عنوان و نام پدیدآور: جعل حدیث درباره امیرمؤمنان علی (علیه السلام)/مؤلف: دکتر نجاح طائی
مترجم: دکتر
زبان فارسی
تعداد صفحات:110ص
موضوع: امیرالمومنین - امام اول
موضوع: جعل حدیث
ص: 1
جعل حدیث درباره امیرمؤمنان علی علیه السلام
مؤلف : دکتر نجاح طائی
چاپ اول: 1393
چاپ :
شمارگان: 1000 نسخه
حروف چینی: مفید کامپیوتر
شابک:
تلفن
قیمت تومان
ص: 2
این کتاب را به شخصیتی که خدای تعالی آن بزرگوار عزیز را: صراط مستقیم، عروة الوثقی، الذکر، النور، الهدی، التقی، الفضل، الرحمة والنعمة نامیده است.
و خاتم پیامبران علیه او را:
امیر المؤمنین، سید المسلمین، امام المتقین، خلیفة المسلمین وارث النبی، وصی النبی، قائد الغر المحجلین، الصدیق الاعظم، ولید الکعبة الوحید، شهید المحراب الوحید نامیده است هدیه می کنم.
نجاح طایی
ص: 3
ص: 4
تصویر
ص: 5
تصویر
ص: 6
این بحث علمی، خیانتی را افشاء می کند که از دوران حکومت معاویه و جیره خوارانش شروع شده و گسترش یافته است. آنها اقدام به تغییر حقایق مربوط به اعضای بدن امیرمؤمنان علی علیه السلام کردند. طغیانگران پست، چنان بر جوارح امام علیه السلام بی رحمانه هجوم بردند که گویی خدای تعالی اراده فرموده از وصی و خلیفه پیامبرش صلی الله علیه و آله وسلم انتقام بگیرد.
از سر مبارک آن حضرت شروع کردند ، گفتند: سر حضرت بی مو بوده است؛ سپس به چهره ایشان پرداخته آن را سیاه خواندند. بعد دستان حضرت و پس از آن شکم ایشان را بزرگ و برآمده ذکر کردند؛ آنگاه گوژ پشت بودن را در توصیف پشت حضرت به کار بردند؛ همچنین پاهایی لاغر و بلند که توان نگهداری آن بدن فربه را نداشته است [برای آن مظلوم بزرگ تاریخ] ثبت کردند و قامت آن حضرت را کوتاه گفتند.
این اتهامات، شایعه پراکنی های منافقان و دشمنان امیرمؤمنان علیه السلام است که در راس آنها معاویه قرار دارد. منافقان، به طرق گوناگون بر امام علیه السلام هجوم بردند و مناقب آن بزرگوار را به صحابه مخالف ایشان و غاصبان خلافت چسباندند و از راه های مختلف برای رسیدن به اهداف خود کمک جستند از جمله:
1-لعن امام علیه السلام را بر منابر رواج دادند.
ص: 7
2 - مردم را از نشر فضایل آنحضرت که در قرآن و احادیث نبوی آمده بود - منع کردند و گویندگان را به تاوانی سخت مجازات می نمودند.
٣- با دادن هدایای دولتی و امتیازات بزرگ، فضیلتهای بسیار و فضایل برای عثمان جعل کردند.
با دادن درهم و دینار دولتی و هدایای بسیار، مردم را به جعل مناقب ابوبکر و عمر تشویق کردند.
محروم نمودن شیعیان امام علی علیه السلام از هرگونه عطا و بخشش.
سخت گیریهای مالی و فعالیت های اقتصادی نسبت به شیعیان، خراب کردن خانه آنها، تبعید شیعیان و برکنار کردن آنها از سمتهای دولتی و ...
این اقدامات شیطانی اموی، فضایی مهیا کرد که توانستند بگویند: «علی، الأنزع البطین»: علی علیه السلام سری بی موی و شکمی بزرگ داشت!
***
این کتاب در صدد تحقیق و رسوا نمودن جاعلان و اثبات دروغ دشمنان و بی اعتبار ساختن روایات آنان است. روشن شدن کذب دشمنان و ناصبیان، به ابطال و از بین رفتن مذهب آنان منجر خواهد شد؛ مذهبی که بر پایه دورغ، تهمت، کشتار و شکنجه و ظلم استوار شده است.
به همین دلیل یکی از ناصبیان سعودی بعد از خواندن کتاب ما تحت عنوان (تحریف اسماء اولاد المعصومین :) مذهب تشیع را برگزید، وی گفته است:
این کتاب، اثبات نموده که ناصبیان، روایات را تحریف نموده اند و کذب آنها را آشکار کرده است؛ همین امر سبب گردید تا به مذهب محمد و آل صلی الله علیه و آله وسلم روی آورم و
ص: 8
آن را بپذیرم.
این کتاب نیز به روشنی دروغ ناصبیان را در بارۀ جسم امام علی علیه السلام اثبات می کند؛ زیرا منافقان و دروغ پردازان به روش خود که بر دروغ، تهمت و جعل حدیث استوار است اصرار دارند؛ و حال آنکه هرگز در اسلام، دورغ جایز نیست و پیامبر صلی الله و آله وسلم دروغ را یکی از نشانه های منافقان قرار دادهاند.
گروهی از ناصبیان معتدل به بزرگان خویش اعتراض نموده اند که دروغ بستن بر اهل بیت علیه السلام عالی و شیعیانشان را متوقف کنند؛ اما پاسخ آنان اتهام به تشیع و طرد آنان از اصول سلفیه بود؛ در نتیجه معترضان، مذهب تشیع را پذیرفتند.
محقق و متفکر اسلامی
دکتر نجاح طایی
ص: 9
اهداء
این کتاب را به آن شخصیتی که خدای تعالی آن بزرگوار عزیز را:
صراط مستقیم، عروة الوثقی، الذکر، النور، الهدی، التقی، الفضل، الرحمه و النعمه نامیده است.
و خاتم پیامبران صلی الله و آلله وسلم او را:
امیر المؤمنین، سید المسلمین، امام المتقین، خلیفه المسلمین، وارث النبی، وصی النبی، قائد الغر المحجلین، الصدیق الأکبر، الفاروق الاعظم، ولید الکعبة الوحید، شهید المحراب الوحید؛ نامیده است.
هدیه می کنم.
نجاح طایی
ص: 10
صحیفه ابن العاص در توصیف امام علی علیه السلام آورده است:
امام علی علیه السلام به شدت سیاه رنگ بود؛ شکمی بس بزرگ و ساقهای پای ایشان باریک و لاغرونی مانند بود(1)!
دروغ درباره قامت آن حضرت علیه السلام
در کتاب صفین و نظائر آن آمده است:
او مردی کوتاه قد بوده است (2).
گویی استخوانهای آن حضرت همگی شکسته شده، سپس کوتاه و بلند جوش خورده است (3)
ناصبیان نیز گفته اند:
ص: 11
اعضاء و جوارح ایشان یکنواخت و متناسب نبوده است(1).
در کتاب صفین آمده است:
جلوی سر حضرت بدون موی بود؛ پشت سر، اندکی مو داشت(2).
در کتاب استیعاب آمده است: سر حضرت هیچ مویی نداشت؛ جز اندکی مو آنهم در پشت سر (3).
در صحیفه ابن عاص دروغگو، آمده است:
... ساقهای پای آن حضرت بسیار باریک و لاغر بودند (4).
ادعای دروغین درباره رنگ چهره آن حضرت علیه السلام در صحیفه ابن العاص آمده است:
چهره امام علی ع به شدت سیاه رنگ بوده است (5) .
دروغ درباره پشت آن حضرت علیه السلام(6)
پشت آن حضرت برآمدگیهایی داشت و آن حضرت گوژ پشت بودند.
* از بین بردن کتاب ثبیت خادم
ص: 12
هر دو حزب قریش و بنی امیه از هر فرصتی برای از بین بردن فضائل امیرمؤمنان علی علیه السلام استفاده کردند و با این کار، بیعت خود را با اسلام در حفظ شعائر و شئون آن، التزام به تقوی و اجتناب از دروغ و تهمت، شکستند و در باتلاق نفاق و منافقان فرو رفتند و لباس دشمنان دین را به تن کردند.
یکی از افراد این دسته، عمرو بن العاص است که کافر زیست و منافق مرد. او یکی از نمونه های بارز مشمول آیه 8 سوره مبارکه صف است:
یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم والله متم نوره ولؤ کرة الکافرون.
عمرو عاص فردی است دروغگو که در تحریف آیات کریمه قرآن کوشیده و به سیره رسول صلی الله علیه و آله وسلم خدا نیز اتهاماتی وارد کرده و احادیثی جعل نموده است تا نشان دهد غاصبان خلافت ، افراد شایسته ای بوده اند. وی روایات نبوی را در مورد اهل بیت علیهم السلام عالی و اصحاب متقی رسول خدا صلی الله علیه و آلله وسلم؛ تحریف کرده است.
نمونه یکی از این اعمال جاهلی او اقدام به پاره کردن کتاب ثبیت خادم - در توصیف امیرمؤمنان علی علیه السلام - است(1)، سپس از روی دشمنی با اسلام و اهل بیت علیهم السلام اوصاف زشت و دروغینی را در نقطه مقابل کتاب ثبیت - برای امام علی علیه السلام نوشت:
علی (علیه السلام) مردی بود کوتاه قد(2)؛با استخوانهایی که گویی شکسته و ناموزون جوش خورده اند(3).
ناصبیان نیز گفته اند:
دستها و پاهای آن حضرت، کوتاه و بلند، ناهماهنگ و نامتناسب بوده است(4).
و در کتاب صفین آمده است:
جلوی سر آن حضرت بدون مو و در پشت سر اندکی مو داشتند(5).
ص: 13
امام شیعیان مویی در سر نداشت، اندکی در پشت سر مو روییده بود. از این قبیل... در نوشته ابن العاص آمده:(1)
چهره ایشان به شدت سیاه بود، شکمی بزرگ و ساقهای پا، باریک و لاغر(2) و در پشت بدن بر آمدگی (گوژپشت) داشته اند(3). و از این قبیل..
ناگفته نماند گروه معتزله این دو را ملحد می دانند (4).
این دو دغل باز با تغییر هر زیبائی و تحریف هر کمال و از بین بردن انسانیت، خواسته اند پلیدی های جسم و روح خود را پنهان کنند.
عمرو بن عاص کافر به مسلمانان پیوست تا آنان را به قتل برساند. او در جنگ های کافران علیه مؤمنان به سود کافران شرکت می کرد تا مسلمانان را ناتوان سازد. این روش او بود و در جنگ صفین نیز یار معاویه علیه امیرمؤمنان (علیه السلام) بود.
همفکریهای ابن العاص و معاویه منجر به شهادت جسمی امام (علیه السلام) - وصی برگزیده پیامبر اکرم - گردید. آن دو از شادی این شهادت، در پوست خود نمی گنجیدند؛ شخصیتی که سید و سرور رسولان درباره اش فرمودند:
قام الاسلام بسیف علی (علیه السلام) (5)
اسلام با شمشیر علی برپا ایستاد
و نیز فرمودند:
ص: 14
«ما قام الاسلام الا بسیف علی و اموال خدیجه (علیها السلام) »(1)
اسلام بر پا نگر دید مگر با شمشیر علی و اموال خدیجه (علیها السلام)
ابونعیم و ابن مردویه از حسن بصری آورده اند که گفت:
اسلام با شمشیر علی (علیه السلام) توسعه یافت(2).
حتی رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
استوی الاسلام بسیف علی (3).
کار اسلام با شمشیر علی درست شد
آری، طاغیان بر علیه فضائل و مناقب امام علی (علیه السلام) و دین او به پا خواستند.
عمرو بن العاص - - کتاب (ثبیت خادم) در اوصاف بدنی آن حضرت را به دلیل حسادت و کینه از بین برد و با دست خیانتکارش صفاتی را برای آن حضرت نوشت که ذره ای حقیقت در آن راه ندارد تا بدین وسیله بتواند از معاویه جایزه بگیرد. او با از بین بردن آن صحیفه، توانست اوصاف نوشته خود را تقدیم اربابش معاویه -- نماید.
کتاب مناقب از ابن اسحاق و ابن شهاب نقل کرده است که محاسن امیرمؤمنان (علیه السلام) در کتاب ثبیت خادم نوشته شده بود(4). عمرو ابن عاص - لعنه الله - آن را گرفت، جسارت کرد و پاره نمود؛ سپس اینگونه نوشت: (5)
ابوتراب پوستش بسیار سیاه، شکمش بس بزرگ، ساق پایش مانند: نی و ...
به همین دلیل است که در محاسن جسم آن حضرت اختلاف روی داده است.
عمرو بن العاص، لاغر بودن ساق پا و بزرگی شکم را از کجا آورده؟
انس بن مالک از شراب خوارانی بود که علیرغم نزول آیات حرمت شراب - در سال
ص: 15
هشتم هجری - به خوردن آن در ظهر ماه رمضان اصرار می کردند(1). او لقب معاویه (شکم بزرگ) را به امام علی (علیه السلام) نسبت داد.
عمرو بن عاص که بر جنگ با مسلمانان در مکه، حبشه و صفین پافشاری می کرد از تهمت و افترا به امام علی (علیه السلام) علت کوتاهی نمی نمود. او به همراه انس بن مالک در زمان معاویه، لاغر بودن ساق پا و بزرگی شکم را به امام علی علا نسبت دادند و در مقابل، درهم و دینار فراوانی دریافت کردند.
در تاریخ آمده است: معاویه شکمی بس بزرگ داشت، به طوری که آن را روی ران خود می گذارد. شاعری در این باره گفته است (2):
و صاحب لی بطنه کالهاویه
کان فی احشائه معاویه(3)
هم نشین من شکمش مانند دوزخ است؛ گوئی معاویه در شکم اوست.
ابن العاص عبارت «شکم بزرگ» را از فرمایش پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) - درباره ستمگری که به دست حضرت مهدی (علیه السلام) در آخرالزمان به قتل می رسد - اخذ نموده و آن را به امام علی (علیه السلام) چسبانیده است.
کانی والله باخمص القدمین، حمش الساقین، ضخم البطن، رقیق العنق، ضخم الراس علی هذا الرکن الیمانی یمنع الناس من الطواف حتی یذعروا منه ثم یبعث
ص: 16
الله له رجلا منی فیقتله قتل عاد و ثمود و فرعون ذی الاوتاد(1).
به خدا سوگند مردی را این چنین می بینم کف پاهایش فرو رفته، ساق پاهایش لاغر، شکمی بزرگ، گردنی نازک و سری بزرگ دارد و در این رکن یمانی از طواف مردم جلوگیری میکند؛ به طوری که مردم به وحشت می افتند، آنگاه خدای تعالی مردی وابسته به من را بر می انگیزد، او را همچون قوم عاد و ثمود و فرعون به قتل می رساند.
انس بن مالک - کارگزار مزدور دستگاه اموی - از تهمتهای ابن عاص روایت تازه و دورغ شگفت انگیزی را ساخت که مفاد آن اعتراض حضرت صدیقه کبری (علیها السلام) لیلا به پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) نسبت به تزویج وی با امام علی (علیه السلام) است؛ بدین گونه که:
زوجتنی حمش الساقین عظیم البطن اعمش العینین (2)؟
مرا به ازدواج کسی که ساق پاهایش لاغر، شکمش بزرگ و چشمانش کم سو است، در آورده ای؟
این نقل به دلایل زیر فاقد اعتبار است؛ زیرا:
اولا، حضرت فاطمه (علیها السلام) معصومه هستند؛ هرگز به رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) اعتراض نمی کنند. آن حضرت و پدر بزرگوارش مشمول آیه شریفه تطهیر هستند.
ثانیا، خدای تعالی آن حضرت را به ازدواج امام علی (علیه السلام) در آورده است. آن بزرگوار صدیقه و امام (علیه السلام) و نیز صدیق است.
ثالثا، امام علی (علیه السلام) مانند یوسف پیامبر زیبا بوده اند(3).
ص: 17
رابعا، امام علی (علیه السلام) با پنج تن از پیامبران شباهت داشته اند(1).
ابوالفرج اصفهانی در یک روایت ضعیف، دروغ های ابن عاص را در توصیف امام علی (علیه السلام) ذکر نموده است:
امام (علیه السلام) چهره ای گندمگون قامتی کوتاه، شکمی بزرگ، انگشتانی ظریف، ساعدها کلفت، ساق پاها باریک، چشمانی کم سو، ریش بلند و سری بی مو داشت (2).
منقری نیز این روایت و روایات دیگر را در کتاب خود (صفین) در وصف امام (علیه السلام) آورده است.
خواننده عزیز! آیا می توان به عمرو عاص و انس بن مالک - مزدوران دستگاه معاویه - اعتماد کرد؟
این دو همیشه بر مخالفت و دشمنی با امام علی (علیه السلام) اصرار داشتند و از جمله ناصبیان سرسخت بودند و مسلما مشمول حدیث پیامبر (صله الله و علیه و اله و صلم) هستند که فرمودند:
یا علی لا یحبک الا مومن ولا یبغضک الا کافر (3).
ص: 18
توصیف امام علی (علیه السلام) در کتاب صفین اینگونه است:
مردی بود کوتاه، میانه ابروانی باریک، چشمانی سیاه و درشت(1)که سیاهی آن به آبی (شهلا می ماند، چهره اش زیبا چون بدر تمام، گندمگون، سر طاس، در پشت اندکی مو گوئی تاجی است، گردن چون نقره اما خوش منظر، شکم بزرگ، پشت محکم و مستقیم، سینه پهن، تناسب کامل، دستها نرم و لطیف، لباس خشن، ساعد و باز و یکسان، عضلات پیچیده، آرنج قوی و درشت، شانه ها پهن و محکم و برآمده مانند شانه ها شیر، محاسن تا سینه، عضلات محکم، ساق پا لاغر و باریک...(2).
خواننده محترم! اگر در روایات جعلی امویان دقت فرمایید، دو اشکال اساسی در آنها به چشم می خورد:
اولا: به دلیل وجود دروغگویان و جعل کنندگان، سند روایات ضعیف است.
ثانیا؛ مغایرت با قرآن و سنت دارند؛ زیرا خلقت پیامبران و جانشینان آنان از نقص مبر است.
با کمال تاسف باید گفت: نویسندگان و راویان اخبار نیز به دلیل غفلت و تاثیر پذیری از احادیث جعلی مشهور، صفات امویان را برای امام علی (علیه السلام) نقل نموده اند.
بزرگان علما از قبیل شهید ثانی، شیخ بهایی، محقق بحرانی، علامه مجلسی، صاحب جواهر، کاشانی، وحید بهبهانی و ... گفته اند: چه بسا مشهوری که اصل ندارد.
شهید ثانی نیز گفته است: چه بسا مشهوری که اصل ندارد، رب مشهور لا اصل اله(3).
ص: 19
و شیخ بهائی نیز گفته است: لازم نیست هر چه واقع شده شهرت داشته باشد؛ نیز لازم نیست به صحت هر مشهوری یقین کرد. چه بسا مشهوری که اصل ندارد و چه بسا مطلبی - که خود، اصل است و مشهور نشده است؛ یا به خاطر اینکه احتیاجی به آن پیدا نشده یا چون بندرت واقع می شده است؛ مانند امر به نماز که شیعیان به خواندن نماز واجب و نوافل آنچنان اهتمام داشتند که به هیچ وجه در آن کوتاهی نمی کردند مگر در بیماریهای سخت (1).
همچنین آمده است: بنگرید چه گفته می شود(2). (درباره شنیدنی ها بررسی کنید!)
و محقق بحرانی نیز گفته است: این عبارات در سخنان علمای ما شهرت تام دارد؛ و چه بسا از قبیل «رب مشهور لا أصل له و رب متاصل غیر مشهور» باشد(3)؛ مخصوصا با وجود روایات پیشین که بر تقید به وحدت و انفراد (خبر واحد) دلالت میکند (4).
علامه مجلسی نقل کرده است: رب مشهور لا اصل له(5). همچنین وی در جای دیگر گفته است: «رب مشهور لا اصل له و رب متأصل لم یشتهر»؛ زیرا در بعضی از زمان ها نیازی به آن نبوده است(6) و نیز «رب مشهور لا أصل له و رب متاصل لم یشتهر » (7).
صاحب جواهر گفته است: رب مشهور لا اصل له(8).
کاشانی نیز آورده است: «رب مشهور لا اصل له ورب اصیل لم یشتهر» و کسی که دقیق و نکته بین است متوجه مطلب می شود(9).
ص: 20
اختلافات امویان در موضوع
وحید بهبهانی گفته است: رب مشهور لا اصل له(1).
ابویوسف بن عبدالله محمد بن عبدالبر النمری در کتاب استیعاب در وصف امیرمؤمنان (علیه السلام) گفته است:
نیکوترین عباراتی که در وصف آن حضرت دیده ام این است:
قامتی در حد اعتدلال اندکی متمایل به کوتاه، چشمان بشدت سیاه، چهره به زیبایی بدر، شکم بزرگ، شانه ها پهن، دستها نرم و لطیف، گردن شمش نقره، سر بدون مو جز پشت سر، محاسن بلند، شانه محکم، قوی و برآمده همچون شانه های شیر خشمناک، آرنج و باز و یکسان، عضلات درهم و پیچیده، راه رفتن مایل (همراه با فروتنی و تواضع)، هرگاه آرنج کسی را می گرفتند نفس او بند می آمد، متمایل به فربهی، ساعد و دست سخت و محکم، در میدان جنگ سریع و چابک، قلب مطمئن و قوی، شجاع و پیروز در هر نبرد (2).
ابن اثیر در الکامل پس از آوردن اوصاف حضرت (علیه السلام) می نویسد: چهره اش زیباترین چهره ها بود؛ گذشت روزگار آن را تغییر نمی داد و پیوسته متبسم بودند(3).
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه از قول «نصر» گفته است:
قامت امام علی (علیه السلام) معتدل، چشمان بشدت سیاه، چهره زیبا چون بدر (ماه تمام)، شکم بزرگ، سینه پهن و فراخ، کف دستها نرم و لطیف، استخوانها درشت و محکم، گردن همچون شمش نقره، سر بی مو جز اندکی در پشت سر، شانه درشت و بر آمده مانند شیر ژیان، راه رفتن کمی مایل ( متواضع)، استخوانهای پشت بر آمده همچون برآمدگی های پشت گاو، بازو و ساعد همانند هم، با عضلات درهم و پیچیده، هیچگاه ساعد کسی را
ص: 21
نمی گرفتند مگر آنکه او نمی توانست تنفس کند، رنگ پوست گندمگون، بینی بسیار زیبای در میدان جنگ چابک و سریع، در جنگهایش خدای تعالی او را نصرت می نمود و فاتح باز می گشت(1).
به طوریکه ملاحظه می فرمایید امویان و پیروانشان بعضی از اوصاف امام (علیه السلام) را از عمرو بن عاص - گرفته و گفته اند:
قامت معتدل اما کوتاه، کلمه «کوتاه» را به این بخش اضافه کرده اند و به جای «سینه بزرگ،» عبارت «شکم بزرگ» گذارده اند یا کلمه اصلع ( = طاس) را به عنوان وصف به کار برده اند؛ همچنین عبارت «پشت آن حضرت برآمدگی دارد» و تهمتهای دیگر که از جاهلیت اموی منشأ میگیرد را اضافه کردند. آنها به خاطر حسادت با امام علی (علیه السلام) با تغییر و تحریف نصوص، بازی ها کردند تا به درهم و دینار امویان ناصب و لذات زودگذر دنیا برسند.
امویان همان شجره خبیث در قرآن هستند که بر بغض و دشمنی با آن حضرت حریصانه اصرار می کردند و در این راه ثروت فراوانی را هزینه نمودند.
در کتاب صفین توصیفی از سوی فرزند محمد بن حنفیه آورده که سند آن ضعیف و بر پایه توصیفات امویان کاذب است:
قامت امام علی (علیه السلام) معتدل، ابروان باریک چشمان درشت و سیاه، چهره آن حضرت گویی در زیبایی بدر تمام بود، رنگ پوست مایل به گندمی، بدون موی سر، جز پشت سر اندکی، مو گویی چون تاجی بر سر مبارک است. گردن مانند نقره سفید اما درشت و نیکو منظر، شکم بزرگ، کمر مستقیم سینه فراخ، استخوانها درشت آرنج مانند بازو با عضلاتی پیچیده و در هم فرو رفته، ساعد درشت و محکم، شانه ها پهن، سر استخوانها و مفاصل درشت و محکم همانند شیر خشمناک، محاسن زینت بخش سینه، بلند، عضلات
ص: 22
قوی و محکم، ساق پا باریک(1).
این اوصاف به بعضی از زیبائی های آن بزرگوار اشاره نموده است؛ ولی راویان بعضی از آنها را تحریف و برخی دیگر را از باب تقیه کتمان کرده اند.
سینه فراخ را به شکم بزرگ، انزع را به اصلع (طاس) تغییر داده اند و گفته اند:
آرنج و باز و مانند هم، ساق پا باریک.
یکی از دروغهای بنی امیه که آنان را رسوا نموده انتخاب القاب دوران جاهلیت برای امام علی (علیه السلام) است که عبارتند از:
بطین، اصلع و ابوتراب؛ و به دلیل کینه آنان نسبت به پیامبر اقدس (صله الله و علیه و اله و صلم) و امام علی (علیه السلام) گفته اند:
رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) آن بزرگوار را به این کلمات ملقب فرموده است؛ همیشه، دشمنان از به کار بردن القاب فاضله ای که پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) آن حضرت را به آنها ملقب فرموده خودداری کرده اند:
پیامبر اقدس (علیه السلام) راه آن حضرت را به القاب زیر خوانده اند:
صدیق اکبر (2)، فاروق (3)، امیر المؤمنین، امام المتقین(4).
ص: 23
حکما گفته اند:
طناب دروغ کوتاه است؛ گوینده اش را رسوا و بی آبرو می کند.
امویان و پیروان پست آنان گفته اند: خاتم انبیاء (صله الله و علیه و اله و صلم) و امام علی (علیه السلام) و اجلح ملقب ساخته است.
تمام کتب ناصبیان این روایت دروغ را ذکر نموده اند که خود دلیل روشنی بر نفاق و دشمنی آنان است.
این داستان دروغین، تلاش مستمر ناصبیان را در از بین بردن منزلت حجت حق تعالی - امام علی (علیه السلام) - آشکار می کند.
هدف آنان از این کار، بر تر نشان دادن غاصبان خلافت بر آن بزرگوار است!!
معاویه این روش را با برنامه ریزی های چهارگانه اش که در این کتاب آمده رهبری میکرد.
و اما روایت جعلی:
ابوهریره کذاب این روایت را اختراع نمود که امام علی (علیه السلام) به ازدواج با دختر نابینای ابوجهل تمایل نشان داد تا اینکه رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) خشمگین گردیده فرمودند:
دختر رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) با دختر دشمن خدا جمع نمی شود.
همچنین فرمودند:
فاطمه پاره تن من است هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با او دشمنی کند با من دشمنی کرده است(1).
ص: 24
با توجه به دلایل زیر دروغ بودن روایت بالا کاملا روشن است:
١- ابوجهل - - در آن زمان دختر نابینا، باکره یا بیوه نداشته است؟
2- پس از جعل این روایت، معاویه - - بسیار شاد گردید و ابوهریره را حاکم مدینه نمود. قصه گویان بنی امیه نیز جرأت یافته به جعل روایت و توسعه این دایره پرداختند؛ از جمله گفتند:
علی (علیه السلام) از اینکه پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) بین او و شخص دیگری اخوت برقرار ننموده، به خشم آمده کنار نهر کوچکی رفت و روی زمین خوابید. پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) نزد او رفت، با پا او را لمس کرده فرمودند:
برخیز که شایسته تو جز ابوتراب نیست(1).
3- روایت، مخالف قرآن است؛ زیرا پیامبر اقدس (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
هرگاه حدیثی از من به شما رسید آن را به کتاب خدای تعالی عرضه نمائید؛ اگر موافق کتاب الاهی است، آن را بپذیرید و اگر مخالف است، آن را به دیوار بزنید (2).
قرآن، اهل بیت (علیه السلام) را به دلیل آیه شریفه تطهیر، معصوم و مطهر معرفی نموده است؛ در حالیکه این روایت آنان را – العیاذ بالله - از گنهکاران برشمرده است.
4- حضرت فاطمه (علیها السلام) ، سیدة زنان دو جهان، حوراء انسیه ای است که خدای تعالی، او را به ازدواج امام علی (علیه السلام) که صدیق است در آورده او دختر سید انبیاء عظام، حضرت محمد (صله الله و علیه و اله و صلم) ، است.
ص: 25
آیا عقل می پذیرد که زنی نابینا هم طراز او شود؛ در حالیکه می دانیم او دختر ابوجهل ملعون، پلیدترین کافر مکه است. اگر به فرض، چنین دختری که فاقد صفات نیکو و کمالات انسانی است برای ابوجهل باشد به چه دلیل باید امام علی (علیه السلام) به ازدواج با او تمایل داشته باشد؟
معاویه با دروغ ها، تهمت ها و خیانتهایش، تاریخ را به رسوایی کشانده است. اطلاع از دستورات معاویه برای تحریف احادیث پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) بر کینه و دشمنی انسان بر علیه ناصبیان می افزاید و او را مصمم می سازد تا از مذهب و حزب و روشهای جاهلی آنان بگریزد؛ لذا مشاهده کنید که ملیونها نفر از این گروه، در گذر تاریخ از آئین ساختگی عنکبوتی ناصبیان بیرون رفته در فضائل اهل بیت عصمت (علیه السلام) کتابها نوشته اند و رسوایی های ناصبیان را به قلم آورده اند. نسائی از این گروه است. او کتاب خصائص فضائل امیرمؤمنان (علیه السلام) را به رشته تحریر درآورد؛ اما ناصبیان پلید، در مسجد اموی دمشق او را به قتل رساندند.
مدائنی می گوید: معاویه به تمام کارگزارانش پس از سال قحطی نوشت:
من ذمه خود را از کسانی که چیزی از فضائل ابو تراب - یعنی امام علی (علیه السلام) - را نقل کنند بر داشته ام.
با این تهدید، خطیبان در هر دوره ای بر فراز منبر به جسارت و لعن و تبری از آن بزرگوار پرداختند و تا توانستند برای آن حضرت عیب و رسوایی ساختند. کوفه در آن زمان بیشترین گرفتاری ها و فشارها را دید؛ زیرا بیشترین شیعیان امام (علیه السلام) ، در آنجا بودند. معاویه، زیاد بن سمیه - - را حاکم کوفه و بصره قرار داد؛ زیاد در دوران حکومت امام علی (علیه السلام) در کوفه می زیست و شیعیان را به خوبی می شناخت؛ آنان را جستجو و در زیر هر سنگ و کلوخی به قتل می رساند؛ امنیتشان را سلب کرده بود. دست و پایشان را می برید؛
ص: 26
چشمها بود که بیرون می آورد؛ درختان کوفه چوبه دار شده بود. اغلب آنان را تبعید نمود، به طوریکه در کوفه شیعه ای نماند(1).
مدائنی اضافه می کند:
معاویه به تمام عاملانش دستور داد که شهادت شیعیان امام علی (علیه السلام) و اهل بیت علیهم السلام ایشان را نپذیرید! محبان عثمان و راویان فضائل او را نزد خود بپذیرید؛ آنان را از نزدیکان و مقربان خود قرار داده گرامی داشته اکرام کنید. هرکس روایتی در فضائل عثمان نقل کرد برای من بنویسید و نام راوی، نام پدر و قبیله اش را نیز بفرستید.
این دستور اجرا شد؛ فضائل و مناقب عثمان از اندازه گذشت. معاویه - - جایزه ها، لباسهای گران بها، هدیه ها برای آنان می فرستاد، باغها و زمین ها به آنان می داد و به خدم و حشم آنان می افزود؛ نتیجه آنکه مادحان عثمان فراوان شدند و در به دست آوردن خانه ها و متاع دنیا با یکدیگر به رقابت برخاستند. هرگاه کسی نزد یکی از کارگزاران می رفت و فضیلتی برای عثمان روایت می کرد نامش را ثبت می کردند و جزء مقربان قرار می گرفت و شفاعتش مقبول می افتاد مدتها اینگونه گذشت... .
مدائنی می گوید: که معاویه به کارگزارانش نوشت: سخن در مدح و فضیلت عثمان همه جا فراوان شده است؛ با دریافت این نامه، مردم را بخوانید تا در مدح (صحابه) و دو خلیفۂ اول (ابوبکر و عمر) روایت به سازند. مبادا روایتی را که مسلمانی درباره ابوتراب نقل می کند واگذارید! بلکه درباره صحابه، معادل آن را بسازید. این کار نزد من محبوب تر است و باعث روشنی چشم من می شود و برای ابطال حجت ابوتراب و شیعیانش موثر تر و از ذکر مناقب عثمان برای آنان دردآورتر است. نامه های او برای مردم خوانده شد و روایات فراوانی درباره مناقب صحابه ساخته شد و منتشر گردید. مردم در این کار کوتاهی
ص: 27
نمی کردند؛ سخنرانان بر فراز منبر آن فضائل جعلی را روایت می کردند و مانند قرآن جزء کتب درسی کودکان شد تا جایی که به زنان، دختران، خدمتکاران و عمال حکومتی نیز تعلیم داده می شد و این برنامه فرهنگی، مدت های طولانی برپا بود(1).
عثمان با انقلاب امت اسلام، که در آن مردم مصر، عراق و حجاز شرکت داشتند به قتل رسید. او را در گورستان یهودیان (در حش کوکب) که نزدیک مقبره مسلمانان در بقیع قرار داشت، دفن کردند(2)؛ اما معاویه با تخریب دیوار بین دو قبرستان، همه آن را مقبره مسلمانان قرار داد با این هدف که نتیجه انقلاب را ضایع سازد!! لذا قبر عثمان در منتهی الیه قبرستان بقیع و دور از قبور صحابه قرار دارد.
سپس معاویه به تمام کارگزاران خود در تمام شهرها دستور داد که تحقیق کنید، هر کس دوستدار علی (علیه السلام) و خانواده اوست، نامش را از دیوان محو و حقوق و عطایش را از بیت المال حذف نمایید.
او دستور دیگری را جداگانه به این نامه، پیوست نمود: هر کس متهم به محبت به این خاندان است، او را شکنجه کنید؛ به گونه ای که مایه عبرت دیگران گردد و خانه اش را ویران نمایید.
خفقان در شهرها بخصوص عراق و مخصوصا کوفه شدید بود؛ به طوری که اگر شیعه ای برای دیدن دوست مورد وثوق خود به منزلش می رفت تا رازی را بگوید؛ چنان از خادمان او می ترسید که تا از دوست خود برای کتمان آن سوگند سختی نمیگرفت راز را به او نمیگفت. مملکت اسلامی از روایات جعلی، بهتان و افتراء پر شد و فقها و قضات و
ص: 28
والیان بر این رویه عمل می کردند. امتحان قاریان ریاکار و کسانی که اظهار خشوع و عبادت میکردند سخت تر بود چرا که برای خوشامد حاکمان و تقرب نزد آنان حدیث جعل می کردند تا بهره بیشتری از اموال و زمین و منزل به دست آورند ... متاسفانه این احادیث جعلی به مؤمنانی رسید که دروغ را روا نمیداشتند و از تهمت متنفر بودند؛ اما آنان به دلیل فضای ایجاد شده گمان می کردند روایات مذکور صحیح و درست است و اگر متوجه کذب و دروغ بودن آنها می شدند، هرگز نمی پذیرفتند و به آنها پای بند نمی شدند(1).
این شمهی مختصری بود از تحریف حدیث در دوران خلفاء بنی امیه(2).
ابوالحسن مدائنی پس از تشریح مسیر حدیث در دوران معاویه، به اقدامات کینه توزانه عبدالملک مروان که 21 سال بر امت اسلامی حکومت راند پرداخته است. او می گوید:
در زمان سلطلنت عبدالملک، بلا و شکنجه از در و دیوار بر شیعیان می بارید چنان که شبیه آن در دوران معاویه وجود نداشت؛ سپس نمونه هایی از جرائم و ظلم های حاکم وی (حجاج بن یوسف ثقفی) را در کوفه در مورد شیعیان ذکر کرده می گوید:
مردی در برابر حجاج ایستاد و بانگ برآورد که:
ای امیر خانواده من، مرا نفرین کرده اند و نام مرا (علی) گذارده اند. من فقیر و تنگدستم و نیازمند بخشش امیر. حجاج به او خندید و گفت:
للطف ما توسلت به فقد ولیتک موضع کذا به خاطر لطفی که درخواست نمودی، تو را والی فلان منطقه کردم (3)!
با توجه به این روشها انسان می فهمد چرا و چگونه معاویه عبارت (معاویه بطین) را به عبارت (علی الأنزع البطین) تبدیل نموده است.
ص: 29
نه تنها میراث امام علی (علیه السلام) حتی بدن مبارک و خلق و خوی و روش آن حضرت نیز از دروغها و تهمت های امویان سلامت نماند؛ به عنوان مثال افترائاتی است که امویان و ناصبیان در کتاب عمرو بن عاص دروغگو مطرح کرده اند:
پوست آن حضرت کاملا سیاه، شکم بزرگ و ساقهای پا لاغر و باریک بوده است (1).
این الفاظ برای هیچ یک از پیامبران و اوصیای آنان به کار نرفته است.
١ - این الفاظ، عبارات دوران جاهلیت و جزء خوی امویان بوده از اخلاق نبوی کاملا دور است (2).
2- پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) و این الفاظ و عبارات را در مورد هیچ یک از ص حابه و حتی دشمنانش به کار نبرده است.
3- روایت در مورد چهره مبارک آن حضرت، روایتی است ساخته امویان ناصبی که عمرو بن عاص نقل کرده است.
4- به کارگیری لقبهای مختلف برای یک موضوع، فتنه انگیزی و کینه توزی شدید امویان را در دشمنی با امام علی (علیه السلام) نشان میدهد؛ و حال آنکه رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) در به کار
ص: 30
بردن الفاظ، به خصوص در روابط اجتماعی بسیار دقیق بودند و از بهترین کلمات مؤدبانه استفاده می فرمودند؛ در حالیکه اهل سقیفه و کاسه لیسان بنی امیه و حزب قریش، الفاظ زشت و خشن دوران جاهلیت را که بر روح و روانشان سیطره افکنده بود فراوان به کار می بردند.
نمونه این الفاظ مستهجن، گفته ابوبکر به عروه بن مسعود بزرگ قبیله طایف آن مرد مخلص است(1). که در نهایت بی شرمی با گفتن یک سخن مستهجن به او گفت:
امصص بظر امک، بظر مادرت را به مک.
عثمان بن عفان به عمار بن یاسر بعد از تبعید او و کشتن ابوذر غفاری، به او گفت: یا عاض ایرابیه اترائی ندمت علی تسییره(2)
این عبارت تهمت است که گویندهاش سزاوار حداقل حد شرعی است و بسیار رکیک است.
ناصبیان با به کار بردن الفاظ زشت جاهلی (3) اتهاماتی به امام علی (علیه السلام) وارد آوردند؛ حال آنکه آن بزرگوار طبق آیات شریف قرآن، وصی معصوم پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) می باشد.
یزید بن معاویه به عبیدالله بن زیاد در نهایت وقاحت گفت: ای کسی که بظر مادرش را گاز گرفته (4)است.
لقب معاویه در آن روزگار بطین بود؛ اما خود این اتهام را به امام علی (علیه السلام) زد.
ابن اثیر می گوید: بطین یعنی بزرگ شکم(5).
عرب ها طاسی سر را دوست دارند و آن را مبارک میدانند و پرمویی را مذمت می کنند و به اغم لئیم فال بد می زنند. شاعری سروده است:
ص: 31
ولا تنکحی آن فرق الدهر بیننا
اغم القفاو الوجه لیس بانزعا(1)
اگر دنیا بین ما جدایی افکند، تو با کسی که سر و صورتش پر مو است و طاس نیست، ازدواج نکن!
«انزع» کسی است که قسمتی از موی سرش ریخته و مقابل آن «اغم» است(2)؛ نیز گفته اند که «انزع» کسی است که از شرک کنده شده و «بطین» یعنی مملو از علم. این برداشت، خلاف ظاهر این دو لفظ است و دلیلی برای این برداشت ذکر نشده است، زیرا امام علی (علیه السلام) شکمی کوچک داشتند. حجر بن عدی میگوید(3):
امام (علیه السلام) کمر باریک بوده اند. (خمیص الضلوع)(4).
گرچه ذهن آن حضرت مملو از علم بود و رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) درباره ایشان فرمودند(5).
من شهر علم و علی باب آن است.
افترائی دیگر: پشت امام (علیه السلام) دارای قوز است (6)
جبرائیل به پیامبر (صله الله و علیه و اله و صلم) عرضه داشت: از راه ثور (به جانب مدینه) بروید. ثور کوهی است در راه منی که چند تپه دارد. پیامبر اعظم (صله الله و علیه و اله و صلم) پس از طی راه از مکه به سوی مدینه، وارد آن غار شدند (7).
ص: 32
منافقان این معنی را به لحاظ دشمنی با امیرمؤمنان (علیه السلام) اخذ کرده به آن حضرت نسبت داده اند:
پشت آن بزرگوار برآمدگی =گوژ چون برآمدگی های کوه ثور یاگاو دارد(1).
دشمنی این کافران با وصی پیامبراکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) - امام پرهیزکاران - کاملا روشن است. آنان در صدد گرفتن انتقام از آن بزرگوار هستند؛ زیرا در جنگها، کافران، یهودیان و منافقان را از دم تیغ می گذراند. ملاحظه می کنید حسادت و کینه توزی، آنان را وادار به ترک عقل و منطق کرده، و به همین دلیل چنین اتهامی را برای امام متقین (2)ساختند: پشت آن حضرت برآمدگی همانند برآمدگی پشت گاوان یا تپه، مانند کوه ثور دارد!
بنگرید! چرا این موضوع را برای ابوسفیان، ابوجهل، ابولهب، معاویه و دیگر دشمنان اسلام نمی گویند؟
چرا امام و پیشوای محرومان را که از جانب خداوند برگزیده شده به این تعابیر سبک،، توهین آمیز، وحشیانه، غیر منطقی و غیر اخلاقی اختصاص می دهند؟
چگونه ممکن است وصی برگزیده حق تعالی در پشتش برآمدگی چون کوه ثور داشته باشد؟ حال آنکه خدای تعالی آن حضرت را مثال شاهکار خلقت برای بشریت و الگوی امت ها قرار داده است و چرا امیرمؤمنان (علیه السلام) را در زمان رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) و دوران درگیریهای اسلام و جاهلیت با این صفات نام نبرده اند؟ و چرا در زمان ابوبکر، عمر و عثمان، آن بزرگوار را با این صفات نمی شناختند؟
ص: 33
امام علی (علیه السلام) بیش از هفتاد تن از شخصیت های برجسته و معروف کافر قریش را به قتل رسانده بود. به همین دلیل، قریش در کینه و حسادت و دشمنی با آن حضرت در خفا فرورفته بود؛ لذا تهمت ها را به دست مبارک آن حضرت نشانه رفتند، دستی که طغیانگران مکه چون برادر، دایی و جد معاویه را به قتل رسانده بود. این مطلب دروغ را ساختند
بازوی امام (علیه السلام) از ساعدش قابل تشخیص نیست؛ بلکه در یکدیگر پیچیده شده اند(1).
زیرا این دست همان دستی است که از اسلام دفاع می کرد و یاوران کفر را به هلاکت میکشاند؛ اما دست ابولهب -- دستی است زیبا، بلند، متناسب، لطیف و نظیف! زیرا به کمک آن با دین می جنگید و رسول اقدس (صله الله و علیه و اله و صلم) قال را می زد؛ سنگها و گرد و خاک بتهای کعبه را جاروب می کرد و کثافات را به در خانه رسول رب العالمین (صله الله و علیه و اله و صلم) و می ریخت.
و یمکرون ویمکر الله و الله خیر الماکرین
بعد از شهادت امیرمؤمنان (علیه السلام) ، معاویه خود را یکه تاز میدان قدرت و حکومت دید. ابتدا لعن امام (علیه السلام) را آغاز کرد؛ سپس به هر شکل ممکن افترا و تهمت به آن حضرت را تشویق نمود و با شدت از ذکر مناقب و فضائل آن بزرگوار جلوگیری کرد. به این ترتیب، زبان هر شقی و پستی به دروغ بستن به آن حضرت باز شد و تهمت از هر بی سر و پایی فراگیر گشت تا اینکه نسل دوم که امام علی (علیه السلام) را مشاهده نکرده بودند وارد جامعه شدند. آنها چیزی جز دشنام و تهمت و دروغ درباره آن حضرت نشنیده بودند؛ لذا تهمت ها و دشنام های امویان در باورشان قرار گرفت، چراکه دشنام دادن به امام علی (علیه السلام) در مساجد مسلمانان از واجبات بود و ترک آن ممکن نبود. عمر بن عبدالعزیز به سختی در سال 90 هجری توانست جسارت به امام علی (علیه السلام) را ممنوع سازد(2).
کافران و فاسقان به خاطر شدت کینه توزی و دشمنی نسبت به امام علی (علیه السلام) ، تهمت هایی را بافتند که هیچ انسان معتقد به ادیان آسمانی در گذشته و آینده به آنها متصف
ص: 34
نبوده و نمی شود.
شکم بزرگ از اوصاف معاویه بن ابی سفیان - است. زمانی رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) سه بار او را فراخواندند؛ به حضورشان عرضه شد: سرگرم خوردن است.
رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند: خدا شکمش را سیر نکند(1)! از آن پس معاویه به خوردن افتاد؛ بسیار می خورد و به دعای رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) سیر نمی شد؛ به همین دلیل شکمش بزرگ شد و به صفت بطین (شکم بزرگ) معروف گشت. معاویه خود می گفت: از خوردن آزرده و خسته شدم؛ اما سیر نشدم.
دشمنان امام علی (علیه السلام) برای پوشاندن این معجزه نبوی که در معاویه خود را نشان میداد، پرخوری شگفت آور و بزرگی شکم او را به امام علی (علیه السلام) نسبت دادند و شایع کردند آن حضرت، «انزع البطین» (= بی موی و شکم بزرگ) است.
و گفتند پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) ، امام (علیه السلام) را به این دو لفظ نامیده است تا بتوانند معجزه و نفرین رسول اقدس (صله الله و علیه و اله و صلم) را بر معاویه پرده پوشی کنند!!
معاویه – هر روز هفت بار غذایی که با گوشت تهیه شده بود، می خورد و می گفت: سیر نشدم ولی خسته شدم(2) و خود او می گفت: بر اثر دعای رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) اینگونه شده ام.
معاویه در هر روز چند بار و هر مرتبه بسیار غذا می خورد(3).
ص: 35
نسایی کتاب خود را در فضایل حضرت علی (علیه السلام) به نام «خصائص امام علی (علیه السلام) » نوشت، امویان از او خواستند کتابی هم در باره فضایل معاویه بنویسد. او در پاسخ گفت: من درباره او جز فرموده رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) نمیدانم که فرموده اند: خدا شکمش را سیر نکند؟
امویان تا توانستند او را با غلاف شمشیر زدند و بیضه هایش را کشیدند تا به شهادت رسید (1).
بر اثر همین دعای رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) ، معاویه، بطین (= شکم بزرگ) نامیده شد.
پیامبر اقدس (صله الله و علیه و اله و صلم) روزی فرمودند، در این رهگذر مردی از امت من آشکار می شود که بر غیر امت من محشور خواهد شد، بلافاصله معاویه آشکار شد (2).
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند:
سیظهر علیکم بعدی رجل رحب البلعوم مندحق البطین یاکل ما یجد و یطلب ما لا یجد فاقتلوه و لن تقتلوه (3).
بعد از من مردی گشاده گلو و بزرگ شکم بر شما حکومت می کند. هرچه بیابد می خورد و آنچه را نیابد، طلب می کند. او را به قتل برسانید؛ اما شما هرگز او را نخواهید کشت.
معاویه، شکمی بزرگ داشت به طوری که آن را روی رانهایش می گذاشت (4).
شاعری گفته است:
ص: 36
و صاحب لی بطنه کالهاویه
کان فی احشانه معاویه(1).
شکم دوست من همانندهاویه (دوزخ) است؛ گویی در آن معاویه قرار داد.
رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
اذا رایتم معاویه علی منبری هذا، فاقتلوه(2).
هرگاه معاویه را بر این منبر من دیدید او را به قتل برسانید.
و نیز فرمودند:
معاویه فی تابوت من نار فی اسفل درک منها(3).
معاویه در تابوتی از آتش و در پایین ترین قسمت دوزخ است.
امام علی (علیه السلام) شخصیتی قوی، شجاع، دلیر و با اخلاقی بسیار شگفت انگیز و جالب و نیکو منظر بود. احادیث جعلی منقول از پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) در توصیف امام علی (علیه السلام) با عبارت: «انزع بطین» مخالف قرآن کریم است؛ زیرا خدای تعالی پیامبر اقدس (صله الله و علیه و اله و صلم) را به مکارم اخلاق ستوده و فرموده است:
انک لعلی خلق عظیم(4).
به تحقیق و به درستی که تو البته بر تخلق عظیم مسلط هستی.
به استناد این آیه شریفه، پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) که معصوم است، الفاظ شرم آور جاهلیت را مانند «ایر ابیه، بظر امه» هرگز بر زبان نیاورده است؛ همچنین جانشین معصوم و بر حق آن حضرت، امام علی (علیه السلام) الفاظ جاهلیت را تلفظ ننموده است؛ در حالیکه بین قبیلة قریش، این عبارات رایج بود این الفاظ با احادیث صحیح نبوی مخالف است. رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
ص: 37
انی بعثت لأتمم مکارم الاخلاق (1).
به تحقیق برای تکمیل مکارم اخلاق به رسالت مبعوث شده ام
نبی مکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) هیچگاه اصحاب خود را با صفتهای زشت توصیف نفرموده اند؛ مثلا به سلمان، «عجمی» و به مقداد، «سیاه» نفرموده اند؛ الفاظ رسوا کننده یا خوار کننده برای اصحاب خود به کار نبرده اند. چگونه به حامل پرچم خود در دنیا و آخرت، وصی و جانشین، وزیر، وارث و داماد خود بگوید: «انزع البطین»؟
سند این روایت، ضعیف است؛ زیرا در طریق آن «احمد بن محمد بن عیسی» است (2).
عالم بزرگوار – عاملی - در «مدارک الاحکام» می گوید: این روایت به دو طریق نقل شده که هر دو ضعیف است؛ زیرا به «احمد بن محمد بن عیسی» می انجامد(3). کتاب «الفهرست» گفته است که هر دو طریق شیخ ضعیف است که عبارتند از: «احمد بن محمد بن یحیی عطار» و «احمد بن محمد بن حسن بن ولید» (4) این روایات به لحاظ «احمد بن محمد بن یحیی عطار» ضعیف تلقی گردیده و طریق دیگر مرفوع است.
بعضی از علماء تحت نام تقیه، بعضی دیگر به دلیل غفلت و گروهی نیز از ترس هجوم معاصران، تهمت ها و دروغ های امویان را انتشار دادند. امویان در دوران حکومت و قدرتشان به تمام مساجد، شهرها و کشورهای تحت سلطه بر اموال مردم بی رحمانه
ص: 38
می تاختند و با توسل به آتش و آهن، ترس و خفقان را حاکم نمودند و نشر روایت و کتاب را در اختیار گرفتند.
بعد از آنکه عمرو بن عاص - - داستان بطین (= شکم بزرگ) و اصلع (= بی موی) و سایر تهمتهای جاهلی را جعل کرد، امویان چنان خوشحال شدند که گویی گنج موعودشان را به دست آورده اند. امیرمؤمنان (علیه السلام) را «انزع البطین» و «ابوتراب» نامیدند و معاویه را «امیر المؤمنین».
«انزع» کسی است که موی سرش از پیشانی ریخته است و «اغم» کسی است که در بعضی از قسمت های پیشانی اش موی روئیده است(1) و گفته اند: «انزع» کسی است که از شرک جدا شده و بطین یعنی مملو از علم (2). دردآورتر آنکه راویان حدیث ساز و ناشران جاعل «انزع البطین» را به احادیث نبوی صحیح اضافه کرده اند. اخلاق بی نظیر رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) از این وصف های دروغ بسیار دور است و شایسته مقام شامخ نبوت نیست چراکه پیامبر اقدس اسلام یا ، حضرت امیر (علیه السلام) را به بزرگترین اسماء و صفات نام نهاده اند؛ مانند:
الصدیق الأکبر(3)، الفاروق (4)، امیر المؤمنین، سید العرب (5)، امام المتقین (6)و قائد
ص: 39
الغر المحجلین (1).
اما بی خبری و غفلت از مکارم اخلاق پیامبر اعظم (صله الله و علیه و اله و صلم) و منزلت و شأن امیرمؤمنان (علیه السلام) و فراموشی دروغهای اموی و کینه توزی های جاهلی و تن دادن به تقیه سبب گردید تمام این تیرها به امام علی علا اصابت کند و چنین افترائاتی در اذهان مسلمانان جای گیرد.
ابوجعفر اسکافی - عالم سنی – میگوید: معاویه گروهی از صحابه و تابعان را وادار کرد تا روایات قبیح و زشتی که متضمن طعن و شماتت آن حضرت و برائت از ایشان بود را جعل کنند و برای آنان پاداش خوبی قرار داد. آنان نیز آنچه او را خشنود می کرد ساختند؛ از جمله صحابه جاعل حدیث میتوان به ابوهریره، عمرو بن عاص، مغیره بن شعبه و از تابعان به عروہ بن زبیر اشاره کرد(2).
امویان برای ابوبکر این خبر را نیز ساختند که «ابوبکر صدیق است» (3).
امکان ندارد یک انسان معمولی مانند ابوبکر صدیق شود؛ زیرا این مقام مخصوص پیامبران و جانشینان آنان است. ابوبکر به دروغ حدیثی را برای نبی اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) جعل نمود؛ تا فدک را غصب کند گفت پیامبر (صله الله و علیه و اله و صلم) فرموده اند:
نحن معاشر الانبیاء لا نورث (4).
ما گروه پیامبران ارث نمی گزاریم
و این اولین حدیثی بود که غاصبان حکومت برای مصالح سیاسی خود بعد از شهادت رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) ساختند که نه تنها تهمت و افترا به مقام شامخ نبوت است، بلکه با
ص: 40
صریح آیات قران نیز مخالف است. خدای تعالی می فرماید:
و ورث سلیمان داوود و قال یا ایها الناس علمنا منطق الطیر و او تینا من کل شیی ان هذا لهو الفضل المبین.
هر حدیثی که مخالف قرآن باشد، دروغ و بی اعتبار است(1).
بنابراین ابوبکر را نمی توان «صدیق» نامید؛ زیرا نه تنها معصوم نیست بلکه دروغگو و کذاب است.
هیچکس به جز رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) ، امام علی (علیه السلام) را به طور صحیح توصیف ننموده است.
تهمت های امویان اثر خود را بر نظرات مردم گزارد و در روایاتشان آشکار گردید؛ چگونه چنین نباشد و حال آنکه چهل سال بر منابر مسلمانان در شرق و غرب کشورهای اسلامی، آن بزرگوار را دشنام دادند و به این طریق دروغهای بسیار در همه جا بر علیه آن حضرت منتشر شد.
معاصران امام (علیه السلام) در توصیف بدن آن حضرت گفته اند:
قامت امام (علیه السلام) میانه، چشمان درشت در غایت سیاهی، صورتی چون ماه بدر، بدنی تنومند، بین دو شانه فراخ، استخوان شانه قوی، عضلات آرنج و بازو در هم پیچیده غیر قابل تشخیص، کف دست ها محکم و خشن، استخوان ها پرگوشت، گردن چون شمش نقره سفید، سر بی مو به جز پشت سر، محاسن پرپشت، امام (علیه السلام) خضاب نمی فرمودند، گام بر داشتن حضرت بس زیبا بوده، دست و آرنج محکم و قوی، در میدان جنگ سریع و با شتاب، قلبی محکم و استوار، چنان قوی بنیه بودند که با هیچکس رو به رو نمی شدند مگر
ص: 41
آنکه او را بر زمین می کوبیدند. شجاع، پیروز بر هر که با آن حضرت سر جنگ داشت(1).
به طوریکه ملاحظه فرمودید هیچکس نگفته است که آن حضرت دارای شکمی بزرگ، ساق پاها باریک، سیه چرده و کوتاه قد بوده اند.
قامت امام (علیه السلام) مانند رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) متوسط بوده؛ در تاریخ ابن عساکر آمده است:
امام علی (علیه السلام) درشت، سفید، معتدل و متناسب بوده است(2).
قامت نه بلند، نه کوتاه.
گفته اند: رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) قامتشان متوسط بوده؛ قامت امام حسن (علیه السلام) نیز متوسط بوده است (3).
در بخش «جامع الاصول» کتاب «الفنون» در وصف رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) آمده است:
قامت حضرت، معتدل بود نه بلند و نه کوتاه (4).
در کتب مرجع صحیح، «کوتاه» ذکر نشده بلکه قید نموده اند که قامت امام (علیه السلام) متوسط بوده است(5).
مؤمنان عادل و منصف، صفات واقعی جسمی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) - همان بزرگوار جنگجوی با کافران، ناکثین، قاسطین و مارقین (6)- را در کتب خود آورده اند و آن صفات
ص: 42
همان است که تثبیت خادم در کتاب خود نوشته بود و عمرو بن عاص - - آن را پاره کرد و از بین برد.
و اما در وصف حضرت نوشته اند که ایشان «اجلح» بود، یعنی قسمت جلوی پیشانی(1) آن حضرت مو نداشت و محاسن حضرت سفید بوده است(2).
اگر سر از دو طرف پیشانی فاقد مو باشد شخص را «انزع» می گویند و اگر ریزش مو بیشتر باشد «اجلح» گفته می شود و اگر ریزش مو تا ملاج سر پیش رفته باشد به آن «اصلع»(3) گویند و اگر مو کاملا زائل شود، «اقرع» گفته می شود.
بنابراین «اجلح» کسی است که در جلوی پیشانی فاقد مو است. در کتاب ابن عساکر آمده است:
محاسن و موی سر آن بزرگوار سفید و آن حضرت اجلح بوده اند (4) .
واقدی در وصف امام (علیه السلام) گفته است:
موی سر و محاسن امام (علیه السلام) سفید بوده است (5).
همین مطلب در جای دیگری از کتاب ابن عساکر نیز آمده است: موی سر و محاسن امام (علیه السلام) سفید بوده است (6).
ابو اسحاق، عمرو بن عبدالله همدانی کوفی می گوید: پدرم مرا بلند کرد تا امیرمؤمنان را که خطبه میخواند بینم؛ امام (علیه السلام) را دیدم سر و محاسن شریف شان سفید
ص: 43
بود(1)
طبق این روایات، سر مبارک امام (علیه السلام) دارای مو بوده است؛ بنابراین مانند بیشتر جوانان، حضرت دارای مو بوده اند نه اصلع (= طاس)(2)؛ اما به انزع و اجلح ملقب نگردیده اند، بلکه ناصبیان آن حضرت را اصلع و اصیلع خوانده اند!!!
رنگ رخسار حضرت در روایات، سفید آمیخته به سرخی ذکر شده است. گردن شریف چون نقره سفید بوده است؛ رنگ رخسار امیرمؤمنان علی (علیه السلام) مانند رخسار رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) و فرزندانش امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) بوده است.
در روایات آمده است(3):
رخسار پیامبر اقدس (صله الله و علیه و اله و صلم) یا سفید آمیخته به سرخی بوده است.
تمام روایات دلالت دارد که گردن امام (علیه السلام) مانند نقره، سفید بوده است(4).
خواننده عزیز:
چگونه ممکن است امام عل شدیدا گندمگون یعنی سیه چهره بوده باشد (تهمتی که عمرو بن عاص - ساخت) آیا در دنیا انسانی یافت میشود که صورتش سیاه و گردنش مانند نقره سفید باشد(5)؟
ص: 44
رخسار امام حسن (علیه السلام) سفید آمیخته به سرخی و قامت شریف شان معتدل، نه بلند و نه کوتاه و در سفیدی شبیه نبی عظیم اسلام (صله الله و علیه و اله و صلم) این بوده است.
ابن عساکر (1)- مورخ معروف - در روایت صحیحی آورده است که امیرمؤمنان (علیه السلام) موی سر و محاسن شان سفید، سینه فراخ و ستبر، سفیدرو و میانه قامت بوده اند(2).
بنابراین رخسار امام (علیه السلام) خال سفید بوده است؛ با توجه به اینکه اسلام بین سفید و سیاه تفاوتی قائل نیست، چرا حزب قریش - همان فدائیان جاهلیت - تلاش دارند عیوب و نواقص جاهلیت سیاهی پوست را به دشمنان خود بچسبانند و یاغیان و طاغوت های خود را به دارا بودن پوست سفید توصیف کنند؟
باید گفت این طاغوتها که پیوسته با سیرت نبوی و روایات اهل بیت عصمت (علیه السلام) یا صحابه مخالف بوده اند مشمول آیه شریفه زیر هستند.
و یمکرون ویمکر الله و الله خیر الماکرین
در روایت صحیح دیگری آمده است:
رخسار امام علی بن ابیطالب (علیه السلام) سفید سرخ، آمیخته به سرخی بوده است(3) .
در وصف رخسار مبارک امام عصر (عج) - فرزند امام علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام) - آمده است که رخسار مبارکش سفید آمیخته به سرخی است(4).
بنابراین بر خلاف تهمت امویان، رنگ پوست امام علی ع سفید آمیخته به سرخی بوده است.
ص: 45
عمرو بن عاص - برای تمسخر، ساق پای امام علی (علیه السلام) را لاغر و ناتوان تصویر نموده که تناسبی با بدنی درشت نداشته است تا به این وسیله ساق های هند هرزه پلید و آلوده و آن زن فاسقه را بپوشاند که عرب و عجم آن دو را می شناسد.
مغیره بن شعبه بر خلاف گفته ابن العاص آورده است که امام علی (علیه السلام) ، چون شیر قوی بود؛ آنچه در شیر قوی است در امام علی (علیه السلام) نیز ستبر و قوی بوده و آنچه در شیر لاغر و نحیف بوده است(1)، در امام علی (علیه السلام) نیز لاغر و نحیف بوده است. بنابراین امام علی (علیه السلام) در توصیف مغیره بن شعبه، ساقهای ستبری مانند شیر داشته است؛ زیرا شیر در داشتن ساقهای قوی مشهور است که در حملاتش به کمک آنها با چابکی جست و خیز میکند.
به همین احاظ خدای تعالی امیرمؤمنان (علیه السلام) را در نیکوترین صورت ممکن برای بشر آفریده است؛ اما منافقان، که سید و سرور رسولان (صله الله و علیه و اله و صلم) در باره آنان فرمودند:
یا علی لایحبک الا مومن ولایبغضک الا منافق.
یا علی تو را دوست ندارد مگر مومن و دشمن ندارد مگر منافق (2)
ص: 46
تلاش کردند تا خلقت امام علی (علیه السلام) را زشت نشان دهند؛ اما نتوانستند از دروغها و تهمتهایی که ساخته بودند نجات یابند. عمرو بن عاص بر خلاف صفات واقعی که در گفتهمغیره و روایات صحیح وجود دارد، برای آن حضرت صفاتی را جعل کرد. متاسفانه بعضی از علما، دروغهای معاویه و عمرو بن عاص را در جامعه منتشر کردند بدون آنکه سند آنها را - که معارض روایات صحیح است - بررسی کنند و کتب خود را با نوشتن آن دروغها سیاه کردند(1).
آنها این تهمت را از روایات امویان اخذ نمودند و دروغی را به حضرت فاطمه (علیها السلام) نسبت دادند که به رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرموده اند:
مرا به مردی که شکمش بزرگ و ساق پاهایش نحیف و ناتوان است تزویج نموده ای؟
پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) و در پاسخ فرموده اند:
زوجتک اقدمهم اسلاما (2).
تو را به کسی تزویج نموده ام که در اسلام بر همگان پیشی گرفته است.
این روایت را محمد بن سلیمان نقل کرده است که نجاشی درباره او می گفت: وی جدا ضعیف بود و در هیچ موردی قابل اعتماد نیست(3).
امام (علیه السلام) زاهدی بودند که به داشتن شکم کوچک شهرت داشته اند. اما امویان منافق، روایت شکم بزرگ و ساقهای لاغر و ناتوان را جعل نمودند و متاسفانه علما، بدون تحقیق و تعمق، آن را در تالیفات خود آورده منتشر ساختند و این بخشی است از کینه توزی های دشمنان آن حضرت که صفات نازیبایی چون سری بی مو، ساق پای لاغر، پوستی سیاهی، قامتی کوتاه، شکمی بزرگ و ... را برای آن بزرگوار جعل نمودند که طبع انسان از آنها متنفر
ص: 47
است؛ در حالیکه خدای تعالی زیباترین صفات نیکو را در هر عضو و هر چیز به آن بزرگوار عنایت فرموده است. رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) به آن بزرگوار فرمودند:
یا علی او تیت ثلاثالم یوتهن أحد ولا انا: اوتیت صهرا مثلی ولم اوت انا مثلی، او تیت زوجه صدیقه مثل فاطمه و لم اوت مثلها زوجه و اوتیت الحسن و الحسین من صلبی و لم اوت من صلبی مثلهما و لکنکم منی و انا منکم
یا علی سه عنایت به تو شده است که مانند آنها به هیچ کس حتی به من هم نشده.
تو داماد من هستی و من داماد کسی مثل خود نیستم، به تو همسری صدیقه مانند فاطمه (علیها السلام) عطا شده همسری مثل او به من داده نشده به تو حسن و حسین (علیه السلام) از صلب من داده شده و حال آنکه به من مثل آن دو داده نشده است ولیکن شما از من و من از شما هستم(1).
عمرو بن عاص - - صفات واقعی امام (علیه السلام) را نادیده گرفته، صفاتی را که حکایت از دشمنی و کینه توزی او دارد برای آن حضرت ساخته است. همه می دانستند که امام علی (علیه السلام) امام زاهدان است، شکمی کوچک و ساقهایی قوی همچون شیر دارد و به همین سبب آن حضرت را حیدر (= شیر) نامیدند.
بعضی از علما بزرگی شکم حضرت را به زیادی علم آن بزرگوار تعبیر نموده اند؛ متاسفانه به خود زحمت نداده و منبع این روایات ساختگی را تحقیق ننموده اند که سازنده آنها عمرو بن عاص و محمد بن سلیمان بوده اند؛ حتی در باره عبدالله بن مسعود که دشمن امویان بود و شکمی کوچک داشت، سعید بن مسیب، مزدور اموی که دشمن سرسخت عبدالله بن مسعود بود گفته است که وی شکمی بزرگ و ساقهایی لاغر و ناتوان داشته است(2).
ص: 48
امویان در تلاش خود برای دشمن تراشی و تحقیر شخصیت بلند و آوازه نیک آن حضرت، از هیچ تلاشی کوتاهی نکردند؛ به طوریکه حتی استخوانهای آن بزرگوار را نیز از دشنام و شماتت و سالم نگذاردند.
ناصبیان این دروغ را ساختند که استخوانهای امام شکسته و نامناسب جوش خورده است(1) و دست و پای حضرت متعادل و متناسب نبوده است (2). اما امویان در مورد معاویه می گفتند: قامتش بلند، سفید و زیبا بوده است (3)؛ در حالیکه معاویه، سیاه چهره بود و شکمی بزرگ داشت.
وصفی که در روایات صحیح آمده کاملا مخالف و مغایر گفته های دروغین امویان و ناصبیان است. اینکه حضرت را به شیر مثال زده اند به خاطر زیبایی آن است، حرکات بدنی حضرت به هنگام درگیری با قهرمانان، سرشار از نشاط و چابکی بود؛ در مکه، مدینه و کوفه بر همگان غالب آمد و چه بسیار گردنکشان معروف را در جنگهای بدر و احد، خندق و خیبر ، حنین و جمل، صفین و نهروان به خاک افکند.
امام علی (علیه السلام) با تکیه بر (عنایت خداوند) و توان جسمی خویش در خیبر را که پنجاه تن از مسلمانان نتوانستند تکان دهند از جای درآورد(4). همچنین بت هبل را که تعداد زیادی از مسلمانان از حرکت دادن آن عاجز مانده بودند از بالای کعبه بر زمین انداخت.
ابن ابی الحدید می گوید:
بت هبل، بسیار بزرگ بود و مانند در خیبر تعداد زیادی از حرکت دادن آن ناتوان
ص: 49
بودند(1).
صفات واقعی امام (علیه السلام)
در این بخش صفات واقعی آن حضرت را بر اساس دلایل محکم و صحیح که مورد پذیرش عقل و مستندات علمی و تاییدات وجدانی است می آوریم:
1 - صحیفه ثبیت خادم که عمرو بن عاص آن را پاره نمود و به جای آن، صحیفهای نوشت که در همه موارد با صحیفه ثبیت، مغایر بود(2).
2 - صحیفة مغیره بن شعبه که در آن امام علی (علیه السلام) را مانند شیر وصف نموده گفته بود: آنچه در شیر، درشت و قوی یا باریک و ظریف است در ایشان نیز همانگونه بوده است (3)؛ پس سینه امام چون شیر، درشت و قوی، سر مبارک آن حضرت نیز زیبا همراه موهایی بلند که به دو طرف کشیده شده و شکمی کوچک داشته اند.
٣- زمخشری در کتاب ربیع الابرار از ابن عباس درباره امام علی (علیه السلام) نقل نموده که گفت: به خدا سوگند رخسار امام علی (علیه السلام) چون ماه، تابان و راه رفتن شان چون شیر، خرامان و مانند رود لبریزان و همچون بامداد بهاران بود. ابن عباس اینچنین نور و روشنایی رخسارش را به ماه و شجاعت و اراده اش را به شیر و جود و سخاوتش را به رودی پر آب و برکات و شادابیش را به بهار تشبیه نموده است(4).
4- ابن اثیر در النهایه می گوید:
صفات آن حضرت با صفات پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) ا جزء به جزء همانند بوده(5).
5 - امام علی (علیه السلام) درباره خود فرموده اند:
انا الذی سمتنی أمی حیدره
لیث لغابات شدید قسوره
ص: 50
من همانم که مادرم مرا حیدر (شیر) شیر بیشه ها نامید، با شمشیر شما را درو میکنم
6- ابن عساکر می گوید: موی سر و محاسن امام علی (علیه السلام) سفید و بدن مطهر امام (علیه السلام) ستبر و محکم، متناسب و سفید بود(1).
مشهور است که سینه حضرت فراخ و محکم بوده است. این صفت ایشان کاملا بین صحابه معروف بوده، مغیرہ بن شعبه – از صحابه - و ابن عساکراز تابعین - آن را ذکر کرده اند؛ اما بنی امیه تهمت (داشتن شکم بزرگ) که لقب معاویه بوده است را به آن حضرت نسبت داده اند!!
ابن اثیر گفته است: امام (علیه السلام) دارای نیکوترین رخسار بوده که پیری آن را تغییر نمی داد؛ امام علی (علیه السلام) اغلب متبسم بودند(2).
7- حجر بن عدی، امام علی را در مجلس معاویه اینگونه وصف نمود:
خمیص الضلوع طویل الرکوع...(3)
کمر باریک و رکوعها طولانی...
توصیف پیامبر اقدس یا از امیرمؤمنان علی لا
8- پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
من اراد ان ینظر الی یوسف فی جماله و الی ابراهیم فی سخائه و الی سلیمان فی بهجته والی داود فی قوته فلینظر الی هذا (4).
ص: 51
هر که می خواهد جمال و زیبایی یوسف، سخاوت ابراهیم، شکوه سلیمان و قدرت و قوت داود را بنگرد به علی (علیه السلام) بنگرد:
امام علی (علیه السلام) همچون عبد مناف زیبا بود؛ اما لئیمان پست قریش و بنی امیه با تحریف در حدیث پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) ، امام ما را با دروغها و تهمتهای خود قبیح و زشت توصیف نمودند.
9- پیامبر اقدس (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
مثل علی (علیه السلام) و القائم (علیه السلام) مثل صالح (علیه السلام) خمیص البطن (1).
مثل امام علی (علیه السلام) و حضرت قائم (علیه السلام) مانند صالح (علیه السلام) است که شکمش به پشت چسبیده بود.
و در روایت دیگر، امام صادق (علیه السلام) فرمودند: امام علی (علیه السلام) شکمش به کمر چسبیده بود.
و در روایت دیگر امام صادق (علیه السلام) فرمودند: امام علی (علیه السلام) شکمش به کمر چسبیده بود؛ لیکن دروغگویان به دلیل حسادت بر مقام بلند نبوت و امامت، بدن امام (علیه السلام) را مورد شماتت قرار دادند.
10 - امام علی (علیه السلام) پیش از شهادت، تنها سه لقمه میل می فرمودند؛ علت را از آن بزرگوار پرسیدند، فرمودند:
یا تینی امر ربی و انا خمیص(2): تقدیر پروردگارم به من می رسد؛ می خواهم گرسنه باشم.
ابن اثیر در النهایه گفته است: خمیص کسی است که شکمی لاغر دارد(3).
ص: 52
11 - امام (علیه السلام) با پنج پیامبر مشابهت داشتند(1). در تمام دوران عمر شریفش شکم حضرت به پشت چسبیده بود و به هنگام غذا، فقط سه لقمه تناول می فرمودند و دنیا را برای شکم بزرگ، معاویه، رها کرده بودند؛ خدای تعالی او را به پرخوری و شکم بزرگ به خاطر بی اعتنایی به رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) مبتلا ساخت، آن قدر می خورد که از خوردن در می ماند و می گفت: خسته شدم اما سیر نشدم.
چنین بود که امام علی (علیه السلام) خلیفه و جانشین رسول خدا (علیه السلام) به شکم کوچک و معاویه به شکم بزرگ شهرت یافتند.
12 - گروهی از شیعیان، امام علی (علیه السلام) را ملاقات کردند. حضرت به آنان فرمودند: شما چه کسانی هستید؟
عرضه داشتند: یا امیرالمؤمنین! ما شیعه شماییم. حضرت به چهره آنان نگاه کرده فرمودند: پس چرا چهره شیعیان را در شما نمی بینم. عرضه داشتند: یا امیرالمؤمنین! سیمای شیعه چگونه است؟ امام (علیه السلام) در سخنان خود شیعه را اینگونه توصیف فرمودند:
خمیص البطون من الصیام، ذبل الشفاه من الدعا، صفر الألوان من السهر، علی وجوههم غبرة الخاشعین، اولئک اخوانی الذاهبون... (2).
نام عبد مناف جد پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) مغیره بود؛ به آن بزرگوار به دلیل جمال و زیبایی اش، «قمر بطحاء» می گفتند.
به همین گونه در میان اهل بیت (علیه السلام) نور نبوت و عنایت پروردگار درخشش داشت(3).
ص: 53
حدیث از نبی اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) درباره جمال امیرمؤمنان (علیه السلام)
محمدبن حسن بن احمدبن ولیدحسن بن مثیل دقاق گفت: محمد بن حسین بن ابوخطاب نقل کرد از محمد بن سنان، وی از جعفر بن سلیمان هندی، از ثابت بن دینار ثمالی از حضرت سجاد (علیه السلام) نقل کرده که فرمودند: پدرم چنین فرمودند:
رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) روزی به امام علی (علیه السلام) که در حال آمدن بود نظر کردند؛ سپس به اصحابی که اطرافشان بودند، فرمودند:
1- من اراد ان ینظر الی یوسف فی جماله و الی ابراهیم فی سخائه و الی سلیمان فی بهجته و الی داود فی قوته فلینظر الی هذا(1).
هر که میخواهد به جمال یوسف، سخاوت ابراهیم، بهجت سلیمان و حکمت داود نگرد، باید به این نگاه کند.
و نیز فرمودند:
٢- من اراد ان ینظر الی نوح فی فهمه و الی ابراهیم فی حلمه و الی یحیی فی زهده و الی موسی فی بطشه فلینظر الی علی (علیه السلام) (2).
هر که میخواهد به نوح در فهمش، ابراهیم در بردباری اش، یحیی در زهدش و موسی در شدت هجومش بنگرد، باید به علی (علیه السلام) بنگرد.
و نیز فرمودند:
ص: 54
٣- من اراد ان ینظر الی ابراهیم فی حلمه و الی نوح فی حکمه و الی یوسف فی جماله فلینظر الی علی (علیه السلام)
هر که می خواهد به ابراهیم در بردباری اش، نوح در داوری اش و یوسف در جمالش بنگرد، باید به امام علی (علیه السلام) نظر کند(1).
4- خدای تعالی به او نود خصلت از صفات پیامبران، عنایت فرموده که به هیچکس جز او نداده است.
حارث اعور، پرچم دار امام علی ال می گوید: رسول خدا در جمع صحابه فرمودند(2).
5- اریکم آدم فی علمه و نوحا فی فهمه و ابراهیم فی حلمه.
آدم را با علمش، نوح را با فهمش و ابراهیم را با بردباری اش به شما نشان می دهم.
اندکی نگذشت که امام علی (علیه السلام) وارد گردید.
ابوبکر گفت: مردی را با سه پیامبر مقایسه فرمودید؛ خوشا به حال او یا رسول الله (صله الله و علیه و اله و صلم) ؛ او کیست؟
پیامبراکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند: ابوالحسن علی (علیه السلام) ابو بکر گفت: آفرین یا ابا الحسن(3)!
ص: 55
معاویه از ضرار بن ضمره خواست تا امام (علیه السلام) را برای او توصیف کند؛ زیرا او از خالص ترین محبان آن بزرگوار بود. ضرار از ترس معاویه امتناع ورزید؛ اما او همچنان پافشاری کرد. ضرار گفت:
بخدا سوگند بسیار دور اندیش بود؛ نیرویش سخت، سخنش جدا کننده حق از باطل، قضاوتهایش عادلانه، گویی علم از او فوران میکرد، حکمت از زبانش جاری بود، از دنیا و زینت آن در وحشت بود به تنهایی و شب و تاریکی آن انس داشت، اشکش فراوان و پیوسته در فکر بود، لباس خشن و طعام غیر لذیذ را دوست داشت؛ در میان ما همچون یکی از ما بود، هرگاه سؤالی می پرسیدیم پاسخمان را می داد و اگر خبری می خواستیم ما را آگاه می فرمود؛ به خدا سوگند! با آنکه با ما همچو نزدیکان رفتار می کرد از مهابتش قادر به سخن گفتن با او نبودیم؛ دین داران را بزرگ می شمرد و مساکین را نزدیک میساخت؛ چنان رفتار می کرد که شخص قوی در دستیابی به باطل خود طمع نکند و ضعیف از عدالت او ناامید نگردد. من خدا را شاهد میگیرم، آنگاه که جامه شب همه جا را در بر می گرفت و ستارگان غروب می کردند محاسن خود را به دست می گرفت و مانند مارگزیده به خود می پیچید و همچون محزونی اندوهبار میگریست و می فرمود:
یا دنیا غری غیری، الی تعرضت ام الی تشوقت؟ هیهات هیهات، قد باینتک ثلاثا لا رجعه فیها، فعمرک قصیر و خطرک کبیر، و عیشک حقیر، آه، من قله الزاد و بعد السفر و وحشه الطریق.
ای دنیا، غیر مرا بفریب! با من به جنگ آمدی یا به من مشتاق شدی؟ هیهات، هیهات، تو را سه طلاقه کرده ام؛ دیگر رجوعی به تو نیست. عمر تو کوتاه، خطرت بزرگ و خوشی هایت بی ارزش است. آه، از کمی توشه و طول سفر و ترسناک بودن راه.
این عبارات در معاویه اثر گزارد و گفت: خدا رحمت کند ابو الحسن (علیه السلام) را؛ به خدا
ص: 56
سوگند همین گونه بود(1).
آری، امام علی (علیه السلام) در گفتار و رفتارش صادق بود؛ لذا سخنان ضرار در ستمکارترین طاغوت آن زمان، یعنی معاویه اثر کرد.
معاویه به حجر بن عدی گفت: ای فرزند پشت کننده زشت منظر ! تو هستی که ما را بیچاره کردی و از جنگ با ما آرزوی ثواب داری و علیه ما به ابوتراب کمک میکنی(2)؟
حجر گفت: معاویه ساکت شو! از مردی دم مزن که از خدا خائف بود و از آنچه خدا را به خشم می آورد، بیزار بود و به آنچه او را خشنود می ساخت آگاه بود. پهلوهایش (شکمش) کوچک بود، رکوعش طولانی، سجده هایش بسیار، خشوعش آشکار، خوابش اندک، بر پا دارنده حدود، باطنش پاک و رفتارش پسندیده بود.
هیچکس در صداقت و تقوای حجر بن عدی تردید ندارد. توصیف او از امام (علیه السلام) حقیقت محض است.
معاویه نیز توصیف او را تایید کرد؛ اما ما نمی توانیم سیطره دروغ و افترا بر روایات و تدوین و تالیف آنها را انکار نماییم.
بین والی معاویه در مصر، عمرو بن عاص - و کارگزار دیگرش در کوفه، مغیره، تفاخر و رقابت وجود داشت تا آنجا که عمرو بن عاص از معاویه خواست مغیره را برکنار کند و او را به دزدی از بیت المال متهم کرد.
مغیره نیز تهمتهای او را رد کرد، از جمله در پاسخ تهمتهای ابن عاص در مورد
ص: 57
زیبایی های امیرمؤمنان (علیه السلام) چنین گفت: علی (علیه السلام) هیبت شیر داشت؛ آنچه در شیر قوی و ستبر است در او قوی و ستبر و آنچه در شیر باریک و لاغر است در او چنان بود(1).
6- نبی اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
یا علی فیک مثل عیسی ابن مریم ابغضته الیهود حتی بهتت امه و احبته النصاری حتی انزلوه المنزلة التی لیست له (2).
یا علی در تو مثلی از عیسی ابن مریم است؛ قوم یهود او را دشمن داشتند تا آنکه مادرش را متهم ساختند و قوم نصاری او را دوست داشتند تا آنجا که او را در جایگاهی قرار دادند که از آن او نبود.
7- پیامبر اقدس (صله الله و علیه و اله و صلم) همچنین فرمودند:
اذا اردتم النظر الی آدم فی علمه و نوح فی فهمه و ابراهیم فی خلقه فلینظر الی علی (علیه السلام) .
هرگاه خواستید به آدم و علمش، به نوح و فهمش، به ابراهیم و خلق و خویش بنگرید، به علی (علیه السلام) نظر کنید(3).
حضرت خدیجه کبری (علیها السلام) فرمود: خود را به عقد حضرت محمد در آوردم؛ و از شما می پرسم: آیا در میان شما و در تمام مکه، شبیه او در جمال و کمال و فضائل و
ص: 58
اخلاق پسندیده کسی هست(1)؟
8- پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
هر که میخواهد به یوسف و جمالش، ابراهیم و سخایش، سلیمان و شکوهش، داود و قوتش بنگرد باید به این (علی (علیه السلام)) بنگرد(2).
مردی از اهل شام می گوید: وارد مدینه منوره شدم؛ مردی را دیدم که جمال و زیبایی اش مرا مبهوت و متحیر ساخت. پرسیدم او کیست؟
گفتند: حسن بن علی (علیه السلام) (3).
امام سجاد (علیه السلام) حج به جای آورد. مردم از زیبایی رخسارش در شگفت فرو رفته بودند. فرزدق نیز گفت:
هذا الذی تعرف البحطاء و طاته
والبیت یعرفه و الحل و الحرم
هذا ابن خیر عباد الله کلهم
هذا التقی النقی الطاهر العلم
ص: 59
هذا علی رسول الله والده
امست بنور هداه تهتدی الامم
ینشق نور الهدی عن نور غرته
کالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم
من معشر حبهم دین و بغضهم
کفر و قربهم منجی و معتصم(1)
این کسی است که مکه جای گام های او را می شناسد؛ بیت و حل و حرم او را می شناسند. این فرزند بهترین بندگان خداست. این تقی، نقی، طاهر و علیم است.
این علی است که رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) پدر اوست. به نور هدایت او امتها هدایت می شوند.
نور هدایت از پیشانی اش می درخشد؛ همانند خورشید که از تابش آن، تاریکی ها رخت بر می بندد.
او از طایفه ای است که محبتشان دین، و بغض شان، کفر است و نزدیکی به آنان سبب نجات و پناه انسان است.
حضرت فاطمه (علیها السلام) نوری از خدای تعالی در زمین بود. عایشه گفته است: ما شب در سایه نور رخسار حضرت فاطمه (علیها السلام) (2) به دوختن و ریسیدن می پرداختیم و سوزن را نخ می کردیم. پیامبر عظیم الشان اسلام (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
ابنتی فاطمه، حوراء آدمیه، لم تحض و لم تطمث.
دخترم فاطمه (علیها السلام) حوریه انسیه است؛ حایض نمی شود و خون نمی بیند(3).
ص: 60
امام علی (علیه السلام) بین مسلمانان به زهد مشهور بود؛ زهدی که هیچکس توان ورود به آن را نداشت.
امام (علیه السلام) می فرمود: آیا میشود سیر بخوابم و شکمهای همسایگانم گرسنه باشد(1)؟
امام (علیه السلام) به سیر بودن مردم بیش از سیری خود اهتمام می ورزید؛ بی رغبتی به غذا و لباسش به اندازه ای بود که هیچکس به آن وادی نرفته است. سفیان بن عیینه می گوید:
در میان صحابه زاهدتر از امام علی (علیه السلام) وجود نداشت (2).
امام (علیه السلام) می فرمود:
آگاه باشید! امام شما از دنیایش به دو لباس کهنه و از خوراکش به دو قرص نان اکتفا نموده است؛ شما توان چنین کاری را ندارید؛ لیکن مرا با ورع و جدیت، عفت و درستی کمک کنید. به خدا سوگند! از دنیای شما و غنائمش چیزی ذخیره نکرده ام و برای لباس کهنه ام جامهای تهیه نموده ام و از زمین آن یک وجب هم تصاحب نکرده ام.
احمد بن حنبل در مسند خویش نقل نموده است که حضرت علی (علیه السلام) در زمان خلافت خویش به همراه غلامشان وارد بازار شدند و دو پیراهن خریدند؛ سپس به غلامشان فرمودند(3):
ص: 61
هر کدام را می خواهی انتخاب کن! غلام یکی را انتخاب؛ و دیگری را حضرت برداشتند(1).
امام (علیه السلام) در زمان حکومتش در کوفه که عراق، آذربایجان، ایران، سند، حجاز، یمن، عمان و آفریقا جزء قلمرو اسلامی بودند فرمودند(2):
من یشری منی سیفی هذا؟ فلو کان عندی ثمن ازار ما بعته.
چه کسی این شمشیر مرا می خرد؟ اگر پول خرید یک لباس را داشتم آن را نمیفروختم.
لباس حضرت (علیه السلام) سه عدد بود:
١- پیراهن تا بالای قوزک پا
2 - ازار تا نصف ساق
3 - قبایی که از پشم بود و قیمت هر سه روی هم یک دینار بود.
امام (علیه السلام) فرمودند: به خدا سوگند، این قبا را آن قدر وصله زدم که از رفوگر آن حیا کردم. کسی به من گفت: آن را دور نمی اندازی؟ به او گفتم:
اغرب عنی فعند الصباح یحمد القوم السری(3).
از من دور شو! «آنانکه شب در راه بودند، بامدادان مورد ستایش قرار می گیرند».
گفته اند: فرزند عزیزش، امام حسن (علیه السلام) ، رفو کننده جامه امام (علیه السلام) بوده است و گاه آنرا با پوست و گاه با لیف خرما رفو مینموده است. کفش امام (علیه السلام) نیز از لیف بود که خود آن را
ص: 62
تعمیر میکرد.
شخصی عرضه داشت: پیراهنتان را عوض کنید. امام (علیه السلام) فرمودند:
أی ثوب أستر للعوره؟
کدام جامه برای عورت پوشاننده تر است؟
شخص دیگری همان سخن را گفت: فرمودند:
هذا أبعد من الکبر و أجدر أن یقتدی به المسلم.
این جامه مرا، از تکبر بهتر دور می کند و شایسته تر است مسلمان به او اقتدا کند.
امام (علیه السلام) جامهای خریدند که از آن به شگفت آمدند؛ و چون از پوشیدن آن احساس کراهت پیدا کردند آن را صدقه دادند(1).
امام (علیه السلام) به مردم کوفه در خطبه ای فرمودند:
به شهرهای شما با این مرکب و همین لباس های کهنه وارد شدم؛ هرگاه به شکلی دیگر از شهر شما بیرون روم، از خائنان هستم(2).
راویان گفته اند:
امام (علیه السلام) در تمام دوران خلافتش، سه درهم نداشت تا بتواند پیراهن یا مایحتاج خود را خریداری کند؛ حضرت وارد بیت المال می شدند و آنچه بود را بین مردم تقسیم می کردند، سپس در آنجا نماز می خواندند و می فرمودند:
الحمد لله الذی أخرجنی منه کما دخلته (3).
حمد خدا را همانگونه که وارد بیت المال شدم، مرا خارج ساخت.
ص: 63
در حالیکه عثمان، مال فراوان، لباسهای متعدد، خانه ها و اثاثهای بی شمار بر جای گذارد.
ابو موسی اشعری با کیلهای (حدودا 36 کیلو) طلا و نقره نزد عثمان رفت؛ او تمام آن را بین زنان و دخترانش قسمت کرد. عثمان بیشتر در آمد بیت المال را برای ساختن خانه ها و املاک شخصی خود مصرف می کرد(1).
ابن سعد در «الطبقات» می گوید: روزی که عثمان به قتل رسید، نزد خزانه دارش سی میلیون درهم و یکصد و پنجاه هزار دینار بود که به تاراج رفت؛ عثمان در ربذه هزار شتر داشت، ارزش صدقات برادیس، خیبر و وادی القری، بالغ بر دویست هزار دینار بود(2).
مسعودی در «المروج» می گوید: عثمان در مدینه خانه ای با سنگ و آهک برای خود ساخت که درهایش از ساج و چوب درخت بود(3). او اموال فراوانی جمع کرد و باغها و چشمه های زیادی در مدینه خریداری نمود. عبدالله بن عقبه می گوید: روزی که عثمان کشته شد، نزد خزانه دارش یکصد و پنجاه هزار دینار و یک میلیون درهم بود و ارزش املاک او در وادی القری، حنین و غیره بالغ بر یکصد هزار دینار بود و اسب و شتر بسیاری به جای گذاشت(4).
هارون الرشید، علاوه بر لباسهای فراوانی که پس از مرگ به جای گذاشت، چهار هزار عمامه زر دوزی شده بود. پنجاه هزار دینار به ابراهیم موصلی آوازه خوان داد(5)، اینان کسانی هستند که ملت خود را به بردگی و ستم و مشقت و درماندگی انداخته
ص: 64
بودند و تاریخ را با شکنجه دادن ملت رو سیاه کرده بودند.
و اما امام متقیان (علیه السلام) سال از خوردن غذاهای رنگارنگ امتناع می فرمود و به اندکی از غذاهای ساده مانند نان و نمک و گاه شیر یا سرکه اکتفا می نمودند.
آن حضرت در زمان رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) بر شکم خود - از شدت گرسنگی - سنگ می بستند(1)، گوشت، بسیار کم تناول میکردند و می فرمودند:
لا تجعلوا بطونکم مقابر للحیوانات (2).
شکم هایتان را گورستان حیوانات نکنید!
ابن ابی الحدید می گوید: امام (علیه السلام) هیچگاه از یک طعام سیر نگردید؛ روزی برای آن بزرگوار فالوده آوردند(3)، فرمودند: بویش طیب، رنگش زیبا، مزه اش نیکوست؛ ولی من کراهت دارم نفسم را به چیزی که عادت نداشته عادت دهم (4).
امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
اکل علی (علیه السلام) من تمر دقل ثم شرب علیه الماء و ضرب یده علی بطنه و قال :
من ادخلته بطنه النار فأبعده الله ثم تمثل «فانک مهما تعط بطنک سوله و فرجک نالا منتهی الذم اجمعا»(5).
امام علی (علیه السلام) از خرمایی نامرغوب تناول نمودند و سپس آب آشامیدند، پس دست مبارک بر شکم زده فرمودند: هر که شکمش او را داخل دوزخ کند، خدای تعالی او را (از رحمت خود) دور سازد. آنگاه به این فراز تمثل جستند: هر وقت به خواهش شکم و فرجت عمل کنی، نهایت بدنامی برایت فراهم می شود.
عبدالملک بن عمیر می گوید:
ص: 65
66
امام علی (علیه السلام) مردی از قبیله ثقیف را به عنوان عامل خود بر عکبرا گمارد به من فرمود: «ظهر، نزد من بیا» نزد امام (علیه السلام) رفتم؛ اما مانند سایر حاکمان) نگاهبانی که مانع رفتن من نزد آن حضرت باشد نیافتم؛ خدمتش رفتم، نشسته بودند، قدح و کوزه آبی برابرشان بود. فرمودند: کیسه (ظبیه)(1)را بیاورند. من نمی دانستم در آن چیست؟ با خود گفتم : به من اعتماد دارند، جواهرت را از آن در آورده به من می دهند. حضرت مهر کیسه را شکستند، در آن سویق بود؛ آن را در قدح ریخته رویش آب ریختند و از آن خوردند، به من هم دادند؛ طاقت نیاوردم عرضه داشتم: یا أمیر المؤمنین (علیه السلام) ! آیا با مردم عراق هم اینگونه عمل می فرمایید؟ خوراک مردم عراق بیش از این است! فرمودند:
اما والله! ما اختم علیه بخلا و لکنی ابتاع قدر ما یکفینی، فاخاف ان یفنی فیصنع من غیره و انما حفظی لذلک واکره ان ادخل بطنی الا طیبا(2).
به خدا سوگند! به خاطر بخل آن را مهر نکرده ام؛ لیکن به اندازه ای که مرا کفایت کند خریده ام؛ می ترسم از بین برود و با چیز دیگری جایگزین شود، به همین جهت آن را محافظت می کنم؛ زیرا کراهت دارم جز غذای پاک و طیب بخورم.
فوالله ! ماکنزت من دنیا کم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا و لااعددت لبالی ثوبی طمرا ولاحزت من ارضها شبرا ولااخذت منه الاکقوت اتان دبره.
به خدا سوگند! از دنیای شما و غنائمش چیزی ذخیره نکرده ام و برای این لباس کهنه ام، جامهای آماده ننموده ام و از زمینش یک وجب هم تصاحب نکرده ام و از آن، جز طعامی اندک همچون غذای بیمار نگرفته ام.
این مطلب مسلم است که امام (علیه السلام) تا هنگام شهادت، غذاهای لذیذ دنیا را نچشیدند و در آخرین روز حیاتشان (در ماه رمضان) با نان و نمک افطار کردند و فرمودند کاسه
ص: 66
شیری را که حضرت زینب (علیها السلام) ، آورده بود(1) بر دارد. در همان شب یتیمان را فراخواندند و به آنان عسل دادند، به طوری که یکی از اصحابش گفت: دوست داشتم من هم یتیم بودم(2)!
عبدالله بن رزین می گوید:
عید قربان خدمت امام علی (علیه السلام) رفتم؛ برای ما حریره آوردند، عرض کردم «اصلحک الله» از این مرغابی تناول کنیم؟ خدای تعالی خیر و برکت را در آن زیاد نموده است فرمودند:
یا بن رزین! إنی سمعت رسول (صله الله و علیه و اله و صلم) یقول: لا یحل للخلیفه من مال الله الا قصعتان؛ قصعتة یأکلها هو و أهله و قصعة یضعها بین یدی الناس(3).
ای فرزند رزین ! از رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) شنیدم می فرمود: تنها دو بخش از بیت المال برای خلیفه حلال است: بخشی را برای خود و خانواده اش و بخشی را برای مردم قرار دهد.
ربیع بن زیاد حارثی از برادرش عاصم، خدمت امام علی (علیه السلام) شکایت کرد که نمیدانم او را چه شده، عبائی بر تن کرده و به دنبال زهد و پارسائی است؛ ... امام (علیه السلام) دستور به احضار او دادند. وقتی خدمت حضرت رسید، امام (علیه السلام) او را با سر و صورتی ژولیده و عبا و ازاری بر تن دیدند؛ حضرت به او اخم کرده با خشونت فرمودند:
از همسرت حیا نکردی؟ به فرزندت رحم نکردی؟ فکر میکنی خدای تعالی طیبات
ص: 67
را برای تو حلال کرده ولی کراهت دارد از آنها بهره ببری؟ تو پست تر از آن هستی که خداوند نعمتی را که بر تو حلال کرده نخواهد استفاده کنی؛ مگر نشنیده ای خدای تعالی در کتابش می فرماید:
والارض وضعها للانام فیها فاکهه والنخل ذات الاکمام والحب ذوالعصف و الریحان فبای الا ربکما تکذبان خلق الانسان من صلصال کالفخار وخلق الجان من مارج من نار فبای الا ربکما تکذبان رب المشرقین و رب المغربین فبای الا ربکما تکذبان مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان فبای الا ربکما تکذبان یخرج منهما اللولو و المرجان(1).
فکر میکنی خدای تعالی این ها را برای بندگانش مباح کرده تا آنها را خوار شمرند و استفاده نکنند و خدا را بر آنها ستایش کنند و خدا هم به آنان پاداش دهد.
عاصم گفت: شما از غذای گوارا و مطبوع پرهیز می کنید و لباس تان زبر و خشن است. من هم خواستم خود را به زینت شما مزین کنم.
امام (علیه السلام) فرمودند:
وای بر تو خدا بر امامان حق ، واجب نموده مطابق ناتوان ترین مردم زندگی را بگذرانند.
زهد أمام (علیه السلام) در دوران خلافت بیش از دوران غصب خلافت آن حضرت توسط غاصبان بود و این به خاطر آن بود که زندگی را مانند پائین ترین عضو جامعه بگذرانند(2).
نمونه ای دیگر از زهد حضرت ماجرای صالح بن اسود است که می گوید: امام (علیه السلام) را بر الاغی دیدم که دو پای مبارک را به یک سمت نهاده بود و می فرمودند:
من کسی هستم که دنیا را خوار و بی مقدار نموده ام(3).
ص: 68
امام علی (علیه السلام) مردم کوفه را به نان و گوشت اطعام می فرمودند؛ اما طعام خودشان کاملا جدا بود. شخصی گفت: می خواهم ببینم طعام امیرمؤمنان (علیه السلام) چیست؟ دیدند، طعام امام (علیه السلام) تریدی است از روغن و خرما که خرمایش را از مدینه برای آن بزرگوار می آوردند. این غذای آن حضرت (علیه السلام) بود.
سوید بن غفله می گوید:
به دیدن امیرمؤمنان (علیه السلام) به «القصر» رفتم، در برابرشان قدحی از شیر بود که از شدت ترشیدگی بوی آن را احساس کردم. در دستشان قرص نانی بود که پوست جو در آن دیده می شد. امام (علیه السلام) قطعات نان را میشکستند و گاه از زانوهای مبارک برای شکستن آن کمک می گرفتند.
کنیزی آنجا ایستاده بود، به او گفتم:
فضه! از خدا درباره این بزرگوار نمی ترسید؟! چرا آرد نان را الک نکرده اید؟
گفت:
کراهت داریم مزد بگیریم و نافرمانی کنیم؛ امام (علیه السلام) از ما تعهد گرفتند آرد ایشان را الک نکنیم(1).
امام علی (علیه السلام) به کنیز فرمودند:
چه می گوید؟
گفت:
شما از او سؤال بفرمایید!
عرض کردم:
ص: 69
به کنیز گفتم که ای کاش آرد را الک میکردند.
امام (علیه السلام) گریستند و فرمودند:
پدر و مادرم فدای رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) کسی که هیچگاه سه روز متوالی از نان گندم سیر نخورد تا از دنیا مفارقت فرمود؛ برای آن حضرت آرد نان را الک نمی کردند(1).
امام علی (علیه السلام) وقتی به توصیف پیامبر اکرم می پرداختند می فرمودند:
جان من فدای کسی باد که سه روز پی در پی از نان گندم سیر نشد تا آنکه از دنیا مفارقت فرمود و آردنانش را برای آن بزرگوار الک نمی کردند(2).
عدی بن ثابت می گوید:
فالوده خدمت امیرمؤمنان (علیه السلام) آوردند؛ امام ٪ از خوردن آن امتناع فرمودند.
امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارشان نقل می کنند که:
خدمت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) حلوا و خرما آوردند؛ حضرت از خوردن آن امتناع فرمودند. عرضه داشتند: آیا آن را حرام می دانید؟ امام علی (علیه السلام) فرمودند: نه! ولی می ترسم نفسم به آن مشتاق شود؛ سپس این آیه شریفه را تلاوت کردند:
اذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدنیا(3).
امام علی (علیه السلام) فرمودند(4):
خدای تبارک و تعالی به یکی از پیامبران وحی فرمود: به امتت بگو لباس دشمنان مرا نپوشند و طعام های دشمنان مرا نخورند و به شکل دشمنان من خود را نیارایند؛ در این صورت دشمنان من خواهند بود، همانگونه که آنان دشمنان من هستند.
ص: 70
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
در ظرف بزرگی فالوده برای امیرمؤمنان (علیه السلام) هدیه آوردند. عده ای از اصحاب در خدمتش بودند. فرمودند: دستها را (برای خوردن) دراز کنید! امام (علیه السلام) هم دست شریفش را به سوی آن بردند؛ اما برگرداندند. اصحاب عرضه داشتند: امر فرمودید دستمان را به سوی آن ببریم، عمل کردیم؛ دست مبارکتان را نیز به سوی آن بر دید، اما برگرداندید؟
امام (علیه السلام) فرمودند: به یاد آوردم که رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فالوده نخورده اند، من نیز خوردن آن را کراهت داشتم.
صاحب سفینة البحار در لفظ (کبد) از کتاب مصباح الانوار آورده است:
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) روزه بودند؛ برای افطار به جگر بریان شده و نان نرم تمایل پیدا کردند؛ امام حسن (علیه السلام) آن را آماده نموده، خدمتشان آوردند. پیش از آنکه حضرت دست مبارک را به سوی غذا ببرند سائلی رسید. امام علی (علیه السلام) فرمودند: پسرم! این غذا را به او بده.
اگر این ایثار از غیر امام علی (علیه السلام) سر میزد جای شگفتی داشت که باید علت آن را بررسی می کردیم؛ اما از کسی صادر شده که ایمانش بر آسمانها و زمین های هفت گانه ترجیح دارد.
عمر بن خطاب می گوید: گواهی میدهم رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
اگر آسمانها و زمین های هفت گانه در یک کفه ترازو گذارده شود و ایمان علی (علیه السلام) در کفه دیگر، ایمان علی علی سنگین تر (1) است.
ص: 71
و آن عمل تعجبی ندارد بلکه صادر نشدن آن کار از آن حضرت جای شگفت است.
رسول خدا ٪ اسوه حسنه ای برای پیروی است، با دارا بودن همه امکانات به دشواری و سختی زندگی می کردند.
خواننده عزیز به موسای کلیم بنگر که میگفت:
رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر
به خدا سوگند! موسی ٪ از خدای تعالی به جز نانی برای خوردن درخواست ننمود؛ زیرا سبزیجات زمین را می خورد.
به داود پیامبر ٪ بنگر - صاحب زبور و قاری اهل بهشت - که برای امرار معاش، با دست خود سبد می بافت و به هم نشینانش میگفت: کدام یک از شما فروش آن را به عهده می گیرد؟ او از درآمد آنها نان جو برای خوردن تهیه می کرد.
و عیسی بن مریم ٪ که سر بر بالین سنگ می نهاد، لباس زیر می پوشید و غذای خشن می خورد، خورش او گرسنگی بود و چراغ شبش نور ماه، سایه بانش در زمستان و تابستان آسمان بود، میوه و سبزی او همان بود که از زمین می روئید، نه همسری داشت که او را به فتنه افکند، نه فرزندی که محزونش سازد، نه مالی که مشغولش کند و نه آرزویی که خوارش کند، مرکب او پایش بود و خادمش دستانش.
استاد عقاد در پایان کتاب عبقریه الامام می گوید:
زندگی امام علی (علیه السلام) در خانه و بین خانواده بر مبنای زهد و قناعت بود؛ گاه برای خود گندم آسیاب می کرد و نان خشکی که با زانوانش آن را می شکست می خورد، ردائی می پوشید نامرغوب. بهره هیجیک از رعایا کمتر از بهره امام (علیه السلام) نبود و اینها همه در حالی بود که حضرت خلیفه مسلمانان بود.
ابوذر می گوید: روزی رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) از من خواستند تا علی (علیه السلام) را فراخوانم؛ به در خانه ایشان رفتم و صدایشان کردم، کسی پاسخ نداد، اما با تعجب دیدم که آسیاب برای خود می گشت و گندم را آرد می کرد و کسی آن را حرکت نمی داد! بار دیگر ندا کردم، امام ا(علیه السلام) تشریف آوردند و به نزد پیامبر (صله الله و علیه و اله و صلم) رفتند، بین آن دو سخنانی گذشت که متوجه
ص: 72
آن نشدم؛ سپس به رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) عرض کردم: آسیابی در خانه امام (علیه السلام) بود که بدون گرداننده ای میگشت! رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
خدای تعالی قلب و جوارح دخترم را مملو از ایمان و یقین کرده است؛ پروردگار ضعف او را می داند و بر کار دنیایش او را یاری و کفایت می فرماید. آیا نمی دانی خدای تعالی فرشتگانی دارد که وظیفه آنان کمک به آل محمد (صله الله و علیه و اله و صلم) است(1)؟
روزی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمودند: غذایی در خانه هست؟ فرمودند: نه. امام (علیه السلام) بیرون رفتند و یک دینار قرض گرفتند تا آنچه نیاز است خریداری نمایند، در راه، مقداد را دیدند که به خاطر گرسنگی خانواده، غمگین و ناراحت است؛ دینار را به او بخشیدند و به مسجد تشریف برده، نماز ظهر و عصر را با رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) به جای آوردند. سپس پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) دست حضرت امیر (علیه السلام) را گرفتند و به خانه امام (علیه السلام) رفتند. حضرت فاطمه علی در مصلای خود بودند، پشت سر ایشان ظرف بزرگی بود که بوی خوشی از آن متصاعد میشد. صدای رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) را که شنیدند بیرون آمدند، بر پدر سلام کردند. حضرت زهر(علیها السلام) عزیز ترین فرد نزد پدر بزرگوارشان بودند؛ پیامبر نیز پاسخ سلامشان را داده، دست مبارک بر سر دختر خود نهادند و فرمودند: خدا تو را بیامرزد - که آمرزیده است؛ برای ما شام بیاور! آن حضرت ظرف غذا را در برابر رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) نهادند. پیامبر ص فرمودند: فاطمه جان! این غذا از کجا آمده است که من تا به حال چنین رنگ و بو و طعمی ندیده ام؟ سپس دست مبارک خویش بر پشت امیر المؤمنین (علیه السلام) گذاشته فرمودند: این به جای دینارت؛ خدای تعالی هرکه را بخواهد بدون حساب روزی می دهد (2).
ص: 73
زمخشری در کتاب (الکشاف) پس از قصه زکریا و مریم آورده است:
در زمان قحطی، گرسنگی بر پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) فشار آورد؛ حضرت فاطمه (علیها السلام) دو قرص نان و قطعه ای گوشت را در ظرفی نهاده خدمت پدر بزرگوارشان فرستادند. نبی مکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) ظرف را برداشته به خانه صدیقه طاهره آمدند و فرمودند: دخترم بیا! حضرت زهرا (علیها السلام) پارچه را از روی ظرف بر داشتند، ظرف مملو از نان و گوشت بود، و دانستند که آن مائده از جانب خدای تعالی نازل شده است. رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
این از کجا برایت آمده است؟ عرضه داشتند: از جانب خدا؛
ان الله یرزق من یشا بغیر حساب.
رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
حمد خدای را که تو را شبیه سرور زنان بنی اسرائیل قرار داد.
سپس پیامبران (صله الله و علیه و اله و صلم) حضرت علی (علیه السلام) ، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و تمام خاندانشان را فراخواندند و از آن غذا تناول کردند تا سیر شدند و طعام همچنان باقی بود تا جایی که حضرت زهرا(علیها السلام) به همسایگانش (1)نیز از آن دادند.
همانگونه که قبلا اشاره کردیم امام علی (علیه السلام) قبل از شهادت سه لقمه طعام می خوردند، علت را پرسیدند؛ فرمودند(2):
امر پروردگار به سویم می آید، می خواهم گرسنه باشم.
ص: 74
عثمان در قصر سکونت داشت بعضی از صحابه نیز بناهای محکم و بزرگ داشتند. سعد بن ابی وقاص در دوران حکومتش بر کوفه، قصری برای خویش بنا کرد و درب کاخ کسری را به آنجا منتقل نمود.
ولی امام متقیان (علیه السلام) در دوران خلافتشان بر جهان اسلام در کوفه، در آن قصر ساکن نشدند و می فرمودند:
«در قصر اشرار و دیوانگان سکونت نمیکنم» و با تواضع در خانه پسر خواهرشان سکونت نمودند.
رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) وقتی در مدینه مسجد را بنا کردند در اطراف آن ده خانه ساختند؛ نه خانه را برای همسرانش و خانه دهم را به امام علی (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) اختصاص دادند که در وسط خانه ها قرار داشت. امام علی (علیه السلام) مدتی که در مدینه بودند، در آن خانه سکونت داشتند؛ سپس فرزندان و نوههای حضرت تا زمان عبدالملک مروان در آن می زیستند. وی که چشم دیدن آنها را نداشت، به بهانه توسعه مسجد، تصمیم به خراب کردن خانه گرفت. در آن هنگام، حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب (علیه السلام) در آن می زیست؛ از او خواستند بیرون رود، گفت: نمی روم و اجازه تخریب خانه را هم نمی دهم! او را با تازیانه زدند و با زور بیرونش کردند؛ سپس خانه را خراب و به مسجد افزودند(1).
هنگامی که مردم با امام علی (علیه السلام) بیعت نمودند اما م (علیه السلام) کوفه را مرکز خلافت قرار دادند، از سکونت در قصر ابیض - معروف به قصر الاماره - امتناع فرمودند و از باب ایثار، فقرا را در آن جای دادند، آن حضرت در تمام دوران عمر و خلافت، آجری روی اجری و خشتی روی خشتی ننهادند(2).
امام علی (علیه السلام)بعد از آنکه رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) به ایشان فرمودند:
ص: 75
«تو در بهشت با من و در قصر من خواهی بود(1).» به هیچ قصری ابیض و غیره در دنیا توجه نفرمودند.
رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
بهشت مشتاق سه نفر است: علی (علیه السلام) ، عمار و سلمان(2).
وی در صفحه 279 میگوید رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
خدای تعالی مرا خلیل خود برگزید، همانگونه که ابراهیم را خلیل خود برگزید؛ قصر من و قصر ابراهیم در بهشت رو به روی یکدیگر است و قصر علی بن ابیطالب (علیه السلام) بین قصر من و قصر ابراهیم است؛ و چقدر دوست داشتنی است محبوبی که بین دو خلیل است(3).
محب طبری (4) میگوید رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند: یا علی! روز قیامت با تو عصایی از بهشت است که منافقان را با آن از حوض کوثر دور میکنی(5). طبرانی نیز این روایت را نقل کرده است.
قرآن درباره قاسطین فرموده است:
و انا منا المسلمون و منا القاسطون
و همانا گروهی از ما مسلمان و گروهی از قاسطین هستند.
و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا
و اما قاسطین، هیزم جهنم هستند
فراء می گوید: قاسطین، همان ستمگران کافرند.
ص: 76
قاسطین، پیروان معاویه در جنگ صفین بودند که در حکمیت ستم کرده از امام (علیه السلام) سرپیچی نمودند(1).
در سوره مبارکه جن به روشنی از وجود قاسطین آیاتی نازل شده است که همت آنان ستمگری و هدفشان در زمین ایجاد فساد است؛ پیروان معاویه و ابن العاص نیز این چنین هستند.
خدای تعالی آنان را هیزم جهنم قرار داده است.
رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) 30 سال قبل از جنگ صفین با علم غیب الاهی خبر آنان را به امیرمؤمنان (علیه السلام) داده است، آنجا که فرمودند:
به زودی با ناکثین، قاسطین و مارقین (2) نبرد خواهی نمود و به عمار یاسر نیز فرمودند:
تو را گروه ستمگر به قتل می رساند(3).
مؤمنان منتظر جنگ صفین، تحت پرچم امیرمؤمنان علی (علیه السلام) باقی ماندند. در این جنگ عمار، ابوایوب انصاری و جابر بن عبدالله انصاری در سپاه امام (علیه السلام) قرار داشتند. عایشه، حفصه و عبیدالله بن عمر، معاویه و ابن العاص نیز حدیث نبوی را در مورد این سه گروه(4)شنیده بودند. هر دو طرف جنگ بر موضع خود اصرار می کردند که در مسیر درست حرکت می کنند.
عمار در یکی از روزهای جنگ صفین مقداری شیر آشامید و به یاد فرمایش
ص: 77
نبی اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) افتاد که به او فرموده بودند: آخرین نوشیدنی تو در دنیا قدحی از شیر است.
معاویه از سیره رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) در مکه هدایت نگردید و بعد از آنکه به زور در فتح مکه اسلام آورد، همچنان به پیروی از لات و عزی و یاوه گویی های ستمگران مکه و سردمداران کفر و شرک و جاهلیت و گفتار ناروای مغیره و ابن العاص و کعب الاحبار پافشاری می کرد.
معاویه 78 سال با مکر و حیله و شیطنت زندگی کرد و نتوانست خود را از مرگ نجات دهد. مجموعه های بزرگی از نوادر کشورهای مختلف را فراهم نمود؛ گنج های هند، عراق، ایران و مصر را جمع آوری کرد، اما برای تاریکی قبر او سودی نبخشید. هیچ انسانی به اندازه او غذا نخورد، به دلیل دعای پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) که فرمودند:
اللهم لا تشبع بطنه(1).
خدایا شکمش را سیر مکن.
برایش مغز گنجشک ها را در دل مرغابیان قرار می دادند، فقط روزی 5 بار گوشت می خورد؛ در نتیجه شکمی بزرگ پیدا کرده بود که به هنگام نشستن آن را روی رانهای خود می گذاشت؛ به همین دلیل او را بطین (2) می نامیدند.
یکی از شیطنت های او آنکه پسر شارب الخمر جسور متظاهر به فسق و فجور خود، یزید را حاکم مسلمانان قرار داد. یزید در حیات و ممات خود به دلیل قصور عقل و ضعف تدبیر، متحمل عذاب الهی گردید. فاجعه کربلا، کشتار حره در مدینه و به آتش کشاندن مکه شریف، از اعمال سنگین اوست.
مورخان بی خبر ، او را به حلم و عقل ستایش می کنند و درباره او گفته اند: حلم و
ص: 78
بردباری او را به سکوت و علم و دانش او را به نطق می آورد.
اما امام حسین (علیه السلام) فرمودند:
بل ینطقه البطر و یسکنه الحصر(1) بلکه خوشگذرانی مستی او را به سخن می آورد و عجز و ناتوانی، او را به سکوت وا می داشت.
و چون نوه معاویه - معاویه ابن یزید بن معاویه - به حکومت رسید، معاویه و تمام یاران او از اهل سقیفه را رسوا نمود؛ کسانی که او را در امور سیاسی تایید می کردند. معاویه ابن یزید بساط قدرت و سلطنت را از زیر پای امویان کشید.
او در خطبه نماز جمعه برابر اجتماع عظیم سپاهی - که در جنگ صفین (قاسطین) حضور داشتند - و تمام وزیران معاویه چنین گفت:
جد من - معاویه - با کسی که به دلیل قرابتش با رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) ؛ دارای فضیلت های بی شمار و سابقه بسیار بود، و از معاویه و دیگران به خلافت سزاوارتر بود به مخالفت بر خواست. او [ علی (علیه السلام) ] گرامی ترین، شجاع ترین و عالم ترین مهاجرین، اولین آنان در ایمان، شریف ترین آنان در منزلت و پیشتاز ترین ایشان در مصاحبت با پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) گیاه بود. او پسر عموی رسول خدا و برترین امت، داماد و برادر آن حضرت، پدر فرزندان پیامبر - دو سرور جوانان اهل بهشت - دو پسران فاطمه بتول، از شجره طیبه طاهره بود.
جدم؛ آنچه را بهتر از من می دانید با او عمل نمود و شما نیز از آنچه با او کردید بی اطلاع نیستید، تا آنکه جدم امور مملکت را در اختیار گرفت(2).
امویان به معلم وی - عمر المقصوص - گفتند: تو این مطالب را به او آموخته ای و تلقین کرده ای و او را از خلافت باز داشته ای و محبت امام علی (علیه السلام) و فرزندان او را برایش زینت داده ای و او را وادار نمودی که ننگ ظلم و ستم را به ما بچسباند و این مطالب را
ص: 79
برای او آنگونه نیکو جلوه داده ای که آنها را بگوید.
عمر المقصوص گفت: به خدا سوگند من چنین کاری نکردم؛ ولی طینت او بر محبت امام (علیه السلام) سرشته شده است؛ اما بنی امیه از او نپذیرفتند و او را زنده در گور کردند تا مرد(1).
معاویه دوم اولین سلطان مسلمانی است که به خاطر نص بر اهل بیت (صله الله و علیه و اله و صلم) در غدیر خم، خواست خلافت را به اهل بیت عللا بازگرداند. و از منصب خود کناره گرفت؛ ولی امویان او را با دادن سم به قتل رساندند(2).
به این ترتیب، هدف معاویه در منحصر کردن قدرت و سلطنت در نسل خود با شکست مواجه شد. خدای تعالی یزید ستمگر را کشت؛ مروان بن حکم، معاویه دوم و ولید بن عتبه بن ابوسفیان را به قتل رساند و به این ترتیب سلطنت، از خاندان ابوسفیان (3) به خاندان مروان بن حکم که مطرود رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) بودند منتقل شد.
این خلافت، ریسمان خدای تعالی است. جد من معاویه، در باره آن با علی بن ابیطالب (علیه السلام) - کسی که از او شایسته تر بود- به منازعه پرداخت و بر شما تحمیل کرد آنچه را که خود می دانید تا آنکه مرگش فرا رسید و در قبر، گرفتار گناهانش گردید؛ بعد از او پدرم سلطنت را در اختیار گرفت که شایستگی آن را نداشت و با پسر دختر رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) به مخالفت پرداخت تا آنکه عمرش به پایان رسید، ابتر ماند و در قبر گرفتار گناهان خود گردید.
ص: 80
سپس گریست و گفت:
آگاهی ما به سوء عاقبت او و بدی جایگاهش در قبر از بزرگترین امور علیه ماست. او عترت رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) را به قتل رساند؛ شراب را مباح ساخت؛ کعبه را ویران کرد و شیرینی خلافت را نچشید؛ من تلخیهای آن را به گردن نمیگیرم؛ به کار خود بنگرید! به خدا سوگند، اگر دنیا خیر داشت، ما حظ و بهره خود را بردیم و اگر شر داشت، برای فرزندان ابوسفیان آنچه از دنیا رسیده دیگر کافی است(1).
بعد از اتمام خطابه اش، امویان که در راس آنان مروان بن حکم بود - بر او ریختند و او را به قتل رساندند(2).
مروان بن حکم که در زمان حکومت پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) و ابوبکر و عمر فردی اخراج شده از مدینه بود، حال بر مسلمانان حاکم گردیده. هر طور می خواست، آنان را به قتل می رساند و شکنجه میکرد و این نتیجه فتنه سیاسی سقیفه بود. این بازی سیاسی تمام گروه های درگیر را در خود بلعید.
تروری که مسبب ترورهای متعدد شد
پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) به دست صحابه های حریص بر سلطنت ، به شهادت رسیدند(3). این ترور به ترورهای بی شماری در جهان اسلام منجر شد. بعضی از صحابه برای دستیابی به سلطنت و کنارگذاردن دیگران - به هر طریق ممکن - ترورها را آغاز کردند. ابوبکر در نتیجه این درگیری ها به دست عمر و عثمان (4)کشته شد.
عمر به دست عثمان، امویان و مغیره به هلاکت رسید(5)
عثمان به فتوای عایشه و شمشیر طلحه و زبیر و انقلابیون مسلمان مدینه، بصره،
ص: 81
کوفه و مصر کشته شد(1). همچنین تعداد بسیاری از صحابه کنار گزارده شده نیز از طرف حکومت به قتل رسیدند.
عثمان بن عفان اموی دستور ترور او را داد؛ زیرا کارهای فاسد اورا و فرار از جنگ ها و غصب مال مؤمنان را توسط عثمان آشکار می کرد و او را رسوا مینمود(2).
همچنین خالد بن ولید(3)، عبدالرحمن بن عوف(4)، ابوعبیده جراح، سعد بن ابی وقاص، عمرو بن العاص، عایشه و طلحه به دست افراد سقیفه به قتل رسیدند(5).
به این ترتیب، هدف اعضای سقیفه در دور کردن اهل بیت علیهم السلام از قدرت، تحویل گرفتن حکومت از معاویه و انحصار آن در خود و فرزندانشان - به عنوان میراث آیندگان - با شکست مواجه شد.
معاویه، عمرو بن العاص را به قتل رساند و پسر او - عبدالله - را نیز از خود راند؛ گرچه به او تعهد داده بود حکومت مصر را به او و فرزندانش برای همیشه خواهد داد(6)!
این وقایع، بعد از هموار شدن راه و مسلط شدن او بر اوضاع و به شهادت رساندن امیرمؤمنان (علیه السلام) به وقوع پیوست. معاویه برای حفظ قدرت در نسل خود، هر که را
ص: 82
رقیب یزید می دید به قتل می رساند؛ به همین دلیل امام حسن مجتبی (علیه السلام) را شهید نمود.
سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن بن خالد بن ولید، زیاد بن ابیه و عمرو بن عاص را نیز به قتل رساند. محمد بن ابی حذیفه اموی نیز از جمله کشته شدگان به دست معاویه در سال 36 هجری است. معاویه او را فریب داد تا به همراه سی نفر به عریش رفت؛ سپس او را محاصره نمود و منجنیقی علیه او نصب کرد، وی نیز به صلح تن داد، او را گرفتند و زندانی کردند ولی گریخت اما به دام افتاد، او را کشتند(1).
محمد بن مسلمة، مقتول دیگر در سال 43 هجری ابن ابی داود می گوید: مردم شام او را به قتل رساندند؛ یعقوب بن سلیمان نیز در تاریخ خود همین را گفته است:
مردی از اهل شام و اردن به خانه اش وارد شد و او را کشت(2).
نقل دیگر: معاویه به همراه جمعی به شام وارد شد. مرد بدبختی از اهل اردن این خبر را شنید که محمد بن مسلمه خودرا جانشین امام علی (علیه السلام) و معاویه می داند. به منزل او رفت و او را به قتل رساند(3).
عمر بن خطاب ، قصر سعد بن ابی وقاص را در کوفه به آتش کشید و سعد بن ابی عباده (رئیس قبیله خزرج) را بدست محمد بن مسلمه به قتل رساند(4).
شاید علت اینکه معاویه، محمد بن مسلمه را به قتل رساند به لحاظ اسرار مهمی بوده که از قتل بزرگان صحابه معاویه با او در میان می گذاشت و چون در جنگ ها علیه امیرمؤمنان (علیه السلام) ما با معاویه همکاری نمی کرد، هنگامی که معاویه در سال 41 هجری سلطنت را در اختیار گرفت، او را در سال 43 هجری به قتل رساند.
ص: 83
تعجب وقتی ما را فرا می گیرد که بدانیم ست محمد بن مسلمه به هنگام ترور، هفتاد و هفت سال بوده است! بنابر این می توان گفت قاتل برای پنهان ماندن اسرار خود مجبور به قتل او بود، لذا او را به قتل رساند.
در سال 49 هجری امام حسن مجتبی علی (علیه السلام) نیز با سمی که معاویه برای جعده دختر اشعث - همسر امام - فرستاده بود به شهادت رسید.
ابوالفرج اصفهانی روایت کرده است: معاویه تصمیم گرفت برای پسرش یزید بیعت بگیرد؛ اما مهمترین مانع برای او امام حسن مجتبی (علیه السلام) و سعد بن ابی وقاص بودند که هر دو را بوسیله سم از مقابل برداشت. معاویه خود به این موضوع اعتراف کرده و گفته است:
از حسن (علیه السلام) تعجب می کنم، شربتی از عسل نوشید و درگذشت.
قبیصة بن جابر می گوید: زیاد بن ابیه مرا نزد معاویه فرستاد؛ بعد از تمام شدن کارهایم، به او گفتم: ای امیر المؤمنین، این امر، بعد از تو از آن کیست؟ مدتی سکوت کرد، سپس گفت: بین این گروه: یا کریمی از قریش - سعد بن عاص - یا جوانی قریشی دارای حیا، هوش و سخاوت - عبدالله بن عامر - یا حسن بن علی مردی بزرگوار و کریم و......
سپس زیاد را به مرور به ولایت کوفه، بصره و حجاز رسانید و به اعتبار اینکه زیاد فرزند ابوسفیان است، خود را برای جانشینی معاویه آماده می نمود تا اینکه بزرگان عراق را با خود به شام برد. ابن حنیق عبادی نیز درباره اش چنین سرود:
قد علمت ضامره الجیاد
ان الامیر بعده زیاد
هنوز زیاد به معاویه نرسیده بود که خبر آمدن او و تمایلش به خلافت و شعر ابن حنیق را به معاویه خبر دادند. معاویه بر آشفت و در مجلسی به او اهانت کرده گفت: این خلافت به منافق و کسی که در نماز به منافقی اقتدا نموده نمی رسد - و با این کلام به زیاد
ص: 84
کنایه زد.
زیاد دریافت که روی سخن معاویه با اوست. مردم برخاستند؛ سپس زیاد به قتل رسید(1).
در سال 58 ه او حاکم معاویه در بصره بود. اندکی پیش از مرگش، هند دختر معاویه را طلاق داد و در دوره ای که معاویه برای خلافت یزید تلاش می کرد در گذشت(2).
مقتول دیگر به دست معاویه: عبدالرحمن فرزند ابوبکر، سال 58 ه
وی بین مکه و مدینه به قتل رسید؛ همانگونه که طالب فرزند ابوطالب بین مکه و مدینه کشته شد(3) معاویه، مالک اشتر را نیز در راه مصر به قتل رساند.
عبدالرحمن پسر ابوبکر به این دلیل کشته شد که رشوه صدهزار درهمی معاویه را برای بیعت با یزید برگرداند و گفت:
دینم را به دنیایم بفروشم؟ پادشاهی می میرد و پادشاه دیگری می آید.
مروان گفت: او مشمول این آیه است «والذی قال لوالدیه اف لکما»
عایشه نیز گفت: مروان دروغ گفته است! به خدا سوگند عبدالرحمن مشمول آن آیه نیست؛ ولیکن رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) پدر مروان و مروان را که در صلب او بود - لعنت فرمود(4).
به این ترتیب، عبدالرحمن پیش از رسیدن به مکه و پیش از علنی شدن مراسم بیعت با یزید به طور ناگهانی درگذشت(5).
ص: 85
معاویه محبت های ابوبکر را نادیده گرفت. ابوبکر (یزید(1)و عتبه) برادران معاویه را در شام و طائف والی نموده بود؛ اما در برابر، معاویه دو پسر ابو بکر - یکی را در مصر و دیگری را در حجاز - به قتل رساند. ابوزرعه دمشقی می گوید:
عبدالرحمن پسر ابوبکر بعد از بازگشت معاویه از مدینه که به منظور گرفتن بیعت از عبدالرحمن بن عمر، عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن بن ابو بکر به مدینه آمده بود به قتل رسید(2).
در سال 58 ه معاویه وقتی میخواست برای یزید بیعت بگیرد، از مردم شام پرسید: ست امیر المؤمنین بالا رفته و مرگش نزدیک شده است؛ می خواهد مردی را بعد از خود برای حکومت انتخاب کند. نظر تان بر کیست؟ گفتند: عبدالرحمن پسر خالد. معاویه سکوت کرد و چیزی نگفت؛ تا اینکه عبدالرحمن بیمار شد، معاویه از ابن اثال طبیب که از پزشکان معروف روم بود، خواست نزد او برود. ابن اثال شربتی به او خورانید، حالش دگرگون شد و درگذشت. معاویه گفت: چیزی که از آن کراهت داشتی تمام شد(3).
کشته دیگر به دست معاویه: سعد بن ابی وقاص سال 58ه
معاویه پیش از بیعت گرفتن برای یزید، او را با سم به قتل رساند؛ زیرا سعد به معاویه گفته بود: من برای این منصب از تو سزاوارتر هستم(4).
معاویه برای گرفتن بیعت برای یزید به مدینه رفت و دستور قتل عایشه - دختر
ص: 86
ابوبکر - و برادرش، عبدالرحمن را صادر کرد. هر دو با فریب کشته شدند؛ عبدالرحمن را مسموم کردند و یا به دستور معاویه زنده در قبر مدفون نمودند. از طرف دیگر معاویه برای کشتن عایشه دستور داد چاهی کندند و روی آن را پوشاندند(1). عایشه برای خونخواهی برادرش، عبدالرحمن، به همراهی مروان بن حکم - والی معاویه در مدینه - آشکارا به پاخواست؛ اما معاویه او را به دو برادرش، عبدالرحمن و محمد که در سال 58 به قتل رسانده بود، ملحق ساخت. دشمنی و عداوت بین عایشه و بنی امیه به اوج خود رسیده بود؛ لکن معاویه با کشتن ابوبکر و دو پسرش محمد و عبدالرحمن و طلحه او را تضعیف نمود.
ابن کثیر در (البدایه و النهایه) می گوید: امویان عایشه و عبدالرحمن را در یک سال به قتل رساندند.
سه سال بیشتر از مرگ معاویه در سال 60 نگذشته بود که سلطنت به دشمنان او، خاندان مروان، منتقل گردید.
به دلائل چندی موضوع قابل استدلال است:
حوادثی که در گذر زمان در تاریخ اسلام روی داده است.
خدای تعالی انحراف دشمنان اهل بیت علیهم السلام را در قرآن کریم بیان فرموده است:
افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم(2)
اگر پیامبر (صله الله و علیه و اله و صلم) بمیرد یا کشته شود به اعقاب خود (دوران جاهلیت باز می گردید.
رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) ارتداد اکثر صحابه و غرق شدن آنان را در دنیا، بعد از خود می دانستند؛ لذا می فرمودند:
لا ترجعوا بعدی کفارا یضرب بعضکم رقاب بعض(3).
ص: 87
بعد از من، کافر نشوید؛ به گونه ای که بعضی از شما گردن بعضی دیگر را بزنند.
و نیز فرمودند:
اقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم(1).
فتنه ها همچون پاره های شب تار روی آورده است.
رسول اقدس (صله الله و علیه و اله و صلم) این مسئله ارتداد صحابه را بعد از خود در حجة الوداع در رابطه با تمسک به ثقلین عنوان نمودند.
بخاری و مسلم گفته اند که رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
روز قیامت، گروهی از اصحابم - یا امتم - بر من وارد می شوند؛ اما آنان را از حوض دور می کنند؛ می گویم:
پروردگارا، اینان اصحاب من هستند. خدای تعالی می فرماید: تو نمی دانی آنها بعد از تو چه کردند؟؟ آنان به قهقرا رفتند و مرتد شدند(2)!
سپس بخاری می گوید: رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
هنگامی که نزد حوض ایستاده ام، گروهی را می آورند؛ هنگامی که آنان را شناختم، مردی بین من و آنان می آید و می گوید:
بیایید! می پرسم: به کجا می روند؟
می گوید: به خدا سوگند! به سوی آتش؛ می پرسم: کارشان چه بوده؟
می گوید: آنان به قهقرا رفتند و مرتد شدند.
گروهی دیگر را می آورند؛ وقتی آنان را شناختم، مردی بین من و آنان قرار می گیرد و به آنان می گوید: بیایید! می پرسم: کجا؟
می گوید: به خدا سوگند! به سوی آتش؛ می پرسم: چه کرده اند؟
می گوید: به عقاید گذشتگانشان بازگشتند و مرتد شدند! و من جز اندکی(3) که نجات
ص: 88
می یابند را نمی بینم.
در آن هنگام می گویم(1): از رحمت خدا دور باشید؛ از رحمت خدا دور باشید!
آری؛ همان کسانی که زمان پیامبر (صله الله و علیه و اله و صلم) را درک کرده همراهش بودند، پس از او مرتد شدند! مگر اندکی که نجات یافتند...
مروان، همان کسی است که در زمان رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) مطرود و از مدینه تبعید شده بود. ابوبکر و عمر بر مسلمانان حاکم شدند هر طور خواستند آنان را به قتل رساندند و عذاب و شکنجه می کردند.
و این نتیجه و ثمره همان فتنه سیاسی است که از دل سقیفه جوشید و جامعه را فراگرفت؛ آری این بازی سیاسی تمام افراد خود را بلعید(2).
ابوبکر به دست عمر و عثمان به قتل رسید(3).
عمر به دست امویان و مغیره کشته شد. عثمان به فتوای عایشه و شمشیر طلحه، زبیر، مسلمانان انقلابی مدینه، بصره، کوفه و مصر کشته شد.
خالد بن ولید، عبدالرحمن بن عوف، ابو عبیده جراح، سعد بن ابی وقاص، عمرو بن عاص، عایشه و طلحة بن عبید الله به دست مردان سقیفه به قتل رسیدند(4).
ص: 89
پیامبر عظیم الشان اسلام (صله الله و علیه و اله و صلم) و امام علی (علیه السلام) پاره ای از علوم غیب خویش را به مردم خبر دادند از جمله: قتلگاه عمار در جنگ صفین، و کشته شدن عمرو بن حمق و حجر بن عدی به دست معاویه.
اما سپاه معاویه علی رغم این اخبار، به خاطر عناد و نافرمانی از خدای تعالی تمام آن جنایات را مرتکب شدند و از امتهای گذشته که به دلیل ظلم و جور هلاک گردیدند، عبرت نگرفتند.
خوارج در جنگ صفین بر امام زمانشان خروج کردند و زمین را از فساد و تباهی پرکردند؛ مؤمنین را کشتند و برنامه خود را بر اساس شرک و الحاد پیش بردند.
امام علی (علیه السلام) چگونگی رفتار کردن و مدارا نمودن با آنان را اینگونه بیان فرمودند:
لیس من طلب الحق فأخطأه کمن طلب الباطل فأدرکه(1).
کسی که در جستجوی حق به خطا رود، مانند کسی که در طلب باطل است و به آن دست می یابد نیست.
فتنه در تاریخ اسلام بسیار مهم و خطر ساز است؛ خدای تعالی فرموده است:
الفتنة اشد من القتل
فتنه خطرساز تر از قتل است.
زیرا قتل در ارتباط با یک فرد است؛ اما فتنه از رسوم مهم جاهلیت است.
فتنه در از بین بردن وحدت امت، تضعیف دین، کشتار مردم و تخریب فرهنگ جامعه نقش عمده دارد. قتل نفس، عملی کوچک است؛ در حالی که فتنه، عملی بزرگ است. آنچه در زمان عثمان و معاویه رخ داد به صورت فتنه عظیمی جهان اسلام را فرا گرفت بطوری که به درازای تاریخ ناله این امت از ضربات آن واقعه تلخ به گوش می رسد. آن فتنه همان روزی از سقیفه بنی ساعده جوشید که مسلمانان با نص نبوی بر جانشینی امام علی (علیه السلام) به مخالفت برخاستند و با ابوبکر بیعت کردند؛ سپس همان راه را با عمر و عثمان
ص: 90
استمرار بخشیدند؛ فتنه به تدریج گسترده شد و هر وقت امیرمؤمنان (علیه السلام) آنان را بر حذر می داشت، بیشتر در گمراهی و انحرافشان پافشاری می کردند تا آنکه منجر به قتل عثمان و دفن او در گورستان یهودیان (حش کوکب) گردید(1).
این فتنه با شتاب پیش می رفت که معاویه برای استفاده از دستاورد آن و دوشیدن شیر آن به میدان آمد و نقش خود را در باور و فرهنگ مردم به طور مؤثر اعمال نمود. به تدریج اثرات فتنه فراگیر شد و مردم نیز به دنبال هوای نفس خویش افتادند؛ بعضی از اهالی کوفه رشوه های معاویه را پذیرفتند و از جنگ عقب نشستند.
یعقوبی می گوید: معاویه برای عبیدالله بن عباس نامه ای به همراه یک ملیون درهم فرستاد؛ عبیدالله نیز با هشت هزار سرباز - که معادل دو سوم لشکر امام حسن (علیه السلام) بود(2) - به سوی معاویه گریخت. و قیس بن سعد به جای او به پا خاست.
گروه خوارج که از دین اسلام بیگانه بودند آشکارا به فعالیت پرداختند. موضوع مهم دیگر این بود که منافقان، رهبری معاویه بن ابی سفیان - که دشمن اسلام بود - را پذیرفتند. ابوسفیان و معاویه در جنگ خندق پرچم کفر را در دست داشتند و معاویه در جنگ صفین، پرچم فسق و فجور و ظلم و بیداد را برافراشت و این به خوبی نشان میدهد که اسلام بر اینان کمترین تاثیری نداشت و آندو همچنان پیر و ظلم و استبداد جاهلی بودند.
یکی دیگر از حرکتهای جریان فتنه به دستور عمر و توسط ابو موسی اشعری در بصره به راه افتاد و آن پرورش قاریانی بود که با تفسیر قرآن بیگانه بودند.
این حرکت دور از علم و اخلاق، ثمره آن قاریانی بودند که نه دین را می فهمیدند و نه به اخلاق دینی پایبند بودند. عمر، تفسیر قرآن را منع نمود و کسانی را که از تفسیر قرآن می پرسیدند عقاب می کرد اهل بیت (علیه السلام) را از سیاست و دین کنار گذارد، زیرا میگفت:
ص: 91
حسبنا کتاب الله(1).
کتاب خدا ما را بس است.
گروهی از این قاریان، خوارج را تشکیل دادند. ابوموسی اشعری (استاد قاریان) که از منافقین معروف در گروه صحابه بود از سوی آنان به عنوان حکم برگزیده شد؛ به این طریق امت در فتنهای کور فرو رفت(2).
این فتنه ها و حوادث متنوع موجب تضعیف دین گردید که در چند عنوان قابل ذکر است:
1. نقش سقیفه،
2. خدعه منع تدوین احادیث نبوی،
٣. منع تفسیر قرآن،
4. کنارگزاری اهل بیت (علیه السلام) از مرجعیت دینی و سیاسی،
5. دستیابی دشمنان دین به قدرت و سلطنت امویان، عمرو بن عاص، خالد بن ولید، عبدالله بن ابی اشعث (حاکم عثمان بر آذربایجان(3)، عکرمه بن ابی جهل (والی ابوبکر بر عمان) و ...
استمرار کشمکش های اهل سقیفه به ترور رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) و توطئه ترور حضرت فاطمه (علیها السلام) و گروهی از صحابه انجامید و به مرور دامنه ترور گسترده شد تا جایی که ابوبکر و عمر نیز ترور شدند. ماجرای قتل ها بالا گرفت تا جایی که معاویه از آن برای ترور امیرمؤمنان عال در محراب مسجد کوفه استفاده کرد(4).
اگر عمر در سقیفه به ولایت امام علی (علیه السلام) تن در میداد، این حوادث پیش نمی آمد.
ص: 92
عمر خود نیز به این موضوع اعتراف کرده است؛ آنجا که خطاب به آن حضرت گفت:
و الله لان ولیتهم لتحملنهم علی الحق الواضح و المحجة البیضاء(1).
به خدا سوگند! اگر ولایت امر از آن تو می بود، مردم را بر حق روشن و آشکار راه می بردی(2).
«اوسلیز نز» - شرق شناس - میگوید: اگر عمر به ولایت امام علی (علیه السلام) رضایت میداد، فضائل، شجاعت و اخلاق عظیم امام سبب جاودانی شدن مسلمانان و سنت های آسان آنان می شد.
فضل بن روزبهان اشعری در کتاب «ابطال الباطل» از قول عمر بن خطاب آورده است:
اگر خلافت به علی (علیه السلام) داده می شد، مردم را بر حقی که توان تحمل آن را نداشتند وادار می ساخت.
اگر مردم توان پذیرش حق را نداشتند، چگونه بیش از دوازده سال حکومت خلیفه دوم را تحمل کردند؟!!
ص: 93
القاب نبوی امام علی (علیه السلام) بدین شرح است:
امام، صدیق(1)، فاروق(2)، امیر المؤمنین، سید العرب(3)
امام المتقین(4)، قائد الغر المحجلین(5) و یعسوب الدین(6)
که ما به اختصار به شرح آنها می پردازیم:
امامت، یعنی خلافت، وصایت و ریاست در امور دینی و دنیوی؛ این ریاست، در مقام جانشینی(7) پیامبر اعظم (صله الله و علیه و اله و صلم) و در تمام امور دین و دنیای فرد است. هر دو طایفه تشیع و تسنن در تعریف مفهوم امامت اتفاق نظر دارند، اما در مصادیق آن بعد از پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم)
ص: 94
اختلاف دارند؛ همچنین در اینکه امامت، یک منصب معمولی و عادی است با الهی، نظر یکسانی ندارند.
بهبهانی می گوید:
امامت، جانشینی رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) در تمام امور دین و دنیاست(1). امام، مقتدی، تبعیت شونده و وصی پیامبر از جانب خدای تعالی است. صفات معروف در امامت عبارتند از: عدالت، نسب، علم، قدرت و شجاعت. و لذا عمر چون این شرایط را نداشت با حیرت گفت:
من نمی دانم خلیفه هستم یا پادشاه(2)؟
شایستگی های گفته شده برای امامت: عدالت آشکار، نسب، علم و قدرت انجام امور است.
خدای تعالی می فرماید:
و إذ ابتلی إبراهیم بنه بکلمات فأتمهن - قال إنی جاعلک للناس إماما قال و من ذزیتی قال لا ینال عهدی الظالمین(3).
این آیه، امامت را به افراد معصوم و پاک، مانند اهل بیت نبوت، اختصاص می دهد؛ لذا پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) ، امام علی (علیه السلام) و یازده فرزند معصوم ایشان را برگزید.
ابوهیثم بن تیهان میگوید:
پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) وی در پاسخ پرسش ما درباره امامت فرمودند: به آنان بگویید: علی (علیه السلام) بعد از من ولی مومنین است و خیر خواه ترین مردم برای امت من؛ و من به این مطلب شهادت می دهم. فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر * ان یوم الفصل کان میقاتا(4)
شهادت ابوهیثم که رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) ، امام (علیه السلام) را جانشین خود بر امت گمارد و منصب امامت بعد از خویش را به او داد، شهادت حقی است که هدفی جز رضای خدای
ص: 95
96
تعالی ندارد(1).
در تاریخ آمده است که: عمران بن حصین و ابوبریده بیعت غدیر را به ابوبکر یادآوری کردند و به او گفتند:
تو روز غدیر بر امام علی (علیه السلام) به عنوان «امیر المؤمنین» سلام کردی، آن روز را به خاطر داری یا فراموش کرده ای؟
ابوبکر گفت:
آری، به خاطر دارم!
ابوبریده گفت:
آیا ممکن است در میان مسلمانان کسی بتواند بر «امیرمؤمنان» امامت کند؟!
عمر گفت:
نبوت و امامت در یک خانواده جمع نمی شود.
ابوبریده گفت:
أم یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله فقد آتینا آل إبراهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکا عظیما(2).
خدای تعالی برای آل ابراهیم نبوت و پادشاهی را جمع کرده است؟
ابوبریده گفت:
عمر غضبناک شد و تا زنده بود در چهره او غضب را میدیدیم(3).
خدای تعالی برای محمد و آل محمد (صله الله و علیه و اله و صلم) نبوت و خلافت را جمع فرموده است؛ اما سعی و تلاش ابوبکر و عمر و یارانشان دور نگهداشتن اهل بیت (علیه السلام) از ریاست بوده است. و این درحالیست که ابوبکر و عمر در روز غدیر به امام علی (علیه السلام) اینگونه تبریک گفتند:
ای پسر ابوطالب! مبارک و گوارایت باد که سرور و مولای هر مؤمن و مؤمنه ای
ص: 96
گردیدی(1).
حضرت امام علی (علیه السلام) فرمودند:
این آیه درباره ما نازل شده است:
وجعلها کلمة باقیة فی عقبه(2).
و امامت تا روز قیامت در فرزندان امام حسین (علیه السلام) باقی است(3).
قمی در تفسیر خود می گوید:
این آیه درباره امامت نازل شده است(4).
حضرت امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودند:
خدای تعالی هیچ پیامبر و رسولی را مبعوث نفرمود، مگر آنکه از او برای محمد ا(صله الله و علیه و اله و صلم) به نبوت و برای علی7 به امامت پیمان گرفته(5).
حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمودند:
هر که به امامت الهی اعتراف نکند کافر است(6).
و نیز فرمودند:
هرکه گمان برد خدای تعالی دینش را با نصب خلیفه ای معین کامل ننموده، کتاب خدای عزوجل را رد کرده و هرکه کتاب خدا را رد کند کافر است(7).
و نیز فرمودند:
ولایت محمد و آل محمد (صله الله و علیه و اله و صلم) بهتر است از آنچه اینان از دنیای خویش جمع
ص: 97
می کنند(1).
پیوسته سید رسولان الهی، علی (علیه السلام) را با القابی زیبا و احترام برانگیز نام می بردند؛ در حالی که معاویه تلاش می کرد آن حضرت را با لقب هایی چون «اصلع البطین» و «ابوتراب» نام برد. هیچ یک از صحابه، لقب «ابوتراب» را که ابوهریره برای امام علی (علیه السلام) جعل کرده بود، نمی شناختند و اینک دلایل روشنی که نشان می دهد اهل تشیع و تسنن با این لقب برای امام علی (علیه السلام) آشنا نبودند:
1. حجاج از حسن بصری پرسید: درباره ابوتراب چه نظری داری؟
حسن بصری گفت: ابو تراب کیست؟
حجاج گفت: علی بن ابیطالب(2).
بنابراین حسن بصری این لقب ساخته شده توسط حزب اموی را نمی شناخته است.
اگر لقب «ابوتراب» نبوی بود، مسلما امویان آن را به کار نمی بردند؛ در حالی که ملاحظه می کنید بر کاربرد آن اصرار داشته و دارند؛ زیرا این لقب، ساخته آنان است. بنی امیه القاب نبوی را که حقا شایسته امام علی (علیه السلام) بود محو کرده از بین بردند؛ القابی مانند: صدیق(3)، فاروق(4)، امیر المؤمنین، امام المتقین، وصی، خلیفه، صهر النبی (داماد پیامبر (صله الله و علیه و اله و صلم)) وزیر نبی، وارث نبی؛ حتی آنان القاب قرآنی امام (علیه السلام) همچون صراط مستقیم، علی حکیمه(5)، عروه الوثقی، حبل الله(6) را نیز از ذهن ها دور کردند.
ص: 98
معاویه و عمروعاص برای امام (علیه السلام) القاب زشت و دروغینی ساختند خطیبان و قصه گوهای آنان این القاب را به ذهن مردم وارد کردند؛ القابی چون ابو تراب، انزع البطین، اجلح البطین و اصلع البطین.
معاویه و اعضای حزبش و علمای بدکردار، حسود بد طینت، با این استدلال که امام (علیه السلام) این لقب را دوست دارند، می خواستند امام ما را به این لقب (ابوتراب) بخوانند و القاب قرآنی آن حضرت را محو کرده از خاطره ها بزدایند.
2. روایت ابوهریره کذاب:
علمای درباری و سطحی نگر، حکم فاسد جواز خوابیدن در مسجد را از روایت ساختگی ابوهریره، در مورد خوابیدن امام (علیه السلام) در مسجد استنباط کرده اند.
ابوهریره - راوی، این قصه پرداز دروغگو - میگوید:
رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) نماز فجر را با ما خواندند، سپس با چهره ای محزون برخاستند؛ ما نیز با ایشان همراه شدیم و به سوی منزل فاطمه (علیها السلام) ما رفتیم؛ پیامبر (صله الله و علیه و اله و صلم) ، علی (علیه السلام) را دیدند که روی خاک مقابل درب خانه به خواب رفته است. رسول خدا نشستند و از پشت او خاک را زدودند و فرمودند: برخیز! پدر و مادرم فدایت ای ابوتراب! آنگاه دست او را گرفتند و با هم وارد منزل فاطمه (علیها السلام) غلیل شدند. اندکی گذشت، صدای خنده های بلندی شنیدم؛ سپس رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) با چهره ای شاد نزد ما آمدند. عرضه داشتیم: یا رسول الله (صله الله و علیه و اله و صلم) ! با چهرهای غمگین وارد شدی و حال، چهره شما تغییر نموده است؟ فرمودند: چگونه شاد نباشم در حالی که بین دو نفر را اصلاح کردم که محبوب ترین اهل زمین نزد من و نزد اهل آسمان هستند(1).
معاویه دستور داد تمام فضایل امام علی (علیه السلام) را محو نمایند و به جای آنها دشنام و شماتت جعل کنند. از سمرة بن جندب خواست تا در برابر چهار صد هزار درهم دو روایت جعل کند: در باره نزول آیه شریفه:
ص: 99
ومن الناس من یعجبک قوله فی الحیاة الدنیا ویشهد الله علی ما فی قلبه وهو الد الخصام
روایتی جعل کند که این آیه درباره امام علی (علیه السلام) نازل شده است؛ و در باره آیه شریفه:
ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله
حدیثی جعل کند درباره ابن ملجم نازل شده است؛ سمره پذیرفت(1).
ابوهریره با شنیدن خبر جایزه گرفتن سمرة بن جندب، گویی از شدت غصب آتش گرفت؛ به همین دلیل آن روایت را برای دریافت جایزه معاویه جعل نمود. ابوهریره در این روایت ساختگی، خود را به صورت همراهی مهربان برای پیامبر (صله الله و علیه و اله و صلم) تصویر نموده است و از طرفی زیرکانه با بیان تخلف علی (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) از نماز و دشمنی میان آن حضرت با دختر رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) صفت عصمت و امامت را شایسته ایشان ندانسته است!!
زهری دروغ پرداز نیز همین راه را در پیش گرفت و داستان تمایل امام علی (علیه السلام) به ازدواج با دختر کور ابوجهل را و غضب پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) در این ماجرا را جعل نمود.
به گفته زهری رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) چنان خشمگین شدند که فرمودند:
لا تجتمع بنت رسول الله و بنت عدو الله.
بین دختر رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) و دختر دشمن خدا جمع نمی شود.
زهری دروغ پر داز میدانسته پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) و فرموده اند:
فاطمه بضعه منی فمن احبها فقد احبنی و من ابغضها فقد ابغضنی(2).
فاطمه پاره تن من است هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هرکه او را به
ص: 100
خشم آورد مرا به خشم آورده است.
ثانیا: ابوجهل، دختری نابینا - دوشیزه یا بیوه - در آن زمان نداشته است؛ و در کتب تاریخ، ذکری از این موضوع نرفته است.
بعد از آنکه معاویه از روایت ابوهریره فاسق شاد و خرسند گردید، او را والی مدینه نمود؛ قصه گویان و داستان سازان بنی امیه نیز دامنه جعل حدیث و دشنام و شماتت را گسترش دادند داستان دیگری ساختند:
علی (علیه السلام) از اینکه پیامبر (صله الله و علیه و اله و صلم) بین او و بین فرد دیگری عقد اخوت برقرار نکرد، کنار نهری رفت، دست زیر سر نهاد و خوابید؛ پیامبر (صله الله و علیه و اله و صلم) نزد او رفتند، با پا به او زدند و فرمودند:
قم فما صلحت ان تکون الا ابا تراب(1).
برخیز که شایسته تو جز ابو تراب نیست.
پس این لقب دروغین و جعلی بنا به اعتراف جاعالان، به منظور تحقیر امام (علیه السلام) ساخته شده است و منقبتی برای ایشان نیست؛ در عین حال سبب تحقیر نبی مکرم اسلام (صله الله و علیه و اله و صلم) است، چرا که همان رفتاری را به پیامبر اکرم گیاه نسبت می دهد که از ابوسفیان، ابوجهل و عثمان دیده شده است. همین رفتار جاهلی، ساختگی بودن روایت را نشان می دهد.
در جای دیگر راوی می گوید: پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) ، امام علی (علیه السلام) را ابوتراب ننامید؛ بلکه مردم این نام را به امام علی (علیه السلام) دادند و بدینگونه ماجرا را نقل کرده است:
امام (علیه السلام) فرمودند که رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) مرا طلب نمودند و مرا در کنار نهری که به خواب رفته بودم یافتند؛ سپس فرمودند: برخیز! من مردمی که تو را ابوتراب می خوانند،
ص: 101
سرزنش نمیکنم(1).
٣. قصه گوی دیگر در سازمان امویان می گوید: پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) دیدند که امام علی (علیه السلام) و عمار در خاک به خواب رفته اند، آن دو را با پایشان حرکت دادند و به امام علی (علیه السلام) فرمودند: ای ابوتراب! برخیز(2). قصد امویان از طرح این روایات ساختگی، سلب عصمت از پیامبر (صله الله و علیه و اله و صلم) ، امام علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام) است.
آنان با نیرنگ و تزویر، القابی را که خدای تعالی و رسولش به امام علی (علیه السلام) داده اند از بین برده و لقب امام مان را به ابوتراب منحصر کردند؛ به این ترتیب، گروهی از شیعیان به دلیل تقیه و بعضی دیگر از روی غفلت، در این موضوع دم فرو بستند.
از طرف دیگر شیاطین بنی امیه تلاش خود را در منزه ساختن ابوبکر و عمر از غضب خدای تعالی و رسولش به نهایت رساندند و غضب فاطمه (علیها السلام) و پدر گرامی اش را متوجه امام علی علی نموده اند که علاقه مند بود با دختر نابینای ابوجهل کافر ازدواج نماید.
چنان که ذکر شد، ابوجهل هیچ دختر نابینایی، بیوه یا دوشیزه، در آن زمان نداشته است؛ متاسفانه غفلت بعضی تا آنجا بوده که در صدد ذکر نام این دختر ساختگی بر نیامده اند؛ آیا ابوجهل فراموش کرده بود نامی برای او بگذارد؟
علمای تسنن با اینکه به دروغ بودن چنین روایتی یقین دارند آن را بیان می کنند تا نشان دهند پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) ؛ به گونه ای تنها دخترش را دوست می داشت که حاضر بود با دستور صریح شرع اسلام - یعنی تعدد زوجات - مخالفت کند تا به این ترتیب، عیب و نقصی بر نبی مکرم اسلام (صله الله و علیه و اله و صلم) وارد کرده باشند؟
خدای تعالی می فرماید:
فإن خفتم الا تعدلوا فواحدة او ما ملکت ایمانکم ذلک ادنی الا تولوا(3).
پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید، به یک [ زنی آزاد ] یا به آنچه [از کنیزان ]
ص: 102
امام
مالک شده اید [اکتفا کنید] این [خودداری] نزدیکتر است تا به ستم گرایید [و بیهوده عیال وار گردید]
ابوتراب، در واقع لقب معاویه است که با علم و حکمت و دین دشمنی کرد و چیزی برای ما جز خاک و خرابی و ویرانی باقی نگذارد.
امام علی (علیه السلام) پدر علم و حکمت، معرفت و توحید و عبادت و جهاد است. او با سابقه ترین مؤمنان و پدر امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و امام مهدی (عج) است و جز خیر و خوبی، عدالت و کمال، هدایت و حکمت و میراث اسلامی پویا برای ما نگذارد.
چرا این همه عیب جویی و بی خبری و غفلت در حق راهبر تمدن، باب علم، علی بن ابیطالب (علیه السلام) ؟!
4. سماک بن حرب می گوید: به جابر گفتم که این قوم از من می خواهند تا علی (علیه السلام) را شماتت کنم. گفت: چگونه می خواهی او را شماتت کنی؟
گفتم: او را با کنیه ابوتراب بخوانم(1).
5. محمد بن هشام بن عبدالملک بن مروان به حج رفت و با شیخ عراقی کوفی برخورد نمود. محمد پرسید: تو از جمله کسانی هستی که ابو تراب را دوست دارند؟
شیخ پرسید: ابو تراب کیست؟
گفت: علی.
شیخ گفت: مقصودت پسر عموی رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) و شوهر فاطمه (علیها السلام) و پدر حسن و حسین (علیه السلام) است؟!
گفت: آری(2) .
6. گفتگوی دیگری نیز بین مردی به نام جبل و معاویه در گرفت که در آن، معاویه از او درباره ابو تراب پر سید جبل گفت: ابو تراب کیست(3)؟
ص: 103
7. صیفی بن فسیل و حجر بن عدی، هر دو، لقب ابو تراب را تکذیب نموده اند و گفته اند که امویان این لقب را برای امام علی (علیه السلام) جعل نموده اند(1).
متاسفانه بسیاری از علما در دام دشمنانی که از دروغ، فریب و تامر پروا نداشتند گرفتار شده اند؛ ما در تحقیق خود از فرمایش امیر مؤمنین (علیه السلام) ، امام متقین پیروی می کنیم که فرموده اند:
اعقلوا الخبر اذا سمعتوه عقل رعایه لاعقل روایه فان رواه العلم کثیر و رعاته قلیل(2).
با شنیدن خبر، درباره آن تعقل کنید و آن را بسنجید و به شنیدن بی تعقل، اکتفا نکنید؛ همانا راویان علم بسیارند؛ اما آنان که با توجه و دقت در آن بررسی می کنند اندک هستند.
بر علما لازم است روایات را محک زده در آنها تدبر کنند؛ آگاهی و آشنایی و معرفت با اخلاق و خوی پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) و کلمات و الفاظی که برای سخن گفتن با امام علی (علیه السلام) به کار می بردند لازم و ضروری است. اطلاع بر نیرنگها و شرارت های امویان و قریش و دشمنی منافقان با امام علی (علیه السلام) نیز از موارد ضروری برای دانشمندان است. ما در دورانی زندگی نمی کنیم که تقیه ضرورت داشته باشد؛ درحالی که علمای گذشته در شرایط خفقان، شکنجه، ترس و وحشت میزیستند.
عایشه این روایت را نقل نموده است:
پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
ص: 104
انا سید الاولین و الاخرین و علی بن ابیطالب سید الوصیین و هواخی و وارثی و خلیفتی علی امتی، و ولایته فریضه و اتباعه فضیله ومحبته الی الله وسیله فحزبه حزب الله و شیعته انصار الله و اولیائه اولیاء الله و اعداؤه اعداء الله و هو امام المسلمین و مولی المؤمنین و امیرهم بعدی(1).
و من آقا و سرور اولین و آخرین هستم و علی بن ابیطالب (علیه السلام) آقا و سرور اوصیاست او برادر من، وارث من و جانشین من بر امت است؛ ولایت او واجب، پیروی از او فضیلت و دوست داشتن او برای خدا، وسیله است. حزب او حزب خدا و شیعه او انصار خدا و اولیای او اولیای خدا هستند و دشمنانش دشمنان خدا هستند او پیشوای مسلمانان و مولای مؤمنان و امیر ایشان پس از من است.
نیز پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
یا علی انت امام المسلمین و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و خیرالوصیین و سید الصدیقین، یا علی انت الفاروق الاعظم و انت الصدیق الأکبر، یا علی انت خلیفتی وانت قاضی عنی دینی و انت منجز عداتی و انت المظلوم بعدی(2).
یا علی تو امام مسلمانان، امیرمؤمنان و بهترین اوصیا و سرور صدیقین هستی؛ یا علی تو فاروق اعظم و صدیق اکبر هستی؛ یا علی تو جانشین من هستی و دین مرا ادا میکنی و تو وعده های مرا عمل می نمایی و تو بعد از من مظلوم هستی.
و نیز به علی بن ابیطالب (علیه السلام) فرمودند:
انت امیر المؤمنین و یعسوب الدین و امام المتقین و قائد الغر المحجلین(3).
ص: 105
تو امیرمؤمنان، یعسوب (پادشاه دین، امام پرهیزکاران و پیشوای پیشانی سپیدان هستی.
انس بن مالک صحابی می گوید: پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) وضو گرفتند و دو رکعت نماز گزاردند؛ سپس به من فرمودند:
اول من یدخل علیک من هذا الباب أمام المتقین و سید المسلمین(1) و یعسوب الدین و خاتم الوصیین(2).
اولین کسی که از این در بر تو وارد شود امام پرهیزکاران و سرور مسلمانان و پادشاه دین و خاتم اوصیاست.
پس از مدتی حضرت علی (علیه السلام) وارد شدند؛ پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) پرسیدند: انس، که آمد؟ گفتم: علی؛ با خوشحالی به سویش رفتند و او را در آغوش گرفتند(3).
به خاطر احادیث فراوانی که پیامبر اقدس (صله الله و علیه و اله و صلم) درباره امام علی (علیه السلام) فرموده اند، لقب «امام» از القاب اختصاصی آن بزرگوار گردید. هیچ یک از صحابه - نه در زمان پیامبر (صله الله و علیه و اله و صلم) و نه در زمان آن سه غاصب خلافت - خود را امام نامید؛ بر خلاف سایر القاب که اهل سقیفه آنها را دزدیدند، مثلا لقب «صدیق» را برای ابوبکر به کار بردند.
امام علی بن ابیطاب (علیه السلام) اولین کسی بود که اسلام آورده است؛ ایشان فرمود:
انا عبدالله و اخو رسوله و انا الصدیق الأکبر لا یقولها بعدی الأکاذب مفتر؛
ص: 106
صلیت مع رسول الله قبل الناس سبع سنین(1).
من بنده خدا و برادر رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) و صدیق اکبر هستم؛ بعد از من کسی این را نمی گوید، مگر دروغگوی تهمت زن؛ و من هستم که هفت سال پیش از مردم با رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) نماز گزاردم.
امویان لقب «صدیق» را که پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) در حق علی (علیه السلام) فرموده بود، تحریف کرده به ابوبکر چسباندند(2).
امیر المؤمنین (علیه السلام) در دوران خلافتش فرمود:
انا الصدیق الأکبر(3).
من صدیق اکبر هستم.
و نیز فرمود:
انا الصدیق الأکبر لایقولها بعدی الأکاذب(4).
ص: 107
من «صدیق اکبر» هستم؛ کسی آن را نمی گوید، مگر آنکه دروغگوست.
ابوذر و سلمان روایت کرده اند که پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) دست امام علی (علیه السلام) را گرفتند و فرمودند:
ان هذا اول من آمن بی و هذا اول من یصافحنی یوم القیامه و هذا الصدیق الاکبر و هذا فاروق هذا الامه یفرق بین الحق و الباطل(1).
همانا این اولین کسی است که به من ایمان آورده و اولین کسی است که روز قیامت با من مصافحه میکند و این صدیق اکبر» است و این «فاروق» این امت است که حق و باطل را از یکدیگر جدا میکند.
ابوذر - آن صحابی جلیل القدر - میگوید: شنیدم رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) می فرمودند:
علی انت الصدیق الأکبر و انت الفاروق الذی تفرق بین الحق و الباطل(2)
علی (علیه السلام)! تو صدیق اکبر» هستی و تو همان «فاروقی» هستی که حق و باطل را از یکدیگر جدا میکنی.
رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
ستکون من بعدی فتنه، فاذا کان ذلک فالزموا علی بن ابی طالب؛ فانه اول من آمن بی و اول من یصافحنی یوم القیامة و هو الصدیق الأکبر و هو فاروق هذه الامه(3).
به زودی بعد از من فتنه ای خواهد شد؛ در آن زمان ملازم علی بن ابیطالب (علیه السلام) باشید؛ او اولین کسی است که به من ایمان آورده و اولین کسی است که روز قیامت با من مصاحفه میکند و او صدیق اکبر و فاروق این امت است.
ص: 108
امام علی (علیه السلام) فرمودند:
انا الصدیق الأکبر(1) و انا الفاروق الأول، اسلمت قبل الناس وصلیت قبل صلاتهم لا یقولها بعدی الاکذاب(2).
من «صدیق اکبر» و «فاروق» اول هستم؛ پیش از مردم اسلام آوردم و پیش از آنان نماز گزارده ام؛ این را کسی بعد از من نمی گوید مگر دروغگو.
ابوذر آن صحابی جلیل القدر میگوید شنیدم رسول خدا (صله الله و علیه و اله و صلم) می فرمودند:
علی انت الصدیق الأکبر و انت الفاروق الذی تفرق بین الحق و الباطل(3).
علی! تو صدیق اکبری و تو فاروقی هستی که بین حق و باطل را جدا میکنی.
بنابراین پیامبر اعظم (صله الله و علیه و اله و صلم) ، علی را به بزرگترین نام ها و صفتها نامیده است؛ مانند «صدیق اکبر » (4) و «فاروق» که یهودیان آن را به دلیل دشمنی با امام علی (علیه السلام) (5)دزدیدند.
ص: 109
پیامبر اکرم (صله الله و علیه و اله و صلم) فرمودند:
هذا علی یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الظالمین(1).
این علی پشتیبان (پادشاه) مؤمنان و مال و ثروت پشتیبان ستمگران است.
ابوسعد می گوید: خدمت امام علی (علیه السلام) رفتم؛ در برابرشان طلا بود. فرمودند:
انا یعسوب المؤمنین و هذا - ای الذهب - یعسوب المنافقین؛ ثم قال: بی یلوذ المؤمنون و بهذا یلوذ المنافقون(2).
من پشتیبان و سبب خشنودی مؤمنین هستم و این - یعنی طلا- پشتیبان و مایه خشنودی منافقان است؛ مؤمنین به من پناه می آورند و منافقان به این پناهنده می شوند.
نتیجه این بحث علمی تحقیقی و آکادمیک چنین است:
امام و آقای مؤمنان - علی (علیه السلام) - بطین (شکم بزرگ) نبوده است؛ بلکه مانند تمام پیامبران و اوصیای ایشان لاغر، زاهد، بی توجه به دنیا، با عبادت و کار فراوان (3) و خوراک آن حضرت اندک (4) بوده است؛ در هر وعده غذا به سه لقمه اکتفا می فرمودند.
و معاویه، (بطین) شکم بزرگ، سرگرم دنیا، پرخور و پر آشام در حد اسراف، بی توجه به عبادت، بدون عمل، خوشگذران و حریص به حکومت و حکمرانی بود. معاویه لقب اختصاصی خود (بطین) را با حیله و نیرنگ، رشوه و تزویر به امیرمؤمنان (علیه السلام) چسباند.
ص: 110