نسل کشی سادات و مسلمان شیعه

مشخصات کتاب

سرشناسه:زارع خورمیزی، محمدرضا، ‫1351 -

عنوان و نام پدیدآور:نسل کشی سادات و مسلمان شیعه/ محمدرضا زارع خورمیزی.

مشخصات نشر:تهران: نشر مشعر ‫، 1395.

مشخصات ظاهری: ‫830 ص.

شابک: ‫450000 ریال ‫: ‫ 978-964-540-674-3

یادداشت: ‫ص. ع. به انگلیسی: The his tory of Sayyids and of Genocide Shiat Muslims.

یادداشت: ‫کتابنامه: ص. [803]- 830؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:شیعیان -- تاریخ

موضوع:Shiites -- History

موضوع:کشتار دسته جمعی

موضوع:Mass murder

موضوع:نسل کشی -- تاریخ

موضوع:Genocide -- History

رده بندی کنگره: ‫ BP239 ‫ /ز2ن5 1395

رده بندی دیویی: ‫ 297/53

شماره کتابشناسی ملی:4424324

ص :1

اشاره

ص :2

نسل کشی سادات و مسلمان شیعه

محمدرضا زارع خورمیزی

ص :3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :4

فهرست

دیباچه...... 31

سپاس گزاری...... 33

مقدمه مؤلف...... 35

کلیات

1. پیشینه پژوهش...... 41

2. تعریف مفاهیم...... 48

الف) سادات...... 48

ب) شیعه...... 51

ج) نسل کشی و کشتار جمعی...... 53

3. ادله منع نسل کشی و کشتار جمعی...... 60

الف) ارزش حیات انسانی، فارغ از نسب و مذهب...... 60

ب) محکومیت کشتار جمعی در قرآن کریم...... 63

ج) اصل منع اعتدا نسبت به انسان ها فارغ از نسب و مذهب...... 69

د) منع کشتار جمعی ولو در قصاص...... 70

ه) منع کشتار جمعی انسان ها حتی در جهاد...... 71

و) اصل تفکیک در جهاد اسلامی...... 73

یک - منع خاص نسبت به کشتن زنان و کودکان...... 77

دو - منع خاص نسبت به کشتن غیر نظامیان...... 79

ص:5

ز) حرمت تکفیر اهل قبله...... 81

یک - دیدگاه اهل تسنن...... 82

دو - دیدگاه شیعه...... 84

سه - دیدگاه تکفیری ها و نقد آن...... 85

ح) اصل عدم ملازمه اختلاف عقیده با حلیت قتل مخالف...... 88

ط) ممنوعیت نسل کشی از منظر مکاتب فکری...... 89

یک - تصویب کنوانسیون منع نسل کشی و کشتار جمعی...... 90

دو - خلاصه متن کنوانسیون منع کشتار جمعی (ژنوسید)...... 91

فصل اول: کشتار جمعی سادات و مسلمانان شیعه در قرن اول هجری

گفتار اول: کشتار جمعی قبایل هوادار حاکمیت اهل بیت علیهم السلام در زمان خلیفه اول...... 95

1. قتل عام قبیله بنی یربوع...... 97

2. قتل عام قبیله کنده...... 102

گفتار دوم: کشتار شیعیان بصره توسط شورشیان جمل در زمان حضرت علی علیه السلام...... 106

گفتار سوم: کشتار شیعیان توسط خوارج در زمان حضرت علی علیه السلام...... 110

گفتار چهارم: کشتار جمعی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و شیعیانشان به دست خاندان ابوسفیان...... 112

1. کشتار جمعی مسلمانان شیعه در غارات معاویه...... 112

الف) فجایع ضحاک بن قیس فهری...... 113

ب) فجایع سفیان غامدی...... 114

ج) فجایع بسر بن ارطاة...... 115

2. کشتار جمعی شیعه در دوره حکومت معاویه...... 118

الف) کشتار برنامه ریزی شده صحابه و تابعین شیعه...... 120

ب) فجایع زیاد بن ابیه در قتل عام شیعیان بصره و کوفه...... 124

ج) فجایع سمرة بن جندب در قتل و شکنجه شیعیان بصره...... 127

د) کشتار جمعی شیعیان حافظ و مفسر قرآن...... 129

ه) قتل عام معترضان لعن بر حضرت علی علیه السلام...... 130

و) قتل نوزادان همنام علی علیه السلام...... 138

ص:6

ز) فجایع عمروعاص در قتل عام شیعیان مصر...... 139

ح) به شهادت رساندن امام حسن مجتبی علیه السلام آغازی بر قتل عام نوادگان پیامبر صلی الله علیه و آله...... 140

3. کشتار جمعی شیعه در دوره حکومت یزید...... 143

الف) به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام و نسل کُشی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله...... 143

ب) قتل عام صحابه و تابعین مدافع امام حسین علیه السلام...... 145

ج) قتل عام گروهی از بنی هاشم در جریان واقعه حره...... 147

گفتار پنجم: کشتار جمعی شیعه توسط زبیریان...... 149

1. کشتار جمعی موالیان شیعه در حجاز...... 149

2. قتل عام اسرای شیعه کوفه...... 152

گفتار ششم: کشتار جمعی شیعه به دست مروانیان...... 156

1. فجایع حجاج بن یوسف ثقفی علیه مسلمانان شیعه...... 157

الف) شکنجه و قتل صحابه و تابعین شیعه به بهانه خودداری از لعن بر حضرت علی علیه السلام...... 161

ب) کشتار جمعی از شیعه در واقعه قتل عام اسرای دیر جماجم...... 162

2. به شهادت رساندن امام سجاد علیه السلام و تعدادی از شاگردان آن حضرت...... 163

فصل دوم: کشتار شیعیان در قرن دوم هجری

گفتار اول: ادامه کشتار جمعی سادات و شیعیان توسط امرای اموی...... 167

1. فجایع یوسف بن عمر ثقفی و به شهادت رساندن زید بن علی بن الحسین علیه السلام...... 167

2. شهادت یحیی بن زید علیه السلام و قتل عام یاران او در خراسان...... 173

3. شهادت امام باقر علیه السلام و قتل عام تعدادی از خاندان و شیعیان ایشان...... 177

گفتار دوم: کشتار جمعی موالی شیعی بربر و نخبگان شیعه در اندلس...... 179

گفتار سوم: نسل کشی و کشتار جمعی سادات و شیعیان در آغاز حکمرانی عباسیان...... 181

1. کشتار جمعی هواداران حاکمیت اهل بیت علیهم السلام در بخارا...... 182

2. قتل عام سادات و شیعیان توسط منصور دوانیقی...... 184

الف) قتل عام بنی الحسن علیه السلام...... 185

ب) قتل عام سادات و شیعیان بعد از سرکوبی قیام مدینه و بصره...... 192

ج) به شهادت رساندن امام صادق علیه السلام و تعدادی از شاگردان ایشان...... 196

ص:7

3. کشتار جمعی از سادات علوی و شیعیان در زمان مهدی و هادی عباسی...... 198

قتل عام سادات در فخ و اسرای باقیمانده در بغداد...... 200

4. هارون الرشید و کشتار سادات و شیعیان...... 203

الف) قتل عام باقیمانده سادات شرکت کننده در قیام فخ...... 203

ب) شواهدی از کشتار جمعی سادات محبوس در طوس...... 206

ج) به شهادت رساندن امام موسی کاظم علیه السلام و قتل تعداد دیگری از سادات علوی...... 207

د) استراتژی امام کاظم علیه السلام در مواجهه با نسل کشی سادات و شیعیان...... 210

فصل سوم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در قرن سوم هجری

گفتار اول: کشتار جمعی سادات و شیعیان در زمان مأمون...... 215

1. شهادت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام و قتل تعدادی از برادران و نزدیکان ایشان...... 215

2. قتل عام و تخریب قم در زمان مأمون...... 219

گفتار دوم: کشتار جمعی سادات و شیعیان از معتصم تا متوکل...... 220

1. به شهادت رساندن امام جواد علیه السلام و قتل تعدادی از سادات در زمان معتصم...... 220

2. گسترش کشتار برنامه ریزی شده سادات و شیعیان در زمان متوکل...... 224

الف) کشتار جمعی و تخریب کربلا توسط متوکل...... 226

ب) کشتار جمعی و تخریب سویقه توسط متوکل عباسی...... 229

گفتار سوم: کشتار جمعی سادات علوی و شیعیان از مستعین تا مقتدر...... 231

1. شهدای سادات در دوره مستعین...... 231

2. به شهادت رساندن امام هادی علیه السلام و برخی سادات در زمان معتَز...... 233

قتل عام قم در زمان معتَز...... 234

3. شهدای سادات در دوره مهتدی...... 234

4. به شهادت رساندن امام حسن عسکری علیه السلام و ادامه قتل سادات در زمان معتمد...... 236

5. شهدای سادات در زمان معتضد...... 239

6. شهدای سادات در دوره مکتفی...... 239

7. شهدای سادات در دوره مقتدر...... 240

8. کشتار جمعی از سادات در فتنه صاحب الزنج...... 241

ص:8

فصل چهارم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در قرن چهارم هجری

گفتار اول: کشتار جمعی شیعه توسط هواداران بربهاری و حنابله متعصب...... 247

1. حملات خونبار به زائران، نوحه خوانان و عزاداران امام حسین علیه السلام...... 249

2. فهرست حملات خونین حنابله متعصب بغداد به شیعیان در قرن چهارم...... 252

3. شبیه سازی جنگ جمل توسط حنابله متعصب، بهانه حملات خونین علیه شیعه...... 254

گفتار دوم: فجایع غالیان و قرمطیان علیه شیعه...... 255

1. غالیان و ایجاد بهانه برای کشتار جمعی شیعه...... 255

2. دلایل اثرگذاری قرمطیان بر کشتار جمعی مسلمانان شیعه...... 256

گفتار سوم: فجایع ابویزید خارجی صاحب الحمار علیه شیعیان مغرب الادنی...... 257

قتل عام مسلمانان شیعه باجه، قیروان و اطراف مهدیه...... 258

گفتار چهارم: قتل و غارت شیعه ری توسط مدعیان جهاد با روم...... 259

فصل پنجم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در قرن پنجم هجری

گفتار اول: کشتار جمعی شیعه توسط فرقه کرامیه...... 265

قتل عام مسلمانان شیعه توسط محمود غزنوی به پیروی از کرامیه...... 265

الف) قتل عام و کتاب سوزی ری...... 266

ب) قتل عام مولتان...... 267

ج) قتل عام قم...... 267

گفتار دوم: حملات خونین حنابله متعصب علیه شیعه کرخ بغداد...... 268

1. بستن آب بر ساکنان کرخ...... 269

2. آتش زدن و تخریب مشهد کاظمین علیهما السلام...... 270

3. فجایع عیار طقطقی...... 271

4. فجایع رئیس الرؤسا...... 271

5. کشیده شدن حملات خونین حنابله بغداد از شیعه به اهل تسنن...... 272

گفتار سوم: قتل عام شیعه مغرب الاوسط توسط معز بن بادیس زیری...... 273

1. قتل عام قیروان و مهدیه...... 273

2. برخی نتایج اسفبار قتل عام شیعه در افریقیه...... 275

ص:9

گفتار چهارم: قتل عام شیعه مغرب الاقصی توسط مرابطان متعصب...... 277

قتل عام تارودنت...... 278

فصل ششم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در قرن ششم هجری

گفتار اول: قتل عام شیعیان اسماعیلی توسط برخی امرای متعصب سلجوقی...... 281

1. قتل عام قهستان و طبس توسط سنجر سلجوقی...... 284

2. قتل عام شیعیان اسماعیلی اصفهان و شهادت برخی نخبگان امامیه توسط برکیارق...... 285

3. قتل عام شاهدز ولنجان...... 287

4. قتل برخی از نخبگان امامیه در این دوره...... 290

گفتار دوم: کشتار جمعی شیعه توسط ایوبیان...... 290

1. خیانت ایوبی ها به درخواست فاطمیان برای مقابله با دشمن مشترک (صلیبی ها)...... 290

2. اقدامات خونبار صلاح الدین برای نابودی سادات فاطمی و شیعه در مصر...... 293

الف) نسل کشی سادات فاطمی...... 293

ب) قتل عام صعید، فقط و اسوان...... 294

ج) قتل عام سودانی های شیعه...... 295

3. قتل عام حلب و کشتار جهادگران ضد صلیبی شیعه توسط صلاح الدین...... 296

4. جشن عاشورا، بنای بر قبور و تشویق تصوف توسط صلاح الدین برای کاهش محبوبیت اهل بیت علیهم السلام...... 297

5. علل رفتار خونین صلاح الدین نسبت به مسلمانان شیعه و ملاطفت او با مسیحیان...... 299

گفتار سوم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در دوره خوارزمشاهیان...... 300

1. قتل عام ری توسط تکش...... 300

2. قتل عام حلّه...... 301

گفتار چهارم: کشتار جمعی شیعه توسط صلیبیان...... 302

1. قتل عام شیعیان منطقه فلسطین توسط صلیبی ها...... 302

2. قتل عام شیعیان طرابلس و جبل عامل توسط صلیبی ها...... 303

3. قتل عام علویان لاذقیه و جبله توسط صلیبی ها...... 304

فصل هفتم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در قرن هفتم هجری

گفتار اول: قتل عام مسلمانان شیعه توسط چنگیزخان مغول...... 309

ص:10

1. قتل عام طوس...... 311

2. قتل عام سبزوار...... 312

3. قتل عام قم...... 312

4. اقدام عجیب انگلیسی ها در برپایی مجسمه چنگیزخان...... 313

گفتار دوم: فجایع شرف الملک وزیر جلال الدین خوارزمشاه...... 315

گفتار سوم: قتل عام شیعه توسط هلاکوخان مغول...... 316

1. قتل عام شیعیان اسماعیلی...... 316

2. قتل عام و تخریب آوه...... 318

3. قتل عام مسلمانان شیعه در بغداد...... 318

4. سوء استفاده سلفیان از حمله مغول به بغداد برای توجیه قتل شیعه در دوره معاصر!...... 319

فصل هشتم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در قرن هشتم هجری

گفتار اول: قتل علما و مردم عادی شیعه در دوره ایلخانان مغول و ملوک الطوایف...... 325

1. شکنجه و قتل عالمان شیعه توسط ایلخانان با تحریک متعصبان...... 325

2. قتل و غارت شیعه نیشابور به دست غیاث الدین آل کرت...... 326

گفتار دوم: فجایع برخی امرای متعصب ممالیک در حجاز، شام و مصر...... 327

1. شهادت شهید اول و یارانش...... 331

2. شهادت محمود بن ابراهیم شیرازی و تعداد زیادی از شیعیان شام...... 332

3. قتل عام کسروان...... 332

گفتار سوم: قتل عام مسلمانان شیعه در یورش های تیمور لنگ...... 335

1. قتل عام سبزوار...... 336

2. قتل عام طبرستان...... 336

فصل نهم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در قرن نهم هجری

گفتار اول: ادامه قتل عام مسلمانان شیعه در دوره تیمور لنگ و بازماندگان او...... 341

1. قتل عام قم...... 341

2. قتل عام شیعه بغداد...... 342

3. قتل عام سادات وعلمای شیعه اصفهان توسط شاهرخ تیموری...... 342

ص:11

گفتار دوم: فجایع متعصبان علیه مسلمانان شیعه در دوره گورکانیان هند...... 343

قتل عام مسلمانان شیعه در کشمیر در حملات متعصبان گورکانی، افغانی و سیک...... 346

گفتار سوم: قتل عام سادات و شیعیان در جنوب هند...... 348

1. قتل عام چاکنه...... 348

2. قتل عام سادات و شیعیان توسط اسماعیل نظام شاه و اورنگ زیب...... 351

فصل دهم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در قرن دهم هجری

گفتار اول: کشتار جمعی شیعیان خراسان در حملات ازبکان...... 355

1. شیبک خان ازبک آغازکننده حملات ازبکان درکشتار جمعی شهرهای شرق ایران...... 355

2. سوء استفاده عثمانیان از ازبکان و تشویق آنان به قتل و غارت شیعیان خراسان...... 358

3. کشتار جمعی مسلمانان شیعه در هرات توسط عبیدخان و عبدالله خان...... 359

الف) فجایع عبیدخان ازبک...... 359

ب) فجایع عبدالله خان ازبک...... 361

4. قتل عام شهرهای خراسان توسط عبدالمؤمن خان ازبک...... 361

الف) قتل عام مشهد...... 362

ب) قتل و شکنجه سادات، علما و مردم عادی در حرم امام رضا علیه السلام...... 364

ج) کرامت حرم امام رضا علیه السلام و دست برداشتن عبدالمؤمن خان از ادامه قتل عام مشهد...... 367

د) قتل عام اسفراین...... 367

ه) قتل عام سبزوار...... 368

گفتار دوم: فجایع سلطان سلیم عثمانی علیه شیعیان...... 369

1. نسل کشی شیعیان ترک آناتولی توسط سلطان سلیم یاووز...... 369

الف) اثرات نسل کشی مسلمانان شیعه در آناتولی...... 373

ب) الگوگیری از این سیاست خشن توسط سلاطین دیگر عثمانی...... 376

2. کشتار جمعی مسلمانان شیعه غرب ایران توسط سلطان سلیم یاووز...... 376

الف) قتل عام دیار بکر، ایروان و نخجوان...... 378

ب) قتل عام و تاراج تبریز...... 379

ج) قتل سادات و علمای بزرگ شیعه ایران وعراق...... 382

ص:12

3. شهادت سیدخان میرزا و قتل عام همراهان او در سفر حج به دست سلطان سلیم دوم...... 383

گفتار سوم: فجایع سلطان مراد سوم عثمانی علیه مسلمانان شیعه...... 384

1. قتل عام تبریز توسط عثمان پاشا...... 385

2. قتل و غارت تبریز توسط جعفر پاشا...... 388

گفتار چهارم: فجایع پرتغالی ها علیه مسلمانان شیعه شرق آفریقا، بحرین و کرانه های خلیج فارس...... 391

1. قتل عام کیلوا...... 393

2. قتل عام براوه...... 394

3. اقدامات خونبار پرتغالی ها علیه مسلمانان شیعه در بحرین...... 396

فصل یازدهم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در قرن یازدهم هجری

گفتار اول: فجایع سلطان مراد چهارم عثمانی در عراق و شهرهای غرب ایران...... 399

1. فجایع سلطان مراد در تبریز و ایروان...... 400

2. قتل عام فجیع همدان...... 401

3. قتل عام بغداد...... 402

گفتار دوم: فجایع عثمانی ها در مناطق شیعه نشین عربی...... 404

1. قتل عام حلب...... 404

2. کشتار مسلمانان شیعه در مکه به تهمت تلویث کعبه...... 405

3. فجایع ملحم در قتل و غارت شیعه جبل عامل...... 406

فصل دوازدهم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در قرن دوازدهم هجری

گفتار اول: قتل عام مردم شهرهای مرکزی ایران در فتنه افاغنه به بهانه تشیع...... 409

1. قتل عام اصفهان...... 409

2. قتل عام فجیع خاندان صفویه...... 410

گفتار دوم: سوءاستفاده عثمانی ها از فتنه افاغنه و نقض صلح و آغاز دوره جدید قتل عام شیعه...... 412

1. قتل عام خوی توسط عبد الله پاشا...... 413

2. قتل عام همدان...... 417

گفتار سوم: ادامه فجایع عثمانی علیه شیعیان عرب و حجاج خانه خدا...... 418

ص:13

1. قتل عام شیعیان جبل عامل توسط احمد پاشا جزّار (قصاب)...... 418

2. کشتار جمعی شیعیان یمن توسط نشار (ارِّه)...... 421

3. فاجعه حمله به زائران شیعه در مکه...... 421

گفتار چهارم: قتل عام و تخریب شهرهای مرکزی ایران توسط الله یار خان ازبک...... 423

گفتار پنجم: فجایع خوارج عمان و بدویان نجدی علیه شیعه بحرین...... 428

1. قتل عام شیعه بحرین به دست خوارج...... 428

2. قتل عام شیعه بحرین توسط بدویان زباره (آل خلیفه) در زمان اشغال بحرین...... 429

فصل سیزدهم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در قرن سیزدهم هجری

گفتار اول: قتل عام سادات حلب توسط ینی چری های عثمانی...... 433

گفتار دوم: فجایع انگلیسی ها در مناطق شیعه نشین هند...... 434

قتل و غارت لکهنو...... 435

گفتار سوم: قتل عام های وهابیان در جزیرة العرب و عراق...... 435

1. قتل عام روستاهای شیعه نشین احساء...... 438

2. قتل سادات در حرمین...... 439

3. قتل عام و تاراج کربلا و شهرهای شیعه نشین عراق...... 440

گفتار چهارم: قتل عام های کربلا توسط عثمانی ها...... 442

1. قتل عام کربلا توسط داوود پاشا در سال 1241 ه. ق...... 442

2. قتل عام کربلا توسط نجیب پاشا در سال 1258 ه. ق...... 444

گفتار پنجم: فجایع محمد امین خان ازبک علیه مسلمانان شیعه در خراسان...... 446

گفتار ششم: فاجعه عاشورای 1267 ه. ق قندهار...... 448

فصل چهاردهم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در دوره معاصر

گفتار اول: نسل کشی و کشتار جمعی مسلمانان شیعه ایران...... 451

1. کشتار جمعی توسط روس های تزاری...... 451

الف) فاجعه عاشورای 1330 ه. ق تبریز...... 452

ب) فاجعه حمله به حرم امام رضا علیه السلام و کشتار زائران در محرم 1330 ه. ق...... 452

2. نسل کشی در ایران با ایجاد شرایط قحطی توسط انگلیسی ها در جنگ جهانی اول...... 454

ص:14

الف) اقدامات عمدی انگلیس در عمق دادن به فاجعه قحطی...... 458

ب) تلاش انگلیسی ها برای به فراموشی سپردن این نسل کشی...... 459

ج) تکرار قحطی ساختگی توسط انگلیسی ها در جنگ جهانی دوم...... 460

د) تغییر توازن جمعیتی منطقه به ضرر شیعیان در نتیجه نسل کشی انگلیسی ها...... 461

3. کشتار جمعی شهرهای جنوب ایران توسط انگلیسی ها...... 461

3-1. قتل عام سوسنگرد نمونه ای از کشتار جمعی مردم ایران در جنگ جهانی اول...... 463

4. فجایع بهائیان علیه مسلمانان شیعه...... 465

فاجعه ابرقو...... 467

5. فجایع جَلوها علیه مسلمانان شیعه غرب ایران...... 468

الف) کشتار اول مردم ارومیه...... 470

ب) قتل عام کهنه شهر و کشتار دوم مردم ارومیه...... 471

6. کشتار جمعی علما و دینداران شیعه در دوره پهلوی...... 474

الف) قتل عام معترضان به تحمیل نماد و پوشش غربی در فاجعه گوهرشاد...... 474

ب) قتل عام مردم معترض به دستگیری مرجعیت دینی شیعه در واقعه 15 خرداد...... 475

ج) کشتار جمعی مردم معترض به هتک حرمت مرجعیت دینی شیعه در 19 دی...... 476

د) کشتار جمعی جمعه سیاه 17 شهریور...... 477

7. فجایع جریانات کمونیستی والتقاطی علیه مردم مسلمان شیعه در ایران...... 478

کشتار نمازگزاران جمعه...... 480

8. فجایع جریانات قوم گرا نظیر کومله و دموکرات علیه مردم مسلمان شیعه در غرب ایران...... 480

قتل عام روستای محمد شاه و بگیم قلعه نمونه ای از فجایع کومله...... 482

9. کشتار جمعی شهرهای مرزی ایران توسط بعثی ها...... 483

الف) تلاش بعثی ها برای القای جنگ قومی - مذهبی علیه شیعه...... 483

ب) قتل عام هویزه نمونه ای از جنایات بعثی ها...... 485

ج) تراژدی شکنجه و قتل اسرای ایرانی به دست بعثی ها...... 486

د) اقدامات تروریستی نئوبعثی های عراق...... 488

ص:15

10. فجایع تکفیری ها در شرق ایران...... 489

الف) فاجعه تاسوکی...... 489

ب) فاجعه دارزین...... 490

ج) تاسوعای خونین چابهار...... 490

11. فجایع تکفیری ها در نقاط دیگر ایران...... 490

الف) خوزستان...... 490

ب) مناطق کردنشین...... 492

12. فجایع گروه های تروریستی دیگر...... 493

13. کشتار جمعی مسلمانان شیعه ایرانی توسط آمریکا و اسرائیل...... 494

الف) حمله آمریکا به هواپیمای مسافربری ایران...... 494

ب) ربودن دیپلمات ها وترور دانشمندان ایرانی توسط رژیم صهیونیستی...... 494

گفتار دوم: نسل کشی و کشتار جمعی مسلمانان شیعه در عراق...... 495

1. فجایع انگلیسی ها علیه مسلمانان شیعه عراق در جنگ جهانی اول...... 496

الف) اعتراف لورنس به قتل عام ده هزار نفر تنها در یک فصل...... 497

ب) خیانت ترکان عثمانی به مسلمانان شیعه مدافع عراق...... 499

ج) قتل عام زعمای شهر شیعه نشین حله...... 499

2. فجایع انگلیسی ها در ثورة العشرین عراق...... 500

فهرست شهرها وروستاهای قتل عام شده در ثوره العشرین...... 500

3. فجایع نظام پادشاهی علیه مسلمانان شیعه عراق...... 501

4. فجایع فرقه گرایان در زمان جمهوری...... 502

5. آغاز نسل کشی مسلمانان شیعه در عراق توسط بعثی ها...... 503

6. کشتار جمعی عزاداران اربعین حسینی در زمان حسن البکر...... 504

7. قتل عام و آوارگی شیعیان ایرانی تبار...... 505

قتل عام نگرة السلمان...... 506

8. قتل عام خاندان های علمی در عراق...... 506

شهادت سیدمحمدباقر صدر و قتل عام نزدیکان ایشان...... 506

ص:16

9. قتل عام دجیل نمونه ای از قتل عام های دهه هشتاد میلادی در عراق...... 507

10. کشتار جمعی علیه ترکمانان شیعه...... 508

11. نسل کشی کردهای شیعه عراق...... 508

12. قتل عام در جریان انتفاضه شعبانیه...... 510

الف) قتل عام فجیع کربلا و نجف...... 512

ب) قتل عام ساکنان اهوار جنوب...... 513

ج) قتل عام شیعیان بلد در جریان انتفاضه شعبانیه...... 513

د) مباشرت شخص صدام در قتل عام جوانان شیعه و کرد...... 514

ه) مباشرت منافقین (مجاهدین خلق) در قتل عام شیعه عراق...... 515

13. فجایع آمریکایی ها علیه مسلمانان شیعه عراق در زمان اشغال...... 516

14. کشتار جمعی مسلمانان شیعه عراق بعد از سقوط صدام توسط تروریست ها...... 517

الف) نسل کشی در مدائن...... 519

ب) کشتار شیعیان در کربلا، کاظمین و نجف...... 519

15. فجایع روزمره گروه های تروریستی در عراق...... 520

16. مهم ترین گروه های تروریستی تکفیری...... 523

الف) ارتش انصارالسنه...... 523

ب) ارتش اسلامی عراق...... 523

ج) حزب التحریر...... 524

د) جیش الطائفة المنصوره...... 524

ه) گروه یاران اهل سنت (مناصروا اهل السنه)...... 524

و) سپاه عمر...... 525

ز) گروه الانصار وابسته به گردان انتحاری براء بن مالک...... 525

ح) جیش محمد (الحق)...... 525

ط) گروه ابوایمن...... 525

ی) گردان زبیر بن عوام...... 526

ص:17

ک) گردان حسن بصری...... 526

17. فجایع القاعده عراق (داعش) علیه مسلمانان شیعه این کشور...... 527

الف) چگونگی تأسیس و توسعه داعش...... 527

ب) نقش آمریکا وغرب در موجودیت داعش...... 528

ج) تصرف موصل و تبدیل داعش به یک موضوع بین المللی...... 530

د) کشتار جمعی علما و مردم عادی اهل تسنن توسط داعش...... 533

18. فهرست برخی فجایع داعش علیه شیعیان عراق...... 535

الف) قتل عام مردم و زندانیان شیعه در موصل...... 535

ب) قتل عام دانشجویان شیعه نیروی هوایی (اسپایکر)...... 535

ج) قتل عام کودکان شیعه...... 537

د) فجایع داعش علیه شیعیان تلعفر و طوزخورماتو...... 538

ه) فاجعه قتل عام روستای بشیر...... 538

و) قتل عام ترکمانان شیعه منطقه آمرلی...... 540

ز) مستند شدن هزار جنایت داعش علیه شیعه عراق...... 541

ح) شیوه های شکنجه داعش...... 541

19. محوریت سعودی ها در قتل عام شیعیان عراق...... 542

گفتار سوم: نسل کشی شیعیان افغانستان...... 544

1. نسل کشی در دوره عبدالرحمان خان جلاد...... 544

الف) قتل عام فجیع اجرستان و ارزگان...... 545

ب) قتل عام اسرای دره «کاش قول» و «بامیان»...... 546

ج) قتل عام سادات، زوار و کربلاییان...... 546

د) کشتار جمعی علما و رجال معروف شیعه افغانستان...... 547

ه) تلفات شدید آوارگان هزاره...... 547

و) بهره مندی انگلیسی ها و روس ها از اقدامات عبدالرحمان خان جلاد...... 548

2. قتل عام شیعه در زمان کمونیست ها...... 548

ص:18

3. قتل عام شیعه در جریان جنگ های داخلی...... 549

قتل عام فجیع شیعیان هزاره در افشار کابل...... 550

4. قتل عام های طالبان...... 550

الف) قتل عام مزار شریف...... 551

ب) قتل عام دیپلمات های ایران در مزار شریف...... 552

ج) قتل عام فجیع میمنه...... 553

د) به شهادت رساندن عبدالعلی مزاری و همراهانش...... 553

ه) قتل عام هزاره ها در ولایت سرپل...... 553

و) ادامه فجایع توسط بازماندگان طالبان...... 554

5. قتل عام مسلمانان شیعه افغانستان به دست آمریکایی ها...... 555

6. فجایع روزمره تکفیری ها در افغانستان...... 556

7. کشتار عزاداران حسینی...... 558

گفتار چهارم: نسل کشی و کشتار جمعی مسلمانان شیعه در پاکستان...... 558

1. تأسیس و رشد گروه های تروریستی شیعه ستیز در دهه های اخیر...... 558

2. نسل کشی در پاراچنار...... 560

الف) اولین حملات خونین به شیعه پاراچنار...... 561

ب) همکاری طالبان با نواصب محلی...... 561

ج) انفعال وهمکاری مقامات دولتی با تکفیری ها...... 563

د) قتل عام روستاهای اطراف پاراچنار...... 565

3. نسل کشی شیعیان هزاره در کویته...... 566

رشد مهاجرت اجباری هزاره ها از پاکستان...... 568

4. حمله به اتوبوس های زائران امام رضا علیه السلام...... 569

5. قتل عام چلاس نمونه ای از کشتار جمعی سازمان یافته علیه شیعه پاکستان...... 571

6. قتل عام شیعیان در مناطق دیگر پاکستان...... 574

7. کشتار هدفمند نخبگان شیعه پاکستان...... 575

8. قتل عام شیعیان پاکستان در حملات هوایی آمریکا...... 576

ص:19

9. انفعال شدید دولت پاکستان در نسل کشی شیعیان...... 577

10. اقدامات خونبار علیه شیعیان کشمیر...... 579

گفتار پنجم: کشتار جمعی شیعیان در عربستان...... 581

1. فجایع سعودی ها در مناطق شیعه نشین شرقی عربستان...... 581

2. قتل عام حجاج شیعه...... 583

الف) قتل عام حجاج یمنی بعد از دادن امان به آنها...... 583

ب) قتل عام حجاج ایرانی به جرم برائت از مشرکان در مکه...... 583

ج) زائران مسلمان شیعه ایرانی بیشترین قربانی فاجعه مشکوک منا...... 584

3. صدور تروریسم ضد شیعه از عربستان...... 586

4. حملات خونبار تکفیری ها علیه شیعیان عربستان...... 587

5. قتل عام شیعیان عراقی الاصل در عربستان با بهانه های مختلف...... 588

گفتار ششم: نسل کشی و کشتار جمعی شیعیان در بحرین...... 589

1. قتل عام به منظور تغییر بافت جمعیتی...... 589

2. تجنیس سیاسی سیاست آل خلیفه برای تغییر هویت شیعی بحرین...... 590

3. فجایع و تهدیدات تکفیری ها علیه شیعه بحرین...... 592

گفتار هفتم: نسل کشی شیعیان یمن...... 593

1. قتل عام شیعیان یمن به بهانه سرکوب حوثی ها...... 594

2. تحمیل پنج جنگ خونین بر شیعیان شمال یمن...... 595

3. مروری بر فجایع تکفیری ها علیه شیعیان یمن...... 597

4. کشتار فجیع مسلمانان شیعه یمنی در حمله سعودی ها به این کشور...... 599

گفتار هشتم: نسل کشی شیعیان در سوریه...... 601

1. قتل عام شیعیان سوریه در جنگ داخلی...... 601

الف) قتل عام مکسر الحصان...... 602

ب) قتل عام الفوعه...... 602

ج) قتل عام عقربا...... 603

د) قتل عام خان العسل...... 603

ص:20

ه) قتل عام معان...... 603

و) قتل عام حطله...... 604

ز) قتل عام حولا...... 604

ح) قتل عام البیاضه...... 605

2. مباشرت تکفیری های خارجی در قتل عام های سوریه...... 606

3. مشارکت سازمان منافقین (مجاهدین خلق) در قتل عام شیعیان سوریه...... 609

4. آوارگی شیعیان سوری، عرصه دیگری از نسل کشی...... 611

5. جنایات داعش علیه شیعیان و علویان سوریه...... 612

گفتار نهم: کشتار جمعی شیعیان در لبنان...... 612

1. قتل عام های صهیونیست ها...... 612

الف) قتل عام حولا...... 612

ب) کشتار حانین...... 613

ج) کشتار یارین...... 613

د) کشتار بنت جبیل...... 613

ه) کشتار کونین...... 613

و) کشتار عباسیه...... 613

ز) کشتار سحمر...... 613

ج) کشتار بئرالعبد...... 614

ط) کشتار نبعه...... 614

ی) کشتار اول قانا...... 615

ک) کشتار دوم قانا...... 615

2. قتل عام های تکفیری ها...... 616

گفتار دهم: نسل کشی و کشتار جمعی علویان و شیعیان در ترکیه...... 617

1. قتل عام علویان توسط لائیک ها در ترکیه...... 617

الف) قتل عام درسیم (تونجلی)...... 618

ص:21

ب) قتل عام قهرمان مرعش...... 619

ج) حملات خونبار به علویان چوروم، سیواس و استانبول...... 620

2. فجایع تکفیری ها و افراطی ها علیه شیعیان و علویان ترکیه...... 620

گفتار یازدهم: کشتار جمعی شیعیان در آسیای میانه و قفقاز...... 621

1. فجایع روس ها علیه شیعیان...... 621

الف) قتل عام و تبعید علما و نخبگان شیعه توسط نظام کمونیستی...... 622

ب) کشتار جمعی شیعیان در باکو...... 622

2. فجایع عامه در دهه محرم سال 1328 ه. ق در بخارا...... 623

3. فجایع ارامنه علیه مسلمانان شیعه در جمهوری آذربایجان...... 624

الف) قتل عام خوجالی 1918 م...... 624

ب) قتل عام خوجالی 1992 م...... 625

4. جریانات تکفیری در جمهوری آذربایجان...... 627

گفتار دوازدهم: کشتار جمعی شیعیان در مصر...... 628

1. فاجعه جیزه...... 629

2. حملات تکفیری علیه شیعیان مصر...... 630

گفتار سیزدهم: کشتار جمعی شیعیان در نیجریه...... 631

1. فجایع گروه تروریستی بوکوحرام علیه مسلمانان شیعه نیجریه...... 631

2. حملات خونین به شیعیان نیجریه در راهپیمایی روز جهانی قدس...... 632

3. قتل عام فجیع زاریا...... 633

گفتار چهاردهم: کشتار جمعی شیعیان در شرق آسیا...... 636

1. نفوذ تفکر سلفی تکفیری به اندونزی، آغازی بر کشتار جمعی شیعه...... 636

الف) حملات خونبار تکفیری ها به شیعیان جزیره مادورا...... 636

ب) حملات متناوب خونین به روستاهای شیعه نشین...... 638

2. اقدامات خشونت بار علیه شیعیان مالزی...... 639

تسلط تکفیری ها بر سازمان امور اسلامی مذهبی (جایپ)...... 641

3. قتل مسلمانان دارای گرایش به اهل بیت علیهم السلام در جریان نسل کشی مسلمانان میانمار...... 642

ص:22

گفتار پانزدهم: اقدامات خونین رژیم صهیونیستی برای نابودی شیعیان فلسطین...... 643

1. ترور نخبگان شیعه فلسطینی توسط رژیم صهیونیستی...... 644

2. موفقیت رژیم صهیونیستی در سوق دادن خصومت بخشی از فلسطینیان از اسرائیل به مسلمانان شیعه...... 645

3. مشارکت برخی گروه های فلسطینی در قتل عام مسلمانان شیعه...... 646

4. رشد گروه های تروریستی تکفیری شیعه ستیز در فلسطین و استقبال آمریکا...... 649

گفتار شانزدهم: تهدیدات تروریستی علیه شیعیان جهان...... 650

1. حمله به راهپیمایی شیعیان هندوستان در روز جهانی قدس...... 650

2. کشتار و آزار مسلمانان شیعه در زنگبار...... 650

3. قتل و تهدید نخبگان مسلمان شیعه در سودان...... 651

4. فشار دولتی و تهدیدات تکفیری ها به قتل عام شیعیان مراکش...... 652

5. تخریب اماکن مقدس و قتل شیعیان توسط تکفیری ها در لیبی...... 653

6. زیر پا گذاشتن حقوق شیعیان الجزایر توسط تکفیری ها...... 655

7. اعلام موجودیت گروه های شبه نظامی تکفیری برای اقدامات خونین علیه شیعیان تونس...... 655

8. فشار بر شیعیان قطر همراه با حمایت مالی نسبت به قتل عام مسلمانان شیعه از این کشور...... 656

9. شیعیان کویت و جریان های تکفیری...... 657

10. جریان های تکفیری، کانون جنگ داخلی سومالی و خصومت علیه شیعیان این کشور...... 659

11. اعلام تأسیس گروه سرّی برای حمله به مسلمانان شیعه موریتانی...... 660

12. ترورهای برنامه ریزی شده نخبگان مسلمان شیعه در کشورهای غربی...... 660

الف) آمریکا...... 660

ب) ایتالیا...... 661

ج) فرانسه...... 662

د) آمریکای لاتین...... 663

فصل پانزدهم: رکوردهای تاریخی نسل کشی و جنایت علیه شیعیان

گفتار اول: مسلمانان شیعه بزرگ ترین قربانی تفتیش عقاید از ابتدا تاکنون...... 667

1. سابقه تفتیش عقاید در عالم مسیحیت و اسلام...... 667

2. تفتیش عقاید و قتل و شکنجه به دلیل گرایش به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله...... 668

ص:23

الف) قتل به دلیل عقیده به افضلیت حضرت علی علیه السلام و عدم لعن ایشان (محنة اللعن)...... 668

ب) تفتیش عقاید و قتل عالمان و ادیبان دارای معتقدات شیعی...... 670

ج) تفتیش عقاید سادات در دوره های متعدد...... 670

3. تفتیش عقاید مسلمانان معاصر، توسط مراکز دولتی، در خصوص اعتقادات شیعی...... 671

4. تفتیش عقاید مسلمانان شیعه توسط گروه های تروریستی تکفیری...... 672

گفتار دوم: شیعیان، بزرگ ترین قربانی تخریب اماکن مقدس و مذهبی...... 672

گفتار سوم: شیعیان، بزرگ ترین قربانی سلاح های شیمیایی و کشتار جمعی در دوره معاصر...... 674

1. شیعه ایران، بزرگ ترین قربانی سلاح شیمیایی...... 674

2. قتل عام شیعیان کُرد و عرب عراق با سلاح شیمیایی بعثی ها...... 675

3. شیعه سوریه، بزرگ ترین قربانی سلاح شیمیایی به دست تروریست ها...... 676

4. شیعه عراق و لبنان، بزرگ ترین قربانی اورانیوم ضعیف شده توسط آمریکا و اسرائیل...... 677

5. شیعه بحرین، بزرگ ترین قربانی استفاده از تسلیحات سمّی...... 680

6. مسلمانان شیعه، بزرگ ترین قربانیان بیوتروریسم...... 681

گفتار چهارم: مسلمانان شیعه، بزرگ ترین قربانیان جریان های تکفیری...... 685

1. سابقه سازمان های مخفی با هدف قتل سادات و شیعیان...... 685

2. قتل عام شیعه، هدف اصلی سازمان های تروریستی...... 686

3. مناطق شیعه نشین در آستانه قتل عام...... 688

الف) شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرای سوریه در آستانه کشتار جمعی...... 688

ب) شیعیان مناطقی از یمن در خطر قتل عام...... 690

ج) تهدید مرزنشین های شرق ایران به قتل عام توسط تکفیری ها...... 691

گفتار پنجم: شیعه، بزرگ ترین قربانی حملات تروریستی به شعائر و مراسم مذهبی...... 692

1. کشتار شیعیان در مراسم اربعین...... 692

الف) اربعین های خونین در عراق معاصر...... 693

ب) اربعین های خونین در پاکستان...... 699

ج) اربعین های خونین شهدا در ایران زمان شاه مخلوع...... 701

د) اربعین خونین زنگبار...... 703

ص:24

2. کشتار شیعیان در جشن ها و موالید ائمه علیهم السلام...... 705

فصل شانزدهم: ریشه ها، علل، انگیزه ها و بهانه های کشتار جمعی شیعه

درآمد...... 709

گفتار اول: ریشه های قتل عام شیعه...... 711

1. رویداد سقیفه و رویه خلفا نسبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله (ریشه تاریخی)...... 711

2. اندیشه نصب و ناصبی گری (ریشه فکری - کلامی)...... 713

3. تبعیض قومیتی و نژادی...... 715

4. فعالیت جریان نفاق، یهود و خوارج...... 721

گفتار دوم: علل قتل عام شیعه...... 722

1. علل سیاسی...... 722

الف) سیاست حاکمان...... 723

ب) تجاوز، اشغال و جنگ داخلی...... 727

ج) سوءاستفاده سیاسی از رویه مداراجویانه شیعه...... 728

2. علل اقتصادی...... 730

انگیزه محوری رژیم های عربی برای شعله ور نگه داشتن منازعات فرقه ای...... 731

3. علل مذهبی - فرقه ای...... 733

الف) نقش فرقه های افراطی درون سنی...... 733

ب) تاکتیک های شیعه ستیزی فرقه های افراطی...... 735

ج) فتاوای قتل و کشتار...... 736

4. علل رسانه ای...... 740

الف) سوءاستفاده جریان های تکفیری از فضای مجازی و شبکه های ماهواره ای برای رشد خشونت علیه شیعه...... 740

ب) طرح استعماری تأسیس شبکه های ماهواره ای به اسم شیعه برای توهین به اهل تسنن...... 740

5. علل و متغیرهای بین المللی...... 745

الف) اعمال سیاست تفرقه از جانب استعمار...... 745

ب) تحمیل مدل حکومت اقلیت از جانب اشغالگران...... 746

ج) منافع آمریکا و صهیونیسم از نسل کشی و کشتار جمعی شیعیان...... 747

ص:25

د) سه معامله آمریکا و غرب با جریان های سلفی و اهداف آنان...... 748

ه) کمک تکفیری ها به غرب برای تجزیه بیشتر جهان اسلام براساس هویت های مذهبی - قومی...... 756

و) هزینه گذاری گسترده رژیم های پادشاهی عرب برای شیعه ستیزی...... 757

ز) نسل کشی شیعه خروجی پروژه شیعه هراسی غرب...... 763

گفتار سوم: انگیزه های کشتار جمعی شیعه...... 766

1. انگیزه های روانی و درونی (تشفی خاطر، انتقام و...)...... 766

2. انگیزه های مالی...... 766

3. انگیزه های جنسی...... 767

الف) ترویج اباحی گری جنسی توسط جریان های تکفیری (جهاد نکاح و...)...... 767

ب) جنگ تجاوز جنسی متقابل در بین تکفیری ها...... 770

4. وعده های اخروی...... 771

5. الگو گیری از قاتلان تاریخی سادات و شیعه...... 773

گفتار چهارم: بهانه های کشتار جمعی شیعه...... 773

1. ادعای سبّ صحابه...... 773

الف) سابقه سبّ صحابه و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله در بین عامه...... 773

ب) اهانت و ناسزا به صحابه و اهل بیت علیهم السلام در بین متعصبان و تکفیری های معاصر...... 774

ج) دور بودن ائمه شیعه علیهم السلام از ناسزاگویی...... 775

د) تبعیض متعصبان در خصوص صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله...... 776

2. عدم اجرای اصل تقیه از جانب برخی شیعیان...... 777

فصل هفدهم: راه های برون رفت از پدیده نسل کشی شیعیان

1. انجام امور زیربنایی برای معرفی صحیح شیعه...... 783

الف) تدوین منشور جامع و مشترک اعتقادات شیعه...... 784

ب) تغییر در الگوهای سنتی متقاعدسازی مسلمانان سنی...... 784

2. برپایی جنبش ضد تکفیر و بهره گیری از شیوه های مختلف مقابله با تکفیر...... 785

الف) برجسته سازی مرز بین اهل سنت با افراطیون تکفیری...... 786

ب) تبیین شباهت های ظاهری، اعتقادی و عملی جریان های تکفیری و خوارج...... 786

ص:26

ج) ارتباط بیشتر با عالمان و مفتیان منصف اهل تسنن...... 787

د) طرح ریزی مقابله رسانه ای با تکفیر...... 789

ه) ارائه راه های جدید برای کاهش و رفع اختلافات درون شیعی...... 790

3. به کارگیری هر چه بیشتر ظرفیت های اهل تسنن دوستدار اهل بیت علیهم السلام...... 791

4. توجه به مواضع و راهکارهای ارائه شده از جانب مراجع تقلید...... 793

الف) «آیت الله العظمی مکارم شیرازی»: لزوم اعتراض قوی تر نسبت به کشتار شیعیان...... 794

ب) «آیت الله العظمی جوادی آملی»: جلوگیری از کشتار شیعیان کمتر از انرژی هسته ای نیست...... 794

ج) «آیت الله العظمی سبحانی تبریزی»: کشتار شیعیان مظلوم یک برنامه تنظیم شده است...... 795

د) «آیت الله العظمی نوری همدانی»: کشتار شیعیان مظلوم نتیجه جریان سلفی وهابیت...... 796

ه) «آیت الله العظمی سیدمحمدسعید حکیم»: کشتار شیعیان مصداق نسل کشی دسته جمعی...... 797

و) «آیت الله العظمی وحید خراسانی»: قتل عام ایتام آل محمد صلی الله علیه و آله باعث بی آبرویی سازمان ملل...... 797

5. تأسیس و حمایت از تشکل های سیاسی - اجتماعی دفاع از شیعه...... 799

6. حمایت از تشکل های حقوقی دفاع از شیعه...... 800

فهرست منابع...... 803

پیوست...... 827

پاکستان...... 827

ص:27

ص:28

تقدیم به

شهدای مظلوم سادات وشیعه

از صدر اسلام تا عصر حاضر

ص:29

ص:30

دیباچه

بر پایه مستندات تاریخی، برخورد قهرآمیز با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و شیعیانشان، بلافاصله بعد از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله آغاز شد و در دوره های متعدد ادامه یافت. لذا تاریخِ مظلومیت خاندان نبی اکرم صلی الله علیه و آله و پیروان آنها به درازای تاریخ اسلام است. ولی نکته مهم تر اینجاست که هنوز این مظلومیت ادامه دارد و شیعیان، به رغم رشد حساسیت جامعه بشری درباره نسل کشی و کشتار جمعی، هنوز تحت این گونه مظالم هستند. به تعبیر مقام معظم رهبری: «پیروان اهل بیت علیهم السلام در اغلب نقاط دنیا مظلوم اند. حتی در ایران هم شیعیان مظلوم اند. ممکن است شخصی یا ملتی در کمال اقتدار هم باشد؛ اما مظلوم واقع شود. دست های مجرم و گنهکار برای اینکه فکر اهل بیت و مکتب اهل بیت علیهم السلام را منحرف از اسلام معرفی نمایند به او تهمت می زنند و شیعه در این بین مظلوم واقع می شود. بعضی جاها متأسفانه این گونه است که فقط به خاطر اینکه به این مذهب معتقدند، مورد تعقیب قرار می گیرند. این، ظلم خیلی بزرگی است».(1)

اگرچه موضوع ستم بر سادات و شیعیان، از چشم مورخان و مؤلفان منصف پنهان

ص:31


1- (1) تلخیص بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، 1376/11/14؛ ر. ک: پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، آرشیو بیانات. نشانی در فضای مجازی: www.le er.ir/l gsک

نمانده است، با این حال جای اثر علمی گسترده ای که گزارش کاملی از نسل کشی آنها از ابتدای تاریخ اسلام تا زمان معاصر را به طور مستند ارائه کرده باشد بسیار خالی بود؛ پژوهشی که علاوه بر روشن کردن این زاویه از تاریخ اسلام و تشیع، اثبات کننده مظلومیت مسلمانانی باشد که امروزه نیز تنها به دلیل ارتباط قلبی با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و پذیرفتن ولایت این خاندان، قتل عام می شوند و با علت یابی این پدیده به دنبال راهکارهای جلوگیری از آن باشد. موضوعی که البته وظیفه هر مجموعه اسلامی و هر مسلمانی است و باز به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب: «باید از فکر مکتب اهل بیت و از شیعیان اهل بیت علیهم السلام دفاع کنید؛ و از اینکه به کسانی از این مجموعه عظیم در اکناف عالم ظلم شود، جلوگیری کنید... ما به عنوان جمهوری اسلامی، احساسِ تکلیف می کنیم در قبال طرفداران مکتب اهل بیت علیهم السلام در اطراف عالم و کشورهای اسلامی که به خاطر عقیده و مذهبشان، مورد تعقیب و فشار قرار نگیرند».(1)

با توجه به این ضرورت، محقق ارجمند، حجت الاسلام دکتر محمدرضا زارع خورمیزی، موفق گردید در این نوشتار، بخشی از مظلومیت سادات و شیعیان را در گستره تاریخ اثبات نموده و با علت یابی، راهکارهایی برای برون رفت از آن نیز ارائه کند. پژوهشکده حج و زیارت، با قدردانی از زحمات مؤلف، این اثر علمی را به جویندگان حقیقت تقدیم و از نقد و نظر محققان تاریخ اسلام و تشیع و کلیه خوانندگان استقبال می کند.

پژوهشکده حج و زیارت

گروه تاریخ و سیره

ص:32


1- (1) تلخیص بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، 1376/11/14؛ ر. ک: پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، آرشیو بیانات. نشانی در فضای مجازی: www.le er.ir/l gsک

سپاس گزاری

حمد و ستایش پروردگار پاک و بلندمرتبه ای را سزاست که خالق عالمیان است و اول معلم انسان که خود فرمود:(الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ * عَلَّمَهُ الْبَیانَ) .(1) همو که بعد از نعمت خلقت، بالاترین نعمت را تعلیم به قلم یاد کرد و فرمود:(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * اِقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * اَلَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ) .(2)

درود و سلام بر والاترین مخلوق او، رسول گرامی اسلام، حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله که الگوی بشریت است؛ چنان که خدای بزرگ درباره او فرمود:(لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)3 و افضل تحیات، خاندان بزرگوار او را سزاست که خالق عالمیان بر پاکی آنها در این کریمه شهادت داد که:(إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)4 .

خدای بزرگ را سپاس می گویم که بر بنده حقیر خود منت نهاد و چند صباحی توفیق تعلم، تحقیق و نگارش را درباره یکی از موضوعات آیین حیات بخش اسلام و مکتب راستین تشیع، عطا فرمود، و در این مسیر مبارک، بندگانی دلسوز را راهنما،

ص:33


1- (1) الرحمن: 1-4.
2- (2) علق: 1-5.

همیار و همراه من کرد. لذا از باب حدیث شریف امام رضا علیه السلام:

«من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزوجل»(1) ، بر خود لازم می دانم از تمام عزیزانی که در این پژوهش مرا همیاری و مساعدت کردند، کمال قدردانی و سپاس گزاری را بنمایم.

از محققان و کلیه عزیزان همکار در پژوهشکده حج و زیارت، به ویژه ریاست محترم پژوهشکده، حجت الاسلام والمسلمین دکتر علیزاده موسوی، معاون پژوهش، حجت الاسلام والمسلمین احمد زادهوش، مدیر محترم گروه تاریخ و سیره، حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، و ارزیاب محترم، حجت الاسلام دکتر رمضان محمدی و کلیه دست اندرکاران مجموعه که از هیچ گونه تلاشی برای انجام بهتر و سریع تر پژوهش دریغ نکردند، کمال سپاس گزاری و امتنان را دارم. از استاد گرانقدر، جناب آقای علی اصغر رضوانی که راهنمایی های ارزشمندی را داشتند، قدردانی می کنم. از دوست گرامی، جناب حجت الاسلام سید ابراهیم امینی که زحمت همکاری در خصوص حروف چینی و تنظیم تحقیق را بر عهده گرفتند نیز سپاس گزارم. از زحمات کلیه اندیشمندان، نویسندگان و مترجمان بزرگواری که از آثار علمی آنان در این پژوهش بهره برده شده است، با کمال خضوع، قدردانی می کنم و بر روان پاک مؤلفان شهید و درگذشته درود می فرستم و اگر نامی از مؤلف گرانمایه ای در ارجاعات از قلم افتاده، عذر تقصیر دارم.

از خانواده و همسر دلسوز و مهربانم، بانو سیده عصمت حیدری خورمیزی که محیط آرام و مساعدی را برای این کار علمی فراهم آوردند و اگر مساعدت و کوشش ایشان نبود، این کار به سرانجام نمی رسید، کمال امتنان، تشکر و قدردانی را داشته و از فرصت هایی که به خاطر این کار از آنها دریغ کرده ام، پوزش می خواهم.

قم

محمدرضا زارع خورمیزی

پاییز 1393

ص:34


1- (1) وسایل الشیعه، ج 16، ص 313.

مقدمه مؤلف

امروزه حتی قدرت های عالم نیز می کوشند خود را مظلوم و قربانی ستمکاران نشان دهند؛ چنان که برای این کار، گاهی دست به تحریف تاریخ نیز می زنند. نمونه بارز این پدیده، جریان هولوکاست یا کشتار جمعی یهودیان به دست نازی هاست. صهیونیسمِ بین الملل توانسته است با استفاده ابزاری از این موضوع، خود را ستمدیده معرفی کرده و احساس همدردی ملل عالم را به خود جلب کند؛ به طوری که هرگاه کسی بخواهد اعمال صهیونیست ها را نقد کند، آن را به نام دشمنی با سامی نژادان (یهودیان) تخطئه می کنند. این در حالی است که کشتار برخی ملل یا مذاهب دیگر، گاه به اندازه ای وسیع بوده که مسئله موهوم هولوکاست در مقابل آن ناچیز است. نمونه آشکار آن، پدیده شوم مسلمان کشی یا نسل کشی مسلمانان است.

گستره کشتار مسلمانان در ادوار تاریخ، چنان بوده که هیچ نویسنده منصفی نمی تواند بی تفاوت از کنار آن بگذرد. اگر نسل کشی یهودیان و ارمنیان اتفاق هم افتاده باشد، اکنون به تاریخ پیوسته، درحالی که نسل کشی مسلمانان هنوز هم ادامه دارد.(1) بنابراین باید ابعاد این واقعیت، آشکار

ص:35


1- (1) در این روزهایی که این اثر گردآوری می شود، در میانمار، بودائیان افراطی به جان مسلمانان افتاده، آنها را می کشند؛ در آفریقای مرکزی، مسیحیان، مسلمانان را کشته و از خانه و کاشانه شان آواره می کنند؛ در فلسطین، یهودی ها مسلمانان را می کشند و هر از چند گاهی به لبنان تجاوز می کنند؛ در سوریه، عراق، پاکستان، لیبی و... تکفیری ها به جان شیعه و سنی افتاده، مردم بی گناه مسلمان را می کشند.

شده و برای رفع آن چاره اندیشی کرد؛ اگرچه متأسفانه، تاکنون کار علمی شایسته ای در این باره صورت نگرفته است. این در حالی است که درباره وقایع بسیار کوچک تر از آن، آثار مختلفی به رشته تحریر درآمده و بناهای یادبود متعددی ساخته شده است.

در این میان، مظلومیت مسلمانان شیعه و سادات مضاعف است؛ چراکه هم از جانب اسلام ستیزان قتل عام شده اند و هم از جانب برخی مدعیان مسلمانی، به بهانه بددینی. بنابراین نوشتار حاضر، بخشی از پژوهشنامه «تاریخ نسل کشی مسلمانان» است که به نسل کشی سادات و مسلمانان شیعه اختصاص دارد که در یک جمع بندی، ضرورت و اهداف این موضوع را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:

1. در بُعد تاریخی باید مستندات نسل کُشی و قتل عام مسلمانان شیعه جمع آوری شده و در مجامع مختلف علمی مطرح گردد تا به شیعیان به عنوان کسانی که همواره بیشترین مظلومیت را کشیده اند و طبعاً باید به مظلومیت آنها پایان داده شود، نگریسته شود. همچنین پدیده کشتار جمعی شیعه، مهم ترین بخش تاریخ اجتماعی شیعه است و باید در رشته های تاریخ اسلام، تاریخ تشیع، شیعه شناسی و... به آن پرداخته شود.

2. در بعد اعتقادی، یکی از راه های اثبات حقانیت یک مکتب، این است که چگونگی برخورد طاغوت های زمان با آن و متقابلاً چگونگی مقاومت حق مدارانه معتقدان به آن مکتب، بررسی شود؛ به عبارت دیگر، از باب «تعرف الاشیاء باضدادها» وقتی عاملان اصلی قتل عام شیعیان را بشناسیم و در مقابل، مقاومت شیعیان را تا پای جان مشاهده کنیم، اثبات می شود که کشتار جمعی عده ای به جرم عقیده، با هیچ دین الهی و مرام انسانی سازگاری ندارد. بنابراین باید عاملان آن، محکوم و جوامع انسانی به سوی پایان دادن به این مظلومیت تاریخی سوق داده شوند.

همچنین ضرورت دارد این موضوع یادآوری شود که با این گستردگی سرکوب، هر عقیده دیگری غیر از تشیع بود، یقیناً به محاق نابودی کشیده شده بود. ولی با این وجود،

ص:36

مکتب تشیع به رشد خود ادامه داده و هم اکنون در جهان به عنوان یک ایدئولوژی قوی و جایگزین ایدئولوژی های مادی مطرح شده است و این موضوع می تواند شاهدی بر اصالت و حقانیت این مکتب باشد.

3. در بعد جوابگویی به شبهات، باید گفت متأسفانه در سال های اخیر با ایجاد موج شیعه هراسی(1) ، هجمه گسترده ای علیه شیعه برای ظالم نشان دادن شیعیان، آغاز شده و کتاب های متعددی در این باره تألیف شده است.(2) حتی برخی پا را از این فراتر نهاده و شیعیان اهل بیت علیهم السلام را که همواره مدافع آن بزرگواران بوده و به این خاطر قربانی قتل عام و نسل کشی دشمنان شده اند، قاتل اهل بیت علیهم السلام معرفی می کنند.(3) بنابراین باید با این برنامه طراحی شده دشمنان، مقابله شود و چه بسا خنثا بودن، موجب تلقی قبول آن اتهامات گردد.

4. در بعد حقوقی، ضرورت این تحقیق این است که عصر حاضر اساساً موضوع نسل کشی هواداران یک مکتب، صرف نظر از حقانیت یا عدم حقانیت آن، موضوعی بسیار حساس و مورد تقبیح جوامع حقوقی است و هر ساله کنفرانس های متعددی در خصوص پدیده شوم ژنوسید (نسل کشی) در سراسر جهان برگزار می شود و رویدادهای مربوط به آن بررسی و راه های رفع و مقابله با آن پیشنهاد می شود. این در حالی است که درباره ژنوسید شیعه، کار علمی چشمگیری دیده نمی شود.

5. در بُعد سیاسی، باید گفت متأسفانه امروز جریان بسیار خشن و بی رحمی با

ص:37


1- (1) .Shi hobi
2- (2) از جمله آنها می توان به کتاب «خیانات الشیعه واثرها فی هزائم الامة الاسلامیه» نوشته محمود محمد عبدالرحمان، اشاره کرد. نویسنده مصری این کتاب می کوشد شیعیان مظلومی را که در طول تاریخ به دست ستمگران قتل عام شده اند، عامل هجوم بیگانگان و قتل عام اهل تسنن قلمداد کند. ر. ک: بررسی آرای تاریخی دکتر محمد عبدالرحمان و بن عباس معتوق در ارتباط با آل بویه، شیعه و عباسیان، ابراهیم باوفا، فصلنامه علمی - پژوهشی شیعه شناسی، شماره 31.
3- (3) چندی پیش کتابی در عربستان به چاپ رسید که به صورت میلیونی ترجمه و رایگان به دست زائران داده شد؛ یکی از محورهای مهم این کتاب، معرفی شیعیان به عنوان قاتلان اهل بیت علیهم السلام بود؛ در این باره ر. ک: افشای یک توطئه - پاسخی به کتاب اهل بیت علیهم السلام از خود دفاع می کنند، علی آل محسن.

عناوین دینی در عالم اسلام به راه افتاده که قتل عام هواداران مذاهب اسلامی، خصوصاً شیعه را تجویز می کند و خطری بزرگ برای جهان اسلام محسوب می شود. باید سیر خصومت کور این جریان ریشه یابی شود و راه های برون رفت از آن ارائه گردد.

سؤال اصلی ما در این پژوهش «چیستی و چگونگی پدیده کشتار جمعی مسلمانان شیعه از ابتدا تاکنون است» و چون احتمال دارد نسل کشی شیعیان از مبنا انکار شود، اولین سؤال فرعی ما این است که آیا پدیده ای به نام کشتار جمعی شیعیان، وجود داشته است یا نه ؟ سپس مهم ترین سؤال این است که در صورت وجود این واقعیت، هدف یا اهداف آن چه بوده است ؟ آن گاه مبحث چگونگی این رویداد مطرح خواهد شد که کشتار جمعی شیعیان چگونه انجام شده است ؟ عاملان آن کدام قدرت ها بوده اند؟ ریشه ها، علل، انگیزه ها و بهانه های آن چه بوده است ؟ و نهایتاً راه های جلوگیری از آن چیست ؟

با توجه به مطالعاتی که نگارنده در خصوص این موضوع داشته است، می توان فرضیه پژوهش را در سه محور زیر مطرح کرد:

1. پدیده کشتار جمعی شیعه در طول تاریخ وجود داشته و در قالب قتل عام پیشوایان، عالِمان و اشخاص عادی شیعه تجلی پیدا کرده و به تدریج از حاکمان به فتاوای مفتیان متعصب و سپس به باور هواداران آنها انتقال یافته و نهایتاً به بزرگ ترین تراژدی در تاریخ بشر تبدیل شده است.

2. عامل اصلی کشتار شیعیان، بیشتر سیاسی بوده تا مذهبی. بعدها با اثرگذاری سیاست، جزو اعتقاد برخی و باعث فتوای مفتیان شده است. ولی در دوره های میانی و معاصر، این رابطه (فتوا و سیاست) متقابل بوده است.

3. کارهای انجام شده برای رفع نسل کشی شیعه کافی نبوده و تا به حال اقدام فراگیر و گسترده ای نشده است. گفتنی است راه های برون رفت از معضل شیعه کشی، در هر منطقه و کشور، متفاوت است. البته عامل بازدارنده اصلی این جریان را باید در تغییر توازن قدرت شیعه جست وجو کرد.

ص:38

در این نوشتار از چهار واژه نسل کشی، قتل عام، کشتار جمعی و کشتار برنامه ریزی شده استفاده شده است که اجمالاً:(1)

- نسل کشی برای موردی است که در آن پیر و جوان و خرد و کلان، به قصد از بین بردن هویت آنها به قتل می رسند که نمونه آن، نسل کشی هزاره ها به دست عبدالرحمان خان جلاد در افغانستان است.

- قتل عام در جایی است که تمام افراد موجود در یک موقعیت مکانی یا زمانی به قتل می رسند؛ مانند تمام شش یا هفت هزار نفر اسرای قیام مختار در دارالاماره کوفه که مصعب بن زبیر بعد از دادن امان، آنها را قتل عام کرد.

- مقصود از جمع در واژه کشتار جمعی، جمع منطقی، یعنی عدد سه به بالاست؛ یعنی هر جا بیش از سه نفر بی گناه، به جرم شیعه بودن یا موارد مربوط به آن، به قتل رسیده اند، در محدوده واژه کشتار جمعی قرار می گیرند؛ این مورد مصادیق بسیار زیادی دارد که در این پژوهش سعی شده است به موارد شاخص و برجسته آن اشاره شود.

- کشتار برنامه ریزی شده به این معناست که مجموعه ای از افراد، طی یک برنامه ریزی قبلی، هدف قتل عام قرار می گیرند و در یک دوره زمانی، یکی پس از دیگری، به قتل می رسند. اگرچه قتل آنها به صورت دسته جمعی، در یک زمان و مکان خاص، انجام نمی شود، ولی عملاً این نوع هم از مصادیق کشتار جمعی به شمار می رود؛ نمونه بارز آن، کشتار برنامه ریزی شده نخبگان شیعه به دست معاویة بن ابی سفیان و در دوره معاصر، کشتار برنامه ریزی شده نخبگان شیعه عراق به دست بعثی هاست.

بنابراین در این پژوهش به مصادیق نسل کشی، کشتار جمعی و کشتار برنامه ریزی شده علیه مسلمانان شیعه، اشاره می شود و به افراد نظامی کشته شده شیعه در درگیری ها و جنگ ها نمی پردازد؛ مگر اینکه جنگی نابرابر برای کشتار جمعی و نسل کشی به آنان

ص:39


1- (1) در بخش کلیات به تعریف تفصیلی این مفاهیم اشاره خواهد شد.

تحمیل شده باشد؛ به عبارت دیگر مقصود از این پژوهش، ارائه گزارش کامل شهدای شیعه نیست. بلکه مقصود، بررسی و احصای نسل کشی، قتل عام و کشتار جمعی مسلمانان شیعه غیر نظامی است که البته قتل عام و کشتار اسرا بعد از دادن امان به آنها را نیز شامل می شود.

درباره سازماندهی این پژوهش باید گفت که پدیده کشتار جمعی شیعیان، موضوعی نیست که در یک یا دو کتاب گنجایش داشته باشد، بلکه بررسی دقیق ابعاد آن، نیاز به پژوهش های متعدد و آثار علمی فراوان دارد. ولی موضوع یاد شده در این نوشتار، در سه بخش مهم زیر ارائه می شود:

1. گزارش تحلیلی از چگونگی قتل عام شیعیان، از قرن اول هجری تاکنون، در مناطق مختلف عالَم؛

2. بررسی تحلیلی و دقیق ریشه ها، علل، انگیزه ها و بهانه های کشتار جمعی و نسل کشی شیعیان در گستره تاریخ تا عصر حاضر؛

3. راه های برون رفت و منع از این پدیده در حال و آینده.

بعد از بخش کلیات که به پیشینه و تعریف مفاهیم و ادله منع نسل کشی می پردازد، کشتار جمعی، قتل عام و نسل کشی سادات و مسلمانان شیعه در هر قرن، موضوع یک فصل از این کتاب است. به این صورت که نسل کشی و کشتار جمعی علیه سادات و مسلمانان شیعه در قرن اول هجری، در فصل اول و برای قرن دوم، در فصل دوم بررسی می گردد؛ همین طور تا فصل چهاردهم که به کشتار جمعی شیعه در دوران معاصر می پردازد. افزون بر آن، فصل پانزدهم نیز به بررسی رکوردهای تاریخی در خصوص نسل کشی سادات و شیعیان اختصاص دارد.

دو فصل آخر نیز به ریشه ها، علل، انگیزه ها و بهانه های کشتار جمعی سادات و شیعیان و راه های برون رفت از آن می پردازد.

ص:40

کلیات

1. پیشینه پژوهش

منابع تاریخی، مملو از گزارش های قتل و آزار خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و شیعیان آنهاست. رسول گرامی اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله، در روایات متعددی که در مجامع حدیثی شیعه و سنی نقل شده، برخی از آن وقایع اسفناک را پیشگویی کرده و حتی به مکان ها و عاملان آنها نیز اشاره کرده است که به هرکدام، به تناسب موضوع و مطلب، اشاره خواهیم کرد.

افزون بر آن، اهل بیت علیهم السلام نیز درباره آن رویدادها پیشگویی هایی کرده اند؛ و یا گزارش هایی را ارایه کرده اند برای مثال می توان به حدیث امام باقر علیه السلام اشاره کرد که از قتل عام خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و شیعیان آنها در دهه پنجاهِ قرن اول هجری، به دست معاویه پرده برمی دارد و آن را سند مظلومیت اسلام راستین می داند.(1) این احادیث نشان می دهد که مظلومیت سادات و شیعیان، مورد توجه پیشوایان بزرگ تشیع بوده است. گفتنی است اوج این مظلومیت در به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام و قتل عام خاندان و پیروان او در واقعه غم انگیز و حماسی کربلاست که برای گزارش آن، اساساً بخشی

ص:41


1- (1) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11، ص 43؛ الغدیر، علامه امینی، ج 11، ص 29.

از تاریخ اسلام به نام مقتل اختصاص یافت. در مورد دیگر ائمه علیهم السلام و دیگر ادوار تاریخی شیعه نیز این گزارش ها دیده می شود. در منابع اولیه تاریخ اسلام نظیر تاریخ یعقوبی، سیره ابن هشام، تاریخ طبری، کامل ابن اثیر و... این موارد کمابیش گزارش شده اند. با این حال به برخی از مهم ترین آثاری که اختصاصاً به موضوع مورد بحث پرداخته اند، اشاره می کنیم:

1. «الغارات» نوشته ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی. وی فقیه، محدث، مورخ و مؤلف معروف قرن سوم هجری است. بیشتر علمای رجال از او تمجید کرده و او را از جمله راویان مورد اعتماد دانسته اند. از میان تألیفات بسیار وی، که شمار آنها به بیش از پنجاه می رسیده، تنها الغارات باقی مانده است. مؤلف، بخشی از جنایات معاویه را در مناطق تحت قلمرو امام علی علیه السلام که به کشتار جمعی شیعیان بی دفاع منجر شده، گزارش کرده است. نام کتاب، برگرفته از یکی از سخنان امام علی علیه السلام است که فرمود:

«شُنَّت عَلیکُمُ الغَاراتُ».(1)

ثقفی پس از مقدمه، مطالب را با نظم، دقت نظر، واقع نگری و پرهیز از تعصب دسته بندی کرده است. وی در این کتاب، احادیث را عموماً از راویان مشهور و مقبول اهل تسنن نقل کرده و جز چند مورد، از ائمه شیعه علیهم السلام روایت نکرده است. الغارات یکی از منابع مهم مؤلفان اهل سنت و شیعه به شمار می رود.(2)

2. «مقاتل الطالبیین» نوشته علی بن حسین بن محمد بن احمد بن هیثم، معروف به ابوالفرج اصفهانی (م 356 ه. ق). این کتاب به شرح حال فرزندان ابوطالب از آغاز ظهور

ص:42


1- (1) نهج البلاغه، خطبه 27.
2- (2) محدثان و مورخانی نظیر ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، احادیث بسیاری از این کتاب نقل کرده اند. مجلسی نیز در بحارالانوار از این کتاب بهره بسیار برده است؛ ر. ک: الغارات، ابراهیم بن محمد ثقفی، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران، 1355 ه. ش. بخش مقدمه مرحوم ارموی، در خصوص معرفی کتاب ر. ک: «معرفی ابراهیم بن محمد ثقفی»، دانشنامه مجازی مکتب اهل بیت علیهم السلام: http:/ک wikishi net/view

اسلام تا قرن چهارم هجری که در جنگ ها، قیام ها و فعالیت های سیاسی ضد دستگاه حاکم کشته شده اند، می پردازد. این کتاب بر حسب عصر هر خلیفه، طبقه بندی شده است. کتاب مقاتل الطالبیین، در موضوع مقتل، شهرت و جایگاه والایی میان پژوهشگران و محققان دارد و از جمله منابع اصلی است.(1)

3. «النزاع والتخاصم فیما بین بنی امیة و بنی هاشم» نوشته احمد بن علی مقریزی. این کتاب تخاصمات بنی امیه و بنی هاشم را بررسی و افرادی که در متن این رویدادها بوده اند را معرفی کرده است.(2) برخی از بخش های این کتاب عبارت اند از: مثالب بنی امیه، اصل مناظره بین بنی هاشم و بنی امیه، دشمنی بنی امیه با پیامبر صلی الله علیه و آله و اسلام، اخراج بنی امیه از خویشاوندی رسول اکرم صلی الله علیه و آله، جنایات بنی امیه نسبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله، جنایات بنی عباس نسبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و....(3)

4. «شهداء الفضیلة» نوشته علامه امینی. این کتاب آمار تفصیلی از عالمان شهید شیعه دوازده امامی است که به تیغ متعصبان به قتل رسیده اند. مؤلف حدود چهل شهید نام می برد که مستقیماً و فقط به جرم تشیع به دست سنی نمایان به شهادت رسیده اند. وی در پایان کتاب می نویسد که این آمار غیر از کشتارهای دسته جمعی فضلا و دانشوران شیعه است که گاه و بیگاه در بلاد مختلف به وقوع پیوسته است؛ مثل کشتار جمعی مدرسه شیخ داوود در جزیره بنی صالح بحرین، کشتار سال 997 ه. ق در خراسان و هتک حریم رضوی، کشتارهای کربلا در سال های 1216 و 1258 ه. ق، کشتار مسجد زکریای حلب در زمان سلطان سلیم عثمانی.

5. «المجازر و التعصبات الطائفیة فی عهد الشیخ المفید» نوشته فارس حسون که به

ص:43


1- (1) ر. ک: «معرفی مقاتل الطالبیین»، دانشنامه حوزه علمیه: http://www.wikکeqh.ir
2- (2) النزاع والتخاصم فیما بین بنی امیه و بنی هاشم، احمد بن علی مقریزی، قم، انواع کتاب، شریف الرضی، کتابخانه تخصصی، سال 1386 ه - ش.
3- (3) . http://www.n idesh ed.comک index.php?P e = dکinitionUID = 27065

بررسی و تحلیل درگیری های فرقه ای، خصوصاً در قرن چهارم پرداخته و نمونه های بارزی از کشتار جمعی شیعه در آن دوران را ارائه می کند.(1)

بررسی کشتار جمعی شیعیان در مناطق مختلف، نیاز به رجوع به تاریخ همان منطقه و کشور دارد که به مهم ترین منابع به تفکیک منطقه و کشور اشاره می کنیم؛ برخی منابع مهم در مورد کشتار جمعی شیعه در عراق عبارت اند از:

- «شیعه و حکومت در عراق» نوشته حسن العلوی. مؤلف در این کتاب با رجوع به مستندات تاریخی و مشاهدات افراد، حقایق مهمی را از قتل عام شیعیان عراق در دوره های عثمانی، پادشاهی، جمهوری و بعثی ها ارائه می کند.

- «موسوعة عن قتل واضطهاد مراجع الدین وعلماء وطلاب الحوزة الدینیة لشیعة فی بلد المقابر الجماعیة (العراق) 1968-2003 م» نوشته دکتر صاحب حکیم مقرر. وی در این کتاب شرح جامعی از کشتار جمعی مراجع، علما و طلاب حوزه های علمی شیعی در عراق در دوره بعثی ها ارائه کرده است.(2) درباره اخراج علما، طلاب و مردم عادی عراق نیز به جرم اصالت ایرانی، اشاره می کند.(3) دکتر صاحب حکیم، کتاب دیگری نیز درباره کشتار جمعی زنان شیعه در عراق نوشته که عنوان کتاب «تقریر عن اغتصاب وقتل وتعذیب واعتقال اکثر من 4000 امرأه فی بلد المقابر الجماعیه (العراق)» است. وی در این کتاب، اسناد دست اول گسترده ای را در خصوص موضوع فوق ارائه کرده است.

- «قتل العلماء فی العراق یجسم الظاهرة الفرعونیه» نوشته شهید سید محمدباقر حکیم. به موضوع کشتار جمعی علما، فضلا و طلاب شیعه در دوره بعثی ها اختصاص دارد.(4)

ص:44


1- (1) المجازر والتعصبات الطائفیة فی عهد الشیخ المفید، فارس الحسون (تبریزیان)، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، نسخه الکترونیک: کتابخانه دیجیتال مکتبة اهل البیت علیهم السلام.
2- (2) موسوعة عن قتل واضطهاد مراجع الدین و علماء و طلاب الحوزة الدینیة لشیعة فی بلد المقابر الجماعیة (العراق) 1968-2003 م، دکتور صاحب الحکیم، الصف والاخراج: محمد الحسینی، ذی القعده 1426 ه - ق، کانون الأول 2005 م.
3- (3) همان، ص 1370.
4- (4) قتل العلماء فی العراق یجسم الظاهرة الفرعونیة، سید محمدباقر حکیم.

- کتاب «مختصر شهداء المنبر الحسینی فی العراق» نیز به شهدای واعظ و خطیب که بیشتر به دست نظام بعثی به شهادت رسیدند، می پردازد.

- کتاب «شهداء العلم والفضیلة فی العراق» از جانب معاونت پژوهشی مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام تدوین شده است. در این کتاب نام 95 نفر از علمای شیعه عراق آمده که به دست نظام بعثی، طی یک کشتار برنامه ریزی شده، به شهادت رسیدند. قتل عام علما، از خاندان های اصیل، نظیر خاندان حکیم، بحرالعلوم، صدر و... ضربه هولناکی بر حوزه علمیه کهن هزارساله نجف اشرف بود؛ علاوه بر آن، جامعه عراق را از فرهیختگان و مصلحان اجتماعی تهی کرد.

- «الانتفاضة الشعبانیة» اثر محقق عراقی و اهل کربلای معلی، سید سلمان هادی آل طعمه که حقایق مهمی را از قتل عام شیعیان در جریان انتفاضه شعبانیه ارائه می کند.(1)

در خصوص نسل کشی و کشتار جمعی شیعه در ایران، بخشی از منابع، همان منابع تاریخ اسلام می باشند و از دوره صفویه به بعد نیز منابع مکتوب تاریخی ایران و عثمانی، کمک شایانی به پژوهشگر می کند. همچنین در خصوص وقایع خونبار بعد از سقوط صفویه از گزارش های «رستم التواریخ» استفاده شد و درباره فجایع معاصر علیه مسلمانان شیعه ایرانی به این منابع می توان اشاره کرد:

- «قتل عام مسلمانان در دو سوی ارس» نوشته صمد سرداری نیا.(2) موضوع این کتاب، بررسی حوادث خونین نیمه اول سال 1918 میلادی در دو سوی ارس است. عناوین مباحث کتاب عبارت اند از: قتل عام مسلمانان غرب آذربایجان به دست جلوها و ارامنه، تشکیلات قشون مسیحی و حامیان آن، آغاز کشتار در ارومیه، کشتاری دیگر در ارومیه، داستان دلگداز سلماس، حمله آندرانیک به خوی، حادثه شرفخانه و....

ص:45


1- (1) ر. ک: معرفی کتاب توسط رسول جعفریان، کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران در قم، نشانی مطلب در فضای مجازی:...... http://historylib.com/index.php? tion = ticle/t s
2- (2) موضوع: اسلام - تاریخ، ناشر: اختر، تبریز، 2004 م.

- «قحطی بزرگ و نسل کشی در ایران 1917-1919 م (1296-1298 ه. ش)». این اثر ترجمه ای است از پژوهش آقای محمدقلی مجد، محقق ایرانی مقیم آمریکا که در آن کشور چاپ و منتشر شده است.(1) وی پژوهش خود را در زمینه قحطی بزرگ در ایران با تکیه بر اسناد، مدارک و گزارش های آرشیو وزارت خارجه آمریکا و نیز اخبار و گزارش های موجود در روزنامه های آن دوره و نیز خاطرات افسران و فرماندهان انگلیسی حاضر در ایران، در زمان جنگ جهانی اول، به پایان برده است. این کتاب را مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی با ترجمه محمد کریمی منتشر کرده است.(2)

- «دائرة المعارف شهدای ترور جمهوری اسلامی ایران» اثر کانون هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور).(3) در این کتاب شرح جامعی نیز از شهدای ترور جمعی، نظیر هفت تیر تا فاجعه تاسوکی و دارزین آمده است که مهم ترین منبع در مورد شهدای کشتار جمعی، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در ایران است.

در مورد قتل عام شیعیان در افغانستان، یکی از مهم ترین منابع، «سراج التواریخ» است. این کتاب مفصل ترین کتاب تاریخ افغانستان است که فیض محمد کاتب، مشهور به «کاتب هزاره» آن را نوشته است. در جلد چهارم این اثر، وقایع تکان دهنده ای از اقدامات خشونت بار عبدالرحمان جلاد، علیه شیعیان افغانستان، گزارش شده است.(4) ولی آثار

ص:46


1- (1) عنوان اصلی کتاب عبارت است از: «The Gre ک ine d Genocide in Persi 1917 -1919» .
2- (2) . M d ، Moh m Gholi ، Gre Brit n d Rez Sh : The Plunder ک Ir . 1941-1921, G nesville. University Press ککlorid 2001, Ch ter three.
3- (3) نشانی انجمن در فضای مجازی: www. H ili .ir
4- (4) سراج التواریخ، جلد چهارم، بخش دوم، وقایع سال های 1319-1322 ه. ق، مؤلف: ملافیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی، انتشارات امیری، چاپ اول، 1390 ه - ق، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم؛ ر. ک: «نسل کشی و جنایات ضد بشری به روایت سراج التواریخ در افغانستان»، غلام سخی ارزگانی: http://www.w d news.comک si/?p = 14867

معدودی به صورت تخصصی به موضوع قتل عام شیعه در این کشور پرداخته که از جمله آنها اثر ذیل است:

- «هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت» نوشته بصیر احمد دولت آبادی. انتشارات ابتکار دانش این کتاب را چاپ کرده است. این کتاب به بررسی تاریخی و جغرافیایی قوم هزاره در افغانستان می پردازد. نویسنده کوشیده است گزارش نسبتاً جامع و دست اول از سرنوشت هزاره ها، از قتل عامشان در عصر عبدالرحمان تا حضور دوباره شان در صحنه های مختلف زندگی اجتماعی - سیاسی کشور، با استناد به نوشته های مرحوم کاتب و دیگران ارائه دهد.(1)

برخورد قهرآمیز و خشونت بار با شیعیان شبه قاره هند، از زمان سلطان محمود غزنوی آغاز می شود و قتل عام های گسترده او از شیعیان هندوستان تا کشتار جمعی شیعیان، در حال حاضر در مناطقی از پاکستان، توسط گروه های تروریستی، نظیر سپاه صحابه را شامل می شود که خود می تواند شامل چندین مجلد کتاب باشد.(2) ولی جای آثار علمی جدید درباره نسل کشی در شبه قاره و خصوصاً پاکستان امروز، بسیار خالی است. با این حال، مقالات متعددی درباره نسل کشی شیعه در پاکستان، خصوصاً پاراچنار و کویته، در نشریات مختلف دیده می شود؛ به طوری که وقتی واژه نسل کشی شیعه یا معادل انگلیسی آن را در فضای مجازی جست وجو کنیم، بیشترین مقالات و گزارشات، درباره نسل کشی شیعیان پاکستان دریافت می شود.

دکتر صالح الوردانی درباره فجایع انجام شده علیه شیعیان مصر، تحقیقات جامعی انجام داده که در کتاب «الشیعه فی مصر» ایشان آمده است. همچنین هاشم عثمان در کتاب

ص:47


1- (1) هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت، بصیر احمد دولت آبادی، انتشارات ابتکار دانش، 1385 ه. ش.
2- (2) البته کتاب هایی در این باره نوشته شده است: نظیر شهدای اهل البیت علیهم السلام، تألیف حسین شاکری، قم، مؤسسة الاسلامیه للتبلیغ والارشاد. 2001 م/ 1380 ه. ش.

«تاریخ شیعه در شام» به مظالمی که علیه شیعیان و علویان سوریه رفته، اشاره نموده است.

آثار علمی سرکار خانم اسرا دوغان و دکتر صائم ساواش،(1) برای بازخوانی قتل عام شیعیان در آناتولی ترکیه در زمان عثمانی، بسیار راه گشا بود.

درباره کشتار جمعی مسلمانان شیعه در جزیرة العرب توسط وهابیان، از کتاب «تاریخ آل سعود» نوشته ناصر السعید، نویسنده سرشناس عربستانی(2) و کتاب «وهابی گری»، نوشته پروفسور حامد الگار استفاده شد؛ با این حال باید گفت جای اثر علمی گسترده ای که نگرش جامع در مورد نسل کشی و کشتارجمعی شیعیان از ابتدا تاکنون داشته باشد، بسیار خالی است. این در حالی است که یکی از راه های جلوگیری از اقدامات غیرانسانی علیه شیعیان، آشکار کردن مظلومیت ها به صورت گسترده در جهان است. خصوصاً در این دوره تاریخی که حملات پرتلفات تروریستی علیه مسلمانان شیعه به اوج رسیده است.

ضرورت مهم دیگر، این است که عاملان و مباشران قتل عام و نسل کشی معمولاً بعد از مدت کوتاهی، از اساس، جنایات خود را منکر می شوند. بنابراین ضروری است برای جمع آوری اسناد درباره این موضوع، کارهای علمی انجام شود و برای جلوگیری از تکرار این واقعیات تلخ، برنامه ریزی شود.

2. تعریف مفاهیم

الف) سادات

«سید» در اصل به معنای کسی است که صاحب مجد و عظمت است. لذا نسل

ص:48


1- (1) ر. ک: علوی گری در آناتولی در قرن شانزدهم.
2- (2) وی به رغم اقامت در خارج از عربستان سعودی، پس از چاپ و منتشر کردن این کتاب، به دست مزدوران آل سعود ترور شد و جان باخت. تألیفات او عبارت اند از: «تاریخ آل سعود»، «حقائق عن القهر السعودی»، «مؤامرة أم خالد، مجموعة قصائد»؛ ر. ک: پایگاه اطلاع رسانی پیروان ناصر السعید (موقع انصار ناصر السعید)، نشانی در فضای مجازی: http://www.n ser s d.com

پیامبراسلام صلی الله علیه و آله را سید می گویند. نسل پیامبر صلی الله علیه و آله با دخترش حضرت فاطمه علیها السلام ادامه یافت و علمای انساب، تنها فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام را نوادگان پیامبر صلی الله علیه و آله می دانند. بنابراین هرکس که نسلش به حضرت فاطمه علیها السلام می رسد، سلاله پیامبر صلی الله علیه و آله محسوب می گردد. امام موسی کاظم علیه السلام در این باره می فرماید:

روزی به مجلس هارون الرشید، خلیفه عباسی، وارد شدم. هارون سؤال هایی کرد و من جواب دادم. هارون پرسید: «شما چگونه می گویید که پسر پیامبرید، درحالی که پیامبر صلی الله علیه و آله نسل نداشت. او فقط دختر داشت و نسل انسان از پسر می ماند، نه دختر». من در جواب سؤال هارون، آیه سوره انعام را خواندم که خداوند می فرماید: (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ... * وَ زَکَرِیّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحِینَ) ؛(1) «ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را هدایت کردیم و نوح را از پیش هدایت کرده بودیم و از نژاد او، داوود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسی و هارون را. ما نیکوکاران را چنین پاداش می دهیم. و نیز زکریا، یحیی، عیسی و الیاس را که همگی از صالحان هستند». به هارون گفتم: «ای هارون! پدر عیسی کیست ؟» هارون گفت: «عیسی پدر ندارد». گفتم: «پس چطور عیسی از نسل ابراهیم به شمار رفته است ؟! پس بدان که خداوند عیسی را از طریق مادرش مریم به نسل حضرت ابراهیم ملحق ساخته است. ما هم از طریق مادرمان حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از نسل پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به حساب می آییم».(2)

کلمه سید از همان ابتدا بر ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله اطلاق می شد و در طول ادوار گذشته، این کلمه به تنهایی یا با قیدوبند و اضافاتی به سادات اطلاق می شده است؛ چنان که از سخنان

ص:49


1- (1) انعام: 84 و 85.
2- (2) تفسیر صافی، ج 1، ص 530، چاپ دوجلدی قدیمی؛ تفسیر نمونه، ج 5، ص 328؛ به نقل از نور الثقلین، ج 1، ص 743. در تفسیر عیاشی نیز شبیه همین مطلب در خصوص احتجاج یحیی بن معمر با حجاج و استناد یحیی به آیه فوق آمده است؛ ر. ک: تفسیر المیزان، ج 7، ص 261.

ابن شهر آشوب به دست می آید که در قرن ششم هجری، کلمه سید رواج کامل داشت و اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله را سید می گفتند. تحقیقات نشان می دهد که در قرن چهارم و پنجم، کلمه «سید»، به همراه قرینه، بر اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله اطلاق می شد و در قرن ششم، بدون قرینه استعمال می گردید. در عصر حاضر نیز در ایران به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله سید می گویند.(1)

احترام و اکرام سادات، مطابق آیات و روایات معتبر اسلامی، بر هر مسلمانی واجب است. با بررسی آیات قرآن، تمامی پیامبران این تعبیر را دارند که ما از هیچ کس اجر و مزدی نمی طلبیم، بلکه اجر ما تنها بر خداوند بزرگ است.(2) ولی درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در قرآن آمده است: «بگو از شما اجری نمی طلبم مگر رعایت و محبت کردن شما نسبت به خویشان و اقربایم»(3). اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دستور خداوند اجر و مزد رسالتش را پذیرش ولایت، دوستی و محبت به خویشان و ذریه اش قرار داده است، یک موضوع مهم اجتماعی بوده و فایده اصلی اش به جامعه اسلامی برمی گردد؛ زیرا محبت و احترام، عامل مؤثری برای پیروی کردن از خاندان نبی اکرم صلی الله علیه و آله است.(4) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی می فرماید: «فرزندان مرا گرامی بدارید. همانا احترام به آنان، احترام من به شمار می رود».(5) در روایت دیگری رسیده است: «خوبان سادات را به خاطر خدا احترام کنید؛ زیرا هر انسان خوبی باید مورد احترام قرار گیرد و سادات بد را به خاطر من (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله) احترام کنید».(6) امام رضا علیه السلام نیز در روایتی می فرماید: «نگریستن به فرزندان و

ص:50


1- (1) در عهد صفوی، به اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله، کلمه میرزا اطلاق می کردند، ولی در زمان ما میرزا دلالت بر هاشمی بودن ندارد: جامع الأنساب، آیت الله روضاتی، ج 1، ص 32.
2- (2) شعراء: 109، 127، 145، 164 و 180؛ هود: 29 و 51 و....
3- (3) شوری: 23.
4- (4) (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ...)؛ «اگر شما به خدا محبت دارید، پس باید مرا اطاعت کنید که خدا شما را دوست می دارد». (آل عمران: 31)
5- (5) مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج 12، ص 376.
6- (6) ر. ک: تفسیر نمونه، ج 2، ذیل آیه 31 سوره آل عمران؛ تفسیر درالمنثور، سیوطی، ج 6، ص 7.

ذریه های ما، عبادت است».(1) بنابراین، این اظهار محبت ها یک امر الهی است.(2)

در مورد وجود سادات مختلفی مانند حسنی، حسینی، فاطمی، رضوی و نقوی باید گفت از آنجا که هرکدام از امامان علیهم السلام نیز مقام رفیع و بلندی دارند، وقتی نسل سادات به هر کدام از امامان برسد، آن امام به عنوان سرسلسله آنها معرفی می شود؛ مانند سادات علوی، حسنی، حسینی، موسوی، رضوی و.... لذا سیادت فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام از طرف امام علی علیه السلام نیز به آنان رسیده است. توجه داشته باشیم که اصل در سیادت و سید بودن، دارای مجد، شرف و عظمت بودن است و به همین خاطر است که به نسل پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اطلاق می شود. کلمه سید در لغت به معنای کسی است که بالاتر از او کسی نیست.(3)

ب) شیعه

شیعه دومین مذهب بزرگ بین پیروان دین اسلام است. واژه شیعه شکل مختصر «شیعه علی»، یعنی پیرو علی بن ابی طالب علیه السلام، نخستین امام شیعیان است. هر چند در طول تاریخ، شیعه به شاخه های متعدد تقسیم شد، اما امروزه تنها سه دسته اصلی شیعه دوازده امامی، شیعه اسماعیلی و شیعه زیدی وجود دارد. مذهب شیعه مبتنی بر تفسیری از قرآن و سنت حضرت محمد صلی الله علیه و آله است که از طریق امامان شیعه از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بیان و تعلیم شده است. بنابراین محور اصلی تشیع، باور به امامت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است. وجه مشترک اعتقادات تمام شیعیان، باور به انتصاب علی بن ابی طالب علیه السلام برای جانشینی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامت پس از وی است.(4)

ص:51


1- (1) امالی، شیخ صدوق، ص 369.
2- (2) اگر احیاناً سیدی هم بد بود، کار بدش را دوست نمی داریم، ولی خودشان را به خاطر انتسابشان به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دوست می داریم؛ ر. ک: تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ذیل آیه 41 سوره انفال؛ تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج 2، ذیل آیه 31 سوره آل عمران؛ فضایل السادات، سید محمد اشرف (فرزند مرحوم محقق داماد)، 1339 ه. ش.
3- (3) علم النسب، محمدرضا مامقانی، جزء اول، ص 144 و جزء دوم، ص 104؛ ر. ک: فرهنگ کوثر، غلامرضا گلی زواره، ش 81.
4- (4) ر. ک: الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم الشهرستانی؛ شیعه شناسی مقدماتی، محمدعلی شمالی؛ فرهنگ شیعه، محمد خطیبی و دیگران.

برپایه باور شیعه، اصول دین، پنج گانه است و علاوه بر سه اصل توحید، نبوت و معاد، به دو اصل دیگر، یعنی عدل و امامت نیز باور دارند. اصل عدل بین شیعیان و معتزله تا حدی مشترک است و اصل امامت، ویژه این مذهب است. همچنین شیعیان همان قرآنی را که در دست تمام مسلمانان است، می خوانند و پیروی از سنت حضرت محمد صلی الله علیه و آله را واجب می دانند.

باور به ظهور یا بازگشت منجی و موعود، در بیشتر فرق اسلامی و همچنین دیگر ادیان، روشن و غیرقابل کتمان است. این باور در تشیع نیز بسیار پررنگ است. شیعه امامیه معتقدند که منجی آخرالزمان، امام دوازدهم شیعیان، حجت بن الحسن العسکری علیه السلام است. از نظر شیعه، حکومت تنها از آنِ خداست و هر حاکمی که از جانب خداوند حکم نکند و فرمانش حق نباشد (غیر معصوم)، لزوماً به باطل حکم کرده و طاغوت است؛ چراکه بعد از حق چیزی جز باطل نیست و مخالفت با آن واجب است؛ مگر از باب تقیه. در نگاه شیعیان، خداوند در تمامی زمان ها یک نفر را به عنوان امام و سرپرست الهی قرار داده است و زمین هرگز از «حجت» خالی نیست. اما این رهبران الهی، تنها زمانی دست به تشکیل حکومت می زنند که اقبال و خواست عمومی برای این امر وجود داشته باشد. نظریه ولایت فقیه که برخی فقهای شیعه آن را مطرح کرده اند، ناظر به زمان غیبت بوده و تحت عنوان نایب الامام پذیرفته می شود.

مسلمانان شیعه در کنار همکیشان سنی خود در ایجاد و توسعه تمدن اسلامی نقش داشتند؛ به طوری که بسیاری از دانشمندان و فلاسفه بزرگ اسلامی نظیر ابوعلی سینا، سهروردی و ملاصدرا از مسلمانان شیعه بوده اند.

شیعیان، در طول تاریخ، موفق به تأسیس ده ها سلسله خلافتی و حکومتی و دولت مستقل بزرگ و کوچک شده اند. مسلمانان شیعه با مسلمانان اهل تسنن، قرن ها در یک تاریخ و جغرافیای مشترک، به نام جهان اسلام، زیسته اند و هم اکنون نیز بخش قابل

ص:52

توجهی از دنیای اسلام را تشکیل می دهند. امروزه بیشتر شیعیان را «شیعیان دوازده امامی (اثنا عشری)» تشکیل می دهند. مذهب فقهی شیعیان دوازده امامی، به فقه جعفری یا امامیه مشهور است. برخی از اهل سنت، نظیر شیخ شلتوت، شیخ اسبق الازهر، معتقدند که پیروی از فقه مذهب جعفری، نظیر مذاهب چهارگانه اهل سنت معتبر است.

بنابر برخی شواهد تاریخی، شیعه در قرن چهارم به اکثریت دست یافت.(1) ولی امروزه شیعیان بین 15 تا 25 درصد از کل جمعیت مسلمانان جهان و 40 درصد جمعیت مسلمانان خاورمیانه را تشکیل می دهند(2). مسلمانان شیعه هم اکنون در برخی از کشورها نظیر ایران، عراق، بحرین و آذربایجان در اکثریت هستند و تقریباً در تمام کشورهای جهان به صورت بومی یا مهاجر حضور دارند.

ج) نسل کشی و کشتار جمعی

نسل کشی (إبادة جماعیه)(3) عبارت است از هرگونه اقدام برای نابودی و حذف فیزیکی بخش یا کلیت گروهی از انسان ها که در نژاد، قومیت، ملیت، مذهب یا ایدئولوژی خاصی

ص:53


1- (1) تثبیت دلائل النبوه، قاضی عبدالجبار معتزلی، ص 443؛ اطلس شیعه، ص 238؛ ر. ک: مقدمه النوادر فضل الله راوندی، سعید رضا علی عسکری، ص 39.
2- (2) مؤسسه «لیوفورم» که در زمینه مسائل دینی و عمومی در سراسر جهان فعالیت می کند و بیش از 222 دفتر در نقاط مختلف جهان دارد، در جدیدترین گزارش خود در سال 1393 اعلام کرد که جمعیت مسلمانان شیعه در جهان از چهارصد میلیون نفر گذشت. این مؤسسه که مقر اصلی آن در منطقه «ویستمنستر» در مرکز لندن قرار دارد، در گزارش خود نوشت: «در حال حاضر، در مجموع، یک میلیارد و 600 میلیون مسلمان در سراسر جهان زندگی می کنند که چهارصد میلیون آن را شیعیان تشکیل می دهند.» گفتنی است این گزارش که نزدیک به ده سال روی آن کار شده، توسط صد پژوهشگر تهیه و تألیف شده است. در بخشی از این گزارش، پرفسور «جیمز کریهام» که از پژوهش گران سرشناس مؤسسه «لیوفورم» است، آمده است: «اگر ماجرای سقیفه رخ نمی داد، اکنون یک میلیارد و 600 میلیون مسلمان جهان، همگی شیعه بودند». نشانی گزارش در فضای مجازی: http://shi online.ir/ ticle. p?id = 30465c = 1
3- (3) به لاتین Genocide که از ادغام دو واژه یونانی (genos دسته یا قوم) و (cide کشتن و کشتار) به وجود آمده است.

اشتراک دارند.(1) در عصر حاضر، اولین تعریف قانونی این عمل، در بیانیه سازمان ملل متحد، در سال 1948 حول «جلوگیری و مجازات جرم نسل کشی» شکل گرفت. بند دوم این بیانیه تصریح می کند که هرگونه اقدام به نابودی کل یک گروه نژادی، ملی، مذهبی، مانند کشتار دسته جمعی، ایجاد لطمات روانی و جسمانی و ضربه زدن تعمدی به افراد یک گروه خاص، تحمیل معیارهایی برای جلوگیری از تولد فرزندان آنها، جابه جایی اجباری فرزندان گروه ها به یکدیگر، طرح ریزی برای آسیب رساندن به گروهای اجتماعی خاص و غیره، همه از مصداق های بارز نسل کشی می باشند.

کسانی مانند جورج استانتون معتقدند برخی امور بدیهی وجود دارد که طبق شرایط و عمل، گاهی پیش، هنگام یا بعد از نسل کشی رخ می دهد؛ مانند از دست دادن صفات انسانی در مرتکبین یا گروه هایی که مورد تعرض قرار گرفته اند یا سازماندهی بسیار قدرتمند گروه هایی که اقدام به نسل کشی می کنند. همچنین انکار نسل کشی که به انحاء مختلف، خصوصاً توسط دولت و قدرت های بزرگ، انجام می گیرد.(2)

هم اکنون در مجامع بین المللی، نسل کشی و مصادیق آن به صورت گسترده ای مورد توجه قرار گرفته و مجازات های متعددی نیز برای آن پیشنهاد شده است.(3) همچنین مجامع حقوقی به این نتیجه رسیده اند که جرم نسل کشی را باید یک پدیده خاص و جدا از جرم قتل عمد دانست؛ چراکه هدف نسل کشی صرفاً از بین بردن شخص نیست. بلکه نابودی نهادها یا مجموعه های منسجم و مستقل اجتماعی است. با این بیان ژنوسید فرهنگی(4) نیز جرم تلقی می گردد و اعطای صلاحیت جهانی برای رسیدگی به آن، در

ص:54


1- (1) ر. ک: «نسل کشی چیست ؟»، آلن وایت هورن، ترجمه: نعمتی وروجنی، روزنامه رسالت، 26 آبان 1387 ه. ش، ص 18.
2- (2) ر. ک: «تفکر نسل کشی یا نسل کشی تفکر»، امبرتو اکو، ترجمه: گلناریان، مجله بخارا، شماره 74، صص 444-447. نشانی مقاله در فضای مجازی: http://www.b hg .netک content/print_version/
3- (3) «نسل کشی (ژنوسید) در اسناد بین المللی»، امیر شریفی خضارتی، روزنامه اطلاعات، 2 اسفند 1386، ص 11.
4- (4) . Cultur Genocide

کنار سایر جرایم، لازم شمرده شده است.(1) ولی در این پژوهش، ما تنها به نسل کشی فیزیکی علیه شیعه می پردازیم و مبحث ژنوسید فرهنگی علیه شیعه از طریق تحریف تاریخ و دادن نسبت های دروغ به این مذهب را به پژوهش های دیگر ارجاع می دهیم.

کشتار جمعی، کشتار دسته جمعی یا قتل عام،(2) به عمل آدم کشی اطلاق می شود که در آن، گروه بزرگی از مردم در یک زمان خاص یا در دوره زمانی کوتاه، هدف قرار داده شوند؛(3) اگرچه کلیت آنها به مرحله حذف فیزیکی نینجامد؛ این تفاوتی است که کشتارجمعی با نسل کشی دارد. کشتارهای جمعی ممکن است توسط افراد، حکومت ها، سازمان ها یا مجموعه های سازمان یافته انجام شود. این کشتارها همچنین می تواند شامل قتل تعداد زیادی از افراد توسط دولت های مرکزی، محلی و مأمورین آنها باشد.(4) این موارد در زمان ما می تواند شامل تیراندازی به معترضین غیر مسلح، بمباران فرشی(5) شهرها و بمب گذاری هایی که هدف آنها شهروندان غیر نظامی است، باشد.

انجام کشتار جمعی با کشتار دوره ای، متفاوت است که در آن، مرتکب در چند نوبت

ص:55


1- (1) بررسی جرم نسل کشی در اسناد بین المللی (کنوانسیون منع و مجازات کشتار دسته جمعی 1948 م/ 1327 ه. ش) مجید پناهبر، استاد راهنما: محمدعلی مهدوی ثابت. همچنین از مهم ترین نسل کشی های تاریخ، می توان به نسل کشی فلسطینیان اشاره کرد؛ ر. ک: هولوکوست المسلمین، محمد الرکن، بیروت: دار ابن حزم، 1422 ه. ق/ 2001 م/ 1380 ه. ش.
2- (2) . M s murder.
3- (3) بنا بر تعریف سازمان های اطلاعاتی و امنیتی جهان، نظیر اف بی آی، کشتار جمعی به قتل چهار نفر یا بیش از آن گفته می شود که بدون وقفه انجام شده باشد. یک کشتار جمعی، بیشتر به صورت قتل چند قربانی در یک مکان توسط یک نفر یا بیشتر صورت می پذیرد که در نهایت با خودکشی مستقیم مرتکب (آن) یا کشته شدن توسط نیروهای پلیس پایان می پذیرد؛ ر. ک: "Seri Murder -کeder Bure ک Investig ion".کbi.gov. Retrieved 2012-03-07.
4- (4) کشتار جمعی مسلمانان بوسنی و هرزگوین می تواند از این دسته باشد؛ ر. ک: «فرهنگ قتل عام «، حمید مولانا، کیهان، 28 بهمن 1372، صص 15 و 16.
5- (5) . C pet Bombing.

و در مکان های متفاوت و در زمان مشخصی دست به کشتن دو نفر یا بیشتر می زند. همچنین با آدم کشی زنجیره ای(1) متفاوت است که در آن، قاتل تعداد زیادی را در محدوده زمانی طولانی به قتل می رساند. بزرگ ترین کشتارهای جمعی تاریخ، تلاش برای نابودی گروهی از مردم، براساس قومیت و مذهب، بوده است(2). همچنین در این باره می توان به واژه پاکسازی مذهبی(3) اشاره کرد که به اذیت و آزار مذهبی گفته می شود که هدف آن، یکدستی دینی در سرزمین تحت کنترل اکثریت دینی است و از طریق ابزارهایی مانند حبس، اخراج یا مرگ اعضای یک اقلیت دینی به دست می آید.

تبعیض دینی هم گاهی به کشتار جمعی افراد می انجامد.(4) تبعیض دینی(5) ، طبق تعریف سازمان ملل متحد، عبارت است از: تبعیضی که بر فرد به دلیل دین وی تحمیل می شود. این تبعیض ها می تواند از جلوگیری از تحصیل، گرفتن پست های دولتی یا منع استفاده از سیستم بهداشت و سلامت باشد. در حالت های خیلی وخیم ممکن است که به دستگیری یا کشتارجمعی افراد مورد تبعیض واقع شده بینجامد.(6) کشتار جمعی افراد به دلیل تبعیض دینی و پاکسازی مذهبی به اندازه ای اهمیت داشته که در زمان حاضر، مجامع بین المللی نظیر سازمان ملل متحد به صورت مداوم خود را موظف به جلوگیری از آن دانسته است.(7)

ص:56


1- (1) . Seri killer.
2- (2) در این باره کتاب های متعددی نوشته شده است؛ از جمله کتاب «کشتار جمعی» نوشته مهین دخت محاسب که وی ژنوسید را با کشتار جمعی معادل کرده است نه با نسل کشی؛ ر. ک: کشتار جمعی (ژنوسید)، مهین دخت محاسب، تهران: کتابخانه گنج دانش، 1386 ه - ش؛ ر. ک: دانشنامه آزاد (ویکی پدیا) انگلیسی، واژة «M s murder» .
3- (3) . Ligious cle sin.
4- (4) . http://en.wikipedi org/wiki/Religious_cle sing
5- (5) .Religious discrimin ion
6- (6) . Discrimin ion b ed on religion or beliک. Un. Org .
7- (7) متأسفانه سازمان ملل متحد، به خاطر نفوذ قدرت های حاکم بر این نهاد جهانی و اقتضای منافع آنها از عمل به این وظیفه خود ناتوان بوده است. کشتارهای جمعی مذهبی در فلسطین، بوسنی، میانمار، عراق و افغانستان، نمودی از این سیاست های ظالمانه قدرت های بزرگ مسلط بر سازمان ملل متحد است. موضوع منع تبعیض دینی نیز در منشور حقوق بشر ذکر شده است و با اینکه تمامی کشورهای عضو سازمان ملل، متعهد شده اند که افراد را از چنین تبعیضی محافظت کنند؛ با این حال شاهد اقدامات خونین علیه مسلمانان شیعه در سراسر جهان هستیم. نشانی گزارش در فضای مجازی: http://www.ohchr.org/EN/ OUTUS/P es.

گاهی کشتار جمعی به صورت قتلِ همراه با شکنجه است که در مجامع روایی و تاریخ اسلامی، از آن با عناوینی نظیر «قتل صبر» یاد شده است. در تعریف قتل صبر نوشته اند که جانداری را زنده نگه دارند و آن قدر به او ضربه بزنند تا بمیرد.(1) به شهدا و اسیرانی که به این شکل کشته می شوند نیز «مصبور» گفته می شود.(2) سادات و شیعیان بسیاری به شیوه قتل صبر کشته شده اند. مظلومیت سیدالشهدا علیه السلام و قساوت کوفیان، آن بود که حسین بن علی علیه السلام را درحالی که هنوز رمق در بدن داشت، مورد ضربه های متعدد شمشیر، نیزه و سنگ قرار دادند. امام سجاد علیه السلام در خطبه ای که در کوفه، در حال اسارت، خواند و خود را به مردمِ فریب خورده معرفی کرد، چنین افشاگری فرمود:

«انا ابن من قتل صبرا وکفی بذلک فخرا»(3) ؛ «همین افتخار، مرا بس! من پسر کسی هستم که به قتلِ صبر کشته شد».(4)

افزون بر دو مفهوم پیشین، واژه جنایت علیه بشریت(5) نیز از مهم ترین مفاهیم است که به اعمال قساوت باری اطلاق می شود که ضد انسان انجام می گیرد. این اعمال امروزه در قوانین بین الملل، بالاترین جرائم علیه بشریت محسوب می شوند. این مسائل گاه به گاه یا منفرد نیست، بلکه بخشی از سیاست های حکومت های ظالم یا گروه های تمامیت خواه برای

ص:57


1- (1) در حدیث است که پیامبر صلی الله علیه و آله کسی را این گونه نکشت و از این گونه کشتن حتی نسبت به چهار پایان نهی شده است. مجمع البحرین، کلمه «صبر».
2- (2) دائرة المعارف الاسلامیه، ج 14، ص 137.
3- (3) اعیان الشیعه، ج 1، ص 614؛ مقتل الحسین، مقرم، ص 411؛ مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 115.
4- (4) تاریخ الاسلام، ذهبی، ج 5، ص 21. در مورد مسلم بن عقیل نیز آمده که ابن زیاد او را به قتلِ صبر کشت.
5- (5) . Crimes nst hum ity.

سرکوب و از میدان به در کردن مخالفان است. همچنین عملیات های گسترده که برای نابودی گروه های خاص قومی و مذهبی انجام می گیرد نیز جنایت علیه بشریت است؛ به هر حال جنایت علیه بشریت، به کشتار سیاسی، نابودی گروهی، شکنجه، هتک ناموس، تبعیض نژادی یا مذهبی که به آزار و قتل بینجامد، اطلاق می شود. همچنین به انواع تضییقات سیستماتیک گفته می شود که جنایتکاران از قبل، تدارک و سازماندهی می کنند.(1)

همچنین برخی مصادیق جنایت علیه بشریت، طبق ماده هفتم اساسنامه سازمان ملل متحد، به شرح زیر است:(2) کشتار و نابودی گروهی، آزار و ارعاب علیه هر گروه شناخته شده نژادی، ملیتی، فرهنگی یا مذهبی، حذف محیطی یا فیزیکی اجباری افراد از صحنه های سیاسی، نژادپرستی و تبعیض قومیتی یا دیگر اعمال غیر انسانی که منجر به صدمات و لطمات غیر قابل جبران و جدی بر جسم، ذهن یا سلامتی افراد گردد.

از مفاهیم دیگر می توان به خشونت مذهبی(3) یا آزار و اذیت مذهبی(4) اشاره کرد. آزار مذهبی می تواند به دلیل تعصب دینی صورت گیرد. در واقع، در برخی نقاط، آزار دینی

ص:58


1- (1) معاهده رم توضیح می دهد: جنایات علیه بشریت شامل جنایاتی می شود که شأن انسان را کاسته و مقام و منزلت انسانی را پایمال می کنند؛ ر. ک: "Rome St ute ک the Intern ion Crimin Court". United N ions Tre y Collection. United N ion. see http://tre ies.un.org ......
2- (2) برای رسیدن به نتایج مورد نظر در معاهده رم، «جنایات علیه بشریت» زمانی مصداق می یابد که مربوط به یک حمله سازماندهی شده و سرتاسری علیه شهروندان یک جمعیت انسانی باشد: همان.
3- (3) خشونت مذهبی، اصطلاحی است که در آنها دین، موضوع یا هدف رفتار خشونت آمیز است. خشونت دینی، به طور خاص خشونتی است که در واکنش یا توسط احکام، متون یا آموزه های دینی صورت می گیرد. این امر شامل خشونت علیه نهادهای دینی، افراد یا اشیا می شود و یا هر جایی که خشونت به شکلی با انگیزه دینی، هدف یا مجری خشونت صورت بگیرد. خشونت دینی به طور انحصاری به خشونت اعمال شده از سوی گروه های دینی گفته نمی شود و می تواند خشونت گروه های سکولار علیه گروه های مذهبی را هم شامل شود؛ ر. ک: http://en.wikipedi org/wiki/Religious-violence.
4- (4) آزار و اذیت سیستماتیک یک فرد یا گروهی از افراد به خاطر باورهای دینی یا عدم باورهای دینی آنهاست.

به خشونت شدید و چه بسا جنایت علیه بشریت منجر می شود.(1)

شناخت واژه ترور جمعی نیز مهم است. ترور در اصطلاح امروز، هرچند در عربی به معنای ارهاب به کار رفته است، ولی می توان به یقین بر این نکته تأکید و پافشاری کرد که میان مفهوم اسلامی و قرآنی «ارهاب» و واژه «ترور» تفاوت های ماهوی و اساسی وجود دارد و برابر کردن نهاد و کاربرد اصطلاح قرآنی ارهاب با اصطلاح غربی ترور، نه تنها موجب توهم یگانگی می شود، بلکه آثار مخربی در فهم و برداشت از آیات قرآنی را به دنبال خواهد داشت.(2) با همه این اوصاف، با نیم نگاهی به تاریخ تشیع، درمی یابیم که مصادیق جنایت علیه بشریت در خصوص شیعه، به صورت گسترده ای در طول تاریخ انجام شده، ولی نکته مهم اینجاست که این مصادیق چندی نیست که به تاریخ پیوسته باشد؛ چراکه اکنون نیز به صورت گسترده ای در حال انجام است؛ چنان که بعد از شفافیت آمارها اگر شیعه را بزرگ ترین قربانی جنایت علیه بشریت در طول تاریخ و بزرگ ترین قربانی تروریسم جمعی در عصر حاضر بدانیم، سخنی به گزاف نگفته ایم که البته این موضوع را با مستندات آن در طول این نوشتار اثبات خواهیم کرد.

واژه کشتار برنامه ریزی شده(3) به این معناست که مجموعه ای از افراد، طی یک

ص:59


1- (1) گزارش سازمان ملل در خصوص حقوق بشر در زمینه آزادی دین و عقیده، ر. ک: United St es Commission on Intern ion Religiousکreedom section on Religious Intoler ce. see:www.st e.gov/j /drl/ rls/ iک/ religiousکreedom
2- (2) اگر کسی با مفهوم و معنای امروزین ارهاب به سراغ آیه (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ) برود، به این نتیجه می رسد که قرآن به هدف ایجاد ترور در جو عمومی جامعه مخالفان و کافران، تهیه هرگونه جنگ افزار و نفراتی را تأیید کرده است. درحالی که هیچ گونه ارتباط منطقی میان دو برداشت و مفهوم واقعی ارهاب و این آیه و برداشت امروزی که بیان شده، وجود ندارد. ازاین رو باید با توجه به مفهوم ترور در فرهنگ امروز و دیروز، بدون توجه به واژه ارهاب با معنای امروزین آن، به سراغ آیات قرآنی رفته و نگرش قرآن را در این مسئله جویا شویم؛ ر. ک: شبکه تخصصی قرآن تبیان، خلیل منصوری، نشانی در فضای مجازی: http://www.teby .net/qur Network.
3- (3) . Killing pl ned.

برنامه ریزی قبلی، هدف قتل عام قرار می گیرند و در یک دوره زمانی، یکی پس از دیگری به قتل می رسند؛ اگرچه قتل آنها به صورت دسته جمعی در یک زمان و مکان خاص انجام نمی شود، ولی عملاً این نوع کشتار از مصادیق کشتار جمعی به شمار می رود که نمونه بارز آن، کشتار برنامه ریزی شده برجستگان شیعه توسط معاویة بن ابی سفیان در دهه 40 و 50 قرن اول هجری و کشتار برنامه ریزی شده نخبگان شیعه عراق توسط بعثی ها در دهه 50 و 60 قرن چهاردهم هجری شمسی است.

با بررسی اجمالی در تاریخ می توان برای هرکدام از مفاهیم فوق، مصادیق متعددی ذکر کرد. اما همان طور که اشاره شد، نکته اسفبار اینجاست که در شرایط کنونی جهان نیز همین اقدامات جنایت کارانه علیه شیعه در حال انجام است که هرکدام از آنها در جای خود دقیقاً می بایست بررسی شود. اما نکته اسفبارتر این است که بیش از نود درصد از این نوع اقدامات علیه شیعه به نام اسلام انجام می شود. حال سؤال اینجاست که آیا منتسب کردن دین مبین اسلام به تجویز این نوع اقدامات، خود ظلمی بزرگ بر این آیین الهی نیست ؟

حال اگرچه ممنوعیت نسل کشی و کشتار جمعی از منظر اسلام، مسلّم است، با این حال در اینجا برای رد دیدگاه های افراطی عالم نمایانی که کشتار جمعی را تجویز می کنند به بیان برخی ادله منع آن می پردازیم.

3. ادله منع نسل کشی و کشتار جمعی

الف) ارزش حیات انسانی، فارغ از نسب و مذهب

حیات موهبتی الهی است و تنها خداوند می تواند به همه موجودات حیات ببخشد؛ چنان که یکی از صفات او نیز حی است.(1) اما خداوند میان همه گونه های حیات مادی،

ص:60


1- (1) (وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ کَفی بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً). فرقان: 58

به حیات انسان ارج بسیار والاتری نهاده است. بنابراین خدای بزرگ، سلب حیات بی گناه را بسیار سنگین شمرده، بلکه گونه ای تخفیف و تحقیر به کلیت حیات انسانی می داند؛ به طوری که در احادیث می خوانیم، ویران ساختن همه جهان غیر زنده، در چشمان خدا، کوچک تر و ناچیزتر از کشتن فردی بی گناه است(1).

علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر آیه (مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً)2 می نویسد:

این سخن خداوند که «هرکس نفسی را بکشد چنان است که همه مردم را کشته باشد»، برای روشن ساختن این واقعیت است که همه مردم حقیقتی واحد دارند و آن، انسانیت است که همه در آن متحدند. لذا هرکس به انسانیت یک تن حمله ور شود به انسانیت همگان حمله کرده است.

قرآن کریم قرن ها پیش از کنوانسیون های بین المللی کنونی، از قتل به ناحق حتی یک انسان به شدت منع کرده و آن را در ردیف کشتارجمعی تمام انسان های روی زمین می داند. بنابراین به مرگ محکوم کردن یک قاتل یا کسی که سرکشی می کند، از این جهت که تهدیدی برای حیات دیگر انسان هاست، الزامی است؛ بر همین اساس است که قرآن، قصاص قاتل را منبع حیات می شمارد؛ هرچند عفو را نیز هرگاه بیم تهدید امنیت عمومی نباشد، ترجیح می دهد.(2)

ص:61


1- (1) عن رسول الله صلی الله علیه وآله: «لزوال الدنیا جمیعاً أهون علی الله من دم سفک بغیر حقّ» میزان الحکمه، ج 10، ص 4768، ح 16296.
2- (3) در سوره بقره، آیات 178 و 179، این مضمون موجود است. در این آیه، دو موارد از قتل مشروع شمرده شده است: «از روی قصاص و ایجاد فساد در زمین». بنابراین ترور فردی و جمعی انسان ها که سلب امنیت و آسایش از مردم به انگیزه های سیاسی و خشونت غیرقانونی است، خود، فساد فی الارض است، نه مقابله با فساد و خونریزی؛ ر. ک: «ارزش حیات در اسلام»، محمدعلی شمالی، مترجم: احمد شهدادی، نشانی در فضای مجازی: www.t oord esh.com/p eprint.php?pid = 14271

همچنین خداوند در قرآن، قتل هر انسانی را که کشتن او حرام شمرده شده است، در کنار شرک به خود، اعلام فرموده است:

(وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً) (فرقان: 68)

و کسانی که معبود دیگری را با خداوند نمی خوانند؛ و انسانی را که خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نمی کشند؛ و زنا نمی کنند؛ و هرکس چنین کند، مجازات سختی خواهد دید!

طبق این آیه، کسی که انسانی را به ناحق به قتل برساند، حتی اگر مؤمن هم باشد، در روز قیامت مانند کسی خواهد بود که در حال شرک به خدا مرده است. وقتی خداوند این گونه کشتنِ مطلقِ نفسِ انسانی را منع کرده، به طریق اولی، کشتن مؤمن موجب غضب و لعن خدای بزرگ و عذاب الیم خواهد بود:

(وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً) (نساء: 93)

و هرکس فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است؛ درحالی که جاودانه در آن می ماند؛ و خداوند بر او غضب می کند و او را از رحمتش دور می سازد و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز می فرماید:

لاَ یحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَهُ وَأَنِّی رَسُولُ اللهِ إِلَّا بِإِحْدَی ثَلاَثٍ الثَیِّبُ الزَّانِ وَالنَّفْسُ بِالنَّفْسِ وَالتَّارِکُ لِدِینِهِ.(1)

خون مسلمانی که به یگانگی خداوند و رسالت من گواهی دهد، حلال نیست مگر در یکی از این سه مورد: «زانی محصن، قاتل و مرتد».

ص:62


1- (1) صحیح بخاری، کتاب بدءالوحی، ح 6878.

همچنین مطابق روایات دیگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله قاتل مؤمن بخشوده نمی شود:

کُلُّ ذَنْبٍ عَسَی اللَهُ أَنْ یَغْفِرَهُ إِلَّا مَنْ مَاتَ مُشْرِکًا أَوْ مُؤْمِنٌ قَتَلَ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّداً.(1)

شاید خداوند تمام گناهان را ببخشد؛ به جز کسی که مشرک مرده یا مؤمنی که مؤمن دیگری را به عمد به قتل رسانده باشد.

اصولاً دعوت و منطق حق، براساس حکمت، موعظه و جدال احسن است.(2) ولی مرام باطل، بر زور، قتل و حذف فیزیکی بنیان نهاده شده است؛ بر همین اساس در نزاع بین فرزندان آدم، آن که بدطینت و حسود بود، برادر خود را به قتل تهدید کرد و آن که باتقوا بود، از تعدی و قتل خودداری کرد.(3)

ب) محکومیت کشتار جمعی در قرآن کریم

خداوند کشتار جمعی انبیاء به دست بنی اسرائیل را، در کنار کفر، عامل ذلت و خواری آن قوم اعلام می کند؛ چنان که می فرماید:(... وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ)4 (بقره: 61)

هنگامی که عبدالله بن عمر نزد امام حسین علیه السلام آمد و پیشنهاد کرد که با اهل ضلالت (یزید) صلح کند و به امام درباره قتل و کشتار هشدار داد، امام فرمود:

ص:63


1- (1) سنن ابی داوود، باب فی تعظیم قتل، ح 4272.
2- (2) (ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ). نحل: 125
3- (3) (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ * لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ). مائده: 27 و 28

ای ابو عبدالرحمن! آیا نمی دانی که بنی اسرائیل، میان طلوع فجر تا طلوع شمس، هفتاد پیامبر را می کشتند، سپس در بازار می نشستند، خرید و فروش می کردند؟! گویی اصلاً اتفاقی نیفتاده است. با این وجود، خداوند در عذاب آنها تعجیل نفرمود. بلکه خداوند بعد از آن، آنها را مجازات کرد. ای ابوعبدالرحمان! از خدا بترس و نصرت و یاری مرا رها نکن.

از آیات قرآن چنین برداشت می شود که علاوه بر قتل عام انبیا، کشتار جمعی منادیان عدالت نیز رواج داشته است. قرآن می فرماید:(إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ) (آل عمران: 21)

همچنین قرآن از قتل نوزادان بی گناه، به صورت یک کشتار جمعی برنامه ریزی شده، برای جلوگیری از تولد حضرت موسی علیه السلام سخن می گوید:(وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ) (بقره: 49)(1)

نمونه دیگر کشتار جمعی، کشتن اولاد در جاهلیت بود که قرآن کریم به شدت نهی می کند.(2) افزون بر آن، زنده به گور کردن دختران نیز نمونه بارز جنایت بود که اسلام به آن پایان داد. قرآن به منافقان نیز اشاره می کند که وقتی به موقعیتی می رسند، به فساد و نابودی نسل دست می زنند:

(وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللّهَ عَلی ما فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ * وَ إِذا تَوَلّی سَعی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ) (بقره: 204 و 205)

از ابن عباس نقل کرده اند که این آیات درباره فاجعه رجیع نازل شده است: جمعی از مبلغان اسلام که از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله برای تبلیغ قبایل اطراف مدینه اعزام شده بودند، طی

ص:64


1- (1) و همچنین:(وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ). ابراهیم: 6
2- (2) ر. ک: اسرا: 31

یک توطئه ناجوانمردانه، قتل عام شدند.(1)

یکی از برجسته ترین اشارات قرآنی به قتل عام و کشتار جمعی مؤمنانی است که در سوره بروج درباره اصحاب اخدود به تفصیل به آن پرداخته شده است. این جریان شباهت فراوانی به برخورد معاندان با پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام دارد؛ چنان که در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام، ضمن پیشگویی درباره قتل عام هفت نفر از شیعیان در فاجعه «مرج عذراء» (قریه ای در شام)،(2) آنان به اصحاب اخدود تشبیه شدند.(3) در برخی نقل ها، حجر بن عدی و یارانش، کسانی معرفی شده اند که گناهشان تنها ایمان به خدا بوده(4) و قتلشان موجب خشم خدا و اهل آسمان شده است.(5) همچنین امام حسین علیه السلام و یارانش نیز به اصحاب اخدود تشبیه شده اند.(6) حال برای بررسی بیشتر این تشبیهات و تبیین بخشی از مبانی نظری بحث، به حادثه قتل عام اخدود از دیدگاه قرآن مجید می پردازیم:

سوره بروج، روایت قتل عام گروهی از مؤمنان را به جرم ایمان به خدا، به صورت سوزاندن در گودالی از آتش انبوه حکایت می کند(7) و با تصویر یکی از شورانگیزترین صحنه های جدال حق و باطل، و کفر و ایمان، مؤمنان را به پایداری بر سر آیین خود

ص:65


1- (1) در سال چهارم هجرت و چهار ماه پس از جنگ احد، شش تن و به قولی ده تن از قاریان قرآن، یک جا به دست مشرکان به شهادت رسیدند که به حادثه رجیع شهرت یافت. در حادثه بئر معونة نیز 38 تن قتل عام شدند. این دو حادثه در ماه صفر و به فاصله چهارده روز اتفاق افتاد؛ ر. ک: سیره ابن هشام، ج 3، ص 193.
2- (2) تاریخ الامم و الملوک، ج 2، صص 228 و 229؛ البدایة والنهایة، ج 8، صص 40-45.
3- (3) المناقب، ج 2، ص 307؛ الغارات، ج 2، ص 815؛ الغدیر، ج 11، ص 54.
4- (4) تاریخ مدینة دمشق، ج 12، ص 227؛ البدایة والنهایة، ج 8، صص 44 و 45؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 57.
5- (5) تاریخ مدینة دمشق، ج 12، ص 227؛ الاصابه، ج 2، ص 33؛ البدایة والنهایة، ج 8، ص 44.
6- (6) سعد السعود، صص 274 و 275.
7- (7) برخی روایات، شمار شهدای کشتارجمعی در این واقعه را بیست هزار نفر گزارش کرده و حکایت مادر و فرزند شیرخوارش را نیز نقل کرده است که آنها نیز در گودال سوزانده شدند. البدء والتاریخ، ج 3، صص 182 و 183؛ تاریخ تاریخ الامم و الملوک، ج 1، ص 436.

فراخوانده و با ترسیم فرجام بدِ کافران(1) و جایگاه خوش مؤمنان، انذار و تبشیر می کند. از دو آیه (إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلی ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ) ،(2) برمی آید که گروهی از کافران به کارهایی چون برافروختن و شعله ور نگه داشتن آتش، آوردن مؤمنان به کنار گودال، واداشتن آنان به ارتداد و در آتش افکندن سر باز زنندگان پرداخته و گروهی دیگر از جمله سران آنها، با نشستن پیرامون گودال، چگونگی سوختن مؤمنان را نظاره کرده(3) و فریادهای جانسوز آنان را می شنیده اند. به نظر می رسد در کنار سوزاندن مؤمنان، نوعی سرگرمی و تشفی خاطر نیز برای عاملان، مدنظر بوده است.(4)

بُعد دیگر حادثه که در گزارش قرآن برجسته شده، زمینه پیدایش این قتل عام است. خدای بزرگ در آیه (وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ)5 ضمن نفی هرگونه انگیزه و زمینه سیاسی، اقتصادی و قومی، منشأ نزاع دو گروه را منحصراً تقابل کفر و ایمان معرفی می کند. این موضوع در بسیاری از رویدادهای منتهی به کشتار جمعی شیعه، نظیر عاشورا و مرج عذرا، به وضوح دیده می شود؛ اینکه قاتلان فقط به سبب مسائل اعتقادی از مؤمنان انتقام گرفتند.

همچنین از آیه 8 سوره بروج بر می آید که حادثه اخدود در زمان و جامعه ای رخ داد که اختناق و استبداد کامل بر آن حاکم بود. باورها و ارزش های نادرست چنان در ذهن مردم و تاروپود جامعه رسوخ کرده بود که باورهای الهی، ناهنجار تلقی می شد؛ به گونه ای که مؤمنان را مستوجب فجیع ترین نوع مرگ دانسته اند؛ همان طور که گاه چنان

ص:66


1- (1) دائرة المعارف قرآن کریم، ج 3، ص 363.
2- (2) بروج: 6 و 7.
3- (3) جامع البیان، ج 15، ص 171؛ الکشاف، ج 4، ص 731؛ مجمع البیان، ج 10، ص 709.
4- (4) مجمع البیان، ج 10، ص 709؛ فی ظلال القرآن، ج 6، صص 3871 و 3872؛ مع قصص السابقین فی القرآن، ج 3، ص 315.

اهل بیت علیهم السلام و شیعیان آنها را تصویر می کردند که آنها را مستوجب دردناک ترین مرگ ها می دانستند.(1)

داستان اصحاب اخدود، هرگونه تأثیرپذیری مؤمنان در حوزه مؤلفه های اصلی فرهنگ، همانند باورها، ارزش ها و ایدئولوژی را نفی می کند و حاکمیت فرهنگ غیر الهی بر جامعه و نخبگان سیاسی، پیروی اکثریت از آن، فشار اجتماعی و حتی قتل عام را هرگز دلیل موجهی برای پذیرش مسیر نادرست نمی داند؛(2) به همین دلیل در برخی احادیث، در ستایش از پایداری بر سر ایمان، از گذشتگانی یاد می شود که به رغم تکه تکه شدن با اره، دست از آیین خود برنداشتند.(3) مهم اینجاست که قضاوت خدا درباره مباشران حادثه کشتار جمعی مؤمنان، بلافاصله در همان سوره بروج آمده است که عامل بازدارنده ای در برابر همه عاملان قتل عام مؤمنان باشد:(قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ * اَلنّارِ ذاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلی ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ) .(4)

بیشتر مفسران، مراد از قُتِل را «لُعِنَ» و به معنای طرد از رحمت الهی دانسته اند که لازمه نفرین خداست؛(5) به هر صورت، تعبیر «قُتل» نشان می دهد که چنین اقدامی خشم خداوند حلیم را آنچنان بر می انگیزد که از واژه قُتِل در اینجا استفاده می فرماید؛(6) «قُتل» حاکی از تقبیح شدید صحنه نشستن کافران معاند در اطراف گودال و مشاهده سوزاندن مؤمنان است و اینکه این صحنه، بیش از اصل سوزاندن، موجب خشم و غضب الهی

ص:67


1- (1) الکشاف، ج 4، ص 732؛ المیزان، ج 20، ص 251؛ الفرقان، ج 30، ص 265.
2- (2) دائرة المعارف قرآن کریم، علی اسدی، ج 3، ص 381.
3- (3) المحاسن، ص 250؛ الکافی، ج 8، ص 248؛ تفسیر قرطبی، ج 19، ص 193. فقها با استناد به چنین روایاتی گفته اند: «اگر کسی به گفتن سخنان کفرآمیزی وادار شد، بهتر آن است که مقاومت کرده، از گفتن آن خودداری کند». المغنی، ج 10، صص 107-109.
4- (4) بروج: 4-7.
5- (5) جامع البیان، ج 15، ص 165؛ مجمع البیان، ج 10، ص 709؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 526.
6- (6) روح المعانی، ج 16، ص 157؛ فی ظلال القرآن، ج 6، ص 3873؛ المیزان، ج 20، ص 251.

شده است.

از آیات پنج و شش سوره بروج برمی آید که کافران، بر اثر باورهای کفرآمیز و ارزش های ضد حق، چنان فاقد عواطف انسانی بودند که در کمال قساوت و خونسردی به سوزاندن مؤمنان و تماشای آن پرداختند. از طرف دیگر مؤمنان قطعاً از ایمانی راسخ و قدرت روحی شگفت انگیزی برخوردار بودند که چنین شجاعانه جان خویش را در راه خدا تقدیم کردند.(1)

در بینش مادی، درگیری مؤمنان و کافران معاند، غلبه کافران و کشته شدن مؤمنان را در پی داشت و با فرجامی به ظاهر خسارت بار برای مؤمنان همراه بود و به پایان رسید. اما قرآن نگاه کاملاً متفاوتی به نتیجه و فرجام واقعه دارد. ازاین رو با خبر دادن از گواه بودن خدا بر همه چیز:(وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ) ،(2) بر نظارت و ثبت کامل این حادثه، به رسیدگی به حساب آن در روز موعود اشاره می کند. از سوی دیگر با تصویر صحنه های فرازمینی، حادثه را ناتمام تلقی می کند و با ارزیابی آن بر مبنای معیارهایی متفاوت از شاخص های سنجش بشری، از جایگاه بد و عذاب دردناک کافران و عاملان فتنه و قتل عام خبر می دهد(3):(إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِیقِ)4 . چنان که شماری از مفسران نیز گفته اند، ظاهراً مراد از «الذین» همه کافران شکنجه گر، اعم از اصحاب اخدود، مشرکان مکه و دیگران هستند.(4) همچنین عاملان قتل عام سادات و مسلمانان شیعه را شامل می شود که این با سبک بیانی فراگیر قرآن سازگارتر است.

ص:68


1- (1) التفسیر الکبیر، ج 31، ص 120؛ فی ظلال القرآن، ج 6، صص 3871 و 3874؛ المنیر، ج 30، ص 159.
2- (2) بروج: 9.
3- (3) فی ظلال القرآن، ج 6، ص 3874؛ مع قصص السابقین فی القرآن، ج 3، صص 279-282.
4- (5) التفسیر الکبیر، ج 31، ص 122؛ روح المعانی، ج 16، ص 162؛ المیزان، ج 20، ص 252.

قرآن کریم، با خبر دادن از باغ های بهشتی و نعمت هایی که در انتظار مؤمنان صالح و شهدای راه حق است، آن را «فوز کبیر» می خواند:(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ) .(1) آنان با دریغ کردن از جان خویش و پذیرفتن آیین کافران، این چنین رستگار نمی شدند؛(2) به عبارت دیگر، اگرچه کشتار جمعی مؤمنان موضوعی سخت و جانگداز است، ولی پیروز شدن در آن امتحانات سخت و حفظ ایمان، فوز کبیر را برای آنها به دنبال خواهد داشت.

نکته آخر اینکه دعوت مؤمنان به مقاومت و انکار باورهای نادرست، از پیام های مهم بیان این رویداد است. تاریخ ادیان الهی نشان می دهد که مؤمنان همواره با انواع فشارهای جسمی و روحی روبه رو بوده اند. قرآن چنین مقاومتی را از مصادیق صبر در طاعت و جهاد فی سبیل الله می داند و از موحدانی چون اصحاب اخدود، ساحران فرعون(3) و مسلمانان صدر اسلام(4) یاد می کند که به رغم حاکمیت فرهنگ کفر و عناد بر جامعه، در برابر شکنجه و قتل عام صبر کرده و آیین راستین خود را حفظ کردند. طبعاً این کار آنان چنان بزرگ و با شکوه است که خداوند آن را به غایت ستوده، یادشان را جاودانه و آنان را برای همیشه تاریخ، الگوی مؤمنان معرفی کرده است.(5)

ج) اصل منع اعتدا نسبت به انسان ها فارغ از نسب و مذهب

در جهاد اسلامی یکی از اصول حقوقی مهم اصل «منع اعتداء» می باشد این اصل از آیه زیر به دست می آید:

ص:69


1- (1) بروج: 11.
2- (2) دائرة المعارف قرآن کریم، ج 3، ص 378.
3- (3) طه: 71-75.
4- (4) نحل: 105، 110؛ آل عمران: 186.
5- (5) حجّ: 11.

(وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ) (بقره: 190)

در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند، بجنگید و از اندازه درنگذرید؛ زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمی دارد.

به موجب آیه شریفه فوق، تنها با کسانی قتال و جنگ مجاز است که به جنگ مسلمانان بیایند. عکس نقیض منطقی این آیه، آن است که جنگ با کسانی که به جنگ مبادرت نکنند، ممنوع و از مصادیق اعتدا، یعنی تجاوز است و تجاوز، مبغوض خداست؛ طبعاً بدترین نوع تجاوز، قتل و کشتار جمعی انسان های عادی به بهانه اختلاف عقیدتی است. بنابراین تنها جنگ و قتل سربازان متجاوز، مجاز است. در خبر جمیل و محمد ابن حمران از امام صادق علیه السلام آمده است:

هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله لشکری را اعزام می نمود، فرمانده را کنار خود می خواند و اصحاب را روبه روی خود می نشاند. آن گاه می فرمود: «به نام خدا و با استعانت از خدا و در راه خدا و بر مذهب رسول خدا حرکت کنید. نیرنگ نزنید، زیاده روی نکنید، مثله نکنید و درختی را قطع نکنید؛ مگر اینکه مضطر شوید. پیران و بچه ها و زنان را نکشید».(1)

این دستورات، تعالی حقوق اسلام را در جنگ نشان می دهد. همچنین اثبات می کند که با این حساسیت پیامبر صلی الله علیه و آله به حفظ دماء، هیچ گونه جایی برای توجیه کشتار جمعی افراد عادی و زنان و کودکان به بهانه هایی نظیر تشیع و امثال آن، نمی ماند.

د) منع کشتار جمعی ولو در قصاص

در قرآن و روایات، اسراف و تبذیر نتایجی همچون خروج از حد اعتدال، افساد، تباهی، تعدی، افراط، برتری جویی، طغیان، سفک دماء، معصیت و... را دارد. خون انسان بی گناه نه فقط در اسلام بلکه در همه شرایع آسمانی و قوانین بشری محترم است؛ به

ص:70


1- (1) جواهر الکلام، ج 21، ص 66؛ وسائل الشیعه، ج 11، باب 15، ابواب جهاد با عدو، ص 43، ح 2 و 3.

همین دلیل قاتل باید قصاص شود. ولی تجاوز از حد در قصاص، مصداق جرم «اسراف در قتل» و خارج شدن از حدود الهی است. خداوند می فرماید:

(وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً) (اسراء: 33)

نفسی را که خداوند حرام نموده، جز به حق (مانند موارد قصاص و حدود شرعی) نکشید و کسی که مظلوم کشته شود، ما حتماً برای ولی او تسلطی قرار داده ایم [که می تواند قصاص کند یا دیه بگیرد یا عفو کند]. پس نباید در کشتن زیاده روی کند (شکنجه و مثله کند یا بیش از یک نفر را بکشد)؛ زیرا او [به وسیله تشریع این حکم] یاری شده است [و شخص قصاص شده نیز در مقدار بیش از محکومیت، مورد یاری ما قرار دارد].

شیخ طوسی رحمه الله روایتی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت، مسرفان را کسانی می داند که حرام ها را حلال شمرده و خون ها را می ریزند:

«المسرفون هم الذین یستحلون المحارم، و یسفکون الدماء».(1) یادآوری این نکته نیز ضروری است که احترام به خون انسان ها در اسلام مخصوص مسلمان ها نیست، بلکه غیر مسلمانانی که با مسلمین سر جنگ ندارند و در وضعیتی مسالمت آمیز با آنها به سر می برند، جان و مال و ناموسشان محفوظ است.(2)

ه) منع کشتار جمعی انسان ها حتی در جهاد

جنگ در اسلام به دو صورت است: جهاد ابتدایی (دعوت) و جهاد دفاعی.(3) در هر دو جهاد، کشتار جمعی بی گناهان نه تنها جایز نیست، بلکه شدیداً از آن منع

ص:71


1- (1) التبیان، شیخ طوسی، ج 3، ص 504؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج 3، ص 290.
2- (2) تفسیر نمونه، ج 12، ص 107؛ مائده: 32.
3- (3) ر. ک: الوسیلة، ابن حمزه طوسی، ج 1، ص 199؛ الجامع للشرایع، ص 233؛ تذکرة الفقهاء ج 9، صص 19 و 20؛ الروضة البهیه، ج 2، صص 381 و 382؛ مسالک الأفهام، ج 3، صص 7 و 8؛ الحدائق الناضرة، ج 3، ص 415؛ دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیه، حسینعلی منتظری، ج 1، ص 115؛ جواهرالکلام، محمدحسن نجفی، ج 21؛ مقاله جهاد در دانشنامه حوزوی (ویکی فقه): نشانی مقاله در فضای مجازی: http://www.wikکeqh.ir

شده است. در جهاد ابتدایی که برای گسترش آزادی های دینی و رفع استبداد است، هدف اصلی، مبارزه با سران فتنه است؛ چراکه مانع دعوت مردم و پذیرش آزادانه دین حق می شوند.(1) جهاد دفاعی نیز پیکار با هدف دفاع از اسلام در برابر دشمن مهاجمی است که اساس اسلام را تهدید می کند یا قصد استیلا بر سرزمین های اسلامی و ناموس و اموال مسلمانان یا کشتن گروهی از مسلمانان را دارد.(2) لذا دفاع از آحاد امت اسلامی یا مستضعفان، همراه با حد و مرز آن، مشروع است(3) و اگر اقدامات جنگی، بیش از حد دفاع از خود شود، تجاوز محسوب می گردد. خدای بزرگ می فرماید:(وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا...)4 ؛ یعنی حتی با همان کسانی نیز که با شما نبرد می کنند، نباید در مقام دفاع و مقابله، به بیش از اندازه دفاع، اقدام کرد. بنابراین تجاوز و اعتداء، حتی به دشمن نیز ناصواب و نارواست؛ جز آنچه به منظور پیشگیری از تجاوز باشد که آن هم اقدامی با ماهیت دفاعی است، نه تجاوزگری؛ بر همین اساس، قتل عام و کشتار غیرنظامیان، هیچ مبنای منطقی و شرعی ندارد و مطابق آموزه های اسلام کاملاً مردود است.

ص:72


1- (1) (وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ)؛ «و اگر پیمان های خود را پس از عهد خویش بشکنند، و آیین شما را مورد طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ چراکه آنها پیمانی ندارند شاید (با شدت عمل) دست بردارند». توبه: 12
2- (2) المهذب، ج 1، ص 297؛ الروضة البهیه، ج 2، صص 381 و 382؛ مسالک الأفهام، ج 3، صص 7 و 8؛ دلیل تحریر الوسیلة، ج 3، ص 115؛ دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیه، ج 1، ص 115.
3- (3) (أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ). «به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازه جهاد داده شده است؛ چرا که مورد ستم قرار گرفته اند و به یقین خدا بر یاری آنها تواناست.» حجّ: 39.

نمودار لایه های متعدد منع اسلام از قتل و کشتار جمعی

و) اصل تفکیک در جهاد اسلامی

اشاره

برخی متعصبان، جنگ با مسلمانان شیعه را جهاد شرعی برای خود تلقی می کنند. در این بخش به دنبال اثبات این موضوع هستیم که اگر به فرض آنها، جنگ با شیعیان جایز باشد، مطابق اصل تفکیک، به هیچ وجه کشتار جمعی و قتل عام مردم عادی شیعه جایز نیست.

فقهای اسلام به لزوم رعایت اصل تفکیک، نه با عنوان خاص، بلکه در ضمن ترسیم مصادیق محدودیت ها و ممنوعیت های حاکم بر مخاصمات مسلحانه، تأکید کرده اند.(1) قلمرو تفکیک عبارت است از:

یک - تفکیک میان غیر نظامیان (غیر مقاتلین) و رزمندگان (مقاتلین)؛

دو - تفکیک میان اهداف غیر نظامی (اموال غیر نظامی) و اهداف نظامی.

بنابراین دسته جات عمده ای از شمول اقدامات و تعرضات نظامی تفکیک شده اند که بخشی از این دسته جات کشاورزان، تاجران، بازرگانان، پیمانکاران، اطفال، زنان، نابینایان، معلولان، راهبان و صومعه نشینان می باشند. همچنین اهداف غیر نظامی از اهداف نظامی تفکیک شده است.

ص:73


1- (1) تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 156؛ الکافی، کلینی، ج 5، ص 29.

در سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، در فتح مکه، نقل شده است: «به همه لشکرش دستور داد، هرگز کسی را که با آنان نمی جنگد، نکشند».(1) بنا بر قول ابی الوداک، امیرمؤمنان علی علیه السلام، هنگام ارسال لشکر به صفین، به فرمانده لشکر، معقل بن قیسِ الریاحی، فرمود:

«لا تُقاتل إلا من قاتلک»(2) ؛ «جز با آن که با تو می جنگد، نجنگ!»

آنچه از دیدگاه فقها و ادله مورد استنادِ آنان استنباط می شود، این است که در جریان جنگ، تنها کسانی باید هدف باشند که نیروی جنگی دشمن محسوب می شوند.

گفته شده که رسول الله صلی الله علیه و آله جمله فوق را در جریان محاصره قلعه خیبر فرمودند؛ هنگامی که محاصره مدتی طول کشید، یکی از مسلمانان پیشنهاد کرد که چون راه آب آشامیدنی این قلعه تنها نهر آبی است که از بیرون وارد می شود، بنابراین بهترین راه برای پیروزی آن است که ما آب نهر را مسموم کنیم تا همه مردم بمیرند و ما به آسانی پیروزمندانه وارد شویم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هرگز من اجازه نمی دهم؛ چون میان مردم شهر، زنان، کودکان و شهروندان پیر و بیمارند که کشتن آنان مجاز نیست». آن گاه به طور کلی به کار بردن سم برای عموم و جمع دشمن را ممنوع کرد. بنابراین، محدودیت و ممنوعیت حمله به اماکن غیر نظامی را می توان هم از ادله عام و هم از ادله خاص استنباط کرد؛ چون از مصادیق افساد و تعدی از حدود الهی است.(3) امام علی علیه السلام فرمود:

اتّقوا الله فی عباده وبلاده فإنّکُم مسئُولون حتّی عن البقاع والبهائم.(4)

از خدا بترسید و بندگان خدا را اذیت نکنید و شهرها را تباه نکنید. شما همه مسئولید؛ حتی درباره ساختمان ها و چارپایان.

لذا به نظر فقها، حتی نابود کردن درختان، آتش زدن کشتزارها و از بین بردن

ص:74


1- (1) بحارالانوار، ج 21، ص 105؛ ر. ک: تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد قمی مشهدی، ج 14، ص 487؛ تفسیر نور الثقلین، عروسی حویزی، ج 5، ص 695؛ مجمع البیان، ج 10، ص 848؛ المیزان، ج 20، ص 382.
2- (2) بحارالانوار، ج 32، ص 428؛ ر. ک: وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص 148.
3- (3) خداوند در آیه 190 سوره بقره، اعتداء و معتدین را مورد غضب خود می کند. در این باره روایات خاصی نیز وارد شده است؛ ر. ک: ماوراء الفقه، ج 2، ص 393.
4- (4) نهج البلاغه، خطبه 166.

حیوانات نیز بدون ضرورت نظامی جایز نیست.(1)

برخی فقهای اهل سنت، به استناد آیه 40 سوره حج و 82 سوره مائده درباره روحانیان دشمن نیز فتوا به مصونیت از تعرض داده اند؛(2) آنان به عمل ابوبکر استناد می کنند که خلیفه، به فرمانده لشکر، دستور قتل اشخاصی را که مبلّغ سایر ادیان بودند، نداد.(3)

مشهور فقیهان امامیه نیز به پیروی از شیخ طوسی، میان آنان که توان جنگیدن دارند و آنان که چنین توانی ندارند، تفاوت قائل شده اند؛ اما ابن جنید اسکافی، برخلاف مشهور، معتقد است: «مطلقاً روحانیان مصون از تعرض اند». مستند ابن جنید، عدم ضرر و خطر از ناحیه آنان است و نیز همانندی آنان با سالخوردگانی است که مستشار جنگ نیستند.(4) به نظر می رسد چنانچه روحانیان دشمن هیچ گونه مداخله ای در جنگ نداشته باشند، برای مصونیت آنان می توان به عموم اصل منع اعتدا، استدلال کرد.(5)

با توجه به آیه 190 سوره بقره:(وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ) «و در راه خدا، با کسانی که با شما می جنگند، نبرد کنید! و از حدّ تجاوز

ص:75


1- (1) ر. ک: المهذب، ابن براج، ج 1، ص 299؛ الکافی فی الفقه، ابوالصلاح حلبی، ص 256.
2- (2) (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللّهِ کَثِیراً...). حج: 40 «و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها، و معابد یهود و نصاری، و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود، ویران می گردد. و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یاری می کند؛ خداوند توانا و شکست ناپذیر است». (وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاری ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ). مائده: 82 «و بیشترین دوستی و محبت نسبت به مؤمنان را در کسانی می یابی که می گویند: «ما نصارا هستیم»؛ این به خاطر آن است که بعضی از آنها عالمانی روحانی یا تارک دنیا هستند؛ و آنها (در برابر حق) تکبّر نمی ورزند».
3- (3) «انک ستلقی اقواماً زعموا انهم قد فرغوا انفسهم لله فی الصوامع، فذرهم و ما فرغوا له انفسهم». شیبانی، ج 1، صص 39-55
4- (4) ر. ک: المختلف، علامه حلی، ج 4، ص 393.
5- (5) «نگاهی از منظر حقوق بشر دوستانة اسلامی به کاربرد سلاح های کشتار جمعی»، آیت الله دکتر سید مصطفی محقق داماد، بخش اول. نشانی ذخیره مقاله در فضای مجازی: www.ettel t.com/etir /?p = 17489

نکنید، که خدا تعدّی کنندگان را دوست نمی دارد!»، ابعاد جنگ، با جمله «از حد تجاوز نکنید»، مشخص شده است؛ زیرا جنگ در اسلام به خاطر خداست و در راه خدا نباید هیچ تعدی و تجاوزی صورت گیرد. لذا اسلام، برخلاف جنگ های بشر مادی، رعایت اصول اخلاقی فراوانی را در جنگ توصیه می کند؛ مثلاً افرادی که سلاح بر زمین گذاشته اند و کسانی که توانایی جنگیدن را از دست داده یا قدرت جنگیدن ندارند، مانند پیرمردان، زنان و کودکان، نباید مورد تعدی قرار بگیرند.(1) از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است:

چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اراده می فرمود که گروهی از مسلمانان را به سریه ای بفرستد، آنها را دعوت می فرمود و جلوی خود می نشانید و به آنها می گفت: «به نام خدا و برای خدا و در راه خدا و بر ملت رسول خدا صلی الله علیه و آله حرکت کنید... پیرمردان فرتوت و کودکان و زنان را نکشید و درختان را قطع نکنید، مگر اینکه بر انجام این امور ناچار شوید. اگر یکی از مسلمانان به یکی از مشرکان مهلت دهد، آن مشرک در پناه شماست تا اینکه کلام خدا را بشنود. اگر پس از شنیدن کلام خدا با شما بیعت کرد، برادر شما در دین است و اگر خودداری کرد، او را به محل امنی برسانید».(2)

ص:76


1- (1) آیات دیگری نیز بر موضوع تفکیک دلالت دارند؛ از جمله:(هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصِیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لِیُدْخِلَ اللّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً) «آنها کسانی هستند که کافر شدند و شما را از (زیارت) مسجد الحرام و رسیدن قربانیهایتان به محل قربانگاه بازداشتند؛ و هرگاه مردان و زنان با ایمانی در این میان بدون آگاهی شما، زیر دست و پا، از بین نمی رفتند که از این راه عیب و عاری ناآگاهانه به شما می رسید، (خداوند هرگز مانع این جنگ نمی شد)! هدف این بود که خدا هر کس را می خواهد در رحمت خود وارد کند؛ و اگر مؤمنان و کفّار (در مکه) از هم جدا می شدند، کافران را عذاب دردناکی می کردیم!» (فتح: 25) مطابق این آیه، خدای بزرگ اعلان می کند: «اگر مردان و زنان مؤمن ناشناسی بین مردم مکه نبودند تا جنگ شما سبب هلاکت آن بی گناهان شود و در نتیجه به خاطر کشتن آن بی گناهان دچار گرفتاری می شدید، هر آینه، ما دست شما را از قتال اهل مکه باز نمی داشتیم و اگر بازداشتیم، برای همین بود که دست شما به خون آن مؤمنین ناشناس آلوده نشود و به جرمشان دچار ناملایمات نشوید».
2- (2) فروع کافی، ج 5، ص 29.
یک - منع خاص نسبت به کشتن زنان و کودکان

زنان و کودکان نیز در نسل کشی و انواع کشتار جمعی به قتل می رسند. این در حالی است که اسلام به طور مطلق، کشتن زنان و کودکان را منع کرده است؛ چنان که در کتاب های روایی و فقهی، بابی تحت عنوان «النهی عن قتل النساء والولدان» باز شده است.(1) شیخ طوسی رحمه الله، محقق حلی و عموم فقیهان پس از ایشان(2) می نویسند:

قتال با زنان جایز نیست. حتی اگر زنان با مسلمانان اقدام به قتال نمودند و به همسران و مردانشان یاری رساندند، تا آنجا که ممکن است، باید از کشتن آنان اجتناب شود.(3)

محقق حلی نیز می نویسد: «قتل دیوانگان، کودکان و زنان کفار جایز نیست؛ هرچند دشمنان را یاری رسانند». نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله در یکی از جنگ ها به جنازه زنی برخورد کرد. ایشان با دیدن این حادثه به شدت ناراحت شده، از قاتل او سؤال کردند؛ گفتند خالد بن ولید او را کشته است. رسول خدا صلی الله علیه و آله ضمن توبیخ او، تأکید کردند که از کشتن زنان و کودکان بپرهیزند. همچنین در برخی از غزوات، مسلمانان قصد کشتن بچه های مشرکان را داشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله از این کار منع کرده، با اشاره به اینکه بهترین های آنان (اصحاب) نیز فرزندان مشرکان بوده اند، می فرمود: «هر انسانی بر فطرت پاک انسانی متولد می شود و این پدر و مادر او هستند که او را یهودی یا نصرانی می کند».(4)

ص:77


1- (1) موارد استثنای خاص قتل زنان بسیار نادر است؛ ر. ک: منابع پیشین.
2- (2) شرائع الإسلام، محقق حلی، ج 1، ص 283؛ ر. ک: قواعد الأحکام فی معرفة الحلال و الحرام، علامه حلی، ج 1، ص 486؛ جواهر الکلام، ج 21، ص 73؛ مسالک الأفهام، شهید ثانی، ج 3، ص 26؛ مجمع الفائده و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان، مقدس اردبیلی، ج 7، ص 453؛ شرح تبصرة المتعلمین، آغا ضیاءالدین العراقی، ج 4، ص 406.
3- (3) النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، شیخ طوسی، ج 1، ص 292.
4- (4) مسند احمد ابن حنبل، ج 5، ص 303، ح 15588.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز همواره بر رعایت حال زنان و کودکان تأکید می کردند و به لشکریانش می فرمودند:

با دشمن جنگ را آغاز نکنید تا آنها شروع کنند؛ زیرا بحمدالله حجت با شماست، و آغازگر جنگ نبودنتان تا آن که دشمن به جنگ روی آورد، حجت دیگر بر حقانیت شما خواهد بود. اگر به اذن خدا شکست خوردند و گریختند، آن کس را که پشت کرده نکشید و آن را که قدرت دفاع ندارد، آسیب نرسانید و مجروحان را به قتل نرسانید. زنان را با آزار دادن تحریک نکنید؛ هرچند آبروی شما را بریزند یا امیران شما را دشنام دهند و به شما ناسزا بگویند. در روزگاری که زنان مشرک بودند، مأمور بودیم دست از آزارشان برداریم و در جاهلیت اگر مردی با سنگ یا چوبدستی به زنی حمله می کرد، او و فرزندانش را سرزنش می کردند.(1)

ائمه معصوم علیهم السلام حتی زنان و کودکان دشمنان خود را نیز پناه می دادند؛ نمونه آن را می توان، اقدام امام سجاد علیه السلام در واقعه حره دانست. در جریان این واقعه، مردم مدینه با سپاه یزید بن معاویه وارد جنگی خونین شدند و امام زین العابدین علیه السلام پناهگاه زنان و کودکان بسیاری از خانواده های مختلف بود. ایشان حتی به رغم آن همه ظلمی که از بنی امیه دیده بودند، خانواده های آنان را پناه دادند؛ به طوری که چهارصد زن از خاندان عبد مناف، تا زمان آرام شدن اوضاع، تحت حمایت و سرپرستی آن حضرت بودند. از خانواده های بنی امیه می توان به خانواده مروان بن حکم اشاره کرد که همراه همسر او، عایشه، دختر عثمان، در حمایت آن حضرت قرار داشتند.(2)

علاوه بر این، افراد نابینا، دیوانه و علیل نیز که هر کدام به نوعی توان جنگیدن ندارند، در گروه ضعفا قرار گرفته و نه تنها کشته نمی شوند، بلکه باید حمایت شوند؛

ص:78


1- (1) نهج البلاغه، نامه 14.
2- (2) الامامة والسیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج 1، ص 231.

چنان که امام صادق علیه السلام می فرماید:

... و کذلک المقعد من اهل الذمة والاعمی و الشیخ الفانی... فی ارض الحرب فمن اجل ذلک رفعت عنهم الجزیه.(1)

همان طور که از کشتن افراد زمین گیر، نابینا، پیر و سالخورده نهی شده است، جزیه نیز از آنان برداشته شده است.

دو - منع خاص نسبت به کشتن غیر نظامیان

غیر نظامی کسی است که در جنگ شرکت ندارد یا از جنگ کناره گرفته است؛ همچنین مجروحانی که توان مبارزه ندارند نیز مصون از تعرض اند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هنگام فتح مکه، با وجود آزار فراوانی که از مشرکان دیده بود، فرمود: «هرکس در خانه اش را ببندد در امان است». کنایه از اینکه هرکس وارد جنگ و درگیری نشود، در امان است. حضرت علی علیه السلام نیز به یکی از فرماندهان خود فرمود: «جز با آن که با تو می جنگد، پیکار مکن». همچنین آن حضرت کاربرد سلاح را در جایی جایز می داند که منجر به قتل بی گناهی نشود؛ چنان که در فرمان خود به مالک اشتر فرمود:

ایّاک والدِّماءَ وَسَفکَها بغیر حِلِّها فانه لیس شیء أدنی لنقمةٍ ولا اعظم لتبعةٍ ولا احری بزوال نعمة وانقطاع مدةٍ من سفک الدِّماء بغیر حقّها(2).

بپرهیز از خون ها و ریختن آن به ناروا که چیزی مانند ریختن خونِ به ناحق، آدمی را به کیفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نابود و رشته عمر را قطع نکند.

طبق موازین اسلام، اگر به کسی امان داده شد، هیچ کس حق کشتن او را ندارد؛ حتی

ص:79


1- (1) بحارالانوار، ج 97، ص 66؛ ر. ک: حقوق غیر نظامیان در جنگ از دیدگاه مهدویت و حقوق بین الملل، کمیته علمی همایش بین المللی دکترین مهدویت، مرجع: صفورا بنی نجاریان، محمدرضا پورخلیلی، نشانی مقاله در فضای مجازی: http://www.m d i -coکerence.com/vdc in0149ny.5k4.html
2- (2) نهج البلاغه، نامه 53، (عهدنامه مالک اشتر).

کافر حربی. از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است:

مَنْ قَتَلَ مُعَاهَدًا لَمْ یرِحْ رَائِحَةَ الْجَنَةِ وَإِنَّ رِیحَهَا تُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ أَرْبَعِینَ عَامًا.(1)

کسی که فرد عهدبسته را به قتل برساند، بوی خوش بهشت به مشام وی نخواهد رسید؛ حال آن که بوی بهشت از فاصله چهل سال به مشام می رسد.

همچنین فرمود:

مَنْ آمَنَ رَجُلا عَلَی دَمِهِ فَقَتَلَهُ فَأَنَا بَرِیءٌ مِنَ الْقَاتِلِ، وَإِنْ کَانَ الْمَقْتُولُ کَافِرًا.(2)

مردی که تأمین جانی داشته باشد و کسی او را بکشد، من از قاتل بیزاری می جویم؛ اگرچه مقتول کافر باشد.

در بعضی از روایات آمده است:

«وَجَبَتْ لَهُ النَّارُ»(3) ؛ «آتش [جهنم] بر وی واجب می گردد». همچنین قاصد دشمن را نباید کشت. از ابن مسعود نقل شده است که مسیلمه کذاب، دو نفر را خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرستاد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آنها فرمود: «شهادت دهید که من پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هستم». آنها گفتند: «ما شهادت می دهیم که مسیلمه پیامبر خداست». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اگر من رسول کش بودم، هر دو نفر شما را می کشتم».(4)

از این روایت استفاده می شود که فرستادگان دشمن در امان هستند. علاوه بر این، در اسلام، جنگ در ماه های حرام در اماکن خاص (مساجد، کنیسه ها و کلیساها) و با برخی شیوه ها و وسیله هایی که در شأن کرامت انسانی نباشد، منع و تحریم شده است. بنابراین هدف از تشریع جهاد اسلامی، تنها کشتن، خونریزی و ویرانی سرزمین ها نیست، بلکه

ص:80


1- (1) صحیح بخاری، ح 2930، باب إِثْم مَنْ قَتَلَ مُعَاهَداً بِغَیرِ جُرْمٍ.
2- (2) المعجم الکبیر، طبرانی، ح 1692.
3- (3) همان، ح 16494.
4- (4) مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، الهیثمی. ر. ک: حقوق غیر نظامیان در جنگ از دیدگاه مهدویت و حقوق بین الملل، صفورا بنی نجاریان، محمدرضا پورخلیلی، مرجع: کمیته علمی همایش بین المللی دکترین مهدویت، نشانی مقاله با ارجاعات در فضای مجازی: http://il 2013.bloک com/c egory/4

آزادی سرزمین ها از دست زورگویانی است که آزادی ملت ها را مصادره می کنند.

شرع اسلام برای جنگ، قوانینی وضع کرده تا جهاد با تروریسم درهم نیامیزد؛ به همین دلیل باید گفت: «اصل و قاعده بنیادین اسلام، صلح و عدم خشونت مگر در استثنائات است». موارد استثنای آن هم اصولی است که اسلام آن را معین می کند؛ موارد این استثنائات در جهاد، حدود، امر به معروف و نهی از منکر و قصاص است.

با وجود روشنی این موازین، متأسفانه این تعالیم، در نسل کشی و کشتار جمعی شیعیان، زیر پا گذاشته شده است و تأسف بارتر اینکه در عصر حاضر نیز سلفیان تکفیری و حکومت های مستبد، تمامی این مسلمات انسانی و دینی را علیه مسلمانان شیعه نادیده می گیرند.

ز) حرمت تکفیر اهل قبله

اشاره

از اموری که همواره باعث کشتار جمعی و نسل کشی بوده، تکفیر است. تکفیر از عوامل نابودی استعدادها و امکانات مادی و معنوی یک امت و از سوی دیگر بهترین بستر برای نفوذ دشمنان و سیطره آنان است. لذا بررسی چنین آفتی یکی از ضرورت های اساسی است.

هرکس نگاهی به جامعه اسلامی امروز بیندازد، خواهد دید که قتل عام ها، ویرانی ها و انفجارها بیشتر در کشورهای اسلامی روی می دهد و ممالک اسلامی در آتش اشغالگری دشمنان و اختلافات مذهبی می سوزند. این در حالی است که کشورهای غیر مسلمان به دنبال پیشرفت، اختراع و اکتشاف هستند و امت اسلامی درگیر عداوت، تفرقه و تکفیر. از آنجا که حرکت تند جریان تکفیر یک مصیبت بزرگ برای امت اسلامی است، لذا علمای امت باید مقابل این موج ویرانگر برنامه ریزی دقیق داشته باشند تا نقشه دشمنان

ص:81

اسلام را خنثا کنند(1) ؛ بر همین اساس به بررسی دیدگاه شیعه و سنی در خصوص اصل منع تکفیر و منع کشتار جمعی مسلمانان با بهانه تکفیر می پردازیم:

یک - دیدگاه اهل تسنن

از آنجا که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از همان ابتدا پیروان خود را به شدت از تکفیر مسلمانان دیگر منع می کرد،(2) متکلمان و فقهای شیعه و سنی بر این عقیده اند که کسی حق تکفیر اهل قبله را ندارد. در خصوص اهل تسنن در عقاید طحاوی آمده است:

و نسمی أهل قبلتنا مسلمین مؤمنین ماداموا بما جاء به النبی صلی الله علیه و آله معترفین. قال رسول الله صلی الله علیه و آله من صلی صلاتنا و استقبل قبلتنا و أکل ذبیحتنا فهو المسلم وان المسلم لایخرج من الاسلام بارتکاب الذنب مالم یستحله.(3)

اهل قبله تا هنگامی که به دستورات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مؤمن و معترف باشند، مسلمان و مؤمن خواهند بود؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «کسی که نماز ما را به جای آورد و قبله ما را بپذیرد و از ذبیحه ما که حلال شمرده شده بخورد، از اسلام بیرون نمی رود».(4)

ابوالحسن اشعری می نویسد:

اختلف المسلمون بعد نبیهم فی أشیاء ضلل بعضهم بعضا وتبرأ بعضهم عن بعض فصاروا

ص:82


1- (1) ر. ک: پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، سخنان معظم له در خصوص حمله تکفیری ها به مرقد حجر بن عدی. نشانی در فضای مجازی: www.le er.ir/l gsک
2- (2) انس نقل می کند، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ثلاث من اصل الایمان الکف عمن قال: لا اله الا الله لانکفره بذنب ولانخرجه عن الاسلام بالعمل والجهاد ماض منذ بعثنی الله الی أن یقاتل آخر أمتی الدجال لایبطله جور جائر ولا عدل عادل والایمان بالاقدار». (المغنی، عبدالرحمان بن قدامه، ج 10، ص 371؛ شوکانی، ج 8، ص 30؛ سجستانی، ج 1، ص 569؛ البیهقی، ج 9، ص 156؛ موصلی، ج 7، صص 287 و 288؛ سیوطی، ج 1، ص 527؛ ثعلبی، ج 2، ص 93؛ سرخسی، ج 1، ص 160).
3- (3) شرح عقاید، طحاوی، صص 288 و 426.
4- (4) ر. ک: تکفیر از دیدگاه مذاهب، پایگاه اطلاع رسانی تبیان، نشانی مقاله در فضای مجازی: http://www.teby .net/newmobile.

فرقاً متباینین الا أن الاسلام یجمعهم ویعمهم فهذا مذهب وعلیه أکثر أصحابنا.(1)

پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مسلمانان درباره بعضی چیزها دچار اختلاف شدند، به گونه ای که یکدیگر را گمراه دانسته و از یکدیگر برائت می جستند. اما در عین حال، اسلام همه آنان را جمع نموده و تحت پوشش خود قرار داد و این مذهب و عقیده بیشتر اصحاب ماست.

ابواسحاق نیز گفته است:

کل مخالف یکفرنا فنحن نکفره والا فلا لنا ان الخطاء فیها لیس قادحاً فی حقیقة الاسلام ولم یبحث النبی صلی الله علیه و آله عن اعتقاد من حکم باسلامه فیها ولاالصحابة ولاالتابعون.(2)

هر کس ما را تکفیر کند ما نیز او را تکفیر می کنیم؛ وگرنه کسی که اشتباه یا لغزشی انجام دهد، در حقیقت به اسلام او ضرری وارد نمی شود. شاهد بر این ادعا شیوه پیامبر صلی الله علیه و آله است؛ زیرا آن حضرت از عقیده کسانی که محکوم به اسلام بودند، تفحص نمی فرمود؛ چنان که صحابه و تابعین نیز چنین شیوه ای داشتند.

در سال های اخیر نیز مراکز علمی اهل تسنن، نظیر دانشگاه الازهر مصر، بارها بر این نکته تأکید کرده اند که تکفیر مسلمانان دیگر، از جمله شیعیان و ایذا و قتل آنان، از بالاترین کبائر و اشد منکرات است.(3)

ص:83


1- (1) مقالات الإسلامیین، ج 1، ص 2.
2- (2) شرح المواقف، ج 8، ص 339.
3- (3) شیخ الازهر در واکنش به حمله سلفی های تکفیری به یکی از رهبران و علمای شیعه مصر، به نام شیخ حسن شحاته و شهادت ایشان، طی پیام شدیداللحنی، بر حرمت شدید قتل مسلمانان شیعه تأکید کرد. فتوای شیخ احمد الطیب در پایگاه اطلاع رسانی الازهر شریف به این صورت موجود است: «وأکد الأزهر الشریف علی حرمة الدماء وأن الإسلام ومصر والمصریین لایعرفون القتل بسبب العقیدة أو المذهب أو الفکر، وأن تلک الأحداث غریبة علیهم، ویراد بها النیل من استقرار الوطن فی هذه اللحظات الحرجة، وتجرنا إلی فتن لابد أن ننتبه لها جمیعاً حکومة وشعباً، وُیذکر الأزهر بالحدیث الشریف الذی یؤکد أن المسلمَین إذا التقیا بسیفیهما فالقاتل والمقتول فی النار». نشانی فتوا در فضای مجازی: www. h - sh ک.gov.eg
دو - دیدگاه شیعه

مطابق نظر مکتب تشیع «آنچه در تحقق اسلام دخالت دارد و طهارت و احترام مال و جان و... بر او مترتب می شود، عبارت است از: اعتقاد به وحدانیت خدا، نبوت و معاد که فرقه های اسلامی همه به آن عقیده دارند».(1) در دیدگاه علمای شیعه، بین طهارت و مسلمان بودن ملازمه است؛ یعنی هر مسلمانی محکوم به طهارت است. هر کسی شهادتین را بر زبان جاری کند، مسلمان و جان و مال او محفوظ است؛(2) هرچند ایمان درجاتی دارد و نخستین مرحله آن با پذیرش توحید شروع می شود. اما کسی که در مرحله نخست هم باشد، مسلمان است؛ هرچند دچار انحراف شده باشد. بنابراین انحراف فکری - عقیدتی تا جایی که به مخالفت با اصول اساسی (ضروریات) اسلام نرسد، موجب خروج از دایره مسلمانی نیست.(3)

علاوه بر آیات قرآن مجید،(4) روایات رسیده از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام نیز بر این موضوع تأکید دارند و پیشوایان دینی به شدت تأکید داشتند کسی از این معیار عدول نکند و متعرض گوینده لا اله الا الله نشود. در متون دینی، معیار حقیقی اسلام گاهی به اظهار شهادتین و گاهی به بیان لااله الا الله و گاهی به عدم انکار ضروری دین تعبیر شده است

ص:84


1- (1) آیت الله خویی رحمه الله می نویسد: «المعروف المشهور بین المسلمین، طهارة اهل الخلاف وغیرهم من الفرق المخالفة للشیعة الاثنی عشریة»؛ التنقیح، ج 2، ص 62.
2- (2) «کسی که ولایت را انکار می کند، هرگاه شهادتین را بر زبان جاری کند، حکم اسلام ظاهری را دارد؛ چنان که سیرة قطعی ائمه اهل بیت علیهم السلام بر طهارت اهل سنت دلالت می کند». التنقیح المقال، ج 2، ص 85؛ ر. ک: معیار کافر بودن در شیعه و سنی، دکتر حسین رجبی، مقالات حقایق انکارناپذیر شناخت حق و باطل در گستره عقاید اسلامی، نشانی در شبکه جهان پهنا: http://shi s کi.bloک com
3- (3) تحریر الوسیله، امام خمینی رحمه الله، ج 1، ص 119.
4- (4) (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً) «و بخاطر اینکه سرمایه ناپایدار دنیا (و غنایمی) به دست آورید، به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند نگویید: "مسلمان نیستی"».(نساء: 94)

و مراد حقیقی از همه آنها یک چیز است که گاهی به طور اجمال و گاهی به تفصیل بیان شده است.(1) همچنین برپایه دیدگاه فقهای شیعه، نسبت کفر دادن به مسلمان، حرام است. حتی تکفیر زبانی، موجب تعزیر تکفیرکننده می شود.(2)

سه - دیدگاه تکفیری ها و نقد آن

بعد از رویه عملی برخی خلفا و حاکمان در تکفیر و قتل عام پیروان اهل بیت علیهم السلام، خوارج اولین فرقه ای بودند که موضوع تکفیر را در جامعه اسلامی مطرح کرده و به تکفیر حضرت علی علیه السلام(3) و شیعیان آن حضرت پرداختند.(4) آنها به فرموده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

«یمْرُقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ کَمَا یمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیةِ»(5) و به فرموده حضرت علی علیه السلام

«سُیوفُکم عَلی عَواتِقکم»،(6) شمشیرهایشان به دوششان، نه برای کشتن کفار، بلکه به فرموده نبی اکرم صلی الله علیه و آله(7) به قتل مسلمانان می پرداختند و مشرکان را رها می کردند. آنها دایره دینداران را بسیار تنگ گرفته، به طوری که حضرت امیر علیه السلام به آنان فرمود: «اگر مخالفت با من از این روست که می پندارید من خطا کرده ام و گمراه شده ام، پس چرا همه را از دم

ص:85


1- (1) کافی، ج 2، ص 399.
2- (2) ر. ک: کتاب السرائر، ج 3، ص 529؛ الموسوعة الفقهیه، ج 13، ص 228؛ الروضة البهیه فی شرح اللمعة الدمشقیة، ج 9، ص 175؛ کتاب الفقه علی المذاهب الاربعة، عبدالرحمان جزیری، ج 5، صص 194 و 195.
3- (3) آنها امیرالمؤمنین علی علیه السلام را امیر کافران خواندند: المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، عبدالرحمن ابن جوزی، ج 5، صص 124 و 125.
4- (4) پس از آنکه علی علیه السلام خبر کشتن عبدالله بن خباب را شنید و از آنها خواست قاتلان عبدالله و همسرش را تحویل دهند، خوارج گفتند: «ما همگی آنها را کشتیم و کشتن اصحاب تو را حلال می دانیم». مروج الذهب، مسعودی، ج 4، صص 404 و 405.
5- (5) صحیح بخاری، ج 8، ص 219.
6- (6) نهج البلاغه، خطبه 127.
7- (7) «یقتلون اهل الاسلام و یدعون اهل الاوثان»: صحیح البخاری، ج 9، ص 21.

شمشیرهایی که بر شانه حمایل کرده اید، می گذرانید و کسی که گناه کرده با کسی که گناه نکرده درهم می آمیزید؟» خوارج ازارقه پا را از این فراتر نهاده غیر خود، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، حتی قاعدین خوارج را مشرک و کافر می دانستند و کشتن مشرکان، یعنی مخالفان ازارقه و زنان و اطفال آنها را مباح قلمداد می کردند.(1)

سلفیان تکفیری امروزی نیز به صراحت، مسلمانان قرن های مختلف را به خاطر اموری نظیر زیارت بزرگان و اولیاء الله تکفیر می کنند و هیچ فرقی بین زیارت و عبادت قائل نیستند. مؤلف کتاب «عقیدة الشیخ عبدالوهاب» می نویسد:

... در آغاز قرن دوازدهم هجری، بیشتر مردم به خاطر رفتار شرک آمیز، به دوران جاهلیت بازگشته و مشرک شدند؛ زیرا از عبادت خدا روی گردانده و به عبادت اولیا و صالحان پرداخته و در مشکلات به آنان رو آورده و اهل قبور را عبادت می نمودند!(2)

بن باز می گوید: «پیش از حرکت محمد بن عبدالوهاب، مردم نجد به گونه ای بودند که هیچ مؤمنی از آن خشنود نبود و شرک بزرگ فراگیر شده بود تا جایی که درخت ها، گنبدها و... را می پرستیدند».(3)

برای سلفیان، تکفیر بسیار ساده است. آنان بدون اینکه عبادت را تبیین و رابطه زیارت و عبادت را روشن کنند، همه را به راحتی تکفیر می کنند؛ بر همین اساس علمای اهل تسنن برداشت وهابیت را نقد کرده و می گویند: «وهابیان مانند خوارج، اهل بغی اند و حکم اهل بغی در مورد آنها صادق است».(4) از این سلفی ها باید پرسید: آیا مشرک

ص:86


1- (1) ر. ک: مقالات الاسلامیین، ص 86؛ الملل و النحل، ج 1، ص 120؛ الفرق بین الفرق، صص 103-105؛ تاریخ المذاهب الاسلامیه، صص 63 و 64.
2- (2) عقیدة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص 36.
3- (3) همان، ص 45.
4- (4) علامه شامی، از علمای بزرگ دیوبندیه، می نویسد: «چنان که در زمان ما پیروان محمد بن عبدالوهاب خروج نموده و خود را پیروان احمد بن حنبل معرفی می نمایند، اما آنان بر این عقیده هستند که فقط آنها مسلمان و مخالفان

دانستن مسلمانان، خلاف صریح قرآن و روایات نیست که هرکس شهادتین را بر زبان جاری کند، مسلمان بوده و جان و مالش محترم است ؟! گویا فراموش کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله به آن صحابه ای که فردی را کشت، در عین اینکه شهادتین را گفته بود، فرمود: «مگر تو در دل او بودی که عقیده به خدا نداشت ؟!»(1) آیا سلفیان تکفیری در دل هر مسلمان هستند که می گویند با زیارت بزرگان دین، آنان را می پرستیدند؟! مگر عبادت از امور قلبی نیست ؟! آیا اعتقاد به خدا قلبی نیست ؟!

واقعیت این است که دیدگاه سلفیان تکفیری با هیچ کدام از مبانی اصیل اسلام سازگاری ندارد و درباره رد دیدگاه های افراطی آنها علمای شیعه و سنی کتاب ها و آثار متعددی نوشته اند.(2) در اسلام برای تکفیرکننده جزای شدیدی در نظر گرفته شده است. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«من کفر مسلماً فقد کفر»؛ «شخص تکفیرکننده از جرگه اسلام خارج می شود». علاوه بر آن به خاطر عاملیت یا سببیت در قتل مسلمان باید قصاص شود و پس از آن، خلودِ در جهنم در انتظار اوست.

ص:87


1- (1) در اینکه بر اسلام شخص، ظن کفایت می کند، باب بزرگی در فقه اهل تسنن باز شده که به باب «أن الأحکام تناط بالمظان والظواهر، لاعلی القطع واطلاع السرائر» نام دارد؛ ر. ک: الجامع لأحکام القرآن، ج 5، ص 338؛ المعجم الکبیر، ج 18، ص 226.
2- (2) ر. ک: مجله سراج منیر، «کتابشناسی تکفیر»، تابستان 1391، شماره 6.

ح) اصل عدم ملازمه اختلاف عقیده با حلیت قتل مخالف

طبق روایات نبوی صلی الله علیه و آله، اهل ذمه یا حتی کافر حربی اگر در تعهد مسلمانان است یا به او امان داده شده، کسی حق ندارد او را بکشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ قَتَلَ مُعَاهَدًا لَمْ یرِحْ رَائِحَةَ الْجَنَةِ وَإِنّ رِیحَهَا تُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ أَرْبَعِینَ عَامًا.(1)

کسی که فرد عهدبسته را به قتل برساند، بوی خوش بهشت به مشام وی نخواهد رسید؛ حال آن که بوی خوش بهشت از فاصله چهل سال به مشام می رسد.

مَنْ قَتَلَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الذِمَةِ لَمْ یجِدْ رِیحَ الْجَنَةِ وَإِنَّ رِیحَهَا لَیوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ سَبْعِینَ عَامًا.(2)

کسی که فردی از اهل ذمه را به قتل برساند، بوی خوش بهشت به وی نخواهد رسید؛ حال آن که بوی خوش بهشت از فاصله هفتاد سال به مشام می رسد.

مَنْ آمَنَ رَجُلا عَلَی دَمِهِ فَقَتَلَهُ فَأَنَا بَرِیءٌ مِنَ الْقَاتِلِ، وَإِنْ کَانَ الْمَقْتُولُ کَافِرًا.(3)

مردی که تأمین جانی داشته باشد و کسی او را بکشد، من از قاتل بیزاری می جویم؛ اگرچه مقتول کافر باشد.

در بعضی از روایات آمده است:

«وَجَبَتْ لَهُ النَّارُ»(4) ؛ «آتش (جهنم) بر وی واجب می گردد».

پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله نه تنها از قتل، بلکه حتی از ترساندن یک مسلمان نیز نهی فرموده اند. در روایتی از سنن ابی داوود آمده است که گروهی از صحابه، فرد مسلمانی را که خواب بود، ترسانده و به وی خندیدند. پیامبر صلی الله علیه و آله پس از جویا شدن ماجرا به آنان فرمود:

«لَا یحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یرَوِعَ مُسْلِماً»(5) ؛ «بر هیچ مسلمانی جایز نیست که مسلمان دیگری را بترساند».(6)

ص:88


1- (1) صحیح بخاری، ح 3166، باب إِثْم مَنْ قَتَلَ مُعَاهَدًا بِغَیرِ جُرْمٍ.
2- (2) مسند احمد بن حنبل؛ ج 4، ص 237.
3- (3) المعجم الصغیر، طبرانی، ج 1، ص 211، ح 557.
4- (4) همان، ح 16494.
5- (5) سنن ابی داوود، ح 4351.
6- (6) «ترور و قتل عام از دیدگاه قرآن و اسلام»، مولوی سید محمد درتکیده؛ مقاله اعتقادات اهل سنت و جماعت، احناف (بریلوی)؛ قتل از منظر قرآن، حوزه علمیه مجددیه نعیمیه؛ نشانی مقاله و ارجاعات در فضای مجازی: moj ieh.bloک com/post/14

جهاد نیز تا آنجا که ممکن است باید سود معنوی دوطرفه داشته باشد.(1) وقتی دشمن در حال گمراهی کشته می شود، این جهاد فقط برای مجاهدان سود می بخشد. حتی الامکان باید دشمن زنده بماند و هدایت شود. امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

فَواللهِ ما دَفَعتُ الحَربَ یَوماً الاّ وَاَنا اطمَعُ ان تَلحَقَ بی طائِفَةٌ فَتهتَدی بی ونَعْشُوَ الی ضَوْئی وَذلک احبُّ الیّ مِن أن اقتلَها علی ضَلالهاَ وَان کانتْ تَبوءُ بآثامِها.(2)

سوگند به خدا هیچ روزی جنگ را به تأخیر نینداختم، مگر به امید اینکه گروهی از مردم [فریب خورده] به من ملحق شوند و به وسیله من هدایت شوند و با آن بینایی ضعیفی که دارند، از روشنایی من بهره ور گردند. این [تأخیر در صورتی که چنین نتیجه ای دربرداشته باشد] برای من محبوب تر از آن است که آن فریب خوردگان را در ضلالتی که غوطه ورند، نابود بسازم؛ اگرچه در سرنوشت و مقصد نهایی با گناهان خود دمساز شوند.

ط) ممنوعیت نسل کشی از منظر مکاتب فکری

اشاره

از نظر مکاتب الهی، قتل عام و نسل کشی مردود و ممنوع است. حتی اگر در عهدین چیزی غیر از این دیده می شود،(3) بنابر تصریح قرآن، این مطالب تحریف شده و منطبق با آموزه های پیامبران الهی نیست. از نظر مکاتب انسانی معاصر نیز کشتار جمعی انسان ها ممنوع است؛ به طوری که بعد از تأسیس سازمان ملل متحد، یکی از اولین مواردی که به آن پرداخته شد و مجازات های بین المللی برای آن در نظر گرفته شد، کشتار جمعی

ص:89


1- (1) حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید: «بَعَثَنِی رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله إلَی الَیمَنِ فَقَالَ یا عَلِی لَاتُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَی تَدْعُوَهُ إِلَی الْإِسْلَامَ وَایم اللهِ لأَنْ یهْدِی اللهُ عَزَوَجَلَ عَلی یدَیکَ رَجُلًا خَیرٌ لَکَ مِمَا طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَمْسَ وَ غَرَبَتْ وَ لَک وَلَاؤُهُ یا عَلِی»؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 43.
2- (2) نهج البلاغه، خطبه 54.
3- (3) در عهد قدیم می خوانیم: «همه را در شهر هلاک کنید، زن و مرد و کودک و پیر و حتی گاوها و گوسفندها و چهارپایان را از دم تیغ بگذرانید و شهر و هر آنچه در آن هست را آتش بزنید». عهد قدیم، سفر یوشع، اصحاح 6.

بود. نگاهی به اصول کنوانسیون منع کشتار جمعی مصوب توسط نمایندگان کشورهای مختلف، این موضوع را به خوبی ثابت می کند.

یک - تصویب کنوانسیون منع نسل کشی و کشتار جمعی

کنوانسیون مجازات و منع ارتکاب جرم نسل کشی در سال 1948 م و درست یک روز پیش از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در دسامبر 1948 م به تصویب رسید. گرچه در این کنوانسیون بحثی از مقوله تعهد دولت ها به منع پدیده نسل کشی به میان نیامده است، لیکن در واقع دولت های عضو، موظف به اجرای محتویات کنوانسیون می باشند که خود بیانگر منع دولت ها از این پدیده شوم است و عدم پیوستن دولت ها به معاهده منع ژنوسید، موجب اباحه این عمل از سوی آنها نیست. متأسفانه خود دولتمردان، این پدیده شوم را مرتکب می شوند تا از این طریق مخالفان خود را سرکوب کنند.

وظیفه ابتدایی منع نسل کشی مربوط به دولت هاست که در صورت تخطی، مسئولیت قضایی دارند؛ به همین دلیل دادگاه کیفری بین الملل، مطابق ماده 6 و 9 کنوانسیون، به رسیدگی به جرم نسل کشی مبادرت می ورزد. گفتنی است صلاحیت دادگاه کیفری بین الملل، به نوعی صلاحیت تکمیلی بوده که در صورت عدم مداخله دولت ها در جلوگیری از پدیده نسل کشی، ولو در زمان صلح، به این جرم رسیدگی می کند.

اطلاق پدیده نسل کشی در کنوانسیون لزوماً به معنای از بین بردن انسان ها به صورت دسته جمعی نیست. مطابق ماده 3 کنوانسیون، اعمالی نظیر معاونت در جرم از طریق تبانی یا تحقق جرم مستقل یا در حد شروع به جرم نیز در شمول اطلاق این واژه قرار می گیرد. دادگاه های ملی نیز می توانند به این جرم رسیدگی کنند، ولی به لحاظ اینکه اصولاً دولتمردان، این جرم را انجام می دهند، می توان گفت که مطابق ماده 4 کنوانسیون، اعضای حکومت نیز مشمول مجازات قرار می گیرند؛ به نظر می رسد موارد مندرج در

ص:90

ماده 3 کنوانسیون، در خصوص نسل کشی فیزیکی، جنبه حصری داشته و شامل ژنوسید فرهنگی و عقیدتی نمی شود. البته اصطلاح ژنوسید برای اولین بار در دادرسی های دادگاه نورنبرگ که در خصوص رسیدگی به جنایت های جنگی نازی ها در جنگ جهانی اول تشکیل شد، استعمال شد.(1)

دو - خلاصه متن کنوانسیون منع کشتار جمعی (ژنوسید)

طرف های متعاهد با در نظر گرفتن اینکه مجمع سازمان ملل متحد به وسیله قطعنامه شماره (1) 86، مورخ 11 دسامبر 1946 م خود، اعلام داشته که کشتار جمعی (ژنوسید) جنایتی است که نسبت به حقوق بین الملل ارتکاب می شود و برخلاف روح و مقصد سازمان ملل بوده و دنیای متمدن چنین عملی را محکوم می کند و با اذعان به اینکه در تمام دوره های تاریخ، این عمل، خسارات بسیاری به عالم انسانیت وارد ساخته است و با اطمینان به اینکه برای رهایی عالم انسانیت از چنین بلیه وحشتناک، همکاری بین المللی ضرورت دارد، در مراتب ذیل موافقت حاصل نمودند:

ماده 1: طرف های متعاهد تصدیق و تأیید می کنند که «ژنوسید»، اعم از اینکه در موقع صلح صورت گیرد یا جنگ، به موجب حقوق بین المللی، جنایت محسوب می شود و تعهد می کنند از آن جلوگیری کرده و مورد مجازات قرار دهند.

ماده 2: در قرارداد فعلی، مفهوم کلمه «ژنوسید» یکی از اعمال مشروحه ذیل که به نیت نابودی تمام یا گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی ارتکاب گردد، از این قرار است:

1. قتل اعضای آن گروه (ملی، قومی، نژادی و مذهبی)؛

ص:91


1- (1) از نمونه دولت هایی که به این عمل زشت دست یازیدند، می توان به دولت میلوشویچ، معروف به قصاب بالکان و وزیر جنگ وی، یعنی کارادزیچ در کشتار مسلمانان و بوسنیائیان، در خلال سال های 1992 و 1995 م و نیز حمله وحشیانه اخیر اسرائیل به مردم بی دفاع غزه، اشاره کرد. کشور ایران در سال 1956 م به این کنوانسیون پیوسته است؛ ر. ک: متن کنوانسیون منع نسل کشی (ژنوسید) جاهلیت دنیای مدرن، رامین قنبری گچسارانی، نشانی مقاله در فضای مجازی: http://www.hoghooghd .com/b h -l /1257-1389-04-13-12-09-58.html

2. صدمه شدید نسبت به سلامت جسمی یا روحی افراد آن گروه؛

3. قرار دادن عمدی گروه در معرض وضعیات زندگانی نامناسبی که منتهی به زوال قوای جسمی کلی یا جزئی آن بشود؛

4. اقداماتی که به منظور جلوگیری از توالد و تناسل آن گروه صورت گیرد؛

5. انتقال اجباری اطفال آن گروه به گروه دیگر؛

ماده 3: نسل کشی (ژنوسید) شامل: تبانی به منظور ارتکاب ژنوسید، تحریک مستقیم و علنی برای ارتکاب ژنوسید، شروع به ارتکاب به ژنوسید و مشارکت در جرم ژنوسید نیز می باشد.

ماده 4: اشخاصی که مرتکب ژنوسید یا اعمال مشروحه در ماده سوم شوند، اعم از اینکه اعضای حکومت یا مستخدمان دولت یا اشخاص عادی باشند، مجازات خواهند شد.

ماده 5: طرف های متعاهد، ملتزم می شوند که طبق قوانین اساسی مربوط خود، تدابیر قانونی لازم برای تأمین اجرای مقررات این قرارداد اتخاذ کنند و مخصوصاً کیفرهای مؤثر درباره مرتکبین ژنوسید یا یکی دیگر از اعمال مشروحه در ماده سوم را در نظر بگیرند.

ماده 6: اشخاص متهم به ارتکاب ژنوسید یا یکی دیگر از اعمال مشروحه در ماده 3، به دادگاه های صالح کشوری که جرم در آنجا ارتکاب شده یا به دادگاه کیفری بین المللی که طرف های متعاهد، صلاحیت آن را شناخته باشد، جلب خواهند شد.

ماده 7: عمل ژنوسید و اعمال دیگر مذکوره در ماده 3، از لحاظ استرداد مجرمین، جرم سیاسی محسوب نمی شود. در این قبیل موارد، طرف های متعاهد تعهد می کنند طبق قوانین کشور خود و قراردادهای موجود استرداد، موافقت کنند.

ماده 8: هر یک از متعاهدین می توانند از مراجع صلاحیت دار سازمان ملل بخواهند که طبق منشور ملل متحد برای جلوگیری و مجازات ژنوسید یا اعمال دیگر مذکور در ماده 3، اقدامات مقتضی به عمل آورد.(1)

ص:92


1- (1) متن ذیل ترجمه کنوانسیون مزبور برگرفته از سایت مرکز اطلاعات سازمان ملل است، همان.

فصل اول: کشتار جمعی سادات و مسلمانان شیعه در قرن اول هجری

اشاره

ص:93

ص:94

گفتار اول: کشتار جمعی قبایل هوادار حاکمیت اهل بیت علیهم السلام در زمان خلیفه اول

اشاره

در اواخر عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و زمان رحلت آن حضرت، عده زیادی از قبایل عرب شورش کرده و مرتد شدند. اگرچه بعدها در خصوص آن مبالغه زیادی شد و حتی لفظ «ارتدت العرب قاطبة»(1) نیز درباره آن به کار رفت. دلیل جرئت یافتن شورشیان، افزون بر فقدان حضور پیامبر صلی الله علیه و آله، اختلافی بود که در مدینه و میان صفوف مسلمانان رخ داده بود. اگر سران سقیفه، براساس فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله، به همراه سپاه اسامه حرکت می کردند و خلافت به کسی که پیغمبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم معین کرده بود انتقال می یافت، قبایل بیرون مدینه به خود جرئت سرپیچی از دولت مرکزی را نمی دادند.(2)

ص:95


1- (1) «عن عائشة قالت لما قبض رسول الله ارتدت العرب قاطبة»، البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 6، ص 33؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج 30، ص 314؛ نیل الاوطار، شوکانی، ج 1، ص 36؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 260.
2- (2) حضرت زهرا علیها السلام به این واقعیت اشاره کرده، فرمود: «... به خدا قسم اگر دست خود را از زمامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام داده بود، برمی داشتند، آن را با دست خود می گرفت و ایشان را به راهی آرام می برد که مرکبش آزار نبیند و سوارش اذیت نشود؛... و برای ایشان بر. کاتی از آسمان و زمین گشوده می شد»: بلاغات النساء، ابن طیفور، ج 1، ص 70. همچنین روایاتی در کتب اهل تسنن نقل شده که سخن حضرت زهرا علیها السلام را تأیید می کند و حضرت علی علیه السلام را موجب اتحاد جامعه اسلامی می داند؛ ر. ک: المستدرک، ج 3، ص 122؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 387؛ کنز العمال، ج 11، ص 615، ح 32983؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 383؛ المناقب، خوارزمی، ص 329؛ ینابیع المودة، ج 2، ص 86.

خلیفه اول قبل از پرداختن به بحران ردّه به سرکوبی مخالفان حاکمیت خود در مدینه پرداخت.(1) قبلاً اشاره شد که برنامه ریزی برای حذف مخالفان، بدون محاکمه، از نوع «کشتار جمعی برنامه ریزی شده» است که متأسفانه در سال های اولیه بعد از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله اتفاق افتاد. حمله به خانه حضرت زهرا علیها السلام که منجر به شهادت ایشان شد،(2) ترور ناموفق حضرت علی علیه السلام و قتل برخی از صحابه، نمونه های بارزی از این اقدامات بود.(3) از طرف دیگر، جریان ردّه دو فرصت بی نظیر برای خلیفه اول ایجاد کرد که عبارت بود از:

الف) بزرگ بنی هاشم، حضرت علی علیه السلام که از بیعت با او خوداری کرده بود، برای حفظ اساس اسلام، راه سکوت در پیش گرفت و طبعاً بنی هاشم و صحابه بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله نظیر سلمان، مقداد و ابوذر نیز از ایشان تبعیت کردند.(4)

ب) خلیفه اول موفق شد با استفاده از جریان ردّه، به قبایل هوادار خلافت حضرت علی علیه السلام نیز برچسب ارتداد بزند. این در حالی بود که آنها مرتد نشده بودند و تنها به

ص:96


1- (1) انساب الاشراف، احمد بن یحیی، بلاذری، ج 1، ص 586؛ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه، ج 1، ص 14؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 308 و ج 3، ص 208؛ مروج الذهب، علی بن حسین مسعودی، الجمل، محمد بن محمد مفید، ص 59.
2- (2) تاریخ الامم والملوک، ج 2، ص 619؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج 1، ص 62؛ لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج 4، ص 219؛ عقد الفرید، ج 28، ص 322 و ج 3، ص 163؛ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 13؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 134 و ج 2، ص 19؛ اثبات الوصیه، مسعودی، ص 123؛ سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 578؛ میزان الاعتدال، ذهبی، ج 1، ص 139؛ الوافی بالوفیات، صفدی، ج 6، ص 17؛ فرائد السمطین، الحمویی الجوینی الشافعی، ج 2، ص 35؛ کنزالعمال، ج 5، ص 631.
3- (3) انساب الاشراف، ج 1، ص 589؛ العقد الفرید، ابن عبدربه، ج 4، ص 260؛ الاحتجاج، طبرسی، ج 1، صص 94، 127؛ الامام علی بن ابی طالب، عبدالمقصود عبدالفتاح، ج 1، ص 153.
4- (4) حضرت در این باره فرمود: «تنها چیزی که نگرانم کرد، شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او بیعت کردند. من دست باز کشیدم، تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد صلی الله علیه و آله را نابود سازند. پس من ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست»؛ نهج البلاغه، نامه 53، ترجمه محمد دشتی، ص 348.

دلیل حمایت از جانشینی حضرت علی علیه السلام از دادن زکات به او خودداری کردند و بعضاً نیز با اجازه ای که پیش تر از پیامبر صلی الله علیه و آله داشتند، زکات را بین مستمندان قبیله خود تقسیم کردند.(1) ولی آن قبایل، به دلیل حمایت از جانشینی حضرت علی علیه السلام، بی گناه قتل عام شدند. برخورد همراه با قساوت سپاهیان خلیفه اول با این قبایل، اولین کشتار جمعی شیعه را در تاریخ رقم زد که به دو مورد برجسته آن اشاره می شود:

1. قتل عام قبیله بنی یربوع

مسکن این قبیله نزدیک عراق، و رئیس آن، مالک بن نویره تمیمی، معروف به ابوالفصیل بود که از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به شمار می رفت. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داد که او نماینده پیامبر صلی الله علیه و آله در قبیله خودش باشد. وی در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله زکات و صدقات را جمع می کرد و به مدینه می فرستاد.(2) بعد از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله، مالک بن نویره در روز جمعه ای وارد مدینه شد و ابوبکر را بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله مشاهده کرد. با تعجب پرسید: «وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله که به موالات او امر شده بودم، چه کرد؟» به او گفتند: «ای اعرابی! اتفاق دیگری بعد از آن افتاد». مالک گفت: «سوگند به خدا! اتفاقی نیفتاده، بلکه شما به خدا و رسول صلی الله علیه و آله خیانت کردید». سپس رو به خلیفه اول کرد و گفت: «چه کسی تو را بالای این منبر برده، درحالی که وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته است». ابوبکر فرمان اخراج او را از مسجد داد و بعد از آن واقعه به صورت پنهانی دستور قتل او را به خالد بن ولید داد؛ با هجوم خالد به قبیله مالک بن نویره او و نوزده تن از افراد قبیله اش قتل عام شدند.(3)

طبری و ذهبی در حوادث سال 11 هجری تصریح به عدم ارتداد مالک بن نویره و

ص:97


1- (1) الإصابة، ج 5، ص 560.
2- (2) همان.
3- (3) تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 503؛ تاریخ الاسلام، ج 3، ص 33؛ مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، ج 1، ص 267؛ ر. ک: قرائة جدیدة لحروب الردة، علی کورانی عاملی، ص 224.

قبیله اش دارند و از قول یکی از مهاجمان چنین می نویسند:

وقتی ما به قبیله مالک بن نویره حمله کردیم، اینها در برابر ما سلاح کشیدند و ما گفتیم که مسلمانیم. آنها هم گفتند: «ما نیز مسلمانیم». گفتیم: «اگر مسلمان هستید پس این سلاح ها چیست ؟» اسلحه ها را به زمین گذاشتند. ما نماز خواندیم و قبیله مالک هم با ما نماز خواندند.(1)

ابن أعثم در الفتوح درخصوص چگونگی قتل عام قبیله مالک می نویسد:

خالد بن ولید دستور داد پسرعموهای مالک را گردن بزنند. آنها گفتند: «ما همه مسلمان هستیم؛ چرا به قتل ما دستور می دهی ؟» پیرمردی از آنها گفت: «آیا ابوبکر دستور نداده کسی را که به سوی قبله نماز خواند، حق کشتنش را ندارید؟» خالد بن ولید گفت: «شما اصلاً یک لحظه هم نماز نخوانده اید». ابوقتاده که از صحابه بود، در مقابل خالد ایستاد و گفت: «خالد تو این حق را نداری که دستور کشتن اینها را صادر کنی. من خود شاهد بودم که اینها پشت سر ما نماز خواندند». ولی خالد نپذیرفت و دستور داد که اینها را یکی پس از دیگری گردن زدند. خالد دستور داد مالک را نیز گردن بزنند. مالک گفت: «آیا دستور قتل مرا صادر می کنی و حال آنکه من مسلمانم و به قبله نماز می خوانم ؟» خالد گفت: «اگر مسلمانی، چرا زکات نمی دهی ؟» مالک گفت: «پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داده است که زکات را به نائب و خلیفه واقعی برسانیم». در نهایت خالد گفت: «هیچ راهی ندارم جز اینکه تو را بکشم». مالک به همسرش نگاه کرد و گفت: «به خاطر این زن می خواهی مرا بکشی تا او را تصاحب کنی». خالد گفت: «نه، تو را به خاطر رجوعت از اسلام می کشم».(2)

این در حالی بود که خالد دلیلی بر ارتداد او نداشت. ذهبی در تاریخ اسلام تصریح

ص:98


1- (1) تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 503، تاریخ اسلام، ج 3، ص 33.
2- (2) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 131؛ الإصابة، ج 5، ص 561.

می کند که خالد به ضرار بن ازور گفت: «گردن او را بزن، درحالی که مالک به همسرش نگاه می کرد».(1) خالد پس از قتل مالک به همسر او تجاوز کرد و سر بریده مالک بن نویره را که از شرفای قومش بود، برای پختن طعام زیر دیگ قرار داد.(2) اجساد قربانیان قتل عام نیز مدتی بر زمین ماند تا یکی از هم قبیله های مالک، به نام منهال، آنها را به خاک سپرد.(3) زنان این قبیله از جمله همسر مالک بن نویره که به وسیله خالد بن ولید هتک حرمت شده بود، اسیر شده، به مدینه آورده شدند که بعدها توسط افراد قبیله خود، آزاد شدند.(4)

سؤالی که مطرح می شود این است که آیا هرکس که زکات نداد، باید خود و تمام افراد قبیله اش کشته، زنانش اسیر و فروج آنها بر لشکریان مسلمان مباح شود؟ آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مقابل امتناع ثعلبه از دادن زکات، چنین رفتاری با او و قبیله اش کردند؟ عجیب تر آن که در توجیه این کار می گویند خالد در این قتل عام اجتهاد کرده و در اجتهاد خود خطا کرده! حال آیا نمی توان همین موضوع را در مورد مالک بن نویره گفت که او در تقسیم زکات بین فقرای قبیله خود اجتهاد کرده و در اجتهادش خطا کرده ؟! از طرف دیگر همسر مقتول، ولو مرتد و کافر، برای اینکه در حباله نکاح شخص دیگری قرار گیرد، باید عده وفات نگه دارد و طبعاً کار شنیع خالد، زنای محصنه محسوب می شد؛ عمر بن خطاب نیز به همین موضوع اشاره و برای خالد تقاضای سنگسار کرد.(5) ازاین رو توجیه برخی از متعصبین معاصر که می گویند خالد صبر کرد تا مدت عده همسر خالد

ص:99


1- (1) تاریخ الاسلام، ج 3، ص 33.
2- (2) حال آنکه خداوند در قرآن می فرماید:(وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا) «و به خاطر اینکه سرمایه ناپایدار دنیا (و غنایمی) به دست آورید، به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند نگویید: «مسلمان نیستی» زیرا غنیمت های فراوانی (برای شما) نزد خداست.» نساء: 94. این کار خالد، بعدها در ادبیات عرب نیز انعکاس زیادی یافت و شعرا در مورد آن اشعار مشهوری سرودند: تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 503؛ الأغانی، ابونعیم اصفهانی، ج 15، ص 239؛ ر. ک: قرائة جدیدة لحروب الردة، ص 224.
3- (3) بحارالانوار، ج 30، ص 490.
4- (4) النص والإجتهاد، سید شرف الدین، ص 116.
5- (5) تاریخ طبری، ج 2، ص 504.

بگذرد و بعد با او ازدواج کرد، مضحک است؛ چراکه اگر این مدت طولانی گذشته بود، جایی برای اعتراض عمر نبود؛ ثانیاً ابوبکر خالد را بعد از قتل عام قبیله بنی یربوع مأمور حمله به قبایل دیگر کرد؛ در آنجا نیز خالد همین کارها را انجام داد؛ چنان که وقتی خالد به سرزمین بنی حنیفه هجوم برد، در آن حمله نیز 1200 مسلمان کشته شدند. خالد، درحالی که هنوز این خون ها خشک نشده بود، در همان شب دختر مجاعة بن مراره، از رؤسای بنی حنیفه، را به زور با عنوان ازدواج تصاحب کرد.(1)

این بار حتی ابوبکر نیز اعتراض کرد؛(2) ثالثاً خالد علاوه بر چند زن عقدی خود، چگونه می تواند به هر قبیله ای که حمله کرده، زن و دختری را، به ادعای برخی، به عقد خود در آورد؟! برخی برای توجیه کار خالد، بدون اشاره به منبع قابل اطمینانی، گفته اند مالک بن نویره، مرتد و طرفدار و مؤذن سجاح (زن مدعی نبوت) شده بود؛ این در حالی است که منابع تاریخی تأکید می کنند که مالک نزد خالد به اسلام خود اقرار کرد. در صورت پذیرش این مطلب این سؤال مطرح می شود که وقتی خلیفه اول، مدعیان نبوت نظیر سجاح و قیس بن عبد یغوث را عفو می کند، چرا صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله با نوزده نفر از قبیله خود قتل عام می شود؟ حال آن که قیس بن عبد یغوث، افزون بر ادعای نبوت، قاتل دادویه، مسلمان ایرانی در یمن بود.(3) همچنین بنابر تصریح منابع، مالک و مردان قبیله اش وقتی گردن زده شدند که اسیر و دست بسته بودند. این در حالی است که حتی اگر کافر هم بودند، قتل عام آنها مبنای شرعی نداشت؛ چراکه اسلام اجازه

ص:100


1- (1) تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 284؛ مغازی رسول الله، ج 3، ص 69؛ تاریخ الخمیس، ج 3، ص 343؛ ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج 2، ص 87؛ الثقات، ج 2، ص 185.
2- (2) تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 284؛ تاریخ الخمیس، ج 3، ص 343؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 2، ص 87.
3- (3) شهید مطهری در این باره می نویسد: «شاید این اولین موردی باشد که در آن حقوق اسلامی پایمال شد و تبعیض نژادی و تعصب قومی به کار رفت و برتری عرب را بر عجم به کار بستند؛ زیرا همه می دانستند که قیس مرتد شده و با دشمنان اسلام نیز همکاری می کند و دادویه، مسلمان ایرانی، برای دفاع از اسلام کشته شده است»؛ مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج 14، ص 93، «اسلام از نظر ملیت ایرانی، مبارزه ایرانیان یمن با گروهی از مرتدین عرب».

قتل عام اسرا را نداده است.

به این قتل عام دو دسته از افراد اعتراض کردند: اول، افرادی از صحابه، از جمله ابوقتاده که در مقابل خالد ایستاد و گفت: «خالد تو حق نداری دستور کشتن اینها را صادر کنی. من خود شاهد بودم که اینها پشت سر ما نماز خواندند». بعد از این ماجرا ابوقتاده با خداوند عهد کرد که در هیچ سفری همراه خالد بن ولید نباشد؛(1)

دوم، افرادی از صحابه که در مدینه به این قتل عام اعتراض کردند؛ از جمله عمر بن خطاب که به خالد گفت: «مسلمانی را می کشی و بر همسر او تجاوز می کنی ؟ قسم به خدای عالم در حق تو حد جاری می کنم و تو را سنگسار خواهم نمود».(2) خالد نزد ابوبکر رفت و گفت: «من اجتهادی کردم و در این اجتهاد خود خطا نمودم». ابوبکر به عمر گفت: «خالد تأویل و اجتهادی کرده و خطا نموده است». لذا از حد زدن به خالد ابن ولید صرف نظر کرد.(3)

موضوع دیگر در این قضیه، اختلاف نظر خلیفه اول و دوم است. عمر بن خطاب، خالد را عدوالله، مستحق رجم، زناکار و قاتل نفس محترمه می دانست.(4) اما ابوبکر او را شمشیر خدا و مجتهد خطاب می کرد(5) و حتی می گفت: «من هرگز شمشیری که خداوند آن را از نیام کشیده، در نیام نخواهم کرد!»(6)

ص:101


1- (1) تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 503؛ تاریخ اسلام، ج 3، ص 33.
2- (2) تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 504.
3- (3) همان، ج 2، ص 503؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، صص 358 و 359؛ وفیات الأعیان وأنباء أبناءالزمان، ابن خلکان، ج 6، ص 15؛ تاریخ الإسلام، ج 3، صص 36 و 37؛ إمتاع الأسماع، مقریزی، ج 14، ص 239؛ کنز العمال، متقی هندی، ج 5، ص 619.
4- (4) تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 504.
5- (5) همان، ج 2، صص 503 و 504؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 359؛ إمتاع الأسماع، ج 14، صص 239 و 240.
6- (6) الکامل فی التاریخ، ج 2، صص 358 و 359.

2. قتل عام قبیله کنده

ابن اعثم در الفتوح می نویسد:

زیاد بن لبید، از جانب خلیفه اول، به طرف قبیله کنده و بنی تمیم رفت و از آنها تقاضای زکات و دعوت به خلافت ابوبکر کرد. برخی بزرگان قبیله بنی تمیم، نظیر حارث بن معاویه، عدم سابقه عهد با ابوبکر را مطرح کردند.(1) ولی زیاد به انتخاب اهل مدینه اشاره کرد. حارث درباره حق اهل بیت علیهم السلام پرسید: «چرا اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را از خلافت دور کردید و حال آنکه آنها شایسته ترین انسان ها به خلافت بودند و قرآن می گوید:(وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللّهِ) .(2) «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر، در احکامی که خدا مقرّر داشته، (از دیگران) سزاوارترند». زیاد گفت: «برای اینکه مهاجرین و انصار نظر دادند که ابوبکر برای خلافت شایسته است». حارث بن معاویه جواب داد: «قسم به خدا این چنین نیست. شما اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را جز از راه حسد، از خلافت دور نکردید. ما نمی توانیم باور کنیم که پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا برود، ولی خلیفه ای برای مردم معیّن نکند».(3)

آن گاه از زیاد خواست که از قبیله اش بیرون رود و گفت: «از ما دور شو! تو ما را به غیر رضای خداوند دعوت می کنی». برخی دیگر از صحابه حاضر در آنجا نظیر عرفطة بن عبدالله ذهلی نیز به زیاد اعلام کردند که ما به خلیفه شما نیازی نداریم و ما پیرو پیامبر صلی الله علیه و آله و خلیفه منصوب او هستیم. بعد از آن هرجا که زیاد بن لبید می رفت، به او می گفتند که ما حاضر نیستیم زیر بار خلافت ابوبکر برویم.(4)

ابن اعثم در ادامه می نویسد: زیاد خود را به مدینه رساند و گزارش این قضایا را به

ص:102


1- (1) الفتوح، ابن اعثم، ج 1، ص 48.
2- (2) انفال: 75.
3- (3) الفتوح، ج 1، ص 48.
4- (4) همان، صص 18، 48 و 53.

ابوبکر داد. ابوبکر سپاهی تازه نفس به تعداد سه هزار نفر، به فرماندهی زیاد بن لبید، به طرف آنها فرستاد.(1) همچنین مهاجر بن ابی امیه را با هزار نفر، و عکرمة بن ابی جهل را با پانصد نفر به سوی آنها روانه کرد. اشعث بن قیس، یکی از رؤسای کنده، با آنها جنگید و ابتدا پیروز شد. ولی بعد از آن به قلعه ملوک کنده، در نزدیکی حضرموت، پناه برد. سپاه ابوبکر قلعه را محاصره کرد و با طولانی شدن محاصره، اشعث بن قیس، به قبیله خود خیانت کرد و برای خود و ده نفر از همراهانش امان گرفت و قلعه را تسلیم کرد».(2)

سپاه خلیفه اول، به غیر از اشعث و ده نفر از همراهان او، بقیه مردان ساکن قلعه را که هفتصد الی هشتصد نفر بودند، قتل عام و اموال آنها را غارت کردند و زنان را به اسارت بردند. خلیفه اول می خواست آنها را میان مردم تقسیم کند، ولی عمر مانع شد و گفت: «اینها همه زنان مسلمان و گوینده لا إله إلا الله هستند».(3) سرانجام ابوبکر دستور داد همه آنها را زندانی کنند. وقتی عمر به خلافت رسید، دستور آزادی آن زنان را داد و گفت: «همه برای رضای خدا آزاد هستید و برای آزادی هم نیازی به فدیه ندارید».(4)

ابوبکر پس از کشتار هشتصد مسلمان و اسارت زنان آنها، اشعث بن قیس را که به قبیله خویش خیانت کرده بود از مقربان خود قرار داد و خواهر خود را به عقد او در آورد.(5) اشعث از آن زمان به نام «عرف النار» معروف شد و همه حتی قبیله اش وی را

ص:103


1- (1) الفتوح، صص 48-53.
2- (2) اشعث بن قیس اعتقادات شیعی نداشت. از این رو به آنها خیانت کرد و از مقربان خلیفه اول شد؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 316؛ معجم الرجال الحدیث، ج 15، ص 94.
3- (3) این اعترافات نشان می دهد افرادی را که به بهانه ارتداد می کشتند، جز برخی هواداران مدعیان نبوت، بقیه مرتد نشده و ضرورتی از ضروریات اسلام را انکار نکرده بودند؛ الفتوح، ج 1، ص 48.
4- (4) الامامة و السیاسة، ابن قتیبه، ج 2، ص 119.
5- (5) الفتوح، ج 1، ص 46.

لعن می کردند.(1) حضرت علی علیه السلام نیز بعدها به خیانت او اشاره کردند.(2)

کندیون موضوع اولویت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را برای جانشینی مطرح و با خلافت خلیفه اول مخالفت کردند. آنان، آن طوری که برخی گمان کرده اند، مرتد نبودند. گفتنی است حارث بن معاویة بن زمعه که با فرستاده خلیفه اول احتجاج کرد، صحابی بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و از روات احادیث بود و عبادة بن صامت و ابی درداء از او حدیث نقل کرده اند.(3) البته برخی منابع، جرقه اختلاف را اصرار زیاد بن لبید در خصوص یک شتر می دانند و می نویسند: زیاد بن لبید که مأمور زکات آن منطقه بود، ناقه مردی را به عنوان زکات مهر نهاد، درحالی که زکاتی بر او نبود. برادر آن شخص به زیاد گفت: «به جای آن، ناقه جمل (شتر بهتری) از من بگیر و ناقه برادرم را رها کن؛ چراکه بر او زکات نیست». زیاد گمان کرد که بهانه گیری می کند. بنابراین او را [به راحتی] به کفر متهم کرد. آن مرد، هم پیمانان خود را فرا خواند. حارثة بن سراقه که از بزرگان قبیله بود، به زیاد گفت: «آن جوان را رها کن و به جای آن، بعیری از من بگیر». ولی او نپذیرفت و سرانجام این برخورد نادرست فرستاده خلیفه اول باعث بروز اختلاف شد و به مدینه برگشت و آنها را مرتد خواند.(4)

علامه کورانی این قول مقریزی را نیز می آورد و با توجه به شواهد تاریخی، اصل مخالفت آنها را با ابوبکر درباره خلافت و گرایش آنها به اهل بیت علیهم السلام می داند؛ اگرچه

ص:104


1- (1) امتاع الاسماع، مقریزی، ج 14، ص 254.
2- (2) اشعث همچنین با ابن ملجم در قتل علی علیه السلام همکاری کرد و دخترش جعده، با تحریک معاویه، امام حسن علیه السلام را مسموم کرد و فرزندش محمد بن اشعث، نوادۀ ابی بکر، یکی از فرماندهان لشکر یزید در قتل عام کربلا بود؛ نهج البلاغه، خطبه 19، ص 64؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 291؛ الفتوح، ابن الأعثم، ج 1، ص 46؛ المنتظم، ابن جوزی، ج 4، ص 86.
3- (3) سنن البیهقی، ج 9، ص 21؛ شعب الإیمان، ج 7، ص 42.
4- (4) امتاع الاسماع، ج 14، ص 254.

سبب و جرقه بروز جنگ را مربوط به ناقه می داند؛ با این همه آنچه به راحتی نمی تواند اثبات شود، ارتداد آنهاست.(1)

خلیفه اول اندکی بعد از قتل عام کنده، در آستانه فتوحات خارجی، درگذشت و عمر ابن خطاب جانشین وی شد و به کشتار هواداران اهل بیت علیهم السلام و مخالفان خود ادامه داد. بنابراین یکی از اولین کارهایی که انجام داد، قتل سعد بن عباده، بزرگ قبیله خزرج بود؛(2) چراکه سعد با خلیفه اول و دوم بیعت نکرد و در حوران شام (جایی که سر راه دمشق قرار دارد) ساکن شد. عمر در سال پانزدهم هجری، محمد بن مسلمه و خالد ابن ولید را برای قتل او به حوران فرستاد(3) و آن دو، شبانه، هر کدام تیری به سوی او انداختند و او را به قتل رساندند.(4)

بلال حبشی نیز که از دوستداران اهل بیت علیهم السلام بود، با یارانش به طور مشکوکی مسموم شد و به قتل رسید. عمر بارها گفته بود که خدایا مرا از شر بلال و یارانش رها کن!(5)

عثمان نیز برخی از صحابه هوادار حضرت علی علیه السلام را مورد ضرب و جرح قرار داد(6) و با

ص:105


1- (1) ر. ک: قرائة جدیدة لحروب الردة.
2- (2) تاریخ اسلام، ج 3، ص 149؛ العقد الفرید، ج 4، ص 247.
3- (3) العقد الفرید، ج 4، ص 247.
4- (4) بعدها برای اینکه این قتل را بپوشند، شایع کردند که سعد بن عباده چون ایستاده بول کرد، جنیان او را با تیر زدند. در این باره نیز شعری از جنیان نقل کردند که خلاصه معنای آن چنین است: «ما سعد بن عباده را به وسیله دو چوبه تیر که بر او زدیم به قتل رسانیدیم». یکی از انصار مدینه یک رباعی در جواب آن سرود که خلاصه معنای آن این است: «گناه سعد این نبود که ایستاده بول کرد، بلکه گناهش همان بود که با خلیفه اول بیعت نکرد».
5- (5) تاریخ مدینة دمشق، ج 10، ص 290؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج 2، ص 513؛ تهذیب الکمال، ج 2، ص 188. طبعاً مباشر این ترور جمعی کسی جز فرماندار خلیفه دوم در شام، یعنی معاویه، نمی توانست باشد. او شعار معروفی با این عنوان داشت که «خداوند سپاهیانی از عسل دارد» و با عسل مسموم قربانیان را نابود می کرد»؛ ر. ک: نجاح الطائی، «چه کسانی پیامبر صلی الله علیه و آله را مسموم کردند»، ص 68.
6- (6) مورخان صریحاً به ضرب و جرح عبدالله بن مسعود و عمار یاسر توسط غلامان عثمان و به دستور وی اشاره کرده اند؛ انساب الاشراف، بلاذری، ص 525.

دستور تبعید ابوذر به نقطه ای دور از آب و غذا، مرگ تدریجی و شهادت او را رقم زد.(1)

همچنین ولید بن عقبه، فرماندار خلیفه سوم، «دینار» را به جرم مشارکت در فرار جندب که از شیعیان حضرت علی علیه السلام بود به شهادت رساند.(2) عبدالله بن ابی سرح، حاکم اموی خلیفه سوم در مصر، چنان ظلم کرد که مصریان از او شکایت و دادخواهی کردند. ولی عبدالله برخی از آنان را به قتل رساند.(3) سپس هفتصد نفر از مصریان به مدینه آمدند، ولی خلیفه سوم یا مشاور او، مروان، به عبدالله نامه نوشت و دستور داد معترضان مصری را بکشد. گفتنی است میان معترضان، شیعیانی چون مالک اشتر به چشم می خوردند. برخی گفته اند آن نامه را مروان، بدون اجازه عثمان، نوشت و به مهر خلیفه ممهور کرد. اما به هر حال، افشای دستور قتل عام معترضان، باعث بازگشت آنها به مدینه و شورش عمومی علیه خلیفه سوم شد که موجبات قتل او را فراهم کرد.

گفتار دوم: کشتار شیعیان بصره توسط شورشیان جمل در زمان حضرت علی علیه السلام

بعد از بیعت مهاجرین و انصار و نمایندگان دیگر مناطق با حضرت علی علیه السلام و آغاز خلافت آن حضرت، طلحه، زبیر و عایشه، اولین علم مخالفت را با عنوان خونخواهی عثمان، برپا کردند. آنها از مکه به طرف بصره حرکت کردند و نزدیک آن شهر مستقر شدند. به دستور امام علی علیه السلام، عثمان بن حنیف، فرماندار بصره، موظف شد شورشیان را به راه حق فراخواند و اگر نپذیرفتند، تا رسیدن امام، در برابر آنان مقاومت کند.(4) عثمان بن حنیف به مردم گفت که مسلح و آماده شوند. ولی عایشه با شورشیان وارد

ص:106


1- (1) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 170.
2- (2) جندب به جرم کشتن ساحری یهودی که در مسجد سحر می کرد، توسط ولید بن عقبه زندانی شده بود؛ رک: سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 176؛ الاستیعاب، ج 1، ص 325؛ اسد الغابة، ج 1، ص 565.
3- (3) الامامة والسیاسة، ابن قتیبه دینوری، ص 36.
4- (4) اسکافی، ص 60.

مِرْبَد(1) شد و عده ای از بصریان به وی پیوستند و طلحه و زبیر نیز مردم را به شورش برانگیختند؛ به همین دلیل میان یاران عثمان بن حنیف دودستگی افتاد و گروهی به شورشیان پیوستند. جاریة بن قدامه، از یاران امام علی علیه السلام، عایشه را نصیحت کرد و گفت که کشتن عثمان سبک تر از کار توست که از خانه خویش بیرون آمده ای و ستر و حرمت خود را هتک کرده ای.

حُکَیم بن جَبَله، سردار سواران عثمان بن حنیف، به جنگ با شورشیان پرداخت. ازاین رو میان یاران عثمان و عایشه، در جایی به نام دارالرزق(2) در زابوقه (مکانی نزدیکی بصره)، جنگ سختی درگرفت و بسیاری از یاران عثمان (دست کم پانصد تن از قبیله عبدالقیس) کشته شدند؛ اما سرانجام دو گروه صلح کردند.(3) طرفین قرارداد نوشتند که از جنگ دست بکشند تا امام علی علیه السلام بیاید؛ در بازار و گذر متعرض یکدیگر نشوند؛ دارالاماره، بیت المال و مسجد در اختیار عثمان بن حنیف باشد و طلحه و زبیر و یارانشان هرجا که می خواهند اقامت کنند. سپس مردم پراکنده شدند و سلاح های خود را بر زمین نهادند.(4)

دو روز بعد، طلحه و زبیر، از بیم آنکه علی علیه السلام برسد و بر آنان چیره گردد، پیمان را شکستند و در پی آن، بر سر عثمان بن حنیف که در حال خواندن نماز عشا در مسجد بود، ریختند.(5) ابتدا عایشه دستور داد وی را بکشند. اما بعد منصرف شد و دستور داد او را حبس کنند. ازاین رو به وی چهل تازیانه زدند و به دستور طلحه یا مُجاشع بن مسعود، موی سر و صورت و ابروان و پلک هایش را کندند و او را حبس کردند. آن گاه عبدالله بن زبیر و

ص:107


1- (1) از محله های بزرگ و مشهور بصره؛ یاقوت حموی، ذیل «مِرْبَد».
2- (2) مدینة الرزق، قریة الارزاق.
3- (3) فتوح البلدان، ج 2، صص 160 و 161؛ تاریخ طبری، ج 4، صص 463-467 و 469؛ الارشاد، شیخ مفید، صص 278-280.
4- (4) تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 109؛ الامامة والسیاسة، ج 1، ص 69؛ فتوح البلدان، ج 2، ص 161؛ الفتوح، ج 2، ص 458؛ الارشاد، ص 280؛ تاریخ طبری، ج 4، صص 467 و 468.
5- (5) فتوح البلدان، ج 2، ص 162؛ تاریخ طبری، ج 4، صص 468 و 469.

گروهی به سوی دارالاماره رفتند و چهل [یا به قولی] هفتاد نگهبان عثمان بن حنیف را کشتند و وارد قصر شدند و طلحه و زبیر بیت المال را تصرف کردند.(1) بنابراین تعداد زیادی از شیعیان حضرت علی علیه السلام، بی آن که هیچ نقشی در ماجرا داشته باشند، بی گناه قتل عام شدند. حضرت علی علیه السلام سوگمندانه درباره آن شهیدان چنین می نویسد:

... فقدموا علی عمالی وخزان بیت المال المسلمین الذی فی یدی، وعلی أهل مصر، کلهم فی طاعتی وعلی بیعتی، فشتتوا کلمتهم، وأفسدوا علیَّ جماعتهم، ثم وثبوا علی شیعتی من المسلمین فقتلوا طائفة منهم غدرا، وطائفة صبرا، وطائفة عصبوا بأسیافهم فضاربوا بها حتی لقوا الله صادقین، فوالله لو لم یصیبوا منهم الا رجلا واحدا متعمدین لقتله بلا جرم جره لحل لی به قتل ذلک الجیش کله فدع ما انهم قد قتلوا من المسلمین أکثر من العدة التی دخلوا بها علیهم و قد أدال الله منهم فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظالِمِینَ.(2)

[اصحاب جمل] بر اهل شهری هجوم آوردند که همه ایشان در طاعت و بیعت من بودند و سخن آنها را درباره من پراکنده کردند و جماعت آنها را فاسد کردند. سپس بر شیعیان من، از مسلمانان شبیخون زدند و جمعی را با فریب و جمعی را با قتلِ صبر، کشتند و عده ای از شیعیان به شمشیر خود تکیه کردند و با آنها جنگیدند تا اینکه خدا را، درحالی که صادق بودند، ملاقات کردند. به خدا قسم اگر این ظلم آنان تنها به یک نفر رسیده بود، برای من جنگ با این جمع شورشی حلال بود. درحالی که آنان عده زیادی از مسلمانان را کشتند....

ثقفی در الغارات در این باره می نویسد:

أن عسکر الجمل قتلوا طائفة من شیعة امیرالمؤمنین علیه السلام بالبصرة بعد أن أمنوهم غدرا.(3)

ص:108


1- (1) نهج البلاغه، خطبه 172 و 218؛ الامامة والسیاسة، ج 1، صص 69 و 70؛ فتوح البلدان، ج 2، ص 62؛ تاریخ طبری، ج 4، صص 468-470؛ مروج الذهب، ج 3، ص 103.
2- (2) نهج البلاغه، خطبه 218.
3- (3) الغارات، ج 1، ص 311.

همانا لشکر جمل عده ای از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام را در بصره کشتند، بعد از اینکه از روی فریب به آنها امان داده بودند.

همچنین امام علی علیه السلام بعد از جنگ جمل در جواب ابوبرده ازدی مجدداً به موضوع قتل عام شیعیان بصره اشاره فرمود و آن را دلیلی بر مهدورالدم بودن اصحاب جمل اعلام کرد.(1) مطابق فرموده حضرت علی علیه السلام، مردم بصره تماماً تحت بیعت با امیرمؤمنان علیه السلام بودند و اقدام طلحه، زبیر و عایشه، شورش آشکار علیه امام علیه السلام به شمار می رفت. بنابراین آن عده که مانع ورود شورشیان به شهر خود شدند، مظلومانه و به ناحق کشته شدند. شورشیان حتی به کسانی که پس از پیمان صلح، میدان جنگ را ترک کرده و به خانه رفتند نیز حمله کردند و افزون بر آن، چهل یا به قولی هفتاد نفر از نگهبانان بیت المال را هم قتل عام کردند. حضرت علی علیه السلام به این شبیخون شورشیان صریحاً اشاره کرده است و می فرماید:

ثم وثبوا علی شیعتی من المسلمین فقتلوا طائفة منهم غدرا، وطائفة صبرا.(2)

سپس بر شیعیان من، از مسلمانان شبیخون زدند؛ عده ای را با فریب و عده ای را با قتلِ صبر، کشتند.

این جمله امیرالمؤمنین علیه السلام اثبات می کند که کشته شدن جمعی از شیعیان بصره به شیوه قتل صبر(3) بوده که در روایات به شدت از آن منع شده است.

در دوره های بعد، از جمله قرن چهارم، حنابله متعصب، جریان عایشه و اصحاب جمل را شبیه سازی کردند و هر زمان عده ای مسلمان بی گناه، از جمله شیعیان را با یادآوری جنگ جمل، به کام مرگ می فرستادند.(4)

ص:109


1- (1) ر. ک: الفتوح، ص 444.
2- (2) بحارالانوار، ج 33، ص 570.
3- (3) قتل صبر به نوعی از کشتن گفته می شود که انسان یا حیوانی را در جایی نگه دارند و آن قدر به او ضربه بزنند تا بمیرد؛ مجمع البحرین، صص 303 و 306.
4- (4) ر. ک: الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 450؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج 27، ص 25.

گفتار سوم: کشتار شیعیان توسط خوارج در زمان حضرت علی علیه السلام

یکی از نتایج شورش معاویه در برپایی جنگ صفین و اقدامات عمروعاص در جریان تحکیم، ایجاد جریان شورشی خطرناک به نام خوارج بود؛ خوارج بارها به قتل عام شیعیان پرداختند؛ از جمله اقدامات خونین آنها قتل فجیع عبدالله بن خباب بن الاَرَت،(1) خانواده و همراهانش بود که یکی از صفحات غم انگیز تاریخ اسلام است. ابن خباب از تابعین و شیعه حضرت علی علیه السلام بود. خوارج هنگام رفتن به نهروان وی را دیدند که بر گردن خود قرآنی انداخته، سوار بر درازگوشی است و خانواده او، در حالی که همسرش حامله بود، همراه او بودند. خوارج به عبدالله گفتند: «چه می گویی در حق علی علیه السلام بعد از تحکیم ؟» وی گفت: «اِنَّ عَلِیا اعْلَمُ بِاللهِ وَ اشَدُّ تَوَقِیا عَلی دینِهِ وَاَنْفَذُ بَصیرَةً». خوارج از حمایت او از حضرت علی علیه السلام خشمگین شدند و گفتند: «تو از هدایت پیروی نمی کنی و تابع اسم و رسم مردان هستی!» سپس او را کنار نهر آورده، بر زمین خواباندند و سرش را بریدند.(2)

برخی مورخان بعد از ذکر داستان خوک و نصرانی ذمی(3) و امان دادن آنها به

ص:110


1- (1) وی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام و پدرش، خباب بن ارت، یکی از اصحاب بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله و از یاران با وفای امیرالمؤمنین علیه السلام بود و در راه اسلام شکنجه های سختی را از مشرکین تحمل کرد. عبدالله بن خباب، چنان که ابن شهر آشوب گفته، هنگامی که خوارج به نهروان آمدند، از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام والی آنجا بود؛ زندگانی امیرالمؤمنین علیه السلام، سیدهاشم رسولی محلاتی، ص 631.
2- (2) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، صص 206 و 207.
3- (3) نوشته اند: مردی از ایشان متعرض خوک نجسی شد و او را کشت، بدو گفتند: این کاری که کردی «فساد فی الارض» و تبهکاری در زمین بود و چرا این کار را کردی ؟ در پاره ای از نقل هاست که مردی که خوک را کشته بود، نزد صاحب آن که مرد نصرانی و اهل ذمه بود، رفت و او را راضی کرد. همچنین نوشته اند پس از قتل عبدالله بن خباب نزد مرد نصرانی که دارای نخل خرمایی بود رفته، از او خواستند تا خرمای آن نخل را به آنها بدهد! نصرانی گفت: «از آنِ شما باشد»! گفتند: «تا قیمت آن را نگیری ما بدان دست نمی زنیم»! نصرانی گفت: «بسیار شگفت است که شما مردی چون عبدالله بن خباب را می کشید، ولی حاصل یک درخت خرما را بدون پرداخت بهای آن نمی پذیرید!»، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، صص 206 و 207؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 51.

ابن خباب نقل کرده اند: هنگامی که عبدالله بن خباب آن احتیاط و پرهیز آنها را دید، بدان ها گفت: «اگر شما راست می گویید، به نظر من نباید از طرف شما به من صدمه ای برسد؛ زیرا به خدا سوگند، من در اسلام بدعتی نگذارده و کار خلافی انجام نداده و شخص مؤمنی هستم و شما مرا امان دادید و گفتید: ترسی بر تو نیست!» ولی خوارج امان و عهد خود را شکستند و عبدالله را کنار نهر آوردند و مثل گوسفند سر بریدند که خونش داخل آب شد.(1)

خوارج سپس به سراغ همسر حامله اش رفتند. او از روی ترحم خواهی بدان ها گفت: «آیا از خدا نمی ترسید؟! من یک زن هستم!» ولی آنها او را نیز کشته و شکمش را دریدند! سپس سه زن دیگر را نیز به قتل رساندند که میان آنها ام سنان صیداوی، از زنانی بود که صحبت رسول خدا صلی الله علیه و آله را درک کرده و «صحابیه» بود.(2)

ابن ابی الحدید در این باره می نویسد:

از خبرهای شنیدنی آنها یکی این است که اینان در راه خود که می رفتند به دو مرد، یکی مسلمان و دیگری نصرانی برخوردند؛ مسلمان را کشتند، چون عقیده اش بر خلاف عقیده آنها بود و نصرانی را رها کردند و گفتند: «تحت ذمه مسلمانان است و باید حفظ ذمه بشود!».(3)

آنها پیش از قتل عبدالله از او خواستند از پدرت برای ما حدیثی بگو! عبدالله گفت: از پدرم شنیدم که می گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:

ستکون بعدی فتنة یموت فیها قلب الرجل کما یموت بدنه یمسی مؤمنا و یصبح کافرا

ص:111


1- (1) در چند نقل آمده که وقتی خون عبدالله در نهر آب ریخت، با آب داخل نشد و روی آب، همانند روی زمین، جریان یافت؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 51؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 203؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 820.
2- (2) حیاة الامام الحسین بن علی علیه السلام، ج 2، ص 82.
3- (3) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 203. اقدامات تکفیری های امروز در قتل عام مسلمانان شیعه و رها کردن صهیونیست ها دقیقاً انسان را به یاد این اعمال خوارج حروریه می اندازد. گویا تاریخ در زمان ما تکرار شده است.

فکن عند الله المقتول و لا تکن القاتل.(1)

به زودی فتنه ای پدید خواهد آمد که دل مرد در آن بمیرد، همان گونه که بدنش می میرد. روز را به شب درآورد، درحالی که مؤمن است و شب را به روز آورد، درحالی که کافر است. در آن روز تو نزد خدا مقتول باش، ولی قاتل نباش.(2)

خوارج همچنین قاصدان صلح حضرت علی علیه السلام را به قتل و بعد از شکست در نهروان، خود حضرت را به شهادت رساندند. بعدها نیز خوارج به دشمنی خود با شیعیان ادامه دادند؛ چنان که شیعیان زیادی در مناطق مختلف جهان اسلام، قربانی کینه تاریخی خوارج شدند.(3)

گفتار چهارم: کشتار جمعی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و شیعیانشان به دست خاندان ابوسفیان

1. کشتار جمعی مسلمانان شیعه در غارات معاویه

اشاره

کشتار جمعی شیعیان به دست معاویه از همان زمان امام علی علیه السلام آغاز شد. معاویه پس از پیکار نهروان سپاهیانی را به نقاط مختلف مملکت اسلامی آن روز که تحت حاکمیت امام علی علیه السلام بود، فرستاد تا با قتل و غارت، حاکمیت حضرت علی علیه السلام را ناامن کنند؛ از جمله سردسته این غارتگران، بسر بن ارطاة، سفیان بن عوف غامدی، نعمان بن

ص:112


1- (1) بحارالانوار، ج 33، ص 354.
2- (2) ظاهراً معنای «مقتول باش و قاتل نباش» این باشد که در چنین روزی اگر کشته شوی و دین تو سالم باشد، بهتر از آن است که قاتل باشی و دین تو به خطر افتد؛ چنان که وضع او با خوارج این گونه بود و پس از این گفت وگو او را کشتند. در جای دیگر در کتاب صفین ابن دیزیل نقل شده که وقتی از او پرسیدند چه حدیثی از پدرت شنیدی که از رسول خدا نقل کرده ؟ او همان حدیث معروف را که درباره خوارج از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «... یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة...» بیان کرد.
3- (3) ابوالفرج اصفهانی حتی به قتل برخی از سادات به دست خوارجی اشاره می کند که قعده بودند؛ یعنی در جنگ ها شر. کت نمی کردند؛ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، ص 27.

بشیر و ضحاک بن قیس بودند.(1)

اولین منبع تاریخی که به صورت تخصصی به این موضوع پرداخته، کتاب «الغارات» ثقفی است. غارتگری های سرداران معاویه در قلمرو حکومتی حضرت امیر علیه السلام، با تهاجم ضحاک بن قیس، آغاز شد و با کشتارهای بسر بن ارطاة پایان یافت.

الف) فجایع ضحاک بن قیس فهری

معاویه، در اولین غارات خود، ضحاک بن قیس فهری را با سپاهی به بزرگی سه هزار و به روایتی چهار هزار سوار به پایین دیار واقصه (قطقطانه) فرستاد تا اعراب آن منطقه را که شیعیان علی علیه السلام بودند، بکشد؛(2) به تعبیر مورخان:

ضحاک هرکسی را که گمان می برد بر طاعت حضرت علی علیه السلام است یا هوای علی علیه السلام در سر دارد، می کشت و در ثعلبیه، کاروان های حجاج را غارت کرد و فرزند صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله، عمر بن عمیس بن مسعود، برادرزاده عبدالله بن مسعود را در قطقطانه به قتل رساند.(3)

معاویه بعدها ضحاک بن قیس را به خاطر این کشتار جمعی تشویق کرد و او را به ولایت کوفه گماشت. وی در کوفه رسماً اعلام کرد که من ابوأنیس، قاتل ابن عمیس (برادرزاده عبدالله بن مسعود) هستم! وی با این بیان می خواست برساند که اکنون نیز از قتل و خونریزی ابایی ندارد.(4)

ص:113


1- (1) مورخان در این باره نوشته اند: «فیقتلوا کل من وجدوه من شیعة علی بن ابی طالب علیه السلام واصحابه ولا یکفوا ایدیهم عن النساء والصبیان»؛ الغارات، ص 467.
2- (2) با بررسی و تجزیه و تحلیل سخنان و بیانات امیرمؤمنان علیه السلام در نامه 36 و مراجعه به منابع متقدم، می توان دریافت که نامه 36 در جواب نامه برادر علی علیه السلام، عقیل نوشته شده و درباره غارتگری سردار معاویه، ضحاک ابن قیس فهری، به قلمرو حکومتی امام در سال 38 هجری است؛ ر. ک: نقد و بررسی مباحث تاریخی نامه 36 در ترجمه ها و شرح های نهج البلاغه، محمدعلی چلونگر، علی اکبر عباسی، نک: پایگاه اطلاع رسانی دکتر چلونگر.
3- (3) ر. ک: أنساب الأشراف، ج 2، ص 437 و ج 3، ص 196.
4- (4) همان، ج 3، ص 198.
ب) فجایع سفیان غامدی

معاویه در سال 39 ه. ق سفیان بن غامدی را در رأس سپاهی شش هزار نفری به جانب عراق فرستاد تا نواحی هیت (در ساحل فرات از نواحی بغداد)، انبار و مدائن را غارت و تخریب(1) و شیعیان علی علیه السلام را به فجیع ترین شکل قتل عام کند.(2) سفیان انبار را غارت کرد و اشْرَس بن حَسان بَکری، حاکم شهر و کلیه یارانش را در آنجا کشت.(3) هنگامی که خبر فجایع آنها به حضرت علی علیه السلام رسید، در کوفه خطبه خواند و مردم را برای دفع او و حفظ حریم مسلمانان فراخواند. اما آنها سستی کردند؛ به همین دلیل فرمود:

همین که یک دسته باز شکاری از بازهای شام بر سرتان فرود می آیند، هر یک از شما درِ خانه را به روی خود بسته، مانند سوسمار در سوراخش و کفتار در لانه اش به خانه ها پناهنده می شوید. به خدا ذلیل کسی است که شما یاری اش کنید و هرکس شما را به طرف دشمن اندازد، با پیکان زه زده تیر انداخته است.(4)

همچنین فرمود:

اکنون سربازان این مرد، غامدی، به انبار درآمده، حسان بن حسان بکری را کشته اند و مرزبانان را از جایگاه خود رانده اند. شنیده ام مهاجمان به خانه های مسلمانان و کسانی که

ص:114


1- (1) سفارش معاویه به سفیان این بود: «خرب کل ما مررت به، واقتل کل من لقیت ممن لیس هو علی رأیک، واخرب الأموال، فإنه شبیه بالقتل وهو أوجع للقلوب»؛ الغارات، ص 467.
2- (2) سفیان بن عوف در جنگ صفین از فرماندهان معاویه بود. وی پس از جریان حکمیت و خروج خوارج، یکی از مجریان سیاست های معاویه برای ایجاد هرج و مرج و رعب و وحشت در حوزه حکومتی حضرت علی علیه السلام بود؛ ر. ک: الغارات، ج 2، صص 464 و 467؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 134؛ الفتوح، ج 4، صص 225 و 226؛ الکامل فی التاریخ، ج 3، صص 162-167؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 222؛ وفاء الوفاء، ج 1، صص 31 و 32؛ الاستیعاب، ج 1، صص 65 و 66؛ البدایة والنهایة، ج 7، صص 320-322.
3- (3) الغارات، ج 2، صص 467-470؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 134.
4- (4) نهج البلاغه، خطبه 67؛ الغارات، شرح المختار، ص 29؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 117؛ بحارالانوار، ج 8، ص 674؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 171؛ الإرشاد، ص 145؛ أنساب الأشراف، ج 2، ص 438 و ج 3، ص 197.

در پناه اسلام اند، درآمده اند. گردن بند، دستبند، گوشواره و خلخال از گردن و دست و پای زنان درآورده اند. درحالی که آن ستمدیدگان در برابر متجاوزان، جز زاری و رحمت خواستن، سلاحی نداشته اند. سپس غارتگران پشتواره ها از مال مسلمانان بسته، نه کشته بر جا نهاده و نه خسته، به شهر خود بازگشته اند. اگر از این پس مرد مسلمانی از غم چنین حادثه بمیرد، چه جای ملامت است که در دیده من شایسته چنین کرامت است.(1)

حضرت علی علیه السلام سعید بن قیس هَمْدانی را در رأس سپاهی هشت هزار نفری به تعقیب او فرستاد. سفیان چون از حرکت سپاه سعید بن قیس مطلع شد، به سوی معاویه گریخت.(2) سعید تا ناحیه عانات در کرانه فرات در پی سپاه او تاخت. گروهی نیز از سوی سعید تا نزدیک قِنسرین یا صِفین پیش رفتند، اما بر سفیان دست نیافتند و بازگشتند.(3)

شهرهایی که سفیان برای غارت و قتل عام آنها مأمور شد، نظیر مدائن، از شهرهای ایران قدیم بودند و عمده جمعیت آنها را موالی هوادار حاکمیت اهل بیت علیهم السلام، تشکیل می دادند، و ازاین رو مورد کینه شدید معاویه قرار داشتند.

ج) فجایع بسر بن ارطاة

معاویه سال چهلم هجری، بُسر بن ارطاة را با چهار هزار سوار به حجاز و یمن فرستاد.(4) بسر، به فرمان معاویه، پس از ورود به هر شهری شیعیان را کشت و به اکراه از مردم بیعت گرفت. با نزدیک شدن بسر به مدینه، ابوایوب انصاری، صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و عامل امام علی علیه السلام در شهر، از ترسِ جان گریخت(5). بُسر با آن که بدون مقاومت وارد

ص:115


1- (1) نهج البلاغه، خطبه 27، الغارات، ج 2، ص 470؛ انساب الاشراف، ج 2، صص 319 و 320.
2- (2) ر. ک: تاریخ طبری، ج 6، صص 77-81؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 3، صص 162-167؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 222؛ وفاء الوفاء، ج 1، صص 31 و 32؛ الاستیعاب، ج 1، صص 65 و 66؛ البدایة والنهایة، ج 7، صص 320-322.
3- (3) الغارات، ج 2، صص 470-472؛ تاریخ یعقوبی، ص 19728؛ الفتوح، ج 4، صص 226 و 227؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 321.
4- (4) تاریخ طبری، ج 5، ص 139.
5- (5) همان.

شهر شد، ولی خانه های قومی از انصار را آتش زد و پس از تحقیر بسیار، به اجبار از مردم مدینه از جمله صحابیان کهنسال، نظیر جابر بن عبدالله انصاری، بیعت گرفت.(1) سپس ابوهریره را جانشین خویش قرار داد و تهدید کرد که اگر سرپیچی کنند، بازگردد و همه را هلاک سازد.(2)

بُسر سپس به مکه حمله کرد و با دشنام های قبیح به بزرگان مکه گفت: «والله اگر سفارش معاویه نبود، هیچ کس از شما را زنده نمی گذاشتم». وی شیبة بن عثمان را نایب خود کرد و گفت: «ای اهل مکه! قصد من سرکوبی شما بود. در بیعت با معاویه پایدار مانید والا مردان شما کشته، اموالتان غارت و خانه هایتان خراب خواهد شد».

وی در بئر میمون، دو کودک عبیدالله بن عباس، عبدالرحمان و قثم را شناسایی و در دامن مادرشان سر برید(3). بُسر در طائف جماعتی را برای قتل عام شیعیان و سوزاندن خانه هایشان به بثاء فرستاد. در نجران نیز صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله، عبدالله بن عبدالمدان را همراه دو فرزندش گردن زد و مردم را به قتل عام تهدید کرد.

یکی از مناطقی که سر راه بسر غارت شد، منطقه ای بود که گروهی از قبیله هَمْدان که از شیعیان علی علیه السلام بودند، در آنجا سکونت داشتند. بسر با حرکتی غافلگیرانه به آنها حمله کرد؛ بسیاری از مردان را کشت و تعدادی از زنان و فرزندان آنها را به اسارت برد. این اولین بار بود که زنان و کودکان مسلمان به اسارت برده می شدند.(4)

مسعودی درباره بسر می نویسد:

او افرادی را از خزاعه و همدان و گروهی از ایرانیان که به «الابناء» معروف بودند را

ص:116


1- (1) الفتوح، ج 4، صص 230-232.
2- (2) تاریخ طبری، ج 4، ص 668.
3- (3) همان، ج 5، ص 139؛ الفتوح، ص 964.
4- (4) تاریخ طبری، ج 5، ص 11.

کشت.(1) همچنین به هر کسی که به علی علیه السلام تمایلی داشت یا هوای علی علیه السلام در سر داشت، دست یافت و به قتل رسانید.

وی جمعی از بنی ارحب و در جیشان، تمام مسلمانان شیعه را کشت. همچنین با خدعه، عبدالله بن ثوبه (از شاهزادگان حضرموت) را که در قلعه اش پناه گرفته بود، بیرون کشید و او را به جرم دوستی با علی علیه السلام به قتل رساند. منابع دست اول تاریخی، نظیر الغارات ثقفی، تصریح دارند که بسر بن ارطاة، سی هزار نفر از شیعیان حجاز، یمن و حضرموت را کشت و خانه های آنها را به آتش کشید(2) و با رسیدن فرستاده امام علی علیه السلام، جاریة بن قدامه، از بی راهه گریخت و به شام بازگشت. معاویه وی را تشویق کرد و گفت: «این غارت ها چشم عراقیان (طرفداران علی علیه السلام) را می ترساند و دوستان ما را شاد می کند».(3)

حضرت علی علیه السلام بعد از آگاهی از جنایت بسر فرمود:

خدایا! بسر کافر شده و به شئونات دینی هتاکی و بی حرمتی می کند و دستور خود را از مرد فاسقی به نام معاویه می گیرد. خدایا! او را درحالی که عقل او از دست رفته، بمیران. خدایا عذاب بسر و عمرو (عاص) و معاویه را بیشتر کن و غضب خود را بر آنان حلال کن و عذاب خود را بر آنان نازل فرما و بأس و رجز را بر آنها نصیب گردان؛ آن بأس و رجزی که همیشه با مجرمین است.

مدت کوتاهی نگذشت که بسر، دیوانه شد و هذیان می گفت. با چوب به جای شمشیر برخود می کوفت، تا اینکه بیهوش می شد و شعارش این بود: «آیا مرا با شمشیر نمی کشید؟» و به همین حالت ماند تا اینکه به هلاکت رسید.(4)

ص:117


1- (1) مروج الذهب، ج 2؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 134.
2- (2) الغارات، ص 337.
3- (3) ر. ک: مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی؛ تاریخ ابن خلکان؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1.
4- (4) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، صص 4-18.

معمول تراجم نویسان اهل تسنن، بسر را صحابی ای می دانند که از طریق مورد رضای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جدا شد. بنابراین او را در ردیف صحابه ای که قول و عمل آنها حجت است، نمی آورند. حال سؤال اینجاست: چطور بسر جنایتکار که مباشر فرمان معاویه بوده است، از ردیف صحابه نبی صلی الله علیه و آله خارج می شود، اما شخص دستوردهنده و عامل اصلی این جنایات، یعنی معاویه، جزو صحابه هدایت کننده محسوب می شود(1) ؟!

بعد از صلح امام حسن علیه السلام، عبیدالله بن عباس نزد معاویه آمد و بسر بن ارطاة را نزد او دید و به معاویه گفت: «آیا تو به این ناپاک و ملعون دستور دادی که دو کودک مرا بکشد؟» معاویه گفت: «نه من چنین دستوری نداده ام. من دوست داشتم آنها زنده بمانند». بسر خشمگین شد، شمشیر خود را بیرون آورد، کنار معاویه انداخت و گفت: «شمشیرت را بگیر؛ تو آن را به من می دهی و امر می کنی مردم را بکشم؛ پس از اجرای امر، اکنون می گویی من نکشته ام و من دستور نداده ام ؟!»(2) بر همین اساس است که مورخان، عامل اصلی این قتل عام ها را شخص معاویه می دانند.

ابن ابی الحدید در این باره می نویسد: بسر، «افسر معاویه، آن گونه در حجاز و یمن به دستور امیر و حاکم زمان، جنایت می کند. روزی دیگر یزید فرزند معاویه به افسر خود، مسلم بن عقبه، دستور ویران کردن کعبه و آن همه جنایت را در مدینه می دهد».(3)

2. کشتار جمعی شیعه در دوره حکومت معاویه

اشاره

پس از شهادت حضرت علی علیه السلام و صلح امام حسن مجتبی علیه السلام معاویه طی معاهده

ص:118


1- (1) منابع تاریخی به این موضوع اشاره دارند که بُسر بعد از آن همه کشتار، نزد معاویه آمد و گفت: «خدا را شکر ای امیرالمؤمنین که دشمنانت را در مسیر راه، در رفتن و بازگشتن، قتل عام کردم». معاویه گفت: «بلکه خدا آنها را کشت نه تو!»؛ همان.
2- (2) همان.
3- (3) همان، ج 2، ص 18.

صلح تعهد کرده بود که مال و جان شیعیان علی علیه السلام را محترم بدارد و علیه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله توطئه نکند و بر منابر به علی علیه السلام ناسزا نگوید.(1) ولی معاویه پس از امضای معاهده صلح در کوفه به منبر رفت و چنین گفت: «ای اهل کوفه! شما پنداشتید من به خاطر نماز و زکات و حج با شما جنگیدم ؟ من خودم می دانستم که شما مراقب نماز و زکات و حج خود هستید. من با شما به این دلیل جنگیدم که بر شما حاکم شوم... تمام شرطهایی را که پذیرفتم، زیر پا خواهم گذارد».(2)

معاویه به عمال خود نوشت: «میان شما هر که از شیعیان علی علیه السلام و متهم به دوستی با اوست، از بین ببرید؛ حتی اگر دلیل و بینه ای برای این کار نداشتید؛ ولو با حدس و گمان، از زیر سنگ آنها را بیرون بکشید».(3) او همچنین نوشت: «هرکس را که دلیلی بر دوستی او نسبت به علی علیه السلام یافتید، نام او را از دیوان بیت المال حذف کرده، سهم او را قطع کنید». سپس نوشت: «هر کس را به دوستداری اهل بیت علیهم السلام متهم کردید، کار را بر او سخت بگیرید و خانه اش را خراب کنید».(4)

بر این اساس، عالم معروف اهل تسنن، جاحظ، درباره سال به حکومت رسیدن معاویه می نویسد:

معاویه آن سال را که به قدرت رسید «عام الجماعة» نامید؛ درحالی که آن سال «عام

ص:119


1- (1) الصواعق المحرقه، ص 81. همچنین معاویه برای امام حسن علیه السلام نوشت: «پس از من، تو خلیفه خواهی بود و تو برای خلیفه شدن بهتر از همه مردم هستی. معاویه تعهد کرد که کسی را برای بعد از خود به عنوان جانشین منصوب نکند»؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 13 (چاپ قدیم) و ج 16، ص 37 (چاپ جدید).
2- (2) البدایة والنهایة، ج 8، ص 131؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 6 (چاپ قدیم) و ج 16، صص 14 و 15 (چاپ جدید).
3- (3) شرح نهج البلاغه، ابن الحدید، ج 11، ص 46.
4- (4) همان، ج 11، ص 45؛ الغدیر، ج 11، ص 29.

الفرقة والقهر والغلبة» بود: سالی که امام به سلطنت و نظام کسرایی تبدیل شد و خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله غصب شد و قیصری گردید.(1)

الف) کشتار برنامه ریزی شده صحابه و تابعین شیعه

معاویه گروهی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و تابعین را به قتل رساند و این نشان می دهد که معاویه کشتار برنامه ریزی شده ای را علیه این گروه طرح ریزی کرده بود.(2) بعدها فرزندش یزید و خاندان اموی نیز در کربلا، مدینه و... این کشتارها را ادامه دادند. مهم ترین نصی که به این کشتار جمعی برنامه ریزی شده اشاره کرده، روایت مفصل امام باقر علیه السلام است که بسیاری از منابع، نظیر شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، به آن اشاره کرده اند. آن بخش از حدیث که مربوط به دهه چهل تا پنجاه هجری قمری است و در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده، به این شرح است:

ابوجعفر محمد بن علی باقر علیه السلام به یکی از یاران خویش فرمود: «ای فلانی! ما از ظلم قریش نسبت به خودمان و دشمنی ایشان با ما چه ها کشیدیم! و شیعیان ما و دوست داران ما بین مردم نیز چه ها کشیده اند!... شیعیان ما را در هر شهری کشتند؛ و دست ها و پاها را به خاطر اتهام [شیعه بودن] قطع کردند و هرکس که مشهور به دوست داشتن ما و ارتباط با ما بود، زندانی می شد یا مال او به غارت می رفت یا خانه اش ویران می گشت.(3)

به نوشته مورخان، بنابه دستور معاویه، شهادت دو نفر در اینکه فردی با علی علیه السلام ارتباط دارد، کافی بود که خونش هدر و اموالش مباح شود. ابن ابی الحدید بعد از ذکر این موضوع جمله ای دارد که بسیار دردآور است؛ وی می نویسد:

حتی إن الرجل لیقال له زندیق أو کافر أحب إلیه من أن یقال شیعة علی.(4)

ص:120


1- (1) رسالة الجاحظ فی بنی امیه، ص 124.
2- (2) ر. ک: العقد الفرید، ج 3، ص 234.
3- (3) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11، ص 43؛ بحارالانوار، ج 44، ص 68.
4- (4) همان.

اگر به کسی می گفتند تو زندیقی یا ملحد و کافری، خیلی بهتر بود که به او بگویند تو شیعه علی علیه السلام هستی.

برخی از معروف ترین صحابه و تابعین که طی این کشتار برنامه ریزی شده به قتل رسیدند، عبارت اند از:

- عمرو بن حمق خزاعی:(1) امام علی علیه السلام به او فرموده بود: «ای عمرو! بعد از من، تو به قتل خواهی رسید و سر تو را شهر به شهر خواهند گردانید و آن اول سری است که در اسلام گردانیده می شود؛ وای بر کشنده تو».(2) عمرو در لعن علنی صحابه (حضرت علی علیه السلام) معترض معاویه بود؛ به همین دلیل، تعقیب و نزدیک موصل دستگیر شد. معاویه دستور داد با نیزه نُه ضربت بر او بزنند؛ همچنان که بر عثمان زده بودند!(3) وی در ضربت اول یا دوم به شهادت رسید.(4) معاویه سر بریده او را نزد همسرش، آمنه بنت شرید که زندانی بود، فرستاد.(5) امام حسین علیه السلام، به شدت به قتل این صحابی معروف

ص:121


1- (1) وی پیش از فتح مکه اسلام آورد و به مدینه مهاجرت کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله دعا کرد جوانی او پایدار بماند؛ به همین دلیل هشتاد سال از عمر او گذشت و یک تار موی سپید در صورت او دیده نشد. پس از دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله مصاحبت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را برگزید و دوستی مخلصانه وی به جایی رسید که آن حضرت به او می فرمود: «کاش میان سپاه من صد نفر مانند تو یافت می شد». عمرو جنگ های جمل، صفین و نهروان را کنار علی علیه السلام درک کرد.
2- (2) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 289؛ بحارالانوار، ج 41، ص 342. این پیشگویی امیرالمؤمنین علیه السلام به واقع پیوست؛ در این باره ابن سعد به نقل از شعبی، از بزرگان تابعین، می نویسد: «اول رأس حمل فی الاسلام رأس عمرو بن الحمق»: طبقات، ابن سعد، ج 6، ص 25.
3- (3) این کار معاویه تعریض نامناسبی علیه خلیفه عثمان است؛ چراکه معاویه با این دستور خود عملاً این نکته را می خواست اثبات کند که عثمان را صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله، عمرو بن حمق خزاعی کشته است. این در حالی بود که مروان حکم، عامل اصلی قتل عثمان را، صحابی دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله، طلحة بن عبیدالله می دانست؛ به همین دلیل، مروان، طلحه را با پرتاب تیری در جنگ جمل کشت. این اعمال معاویه و مروان، قول متعصبان و وهابیان فعلی را رد می کند که قتل عثمان و بر افروختن جنگ جمل و حتی تأسیس شیعه را به یک شخص موهوم به نام عبدالله بن سبأ نسبت می دهند و مسلمانان شیعه را سبائیه می خوانند.
4- (4) ر. ک: اصول التاریخ والادب، ج 9، ص 2.
5- (5) روایت ابن کثیر با روایت مذکور که از طبری بود، مغایر است. وی می گوید: «مأموران معاویه او را در غاری مرده یافتند»؛ ر. ک: البدایة والنهایة، ج 8، صص 52 و 53.

پیامبر صلی الله علیه و آله اعتراض کرد و طی نامه ای نوشت:

آیا تو آن نیستی که عمروبن حمق، صحابی رسول خدا علیه السلام، آن بنده شایسته را که جسم او از عبادت خدا فرسوده و رنگ او زرد گشته بود، به قتل رسانیدی ؟! با آنکه به او امان داده و چندان عهد و پیمان سپرده بودی که اگر به پرنده ای می دادند، از فراز ابرها به زیر می آمد! او را کشتی و بر خدا جرئت ورزیدی و عهد و پیمان را سبک شمردی.(1)

جایگاه این صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله، یعنی عمرو بن حمق خزاعی، به اندازه ای است که ابن کثیر و برخی دیگر از مورخان متعصب، کوشیده اند معاویه را از قتل او مبرا بدانند. ابن کثیر در البدایة والنهایه می نویسد: «عمرو را در غار مرده یافتند؛ چون ماری او را گزیده بود. سپس سرش را جدا کردند!»(2) همچنین در این باره روایتی را نیز از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جعل کرده اند که به عمرو فرموده بود: «جن و انس در قتل تو مشارکت می کنند». گو اینکه آن مار، قاتل جنی عمرو بوده و معاویه، قاتل انسی او! غافل از اینکه این توجیه از بار گناه معاویه نمی کاهد؛ چراکه بر فرض صحت این قول، این سؤال مطرح می شود که عمرو از ترس چه کسی به غار پناه برد تا آنجا مار او را بگزد؟ آیا آن حاکم ظالم غیر از معاویه بود؟! چرا معاویه دستور بریدن سر او را داد؟! گرداندن سر عمرو، از شهری به شهر دیگر، با کدام موازین اسلام سازگار است ؟!

- رشید هجری: وی را یکی از تابعین و شاگردان علی علیه السلام و دانشمندی دانا به منایا و بلایا (پیشامدهای مرگ ها) دانسته اند.(3) شیوه قتل او به این صورت بود که او را نزد زیاد،

ص:122


1- (1) الامامة والسیاسة، ج 1، ص 203؛ بحارالانوار، ج 44، ص 213.
2- (2) ر. ک: البدایة والنهایة، ج 8، صص 52 و 53.
3- (3) جمع کثیری از او روایت می کنند، ولی همه آنان، از بیم پادشاهان اموی، از بردن نام او خودداری نموده اند. تنها کسی که به صراحت نام او را ضمن نقل حدیثی از او آورده، دختر یگانه اوست که به چشم خود، کشته شدن پدر را دید و دست و پای بریده او را جمع کرد. دخترش می گوید: روزی به پدرم گفتم: «چقدر تلاش می کنی، پدر»! جواب داد: «دخترم! پس از ما مردمی خواهند آمد که آگاهی و بینایی آنان در دین، از زحمت و تلاش ما بافضیلت تر است». ر. ک: امالی، شیخ طوسی، ص 165، مجلس ششم، ح 276.

والی معاویه در کوفه، حاضر ساختند. زیاد به او گفت: «دوستت (علی علیه السلام) درباره بلایی که بر سرت خواهیم آورد، چیزی به تو نگفته است ؟!» رشید پاسخ داد: «[او خبر داد] که دست و پایم را قطع می کنید و به دارم می آویزید». زیاد گفت: «به خدا پیشگویی او را دروغ خواهم ساخت؛ بگذارید برود». چون خواست خارج شود، زیاد فریاد زد: «برگردانیدش! برای تو هیچ بلایی شایسته تر از همان چیزی که رفیقت خبر داده، به نظرمان نمی رسد. هر چه زنده بمانی، جز بدی به بار نخواهی آورد. دست و پای او را ببرید». دست و پایش را بریدند و او همچنان سخن می گفت. زیاد دستور داد او را به دار بیاویزند و ریسمان را به گردن او ببندند. رشید گفت: «یک کار دیگر باقی مانده که می بینم آن را فراموش کرده اید!» زیاد گفت: «زبانش را هم ببرید»؛ چون زبانش را بیرون آوردند تا ببرند، گفت: «بگذارید یک کلمه بگویم»؛ او را رها کردند. گفت: «به خدا این نیز تصدیق سخن امیرالمؤمنین است؛ مرا از بریدن زبانم نیز باخبر ساخته بود».

قنوا، دختر رشید، هنگامی که دست و پای بریده پدر را جمع می کرد، از او پرسید: «هیچ احساس درد می کنی ؟» جواب داد: «نه دخترکم! مگر آن اندازه که از ازدحام جمعیت دست دهد!».(1)

- جویریة بن مسهر عبدی: ابن ابی الحدید می نویسد: دوستی و صفای او با علی علیه السلام بدان پایه بود که روایت کرده اند روزی وارد منزل آن حضرت شد. امیرالمؤمنین خفته بود و جمعی از یارانش در آنجا بودند. جویریه ندا داد: «ای خفته بیدار شو! بی گمان ضربتی آن چنان بر سرت خواهند زد که موی صورتت از آن رنگین شود»؛ بدین سان از چگونگی شهادت آن حضرت خبر داد. آن حضرت تبسمی کرد و فرمود: «من نیز تو را از سرانجامت باخبر سازم. سوگند به آن کس که جانم به دست اوست، تو را نزد ستمگر خشن زنازاده ای خواهند برد و او دست و پای تو را قطع خواهد کرد و زیر ساقه درخت [کافر] به دار خواهد آویخت!»

ص:123


1- (1) ر. ک: الارشاد، ص 316؛ رجال کشی، بخش مربوط به رشید هجری.

روزگاری بر این نگذشت که زیاد بن ابیه به دستور معاویه، جویریه را دستگیر کرد و دست و پای او را برید و بر درخت ابن معکبر، بر ساقه کوتاهی، به دار آویخت.(1)

- اوفی بن حصین: وی یکی از قربانیان کشتار برنامه ریزی شده، از تابعین و دوستدار حضرت علی علیه السلام بود. اوفی بسیار کوشید که بهانه به دست زیاد، عامل معاویه، ندهد. روزی زیاد چشمش به اوفی افتاد، گفت: «این کیست ؟» گفتند: «اوفی بن حصین است». زیاد آهسته با خود گفت: «با پای خود به دام افتاد!» هرچند اوفی در سخن بسیار زبردست بود و زیاد نتوانست از گفتار او بهانه ای به دست آورد، با این حال او را کشت.(2)

ب) فجایع زیاد بن ابیه در قتل عام شیعیان بصره و کوفه

معاویه، زیاد بن ابیه را بر خلاف موازین اسلام، براساس شهادت یک نفر به زنای ابوسفیان با مادر زیاد، به بنی امیه ملحق کرد(3) و به امارت بصره گماشت. زیاد در بصره مأموریت داشت شیعیان حضرت علی علیه السلام را بیابد و آنان را بکشد. بعد از مرگ مغیرة بن شعبه، معاویه کوفه را نیز به محدوده فرمانروایی زیاد افزود(4) و برای او نوشت: «[ای زیاد] کسانی را که دینشان مانند دین علی علیه السلام است، نخست به قتل برسان و سپس آنها را مثله کن!»(5)

ص:124


1- (1) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، صص 290 و 291.
2- (2) الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 183؛ تاریخ طبری، ج 6، صص 130-132.
3- (3) از آنجا که پدر زیاد مشخص نبود، وی را زیاد بن ابیه (زیاد پسر پدرش) می خواندند. شوهر سمیه، مادر زیاد، یک غلام رومی به نام عبید ثقفی است؛ معاویه بر خلاف موازین اسلام ادعا کرد که پدر زیاد، ابوسفیان و او برادر معاویه است؛ تاریخ ابن عساکر، ج 5، ص 410؛ الاستیعاب، ج 1، ص 195؛ العقد الفرید، ج 3، ص 3.
4- (4) المجتنی، ص 47؛ ر. ک: رسائل جاحظ، ص 294؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 5، صص 406، 409 و 410؛ العبر، ج 1، ص 41.
5- (5) المحبر، ص 479. چقدر دلخراش است که اسلام از طرفی مثله کردن سگ ها را حرام بداند و پیامبرش مثله کننده حیوانات را لعنت کند و از طرف دیگر، خلیفه مسلمین دستور مثله کردن شیعیان را بدهد؛ ر. ک: صحیح بخاری، ج 8، ص 188؛ نصب الرایه، ج 3، ص 120؛ شرح السیر الکبیر، سرخسی، ج 1، ص 110.

زیاد بن ابیه به دستور معاویه مردم کوفه را در مسجد جمع می کرد و از آنان می خواست حضرت علی علیه السلام را لعن کنند.(1) هرکس از این کار خودداری می کرد، گردنش زده می شد(2) و خانه اش ویران می گردید.(3)

یک بار زیاد بن ابیه دست های هشتاد نفر را در مسجد قطع کرد.(4) نقل کرده اند دوست داشتن حضرت علی علیه السلام برای زیاد بن ابیه کافی بود تا آن فرد را به قتل برساند. لذا دنبال کسی به نام سعد بن سرح می گشت تا خون او را بریزد. امام حسن مجتبی علیه السلام طی نامه ای به زیاد نوشت: «... سعد بن سرح، مسلمانی است بی گناه...». زیاد بن ابیه در پاسخ به امام حسن علیه السلام نوشت: «... من بالأخره دستم به سعد خواهد رسید... و او را به دلیل اینکه پدر فاسق تو را دوست داشته، خواهم کشت».(5)

امام حسین علیه السلام نیز در نامه شدیدالحنی به معاویه درباره زیاد بن ابیه می نویسد:

تو همان نیستی که زیاد را در اسلام فرزند ابوسفیان خواندی ؟! [درحالی که] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حکم کرده بود که فرزند از آن بستر زناشویی (شوهر زن)، و سهم زناکار سنگ (سنگسار) است. آن گاه او را بر اهل اسلام مسلط ساختی تا آنها را بکشد و دست ها و پاهای آنها را به طور مخالف ببرد و آنها را بر شاخه های نخل به دار آویزد.(6)

در آن زمان بخش زیادی از عراق را شیعه تشکیل می داد و قبایل بزرگی نظیر ربیعه،

ص:125


1- (1) المحاسن والمساوی، ج 1، ص 39؛ مروج الذهب، ج 2، ص 69؛ الکامل، ابن اثیر، ج 3، ص 183؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 286 (چاپ قدیم) و ج 3، ص 199 (چاپ جدید).
2- (2) مروج الذهب، ج 2، ص 69.
3- (3) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 186 (چاپ قدیم) و ج 3، ص 199 (چاپ جدید).
4- (4) الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 183؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 286 (چاپ قدیم) و ج 3، ص 199 (چاپ جدید).
5- (5) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 72 (چاپ قدیم)؛ ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج 5، صص 418 و 419؛
6- (6) الامامة و السیاسة، ج 1، ص 203؛ بحارالانوار، ج 44، ص 213.

همدان، بنی عبدالقیس و خزاعه گرایش های شیعی داشتند؛(1) به طوری که صعصعة بن صوحان به آنها گفت:

هنگامی که ارتداد شایع شد، شما کنار دین ماندید و چون عده ای به دنبال عایشه، طلحه و زبیر و برخی به دنبال عبدالله بن وهب راسبی رفتند، شما گفتید: «ما جز اهل بیت علیهم السلام را که خداوند در آغاز از ناحیه آنها به ما کرامت داد، چیزی نمی خواهیم».(2)

بر همین اساس معاویه فهمید که نمی تواند شیعیان عراق را همچون شامیان فریب دهد. ازاین رو راه قتل و شکنجه را برگزید و زیاد را به عنوان مهم ترین مهره برای این کار انتخاب کرد؛ چراکه وی، به نوشته ابن ابی الحدید، آنها را می شناخت و قبلاً از یاران علی علیه السلام بود. لذا زیاد، شیعیان را شناسایی می کرد و می کشت، دست و پای آنها را قطع می کرد، چشم های آنها را در می آورد و آنها را بر نخل ها به دار می آویخت؛ به حدی که شخص معروفی از آنها در عراق باقی نماند. وی به اندازه ای به قتل و آوارگی شیعیان اصرار داشت که بعدها پسرش، عبیدالله بن زیاد، هانی بن عروه را این چنین خطاب کرد: «ای هانی! آیا یادت رفته که پدرم وارد این سرزمین شد و جز حجر بن عدی و پدرت، تمام شیعیان سرشناس را کشت ؟!».(3)

طبرانی در المعجم الکبیر نقل کرده است:

زیاد، شیعیان علی علیه السلام را تعقیب می کرد و در صورت دست یافتن به آنها از دم تیغ می گذراند و چون این خبر به حسن بن علی علیهما السلام رسید، فرمود: «خدایا او را به مرگی منحصر به فرد مبتلا ساز که قتل و مرگ، کفاره اوست».(4)

ص:126


1- (1) ر. ک: مروج الذهب، ج 2، ص 379.
2- (2) تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 141.
3- (3) همان، ج 5، ص 361؛ ر. ک: الفتوح، ج 6، ص 237.
4- (4) المعجم الکبیر، طبرانی، ج 3، ص 68؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج 6، ص 266. هیثمی بعد از نقل این خبر می گوید: «این روایت را طبرانی نقل کرده و رجال آن صحیح است».

حسن بصری می گوید:

به حسن بن علی علیهما السلام خبر دادند که زیاد شیعیان علی علیه السلام را در بصره تعقیب می کند و می کشد؛ حضرت او را نفرین کرد و گفته شده: «زیاد، مردم کوفه را جمع کرد تا اعلام برائت و بیزاری از أبی الحسن [امیرالمؤمنین علی علیه السلام] را به آنان عرضه کند. ولی در همین وقت، سال 53 ه. ق، مبتلا به بیماری طاعون شد.(1)

زیاد بن ابیه، افزون بر قتل عام شیعیان، آنان را آواره می کرد؛ به طوری که نوشته اند: «زیاد، پنجاه هزار خانوار از شیعیان را از کوفه به شرق ایران تبعید کرد و به جای آنان، قبایل طرفدار امویان را از جزیره موصل و شام به کوفه آورد و اسکان داد»(2) که در نوع خود یکی از بزرگ ترین مهاجرت های اجباری تاریخ اسلام است.

البته در همان زمان، معاویه خود نیز جماعتی دیگر از شیعیان را قتل عام کرد؛(3) و بنابر نقل المحبر، معاویه خود دستور به دار زدن گروهی از مسلمانان شیعه را صادر کرد.(4)

ج) فجایع سمرة بن جندب در قتل و شکنجه شیعیان بصره

اوج جنایات و کشتارهایی که سمرة بن جندب در بصره انجام داده است، در دوران زمامداری معاویه و به دستور اوست. وقتی معاویه عمال خود را به سرتاسر سرزمین های اسلامی گسیل داشت، ابتدا در سال 45 هجری، زیاد بن ابیه را حاکم بصره کرد. در سال 50 هجری که زیاد از سوی معاویه به عنوان والی کوفه برگزیده شد، وی سمره را جانشین خود در بصره قرار داد.(5) پس از مرگ زیاد بن ابیه، معاویه، سمره را در امارت بصره ابقا کرد.

ص:127


1- (1) سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 496.
2- (2) تاریخ صدر الاسلام والدولة الامویة، عمر فروخ، ص 129؛ مجله مکتب اسلام، «مظلومیت شیعه در تاریخ»، شماره 1، سال 1381 ه. ش.
3- (3) الفتوح، ج 4، ص 203؛ ر. ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11، ص 44.
4- (4) المحبر، ص 479.
5- (5) الکامل، ج 3، صص 447 و 454.

سمره در یکی از قتل عام های خویش، هشت هزار نفر را با خونخواری تمام به قتل رسانید.(1) طبری در حوادث سال پنجاهم آورده است که «محمد بن سلیم» گفت:

من از «انس بن سیرین» سؤال کردم: «آیا سَمرة بن جندب کسی را هم کشته است «؟! گفت: «مگر می توان تعداد کشته شدگان به دست سمره را به حساب آورد؟! زیاد بن أبیه وقتی که خودش والی بصره و کوفه بود، از جانب معاویه به کوفه آمد، سمره را جانشین خود در بصره کرد و او در مدت شش ماه، هشت هزار نفر از مردم را کشت «. زیاد به وی گفت: «آیا نترسیدی از اینکه شاید در میانشان یک نفر بی گناه بوده باشد؟!» سمره گفت: «اگر هشت هزار دیگر نیز به مقدار آنها می کشتم، هرگز باکی نداشتم!»(2) حتی گماشتگان سمره، گاهی برای تفریح، مردم را می کشتند.(3)

سمره در جواب معترضان به قتل بی گناهان می گفت: «چه عیبی در این کار است. اگر از اهل بهشت بوده، به بهشت می رود و اگر دوزخی بوده، به دوزخ می رود».(4) سمره، شش ماه و برخی گفته اند تا هجده ماه، فرماندار معاویه در بصره بود و در سال 54 هجری از این منصب عزل شد.(5) بعد از اینکه معاویه او را عزل کرد، بسیار عصبانی شد و گفت: «لعنت خدا بر معاویه. اگر من خداوند را به اندازه معاویه می شناختم و اطاعت

ص:128


1- (1) تاریخ طبری، ج 6، ص 132؛ الکامل، ج 3، ص 183؛ تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 2.
2- (2) تاریخ طبری، ج 5، صص 236 و 237؛ فتوح البلدان، ج 5، ص 211. تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 12.
3- (3) نوشته اند سَمَرة بن جُنْدب از مدینه به کوفه برمی گشت که مردی از کوچه بیرون آمد و با اول لشگر وی برخورد کرد. یکی از لشکریان به وی حمله برد و از روی سرکشی و بازی و بی جهت حربه ای به او زد. سمره به آن مرد رسید درحالی که داشت در خون خود دست و پا می زد، از روی تکبر گفت: «چون شنیدید که ما سوار شدیم از سنان ها و نیزه های ما بترسید و کنار بایستید»: الکامل، ج 3، ص 183؛ فتوح البلدان، ج 5، ص 212 و تاریخ طبری، ج 6، ص 237؛ ر. ک: فتوح البلدان، ج 5، ص 210؛ الکامل، ابن اثیر، ج 3، ص 495.
4- (4) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 77.
5- (5) البدایة والنهایة ابن کثیر، ج 8، ص 284؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 291؛ الکامل، ج 3، ص 495.

می کردم، هرگز دچار عذاب خداوند نمی شدم».(1) نقل شده است که روزی پیامبر صلی الله علیه و آله به ابوهریره، ابومحذوره و سمرة بن جندب فرمود: «آن کس از شما که دیرتر از دو تن دیگر از دنیا برود، در آتش است» و سمره آخرین آنها بود.(2)

د) کشتار جمعی شیعیان حافظ و مفسر قرآن

قتل عام شیعیان حافظ قرآن در بصره را مورخان بزرگی، نظیر طبری و ابن اثیر، نقل کرده اند. طبری از ابوسوار عدوی نقل می کند: «سمره یک روز صبح، 47 تن از قوم مرا که همه از حافظان قرآن بودند، بی رحمانه کشت».(3) معاویه که همراه پدرش، ابوسفیان، زمان اعدام صحابه حافظ قرآن، در حادثه رجیع در سال چهارم هجری، حضور داشت،(4) این رویه را از او و مشرکان مکه آموخته بود و لذا بعدها نیز قتل حافظان قرآن را ادامه داد. فرزندش یزید نیز در قتل عام کربلا، برخی از صحابه حافظ قرآن، نظیر حبیب بن

ص:129


1- (1) الطبقات، ابن سعد، ج 7، ص 35.؛ اسدالغابه، ج 2، ص 303؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، تحقیق عمرعبدالسلام تدمری، ج 4، ص 234.
2- (2) فتوح البلدان، ج 13، ص 185 سمره زنده ماند تا زمانی که سالار شرطه عبیدالله بن زیاد شد و مردم را برای حرکت به جنگ با امام حسین علیه السلام تشویق کرد؛ الاستیعاب، ج 2، ص 76. در حاشیه الاصابه نیز آمده است: «سمره در دیگ آب جوش افتاد و سوخت و سخن پیامبر صلی الله علیه و آله که به ابوهریره فرموده بود، آخرین کس از شما سه تن که بمیرد در آتش است، در دنیا و آخرت، به صحت رسید».
3- (3) تاریخ طبری، ج 6، ص 132؛ الکامل، ج 3، ص 183.
4- (4) از معاویة بن ابوسفیان نقل می کنند که گفته است: «من همراه پدرم ابوسفیان برای تماشای اعدام خبیب (یکی از حافظان قرآن اسیر شده در فاجعه رجیع) به تنعیم آمده بودم و چون خبیب به مردم مکه نفرین کرد، پدرم مرا به پهلو بر زمین زد که نفرین او به من نرسد»؛ مشرکان معتقد بودند که هرگاه به کسی نفرین کنند، اگر او در همان حال به پهلو روی زمین بخوابد، نفرین در او اثر نخواهد کرد. البته بعدها عمر بن خطاب، علاوه بر معاویه، یکی دیگر از جنایتکاران حاضر در مراسم اعدام حافظان قرآن را به امارت منطقه ای از شام منصوب کرد. این در حالی بود که بزرگان صحابه و اهل بیت علیهم السلام، نظیر حضرت علی علیه السلام، عباس بن عبدالمطلب، مقداد بن اسود و... خانه نشین بودند؛ ابن هشام در سیره خود به این موضوع اشاره می کند.

مظاهر را به شهادت رساند. همچنین بعدها والیان خلفا، نظیر حجاج بن یوسف ثقفی، به قتل عام حافظان و مفسران شیعه، نظیر سعید بن جبیر پرداختند.

ه) قتل عام معترضان لعن بر حضرت علی علیه السلام

معاویه اول شخصی بود که سبّ بر صحابه را علنی کرد و به آن دستور داد و مخالفان سب صحابه را اعدام کرد. بنابر نقل صحیح مسلم، معاویه افرادی نظیر سعد بن ابی وقاص را در مدینه به خاطر سب نکردن حضرت علی علیه السلام بازخواست کرد.(1) حتی پا را فراتر نهاد و صحابه و تابعین را بین سب حضرت علی علیه السلام یا کشته شدن مخیر ساخت.(2) این رویه در دوره امویان تا خلافت عمر بن عبدالعزیز ادامه یافت؛ لذا تعداد زیادی از مسلمانان راستین جان خود را از دست دادند، ولی به صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله، حضرت علی علیه السلام دشنام ندادند. این دوره را می توان «دوران محنة اللعن» نامید. اینکه چه تعداد به خاطر عدم لعن بر حضرت علی علیه السلام در دوره معاویه و سپس در دوران طولانی امویان به شهادت رسیدند، مشخص نیست. اما در اینجا به معروف ترین این افراد اشاره می کنیم:

ص:130


1- (1) صحیح مسلم، ج 7، ص 120؛ سنن ترمذی، کتاب المناقب، باب مناقب علی بن أبی طالب (البانی در شرح سنن ترمذی، به رقم 2932 آن را تصحیح کرده است)؛ البدایة والنهایة، ج 7، ص 369؛ اسدالغابه فی معرفة الصحابة، ج 4، ص 99؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ص 627. شارحان صحیح مسلم و متأخران، نظیر ابن تیمیه حرانی، به صحت این حدیث اعتراف کرده اند؛ منهاج السنة، ج 3، ص 15. معاصران هم، نظیر شیخ حسن بن علی السقاف آن را چنین شرح کرده اند: «معاویه به بزرگان صحابه دستور داد تا به علی علیه السلام دشنام دهند؛ با آنکه در صحیح مسلم آمده است رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: «یا علی! تو را جز مؤمن دوست نمی دارد و جز منافق کسی با تو دشمنی نمی کند». همچنین در مسند احمد این حدیث از پیامبر اکرم علیه السلام آمده است که فرمود: «هرکس به علی علیه السلام دشنام دهد، به من دشنام داده است و معاویه هم خودش به علی علیه السلام دشنام می داد و هم دیگران را به سب و لعن علی علیه السلام فرمان می داد»؛ زهر الریحان، ص 11.
2- (2) انساب الاشراف، ج 1، ص 184؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 57.

یک - قتل عام مرج عذراء و شهادت حجر بن عدی

حُجْر بن عَدی بن جَبَله کِندی، معروف به حجر الخیر(1) ، از فضلای صحابه(2) ، مجاهدان راه اسلام(3) و از شیعیان حضرت علی علیه السلام بود.(4) وی هنگام شهادت ابوذر که عثمان ظالمانه وی را به ربذه تبعید کرده بود، بر بالین او حاضر شد.

هنگامی که مغیرة بن شعبه (حاکم کوفه) به دستور معاویه، صحابه پیامبر، حضرت علی علیه السلام را بر منبر لعن می کرد، عده ای از صحابه، نظیر حجر و عمرو بن حمق، با این عمل مخالفت کردند.(5) در سال پنجاه هجری که زیاد بن ابیه حکومت کوفه را، علاوه بر بصره، به دست گرفت، به دستور معاویه دشنام گویی به حضرت علی علیه السلام را بیشتر و علنی تر کرد.(6) لذا حجر و عده ای دیگر به عَمْرو بن حُرَیث، جانشین زیاد در کوفه، هنگام بدگویی و ناسزا به امیرمؤمنان علی علیه السلام اعتراض کردند. عمرو به زیاد گزارش داد و زیاد به سرعت به کوفه بازگشت و گروهی از یاران حجر بن عدی را کشت و شخص حجر و سیزده تن دیگر را دستگیر کرد و نزد معاویه فرستاد. وی درباره حجر نوشت که در

ص:131


1- (1) ابوعبدالرحمان، پسرعمویی همنام خود داشت که در جرگه یاران معاویه بود؛ به خاطر اینکه اسامی آنها اشتباه نشود، مردم، حجر بن عدی را «حجرالخیر» و پسرعموی او را «حجرالشر» می خواندند.
2- (2) اسد الغابة، ج 1، ص 461.
3- (3) الطبقات الکبری، ج 6، ص 217؛ المعارف، ابن قتیبه، ص 334؛ اسد الغابة، ج 1، ص 461. وی در فتح شام نیز شر. کت کرد و فاتح مَرج عَذراء بود؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 12، صص 207-211.
4- (4) کسانی چون ذهبی، ابن اثیر، ابن حجر و دیگران در کتب معتبر تراجم و رجال، همانند طبقات ابن سعد، اسدالغابه، اصابه، استیعاب، مستدرک حاکم، سیر اعلام النبلاء، البدایة و النهایة، تاریخ الاسلام ذهبی او را صحابی بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله نامیده اند؛ ر. ک: عبدالله بن سبأ، علامه عسکری، ص 733.
5- (5) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 230؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 188. مغیره چون از محبوبیت عمومی، شایستگی و فضیلت حجر آگاه بود، ناگزیر به آن اعتراف می کرد و می گفت: «نمی خواهم بهترین مردان شهر را بکشم تا آنان در پیشگاه خدا سعادتمند گردند و من بدبخت و تبهکار». او می گفت: «با قتل حجر و یاران او، معاویه در دنیا به عزت و آقایی می رسد، ولی مغیره روز قیامت ذلیل و معذب می گردد».
6- (6) الطبقات الکبری، ج 6، ص 218؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 230.

لعن ابوتراب (علی علیه السلام) با «جماعت» مخالفت ورزیده و در نتیجه از فرمان خلیفه سرپیچی کرده اند. وی شهادت نامه برخی رؤسای قبایل کوفه، مبنی بر مخالفت صریح حجر را نیز ضمیمه نامه کرد.(1) چون حجر و یارانش به قریه مرج عذراء، در دوازده میلی دمشق، رسیدند، معاویه فرمان قتل آنان را صادر کرد.(2) ولی به شفاعت برخی افراد به حجر و شش نفر دیگر از یارانش فرصت داد تا جان خود را با سَب حضرت علی علیه السلام نجات دهند.(3) لذا جلادان معاویه، حجر بن عدی و یارانش را بین قتل یا سب مخیر کردند. اما حجر و یارانش شجاعانه گفتند شمشیرها گردنمان را بزند و سرمان را از بدنمان جدا کند؛ این برای ما خیلی خوشایندتر است از اینکه به علی علیه السلام جسارت کنیم.(4)

حجر و یارانش شب قبل از شهادت را به نماز خواندن گذراندند و حجر قبل از شهادت نیز دو رکعت نماز گزارد.(5) به روایت مسعودی،(6) وی نخستین مسلمانی بود که در زمان فتوحات وارد مرج عذراء شد و آنجا را فتح کرد و نخستین مسلمانی بود که در آنجا کشته شد.(7) همچنین حجر وصیت کرد غل و زنجیر را از دست و پایم باز نکنید و خونم را نشویید و مرا در پیراهنم دفن کنید؛ چرا که می خواهم به این صورت معاویه را در قیامت برای دادخواهی در پیشگاه خدا دیدار کنم.(8)

ص:132


1- (1) الامامة والسیاسة، ج 1، صص 223 و 224؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 230. ابن سعد و طبری این عده را هفتاد نفر نوشته اند: الطبقات الکبری، ج 6، ص 219؛ تاریخ طبری، ج 4، صص 201 و 202.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 6، ص 219؛ مروج الذهب، ج 3، ص 189.
3- (3) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 231.
4- (4) تاریخ طبری، ج 4، صص 205-208.
5- (5) همان.
6- (6) مروج الذهب، ج 3، ص 188.
7- (7) الطبقات الکبری، ج 6، ص 217؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 231؛ اسد الغابة، ج 1، ص 386.
8- (8) کنز العمال، ج 11، ص 353؛ ر. ک: اسد الغابة، ج 1، ص 386؛ الإصابة، ج 1، ص 315؛ الروض المعطار فی خبر الأقطار، الحمیری، ج 1، ص 536؛ مروج الذهب، ج 1، ص 349.

ابن سعد(1) و یعقوبی،(2) عده مقتولان را هفت نفر نوشته اند، اما فقط از شش تن نام برده اند که حجر نیز یکی از آنهاست؛ به روایت مسعودی،(3) شش شهید دیگر، غیر از حجر، عبارت بودند از:

- صیفی بن فسیل شیبانی: وی سرآمد یاران حجر و دارای قلبی آهنین و عقیده ای استوار و سخنی محکم بود. هنگامی که او را دستگیر کرده و نزد زیاد آوردند، زیاد به او گفت: «باید او (علی علیه السلام) را لعن کنی یا گردنت را خواهم زد». گفت: «در این صورت به خدا من خشنودم و تو بدبخت». [زیاد] فریاد زد: «او را با زنجیر آهنین ببندید و در زندان بیفکنید». در نهایت صیفی بن فسیل در مرج عذراء به شهادت رسید.

- قبیصة بن ربیعه عبسی: او تصمیم داشت با کمک قوم خود مقاومت کند، ولی به او امان دادند؛ به همین دلیل از مقاومت دست کشید.(4) قبیصه را نزد زیاد آوردند. وی نزد زیاد اعلام کرد که با امان نزد تو آمده ام. ولی زیاد او را زندانی کرد و سپس راهی قتلگاه مرج عذراء نمود.(5)

- محرز بن شهاب بن بجیر بن سفیان بن خالد بن منقر التمیمی: وی از بزرگان و سران قوم و از شیعیان زبده بود. در سال 43 هجری که «معقل بن قیس» با خوارج می جنگید، محرز فرمانده میسره سپاه وی بود. در این جنگ، سپاه «معقل» از سه هزار

ص:133


1- (1) الطبقات الکبری، ج 6، ص 220.
2- (2) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 231.
3- (3) مروج الذهب، ج 3، صص 188 و 189.
4- (4) در حدیث است: «هرکس شخصی را امان دهد و سپس او را به قتل برساند، من از وی بیزارم؛ اگر چه آن مقتول کافر باشد»، الإصابة، ج 4، ص 294.
5- (5) طبری می نویسد: «قبیصة بن ضبیعه به دست ابوشریف بدی افتاد، قبیصه به او گفت: «میان قبیله من و تو اختلاف و نزاع نیست. بگذار کس دیگری مرا بکشد»؛ چراکه نمی خواست سرش عامل اختلافات بین دو قبیله گردد. وی قبول کرد و سپس «قضاعی» او را به قتل رسانید. قبیصه با بزرگواری در چنین لحظه ای در آن اندیشه است که میان دو قبیله کدورت و نفاقی پدید نیاید و می کوشد که برادری و مسالمت را حفظ کند.

جنگجو تشکیل شده بود که همه از یکه سواران و برگزیدگان شیعه بودند و نقش عمده ای در سرکوبی فتنه خوارج داشتند.(1)

- شریک بن شداد (یا نداد) حضرمی؛ بنا بر قولی عریک بن شداد؛

- کدام بن حیان عنزی؛

- عبدالرحمن بن حسان عنزی: وی در شمار یاران حجر بود. هنگامی که به مرج عذراء رسیدند، درخواست کرد که او را نزد معاویه بفرستند؛ گویا می پنداشت که معاویه از پسر سمیه بهتر است. معاویه خطاب به او کرد و گفت: «هان! درباره علی چه می گویی ؟» عبدالرحمان گفت: «شهادت می دهم که او کسی بود که خدا را بسیار یاد می کرد و امر به حق می نمود و عدل را به پا می داشت و از مردم در می گذشت...». معاویه او را به کوفه نزد زیاد فرستاد و دستور داد به بدترین وضعی او را به قتل رسانَد! و زیاد او را در «قس الناطف»(2) زنده به گور کرد.(3)

حضرت علی علیه السلام شهادت حجر و یارانش را پیش تر خبر داده و فرموده بود: «اهل کوفه! هفت نفر از بهترین مردان شما در عذراء کشته خواهند شد و وضع آنان مانند اصحاب اخدود خواهد بود». ایشان حجر را مخاطب ساخت و فرمود:

چگونه خواهی بود هنگامی که تو را به تبرّی از من فرا خوانند و چه خواهی گفت در آن حال که از تو بخواهند پیوند دوستی ات را از من بگسلی ؟ حجر پاسخ داد: «به خدا سوگند، اگر با شمشیر بدنم را پاره پاره کنند و اگر خرمنی از آتش بیفروزند تا مرا در آن بیندازند، تمام اینها را قبول می کنم، ولی تبرّی از تو را نه».(4)

ص:134


1- (1) تاریخ طبری، ج 6، ص 108.
2- (2) تاریخ کوفه، ص 274. «قس الناطف» محلی است در نزدیکی کوفه بر کرانه شرقی فرات و در محاذات آن بر کرانه غربی فرات، «مروحة» قرار دارد که در آن جنگ معروف ابوعبید، پدر مختار ثقفی واقع شده است.
3- (3) الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 3، ص 192؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 155.
4- (4) سفینة البحار، ج 2، ص 96.

قتل عام حجر و یارانش تأثیر بسیاری بر روحیه مردم گذاشت و موج نفرت از خاندان اموی، سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت؛ به طوری که حتی عایشه نیز به این قتل عام اعتراض کرد.(1) وی هنگامی که در مراسم حج با معاویه ملاقات کرد، به او گفت: «چرا حجر و یاران او را کشتی و از خود شکیبایی نشان ندادی ؟ از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود در مرج عذراء جماعتی کشته می شوند که فرشتگان آسمان از کشته شدن آنها خشمگین خواهند شد». معاویه برای اینکه عمل خود را توجیه کند، گفت: «در آن زمان هیچ مرد عاقل و کاردانی نزد من نبود تا مرا از این کار باز دارد».(2)

شنیدن خبر این قتل عام برای امام حسین علیه السلام بسیار گران آمد و طی نامه ای به معاویه چنین نوشت:

آیا تو همان نیستی که حجر و یارانش را که عابد و در برابر خدا متواضع بودند، به قتل رساندی ؟ آنان که از بدعت ها بیزار بودند، امر به معروف و نهی از منکر می کردند، ولی تو آنان را از روی ستم و عداوت، پس از پیمان های محکم، کشتی و این عمل را از روی نافرمانی در برابر خداوند و سبک شمردن پیمان او انجام دادی.(3)

به روایت ابن اثیر، قبر حجر در مرج عذراء مشهور و محل اجابت دعا بود.(4) مسجدی نیز کنار قبر وی ساخته شد.(5) سلفی های تکفیری در 12 اردیبهشت 1392، در جریان جنگ داخلی سوریه، به این مسجد و آرامگاه حمله کردند و قبر او را نبش کرده، پیکر حجر را به مکانی نامعلوم بردند.

همچنین زیاد درباره دو نفر حضرمی که از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام بودند، از معاویه

ص:135


1- (1) الطبقات الکبری، ج 6، صص 219 و 220؛ اسد الغابة، ج 1، ص 386.
2- (2) تاریخ طبری، ج 6، ص 156؛ الکامل، ج 3، ص 193.
3- (3) ر. ک: الامامة والسیاسة، ج 1، ص 203.
4- (4) اسد الغابة، ج 1، ص 386.
5- (5) تاریخ مدینة دمشق، ج 12، ص 208.

کسب تکلیف کرد. معاویه گفت: «هرکس بر دین و اعتقاد علی علیه السلام است، بکش و مُثله کن». او نیز آنان را کشت و مُثله کرد(1) و هر دو را بر در خانه هایشان به دار آویخت(2). نام این دو را مسلم بن زیمر و عبدالله بن نجی یا نجر حضرمی گفته اند. امام حسین علیه السلام در نامه معروف خود، معاویه را به خاطر به شهادت رساندن این دو نفر، به شدت توبیخ کرد و فرمود:

... آیا تو آن کس نیستی که زیاد بن ابیه برای تو نوشت مردم «حضرمیین» بر دین علی علیه السلام هستند و تو دستور دادی آنان که بر دین علی علیه السلام می روند، یک تن زنده مگذار؟! و او همگان را کشت و مثله کرد و حال آن که سوگند به خدا، علی علیه السلام به حکم اسلام باید تو و پدرت را دستخوش شمشیر می ساخت و امروز به بهانه همان دین، غصب مسند خلافت کردی! وگرنه شرف تو و پدرت آن بود که زمستان و تابستان دنبال شتران کاسبی می کردید... من هیچ فتنه ای را در این امت بزرگ تر از خلافت و حکومت تو نمی دانم و از برای خود و دین خویش و امت محمد صلی الله علیه و آله هیچ سودی برتر از آن نمی دانم که با تو جهاد کنم... قسم به جان خودم که تو به هیچ عهدی و شرطی وفا نکردی و مسلمانان را بعد از عهد و پیمان، و صلح و سوگند کشتی، بی آن که با تو مبارزه ای کنند و نبردی آغاز نمایند و جرم و گناه ایشان جز ذکر فضایل ما و تعظیم حقوق ما نبود. پس ایشان را کشتی از بیم آن که مبادا هلاک شوی و ایشان زنده بمانند یا بمیرند و حرارت تیغ تیز تو را نچشند. بدان ای معاویه که روز حساب می آید و هنگام قصاص فرا می رسد. بدان که خدای را کتابی است که اعمال کوچک و بزرگ را فروگذار نکرده و تمام اعمال در آن ثبت است و خداوند فراموش نمی کند که مردم را به بهتان گرفتی و دوستان خدا را تهمت زدی و جماعتی را کشتی و گروهی را از

ص:136


1- (1) معاویه مثله کردن را از مادرش هند جگرخوار آموخته بود؛ چراکه هند نیز با یاران شهید رسول خدا صلی الله علیه و آله، از جمله حمزه سید الشهداء، همین معامله را کرد.
2- (2) المحبر، ص 479؛ اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 256؛ الامامة والسیاسة، ج 1، ص 203؛ الاحتجاج، ج 2، ص 17.

خانه ها و شهرهای خود بیرون کردی... دین علی علیه السلام همان دین رسول خدا صلی الله علیه و آله است که براساس آن با پدر تو جنگید و شمشیر زد(1).

فاجعه قتل عبدالله بن یحیی و مسلم بن زیمر به فاجعه قتل عام حجر بن عدی و یارانش بسی شبیه و همانند است: هر دو دسته، بی دفاع کشته شدند؛ هر دو با جمع دوستان و یاران خود، مورد آزار قرار گرفتند و هر دو فقط به جرمی گرفتار شدند (یعنی محبت به علی علیه السلام و عدم سب او) که بی گمان سرلوحه فضائل ایشان بود.

دو - قتل عام غور

قتل عام های معاویه فقط در مناطق مرکزی جهان اسلام نبود. بلکه مسلمانان مناطق دوردست دنیای اسلامِ آن روز نیز به اتهام ارتداد، سرکوب و قتل عام شدند؛(2) از جمله این نقاط، منطقه غور (منطقه ای کوهستانی در مرکز افغانستان) بود. مؤلف کتاب پژوهشی در تاریخ هزاره ها می نویسد:

مردم غور درست پنج سال بعد از شهادت حضرت علی علیه السلام، در سنه 45 ه. ق به خاطر آن که از دستور معاویه سر باز زده بودند، به اتهام ارتداد درهم کوبیده شدند؛ زیرا معاویه دستور داده بود که در سرتاسر سرزمین های اسلامی، خطباء در نماز جمعه به حضرت علی علیه السلام سب و ناسزا بگویند. این سنت ناروا تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت. تنها ملتی که از دستور معاویه سرپیچی کرد، مردم غور بودند که هرگز حاضر نشدند به حضرت علی علیه السلام و اولاد طاهرینش ناسزا بگویند؛ بر همین اساس، بعضی از شاعران، این موضوع را از افتخارات مردم غور دانسته و به شعر در آورده اند.(3)

ص:137


1- (1) تاریخ طبری، ج 3، ص 248؛ الغدیر، ج 10، ص 248؛ تحف العقول، ص 168؛ الاحتجاج، ج 2، ص 21.
2- (2) گلشن ابراهیمی، فرشته (محمد قاسم هندوشاه استرآبادی)، ج 1، ص 27.
3- (3) پژوهشی در تاریخ هزاره ها، علی یزدان، ج 1، ص 74؛ تاریخ غوریان، اصغر فروغی؛ ر. ک: بررسی ریشه های تاریخی تشیع در افغانستان، قربانعلی محقق ارزگانی، صص 109 و 110.
و) قتل نوزادان همنام علی علیه السلام

مورخانی، نظیر «مزی» در تهذیب الکمال و «ذهبی» در سیر اعلام النبلاء به موضوع تاریخی شگفت آوری اشاره می کنند و می نویسند:

بنی امیه وقتی می شنیدند که نوزادی نامش علی است، او را می کشتند.(1) این سنت زشت تا جایی ادامه یافت که هرکس نامش علی بود، از نامش خجالت می کشید و برای تصغیر، او را عُلَی می نامیدند.(2)

ابن حجر عسقلانی در «لسان المیزان» می نویسد:

علی بن جهم سلمی به دشمنی با اهل بیت علیهم السلام مشهور است و بسیار بر علی و اهل بیت علیهم السلام ایراد می گرفت؛ وی نزد حجاج، پدر خودش را نفرین کرد که چرا او را علی نامیده است. حجاج خندید و او را امارت داد.(3)

آنچه درباره قتل عام نوزادان همنام علی علیه السلام در منابع آمده، این است که این موضوع در دوران بنی امیه، ساری و جاری بود. بنابراین می توان گفت که قتل عام این نوزادان، وحشتناک تر از قتل عام نوزادان بنی اسرائیل بوده است؛ چراکه فرعون در یک دوره خاصی، برای جلوگیری از تولد حضرت موسی علیه السلام، به این عمل ننگین اقدام کرد. درحالی که بنی امیه، در طول یک سلسله حاکمیتی، به این کار بی رحمانه اقدام کردند.(4)

این رسم شوم در دوره هایی از خلافت عباسیان نیز جاری بوده است. در رسائل

ص:138


1- (1) تهذیب الکمال، ج 20، ص 429؛ سیر أعلام النبلاء، ج 5، ص 102 و ج 7، ص 412.
2- (2) تدریب الراوی، ج 2، ص 331.
3- (3) لسان المیزان، ج 4، ص 210.
4- (4) در روایاتی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله، پادشاهان اموی بدتر از فرعون معرفی شده اند؛ ر. ک: «لَیَکُونَن فِی هَذِهِ الأُمةِ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ: الْوَلِیدُ لَهُوَ شَر عَلَی هَذِهِ الأُمةِ مِنْ فِرْعَوْنَ لِقَوْمِهِ». أخرجه أحمد فی مسنده، عن عمر بن الخطاب، رقم حدیث: 1120 و قَالَ الْحَاکِمُ: هُوَ الْوَلِیدُ بْنُ یَزِیدَ بِلاَ شَکٍّ وَلاَ مِرْیَةٍ. مستدرک الحاکم. و کنز العمال - ج 16 - ص. 430.

ابوبکر خوارزمی درباره مظالم عباسیان می خوانیم: «آنها هر که را شیعه بدانند، به قتل می رسانند. هرکس نام پسرش را علی بگذارد، خونش را می ریزند».(1)

ز) فجایع عمروعاص در قتل عام شیعیان مصر

عمروعاص با غدر و حیله، برخی از یاران حضرت علی علیه السلام را با زهر و برخی دیگر را به همراه یارانش قتل عام کرد؛ از جمله محمد بن ابی حذیفة بن عتبة بن عبد شمس را در سال 36 هجری به توهم انداخت که قصد بیعت با امیرالمؤمنین علی علیه السلام را دارد و با او وعده جلسه ای در عریش (واقع در سرزمین مصر) گذاشت. هنگامی که محمد بن حذیفه به سوی عمروعاص آمد، عمروعاص با کمین، او و سی نفر از یارانش را به قتل رساند.(2)

برخی مورخان قتل محمد بن ابی حذیفه را به دست شخص معاویه نوشته اند؛ به این صورت که وی با اینکه پسرخاله معاویه بود، ولی از انصار و شیعیان حضرت علی علیه السلام به شمار می رفت؛ به همین دلیل معاویه او را به زندان افکند و بعد از مدت طولانی به او گفت: «آیا وقت آن نرسیده که موالات و دوستی علی علیه السلام را ترک کنی ؟ آیا نمی دانی عثمان مظلوم کشته شد و علی علیه السلام باعث آن بود و ما امروز طالب خون او هستیم». محمد در جواب گفت:

تو می دانی من با تو خویشاوندم؛ به خدایی که غیر از او خدایی نیست، هیچ کسی را شریکی در خون عثمان و تحریک کننده مردم بر او، بیشتر از تو نمی شناسم؛ برای اینکه مهاجران و انصار، عزل تو را می خواستند و عثمان ابا کرد. به خدا قسم در ابتدا شریک نبود به خون عثمان، مگر طلحه و زبیر و عایشه... به خدا قسم من تو را می شناسم که در جاهلیت و اسلام بر یک رویه هستی و اسلام در تو هیچ تغییری ایجاد نکرده است و علامت آن این است که مرا به محبت علی علیه السلام ملامت می کنی. درحالی که هر صائم و

ص:139


1- (1) دائرة المعارف بزرگ اسلامی، محمد بن عباس، ج 5، ص 249.
2- (2) الکامل، ج 3، ص 267؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 546؛ الغارات، ج 1، ص 329.

قائم مهاجر و انصار با علی علیه السلام همراهی کرد. اما با تو فرزندان طلقاء و منافقین همراهی داشتند. والله ای معاویه. از تو خوف ندارم و همواره علی علیه السلام را به خاطر خدا و رسول صلی الله علیه و آله دوست خواهم داشت و تو را به خاطر خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله دشمن خواهم داشت.(1)

معاویه، بنابر قول ثقفی در الغارات، محمد بن ابی حذیفه را گردن زد(2) و بنابر قولی دستور داد او را به زندان برگردانند و در زندان وی را نگه داشت تا به شهادت رسید. زندانی شدن و شهادت محمد بن ابی حذیفه به دست عمروعاص یا معاویه نشان داد که برای آن دو دوستی علی علیه السلام مجوز زندانی شدن و قتل افراد به شمار می رفت؛ ولو اینکه آن اشخاص از تیره خود آنها باشند.

همچنین از دیگر تابعین معروف که به جرم موالات حضرت علی علیه السلام به قتل رسیدند، محمد بن اکثم و خالد بن مسعود بودند. همچنین عمروعاص، محمد بن ابی بکر را به همراه تعدادی از یارانش به قتل رساند و جسدش را آتش زد و سر او را به مدینه فرستاد. عایشه، خواهر محمد درباره عمروعاص گفت: «خدا فرزند زن بدکاره را بکشد».(3)

ح) به شهادت رساندن امام حسن مجتبی علیه السلام آغازی بر قتل عام نوادگان پیامبر صلی الله علیه و آله

پیشوایان دینی شیعیان، یکی پس از دیگری، به دست خلفای اموی و عباسی به شهادت رسیدند. این در نوع خود، در تاریخ ادیان و مذاهب، بی سابقه است که همه پیشوایان دینی یک مکتب به قتل برسند. این مسئله به اندازه ای آشکار بود که در ادبیات عرب نمودِ گسترده ای یافت. قصیده دعبل خزاعی نمونه ای از این ادبیات است. وی در قصیده خود اشاره می کند که هیچ تیره ای از تیره های عرب را نمی شناسد که در خون

ص:140


1- (1) الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص 54.
2- (2) ابن ابی الحدید معتقد است محمد بن ابی حذیفه در مصر به دست عمروعاص اسیر و به دستور معاویه به زندان افکنده شد. سپس از زندان فرار کرد. ولی یکی از عثمانی مذهبان (هواداران معاویه) وی را در غاری یافت و به قتل رساند؛ ر. ک: التحفة الزبیدیه فی مقاتل علماء الامامیه، ماجد ناصر الزبیدی، صص 63 و 64.
3- (3) مادر عمروعاص از زنان بدکاره زمان جاهلیت بود: تذکرة الخواص الامه، ص 144؛ التمهید والبیان، ص 209.

اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله نقش نداشته باشند. بخشی از این قصیده، مطابق نقل امالی شیخ مفید، چنین است:

لم یبق حی من الأحیاء نعلمه من ذی یمان ولا بکر ولامضر

إلاّ وهم شرکاء فی دائهم کما تشارک أیسار علی جزر

قتلاً وأسراً وتخویفاً و منهبة فعل الغزاة بأهل الرّوم والخزر

أری أمیة معذورین إن قتلوا ولا أری لبنی العبّاس من عذر

هیهات کلٌّ امرئ رهن بما کسبت له یداه فخذ ما شئت او فذر(1)

هیچ قبیله ای از یمن و بکر و مضر سراغ ندارم که در خون آنان (اهل بیت علیهم السلام) دستی نداشته باشد؛

آنان در کشتن و اسیر نمودن و ترساندن و غارت کردن اهل بیت علیهم السلام، همان کاری که با روم و خزر می کردند، روا داشتند.

اگر بنی امیه در کشتار خود عذری داشتند، بنی عباس برای کار خود چه عذری داشتند؟

هیهات، هرکس گروگان کسب و کار خویش است. خواهی بگیر و خواهی بگذار.(2)

امام حسن مجتبی علیه السلام می فرماید:

به خدا سوگند رسول خدا این عهد و وعده را به ما داده است که امر امامت را یازده تن از فرزندان علی (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) به دست خواهند گرفت و هیچ کدام از ماها نیست مگر اینکه به وسیله سَم یا با کشتن، شربت شهادت خواهند نوشید.(3)

از امام صادق و امام رضا علیهما السلام نیز روایت شده است:

«والله مامنا الا مقتول شهید»؛ «هیچ

ص:141


1- (1) الامالی، ص 324؛ بحارالانوار، ج 49، ص 322؛ العوالم، ج 22، ص 508.
2- (2) این قصیده وقتی به اصرار مأمون نزد او خوانده شد، وی عمامه خود را بر زمین زد و گفت: «به خدا سوگند راست گفتی ای دعبل». الأمالی، ص 61.
3- (3) کفایة الأثر، ابن خزاز، صص 231-257.

یک از ما نیست مگر اینکه مقتولِ شهید است».(1)

یکی از بزرگ ترین جنایت های معاویه، قتل نواده پیامبر صلی الله علیه و آله، امام حسن بن علی علیهما السلام است. برخی منابع اهل تسنن مسمومیت ایشان را به معاویه و برخی دیگر به یزید نسبت داده اند.(2) عامل این توطئه، جَعده، دختر اشعث بن قیس، همسر امام مجتبی علیه السلام بود. معاویه برای جعده پیغام فرستاد: «من تو را به ازدواج پسرم، یزید، در می آورم به شرط آن که [امام] حسن [علیه السلام] را مسموم کنی و او را به قتل رسانی». هزار درهم نیز با زهری کشنده توسط طبیب دربارش برای او فرستاد.(3) اما خوش خدمتی جعده را با پول پاسخ داد و او را به عقد یزید در نیاورد.(4) البته برخی از منابع این مسمومیت را به دست سعید ابن عاص، والی مدینه، از طرف معاویه گزارش کرده اند.(5)

معاویه بعد از شهادت ایشان، کشتار جمعی شیعیان را وسعت بخشید. خلفای بعدی نیز همین رویه را در پیش گرفتند.(6)

در دوره معاصر نیز وهابیان بارها به محل دفن ایشان حمله کردند. در این حملات تعدادی از مردم و شیعیان بی گناه نیز به قتل رسیدند.(7)

ص:142


1- (1) اعلام الوری، طبرسی، ج 2، ص 132؛ الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ج 2، ص 93؛ الامالی، ص 61؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 585.
2- (2) المنتظم، ابن جوزی، ج 5، ص 226؛ تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، صص 211 و 212؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 11؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور، ج 7، صص 39 و 40؛ ر. ک: بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان علیهم السلام، یدالله مقدسی.
3- (3) الارشاد، شیخ مفید فصل مربوط به شهادت امام حسن علیه السلام.
4- (4) پس از شهادت امام حسن علیه السلام جعده با مردی از آل طلحه ازدواج کرد و از او صاحب فرزندانی شد. از آن پس هرگاه بین فرزندانی از قریش و آن فرزندان گفت وگویی در می گرفت، قریشی ها آنها را سرزنش کرده و آنها چنین خطاب می کردند: «یا بَنِی مُسِمةِ الْأَزْوَاجِ»؛ «ای فرزندان زنی که شوهران خود را مسموم می کند». الإرشاد، ج 2، ص 16.
5- (5) لباب الانساب، ج 1، ص 339.
6- (6) مقاتل الطالبیین، بخش های مربوط به شهادت فرزندان و نوادگان و احفاد امام حسن مجتبی علیه السلام.
7- (7) ر. ک: کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، صص 23، 32 و 53.

3. کشتار جمعی شیعه در دوره حکومت یزید

اشاره

معاویه برای جانشینی یزید، با تهمت و سوءظن، افرادی را که احتمال مخالفت می داد به قتل رساند.(1) تا جایی که امام حسین علیه السلام در نامه ای به او نوشت:

بدان ای معاویه که خداوند فراموشکار نیست! تو مردم را به گمان می کشی و به تهمت گرفتار می کنی. خدا از یاد نمی برد که تو کودک شرابخور سگ بازی را به امارت می نشانی. تو را نمی بینم جز اینکه نفست را هلاک و دینت را تباه و رعیت را ضایع کرده ای. والسلام.(2)

یزید در نهایت به سلطنت رسید و فجایعی به راه انداخت که در تاریخ ظهور اسلام، با آن همه فتنه های انجام گرفته، بی سابقه بود. سال اول به فرماندار خود در کوفه، عبیدالله بن زیاد، دستور داد حضرت حسین بن علی علیهما السلام را با فجیع ترین وضع به شهادت رساند و زنان و کودکان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را به همراه سرهای بریده شهدا در شهرها بگرداند.

سال دوم، مدینه را قتل عام کرد و جان و مال و ناموس مردم آن دیار را تا سه روز برای لشکریانش مباح کرد. در سال سوم نیز کعبه مقدسه را خراب کرد و آن را به آتش کشید و تعداد زیادی از زائران و مجاوران خانه خدا را قتل عام کرد.(3)

الف) به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام و نسل کُشی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله

درباره رویداد عاشورا مباحث متعددی مطرح شده است، اما از یک زاویه می توان این رویداد را نسل کشی بی رحمانه خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله در یک بیابان برهوت دانست. حتی

ص:143


1- (1) از جمله قتل صحابه معروف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سردار جنگ قادسیه، سعد بن ابی وقاص؛ مقاتل الطالبیین، ص 73؛ الارشاد، ج 2، ص 16.
2- (2) سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 83؛ ر. ک: سفینة البحار، ج 1، ص 226 و ج 2، ص 260؛ بررسی تاریخ عاشورا، صص 74 و 75.
3- (3) تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 7، صص 3117-3121؛ الکامل، ترجمه عباس خلیلی، ج 3، صص 258-260.

مورخان اهل سنت نیز تصریح دارند که شدیدترین مصیبت تاریخ، واقعه کربلاست.(1) ریشه های این رویداد متعدد است، مثلاً عمل معاویه در زیر پا گذاشتن عهدنامه صلح با امام حسن علیه السلام و تعیین یزید به عنوان ولیعهد و سپس اقدام زورمدارانه یزید مبنی بر مخیر کردن امام حسین علیه السلام بین قتل یا پذیرش بیعت، دقیقاً از عزم بنی امیه برای حذف فیزیکی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله یا به خواری کشاندن آنها خبر می داد.(2)

در جریان واقعه عاشورا، یزید و عاملان او به قتل عام و کشتار جمعی بی رحمانه ای دست زدند و عملاً کلیه موازین انسانی را نقض کردند(3) که برخی از موارد آن عبارت است از:

1. جنایاتی که در جریان حرکت امام حسین علیه السلام در کوفه، بصره، کربلا و شام به دستور یزید و عاملان او اتفاق افتاده تا 31 جنایت احصا شده است که برخی از آنها عبارت اند از: «شکنجه و قتل قاصدان و اسرا، قتل پس از امان دادن، قطع آب، آتش زدن خیمه ها، کشتن کودکان، کشتن بانوان، تاراج اموال، لگدمال کردن بدن شهدا با سُم اسبان و ترساندن و غارت اموال زنان و اطفال بی گناه نظیر کشیدن گوشواره از گوش آنها».(4)

2. ابن زیاد، تمامی قاصدانی را که از سوی امام حسین علیه السلام به بصره و کوفه آمده بودند، قتل عام کرد. وی سلیمان بن رزین را در بصره گردن زد(5) و قیس بن مسهر

ص:144


1- (1) ابن جوزی می نویسد: «آن ظلمی که در شهادت امام حسین علیه السلام و خاندانش رخ داده است، بر کسی روا نشده است». وی به پیشگویی شهادت امام حسین علیه السلام از سیصد سال قبل از بعثت اشاره می کند؛ التبصرة، ابن جوزی، ج 2، ص 17. شبیه این دو مطلب در کتب ذیل نیز آمده است: تهذیب الکمال، ج 6، ص 442؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج 6، ص 2653؛ الخصائص الکبری، سیوطی، ج 1، ص 63.
2- (2) مطابق آن، معاویه متعهد شده بود که خلافت بعد از او به امام حسن علیه السلام برسد یا بر حسب برخی روایات به شورا واگذار شود: أنساب الأشراف، ج 3، صص 41 و 42.
3- (3) ر. ک: جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص 483. انقلاب تکاملی اسلام، جلال الدین فارسی، ص 824.
4- (4) سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 303؛ طبقات ابن سعد، ص 78؛ اللهوف، صص 79 و 80؛ مثیر الاحزان، ص 59.
5- (5) تاریخ طبری، ج 5، ص 357؛ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 23.

صیداوی را در کوفه از بام قصر به پایین پرتاب کرد. پیش از قتل از او خواست با لعن اهل بیت علیهم السلام و صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام خود را از مرگ نجات دهد. ولی او این ننگ را نپذیرفت و به شهادت رسید.(1) این در حالی بود که وظیفه آنها تنها پیام رسانی بود و کشتن قاصد در هیچ آیینی جایز نیست. دو نفر از یاران امام حسین علیه السلام نیز به نام سوار بن منعم و موقع بن ثمامه صیداوی نیز در روز عاشورا درحالی که اسیر بودند ناجوانمردانه به شهادت رسیدند.(2)

3. تعداد شهدای بنی هاشم از خاندان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله 33 نفر می شوند که سه نفر آنها کودک بودند؛ این افراد به این صورت اند: امام حسین علیه السلام به همراه اولاد ایشان، چهار نفر، اولاد علی علیه السلام نه نفر، اولاد امام حسن علیه السلام چهار نفر، اولاد عقیل دوازده نفر، اولاد جعفر چهار نفر. بنابراین سربازان یزید تقریباً همه مردان و نوجوانان ذکور همراه امام حسین علیه السلام را به جز علی بن الحسین علیه السلام و حسن مثنی، به شهادت رساندند؛ حتی از کودک ده ساله، عبدالله بن حسن و طفل شش ماهه، علی اصغر، نیز نگذشتند.

4. جنایت بزرگ دیگری که به مصائب کربلا عمق بیشتری داد، بستن آب به روی امام حسین علیه السلام، یاران و اهل بیت ایشان بود که بهانه آن را بستن آب در جریان محاصره خانه عثمان (25 سال قبل) اعلام کردند. این درحالی بود که حضرت علی علیه السلام جوانمردانه در آن ایام به خانه عثمان آب رسانید.(3)

ب) قتل عام صحابه و تابعین مدافع امام حسین علیه السلام

سربازان یزید، علاوه بر اینکه امام حسین علیه السلام و تمام بنی هاشم را به شهادت رساندند،

ص:145


1- (1) تاریخ طبری، ج 5، ص 395؛ ابصار العین، ص 112.
2- (2) فرهنگ عاشورا، ص 37.
3- (3) ر. ک: الکامل فی التاریخ (نسخه مکتبة الشاملة)، جلد 2، صفحه 16.

تمام صحابه و تابعین همراه ایشان را نیز قتل عام کردند.(1) برخی از صحابه عبارت اند از: «حبیب بن مظهر (مظاهر) اسدی(2) ، مسلم بن عوسجه(3) ، أنس بن حارث کاهلی(4) و یزید بن مغفل (معقل)»(5) دو نفر از صحابه نیز در کوفه به جرم حمایت از امام حسین علیه السلام، پیش از رویداد کربلا، به شهادت رسیدند که عبارت اند از: «هانی بن عروه و عبدالله بن بقطر (یقطر)». درباره این پنج صحابی و سخنان آنها مطالب زیادی گفته شده است؛(6) از جمله انس بن حارث از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که ایشان فرمودند:

«ان ابنی هذا [یعنی الحسین] یقتل بارض یقال لها کربلا فمن شهد ذلک منکم فلینصره».(7) بر این اساس، انس بن حارث به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله عمل کرد و به یاری امام حسین علیه السلام آمد و به شهادت رسید. لشکر یزید حتی به زنان، مجروحان و اسیر شدگان بعد از جراحت نیز رحم نکردند. تعدادی نوزاد شیرخوار و کودک نابالغ نیز در کربلا توسط لشکریان یزید به شهادت رسیدند که عبارت اند از: «عبدالله رضیع، عبدالله بن حسن، محمد بن ابی سعید بن عقیل، قاسم بن حسن، عمرو بن جناده انصاری که پدرش نیز در رکاب سیدالشهداء علیه السلام شهید شد».(8)

لشکر یزید تعدادی از شهدا را قطعه قطعه کردند که معروف ترین آنها، علی اکبر

ص:146


1- (1) مجموعاً با سی تن از بنی هاشم، تعداد شهدای قتل عام کربلا به 136 نفر می رسد و چون قیس بن مسهر صیداوی، عبدالله بن بقطر و هانی بن عروة را نیز جزو آنها قرار دهیم، تعداد آنها به 139 نفر خواهد رسید.
2- (2) ابصار العین فی انصار الحسین، محمد بن طاهر سماوی، ص 193. صاحب کتاب «اعیان الشیعه» نام حبیب بن مظاهر را به ضبط «مظهر» صحیح تر می داند؛ ر. ک: أعیان الشیعة، ج 1، ص 612 و ج 4، ص 553.
3- (3) ابصار العین، ص 193.
4- (4) همان، ص 192؛ کتاب الرجال، محمد بن حسن طوسی، ص 21؛ أعیان الشیعة، ج 3، ص 500.
5- (5) تنقیح المقال، مامقانی، ج 3، ص 328؛ ر. ک: فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص 516.
6- (6) ر. ک: «هل یوجد بین شهداء کربلاء من اصحاب النبی الاکرم صلی الله علیه و آله و من هم ؟» نشانی مقاله با ارجاعات در فضای مجازی: http://www.isl quest.net/ / chive/questionکa16884
7- (7) ینابیع الموده، سلیمان بلخی حنفی، باب 60؛ ر. ک: شب های پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی، ص 439.
8- (8) او نُه یا یازده ساله بود که به میدان رفت و شهید شد. نام او در زیارت ناحیه مقدسه آمده است.

فرزند حسین بن علی علیهما السلام، عباس بن علی علیهما السلام و عبدالرحمان بن عمیر هستند و سر برخی شهدا را روز عاشورا به جانب امام حسین علیه السلام انداختند که عبارت اند از: عبدالله ابن عمیر کلبی، عمرو بن جناده و عابس بن ابی شبیب شاکری.

لشکریان یزید به زنان نیز رحم نکردند. زنی که ناجوانمردانه در کربلا به شهادت رسید مادر وهب (همسر عبدالله بن عمیر کلبی) بود.(1) و(2)

ج) قتل عام گروهی از بنی هاشم در جریان واقعه حره

(3)

واقعه حره رویدادی است که تمام منابع تاریخی به آن اشاره کرده اند. بیعت مردم با پسر زبیر، ایستادگی آنان در برابر یزید، ابراز انزجار و نفرت از اعمال زشت یزید و درگیری مردم مدینه با عامل یزید در خصوص عواید «صوافی»(4) ، منجر به قیام مردم و اخراج امویان از شهر گردید(5).

یزید از انصار و اهل مدینه دلِ خوشی نداشت؛ چراکه قاتلان پدران وی در بدر و دیگر جنگ ها بودند. همچنین اهل مدینه در شورش علیه عثمان و کشتن او نقش اساسی داشتند(6). سپاه شام نیز شعارشان در این جنگ، «یالثاراتِ عثمان»؛ «ای خونخواهان عثمان» بود.

اگرچه این قیام، شیعی به شمار نمی رفت، ولی عده زیادی از سادات و شیعیان

ص:147


1- (1) تفسیر طبری، ج 25، ص 16؛ بحر المحیط، ج 7، ص 516؛ الدر المنثور، ج 6، ص 6.
2- (2) حیاة الامام الحسین، باقر شریف القرشی، ج 3، ص 395؛ بحارالانوار، ج 45، ص 141.
3- (3) تاریخ این قتل عام، دقیقاً 28 ذی حجه 63: مطابق با جمعه 9 شهریور 62 بود.
4- (4) «صوافی» اراضی کشاورزی و نخلستان های متعلق به انصار بود که امویان با بهای ناچیزی آنها را خریداری کرده بودند و هر سال عواید آن به خزانه اموی ها واریز می شد؛ ر. ک: الامامة والسیاسة، ج 1، ص 227؛ ر. ک: لسان العرب، ج 7، ص 370؛ زمین در فقه اسلامی، حسین مدرسی طباطبایی، ج 2، صص 21-25.
5- (5) تاریخ یعقوبی، ص 250؛ الامامة والسیاسة، ج 1، صص 227 و 228.
6- (6) فتوح البلدان، ج 5، ص 348.

بی گناه قتل عام شدند. منابع تاریخی در تعداد مقتولین بنی هاشم اختلاف دارند.(1) ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین، شهدای بنی هاشم را چنین بر می شمارد:

1. جعفر بن محمد حنفیة بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم.

2. ابوبکر بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم.

3. عون بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم.

4. عباس بن عتبة بن ابی لهب بن عبدالمطلب بن هاشم.

5. عبدالله بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب بن هاشم.

6. حمزة بن عبدالله بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم.

7. فضل بن عباس بن ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم.

برخی روایات به این مطلب اشاره دارد که رسول خدا صلی الله علیه و آله این واقعه هولناک را در سفری که به مکه معظمه می رفت، در سرزمین حره پیش گویی کرد و برای آن بسیار متأثر شد(2). برخی نوشته اند آنچه مسرف بن عقبه با اهل مدینه کرد، نظیر کارهای بسربن ارطاة در حجاز و یمن بود. این در حالی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله بارها همه را از تعرض به مدینه، منع و مردم را از قتل بنی هاشم، ولو در لشکر کفر باشند، نهی فرمود؛ چراکه شفقت و نزدیکی آنها را به خود می دانست و اعلام می کرد که آنها را به زور آورده اند.(3) ولی یزید مباشران تعرض به مدینه و قاتلان بنی هاشم را تشویق و حصین بن نمیر، جانشین مسرف بن عقبه را برای سرکوبی و قتل عام مردم مکه مأمور کرد و خانه خدا را

ص:148


1- (1) ر. ک: وقعة الحرة، فاضل عبدالجلیل الزاکی، صص 357-365.
2- (2) گفته می شود در جریان این واقعه، از قریش، انصار، مهاجرین و صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 1700 نفر و از باقی مردم از مردان، زنان و کودکان ده هزار نفر به شهادت رسیدند: ر. ک: تاریخ طبری، ج 5، ص 485؛ اسد الغابة، ج 3، ص 219؛ تاریخ امراء المدینة المنورة، عارف احمد عبدالغنی، ص 59.
3- (3) الکامل، ج 2، ص 128؛ بحارالانوار، ج 19، صص 240 و 242؛ ر. ک: راه وحدت امت اسلامی، سید شرف الدین موسوی جبل عاملی، ترجمه: احمد صادقی اردستانی، ص 150.

به آتش کشید.(1) اثرات قتل عام مدینه و کینه های ناشی از آن تا قرن دوم نیز باقی ماند؛ به طوری که حتی در مناطقی دوردست، نظیر آندلس، اعراب عدنانی و قحطانی را به جان یکدیگر می انداخت.

بعد از مرگ یزید، معاویه دوم، پسر یزید بن معاویه، به نشانه اعتراض بر پدرش و اعتراف به حق خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله در جانشینی او از خلافت کناره گرفت.(2) ولی بنی امیه او را با سم کشتند و از آنجا که مربی او «عمر مقصوص» را در گرایش او به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله دخیل می دانستند، وی را نیز دستگیر ساخته و به همین جرم زنده به گور کردند.(3)

گفتار پنجم: کشتار جمعی شیعه توسط زبیریان

1. کشتار جمعی موالیان شیعه در حجاز

بعد از مرگ یزید، عبدالله بن زبیر خود را در مکه خلیفه نامید و قصد دست اندازی بر تمام عالم اسلام را داشت. وی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و شیعیان آنان را بسیار آزرد؛ عبدالله ابن زبیر می گفت: «چهل سال است که من دشمنی خاندان علی علیه السلام را در دلم نهان داشته ام».(4) خصومت عبدالله چنان آشکار بود که ده ها سال بعد وقتی هارون الرشید میان یحیی بن عبدالله و عبدالله بن مصعب زبیری(5) مناظره برقرار کرد، یحیی بن عبدالله به سخن درآمد و درباره عبدالله بن زبیر به هارون چنین گفت:

... این مرد از نسل عبدالله بن زبیر است. همان عبدالله زبیر که جد تو عبدالله بن عباس را با فرزندانش در دل دره های مکه زندانی ساخت و بعد آتش برافروخت و می خواست

ص:149


1- (1) مروج الذهب، ج 3، صص 69-72؛ العقد الفرید، ج 5، ص 139؛ ر. ک: تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص 164.
2- (2) ر. ک: حیاة الحیوان، دمیری، ص 62.
3- (3) همان.
4- (4) مروج الذهب، ج 2، ص 84.
5- (5) عبدالله بن مصعب، یحیی بن زید را متهم کرد که او را به بیعت خود فراخواند و می خواست ضد دستگاه خلافت قیام کند.

خاندان تو را در آن آتش زنده زنده خاکستر کند تا اینکه ابوعبدالله جدلی، یار وفادار علی بن ابی طالب علیه السلام، از کوفه رسید و خاندان عباس را از خطر مرگ نجات داد. این مرد پسر عبدالله بن زبیر است. همان عبدالله بن زبیر که چهل جمعه در مکه از صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله لب فرو بسته بود. وقتی مردم به هیجان آمدند و از وی پرسیدند چرا صلوات بر محمد را از خطبه جمعه فروانداخته، در جواب گفت: «فرزندانش مردم بدی هستند. می بینم که هر وقت بر رسول الله صلی الله علیه و آله صلوات می فرستند، گردن هایشان به افتخار و شرف کشیده می شود و چهره شان به درخشش می افتد و خوشحال می شوند؛ من دوست نمی دارم با ذکر رسول اکرم صلی الله علیه و آله، چشم فرزندانش را روشن سازم».(1)

همزمان با ادعای خلافت ابن زبیر در مکه و عبدالملک مروان در شام، مختار بن ابی عبیده ثقفی، با یاری شیعیان، بر کوفه و موصل مسلط شد و به خونخواهی امام حسین علیه السلام و مجازات قاتلان آن حضرت پرداخت. وی خانه های بنی هاشم را که به دست بنی امیه تخریب شده بود، بازسازی کرد و اموال و هدایای زیادی خدمت امام سجاد علیه السلام فرستاد.(2)

ابن زبیر از این وقایع بیمناک شد که مبادا مردم با حمایت مختار، به خلافت محمد حنفیه، برادر امام حسین علیه السلام راضی شوند. لذا قصد آن کرد که از محمد حنفیه بیعت بستاند. بر همین اساس محمد حنفیه و یاران او و بنی هاشم را به قتل عام تهدید کرد و در نزدیکی زمزم به حبس افکند. سپس برایشان مهلتی معین کرد که بعد از انقضای مدت، در صورت عدم بیعت، آنها را بسوزاند.

محمد ابن حنفیه جریان را به مختار نوشت. مختار نیز شیعیان را بسیج کرد. حدود هفتصد تن از آنان را به سرداری ابوعبدالله جدلی، با چهارصد هزار دینار، به مکه فرستاد.

ص:150


1- (1) فرزندان آل ابی طالب، ج 2، ص 214.
2- (2) از جمله کنیزی به امام سجاد علیه السلام هدیه داد و آن حضرت از او صاحب فرزندی به نام «زید» شد که بعدها به شهادت رسید.

آنان به پاس حرمت حرم، بدون شمشیر و درحالی که تنها چوبی در دست داشتند، با ندای یالثارات الحسین به مسجدالحرام داخل شدند. به زمزم درآمدند و محمد ابن حنفیه را از بند رهانیدند. آن گاه از او اجازه خواستند که به جنگ ابن زبیر روند. ولی او آنها را منع کرد.(1)

ابن زبیر که نتوانسته بود به محمد ابن حنفیه آسیب برساند، با قتل عام ابن ورس و هفتصد نفر از موالی شیعه، کینه خود را به هاشمیان و شیعیان نشان داد؛ به این ترتیب که مختار با اطلاع از فرستادن سپاهی از طرف امویان شام به وادی القری و تهدید مدینه، یکی از یارانش را به نام ابن ورس، با هفتصد نفر از موالی شیعه، به اطراف مدینه فرستاد و به عبدالله بن زبیر اعلام کرد این عده برای دفاع از مدینه و مکه گسیل شده اند.

این کار (دفاع از حرمین) از سوی مختار سابقه داشت؛ چراکه پیش تر نیز در دفاع از مکه، در مقابل سپاه یزید، با عبدالله بن زبیر همکاری کرده بود، اما عبدالله به خاطر کینه ای که علیه شیعیان داشت، فرستادگان مختار را قتل عام کرد؛ به این صورت یکی از سرداران خود، به نام عباس بن سهل را با تعداد زیادی نیروی جنگی به سر وقت ابن ورس و فرستادگان مختار فرستاد. ابن سهل وانمود کرد که با آنها کار ندارد. ابن ورس و همراهانش نیز که قصد درگیری با عباس بن سهل را نداشتند، هدیه او را نیز که به تعداد هر ده نفر از فرستادگان مختار، یک گوسفند بود، پذیرفتند.

آنها گوسفندان را ذبح کردند و مشغول خوردن غذا شدند. ولی ناگهان متوجه شدند حدود هزار نفر از زبیریان، به فرمان عباس بن سهل آنها را محاصره کرده اند. ابن ورس که انتظار این خیانت را نداشت، فریاد برآورد: «ای لشکریان خدا! به سوی من آیید و با منحرفان و یاران شیطان رجیم بجنگید که شما بر حقید و اهل هدایت. آنان به ما خیانت کرده اند و نیرنگ زده اند». اما افراد ابن ورس، جز حدود صد نفر که با او ماندند و به جنگ و دفاع و مقاومت پرداختند، بقیه به جانب بیابان فرار کردند. زبیریان دست از آنان

ص:151


1- (1) تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 52.

برنداشته، بسیاری را به قتل رساندند و بقیه را در بیابان رها کردند که از گرسنگی و تشنگی بمیرند. ابن ورس نیز در این قتل عام به شهادت رسید. مردی به نام «ابن یوسف» که خود از افراد «عباس بن سهل» بود، می گوید:

ما به آنان حمله بردیم و جنگ مختصری کردیم. ابن ورس با هفتاد تن از یاران و محافظانش کشته شدند و عباس بن سهل پرچم برافراشت و فریاد زد: «هرکس زیر این پرچم بیاید و اسلحه اش را بر زمین بگذارد، در امان است». تعدادی از افراد فراری ابن ورس به زیر آن پرچم آمدند و حدود سیصد نفر از آنان همراه با سلیمان ابن حمیر همدانی و عیاش بن جعده جدلی، به طرف عراق برگشتند. ولی ابن سهل آنان را تعقیب کرد تا به آنان رسید و حدود یکصد نفر از آنان را کشت و دویست نفر از آنان را رها کرد که بسیاری از آنان از شدت گرسنگی و تشنگی کشته شدند.(1)

2. قتل عام اسرای شیعه کوفه

به فرمان عبدالله بن زبیر، برادر او، مصعب بن زبیر، به کوفه حمله کرد. این در حالی بود که بخش عمده ای از سپاه مختار به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر، برای جلوگیری از حمله شامیان، در موصل بودند. در این حمله بازماندگان قاتلان و جنایتکاران کربلا با مصعب همراهی می کردند و مشوق اصلی او بودند. مصعب و فرمانده برجسته نظامی اش، مهلب بن ابی صفره، به سپاهیان خود دستور دادند هرکس را که در حوالی کوفه به اسیری گرفتند، به قتل برسانند. همچنین محمد بن اشعث، از سران فراری کوفه که از فرماندهان لشکر یزید در کربلا و از دشمنان سرسخت شیعیان بود، از جانب مصعب به فرماندهی قاتلان فراری کوفه گماشته شد.

افراد تحت فرمان ابن اشعث، در این جنگ با قساوت بیشتری با شیعیان برخورد می کردند و هر اسیری را که می گرفتند، بی درنگ می کشتند و حتی یک اسیر را نیز

ص:152


1- (1) تاریخ طبری، ج 6، ص 76؛ الکامل، ج 4، ص 248.

نبخشیدند.(1) یکی از لشکریان مصعب به نام «معاویة بن قره» از حیوانیت خود علیه شیعیان چنین تعریف می کند:

من به یکی از آنان رسیدم، سرنیزه ام را در چشمش فروکردم و آن را تکان می دادم تا جان داد. شخصی به من گفت: «چرا این کار را می کنی ؟» گفتم: «آری! نزد ما خون آنان از خون کافران، از ترک و دیلم، حلال تر است!» این شخص قسی القلب از طرف مصعب بن زبیر قاضی شهر بصره بود.

سپاه مصعب موفق شدند مختار و هفت هزار نفر از یارانش را در دارالاماره کوفه محاصره کنند. مختار بعد از مدتی با عده ای از یارانش بیرون آمد و شجاعانه جنگید و کشته شد. ولی بقیه محاصره شدگان از مصعب امان خواستند. مصعب به آنان امان داد و اطمینان داد که آسیبی به آنها نخواهد رساند. ولی وقتی تسلیم شدند، دستور داد همه را قتل عام کنند.

درباره فرمان قتل عام نوشته اند که «بحیر بن عبدالله» که از سران آن قوم بود، را دست بسته پیش مصعب بردند. وی خطاب به مصعب گفت:

حمد خدای را که ما را اسیر تو کرد و تو را در معرض عفو و بخشش قرار داد. دو مقام است که یکی مایه رضای خدا و یکی مایه خشم اوست. هرکس ببخشد خدا او را می بخشد و عزتش را زیاد می کند و هرکس عقوبت کند، از قصاص در امان نماند. ای پسر زبیر ما مسلمانیم و اهل قبیله شما و از ملت شما هستیم. نه ترکیم و نه دیلم. اگر برادران همشهری ما با من مخالفت کردند یا ما به صواب بوده ایم [یا آنها]؛ چنان که مردم شام با همدیگر نبرد کردند و اختلاف داشتند، سپس با هم برادر شدند. مردم بصره نیز باهم نبرد کردند و بعد با هم صلح و سازش نمودند. شما که اکنون امیری پیروزید و بر ما مسلط، بر ما منت نهید و تساهل کنید و عفوِ باقدرت را پیشه خود سازید.

ص:153


1- (1) تاریخ طبری، ج 6، ص 98؛ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 269.

مصعب ابتدا می خواست ایرانیان را گردن زند و عرب ها را که در اقلیت بودند، آزاد کند. اما مشاوران او به او گفتند: «این چه دینی است که تو می خواهی عجم ها را بکشی و عرب ها را رها کنی ؟! در صورتی که همه آنان یک عقیده دارند (شیعه علی علیه السلام می باشند) و چگونه امید ظفر داری ؟!» سرانجام مصعب دستور داد همه آن شش یا هفت هزار نفر را در یک روز به قتل رسانند و حمامی از خون در اطراف دارالاماره و شهر کوفه به راه انداختند.(1)

عقبه اسدی از شعرای معروف آن زمان درباره این قتل عام وحشیانه شعری سروده است و به امان نامه محکم زبیریان اشاره می کند؛ ترجمه بخشی از آن چنین است:

با وجود پیمان محکم، شش هزار نفر دست بسته کشته شدند، تعهد حبطی (یعنی عباد حبطی) را پلی کردید که برای عابران ساخته شده بود در صبحگاهان، آنان را خواستید و فریبشان دادید، آنان نخستین خائنان نبودند گفته بودم؛ اما گوش ندادند که در کوچه ها با شمشیر کشیده نبرد کنند.(2)

عبدالله بن عمر بعدها به مصعب گفت: «تو همان کسی هستی که هفت هزار نفر از مسلمانان را در یک روز کشتی و حال هر طور می خواهی زندگی کن». مصعب گفت: «آنان یک مشت کافر و ساحر بودند». عبدالله عمر گفت: «به خدا قسم اگر به این تعداد فقط از گوسفندان از ارث پدرت را در یک روز می کشتی این کار اسراف و حرام بود تا چه رسد که مسلمانان را کشته باشی».(3)

دو تن از همسران مختار به نام های عُمره، دختر نعمان بن بشیر انصاری و ام ثابت،

ص:154


1- (1) انساب الاشراف، ج 5، ص 262؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 109. دینوری می نویسد: «تعداد محاصره شدگان که دست بسته به فرمان مصعب بن زبیر کشته شدند، شش هزار نفر بودند که دو هزار عرب و چهار هزار نفر آنان ایرانی بودند. تاریخ دقیق این قتل عام 14 رمضان 67 هجری، مصادف با چهارشنبه 17 فروردین 66 شمسی بود.
2- (2) تاریخ طبری، ج 6، ص 116؛ انساب الاشراف، ج 5، ص 263.
3- (3) انساب الاشراف، ج 5، ص 265؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 113.

دختر سمرة بن جُندَب که بین لعن مختار یا مرگ مخیر شده بودند، گفتند:

چگونه از مردی بیزاری بجوییم که به ربوبیت خدا معترف، روزها روزه و شب ها به نماز مشغول بود. خونش را در راه خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و برای کشتن قاتلان فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله و اصحاب و یاران آن بزرگوار، بذل کرد و خداوند وی را بر آن نامردمان مسلط ساخت و با کشتن آنها دل ها را شفا داد.

ام ثابت گفت: «اگر به زور شمشیر از من کفر گفتن هم بخواهی، کفر خواهم گفت. [حالا که زور است] شهادت می دهم که مختار کافر بود.» اما عمره از لعن مختار خودداری کرد و گفت: «این مرگ، شهادتی است که از جانب خدا روزی من شده و هیچ گاه آن را از دست نمی دهم؛ هرگز! [زیرا] این مرگی است گذرا که در پی آن بهشت و همنشینی با پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام اوست و به خدا قسم هیچ گاه با فرزند هند جگرخوار، همراه نخواهم شد و فرزند علی بن ابی طالب علیه السلام را وا نخواهم گذارد. خدایا تو شاهد باش که من پیرو پیامبرت صلی الله علیه و آله، دخترزاده اش، اهل بیتش و شیعیانش هستم» و مصعب به سربازان دستور داد که او را بکشند.

عمرو مخزونی (عمرو بن ابی ربیعه) در این مورد به زبان شعر چنین گفته است:

ان من اعجب العجائب عندی قتل بیضا حرّة عطبول

قتلت هکذا علی غیر جرم ان الله درّها من قتیل

کتب القتل و القتال علینا و علی المحصنات جر الذیول

و از شگفت انگیزترین شگفتی ها نزد من، کشتن زنی است سفید و آزاد و جوان و زیبا.

او را کشتند بی آنکه گناه کرده باشد. خیرِ خدا بر این کشته باد.

کشتن و کشته شدن، کار ما مردهاست و زنان شوهردار زیبا باید دامن هایشان را بکشند.

سه قرن بعد، حنابله متعصب بغداد، در سالروز قتل مصعب بن زبیر به عزاداری های عجیب پرداخته و آن را بهانه ای برای قتل عام شیعه، به ویژه ساکنان کرخ بغداد، قرار دادند.(1)

ص:155


1- (1) الکامل، ج 4، ص 276.

گفتار ششم: کشتار جمعی شیعه به دست مروانیان

اشاره

عبدالملکِ مروان را بنیانگذار اصلی سلسله مروانیان می دانند. سیوطی درباره خونخواری عبدالملک می نویسد: «عادت عبدالملک آن بود که بسیاری از اوقات نزد ام دَرْدَاء می نشست «. روزی وی به عبدالملک گفت: «ای امیرمؤمنان! به من این طور گزارش داده شده است که تو پس از آن عبادت ها و پرهیزگاری ها اینک شراب می نوشی!» گفت: «آری، سوگند به خدا و خون های مردم را همچنین می نوشم!» در زمان عبدالملک سپاهیان بنی امیه، همانند زمان یزید، سه روز تمام در مدینه و سپس در مکه مردم را قتل عام کردند. هر دری را بسته دیدند، آتش زدند تا آنجا که قبطی ها و نبطی ها، در حرمین شریفین، قرآن را لگدمال کرده، شمشیر به دوش، بر زنان قریش تاختند؛ مقنعه آنها را از سرشان کشیدند و خلخال از پایشان درآوردند.(1) عبدالملک مروان سپس برای تقویت بنی امیه بسیاری از صحابه، تابعان و مردم پرهیزکار بی دفاع را سر برید تا پیروان حضرت علی علیه السلام را بیش از پیش مرعوب سازد و فرمان داد تا علی علیه السلام را بر منبرها لعن کنند. هرکس که علی علیه السلام را لعن نمی کرد، او را می کشتند.(2) خلفای دیگر بنی مروان نیز به جز عمر بن عبدالعزیز در خونخواری دست کمی از عبدالملک نداشتند. به همین دلیل دوره آل مروان یکی از خونین ترین دوران تاریخ اسلام به شمار می رود که تعداد بیشماری از مسلمانان بی گناه به دلیل پیروی از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله قتل عام شدند. جرج زیدان در کتاب تاریخ تمدن اسلام، این وقایع را چنین تحلیل می کند:

خلفای بنی امیه عموماً دشمن اسلام و مردمی شقی و بی وجدان بودند. بنابراین تعجب ندارد که در روزگار عبدالملک، 120 هزار نفر را به طور عادی سر بریده باشند...؛ چون خود عبدالملک به مراتب از حجاج خونریزتر و جانی تر بود. وی اول

ص:156


1- (1) تاریخ الخلفاء، ص 216.
2- (2) همان.

خلیفه ای است که پس از امان دادن، عهد و پیمان شکسته، مردمی را که تسلیم شده بودند هلاک کرد(1).

در ادامه بحث، به برخی از برجسته ترین موارد قتل عام سادات و مسلمانان شیعه در زمان بنی مروان اشاره می شود.

1. فجایع حجاج بن یوسف ثقفی علیه مسلمانان شیعه

اشاره

یکی از اقدامات بنی مروان، مسلط کردن دشمنان متعصب و خونریز اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله بر آنان و یارانشان بود؛ به گونه ای که هر کسی طمع می کرد در گوشه ای حکومتی به دست بگیرد، بیشتر بر یاران و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله سخت می گرفت و آنها را قتل عام می کرد.(2) پاداش افراد قاتل، معمولاً رسیدن به حکومت قسمتی از مناطق پهناور آن روز بود. یکی از کسانی که خاندان بنی مروان بر اهل بیت علیهم السلام و یارانشان مسلط کردند، حجاج بن یوسف ثقفی(3) بود.

حجاج از همان ابتدا با قتل و غارت مدینه و مکه، حاکمیت عبدالملک را استوار ساخت.(4) حجاج می گفت: «هنگامی غذا برای من گواراست که گردن کسی زده شود و خون روان گردد؛ به خصوص اگر این شخص علوی زاده باشد».(5) بنی امیه نیز حق سرسپردگی او را ادا کردند و دستش را در حکومتشان باز گذاشتند و رضایت او را بر

ص:157


1- (1) تاریخ تمدن اسلام، ج 4، ص 100؛ تاریخ اجتماعی ایران، ج 2، ص 108.
2- (2) دکتر فرحان مالکی می گوید: پس به همین جهت بنی امیه سزاوار سرزنش و مذمت هستند؛ زیرا آنان فقط به بدگویی علی علیه السلام اکتفا نکردند؛ بلکه بالای منبرها، علی علیه السلام را لعن کرده و به خونریزی و کشتار اهل بیت علیهم السلام و یارانش دست زدند و این ستم را بر همه امت لازم و واجب دانستند تا آنجا که نسل های بعد، آنها را به خاطر این عمل مأجور دانستند؛ مع سلیمان العلوان فی معاویة، ص 35.
3- (3) سفینة البحار، ج 1، صص 221 و 222.
4- (4) حجاج با یارانش به درون مسجد درآمدند و ابن زبیر را با همراهانش کشتند و پوست از تنش بازکردند و پر از کاه کردند؛ آفرینش و تاریخ، ج 2، ص 915.
5- (5) الکامل، ج 4، ص 518.

هر چیز دیگری مقدم کردند. متقابلاً حجاج نیز پشتوانه مناسبی برای تقویت قدرت آنان بود. وی به قرآن،(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام علناً توهین می کرد.

حجاج علاوه بر تخریب خانه خدا عده زیادی از مسلمانان زائر خانه خدا را قتل عام کرد.(2) از جمله قتل عام شدگان مسلمانان پیرو مکتب اهل بیت علیهم السلام بودند که در حجاز و مکه نیز سکونت داشتند، قربانی اعمال خونبار وی، در جنگ قدرت بین عبدالملک مروان و عبدالله بن زبیر، شدند. در این باره طبری، ابن اثیر و دیگران گفته اند: «حجاج، بعد از تسلط بر مدینه، به جنایت و تحقیر علیه مردم این شهر دست زد».(3) حجاج درباره مدینه می گفت:

خدا را سپاس می گویم که مرا از این شهر بزرگ بیرون می برد. این شهر از همه شهرها پلیدتر و مردم آن نسبت به امیرالمؤمنین (عبدالملک) حقه بازتر و گستاخ ترند. اگر سفارش امیرالمؤمنین نبود، این شهر را با خاک یکسان می کردم. در این شهر جز پاره چوبی که منبر پیامبر صلی الله علیه و آله خوانند و استخوان پوسیده ای که قبر پیامبر صلی الله علیه و آله می دانند، چیزی نیست.(4)

حجاج، برای تسلط بر مکه که عبدالله بن زبیر در آنجا متحصن شده بود، با پنج دستگاه منجنیق، آنجا را سنگ باران کرد.(5)

مورخان تصریح کرده اند که حجاج، کعبه را با سنگ و آتش زیر ضربات خود گرفت

ص:158


1- (1) حجاج در مورد قرآن می گفت: «شگفتا از عبد هذیل (یعنی عبدالله بن مسعود) که می پنداشت قرآنی را قرائت می کند که از نزد خداوند آمده است. به خدا سوگند! اینها جز الفاظ به هم بافته اعراب چیز دیگری نیست؛ به خدا سوگند! اگر او را پیدا کرده بودم، گردنش را می زدم: مستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 556؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 4، ص 69، با اضافه «و لأخلین منها المصحف و لو بضلع خنزیر».
2- (2) تاریخ سیستان، مؤلف مجهول، تحقیق ملک الشعرای بهار، ص 109.
3- (3) تاریخ طبری، ج 8، ص 3510.
4- (4) الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 359؛ از ساحت قدس رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به خاطر نقل این سخنان شرم آور که از سر ضرورت و برای آشنایی خوانندگان با ماهیت پلید قاتلان مسلمانان شیعه صورت گرفت، پوزش می طلبم (مؤلف).
5- (5) البدایة و النهایة، ج 8، ص 329.

تا اینکه آتش به پرده کعبه افتاد و شعله از هر سو، زبانه کشید. در این هنگام ابری از طرف جده، نمایان گشت که با رعد و برق پیش می آمد تا اینکه بالای کعبه و محدوده مطاف آن قرار گرفت و به سختی بارید و آب از ناودان سرازیر گشت و آتش خاموش شد. پس از آن به جانب کوه ابوقبیس رفت و برقی شدید از آن برجهید و منجنیق را همانند کوره در خود گداخت و چهار خدمه آن را به آتش کشید و کشت. در رعد و برق دیگر، منجنیق و چهل تن گداختند و سوختند.(1) ولی حجاج همچنان یارانش را برای ادامه سنگ باران تشویق می کرد. بار دیگر برقی برجهید و دوازده تن از یاران حجاج را کشت که شامیان به وحشت افتادند.... حجاج فریاد زد: «ای مردم شام! نگران نباشید من خود اهل تَهامه و اهل این دیار هستم و این صاعقه ها، صاعقه های تهامه است و فتح و پیروزی، دروازه خود را به روی شما گشوده است...». بار دیگر که آذرخشی، منجنیق آنها را بسوزانید، شامیان دست از کار کشیدند. حجاج به سخنرانی پرداخت و گفت: «وای بر شما مگر نمی دانید که آتش آسمانی پیش از ما نیز فرود می آمده و قربانی را اگر مورد قبول خداوند واقع می شده، می سوزانیده است ؟ اینک اگر این کار شما (سنگ باران مکه) مورد رضایت و قبول خداوند نبود، آتش از آسمان نمی آمد و منجنیق شما را نمی سوزانید!»(2)

در الفتوح ابن اعثم آمده است که حجاج و یارانش همچنان به سنگ باران خانه خدا ادامه دادند تا آن که سراسر دیوار که بر گرد زمزم بود، فرو ریخت و همه اطراف و جوانب کعبه درهم شکست و حجرالاسود چندین تکه شد. حجاج خود ایستاده بود و سوختن کعبه را تماشا می کرد و اشعاری سرود....(3)

حجاج پس از آتش زدن مسجدالحرام و کشتن عبدالله بن زبیر، دامنه کشتارها را به

ص:159


1- (1) تاریخ طبری، ج 7، ص 202.
2- (2) تاریخ خمیس، ج 2، ص 305.
3- (3) الفتوح، ابن اعثم، ج 6، صص 275 و 276.

داخل شهر کشاند و درهای خانه قریشیان را سوزاند. سپاه او نقاب از صورت زنان قریش کشیدند و به آنها تجاوز کردند و هرچه را که آنان داشتند، به غارت گرفتند.(1)

حجاج در بصره با سپاهیان خود، وارد مسجد شد و به مردم مظلوم و بی دفاع حمله کرد. مردم به بیرون مسجد هجوم آوردند، اما هرکس پای از درِ مسجد بیرون گذاشت، سر از بدنش جدا شد. لذا فراری ها مجبور شدند به مسجد برگردند. در آنجا نیز دوباره به آنها حمله شد؛ به گونه ای که جوی خون تا درِ مسجد و بازار سرازیر گردید(2). وی در کوفه همراه چند جلاد به مسجد شهر رفت و به مردم گفت:

هان ای مردم! نه به کودکانتان رحم می کنم و نه به پیرانتان! بی گناهانتان را به جای گناهکار مؤاخذه خواهم کرد و کافی است به کسی ظنین شوم. تحویل جلادانش خواهم داد. همه اینها از اختیارات من است و هر چه من مصلحت بدانم، عین شرع است.(3)

ترمذی و ابن عساکر نوشته اند که آمار کشته شدگان به دست حجاج یا به دستور او 120 هزار نفر بود(4) و افراد زندانی او که (گویا پس از مرگش) آمارگیری شد، به هفتاد هزار نفر رسید که سی هزار نفر آنها زن(5) و شانزده هزار نفرشان برهنه بودند. زندان زنان و مردان یکی بود و حفاظی نداشت که آنها را از آفتاب تابستان و باران و سرمای زمستان محفوظ دارد(6). مأموران حجاج، از پناه آوردن زندانیان به سایه دیوار زندان جلوگیری می کردند و زندانیان ناگزیر زیر آفتاب سوزان به سر می بردند و چون زندانیان از دنیا می رفتند، مدت ها بدن آنان زیر آفتاب سوزان می ماند و عفونت بدن های آنها،

ص:160


1- (1) تاریخ طبری، ج 8، صص 202-205.
2- (2) رک: سیره پیشوایان، صص 247 و 248.
3- (3) تاریخ تحلیلی اسلام، دکتر شهیدی، ص 182.
4- (4) صحیح ترمذی، ج 9، ص 64؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 4، ص 80.
5- (5) تاریخ مدینة دمشق، ج 4، ص 80؛ المستطرف، شهاب الدین ابشیهی، ج 1، ص 66.
6- (6) مروج الذهب، ج 2، صص 169-171.

برای زندانیان رنج مضاعفی بود. بنابراین تعداد افرادی که بر اثر خفقان زندان و کمبود آب و غذا و هوای آزاد، شکنجه و از ناراحتی روحی و روانی از بین رفتند، معلوم نیست. علاوه بر قتل عام شدگان و زندانیان، تعداد زیادی نیز آواره شدند.(1)

همچنین حجاج، نژادپرست بود. وی دانشمندان و ادیبان فارسی زبان را قتل عام کرد و در مقابل تعالیم اسلام که قومیت گرایی را منع می کند، نژادپرستی عربی را رواج داد.(2)

الف) شکنجه و قتل صحابه و تابعین شیعه به بهانه خودداری از لعن بر حضرت علی علیه السلام

حجاج، لعن بر علی علیه السلام، حسنین علیهما السلام و فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله را فضیلت می دانست.(3) یکی از درباریان نزدیک او، به نام عبدالله بن هانی، نزد حجاج فضائل قبیله خود را چنین می شمرد...: «هیچ کدام از ما نیست که به او پیشنهاد لعن و ناسزاگویی به ابوتراب را بدهند، مگر اینکه انجام می دهد و حسن و حسین و مادر آن دو، فاطمه را هم اضافه می کند!» حجاج گفت: «به خدا که فضیلتی است».(4)

او جابر بن عبدالله انصاری، انس بن مالک و سهل ساعدی و گروهی دیگر از اصحاب

ص:161


1- (1) ر. ک: المتوارین الذین اختفوا خوفا من الحجاج بن یوسف الثقفی، أبومحمد عبدالغنی بن سعید الأزدی، تحقیق: مشهور حسن محمود سلمان.
2- (2) . وی به زور، زبان فارسی میانه که زبان رسمی عراق بود را برانداخت و عربی را جایگزین کرد و دیوان های عراق را نیز از فارسی به عربی برگرداند و افراد زیادی را با سیاست نژادپرستانه به قتل رساند. ابوریحان بیرونی چنین نوشته است: «وقتی قتبیة بن مسلم، سردار حجاج، بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود، هر. کس را که خط خوارزمی می نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت، از دم تیغ، بی دریغ درگذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتاب هایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه رفته رفته مردم، امی ماندند و از خط و کتابت بی بهره گشتند و اخبار آنها بیشتر فراموش شد و از میان رفت»: آثار الباقیه عن القرون الخالیه، صص 35 و 36؛ ر. ک: Frye, Rich d Nelson, Z rinkoub, dolhossein et . (London, 1975), C bridge History ک Ir , 4-46.
3- (3) مروج الذهب، ج 2، ص 147.
4- (4) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 61.

نبی اکرم صلی الله علیه و آله را که به کهولت سن رسیده بودند، با داغ کردن، شکنجه نمود!(1) بر همین اساس است که حجاج را یکی از شش سفاک و قاتل بزرگ تاریخ مسلمانان شیعه دانسته اند.

گفته شده که روزی مردی به او گفت: «خویشان من، مرا عاق نموده اند و نامم را علی گذارده اند. پس نام مرا تغییر بده و صله ای به من بده که فقیرم»؛ حجاج گفت: «به خاطر آنچه به آن توسل پیدا کردی، نامت را فلان قرار دادم و تو را متصدی فلان نقطه کردم».(2)

ب) کشتار جمعی از شیعه در واقعه قتل عام اسرای دیر جماجم

مظالم حجاج موجب شد سپاهی که برای جهاد با کفار به سیستان اعزام شده بود، جهاد با حجاج را بالاتر بداند و برای نابودی حجاج به کوفه برگردد. اما حجاج موفق شد در جنگ دیر جماجم آنها را شکست دهد. حجاج سپس تمام یازده هزار نفر سپاه مجاهدان سیستان را که به آنها امان داده بود، کشت. حجاج بعدها نیز دست برنداشت و تعدادی دیگر از شیعیان بی گناه را به بهانه مشارکت در این قیام به قتل رساند.(3)

در زمان حجاج، عمر بن عبدالعزیز از جانب ولید، والی مدینه، پناهگاه فراریان مظلوم از ستمگری حجاج بود. عمر بن عبدالعزیز نامه ای به ولید نوشت و از ظلم و تجاوز حجاج بر اهل عراق شکایت نمود. اما ولید به جای برکنار کردن حجاج، عمر بن عبدالعزیز را عزل کرد. علاوه بر آن از حجاج خواست هرکه را می خواهد، برای ولایت حجاز معرفی کند. حجاج، جلاد معروف، خالد بن عبدالله قَسْری را پیشنهاد کرد و ولید او را بر مکه مکرمه ولایت داد. خالد، ولید بن عبدالملک را برتر از حضرت ابراهیم علیه السلام می دانست.(4)

ص:162


1- (1) انساب الاشراف، بلاذری، ج 5، ص 373.
2- (2) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 58. او عطیة بن سعد بن جنادة را به جرم امتناع از دشنام دادن به حضرت علی علیه السلام چهارصد ضربه شلاق زد، مرآة الجنان، یافعی، ج 1، ص 242؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج 7، ص 226.
3- (3) تاریخ طبری، ج 5، صص 263 و 264.
4- (4) الکامل فی التاریخ، حوادث سال هشتاد و نه.

2. به شهادت رساندن امام سجاد علیه السلام و تعدادی از شاگردان آن حضرت

بی تردید بزرگ ترین جنایت مروانیان، کشتن نواده پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، پیشوای چهارم شیعیان، امام زین العابدین علیه السلام بود. درحالی که ایشان در هیچ نبردی علیه مروانیان شرکت نداشتند و جنبه برجسته آن حضرت، عبادت و اشتغالات علمی در مدینه بود.(1) ایشان در سال 94 یا 95 هجری، با زَهر ولید بن عبدالملک به دست هشام بن عبدالملک یا به دست خود ولید، مسموم شد و به شهادت رسید(2) و در قبرستان بقیع، کنار قبر عمویش، امام حسن مجتبی علیه السلام، دفن شد.(3) شیخ طوسی در کتاب رجال خویش، 170 نفر از شاگردان و یاران حضرت سجاد علیه السلام را نام برده است.(4) نام برخی از آنان که به دست حاکمان مروانی به شهادت رسیدند، عبارت اند از:

- سعید بن جُبَیر (46-95 ه. ق)، از علمای اسلام و راویان صحاح سته(5) و زهاد معروف بود و تمامی دانشمندان علم رجال و حدیث، او را با عالی ترین تعبیرات ستوده اند.(6) او اعلم تابعین در تفسیر بود.(7) گفته می شود اول کسی که در علم تفسیر، کتاب نوشت سعید بن جبیر بود.(8) امام جعفر صادق علیه السلام در وصف سعید بن جبیر فرموده است:

سعید بن جبیر در صراط مستقیم بود و به علی بن الحسین علیهما السلام اقتدا کرد و امام سجاد علیه السلام هم از او تعریف می نمود و همین علاقه میان او و امام، باعث شد حجاج او را شهید کند.(9)

ص:163


1- (1) فرهنگ شیعه، محمد خطیبی، ص 104.
2- (2) دلائل الامامه، ص 192؛ اعلام الوری، طبرسی، ج 1، ص 482؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 228؛ الفصول المهمه، ج 2، ص 874؛ بحارالانوار، ج 46، ص 153.
3- (3) فرهنگ شیعه، ص 106.
4- (4) رجال شیخ طوسی، ص 81.
5- (5) الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب السته، شمس الدین ذهبی، ج 1، ص 56.
6- (6) وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 1، ص 204؛ طبقات الکبری، ج 6، ص 178؛ الأعلام، زرکلی، ج 3، ص 93.
7- (7) کان قتاده یری أنه أعلم التابعین فی التفسیر؛ التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 103.
8- (8) الشیعة و فنون الاسلام، سید حسن صدر، ص 25.
9- (9) شاگردان مکتب ائمه علیهم السلام، ج 2، ص 279.

- عبدالرحمان بن ابی لیلی انصاری، وی از تابعین رسول خدا صلی الله علیه و آله و جزو فقهای آن دوران بود و از راویان احادیث صحاح سته است. حجاج برای اینکه به امیرالمؤمنین علیه السلام دشنام دهد، آن قدر او را با شلاق و چوب زد که بدنش سیاه شد، ولی او به این عمل تن نداد(1) تا آنکه به شهادت رسید(2).

- یحیی ابن ام طویل، از تابعین بود و در میدان بزرگ کوفه می ایستاد و فریاد می زد: «ای دوستان خدا! هرکس به علی علیه السلام دشنام دهد، لعنت خدا بر او باد».(3) یحیی در شرایطی فریاد به حمایت از علی علیه السلام بلند کرده بود که مروانیان دشنام به خاندان رسالت را رواج می دادند. این چنین بود که امام باقر علیه السلام درباره شخصیت وی فرمود: «یحیی ابن ام طویل شخصیتی هماره جوانمرد و بی باک بود».(4) ارتباط نزدیک او با علی بن الحسین علیهما السلام و حمایت علنی وی از علی بن ابی طالب علیه السلام، سبب شد تا به دست حجاج ابن یوسف دستگیر شود. حجاج پس از دستگیری یحیی، نخست از او خواست تا علی علیه السلام را لعن کند، ولی او که هرگز تن به چنین کاری نمی داد، مورد خشم حجاج قرار گرفت و به دستور وی دست ها و پاهایش، قطع و به شهادت رسید.(5)

- کمیل بن زیاد نخعی، تابعی معروف و راوی دعای کمیل نیز به جرم تشیع و دوستی با امیرالمؤمنین علی علیه السلام به دستور حجاج، به رغم کهولت سن، به شهادت رسید.(6)

ص:164


1- (1) تذکرة الحفاظ، ص 5؛ الغدیر، ج 2، ص 97.
2- (2) انساب الأشراف، ج 7، ص 340. البته در نحوه شهادت وی اختلاف است. برخی قائل اند که وی در جریان حر. کت عبدالرحمان بن محمد بن اشعث علیه حجاج به شهادت رسید؛ انساب الاشراف، ج 7، ص 383.
3- (3) اصولی کافی، ج 4، ص 89.
4- (4) اختیار معرفة الرجال، ص 123، حدیث شماره 194 و 195.
5- (5) به نظر می رسد یحیی ابن ام طویل در سال های میان 84-95 هجری، در شهر واسط، به دست حجاج شهید شده است. تاریخ الائمه، ابی الثلج بغدادی، ص 28؛ اعیان الشیعه، دلائل الامامه، ص 80؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 290.
6- (6) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 17، ص 149.

فصل دوم: کشتار شیعیان در قرن دوم هجری

اشاره

ص:165

ص:166

گفتار اول: ادامه کشتار جمعی سادات و شیعیان توسط امرای اموی

1. فجایع یوسف بن عمر ثقفی و به شهادت رساندن زید بن علی بن الحسین علیه السلام

اشاره شد که یکی از سیاست های بنی امیه، حاکم ساختن امرای خونریز بر شهرهای شیعه نشین، نظیر کوفه بود؛ امرایی که مورخان به ناصبی بودن و دشمنی شدیدشان با اهل بیت علیهم السلام و شیعه تأکید کرده اند؛ این امر تا به آنجا بود که کمتر امیری دیده می شد که از لوث ناصبی بودن پاک باشد.(1) چنان که خالد بن عبدالله قسری، اول کسی بود که قبل از حکومت بر کوفه، لعن بر حضرت علی علیه السلام را در مکه علنی کرد.(2) زید بن علی علیه السلام درباره وی می گوید: «خالد، آباء مرا بر منبرش در هر جمعه ای شتم می کرد».(3) ذهبی در میزان الاعتدال(4) و ابن معین(5) بر ناصبی بودن او تصریح کرده اند.(6) این مظالم در دوره

ص:167


1- (1) ر. ک: التدوین فی اخبار قزوین، ج 1، ص 55؛ النصب والنواصب، بدر بن ناصر بن محمد العواد، ص 351.
2- (2) اخبار مکه، فاکهی، ج 3، ص 167.
3- (3) تاریخ طبری، ج 4، ص 196؛ الکامل، ج 4، ص 443؛ البدایة والنهایة، ج 9، ص 127.
4- (4) میزان الاعتدال، ج 2، ص 415.
5- (5) بقیة الطلب فی تاریخ حلب، ج 7، ص 3085؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 16، ص 160.
6- (6) خالد به کرامت کعبه و پیغمبر صلی الله علیه و آله و اهل بیتش و قرآن اهانت می کرد. صاحب «أغانی «نوشته است: «خالد، زندیق و مادرش نصرانی بود. خالد، نصاری و مجوس را بر مسلمین ولایت می داد و آنان را امر می کرد تا مسلمین را تحقیر کنند و کتک بزنند. وی برای نصاری جایز کرده بود که کنیزان مسلمان را بخرند و با آنها نکاح کنند»؛ مستشرق آلمانی، ولْهَوْزِنْ می نویسد: «خالد هنگامی که والی کوفه شد، برای مادرش در پشت قبله مسجد، کلیسایی بنا کرد»: تاریخ الدولة العربیة، ص 319.

یوسف بن عمر ثقفی، جانشین خالد، نیز ادامه یافت. وی نیز از نواصب معروف بود. ابن کثیر درباره او می نویسد: «کان یلعن علیاً علی المنابر».(1)

در این دوره سیاه بود که یکی از نوادگان پیامبر صلی الله علیه و آله به نام زید بن علی بن الحسین علیه السلام در سال 121 هجری قیام کرد که امویان او و یارانش را قتل عام کردند(2) و با این بهانه، کشتار جمعی بی رحمانه دیگری علیه سادات و شیعیان به راه انداختند. آغاز قیام زید به این صورت بود که پس از یزید بن عبدالملک، برادرش هشام بن عبدالملک به تخت نشست. وی به فرماندار مدینه، خالد بن عبدالملک، دستور داد که بر نوادگان پیامبر صلی الله علیه و آله و بنی هاشم سخت بگیرد. زید بن علی علیه السلام به قصد شکایت از مظالم خالد به شام آمد تا خود هشام را ببیند. اما هشام حتی به او اجازه ملاقات نداد. پس از اینکه او پافشاری کرد، به شکل توهین آمیزی، او را به حضورش پذیرفت. سپس به جای رسیدگی به ظلم عامل خود در مدینه، زید را به دلیل اینکه فرزند یک کنیز بود، تحقیر کرد. حتی با اهانت، از امام محمد باقر علیه السلام با عنوان «بقر» یاد کرد و در نهایت نیز دستور داد او را از کاخش بیرون کنند(3).

زید پس از این واقعه به کوفه آمد و اعتراض خود را نسبت به این پادشاه ستمگر مروانی اعلام کرد. هزاران نفر از مردمی که از ظلم مروانیان به ستوه آمده بودند، به اضافه کوفه، مدائن، واسط، موصل و حتی خراسان، با زید بیعت کردند.(4) یوسف بن عمر، عامل هشام در کوفه، دستور داد مردم کوفه را در مسجد محاصره کند و درهای مسجد و بازار را ببندد و از خانه هایشان برای آنان غذا ببرند تا اینکه کسی نتواند به زید بپیوندد.

ص:168


1- (1) البدایة والنهایة، ج 9، ص 80.
2- (2) در مدح زید بن علی علیه السلام روایات متعددی نقل شده است. مرحوم شیخ صدوق رحمه الله در کتاب عیون اخبار الرضا بابی در مدح زید باز کرده و احادیث فوق را نقل کرده است.
3- (3) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، صص 286 و 287.
4- (4) مقاتل الطالبیین، صص 91 و 92.

همچنین دستور داد زید را محاصره کنند و او را دستگیر کنند. مأموران، خانه به خانه، به جست وجوی زید پرداختند اما اثری از وی نیافتند؛ زیرا آن شب، زید و یارانش از شهر خارج شده بودند و در بیابان به سر می بردند.

یوسف بن عمر، پیش از قیام، دو نفر از هواداران زید را کشت؛ شاید با این کار می خواست زید را برای قیام زودرس تحریک کند و بهانه ای برای کشتار جمعی سادات و شیعیان به دست آورد. یاران زید می دانستند که به مجرد اعتراض در فهرست قتل عام قرار گرفته اند؛ بر همین اساس تسلیم نشدند. گفتنی است بعضی تعداد آنان را 150 مرد جنگی می دانند(1) و در بعضی روایات تعداد آنان، 218 نفر آمده است. اما زید انتظار داشت همه آنان که با او دست بیعت داده بودند، به کمک او بشتابند.(2) لشکر دشمن بیش از دوازده هزار نفر بودند.(3) روز چهارشنبه، اول صفر 121 ه. ق، نخستین روز نبرد بود.

در ساعات پایانی روز پنجشنبه، بسیاری از آنها شهید شدند. اما ناگهان ورق برگشت و سپاه زید با یورشی سهمگین، خود را به قلب سپاه امویان رساند و آنان را تا محله «بنی سلیم» تعقیب کرد. فرمانده لشکر دشمن از یوسف کمک خواست و او عده ای از تیراندازان ماهر را به حمایت آنان فرستاد. هنگام غروب آفتاب، ناگهان تیری به طرف چپ پیشانی زید اصابت کرد و شدت آن به حدی بود که تا انتها در پیشانی او فرو رفت.(4) او را برای معالجه به خانه یکی از اصحابش بردند.(5) در این حال، یحیی، فرزند زید، وارد شد و خود را به روی پدر افکند و با چشمانی گریان گفت: «پدر تو را

ص:169


1- (1) انساب الاشراف، ج 3، ص 202.
2- (2) مقاتل الطالبیین، ص 137؛ برخی هم تعداد 500 نفر را نقل کرده اند.
3- (3) همان، ص 40.
4- (4) انساب الاشراف، ج 3، ص 203؛ مقاتل الطالبیین، صص 141 و 142؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 287 (چاپ جدید).
5- (5) مقاتل الطالبیین، ص 141؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 203.

بشارت باد که به زودی به دیدار محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام خواهی شتافت». زید به فرزندش سفارش کرد که راه وی را ادامه دهد.

سپس برای مداوای وی طبیبی آوردند. طبیب با کلبتین (انبری که با آن دندان می کشند)، تیر را از پیشانی او بیرون کشید. همان لحظه شهید شد.(1) امویان پس از پایان درگیری کوشیدند بدن زید را یافته و سرش را برای خلیفه بفرستند. اما یاران زید از تاریکی همان شب استفاده، بی صدا بدن را دفن کردند.(2) آنان بدن را به آرامی کنار جوی آبی بردند، آب را بستند و در وسط جوی قبری حفر کردند. سپس آب را از روی آن عبور دادند تا دشمن متوجه بدن نگردد.(3)

هنگام دفن، یک غلام جوان، ناظر دفن کردن بدن بود. او به طمع جایزه، صبح زود، سرگذشت دفن بدن را گزارش داد و دشمنان زید را به محل قبر راهنمایی کرد.(4) یوسف ابن عمر دستور داد قبر را نبش کردند و سر زید را از بدنش جدا ساختند و آن را با سرهای چند تن از اصحاب زید به شام فرستاد.(5) هشام دستور داد سر زید را در دروازه شام بر بلندی نصب کنند.(6) بعد از مدتی سر زید را به مدینه فرستاد(7) و دستور داد آن را به خانه خواهرش زینب ببرند و آن را به دامن او بیفکنند و سپس سر را برگردانند.(8) آن گاه

ص:170


1- (1) مقاتل الطالبیین، ص 141. شهادت زید در روز جمعه سال 121 قمری بود. وی در آن هنگام 42 سال داشت: الطبقات، ابن سعد، ج 5، ص 240؛ مقاتل الطالبیین، ص 130.
2- (2) تاریخ طبری، ج 8، ص 276.
3- (3) مقاتل الطالبیین، ص 142؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 203.
4- (4) تاریخ طبری، ج 8، ص 276.
5- (5) الکنی والالقاب، ج 1، ص 222. احتمالاً مسجدی که در مصر معروف به مسجد رأس الحسین علیه السلام است، مدفن سر زیدبن علی علیه السلام باشد.
6- (6) تاریخ طبری، ج 8، ص 276؛ مقاتل الطالبیین، ص 142.
7- (7) تاریخ طبری، ج 8، ص 277.
8- (8) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 212.

یک شبانه روز سر مبارک زید را نزدیک قبر حضرت محمد صلی الله علیه و آله، جد زید، نصب کرد.(1)

والی مدینه که وحشت داشت شورش شود، سر را به دستور هشام به مصر فرستاد و آن را در مسجد جامع مصر نصب کردند.(2) اما مردم مصر آن را شبانه دزدیدند و در محراب مسجدی به نام «محرس الحضی» با احترام دفن کردند.(3) بدن زید را کنار بدن یاران دیگرش در کوفه به دار زدند(4) و بعدها آتش زده، خاکسترش را به فرات ریختند.(5)

یوسف بن عمر، بعد از به شهادت رساندن زید و قتل عام یارانش، بر منبر رفت و سب و لعن قبیحی علیه حضرت علی علیه السلام و فرزندانش بر زبان راند. سپس به بدگویی و تهدید مردم شهر پرداخت و به تفتیش خانه ها اقدام کرد و به قتل عام وسیعی از مجروحان و اسرا دست زد؛ به طوری که نوشته اند: «فکان لا یؤتی بأسیر ولا جریح إلا قتله وأحرقه بالنار»؛ «هیچ اسیر و مجروحی نیاوردند مگر اینکه به قتل رساند و با آتش سوزاند».(6)

یوسف بن عمر سپس دستور داد همسر زید را نزد او آورند. به آن زن گفت:»

ص:171


1- (1) عمدة الطالب، ص 258.
2- (2) النجوم الزاهرة فی اخبار المصر و القاهره، ابن تغری بردی، ج 1، ص 281.
3- (3) الولاة و کتاب القضاة، کندی، ص 147. مصریان آنجا را زیارتگاه خویش قرار دادند. هم اکنون این محل مقدس زیارتگاه مردم مصر است و مردم همه هفته یک شنبه ها، شب و روز، به آنجا می روند و زیارت می کنند و به زید درود می فرستند؛ زید الشهید، مقرمریال، ص 162.
4- (4) تاریخ طبری، ج 8، ص 276؛ مقاتل الطالبیین، صص 142 و 143. دشمنان هنگامی که جنازه زید را به دار زدند، با کمال تعجب می دیدند که بدن زید رو به قبله بر می گردد و هر چه آن را بر می گردانند، باز فردا رو به سوی قبله داشت؛ زید الشهید، ص 163.
5- (5) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 236.
6- (6) تاریخ طبری، ج 10، ص 4292.

ای دشمن خدا! با زید ازدواج کردی ؟» گفت: «بله، قسم به خدا اگر از دختر تو نیز خواستگاری می کرد، به او می دادی». یوسف بن عمر غضبناک شد و فریاد زد: «لباس های او را پاره کنید و تازیانه به دست من بدهید». همسر زید گفت: «وای بر تو ای دشمن خدا! من زن هستم، جایز نیست لباس های مرا پاره کنی». یوسف بن عمر فریاد زد: به سخن او اهمیت ندهید. لباس هایش را پاره کنید(1) و او را از هر طرف به باد تازیانه گرفت. آن زن گفت: «وای بر تو! من یکی از خاله های تو هستم. من زنی از قبیله ازد هستم و مادر تو نیز از آن قبیله است». یوسف بن عمر پاسخ داد: «خدا لعنت کند کسی که تو خاله او باشی». آن زن گفت: «خدا لعنت کند کسی که کمترین نسبتی با تو دارد و آن مادر توست». یوسف بن عمر به جلادها دستور داد او را بکشید و آنها با شدیدترین ضربه ها به او حمله کردند. او می گفت: «وای بر تو! تو آزاد نیستی، تو عرب نیستی، [آیا درست است] زنی را با شمشیر بکشند، ای فرزند بنده آل ثمود؟!» و در همان حال بود تا به شهادت رسید. سپس یوسف بن عمر دستور داد جسد او را وسط راه عمومی بیندازند. قومی از پسرعموهایش در نیمه شب جنازه او را برداشته و دفن کردند.(2)

یوسف بن عمر سپس به دنبال قاسم بن عمرو که یکی از بزرگان قبیله ازد بود، فرستاد و به او گفت: «تو در ازدواج زید بن علی علیه السلام واسطه شدی ؟» گفت: «بله چنین بود و به کسی به اندازه زید بن علی علیه السلام رغبت نبود؛ چون او از اولاد فاطمه و علی علیهما السلام بود». یوسف بن عمر دستور داد او را برهنه کنند! بلافاصله او را برهنه کردند و زیر تازیانه گرفتند. آن پیرمرد گفت:» ای یوسف بن عمر، فردا در مقابل خدا قصاص است؛ چه دلیلی داری که شخصی را به ناحق می کشی ؟!» آن پیرمرد ازدی زیر ضربات تازیانه بود تا به شهادت رسید. سپس یوسف بن عمر شیعیان زیادی را به ناحق کشت.(3) وی با

ص:172


1- (1) قلم از نوشتن این جنایات شرم دارد و اگر نبود لزوم بیان حقایق و مظالمی که بر سادات و مسلمانان شیعه اعمال شده از نوشتن این موارد پرهیز می شد.
2- (2) الفتوح، ج 8، ص 293.
3- (3) یکی از آن مقتولین محمد بن علی از اعیان کوفه بود که جد احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان بن محمد بن علی البرقی به شمار می رود؛ مجالس المؤمنین، ج 1، ص 430.

همه این جنایات، به هشام بن عبدالملک نامه نوشت و او را به ویران کردن کوفه و قتل عام بقیه مردم شهر تحریص کرد. ولی هشام نپذیرفت.(1)

امام صادق علیه السلام درباره زید فرمود:

خدا رحمت کند زید را؛ به راستی که او مؤمن بود و امام خویش را می شناخت و بینا و دانا و راستگو بود و چنانچه موفق می شد و بر دشمن چیره می گشت، می دانست که کار را به دست چه کسی دهد.(2)

برای زید دو زیارتگاه است که سالانه جمعیت زیادی از شیعیان و علاقه مندان به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله به آنجا می روند: یکی در مصر که سر زید در آنجا دفن شده و دیگری در کُناسه کوفه است. همان مکانی که بدن زید را به دار زده و سپس آتش زدند.(3)

2. شهادت یحیی بن زید علیه السلام و قتل عام یاران او در خراسان

پس از هشام، ولید بن یزید به حکومت نشست. وی شخصی خوشگذران، شرابخوار و همدم با آوازه خوانان و زنان معشوقه اش بود. او رسماً ملازم آوازه خوان داشت و چنان بدان ها وابسته بود که به ابوکامل آوازه خوان شامی گفت: «بدون تو، من مثل یک زن بچه مرده، بی اراده و ناتوان هستم»؛ آن چنان که وی روزی از آواز ابن عائشه آن قدر به وجد

ص:173


1- (1) الفتوح، ج 8، ص 294.
2- (2) وقتی اخبار زید و جنایات مروانیان در کوفه، به امام صادق علیه السلام رسید، وی گریست و این آیه را تلاوت کرد:(مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً). سپس فرمود: «به خدا قسم عمویم زید و یارانش بر همان طریقی رفتند که جدشان علی و حسن و حسین علیهم السلام رفتند. آنها شهدای اهل بهشتند و کسی که از آنان تبعیت کند، مؤمن است و شک کننده در آنها گمراه است و ردکننده آنها کافر است...»: مناقب، ج 3، ص 360؛ بحارالانوار، ج 46، ص 192.
3- (3) علامه قزوینی در کتاب «فلک النجاة» می گوید: «مشهدی که فعلاً محل زیارتگاه زید است، محل دار زدن و سوزاندن بدن زید است: زیدالشهید، مقرم، ص 155. علامه حرزالدین در کتاب «مراقد المعارف» می گوید: «زیارتگاه زید در حدود دو فرسخی جنوب شرقی قریه «کفل» است و این قول را دیگران نیز تأیید کرده اند»: مراقدالمعارف، ج 1، ص 320.

آمد که بر آلتش بوسه زد و به وی هزار دینار جایزه داد. سپس او را بر قاطری سوار کرد و گفت: «با قاطرت بر فرش های دربارم عبور کن».

ولید، حوضی پر از شراب داشت که در آن با فواحش شنا می کرد. روزی در این حوض آن چنان از خود بی خود شد که با دخترش زنا کرد. روزی ولید به قرآن تفأل زد، این آیه آمد:(وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ کُلُّ جَبّارٍ عَنِیدٍ مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقی مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ)1 «و آنها (از خدا) تقاضای فتح و پیروزی (بر کفار) کردند؛ و (سرانجام) هر گردنکش منحرفی نومید و نابود شد! * به دنبال او جهنم خواهد بود؛ و از آب بد بوی متعفّنی نوشانده می شود!». وی به قدری عصبانی شد که به قرآن تیراندازی کرد و در ضمن آن، این شعر را خواند:

اتوعد کل جبار عنید فها انا ذاک جبار عنید

إذا ما جئت ربک یوم حشر فقل یا رب خرقنی الولید

آیا دشمنان ستمگر را وعده عذاب می دهی ؟ من همان دشمن ستمگر هستم آن گاه که روز قیامت نزد خدایت رفتی بگو! ولید مرا پاره کرد!

از نبی اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است: «در این امت مردی خواهد بود که او را ولید گویند و او از فرعون بدتر است». بنا به نظر محدثان، این شخص همین ولید بن یزید بن عبدالملک است که به ولید فاسق مشهور است. فسق و کفر او به حدی بود که حتی رسالت پیغمبر اکرم علیه السلام را هم تکذیب می کرد؛ چنان که می گفت: «این مرد هاشمی با خلافت، بازی کرد؛ نه وحی به او رسید و نه کتابی از آسمان آورد».

این اعمال ولید نشان می دهد که این پادشاه مروانی اصلاً مسلمان نبود؛ به طوری که نوشته اند: «او را معلمی بود که مذهب مانی داشت و ولید را هم تحت تأثیر عقاید خود قرار داده بود».

ص:174

یکی دیگر از اعمال ننگین او این بود که شبی در اثر کثرت شرابخواری با کنیزی همخواب شده بود و سحرگاهان که موقع نماز جماعت بود، عمامه خود را به سر کنیز نهاد و عبایش را به دوش او انداخت و دستور داد که صورت خود را بپوشاند و به جای او به محراب رفته و نماز جماعت بخواند. کنیز آلوده دامن، با همان حالت مستی و جنابت، به مسجد رفت و برای آن مردم بدبخت نماز خواند. ولی پس از قتل ولید این راز آشکار شد و مردم شام تازه فهمیدند که در یک نماز صبح به کنیز مست ولید اقتدا کرده اند.

چون کفر و فساد ولید برای همه کس روشن شده بود، حتی برادران، عموزادگان و سایر افراد بنی امیه، او را مذمت می کردند. لذا برخی مردم مسلمان دمشق، از اعمال ننگین او به ستوه آمدند و او را در قصر خلافت کشتند، ریز ریزش کردند و در همان قصر به خاک سپردند. سرش را هم به نیزه زدند و در شهر گرداندند.(1)

در زمان حکومت ولید، یحیی بن زید بن علی علیه السلام در جوزجان خراسان علیه ظلم و ستم خاندان اموی قیام کرد و میان او و فرماندار ولید در خراسان، سلم بن احوز مازنی، درگیری پیش آمد که در نتیجه آن، یحیی به شهادت رسید. برخی منابع از یورش ناگهانی مأموران اموی به یحیی و همراهانش در قریه ارغوی جوزجان و شهادت یحیی و قتل عام هفتصد نفر از شیعیان اشاره کرده اند(2) که به احتمال قوی میان آنها برخی نزدیکان یحیی از سادات هاشمی نیز بوده اند. مازنی سر یحیی را برید و برای ولید فرستاد و بدنش را در خراسان به نمایش گذاشت. بدن یحیی مثل بدن پدرش سال ها آویزان بود.(3) مردم خراسان هفت روز برای یحیی عزاداری کردند. نکته قابل توجه اینکه در آن سال هر پسری که در خراسان به دنیا آمد، مردم نامش را یحیی گذاشتند. حتی

ص:175


1- (1) تاریخ زندگانی امام صادق علیه السلام، ص 46.
2- (2) بررسی ریشه های تاریخی تشیع در افغانستان، ص 123.
3- (3) زمانی که ابومسلم خراسانی قیام کرد، یحیی همچنان بر دار بود. ابومسلم پس از اینکه مازنی را کشت، بدن یحیی بن زید را از دار پایین آورد و بر آن نماز گزارد و دفنش کرد: مقاتل الطالبیین، ص 105.

زنجیری که یحیی را با آن زندانی کرده بودند، مردم خراسان تکه تکه کرده و هر قسمت کوچک آن را به صورت نگین انگشتری برای تبرک درآوردند.

امام صادق علیه السلام در ترسیم این قیام ها و نتایج آن، چنین می فرماید:

خاندان ابوسفیان، امام حسین علیه السلام را به شهادت رساندند و خداوند حکومت را از ایشان گرفت. هشام، زید بن علی علیه السلام را شهید کرد و خداوند او را از حکومت ساقط کرد و ولید، یحیی بن زید را کشت و خداوند حکومت او را به پایان رساند.(1)

گفتنی است یحیی در حرکت ظلم ستیزانه کاملاً برحق بود؛ چراکه ولید به اموری آلوده بود که حتی از پادشاهان ظالم ایران و روم، نظیر خسروپرویز و هراکلیوس، نقل نشده است. به طور حتم کسرا و قیصر، پادشاهان ظالمی بودند که هیچ مسلمانی درباره وجوب مبارزه با آنها تردیدی ندارد؛ چنان که رسول اکرم صلی الله علیه و آله دو بار مسلمانانی را برای مبارزه با هراکلیوس و قیصر گسیل داشتند. ولی ولید با قدرت به دست آمده از اسلام و فتوحات اسلامی، در باقیمانده کاخ های همان قیصرها در شام به اعمال ننگینی که ده ها برابر بدتر از هراکلیوس بود، دست می زد. روشن است که حرکت یحیی علیه این پادشاه ظالم، همانند حرکت عموی او، جعفر بن ابی طالب، علیه ظلم هراکلیوس در نبرد مؤته، کاملاً به جا بود. جعفر با سه هزار نفر مقابل صد هزار لشکر هراکلیوس ایستاد و سرانجام به شهادت رسید و یحیی و پدر او زید بن علی علیه السلام نیز دقیقاً همان راه را رفتند و از کمی یاران خود نهراسیدند و سرانجام به شهادت رسیدند. اینکه در زمان ما برخی سلفی ها و وهابی ها، ولید و یزید را برحق می دانند و حرکت ظلم ستیزانه امام حسین علیه السلام، زید و یحیی را تخطئه می کنند، دقیقاً همان مطلبی را می گویند که یزید برای توجیه اعمال خود، آن را از وعاظ السلاطین خود می خواست.

ص:176


1- (1) ثواب الاعمال و عقابها، ص 261.

ولی عجیب اینجاست که حرکت عبدالله بن زبیر علیه یزید و ریختن مردم شام به کاخ ولید را تخطئه نمی کنند. اما اگر شخصی از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله برای مقابله با ظلم حرکت کرده باشد، نظیر امام حسین علیه السلام و زید بن علی علیه السلام، او را شورشی و برهم زننده امت اسلامی معرفی می کنند.

3. شهادت امام باقر علیه السلام و قتل عام تعدادی از خاندان و شیعیان ایشان

ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، امام پنجم شیعیان است. ایشان از سوی پدر، نوه امام حسین علیه السلام و از سوی مادر، نوه امام حسن علیه السلام است. ازاین رو در حق او گفته اند: «علوی ای بود که از دو سوی علوی بود و فاطمی ای بود که از دو سوی فاطمی بود».(1) بیهقی(2) و دیگر مؤلفان شیعه و سنی، سبب ملقب شدن آن حضرت را به «باقر»، دانش فراوان او دانسته اند و غالباً این نام گذاری را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می دانند که جابر بن عبدالله انصاری از آن حضرت نقل کرده است.(3)

دوران زندگی امام پنجم، بیشتر در شهر مدینه، به نشر معارف دینی و ارشاد شیعیان و تربیت شاگردان گذشت. با این حال از آزار و جلب امویان در امان نبود.(4) ایشان نیز از افشاگری جنایات امویان ابایی نداشت و از شیوه های حکام اموی در بازداشتن مردم از گرایش به اهل بیت علیهم السلام، ساختن احادیث دروغین، آزار رساندن به شیعیان، تخریب شخصیت امامان اهل بیت و به شهادت رساندن آنها انتقاد می کرد.(5)

ص:177


1- (1) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 208.
2- (2) المحاسن و المساوی، ابراهیم بن محمد بیهقی، ج 2، صص 232-236.
3- (3) عیون الاخبار، ابن قتیبه، ج 1، ص 212.
4- (4) الکافی، ج 1، صص 471 و 472؛ بحارالانوار، ج 46، صص 306-320.
5- (5) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11، ص 4344.

امام باقر علیه السلام در روز هفتم ماه ذی حجه سال 114 هجری(1) به شهادت رسید. منابع روایی و تاریخی علت شهادت آن حضرت را مسمومیت دانسته اند.(2) از برخی روایات استفاده می شود که مسمومیت امام باقر علیه السلام به وسیله زین آغشته به سم، صورت گرفته است؛ به گونه ای که بدن آن گرامی از شدت تأثیر سم به سرعت متورم شد.(3) بعضی از منابع، شخص هشام بن عبدالملک را عامل شهادت آن حضرت دانسته اند.(4) بعضی دیگر، ابراهیم بن ولید اموی را وسیله مسمومیت معرفی کرده اند.(5)

با توجه به برخوردهای خشن و قهرآمیز هشام با امام باقر علیه السلام و عداوت انکارناپذیر بنی امیه با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله، شک نیست که برای به شهادت رساندن امام باقر علیه السلام، اما به صورت غیر علنی، انگیزه ای قوی داشته است. جسم مطهر وی در بقیع، کنار مرقد پدر بزرگوارش امام سجاد علیه السلام و عموی پدرش حسن بن علی علیه السلام دفن شد.(6)

بعد از شهادت ایشان، تعداد زیادی از فرزندان، نزدیکان و شیعیان آن امام، یکی پس از دیگری، تنها برای استحکام قدرت مروانیان به قتل رسیدند؛ از جمله عبدالله بن

ص:178


1- (1) فرق الشیعة، ص 61؛ اعلام الوری به جای ماه ذی حجة، شهادت امام را در ماه ربیع الاول یاد کرده است؛ ر. ک: ص 259.
2- (2) الصواعق المحرقة، ص 210؛ احقاق الحق، ج 12، ص 154؛ اسعاف الراغبین بهامش نورالابصار، ص 254؛ مثیرالاحزان، جواهری، ص 244.
3- (3) الخرائج والجرائح، راوندی، ج 2، ص 604؛ مدینة المعاجز، ص 349؛ بحارالانوار، ج 46، ص 329؛ مستدرک الوسائل، ج 2، ص 211.
4- (4) مآثر الانافة فی معالم الخلافة، ج 1، ص 152؛ مصباح کفعمی، ص 522.
5- (5) سبائک الذهب، ص 74؛ دلائل الامامة، ص 94؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 210؛ الفصول المهمة، ص 220؛ الانوار البهیة، ص 126. به طور مسلم وفات امام باقر علیه السلام در دوران خلافت هشام بن عبدالملک رخ داده است: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 320؛ مروج الذهب، ج 3، ص 219؛ الانوار البهیة، ص 126؛ اعیان الشیعة، ج 1، ص 650.
6- (6) فرق الشیعة، ص 61؛ اصول کافی، ج 2، ص 372؛ ارشاد مفید، ج 2، ص 156؛ دلائل الامامة، ص 94؛ اعلام الوری، ص 259؛ کشف الغمة، ج 2، ص 327؛ تذکرة الخواص، ص 306؛ مصباح کفعمی، ص 522؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 149.

محمد، پسر امام باقر علیه السلام(1) بود. مردی از بنی امیه به فکر افتاد که عبدالله را به قتل رساند. عبدالله از اندیشه وی آگاه شد و به او گفت:

لا تقتلنی اکن لله علیک عتبا و لک علی الله عونا.

مرا مکش تا خدا تو را به خاطر کشتن من ملامت نکند تا در پیشگاه الهی برای تو یار و یاور باشم.

آن مرد اموی ابتدا به او وعده دوستی داد ولی پس از ساعتی، شربتی مسموم به کامش ریخت و بدین ترتیب خون او را به گردن گرفت. همچنین در زمان حاکمیت سلیمان بن عبدالملک، عبدالله بن محمد بن علی بن ابی طالب، با سم به قتل رسید.(2) مروانیان همچنین شاعرانی را که در وصف اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله شعر گفته بودند، می کشتند که معروف ترین آنها کمیت اسدی است.(3)

گفتار دوم: کشتار جمعی موالی شیعی بربر و نخبگان شیعه در اندلس

اندلس همانند دیگر سرزمین های اسلامی از تلاش امرای اموی برای دشمنی با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و شیعیان آنها خالی نبود؛ بر همین اساس، امویان کوشیدند اندیشه ناصبی گری را در آنجا رواج دهند؛ به طوری که برخی از اندلسیین وقتی خلفا را ذکر می کردند، معاویه را چهارمین آنها دانسته و نام حضرت علی علیه السلام را ذکر نمی کردند.(4)

ص:179


1- (1) وی برادر ابوعبدالله جعفر بن محمد علیه السلام بود که مادر این دو برادر، ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بود. گفته می شود عبدالله به امامت برادرش امام صادق علیه السلام ایمان داشت. مقاتل الطالبیین، ص 109؛ المجدی، ص 94.
2- (2) کنیه وی ابوهاشم بود و امام کیسانیه محسوب می شد. مقاتل الطالبیین، ص 85؛ المجدی، ص 224.
3- (3) اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج 9، ص 33؛ ر. ک: الکمیت بن زید الاسدی بین العقیدة والسیاسة، علی نجیب عطوی.
4- (4) در این باره بدر بن ناصر در کتاب «النصب والنواصب» می نویسد: هنگامی که قاضی منذر بن سعید کتاب «ارجوزة» ابن عبدربه را مطالعه می کرد که معاویه را رابع خلفا نوشته بود و از علی علیه السلام سخنی به میان نیاورده بود، غضبناک شد و ابن عبدربه را سب کرد و در حاشیه آن نوشت: أو ما علی - لا برحت ملعّنایابن الخبیثة - عندکم بإمام ؟! ربّ الکساء وخیر آل محمّددانی الولاء مقدّم الإسلام نفح الطیب، ج 2، ص 984؛ التکملة لکتاب الصلة، ج 1، ص 239؛ ر. ک: النصب والنواصب، بدر بن ناصر بن محمد العواد، صص 182 و 183.

انکار و ابطال انساب، اتهام ناروا به شراب خواری، متهم کردن به فسق، کفر، زندقه، خارجی بودن و انکار حقایق شیعه و انتساب به یهودیت و مسیحیت، از جمله تهمت های اصلی علیه سادات علوی و شیعیان اندلس بود.

بعد از سقوط سلسله اموی در شام، یکی از احفاد بنی امیه به نام عبدالرحمان داخل، به آنجا گریخت و حکومت امویان اندلس را تأسیس کرد و همان خصومت خود را نسبت به سادات علوی و شیعیان، به صورت گسترده تری، ادامه داد؛ چراکه احتمال حرکت های شیعی و سرنگون کردن حکومت امویان اندلس، بیشتر از قبل، آنها را به وحشت می انداخت؛ به همین دلیل علاوه بر حاکمان، مورخان معاصر با امویان اندلس هم تشویق می شدند اتهام های ناروا به سادات و شیعیان بزنند؛ چنان که عبدالله بن محمد، که ضد امویان آندلس قیام کرد، در برخی منابع تاریخی، متعصبانه به شقنا، یعنی قلیل و فرومایه، نامگذاری شد؛ بر همین اساس، ابن خلدون هم او را نه به صورت قطعی، بلکه مدعی انتساب به فرزندان حسین شهید علیه السلام قلمداد کرده است.(1)

قیام عبدالله بن محمد در سال 152 ه. ق است. او ضد امیر اموی، عبدالرحمان فهری، به پا خاست. نام مادر عبدالله، فاطمه بود و خود به معلمی اشتغال داشت. حرکت او در طول ده سال ضد امویان ادامه داشت که خیزش های او با رنگ و بوی شیعی و با پشتیبانی موالی بربر صورت می گرفت. وی اگرچه سرانجام به قتل رسید، ولی حرکتش زمینه ای برای فعالیت های شیعی در قرون بعدی شد.(2) دشمنی امویان اندلس با شیعه به اندازه ای

ص:180


1- (1) العبر، ابن خلدون، ترجمه آینی، ج 3، ص 177.
2- (2) البیان المغرب فی اخبار الاندلس والمغرب، ابن عزاری، ج 2، ص 54؛ به نقل از: روابط موالی و تشیع، سید محسن سجادی، ص 286.

بود که حتی افکار عقلی را نیز که زمینه رشد مکتب تشیع می دانستند، برنمی تافتند(1) و در این دشمنی ها تعدادی از دانشمندان شیعی در اندلس قربانی کشتار برنامه ریزی شده شدند؛ از جمله آنها چهره معروف شیعی اندلس، ابوالقاسم محمد بن هانی ازدی مهلبی اندلسی است.(2) این شاعر بلندآوازه شیعی که در اشبیلیه متولد شد و دیوانی بزرگ داشت، از طرف امویان، به فسق، شراب خواری، کفر و زندقه و نیز گرایش به فیلسوفان یونانی، متهم شد. ازاین رو از اندلس آواره شد و به المعز، خلیفه فاطمی، پناه برد و نزد خلیفه، نیکی ها دید. وی در خدمت آنان بود تا اینکه سرانجام در شهر برقه به قتل رسید.(3)

امویان اندلس پس از تأسیس نخستین دولت شیعی از سوی ادریسیان در سال 172 ه. ق در مغرب تا انقراض این دولت در سال 312 ه. ق، حکمرانان ادریسی را تحت فشار قرار می دادند و سرانجام، در اثر ضربه هایی که یکی از سرداران حاکم دوم خلیفه اموی (350-366 ه. ق) به دولت سادات ادریس زد، از پای در آمدند. خصومت ویژه امویان با ادریسیان در این بود که گذشته از تأثیرات فکری ادریسیان علوی بر اندلس، قبیله هایی از بربرهای ساکن در اندلس، از ابتدای تأسیس دولت شیعی ادریسی با ادریس ابن عبدالله، بیعت کرده بودند.(4)

گفتار سوم: نسل کشی و کشتار جمعی سادات و شیعیان در آغاز حکمرانی عباسیان

اشاره

در سال 132 ه. ق حکومت بنی امیه، با قیامی که بدنه اصلی آن را ایرانیان تشکیل

ص:181


1- (1) به همین دلیل محمد بن عبدالله بن مسره قرطبی (270-319 ه. ق) که از بنیان گذاران و پیشگامان فلسفه در اندلس بود، متهم شد که مأمور است تا در اسپانیا، به وسیله گروه های اخوان، یک حزب فاطمی بسازد؛ به همین سبب در اثر ستم و اختناق دستگاه اموی، از قرطبه به شمال آفریقا فرار کرد؛ ر. ک: تاریخ عرب، فیلیپ حتی، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص 666؛ «اندیشه کلامی و فلسفی در مغرب و...»، محمدرضا پاک.
2- (2) تاریخ اسلام (کمبریج)، بی. ام. ان. هولت، ترجمه: احمد آرام، ص 257.
3- (3) سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج 16، صص 132 و 133؛ آل علی، ص 286؛ مصاحب، ج 1، ص 23.
4- (4) تاریخ اسلام (کمبریج)، ص 257؛ تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ص 193.

می دادند و رهبری آن با ابومسلم خراسانی بود، منقرض شد و بنی عباس حاکمیت را به دست گرفتند. عباسیان با شعار الرضا من آل محمد صلی الله علیه و آله، مظلومیت اهل بیت علیهم السلام را شعار خود قرار داده بودند و با همین محرک، موفق به جلب حمایت مردم خصوصاً خراسانیان شده بودند. هنگامی که زمام امور را به دست گرفتند، مردم انتظار داشتند که رفتار آنان با سلاله پیامبر صلی الله علیه و آله عادلانه و دوستانه باشد؛ اما برخلاف این تصور، عباسیان آن گاه که بر مسند حکومت تکیه زدند، نه تنها همان رفتار ظالمانه امویان با اهل بیت علیهم السلام و شیعیان آنها را در پیش گرفتند، بلکه گامی فراتر نهادند و ستم را دوچندان ساختند تا جایی که برخی شاعران زمان، حکومت آنان را دردمندانه این گونه وصف کردند:

والله ما فعلت امیة فیهم معشار ما فعلت بنوالعباس

به خدا سوگند بنی امیه، به اندازه یک دهم بنی عباس، بر خاندان علی علیه السلام ستم نکردند.

شاعر دیگر گفت:

یا لیت جور بنی مروان دام لنا ولیت عدل بنی العباس فی النار

ای کاش ستم مروانیان پایدار می ماند و ای کاش دادگری عباسیان به دوزخ می رفت.

1. کشتار جمعی هواداران حاکمیت اهل بیت علیهم السلام در بخارا

پس از روی کار آمدن بنی عباس، کسانی که از قبل متوجه سلاله پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، دریافتند که چه اشتباه بزرگی کرده اند؛ لذا به فکر مخالفت با حکومت عباسیان افتادند. گویا از جمله این افراد، سلیمان بن کثیر، از رهبران قیام خراسان بود. او یک بار به «عبیدالله الاعرج بن الحسین الاصغر بن السجاد علیه السلام» گفت: «ما در مورد شما اشتباه کردیم و بیعتمان را در جای اصلی آن (خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله) نگذاشتیم. بیا تا با تو بیعت کنیم و مردم را برای کمک به تو دعوت نماییم». اما عبیدالله که ترسید این یک توطئه باشد، این

ص:182

گفته را به اطلاع ابومسلم (داعی عباسیان) رسانید. لذا ابومسلم، سلیمان را کشت.(1) بعدها نیز ابومسلم، عبیدالله بن حسین را نیز با سم به شهادت رسانید.(2)

بعد از روی کار آمدن عباسیان، قیام هایی به منظور بازگرداندن حق اهل بیت علیهم السلام در خراسان بر پا شد. یکی از این قیام ها در سال 133 ه. ق در بخارا بود که «شریک بن شیخ المهری»، رهبری آن را بر عهده داشت.(3) او در سخنان خود گفت:

بنی مروان برای ما ذلت آوردند. اما خداوند به کمک ما آمده و آنها را از بین برد. ما از بنی عباس متابعت نکردیم که همچنان شاهد قتل و خونریزی باشیم! حکومت هیچ شخصی جز اهل بیت علیهم السلام، ما را کفایت نمی کند.(4)

نرشخی در مورد «شریک» می نویسد:

مردی بود از عرب به بخارا باشیده و مردی مبارز بود و مذهب شیعی داشتی. و مردمان را دعوت کردی به خلافت [اولاد] امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه و گفتی ما از رنج مروانیان، اکنون خلاصی یافتیم. ما را رنج آل عباس نمی باید. فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله باید که خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله بود. خلقی عظیم بر وی گرد آمدند.(5)

به گفته طبری حدود سی هزار نفر از او پیروی کردند.(6) حکام عرب که در بخارا و خوارزم بودند، به او پیوستند؛ چنان که بیشتر اهل بخارا بدو گرویدند.(7) «بلاذری» نیز نوشته است: شریک به ابومسلم پیام داد: «ما با شما بر سر تحقق عدالت بیعت کردیم، نه

ص:183


1- (1) عمدة الطالب، ص 319.
2- (2) مقاتل الطالبیین، ص 117؛ المجدی، ص 195.
3- (3) الامامة والسیاسة، ج 2 ص 166.
4- (4) تاریخ بخارا، نرشخی، ص 79؛ بخارا دستاورد قرون وسطی، ص 43.
5- (5) تاریخ بخارا، نرشخی، ص 86.
6- (6) تاریخ طبری، ج 6، ص 112؛ الکامل فی التاریخ، ج 5 ص 488؛ الامامة والسیاسة، ج 2، ص 160.
7- (7) تاریخ بخارا، ص 86.

بر خونریزی و عمل به ناحق!».(1)

پس از آن ابومسلم، زیاد بن صالح را به سوی آنها فرستاد و آنها را قتل عام کرد. «نرشخی» در تاریخ بخارا نوشته است: «اکثر این افراد به ضرب شمشیر کشته یا بر دروازه های بخارا به دار آویخته شدند».(2)

2. قتل عام سادات و شیعیان توسط منصور دوانیقی

اشاره

نخستین کسی که از عباسیان زمام خلافت را به دست گرفت، ابوالعباس سفاح(3) بود. او در ریشه کنی امویان سخت کوش بود. وی هرچند متعرض خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله نشد، ولی به سفارش او، شعرا از مقام و منزلت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله کاسته و آنان را فاقد شایستگی برای خلافت معرفی می کردند. عباسیان به خوبی می دانستند که مردم مناطق مختلف ایران، خصوصاً خراسان، هوادار خاندان علی علیه السلام هستند. لذا برای اینکه تشیع در آنجا گسترش پیدا نکند، به شاعران، جوایز عظیمی می دادند تا عباسیان را مدح کنند و به مقام و منزلت والای فرزندان علی علیه السلام معترض شده و حق خلافت را از آنان سلب کنند و این بحث را پررنگ کنند که علویان از طریق دختر پیامبر صلی الله علیه و آله به او منسوب اند؛ درحالی که عباسیان، فرزندان عموی او هستند و (مطابق رسوم جاهلی) عمو برتر از نوادگان دختر است. سفاح پس از چهار سال حکومت، در دوم ذی حجه سال 136 ه. ق درگذشت.

منصور دوانیقی دومین فرمانروای عباسی بود که همانند پادشاهان ساسانی حکومت

ص:184


1- (1) انساب الاشراف، ص 171.
2- (2) تاریخ بخارا، نرشخی، ص 89. استاد رسول جعفریان معتقد است: «در اینجا حداقل قضیه این است که فکر شیعی در ارتباط با روی کار آمدن شخصی از اهل بیت علیهم السلام وجود داشته است. هرچند امکان دارد طرفداران او در طرفداری خود، چندان اخلاص دینی نداشته اند. بلکه ضمیمه آن، موضع سیاسی بوده است»: تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج 1، ص 133.
3- (3) عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن العباس.

خود را بنا گذاشت.(1) وی برای استحکام پایه های حکومت خویش، جنایت های بسیاری کرد و خون های فراوانی ریخت؛ به نحوی که قلم از نگارش آن شرم دارد.

منصور بیش از همه بر آل علی علیه السلام و شیعیان آنها سخت گرفت؛ به طوری که نوشته اند: به اعتراف خودش، یک هزار نفر یا بیشتر، از فرزندان علی و فاطمه علیهما السلام را کشت(2) یا اینکه: عدد و آمار مقتولین از شیعه، به دست او، به اندازه ای بود که به شمار در نیاید.(3)

الف) قتل عام بنی الحسن علیه السلام

منصور دوانیقی، سال 144 ه. ق پس از بازگشت از سفر مکه، در ربذه، به یکی از امرای خود به نام ریاح امر کرد تا به مدینه بازگردد و بنی حسن و محمد بن عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عَفان را که به او محمد دیباج می گفتند و برادر مادری بنی حسن بود، نزد وی بیاورد. بنی حسن پیش تر سه سال در مدینه در حبس منصور بود. منصور محمد دیباج را چهارصد تازیانه زد؛ به طوری که لباس به گوشتش چسبید. آن گاه دستور داد آن لباس را درآورند و لباس سخت و خشن در تنش کنند و مرکب او را جلوی مرکب عبدالله بن حسن بن حسن علیه السلام، معروف به عبدالله محض که برادر مادری او بود و نهایت علاقه را به او داشت، حرکت دهند.

عبدالله پیوسته نگاهش بر پشت محمد می افتاد و آثار تازیانه می دید و جزع می کرد. منصور از ربذه به طرف کوفه حرکت نمود. خود در محمل نشست و بنی حسن و محمد دیباج را با غل و زنجیر بست و با خود به کوفه برد و به زندان

ص:185


1- (1) مقریزی در این باره می نویسد: «و أما أبوجعفر عبدالله بن محمد المنصور فإنه تزی بزی الأکاسرة وجعل أبناء فارس رجالات دولتهم»: النزاع والتخاصم، المقریزی، صص 141 و 142.
2- (2) النقض، ص 426.
3- (3) الشیعه والحاکمون، محمدجواد مغنیه، ص 150؛ ر. ک: مقاتل الطالبیین، صص 162، 227 و 229؛ الکامل، ج 3، ص 579.

هاشمیه افکند.(1) این زندان چنان تاریک بود که شب و روزِ آن معلوم نبود. طبق روایت سبط ابن جوزی، بیست تن از اولاد امام حسن علیه السلام در آنجا زندانی شدند و بنا بر نقل مسعودی، منصور، سلیمان و عبدالله، فرزندان داوود بن حسن مثنی را با موسی بن عبدالله محض و حسن ابن جعفر رها کرد و مابقی را در حبس نگه داشت تا به شهادت رسیدند. قبر آنها همان زندان آنها بود؛ زیرا سقف آن را روی ایشان خراب کردند.(2)

بنا بر نقل صاحب مقاتل الطالبیین، منصور دستور داده بود حتی برای قضای حاجت هم آنها را بیرون نیاورند. لذا به ناچار در همان زندان قضای حاجت می کردند. ازاین رو به دلیل تعفن مکان پاهایشان ورم می کرد و عفونت رفته رفته به قلبشان می رسید و آن بزرگواران زجرکش می شدند.

زندانیان، چون به علت تاریکی نمی توانستند اوقات نماز را تعیین کنند، قرآن را پنج جزء کرده بودند و به نوبت در هر شبانه روز یک ختم قرآن می کردند و هر خمسی که تمام می شد، یک نماز از نمازهای پنجگانه به جا می آوردند. هرگاه یکی از ایشان از دنیا می رفت، جسدش را که در بند و زنجیر بود، بیرون نمی بردند تا اینکه گاهی بو برمی داشت و باعث رنج اطرافیان می شد.(3)

ابوالفرج از اسحاق بن عیسی روایت کرده که روزی عبدالله محض برای پدرم پیغام داد که نزد من بیا. پدرم از منصور اذن گرفت و به زندان رفت. عبدالله گفت: «تو را طلبیدم برای آن که قدری آب برای من بیاوری؛ چه آن که عطش بر من غلبه کرده». پدرم

ص:186


1- (1) مروج الذهب، ج 3، ص 13.
2- (2) در زمانی که ابوالفرج اصفهانی، به سال 332، مقاتل الطالبیین را می نوشت، به گفته او محل زندان آنها زیارتگاه شده بود. محل دستگیری و شکنجه گاه این سادات ابتدا مدینه و سپس ربذه در سرزمین حجاز بود. ولی شهادت آنها در محبس هاشمیه بود.
3- (3) ر. ک: مروج الذهب، ج 3، ص 310.

فرستاد از منزل سبوی آب برای عبدالله آوردند. عبدالله چون سبوی آب را بر دهان نهاد، ابوالازهر زندانبان رسید و چنان پا بر آن سبو زد که بر دندان عبدالله خورد و دندان های ثنایای او بریخت. عبدالله زنده بود تا وقتی که محمد و ابراهیم، پسران او، خروج کردند و شهید شدند. سر محمد و ابراهیم را برای پدرشان به زندان فرستادند و عبدالله در زندان بود تا شهید شد.(1)

ابن اثیر می نویسد:

منصور، محمد بن عبدالله بن عثمان، برادر مادری اولاد حسن علیه السلام را احضار کرد و دستور داد لباس های او را پاره کردند تا عورتش نمایان شد. سپس 150 تازیانه به او زد. یکی از آن تازیانه ها به صورتش خورد. محمد گفت: «وای بر تو! از صورت من صرف نظر کن». منصور به جلاد گفت: «تازیانه بر سرش بزن». لذا سی تازیانه به سرش زد و یکی از آنها به چشمش خورد و خون چشم او بر صورتش جاری شد و پس از آن او را کشت.(2)

صاحب «عیون اخبار الرضا» می نویسد: «موقعی که منصور بناهای بغداد را می ساخت، اولاد علی علیه السلام را می گرفت و میان دیوارهایی که از آجر و گچ بنا می شد، می گذاشت». ابوالفرج اصفهانی نیز در مقاتل الطالبیین، به نقل از ابراهیم بن ریاح، می نویسد:

هنگامی که هارون الرشید بر یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن مسلط شد، در حالتی که زنده بود، ستونی روی او بنا کرد. این عمل را هارون الرشید از جدش منصور به ارث برد.(3)

مقریزی در النزاع والتخاصم به قتل عام عده ای دیگر از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره می کند و می نویسد:

ص:187


1- (1) فرزندان آل ابی طالب، ج 1، ص 273.
2- (2) الکامل، ج 5، ص 223.
3- (3) مقاتل الطالبیین، ص 320.

منصور، عروس خود، ریطه، زن پسرش مهدی را قسم داد درِ فلان محل را تا او زنده است، باز نکند و اگر در صدد رفتن به محل مذکور برآید، همراه شوهرش به آنجا رود. پس از فوت منصور، ریطه و مهدی، در بازدید از محل اشاره شده دیدند که عده زیادی از اولاد علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام را کشته و سر آنان را به ردیف گذارده اند. بین آنان، تعدادی طفل نیز دیده می شد. بر کاغذهای آویخته شده به گوش کشته شدگان، نسبت هر کدام به رسول خدا صلی الله علیه و آله را مشخص کرده بودند. مهدی امر کرد قبر بزرگی کندند و تمام آنها را دفن کردند.(1)

شهدای معروف بنی الحسن علیه السلام که به دست منصور به شهادت رسیدند، عبارت اند از:

- عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، کنیه اش ابومحمد و مادرش فاطمه، دختر ابوعبدالله الحسین بود. عبدالله بن حسن در سال 145 ه. ق در زندان هاشمیه به شهادت رسید. وی در این هنگام 75 سال داشت.(2)

- حسن بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام (معروف به حسن مثلث)، وی برادر عبدالله بن حسن و مادرش نیز فاطمه، دختر ابوعبدالله الحسین علیه السلام بود. وی مردی دانشمند، فاضل و پارسا بود. در سال 145 ه. ق در زندان هاشمیه در سن 68 سالگی به شهادت رسید.(3)

- ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، وی سومین پسر حسن بن حسن بن علی علیه السلام از فاطمه، دختر ابوعبدالله الحسین علیه السلام بود. کنیه اش ابوالحسن بود. یحیی بن حسن می گوید: «ابراهیم در عهد خود از همه مردم به رسول اکرم صلی الله علیه و آله شبیه تر بود». ابراهیم بن حسن در ربیع الاول سال 145 ه. ق، در سن 67 سالگی، در زندان

ص:188


1- (1) النزاع والتخاصم، ص 151.
2- (2) مقاتل الطالبیین، ص 122؛ المجدی، ص 37؛ الشجرة المبار. که، ص 7؛ الفخری، ص 85.
3- (3) مقاتل الطالبیین، ص 127؛ المجدی، ص 66؛ الشجرة المبار. که، ص 21؛ الفخری، ص 115.

هاشمیه از جهان رخت بست. وی از نخستین فرزندان حسن بود که در بازداشت منصور، جان سپرد.(1)

بنابر نقل ابوالفرج اصفهانی این سه تن، عبدالله، حسن و ابراهیم، فرزندان حسن بن حسن علیه السلام بودند که در زندان، بدرود زندگی گفتند.(2)

- علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، وی برادرزاده عبدالله بن حسن بن حسن و کنیه اش ابوالحسن بود. مردم به او «علی الخیر» و «علی الاغر» و «علی العابد» می گفتند. همسرش زینب، دختر عبدالله بن حسن، یعنی دخترعمویش بود که بانویی عابد و پارسا همانند شوهرش به شمار می رفت. مردم به این زن و شوهر «زوج صالح» لقب داده بودند.

هنگامی که عبدالله بن حسن و سادات این خاندان را به فرمان ابوجعفر منصور از مدینه به کوفه می بردند، زینب دختر عبدالله که همسر علی بن حسن بود، گریه می کرد و می گفت: «وا عبرتا من الحدید و العباد و المحامل المعراه»؛ چراکه خاندان بنی حسن علیه السلام را در محمل های بی روپوش به اسارت می بردند و همه را با زنجیر می بستند. آل حسن بن علی علیه السلام اوقات نماز را با تسبیح علی بن حسن تشخیص می دادند.

عبدالله بن حسن که از رنج زندان به جان آمده بود، روی به برادرزاده اش علی گفت: «می بینی که چه می کشیم. آیا از خدا نمی خواهی که ما را از این بلا برهاند؟!» علی بن حسن مدتی خاموش ماند و سپس گفت: «ما را در بهشت مقامی است که جز با تحمل این مشقت ها نمی توانیم آن مقام را دریابیم و ابوجعفر (منصور) هم در جهنم عذابی در

ص:189


1- (1) همان.
2- (2) مقاتل الطالبیین، ج 1، ص 283. صاحب مقاتل الطالبیین در ادامه به فرد دیگری نیز اشاره می کند و می نویسد: «محمد بن علی بن حمزه علوی می گوید: ابوبکر بن حسن بن حسن علیهما السلام هم با این قوم به قتل رسید. اما من این روایت را سوای او از کسی دیگر نشنیده ام. علمای انساب هم تاکنون در میان فرزندان حسن مثنی کسی را به نام ابوبکر ذکر نکرده اند.

پیش دارد که فقط کیفر این مظالم است. او باید ما را شکنجه دهد تا آن را دریابد. اگر بر این آزارها بردبار بمانیم، هر چه زودتر جان می سپاریم و از این اندوه و محنت رها می شویم. انگار که رنجی نبرده ایم. اکنون اگر می خواهید، دعا کنید تا از محنت شما کاسته شود و عذاب ابوجعفر نیز تخفیف یابد». عبدالله بن حسن گفت: «نه! بلکه صبر می کنیم تا ما و ابوجعفر هر دو به آنچه در پیش داریم، برسیم». ابوالفرج می نویسد: «زندانیان هاشمیه بیش از سه روز دیگر در آن زندان زنده نماندند. علی بن حسن در روز بیست و سوم محرم سال 146 ه. ق، در سن 45 سالگی در زندان منصور جان سپرد».(1)

- عبدالله بن حسن بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، وی برادر علی ابن حسن و مادرش هم مادر علی، یعنی ام عبدالله، دختر کلابی بود. ابوالفرج اصفهانی می نویسد:

ریاح زندانبان، آل حسن بن علی علیه السلام را با محمد دیباج، پسر عبدالله بن عمرو، از مدینه به سوی کوفه می برد. هنگامی که به قصر نفیس حدود سه میل دور از مدینه رسیدند، ریاح به آهنگران دستور داد بنی الحسن علیه السلام را به غل و زنجیر بکشند. برای همه غل و زنجیر آماده کرده بودند. دستِ بر قضا حلقه آن غل که برای عبدالله بن الحسن مثلث تهیه شده بود، تنگ بود و گلویش را سخت فشرد و فریادش را درآورد. برادرش علی بن الحسن وقتی چنین دید، قسم داد که زنجیر او را با زنجیر برادرش عوض کنند. چنین کردند و به این وضع ناگوار، فرزندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله را به شکنجه گاه زبده رسانیدند. عبدالله بن حسن «حسن مثلث» در سن 46 سالگی، در روز عید قربان سال 145 ه. ق در ربذه به دست ریاح، والی منصور، به شهادت رسید. برخی نیز محل شهادت او را زندان هاشمیه نوشته اند.(2)

ص:190


1- (1) مقاتل الطالبیین، ص 129؛ المجدی، ص 66؛ الشجرة المبار. که، ص 21.
2- (2) مقاتل الطالبیین، ص 133؛ المجدی، ص 66.

- عباس بن حسن بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، عباس هم پسر حسن مثلث و برادر علی و عبدالله است. اما مادرش از مادر برادرانش جد است. مادر عباس، عایشه، دختر طلحة الجواد تیمی است. عباس را از جوانمردان بنی هاشم به شمار آورده اند. ابوالفرج می نویسد:

عباس بن حسن در خانه اش ایستاده بود که سپاهیان منصور دستگیرش کردند. مادرش عایشه فریاد کشید: «بگذارید یکبار ببوسمش. بگذارید یکبار بر سینه ام بفشارمش». جواب دادند: «محال است. می پنداریم که مادرش مرده است».

عباس بن حسن در زندان هاشمیه، روز بیست و سوم ماه رمضان سال 145 ه. ق در 35 سالگی به شهادت رسید.(1)

- اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام؛ وی معروف به «طباطبا»، جد سادات طباطبائی است. مادرش را ربیحه بنت محمد می نامیدند.(2) مؤلف مقاتل الطالبیین می نویسد:

عبدالرحمان بن ابی المولی، در زندان هاشمیه، با سادات بنی الحسن علیه السلام زندانی بود. از او پرسیدم آل حسن بن علی علیه السلام در آن سیاهچال وحشت چگونه به سر می بردند؟ در جوابم گفت: «این قوم مردمی صبور و بردبار بوده اند. در میانشان مردی بود که خصلت طلا را داشت؛ هر چه بیشتر در آتش می ماند، جلوه و جلایش بیشتر تشعشع و درخشش می گرفت». پرسیدم این مرد کی بود؟ گفت: «این مرد اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بود که هر چه بیشتر شکنجه می دید، بیشتر صبر می کرد».

- محمد بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، پسر ابراهیم بن

ص:191


1- (1) همان. ص 134.
2- (2) البته برخی گفته اند «طباطبا» لقب پسرش ابراهیم است. لقب طباطبا را از آن جهت به اسماعیل داده اند که وقتی در کودکی می خواست «قبا» بپوشد، زبانش در ادای لغت کوتاه بود، عوض اینکه بگوید قباقبا، می گفت طباطبا: فرزندان آل ابی طالب، ج 1، ص 294.

حسن از کنیزی که «عالیه» نامیده می شد، به دنیا آمد. او را «دیباج اصفر» می نامیدند.(1) در مورد او نوشته اند: ابوجعفر منصور او را به حضورش فراخواند و گفت: «تو دیباج اصفر هستی ؟» گفت: «آری! من هستم». منصور با خشونت گفت: «تو را به صورتی می کشم که هیچ یک از خاندان تو را آن طور نکشته ام». بعد دستور داد وی را میان جرز ساختمان بگذارند و بر سرش دوغاب گچ بریزند. ابوالفرج می نویسد: «مردم دسته دسته به تماشای محمد بن ابراهیم می آمدند؛ زیرا مرد زیبایی بود».(2)

- علی بن محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، وی نواده عبدالله بن حسن مثنی و مادرش ام سلمه، دختر حسن مثلث بود. ابوجعفر منصور فرمان داد که علی را هم با سادات بنی حسن علیه السلام به زندان بسپارند. گفته می شود که این علی تا عهد مهدی عباسی در زندان به سر برد و در زندان به شهادت رسید.(3)

ب) قتل عام سادات و شیعیان بعد از سرکوبی قیام مدینه و بصره

منصور علاوه بر سادات بنی حسن علیه السلام که پیش از قیام محمد و ابراهیم به قتل رسانید، در جریان قیام محمد بن عبدالله نفس الزکیه نیز در مدینه تعداد زیادی از سادات، شیعیان، نوادگان صحابه و مردم عادی را به خاک و خون کشید. این در حالی بود که حتی خودش قبلاً با محمد بن عبدالله بیعت کرده بود. عثمان بن محمد زبیری نیز از کسانی بود که در نهضت محمد بن عبدالله شرکت داشت و مردی راستگو و صریح بود. وی به ابوجعفر منصور گفت: «من و تو با هم دست بیعت در مکه به مردی دادیم (یعنی محمد بن عبدالله). من به بیعت خود وفا کردم. اما تو آن

ص:192


1- (1) دیباج اکبر، محمد بن عبدالله، عموی ناتنی او بود: فرزندان آل ابی طالب، ج 1، ص 295.
2- (2) مقاتل الطالبیین، ص 136؛ المجدی، ص 68؛ الشجرة المبارکه، ص 23.
3- (3) همان. ابوالفرج معتقد است صحیح این است که وی در عهد ابوجعفر منصور دیده از زندگی فروبست.

را شکستی و به طغیان گردن افراشتی». ولی منصور به او دشنام داد و دستور داد گردنش را زدند.(1) طبری می نویسد:

وقتی عیسی بن موسی، محمد را کشت، همه اموال بنی حسن علیه السلام را گرفت و منصور این را تأیید کرد. در این باره ابن مصعب شعری گفت به این مضمون: حرمت فرزندان حسن علیه السلام را شکستند و ربوده هاشان را تقسیم کردند و زنانشان، در خانه هاشان، چون کبوتران نغمه گر نوحه سرایی می کنند. با کشته شدن آنها به نزد پیشوا [منصور] توسل می جویند و کشته شدنشان را غنیمت و شرف خویش می دانند. به خدا اگر پیامبر، محمد صلی الله علیه و آله، می دید که امت وی نیزه ها را سوی فرزندان او بلند کرده اند و از نوک آن خون می چکد، به حق می دانست که آنها قرابت وی را رعایت نکرده اند و حرام را حلال کرده اند.(2)

پس از قتل محمد بن عبدالله، پسرش عبدالله اشتر به هندوستان رفت تا در آنجا به سر ببرد؛ اما فرستادگان منصور در آنجا او را یافتند و به دستور او سر از تنش جدا کردند و به بغداد فرستادند.(3) در مورد محل دفن نفس زکیه اختلاف است؛ ابن خلدون می نویسد: «اجساد محمد و یارانش در نقطه ای بین ثنیة الوداع و مدینه به دار کشیده شدند و زینب، خواهر محمد، اجازه گرفت و او را در بقیع به خاک سپرد»(4) ؛ ولی صالحی شامی به دفن او در کنار کوه سلع تصریح کرده و نوشته است: «زائر هنگامی که از مشهد اسماعیل بن جعفر صادق علیه السلام برگشت، زیارت خود را به پایان می رساند و این مشهد در کوه سلع است».(5)

ص:193


1- (1) فرزندان آل ابی طالب، ج 2، ص 18.
2- (2) تاریخ طبری، ج 11، ص 4852.
3- (3) فرزندان آل ابی طالب، ج 2، ص 36.
4- (4) تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 193.
5- (5) سبل الهدی والرشاد، ج 12، ص 401. ابن کثیر می نویسد: «عیسی بن موسی دستور دفن جنازه محمد را در بقیع داد و اصحاب او را که کشته شده بودند، در دو صف، بیرون مدینه به مدت سه روز به دار آویخت و سپس در مقبره یهود انداخت». البدایة والنهایة، ج 10، ص 96.

علاوه بر آن، در قیام ابراهیم بن عبدالله نیز در بصره و کوفه، منصور عده زیادی از شیعیان را قتل عام کرد. ابراهیم با جماعتی بسیار که معتزله هم بین آنها بودند، بعد از شهادت محمد نفس زکیه در بصره قیام کرد. منصور، عیسی بن موسی و سعید بن سلمه را با لشکری از کوفه فرستاد و مصاف دادند؛ اگرچه پیروزی با ابراهیم بود و منصور قصد فرار از جایگاه خود را داشت، ولی با رسیدن تیری بر پیشانی ابراهیم و شهادت او، قیام شکست خورد و عده زیادی از سادات و شیعیان به شهادت رسیدند. دعبل بن علی خزاعی در مراثی [ایشان] گفته است:

افاطَمُ قَومی یا بِنةَ الخَیرِ فَاندُبی نُجُومَ سَماواتٍ بِاَرضِ فَلاتِ

قُبورٌ بِکوفانٍ وَاُخری بِطیبَةٍ وَاُخری بِفَخٍّ نالَها صَلَواتِ(1)

ای فاطمه برخیز ای دختر بهترین خلق خداوند و نوحه کن بر فرزندان خود که ستاره های فلک امامت و رفعت اند و در زمین بیابان به مذلت افتاده اند. قبری چند در کوفه است و قبرهای دیگر در طیبه است و قبرهای دیگر در فخ که برسد به اینها صلوات من.

امام صادق علیه السلام از شکنجه و قتل عام بنی حسن علیه السلام بسیار رنج کشید. سید بن طاووس در کتاب «اقبال»(2) مسنداً از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که چون بنی أعمام او را به سوی عراق حمل می کردند، حضرت به طوری گریه کرد که صدایش بلند شد و گفت:

پدرم برایم حدیث کرد از فاطمه بنت الحسین علیه السلام، وی گفت: شنیدم پدرم می گفت:

«یُقْتَلُ مِنْکِ أوْیُصَابُ مِنْکِ نَفَرٌ بِشَط الْفُرَاتِ مَاسَبَقَهُمُ الاوّلونَ وَلَایُدْرِکُهُمُ الآخِرُونَ. وَإنهُ

ص:194


1- (1) روضة اولی الالباب فی معرفة التواریخ و الانساب، تاریخ بناکتی، متن 139، ص 137.
2- (2) در أعمال شهر محرم الحرام وی درصدد آن برآمده است که احوال بنی حسن را اصلاح کند و آنچه را ایشان در اعمالشان با أئمه علیهم السلام مخالفت نموده اند، بر تقیّه حمل کند. برای آنکه نهی از منکرشان و اظهارشان و خروجشان به أئمه علیهم السلام نسبت داده نشود. او برای اثبات این مقصود، استدلال فراوانی کرده است.

لَمْیَبْقَ مِنْ وُلْدِهَا غَیْرُهُمْ»؛ «ای فاطمه! کشته می شود از تو یا مصیبتی وارد می شود به نفراتی از تو، در شط فرات که پیشینیان از آن پیشی نگرفته اند و پسینیان هم بدان ها نمی رسند. و حقاً اینک از فرزندان فاطمه بنت الحسین علیه السلام غیر از همین بنی حسنی که در زندان هاشمیه بغداد، کنار شط فرات می باشند، کسی باقی نمانده است!».(1)

همین حدیث، با اندکی تفاوت، در مقاتل الطالبیین نقل شده است:

یک تن از بنی حسن علیه السلام، از آنان که در زندان هاشمیه محبوس بوده اند، می گوید: عبدالله بن حسن برای ما حدیثی از فاطمه زهرا علیها السلام روایت کرده که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «هفت تن از فرزندان من بر ساحل فرات به خاک می روند که در فضیلت میان اولین و آخرین بی نظیرند». گفتند: «ما که هشت تن هستیم». عبدالله بن حسن در جواب گفت: «چه می دانم. رسول الله صلی الله علیه و آله چنین گفته است و فاطمه زهرا علیهما السلام چنین شنیده و نقل کرده است». هنگامی که در زندان را به روی بنی حسن علیه السلام گشودند، از آن هشت تن هفت نفر بدرود زندگی گفته بودند و من هشتمینشان بودم که رمقی در تن داشتم. مرا از زندان به در آوردند و آبم دادند. تنها من زنده ماندم.

سید بن طاووس در ادامه استنباط می کند: «گریه حضرت صادق علیه السلام بر بنی حسن علیه السلام و برخی روایات، بر حقانیت آنها در خروج و قیامی که عدم استنادش به امام از روی تقیه بوده است، دلالت دارد». ولی مامقانی می گوید: «باید گریه آن حضرت را بر رقت حمیت و عواطف رحمیت حمل کرد، نه بر حقانیتشان در خروج».(2) باید در نظر داشت که موضوع ظلم و ستم و نسل کشی منصور علیه احفاد نبی اکرم صلی الله علیه و آله یک چیز است و قیام عبدالله نفس زکیه و برادرش، موضوع دیگر؛ چراکه اساساً زندانی کردن بنی حسن علیه السلام پیش از قیام عبدالله و ابراهیم بود و شکنجه و آزار آنها از اموری بود که

ص:195


1- (1) یعنی الآن از فرزندان فاطمه بنت الحسین علیه السلام جز ایشان کسی دیگر نیست که مصداق این حدیث باشد. بنابراین آنان که در شط فرات مقتول شوند، همین ها خواهند بود.
2- (2) تنقیح المقال، ج 3، ص 140.

انگیزه قیام را در محمد و ابراهیم بیشتر می کرد. شاید هم منصور با حبس، شکنجه، آزار و قتل بنی حسن علیه السلام عمداً به دنبال تحریک عبدالله و ابراهیم برای قیام زودرس و کشتن آنها بود.

روایاتی هم از امام صادق علیه السلام هست که در آغاز آن آمده است:

«إلی الخلف الصالح و الذریة الطیبة من ولد أخیه و ابن عمه». در این نامه، امام صادق علیه السلام عبدالله بن حسن و دیگر بنی اعمام خود را از گرفتاری ها و مصائبی که برایشان پیش آمده بود، تسلیت داده است.(1) روایات دیگری هم از قول علامه مجلسی است که دلالت دارد بر اینکه اولاد امام حسن علیه السلام در آن هنگام به حق امام صادق علیه السلام عارف بوده اند.(2)

گفتنی است اگرچه آن حضرت با محمد بن عبدالله بیعت نکرد، از کشتار جمعی اولاد امام حسن علیه السلام بسیار محزون بود و اگر از قیام ضد منصور نهی می فرمود، به جهت آن بود که می دانست در این مبارزه نابرابر، محمد و ابراهیم از آن طاغوت بی رحم شکست خواهند خورد و هرگز نمی خواست که خون آنها ریخته شود؛ به طور کلی از سیره و سخنان ائمه علیهم السلام به دست می آید که نفس ایستادگی در برابر ظلم و پادشاهان ظالم، نزد امام رواست و اساساً مقابله با ستم از آموزه های برجسته اسلام و تشیع بوده است.

ج) به شهادت رساندن امام صادق علیه السلام و تعدادی از شاگردان ایشان

منصور پس از غلبه بر محمد بن عبدالله و ابراهیم بن عبدالله، امام صادق علیه السلام را از مدینه به عراق فراخواند و چند بار شخصاً برای قتل ایشان اقدام کرد که امام به طرز معجزه آسایی نجات یافت.(3) وی به اطرافیانش می گفت: «بیش از یکصد نفر از فرزندان

ص:196


1- (1) بحارالانوار، ج 47، ص 299 به بعد. این نامه از لحاظ مضمون و محتوا بسیار عالی است.
2- (2) ر. ک: امام شناسی، سید محمدحسین حسینی طهرانی، ج 15، قسمت یازدهم، بررسی قیام محمد و ابراهیم.
3- (3) روایات متعددی در باب رفتن حضرت صادق علیه السلام نزد منصور در دست است و علامه مجلسی رحمهم الله آنها را در بحارالانوار، در شرح احوال امام صادق علیه السلام، در باب «ما جری بینه علیه السلام و بین المنصور و ولاته و سائر الخلفاء و الناصبین...» آورده است.

فاطمه علیها السلام به قتل رسیدند، لیکن امام و بزرگشان هنوز زنده است و زنده بودنش گستره زمین را بر من تنگ کرده و به زودی باید او را به قتل برسانم».(1) گاهی امام علیه السلام را احضار می کرد و به بهانه اعتقاد مردم عراق به امامت آن گرامی و پرداختن زکات مالشان به امام علیه السلام، به وی توهین می کرد و او را می آزرد.(2) گاهی نیز امام علیه السلام را با سر و پای برهنه به کاخش احضار می کرد و می گفت: «جعفر بن محمد هرچند قیام به سیف نکند، خطرش برای من از خطر عبدالله بن حسن که قیام به سیف داشت، شدیدتر است».(3) به هر روی پس از این همه کینه توزی، سرانجام امام صادق علیه السلام به دستور منصور دوانیقی مسموم شد و به شهادت رسید.(4)

امام صادق علیه السلام بزرگ ترین تدوین کننده علوم اسلامی، خصوصاً فقه، در قرن دوم هجری بود و شاگردان بسیاری را از مناطق مختلف آن روز تربیت کرد که هر یک رهبری فکری و فرهنگی بخش هایی از جامعه را برعهده گرفتند؛(5) به طوری که ائمه چهارگانه فقهی اهل تسنن، با واسطه یا بدون واسطه، از شاگردان ایشان به شمار می روند.(6) بنابراین شاگردان امام صادق علیه السلام نیز از آزار منصور در امان نبودند. به دستور منصور برخی از شیعیان و شاگردان امام صادق علیه السلام بدون اینکه در قیامی علیه او شرکت داشته باشند، به شهادت رسیدند؛ از جمله معلی بن خنیس که شیخ طوسی در کتاب غیبت می نویسد: «و از ممدوحین، معلی بن خنیس است و او از قوام حضرت صادق علیه السلام بوده و داوود بن علی (عامل منصور) او را به این سبب کشت». همچنین روایت شده از

ص:197


1- (1) مهج الدعوات، ابن طاووس، ص 201؛ بحارالانوار، ج 47، ص 201.
2- (2) کشف الغمه، اربلی، ج 2، ص 159؛ الفصول المهمه، ج 2، ص 917.
3- (3) مهج الدعوات، ص 193؛ بحارالانوار، ج 47، ص 195.
4- (4) گفتار صدوق (اعتقادات)، ص 72.
5- (5) رجال شیخ طوسی، صص 153-328.
6- (6) ر. ک: امام صادق علیه السلام و مذاهب اربعه، اسد حیدر.

ابوبصیر که گفت: چون داوود بن علی، معلی را کشت و به دار کشید، بر حضرت صادق علیه السلام دشوار آمد و به داوود فرمود: «ای داوود! برای چه کشتی مولای مرا و وکیل مرا در مال و عیالم ؟!» به خدا سوگند که او وجیه تر بود از تو نزد خدا. و در خبر است که فرمود: «آگاه باش! به خدا سوگند که او داخل بهشت گردید».(1)

از برخی اخبار فهمیده می شود که امام صادق علیه السلام در وقت قتل معلی در مکه بود. چون از مکه تشریف آورد، نزد داوود رفت، فرمود: «مردی از اهل بهشت را کشتی». گفت: «من نکشتم». فرمود: «که او را کشت ؟» گفت: «سیرافی او را بکشت». و سیرافی صاحب شرطه او بود. حضرت درخواست قصاص کرد و نهایتاً سیرافی به خاطر قتل معلی با پیگیری امام صادق علیه السلام قصاص شد. همچنین حضرت صادق علیه السلام شبی در سجده و قیام بود و در آخر شب، داوود بن علی را نفرین کرد و هنوز سر از سجده برنداشته بود که صدای صیحه بلند شد و مردم گفتند: «داوود بن علی از دنیا رفت».(2)

3. کشتار جمعی از سادات علوی و شیعیان در زمان مهدی و هادی عباسی

اشاره

بنابر تصریح مورخان، سادات علوی به طور معمول، شیعه بوده، بلکه از رهبران و سردمداران تشیع بوده اند و قیام آنان قیام های شیعی محسوب می شود. رازی در النقض می نویسد:

و علوی اصلی، الا امامتی و شیعی نبود و نتواند بود و اگر نه باری زیدی، که در حکایت است که علوی ای سنی، اجازت دخول خواست و علوی ای شیعی با او از سلطان سعید

ص:198


1- (1) قاضی نورالله در مجالس المؤمنین، ج 2، ص 377 نوشته است: «معلی بن خنیس الکوفی، مولای حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بود و آن حضرت او را از اهل بهشت خوانده بود. داوود بن علی عباسی او را گرفت و به آن کینه کشت معلی پیش از آنکه کشته شود، مردم را گواه گرفته بود که آنچه متروکه اوست، از حضرت امام جعفر علیه السلام است».
2- (2) حضرت فرمود: «من همانا خواندم خدا را به دعا تا فرستاد خداوند به سوی او ملکی که عمودی بر سر او زد که مثانه او را شکافت».

مسعود (نور الله قبره). سلطان گفت: بگوی تا ازین دوگانه یکی باشد تا درآید، علوی سنی، الا منافق نباشد. علوی سنی را نگذاشتند، و علوی خالص راه یافت و مقصود حاصل کرد، تا بدانی که علوی، الا شیعی، سره نباشد که تبرا کردن از پدر عاقی باشد و مذهب بفروختن از پر نفاقی باشد. نعوذ بالله منهما.(1)

همراهی شیعه با علویان به اندازه ای است که مؤلف فضائح الروافض با طعنه می نویسد: «هر وقت علوی ای خروج می کرد، رافضی در پس او بایست ایستادن و تیغ خوردن».(2)

بعد از منصور کمتر حاکمی از بنی عباس بود که دستش به خون خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و شیعیان آنها آلوده نباشد. این کشتن به اندازه ای رایج بود که وقتی مهدی، جانشین منصور، خواست یکی از سادات را بکشد، وزیرش گفت: «تو تاکنون هیچ علوی (سیدی) را نکشته ای و این، یک افتخار بسیار بزرگ برای توست(3)». مهدی در مدت خلافت خود (158-169 ه. ق) در ستم بر سادات کوتاهی نکرد؛ از جمله او علی بن عباس بن حسن را گرفت و زندانی و او را مسموم کرد؛ به گونه ای که بدنش از هم پاشید!(4)

ص:199


1- (1) بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض (النقض)، نصیرالدین عبدالجلیل رازی قزوینی، صص 243 و 244. این موضوع که سادات به طور معمول شیعه هستند، در قرن های بعدی نیز کاملاً نمود داشت؛ به طوری که در زمان عثمانی، محله سادات در موصل، به نام محله روافض خوانده می شد و در مقابل آن محله یزیدی ها قرار داشت؛ ر. ک: «علوی گری در آناتولی در قرن شانزدهم»، صائم ساواش، انتشارات وادی، 2002 م. درباره شرح و خلاصه ای از این کتاب: ر. ک: چگونه آناتولی از دست صفویان رفت، رسول جعفریان، نشانی مقاله با ارجاعات در فضای مجازی: http://www.historylib.com
2- (2) ر. ک: النقض، ص 426.
3- (3) آثار الوزراء، عقیلی، تصحیح ارموی، ص 34.
4- (4) ر. ک: شیعه شناسی، «وضع اسفبار شیعیان در دوران عباسیان»، منابع مقاله: مجله درس هایی از مکتب اسلام، فروردین 1390، ش 599: نشانی در فضای مجازی: http://www.im inet.netک ticleView.html?ItemID = 91764
قتل عام سادات در فخ و اسرای باقیمانده در بغداد

بعد از مهدی، هادی عباسی از سال 169 ه. ق، به مدت یک سال و سه ماه بر اریکه خلافت تکیه زد. واقعه «فخ»، در دوران خلافت او رخ داد. در این رویداد بیش از یکصد نفر از خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله به خاک و خون کشیده شدند. درباره علت وقوع واقعه فخ مورخان نوشته اند که هادی عباسی یکی از نوادگان عمر بن خطاب، به نام عبدالعزیز را فرماندار مدینه کرد. وی، بر اولاد علی علیه السلام بسیار سخت می گرفت و دستور داده بود که آنها حق ندارند از مدینه خارج شوند و باید هر روز خودشان را به دارالاماره معرفی کنند. عبدالعزیز، اولاد علی علیه السلام را متهم به شرب خمر می نمود و بر آنان تازیانه می زد و میان بازار می گرداند. روزی عبدالعزیز، حسین بن علی بن حسن را احضار کرد و سخنان ناپسندی گفت و او را تهدید به قتل نمود و آن قدر بدگویی کرد که حسین را وادار به قیام علیه خود نمود.

حسین بن علی بن حسن مثلث، معروف به صاحب فخ، نبیره امام حسن مجتبی علیه السلام بود.(1) او و یارانش به علت مظالمی که حاکم مدینه برای سادات علوی ایجاد کرد، شوریدند و بر مدینه مسلط شدند و با 300 تن برای حج روی به مکه نهادند. در آن سال عده ای از عباسیان، از آن جمله عباس بن محمد و سلیمان بن ابی جعفر و موسی بن عیسی، به حج آمده بودند. عباسیان که در ظاهر برای انجام حج رفته بودند، از انجام آن دست شسته و با سواران خود به مقابله سادات شتافتند و در فخ به آنها رسیدند.(2)

نبرد در روز 8 ذی حجه(3) در پای کوه البارود درگرفت. عباس بن محمد به حسین بن

ص:200


1- (1) تاریخ طبری، ج 6، ص 410؛ ر. ک: «آشنایی با زیدیه»، سیدعلی موسوی نژاد، هفت آسمان، پاییز 1380، ش 11.
2- (2) مقاتل الطالبیین، ج 2، ص 174.
3- (3) روز ترویه؛ روزی که حجاج مراسم حج تمتع را آغاز می کنند. عباسیان آن روز را برای قتل عام سادات علوی که به تصریح منابع برای حج بیرون آمده بودند، انتخاب کردند. کشتار فخ در ذی حجة الحرام و در محدوده حرم واقع شد؛ یعنی عباسیان هم زمان و هم مکان حرام را زیر پا گذاشتند.

علی، در صورت تسلیم شدن، امان داد. ولی حسین که می دانست آنها پایبند امان خود نیستند، قبول نکرد. سپاه عباسی به سادات حمله کرد و بیش از صد تن از سادات علوی را قتل عام کرد و پیکرهای آنها سه روز روی زمین باقی ماند.(1) امرای عباسی در این حادثه ناجوانمردی یزید بن معاویه را تکرار کردند و سرهای شهدا را بریده و بر نیزه زده و در مکه مکرمه در معرض تماشای حجاج و زائران خانه خدا قرار دادند. بیش از صد سر بالای نیزه بود و سر حسین بن علی، رهبر قیام فخ و سر سلیمان بن عبدالله بن حسن در پیشاپیش سرها بود.(2) عده ای نیز اسیر شده پس از انتقال به بغداد، به قتل رسیدند؛ از جمله قاسم بن محمد بن عبدالله علوی که اعضای بدنش را، به دستور هادی عباسی، با اره تکه تکه کردند.(3)

قتل عام فخ آثار زیادی بر جامعه اسلامی نهاد و نقطه آغازین تأسیس دولت های شیعی علوی در نقاط دوردست جهان اسلام، نظیر مغرب و طبرستان بود که نهایتاً حاکمیت آنها در قرن چهارم به بغداد نیز رسید.

روایات متعددی درباره شهیدان فخ و پیشگویی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه شیعه درباره آنها رسیده است؛ برای مثال امام باقر علیه السلام نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله زمانی که از فخ می گذشت، ایستاد، رکعتی نماز گزارد و وقتی رکعت دوم را خواند، گریست. اصحاب نیز گریه کردند. وقتی دلیلش را پرسیدند، حضرت فرمود: جبرئیل به من خبر داد:

یا محمد ان رجلا مِنْ وُلْدک یقْتَل فی هذا المکان و أجر الشهید مَعَهُ، اجر الشهیدین.(4)

ص:201


1- (1) ابوالفرج اصفهانی می نویسد: «مادر حسین که در فخ کشته شد، زینب دختر عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بود. منصور، پدر، برادر، عمو و شوهر این زن را کشت و هادی (نوه منصور) فرزندش حسین را. پس از این، زینب از شدت غم و اندوه، تا زمانی که از دنیا رفت، لباس مویی می پوشید»: مقاتل الطالبیین، ص 285.
2- (2) تاریخ طبری، ج 8، ص 197.
3- (3) ر. ک: تاریخ طبری، ج 8، ص 200؛ اخبار فخ و خبر یحیی بن عبدالله و اخیه ادریس بن عبدالله، احمد بن سهل رازی، ج 1، صص 159 و 160؛ مروج الذهب، ج 4، ص 186؛ مقاتل الطالبیین، ج 1، ص 379.
4- (4) مقاتل الطالبیین، ص 290.

ای محمد! مردی از فرزندان تو در اینجا کشته می شود که اجر شهیدِ همراه او، اجر دو شهید است.

هچنین نقل شده وقتی حضرت به موضع فخ رسید، با اصحابش نماز میت خواند و سپس فرمود:

یقْتَلُ هاهُنا رَجُلٌ مِنْ أهل بَیتی فی عصابة مِنَ المؤمنین، ینزل لهم بأکفان وحنوط من الجنة، تسبق أرواحهم أجسادهم الَی الجَنة.(1)

در اینجا شخصی از اهل بیت من با جمعی از یارانش به شهادت می رسند که کفن و کافور آنان از بهشت می رسد و ارواحشان زودتر از اجسادشان به سوی بهشت می شتابد.

همچنین زمانی که سرهای شهدا را نزد هادی عباسی آوردند، موسی بن جعفر علیهما السلام و شماری از سادات علوی حاضر بودند. حضرت درباره شهید فخ فرمود:

«مَضی والله مُسْلِماً صالحاً صواماً قواماً آمِراً بالمعروف، ناهِیاً عَنِ المُنْکر».(2) از امام محمد تقی علیه السلام، نیز روایت شده است:

«لم یکن لنا بعد الطف مصرع أعظم من فخ»؛ «هیچ روزی بر علویان بعد از روز کربلا سخت تر و مصیبت بارتر از روز فخ نبوده است»(3).

شعرا درباره این رخداد مرثیه ها سرودند که نمونه هایی از آن در مقاتل الطالبیین آمده است. این اشعار را که برخی متعلق به داوود بن عباس و برخی دیگر متعلق به داوود سلمی دانسته اند، در مرثیه کشته شدگان فخ سروده شده است:

یا عین إبکی بدمع منک مُنْهتنِ فقد رأیتِ الذی لاقی بنو حسن

صرعی بفخ تَجر الریح فوقهم أذیالها وغوادی الدلج المزُن

ص:202


1- (1) مقاتل الطالبیین، ص 289.
2- (2) همان، ص 302؛ بحارالانوار، ج 48، ص 165.
3- (3) عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، صص 182 و 183. در خروج علویان فخ دو تن از بزرگان علویان، حسن بن جعفر ابن حسن و موسی کاظم علیه السلام (امام هفتم شیعیان)، حضور نداشتند؛ دایرة المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، واژۀ فخ.

حتی عفت أعظم لو کان شاهدها محمد ذبَ عنها ثم لم تُهن

ای دیده، گریه کن با اشک ریزان خود که دیدی بنوحسن چه دیدند و چه بلایی بر سرشان آمد.

در سرزمین فخ روی زمین افتاده و باد، دامن کشان بر آنها می گذرد و همچنین ابرهای رونده پرآب.

تا اینکه پوسیده شده استخوان هایی که اگر محمد صلی الله علیه و آله آنها را مشاهده می کرد، از آن دفاع می کرد و مورد اهانت و خواری واقع نمی شد.

بعد از قتل عام فخ، عبدالعزیز عُمری، گماشته هادی عباسی، به مدینه بازگشت و خانه های بازماندگان شهدا را به آتش کشید؛ خانه عده ای زن و بچه بی گناه که هیچ خطری برای حاکمیت نداشتند.

در حال حاضر مقبره شهدای فخ در مکه، در محلی به نام خیابان شهدا، قرار دارد. تمامی مردم، آن منطقه را به نام حی الشهدا می شناسند. یک خیابان فرعی از خیابان شهدا به فاصله نزدیکی از تقاطع شهدا - تنعیم به سمت مقبره می رود که حاکمان فعلی مکه، به دلیل تعصب نسبت به آثار و مزار خاندان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، آن را بسته اند.(1)

4. هارون الرشید و کشتار سادات و شیعیان

الف) قتل عام باقیمانده سادات شرکت کننده در قیام فخ

در زمان هارون، باقیمانده سادات شرکت کننده در قیام فخ یکی پس از دیگری به قتل رسیدند که عبارت اند از:

- یحیی بن عبدالله بن حسن؛(2)

ص:203


1- (1) مقبره مزبور در پایین کوهی قرار گرفته و پشت مسجد البوقری واقع است؛ ر. ک: آثار اسلامی مکه و مدینه، رسول جعفریان، صص 166-168.
2- (2) ابوالفرج اصفهانی می نویسد: «عقاید مذهبی یحیی در میان خاندانش بر عقاید دیگران مقدم بود. وی یکی از راویان حدیث بود که به ویژه از جعفر بن محمد بسیار نقل کرد»: مقاتل الطالبیین، ص 295.

اشاره شد که یحیی بن عبدالله از همراهان حسین بن علی (صاحب فخ) بود و چون او و یارانش کشته شدند، یحیی بن عبدالله مخفی شد و سرانجام به طور ناشناس خود را به دیلم رسانید. ولی هارون از رفتن او به سوی دیلم آگاه شد و به همین خاطر فضل بن یحیی برمکی را مأمور سرکوبی یحیی کرد. فضل موفق شد یحیی را با امان نامه هارون به تسلیم وادارد.(1)

درباره نحوه قتل یحیی نوشته اند: هارون از فقهای زمان خود درخواست کرد تا با نقض و بی اعتبار دانستن امان نامه به کشتن یحیی، ظاهری عوام فریبانه بدهد. ولی آنها نیز کوشیدند زیر بار این ننگ نروند. مگر یکی از آنها به نام ابوالبختری(2) که با بی اعتبار خواندن و پاره کردن آن امان نامه، بهانه دلخواه هارون را به او داد. به دستور هارون، یحیی را نزدش بردند و با عصا صد چوب بر او زدند. یحیی هارون را به خدا و رحم و خویشی با رسول خدا صلی الله علیه و آله سوگند می داد و پیوسته می گفت: «خویشی و قرابتی را که من با تو دارم، مراعات کن» و هارون در پاسخش می گفت: «من با تو قرابتی ندارم». پس از این جریان او را به زندانش بازگرداندند و به دستور هارون، کم کم از آب و غذای او در زندان کم کردند و چوب بر او می زدند تا رنجور شد و به شهادت رسید.(3)

ص:204


1- (1) علی بن ابراهیم علوی در حدیث خود گوید: روزی یحیی به فضل بن یحیی برمکی گفت: «از خدا بترس که دستت به خون من آلوده شود و بپرهیز از اینکه فردای قیامت محمد صلی الله علیه و آله، خصم باشد». فضل بن یحیی با شنیدن این سخن دلش به حال یحیی سوخت و او را رها کرد. هارون به وسیله جاسوسی که بر فضل بن یحیی گماشته بود، از این جریان آگاه شد و کینه او را به دل گرفت تا آل برمک را قتل عام کرد. همان.
2- (2) وهب بن وهب بن کثیر بن عبدالله بن زمعه، کنیه اش ابوالبختری است. نجاشی، ابن خلکان و دیگران او را کذاب شمرده اند. از یحیی بن معین نقل کرده که درباره او گفته است: «کذاب خبیث» و نیز به احمد بن حنبل گفتند: «فلان حدیث را دیده ای که کسی نقل کند»؟ گفت: «ما روی هذا الا الکذاب ابوالبختری». مالک بن انس نیز او را کذاب می دانست: ر. ک: تاریخ بغداد، ج 13، صص 451-456.
3- (3) روایت شده است: «درندگان را چند روز گرسنه نگاه داشتند، آن گاه یحیی را پیش آنها انداختند و آنها او را خوردند»: مقاتل الطالبیین، ص 298. به نظر می رسد این روایت صحیح نباشد؛ چراکه مطابق احادیث، خداوند بدن اهل بیت علیهم السلام را بر درندگان حرام کرده و شاهد آن قضیه ای است که در زمان متوکل اتفاق افتاد.

هارون سپس بر تعدادی از یاران یحیی دست یافت و آنها را در سیاه چال هایی مخوف زندانی کرد. مورخان نوشته اند: «هارون بن عبدالله، عبدربة بن علقمه و مخول بن ابراهیم نهدی را که هر سه از یاران یحیی بن عبدالله بودند، دستگیر کرد و در سلول های زیرزمینی زندانی کرد؛ به طوری که دوازده سال در آنجا به سر بردند». درباره مخول بن ابراهیم نوشته اند: «وقتی او را نزد هارون می بردند، به عبدربة بن علقمه فریاد زد: ای مخول! بترس از آنکه خدا و رسول او صلی الله علیه و آله را دیدار کنی و در خون فرزندان آن بزرگوار شرکت کرده باشی، یا اینها را به جایی راهنمایی کنی که سبب گرفتاری آنان گردد و اگر دهشتی از شکنجه اینها به تو دست داد، از عذاب خدا و شکنجه او در روز قیامت و مرگ یاد کن تا آن شکنجه بر تو آسان گردد». این سخنان عبدربه، دل مخول را چون پاره ای آهن محکم کرد و چون او را نزد هارون بردند، دستور داد تخته پوست و شمشیر (مخصوص محکومین به قتل) را آوردند. آن گاه گفت: «به خدا سوگند یا مرا به یاران یحیی راهنمایی کن یا تو را قطعه قطعه خواهم کرد». مخول در پاسخ گفت: «من رعیتی ناتوان هستم و اکنون چهار سال است که در زندان به سر می برم؛ من چگونه جای یاران یحیی را که هر کدام از ترس تو به شهری گریخته و پراکنده شده اند، می دانم»؟

هارون خواست او را بکشد، ولی حاضران مجلس به او گفتند: «راست می گوید او از کجا جای مردمان گریخته را می داند. هارون مجدداً دستور داد او را به سیاه چال برگردانند».(1)

- ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام

ادریس بن عبدالله در جنگ فخ شرکت کرد. سپس با غلامش، راشد، به مکه رفت و از آنجا با کاروان حاجیان افریقیه، خود را به مغرب الاقصی رسانید و قبایل بربر اوربه با او بیعت کردند. وی در افریقیه با مشرکان تامسنا جنگید و اسلام را ترویج کرد و

ص:205


1- (1) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 388.

تهدیدی برای هارون نبود. ولی هارون برای کشتن ادریس، شماخ را که از دوستان مهدی عباسی و مردی طبیب بود، روانه افریقیه کرد. او نزد ادریس آمد و خود را طبیب و جزو پیروان او قلمداد کرد و با زهر ادریس را کشت و به مصر گریخت. هارون نیز منصب ریاست برید مصر را به او واگذار کرد.(1)

مردی از بنی عباس، بعد از قتل ادریس، سرود:

اتظن یا ادریس انک مفلت کید الخلیفة اویقیک فرار

فلیدرکنک او تحل ببلدة لا یهتدی فیها الیها نهار

ان السیوف اذا انتضاها سخطه طالت و تقصر دونها الاعمار

ملک کان الموت یتبع امره حتی یقال تطیعه الاقدار(2)

ب) شواهدی از کشتار جمعی سادات محبوس در طوس

شیخ صدوق رحمه الله به اسناد خود می نویسد که حمید بن قحطبه طائی طوسی نقل کرده است:

در یکی از شب ها هارون مرا احضار کرد و به من دستور داد شمشیرم را بردارم و هرچه خادمش می گوید، اجرا کنم. خادم مرا به منزلی برد که در آن سه اتاق و در حیاطش یک چاه بود. خادم در اتاق اول را باز کرد. درون آن اتاق، بیست نفر بودند که موهای آنها بلند شده بود. میان آنان، پیرمرد و جوان دیده می شد. آنها با غل و زنجیر بسته شده بودند. خادم گفت: «اینها همه از اولاد علی و فاطمه علیهما السلام هستند و دستور امیرالمؤمنین

ص:206


1- (1) فرزند ادریس را مانند پدرش، ادریس نامیدند که برای رهبری مردم آن سامان، قیام و سلسله شیعی ادریسیان مغرب را تأسیس کرد؛ به طوری که هم اکنون نیز فرمانروایان مغرب خود را از نسل او می دانند. همان.
2- (2) آیا گمان کردی، ای ادریس که می توانی از نقشه های زیرکانه خلیفه بگریزی یا اینکه فرار کردن می تواند تو را نجات دهد؟ ولی این را بدان که تو را درخواهد یافت؛ اگرچه به شهری بروی که آفتاب به تو نرسد. هرگاه شمشیرها به خشم او از نیام کشیده شود، پیش روند و عمرها در برابر آنها کوتاه گردد. پادشاهی است که گویا مرگ خود پیرو دستور اوست، تا جایی که می توان گفت قضا و قدر هم مطیع اوست. (این اشعار از مروان بن ابی حفصه است.): مقاتل الطالبیین، شرح شهادت ادریس بن عبدالله. همان.

این است که این عده را بکشی». من یکی پس از دیگری آنها را کشتم و خادم، بدن ها و سرها را در چاه می انداخت. سپس در اتاق دوم را باز کرد. در آن اتاق نیز بیست نفر دیگر از اولاد علی و فاطمه علیهما السلام بودند. با آنان نیز همان معامله شد که با قبلی ها شد. خادم در اتاق سوم را باز کرد و در آن نیز، بیست نفر سید بودند که همگی به سرنوشت چهل تن دیگر دچار شدند. از آن میان، تنها یک نفر پیرمرد باقی مانده بود که متوجه من شد و گفت: «ای مردِ شوم و نگون بخت! خدا نابودت کند! روز قیامت در پیش جد ما رسول خدا صلی الله علیه و آله چه عذری داری ؟!» دست های من لرزید و گوشت های بدنم از هم جدا شد. ولی خادم هارون به من نگاه غضب آلود کرد و من ترسیدم و او را نیز کشتم.(1)

ج) به شهادت رساندن امام موسی کاظم علیه السلام و قتل تعداد دیگری از سادات علوی

از جمله شهدای آل رسول الله صلی الله علیه و آله موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است. کنیه اش ابوالحسن و ابوابراهیم بود و مادر آن حضرت، حمیده نام داشت. آن امام همام در نیمه دوم عمر خویش بارها زندانی شد. آخرین بار در سال 179 تا سال 183 ه. ق در زندان سندی بن شاهک بود.(2) در بغداد، سمت دروازه کوفه به سر برد(3) که به آن زندان، خانه مسیب یا مسجد مسیب نیز می گفتند.(4) سرانجام آن بزرگوار به دستور هارون الرشید، با خرمای مسموم،(5) به دست سندی بن شاهک،

ص:207


1- (1) عیون اخبار الرضا، ج 1، صص 110 و 111.
2- (2) المقالات والفرق، اشعری، ص 93؛ الکافی، ج 1، ص 476؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 104؛ کتاب الغیبه، طوسی، صص 27-31؛ تاریخ بغداد، ج 13، ص 27؛ الکامل، ج 6، ص 164؛ اقبال الاعمال، ج 3، ص 276؛ مرآة الجنان، ج 2، ص 305؛ البدایة والنهایة، ج 10، ص 197.
3- (3) عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 99؛ دلائل الامامه، ص 307؛ مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 349.
4- (4) همان.
5- (5) عیون المعجزات، صص 102 و 103.

مسموم شد و پس از سه روز به شهادت رسید.(1) برخی نوشته اند امام با شکنجه سندی و توسط یک گروه نصرانی، شهید شد.(2)

در زمان هارون تعداد دیگری از سلاله پیامبر صلی الله علیه و آله به شهادت رسیدند که معروف ترین آنها عبارت اند از:

- عبدالله بن حسن بن علی بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام

او همان کسی است که به او «ابن الافطس» می گفتند. کنیه اش ابومحمد بود و در شجاعت او نوشته اند: در جنگ فخ دو شمشیر حمایل کرد و با هر دو می جنگید. روایت است که حسین، صاحب فخ، وصیت کرد که اگر برای او پیشامدی رخ داد، رهبری برعهده عبدالله بن حسن باشد. ابوالفرج اصفهانی روایت کرده است: هارون کسی را به مدینه فرستاد و او را دستگیر کرده، نزد وی آوردند. سپس رو به او کرد و گفت: «شنیده ام تو زیدیه را جمع می کنی و آنها را به خروج و یاری خودت دعوت می کنی ؟» عبدالله گفت: «تو را به خدا سوگند می دهم که خون مرا نریزی؛ زیرا من از این طبقه نیستم و اصلاً نامی هم از من در میان آنها نیست و به طور کلی آنان که این افکار را در سر دارند، رفتارشان مخالف با رفتار من است. من از جوانی در مدینه و بیابان های آن نشو و نما کرده و روی پای خودم راه رفته ام و کارم شکار مرغ قرقی است و جز این فکر دیگری در سر نداشته ام».

هارون او را در خانه ای زندانی کرد. سرانجام عبدالله از زندان به تنگ آمد و نامه ای ناسزاآمیز به هارون نوشت. هارون بعد از خواندن نامه گفت: «سینه این جوان تنگ شده

ص:208


1- (1) عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 99؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 350؛ کشف الغمه، ج 2، ص 234.
2- (2) مقاتل الطالبیین، ص 502؛ لباب الانساب والالقاب، ابن فندق بیهقی، ج 1، ص 414؛ ر. ک: بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان علیهم السلام، یدالله مقدسی، ص 414. یحیی برمکی، به دستور هارون، سندی بن شاهک را طلبید و دستور قتل آن حضرت را به او داد. ابوالفرج روایت می کند: «سندی موسی بن جعفر علیه السلام را در فرشی پیچید و فراش های مسیحی مذهب روی آن فرش نشستند و بدین ترتیب آن بزرگوار را شهید کردند»: ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 397.

که حاضر شده خود را به کشتن بدهد. ولی این کار موجب نمی شود که من او را به قتل برسانم. آن گاه از جعفر برمکی خواست در زندانش توسعه بیشتری بدهد. روز بعد که نوروز بود، جعفر برمکی عبدالله را به خانه برد و دستور داد گردنش را زدند و سر او شسته، در پارچه ای پیچید و با هدایای دیگر برای هارون هدیه آورد. هارون با ناراحتی و تندی به جعفر گفت: «وای بر تو چرا چنین کردی ؟» جعفر پاسخ داد: «چون به نوشتن آن نامه برای امیرالمؤمنین اقدام کرد و دست و زبانش را به کاری که نباید بگشاید، گشود، من چنین کردم». هارون گفت: «وای بر تو! این کاری که تو کردی و او را بدون دستور من کشتی، بزرگ تر از کار او بود!» آن گاه دستور داد او را غسل داده، کفن کردند و به خاک سپردند.

این جریان گذشت تا وقتی که هارون تصمیم گرفت برمکیان را نابود کند و مسرور خادم را مأمور کشتن جعفر کرد. به او گفت: «هنگامی که خواستی او را بکشی، بگو این کشتن تو به جای کشتن عبدالله بن حسن، عموزاده من است که او را بی اجازه من به قتل رساندی».(1)

- محمد بن یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام

محمد بن یحیی را بکار بن زبیر که حاکم مدینه بود، به زندان افکند و او در آنجا از دنیا رفت. بکار بن زبیر، هنگامی که محمد بن یحیی به سویقه رفته بود تا ماه رمضان را در آنجا روزه بگیرد، کسی را فرستاد او را دستگیر کردند و به زندان افکند و پی درپی فرستاده های خود را به زندان می فرستاد و دستور می داد کار را بر او سخت تر گیرند. یکی را می فرستاد و دستور می داد او را در کُند کنند. دیگری را می فرستاد و دستور می داد زنجیر گران تری به پایش بیندازند تا اینکه محمد به یکی از آن فرستادگان گفت: به صاحب خود بگو:

ص:209


1- (1) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 393.

انی من القوم الذین تزیدهم قسوا و صبرا شدة الحدثان

من از مردمانی هستم که سختی های روزگار بر شکیبایی و استقامتشان می افزاید.

محمد همچنان در زندان بود تا به شهادت رسید(1).

- حسین بن عبدالله بن اسماعیل بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب

روایت شده بکار بن زبیر، فرماندار هارون، در مدینه او را گرفت و به حدی به او تازیانه زد که همان سبب مرگش شد.

- عباس بن محمد بن عبدالله بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام

وی کنیه اش ابوالفضل و مادرش ام سلمه، دختر محمد بن علی بن حسین علیه السلام، بود. عباس بن محمد را نزد هارون آوردند. هارون گفت وگوی زیادی با او کرد و در آخر به او و به مادرش ناسزا گفت و جمله زشتی علیه مادر او به کار برد. عباس در جواب گفت: «آن زن مادر تو بوده که برده فروشان با او مراوده داشتند»؛ چون مادر هارون کنیزی به نام خیزران بود. هارون دستور داد عباس را به نزدیکش بردند و خود با عصای آهنی چندان به او زد تا او را کشت.(2)

- اسحاق بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام.(3)

د) استراتژی امام کاظم علیه السلام در مواجهه با نسل کشی سادات و شیعیان

با نگاهی به زندگی امام هفتم شیعیان علیه السلام می توان دریافت که ایشان در مبارزه با نسل کشی سادات و شیعیان، سیاست افزایش موالید را در پیش گرفتند. لذا در زمانی که آزاد بودند، با ازدواج با زنان آزاد و کنیز، فرزندان برومند و مؤمن زیادی را تحویل جامعه آن روز دادند که در دوران حیات دیگر ائمه علیهم السلام، بی سابقه بود. مورخان، هجده

ص:210


1- (1) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 393.
2- (2) همان، ص 430.
3- (3) همان، ص 431.

فرزند پسر از امام موسی بن جعفر علیه السلام نام برده اند و به همین دلیل بیشتر امامزادگان مناطق مختلف جهان اسلام، از فرزندان و نوادگان آن امام است. یکی از پژوهشگرانی که در این باره تحقیقات گسترده ای انجام داده، معتقد است: «امام هفتم علیه السلام پس از حوادث عاشورا و قیام کربلا و داستان ائمه بقیع علیهم السلام که در دوران ائمه چهارم تا ششم رخ داد، از مدینه خارج شده و به عراق مهاجرت کردند. البته ایشان در کاظمین تحت نظر دیکتاتور وقت قرار گرفتند؛ چون تا آن زمان، سلاله پیامبر صلی الله علیه و آله، به ویژه ائمه شیعه، عمدتاً در حجاز بودند و عراق خالی از این نسل بود. اگرچه مرکز خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه بود؛ اما اقتضای زمان ایشان، منجر شد فرزندان و نوادگانشان به شهادت برسند که اوج این مهم در واقعه کربلا رخ داد. پس از واقعه کربلا و در دوران ائمه پنجم و ششم، شرایط به گونه ای بود که بیشتر بر علم و نهضت فکری تمرکز داشتند. در زمان امام هفتم علیه السلام، به دلیل تقیه شیعه در شرایط سخت آن روزگار و گرایش دادن مردم به بنی عباس، نیاز بود نسل نوینی به وجود آید تا عراق را پوشش دهد. ازاین رو امام کاظم علیه السلام در شرایط مساعد عراق در پی این مهم برآمدند. سیاست تکثیر نسل، دوراندیشی امام کاظم علیه السلام برای آینده اسلام بود تا فرزندانی از اهل بیت علیهم السلام در عراق متولد شده و به نواحی مختلف مهاجرت کنند(1) و اسلام و تشیع را گسترش دهند. ازاین رو موالید متعدد امام موسی بن جعفر علیه السلام را باید سیاستی راهبردی برای تولد فرزندان مطهر، از زنان پاکدامن، به شمار آورد که به رشد مکتب اهل بیت علیهم السلام در دوره های بعدی منتهی شد.(2)

ص:211


1- (1) اگرچه در آن نقاط نیز از تعقیب گماشتگان پادشاهی عباسی در امان نبودند و یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند، اما هجرت آنها باعث رشد تشیع در نقاط مختلف گردید؛ ر. ک: منتقلة الطالبیین.
2- (2) تا در نتیجه آن، نسل شیعه در ایران تکثیر شده و زمینه ظهور یکی از فرزندانشان، یعنی امام خمینی رحمه الله برای مبارزه با طاغوت را فراهم کند و نهضتی الهام گرفته از آموزه های عترت را رقم بزند. اگر نسل ائمه، با کنترل موالید، محدود می شد، مردم ایران از این همه حرم که مأمن و ملجأ هستند محروم می شدند. حرم هایی که خود محل تجمیع شیعه است و به طور روزافزون با حضور مردم توسعه می یابد.

ص:212

فصل سوم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در قرن سوم هجری

اشاره

ص:213

ص:214

گفتار اول: کشتار جمعی سادات و شیعیان در زمان مأمون

اشاره

محمد امین، برادر مأمون، در مدت خلافت کوتاه خود، برعکس سایر خلفای عباسی، متعرض سادات نشد و گزارشی نیز از کشتار جمعی شیعه در زمان او دیده نمی شود. این بدان جهت بود که اولاً امین سرگرم عیاشی و لهو و لعب بود و به کار دیگری نمی رسید؛ ثانیاً جنگی که میان او و برادرش مأمون واقع شد و در آخر هم منجر به قتل او گردید، مانع شد که رویه پدرش هارون را در نسل کشی سادات ادامه دهد.

1. شهادت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام و قتل تعدادی از برادران و نزدیکان ایشان

مأمون پیوسته به دنبال فرصت مناسب برای قتل امام رضا علیه السلام بود تا اینکه در روستای سناباد، واقع در خراسان، این توطئه عملی شد. برخی از منابع، سبب مسمومیت امام را اناری دانسته اند که در باغ محل سکونت امام علیه السلام خورانیده شد.(1) برخی نیز آن را انگوری دانسته اند(2) که به فرمان مأمون زهرآلود و به امام خورانیده شد.(3) برخی نوشته اند برای

ص:215


1- (1) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 453؛ کتاب الثقات، محمد بن حبان، ج 8، ص 457؛ مقاتل الطالبیین، ص 567؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، صص 402 و 403.
2- (2) تاریخ طبری، ج 5، ص 146؛ تذکرة الخواص، ص 355؛ الکامل، ج 6، ص 351؛ وفیات الأعیان، ج 3، ص 270.
3- (3) شاید به هر دو میوه مسموم شده باشند؛ چرا که صدوق به نقل از هرثمة بن أعین، این دو میوه را که به فرمان مأمون آغشته به زهر شده بودند، سبب مسمومیت امام علیه السلام ثبت کرده است: مقاتل الطالبیین، ص 567؛ عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 243.

مسموم کردن آن حضرت، انگوری را گرفتند و در بیخ دانه های آن، سوزن های زهرآلود زدند و چند روز آن سوزن ها به همان حال بود. سپس انگورها را نزد آن جناب بردند حضرت از همان انگورها خورد و همین موجب شهادت وی شد. گفته اند: «این نوع زهر خورانیدن، ماهرانه ترین نوع آن است».(1)

چون امام رضا علیه السلام از دنیا رفت، مأمون شهادت او را مخفی کرد و یک شبانه روز جنازه را گذارد. آن گاه کسی را نزد محمد بن جعفر بن محمد، عموی آن حضرت که در خراسان بود، فرستاد و او را با گروهی از فرزندان ابوطالب حاضر کرد و خبر مرگ آن حضرت را به اطلاع آنان رساند. مأمون بعد از کشتن امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، در گرگان، عموی آن حضرت را نیز به شهادت رساند.(2) بعد از آن برادر امام رضا علیه السلام، زید بن موسی علیه السلام را نیز مسموم کرد.(3) همچنین مأموران مأمون بعد از شهادت امام رضا علیه السلام دستور داشتند که سادات و شیعیان را در نقاط مختلف سرکوب کنند و هر کجا قافله بنی هاشم را یافتند، مانع حرکت آنها شوند یا آنها را به مدینه بازگردانند یا به قتل رسانند.

همچنین نوشته اند: محمد بن موسی و برادرش، زید، در عراق نزد امام رضا علیه السلام آمدند. حضرت هر دو برادر را نصیحت کرد و به هر دو فهماند که امر ولایت عهدی او موقتی است و او را به زهر جفا شهید می کنند و فرمود: «می بینم این محمد در عقبه ای که نزدیک جاده است و تو را ای زید، در دشتی ساده، به قتل رسانده اند. آن دو برادر در خدمت حضرت بودند تا به شهادت رسید. پس از شهادت حضرت، آن دو برادر، شیعیان را از حیله مأمون خبر دادند و به گرفتن انتقام دعوت کردند. خبر که به مأمون رسید،

ص:216


1- (1) مأمون پس از شهادت امام رضا علیه السلام بیست سال نخوابید و سرانجام در لشکر. کشی که به شام داشت، به مرض سختی مبتلا شد که مغز استخوان هایش را منجمد می کرد تا او را هلاک کرد.
2- (2) سر السلسلة العلویه، ص 20؛ راویان امام رضا علیه السلام، ص 186؛ به نقل از: پژوهشی در زندگی علی بن حمزه، محمد مهدی فقیه بحر العلوم، ص 72.
3- (3) معالم الانساب، ص 143؛ سر السلسلة العلویه، ص 37.

دستور داد هر دو را حبس کردند. ولی آنها شبانه بگریختند و تصمیم گرفتند به بصره بروند. دوستداران خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله از حرکتشان مطلع شده، فوراً سلاح تهیه کردند و خود را به ایشان رسانیدند. مأمون نیز از قضیه آگاه شد و عده ای را پی آنان فرستاد. عده ای نیز از نوغان و سناباد خود را به محمد و زید رسانیدند و جنگی بین آنان درگرفت و جمعی از شیعیان به شهادت رسیدند؛ از جمله ابوالصلت، عبدالاسلام بن صالح بن سلیمان هروی که از خواص حضرت رضا علیه السلام بود. شیعیان به طرف ترشیز (کاشمر فعلی) عقب نشینی کردند. در آنجا نیز جنگی در گرفت و عده ای دیگر از شیعیان شهید شدند.(1) سپس به کوه های گناباد عقب نشینی کردند. محمد بن موسی در کوه های بین کاخک و دشت بیاض بر کوهی بالا رفت و جنگ نمایانی کرد. ولی بر اثر جراحات زیاد شهید شد. زید النار، شهادت برادر را که دید، خشمگین شد و به دشمن حمله کرد و با جنگ و گریز، تنها به فضای دشت بیاض رسید و از آنجا به دشت آفریز (روستایی در بین قاین و بیرجند) رفت. معتصم که در آن وقت از طرف مأمون والی قاین بود، لشکری به کمک قوای مأمون فرستاد و زید پس از جنگ بسیار شهید شد. سپس معتصم به مرکز خلافت مأمون برگشت و شهادت آن دو را به مأمون اطلاع داد. پس از رفتن معتصم، مردم آفریز بدن زید را تطهیر و او را دفن کردند. معتصم نیز بعداً پشیمان شد و چون خلافت به خودش رسید، دستور داد قبه و بارگاهی برای قبر او ساختند!(2)

همچنین عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، در زمان مأمون متواری شد. مأمون پس از شهادت حضرت رضا علیه السلام نامه ای به او نوشت و خواست که خود را آشکار کند و نزد وی رود تا او را به جای حضرت رضا علیه السلام ولیعهد خود سازد و

ص:217


1- (1) آرامگاه دو امامزاده در کاشمر وجود دارد.
2- (2) حسامی می نویسد: «در این تاریخ که سنه 800 هجری است نیز معمور است»؛ ر. ک: تاریخ و جغرافیای گناباد، سلطان حسین تابنده، ص 143.

از مردم برای او بیعت بگیرد! عبدالله در نامه ای طولانی، جنایات او را برملا نمود که بخشی از آن نامه به شرح زیر است:

... نقشه ای طرح کرده ای که مرا به چنگ آورده و خونم را بریزی. تعجب می کنم چگونه حاضر شده ای ولیعهدی خود را به من واگذار کنی. گویا تو گمان می کنی من خبر ندارم با [امام] رضا علیه السلام چه کردی!... [خیال کردی نیامدن من] به خاطر ترس از آن انگور مسمومی است که [بزرگ خاندان ما] رضا علیه السلام را با آن مسموم ساختی ؟... هیچ کافری ضررش برای اسلام بیش از تو نیست؛ زیرا کافران کفر خود را آشکار ساخته و مردم، آنها را شناخته اند و به کارشان بینا گشته و از آنان دوری جسته و ترس دارند. ولی تو زیر سرپوش اسلام، مردم را فریفته و کفر خود را پنهان داشته ای و به مجرد سوءظن [بدون تحقیق مردم را] می کشی و با یک تهمت، بندگان خدا را به شکنجه و زنجیر می کشی.... پس اگر روزگار با من مساعدت کرد و خداوند مرا به وسیله یارانی از اهل حق یاری داد که جان خود را در راه جهاد با تو بذل خواهم کرد؛ آن چنان که خدا از من خشنود گردد و اگر خدا به تو مهلت داد و کیفر تو را به روز جزا محول فرمود یا عمر من تا به آن روز نکشید، پس همین تصمیم و نیتی که من برای جهاد با تو در دل دارم و خدا بدان داناست، مرا از کوشش و جهاد، کفایت می کند.(1)

عبدالله بن موسی پیوسته از ظلم و تعقیب پادشاهان ظالم عباسی متواری بود تا اینکه در زمان متوکل از دنیا رفت.

علاوه بر این، در دوران خلافت مأمون تعداد قابل توجهی از سادات و شیعیان به دستور این خلیفه حیله گر عباسی به قتل رسیدند که اسامی برخی از آنها عبارت اند از: «محمد بن محمد بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام، حسن بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام، حسن بن اسحاق بن حسین بن زید

ص:218


1- (1) حسامی می نویسد: «در این تاریخ که سنه 800 هجری است نیز معمور است»؛ ر. ک: تاریخ و جغرافیای گناباد، سلطان حسین تابنده، ص 448.

بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، محمد بن حسین بن حسن بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب و علی بن عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب».

از دیگر شهدای سادات در این عهد، محمد بن عبدالله بن حسن بن علی بن حسین ابن علی بن ابی طالب علیهم السلام است. او فرزند ابن افطس است. وقتی معتصم، ولیعهد مأمون بود، برای تفریح و زورآزمایی میله آهنی سنگینی را به دست گرفت و آن را هشت بار خم و راست کرد. در این وقت معتصم متوجه محمد بن عبدالله بن افطس شد. به او گفت: «شما ای اباجعفر! از این ضرب دست و قدرتی که ما داریم بی بهره هستید!» محمد گفت: «به من چنین می گویی ؟ آهن را به من بده». محمد آن را شانزده بار خم و راست کرد. معتصم بعد از آن، کینه او را به دل گرفت و با شربت مسمومی شهیدش کرد.

عبدالله بن جعفر بن ابراهیم بن جعفر بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام نیز در زمان مأمون، به قصد رفتن به فارس، بیرون رفت و در راه، گروهی از خوارج، او را به قتل رساندند.(1)

2. قتل عام و تخریب قم در زمان مأمون

شهرت مردم قم در تشیع و بی باکی شان در اظهار اعتقادات و اصرار در دفاع از مذهب شیعه، در مواردی برای قم گران تمام شده است. معمولاً قمی ها والی غیر شیعه را نمی پذیرفتند و در مواقع بسیاری از اطاعت خلفای عباسی سرباز می زدند؛ از جمله در زمان مأمون عباسی به دلیل زیاد بودن خراج، از پرداخت آن خودداری کردند. مأمون، علی ابن هشام مروزی را با سپاهی به قم فرستاد. وی با قمی ها جنگید و رئیسشان، یحیی بن عمران را کشت و شهر را با خاک یکسان کرد و مبلغ خراج را به بیش از سه برابر کرد.(2)

ص:219


1- (1) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 435.
2- (2) الفتوح البلدان، ص 386.

گفتار دوم: کشتار جمعی سادات و شیعیان از معتصم تا متوکل

1. به شهادت رساندن امام جواد علیه السلام و قتل تعدادی از سادات در زمان معتصم

به دلیل اشتراک کنیه امام جواد علیه السلام با کنیه امام محمدباقر علیه السلام، در منابع رجال و حدیث شیعه، از وی با کنیه ابوجعفر ثانی یاد شده است.(1) به نوشته مؤلف کتاب القاب الرسول وعترته،(2) امام جواد علیه السلام در میان مردم به اعجوبه اهل البیت، نادرة الدهر، بدیع الزمان، عیسی ثانی و ذو الکرامات نیز شهرت داشته است. وی در عبادت و طاعت شهرتی تمام داشت. بیشتر روزها روزه می گرفت و شب ها به عبادت و راز و نیاز(3) می پرداخت و جود و بخشش او زبانزد همه بود. بدین روی از القاب مشهورش جوادالائمه است. هرکس نیازی به او می آورد، حاجت روا بازمی گشت.(4) عمر شریف آن حضرت، هنگام شهادت 25 سال و اندی بود.(5) از منابع کهن اهل تسنن در کتاب اثبات الوصیه، منسوب به مسعودی(6) ، درباره مسموم شدن امام به دست همسرش، ام فضل، دختر مأمون، گزارش مفصلی آمده است. همچنین وجود قراینی چون جوان بودن امام، احضار وی به بغداد به دستور معتصم و فوت ناگهانی اش در آن شهر، شهادت حضرت را بیشتر محتمل می کند.(7)

منابع به این موضوع اشاره کرده اند که ام فضل بسیار نزد پدرش مأمون از امام شکایت

ص:220


1- (1) مصنفات الشیخ المفید، ج 11، ص 273؛ الانوار البهیه، ص 248؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ج 2، ص 91؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 379؛ مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، محمد بن طلحه نعیبی، ج 2، ص 140.
2- (2) ر. ک: مجموعة نفیسة فی تاریخ الائمة، ج 1، ص 272.
3- (3) علل الشرائع، ج 2، ص 363.
4- (4) بحارالانوار، ج 50، صص 102 و 103.
5- (5) دلائل الامامه، ج 1، ص 395؛ اصول کافی، ج 1، ص 497؛ الارشاد، ج 2، ص 273؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 379.
6- (6) اثبات الوصیة للامام علی بن ابی طالب، علی بن حسین مسعودی، ج 1، ص 227.
7- (7) حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، رسول جعفریان، ج 1، صص 480 و 481؛ الجواد محمد علیه السلام، حسین شاکری، ج 1، صص 50-52.

می کرد؛ به طوری که یکبار مأمون بر اثر تحریکات او با شمشیر به امام که در حال سجده بود، حمله کرد و ضربات متعددی به ایشان زد. اما زود پشیمان شد و با نگرانی برگشت و با تعجب دید امام صحیح و سالم در سجاده خود نشسته است.(1) سر انجام توطئه ترور آن گرامی، با همدستی همسرش ام فضل و برادر همسرش جعفر بن مأمون عملی گردید. معتصم عباسی (218-227 ه. ق) برادر مأمون که همواره در اندیشه قتل آن گرامی بود، به واسطه گری جعفر بن مأمون، ام فضل، همسر امام جواد علیه السلام را واداشت تا شوهرش را از پا در آورد. ام فضل که از امام علیه السلام بچه دار نشده بود و از آن حضرت به سبب مادر امام هادی علیه السلام، کینه داشت، با تأثیرپذیری از برادرش جعفر، انگور رازقی(2) را زهرآلود کرد و به همسر جوانش خورانید و وی را در سال 220 هجری به شهادت رسانید.(3)

در تفسیر عیاشی، سبب شهادت امام جواد علیه السلام، غذای سمی ای دانسته شده که به نیرنگ ابن ابی دؤاد، قاضی دوران معتصم، به امام خورانیده شد و در توضیح آن چنین آمده است:

امام جواد علیه السلام درباره چگونگی بریدن دست دزدی، فتوایی داد که ابن أبی دؤاد در این موضوع، فتوای دیگری داشت. معتصم فتوای امام جواد علیه السلام را اجرا کرد؛ ازاین رو ابن أبی دؤاد کینه امام علیه السلام را به دل گرفت و بعدها نزد معتصم از امام جواد علیه السلام بدگویی کرد و او را واداشت تا مجلسی تشکیل دهد و امام جواد علیه السلام را در آن فراخواند و غذای سمی به او بخوراند و وی را به شهادت برساند و معتصم نیز چنین کرد.(4)

ص:221


1- (1) برخی نوشته اند امام زیر لباس عبادت خود زره پوشیده بود!
2- (2) رازقی نوعی انگور است که دانه های ریز دارد. برخی نیز گفته اند دانه های آن دراز و سفید است؛ لغتنامه، دهخدا، ذیل ماده رازقی.
3- (3) اثبات الوصیه، مسعودی، ص 192؛ عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ص 117؛ دلائل الامامه، ص 395؛ مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی، ج 7، ص 406.
4- (4) تفسیر عیاشی، ج 1، ص 319.

ابن شهر آشوب نیز در مناقب، شهادت وی را با شربت سرد یا حوله سمی گزارش کرده است.(1) بعد از بستری شدن امام، ام فضل با کمک برادرش، حجره ایشان را بستند و حتی از رسیدن آب نیز منع کردند. این در حالی بود که خود ام فضل پشت در گریه می کرد و امام او را نفرین کرد. در مقابل ناله های امام، به کنیزان دستور دادند شادی و هلهله کنند تا امام تشنه جان داد. سپس برای پنهان کردن جنایت خود، غلامان مزدور، جنازه امام را روی بام خانه بردند و برای سه روز رها کردند تا مردم متوجه آن شدند.(2) سپس امام جواد علیه السلام را در مقابر قریش در بغداد، پشت قبر جدش، موسی بن جعفر علیهما السلام، به خاک سپردند.(3)

برخی قیام قم و سرکوب آن را که به دستور مأمون در سال 210 ه. ق صورت گرفت و در آن یحیی بن ابی عمران، یکی از وکلای امام جواد علیه السلام به قتل رسید،(4) با فعالیت های سیاسی وکلای امام مرتبط دانسته اند؛ به نظر می رسد مأمون که امام جواد علیه السلام را با این قیام ها مرتبط می دانست(5) ، در سال 215 ه. ق او را از مدینه به بغداد فراخواند. ازدواج دختر خلیفه، نه موجب حمایت امامیه از مأمون شد و نه قیام های قم را متوقف ساخت؛ بر همین اساس جعفر بن داوود قمی، از رهبران قیام قم که به مصر تبعید شده بود، در سال 216 ه. ق از مصر گریخت و بار دیگر در قم قیام کرد و لشکر مأمون را شکست داد. در سال 217 ه. ق عباسیان قیام وی را سرکوب و او را اعدام کردند.(6) اما قیام های

ص:222


1- (1) مناقب آل ابی طالب، ج 4، صص 416 و 423.
2- (2) طولی نکشید که ام فضل به بیماری تناسلی عفونی و عجیبی مبتلا شد و ناگزیر حرمسرای معتصم را ترک و تمام ثروت خود را خرج درمان کرد. ولی سودی نبخشید و در کوچه های بغداد با وضع بدی گدایی کرد تا مرد.
3- (3) اصول کافی، ج 1، ص 492؛ اثبات الوصیه، ج 1، ص 216.
4- (4) تاریخ الموصل، یزید بن محمد ازدی، ج 1، ص 368.
5- (5) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، جاسم حسین، ج 1، ص 47.
6- (6) تاریخ طبری، ج 8، صص 626 و 630؛ الکامل، ج 6، ص 422.

سادات علوی گسترده تر شد و معتصم، امام جواد علیه السلام و محمد بن قاسم، از نوادگان امام زین العابدین علیه السلام را به بغداد فراخواند(1) و امام جواد علیه السلام را به شهادت رساند.

از دیگر شهدای علوی در این زمان، محمد بن قاسم بن علی بن عمر بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است که مادر او صفیه دختر موسی بن عمر بن علی بن حسین، کنیه اش ابوجعفر است. مردم او را صوفی لقب داده بودند؛ به خاطر آنکه همیشه جامه پشمی سفیدی می پوشید و مردی دانشمند و فقیه و متدین و زاهد بود. محمد در زمان معتصم در طالقان خروج کرد و پس از جنگ هایی که میان او و عبدالله بن طاهر رخ داد، عبدالله او را دستگیر کرد و نزد معتصم فرستاد. یکی از نزدیکان معتصم می گوید: «من در عمرم هرگز کسی را کوشاتر در عبادت و خویشتن دارتر و زبانش به ذکر خدای عزوجل گویاتر از محمد بن قاسم ندیدم؛ با آن همه گرفتاری هایی که برایش پیش آمده بود، چنان خوددار و خونسرد بود که هیچ گاه بیتابی نکرد و شکستی در روحیه اش دیده نشد. به دستور معتصم او را سر برهنه وارد شهر بغداد کردند(2) و در سردابی که همانند چاه بود، زندانی کردند. بدانسان که نزدیک بود محمد در آن زندان بمیرد. بعد از آن او را کنار خانه معتصم جای دادند. وی در حال فرار از حبس، مصدوم شد و به خاطر آن مصدومیت(3) در واسط از دنیا رفت.

شهید دیگر از سادات، در این دوره، عبدالله بن حسین بن عبدالله بن اسماعیل بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب بود. سبب دستگیری و مرگ او آن شد که از پوشیدن لباس سیاه که شعار بنی عباس بود، خودداری کرد؛ چون او را مجبور به پوشیدن کردند، آن لباس را درید و همین باعث شد که او را در سامرا به زندان انداختند و همچنان در

ص:223


1- (1) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ج 1، ص 47؛ مروج الذهب، ج 4، صص 349 و 350.
2- (2) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 429.
3- (3) همان، ص 431.

زندان بود تا از دنیا رفت. گفته می شود واثق، علی بن محمد بن عیسی بن زید بن علی ابن حسین علیه السلام را به قتل رسانید. ولی سبب آن را ذکر نکرده است و قتل او در آن واقعه ای بود که میان محمد بن میکال و محمد بن جعفر در ری اتفاق افتاد.

2. گسترش کشتار برنامه ریزی شده سادات و شیعیان در زمان متوکل

اشاره

در ناصبی بودن متوکل اختلافی نیست؛ هرچند برخی خواسته اند آن را انکار کنند.(1) وی در مجالس جشن و سرور، حضرت علی علیه السلام را مسخره می کرد.(2) متوکل وزیران و ندیمان خود را(3) نظیر عبیدالله بن یحیی بن خاقان، علی بن جهم (شاعر شامی)، عمرو بن فرخ رخجی، عبدالله بن محمد بن داوود هاشمی (ابن أترجة) و...، از ناجیان برگزیده بود. آنها مدام او را از سادات علوی می ترسانیدند و او را نسبت به پیروان اهل بیت علیهم السلام بدبین و بدبین تر می کردند.(4) متوکل تنها مدافع و حامی اصلی احمد بن حنبل و فرقه حنابله بود و با اهل حدیث همدلی و همراهی ویژه داشت. وی برای راضی کردن آنها به سرکوب شدید معتزله و شیعه پرداخت و راویان حدیث اهل بیت علیهم السلام را بسیار آزرد.(5)

ص:224


1- (1) همان؛ ر. ک: مروج الذهب، ج 4، ص 3؛ تاریخ الإسلام، ج 18، ص 199.
2- (2) ابن اثیر می نویسد: یکی از ندیمان روی شکمش بالشی قرار می داد و در مجلس متوکل می رقصید و با این کار علی علیه السلام را مسخره می کرد و این در حالی بود که مغنّیان و آوازه خوانان می خواندند و متوکل می نوشید و می خندید. گویا منتصر، پسر متوکل هم در این مجلس بوده و به پدر درباره این کارها اعتراض کرده و متوکل در پاسخ او دستور داده بود که آوازه خوانان، این شعر را بخوانند: غار الفتی لابن عمه...... رأس الفتی فی حرّ أمّه این جوان (منتصر)، برای پسرعمویش (علی علیه السلام) به غیرت آمد؛ پس سر این جوان در فلان مادرش باد. الکامل، ص 109.
3- (3) مقاتل الطالبیین، ص 478.
4- (4) همان.
5- (5) مزی گوید: «در زمان متوکل نصر بن علی جهضمی روایتی را در فضائل اهل بیت علیهم السلام، نقل کرد که به گوش متوکل رسید. او دستور داد هزار تازیانه به او بزنند؛ و زمانی متوکل دست از او برداشت که شهادت داده شد او از اهل سنت است»! همان، ص 360.

متوکل با محاصره اقتصادی خاندان اهل بیت علیهم السلام عملاً به دنبال از بین بردن همه آنها بود. ابوالفرج گوید:

بر همه این جنایات، باید فشارهای اقتصادی را که متوکل و دربار او بر سادات علوی و اهل بیت علیهم السلام وارد می کردند، اضافه کرد؛ برای نمونه متوکل شخصی را که ناصبی بود، فرماندار مکه و مدینه کرد و او نیز تا آنجا که می توانست به آل علی [علیه السلام] سخت می گرفت؛ به گونه ای که زنان علوی برای آن که بتوانند نماز بگزارند، چون بیش از یک پیراهن مناسب نداشتند، به ترتیب نماز می خواندند.(1)

این در حالی بود که درآمد فدک 24000 دینار طلا بود. متوکل، فدک را به «عبدالله ابن عمر بازیار» که از دوستانش بود، بخشید.(2) متوکل به حاکم خود در مصر دستور داد با سادات علوی، بر اساس قواعد زیر، برخورد کند:

اول آن که به هیچ یک از سادات علوی هیچ گونه ملکی داده نشود؛ اجازه اسب سواری و حرکت از «فسطاط» به شهرهای دیگر داده نشود؛ سادات علوی جواز داشتن بیش از یک غلام نداشته باشند و از همه مهم تر، اگر دعوایی بین یک علوی و غیر علوی صورت گرفت، قاضی، نخست به سخن غیر علوی گوش فرا دهد و پس از آن، بدون گفت وگو با علوی آن را بپذیرد.(3)

رساله ای از ابوبکر خوارزمی در دست است که در آن به ظلم و جنایات عباسیان، به ویژه متوکل نسبت سادات اشاره می کند(4). او در بخشی از این رساله می گوید:

پیشوایی از پیشوایان هدایت و سیدی از سادات خاندان نبوت از دنیا می رود، کسی جنازه

ص:225


1- (1) مقاتل الطالبیین، ص 479.
2- (2) سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 527. ر. ک: تاریخ الخلفاء، ص 349؛ مروج الذهب، ج 4، ص 40.
3- (3) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 84.
4- (4) محمد بن عباس (323-383 ق)، غالب منابع بر شیعی بودن او متفق القولند... گرایش وی به تشیع در بسیاری از رسائل وی، به خصوص آنهایی که برای ابومحمد علوی نوشته، به چشم می خورد: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 5، ص 249.

او را تشییع نمی کند. اما چون دلقک و مسخره ای و بازیگری از آل عباس بمیرد، تمام عدول (عدول دارالقضاء) و قاضیان، دهریان و سوفسطائیان، در تشییع جنازه او شرکت می کنند و از شر ایشان (آل عباس) در امان اند. لیکن آنها هر که را شیعه بدانند، به قتل می رسانند. هرکس نام پسرش را علی بگذارد، خونش را می ریزند. شاعر شیعه، چون در مناقب وصی و معجزات نبی، شعر بگوید، زبانش را می برند و دیوانش را پاره می کنند. هارون پسر خیزران (واثق) و جعفر متوکل، در صورتی به کسی عطا و بخشش می نمودند که به آل ابی طالب، دشنام گوید. مذهب نصب کسانی چونان عبدالله بن مصعب زبیری و وهب بن وهب بختری مورد حمایت قرار گرفت. علویان از میراث مادر و فیء جدشان منع شدند. ایشان را از یک وعده خوراک منع می کنند، درحالی که خراج مصر و اهواز و صدقات حرمین شریفین و حجاز به مصرف خنیاگرانی از قبیل ابن ابی مریم مدنی و ابراهیم موصلی و ابن جامع سهمی و زلزل ضارب و برموصا زامر (سُرنازن، نی زن) می رسد.(1)

الف) کشتار جمعی و تخریب کربلا توسط متوکل

پس از شهادت امام حسین علیه السلام چنان زیارت آن امام رایج شد که حرم آن حضرت همواره از جمعیت موج می زد؛ چنان که این امر، باعث ترس خلفای عباسی و اموی می شد. ترس آنها از این جهت بود که مبادا مردم در اثر این اجتماع و ازدحام، به اولاد

ص:226


1- (1) رسائل أبی بکر خوارزمی، صص 160-172. وی در بخش دیگری می نویسد: «اموال خالص و پاکیزه خراج به دلقک ها و مهمانی های مربوط به ختنه اطفال، سگ بازان، بوزینه داران، مخارق و... منحصر شده است. در حالی که یک وعده خوراک و یک جرعه آب را از اولاد فاطمه علیها السلام دریغ می دارند؛ قومی که خمس بر آنان حلال و صدقه حرام است و گواهی دادن به دوستی نسبت به ایشان فریضه است، از فقر، مشرف به هلاک هستند: یکی شمشیر خود را گرو می گذارد و دیگری جامه اش را می فروشد. گناهی ندارند، جز اینکه جدشان نبی و پدرشان وصی و مادرشان فاطمه علیها السلام و مادر مادرشان خدیجه و مذهبشان ایمان به خدا و راهنمایشان قرآن است»: ترجمه با برخی اضافات از کتاب آل بویه، علی اصغر فقیهی، ص 453.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام رغبت و علاقه نشان دهند و بدین وسیله حکومت و خلافت، از آنها به سادات علوی منتقل شود. از این جهت، هارون الرشید عباسی دستور تخریب قبر آن حضرت را صادر کرد و زمین هایش را به زیر کشت و زراعت برد!(1)

بعد از هارون، متوکل نیز سخت گیری زیادی کرد(2) و تا هفده بار قبر مطهر را ویران کرد. ولی مردم دوباره احیا کردند.(3) متوکل، مردی از نزدیکان خود را به نام دیزج که قبلاً یهودی بود، برای خرابی قبر امام حسین علیه السلام روانه کرد و به او دستور داد آنجا را با خاک یکسان کند، آثار آن را به کلی محو و خانه های اطراف آن را نیز یکسره ویران کند. دیزج حدود دویست جریب از چهار طرف را ویران کرد. سپس جمعی از یهودیان را به آنجا برد و دستور داد در آن زمین ها زراعت کنند و آب در آن حوالی روان کرد.(4) اطراف آن را پاسگاه ها و سربازان مسلحی که فاصله هر کدام یک میل بیشتر نبود، گماشت و دستور داد زائران را دستگیر کنند و نزد وی ببرند. وی دستور قتل یا شکنجه آنها را صادر می کرد.(5)

با توجه به بی رحمی متوکل، به طور قطع، تعداد قابل توجهی از مردم بی گناه به بهانه زیارت امام حسین علیه السلام کشته شده اند.(6) همچنین متوکل دست و پای تعدادی از زائرین را برید.(7)

کشتار بی حد متوکل باعث قیام هایی علیه او شد و باعث گردید حسن بن زید بن

ص:227


1- (1) تاریخ الشیعه، محمد حسین المظفر، ص 89؛ بحارالانوار، ج 45، ص 398.
2- (2) تاریخ طبری، ج 7، ص 365.
3- (3) تتمة المنتهی، ص 241؛ بحارالانوار، ج 45، ص 401.
4- (4) مقاتل الطالبیین، ترجمه، ص 274. چون متوکل کشته شد، جماعتی از فرزندان ابوطالب و شیعیان با نشانه هایی که قبلاّ نهاده بودند، محل قبر مطهر را یافتند و بنا کردند؛ همان.
5- (5) تتمة المنتهی، ص 241.
6- (6) تعبیر روایات تاریخی در این باره این است: «کل من وجدتموه یرید زیارة الحسین فاقتلوه»؛ همان.
7- (7) دراسات حول کربلا و دورها الحضاری، ص 628.

محمد بن اسماعیل بن زید در طبرستان و نواحی دیلم، تسلط یابد. از آن سو محمد بن جعفر بن حسن بن علی بن عمر بن علی بن حسین علیهم السلام نیز در ری خروج کرد و مردم را به بیعت با حسن بن زید فرا خواند. عبدالله بن طاهر، حاکم خراسان که هوادار عباسیان بود، از این جریان مطلع شد او را در نیشابور حبس کرد. وی همچنان در زندان او بود تا به شهادت رسید.

از دیگر شهدای خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله، در زمان متوکل، قاسم بن عبدالله بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام بود. وی مردی فاضل و دانشمند بود و هنگامی که بیمار شد، متوکل برای عیادت او طبیبی فرستاد. به محض آنکه طبیب دست خود را بر دست قاسم گذاشت، بدون هیچ سابقه و علتی، دست قاسم خشک شد و پیوسته درد آن زیاد شد تا سرانجام همان درد او را کشت؛ چنان که خانواده اش گفتند: «آن طبیب وی را مسموم کرد».

از دیگر سادات مکرم که در دوران متوکل آواره شد و در همان آوارگی از دنیا رفت، احمد بن عیسی بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام بود. وی شخصیتی ممتاز داشت و احادیث را ضبط می کرد. ابتدای متواری شدن او پیش از زمان متوکل بود، ولی مرگش در زمان متوکل اتفاق افتاد.(1) شهادت عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام نیز در زمان متوکل اتفاق افتاد. چهارده روز پس از اینکه عبدالله از دنیا رفته بود، خبر مرگ او و خبر مرگ احمد بن عیسی را با هم به متوکل دادند. او از این خبر خیلی خوشحال شد؛ زیرا از قیام و انقلاب ناگهانی آن دو می ترسید و از فرمانبرداری شیعه زیدیه از آنها، کاملاً آگاه بود. خود متوکل نیز یک هفته پس از اینکه خبر عبدالله و احمد را به وی دادند، به قتل رسید.

برخی از سادات نیز در این دوره در زندان های گماشتگان متوکل در مدینه به

ص:228


1- (1) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 285.

شهادت رسیدند که از جمله آنها عبدالله بن محمد بن یوسف بن ابراهیم بن موسی بن عبدالله بن حسن بود که به دست ابوالساج زندانی و پس از شهادت در بقیع دفن شد.(1) قبرستان باب الصغیر دمشق نیز تعداد زیادی از نوادگان و احفاد اهل بیت علیهم السلام و شیعیان آنها را در خود جای داده است؛ نظیر محسن بن جعفر بن هادی علیه السلام که در دوران خلافت عباسی، با شکنجه به قتل رسید.(2)

متوکل، بسیاری را نیز به زجر کشت که شاید مشهورترین آنان «ابن سکیت» باشد.(3) وی از دانشمندان ادبیات عرب بود و آموزش فرزندان متوکل را برعهده داشت. روزی متوکل از ابن سکیت پرسید: «دو پسر من، معتز و مؤید، نزد تو عزیزترند یا دو فرزند علی بن ابی طالب ؟» ابن سکیت گفت: «به خدا قنبر، خادم امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام، بهتر از تو و پسران توست». متوکل از این سخن بسیار آشفته شد و دستور داد تا زبان ابن سکیت را از قفا بیرون کشند.(4)

ب) کشتار جمعی و تخریب سویقه توسط متوکل عباسی

سویقه یا «سویقة الثائره»، در غرب مدینه قرار داشت و از صدقات حضرت علی علیه السلام بود(5) و همواره از مراکز سکونت آل حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام شمرده

ص:229


1- (1) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 309.
2- (2) اماکن زیارتی سیاحتی سوریه، دکتر اصغر قائدان.
3- (3) ابویوسف، یعقوب بن اسحاق (186-244 ه. ق)، لغوی، نحوی و راوی ایرانی تبار شیعی است که لقب پدرش اسحاق سکیت بود و به سبب سکوت بسیار بدان ملقب گردید. وی کتب بسیاری در زمینه علم لغت دارد که کتاب «تهذیب الألفاظ و اصلاح المنطق» وی، از منابع اصلی برای دانشمندان است: رجال نجاشی، ص 499؛ معجم رجال الحدیث، ج 21، ص 138؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 696.
4- (4) تاریخ الخلفاء، ص 348.
5- (5) سویقه قدیم به نام سویقة الهاشمیین و سویقة الطالبیین نیز خوانده می شد و در پنجاه کیلومتری مدینه دارای چشمه ای پر آب همراه با درختان و نخل های زیادی بود: معجم البلدان، ج 2، ص 185 و ج 3، ص 286.

می شد. عبدالله و ابراهیم بن عبدالله بن محض، بعد از روی کار آمدن عباسیان، به آنجا متواری شدند و بعد از قیام محمد بن عبدالله (نفس زکیه) منصور دوانیقی آن را تخریب کرد. ولی دوباره موسی الجون، از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام، آنجا را آباد کرد و مزار او در همان جا قرار دارد؛(1) بر همین اساس، مؤلف معجم البلدان، درباره سویقه می نویسد: «سویقه نام جایی نزدیک مدینه بود که همیشه مرکز سکونت فرزندان حسن بن علی علیه السلام بوده و پیوسته بنی الحسن علیه السلام در آنجا بودند».(2) زمانی که محمد بن صالح بن موسی بن عبدالله بن حسن علیه السلام از آنجا ضد متوکل قیام کرد، متوکل، ابوالساج را با لشکری زیاد برای سرکوبی وی فرستاد و او را دستگیر کرد. سپس سویقه را ویران کرده، عده ای از ساکنانش را کشت، عده دیگری را دربند کرد و نخله های آنجا را برید. از آن پس دیگر سویقه آباد نشد.(3)

به دستور متوکل، محمد بن صالح بن عبدالله با جمعی از نزدیکانش به سامراء انتقال یافت و به زندان افکنده شد.(4) همچنین تعدادی از فرزندان امام مجتبی علیه السلام و به طور عمده از نسل حسن مثنی، در موقوفات امیرمؤمنان علیه السلام در حدود هفتاد کیلومتری مدینه منوره، در منطقه ینبع، سکونت داشتند. به نظر می رسد تعداد قابل توجهی از آنها به دست دشمنان در آن نقطه قتل عام شده و به شهادت رسیده اند. در حال حاضر در این محدوده شمار زیادی قبور سادات حسنی با سنگ قبر، به احتمال از قرن سوم هجری، دیده می شود که مربوط به شهدای سادات ینبع است. همچنین مقبره، مسجد و مزاری در آن نزدیکی است که مردم به رغم تبلیغات متعصبان وهابی، آنجا را به عنوان قبور اهل

ص:230


1- (1) الکامل، ج 5، ص 24.
2- (2) معجم البلدان، ج 3، ص 286.
3- (3) همان.
4- (4) مقاتل الطالبیین، ص 397.

بیت علیهم السلام زیارت می کنند. منطقه مزبور در نزدیکی الفریش است و روستایی که این مزار در آن قرار دارد، اکنون فرع الرداده نام دارد.(1)

در روستای دیگری که «المزار» نامیده می شود و حدود یکصد کیلومتر از مدینه فاصله دارد، قبر سه نفر دیگر از سادات به چشم می خورد که پدر، فرزند و نواده هستند و گویا با یکدیگر شهید شده اند. در آنجا نیز سنگ سفیدی بالای سر آنها قرار دارد که از آنان به عنوان شهید یاد کرده است. کلمات عربی حک شده در سنگ ها، بی نقطه هستند و احتمال می رود که متعلق به قرن سوم باشد. در کنار آنجا نیز مسجدی است که مردم در آنجا رفت و آمد دارند.(2)

گفتار سوم: کشتار جمعی سادات علوی و شیعیان از مستعین تا مقتدر

1. شهدای سادات در دوره مستعین

تعداد قابل توجهی از سلاله پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان مستعین به شهادت رسیدند که معروف ترین آنها یحیی بن عمر بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است. یحیی زمان متوکل، در خراسان خروج کرد و عبدالله بن طاهر، حاکم خراسان، او را دستگیر کرد. متوکل دستور داد او را تازیانه بزنند و زندانی کنند. وی پس از آزادی، تصمیم به قیام علیه ظلم عباسیان گرفت و نخست به زیارت قبر حسین علیه السلام آمد و برای زواری که در آنجا بودند، تصمیم خود را آشکار ساخت. سپس به کوفه رفت.(3) از طرفی چون خبر قیام یحیی بن عمر به بغداد رسید، محمد بن عبدالله بن طاهر، والی بغداد، عموزاده اش حسین بن اسماعیل را برای دفع یحیی مأمور کرد. ولی اهل

ص:231


1- (1) ر. ک: آثار اسلامی مکه و مدینه، رسول جعفریان، صص 189-193.
2- (2) همان.
3- (3) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 448.

بغداد به یحیی تمایل زیادی داشتند. یحیی در میدان جنگ به دست عباسیان به قتل رسید. مردم کوفه که قتل یحیی را باور نمی کردند و مردم بغداد نیز چون هواخواه یحیی بودند، با صدای بلند فریاد می زدند: یحیی کشته نشده است. این ندا به قدری گسترده شد که کودکان در کوچه فریاد می زدند: «ماقتل و مافَّر، ولکن دخل البر»؛ «نه کشته شده و نه گریخته، بلکه سر به بیابان نهاده است».

ابوهاشم از معروفان آن زمان، بر محمد بن عبدالله بن طاهر که لشکرش یحیی را به قتل رسانده بود، وارد شد و رو به او کرد و گفت: «ای امیر من! آمده ام درباره چیزی به تو تبریک گویم که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله زنده بود، آن حضرت را بدان تسلیت می دادند». محمد، سردار عباسی، سخن وی را که شنید بلافاصله به خانواده اش دستور داد به سوی خراسان کوچ کنند و گفت: «در هیچ خانه ای سر کشته ای از کشتگان این خاندان (خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله) نرفت، جز آنکه نعمت از آن خانه بیرون شد و دولت از آنجا رخت بربست».

سپاه عباسی اسیران اصحاب یحیی را به وضع اسفناکی وارد بغداد کردند که تا به آن روز هیچ اسیری را چنین رقت بار به شهر بغداد نیاورده بودند؛ زیرا آنها را با پای برهنه می دوانیدند و هر کدام عقب می ماندند گردنش را می زدند. وقتی نامه مستعین که حاوی فرمان آزادی آنها بود، رسید بسیاری از آنها کشته شده بودند. در میان مردمی که به یاری یحیی بن عمر خروج کردند، بسیاری از بزرگان اهل کوفه و دانشمندان وجود داشتند. شعرا در رثای هیچ یک از مقتولین خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله، در دوران بنی عباس، به اندازه یحیی ابن عمر شعر نسرودند.(1)

از دیگر سادات شهید، محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است که در زندان سامرا از دنیا رفت. همچنین هنگام خروج محمد بن جعفر، مردی از فرزندان محمد ابن حنفیه نیز با وی بود که چون محمد را

ص:232


1- (1) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 304.

دستگیر کردند، او به سوی ارمینیه فرار کرد و در غربت به قتل رسید.(1) همچنین در زمان مستعین، جعفر بن عیسی بن اسماعیل بن جعفر بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله ابن جعفر بن ابی طالب نیز به شهادت رسید. احمد بن عبدالله بن موسی بن محمد بن سلیمان بن داوود بن حسن بن حسن بن علی علیهم السلام را نیز حاکم مکه به قتل رساند. همچنین عیسی بن اسماعیل بن جعفر بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر ابن ابی طالب را ابوالساج در کوفه به زندان افکند و در زندان به شهادت رسید.

2. به شهادت رساندن امام هادی علیه السلام و برخی سادات در زمان معتَز

اشاره

امام علی النقی (هادی) علیه السلام امام دهم شیعیان جهان است. پدرش امام جواد علیه السلام و مادر گرامی اش سمانه نام دارد. حضرت امام هادی علیه السلام در هشت سالگی، پس از شهادت پدر بزرگوارشان، عهده دار مقام امامت گردید و پس از 33 سال امامت، در سن 41 سالگی زمان خلافت معتز، مسموم شد و به شهادت رسید و جسم پاک وی در سامرا در خانه مسکونی خودش دفن شد. قبل از معتز، متوکل عباسی تلاش فراوانی در به شهادت رساندن پیشوای دهم شیعه امام هادی علیه السلام به کار گرفت و موفق نشد.(2) لیکن در بخش پایانی دوران معتز عباسی (252-255 ه. ق) آن گرامی با زهر معتز عباسی، مسموم گشت و به شهادت رسید(3) و از مصادیق این سخن امام حسن مجتبی علیه السلام به شمار آمد که فرمود:

«ما منا الا مقتول أو مسموم».(4)

در این دوره، جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن علی بن عمر بن علی بن

ص:233


1- (1) همان، ص 305.
2- (2) الخرایج والجرایح، قطب راوندی، ج 1، صص 417-419؛ کشف الغمه، ج 2، صص 389 و 394.
3- (3) مروج الذهب، ج 4، صص 182 و 185؛ اعلام الوری، ج 2، ص 109؛ تذکرة الخواص، ص 362؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 433؛ الفصول المهمه، ج 2، ص 1075؛ بحارالانوار، ج 50، ص 206.
4- (4) کفایة الاثر، ابن خزاز، ص 162؛ بحارالانوار، ج 27، ص 217.

حسین علیه السلام، در شهر ری به دست گماشتگان خلیفه عباسی، به قتل رسید. همچنین ابراهیم ابن محمد بن عبدالله بن عبیدالله بن حسن بن حسن بن عبدالله بن عباس بن علی علیهم السلام، در جنگی در قزوین به دست فرماندار عباسی، طاهر بن عبدالله، کشته شد.(1)

احمد بن محمد بن یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام را نیز حارث بن اسد که از طرف ابوالساج در مدینه حکومت داشت، در دار مروان زندان کرد و در همان زندان از دنیا رفت.

قتل عام قم در زمان معتَز

مردم قم در زمان معتز عباسی علیه مظالم خلافت عباسی قیام کردند. موسی بن بغا به دستور خلیفه(2) به قم حمله کرد و جمع کثیری را کشت و عده ای را به فرمان معتز تبعید کرد؛ این روایت بلاذری است.(3) اما ابن اثیر گوید: «قتل عام مردم قم به فرمان معتز و به وسیله مفلِح ترک بود»(4). ممکن است گفته شود که در زمان معتز، دو بار قم قتل و غارت شده باشد که در این صورت، شهر شیعه نشین قم، در قرن سوم، سه بار قتل عام و ویران شده است.

3. شهدای سادات در دوره مهتدی

تعداد زیادی از سادات در زمان حکومت مهتدی به شهادت رسیدند؛ از جمله: علی ابن زید بن حسین بن عیسی بن زید بن محمد بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام که در جریان قیامی در کوفه، به دست شاه بن مکیال، به شهادت رسید.(5) همچنین یاران

ص:234


1- (1) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 453.
2- (2) بلاد الجبل تقریباً همان عراق عجم است که شهرهای عمده آن اصفهان، ری، همدان و قم بوده است.
3- (3) الفتوح البلدان، ص 386.
4- (4) الکامل، ج 5، ص 339.
5- (5) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 454.

عبدالله بن عزیز (حاکم شهر ری) در یکی از روستاهای ری، حسین بن محمد بن حمزة ابن قاسم بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام و یحیی بن علی بن عبدالرحمان بن قاسم بن حسن بن زید را به قتل رساندند.

محمد بن حسن بن محمد بن ابراهیم بن حسن بن زید بن حسن بن علی علیهم السلام را حارث بن اسد اسیر کرد و به مدینه فرستاد. اما پیش از رسیدن او به مدینه، در صحرا با کُند و زنجیر اسارت به شهادت رسید. حارث برای اینکه کُند را از پای او درآورد، دو پایش را برید و آن دو پای بریده را در بیابان انداخت!.

همچنین جعفر بن اسحاق بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی علیهم السلام را یکی از گماشتگان عباسی به نام سعید حاجب در بصره به شهادت رسانید. همین طور موسی بن عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، که مردی صالح و راوی حدیث بود و عمر بن شبه، محمد بن حسن بن مسعود زرقی، یحیی بن حسن بن جعفر علوی و دیگران از او حدیث نقل کرده اند. سعید حاجب وی را به اتفاقِ فرزندش، ادریس و برادرزاده اش، محمد بن یحیی بن عبدالله بن موسی و ابوطاهر احمد بن زید بن حسین بن عیسی بن زید بن علی بن حسین، به سوی عراق حرکت داد. چون به حاجر رسید، قبیله بنی فراره سر راه را گرفتند و آنها را از دست سعید حاجب نجات دادند و همراه خود بردند. ولی موسی حاضر نشد همراه آنان برود و نزد سعید بازگشت. سعید حاجب او را همراه خود آورد و چون به زباله رسید، ناجوانمردانه زهری به او خورانید و سرش را در محرم سال 256 ه. ق برید و نزد مهتدی آورد.

همچنین علی بن موسی بن محمد بن قاسم بن حسین بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام را عیسی بن محمد مخزومی در مکه زندانی کرد که در همان زندان به شهادت رسید. محمد بن حسین بن عبدالرحمان بن قاسم بن حسن بن زید بن حسن

ص:235

ابن علی بن ابی طالب علیهم السلام را عبدالله بن عزیز، فرماندار طاهر، دستگیر کرد و به سامرا فرستاد که در زندان به شهادت رسید.

علاوه بر او، علی بن موسی بن اسماعیل بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام را نیز عبدالله بن عزیز دستگیر کرد و به سامرا فرستاد و به زندان افکند که در همان زندان به شهادت رسید. ابراهیم بن موسی بن عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام را محمد بن احمد بن عیسی بن منصور که از جانب مهتدی در مدینه حکومت داشت، به زندان افکند و در همان زندان به شهادت رسید که در بقیع او را به خاک سپردند.(1)

همچنین عبدالله بن محمد بن یوسف بن ابراهیم بن موسی بن عبدالله بن حسن را ابوالساج در مدینه زندانی کرد. وی همچنان در زندان بود تا وقتی که محمد بن احمدبن منصور، حاکم مدینه شد و در زمان او در همان زندان از دنیا رفت. محمد بن احمد جنازه او را به احمد بن حسین بن محمد بن عبدالله بن داوود بن حسن سپرد و احمد او را در بقیع دفن کرد.(2)

از دیگر شهدای سادات در عصر مهتدی، ابراهیم بن موسی بن عبدالله بن موسی ابن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است که فرماندار مهتدی در مدینه وی را به زندان افکند و ابراهیم در همان زندان به شهادت رسید و او را در بقیع به خاک سپردند.(3)

4. به شهادت رساندن امام حسن عسکری علیه السلام و ادامه قتل سادات در زمان معتمد

مهم ترین جنایت معتمد عباسی، به شهادت رساندن امام حسن بن علی، ملقب به

ص:236


1- (1) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 308.
2- (2) همان، ص 309.
3- (3) همان، ص 308.

زکی العسکری علیه السلام، یازدهمین پیشوای شیعه بود. ایشان در زمان خلافت معتمد و به دستور او به زندان رفت. معتمد به دنبال بهانه ای برای قتل ایشان بود. ولی جز نمازگزاردن شبانه، و روزه روزانه سخنی درباره او نشنید.(1) بدین ترتیب از دستیابی به هدفش از این راه ناامید شد. ولی سرانجام تصمیم گرفت وی را مسموم کند و امام علیه السلام این تصمیم معتمد را به کنایه به مادر خود چنین بازگفت:

«تصیبنی فی سنة ستین ومأتین حزازه أخاف أن أنکب منها»(2) ؛ «در سال 260 هجری، دل دردی می گیرم و از آن بیمناکم که به زندگی ام پایان بخشد». لغت شناسان واژه حزازه را به دل دردی معنا کرده اند که از راه خوردن و آشامیدن باشد.(3) این تعبیر همان مسمومیت غذایی امام علیه السلام است که به فرمان معتمد انجام گرفت.(4) با توجه به حالات امام در بستر بیماری و درمانی که انجام می دادند (گیاه مصطکی) می توان نتیجه گرفت سمومی که برای امام هادی و عسکری علیه السلام استفاده کردند، از سموم بسیار تخصصی با طبع سرد بوده است که در طولانی مدت (یک هفته) و به تدریج اعضای رئیسه بدن، چون کبد را از کار می انداخته و برای مردم تصور بیماری را بیشتر از مسمومیت تقویت می کرده است. می توان گفت اطبای متخصص دربار در این دو جنایت دست داشته اند. امام عسکری علیه السلام در شب شهادت، به دور از دید بیست نفر مأمور عباسی که در منزل او اتراق کرده بودند، نامه های بسیاری به نقاط مختلف ممالک اسلامی ارسال کرد.(5) فجر روز جمعه، هشتم ربیع الأول، درحالی که امام علیه السلام از سوزش درد و مسمومیت خواست آبی همراه با داروی گیاهی به نام مصطکی بنوشد، رنج این سوزش و عطش، توان را از او گرفت و به شهادت رسید.(6)

ص:237


1- (1) مهج الدعوات، ابن طاووس، ص 330.
2- (2) بصائر الدرجات، صفار قمی، ص 482؛ اثبات الوصیه، ص 215.
3- (3) لسان العرب، ابن منظور، ج 3، ص 152.
4- (4) اعلام الوری، طبرسی، ج 2، ص 131.
5- (5) الکافی، ج 1، ص 505؛ الارشاد، ص 324.
6- (6) کمال الدین، ج 2، صص 473 و 474.

همچنین در این دوره، احمد بن محمد بن عبدالله بن ابراهیم بن حسن بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام را احمد بن محمد بن طولون(1) در مصر در دروازه اسوان به قتل رسانید و سرش را برای معتمد فرستاد. محمد ابن احمد بن محمد بن حسن بن علی بن عمر بن علی بن حسین بن علی بن عمر بن علی علیهم السلام را نیز عبدالعزیز بن ابی دلف در آوه (میان قم و ساوه) گردن زد. از دیگر شهدای مظلوم سادات در دوره معتمد می توان به موارد زیر اشاره کرد:

- حمزة بن عیسی بن محمد بن قاسم بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام.

- محمد و ابراهیم، فرزندان حسن بن علی بن عبیدالله بن حسین بن علی بن حسین ابن علی بن ابی طالب علیهم السلام.

- حسن بن محمد بن زید بن عیسی بن زید بن حسن.

- محمد بن حسین بن محمد بن عبدالرحمان بن قاسم بن حسن بن زید (اکبر) بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام که در زندان سامرا به شهادت رسید.

- موسی بن موسی بن محمد بن سلیمان بن داوود بن حسن بن حسن بن علی علیهم السلام که در زمان معتز در مصر دستگیر شد و به زندان سامرا برده شد و در زمان معتمد در زندان به شهادت رسید.

- محمد بن احمد بن عیسی بن زید بن علی بن حسین بن علی علیهم السلام و دو فرزندش احمد بن محمد و علی بن محمد که این سه را سعید حاجب، در زندان سامرا افکند و محمد و فرزندش احمد در زندان از دنیا رفتند.

- محمد بن عبدالله بن زید بن (عبیدالله بن زید) بن عبدالله بن حسن بن زید بن حسن ابن علی علیهم السلام را یعقوب لیث در طبرستان اسیر کرد و در زندان نیشابور از دنیا رفت.

ص:238


1- (1) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 429.

- علی و عبدالله، فرزندان موسی بن عبدالله بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی علیهم السلام و علی بن جعفر بن هارون بن اسحاق بن حسن بن زید بن حسن ابن علی بن ابی طالب علیهم السلام که هر سه در زمان معتمد به شهادت رسیدند.(1)

5. شهدای سادات در زمان معتضد

در زمان معتضد عباسی، محمد بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهما السلام که به داعی معروف است، در طبرستان و درگیری با گماشتگان عباسی، به شهادت رسید و پسرش زید بن محمد در آن واقعه اسیر شد. این جریان در ماه رمضان 289 ه. ق اتفاق افتاد. همچنین محمد بن عبدالله بن محمد بن قاسم ابن حمزة بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب علیهما السلام زمان معتضد در زندان به شهادت رسید.

علاوه بر آن، ابوالعباس احمد بن محمد بن مروان معروف به ابن طیب سرخسی، معلم معتضد عباسی، به جرم پیروی از مکتب اهل بیت علیهم السلام به دستور خود معتضد به شهادت رسید. وی از شاگردان احمد بن حارث صاحب المدائنی و یعقوب بن اسحاق کندی بود و در لسان المیزان، حسن بن محمد، عموی ابوالفرج اصفهانی را از شاگردان او به شمار آورده اند و مؤلفات او را 53 کتاب نوشته اند.

6. شهدای سادات در دوره مکتفی

از جمله سادات که در زمان مکتفی به قتل رسیدند: محمد بن علی بن ابراهیم بن محمد بن حسن بن جعفر بن عبیدالله بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام و علی بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن عبدالله بن محمد بن علی ابن ابی طالب علیهم السلام بودند که این دو را با قرمطی، معروف به صاحب خال، در دکه به قتل

ص:239


1- (1) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 460.

رساندند. در صورتی که آنها با قرمطی خروج نکرده بودند و تهمتی بود که در این باره به آنها زده بودند. به هر صورت، آن دو بی گناه را گرفتند و دست و پایشان را قطع کردند و سپس گردنشان را زدند.(1) همچنین در این دوره زید بن حسین بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام را قرمطیان در راه مکه به قتل رسانیدند. روایت شده است که حسین بن حسین (پدر زید در زمان خود) بزرگ بنی هاشم و نسبش از دیگران به رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک تر بود.(2)

7. شهدای سادات در دوره مقتدر

در زمان مقتدر، محسن بن جعفر بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام را اعراب در نواحی صحرا به شهادت رسانده و سرش را به بغداد آوردند و مدعی مخالفت او با خلیفه شدند. همچنین عباس بن اسحاق (معروف به مهلوس) بن ابراهیم بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام را ارامنه در شهری به نام دبیل به شهادت رساندند.

همچنین در این دوره، عباسیان با ویران کردن مسجدی در کوفه، فتنه جدیدی را آغاز کردند. مسجد مزبور را علی بن ابراهیم علوی در جامع کوفه، در جایی که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام برای قضاوت جلوس می فرمود، بنا کرده بود. عباسیان به تخریب آن اکتفا نکرده و از آنجا به طرف قبر امیرالمؤمنین علیه السلام رفتند و قدری از دیوار آن را برچیدند و می خواستند آن قبر مطهر را ویران کنند که در این وقت طالبیین به دفاع برخاسته و در آن معرکه، یک تن از عباسیان و یک نفر از طالبیین کشته شد. پس از این جریان، ورقاء بن محمد بن ورقاء، گروهی از طالبیین را دستگیر کرد و آنها را به اتفاق

ص:240


1- (1) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 461.
2- (2) همان، ص 463.

زن ها و بچه ها به زنجیر بست و به سوی بغداد روانه کرد که در آنجا به زندانشان بیندازند. ولی ورود آنها به بغداد، با وزارت علی بن محمد بن فرات شیعی مصادف شد و او آنان را آزاد کرد و بدان ها احسان نمود.

همچنین طاهر بن یحیی بن یحیی بن جعفر بن عبیدالله بن حسین بن علی را امام جماعت مسجد مدینه با زهر به قتل رسانید. او مردی بزرگوار و فاضل بود که از پدرش و دیگران نقل کرده و اصحاب حدیث نیز از وی نقل کرده اند. هنگامی که قرمطی (ابن حبانی) به کوفه رسید، در همان هنگام ورود بدان شهر، مردی از فرزندان طباطبا را به قتل رسانید. در ناحیه یمامه نیز گروهی از بنی حسن علیه السلام به نام بنی اخیضر به دست قرامطه به قتل رسیدند. ولی با این حال موفق شدند بر آن نواحی مستولی شوند و کارشان بالا گرفت. این جریان در زمان قدرت قرامطه بود و چون آن بلاد حصارهای محکمی داشت، قرامطه نتوانستند آن حدود را از چنگ بنی اخیضر بیرون آوردند. همچنین محمد بن جعفر ابن محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی علیهم السلام، به دست خوارجی افتاد که معمولاً در جنگ ها حاضر نمی شدند و آنها او را به شهادت رساندند.(1)

8. کشتار جمعی از سادات در فتنه صاحب الزنج

به دنبال ظلم و ستم بیش از حد عباسیان بر طبقات فرودست، از جمله بردگان سیاه پوست سودانی و زنگباری در سال های 255 تا 270 ه. ق، بردگان جنوب عراق و خصوصاً بصره، شورشی برپا کردند که تعداد بی شماری را به کام مرگ کشید.(2) سرکرده این شورش، علی بن محمد، مشهور به صاحب الزنج بود و به دروغ نَسبِ خود را به

ص:241


1- (1) مقاتل الطالبیین، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ص 27.
2- (2) گفته شده که تنها در هجوم به بصره توسط سپاهیان صاحب الزنج، سیصد هزار نفر کشته و تعداد زیادی از زنان و کودکان به اسارت گرفته شدند تا آنجا که هر کدام از سپاهیان، ده زن به بردگی گرفتند؛ تاریخ عصر الخلافة العباسیة، یوسف العش، ص 127؛ العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضعیف، ص 30. گفته شده که در طول این فتنه، حدود 1/5 میلیون نفر کشته و قربانی شدند؛ العصر العباسی الثانی، ص 28.

زید بن علی (پسر امام سجاد علیه السلام) می رسانید. ولی امام یازدهم حضرت حسن عسکری علیه السلام آشکارا اعلام کرد:

«صاحب الزنج لیس منا اهل البیت»؛ «صاحب الزنج، از اهل بیت علیهم السلام نیست».(1) در جریان فتنه صاحب الزنج، سادات از دو جهت مورد ظلم و ایذاء واقع شدند: جهت اول اینکه مقامات عباسی، این شورش را مربوط به علویان می دانستند و با این بهانه جدیت بیشتری در ایذاء و سرکوبی سادات علوی از خود نشان می دادند؛ جهت دوم اینکه بعضی از علویان ادعای صاحب الزنج را باور کرده و به او پیوستند. ولی بعد از رؤیت جنایات و ادعای دروغ او، از او گسستند. ولی به دست صاحب الزنج به شهادت رسیدند. ابوالفرج اصفهانی در این باره می نویسد:

محمد بن قاسم بن حمزة بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام که مادرش لبابه دختر محمد بن ابراهیم بن حسن بن عبدالله است (و) طاهر بن محمد بن قاسم بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، این دو با علی بن زید، هر سه در لشکر ناجم بودند و چون علی بن زید وضع ناجم (صاحب الزنج) و ادعای دروغ و حال او را دانست، درصدد برآمد تا نظر سرکردگان لشکر او را به سوی خود جلب کند، وی وضع ناجم را به اطلاع آنها رسانید و آنها را به بیعت با خویشتن دعوت کرد و چون این خبر به گوش ناجم رسید، او علی، محمد و طاهر، هر سه را گردن زد. این جریان زمان خلافت معتمد اتفاق افتاد.(2)

همچنین در جریان حملات صاحب الزنج، تعدادی از بانوان علوی به دست زنگیان به اسارت درآمدند. مسعودی در این باره می نویسد:

ص:242


1- (1) مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 428؛ سفینة البحار، ج 1، ص 559. دکتر شوقی ضعیف دلائل خوبی در عدم انتساب او به علویان ذکر می کند؛ ر. ک: العصر العباسی الثانی، ص 28. علامه مجلسی درباره صاحب الزنج می نویسد: «صاحب الزنج از جهت نسب، مذهب و کردار، هیچ گونه رابطه ای با اهل بیت علیهم السلام نداشت و امام علیه السلام وی را به طور کلی نفی کرده بود»؛ بحارالانوار، ج 66، ص 197.
2- (2) ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 456.

دوران وی (صاحب الزنج) چهارده سال و چهار ماه بود که کوچک و بزرگ، و مرد و زن را کشت و هرجا رسید بسوخت و ویران کرد.... در بصره کار مردم از موش و گربه و سگ خواری به آدم خواری رسیده بود؛ چنان که منتظر مرگ کسی می شدند تا جسدش را تکه تکه نموده بخورند.... در سپاه وی، کار بدان جا رسیده بود که زنانی را از فرزندان حسن و حسین و عباس علیهم السلام و هاشمیان و قرشیان و سایر عربان و کسان می فروختند. هر زنی به دو درهم و سه درهم فروخته می شد و نسب او را به بانگ بلند می گفتند که این دختر فلانی و فلانی است. هر زنگی (سیاه) ده بیست و حتی سی تا از آنها را داشت که با آنها همبستر می شدند و چون کنیزان، خدمت زنان زنگی می کردند. زنی از نسل حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام که پیش یکی از زنگیان بود، از علی بن محمد یاری خواست و تقاضا کرد او را به زنگی دیگری بدهد و از محنتی که دچار آن است، خلاص کند. علی بن محمد به او گفت: «این آقای توست و بیشتر از دیگران به تو حق دارد!».(1)

ص:243


1- (1) مروج الذهب، ج 2 صص 605-607.

ص:244

فصل چهارم: کشتار جمعی مسلمانان شیعه در قرن چهارم هجری

اشاره

ص:245

ص:246

گفتار اول: کشتار جمعی شیعه توسط هواداران بربهاری و حنابله متعصب

اشاره

رویداد اجتماعی مهمی که در قرن چهارم رخ داد، این بود که اقدامات خصمانه علیه سادات و شیعه در سطح وسیعی از حکومت به توده های عوام و مفتیان عوام گرا و افراطی تسنن انتقال یافت؛ به عبارت دیگر، خلافت عباسی دریافته بود که مکتب تشیع در جامعه پذیرفته شده و می بایست با شیعیان مدارا کرد. اما مفتیان متعصبی پیدا شدند که این روند را نمی پذیرفتند و به سراغ عوام الناس رفته و آنها را تشویق به شیعه کشی می کردند؛ به همین دلیل در قرن چهارم دیده می شود که خلفای سنی بغداد، مفتیان تند حنبلی را سرزنش و تبعید می کنند و عوام هوادار آنها را تهدید به سرکوب کرده، از تجمع آنها جلوگیری می کنند.

از میان فرقه های اهل تسنن، بیشترین خصومت با شیعیان را حنابله، خصوصاً حنابله بغداد، داشتند که طبعاً به رویه سرسختانه بنیان گذار این مکتب، یعنی احمد بن حنبل بازگشت می کرد.(1) مقدسی، جغرافیدان و مورخ اهل سنت به حنابله غالی عراق، نظیر مشبهان و بربهاریان، در قرن چهارم اشاره می کند که در دوستی معاویه افراط داشتند و نزدیک بود او را به اتهام شیعه بودن، به قتل برسانند.(2)

ص:247


1- (1) إتان گلبرگ، صص 287 و 288.
2- (2) احسن التقاسیم، ج 1، ص 175.

ابن اثیر دو تن از عالمان معروف حنبلی را که به «بربهاری»(1) مشهور بودند، یاد کرده که عوام سنی را علیه شیعیان تحریک می کرده اند؛ آن دو عبارت اند از:

1. حسین بن قاسم بن عبیدالله بربهاری که در سال 296 ه. ق هنگامی که ابن معتز ناصبی می خواست خلافت را از مقتدر برباید، به پیروان این شخص متوسل شد.

2. حسن بن علی بن خلف بربهاری که در سال 329 ه. ق، درحالی که تحت پیگرد خلیفه عباسی بود، درگذشت. خلیفه راضی در اعلامیه خود، او را مشبه، مجسم و قشری نامید.(2)

در بخش عمده ای از قرن چهارم، حسن بن علی بن خلف بربهاری فعالیت زیادی علیه شیعه داشت. وی را فردی کج اندیش و کینه توز معرفی کرده اند که سخنان منکر و ناشناخته زیادی می گفت. در این دوره، نقش پنهان و آشکار بربهاری را می توان در همه شورش هایی که حنبلیان در بغداد به راه انداختند پی گیری کرد. در این شورش ها تعداد زیادی از شیعیان و اهل تسنن به قتل رسیدند. حمله آنها به محمد بن جریر طبری، مورخ معروف اهل تسنن، مشهور است. طبری تشبیه و جلوس خداوند بر عرش را به صورتی که آنها می گفتند، امری محال دانست. بربهاریان، حنبلی ها و اصحاب حدیث، چون این سخن طبری را شنیدند، به او حمله کردند. وی ناگزیر به خانه خود پناه برد. آنها که تعدادشان به هزاران تن می رسید، خانه اش را سنگباران کردند؛ به گونه ای که تل بزرگی از سنگ، جلوی خانه او پدید آمد تا اینکه «نازوک»، رئیس شرطه بغداد، با چندین هزار سپاهی رسید و طبری را از شر حنابله نجات داد و یک روز تمام در آنجا ماند و دستور داد سنگ ها را از خانه او دور کردند.(3)

ص:248


1- (1) احسن التقاسیم، ترجمه ج 1، ص 175، ابوالقاسم امامی، پی نوشت ترجمه؛ درباره بربهاری ر. ک: شذرات الذهب، ج 4، صص 157 و 158؛ المنتظم، ج 13، صص 348 و 349؛ تاریخ الإسلام، ج 26، صص 287 و 297؛ الأنساب، ج 2، ص 152.
2- (2) احسن التقاسیم، ترجمه ج 1، ص 175، ابوالقاسم امامی، پی نوشت ترجمه.
3- (3) تاریخ طبری، ص 21. بربهاری علم کلام که تار و پود آن را تفکر، تعقل و جدل تشکیل می دهد، یکسره باطل می دانستند و کلام را علمی می دانستند که جز زندقه، کفر، شک، بدعت، گمراهی و سرگردانی، چیزی به دنبال ندارد؛ خطیب، ج 2، ص 27.

1. حملات خونبار به زائران، نوحه خوانان و عزاداران امام حسین علیه السلام

بربهاری حنبلی، زیارت قبور اولیای خدا را منع کرد و برخلاف سلف خود، احمد ابن حنبل که فضایل اشک ریختن بر امام حسین علیه السلام را در آثار خود آورده،(1) گریه و مرثیه خوانی بر امام حسین علیه السلام و زیارت او را قدغن کرد و به کشتن نوحه خوانان پرداخت.(2) وی هرکس را که با آرا و عقاید او مخالفت می ورزید، تکفیر می کرد(3) و یاران خود را وامی داشت با خشونت با مردم رفتار کنند. آنها خانه های مردم را غارت می کردند، مزاحم کارهای افراد می شدند و هرکس سخنانشان را نمی پذیرفت، تهدید می کردند و حتی می کشتند. وی با توجه به دشمنی هایی که با اهل بیت علیهم السلام داشت، هواداران خود را تشویق به کشتن عزاداران امام حسین علیه السلام می کرد.(4) به همین علت، شیعیان در ابتدای قرن چهارم از بیم آزار حنابله بربهاریه، یا در خانه رؤسا یا مخفیانه به سوگواری برای اهل بیت علیهم السلام می پرداختند. البته غالب فرقه های اهل تسنن با برگزاری مراسم مذهبی شیعه، مخالفتی نداشتند. ولی حنابله هوادار بربهاری، با برگزاری مراسم مذهبی شیعه به شدت مخالفت می کردند و با دیگر مسلمانان نیز بر سر این موضوع اختلاف و درگیری داشتند.(5)

ص:249


1- (1) فضائل الصحابه لابن حنبل، ج 2، ص 675، ح 1154. درباره گریه و اشک پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر شهدا نظیر حمزه رک: احمدبن حنبل، مسند احمد، بیروت، دارالمعرفة، 1406 ق، ج 2، ص 84.
2- (2) الأعلام، ج 2، صص 175 و 201. جواز و فضیلت یاد کردن از شهدا و نوحه خوانی برای آنها در کتاب های معتبر اهل تسنن آمده؛ از جمله حاکم نیشابوری در مستدرک آورده است: «پس از اینکه زنان مدینه در شهادت حمزه سیدالشهدا به روضه خوانی و شیون پرداختند، از آن زمان تا زمان من حاکم (قرن 5)، هرکس که از دنیا می رود، آنها به جای خواندن نوحه برای او، برای حضرت حمزه نوحه می خوانند».
3- (3) البدء والتاریخ، ج 5، صص 148 و 150.
4- (4) ر. ک: طبقات الحنابله، ابن ابی یعلی، ج 2، ص 40؛ تجارب الأمم، ج 5، ص 413.
5- (5) مخالفت حنابله نمی توانست به غیر از بغداد، در جاهای دیگر مانع عمده ای برای برگزاری مراسم مذهبی شیعه باشد. شیعه در قرن چهارم هجری، محمد رضا زارع خورمیزی، ص 474.

بربهاری همچنین در ماجرای تخریب مسجد بَراثا که مورد علاقه انبوه شیعیان بغداد بود، دست داشت.(1) این مسجد به تحریک حنابله و به دستور مقتدر عباسی با خاک یکسان شد و زمین آنجا به فتوای بربهاری به گورستان تبدیل گردید.(2) بعدها حکم دستگیری بربهاری، به دلیل مخالفت با عقاید اسلامی، نظیر صحت زیارت بزرگان دین صادر شد. «بربهاری» خود را مخفی کرد تا اینکه با جمعی از یارانش دستگیر و به بصره تبعید شد.(3) سپس وی در زمان راضی (322 ه. ق)، سال 323 ه. ق، با یاران خود به بغداد برگشت. راضی از جریان مطلع شد و به رئیس شرطه دستور داد در بغداد، از یاران بربهاری، نباید دو نفر در یک جا جمع شوند. بدر خرشنی (صاحب شرطه) گروهی از پیروان او را به زندان افکند و خود بربهاری متواری شد.(4) «ابوعلی مسکویه» می نویسد:

علت این اقدام این بود که بربهاری و پیروانش پیوسته فتنه انگیزی می کردند. درباره این گروه از طرف خلیفه الراضی توقیعی صادر شد. ابن مسکویه، متن توقیع خلیفه الراضی بالله را چنین روایت می کند:

«وقد تأمل امیرالمؤمنین امر جماعتکم... فمن ذلک... نسبکم شیعة اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وسلم الی الکفر والضلال وارصادهم بالمکاره فی الطرقات والمحال... وانکارکم زیارة قبور الائمة صلوات الله علیهم وتشنیعکم علی زوارها بالابتداع...» خلیفه در توقیع خود، اعمال و معتقدات اتباع بربهاری را از قبیل اینکه شیعیان، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را به کفر و ضلالت نسبت داده و زیارت قبور امامان علیهم السلام را انکار کرده اند، ذکر نموده و به سختی بر آن تاخته است و تهدید کرده است که هرگاه دست از کارهای خویش برندارند، گردنشان را خواهد زد و خانه و محله های آنها را به آتش خواهد کشید.(5)

ص:250


1- (1) یکی از وجوه تقدس مسجد براثا نزد شیعیان این بود که بنا بر روایات موجود، امام علی علیه السلام در آنجا توقفی داشتند و پیش از رفتن به جنگ خوارج، در آنجا غسل کردند؛ معجم البلدان، ج 1، ص 363؛ ر. ک: اطلس شیعه، ص 377.
2- (2) المنتظم، ابن جوزی، ج 4، صص 5-14؛ تاریخ بغداد، خطیب، ج 1، ص 109.
3- (3) البدایة والنهایة، ج 11، ص 172.
4- (4) تاریخ طبری، ج 11، صص 290 و 294.
5- (5) تجارب الأمم، ج 5، ص 414.

اما به هر حال فعالیت های افراطی آنها، در فضای غوغاسالارانه بغداد آن روز، گسترش یافت و موارد زیادی از کشتارهای جمعی شیعه و ایذاء دیگر فرقه های تسنن، نظیر شافعیه را را رقم زد.(1) ابن جوزی در تاریخ خود، در حوادث سال 323 ه. ق تحت عنوان فتنه حنابله در بغداد نوشته است: در این سال (323 ه. ق) کار حنبلی ها در بغداد بالا گرفت و قدرتی پیدا کردند. بدر خرشنی، صاحب شرطه، در دهم جمادی الاخری دستور داد تا در دو طرف جسر بغداد ندا کردند که از اصحاب بربهاری حنبلی، دو نفر نباید با هم باشند(2) و حق ندارند در خصوص مذهب خود مناظره کنند. امام جماعتشان باید در نماز صبح، مغرب و عشاء «بسم الله» را بلند و آشکارا بگوید. ولی این اقدام صاحب شرطه مفید واقع نشد. بلکه فتنه جویی یاران بربهاری فزونی گرفت.

فتنه انگیزان بربهاریه در یکی از این