سرشناسه:میلانی ، حسن ، 1338 -
عنوان و نام پدیدآور:چرا مرا آفریدند؟/ حسین میلانی .
مشخصات نشر:قم: حضرت معصومه (س) ، 1384 .
مشخصات ظاهری:118 ص.
شابک: 14000 ریال (شومیز) : 964-6197-72-8 ؛ 18000 ریال (شومیز) : چاپ دوم : 964-6197-10-8 ؛ 18000 ریال (گالینگور)
وضعیت فهرست نویسی:برون سپاری.
یادداشت: پشت جلد به انگلیسی: Hassan Milani why created me?
یادداشت: چاپ دوم: 1386.
یادداشت:عنوان دیگر: چرا مرا آفریدید؟
یادداشت:کتابنامه.
عنوان روی جلد:چرا مرا آفریدید؟
موضوع: شناخت (فلسفه)
رده بندی کنگره: BD168 /ف2 م92 1384
رده بندی دیویی: 121
شماره کتابشناسی ملی:1018063
ص: 1
سلام بر تو
ای کعبه سپید توحید
ای چشمه نور در وادی ظلمات
ای تنهاترین تنها
چرا مرا آفریدند؟!
حسن میلانی
سلام بر تو
که سینه ات سینای اسرار معرفت اله
نگاه هوش ربایت بارش رحمت حق
درخشش صیقل شمشیرت صاعقه انتقام مالک جان
بیرق بلندت نشان حکمت و هدایت
زبان گویایت لسان خدا
بیان دل نشین و شوق آفرینت کلام پروردگار
طلوع رخسار مانده در حجابت غایت آرزوی عارفان است
سلام بر تو
سلام بر تو که:
تنها تویی جواب تمام سؤال ها
بخش اول: شناخت بهترین
معنای کمال، و شناخت برترین لذت و سرور
تجلی اوج هدایت در رساترین کلام
چرا اراده و اختیار؟!
چرا عبادت و بندگی؟!
خلق را جز برای رحمت نیافریدند
دنیا برتر است یا بهشت؟
مقام شرافت انسانی
چرا رنج و بلا و گرفتاری؟!
ص: 1
بخش دوم: پاسخ گوی مهربان
بی توجهی به مالک حقیقی
چه زود پاسخ می گوید
نگرانی و تشویش چرا؟!
چرا پاسخ نمی دهد؟
چگونه خدا را بخوانیم؟!
بخش سوم: کدام مهربان تر است و حکیم تر؟
عافیت بخواه نه بلا
تو همانی که می خواهم!
این گونه حل می شود
راه را گم نکنیم
بندگی شیاطین و انجام امور شگفت
وقتی امام معصوم را کنار می زنند
بخش چهارم: چرا همه را یکسان نیافریدند
لطف است نه عدل
روز قیامت معلوم خواهد شد
عمل ناقص و ثواب کامل
بخش پنجم: سؤالات شیطان
1 . چرا مرا آفریدند؟
2 . چرا مرا به معرفت و طاعت تکلیف نمودند؟
3 . چرا مرا به سجود بر آدم امر کردند؟
4 . چرا مرا لعنت کرده، از بهشت راندند؟
5 . چرا مرا به بهشت راه دادند؟!
6 . چرا مرا بر فرزندان آدم مسلط کردند؟!
7 . چرا وقتی که مهلت خواستم مهلتم دادند؟!
بخش ششم: آخرت نه دنیا
پاورقی ها
ص: 2
راستی اگر سفرای الهی نبودند ما چه می کردیم و در بین دریای اندیشه های متناقض و حیرت فزا سؤالات بی انتهای خویش را نزد کدامین کس می بردیم که همچون خود ما اسیر جهالت ها و اوهام و خیالات و بافته های فکر و اندیشه خود نباشد؟! مگر نه این است که می بینیم حتی نوابغ متفکرین بشر در روشن ترین مسائل نزد پیروان ادیان مانند دنیا، آخرت، انسان، ثروت، حکومت، عبادت و... پیوسته در دو طرف کاملا نقیض و متضاد بوده اند تا آن جا که یکی حتی زندگی و وجود خویش را بهترین چیز، و دیگری آن را بدترین چیز می شمارد!!
به راستی چه ظلمی بزرگ و نابخشودنی است که بشر با وجود تعالیم و هدایت های معلمان آسمانی، خدای ناخواسته حتی گوشه چشمی به دیگران داشته باشد و البته به جرم این ستمی که فراتر از آن ستمی نباشد در عمل و باور خود دچار سرگشتگی و حیرت و الحاد و تشبیه و جبر و وحدت وجود و ناامیدی و افسردگی و هزاران فساد دیگر گردد.
امیدواریم نوشته حاضر بیدارباش و زنگ خطری باشد برای جهان در غفلت فرو رفته، و نسل خود گم کرده که راه و پناه خود را بیابند و از بیدای شقاوت و جهالت کوچ کرده در منزل گاه امن و آرامش و امید و روشنایی و سعادت ابدی بار اندازند؛ و تأمل در مضامین آن بازماندگان این قافله بزرگ را از چنگ دزدان راه رهانیده، با کاروان سالار پیوند دهد تا زلال علم را از سرچشمه اش بنوشند، و در پرتو شناخت صحیح خود و حقایق و واقعیت های پیرامون خویش تلخی های زندگی را به شهد اُنس و مناجات و قرب و هم نشینی با او مبدل سازند.
قم، حسن میلانی، Milani_Qom@yahoo.com
بهار 83
این همه رنج و گرفتاری چرا؟!
معنای کمال، و شناخت برترین لذت و سرور
تجلی اوج هدایت در رساترین کلام
چرا اراده و اختیار؟!
خلق را جز برای رحمت نیافریدند
دنیا برتر است یا بهشت؟
مقام شرافت انسانی
چرا رنج و بلا و گرفتاری؟!
در بهارترین بهار، تندبادهای زهرآگین کویر می وزد. در آرام ترین ساحل، کوبنده ترین امواج بر سرمان می تازد. در نوش ترین لحظات، نیش ترین آفات بلای جانمان می شود. در نازترین بستر، هولانگیزترین
ص: 3
کابوس ها و دردناک ترین شلاق ها عذاب جسم و جانمان می شود... اما کدام بهار؟ کدامین ساحل؟ چه لحظاتی؟ کجا بستری؟!
در آغوش رحمت خداوند! در ساحل لطف و عنایت إلهی! در سایه مهر و عطوفت بی منتهای پروردگار!
و کدامین بادها؟ موج ها؟ نیش ها؟ کابوس ها و تازیانه ها؟
زحمت ها و رنج ها، دردها و شکنج ها، مصیبت ها و اندوه ها، گرفتاری ها و بیماری ها، غربت ها و شکست ها، تیرگی ها و تباهی ها، جنگ ها و آشوب ها، فقدان ها و حرمان ها...
مگر نه این است که خداوند متعال نه تنها مهربان، بلکه مهربان ترین مهربانان است؟! پس چرا ما را تا این حد گرفتار رنج ها، دردها، بیماری ها و ستم ها خلق کرده است؟! اصلا چرا ما را آفرید؟ و حال که آفرید چرا به انواع شدائد و مشقت ها مبتلایمان فرمود؟! او که واقعا مهربان است و حکیم و قادر مطلق به گونه ای که هر چه بخواهد انجام می دهد و هیچ مانعی بر سر راه اراده و مشیت او قرار ندارد، آیا نمی توانست بندگان خود را بدون درافکندن به مشکلات و امتحانات، غرق در انواع سرور و نعمت های ابدی بهشتی بیافریند و مانع وقوع هر گونه ظلم و ستم و حق کشی و بی عدالتی و جنگ و جنایت و کفر و نافرمانی گردد؟!
همو چرا شیطان را آفرید؟! چرا به او قدرت و تسلط داد؟! چرا به او مهلت و فرصت داد؟
فرود آوردن انسان از بهشت، و اسیر کردن او به فقر و مرض و جنگ و سایر صحنه های پر رنج و شکنج دنیا، و پس از آن عذاب ابدی و دردناک دوزخ چه حکمتی دارد؟!
برای یافتن پاسخ شایسته این پرسش ها باید اول ببینیم معنای واقعی کمال و خوبی و لذت و سرور کدام است، و نیز ماهیت فعل خداوند و آن چه در مورد بندگانش انجام داده است چیست؟!
چنانچه در این مورد تأملی درخور داشته باشیم می یابیم که: برترین لذت و بالاترین سرور و بهجت که هیچ لذتی به پایه آن نمی رسد احساس دارا بودن شرافت نفسانی، و رسیدن به نعمتی است که پاداش عمل خود انسان بوده و در نتیجه ابراز لیاقت و شایستگی خویش بدان رسیده باشد.
از طرف دیگر به روشنی می یابیم که واژه کمال تنها و تنها در صورتی دارای معنا و مفهوم می شود که موجودی به اختیار خویش عملی نیکو و شایسته انجام دهد، و گرنه بدون وجود اختیار و اراده و تصمیم گیری آزادانه ، شرافت و کمال و فضیلت واژه هایی بی معنا خواهند بود. لذا از نظرگاه عقل، هرگز یک کوه در مقابل یک سنگریزه نمی تواند به بزرگی خود افتخار کند که من از تو بزرگترم و تو از من کوچکتر، نه بزرگی کوه برای او موجب کمال و افتخار است، و نه کوچکی سنگریزه موجب نقص و سرزنش آن، چه این که هیچ یک از آن دو بزرگی و کوچکی شان به اختیار خودشان نیست تا بتوان بر اساس آن یکی را مورد مدح و ثنا و تحسین و دیگری را مورد توبیخ و سرزنش قرار داد. نیز می بینیم هرگز کسی یک دستگاه کامپیوتر را و لو هر چه هم دقیق باشد نستوده است، بلکه اگر مدح و ستایشی در کار و به جا باشد تنها از آن کسی است که با تحمل مشقت و رنج، و به اراده و اختیار و زحمت خویش آن را ساخته است.
اگر کسی در پی کار و کوشش خود مالی بدست آورد و آن را در موارد شایسته و مناسب انفاق کند بدون تردید شخص او به جهت کاری که انجام داده است در خور ستایش است، و اگر کسی به قدرت و
ص: 4
اختیار خویش دزدی و ستم و تباهی کند به علت اعمال ناشایسته و نکوهیده خود در خور سرزنش خواهد بود.
بنابراین "کمال" که البته درخور مدح و شایسته ستایش و موجب افتخار است تنها آن چیزی است که بر اساس اختیار و انتخاب و مبارزه به دست می آید. و عیب و نقص هم که موجب نکوهش و سرزنش می باشد آن چیزی است که به اراده و اختیار حاصل می شود.
به عبارت دیگر آراسته بودن به کمالات و فضایل که دارای حسن ذاتی بوده و محبوب هر عاقلی می باشد، متوقف بر وجود اختیار و وجود دو راه مخالف هم است. و "اختیار" و "انتخاب" تنها در صورتی امکان دارد و موضوعیت پیدا می کند که دو راه خیر و شر در کار باشد و اگر برای حرکت و عمل یک راه بیش تر وجود نداشته باشد وجود اختیار محال خواهد بود، و در نتیجه تحصیل هیچ گونه کمالی برای احدی امکان پذیر نبود و راه ابراز شایستگی و استحقاق مدح و تحسین بر همگان بسته می شد.
این جاست که حسن و نیکویی "امر" و "نهی" _ یعنی واداشتن به خوبی ها و برکنار داشتن از زشتی ها _ نیز ظاهر می شود. واین عینا همان چیزی است که خداوند متعال به بندگان عطا فرموده است، یعنی آن چه در واقع مورد اعطای الهی قرار گرفته است وجود مخلوق و قدرت و اختیار و هدایت و راهنمایی اوست، تا بدین وسیله بنده راه کمال و فضیلت را بپیماید و در خور مدح و ستایش، و مستحق ثواب و نعمت های بی پایان و ابدی گردد.
فرض کنید شخصی حکیم و هم ثروتمند که هیچ گونه فقر و احتیاجی ندارد، دارای خدمت گزاران و دوستان و حیوانات و باغ ها و اموال زیادی است، و هیچ بخل و حسدی هم ندارد و تمامی امکانات مادی را برای همه کسان و حتی حیوانات خویش بدون هیچ چشم داشتی فراهم کرده، و همه آن ها در کمال آسایش به طور یکسان از نعمت های مادی او بهره مندند و به حیات خویش ادامه می دهند. در این میان فرزندی دارد که به او علاقه و محبت شدیدی داشته، او را فرا می خواند و به او می گوید: بدان که فراتر از این نعمت های مادی که این ها بدان مشغولند، شرفی هست و فضیلتی، و کرامتی هست و معنویتی، اینک من دوست دارم تو دارای بهترین صفات کمال و اخلاق پسندیده باشی، و بر دقایق علوم و معارف و فضایل و کمالات دست یابی، و با عزم اراده و اختیار خویش راهی را بپیمایی که در خور اعجاب و تحسین و شگفتی همگان، و فراترین درجات لذت و سرور خودت گردد، لذا راه را برای تو بیان می کنم و در مقابل زحمت و کوشش تو پاداشی عطا می کنم که هرگز کسی خیال آن را نکرده باشد، و البته چون خواهان سعادت توام هر گاه راه کژی و نادرستی بپیمایی تو را به شدت مؤاخذه، و در صورت لزوم تنبیه خواهم کرد، و این ها همه برای توست، حتی تنبیه تو هم به خاطر توست که مبادا از خوشبختی خود و نیل به لذتِ داشتن کمالات غافل شده، به فساد و نادرستی میل کنی، و گرنه مرا نه از طاعت تو سودی است و نه از عصیان تو ضرری.
حال آیا در این مثال مراتب احسان، نیکی، محبت و خیراندیشی شخص مذکور نسبت به چه کسی بیش تر است؟ آیا نسبت به آنان که بین ایشان و حیوانات هیچ فرقی نگذاشته است؟ یا نسبت به فرزند خویش که همه امکانات را برای ترقی و کسب فضیلت و افتخار او فراهم کرده و او را از تاریکی جهالت به نور علم و معرفت، و از بیهودگی جبر و حیوانیت به کمال اراده و انتخاب رسانده است؟ و حتی بر خلاف میل خود در صورت روی آوردن او به فساد، تنها و تنها برای مصلحت خود او، وی را مورد توبیخ و تنبیه قرار داده است؟
ص: 5
و البته باید توجه داشت که قرار دادن عذاب و توبیخ در مقابل زشتی ها و فسادها باید امری واقعی و حقیقی باشد نه صوری و ظاهری، چه اینکه صوری و ظاهری بودن آن مخالف با اصل حکمت قرار دادن آن بوده، و فائده و نتیجه آن را از بین می برد، چنانکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره عذاب دوزخ به آستان الهی عرضه می دارند:
و لکن تو _ که اسمایت مقدس است _ سوگند یاد فرموده ای که آتش دوزخ را از کافران جن و انس پر نموده و معاندین را برای ابد در آن معذب بداری.(1)
آری اگر این حکمت و مصلحت، در آفریدن دوزخ و قرار دادن عذاب و عقاب در کار نبود، کمال رحمت و رأفت خداوندی چگونه اقتضا می کرد که بندگان خود را عذاب فرماید؟! امیرالمؤمنین علیه السلام در این مورد نیز عرضه می دارند:
و به طور حتم و یقین و قاطعانه می گویم: اگر این نبود که حکم نموده ای به اینکه منکران خود را معذب داری، و حتم فرموده ای که دشمنان معاند خویش را به عذاب ابدی گرفتار نمایی، تمامی دوزخ را سرد و سلامت قرار می دادی، و احدی را در آن سکنا و اقامت نبود.(2)
بالاترین کمال مخلوق، نه تنها احراز مقام عزت عبودیت و تکیه زدن بر مسند منیع بندگی در مقابل ذاتی است که واقعا شایسته پرستش و دوست داشتن است(3) بلکه واضح است که سرکشی در مقابل چنین موجودی کمال عقل گریزی بلکه عین بندگی ضد ارزش ها و آلودگی ها است و لو اینکه اسیران هوا و هوس خود را حرّ و آزاده بشمارند ولی در نزد آزادگان عاقل این غفلت و غرور ایشان خود عیبی دیگر از عیوب آنان است که از همان هم بی خبرند!
خلاصه اینکه انسان یا باید دل بسته خوبی ها و بنده خدا باشد، و یا اینکه بنده زشتی ها و هوس ها و آلودگی ها، و راه سومی وجود ندارد که کسی خیال کند هم آزاد است و هم بر غیر طریق خدا!(4)
ص: 6
تمامی اسرار آفرینش انسان، اختیار، تکلیف، بهشت، دوزخ، لذت ها و رنج ها به گونه ای کاملا مرتبط با هم که جای هیچ گونه ابهام و سؤالی در مورد خود باقی نمی گذارد در سخنی کوتاه و جامع چنین بیان شده است که:
إنه اتصل بأمیر المؤمنین علیه السلام أن قوما من أصحابه خاضوا فی التعدیل والتجویر فخرج حتی صعد المنبر، وحمد اللّه وأثنی علیه، ثم قال: أیها الناس! إن اللّه تبارک وتعالی لما خلق خلقه أراد أن یکونوا علی آداب رفیعة وأخلاق شریفة، فعلم أنهم لم یکونوا کذلک إلا بأن یعرّفهم ما لهم وما علیهم، والتعریف لا یکون إلا بالامر والنهی، والامر والنهی لا یجتمعان إلا بالوعد والوعید، والوعد لا یکون إلا بالترغیب، والوعید لا یکون إلا بالترهیب، والترغیب لا یکون إلا بما تشتهیه أنفسهم وتلذ أعینهم، والترهیب لا یکون إلا بضد ذلک. ثم خلقهم فی داره وأراهم طرفا من اللذات لیستدلوا به علی ما ورائهم من اللذات الخالصة التی لا یشوبها ألم، ألا وهی الجنة؛ وأراهم طرفا من الالام لیستدلوا به علی ما ورائهم من الالام الخالصة التی لا یشوبها لذة، ألا وهی النار؛ فمن أجل ذلک ترون نعیم الدنیا مخلوطا بمحنها، وسرورها ممزوجا بکدرها وغمومها.(1)
به امیرالمؤمنین علیه السلام خبر رسید که گروهی از اصحاب ایشان در مسأله عدل و ظلم فرو رفته اند، پس حضرت تشریف آورده بر منبر بالا رفتند حمد الهی را به جای آورده و ثنای او گفتند پس فرمودند:
ای مردم همانا خداوند تبارک و تعالی آن گاه که خلق خود را آفرید خواست که ایشان دارای آداب متعالی و اخلاق شریف و ستوده باشند، پس دانست که ایشان چنان نمی شوند مگر اینکه آن چه را به سود و زیانشان است به آنها بشناساند، و شناساندن نمی باشد مگر به امر و نهی، و امر و نهی سودی نبخشد مگر به وعد و وعید، و وعده نیست مگر به آنچه که نفس های ایشان آن را دوست دارد و دیدگان ایشان از دیدن آن لذت می برد، و ترساندن نمی باشد مگر به ضد آن. پس ایشان را بر خوان نعمت خویش فرا خواند، و مقداری از لذات را به ایشان ارائه داد تا از چشیدن آن به لذات خالصی که در انتظار ایشان است که هیچ رنجی با آن آمیخته نیست پی ببرند، بدانید که آن بهشت است. و نیز مقداری از رنج ها را به ایشان ارائه داد تا از دیدن آن به شکنجه هایی که ماورای ایشان وجود دارد و هیچ لذتی با آن آمیخته نیست آگاه شوند. بدانید که آن دوزخ است. پس از این جهت است که می بینید نعمت دنیا با رنج های آن مخلوط است، و سرور آن با کدورت ها و غم های آن ممزوج می باشد.
سخن کوتاه و شگرف فوق اشاره دارد که:
1 . هدف از آفرینش انسان رسیدن او به آداب و کمالاتی است که دارابودن چنین چیزی برای او به خودی خود مطلوب بوده و موجب بالاترین لذت ها برای اوست، و قبلا توضیح دادیم که هیچ لذت و نعمتی هم به پایه بهره وری از نعمتی که پاداش عمل اختیاری و شرافت نفسانی باشد نمی رسد.
2 . رسیدن به این هدف اصیل و والا، بدون وجود "اختیار" و آگاهی از دو راه "خیر و شر" ممکن نیست.
ص: 7
3 . امری که بدون وعده پاداش، و نهیی که بدون وعید تنبیه و عذاب باشد بیهوده است. و خداوند متعال پاداش های خود را ابدی و بدون کدورت، و عذاب های خود را نیز سخت و شدید قرار داده است تا اینکه تشویق به خوبی ها و بازداشتن از بدی ها دارای تأثیر به سزا باشد.
4 . دعوت به لذت ها و عذاب هایی که انسان نمونه آن را نچشیده و معنای آن را نداند ممکن نیست.
5 . کمال زیبایی آخرت، و نهایت سرور و کامیابی از لذات و نعمت های آن تنها در صورتی حاصل می شود که دنیای آمیخته به امتحان و ابتلا مقدمه آن واقع شود و انسان در نتیجه شایستگی و ابراز لیاقت خود به آن دست یابد. در غیر این صورت هرگز لذت و سرور بهره وری از نعمت های آن به درجه کمال نخواهد بود.
امام سجاد علیه السلام نیز در کلامی کوتاه و زیبا به برتری مقام مخلوق دارای قدرت و اختیار و تکلیف بر غیر آن اشاره نموده، می فرمایند:
سپاس و ستایش خداوندی راست که اگر بندگانش را از شناخت حمد و سپاس بر نعمت های پیوسته و آشکار خود محروم می داشت در نعمت و رزق او تصرف می کردند و شکر و سپاس او را به جای نمی آوردند، و اگر چنین می شدند از حدود انسانیت تا حد حیوانیت فرو می رفتند، و همان گونه می شدند که خداوند متعال در کتاب خود توصیف نموده و می فرماید: "ایشان نیستند مگر مانند حیوانات، بلکه از آن هم پست ترند".(1)
آیا اگر موجودات جهان آفرینش منحصر بود به انبوهی از کوه ها و صحراها و دریاها و جنگل ها، اصل خلقت و آفرینش امری کاملا بی معنا و بیهوده نبود؟!(2)
و اگر گلّه ای از حیوانات هم به آن افزوده می شد، بهترین نظام و کمال در آن جاری شده بود؟! و اگر انسان بدون اراده و اختیار و نیروی انتخاب خوب و بد آفریده می شد موجودی خارج از گلّه حیوانات محسوب می شد؟
آیا بالاترین عطیه الهی عقل و اختیار و آزادی و حریت انتخاب نیست؟! و آیا تنها وجود نیروی رسیدن به فضائل نفسانی و ارادی _ که آن هم فرع وجود دو راه خوبی و بدی، و خیر و شر می باشد _ نیست که هدف از خلقت را به کمال می رساند، و راه رسیدن به برترین لذت ها یعنی لذت احساس شرافت انسانی و کمال اختیاری را برای ما هموار می سازد؟ پس باید اعتراض را متوجه خودمان کنیم که چرا بالاترین نعمت الهی را مهمل گذاشته، و راه تباهی و فساد را می پیماییم، نه خداوندی که استعداد کمال را
ص: 8
به ما عنایت فرموده، و زمینه را برای تنعم کامل و رسیدن ما به بالاترین درجات عیش و لذت و سرور ابدی و جاودانی فراهم آورده است.
اگر به شخص عاقلی کارد بُرنده ای بدهند تا در رفع نیازهای خود از آن استفاده کند و در مقابل حیوانات درنده از خود دفاع نماید ولی او به وسیله آن قلب خود را بشکافد روشن است که اعتراض و توبیخ متوجه کسی نیست که نیاز او را رفع کرده، بلکه اشکال به خود او وارد است که عقل خویش را مهمل گذاشته و از وسیله ای که می تواند از آن به خوبی استفاده کند بهره صحیح نبرده است.
چقدر کوته بینی و کم همتی بلکه بی عقلی است که انسان راضی باشد از نعمت اختیار و تکلیف محروم باشد، و وجود بدون اختیار و حریت عمل را بر عطیه عقل و آزادی و انتخاب ترجیح دهد، و از منازل و مقامات و لذاتی که رسیدن به آن ها جز با اختیار و انتخاب ممکن نیست _ بلکه محال ذاتی می باشد _ چشم بپوشد، و به جای آن که برای داشتن این نعمت پیوسته خداوند را شکرگزار باشد و از آن در راه رسیدن به کمال استفاده کند، آرزو کند که ای کاش چون حیوانات، بدون شعور و اراده و اختیار بوده، و از بالاترین نعمت ها که لذت و سرور بهره وری از پاداش جاویدان عمل اختیاری و آزادانه است محروم می ماند! امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
سپاس خداوندی را که خوبی ها و نیکویی های خلق را برای ما اختیار فرمود، و روزی های پاک و گوارا را به ما ارزانی داشت، و فضیلت فرمانروایی بر خلق را برای ما قرار داد، پس تمامی آفریده های او به قدرت الهی مطیع مایند، و به عزت او به طاعت ما سر سپرده اند.(1)
برترین لذت و سرور، در احساس کمال و یافتن لیاقت و شایستگی است. و لذیذترین نعمت، پاداش عمل نیکو می باشد، و استفاده از نعمتی که با احساس حقارت و ذلت باشد عذاب و شکنجه است نه نعمت، و حتی بهره وری از نعمتی که با منت و احساس حقارت هم همراه نباشد دارای آن لذت و سروری نیست که پاداش عمل اختیاری به همراه خود دارد.
پس این ادعا که: "اگر خداوند می خواست نعمت دهد و رحمت کند، چرا این همه رنج و گرفتاری آفرید و بهتر بود که از همان ابتدا بشر را غرق در ناز و نعمت می آفرید" توهّمی نادرست و اندیشه ای باطل و سؤالی نابجاست، چه اینکه معلوم شد کمال حقیقی، تنها کمال اختیاری و ارادی بوده، و فراترین نعمت نعمتی است که در نتیجه استحقاق و تحمل آلام به دست آید. و استحقاق مدح و ثواب، هرگز بدون اختیار و تحمل زحمت و بلا تحقق پیدا نمی کند. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
اگر بگویند: چرا خداوند متعال انسان را معصوم و در امان از بدی ها و گناهان نیافرید تا اینکه دیگر نیازی نباشد که ایشان را در آتش سختی ها و مکاره بسوزاند؟! گفته می شود: در این صورت دیگر در مقابل کارهای نیکویی که انجام می داد قابل ستایش و تقدیر نبوده و استحقاق و شایستگی پاداش بر آن ها را نداشت.
اگر بگویند: در صورتی که غرق در نعمت ها و لذت ها می بود، دیگر چه ضرری داشت که مورد تقدیر و ستایش بر خوبی ها نبوده و استحقاق ثواب و پاداش نداشته باشد؟! به ایشان گفته می شود: به انسانی آزاده که دارای جسم و عقل صحیح باشد عرضه بدارید که در ناز و نعمت بنشیند و بدون استحقاق و زحمتی که به خود بدهد تمام احتیاجاتش برآورده گردد، آیا بزرگواری و کرامت انسانی او چنین مطلبی را خواهد پذیرفت و تن به چنین کاری خواهد داد؟ خیر، بلکه خواهید دید که او به داشتن اندک چیزی که با سعی و کوشش خود بدان دست یابد بسیار خوشحال تر و شادمان تر از چیز فراوانی
ص: 9
است که بدون استحقاق به او انفاق کنند. نعمت های آخرت نیز چنین است که کمال و لذت و گوارایی آن برای اهلش در صورتی است که با سعی و کوشش و استحقاق و شایستگی بدان رسند. پس نعمت های خداوند بر انسان از این جهت چندین برابر است که ثواب های جزیل و پاداش های بی پایان الهی در مقابل سعی و کوشش او در این دنیا برایش آماده گشته است، و او را در میدان و مسیری قرار داده اند که با سعی و استحقاق به آن ها برسد، و سرور لذتی که از آن برایش حاصل می شود کامل باشد.(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به نقش والای وجود اختیار و ابتلا در نظام آفرینش اشاره فرموده، حتی درباره انبیا و برگزیدگان الهی می فرمایند:
اگر خداوند متعال می خواست همراه با بعثت انبیا گنج های زر و معادن طلا را بر ایشان بگشاید، و به آنان باغ و بستان ها عطا کند، و پرندگان آسمان و وحوش زمین را به طاعت و تسخیرشان محشور دارد انجام می داد، و لکن اگر این کار را می کرد ابتلا و امتحان از میان می رفت، و جزا و پاداش اهل سختی ها و ابتلائات، و امتحانات گرفتاران و کسانی که شایسته آن بودند لازم نمی گشت، و اهل ایمان مستحق ثواب نیکوکاران نمی شدند، و اسم ها معانی خود را از دست داده پوچ و بیهوده می گشتند... لکن خداوند سبحانه می خواست که پیروی از پیامبران، و تصدیق به کتاب هایش، و خشوع در مقابل او، و خضوع در ازای فرمانش، و تسلیم شدن به طاعتش اموری خاص برای خود او، و خالص از هر شائبه ای باشد چرا که هر چه گرفتاری و امتحان بزرگ تر باشد، ثواب و پاداش نیکوتر و شیرین تر و گواراتر خواهد بود.(2)
نیز در باره عظمت اجر و پاداش اعمال اختیاری می فرمایند:
ص: 10
خداوند چون دید که چگونه در راه محبت او بر آزارها صبر کردند و از خوف او دشواری ها را تحمل نمودند، ایشان را از تنگنای دشواری ها رهانید، و احترام و بزرگداشت خداوندی ایشان را به جاهایی رسانید که خیال آن را هم در سر نمی پروراندند!(1)
زندیقی از امام صادق علیه السلام پرسید:
بفرمایید که چرا خداوند عزوجل با اینکه قدرت هم داشت تمامی خلق را أهل توحید و اطاعت نیافرید؟!
امام علیه السلام فرمودند:
اگر ایشان را مطیع خلق می فرمود دیگر ثواب و پاداشی نداشتند چرا که در این صورت دیگر طاعت فعل ایشان نبود، و بهشت و دوزخی در کار نمی ماند، بلکه او خلق خود را آفریده به طاعت خود امر نمود، و از معصیت و نافرمانی خویش نهی فرمود، و به واسطه پیامبران خود حجت را بر ایشان تمام نموده، و با فرستادن کتاب های خود عذر ایشان را قطع کرد تا اینکه خود ایشان باشند که اطاعت و یا معصیت و نافرمانی می نمایند، و به طاعت خود مستوجب ثواب، یا به نافرمانی خویش در خور عقاب او می گردند.(2)
امام رضا علیه السلام در تفسیر آیه: «ولو شاء ربک لامن من فی الارض کلهم جمیعا»(3)
: "اگر پروردگارت می خواست تمامی اهل زمین ایمان می آوردند" می فرمایند که خداوند متعال می فرماید:
و اگر چنان می نمودم دیگر در خور مدح و ستایش و ثواب من نبودند و حال اینکه من می خواهم ایشان با اختیار و عدم اجبار ایمان آورند تا بدین سبب استحقاق و شایستگی قرب و کرامت و بزرگداشت و حیات ابدی در بهشت جاویدان مرا بیابند.(4)
آری اگر هبوط به زمین واقع نمی شد و دنیا مقدمه آخرت نمی گردید و امتحان و تکلیفی در کار نبود و خداوند متعال به اعطای اختیار و اراده و قدرت انتخاب به بندگان خویش تفضل نمی فرمود انسان هرگز به افتخار و شرافت ایمان و عمل نیکو و نیل به مقام رضای خدای عزوجل از سایر مخلوقات ممتاز نمی شد و برای ابد از برترین لذت ها محروم می ماند.(5)
ص: 11
از امیرالموءمنین علیه السلام نقل شده است که:
نشستن در مسجد برای من از نشستن در بهشت بهتر است چرا که در بهشت رضا و خشنودی من است ولی در مسجد رضای پروردگار من.(1)
نیک می دانیم که پروردگار مهربان هرگز نیازی به دیگران نداشته و معرفت و عبادت بندگان او را سودی نمی دهد بلکه این خود بندگان هستند که از معرفت و عبادت خویش سود خواهند برد. امام مجتبی علیه السلام می فرمایند:
اگر خداوند متعال به لطف و رحمت خود شما را به انجام واجبات مکلف فرمود به جهت این نبود که به شما نیازمند باشد بلکه به جهت لطف و مهربانی خود _ که معبودی جز او نیست _ شما را مکلف فرمود تا اینکه بد و خوب شما از یکدیگر جدا شوند، و قلب ها و نهان های شما را بیازماید، و در راه دریافت رحمت او بر یکدیگر سبقت جسته و مقاماتتان در بهشت بالا رود.(2)
نیز روشن است که محبت ورزیدن به خوبی ها امری است که هم عقل، و هم نهاد و فطرت انسانی آن را اقتضا می کند لذا معرفت صحیح خداوند متعال و شناخت لطف و کرم و بزرگواری و حقیقت ربوبیت و پروردگاری او به خودی خود محبت و عبادت و کرنش در مقابل او را به دنبال خواهد داشت؛ و عبادت و بندگی وی، و پیوند با او نهایت سرافرازی و آزادگی بوده، بزرگ ترین ثروت و دارایی، و موجب خشنودی و رحمت و پاداش ابدی و بهره وری از نعمت های بی منتهای او نیز می باشد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
... خرج الحسین بن علی علیهماالسلام علی أصحابه فقال: أیها الناس إن اللّه جل ذکره ما خلق العباد إلا لعیرفوه، فإذا عرفوه عبدوه، فإذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه.(3)
حضرت حسین بن علی علیهماالسلام نزد اصحابشان آمده فرمودند: مردمان، همانا خداوند جل ذکره بندگان را نیافرید جز برای این که او را بشناسند، پس چون او را شناختند عبادتش خواهند کرد، و چون او را عبادت کنند، از پرستش غیر او بی نیاز خواهند شد.
از امام صادق علیه السلام پرسیدم: چرا خداوند متعال خلایق را بیافرید؟! فرمودند:
ص: 12
از امیرالموءمنین علیه السلام نقل شده است که:
نشستن در مسجد برای من از نشستن در بهشت بهتر است چرا که در بهشت رضا و خشنودی من است ولی در مسجد رضای پروردگار من.(1)
نیک می دانیم که پروردگار مهربان هرگز نیازی به دیگران نداشته و معرفت و عبادت بندگان او را سودی نمی دهد بلکه این خود بندگان هستند که از معرفت و عبادت خویش سود خواهند برد. امام مجتبی علیه السلام می فرمایند:
اگر خداوند متعال به لطف و رحمت خود شما را به انجام واجبات مکلف فرمود به جهت این نبود که به شما نیازمند باشد بلکه به جهت لطف و مهربانی خود _ که معبودی جز او نیست _ شما را مکلف فرمود تا اینکه بد و خوب شما از یکدیگر جدا شوند، و قلب ها و نهان های شما را بیازماید، و در راه دریافت رحمت او بر یکدیگر سبقت جسته و مقاماتتان در بهشت بالا رود.(2)
نیز روشن است که محبت ورزیدن به خوبی ها امری است که هم عقل، و هم نهاد و فطرت انسانی آن را اقتضا می کند لذا معرفت صحیح خداوند متعال و شناخت لطف و کرم و بزرگواری و حقیقت ربوبیت و پروردگاری او به خودی خود محبت و عبادت و کرنش در مقابل او را به دنبال خواهد داشت؛ و عبادت و بندگی وی، و پیوند با او نهایت سرافرازی و آزادگی بوده، بزرگ ترین ثروت و دارایی، و موجب خشنودی و رحمت و پاداش ابدی و بهره وری از نعمت های بی منتهای او نیز می باشد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
خرج الحسین بن علی علیهماالسلام علی أصحابه فقال: أیها الناس إن اللّه جل ذکره ما خلق العباد إلا لعیرفوه، فإذا عرفوه عبدوه، فإذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه.(3)
حضرت حسین بن علی علیهماالسلام نزد اصحابشان آمده فرمودند: مردمان، همانا خداوند جل ذکره بندگان را نیافرید جز برای این که او را بشناسند، پس چون او را شناختند عبادتش خواهند کرد، و چون او را عبادت کنند، از پرستش غیر او بی نیاز خواهند شد.
از امام صادق علیه السلام پرسیدم: چرا خداوند متعال خلایق را بیافرید؟! فرمودند:
ص: 13
همانا خداوند متعال خلقش را بیهوده نیافریده و ایشان را به خود وانگذاشته است، بلکه ایشان را برای نمایاندن قدرت خویش، و برای این که آنان را به طاعت خویش تکلیف فرماید تا مستوجب خشنودی و رحمت او گردند خلق نموده است. او ایشان را هرگز از این جهت خلق ننموده است که از آنان منفعتی ببرد و یا به واسطه ایشان زیان و ضرری را از خود دفع نماید، بلکه ایشان را آفریده است که به خود آن ها نفع رساند و آنان را به نعمت ابدی برساند.(1)
امام رضا علیه السلام می فرمایند:
خداوند هر چه را خواست مطابق مشیتش به وحدانیت خویش بیافرید تا حکمت و حقیقت ربوبیتش را بنمایاند.(2)
امام باقر علیه السلام می فرمایند که خداوند متعال به حضرت آدم علی نبینا وآله وعلیه السلام فرمود:
جن و انس را تنها برای عبادت خویش بیافریدم. بهشت را برای آنان که مرا عبادت کنند و طاعت من و پیامبران مرا به جای آورند، و دوزخ را برای اهل کفر و نافرمانی خود و پیامبرانم خلق نمودم. نه به تو نیازی داشتم و نه به فرزندانت، بلکه تو و ذریه ات را تنها برای این خلق نمودم که بیازمایم کدامین تان در زندگی و قبل از مرگ دارای اعمالی برتر و نیکوترید، پس ایشان را برای این آفریدم تا در بوته امتحان آسانی ها و سختی ها، و عافیت و بلا، و محرومیت و عطا قرارشان دهم، و منم خدای فرمان روای مقتدر.(3)
شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید:
خداوند که به خلایق نیازی نداشت و مجبور به آفرینش ایشان هم نبود، و بی هدفی از آفرینش نیز سزاوار او نیست، چرا ایشان را آفرید؟!
در پاسخ فرمودند:
ایشان را برای نمایاندن حکمت، و اجرای تدبیر خویش بیافرید.(4)
ص: 14
اینک با توجه به اینکه خداوند متعال هیچ گونه نیازی به دیگران نداشته، منزه از هر گونه عیب و نقص و بخل و جهل و نادانی است آیا از خلقت موجودات جز سود رساندن به ایشان و لطف و مهربانی کردن با آنان چه هدفی می تواند داشته باشد؟! قرآن کریم می فرماید:
«ولا یزالون مختلفین * إلا من رحم ربک ولذلک خلقهم».(1)
ایشان پیوسته در اختلافند مگر کسانی که رحمت پروردگارت ایشان را دریابد، و برای همین نیز ایشان را بیافرید.
از امام صادق علیه السلام درباره معنای این آیه: "جن و انس را جز برای عبادت خلق نکردم" پرسیدم، فرمودند:
ایشان را بیافرید تا به عبادت امرشان کند. و درباره این آیه پرسیدم: "پیوسته در اختلافند مگر آنان که خدایت رحمت کند و برای همین شان آفرید" فرمودند: ایشان را آفرید تا آن کنند که مستحق رحمت گردند و او رحمتشان کند.(2)
خداوند تعالی می فرماید:
«تبارک الذی بیده الملک وهو علی کل شیء قدیر. الذی خلق الموت والحیاة لیبلوکم أیکم أحسن عملا وهو العزیز الغفور».(3)
منت ستوده ای را باد که ملک و سلطنت به دست اوست و او بر هر کاری تواناست. او مرگ و حیات را بیافرید که بیازماید کدامین تان نیکوتر عمل می کنید، و اوست بزرگوار آمرزنده.
و می فرماید:
«إنا جعلنا ما علی الارض زینة لها لنبلوهم أیهم أحسن عملا».(4)
ما زمین را آراستیم تا ببینیم کدامین شان نیکوتر عمل می کنند.
و امام صادق علیه السلام در پاسخ کسی که می پرسد:
آیا خلق را برای رحمت آفرید یا عذاب؟!
می فرمایند:
خلقهم للرحمة.(5)
ایشان را برای رحمت آفرید.
عبداللّه بن فضل هاشمی گوید:
ص: 15
به امام صادق علیه السلام عرض کردم: چرا خداوند تبارک و تعالی ارواح را پس از آن که در ملکوت اعلایش در بلندترین مقام بودند در ابدان قرار دارد؟! فرمودند: خداوند تبارک و تعالی می دانست که ارواح با آن شرف و بلندی مرتبت که داشتند اگر به همان حال واگذاشته می شدند اکثرشان در مقابل خداوند عزوجل ادعای ربوبیت می کردند(1) لذا به قدرت خویش آن ها را در بدن هایی که از باب رحمت و مصلحت خواهی ایشان برایشان مقدر فرموده بود قرار داد، و هر یک از آن ها را به دیگری محتاج و نیازمند فرمود، و بعضی را بر بعضی دیگر به درجاتی رفعت داده، و نیاز برخی را به برخی دیگر برآورد. و پیامبران خویش را به سوی ایشان گسیل داشته، حجت های خود را بر ایشان گماشت تا ایشان را بشارت داده و انذارشان کنند، و بر اساس دستورات عبادی وی در مسیر بندگی و تواضع برای معبودشان راهشان ببرند. برایشان عقوباتی در حال و عقوباتی در آینده، و نیز پاداش هایی در دنیا و پاداش هایی در آخرت معین فرمود تا بدان سبب به خیر و نیکی ترغیبشان کند، و از شر و بدی بازشان دارد. با طلب معاش و مکاسب به خاکشان افکند تا بدانند که ایشان بندگانی مخلوق و مربوبند در نتیجه به عبادت او روی آورده، مستحق نعیم ابد و بهشت جاودان گردند و از رفتن به سوی آن چه که حق ایشان نیست در امان بمانند.
سپس فرمودند: پسر فضل، خداوند درباره بندگان خود از آنچه خودشان فکر می کنند نیکوتر نظر دارد مگر نمی بینی که ایشان همگی طالب علو و برتری بر دیگرانند تا آنجا که بعضی از ایشان به ادعای ربوبیبت دست یازیده، و گروهی دیگر به ناحق ادعای نبوت کرده، و دیگرانی به باطل دعوی امامت سر داده اند، و این در حالی است که ایشان نقص و عجز و ضعف و خواری و حاجت و فقر و آلام پیوسته، و مرگی را که بر ایشان غالب است و همه را در چنگ دارد در وجود خود مشاهده می کنند. پسر فضل، خداوند جز آن چه را به خیر و صلاح بندگان بوده و برای ایشان نیکوتر است انجام نمی دهد، او به مردمان ستم روا نمی دارد و این خود مردمانند که به خویشتن ستم می کنند.(2)
ص: 16
اگر کسی بگوید وقتی که ما از نعمت های بهشتی برخوردار باشیم چه اشکالی دارد که ادعای باطل داشته، و یا گرفتار غرور و جهل و نادانی باشیم؟!
گوییم: اولا چنانکه گفتیم لذت حقیقی و کامل در صورتی است که در نتیجه عمل نیکو و معرفت واقعی حاصل گردد.
ثانیا این مطلب مانند این است که مثلا عروس و دامادی در عین آرایش خود، لکه های کثیف و آلوده ای بر صورت و لباس خود داشته باشند و غافل از آن بر تخت نشسته و به جمال و زیبایی خود مغرور هم باشند! آیا کسی به داشتن چنین مجلس عیش و سروری راضی است و همین ندانستن و جهالت خود را عیب دیگری زائد بر عیب آلودگی خویش نمی شمارد؟!
اگر کسی بگوید: چه مانعی داشت که خداوند متعال بدون این که انسان ها را به سختی های دنیا مبتلا نماید به گونه ای آگاهی و معرفت می داد که هرگز ادعای باطل نداشته باشند؟!
گوییم: ادراک عجز و جهل و فقر و گرفتاری، امری حسی و چشیدنی است نه علمی و دانستنی، پس درک حقیقت آن ها بدون چشیدن آن ها هرگز به دست نمی آید. کما اینکه ادراک معنای مغفرت و آمرزش و گذشت و عفو خداوند متعال و چهارده معصوم پاک صلوات اللّه علیهم أجمعین _ که اولیای خلقند و رضای ایشان همان رضای خالق متعال است، و از بزرگ ترین و بالاترین لذت های بندگان می باشد _ چیزی چشیدنی است نه دانستنی. اگر امر و نهی و خطا و گناه و اشتباه و فرود آمدن به دنیا وجود نداشت، بهره ور شدن از این نعمت، و چشیدن این لذت هم برای احدی امکان نداشت، و در نتیجه انسان ها از لذت محبت و معرفتی که از این راه برای ایشان نسبت به خداوند و اهل بیت علیهم السلام حاصل می شد محروم می ماندند.
تمامی بدی ها خلاصه می شود در هجران و حرمان، هجران آرزوها، امیدها، نعمت ها و... و تمامی لذات در وصل است، وصل امیدها، آرزوها، نعمت ها و... و لذت وصل، کمال نمی یابد بلکه اصلا شناخته نمی شود جز به چشیدن هجران و حرمان، و ادراک لذت وصل و تلخی هجران هر دو چشیدنی است نه دانستنی، بنابراین نعمت کامل نمی شود مگر به گذراندن زندگی دنیا. بدیهی است کسی که در مقابل عروس و داماد مذکور آینه ای قرار دهد تا آن ها را به حقیقت امرشان آشنا سازد بزرگ ترین خدمت را به آن ها کرده است، و آمدن ما به دنیا حکم همان آینه را دارد که ما را با حقیقت امرمان آشنا می کند و از جهالت و نادانی و غفلت نجات می دهد.
عمل نیکو و شایسته اختیاری است که باعث برتری انسان بر سایر موجودات، حتی بهشتیانی که بدون استحقاق در آنجا ساکنند می باشد. حوریان بهشتی و ولدان مخلّدون و حتی ملائکه، خدمت گزار و خادم آنانند که به استحقاق وارد بهشت شده اند.(1) پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:
ص: 17
وإن الملائکة لخدامنا وخدام محبینا یا علی.(1)
ای علی، همانا فرشتگان خدمت گزاران ما و دوستان مایند.
در بین تمامی مخلوقات، فضیلت و برتری بر دیگران از آن گروهی است که در میدان عمل و انتخاب خوبی ها در مقابل بدی ها وارد شده، و به مقام محبت خیر مطلق _ خداوند و چهارده معصوم پاک علیهم السلام _ نایل شده باشند، و البته ورود در این میدان به بهترین صورت آن به انسان عطا گردیده است.
... از امام صادق علیه السلام پرسیدم آیا ملائک برترند یا فرزندان آدم؟ فرمودند:
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: همانا خداوند عزوجل در وجود ملائکه عقل بدون میل و شهوت قرار داد، و در حیوانات میل و شهوت بدون عقل، اما در فرزندان آدم هر دو را قرار داد، پس هر کس عقلش بر شهوتش غالب آید از ملائکه برتر است، و هر کس که شهوتش بر عقلش غالب گردد از حیوانات پست تر خواهد بود.(2)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
گروهی از ملائکه بر بنی آدم خورده گرفتند که چرا به لذت ها و خواسته های نفسانی _ منظورم لذت های حلال است نه امور حرام _ می پردازند [فرمودند:] پس خداوند متعال در مقابل سرزنش ملائکه نسبت به آدمیان به دفاع از آنان برآمد [فرمودند:] پس خداوند لذت ها و شهوات را در درون آن فرشتگان انداخت تا دیگر مؤمنین را سرزنش نکنند [فرمودند:] پس هنگامی که ملائکه آن خواهش ها و خواسته ها را در خود یافتند به درگاه الهی فریاد برآوردند و گفتند: پروردگار ما، ببخش، ببخش، ما را همان گونه گردان که بدون اختیار چنان خلقمان کرده بودی که ما می ترسیم در امری ناشایسته و دشوار افتیم. [فرمودند:] در این هنگام خداوند آن را از درون ایشان برداشت.
[فرمودند:] پس چون روز قیامت شود و اهل بهشت در بهشت جای گیرند همان ملائکه اجازه می گیرند که نزد اهل بهشت روند و چون به آنان اجازه داده می شود نزد ایشان رفته سلام می کنند و می گویند: سلام بر شما باد به آن صبر و خویشتن داری که در دنیا در مقابل لذت ها و خواسته های حلال نشان دادید.(3)
ص: 18
فرض کنید شخصی دو فرزند دارد، یکی از آن دو را از حیث تکلیف و تربیت رها کرده و تنها تمامی احتیاجات مادی او را در نهایت رفاه و آسایش برایش فراهم می آورد، و دیگری در سایه تکلیف و راهنمایی و لطف و مهربانی پدر و همچنین با سعی و کوشش، خود را به بهترین درجات کمال و رفاه مادی و معنوی می رساند، بدیهی است پاداش و سپاس گذاری و حق شناسی پدر برای فرزند اولی اصلا مصداق و معنایی ندارد چه آنکه او را هیچ تکلیف و امتحان و سعی و کوششی نیست و فقط به زندگی حیوان گونه اش ادامه می دهد ولی دومی آراسته به اخلاق و آداب کریمانه و فضایل و کمالات نفسانی و معنوی ارزشمندی خواهد بود. حال آیا لذت و لطف و شیرینی فرزندی هر دوی آن ها برای پدر یکی است؟! وآیا لذت و شیرینی زندگی برای خود آن دو نیز یکسان است؟! آیا باید اولی به حال دومی غبطه و افسوس بخورد یا دومی به حال اولی؟! «فما لکم کیف تحکمون»؟!
حال از کسانی که از وجود خویش می نالند و گاهی هم دست به خودکشی می زنند و می گویند: چرا خداوند ما را آفریده است؟! باید پرسید که در حقیقت از چه چیزی شکایت می کنند؟! از وجود عقل؟! از وجود قدرت و اختیار که اسباب رسیدن ایشان به کمال بوده و بدون آن نیل به هر کمالی محال است؟! و یا از نافرمانی و معصیت خود، و هدر دادن قوا و استعدادها و سرمایه های سعادت ابدی خویش؟!
هم اکنون نیز اگر انسان عاقل، مختار باشد که یکی از این سه چیز را اختیار کند، کدام را برای خود برتر می بیند؟
1 . نیستی مطلق، که در یک لحظه معدوم صرف گردد؟!
2 . خلقت و آفرینشی که از همان ابتدا در ناز و نعمت بهشت، و بدون هرگونه امتحان و قابلیت کسب کمال و ابراز لیاقت و شایستگی و اظهار شرافت انسانی باشد؟!
3 . وجودی دارای فهم و شعور و اختیار و قابلیت کمال، همراه با عفو و گذشت الهی از تمامی اعمال گذشته او، و همراه با تشکر مقام ربوبی از بنده شایسته و سرافراز، و دست یافتن به بالاترین لذت و سروری که هرگز بدون اختیار و عمل و استحقاق برایش حاصل نمی شود؟!
نیکوتر اینکه راه سوم همیشه به روی همگان باز است، و خداوند هر لحظه در انتظار بازگشت خطاکاران به شاه راه سعادت ابدی می باشد.
خداوند متعال می فرماید:
ص: 19
«قل یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه إن اللّه یغفر الذنوب جمیعا».(1)
بگو: ای بندگان من که بر نفس خود ستم روا داشته اید، از رحمت خدا امید مَبُرید که همانا خداوند همه گناهان را می آمرزد.
و می فرماید:
«نبئ عبادی أنی أنا الغفور الرحیم».(2)
به بندگانم خبر ده که همانا من بخشنده مهربان هستم.
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
إن اللّه أشد فرحا بتوبة عبده من رجل أضل راحلته وزاده فی لیلة ظلماء فوجدها.(3)
همانا خداوند به هنگام توبه بنده اش، از کسی که زاد و راحله گم کرده خود را در تیرگی شب بیابد شادمان تر است.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
إذا کان یوم القیامة نشر اللّه تبارک وتعالی رحمته حتی یطمع إبلیس فی رحمته.(4)
خداوند تبارک و تعالی روز قیامت آن چنان رحمت خود را نمایان می سازد که شیطان هم به آن امیدوار می شود.
ابوعبیده حذاء قدس سره گوید به امام باقر علیه السلام عرض کردم: فدایتان شوم برای من دعا کنید که گناهان من بسیار است، فرمودند:
مه یا أبا عبیدة! لا یکون الشیطان عونا علی نفسک، إن عفو اللّه لا یشبهه شیء.(5)
چه می گویی ابوعبیده! شیطان تو را به [ناامیدی] و دشمنی با خودت وادار نکند، هیچ چیزی مانند عفو و بخشش خداوند نیست.
ابوبصیر قدس سره می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایتان شوم فرزند رسول خدا، در من شور و اشتیاق بیافرینید، فرمودند:
ای ابامحمد، همانا بوی بهشت از فاصله هزار ساله به مشام می رسد، و همانا کم ترین جایگاه اهل بهشت دارای وسعتی است که اگر جن و انس در آن فرود آیند خوردنی و نوشیدنی همه ایشان را کفایت کرده، ذره ای از مال صاحب آن هم کم نخواهد شد. و کمترین بهشتیان چنان است که چون داخل بهشت شود سه باغ به او می دهند که هنگامی که وارد کوچک ترین آن ها می شود تا آن جا که خدا بخواهد در آن همسر و خدمت کار و نهر و میوه می بیند، چون شکر خدای را به جا آورد به او می گویند: سر بردار و باغ دوم را ببین که در آن چیزهایی است که در باغ اولی وجود ندارد، پس می گوید: پروردگارا، این را به من عطا فرما. و خداوند می فرماید: اگر آن را به تو بدهم شاید چیز دیگری بخواهی! می گوید: پروردگارا همین، همین. پس چون داخل آن شود و شادمانی اش بیش تر گردد شکر و حمد خداوند را به جای می آورد. پس امر می شود که درب بهشت را بر او بگشایند و به او می گویند: سرت را بلند کن، که ناگاه درب بهشت جاویدان بر او گشوده می شود و چندین برابر آنچه را که از قبل دیده بود مشاهده می کند پس در شدت خوشحالی می گوید: پروردگارا، تو را سپاس بی حد که بر من به
ص: 20
نعمت بهشت منت گذاشتی، و مرا از آتش دوزخ نجات دادی، آن گاه می گوید: خداوندا، مرا داخل بهشت فرمای، و از دوزخ نجات بده.
ابوبصیر گوید: پس من گریه کردم و عرضه داشتم: فدایتان شوم بیشتر بفرمایید: فرمودند: همانا در بهشت نهری است که در دو طرفش دخترانی روییده اند و چون مؤمنی به هنگام عبور از دختری خوشش بیاید آن را برمی گیرد و خداوند در جای آن یکی دیگر می رویاند. گفتم: فدایتان شوم بیش تر بفرمایید، فرمودند: هشتصد دوشیزه و چهار هزار زن و دو حورالعین به همسری مؤمن داده می شود. گفتم: هشتصد دوشیزه؟! فرمودند: آری، و مؤمن پیوسته آن ها را دوشیزه می یابد. گفتم: فدایتان شوم حورالعین از چه آفریده شده است؟ فرمودند: از بهشت، و مغز ساق پای او از پشت هفتاد پوشش نمایان است. گفتم: فدایتان شوم آیا آن ها را در بهشت سخنی نیز هست؟ فرمودند: آری، ایشان به آوازی که هرگز کسی چون آن را نشنیده است سخن می گویند. گفتم: سخن ایشان چیست؟! فرمودند: می گویند: ما ابدی هایی هستیم که هرگز نمی میریم. ما شاداب هایی هستیم که هرگز پژمرده نمی شویم. ما ساکنانی هستیم که هرگز کوچ نمی کنیم. ما دلدادگانی هستیم که هرگز دل برنمی داریم. خوشا به حال کسانی که برای ما خلق شده اند، و خوشا به حال کسانی که ما برای آنان آفریده شده ایم. ما کسانی هستیم که اگر یکی از ما در بین آسمان و زمین آویخته شود دیگر به نور خورشید و ماه نیازی نخواهد بود. اگر یکی از ما در فضای آسمان معلق گردد نورش همه چشم ها را خیره خواهد ساخت(1)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
خداوند احدی را نیافریده است مگر اینکه برای او منزلی در بهشت و منزلی هم در جهنم قرار داده است. پس چون اهل بهشت به بهشت، و اهل آتش به دوزخ درآیند منادی ندا در دهد که: ای اهل بهشت نگاه کنید. پس ایشان به آتش دوزخ می نگرند و منزل هایی را که در آتش برای آن ها بود نشانشان می دهند و به ایشان می گویند: این ها منازل شما است که اگر پروردگارتان را نافرمانی می گردید داخل آن می شدید. پس فرمودند: اگر کسی قرار باشد از خوشحالی بمیرد همانا آنان اهل
ص: 21
بهشت خواهند بود که در آن روز به جهت نجات یافتن از عذاب به شدت خوشحال و فرحناک می شوند. پس از آن ندا داده می شود که: ای گروه اهل آتش، سرهایتان را بالا کنید و به منازل خود در بهشت بنگرید. پس سرهایشان را برمی دارند و به منزل های خود در بهشت و نعمت های آن نگاه می کنند. آن گاه به ایشان گفته می شود: این ها منازل شما است که اگر پروردگارتان را اطاعت می نمودید وارد آن می شدید. و افزودند: اگر کسی قرار باشد از ناراحتی و اندوه بمیرد همان اهل دوزخ خواهند بود که در آن روز از شدت حزن و اندوه بمیرند. پس ایشان منازل اینان، و اینان منازل آن ها را به ارث می برند و همین است که خداوند عزوجل می فرماید: "ایشان وارثانند، همان ها که فردوس را ارث می برند و در آن جاودان خواهند بود"(1)
امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
هنگامی که اهل بهشت در آن جای بگیرند و دوست خداوند در باغ ها و مساکن خود فرود آید و هر مؤمنی بر تخت خویش تکیه زند، خدمت کاران او بر گردش حلقه زنند و میوه ها از اطراف او آویزان شوند، و چشمه ها در پیرامون او بجوشند، و نهرها از زیر پای او جاری شوند، و بستان ها برای او گسترده شود، و پشتی ها برای او چیده شوند، و هر چه را بخواهد قبل از اینکه از خدمت کاران خود طلب کند برایش بیاورند. و افزودند: حورالعین از جنان نزد ایشان می آید و تا آن هنگام که خداوند بخواهد در آن می مانند. در این هنگام خداوند جبار بر ایشان مشرف شده می فرماید: ای اولیا و اهل طاعت و ساکنان بهشت در جوار من، آیا شما را به برترین چیزی که دارای آن هستید آگاه سازم؟! پس می گویند: خدای ما، آیا چه چیزی از آن چه که در آن هستیم بهتر است؟! ما هر نعمتی را که بخواهیم و از دیدن آن لذت ببریم در جوار پروردگار بزرگوارمان دارا می باشیم. خداوند همان سخن را تکرار می فرماید، پس این ها عرضه می دارند: آری، بهتر از آنچه داریم به ما عنایت فرمای. پس خداوند تبارک و تعالی می فرماید: خشنودی من از شما و محبتی که به شما دارم از تمامی چیزهایی که دارای آن می باشید برتر است. پس می گویند: آری پروردگار ما، رضایت و خشنودی و محبت تو به ما، برایمان بسی بهتر و شیرین تر است.
سپس امام علیه السلام این آیه را تلاوت فرمودند: "خداوند مؤمنین و مؤمنات را به باغ هایی که نهرها از زیر آن روانند، و به مساکنی پاکیزه در جنات عدن وعده داده است. و خوشنودی خداوند بالاتر، و آن رستگاری عظیم است".(2)
ص: 22
پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:
به هر نفر از اهل بهشت هفتصد برابر دنیا، و هفتاد هزار آستان، و هفتاد هزار کاخ، و هفتاد هزار حجله، و هفتاد هزار تاج، و هفتاد هزار لباس فاخر، و هفتاد هزار حوریه فراخ چشم، و هفتاد هزار خدمت گزار مرد، و هفتاد هزار خدمت گزار زن عطا خواهد شد که هر کدام دارای هفتاد هزار گوشواره و تاج و لباس فاخر بوده و در دستش تنگی است که زبانه آن از رحمت، گلوگاه آن از لؤلؤ و پایین آن از طلاست، و بر گردن هر یک حوله ای به طول پانصد و عرض دویست سال است که رشته های آن از نور زربافت به دست قدرت خداوند می باشد.(1)
و می فرمایند:
شبر من الجنة خیر من الدنیا وما فیها.(2)
یک وجب از بهشت، از همه دنیا و هر چه در آن است بهتر می باشد.
امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف بهشت می فرمایند:
درجات متفاضلات ومنازل متفاوتات لا ینقطع نعیمها، ولا یضعن مقیمها، ولا یهرم خالدها، ولا ییأس ساکنها.(3)
درجات و منزلت های متفاوت و گوناگونی است که نعمت آن پایان ندارد، و ساکن آن خسته نمی شود، و جاودانگان آن پیر نمی شوند، و اهل آن خسته و پژمرده و افسرده نمی شوند.
نیز امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف بهشت می فرمایند:
اگر با چشم دل به اوصاف بهشت بنگری روحت از لذت ها و شهوت ها و زیبایی های دم به دم دنیا بیزار می شود، و اندیشه ات در رسیدن به درخت های بهشتی که در ساحل رودخانه های آن ریشه در مشک دارند غرق خواهد شد، و فکرت در پیوند با شکوفه های چون لؤلؤ تر و تازه بر درخت زارهای آن، و نمایان شدن میوه های رنگارنگی که در پوشش های خود بدون زحمت و رنج طبق میل و آرزوی چیننده آن چیده می شوند، و بر شاخه های خود همراه با عسل ها و شراب های صاف شده برای ساکنان آن در آستان کاخ هایشان آورده می شود فرو می ماند. ایشان قومی اند که کرامت و بزرگواری پیوسته ایشان را کشانده تا اینکه در منزلگاه ابدیت فرود آورده، و از خانه به دوشی نجاتشان داده است. پس ای شنونده، اگر قلبت را در رسیدن به مناظر دل ربای بهشتی که در انتظار توست مشغول می داشتی از شوق آن جان می باختی، و از این مجلس با
ص: 23
عجله و شتاب به همسایگی اهل گورستان می شتافتی. خداوند همه ما را به رحمت خود از کسانی قرار دهد که از درون خویش در پی رسیدن به منازل نیکان در کوشش اند.(1)
رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:
اگر لباسی از لباس های بهشتیان بر اهل دنیا فرود می آمد دیدگان ایشان تاب دیدن آن را نداشت و همگی از شدت شوق و محبت نظاره آن جان می باختند.(2)
و می فرمایند:
اگر یکی از خازنان نوزده گانه جهنم نگاهی به اهل زمین می انداخت همه ایشان از دیدن او جان می دادند، و اگر لباسی از لباس های اهل جهنم به زمین آورده می شد همه زمینیان از بوی گند آن می مردند.(3)
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
همانا اهل بهشت پیوسته زنده اند و هرگز نمی میرند، پیوسته بیدارند و هرگز اندهگین نمی شوند، پیوسته خندانند و هرگز گریه نمی کنند، پیوسته مورد احترام و اکرامند و هرگز توهین نمی شوند، پیوسته در مزاحند و هرگز گرفته و ناراحت نمی شوند، ایشان پیوسته در سرور و شادابی و طراوتند، پیوسته می خورند و هرگز گرسنگی نمی کشند، پیوسته سیرابند و هرگز تشنگی نمی کشند، پیوسته پوشیده اند و هرگز برهنگی نمی کشند، پیوسته در سیر و زیارت یکدیگرند و ولدان مخلدون که در دست هایشان تنگ های نقره و ظرف های طلاست بر ایشان سلام می دهند. "پیوسته بر تخت ها تکیه زده اند و به نظاره می پردازند" و تحیت و سلام الهی پیوسته به ایشان می رسد. از رحمت الهی بهشت را مسألت داریم. همانا او بر هر کاری توانا است.(4)
ص: 24
شگفت از ماست که معنای خوبی و بدی را نمی فهمیم، و ارزش و ضد ارزش را عوضی گرفته ایم، و عطا را بلا می شماریم، و چنانچه تأملی درخور داشته و درست بیندیشیم نیک می یابیم که خداوند متعال انسان ها را گرامی تر از این داشته است که ایشان را مانند حیوانات از داشتن لذت شرافت انسانی و فعل اختیاری محروم کند و به اجبار در مسیری معین روانه سازد.
برای پی بردن به ارزش و احترام مؤمن در پیشگاه خداوند متعال، و شدت مهر و عطوفت و لطف و عنایت الهی به او، به این روایات توجه کنید:
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
خلایق هرگز نمی توانند آن چنان که باید خداوند را بشناسند، و همین گونه که نمی توانند خداوند را بشناسند رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم را هم نمی توانند بشناسند، و همین طور که رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم را نمی توانند بشناسند، امام علیه السلام را هم نمی توانند بشناسند، و همین طور که امام علیه السلام را نمی توانند بشناسند مؤمن را هم نمی توانند بشناسند.(1)
نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند:
به درستی که هر گاه انسان مؤمن خداوند را بخواند، او را اجابت می کند. من از روی تعجب چشمم را بسوی امام علیه السلام برگردانیدم پس فرمودند: به درستی که رحمت خداوند بسیار است.(2)
و می فرمایند:
هیچ مؤمنی در غربت و تنهایی و به دور از گریه کنندگان خود نمی میرد مگر اینکه عبادتگاه و لباس ها و ابواب آسمانی که عملش از آن بالا می رفت و نیز دو ملکی که بر او موکل بودند همگی بر او گریه خواهند کرد.(3)
امام کاظم علیه السلام می فرمایند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:
روز قیامت خداوند عزوجل بنده ای را توبیخ می کند که: بنده من، چرا بیمار شدم به عیادتم نیامدی؟! جواب می دهد: منزهی تو و پیراسته! تو پروردگار بندگانی، نه درد می بینی و نه مریض می شوی. می فرماید: برادر مؤمنت مریض شد، به
ص: 25
عیادتش نرفتی. به عزت و جلالم قسم اگر او را عیادت می کردی مرا آن جا می یافتی، سپس متکفل حوائجت می شدم و آن ها را برمی آوردم، و این از جهت احترامی است که بنده مؤمنم دارد.(1)
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
همانا روز قیامت به مؤمن اختیار داده می شود تا هر کاری را که بخواهد انجام دهد. [راوی می گوید] عرض کردم: آیا از قرآن نشانه ای بر این گفتار می باشد؟ حضرت فرمودند: آری خداوند عزوجل می فرماید: "برای آن هاست هر چه را که در آن جا بخواهند، و افزون بر آن نیز نزد ماست" پس مشیت الهی به او واگذار می شود، و زیادت از جانب خداوند را نمی توان به شمارش آورد.
پس امام فرمودند: ای جابر، از دشمنان ما کمک مخواه و به آن ها طمع مکن و از آن ها حتی جرعه آبی طلب منما چرا که کافر برای همیشه در جهنم خواهد بود و وقتی مؤمنی بر او بگذرد به او می گوید: ای مؤمن آیا من برای تو فلان کار و فلان کار را انجام نداده ام؟ پس مؤمن در خجالت او می ماند و او را از آتش نجات می دهد. همانا مؤمن، به این جهت مؤمن نامیده شده است که از طرف خداوند امان می دهد و خداوند هم امان او را امضا می فرماید.(2)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
همانا خداوند تبارک و تعالی برای مؤمن ضمانتی را بر عهده گرفته است. راوی می گوید: عرض کردم چه ضمانتی را ضامن شده؟ امام علیه السلام فرمودند: برای او ضامن شده که اگر اقرار به پروردگاری خداوند و نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امامت علی علیه السلام داشته باشد و واجباتش را انجام دهد او را در جوار خودش جای دهد. من گفتم: این عمل خداوند _ به خودش قسم _ کرامتی است که در میان خوبی ها مانند ندارد! امام علیه السلام فرمودند: اندکی عمل کنید و پاداشی فراوان بیابید.(3)
امام کاظم علیه السلام می فرمایند:
مردی نزد مولایمان امام صادق علیه السلام آمد و از تنگدستی شکوه داشت. حضرت فرمودند: این طور که می گویی نیست من تو را فقیر نمی بینم. گفت: مولای من، به خدا قسم همین است. و مقداری از فقر خود را شرح داد ولی امام نمی پذیرفتند تا اینکه فرمودند: بگو بدانم که اگر صد دینار به تو بدهند تا دشمن ما شوی آیا می پذیری! گفت: نه، حضرت به
ص: 26
هزار دینار رساندند و او پیوسته قسم می خورد که نمی پذیرد. امام فرمودند: کسی که چنین اندوخته ای دارد که به چنین بهایی نمی فروشد آیا فقیر است؟!(1)
راستی اگر خداوند متعال از همان ابتدا مخلوقات را در جهنمی سوزان آفریده و به انواع عذاب ها مبتلا می فرمود، و به استغاثه احدی ترتیب اثر نمی داد، و هرگز راه تفضل و رحمت نمی پیمود، و اصلا بهشت و نعمتی هم در کار نبود، که را توان دفاع و چون و چرا بود؟!
یا باید مانند اهل فلسفه و عرفان صدور خیر را از خداوند جبری و به اقتضای ذات او بدانیم، و صدور شر را هم از او محال ذاتی بشماریم! و در نتیجه حدیث فضل و رحمت و جود و عنایت و عفو و انعام خداوند را افسانه بدانیم! و یا اینکه باید انصاف داده و از جهالت های نابجا و افکار و سخنان بیهوده دست برداریم و با کمال خضوع و خشوع عرضه بداریم:
پاک و منزه است آن که بر اهل مملکت خویش ستم نمی کند، پاک و پیراسته است آن که اهل زمین را به عذاب های مختلف نمی گیرد، منزه است آن که رئوف و مهربان می باشد.(2)
و یک لحظه روی سخن با خویش داشته بگوییم:
«یا أیها الانسان ما غرک بربک الکریم؟!»(3)
ای انسان، چه چیزی تو را به پروردگار بزرگوار و کریمت مغرور و نادان کرده است؟!
امام سجاد علیه السلام در مناجات با پروردگار عرضه می دارند:
اللهم یا رب، إنما قویت علی معاصیک بنعمک.(4)
بار الها، ای خدای من، با نعمت های خودت بر نافرمانیت نیرو گرفتم.
آری ایمان دارای ارزش و احترامی است که هیچ چیز را نمی توان هم سنگ آن دانست، و البته گوهر هر چه گران بهاتر باشد کمیاب تر است و در حفظ آن بیش تر و بهتر باید کوشید که مبادا غرور و غفلت، یا دزدان کمین کرده آن را درربایند.
در این مورد به این روایات توجه کنید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند:
ص: 27
روز قیامت گروهی از مردم می آیند که حسنات و کارهای نیکی مانند کوه های سرزمین تهامه (نام سرزمینی در مکه) دارند سپس امر می شود که آن ها را به آتش جهنم برند. سؤال شد: ای پیامبر خدا، آیا این گروه از مردم نماز هم می خواندند؟ فرمودند: نماز می خواندند و روزه می گرفتند و شب زنده داری می کردند و لکن وقتی که به چیزی از دنیا دست می یافتند به سرعت بر آن می پریدند.(1)
و می فرمایند:
ای اباذر، فهم انسان کامل نمی شود مگر اینکه تمامی مردم را در مقابل خداوند تبارک و تعالی مانند شتران (بی اثر) بداند آن گاه به خویشتن نگریسته و خود را از همه کوچک تر ببیند. ای اباذر، هرگز به حقیقت ایمان نخواهی رسید مگر اینکه همه مردم را در امر دینشان احمق و نادان، و در امر دنیای شان دانا و بینا ببینی.(2)
و می فرمایند:
اگر شما آن سان که شایسته است بر خداوند توکل می کردید هر آینه خداوند شما را روزی می داد آن گونه که پرندگان را روزی می دهد که صبح گاهان گرسنه و شامگاهان سیراند.(3)
و می فرمایند:
اگر سه چیز در فرزند آدم نبود هیچ چیزی سر او را خم نمی کرد: مرض و مرگ و فقر؛ و با این که همه این ها در او هست باز هم در جست و خیز است.(4)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
اگر دیدی که پروردگارت پیوسته بر تو بلا می فرستد پس او را شکر کن، و اگر دیدی که پیوسته بر تو نعمت می فرستد پس از او برحذر باش.(5)
و می فرمایند:
کسی که تنگ دست شود و آن را خیرخواهی خداوند نسبت به خود نشمارد هر آینه بر خطا رفته و پاداش ها و ثواب های خود را از میان برده است. و کسی که به ثروت و رفاه دست یابد و احتمال ندهد که آن از جهت امتحان او باشد بیهوده خود را از موارد شایسته خوف و ترس در امان دانسته است.(6)
ص: 28
نیز امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
اگر دیدی خداوند سبحانه پیوسته بر تو بلا می فرستد، پس تو را بیدار کرده است، و اگر دیدی که بر تو پی در پی نعمت می دهد و تو مشغول گناهانی، پس این استدراج و مهلت دادن است.(1)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
مؤمن پیوسته بین دو ترس و نگرانی است یکی گناهی که انجام داده و نمی داند که خداوند با گناه او چه خواهد کرد، و دیگری عمری که برای او باقی مانده و نمی داند که آیا در این مدت چه عمل هلاک کننده ای از او سر خواهد زد. پس شخص مؤمن همیشه در حال خوف و ترس از خداوند است که جز خوف او را به صلاح نمی آورد.(2)
و می فرمایند:
زن مؤمن از مرد مؤمن کمیاب تر است، و مرد مؤمن از طلای سرخ نایاب تر. پس آیا کدام یک از شما طلای سرخ را دیده است؟!(3)
نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند:
هیچ بنده ای نیست مگر اینکه خداوند را بر او حجتی است حال یا در مورد گناهی که مرتکب آن شده است، و یا در مورد نعمتی که در شکر آن کوتاهی کرده است.(4)
به امام صادق علیه السلام عرض کردم: در پندها و سفارش های لقمان چه چیزهایی بود؟ فرمودند: چیزهای شگفت انگیزی بود و از همه شگفت تر این بود که به پسرش فرمود: از خدا آن چنان بترس که اگر عبادت جن و انس را هم انجام داده باشی باز هم خود را لایق عذاب او بدانی، و به او آن چنان امیدوار باش که اگر گناه ثقلین را هم انجام داده باشی باز چنان گمان کنی که تو را خواهد بخشید. سپس فرمودند: پدرم پیوسته می فرمودند: هیچ بنده مؤمنی نیست مگر اینکه در قلب او دو نور باشد: نور بیم و نور امید، به گونه ای که اگر نور ترس و بیم را بسنجی بر نور رجا و امید غلبه و زیادی ندارد، و اگر نور رجا و امیدواری را بسنجی بر نور خوف غلبه ندارد.(5)
ص: 29
به امام صادق علیه السلام گفتم: مردی عمل و عبادتی را انجام می دهد اما پیوسته ترسان و نگران است، دیگرگاه عمل خیری انجام می دهد و چیزی شبیه عجب او را فرا می گیرد کدام یک از این دو حال برای او بهتر است؟ امام علیه السلام فرمودند: حال نخست او که خوف و ترس و نگرانی است از حالت عجب و خودپسندی او بهتر است.(1)
امام رضا علیه السلام می فرمایند:
پیوسته بکوش و تلاش کن و هیچ گاه خود را از زمره مقصران در عبادت و طاعت خداوند بیرون مدان چرا که عبادت خداوند هرگز آن گونه که شایسته اوست به انجام نمی آید.(2)
نیز امام رضا علیه السلام می فرمایند:
بسیار این را از خداوند بخواه که: "اللهم لا تجعلنی من المعارین، ولا تخرجنی من التقصیر: خدایا مرا از عاریه گیران و وام داران (ایمان) قرار مده، و از زمره کسانی که خود را مقصر می دانند بیرون میاور." گفتم: معارون (عاریه گیران) را می شناسم ایشان کسانی اند که چند روزی دین و ایمان را عاریه دارند و بعد از آن ایمان را از دست می دهند، ولی معنای این خواسته که: "مرا از مقصران در عمل خارج مکن" را نمی دانم؟ امام علیه السلام فرمودند: هر کاری را که برای تقرب به خداوند انجام می دهی خود را در این عمل مقصر بدان، زیرا همه مردم در اعمالشان نسبت به خداوند مقصرند مگر کسی که خداوند او را معصوم قرار داده باشد.(3)
خوب بنگریم که آیا در واقع علت اصلی رنج ها و بلاها و گرفتاری ها کیست؟ خداوند است و یا خود ما؟ خداوند متعال می فرماید:
«وما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم ویعفو عن کثیر».(4)
هر مصیبتی که به شما می رسد به خاطر آن چیزی است که خود کسب می کنید و خداوند چه بسیار را نیز می بخشد.
و می فرماید:
«ظهر الفساد فی البر والبحر بما کسبت أیدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون».(5)
به دستاورد اعمال مردمان، فساد دریا و خشکی را فرا گرفت تا جزای بعضی از اعمالشان را به ایشان بچشانیم، مگر باز گردند.
و می فرماید:
ص: 30
«ولو أن أهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض، ولکن کذبوا فأخذناهم بما کانوا یکسبون».(1)
اگر اهل آبادی ها ایمان آورده و تقوی می داشتند برکات آسمان و زمین را بر ایشان باز می گشودیم، اما تکذیب نمودند، پس ایشان را به اعمالشان گرفتار نمودیم.
و می فرماید:
«إن أحسنتم أحسنتم لانفسکم وإن أسأتم فلها».(2)
چه خوبی کنید و چه بدی برای خود کرده اید.
و می فرماید:
«وذلک بأن اللّه لم یک مغیرا نعمة أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بأنفسهم».(3)
چرا که خداوند هرگز نعمتی را که به گروهی عطا فرماید باز پس نگیرد، مگر اینکه آنان خویشتن و اعمال خود را تغییر دهند.
و می فرماید:
«کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون»(4)
هرگز، بلکه اعمال خود ایشان بر دل هایشان مهر زد.
رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم فرمایند:
لا یجنی علی المرء إلا یده.(5)
بر انسان جز خود او جنایت و ستم نمی کند.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
به خدا سوگند نعمت گوارای هیچ قومی زایل نگشت مگر به خاطر گناهانی که در آن فرو رفتند چرا که خداوند هرگز بر بندگان ستم روا نمی دارد. و اگر مردمان هنگام نزول عذاب ها و زوال نعمت ها با نیات راستین و قلوب واله و مشتاق به سوی پروردگارشان تضرع می کردند، از دست رفته هایشان را به ایشان برمی گرداند و تمامی مفاسدشان را اصلاح می نمود.(6)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
خداوند نعمت را از هیچ بنده ای نمی گیرد، مگر به خاطر ارتکاب گناهی که به سبب آن سزاوار سلب نعمت گردد.(7)
ص: 31
نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند:
هیچ رگی نمی زند و هیچ گرفتاری و سردرد و مرضی نباشد مگر به خاطر گناه، و همین است که خداوند متعال می فرماید: "هر مصیبتی که به شما رسد..." سپس فرمودند: و آن چه که خداوند از آن عفو می فرماید، بیش تر از آن چیزی است که بر آن مؤاخذه می نماید.(1)
اگر ما به گناهان خود معرفت و توجه صحیحی داشته باشیم به جای این که به نزول بلاها و گرفتاری ها معترض باشیم باید از این در شگفت می بودیم که چرا از آسمان بر سرمان آتش نمی بارد، و با این همه کوتاهی و تقصیر که در ادای حقوق الهی و حفظ حرمت پروردگارمان داریم آیا با چه جسارتی به درگاه او روی می آوریم و با چه جرأتی حاجات خود را از او می خواهیم؟!
إلهی کیف أدعوک وأنا أنا...(2)
بار خدایا، چگونه تو را بخوانم و حال این که من، من هستم...!!
امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
أنا الذی أوقرت الخطایا ظهره، وأنا الذی أفنت الذنوب عمره، وأنا الذی بجهله عصاک ولم تکن أهلا منه لذاک...(3)
من همانم که خطایا بر پشتش انبار شده، من همانم که گناهان عمرش را تباه کرده، من همانم که به غفلت و نفهمی خود تو را نافرمانی کرد و تو شایسته چنین اعمالی از طرف او نبودی!
و می فرمایند:
پس _ ای خدای من _ چه کسی از من نسبت به مصلحت و هدایت خود نافهم تر ، و از سود و بهره خود غافل تر، و از اصلاح نفس خود دورتر است که رزق و روزی و نعمت هایی را که به من عطا فرموده ای در نافرمانی و معصیت تو به کار می گیرم؟! و چه کسی از من در باطل غوطه ورتر و در ارتکاب بدی ها جسورتر است؟!(4)
و می فرمایند:
اگر روی به تو آن قدر گریه کنم که مژگان چشمم بریزد، آن قدر فریاد برآورم که صدایم به خاموشی گراید، آن قدر در مقابلت به تعظیم ایستم که پاهایم بخشکد، آن قدر رکوع کنم که پشتم بشکند، آن قدر به سجود افتم که چشمانم از حدقه درآید، اگر تمام عمر خود خاک بخورم، و تا هنگام مرگ خود جز آب خاک و خاکستر ننوشم، و پیوسته تو را یاد کنم تا زبانم لال شود، و از خجالت تو هرگز سر به آسمان بلند نکنم، باز هم استحقاق محو یکی از سیئات و گناهان خود را ندارم. و اگر
ص: 32
هم مغفرت تو شامل حال من شده از من درگذری و مرا ببخشی مغفرت و آمرزش تو حق لازم و واجب من نیست چه اینکه جزای من در مقابل همان اولین نافرمانی و معصیتم آتش دوزخ است.(1)
بی توجهی به مالک حقیقی
چه زود پاسخ می گوید
نگرانی و تشویش چرا؟!
چرا پاسخ نمی دهد؟
چگونه خدا را بخوانیم؟!
ما از آن جا که از معرفت حقیقی نفس و اعمال خویش غافلیم، خود را از خداوند عطوف رئوف طلب کار می دانیم! گناهان و معاصی که بماند، چه بی حرمتی و جسارتی بالاتر از این که در حضور ولی نعمت حقیقی و دریای مواج کرم و عطوفت او به غیر آستان او توجه می کنیم و رفع حاجات و نیازهای خود را از غیر او می طلبیم؟! آیا به ازای این اهانت، مستحق این نیستیم که خداوند نظر لطف و عنایت خود را از ما بازگیرد و ما را به خویشتن واگذارد؟! فسبحانه و تعالی ما أحلمه و أکرمه! آه که او چقدر بردبار است و بزرگوار، و ما چقدر غافلیم و مغرور! نوف بکالی گوید:
امیرالمؤمنین علیه السلام را دیدم که با سرعت دور می شوند، عرض کردم: مولای من کجا می روید؟ فرمودند: مرا به حال خود بگذار ای نوف، همانا آمال و آرزوهایم مرا به سوی محبوبم می کشاند، گفتم: مولای من، آرزوها و آمالتان کدام است؟! فرمودند: آن کس که به او دل بسته ام خود می داند و نیازی به بیان آن برای غیر او ندارم، و در ادب بنده همین بس که در آن چه دارد و ندارد غیر پروردگار خود را دخالت ندهد، گفتم: ای امیر مؤمنان، همانا من بر نفس خود از طغیان و سرکشی به طرف جلوه های روزگار ترسانم! فرمودند: چرا از نگهدارنده خائفان و پناه عارفان غافلی؟! گفتم: مرا بر او راه بنمای، فرمودند: خداوند بلند مرتبه بزرگوار امید تو را به تفضل نیکوی خود پیوند می دهد، و تو نیز با توجه تمام به او روی داشته باش، و از آن چه که دلت را مشغول کند روی بگردان، باز هم اگر شر آن به تو رسید من خود ضامنم. از همه چیز بِبُر و با خدا پیوند کن که او می فرماید: به عزت و جلال خودم سوگند که امید هر کس را که به غیر من دل بندد به نومیدی مبدل می کنم، و در میان مردمان بر او لباس خواری می پوشانم، از بارگاه خود دورش می سازم، و از وصل خویش جدایش می کنم، و چون غیر مرا در نظر می دارد یادش و نامش را از میان برمی دارم.
وای بر او، آیا برای گشایش گرفتاری هایش به غیر من امید می بندد، در حالی که بر طرف کردن سختی ها در چنگ من است؟! و آیا به غیر من دل دارد و حال این که من زنده و پاینده ام؟! درِ خانه های بندگان مرا می کوبد که همه بسته است، و
ص: 33
در بارگاه مرا وا می گذارد در حالی که باز و گشوده است. آیا کدامین کس برای جرم های فراوان خود به من امید داشته و من ناامیدش کرده ام؟!
حاجات و آمال بندگانم را به خود پیوند داده ام، و هر چه را آرزو دارند برایشان نزد خود ذخیره داشته ام، و تمامی آسمان هایم را از کسانی که از عبادت و تسبیح من خسته نمی شوند پر کرده ام، و ملائکه ام را امر نموده ام که درهای بین من و بندگانم را گشوده بدارند. آیا کسی که گرفتاری از پایش می اندازد نمی داند که هیچ کس بدون اجازه من نمی تواند آن را رفع کند، پس چرا بنده امیدش را از من می برد و حال این که من چیزهایی به او داده ام که هرگز آن را از من نخواسته است ولی او باز هم از من طلب نمی کند و به غیر من روی می آورد! آیا می پندارد که من بدون درخواست می بخشم و عطا می کنم اما در مقابل سؤال و درخواست جواب نمی دهم؟!
آیا من بخیلم که بنده ام چنین تنگ نظرم می داند؟! مگر دنیا و آخرت از آن من نیست؟! آیا جود و کرم وصف و کار من نمی باشد؟! آیا فضل و رحمت به دست من نیست؟! آیا آمال و آرزوها جز به سوی من منتهی می گردند؟! پس آیا کیست که آن ها را از قدرت من خارج سازد؟ و آیا امیدواران به چه چیزی غیر من امیدوارند؟
به عزت و جلال خودم سوگند اگر همه آمال اهل زمین و آسمان را به هم آورم، و به هر یک از ایشان همه آن چه را که هر یک خواسته اند عطا کنم ذره ای از ملک و سلطنت من نکاهد و چگونه ممکن است کم گردد آن چه من افاضه کننده آن می باشم. گرفتار باد آن که از رحمت من ناامید است، و وای بر آن که به نافرمانی من بر گناهان دست اندازد و در مقابل من جرأت و جسارت ورزد.(1)
ص: 34
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
جبرئیل نزد یوسف علیه السلام آمد و گفت: خداوند تو را سلام می رساند و می فرماید: چه کسی تو را زیباترین خلقش قرار داد؟ پس آه از نهاد یوسف برآمد صورت بر خاک نهاد و گفت: تو ای پروردگار من، گفت: و می گوید: چه کسی تو را در بین تمامی برادرانت محبوب پدر قرار داد؟ باز صورت بر خاک گذاشت و فریاد برآورد: تو ای خدای من، گفت: و می فرماید: بعد از آنکه در اندرون چاه از همه جا ناامید در آستانه مرگ بودی چه کسی تو را نجات داد؟ باز فریاد برآورد و جبین بر خاک سایید و عرضه داشت: تو ای خدای بزرگ. گفت: پس حال که از غیر خداوند کمک خواستی عقوبتت را این قرار داد که چندین سال در زندان به سر آوری. حضرت ادامه دادند: پس زمانی که مدت به سر آمد اذن دعای فرج شامل حالش شد و گونه بر تراب گذاشت و عرض کرد: خدای من، اگر گناهان آبروی مرا نزد تو برده، من به آبروی پدران صالحم ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب به تو روی می کنم، حضرت فرمودند: در این هنگام بود که خداوند گره از کار او گشود.
من عرضه داشتم: جانم فدای شما باد آیا ما هم همین دعا را بخوانیم؟! فرمودند: تو شبیه آن را بخوان:
اللهم إن کانت ذنوبی قد أخلقت وجهی عندک فإنی أتوجه إلیک بوجه نبیک نبی الرحمة صلی الله علیه و آله وسلم وعلی وفاطمة والحسن والحسین والائمة علیهم السلام .
خداوندا، اگر گناهان مرا نزد تو بی آبرو کرده، پس من به جاه و منزلت پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان علیهم السلام به تو توسل می جویم.(1)
از امیر مؤمنان علیه السلام روایت شده است که فرمودند:
دوازده آیه از تورات را برگزیده و به عربی برگردانده ام و هر روز سه بار در آن نظر می افکنم.
اول: فرزند آدم، مادام که سلطنت من بر تو باقی است از هیچ قدرتی مهراس، و البته سلطنت من بر تو پاینده و ابدی است.
دوم: فرزند آدم، مادام که خزینه من پر است هرگز بر از میان رفتن روزی خود مترس، و البته خزائن من پیوسته مملو خواهد بود.
سوم: فرزند آدم، تا مرا داری با احدی انس مگیر، و چون مرا یافتی البته بسیار مهربان و نزدیک خواهی دید.
ص: 35
چهارم: فرزند آدم، به حق خودم سوگند که من تو را دوست دارم، پس به حق خودم بر تو سوگندت می دهم که تو هم با من دوست باش.
پنجم: فرزند آدم، تا از صراط نگذشته ای مبادا خود را از خشم من ایمن دانی.
ششم: فرزند آدم، همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خویشتن، پس چیزی را که تو را برای آن آفریده ام به خاطر چیزی که آن را برای تو آفریده ام وامگذار.
هفتم: فرزند آدم، تو را از خاک، و سپس از نطفه، و سپس از پاره ای گوشت بیافریدم و از آفرینش تو درمانده نگشتم، حال آیا پاره نانی که به تو می رسانم ناتوانم خواهد ساخت؟
هشتم: فرزند آدم، برای خود بر من خشم می گیری! و برای من بر خود غضب نمی کنی!
نهم: فرزند آدم، رزق تو بر من است و تکلیف من بر تو، و اگر تو در انجام تکلیف تخلف کنی من در رساندن روزی تو کوتاهی نخواهم کرد.
دهم: فرزند آدم، هر چیزی تو را برای خودش می خواهد، و من تو را برای خودت، پس از من مگریز.
یازدهم: زاده آدم، اگر به آن چه که روزی تو کرده ام راضی شدی آرامش دل و آسایش تن خواهی داشت و ستوده خواهی بود، و اگر به آن چه روزی تو کرده ام راضی نگشتی دنیا را آن چنان بر تو مسلط کنم که چون حیوانات وحشت زده بیابان در تک و پوی افتی، و البته جز به آن چه روزی تو ساخته ام دست نیافته، و مورد نکوهش نیز خواهی بود.
دوازدهم: فرزند آدم، چون در حضور من ایستی، چونان بنده ناتوان در برابر پادشاه قدرتمندِ دارای عظمت باش، آن سان که گویی مرا می بینی، زیرا که اگر تو مرا نمی بینی من تو را می بینم.(1)
ص: 36
آیا ما با معمولی ترین تکلیف خود که نماز باشد چه کرده ایم و چه می کنیم و چه مقدار از آداب و احکام آن را حفظ می نماییم؟! آیا اگر نماز ما هدیه ای برای شخصی مانند خودمان بود بیش از این به آن اهمیت نمی دادیم و در نیکو به جا آوردن آن بیش تر نمی کوشیدیم؟! امام صادق علیه السلام می فرمایند:
به خدا قسم گاهی بر شخص پنجاه سال می گذرد و خداوند از او یک نماز نپذیرفته است، چه چیزی از این سخت تر؟! به خدا سوگند در بین همسایگان و یاران خود کسانی را می شناسید که اگر نمازش را برای برخی از شما به جا می آورد از او نمی پذیرفتید که این قدر آن را ناچیز می شمارد و به آن توجهی ندارد، خداوند جز نیکو را نمی پذیرد، پس چگونه چیزی را که به آن بی توجهی می شود قبول خواهد نمود؟!(1)
روایت شده است که خداوند متعال در برخی از کتاب های خود می فرماید:
بنده من، آیا نکوست که تو با من مناجات می کنی و به چپ و راست التفات داری و چون بنده ای مانند خودت با تو تکلم کند به او متوجه می شوی و مرا وامی گذاری؟ و می بینیم که خود چنانی که هنگامی که با برادرت سخن می گویی به غیر او التفات نداری و درباره او ادبی روا می داری که آن را در مورد من مراعات نمی کنی. چه بنده بدی است بنده ای که مانند تو باشد.(2)(2)
امام باقر علیه السلام می فرمایند که رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
هنگامی که بنده مؤمن به نماز می ایستد خداوند به او نظر دارد تا زمانی که از نماز خود فارغ شود، و رحمت از بالای سرش تا افق آسمان بر او سایه می افکند، و ملائکه از پیرامون او تا آسمان در برش می گیرند، و خداوند ملکی را بر سر او می گمارد که به او می گوید: ای نمازگزار، اگر می دانستی که چه کسی بر تو نظر دارد و با چه کسی سخن می گویی و مناجات می کنی، به چیزی توجه نمی کردی و هرگز از جای خود قدم برنمی داشتی.(3)
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
ص: 37
چون بنده به نماز ایستد و نماز خود را سبک و کوتاه و مختصر کند، خداوند تبارک و تعالی به ملائکه اش می گوید: آیا به بنده من نظر نمی کنید؟! گویا قضای حوائج خود را به دست غیر من می بیند! آیا نمی داند که برآوردن حاجات او به دست من است؟!(1)
امام سجاد علیه السلام به آستان الهی عرضه می دارند:
هر کس که حاجت خود را نزد یکی از خلق تو بُرد، و یا او را موجب برآورده شدن آن دانست نه تو را، تحقیقا خود را به محرومیت افکنده و سزاوار این شده است که از احسان تو محروم بماند. خداوندا، مرا به تو حاجتی است که توانم از انجام آن کوتاه آمده، و اندیشه ام در آن فرو مانده، و نفسم مرا بر این خواری واداشت که آن را نزد کسی برم که خود حوائجش را نزد تو می آورد و در برآورده شدن آرزوهایش از تو بی نیاز نیست، و این خود لغزشی از لغزش های خطاکاران و اشتباهی از اشتباهات گناهکاران است. اینک به یادآوری تو از غفلت خود درآمدم، و به توفیق تو از اشتباه خود بیرون گشتم و به سوی تو روی آوردم، و به راهنمایی تو از خطای خود دست برداشتم و گفتم: خدای من منزه و ستوده باد، چسان محتاجی از محتاجی دیگر سوءال می کند، و فقیری به مسکینی دیگر روی می آورد؟!(2)
و نیز:
همانا درخواست محتاجی از محتاجی دیگر از نادانی و گمگشتگی عقل و اندیشه اوست، و چه بسیار _ ای خدای من _ مردمانی را دیدم که عزت را از غیر تو طلبیدند و به خواری و مذلت افتادند، و ثروت را از غیر تو خواستند پس به فقر و مسکنت دچار شدند، واراده سربلندی کردند و خوار شدند.(3)
آری اگر کسی خداوند را درست بشناسد و اهل انصاف باشد جز این نیست که می گوید:
یا من قل له شکری فلم یحرمنی، وعظمت خطیئتی فلم یفضحنی، ورآنی علی المعاصی فلم یشهرنی ... یا من أیادیه عندی لا تحصی، ونعمه لا تجازی، یا من عارضنی بالخیر والاحسان وعارضته بالاسائة والعصیان.(4)
ای آن که مرا به اندک بودن شکرم محروم نساخت، و به بزرگی گناهم رسوا ننمود. و مرا بر گناهان دید و پرده از کارم برنداشت... ای آن که نعمت هایش بر من احصا نمی شود، و خوبی هایش تلافی نمی پذیرد. ای آن که با من به احسان و نیکی معامله دارد و من با بدی و عصیان با او مقابله می کنم.
و نیز:
أنت الذی مننت، أنت الذی أنعمت، أنت الذی أحسنت... أنت الذی أعطیت... أنت الذی آویت... أنت الذی هدیت... أنت الذی سترت... أنت الذی غفرت... أنت الذی عافیت...(5)
ص: 38
تو آنی که بر من منت نهادی، تو آنی که بر من انعام نمودی، تویی که با من احسان روا داشتی... تویی که به من عطا فرمودی... تویی که مرا در پناه خود داشتی... تویی که مرا هدایت کردی... تویی که مرا در پرده داشتی... تویی که مرا بخشیدی... تویی که مرا عافیت دادی.
و اما من؟!
أنا الذی أسات، أنا الذی أخطات...أنا الذی جهلت، أنا الذی غفلت... أنا الذی تعمدت... أنا الذی وعدت، أنا الذی أخلفت... أنا الذی نکثت...(1)
منم آن که بد کردم... منم آن که خطا نمودم... منم که جهالت ورزیدم... منم که غافل شدم... منم که تعمد ورزیدم... منم که وعده دادم و تخلف کردم... منم که پیمان شکنی نمودم.
فلم أر مولی کریما أصبر علی عبد لئیم منک علی یا رب، إنک تدعونی فأولّی عنک! وتتحبب إلی فأتبغض إلیک، وتتودد إلی فلا أقبل منک! کأن لی التطول علیک، فلم یمنعک ذلک من الرحمة لی والاحسان إلی، والتفضل علی بجودک وکرمک . فارحم عبدک الجاهل.(2)
هرگز مولای کریم صبوری چون تو بر بنده پستی چون خود نیافتم. تو مرا می خوانی و من می گریزم! تو مرا به سوی محبت خود می کشانی و من دشمنی و کینه ورزی می کنم، و با من مهر می ورزی و من از تو نمی پذیرم! گویا مرا بر تو منت است! باز هم همه این ها مانع رحمت و احسان و تفضل و جود و کرم تو نمی گردد. پس بر بنده هواپرست خود رحمت آور.
آری من هرگز از احدی، حتی از خودم خیری ندیده ام!! و هیچ کس جز تو بدی را از من برنگردانده است.
«إن النفس لامارة بالسوء إلا ما رحم ربی».(3)
همانا نفس پیوسته به سوی بدی می کشاند مگر اینکه رحمت خداوندی دست گیر شود.
و امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
ولا تخلّ فی ذلک بین نفوسنا واختیارها، فإنها مختاره للباطل إلا ما وفقت، أمارة بالسوء إلا ما رحم ربی.(4)
کار ما را به اتنخاب خودمان وا منه چه اینکه نفس ما پیوسته باطل را انتخاب می کند مگر آنکه تو توفیق دهی، و به سوی بدی می کشاند مگر اینکه پروردگارم رحمت فرماید.
چه زود پاسخ می گوید
اگر کسی پروردگار خود را بشناسد و لذت مناجات و انس با او را بچشد هرگز از دعا و خلوت با او خسته نمی شود، و از بلا و گرفتاری نمی هراسد، و خداوند نیز او را به آسانی از درگاه خود رها نمی کند، و گرنه برآوردن حاجات بندگان برای خداوند چه مشکلی می آفریند؟! و به رنج و بلا افکندن ایشان برای او چه سودی دارد؟! امام زمان علیه السلام در دعای علوی مصری می فرمایند:
بار پروردگارا، تو اجابت کننده ای خوب، و هدف و مطلوب و عطاکننده ای نیکو هستی، تو سائل خود را ناامید نمی کنی، امیدوار به خود را برنمی گردانی، اهل اصرار و الحاح را از بارگاه خود دور نمی فرمایی، از دعای آنان که به تو امید بسته اند
ص: 39
خسته نمی شوی، و از کثرت حوائج ایشان و برآوردن آن ها ملول نمی گردی، چرا که برآوردن حاجات تمام خلقت نزد تو در کم تر از چشم به هم زدنی است و بر تو کم تر و ناچیزتر از بال پشه ای می باشد...
خداوندا، دعای خود را طول دادم و تنگی دلم مرا بر آن واداشت در حالی که می دانم به اندازه نمک غذا از آن تو را کافی است، بلکه صرف نیت قلب من تو را کفایت می کند، و همین بس است که بنده با نیت صادقانه و زبانی راستین تنها بگوید: "ای خدای من " و آن گاه تو با او آن چنان باشی که خود آرزو می کند.(1)
... به حضرت ابی الحسن علیه السلام نوشتم که انسان می خواهد با امام خود آن در میان نهد که با پروردگار خود؟! در پاسخ نگاشتند: اگر حاجتی داشتی تنها لب از لب بگشای جوابت خواهد آمد.(2)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
هر کس وضوی نیکویی بگیرد، سپس دو رکعت نماز بخواند و رکوع و سجود آن را به طور کامل به جای آورد، پس از آن سلام داده ثنای الهی گفته و بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درود و صلوات بفرستد، سپس حاجت خود را از خداوند بخواهد، روی به جایگاه حقیقی آورده است، و هر کس خیر را از جایگاه حقیقی آن بجوید ناامید نخواهد شد.(3)
چه خوب است انسان در سخت ترین شدائد و گرفتاری ها این دعا و امثال آن را بخواند و در فرازهای آن اندیشه کند تا از تشویش و نگرانی نجات یافته، بلکه حاجت و گرفتاری خود را فراموش کند و خود را غرق در دریای مهر و عنایت بی پایانی یابد که او را از هر وحشت و هراسی ایمنی می بخشد، و به حفظ و حمایت بی انتهای الهی شادمان و مسرور می سازد:
بسم اللّه وصلی اللّه علی محمد وآله، وأفوض أمری إلی اللّه ، إن اللّه بصیر بالعباد، فوقاه اللّه سیئات ما مکروا. لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین. فاستجبنا له ونجیناه من الغم وکذلک ننجی المؤمنین. حسبنا اللّه ونعم الوکیل فانقلبوا بنعمة من اللّه وفضل لم یمسسهم سوء. ما شاء اللّه لا ما شاء الناس، ما شاء اللّه وإن کره الناس. حسبی الرب من المربوبین، حسبی الخالق من المخلوقین، حسبی الرازق من المرزوقین، حسبی اللّه رب العالمین، حسبی من هو حسبی، حسبی من لم یزل حسبی، حسبی من کان مذ کنت لم یزل حسبی، حسبی اللّه لا إله إلا هو، علیه توکلت وهو رب العرش العظیم.(4)
به نام خدا، و درود او بر محمد و خاندان او باد. "امر خویش را به خداوند واگذار می کنم، همانا خداوند به بندگان خود بصیر و آگاه است"، "پس خداوند او را از مکرهای ناروای ایشان حفظ فرمود"، "معبودی جز تو نیست، منزهی تو، و من از ستمکارانم". "پس او را اجابت نمودیم و از اندوه نجات بخشیدیم، و این گونه اهل ایمان را رهایی و نجات می دهیم". "خداوند ما را کفایت، و او بهترین وکیل است"، "پس به آن چنان فضل و نعمتی از سوی خداوند دست یافتند که هیچ گونه بدی به ایشان نرسید". آن چه خدا بخواهد، هیچ مانعی در مقابل انجام معصیت و هیچ قدرتی بر به جای آوردن طاعت نیست مگر به خداوند. آن چه خدا بخواهد نه آن چه مردمان بخواهند، آن چه خداوند بخواهد اگر چه مردمان ناپسند دارند. پروردگار مرا از
ص: 40
همه پرورده شدگان کفایت است. خالق مرا از همه مخلوقات کفایت است. رازق مرا از همه روزی خوران کافی است. مرا کفایت است آن که خود مرا کافی است. مرا کفایت است آن که پیوسته مرا کافی بوده است. مرا کافی است آن که پیوسته از آن زمان که بوده ام مرا کافی بوده است. مرا کافی است خداوندی که جز او معبودی نباشد. توکلم بر اوست و او پروردگار عرش بزرگ و صاحب قدرت بی منتها است.
در آن هنگام که سختی ها و بلاها و مشکلات بر ما هجوم می آورد چه مانعی دارد که روی به درگاه الهی آورده و به جای این که لب به اعتراض و نارضایتی بگشاییم از او بخواهیم که مشکلاتمان را حل کند و غم و اندوهمان را بزداید؟ مگر نه این است که بلاها تنها به این جهت به ما روی آورده اند که ما را از جلوه های بی ارزش و گول زننده و فانی دنیا دور کنند و به جانب پروردگار مهربان و قدرتمند و پاینده بکشانند تا به ثروت گنج معرفت کسی دست یابیم که با داشتن آن هیچ کمبودی نداریم، و لذت انس و مناجات با کسی را بچشیم که هیچ لذت و ثروتی با آن برابری نمی کند، و مستحق ثواب ها و الطافی گردیم که هرگز آن را نهایت و پایانی نیست؟ پس چرا ما از این نعمت بزرگ غافلیم و به زبان اولیای معصوم الهی زمزمه نمی کنیم:
الحمد للّه الذی أغلق علینا باب الحاجة إلا إلیه فکیف نطیق حمده، أم متی نؤدی شکره؟ لا متی.(1)
سپاس خداوندی را که باب نیاز و اظهار حاجت ما را جز بر خودش بسته است، پس چگونه توان حمد و ستایش او را داریم؟ و یا کی حق شکرش را ادا توانیم؟ هرگز!
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
قال اللّه تبارک وتعالی: یا عبادی الصدیقین تنعموا بعبادتی فی الدنیا فإنکم تتنعمون بها فی الاخرة.(2)
خداوند تبارک و تعالی می فرماید: ای بندگان صدیق من، در دنیا به عبادت من متنعم باشید که در آخرت هم به آن متنعم خواهید بود.
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
نسبت به چیزی که به آن امید نداری از آن چه که به آن امید داری امیدوارتر باش، همانا موسی به این امید رفت که آتشی آورد ولی در حالی برگشت که پیامبر مرسل شده بود.(3)
و شگفت تر از همه این که برخی خدا را گم کرده اند و دنبال اسم اعظم می گردند! گویا می خواهند با فرا گرفتن یک یا چند لفظ یا... همچون کسانی که تسخیر جن می کنند خداوند متعال و اراده او را مسخر خود گردانند!!
... سئل النبی صلی الله علیه وآله وسلم عن اسم اللّه الاعظم، فقال: کل اسم من أسماء اللّه أعظم، ففرّغ قلبک من کل ما سواه وادعه بأی اسم شئت.(4)
... از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره اسم اعظم پرسیده شد، فرمودند: هر اسمی از اسم های خداوند اعظم است، قلب خود را از تمامی ما سوای او خالی کن، پس به هر نامی که خواستی او را بخوان.
ص: 41
... به امام صادق علیه السلام عرضه داشتم: در کتاب خداوند دو آیه است که تأویل آن ها را نمی فهمم، فرمودند: آن دو آیه کدام است؟ گفتم: این فرموده خداوند متعال: "مرا بخوانید اجابتتان می کنم" من خدا را می خوانم واجابتی نمی بینم؟!
فرمودند: آیا می گویی خداوند تبارک و تعالی در وعده خود تخلف می نماید؟! گفتم: نه، فرمودند: آیه دیگر را بگو، گفتم: این که خداوند می فرماید: "هر چه در راه خدا انفاق کنید خداوند جای آن را پر می کند، و او بهترین روزی دهندگان است"، ولی من انفاق می کنم وجای گزین آن را نمی یابم؟! فرمودند: آیا گمان می کنی که خداوند خلف وعده می کند؟! گفتم: نه. فرمودند: پس چه می گویی؟! گفتم: نمی دانم. فرمودند: اینک من به خواست خداوند تعالی تو را آگاه می سازم.
بدانید که اگر شما در آن چه خداوند دستور داده است اطاعت او را می نمودید و بعد او را می خواندید هر آینه اجابتتان می فرمود، و لکن شما با او مخالفت می کنید و او را نافرمانی می نمایید پس اجابتتان نمی کند، و اما این که می گویی: "انفاق می کنید و جایگزین آن را نمی یابید" پس اگر شما مال را از راه حلال آن به چنگ می آوردید و آن را در مورد شایسته آن انفاق می نمودید هیچ کس درهمی انفاق نمی کرد مگر اینکه خداوند جای گزین آن را به او باز پس می داد.
با همه این احوال اگر شما خداوند را از راهش بخوانید هر آینه اجابتتان می کند اگر چه گناهکار باشید. گفتم: راه دعا کدام است؟!
فرمودند: چون نماز واجب خود را به جای آوردی به تمجید و تعظیم خداوند می پردازی و هر چه بتوانی او را مدح و ستایش می کنی، و بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم با تمام توان و کوشش خود درود می فرستی. آن گاه پس از حمد و ثنای الهی و درود بر نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نعمت ها و احسان های خداوند بر خود را یاد می کنی، و آن چه را با تو کرده است به خاطر می آوری، و بر آن حمد و شکرش را به جای می آوری. بعد به تک تک گناهانت _ و یا آن هایی که به یاد می آوری _ اعتراف می کنی، و بقیه را که از خاطر برده ای به طور اجمال یاد کرده و از همه آن ها توبه می کنی، و قصد می کنی که دیگر به آن ها بازنگردی، و با ندامت و صدق نیت و خوف و امید از آن ها استغفار می کنی. و از گفتار تو این باشد که:
اللهم إنی أعتذر إلیک من ذنوبی وأستغفرک وأتوب إلیک، فأعنی علی طاعتک، ووفقنی لما أوجبت علی من کل ما یرضیک، فإنی لم أر أحدا بلغ شیئا من طاعتک إلا بنعمتک قبل طاعتک، فأنعم علی بنعمة أنال بها رضوانک والجنة.(1)
خداوندا، من از گناهان خود از تو پوزش می خواهم و طلب غفران می کنم و به سوی تو باز می گردم، پس تو خود مرا بر طاعت خود کمک کن، و بر انجام اعمالی که بر من واجب نموده ای و تو را از من راضی می کند موفق گردان که همانا من هرگز کسی را ندیدم که به چیزی از طاعت تو دست یابد مگر به نعمت خودت که قبل از طاعت و فرمانبری اش به او عطا فرموده ای، پس بر من به نعمتی منت نه که با آن به رضایت و خشنودی و بهشت تو دست یابم.
و بعد از آن حاجت خود را می طلبی که امیدوارم خداوند به مشیت خود ناامیدت نفرماید.(2)
ص: 42
خالق مهربان از هر کسی به ما نزدیک تر است و چنانچه خواستی با او مناجات کنی بدان که هیچ حاجب و مانع و دربانی بر آستان مقدس خود نگماشته است و در همه حال حاضر و ناظر و نزدیک و پاسخ گوی اهل دعا و درخواست می باشد، لذا سعی کن هر چه می توانی با او بیش تر انس بگیری و از لذت هم نشینی با او غافل و محروم نمانی. هر فرصتی را غنیمت شمرده و گوشه خلوتی پیدا کن و با باوری محکم و زبانی ساده، از کوچک و بزرگ و دور و نزدیک حاجت ها و دردها و آرزوها و آمال دنیا و آخرت خود با او سخن بگو که خداوند متعال می فرماید:
«اذکروا اللّه کذکرکم آبائکم أو أشد ذکرا فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا وما له فی الاخرة من خلاق * ومنهم من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنة وفی الاخرة حسنة وقنا عذاب النار * أولئک لهم نصیب مما کسبوا واللّه سریع الحساب».(1)
خداوند را یاد کنید همان طور که پدرانتان را یاد می کنید و شدیدتر و جدی تر از آن. برخی از مردمان می گویند: "خدایا به ما در دنیا عنایت کن" و ایشان را در قیامت بهره و نصیبی نخواهد بود. گروهی دیگر می گویند: "خداوندا، ما را هم در دنیا و هم در آخرت از نعمت ها و خوبی ها بهره مند فرمای". اینان را نصیب و بهره ای از اعمالشان خواهد بود، و خداوند بسیار زود رسیدگی می فرماید.
و امام صادق علیه السلام به زراره می فرمایند:
إن أفضل الدعاء ما جری علی لسانک.(2)
برترین دعا آن است که بر زبانت جاری شود.
اگر به آن چه گفتم عمل کنی تفاوت دعای حقیقی و انشایی با دعای لفظی و بی روح را لمس کنی و چیزهایی بیابی که ذره ای از آن در هزار کتاب و دفتر هم قابل بیان نیست، و این را هم بدان که آنچه بدان
ص: 43
اشاره کردم گفتنش آسان، ولی عمل به آن بسی دشوار است. و در هر حال از دعاها و مناجات ها و زیاراتی که اولیای دین و دنیایت به تو ارزانی داشته و به وسیله آن ها عوالمی از نور و هدایت جلو رویت قرار داده اند غافل مباش. اینک من تنها به دو نمونه از آن ها اشاره می کنم و امیدوارم که قدر آن ها را بدانی و حق آن ها را ادا کنی.
اول: از مولایمان امام زمان عجل اللّه فرجه روایت شده است(1) که فرمودند:
هر کس را به خداوند متعال حاجتی باشد بعد از نیمه شب جمعه غسل کند، به محل نماز خود رود، دو رکعت نماز بخواند، در رکعت اول در سوره حمد هنگامی که به "إیاک نعبد وإیاک نستعین" رسید آن را صد مرتبه تکرار کند سپس سوره حمد را تمام کند، آن گاه سوره توحید را یک مرتبه بخواند، سپس در رکوع و سجود ذکر آن را هفت مرتبه تکرار کند. رکعت دوم را نیز مانند رکعت اول به جای آورد، سپس این دعا را بخواند که خداوند تعالی حاجت او را هر چه باشد برآورده خواهد ساخت مگر اینکه حاجت او در مورد قطع رحم باشد. و آن دعا این است:
اللَّهُمَّ إِنْ أَطَعْتُک فَالَْمحْمَدَةُ لَک، وإِنْ عَصَیْتُک فَالْحُجَّةُ لَک. مِنْک الرَّوْحُ ومِنْک الْفَرَجُ. سُبْحَانَ مَنْ أَنْعَمَ وشَکَرَ. سُبْحَانَ مَنْ قَدرَ وغَفَرَ. اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتُ قَدْ عَصَیْتُک فَإِنِّی قَدْ أَطَعْتُک فِی أَحَبِّ الاشْیَاءِ إِلَیْک وهُوَ الایمَانُ بِک، لَمْ أَتَّخِذْ لَک وَلَداً ولَمْ أَدْعُ لَک شَرِیکاً، مَنّاً مِنْک بِهِ عَلَیَّ لا مَنّاً مِنِّی بِهِ عَلَیْک. وقَدْ عَصَیْتُک یَا إِلَهِی عَلَی غَیْرِ وَجْهِ الْمُکَابَرَةِ، ولا الْخُرُوجِ عَنْ عُبُودِیَّتِک، ولا الْجُحُودِ بِرُبُوبِیَّتِک، ولَکِنْ أَطَعْتُ هَوَایَ وأَزَلَّنِی الشَّیْطَانُ، فَلَک الْحُجَّةُ عَلَیَّ والْبَیَانُ. فَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَبِذُنُوبِی غَیْر ظَالِمٍ، وإِنْ تَغْفِرْ لِی وتَرْحَمْنِی فَإِنَّک جَوَادٌ کَرِیمٌ.
خداوندا! اگر تو را اطاعت کردم سپاس گزار توام، و اگر نافرمانی کردم حجّت و دلیل تو بر من تمام است، آسایش و راحتی و حلّ مشکلات به دست توست، پاک و منزّه است کسی که هم نعمت داد و هم شکر گزارد. پاک و منزّه است کسی که هم توانا بود و هم بخشید. خداوندا! اگر معصیت و نافرمانی تو را کردم؛ به راستی که من در محبوب ترین چیزها نزد تو که ایمان به توست، تو را اطاعت کرده ام؛ فرزندی برای تو ندانستم؛ و شریکی برایت نخواندم؛ و این ها منّتی از تو بر من است نه اینکه منّتی باشد از من بر تو. خدای من! نافرمانی من نه به خاطر کبر، و نه برای خارج شدن از مرتبه بندگی، و نه برای انکار ربوبیّت تو بود؛ بلکه از هوای نفسم پیروی کردم و شیطان مرا فریفت؛ پس حجّت و بیان تو بر من تمام است. اگر به خاطر گناهانم عذابم کنی بر من ستم نکرده ای، و اگر مرا ببخشی و بر من ترحّم نمایی همانا تو بخشنده بزرگواری. ای بزرگوار، ای بزرگوار.
و تا آنجا که نفسش وفا کند بگوید: "یَا کَرِیمُ" و پس از آن عرضه بدارد:
یَا آمِناً مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وکُلُّ شَیْءٍ مِنْک خَائِفٌ حَذِرٌ، أَسْأَلُک بِأَمْنِک مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وخَوْفِ کُلِّ شَیْءٍ مِنْک أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وأَنْ تُعْطِیَنِی أَمَاناً لِنَفْسِی وأَهْلِی ووُلْدِی وسَائِرِ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ حَتَّی لا أَخَافَ أَحَداً ولا أَحْذَرَ مِنْ شَیْءٍ أَبَداً إِنَّک عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وحَسْبُنَا اللّه ونِعْمَ الْوَکِیلُ. یَا کَافِیَ إِبْرَاهِیمَ نُمْرُودَ، ویَا کَافِیَ مُوسَی فِرْعَوْنَ، ویَا کَافِیَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله وسلم الاحْزَابَ، أَسْأَلُک أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وأَنْ تَکْفِیَنِی شَرَّ فُلانِ بْنِ فُلانٍ.
ای آن کسی که از همه چیز در امانی و همه از تو ترسان و بیمناکند؛ به درامان بودن تو از هر چیز و ترس هر چیز از تو می خواهم که بر محمد و آل محمد درود فرستی و به من در مورد خودم و خانواده و فرزندانم و دیگر نعمت هایی که به من داده ای امنیّت و آسودگی عطا کنی تا دیگر هرگز از کسی و چیزی بیمناک نباشم که همانا تو بر هر کاری قادر و توانایی. خداوند ما را کافی و او خوب وکیلی است. ای ایمن کننده ابراهیم از شر نمرود، و ای نجات دهنده موسی از شر فرعون، از تو می خواهم که بر محمد و آل محمد درود فرستی و مرا از شر "فلانی فرزند فلانی" ایمن بداری.
ص: 44
و به جای این کلمه (فلان بن فلان) نام دشمن خود را بیاورد و از خداوند بخواهد که شر کسی را که از شر او می ترسد دفع فرماید که خداوند شر او را دفع خواهد فرمود إن شاء اللّه تعالی.
سپس به سجده رود و حاجت خویش را از خداوند بخواهد و به سوی حضرت او تضرع کند که هیچ مرد یا زن مؤمنی نباشد که این نماز را به جای آورد و این دعا را بخواند مگر اینکه درهای آسمان برای اجابت او گشوده خواهد شد، و دعای او در همان شب و در همان لحظه هر چه باشد برآورده خواهد گردید و این از فضل خداوند بر ما و بر دیگر مردمان است.
دوم: از آستان مقدس امام زمان عجل اللّه عالی فرجه الشریف _ که خداوند پاسبانش باد _ این نامه و زیارت به أبی جعفر محمد بن عبداللّه حمیری قدس سره رسیده است:(1)
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ لا لامر اللّه تعقلون ولا من أولیائه تقبلون حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فما تغنی الایات والنذر عن قوم لا یوءمنون والسلام علینا وعلی عباد اللّه الصالحین.
پس هر گاه خواستید که به واسطه ما به سوی خداوند، _ و به سوی ما _ توجه کنید همان طور بگویید که خداوند فرموده است:
"سلامٌ علی آلِ یاسین"(2)
ذلک هُوَ الفضلُ المُبین "واللّه ُ ذو الفَضلِ العظیم"(3) لِمَن [من] یَهدیه صِراطَهُ المستقیم".
قد آتاکم اللّه یا آلَ یاسین خلافتَه وعلمَ مَجاری أمرِه فی ما قضاه ودَبّرَه ورَتّبه وأرادَه فی ملکوتِه. فکَشَف لکم الغِطاءَ وأنتم خَزَنتُه وشهداوءه وعُلَماوءُه وَأمَناوءه. ساسَةُ العِبادِ وَأرکانُ البِلادِ وقُضاةُ الاحکامِ وَأبوابُ الایمان، ومِن تَقدیرِه مَنائحُ العَطاءِ بِکُم إنفاذُه مَحتوما مَقرونا. فَما شیء مِنه إلا وَأنتم لَه السَببُ وإلَیه السَبیل. خیارُه لِوَلیّکم نِعمة، وانتِقامُه مِن عَدوّکم سُخطَة. فَلا نَجاةَ وَلا مَفزَعَ إلا أنتم، ولا مَذهبَ عَنکم یا أعینَ اللّه ِ الناظِرة وَحَمَلةَ معرفتِه ومَساکِنَ تَوحیدِه فی أرضِهِ وَسَمائِه. وَأنت یا حُجّةَ اللّه وَبَقیّتَهُ کَمالُ نِعمَتِه وَوارِثُ أنبیائِهِ وَخُلَفائه ما بَلَغناهُ مِن دَهرِنا وَصاحبُ الرجعَةِ لِوَعدِ رَبنا التی فیها دَولةُ الحقّ وفَرَحُنا [فرجنا] ونَصرُ اللّه لنا وعزُّنا.
السلام علیک أیها العَلَمُ المَنصوبِ وَالعِلمُ المَصبوب، والغوثُ والرحمةُ الواسعةُ وَعدا غیرَ مَکذوب. السلام علیک صاحبَ المرأی والمسمع الذی بِعَینِ اللّه مَواثیقُه وَبِیَدِ اللّه عُهودُه وَبِقُدرةِ اللّه سُلطانُه. أنتَ الحَلیمُ الذی لا تُعجِّلُه العَصَبِیّة، وَالکریمُ الذی لا تُبَخّلُه الحَفیظَة، والعالمُ الذی لا تُجَهِّلُه الحَمِیّة. مُجاهَدَتُک فی اللّه ِ ذاتُ مَشیةِ اللّه ، ومُقارَعَتُک فی اللّه ذاتُ انتقامِ اللّه ، وصَبرُک فی اللّه ذو أناة اللّه ، وشکرُک للّه ذو مَزیدِ اللّه وَرَحمَتِه. السلام علیک یا مَحفوظا باللّه [اللّه ] نور أمامه ووَراءه ویَمینه وشِماله وفَوقه وتَحته. یا مَحروزا فی قُدرةِ اللّه [اللّه ] نور سمعه وبصره. ویا وعدَ اللّه الذی ضَمِنَه، ویا میثاقَ اللّه الذی أَخَذَه ووَکَّدَه. السلام علیک یا داعِیَ اللّه ورَبّانیّ آیاتِه. السلام علیک یا بابَ اللّه ِ ودیّانَ دینِه. السلام علیک یا خَلیفةَ اللّه وناصِرَ حَقّه. السلام علیک یا حُجةَ اللّه وَدَلیلَ إرادَتِه. السلام علیک یا تالِیَ کِتابِ اللّه وَتَرجُمانَه. السلام علیک فی آناءِ لَیلِک وَأطرافِ نَهارِک. السلام علیک یا بقیةَ اللّه فی أرضه. السلام علیک حینَ تَقوم. السلام علیک حینَ تَقعُد. السلام علیک حینَ تَقرَأ وتُبَیّن. السلام علیک حینَ تُصلّی وتَقنُت. السلام علیک حین تَرکَعُ وتَسجُد.
السلام علیک حینَ تُعَوِّذُ وتَسبِّح. السلام علیک حین تُهَلِّلُ وَتُکَبِّر. السلام علیک حینَ تَحمَد وَتَستَغفِر. السلام علیک حینَ تُمَجِّد وَتَمدَح. السلام علیک حینَ تُمسی وَتُصبِح. السلام علیک فی اللَّیْلِ إِذا یَغْشی والنَّهارِ إِذا تَجَلّی والاخِرةِ والاولی.
السلام علیکم یا حُججَ اللّه وَرُعاتَنا وهُداتَنا ودُعاتَنا وقادتَنا وأئمَّتَنا وسادَتَنا ومَوالیَنا. السلام علیکم أنتم نورُنا وأنتم جاهُنا أوقاتَ صَلاتِنا، وعِصمَتُنا بکم لدعائنا وصَلاتِنا وصیامِنا واستِغفارِنا وسائرِ أعمالِنا. السلام علیک أیها الامامُ المأمون. السلام علیک أیها الامامُ المقدَّمُ المَأمول. السلام علیک بِجَوامِعِ السلام. أُشهِدُکَ یا مَولای أنی أشهَدُ أن لا إله إلا اللّه وَحدَه وَحَده وَحدَه لا شَریکَ لَه، وأنّ مُحمَدا عبدُه ورَسولُه لا حبیبَ إلا هو وأهلُه، وأنَّ أمیرَ الموءمنین حُجَّتُه، وأنَّ الحسنَ حُجَّتُه، وأنَّ
ص: 45
الحسینَ حُجَّتُه، وأنَّ علیّ بنَ الحسینِ حُجَّتُه، وأنّ محمد بن علی حُجّتُه، وأنّ جعفرَ بنَ محمد حُجَّتُه وأن موسی بنَ جعفر حُجَّتُه، وأنّ علیَّ بنَ موسی حُجَّتُه، وأنَّ محمدَ بنَ علیّ حُجَّتُه، وأنّ علیّ بن محمد حُجَّتُه، وأنّ الحسنَ بنَ علیّ حُجَّتُه، وأنتَ حُجَّتُه. وأنّ الانبیاءَ دُعاةُ وهُداةُ رُشدِکم. أنتم الاولُ والاخرُ وخاتِمَتُه، وأنَّ رَجعَتَکم حقّ لا شکَّ فیها یومَ لا یَنفَعُ نَفسا إیمانُها لم تَکُن آمَنَت من قبل أو کَسَبَت فی إیمانِها خَیرا. وأنّ المَوتَ حقّ، وأشهدُ أنَّ ناکِرا ونکیرا حقّ، وأنَّ النشرَ والبعثَ حقّ، وأنّ الصراطَ حقّ، والمرصادَ حقّ، وأنَّ المیزانَ والحسابَ حقّ، وأنّ الجنّةَ والنارَ حقّ، والجزاءَ بهما للوعدِ والوعیدِ حقّ، وأنّکم للشفاعةِ حقّ لا تُردّون ولا تسبقون، بِمَشیّةِ اللّه ِ وبِأمرِهِ تعمَلون وللّه الرحمةُ والکلمةُ العلیا وبیدِه الحسنی وحجةُ اللّه ِ النُّعمی. خَلَقَ الجنّ والانسَ لِعبادتِه، أرادَ من عبادِه عبادَته، فشقیّ وسعید قد شِقیَ من خالفَکم، وسعدَ من أطاعَکم، وأنتَ یا مولای فاشهد بما أشهدتُک علیه، تَخزَنُه وتَحفَظُه لی عندَک، أموتُ علیه وأُنشَرُ علیه وأقفُ به ولیّا لک بریئا مِن عدوّک، ماقتا لمن أبغَضَکم وادّا لمن أحبّکم. فالحقّ ما رضیتُموه، والباطلُ ما سَخِطتُموه، والمَعروفُ ما أَمَرتُم به، والمنکرُ ما نَهَیتُم عنه، والقضاءُ المُثبَتُ ما استأثرَت به مَشیّتُکم، والممحوُّ ما [لا] استأثَرَت به سنّتُکم. فلا إله إلا اللّه وحدَه وحدَه لا شریک له، محمد عبدُه ورسولُه، علیّ أمیرُ الموءمنینَ حجّتُه، الحسنُ حجّتُه، الحسینُ حجّتُه، علیّ حجّتُه، محمد حجّتُه، جعفر حجّتُه، موسی حجّتُه، علیّ حجّتُه، محمد حجّتُه، علیّ حجّتُه، الحسنُ حجّتُه، أنتَ حجّتُه، أنتم حُجَجُه وبراهینُه. أنا یا مولای مُستَبشُر بالبیعةِ التی أخَذَ اللّه ُ علیّ شرطَه قتالا فی سبیلِه اشتری به أنفسَ الموءمنین، فنفسی موءمنة باللّه وحدَه لا شریکَ له وبرسولِه وبأمیرِ الموءمنین وبکم یا مولای أوّلِکم وآخرِکم، ونصرتی لکم معدّة، ومودّتی خالصة لکم وبراءتی من أعدائِکم أهلِ الحردةِ والجدالِ ثابتة. لثارِکم أنا ولیّ وحید واللّه إلهِ الحقّ یجعلُنی کذلک آمینَ آمینَ.
مَن لی إلا أنتَ فی ما دِنتُ واعتَصَمتُ بک فیه تَحرُسُنی فی ما تقرّبتُ به إلیک یا وقایَةَ اللّه ِ وسَترَه وبَرَکتَه أغِثنی [أغنِنی] أدنِنی أعنّی أدرِکنی صِلنی بک ولا تَقطَعنی. اللّهم إلیک بهم تَوسّلی وتَقرّبی. اللّهم صلّ علی محمد وآلِه وصِلنی بهم ولا تَقطَعنی، بحجّتک اعصمنی وسَلامُک علی آل یس. مولای أنت الجاهُ عندَ اللّه ِ ربّک وربّی إنّه حمید مجید.
"سلام بر آل یاسین (خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم )" آن، همان فضل آشکار است؛ و خداوند برای کسی که او را به راه مستقیم خود هدایت کند صاحب فضل و فزون بخشی بزرگ است.
ای خاندان یاسین، خداوند خلافتش را به شما داد، و دانشِ جریان امر و فرمان خویش را در مورد حکم، تدبیر، ترتیب و اراده امور ملکوت خویش به شما عطا فرمود. پس پرده از همه چیز برای شما برداشت و بدین سان شما خازنان و شاهدان و عالمان و امینان او، سیاستمداران واقعی بندگان، و ارکان آبادی ها، و قاضیان احکام، و درهای ایمان، و نسل و زاده انبیا، و خلاصه منتخب پیامبران، و خاندان بهترین برگزیده پروردگار جهانیان می باشید. تقدیر الهی بر این است که هدایا و عطایای خداوند به شما صورت حتم می پذیرد لذا هیچ چیزی از جانب او نباشد مگر اینکه سبب و راه به سوی آن شما هستید. هر چه خداوند برای دوستان شما برگزیند نعمت، و هر چه با دشمن شما کند انتقام غضب نشان اوست. پس جز بارگاه شما هیچ راه نجات و پناه گاهی نیست، و از آستان شما هیچ را فرار و گریزگاهی وجود ندارد. ای دیدبانان الهی، و ای حاملان معرفت و منزل گاه های توحید و یگانه پرستی در زمین و آسمان او، و تو نیز ای حجت خداوند و باقی مانده حجت های او، حد نهایی و کمال نعمت او و وارث پیامبران و جانشینان او در این زمان، و صاحب رجعت و بازگشت بر اساس وعده پروردگارمان می باشی که در آن دولت حق و راحتی و گشایش در کار و یاری خداوند و عزت و سربلندی ما خواهد بود.
سلام بر تو، ای بیرق برافراشته، و ای دانش اعطایی، و ای دادرس و رحمت فراگیر که وعده ای راستین و غیر قابل تخلف هستی. سلام بر تو ای بینای شنوا که میثاق هایش به محضر و منظر خدای، و عهد و پیمان هایش به نیروی اوی، و سلطنت و فرمانروائی اش به قدرت خداوندی است. تو همان بردباری هستی که تعصب کور شتابزده اش نمی کند، و بزرگوار کریمی هستی که محافظه کاری موجب بخل او نمی گردد، و دانایی هستی که غیرت بی مورد به نادانی و جهالتش نمی کشاند. مجاهدت و کوشش های تو تماما الهی و همان مشیت و خواست خداوندی است؛ و کوبندگی تو در راه خدا همان انتقام الهی است؛ و صبر و بردباری تو در راه خدا همان صبر خداوندی و مهلت دادن اوست؛ و سپاس گزاری تو از خدا مایه فزون بخشی و رحمت الهی است.
سلام بر تو، ای کسی که خداوند نگهبان و نور و روشنی بخش پیشگاه و پشت سر و راست و چپ و بالای سر و زیر پای اوست. ای کسی که در پناه قدرت الهی هستی و خداوند روشنی گوش و چشم اوست. ای وعده خداوند که خود او
ص: 46
ضامن آن است، و ای پیمان الهی که خود او آن را محکم و مؤکد داشته است. سلام بر تو ای منادی پروردگار، و ای پرورده آیات الهی. سلام بر تو ای درگاه خداوندی، و ای پاسخ گوی دین او، سلام بر تو ای جانشین خداوند و یاری گر حق او، سلام بر تو ای حجّت خدا و نمایان گر اراده و خواست او، سلام بر تو ای تلاوت کننده کتاب خدا و بیان گر معانی آن، سلام بر تو در لحظه لحظه شب و روزت. سلام بر تو ای باقی مانده حجت های خداوند در پهنه زمین او، سلام بر تو در هر قیام و قعودت. سلام بر تو در هنگامی که قرآن را قرائت می کنی و به شرح و بیان آن می پردازی، سلام بر تو هنگامی که به نماز و قنوت می ایستی، سلام بر تو هنگامی که رکوع و سجود می کنی، سلام بر تو هنگامی که تعویذ و تسبیح می گویی، سلام بر تو هنگامی که "لا اله الا اللّه " و "اللّه اکبر" می گویی، سلام بر تو هنگامی که حمد و استففار می کنی، سلام بر تو هنگامی که مدح و ستایش الهی را به جا می آوری، سلام بر تو هنگامی که صبح و شامت می رسد. سلام بر تو در هنگانی که شب همه جا را می پوشاند، و در آن گاه که روز همه جا را روشن می کند، و در انتها و ابتدا. سلام بر شما ای حجت های خداوند و صاحبان اختیار ما، و هدایت گران و فراخوانان و رهبران و امامان و سادات و آقایان و سرپرستان ما. سلام بر شما، شما نور و روشنی ما هستید؛ شما آبرو و وجاهت ما در هنگام نمازهایمان هستید. و حفظ و بقای سلامت ما به وجود شما به خاطر دعا، نماز، روزه، استغفار و دیگر اعمالمان می باشد. سلام بر تو ای پیشوای درست کار و امین. سلام بر تو ای اولین و بهترین آرزو. سلام بر تو بهترین و کامل ترین سلام. مولای من، تو را گواه می گیرم بر این که من شهادت می دهم جز خداوند معبودی نیست، یگانه و یکتا و بی شریک است، و اینکه حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و فرستاده اوست، هیچ حبیبی نباشد مگر محمد و خاندان او؛ و این که امیر مؤمنان علی علیه السلام حجت الهی است؛ و امام حسن علیه السلام حجت اوست، و امام حسین علیه السلام حجت او است؛ و امام سجاد علیه السلام حجت او است؛ و امام محمد باقر علیه السلام حجت او است؛ و امام صادق علیه السلام حجت او است؛ و امام کاظم علیه السلام حجت او است؛ و امام رضا علیه السلام حجت او است؛ و امام جواد علیه السلام حجت او است؛ و امام هادی علیه السلام حجت او است؛ و امام حسن عسکری علیه السلام حجت او است، و تو حجت الهی هستی، پیامبران فراخوانان و راهنمایان هدایت شمایند. شما آغاز و پایان و انتهای امر هستید. به راستی رجعت شما _ در روزی که اگر کسی از پیش ایمان نداشته، یا در ایمان خود بهره و خیری کسب نکرده باشد هیچ سودی برایش نخواهد داشت _ حق است و شکی در آن نیست. گواهی می دهم که _ مرگ حق است، و گواهی می دهم نکیر و منکر (دو فرشته مأمور سؤال قبر) حق اند، و مبعوث شدن و برانگیخته شدن موجودات حق است، و صراط حق است، و مرصاد حق است، و میزان حق است، و حساب رسی اعمال حق است، و بهشت و جهنم حق است، و جزا دادن به بهشت و جهنم، بر طبق وعده و تهدید الهی حق است. و اینکه شفاعت شما حق است. نه رد می شوید و نه بر خواست خداوند پیشی می گیرید، به دستور و مشیت او کار می کنید و رحمت و اعتلای کلمه از آن خداوند است، نیکی و حجت بزرگ خدا در دست اوست. جنیان و آدمیان را برای پرستش خود آفرید، از بندگانش پرستش خود را خواست پس برخی سعادتمند و برخی بدبخت شدند، بدبخت کسی است که با شما مخالقت کند، و سعادتمند کسی است که از شما فرمان ببرد. پس تو ای مولای من! به آن چه تو را بر آن شاهد گرفتم گواه باش، آن را نزد خود برای من محفوظ و ذخیره می داری تا بر آن اعتقاد بمیرم، و با همان اعتقاد برانگیخته شوم، و با حال دوستی و ولای تو و بیزاری و دشمنی سرسختانه با دشمنان شما بر موقف ایستم و دوست دوستان شما باشم. پس حق همان چیزی است که شما بخواهید، و باطل و نادرستی همان چیزی است که شما آن را نادرست دانید، و شایستگی همان چیزی است که شما بدان امر کنید، و بدی همان چیزی است که شما از آن نهی نمایید، و قضای محکم الهی همان است که خواست شما بدان تعلق پذیرد، و حکم محو نابود همان چیزی است که سنت شما آن را امضا نکند. پس معبودی جز خداوند یگانه بی شریک نیست، محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و فرستاده اش، حضرت علی علیه السلام امیر و فرمان روای مؤمنان حجت اوست، امام حسن علیه السلام حجت اوست، امام حسین علیه السلام حجت اوست، امام سجاد علیه السلام حجت اوست، امام باقر علیه السلام حجت اوست، امام صادق علیه السلام حجت اوست، امام کاظم علیه السلام حجت اوست، امام رضا علیه السلام حجت اوست، امام جواد علیه السلام حجت اوست، امام هادی علیه السلام حجت اوست، امام عسکری علیه السلام حجت اوست، و تو حجت او هستی. شما همگی حجت های خداوند و برهان های آشکار او می باشید. و من _ ای مولای من _ شادمان و خشنود از بیعتی هستم که خداوند با من شرط نموده است که در راه او جنگ و جهادی کنم که در آن نبرد خداوند جان مؤمنان را خریده است. روان من به خداوند یگانه بی شریک و به رسول او، و امیر مؤمنان، و نیز به تو _ ای مولای من _ از اولین تا آخرینتان ایمان دارد، آماده یاری شما هستم،
ص: 47
و دوستی خالصانه ام برای شماست؛ و بیزاریم از دشمنان ستیزه جوی شما استوار و پابرجاست؛ من به تنهایی _ بدون این که به دیگران کاری داشته باشم _ دوستی هستم که خون خواه شماست. و خداوند _ همان معبود راستین _ مرا چنان قرار دهد که می گویم، آمین. آمین. در آن چه گفتم و از تو کمک خواستم جز تو چه کسی را دارم؟! تنها تویی که در آن ها نگهبان و حافظ منی، ای نگه دارنده الهی و حافظ و برکت او به فریادم برس، نزدیکم کن، کمکم کن، مرا دریاب، مرا به خودت پیوند ده و هرگز جدا مکن. بار الها، اسباب توسل و تقرب من به تو تنها آنان (محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم ) می باشند؛ بار الها، بر محمد و آلش درود بفرست؛ و مرا به ایشان برسان و جدایم مفرما. بار الها، به وسیله حجتت مرا حفظ کن، و بر آل یاسین سلام بفرست.
مولای من! تو آبرومند نزد خدا که پروردگار من و توست می باشی، همانا او ستوده و باعظمت است.
دعای بعد از زیارت:
اللّهم إنی أسألُک باسمِک الذی خَلَقتَه مِن کلّک [ذلک] فاستَقَرّ فیک فلا یَخرُجُ منک إلی شیء أبدا، یا کینونُ أیا مکنونُ [مکوّن] أیا مُتعال أیا متقدّسُ أیا مُتَراحِمُ أیا مُتَرَئّفُ أیا مُتَحنِّنُ، أسألکَ کما خَلَقتَه غَضّا أن تُصلّیَ علی محمد نَبیّ رَحمتِک وکَلِمَةِ نورِک ووالدِ هُداةِ رَحمتِک. واملا قَلبی نورَ الیقین، وصدری نورَ الایمان، وفکری نورَ الثبات، وعزمی نورَ التَوفیق، وذکائی نورَ العلم، وقوتی نورَ العمل، ولسانی نورَ الصدق، ودینی نورَ البصائرِ مِن عندک، وبصری نورَ الضیاء، وسمعی نورَ وعیِ الحکمة، ومودتی نورَ الموالاةِ لمحمد وآله علیهم السلام ، ویقینی قوّة البَراءة مِن أعداءِ محمد وأعداء آلِ محمد حتی ألقاک وقد وفیتُ بعهدِک ومیثاقِک فیَسَعنی رحمتُک یا ولیّ یا حمیدُ، بمرآک ومسمعِک یا حجةَ اللّه ِ دعائی فَوَفِّنی مُنجّزاتِ إجابتی، أعتصم بک معک معک معک سمعی ورضایَ [یا کریم].
بار الها، من تو را به همان نامت می خوانم که آن را از تمامِ (رحمت) خود بیافریدی پس پیوسته در نزد توست و هرگز به دیگر جای نمی رود. ای موجود، ای نهان، (ای آفریدگار)، ای بلند مرتبه، ای منزه ستوده، ای رحمت گر رئوف، ای مهربان، از تو می خواهم همان گونه که آن را زیبا بیافریدی بر محمد _ پیامبر رحمت و کلمه نور و پدر هدایت گران رحمت خویش _ درود فرستی. و قلب مرا از نور یقین، و سینه مرا از نور ایمان، و فکر مرا از نور پایداری، و تصمیم مرا از نور توفیق، و هوش مرا از نور علم، و قوت و نیروی مرا از نور عمل، و زبان مرا از نور راستی، و دین مرا از نور بصیرت های نزد خویش، و دیده مرا از نور بینش، و گوش مرا از نور نگهداری حکمت، و مودت مرا از نور دوستی محمد و آل محمد علیهم السلام آکنده فرمایی. و یقین مرا نیروی بیزاری از دشمنان محمد و آ ل محمد علیهم السلام قرار بده تا اینکه تو را در حالی ملاقات کنم که به عهد و پیمانت وفا کرده باشم تا رحمت تو شامل حال من شود. ای سرپرست، و ای منزه.
ای حجت خدا، دعای من در پیش چشم بینا و گوش شنوای توست پس اسباب اجابت را برایم کامل فرمای، من به تو می پیوندم، گوش من و رضای من با توست، با توست، با توست، ای بزرگوار.
اگر تا این جا آمدی چند قدم دیگر هم بردار تا حقیقت آرامش و آسایش و خوشبختی و کامیابی دو جهان را به خوبی بیابی و در ضمن زیارت فوق با کمال صدق و راستی و اطمینان به امام زمانت عجل اللّه تعالی فرجه الشریف عرضه بداری که:
ونصرتی لکم معدّة.
آماده یاری شما هستم.
و آن سه قدم را در این روایات دریاب:
1 . رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:
صلِّ صلاة مودِّع کأنک لا تصلی بعدها أبدا.(1)
ص: 48
نماز خود را نماز وداع و خداحافظی به جای آور به گونه ای که گویا بعد از آن دیگر هرگز نمازی نخواهی داشت.
2 . رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:
ما ینبغی لامرء مسلم أن یبیت لیلة إلا ووصیته تحت رأسه.(1)
سزاوار نیست که شخص مسلمان شب را سپری کند مگر اینکه وصیت نامه اش زیر بالینش باشد.
3 . امام کاظم علیه السلام می فرمایند:
ای هشام، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمودند: خداوند متعال به وسیله هیچ چیزی مانند عقل عبادت نشده است و عقل هیچ کس کامل نمی شود مگر اینکه در او چند خصلت باشد: کفر و ناسپاسی و شر نداشته و امید به نیکی و خیر او است. زیادی مالش را بخشیده و زیاده گویی و سخن بیهوده ندارد. مال دنیایش به اندازه کفایت بوده و در تمام عمر خویش از علم سیر نمی گردد. ذلت در راه خداوند را از عزت با دیگران دوست تر دارد. نزد او تواضع و فروتنی از بلندنشینی محبوب تر است. اندک خوبی دیگران را بسیار می شمارد و خوبی های فراوان خود را اندک می بیند. همه مردم را از خودش بهتر می داند و این مطلب نهایت امر و بالاترین منزلت ممکن است.(2)
کدام مهربان تر است و حکیم تر؟!
عافیت بخواه نه بلا
تو همانی که می خواهم!
این گونه حل می شود
راه را گم نکنیم
بندگی شیاطین و انجام امور شگفت
وقتی امام معصوم را کنار می زنند
چرا هنگامی که در اجابت دعا و برآورده شدن حاجاتمان تأخیر می شود به زبان و یا در دل به پروردگار خود معترضیم؟! آیا خود را از خداوند حکیم تر و به مصالح خود آگاه تر می دانیم؟! یا این که از او نسبت به خودمان مهربان تریم؟!
خداوند متعال می فرماید:
ص: 49
«عسی أن تکرهوا شیئا وهو خیر لکم وعسی أن تحبوا شیئا وهو شر لکم واللّه یعلم وأنتم لا تعلمون».(1)
چه بسا چیزی که شما ناپسند داشته باشید ولی برای شما خیر باشد، و چه بسا چیزی که شما دوست بدارید ولی برای شما شر باشد. و خداوند می داند و شما نمی دانید.
و می فرماید:
«فعسی أن تکرهوا شیئا ویجعل اللّه فیه خیرا کثیرا».(2)
بسا این که شما چیزی را ناپسند دارید و خداوند در آن خیر فراوانی قرار داده باشد.
امام سجاد علیه السلام آن گاه که به ساحت مقدسشان ستمی می شد در ضمن مناجات با خداوند متعال عرضه می داشتند:
خداوندا، بر محمد و خاندان او درود فرست و مرا موفق به قبول آن چه به سود و زیان من حکم می کنی بگردان، و به آن چه به من می دهی و یا از من می گیری راضی فرمای، و مرا به آن چه استوارتر است هدایت فرما، و به آن چه خوش فرجام تر است بگمار، خداوندا، اگر خیر من در این است که گرفتن حق من از ظالمان را تا روز قیامت به تأخیر اندازی، و گرفتن انتقام من از ستمگران را تا روز دادگاه عدالت خود واپس اندازی، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا به داشتن نیت راستین و صبر پیوسته تأیید فرمای، و از امیال ناروا و هیجان حرص بر کنار دار، و در اندیشه من پاداش و ثوابی را که برای من ذخیره کرده ای و نیز عذاب و عقابی را که برای دشمن من آماده داشته ای حاضر و مصوّر دار، و آن را سبب قناعت من به حکم خود، و اطمینان و آرامش من به آن چه برای من اختیار می فرمایی قرار بده.(3)
برای یکی از شیعیان دختری به دنیا آمد پس نزد امام صادق علیه السلام آمد و آن حضرت دیدند که از این مطلب ناراضی است لذا به او فرمودند:
اگر خداوند به تو وحی می کرد که: "آیا خودت برای خودت تصمیم می گیری یا اینکه من برای تو انتخاب کنم؟" چه می گفتی؟ عرضه داشت: در این صورت می گفتم: بار پروردگارا، تو برایم انتخاب فرمای! امام علیه السلام فرمودند: اینک نیز خداوند برای تو انتخاب فرموده است! سپس افزودند: آن پسری که عالمی که با حضرت موسی بود (خضر) _ و خداوند در موردش می فرماید: "خواستیم که به آن دو پروردگارشان چیزی عوض دهد که از جهت فزونی بهتر و از جهت خویشاوندی نزدیک تر باشد" _ او را کشت، خداوند در عوض وی به ایشان دختری داد که از نسل او هفتاد پیامبر به دنیا آمدند.(4)
ص: 50
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
إن کرم اللّه لا ینقض حکمته فلذلک لا تقع الاجابة فی کل دعوة.(1)
همانا کرم و بخشش خداوند متعال حکمت او را نقض نمی کند لذا اجابت در هر دعایی پیدا نمی شود.
چه حال بدی است که مؤمن از رحمت خداوند مأیوس باشد و خیال کند خداوند دعای او را اجابت نمی فرماید! امام صادق علیه السلام می فرمایند:
بنده مؤمن پیوسته در خیر و راحتی و رحمت الهی به سر می برد تا هنگامی که بی صبری نکرده، مأیوس نشود و دعا را ترک نکند.
گفتم: چگونه بی صبری و عجله می کند؟ فرمودند: می گوید: از فلان و فلان مدت است که دعا می کنم و اجابتی نمی بینم!(2)
و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:
مردمان پیوسته در خیر و خوبی به سر می برند، مادام که عجله نکنند. گفته شد: یا رسول اللّه درود خداوند بر شما باد، چگونه عجله می کنند؟ فرمودند: می گویند: دعا کردیم و اجابت نشد.(3)
افسوس که ما گاهی گول شیطان را خورده و خیال می کنیم مصالح خود را از خالقمان هم بهتر تشخیص می دهیم! یا اینکه نسبت به خودمان از خدایمان هم مهربان تریم!
خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
«ویدع الانسان بالشر دعائه بالخیر، وکان الانسان عجولا».(4)
انسان همان گونه که خوبی ها را می جوید بدی ها را نیز می طلبد، انسان موجودی عجول و شتاب گر می باشد.
و می فرماید:
یابن آدم، أطعنی فی ما أمرتک ولا تعلمنی ما یصلحک.(5)
فرزند آدم، در آن چه تو را امر کرده ام مرا اطاعت کن و مصلحت خود را به من یاد نده.
و می فرماید:
ای بندگان من، در آن چه امرتان نموده ام مرا عبادت کنید، و آن چه را که مصلحت شماست به من نیاموزید که من به آن داناترم و در مورد آن چه به صلاح شماست بخل و حسادت نمی ورزم.(6)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
ص: 51
هرگز تأخیر در اجابت ناامیدت نکند چرا که عطیه به اندازه درخواست می باشد، و چه بسا که اجابت تو به تأخیر افتاده است تا سؤال و درخواستت مفصل تر و کامل تر باشد و در نتیجه عطیه الهی نیز برایت نیکوتر گردد. گاهی چیزی را می خواهی آن را به تو نمی دهند اما بهتر از آن را در دنیا یا آخرت به تو عطا می کنند، یا به در خواست چیزی برتر از آن هدایت می شوی. و ای بسا چیزی که تو بخواهی و اگر آن را به تو بدهند هلاکت و نابودی دنیا و آخرت تو در آن باشد.(1)
اگر ما به عدالت و حکمت و بی نیازی و نهایت لطف و مهربانی خداوند معرفت صحیحی می داشتیم پیوسته در آرامش و اطمینان بودیم، و هرگز نگران از دست رفتن زحمت و طاعت و عبادت و دعای خویش نبودیم.
خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
فرزند آدم، از من چیزی را می خواهی و من چون نفع و مصلحت تو را می دانم آن را به تو نمی دهم، سپس بی تابی می کنی آن را به تو می دهم، پس از آن چه که به تو داده ام در راه نافرمانی من کمک می جویی، می خواهم آبرویت را بریزم مرا می خوانی و آبرویت را حفظ می کنم. چه قدر به تو خوبی می کنم و تو با من بدی روا می داری؟! مباد که بر تو آن چنان خشم گیرم که دیگر بعد از آن هرگز راضی نگردم.(2)
رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:
هیچ مسلمانی خداوند را در امری که قطع رحم و گناه نباشد نمی خواند مگر اینکه خداوند در ازای دعایش یکی از این سه چیز را به او عطا می فرماید: یا این که حاجتش داده می شود، و یا این که برای او ذخیره می گردد، و یا این که بدی و بلایی مانند آن از او دفع می گردد. عرضه داشتند: پس ما زیاد دعا می کنیم. فرمودند: زیاد دعا کنید.(3)
امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
شک و تردید را از ما بزدای و ما را به یقین اهل اخلاص مؤید بدار، و از شناخت حقیقت آن چه اختیار می فرمایی ناتوان مدار که قدر تو را کوچک شماریم، و رضای تو را ناپسند داریم، و به آن چه که از حسن عاقبت دورتر و به خلاف عافیت نزدیک تر است میل پیدا کنیم. آن چه از قضا و حکم تو را که ناپسند می داریم محبوب ما گردان، و آن چه از حکم و تقدیر تو را که دشوار می پنداریم بر ما آسان قرار بده، و ما را تسلیم و انقیاد در مقابل آن چه بر ما وارد می سازی بیاموز تا این که تأخیر آن چه را پیش می اندازی و پیش افتادن آن چه را تأخیر می اندازی دوست نداشته باشیم، و آن چه را تو دوست
ص: 52
می داری مکروه و ناپسند نداریم، و آن چه را تو ناپسند می داری برنگزینیم، و عاقبت ما را به آن چه پسندیده تر و نیکوتر است ختم فرمای.(1)
و می فرمایند:
بار الها، بر محمد و آل او درود فرست، و خشنودی به قضا و حکم خود را روزی من گردان، و سعه صدر برای پذیرش تقدیر و مشیت خود را به من عنایت فرما، و آن چنان اطمینان و آرامشی به من بده که با وجود آن اقرار کنم که حکم و قضای تو جز به خیر و خوبی جاری نمی شود. و شکر و خرسندی مرا بر آن چه که از من باز می داری، از شکر من بر آن چه که به من می دهی افزون تر قرار بده.(2)
و با توجه دادن به پاداش ها و فوائد گرفتاری ها می فرمایند که نمی دانم در هنگام سختی و بلا باید شکرگزارتر باشم، یا در هنگام صحت و عافیت!
من نمی دانم _ ای خدای من _ که کدام یک از دو حال به شکرگزاری شایسته تر، و کدامین زمان به حمد وسپاس سزاوارتر است، آیا زمان صحت و عافیتی که در آن ارزاق گوارا و پاکیزه خود را روزی من می فرمایی، و به واسطه آن مرا در جست و جوی خوشنودی و بخشش خود به نشاط می آوری، و در راه طاعت خود توفیقم می دهی و تقویتم می نمایی؛ یا هنگام بیماری که به واسطه آن مرا پاک می کنی و آن نعمتی است که با اهدای آن از سنگینی گناهان بر پشت من می کاهی، و از زشتی هایی که در آن غوطه ورم پاکیزه ام می نمایی، و مرا برای رفتن به سوی توبه بیدار می کنی، و به نعمت همیشگی خود برای از بین بردن گناهانم متذکرم می سازی، و در ضمن آن ملائک تو برای من اعمال پاکی می نویسند که نه بر قلبی خطور کرده، و نه بر زبانی آمده، و نه عضوی زحمت انجام آن را متحمل شده است، بلکه تنها فضل و بخشش و خوش رفتاری تو با من می باشد.(3)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
هنگامی که خداوند بنده مؤمنش را حسابرسی می کند می فرماید: این حساب و ثواب را می دانی برای چیست؟ بنده می گوید: نه ای پروردگار من. پس خداوند می فرماید: در فلان شب برای فلان حاجت مرا خواندی و من آن را برای تو
ص: 53
ذخیره نمودم، پس بنده چون عظمت ثواب الهی را می نگرد می گوید: خدای من، ای کاش هیچ یک از حاجات مرا برنمی آوردی و همه را برایم ذخیره می کردی.(1)
و نیز می فرمایند:
مؤمن در مقابل ثواب های نیکویی که می بیند آرزو می کند که کاش یک دعای او هم در دنیا مستجاب نمی شد.(2)
و نیز همان حضرت می فرمایند:
هنگامی که خداوند بنده ای را دوست بدارد او را در بلا غوطه ور ساخته و در آن شناورش می دارد، پس چون دست به دعا بردارد پاسخ آید: لبیک بنده من لبیک، اگر می خواستم به سرعت حاجت تو را برآورم بر آن قدرت داشتم، لکن آن را برای تو ذخیره می کنم و آن چه برای تو ذخیره کنم برایت بهتر خواهد بود.(3)
بدون تردید اگر بلاها و گرفتاری ها به مصلحت ما و مقدمه ای برای نیل ما به برترین لذتها و سرورها و نعمت ها نبود خداوند حکیم مهربان هرگز ما را هدف آن ها قرار نمی داد. به این روایات توجه کنید:
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:
خداوند متعال می فرماید: به تحقیق از بندگان مؤمن من کسانی هستند که امر دین آن ها اصلاح نمی شود (یعنی با ایمان باقی نمی مانند) مگر در پی بی نیازی و سلامت و صحت بدن پس همین امور را به ایشان می دهم تا دین آن ها اصلاح شود. و از بندگان مؤمن افراد دیگری هستند که بر ایمان باقی نمی مانند مگر اینکه فقیر یا بیمار و دردمند باشند پس آن ها را به این امور مبتلا می کنم تا دینشان اصلاح شود. و من به این که چه چیزی امر دین بندگانم را اصلاح می کند داناترم.
گاهی بنده ای از بندگانم در عبادت من می کوشد و شب ها از رختخواب راحت بلند شده و خود را برای عبادت من به رنج می افکند ولی من او را یکی دو شب دچار چرت و خواب می کنم زیرا به او عنایت دارم و می خواهم باقی بماند پس می خوابد و صبح که شد نفس خود را سرزنش می کند و بر عمل فوت شده اندوه می خورد و اگر من این کار را نمی کردم و می گذاشتم که عبادت را انجام دهد و نخوابد از این عبادت دچار عجب می شد و این عجب برای او فتنه ای در عملش شده سبب هلاکت او می گشت، و از نفس خود راضی می شد تا حدی که گمان می کرد به درجه عابدین فائق شده است و از کوتاهی در عبادت من بیرون آمده، تقصیر در عبادت من ندارد؛ پس به سبب این پندار از من دور می شد در حالی که با خود می اندیشید که به من تقرب جسته است.
پس عبادت کنندگان بر اعمالی که برای ثواب و پاداش من انجام می دهند تکیه نکنند زیرا آن ها هر چه تلاش و کوشش کنند و رنج بکشند و عمرهایشان را در عبادت صرف کنند باز هم در عبادت من آن چنانکه باید کوتاهی کرده ومقصرند، و نسبت به بهشت و نعمت های آن و درجات بلندی که در پیشگاه من انتظارش را دارند هرگز به کنه عبادت من نمی رسند. پس باید به رحمت من اعتماد کنند، و به فضل و رحمت من خشنود باشند، و به حسن ظن به من متکی باشند تا اینکه رحمت
ص: 54
من جبران اعمال آن ها باشد و به تفضل و جود من وارد بهشتم شوند، و آمرزش و مغفرت من گناهشان را بپوشاند. همانا من بخشاینده و مهربان هستم و به این نام نامیده شدم.(1)
و می فرمایند:
خداوند متعال بنده مؤمن خود را با بلا و گرفتاری تغذیه می فرماید. هم چنان که مادر فرزند خود را با شیر تغذیه می کند.(2)
امام زین العابدین علیه السلام می فرمایند:
من دوست ندارم انسان در دنیا در عافیت باشد و هیچ گرفتاری به او نرسد.(3)
امام باقر علیه السلام می فرمایند که رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
شگفتا مؤمن! خداوند بر او هیچ حکمی نمی کند مگر اینکه خیر او در آن است چه او را خوشحال کند و چه او را ناراحت کند. اگر خداوند مؤمن را مبتلا کند این ابتلا کفاره گناه اوست، و اگر به او عطا کند و او را اکرام نماید به او هدیه داده است.(4)
و می فرمایند:
همان طور که انسان از سفر با هدیه نزد خانواده خود می رود خداوند عزوجل نیز بنده مؤمن خود را با فرستادن بلا یاد می کند، و همچنان که طبیب مریض را پرهیز می دهد خداوند نیز مؤمن را از دنیا برحذر می دارد.(5)
ص: 55
و می فرمایند:
خداوند عزوجل را در زمین بندگان خالصی است که هیچ نعمتی از آسمان فرو نمی فرستد، مگر این که آن را روزی غیر ایشان می کند، و هیچ بلایی نمی فرستد مگر این که آن را به سوی ایشان می راند.(1)
و می فرمایند:
مؤمن به هر بلایی مبتلا می شود و به هر گونه مرگی می میرد اما خودکشی نمی کند.(2)
و می فرمایند:
در حکم خداوند عزوجل برای مؤمن تمامی خیرها است.(3)
نیز امام باقر علیه السلام می فرمایند:
هر چه ایمان بنده فزونی یابد، زندگیش سخت تر خواهد شد.(4)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
رأس طاعت خداوند عزوجل رضایت به آن چیزی است که با بنده خود می کند چه آن را دوست دارد و چه ناخوشایند او باشد، و خداوند با بنده نکند مگر چیزی را که خیر باشد.(5)
نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند:
خداوند چون بنده ای را دوست بدارد او را بلاباران می کند، پس از هیچ اندوهی رها نمی شود مگر این که به اندوهی دیگر دچار می گردد.(6)
و می فرمایند:
إن اللّه عز وجل یذود المؤمن عما یکره کما یذود الرجل البعیر الغریب لیس من أهله.(7)
تحقیقا خداوند عزوجل مؤمن را از آن چه که دوست ندارد دور می کند همچنانکه شخص شتر ناآشنا را از شتران خود دور می کند.
ص: 56
و می فرمایند:
چه بسیار نعمت هایی که خداوند بر بنده اش بخشیده در حالی که بنده آن را دوست ندارد، و چه بسیار آرزوهایی که خیر صاحب آن در چیز دیگری است. و چه بسیار تلاش گری که مرگش در همان چیزی است که برای آن تلاش می کند و از خیر خود غافل مانده به سوی آن نمی رود.(1)
و می فرمایند:
فی قضاء اللّه کل خیر للمؤمن.(2)
حکم خداوند بر مؤمن، شامل هر خیری برای اوست.
و می فرمایند:
همه مردم مثل چهارپایانند (سه بار) جز اندکی از مؤمنان، و باز سه مرتبه فرمودند: و مؤمن غریب و تنها و بی کس است.(3)
... نزد امام صادق علیه السلام رفتم و گفتم به خدا سوگند برای شما روا نیست سر جای خود بنشینید! فرمودند:
چرا سدیر؟ گفتم: زیرا شیعیان و یاران و محبین شما بسیارند. به خدا اگر امیرالمؤمنین علیه السلام به اندازه شما یاور داشت تیم و عدی (ابوبکر و عمر) جرئت پیدا نمی کردند حق او را غصب کنند. فرمودند: فکر می کنی چند نفر باشند؟ گفتم: صد هزار! فرمودند: صد هزار؟! گفتم: آری، بلکه دویست هزار! فرمودند: دویست هزار؟! گفتم: آری، بلکه نیمی از دنیا!
امام علیه السلام دیگر جوابی ندادند و پس از لحظه ای فرمودند: آیا می شود تا ینبع با هم برویم؟ گفتم آری. امر فرمودند یک استر و یک الاغ سواری را آماده کردند، من پیشی گرفتم و بر الاغ سوار شدم. فرمودند: ای سدیر، گذشت و ایثار می کنی که من بر اسب سوار شوم؟ گفتم: استر زیباتر و آبرومندتر است. فرمودند: الاغ برای من راحت تر است. پس آن حضرت بر الاغ و من بر استر سوار شدیم و حرکت کردیم تا اینکه وقت نماز رسید و فرمودند: سدیر، پیاده شویم و نماز بخوانیم. باز فرمودند: این جا زمین شوره زار است و نماز در آن روا نیست. رفتیم تا به یک زمین سرخ رنگی رسیدیم، آن حضرت به غلامی که چند بزغاله می چرانید نگاه کردند و فرمودند: ای سدیر، اگر من به تعداد این بزغاله ها شیعه داشتم دیگر برایم جایز نبود که سر جای خود بنشینم! پیاده شدیم و نماز خواندیم پس از نماز من به سوی بزغاله ها رفتم و آن ها را شمردم دیدم هفده عدد بودند!(4)
ص: 57
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
خداوند هیچ حکمی بر مؤمن جاری نمی فرماید که به آن راضی باشد مگر اینکه خیر او را در همان قرار می دهد.(1)
... از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا مؤمن به جذام و برص و امثال آن گرفتار می شود؟ فرمودند: آیا بلا جز بر مؤمن نوشته شده است؟!(2)
نیز امام صادق علیه السلام درباره پاداش تحمل فقر دنیوی می فرمایند:
همانا خداوند متعال روز قیامت به فقرای مؤمنین مانند عذرخواهان روی می نماید و به ایشان می فرماید: به عزت و جلالم سوگند! من برای خوار کردن شما در دنیا فقیرتان نکردم و شما خواهید دید که امروز با شما چه می کنم. هر کس در دنیا به شما احسانی کرده است دست او را بگیرید و به بهشت ببرید. پس مردی از بین آن ها گوید: خدایا، ثروتمندان خودنمایی ها کردند، ازدواج ها کردند، بر سفره ها نشستند و بر مرکب های زیبا سوار شدند. اینک به من هم مانند آن چه به آن ها دادی عنایت کن. پس خداوند تبارک و تعالی می فرماید: برای تو و آنان که چون تواند هفتاد برابر آن چه به همه اهل دنیا از آغاز تا پایان آن داده ام ارزانی باد.(3)
و می فرمایند:
بنده دوست دار خدا، خداوند را در مورد خواسته های خود می خواند پس خداوند به فرشته ای که مأمور آن است می فرماید: حاجت بنده مرا بدهید ولی عجله نکنید همانا من دوست دارم که ندا و صدای او را بشنوم. و بنده دشمن خدا خداوند را در مورد خواسته های خود می خواند پس به فرشته ای که مأمور آن است گفته می شود: حاجت این بنده را بدهید و عجله کنید همانا من کراهت دارم از اینکه صدای این بنده را بشنوم. سپس فرمودند: این جاست که مردم می گویند: "خداوند حاجت این شخص را داد و حاجت آن شخص را نداد". و این نیست مگر به خاطر کرامت و بزرگواری این شخص نزد خدا و پستی آن شخص نزد خداوند!(4)
ص: 58
و می فرمایند:
رضایت و خوشنودی بنده به قضا و قدر الهی از بالاترین درجات یقین است. و فرمودند: کسی که صبر کند و از قضای الهی در آن چه که دوست داشته و آن چه که از آن کراهت دارد راضی باشد خداوند نیز در آن چه که بنده آن را دوست دارد یا از آن کراهت دارد حکم نمی کند مگر به آن چه که برای او خیر و خوبی است.(1)
... از امام کاظم علیه السلام درباره این آیه "«ومن یتوکل علی اللّه فهو حسبه»: کسی که بر خداوند توکل کند خدا برای او کافی است" سؤال کردم، فرمودند:
توکل بر خداوند دارای درجاتی است یکی از آن درجات این است که به خداوند در همه امور و کارهایت اطمینان داشته باشی که هر چه با تو انجام دهد به آن راضی باشی و بدانی که خداوند به تو جز خیر و نیکی عطا نمی کند. و بدانی که حکم کردن در آن تنها از آن خداوند است. پس با واگذاری همه آن ها به خداوند بر او توکل کنی، و در تمامی آن امور و امور دیگر به او اطمینان داشته باشی.(2)
امام رضا علیه السلام می فرمایند:
هر کسی که غم و اندوه داشته باشد حق اوست، مؤمن باید به خداوند و آن چه او برایش پیش می آورد راضی و خشنود باشد.(3)
امام عسکری علیه السلام می فرمایند:
ما من بلیة إلا وللّه فیها نعمة تحیط بها.(4)
هیچ گرفتاری و بلایی نباشد مگر این که خداوند را در آن نعمتی است که بر آن احاطه دارد.
باید توجه داشت که گرچه بلاها و گرفتاری هایی که خداوند متعال به ما می دهد در حقیقت به مصلحت خود ما است ولی انسان هرگز نباید از خداوند طلب بلا و گرفتاری نماید، و از عافیت و سلامتی و آسایش گریزان باشد.
... رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بر مریضی وارد شدند و پرسیدند: حالت چطور است؟ عرض کرد: شما در نماز مغربی که با ما خواندید سوره قارعه را تلاوت فرمودید، پس من گفتم: خداوندا، اگر مرا
ص: 59
نزد تو گناهی است که می خواهی در آخرت به سبب آن عذابم کنی، آن عذاب را در دنیا پیش انداز. پس از آن این گونه شدم که ملاحظه می فرمایید. حضرت صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: چیز بدی گفته ای، چرا نگفتی: «ربنا آتنا فی الدنیا وفی الاخرة حسنة وقنا عذاب النار»: (خدایا، در دنیا با ما نیکی کن و در آخرت نیز، و ما را از عذاب آتش حفظ فرمای).
پس حضرت برای او دعا کردند تا این که عافیت یافت.(1)
امام سجاد علیه السلام مردی را دیدند که بر گرد کعبه طواف می نمود و می گفت: خداوندا من از تو صبر می خواهم، پس حضرت بر شانه او زدند و فرمودند:
بلا خواستی! بگوی: "اللهم إنی أسالک العافیة، والشکر علی العافیة":
(خداوندا، مرا عافیت عنایت فرمای، و شکر بر آن را). چرا که شکر بر عافیت، از صبر بر بلا برتر است.
و نیز آن حضرت علیه السلام عرضه می دارند:
اللهم صل علی محمد وآله، وألبسنی عافیتک ... عافیة الدنیا والاخرة، وامنن علی بالصحة والامن والسلامة فی دینی وبدنی.(2)
خداوندا، بر محمد و آل محمد درود فرست و لباس عافیت خود _ عافیت دنیا و آخرت _ را بر من بپوشان، و بر من به صحت و امنیت و سلامت در دین و بدن منت بگذار.
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
کسی از شما به حقیقت ایمان نمی رسد مگر این که سه خصلت در او باشد: مرگ برای او محبوب تر از زندگی باشد، فقر نزد او محبوب تر از غنا و بی نیازی باشد، مرض برای او محبوب تر از سلامتی باشد؟!
گفتم: و کدامین کس چنین است؟! فرمودند: همه شما! سپس ادامه دادند: کدام یک از این دو برای شما محبوب تر است: مرگ در محبت ما، یا زندگی در دشمنی ما؟ گفتم: به خدا سوگند این که در محبت شما بمیرم. فرمودند: و همین طور فقر... گفتم: آری بخدا قسم.(3)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
خداوند عزوجل گروهی را آفریده که ایشان را از بلا محفوظ داشته است، در عافیت خلقشان کرده، و در عافیت زنده شان داشته، و با عافیت از دنیایشان برده، و با عافیت وارد بهشتشان نموده است.
امام کاظم علیه السلام در ضمن دعا عرضه می دارند:
اللهم إنی أسألک العافیة؛ وأسألک جمیل العافیة، وأسألک شکر العافیة، وأسألک شکر شکر العافیة.(4)
خداوندا، من از تو خواهان عافیت هستم، عافیتی زیبا و نیکو می خواهم، شکر بر عافیت را مسئلت دارم، و شکرِ شکرِ عافیت را طلب می کنم.
امام رضا علیه السلام می فرمایند:
ص: 60
حضرت یوسف در زندان به خداوند شکوه نمود که: خدای من، چرا مستحق زندان شدم؟! خداوند به او وحی نمود: خودت چنین خواستی که گفتی: "خدایا زندان نزد من محبوب تر از آن چیزی است که ایشان مرا به سوی آن می خوانند." چرا نگفتی: عافیت نزد من محبوب تر از آن چیزی است که ایشان مرا به سوی آن می خوانند؟!(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام با خداوند متعال مناجات می فرمایند:
إلهی کفی بی عزا أن أکون لک عبدا، وکفی بی فخرا أن تکون لی ربا، أنت کما أحب فاجعلنی کما تحب.(2)
خداوندا، مرا همین عزت بس که بنده تو باشم، و همین افتخارم کافی که تو پروردگار من باشی، تو همانی که من می خواهم، پس مرا آن چنان قرار ده که خود دوست می داری.
به خوبی در این سخن اندیشه کن آیا معنای این که می فرمایند: "أنت کما أحب": "تو آن چنان هستی که من می خواهم" این نیست که:
خداوندا، من پروردگاری می خواهم که قبل از این که موجود باشم تا بتوانم از او تقاضای وجود کنم مرا از نعمت وجود و هستی بهره ور سازد و تو همان هستی.
خداوندی می خواهم که مرا به نعمت عقل و شعور و علم و اختیار بیاراید و تو همان هستی.
خالقی می خواهم که مرا از لذت بهره وری از پاداش عمل اختیاری و انس و مناجات با پروردگار و خالقی بزرگوار و بخشنده و مهربان که بندگی او عین شرافت و آزادگی و حریت باشد محروم ننماید و تو همان هستی.
پروردگاری می خواهم که مرا از جهالت و غفلت نجات داده، به معرفت و شناخت قدرت و مهر و عطوفت و گذشت و کرم خود متنعم ساخته و همچون حیوانات رها نکند و تو همان هستی.
من پروردگاری می خواهم که مرا از پستی ها، کژی ها و امور ناشایسته ای که با مقام کرامت و شرافت نفسانی من نمی سازد ولو به واسطه سخت ترین تنبیهات و تخویفات باز دارد و تو آن چنان هستی.
پروردگاری می خواهم که مرا به اعمال خوب موفق فرماید، برای راهنمایی و هدایت من پیامبر و امام معصوم قرار دهد، کتاب نور و روشنگری ارسال نماید، هر گاه اراده مناجات و راز گفتن با او کنم با من نزدیک و مهربان باشد، هر گاه از زشتی کردارم به ستوه آمدم و پشیمان شدم توبه مرا بپذیرد... و تو همان هستی.
آری: "أنت کما أحب": "تو آن چنان هستی که من می خواهم"...
أما من ؟!...
خیرک إلینا نازل وشرنا إلیک صاعد.(3)
خوبی تو به سوی ما نازل، و بدی ما پیوسته به سوی تو در صعود است.
فلم أر مولی کریما أصبر علی عبد لئیم منک علی یا رب.(4)
من هرگز مولای بزرگوار کریمی چون تو ندیدم که بر بنده پستی چون من صبوری کند.
أنا الظالم المضیع الاثم المقصر المفجع المغفل حظ نفسی.(5)
ص: 61
منم آن ستم پیشه ضایع کننده گناهکارِ مقصرِ ورشکستِ غافل از سود و صلاح خویشتن.
خداوندا، تو راه را به من نمایاندی و من به گمراهی رفتم و به بیهودگی پرداختم، تو مرا پند دادی و من سرسختی نشان دادم، تو به من خوبی کردی و من نافرمانی کردم، اعمال زشتم را به من فهماندی پس از تو پوزش خواستم از من گذشتی، باز هم گناه کردم و باز هم پوشاندی.(1)
و بلکه در آخرین کلام:
إنی لم أر خیرا إلا منک، ولم یصرف عنی سوءا قط أحد غیرک.(2)
من به هیچ خوبی دست نیافتم مگر این که از تو بوده، و هرگز احدی هیچ بدی را از من بازنگرداند مگر تو.
دریغا که هر گاه نعمت بزرگ حاجت و بلا و گرفتاری در خانه سعادت ما را می کوبد به هر طرفی روی می کنیم، و از هر کسی کمک می طلبیم جز بارگاه با عظمت خداوند و اولیای معصوم او که شفیعان قدرتمند و کارفرمایان مهربان دنیا و آخرتند و هر لحظه در انتظار بازگشت و مناجات ما می باشند.
خداوند متعال می فرماید:
حتم علی نفسی أن لا یسئلنی عبد بحق محمد صلی الله علیه وآله وسلم وأهل بیته إلا غفرت له، ما کان بینی وبینه.(3)
بر خویشتن لازم گردانیده ام که احدی مرا به حق محمد صلی الله علیه وآله وسلم و خاندان او نخواند مگر این که از هر چه که بین من و اوست چشم بپوشم و او را بیامرزم.
و امام باقر علیه السلام می فرمایند:
من دعا اللّه بنا أفلح، ومن دعاه بغیرنا هلک واستهلک.(4)
هر کس خداوند را به واسطه ما بخواند رستگار شود، و هر کس او را به واسطه غیر ما بخواند خود را به هلاکت و نابودی انداخته است.
و امام صادق علیه السلام می فرمایند:
نحن واللّه الاسماء الحسنی الذی لا یقبل من أحد إلا بمعرفتنا. قال: فادعوه بها.(5)
به خدا سوگند نام های نیکوی خداوند ما هستیم که عمل احدی بدون معرفت ما پذیرفته نخواهد شد پس خداوند را به آن ها بخوانید.
امام رضا علیه السلام می فرمایند:
إذا نزلت بکم شدة فاستعینوا بنا علی اللّه ، وهو قول اللّه عز وجل «وللّه الاسماء الحسنی فادعوه بها».(6)
ص: 62
هر گاه گرفتاری به شما روی آورد، پس به واسطه ما از خداوند کمک بجویید و مراد از سخن خداوند متعال که می فرماید: "خداوند را نام هایی نیکو است، پس او را به آن نام ها بخوانید" همین می باشد.
آیا چه مانعی دارد هنگامی که برای برآورده شدن حاجت خود هر دری را می زنیم، لااقل برای امتحان هم که شده از همه جا روی برتابیم و به راستی به دامان جود و عطای الهی درآویزیم؟!
آنان که در بارگاه غیر تو بار انداختند نومید شدند، و آنان که به غیر تو پرداختند خسران نمودند، و آنان که غیر تو را قصد کردند هیچ شدند، و هر جستجوگر نوالی به خشک زار برخورد مگر آن کس که از فضل تو طلبید. آستان تو برای اهل رغبت باز، و جود و بخشش تو برای خواهندگان ارزانی، و فریادرسی تو به فریادخواهان نزدیک است. امیدواران به تو نومید نگردند، و سائلان تو از عطایت محروم نباشند، و عذرخواهان بارگاهت به عذاب تو بدبخت نگردند. خوان نعمت و احسانت برای معصیت کاران گسترده، و پرده پوشی و بردباریت دشمنانت را زیر پر دارد، سیره و روش تو نیکویی و احسان با بدکاران، و سنت پیوسته تو مدارای با اهل تجاوز است، تا بدانجا که صبر و گذشت تو ایشان را از بازگشت به غفلت انداخته، و فرصت دادن تو آنان را از دست برداشتن از زشتی ها غافل کرده است.(1)
منزهی تو ای مهربان که چه قدر مهربانی! و ای رئوف که چه قدر با لطف و محبتی! و ای حکیم که چه قدر دانایی! منزهی تو ای پادشاه که چه قدر قدرت مندی! و ای بزرگوار که چه قدر بخشنده ای! و ای بلندمرتبه که چه قدر والایی!... دست به نیکی ها گشودی، هدایت تنها از جانب توست، و هر کس برای دین یا دنیا به طلب و جست و جوی تو برخاست تو را یافت.(2)
خداوند متعال می فرماید:
«فلولا إذ جائهم بأسنا تضرعوا ولکن قست قلوبهم».(3)
پس چرا آن گاه که خشم ما را دیدند به تضرع در بارگاه ما برنیامدند؟! آری که دلهایشان سخت و سنگ شد.
و می فرماید:
«وإذا سألک عبادی عنی فإنی قریب أجیب دعوة الداع إذا دعان».(4)
و چون بندگانم درباره من پرسند، پس من نزدیکم و دعای دعا کننده را هر گاه که مرا بخواند اجابت می کنم.
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
واللّه لا یلح عبد مؤمن علی اللّه فی حاجة إلا قضاها له.(5)
ص: 63
به خدا سوگند هیچ مؤمنی در باره حاجت خود بر خداوند اصرار و الحاح نمی کند مگر این که خداوند حاجت او را برمی آورد.
... به امام باقر علیه السلام گفتم: آیا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره این دانه سیاه فرموده اند که آن شفای هر دردی باشد جز مرگ؟ فرمودند : آری. پس ادامه دادند: آیا تو را آگاه نکنم به چیزی که از همه دردها حتی از مرگ هم شفا باشد؟ گفتم: چرا، فرمودند: دعا.(1)
و امام صادق علیه السلام می فرمایند:
همانا دعا، قضا را پس از این که قطعی شده باشد برمی گرداند، پس زیاد دعا کن که آن کلید هر رحمت، و کامیابی در هر حاجت و نیازمندی است. به آن چه نزد خداوند است جز با دعا نمی توان رسید، هیچ دری زیاد کوبیده نشود مگر اینکه به زودی بر کوبنده گشوده گردد.(2)
و می فرمایند:
من تخوف بلاء یصیبه فیقوم فیه بالدعاء لم یره اللّه ذلک البلاء أبدا.(3)
هر کس از گرفتار شدن به بلایی بترسد و در مورد آن به دعا پردازد، خداوند هرگز آن بلا را به او نرساند.
مرحوم سید بن طاووس قدس سره بعد از نقل این روایت می فرمایند:
فوائدی را که این اخبار در باره دعا می گوید ما به تفضل و احسان خداوند جل جلاله به طور عیان و آشکار بر خود یافته ایم، پس هر کس به راستی این گفتار حسن ظن دارد، در حقیقت آن چه بیان داشتم تردید نداشته باشد.(4)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
هیچ بنده ای دست خود را به سوی خداوند عزیز جبار نگشود مگر این که خداوند عزوجل شرم می کند که آن را خالی برگرداند تا این که از فضل و رحمت او آن را چیزی حاصل شود.(5)
سپس حضرت می فرمایند:
ص: 64
فإذا دعا أحدکم فلا یرد یده حتی یمسح علی وجهه ورأسه.(1)
پس هر گاه یکی از شما دعا کرد دست خود را برنگرداند تا این که آن را بر صورت و سر خود بکشد.
کسی که بر سر خزائن گنج هایی نشسته است که هرگز تمامی ندارد و هیچ گاه پایان نمی پذیرد دیگر چه تشویش و نگرانی دارد؟! و از کدام فقر و نیازی رنج می برد و از آن واهمه دارد؟!
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:
الدعاء مخ العبادة ولا یهلک مع الدعاء أحد.(2)
اصل و اساس و روح عبادت دعا است، و با وجود دعا احدی هلاک نخواهد گشت.
و نیز:
ترک الدعاء معصیة.(3)
ترک دعا، معصیت و نافرمانی خداوند است.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
آگاه باش کسی که خزائن ملکوت و قدرت دنیا و آخرت به دست اوست به تو اذن دعا و مناجات عنایت فرموده، و متکفل پاسخ گویی به تو گشته است، و تو را امر نموده که از او بخواهی تا به تو عطا کند، و او مهربان و بخشنده است، بین تو و خود کسی را قرار نداده است که مانع تو گردد، و تو را ناچار به رجوع به دربان و پرده دار نفرموده است... و با این اجازه دعا و مناجات کلیدهای خزائن خود را به دست تو سپرده است تا هر گاه که بخواهی با دعا و سؤال و درخواست درهای خزائن او را بگشایی.(4)
از امام باقر علیه السلام سؤال شد:
زیاد قرآن خواندن بهتر است یا زیاد دعا کردن؟
فرمودند:
الدعاء، أما تسمع لقوله تعالی: «قل ما یعبؤ بکم ربی لو لا دعائکم»؟!(5)
دعا، مگر نمی بینی که خداوند متعال می فرماید: "بگو اگر دعای شما نباشد خداوند به شما اعتنایی ندارد"؟!
آنان که از اهمیت دعا غافلند و به بهانه أهمیت داشتن عمل و کوشش با دعا مخالفت می کنند در این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تدبر کنند:
ص: 65
دو نفر با عملی یکسان وارد بهشت می شوند و یکی از آن دو دیگری را بالاتر از خود می بیند پس می گوید: پروردگارا چرا این عنایت را به او فرمودی در حالی که عمل هر دوی ما یکی بود؟
خداوند متعال می فرماید: او از من سؤال و درخواست نمود ولی تو نخواستی و مسئلت نکردی.(1)
مرحوم سید بن طاووس قدس سره در فلاح السائل پس از بیان فضیلت دعا برای برادران اهل ایمان، مطالبی به این مضمون اضافه می فرماید:
می گویم حال که فضیلت دعا برای برادران اهل ایمانت این باشد، پس فضل دعا برای پادشاه تو [ولی عصر عجل اللّه تعالی فرجه] چسان خواهد بود؟! پادشاهی که خود سبب وجود توست و اعتقاد تو این است که اگر او نبود خداوند نه تو و نه هیچ مکلف دیگری را در این زمان نمی آفرید و وجود او صلوات اللّه علیه سبب است برای هر چه که تو و غیر تو دارای آن هستید، و علت است برای هر خیری که به آن دست می یابی. پس بر حذر باش و با تمام توان خود بپرهیز از این که خود و یا هیچ کس دیگر از خلائق را در ولایت و محبت و دعا بر او مقدم داری، و دل و زبان خود را برای دعا درباره آن مولای بزرگوار آماده داشته باش.
و مبادا خیال کنی من که این را می گویم از جهت این است که حضرت او را به دعای تو نیازی باشد، هیهات! که اگر چنین خیال کنی پس تو در اعتقاد و ولایت و محبت خود مریضی، بلکه من این مطلب را از این جهت گفتم که حق عظیم و احسان بزرگ او بر تو را برایت بیان داشتم، و نیز بدین جهت است که اگر تو دعای برای او را بر دعای برای خود و عزیزانت مقدم داشتی و اول برای او دعا کردی، این کار به گشایش درهای رحمت و اجابت الهی نزدیک تر است چرا که تو به قفل های جنایات و گناهان خود درهای قبول دعا را بر خود بسته ای، پس چون برای این مولای بزرگ، نزد خداوند مالک همه چیز دعا کردی امید است که به خاطر آن حضرت درهای اجابت باز گردد، پس تو هم به جهت دعای برای خود و آنان که برایشان دعا می کنی در دائره فضل خداوندی داخل گردی، و رحمت و کرم خداوند جل جلاله و عنایت و توجه الهی _ از آنجا که به رشته دعای برای آن حضرت پیوستی _ شامل احوالت شود.
و نگویی که: "فلانی و فلانی از اساتیدت را ندیدم که به آن چه می گویی عمل کنند بلکه ایشان پیوسته از مولایمان _ که در باره او سخن می گویی _ غافل، و نسبت به او بی توجهند" که من به تو می گویم: به آن چه برایت گفتم عمل کن که این مطلب حقیقت آشکاری است و هر کس به مولایمان بی توجه باشد و از آن چه بیان داشتم در غفلت به سر برد به خدا سوگند در اشتباه رسوا کننده ای می باشد.
و بر آن چه گفتم دلالت می کند این روایت از امامان معصوم علیهم السلام که فرمودند: در شب بیست و سوم ماه رمضان این دعا را در حال سجود، و ایستاده، و نشسته، و در هر حال، و در تمام ماه، و هر گونه که توانستی و بلکه هر گاه از عمر خود که یادت آمد تکرار کن. بعد از حمد و سپاس و ستایش خداوند متعال و درود و صلوات فرستادن بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بگو:
اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعة وفی کل ساعة، ولیا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا، حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتعه فیها طویلا.(2)
بار پروردگارا، ولیت حضرت حجت بن الحسن را _ که درود تو بر او و پدرانش باد _ در این لحظه و در تمامی آنات و لحظات یاور و نگهبان و پیشوا و یار و راهنما و حافظ باش، تا آن گاه که او را با میل و رغبت در زمین فرمان روایی دهی، و به مدت طولانی متنعم و بهره مندش فرمایی.
ص: 66
سپس می فرمایند:
می گویم پس این امر را از طرف ایشان علیهم أفضل السلام چگونه می یابی؟ آیا آن مناسبت دارد با اهانتی که تو به شرافت این مقام می کنی و از زیاد دعا کردن برای او صلوات اللّه علیه خودداری می ورزی؟!...(1)
در جوامع مختلف انسانی _ چه اهل دین و ایمان باشند، و چه اهل شرک و الحاد و بی دینی _ افرادی پیدا می شوند که به انجام کارهای خارق العاده شناخته شده اند، و با به چنگ آوردن نیروهایی در رابطه با شیاطین و جنیان به اظهار قدرت یا گره گشایی از مشکلات دیگران پرداخته و در واقع به جای خدمت به گرفتاران دانسته یا ندانسته به ایشان خیانت می کنند و ایشان را از برترین نعمت الهی که مسئلت از درگاه خداوند و اولیای حقیقی و معصوم او، و تضرع و انابه به درگاه ایشان و مناجات و راز و نیاز با آنان است بازمی دارند. این افراد خطرناک، در نهان ولایت شیاطین را پذیرفته و به کمک ایشان اموری را که در نظر ساده لوحان اموری الهی می نماید انجام می دهند.
از آن جا که این گروه در جوامع مسلمانان و پیروان ادیان نمی توانند به طور صریح دیگران را به سوی شیاطین دعوت کرده، و از ایشان پیمان بر ولایت آن ها بگیرند، به طور سربسته به ایشان می گویند: "این دعا یا این عمل را باید با اجازه من یا با اجازه فلان شیخ و پیر و مراد انجام دهی و گرنه این دعا و عمل را اثری نیست!" مریدان ساده لوح هم نادانسته ولایت ایشان را تحت این عنوان مجمل می پذیرند، و اثرات گره گشایی و کمک رسانی آن موجودات مرموز را به حساب خداوند و کارگزاران الهی عالم غیب می گذارند!
هر انسان عاقلی با اندک تأملی می فهمد که دعا و مسئلت از درگاه الهی منوط به اجازه و اذن هیچ شیخ و پیر و مرادی نبوده، و این تنها شیاطین و جنیان کافر، و مدعیان دروغین ولایت، و شیفتگان قدرت و تسلط و فرمان روایی بر وجود بندگان آزاد خداوندند که در مقام رقابت با اولیای معصوم الهی، پس از پیمان گرفتن بر ولایت خویش _ ولو با عنوان مجمل و سربسته اجازه _ آن ها را از قدرت ها و کمک های جنیان تسخیر شده، و شیاطین هم پیمان خود بهره مند می سازند.
«وإن الشیاطین لیوحون إلی أولیائهم لیجادلوکم وإن أطعتموهم إنکم إذا مشرکون».(2)
گرچه ظهور افعال و کارهای شگفت بر دست افراد مذکور مشروط به تدین ایشان به هیچ دینی نیست، اما ایشان برای به دام انداختن ناآگاهان، در بین هر گروهی با ملازمت اموری که موافق با عقاید آنان است خود را افرادی هم کیش آنان جلوه می دهند و از این راه ایشان را متمایل به خود می سازند. لذا می بینیم که دارندگان این قدرت ها در بین کافران، کافر؛ در بین مشرکان، مشرک؛ در بین مسلمانان، مسلمان؛ در بین شیعیان، شیعه؛ در بین سنیان، سنی؛ در بین مادیین، مادی بوده؛ و با این حال در نظر خداجویان ساده لوح افرادی الهی و پیوند خورده با عالم ربوبیت و خداوندگاری در شمارند!!
خلاصه این که انجام این اعمال هرگز نشانه ارتباط با خدا و دین و مذهب و اعتقادات صحیح نبوده، و آن ها را هر متدین یا بی دین، و هر مؤمن یا مشرکی انجام می دهد و تنها شرط اساسی آن اتصال با
ص: 67
نیروهای پنهان از چشم مریدان است، و هیچ تفاوتی نمی کند که آن نیروها شیاطین باشند یا جنیان یا چیز دیگر.(1)
اما متأسفانه بسیاری از مردم هر امر شگفت و خارق عادتی را امری الهی می پندارند لذا به سرعت گول خورده و به دام ایشان می افتند.
خداوند متعال گرسنگی و تشنگی و امیال نفسانی را داده است تا بندگان را بیازماید که آیا بین حرام و حلال فرق می گذارند یا از هر راهی در رفع نیاز و رسیدن به شهوات و امیال خود می کوشند. همین طور درد و گرفتاری را هم می دهد تا ما با او انس بگیریم و دوا و گشایش را از او و کسانی که خود او به عنوان وسیله و شفیعان مأذون آستان خویش تعیین فرموده است بخواهیم، نه این که از هر طریقی که شد خود را معالجه کنیم و با کمک گرفتن از شیاطین و دوستان آن ها هر لحظه بر بُعد و دوری خود از آستان عطا و عنایات و لطف و کرامت او بیفزاییم، و با انجیر و کشمش و نبات و ورد و اجازه فریفتگان شهرت و محبوبیت بین مردم که از هر طریقی می خواهند در دل دیگران جایی داشته باشند چاره خود را بجوییم، و از پاداش های بی انتهای دعا و تضرع و مسئلت و انس با خداوند و اولیای حقیقی معصوم او محروم بمانیم.
بالاترین کمال مخلوق، دلبستگی به خوبی ها و پیوند با کمالات و آراسته شدن به فضائل، و منزه بودن از زشتی ها و آلودگی هاست که این مرحله همان مقام عبودیت و بندگی خداوند است، و بالاترین تجلی آن در اظهار خضوع و خشوع و تضرع و ابتهال و نیاز و محبت به درگاه خداوند متعال، و سپاس گذاری از الطاف و عنایات اوست که می فرماید:
«قل ما یعبؤ بکم ربی لو لا دعاؤکم».(2)
اگر دعای شما نبود پروردگار من هیچ اعتنایی به شما نداشت.
و هدف از آفرینش نیاز و فقر و گرفتاری و بلا و دعا و تضرع، حصول پیوند بندگان با خالق متعال است. به دست آمدن این حالت مطلوب بالذات می باشد و حاجت ها وسیله ای برای حصول این نتیجه _ یعنی حصول حالت تضرع و ابتهال و انس و مناجات با خداوند و درخواست از او _ می باشند. این حالت، تجلی گاه اعظم بندگی و عبودیت و اوج مقام انسانیت و آزادگی و حریت واقعی می باشد که در حقیقت،
ص: 68
مهرورزی و ابراز محبت به معبود شایسته، بندگی و عبودیتی زیبا است ولو اینکه بندگی در مقابل ناشایستگان بسی زشت و نابجا می باشد.
خداوند متعال می فرماید:
«فأخذناهم بالبأساء والضراء لعلهم یتضرعون».(1)
به سختی ها و دشواری هایشان افکندیم مگر این که به تضرع آیند.
و نیز:
«إلا أخذنا أهلها بالبأساء والضراء لعلهم یضرعون».(2)
الا این که اهل آن ها را به سختی ها و دشواری ها افکندیم که شاید تضرع کنند.
انسان در حالت تضرع و ابتهال، کمال مهر و محبت و رأفت و رحمت فراگیر خداوند را می یابد که هدف از خلقت نیز جز رحمت نیست، خداوند متعال می فرماید:
«إلا من رحم ربک ولذلک خلقهم».(3)
ایشان را برای رحمت کردن بیافرید.
حال اگر بنده با فراگیری اوراد و منترهای درویشی و ریاضت هایی که در شریعت های هدایت گر الهی هیچ اثری از آن نیست، یا با مراجعه به دعانویسانی که اصلا نمی داند چه ورد و ذکر و دعایی به او می دهند.(4)
و یا با اتصال به عالم شیاطین و جنیان و... به رفع نیازهای خود و دیگران پرداخت، و با نخود و کشمش خود به حفظ خویش و دیگران از شر مار و عقرب و دزد و دشمن و فقر و مرض و گرفتاری همت گماشت، دیگر با کدامین حالت تضرع و ابتهال و نیاز به دعاها و استعاذه های مأثور از خاندان وحی و امنای شرع الهی دل خواهد داد؟! و بنا بر فرض اگر کسی با سرسپردگی به استاد و پیر و مرشد اِنس و جن به کیمیا دست یافت، دیگر کجا و چگونه اظهار عجز و نیاز خود به نزد خداوند خواهد برد؟ و چشم امید به لطف و عنایت و کرم او خواهد داشت؟! بلکه هر چه در این راه قوی تر گردد و بیش تر پیش رود از هدف اصلی خلقت خود دورتر شده، و با دست خود _ آن هم به خیال معنویت و تقرب الی اللّه !! _ تیشه به ریشه سعادت و کمال خود زده است.
آری انسان به غریزه حب جاه و قدرت می خواهد از هر طریقی بر مسند فرمان روایی کائنات بنشیند و غافل از این که خداوند متعال می فرماید:
«وعسی أن تحبوا شیئا وهو شر لکم».(5)
ص: 69
و چه بسا به چیزی محبت ورزید در حالی که برای شما شر باشد.
سنت روشن و استوار و سراسر نور و هدایت پیامبر گرامی و اهل بیت او علیهم السلام را _ که برای احیای روح عبادت و حقیقت بندگی در وجود انسان ها درباره هر موضوعی آداب و سنن خاصی وضع کرده اند _ پشت سر انداخته، و به طمع قدرت و جاه _ آن هم به نام معنویت و خدا _ به تبعیت و فرمان بری از اساتید این فنون پرداخته، عمر گران بهای خود را تلف می کنند(1)
و سرمایه سعادت خود را بر باد فنا می دهند.
خداوند متعال می فرماید:
«قل هل ننبئکم بالاخسرین أعمالا، الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا وهم یحسبون أنهم یحسنون صنعا».(2)
بگو آیا زیانکارترین مردمان را به شما معرفی کنیم؟ آنان کسانی هستند که زحمت های زندگی دنیایشان بر باطل بوده و خود را نیکوکار و بر هدایت می پندارند.
آیا جز این است که اگر تحصیل این سرگرمی های فریبنده و پوچ، و قدرت های واهی، و چله نشینی ها و ریاضت های خارج از حد اعتدال، و رهبانیت های مذموم و به گوشه خزیدن های ملازم با ترک هزاران واجب و سنت به صلاح او بود خداوند حکیم مهربان و اولیای معصوم او شایسته تر بودند که برای او دل سوزی کنند و او را به این راه ها بکشانند؟!
چه چیزی روشن تر از این که هدف و مقصود یک فرد الهی آخرت است نه دنیا؟! و چه چیزی از این بدیهی تر که سعادت اخروی انسان در گرو عبادت حقیقی و بندگی واقعی اوست نه جاه طلبی و به قدرت رسیدن ظاهری و باطنی و ادعای ولایت و الوهیت که:
«تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض ولا فسادا».(3)
آن خانه جادوان آخرت است، آن را برای کسانی قرار می دهیم که سر گردن فرازی و فساد در زمین ندارند.
و نیز:
«إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین».(4)
همانا آنان که از عبادت من (که بنا به فرمایش امام باقر علیه السلام مراد از آن همان دعا است(5)
) استکبار ورزند، به زودی با کمال ذلت به دوزخ درخواهند افتاد.
ص: 70
و رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:
ترک الدعاء معصیة.(1)
ترک دعا، معصیت و نافرمانی خداوند متعال است.
و امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
أعلم الناس باللّه سبحانه أکثرهم له مسألة.(2)
داناترین مردمان نسبت به خداوند کسی است که بیش از همه از او خواهش و درخواست و مسئلت داشته باشد.
نیز صدرنشین مسند معرفت الهی، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
الحمد للّه الذی مرضاته فی الطلب إلیه والتماس ما لدیه، وسخطه فی ترک الالحاح فی المسألة علیه.(3)
سپاس و ستایش خداوندی راست که خشنودی اش در درخواست از حضرت او و طلب کردن آن چه نزد اوست می باشد، و خشم و غضبش در ترک اصرار و الحالح کردن در سؤال از اوست.
و امام باقر علیه السلام می فرمایند:
ما من شیء أحب إلی اللّه من أن یسأل.(4)
هیچ چیزی نزد خداوند متعال محبوب تر از دعا و درخواست از درگاه او نیست.
کسانی که برای رسیدن به مطلوب و رفع گرفتاری خود به غیب گویان و کاهنان و ساحران و جن گیران و مدعیان تسلط بر گره گشایی از کار دیگران _ ولو اینکه در کسوت عالمان دینی باشند _ رجوع می کنند این نکته را هم بدانند که جن گیران معتقدند که گروهی از جنیان را تسخیر نموده و تحت تسلط و فرمان
ص: 71
خود درآورده اند و به واسطه ایشان برای دیگران قدرت نمایی و گره گشایی می کنند. بدیهی است جنیانی که به این کار واداشته شده اند همچون اژدهای زخم خورده ای می باشند که پیوسته در پی آنند در اولین فرصت انتقام خود را از ایشان و کسانی که برای برآوردن حاجات ایشان به کار گمارده شده اند بگیرند، و غالبا در آینده دور یا نزدیک اثر انتقام و خشم آنان در مال و جان و فرزندان این کجروان و مراجعه کنندگان به ایشان ظاهر شده، هنوز از یک گرفتاری رها نشده اند به گرفتاری و مشکل و مرضی دیگر دچار می شوند، و هدف انتقام جوئی جنیان تسخیرشده قرار گرفته، عمری را به بدبختی و سرگشتگی سپری می کنند.
نیز کسانی که آخرت خویش را به دنیا فروخته، به خداوند و اولیای حقیقی او کفر و عناد ورزیده، با جنیان کافر پیمان دوستی و مودت و ولایت می بندند و در مقابل از کمک ها و گره گشایی های ایشان به نفع خود و مریدان و مراجعه کنندگان خویش بهره می گیرند آگاه باشند که به زودی اثرات عذاب و انتقام الهی را در زندگی خود خواهند دید و به بدبختی دنیا و آخرت گرفتار خواهند شد.
تا اینجا روشن شد که تکلیف و بلا و گرفتاری از بزرگ ترین نعمت هایی است که خداوند متعال به بشر ارزانی داشته است، و اعتراض ما به آن ها ناشی از قصور معرفت ما به حقیقت و نتایج آن ها است. در عین حال این مسأله را از جهتی دیگر نیز می توان بررسی کرد و آن این که: علت بدبختی، قتل، غارت، ناامنی، خونریزی، فساد، فقر و هزاران قبائح دیگر را باید در عمل کسانی جست و جو کرد که به دنبال هوا و هوس های خود حقوق مسلم اولیای معصوم الهی را ظالمانه ستاندند و راه رسیدن به سعادت و آرامش را بر تمامی جوامع انسانی بستند، لذا می بینیم عالم حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در مقابل ستم های سقیفه نشینان و غاصبان حق امیرالمؤمنین علیه السلام فریاد برمی آورند:
به خدا سوگند اگر از به دست گرفتن حکومتی که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به امیرالمؤمنین علیه السلام سپرده است خودداری می کردند حضرتش تمام امور را به دست با کفایت خویش گرفته و ایشان را در کمال آرامش راه می برد آن سان که نه خشونتی در کار باشد، و نه احدی به زحمت افتد.
و ایشان را بر چشمه های جوشان گوارایی راه می نمود که نه طغیانی داشته باشد و نه آلودگی ای، و بدین گونه همگان را از آن سیراب می نمود. در ظاهر و باطن بدون هیچ گونه غش و دورویی و تقلبی خیرخواه ایشان بود، نه برای خویش ثروتی می اندوخت، و نه خود را غرق نعمت های دنیوی می کرد، و جز به مقدار ضرورت بدان دست نمی یازید. آن گاه بود که مردمان طمع کار در حکومت و قدرت طلبان دنیاپرست و شیفتگان ریاست، از زاهدان بی زار از دنیا جدا و باز شناخته می شدند و راستان خداجوی از اهل کذب و تزویر جدا می گشتند. سپس این آیات را تلاوت فرمودند:
"اگر اهل آبادی ها ایمان آورده و تقوی می گزیدند، برکاتی از آسمان و زمین بر آن ها گشوده می داشتیم لکن تکذیب کردند و ما هم به سوء اعمالشان ایشان را گرفتار نمودیم". "و به زودی عواقب وخیم اعمال این ستم کیشان گردن گیرشان شده، و ایشان هرگز بر ما غالب نیایند."(1)
ص: 72
پس چه بهتر که لختی به خود آمده، و به جای اعتراض به نظام حکیمانه تکوین و تشریع الهی، در پی قطع ریشه فساد از همان جا که شروع شده است برآییم که حضرت مهدی روحی وارواح العالمین له الفداء می فرمایند:
وأکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فإن ذلک فرجکم.(1)
برای فرج من بسیار دعا کنید که همان فرج و گشایش در امور شما خواهد بود.
امام صادق علیه السلام نیز ریشه تمامی فسادها را طمع اشخاص غیر معصوم در امر حکومت، و غصب خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام بیان داشته، در باره این آیه:
«ظهر الفساد فی البر والبحر بما کسبت أیدی الناس».(2)
در پی اعمال مردمان و به دست آود آن چه انجام دادند فساد در خشکی ها و دریاها ظاهر شد.
می فرمایند:
ذاک واللّه حین قالت الانصار: منا أمیر ومنکم أمیر.(3)
این مطلب به خدا سوگند همان زمانی بود که (در سقیفه امر خلافت مسلمین را از دائره عصمت و تعیین الهی بیرون برده، همگانی نمودند و) گفتند: "منا أمیر ومنکم أمیر": امیر و حاکمی از ما، و امیر و حاکمی هم از شما باشد!
آری غصب حقوق اولیای الهی بزرگ ترین علت بدبختی انسان هاست ولی در عین حال هر مصیبت شخصی و فردی هم که به ما می رسد ریشه در کار خودمان دارد نه اینکه خدای مهربان به کسی ظلم و ستمی روا داشته باشد.
خداوند متعال می فرماید:
(ما أصابک من حسنة فمن اللّه ، وما أصابک من سیئة فمن نفسک).(4)
هر خوبی که به تو رسید از خداوند است، و هر بدی که دیدی از خودت می باشد.
و می فرماید:
«ولقد أخذنا آل فرعون بالسنین ونقص من الثمرات لعلهم یذکرون».(5)
و همانا ما آل فرعون را به قحطی و کمبود محصولات مأخوذ داشتیم، مگر متذکر گردند.
و می فرماید:
ص: 73
«ولقد أرسلنا إلی أمم من قبلک فأخذناهم بالبأساء والضراء لعلهم یتضرعون * فلولا إذ جائهم بأسنا تضرعوا ولکن قست قلوبهم وزین لهم الشیطان ما کانوا یعملون * فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم أبواب کل شیء حتی إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتة فإذا هم مبلسون».(1)
به تحقیق رسولان خود را به سوی امت های قبل از تو فرستادیم و ایشان را به سختی و دشواری گرفتار ساختیم که شاید به سوی ما بازگشت و تضرع و زاری کنند، پس چرا زمانی که سختی ما در رسید تضرع نکردند بلکه دل های ایشان سنگ شد و شیطان اعمالشان را برایشان زینت داد، پس چون پندهایی را که داده شده بودند فراموش کردند همه درها را بر ایشان گشودیم به گونه ای که به آن شاد شدند پس ناگهان ایشان را گرفتیم و در اندوه ندامت فرو ماندند.
و می فرماید:
«من یعمل سوء یجز به».(2)
هر کسی بدی به انجام آرد، به سزای آن خواهد رسید.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:
ساعات الهموم ساعات الکفارات.(3)
لحظات اندوه و غم، لحظات کفاره و آمرزشند.
و نیز می فرمایند:
ساعات الوجع یذهبن ساعات الخطایا.(4)
ساعات درد و رنج، ساعات خطاها و لغزش ها را از میان می برند.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
از گناهان بپرهیزید که هیچ گرفتاری و نقصان در رزقی نیست مگر این که به سبب گناه و معصیت می باشد.(5)
و می فرمایند:
آگاه باشید که خداوند خلق را در معرض امتحان قرار داده است، نه این که از اسرار باطن و خفایای وجود ایشان خبر نداشته باشد، بلکه برای این که ایشان را بیازماید که کدامشان بهتر عمل می کنند.(6)
و نیز:
خداوند هیچ بنده مؤمنی را در این دنیا عقاب نفرمود مگر این که بخشنده تر و بزرگوارتر و کریم تر از آن است که در قیامت دوباره عقوبتش کند.(7)
ص: 74
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
مؤمن دو گونه است یکی مؤمنی که به هر شرطی که خداوند با او نموده وفا کرده است پس چنین مؤمنی با پیامبران و صدیقان و شهیدان و نیکان است _ و چه خوب رفیق هایی هستند اینان _ مؤمنی که این گونه باشد از کسانی است که برای دیگران شفاعت می کند نه اینکه کسی برای او شفاعت کند و هراس دنیا و آخرت به چنین مؤمنی نمی رسد، اما مؤمنی که لغزش کرده، مثل گیاه نرم و لطیف تازه روییده است که
باد او را به هر طرف می کشاند. و این کسی است که هراس دنیا و آخرت به او می رسد و برای او شفاعت می شود و او بر خیر است.(1)
و می فرمایند:
خداوند بر اساس عدل و حکمت خویش آسایش و شادابی را در یقین و خشنودی از خویش، و نگرانی و حزن را در شک و بی ایمانی قرار داده است پس از خداوند راضی و در برابر امر او تسلیم باشید.(2)
امام رضا علیه السلام می فرمایند:
مردی در بنی اسرائیل چهل سال خداوند را عبادت کرد ولی عبادتش پذیرفته نشد، پس به خود گفت: آن چه به سرت می آید نیست مگر از جانب خود تو! پس خداوند به او پیام فرستاد که این سرزنشی که خودت را کردی از عبادت چهل ساله تو برتر است.(3)
لطف است نه عدل
روز قیامت معلوم خواهد شد
عمل ناقص و ثواب کامل
علت تفاوت مخلوقات، و کم و زیاد عطایای خداوند به ایشان چیست؟! چرا همه یکسان آفریده نشده اند و به برخی از بندگان کمتر و به برخی دیگر امکانات و نعمت های بیش تری داده شده است؟!
ص: 75
اهل فلسفه و عرفان در مقابل این سؤال، پاسخ هایی داده اند مانند این که مثلا می گویند: "اقتضای استعداد مخلوقات به خودی خود چنین بوده است و هر کس به اندازه ظرفیت خود از خداوند بهره گرفته است"، یا این که می گویند: "اقتضای کل نظام چنین بوده است، یعنی این که نظام کلی آفرینش اقتضا می کرده است که مخلوقات دارای امکانات مختلف باشند"؛ و یا این که معتقدند: "نظام عالم بر اساس قانون علت و معلول به نحو جبری تحقق پیدا می کند و خداوند در مورد اختلافاتی که بین مخلوقات وجود دارد اصلا اختیاری که به معنی تساوی فعل و ترک امور باشد ندارد".
و یا اینکه می گویند: "آن چه هست وجود است و وجود خیر بوده، شرور امور عدمی می باشند لذا اصلا رنج و بلا و گرفتاری وجود ندارد که کسی بخواهد در مورد آن ها سؤالی داشته باشد!!"
بدیهی است که هیچ کدام از این پاسخ ها درست نبوده، نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه با اصول مسلم و بدیهی عقلی و اعتقادی در تعارض و تضاد است.
برای یافتن پاسخ صحیح سؤال فوق باید توجه نمود که عطایای الهی مجرد جود و تفضل حضرت او بوده و احدی از خداوند طلبی نداشته است که بخواهد حق خود را از او مطالبه کند، یا خود را با دیگران مقایسه کند و از کم و زیاد عطایای الهی سخنی بگوید، بلکه خداوند متعال به هر کسی هر اندازه نعمت که عطا فرموده است صرف جود و بخشش و تفضل او می باشد و هیچ گونه استحقاق یا استعدادی از جانب مخلوقات در کار نیست. ماسوای خداوند متعال آفریده های اویند و اصلا وجود نداشته اند که سخن گفتن از اندازه استعدادها و لیاقت های آن ها جایی داشته باشد، و هیچ قانونی هم وجود ندارد که فضل و رحمت او را محدود کرده یا او را مجبور کند که مخلوقات خود را به نحو معینی آفریده، یا به اندازه خاصی به آن ها عطا و بخشش داشته باشد. امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
إذ کل إحسانک تفضل، وإذ کل نعمک ابتداء.(1)
تمامی احسان های تو جود و بخشش، و همه نعمت های تو به نحو ابتدا و بدون استحقاق بندگان است.
و نیز می فرمایند:
یا من لا یبیع نعمه بالاثمان، ویا من لا یکدر عطایاه بالامتنان.(2)
ای کسی که نعمت های خود را نمی فروشد و در مقابل آن ها چیزی نمی گیرد. و بخشش های خود را با منت گذاشتن ناگوار نمی نماید.
بدیهی است اگر کسی به شخصی فقیر بدون هیچ سابقه و استحقاقی کمکی کند کاری پسندیده و در خور مدح به جای آورده و قابل ستایش و تشکر است، اما آیا دیگر او حق ندارد به کس دیگری کمک کند و مثلا اگر به شخص دومی بیش از اولی احسان نمود، آیا احسان او به نفر اول زشت و ناپسند می شود؟!
ص: 76
مسلما خیر، تا چه رسد به این که عطا کننده شخص حکیم و دانایی باشد که تمام کارهای او بر اساس حکمت ها و مصلحت هایی باشد که بسیاری از آن ها از نظر ما پنهان است. لذا در خصوص تفضلاتی(1)
که به انبیا و پیامبران الهی شده است می خوانیم:
و آن [گزینش اولیا و سفرای الهی علیهم السلام ]پس از این بود که با ایشان شرط فرمودی که در درجات این دنیای پست، و زینت ها و جلوه های آن زهد ورزند، پس ایشان پذیرفتند و تو هم دانستی که به آن وفا خواهند نمود، پس ایشان را پذیرفتی و مقرب درگاه خود ساختی.(2)
بنده به چه چیزش بر خداوند می نازد؟! و چگونه خود را از او طلب کار می داند؟! امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
بار الها، هیچ کس به چیزی از شکر تو دست نمی یابد، مگر این که از احسان تو شکر دیگری گردن گیر او می شود. و هیچ کس به مرتبه ای از طاعت تو نمی رسد مگر این که باز هم در ادای حق تو مقصر است اگر چه با تمام توان خود کوشا باشد. پس شکرگزارترین بندگان تو از ادای شکرت ناتوان، و عابدترین آنان در راه طاعت تو مقصر است، برای احدی لازم نیست که او را به جهت استحقاقش بیامرزی، و یا از راه وجوب از او راضی گردی، بلکه هر کس را که بخشیدی از جود و کرم توست، و از هر کس که راضی شدی به فضل و کرم تو می باشد.(3)
اندک شکر بنده را شکر می گویی، و بر اندک طاعت و بندگی ثواب و پاداش عنایت می کنی، تا آن جا که گویا آن شکری که بر آن ثواب می دهی و پاداش بزرگ عطا می فرمایی چیزی است که بدون لطف تو بر انجام آن قدرت دارند، و آن چنان ثوابشان عنایت می کنی که گویا سبب آن شکرگزاری به دست خود تو نیست! در حالی که _ ای خدای من _ تو خود مالک
ص: 77
امر ایشان هستی قبل از این که آنان مالک عبادت تو باشند، و پاداششان را آماده فرموده ای، پیش از آن که به طاعت تو روی آورند، آری که روش تو خوبی کردن، و عادت تو احسان و نیکی کردن، و سیره تو عفو و آمرزش است.(1)
پس همه مخلوقات معترفند به این که تو هر کس را عقوبت کنی به او ظلم نکرده ای، و همگان به تقصیر و کوتاهی خود در آن چه شایسته توست اقرار دارند، و اگر نه این بود که شیطان ایشان را از طاعت تو به خدعه و نیرنگ باز می دارد هیچ معصیت کاری پیدا نمی شد. و اگر نه این بود که او باطل را به صورت حق بر ایشان می نمایاند هیچ کس از راه تو منحرف نمی شد. پس منزهی تو که چقدر رفتارت با کسی که طاعت تو می کند و بلکه با کسی که معصیت و نافرمانی تو روا می دارد کریمانه است. مطیع را شکر می گویی بر چیزی که خودت او را بر آن داشته و به سوی آن کشانده ای، و نافرمان را مهلت می دهی در چیزهایی که توان مقابله با او در آن ها را دارایی.(2)
... به هر دوی آن ها آن چه را که حق ایشان نیست عطا کردی، و بر ایشان به چیزی که عملشان در مقابل آن ناچیز است تفضل نمودی، اگر مطیع را با توجه به آن چه خود متولی آن بوده ای جزا می دادی دیگر ثوابی برایش نمی ماند و نعمت تو از او زائل می گردید لکن تو به کرم خود در مقابل زمان کوتاهِ فانی، به مدتِ طولانی ابدی پاداشش دادی، و با این حال او را به قصاص آن چه از روزی تو که خورده است و به وسیله آن بر طاعت تو تقویت شده است نشانه نگذاشتی، و به سختی حساب کشیدن در مورد اسبابی که توسط آن ها به مغفرت تو راه جسته است گرفتار ننمودی، و اگر چنین می کردی تمامی زحمت های او هدر رفته، و تمامی کوشش های او در مقابل کوچک ترین نعمت ها و خوبی های تو هیچ می شد، و باز هم مرهون سایر نعمت های تو می ماند، پس کِی استحقاق بهره وری از نعمت های تو رامی یافت؟ هیچ گاه و هرگز.(3)
و این _ ای خدای من _ حال کسی است که تو را اطاعت کرده و راه عبادت تو را پیموده است، و اما آن که امر تو را نافرمانی کرده و در نواهی تو فرو رفته است پس به عذاب او عجله نمی کنی که چه بسا حال معصیت خود را به توبه و رجوع تبدیل کند، و به تحقیق در همان اولین بار که اندیشه معصیت تو را در سر پروراند مستحق تمامی عقوبتی که برای تمامی خلقت آماده کرده ای بود، پس همه عذاب هایی که از او به تأخیر می اندازی و عقاب هایی که بر آن تعجیل نمی کنی ترک حق تو است
ص: 78
و گذشتی است که هرگز انجام آن بر تو لازم نیست. پس چه کسی از تو بزرگوارتر است ای خدای من، و چه کسی شقی تر و بدبخت تر از آن کس است که با این همه لطف تو به هلاکت افتد؟! هیچ کس.(1)
پس تو آن منزه و مهربانی هستی که جز به احسان و نیکویی وصف نگردی، و کریم تر از آنی که جز از عدل تو خوفی باشد و ترس جور و ستم تو بر عصیان گران در دل افتد، و هرگز هراس این نیست که از ثواب و پاداش کسی که در راه رضای تو کوشیده است غفلت نمایی.(2)
تا هنگامی که میزان حساب و جزا و پاداش بر پا نشده است و احوال مردمان پس از مرگ و قیامت ظاهر نگشته است، مقایسه بین عطایایی که از طرف خداوند متعال نسبت به بندگان صورت پذیرفته است درست نیست، بلکه چه بسا در هنگام ظاهر شدن ثواب ها و پاداش ها، احوال اهل بلا و گرفتاری مورد غبطه دیگران قرار بگیرد. و معلوم شود به کسی که به خیال ما بیش تر داده اند در حقیقت کمتر عطا کرده بوده اند.
خداوند متعال می فرماید:
«ولاجر الاخرة خیر للذین آمنوا وکانوا یتقون».(3)
و پاداش آخرت برای کسانی که ایمان آورده و اهل تقوی باشند نیکوتر است.
و می فرماید:
«ولاجر الاخرة أکبر لو کانوا یعلمون».(4)
و اجر و پاداش آخرت بزرگ تر است اگر می دانستند.
و می فرماید:
«والباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا وخیر أملا».(5)
و کارهای نیکوی پاینده و جاودانی نزد پروردگارت ثوابی برتر و آرزویی بهترند.
و می فرماید:
«ما عندکم ینفد وما عند اللّه باق».(6)
ص: 79
آن چه نزد شماست تمام می شود، و آن چه نزد خداست پاینده است.
و می فرماید:
«فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین جزاء بما کانوا یعملون».(1)
کسی نداند که خداوند به پاداش اعمال ایشان چه چیزهایی را برایشان ذخیره داشته که روشنی بخش دیده ها می باشد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:
هنگامی که دیوان های اعمال ظاهر شده و موازین نصب گردند برای اهل بلا میزانی بر پا نشود و دیوانی ظاهر نگردد، سپس این آیه را تلاوت فرمودند: "همانا صابران اجر خود را بی حساب خواهند یافت".(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
الغنی والفقر بعد العرض علی اللّه سبحانه.(3)
فقر و غنا پس از حضور در پیشگاه خداوند سبحان معلوم خواهد شد.
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
لو یعلم المؤمن ما له من الاجر فی المصائب لتمنی أنه قرض بالمقاریض.(4)
اگر مؤمن می دانست که در مقابل مصائب و گرفتاری ها چه پاداش هایی داشت آرزو می کرد که با قیچی ها تکه تکه می شد.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
به هر کس در این دنیا چیزهایی فراوان عطا شود و داخل بهشت گردد، لذت و بهره اش در آن جا کم تر خواهد بود.(5)
زندیقی در ضمن سؤالات خود به امام صادق علیه السلام عرض کرد:
چرا بعضی از فرزندان آدم برتر وبعضی پایین ترند؟! حضرت فرمودند: برتری آن راست که مطیع باشد، و پستی در عصیان و نافرمانی است. گفت: پس بین آن ها وجود برتر و پایین تر ندارد؟ فرمودند: برتری تنها بر اساس تقوی است. گفت: آیا می گویید که فرزندان آدم در اصل همگی مساوی بوده و جز بر اساس تقوی برتری و تفاوت ندارند؟! فرمودند: آری، أصل همه خاک، پدر آدم، مادر حوا است، و خداوند واحدی ایشان را آفریده و همه بنده او هستند. خداوند عز وجل گروهی از فرزندان آدم را برگزیده و ولادت و ابدان ایشان را پاک قرار داده، و در ارحام محفوظشان داشته، و انبیا و رسل را از ایشان قرار داده است. ایشان پاکیزه ترین فروع آدمند. و این کار را نه به این جهت کرده است که ایشان حقی بر خداوند داشته باشند، بلکه خداوند وقتی که ایشان را آفرید دانست که آن ها اطاعت و عبادت او خواهند کرد و شرک نخواهند ورزید،
ص: 80
پس به خاطر اطاعت خود به کرامت الهی و منزلتی والا در پیشگاه او نائل آمدند، ایشان صاحبان شرف و فضیلت و حسبند و سائر مردمان همگی مساوی اند. آری کسی که تقوی ورزد خداوند گرامیش می دارد، و هر که طاعت او به جای آرد محبوبش می دارد، و به هر کس محبت ورزد به آتش معذبش ندارد.(1)
باز پرسید:
آنان که خداوند غنی و بی نیازشان ساخته و بر ایشان وسعت مال عطا نموده چگونه مستحق این وسعت و ثروت شدند؟! و نیز فقرا و نیازمندان چگونه مستحق سختی و تنگدستی گشتند؟!
فرمودند:
اغنیا و ثروتمندان را به آن چه که به ایشان عطا فرموده مورد امتحان قرار داده است که شکرشان را بنگرد، و فقرا را محروم ساخته تا صبرشان را بیازماید. و جهت دیگر این که: مزد برخی را در زندگی دنیایشان مقدم داشته، و مزد گروهی دیگر را ذخیره روز حاجتشان قرار داده است.(2)
و نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند:
برای کسانی که در دنیا بلا و گرفتاری ها بر ایشان نازل می شود اگر اهل شکر و توبه باشند، پس از مرگ ثواب ها و پاداش هایی خواهد بود که تمامی سختی های دنیا را در مقابل آن ناچیز خواهند شمرد به گونه ای که اگر ایشان را بعد از مرگ مخیّر سازند ترجیح خواهند داد که به سوی و بلاها باز گردند تا ثواب های بیش تری فراهم آورند.(3)
حضرت رضا علیه السلام می فرمایند:
ما سلب أحد کریمتیه أو أحدیهما إلا عوضه اللّه الجنة.(4)
خداوند هر دو یا یکی از دیدگان هیچ کس را نگرفت مگر این که بهشت را در عوض آن به او عطا فرمود.
ص: 81
و این احترام و اکرام تا به آنجا است که به کسی که در دنیا با فقر زندگی کرده است خطاب می شود:
اینک به تو و هر بنده ای که چون تو باشد هفتاد برابر آن چه به اهل دنیا از اول عمر آن تا روز انقضایش داده ام عطا می کنم!(1)
در این جا تذکر این نکته نیز لازم است که بدانیم ابتلائات و گرفتاری ها و مصائب اهل بیت علیهم السلام بر خلاف دیگران هرگز به علت کوتاهی و تقصیری که از ایشان سر زده باشد نیست، بلکه همان علتی که برای نیکو بودن تکلیف و امر و نهی خداوند بیان داشتیم _ یعنی لذت احساس شرافت نفسانی، و به کمال رسیدن لذت بهره وری از پاداش های الهی در مقابل عمل نیکوی اختیاری و تحمل سختی ها و شداید _ در مورد ایشان نیز صادق است.
علی ابن رئاب گوید:
... از امام صادق علیه السلام در مورد این آیه: "آن چه به شما می رسد دست آورد عمل خودتان است" پرسیدم، فرمودند: آیا گمان می کنی آن چه که به امیرالمؤمنین و اهل بیت آن حضرت رسید در ازای اعمالشان بود و حال این که ایشان پاکان معصوم بودند؟! همانا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در هر روز صد بار استغفار می نمودند بدون این که گناهی انجام داده باشند. خداوند اولیای خود را به مصائب و گرفتاری ها دچار می گرداند تا بدون این که گناهی انجام داده باشند به ایشان اجر و پاداش عنایت فرماید.(2)
و نیز در دعای ندبه می خوانیم:
خداوندا، تو را بر حکم و قضایت در باره اولیایت _ آن ها که ایشان را برای خود و دین خود برگزیدی _ سپاس گوییم چرا که برای ایشان پاداش جزیل نعمت های ابدی و بدون زوال خود را اختیار فرمودی... پس آن ها که _ از خاندان پیامبرت _ کشته شدند، کشته شدند؛ و آن ها که اسیر شدند، اسیر شدند؛ و آن ها که رانده گشتند، رانده گشتند؛ و قضا درباره ایشان همان سان جریان یافت که امید به پاداش نیکو اقتضا می کرد.(3)
با این که وظایف و تکالیف انبیا و امامان علیهم السلام بسیار سنگین است اما می بینیم که جود و تفضل و رحمت بی انتهای الهی برای دیگران راه هایی قرار داده است که با عمل ناقص خود در بهشت هم جوار ایشان و در درجه آنان (البته نه هم درجه ایشان) باشند.
ص: 82
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
مردی از انصار نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آمده عرضه داشت: ای رسول خدا، من تحمل جدایی و فراق شما را ندارم و هر گاه در منزل خود به یاد شما می افتم کار خود را وامی گذارم و شوق دیدار مرا به سوی شما می کشاند، پس فکر کردم که چون روز قیامت شود و شما در بهشت به اعلا علیین فرا روید، من با فراق شما چگونه سر کنم؟! پس این آیه نازل شد که: هر کس اطاعت خدا و رسول نماید با پیامبران، صدیقان، شهداء، صالحان _ همان ها که خداوند به ایشان انعام فرموده است _ خواهد بود و ایشان خوب هم نشینانی هستند. پس رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم او را فراخوانده و آیه را بر او خواندند و به نزول آن بشارتش دادند.(1)
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: بهشت تا هنگامی که من داخل آن نشوم بر پیامبران حرام است، و تا زمانی که شیعیان ما خاندان وارد آن نشوند بر تمامی امت ها هم حرام است.(2)
و می فرمایند:
لو کانت ذنوب المؤمن مثل رمل عالج ومثل زبد البحر لغفرها اللّه له، فلا تجتروا.(3)
اگر گناهان انسان مؤمن به اندازه خاک های متراکم و کف دریاها باشد هر آینه خداوند همه آن ها را خواهد بخشید، پس بی باکی نکنید و جسارت مورزید.
... نزد امام صادق علیه السلام بودم که ابوبصیر نفس زنان وارد شد، پس چون در جای خود قرار یافت حضرت فرمودند: ای أبا محمد، این چه حالی است؟ گفت: فدایتان گردم فرزند رسول خدای، سنم زیاد شده، توانم رفته و مرگم فرا رسیده و نمی دانم که امر آخرتم چگونه خواهد بود!
امام علیه السلام فرمودند: أی ابا محمد، تو هم این چنین می گویی؟! عرض کرد: چرا نگویم؟ پس حضرت بعد از کلامی فرمودند: ای ابا محمد، خداوند شما را در کتاب خود یاد کرده است آنجا که می فرماید: "ایشان با کسانی که خداوند بر ایشان انعام فرمود: "انبیا و صدیقان و..." می باشند. پس مراد از "نبیین" در این آیه رسول خدا، و مراد از "صدیقین و شهداء" ما، و منظور از "صالحین" شما هستید، پس به لباس صلاح آراسته شوید چنان که خداوند شما را بدان خوانده است.(4)
ص: 83
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
من و پدرم علیه السلام رفتیم کنار قبر و منبر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و در آن جا به گروهی از شیعیان برخوردیم، پدرم به ایشان سلام کرد پس پاسخ آن حضرت را دادند. پدرم فرمودند: به خدا سوگند که من بوی شما و روان های شما را دوست می دارم پس شما هم با ورع و تقوا و کوشش خود مرا بر این دوستی یاری کنید و بدانید که جز با عمل و کوشش به ولایت ما رسیده نمی شود. هر کس از شما که پیرو کسی می شود باید عملش همچون او باشد. شما شیعه خداوندید، شما انصار خداوندید، شما در ابتدا و انتها پیش رو و پیش گام بوده و هستید، در دنیا به سوی ولایت ما سبقت جسته اید و در آخرت نیز به سوی بهشت سبقت می جویید. ما به ضمانت خداوند و پیامبر او بهشت را برای شما ضمانت کرده ایم. در درجات بهشت هیچ کس بیش از شما دارای نعمت ها و درجات نیست، پس در به دست آوردن مقامات برتر به مسابقه پردازید.
شما و زنانتان پاکیزگانید، هر زن مؤمنی حوری زیبایی است و هر مرد مؤمنی صدیقی می باشد، و امیرالمومنین7 به قنبر فرمودند: ای قنبر، بشارتت دهم و بشارت بده و شادمان باش که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در حالی از جهان چشم بربست که بر امت خود خشم ناک بود مگر بر شیعیان.
بدانید که هر چیزی را نگه دارنده ای است و نگه دارنده اسلام شیعه است. آگاه باشید که هر چیزی را شرف و آبرویی است و شرف و آبروی اسلام شیعه است. بدانید که هر چیزی را بزرگ و سروری است و بزرگ و سرور اسلام شیعه است. بدانید که هر چیزی را امام و راهنمایی است و امام زمین، زمینی است که شیعه در آن مسکن گزیده است.
به خدا سوگند اگر کسی از شما در روی زمین نبود خداوند به مخالفان شما هیچ نعمتی نمی داد و هرگز به نعمت های لذیذ خداوند دست نمی یافتند که ایشان در دنیا و آخرت هیچ بهره ای ندارند. هر یک از دشمنان ما ولو اینکه زحمتکش و سخت کوش باشد به این آیه نسبت دارد که:" هر عمل کننده سخت کوش، به آتش سوزان می رسد، از چشمه گرم جوشان نوشانده می شود، هیچ طعامی ندارند مگر از چوب خشک که نه فربه می سازد و نه گرسنگی را از میان می برد". هر دشمن کوشایی عملش باطل و نابود است.
شیعیان ما به نور خداوندی می بینند و هر کس مخالف ایشان باشد در غضب و خشم خداوندی روزگار می گذراند. به خدا قسم هیچ یک از شیعیان ما نمی خوابد مگر اینکه خداوند عزوجل روح او را به آسمان می برد پس اگر اجل او رسیده باشد روح او را در خزینه های رحمت و باغ های بهشت و سایه عرش خود نگه می دارد، و اگر اجل او نرسیده باشد آن را با یکی از فرشتگان امین خود به جسد او برمی گرداند تا در آن مسکن گزیند.
به خدا قسم کسانی از شما که به حج و عمره می روند بندگان خاص خداوندند، فقیران شما اغنیایند، اغنیای شما محسوب از اهل قناعتند، و شما همگی اهل دعوت الهی و اجابت فرمان اویید.(1)
ص: 84
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
هنگامی که نفس شما به اینجا می رسد به او گفته می شود: از تمامی حزن ها و اندوه های دنیا راحت شدی. نیز به او گفته می شود: در پیش روی تو رسول اللّه و حضرت علی و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام می باشند.(1)
سدیر صیرفی قدس سره گوید:
به امام صادق علیه السلام عرضه داشتم: فدایتان شوم فرزند رسول خدا، آیا روح مؤمن با اکراه گرفته می شود؟! فرمودند: نه به خدا قسم، هنگامی که فرشته جان برای قبض روح او می آید او می ترسد و ناراحت می شود، ملک الموت به او می گوید: ای دوست خدا، نترس، قسم به آن کسی که محمد صلی الله علیه وآله وسلم را مبعوث فرمود من از پدر مهربانی که بر بالین تو باشد با تو مهربان تر و برای تو دلسوزترم. چشمانت را باز کن و ببین. فرمودند: در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین و امامان از نسل ایشان علیهم السلام پیش چشم او پیدا می شوند و به او گفته می شود: اینان رسولاللّه و امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین، همراهان و رفقای تو هستند. فرمودند: پس چشمانش را باز می کند و نظر می اندازد، پس منادی از جانب رب العزه روح او را مورد خطاب قرار می دهد که: "ای نفس آرام یافته" به محمد و اهل بیت او، به سوی پروردگار خود بازگرد در حالی که راضی هستی " به ولایت، و "خوشنودی" به پاداش و ثواب، " پس داخل بندگان من شو" یعنی محمد و اهل بیت آن حضرت، "و داخل بهشت من شو". پس هیچ چیزی برای او محبوب تر از این نیست که روحش کشیده شود و به آن منادی ملحق گردد.(2)
ص: 85
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
یتوفی المؤمن مغفورا له ذنوبه واللّه جمیعا.(1)
انسان مؤمن از دنیا می رود در حالی که جمیع گناهانش _ به خدا قسم _ بخشیده است.
زید شحام قدس سره می گوید: نزد امام صادق علیه السلام رفتم پس حضرت فرمودند: ای زید، توبه را تازه کن و ملازم عبادت باش. راوی می گوید: گفتم: مرگم نزدیک است! فرمودند: ای زید، آن چه ما برای تو نزد خود داریم برایت بهتر است و تو از شیعیان مایی. صراط با ماست، میزان با ماست، حساب شیعیان ما با ماست. به خدا سوگند مهربانی من بر شما از رحم شما به خودتان بیش تر است. ای زید، گویا من مقام و منزلت تو و رفیق تو حارث بن مغیره نضری را در بهشت می بینم.(2)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
تشهدون علی عدوکم بالنار، ولا تشهدون لولیکم بالجنة، ما یمنعکم من ذلک إلا الضعف.(3)
نسبت به دشمنان خود شهادت می دهید که اهل دوزخند ولی در مورد دوستان خود شهادت نمی دهید که اهل بهشتند! علت آن جز ضعف چیز دیگری نیست.
و می فرمایند:
إن ذنوب المؤمن مغفورة، فیعمل المؤمن لما یستأنف، أما إنها لیست إلا لاهل الایمان.(4)
گناهان مؤمن آمرزیده است، پس مؤمن پیوسته برای آینده عمل می کند، بدانید که این نیست مگر برای اهل ایمان.
... من و ابی الیاس بن عمرو نزد ابی بکر حضرمی رفتیم در حالی که در حال جان دادن بود پس گفت: ای عمرو، این زمان هنگام دروغ گفتن نیست، من جعفر بن محمد علیهماالسلام را شاهد می گیرم که شنیدم می فرمودند: لا یمس النار من مات وهو یقول بهذا الامر: آتش جهنم به کسی که بمیرد و به امامت ما معتقد باشد نخواهد رسید.(5)
ص: 86
با اینکه معلوم بود چه خواهم کرد چرا مرا آفریدند؟
چرا مرا به معرفت و طاعت تکلیف نمودند؟
چرا مرا به سجود بر آدم امر کردند؟
چرا مرا لعنت کرده، از بهشت راندند؟
چرا مرا به بهشت راه دادند؟!
چرا مرا بر فرزندان آدم مسلط کردند؟!
چرا وقتی که مهلت خواستم مهلتم دادند؟!
سؤالات و شبهاتی به شیطان نسبت داده شده است که وی آن ها را پیوسته در دل های بندگان نیز می پراکند. گرچه شبهات او اموری واهی بیش نیست اما مناسب است آن ها را در این جا آورده، اشاره ای به پاسخ آن ها نیز داشته باشیم.
سؤالات او را به شکل مناظره ای با ملائکه نقل کرده اند که می گوید:
من قبول دارم که باری تعالی خدای من و پروردگار خلق است، عالم و قادر است و هیچ کس نباید قدرت و مشیت او را مورد سؤال و بازخواست قرار دهد، و هر چیزی را که او اراده کند همین که بگوید: "باش" بی درنگ واقع می شود و نیز او حکیم است. اما در مورد حکمت افعال او جای سؤالاتی هست! ملائکه گفتند: سؤالات تو چیست و چند تاست؟ گفت: هفت تا.
سؤالات شیطان
سؤال اول شیطان:
خداوند قبل آفریدن من می دانست که از من چه کاری سرمی زند و چه اعمالی حاصل می شود، پس چرا مرا آفرید، و در آفرینش من چه حکمتی نهفته بود؟!
پاسخ: خداوند تعالی شیطان را گناهکار و عاصی و نافرمان نیافریده است، بلکه تنها او را از نعمت وجود و علم و قدرت و اختیار بهره مند فرموده، و راه و بی راه را به او نمایانده است تا به اختیار و انتخاب خویش راه کمال جوید و به لذت و کامیابی دست یافتن به کمال اختیاری، و حاکمیت عقل بر کژی های نفس رسیده، و شایسته بهره وری از ثواب ها و نعمت های الهی، و تحسین و تشکر و مهرورزی مقام ربوبی گردد، چه این که همان طور که مفصلا بیان شد، لذت بهره وری از ثواب و نعمتی که در نتیجه استحقاق و شایستگی فرد، و نشانه برتری و کمال او باشد قابل مقایسه با لذت بهره وری از ناز و نعمت بدون استحقاق و شایستگی نیست، لذا خداوند متعال بندگان را از وجود نعمت عقل و اختیار بهره مند می سازد تا از آن ها در راه دست یافتن به بالاترین لذات و سرورها استفاده نمایند. و بدین جهت معصیت کار هرگز نمی تواند بگوید که: "چرا خدا به من وجود و عقل و اختیار داده، و راه هدایت را به من نشان داده است؟" چه این که به طور مسلم تمامی این ها جز نیکی و احسان نیست، بلکه باید خویشتن را سرزنش کند که چرا نعمت وجود و عقل و اختیار را ضایع کرده و مهمل گذاشته است.
ص: 87
علم خداوند تعالی به نافرمانی و عصیان شیطان نیز علت گناه و معصیت او نمی شود و او را مجبور به نافرمانی نمی کند، همان گونه که علم خداوند تعالی به اطاعت و فرمان بردن شخصی علت اطاعت او نمی شود، بلکه علت معصیت و اطاعت هر کسی به اختیار و انتخاب خود اوست و بس، چنان که مثلا اگر خداوند به ما وحی کند که فلانی معصیتی یا طاعتی را انجام می دهد البته علم ما در قدرت و اختیار او تأثیری نمی گذارد، و او را مجبور به طاعت یا معصیت نمی کند.
آری، خداوند تعالی به همگان اسباب کمال را عطا فرموده است و در عین حال در هر لحظه راه بازگشت و توبه و ندامت را برای اهل کفر و معصیت و نافرمانی باز گذاشته است.
خداوند متعال بندگان خویش را گرامی تر از این داشته است که ایشان را به اجبار و اکراه حتی به لذت ها برساند، و نیز عادل تر از آن است که آنان را به اجبار به معصیت و نافرمانی وادارد، بنابراین شیطان نادان و پیروان او در واقع آن چه را که علت تفضیل و برتری ایشان بر سایر مخلوقات بوده، و گرانبهاترین نعمت الهی بر ایشان است نقص شمرده، و مورد سؤال و اعتراض قرار داده اند!
آیا شخص عاقل آزاد اندیشمند همین الان ترجیح می دهد که او را در بند جبر کشیده و به زور و اجبار به کارهای خیر وادارند؟! و آیا این کار را بزرگ ترین اهانت به کرامت خود و شأن و مقام والای حریت و کمال خود برنمی شمارد؟ و آیا چنین کاری را موجب محرومیت خود از بالاترین لذت ها نمی داند، و برای او لذت بهره وری از چیزهایی که پس از انجام اعمال اجباریش به او بدهند، با لذت و سرور حاصل از پاداشی که در نهایت احترام و اکرام در مقابل اعمال اختیاریش به او عطا می کنند یکسان است؟!
و اصولا آیا چیزی وجود دارد که جای گزین لذت احساس شرافت انسانی و کرامت نفسانی _ که جز در پرتو عمل اختیاری به دست نمی آید _ گردد؟! آیا کدامین شخص عاقل پیدا می شود که خود را از چنین چیزی محروم کند و به آن معترض باشد؟!
خلاصه این که اگر کسی بگوید: "خداوند متعال با این که می دانست شیطان و سایر کفار ایمان نمی آورند چرا ایشان را آفرید؟!"
در پاسخ گوییم: خداوند متعال آن ها را آفرید تا ایمان آورند و در پی عبادت خداوند - یعنی برگزیدن همه خوبی ها و گریختن از تمامی زشتی ها _ از لذت و سرور حیات ابدی و نعمت بهشت جاویدان برخوردار گردند.
اگر بگویند: پس چرا ایمان نمی آورند؟ پاسخ می دهیم: این سؤال متوجه خود ایشان است نه خداوند. اگر تکرار کنند: خداوند با این که می دانست آن ها ایمان نمی آورند پس چرا ایشان را آفرید؟ ما همان جواب پیشین را بیان می داریم، و اگر هزار بار هم این سؤال را تکرار کنند ما هم همان جواب را تکرار خواهیم کرد و خواهیم گفت که: خداوند ایشان را آفرید تا ایمان آورده و به سعادت ابدی و بهره وری از نعمت های لایزال بهشتی _ که مطلوب و محبوب هر کسی حتی خود اهل کفر و معصیت است _ دست یابند.
واقعا چه چیزی مضحک تر از این که شیطان و هر کافر دیگری در مقابل خدای متعال بایستند و بگویند: چرا ما به تو ایمان نمی آوریم تا به لذت و سرور و کامیابی واقعی و جاویدان دست یافته، و خودمان را از آن محروم نکنیم!! بدیهی است این سؤالی است که خداوند باید از آنان داشته باشد، نه ایشان از خداوند!
ص: 88
سؤال دوم شیطان:
حال که خداوند به مقتضای اراده و مشیت خویش مرا آفرید، دیگر چرا به معرفت و طاعت خویش تکلیفم کرد؟ و با این که او از هیچ طاعتی سودی نمی برد، و از هیچ معصیتی زیانی نمی بیند چه حکمتی در این تکلیف نهفته بود؟
پاسخ: گفتیم خداوند متعال خواسته است که مخلوق برگزیده اش آزادانه به آداب و اخلاق پسندیده و کمالات و فضائل آراسته گردد، نه این که همچون سنگ و چوب و حیوان، اسیر قانون جبر و جهل بوده و از لذت بی مانند حاکمیت و اراده و انتخاب محروم باشد، و این نهایت احترام و اکرام الهی نسبت به مخلوق خویش است.
از طرف دیگر روشن است که به دست آوردن کمال اختیاری، بدون وجود دو راه، و بدون تکلیف به پیمودن راه راست، و بر حذر داشتن از کج روی امکان ندارد، و امر به عبادت و طاعت تنها از آن جهت است که خود مکلف بهره برد و به کمال حقیقی دست یابد.
«من عمل صالحا فلنفسه ومن أساء فعلیها».(1)
هر کس عمل صالح و نیکو به جای آورد برای خویشتن کرده، و هر کس بدی کند نیز بر خود کرده است.
فقر و احتیاج و نیازمندی، هرگز از مخلوقی که در مسیر انتخاب است جدایی ندارد و ذاتی اوست، و انسان در هر صورت باید ولایت و سرپرستی و اطاعت موجودی را بپذیرد _ حال یا خداوند و یا شیطان؛ یا حاکمیت عقل و اولیای حق و یا تبعیت هوا و هوس و اولیای باطل _ و اما این که او بتواند اصلا تابع و پیرو نباشد و خودش نیازمندی های خویش را رفع کند، هرگز؛ بنابراین لطف و رحمت خداوند اجازه نمی دهد که بنده نیازمند و بی پناه خود را به کسانی واگذارد که تمام هستی و منافع او را فدای منافع خود کنند و او را برای خودشان بخواهند نه برای خودش! امام حسین علیه السلام می فرمایند:
وإذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه.(2)
پس چون خداوند را عبادت کنند از عبودیت برای غیر او مستغنی و بی نیاز خواهند شد.
و خداوند متعال در باره آدمیان _ که یا مؤمنند و یا کافر _ می فرماید:
«اللّه ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلی النور والذین کفروا أولیائهم الطاغوت، یخرجونهم من النور إلی الظلمات أولئک أصحاب النار هم فیها خالدون».(3)
خداوند سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند، ایشان را از ظلمت ها به سوی نور هدایت می کند و کسانی که کافر شدند اولیای ایشان طاغوت هایند که ایشان را از نور به سوی ظلمت و تاریکی بیرون می برند، ایشان اهل دوزخند و برای ابد در آن خواهند ماند.
و می فرماید:
ص: 89
«إنا جعلنا الشیاطین أولیاء للذین لا یؤمنون».(1)
ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند.
«إن الظالمین بعضهم أولیاء بعض واللّه ولی المتقین».(2)
ستمگران اولیای همدیگرند و خداوند ولی متقیان است.
سؤال سوم او:
هنگامی که خداوند مرا آفرید و مکلف به طاعت و معرفت شدم، پس از آن که او را شناختم و اطاعت کردم دیگر چرا مرا به طاعت آدم و سجود بر او تکلیف کرد؟ و با توجه به این که این مطلب در معرفت و طاعت من نسبت به خداوند چیزی نمی افزود، چه حکمتی در خصوص این تکلیف نهفته بود؟!
پاسخ: چنان که گفتیم فایده طاعت و بندگی تنها برای خود مکلف و به سود خود او خواهد بود نه خداوند، جالب این که در این جا شیطان در عین نافرمانی و اعتراض جاهلانه خود به خالق حکیم و مهربان، خود را عارف و مطیع می شمارد و گویا معنای اطاعت را نیز نمی فهمد!
آیا خدا او را امر به سجود کرد یا آدم؟ و آیا شیطان در سجده نکردن، با خداوند مخالفت کرد یا با آدم؟! علاوه بر این که آیا چگونه ممکن است اطاعت خداوند واجب باشد ولی اطاعت کسی که او تعیین کند بدون فایده و مصلحت بوده و واجب نباشد؟!
«من یطع الرسول فقد أطاع اللّه ».(3)
هر کس رسول را اطاعت کند تحقیقا خدا را اطاعت کرده است.
آن جا که حضرت موسی علی نبینا وآله وعلیهما السلام به طور می رود و برادرش هارون را به جای خویش می نشاند و مردمان را به اطاعت او فرمان می دهد، آیا طاعت و مخالفت با هارون جز طاعت و مخالفت با موسی علی نبینا وآله وعلیهما السلام است؟
و آن جا که رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم امیرالمؤمنین علیه السلام را به جای خویش تعیین می کند، بلکه او را نفس خویشتن می خواند، آیا مخالفت با آن حضرت یا اطاعت کردن از او جز مخالفت و اطاعت خدا و رسول اوست؟
سؤال چهارم شیطان:
هنگامی که خداوند مرا آفرید و به این تکلیف مخصوص هم امرم کرد، چرا آن گاه که برای آدم سجده نکردم مرا لعنت کرد و از بهشت راند؟ و آیا چه حکمتی در این طرد و راندن بود در حالی که من کار زشت و قبیحی مرتکب نشدم جز این که گفتم: سجده نمی کنم مگر برای تو!
ص: 90
پاسخ: گفتیم که قرار دادن مجازات و تنبیه در مقابل نافرمانی و فساد، از حکیمانه ترین کارهایی است که همه عاقلان به آن ملتزمند، و
عذاب های الهی یکی از بزرگ ترین نعمت های او بر بندگان است تا این که سهلانگاری نکنند و گرد فساد و معصیت نگردند و خویشتن را از سعادت ابدی محروم نکرده به هلاکت نیندازند، و هواها و هوس های نافرجام و بدبخت کننده بر عقل سعادت انجام ایشان غالب نگردد.
و اما این که می گوید: "سجده نمی کنم، مگر برای تو" سفسطه و مغالطه ای آشکار است، چه این که نشان دادیم اگر سجده برای خدا عبادت اوست سجده ای هم که به امر خدا باشد اطاعت و عبادت او بوده و مخالفتش ناروا، و حکمت تراشیدن و صلاح اندیشی کردن در مقابل فرمان صریح خداوند متعال، کمال جهالت و نادانی است.
به هر حال پیداست که نه تنها تنبیه و مجازات بندگان برای کشاندن ایشان به سوی خوبی ها و فضائل، و بازداشتن ایشان از پلیدی ها و پستی ها زشت نیست، بلکه بدون تردید شدت تنبیه و مجازاتی که برای ایشان قرار داده شده است نشان از این دارد که مصلحت اندیشی خالق و پروردگار ایشان برایشان بیشتر، و مهر و محبت او به سعادت و خوشبختی و تکامل ایشان شدیدتر است. لذا می بینیم همان طور که پاداش های الهی مثل و مانند و نظیر ندارد و برای صابران بدون حساب می باشد، عذاب های او هم بسیار شدید و جدی می باشد تا آیا کدامین کس قدر آن را بداند و با فرار از آن ها خود را از لذت ها و سرورهای ابدی محروم نسازد.
ابوبصیر قدس سره می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم که: یابن رسول اللّه ، مرا اندرز دهید که قلبم سخت و سنگ شده است، فرمودند:
ای ابامحمد، برای زندگانی طولانی آماده، باش همانا جبرئیل با حالتی گرفته نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمد و حال اینکه قبل آن با حالتی متبسم نزد آن حضرت می آمد. فرمودند: ای جبرئیل، چرا امروز با حالت و چهره گرفته آمده ای؟! عرضه داشت: یا محمد، کوره ها و دمنده های آتش را گذاشته اند. گفتند: دمنده های آتش چیست؟! عرضه داشت: خداوند متعال فرمان داد هزار سال در آتش دمیدند تا اینکه سفید شد، سپس هزار سال در آن دمیده شد تا اینکه سرخ شد، سپس هزار سال در آن دمیده شد تا اینکه سیاه شد و الان سیاه و ظلمانی است. اگر یک قطره از ضریع جهنم در آب های دنیا بریزد همه اهل دنیا از گند آن خواهند مرد. اگر یک حلقه از زنجیری که طول آن هفتاد ذراع است به دنیا بیاورند همه دنیا از حرارت آن ذوب خواهد شد. اگر یکی از شلوارهای اهل درزخ در بین آسمان و زمین آویخته شود همه اهل دنیا از بوی آن خواهند مرد.
پس رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و جبرئیل گریستند، خداوند توسط فرشته ای ایشان را پیام رساند که: پروردگارتان سلام می رساند و می فرماید: شما را از این خطر ایمن کردم که گناهی مرتکب شوید که بر آن عذابتان کنم.
امام صادق علیه السلام افزودند: دیگر پس آن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم متبسم دیده نشدند. باز فرمودند: اهل دوزخ، آتش را بسی بزرگ می یابند، و اهل بهشت هم بهشت و نعمت ها را بسی بزرگ می یابند. دوزخیان چون وارد آن شوند به مسیر هفتاد سال در آن بالا برده می شوند و چون به اعلای آن رسند با گرزهای آهنین درهم کوبیده شده و به قعر آن برگردانده می شوند. این است حال ایشان، و همین است که خداوند عزوجل می فرماید: "هرگاه بخواهند از یکی از
ص: 91
غم های آن رها شوند به آن بازگردانده می شوند، بچشید عذاب آتش سوزان را". سپس پوست های آنان به پوست دیگری تبدیل می شود. پس از آن امام فرمودند: آیا تو را کافی است؟! عرض کردم: کافی است، کافی است.(1)
و امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف جهنم می فرمایند:
عمق آن بسیار، و حرارت آن شدید، و شراب آن چرک و خون، و گرزهای آن فولادین است، عذابش رو به کمی نمی رود، و ساکن آن رهایی و مرگ ندارد، خانه ای است که اصلا در آن رحمت نیست، و فریاد اهلش هرگز پاسخ داده نمی شود.(2)
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
همانا در جهنم سرزمینی است که آن را "غساق" می گویند، در آن سیصد و سی قصر وجود دارد، در هر قصری سیصد و سی خانه است، در هر خانه ای سیصد و سی عقرب است، در نیش هر عقربی سیصد و سی انباشته سم است، اگر یکی از آن عقرب ها سمش را بر همه اهل دوزخ بریزد همه را در بر خواهد گرفت.(3)
سؤال پنجم:
چون مرا بیافرید و به طور مطلق و مخصوص تکلیف کرد، پس اطاعت نکردم لعنتم کرد و مطرودم ساخت، دیگر چرا به نزد آدم راهم داد تا داخل بهشت شدم و به وسوسه خویش گمراهش کردم تا این
ص: 92
که از درخت نهی شده خورد و در نتیجه او را با من از بهشت بیرون راند. در حالی که اگر مانع ورود من به بهشت می شد آدم از شر من در امان بود و جاودانه در بهشت می ماند؟
پاسخ: این سؤال در واقع چیزی جز همان سؤال اول او نیست که دوباره بدین صورت طرح و تکرار شده است، و خلاصه جواب هم این که: خداوند تعالی اختیار را نه از شیطان و نه از آدم نگرفته و راه کمال را بر ایشان نبسته است، لذا در همین مورد آدم علیه السلام که اهل مجادله و تکبر نیست عمل خود را به خداوند نسبت نمی دهد لذا از خداوند می خواهد که او را بخشیده مورد رحمت و آمرزش خود قرار دهد چنانکه می گوید:
«ربنا ظلمنا أنفسنا وإن لم تغفر لنا وترحمنا لنکونن من الخاسرین».(1)
بار پروردگارا، ما به خویشتن ستم کردیم و اگر تو ما را نبخشایی و بر ما رحمت روا نداری سخت زیان کار خواهیم بود.
ولی شیطان بر گمراهی و ضلالت خویش اصرار می ورزد و نه تنها توبه نمی کند بلکه گناه خویش را به خداوند نسبت می دهد!
از حضرت عیسی علی نبینا وآله وعلیه السلام نقل شده است:
من بر هلاکت و تیره روزی شیطان ترحم کردم و نیز بر حال انسان هایی که او ایشان را می فریبد تأسف خوردم. خداوند پرسید: چه حاجتی داری؟ عرض کردم: خداوندا، تو سبب هلاکت شیطان، و نیز فریب ها و کژی های او را می دانی، پس بر او رحم فرمای. خداوند فرمود: من از او درمی گذرم، فقط او را وادار کن که بگوید: پروردگارا،هر آینه من خطا کردم، پس به من رحم کن.
پس خوشحال شدم و یقین داشتم که این صلح را به جای خواهم آورد، لذا شیطان را خواندم، آمد و گفت: چه کاری من باید برای تو انجام دهم؟ گفتم: برای خود خواهی کرد، چه این که من دوست ندارم تو به من خدمتی نمایی. من تو را فقط برای چیزی که صلاح خودت در آن است فرا خوانده ام. شیطان گفت: اگر تو خدمت مرا نمی خواهی، من هم خدمت تو را دوست ندارم زیرا من از تو شریف ترم و تو لایق نیستی که به من خوبی کنی، تو گِلی و من روحم!
گفتم: این سخنان را واگذاریم و بگوی آیا بهتر نیست که به حال و جمال اول خود بازگردی؟ تو خود می دانی که به زودی فرشته میخائیل تو را در روز بازخواست به شمشیر خدای، صد هزار ضربت می زند، و از هر ضربتی عذاب ده دوزخ می بینی! شیطان گفت: باشد در آن روز خواهیم دید که لشکر کدام یک از ما بیش تر است، چه این که در آن روز مرا یاران بسیاری از فرشتگان و بت پرستان نیرومند خواهد بود که خدای را مضطرب سازند! و به زودی خدا خواهد دانست که چه اشتباه بزرگی مرتکب شد که مرا به خاطر گِل ناپاکی مطرود ساخت!
گفتم: ای شیطان، عقل تو ضعیف است و نمی فهمی که چه می گویی! پس مسخره کنان سر خود را جنبانید و گفت: حالا بیا و این مصالحه را بین من و خدای تمام کن! اینک چه کاری باید انجام دهم؟ چرا که تو دارای دانش درست می باشی. گفتم: لازم است فقط دو کلمه را به زبان آوری. گفت: آن دو کلمه چیست؟! گفتم: این که بگویی: گناه کردم، پس بر من ترحم کن. شیطان گفت: من البته با خوشی و خرسندی این مصالحه را می پذیرم، اما اگر همین دو کلمه را خدا به من بگوید!!
پس گفتم: باز شو از من ای رانده شده، زیرا که تویی گناهکار پدید آورنده هر ستم و گناه، و خداوند است دادگر منزه از گناهان.
سؤال ششم:
ص: 93
خداوند مرا آفرید، عموما و خصوصا تکلیفم کرد، لعنتم نمود، بعد در حالی که بین من و آدم دشمنی بود مرا به بهشت راه داد، دیگر چرا مرا بر فرزندان آدم مسلط کرد به طوری که آن ها مرا نبینند و من آن ها را ببینم و وسوسه ام در ایشان اثر کند، ولی قوت و قدرت و توانایی ایشان در من اثر نکند؟! آیا چه حکمتی در این کار است در حالی که اگر آن ها را بر فطرت طاعت خود، بدون این که کسی ایشان را گمراه کند می آفرید که پاک و شنوا زندگی می کردند برای ایشان بهتر بود و به حکمت لایق تر؟
پاسخ: ادعای تسلط او بر فرزندان آدم بسیار نابجا و باطل است، چه اینکه اهل معصیت و نافرمانی خداوند به میل و اراده و انتخاب خود دنبال او می روند و هرگز او را بر اولیای خداوند تسلطی نیست.
«إنما سلطانه علی الذین یتولونه».(1)
و همانا تسلط او بر آن هاست که ولای او را دارند.
«ألا إن أولیاء اللّه لا خوف علیهم ولا هم یحزنون».(2)
هیچ ترس و اندوهی بر اولیای الهی نیست.
بنابراین تسلط او تنها بر آن هاست که به نفهمی و انتخاب باطل خود دل به او داده و راه او را می روند. و هرگز هم لازم نیست که قدرت کسی در شیطان اثر کند، بلکه چنانچه بنی آدم به حبل ولای الهی (معصومین علیهم السلام ) متمسک شده و از شر او به خدا پناه برند، و به توفیق و طاعت او توسل جویند از کید و مکر وی در امان خواهند بود.
«إن کید الشیطان کان ضعیفا».(3)
همان حیله شیطان ضعیف است.
جالب این که شیطان گوید: "اگر تسط من نباشد و فرزندان آدم پاک و شنوا و مطیع باشند برای آنان بهتر است" در حالی که اگر قرار شد راه نادرستی _ که شیطان پرچمدار آن است _ وجود نداشته باشد، پاکی در چه چیز، و شنوایی در مقابل چه کسی، و اطاعت در مقابل چه معصیتی امکان پذیر خواهد بود؟!
سؤال هفتم:
همه اینها قبول، خلقم کرد و مرا به طور مطلق و مقید مکلف داشت، و چون اطاعت نکردم لعن و طردم نمود، و آن گاه که خواستم وارد بهشت شوم راهم داد، کار خود را کردم و بیرونم کرد، سپس بر فرزندان آدم مسلطم داشت، اما دیگر چرا وقتی که از او مهلت خواستم مهلتم داد؟! گفتم: تا روزی که برانگیخته می شوند مهلتم بده، گفت: همانا تو از مهلت شده گانی تا روزی که وقت آن معین است.
آیا چه حکمتی در این کار بود، در حالی که اگر در همان وقت مرا هلاک می کرد، آدم و تمامی خلق او از من راحت می شدند و شری در عالم باقی نمی ماند، آیا بقای عالم در نظام خیر، از آلوده بودن آن به شر بهتر نیست؟
ص: 94
پاسخ: نظامی که شیطان بر مبنای جهالت و غرور و تکبر خود ارائه می دهد، در مقابل نظام حکیمانه ای که خداوند متعال در خلق خود
جاری ساخته است بسیار سفیهانه و نابخردانه، و موجب سلب فراترین نعمت الهی از موجود مختار، و هم ردیف نمودن او با حیوانات می باشد، و بهترین و کامل ترین نظام، همین نظامی است که خداوند تعالی در طی آن راه کسب کمال و فضیلت را فراروی همگان داشته، و ایشان را بر تخت فرمان روایی بر سپاه خوبی ها و زشتی ها نشانده، تا در نتیجه انتخاب خوبی ها به برترین لذت ها و سرورها و نعمت هایی دست یابند که هیچ چشمی آن ها را ندیده، و هیچ گوشی آن ها را نشنیده، و هرگز نشانی از آن ها بر هیچ اندیشه ای خطور نکرده است. بدیهی است بستن راه کمال مخلوقات و اجبار آنان به پیمودن یک مسیر، هرگز بهتر از این نیست که به ایشان عقل و اختیار و نیروی اکتساب کمالات و فضائل عطا شود.
بنابراین شیطان و پیروان او به جای این که به جهل و غرور خویش آرزوی بستن راه کمال و کامیابی دیگران را داشته باشند بهتر است از شرارت و بدی خویش دست برداشته، هلاکت خویش را از سوء اختیار خود بدانند، و آن را به خداوند تعالی نسبت ندهند، بلکه فرصت را غنیمت شمرده از همین جا که برایشان ممکن است، راه صلاح و کمال را در پیش گیرند و بیش از این بر خویشتن ظلم و ستم روا نداشته، و مهلت دادن خداوند به خود را منتهای لطف و مهربانی و نعمت او بدانند، و تا دیر نشده از مسیر کژی و پستی و نابخردی به جاده مستقیم فضیلت و کمال درآیند. مگر نه این است که در سایه همین لطف و نعمت خداوند _ یعنی مهلت دادن او بر کافران و گناهکاران _ چه بسیار بندگانی که از خواب غفلت و مستی بیدار شده، به درجات والای کمال و قرب الهی دست یافته اند.
خداوند متعال هرگز کسی را به بدی و شرارت مجبور نفرموده، و هم اکنون هم شیطان مجبور به نافرمانی خداوند و گمراه کردن مخلوقات او نیست، و حتی چنین نیست که چون خداوند متعال از ایمان نیاوردن او خبر داده است دیگر ایمان آوردن او ممکن نبوده، و مجبور به معصیت و گمراه کردن دیگران باشد، بلکه اگر خداوند تعالی از کفر ورزیدن آینده او خبر داده است از این جهت است که او به اختیار خویش بر کفر و عصیان خود اصرار خواهد ورزید. همان سان که خبر دادن خداوند تعالی از ایمان نیاوردن ابولهب هرگز او را مجبور به کفر نکرده، بلکه خداوند خبر داده است که او در عین این که هر لحظه می تواند ایمان بیاورد اما تا آخرین لحظه به اختیار و قدرت خویش ایمان نمی آورد و خویشتن را مستحق عذاب دردناک الهی می سازد.
شخصی از امام صادق علیه السلام می پرسد:
آیا این نشانه حکمت خداوند است که آن گونه که شما خیال می کنید در حالی که هیچ دشمنی نداشت برای خود دشمن آفرید و او را بر بندگان خود مسلط نمود تا ایشان را به خلاف طاعت او فرا خواند و به نافرمانی او امر نماید؟ و نیز بنا بر عقیده شما به شیطان نیرویی داد که با لطایف الحیل بر قلوبشان دست یافته و ایشان را وسوسه کند، و درباره پروردگارشان به تردید افکنده، در دینشان به اشتباه اندازد؟! مردمان را از معرفت و شناخت او باز دارد تا آن جا که در پی وسواس او گروهی ربوبیتش را انکار کرده و غیر او را عبادت کنند؟! خلاصه این که چرا دشمنش را بر بندگان خود مسلط کرد تا ایشان را اغوا کرده به سوی گمراهی بکشاند؟!(1)
ص: 95
امام علیه السلام در پاسخ او می فرمایند:
این دشمنی که تو می گویی عداوتش به خداوند ضرری نمی رساند، و دوستی اش نیز به او سودی نمی بخشد. دشمنی اش از ملک او چیزی کم نکرده و دوستیش نیز چیزی بر آن نمی افزاید. از دشمن در صورتی باید پرهیز کرد که دارای قدرتی باشد که بتواند نفع و ضرری برساند، چنان که اگر حکومتی را بخواهد به چنگ آورد و اگر سلطنتی را اراده کند به دست آورد، در حالی که ابلیس عبدی است که خداوند او را آفریده است تا اهل توحید و عبادت او باشد، و البته در هنگام آفرینش او از عاقبت کارش آگاه بود، پس او پیوسته با ملائکه پروردگار خدای را عبادت می کرد تا این که با امر به سجود بر آدم مورد امتحان قرار گرفت و به جهت شقاوت و حسادتی که بر او غالب آمد از آن خودداری کرد، در نتیجه خداوند هم او را لعنت فرموده و از صفوف فرشتگان بیرونش نمود و به زمینش فرو فرستاد، پس به این سبب دشمن آدم و فرزندان او شد و در عین حال او را بر فرزندان آدم قدرت و سلطنتی نیست، مگر از راه وسوسه و دعوت نمودن به بی راهه.(1)
زندگی در آخرت است نه دنیا، زیبایی در آخرت است نه دنیا، آسایش در آخرت است نه دنیا، امیدها و آرزوها در بهشتند نه دنیا، همان بهشتی که تمامی اولیا و انبیای الهی به سوی آن فرا خوانده اند و خداوند متعال سفره کرامت و ضیافت مادی و معنوی خود را در آن گسترده است.
آری آن چه بخواهی و فراتر از آن چه در اندیشه ات بگذرد در آن جاست نه در مادیات دنیا یا معنویت خیالی ای که مدعیان وصل و عرفان در پی آنند و برای فرار از زحمت و طاعت و عبادت و قبول مسؤولیت به تحقیر بهشت موعود انبیا می پردازند و با شعر و خطابه و غزل با کمال جسارت از آن اظهار استغنا و بی نیازی می کنند، و نه در دنیای پلیدی که غایت فکر و اندیشه بوالهوسان کوتاه بین است که چه طاقت فرسا و مرگ بار است غفلت و فراموشی ما از یاد پروردگار مهربان و اولیای دل سوز او، و بی تفاوتی ما نسبت به غیبت و غربت و تنهایی ولی زمین و زمان، و دور ماندنمان از آستان قدس آن حضرت، و پرداختنمان به زندگی هایی که تمامی جهات آن منحصر است به امور مادی و دنیوی؛ و چه پست است اندیشه هایی که دائما محدود است به گرد آوردن مال و ثروت، و فزون طلبی در منازل و مقامات دنیوی به گونه ای که اصلا فراتر از آن نمی بیند و هرگز از اولیا و صاحبان نعمت خود یاد نمی کند!!
خداوند متعال می فرماید:
ص: 96
«أرضیتم بالحیوة الدنیا من الاخرة فما متاع الحیاة الدنیا فی الاخرة إلا قلیل».(1)
آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شدید در حالی که کالای زندگی دنیا در آخرت ناچیز و اندک است.
و می فرماید:
«فلا تعجبک أموالهم ولا أولادهم إنما یرید اللّه لیعذبهم بها فی الحیوة الدنیا وتزهق أنفسهم وهم کافرون».(2)
اموال و اولاد مشرکان تو را متعجب و شگفت نگرداند همانا خداوند می خواهد به این مال و اولاد، آن ها را در دنیا معذب دارد و جان آن ها را در حال کفرشان بستاند.
و می فرماید:
«إن الذین لا یرجون لقاءنا ورضوا بالحیوة الدنیا واطمأنوا بها والذین هم عن آیاتنا غافلون * أولئک مأویهم النار بما کانوا یکسبون».(3)
آن ها که به لقای ما امید و ایمان ندارند و به زندگانی دنیا راضی شدند و به آن دل بستند و کسانی که از آیات ما غافلند ایشان به سبب اعمال خودشان جایگاهشان آتش است.
و می فرماید:
«قل بفضل اللّه وبرحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون».(4)
بگو که شما باید تنها به فضل و رحمت خدا شادمان و خشنود باشید که آن از ثروتی که می اندوزید بهتر است.
و می فرماید:
«وفرحوا بالحیوة الدنیا وما الحیوة الدنیا فی الاخرة إلا متاع».(5)
به زندگی دنیا و راحتی آن دلخوش شدند در حالی که حیات دنیا در آخرت چیزی نیست مگر اندک و قلیل.
و می فرماید:
«ما عندکم ینفد وما عند اللّه باق ولنجزین الذین صبروا أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون».(6)
آن چه نزد شماست سپری می شود و آن چه نزد خداست باقی می ماند و کسانی را که در دنیا صبر کردند به بهترین وجهی که عمل می کردند پاداش می دهیم.
و می فرماید:
«ولا تمدن عینیک إلی ما متعنا به أزواجا منهم زهرة الحیوة الدنیا لنفتنهم فیه ورزق ربک خیر وأبقی».(7)
هرگز به جلوه های دنیوی که برای امتحان ایشان به گروهی دادیم چشم مدوز و رزق خداوند بهتر و پاینده تر است.
و می فرماید:
ص: 97
«ما هذه الحیوة الدنیا إلا لهو ولعب وإن الدار الاخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون».(1)
این زندگی دنیا جز هزل و بازی نیست و آن سرای آخرت است که زندگانی است اگر می دانستند.
و می فرماید:
«یا قوم إنما هذه الحیوة الدنیا متاع وإن الاخرة هی دار القرار.»(2)
ای مردم، همانا دنیا متاع ناچیزی بیش نیست و آخرت منزل گاه ابدی است.
و می فرماید:
«إنما الحیوة الدنیا لعب ولهو وإن تؤمنوا وتتقوا یؤتکم أجورکم ولا یسألکم أموالکم» * «فأعرض عمن تولی عن ذکرنا ولم یرد إلا الحیوة الدنیا ذلک مبلغهم من العلم إنما أموالکم وأولادکم فتنه واللّه عنده أجر عظیم».(3)
به درستی که زندگی دنیا بازی و بیهوده است و اگر ایمان بیاورید و تقوا داشته باشید پاداش های شما را خواهد داد و از اموالتان نخواهد پرسید. پس از کسی که از ذکر ما روی برگردانده، مقصودی جز زندگی دنیا ندارد روی برگردان که نهایت فهم آنان همین است. به درستی که اموال و اولاد شما امتحان است و نزد خداوند اجر عظیم می باشد.
و می فرماید:
«کلا بل تحبون العاجلة وتذرون الاخرة».(4)
هرگز، بلکه شما دنیای نقد را دوست دارید و آخرت را وامی گذارید.
و می فرماید:
«إن هؤلاء یحبون العاجلة ویذرون ورائهم یوما ثقیلا».(5)
به درستی ایشان دنیای عاجل و زودگذر را دوست دارند و روز سنگینی را که از پس این دنیا است وامی گذارند.
و می فرماید:
«بل تؤثرون الحیوة الدنیا * والاخرة خیر وأبقی * إن هذا لفی الصحف الاولی * صحف إبراهیم وموسی».(6)
زندگی دنیا را برمی گزینید در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است. همانا این در کتب پیشین (کتب ابراهیم و موسی) ذکر شده است.
و می فرماید:
«وللاخرة خیر لک من الاولی».(7)
آخرت برای تو بهتر از دنیاست.
و می فرماید:
ص: 98
«إنا جعلنا ما علی الارض زینة لها لنبلوهم أیهم أحسن عملا».(1)
ما آن چه را که بر روی زمین است زینت آن قرار دادیم تا شما را بیازماییم که کدامینتان نیکوتر عمل می کنید.
و می فرماید:
«الذی خلق الموت والحیاة لیبلوکم أیکم أحسن عملا».(2)
خداوندی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامیک نیکوتر عمل می کنید.
و می فرماید:
«ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرین».(3)
و هر آینه شما را به نمونه هایی از ترس و گرسنگی و نقص در اموال و جان ها و محصولات می آزماییم، و شکیبایان را بشارت ده.
و می فرماید:
«فأما الانسان إذا ما ابتلاه ربه فأکرمه ونعمه فیقول ربی أکرمن وأما إذا ما ابتلاه وقدر علیه رزقه فیقول ربی أهانن».
اما انسان چون پروردگارش در مقام امتحان گرامیش داشت و نعمتش داد می گوید: پروردگارم گرامیم داشت. و همین که او را به فقر و سختی مبتلا فرمود می گوید: خدا مرا خوار گردانید.
و می فرماید:
«إنما مثل الحیوة الدنیا کماء أنزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما یأکل الناس والانعام حتی إذا أخذت الارض زخرفها وازینت وظن أهلها أنهم قادرون علیها أتاها أمرنا لیلا أو نهارا فجعلناها حصیدا کأن لم تغن بالامس کذلک نفصل الایات لقوم یتفکرون).(4)
مثل زندگی دنیا مثل آبی است که از آسمان فرو فرستادیم تا به وسیله آن انواع مختلف گیاه زمین که آدمیان و حیوانات از آن تغذیه می کنند رویید تا آن گاه که زمین از خرمی و سبزی زینت شد و مردم خود را بر آن مسلط دیدند ناگاه فرمان ما به شب یا روز فرا رسید و همه آن ها را چنان نابود قرار دادیم که گویی پیش از آن هیچ نبوده اند. این گونه آیات را برای اهل تفکر بیان می داریم.
و می فرماید:
«کالذین من قبلهم کانوا أشد منهم قوة وأکثر أموالا وأولادا فاستمتعوا بخلاقهم فاستمتعتم بخلاقکم کما استمتع الذین من قبلهم بخلاقهم وخضتم کالذی خاضوا أولئک حبطت أعمالهم فی الدنیا والاخرة وأولئک هم الخاسرون * ألم یأتهم نبأ الذین من قبلهم قوم نوح وعاد وثمود وقوم إبراهیم وأصحاب مدین والمؤتفکات أتتهم رسلهم بالبینات فما کان اللّه لیظلمهم ولکن کانوا أنفسهم یظلمون».(5)
همان سان که پیشینیان ایشان بودند که از نظر مال و اولاد قوی تر و فزون تر از ایشان و به متاع دنیا سرگرم و بهره مند بودند. اینک شما نیز به متاع دنیا سرگرمید مانند آن ها که قبل شما بودند و در شهوات دنیا مثل آن ها فرو رفتید. آن ها مردمی هستند که اعمالشان در دنیا و آخرت نابود می شود و آن ها زیانکارانند. آیا اخبار آن ها که قبل از آن ها بودند قوم نوح، عاد،
ص: 99
ثمود و ابراهیم ساکنان شهر مدین و مؤتفکات به ایشان نرسید؟ پیامبرانشان برایشان نشانه های روشن آوردند، خداوند به آن ها ستمی روا نداشت بلکه خود در حق خود ظلم و ستم کردند.
و می فرماید:
بپرهیز از اینکه مانند کودک باشی که چون سبز و زرد بیند فریفته آن، و چون به شیرینی و ترشی دست یابد مفتون آن گردد.(1)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند:
دو چیز را فرزندان آدم ناپسند می دارند، یکی "مرگ" و حال این که مرگ راحتی مؤمن از فتنه است، و دیگری "بی چیزی" و حال این که کمی مال حساب را آسان می سازد.(2)
و می فرمایند:
تا زمانی که بلا را نعمت و راحتی را محنت نشماری مؤمن نخواهی بود، چرا که گرفتاری دنیا نعمت آخرت، و آسانی و راحتی دنیا محنت و اندوه آخرت است.(3)
و می فرمایند:
روز قیامت احدی نباشد _ چه غنی و چه فقیر _ مگر این که دوست دارد در دنیا جز اندازه ضرورت خود را دریافت نمی داشت.(4)
و می فرمایند:
همانا بنده مؤمن در طلب امارت و یا تجارتی می رود، همین که نزدیک است به آن برسد، خداوند فرشته ای را می فرستد و به او می گوید: جلو بنده مرا بگیر و مانع او شو از رسیدن به امری که اگر بر آن دست یابد به دوزخش می کشاند، پس آن فرشته می آید و او را به لطف خدایی از رسیدن به آن امر باز می دارد، در حالی که این بنده می گوید: سقوط کردم، و هر کس مرا بر زمین زد خداوند چنین و چنانش کند! و حال این که نمی داند خداوند امر او را تدبیر فرموده، و اگر به آن قدرت و مال دست می یافت او را به دوزخ می کشاند.(5)
و می فرمایند:
ص: 100
مؤمن مانند گیاه تازه روییده است همان طور که آن گیاه دست خوش بادها می شود امراض و دردها هم مؤمن را اسیر خود دارند، و منافق مانند چوب خشکیده است که هیچ چیزی در او اثر نمی کند تا اینکه مرگش برسد و او را کاملا در هم بشکند.(1)
... أبوذر رحمة اللّه علیه گفت: یا رسول اللّه ، آیا اهل خوف و خشوع و تواضع و ذکر کثیر الهی در رفتن به بهشت بر دیگران سبقت می جویند؟! فرمودند: خیر، بلکه مؤمنان تهی دست می آیند و از فراز گردن های مردم می شتابند پس مأموران بهشت به ایشان می گویند: بایستید تا حسابتان رسیده شود. می گویند: حساب چه چیزی را پس دهیم؟! به خدا سوگند نه حکومتی داشتیم که ظلم و عدالتی داشته باشیم، و نه چیزی به ما داده شد که آن را نگه داشته یا بخشیده باشیم، بلکه پروردگارمان را عبادت کردیم تا مرگمان فرا رسید.(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
تخففوا تلحقوا، فإنما ینتظر بأولکم آخرکم.(3)
بارتان را سبک کنید تا زودتر به مقصد برسید، همانا به کوچ اولینتان، انتظار آخرینتان برده می شود.
و می فرمایند:
الفقر خیر للمؤمن من حسد الجیران، وجور السلطان، وتملق الاخوان.(4)
تهیدستی برای مؤمن از حسادت کردن همسایگان و ظلم سلطان جائر و چاپلوسی دوستان بهتر است.
... در کتاب امیرالمؤمنین علیه السلام است که: خداوند بنده را به اندازه اعمال نیکویش مبتلا می کند، پس هر کس که دینش نیکو و عملش هم نیکو باشد، بلا و گرفتاریش هم شدیدتر است، زیرا خداوند عزوجل دنیا را پاداش مؤمن و عقوبت کافر قرار نداده است، و هر کس دینش پست و عملش ضعیف باشد بلا و گرفتاریش اندک خواهد بود.(5)
حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام می فرمایند:
هر کس عبادت مخلصانه خود را به سوی خداوند بفرستد خداوند عزوجل هم برترین مصلحتش را بر او فرو خواهد فرستاد.(6)
امام مجتبی علیه السلام به شخصی فرمودند:
ص: 101
ای مرد، در مورد آرزوهای خود آن چنان مکوش که گویا حتما باید به آن ها برسی، و بر تقدیر هم آن چنان تکیه نداشته باش که اصلا اراده و کوششی نداشته باشی چرا که در جست و جوی زیادت برآمدن از سنت و آیین شریعت است، و کم کوشیدن و مختصرطلبی از پاک دامنی و عفت می باشد. نه عفت و پاکی رزق را دور می کند، و نه حریص بودن موجب زیادت و فراوانی می گردد زیرا رزق قسمت شده، و اجل معین، و حرص ورزیدن موجب افتادن در گناهان است.(1)
امام مجتبی علیه السلام می فرمایند:
هر کس مطمئن باشد که خداوند بهترین چیزها را برای او انتخاب می کند هرگز آرزو نخواهد کرد که حالش غیر از آن چیزی باشد که خداوند برایش برگزیده است.(2)
... شخصی از اهل کوفه از سید الشهدا علیه السلام در ضمن نامه ای پرسید که: آقای من، خیر دنیا و آخرت در چیست؟ در پاسخ نوشتند: به نام خداوند بخشنده مهربان، اما بعد، هر کس در ناخشنودی مردم خشنودی و رضای خداوند را بجوید خداوند کارهای او با مردمان را کفایت فرماید. و هر کس به خشم خداوند رضایت مردمان را جویا باشد خداوند او را به مردمان واگذارد. والسلام.(3)
امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
در هنگام غسل به روح مؤمن ندا می رسد: آیا دوست داری تو را به جسدی که در آن بودی برگردانند؟ پس می گوید: با بلا و خسران و غم و اندوه چه کاری دارم؟!(4)
... از امام سجاد علیه السلام معنای این آیه «لولا أن یکون الناس أمه واحدة»را پرسیدم، فرمودند: مقصود از این آیه امت محمد صلی الله علیه وآله وسلم می باشد که: "اگر نه این بود که همه ایشان کافر می شدند سقف خانه های کافران را از نقره قرار می دادیم" و اگر خدا با امت کفار و منافقین چنین معامله ای می کرد مؤمنان اندوهناک می شدند و دیگران با آن ها ازدواج نمی کردند و به ایشان ارث نمی دادند. (5)
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
ص: 102
دو فرشته از آسمان فرود آمدند و در هوا به هم رسیدند، یکی از آن ها به دیگری گفت: چه مأموریتی داری؟ جواب داد: خداوند عزوجل مرا به دریای ایل فرستاده است تا ماهی ای را به سوی ستمگری از ستمگران که هوس خوردن ماهی آن دریا کرده است کوچ دهم تا صیاد آن را برای او صید کند و خداوند او را در کفرش به نهایت آرزوهایش برساند. تو در پی چه کاری می روی؟ گفت: مأموریتی که خداوند به من داده است از مأموریت تو عجیب تر است، مرا به سوی مؤمن روزه دار نمازخوانی که صدای دعا و مناجات او در آسمان مشهور است فرستاده است تا ظرف غذای او را که برای افطار خود پخته است وارونه کنم تا خداوند او را در ایمانش به نهایت امتحان رسانده باشد.(1)
و می فرمایند:
رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: فرشته ای نزد من آمد و گفت: ای محمد، پروردگارت سلام می رساند و می فرماید: چنانچه بخواهی تمامی بیابان مکه را برایت ریگزار طلا قرار دهم؟ فرمودند: پس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سر به آسمان برداشته عرضه داشتند: خداوندا، روزی سیر و شکرگزار تو باشم، و دیگر روز گرسنه باشم و در پی سؤال و درخواست و دعا و مسئلت.(2)
و می فرمایند:
بنده بین سه چیز است: بلا، قضاء، نعمت. پس بر بنده واجب است که در بلا و امتحان الهی صبر کند و در برابر قضای الهی تسلیم باشد و در نعمت الهی شکر کند.(3)
و می فرمایند:
سلامة الدین وصحة البدن خیر من زینة الدنیا فحسب.(4)
محفوظ ماندن دین و سلامتی و صحت بدن از زینت های دنیا که بدون این ها باشد بهتر است.
و می فرمایند:
بهشت پیچیده در سختی و صبر است ، پس کسی که در دنیا بر سختی ها صبر کند داخل بهشت خواهد شد. و جهنم پیچیده در لذتها و شهوات است پس کسی که به لذتها و شهوات نفسانی بپردازد داخل جهنم خواهد شد.(5)
ص: 103
و می فرمایند:
هنگامی که قیامت بر پا شود خداوند امر می کند تا منادی در پیشگاه او ندا دهد: مستمندان کجایند؟ پس گروه بسیاری از مردم برمی خیزند و خداوند به ایشان می فرماید: ای بندگان من! ایشان گویند: لبیک ای پروردگار ما! پس خداوند می فرمایند: من شما را به جهت بی ارزشی و خواریتان فقیر نکردم بلکه شما را برای چنین روزی انتخاب کردم. شما در چهره همه بنگرید و هر کس به شما احسانی کرده و آن را جز برای رضای من انجام نداده است بهشت را به او از طرف من پاداش دهید.(1)
و می فرمایند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
خداوند عزوجل می فرماید: ای دنیا، با انواع بلا و گرفتاری بر بنده من تلخ و ناگوار باش و زندگی را بر او سخت بگیر و برایش چاره سازی مکن که مبادا به تو امید بندد.(2)
و می فرمایند:
کسی که به خداوند معرفت داشته باشد از همه شایسته تر است که در مقابل قضای الهی تسلیم باشد. قضای الهی بر کسی که به آن راضی باشد وارد می شود و اجر و ثواب اخروی را هم برای او به همراه دارد، اما کسی که قضای الهی را ناپسند داشته باشد قضای الهی بر او هم وارد می شود ولی اجر و ثواب او از بین می رود.(3)
و می فرمایند:
خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود عطا می کند ولی آخرت را تنها به دوستانش عطا می فرماید. مؤمن در این دنیا از خدا اندک قدرت و مکنت می خواهد ولی خداوند به او عطا نمی کند ولی در آخرت هر چه بخواهد به او می دهد. و اما کافر در دنیا قبل از این که از خداوند چیزی بخواهد به او می دهد و در آخرت اندک مکنتی طلب می کند ولی به او هیچ چیزی نمی دهد.(4)
و می فرمایند:
ص: 104
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: در پیشگاه من بیش از همه به حال بنده ای باید غبطه خورد که سبک حال و پر بهره از نماز است، عبادت پروردگارش را در نهان نیکو برمی نهد، در خیل مردمان نمایان نیست، روزی اش به اندازه لزوم قرار داده شده بر آن شکیبایی می کند و مرگش که می رسد ارث و گریه کنانش اندکند.(1)
و می فرمایند:
بنده مؤمن نزد خداوند بسیار گرامی است چنان که حتی اگر بهشت را با تمام آن چه در آن است طلب کند به او عنایت می فرماید و ذره ای از ملک او کم نخواهد شد ولی اگر به اندازه جای پایش از دنیا طلب کند وی را محروم خواهد ساخت. و بنده کافر نزد خدا بسیار بی ارزش است به گونه ای که اگر دنیا و همه آن چه را که در آن است از او بخواهد به وی می دهد و از ملکش ذره ای کم نمی شود ولی اگر به اندازه جای پای خود از بهشت را بخواهد وی را محروم می نماید.(2)
... از امام باقر علیه السلام سؤال شد: ارزش مندترین مردم کیست؟
فرمودند: کسی که اصلا اهمیت نمی دهد که دنیا در چنگ کیست.(3)
جابر گوید نزد امام باقر علیه السلام رفتم پس فرمودند:
جابر، به خدا قسم دلم گرفته و مشغول است! گفتم: فدایتان شوم اندیشه و اندوهتان چیست؟ فرمودند: جابر، هر کس که دین خالص و پاک خداوند در دلش جای گزیند قلبش از غیر او بپردازد. جابر، دنیا چیست و از آن چه امیدی است؟ آیا چیزی غیر از غذایی است که بخوری، یا لباسی که بپوشی، یا همسری که به آن برسی؟ جابر، مؤمنین در زندگی دنیا هرگز به آن امید نبسته، و هیچ گاه از ورود به آخرت غافل نشده اند. جابر، آخرت سرای جاویدان، و دنیا ناپایدار و از بین رفتنی است اما اهل دنیا اهل غفلت، و مؤمنان اهل فهم و فکر و اندیشه اند. آن چه به گوششان می رسد از یاد خداوند غافلشان نمی کند، و زینت هایی که به چشمشان می خورد از ذکر خداوند کورشان نمی سازد. پس هم چنان که به آن علم و دانش دست یافته اند به ثواب های آخرت نیز نائل شده اند.
ای جابر، بدان که اهل تقوا در دنیا سبک بال ترند و از همه کمک کارتر. به هنگام یاد خداوند کمکت می کنند و در هنگام فراموشی متذکرت می سازند. از امر خدا می گویند، و آن را به پا می دارند. محبتشان خدایی است و به طاعت او از دنیا در گریزند. به قلب هایشان نظاره گر خداوند و محبت اویند، و نیک دانسته اند که تنها اوست که به عظمتش شایسته توجه و ملاحظه است.
پس دنیا را چون منزلی دان که در آن فرود آمدی و از آن کوچ کردی، یا همچون مالی که آن را در خواب دیدی و بیدار شدی دیگر با تو نبود. من این مثال را برای تو زدم چرا که آن در نزد دانایان و خداشناسان مانند از میان رفتن سایه است. جابر، دین و حکمتی را که خداوند به تو امانت سپرده است محفوظ بدار. و قدر و ارزشی برای خود در نزد خداوند طمع نکن مگر آن قدر و منزلت که برای او در نزد خویش نگه می داری. اگر دنیا برایت جز آن چه وصف کردم باشد آخرت دشواری خواهی داشت. به جان خودم سوگند چه بسیار حریص آرزومندی که رسیدن به آرزویش او را بدبخت کرد! و چه
ص: 105
بسیار کسی که از چیزی در گریز بود ولی رسیدن آن خوشبختش نمود لذا خداوند تعالی می فرماید: "و خداوند باید مؤمنان را بیازماید و کافران را نابود سازد".(1)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
حتی اگر بر قله کوهی بوده یک روز گرسنه و دیگر روز سیر باشید مادامی که بر دین خدا باشید هیچ ضرری برای شما نخواهد بود.(2)
و می فرمایند:
إن لم یؤمن المؤمن من البلایا فی الدنیا ولکن آمنه من العمی فی الاخرة ومن الشقاء.(3)
اگر چه مؤمن در این دنیا از بلاها ایمن نیست و لکن از کوری و بدبختی آخرت ایمن است.
و می فرمایند:
خداوند متعال به موسی فرمود: ای موسی، هر گاه فقر به سراغ تو آمد بگو: مرحبا به شعار صالحان! و هر گاه غنی و بی نیازی به سویت آمد بگو گناهی است که عقوبت آن نازل شده است چرا که خداوند برای کسی در این دنیا وسعت نمی دهد مگر به خاطر گناهی که کرده است تا آن گناه را فراموش کرده توبه نکند و این روی آوردن دنیا به او عقوبتی بر گناهان او باشد.(4)
و می فرمایند:
ص: 106
اهل حق از همان اول پیوسته در ناراحتی و سختی بوده اند ولی این ناراحتی زمانش اندک است و عافیتی طولانی در پی خواهد داشت.(1)
و می فرمایند:
إن أشد الناس بلاء الانبیاء ثم الذین یلونهم ثم الامثل فالامثل.(2)
انبیا از تمامی مردم بیش تر مورد بلا و امتحان قرار می گیرند، بعد از ایشان کسانی که از همه به ایشان نزدیک ترند، و همین طور.
سدیر قدس سره نزد امام صادق علیه السلام بود که فرمودند:
إن اللّه إذا أحب عبدا غته بالبلاء غتا، وإنا وإیاکم _ یا سدیر _ لنصبح به ونمسی.(3)
خداوند هر گاه بنده ای را دوست بدارد او را غرق بلا می کند، و ای سدیر، ما و شما هم همین گونه با بلاها روزگار می گذرانیم.
نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند:
بزرگی ثواب متناسب با بزرگی بلاست. پس هر گاه خداوند بنده ای را دوست بدارد به بلاهای بزرگ گرفتارش می کند پس اگر بر آن بلاها راضی بود خدا هم از او راضی خواهد بود، و اگر ابراز نارضایتی کرد خداوند هم از او خشنود نخواهد بود.(4)
و می فرمایند:
مؤمن در پیشگاه خداوند برترین منزلت را دارد (سه بار)، او را به بلا گرفتار می سازد پس از آن یک یک اعضای بدنش را می ستاند و او پیوسته حمد و سپاس الهی را در مقابل آن بر زبان دارد.(5)
و می فرمایند:
إنما المؤمن بمنزلة کفة المیزان، کلما زید فی إیمانه زید فی بلائه.(6)
مؤمن مثل ترازوست هر چه ایمانش افزایش می یابد بلاهای او هم بیش تر می شود.
و می فرمایند:
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای صرف غذا به میهمانی دعوت شدند در آنجا نگاهشان به مرغی افتاد که روی دیوار بود و تخم گذاشت پس تخم مرغ از روی دیوار افتاد بر روی آهنی که به دیوار کوبیده شده بود جای گرفت و نیافتاد پیامبر علیه السلام از این صحنه تعجب نمودند. صاحب خانه عرض کرد: آیا از این تخم مرغ تعجب می کنید؟ به خدایی که به
ص: 107
پیامبری مبعوثتان کرده است من هیچ گاه گرفتاری و سختی و بلا نمی بینم. پس حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم از بلند شده غذای آن مرد را نخوردند و فرمودند: کسی که بلا نمی بیند خداوند را با او کاری نیست.(1)
و می فرمایند:
مؤمن را نزد خداوند درجه و منزلتی است که به آن دست نمی یابد مگر با یکی از این دو خصوصیت: یا از بین رفتن مالش و یا بلایی که به جسم او می رسد.(2)
و می فرمایند:
رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند که خداوند عزوجل می فرماید: اگر نه این بود که من از بنده مؤمنم حیا می کنم حتی لباسی هم برای او باقی نمی گذاشتم که در بر کند، ایمانش که کامل شود او را به ضعف و کمی رزق و روزی مبتلا می کنم، اگر بی صبری کرد دوباره تکرار می کنم، و اگر صبوری کرد به وجود او به ملائکه ام مباهات می کنم.
بدانید که من علی را برای مردمان نشانه هدایت قرار دادم، پس هر کس او را تبعیت کند بر هدایت است، و هر کس او را واگذارد گمراه می باشد. جز مؤمن او را دوست نمی دارد، و جز منافق دشمن او نیست.(3)
و می فرمایند:
الصاعقة تصیب المؤمن والکافر، ولا تصیب ذاکرا.(4)
صاعقه به مؤمن و کافر می رسد ولی به کسی که به یاد خدا باشد اصابت نمی کند.
و می فرمایند:
صاعقه به مؤمن اصابت نمی کند. پس مردی گفت: ما دیدیم که فلانی در مسجد مشغول نماز بود و صاعقه به او رسید! فرمودند: او کبوتران حرم را صید می کرد.(5)
و می فرمایند:
إن العبد إذا کثرت ذنوبه ولم یکن عنده ما یکفرها ابتلاه اللّه تعالی بالحزن لیکفر عنه ذنوبه.(6)
ص: 108
هنگامی که گناهان بنده زیاد شود و دستش از کفاره آن ها خالی باشد خداوند او را مبتلا به غم و غصه می سازد تا بدین وسیله گناهان او آمرزیده شود.
و می فرمایند:
از جمله چیزهایی که خداوند به موسی بن عمران فرمود این بود که: ای موسی، من هیچ خلقی نیافریدم که از بنده مؤمنم در نزد من محبوب تر باشد، من او را تنها برای چیزهایی که خیر و مصلحت او در آن است مبتلا و گرفتار می نمایم، و صلاح بنده خود را بهتر می دانم. پس باید بر بلاها و امتحانات من صابر، و در مقابل نعمت های من شاکر، و به قضای من راضی باشد. و چنانچه به رضای من عمل، و امر مرا اطاعت کند او را نزد خود در زمره صدیقان خواهم نوشت.(1)
و می فرمایند:
لا تزال الغموم والهموم بالمؤمن حتی لا تدع له ذنبا.(2)
غم ها و غصه ها تا زمانی که تمامی گناهان مؤمن را از بین نبرند او را رها نخواهند کرد.
و می فرمایند:
خداوند متعال می فرماید: اگر نه این بود که بنده مؤمنم در قلب خود ناراحت می شد منافق را آن چنان حفظ می کردم که تا هنگام مرگ هیچ دردی نبیند.(3)
هشام بن سالم قدس سره می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که به حمران بن اعین قدس سره فرمودند:
ای حمران، به پایین تر از خودت نگاه کن و به کسی که از تو ثروتمندتر است نگاه نکن که این امر تو را به آن چه که برای تو قسمت و تقدیر شده است راضی تر نموده و نیز تو را شایسته این می کند که خداوند به تو بیش تر عنایت کند، و بدان که عمل دائمی و کم که همراه با یقین باشد نزد خداوند بهتر است از عملی که زیاد باشد و بدون یقین. نیز بدان که هیچ پرهیزکاری و ورعی نفعش بیش تر از دوری کردن از محارم الهی، و خودداری از آزار و اذیت مؤمنین، و دوری از غیبت کردن آن ها نبوده و هیچ لذتی گواراتر از خوش خلقی نمی باشد. و هیچ مالی سودمندتر از قناعتی که تو را کفایت کند نیست. و هیچ جهلی ضررش بیش تر از عجب و خودپسندی نباشد.(4)
ص: 109
داود بن سرحان گوید نزد امام صادق علیه السلام بودیم در این هنگام سدیر صیرفی وارد شده سلام کرد و نشست پس حضرت به او فرمودند:
ای سدیر، اموال هیچ کس زیاد نمی شود مگر اینکه حجت الهی بر او عظیم می شود، پس اگر می توانید که آن اموال را به خودتان برگردانید حتما این کار را انجام دهید. سدیر گفت: یابن رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم چگونه این کار را انجام دهیم؟ فرمودند: با اموالتان حاجت های برادرانتان را برآورده کنید.
سپس فرمودند: ای سدیر، نعمت های الهی را با حسن مجاورت استقبال کنید، کسی را که به شما نعمت بخشیده شکرگزار باشید، و به کسی که از شما تشکر می کند خوبی کنید. همانا شما هنگامی که این گونه بودید شایسته آنید که خداوند نعمتش را بر شما زیاد فرماید و برادرانتان نسبت به شما خیرخواه باشند. سپس حضرت این آیه شریفه را تلاوت فرمودند: "اگر شما شکرگزار باشید هر آینه بر نعمت های شما می افزایم".(1)
نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند:
تحقیقا فقرای مؤمنین چهل پائیز زودتر از ثروتمندان ایشان در باغ های بهشت سیر می کنند. سپس فرمودند: برای تو مثالی می زنم: همانا مثال آن، دو کشتی است که بر گمرکچی بگذرند، پس درون یکی از آن ها نگاه می کند و آن را خالی می بیند پس می گوید: رهایش کنید برود، و در کشتی دیگر نگاه می کند و آن را پر بار می بیند پس می گوید: آن را نگه دارید.(2)
و می فرمایند:
المصائب منح من اللّه ، والفقر مخزون عند اللّه .(3)
مصائب، هدایای خداوند، و فقر مورد حفظ و حمایت الهی است.
و می فرمایند:
ما أعطی عبد من الدنیا إلا اعتبارا، ولا زوی عنه إلا اختبارا.(4)
به هیچ بنده ای چیزی از دنیا داده نمی شود جز برای عبرت گرفتن، و چیزی از او دریغ نمی شود جز برای آزمایش و امتحان.
و می فرمایند:
برای شیعه های خالص ما در دولت باطل بجز قوت و مقدار لازم چیزی نیست اینک اگر می خواهید مشرق و مغرب را درنوردید و هرگز به جز قوت و روزی لازم چیزی به دست نخواهید آورد.(5)
ص: 110
امام صادق علیه السلام می فرمایند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
خوشا به حال مساکینی که صبر و شکیبایی دارند. ایشان همان ها هستند که ملکوت آسمان ها و زمین را می بینند.(1)
نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
ای گروه مسکینان آسوده باشید و از جان و دل از خدا راضی و خشنود باشید تا اینکه خداوند در مقابل فقرتان پاداشتان دهد که اگر این کار را نکنید ثوابی نخواهید داشت.(2)
نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند:
برترین حالت بنده در نزد خداوند این است که طالب درهمی باشد ولی به آن دست نیابد. سپس عبداللّه بن سنان گفت: هنگامی که امام صادق علیه السلام این سخن را فرمودند من یک صد هزار داشتم ولی هم اکنون یک درهم ندارم.(3)
و می فرمایند:
همانا بنده مؤمن فقیر می گوید: خدایا به من روزی بده تا فلان کار و فلان کار خوب و نیک را انجام دهم، پس خداوند در مقابل این خواسته او پاداش آن عمل را برایش می نویسد، آری خداوند بخشنده است و رحمتش فراگیر.(4)
و می فرمایند:
مرد فقیری نزد رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم آمد و مردی ثروتمند نیز در آن جا بود مرد ثروتمند لباسش را جمع کرد و از او فاصله گرفت. رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم از این عمل ناراحت شدند. فرمودند: این چه کاری بود کردی؟ آیا ترسیدی از فقر او به تو رسیده یا از مال و ثروت تو به او برسد؟ مرد ثروتمند متنبه شده و گفت: حال برای جبران نصف اموالم از آن او باشد. رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم به فقیر فرمودند: آیا قبول می کنی؟ گفت: نه، فرمودند: چرا؟ گفت: می ترسم غروری که این ثروتمند را فرا گرفته مرا نیز فرا بگیرد.(5)
و می فرمایند:
ص: 111
در انجیل است که عیسی علیه السلام گفت: خدایا به من صبح گاهان قرصی از نان جو روزی رسان و شام گاهان نیز قرص جوینی دیگر، و بیش تر از این مرا روزی مده که طغیان کنم!(1)
و می فرمایند:
من کثر اشتباکه بالدنیا کان أشد لحسرته عند فراقها.(2)
کسی که در دنیا بیش تر فرو باشد به هنگام جدا شدن از آن حسرتش نیز بیش تر خواهد بود.
امام صادق علیه السلام فرمودند رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم دعا می کردند:
خدایا دوستان محمد و آل محمد را پاکدامنی و روزی به اندازه کفایت ده و دشمنان محمد و آل محمد را مال و فرزند روزی کن.(3)
نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند:
خداشناس ترین مردمان کسی است که به قضای خدا بیش تر از همه راضی و خشنود باشد.(4)
و می فرمایند:
در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مردی بود به نام ذوالنمرة، او از زشت روترین مردمان بود و به همین جهت هم او را ذوالنمره می نامیدند. نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمد و گفت: خدای عزوجل بر من چه تکلیفی واجب کرده است؟! حضرت فرمودند: در هر شبانه روز هفده رکعت نماز، و روزه ماه رمضان، و به جای آوردن حج در صورت توانایی، و پرداختن زکات و آن را نیز شرح دادند.
گفت: قسم به آن کس که تو را به حق به نبوت برانگیخت ذره ای افزون بر آن چه بر من واجب است به جای نخواهم آورد! حضرت فرمودند: چرا؟! گفت: به خاطر اینکه او مرا به این زشتی آفریده است.
امام صادق علیه السلام فرمودند: پس جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل شد و گفت: یا رسول اللّه ، خداوند فرمان می دهد که ذوالنمرة را از جانب ما سلام برسانی و به او بگویی: پروردگار تو تبارک و تعالی می فرماید: آیا راضی نیستی که روز قیامت تو را به زیبایی جبرئیل محشور کنم؟!
پس حضرت به او گفتند: ای ذوالنمره، اینک جبرئیل می گوید که تو را سلام برسانم، و خدایت می فرماید: آیا راضی نیستی که تو را به جمال و زیبایی جبرئیل برانگیزم؟! ذوالنمره گفت: راضی شدم ای پروردگار من، به عزتت سوگند آن قدر بکوشم تا تو از من راضی و خشنود گردی.(5)
ص: 112
و می فرمایند:
امام مجتبی علیه السلام عبداللّه بن جعفر را دیدند و به او فرمودند: ای عبداللّه بن جعفر چگونه مؤمن مؤمن است ولی رزق و و قسمتش را کم و اندک می شمارد و منزلت خود را حقیر می داند در حالی که حاکم بر او خداست؟! ای عبداللّه من ضامنم که هر کس در قلبش به جز رضایت از خداوند نباشد، چون دعا کند خداوند آن را استجابت فرماید.(1)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
شیاطین مهاجم بر مؤمن، از زنبوران گرد آمده بر گوشت فراوان ترند. سپس با دست اشاره کردند که: مگر آن چه خداوند حفظ فرماید.(2)
و می فرمایند:
هیچ یک از شیعیان ما نیست که خداوند عزوجل به بلایی گرفتارش کند و او بر آن صبر نماید، مرگ این که برای او اجر و پاداش هزار شهید خواهد بود.(3)
و می فرمایند:
چه زشت است که بر انسان هفتاد یا هشتاد سال بگذرد، در ملک خدا زندگی کند و از نعمت های او استفاده نماید ولی او را آن چنان که شایسته است نشناسد!(4)
محمد بن مسلم قدس سره گوید:
با حالت درد و بیماری وارد مدینه شدم، به امام باقر علیه السلام خبر دادند که محمد بن مسلم بیمار است، پس آن حضرت توسط غلام خود شربتی که روی آن را با پارچه ای پوشانده بودند برای من فرستادند، غلام آن را به من داد و گفت: آن را بیاشام که حضرت مرا امر فرموده اند تا هنگامی که تو آن را ننوشی برنگردم.
آن را به دست گرفتم بوی مشک از آن بلند، و بسیار سرد و گوارا بود، چون نوشیدم غلام گفت: حضرت می فرمایند: چون نوشیدی به نزد ما آی. پس در باره سخن آن حضرت به اندیشه فرو رفتم ، چرا که تا آن لحظه قدرت بر ایستادن روی
ص: 113
پای خود نداشتم، پس چون آن شربت در درون من جای گرفت گویا از بند رها شدم، پس بر در خانه آن حضرت آمده اجازه ورود خواستم. ندا آمد: صحت یافتی، داخل شو.
من در حالی که گریه می کردم وارد شدم، سلام کردم و دست و صورت آن حضرت را بوسیدم. فرمودند: محمد، چرا گریه می کنی؟
گفتم: فدای شما گردم بر غربت، و دوری منزل، و قدرت نداشتن بر ماندن نزد شما می گریم.
فرمودند: اما در مورد ناتوانی، پس خداوند دوستان و اهل مودت ما را چنین قرار داده است، و بلا زود ایشان را در می یابد. و اما غربت و تنهایی، پس ابو عبداللّه الحسین علیه السلام را در نظر داشته باش در سرزمینی دور از ما، در کنار فرات _ صلی اللّه علیه _ و اما دوری منزل و زحمتِ راه که گفتی، پس همانا مؤمن در این دنیا غریب است، و در میان این خلق سر به زیر، تا زمانی که از این دنیا به سوی رحمت پروردگار خود خارج شود و آن چه در باره محبت ما، و قدرت نداشتن خود بر ماندن نزدمان بیان داشتی، پس خداوند از آن چه در قلب توست آگاه است و پاداش تو بر همان می باشد.(1)
... در بیماری امام صادق علیه السلام که جز سر آن حضرت چیزی از ایشان نمانده بود نزدشان رفتم پس فرمودند:
ای فضیل، همانا مردم به چپ و راست رفتند ولی ما و شیعیانمان بر صراط مستقیم می باشیم، ای فضیل، اگر مؤمن صبح کند و آن چه بین مشرق و مغرب است مال او باشد خیر اوست، و اگر صبح کند و اعضای بدنش قطعه قطعه شده باشد باز هم خیر اوست. ای فضیل، همانا خداوند آن چه را که خیر مؤمن است انجام می دهد. ای فضیل، اگر دنیا به اندازه بال مگسی نزد خدا ارزش می داشت هرگز دشمنانش را به انداره نوشیدن جرعه آبی از آن نمی نوشاند. ای فضیل، اگر کسی هدف و همتش تنها پیروی ما باشد خداوند او را کفایت می کند، ولی اگر هر روز به راهی رود و هر لحظه دنبال کسی باشد خداوند تبارک و تعالی ابایی ندارد که او در کدام وادی هلاک شود.(2)
ص: 114
... امام صادق علیه السلام این آیه را برای ما تلاوت فرمودند: «واذکروا آلاء اللّه »: "به یاد آورید نعمت های خدا را" سپس فرمودند: آیا می دانید منظور از نعمت های خدا چیست؟ من گفتم: خیر. فرمودند: آن بزرگ ترین نعمت خدا بر خلقش، ولایت ما اهل بیت است.(1)
... نزد حضرت امام صادق علیه السلام از بلاها و گرفتاری های مؤمنین سخن به میان آمد پس فرمودند: از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سؤال شد که شدیدترین بلاها در دنیا از آن کیست؟ فرمودند: پیامبران، و پس از ایشان اشخاصی که از نظر ایمان بعد از پیامبرانند. خداوند مؤمن را به اندازه ایمان و اعمال نیکش مبتلا می کند، پس هر که ایمانش صحیح و عملش نیکو باشد بلای او شدیدتر می شود و کسی که ایمان نیکو نداشته باشد بلاهای او کم تر خواهد بود.(2)
... امام صادق علیه السلام به من فرمودند: آیا به بازار نمی روی و نمی بینی که میوه و چیزهایی را که دوست داری می فروشند؟ گفتم: آری. فرمودند: به راستی در مقابل هر چیزی که ببینی و نتوانی آن را خریداری کنی برای تو حسنه ای و پاداشی خواهد بود.(3)
... به امام صادق علیه السلام گفتم: از ابوذر رضی الله عنه نقل می شود که گفته است: سه چیز را مردم ناپسند می دارند و من آن ها را دوست دارم: مرگ را، و فقر را، و بلا را. امام علیه السلام فرمودند: همانا آن چه شما فکر می کنید درست نیست منظور ابوذر این است که مرگ در طاعت خدا بهتر از زندگی در معصیت خدا، و فقر در طاعت خدا محبوب تر از غنا و بی نیازی در معصیت خدا، و بلا در طاعت خدا بهتر از صحت در معصیت خداوند است.(4)
... سلمان فارسی رضی الله عنه به هنگام مرگ آه حسرتی کشید. گفتند: اباعبداللّه ، بر چه تأسف می خوری؟! گفت: بر دنیا تأسف نمی خورم، لکن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم با ما پیمان بست که: نهایت برداشت و ذخیره شما به اندازه توشه مسافری باشد، و من می ترسم که از فرمان آن حضرت تجاوز کرده باشم که پیرامون خود این بالش ها را می بینم _ و اشاره کرد به وسایل خانه اش که لباس بود و شمشیر و کاسه.(5)
ص: 115
... جبرئیل با بهترین صورت بر من نازل شد و گفت: ای محمد، خداوند سلام می رساند و می فرماید: من به دنیا وحی نموده ام که بر اولیا و دوستان من تلخ و کدر و شدید و سخت باش تا لقای مرا دوست بدارند، و بر دشمنان من راحت و آسان باش تا دیدار مرا دشمن بدارند، من دنیا را زندان دوستان خود و بهشت دشمنان خویش قرار داده ام.(1)
روزی حضرت موسی علیه السلام در ساحل دریا راه می رفت، صیادی آمد و در مقابل خورشید به سجده افتاد و کلماتی شرک آمیز بر زبان آورد، پس از آن تور خود را در آب انداخت و آن را پر از ماهی بیرون آورد، برای بار دوم و سوم نیز چنان کرد و تور را پر از ماهی از آب خارج نمود تا اینکه به اندازه کفایت ماهی صید کرد و رفت.
سپس شخص دیگری آمد، وضو گرفت، نماز خواند و حمد و ثنای الهی به جای آورد، پس تور خویش را در آب افکند، هیچ چیز خارج نشد، بار دوم هم چیزی صید نشد، بار سوم ماهی کوچکی بیرون آورد، پس حمد و ثنای خدا گفت و رفت.
موسی علیه السلام گفت:
خداوندا بنده کافرت آمد، برای خورشید تعظیم کرد و سخن شرک بر زبان راند، پس دام خود بیفکند و آن را پر از ماهی در آورد، برای بار دوم و سوم نیز چنان شد تا کفایت خود را یافت و رفت. و بنده مؤمنت آمد وضویی نیکو گرفت، نماز و حمد و دعا و ثنا به جا آورد و تور خود را در آب انداخت هیچ چیزی بیرون نیامد. بار دوم هم چیزی نیافت، و بار سوم یک ماهی کوچک بیرون شد، پس حمد و ثنای تو گفت و رفت؟!
خداوند به او وحی فرمود:
موسی، طرف راست خود را بنگر، موسی علیه السلام نظر انداخت پس آن چه که خداوند برای بنده مؤمن خود آماده کرده بود برایش ظاهر شد و موسی علیه السلام آن را دید، وحی آمد: موسی، به چپ خود نظر کن. در این هنگام آن چه خداوند برای بنده کافرش آماده کرده بود برایش ظاهر شد و موسی علیه السلام به آن نگریست، پس خداوند فرمود: ای موسی، به این نفعی نرساند آن چه به او عطا کردم، و به آن هم ضرری نرساند آن چه از او بازداشتم.
پس موسی علیه السلام گفت: پروردگارا، حق است برای هر کس که تو را بشناسد، به آن چه می کنی راضی و خشنود باشد.(2)
محمد بن عجلان گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم مردی از فقر و حاجت خود به آن حضرت شکایت کرد، فرمودند:
صبر نما، خداوند به زودی برایت گشایش خواهد داد، پس ساعتی سکوت نمودند و روی به او کرده فرمودند: بگوی که آیا زندان کوفه چگونه مکانی است؟! گفت: زندانیان در آن به بدترین حال می باشند، فرمودند: اینک تو در زندانی، آیا می خواهی در وسعت و آسایش باشی؟! مگر نمی دانی که دنیا زندان مؤمن است؟(3)
ص: 116
امام کاظم علیه السلام می فرمایند:
همانا ارزش مندترین مردم کسی است که اصلا دنیا را مایه ارزش خود نداند. بدانید که بهای بدن های شما جز بهشت نباشد پس آن را به غیر آن نفروشید.(1)
و می فرمایند:
تا هنگامی که بلا را نعمت، و آسایش را مصیبت نشمارید مؤمن نخواهید بود زیرا صبر در گرفتاری و بلا ارزشمندتر از غفلت در راحتی و آسایش است.(2)
و می فرمایند:
رسول خدا فرمودند: مستمندان شیعه علی علیه السلام و خاندان او را خوار و ناچیز نشمارید همانا هر یک از آن ها در مورد تعدادی به اندازه ربیعه و مضر (دو تا از قبایل بزرگ عرب) شفاعت می کند.(3)
امام رضا علیه السلام می فرمایند:
مؤمن در معرض تمامی خیرها و خوبی ها است، اگر به اندازه سر انگشتان قطعه قطعه شود خیر اوست، و اگر شرق و غرب دنیا را هم مالک شود باز هم خیر اوست.(4)
امام جواد علیه السلام می فرمایند:
کسی که خداوند سرپرست اوست چگونه ضایع خواهد شد؟ و کسی که خداوند به دنبال او باشد چگونه نجات و رهایی خواهد یافت؟ و هر کس که به غیر خداوند تکیه داشته باشد خداوند او را به همان کس واخواهد گذاشت.(5)
و می فرمایند:
توکل بر خدا، بهای هر چیز گران بها و اسباب رسیدن به هر چیز والا است.(6)
امام هادی علیه السلام می فرمایند:
همانا خداوند متعال دنیا را منزل گاه امتحان و گرفتاری، و آخرت را منزل جاودانی و ابدی، و گرفتاری دنیا را سبب پاداش آخرت، و ثواب آخرت را عوض گرفتاری دنیا قرار داده است.(7)
ص: 117
... نامه ای به آن حضرت (امام عسکری علیه السلام ) نگاشتم که از فقر و ناداری خود شکایت کنم و با خود گفتم: مگر امام صادق علیه السلام نفرموده اند که: "فقر و بی چیزی با ولایت ما بهتر است از ثروتمندی بدون ولایت ما، و کشته شدن با ما بهتر است از زندگی با غیر ما"؟! پس جواب نامه ام را چنین مرقوم فرمودند:
... خداوند دوستان خودش را هنگامی که گناهانشان انباشته و زیاد شده باشد به وسیله فقر پاک می کند و چه بسیار گناهان را که می آمرزد. آری همان گونه که با خود اندیشیدی فقر با ما بهتر از غنا با غیر ماست؛ و ما پناهیم برای کسی که به ما پناهنده شود، و نور و هدایتیم برای کسی که از ما هدایت بخواهد، و نگه دارنده کسی هستیم که خود را به ما بسپارد. کسی که ما را دوست بدارد در درجات بلند آخرت با ما، و کسی که از ما جدا شود در آتش دوزخ خواهد بود.(1)
امام عصر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف می فرمایند:
فلیعمل کل امرئ منکم بما یقرب به من محبتنا ویتجنب ما یدنیه من کراهتنا وسخطنا.(2)
هر فردی از شما باید اعمالی را که به وسیله آن به محبت ما نزدیک می شود انجام داده، و از اعمالی که موجب ناراحتی و خشم ما می گردد پرهیز نماید.
ص: 118