

ص: 443

مردم برساند. به همین دلیل خداوند در قرآن می فرماید: «آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است ». (1)

بعد از بیان این مقدمه توجه به این مطلب لازم است که یک مسلمان افزون بر اینکه باید تسلیم قرآن باشد باید در کنار قرآن تسلیم سنت صحیح رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد؛ زیرا بر طبق آیه قرآن، گفته رسول خدا گفته خدا است آنجا که می فرماید: «وسوگند به ستاره هنگامی که افول می کند، که هرگز دوست شما [محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است، و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید! آنچه می گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!».(2) و از طرف دیگر طبق آیهای که قبلا ذکر شد ما موظفیم که هر چه پیامبراسلام صلی الله علیه و آله بفرماید از آن پیروی کنیم و آن را به عنوان دستور خداوند بپذیریم؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی از خود نمی گوید و چیزی را در دین اضافه نمی کند و هر چه می گوید دستور خدا است.

بنابراین در قرآن کریم بسیاری از مسائل دین اسلام چه در حوزه اعتقادات و چه در حوزه فقه و احکام نام نبرده و بیان نشده است ولی در عین حال از دیدگاه شیعه و سنی از ضروریات دین به شمار می آیند. مثلاً اعتقاد به صد و بیست و چهار هزار پیامبر، و رکعات نمازهای پنج گانه و سوره حمد خواندن در نماز و کیفیت سجده و رکوع و بعضی از اعمال حج مثل هفت مرتبه طواف، رمی جمرات و اکثر محرّمات در حال احرام و ... از ضروریات دین به شمار می آیند که در قرآن کریم هیچ اشاره ای به این امور نشده است. پس بنا نبوده است که هر چیزی که از معتقدات و مسائل دین اسلام به شمار می آید در قرآن کریم از آن نام برده شود بلکه خیلی از امور و مسائل اعتقادی، فقهی و اخلاقی توسط

ص: 444


1- ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب؛ ، حشر،7.
2- و النَّجْمِ إِذَا هَوَی *مَا ضَلَّ صَاحِبُکمُ وَ مَا غَوَی *وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهْوَی*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی ، نجم، آیات: 1-4.

شخص پیامبر صلی الله علیه و آله بیان گردیده است. بنابراین مجرد عدم وجود چیزی در قرآن مجید دلیل بر این نیست که آن چیز از دین و عقاید اسلام به شمار نمی آید؛ چون ممکن است بیان یا وضع آن چیز از طرف خداوند به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله واگذار شده باشد.

بعد از بیان این مطالب، در باره ولایت و وصایت حضرت علی علیه السلام و سایر امامان معصوم، احادیث فراوانی از رسول خدا در متون شیعه و سنی نقل شده است. وقتی که از ناحیه رسول خدا صلی الله علیه و آله ولایت و وصایت امام علی علیه السلام ثابت گردد دیگر شک و تردید در اینکه این امر خدایی هست یا خیر، جا ندارد؛ بلکه باید به خدایی بودن آن یقین داشته و به آن ایمان آورده و همانگونه که به وحدانیت خدا و نبوت پیامبراسلام شهادت می دهیم و به تمام اعتقادیات مسلم اسلام نیز شهادت می دهیم و آن ها را قبول داریم، به ولایت و امامت آن حضرت هم باید شهادت بدهیم. ما فقط به یک آیه قرآنی که ولایت امام علی علیه السلام را به اثبات می رساند اشاره می کنیم.

آیه ولایت عبارت است از: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ؛ «ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند همانها که نماز را برپا می دارند، و در حال رکوع، زکات می دهند».(1)

برای اینکه معنای آیه شریفه واضح گردد لازم است که به معانی برخی کلمات در این آیه پرداخته شود:

معنای کلمه «انّما»: کلمه«انّما» برای حصر است و به همین دلیل مفسران اهل سنت لفظ «انّما» را در تمام آیات قرآن کریم که این لفظ در آنها وجود دارد، دلیل بر حصر گرفته اند. مثلاً فخررازی در آیه «إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء»، بعد از اینکه دلایل متعددی را بر این مطلب اقامه می کند که تنها علماء

ص: 445


1- مائده/55.

از خداوند می ترسند، و بعد از بیان اینکه چرا علماء از خداوند میترسند، در نهایت می گوید به دلیل اینکه کلمه «انّما» برای حصر است سپس می گوید ظاهر آیه دلالت می کند بر اینکه اهل بهشت منحصر در علماء است؛ زیرا به دلالت این آیه برای غیر علماء خشیت الهی حاصل نمی گردد.(1) صاحب تفسیر اضواء البیان می گوید: این مطلب در نزد جمهور علماء ثابت است که لفظ«انّما» برای حصر است و این نظر، نظر حق است.(2) حتی ابن تیمیه می گوید که کلمه«انّما» در نزد جمهور علماء برای حصر است و این معنا به صورت اضطرار مانند معنای حروف نفی، استفهام، شرط و امثال اینها از لغت عرب دانسته می شود و حصر آن هم به طریق منطوق است نه به طریق مفهوم. او برای تأیید این مطلب استدلال طائفه ای از اصولیین را با این بیان نقل می کند که حرف «انّ» برای اثبات است و حرف «ما» برای نفی است هرگاه هر دو جمع شوند نفی و اثبات با هم از آن به دست می آید.(3) بنابراین «انّما» حکم را در موضوع معینی ثابت کرده وبا ملازمه بیّن آن را از غیر آن موضوع نفی می کند.(4)

از آنچه بیان شد، نتیجه این می شود که کلمه «انّما» در آیه ولایت معنای حصر را افاده می کند؛ بنابراین «ولایت یا ولی بودن» منحصر می شود در موضوعاتی که در آیه شریفه ذکر شده اند و آنها عبارت اند از خداوند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و کسانی که ایمان آورده و در نماز در حال رکوع، زکات می دهند. طبق فرموده علامه طباطبایی ولایت بالاصالة از برای خداست و از برای غیر خدا بالتبع است که آن هم با این آیه شریفه در رسول و کسی که ایمان آورده و در حال رکوع، زکات می پردازد، منحصر شده و از آنان به دیگران نباید تجاوز کند. (5)

معنای کلمه «ولی» در آیه ولایت: در این آیه معنای «ولی» از سه حالت خارج نیست که عبارت اند از: ناصر، دوست و سرپرست.

ص: 446


1- فخررازی، محمد بن عمر تمیمی، مفاتیح الغیب(التفسیر الکبیر)، ج 2، ص 172، دار الکتب العلمیة ، بیروت، ، چاپ اول، 1421ه_ - 2000م.
2- شنقیطی، محمد الأمین بن محمد بن المختار الجکنی، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، ج1ص517، دار الفکر للطباعة والنشر، بیروت، 1415ه_ - 1995م.
3- ابن تیمیه، أحمد عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس، علوم الحدیث (کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة)، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ج 18، ص 264، مکتبة ابن تیمیة، دوم، بیتا.
4- مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج1، ص 118، نشردانش، 1405ق.
5- طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 14 قم، دفتر نشر اسلامی، بیتا.

اگر ولی در این آیه به معنای دوست یا ناصر باشد، با توجه به معنای «انّما» معنای آیه چنین می شود که تنها، خدا و رسولش و آنهایی که در حال رکوع، زکات می دهند، دوست یا ناصر مسلمانان (مخاطبین آیه) هستند و با توجه به معنای«انما» نباید دوستی و نصرت از آنان به دیگران تجاوز کند. یعنی تنها آنان دوست یا ناصر مسلمانان هستند و کسی دیگری غیر از آنان این حق را ندارد که دوست یا ناصر مؤمنان باشد؛ این دو معنا برای ولی در این آیه شریفه درست نیست؛ زیرا در عالَم واقع می بینیم که این معانی به دیگران هم تجاوز می کند و غیر از آنان کسانی دیگری نیز می توانند دوست و ناصر مؤمنان باشند و در نتیجه این مطلب با معنای آیه در تناقض قرار می گیرد و چونکه در کلام خدا تناقض راه ندارد، پس ولی در این آیه نمی تواند به معنای ناصر یا دوست باشد.

افزون بر این تناقض، آیات متعددی در قرآن کریم وجود دارد که دوستی و یاوری دیگران را برای مؤمنان و مسلمانان ثابت می کند که در این صورت اگر معنای ولی دوست یا ناصر باشد این آیات متناقض با آیه ولایت می گردد. مثلا خداوند می فرماید: «کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جان های خود در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و یاری نمودند، آنها یاران یکدیگرند و آنها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند، هیچ گونه ولایت [دوستی و تعهّدی ] در برابر آنها ندارید تا هجرت کنند! و (تنها) اگر در (حفظ) دین (خود) از شما یاری طلبند، بر شماست که آنها را یاری کنید، جز بر ضدّ گروهی که میان شما و آنها، پیمان (ترک مخاصمه) است و خداوند به آنچه عمل می کنید، بیناست!»(1) در این آیه شریفه هم یاری و نصرت دیگران مورد تأکید قرار گرفته و هم بر دوستی مؤمنان در خودشان توصیه شده است و این دو امر در هیچ کسی انحصار ندارد؛ بلکه از

ص: 447


1- إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ،انفال، 72.

اموری است که خداوند از مؤمنان خواسته که همدیگر را دوست داشته و یاری کنند.

حال که از این دو معنای ولی، تناقض مضاعف در رابطه با آیه ولایت پدید می آید، به ناچار باید ولی را به معنای ولایت امری و سرپرستی بگیریم که ملازم با تصرف در امور دیگران و از شئون خداوند است؛ زیرا به جز خدا هیچ کسی حق تصرف در امور دیگران را ندارد؛ بلکه این خداست که آن را به هر که بخواهد اعطا می کند. و آیه می گوید که امر ولایت به معنای سرپرستی بعد از خدا و رسولش به عهده فرد یا افرادی است که در حال رکوع زکات می دهند. اما این فرد یا افرادی که در طول خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله دارای ولایت انحصاری است، در آیه کریمه مشخص نیست و فقط نشانه هایی در آیه برای او ذکر شده که تشخیص و تعیین آن با این نشانهها ممکن نیست. بنابراین برای شناختن آن به شأن نزول آیه نیازمندیم که در متون معتبر شیعه و سنی نقل شده است.

شأن نزول آیه ولایت: در بسیاری از کتابهای اسلامی و منابع اهل تسنن، روایات متعددی دائر بر اینکه آیه فوق در شأن علی علیه السلام نازل شده، نقل گردیده که در بعضی از آنها اشاره به مسأله بخشیدن انگشتر در حال رکوع شده و در بعضی نشده، و تنها به نزول آیه در باره علی علیه السلام قناعت گردیده است. این روایت را«ابن عباس»، «عمار یاسر»، «عبد اللَّه بن سلام»، «سلمة بن کهیل»، «انس بن مالک»، «عتبة بن حکیم»، «عبد اللَّه ابی»، «عبد اللَّه بن غالب»، «جابر بن عبد اللَّه انصاری» و «ابو ذر غفاری» نقل کرده اند و افزون بر آنان از خود علی علیه السلام نیز در کتابهای اهل سنت نقل شده است.(1)

سیوطی در تفسیر «الدر المنثور» شأن نزول آیه ولایت را با سندهای متعددی نقل کرده است. او می گوید از ابن عباس نقل

ص: 448


1- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج4، ص 425، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374 ش.

شده که علی انگشترش را در حال رکوع صدقه داد سپس پیامبر صلی الله علیه و آله از سائل پرسید که چه کسی این انگشتر را به تو عطا کرد؟ سائل گفت آن راکع [اشاره به علی علیه السلام ]؛ پس خداوند آیه «إنما ولیکم الله ورسوله...» را نازل کرد. او از طریق عبدالرزاق ... و ابن مردویه از ابن عباس نقل کرده که این آیه در باره علی بن ابی طالب نازل شده است. او می گوید طبرانی نیز در معجم اوسط خود با اسناد به عمار یاسر نقل کرده که علی در حالی که در رکوع نماز بود، سائلی کنار او ایستاد علی انگشترش را در آورد و به او داد سپس پیش پیامبررفت و آن حضرت را از این کار علی آگاه نمود در این هنگام این آیه نازل شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را بر اصحاب قرائت نمود و سپس فرمود : من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. او با سند دیگری از ابن مردویه و او از علی بن ابی طالب نقل نموده که این آیه شریفه در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله بر آن حضرت نازل گردید و سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله از منزل خارج شد و داخل مسجد گردید و مردم در حال نماز خواندن بودند که بعضی در حال قیام و برخی در حال سجده و رکوع بودند و سائلی را دید و از او پرسید کسی به تو چیزی داد؟ سائل گفت نه؛ مگر آن رکوع کننده [ علی بن ابی طالب]که انگشترش را به من عطا کرد. سند دیگری را که به آن اشاره می کند از طریق ابن عساکر است که سلمه بن کهیل گفت علی در حال رکوع انگشترش را صدقه داد سپس این آیه نازل گردید. جریر از مجاهد نقل کرده که آیه «إنما ولیکم الله ورسوله...» در حق علی بن ابی طالب نازل شده زیرا او انگشترش را در حال رکوع صدقه داده است.(1)

این حدیث که در شأن نزول آیه ولایت بیان و در کتابهای حدیثی و تفسیری نقل شده است، مصداق «الذین آمنوا...» را از کلیت خارج نموده و آن را مشخص می گرداند و تمام نشانه هایی را

ص: 449


1- سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج3، ص10 و 105.

که در آیه شریفه ذکر گردیده بر امام علی علیه السلام منطبق می کند و در نتیجه ولایت به معنای سرپرستی را بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله در آیه ولایت را برای امام علی علیه السلام به اثبات می رساند.

پاورقی ها:

[1]. ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب؛ ، حشر،7.

[2] . و النَّجْمِ إِذَا هَوَی *مَا ضَلَّ صَاحِبُکمُ وَ مَا غَوَی *وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهْوَی*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی ، نجم، آیات: 1-4.

[3] . مائده/55.

[4]. فخررازی، محمد بن عمر تمیمی، مفاتیح الغیب(التفسیر الکبیر)، ج 2، ص 172، دار الکتب العلمیة ، بیروت، ، چاپ اول، 1421ه_ - 2000م.

[5]. شنقیطی، محمد الأمین بن محمد بن المختار الجکنی، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، ج1ص517، دار الفکر للطباعة والنشر، بیروت، 1415ه_ - 1995م.

[6]. ابن تیمیه، أحمد عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس، علوم الحدیث (کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة)، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ج 18، ص 264، مکتبة ابن تیمیة، دوم، بیتا.

[7]. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج1، ص 118، نشردانش، 1405ق.

[8]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 14 قم، دفتر نشر اسلامی، بیتا.

[9] . إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ

ص: 450

الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ،انفال، 72.

[10]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج4، ص 425، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374 ش.

[11] . سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج3، ص10 و 105.

ص: 451

9. با توجه به سخن امیر المؤمنین علی علیه السلام که فرمود: « به من خبر رسیده که گویا عده ای مرا از ابوبکر و عمر برتر میدانند ! ....

اشاره

* با توجه به سخن امیر المؤمنین علی علیه السلام که فرمود: « به من خبر رسیده که گویا عده ای مرا از ابوبکر و عمر برتر میدانند ! اگر کسی چنین ادعایی کرده باشد افترا کننده(درغگو) است که حد افتراء باید بر او جاری شود» و در جای دیگری می فرماید: «مبادا با کسی روبرو شوم که مرا از ابوبکر و عمر برتر می داند و گرنه او را مانند کسی که دروغ و افتراء می بندد شلاق می زنم».( جزوه وحدت و شفقت صحابه و اهل بیت با یکدیگر تألیف شیخ صالح درویش ص ٧)، پس چرا شیعیان علی علیه السلام را بر خلفای دیگر برتر می دانند.

شیخ صالح بن عبدالله درویش، قاضی دادگاه عمومی شهر قطیف، در عربستان سعودی، دارای آثاری است از جمله: 1. حول الصحبه والصحابه؛ 2. تأمّلات فی نهج البلاغه. در اثر اول که تحت عنوان مصاحبت و همراهی صحابه و اهل بیت علیه السلام است، در ضمن مسائل صحابه و اهل بیت، نقدهایی بر نظر و دیدگاه شیعه مطرح کرده است. در اثر دوم نقدی بر اسناد و خطبه های نهج البلاغه نوشته وآن را مردود دانسته است. اثر اول شیخ صالح درویش از طرف آیت الله استاد جعفر سبحانی و مؤسسه فلسفه و کلام رد شده و از طریق انتشارات مشعر در سال 1387 به چاب رسیده است.

نویسنده در بخشی از کتاب «وحدت و شفقت صحابه با اهل بیت علیه السلام » با عنوان «سخنان طلایی»، دو مطلب را از حضرت علی علیه السَّلام از کتاب« المحلی ابن حزم، ج11، ص268» نقل می کند:

١ . به من خبر رسیده است که گروهی مرا برتر از ابوبکر و عمر می دانند. اگر کسی چنین ادعایی کند، دروغگو است و باید حد افترا بر او جاری گردد!

ص: 452

٢ . کسی را نبینم که مرا بر ابوبکر و عمر برتری می بخشد، مگر این که بر او حد افترا جاری می کنم!

در پاسخ این دو روایت به مطالبی اشاره می شود:

الف) از یک فردی وهابی که اندیشه آن نسبت به اهل بیت علیه السلام معلوم است، غیر از این چیزی دیگری انتظار نمی رود که فقط یک دروغ و یا تهمتی پیدا کرده و به آن شاخ و برگ داده تا به آن، مقام والای اهل بیت علیه السلام را پایین بیاورد.

ب) صاحب همین کتاب خودش می گوید و اصرار می ورزد که نباید به نقل ناقلان، بدون بررسی سند، اعتماد جست. سؤال این است، آیا شما که این کتاب را با اسنادی نوشته اید، سند این دو گفتاری را که در این کتاب آورده اید، بررسی کرده اید؟ و میدانید که برخی از راویان آن مجهول و ناشناخته هستند و برخی دیگری که شناخته شده اند، غیر قابل اعتمادند؟ مانند: حجاج بن دینار که برخی او را توثیق کرده اند؛ لکن ابو حاتم رجالی معروف می نویسد:« لا یُحتجُّ به»؛ سخنان وی قابل اعتماد نبوده به او احتجاج و استدلال نمی شود؛ دیگری، شهاب بن حراش است که ابن حبّان در مورد او می گوید: اشتباهات زیادی که دارد به او نمی شود اعتماد کرد. ابو مشعر، نسایی، دارقطنی و ابن مدینی او را ضعیف دانسته اند. بخاری می گوید: او مُنکَرُالحدیث است.(1) ابن حجر می گوید او به بی دینی متهم است.(2)

ج) نویسنده کتاب« وحدت و شفقت...» این گفتارش را به کتاب «المُحلَّی» ابن حزم(348-456) مستند کرده است. «المحلی»کتابی است که در باره او آلوسی مفسر معروف اهل سنت گفته است: «الضالّ المضلّ»؛ «گمراه و گمراه کننده است»(3) و هم چنین ابن حجردربارۀ او می نویسد: «فتمالا فقهاءُ عصرِهِ وأجمَعُوا علی تضلیله. . .»

؛ «دانشمندان معاصر وی، بر ضد او قیام و بر گمراهی او اتفاق

ص: 453


1- ذهبی، شمس الدّین، میزان الاعتدال، تحقیق، علی محمد البجاوی، الطبعةالاولی، بینا، بیروت، 1382 ق، ج1،ص461؛ ج2، ص 281؛ ج4، ص 246.
2- ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 4 ، ص ٢٩٧ ، چاپ هند. المجروحات، ج ١ ، ص ٣45 .
3- آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر قرآن العظیم، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415، ج21، ص 76.

کرده اند. . . .»(1) آیا بر نقل چنین فردی می توان استناد کرد؟.

د) ابن حزم کسی است که در باطن با امام علی علیه السلام دشمن بوده و شهادت آن حضرت را به دست ابن ملجم ملعون صحیح و کار درست می داند می گوید: «انّ عبدالرّحمن بن مُلجم لم یَقْتُل علیاً إلاّ متاوّلاً مُجتهداً مُقدِّراً انّه علی صَواب» و فی ذلک یَقُولُ عِمران بن حطان شاعرُ الصفریة: یا ضربة من تقی ما أراد بها *إلاّ لیبلغ عَن ذی العرش رضواناً»(2)؛ عبدالرحمن بن ملجم علی را نکشت، مگر این که در این مورد اجتهاد کرد وکشتن او را کار درست بر شمرد؛ چنان که عمر بن حطان، شاعر گروه صفریه از خوارج، در مدح ابن ملجم این گونه سرود: به یاد ضربت آن فرد پرهیزکاری که غرضی جز اخذ پاداش از صاحب عرش در آن نبود.

بنابراین، ابن حزم خودش که در حقیقت یک انسان ناصبی است و از یک آدم ناصبی دیگری همانند ابن ملجم، از قاتل یگانه انسانی که تمام دانشمندان فریقین از او به خوبی وکمال یاد کرده اند، تعریف وتمجید کرده و بزرگ ترین جنایت را اجتهاد می نامد؛ آیا شایسته است کسی که ادعای محبت و دوستی با اهل بیت را دارد، بر کتاب چنین فردی که در باطن ناصبی است، اعتماد کند؟ ! آیا شایسته است گفتار بی اساس و بیاعتبار عده ای را «سخنان طلایی» بنامیم؟ ! ، همان گونه که نویسنده کتاب، آن گفتار بی اساس را، سخنان طلایی نامیده است.

در نتیجه: این دو گفتاری که به امام علی علیه السلام نسبت داده است، نسبت دورغ و بی اساس است. امام علی علیه السلام هیج گاه چنین سخنی نگفته است. بنا بر آنچه اشاره شد، منبع این گفتار کتاب «المحلی» ابن حزم است و ابن حزم وکتاب او آن گونه که بیان شد از این جهت اعتباری ندارد.

ص: 454


1- ابن حجر عسقلانی شافعی، احمد بن علی، لسان المیزان، تحقیق علی محمد البجاوی، دارالجبل، بیروت، الطبعه الاولی،1412 ق.1992م،ج4، ص 200و همو، الاصابه فی تمیزالصحابه، ج 4 ، ص 46٩.بیروت.
2- ابن حزم، علی بن احمد، المحلی، دارالتعارف، بیروت، ج 10، ص 482.
پاورقی ها:

[1]. ذهبی، شمس الدّین، میزان الاعتدال، تحقیق، علی محمد البجاوی، الطبعةالاولی، بینا، بیروت، 1382 ق، ج1،ص461؛ ج2، ص 281؛ ج4، ص 246.

[2]. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 4 ، ص ٢٩٧ ، چاپ هند. المجروحات، ج ١ ، ص ٣45 .

[3]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر قرآن العظیم، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415، ج21، ص 76.

[4]. ابن حجر عسقلانی شافعی، احمد بن علی، لسان المیزان، تحقیق علی محمد البجاوی، دارالجبل، بیروت، الطبعه الاولی،1412 ق.1992م،ج4، ص 200و همو، الاصابه فی تمیزالصحابه، ج 4 ، ص 46٩.بیروت.

[5]. ابن حزم، علی بن احمد، المحلی، دارالتعارف، بیروت، ج 10، ص 482.

ص: 455

10. در کتاب های شیعه روایتی از رسول خدا نقل شده: «یا علی انت منی بمنزله السمع و البصر» و....

اشاره

* در کتاب های شیعه روایتی از رسول خدا نقل شده: «یا علی انت منی بمنزله السمع و البصر» و فرمود: «ان ابابکر منی بمنزله السمع و ان عمر منی بمنزله البصر» چرا شیعه حدیث اول را فضیلت علی و حدیث دوم را نقص ابوبکر و عمر می داند؟

پاسخ اجمالی:

عبارتی که در آن، جناب ابوبکر به منزله گوش پیامبرو جناب عمر به منزله چشم ایشان معرفی شده اند بخشی از یک روایت چندسطری است که با مراجعه به متن کامل آن در می یابیم که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله با این عبارات، در مقام مدح آنان نبوده بلکه در صدد بیان مسئولیت آنها در قبال امر ولایت امیرالمومنین علیه السلام بوده اند و اساسا با عباراتی که در مقام مدح امیرالمومنین علیه السلام است، قابل مقایسه نمی باشد.

پاسخ تفصیلی:

روایات معصومان علیهم السلام به مناسبت های گوناگون و در شکل ها و اندازه های مختلف صادر شده است. گاهی ممکن است که یک پژوهشگر در مقام تحقیق ناگزیر از تقطیع یک روایت بلند باشد؛ چرا که حجم زیاد حدیث موجب طولانی شدن می گردد و ممکن است به اصل مقصود پژوهشگر ارتباط مستقیمی نداشته باشد. بنابراین چاره ای جز تقطیع متون بلند حدیثی نیست. نکته مهم و دقیق در گزینش جزئی از متن آن است که تمام قرائن موجود در متن اصلی که در فهم مطلب تأثیر دارد می باید ذکر شود؛ به گونه ای که زاویه ای از زوایای موجود در بخش نقل شده مبهم و تاریک باقی نماند. چنانچه به این نکته دقت کافی نشود پژوهشگر دچار آسیب تقطیع نادرست و حذف قراین شده و همچنین خواننده، دچار بدفهمی خواهد

ص: 456

شد. (1)

در مورد عبارت « ان ابابکر منی بمنزله السمع و ان عمر منی بمنزله البصر» که شاید در نگاه اول به صورت فضیلتی برای خلیفه اول و دوم جلوه کند، هنگامی که به متن کامل حدیث رجوع می کنیم، در می یابیم که این عبارت بخشی از یک روایت چند سطری است. به نظر می رسد تقطیع این روایت و نقل ناقص آن با هدف و انگیزه ای مشخص صورت گرفته و با حذف قراینی که در فهم آن نقش محوری دارند، نقل شده است تا بدین وسیله چنین القا شود که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در صدد بیان فضیلتی برای ابوبکر و عمر و عثمان بوده اند. بنابراین لازم است تا روایت را به صورت کامل مورد بررسی قرار داده تا به درستی، به مقصود عبارت مورد نظر دست یابیم.

این روایت در چند منبع از منابع متقدم و متأخر شیعی نقل شده که ما آن را از کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام نقل می کنیم:

«امام حسین علیه السلام می فرماید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همانا ابوبکر نسبت به من در حکم گوش و عمر در حکم چشم و عثمان در حکم قلب من است. [امام حسین علیه السلام ] می گوید: فردا به محضر ایشان شرفیاب شدم. در کنار آن حضرت، امیر مؤمنان علیه السلام و ابوبکر و عمر و عثمان نیز حضور داشتند. به ایشان عرض کردم :پدرم ! شنیده ام شما درباره این اصحابت چنین فرموده اید، جریان چیست ؟ پیامبر خدا فرمود: آری ، سپس به آنان اشاره کرد و فرمود: آنان گوش ، چشم و دل من هستند و به زودی آنان مورد بازخواست خدا درباره جانشین من، این شخص - اشاره کردند به امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام _ ، قرار می گیرند. بعد حضرت فرمود: خدای عز و جل می فرماید: بدون تردید گوش و چشم و قلب تمامی آنها، مورد سؤال واقع می شوند. قسم به عزت پروردگارم، بی گمان تمامی امت من در روز قیامت باز

ص: 457


1- ر.ک: طباطبایی، سید محمدکاظم، منطق فهم حدیث، قم: موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی،اول، 1390، ص 385 و 386.

می ایستند و از آنان درباره ولایت علی سؤال شود و این همان معنای کلام خداوند متعال است :آنها را نگهدارید که باید بازپرسی شوند».(1)؛(2)

همانطور که ملاحظه می شود سمع و بصر و فواد بودن خلفای سه گانه در این روایت، به هیچ وجه در مقام مدح نبوده؛ بلکه مسئولیت و وظیفه آنان را در قبال امر مهم ولایت امیرالمومنین و جانشینی آن حضرت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله ، به آن ها گوشزد می کند؛ حال آنکه در روایتی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ، امیرالمومنین را به منزله گوش و چشم خود معرفی می نمایند: «...قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِیٍّ ع یَا عَلِیُ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ السَّمْعِ وَ الْبَصَرِ وَ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ الرُّوحِ مِنَ الْبَدَن... : پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: ای علی تو نسبت به من به منزله گوش و چشم و سر برای جسد و روح برای بدن هستی» (3) ، به وضوح دیده می شود که حضرت در مقام مدح علی بن ابی طالب علیه السلام بوده و با این عبارت فضیلتی از فضائل ایشان را برای مخاطبان بیان می نمایند و اساساً این دو متن را نمی توان با هم مقایسه نمود.

پاورقی ها:

[1] ر.ک: طباطبایی، سید محمدکاظم، منطق فهم حدیث، قم: موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی،اول، 1390، ص 385 و 386.

[2]. الصافّات، 24.

[3]. حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ الْآدَمِیُّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی سَیِّدِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَ أَبَا بَکْرٍ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ السَّمْعِ وَ

ص: 458


1- الصافّات، 24.
2- حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ الْآدَمِیُّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی سَیِّدِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَ أَبَا بَکْرٍ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ السَّمْعِ وَ إِنَ عُمَرَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ الْبَصَرِ وَ إِنَ عُثْمَانَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ الْفُؤَادِ قَالَ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ دَخَلْتُ إِلَیْهِ وَ عِنْدَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ فَقُلْتُ لَهُ یَا أَبَتِ سَمِعْتُکَ تَقُولُ فِی أَصْحَابِکَ هَؤُلَاءِ قَوْلًا فَمَا هُوَ فَقَالَ ص نَعَمْ ثُمَّ أَشَارَ إِلَیْهِمْ فَقَالَ هُمُ السَّمْعُ وَ الْبَصَرُ وَ الْفُؤَادُ وَ سَیُسْأَلُوَن عَنْ وَصِیِّی هَذَا وَ أَشَارَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا ثُمَّ قَالَ ع وَ عِزَّةِ رَبِّی إِنَّ جَمِیعَ أُمَّتِی لَمَوْقُوفُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَسْئُولُونَ عَنْ وَلَایَتِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ ، ابن بابویه، محمد بن علی(شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، مصحح:مهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان، چاپ: اول، 1378ق.ص 313و314. در کتاب معانی الاخبار این روایت از امام حسن علیه السلام نقل شده است ر.ک: ابن بابویه، محمد بن علی(شیخ صدوق)، معانی الأخبار، محقق و مصصح:علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، چاپ: اول، 1403 ق، ص 387.
3- مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار (ط - بیروت)،بیروت:دار احیاء التراث العربی، 1403 ق، ج 19، ص 82.

إِنَ عُمَرَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ الْبَصَرِ وَ إِنَ عُثْمَانَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ الْفُؤَادِ قَالَ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ دَخَلْتُ إِلَیْهِ وَ عِنْدَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ فَقُلْتُ لَهُ یَا أَبَتِ سَمِعْتُکَ تَقُولُ فِی أَصْحَابِکَ هَؤُلَاءِ قَوْلًا فَمَا هُوَ فَقَالَ ص نَعَمْ ثُمَّ أَشَارَ إِلَیْهِمْ فَقَالَ هُمُ السَّمْعُ وَ الْبَصَرُ وَ الْفُؤَادُ وَ سَیُسْأَلُوَن عَنْ وَصِیِّی هَذَا وَ أَشَارَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا ثُمَّ قَالَ ع وَ عِزَّةِ رَبِّی إِنَّ جَمِیعَ أُمَّتِی لَمَوْقُوفُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَسْئُولُونَ عَنْ وَلَایَتِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ ، ابن بابویه، محمد بن علی(شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، مصحح:مهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان، چاپ: اول، 1378ق.ص 313و314. در کتاب معانی الاخبار این روایت از امام حسن علیه السلام نقل شده است ر.ک: ابن بابویه، محمد بن علی(شیخ صدوق)، معانی الأخبار، محقق و مصصح:علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، چاپ: اول، 1403 ق، ص 387.

[4] مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار (ط - بیروت)،بیروت:دار احیاء التراث العربی، 1403 ق، ج 19، ص 82.

ص: 459

11. با توجه به وجود لعن در زیارت عاشورا واین که تولی و تبری جزء فروع دین ما است؟ پس چرا مقام معظم رهبری با لعن خلفا و عایشه مخالف است؟

پاسخ اجمالی :

اولاً مقام معظم رهبری قطعا اعتقاد به تبری به عنوان یکی از فروع دین دارند، اما اینگونه نیست که تنها راه تبری لعن به مقدسات اهل سنت باشد. ثانیاً برخی لعن های زیارت عاشورا غیر صریح بوده و مشخص نیست این افراد چه کسانی هستند. ثالثا لعن به مقدسات اهل سنت قطعاً با وحدت اسلامی که مهمترین ضرورت امروز دنیای اسلام می باشد تعارض دارد.

پاسخ تفصیلی :

در پاسخ به این سؤال لازم است چند نکته را متذکر شویم:

1. همانگونه که می دانیم از نظر شیعیان ، تبری و تولی دو فرع از فروعات دین اسلام می باشد به گونه ای که هیچ مسلمان شیعه ای نمی تواند آن را انکار کند ، بر همین اساس مقام معظم رهبری هم به این دو امر مهم دینی قطعاً تأکید دارند چنانکه این موضوع را بارها به اشکال مختلف بیان نموده اند به عنوان مثال ایشان دراین زمینه می فرمایند : « دین ما این است «هلالدّین الّا الحبّ والبغض»(1). دین، عبارت از محبت و کینه است: از یک طرف، محبت به خوبان و خوبی ها و مظلومان و انسان هایی که مورد جفای شیطانها قرار گرفته اند و از طرف دیگر بغض و کینه نسبت به شیطانها و موجودات پلید و پلیدی ها و کسانی که برای آنها، انسان و انسانیت و خدا، ارزش ندارد. این هم جزو دین است. تولّی و تبرّی، جزو فروع دین و به قول بعضی از علما، جزو اصول دین است. زشت صورتی دشمنان خدا و خلق را فراموش نکنید. اگر فراموش کردید، همان دشمن، چهره ی

ص: 460


1- پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

خودش را عوض خواهد کرد و نزدیک می شود».(1)

ایشان بر اساس همین مبنا بارها بر لزوم محبت نسبت به دوستان خدا و کینه و بغض نسبت به دشمنان خدا تأکید نموده اند ، چنانکه به عنوان مثال پس از طرح تولی و تبری در فرمایشاتی که قبلاً مطرح شد می فرمایند : « نباید کینهی این دشمن از دلتان خارج شود. اگر احساس کردید که نسبت به این دشمن، در دلتان بغض و کینه کم شد، این یک علامت خطر شخصی برای شماست؛ باید احساس کنید مثل این که درجهی ایمان در حال تنزل است. عیناً مثل محبت بندگان خدا که باید روزبهروز در دل قویتر و ریشهدارتر بشود».(2)

2. مقام معظم رهبری در پی اقدامات تفرقه افکنانه ای که برخی شبکه های شیعه نمای لندن نشین، انجام دادند از جمله اجرای برنامه هایی با مضمون اهانت به عایشه که منجر به بروز واکنش های منفی فراوانی در جهان اسلام بر علیه شیعیان شد طی فتوایی اعلام نمودند : «اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهام زنی به همسر پیامبراسلام حرام است. این موضوع شامل زنان همه پیامبران و به ویژه سید الانبیاء پیامبراعظم -حضرت محمد صلی الله علیه و آله می شود.»

بر این اساس اقداماتی از جمله لعن به خلفای سه گانه اهل سنت از نظر مقام معظم رهبری حرام می باشد ، در این میان گاه این سؤال مطرح می شودکه ممنوع بودن لعن به این نمادها با بحث تبرّی چگونه قابل جمع است؟ در پاسخ به این سؤال باید بگوییم تبرّی، الزاماً با لعن و نفرین به فردی که از او تبری صورت می گیرد حاصل نمی شود بلکه به منظور حصول تبری ، می توان از راهکارهای دیگری استفاده نمود و همان برای ادا شدن تبرّی کفایت می کند از جمله ناراحتی درونی نسبت به کسانی که از نظر ما غاصبان حق اهل بیت علیه السلام بوده اند که

ص: 461


1- پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
2- همان.

این شیوه همواره در سیره اهل بیت علیه السلام مورد توجه و رعایت بوده است و به همین دلیل هیچ دلیلی مبنی بر اینکه اهل بیت علیه السلام ، جلسات لعن بر خلفای اهل سنت برگزار کرده باشند نمی توان یافت. حتی در زیارت عاشورا در مجموع دو نوع لعن وارد شده است ؛ لعن صریح و لعن غیر صریح و مراد از لعن صریح ، لعن نسبت به کسانی است که نامشان در فرازهای زیارت وارد شده است و با نام و نشان مورد لعن قرار گرفته اند که از جمله این افراد یزید، عبیدالله بن زیاد، ابن مرجانه، شمر، بنی امیه می باشند.

در این میان با توجه به اینکه جریان حادثه کربلا به گونه ای اتفاق افتاده است که نه تنها اهل بیت _ علیهم السّلام _ و پیروان آنها تا ابد به کسانی که به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله آن همه جفا روا داشتند لعن و نفرین می کند، بلکه همه دوستان اهل بیت _ علیهم السّلام _ که عموم امت اسلام و همه آزاداندیشان جهاناند به افرادی که سبب به وجود آمدن آن حوادث گردید، لعن و نفرین می کنند، لذا بسیاری از بزرگان اهل سنّت در لعن کسانی که بر اهل بیت پیامبر علیهم السلام ظلم کرده اند، تردید نکرده اند. از آن میان، دانشمند بزرگ اهل سنّت سعدالدین تفتازانی در اینباره گفته است: «برخی از علما لعن بر یزید را جایز دانسته اند زیرا یزید به سبب دستور قتل حسین _ علیه السّلام _ از دین خارج شده و کافر گردید. به همین جهت همه اتفاق نظر دارند به جواز لعن کسی که حسین را کشته و یا دستور به آن داده و یا اجازه قتل صادر نموده و یا به قتل او راضی شده است».(1)

نامبرده در ادامه نظر خود را در این باره چنین بیان کرده است: «حقیقت آن است که یزید به کشتن حسین _ علیه السّلام _ راضی بود و به آن خوشحال شد و به اهل بیت پیامبر _ علیهم السّلام _ اهانت کرد، بنابراین من درباره لعن یزید هیچ گونه تردیدی ندارم، خدا یزید و یاران و همکارانش را لعنت کند.»(2)

ص: 462


1- تفتازانی، سعد الدین، شرح عقاید الشیعه، تحقیق و تصحیح عدنان دریوش ، ص 247.
2- همان، ص 248.

از کلام این عالم بزرگ اهل سنّت معلوم می شود که نه تنها در زیارت عاشورا بلکه بزرگان اهل سنّت نیز بر کسانی که به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله ظلم و اهانت کرده اند، لعن و نفرین فرستاده اند، بدین جهت آن چه در زیارت عاشورا آمده موجب تنش مذهبی نخواهد شد، چون برادران اهل سنّت نیز اهل بیت _ علیهم السّلام _ را دوست دارند و به کسانی که به آنها ستم کرده اند از جمله افرادی که به نامشان در این زیارت تصریح شده است نفرین می کنند.

اما در مورد افرادی که نامشان مورد تصریح قرار نگرفته است و صرفاً با عنوان اولی و دومی و سومی و چهارمی از آنان یاد شده است باید بگوییم که اگر چه برخی در این باره معتقد به دیدگاه خاصی هستند، اما واقعیت این است که این قول صرفاً یکی از احتمالات در این موضوع می باشد و با توجه به اینکه تصریحی در این جا وجود ندارد نمی توان به صورت قطعی تطبیق نمود. بنابر این در این فراز از زیارت عاشورا احتمالات دیگری نیز وجود دارد از جمله اینکه:

اولی و دومی و سومی قابیل و فرعون و هامان باشند کما اینکه در کتاب لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه علامه مجلسی چنین نقل کرده است: « مشهور است که چون شیخ طوسی در زیارت عاشورا ذکر کرده اللهم العن الاول و الثانی و الثالث علماء عامه اعتراض کردند که اینها کیستند شیخ حدیثی از طرق ایشان نقل کرد که مراد از اول قابیل است که وضع کرد کشتن را و دویم فرعون است و سیم هامان است ».(1)

به همین دلیل با توجه به اینکه در این زیارت تصریح به اسامی نشده است و از طرفی هم احتمالات متعددی در باره مصداق این عناوین کلی وجود دارد نمی توان به راحتی این عناوین را منطبق بر آن اسامی نمود.

ص: 463


1- مجلسی، محمد تقی، لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، ج 6، ص 588.

نکته مهم دیگری که در این زمینه وجود دارد این است که اهانت به نمادهای مقدس اهل سنت، امروزه جز ایجاد تفرقه و اختلاف و درگیری های مذهبی که خواسته دشمنان اسلام است هیچ ثمره و حاصل دیگری ندارد و این در حالی است که اسلام بر وحدت میان مسلمانان تأکید فراوانی دارد قرآن کریم می فرماید: «و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان یکدیگر بودید پس میان دل های شما الفت و مهربانی انداخت تا به لطف او برادران هم شدید».§ًوَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً، آل عمران / 103. (1)وَلاَ تَکونُواْ کالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِک لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ، آل عمران، 105.(2)...وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکمْ...،انفعال / 46. (3)إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکمْ فَاعْبُدُونِ، انبیاء، 92.


1- یا می فرماید: «و چون کسانی نباشید که پس از آن دلایل آشکار برای شان آمد پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و برای آنان عذاب سنگین است».
2- جای دیگر می فرماید: «و با هم نزاع نکنید که سست شوید و مهابت شما از بین برود»
3- «و این امت شما امتی یگانه است و منم پروردگار شما پس مرا بپرستید».

حاصل نخواهد نشد. ثانیاً در زیارت عاشورا دو نوع لعن مطرح شده است لعن صریح که در جواز لعن به آنها به دلیل جنایت هایی که مرتکب شده اند حتی برخی از علمای اهل سنت نیز با شیعه اتفاق نظر دارند و دوم لعن غیر صریح که به دلیل اینکه مشخص نیست این افراد چه کسانی هستند. ضمن اینکه لعن به مقدسات اهل سنت قطعاً با وحدت اسلامی که مهمترین ضرورت امروز دنیای اسلام و اصلی ترین حربه دشمنان بر علیه امت اسلام می باشد، تعارض دارد و به همین دلیل مقام معظم رهبری فتوای حرمت لعن به مقدسات اهل سنت را صادر نمودند.

پاورقی ها:

[1]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 68، ص 63.

[2]. پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

[3]. همان.

[4] . تفتازانی، سعد الدین، شرح عقاید الشیعه، تحقیق و تصحیح عدنان دریوش ، ص 247.

[5] . همان، ص 248.

[6]. مجلسی، محمد تقی، لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، ج 6، ص 588.

[7]. ًوَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً، آل عمران / 103.

[8]. وَلاَ تَکونُواْ کالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِک لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ، آل عمران، 105.

[9]. ...وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکمْ...،انفعال / 46.

[10]. إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکمْ فَاعْبُدُونِ، انبیاء، 92.

ص: 465

12. علمای شیعه به حدیثی استناد می کنند مبنی بر اینکه در جهان آخرت پیامبر سراغ اصحاب خویش را می گیرد و...

اشاره

* علمای شیعه به حدیثی استناد می کنند مبنی بر اینکه در جهان آخرت پیامبر سراغ اصحاب خویش را می گیرد و به او میگویند: تو نمی دانی اصحاب و یارانت پس از تو چه کردند و آنها پس از تو مرتد شدند. سوال ما این است که چطور این حدیث مورد استناد شماست؟ مگر شما عقیده ندارید که پیامبر و امامان پس از مرگ نیز از احوال ما باخبرند و در واقع زنده اند، پس چطور در این حدیث پیامبر از یاران خودش هم بی خبر است؟

پاسخ اجمالی:

در اینکه حدیث حوض دلالت بر انحراف و ارتداد برخی از صحابه دارد تردیدی نیست. پس کسی که کتاب صحیح بخاری را قبول دارد باید این مطلب را هم بپذیرد. و اشکالاتی که بر شیعه شده دلالت این احادیث را از صحابه منصرف نمی کند.

پاسخ تفصیلی:
اشاره

در پاسخ این پرسشگر یا شبهه کننده مطالبی قابل توجه است که به آنها پرداخته می شود:

1. این مطلب مسلم است که اثبات حقانیت یا بطلان یک مسئله اعتقادی و دینی با ایجاد فشارهای روانی، اهانت و توهین امکان پذیر نیست. بنابراین با عنوان کردن رافضی یا امثال آن نه عقیدة شیعه باطل می شود و نه حق بودن عقیدة اهل سنت اثبات می گردد. چه اینکه شیعه امامیه از عنوان رافضی هیچ هراسی ندارد هر چند این عنوان را مخالفان و دشمنان شیعه برای ایجاد تنفر نسبت به این مذهب القاء می کنند.

2. پیروی از مذهب و دینی مانند پیروی از گروه های سیاسی نیست که با ایجاد توهم و تهمت و فضای آلوده بر علیه هم دیگر پیروزی و ازدیاد جمعیت را از آن خود کنند؛ بلکه دین و

ص: 466

مذهب سرنوشت انسان را می سازد و با محوریت حق و باطل معنا پیدا می کنند. از این رو هر انسانی عقلا و شرعا وظیفه دارد که در مسائل اعتقادی و دینی حق را از باطل تشخیص داده و راه نجات خود را دریابد و این کار ممکن نیست مگر با خالی نمودن ذهن از هرگونه تعصب و پیش داوریهای غیرمعقول و رعایت انصاف در مناظره و بحثهای دینی. پس یکی از روشهای درست و موفق به دست آوردن راه حق این است که در مسائل دینی و اعتقادی کمال دقت به خرج داده شود و از هرگونه افتراء تهمت و مغالطه کاری برای اینکه خود را پیروز معرکه مناظره جلوه دهد اجتناب شود.

3. پس از این دو مقدمه کوتاه این مطلب که آیا صحابه همگی بدون استثناء عادل و مؤمنین واقعی بوده و پیروی از آنان بر مسلمانان واجب شرعی و باعث نجات است، یکی از مسائل دین مبین اسلام را تشکیل می دهد که توجه هر مسلمانی را به خود جلب می کند. بنابراین توجه به حدیث حوض که در متون اهل سنت نقل شده است برای هر مسلمانی لازم است؛ زیرا اگر این احادیث از زبان مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله صادر شده باشد، در این مسئله راه روشنی را برای مسلمانان ترسیم می کند. اینکه علمای شیعه به این حدیث توجه خاصی دارند و این توجه برخی را عصبانی می کند، خارج از معیارهای مسلم دینی و عقلی نیست.

3. پرسشگر به جای اینکه به این احادیث توجه کند و محتوای آنها را بپذیرد یا رد کند تغافل نموده و مسئله علم پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و امامان شیعه علیه السلام را به میان آورده است تا توجه را از این احادیث به سوی دیگری منحرف کند. پرسشگر سعی نموده با یک نوع مغلطه گویی و طرح مطالبی که هیچ ارتباطی به این احادیث و دلالت آنها ندارد ، رد را گم کرده و سرپوش بر این احادیث بگذارد. اشکالاتی را که در این راستا بر علیه شیعه در موضوع علم پیامبرو سایر امامان شیعه مطرح کرده است پاسخ

ص: 467

خودش را دارد که در این مقاله مجالی برای بیان آنها نیست. ولی بر پرسشگر لازم است که با قطع نظر از عقاید شیعه در باره علم پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و امامان شیعه و بر طبق مبنای اهل سنت این احادیث را مورد بررسی قرار دهد. اهل سنت که نمی گویند پیامبراسلام صلی الله علیه و آله در زمان حیات خود از حال و آینده با خبر بوده است. پس از نظر اهل سنت این احادیث با عقیده شیعیان به علم غیب پیامبراسلام باطل نمی گردد. بنابراین لازم است که در این بحث بر دو مطلب تمرکز کرده و از آن خارج نشویم:

الف) مطلب اول وجود احادیث حوض در صحاح و دلالت آنها بر ارتداد و عقبگرد برخی از صحابه:

حدیث حوض که بر ارتداد برخی از صحابه دلالت دارد در متون معتبر اهل سنت نقل شده است از جمله صحیح بخاری این حدیث را با طرق متعدد در جلد پنج از صفحه 2404- 2407 نقل کرده است که ما همه آنها را در این جا ذکر می کنیم:

1. ... عبدالله از پیامبراسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود: «پیامبراسلام خطاب باصحابش می فرماید: من پیش از شما کنار حوض وارد می شوم و گروهی از شما را بلند می کنند (یعنی مأمورین خدا آن ها را بلند می کنند تا ببرند) آنگاه میان ما فاصله می افتد، می گویم: خدایا اصحابم. در جوابم گفته می شود: تو نمی دانی که آنها پس از تو چه کار کردند».(1)

2. از انس نقل شده که پیامبرخدا صلی الله علیه و آله فرمود: «در کنار حوض بر من کسانی از اصحابم وارد می شوند که آنان را می شناسم و بین ما و آنان فاصله ایجاد می شود سپس می گویم آنان اصحاب من هستند. در پاسخ به من می گوید که تو نمی دانی آنان پس از تو چه کار کردند». (2)

3. ابوحازم از سهل بن سعد نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «من پیش از شما بر حوض وارد می شوم. هرکس از آن بگذرد ،

ص: 468


1- أنا فَرَطُکُمْ علی الْحَوْضِ وَلَیُرْفَعَنَّ رِجَالٌ مِنْکُمْ ثُمَّ لَیُخْتَلَجُنَّ دُونِی فَأَقُولُ یا رَبِّ أَصْحَابِی فَیُقَالُ إِنَّکَ لَا تَدْرِی ما أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری (الجامع الصحیح المختصر)، ج5، ص 2404 دار ابن کثیر , الیمامة ، بیروت ، 1407 ق/ 1987م، چ2، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا.
2- لَیَرِدَنَّ عَلَیَّ نَاسٌ من أَصْحَابِی الْحَوْضَ حتی عَرَفْتُهُمْ اخْتُلِجُوا دُونِی فَأَقُولُ أصحابی فیقول لَا تَدْرِی ما أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، همان، ج5، ص2406.

بیاشامد و هرکه بیاشامد هیچ گاه تشنه نمی شود. به درستی که اقوامی وارد بر من می شوند که من آنها را می شناسم و آنها نیز مرا می شناسند. آنگاه میان ما فاصله انداخته می شود. ابو حازم می گوید : نعمان بن ابی عیاش این حدیث را از من شنید. از من پرسید: آیا تو این حدیث را از سهل بن سعد این گونه شنیدی؟ گفتم بلی. گفت: من این حدیث را از ابو سعید خدری شنیدم، او اضافه می کرد: «من می گویم: آنها از منند. در جوابم گفته می شود: تو نمی دانی آنان چه ها کردند. من می گویم: غضب خدا باد، عضب خدا باد بر کسی که بعد از من بدعت گذاشته و دینم را تغییر دادند». (1)

4. از ابو هریره نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «گروهی از اصحابم در روز قیامت بر من وارد می شوند و از کنار حوض بلند شان می کنند. من می گویم خدایا آنان اصحاب من هستند. به من گوید که تو نمی دانی آنان بعد از تو چه کردند بلکه آنان پس از تو مرتد شدند و به عقب برگشتند». (2)

5. ابن مسیب نیز حدیث فوق را نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود در روز قیامت مردانی از اصحابم در حوض بر من وارد می شوند ولی آنان را از آنجا می برند و من می گویم خدایا آنان اصحاب من هستند. به من می گوید که تو نمی دانی آنان پس از تو چه کردند؛ همانا آنان مرتد شدند و به عقب برگشتند.(3)

6. ابوهریره در این رابطه حدیث مفصل تری را از پیامبرخدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است که پیامبرفرمود: «در حالی که من در کنار حوض ایستاده ام ، ناگهان گروهی را می بینم که می شناسم. در این هنگام مردی از میان من و آنها بلند می شود و به آن ها می گوید: بیایید. من می گویم: کجا؟ می گوید: به جهنم به خدا. می پرسم: آنها چه کار کرده اند؟ جواب می دهد: آنها بعد از تو مرتد شدند و به جاهلیت برگشتند. دو باره گروهی را می بینم

ص: 469


1- إنی فَرَطُکُمْ علی الْحَوْضِ من مَرَّ عَلَیَّ شَرِبَ وَ مَنْ شَرِبَ لم یَظْمَأْ أَبَدًا لَیَرِدَنَّ عَلَیَّ أَقْوَامٌ أَعْرِفُهُمْ ویعرفوننی ثُمَّ یُحَالُ بَیْنِی وَبَیْنَهُمْ قال أبو حَازِمٍ فَسَمِعَنِی النُّعْمَانُ بن أبی عَیَّاشٍ فقال هَکَذَا سَمِعْتَ من سَهْلٍ فقلت نعم. فقال أَشْهَدُ علی أبی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ لَسَمِعْتُهُ و هو یَزِیدُ فیها فَأَقُولُ إِنَّهُمْ مِنِّی فَیُقَالُ إِنَّکَ لَا تَدْرِی ما أَحْدَثُوا بَعْدَکَ فَأَقُولُ سُحْقًا سُحْقًا لِمَنْ غَیَّرَ بَعْدِی، همان، ج5، ص 2406.
2- یَرِدُ عَلَیَّ یوم الْقِیَامَةِ رَهْطٌ من أَصْحَابِی فیجلون عن الْحَوْضِ فَأَقُولُ یا رَبِّ أَصْحَابِی فیقول إِنَّکَ لَا عِلْمَ لک بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا علی أَدْبَارِهِمْ القهقری، صحیح بخاری، ج5، ص2407.
3- صحیح بخاری، ج5، ص2407.

که می شناسم. مردی از میان من و آنها بلند می شود و به آنها می گوید: بیایید. من می گویم: کجا؟ می گوید: به جهنم به خدا. می پرسم: آنها چه کار کرده اند؟ جواب می دهد: آنها بعد از تو مرتد شدند و به جاهلیت برگشتند. می بینم که از میان آنها جز اندکی همانند گوسفندانی که از دهن گرگ، نجات یافته، نجات نمی یابند».(1)

با دیدن این احادیث آن هم در معتبر ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن کریم، چگونه یک مسلمان نسبت به همه اصحاب ایمان داشته و آنان را بهترین، باتقوا ترین و مؤمن ترین افراد این امت دانسته و پیروی از آنان را بر دیگران واجب و مایه رستگاری بداند؟ اشکالات پرسشگر بر علیه شیعه در رابطه با علم پیامبرو امثال اینها مانع از دلالت این احادیث دربارة اصحاب نمی شود و هیچ مسلمانی با این اشکالاتی که بر علیه شیعه از طرف پرسشگر القا شده نمی تواند این احادیث را نادیده بگیرد.

ب) مطلب دوم علت عدم آگاهی پیامبر صلی الله علیه و آله از نفاق و ارتداد برخی اصحاب

در اینکه علم پیامبراسلام صلی الله علیه و آله از غیب و قلوب دیگران متوقف به اراده و خواست خداست هیچ تردیدی وجود ندارد. بنابراین علم غیب پیامبرخدا صلی الله علیه و آله ذاتی او نیست بلکه علم او عرضی است که از طرف خداوند به آن حضرت افاضه می شود. از این رو هرگاه پیامبراسلام بخواهد به ارادة خداوند می داند. و اگر نخواهد مانند سایر انسان ها خواهد بود. به همین دلیل خداوند در قرآن کریم در باره وجود منافقان در میان اصحاب و مسلمانان مدینه و اطراف آن به رسول گرامی اسلام میفرماید که تو آنان را نمی شناسی اما من آنها را می شناسم. «وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ

ص: 470


1- بَیْنَا أنا نائم إذا زُمْرَةٌ حتی إذا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ من بَیْنِی وَبَیْنِهِمْ فقال هَلُمَّ فقلت أَیْنَ قال إلی النَّارِ والله قلت و ما شَأْنُهُمْ. قال إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ علی أَدْبَارِهِمْ القهقری ثُمَّ إذا زُمْرَةٌ حتی إذا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ من بَیْنِی وَبَیْنِهِمْ فقال هَلُمَّ قلت أَیْنَ قال إلی النَّارِ. والله قلت ما شَأْنُهُمْ. قال إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ علی أَدْبَارِهِمْ القهقری فلا أُرَاهُ یَخْلُصُ منهم إلا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ، صحیح بخاری، ج5، ص2407.

یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظیمٍ»(1)؛ و از (میان) اعراب بادیه نشین که اطراف شما هستند، جمعی منافقند و از اهل مدینه (نیز)، گروهی سخت به نفاق پای بندند. تو آنها را نمی شناسی، ولی ما آنها را می شناسیم. به زودی آنها را دو بار مجازات می کنیم (: مجازاتی با رسوایی در دنیا، و مجازاتی به هنگام مرگ) سپس به سوی مجازات بزرگی (در قیامت) فرستاده می شوند.

از این رو علم پیامبرخدا منوط به اراده خداوند است و اینکه پیامبراسلام صلی الله علیه و آله پیشاپیش از ارتداد برخی صحابه پس از رحلت خود اطلاعی نداشته است هیچ اشکالی بر علم آن حضرت وارد نمی شود تا به بهانه آن از احادیث حوض چشم پوشی شود.

پاورقی ها:

[1]. أنا فَرَطُکُمْ علی الْحَوْضِ وَلَیُرْفَعَنَّ رِجَالٌ مِنْکُمْ ثُمَّ لَیُخْتَلَجُنَّ دُونِی فَأَقُولُ یا رَبِّ أَصْحَابِی فَیُقَالُ إِنَّکَ لَا تَدْرِی ما أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری (الجامع الصحیح المختصر)، ج5، ص 2404 دار ابن کثیر , الیمامة ، بیروت ، 1407 ق/ 1987م، چ2، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا.

[2]. لَیَرِدَنَّ عَلَیَّ نَاسٌ من أَصْحَابِی الْحَوْضَ حتی عَرَفْتُهُمْ اخْتُلِجُوا دُونِی فَأَقُولُ أصحابی فیقول لَا تَدْرِی ما أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، همان، ج5، ص2406.

[3]. إنی فَرَطُکُمْ علی الْحَوْضِ من مَرَّ عَلَیَّ شَرِبَ وَ مَنْ شَرِبَ لم یَظْمَأْ أَبَدًا لَیَرِدَنَّ عَلَیَّ أَقْوَامٌ أَعْرِفُهُمْ ویعرفوننی ثُمَّ یُحَالُ بَیْنِی وَبَیْنَهُمْ قال أبو حَازِمٍ فَسَمِعَنِی النُّعْمَانُ بن أبی عَیَّاشٍ فقال هَکَذَا سَمِعْتَ من سَهْلٍ فقلت نعم. فقال أَشْهَدُ علی أبی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ لَسَمِعْتُهُ و هو یَزِیدُ فیها فَأَقُولُ إِنَّهُمْ مِنِّی فَیُقَالُ إِنَّکَ لَا تَدْرِی ما أَحْدَثُوا بَعْدَکَ فَأَقُولُ سُحْقًا سُحْقًا لِمَنْ غَیَّرَ بَعْدِی، همان، ج5، ص 2406.

ص: 471


1- توبه، 101.

[4]. یَرِدُ عَلَیَّ یوم الْقِیَامَةِ رَهْطٌ من أَصْحَابِی فیجلون عن الْحَوْضِ فَأَقُولُ یا رَبِّ أَصْحَابِی فیقول إِنَّکَ لَا عِلْمَ لک بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا علی أَدْبَارِهِمْ القهقری، صحیح بخاری، ج5، ص2407.

[5] . صحیح بخاری، ج5، ص2407.

[6]. بَیْنَا أنا نائم إذا زُمْرَةٌ حتی إذا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ من بَیْنِی وَبَیْنِهِمْ فقال هَلُمَّ فقلت أَیْنَ قال إلی النَّارِ والله قلت و ما شَأْنُهُمْ. قال إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ علی أَدْبَارِهِمْ القهقری ثُمَّ إذا زُمْرَةٌ حتی إذا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ من بَیْنِی وَبَیْنِهِمْ فقال هَلُمَّ قلت أَیْنَ قال إلی النَّارِ. والله قلت ما شَأْنُهُمْ. قال إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ علی أَدْبَارِهِمْ القهقری فلا أُرَاهُ یَخْلُصُ منهم إلا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ، صحیح بخاری، ج5، ص2407.

[7]. توبه، 101.

ص: 472

13. آیا در صحیح مسلم در باره فضیلت امام و اهل بیت مطلبی وجود دارد؟

پاسخ اجمالی:

در صحیح مسلم در فضیلت امام علی علیه السلام ، و اهل بیت علیه السلام روایاتی متعددی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است که در پاسخ تفصیلی به آن پرداخته می شود.

پاسخ تفصیلی:
اشاره

در صحیح مسلم در فضیلت امام علی علیه السلام ، و اهل بیت (امام حسن، امام حسین علیه السلام ، حضرت فاطمه علیهم السلام روایاتی متعددی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است که به آنها پرداخته می شود:

الف. فضایل امام علی

1. از سعد بن ابی وقاص نقل شده که پیامبراسلام صلی الله علیه و آله به علی فرمود: أنت مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَی إلا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی. یعنی نسبت تو به من نسبت هارون به موسی است جز اینکه پیامبری بعد از من نیست.

2. از سعد بن ابی وقاص نقل شده هنگامی که پیامبراسلام صلی الله علیه و آله علی بن ابی طالب را در غزوه تبوک جانشین خود قرار داد؛ علی گفت یا رسول الله مرا در میان زنان و اطفال می گذاری؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا تو به اینکه نسبت تو به من، نسبت هارون به موسی باشد راضی نیستی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست؟(1)

3. سعد بن ابی وقاص می گوید: معاویه بن ابی سفیان به او گفت که چه چیزی تو را از بدگویی درباره ابوتراب منع کرد در جواب گفتم سه گفتة رسول خدا صلی الله علیه و آله در باره علی که به یاد می آورم نمی توانم او را سب کنم که اگر یکی از آنها برای من

ص: 473


1- مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 4، ص 1870، دار إحیاء التراث العربی، بیروت،[بیتا].

بود از شتران بس گران قیمت برایم بهتر بود. یکی اینکه در برخی غزوات علی را جانشین خود کرد، علی به او گفت یا رسول الله مرا با اطفال و زنان می گذاری؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:آیا راضی نمی شوی به اینکه نسبت تو به من ، نسبت هارون به موسی باشد جر اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود. دومش این است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم در روز خیبر فرمود: این پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارد. و ما همگی منتظر بودیم تا اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: علی را بخوانید تا پیش من آید. علی آمد در حالی که چشم درد داشت. پیامبرخدا آب دهنش را بر چشمش مالید و پرچم را به دست او داد و خداوند به وسیله او مسلمانان را پیروز گردانید. سومش این است هنگامی که آیه « فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ...» نازل گردید؛ پیامبرخدا صلی الله علیه و آله ، علی، فاطمه، حسن و حسین را خواند و فرمود:

اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلِی.(1)

4. این حدیث از طریق ابو هریره به صورت مفصل تر نقل شده است. ابوهریره می گوید که رسول خدا در روز خیبر فرمود: این پرچم را به دست کسی می دهم خداوند و رسول خدا را دوست دارد و خداوند به دست او پیروزی را نصیب ما خواهد کرد. عمر بن خطاب در این هنگام گفت امارت را دوست نداشتم مگر در این روز. ابوهریره می گوید ما همگی در این امید بودیم که پرچم را به دست ما بدهد اما رسول خدا صلی الله علیه و آله علی بن ابی طالب را خواند و پرچم را به دست او داد و فرمود: برو و برنگرد تا اینکه خداوند پیروزی را به دست تو محقق کند. علی کمی رفت و سپس توقف کرد و برنگشت بلکه صدا زد یا رسول الله بر چه چیزی با مردم مقاتله کنم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود با آنان بجنگ تا

ص: 474


1- صحیح مسلم، ج4ص1871.

اینکه شهادت بدهند که: لَا إِلَهَ إلا الله وَأَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ. هنگامی که این شهادت را دادند این کار آنان خون و مال شان را بر تو منع می کند و پس از آن حساب آنان بر خداست.(1)

5. این حدیث از طریق سهل بن سعد نیز نقل شده است. در این حدیث آمده که وقتی علی علیه السلام نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد چشمهای او درد می کرد؛ پیامبرخدا با آب دهنش روی چشمایش مالید و برای او دعا کرد تا اینکه گویا چشم های او هیچ دردی نداشته است و سپس پرچم را به دست او داد. علی عرض کرد یا رسول الله با آنان بجنگم تا مثل ما شوند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به راهت ادامه بده تا در دیار آنان فرود آیی سپس آنان را به سوی اسلام دعوت کن و آنان را به چیزی که بر آنان واجب است خبردار کن. قسم به خداوند اگر خدا یک نفر را با دست تو هدایت کند برای تو بهتر از شتران سرخ موی بس گران قیمت است. (2) مراد از آن این است که ارزش هدایت یک نفر با هیچ چیزی با ارزشی سنجیده نمی شود.

ب. فضائل اهل بیت علیه السلام در صحیح مسلم

1. از عایشه نقل شده که یک صبح پیامبراسلام صلی الله علیه و آله کسائی بافته شده از پشم سیاه بر خودش انداخته بود که حسن بن علی آمد، پیامبراو را زیر کساء داخل کرد، سپس حسین آمد او را هم زیر کساء داخل کرد، پس از او فاطمه آمد او را هم داخل کساء برد، پس از او علی آمد و او را هم داخل کساء کرد و سپس فرمود: «إنما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».(3)

3. در صحیح مسلم قطعهای از حدیثی که در غدیر خم از رسول خدا صلی الله علیه و آله صادر شده، نقل گردیده است. در این حدیث آمده است که... روزی پیامبرخدا صلی الله علیه و آله در بین ما در منطقه ای به نام خم در بین راه مکه و مدینه ایستاد بعد از حمد و ثنای خداوند و وعظ

ص: 475


1- صحیح مسلم، ج4ص1871.
2- صحیح مسلم، ج4ص1872.
3- همان، ج4ص1883.

فرمود: ای مردم نزدیک است که فرشته مرگ بیاید و من او را لبیک گویم؛ اینک من در میان شما دو ثقل را بر جای می گذارم اول آنها کتاب خداست که در آن هدایت و نور است پس آن را بگیرید و به آن متمسک شوید. و دیگری اهل بیتم است شما را در باره اهل بیتم سفارش می کنم... .(1)

4. از ابی هریره نقل شده که پیامبراسلام صلی الله علیه و آله به امام حسن فرمود: «اللهم إنی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ وَأَحْبِبْ من یُحِبُّهُ»(2)یعنی خدایا من حسن را دوست دارم و تو او را و نیز کسانی را دوست بدار که او را دوست دارند. ابو هریره حدیثی دیگری نیز با همین مضمون نقل کرده است. (3)

5. از عازب نقل شده که گفت: حسن بن علی را بر دوش پیامبر صلی الله علیه و آله دیدم در حالی که پیامبرمی فرمود: اللهم إنی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ.(4) از براء نیز نقل شده است که گفت: پیامبراسلام صلی الله علیه و آله را دیدم که حسن بن علی بر دوش او بود و او می فرمود: «اللهم إنی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ».(5)

6. از مسور بن مخرمه نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «إنما فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی ما آذَاهَا»(6) یعنی فاطمه پاره تن من است اذیت می کند مرا هر چه او را اذیت کند.

7. از عایشه روایت شده که پیامبرخدا صلی الله علیه و آله فاطمه را خواست و چیزی را با سرّ به او گفت و او گریه کرد، سپس سرّی دیگری را به او گفت و او خندید. عایشه می گوید از فاطمه پرسیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله چه چیزی به تو گفت که اول گریه کردی و سپس خندیدی؟ او گفت بار اول از مرگش به من گفت من گریه کردم و بار دوم به من خبر داد که من اولین کسی از اهل او هستم که به او ملحق می شوم.(7)

8. عایشه در حدیث دیگری می گوید که ما زنان پیامبر صلی الله علیه و آله در

ص: 476


1- «ألا أَیُّهَا الناس فَإِنَّمَا أنا بَشَرٌ یُوشِکُ أَنْ یَأْتِیَ رسول رَبِّی فَأُجِیبَ وأنا تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ أَوَّلُهُمَا کِتَابُ اللَّهِ فیه الْهُدَی وَالنُّورُ فَخُذُوا بِکِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِکُوا ... وَأَهْلُ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمْ اللَّهَ فی أَهْلِ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمْ اللَّهَ فی أَهْلِ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمْ اللَّهَ فی أَهْلِ بَیْتِی، صحیح مسلم، ج 4، ص 1873.
2- صحیح مسلم، ج4ص1882.
3- صحیح مسلم، ج4ص1882.
4- همان، ص1883.
5- همان، ص1883.
6- همان، ج4ص1903.
7- همان، ج4ص1904.

نزد او بودیم که فاطمه آمد و راه رفتنش هیچ تفاوتی با راه رفتن پیامبرخدا صلی الله علیه و آله نداشت. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله او را دید فرمود مرحبا به دخترم سپس او را بر راست و چپ خود نشاند و سرّی را به او گفت که فاطمه گریه ای شدیدی کرد و چون پیامبرخدا صلی الله علیه و آله بیتابی او را دید، سرّی دیگری به او گفت فاطمه خندان گردید. عایشه می گوید علت گریه و خنده را از او پرسیدم، فاطمه گفت سرّ پیامبررا افشا نمی کنم. عایشه می گوید وقتی پیامبرخدا رحلت فرمود بر فاطمه سخت گرفتم و از او پرسیدم. فاطمه گفت الآن مطلب را به تو می گویم. سرّ اول این بود که به من خبر داد جبرئیل همیشه قرآن را سالی یک بار عرضه می کرد و امسال(الآن) قرآن را دو بار بر من عرضه کرد و من اجل خود را نزدیک می بینم پس تقوا پیشه کن و صبور باش. در این هنگام من گریستم و چون بیتابی مرا دید از سرّ دوم به من خبر داد و فرمود ای فاطمه آیا راضی نمی شوی که سید زنان مؤمنه یا سید زنان این امت باشی؟ در این هنگام خندیدم همانگونه که تو دیدی.(1)

پاورقی ها:

[1]. مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 4، ص 1870، دار إحیاء التراث العربی، بیروت،[بیتا].

[2]. صحیح مسلم، ج4ص1871.

[3]. صحیح مسلم، ج4ص1871.

[4]. صحیح مسلم، ج4ص1872.

[5]. همان، ج4ص1883.

[6]. «ألا أَیُّهَا الناس فَإِنَّمَا أنا بَشَرٌ یُوشِکُ أَنْ یَأْتِیَ رسول رَبِّی فَأُجِیبَ وأنا تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ أَوَّلُهُمَا کِتَابُ اللَّهِ فیه الْهُدَی وَالنُّورُ فَخُذُوا بِکِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِکُوا ... وَأَهْلُ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمْ اللَّهَ فی أَهْلِ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمْ اللَّهَ

ص: 477


1- همان، ج4ص1904 و ص1905.

فی أَهْلِ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمْ اللَّهَ فی أَهْلِ بَیْتِی، صحیح مسلم، ج 4، ص 1873.

[7]. صحیح مسلم، ج4ص1882.

[8]. صحیح مسلم، ج4ص1882.

[9]. همان، ص1883.

[10]. همان، ص1883.

[11]. همان، ج4ص1903.

[12]. همان، ج4ص1904.

[13]. همان، ج4ص1904 و ص1905.

ص: 478

14. آیا این مطلب که برخی از علمای شیعه مانند علامه مجلسی مخالفانشان از اهل سنت را کافر می دانند، صحیح است؟

پاسخ اجمالی :

کفر در اصطلاح فقه با کفر در اصطلاح کلام متفاوت است و نسبت کفر برخی علماء به منکرین امامت، ناظر به کفر کلامی است که مربوط به آخرت است و به معنای استحقاق عذاب دائمی، در صورت عناد یا تقصیر، است نه اینکه منکر امامت از دایره اسلام و مسلمانان خارج است و احکام کافر و مشرک مانند حرمت ذبیحه و نکاح بر آن بار می شود.

پاسخ تفصیلی:

کافر در اصطلاح فقه با کافر در اصطلاح کلام فرق دارد. توضیح اینکه:

کافر در اصطلاح فقه عبارت است از: کسی که به خدا یا پیغمبر و یا یکی از ضروریات دین اعتقاد نداشته باشد.(1) البته در تعیین مصادیق کافر دیدگاه های مختلفی وجود دارد.(2) کافر فقهی بنابر موضوع فقهی ای که در آن بحث می شود، تقسیمات گوناگونی دارد.

1. اهل کتاب: منظور از اهل کتاب نصاری و یهود و مجوس -البته بنابر یک نظر- است و غیر آنها مانند هندو و... اهل کتاب نیستند. کافر اهل کتاب اقسامی دارد؛ زیرا اهل کتاب یا حربی است یا غیر حربی؛ اهل کتاب غیر حربی نیز یا ذمی است یا غیر ذمی.

1-1. کافر اهل کتاب حربی، اهل کتابی که معاند اسلام است و شرایط ذمه را نمی پذیرد.

2-1 کافر اهل کتاب ذمی؛ اهل کتابی است که شرایط ذمه را پذیرفته است و در کنف حمایت مسلمانان زندگی می کند.(3)

2. مرتد: یعنی کسی که بعد از برگزیدن اسلام از آن خارج شده

ص: 479


1- طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی فیما تعم به البلوی، ج1، ص 139، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1419 ق؛ اراکی، محمد علی، کتاب الطهارة، ج 1، ص 496، مؤسسه در راه حق، قم، 1413 ق.
2- ر. ک: نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج 6، ص 63، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ هفتم، 1404ق.
3- کافر ذمی در اصطلاح کسی است که به بذل جزیه و التزام به احکام مسلمانان راضی شده و هرگونه اظهار کفر و یا ضرر به مسلمانان را ترک کرده است. برای اطلاع بیشتر به «الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة» ذیل بحث جهاد مراجعه شود.

است.

3. کافر اصلی: شخص بالغی که از پدر و مادر کافر متولد شده است و با اراده خود کفر(انکار وجود خدا) را برگزیده است.

4. کافر تبعی: فرزند کافر قبل از سن بلوغ که در حکم کافر است و به آن کافر تبعی می گویند.

کافر در اصطلاح کلام

در علم کلام کفر در مقابل ایمان است یعنی کسی که توحید یا یکی از لوازم آن، نبوت یا امامت را قبول ندارد، اگرچه در لفظ شهادتین را بگوید و به ضروریات دین عمل نماید. کفر در این اصطلاح به معنای استحقاق عذاب دائمی می باشد.

بنابراین نسبت بین کافر کلامی و کافر فقهی عموم و خصوص مطلقاست؛ یعنی هر کافر فقهی کافر کلامی نیز هست، ولی ممکن است فردی کافری کلامی باشد، ولی کافر فقهی نباشد.

عده ای به شیعیان نسبت داده اند که آنان کسانی را که امامت را قبول ندارند کافر می دانند. اولا این نسبت تکفیر از سوی اهل سنت نیز صورت گرفته است و حتی به فرقه های خود نیز این نسبت را داده اند. در ثانی این نسبت از مشخص نبودن مرز بین کفر فقهی و کفر کلامی صورت گرفته است. اسلام و کفری که در فقه مطرح می شود و موضوع احکامی از قبیل طهارت و حلیت ذبیحه و جواز نکاح و ارث یا عدم آنهاست , ملازمه ای با ایمان و کفر موضوع بحث در اصول دین و علم کلام ندارد؛ زی_را م_مکن است کسی شهادتین را بگوید و احکام فقهی اسلام برای او ثابت شود در حالی که قلبا ایمانی به مضمون و لوازم توحید و نبوت نداشته باشد و از دیدگاه علم کلام, کافر قلمداد شود .

شیعیان معتقد هستند کسی که شهادتین را بر زبان آورده باشد از کفر فقهی خارج شده و مسلمان است و احکام اسلام بر وی بار می شود. آنچه ایشان درباره منکر امامت بیان می کنند کفر

ص: 480

کلامی است که امری مربوط به آخرت است . بنابراین کفر در اینجا در مقابل ایمان است که کاربردی محدود داشته و به معنای استحقاق عقاب دائم می باشد. سید مرتضی - ره- درباره این معنای از کفر گفته است: «آنچه باعث استحقاق عقاب دائمی و عظیم شود و البته در دنیا هم احکام خاصی بر آن مترتب است. از آنجایی که ما با عقل خود نمی توانیم دریابیم که چه چیزی باعث استحقاق عقاب ابدی می شود لازم است که از خود شرع بپرسیم. پس تعیین حد کفر با دلایل سمعی مقدور است.»(1)

شیخ طوسی نیز در کتاب خویش به همین معنا اشاره دارد.(2)

بنابر آنچه که بیان شد به این مهم پی می بریم که آنچه که از علما در باب کفر منکران امامت بیان شده است کفر کلامی می باشد نه کفر فقهی. اهل سنت مانند همه شیعیان مسلمان بوده و احکام مسلمانان را دارند و هیچ یک از علما قائل به کفر آنها(کفر فقهی) نشده اند.

متأسفانه برخی با توجه به مطالبی از بزرگان شیعه آن را تقطیع نموده و شاهدی بر مدعایشان مبنی اعتقاد شیعه بر کفر برادران اهل سنت می آورند.

مثلاً گفته شده است که مرحوم مجلسی دربارۀ منکر امامت می نویسد : «فحکم منکر الإمامة فی ذلک الزمان حکم سائر الکفار فی وجوب قتلهم وغیر ذلک »

ابتدا باید بگوییم که در مباحث علمی انسان بایستی صدر و ذیل عبارتها را مورد مطالعه قرار دهد. و تنها یک جمله را تقطیع نکند و حکمی صادر نماید. عبارت مرحوم علامه ذیل روایت این است:

« عَنِ الْقَاسِمِ الصَّیْرَفِیِّ شَرِیکِ الْمُفَضَّل قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ الْإِسْلَامُ یُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّی بِهِ الْأَمَانَةُ وَ یُسْتَحَلُّ بِهِ الْفَرْجُ وَ الثَّوَابُ عَلَی الْإِیمَانِ . کا، الکافی عن علی بن إبراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر مثله .بیان: یدل

ص: 481


1- سید مرتضی، علی بن حسین، الذخیره فی علم الکلام، قم: مؤسسة النشر الإسلامی ،1411ق، ص 534.
2- شیخ طوسی، الاقتصاد فی ما یتعلق بالاعتقاد، بیروت ، دار الأضواء، چاپ: دوم، 1406 ق، ص227.

الخبر علی عدم ترادف الإیمان و الإسلام و أن غیر المؤمن من فرق أهل الإسلام لا یستحق الثواب الأخروی أصلا کما هو الحق و المشهور بین الإمامیة و ستعرف أن کلا من الإسلام و الإیمان یطلق علی معان و الظاهر أن المراد بالإیمان فی هذا الخبر الإذعان بوجوده سبحانه و صفاته الکمالیة و بالتوحید و العدل و المعاد و الإقرار بنبوة نبینا ص و إمامة الأئمة الاثنی عشر صلوات الله علیهم و بجمیع ما جاء به النبی ص ما علم منها تفصیلا و ما لم یعلم إجمالا و عدم الإتیان بما یخرجه عن الدین کعبادة الصنم و الاستخفاف بحرمات الله و الإسلام هو الإذعان الظاهری بالله و برسوله و عدم إنکار ما علم ضرورة من دین الإسلام فلا یشترط فیه ولایة الأئمة ع و لا الإقرار القلبی فیدخل فیه المنافقون و جمیع فرق المسلمین ممن یظهر الشهادتین عدا النواصب و الغلاة و المجسمة و من أتی بما یخرجه عن الدین کعبادة الصنم و إلقاء المصحف فی القاذورات عمدا و نحو ذلک و سیأتی تفصیل القول فی جمیع ذلک إن شاء الله.

ثم إنه ع ذکر من الثمرات المترتبة علی الإسلام ثلاثة الأول حقن الدم قال فی القاموس حقنه یحقنه و یحقنه حبسه و دم فلان أنقذه من القتل انتهی و ترتب هذه الفائدة علی الإسلام الظاهری ظاهر لأن فی صدر الإسلام و فی زمن الرسول کانوا یکتفون فی کف الید عن قتل الکفار بإظهارهم الشهادتین و بعده ص لما حصلت الشبه بین الأمة و اختلفوا فی الإمامة خرجت عن کونه من ضروریات دین الإسلام فدم المخالفین و سائر فرق المسلمین محفوظة إلا الخوارج و النواصب فإن ولایة أهل البیت ع أی محبتهم من ضروریات دین جمیع المسلمین و إنما الخلاف فی إمامتهم و الباغی علی الإمام یجب قتله بنص القرآن و هذا الحکم إنما هو إلی ظهور القائم ع إذ فی ذلک الزمان ترتفع الشبه و یظهر الحق بحیث لا یبقی لأحد عذر فحکم منکر الإمامة فی ذلک الزمان حکم سائر الکفار فی وجوب قتلهم و غیر ذلک...»(1) قاسم صیرفی گوید

ص: 482


1- مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار ، بیروت، دار إحیاء التراث العربی ،چ2، 1403ق، ج 65، ص: 244.

از حضرت صادق علیه السلام شنیدم می فرمود، با اسلام خون محفوظ می ماند و امانت بازگردانده می شود، و ازدواج حلال می شود، ولی ثواب و پاداش بر ایمانست.

بیان: این روایت دلالت دارد بر اینکه ایمان و اسلام مترادف نیستند، و غیر مؤمن از سایر فرقه های اسلامی استحقاق ثواب و پاداش اخروی هیچ ندارند، چنانچه حق همین است و این مطلب بین شیعیان اثنی عشری مشهور است، و بزودی می خوانی که اسلام و ایمان، هر کدام چند معنی دارند، و ظاهر آنست که مقصود از ایمان در این روایت اعتراف به وجود خدا و صفات کمالیّه او و اقرار به توحید و عدل و معاد، و نبوّت پیامبر ما صلی الله علیه و آله و امامت دوازده امام - علیه السّلام- و نیز اعتراف به تمام آورده های پیامبر صلی الله علیه و آله است، آنچه از آنها قابل درک است باید تفصیلا معتقد باشد و آنچه نمی داند اجمالا عقیده داشته باشد، و همچنین آنچه او را از دین بیرون می برد مثل بت پرستی، و سبک شمردن حریم خدا از او سر نزند. و اسلام همان اقرار ظاهری به خدا و پیامبر و انکار نکردن ضروریات دین اسلام است، پس شرط اسلام، ولایت ائمّه علیه السلام و اقرار قلبی نیست، بنابر این منافقین و همه فرقه های اسلامی که تظاهر به شهادتین می کنند، غیر از ناصبی ها و غلات و مجسّمه(1) و کسی که کاری کند که از دین بیرون رود مثل بت پرستی و افکندن قرآن در نجاست از روی عمد، داخل در اسلامند، و تفصیل همه اینها دربحثهای آینده به یاری خدا خواهد آمد. سپس آن حضرت در این روایت سه ثمره و نتیجه برای اسلام شمرده، اوّل حقن الدّم (محفوظ بودن خون) در قاموس گوید حقن بمعنی حبس است و حقن دم فلان یعنی او را از کشتن نجات داد.

این نتیجه برای اسلام ظاهری روشن است، زیرا در صدر اسلام و زمان پیامبر صلی الله علیه و آله در نکشتن کفّار فقط به اینکه شهادتین بگویند

ص: 483


1- ناصبی ها یعنی دشمنان اهل بیت که صریحا اظهار عداوت می کنند، و غلاة آنهایند که پیامبر صلی الله علیه و آله یا یکی از ائمه علیه السلام را خدا بدانند یا آنها را در عبادت شریک خدا دانند و همچنین است اگر در صفتی از صفات خدا مثل رازقیت و غیره آنها را شرکت دهند و مجسمه آنهایند که خدا را جسم می دانند.

اکتفا می کردند، ولی بعد از آن حضرت، چون برای امّت اشتباهاتی به وجود آمد و در مسأله امامت با هم اختلاف کردند، نتیجتاً امامت از صورت ضروری دین خارج شد، بنا بر این خون مخالفین (مسأله ولایت) و سایر جمعیّت های مسلمین غیر از خوارج و نواصب محفوظ است، البتّه دوستی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله از ضروریات دین همه مسلمانهاست، ولی اختلاف در امامت و پیشوائی آنهاست، و کسی که بر امامی ستم کند و علیه او بشورد قتلش به صریح قرآن، واجب است، و این برنامه تا زمان ظهور حضرت قائم -علیه السّلام-است، زیرا بعد از ظهور آن حضرت شبهات برطرف می شود، و حق روشن می گردد به طوری که برای هیچ کس عذری باقی نمی ماند، و در آن زمان کسی که امامت را منکر شود، همچون کفار قتلش واجب و در سایر شئون نیز با او معامله کافر می شود.

پرسشگر گرامی همان طور که مشخص شد عبارتی که به صورت تقطیع شده در متن سؤال آمده است مربوط به زمان ظهور حضرت قائم- علیه السلام - می باشد که حق روشن گشته و با روشن شدن حق دیگر جای هیچ عذری نمی باشد پس جمله مشروط به شرایط خاصی است. بنابراین، این عبارت نمی تواند شاهدی باشد که شیعیان اهل سنت را کافر دانسته و قتلشان را جایز می شمارند. همان طور که چند سطر بالاتر به این امر تصریح شده است:« اسلام همان اقرار ظاهری به خدا و پیامبر و انکار نکردن ضروریات دین اسلام است، پس شرط اسلام، ولایت ائمّه علیه السلام و اقرار قلبی نیست، بنا بر این منافقین و همه فرقه های اسلامی که تظاهر به شهادتین می کنند، غیر از ناصبی ها و غلات و مجسّمه و کسی که کاری کند که از دین بیرون رود مثل بت پرستی و افکندن قرآن در نجاست از روی عمد، داخل در اسلامند.» به طور خلاصه و صراحتا بر اساس فتوای عالمان

ص: 484

شیعی اعلام می کنیم که برادران اهل سنت، در اسلام با ما شریک هستند و خون آنان محفوظ است و کسی حق ندارد به جان و مال و ناموس آنان تعرض کند و ذبیحه آنان حلال است و پاک هستند و در سایر احکام شرعی با مسلمانان شریک هستند.

سایر موارد نیز چه بسا از این نمونه باشند. و از آنجا که دشمنان ائمه و شیعیان از هر ابزاری برای ضربه زدن به شیعیان استفاده می نمایند و در نقل عبارات رعایت امانت را نمی کنند، پرداختن به تک تک آنها ضرورتی ندارد. و از باب مشت نمونه خروار است این امر واضح گشت. و نکته دیگر این که پرداختن به این مطالب در این برهه زمانی قطعاً دامن زدن به اختلافات است و کاری بر خلاف وحدت بوده و این امور نشان از تلاش هایی است که از سوی استعمارگران مخصوصاً آمریکا ، انگلیس و اسرائیل برای ایجاد تفرقه بین مسلمانان است. وظیفه هر مسلمانی این است که اولا با بصیرت بالا این دست های آلوده را ببیند و ثانیاً در گفتار و نوشتار به صورتی عمل نماید که زمینه برای سوء استفاده دشمنان نباشد. موفق باشید.

پاورقی ها:

[1] . طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی فیما تعم به البلوی، ج1، ص 139، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1419 ق؛ اراکی، محمد علی، کتاب الطهارة، ج 1، ص 496، مؤسسه در راه حق، قم، 1413 ق.

[2] . ر. ک: نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج 6، ص 63، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ هفتم، 1404ق.

[3] . کافر ذمی در اصطلاح کسی است که به بذل جزیه و التزام به احکام مسلمانان راضی شده و هرگونه اظهار کفر و یا ضرر

ص: 485

به مسلمانان را ترک کرده است. برای اطلاع بیشتر به «الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة» ذیل بحث جهاد مراجعه شود.

[4] . سید مرتضی، علی بن حسین، الذخیره فی علم الکلام، قم: مؤسسة النشر الإسلامی ،1411ق، ص 534.

[5] . شیخ طوسی، الاقتصاد فی ما یتعلق بالاعتقاد، بیروت ، دار الأضواء، چاپ: دوم، 1406 ق، ص227.

[6] . مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار ، بیروت، دار إحیاء التراث العربی ،چ2، 1403ق، ج 65، ص: 244.

[7] . ناصبی ها یعنی دشمنان اهل بیت که صریحاً اظهار عداوت می کنند، و غلاة آنهایند که پیامبر صلی الله علیه و آله یا یکی از ائمه علیه السلام را خدا بدانند یا آنها را در عبادت شریک خدا دانند و همچنین است اگر در صفتی از صفات خدا مثل رازقیت و غیره آنها را شرکت دهند و مجسمه آنهایند که خدا را جسم می دانند.

ص: 486

15. برخی از مخالفان ادعا می کنند که پیامبر در لحظات آخر عمر و در جریان نوشتن وصیت نامه که عمر مانع او شد، می خواست به امامت و خلافت ابوبکر تصریح فرماید، آیا چنین ادعایی صحیح است؟

اشاره

یکی از سؤالاتی که ذهن هر حق جویی را به خود مشغول می کند این است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در آخرین لحظات حیات چه می خواستند بفرمایند؟

در طبقات کبری از ابن عباس نقل شده که گفت: وقتی وفات رسول خدا نزدیک شد، در خانه، مردانی بودند که در بین آنان عمر بن خطاب هم حضور داشت و پیامبرخدا صلی الله علیه و آله فرمود: برای من کاغذی بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید؛ در این هنگام عمر بن خطاب گفت: مریضی بر او شدت یافته و قرآن نزد ماست و کتاب خدا ما را کافی است. اهل خانه اختلاف کردند. برخی بر قول خلیفه دوم اصرار ورزیدند و عده ای خواهان اطاعت از امر پیامبر صلی الله علیه و آله بودند. هنگامی که اختلاف و نزاع زیاد شد پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: از نزد من برخیزید و بروید.(1)

این حادثه در کتاب های صحیح بخاری، مسند احمد بن حنبل، صحیح مسلم، طبقات کبری، سیره نبویه ذهبی به تفصیل آمده است.

بسیار ضروری و مهم است که پیامبر صلی الله علیه و آله به چه مطلبی می خواستند تصریح بفرمایند که عمربن خطاب مانع شد؟

ما این جواب را با استفاده از مدارک علمای اهل سنت پاسخ می گوییم ؟

و همچنین عینی از خطابی نقل کرده است که:

قال الخطابی : یحتمل وجهین. أحدهما: أنه أراد أن ینص علی

ص: 487


1- طبقات کبری، ابن سعد، ج 2، ص 242

الإمامة بعده فترتفع تلک الفتن العظیمة کحرب الجمل و صفین.

پیامبرمی خواست امام را معین کند تا این فتنه های بزرگی مثل قضیه جنگ جمل و صفین پیش نیاید.(1)

با توجه به این که فتنه های جمل و صفین در زمامت امامت امام علی علیه السلام رخ را طبعاً این عبارت اشاره به امامت امام علی علیه السلام دارد.

خود خلیفه دوم در عبارتی، صراحت دارد که ولقد أراد فی مرضه ان یصرح باسمه (علی بن ابی طالب) فمنعت من ذلک إشفاقا وحیطة علی الاسلام.

پیغمبر اراده کرد که تصریح کند به اسم ایشان (امام علی)اما من مانع شدم ... . (2)

با توجه به این که رسول الله (صلی الله علیه واله وسلم) در آخرین روزهای زندگی اش این خطبه را خواند:

ایها الناس انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی.

ای مردم همانا من باقی گذاشتم در بین شما کتاب خدا و عترتم را.

حتی جابر می گوید که پیامبرمریض بود و توانائی راه رفتن نداشت، آقا امیر المؤمنین و فضل بن عباس دست پیامبررا گرفتند و او آمد به مسجد و پیامبرحدیث ثقلین را مطرح کردند.

دوباره برگشت به منزل و قبل از رحلت شان جمعیت زیادی جمع شده بودند و حتی تعبیر دارد که غرفه پیامبر، از جمعیت موج می زد. آن جا فرمود: من در آینده نزدیک پیش خدا خواهم رفت:

الا انی مخلف فیکم کتاب الله وعترتی اهل بیتی ، ثم اخذ بید علی و قال هذا علی مع القرآن والقرآن مع علی لا یفترقا حتی یردا علی الحوض فأسئلکم ما تخلفونی فیهما.

آگاه باشید که کتاب خدا و اهل بیتم را میان شما باقی گذاشتم سپس دست امیرالمومنین علیه السلام را گرفتند و فرمودند علی با قرآن

ص: 488


1- همان.
2- ابن أبی الحدید ،شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 20.

است و قرآن با علی از هم جدا نمی شوند تا بر حوض وارد شوند پس من شما را از آن ها سؤال می کنم ... .(1)

با آگاهی به این مطالب روشن می شود که پیامبراکرم در این نامه (حدیث قرطاس) می خواست همان چیزی را که قبلاً در حدیث ثقلین بیان کرده اند تأکید کنند که إنی تارک فیکم ما إن تمسکتم به لن تضلوا بعدی أحدهما أعظم من الآخر کتاب الله حبل ممدود من السماء إلی الأرض وعترتی أهل بیتی ولن یتفرقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما»

مردم من چیزی را در میان شما می گذارم که اگر عمل کنید، هر گز گمراه نخواهید شد ... .(2)

مشخص است که مراد رسول اکرم این بود که هم توصیه به کتاب کند و هم توصیه به اهل بیت. یا حتی نام اهل بیت را هم در این جا بنویسد.

لذا این عبارت عمر که می گوید : حسبنا کتاب الله، می خواست یک ردی بر سخن پیامبرداشته باشد که اگر می خواهی ما را به کتاب الله و اهل بیت توصیه کنی، کتاب ما را کفایت می کند، نیازی به اهل بیت نداریم.

با این بیان روشن شد که آن چیزی را که پیامبر صلی الله علیه و آله می خواست بنویسد،خوشایند مذاق عمر و گروه او نبود واگر امروزه وهابیت ادعا می کنند که «رسول خدا صلی الله علیه و آله می خواست به اسم ابوبکر تصریح کند وعمر مانع شد»، تاکنون هیچ عالم سنی این ادعارا مطرح نکرده وبه قول معروف «مرغ پخته نیز به آن می خندد»؛زیرا اگر واقعا عمر یقین داشت که پیامبر صلی الله علیه و آله می خواست نام رفیق وی ابوبکر را به عنوان حاکم بعد از خود بنویسد، باید خوشحال می شد؛ به دلیل این که بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در کودتای سقیفه همان ابوبکری که به ادعای برخی ،عمر مانع شد تا با وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله خلیفه شود، برمردم تحمیل شد.اگر عمر علیه

ص: 489


1- الصواعق المحرقه، ص 124، چاپ محمدیه مصر؛ مقتل الحسین ، خوارزمی، ص 164؛ تفسیر بحر المحیط، ابو حیان، ج1 ، ص 112.
2- صحیح ترمذی، ج 5، ص 328، ح 3874؛ تفسیر ابن کثیر ، ج 4، ص 113.

ابوبکر درآخرین روزهای حیات پیامبر صلی الله علیه و آله اقدام کرد، چرا ابوبکر او را بعد از خودش به حکومت انتخاب نمود؟

وقتی خود عمر می گوید «پیامبر صلی الله علیه و آله می خواست به نام او(یعنی علی) تصریح کند من نگذاشتم»، دیگر سخن های دیگر اعتبار ندارد.

پاورقی ها:

[1]. طبقات کبری، ابن سعد، ج 2، ص 242

[2].همان.

[3]. ابن أبی الحدید ،شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 20.

[4]. الصواعق المحرقه، ص 124، چاپ محمدیه مصر؛ مقتل الحسین ، خوارزمی، ص 164؛ تفسیر بحر المحیط، ابو حیان، ج1 ، ص 112.

[5]. صحیح ترمذی، ج 5، ص 328، ح 3874؛ تفسیر ابن کثیر ، ج 4، ص 113.

ص: 490

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109