خلاصه دروس عقاید: توحید

مشخصات کتاب

سرشناسه:بیابانی اسکوئی، محمد، 1341 -

Biabani Oskouei, Mohammad

عنوان و نام پدیدآور:خلاصه ی دروس عقاید : توحید/ محمد بیابانی اسکویی ؛ به اهتمام محمدهاشم رسولی.

مشخصات نشر:مشهد : انتشارات ولایت، 1397.

مشخصات ظاهری:96 ص.؛ 9/5×19 س م.

شابک:دوره:978-964-6172-05-0 ؛ 300000 ریال:978-964-6172-51-7

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:توحید

موضوع:*Tawhid (Unity of God)

موضوع:شیعه -- اصول دین

موضوع:Shi'ah -- *Pillars of Islam

شناسه افزوده:رسولی، محمدهاشم، 1364 -، گردآورنده

رده بندی کنگره:BP217/4/ب9خ8 1397

رده بندی دیویی:297/42

شماره کتابشناسی ملی:5279304

ص: 1

اشاره

ص: 2

خلاصه ی دروس عقاید : توحید

محمد بیابانی اسکویی

به اهتمام محمدهاشم رسولی

ص: 3

سرشناسه:بیابانی اسکوئی، محمد، 1341 -

Biabani Oskouei, Mohammad

عنوان و نام پدیدآور:خلاصه ی دروس عقاید : توحید/ محمد بیابانی اسکویی ؛ به اهتمام محمدهاشم رسولی.

مشخصات نشر:مشهد : انتشارات ولایت، 1397.

مشخصات ظاهری:96 ص.؛ 9/5×19 س م.

شابک:دوره:978-964-6172-05-0 ؛ 300000 ریال:978-964-6172-51-7

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:توحید

موضوع:*Tawhid (Unity of God)

موضوع:شیعه -- اصول دین

موضوع:Shi'ah -- *Pillars of Islam

شناسه افزوده:رسولی، محمدهاشم، 1364 -، گردآورنده

رده بندی کنگره:BP217/4/ب9خ8 1397

رده بندی دیویی:297/42

شماره کتابشناسی ملی:5279304

ص: 4

بسم الله الرحمن الرحیم

«ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ » علم و معرفت بزرگ ترین و بهترین نعمت الهی است که خداوند متعال آن را به بندگان صالح خویش عطامی فرماید و آن ها را در مسیر عبودیت و کمال بندگی به سوی خود با آن یاری می کند. بزرگ ترین افتخار بندگان خدا برخورداری آنها از این نعمت گرانسنگ است. عالمان ربانی و عارفان حقیقی کسانی هستند که در راه بندگی خدا همواره پیامبران الهی و امامان معصوم (علیهم السّلام) را چراغ راه خویش قرار داده و از سلوک طریق علمی و عملی آنها هیچ وقت احساس خستگی به خود راه نداده و از هر طریق دیگری غیر از راه امامان معصوم (علیهم السّلام) دوری و بیزاری می جویند.

این بنیاد با هدف احیای آثار چنین بزرگانی که در طول تاریخ تشیع همواره مدافع و پشتیبان معارف اصیل وحیانی و علوم راستین اهل بیت (علیهم السّلام) بوده اند، تشکل می یابد.

امید است با توجهات خاص حضرات معصومین در این راه توفیق یارشان باشد تا بتوانند قدم های مثبت مهمی در احیای آثار ارزشمند آن بزرگان با شرایط روز بردارند.

عالم آل محمد

عالم المهد

Infoqalertalimohamad.com

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

تصویر

ص: 7

تصویر

ص: 8

تصویر

ص: 9

ص: 10

پیشگفتار

از آنجاکه اعتقادات مذهبی همواره در طول تاریخ مذاهب در معرض شبهات و انحرافات بوده وهست بر همه شیعیان لازم است برای تحفظ براصالت اصول اعتقادی خویش، همواره اعتقادات خویش را با منابع اصیل آن (یعنی قرآن و روایات معصومین (علیهم السّلام) ) تطبیق کرده و هرگونه کاستی و فزونی و انحرافات را از آنها زدوده و در مقابل شبهات منحرفان از اصول مذهب خود دفاع کرده و آنها را با سلامت کامل به نسل های بعدی انتقال دهیم.

مجموعه ای که پیش روی طالبان علم و دانش قرار دارد خلاصه ای در اصول اعتقادات شیعه امامیه است که براساس آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت (علیهم السّلام) شکل گرفته است . نویسنده سعی کرده است با دسته بندی مناسب آیات قرآن واحادیث معصومان (علیهم السّلام) مخاطب خویش را با اصول صحیح اعتقادی امامیه در توحید و نبوت و عدل و امامت و معاد آشنا کند.

ص: 11

این مجموعه خلاصه ای از پنج جلد کتاب مفصّل در همین موضوعات است که پیش از این بارها چاپ و منتشر گردیده است.

ضمن تشکر از حُسن عنایت مخاطبان ارجمند و التماس دعای خیر از این عزیزان، تقاضای نگارنده این است که با پیشنهادات و انتقادات سازندۀ خویش ما را در بهبود و اصلاح این مجموعه یاری نمایید.

در خاتمه از فاضل ارجمند و دوست گرامی جناب آقای حجة الاسلام و المسلمین شیخ هاشم رسولی که با زحمات فراوان، تلخیص و نگارش این اثر را به عهده گرفته و به انجام رساندند تشکر و قدردانی می کنم. از خداوند متعال برای خود و ایشان و همۀ شیعیان امامان معصوم (علیهم السّلام) استدعای سلامت کامل در دنیا و آخرت با اعتقادی سالم و عالمانه و عارفانه دارم . به امید آن روزی که پرچمدار عدل کامل از پشت پرده غیبت برون آید و همۀ عالم را پر از عدل و داد و نور و روشنایی کند. و چه خوب است که خداوند رؤوف و مهربان آن زمان را هر چه زودتر روزی بندگان خویش کند تا در سایۀ حاکمیت آن بزرگوار تعالیم دینی از غربت بیرون آمده و عبودیت همه جای زمین را در بر بگیرد. وآخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین.

قم

17/ 2/ 98

محمد بیابانی اسکویی

ص: 12

درس اول: اهمیت معرفت خدا و فطری بودن آن

اشاره

ص: 13

ص: 14

اهمّیّت معرفت خدا

1. معرفت خدا، سرلوحۀ ایمان

امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:

فَأَمَّا مَا ف_َرَضَ ع_َلَی الْق_َلْبِ م_ِنَ الْإِی_م_َانِ ف_َالْإِقْرَارُ وَ الْمَعْرِفَةُ وَ الْعَقْدُ وَ الرِّضَا وَ التَّسْلِیمُ ب_ِأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَح_ْدَهُ لَا ش_َرِی_کَ لَهُ ...فَذَلِکَ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلّ ع_َلَی الْق_َلْبِ مِنَ الْإِقْرَارِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ هُوَ رَأْسُ الإِیمانِ.(1) آنچه خدای تعالی از ایمان، بر قلب واجب کرده ، اقرار و معرفت و اعتقاد، و تسلیم به این که معبودی جز الله نیست، او یگانه است و شریکی ندارد.... این اقرار و معرفتی که خداوند عزّوجلّ بر قلب واجب کرده ، عمل قلب است، و عمل قلب سرلوحۀ ایمان است.

طبق این فرمایش امام صادق (علیه السّلام) ، ایمان هم دربرگیرندۀ عمل قلب است . که معرفت، همان اقرار و اعتقاد می باشد - و هم اعمال جوارح را دربر می گیرد. و از آن جایی که قلب

ص: 15


1- کافی، ج 2، ص 34-35.

فرمانده بدن است، عمل قلب نیز نسبت به اعمال اعضای دیگراز ارزش بالاتری برخوردار بوده و سرلوحۀ ایمان است . در فرمایشات امیر مؤمنان (علیه السّلام) نیز به این نکته اشاره شده است:

أَوَّلُ اَلدِّینِ مَعْرِفَتُهُ .(1)

سرلوحۀ دین، معرفت خداست.

2. ارزش معرفت خدا در مقایسه با سایر معارف

بدان جهت که خداوند متعال با هیچ موجودی قابل مقایسه نیست، ارزش معرفت او نیز با هیچ معرفت دیگری قابل مقایسه نخواهد بود. در نتیجه، هیچ یک از معارف اعتقادی دینی بدون توجّه به معرفت خدای تعالی فایده و ارزشی ندارد. امیر مؤمنان (علیه السّلام) در این باره می فرمایند:

مَعرِفةُ اللّه ِ سُبحانَهُ أعلی المَعارِفِ.(2)

معرفت خدای متعال بالاترین معرفت هاست.

3. معرفت خدا، هدف خلقت

در آیه پنجاه و ششم از سوره ذاریات(3) ، هدف از خلقت انسان ، عبادت پروردگار بیان شده است. شکی نیست که عبادت

ص: 16


1- نهج البلاغه، خطبۀ 1.
2- تصنیف الغرر، ص81.
3- «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ » ؛ من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)!

بدون معرفت تحقق پیدا نخواهد کرد. امام رضا (علیه السّلام) نیز در این باره چنین می فرمایند:

أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ . (1)

اساس عبادت خدا معرفت اوست .

با توجّه به این روایت، درمی یابیم که در واقع هدف از خلقت، معرفت خدای متعال می باشد.

4. معرفت خدا، مایۀ سکون و آرامش

امام صادق (علیه السّلام) در بیان ارزش معرفت خداوند می فرمایند:

إنَّ مَعرِفةَ اللّه ِ عَزَّوجلَّ اُنسٌ مِن کُلِّ وَحشَةٍ ، وصاحِبٌ مِن کُلِّ وَحدَةٍ ، ونُورٌ مِن کُلِّ ظُلمَةٍ ، وقُوَّةٌ مِن کُلِّ ضَعفٍ ، وشِفاءٌ مِن کُلِّ سُقمٍ . (2) همانا معرفت خدای عزّوجلّ مایۀ انس انسان در هر وحشت، و همدم او در هر تنهایی، و نور او در هر تاریکی، و قوّت او در هر ناتوانی، و شفای او از هر بیماری است.

نتیجۀ معرفت خدای متعال، همانگونه که در کلام امام صادق (علیه السّلام) آمده، ارتباط با صاحب تمام کمالات و انس و الفت با او، و به تبع آن احساس آرامش و عدم ترس و وحشت است. و این نکته، سبب برتری معرفت خداوند متعال بر سایر معارف

گردیده است .

ص: 17


1- توحید صدوق، ص34.
2- کافی، ج 8، ص 247.

تفاوت معنایی علم و معرفت

با مراجعه به کتب لغوی درمی یابیم که همراهی معرفت خدای تعالی با آرامش، در معنای لغوی «معرفت» نیز نهفته است و وجه تمایز معرفت با علم، در همین همراهی معرفت با سکون و آرامش دانسته شده است.(1) با توجّه به این نکته و با مراجعه به روایات اهل بیت (علیهم السّلام) ، متوجّه می شویم که معنای معرفت - برخلاف آنچه در بیان برخی صاحب نظران در زمینۀ تفاوت علم و معرفت مطرح گردیده ، شناخت شیء از طریق آثار او نمی باشد؛ چرا که:

اولاً: در روایات اهل بیت (علیهم السّلام) ، در مورد شناخت خدای متعال، علاوه بر «معرفت خدا»، تعبیر «علم به خدا» نیز مطرح گردیده است؛ نظیر این روایت از امام صادق (علیه السّلام):

أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْعِلْمُ بِاللهِ. (2)

ثانیاً: معرفت خداوند متعال منحصر به معرفت از طریق آثار نیست؛ بلکه اصل معرفت خدا، به تعریف مستقیم خود اوست که خویشتن را به بندگانش معرفی نموده است.

فطری بودن معرفت خدا

1. معنای لغوی فطرت

فطرت در لغت به معنای باز کردن، هویدا ساختن، شکافتن،

ص: 18


1- ر.ک: مصباح المنیر، ص 404؛ لسان العرب، ج9، ص236؛ معجم مقاییس اللغة، ج4، ص281.
2- محاسن، ج1، ص291.

آغاز کردن ، ایجاد نمودن و آفریدن، آمده است.(1) معنای جامع در میان تمام این معانی، ابتدا و آغاز هر چیزی است. در مورد معرفت فطری هم همین معنا مورد نظر می باشد؛ زیرا معرفت فطری همراه با خلقت و آغاز آفرینش موجودات به آنان عطا شده و با وجودشان آمیخته گشته است و همراه آنان می باشد.

2. فطری بودن معرفت خدا در قرآن کریم

خدای متعال در آیات فراوانی از قرآن کریم، فطری بودن معرفتش را به صورت های مختلفی بیان می نماید. از مجموع این آیات نکاتی به دست می آید که به صورت خلاصه عبارت اند از:

الف) هیچ انسانی از خالق خود، پدید آورندۀ آسمان ها و زمین، روزی دهندۀ موجودات و حافظ و نگه دارندۀ آن ها، بیگانه نیست و همه او را می شناسند. به گونه ای که در این مورد هیچ شک و تردیدی وجود ندارد.(2) اگر چه این اتّفاق نظر در مورد شناخت و آگاهی نسبت به خداوند متعال که در همۀ انسان ها وجود دارد و نفی شک و تردید درباره او نشان دهندۀ فطری بودن معرفت خداست نه اکتسابی و نظری بودن آن، لکن این معرفت فطری با غفلت و فراموشی منافات ندارد و چنین نیست که فردِ دارای معرفت، هیچگاه از معروف خود غافل نگردد.

ص: 19


1- ر.ک: معجم مقاییس اللغة، ج 4، ص510؛ لسان العرب، ج5، ص55 - 56؛ کتاب العین، ج 7، ص417 - 418.
2- این نکته در سورۀ عنکبوت (29)، آیات 61-63 و سورۀ مؤمنون (23)، آیات 84-89 به صراحت بیان گردیده است.

ب) در آیات قرآن کریم، به دو گونه فراموشی و غفلت نسبت

به معرفت فطری اشاره شده است:

1) با مراجعه به برخی از آیات قرآن(1) و روایات ذیل آن ها روشن می شود که معرفت فطریِ خدای متعال، در این دنیا عمداً از یاد ما رفته تا به وسیلۀ انبیا مجدّداً روشن و ظاهر گردد. یعنی همۀ مردم، پیش از بعثت انبیا، در فراموشی نسبت به معروف فطری به سر می بردند و در غفلت از این معرفت، یکسان بودند و انگیزۀ بعثت انبیا، خارج نمودن مردم از این وحدت و یکسانی در فراموشی است تا پس از آن، به اختیار خودشان به دو دستۀ مؤمن و کافر تقسیم گردند. البتّه صِرف تذکّر انبیا معرفت بخش نبوده و معرفت جدیدی را ایجاد نمی نماید، بلکه مذکِّر بودن انبیا به معنی تذکّر دادن و یادآوری معروف فطری است. یعنی با تذکّر انبیا، مردم متذکّر به همان معرفتی می شوند که از پیش به آن آگاهی داشتند ولی از آن غافل گشته بودند.

2) نوع دیگری از فراموشی نیز وجود دارد که در برخی از آیات قرآن به آن اشاره گردیده است.(2) پس از دعوت انبیا و روشن شدن معروف فطری، باز هم ممکن است انسان از این معروف فطری خویش غافل گردد. این نوع از غفلت ، با ابتلای انسان به گرفتاری ها و سختی ها از بین می رود. به این معنی که در مواقع بروز سختی ها و گرفتاری ها، انسان ها از غفلت خارج گشته

ص: 20


1- سورۀ ابراهیم (14)، آیات 9- 10؛ سورۀ بقره(2)، آیۀ 213؛ سورۀ غاشیه (88)، آیات 17-22؛ سورۀ غافر(40)، آیۀ 13.
2- سورۀ نمل (27)، آیۀ 62؛ سورۀ انعام (6)، آیات 40 - 41.

و همگی متوجّه خدایی می گردند که در فطرت خویش او را می شناسند، و از او برای رفع این گرفتاری یا سختی کمک می طلبند. روشن است که کفر و ایمانی که پس از دعوت انبیا به وجود می آید، مقدّم بر کفر و ایمانی است که در اثر ابتلا به سختی ها پدید می آید. معنای این عبارت آن است که اگر شخصی پس از ابتلا به گرفتاری کافر شود، در واقع به کفر قبلی خویش باز گشته است. بدین ترتیب، فرد ضالّ و گمراهی که دعوت انبیا به او نرسیده، پس از سختی و گرفتاری نیزنه کافر می شود و نه مؤمن. این گرفتاری و سختی، برای فرد مؤمن سبب استقرار ایمان و برای شخص کافر اتمام حجّتی مجدّد است.

ج) از برخی آیات قرآن کریم(1) چنین برمی آید که مراد خدای متعال از حنیف بودن و روی نمودن به سوی دین، هماهنگ بودن با فطرت الهی است و خدای متعال معرفتش را با خلقت انسان آمیخته است و با این کار، انسان را به رنگ توحیدی، رنگ آمیزی نموده است. به عبارت دیگر: هر انسانی بندۀ خداست و علامت و نشانۀ خدا را از ابتدای آفرینش و به صورت تکوینی داراست. پس شرک ورزیدن نسبت به خدای متعال، انحراف از فطرت، و عبادت او همان حنیف بودن و هماهنگ شدن با فطرتی است که بشر از ابتدای خلقت با آن سرشته شده و به همین جهت هیچ تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد. این دین فطری که همان رنگ آمیزی خدا و دین همۀ پیامبران می باشد، دین اسلام است و معنای دقیق اسلام، بندگی و تسلیم و اطاعت از خداوند متعال است.

ص: 21


1- سورۀ روم (30)، آیۀ 30؛ سورۀ بقره (2)، آیات 135-138؛ سورۀ حج (22)، آیات 30-31.

3. فطری بودن معرفت خدا در روایات

علاوه بر روایاتی که در ذیل آیات فوق وارد گشته و به نوعی بیانگر فطری بودن معرفت خدا هستند، روایات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که در این قسمت، به برخی از آن ها اشاره می نماییم:

1) امام باقر (علیه السّلام) می فرمایند:

قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی اَلْفِطْرَةِ یَعْنِی اَلْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ.(1) رسول خدا (صلّی الله علیه وآله)فرمودند: هر مولودی برفطرت به دنیا می آید؛ یعنی: بر شناخت به این که خداوند متعال، خالق اوست .

این روایت به روشنی بیانگر آن است که هر انسانی با معرفت خداوند متعال پا به دنیا می گذارد و همۀ انسان ها پیش از آن که به این دنیا بیایند، خالق خویش را می شناختند.

2) امیرمؤمنان (علیه السّلام) در مورد حکمت بعثت پیامبران چنین

می فرمایند:

فبَعَثَ فیهِم رُسُلَهُ و واتَرَ إلَیهِم أنبیاءهُ ؛ لِیَستَأدُوهُم مِیثاقَ فِطرَتِهِ ، و یُذَکِّروهُم مَنسِیَّ نِعمَتِهِ ، و یَحتَجُّوا علَیهِم بالتَّبلیغِ.(2)

آنگاه خدای تعالی رسولان خویش را در میان آنان برانگیخت و پیامبران خویش را پشت سر هم، به سوی آن ها فرستاد تا پیمان فطرت او را از آنان بستانند و نعمت

ص: 22


1- کافی، ج2، ص13.
2- نهج البلاغه، خطبۀ 1.

فراموش شده اش را به یاد آنان بیاورند و با تبلیغ، حجّت

را بر آن ها تمام کنند.

طبق این خطبۀ امیرمؤمنان (علیه السّلام)، خدای متعال پیامبران را برای از بین بردن غفلت و فراموشی مردم نسبت به خدا به سوی آنان فرستاد تا با یادآوری نعمت فراموش شده معرفت خدا، مردم را به عبادت و بندگی او بخوانند و از آنان بخواهند بر آن پیمانی که با خدای متعال بسته اند، استوار و وفادار باشند.

3) امام صادق (علیه السّلام) در معنای «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » فرمودند:

مَعرُوفٌ عِند کُلِّ جَاهِل. (1)

نزد هر جاهل و نادانی شناخته شده است.

این حدیث شریف، بر این نکته دلالت دارد که حتّی منکران و معاندان نیز خدای متعال را می شناسند و با وجود شناخت خدا، با او عناد می ورزند و مخالفت می کنند.

4) امام باقر (علیه السّلام) می فرمایند:

کانَت شَریعَةُ نُوحٍ علیه السلام أن یُعبَدَ اللّه ُ بالتّوحیدِ و الإخلاصِ و خَلعِ الأندادِ و هِیَ الفِطرَةُ الّتی فَطَرَ النّاسَ علَیها، و أخَذَ مِیثاقَهُ علی نوحٍ علیه السلام و النَّبیّینَ (علیهم السلام) أن یَعبُدوا اللّه َ و لا یُشرِکوا بهِ شیئاً.(2) شریعت نوح (علیه السّلام) آن بود که خدا به توحید و اخلاص و نفی شریک ها عبادت شود، و این همان فطرتی است

ص: 23


1- کافی، ج1، ص91.
2- کافی، ج 8، ص 282-283.

که خدا مردم را بر آن مفطور کرده و نسبت به آن از نوح و پیامبران (علیهم السّلام) پیمان گرفته که خدا را عبادت کنند

و هیچ چیز را شریک او نگردانند.

این حدیث شریف علاوه بر این که به روشنی توحید و اخلاص در بندگیِ خداوند متعال و نفی شرک را فطری همگان بیان می کند، تأکید می کند که خداوند متعال از پیامبرانش نیز بر این امر پیمان گرفته است.

5) امام رضا (علیه السّلام) می فرمایند:

اَلْحَمْدُ للهِ الْمُلْهِمِ عِبَادَهُ حَمْدَهُ، وَفَاطِرِهِمْ عَلیٰ مَعْرِفَةِ رُبُوبِیَّتِهِ.(1)

حمد خدای راست که حمد خویش را به بندگانش الهام

کرد و آنان را بر معرفت ربوبیّت خویش مفطور ساخت .

در این روایت نیز به روشنی و صراحت بیان گردیده که معرفت بندگان نسبت به ربوبیّت خداوند متعال امری فطری است و این معرفت، توسّط خود خدای تعالی با فطرت بندگان آمیخته گشته است.

دستۀ دیگری از روایات نیز وجود دارند که حاکی از « فطرت عقول بر توحید» می باشند. همچون دعایی که از امیرمؤمنان، امام باقر و امام صادق (علیه السّلام) نقل گردیده و در آن دعا، چنین می خوانیم:

اللَّهُمَّ خَلَقْتَ الْقُلُوبَ عَلَی إِرَادَتِکَ وَ فَطَرْتَ الْعُقُولَ عَلَی مَعْرِفَتِک.(2)

ص: 24


1- کافی، ج1، ص139.
2- بلد الأمین، ص379.

خداوندا! قلب ها را بر اراده خویش خلق کردی و عقل ها

را بر معرفت خویش مفطور ساختی.

یا دعای دیگری که از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده:

أَسْأَلُکَ بِتَوْحِیدِکَ الَّذِی فَطَرْتَ عَلَیْهِ الْعُقُولَ.(1) خداوندا! تو را می خوانم به توحیدت که عقل ها را بر آن

مفطور کردی.

علاوه بر روایات فوق که دلالت بر فطری بودن معرفت خدا نزد هر انسانی و شکل گیری عقول بر مبنای توحید و معرفت خدای تعالی دارند، دستۀ دیگری از روایات دلالت دارند بر این که حتّی چهارپایان و حیوانات نیز خدای خویش را می شناسند و در سختی ها و شدائد، دست نیاز به سوی او دراز می کنند. از جملۀ این روایات، این حدیث از امام سجاد (علیه السّلام) است:

مَابِهَمَتِ الْبَهَائِمُ فَلَمْ تُبْهَمْ عَنْ أَرْبْعَةٍ مَعْرفتِهَا بِالرَّبِّ وَ مَعْرِفَتِهَا بِالْمَوْتِ وَ مَعْرِفَتِهَا بِالأُنْثَی مِنَ الذَّکَرِ وَ مَعْرِفَتِهَا بِالْمَرْعَی عَن الْخِصْبِ.(2) چهار چیز برای چارپایان نیز معلوم است: معرفت خدا، معرفت مرگ، معرفت نر و ماده و معرفت چراگاه از زمین حاصلخیز.

ص: 25


1- مفتاح الفلاح، ص102.
2- کافی، ج6، ص539.

مواقف اعطای معرفت خدا به انسان

اشاره

براساس روایات فراوانی که از اهل بیت (علیهم السّلام) نقل گردیده ، انسان ها پیش از ورود به این دنیا، عوالمی را پشت سر نهاده اند. در این عوالم، خدای متعال پس از اعطای نور علم و عقل به انسان ها، خودش را به آنان معرفی نموده و در این مورد، از بندگانش اقرار واعتراف گرفته است. سپس از آنان عهد و پیمانی گرفته و فرشتگان را بر این عهد و میثاق گواه گرفته است. مطابق این دسته از روایات، اعطای معرفت خداوند متعال به انسان ها، دست کم در دو عالم جداگانه صورت گرفته است:

1. عالم ارواح

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) دربارۀ این عالم می فرمایند:

خَلَقَ اَللَّهُ اَلْأَرْوَاحَ قَبْلَ اَلْأَجْسَادِ بِأَلْفَیْ عَامٍ ثُمَّ أَسْکَنَهَا اَلْهَوَاءَ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ثَمَّ اِئْتَلَفَ هَاهُنَا وَ مَا تَنَاکَرَ ثَمَّ اِخْتَلَفَ هَاهُنَا.(1) خداوند ارواح را دو هزار سال پیش از بدن ها خلق کرد، سپس آن ها را در هوا ساکن نمود. ارواحی که در آن جا با هم دوستی و الفت داشتند، در این دنیا نیز چنین اند و آنان که آن جا با هم دشمنی و نفرت داشتند، این جا نیز همین گونه اند.

بر پایۀ این حدیث شریف و سایر روایاتی که در این باره نقل

ص: 26


1- رجال کشّی، ص 396؛ بحارالأنوار، ج27، ص357.

گشته اند، می دانیم که: خداوند متعال روح هریک از انسان ها را دو هزار سال پیش از بدن هایشان در موقفی به نام «عالم ارواح» آفرید. در این عالم، ارواح انسان ها بدون بدن هایشان، از همدیگر متمایز و قابل تشخیص بوده و با یکدیگر دوستی والفت و یا دشمنی و نفرت داشته اند. همچنین در این عالم، خداوند متعال خودش و همۀ پیامبران و اولیای خود را به ارواح شناساند و آنان را به پیروی از خود و ایشان فرا خواند. ارواح نیز پس از شناخت خداوند و پیامبران و اولیای الهی و آگاهی از این وظیفۀ عبودیّتیِ خود، در پاسخ به دعوت پروردگار متفاوت عمل کردند و این امر موجب به وجود آمدن کفر و ایمان و ولایت و انکار در عالم ارواح گردید.

در پاسخ به شبهاتی که در مورد عالم ارواح مطرح می گردد

نیز لازم است چند نکته یادآوری گردد:

1. روایاتی که دلالت بر وجود عالم ارواح دارند، تواتر معنوی

و مضمونی دارند. لذا جای هیچ شکّی در وجود عالم ارواح نیست. همچنین طبق همین روایات، وجود ارواح به صورت مستقل هیچ استبعادی ندارد.

2. آگاهی نداشتن از عالم ارواح موجب انکار آن نمی گردد.

همان گونه که عدم آگاهی از دوره ای که در رحم مادر پشت سر گذاشته ایم، دلیلی برای انکار آن نیست . ضمن این که در روایات تصریح گشته که در عالم ارواح، خدای تعالی اصل معرفت را در انسان تثبیت کرده و موقف را از یاد او برده است.

ص: 27

3. دفعی بودن خلقت ارواح و ابدان به فاصلۀ دو هزار سال

از هم، نشان دهندۀ آن است که خلقت ارواح و ابدان . هر دو به پیش از این جهان صورت گرفته است، لذا مراد از تقدّم ارواح بر ابدان، تقدّم همۀ ارواح بر همۀ ابدان است.

4. اعتقاد به خلقت ارواح پیش از ابدان ، با قول به تناسخ متفاوت

است؛ چراکه تناسخ عبارت است از تعلّق روح هرانسانی بعد از جدایی از بدن او به بدن دیگری در همین دنیا ولی در عالم ارواح روح ها تعلّق به بدنی نداشتند و در عالم ذرّ به بدن تعلّق گرفته اند و همواره با آن هستند.

2. عالم ذرّ

یکی دیگر از عوالمی که انسان ها پیش از ورود به این دنیا پشت سر نهاده اند، عالم ذر می باشد که در قرآن کریم و روایات اهل بیت (علیهم السّلام) به آن اشاره شده و از آن به «عالم عهد» یا «عالم میثاق» نیز تعبیر شده است. در این عالم که دو هزار سال بعد از عالم ارواح شکل گرفته است، خداوند متعال روح هر انسانی را به بدنی خاص که برای او خلق نموده بود متعلّق ساخت. سپس خدای تعالی ذرّیّه حضرت آدم (علیه السّلام) را از پشت آن حضرت به صورت ذرّه هایی بیرون کشید و پس از آن که آنان را بر خودشان آگاه ساخت و آنان نیازمندی و احتیاج خود و وابستگی شان در همۀ امور به خداوند متعال را دریافتند، برای بار دوم خودش و پیامبران و اهل بیت (علیهم السّلام) را به آنان معرّفی

ص: 28

نمود و از انسان ها نسبت به بندگی خدای تعالی و همچنین اطاعت از انبیا و اولیای الهی عهد و پیمان گرفت. پس از این، همۀ ذرّیّه حضرت آدم (علیه السّلام) دوباره در پشت او جمع شدند تا در اصلاب و ارحام جاری گردند و هر یک در زمانی که از پیش برایش مقدّر شده، به این دنیا وارد گردد. خداوند متعال در قرآن کریم در مورد عالم ذرّ چنین می فرماید:

«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ *أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ »(1) ؛ و یادآور زمانی را که خداوند از فرزندان آدم، از پشتشان ، ذرّیّة آن ها را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من خداوندگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، شهادت می دهیم.

تا اینکه روز قیامت نگویید ما از این غافل بودیم؛ یا بگویید همانا پدران ما پیش از ما مشرک شدند وما فرزندانی بعد از آن ها هستیم. آیا ما را به سبب آنچه باطل گرایان انجام داده اند، هلاک می کنی؟

طبق این آیۀ شریفه، خدای متعال هنگام اخراج ذرّیّة حضرت آدم (علیه السّلام) از پشت آن حضرت، معیّن فرموده بود که هر کدام از فرزندان حضرت آدم (علیه السّلام) قرار است در کدام صلب قرار گیرد،

ص: 29


1- سورۀ اعراف (7)، آیات 172-173.

و ذرّیّه حضرت آدم (علیه السّلام) را به همین ترتیب از پشت آن حضرت بیرون آورد؛ یعنی ابتدا فرزندان بلاواسطۀ آن حضرت، سپس فرزندان فرزندان ایشان و همین طور تا آخر، امّا نه مثل زاد و ولد این دنیا که به تدریج و کندی صورت می گیرد، بلکه بسیار سریع. همچنین گواه گرفتن فرزندان حضرت آدم (علیه السّلام) بر خودشان، نشان دهندۀ اعطای عقل و آگاهی به آن ها و تمایز آن ها از یکدیگر می باشد. این آیه به صراحت بر این نکته دلالت دارد که همه فرزندان حضرت آدم (علیه السّلام) پس از آنکه در مورد پذیرش ربوبیّت خداوند متعال مورد خطاب او قرار گرفتند، بدون هیچ شکّی، به آنچه به عیان مشاهده کرده بودند اقرار نمودند. از عبارت «شهدنا» نیز می توان چنین برداشت کرد که غیر از ذریه حضرت آدم (علیه السّلام) ، افراد دیگری نیز شاهد این جریان بوده اند. علاوه بر تمام نکات فوق، در این آیۀ شریفه حکمت برگزاری چنین محفلی و امتحان و تکلیفی، اتمام حجّت برای بندگان بیان شده تا نتوانند مدّعی غفلت از خداوند در این دنیا که خانۀ حجاب ها و غفلت هاست و یا تأثیر پدران و محیط در ایمان و کفرشان گردند.

از آن جایی که عقل ما درکی از عوالم سابق ندارد، برای بیان عالم ذرّ چاره ای جز مراجعه به متون روایی و آیات قرآن کریم

نداریم. همچنین به این دلیل که ظاهر کلام الهی و روایات معصومین (علیهم السّلام) که به توضیح در مورد عالم ذرّ پرداخته اند،

ص: 30

نه با دریافت های عقلی و وجدانی منافات و مخالفتی دارند ونه با اصول و محکمات دینی، تأویل و توجیه این آیات و روایات . چنان که برخی مفسّرین و عالمان دین مرتکب آن شده اند - نادرست و بی دلیل است.

همان طور که بیان شد، روایات بسیاری که برخی به حدّ تواتر رسیده و برخی صحیح السند هستند، در مورد عالم ذرّ وجود دارد که نمی توان به سادگی از کنار آنها عبور کرد و یا آن ها را تأویل و توجیه یا رد کرد، بلکه باید با تأمل و تدبّر و درایت کامل، به مدلول این روایات معتقد گردیم.

در این قسمت از بحث، به برخی از این روایات اشاره

می نماییم:

1. امام باقر (علیه السّلام) در تفسیر آیۀ ذرّ می فرمایند:

أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّیَّتَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهْ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ وَ أَرَاهُمْ نَفْسَهُ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّهُ.(1) خداوند متعال از پشت آدم ذرّیّه او را تا روز قیامت بیرون کشید و آنها مانند ذرّه هایی خارج شدند . پس او نفس خویش را به آن ها معرّفی کرد و خویش را به آن ها نمایاند. و اگر این کار را نمی کرد، هیچ کس پروردگار خویش را نمی شناخت.

ص: 31


1- کافی، ج2، ص13؛ بحار الأنوار، ج64، ص135.

2. امام صادق (علیه السّلام) در تفسیر آیۀ پنجاه و ششم از سورۀ نجم(1) می فرمایند:

«إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا ذَرَأَ اَلْخَلْقَ فِی اَلذَّرِّ اَلْأَوَّلِ فَأَقَامَهُمْ صُفُوفاً قُدَّامَهُ، وَ بَعَثَ اَللَّهُ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَآمَنَ بِهِ قَوْمٌ وَ أَنْکَرَهُ قَوْمٌ، فَقَالَ اَللَّهُ «هٰذٰا نَذِیرٌ مِنَ اَلنُّذُرِ اَلْأُولیٰ» یَعْنِی بِهِ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَیْثُ دَعَاهُمْ إِلَی اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی اَلذَّرِّ اَلْأَوَّلِ» . (2) همانا خداوند متعال آنگاه که خلق را در ذرّ اوّل خلق کرد، آن ها را پیش خود در صف هایی قرار داد و پیامبر(صلّی الله علیه وآله) را بر آنان مبعوث کرد. پس گروهی ایمان آوردند و گروهی انکارش کردند. خدای بزرگ می فرماید: «این انذاری است از انذارهای پیشین). مراد خداوند از این آیۀ، پیامبر(صلّی الله علیه وآله) است که در ذرّ اوّل آنان را به خدا خواند.

نکتۀ قابل توجّه در مورد این روایت، آن است که: از این حدیث شریف و ظاهر برخی دیگر از روایات می توان چنین استفاده کرد که عالم ذرّ، بیش از یک بار محقّق گشته است.

3. امام باقر (علیه السّلام) در ضمن تفسیر آیۀ پنجم از سوره حج(3)،

ص: 32


1- «هَذَا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَی » ؛ این پیامبر، بیم دهنده ای از بیم دهندگان پیشین است!
2- تفسیر قمی، ج2، ص340؛ بحار الأنوار، ج 5، ص 234.
3- «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ » ؛ ای مردم! اگر در رستاخیز شک دارید، (به این نکته توجّه کنید که:) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از « مضغه» [= چیزی شبیه گوشت جویده شده).

عبارت « مخلّقة» در این آیه را چنین معنا می فرمایند:

اَلْمُخَلَّقَةُ هُمُ اَلذَّرُّ اَلَّذِینَ خَلَقَهُمُ اَللَّهُ فِی صُلْبِ آدَمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَخَذَ عَلَیْهِمُ اَلْمِیثَاقَ ثُمَّ أَجْرَاهُمْ فِی أَصْلاَبِ اَلرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ اَلنِّسَاءِ وَ هُمُ اَلَّذِینَ یَخْرُجُونَ إِلَی اَلدُّنْیَا حَتَّی یُسْأَلُوا عَنِ اَلْمِیثَاقِ.(1) «مخلّقة» ذرّیّه ای هستند که خداوند در صلب آدم (علیه السّلام) آن ها را خلق کرده و از آن ها پیمان گرفته و سپس آن ها را در اصلاب و ارحام جاری کرده است. و آنان به دنیا می آیند تا از میثاق سؤال شوند. 4. امام صادق (علیه السّلام) دربارۀ «استلام حجر الأسود» می فرمایند: إنَّ اللهَ لَمَّا أَخَذَ مَوَاثِیقَ الْعِبَادِ أَمَرَ الْحَجَرَفَالْتَقَمَهَا، فَلِذَلِکَ یُقَالُ: أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا وَ مِیثَاقِی تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوَافَاةِ، تشهد لی بالواقاة.(2) همانا خداوند آن گاه که از بندگان پیمان گرفت، به حجر الأسود دستور داد که آن را فرو بَرد؛ از این رو [خطاب به سنگ] گفته می شود: امانتم را ادا و پیمانم را تجدید کردم تا به وفاداری به پیمانم گواهی دهی.

در تعدادی از روایات، از جمله این روایت شریف از امام صادق(علیه السّلام) در مورد حجر الأسود چنین آمده که حجر الأسود فرشته ای بزرگ بوده که خداوند متعال او را بر پیمانی که از ذرّیّه حضرت آدم (علیه السّلام) اخذ نمود، گواه گرفت. سپس نامه ای را

ص: 33


1- کافی، ج6، ص12؛ بحار الأنوار، ج 57، ص343.
2- وسائل الشیعة، ج 13، ص 314.

که آن میثاق در آن ثبت شده بود، در دهان آن فرشته نهاد و او را به صورت حجر الأسود درآورد. حضرت آدم (علیه السّلام) او را در کعبه و در همان رکنی که اکنون هست، قرار داد تا آنان که به مکّه می روند، در مقابل او بایستند و پیمان خویش را تجدید نمایند، تا او نیز در روز قیامت برای آنان گواهی دهد.

5. در بعضی از روایاتی که در مورد کیفیّت شکل گرفتن جنین در رحم مادر و تولّد بچّه وارد شده است، چنین آمده که خدای تعالی به هنگام خروج جنین از رحم، فرشته ای به نام

«زاجر» را می فرستد و او صیحه ای بر سر جنین می کشد که به سبب آن صیحه، جنین برمی گردد و در حالی که گریه می کند و میثاق را فراموش کرده است، بیرون می آید. امام رضا (علیه السّلام) از قول امام باقر (علیه السّلام) در این باره می فرمایند: فَإِذَا أَکْمَلَ اَللَّهُ لَهُ اَلْأَجَلَ بَعَثَ اَللَّهُ مَلَکاً فَزَجَرَهُ زَجْرَةً فَیَخْرُجُ وَ قَدْ نَسِیَ اَلْمِیثَاقَ .(1) پس آن گاه که خدای بزرگ مدت حمل را کامل گردانید، فرشته ای را می فرستد؛ او صیحه ای می کشد که در اثر آن ، بچّه بیرون می آید در حالی که میثاق را فراموش کرده است.

بسیاری از علمای بزرگوار امامیّه نیز با اشاره به آیات قرآن کریم و روایات مربوط به عالم ذرّ ، به وجود چنین عالمی در میان

عوالم سابق تصریح نموده اند. از جمله مرحوم شیخ حرّعاملی

ص: 34


1- کافی، ج 6، ص 13.

که باب 106 از کتاب «الفصول المهمّه» را چنین نام گذاری کرده: «إنّ الله سبحانه کلّف الخلق کلَّهم بالإقرار بالتوحید و نحوه فی عالم الذرّ: همانا خداوند متعال همه خلق را به اقرار به توحید و مانند آن، در عالم ذرّ تکلیف نموده است.» و پس از نقل هفت حدیث در این باب، چنین می نویسد:

صدوق در کتاب های خویش این احادیث و نظایر این ها را روایت کرده است. و همین طور صفّار و برقی و حِمیری و دیگران. می گویم: احادیث در این باب به طور جدّی زیاد است و از حدّ تواتر گذشته و در همۀ کتاب های حدیث، از هزار حدیث زیادتر است. و بسا برخی از متکلّمین اصحاب ما به خاطر دلیل ظنّی که تامّ نیست و از خود احادیث جواب آن روشن است، - منکر آن شده اند.... پس این دلیل ضعیف در مقابل آیات قرآنی و روایات متواتر مقاومت نمی کند.(1) همان طور که در نقل شیخ حرّ عاملی آمده ، شبهات مطرح شده در مورد عالم ذرّ، توان مقاومت در مقابل آیات قرآن و روایات متواتر و صحیحی که در این مورد وارد شده را ندارند و بسیاری از این شبهات ، استبعاداتی بیش نیستند.

ص: 35


1- الفصول المهمّة، ج 1، ص 420-425.

خودآزمایی

1. اهمّیّت معرفت خدا را با توجّه به روایات بیان نمایید.

2. معرفت خدای تعالی چه نتیجه ای دارد؟

3. در مورد تفاوت معنای علم و معرفت توضحی دهید.

4. از آیات قرآن کریم که بیانگر فطری بودن معرفت خدا

هستند، چه نکاتی به دست می آید؟

5. استدلال خود را در رابطه با فطری بودن معرفت خدا،

با استفاده از چند روایت بیان نمایید.

6. در مورد مواقف اعطای معرفت خداوند به انسان توضیح

دهید.

ص: 36

درس دوم: معرفت خدا به خدا

اشاره

ص: 37

ص: 38

معرفت خدا به خدا

تا این جا دانستیم که معرفت خدای متعال به تعریف خود او، در عوالمی پیش از این دنیا محقّق گشته و با خلقت موجودات سرشته شده و فطری همگان گشته است. اکنون برآنیم تا براساس روایات اهل بیت (علیهم السّلام) ثابت نماییم که راه معرفت خداوند متعال در این دنیا نیز منحصر به تعریف خود اوست و راه دیگری برای دستیابی به این معرفت وجود ندارد.

1.امیرمؤمنان (علیه السّلام) در این باره می فرمایند:

اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ.(1)

خدا را به خود او بشناسید.

2. امیرمؤمنان (علیه السّلام) در پاسخ به این سؤال که: خدا را به چه شناختی؟ چنین فرمودند:

بِمَا عَرَّفَنِی نَفْسَهُ .(2)

به آنچه او خودش خود را برای من معرّفی کرد.

ص: 39


1- کافی، ج1، ص85.
2- کافی، ج1، ص86.

پس از این، امیرمؤمنان (علیه السّلام) معرفت خداوند متعال را با اوصاف تنزیهی بیان فرموده و مخاطب خود را به خدایی توجّه می دهند که به معرفت فطری، برای او شناخته شده است. این نوع بیان تنزیهی که در کلام امیرمؤمنان (علیه السّلام) در مورد معرفت خداوند متعال دیده می شود، به سبب آن است که با بیان اثباتی، توهّم تشبیه وقیاس در ذهن مخاطبان پدید نیاید.

3. در دعای ابوحمزۀ ثمالی - دعای سحر۔ چنین می خوانیم:

بِکَ عَرَفْتُکَ ، وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ ، وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ ، وَ لَوْ لاَ أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ.(1) تو را به خود تو شناختم و تو مرا به خود راهنمایی کردی و به سوی خود خواندی. و اگر تو نبودی، من تو را نمی شناختم.

در این دعا که مضمون آن در دعای روز چهاردهم ماه رمضان از امام سجاد (علیه السّلام)(2) و دعای دیگری از امام حسن (علیه السّلام)(3) نیز آمده است، به صراحت بیان شده که اگر خدای متعال نفس خویش را به بندگانش معرّفی نمی کرد، کسی او را نمی شناخت و راهی برای معرفت خدا وجود نداشت.

4. در فرازی از دعای تحمید صحیفۀ سجّادیّه چنین آمده

است:

ص: 40


1- اقبال الأعمال، ص 67؛ بحار الأنوار، ج 95، ص82.
2- اقبال الأعمال، ص 148. بحار الأنوار، ج 5، ص 39.
3- مهج الدعوات، ص144؛ بحار الأنوار، ج11، ص190.

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُکرِهِ.(1) و حمد خدایی را، بر معرّفی خودش به ما و بر الهام شکر خویش بر ما.

5. امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:

مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْرِفُ اَللَّهَ بِحِجَابٍ أَوْ بِصُورَةٍ أَوْ بِمِثَالٍ فَهُوَ مُشْرِکٌ لِأَنَّ حِجَابَهُ وَ مِثَالَهُ وَ صُورَتَهُ غَیْرُهُ وَ إِنَّمَا هُوَ وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ فَکَیْفَ یُوَحِّدُهُ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ عَرَفَهُ بِغَیْرِهِ وَ إِنَّمَا عَرَفَ اَللَّهَ مَنْ عَرَفَهُ بِاللَّهِ فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ بِهِ فَلَیْسَ یَعْرِفُهُ إِنَّمَا یَعْرِفُ غَیْرَهُ ... فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُؤْمِنُ بِمَا لاَ یَعْرِفُ فَهُوَ ضَالٌّ عَنِ اَلْمَعْرِفَةِ لاَ یُدْرِکُ مَخْلُوقٌ شَیْئاً إِلاَّ بِاللَّهِ.(2) کسی که گمان کند خدا را به حجاب یا صورت یا مثال می شناسد، مشرک است؛ زیرا که حجاب و صورت و مثال غیر خداست و خدای تعالی واحد و یگانه است. پس چگونه به توحید قائل است کسی که گمان می کند خدا را به غیر او شناخته است؟ همانا خداشناس کسی است که خدا را به خود او بشناسد و کسی که او را به

خود او نشناسد، خدا را نشناخته، بلکه غیر خدا را شناخته است.... و کسی که گمان می کند ایمان به خدای ناشناخته دارد، از معرفت خدا گم شده است. مخلوق هیچ چیزی را جز به واسطه خدا نمی شناسد. و معرفت خدا جز به او به دست نمی آید.

ص: 41


1- صحیفۀ سجّادیّه، ص 30.
2- توحید صدوق، ص 143؛ بحار الأنوار، ج4، ص 161.

در این روایت، علاوه بر بیان این نکته که معرفت خدا فقط به خود او محقّق می گردد، هر گونه واسطه در معرفت خداوند متعال که به صورتی بتواند از خدا حکایت کند و تصوّر و توهّمی از او به انسان بدهد، نفی شده است و این گونه بیان گردیده که هر کس خدا را به خود او نشناسد، غیر او را شناخته و مشرک شده است.

معرفت خدا به خدا، همان معرفت فطری

امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند: أَنَّهُ قَدِ اِحْتَجَّ عَلَیْکُمْ بِمَا قَدْ عَرَّفَکُمْ مِنْ نَفْسِهِ.(1) او با شناساندن خودش به شما، حجّت را بر شما تمام کرده است .

این حدیث ، با توجه به روایت دیگری از امام رضا (علیه السّلام) که در آن می فرمایند: « بِالْفِطْرَةِ تَثْبُتُ حُجَّتُهُ»(2) «به فطرت الهی، حجّت خدا ثابت می شود»، گویای این نکته است که معرفت خدا به خدا، همان معرفت فطری است و حجّت بر خلق با همان معرفت فطری تمام می گردد؛ چراکه اگر آن معرفت تحقّق نمی یافت، احدی خالق و رازق و خدای خویش را نمی شناخت و حجّت بر خلق تمام نمی شد.

امتناع معرفت خدا به خلق (غیرخدا)

1. در دعایی که از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده، چنین می خوانیم:

ص: 42


1- کافی، ج 1، ص 86.
2- توحید صدوق، ص35.

اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْکَ. اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَبِیَّکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَبِیَّکَ لَمْ أَعْرِفْهُ قَطُّ. اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی.(1) خداوندا! خود را به من معرّفی کن، که اگر خویش را به من نشناسانی، هیچ گاه تو را نخواهم شناخت. خداوندا! پیامبرت را به من بشناسان، که اگر او را به من معرّفی نکنی، هرگز او را نخواهم شناخت. خدایا! حجّت خود را به من معرّفی نما، که اگر او را به من نشناسانی، از دینم منحرف خواهم شد. دراین دعا از خدا خواسته می شود که نفس خویش را به انسان بشناساند و این گونه بیان شده که اگر چنین تعریفی از ناحیۀ خدای متعال صورت نگیرد، معرفت او محقّق نخواهد گشت. همچنین طبق این حدیث شریف، شناخت خدا متوقّف به شناخت رسول او نیست، بلکه رسول خدا و حجّت او، به خدا شناخته می شوند و اگر خداوند خود را معرّفی نمی کرد، شناخت آن ها نیز ممکن نبود.

2. منصور بن حازم به امام صادق (علیه السّلام) عرض می کند:

من با گروهی مناظره کردم و به آن ها گفتم: خدای تعالی بزرگ تر و بزرگوارتر از آن است که به خلق شناخته شود؛ بلکه خلق او را به خود او می شناسند.

ص: 43


1- کافی، ج 1، ص 342.

حضرت فرمودند: خدای تو را رحمت کند.(1)

این روایت نیز به صراحت گویای آن است که معرفت خدای متعال از طریق شناخت خلق او محقّق نمی گردد، بلکه این خلق خداست که به واسطۀ معرفت خدا مورد شناخت قرار می گیرد. پس توجّه به سوی خلق باید از ناحیۀ معرفت خدا صورت گیرد. در این صورت، هر چه مردم در خلق بیش تر توجّه کنند، آثار معروف خویش را در آن ها بیش تر می یابند.

معرّفی خدا به واسطۀ اسماء الهی

امیرمؤمنان (علیه السّلام) در روایتی که از ایشان نقل شده می فرمایند:

فَأَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی ظَهَرْتَ بِهِ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِکَ فَوَحَّدُوکَ وَ عَرَفُوکَ فَعَبَدُوکَ بِحَقِیقَتِکَ أَنْ تُعَرِّفَنِی نَفْسَکَ لِأُقِرَّ لَکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ عَلَی حَقِیقَةِ الْإِیمَانِ بِکَ وَ لَا تَجْعَلْنِی یَا إِلَهِی مِمَّنْ یَعْبُدُ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَی وَ الْحَظْنِی بِلَحْظَةٍ مِنْ لَحَظَاتِکَ تَنَوَّرْ بِهَا قَلْبِی بِمَعْرِفَتِکَ خَاصَّةً....(2) از تو می خواهم به اسمی که با آن به اولیای خاصّ خویش ظاهر شدی، پس یگانگی تو را پذیرا شدند و تو را شناختند و به حقیقت تو، تو را عبادت کردند، خودت را به من بشناسانی تا با ایمان حقیقی به تو، به ربوبیّتت اقرار کنم. خداوندا! مرا از کسانی قرار مده که اسم را بدون معنا پرستش می کنند. به من با عنایتی از عنایاتت

ص: 44


1- توحید صدوق، ص 285.
2- بحار الأنوار ، ج 91، ص 96.

نظر کن تا دلم را به شناخت خود روشن کنی ....

طبق این حدیث شریف، خواست خداوند متعال بر آن تعلّق گرفته که به اسم های خویش، خودش را معرّفی و ظاهر نماید و انسان را با آیات و اسامی خود، متوجّه خودش نماید. پس انسان باید از اسم و آیه عبور کند و به خدای واقعی خود متوجّه شود تا به عبادت خدای تعالی نائل گردد.

روایات به ظاهر مخالف با روایات معرفة الله بالله

گفتیم که احادیث معرفة الله بالله ، همه بر فطری بودن معرفت خدا دلالت دارند و بر اساس این احادیث، انسان با قوای ادراکی خود راهی به سوی شناخت خدا ندارد، بلکه خود خداوند باید خویشتن را به بندگانش معرّفی نماید. در مقابل این دسته از احادیث، روایات دیگری وجود دارند که به ظاهر با آنچه گفته شد مخالف اند. یکی از این احادیث، روایتی است از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) که ایشان فرمودند:

لَیْسَ بِإِلَهٍ مَنْ عُرِفَ بِنَفْسِهِ هُوَ اَلدَّالُّ بِالدَّلِیلِ عَلَیْهِ وَ اَلْمُؤَدِّی بِالْمَعْرِفَةِ إِلَیْهِ.(1) کسی که به خودی خود شناخته شود، خدا نیست؛ اوست که به دلیل بر خود راهنمایی می کند و هموست که معرفت

بر خود را می رساند.

حدیث دیگری با مضمونی مشابه این روایت، از امام

رضا (علیه السّلام) به این صورت نقل شده است:

ص: 45


1- احتجاج، ج 1، ص201؛ بحار الأنوار، ج 4، ص 253.

فَلَیْسَ اللَّهَ عَرَفَ مَنْ عَرَفَ بِالتَّشْبِیهِ ذَاتَهُ وَ لَا إِیَّاهُ وَحَّدَ مَنِ اکْتَنَهَهُ وَ لَا حَقِیقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ... وَ لَا إِیَّاهُ أَرَادَ مَنْ تَوَهَّمَه ... کُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ .(1) کسی که ذات او را با تشبیه شناخته باشد، او را نشناخته است و کسی که به کنه او احاطه یافته باشد، او را به یگانگی یاد نکرده؛(2) و کسی که برای او مِثلی قرار داده باشد، به حقیقتِ او نرسیده است .... کسی که او را به وهم خویش در آورده باشد، او را قصد نکرده است. هر چیزی که به خودی خود شناخته شده باشد، مصنوع است.

در ابتدا به ذهن می رسد که در این دو روایت، معرفت خدا به خدا نفی شده است و گفته شده: آنچه به خودش شناخته شود، مصنوع است و خدا نیست. امّا با دقّت به ادامۀ حدیث امیرمؤمنان (علیه السّلام) و با توجّه به قسمت اوّل روایت امام رضا (علیه السّلام) ، درمی یابیم که در واقع منظور این دو روایت آن است که هر چیزی که بدون این که خودش بخواهد و بدون هیچ معرّفی وتعریفی از سوی خودش و به خودی خود مورد شناخت دیگران قرار گیرد، مصنوع و غیر خداست؛ چراکه خدای متعال را بدون اراده و تعریف خودِ او و بدون این که خود را بنمایاند، نمی توان شناخت.

ص: 46


1- توحید صدوق، ص 35.
2- زیرا چیزی که انسان احاطه علمی به او پیدا کند، در حقیقت، آن را معقول و مُدرَک به عقل خویش قرار داده است. و هرچه را نفس انسانی به عقل درک کند، می تواند نظیری برای آن ایجاد کند.

اگر در معرفت خدای متعال غیری هم دخالت داشته باشد، آن غیر، استقلالی در معرّفی خداوند ندارد، بلکه به اراده خود خدا و طبق سنّت حکیمانۀ او، واسطۀ معرّفی خداوند متعال شده است.

و امّا در مورد دستۀ دیگری از روایات که بیانگر قصور قوای ادراکی از معرفت خدا و یا کوتاهی خلق از معرفت خدا هستند، باید گفت: این روایات نیز هیچ تضادّی با معرفت خدا به خدا ندارند؛ چراکه آنچه در این روایات مورد بحث قرار گرفته، «معرفت عقلی» نسبت به خدای تعالی می باشد، و واضح است که به وسیلۀ عقل مصطلح بشری، جزعناوین کلّی و مفاهیم عام چیزی عاید انسان نمی شود و حتّی پس از آن که خداوند، خود را به موجود عاقل معرّفی کند، عقل انسانی، شناخت عقلی و یا احاطۀ عقلی به او پیدا نمی کند. همچنین از آن جایی که تحقّق معرفت خدا برای بندگان ، فعل خداست و فعل خدا در حدّ قوای ادراکی انسان نمی گنجد، به هیچ وجه قابل تبیین و تشریح عقلی نمی باشد.

امّا باید توجّه داشت با آن که عقل از رسیدن به خداناتوان است،

خدای متعال از جهت دیگری کاملاً واضح و روشن است واحدی در او تردید ندارد و همان طور که همه چیز به عقل درک می شود و عقل به خودش، خدای تعالی نیز به خودش شناخته می شود . این مطلب، به روشنی در حدیث مفضّل بیان گردیده است:

ص: 47

فَإِنْ قَالُوا فَأَنْتُمُ اَلْآنَ تَصِفُونَ مِنْ قُصُورِ اَلْعِلْمِ عَنْهُ وَصْفاً حَتَّی کَأَنَّهُ غَیْرُ مَعْلُومٍ. قِیلَ لَهُمْ هُوَ کَذَلِکَ مِنْ جِهَةٍ إِذَا رَامَ اَلْعَقْلُ مَعْرِفَةَ کُنْهِهِ وَ اَلْإِحَاطَةَ بِهِ وَ هُوَ مِنْ جِهَةٍ أُخْرَی أَقْرَبُ مِنْ کُلِّ قَرِیبٍ إِذَا اِسْتَدَلَّ عَلَیْهِ بِالدَّلاَئِلِ اَلشَّافِیَةِ فَهُوَ مِنْ جِهَةٍ کَالْوَاضِحِ لاَ یَخْفَی عَلَی أَحَدٍ وَ هُوَ مِنْ جِهَةٍ کَالْغَامِضِ لاَ یُدْرِکُهُ أَحَدٌ وَ کَذَلِکَ اَلْعَقْلُ أَیْضاً ظَاهِرٌ (بِشَوَاهِدِهِ) وَ مَسْتُورٌ بِذَاتِهِ.(1) اگربگویند: شما قصور بشر را از رسیدن به خدا چنان توصیف کردید که گویا انسان خدا را به هیچ وجه نمی تواند بشناسد، در جواب گفته می شود. این سخن از این جهت درست است که انسان به عقل خویش بخواهد به کنه او راه یابد و بر او احاطۀ علمی داشته باشد، ولی خدا از جهت دیگر از هر چیزی به انسان نزدیک تر است . و آن وقتی است که به دلیل های صحیح به او راهنمایی گردد. پس او از جهتی واضح و روشن است که بر کسی پوشیده نیست و از جهتی غامض و دشوار است که کسی درکش نمی کند. و عقل نیز همین طور است؛ به شواهدش ظاهر است، ولی ذاتاً مستور است.

معرفت صنع خداست

اشاره

همان طور که پیش از این بیان شد، هرآنچه به خودی خود توسّط قوای ادراکی انسان شناخته شود، خدا نیست و راه

ص: 48


1- توحید مفضّل، ص180؛ بحار الأنوار، ج 3، ص149.

انحصاری شناخت خدای متعال ، آن است که او خودش را به بندگانش بشناساند. اکنون در پی بیان این نکته هستیم که طبق آیات قرآن کریم و روایات معصومین (علیهم السّلام)، به عهدۀ خداوند متعال است که معرفت خویش را به بندگانش عطا نماید. در برابر این تعریف خدای تعالی، وظیفه ای که فعل اختیاری بندگان بوده و به آن مکلّف شده اند، تسلیم و تصدیق قلبی و زبانی می باشد که در برخی از روایات، از آن به «معرفت» تعبیر شده است.

بررسی این موضوع را در دو قسمت پی می گیریم:

الف) آیات قرآن کریم

«إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَی »(1)؛ هدایت منحصراً به عهدۀ ما است.

«إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ »(2) ، تو نمی توانی هرکه را دوست می داری و [می خواهی] هدایت کنی، بلکه خداست که هرکه را بخواهد هدایت می کند.

«لَیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ »(3)؛ هدایت آن ها به عهدۀ تو نیست، بلکه خداست که هر کس را بخواهد هدایت می کند .

ص: 49


1- سورۀ لیل (92)، آیۀ 12.
2- سورۀ قصص(28)، آیۀ 56.
3- سورۀ بقره(2)، آیۀ 272.

«وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ »(1)؛ آن را که خدا برایش نوری قرار نداده، هیچ نوری برای او

نیست.

دراین آیات، به وضوح بیان شده که هدایت به طور مطلق به عهده خداوند متعال می باشد. روشن است که منظور از هدایت در این آیات، هدایتی است که تکلیف و حکمی را به دنبال داشته باشد، و معرفت خداوند متعال، در رأس چنین هدایتی قرار دارد؛ چراکه بدون شناخت او، هیچ عبودیّت و تکلیفی در کار نیست و تا معرفت خدای تعالی حاصل نشود، اطاعت و بندگی ویا عصیان و سرکشی در برابر خداوند، و به طور کلّی ایمان و کفر معنایی نخواهد داشت. پس این آیات به روشنی بیان می کنند که معرفت خداوند متعال و هدایت به سوی او، به عهدۀ خود اوست و اوست که باید خودش را به بندگان معرّفی نماید، و هیچ کس حتّی انبیای الهی - قادر به انجام این کار که فعل پروردگار است، نمی باشد.

همچنین از آن جایی که:1) قوای ادراکی بشر توان رسیدن به معرفت خدا را ندارد و 2) توانایی بر انجام تکلیف، لازمۀ انجام هر تکلیفی می باشد، نتیجه می گیریم که خدای متعال بندگانش را مکلّف به تحصیل معرفتش ننموده است؛ چراکه چنین تکلیفی، برای انسان ها غیر مقدور بوده و تکلیف نمودن

ص: 50


1- سورۀ نور(24)، آیۀ 40.

انسان به امری که قدرت انجام آن را ندارد، عقلاً قبیح بوده و از خدای متعال سر نمی زند. با این توضیحات ، معرفت خدای متعال را می توان یکی از مصادیق روشن آیۀ «لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا »(1) دانست.

ب) روایات معصومین (علیهم السّلام)

روایات بسیاری در این زمینه از اهل بیت (علیهم السّلام) نقل گردیده که ما در این جا به جهت رعایت اختصار، به ذکر چند نمونه اکتفا می نماییم:

1. عبدالأعلی می گوید: از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدم:

أَصْلَحَکَ اَللَّهُ هَلْ جُعِلَ فِی اَلنَّاسِ أَدَاةٌ یَنَالُونَ بِهَا اَلْمَعْرِفَةَ قَالَ: فَقَالَ: لاَ.

قُلْتُ فَهَلْ کُلِّفُوا اَلْمَعْرِفَةَ؟

قَالَ لاَ عَلَی اَللَّهِ اَلْبَیَانُ «لاٰ یُکَلِّفُ اَللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا » وَ «لاٰ یُکَلِّفُ اَللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ مٰا آتٰاهٰا »(2) .

خدا خیرت دهد! آیا در مردم ابزاری قرار داده شده که به وسیله آن، خدا را بشناسند؟ فرمودند: نه.

پرسیدم: آیا آن ها را تکلیف به معرفت کرده است؟ پاسخ دادند: نه. تنها به عهدۀ خداست که بیان کند. خدا هیچ کس را جز به اندازۀ توانش تکلیف نمی کند

ص: 51


1- سورۀ بقره (2)، آیۀ 286؛ آیات مشابه: سورۀ انعام (6)، آیۀ 152؛ سورۀ طلاق (65)، آیۀ 7.
2- کافی، ج 1، ص 163؛ توحید صدوق، ص 414.

وخدا هیچ کس را جز به آنچه به او داده تکلیف نمی کند.

طبق این روایت، نه تنها خداوند متعال بندگانش را مکلّف به تحصیل معرفتش ننموده، بلکه هیچ ابزار و نیرویی هم به انسان نداده است که به کمک آن، بتواند به معرفت دست یابد. لذا بیان آن به عهدۀ خدای متعال گذاشته شده است و تا این بیان از طرف خداوند صورت نگیرد، وظیفه و تکلیفی به عهدۀ بندگان قرار نمی گیرد.

2. امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:

لَمْ یُکَلِّفِ اَللَّهُ اَلْعِبَادَ اَلْمَعْرِفَةَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ إِلَیْهَا سَبِیلاً .(1) خداوند بندگان را بر معرفت تکلیف نکرده است و برای آنان راهی برای رسیدن به آن قرار نداده است.

دراین حدیث شریف نیز بر این نکته تأکید شده که برای بندگان هیچ راهی برای رسیدن به معرفت خداوند متعال قرار داده نشده است. یعنی هیچ کسی نمی تواند مدّعی وجود راهی باشد که پیمودن آن، حتماً به معرفت بینجامد.

3. ابوبصیر می گوید: از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدند:

أهِیَ مُکتَسَبَةٌ ؟

فَقالَ : لا .

فَقیلَ لَهُ : فَمِن صُنعِ اللّهِ عز و جل ومِن عَطائِهِ هِیَ ؟

قالَ : نَعَم ، ولَیسَ لِلعِبادِ فیها صُنعٌ . لَهُمْ اِکْتِسَابُ اَلْأَعْمَالِ.(2)

ص: 52


1- محاسن، ج 1، ص 198؛ بحار الأنوار، ج 5، ص 222.
2- توحید صدوق، ص 416.

آیا معرفت کسبی است؟

امام (علیه السّلام) پاسخ دادند: نه.

به ایشان گفتند: آیا معرفت کار خداوند متعال و از عطایای اوست؟

فرمودند: آری. بندگان در [به دست آوردن] معرفت، کار

[و تکلیفی] ندارند و برای آن هاست کسب اعمال .

در این روایت نیز اکتسابی بودن معرفت، به روشنی نفی شده و معرفت به طور مطلق، فعل خدای متعال و صنع او شمرده شده است.

4. صفوان می گوید: به امام کاظم (علیه السّلام) عرض کردم:

هَلْ فِی النَّاسِ اسْتِطَاعَةٌ یَتَعَاطَوْنَ بِهَا الْمَعْرِفَةَ؟ قَالَ: «لا، إِنَّمَا هُوَ تَطَوُّلٌ مِنَ اللهِ.(1) آیا در بندگان توانایی ای هست که با آن معرفت یابند؟

فرمودند: نه، معرفت تفضّلی از خدا است.

در این روایت نیز به صراحت از عدم توانایی بندگان در دستیابی به معرفت صحبت شده و اعطای معرفت از ناحیۀ خداوند متعال، فضل و احسانی از طرف او شمرده شده است، نه آن که وجوب و لزومی برای خدای تعالی داشته باشد.

5. بُریدبن معاویه از امام صادق (علیه السّلام) نقل می کند که آن

حضرت فرمودند:

لَیْسَ لِلَّهِ عَلَی خَلْقِهِ أَنْ یَعْرِفُوا وَ لِلْخَلْقِ عَلَی اَللَّهِ أَنْ

ص: 53


1- محاسن، ج1، ص281؛ بحار الأنوار، ج5، ص223.

یُعَرِّفَهُمْ. وَ لِلَّهِ عَلَی اَلْخَلْقِ إِذَا عَرَّفَهُمْ أَنْ یَقْبَلُوا.(1)

وظیفۀ بندگان نیست که خدا را بشناسند، بلکه به عهدۀ خداست که خود را به آفریده ها بشناساند؛ و آن گاه که خود را به آنان شناسانید، بر آن هاست که بپذیرند.

در این حدیث شریف، به روشنی به این نکته که معرّفی خداوند متعال به عهدۀ خودِ اوست و این که بندگان در مقابل این معرّفی چه وظیفه ای دارند، اشاره شده است.

مراتب معرفت

معرفت - که فعل خدای متعال می باشد،- دارای مراتب ودرجاتی است و بر هر مرتبۀ آن، وظایف و احکام خاصّی مترتّب است. مرتبۀ اوّل این معرفت، همان معرفت ابتدایی است که خدای تعالی به همۀ بندگانش عطا نموده است. وظیفۀ هربنده ای پس از اعطای این معرفت و شناخت خدا و خالق خویش، تسلیم در برابر خواسته های او و اطاعت از فرامینش می باشد. از آن جایی که خدای متعال وعده نموده است که:

« لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ »(2) : « اگر شما شکر کنید، قطعاً فزونی خواهم بخشید»، هر بنده ای که در مقابل نعمت بزرگ معرفت، با خضوع و خشوع و بندگی اش، شکر این نعمت را به جای آورد، خداوند برنعمت او افزوده و مراتب بالاتری از معرفت را به او تفضّل می کند و مصداق این آیه از قرآن کریم می گردد که:

ص: 54


1- کافی، ج 1، ص 164.
2- سورۀ ابراهیم (14)، آیۀ 7.

«وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی »(1) ؛ آنان که قبول هدایت می کنند، خداوند هدایتشان را افزون می نماید.

هر مرتبه ای از معرفت، شکری خاص و وظیفه ای جدید در پی دارد و به سبب این اطاعت ها و شکرها، تقرّب به سوی

خدای متعال بیش تر می گردد و معرفت او فزونی می یابد.

امام رضا (علیه السّلام) در تفسیر آیه «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ »

می فرمایند:

«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ » اسْتِرْشَادٌ بِهِ وَ اعْتِصَامٌ بِحَبْلِهِ وَ اسْتِزَادَهْ فِی الْمَعْرِفَهْ بِرَبِّهِ وَ بِعَظَمَتِهِ وَ بِکِبْرِیَائِه.(2) {ما را به راه راست هدایت کن} به معنای راه جستن به تربیت الهی او، چنگ زدن به رشتہ استوار الهی، طلب فزونی معرفت پروردگار و عظمت و بزرگی اوست.

پس مؤمنان درهردرجه و مرتبه ای از ایمان و معرفت که باشند، همیشه از خداوند متعال، فزونی معرفت و ادبِ حضور در محضرش را طلب می کنند.

روایات به ظاهر مخالف با این که معرفت، صنع خداست

در مقابل روایاتی که معرفت را فعل خدای متعال بیان می نمودند، با روایاتی مواجه می شویم که ظاهراً معرفت را همانند سایر وظایف دینی و اعمال عبادی ، فعل بندگان دانسته و آنان را موظّف

ص: 55


1- سورۀ مریم، آیۀ 76.
2- عیون أخبار الرضا (علیه السّلام)، ج2، ص 107؛ بحار الأنوار، ج 6، ص 68.

می نمایند تا همان گونه که سایر عبادات را انجام می دهند، برای به دست آوردن معرفت خداوند بکوشند.

در این جا، ابتدا برخی از این روایات را بیان نموده، سپس به حلّ تعارض ظاهری بین این دو دسته از روایات می پردازیم.

1. امام رضا (علیه السّلام) می فرمایند:

أَوَّلُ اَلدِّیَانَةِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ اَلْمَعْرِفَةِ تَوْحِیدُهُ.(1) آغاز دینداری معرفت خداست و کمال معرفت او توحید اوست.

2. امام رضا (علیه السّلام) در روایت دیگری می فرمایند:

أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ .(2)

سرآغاز عبادت خدا معرفت اوست.

در نگاه نخست، از این دو حدیث و روایات مشابه آن ها چنین برمی آید که معرفت خدای متعال به عنوان مقدّمۀ عبادت و سرآغاز دیانت بیان شده و در نتیجه، همچون سایر عبادات، خود یکی از وظایف و اعمالی است که متدیّنین، موظّف به انجام آن می باشند.

3. امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:

إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وَ أَوْجَبَهَا عَلَی الْإِنْسَانِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ وَ الْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِیَّةِ .(3) همانا بهترین فرایض و واجب ترین آن ها بر انسان، معرفت

ص: 56


1- توحید صدوق، ج 57؛ بحار الأنوار، ج 4، ص 285.
2- توحید صدوق، ص 34؛ عیون أخبار الرضا (علیه السّلام)، ج1، ص150.
3- کفایة الأثر، ص 262؛ بحار الأنوار، ج 4، ص 55.

پروردگار و اقرار به بندگی اوست.

4. از امام رضا (علیه السّلام) نقل شده است که آن حضرت فرمودند:

أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ الصَّلَاةُ الْخَمْس .(1) بهترین فرایض بعد از معرفت خدای عزّوجلّ، نمازهای

پنجگانه است.

5. امام سجاد (علیه السّلام) در پاسخ به این سؤال که: «بهترین اعمال نزد خداوند عزّوجلّ چیست ؟»، چنین فرمودند:

مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اَللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ اَلدُّنْیَا.(2) هیچ عملی بعد از معرفت خداوند عزّوجلّ و معرفت رسولش(صلّی الله علیه وآله) ، بهتر از بغض دنیا نیست.

آنچه از این دسته روایات - که سه نمونه از آنها ذکر شد،

- در نگاه اوّل فهمیده می شود، آن است که معرفت خدای متعال در زمرۀ افعال و اعمال بندگان شمرده شده و برترین و بهترین آن ها دانسته شده است.

حلّ تعارض ظاهری و جمع بندی میان این دو گروه از روایات

با قرار دادن این روایات ، در کنار روایاتی که به صراحت ، معرفت را فعل خدای تعالی می شمارند، و روایاتی که بیانگر فطری بودن

ص: 57


1- مستدرک الوسائل، ج 3، ص 43؛ بحار الأنوار، ج 80، ص 20.
2- کافی، ج 2، ص 130؛ بحار الأنوار، ج 70، ص 59.

معرفت خداوند است، و همچنین احادیثی که نشان دهندۀ عجز قوای ادراکی بشر از معرفت خداوند متعال می باشد، به این نتیجه می رسیم که «معرفت» در روایات، دو معنای جدای از هم داشته و باید در هر روایت ، برای فهم درست آن حدیث ، مدلول متناسب با آن روایت را انتخاب نمود.

معنای اوّل معرفت که مدلول دستۀ اوّل از روایات می باشد، شناخت و آگاهی نسبت به خدای متعال است که وظیفۀ بندگان نبوده، بلکه به عهدۀ خداوند عزّوجلّ و فعل و صنع او می باشد.

و امّا معنای دوم معرفت که در دستۀ دوم از روایات به آن اشاره شده، انفعال بندگان در مقابل این فعل الهی و تسلیم وتصدیق و ایمان آنان در برابر معرفتی است که خدای متعال به آنان عطا می نماید.

به عبارت دیگر، معرفت در روایاتی که به عنوان فعل بشربه کار رفته ، در برخی از آنها به معنای تصدیق و تسلیم و ایمان است، چنانکه ابوحمزه از امام باقر (علیه السّلام) نقل می کند که ایشان فرمودند:

إِنَّمَا یَعْبُدُ اَللَّهَ مَنْ یَعْرِفُ اَللَّهَ فَأَمَّا مَنْ لاَ یَعْرِفُ اَللَّهَ فَإِنَّمَا یَعْبُدُهُ هَکَذَا ضَلاَلاً.

قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَمَا مَعْرِفَةُ اَللَّهِ؟

قَالَ تَصْدِیقُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَصْدِیقُ رَسُولِهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مُوَالاَةُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ اَلاِئْتِمَامُ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ اَلْهُدَی عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَ اَلْبَرَاءَةُ إِلَی اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ هَکَذَا یُعْرَفُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ .(1)

ص: 58


1- کافی، ج 1، ص 180 .

تنها کسی خدا را عبادت می کند که او را شناخته باشد. امّا کسی که خدا را نشناخته باشد، خدا را این گونه (مانند بیش تر مردم) از سر گمراهی می پرستد.

پرسیدم: معرفت خدا به چه معناست؟

فرمودند: تصدیق خدای عزّوجلّ و تصدیق رسولش (صلّی الله علیه وآله) و پذیرش ولایت علی (علیه السّلام) و اقتدا به ائمۀ هدی(علیهم السّلام) و تبرّی از دشمنان آن ها به سوی خداوند عزیز. معرفت خدای عزّوجلّ همین است.

و در برخی دیگر به معنای معرفتی است که همیشه عملی مناسب خود را در پی دارد و از این جهت، آن را عبادت و شکر نیز می توان دانست؛ همان گونه که در تفسیر آیه « وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ »(1) وارد شده است که امام (علیه السّلام) فرمودند:

اَلشُّکْرُ اَلْمَعْرِفَةُ.(2)

انسداد راه معرفت خدا از سوی بندگان

در این بخش، ابتدا چند نمونه از روایاتی که گویای ناتوانی قوای بشری از معرفت خدا و نهی از تفکّر و تکلّم دربارۀ خداوند می باشند را بیان می نماییم و پس از آن، به توضیح نقش عقل و پیامبران و اوصیای الهی در معرفت خدای تعالی می پردازیم.

1. امام صادق (علیه السّلام) در رابطه با سخن گفتن و اندیشه دربارۀ خدای متعال فرمودند:

ص: 59


1- سورۀ بقره(2)، آیۀ 185.
2- بحار الأنوار، ج 24، ص60؛ محاسن، ج 1، ص 149.

فَإِذَا انْتَهَی الْکَلَامُ إِلَی اللَّهِ فَأَمْسِکُوا.(1)

آن گاه که سخن به خدا رسید، باز ایستید.

2. حضرت زهرا (علیها السّلام) دربارۀ ناتوانی قوای بشری از معرفت خداوند عزّوجلّ چنین می فرمایند:

فَلَمْ تُدْرِکْهُ الْأَبصَارُ وَ لَمْ تُحِطْ بِهِ الْأَخْبَارُوَلَمْ یُعَیِنْهُ مِقْدَارٌ وَلَمْ یَتَوَهَّمْهُ اعْتِبَارٌلِأَنَّهُ الْمَلِکُ الْجَبَّارُ.(2) دیده ها درکش نمی کنند و اخبار و توصیفات به او احاطه ندارند. مقدار تعیینش نمی کند و فکرها از تصوّر او ناتوان اند؛ زیرا او پادشاهی درهم کوبنده است .

3. امام رضا (علیه السّلام) نیز در این زمینه می فرمایند:

مَا تَوَهَّمْتُمْ مِنْ شَیْء فَتَوَهَّمُوا اللهَ غَیْرَهُ.(3) هرچه را به فکر و وهم خود آورید، خدا را جز آن توهّم کنید .

از مجموع این روایات و احادیث مشابه، درمی یابیم که: انسان وهمۀ قوای ادراکی او مخلوق خداوند متعال بوده و محدود می باشند و در این جهت، میان کامل ترین آن ها در اندیشه و فکر و ناقص ترینشان فرقی نیست. لذا از طریق فکر و عقل، هیچ راهی برای معرفت خدا نیست و هیچ عاقل و متفکّری نمی تواند خداوند را در حیطۀ فکر خویش درآورد. تنها چیزی که عقل از معرفت خدای تعالی دارد، تنزیه اوست از هرآنچه

ص: 60


1- کافی، ج 1، ص 92، بحار الأنوار، ج 3، ص 264.
2- بحار الأنوار، ج 83، ص85.
3- توحید صدوق، ص 114؛ کافی، ج 1، ص101؛ بحار الأنوار، ج 4، ص40.

در محدوده شناخت و احاطۀ ذهن و ضمیر عاقل قرار می گیرد؛ چراکه هر چیزی که عاقل به عقل خویش به آن برسد، مخلوق است نه خالق.

نقش عقل در معرفت خداوند

اگرچه در روایات هرگونه تفکّر و تعقّل در مورد خدای تعالی مورد نهی اکید قرار گرفته و تمام قوای ادراکی انسان، حتّی عقل از ادراک خدا عاجز دانسته شده اند، لکن این بدان معنا نیست که عقل هیچ شأنی در معرفت خدا ندارد، بلکه معرفت خداوند متعال برای انسان، به تعریف الهی و با دریافت عقل تحقّق پیدا کرده است. انسان به نور عقل این فعل الهی را دریافت می کند و عقول به معرفت خدای تعالی مفطور و مخلوق و سرشته شده اند.

امام صادق (علیه السّلام) در این باره می فرمایند:

أسْألُکَ بِتَوْحِیدِکَ الَّذِی فَطَرْتَ عَلَیْهِ الْعُقُول.(1) خداوندا! تو را به توحیدت می خوانم که خردها را بر آن مفطور کردی.

همچنین در دعای فرج صبح جمعه چنین می خوانیم:

یَا مَنْ فَتَقَ الْعُقُولَ بِمَعْرِفَتِهِ .(2) ای خدایی که عقل ها را بر معرفت خویش آفریدی .

ص: 61


1- مهج الدعوات، ص180؛ بحار الأنوار، ج 11، ص 275.
2- مستدرک الوسائل، ج 13، ص42؛ بحار الأنوار، ج 84، ص 277.

نکتۀ دیگر آن که: عقل بدون مفطور شدن به معرفت فطری، نمی توانست دربارۀ معرفت خدا حجّت را بر انسان تمام کند. به عبارت دیگر، حجّت آن گاه بر انسان تمام می شود که خداوند متعال، نفس خویش را به انسان معرّفی نماید، و پس از این که انسان از جانب خدای خویش به او معرفت پیدا کرد، به یاری عقل به او معتقد می شود. یعنی انسان به کمک عقل خویش، اعتقاد قلبی خود را بر معرفت الهی استوار خواهد ساخت.

امام رضا (علیه السّلام) در این زمینه چنین می فرمایند:

بِصُنْعِ اللهِ یُسْتَدَلُ عَلَیْهِ وَ بِالْعُقُولِ یُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالْفِطرَةِ تَثْبُتُ حُجَّتُهُ.(1) با مخلوقِ خدا، به خدا استدلال کنند. و با خردها به معرفت خدا اعتقاد یابند و با معرفت فطری حجّت بر خلق تمام شود.

نقش پیامبران و اوصیا در معرفت خدا

حضرت زهرا (علیها السّلام) از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله)، دربارۀ امیرمؤمنان (علیه السّلام) و یازده فرزند معصومشان (علیهم السّلام) چنین نقل می فرمایند:

لاَ یُعْرَفُ اَللَّهُ تَعَالَی إِلاَّ بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِکُمْ.(2) خدا جز از راه معرفت آنان شناخته نمی شود.

ص: 62


1- توحید صدوق، ص35.
2- بحار الأنوار، ج 36، ص351؛ کفایة الأثر، ص 194 - 195.

همچنین امام باقر (علیه السّلام) در همین زمینه می فرمایند:

بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی.(1) خداوند به واسطۀ ما عبادت و شناخته می شود و به واسطۀ ما خدا به توحید یاد می شود.

همان طور که پیش از این بیان گردید، همیشه و در همه جا، معرفت فعل خدای متعال بوده و هیچ کسی در این زمینه با او شریک نیست. امّا این فعل خداوند، طبق سنّت الهی و به خواست خداوند عزّوجلّ، از طریق خاصّی صورت می گیرد و مشروط به اموری خاص از جمله تربیت و تعالیم و تذکّرات انبیا و اوصیا گردیده است. هرچندتذکار پیامبران به خودی خود معرفت بخش نیست، امّا طبق سنّت الهی، اعطای معرفت از سوی خداوند، مشروط به این تذکار شده است. با این توضیحات، معنای روایات معصومین (علیهم السّلام) که می گویند خداوند به واسطۀ ما شناخته می شود و نقش پیامبران و اوصیای الهی در معرفت خداوند متعال، روشن گردید.

ص: 63


1- کافی، ج 1، ص 145؛ بحار الأنوار، ج 23، ص 102.

خودآزمایی

1. با استفاده از روایات، اثبات نمایید که تنها راه دستیابی

به معرفت خداوند متعال در این دنیا، منحصر به تعریف

خود اوست.

2. آیا شناخت خدا متوقّف به شناخت فرستاده و حجّت

اوست؟ در این باره توضیح دهید. ٣. اسماء الهی در معرفی خدای متعال چه نقشی دارند؟

4. روایاتی که ظاهراً با روایات معرفة الله بالله مخالف اند را

چگونه می توان توجیه نمود؟

5. چند نمونه از آیات و روایاتی که بیانگر این مطلب هستند

که معرفت صنع خداست را بیان نمایید.

6. کدام روایات در ظاهر با این مطلب که معرفت صنع خدا

می باشد مخالف اند؟ روش حلّ این تعارض ظاهری

چیست؟

7. با توجّه به روایاتی که گویای انسداد راه معرفت خدا از

سوی بندگان می باشند، در مورد نقش عقل و پیامبران الهی در شکل گیری معرفت خدای متعال توضیح دهید.

ص: 64

درس سوم: توحید و اسماء و صفات

اشاره

ص: 65

ص: 66

توحید

همۀ آیاتی که در مورد متذکّر نمودن انسان به معرفت فطری در حال سختی ها و گرفتاری ها بیان گردید، مربوط به توحید در ربوبیّت و خالقیّت و الوهیّت می باشد.

خدای تعالی می فرماید:

«وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ »(1) ؛ و اگر از آنان سؤال کنی که آسمان ها و زمین را چه کسی آفریده است، به یقین، خواهند گفت: الله.

همچنین در برخی از روایات بخش «معرفت فطری» نیز سخن از فطری بودن توحید به میان آمده است. به عنوان نمونه، امام صادق (علیه السّلام) دربارۀ آیۀ «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا »(2) چنین می فرمایند:

ص: 67


1- سورۀ لقمان (31)، آیۀ 25؛ سورۀ زمر(39)، آیۀ 38.
2- سورۀ روم (30)، آیۀ 30.

فَطْرَهُمْ جَمِیعاً عَلَی التَّوحِیدِ.(1)

خداوند همۀ انسان ها را بر توحید مفطور کرده است.

امام باقر (علیه السّلام) نیز در معنای همین آیه، خطاب به زراره

فرمودند:

فَطْرَهُمْ عَلَی التَّوْحِیدِ عِنْدَ الْمِیثَاقِ عَلَیٰ مَعْرِفَتِهِ أَنَّهُ رَبُّهُمْ.(2)

خداوند آنان را هنگامی که بر معرفتِ ربوبیّت خویش

میثاق گرفت، بر توحید مفطورشان کرد.

بنابراین، همان گونه که پیش از این نیز در بحث معرفت خداوند متعال و فطری بودن آن توضیح داده شد، معرفت فطری آفریدگار، همان توحید اوست و آنچه در آیات قرآن کریم و روایات معصومین (علیهم السّلام) دربارۀ توحید خداوند متعال و نفی هرگونه شرک وشِبه ومِثل آمده، همه برای یادآوری و تنبیه به این امر فطری است که مورد غفلت و نسیان قرار گرفته است. لذا اگر در آیه ای، در ظاهر استدلالی به توحید شده، منظور از آن، اثبات توحید از طریق براهین منطقی نیست، بلکه مقصود از آن، بیدارگری واشاره به فطری بودن توحید بوده و تأکید به این نکته است که ادّعای خلاف آن، نامعقول است.

انواع توحید

اشاره

توحید در منابع کلامی و اعتقادی، به جهت برخی تناسبات،

ص: 68


1- کافی، ج 2، ص 12؛ توحید صدوق، ص329؛ بحار الأنوار، ج 3، ص 278.
2- توحید صدوق، ص 330؛ بحار الأنوار، ج 3، ص 278.

به توحید ذاتی، صفاتی، افعالی و عبادی تقسیم شده است. اگرچه توحید در حقیقت تنها به دو قسمِ توحید ذاتی و توحید صفاتی تقسیم می گردد، ولی ما هم توحید را از منظر تقسیم بندی مشهور بررسی می نماییم .

1. توحید ذاتی

در متون دینی، خداوند متعال به دو وصف «واحد» و «احد» توصیف شده است. این دو واژه که ریشۀ مشترکی دارند، در معنا نیز تفاوت چندانی با هم ندارند. امام باقر (علیه السّلام) به این نکته تصریح نموده و فرموده اند:

الأحَدُ و الواحِدُ بِمَعنی واحِد؛ و هُوَ المُتَفَرِّدُ الّذی لا نَظیرَ لَهُ ، و التَّوحیدُ الإقرارُ بِالوَحدَةِ و هُوَ الانفِرادُ ، و الواحِدُ المُتَبائنُ الّذی لا یَنبَعِثُ مِن شَیءٍ ، و لا یَتَّحِدُ بِشَیءٍ.(1) احد و واحد به یک معناست. و مراد از آن فردی است که نظیری برای او نیست. واحد شخصی است که با دیگران کمال بینونت را دارد و از چیزی به وجود نیامده و با چیزی متّحد نمی شود.

پس توحید ذاتی یعنی اعتقاد به این که خدای تعالی از حیث ذات، نظیر و شبیه ندارد و از چیزی به وجود نیامده و با چیزی اتّحاد پیدا نمی کند. به عبارت دیگر، توحید ذاتی یعنی اعتقاد به بینونت تامّ میان خدا و خلق، به گونه ای که هیچ جهت اشتراک و شباهتی میان آن ها وجود نداشته و از یکدیگر خالی هستند.

ص: 69


1- توحید صدوق، ص90.

نتیجۀ چنین اعتقادی، عدم توصیف، توهّم و تعقل خدای عزّوجلّ می باشد. حضرت زهرا(علیها السّلام) ، در این باره فرموده اند:

لْمُمْتَنِعُ... وَ مِنَ الْأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْأَوْهَامِ کیفِیتُهُ.(1) توصیف او از زبان ها برنیاید و معرفت کیفیّتش بر خردها ناممکن است .

امیرمؤمنان (علیه السّلام) نیز در این رابطه می فرمایند:

التَّوْحِیدُ أَنْ لَا تَتَوَهَّمَهُ.(2) توحید آن است که او را به وهمِ خود نیاوری .

2. توحید صفاتی

منظور از توحید صفاتی آن است که خداوند متعال، همان گونه که ذاتاً یگانه است، از نظر صفاتِ کمال نیز یگانه و بی همتاست. یعنی هیچ کس در برابر صفاتِ کمالی او، هیچ کمالی از خود ندارد، بلکه همۀ خلق، تمام کمالاتشان را از او دارند. البتّه باید توجّه داشت که هیچ یک از کمالات مخلوقات ، جزئی از کمالات خدای تعالی نیست و همان گونه که ذات خداوند متعال تباین تامّ با خلقش دارد، کمالات او نیز هیچ سنخیّت و اشتراکی با کمالات مخلوقاتش ندارد. لذا تنها کسی که همۀ کمالاتش از خود اوست و هیچ نظیر و شبیهی در آن ها ندارد، خداوند متعال می باشد. امیرمؤمنان (علیه السّلام) در این باره می فرمایند:

ص: 70


1- احتجاج، ج 1، ص 98؛ بحار الأنوار، ج 29، ص 221.
2- نهج البلاغه، حکمت 470؛ بحار الأنوار، ج 5، ص52.

کُلُّ عَزِیز غَیْرَهَ ذَلِیلٌ، وَ کُلُّ قَوِیٍّ غَیْرَهُ ضَعِیفٌ، وَ کُلُّ مَالِک غَیْرَهُ مَمْلُوکٌ، وَ کُلُّ عَالِم غَیْرَهُ مُتَعَلِّمٌ، وَ کُلُّ قَادِر غَیْرَهُ یَقْدِرُ وَ یَعْجَزُ، وَ کُلُّ سَمِیع غَیْرَهُ یَصَمُّ عَنْ لَطِیفِ الاْصْوَاتِ، وَ یُصِمُّهُ کَبِیرُهَا، وَ یَذْهَبُ عَنْهُ مَا بَعُدَ مِنْهَا، وَ کُلُّ بَصِیر غَیْرَهُ یَعْمَی عَنْ خَفِیِّ الاْلْوَانِ وَ لَطِیفِ الاْجْسَامِ .(1) هرعزیزی جز خدا خوار و هر نیرومندی جزاو ناتوان است. و هر مالکی جز خدا مملوک و هردانایی جز او دانش آموز است. و هر توانایی جز خدا توانا می شود و ناتوان می گردد. و هر شنونده ای جز خدا از شنیدن صداهای لطیف عاجز است و صدای بلند او را کر می کند و صداهای دور به گوش او نمی رسد. و هر بیننده ای جز او از رنگ های پنهان و اجسام لطیف کور است.

3. توحید افعالی

منظور از توحید افعالی این است که هیچ فعلی اعمّ از خوب وبد، از هیچ شخصی سرنمی زند، جز این که مشیّت و ارادۀ خداوند متعال بر آن تعلّق گرفته و اذن صدور آن از فاعلش داده شده باشد. البتّه این بدان معنا نیست که غیر خدا در افعالش هیچ آزادی و اختیاری ندارد و هر چه هست فعل خداست، بلکه فعل همه انسان ها به واسطۀ مشیّت و اراده و اختیاری که خدای متعال به آنان عطا نموده ، به خودِ آن ها منتسب است نه به خدا، و نقش خدای تعالی تنها تقدیر واذن به تحقّق اراده آن هاست .

ص: 71


1- نهج البلاغه، خطبۀ 65؛ بحار الأنوار، ج 4، ص 309.

به عبارت دیگر، چنین نیست که خداوند عزّوجلّ از فعل کسی بی خبر بوده و تسلّطی به فعل او نداشته باشد، بلکه همۀ افعال بندگان، تحت سلطنت او و با اقتدار کامل او در مملکت او پدید می آید و هر لحظه بخواهد، می تواند جلوی آن را بگیرد، لکن او خودش چنین خواسته است که بندگان، کارشان را به قدرت و آگاهی و اختیاری که از خدای تعالی دریافت می کنند، انجام دهند. بدین ترتیب، هیچ فاعلی درعرض فاعلیّت خدای تعالی وجود ندارد و هر فاعلی به غیر از خدا، به مشیّت خدا و اذن او فاعل شده است و تنها خداوند عزّوجلّ است که در فاعلیّتش مستقل بوده و محتاج اذن هیچ فرد دیگری نیست .

حضرت زهرا (علیها السّلام) در این باره می فرمایند:

اللَّهُمَّ إنَّکَ لَستَ بِرَبّ اسْتَحْدَثْنَاکَ وَلَا مَعَکَ إلهٌ فَیَشْرَکَکَ فِی رُبُوبِیِتَّکَ وَلَا مَعَکَ إلَهٌ أَعَانَکَ عَلَی خَلْقِنَا.أَنْتَ رَبُّنَا کَمَا تَقُولُ وَفَوْقَ مَا یَقُولُ الْقَائِلُونَ.(1) خداوندا! بی گمان تو پروردگاری نیستی که ما تو را پدید آورده باشیم، و خداوندگاری با تو نیست تا در خداوندی ات شریک تو شود، و با تو معبودی نبود که تو را بر آفرینش ما کمک کند. پس تنها تو خداوندگار ما هستی؛ همان طور که خود می گویی و بالاتر از آنچه گویندگان می گویند.

4. توحید عبادی

توحید عبادی یعنی هیچ کس غیر از خداوند متعال سزاوار

ص: 72


1- مصباح کفعمی، ص 76؛ بحار الأنوار، ج 83، ص 168.

عبودیّت و پرستش و اطاعت نیست و معبود حقیقی و واقعی، تنها اوست. لذا اگر کسی فرمانروایی و تسلّطی داشته باشد، باید این مقام از ناحیۀ خداوند متعال به او داده شده باشد، نه اینکه مستقلّاً و در برابر خدای تعالی از چنین مقامی بهره مند باشد.

حضرت زهرا (علیها السّلام) از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در مورد انحصار معبودیّت خداوند متعال نقل می کنند که:

إِلَهِی إنّی أَشْهَدُ أنَّکَ أَنْتَ اللهُ لَا إِلَهَ إلَّا أَنْتَ الْمَعْبُودُ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ وَ أَنَّ مُحَمَّداً(صلّی الله علیه وآله) عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ وَ أَنَّ کُلَّ مَعْبُود مِمَّا دُونَ عَرشِکَ إلَی قَرَارِ أَرْضِکَ السَّابِعَةِ السُّفْلَی بَاطِلٌ مُضْمَحِلُّ مَا خَلَاوَجْهَکَ الْکَرِیمَ. (1) خداوندا! همانا من شهادت می دهم که به یقین، تنها خدا و معبود تو هستی، و خدا و معبودی جز تو نیست . یگانه و بی همتایی و شریکی برای تو وجود ندارد.... و شهادت می دهم که هر معبودی که از زیر عرش تا زیر زمین هفتم باشد، باطل و تباه است، جز وجه کریم تو.

اسماء و صفات

1. معنای لغوی اسم و صفت

اسم یا از مادّۀ «وسم» به معنای علامت و نشانه مشتق شده ویا از مادّۀ «سُموّ» به معنای بلندی و رفعت.(2) صفت نیز

ص: 73


1- بحار الأنوار، ج 83، ص 165.
2- ر.ک: لسان العرب، ج 14، ص401.

مصدر مادّۀ «وصف» می باشد. اسم و صفت تفاوت چندانی در معنای لغوی ندارند، جز این که اسم علامت است به طور مطلق و صفت علامتی است خاص که لازم موصوف می باشد و موصوف با آن شناخته می شود. (1)

2. معنای اسم و صفت در روایات اهل بیت (علیهم السّلام)

با بررسی روایات معصومین (علیهم السّلام) ، به این نتیجه می سیم که اسم وصفت دربارۀ خدای متعال به یک معناست. یعنی همۀ اسم هایی که خداوند خود را به آن ها نامیده ، معنای وصفی داشته و در حقیقت صفت اند و او خود، خویشتن را به آن ها توصیف کرده است.

امام رضا (علیه السّلام) در جواب کسی که از ایشان دربارۀ «اسم» پرسیده بود، فرمودند:

صِفَةٌ لِمَؤْصُوفٍ.(2)

اسم، صفت برای موصوف است .

امام باقر (علیه السّلام) نیز همۀ اسم های خداوند متعال را صفت دانسته و فرموده اند:

إِنَّ الْأَسْمَاءَ صِفَاتٌ وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ.(3) همانا اسم های خداوند صفاتی هستند که خداوند نفس خویش را با آن ها توصیف کرده است.

ص: 74


1- ر.ک: معجم مقاییس اللغة، ج 6، ص115.
2- عیون أخبار الرضا (علیه السّلام)، ج 1، ص 129؛ کافی، ج 1، ص 113؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 159.
3- کافی، ج 1، ص 88.

3. بررسی روایات مربوط به اسماء و صفات

اشاره

پس از بررسی روایات گوناگون اهل بیت (علیهم السّلام) در مورد اسماء و صفات و جمع بندی میان آن ها، نکات زیر را می توان به دست آورد:

نکتۀ نخست

از آن جایی که خدای متعال فراتر از عقول و افکار بشرو خالق آن ها می باشد و بشر توان توصیف خداوند را ندارد، باید خدای متعال را منرّه از توصیف بندگان دانست و او را تنها به اوصافی که به توصیف خود او باشد، وصف نمود.

خدای تعالی در مورد تنزیه او از توصیف بندگان، در قرآن

کریم می فرماید:

«سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یَصِفُونَ »(1) ؛

... منزّه و برتر است خدا از آنچه وصفش می کنند.

امام رضا (علیه السّلام) نیز در این باره می فرمایند:

جَلَّ عَمَّا وَصَفَهُ اَلْوَاصِفُونَ وَ تَعَالَی عَمَّا یَنْعَتُهُ اَلنَّاعِتُونَ.(2) خداوند از وصف وصف کنندگان منزّه، و از نعت نعت کنندگان برتر است.

همچنین امیرمؤمنان (علیه السّلام) دربارۀ ناتوانی عقول و افکار بشر از توصیف خدای تعالی می فرمایند:

اللهُ أَجَلُّ مِنْ أَنْ یُدْرِکَ الْوَاصِفُونَ قَدْرَصِفَتِهِ الَّذِی هُوَ

ص: 75


1- سورۀ انعام (6)، آیۀ 100.
2- کافی، ج 1، ص 138؛ بحار الأنوار، ج 4، ص 290.

مَوْصُوفٌ بِهِ وَ إنَّمَا یَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ عَلَی قَدْرِهِمْ لَا عَلَی قَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ جَلَالِهِ تَعَالَی اللهُ عَنْ أَنْ یُدْرِکَ الْوَاصِفُونَ صِفَتَهُ عُلُوّاً کَبِیراً.(1) خداوند بلندپایه تر از آن است که وصف کنندگان بتوانند اندازۀ صفتی را که او بدان موصوف است، درک کنند. وصف کنندگان او را به اندازۀ [ادراک] خود وصف می کنند، نه به اندازۀ عظمت و بزرگی او. به یقین، خدا برتر از آن است که وصف کنندگان بتوانند صفت

او را دریابند.

امام کاظم (علیه السّلام) نیز در مورد پرهیز از توصیف خداوند عزّوجلّ به غیر اوصافی که او خودش را با آن ها وصف کرده و دخالت ندادن عقل و فکر در توصیف خداوند، چنین می فرمایند:

فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَکُفُّوا عَمَّا سِوَی ذَلِکَ.(2) او را وصف کنید به آنچه خودش را با آن وصف کرده است، و از غیر آن خودداری کنید.

نکتۀ دوم

با توجّه به روایاتی که تا این جا مطرح گردید و سایر روایات مشابهی که در این زمینه از اهل بیت (علیهم السّلام) نقل گردیده ، معلوم می شود منظور روایاتی که در مورد نفی صفات از خداوند متعال به صورت مطلق وارد شده، نظیر این فرمایش

امیرمؤمنان (علیه السّلام) که:

ص: 76


1- توحید صدوق، ص238 - 239؛ بحار الأنوار، ج 81، ص 132.
2- کافی، ج 1، ص 102؛ بحار الأنوار، ج 3، ص 266.

نِظَامُ تَوْحِیدهِ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْه .(1)

سامان و نظام توحیدش به نفی صفات از اوست.

آن است که در توصیف خدای متعال، نباید به هیچ وجه عقل و فکر و خیال و وهم خود را دخالت دهیم. به عبارت دیگر، نه تنها پرهیز از توصیف خدای تعالی به اوصافی که او خودش را با آن ها وصف نکرده، لازم و ضروری است، بلکه اجتناب از دخالت دادن عقل و فکر و وهم و خیال، حتّی در اوصافی که خداوند متعال، خود، خویشتن را با آن ها وصف کرده نیز واجب است؛ چراکه اگر بخواهیم این اوصاف را در حدّ فهم و عقل خود درآوریم، هم وصف و هم موصوف، هردو مخلوق ما می شوند و مشمول روایاتی که ما را به نفی صفات از خدای متعال امر کرده اند.

محمّدبن مسلم در این زمینه نقل می کند که به امام باقر (علیه السّلام) عرض کردم:

یَزْعُمُونَ أَنَّهُ بَصِیرٌ عَلَی مَا یَعْقِلُونَهُ.

قَالَ فَقَالَ تَعَالَی اَللَّهُ. إِنَّمَا یَعْقِلُ مَا کَانَ بِصِفَةِ اَلْمَخْلُوقِ وَ لَیْسَ اَللَّهُ کَذَلِکَ ..(2) [گروهی از اهل عراق] گمان می کنند خدا بصیر است آن گونه که آن ها درک و تعقّل می کنند.

ص: 77


1- احتجاج، ج 2، ص 398؛ بحار الأنوار، ج 4، ص 253.
2- توحید صدوق، ص 144؛ کافی، ج 1، ص 108؛ بحار الأنوار، ج 4، ص 69.

حضرت فرمودند: خدا بلند پایہ تر[ از ادراک عقل ها] است . به یقین، آنچه معقول و مُدرَک واقع می شود، صفت

مخلوقات است و خدا چنین نیست.

نکتۀ سوم

آنچه موجب بیان سلبی و تفسیر تنزیهی برای اوصاف ثبوتی خدای تعالی در گروهی از روایات اهل بیت (علیهم السّلام) گردیده ، تحذیر بندگان از تشبیه و توجّه دادن ایشان به معرفت فطری است. یعنی ائمه (علیهم السّلام) به وسیلۀ ضمیمه کردن معنای تنزیهی وسلبی به اوصاف و کمالات الهی، خواسته اند این نوع تصوّر انسان ها از معانی این اسماء و صفات که ناشی از درک و فهم آن ها از خود و هم نوعانشان می باشد را از آنان گرفته، و آن ها را به معرفت فطری خویش که از آن غافل اند توجّه داده و به معانی حقیقی و واقعی اسماء و صفات الهی - که به تعریف خودِ خدای تعالی شناخته شده است -، نزدیک نمایند.

این فرمایش امام کاظم (علیه السّلام) ، نمونه ای از این دست روایات می باشد:

أَنَّهُ اَلْحَیُّ اَلَّذِی لاٰ یَمُوتُ وَ اَلْقَادِرُ اَلَّذِی لاَ یَعْجِزُ وَ اَلْقَاهِرُ اَلَّذِی لاَ یُغْلَبُ وَ اَلْحَلِیمُ اَلَّذِی لاَ یَعْجَلُ وَ اَلدَّائِمُ اَلَّذِی لاَ یَبِیدُ وَ اَلْبَاقِی اَلَّذِی لاَ یَفْنَی وَ اَلثَّابِتُ اَلَّذِی لاَ یَزُولُ وَ اَلْغَنِیُّ اَلَّذِی لاَ یَفْتَقِرُ وَ اَلْعَزِیزُ اَلَّذِی لاَ یَذِلُّ وَ اَلْعَالِمُ - اَلَّذِی لاَ یَجْهَلُ وَ اَلْعَدْلُ اَلَّذِی لاَ یَجُورُ وَ اَلْجَوَادُ اَلَّذِی لاَ یَبْخَلُ. (1)

ص: 78


1- توحید صدوق، ص 76؛ روضة الواعظین، ج 1، ص 3535؛ بحار الانوار، ج 4، ص 296.

خدا زنده ای است که مرگ ندارد، و توانایی که عجزندارد، و چیره ای که مغلوب نمی شود، و بردباری که شتاب زدگی ندارد، و همیشگی ای که از بین نمی رود، و جاودانه ای که فنا ندارد، و ثابتی که زوال ندارد، و توانگری که نیاز ندارد، و عزیزی که ذلّت و خواری ندارد، و دانایی که جهل ندارد، و عادلی که ستم ندارد، و بخشنده ای که بخل ندارد.

نکتۀ چهارم

اشتراک اسماء و صفات بین خالق و مخلوق ، فقط در لفظ است و در معنا هیچ جهت اشتراکی میان خالق و مخلوق وجود ندارد. به بیان دیگر، هنگامی که لفظ به مخلوق اطلاق می شود، معنای آن در حدّ فهم و درک اوست و او می تواند آن را بشناسد، ولی وقتی همان لفظ به خالق اطلاق می شود، معنای آن تنها به تعریف او و با معرفت فطری شناخته می شود.

امام رضا (علیه السّلام) در این باره می فرمایند:

سُمِّیَ رَبُّنَا سَمِیعاً لاَ بِجُزْءٍ فِیهِ یَسْمَعُ بِهِ اَلصَّوْتَ لاَ یُبْصَرُ بِهِ، کَمَا إِنْ جَزَّأْنَا اَلَّذِی بِهِ نَسْمَعُ لاَ یَقْوَی عَلَی اَلنَّظَرِ بِهِ، وَ لَکِنْه عَزَّ وَجَلَّ أَخْبَرَ أَنَّهُ لاَ تَخْفَی عَلَیْهِ اَلْأَصْوَاتُ لَیْسَ عَلَی حَدِّ مَا سَمَّیْنَا نَحْنُ، فَقَدْ جَمَعَنَا اَلاِسْمُ بِالسَّمِیعِ وَ اِخْتَلَفَ اَلْمَعْنَی، وَ هَکَذَا اَلْبَصَیرُ. ...(1)پروردگار ما سمیع و شنوا نامیده می شود، نه به جزئی که در او باشد و با آن بشنود و نتواند با آن ببیند؛ همان طور

ص: 79


1- توحید صدوق، ص 188؛ بحار الأنوار، ج 4، ص 177 - 178.

که ما با جزئی که می شنویم نمی توانیم با آن ببینیم . (سمیع بودن خدا) بدین معناست که آواها بر او پوشیده نیست؛ به خلاف سمیع نامیدن ما. پس ما و خدا در اسم سمیع اشتراک داریم، ولی معنا مختلف است .

و بصر و دیدن هم همین گونه است ....

در مورد صفاتی که بر وزن «أفعل» تفضیل به خدای متعال اطلاق شده نیز باید گفت: این صفات نیز نشانگر اشتراک خالق و مخلوق دراصل معانی اسماء و صفات و تفاوت آن ها در مرتبه و درجه نیست؛ چراکه این وزن، همیشه بر اشتراک مفضَّل و مفضَّلٌ علیه در اصل فعل و وصف دلالت ندارد.

شاهد بر این مطلب، روایتی است از امام صادق (علیه السّلام) که در مورد معنای «الله اکبر» نقل شده:

قَالَ رَجُلٌ عِنْدَهُ اللَّهُ أَکْبَرُ»

فَقَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَیِّ شَیْ ءٍ»؟!

فَقَالَ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ.

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام حَدَّدْتَهُ.

فَقَالَ الرَّجُلُ کَیْفَ أَقُولُ؟

قَالَ قُلْ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَف .(1) مردی نزد حضرت امام صادق (علیه السّلام) گفت: الله اکبر ایشان فرمودند: خدا بزرگ تر از چه چیزی است ؟! او گفت: از همه چیز

ص: 80


1- کافی، ج 1، ص 117؛ توحید صدوق، ص 313؛ بحار الأنوار، ج 90، ص 219.

امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: خدا را محدود کردی.

مرد گفت: پس چگونه بگویم؟

حضرت فرمودند: بگو خدا بزرگ تر از آن است که بتوان وصفش کرد.

بنابراین، معنای تفضیل، از اسماء و صفات خداوند که بر وزن «أفعل» هستند سلب گشته و این دسته از اسماء وصفات، به معنای اسم فاعل و صفت مشبهه به کار می روند.

نکتۀ پنجم

باید توجّه داشت که اسماء لفظی خدای تعالی، مخلوق خداوند و غیراو هستند و خدای متعال آن ها را خلق نموده تا انسان ها به وسیلۀ آن ها متوجّه خدا شده و او را به یاد آورند. پس اسم در عبادت خدا هیچ موضوعیّتی ندارد، بلکه باید به وسیلۀ اسماء، معنا و مسمّای آن ها که همان معروف فطری انسان است و بشر او را به خود او شناخته، - مورد عبادت و پرستش و خضوع قرار گیرد.

امام صادق (علیه السّلام) در این زمینه می فرمایند:

اَلاِسْمُ غَیْرُ اَلْمُسَمَّی فَمَنْ عَبَدَ اَلاِسْمَ دُونَ اَلْمَعْنَی فَقَدْ کَفَرَ وَ لَمْ یَعْبُدْ شَیْئاً وَ مَنْ عَبَدَ اَلاِسْمَ وَ اَلْمَعْنَی کَفَرَوَ وَ عَبَدَ اَلاِثْنَیْنِ وَ مَنْ عَبَدَ اَلْمَعْنَی دُونَ اَلاِسْمِ فَذَاکَ اَلتَّوْحِیدُ... إِنَّ لِلهِ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ اِسْماً. فَلَوْ کَانَ اَلاِسْمُ هُوَ اَلْمُسَمَّی لَکَانَ کُلُّ اِسْمٍ مِنْهَا إِلَهاً. وَ لَکِنَّ اَللَّهَ مَعْنًی یُدَلُّ عَلَیْهِ بِهَذِهِ اَلْأَسْمَاءِ وَ کُلُّهَا غَیْرُهُ.(1)

ص: 81


1- کافی، ج1، ص 87.

اسم غیر مسمّاست. کسی که اسم را بدون معنا بپرستد، کافر شده و چیزی را عبادت نکرده است، و کسی که اسم و معنا را عبادت کند، کافر شده و دو چیز را عبادت کرده است. و توحید آن است که معنا را بدون اسم بپرستد... . همانا خدا را نود و نه اسم است. پس اگر اسم عین مسمّا باشد، لازم می آید هر اسمی از آن اسماء، خدا باشد. لکن خداوند عزّوجلّ معنایی است که به وسیلۀ این اسامی به او دلالت می شود و همۀ آنها غیر اویند.

نکتۀ ششم

صفات خداوند متعال در یک تقسیم، به صفات ازلی و صفات حدوثی یا فعلی تقسیم می گردند. منظور از صفات ازلی، صفاتی نظیر عالم بودن خدای تعالی می باشد که نمی توان آن ها را از خداوند سلب نمود، بلکه خدای متعال همواره از ازل موصوف به آن ها بوده است. و مراد از صفات فعلی یا حادث، صفاتی اند که سلب آن ها از خداوند اشکالی ندارد؛ مانند این که بگوییم خدا بود و اراده ای نکرده بود. در واقع با صفات فعل، چیزی غیر خدا به وجود می آید، در حالی که صفات ذات بر خلاف آن است. مثلاً مشیّت و اراده، متعلَّق نیاز دارند، ولی علم یا قدرت چنین نبوده و نیازی به معلوم یا مقدور ندارند.

اینک چند نمونه از روایاتی که به این دو دسته از صفات

اشاره دارند را بیان می نماییم:

1. ابوبصیر می گوید: به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم:

فَلَمْ یَزَلِ اَللَّهُ مُتَکَلِّماً ؟

ص: 82

قَالَ إِنَّ اَلْکَلاَمَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ لَیْسَتْ بِأَزَلِیَّةٍ کَانَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ مُتَکَلِّمَ .(1) آیا خدا از ازل متکلّم بود؟ فرمودند: کلام، صفت حادث است و ازلی نیست .

خداوند عزّوجل، بود و متکلّم نبود.

2. عاصم بن حمید می گوید: از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدم:

لَمْ یَزَلِ اَللَّهُ مُرِیداً؟

فَقَالَ إِنَّ اَلْمُرِیدَ لاَ یَکُونُ إِلاَّ لِمُرَادٍ مَعَهُ. بَلْ لَمْ یَزَلْ عَالِماً قَادِراً ثُمَّ أَرَادَ .(2) آیا خدا از ازل مرید بود؟

حضرت فرمودند: مرید، مرادی همراه دارد. بلکه از ازل

عالم و قادر بود، سپس اراده کرد.

3. امام رضا (علیه السّلام) می فرمایند:

فَلَمْ یَزَلِ الله عَزَّوَجَلَّ وکل عِلْمُهُ سَابِقاً لِلْأَشْیَاءِ قَدِیماً قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَهَا. فَتَبَارَکَ رَبُّنَا وتعالی عُلُوّاً کَبِیراً خَلَقَ الْأَشْیَاءَ وَ عِلْمُهُ بِهَا سَابِقٌ لَهَا کَمَا شَاءَ. کَذَلِکَ لَمْ یَزَلْ رَبُّنَا عَلِیماً سَمِیعاً بَصِیراً.(3) خدای عزّوجلّ علمش براشیا سابق و قدیم است، پیش از آن که آن ها را خلق کند. به یقین، پروردگارمان ارجمند و متعالی و بزرگ است. اشیا را چنان که خواست آفرید،

ص: 83


1- توحید صدوق، ص139؛ بحار الأنوار، ج 4، ص 72.
2- توحید صدوق، ص 146؛ بحار الأنوار، ج 4، ص144.
3- توحید صدوق، ص 137؛ بحار الأنوار ، ج 4، ص 79.

و علمش بر آن ها سابق است. و همین گونه پروردگار ما از

ازل علیم و سمیع و بصیر است.

4. امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:

لَمْ یَزَلِ اَللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ رَبَّنَا وَ اَلْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لاَ مَعْلُومَ وَ اَلسَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لاَ مَسْمُوعَ وَ اَلْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لاَ مُبْصَرَ وَ اَلْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لاَ مَقْدُور.(1) خداوند عزّوجلّ، پروردگار ما، از ازل هست و علم ذاتش بود و معلومی وجود نداشت، و سمع ذاتش بود و مسموعی نبود، و بصر ذاتش بود و مُبْصَری وجود نداشت، و قدرت ذاتش بود و مقدوری وجود نداشت.

در خاتمه، دو نکتۀ مهم را مجدّداً یادآوری می نماییم:

1. دراطلاق اسماء و صفات - چه ازلی و چه فعلی - به خدای

تعالی، باید از محدوده مفاهیم خارج شد و این اسامی را

علامت و آیه او قرار داد.

2. اسماء الهی توقیفی اند، یعنی: از آنجایی که تعریف خدای

متعال فقط به خود او ممکن است، تنها چیزی اسم و نشانۀ او خواهد بود که او خود برای خویش برگزیده باشد.

ص: 84


1- توحید صدوق، ص 139؛ بحار الأنوار، ج 4، ص 71.

خودآزمایی

1. انواع توحید را نام برده و در مورد هریک توضیح دهید.

2. معنای لغوی اسم و صفت را بیان نمایید.

3. اسم و صفت در روایات به چه معنایی به کار گرفته

شده اند؟

4. منظور از روایاتی که بیانگر نفی صفات از خداوند به صورت

مطلق می باشند، چیست؟

5. چرا در برخی از روایات، اوصاف ثبوتی خدای متعال به

صورت سلبی و تنزیهی بیان گشته اند؟

6.. در مورد اسماء و صفاتی که میان خدای تعالی

و مخلوقاتش مشترک اند توضیح دهید.

7. صفات ازلی و صفاتی حدوثی خدای متعال را با ذکر

مثال توضیح دهید.

ص: 85

ص: 86

منابع و مآخذ

. قرآن کریم

. نهج البلاغه ..

1.در آمدی، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر

الکلم(550 ق)، تحقیق: مصطفی الدّرایتی، مکتب

الاعلام الاسلامی، قم.

2.. ابن بابویه، محمدبن علی(381 ق)، التوحید، تحقیق: سیدهاشم حسینی، انتشارات جامعه مدرسین قم، قم، 1358ش.

3. ابن بابویه، محمدبن علی(381 ق)، عیون الاخبار الرضا (علیه السّلام) تحقیق: سید مهدی حسینی، رضا مشهدی، مشهد، 1363ش.

4. ابن طاوس، علی بن موسی (664 ق)، مهج الدعوات و منهج

العبادات، دار الذخائر، قم، 1411ق.

5. ابن فارس، احمدبن فارس (395 ق)، معجم مقاییس

اللغة، تحقیق: محمد هارون عبد السلام، دارالکتب

العلمیه، قم.

6. ابن طاوس، علی بن موسی(664 ق)، اقبال الاعمال،

تحقیق: جواد قیّومی اصفهانی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1376 ش.

ص: 87

7. ابن منظور، محمدبن مکرم (711 ق)، لسان العرب،

تصحیح امین محمّد عبد الوهاب و محمّدصادق العبیدی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1416 ق.

8. امام سجاد (علیه السّلام)، علی بن حسین، الصحیفة السجادیة، دفتر نشر الهادی، قم، 1376ش.

9. برقی، احمد بن محمد (274 ق)، المحاسن، تحقیق:

سیدمهدی رجائی، المجمع العالمی لأهل البیت (علیهم السّلام) ، 1416ق.

10. جعفی کوفی، مفضل بن عمر(148ق)، التوحید( المفضل)،

انتشارات مکتبة الداوری، قم، 1969 م.

11. حرّ عاملی، محمد بن حسن (1104 ق)، وسائل الشیعة،

تحقیق: موسسه آل البیت، نشر مهر، 1409 ق.

12. حرّعاملی، محمدبن حسن (1104 ق)، الفصول المهمّة فی

أصول الأئمة ( تکملة الوسائل)، تحقیق: محمد بن محمد

قائینی، معارف اسلامی امام رضا (علیه السّلام)، چاپ اول ، 1418ق.

13. خزاز قمی، علی بن محمد (قرن 4)، کفایة الأثر فی النص

علی الأئمة الإثنی عشر، تحقیق: عبدالّطیف حسینی کوه

کمری، انتشارات بیدار، قم، 1401 ق.

14. شیخ بهایی، محمدبن حسین (1031 ق)، مفتاح الفلاح

فی عمل الیوم واللیلة من الواجبات و المستحبات( ط -

القدیمة)، دار الأضواء، بیروت، 1405 ق.

15. طبرسی، احمد بن علی(588 ق)، الاحتجاج علی

أهل اللجاج، تحقیق: شیخ ابراهیم بهادری و شیخ محمدهادی، انتشارات اسوه، قم، 1422 ق.

ص: 88

16. الفتال نیشابوری، محمد بن احمد( 508 ق)، روضة

الواعظین و بصیرة المتعظین، تحقیق: سید محمد مهدی

سید حسن خرسان، منشورات الرضی، قم.

17. فراهیدی، خلیل بن احمد(175 ق)، کتاب العین، داراحیاء

التراث العربی، بیروت.

18. فیومی، احمد بن محمد(770 ق)، المصباح المنیر فی

غریب الشرح الکبیر، مؤسّسه دارالهجرة، قم، 1405 ق.

19. کشی، محمدبن عمر (460 ق)، رجال الکشی- إختیار

معرفة الرجال، تحقیق: محمدبن حسن طوسی، وزارت

فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1382 ش.

20. کفعمی، ابراهیم بن علی (905 ق)، المصباح (جنة الأمان

الواقیة، انتشارات دار الرضی، قم، 1405ق.

21. کفعمی، ابراهیم بن علی (905 ق)، البلد الأمین و الدرع

الحصین، چاپ سنگی.

22. کلینی، محمد بن یعقوب (326 ق)، الکافی، تحقیق: علی

اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363 ش.

23. مجلسی، محمد باقربن محمدتقی (1110 ق)، بحار الانوار،

دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق.

24. نوری، حسین بن محمد تقی (1320 ق)، مستدرک الوسائل

و مستنبط المسائل، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت، قم، 1407 ق.

ص: 89

ص: 90

التوحید محمد الیابانی الاسکویی

دار الولایة للنشر 1660 - 1440

ص: 91

الملخّص

التوحید أساس جمیع المعارف التی بعث الله تعالی الأنبیاء الإلهیّین لأجلها. إنّ معرفة الله سبحانه التی هی حقیقة التوحید موجودة فی فطرة جمیع بنی آدم إلی یوم القیامة ، وکلّ مولود یولد علی هذه الفطرة، لکن لوجود مختلف الحجب الدنیویّة نسی الناس تلک المعرفة فبعث الله تعالی رسله لیذکّروهم وینبّهوهم علیها.

أسماء الله سبحانه هی صفات یوجّه الرب عباده إلیها، فهی علامات یدلّ تعالی العباد من خلالها إلی نفسه، ویریدهم أن یدعوهم بها، ویذکروه عند ذکرها.

دارالولایة للنشر

إیران: المشهد المقدس، شارع الاخوند الخراسانی1/ 20-

مسجد الزهراء (علیها السّلام) .

هاتف: 00989151162907 -00989151576003

ص: 92

BOOK SUMMARY

Knowing The One upon whom the existence of every being is dependent, is clearly the most noble knowledge of all. There is, indeed, no possible way to encompass, or rather confine Allah to

our limited intellectual capacity, as He is beyond comprehension. Howev er, He has compassionately introduced Himself to His creation, and bless ed them, since the dawn of creation, by making Himself familiar to them. Later on, once again He kindly spread His benefaction by sending infalli - ble messengers so that they would remind people of their innately-known

creator. By doing so, He left no room for any excuse; they shall all believe

and submit to Him, for they all know Him. The book that rests in your hands addresses this important topic. Yet far

from the philosophical method of reasoning, it uses reminders and citations of messengers, whose approach is that of reminding people of their Cre ator, in order to save them from sliding into the predicaments of trying to recreate their Creator within their imaginations and comparing Him with

his creation, so that they do not worship a delusional and imaginary God.

The publisher

Velayat publishers Address: Iran, Mashhad, central bazaar, Velayat publisher.

Tel: 00989151576003 - 00989151162907

ص: 93

Oneness of Allah

Mohammad Biabani Oskouii

ولایت

Velayat Publishers

1398-2019

ص: 94

بسم الله الرحمن الرحیم

«ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ »

یُعدّ العلم والمعرفة أفضل وأکبر النِّعم الإلهیّة المهداة لعباد الله الصالحین لأنّ بالعلم یُعینهم الله علی عبودیّته والخضوع له و به یخضعون له، کما یُعدّ ذلک من اکبر النّعم التی بها یفتخرون فی حیاتهم الدنیا.

والعلماء الربانیّون والعرفاء الإلهیّون هم من یستضیئون بهدی الانبیاء و والائمة (علیهم السّلام) ولا یشعرون بالتَّعب أو الملل أبداً فی سلوک هذا الطریق.

طریق العلم والعمل، ویتجنّبون الطّرُق الأُخری التی لا تنتهی بهم إلی نیل معارف الأئمّة (علیهم السّلام).

تهدف هذه المؤسسة التی تأسست بدافع إحیاء آثار هذه الثلَّة المخلصة التی تحملت علی عاتقها مهمّة الدفاع عن المعارف الوحیانیّة والعلوم الإلهیّة الأصیلة. إلی نشر هذا الفکر عبر الوسائل العصریة المتاحة ومن الله التوفیق.

ص: 95

infopalermalmohammad.com In the Name of Allah, the Compassionate, the Merciful

«ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ »

Call on to the way of your lord with wisdom and good preaching Knowledge is arguably God's most precious blessing given to hu manity, with which they can understand, worship, and submit to the Almighty's commandments. It is indeed the greatest of His gifts for both in this life and the afterlife.

And those with divine understanding are the true inheritors of the prophets and their successors. Those are the people of wisdom who op stop at nithing in carrying on their endeavor in seeking knowledge from its one and only source; The messengers of Allah.

This institution, was founded on the revival and republishing the canons and original works of the scholars who gave their life in supporting the foundations of the religion and the teachings of the holy prophet and his immaculate household. We ask Allah to guide us in this holy path.

ص: 96

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109