بقیع در بستر تاریخ (ترجمه بقیع الغرقد فی دراسة شاملة)

مشخصات کتاب

سرشناسه:پورامینی، محمدامین، 1341 -

عنوان قراردادی:بقیع الغرقد فی دراسة شاملة .فارسی

عنوان و نام پدیدآور:بقیع در بستر تاریخ (ترجمه بقیع الغرقد فی دراسة شاملة)/مولف محمدامین پورامینی؛ مترجم حسن سجادی پور.

مشخصات نشر:تهران: مشعر ، 1395.

مشخصات ظاهری:468 ص.: مصور(بخشی رنگی)، نقشه(رنگی).

شابک:175000ریال: 978-964-540-553-1

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه: ص. [443] - 468؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:بقیع -- تاریخ

موضوع:Baqi' -- History

موضوع:زیارتگاه های اسلامی -- عربستان سعودی -- مدینه

موضوع:Islamic shrines -- Saudi Arabia -- Medina

شناسه افزوده:سجادی پور، حسن، 1348 -، مترجم

رده بندی کنگره:BP262/7/پ9ب7041 1395

رده بندی دیویی:297/7635

شماره کتابشناسی ملی:3662187

ص :1

اشاره

ص :2

بقیع در بستر تاریخ (ترجمه بقیع الغرقد فی دراسة شاملة)

مولف محمدامین پورامینی

مترجم حسن سجادی پور.

ص :3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :4

فهرست

دیباچه 19

مقدمه مؤلف 21

دانستنی های بقیع

کاوشی در واژه بقیع 31

اماکنی به نام بقیع 33

بقیع الخیل یا بازار مدینه 33

بَقیع زبیر 43

بقیع خبخبه 45

بقیع غُراب 46

بقیع مُصلّی 46

بقیع بُطحان 48

بقیع خضمات 49

بقیع الغرقد 50

بوستان بقیع یا بقیع الغرقد

موقعیت و مساحت بقیع 51

انتخاب بقیع برای خاکسپاری مردگان 53

نخستین مدفون در بقیع 54

ص:5

فضیلت بقیع 60

اهتمام مسلمانان به زیارت بقیع 62

استحباب زیارت بقیع 62

بقیع در قرن ششم هجری 66

فاجعه تخریب بقیع 67

تألیفاتی با موضوع بقیع 73

احکام فقهی درباره بقیع 76

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و بقیع

طلب آمرزش پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای اهل بقیع 81

زیارت بقیع در غروب هر پنجشنبه 85

خانه مؤمنان 86

حضور شبانه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع 86

محل ایستادن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع 86

حضور در بقیع، در شب نیمه شعبان 87

سجده پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع 88

نماز پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بقیع 89

نماز میت در بقیع 89

نماز باران در بقیع 92

دعا در بقیع 93

زنده شدن به اذن خدا 94

بقیع، محل اعزام و بدرقه رزمندگان 94

مُهر نبوت 95

معجزه در بقیع 96

حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مراسم دفن سعد بن معاذ 97

ص:6

بقیع و مسجد نبوی 98

با جبرئیل در بقیع 98

نماز بر نجاشی 99

سلام بر اصحاب کهف 101

از بقیع تا قبرستان مکه 103

اهتمام به بهداشت و تندرستی 104

علنی کردن تحریم شراب 104

سنگسار کردن ماعز بن مالک 105

درخواست حجامت در بقیع 106

همراه با گرگ در بقیع 106

نالیدن از سردرد 107

آخرین دیدار 107

سخنان پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در بقیع 108

عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و بقیع

امام امیرمؤمنان (علیه السلام) و بقیع 125

حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) و بقیع 132

امام حسین (علیه السلام) و بقیع 135

امام محمد باقر (علیه السلام) و بقیع 136

امام جعفر صادق (علیه السلام) و بقیع 139

امام موسی کاظم (علیه السلام) و بقیع 140

امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و بقیع 141

صحابه و بقیع

1. سلمان فارسی و بقیع 143

ص:7

2. ابوبکر و بقیع 144

3. عمر بن خطاب و بقیع 146

4. عبیدالله بن عمر و بقیع 152

5. عثمان و بقیع 153

6. عبدالله بن زبیر و بقیع 153

7. ابوهریره و بقیع 153

8. عبدالله بن جعفر و بقیع 154

مشاهیر مدفون در بقیع

امامان اهل بیت (علیهم السلام) 155

عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) 155

فاطمه بنت اسد 156

دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) 156

همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) 159

عمه های رسول خدا (صلی الله علیه و آله) 160

عقیل بن ابوطالب 161

عبدالله بن جعفر بن ابی طالب 161

ام البنین 161

مالک بن انس 161

نافع 161

ابراهیم پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) 161

گروهی از شهدای احد 162

شهدای واقعه حرّه 162

حلیمه سعدیه 162

ابوسعید خدری 162

ص:8

محدوده جغرافیایی قبور بقیع 162

امامان بقیع (علیهم السلام)

1. امام حسن مجتبی (علیه السلام) 167

2. امام علی بن الحسین زین العابدین (علیه السلام) 178

3. امام محمّد باقر (علیه السلام) 182

4. امام جعفر صادق (علیه السلام) 186

امام صادق (علیه السلام) در نگاه چهره ها 187

شهادت امام صادق (علیه السلام) 206

پاسخ چند سؤال 207

1. محل دفن حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) 207

2. مکان دفن علی بن ابی طالب (علیه السلام) 221

3. محل دفن سر مقدس امام حسین (علیه السلام) 221

فضیلت زیارت امامان بقیع (علیهم السلام)

آداب زیارت ائمه بقیع (علیهم السلام) 227

کیفیت زیارت ایشان 228

دیگر دفن شدگان در بقیع

1. ابراهیم فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) 236

2. ابراهیم کورانی شهر زوری شافعی 239

3. ابراهیم بن موسی 239

4. ابن البارزی 239

5. ابن النجیح 240

6. ابن المراغی 240

7. ابن مسلم، قاضی القضاة 240

ص:9

8. ارقم بن ابی ارقم عبد مناف مخزومی 241

9. ابوالقاسم شیخ الاسلام 242

10. ابوامامه باهلی 242

11. ابوسعید خدری 242

12. ابوسفیان 243

13. ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب 244

14. ابوالقاسم تنوخی 245

15. ابوهریره 246

16. احمد احسایی 247

17. سید احمد خسروشاهی 247

18. احمد بن محمد بنّاء دمیاطی 247

19. احمد بن محمد دجانی قشاشی 248

20. احمد مغلبای 248

21. اسعد بن زراره 248

22. اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام) 250

23. اسید بن حضیر الاشهلی 252

24. ام سلمه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) 253

25. مادر عثمان بن عفان 254

26. ام کلثوم، دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) 254

27. ام کلثوم، دختر امام علی (علیه السلام) 255

28. ایمن امین الدین 256

29. برخی از شهدای احد 256

30. حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) (حسن مثنّی) 257

31. سید میرزا حسن سبزواری 257

ص:10

32. حسن صالحی برغانی 258

33. حسین بن علی بن الحسین (صلی الله علیه و آله) 258

34 و 35. حسین بن علی حسینی مدنی (ابن شدقم) و همسرش 260

36. حسین بهبهانی 260

37. حفصه دختر عمر و همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) 261

38. جعفر بن حسن برزنجی 262

39. جواد اصفهانی 262

40 و 41. امیر جوبان و فرزندش 262

42. خنیس بن حذافه 263

43. داوود بن عبدالله بن موسی الجون بن عبدالله بن الحسن بن الحسن (علیه السلام) 263

44. رافع بن خدیج 264

45. رقیه، دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) 264

46. رقیه، دختر عمر 264

47. ریحانه، دختر زید (همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)) 265

48. زمرد خاتون 265

49. زید بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) 266

50. زید بن عمر 266

51. زینب، دختر ابوسلمه 266

52. زینب دختر جحش، همسر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) 267

53. زینب دختر خزیمه، همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) 268

54. زینب، دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) 269

55. سالم بن عبدالله بن عمر 269

56. سعد بن ابی وقاص 269

57. سعد بن زراره 270

ص:11

58. سعد بن معاذ 270

59. سعید بن أبی سعید مقبری 272

60. سعید بن زید 272

61. سعید بن عاص 272

62. سکینه، دختر امام حسین (علیه السلام) 273

63. سمهودی 274

64. شماس بن عثمان 274

65. سید شرف الموسوی 274

66. صفیه، همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) 275

67. صفیه، دختر عبدالمطلب 276

68. صفیه دختر شیبه 277

69. صهیب بن سنان 277

70. ظهیرالدین وزیر، ابوشجاع محمد روذراوری 278

71. عایشه، همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) 279

72. عباس بن عبدالمطلب 282

73. عبدالجلیل براده 283

74. عبدالرحمان بن جبر 283

75. عبدالرحمان بن عوف 283

76. عبدالرسول مرزبانی تبریزی 284

77. عبدالغنی دهلوی 285

78. عبدالقادر حسنی 285

79. عبدالقادر شلبی 285

80. عبدالقادر نقیب 286

81. عبدالله بن امیر ابی عبدالله محمد اخیضر صغیر 286

ص:12

82. عبدالله بن جعفر صادق (علیه السلام) 286

83. عبدالله بن جعفر طیار 287

84. عبدالله بن مسعود 288

85. عبدالوهاب بن هبة الله قاضی 292

86. عبدالهادی صقلی 292

87. عثمان بن عفان 292

88. عثمان بن مظعون 294

89. عقیل بن ابی طالب 296

90. علی بن احمد، ابوالحسن حریشی 297

91. علی بن جعفر عریضی 298

92. عمر بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) 299

93. عَمره دختر عبدالرحمان 299

94. فاطمه بنت اسد 299

95. فتح الله بن نحّاس حلبی 300

96. کلثوم بن الهدم 301

97. ماریه قبطیه (ام ابراهیم) 301

98. مالک بن حارث اشتر نخعی 302

99. مالک بن انس 304

100. مالک بن سنان 306

101. محسن فضیلی 306

102. محمد بن احمد معروف به الفا هاشم 306

103. محمد بن بدرالدین منشی 307

104. محمد بن عبدالله بن حسن مثنی 307

105. محمد بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) 309

ص:13

106. محمد بن علی بن ابی منصور 310

107. محمد بن سعدالله حرانی دمشقی 311

108. محمد بن سفیان قیروانی مالکی 311

109. محمد بن سلیمان کردی 311

110. محمد بن محمد بن علی (ابن شماع) 312

111. محمد بن مسلمة بن سلمه 312

112. محمد سید طنطاوی 312

113. سید محمدتقی طالقانی 313

114. محمدرضا بهبهانی حائری 313

115. محمد عابد سندی 313

116. محمد علی عمروی 313

117. معاذ بن عمرو بن جموح 314

118. مغیرة بن عبدالرحمان مخزومی 314

119. مقداد بن عمرو ثعلبی کندی 315

120. نافع 315

121. نوفل بن حارث بن عبدالمطلب 316

122. واعظ ایروانی 316

123. ولی قلی شاملو 317

124. یحیی بن معین 317

125. یوسف صدرالعلما 317

126. یونس بن یعقوب 317

اماکن موجود در بقیع

اسواف 319

حمام 319

ص:14

حمام ابوقطیفه 319

خانه امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) 320

خانه ابن افلح 320

خانه ابوبکر 321

خانه جحشی ها 321

خانه زید بن ثابت 322

خانه عبیدالله بن عباس 322

خانه عثمان 322

خانه عقیل بن ابی طالب 322

خانه کراحی 324

خانه ضمیرة بن ابی ضمیره حمیری 324

خانه محمد بن حنفیه 324

خانه مروان 325

خانه مغیرة بن شعبه 325

خانه نافع 325

روحاء 326

حَشّ کوکب 326

الصوان 327

الصوران 327

بارگاه قبور امامان معصوم بقیع (علیهم السلام) 328

بیت الاحزان 331

بارگاه حلیمه سعدیه 331

بارگاه عباس 332

بارگاه مالک 332

ص:15

مسجد 333

مقبره بنی هاشم 333

مناصع 333

منزلگاه حسین بن عبدالله ضمری 333

وقایع بقیع

نزول آیه قرآن در بقیع 335

روز بقیع 335

دریافت خبر کشته شدن کعب و ذلت یهود 336

ترک کردن خطبه نماز جمعه پیامبر (صلی الله علیه و آله) 336

تبعید مخنّث به نقیع، نه بقیع 337

بقیع الغرقد، اقامتگاهی برای مسافران 338

بقیع، محل قتل حارث بن یزید 338

تصمیم به خاکسپاری پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع 339

جست وجوی قبر فاطمه زهرا (علیها السلام) در بقیع 340

بقیع، مکانی برای استقرار بادیه نشینان در سال قحطی 340

معقل بن سنان اشجعی و بقیع 341

ملاقات با حارث بن یزید بن انسه در بقیع 341

درگیری در بقیع 341

ام البنین در بقیع 342

سخنان زینب دختر عقیل (زینب صغرا) در بقیع 344

بقیع و جنایات یزید 345

ندای غیبی 345

خبر تخت 346

فرار عبدالله بن ربیع به بقیع 346

ص:16

نماز هشام بن عبدالملک در بقیع 346

امام صادق (علیه السلام) و ابو حمزه ثمالی 347

صفوان بن سلیم و محمد بن منکدر در بقیع 347

گفتار انس بن مالک در بقیع 348

حدیث خوانی یزید بن هارون در بقیع 348

داستانی شگفت 348

رؤیایی صادقه 349

نبرد آینده 350

حوادث دیگر بقیع 350

بقیع در شعر عربی

الف): مرثیه هایی درباره اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) 353

ب): اشعار سروده شده درباره خود بقیع 399

تصاویر 409

کتابنامه 443

ص:17

ص:18

دیباچه

الحمدلله والسلام علی عباده الذین اصطفی محمد و آله الاطیبین

گروه تاریخ و سیره پژوهشکده حج و زیارت براساس وظیفه خود، می کوشد تا با بهره گیری از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، آثار فاخر و تازه ای را برای نیاز جامعه علمی و اسلامی به طور عام، و حجاج بیت الله الحرام و روحانیان محترم کاروان ها به طور خاص تألیف کند. از جمله آثار، ترجمه کتاب «بقیع الغرقد فی دراسة شاملة» اثر حجت الاسلام والمسلمین آقای محمدامین پورامینی است که همانند دانشنامه ای مختصر به زوایای مختلف این یادگار صدر اسلام پرداخته و با پژوهش گسترده، حوادث مرتبط با قبرستان بقیع را در چینشی نو و کارآمد به مخاطبان عرضه کرده است.

گروه تاریخ و سیره پژوهشکده حج و زیارت، ضمن تشکر و قدردانی از مؤلف محترم و از مترجم ارجمند جناب آقای حسن سجادی پور به خاطر ترجمه این اثر و نیز از آقایان مجتبی باقری و حسین طاها نیا به خاطر تصحیح ترجمه از همه صاحب نظران و خوانندگان عزیز تقاضا دارد تا با پیشنهادها و انتقادهای سازنده، گروه را در این مسیر یاری کنند. امید است این اثر مورد توجه خوانندگان محترم قرار گیرد.

انه ولی التوفیق

گروه تاریخ و سیره

پژوهشکده حج و زیارت

ص:19

ص:20

مقدمه مؤلف

الحمد لله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی سیّدنا ونبیّنا محمد وآله الطیبین الطاهرین المعصومین

بسیار طبیعی به نظر می رسد که هر ملتی به میراث تمدنی خود ببالد و آن را ارج نهد و بکوشد تا بقایای شهرها و آثار مقدس خویش را از گزند حوادث در امان دارد؛ به ویژه اگر این میراث کهن، در پیوند با دین و عقاید آن ملت باشد.

«بقیع غرقد» از جمله آثاری است که تاریخ را با باورهای دینی، و میراث گذشتگان را با هویت اسلامی پیوند داده است. مسلمانان در طول قرن ها همواره به این مکان مقدس توجه ویژه داشته، به زیارتش شتافته و بر قبور بزرگان مدفون در آن، گنبد و بارگاه هایی شکوهمند ساخته اند. آنها کوشیده اند تا از این مکان شریف که نمادِ علم، جهاد و فداکاری گذشتگان است، به شایستگی محافظت نمایند؛ چراکه قبور برخی امامان معصوم (علیهم السلام)، صحابه بزرگوار، اولیا و شهدای عالی مقام در آن قرار دارد.

از دیرباز، ساختن بارگاه بر قبور بزرگان، متداول بوده است و مسلمانان در تمامی شهرهایشان این نمادهای دینی را با نکوداشتی کامل پذیرفته اند؛ چراکه منعی از کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در این باره نرسیده است؛ چنان که خداوند متعال نیز در داستان اصحاب کهف، از تصمیم مردان یکتاپرستی که قصد داشتند در غار اصحاب کهف پرستشگاهی بنا کنند، این گونه یاد می فرماید:(قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً)؛

ص:21

«ولی کسانی که از راز آنان آگاهی یافتند، گفتند: ما عبادتگاهی کنار [مدفن] آنها می سازیم». (کهف: 21)

خداوند سخن آن گروه را نقل کرده و در عین حال، آن کار را نکوهش نکرده و آنها را به شرک و بدعت متهم نساخته است.

وجود گنبد و بارگاه بر مزار بزرگان دین، به منظور بزرگداشت آنهایی است که اسوه های علم، پارسایی و فداکاری در راه دین اند. محافظت از این بناها و ارج نهادن به آنها، در واقع احترام به ساحت مقدس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و مصداق بزرگداشت شعائر الهی است؛ چنان که خداوند می فرماید:

(ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ) (حج: 32)

این است [مناسک حج] و هرکس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دل ها [ی آنها] است.

آنچه بیان شد، غیر از آثار وضعی و روحی (روانی) این گونه مکان هاست. بی گمان، مکان تبرک شده به گام های پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، با مکان های دیگر تفاوت دارد. چرا چنین نباشد؟! درحالی که قرآن کریم به نقل از سامری، پس از گمراه ساختن بنی اسرائیل، چنین می فرماید:(فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ) ؛ «من قسمتی از آثار [و رد پای] فرستاده [خدا، جبرئیل] را گرفتم». (طه: 96)

همچنین خداوند در بخشی از سوره یوسف می فرماید:(اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً) ؛ «[یوسف گفت:] این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیاندازید تا بینا شود». (یوسف: 93) و نیز می فرماید:(فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً) ؛ «اما هنگامی که بشارت دهنده آمد، آن [پیراهن] را بر صورت او افکند؛ ناگهان بینا شد». (یوسف: 96)

ص:22

سوگمندانه باید گفت گروهی در جهان اسلام تمایل دارند تا افکار باطل خویش را که مخالف این حقیقت قرآنی است، صحیح انگارند و بر سایر مسلمانان تحمیل نمایند. این گروه، نه تنها به گفت وگوهای سازنده علمی تن نمی دهند، بلکه هیچ گونه توجهی به آرای دیگران ندارند و با جزم اندیشی تمام، دیگران را به شرک و بدعت گذاری متهم می سازند. دشمنی با بارگاه امامان معصوم (علیهم السلام) و اولیای الهی و تلاش کورکورانه برای ویرانی آنها به دلایلی سُست، بیانگر روحیه استبداد رأی است.

این عده، مسلمانان را به پرستش سنگ ها متهم می کنند و در این کار از مروان بن حکم، دشمن و تبعید شده پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و دیگر طاغیان و منحرفان از راه راست مانند حجاج بن یوسف پیروی می نمایند که دلالت بر کینه های نهفته دارد. نقل شده است:

مروان بن حکم مردی را دید که چهره بر قبر مطهر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نهاده است. با اعتراض از او پرسید: «می دانی چه می کنی»؟! نزدیک تر که رفت، دید او ابوایوب انصاری است. ابو ایوب پاسخ داد: «آری. می دانم چه می کنم. من به زیارت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آمده ام؛ نه به دیدار سنگ و خاک». سپس ادامه داد: «پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمود: هرگاه شایستگان، حاکمان دین شدند برای دین سوگواری نکنید. ولی وقتی نااهلان زمام امور دین را به دست گرفتند، بر آن بگریید و نالان شوید».(1)

حجاج بن یوسف که در خونریزی و جنایت، شهره است، درباره گروهی از کوفیان که قصد زیارت قبر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را داشتند، چنین گفته است:

خدا نابودشان کند! آیا می روند تا به دور چوب ها و لاشه ای پوسیده بگردند؟!

ص:23


1- (1) مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 422. حاکم و ذهبی نیز این خبر را صحیح دانسته اند. ر. ک: المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 560.

چرا نمی آیند به گرد کاخ امیرمؤمنان عبدالملک طواف کنند؟ مگر نمی دانند جانشین شخص، بهتر از فرستاده اوست؟!(1)

وای بر کسی که می پندارد ابو ایوب انصاری، صحابی ارجمند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مشرک است. ولی مروان بن حکم و حجاج، یکتاپرستند! پیداست چنین روشی، شیوه امویان و پیروان آنهاست و سلف صالح از این رفتارها به دور بوده اند. روشن است که گوینده این سخن نابخردانه که می گوید: «عصای من بهتر از محمد (صلی الله علیه و آله) است؛ زیرا با این عصا می توان مار و عقرب را کشت. اما محمد (صلی الله علیه و آله)، مرده ای بیش نیست و فایده ای به حال ما ندارد؛ او ناشنواست»(2) ، در واقع پیرو افکار مروان و حجاج و دیگر امویانی است که بذر ستم و تکفیر را بین مسلمانان پاشیدند و با بیان اتهامات سست، به دستگیری و شکنجه و کشتار آنها پرداختند. بی شک، پیروی از روش سلف صالح همچون ابو ایوب انصاری سزاوارتر از پیروی از اشخاص منحرفی، همچون مروان و حجاج است.

از جمله کارهای سلف صالح، تضرع و زاری به درگاه پروردگار در جوار قبور بندگان شایسته اوست و روشن است که چنین کاری آنها را از حلقه مؤمنان و موحدان خارج نمی سازد؛ چرا که آنان، صاحبان قبور را بندگان خدا می دانستند؛ نه شریکان خداوند؛ چنان که قرآن کریم از بندگان شایسته خداوند چنین یاد می فرماید:

(بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ * لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ) (انبیاء: 26 و 27)

بلکه بندگان شایسته اویند. هیچ گاه در سخن بر او پیشی نمی گیرند و [پیوسته] به فرمان او عمل می کنند.

ص:24


1- (1) الکامل فی اللغة و للادب، ج 1، ص 180؛ النصایح الکافیة لمن یتولی معاویة، محمد بن عقیل العلوی، ص 106؛ شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 242؛ الغدیر، ج 10، ص 51.
2- (2) کشف الارتیاب، ص 127 به نقل از خلاصة الکلام، ص 230؛ الدرر السنیة، ج 1، ص 42؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم؛ السید جعفر مرتضی العاملی، ج 1، ص 32.

ولی با این حال، مردم را به توسل جستن به رسول مکرم (صلی الله علیه و آله) فرا می خواند:

(وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِیماً) (نساء: 64)

و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم می کردند، به نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر [نیز] برای آنان استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند.

اینجا دیگر تفاوتی بین زندگی و رحلت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) وجود ندارد؛ زیرا رحلت آن حضرت به معنای تنزل ایشان از مقامات معنوی و ملکوتی نمی باشد و این را سلف صالح به خوبی درک می کردند. «مسعودی» در تاریخ خود چنین نوشته است:

زیاد بن ابیه در سال 53 هجری درگذشت. او در نامه ای به معاویه از تسلطش بر عراق و سیطره اش بر حجاز خبر می دهد. او در این نامه می نویسد: مدینه را با لشکریانم تصرف کردم. مردم مدینه از کوچک و بزرگ، شیون کنان به مسجد پیامبر پناه بردند و سه روز کنار قبر آن حضرت ماندند.(1)

باید پرسید آیا می توان این مردم را که به قبر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پناهنده شده و به درگاه پروردگار تضرع و دعا کرده اند، مشرک و بدعت گذار در دین دانست؟ آیا بسیاری از صحابه و سلف صالح میان آنها نبوده اند؟

تبرک به قبور اولیای دین در فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) و سیره مسلمانان، به ویژه صحابه، دارای ریشه های اصیل و از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در این باره روایاتی را به اختصار می آوریم:

ص:25


1- (1) مروج الذهب، ج 3، ص 26.

از امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل شده است که فرمود:

وقتی پیکر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خاک آرمید، فاطمه (علیها السلام) بر سر مزارش آمد و مشتی از خاک آن را برداشت و بر چشم نهاد و گریست و چنین سرود:

ماذا علی من شم تربة احمد أن لا یشم مدی الزمان غوالیاً

صبَّت علیَّ مصائب لو أنها صبَّت علی الایام صرن لیالیاً

چه باک است بر کسی که خاک احمد را بوییده، که دیگر در تمام عمر غالیه (بوی خوش) نبوید. بر من مصیبت هایی فرو بارید که اگر بر روزها فرو می ریخت، به شب تبدیل می گشت.(1)

پیش از این، خبری را از ابو ایوب انصاری درباره تبرک به مرقد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آوردیم. گفتنی است «حاکم» و «ذهبی» هر دو، این خبر را صحیح دانسته اند. سبکی نیز درباره این خبر گفته است: «در صورت صحیح بودن سند آن، دست کشیدن به دیوار قبر، کراهتی نخواهد داشت».(2) همچنین نقل شده است که «بلال» نزد قبر مطهر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و گریست و خود را به خاک مالید(3) و نیز «عبدالله بن عمر» دست راست خود را بر قبر آن حضرت نهاد.(4) در خبر دیگری آمده است:

ابن منکدر تابعی به سنگینی گوش مبتلا شده بود. ازاین رو نزد قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت و گونه اش را بر آن تربت پاک نهاد و در پاسخ به اعتراض اطرافیانش

ص:26


1- (1) سبل الهدی و الرشاد، ج 2، ص 337؛ التحفة، ابن عساکر، به نقل از العذیر، ج 5، ص 147؛ نظم درر السمطین، الزرندی الحقی، ص 180؛ وفاء الوفاء، ج 2، ص 444؛ المغنی، ابن قدامة، ج 2، ص 411؛ الشرح الکبیر، عبدالرحمان بن قدامة، ج 2، ص 430.
2- (2) ر. ک: وفاء الوفاء، ج 4، ص 404.
3- (3) سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج 10، ص 358.
4- (4) کشف الارتیاب، ص 436.

گفت: برای بیماری ام از قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) طلب بهبودی و شفا کردم.(1)

ذهبی نیز از قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) کمک و یاری می جست. احمد بن حنبل، تبرک و دست کشیدن به یادگارهای نبوی، از قبیل منبر و قبر را به امید کسب ثواب، جایز شمرده است.(2)

مسلمانان، همواره در طول قرن ها به منبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مسجد مدینه و خاک مزار آن حضرت تبرک می جستند. حتی برخی از اصحاب با نگهداری تار موی آن حضرت و باقی مانده آب وضویش، خود را متبرک می ساختند. بنابراین مسلمانان همواره به آثار نبوی توجه داشته و بین زمان زندگی و رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرقی قائل نبوده اند؛ چنان که زیارت قبور اولیای الهی و نماز و نیایش به درگاه خداوند در جوار آنها، روش نیکان امت اسلامی بوده است.

حاکم نیشابوری روایت کرده است: «فاطمه (علیها السلام) دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، هر جمعه به زیارت قبر عمویش حمزه می رفت و آنجا نماز می خواند و می گریست». حاکم، همه راویان این حدیث را افرادی موثق می داند و می گوید: «روایات زیارت اهل قبور را برای ایجاد انگیزه در این عمل و اینکه افرادی که به گناهان خود حساس اند بدانند که این سنتی پایدار است، بررسی کردم».(3)

ابن حجر عسقلانی درباره حالات «ابوبکر بن خزیمه» هنگام زیارت قبر امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می نویسد:

ابوبکر محمد بن مؤمل بن حسن بن عیسی، درباره حالات ابوبکر بن خزیمه به

ص:27


1- (1) سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 213.
2- (2) وفاء الوفاء، ج 4، ص 414.
3- (3) المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 377؛ ر. ک: مصنّف عبدالرزاق، ج 3، ص 572؛ السنن الکبری، البیهقی، ج 4، ص 78.

هنگام زیارت قبر امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) چنین نقل کرده است: در محضر امام اهل حدیث، ابوبکر بن خزیمه و همتای او ابوعلی ثقفی به همراه گروهی از استادهایمان که قصد زیارت قبر علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را داشتند، به طوس رفتیم. در آنجا بود که از احترام و تجلیل و تواضع ابن خزیمه به آن بارگاه به شگفت آمدم.(1)

ابن حبان نیز درباره جلالت و جایگاه امام رضا (علیه السلام) می گوید:

قبر او در سناباد، بیرون از محله نوقان، زیارتگاه مشهوری است و قبر هارون الرشید نیز در آنجاست. بارها آنجا را زیارت کرده ام. زمانی که در طوس زندگی می کردم، هرگاه به مشکلی برمی خوردم، به زیارت قبر علی بن موسی الرضا، صلوات خدا بر او و جد او، می رفتم و برطرف شدن آن را از خدا می خواستم. سپس دعایم مستجاب می شد. این موضوع را بارها آزموده و نتیجه گرفته ام. خداوند ما را بر محبت مصطفی (صلی الله علیه و آله) و خاندانش (علیهم السلام) بمیراند.(2)

از ابوعلی خلال، شیخ حنابله، روایت شده است که گفت: «در هیچ مشکلی به قبر موسی بن جعفر (علیه السلام) متوسل نشدم، جز آنکه خداوند آن را برایم آسان نمود».(3) همچنین زمانی که امام شافعی در بغداد بود، به زیارت قبر ابوحنیفه می رفت و با توسل به او، از خداوند می خواست تا خواسته اش را برآورده سازد. خطیب بغدادی از علی بن میمون نقل می کند که شافعی گفت:

من به [قبر] ابوحنیفه تبرک می جویم و هر روز به زیارتش می روم. اگر حاجتی

ص:28


1- (1) تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، ج 7، ص 339.
2- (2) کتاب الثقات، ابن حبان، ج 8، ص 456.
3- (3) تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج 1، ص 120.

داشته باشم، دو رکعت نماز می گزارم و کنار قبر او به درگاه الهی دعا می کنم و دیری نمی پاید که برآورده می شود.(1)

در مصر نیز مسلمانان توجه ویژه ای به زیارت «مشهد الحسین (علیه السلام)» دارند. بر اساس این نقل ها و شواهد، چگونه می توان این گونه مسلمانان و فقیهان را بدعت گذار و مشرک دانست؟! همچنین حفظ و نگهداری قبور اولیای الهی و بازسازی آنها، امری شرعی و بین سلف صالح رایج بوده است. در خبری آمده است که حضرت فاطمه (علیها السلام) نزد قبر حمزه می رفت و آن را تعمیر و مرمت می نمود. ساختن گنبد نیز روی قبرهای اولیای دین، از مظاهر شرک نیست؛ وگرنه باید بسیاری از مسلمانان را مشرک بدانیم.

ذهبی در بخشی از شرح حال عباس، عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) آورده است: «... و امروز روی قبر او، گنبدی باشکوه قرار داد که خلفای عباسی آن را ساخته اند».(2) همچنین می نویسد: «قبر عباس در بقیع، گنبد بزرگی دارد».(3) قبور افرادی مانند مالک، نافع و حلیمه سعدیه نیز دارای گنبد بوده است.

«سمهودی»، محل دفن نفس زکیه را در شرق کوه سلع می داند و می گوید: «بر قبر او، بارگاهی بزرگ از سنگ های سیاه ساخته شده است».(4)

بنابراین آشکار است که بقیع در طول قرن ها همواره مورد علاقه، احترام و بزرگداشت همه مسلمانان بوده است. بی شک ساختن گنبد و بارگاه بر قبور امامان معصوم (علیهم السلام) و صحابه و اولیا، دلیل روشنی بر احترام و تکریم کسانی است که تاریخ

ص:29


1- (1) همان، ص 135.
2- (2) سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 97.
3- (3) همان، ج 2، ص 100.
4- (4) التاریخ الامین لمدینة سیّدالمرسلین، الشیخ عبدالعزیز المدنی، ص 408، به نقل از وفاء الوفاء، ج 2، ص 92.

درخشان و با عظمت اسلام را به وجود آوردند و به تعبیر امام خمینی (رحمه الله)، ویرانی آن جز از سرکژاندیشی و جهالت نبوده است.(1)

پس باید این گروه، افکار انحرافی خویش را تصحیح نمایند و دست کم از تحمیل عقاید خود به امت اسلامی بپرهیزند و به درک و اجتهاد و اندیشه های آنها احترام بگزارند. ناگفته پیداست که گفت وگوهای علمی و سازنده در فضایی آرام و بدون تنش و به دور از تکفیر و ناسزا، کاملاً امکان پذیر است. بی تردید، دوران تحمیل عقاید به پایان رسیده است و صاحبان عقل سلیم، تسلیم جمود فکری نخواهند شد.

به هر حال، بقیع از میراث مهم اسلامی ماست. مسلمانان غیرتمند و آگاه باید آن را بشناسند و به بازسازی اش همت گمارند. بقیع، منار هدایت بشر و پناهگاه تربیت انسان است.

در این کتاب که ترجمه فارسی آن تحت نظارت مدیر محترم گروه تاریخ و سیره پژوهشکده حج و زیارت، جناب آقای محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، انجام گرفته است، کوشیده ایم تا بعضی از زوایای موضوع بحث را روشن نماییم و خوانندگان محترم را بیش از پیش با تاریخ بقیع آشنا سازیم. خداوند همه ما را با امامان بزرگوار بقیع محشور گرداند و توفیق پیروی از آنان را در مسیر عزت و کرامت روزی مان فرماید.

28 صفر 1428

قم - محمدامین پورامینی

ص:30


1- (1) صحیفه امام، ج 18، ص 175.

دانستنی های بقیع

کاوشی در واژه بقیع

«جوهری» می نویسد: «بقیع جایی است که در آن انواع درخت ها وجود دارد و به همین سبب گورستان مدینه را [که درختزار بوده] «بقیع الغرقد» نامیده اند».(1) فیروزآبادی نیز چنین نظری دارد.(2) ابن فارس نوشته است:

بقع، قطعه ای از زمین است و جمع آن بقاع می باشد. زمین فراخ و وسیع را بقیع گویند. عده ای دیگر افزوده اند: البته در صورتی که درختانی در آنجا باشد، بقیع نامیده می شود. بقیع الغرقد، درختزار بوده است و پس از آنکه درختانش از بین رفته، این اسم همچنان بر آن باقی مانده است.(3)

همانند این توضیحات، در لسان العرب(4) و تاج العروس(5) نیز آمده است. ابن اثیر پس

ص:31


1- (1) صحاح اللغة، الجوهری، ماده «بقع».
2- (2) القاموس المحیط، الفیرزآبادی، ماده «بقع».
3- (3) مجمل اللغة، ابن فارس، ماده «بقع».
4- (4) لسان العرب، ابن منظور، ماده «بقع».
5- (5) تاج العروس، الزبیدی، ماده «بقع».

از آوردن مطالب بالا می افزاید: «جایی را بقیع نمی نامند؛ مگر آنکه در آنجا درخت یا ریشه درخت باشد».(1)

اما در شرح واژه «غرقد» خلیل بن احمد نوشته است: «نام درختی است که در بقیع می روییده و علی رغم از بین رفتن آن، این اسم همچنان باقی مانده است».(2) فیومی نیز در مصباح چنین گفتاری دارد.(3) فیروز آبادی نوشته است: «غرقد، درخت بزرگ یا «خارْ درخت» را گویند؛ هنگامی که بزرگ شود و چون در بقیع (گورستان مدینه) چنین درختی می روییده، به بقیع الغرقد مشهور شده است».(4)

در لسان العرب و تاج العروس چنین آمده است: «غرقد، درخت خارداری است که با وجود از بین رفتن آن در بقیع، این اسم همچنان بر آن باقی مانده است».(5) اصمعی گفته است: «آن درخت ها در بقیع قطع و عثمان بن مظعون در آنجا دفن گردید؛ بدین مناسبت آن مکان بقیع الغرقد نامیده شد».(6)

در مواهب الجلیل آمده است: «بقیع الغرقد محدوده ای است که گورستان مدینه در آنجا قرار دارد. این نام گذاری به دلیل وجود درختان غرقد در آنجا می باشد».(7)

در دائرة المعارف اسلامی آمده است: «بقیع الغرقد، نام قطعه زمینی مرتفع است که پوشیده از درختان توت می باشد».(8)

ص:32


1- (1) النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ابن الاثیر، ماده بقیع.
2- (2) العین، الخلیل بن احمد الفراهیدی، ماده «غرقد».
3- (3) المصباح المنیر، الفیومی، ماده «غرقد».
4- (4) القاموس المحیط، ماده «غرقد»؛ بحارالانوار، محمدباقر المجلسی، ج 46، ص 216.
5- (5) لسان العرب و تاج العروس، ماده «غرقد».
6- (6) عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، ابن سید الناس، ج 1، ص 398.
7- (7) مواهب الجلیل، الحطاب الرعینی، ج 7، ص 607.
8- (8) دائرة المعارف الاسلامیة، ج 4، ص 35، ماده «بقع».

برخی گفته اند: بقیع الغرقد، «کفته» هم نامیده شده است. کُفْت در لغت به معنای به هم پیوستن و یک جا کردن است؛ زیرا در گورستان، مُرده ها در یک جا جمع شده اند.(1) حموی گفته است: «کفته، اسمی است برای بقیع الغرقد، گورستان مدینه و علت این نام گذاری آن است که گورستان، اجساد مردگان را از آسیب ها باز می دارد و از آنها نگهداری می نماید».(2)

اماکنی به نام بقیع

اشاره

واژه بقیع از لحاظ معنای لغوی در موارد و اماکنی به کار رفته است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:

بقیع الخیل یا بازار مدینه

یاقوت حموی به نقل از نصر آورده است:

بقیع الخیل مکانی است در مدینه، نزدیک خانه زید بن ثابت، که بیشتر شهدای جنگ احد در آنجا دفن شده اند. نصر گفته است: البته به گمان من آنجا بقیع الغرقد است.(3)

ابن شبه از عایشه نقل کرده است: «قبلاً به بازار مدینه بقیع الخیل می گفته اند».(4) در تفسیر قمی آنجا که از داوری سعد بن معاذ و رأی او به کشته شدن مردان بنی قریظه یاد

ص:33


1- (1) الجامع لاحکام القرآن، القرطبی، ج 19، ص 161؛ غریب الحدیث، الحربی، ج 2، ص 121؛ مجمع البحرین، الطریحی، ماده «غرقد».
2- (2) معجم البلدان، یاقوت الحموی، ج 4، ص 468.
3- (3) معجم البلدان، ج 2، ص 413؛ ر. ک: القاموس المحیط، ج 3، ص 6؛ مجمع الزوائد، نورالدین الهیثمی، ج 4، ص 158 و ج 9، ص 268؛ مراصد الاطلاع، ج 1، ص 123؛ معجم الحجاز، ج 1، ص 243؛ الدر الثمین فی معالم دارالرسول الامین، ص 229.
4- (4) تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 306.

می کند آمده است: «پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به حفر گودالی در بقیع دستور داد. دیگران نوشته اند: پیامبر (صلی الله علیه و آله) گودالی را در بازار مدینه حفر نمود و یهودیان بنی قریظه کنار آن گودال، گردن زده شدند».(1)

از سعد بن ابی وقاص نقل شده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع الخیل در حال آماده سازی لشکریان یا بازدید از آنها بود که عباس بن عبدالمطلب آمد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: این عباس است، عموی پیامبرتان که بخشنده ترین مرد قریش و مهربان ترین شخص به آنهاست.(2)

از صعب بن جثامه نقل شده است: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، چرای چهارپایان در بقیع را منع نمود و فرمود: «فقط خدا و رسولش می توانند چهارپایان را از چریدن در یک چراگاه منع نمایند».(3) از عبدالله بن عمر نیز روایت شده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) چرای چهارپایان را در بقیع برای چریدن اسب ها منع کرد.(4) پرسیدم: «برای اسب های خودش»؟ گفت: «خیر برای اسب های مسلمانان».(5) همچنین در «طبقات المحدثین» از عبدالله بن عمر نقل شده است: «پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، بقیع را چراگاه اسب های مسلمانان قرار داد».(6) خطیب از

ص:34


1- (1) الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 11، ص 174، به نقل از تفسیر القمی، علی بن ابراهیم القمی، ج 2، ص 191؛ بحار الانوار، ج 20، ص 236.
2- (2) المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیشابوری، ج 30، ص 328؛ ر. ک: مسند ابی یعلی، ج 2، ص 139؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج 26، صص 326 و 327؛ اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ابن الاثیر، ج 3، ص 111.
3- (3) المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 61؛ ر. ک: شرح معانی الآثار، الطحاوی، ج 3، ص 269.
4- (4) السنن الکبری، البیهقی، ج 5، ص 201.
5- (5) مجمع الزوائد، ج 1، ص 158؛ السنن الکبری، ج 5، ص 201؛ ر. ک: شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 39؛ موارد الظمآن الی زوائد ابن حبان، علی بن ابی بکر الهیثمی، ص 395؛ فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر، المناوی، ج 6، ص 551؛ الجامع العباسی، الشیخ بهاءالدین العاملی، ص 257.
6- (6) طبقات المحدثین باصبهان والواردین علیها، ابوالشیخ الانصاری، ج 4، ص 280؛ ر. ک: موارد الظمآن، ص 395.

عبدالملک بن نوفل بن مساحق و او نیز از پدرش نقل کرده است: «پیامبر (صلی الله علیه و آله) چرای چهارپایان در بقیع را منع فرمود و در آن زمان، هیچ نخلی در بقیع وجود نداشت».(1)

فهیم محمود شلتوت در پاورقی کتاب «تاریخ المدینة المنوره» آورده است: «آن بقیعی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) چرای چهارپایان در آنجا را ممنوع کرد در بیست فرسخی مدینه است، ولی بقیع الغرقد، گورستان شهر مدینه است».(2)

از عمر نقل شده است که گفت: «هرکس پول تقلبی دارد به بقیع برود و با آنها لباس کهنه بخرد».(3) (که مقصود همان بقیع الخیل یا بازار مدینه است).

بیهقی روایت کرده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به بقیع رفته بود. در آنجا برای خرید برده ای با صاحبش به گفت وگو پرداخت. اما معامله نشد و حضرت از او جدا گردید. شخص دیگری رفت و او را خرید و بی درنگ آزادش کرد. بعد از آن، به محضر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «آن برده را خریدم و آزاد نمودم، نظر شما چیست»؟ حضرت فرمود: «این برادر تو و آزاد شده توست».(4)

همچنین نقل شده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به بقیع رفت و در آنجا برده ای را دید که می فروشند.(5) ابن حجر از عبد بن عبید بن مراوح و او نیز از پدرش نقل کرده است:

پیامبر (صلی الله علیه و آله) وارد بقیع شد؛ درحالی که مردم از چپاول کالاهایشان به دست یکدیگر

ص:35


1- (1) تاریخ بغداد او مدینة السلام، الخطیب البغدادی، ج 3، ص 231.
2- (2) تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 86.
3- (3) المغنی، عبدالله بن قدامة، ج 4، ص 177؛ الشرح الکبیر، عبدالرحمان بن قدامة، ج 4، ص 177.
4- (4) السنن الکبری، ج 6، ص 240.
5- (5) سنن الدارمی، ج 2، ص 373.

در هراس بودند. پس منادی پیامبر (صلی الله علیه و آله) ندا سر داد: «الله اکبر»! من گفتم: «خیلی بلند تکبیر گفتی». سپس ندا داد: «اشهد ان لا اله الا الله» در این حال بر خود لرزیدم و گفتم: «اینها خبر مهمی دارند». منادی ادامه داد: «اشهد ان محمداً رَسُولُ اللهِ». گفتم: «حتماً پیامبری مبعوث شده است». گفت: «حَی عَلیَ الصلاة» گفتم: «فریضه ای نازل شده است». پس نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) رفتم و درباره اسلام از او پرسیدم و مسلمان شدم. او به من وضو گرفتن و نماز خواندن آموخت. آن گاه نماز گزارد و من نیز به او اقتدا کردم و بقیع را غرقگاه قرار داد و مرا بر آن گمارد.(1)

هیثمی نیز روایت کرده است: «در بقیع الخیل در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بودیم که عباس به آنجا آمد...».(2) از ابن سعد نقل شده است که عبدالرحمان بن عوف، هزار شتر، سه هزار گوسفند و صد رأس اسب را در بقیع رها کرده بود تا بچرند.(3) شیخ طوسی به سند خود از حذیفة بن یمان روایت کرده است:

زمانی که جعفر بن ابی طالب از حبشه بازگشت، به محضر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) که در آن زمان در خیبر حضور داشتند رسید و مقادیری مشک و عنبر و پارچه ابریشمی و زربافت را تقدیم نمود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اینک این پارچه را به کسی خواهم داد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند». اصحاب گردن فراز کردند تا پارچه را ببینند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «علی کجاست»؟ عمار بن یاسر به سرعت رفت و علی (علیه السلام) را صدا زد. وقتی امام آمد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «علی! این پارچه را بگیر». علی (علیه السلام) آن را گرفت و به کناری نهاد.

ص:36


1- (1) الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر العسقلانی، ج 4، ص 347.
2- (2) مجمع الزوائد، ج 9، ص 268.
3- (3) الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 3، ص 136؛ الغدیر، الشیخ عبدالحسین الامینی، ج 8، ص 284؛ ر. ک: البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج 7، ص 184.

وقتی به مدینه بازگشت به بقیع که بازار مدینه بود، رفت و به زرگری سفارش کرد تا آن پارچه زربافت را رشته رشته کند. آن گاه طلاهای باقی مانده از آن را که هزار مثقال بود، فروخت و بین مستمندان مهاجر و انصار تقسیم نمود.(1)

نسایی به سند خود از قیس بن عرزه روایت کرده است که گفت: «ما در بقیع کالا می فروختیم. آن گاه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به بقیع آمد و به ما سمسار (خریدار و فروشنده) گفته می شد».(2) از ابن عمر نقل شده است که گفت:

ما در بقیع، شتر و درهم و دینار خرید و فروش می کردیم. در این باره از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سؤال کردیم. ایشان فرمودند: «اگر پس از جدا شدن از یکدیگر، معامله تمام شده باشد اشکالی ندارد».(3)

در مسند احمد نیز چنین آمده است:

زنی به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: در دلم گذشت که شما و همراهانتان را به طعامی دعوت نمایم. پس کسی را به بقیع فرستادم تا برایم گوسفندی خریداری کند. اما گوسفندی نیافت. دیروز عامر بن ابی وقاص، گوسفندی را از بقیع خریده بود. کسی را به نزدش فرستادم تا برایم گوسفندی را از بقیع تهیه کند. اما پیدا نشد.(4)

ص:37


1- (1) امالی، الشیخ الطوسی، ص 614؛ بحارالانوار، ج 21، ص 19؛ ر. ک: دلائل الإمامة، الطبری، ص 144؛ حلیة الابرار، البحرانی، ج 2، ص 268؛ بحارالانوار، ج 37، ص 105.
2- (2) سنن النسایی، ج 7، ص 15؛ ر. ک: مسند الحمیدی، ج 1، ص 208؛ مسند احمد، ج 4، ص 6؛ الآحاد و المثانی، احمد بن عمرو بن الضحاک، ج 2، ص 260؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 5؛ السنن الکبری، ج 3، ص 131؛ تاریخ بغداد، ج 5، ص 280؛ المنتقی من السنن المسندة، ص 144؛ الفائق فی غریب الحدیث، ج 2، ص 158؛ سبل الهدی و الرشاد، الصالحی الشامی، ج 9، ص 9.
3- (3) الشرح الکبیر، ج 4، ص 342 و نیز ر. ک: المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 44؛ الخلاف، الطوسی، ج 3، ص 99.
4- (4) مسند احمد، ج 5، ص 294؛ الاصابة، ج 3، ص 485؛ ر. ک: سنن ابی داود، ج 2، ص 109؛ سنن الدار قطنی، ج 4، ص 190؛ شرح معانی الآثار، ج 4، ص 208؛ البدایة و النهایة، ج 6، ص 211؛ نصب الرایة، ج 5، ص 404؛ نیل الاوطار، ج 6، ص 69.

دار قطنی از مردی انصاری نقل کرده است:

نوجوانی بیش نبودم که به همراه پدرم و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به جایی رفتیم.... پس به نزد برادرم عامر بن ابی وقاص رفتم [و او را دیدم] درحالی که گوسفندی را از بقیع خریده بود.(1)

حاکم نیشابوری از عمر بن سعید و او هم از عمر روایت کرد که گفت: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به بقیع رفت و دید در کیسه ای طعام می فروشند. مقداری از آن را بیرون آورد. اما نپسندید و فرمود: هرکس با ما [در معامله] غش کند، از ما نیست».(2) این خبر را احمد در مسند خود به نقل از ابی بردة بن دینار(3) و هیثمی به نقل از ابوموسی(4) البته با اندکی تفاوت آورده اند.

دارمی نیز روایت کرده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به بقیع رفت و فرمود: «ای گروه تاجران!» مردم کنجکاوانه به او نگریستند. حضرت ادامه داد: «در روز قیامت، تاجران در زمره بدکاران محشور می شوند مگر کسانی که پرهیزکار باشند و نیکی نمایند و از حرام چشم بپوشند».(5)

طبرانی از ابی قلابه نقل کرده است:

ص:38


1- (1) سنن الدار قطنی، ج 4، ص 190.
2- (2) المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 9؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 9، ص 12؛ و مانند آن در: المعجم الاوسط، ج 4، ص 293؛ اسد الغابة، ج 5، ص 345؛ مجمع الزوائد، ج 4، ص 79؛ ارواء الغلیل فی تخریج احادیث منار السبیل، محمد ناصرالدین الالبانی، ج 5، ص 163؛ المجموع، ج 12، ص 114.
3- (3) مجمع الزوائد، ج 4، ص 78 به نقل از مسند احمد، ج 3، ص 466.
4- (4) مجمع الزوائد، ج 4، ص 79.
5- (5) سنن الدارمی، ج 2، ص 247؛ المعجم الکبیر، ج 5، ص 44؛ صحیح ابن حبان، ج 11، ص 277؛ موارد الظمان، ص 269.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بانگ برآورد: «ای اهل بقیع!» و دوباره تکرار فرمود:

«ای اهل بقیع!» همه مردم کنجکاوانه به او نگاه کردند و صدای حضرت را شناختند. سپس فرمود: «ای اهل بقیع! خریدار و فروشنده جز با رضایت از یکدیگر جدا نشوند».(1)

از ابوهریره نقل شده است: «مردی به نام ابوحمید، کاسه ای شیر را از بقیع برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) آورد. حضرت به او فرمود: آیا نمی خواهی روی آن ظرف پوششی بگذاری، حتی اگر آن پوشش یک قطعه چوب باشد که روی آن گذاشته می شود»؟(2)

در خبری از بلال نقل شده است که گفت:

... وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) نماز گزارد، به بقیع رفتم و انگشت در گوش نهادم و فریاد زدم: «هرکس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) طلب دارد، بیاید». مدتی بدهی های رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را پرداختم تا جایی که برای آن حضرت، طلبکاری باقی نماند....(3)

عبدالرزاق نیز از ابن سیرین نقل کرده است:

عبدالرحمان بن عوف [یا زبیر] به عمر گفت: «مقداری درهم تقلبی داریم که آن را می دهیم و درهم اصل می گیریم». گفت: «چنین نکن. بلکه به بقیع برو و لباست را به درهم هایی بفروش. سپس با آن درهم ها معامله کن».(4)

در خبری است که امام کاظم (علیه السلام) به شخصی فرمود: «... به نزد آن زن برو که اکنون

ص:39


1- (1) جامع البیان عن تأویل آی القرآن، الطبری، ج 5، ص 48؛ ر. ک: مصنف عبدالرزاق، ج 8، ص 51؛ السنن الکبری، ج 5، ص 271؛ الدر المنثور، ج 2، ص 144؛ کنزالعمال، ج 4، ص 90.
2- (2) مجمع الزوائد، ج 8، ص 111.
3- (3) السنن الکبری، ج 6، ص 81؛ المعجم الاوسط، ج 1، ص 148؛ المعجم الکبیر، ج 1، ص 364؛ الاحادیث الطوال، الطبرانی، ص 128؛ مسند الشامیین، الطبرانی، ج 4، ص 111؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 4، ص 317.
4- (4) المصنف، ج 8، ص 123؛ کنزالعمال، ج 4، ص 189.

بر در دکان علوفه فروش در بقیع منتظر توست». او می گوید: «به بقیع رفتم و همان زن را بر در آن دکان دیدم...».(1)

در روایتی آمده است:

عمر شنید که شخصی، کلمه «الانصار» را در آیه (وَ السّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ)2 با «حرکت ضمه (رفع)» قرائت می کرد. از او پرسید: «این آیه را از چه کسی آموخته ای»؟ گفت: «اُبی».(2)

عمر، ابی را فراخواند و ابی گفت: «این قرائت را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آموختم؛ در زمانی که تو در بقیع گیاه دباغی می فروختی...».(3)

صاحب کتاب الغدیر می نویسد: «عمر روزگاری در بقیع، ریسمان و گیاه دباغی می فروخت».(4)

از ابویعلی و ابن مردویه نقل شده است:

کسی چنین قرائت کرد:(وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلاً)6 و در ادامه اش افزود: «من تاب فإن الله کان غفورا رحیما».

خبر به عمر رسید. او را احضار کرد و پرسید: «این اضافه را از کجا آورده ای؟!»

پاسخ داد: «از دهان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم و این در حالی بود که تو در آن زمان، کاری جُز خرید و فروش در بقیع نداشتی».(5)

ص:40


1- (1) الخرائج و الجرائح، قطب الدین الراوندی، ج 1، ص 319.
2- (3) یعنی: ابّی بن کعب.
3- (4) الغدیر، ج 6، ص 303.
4- (5) همان، ج 8، ص 61.
5- (7) فتح القدیر، ج 3، ص 225؛ کنز العمال، ج 2، ص 568 و ج 13، ص 261.

با توجه به مطالب بیان شده، این سؤال مطرح است که آیا مراد از بقیع در این روایات، بقیع الخیل است یا بقیع الغرقد؟ در پاسخ باید گفت که در اینجا دو احتمال می باشد: احتمال نخست آن است که مراد، بقیع الخیل است؛ به دلیل آنکه حکم و موضوع با یکدیگر تناسب دارد. شیخ فهیم محمود شلتوت نیز این نظر را ترجیح داده است.(1) بنابراین اشتباهی که در حاشیه نسائی در ذیل خبر آمده است، آشکار می شود.

احتمال دوم آن است که منظور، بقیع الغرقد باشد؛ زیرا از برخی اخبار استفاده می شود که در بقیع الغرقد، خرید و فروش هم انجام می شده است. این احتمال را نمی توان رد کرد؛ زیرا بعید نیست که بقیع الغرقد، پیش از آنکه قبرستانی عمومی باشد، یا حتی بعد از آن، محلی برای خرید و فروش بوده است. برخی از نقل های تاریخی نیز این احتمال را تقویت می نماید؛ از جمله آنکه فضل بن شاذان در ضمن خبری از عمر بن خطاب آورده است: «ابن عباس از او پرسید: نظرت درباره زبیر چیست؟ گفت: زبیر در بقیع الغرقد، غرق کاسبی و خرید و فروش است و در حین معامله، بر سر یک صاع(2) یا مد(3) کتک کاری می کند»!(4)

ابن ابی الحدید، از عمر بن خطاب درباره زبیر چنین نقل کرده است: «او (زبیر) تندخو و لجوج است و در بقیع بر سر یک صاع گندم، دعوا می کرد».(5)

در خبری نیز آمده است:

ص:41


1- (1) تاریخ المدینة المنوره، پاورقی، ج 1، ص 306.
2- (2) یک من یا 3 کیلوگرم.
3- (3) 750 گرم.
4- (4) الایضاح، فضل بن شاذان، ص 165؛ مواقف الشیعة، ج 3، ص 139؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 44، ص 439.
5- (5) شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 326؛ کنزالعمال، ج 5، ص 737 و ج 5، ص 740؛ الاحتجاج، الطبرسی، ج 1، ص 286؛ مواقف الشیعة، ج 100، ص 149.

ابی بن کعب به عمر بن خطاب گفت: «تو در آن روز در بقیع الغرقد مشغول خرید و فروش بودی». عمر گفت: راست می گویی. تو یادت مانده و من فراموش کرده ام. شما بیکار بودید و ما مشغول بودیم! و شما شاهد بودید و ما غایب».(1)

در کتاب «آحاد و مثانی» نیز این روایت آمده است:

... گفت: تو را به خدا سوگند! آیا می دانی آذوقه مردم مدینه تمام شده و گرسنگی به آنها روآورده است؟! پس به بقیع الغرقد رفتم و در آنجا پانزده شتر با بار خوراکی دیدم و همه را خریدم.(2)

«مبارکفوری» گفته است: «پیش از آنکه بقیع الغرقد گورستان مدینه شود، بازارهایی در آنجا برپا می شده است».(3) البته در زمان جاهلیت و پس از آن، بازارهایی در شهر مدینه وجود داشته است؛ از جمله بازاری در «زباله» در قسمتی که یثرب خوانده می شد، بازاری در پُلِ محله «بنی قینقاع»، بازاری در «صفاصف» و «عصبه» در غرب مسجد قباء، بازاری در کوچه های «ابن حبین» که به آن «مزاحم» گفته می شد و بازاری دیگر که «بطحا» نام داشت.(4)

گفتنی است که «هیثمی» خبری را نقل کرده که در آن، عبارت «بقیع الجبل» آمده است(5) و پیداست که اشتباه نگارشی است و درستِ آن بقیع الخیل می باشد.

ص:42


1- (1) عین العبرة، السید احمد آل طاووس، ص 17.
2- (2) الآحاد و المثانی، ابن ابی عاصم، ج 1، ص 476؛ تاریخ المدینة المنوره، ابن شبه، ج 4، ص 1297؛ کتاب السنة، ص 578؛ کنزالعمال، ج 13، ص 100.
3- (3) تحفة الاحوذی، ج 4، ص 370 و ج 9، ص 146.
4- (4) موسوعة التاریخ الإسلامی، محمدهادی الیوسفی الغروی، ج 2، ص 35.
5- (5) مجمع الزوائد، ج 9، ص 268.

بَقیع زبیر

یاقوت حموی نوشته است: «بقیع زبیر در مدینه است و در آن خانه هایی وجود دارد».(1)

از ابوسعید خدری نقل شده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نماز عید قربان را در بقیع زبیر اقامه کرد.(2) ابن شبه گفته است: «زبیر از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) تقاضا کرد بخشی از بقیع را در اختیار او بگذارد. حضرت نیز چنان کرد و آن قسمت، بقیع زبیر نام گرفت و خانه عروة بن زبیر در آنجا بود».(3)

کلینی روایت کرده است: «... سپس از فرزندان عمرو بن مبذول که در بقیع زبیر بودند، سؤال شد».(4) از ابومالک نقل شده است که گفت:

عده ای در بقیع زبیر می نشستند و هنگام نماز جمعه، خرید و فروش می کردند و دست از کار نمی کشیدند تا آنکه آیه (إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلی ذِکْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ)5 نازل شد.(5)

از «سمهودی» نقل شده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) برای زبیر، زمینی را در مجاورت خانه های بنی غنم و ضلع شرقی خانه های بنی رزیق جدا کرد که به بقیع زبیر معروف شد. ابن شبه گفته است: خانه هایی که در آنجا متعلق به خاندان زبیر بود، عبارت اند از خانه عروة بن زبیر

ص:43


1- (1) مجمع البلدان، ج 1، ص 474؛ ر. ک: القاموس المحیط، ج 3، ص 6؛ تاج العروس، ج 20، ص 349؛ معجم الحجاز، ج 1، ص 243.
2- (2) ناسخ الحدیث و منسوخه، ص 195.
3- (3) تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 229.
4- (4) الکافی، الکلینی، ج 1، ص 478؛ شرح اصول الکافی، المولی محمد صالح المازندرانی، ج 7، ص 256؛ مدینة المعاجز، البحرانی، ج 6، ص 299؛ بحار الانوار، ج 48، ص 86.
5- (6) جامع البیان، ج 28، ص 130.

[که کشتارگاه چهارپایان هم آنجا بود]، سپس در مشرق آنجا، خانه منذر بن زبیر قرار داشت و در کوچه عروه، خانه مصعب بن زبیر واقع شده بود. همچنین در آن محوطه، خانه آل عکاشه فرزند مصعب بن زبیر و نیز خانه آل عبدالله بن زبیر قرار داشت. بقیع آن قدر بزرگ بود که همه این خانه ها را در خود جای داده بود.(1)

ابن سعد گفته است: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) زمینی را به عبیدة بن حارث و طفیل و دو برادرش، بین بقیع زبیر و منازل بنی مازن اختصاص داد».(2)

از عبدالله بن عمر نیز روایت شده است که گفت:

عمر به کشتارگاه زبیر بن عوام در بقیع می آمد و مدینه جز آن، کشتارگاه دام دیگری نداشت. او با خود، شلاقش را نیز می آورد و وقتی کسی را می دید که دو روز پیاپی گوشت می خرد، او را با تازیانه اش می زد و می گفت: «نمی توانی شکمت را دو روز جمع کنی»؟!(3)

به نظر می رسد مکانی که عمر بن خطاب به آنجا می رفته، بقیع زبیر باشد؛ هرچند به دلیل تناسب حکم و موضوع، احتمال دارد آنجا بقیع الخیل بوده است. خطیب بغدادی گفته است: «خانه طلحة بن عبدالرحمان در مدینه و کنار بقیع زبیر بوده است».(4) ابن عساکر از سکونت محمد بن منذر در بقیع زبیر یاد کرده است.(5) «مزی» در کتاب خود آورده است: «خانه عمر بن مصعب بن زبیر در بقیع زبیر بوده است».(6)

ص:44


1- (1) مکاتیب الرسول، ج 1، ص 352.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 3، ص 51؛ مکاتیب الرسول، ج 1، ص 354.
3- (3) الغدیر، ج 6، ص 267.
4- (4) تاریخ بغداد، ج 9، ص 352؛ معجم البلدان، ج 1، ص 470.
5- (5) تاریخ مدینة دمشق، ج 56، ص 28.
6- (6) تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، المزی، ج 8، ص 225.

بقیع خبخبه

ابوداود در سنن خود از «بقیع خبخبه» نام برده است و خبخبه، نام درختی است که در آنجا می روییده است(1) ؛ چنان که «بکری» می گوید: «درخت خبخبه در ناحیه چاه ابو ایوب می روییده است».(2) همچنین در قاموس المحیط آمده است: «جُبجب (به ضم جیم) آبی است نزدیک مدینه... و جبجب، زمین هموار را گویند. بقیع الجبجب و یا بقیع الخبخب در مدینه است».(3) از سهیلی نقل شده که «الخبخبه» نام درختی است و بقیع الخبخبه در مدینه می باشد؛ زیرا آنجا محل رویش آن درخت است.(4) نیز نقل شده است که در بقیع الخبخبه برای مقداد بن اسود اتفاقی افتاد که وی پس از آن به نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) رفت.(5)

از کتاب های طبقات و مستدرک، چنین استفاده می شود که بقیع خبخبه همان بقیع الغرقد است؛ زیرا از عبیدالله بن ابی رافع نقل شده است که پدرش گفت:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به دنبال محلی بود تا اصحاب متوفای خود را در آنجا به خاک بسپارد. پس به محلی در اطراف مدینه رفت و فرمود: «به این مکان امر شده ام». به آنجا بقیع الخبخبه گفته می شد و بیشتر گیاهانش، غرقد (خار درخت) بود.(6)

ص:45


1- (1) معجم البلدان، ج 1، ص 474 و ج 2، ص 343.
2- (2) تاریخ العروس، ج 20، ص 349؛ معجم ما استعجم، الکبری الاندلسی، ج 1، ص 266؛ معجم معالم الحجاز، ج 1، ص 243.
3- (3) القاموس المحیط، ج 1، ص 44؛ ر. ک: تاج العروس، ج 1، صص 174 و 228.
4- (4) القاموس المحیط، ج 1، ص 59.
5- (5) ر. ک: سنن ابی داود، ج 2، ص 53؛ سنن ابن ماجة، ج 2، ص 838؛ المعجم الکبیر، ج 20، ص 260؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 60، صص 174 و 175؛ السنن الکبری، ج 4، ص 155؛ المحلی، ج 7، ص 326؛ عون المعبود، ج 8، ص 239؛ معجم ما استعجم، ج 1، ص 266.
6- (6) الطبقات الکبری، ج 3، ص 397؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، صص 189 و 190.

صالحی روایت کرده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مسجدش را به مساحت هفتاد در شصت ذراع یا بیشتر بنا نهاد. خشت هایی را از خاک بقیع خبخبه ساخت و با آنها دیوار مسجد را بالا برد و به وسیله تخته های چوب اتاق های متعددی داخل مسجد ایجاد کرد و در وسط مسجد، فضای بزرگی ایجاد نمود.(1)

بقیع غُراب

فیومی در کتاب لغت خود (المصباح المنیر)، از آن نام برده است.(2)

بقیع مُصلّی

یاقوت حموی می گوید: «مصلای پیامبر (صلی الله علیه و آله) که عیدها در آنجا نماز می گزارده، در غرب مدینه و داخل حصار شهر بوده است. ولی بقیع الغرقد بیرون از حصار شرقی مدینه قرار داشته است».(3)

در حدیث صحیحی از معاویة بن عمار نقل شده است که گفت: «از امام باقر یا امام صادق (علیهما السلام) درباره نماز اعیاد فطر و قربان پرسیدم». پاسخ فرمود: «... گاهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بقیع می رفت و با مردم نماز می گزارد...».(4)

ص:46


1- (1) سبل الهدی و الرشاد، الصالحی الشامی، ج 3، ص 338.
2- (2) المصباح المنیر، ج 1، ص 73.
3- (3) معجم البلدان، ج 5، ص 82.
4- (4) الکافی، ج 3، ص 460؛ تهذیب الاحکام، الشیخ الطوسی، ج 3، ص 130؛ الخلاف، ج 1، ص 655؛ الذکری، الشهید الاول، ص 239؛ مدارک الاحکام، ج 4، ص 111؛ تفصیل وسائل الشیعة، الحر العاملی، ج 7، ص 451؛ ر. ک: المعتبر، ج 2، ص 316؛ مختلف الشیعة، ج 2، ص 272؛ تذکرة الفقهاء، ج 4، ص 142؛ مجمع الفائدة، المولی احمد الاردبیلی، ج 2، ص 399.

ابن عساکر از عتبة بن عبدالله بن عمر و او از پدر و جدش این چنین نقل کرده است:

در روز عیدی نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بودم. ایشان فرمود: «بگویید بزرگ انصار نزد من آید». ابی بن کعب را فرا خواندند. فرمود: «ای ابی، به بقیع مصلی برو و دستور بده آنجا را نظافت کنند». سپس فرمود: «بروید آنجا نماز بگزارید».(1)

بیهقی از براء بن عازب روایت کرده است:

روز عید قربان، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نزد ما در بقیع آمد. آن گاه ایستاد و دو رکعت نماز گزارد. بعد رو به ما کرد و فرمود: «امروز اولین عبادت ما به جای آوردن نماز است. سپس برمی گردیم و قربانی می کنیم».(2)

عبدالرزاق نیز از براء بن عازب نقل کرده است که روز عید قربان، پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بقیع آمد. پس کمانی به ایشان داده شد و حضرت با [تکیه بر] آن خطبه خواند.(3) همچنین عبدالرزاق روایت کرده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بر ام کلثوم، خواهر سوده بنت زمعه که در مکه از دنیا رفته بود، در بقیع مصلی نماز گزارد.(4)

کلینی به سند خود از حلبی روایت کرده است که امام صادق (علیه السلام) فرمود:

عباس به نزد امیرمؤمنان (علیه السلام) آمد و گفت: ای علی! مردم جمع شده اند تا پیکر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را در بقیع مصلی دفن کنند و به یکی از ایشان می خواهند (برای نماز میت) اقتدا کنند. امیرمؤمنان (علیه السلام) به سوی آنها رفت و فرمود: ای مردم!

ص:47


1- (1) تاریخ مدینة دمشق، ج 7، ص 335؛ ر. ک: تهذیب الکمال، ج 2، ص 269؛ سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 396.
2- (2) السنن الکبری، ج 3، ص 311؛ ر. ک: مسند ابن الجعد، ص 398؛ شرح معانی الآثار، ج 4، ص 172؛ احکام القرآن، الجصاص، ج 3، ص 644؛ نصب الرایة، ج 3، ص 287.
3- (3) مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 287.
4- (4) همان، ص 483. نقطه جغرافیایی بقیع مصلی، در محل کنونی مسجد غمامه و مسجد علی بن ابی طالب (علیه السلام) قرار دارد.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چه زنده و چه مرده، امام و پیشواست، من او را در مکانی که رحلت کرده به خاک خواهم سپرد....(1)

بقیع بُطحان

حطاب رعینی می گوید:

بقیع بُطْحان به ضم باء و سکون طاء است. در مشارق آمده است که محققان، تلفظ بطحان را چنین روایت کرده اند و ما از مشایخ خود نیز این گونه شنیده ایم. برخی از واژه شناسان آن را بَطحان (به فتح باء و کسر طاء) خوانده اند. لقانی در «البارع»، ابوحاتم و البکری در «المعجم»، از این دسته اند. بکری گفته است: «تنها این تلفظ صحیح می باشد و بَطحان، نام یک وادی در مدینه است».(2)

بخاری از ابوموسی اشعری روایت کرده است: «من و همراهانم پس از بازگشت از حبشه، در بقیع بطحان منزل گزیدیم و در آن حال، پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مدینه بود».(3) ابن حجر درباره این روایت مالک که می گوید: «... آنها را به سوی بقیع مصلی برد»، گفته است: «در اینجا مقصود از بقیع، یا بقیع بطحان است یا بقیع الغرقد که در آنجا نماز میت می خوانده اند. اما قول اول (بقیع بطحان) درست به نظر می رسد و گفته شد که مصلی در بطحان بوده است».(4)

ص:48


1- (1) الکافی، ج 1، ص 451؛ کتاب الحجة، ابواب التاریخ، ح 37.
2- (2) مواهب الجلیل، ج 7، ص 608.
3- (3) صحیح البخاری، ج 1، ص 142؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 117؛ مسند ابی یعلی، ج 13، ص 285؛ معجم ما استعجم، ج 1، ص 258.
4- (4) طبقات الکبری، ج 4، ص 106.

بقیع خضمات

نقل شده است که ابو امامه اسعد بن زراره، نخستین کسی بود که مردم مدینه را پیش از ورود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)(1) ، در بقیع خضمات گرد هم آورد. این واقعه به دنبال شکستی بود که در نبرد حرة بنی بیاضه متحمل شده بودند.(2) ابن حریم می گوید که به لوط گفتم: «آیا این کار به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است»؟ پاسخ داد: «آری».(3) علامه حلی می نویسد: «... حرة بنی بیاضه در بقیع واقع شده است و به آن بقیع خضمات گفته می شود...». وی می افزاید: «خطابی گفته است حرة بنی بیاضه روستایی بیرون شهر مدینه می باشد».(4)

روایت شده است که مصعب بن عمیر در بقیع الخضمات دفن شده است و بقیع، عمق زمین پر آب است که در آن، آب برای مدتی راکد می ماند و پس از آن، علف هایی در آنجا می روید.(5) به نظر نگارنده، این معنا، مناسب واژه «نقیع» است نه «بقیع». ازاین رو برخی نویسندگان کتاب های سیره، آن را نقیع خضمات دانسته اند نه بقیع خضمات.(6)

عظیم آبادی می گوید:

از ابن اثیر در نهایه روایت شده است که نقیع، مکانی است نزدیک مدینه که در

ص:49


1- (1) مصنف ابن ابی شیبة، ج 8، ص 327؛ تهذیب الکمال، ج 24، ص 502.
2- (2) ر. ک: مصنف ابن ابی شیبة، ج 8، ص 327؛ تهذیب الکمال، ج 24، ص 502؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 30، ص 187؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 50، ص 186؛ منتهی المطالب، العلامة الحلی، ج 1، ص 319؛ المنتقی من السنن المسندة، ص 82؛ معجم البلدان، ج 5، ص 302؛ البدایة و النهایة، ج 3، ص 185؛ عیون الاثر، ج 1، ص 209؛ السیرة النبویة، ج 2، ص 181؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 12، ص 52.
3- (3) منتهی المطلب، ج 1، ص 319.
4- (4) همان.
5- (5) منتهی المطلب، ج 1، ص 320؛ ر. ک: الشرخ الکبیر، ج 2، ص 174.
6- (6) ر. ک: السیرة النبویة، ابن هشام؛ معجم البلدان، ج 5، ص 405؛ کتاب الآثار، احمد بن الحسین البیهقی به نقل از حموی؛ عون المعبود، ج 3، ص 281؛ عیون الاثر، البکری، ج 1، ص 209؛ اصلاح غلط المحدثین، الخطابی البستی، ص 155.

آن آب جمع می شده است. خطابی نیز در معالم گفته است: نقیع، جایی است در دل زمین که تا مدتی در آن، آب جمع می شود و هرگاه آب در زمین فرو رود، علف می روید و سخن عمر هم اشاره به آن دارد؛ آنجا که می گوید: نقیع، محل چرای اسب های مسلمانان بوده است. ولی اصحاب حدیث، آن را به غلط بقیع نقل کرده اند؛ درحالی که بقیع، قبرستانی است در مدینه.... در النهایه آمده است: «نقیع خضمات، روستایی بیرون شهر مدینه می باشد».(1)

همچنین گفته اند: «نقیع، مکانی است در شرق مدینه که در آنجا گوسفند می فروختند». در تهذیب نیز آمده است: «نقیع، بالای وادی عقیق و حدود چهار فرسخی مدینه قرار دارد». خطابی گفته است: «کسی که نقیع را بقیع خوانده، اشتباه کرده است».(2) در ضمن، صاحب کتاب «اصلاح غلط المحدثین» می نویسد: «در حدیث عمر، نقیع درست است».(3)

بقیع الغرقد

از مجموع اخبار و روایات استفاده می شود که اطلاق کلمه بقیع، منحصر در بقیع غرقد نبوده است. بلکه استعمالات مختلف آن، ناظر به معنای لغوی آن می باشد که شایع نیز بوده است. اما اسم بقیع برای قبرستان معروف مدینه، پس از دفن صحابه و شهدا و به ویژه امامان اهل بیت (علیهم السلام)، عَلَم گردید؛ به طوری که به دلیل کثرت استعمال، بدون آوردن قرینه نیز، ذهن به همان مفهوم منصرف می گردد.

ص:50


1- (1) عون المعبود، ج 3، ص 281.
2- (2) همان، ج 9، ص 129.
3- (3) اصلاح غلط المحدثین، ص 155.

بوستان بقیع یا بقیع الغرقد

موقعیت و مساحت بقیع

استاد «عبدالقدوس انصاری» نوشته است:

بقیع، تنها قبرستان به جای مانده در مدینه، از عصر رسالت تاکنون است و ده هزار نفر از مردان و زنان صحابه در آن دفن شده اند. بقیع، قطعه زمینی مستطیل شکل در شرق مدینه و بیرون از حصار قدیمی شهر است که به باب الجمعه مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله) نزدیک می باشد. طول آن 150 و عرضش یکصد متر است(1) و از چهار طرف محصور می باشد.... مساحت کنونی بقیع، بیش از مساحت آن در دوره های گذشته است.(2)

در کتاب «التاریخ الامین» آمده است:

قبرستان بقیع وسط مدینه و در مجاورت بخش شرقی حرم پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار دارد؛ چنان که اگر شخصی از باب جبرئیل حرم نبوی خارج شود، بقیع مقابل او قرار دارد. بقیع، سه در دارد: یکی در شرق، دیگری در شمال و سومی در غرب.

ص:51


1- (1) ر. ک: مرآة الحرمین، ج 1، ص 425.
2- (2) آثار المدینة المنورة، عبدالقدوس الانصاری، صص 171 و 172.

درِ اصلی بقیع، درِ غربی آن است که همواره باز است و جنازه مردگان را از همان جا وارد می کنند. زائران قبور امامان اهل بیت (علیهم السلام) و صحابه نیز از همین در وارد می شوند.(1)

در کتاب بقیع الغرقد آمده است:

بقیع الغرقد بیرون از مدینه، در قسمت شرقی مسجد نبوی قرار دارد. از طرف شمال و شرق و جنوب، کشتزارهایی آن را احاطه کرده است. همچنین از طرف غرب، خانه ها و مدرسه هایی بین بقیع و مسجد نبوی فاصله انداخته است.

اکنون بقیع از جهت غرب، همجوار با صحن های مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله) است و ساختمان یا تأسیساتی در این فاصله قرار ندارد.... طول و عرض بقیع، بیشتر از هشتاد در هشتاد متر نیست. بقیع العمات که در ضلع شمال غربی بقیع الغرقد قرار دارد، مساحتی حدود 3500 متر مربع دارد که در سال 1373 ه. ق به بقیع الغرقد ضمیمه گردیده است. همچنین کوچه هایی که بین بقیع العمات و بقیع الغرقد بوده است، با مساحتی حدود 824 مترمربع، به بقیع الغرقد اضافه شده است.(2)

در بخش شرقی بقیع الغرقد، «حش کوکب» قرار دارد که بوستانی است در حومه شهر مدینه و بیرون از بقیع.(3) البته مجموع مساحت بقیع بزرگ، بقیع العمات و حش کوکب و نیز راه ها و کوچه های بین آنها، بیش از پانزده هزار مترمربع (100 * 150) نیست.(4)

به عقیده نگارنده، بقیع العمات در اصل، جزء بقیع بوده و بعداً به طور طبیعی، کوچه ها

ص:52


1- (1) التاریخ الامین، ص 356.
2- (2) بقیع الغرقد، المهندس حاکم عمر طه و الدکتور محمد انور البکری، ص 21 به نقل از: فصول من تاریخ المدینة المنوره، ص 173.
3- (3) النهایة فی غریب الاثر، ج 1، ص 376.
4- (4) بقیع الغرقد، صص 21 و 22.

و موانعی بین آن دو به وجود آمده است و آنچه در سال 1373 ه. ق رخ داد، برداشتن موانع بود و نه پیوستن بقیع العمات به بقیع بزرگ. البته درباره حشّ کوکب، موضوع متفاوت است؛ زیرا به تصریح ابن اثیر، این مکان، خارج از شهر مدینه قرار داشته است.(1)

«علامه سید جعفر بحرالعلوم» می نویسد:

بیشتر اصحاب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع دفن شده اند. قاضی عیاض در کتاب مدارک یادآوری کرده است که ده هزار نفر از اصحاب در آنجا به خاک سپرده شده اند؛ هرچند اثری از قبور آنها بر جای نمانده است.(2)

فهیم محمود شلتوت می نویسد: «بنابر گفته مطری، بیشتر صحابه که در زمان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) یا پس از رحلت آن حضرت، از دنیا رفته اند و نیز بزرگان اهل بیت (علیهم السلام) و تابعان، در بقیع دفن شده اند». همچنین وی به نقل از «مجد» می نویسد: «بی شک قبرستان بقیع، جمعیت انبوهی از بزرگان امت را در خود جای داده است».(3) قاضی عیاض نیز این روایت را در کتاب مدارک از مالک نقل کرده است.

انتخاب بقیع برای خاکسپاری مردگان

ابن سعد و حاکم نیشابوری به سند خود از عبیدالله بن ابی رافع و او نیز از پدرش روایت کرده اند:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در پی پافتنِ مکانی برای خاکسپاری اصحابش بود(4) ؛ به همین منظور به اطراف مدینه رفت و جایی را در نظر گرفت. سپس فرمود: «به این

ص:53


1- (1) النهایة، ج 1، ص 389.
2- (2) تحفة العالم فی شرح خطبه المعالم، السید جعفر آل بحرالعلوم؛ ر. ک: فصول من تاریخ المدینه، ص 167.
3- (3) تاریخ المدینة المنوره، پاورقی، ج 1، ص 86.
4- (4) ر. ک: الشرح الکبیر، ج 2، ص 389؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 189.

مکان امر شده ام». به آنجا بقیع خبخبه گفته می شد و بیشتر درختانش غرقد بود. نخستین کسی که در آنجا دفن شد، عثمان بن مظعون بود. پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) سنگی را [به عنوان نشانه] بالای قبر نهاد و فرمود: «این، قبر کسی است که پیش از ما به دیدار خدا رفته است». وقتی شخص دیگری از مهاجران پس از او از دنیا می رفت، اصحاب می پرسیدند: «یا رسول الله (صلی الله علیه و آله) او را کجا دفن کنیم»؟ حضرت می فرمود: «نزد عثمان بن مظعون».(1)

ابن شبه به سند خود از قدامة بن موسی نقل کرده است:

بقیع دارای درختان غرقد بود. وقتی عثمان بن مظعون از دنیا رفت، در آنجا به خاک سپرده شد و درختان غرقد نیز قطع گردید.

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) درباره مکان خاکسپاری عثمان فرمود: اینجا روحاء است؛ [یعنی روحاء، شامل قسمتی از بقیع می شود که از خانه محمد بن زید تا ضلع شرقی خانه عقیل امتداد دارد] سپس حضرت فرمود: از اینجا تا آنجا (از خانه محمدبن زید تا انتهای بقیع)، روحاء است.(2)

نخستین مدفون در بقیع

درباره نخستین مدفون در بقیع، اختلاف نظر وجود دارد. از برخی اخبار، چنان که گذشت(3) ، استفاده می شود نخستین مدفون، عثمان بن مظعون بوده است.(4) از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نیز روایت شده است: «نخستین مدفون در بقیع، عثمان بن مظعون و بعد از او،

ص:54


1- (1) الطبقات الکبری، ج 3، ص 397؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 190؛ سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 155؛ ر. ک: الطبقات الکبری، ج 3، ص 399؛ تاریخ الامم و الملوک، الطبری، ج 2، ص 177؛ ارواء الغلیل، ج 3، ص 213.
2- (2) تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 100.
3- (3) همان.
4- (4) مصنف ابن ابی شیبة، ج 8، ص 346؛ فتح الباری، ج 9، ص 96؛ معجم البلدان، ج 4، ص 471؛ کنز العمال، ج 14، ص 140.

ابراهیم پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است».(1) همچنین از عبدالله بن عامر نقل شده است: «نخستین مسلمانی که به امر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع دفن شد، عثمان بن مظعون بود. او کنار خانه محمد حنفیه که امروزه «کبا» خوانده می شود، به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده شد».(2) ابن عامر در ادامه می گوید: «محمد بن عمر می گوید: کبا، کناسه است».

ابن قتیبه می گوید:

نخستین مسلمانی که بعد از جنگ بدر و قبل از جنگ احد در مدینه درگذشت، عثمان بن مظعون بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ایشان از پیشگامان شماست؛ مرده هایتان را کنار او به خاک بسپارید». از آن زمان، دفن مردگان در بقیع آغاز شد.(3)

ابن ابی شیبه از مطلب بن عبدالله بن حنطب روایت کرده است:

عثمان بن مظعون نخستین کسی بود که به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع دفن شد. آن گاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مردی که آنجا بود، فرمود: «برو و تکه سنگی بیاور تا برای شناسایی او، روی قبرش قرار دهم. از آن زمان به بعد هر کدام از ما که از دنیا می رفت، او را کنار این قبر، دفن می کردیم».(4)

از این روایت، لزوم حفظ آثار مقابر و اهتمام به زیارت قبور صالحان استفاده می شود و نیز اینکه نباید با کوته اندیشی به تکه سنگی روی قبر بسنده شود؛ زیرا سنگ به منظور شناسایی صاحب قبر است و به طرق دیگری نیز می توان او را شناساند.

ص:55


1- (1) مصنف ابن ابی شیبة، ج 8، ص 357؛ الطبقات الکبری، ج 1، ص 141؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 54، ص 417؛ کنزالعمال، ج 14، ص 140.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 3، ص 397.
3- (3) المعارف، ص 422.
4- (4) المصنف، ج 8، ص 346.

سیره متشرعه همواره چنین بوده است. در تأیید این مطلب، روایتی را از ابن سعد می آوریم که در آن، ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حازم گفته است: «قبر عثمان بن مظعون را دیدم که روی آن چیز بلندی قرار داشت. گویا پرچمی بوده است».(1)

بخاری در کتاب تاریخش گفته است: «نخستین مدفون در بقیع، عثمان بن مظعون و پس از او، ابراهیم پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است».(2) ابن اثیر درباره عثمان بن مظعون نوشته است: «او نخستین مرد مهاجری بود که در سال دوم هجری در مدینه درگذشت». نیز گفته شده است وی 22 ماه پس از شرکت در جنگ بدر از دنیا رفته است.(3)

در کتاب «تحفة العالم» آمده است: «محل قبر ابراهیم، فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) داخل بقعه ای نزدیک بقیع است؛ همان جا که مزار عثمان بن مظعون، از بزرگان صحابه و نخستین مدفون در بقیع قرار دارد».(4)

اما از برخی اخبار استفاده می شود که نخستین مدفون در بقیع، اسعد بن زراره است. ابن حبان نقل می کند:

وقتی اسعد بن زراره بر اثر تنگی نفس از دنیا رفت، ساخت مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله) به پایان نرسیده بود. وی نخستین مسلمانی است که در بقیع به خاک سپرده شد. در آن زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خانه ابو ایوب انصاری ساکن بود تا آنکه کار ساخت مسجد تمام شد و مسکنی هم برای ایشان کنار مسجد ساخته شد و حضرت به آنجا منتقل گردید.(5)

ص:56


1- (1) الطبقات الکبری، ج 3، ص 397.
2- (2) التاریخ الکبیر، ج 1، ص 177.
3- (3) اسد الغابة، ج 3، ص 386.
4- (4) تحفة العالم، چکیده آن در بحارالانوار آمده است، ج 48، ص 297.
5- (5) کتاب الثقات، ج 1، ص 135.

ابن سعد از عبدالجبار بن عماره نقل کرده است که گفت: «نخستین مدفون در بقیع، اسعد بن زراره است». البته محمد بن عمر این دیدگاه را نظر انصار می داند و می گوید: «مهاجران، نخستین مدفون در بقیع را عثمان بن مظعون می دانند».(1) حاکم نیشابوری به سند خود از عبدالله بن ابی بکر نقل کرده است: «نخستین کسی که در بقیع به خاک سپرده شد، اسعد بن زراره است».(2)

بغوی نیز اسعد بن زراره را نخستین صحابی می داند که پس از هجرت، از دنیا رفته است و نخستین مرده ای می باشد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بر او نماز خوانده است.(3) ابن ادریس می گوید: «اسعد بن زراره انصاری عقبی که از طایفه خزرج می باشد، نخستین مدفون در بقیع است. وی از بزرگان قوم خود بود که در زمان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفته است».(4)

همچنین ابن شبه از واقدی به سندش از محمد بن عبدالرحمان بن سعد بن زراره نقل کرده است: «نخستین کسی که از انصار در مدینه درگذشت، اسعد بن زراره (ابوامامه) می باشد که در بقیع دفن گردیده است».(5)

بنابراین روشن شد در اینکه اولین کسی که در بقیع دفن شد روایات مختلف است، برخی عثمان بن مظعون را آورده اند و برخی دیگر اسعد بن زراره را، برای رفع این تعارض، می توان گفت: نخستین مهاجری که در بقیع دفن شد، عثمان بن مظعون و نخستین شخص از انصار که در آنجا به خاک سپرده شد، اسعد بن زراره بوده است. در تأیید این نظر، افزون بر روایت اخیر (روایت محمد بن عبدالرحمان)، بر اساس روایت

ص:57


1- (1) الطبقات الکبری، ج 3، ص 612؛ ر. ک: المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 186؛ الاصابة، ج 1، ص 209.
2- (2) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 186.
3- (3) الاصابة، ج 1، ص 209.
4- (4) السرائر، ج 1، ص 472.
5- (5) تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 96.

دیگری، اسعد بن زراره پیش از فراغت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) از ساخت مسجد، از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید؛(1) درحالی که روایات، رحلت عثمان بن مظعون را در ذی الحجه سال دوم هجری دانسته است.(2)

این تعارض را به این صورت نیز می توان برطرف نمود که بگوییم اسعد بن زراره پیش از آنکه بقیع تبدیل به قبرستانی عمومی شود، در آنجا دفن گردید. اما عثمان بن مظعون زمانی در بقیع دفن گردید که آنجا به عنوان قبرستان معین شده بود؛ زیرا همان گونه که گذشت، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به دنبال مکانی بود که اصحابش را در آنجا دفن نماید.(3) در واقع، با دفن عثمان بن مظعون در آنجا، خاکسپاری اموات در بقیع رسمی شد؛ چنان که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نیز فرمود: «این (عثمان) پیشگام شماست. از این به بعد مردگان خود را کنار او دفن کنید».(4)

به هر حال، قبر آن دو، در «روحاء» که مکانی وسط بقیع است، قرار دارد. ابن شبه از ابی عنسان نقل کرده است که همواره می شنوم قبر عثمان بن مظعون و اسعد بن زراره در روحاء است و روحاء مقبره ای است وسط بقیع که اطرافش راه ها و گذرگاه های متعددی وجود دارد.(5)

اما این نظر که ابا امامه باهلی، نخستین مدفون در بقیع است(6) ، نادرست به نظر می رسد. در واقع، ابا امامه همان اسعد بن زراره است و ابو امامه باهلی، شخص دیگری

ص:58


1- (1) ر. ک: سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 188؛ بحارالانوار، ج 19، ص 132. به نقل از المنتقی فی مولود المصطفی.
2- (2) بحارالانوار، ج 20، ص 8. به نقل از الکامل، ابن اثیر، ج 2، ص 97.
3- (3) الطبقات الکبری، ج 3، ص 397؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 190.
4- (4) المعارف، ص 422.
5- (5) تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 101.
6- (6) معجم البلدان، ج 4، ص 471.

است که از او به نام صدی بن عجلان یاد شده است.(1) یحیی گفته است: «نام ابو امامه انصاری، اسعد بن زراره می باشد».(2)

یاقوت حموی، محل دفن اسعد بن زراره را نه در بقیع، بلکه در یکی از روستاهای اطراف حمص می داند.(3) البته این سخن ضعیفی است. همچنین ادعای کسانی که کلثوم بن الهدم را نخستین مدفون در بقیع می دانند، نادرست است.(4) برخی دیگر ابوالسائب را نخستین دفن شده در آنجا می دانند.(5) البته باید گفت وی همان عثمان بن مظعون است.

گذشته از این، از برخی منابع استفاده می شود که گروهی از پیامبران الهی نیز در بقیع به خاک سپرده شده اند. علامه مجلسی (رحمه الله) به نقل از کتابی کهن از عالمی شیعی، دعایی را آورده است که در قسمتی از آن چنین می خوانیم: «سلام بر بقیع و سلام بر پیامبران و فرستادگان و صدیقان و شهدا و صالحان که در آن آرمیده اند».(6) البته با توجه به اینکه ما از آن منبع شناختی نداریم، نمی توانیم بر آن تکیه نماییم؛ هرچند ممکن است صحت داشته باشد؛ زیرا امکان آن وجود دارد که در گذشته نیز عده ای از فرستادگان الهی در آن آرمیده باشند، پیش از آنکه رسماً به عنوان قبرستان معین گردد.

پس از خاکسپاری ابراهیم پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع، مردم نیز مردگان خود را در آنجا دفن کردند. ابوسلمة بن عبدالرحمان از پدرش نقل کرده است:

ص:59


1- (1) تاریخ ابن معین، ج 1، ص 109.
2- (2) همان.
3- (3) معجم البلدان، ج 4، ص 471.
4- (4) همان.
5- (5) سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 154.
6- (6) بحارالانوار، ج 100، ص 189.

وقتی ابراهیم پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رحلت کرد، حضرت دستور داد که او را کنار عثمان بن مظعون به خاک بسپارند. از آن پس، مردم به دفن اموات خود در بقیع علاقه مند شدند و درختان آنجا را بریدند و هر قبیله ای، قسمتی را به مردگان خود اختصاص داد(1) و بدین سان بقیع الغرقد، قبرستان مردم مدینه شد.(2)

بر این اساس، نادرستی ادعای موقوفه بودن بقیع معلوم می شود؛ زیرا وقف، فرع بر ملکیت می باشد و ملکیت درباره بقیع منتفی است. از این رو اصل، بر مباح بودن زمین بقیع است و به دلیل شواهد محکم تاریخی و روایی، ادعای وقفی بودن آن نادرست و مردود می باشد. افزون بر اینکه اهل بیت (علیهم السلام) در خانه عقیل دفن شده اند و کاری که گروهی از سلفیان در ویرانی بارگاه آن امامان انجام دادند، در واقع تصرف عُدوانی در ملک غیر بوده است. برخی نویسندگان در توصیف بقیع، زمین آن را همواره سُست و شوره زار دانسته اند.(3)

فضیلت بقیع

بی شک مکان های مقدس، ویژگی هایی دارد که آنها را بر سایر مکان ها برتری می بخشد. بقیع الغرقد نیز دارای فضیلت ویژه ای است و این به برکت گام نهادن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السلام) در آنجا و نیز خاکسپاری چهار نفر از امامان اهل بیت (علیهم السلام)، اولیا، صالحان و شهدا در آن مکان شریف می باشد. در اینجا روایاتی را درباره فضیلت بقیع نقل می کنیم:

جعفر بن محمد بن قولویه به سند خود از ابوحجر اسلمی روایت کرده است که

ص:60


1- (1) تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 121.
2- (2) المجموع، ج 5، ص 134.
3- (3) مستند الشیعة، الزاقی، ج 3، ص 270؛ بدائع الصنائع، ابوبکر بن مسعود الکاشانی، ج 1، ص 319.

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «... هرکه در حرم مکه یا مدینه از دنیا رود، از محاسبه اعمال معاف و مهاجر إلی الله محسوب می شود و در روز قیامت با اصحاب بدر محشور می گردد».(1)

در تفسیر ابوالفتوح رازی نیز از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود: «خداوند در روز قیامت دستور می دهد [تا فرشتگان] از اطراف قبرستان حجون(2) و بقیع بگیرند، و [دفن شدگان در] آنها را به داخل بهشت ببرند».(3) همچنین از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده است که فرمود: «هرگاه مردم در روز قیامت محشور شوند، من در زمره اهل بقیع برانگیخته خواهم شد».(4) همچنین از آن حضرت روایت شده است: «آن گاه که صدای صیحه [قیامت] را بشنوم، به سوی بقیع می روم و با اهل آن محشور می شوم».(5)

ام قیس می گوید:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مرا از یکی از راه های مدینه به بقیع الغرقد برد. سپس فرمود: «ای ام قیس»! عرض کردم: «لبیک ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)»! فرمود: «این قبرستان را می بینی»؟ عرض کردم: «آری ای فرستاده خدا»! فرمود: «در روز قیامت هفتاد هزار نفر از اینجا با چهره هایی مانند ماه شب چهارده برانگیخته و بدون حساب وارد بهشت می شوند».(6)

ص:61


1- (1) کامل الزیارات، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه القمی، ص 44، ح 14.
2- (2) حجون، گورستان مکه است که به آن گورستان «معلاة» نیز می گویند و قبر عبدمناف، عبدالمطلب، ابوطالب، خدیجه (علیها السلام)، برخی از پسران پیامبر (صلی الله علیه و آله)، صحابه، تابعان، عالمان، صالحان و سایر مؤمنان در آنجاست.
3- (3) الکنی و الالقاب، الشیخ عباس القمی، ج 1، ص 371.
4- (4) مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 580.
5- (5) بغیة الباحث عن زوائد مسند الحارث، الهیثمی، ص 335.
6- (6) المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 68؛ ر. ک: المعجم الکبیر، ج 8، ص 216؛ مسند ابی داود الطیاسی، ص 227؛ الاصابة، ج 4، ص 440؛ فتح الباری، ج 11، ص 359؛ کنزالعمال، ج 12، ص 262؛ الفائق فی غریب الحدیث، ج 1، ص 225.

اهتمام مسلمانان به زیارت بقیع

مسلمانان همواره در دوران های مختلف تاریخی، به زیارت بقیع اهتمام داشته و علما نیز مردم را به این کار تشویق نموده اند. بی شک مهم ترین انگیزه آنها در این عمل، پیروی از سنت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بوده است؛ زیرا آن حضرت همواره به زیارت بقیع می رفت و می فرمود: «السلام علیکم دار قوم مؤمنین و إنا إن شاء الله بکم لاحقون»؛(1) «سلام و درود بر شما ای منزلگاه مؤمنان، به امید خدا ما نیز به شما می پیوندیم».

استحباب زیارت بقیع

پس از خاکسپاری امامان معصوم (علیهم السلام) در بقیع، زیارت آن مکان شریف، ارزش ویژه ای یافت؛ به طوری که فقیهان بزرگ به استحباب مؤکد آن فتوا داده اند.(2) البته زیارت ابراهیم فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله)، عبدالله بن جعفر، فاطمه بنت اسد و دیگر صحابه و تابعان و صالحان مدفون در آنجا نیز مستحب می باشد.

در اینجا نام برخی از فقیهانی را می آوریم که در این باره فتوا داده اند: قاضی ابن براج(3) ، فاضل آبی(4) ، محقق حلی(5) ، یحیی بن سعید(6) ، علامه حلی(7) ، ابن فهد حلی(8) ،

ص:62


1- (1) الغدیر، ج 5، ص 178.
2- (2) تبصرة المتعلمین، العلامه الحلی، ص 107؛ المهذب البارع، ابن فهد الحلی، ج 2، ص 221؛ الدر المنضود، ابن طی الفقدانی، ص 91.
3- (3) المذهب، ج 1، ص 283.
4- (4) کشف الرموز، ج 1، ص 387.
5- (5) شرائع الاسلام، المحقق الحلی، ج 1، ص 210؛ المختصر النافع، ص 98.
6- (6) الجامع للشرائع، ص 232.
7- (7) قواعد الاحکام، ج 1، ص 449؛ تذکرة الفقهاء، ج 8، ص 454؛ ارشاد الاذهان الی احکام الایمان، العلامة الحلی، ج 1، ص 339؛ تحریر الاحکام، ج 2، ص 122؛ تبصرة المتعلمین، ص 107.
8- (8) الرسائل العشر، ابن فهد الحلی، ص 272.

ابن طی فقعانی(1) ، شهید اول(2) ، سبزواری(3) ، محقق کرکی(4) ، حر عاملی(5) ، نراقی(6) ، صاحب جواهر(7) ، سید محسن حکیم(8) ، سید محمدرضا گلپایگانی(9) ، شیخ محمدرضا طبسی نجفی(10) و شیخ محمدامین زین الدین.(11)

صاحب جواهر می نویسد: «زیارت امامان معصومی که در بقیع آرمیده اند، به طور اجماعی، یا به ضرورت مذهب یا به ضرورت دین، مستحب می باشد. در این باره نصوص متواتری نیز رسیده است».(12)

آیت الله سید احمد خوانساری می گوید: «استحباب زیارت امامان بقیع، از ضروریات مذهب است و در این باره نصوص متواتری نیز وجود دارد».(13)

در میان علمای اهل سنت نیز ابومحمد عبدالکریم بن عطاءالله مالکی (متوفای 612 ه. ق) در کتاب مناسک خود آورده است:

زمانی که حج و عمره را مطابق احکام شرعی به جای آوردی، باید به مسجد

ص:63


1- (1) الدرالمنضود، ص 91.
2- (2) الدروس الشرعیة فی فقه الامامیه، الشهید الاول، ج 2، ص 20.
3- (3) ذخیرة المعاد فی شرح الارشاد، السبزواری، ج 3، ص 707.
4- (4) رسائل المحقق الکرکی، ج 2، ص 162.
5- (5) تفصیل وسائل الشیعه، ج 14، ص 543.
6- (6) مستند الشیعه، ج 13، ص 337.
7- (7) جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، الشیخ محمدحسن النجفی، ج 20، ص 110.
8- (8) دلیل المناسک، السید محسن الحکیم، ص 496.
9- (9) مناسک الحج، ص 221.
10- (10) ذخیرة الصالحین فی شرح تبصرة المتعلمین (نسخه خطی)، ج 4، ص 213.
11- (11) کلمة التقوی، ج 3، ص 510.
12- (12) جواهر الکلام، ج 20، ص 87.
13- (13) جامع المدارک، ج 2، ص 554.

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در مدینه بروی و بر آن حضرت و دو قبر همجوارش سلام کنی و دعا بنمایی. آن گاه برای زیارت قبور صحابه و تابعان به بقیع بروی.(1)

محمد بن شربینی گفته است: «زیارت بقیع، سنت و مستحب است».(2) بهوتی(3) و دیگران(4) نیز چنین دیدگاهی دارند. «بکری دمیاطی» هم معتقد است زیارت بقیع در هر روز، مستحب می باشد.(5) از فاکهی نیز نقل شده است: «زائر هر روز پس از زیارت مرقد مطهر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به بقیع برود و این عمل در روز جمعه، استحباب بیشتری دارد».(6) نووی گفته است:

مستحب است زائر، هر روز و به ویژه روز جمعه به بقیع برود... و قبرهای مطهر آنجا مانند قبر ابراهیم فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، عثمان، عباس، حسن بن علی، علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد و دیگران و سرانجام صفیه عمه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را زیارت کند.(7)

غزالی در إحیاء العلوم گفته است: «هر روز، زیارت بقیع مستحب می باشد». فاخوری نیز برای روز جمعه استحباب ویژه ای قائل است.(8) صالحی شامی می نویسد: مستحب است هر روز به ویژه روز جمعه پس از سلام بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و زیارت آن حضرت، به

ص:64


1- (1) الغدیر، ج 5، ص 110.
2- (2) مغنی المحتاج، ج 1، ص 513.
3- (3) کشف القناع، ج 2، ص 601.
4- (4) ر. ک: حواشی برتحفة المحتاج، الشروانی و العبادی، ج 4، ص 154؛ المدخل، ابن الحاج، ج 1، ص 265؛ الغدیر، ج 5، ص 159.
5- (5) حاشیة اعانة الطالبین، الدمیاطی، ج 2، ص 357.
6- (6) الغدیر، ج 5، ص 159.
7- (7) المجموع، ج 8، ص 275.
8- (8) الغدیر، ج 5، ص 195.

بقیع برود و آنجا را زیارت نماید.(1)

از ابن الحاج نیز نقل شده است که قصد زائر از زیارت بقیع، باید پیروی از سنت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) باشد. از این عمل پیامبر (صلی الله علیه و آله) می توان دریافت که این زیارت، مستحب بوده و در دین به آن عمل شده است. از این رو جایگاه و اهمیت آن نزد علمای اسلامی آشکار است.(2)

صالحی شامی معتقد است که زیارت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) چیزی جز بزرگداشت مقام و منزلت آن حضرت و تبرک جستن از ایشان نیست و ما با سلام دادن به آن حضرت و دعا در جوار قبر ایشان و در محضر فرشتگان، خود را در معرض نسیم رحمت الهی قرار می دهیم. گاهی زیارت به منظور یادآوری آخرت است که امری مستحب می باشد؛ چنان که در حدیث آمده است: «قبرها را زیارت کنید؛ زیرا این کار شما را به یاد آخرت می اندازد».(3) گاهی هم به منظور دعا برای اهل قبور می باشد؛ همان طور که در زیارت اهل بقیع وارد شده است. گاهی نیز با هدف تبرک جستن از اهل قبور بندگان صالح صورت می پذیرد.(4)

بنابراین استحباب زیارت بقیع به دلیل های زیر اثبات پذیر است:

1. عمل رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) و دیگر امامان معصوم (علیهم السلام)؛

2. مستحب بودن زیارت قبرهای ائمه معصوم (علیهم السلام) و تبرک جستن به آنها؛

3. مستحب بودن زیارت قبرهای مؤمنان.

ص:65


1- (1) سبل الهدی و الرشاد، ج 12، ص 400.
2- (2) الغدیر، ج 5، ص 195.
3- (3) سنن ابن ماجه، ج 1، ص 500؛ الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، جلال الدین السیوطی، ج 2، ص 31؛ فیض القدیر، ج 4، ص 88؛ کشف الخفاء، ج 1، ص 441.
4- (4) سبل الهدی و الرشاد، ج 12، صص 381 و 382.

بقیع در قرن ششم هجری

ابن جبیر، جهانگرد معروف قرن ششم، پس از بازدید از بقیع، مشاهدات خود را به نگارش درآورده است که خلاصه ای از آن را در اینجا می آوریم:

بقیع الغرقد در بخش شرقی مدینه قرار دارد و راه آن از دروازه مشهور به «باب البقیع» می گذرد. وقتی از طریق آن باب خارج می شوی، اول چیزی که در سمت چپ مشاهده می کنی، قبر صفیه عمه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و مادر زبیربن عوام خواهد بود. روبه روی قبر صفیه، قبر مالک بن انس واقع شده است که گنبد کوچکی هم دارد و روبه روی آن، مزار فرزند ارجمند پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) ابراهیم قرار دارد که دارای گنبد سپیدی است. در طرف راست آن، قبر عبدالرحمان فرزرند عمر بن خطاب، معروف به ابی شحمه قرار دارد که پدرش او را حد زد و به دنبال آن بیمار شد و مُرد. روبه روی آن، قبرهای عقیل بن ابی طالب و عبدالله بن جعفر (ذوالجناحین) واقع شده است. مقابل این قبور، مقبره همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و پس از آن مقبره ای کوچک قرار دارد که سه تن از فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) در آن دفن شده اند. سپس به قبر عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حسن بن علی (علیه السلام) می رسی که گنبد و بارگاه بلند و محکمی دارد. این مقبره طرف راست دروازه بقیع واقع شده است. قبر حسن بن علی (علیه السلام) پایین پای عباس قرار دارد و هر دو قبر، بزرگ است و مقداری از سطح زمین برآمدگی دارد و روی آن را تخته سنگ هایی، با زیبایی و مهارت تمام به وسیله صفحات زردرنگِ مرصع شده، پوشانده است. این سنگ ها به وسیله میخ هایی که همانند ستاره می درخشد، بسیار زیبا و چشم نواز نصب شده است. قبر ابراهیم پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز به این شکل است. نزدیک بارگاه عباس، خانه ای قرار دارد منسوب به فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که به آن بیت الاحزان می گویند.(1)

ص:66


1- (1) دائرة المعارف الاسلامیه الشیعیة، ج 8، ص 265.

ابن بطوطه، جهانگرد معروف نیز 150 سال پس از ابن جبیر به بقیع رفته و همانند او به توصیف قبرها، گنبدها و ضریح های موجود در آن مکان پرداخته است.(1)

فاجعه تخریب بقیع

در گذشته، گنبد و بارگاه های ساخته شده روی قبور بزرگان بقیع، شکوهی خاص به آن بخشیده بود؛ چنان که هرکس آنجا را دیده، زبان به تعریف گشوده است. ابن جبیر قبر مطهر امام حسن (علیه السلام) و عباس بن عبدالمطلب را چنین توصیف می کند:

هر دو قبر، مقداری از سطح زمین برآمدگی دارد و روی آن را تخته سنگ هایی، با زیبایی و مهارت تمام به وسیله صفحات زرد رنگ مرصع شده، پوشانده است. این سنگ ها به وسیله میخ هایی که همانند ستاره می درخشد، بسیار زیبا و چشم نواز نصب شده است.

ابن بطوطه، قبر مطهر امام حسن (علیه السلام) را چنین توصف می کند: «بر قبر حسن بن علی (علیه السلام) گنبد و بارگاهی مرتفع، زیبا و استوار بنا گردیده است».(2) از سمهودی نقل شده است که بر آن قبور، گنبدی برافراشته در آسمان قرار دارد. ابن نجار گفته است: «آن بقعه، بزرگ و مرتفع و قدیمی است و دو در دارد که هر روز یکی از آن دو باز می شود».(3)

جهانگردی به نام «ریچارد پورتون» که از بقیع بازدید کرده، چنین می نویسد:

... پیش از ترک بقیع، کنار گنبد و بارگاه عباسی(4) که از بقیه بارگاه ها بزرگ تر و زیباتر بود، توقف کردیم... در قسمت شرقی، قبرهای حسن بن علی،

ص:67


1- (1) رحلة ابن بطوطه، ص 138.
2- (2) همان.
3- (3) التاریخ الامین، ص 358.
4- (4) یعنی همان گنبد و بارگاه چهار امام معصوم بقیع (علیهم السلام)، که عباس عموی پیامبر هم در آنجا دفن است.

نوه پیامبر، علی بن الحسین و فرزندش محمدباقر و نیز جعفر صادق (علیهم السلام) که همگی از نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله) می باشند، قرار دارد. اینان در همان بارگاهی که عباس دفن گردیده، در خاک آرمیده اند.(1)

دریغا که کژاندیشان و متحجران وهابی در هشتم شوال 1344 ه. ق قبور خاندان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و شخصیت های بزرگ اسلامی را در بقیع ویران نمودند و با این کار، عواطف و احساسات میلیون ها مسلمان را در سراسر جهان جریحه دار ساختند. آنان با زور و اجبار و به ضرب گلوله و آتش، نظر خود را عملی ساختند.

آنها در حالی به این کار دست زدند که خود در نگهداری از لوازم شخصی برجای مانده از پادشاهان سعودی مانند وسایل منزل، اتومبیل، شمشیر و اسلحه و حتی تخت خواب ایشان اهتمام ویژه دارند؛ برای مثال، مبلغ دوازده میلیون ریال سعودی برای نگهداری از قلعه ای در منطقه درعیه هزینه نمودند.(2)

اینان به بهانه دفاع از توحید و جنگ با مظاهر شرک و بدعت، بسیاری از آثار تاریخی اسلام را که بخشی از هویت مسلمانان بوده، از بین برده و نابود کرده اند؛ از آن جمله است:

خانه امام زین العابدین (علیه السلام)، خانه امام صادق (علیه السلام)(3) ، بیت الاحزان حضرت زهرا (علیها السلام)، مشربه ام ابراهیم، قبر اسماعیل پسر امام صادق (علیه السلام)، قبر نفس زکیه(4) ، قبر عبدالله پدر گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، مسجد فاطمه (علیها السلام)(5) ، خانه خدیجه (محل ولادت حضرت

ص:68


1- (1) دائرة العمارف الاسلامیه الشیعیه، ج 8، ص 273.
2- (2) ر. ک: البقیع، الهاجری.
3- (3) خانه امام صادق (علیه السلام) در جنوب شرقی مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله) قرار داشته است.
4- (4) تاریخ الامین، ص 343.
5- (5) در غرب حرم نبوی و در بازار قدیم مدینه بوده است. تاریخ الامین، ص 343.

زهرا (علیها السلام))، گنبد و بارگاه ابن عباس در طائف، گنبد و بارگاه حوّا در جده، گنبد و بارگاه عبدالمطلب، ابوطالب و خدیجه، گنبد و بارگاه آمنه (مادر پیامبر (صلی الله علیه و آله))، همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله)، عثمان بن عفان(1) و مالک.

همچنین گنبد و بارگاه حمزه سید الشهدا (علیه السلام) و دیگر شهدای احد(2) ، اثر خوابگاه شتر پیامبر (صلی الله علیه و آله)، قبور شهدا در منطقه بدر، محل تاریخی «عریش» که برای پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) برپا شد(3) ، مسجد فاطمه بنت الحسین (علیه السلام)(4) ، خانه ارقم بن ارقم(5) ، خانه ابوایوب انصاری(6) ، مسجد فضیخ(7) ، و قبر علی بن جعفر صادق (علیه السلام) در منطقه عریض.

اکنون بیم آن می رود این کج اندیشان، پا را فراتر نهاده، تپه رماه در منطقه احد و مسجد بیعت در منا را نیز با خاک یکسان نمایند. همچنین آنان محل ولادت پیامبر را در نزدیکی مسجدالحرام، تغییر کاربری دادند و فعلاً تابلوی کتابخانه را به آن زده اند، بیم آن می رود که این محل مهم تاریخی را نیز به بهانه گسترش مسجدالحرام از بین ببرند.

«بورکهارت»، ویرانه های بقیع را پس از حمله وهابی ها دیده و از وضعیت اسف انگیز آنجا گزارش داده است.(8) سیدحسن امین می نویسد:

ص:69


1- (1) در جایی دیده نشده که قبر عثمان بن عفان دارای گنبد و بارگاه بوده باشد؛ شاید مؤلف محترم با عثمان مظعون اشتباه کرده است.
2- (2) ر. ک: کشف الارتیاب، ص 59.
3- (3) التاریخ الامین، ص 366. به نقل از کتاب مکه، الدکتور الامین، ص 291.
4- (4) این مسجد وسط بازار مدینه (بازار مصری) قرار داشته و منزل فاطمه بنت الحسین (علیه السلام) بوده است که از خانه جده اش فاطمه زهرا (علیها السلام) به آنجا رفته بود و بعد به دلیل توسعه مسجد نبوی از بین رفته است. ر. ک: التاریخ الامین، ص 412.
5- (5) التاریخ الامین، ص 366.
6- (6) همان، ص 420.
7- (7) نگارنده این مسجد را پیش از ویرانی زیارت کرده و در آن نمازگزارده است.
8- (8) دائرة المعارف الاسلامیه، ج 4، ص 35.

وهابی ها بی حرمتی به بقیع را باب کردند. قبل از آنها، قرن ها به بقیع به دیده احترام نگریسته می شد و هر از چند گاهی هم به بازسازی آن اقدام می گردید. اما پس از ظهور نکبت بار فرقه وهابیت در آغاز قرن نوزدهم میلادی، قبور و مشاهد مشرفه ویران شد و شهیدان و صالحان و مردگان مورد توهین قرار گرفتند و سایر مسلمانان را نیز به نحو بی سابقه ای با تکفیر و جنگ وکشتار مورد تعرض قرار دادند.(1)

این جریان های تندروی فکری موجب پدید آمدن اندیشه های تکفیری و تروریسم جهانی شد؛ به طوری که نام و یاد اسلام و مسلمانان را ناپسند کرد و سبب شد تا با مسلمانان در موسم حج و عمره بدرفتاری کنند.

به دنبال تخریب بقیع، علما و مسلمانان کشورهای قفقاز، آسیای میانه، ایران، ترکیه، عراق، افغانستان، چین و هند، در نامه ها و بیانیه های بی شمار خود، این عمل را محکوم کردند.(2) عبدالله بن حسن پاشا (نویسنده مصری) در این باره چنین نوشت:

این فاجعه کوبنده و دلخراش که در بقیع رخ داد، دل های مؤمنان را از جا کند و ستون های اسلام را به لرزه درآورد و عقول مردم را متحیر ساخت. این طوفان سهمگین، در خانه هایی وزید که خداوند رخصت داده که ارجمندش دارند و نامش در آنجا برده شود.(3) گنبد و بارگاهِ امامت، ویران شد و ضریح های تقدس و کرامت، منکوب گردید و محل نزول وحی و مطاف جبرئیل و میکائیل مورد تاخت و تاز قرار گرفت.(4)

ص:70


1- (1) همان، ج 8، ص 271.
2- (2) تخریب و بازسازی بقیع، صص 55 و 56.
3- (3) اشاره به آیه 36 سوره نور.
4- (4) التاریخ الامین، ص 362.

مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر در این باره چنین سرود:

به جانم سوگند فاجعه بقیع، کودک شیرخواره را پیر می سازد و اگر ما از خواب غفلت بیدار نشویم، آغاز مصائب بزرگ تری خواهد بود. آیا مسلمانی هست که به خاطر خدا، حق پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) را مراعات و ادا نماید؟!(1)

دولت وقت ایران و نیز مجلس شورای ملی در برابر این فاجعه موضع گیری نمود.(2) علما و فقهایی همچون سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمد خالصی و به ویژه شهید سید حسن مدرس و دیگر علمای نجف اشرف آن را با قاطعیت محکوم کردند. مرحوم مدرس به اعتبار اینکه عالمی فقیه، شجاع و دارای بصیرت بود و از طرفی، نماینده مردم در مجلس ملی نیز بود، در گرفتن مواضع صریح سیاسی و ملی مربوط به این مسئله سهم بسزایی داشت.(3)

جد نگارنده، مرحوم آیت الله شیخ محمدرضا طبسی نجفی نقل کرده است:

مرجع بزرگ، حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در حال تدریس بود که خبر تأسف بار ویران کردن مزار امامان بقیع (علیهم السلام) به ایشان رسید. وی گریان و نالان درس را تعطیل نمود و با تعطیل شدن بازار قم، مردم در تظاهراتی اعتراض آمیز شرکت کردند، گرچه برخی آن را گونه دیگر تفسیر کردند.

ص:71


1- (1) موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، ص 757. لعمری إن فاجعة البقیعیشیب لهو لها فرد الرضیع وسوف تکون فاتحة الرزایاإذا لم نصح من هذا الهجوع فهل من مسلم لله یرعیحقوق نبیّه الهادی الشفیع
2- (2) تخریب و بازسازی بقیع به روایت اسناد، سید علی قاضی عسکر، صص 49-69.
3- (3) همان، صص 54-65.

به دنبال تصمیم کنگره جهانی اسلام که در شهر کراچی پاکستان برگزار گردید، شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء، سید امین الحسینی مفتی فلسطین و سید محمدتقی طالقانی نماینده آیت الله بروجردی، با سعود بن عبدالعزیز دیدار و درباره لزوم بازسازی قبور أئمه بقیع مذاکره نمودند.(1) همچنین استاد سید جواد طالقانی برایم نقل کرد که آیت الله بروجردی برای پیگیری مسئله بازسازی مراقد بقیع، نماینده خود سید محمدتقی طالقانی (آل احمد) را به مدینه منوره فرستاد.

از جمله فقها و علمایی که به موضوع لزوم بازسازی مزار امامان بقیع با اهتمامی خاص دنبال کردند، می توان از حضرات مراجع بزرگ شیعه سید حسین طباطبایی قمی(2) ، سید محسن حکیم(3) ، امام خمینی(4) ، و عالمان شیعیه: سید هبة الدین شهرستانی(5) ، شیخ حسن سعید(6) و سید حسن شیرازی(7) نام برد. امام خمینی از تبعیدگاهش در عراق، طی نامه ای به حاکمان سعودی، لزوم بازسازی بقیع را به آنها یادآور شد.(8)

همچنین فقهای معاصر به لزوم تلاش برای بازسازی مراقد بقیع فتوا دادند و برخی از عالمان ما به نگارش کتاب پرداختند؛ از جمله سید عبدالرزاق موسوی آل مقرم که کتاب «ثامن شوال» را در شرح حوادث روز هشتم شوال 1344 ه. ق نوشت و در آن

ص:72


1- (1) دائرة المعارف تشیع، ج 3، ص 384.
2- (2) تخریب و بازسازی بقیع به روایت اسناد، ص 151.
3- (3) همان.
4- (4) ر. ک: صحیفة الامام، ج 2، ص 156.
5- (5) تخریب و بازسازی بقیع به روایت اسناد، ص 123.
6- (6) همان، ص 114.
7- (7) ر. ک: صحیفة الامام، ج 2، ص 156.
8- (8) همان.

به فتوای «ابن بلیهد» درباره تخریب بقیع، پاسخ گفت و تاریخ وهابیت را بررسی نمود.(1) چه زیبا سروده است شاعر که می گوید:

به آنکه فتوای تخریب قبور امامان بقیع (علیهم السلام) را صادر کرد، بگو در قیامت به آتش افکنده خواهد شد. آیا دانستی چه جایی را ویران نمودی؟ آنجا که زیارتگاهِ همیشگی فرشتگان است.(2)

بی تردید بر همه مسلمانان لازم است تا همواره این عمل فجیع را محکوم نمایند و به بازسازی بنای قبور مطهر امامان به بهترین شکل ممکن اقدام نمایند.

تألیفاتی با موضوع بقیع

گروهی از محققان و نویسندگان به نگارش کتاب ها درباره بقیع پرداختند که در اینجا فهرستی از آنها را به اختصار می آوریم:

1. «کتاب المدینة و زیارة قبر النبی و الائمه (علیهم السلام)» اثر شیخ صدوق (متوفای 381 ه. ق).(3)

2. «الروضة» یا «روضة الفردوس» درباره اسامی دفن شدگان در بقیع؛ اثر ابوعبدالله محمد بن احمد بن امین اقشهری (متوفای 731 ه. ق).(4)

ص:73


1- (1) الذریعة الی تصانیف الشیعة، الطهرانی، ج 17، ص 271.
2- (2) البقیع، ص 193. قل للذی أفتی بهدم قبورهمأن سوف تصلی فی القیامة نارا أعملت أیّ المراقد هدمتهاهی للملائک لا تزال مزارا
3- (3) ر. ک: رجال النجاشی، ص 390؛ الذریة الی تصانیف الشیعه، ج 20، ص 251؛ معجم ماکتب فی الحج و الزیارة و المعالم المشرفة فی الحجاز، الدکتور عبدالجبار الرفاعی، ص 284.
4- (4) سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 279؛ الاعلام، ج 5، ص 325؛ معجم المؤلفین، ج 8، ص 235؛ معجم ما کتب فی الحج و الزیارة و المعالم المشرفة فی الحجاز، ص 180.

3. «الروضة المستطابة فی من دفن فی البقیع من الصحابة»، نسخه ای خطی که تألیف یکی از عالمان قرن یازدهم است.(1)

4. «ثامن شوال»، اثر سید عبدالرزاق موسوی آل مقرم(2) (متوفای 1312 ه. ق).

5. «نوحه انهدام بقیع»، اثری به زبان اردو از بشیر حسین مدرس هندی.(3)

6. «الدر النصیع فی زیارة النبی و أئمة البقیع»، نسخه خطی، اثر محمد صالح بن احمد آل طعان(4) (متوفای 1333 ه. ق).

7. «النظم البدیع فی مناقب اهل البقیع»، اثر احمد بن اسماعیل بن زین العابدین مدنی، شهاب الدین برزنجی (متوفای 1337 ه. ق).(5)

8. «رسالة فی هدم المشاهد»، اثر سید ابوتراب خوانساری (1346 ه. ق).(6)

9. «صواعق محرقه»، به زبان فارسی، درباره نقش وهابیان در تخریب عتبات مقدسه و «فجائع الدهور فی انهدام القبور»، به زبان فارسی، درباره جنایت های وهابیان در هتک حرمت حرمین شریفین در مکه و مدینه و تخریب قبور شهدای بدر و احد و صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نیز بیت الاحزان حضرت زهرا (علیها السلام) در سال های 1218، 1221 و 1344 ه. ق؛ تألیف ابوالحسن بن محمد دولت آبادی مرندی نجفی متوفای 1349 ه. ق در شهر ری.(7)

ص:74


1- (1) معجم ما کتب فی الحج و الزیارة و المعالم المشرفه فی الحجاز، ص 180.
2- (2) الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 17، ص 271.
3- (3) همان، ج 24، ص 35.
4- (4) معجم ما کتب فی الحج و الزیارة و المعالم المشرفة فی الحجاز، ص 144.
5- (5) الاعلام، ج 1، ص 99.
6- (6) معجم ما کتب فی الحج و الزیارة و المعالم المشرفة فی الحجاز، ص 177؛ ر. ک: الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج 25، ص 201؛ معجم ما کتب عن الرسول و اهل البیت، ج 9، ص 502.
7- (7) موسوعة مؤلفی الامامیه، ج 2، ص 109؛ ر. ک: الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج 15، ص 94؛ معجم ما کتب فی الحج و الزیارة و المعالم المشرفة فی الحجاز، ص 214.

10. «رسالة فی رد الفتوی بهدم قبور ائمة البقیع»، اثر شیخ محمدجواد بلاغی (1352 ه. ق).(1)

11. «دعوة الحق الی ائمه الخلق»، اثر سید میرزا هادی خراسانی حائری (1368 ه. ق) درباره تخریب قبور امامان مسلمانان در بقیع در دو مجلد.(2)

12. «فضائل البقیع»، نسخه خطی، اثر شیخ حسن صالحی حائری بن شیخ علی نقی بن شیخ حسن بن محمد صالح برغانی حائری (1401 ه. ق).(3)

13. «جنة البقیع»، به زبان اردو، اثر سید بن حسن بن مهدی حسین نجفی (1347 ه. ق).(4)

14. «البقیع الغرقد»، اثر سید محمد حسینی شیرازی (1422 ه. ق).

15. «قبور أئمة البقیع قبل تهدیمها»، اثر سید عبدالحسین بن سید حبیب حیدری موسوی. در این کتاب، توصیف بقیع از زبان کسی است که سیصد سال قبل، آنجا را زیارت کرده است.

16. «تاریخ جنة البقیع»، به زبان اردو، اثر شیخ حسن رضا غدیری.

17. «فاجعة البقیع»، اثر شیخ جلال معاش.

18. «البقیع»، اثر مهندس یوسف هاجری.

19. «بقیع الغرقد»، اثر مهندس حاتم عمر طه و دکتر محمد انور بکری. این کتاب مطابق عقاید وهابیان نگاشته شده است.

ص:75


1- (1) اعیان الشیعة، ج 4، ص 256؛ معجم ما کتب فی الحج و الزیارة، ص 171؛ ر. ک: معجم المؤلفین العراقیین، ج 3، ص 124؛ معجم ما کتب عن الرسول و اهل البیت، ج 9، ص 493.
2- (2) فهرس التراث، ج 2، ص 387.
3- (3) دائرة المعارف تشیع، ج 3، ص 385.
4- (4) موسوعة مؤلفی الامامیة، ج 1، ص 459.

20. «عنوان النجابة فی معرفة من مات بالمدینة المنورة من الصحابة»، اثر مصطفی بن محمد بن عبدالله رافعی.(1)

21. «المقصد الرفیع من زیارة البقیع»، اثر احمد محمد فارس.

22. «تاریخ حرم أئمة بقیع»، به زبان فارسی، اثر شیخ محمد صادق نجمی.

23. «چرا به زیارت بقیع می رویم؟»، به زبان فارسی، اثر شیخ علی کاظمی.(2)

24. «مجموعه شعر بقیع»، به زبان فارسی، سرورده محمدعلی مجاهدی.(3)

25. «بقیع خاموش پرفریاد»، به زبان فارسی، اثر گروهی از نویسندگان.

احکام فقهی درباره بقیع

در اینجا برخی از احکام فقهی مربوط به بقیع را که در کتاب های فقهی مذاهب اسلامی آمده است، می آوریم؛ هرچند برخی از آنها درخور تأمل و اشکال است:

1. استحباب دفن خویشاوندان کنار یکدیگر

علامه حلی گفته است:

اگر خویشاوندان کنار یکدیگر دفن شوند، نیکوست؛ زیرا وقتی پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) عثمان بن مظعون را دفن نمود، فرمود: «هریک از خویشاوندان او را که مردند، کنار او خاک کنید». این کار، زیارت اموات را ساده تر می کند و رحمت بیشتری را نصیب آنها می سازد.(4)

ص:76


1- (1) معجم ما کتب فی الحج و الزیارة و المعالم المشرفة فی الحجاز، ص 231.
2- (2) همان، ص 97.
3- (3) همان، ص 274.
4- (4) تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 53 (چاپ قدیم). ر. ک: مستند الشیعة، ج 3، ص 284.

شهید اول نیز همین سخن را گفته است که گردآوردن خویشان در یک مقبره، مستحب است؛ زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) هنگام دفن عثمان بن مظعون فرمود: «هریک از خویشان او را که مردند، در کنار او خاک کنید». این کار، زیارت آنها را آسان تر می کند.(1)

نراقی نیز همین نظر را دارد.(2)

2. استحباب خاکسپاری اموات در قبرستان مسلمانان

علامه حلی می گوید:

خاکسپاری در قبرستان موجب می شود ضرر کمتری به وارثان مُرده برسد و قبرستان به خانه های آخرت شبیه تر است و خیر و رحمت بیشتری به مُرده می رسد. از این رو پیامبر (صلی الله علیه و آله) اصحاب را در بقیع به خاک می سپرد.(3)

شهید اول نیز همین عقیده را دارد(4) و نراقی هم با استناد به دستور امام رضا (علیه السلام) به حفر قبر برای یونس بن یعقوب در بقیع، با علامه حلی هم رأی است.(5)

3. مقدار عمق قبر، با توجه به سُست و شوره زار بودن زمین بقیع(6)

4. جواز نمازگزاردن بر جنازه بین قبرها(7)

ص:77


1- (1) الذکری، ص 65.
2- (2) مستند الشیعة، ج 3، ص 284.
3- (3) تذکرة الفقهاء، ج 2، ص 100.
4- (4) الذکری، ص 65.
5- (5) مستند الشیعة، ج 3، ص 284.
6- (6) همان، ص 270؛ جواهر الکلام، ج 4، ص 300؛ بدائع الصنائع، ج 1، ص 319.
7- (7) مصنف عبدالرزاق، ج 1، ص 407 و ج 3، ص 525؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 228؛ عون المعبود، ج 8، ص 331؛ تحفة الفقهاء، ج 1، ص 257؛ بدائع الصنائع، ج 1، ص 320؛ المغنی، ج 2، ص 375؛ الشرح الکبیر، ج 2، ص 358؛ فقه السنة، ج 1، ص 535؛ شرح الأخبار، ج 3، ص 297.

5. استحباب زیارت قبور در غروب روز پنج شنبه

مرحوم صاحب جواهر می نویسد:

زیارت قبور به پیروی از روش حضرت فاطمه (علیها السلام) مستحب مؤکد است. زیارت قبور در غروب روز پنج شنبه به پیروی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین است؛ زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) هر غروب پنج شنبه به همراه گروهی از اصحاب به بقیع می رفت و سه بار می فرمود: «السلام علیکم یا أهل الدیار».(1)

6. استحباب زیارت قبور و دعا کردن نزد آنها در حالت ایستاده

در برخی روایات آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین عمل می کرد.(2)

7. حکم کشت و کار در بقیع و استفاده از خاک آن برای ساخت و ساز

در «مواهب الجلیل» آمده است: سؤال: «آیا کشت و کار در بقیع بعد از گذشت چهل سال از دفن آخرین مُرده و استفاده از خاک آن برای ساخت وساز جایز است»؟ پاسخ: «موقوفه را نمی توان به ملکیت درآورد».(3)

8. ممنوع بودن فروش درختان بقیع(4)

9. استحباب پاشیدن آب بر قبر

در خبری آمده است: «امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) دستور فرمود به مدت چهل روز یا چهل ماه [تردید از راوی است](5) ، بر قبر یونس بن یعقوب آب بپاشند».(6) علامه

ص:78


1- (1) جواهر الکلام، ج 4، ص 321؛ ر. ک: فتح الباری، ج 11، ص 4.
2- (2) ر. ک: حاشیة رد المختار، ابن عابدین، ج 2، ص 263؛ البحر الرائق، ابن نجیم، ج 2، ص 343.
3- (3) مواهب الجلیل، ج 7، ص 628.
4- (4) الحواشی علی تحفة المحتاج، ج 4، ص 242.
5- (5) بحارالانوار، ج 79، ص 26.
6- (6) مستدرک سفینة البحار، النمازی، ج 8، ص 368.

مجلسی نیز گفته است: آب پاشیدن روی قبر به مدت چهل روز یا چهل ماه، خلاف مشهور است و کسی را ندیده اند که معتقد به آن باشد؛ هرچند عمل به آن در مدت چهل روز، بی اشکال است.(1)

10. نماز میت از راه دور(2)

به نظر نگارنده آنچه در روایت نمازگزاردن پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر پیکر نجاشی (پادشاه حبشه) آمده، در واقع دعای حضرت در حق اوست؛ نه نمازی که بر اموات خوانده می شود. به هرحال، احتمالات دیگری نیز وجود دارد که در فصل «پیامبر (صلی الله علیه و آله) و بقیع» خواهیم آورد.

ص:79


1- (1) بحارالانوار، ج 79، ص 27.
2- (2) ر. ک: احکام الجنائز و بدعها، الالبانی، ص 89.

ص:80

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و بقیع

طلب آمرزش پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای اهل بقیع

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همواره بر مزار اموات مسلمانان و شهدای بقیع حاضر می شد و برای آنها استغفار می نمود.(1) در روایتی آمده است که آن حضرت هنگام دعا برای اهل بقیع، دستان خود را به آسمان بلند می کرد.(2)

حاکم از «ابومویهبه» خادم ایشان نقل می کند:

نیمه شبی آن حضرت صدایم زد و فرمود: «ای ابومویهبه! حرکت کن برای طلب آمرزش؛ به من امر شده است به بقیع بروم و برای اهل آن، طلب آمرزش نمایم». همراه ایشان به راه افتادم و وقتی به آنجا رسیدیم، فرمود: «سلام بر شما ای اهل بقیع! خدا شما را از چه مصائبی نجات داد! خوشا به حالتان که رفتید و راحت شدید؛ زیرا فتنه ها همچون پاره های شب ظلمانی روی آورده اند».

سپس فرمود: «ای ابومویهبه! خداوند مرا بین به دست آوردن گنج های زمین و زندگی جاودان در دنیا و سرانجام رفتن به بهشت، و دیدار پروردگارم مخیر

ص:81


1- (1) فیض القدیر، ج 5، ص 71.
2- (2) ر. ک: نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ص 177؛ التاریخ الکبیر، البخاری، ج 1، ص 211.

نموده است». عرض کردم: «پدر و مادرم فدای شما! کلید گنج های زمین و زندگی جاودان و سرانجام رفتن به بهشت را اختیار نمایید». فرمود: «هرگز ای ابومویهبه! بلکه من دیدار پروردگارم را برگزیده ام». آن گاه برای اهل بقیع آمرزش طلبید و بازگشت. روز بعد آثار بیماری در بدن مبارکش آشکار گردید و بر اثر همین بیماری رحلت کرد.(1)

در تاریخ دمشق آمده است که ابومویهبه گفت: «پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع، دستان خویش را به دعا بلند کرد و مدتی طولانی برای اهل بقیع طلب آمرزش نمود».(2) شبیه این روایت را هیثمی نیز نقل کرده است. ابن کثیر پس از نقل خبر ابومویهبه، آورده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) خطاب به اهل بقیع فرمود: «وضعیت شما بهتر از بعضی مردم است. فتنه ها همچون پاره های شب ظلمانی رو آورده اند و پایانش سخت تر از آغاز آن است. ولی شما در آسایش و آرامش هستید».(3)

ابن ابی شیبه نیز از ابومویهبه نقل کرده است: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مأمور شد تا به بقیع برود و بر اهل آن درود و سلام بفرستد.(4)

از عایشه روایت شده است: شبی پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای دعا و طلب آمرزش برای اهل بقیع به آنجا رفت و مدتی روی پا ایستاد؛ سپس سه بار دستانش را برای دعا به آسمان بلند

ص:82


1- (1) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 55 و نیز ر. ک: المعجم الکبیر، ج 22، ص 347؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 204؛ التاریخ الکبیر، ج 9، ص 73؛ الآحاد و المثانی، ج 1، ص 343؛ سنن الدارمی، ج 1، ص 36؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 432؛ مسند احمد، ج 3، ص 488؛ تاریخ بغداد، ج 8، ص 217؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج 4، ص 1057؛ البدایة و النهایة، ج 5، ص 243؛ شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 27؛ ترکة النبی، ص 51؛ کنز العمال، ج 12، ص 262.
2- (2) ر. ک: المعارف، ابن قیتبه، ص 148.
3- (3) البدایة و النهایة، ج 5، ص 346؛ ر. ک: مسند احمد، ج 3، ص 488.
4- (4) مصنف ابن ابی شیبه، ج 3، ص 221؛ مسند احمد، ج 3، ص 488.

کرد. آن گاه بازگشت و فرمود: «جبرئیل به نزدم آمد و گفت: پروردگارت امر کرده به بقیع بروی و برای اهل آن طلب آمرزش نمایی».(1)

در مسند اسحاق ابن راهویه نیز به نقل از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آمده است: «من مأمور شده ام به بقیع بیایم و بر خفتگان در آن، سلام و درود فرستم(2) و دعا نمایم».(3)

احمد بن حنبل از عایشه روایت کرده است:

شبی پیامبر (صلی الله علیه و آله) از خانه خارج شد. کنیز خود، بریره را به دنبال او فرستادم تا ببینم به کجا می رود. بریره گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به بقیع الغرقد رفت و ایستاد و سپس دستانش را رو به آسمان بالا آورد و مدتی بعد بازگشت. صبح که شد، از آن حضرت پرسیدم: «دیشب کجا رفتید»؟ فرمود: «به بقیع رفتم تا بر اهلش، درود و سلام بفرستم».(4)

اما سیوطی، به نقل از عایشه چنین آورده است:

حسادت شدیدی مرا فرا گرفت. گمان کردم پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای رفتن نزد همسران دیگرش از خانه خارج شده است. در نتیجه من هم به جست وجوی او از خانه بیرون آمدم... وقتی به بقیع رسیدم، او را آنجا دیدم که داشت برای مردان و زنان مؤمن و نیز شهیدان دعا می کرد.(5)

نسایی در خبری آورده است:

عایشه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرسید: «چگونه به اهل بقیع سلام کنم»؟ فرمود: «چنین بگو:

ص:83


1- (1) المجموع، ج 3، ص 508؛ ر. ک: مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 570؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 64؛ سنن النسائی، ج 7، ص 74.
2- (2) مسند اسحاق بن راهویه، اسحاق بن ابراهیم المروزی، ج 2، ص 456.
3- (3) همان، ج 2، ص 533؛ ر. ک: مسند احمد، ج 6، ص 252.
4- (4) مسند احمد، ج 6، ص 92 و نیز ر. ک: الطبقات الکبری، ج 2، ص 203.
5- (5) الدرر المنثور، ج 6، ص 27.

سلام بر شما مؤمنان و مسلمانانی که در این دیار ساکن هستید. خداوند گذشتگان و آیندگان ما را رحمت فرماید و ما نیز إن شاء الله به شما خواهیم پیوست».(1)

طبرانی به اسناد خویش از بشیر بن خصاصیه نقل کرده است:

نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع رفتم و شنیدم که می گفت: «السلام علی اهل الدیار من المؤمنین». سپس رفت و بر یک بلندی قرار گرفت. عرض کردم: «ای رسول خدا! تنها هستم و از خویشان و قبیله ام دور افتاده ام». فرمود: «ای بشیر! چرا خدا را سپاس نمی گویی که از میان قوم ربیعه، تنها تو را برگزید و به اسلام رهنمون ساخت؛ قومی که خیال می کنند اگر نباشند، زمین و هر آنچه در آن است زیرورو می شود».(2)

همچنین از بشیر بن خصاصیه نقل شده است که گفت:

نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفتم. ایشان مرا به اسلام دعوت کرد... آن گاه پرسید: «نامت چیست»؟ گفتم: «نذیر». فرمود: «خیر. بلکه تو بشیر هستی». پس از آن مرا کنار اهل صفه جای داد. هر وقت هدیه ای برای آن حضرت می آمد، ما را نیز از آن بهره مند می ساخت و اگر صدقه ای به او می دادند، همه آن را به ما می بخشید. شبی آن حضرت از منزل خارج شد. من هم به دنبالش راه افتادم تا به بقیع رسید. در آنجا فرمود: «سلام بر شما ای قوم مؤمن! ما به شما خواهیم پیوست. ما از خداییم و به سوی او باز خواهیم گشت. شما به خیر بسیاری رسیده اید و از شر همیشگی عبور کرده و نجات یافته اید». آن گاه به سوی من بازگشت و فرمود: «کیستی»؟ عرض کردم: «بشیر هستم». فرمود: «آیا خشنود نیستی از اینکه

ص:84


1- (1) سنن النسایی، ج 4، ص 91 و نیز ر. ک: مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 570؛ صحیح ابن حبان، ج 16، ص 382؛ کتاب الدعاء، الطبرانی، ص 374؛ مسند احمد، ج 6، ص 221؛ السنن الکبری، ج 4، ص 79؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 60.
2- (2) المعجم الاوسط، ج 3، ص 177 و نیز ر. ک: المعجم الکبیر، ج 2، ص 45؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 60.

پروردگار، گوش و قلب و چشم تو را از میان همه افراد قبیله ات (ربیعه) به اسلام هدایت کرد؛ همان قبیله ای که گمان دارد اگر نباشد، زمین ساکنان خود را زیرورو می کند»؟ عرض کردم: «آری ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)». پس فرمود: «چرا به دنبالم راه افتادی»؟ عرض کردم: «ترسیدم برایتان اتفاقی بیفتد یا حیوانی به شما حمله کند».(1)

طبرانی از ابوهریره نقل کرده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) از قبرستانی که گفته می شود بقیع بوده است، عبور کرد و فرمود: «سلام بر شما ساکنان مسلمان این قبرستان! ما به دنبال شماییم و به شما خواهیم پیوست».(2)

زیارت بقیع در غروب هر پنجشنبه

صفوان جمال از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همواره در شامگاه هر پنجشنبه همراه گروهی از اصحاب خود به بقیع می رفت».(3) مرحوم صاحب جواهر نوشته است:

زیارت قبور به پیروی از فاطمه زهرا (علیها السلام)، مستحب مؤکد می باشد و زمان این زیارت در شامگاه پنجشنبه به پیروی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مستحب است؛ زیرا آن حضرت همواره در شامگاه هر پنجشنبه به همراه گروهی از اصحاب خود به بقیع می رفت و سه بار می فرمود: «سلام بر شما ای ساکنان بقیع...».(4)

ص:85


1- (1) کنز العمال، ج 13، ص 299 و نیز ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج 10، صص 305 و 310.
2- (2) کتاب الدعاء، ص 373 و نیز ر. ک: مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 575.
3- (3) کامل الزیارات، ص 529؛ بحارالانوار، ج 99، ص 296؛ الحدائق الناضرة، البحرانی، ج 4، ص 171؛ مستند الشیعة، ج 3، ص 320؛ جواهر الکلام، ج 4، ص 321.
4- (4) جواهر الکلام، ج 4، ص 321 و نیز ر. ک: فتح الباری، ج 11، ص 4.

خانه مؤمنان

ابن ماجه از عایشه نقل کرده است:

دنبال پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) می گشتم. او را در بقیع یافتم که چنین زمزمه می کرد: «سلام بر شما ای ساکنان در خانه مؤمنان! شما بر ما پیشی گرفتید و ما به شما خواهیم پیوست. بار الها! ما را از پاداش آنها محروم نفرما و پس از آنان دچار فتنه مساز»!(1)

همچنین احمد از عایشه نقل می کند:

در شبی که نوبت او بود، یک سوم شب که می گذشت، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) از منزل خارج می شد و به سوی بقیع می رفت و در آنجا می فرمود: «سلام بر شما ای مسکن گزیدگان در خانه مؤمنان! اگر خدا بخواهد ما به شما خواهیم پیوست».(2)

حضور شبانه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع

از روایتی که عایشه نقل می کند، معلوم می شود رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در آخر شب، به بقیع می رفته و برای آنان طلب مغفرت می کرده است.(3)

محل ایستادن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع

از «خالد بن عوسجه» روایت شده است که گفت:

شبی در بقیع، کنار خانه عقیل بن ابی طالب ایستاده بودم که جعفر بن محمد (علیهما السلام)

ص:86


1- (1) سنن ابن ماجة، ج 1، ص 493 و نیز ر. ک: الطبقات الکبری، ج 2، ص 203؛ مسند احمد، ج 6، ص 71.
2- (2) مسند احمد، ج 6، ص 180.
3- (3) السنن الکبری، ج 4، ص 79؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 63؛ سنن النسایی، ج 4، ص 93؛ مسند ابی یعلی، ج 8، صص 199 و 249؛ صحیح ابن حبان، ج 7، ص 444؛ مسند اسحاق بن راهویه، ج 3، ص 1013؛ شرح مسلم، ج 7، ص 41؛ المجموع، ج 5، ص 309؛ ریاض الصالحین، ص 308؛ فیض القدیر، ج 3، ص 209؛ الغدیر، ج 5، ص 170.

از آنجا عبور کرد و فرمود: «می دانی کجا ایستاده ای»؟ و خود در پاسخ فرمود: «پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) شبانگاه به اینجا می آمد و از خداوند برای ساکنان بقیع طلب آمرزش می کرد».(1)

از این خبر معلوم می شود که در واقع پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) کنار مقبره کنونی ائمه اهل البیت (علیهم السلام) در بقیع، به دعا می ایستاده است؛ چون آن چهار امام معصوم (علیهم السلام) در خانه عقیل به خاک سپرده شده اند.

حضور در بقیع، در شب نیمه شعبان

از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده است:

شب نیمه شعبان، خواب بودم که جبرئیل (علیه السلام) نزدم آمد و گفت: «ای محمد! آیا در این شب به خواب رفته ای»؟! گفتم: «امشب، چه شبی است»؟ گفت: «شب نیمه شعبان. بپا خیز ای محمد»! و خودش مرا بلند کرد و به بقیع برد. سپس گفت: «سرت را بالا بگیر که در این شب، درهای آسمان باز می شود؛ درهای رحمت، رضوان، مغفرت، فضل، توبه، نعمت، جود و احسان. خداوند در این شب به تعداد موی گوسفندان، بندگانش را از آتش دوزخ آزاد می کند».(2)

ابن ماجه از عایشه نقل کرده است:

شبی پیامبر (صلی الله علیه و آله) را در خانه نیافتم. پس به جست وجویش پرداختم و او را در بقیع در حالی یافتم که سر به آسمان بلند کرده بود. مرا که دید گفت: «ای عایشه! از چه ترسیدی؟ ترسیدی بلایی بر سر من بیاید»؟! گفتم: «از این جهت نترسیدم. بلکه ترسیدم به سراغ همسر دیگرت بروی». پس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)

ص:87


1- (1) ر. ک: وفاء الوفا، ج 3، ص 890؛ دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، السید حسن الامین، ج 8، ص 264.
2- (2) بحارالانوار، ج 95، ص 413.

فرمود: «خداوند متعال در نیمه شعبان به آسمان دنیا نزول می کند و به تعداد موی گوسفندان قبیله بنی کلب مردم را می آمرزد».(1)

مقصود از نزول پروردگار، همان نزول رحمت ویژه در آن شب مبارک است و اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) سر به آسمان بلند کرده بود، بر این مطلب دلالت دارد که ایشان در حال دعا و مناجات با خدای خویش بوده است.

در خبر دیگری از عایشه به نقل از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آمده است:

جبرئیل نزد من آمد و گفت: «امشب، شب نیمه شعبان است و خداوند امشب به تعداد موی گوسفندان بنی کلب بندگانش را از آتش دوزخ نجات می دهد. ولی خداوند در این شب به مشرک، کینه جو، ترک کننده صله رحم، عاق والدین و شراب خوار نظر رحمت نمی کند».(2)

زمخشری در کتاب الفائق می نویسد: «ام سلمه به دنبال پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) رفت و او را در بقیع یافت».(3)

سجده پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع

ذهبی از عایشه روایت کرده است:

حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در شب نیمه شعبان به بستر خویش رفت. سپس برخاست و وضویی ساخت و به سرعت از خانه خارج شد. به دنبال او رفتم و در بقیع

ص:88


1- (1) سنن ابن ماجه، ج 1، ص 444 و نیز ر. ک: سنن ترمذی، ج 2، ص 121؛ مصنف ابن ابی شیبه، ج 7، ص 139؛ مسند احمد، ج 6، ص 238؛ مسند اسحاق بن راهویه، ج 2، ص 326؛ معجم احادیث الامام المهدی، ج 2، ص 269.
2- (2) الدرالمنثور، ج 6، ص 27.
3- (3) الفائق فی غریب الحدیث، ج 1، ص 249 و نیز ر. ک: بحارالانوار، ج 95، ص 416.

یافتمش؛ درحالی که به سجده افتاده بود و می گفت: «سجد لک خیالی و سوادی»؛ «ظاهر و باطنم به تو سجده آورد».(1)

ابن عساکر روایت کرده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به بقیع رفت و در آنجا به هنگام سجده گفت: «بار الها! از عقاب تو به عفو تو و از خشمت به خشنودی ات و از خودت به خودت پناه می برم. من نمی توانم تو را ثنا گویم؛ تو همان گونه ای که خودت را ثنا گفته ای». پس در آن نیمه شب، جبرئیل بر او نازل شد و گفت: «ای محمد! سر به آسمان بلند کن». پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنان کرد و ناگاه درهای رحمت الهی باز گردید. بر هر دری، فرشته ای بود که ندا می داد: «خوشا به حال آن کس که در این شب به عبادت بپردازد». بر در دیگری، فرشته ای صدا می کرد: «خوشا به حال آن کس که در این شب به سجده رود». بر در دیگری، فرشته ای دیگر ندا می کرد: «خوشا به حال آن کس که در این شب به رکوع رود...».(2)

نماز پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بقیع

ابن حجر از محمد بن هیصم از پدرش و از جدش نقل می کند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به میانه بقیع رفت و در آنجا نماز گزارد.(3)

نماز میت در بقیع

ابن ماجه از یزید بن ثابت نقل می کند:

ص:89


1- (1) میزان الاعتدال، ج 4، ص 65؛ لسان المیزان، ج 5، ص 426.
2- (2) تاریخ مدینة دمشق، ج 51، ص 72.
3- (3) الاصابة، ج 7، ص 367.

به همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بقیع رفتیم. در آنجا قبر تازه ای را دیدیم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پرسید: «قبر چه کسی است»؟ گفتند: «فلان زن». حضرت او را شناخت و فرمود: «چرا برای تشییع اش مرا خبر نکردید»؟ گفتند: «شما روزه دار بودید و در خواب نیم روزی. دوست نداشتیم شما اذیت شوید». حضرت فرمود: «تا هنگامی که زنده ام و بین شمایم چنین کاری نکنید. حتماً مرا از مرگ و تشییع جنازه مسلمانان آگاه سازید؛ چون نماز و دعای من، رحمت الهی را بر آنها نازل می کند». آن گاه بر سر قبر آن زن رفت و ما پشت سر او صف بستیم و حضرت با چهار بار تکبیر بر او نماز خواند.(1)

ابوامامة بن سهل بن حنیف گفته است:

زن تهیدستی بیرون از مدینه (العوالی) بیمار شد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) احوال او را از اصحاب می پرسید و می فرمود: «اگر آن زن از دنیا رفت، به خاکش نسپارید تا من بر او نماز بگزارم». زن تهیدست از دنیا رفت و پاسی از شب گذشته بود که او را به مدینه آوردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خواب بود و اصحاب راضی نشدند که ایشان را بیدار کنند. بنابراین خود بر او نماز گزاردند و در بقیع الغرقد به خاک سپردند. صبح که شد آنها نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند. ایشان حال آن زن را جویا شد. گفتند: «ای پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) نزد شما آمدیم. اما خواب بودید و چون دوست نداشتیم بیدارتان کنیم، خودمان پیکر او را به خاک سپردیم». پیامبر (صلی الله علیه و آله)

ص:90


1- (1) سنن ابن ماجة، ج 1، ص 489 و نیز ر. ک: مصنف ابن ابی شیبة، ج 3، صص 161 و 239؛ مسند ابی یعلی، ج 2، ص 236؛ المعجم الکبیر، ج 22، ص 239؛ صحیح ابن حبان، ج 7، صص 356 و 360؛ مسند احمد، ج 4، ص 388؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 15، ص 390؛ الآحاد و المثانی، ج 4، ص 27؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 591؛ السنن الکبری، ج 4، ص 48؛ اسد الغابة، ج 5، ص 105؛ نصب الرایة، ج 2، ص 315؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 275؛ موارد الظمان، ص 193؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 8، ص 372.

بی درنگ فرمود: «راه بیفتید». سپس همراه اصحاب رفت تا به قبر آن زن رسید. آن گاه به نماز ایستاد و مردم نیز پشت سر او به نماز ایستادند.(1)

عبدالرزاق از قاسم بن محمد نقل کرده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) از بقیع می گذشت. قبر تازه ای را دید و از اصحاب درباره آن سؤال کرد. گفتند: قبر زنی به نام سویدا از طایفه بنی غنم است. دیشب از دنیا رفت و دفن شد. آن گاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر او نماز گزارد.(2)

عبدالرزاق از محمد بن زهیر نیز نقل کرده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) غلام سیاهی را دید که در بقیع مرده ای را برداشته بود، فرمود: «او کیست»؟ گفتند: «(این میت) غلام فلان کس است». پرسید: «چگونه آدمی بود»؟ گفتند: «خبیث ترین و دزدترین و بدترین آدم ها». فرمود: «اربابش را صدا کنید». پس درباره غلام از او پرسید. او نیز همان حرف ها را تکرار کرد. حضرت از حاضران پرسید: «نماز می خواند»؟ گفتند: «آری». پرسید: «آیا به یکتایی خداوند و رسالت من گواهی می داد»؟ گفتند: «آری». پس فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست اوست! نزدیک است که فرشتگان بین من و او فاصله بیندازند». پس آهنگری را طلبید تا غل و زنجیر از او برگیرد و دستور داد غسلش دهند. سپس از مال خود بر او کفن پوشاند و بر وی نماز گزارد.(3)

ص:91


1- (1) سنن النسائی، ج 4، ص 69؛ السنن الکبری، ج 1، ص 639؛ موارد الظمآن، ص 193؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 7، ص 154 و ج 8، ص 371.
2- (2) مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 502.
3- (3) همان، ص 539.

نماز باران در بقیع

متقی هندی از ابن عباس نقل کرده است:

در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قحطی شد و آن حضرت از مدینه به بقیع رفت؛ درحالی که عمامه ای سیاه بر سر داشت که یک طرف آن روی سینه و طرف دیگرش بر دوش ایشان بود. سپس بر کمانی عربی تکیه داد. آن گاه رو به قبله ایستاد و تکبیر گفت و به همراه اصحاب دو رکعت نماز گزارد؛ در رکعت اول، سوره تکویر و در رکعت دوم، سوره ضحی را با صدای بلند قرائت فرمود. آن گاه برخلاف معمول، ردایش را برعکس پوشید و بعد از حمد و ثنای الهی دست به آسمان بلند کرد و فرمود: «پروردگارا! شهرهایمان از بین رفته، زمین هایمان تیره و غبارآلود گشته و چارپایانمان سرگردان و پریشان اند. ای خدایی که برکات را از جایگاهش فرو می فرستی و رحمت را از معادنش با ابرهای باران زا می گستری! تو آمرزنده گناهانی. پس گناهان ما را ببخش و توبه ما را از گناهان و لغزش های بزرگمان بپذیر. بارالها! از عرش خودت بر ما بارانی فراوان بفرست؛ آن گونه که ما را سود بخشد، نه زیان و گیاهان را برویاند و برکات را زیاد نماید. خدایا! تو خود در کتابت فرمودی: «و ما هر چیز زنده ای را از آب آفریدیم».(1) بارالها! برای آنچه از آب آفریده شده، بدون آب، زندگی ای نیست. خدایا! مردم ناامید شده اند. به رحمت تو بدگمان شده و چارپایان آنان سرگردان گشته اند و همچون مادرِ فرزند از دست داده، ناله می کنند. چون باران آسمان از ما دریغ شده، استخوانشان لاغر شده و گوشت و چربی شان آب گشته است. بارالها! به دام های تشنه و چارپایان چرنده و کودکان بدون غذای ما رحم کن.

ص:92


1- (1) انبیاء: 30.

خداوندا! پیران قدخمیده و کودکان شیرخوار را مشمول رحمت خود قرار ده. خدایا! بر توان و نیروی ما بیفزای و ما را محروم و ناامید برمگردان که تو بی تردید شنونده دعا هستی. به حق رحمتت ای مهربان ترین مهربانان!». دعای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به پایان نرسیده بود که آسمان، بارانِ رحمت خود را فرو بارید و مردم سراسیمه زیر باران به منازل خود بازگشتند.(1)

زمخشری نیز روایت کرده است که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قحطی شد. آن حضرت به بقیع رفت و با اصحابش دو رکعت نماز گزارد. آن گاه ردایش را وارونه پوشید و دست به آسمان بلند کرد و گفت:

بارالها! شهرهای ما از بین رفته و زمین هایمان تیره و غبارآلود شده است و چهارپایان، سرگردان و پریشان شده اند. خدایا! به دام های تشنه، چارپایان گرسنه و کودکان لاغر و رنجور ما رحم کن.(2)

دعا در بقیع

بخاری از عبیدالله بن ابی رافع روایت کرده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نیمه شبی به همراه ابورافع به بقیع رفت و در آنجا به دعا و مناجات پرداخت.(3)

صالحی در بیان مکان های استجابت دعا و نیز جاهایی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در آنجا دست به دعا برداشته است، می گوید: «دعا کنار استوانه مخلقه و کنار منبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و مسجد فتح و در محل خانه عقیل در بقیع به اجابت می رسد».(4)

ص:93


1- (1) کنز العمال، ج 8، ص 436.
2- (2) الفائق فی غریب الحدیث، ج 2، ص 277.
3- (3) التاریخ الکبیر، ج 3، ص 315 و ج 5، ص 139.
4- (4) سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 322.

از این بیان معلوم می شود که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در جوار مرقد کنونی چهار امام معصوم (علیهم السلام) که در محل خانه عقیل به خاک سپرده شده اند، به دعا و مناجات می پرداخته است.

زنده شدن به اذن خدا

جمیل بن دراج از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که حضرت فرمود:

هرگاه خداوند بخواهد مردم را از قبرها برانگیزاند، چهل روز از آسمان باران می فرستد و به دنبال آن، اعضای بدن آنها گرد هم آید و بر آنها گوشت بروید. سپس فرمود: جبرئیل نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و او را به بقیع برد. به کنار قبری رسیدند. جبرئیل صاحب قبر را صدا زد و گفت: «به اذن خدا برخیز». پس مردی با موی سپید، درحالی که از سر و صورتش گرد و غبار می زدود، بیرون آمد و گفت: «الحمدلله و الله اکبر». جبرئیل گفت: «به اذن خدا باز گرد». آن گاه کنار قبر دیگری رفت و گفت: «به اذن خدا برخیز». پس مردی سیاه چهره از آن بیرون آمد؛ درحالی که می گفت: «واحسرتا، واویلا». جبرئیل به او گفت: «به اذن خدا به جایگاهت بازگرد». سپس فرمود: «ای محمد! مردم این چنین در روز قیامت محشور می شوند؛ مؤمنان آن گونه سخن می گویند و دسته دیگر این گونه که دیدی».(1)

بقیع، محل اعزام و بدرقه رزمندگان

احمد و ابویعلی از ابن عباس روایت کرده اند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) همراه گروهی از رزمندگان اسلام که عازم جنگ با کعب بن اشرف بودند تا بقیع رفت و هنگام بدرقه

ص:94


1- (1) تفسیر القمی، ج 2، ص 253؛ تفسیر الصافی، الفیض الکاشانی، ج 4، ص 330؛ تفسیر نور الثقلین، الحویزی، ج 4، صص 8 و 503؛ میزان الحکمة، ج 3، ص 216.

آنان فرمود: «به نام خدا عازم شوید. خداوندا! آنان را یاری فرما».(1)

شوکانی می نویسد: «از این حدیث استفاده می شود که بدرقه رزمندگان و رفع نیازهایشان کار شایسته ای است؛ چون جهاد از برترین عبادت ها و مشارکت در مقدمات جهاد از بهترین مشارکت هاست».(2)

علامه مجلسی نیز روایت کرده است: «پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نزد اصحابش آمد و آنها را [از خطر دشمن] باخبر کرد. به دنبال آن، اصحاب مسلح شدند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) تا بقیع آنان را بدرقه نمود و برایشان دعا فرمود».(3)

شیبانی نوشته است:

اصحاب شبانگاه نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمدند و به ایشان درباره نقشه دشمن خبر دادند. سپس حضرت همراه آنان تا بقیع رفت و فرمود: «با نام و یاری خدا حرکت کنید». آن گاه دعایشان فرمود و آن شب، مهتابی بود....(4)

مُهر نبوت

طبرانی و ابونعیم اصفهانی در قضیه جست وجوی سلمان فارسی از نشانه های پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده اند:

ص:95


1- (1) ر. ک: المعجم الکبیر، ج 11، ص 177؛ مسند احمد، ج 1، ص 266؛ کتاب الدعاء، ص 330؛ تاریخ الامم و الملوک (الطبری)، ج 2، ص 180؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 98؛ عیون الاثر، ج 1، ص 394؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 55، ص 272؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج 2، ص 578؛ مجمع الزوائد، ج 6، ص 196؛ البدایة و النهایة، ج 4، ص 9؛ السیرة النبویة، ابن کثیر، ج 3، ص 13؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 22؛ فتح الباری، ج 7، ص 260؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 6، صص 5 و 27؛ نیل الاوطار، ج 8، ص 61؛ ارواء الغلیل، ج 5، ص 14؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 6، ص 39.
2- (2) نیل الاوطار، ج 8، ص 62.
3- (3) بحارالانوار، ج 20، ص 11.
4- (4) شرح کتاب السیر الکبیر، ج 1، ص 273 و نیز ر. ک: الطبقات الکبری، ج 2، ص 37.

سلمان گفت:... آن گاه نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع رفتم که پس از پایان تشییع جنازه مردی از انصار، در آنجا نشسته بود. سلام کردم. سپس پشت سر ایشان قرار گرفتم تا مهر نبوت را بر شانه ایشان ببینم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دریافت که من به دنبال چه هستم. پس ردا از روی شانه اش برگرفت. نگاهم که به آن مهر افتاد آن را شناختم. پس بی درنگ خود را به رویش افکندم و آن را بوسیدم.(1)

معجزه در بقیع

انس بن مالک می گوید:

همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پیاده می رفتیم تا به بقیع رسیدیم. درخت خشک و بی برگی آنجا بود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) زیر آن نشست. در آن حال، درخت برگ داد و به ثمر نشست و بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) سایه انداخت. حضرت تبسمی کرد و فرمود: «ای انس! برو و به علی بگو نزد من آید».

به سرعت به خانه فاطمه (علیها السلام) رفتم. علی (علیه السلام) مشغول خوردن غذا بود. به او گفتم: «دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را اجابت کن». گفت: «چه چیزی است»؟ گفتم: «خدا و رسولش داناترند». آن گاه علی (علیه السلام) با عجله به راه افتاد. وقتی به نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسید، آن حضرت او را در آغوش کشید و کنار خودش جای داد.

آن دو با یکدیگر صحبت می کردند و لبخند می زدند و دیدم که چهره علی (علیه السلام) می درخشد. ناگهان دیدم جامی زرین که با یاقوت و جواهر آراسته شده بود، در

ص:96


1- (1) المعجم الکبیر، ج 6، ص 225 و نیز ر. ک: الطبقات الکبری، ج 4، ص 79؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، ص 144؛ دلائل النبوة، ص 42؛ مسند احمد، ج 5، ص 443؛ کتاب الثقات، ج 1، ص 255؛ عیون الاثر، ج 1، ص 90؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 335؛ البدایة و النهایة، ج 2، ص 383؛ السیرة النبویة، ابن کثیر، ج 1، ص 301؛ الدرجات الرفیعة، السید علی خان المدنی، ص 200؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 10، ص 249؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 4، ص 162.

برابرشان قرار گرفت. جام، چهار گوشه داشت که بر گوشه اول نوشته شده بود: لا اله الا الله، محمد رسول الله و بر گوشه دوم: لا اله الا الله محمد رسول الله علی بن ابی طالب ولی الله و سیفه علی الناکثین و القاسطین و المارقین و بر گوشه سوم: لا اله الّا الله محمد رسول الله ایدتُه بعلی بن ابی طالب و بر گوشه چهارم نوشته شده بود: نجی المعتقدون لدین الله الموالون لاهل بیت رسول الله.

جام پر از خرما و انگور تازه بود؛ درحالی که فصل خرما و انگور نبود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از آن میوه ها خورد و به علی (علیه السلام) نیز داد. وقتی سیر شدند. آن جام زرین نیز به آسمان برگشت.(1)

در خبری آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السلام) فرمود:

ای اباالحسن! گروهی از منافقان امتم، به اعجاز سوره نجم قانع نشده اند و می گویند: ای کاش محمد (صلی الله علیه و آله) به خورشید دستور دهد تا نام علی (علیه السلام) را صدا زند. پس تو ای علی! فردا صبح هنگام طلوع آفتاب بیا تا با هم به بقیع برویم....(2)

حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مراسم دفن سعد بن معاذ

ابن سعد از عبدالرحمان بن جابر و او نیز از پدرش نقل کرده است:

زمانی که سعد بن معاذ را داخل قبر گذاشتند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) که ایستاده بود، رنگ چهره اش تغییر کرد و سه بار فرمود: «سبحان الله». مردم نیز تکرار کردند؛ تا آنجا که بقیع به لرزه در آمد. آن گاه سه بار تکبیر گفت. مردم نیز تکرار کردند.

بار دیگر، بقیع با صدای الله اکبر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) لرزید. از ایشان پرسیدند: «علت

ص:97


1- (1) بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، الطبری الامامی، ص 138؛ الجواهر السنیة، الحر العاملی، ص 274؛ مدینة المعاجز، ج 1، ص 393؛ بحارالانوار، ج 39، ص 128.
2- (2) بحارالانوار، ج 35، ص 277؛ مدینة المعاجز، ج 3، ص 164.

تغییر رنگ چهره و گفتن سبحان الله چه بود»؟ فرمود: «قبر، چنان به سعد فشار آورد و او را درهم فشرد که اگر کسی از آن خلاص شود، سعد هم رها می گردد. ولی بعد از آن در کار سعد گشایشی حاصل شد و نجات پیدا کرد».(1)

روایت شده است که علت فشار قبر سعد، بداخلاقی اش با خانواده بوده است.(2) خداوند ما را از فشار قبر رهایی بخشد.

بقیع و مسجد نبوی

صالحی نقل می کند:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، مسجدش را با مساحت هفتاد در شصت ذراع یا بیشتر بنا نمود و در ساخت آن از خشت های بقیع الخبخبه نیز استفاده کرد و داخل آن را با تخته های چوب به صورت اتاق هایی تفکیک نمود و وسط آن، محوطه ای باز قرار داد.(3)

در صورتی که بقیع الخبخبه را همان بقیع الغرقد بدانیم، همانگونه که از کتاب طبقات ابن سعد و مستدرک حاکم استفاده می شود(4) ، این نکته در بحث ما نمی گنجد.

با جبرئیل در بقیع

از عایشه روایت شده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به جبرئیل گفت: «دوست دارم تو را در چهره واقعی ات ببینم». جبرئیل عرض کرد: «وعده ما شب هنگام، در فلان مکانِ بقیع الغرقد باشد».(5)

ص:98


1- (1) الطبقات الکبری، ج 3، ص 432؛ سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 290.
2- (2) علل الشرائع، ج 1، ص 310؛ امالی الصدوق، ص 469؛ امالی الطوسی، ص 428؛ بحارالانوار، ج 6، ص 220.
3- (3) سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 338.
4- (4) الطبقات الکبری، ج 3، ص 397؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 189.
5- (5) مسند اسحاق بن راهویه، ج 2، ص 491؛ منتخب مسند عبد بن حمید، ص 439؛ الدر المنثور، ج 1، ص 92.

نماز بر نجاشی

(1)

ابن ماجه از ابوهریره نقل کرده است که روزی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «نجاشی (پادشاه حبشه) از دنیا رفت». سپس حضرت همراه اصحاب به بقیع رفت. در آنجا ما پشت سر ایشان به نماز ایستادیم و آن حضرت چهار تکبیر گفت.(2)

در روایت دیگری «ابوداوود طیالسی» از ابوهریره روایت کرده است:

ما نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بودیم که گفت: «برادر شما نجاشی از دنیا رفت. پس بلند شوید و بر او نماز بگزارید». آن گاه برخاست و به بقیع رفت. ما نیز به دنبالش حرکت کردیم، سپس جلو ایستاد و ما پشت سر او صف بستیم....(3)

در تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه:(وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ)4 آمده است:

گفته شده این آیه درباره نجاشی، پادشاه حبشه نازل گردیده است. نام او «أصحمه» است که معنای آن به عربی «عطیّه» می باشد. وقتی از دنیا رفت، جبرئیل خبر مرگ او را همان روز به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) رساند. آن حضرت به اصحاب فرمود: «بروید و برای برادرتان که در سرزمینی دیگر رحلت کرده، نماز گزارید». پرسیدند: «او کیست»؟ فرمود: «نجاشی». آن گاه به بقیع رفتند و

ص:99


1- (1) پادشاه حبشه: نام او اصحمة است. در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) اسلام آورد و با مسلمانان مهاجر به حبشه با نیکویی رفتار کرد و حکایت برخورد او با کفار قریش که برای بازگرداندن آنان به حبشه رفته بودند، در تاریخ مشهور است. وی قبل از فتح مکه در حبشه از دنیا رفت. اسد الغابة، ج 1، ص 119.
2- (2) سنن ابن ماجة، ج 1، ص 490؛ مصنف ابن ابی شیبة، ج 3، ص 184.
3- (3) مسند ابی داود الطیالسی، ص 303؛ مصنف ابن ابی شیبه، ج 3، ص 241.

در آنجا مکاشفه ای صورت گرفت و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پیکر نجاشی را روی تختش در حبشه مشاهده فرمود و بر او نماز گزارد. منافقان گفتند: «او را بنگرید که بر کافری نصرانی که هرگز او را ندیده و معتقد به دین او نیست، نماز می گزارد». در اینجا بود که آیه مزبور نازل شد.(1)

به نظر می رسد منظور از نماز در این روایت، یکی از معانی زیر باشد:

1. منظور همان معنای لغوی صلاة، یعنی دعا باشد. شیخ طوسی می نویسد:

نماز بر میت غایب، جایز نیست. ابوحنیفه نیز چنین نظری دارد. اما شافعی آن را جایز شمرده است. استدلال ما آن است که اقامه نماز بر میت غایب، نیاز به دلیل شرعی دارد؛ در حالی که چنین دلیلی وجود ندارد و نماز پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر نجاشی به معنای دعا برای اوست و دعا را عرب صلاة گوید.(2)

2. برخی گفته اند: طی الارضی صورت گرفت و پیکر نجاشی مقابل پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) حاضر گردید.(3)

3. برخی گفته اند: جبرئیل نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و او را از وفات نجاشی باخبر ساخت. سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله) از مدینه به بقیع رفت و خداوند پرده را کنار زد و پیکر نجاشی مقابل حضرت حاضر گردید و بر او نماز خواند و دعا کرد و طلب آمرزش نمود و به مؤمنان فرمود: «بر نجاشی نماز بگزارید». منافقان گفتند: «آیا بر کافری که در نجران

ص:100


1- (1) مجمع البیان، ج 2، ص 916 و نیز ر. ک: تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 365؛ میزان الحکمة، ج 4، ص 3424.
2- (2) الخلاف، الطوسی، ج 1، ص 731 و نیز ر. ک: السرائر، ج 1، ص 360؛ المعتبر، ج 2، ص 352؛ جامع الخلاف و الوفاق، ص 114؛ تذکرة الفقهاء، ج 2، ص 28؛ تحریر الاحکام، العلامة الحلی، ج 1، ص 124 و ج 2، ص 252؛ البیان، الشهید اول، ص 28؛ الذکری، ص 54.
3- (3) ر. ک: المعتبر، ج 2، ص 352؛ منتهی المطلب، ج 1، ص 449؛ تذکرة الفقهاء، ج 2، ص 28؛ البیان، ص 28؛ الذکری، ص 54.

مرده است، نماز بگزاریم»؟ در اینجا بود که آیه مذکور نازل گردید(1) که ویژگی های نجاشی در آن آمده است.(2)

نگارنده، احتمال نخست را ترجیح می دهد؛ زیرا در خبری از محمد بن مسلم یا زراره آمده است که گفت: «نمازی که پس از خاکسپاری میت خوانده می شود، در واقع دعاست». آن گاه سؤال کردم: «پس مگر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بر نجاشی نماز نگزارد»؟ امام پاسخ داد: «خیر. بلکه برای او دعا کرد».(3)

این حدیث نزد بسیاری از فقها، حسن(4) یا صحیح(5) است؛ جز آیت الله خویی که آن را ضعیف(6) می داند.

سلام بر اصحاب کهف

علامه مجلسی از جابر نقل کرده است:

امام باقر (علیه السلام) فرمود: شبی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نماز گزارد و سپس رو به بقیع کرد و

ص:101


1- (1) (وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خاشِعِینَ لِلّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ) (آل عمران: 199) «و از اهل کتاب کسانی هستند که به خدا و آنچه بر شما نازل شده و آنچه بر خودشان نازل گردیده، ایمان دارند. در برابر [فرمان] خدا خاشع اند و آیات خدا را به بهای ناچیزی نمی فروشند. پاداش آنان نزد پروردگارشان است. خداوند سریع الحساب است».
2- (2) مستدرک الوسائل، ج 2، ص 275؛ اسباب النزول، الواحدی النیشابوری، ص 93؛ المناقب، ج 1، ص 93؛ بحارالانوار، ج 18، ص 130.
3- (3) تفصیل وسائل الشیعة، ج 3، ص 105.
4- (4) منتهی المطلب، ج 1، ص 45؛ مجمع الفائدة و البرهان، ج 2، ص 452؛ غنائم الایام، ج 3، ص 484.
5- (5) مستند الشیعة، ج 6، ص 343؛ جواهر الکلام، ج 12، ص 114؛ الحدائق الناضرة، ج 10، ص 460؛ مصباح الفقیه ج 2، ص 512؛ جامع المدارک، ج 1، ص 572.
6- (6) التنقیح فی شرح العروة الوثقی، میرزا علی الغروی، ج 9، ص 265.

ابوبکر، عمر، عثمان و علی (علیه السلام) را فراخواند و فرمود: «نزد اصحاب کهف بروید و سلام مرا به آنها برسانید. ابتدا تو ای ابوبکر مقدم شو؛ زیرا مسن تر هستی. سپس تو ای عمر و آن گاه تو ای عثمان و علی (علیه السلام) نیز پس از شما. پس اگر به سلام یکی از شما پاسخ دادند که هیچ؛ وگرنه تو ای علی جلو بیفت.

آن گاه به باد فرمان داد تا آنها را با خود ببرد و جلوی درِ غار بر زمین بگذارد... ابوبکر پیش قدم شد و سلام کرد. اما پاسخی نشنید و بازگشت. پس عمر جلو رفت و سلام کرد. اما به او نیز پاسخی ندادند. عثمان نیز چنین کرد.

ولی پاسخی نشنید.

آن گاه علی (علیه السلام) پیش رفت و گفت: «سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما ای ساکنان غار که به پروردگارتان ایمان آوردید و بر هدایتتان افزوده شد و دل هایتان استوار گشت. من فرستاده پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به سوی شمایم». پاسخ دادند: «پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و فرستاده اش خوش آمدند. سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو ای وصی رسول خدا».

امام علی (علیه السلام) سؤال کرد: چگونه دانستید که من وصی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هستم؟ پاسخ دادند: «در گوش ما خوانده شده است که جز با پیامبران یا اوصیای آنان سخن نگوییم. اینک بگو حال رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چگونه است»؟ و سؤال های زیادی کردند. سپس گفتند: «به همراهانت بگو که ما جز با انبیا یا اوصیای آنها سخن نمی گوییم». امام (علیه السلام) رو به آن سه نفر کرد و گفت: «شنیدید چه گفتند»؟ پاسخ دادند: «آری». فرمود: «پس بر این موضوع گواه باشید».(1)

ص:102


1- (1) بحارالانوار، ج 31، ص 624 و نیز ر. ک: قصص الانبیاء، الراوندی، ص 254.

از بقیع تا قبرستان مکه

در کتاب «الدرجات الرفیعه» از انس بن مالک روایت شده است:

روزی ابوذر به مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: شب گذشته خواب بسیار عجیبی دیدم. پرسیدند چه دیدی؟ گفت: دیشب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را دیدم که از خانه خارج شد و دست علی بن ابی طالب (علیه السلام) را گرفت و به سوی بقیع رفتند. من هم به دنبال آنها رفتم تا به گورستان مکه رسیدیم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به کنار مزار پدرش، عبدالله رفت و دو رکعت نماز گزارد. آن گاه قبر شکافت و «عبدالله» را دیدم که آنجا نشسته و می گوید: «من به وحدانیت خدای متعال و عبودیت و رسالت محمد گواهی می دهم».

پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «ای پدر، ولی تو کیست»؟ پاسخ داد: «ای پسرم! ولی کیست»؟ فرمود: «او، علی (علیه السلام) است». پس عبدالله گفت: «به راستی که علی (علیه السلام)، ولی من است». پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای پدر! به باغی که بودی بازگرد».

سپس حضرت به نزد قبر مادرش آمنه رفت و همان اعمالی را که نزد مزار پدرش انجام داد، به جا آورد و قبر شکافته شد و دیدند که آمنه به یکتایی پروردگار و رسالت حضرت (صلی الله علیه و آله) گواهی می دهد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «ای مادر، ولی تو کیست»؟ پاسخ داد: «ای پسرم! ولایت چیست»؟ فرمود: «او، همین علی بن ابی طالب است». سپس آمنه به ولایت علی (علیه السلام) هم شهادت داد. آن گاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: مادر! به مسکن و باغی که در آن بودی؛ بازگرد». مردم که این سخن را از ابوذر شنیدند، او را تکذیب کردند و به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفتند: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امروز بر شما دروغی بسته شد!».

حضرت فرمود: «توسط چه کسی»؟ گفتند: «جندب (ابوذر) درباره شما چنین و

ص:103

چنان گفت». حضرت فرمود: «آسمان بر کسی سایه نیفکند و کسی بر زمین گام ننهاد که راستگوتر از ابوذر باشد».(1)

اهتمام به بهداشت و تندرستی

از ابوسعید خدری روایت شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از بقیع عبور می کرد که یک ظرف درباز را نزد ایشان آوردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:

«ألا خَمّرتَه ولو بعود تقعده علیه؟»(2) ؛ «آیا نمی خواهی پوششی روی آن ظرف بگذاری؛ حتی اگر آن پوشش یک قطعه چوب باشد که روی آن گذاشته می شود».(3)

جابر بن عبدالله نیز روایت می کند که ابوحمید انصاری یک ظرف شیر را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آورد. آن حضرت (صلی الله علیه و آله) آن روز در بقیع بود و فرمود

: «ألا خَمّرتَه ولو أن تعرض علیه عودا؟»؛(4) «آیا نمی خواهی پوششی روی آن ظرف بگذاری؛ حتی اگر آن پوشش یک قطعه چوب باشد که روی آن گذاشته می شود؟».

علنی کردن تحریم شراب

طبرانی به نقل از «ثابت بن زید الخولانی» روایت می کند که وی به مدینه آمد. در آنجا ابن عباس را دید و از حکم شراب سؤال کرد. ابن عباس گفت: حکم آن را به تو خواهم گفت. من در مسجد نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بودم. ایشان در آن هنگام جامه اش را به خود پیچده و نشسته بود. سپس بلند شد و فرمود:

«من کان عنده من الخمر شیء فلیؤذنی به»؛

ص:104


1- (1) الدرجات الرفیعة، ص 236.
2- (2) الکامل، ج 6، ص 320.
3- (3) مقصود حضرت این بوده است که اگر آن ظرف درپوش ندارد، حداقل باید روی آن پوششی گذاشته شود تا از آن محافظت نماید؛ حتی اگر آن پوشش یک قطعه چوب باشد. (مترجم).
4- (4) مصنف ابن ابی شیبه، ج 5، ص 527؛ مسند احمد، ج 3، ص 294.

«هر کسی حتی مقدار کمی هم شراب دارد، من را از آن باخبر کند». مردم نزد آن حضرت می آمدند و یکی از آنان می گفت: من یک مشک شراب دارم. دیگری می گفت: من یک مشک شراب دارم. دیگری می گفت: من یک زقاق یا خیک(1) شراب دارم و در نزد او شراب بسیار زیاد بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

«اجمعوه ببقیع کذا وکذا، ثم آذنونی»؛ «آنها را یکجا در بقیع به این ترتیب جمع کنید. سپس به من خبر دهید». آنان براساس دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) عمل کردند. سپس ایشان را مطلع(2) ساختند.(3)

سنگسار کردن ماعز بن مالک

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حکم رجم ماعز بن مالک را صادر کرد. ماعز مرتکب زنا شده بود و چند بار بر زنای خویش نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) اقرار نمود. از ابوسعید خدری درباره داستان ماعز روایت شده است:

رسول خدا به ما دستور فرمود تا ماعز را سنگسار کنیم. او را به بقیع بردیم. نه او را با طناب بستیم و نه برایش گودال کندیم. ماعز را با استخوان و کلوخ و سفال می زدیم. ماعز هنگامی که احساس درد کرد، پا به فرار گذاشت. ما او را تعقیب کردیم تا اینکه در «حره»(4) به او رسیدیم. در آنجا ایستاد و ما با سنگ های موجود در حره او را زدیم تا اینکه از دنیا رفت.(5)

ص:105


1- (1) خیک پوستی است که در آن شراب نگهداری می شد. (مترجم).
2- (2) المعجم الکبیر، ج 12، ص 180؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 144؛ السنن الکبری، ج 8، ص 287؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 2، ص 98.
3- (3) سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند، شراب و تمامی کسانی را که متصدی تهیه و نوشیدن آن هستند، لعنت فرموده است. پس از آن دستور داد تا برایش یک چاقو بیاورند. ایشان مشک ها را پاره کردند و شراب های داخل آنها از بین رفت. (مترجم).
4- (4) نام مکانی در مدینه است. (مترجم).
5- (5) مسالک الافهام، الشهید الثانی، ج 14، ص 384؛ کشف اللثام، الفاضل الهندی، ج 2، ص 403؛ جواهر الکلام، ج 41، ص 349 و به جز منابع ذکر شده، ر. ک: صحیح مسلم، ج 5، ص 118؛ سنن ابی داوود، ج 2، ص 346، صحیح ابن حبان، ج 10، ص 286؛ سنن الدارمی، ج 2، ص 178؛ مسند احمد، ج 3، ص 61؛ مسند ابی یعلی، ج 2، ص 420؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 362؛ السنن الکبری، ج 8، صص 221 و 227؛ البحر الرائق، ج 5، ص 13؛ تاریخ بغداد، ج 3، ص 139؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 54، ص 174؛ المغنی، ج 10، ص 122؛ الشرح الکبیر، ج 10، ص 137؛ شرح مسلم، ج 11، ص 193؛ المحلی، ج 11، ص 123؛ فتح الباری، ج 12، ص 115؛ عون المعبود، ج 12، ص 66-74؛ کنز العمال، ج 13، ص 593؛ شرح مسند ابی حنیفه، ملا علی القاری، ص 351؛ نصب الرایه، ج 4، ص 119؛ نیل الاوطار، ج 7، صص 269 و 277؛ إرواء الغلیل، ج 7، ص 356.

درخواست حجامت در بقیع

ابوداوود و نسائی از طریق سلسه اسناد خود از شداد بن اوس روایت کرده اند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع نزد مردی آمد و از ایشان درخواست حجامت نمود. آن حضرت درحالی که دست من را گرفته بود فرمود:

«أفطر الحاجم و المحجوم»؛ «حجامت کننده و حجامت شونده، روزه خود را با حجامت، افطار و باطل می کنند».(1)

همراه با گرگ در بقیع

از «حمزه بن اسید» روایت شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به همراه جنازه مردی از انصار، به سمت بقیع حرکت کرد. ناگهان گرگی را در مسیر راه مشاهده کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

«هذا جاء یستفرضوا فافرضوا له»؛ «این گرگ آمده است تا سهمش را معیّن نمایید. پس سهمش را تعیین کنید». اصحاب خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرض کردند: «ما از اموال

ص:106


1- (1) المجموع، ج 6، ص 349 و نیز ر. ک: سنن ابن ماجه، ج 1، ص 537؛ سنن ابی داوود، ج 1، ص 531؛ سنن الدارمی، ج 2، ص 15؛ مصنف ابن ابی شیبه، ج 2، ص 466؛ المعجم الکبیر، ج 7، ص 277؛ المعجم الاوسط، ج 8، ص 200؛ مسند الشامیین، ج 2، صص 48، 150 و 371 و ج 4، ص 346؛ صحیح ابن خزیمه، ج 3، ص 226؛ صحیح ابن حبان، ج 8، ص 304؛ مسند احمد، ج 4، صص 122 و 125 و ج 5، صص 280، 282 و 283؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 1، صص 427 و 428؛ السنن الکبری، ج 4، صص 265 و 266؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 54، ص 412؛ احکام القرآن، ج 1، ص 236؛ ذیل تاریخ بغداد، ابن نجار البغدادی، ج 2، ص 155؛ المنتقی من السنن المسنده، ص 105؛ سبل السلام، ج 2، ص 158؛ نصب الرایه، ج 3، ص 43؛ موارد الظمآن، ص 226؛ اللمع فی اسباب ورود الحدیث، ص 51؛ کنز العمال، ج 8، صص 602 و 603.

خود چیزی را به آن گرگ نمی دهیم». آن حضرت فرمود:

«من کل سائمة شاة فی کل عام»؛ «هر چهارپایی که از مزروعات طبیعی و تکوینی و خدادادی استفاده کند، سالیانه به مقدار یک گوسفند زکات به آن تعلق می گیرد».

اصحاب خدمت ایشان عرض کردند: «این مقدار زیاد است». راوی می گوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آن گرگ اشاره کرد و فرمود: «در این صورت آن گرگ چهارپایان شما را می رباید». سپس آن گرگ از آنجا رفت. بیهقی این حدیث را روایت کرده است.(1)

نالیدن از سردرد

عایشه می گوید:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) از بقیع بازگشت و به خانه آمد. من از سردرد می نالیدم. فرمود: «من هم سخت سردرد دارم». سپس فرمود: «چه می شد اگر قبل از من می مردی؛ خودم بر می خاستم و تو را کفن می کردم و بر تو نماز می خواندم و به خاک می سپردمت».(2)

آخرین دیدار

ابن ابی الحدید می نویسد:

در اواخر صفر سال یازده هجری، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بیمار شد و در همان ایام دستور آماده باش به لشکر اسامه را صادر فرمود و آنها را به «بلقاء» گسیل داشت؛ همان جایی که زید و جعفر بن ابی طالب در جنگ با رومیان شهید شدند. شب که شد فرمود: «به من امر شده است که برای اهل بقیع طلب آمرزش کنم». بنابراین

ص:107


1- (1) البدایة و النهایة، ج 6، ص 161 و نیز ر. ک: الاصابه، ج 2، ص 105.
2- (2) البدایة و النهایة، ج 5، ص 244؛ سنن الدار قطنی، ج 2، ص 61؛ السیرة النبویة، ج 4، ص 445.

شبانه به بقیع رفت و خطاب به اموات فرمود: «سلام بر شما ای اهل بقیع! شما آسوده خاطر از مردم این زمانه هستید؛ زیرا فتنه ها همچون پاره های شب تاریک رو کرده است». آن گاه مدتی طولانی برای اهل بقیع طلب آمرزش نمود. سپس به اصحابش فرمود: «جبرئیل هر سال یک بار، کل قرآن را بر من عرضه می کرد. ولی امسال دو بار عرضه کرده و این نشانه رسیدن اجل من است».(1)

طبرسی روایت کرده است:

در روز یکشنبه ای که چند روز از ماه صفر باقی مانده بود، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) دست علی (علیه السلام) را گرفت و درحالی که گروهی از اصحابش در پی آنها بودند، رو به بقیع کرد و به آنجا رفت.... سپس فرمود: «ای علی! میان به دست آوردن گنج های دنیا و ماندگاری در آن و رفتن به بهشت مخیر شدم.

اما من دیدار پروردگارم و بهشت را برگزیدم. هرگاه از دنیا رفتم، غسلم بده و کفن بپوشان...». آن گاه به خانه بازگشت و پس از سه روز بیماری، رحلت فرمود....(2)

سخنان پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در بقیع

1. جنگیدن بر سر تأویل قرآن

فرات کوفی از ابوذر نقل کرده است که گفت:

با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع بودم. آن حضرت فرمود: سوگند به آن که جانم در

ص:108


1- (1) شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 183 و نیز ر. ک: السیرة النبویة، ابن هشام، ج 4، ص 1056؛ عیون الاثر، ج 2، ص 429؛ البدایة و النهایة، ج 5، ص 243.
2- (2) اعلام الوری باعلام الهدی، الطبرسی، ج 1، ص 264.

دست اوست، میان شما مردی است که با مردم بر سر تأویل قرآن خواهد جنگید؛ هم چنان که من با مشرکان بر سر تنزیل قرآن جنگیدم. آنها به زبان، گواهی به وحدانیت خداوند می دهند. ولی بیشترشان به خدا ایمان نمی آورند و برای او شریک قائل می شوند.

این جنگ و کشتار بر مردم سنگین می آید و به علی (علیه السلام) طعنه خواهند زد و هم چنان که موسی (علیه السلام) درباره سوراخ نمودن کشتی، قتل نوجوان و ساختن دیوار اعتراض کرد، مردم نیز به علی (علیه السلام) اعتراض می کنند؛ درحالی که آن کارها مورد رضای خداوند بود. ولی موسی درباره انجام دادن آنها ناخرسند بود.(1)

2. مهدی از نسل علی (علیه السلام) و از فرزندان حسین (علیه السلام)

ابان بن عثمان از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمود:

روزی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع بود. علی (علیه السلام) نزد آن حضرت رفت و سلام کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: بنشین! و او را سمت راست خود نشاند. سپس جعفر بن ابی طالب از راه رسید و بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) سلام نمود. حضرت او را در سمت چپ خود نشاند. آن گاه عباس آمد و سلام کرد و حضرت او را مقابل خود نشاند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) رو به علی (علیه السلام) کرد و فرمود: «ای علی! آیا به تو مژده ای بدهم؟ آیا به تو خبری بدهم»؟ عرض کرد: «آری ای رسول خدا». فرمود: «جبرئیل لحظاتی پیش نزد من آمد و خبر داد آن قائمی که در آخرالزمان قیام می کند و زمین را از عدل آکنده می سازد، همان طور که از ستم پُر شده باشد، از نسل تو و از فرزندان

ص:109


1- (1) تفسیر فرات الکوفی، ص 200 و نیز ر. ک: کشف الغمة، الاربلی، ج 1، ص 112؛ بحار الانوار، ج 32، ص 296؛ کنزالعمال، ج 13، ص 106؛ المناقب، الخوارزمی، ص 88.

حسین (علیه السلام) است». پس علی (علیه السلام) عرض کرد: «ای رسول خدا! هیچ خیری از سوی خداوند به ما نمی رسد؛ مگر آنکه به دست شما [و از طریق شما] ست...».(1)

3. با علی (علیه السلام) و برادرش، جعفر طیار

شیخ منتجب الدین به اسناد خود از حسن بن الحسن از پدرش حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:

پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بقیع بود که جعفر بن ابی طالب بر آن حضرت گذشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «بیا کنار برادرت علی بایست و نماز بگزار». سپس خود حضرت جلو رفت و آن دو، پشت سرش نماز گزاردند. وقتی حضرت از نماز فارغ شد، به آن دو رو کرد و فرمود: «ای جعفر! اینک جبرئیل از طرف خدای بزرگ خبر آورد که پروردگار به تو در بهشت دو بال بافته شده می دهد».

در این هنگام علی (علیه السلام) عرض کرد: «پدر و مادرم فدایت باد ای رسول خدا! این برای برادرم جعفر است؛ برای من چه»؟ فرمود: «خوشا به حال تو ای علی! خداوند کسانی را آفریده است که تا روز قیامت برای تو استغفار می کنند». علی (علیه السلام) عرض کرد: «پدر و مادرم به فدایت، آنها کیستند»؟ فرمود: «مؤمنانی که چنین دعا می کنند:(رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ) .(2) آیا کسی پیش از تو ایمان آورده است؟ ای علی! روز قیامت دوازده هزار فرشته به سویت می شتابند و تو را با خود به پیشگاه الهی می برند. خداوند عزوجل می فرماید: «از من بخواه ای علی! به ذاتم سوگند امروز هزار خواسته تو را برآورده خواهم ساخت». عرض کرد: «ای رسول خدا! آیا از فرزندان و

ص:110


1- (1) بحار الانوار، ج 51، ص 76؛ مجمع الاحادیث الامام المهدی، ج 1، ص 195.
2- (2) «پروردگارا! ما و برادرانمان که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز». (حشر: 10)

اهل بیتم شروع کنم»؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «آنها در آن روز به تو نیازی ندارند. ولی از دوستداران و شیعیانت آغاز کن». همچنین فرمود: «به خدا سوگند! اگر کسی روزها را روزه بگیرد و شب ها را به عبادت سر کند و عمرش را در جهاد در راه خدا، سوار بر اسب ها بگذراند، آن گاه درحالی که کینه تو و اهل بیت تو را در دل داشته باشد و به ملاقات خدا برود، خداوند او را با صورت در آتش دوزخ خواهد افکند».(1)

حاکم حسکانی از سلمة بن اکوع نقل کرده است که گفت:

روزی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) در بقیع بودند که هنگام نماز شد. جعفر بن ابی طالب از آنجا می گذشت. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای جعفر! بیا کنار برادرت به نماز بایست». پس آن گاه هر سه نماز گزاردند. بعد از نماز، پیامبر (صلی الله علیه و آله) رو به جعفر کرد و فرمود: «ای جعفر! اینک جبرئیل امین از جانب پروردگار جهانیان خبر آورد که خداوند برای تو [در بهشت] دو بال سبز مزین به زبرجد و یاقوت پدید می آورد که هر کجا خواستی، پرواز کنی». علی (علیه السلام) عرض کرد: «ای پیامبر خدا! این [مژده] برای جعفر بود؛ برای من چه»؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای علی! آیا نمی دانی که خداوند مردمی از امت مرا آفریده است که تا روز قیامت برای تو استغفار می کنند»؟ علی (علیه السلام) عرض کرد: «آنها چه کسانی اند»؟ فرمود: «خداوند در قرآن می فرماید:(وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ...) .(2) ای علی! آیا کسی در ایمان، بر تو پیشی گرفته است»؟(3)

ص:111


1- (1) الاربعون حدیثاً، الشیخ منتجب الدین الرازی، ص 30.
2- (2) حشر: 10. و نیز سهم خداوند از «فیء» متعلق به مسلمانانی است که پس از مهاجران و انصار به اسلام روی می آوردند و می گویند: پروردگارا ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما سبقت گرفتند، ببخش.
3- (3) شواهد التنزیل، الحاکم الحسکانی، ج 2، ص 333.

4. دعا در حق رقیه

ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بر بالای قبر رقیه ایستاد و درحالی که اشک هایش جاری بود، صورت خود را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «خدایا از فشار قبر رقیه به خاطر من درگذر». خداوند نیز خواسته پیامبر (صلی الله علیه و آله) را اجابت فرمود و آن گاه حضرت رو به مردم کرد و گفت: «من به یاد درد و رنج هایی که رقیه کشیده بود، افتادم و دلم برایش سوخت. از این رو از خداوند خواستم که به خاطر من فشار قبر او را ببخشد».(1)

5. فشار قبر به خاطر بداخلاقی با خانواده

مرحوم کلینی از ابوبصیر روایت کرده است که حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در تشییع جنازه سعد بن معاذ شرکت کرد؛ درحالی که هفتاد هزار فرشته وی را تشییع می کردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) سر به آسمان بلند کرد و فرمود: «آیا کسی مثل سعد هم فشار قبر دارد»؟ راوی می گوید عرض کردم: «ما گمان می کردیم چون شاید رعایت طهارت را نمی کرد، فشار قبر دارد». فرمود: «پناه بر خدا! او به سبب بداخلاقی اش در منزل و خانواده، دچار فشار قبر شد». در این هنگام، مادر سعد از گوشه ای صدا زد: «ای سعد! بهشت، گوارایت باد»! اما پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «آرام باش ای مادر سعد! و از طرف پروردگار چنین با قاطعیت سخن مگوی».(2)

ص:112


1- (1) الکافی، ج 3، ص 236.
2- (2) همان.

6. درباره فتنه انگیزی

ابن عساکر نوشته است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) از فتنه ای قریب الوقوع یاد کرد. پس از آن، راوی می گوید که به بقیع رفتم و ابوبکر، عمر، عثمان، علی (علیه السلام)، طلحه و زبیر را نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) دیدم. عرض کردم: «ای رسول خدا! شنیده ام که شما از فتنه ای خبر داده اید». فرمود: «آری. حال شما چگونه است زمانی که دو گروه به نبرد بپردازند؛ درحالی که دین آنها و نماز و حجشان یکی است»؟ ابوبکر گفت: «ای رسول خدا! من آن زمان را درک خواهم کرد»؟ فرمود: «خیر». گفت: «الله اکبر». عمر هم همان سؤال را کرد و وقتی پاسخ منفی پیامبر را شنید، گفت: «الحمدلله». عثمان پرسید: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! من آن زمان را درک خواهم کرد»؟ حضرت فرمود: «آری و مردم به خاطر تو [یا به بهانه تو] به این فتنه دچار می شوند»! علی (علیه السلام) عرض کرد: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! من آن را درک خواهم کرد»؟ فرمود: «آری. تو فرماندهی سپاه را به عهده خواهی داشت».(1)

7. ایشان بهتر از شمایند

صفوان جمال از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل کرده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هر پنجشنبه به همراه جمع زیادی از اصحاب به بقیع می رفت و سه بار می فرمود: «السلام علیکم اهل الدیار» و سه بار نیز می فرمود: «رحمکم الله». آن گاه رو به اصحاب می کرد و می فرمود: «آنها بهتر از شما هستند». پرسیدند: «چرا ای رسول خدا؟! آنها ایمان آوردند؛ ما هم ایمان آوردیم. آنها جهاد کردند؛ ما هم جهاد کردیم». حضرت فرمود: «آنها ایمان آوردند و آن را با ظلم

ص:113


1- (1) تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 450.

نیامیختند و بر همان عهد، جان باختند و من بر این موضوع گواهی می دهم. اما شما بعد از من باقی خواهید ماند و نمی دانم چه کار خواهید کرد».(1)

عبدالرزاق از ابن جریح نقل می کند:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) همراه گروه زیادی از اصحاب به بقیع رفت و فرمود: «سلام بر شما ای ساکنان قبرها! کاش می دانستید خداوند شما را از چه حوادثی که بعد از شما خواهد آمد، رهایی بخشیده است». سپس رو به اصحاب کرد که عده ای از بزرگان صحابه هم در بین آنان حضور داشتند و فرمود: «شما بهترید یا آنها»؟ پاسخ دادند: «امیدواریم که بهتر از ما نباشند. ما نیز همانند آنان هجرت کردیم و...». حضرت فرمود: «آنها با ایمان درگذشتند و من بر آن گواهی می دهم. اما نمی دانم که شما پس از من چه کار خواهید کرد».(2)

8. برخاستن چهره هایی درخشان از بقیع در قیامت

حاکم نیشابوری از ام قیس نقل می کند:

با پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بقیع رفتم. در آنجا به من فرمود: «ای ام قیس!» گفتم: «لبیک ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)». فرمود: «این قبرستان را می بینی»؟ عرض کردم: «آری ای پیامبر خدا». فرمود: «در روز قیامت از این قبرستان (بقیع) هفتاد هزار نفر برخواهند خاست؛ درحالی که چهره آنها مانند ماه شب چهارده می درخشد و بدون حساب وارد بهشت می شوند».(3)

ص:114


1- (1) کامل الزیارات، ص 529؛ بحارالانوار، ج 99، ص 296؛ الحدائق الناضرة، ج 4، ص 171؛ مستند الشیعه، ج 3، ص 320؛ تفصیل وسائل الشیعه، ج 3، ص 224؛ جواهر الکلام، ج 4، ص 321؛ مستدرک سفینة البحار ج 8، ص 370.
2- (2) مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 575 و نیز ر. ک: تفسیر الثعالبی، ج 5، ص 221.
3- (3) المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 68 و نیز ر. ک: المعجم الکبیر، ج 8، ص 216؛ مسند ابی داود الطیالسی، ص 227؛ کتاب الثقات، ج 5، ص 470؛ الاصابة، ج 4، ص 440؛ فتح الباری، ج 11، ص 359؛ کنز العمال، ج 12، ص 262؛ الفائق فی غریب الحدیث، ج 1، ص 225؛ النهایة فی غریب الحدیث، ج 1، ص 325 و ج 2، ص 50؛ لسان العرب، ج 2، ص 22 و ج 12، ص 186.

9. پاداش صدقه

احمد بن حنبل از ابی السلیل نقل می کند:

مردی در جمع ما در قبرستان بقیع ایستاد و گفت: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را در بقیع دیدم که می فرمود: «هرکس صدقه ای بدهد، من به نفع او در روز قیامت شهادت خواهم داد». در آن حال قصد کردم که مقداری از عمامه ام را جدا کنم و صدقه بدهم. اما بخل به سراغم آمد و عمامه را بستم و منصرف شدم. سپس مردی را در بقیع دیدم که همانند او را در سیاهی چهره و کوتاهی قد و زشتی صورت ندیده بودم. ولی او شتری داشت که زیباتر از آن را در بقیع ندیده بودم. آن مرد نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت و شترش را به عنوان صدقه به حضرت داد. در آن حال، شخصی به طعنه گفت: «این مرد، آن شتر را صدقه داد! به خدا سوگند! شترش بهتر از خود اوست». حضرت سخن او را شنید و فرمود: «دروغ گفتی. بلکه او از تو بهتر است».(1)

10. سعادت و شقاوت در گرو عمل

ترمذی از ابو عبدالرحمان سلمی نقل می کند که علی (علیه السلام) فرمود:

برای تشییع جنازه ای به بقیع رفته بودیم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و نشست. ما هم نزد ایشان نشستیم. حضرت چوبی کوچک در دست داشت که با آن روی زمین خط می کشید. پس سر به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «هیچ کس چاره ای مگر آن

ص:115


1- (1) تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 389؛ مسند احمد، ج 5، ص 34؛ الدر المنثور، ج 3، ص 264؛ جامع البیان، ج 10، ص 250؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 120.

سرنوشتی که خداوند برای او مشخص کرده است، ندارد». مردم گفتند: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! پس چاره ای جز تکیه بر این سرنوشت نیست؛ هرکس مقدر شده باشد که اهل سعادت باشد، برای سعادت عمل می کند و هرکس تقدیرش شقاوت باشد، جز برای آن کاری نمی کند!». حضرت فرمود: «خیر. بلکه باید اهل عمل باشید. هرکس با عملش می تواند سعادتمند شود یا از اهل شقاوت باشد». سپس این آیات را تلاوت فرمود:(فَأَمّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری * وَ أَمّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی * وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری) . (لیل: 1-5)

اما آن کس که [در راه خدا] انفاق کند و پرهیزکاری پیش گیرد و جزای نیک [الهی] را تصدیق کند، ما او را در مسیر آسانی قرار می دهیم. اما کسی که بخل ورزد و [از این راه] بی نیازی طلبد و پاداش نیک را انکار کند، او را در مسیر دشواری قرار می دهیم.

ترمذی این حدیث را حسن و صحیح دانسته است.(1)

زمخشری روایت کرده است:

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به بقیع آمد و در دستش چوبدستی بود. پس نشست و با آن روی زمین خط می کشید. آن گاه سر بلند کرد و فرمود: «هیچ کس نیست جز آنکه جایگاهش در بهشت و دوزخ معلوم شده است».(2)

ص:116


1- (1) سنن الترمذی، ج 5، ص 111 و نیز ر. ک: صحیح البخاری، ج 2، ص 99 و ج 6، صص 84 و 85؛ صحیح مسلم، ج 8، ص 46؛ سنن ابی داود، ج 2، ص 411؛ مصنف عبد الرزاق، ج 11، ص 115؛ مسند ابی یعلی، ج 1، ص 437؛ مسند احمد، ج 1، صص 129 و 132؛ تفسیر الثعالبی، ج 5، ص 559؛ جامع البیان، ج 30، ص 281؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 554؛ الجامع الاحکام القرآن، ج 20، ص 83؛ علل الدار قطنی، ج 4، ص 160؛ غریب الحدیث، ج 1، ص 307؛ فتح الباری، ج 8، ص 554؛ کتاب السنة، ص 75؛ ریاض الصالحین، ص 429؛ کنز العمال، ج 1، ص 342.
2- (2) الفائق فی غریب الحدیث، ج 1، ص 323 و نیز ر. ک: مسند ابی یعلی، ج 1، ص 306؛ امالی المحاملی، ص 169؛ فیض القدیر، ج 2، ص 17؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 7، ص 366.

همانگونه که در حدیث پیشین معلوم شد سرنوشت سعادتمندی و یا بدبختی انسان بستگی به نوع عملکرد و اختیار او دارد.

11. شنیدن عذاب قبر

حاکم از انس بن مالک نقل کرده است:

زمانی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و بلال در بقیع قدم می زدند. حضرت به او فرمود: «ای بلال! آنچه را من می شنوم، تو هم می شنوی»؟ عرض کرد: «نه به خدا سوگند! ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نمی شنوم». فرمود: «نمی شنوی که اهل قبور در حال عذاب هستند»(1) ؟!

حاکم این حدیث را صحیح دانسته است.(2)

ابورافع نیز گفته است:

با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به بقیع رفتم. ایشان به من فرمود: «آیا می شنوی آنچه من می شنوم»؟ عرض کردم: «خیر ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)». فرمود: «این فلان بن فلان است که در قبر به علت سرقت پارچه کوچکی در جنگ خیبر عذاب می شود...».(3)

12. عذاب قبر

طبرانی در خبری آورده است:

زمانی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) از بقیع می گذشت، به دو قبر که صاحبانش تازه دفن

ص:117


1- (1) . المستدرک علی الصحیحن، ج 1، ص 40 و نیز ر. ک: مسند احمد، ج 3، ص 259؛ اثبات عذاب القبر، بیهقی، ص 75؛ کنز العمال، ج 15، صص 485 و 741.
2- (2) المستدرک علی الصحیحن، ج 1، ص 40.
3- (3) مجمع الزوائد، ج 5، ص 338.

شده بودند، برخورد کرد. حضرت ایستاد و پرسید: «این دو نفر کیستند»؟ گفتند: «ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، فلانی و فلانی». فرمود: «اکنون در حال عذاب اند». پرسیدند: «به چه علت»؟ فرمود: «یکی سخن چین بوده و دیگری نیز از نجاست بول، خود را تطهیر نمی کرد».(1)

طبری از ابوامامه نقل کرده است:

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به بقیع آمد و بالای سر دو قبر جدید ایستاد و پرسید: «آیا این قبر فلانی و فلانی است»؟ پاسخ دادند: «آری ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)». ایشان فرمود: «الآن فلانی را نشانده اند و می زنند». سپس فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست اوست! الآن چنان ضربه ای بر او زده شد که تمام اعضای بدنش قطعه قطعه شد و قبرش پر از آتش شد و آن چنان فریادی زد که من و همه خلایق، غیر از جن و انس، آن را شنیدیم. اگر دل هایتان چراگاه شیطان نبود و زیاده سخن نمی گفتید، به طور حتم آنچه را من می شنوم، می شنیدید». آن گاه مکرر فرمود: «اکنون آن دیگری را زدند. اکنون آن دیگری را زدند». پرسیدند: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! گناه آن دو چه بوده است»؟ فرمود: «یکی از آنها محل بول خود را تطهیر نمی کرد و آن دیگری نیز همواره گوشت مردم را می خورد (غیبت می کرد)».(2)

بیهقی از عبدالله بن حنطب نقل کرده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) سوار بر استر سفیدش از قبرستان بقیع می گذشت. ناگهان استر رمید و چند نفر از مسلمانان از جا جستند تا لگامش را بگیرند. ولی

ص:118


1- (1) المعجم الکبیر، ج 25، ص 181؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 56.
2- (2) صریح السنة، ص 29 و نیز ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، ج 10، ص 12.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «رهایش کنید. او صدای عذاب شدن سعد بن زراره را از قبرش شنید». سعد مردی منافق بود.(1)

13. نهی از نامگذاری افراد به کنیه پیامبر (صلی الله علیه و آله)

ابن ابی شیبه و دیگران روایت کرده اند:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع بود که کسی صدا زد: «ای ابوالقاسم! حضرت به سوی او برگشت». مرد گفت: «ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)! منظورم شما نبودید». حضرت فرمود: «اسم مرا بر خود بگذارید. اما کنیه ام را مگذارید».(2)

14. تردید در نبوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)

از ابورافع روایت شده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) شبانگاه به بقیع رفت و به دعا و مناجات پرداخت. آن گاه که در راه بازگشت از کنار قبری عبور کرد، فرمود: «آه، آه، آه!» عرض کردم: «ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پدر و مادرم به فدایت! جز من کسی با شما نیست. آیا از من اظهار رنجش و شکایت کردید»؟ فرمود: «خیر. بلکه از صاحب این قبر ناراحت و ناخشنود شدم که وقتی درباره [نبوت] من از او سؤال شد، شک و تردید داشت».(3)

ص:119


1- (1) اثبات عذاب القبر، ص 57.
2- (2) المصنف، ج 6، ص 162 و نیز ر. ک: صحیح البخاری، ج 3، ص 20؛ صحیح مسلم، ج 6، ص 169؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1230؛ مسند ابی یعلی، ج 6، صص 420 و 434؛ الطبقات الکبری، ج 1، ص 106؛ صحیح ابن حبان، ج 13، ص 131؛ مسند احمد، ج 3، ص 114؛ السنن الکبری، ج 9، ص 308؛ اسد الغابة، ج 5، ص 274؛ منتخب مسند عبد بن حمید، ص 413؛ الاصابه، ج 7، ص 270؛ ناسخ الحدیث و منسوخه، ص 376؛ اللمع فی اسباب ورود الحدیث، ص 83؛ شرح مسلم، ج 14، ص 112؛ فیض القدیر، ج 3، ص 323؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 1، ص 536 و ج 10، ص 454.
3- (3) مجمع الزوائد، ج 3، ص 53.

15. سفارش پوشیدن شلوار به زنان

هیثمی از علی بن ابی طالب (علیه السلام) روایت می کند که فرمود:

در محضر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع نشسته بودم. هوا بارانی بود. در آن هنگام، زنی سوار بر درازگوش از آنجا می گذشت. اما پای حیوان به چاله ای غلتید و زن را به زمین انداخت. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بلافاصله چهره خود را برگرداند تا او را نبیند. کسانی که آنجا حضور داشتند، عرض کردند: «ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، او در زیر جامه اش شلوار پوشیده است». آن گاه حضرت برای چنین زنانی از امتش، طلب آمرزش کرد و فرمود: «ای مردم! زیر جامه های خود، شلوار بپوشید؛ زیرا شلوار از بهترین لباس های شماست و زنان خود را با این کار به هنگام خروج از منزل، مصون دارید».(1)

16. سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) درباره ثروتمندان و نهی از شرک ورزی

بخاری از ابوذر نقل کرده است که گفت:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به سوی بقیع می رفت و من هم در پی او می رفتم. حضرت میانه راه، برگشت و مرا دید و گفت: «ای ابوذر!» عرض کردم: «لبیک ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) من فدای شما شوم». فرمود: «بی تردید ثروتمندان در روز قیامت، فقیر خواهند بود؛ مگر کسانی که در راه حق، چنین و چنان گویند». عرض کردم: «خدا و پیامبرش آگاه ترند». حضرت همان جمله را سه بار تکرار فرمود. سپس کسی با ما مواجه شد. پس از آن پیامبر (صلی الله علیه و آله) مرا خواند. من نیز او را اجابت کردم. سپس به دره ای رسیدیم و حضرت از من جدا شد. گمان کردم کاری دارد. رفتم و کناری نشستم. چون مدتی طول کشید، نگران شدم. آن گاه صدایش را شنیدم که گویا با

ص:120


1- (1) مجمع الزوائد، ج 5، ص 122؛ کنز العمال، ج 15، ص 463؛ فیض القدیر، ج 1، ص 144؛ میزان الحکمة، ج 1، ص 530.

مردی آهسته سخن می گفت. سپس دیدم که به تنهایی باز می گردد. پرسیدم: «ای پیغمبر خدا! با چه کسی صحبت می کردی»؟ فرمود: «شنیدی»؟ عرض کردم: «آری». فرمود: «او جبرئیل بود و مرا مژده می داد هرکس از امت تو بدون شرک ورزیدن به خدای تعالی از دنیا برود، وارد بهشت خواهد شد...».(1)

17. سپاسگزاری از خداوند پس از عطسه زدن

متقی هندی از ابورافع روایت کرده است:

همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از خانه اش خارج شدیم و به بقیع رفتیم. در آنجا حضرت (صلی الله علیه و آله) عطسه ای زد و مدت زیادی درنگ کرد. عرض کردم: «پدر و مادرم به فدایت! چیزی گفتید که نفهمیدم». فرمود: «آری جبرئیل به من خبر داد هنگامی که عطسه کردی، بگو: «الحمدلله ککرمه و الحمدلله کعز جلاله». سپس فرمود: «خداوند می فرماید: بنده ام راست گفت. بنده ام راست گفت؛ او را آمرزیدم».(2)

18. ماجرایی از ابن مسعود

«زیلعی» ماجرایی را از ابن مسعود نقل می کند که او گفت:

در مسجد بودم. شب بود و می خواستم استراحتی کنم. کسی به سراغم آمد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) با تو کار دارد. نزد حضرت رفتم. ایشان درحالی که شاخه نخلی در دست داشت، از منزل خارج شد و فرمود: «بیا تا برویم». رفتیم تا به بقیع رسیدیم. حضرت با چوبی که در دست داشت، خطی روی زمین کشید و فرمود: «اینجا بنشین و جایی نرو تا من برگردم». سپس راه افتاد و رفت و من با چشم دنبالش می کردم تا آنجا که دیگر او را ندیدم. ناگاه توده ای عظیم از گرد و

ص:121


1- (1) الادب المفرد، البخاری، ص 173 و نیز ر. ک: صحیح ابن حبان، ج 1، ص 432.
2- (2) کنز العمال، ج 9، ص 229.

خاک هوا را تیره کرد. ترسیدم و با خودم گفتم که این نقشه قبیله هوازن بود تا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به قتل برساند. خواستم به خانه های مردم مدینه بروم و کمک بخواهم اما یادم آمد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) سفارش کرد جایی نروم. در آن حال شنیدم که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) با عصایش آنها را می راند و می گوید: «بنشینید». آنها نیز نشستند تا اینکه سپیده صبح که دمید، آنها هم رفتند.(1)

19. شکیبایی هنگام مصیبت

ابویعلی و هیثمی از ابوهریره نقل کرده اند که گفت:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع زنی را دید که خود را روی قبری افکنده و گریه می کند. به او فرمود: «ای بنده خدا! تقوا پیشه کن و شکیبا باش». زن گفت: «ای بنده خدا! من مادری داغ دیده ام». حضرت فرمود: «ای بنده خدا! تقوا پیشه کن و شکیبا باش». زن پاسخ داد: «ای بنده خدا! اگر مصیبت دیده بودی مرا معذور می داشتی». حضرت دوباره فرمود: «ای بنده خدا! تقوا پیشه کن و شکیبا باش». زن گفت: «ای بنده خدا! سخنت را شنیدم. از من در گذر».

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) رفت. سپس یکی از اصحاب نزد آن زن رفت و گفت: «آن مرد به تو چه گفت»؟ زن پاسخ داد: «چنین و چنان گفت». پرسید: «او را شناختی»؟ گفت: «خیر». مرد گفت: «او پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بود». زن بلافاصله از جایش برخاست و به سرعت به دنبال حضرت شتافت؛ درحالی که تکرار می کرد: «صبر می کنم. صبر می کنم. ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)!». سپس حضرت دو بار به او فرمود: «هنگام مصیبت، صبر و شکیبایی شایسته تر است».(2)

ص:122


1- (1) نصب الرایه، ج 1، ص 215 و نیز ر. ک: تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 182؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 6، ص 433.
2- (2) مسند ابی یعلی، ج 10، ص 453؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 2 و نیز ر. ک: فیض القدیر، ج 4، ص 308؛ الکامل، ج 3، ص 368.

20. وای بر تو، وای بر تو!

حاکم از ابورافع نقل کرده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پس از اقامه نماز عصر، عازم محله بنی عبداشهل شد و با آنها به گفت وگو پرداخت تا نزدیک مغرب شد. آن گاه با عجله به راه افتاد تا به نماز مغرب برسد. من با ایشان بودم که از بقیع گذشتیم. در آنجا بود که فرمود: «وای بر تو، وای بر تو». این جمله، بر من سنگین آمد. گمان کردم با من است. از سرعتم کاستم. فرمود: «چه شد؟ راه بیا!». عرض کردم: «اتفاقی افتاده است»؟ فرمود: «چه اتفاقی»؟ گفتم: «گویا از من رنجیده خاطر شدید». فرمود: «خیر. [روی سخنم با صاحب آن قبر بود]. زمانی صاحب آن قبر را به فلان قبیله فرستادم ولی از آنها لباسی دزدید و الآن هم لباسی آتشین همانند آن لباس، به تن اوست».(1)

در خبر دیگری آمده است که حضرت فرمود: «صاحب این قبر را برای کاری به سوی قبیله بنی فلان فرستادم. اما پارچه گران قیمتی را دزدید و اینک به من نشان دادند که آن لباس آتشین به تن اوست».(2)

21. پاداش خورنده شکرگزار

حاکم از ابوهریره نقل کرده است که گفت: «در همین بقیع از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود: خورنده شکرگزار همچون روزه دار شکیباست».(3)

ص:123


1- (1) ر. ک: سنن النسایی، ج 2، ص 115؛ المعجم الکبیر، ج 1، ص 323؛ مسند احمد، ج 6، ص 392؛ السنن الکبری، ج 1، ص 300؛ صحیح ابن خزیمه، ج 4، ص 52؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 431؛ تهذیب الکمال، ج 23، ص 235.
2- (2) المعجم الکبیر، ج 1، ص 330؛ کنز العمال، ج 4، ص 544.
3- (3) المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 422.

22. نهی از گران فروشی

از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به بقیع آمد و مردی را دید که شمشیر معامله می کند. حضرت به او فرمود: «آهن را گران نفروشید که آن مایه کثرت و برکت است».

همچنین حضرت مردی را دید که گوسفند معامله می کند. حضرت به او فرمود: «شیر را گران نفروشید چرا که آن روزی مردم است».(1)

23. قبرستان عسقلان

عطا نقل می کند:

عایشه درباره عسقلان از من سؤال کرد. من به او گفتم «چرا می پرسی»؟ گفت: «شبی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزد من بود. پاسی از شب که گذشت به قبرستان بقیع رفت. حسادت وجودم را فرا گرفت و به دنبال او رفتم». حضرت فرمود: «ای عایشه! در شرق و غرب عالم، نزد خداوند چیزی گرامی تر از آنچه دیدم نیست؛ مگر قبرستان عسقلان». گفتم: «قبرستان عسقلان چیست»؟ فرمود: «کاروانسرایی قدیمی برای مسلمانان است. خداوند روز قیامت، هفتاد هزار شهید از آن مبعوث خواهد کرد که هرکدام برای خانواده خود شفاعت می کنند».(2)

ص:124


1- (1) الکامل، ج 6، ص 117.
2- (2) کتاب المجروحین، ج 3، ص 58؛ الموضوعات، ج 2، ص 54. ابن جوزی در الموضوعات صحت این حدیث را رد می کند.

عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و بقیع

امام امیرمؤمنان (علیه السلام) و بقیع

1. تفسیر باء بسم الله در بقیع

از ابن عباس روایت شده است که گفت:

در شبی مهتابی بعد از نماز عشاء علی (علیه السلام) دستم را گرفت و به بقیع برد. در آنجا گفت: «ای عبدالله [قرآن] بخوان». پس خواندم:(بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) . آن گاه تا طلوع فجر درباره اسرار باء بسم الله با من سخن گفت.(1)

2. سخنی درباره عثمان

ابن شبه از عبدالله بن زبیر چنین نقل کرده است:

روزی با پدرم به بقیع می رفتم که صدای کسی را شنیدم که پدرم را از پشت سر چنین صدا می زد: «ای اباعبدالله!» نگاه کردم. دیدم علی (علیه السلام) است. من به کناری رفتم. پدرم به من گفت: «بی مادر! او ابوالحسن است!». علی (علیه السلام) آمد و گفت: «نمی بینی که عثمان به چه روزی افتاده است»؟!(2)

ص:125


1- (1) ینابیع المودة لذوی القربی، القندوزی، ج 1، ص 214 و ج 3، ص 211؛ مستدرک سفینة البحار، ج 1، ص 269؛ تفسیر القرآن الکریم، السید مصطفی الخمینی، ج 1، ص 154.
2- (2) تاریخ مدینة المنوره، ج 3، ص 1127.

3. سخن گفتن خورشید با علی (علیه السلام)

«شاذان بن جبرئیل قمی» از ابوذر غفاری نقل کرده است که گفت:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السلام) فرمود: «فردا هنگام طلوع آفتاب به بقیع برو و بر یک بلندی بایست. زمانی که آفتاب طلوع کرد، بر او سلام کن؛ چراکه خداوند تعالی به او دستور داده است تا پاسخت را بدهد. فردا صبح امیرمؤمنان (علیه السلام) همراه ابوبکر، عمر و گروهی از مهاجران و انصار به بقیع رفت. آن گاه بر یک بلندی قرار گرفت و وقتی آفتاب طلوع کرد، گفت: «سلام بر تو ای آفریده جدید و فرمانبردار خداوند». در جواب، صدایی را از آسمان شنیدند که چنین پاسخش داد: «السلام علیک یا اول یا آخر یا ظاهر یا باطن یا من هو بکل شیءٍ علیم».

همراهان امام، چون سخن آفتاب را شنیدند، بی هوش شدند و پس از ساعتی که به هوش آمدند، امیرمؤمنان (علیه السلام) را آنجا نیافتند. سپس نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! ما می گوییم علی (علیه السلام) نیز انسانی همانند ماست ولی آفتاب او را به آنچه که خداوند درباره خودش می گوید مورد خطاب قرار داد». پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «چه شنیدید»؟ گفتند: شنیدیم که آفتاب می گفت: سلام بر تو ای «اول». حضرت فرمود: «راست گفته است؛ زیرا علی (علیه السلام) نخستین کسی است که به من ایمان آورد». گفتند: شنیدیم که می گفت سلام بر تو ای «آخر». حضرت فرمود: «راست گفته است؛ زیرا او آخرین کسی است که عهد مرا به جا می آورد، غسلم می دهد، کفنم می کند و درون قبرم می گذارد». گفتند: شنیدیم که آفتاب می گفت ای «ظاهر». حضرت فرمود: «راست گفته است؛ زیرا علی (علیه السلام) کسی است که علم مرا ظاهر و آشکار خواهد ساخت». گفتند: شنیدیم که می گفت ای «باطن». حضرت فرمود: «راست گفته است؛ زیرا او کسی است که تمامی سرّ مرا نهان کرده

ص:126

است». سرانجام گفتند: شنیدیم که خورشید می گفت: «یا من هو بکل شیء علیم». حضرت نیز فرمود: «راست گفته است؛ زیرا علی (علیه السلام) داناترین کس به حلال و حرام و مستحبات و واجبات و امثال آنهاست». جماعت برخاستند که بروند؛ درحالی که به یکدیگر می گفتند: «محمد (صلی الله علیه و آله) ما را در مطلبی پیچیده و نامفهوم انداخت». آن گاه از مسجد بیرون رفتند.

در این باره، «ابومحمد العونی» چنین سروده است:

امام من با خورشید سخن گفته است. به نور آن مراجعه کن

آیا هم صحبت با خورشید میان این قوم همانندی دارد؟!(1)

4. خشم علی (علیه السلام)

امیرمؤمنان (علیه السلام) به وصیت حضرت زهرا (علیها السلام) درباره دفن شبانه و پنهانی او بدون خبر دادن به دیگران، عمل نمود. همچنین روایت شده است که آن حضرت محل قبر را از دیده ها پنهان کرد و چهل قبر مشابه را در بقیع پدید آورد.(2)

همچنین در خبر طبری آمده است:

وقتی مسلمانان از رحلت فاطمه (علیها السلام) آگاه شدند، به بقیع آمدند. ولی در آنجا چهل قبر تازه یافتند و تشخیص قبر آن بانو مشکل گردید. از این رو ضجه و فریاد زدند و یکدیگر را سرزنش کردند و گفتند: «پیامبر شما بین شما جز یک دختر به جا نگذاشت؛ حال او از دنیا رفته و در خاک آرمیده است، اما شما در تشییع و

ص:127


1- (1) الفضائل، ص 69؛ عیون المعجزات، ص 5؛ الهدایة الکبری، ص 188؛ مدینة المهاجر، ج 1، ص 219؛ بحار الانوار، ج 35، صص 277 و 278 و ج 41، ص 180. إمامی کلیم الشمس راجع نورهافهل لکلیم الشمس فی القوم من مثل
2- (2) بحار الانوار، ج 29، ص 390 و ج 30، ص 349؛ بیت الاحزان، الشیخ عباس القمی، ص 185.

نماز او شرکت نکردید و محل قبرش را هم نمی دانید».

پس بزرگان آنها گفتند: «عده ای از زنان مسلمان را بیاورید نبش قبر کنند تا آن بانو را بیابیم و بر او نماز بگزاریم و قبرش را زیارت نماییم». خبر به امیرمؤمنان (علیه السلام) رسید. آن حضرت درحالی که از خشم، چشمانش سرخ شده و رگ گردنش بر آمده بود و لباس زردی را که هنگام جنگ بر تن می کرد، پوشیده بود، شمشیر به دست، وارد بقیع شد. آن گاه کسی را نزد مردم فرستاد تا هشدار دهد. او به مردم گفت: این علی بن ابی طالب (علیه السلام) است که به بقیع آمده و به خدا سوگند یاد کرده است که اگر سنگی از این قبرها جابه جا شود، روی شما شمشیر خواهد کشید.(1)

5. اهل بقیع، بهترین همسایه

روایت شده است که به علی (علیه السلام) گفته شد: «چرا مجاورت قبر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را رها کرده و همسایه بقیع شده ای»؟ فرمود: «آنها را همسایه هایی صادق یافتم که مانع بدی می شوند و آخرت را یادآوری می نمایند».(2)

6. مشاهده امر شگفت آور از علی (علیه السلام)

در خبری آمده است که به مردم مدینه گفته شد: «امشب به بقیع بروید تا امر شگفت آوری را از علی (علیه السلام) ببینید». حذیفة بن یمان می گوید:

مردم از عصر در بقیع تجمع کردند تا آنکه شب شد. سپس امیرمؤمنان (علیه السلام) با ذوالفقارش(3) به آنجا آمد و فرمود: «به دنبالم بیایید». مردم هم به دنبال او رفتند

ص:128


1- (1) بحار الانوار، ج 43، ص 171 و ج 30، ص 350 و ج 31، ص 593 و ج 43، ص 212؛ بیت الاحزان، ص 185.
2- (2) کنز العمال، ج 15، ص 759.
3- (3) الفضائل، ص 161.

تا به دو شعله آتش که جدا از یکدیگر بودند، رسیدند. حضرت وارد آتش کوچک تر شد. حذیفه می گوید: «صدای هولناکی را همچون صدای رعد و برق شنیدم. پس حضرت آن را به آتش بزرگ تر برگرداند و داخل آن شد...».(1)

7. زمین لرزه در بقیع

ابن میثم بحرانی به نقل از حسین بن عبدالرحمن تمار روایت می کند:

از مجلس برخی از فقها بر می گشتم که از کنار سلیم شاذکونی(2) عبور کردم. سلیم گفت: از کجا آمده ای؟ گفتم از مجلس فلان عالم. پس گفت: از چه سخن می گفت؟ گفتم: درباره برخی از کرامت های علی. در ادامه گفت: به خدا قسم برای تو از موضوع مهمی سخن خواهم گفت که آن را از یک شخص قریشی، به نقل از یک قریشی دیگر شنیده ام.

در زمان خلافت عمر بن خطاب، زمین لرزه ای بقیع را فرا گرفت؛ چنان که مردم مدینه از ترس، شیون و فریاد سر دادند. زمین لرزه، روز به روز بیشتر می شد تا به دیوارهای مدینه رسید. عمر گفت: «نزد ابوالحسن علی بن ابی طالب (علیه السلام) بروید و چاره جویی نمایید». علی (علیه السلام) در پاسخ فرمود: «یکصد نفر از اصحاب پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) را جمع کنید». حضرت، سپس ده نفر از آنها را برگزید و راهی بقیع نمود. دیگر در مدینه کسی نماند؛ حتی دختران هم به بقیع رفتند. وقتی علی (علیه السلام) به وسط بقیع رسید، پای خود را بر زمین کوبید و سه بار گفت: «تو را

ص:129


1- (1) نوادر المعجزات، الطبری الامامی، ص 43؛ الروضة فی المعجزات و الفضائل، ص 153؛ الفضائل، شاذان بن جبرئیل القمی، ص 161؛ بحار الانوار، ج 39، ص 188.
2- (2) ظاهراً نامش سلیمان شاذکونی باشد، همانگونه که ابن حمزه در الثاقب، ص 274، ح 238، اینگونه آورده است. ذهبی درباره سلمان شاذکونی می گوید: «با وجود آنکه او دارای ضعف است، لکن بعید است که حدیث مردودی داشته باشد». همچنان که در «سیر أعلام النبلاء» ج 9، ص 308، چاپ دارالفکر لبنان اینگونه آمده است.

چه شده است»؟! پس زمین از لرزش افتاد و حضرت فرمود: «حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) راست می گفت. او مرا از این ماجرا و اجتماع مردم در این روز آگاه کرده بود».(1)

در روایتی دیگر چنین آمده است:

در عهد عمر بن خطاب، بقیع را زمین لرزه ای فراگرفت. مردم مدینه به هراس افتادند و ناله و شیون کردند. عمر و اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دست به دعا برداشتند. اما بر شدت زمین لرزه افزوده شد تا جایی که به دیوارهای مدینه رسید.

مردم تصمیم گرفتند تا شهر را ترک کنند. در این هنگام، عمر، علی بن ابی طالب (علیه السلام) را خواست و به او گفت: «ای ابوالحسن! وضعیت بقیع و زمین لرزه اش را نمی بینی که چطور به دیوارهای شهر (مدینه) رسیده است و مردم قصد کوچیدن از آن را دارند»؟!

علی (علیه السلام) فرمود: «یکصد نفر از اصحاب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را که در بدر حاضر بوده اند، بیاورید». سپس از میان آنها ده نفر را برگزید و پشت سر خود قرار داد. نود نفر دیگر را هم پشت سر آن ده نفر قرار داد. کسی در مدینه باقی نماند؛ جز آنکه به بقیع آمد. پس علی (علیه السلام)، ابوذر، سلمان، مقداد و عمار را خواست و به آنها گفت: «جلوی من حرکت کنید». وقتی به وسط بقیع رسید، مردم دورش حلقه زده بودند. سپس با پای خود ضربه ای به زمین زد و سه بار فرمود: «تو را چه شده است»؟!

بلافاصله زمین از لرزش افتاد. آن گاه فرمود: «خدا و پیامبرش راست گفتند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مرا از این حادثه و این روز و این ساعت و نیز گرد آمدن مردم

ص:130


1- (1) شرح مئة کلمه، ص 259 و نیز ر. ک: الناقب فی المناقب، ابن حمزة الطوسی، ص 273.

خبر داده بود. خداوند عزوجل در کتاب خود می فرماید: (إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها * وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها * وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها)1 ». آن گاه بازگشت و مردم نیز همراه او بازگشتند.(1)

8. زنده کردن مرده به اذن خداوند

کلینی به اسناد خود از «عیسی شلقان» روایت کرده است که امام صادق (علیه السلام) فرمود:

امیرمؤمنان (علیه السلام) دایی هایی در قبیله بنی مخزوم داشت. روزی جوانی از آنها نزد حضرت آمد و عرض کرد: «ای دایی! برادرم از دنیا رفته و مرا در اندوهی جانکاه فرو برده است». حضرت فرمود: «مشتاق دیدارش هستی»؟ عرض کرد: «آری». فرمود: «قبر او را نشانم بده». حضرت درحالی که جامه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را بر تن داشت، به بقیع آمد. لبانش زمزمه ای داشت. به کنار قبر که رسید، با پایش به آن زد و صاحب قبر، درحالی که به زبان فارسی سخن می گفت، بیرون آمد. حضرت فرمود: «مگر تو وقتی از دنیا رفتی، عرب نبودی»؟! گفت: «آری. ولی ما به سنت و روش فلان و فلان بودیم و وقتی مُردیم زبانمان تغییر کرد».(2)

9. خبر صخره

در بقیع، تخته سنگ بزرگی قرار داشت. امیرمؤمنان (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) امر فرمود که به کنار آن سنگ برود و چوب دستی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را بر آن بزند تا از دل آن، یکصد شتر

ص:131


1- (2) تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، شرف الدین علی الحسینی، ج 2، ص 838؛ بحار الانوار، ج 48، ص 298 و ج 41، ص 272.
2- (3) الکافی، ج 1، ص 380.

سرخ موی بیرون آید و وعده پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را به عربی بادیه نشین عملی کند و شتران را به او بدهد. امام حسن (علیه السلام) چنان کرد و شتری از شکاف آن تخته سنگ بزرگ پیدا شد و در پی آن، باقی شترها هم بیرون آمدند. سپس شکاف تخته سنگ به هم آمد.(1)

حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) و بقیع

1. جایگاه نماز حضرت زهرا (علیها السلام) در بقیع

شیخ صدوق پس از نقل متن زیارت امامان معصوم مدفون در بقیع می نویسد: در مسجدی که در بقیع است، هشت رکعت نماز بگزار(2) و بعد از حمد، هر سوره ای را خواستی بخوان. گفته شده است آن مسجد در محلی بنا شده که حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) در آنجا نماز گزارده است.(3)

2. گریستن فاطمه زهرا (علیها السلام) بر قبر رقیه در بقیع

کلینی روایت کرده است:

وقتی رقیه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت، حضرت خطاب به او فرمود: «به گذشتگان صالح ما، عثمان بن مظعون و یارانش ملحق شو». فاطمه زهرا (علیها السلام) کنار قبر رقیه می گریست و قطرات اشکش روی قبر او می چکید.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) درحالی که ایستاده بود، دعا کرد. سپس فرمود: «چون از ناتوانی او باخبرم، از خداوند خواستم او را از فشار قبر نجات دهد».(4)

ص:132


1- (1) مستدرک سفینة البحار، ج 6، ص 211؛ ر. ک: بحار الانوار، ج 41، ص 201.
2- (2) یعنی آنکه برای هرکدام از چهار امام مدفون در قبرستان بقیع دو رکعت نماز خوانده شود.
3- (3) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 577.
4- (4) الکافی، ج 3، ص 241.

3. بیت الاحزان

پس از وقایع تلخ و دردناکی که در حق فاطمه زهرا (علیها السلام) صورت گرفت، آن بانو به نزد سید مظلومان امام علی (علیه السلام) شکایت برد و فرمود: «چه کوتاه است دوران زندگی من میان این مردم! به خدا سوگند! نه شب و نه روز، ساکت نخواهم ماند تا وقتی به پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ملحق شوم. امام علی (علیه السلام) فرمود: «ای دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هرگونه صلاح می دانی عمل کن».

سپس امام علی (علیه السلام) برای او خانه ای در بقیع، به نام «بیت الاحزان» ساخت. هر صبح حضرت زهرا (علیها السلام) به آنجا می رفت، حسنین (علیهما السلام) جلوتر راه می افتادند و او گریان وارد بقیع می شد و تا شب می گریست. آن وقت امام علی (علیه السلام) نزد آنها می رفت و با یکدیگر به منزل بازمی گشتند.(1)

ابن جبیر، گردشگر معروف قرن ششم، در سفرنامه اش می نویسد:

کنار مزار عباس در قبرستان بقیع، خانه ای منسوب به فاطمه (علیها السلام)، دختر پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) قرار دارد که به بیت الاحزان معروف است. گفته می شود فاطمه (علیها السلام) به آنجا پناه می برده و از غم رحلت پدر ارجمندش می گریسته است.(2)

شایسته است آن خانه را خانه اسرار فاطمه (علیها السلام) بنامیم؛ خانه ای که تا زمان به حاکمیت رسیدن وهابیان در حجاز، برپا بود و به سبب نادانی و کج فهمی آنان تخریب گشت.

علامه سید عبدالحسین شرف الدین می نویسد:

در اینجا توجه صاحب نظران را به این بحث جلب می کنیم که علت دوری گزیدن

ص:133


1- (1) بحار الانوار، ج 43، ص 177؛ اللمعة البیضاء فی شرح خطبة الزهرا، محمدعلی قراچه داغی تبریزی، ص 858؛ مجمع النورین و ملتقی البحرین، المرندی، ص 141؛ بیت الاحزان، ص 165.
2- (2) دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، ج 8، ص 265 به نقل از رحلة ابن جبیر.

حضرت زهرا (علیها السلام) از شهر مدینه به هنگام عزاداری بر پدرش چه بود؟! چرا ایشان همراه حسنین (علیهما السلام) و عده ای از بانوان به بقیع می رفت و زیر سایه درخت اراکه، در غم رحلت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) گریه و زاری می نمود؟ حتی پس از آنکه درخت را بریدند، علی (علیه السلام) برای ایشان اتاقی ساخت تا برای نوحه سرایی به آنجا رود.

گفتنی است این اتاق که «بیت الاحزان» خوانده می شد، همانند سایر مشاهد مشرفه در دوره های مختلف تاریخی زیارت می شد؛ تا آنکه در سال 1344 ه. ق وهابیان آن را خراب کردند. اینجانب (شرف الدین) در سفر حج سال 1339 ه. ق برای زیارت ائمه بقیع (علیهم السلام) به مدینه رفتم و این خانه را نیز زیارت کردم.(1)

صاحب الذریعه می نویسد: «بیت الاحزان را به دلیل مجاورت با مزار ائمه شیعه (علیهم السلام) تخریب کردند؛ زیرا گاهی همسایه به سبب جرمی که همسایه اش مرتکب شده، مجازات می شود»!(2)

در کتاب بقیع الغرقد نیز آمده است: «به فاصله کمی از بارگاه ائمه بقیع (علیهم السلام) بارگاهی است که در محل بیت الاحزان ساخته شده است؛ همان مکانی که حضرت زهرا (علیها السلام) به آنجا می رفت و در غم رحلت پدر بزرگوارش می گریست».(3)

در بعضی کتب تاریخی برای بیان نشانی برخی قبرها نوشته شده است: «قبر فلانی در زیر ناودان، پشت دیواری که ائمه بقیع (علیهم السلام) در آن دفن شده اند و روبه روی بیت الاحزان حضرت زهرا (علیها السلام) قرار دارد».(4)

ص:134


1- (1) النص و الاجتهاد، تحقیق: ابومجتبی، ص 302.
2- (2) الذریعة الی تصانیف الشیعة، الشیخ آقا بزرگ الطهرانی، ج 7، ص 52.
3- (3) البقیع الغرقد، السید محمد الشیرازی، ص 44.
4- (4) مرآة الکتب، ص 265.

امام حسین (علیه السلام) و بقیع

1. دیدار امام حسین (علیه السلام) از قبور شهدا در بقیع

ابن کثیر از اسحاق بن ابراهیم روایت کرده است: حسین (علیه السلام) به زیارت قبور شهدا در بقیع رفت و چنین سرود:(1)

ساکنان قبرها را صدا زدم. ولی آنها خاموش بودند و به جایشان خاک و ریگ ها پاسخ دادند؛ گفتند: آیا می دانی با ساکنانم چه کردم؟ گوشت بدنشان را تکه تکه و لباس هایشان را پاره و چشمانشان را پر از خاک کردم؛ درحالی که پیش از این، با اندکی خاشاک، آزار می دیدند. اما استخوان هایشان را متلاشی کردم تا مفاصل و گوشت از هم جدا شد. آنها را پوسیده و فرسوده و درحالی که بلاها اطرافشان را گرفته بود، رها ساختم.(2)

2. با ابوسفیان

طبرسی نقل کرده است:

زمانی که عثمان به خلافت رسید، ابوسفیان که ناتوان و نابینا شده بود، دست حسین بن علی (علیه السلام) را گرفت و گفت: «ای برادرزاده! مرا به بقیع ببر». وقتی به

ص:135


1- (1) نادیت سکان القبور فأسکتواوأجابنی عن صمتهم ترب الحصا قالت أتدری ما فعلت بساکنیمزقت لحمهم و خرقت الکسا وحشوت أعینهم تراباً بعدما کانت تأذی بالیسیر من القذی أما العظام فإننی مزقتهاحتی تباینت المفاصل والشوا قطعت ذا زاد من هذا کذافترکتها رمماً یطوف بها البلا
2- (2) البدایة و النهایة، ج 8، ص 228؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 186؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 31؛ اعیان الشیعة، ج 1، ص 621؛ حیاة الامام الحسین (علیه السلام)، ج 1، ص 187.

وسط قبرستان رسید، بلند فریاد زد: «ای اهل قبور! شما بر سر چیزی (خلافت) با ما جنگیدید که اکنون در چنگ ماست و اینک پیکر شما پوسیده است».

در این هنگام امام حسین (علیه السلام) به او گفت: «خداوند چهره ات را زشت گرداند»! سپس به سرعت دست او را رها کرد و بازگشت. اگر نعمان بن بشیر به فریادش نمی رسید و او را به شهر بازنمی گرداند، جان داده بود.(1)

امام محمد باقر (علیه السلام) و بقیع

1. بدبختی اهل دنیا

از قاسم بن محمد بن ابی بکر نقل شده است:

در بقیع، نوجوانی را دیدم با چهره ای زیباتر از خورشید تابان که کنار قبر حسن بن علی و علی بن حسین (علیهما السلام) نشسته بود و سوزناک می گریست. گفتم: «ای نوجوان! چه شده که در این قبرستان خلوت گزیده ای»؟ در جواب، شعری خواند: «بچه، کسی است که عقل بچگانه ای دارد، نه آن که سن کمی دارد. سرزنش بر صاحب عقلی است که هنوز بزرگ نشده است».

گفتم: «در کودکی خداوند به تو چیزی نشان داده است که حرف های بزرگی می زنی»! گفت: «وقتی خداوند حکمت را نزد بنده ای به امانت می سپارد، حکیمان او را به سبب سن کمش، کوچک نمی شمارند». این نوجوان نوری الهی و شکوهی معنوی داشت. گفتم: «پدرم به فدایت! تاکنون سخنی بدین استواری نشنیده بودم. بی شک تو از خاندان اهل حکمت هستی. تو کیستی»؟ پاسخ داد: «از بدبختی های اهل دنیا، شناخت اندک آنان از فرزندان انبیاست. من محمد بن

ص:136


1- (1) الاحتجاج، ج 1، ص 409؛ بحار الانوار، ج 44، ص 78.

علی بن حسین (علیهم السلام) هستم و این قبر پدر من است».

سپس چنین سرود: «کدامین مونس است که از همجواری با او مأنوس تر باشد و با از دست دادن او چه وحشتی است که سراغ انسان نیاید».(1)

این خبر را ابن عساکر نیز با تفاوتی در متن آن، از قیس بن نعمان نقل کرده است.(2)

2. دعای امام بر سر مزار

کلینی به سند خویش از عمرو بن ابی المقدام روایت کرده است که گفت:

همراه امام محمد باقر (علیه السلام) از بقیع می گذشتیم. ایشان بر سر مزاری ایستاد و چنین فرمود: «بارالها! بر غربتش رحم کن. تنهایی اش را برطرف ساز و پریشان حالی اش را چاره نما. او را به واسطه رحمتت، از رحمت غیرخودت بی نیاز کن و او را به موالیان و دوستانش ملحق ساز».(3) شیخ طوسی پس از نقل این روایت می افزاید: «آن گاه امام (علیه السلام) سوره قدر را هفت مرتبه تلاوت فرمود».(4)

3. عاقبت دشمنی با اهل بیت (علیهم السلام)

ابن حمزه طوسی از ابی عیینه روایت کرده است:

مردی نزد امام باقر (علیه السلام) آمد و گفت: من از اهل شام هستم و به خدا سوگند! همواره دوستدار و پیرو شما اهل بیت بوده ام. اما پدرم که خداوند رحمتش نکند،

ص:137


1- (1) القاب الرسول و عترته، ص 58.
2- (2) تاریخ مدینة دمشق، ج 54، ص 281.
3- (3) الکافی، 3، ص 229؛ کامل الزیارات، ص 531؛ المزار، المفید، ص 218؛ الدعوات، ص 271؛ الحبل المتین، ص 73؛ تفصیل وسائل الشیعة، ج 3، ص 200؛ بحارالانوار، ج 79، ص 55 و ج 99، ص 297؛ مستدرک الوسائل ج 2، ص 340.
4- (4) تهذیب الاحکام، ج 6، ص 105؛ المعتبر، ج 1، ص 339؛ تفصیل وسائل الشیعة، ج 14، ص 591؛ تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 614.

پیرو بنی امیه بود و آنها را بر شما برتری می داد، بدین علت من از او خشمگین بودم. او ثروت فراوانی داشت و غیر از من فرزند دیگری هم نداشت، خانه ای در رمله داشت که به تنهایی در آن می زیست، هنگامی که از دنیا رفت، همه جا را جست وجو کردم. اما چیزی از اموالش را نیافتم. تردید ندارم که آنها را جایی پنهان کرده است و از من پنهان ساخته است، خدا از او راضی نگردد.

امام (علیه السلام) فرمود: «آیا دوست داری او را ببینی و جای اموال را بپرسی»؟ پاسخ داد: «آری. خیلی محتاج و فقیرم». امام (علیه السلام) مطلبی را بر پوست نازک و سفیدی نوشت و مُهر خود را بر آن زد و فرمود: «امشب این نوشته را به بقیع ببر. وقتی به وسط بقیع رسیدی، صدا بزن: یا ذرجان. پس مردی عمامه به سر، به نزدت خواهد آمد. نامه را به او بده و بگو: من فرستاده محمد بن علی بن حسین (علیهم السلام) هستم و آنچه را می خواهی از او بپرس».

مرد شامی نامه را گرفت و رفت. راوی (ابوعیینه) می گوید: فردا به طور عمد به خانه امام (علیه السلام) رفتم تا از حال آن مرد باخبر شوم. وقتی رسیدم، مرد شامی را به انتظار بر در خانه امام (علیه السلام) دیدم. هر دو وارد شدیم. مرد خطاب به امام (علیه السلام) گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته»؛ «خداوند آگاه تر است که رسالت خویش را در کجا قرار دهد». دیشب نامه ات را بردم تا به میانه بقیع رسیدم. پس صدا زدم: یا ذرجان! بلافاصله مردی عمامه به سر آمد و گفت: «من ذرجان هستم! خواسته ات چیست»؟ گفتم: من فرستاده محمد بن علی بن حسین (علیهم السلام) هستم و این هم نامه اوست. گفت: «خوش آمدی ای فرستاده حجت خداوند بر مردمان».

آن گاه نامه را گرفت و خواند و سپس گفت: «دوست داری پدرت را ببینی»؟ گفتم: آری. «گفت: پس همین جا بایست تا برگردم. پدرت در ضنجان است». اندکی بعد بازگشت و با خود مردی سیاه چهره را که ریسمانی سیاه بر گردن داشت،

ص:138

آورد و گفت: «این پدر توست. اما آتش، چهره اش را تغییر داده و وارد دوزخ شده و از آب ناگوار و سوزانش خورده و به عذاب دردناکی دچار شده است».

پرسیدم: «تو پدر من هستی»؟! پاسخ داد: «آری». گفتم: «چرا چهره ات عوض شده است»؟! گفت: «من دوستدار و پیرو بنی امیه بودم و آنها را برتر از اهل بیت پیامبر خدا می دانستم. بدین علت به عذاب الهی گرفتار شدم و چون تو دوستدار اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودی، از تو خشمگین بودم و تو و خانواده ات را از ثروتم محروم ساختم. اما امروز از این کار پشیمانم. پس به خانه ام برو و زیر درخت زیتون را حفر کن. 150 هزار سکه در آنجا مخفی است. پنجاه هزار آن را به محمدبن علی (علیه السلام) بپرداز و باقی مال را خودت بردار». مرد شامی ادامه داد: «اکنون به شام می روم تا پول ها را بیاورم».

ابوعیینه می گوید: «یک سال بعد به امام (علیه السلام) عرض کردم که آن مرد شامی چه کرد»؟ فرمود: «پنجاه هزار سکه به من داد و من هم با آن، قرضم را ادا کردم و قطعه زمینی را خریدم و به خویشان نیازمندم کمک کردم. آن میتِ پشیمان، از این کارش سود خواهد برد؛ چون مرا خوشحال کرد و با من دوستی ورزید».(1)

امام جعفر صادق (علیه السلام) و بقیع

لعنت خداوند بر مغیره

شیخ طوسی از حسین بن ابی العلاء روایت کرده است که از امام صادق (علیه السلام) درباره مغیرة بن سعید پرسیدم و عرض کردم که او را در بقیع دیده ام و همراهش شخصی بود

ص:139


1- (1) الثاقب فی المناقب، ص 370؛ مدینة المعاجز، ج 5، ص 136؛ بحار الانوار، ج 46، صص 245 و 267؛ مستدرک سفینة البحار، ج 3، ص 267.

که معتقد به تناسخ ارواح بود. امام (علیه السلام) مغیره را لعنت کرد و فرمود: «سوگند یاد کرده ام که هیچ گاه به او اجازه ملاقات ندهم».(1)

نمازی می نویسد: «مغیرة بن سعید، خبیث و ملعون است که بر امام باقر (علیه السلام) دروغ می بست. از این رو امام صادق (علیه السلام) وی را لعنت نمود». روایات مستفیضی که بیش از ده روایت می باشد و کشی و دیگران آن را نقل کرده اند، این موضوع را تأیید می نماید.(2)

امام موسی کاظم (علیه السلام) و بقیع

ماجرای علی بن یقطین

محمد بن علی صوفی روایت کرده است:

ابراهیم جمال تقاضای دیدار ابوالحسن علی بن یقطین، وزیر دولت عباسیان را داشت. اما او نپذیرفت و راهش نداد. همان سال علی بن یقطین عازم حج شد و پس از انجام دادن مناسک، به قصد زیارت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) به مدینه و خانه آن حضرت رفت. اما امام (علیه السلام) او را نپذیرفت و راهش نداد.

روز دوم به محضر امام شرفیاب شد و پرسید: «آقای من! گناهم چه بود»؟! فرمود: «تو را راه ندادم؛ چون برادرت ابراهیم جمّال را راه ندادی. خداوند حج تو را نمی پذیرد؛ مگر آنکه ابراهیم جمّال تو را ببخشد». عرض کردم: «آقا و مولای من، اکنون ابراهیم جمال را از کجا پیدا کنم؟! او در کوفه و من در مدینه ام». امام فرمود: «شب که شد، تنهایی به بقیع برو و کسی از همراهانت را باخبر نکن. آنجا شتری با جهاز منتظر توست. سوارش شو».

ص:140


1- (1) اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 493؛ معجم رجال الحدیث، السید ابو القاسم الخوئی، ج 19، ص 301.
2- (2) مستدرکات علم الرجال، النمازی، ج 7، ص 470؛ قاموس الرجال، التستری، ج 10، ص 188.

علی بن یقطین می گوید: شبانه به بقیع رفتم و سوار شتر شدم. لحظه ای نگذشت که [آن شتر] مرا به درِ خانه ابراهیم جمّال در کوفه رسانید. کوبه در را زدم و گفتم: «علی بن یقطین هستم». ابراهیم جمّال از داخل خانه گفت: «علی بن یقطین جلوی منزل من چه می کند»؟! گفتم: «ای مرد! مشکل بزرگی دارم. تو را سوگند می دهم که راهم دهی». وقتی داخل شدم، گفتم: «ای ابراهیم! مولایم مرا نمی پذیرد؛ مگر آنکه تو مرا ببخشی». ابراهیم پاسخ داد: «خداوند تو را ببخشد».

علی بن یقطین، او را سوگند داد که پایش را بر گونه او بگذارد. اما ابراهیم نپذیرفت. دوباره که سوگندش داد، پذیرفت و علی بن یقطین درحالی که سر بر خاک گذاشته بود، چنین زمزمه کرد: «خدایا تو شاهد باش». سپس علی بن یقطین سوار بر شتر به مدینه بازگشت و مقابل در خانه امام موسی بن جعفر (علیه السلام) پیاده شد و آن حضرت او را پذیرفت.(1)

امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و بقیع

خاکسپاری یونس بن یعقوب

از عیاشی روایت شده است:

هنگامی که یونس بن یعقوب در مدینه از دنیا رفت، امام رضا (علیه السلام) حنوط و کفن و هر آنچه را لازم داشت، برایش فرستاد و به غلامان و نزدیکان خود و پدر و جد بزرگوارش امر فرمود تا در تشییع او شرکت نمایند و افزود: «یونس بن یعقوب، از بنده های جعفر بن محمد (علیه السلام) و ساکن عراق بوده است. برایش در بقیع، قبری آماده کنید و اگر مردم مدینه گفتند او عراقی است و اجازه

ص:141


1- (1) بحار الانوار، ج 48، ص 85.

نمی دهیم در بقیع دفن شود، شما هم بگویید که او از غلام های جعفربن محمد (علیه السلام) است و در عراق زندگی می کرده است. اگر مانع دفن او شوید، ما نیز اجازه نخواهیم داد نزدیکان شما در بقیع دفن شوند».

امام رضا (علیه السلام)، شاگردش محمد بن حباب را که از رجال کوفه بود، فرستاد تا بر یونس بن یعقوب نماز بگزارد. آن گاه در بقیع دفن گردید.(1)

محمد بن ولید می گوید:

پس از خاکسپاری یونس، کنار قبرش نشسته بودم که متولی قبرستان مرا دید و پرسید: «صاحب این قبر کیست؟ چون ابوالحسن علی بن موسی (علیه السلام) به من سفارش کرده است که بر این قبر، چهل ماه (یا چهل روز) آب بپاشم».(2)

ص:142


1- (1) ر. ک: اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 683؛ بحار الانوار، ج 66، ص 298 و ج 79، ص 26؛ الحدائق الناضرة، ج 4، ص 150؛ خاتمة المستدرک، ج 5، ص 394؛ سماء المقال فی علم الرجال، الکلباسی، ج 2، ص 238؛ معجم رجال الحدیث، ج 21، ص 240.
2- (2) بحار الانوار، ج 66، ص 298 و ج 79، ص 26.

صحابه و بقیع

1. سلمان فارسی و بقیع

بوسیدن مهر نبوت در بقیع

طبرانی و ابونعیم اصفهانی، ماجرای جست وجوی سلمان فارسی از نشانه های خاتم پیامبران، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) را این گونه از زبان خود سلمان نقل می کنند:

تا اینکه سلمان می گوید: روزی به نزد آن حضرت که در قبرستان بقیع به تشییع جنازه یکی از اصحاب خود رفته بود، آمدم. آن حضرت میان اصحاب خود نشسته بود. من جلو رفتم و خدمت ایشان سلام کردم. سپس پشت سرش قرار گرفتم تا قسمت بالای پشتش را ببینم تا شاید بتوانم مهر نبوت را میان دو شانه آن حضرت مشاهده کنم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنگامی که من را دید، متوجه رفتار من شد و به مقصودم پی برد که دنبال نشانه هایی ام که آن شخص برای من توصیف کرده بود. سپس ردای خویش را کنار زد و چشم من به مهر نبوت ایشان افتاد و آن را شناختم. خود را روی شانه های آن حضرت انداختم و آنها را بوسیدم.

ص:143

2. ابوبکر و بقیع

بیتوته شبانه ابوبکر در بقیع

روایت شده است وقتی فاطمه زهرا (علیها السلام) در بستر بیماری بود، ابوبکر و عمر برای عیادت به خانه او رفتند و اجازه ورود خواستند. اما ایشان اجازه ورود نداد. ابوبکر که وضعیت را این گونه دید، با خداوند عهد بست که زیر هیچ سقفی نرود تا اینکه رضایت فاطمه (علیها السلام) را به دست آورد. پس شبی را در بقیع به صبح آورد. عمر به نزد علی (علیه السلام) رفت و گفت: ابوبکر، پیرمرد نازک دلی است. او یار غار پیامبر (صلی الله علیه و آله) و از اصحاب اوست. بارها به خانه فاطمه (علیها السلام) رفته ایم تا اجازه ورود بگیریم، اما...».(1)

در اینجا باید به رسم عرب، این ضرب المثل را به کار ببریم: «بالصیّف ضیّعت اللّبن».(2)

ابوبکر و آتش زدنِ «فجائه اسلمی» در بقیع

ابن کثیر نوشته است:

ابوبکر، فجائه اسلمی را که نامش «ایاس بن عبدالله» بود، در بقیع آتش زد. سبب چنین کاری آن بود که فجائه نزد ابوبکر آمد و ابوبکر که گمان می کرد، او اسلام آورده، از او تقاضا کرد تا لشکری را برای جنگ با گروهی از مرتدان آماده و اعزام نماید. فجائه چنان کرد. اما در آن کارزار، مسلمان و مرتد برایش تفاوتی نداشت؛ هرکسی را می دید، می کشت و اموالش را غنیمت می گرفت. وقتی ابوبکر از این موضوع باخبر شد، لشکری را فرستاد تا او را بازگرداند. پس از دستگیری، ابوبکر او را به بقیع فرستاد و دستور داد او را دست بسته در آتش بیفکنند و بسوزانند.(3)

ص:144


1- (1) اللمعة البیضاء، ص 873؛ مجمع النورین، ص 143.
2- (2) لسان العرب، ماده «صیف».
3- (3) البدایة و النهایة، ج 6، ص 351؛ تاریخ الطبری، ج 2، ص 493؛ الغدیر، ج 7، ص 157؛ معالم المدرستین، ج 2، ص 78.

در تاریخ یعقوبی نیز چنین آمده است:

فجائه به ابوبکر گفت: «ای خلیفه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، من اسلام آورده ام». ابوبکر نیز او را مسلح کرد. ولی فجائه به راهزنی پرداخت. ابوبکر در نامه ای به طریفة بن حاجزه نوشت: «دشمن خدا، فجائه، از نزد من رفته و به راهزنی مشغول شده و راه ها را ناامن کرده است. به سوی او برو و دستگیرش نما».

طریفه چنین کرد و پس از جنگ با یاران فجائة، به او رسید. فجائه گفت: «من مسلمانم و به من دروغ بسته اند». طریفه پاسخ داد: «اگر راست می گویی، تسلیم شو تا نزد ابوبکر برویم و او تو را بیازماید»! فجائه پذیرفت. وقتی نزد ابوبکر رسیدند، بلافاصله او را به بقیع فرستاد و در آتش افکند. همچنین ابوبکر، مردی دیگر را از بنی اسد به نام شجاع بن ورقاء آتش زد....(1)

به عقیده نگارنده، اگر به فرض مجازات او کشته شدن باشد، دیگر نیازی به آتش زدن او نبود و می توانست به گونه ای دیگر او را بکشد، چه بسیار کارهای ناپسند و خشونت آمیزی که نام و چهره اسلام و مسلمانان را زشت و وارونه نشان می دهد. گفته شده است که ابوبکر در پایان عمرش و در حال بیماری گفته است:

بر هیچ کاری افسوس نمی خورم؛ جز سه چیز که ای کاش انجامشان نمی دادم:... ای کاش (به خانه فاطمه (علیها السلام) یورش نمی بردم و) درِ خانه فاطمه (علیها السلام) را نمی گشودم و آن را رها می کردم؛ اگر چه در آن خانه بر روی جنگ بسته شده بود و ای کاش فجائه اسلمی را آتش نمی زدم و او را به طور معمول می کشتم و یا او را آزاد می کردم....(2) و(3)

ص:145


1- (1) تاریخ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، ج 2، ص 134.
2- (2) المعجم الکبیر، ج 1، ص 63؛ الخصال، الشیخ الصدوق، ص 172؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 619؛ میزان الاعتدال، ج 3، ص 109؛ لسان المیزان، ج 4، ص 189؛ تایخ مدینة دمشق، ج 3، ص 419 و ج 30، صص 421 و 422؛ السقیفه و فدک، الجوهری، ص 43؛ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 46؛ کنز العمال، ج 5، ص 631.
3- (3) و آرزوی سوم او این بود که می گفت: ای کاش روز سقیفه امر جانشینی را به گردن عمر یا ابوعبیده افکنده بودم، یکی از ایشان خلیفه می شد و من به منزله وزیر او می شدم.

3. عمر بن خطاب و بقیع

جانشین واقعی پیامبر (صلی الله علیه و آله)

یعقوبی از ابن عباس نقل کرده است که گفت:

پاسی از شب گذشته بود که عمر بن خطاب در خانه ام را زد و گفت: «بیا برای محافظت از مدینه و اطراف آن گشتی بزنیم». پذیرفتم و به راه افتادیم. عمر پا برهنه بود و تازیانه اش را بر دوش انداخته بود. به بقیع رسیدیم. آنجا روی زمین دراز کشید و پیوسته با دست، به کف پایش می زد و آه می کشید.

گفتم: «ای امیرمؤمنان! قضیه چیست؟ چه چیزی شما را به اینجا کشاند؟» گفت: «فرمان خدا، ای ابن عباس»! گفتم: «بگویم در دلت چه می گذرد»؟ گفت: «هرچه می خواهی بگو که تو خوب سخن می گویی». گفتم: «به خلافت و جانشین پس از خودت فکر می کردی»! گفت: «درست گفتی»! گفتم: «نظرت درباره عبدالرحمان بن عوف چیست»؟ گفت: «او فرد بخیلی است و خلافت شایسته انسانی بخشنده و در عین حال، به دور از اسراف است». گفتم: «سعد بن ابی وقاص چطور»؟ گفت: «مؤمن ضعیفی است»! گفتم: «طلحة بن عبدالله»؟ گفت: «او به دنبال ستایش دیگران و زندگی مرفه است. اگر هم انفاقی می کند برای آن است که به مال دیگری برسد و او بسیار خودپسند است». گفتم: «زبیر بن عوام چه؟ او که جنگاور اسلام است». گفت: «او یک روز انسان است، یک روز شیطان. او صبح تا ظهر مشغول چانه زدن و تجارت است تا جایی که نماز [جماعت] او از دست می رود». گفتم: «عثمان بن عفان چطور»؟ گفت: «او اگر به خلافت برسد،

ص:146

فرزند ابی معیط و بنی امیه را بر دوش مردم سوار می کند و اموال بیت المال را به آنها می بخشد. به خدا سوگند! او اگر خلیفه شود، چنین خواهد کرد و وقتی چنین شد، مردم عرب بر او هجوم خواهند آورد و در خانه اش او را خواهند کشت». عمر لحظاتی سکوت کرد و سپس گفت: «ادامه بده ابن عباس. آیا فکر می کنی رفیقتان علی ((علیه السلام)) جایگاهی دارد»؟! گفتم: «آیا علی سزاوار نیست؟! با آن همه فضل و دانش و سابقه در اسلام و خویشاوندی اش با پیامبر»؟! گفت: «به خدا سوگند! همان طور است که می گویی. اگر او خلیفه شود، مردم را به راهی روشن آورد. اما چند ویژگی دارد: اهل شوخی است، خودرأی است و با مردم قاطع است؛ گذشته از اینکه سن او کم است»! گفتم: «ای امیرمؤمنان! چرا در جنگ خندق که به نبرد با عمرو بن عبدود رفت، نگفتید کم سن و سال است؟! درحالی که در آنجا پهلوانان جا زدند و پیشکسوتان از او عقب ماندند! و چرا در جنگ بدر زمانی که همسالان او مخفی می شدند، این سخن را نگفتید وکسی در اسلام آوردن بر او سبقت نگرفت؛ آن گاه که مردم عرب و قریش حق شما را ادا می کرد (سخت با شما مبارزه می کرد)»! گفت: «حق با توست. ولی آیا می خواهی مثل همان روزی که پدرت (عباس) و علی نزد ابوبکر رفتند با من نیز این گونه رفتار کنی»؟! ابن عباس می گوید: «مایل نبودم او را عصبانی کنم. پس سکوت کردم». عمر گفت: «به خدا قسم ای ابن عباس! پسرعمویت علی (علیه السلام) از همه مردم به خلافت شایسته تر است. ولی قریش تحمل او را ندارد؛ زیرا اگر به خلافت برسد، آنها را بر مدار حق اداره می کند و فرقی قائل نمی شود. پس هرگاه چنین کند، بیعت او را خواهند شکست و با او نبرد خواهند کرد».(1)

ص:147


1- (1) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 158؛ مواقف الشیعة، ج 2، ص 328؛ من حیاة الخلیفة عمر بن خطاب، عبدالرحمان احمد البکری، ص 303؛ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 326.

ابن ابی الحدید از ابن عباس نقل کرده است که گفت:

با علی (علیه السلام) جلوی خانه اش نشسته بودیم. عمر از آنجا عبور کرد و بر علی (علیه السلام) سلام کرد. علی (علیه السلام) از او پرسید: «کجا می روی»؟ گفت: «بقیع». پرسید: «همراه نمی خواهی»؟ گفت: «آری». پس علی (علیه السلام) به من گفت: «با او برو». برخاستم و با او رفتم. عمر دستم را در دست گرفت و انگشتانش را میان انگشتان دستم برد. اندکی رفتیم تا به پشت بقیع رسیدیم. گفت: «ای ابن عباس! به خدا سوگند! دوستت (علی (علیه السلام)) به جانشینی بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) سزاوارتر از هرکسی بود. ولی ما به دو دلیل بر او ترسیدیم». ابن عباس می گوید: سخن عمر به جایی رسید که چاره ای جز سؤال نداشتم. بنابراین گفتم: «به کدام دلیل ای امیرمؤمنان»؟ پاسخ داد: «بر او از جوانی و علاقه اش به فرزندان عبدالمطلب ترسیدیم».(1)

به عقیده نگارنده، این سخن عمر اقرار او بر شایستگی حضرت علی (علیه السلام) در زمینه جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. عذر تراشی او نیز پذیرفته نیست؛ چراکه پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) در نامه ای که به «عتاب بن اسید» نوشت، فرمود: «کسی که سن بیشتری دارد، برتر نیست. بلکه شخص برتر، بزرگ تر است».(2) همچنین خود امام علی (علیه السلام) فرمود:

ما در جنگ ها، کنار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) با پدران، فرزندان، برادران و عموهایمان می جنگیدیم و این کار، جز بر ایمان و تسلیم ما و صبر در برابر سختی ها و ناگواری ها و جدیت در نبرد با دشمن، نمی افزود.(3)

ص:148


1- (1) شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 50 و نیز ر. ک: مواقف الشیعة، ج 1، ص 148.
2- (2) التفسیر المنسوب الی الامام العسکری (علیه السلام)، ص 557؛ بحار الانوار، ج 21، ص 123.
3- (3) نهج البلاغه، خطبه 56؛ وقعة صفین، ص 520؛ بحار الانوار، ج 30، ص 546.

آرزوی عمر

ابن ابی الحدید روایت کرده است:

عمر بن خطاب همراه گروهی از اصحابش پیاده به بقیع می رفتند. به آنها گفت: «هرکس آرزوی خود را بگوید». هریک آرزویی را بیان کردند. نوبت خودش که شد، گفت: «دوست داشتم کسی را مثل عمیر بن سعد داشتم تا در کارهای مسلمانان از او کمک می گرفتم».(1)

گفتنی است عمر بن خطاب، عمیر بن سعد را والی حمص کرده بود. او در سن 64 سالگی در جنگ قادسیه کشته شد.(2) گفته اند که او از دوستداران معاویه بوده است.(3)

خبرهای عمر برای اهل بقیع

ابن ابی الدنیا از محمد بن جبیر نقل می کند که روزی عمر بن خطاب از بقیع عبور کرد و گفت: «سلام بر شما ای اهل قبور! خبرهایی که نزد ماست، این است که زنان شما ازدواج کردند. در خانه هایتان، دیگران ساکن شدند و ثروت شما تقسیم گردید...».(4)

البته در خور توجه است که «متقی هندی» به نقل از ابومحمد حسن بن محمد الخلال در کتاب «النادمین» نقل می کند:

امام علی (علیه السلام) خطاب به اهل قبور فرمود: سلام بر شما ای پشیمانان! در خانه هایتان، دیگران ساکن شدند و اموالتان هم تقسیم گردید و زنانتان نیز

ص:149


1- (1) شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 116 و نیز ر. ک: المعجم الکبیر، ج 17، ص 53؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 46، ص 491؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 384.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 3، ص 458 و ج 4، ص 374 و ج 7، ص 402؛ تهذیب التهذیب، ج 8، ص 128.
3- (3) ر. ک: سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 125.
4- (4) کتاب الهواتف، ص 76؛ کنز العمال، ج 15، ص 751؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 2، ص 73.

ازدواج کردند. اینها خبرهایی بود که ما داشتیم. شما هم از خبرهایتان به ما بگویید. آن گاه امام (علیه السلام) رو کرد به همراهان و فرمود: اگر اجازه سخن گفتن داشتند، بی تردید می گفتند:(وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی)1 .(1)

دعای عمر در بقیع

عبدالرزاق از سعید بن عاص نقل کرده است:

شبی عمر را دنبال کردم، دیدم به بقیع رفت و نماز گزارد. آن گاه دستانش را بالا برد و به دعا پرداخت. شنیدم می گفت: «خدایا سنم بالا رفته و ضعیف شده ام. از پراکنده شدن مردم بیم دارم. پس مرا از این دنیا ببر؛ درحالی که نه ناتوان باشم و نه سرزنش شده». راوی می گوید: او تا صبح همین جملات را بر زبان داشت.(2)

همراه با مطلّب بن حنطب

از عبدالاعلی بن عبدالله روایت شده است: «با عمر در بقیع نشسته بودم. مطلب ابن حنطب آمد و من برخاستم که به او جا بدهم. ولی او در جایی دیگر نشست».(3)

سیاست خلیفه

ابن سعد در طبقات آورده است:

عمر، فرزندش را فراخواند و گفت: پسرم! کسی را نزد عایشه فرستادم تا اجازه

ص:150


1- (2) کنز العمال، ج 15، ص 756 و نیز ر. ک: کتاب الثقات، ج 9، ص 234؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 58، ص 79؛ من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 180؛ امالی الصدوق، ص 169؛ تحف العقول، ابن شعبة الحرانی، ص 188؛ بحارالانوار، ج 32، ص 619.
2- (3) مصنف عبد الرزاق، ج 11، ص 315.
3- (4) غریب الحدیث، ج 1، ص 229.

دفن مرا کنار دو برادرم (پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و ابوبکر) بگیرد. او هم اجازه داده است. ولی من نگرانم شاید او ملاحظه مقام مرا کرده باشد. بنابراین از تو می خواهم وقتی از دنیا رفتم، غسلم دهی و کفن نمایی و جنازه ام را بر در خانه عایشه ببری و بگویی: «این عمر بن خطاب است که اذن ورود می خواهد». اگر اجازه داد، مرا آنجا دفن کن؛ وگرنه در بقیع به خاک بسپار.

ابن عمر می گوید: «وقتی پدرم مرد، او را تا در منزل عایشه تشییع کردیم و او اجازه ورود داد و گفت: با سلام و سلامتی وارد شوید»!(1)

حاکم نیشابوری این موضوع را چنین روایت کرده است:

زمانی که عمر بن خطاب مجروح گردید، به فرزندش عبدالله گفت: «به نزد عایشه برو و سلام مرا برسان و بگو عمر می گوید: اگر به شما ضرری نمی زند و جای شما تنگ نمی شود، علاقه دارم کنار دوستم دفن شوم و اگر برای تو مشکلی ایجاد می کند، در همین بقیع دفن می شوم که به جان خودم سوگند! اصحاب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و همسران او که بهتر از من بودند، در آنجا آرمیده اند». وقتی پیغام عمر به عایشه رسید، گفت: «هیچ مانعی وجود ندارد».(2) عمر هم گفت: «پس مرا کنار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و ابوبکر به خاک بسپارید».(3)

به عقیده نگارنده در اینجا دو نکته وجود دارد:

1. پس از دفن عمر، عایشه به زحمت افتاد؛ چون روایت کرده اند از آن تاریخ به بعد مجبور شد در خانه هم چادر به سر کند! وقتی از او علت این کار را پرسیدند، پاسخ داد: این (پیامبر) همسر من است و این (ابوبکر) هم، پدرم. اما از وقتی عمر در اینجا

ص:151


1- (1) الطبقات الکبری، ج 3، ص 363 و نیز ر. ک: کتاب الثقات، ج 2، ص 240؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 44، ص 446.
2- (2) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 93.
3- (3) همان و نیز ر. ک: مصنف ابن ابی شیبه، ج 8، ص 582؛ کنز العمال، ج 12، صص 689 و 695.

دفن شد، ناچار چادر بر سر کرده ام!(1) گرچه خودش به این خاکسپاری رضایت داده بود.(2) البته این نقل تاریخی را نمی توان پذیرفت. دفن نامحرم در خانه موجب نمی شود که زن حجاب خود را به خاطر آن رعایت کند.

2. این خانه متعلق به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بوده است و پس از رحلت ایشان باید به ورثه منتقل می شده و سهم همسران از اموال پیامبر (صلی الله علیه و آله) یک هشتم بوده است. حال اگر این سهم بین نه نفر از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) تقسیم شود، سهم او یک هفتاد و دوم می شود.

ابن عباس در ماجرای ممانعت عایشه از به خاکسپاری امام حسن (علیه السلام) در خانه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به او گفت: «واویلا! روزی بر استر سوار (در ماجرای تدفین امام حسن (علیه السلام)) و روزی هم بر شتر سوار شدی (در جنگ جمل). تو می خواهی نور خدا را خاموش کنی و با اولیای خدا بجنگی...».(3)

4. عبیدالله بن عمر و بقیع

ابن حبان در ماجرای کشته شدن عمر بن خطاب می نویسد:

ابولؤلؤ به سوی بقیع رفت و بین راه، دوازده نفر را زخمی کرد. عبیدالله بن عمر او را تعقیب کرد و در بقیع او را دید که همراه هرمزان و جفینه که مسیحی بود، مشغول گفت وگو بودند. در این میان خنجر دو سری از آنان بر زمین افتاد. عبیدالله هر سه نفر را کشت.

پس از این ماجرا، بین سعد بن ابی وقاص و عبیدالله بر سر کشته شدن جفینه، همچنین بین علی بن ابی طالب (علیه السلام) و عبیدالله بر سر کشته شدن هرمزان، مجادله

ص:152


1- (1) مسند ابی یعلی، ج 8، ص 371، ش 4962.
2- (2) ر. ک: مسند ابی یعلی، ج 8، ص 372؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 33.
3- (3) الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، الشیخ المفید، ج 2، ص 18؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 243.

لفظی شد(1) و علی بن ابی طالب (علیه السلام) فرمود: «اگر اندکی قدرت یابم، عبیدالله را به قصاص هرمزان می کشم».(2)

5. عثمان و بقیع

از کتاب عمدة القاری نقل شده است: عثمان دستور داد تا اجساد قبرهای کنار مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله) را به محل قبرستان بقیع بیاورند. آن گاه گفت: «با این کار، مسجد نبوی را گسترش دهید».(3)

6. عبدالله بن زبیر و بقیع

ذهبی و ابن عساکر در ماجرای دزدی در مدینه نوشته اند که عبدالله بن زبیر گفت: «مرا فرمانده خود کنید. ما نیز پذیرفتیم و به بقیع رفتیم و آن دزد را کشتیم».(4)

7. ابوهریره و بقیع

راوی می گوید:

با ابوهریره در بقیع بودم که شنیدم می گوید: «من داناترین مردم به حقیقت شفاعت محمد (صلی الله علیه و آله) در روز قیامت هستم». فوری مردم دور او را گرفتند و پرسیدند: «آن چیست؟ خدا تو را رحمت کند». گفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله) می گوید: «بارالها بیامرز هر مسلمانی را که به دیدار تو می آید، درحالی که به من ایمان دارد و به تو شرک نمی ورزد».(5)

ص:153


1- (1) نصب الرایة، ج 6، ص 334.
2- (2) کتاب الثقات، ج 2، ص 239؛ نصب الرایة، ج 6، ص 334.
3- (3) الغدیر، ج 5، ص 77.
4- (4) سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 366؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 366؛ مسند ابی یعلی، ج 1، ص 35؛ الآحاد و المثانی، ج 2، ص 88.
5- (5) مسند احمد، ج 2، صص 454 و 499.

8. عبدالله بن جعفر و بقیع

حاکم نیشابوری به سند خودش از «ابن ابی الزناد» و او از پدرش نقل می کند:

با عبدالله بن جعفر بن ابی طالب در بقیع نشسته بودیم. گروهی جنازه ای را بر دوش تشییع می کردند. عبدالله از حرکت آهسته تشییع کنندگان تعجب کرد و رو کرد به ما و گفت: «وضع مردم عوض شده است؛ پیش از این، مرده ها را به سرعت تشییع می کردند و حتی اگر بین کسانی هم گفت وگویی می شد به آنها می گفتند از خدا بترسید و آهسته حرکت نکنید».(1)

ص:154


1- (1) المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 355 و نیز ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج 28، ص 46؛ شرح معانی الآثار، ج 1، ص 477؛ کنز العمال، ج 15، ص 724.

مشاهیر مدفون در بقیع

اشاره

زائران بقیع هم اکنون در آن مکان شریف، قبوری را می یابند که همواره در طول تاریخ زیارتگاه مسلمانان مشتاق بوده است. در اینجا به طور خلاصه، از صاحبان این قبرها یاد می کنیم:

امامان اهل بیت (علیهم السلام)

امامان اهل بیت (علیهم السلام) که عبارت اند از:

1. امام حسن مجتبی (علیه السلام)؛

2. امام علی بن الحسین زین العابدین (علیه السلام)؛

3. امام محمد بن علی الباقر (علیه السلام)؛

4. امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام).

در فصل آتی درباره این بزرگواران به تفصیل سخن خواهیم گفت.

عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله)

علامه حلی در کتاب خویش، چگونگی زیارت و نیز وداع با او را آن طور که در نقل های روایی آمده، ذکر می کند.(1)

ص:155


1- (1) منتهی المطلب، ج 2، ص 893.

فاطمه بنت اسد

فاطمه بنت اسد، مادر ارجمند امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) می باشد. علامه مجلسی برای او زیارتی را نقل کرده است.(1)

از سمهودی نقل شده است که قبر او در مکان مسجدی قرار دارد که امروز به آن «قبر فاطمه» می گویند.(2)

علامه سید جعفر مرتضی می نویسد:

فاطمه بنت اسد در بقیع مدفون است و امام حسن (علیه السلام) نزد او دفن گردیده است. شیخ مفید و دیگران نیز بر این مطلب تصریح کرده اند. اما ابوالفرج گفته است: «وی در روحاء (وسط بقیع) روبه روی حمام ابی قطیفه به خاک سپرده شده است». ولی ما به فرض درست بودن این سخن، توجیهی برای دفن او در آنجا نیافتیم. البته امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) به مکان قبر مادربزرگ خویش آگاه ترند.(3)

دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

1. زینب؛(4)

2. رقیه؛(5)

3. ام کلثوم.(6)

ص:156


1- (1) بحارالانوار، ج 97، ص 218؛ کلمة التقوی، ج 3، ص 516.
2- (2) الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 7، ص 66.
3- (3) همان، ج 7، ص 67.
4- (4) البشری فی مناقب خدیجة الکبری، السید محمد بن علوی المالکی، ص 33.
5- (5) الطبقات الکبری، ج 2، ص 19؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 39، ص 258؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 14، ص 185؛ السیرة النبویة، ج 2، ص 471.
6- (6) البشری فی مناقب خدیجة الکبری، ص 34.

در اینکه آیا رقیه، ام کلثوم و زینب،(1) دختران پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یا ربیبه های ایشان اند، اختلاف نظر وجود دارد. بعضی از پژوهشگران معاصر به پیروی از برخی قدما معتقدند آنها دخترخوانده های رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستند.(2)

ابوالقاسم کوفی (متوفای 352 ه. ق) گفته است:

رقیه و زینب که همسران عثمان بودند، دختران پیامبر (صلی الله علیه و آله) یا فرزندان خدیجه نبودند و این شبهه که فرزندان پیامبرند، برای کسانی که از علم انساب شناخت کمی دارند، پیش آمده است.(3)

او همچنین گفته است:

درباره رقیه و زینب، روایت صحیحی از امامان اهل بیت (علیهم السلام) رسیده است بدین مضمون که خدیجه دختر خویلد، از طرف مادرش، خواهری به نام «هاله» داشت. مردی از بنی مخزوم با مادر او ازدواج کرده بود و هاله از آن مرد بود. پدر هاله که از دنیا رفت، مردی از بنی تمیم که نامش ابوهند بود با مادر هاله ازدواج کرد. حاصل این ازدواج، پسری به نام هند و دو دختر شد. ابوهند از دنیا رفت. پسرش بزرگ شده بود و دو دخترش کوچک بودند. در آن زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با خدیجه ازدواج کرد. هاله، خواهر خدیجه، فقیر بود. ولی خدیجه ثروت فراوانی داشت. هند پسر بزرگ هاله، به بادیه و نزد اقوام و عشیره اش رفت. اما دو دختر کوچک نزد مادرشان هاله ماندند. از این رو خدیجه، هاله و دو دخترش را نزد خود برد و سرپرستی آنان را بر عهده گرفت.

ص:157


1- (1) ر. ک: الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 129.
2- (2) ر. ک: همان، ج 2، ص 127 و ج 5، ص 273.
3- (3) کتاب الاستغاثه، ابوالقاسم الکوفی، ص 76.

گفتنی است هاله که واسطه ازدواج رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و خدیجه بود، کمی بعد از این ازدواج، از دنیا رفت و زینب و رقیه زیر نظر خدیجه و پیامبر (صلی الله علیه و آله) تربیت شدند. از آنجا که در سنت عرب جاهلی، هرکسی بچه یتیمی را بزرگ می کرد، آن یتیم به او منسوب می شد، بدین ترتیب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز پدر دو دختر ابوهند شناخته شد.(1)

کراجکی (متوفای 449 ه. ق) گفته است:

دیدگاه ها درباره رقیه و زینب، همسران عثمان بن عفان مختلف است. برخی معتقدند آنها ربیبه های پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند و آن دو، دختران خدیجه از همسری غیر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) می باشند. برخی دیگر معتقدند آن دو، دختران خواهر مادری خدیجه اند و خدیجه وقتی خواهرش از دنیا رفت، آن دو را سرپرستی کرد و پرورش داد. گفته شده است نام پدر آن دو هاله بوده است. اما برخی دیگر معتقدند آن دو، دختران پیامبرند.(2)

ابن شهر آشوب نوشته است: «در دو کتاب «الانوار» و «البدع» آمده است که رقیه و زینب، دختران هاله (خواهر خدیجه) بوده اند».(3) شیخ آل یاسین نیز نوشته است: «قول مشهور آن است که زینب، رقیه و ام کلثوم، دختران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هستند. ولی بررسی های تاریخی این سخن را تأیید نمی کند؛ چون آنها دختران خدیجه از همسر اولش می باشند».(4) اما علامه سید جعفر مرتضی این مطلب را نمی پذیرد و می گوید: «پژوهش ها بر این نکته تأکید دارد که آنها ربیبه های پیامبر (صلی الله علیه و آله) و خدیجه می باشند؛ نه

ص:158


1- (1) کتاب الاستغاثه، صص 80-82.
2- (2) کتاب التعجب، ابوالفتح محمد بن علی الکراجکی، ص 36.
3- (3) المناقب، ج 1، ص 159؛ بحار الانوار، ج 22، ص 191؛ کشف الغطاء، ج 1، ص 5.
4- (4) الامام علی بن ابی طالب سیرة و تاریخ، ص 27. به نقل از الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 5، ص 273.

دختران پیامبر یا دختران خدیجه».(1)

آنچه از تاریخ به دست می آید این است که رقیه و ام کلثوم همسران عثمان و زینب همسر ابوالعاص بوده اند.(2) از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که عثمان بن عفان با ام کلثوم ازدواج کرد. ولی او قبل از زفاف از دنیا رفت و وقتی مسلمانان عازم جنگ بدر شدند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) رقیه را به عقد او در آورد.(3) خبری نزدیک به این مضمون، در «قرب الاسناد»(4) آمده و در کلام ابن سعد(5) و ابن حجر(6) و دیگران نیز به آن تصریح شده است. با این بیان معلوم می شود که آنچه نسبت به ازدواج عثمان با زینب مطرح شده است صحیح به نظر نمی رسد. همانگونه که از نقل ابوالقاسم کوفی(7) و شیخ مفید(8) بر می آید و محقق شوشتری(9) نیز بر این مطلب تأکید کرده است.

همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)

1. ام سلمه؛(10)

2. حفصه؛(11)

ص:159


1- (1) الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 5، ص 273.
2- (2) ر. ک: همان، ج 2، ص 129.
3- (3) الخصال، ص 404؛ قاموس الرجال، ج 12، ص 77.
4- (4) قرب الاسناد، الحمیری، ص 9.
5- (5) الطبقات الکبری، ج 8، ص 217.
6- (6) الاصابه، ج 8، ص 128.
7- (7) الاستغاثه، ص 72.
8- (8) ر. ک: المسائل السرویة در مصنفات الشیخ المطیه، ج 7، ص 92.
9- (9) رسالة فی تاریخ النبی والآل، ص 76. (چاپ شده در قاموس الرجال، ج 12، ص 77).
10- (10) تحفة الاحوزی، ج 1، ص 300؛ شرح مسند ابی حنیفه، ص 203.
11- (11) احادیث ام المؤمنین عایشه، السید مرتضی العسکری، ج 1، ص 61.

3. ریحانه دختر زید؛(1)

4. زینب دختر حجش؛(2)

5. زینب دختر خزیمه؛(3)

6. صفیه دختر حیّی؛(4)

7. عایشه دختر ابی بکر؛(5)

8. ماریه قبطیه.(6)

عمه های رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

سیره نویسان و مفسران آورده اند که صفیه دختر عبدالمطلب و عمه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع به خاک سپرده شده است،(7) قبر او در بقیع معروف و مشهور است.

ص:160


1- (1) الطبقات الکبری، ج 8، ص 130؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 89؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 240؛ الاصابه، ج 8، ص 146؛ السیرة النبویة، ج 4، صص 605 و 606؛ البدایة و النهایه، ج 5، صص 327 و 328؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 166؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 11، ص 220.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 8، صص 109 و 113؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 24؛ اسد الغابه، ج 5، ص 465؛ عون المعبود 8، ص 338؛ البدایة و النهایه، ج 4، ص 169 و ج 7، ص 119؛ السیرة النبویة، ج 3، ص 284؛ حاشیة إعانة الطالبین، ج 3، ص 313.
3- (3) عیون الاثر، ج 2، ص 385؛ الطبقات الکبری، ج 8، ص 115؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 102؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 206؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 166؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 206؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 7، ص 61.
4- (4) الطبقات الکبری، ج 8، ص 129؛ مسند ابن راهویه، ج 4، ص 33؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 102؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 4، صص 29 و 50؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 223؛ تحفة الاحوذی، ج 10، ص 267؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 237.
5- (5) المعجم الکبیر، ج 23، صص 17 و 29؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 4 و 6؛ مسند اسحاق بن راهویه، ج 2، صص 33 و 42؛ مسند عایشه، السجستانی، ص 90؛ شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 191.
6- (6) المستدرک علی الصحیحین، ج 4، صص 39 و 40؛ البدایة و النهایه، ج 7، ص 85؛ السیرة النبویة، ج 4، ص 603.
7- (7) الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 166؛ اعیان الشیعه، ج 7، ص 390.

عقیل بن ابوطالب

او برادر امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) می باشد و بیست سال از ایشان بزرگ تر بوده است. عقیل به انساب عرب آگاهی داشته است، قبر او در بقیع معروف و مشهور است.

عبدالله بن جعفر بن ابی طالب

عبدالله پسر جعفر طیار و همسر زینب کبرا، دختر امام علی (علیه السلام) است. شهید اول نوشته است: «در بقیع، قبر ابراهیم پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و عبدالله بن جعفر نیز زیارت می شود».(1)

ام البنین

او فاطمه کلابیه، همسر امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) و مادر قمر بنی هاشم، حضرت عباس بن علی (علیه السلام) است.

مالک بن انس

وی فقیه اهل مدینه و یکی از پیشوایان مذاهب چهارگانه و صاحب کتاب «الموطأ» است.

نافع

در هویت او که آیا همان قاری مشهور است یا شخص دیگر، اختلاف نظر وجود دارد. سخاوی گفته است: «وی یا همان قاری مشهور است یا خادم پسر عمر بن خطاب».(2)

ابراهیم پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله)

مادر او، ماریه قبطیه است. وی در کودکی از دنیا رفت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مرگ او بسیار غمگین شد.

ص:161


1- (1) الدروس الشرعیه، ج 2، ص 20.
2- (2) مواهب الجلیل، ج 1، ص 39؛ الغدیر، ج 5، ص 160.

گروهی از شهدای احد

تعدادی از شهدای جنگ احد به شهر مدینه منتقل شدند و در بقیع دفن گردیدند.

شهدای واقعه حرّه

این شهدا، گروهی از مسلمانان اند که در سال 62 ه. ق در زمان حکمرانی یزید بن معاویه به شهادت رسیدند. شیخ مرتضی انصاری می نویسد: «چیزی واضح تر و مشهورتر از کفر یزید نیست».(1)

حلیمه سعدیه

او مادر رضاعی پیامبر (صلی الله علیه و آله) می باشد که در کودکی به او شیر داده است.

ابوسعید خدری

وی از اصحاب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) است.

محدوده جغرافیایی قبور بقیع

با آنکه ده ها هزار نفر از صحابه، تابعان، عالمان، صالحان، شهیدان، مؤمنان و مسلمانان دیگر در بقیع دفن شده اند، اما متاسفانه باید گفت تنها اندکی از آنان شناسایی شده اند.

هرچند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) با قرار دادن سنگی به عنوان علامت بر قبر عثمان بن مظعون، وظیفه مسلمانان را در حفظ محل قبرها مشخص نمود، اما وهابیان تمامی آثار و علامت های قبور بقیع را ویران کردند. با این اوصاف، می توان در بقیع، قبوری را مشاهده کرد که برای مردم مدینه، نسل در نسل و برای پژوهشگران، به طور متواتر، آشنا و آشکار است. مانند قبور چهار امام معصوم (علیهم السلام) و نیز قبرهای دختران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)،

ص:162


1- (1) کتاب الطهاره، ج 2، ص 358.

همسران و عمه های ایشان و قبر فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دیگران که ما محدوده آنها را بیان می کنیم. در اینجا به ترتیب، اسامی قبرهایی را که زائر به هنگام ورود از در غربی بقیع (مقابل مسجد نبوی) به آنها می رسد، می آوریم:

1. قبور امامان اهل بیت (علیهم السلام)

پس از ورود از درِ اصلی بقیع، در امتداد جنوب به سمت راست، قبور امامان اهل بیت (علیهم السلام) قرار دارد:

الف) قبر امام حسن مجتبی (علیه السلام)؛

ب) قبر امام زین العابدین (علیه السلام)؛

ج) قبر امام محمد باقر (علیه السلام)؛

د) قبر امام جعفر صادق (علیه السلام).(1)

2. قبر دختران پیامبر (صلی الله علیه و آله)

روبه روی در اصلی بقیع، حدود سی متر جلوتر، قبر دختران پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار دارد.

3. قبر همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله)

در قسمت شمالی قبر دختران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، یعنی درست در سمت چپ شخصی که مقابل قبر دختران پیامبر (صلی الله علیه و آله) ایستاده و در فاصله حدود هشت متری از آن، قبر همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار دارد.

4. قبر عقیل بن ابی طالب و قبر پسر برادرش، عبدالله بن جعفر

در فاصله حدود پنج متری شمال قبر همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله)، قبر این دو بزرگوار قرار دارد.

ص:163


1- (1) المصدر، ج 4، ص 31.

5. قبر مالک و نافع

در جهت شرقی قبر عقیل بن ابی طالب و حدود ده متر دورتر، آنجا که راهروهای سیمانی جدیدالاحداث به یکدیگر می رسد، دو قبر وجود دارد: نخست: قبر مالک بن انس، امام مذهب مالکی؛ دوم: قبر نافع که همان شیخ القرّاء معروف است یا شخص دیگری است.

6. قبر ابراهیم پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله)

در بیست متری شرق قبر مالک، قبر ابراهیم پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرار دارد و احتمالاً قبر عثمان بن مظعون نیز آنجا باشد؛ زیرا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هنگام تعیین محل دفن ابراهیم، فرمود: او را به پیشینیان نیکوکارش (عثمان بن مظعون) ملحق کنید.

7. مقبره شهدای احد و واقعه حرّه

در فاصله حدود 75 متری قبر ابراهیم، قبور شهدای احد و واقعه حره قرار دارد. اکنون قبر آنها که با سنگ ساخته شده، به شکل مستطیل و در ارتفاع حداکثر یک متری قرار گرفته است.

8. قبر اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام)

اسماعیل در سن بیست سالگی و در زمان حیات پدر بزرگوارش (133 ه. ق) از دنیا رفته است. این مطلب را از «عمدة الطالب» به نقل از «ابوالقاسم بن جذاع» که از نسب شناسان مصری است آوردیم.(1) سید محسن امین گفته است:

قبر او اینک خارج از بقیع می باشد و خیابانی بین قبر او و بقیع، فاصله انداخته

ص:164


1- (1) اعیان الشیعه، ج 3، ص 316.

است. شاید پیش از آنکه این خیابان احداث شود، قبر او داخل بقیع بوده است. وهابی ها در جریان تخریب مشاهد بقیع، گنبد و بارگاه باشکوهی را که بر قبر اسماعیل بود، ویران کردند.(1)

شیخ مدنی گفته است: «قبر او بین حرم نبوی و بقیع واقع شده بود و من آن قبر را پیش از ویرانی دیده بودم».(2) گفته می شود آن قبر در ضلع جنوب غربی بقیع و خارج از آن بود و خیابانی به عرض پانزده متر، بین قبر و بقیع جدایی انداخته و با دیواری به ارتفاع سه متر احاطه شده بود. ساختمان «الشر شوره» یعنی همان ساختمان «مصلحة الموتی» در قسمت شرقی این قبر قرار دارد و البته در زمان توسعه شهری اخیر، جسد به داخل محوطه کنونی بقیع منتقل شده است.(3) نگارنده از برخی مردم شنیده است که اسماعیل پس از انتقال جسد اسماعیل به درون بقیع آن را در شرق قبور شهدای حره دفن کردند، و در آغاز علامتی داشت، اما بعدها وهابی ها چنان که شیوه آنهاست، هرگونه علامت و اثری از آن را از بین بردند.

9. قبر حلیمه سعدیه

گفته می شود قبر وی، شمال شرقی قبر عثمان بن عفان، یعنی شمال شرقی «حش کوکب» قرار دارد. معروف است که حش کوکب در ضلع شمالی قبر عثمان است.

10. قبر عمه های پیامبر (صلی الله علیه و آله)

سمت چپ درِ اصلی بقیع، در فاصله چهل متری به طرف شمال، چسبیده به دیوار بقیع، قبرهای صفیه و عاتکه، دختران عبدالمطلب و نیز قبر ام البنین همسر امام علی (علیه السلام) قرار دارد.

ص:165


1- (1) منتخب التواریخ، محمدهاشم الخراسانی، ص 102.
2- (2) التاریخ الامین، ص 342.
3- (3) ر. ک: بقیع الغرقد، ص 84.

11. قبر ابوسعید خدری

قبر او در شمال شرق بقیع و در راهی که به حره شرقی می رسد، واقع شده است.

12. قبر سعد بن معاذ

قبر این صحابی، حدود پنجاه متری ضلع شمالی قبر عثمان بن عفان قرار دارد.

13. قبر عثمان بن عفان

عثمان ابتدا در حش کوکب که خارج از بقیع بود، دفن گردید. اما معاویه آنجا را ملحق به بقیع کرد و اینک قبر او در 135 متری شمال شرقی قبور شهدای حره واقع شده است.(1)

ابن کثیر گفته است:

معاویه به قبر عثمان توجه خاص داشت و از این رو دیوار بین قبر او و بقیع را از میان برداشت. به مردم نیز دستور داد تا مرده های خود را اطراف او دفن کنند تا قبر او به قبور مسلمانان متصل شود.(2)

ص:166


1- (1) اندازه ها و فواصل قبور را از کتاب بقیع الغرقد نقل کرده ایم. ر. ک: صص 59-86.
2- (2) البدایة و النهایه، ج 7، ص 214.

امامان بقیع (علیهم السلام)

1. امام حسن مجتبی (علیه السلام)

ابومحمد,(1) امام حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)، سید جوانان اهل بهشت، سبط رسول، ریحانه بتول و حجت خداوند در زمین، پانزدهم رمضان سال دوم یا سوم(2) هجری در مدینه به دنیا آمد و در ماه صفر سال 49 هجری در همان شهر به شهادت رسید. عمر ایشان 47 سال و مادر ارجمندش، فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. قبر شریف او در مدینه,(3) کنار قبر مادربزرگش، فاطمه بنت اسد

ص:167


1- (1) المقنعه، ص 464.
2- (2) ر. ک: جواهر الکلام، ج 20، ص 87؛ عمدة الطالب، ص 65؛ المجموع، ج 3، ص 503؛ سبل السلام، ج 1، ص 186؛ المجدی فی انساب الطالبیین، ص 13.
3- (3) المقنعه، ص 464؛ الکافی، ج 1، ص 303؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 39؛ رجال الطوسی، ص 35؛ منتخب الانوار، محمد بن همام، ص 60؛ الغارات، ابراهیم بن محمد الثقفی، ج 2، ص 843؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 225؛ تاریخ الائمه، ابن ابی الثلج، ص 31؛ تاریخ موالید الائمة و وفیاتهم، ابن الخشاب البغدادی، ص 18؛ المجدی فی انساب الطالبیین، ص 13؛ الجوهرة فی نسب الامام علی و آله، ص 32؛ المناقب، ج 3، ص 192؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 891؛ تحریر الاحکام، ج 2، ص 121؛ روضة الواعظین، ص 168؛ شرح الاخبار، ج 3، ص 127؛ عمدة الطالب، ص 65؛ بحار الانوار، ج 44، ص 140؛ جواهر الکلام، ج 20، ص 87؛ کتاب الفتن، ص 91؛ الاخبار الطوال، ص 221؛ الآحاد و المثانی، ج 1، ص 297؛ کتاب الثقات، ج 3، ص 68؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 150؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 13، صص 293، 301 و 302؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین الطبری، ص 141؛ کتاب المجموع، ج 3، ص 503؛ مقاتل الطالبیین، ص 48؛ الحواشی علی تحفة المحتاج، ج 3، ص 206؛ سبل السلام، ج 1، ص 186.

قرار دارد.(1) القاب ایشان عبارت اند از: وزیر، تقی، قائم، طیّب، حجت، سید، سبط و ولی.(2) ذهبی گفته است: «حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)... پیشوا، سرور، ریحانه پیامبر (صلی الله علیه و آله)، سبط او و سید جوانان اهل بهشت است. کنیه وی، ابامحمد و از القابش: قرشی، هاشمی، مدنی و شهید است». ابوجحیفه نیز گفته است: «او شبیه جدش پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود».(3)

«ابن عنبه» گفته است: «روز هفتم ولادتش، فاطمه (علیها السلام) او را در پارچه ای از حریر بهشتی که هدیه جبرئیل برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود، پیچید و نزد ایشان آورد. آن حضرت او را حسن نامید و گوسفندی برایش عقیقه کرد».(4)

فضیل بن مرزوق از عدی بن ثابت و او نیز از براء نقل کرده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) درباره حسن (علیه السلام) فرمود: «خداوندا! من او را دوست دارم. تو نیز او را و دوستدارانش را دوست بدار». ترمذی این حدیث را صحیح دانسته است.(5)

همچنین در حدیث دیگری که ترمذی آن را صحیح دانسته، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده است: «حسن و حسین (علیهما السلام)، سرور جوانان اهل بهشت اند».(6) پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در حق او و برادرش امام حسین (علیه السلام) فرمود: «هرکه آن دو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هرکه آن دو را خشمگین سازد؛ مرا خشمگین ساخته است».(7) همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:

ص:168


1- (1) الارشاد، ج 2، ص 19؛ تاج الموالید، ص 27؛ مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 192؛ عمدة الطالب، ص 65؛ بحارالانوار، ج 44، صص 157 و 158؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 7، ص 67.
2- (2) تاریخ موالید الائمة و وفیاتهم، ابن خشاب البغدادی، ص 18.
3- (3) سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 245.
4- (4) عمدة الطالب، ص 65.
5- (5) سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 250.
6- (6) همان، ص 251.
7- (7) فضائل الصحابة، ص 20.

«خداوندا من آن دو را دوست دارم، تو نیز آنها را دوست داشته باش».(1)

نووی نوشته است: «مناقب او در صحیح بخاری و مسلم و دیگر منابع، فراوان و مشهور است».(2) ابن حجر عسقلانی گفته است: «فضایل او به شمار نیاید و ما در کتاب «الروضة الندیة» خلاصه ای از آن را آورده ایم».(3)

کلینی به سند خود از محمدبن مسلم نقل کرده است که شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمود:

زمانی که رحلت حسن بن علی (علیه السلام) نزدیک شد، به حسین بن علی (علیه السلام) فرمود: «برادرم! تو را وصیت می کنم که بعد از وفاتم، مرا غسل و کفن نما و به سوی [قبر مطهر] رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ببر تا عهدم را با او تازه سازم. آن گاه مرا نزد [قبر] مادرم ببر. بعد مرا برگردان و در بقیع به خاک بسپار...».(4)

شیخ مفید نیز گفته است که «عبدالله بن ابراهیم» از «زیاد مخارقی» نقل کرده است:

وقتی وفات حسن بن علی (علیه السلام) فرا رسید، حسین بن علی (علیه السلام) را فرا خواند و فرمود: «ای برادر! اینک از تو جدا می شوم و به پروردگارم می پیوندم. به من سم نوشانده اند و اینک پاره های جگرم در طشت افتاده است. کسی را که به من سم نوشانده، می شناسم. در پیشگاه الهی از او شکایت خواهم کرد. پس به حقی که بر تو دارم، سوگندت می دهم که سخنی نگویی و منتظر چیزی باش که خداوند درباره من پیش می آورد. پس وقتی از دنیا رفتم، غسلم بده و کفنم کن و بر تابوتی بگذار و به سوی قبر جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ببر تا با او تجدید عهد نمایم.

ص:169


1- (1) فضائل الصحابه، ص 24.
2- (2) المجموع، ج 3، ص 503.
3- (3) سبل السلام، ج 1، ص 186.
4- (4) الکافی، ج 1، صص 300 و 302؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 242؛ اعلام الوری، ج 1، ص 421؛ عیون المعجزات، ص 58؛ تفصیل وسائل الشیعه، ج 3، صص 163 و 164؛ بحارالانوار، ج 99، ص 264؛ العوالم، ج 17، ص 77.

پس مرا به سوی قبر جده ام فاطمه بنت اسد ببر و در آنجا دفن نما.

ای پسر مادرم! به زودی متوجه خواهی شد که مردم گمان می کنند تو می خواهی مرا نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دفن نمایی. از این رو سعی می کنند تو را از این کار باز دارند. ولی تو را به خدا سوگند می دهم که اجازه ندهی در این ماجرا خونی ریخته شود».(1)

پس معلوم می شود که امام حسن مجتبی (علیه السلام) طبق وصیتش، در بقیع دفن شد(2) ؛ چون می دانست که در غیر این صورت، چه اتفاق دردناکی خواهد افتاد(3) و چه کینه های پنهانی از افراد شرور، آشکار خواهد شد.(4) بدین سان ضعف سخن ابن کثیر(5) و دیگران(6) معلوم می شود که گفته اند حسن بن علی (علیه السلام) از حسین بن علی (علیه السلام) پیمان ستاند تا کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دفن گردد.

«محمد بن همام اسکافی» در «منتخب الانوار» آورده است:

زمانی که وفات حسن بن علی (علیه السلام) فرا رسید، برادرش حسین بن علی (علیه السلام) را خواست و گفت: ای برادرم! وقتی از دنیا رفتم و کارهایم را انجام دادی و تابوتم را مهیا ساختی، مرا به سوی قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) ببر. اگر مانع تو نشدند،

ص:170


1- (1) الارشاد، ج 2، ص 17؛ اعلام الوری، ج 1، ص 422 و نیز. ک: دلائل الامامة، صص 160-162؛ الهدایة الکبری، ص 186.
2- (2) ر. ک: الخرائج و الجرائح، ج 1، صص 242 و 243؛ ذخائر العقبی، ص 141؛ الصراط المستقیم، ج 3، ص 115؛ مدینة المعاجز، ج 3، صص 340 و 373؛ بحار الانوار، ج 44، صص 154 و 174.
3- (3) ر. ک: الجوهره، ص 32؛ کتاب الفتن، ص 91؛ الاخبار الطوال، ص 221؛ بحار الانوار، ج 44، صص 142 و 144.
4- (4) ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج 13، ص 287.
5- (5) البدایة و النهایه، ج 8، ص 48.
6- (6) ر. ک: کتاب الفتن، نعیم بن حمّاد، ص 91؛ الاخبار الطوال، ص 221؛ کتاب الثقات، ج 3، ص 67؛ مقاتل الطالبین، ص 48؛ جواهر المطالب، الباعونی، ج 2، ص 209؛ ذخائر العقبی، ص 142؛ الجوهره، ص 32؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 13، ص 291؛ فتح الباری، ج 13، ص 259؛ شرح نهج البلاغه، ج 17، ص 215؛ سیر اعلام البنلاء، ج 3، ص 275.

همان جا مرا به خاک بسپار و اگر ممانعت کردند، سوگندت می دهم به پروردگار و به حق جدم پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مادرم که کلمه ای نگویی و مرا به بقیع برگردان و به خاک بسپار.(1)

ولی خبری را که پیش از این از کلینی و شیخ مفید نقل کردیم و بر طبق آن بردن پیکر مطهر امام مجتبی (علیه السلام) فقط برای تجدید عهد با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و مادرشان فاطمه زهرا بوده است و دفن در بقیع مورد وصیت بوده است. خبری قابل اعتماد است. همچنین شیخ مفید گفته است:

وقتی حسن بن علی (علیه السلام) از دنیا رفت، حسین بن علی (علیه السلام) غسل و کفنش نمود و بر تابوتی نهاد و به راه افتاد. مروان و یاران اموی اش تردید نداشتند که امام حسین (علیه السلام) برادرش را کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دفن می کند. بنابراین آماده مقابله شدند و هنگامی که حسین بن علی (علیه السلام) برای تجدید عهد به قبر جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک شد، در برابرشان ایستادند... نزدیک بود فتنه ای(2) بین

ص:171


1- (1) منتخب الانوار، ص 61.
2- (2) ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق، ج 13، ص 293، از عباد بن عبد الله بن زبیر نقل کرده است: «شنیدم که عایشه در آن روز می گفت: این کاری است هرگز نشدنی. او (حسن بن علی (علیه السلام)) در بقیع دفن شود؟! و برای این سه نفر (رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، ابوبکر و عمر) نفر چهارمی نیست. به خدا سوگند! این خانه را پیامبر در زندگی اش به من داد و عمر هم با آنکه خلیفه بود، تنها با رضایت من در آنجا دفن شد». محمد بن همام کاتب اسکافی در منتخب الانوار، ص 61 روایت کرده است: «وقتی حسن بن علی (علیه السلام) از دنیا رفت، حسین بن علی (علیه السلام) او را تا قبر جدش به دوش کشید. مغیرة بن شعبه نزد عایشه آمد و گفت: حسن بن علی (علیه السلام) از دنیا رفت و حسین هم او را به طرف قبر جدش برده است؛ حال اگر او را در آنجا دفن نماید نام و یاد پدرت و عمر تا روز قیامت از میان می رود. عایشه پرسید: چه کنم؟ مغیره پاسخ داد: سوار قاطر من بشو و از دفن او در آنجا جلوگیری کن. عایشه چنین کرد و نزد قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت. در آنجا با تشییع کنندگان مواجه شد و از دفن حسن بن علی (علیه السلام) کنار قبر پیامبر مکرم، ممانعت کرد. مردانی از بنی هاشم شمشیر کشیدند و گفتند او باید کنار جدش دفن شود. نزاع بالا گرفت که حسین (علیه السلام) فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم ساکت باشید؛ چون برادرم به من وصیت کرده است. جماعت ساکت شدند و حسین بن علی (علیه السلام) جسد را بازگردانید و در بقیع دفن کرد». مغیرة بن شعبه کسی است که امام حسن (علیه السلام) به او فرمود: «ای مغیره تو دشمن خدایی و قرآن را به گوشه ای انداخته ای و تکذیب کننده پیامبر اویی؛ تو زناکاری هستی که رجم تو واجب است و عادلان و پارسایان علیه تو شاهدند. پس رجم تو را به تأخیر انداختند و حق را با باطل عقب راندند. خدا برای تو عذابی دردناک و خواری و ذلت در زندگی دنیا را فراهم ساخته است و البته عذاب آخرت خوارکننده تر است. تو همانی که فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را زدی و او را به خونریزی انداختی و فرزندش را سقط کردی و سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) را پایمال کردی؛ در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او گفته بود: «فاطمه، تو سرور بانوان اهل بهشتی». به خدا سوگند! سرنوشت تو ای مغیره آتش است». ر. ک: الاحتجاج، ج 2، ص 40؛ بحار الانوار، ج 44، ص 83؛ مستدرکات علم الرجال، ج 7، ص 470.

بنی هاشم و بنی امیه برپا شود.(1) ابن عباس نزد مروان رفت و به او گفت: از همان جا که آمدی بازگرد؛ ما نمی خواهیم حسن بن علی (علیه السلام) را کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به خاک بسپاریم. بلکه می خواهیم به زیارت آن حضرت برویم و با او تجدید عهد نماییم. آن گاه او را طبق وصیتش به نزد جده اش فاطمه بنت اسد می بریم و در جوار او دفن می کنیم و اگر وصیت کرده بود که کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله) دفن شود، آن وقت می دانستی که تو کوچک تر از آن هستی که مقابل ما بایستی....

امام حسین (علیه السلام) نیز فرمود:

به خدا سوگند! اگر نبود عهد حسن (علیه السلام) با من که خونی ریخته نشود، در آن

ص:172


1- (1) ر. ک: بشارة المصطفی، ص 418؛ امالی، الطوسی، ص 160؛ کتاب الفتن، ص 91؛ الجوهره، ص 32؛ کتاب الثقات، ج 3، ص 68؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 279؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 13، صص 289، 290، 293؛ البدایة و النهایه، ج 8، ص 48؛ اعلام الوری، ج 1، ص 415؛ کشف الغمه، ج 2، ص 209. در کتاب الجوهره، ص 32 آمده است: «... نزاع بالا گرفت تا آنجا که بنی هاشم به همراه امام حسین (علیه السلام) و بنی امیه به همراه مروان سلاح برگرفتند. ولی سرانجام کار به آرامش کشید و ابوهریره که میان آنها بود گفت: به خدا سوگند! این ظلم است که نگذارند حسن (علیه السلام) در کنار جدش دفن شود». همچنین در کتاب الفتن، ص 91 نوشته شده است: «ابوحازم گفت: ابوهریره چنین گفت: به نظر تو اگر فرزند موسی پیامبر (علیه السلام) وصیت کرده بود که با پدرش دفن شود، و مانع آن می شدند، آیا در این صورت به او ظلم نکرده بودند؟ گفتم: آری. گفت: این فرزند رسول خداست که نمی گذارند او کنار پدرش دفن گردد».

صورت می دانستید که چگونه شمشیرهای خداوند علیه شما به کار می افتاد. شما پیمان را نقض کرده و شرطهای ما را نادیده انگاشته اید.

سرانجام امام حسن (علیه السلام) در بقیع و در جوار فاطمه بنت اسد به خاک سپرده شد.(1) ابن فتال نیشابوری(2) و طبرسی نیز همین روایت را با اندکی تفاوت نقل کرده اند.(3) ابوهریره در روز خاکسپاری امام حسن بن علی (علیه السلام) گفت:

خدا مروان را بکشد که گفت: «به خدا سوگند! نمی گذارم پسر ابوتراب کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دفن شود؛ حال آنکه عثمان در بقیع دفن شده است». به او گفتم: مروان! تقوا داشته باش و درباره علی جز به خیر حرفی مزن. قسم می خورم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در آن روز (جنگ خیبر) گفت: «من پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و اهل فرار از میدان جنگ نیست».(4) گواهی می دهم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره حسن (علیه السلام) فرمود: «خدایا من دوستش دارم و دوستانش را نیز دوست دارم».(5)

مخفی نماند که مروان بن حکم در آن وقت حاکم مدینه بود(6) و یا عزل شده بود و این کار را برای خشنودی معاویه(7) و ریاست طلبی(8) انجام داد.

ص:173


1- (1) الارشاد، ج 2، صص 18 و 19؛ بحارالانوار، ج 44، ص 154.
2- (2) روضة الواعظین، ج 1، ص 167.
3- (3) اعلام الوری، ص 211.
4- (4) ر. ک: العمدة، ص 13؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 13، ص 288 و ج 42، صص 107، 111، 113، 123؛ فتح الباری، ج 7، ص 60؛ بحارالانوار، ج 37، ص 27.
5- (5) تاریخ مدینة دمشق، ج 13، ص 288؛ خلاصة عقبات الأنوار، المیلانی، ج 3، ص 255؛ الجوهرة فی نسب الامام علی و آله، ص 32؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 275؛ الغدیر، ج 8، ص 265 و ج 11، ص 14.
6- (6) تاریخ المدینه، ج 1، ص 110.
7- (7) تاریخ مدینة دمشق، ج 13، ص 287. در آنجا آمده است: «مروان همواره دشمن بنی هاشم بود تا زمانی که مُرد». الغدیر، ج 8، ص 265.
8- (8) ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق، ج 21، ص 127 آورده است: «معاویه به سبب این کار، به مروان نامه ای تشکرآمیز نوشت و او را به حکومت مدینه منصوب کرد و سعید بن عاص را عزل نمود».

امام حسن (علیه السلام) با دسیسه معاویه و با هدف هموار کردن راه خلافت فرزندش یزید، مسموم شد و به شهادت رسید. ابو علی محمد بن همام اسکافی می نویسد:

[حسن بن علی (علیه السلام)] در سال پنجاه هجری، پس از گذشت ده سال از حکومت معاویه به شهادت رسید. این واقعه با دسیسه معاویه و به دست جعده دختر اشعث، همسر حسن بن علی (علیه السلام) صورت گرفت. معاویه برای این کار، یک زمین کشاورزی بسیار وسیع و نیز ده هزار دینار به او بخشید. در روایتی آمده است که به آن حضرت براده طلا خورانده شد که بر اثر آن، پاره های جگرش بیرون ریخت. امام حسن (علیه السلام) فرمود: «به من دو بار سم نوشانده اند و این بار سوم است». آن حضرت در قبرستان بقیع، در شهر مدینه دفن گردید.(1)

ابن حبان گفته است: «حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)... فرزند فاطمه زهرا (علیها السلام)، شبیه ترین مردم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود. کنیه او ابومحمد است و بر اثر سمی که به او خورانده شد، جگرش پاره پاره گشت».(2) ابن عساکر از ابوسلیمان بن زبر روایت کرده است: «حسن بن علی (علیه السلام) در سال 49 ه. ق وفات کرد. به او سم نوشاندند و پاره های جگرش بیرون ریخت...».(3)

ابن شهراشوب نوشته است: «معاویه به جعده، دختر محمد اشعث کندی که دختر ام فروه (خواهر ابوبکر) نیز بود، ده هزار دینار و ده قطعه زمین اطراف سوراء و کوفه بخشید تا آنکه حسن بن علی (علیه السلام) را مسموم کند».(4)

ص:174


1- (1) منتخب الانوار، ص 60.
2- (2) کتاب الثقات، ج 3، ص 67؛ مشاهیر علماء الامصار، محمد بن حبان، ص 24.
3- (3) تاریخ مدینة دمشق، ج 13، صص 300 و 302 و نیز ر. ک: التعدیل و التجریح، سلیمان بن خلف الباجی، ج 1، ص 475؛ نظم درر السمطین، ص 205.
4- (4) مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 192؛ بحار الانوار، ج 44، ص 135.

در کشف الغمه آمده است:

وقتی معاویه می خواست برای یزید بیعت بگیرد، به جعده دختر اشعث بن قیس پیغام فرستاد که حسن بن علی (علیه السلام) را مسموم کند. پس یکصد هزار درهم برای او فرستاد و قول داد که او را به عقد پسرش یزید درآورد. جعده نیز سم را به او نوشانید.(1) امام (علیه السلام) چهل روز در بستر بیماری بود و در ماه صفر سال پنجاه هجری از دنیا رفت. او در آن زمان، 48 سال داشت و غسل و کفن و دفن او را امام حسین (علیه السلام) به عهده گرفت و نزد جده اش فاطمه بنت اسد در بقیع به خاک سپرده شد.(2)

در خبری آمده است: «قائم پس از علی بن ابی طالب (علیه السلام) فرزندش حسن (علیه السلام) سیدجوانان و زینت جوانمردان می باشد. آن حضرت بر اثر سم وفات نمود و در مکانی پاک معروف به بقیع در مدینه به خاک سپرده شد».(3)

حاکم نیشابوری از ثعلبة بن ابی مالک نقل کرده است: «ما در روز وفات حسن بن علی (علیه السلام) حاضر بودیم و هنگامی که در بقیع به خاک سپرده شد، جمعیت بسیاری به طور فشرده در آنجا حضور داشت».(4)

ص:175


1- (1) ر. ک: التنبیه و الاشراف، المسعودی، ص 260؛ رجال الطوسی، ص 35؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 64؛ عمدة الطالب، ص 67.
2- (2) کشف الغمه، ج 1، ص 584؛ الارشاد، ج 2، ص 15؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 39؛ مشاهیر علماء الامصار، ص 24؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 225؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 13، ص 288؛ تهذیب الکمال، ج 6، ص 254؛ کشف الغمه، ج 2، ص 208؛ المناقب، ج 4، ص 28؛ اعلام الوری، ج 1، ص 403؛ العدد القویة لرفع المخاوف الیومیة، علی بن یوسف المطهر الحلی، ص 351؛ الجامع العباسی، ص 188.
3- (3) مقتضب الاثر، ص 13؛ بحار الانوار، ج 36، ص 218.
4- (4) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 173؛ الاصابه، ج 2، ص 65؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 19؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 13، ص 297؛ تهذیب الکمال، ج 6، ص 256.

نعیم بن حماد گفته است: «در روز دفن حسن بن علی (علیه السلام) کسی از بنی امیه جز خالد بن ولید بن عقبه حضور نداشت. او بنی هاشم را به خدا و قرابتش به پیامبر (صلی الله علیه و آله) سوگند داد تا به او راه دادند».(1)

ذهبی از «مساور سعدی» نقل کرده است: «در روز وفات حسن بن علی (علیه السلام)، ابوهریره را دیدم که در مسجدالنبی ایستاده بود و گریه می کرد و با صدای بلند می گفت: ای مردم! امروز محبوب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت. پس گریه کنید».(2)

همچنین مساور روایت کرده است که مردم در تشییع حسن بن علی (علیه السلام) حاضر شدند تا جایی که از ازدحام جمعیت، جای خالی در بقیع نبود.(3) مردان و زنان تا هفت روز بر او گریه کردند. زنان بنی هاشم یک ماه بر او نوحه سرایی نمودند و تا یک سال عزادار او بودند.(4)

در روایتی چنین آمده است:

و اما حسن (علیه السلام)، فرزند و پسر من است. او از من است؛ روشنی چشمم، نور قلبم، میوه دلم و سرور جوانان اهل بهشت است. او حجت خدای تعالی بر امامان می باشد. فرمان او، فرمان من است و سخن او سخن من. هرکس پیروی اش کند، از من است و هرکس نافرمانی اش نماید، از من نیست. بعد از من چه ظلم هایی که بر او می رود تا سرانجام مظلومانه با سم کشته شود. در آن هنگام، فرشتگان الهی و حتی پرندگان آسمان و ماهیان دریا نیز بر او خواهند گریست.

ص:176


1- (1) کتاب الفتن، ص 91.
2- (2) سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 277؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 21.
3- (3) جواهر المطالب، ج 2، ص 21.
4- (4) البدایة و النهایه، ج 8، ص 48.

پس هرکس بر او گریه کند، نابینا نمی شود در آن روزی که چشم ها نابینا می شوند و هرکس برای او غمگین شود، در آن روزی که دل ها غمگین است، دل او غمگین نخواهد شد و هرکه او را در بقیع زیارت کند، پایش بر صراط نلغزد در آن روزی که پاها بر آن می لغزد.(1)

در کامل الزیارات آمده است:

محمد بن علی ابن حنفیه الحنفیه نزد قبر حسن بن علی (علیه السلام) می رفت و می گفت: «سلام بر تو ای باقی مانده مؤمنان و فرزند اولین مسلمان! و چرا چنین نگویم درحالی که تو زاده خانه هدایت هستی و هم پیمان تقوا و چهارمین از اهل کسا. دستان رحمت به تو غذا داده است. در دامان اسلام پرورش یافته و با شیر ایمان رشد و پرورش یافته ای. ازاین رو زندگی پاک و مرگی پاک داشتی. دل ها در فراق تو غمگین است. خداوند تو را رحمت نماید». آن گاه رو کرد به امام حسین (علیه السلام) و گفت: «ای ابا عبدالله الحسین، سلام و درود بر ابامحمد (حسن بن علی)».(2)

سخن را در اینجا با نقل فرازی از یکی از زیارت های جامعه به پایان می رسانیم:

«السلام علی الامام المعصوم و السبط المظلوم و المضطهد المسموم بدر النجوم و المودع بالبقیع ذی الشرف الرفیع السید الزکی و المهذّب التقی ابی محمد الحسن بن علی (علیه السلام)».(3)

سلام و درورد بر آن امام معصوم و نوه مظلوم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، و آن امام ستمدیده و مسموم شده، که همانند قرص ماه شب چهارده در میان ستارگان می درخشد، و در

ص:177


1- (1) الفضائل، شاذان بن جبرئیل القمی، ص 10.
2- (2) کامل الزیارات، ص 117 و نیز ر. ک: المزار، الشیخ المفید، ص 181؛ بحار الانوار، ج 97، ص 205؛ جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص 266؛ ذخیرة الصالحین، ج 4، ص 209.
3- (3) بحار الانوار، ج 102، ص 192؛ مصباح الزائر، ص 254؛ المزار، محمد بن مشهدی، ص 104.

خاک پاک بقیع آرمیده است و از جایگاه والایی برخوردار است. همان سید و سرور پاک و آن امام خوش اخلاق و بی عیب و نقص، ابومحمد حسن بن علی (علیهما السلام).

2. امام علی بن الحسین زین العابدین (علیه السلام)

از جمله لقب های آن امام، زکی، زین العابدین، ذوالثفنات و امین می باشد.(1) آن حضرت، چهارمین امام شیعیان و حجت خدا بر زمین است. در پنجم شعبان(2) سال 38 هجری(3) به دنیا آمد. مادرش، شاه زنان(4) دختر شیرویه فرزند خسرو پرویز(5) است. گفته شده است: «شاه زنان، دختر یزدگرد، پسر خسرو پرویز است».(6) همچنین گفته شده است: «نام او شهربانوست و دختر یزدگرد سوم می باشد».(7)

همچنین گفته شده است: «وی ام ولد و نام او غزاله است».(8) برخی نقل کرده اند: «نام مادر آن امام، بره دختر نوشجان است».(9) وفات ایشان در مدینه، در روز شنبه، دوازده شب مانده به پایان محرم(10) سال 95(11) یا 94 هجری بوده است.(12) ایشان در آن زمان 57 سال

ص:178


1- (1) کشف الغمه، ج 2، ص 317.
2- (2) الجامع العباسی، ص 189.
3- (3) المقنعه، ص 472؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 77؛ تحریر الاحکام، ج 2، ص 122.
4- (4) المستجاد من الارشاد، ص 162؛ کشف الغمه، ج 2، ص 317.
5- (5) الجامع العباسی، ص 189.
6- (6) المقنعه، ص 472؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 77؛ تحریر الاحکام، ج 2، ص 122.
7- (7) کشف الغمه، ج 2، ص 303.
8- (8) المقنعه، ص 472؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 77؛ تحریر الاحکام، ج 2، ص 122.
9- (9) کشف الغمه، ج 2، ص 303.
10- (10) اعلام الوری، ج 1، ص 481.
11- (11) کشف الغمه، ج 2، ص 303؛ تحریر الاحکام، ج 2، ص 122.
12- (12) تاریخ مدینة دمشق، ج 41، صص 362 و 414.

داشته است.(1) آن حضرت دارای هشت پسر بوده و دختری نداشته است.(2) در برخی از منابع برای ایشان سه دختر به نام های فاطمه، علیه و ام کلثوم آورده اند.(3) دوران امامت ایشان 34 سال بوده(4) و پیکر مطهرش در بقیع به خاک سپرده شده است.(5)

ذهبی، آن حضرت را چنین توصیف کرده است: «علی بن الحسین فرزند امام علی بن ابی طالب (علیه السلام)، آقا، پیشوا و زینت عبادت کنندگان است. او هاشمی، علوی و مدنی است».(6)

از ابن تیمیه با همه آن تعصب و دشمنی اش، نقل شده است: «علی بن الحسین (علیه السلام) زینت عبادت کنندگان و روشنی چشم اسلام است؛ زیرا او در عبادت، زهد، ورع و والایی اخلاق برجسته می باشد».(7)

زهری گفته است: «بیشترین همنشینی من با علی بن الحسین (علیه السلام) بود و من کسی را فقیه تر از او ندیدم».(8) همچنین گفته است: «هیچ فرد قریشی را برتر از علی بن

ص:179


1- (1) تهذیب الاحکام، ج 6، ص 77؛ تحریر الاحکام، ج 2، ص 122.
2- (2) کشف الغمه، ج 2، ص 317.
3- (3) بحارالانوار، ج 46، ص 155. به نقل از المناقب والعدد القویة.
4- (4) همان، ص 12.
5- (5) المقنعه، ص 472؛ منتخب الانوار، ص 67؛ الارشاد، ج 2، ص 137؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 77؛ دلائل الامامه، ص 192؛ شرح الاخبار، ج 3، ص 275؛ تاریخ الائمه، ص 31؛ مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 311؛ تاریخ موالید الائمة و وفیاتهم، ص 24؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 120؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 41، صص 362 و 416؛ الجوهرة فی نسب الامام علی و آله، ص 51؛ اعلام الوری، ج 1، ص 481؛ عیون المعجزات، ص 65؛ تحریر الاحکام، ج 2، ص 122؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 893؛ کشف الغمه، ج 2، صص 294 و 303؛ العدد القویه، ص 316، المعارف ابن قتیبه، ص 215؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 400؛ الجامع العباسی، ص 189؛ مناقب اهل البیت، ص 255؛ بحار الانوار، ج 46، صص 12، 13، 151 و 154؛ ینابیع الموده، ج 3، ص 109.
6- (6) سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 386.
7- (7) علّموا اولادکم محبّة آل بیت النبّی، الدکتور محمد عبده یمانی، ص 161.
8- (8) سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 389.

الحسین (علیه السلام) ندیدم».(1) در خبر آمده است: «مردی به ابن مسیب گفت: من متقی تر از فلانی ندیده ام. ابن مسیب پرسید: آیا علی بن الحسین (علیه السلام) را دیده ای؟ گفت: خیر. ابن مسیب گفت: من از او متقی تر ندیده ام».(2)

ابن سعد از «عبدالله بن ابی سلیمان» روایت کرده است:

هنگامی که علی بن الحسین (علیه السلام) نمازش را شروع می کرد، لرزش بدن او را فرا می گرفت. وقتی از علت آن پرسیدند، گفت: «شما چه می دانید که من در پیشگاه چه کسی ایستاده ام و با چه کسی مناجات می کنم».(3)

شیخ مفید از زرارة بن اعین روایت کرده است که سائلی در دل شب می گفت: «کجایند زاهدان در دنیا و مشتاقان به آخرت»؟! پس ندا دهنده ای از سمت بقیع ندا سر داد به گونه ای که صدایش شنیده می شد، اما قیافه اش قابل رؤیت نبود و می گفت: «علی بن الحسین (علیه السلام) چنین است».(4)

ذهبی از مالک نقل کرده است: «علی بن الحسین (علیه السلام) لباس احرام به تن کرد و پس از گفتن لبیک، بی هوش گردید و از ناقه اش فرو افتاد و سر او شکست... و به سبب عبادت های بسیار، به او زین العابدین می گفتند».(5)

«سفیان بن عیینه» نقل کرده است:

زمانی که علی بن الحسین (علیه السلام) برای حج احرام بست و سوار مرکبش شد، رنگ

ص:180


1- (1) الجوهرة فی نسب امام علی و آله، ص 51؛ مناقب اهل البیت، المولی حیدر الشیروانی، ص 255.
2- (2) سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 391.
3- (3) الطبقات الکبری، ج 5، ص 216؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 392.
4- (4) الارشاد، ج 2، ص 142؛ مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 289؛ کشف الغمه، ج 2، ص 298؛ العدد القویة، ص 64؛ بحار الانوار، ج 46، ص 76.
5- (5) سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 392.

رخساره اش زرد گردید و لرزشی در او افتاد و نتوانست لبیک بگوید. به او گفتند: «چرا لبیک نمی گویی»؟ گفت: «می ترسم بگویم لبیک و به من پاسخ دهند: لا لبیک...». پس وقتی که لبیک گفت، بی هوش گردید و از مرکبش به زمین افتاد و همواره تا پایان مراسم حج، حالش چنین بود.(1)

امام علی بن الحسین (علیه السلام) به دسیسه ولید بن عبدالملک بن مروان مسموم و شهید گردید.(2) ایشان در سال 95 هجری و در سن 57 سالگی در بقیع و کنار عمویش امام حسن مجتبی (علیه السلام) به خاک سپرده شد.(3) سال ها پیش از وفات آن حضرت، در روایتی به محل خاکسپاری ایشان چنین اشاره شده بود: «او در سرزمین طیبه (مدینه) و در جایی که به بقیع معروف است، به خاک سپرده خواهد شد».(4)

ابن سعد و سبط ابن الجوزی گفته اند: ایشان در سال 94 هجری رحلت کرد؛(5) سالی که به سال فقها معروف شد؛ چون فقیهان زیادی در آن سال مردند.(6) علی بن الحسین (علیه السلام) سرور فقها بود و در ابتدای این سال از دنیا رفت.(7) از حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) روایت شده است که گفت: «پدرم در سال 94 از دنیا رفت و ما در

ص:181


1- (1) تاریخ مدینة دمشق، ج 41، ص 378؛ تهذیب اکمال، ج 20، ص 390؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 392؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 269.
2- (2) مناقب اهل البیت، ص 257؛ بحار الانوار، ج 46، ص 154.
3- (3) الارشاد، ج 2، ص 138. به نقل از بحار الانوار، ج 46، صص 12-23؛ ر. ک: تهذیب الاحکام، ج 6، ص 77؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 400؛ المناقب، ج 3، ص 310؛ کشف الغمه، ج 2، ص 275.
4- (4) مقتضب الاثر، ص 13؛ بحار الانوار، ج 36، ص 219.
5- (5) المنتخب من ذیل المذیل، ص 120.
6- (6) کشف الغمه، ج 2، ص 295.
7- (7) الطبقات الکبری، ج 5، ص 221؛ تذکرة الخواص، سبط بن الجوزی، ص 332.

بقیع بر او نماز خواندیم».(1) همچنین در خبری آمده است: «امامِ پس از حسین بن علی (علیه السلام)، فرزندش علی (علیه السلام)، سرور عبادت کنندگان و مشعل هدایت مؤمنان بود که در بقیع به خاک سپرده شد».(2)

3. امام محمّد باقر (علیه السلام)

آن حضرت، فرزند امام زین العابدین (علیه السلام) و شکافنده علم دین و علم اولین و آخرین است.(3) او امام پرهیزکاران و پنجمین امام شیعیان و حجت خدا بر اهل زمین بود. کنیه اش ابوجعفر و در سال 57 هجری در مدینه از مادری که کنیه اش ام عبدالله بود به دنیا آمد؛(4) او که نامش فاطمه بود،(5) دختر امام حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) می باشد. در واقع محمد بن علی، اولین هاشمی است که از پدر و مادری هاشمی و علوی به دنیا آمده است(6) ؛ یعنی او نخستین فرزند حاصل از ازدواج فرزندان امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) می باشد.(7)

از القاب او باقرالعلوم، شاکر و هادی است.(8) دانش او گسترده و بردباری اش بسیار

ص:182


1- (1) الطبقات الکبری، ج 5، ص 221؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 41، ص 414؛ تهذیب الکمال، ج 20، ص 404؛ کشف الغمه، ج 2، ص 295.
2- (2) مقتضب الاثر، ص 13.
3- (3) تحریر الاحکام، ج 2، ص 123؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 893.
4- (4) در تهذیب الاحکام، ج 6، ص 77 و نیز منتهی المطلب، ج 2، ص 893 آمده است: «مادر او ام عبیده، دختر حسن بن علی بن ابی طالب است».
5- (5) تاریخ موالید الائمة و وفیاتهم، ص 28.
6- (6) تاج العروس، ج 3، ص 111؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 893.
7- (7) المجدی فی الانصاب، ص 94.
8- (8) تاریخ موالید الائمة و وفیاتهم، ص 28.

بود.(1) آن حضرت در ماه ذی الحجه سال 114 ه. ق در مدینه به شهادت رسید. البته برخی شهادت آن حضرت را ربیع الاول و برخی دیگر ربیع الثانی دانسته اند.(2) مدت عمر آن امام 57 سال بوده و مرقد پاکش در قبرستان بقیع واقع شده است.(3) در خبری آمده است: «امامِ بعد از حضرت زین العابدین (علیه السلام) که کردار او پسندیده است، نامش محمد و شکافنده علم و نشردهنده و مفسر علم است. وی پس از فوت، در قبرستان بقیع واقع در مدینه دفن می شود».(4)

ذهبی نیز گفته است:

ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن علی (علیه السلام)، علوی، فاطمی و مدنی است.... او بین علم و عمل، بزرگی و شرف و وثوق و وزانت، جمع کرد و شایسته خلافت بود. او یکی از امامان دوازده گانه شیعه امامیه و مورد تعظیم و احترام آنهاست. آنها وی را معصوم و آشنای کامل به دین می دانند... لقبش باقرالعلوم است که دانش ها را شکافته اصل و نهان آنها را می داند.(5)

قطب الدین راوندی نوشته است:

ص:183


1- (1) المجدی فی الانصاب، ص 94.
2- (2) تاج الموالید، ص 41.
3- (3) المقنعه، صص 472 و 473؛ الکافی، ج 1، ص 469؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 77؛ منتخب الانوار، ص 69؛ الارشاد، ج 2، ص 158؛ اعلام الوری، ج 1، ص 498؛ المناقب، ج 3، ص 340؛ کشف الغمه، ج 2، ص 331؛ تاج الموالید، صص 37 و 41؛ سبل السلام، ج 2، ص 80؛ تاریخ الائمه، ص 31؛ تاریخ موالید الائمة و وفیاتهم، ص 28؛ عمدة المطالب، ص 195؛ عیون المعجزات، ص 75؛ المجدی فی الانصاب، ص 94؛ تحریر الاحکام، ج 2، ص 123؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 893؛ مناقب اهل البیت، صص 260 و 262؛ شرح مسند ابی حنیفه، ص 211؛ تاج العروس، ج 3، ص 55؛ الجامع العباسی، ص 189؛ بحار الانوار، ج 46، صص 215 و 218؛ ینابیع الموده، ج 3، ص 111.
4- (4) مقتضب الأثر، ص 14؛ الصراط المستقیم، ج 2، ص 147؛ بحارالانوار، ج 36، ص 219.
5- (5) سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 404.

محمد بن علی (علیه السلام) پس از پدرانش، در علم دین و سنت و علوم قرآن و سایر دانش ها سرآمد مردمان بوده است. صحابه، بزرگان تابعان و فقها، علوم دین را از او روایت کرده اند و او در فضل و دانش، ضرب المثل بود.(1)

زبیدی نیز گفته است:

او به سبب تبحر و توانایی اش در علم به باقر ملقب شده است. او علم را شکافته، ریشه اش را شناخته و فروعش را یافته و به دست آورده است.... پیامبر (صلی الله علیه و آله) به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: تو پس از من زنده خواهی ماند و یکی از نوادگان مرا از نسل حسین (علیه السلام) ملاقات خواهی کرد. نام او محمد است، وی علم را می شکافد. هرگاه او را دیدی، سلام مرا به او برسان.(2)

ابن حجر می گوید: محمد بن علی (علیه السلام)، لقب باقر گرفته؛ زیرا علم را توسعه داده است.(3)

شیخ مفید از جابر نقل کرده است:

به ابوجعفر محمد بن علی (علیه السلام) عرض کردم: «شما به من حدیثی گفتید؛ سندش را نیز بگویید». حضرت فرمود: «آن را پدرم از جدم و او هم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و او هم از جبرئیل (علیه السلام) و او نیز از خدای عزوجل برایم نقل نموده است و آنچه من به تو می گویم، با این اسناد است».(4)

راوندی نیز این روایت را با تفاوت اندکی نقل کرده است.(5) در مسند ابی حنیفه آمده است که شخصی گفت: «من هیچ مسئله ای را از جابر جعفی نپرسیدم، جز آنکه در پاسخ

ص:184


1- (1) الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 892.
2- (2) تاج العروس، ج 3، ص 55.
3- (3) سبل السلام، ج 2، ص 80؛ شرح مسند ابی حنیفه، ص 211.
4- (4) امالی مفید، ج 42، ح 10.
5- (5) الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 893.

آن، حدیثی می آورد و در آغاز آن می گفت: «مرا [محمد بن علی] وصی اوصیا و وارث علم پیامبران، چنین روایت کرد».(1) ابونعیم در «حلیة الأولیاء» گفته است: «او اهل حضور، ذکر، خشوع و صبر بود».(2) گفته اند که از هیچ کدام از فرزندان حسن و حسین (علیهم السلام) همانند او درباره تفسیر، کلام، فتوا و احکام حلال و حرام، حدیث نقل نشده است.

محمد بن مسلم گفته است: «من در محضر محمد بن علی (علیه السلام) سی هزار حدیث آموختم». همچنین گروهی از صحابه و بزرگان تابعان و فقهای مسلمانان از او حدیث نقل کرده اند؛ صحابه ای مانند جابر بن عبدالله انصاری و تابعانی همچون جابر بن یزید جعفی و کیسان سختانی صوفی و فقیهانی نظیر ابن مبارک، زهری، اوزاعی، ابوحنیفه، مالک، شافعی و زیاد بن منذر نهدی.(3)

در «حلیة الاولیاء» نقل شده که عبدالله بن عطاء مکی گفته است: «ما علما را نزد کسی همچون ابوجعفر (علیه السلام) کوچک ندیدیم. من حکم بن عیینه را با آن جاه و جلال و سن و سال دیدم که نزد او همانند کودکی بود که در محضر معلم درس می آموزد».(4)

از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «به زودی مردی از نسل مرا که همنام من و اخلاقش همچو من است، خواهی دید. او علم را خواهد شکافت».(5)

ابن عنبه درباره آن حضرت گفته است: «بردباری او بسیار و قدر و منزلتش معروف تر از آن است که به زبان آید».(6) کلینی نیز از ابوبصیر نقل کرده است که حضرت صادق (علیه السلام) فرمود:

ص:185


1- (1) المناقب، ج 4، ص 180.
2- (2) همان.
3- (3) المناقب، ج 4، ص 195؛ بحار الانوار، ج 46، ص 294.
4- (4) المناقب، ج 4، ص 204.
5- (5) الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 279.
6- (6) عمدة الطالب، ص 195.

مردی اطراف مدینه زندگی می کرده است. شبی در خواب می بیند که به او می گویند: «برو و بر ابوجعفر (علیه السلام) نماز بگزار؛ چون ملائکه او را در بقیع غسل می دهند». فردا آن مرد به مدینه می رود و می بیند ابوجعفر (علیه السلام) از دنیا رفته است.(1)

امام باقر (علیه السلام) در سال 114 ه. ق رحلت فرمود و در بقیع به خاک سپرده شد.(2) آن حضرت همانند پدرش با سم به شهادت رسید.(3) ابن بابویه گفته است: «امام باقر (علیه السلام) را ابراهیم بن ولید بن یزید مسموم ساخت».(4) در کافی آمده است: «آن حضرت کنار قبر پدرش علی بن الحسین (علیه السلام) در بقیع به خاک سپرده شد».(5)

4. امام جعفر صادق (علیه السلام)

اشاره

(6)

القاب آن حضرت، صادق، امام، عادل، صابر، فاضل و طاهر(7) است و کنیه اش ابوعبدالله می باشد. در روز دوشنبه، هفده ربیع الاول سال 83 ه. ق در مدینه دیده به جهان گشود(8) و در سن 65 سالگی، در ماه شوال 148 ه. ق، در مدینه رحلت نمود. مادر او فاطمه، معروف به ام فروه،(9) دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر می باشد. مرقد آن امام در بقیع،(10)

ص:186


1- (1) الکافی، ج 8، ص 183؛ مدینة المعاجز، ج 5، ص 61؛ بحار الانوار، ج 46، ص 218 و ج 58، ص 183.
2- (2) الارشاد، ج 2، ص 158؛ کشف الغمه، ج 2، ص 322؛ بحار الانوار، ج 46، صص 215، 216 و 218.
3- (3) ر. ک: دلائل الامامه، ص 216؛ مناقب اهل البیت، ص 262؛ ینابیع الموده، ج 3، ص 111.
4- (4) المناقب، ج 4، ص 210؛ دلائل الامامه، ص 216؛ بحار الانوار، ج 46، ص 216.
5- (5) الکافی، ج 1، ص 469.
6- (6) کتابی با نام «الامام جعفر الصادق رمز الحضارة الاسلامیه» به قلم همین نویسنده در شرح احوال ایشان نگاشته شده است، که در ایران و لبنان به چاپ رسید، ابعاد تمدن ساز زندگانی امام جعفر صادق (علیه السلام) را می توان در این کتاب یافت.
7- (7) کشف الغمه، ج 2، ص 380؛ تاریخ موالید الائمة و وفیاتهم، ص 31.
8- (8) وصول الاخیار الی اصول الاخبار، ص 42؛ الجامع العباسی، ص 189.
9- (9) مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 399؛ وصول الاخیار، ص 42؛ الجامع العباسی، ص 189.
10- (10) ر. ک: منتخب الانوار، ص 72؛ دلائل الامامه، ص 246؛ کشف الغمه، ج 2، صص 374 و 403؛ اعلام الوری، ج 1، ص 514؛ تاریخ الائمه، ص 31؛ تاریخ موالید الائمة و وفیاتهم، ص 31؛ عیون المعجزات، ص 84؛ تاج الموالید، ص 44؛ وصول الاخیار، ص 42؛ الجامع العباسی، ص 189؛ الانساب، ج 5، ص 450؛ مناقب اهل البیت، ص 267.

کنار قبر پدر، و اجداد گرامی اش واقع شده است. در اخبار آمده است که این چهار امام در جوار مادربزرگ ارجمندشان، فاطمه بنت اسدبن هاشم بن عبدمناف دفن شده اند.(1)

در روایتی نیز آمده است: «پیشوای پس از او (امام باقر (علیه السلام))، امام صادق (علیه السلام) می باشد. او راستگو و در گفتار، حکیم است و آشکارکننده معجزه ها و چراغ امت است. وی در مدینه رحلت کرده و مزارش در بقیع است».(2)

امام صادق (علیه السلام)، حجت خدا در زمین بود و زبان از بیان همه ابعاد شخصیتی او ناتوان است. ابن داود حلی چه زیبا گفته است: «کتاب ها گنجایش ذکر مناقب او را ندارد و ادب اقتضا می کند که در توصیف او لب فرو بندیم و خاموش بمانیم».(3)

امام صادق (علیه السلام) در نگاه چهره ها

ما در اینجا، گفتارهای واقع بینانه برخی از دانشمندان را درباره حضرت امام صادق (علیه السلام) می آوریم تا با این امام شیعیان بیشتر آشنا شویم:

زید بن علی بن الحسین (شهادت 120 ه. ق)

ایشان می گوید:

در هر زمانی، مردی از ما اهل بیت (علیهم السلام)، مردم را به سوی خدا فرا می خواند و هم اکنون حجت زمان ما، پسر برادرم جعفر بن محمد (علیه السلام) است. هرکس از وی پیروی کند، گمراه نمی شود و هرکه با او مخالفت نماید، هدایت نمی شود.(4)

ص:187


1- (1) ر. ک: الکافی، ج 1، ص 472؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 78؛ الارشاد، ج 2، ص 179؛ تحریر الاحکام، ج 2، ص 123؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 893؛ بحار الانوار، ج 47، صص 1، 3، 5 و 6.
2- (2) مقتضب الاثر، ص 13؛ بحار الانوار، ج 36، ص 219.
3- (3) رجال ابن داود، ص 65.
4- (4) امالی صدوق، ص 637؛ المناقب، ج 4، ص 277؛ روضة الواعظین، ج 1، ص 208؛ تفصیل وسائل الشیعه، ج 19، ص 396؛ بحار الانوار، ج 46، ص 173.

ابن ابی لیلی (متوفای 148 ه. ق)

وی می گوید:

نوح بن دراج از ابن ابی لیلی پرسید: «آیا سخنی گفته ای یا قضاوتی کرده ای که بعدها به سبب سخن شخص دیگری، از آن برگشته باشی»؟ پاسخ داد: «خیر؛ مگر یک نفر» پرسید: «چه کسی»؟ گفت: «جعفر بن محمد (علیه السلام)».(1)

ابوحنیفه (متوفای 150 ه. ق)

وی می گوید: «من فقیه تر از جعفر بن محمد (علیه السلام) ندیده ام».(2) ذهبی نیز از حسن بن زیاد نقل کرده است:

از ابوحنیفه پرسیدند: «چه کسی را فقیه تر یافتی»؟ پاسخ داد که من کسی را فقیه تر از جعفر بن محمد (علیه السلام) ندیدم؛ زیرا روزی که منصور، خلیفه عباسی، او را به «حیره» فرا خواند، به من گفت: «ای ابوحنیفه! مردم بسیار شیفته جعفر بن محمد شده اند. تعدادی سؤال مشکل آماده کن (تا ابهت او را بشکنیم). من چهل سؤال مشکل آماده کردم و نزد منصور رفتم. جعفر (علیه السلام)، طرف راست او نشسته بود. وقتی آن دو را دیدم، بیش از منصور، هیبت و عظمت جعفر (علیه السلام) مرا گرفت. سلام کردم و از منصور رخصت خواستم و نشستم. منصور رو به جعفر (علیه السلام) کرد و گفت: «ای اباعبدالله او را می شناسی»؟ پاسخ داد: «آری. او ابوحنیفه است و

ص:188


1- (1) تهذیب الاحکام، ج 6، ص 292؛ المناقب، ج 4، ص 249؛ بحار الانوار، ج 47، ص 29.
2- (2) تذکرة الحفاظ، الذهبی، ج 1، ص 166؛ تاریخ الإسلام، الذهبی، ص 89؛ تهذیب الکمال، ج 5، ص 79 و نیز ر. ک: مناقب ابی حنیفه، ج 1، ص 173؛ جامع اسانید ابی حنیفه، ج 1، ص 222؛ الکامل لابن عدی، ج 2، ص 132؛ تاریخ بغداد، ج 13، ص 347؛ سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 257؛ الوافی بالوفیات، ج 11، ص 126؛ النجوم الزاهره، ج 2، ص 9؛ الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، ج 1، ص 53؛ موسوعة الامام الصادق (علیه السلام)، السید محمد کاظم القزوینی، ج 1، ص 344؛ الفائق فی رواة و اصحاب الامام الصادق، الشبستری، ج 1، ص 18.

پیش از این نزد ما آمده است». منصور گفت: «ای ابوحنیفه سؤالات خود را با اباعبدالله مطرح کن». پس من شروع به سؤال کردم. او در پاسخ هر مسئله ای می گفت: نظر شما این گونه است و نظر علمای اهل مدینه آن گونه. ولی نظر ما این است؛ گاهی نظرش موافق ما بود، گاهی موافق علمای مدینه و گاهی نیز با هر دوی ما مخالف بود. تا آنکه تمام چهل مسئله را پرسیدم و هیچ یک را بدون پاسخ رها نکرد. آن گاه ابوحنیفه گفت: «آیا چنین روایت نشده است که عالم ترین مردم، داناترین آنها به اختلاف نظرهاست».(1)

همچنین از او نقل شده است که گفت: «اگر نبود آن دو سالی که محضر جعفر بن محمد (علیه السلام) شاگردی کردم، به یقین هلاک شده بودم».(2)

سفیان ثوری (متوفای 161 ه. ق)

او درباره امام صادق (علیه السلام) گفته است: «خدا داناتر است که رسالتش را در کجا قرار دهد».(3)

مالک بن انس (متوفای 179 ه. ق)

وی می گوید:

چشمی ندیده، گوشی نشنیده و بر قلب بشری نگذشته است کسی از نظر علم، عبادت و تقوا از جعفر بن محمد (علیه السلام) بالاتر باشد.(4) مدتی که به محضرش

ص:189


1- (1) سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 257.
2- (2) مختصر التحفة الاثنی عشریه، آلوسی، ص 8؛ الامام جعفر الصادق، عبد الحلیم الجندی، ص 252؛ نظرات فی الکتب الخالدة، حامد حفنی داود، ص 182؛ المراجعات، ص 150؛ الموسوعة الفقهیة المیسره، محمد علی الانصاری، ج 1، ص 33؛ العارف بالله سیّدی الامام جعفر الصادق (علیه السلام)، ص 19؛ جاحظ می گوید: «گفته اند که ابوحنیفه از شاگردان جعفر بن محمد بوده است». ر. ک: رسائل الجاحظ، السندوبی، ص 106.
3- (3) غایة الاختصار، ص 102.
4- (4) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 89؛ المناقب، ج 3، ص 373.

رفت وآمد می کردم، او را جز در این سه حال ندیدم: یا نمازگزار یا روزه دار یا تلاوت کننده قرآن بود و ندیدم جز در حال طهارت سخنی بگوید.(1)

جابر بن حیان(2) (متوفای 200 ه. ق)

وی می گوید:(3) «اگر علم و دانش آقایم (امام صادق (علیه السلام)) که درود خدا بر او باد، نبود، هرگز به یک حرف از این علوم دست پیدا نمی کردم».(4)

عمرو بن ابی المقدام

وی می گوید: «وقتی جعفر بن محمد (علیه السلام) را دیدم دانستم که او از نسل پیامبران است».(5)

محمد بن ادریس شافعی(6) (متوفای 204 ه. ق)

اسحاق بن راهویه می گوید: «از شافعی پرسیدم جعفر بن محمد (علیه السلام)، نزد تو چگونه است»؟ پاسخ داد: «ثقه و مورد اعتماد».(7)

ص:190


1- (1) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 89.
2- (2) سید بن طاووس او را از شاگردان امام صادق (علیه السلام) و از دانشمندان نجوم می داند. ابن ندیم در فهرست رجال شیعه نامش را آورده است. سفینة البحار، ج 1، ص 140.
3- (3) ر. ک: الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج 2، ص 419.
4- (4) الامام جعفر الصادق، عبد الحلیم الجندی، ص 224.
5- (5) حلیة الاولیاء، ج 2، ص 193؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 88؛ تهذیب الکمال، ج 5، ص 79.
6- (6) او اشعاری در دوستی آل رسول دارد. یکی از آنها را ذهبی در سیر اعلام النبلاء، ج 8، ص 401 از ربیع بن سلیمان نقل کرده است که گفت: با شافعی حج گزاردیم. پس او به هیچ بلندی نرفت و در هیچ دره ای فرو نیامد؛ جز آنکه می گریست و اشعاری را در حب آل محمد (صلی الله علیه و آله) می سرود: اگر دوستی آل محمد (صلی الله علیه و آله)، رافضی گری است، پس ای جن و انس بدانید که من رافضی ام.
7- (7) الجرح و التعدیل، ج 2، ص 487؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 88.

ابوحاتم رازی (متوفای 277 ه. ق)

وی از پدرش نقل کرده است: «جعفر بن محمد (علیه السلام)، مورد وثوق است و نباید درباره او جست وجو و کنجکاوی نمود».(1)

جاحظ (متوفای 250 یا 255 ه. ق)

او می گوید: «جعفر بن محمد (علیه السلام) کسی است که فقه و دانش او، دنیا را پر کرده است».(2)

ابوزرعه (متوفای 264 یا 281 ه. ق)

عبدالرحمان می گوید:

شنیدم که از ابوزرعه درباره جعفر [صادق (علیه السلام)] و پدرش و سهیل بن ابی صالح و پدرش و علاء و پدرش سؤال شد که حدیث کدام یک صحیح تر است؟ پاسخ داد: «جعفر (علیه السلام) با دیگران قابل مقایسه نیست». منظور او این بود که جعفر (علیه السلام) از همه ابعاد از آنها بالاتر است.(3)

ابن الواضح، نویسنده مشهور دوره عباسی (متوفای بعد از 292 ه. ق)

ابن الواضح معروف به یعقوبی، درباره اباعبدالله جعفر بن محمد (علیه السلام) نوشته است: «او برترین مردم و آگاه ترین آنها به دین خدا بود و راویان، روایت های خود را از او شنیده اند. آنان هنگام نقل روایت می گفتند: «عالم» به ما چنین روایت کرد».(4)

ص:191


1- (1) الجرح و التعدیل، ج 2، ص 487؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 166؛ تاریخ الإسلام، ص 89؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 88؛ الوافی بالوفیات، ج 11، ص 177.
2- (2) رسائل الجاحظ، ص 106.
3- (3) الجرح و التعدیل، ج 2، ص 487.
4- (4) تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 381.

ابوحاتم محمد بن حبان (متوفای 354 ه. ق)

وی می گوید: «جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) از لحاظ فقاهت، دانش و فضل از بزرگان اهل بیت است. کنیه اش ابوعبدالله می باشد و از پدرش روایت کرده است».(1)

ابن عدی (متوفای 365 ه. ق)

وی می گوید: «از جعفر (علیه السلام) روایت ها و نسخه هایی باقی مانده است و همچنان که یحیی بن معین گفته است، او مورد وثوق می باشد».(2)

حاکم نیشابوری (متوفای 405 ه. ق)

وی می گوید: «صحیح ترین طریق روایت، روایاتی است که از جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) از پدر، از پدربزرگ، از علی (علیه السلام) نقل شده باشد. البته در صورتی که روایت کننده از جعفر (علیه السلام)، مورد وثوق باشد».(3)

عبدالله بن اسعد بن علی یافعی یمانی

وی که در حرمین شریفین اقامت گزیده بود، می گوید: «جعفر صادق (علیه السلام)، علمی گسترده داشت و بسیار بردبار بود و فضایل و آثار وی بی شمار است».(4)

ابوعبدالرحمان سلمی نیشابوری (متوفای 412 ه. ق)

وی می گوید:

ص:192


1- (1) کتاب الثقات، ج 6، ص 131.
2- (2) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 88.
3- (3) تدریب الراوی، ص 36.
4- (4) ینابیع الموده، ج 3، ص 163.

جعفر صادق (علیه السلام) بر تمام معاصران خود از اهل بیت، برتری داشت. او علمی جوشان داشت و به دنیا، بسیار بی رغبت بود. از خواسته های نفس به طور کامل پرهیز می نمود و مؤدب به گفتار حکیمانه بود.(1)

شیخ مفید (متوفای 413 ه. ق)

وی می گوید: «دلایل روشنی بر امامت آن حضرت وجود داشت؛ به اندازه ای که دل ها را چیره او می کرد و مخالفان از شبهه افکنی درباره آن گنگ و ناتوان بودند».(2)

ابونعیم اصفهانی (متوفای 430 ه. ق)

وی می گوید: «امام ناطق و پیشوای سابق، جعفر صادق (علیه السلام)، اهل عبادت و خشیت به درگاه پروردگار بود. او عزلت و خشوع را برگزید و از ریاست طلبی و جمع کردن مال نهی می نمود».(3)

ابونعیم فهرستی از پیشوایان و بزرگان حدیث را که از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت نقل کرده اند، آورده است؛ افرادی همچون مالک بن انس، شعبة بن حجاج، سفیان ثوری، ابن جریح، عبدالله بن عمرو، روح بن قاسم، سفیان بن عیینه، سلیمان بن بلال، اسماعیل بن جعفر، حاتم بن اسماعیل، عبدالعزیز بن مختار، وهب بن خالد، ابراهیم بن طهمان، مالک، شافعی، حسن بن صالح، ابو ایوب سجستانی، عمرو بن دینار و احمد بن حنبل.(4)

مقدسی معروف به ابن قیسرانی شیبانی (متوفای 507 ه. ق)

وی می گوید: «جعفر بن محمد صادق (علیه السلام)... از بزرگان اهل بیت بود».(5)

ص:193


1- (1) همان، ص 160.
2- (2) الارشاد، ج 2، ص 179.
3- (3) حلیة الاولیاء، ج 1، ص 192؛ المناقب، ج 3، ص 394؛ بحار الانوار، ج 47، ص 23.
4- (4) المناقب، ج 4، ص 248.
5- (5) المجمع بین رجال الصحیحین، ج 1، ص 70.

شهرستانی (متوفای 548 ه. ق)

وی می گوید: «جعفر بن محمد (علیه السلام) علمی جوشان در مسائل دینی داشت و به دنیا بسیار بی رغبت بود و پرهیز کامل از خواسته های نفس داشت و به طور کامل مؤدب به گفتار حکیمانه بود».(1)

سمعانی (متوفای 562 ه. ق)

وی می گوید: «جعفر بن محمد (علیه السلام) را به علت صداقت در گفتارش صادق گفته اند».(2)

ابن شهراشوب (متوفای 588 ه. ق)

وی می گوید:

علومی که از او نقل شده، از هیچ شخص دیگری نقل نشده است. عالمان حدیث، نام چهار هزار نفر از راویان مورد وثوق را که با توجه به اختلاف در آراء، از وی نقل حدیث کرده اند، جمع آوری نموده اند. «ابن عقده» در کتاب «الرجال»، از آن راویان نام برده است.(3)

ابن جوزی (متوفای 597 ه. ق)

او می گوید: «اباعبدالله جعفر بن محمد (علیه السلام)... عالم، زاهد و عابد بود».(4)

کمال الدین محمد بن طلحه شافعی (متوفای 652 ه. ق)

وی می گوید:

جعفر بن محمد (علیه السلام) از بزرگان اهل بیت و از سادات آنهاست. او دارای دانش

ص:194


1- (1) الملل و النحل، ج 1، ص 147.
2- (2) الانساب، ج 3، ص 507.
3- (3) المناقب، ج 4، ص 247؛ بحار الانوار، ج 47، ص 27.
4- (4) المنتظم، ج 8، ص 110.

فراوان، عبادت بسیار، ذکر پیاپی و زهدی آشکار بود. وی قرآن زیاد تلاوت می نمود و در معانی آن بسیار تأمل می کرد و از اقیانوس قرآن، جواهرش را استخراج و عجایبش را استنتاج می نمود.

او اوقات شبانه روزش را به انواع طاعات الهی تقسیم کرده بود تا به محاسبه نفس خود بپردازد. دیدن او یاد آخرت را در دل زنده می ساخت و شنیدن سخنش باعث بی رغبتی به دنیا می گردید و پیروی از هدایت او، انسان را به بهشت رهنمون می کرد. نور چهره اش گواهی می داد که او از نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و پاکی رفتارش شهادت می داد که او از فرزندان خاندان رسالت است. بزرگانی همچون یحیی بن سعید انصاری، ابن جریح، مالک بن انس، ثوری، ابن عیینه، ابوحنیفه، شعبه، ایوب سجستانی و دیگران از او حدیث نقل کرده اند و از محضر ایشان کسب فیض نموده و گفته اند که شاگردی آنان نزد جعفر بن محمد (علیه السلام)، به آنها شرافت و فضیلت بخشیده است.

البته مناقب و اوصاف جعفر بن محمد (علیه السلام) به شمارش نیاید و فهم های بیدار و بینا در بزرگی او سرگشته اند؛ تا آنجا که بر اثر تقوا، علوم فراوانی به او داده شده است؛ به طوری که بسیاری از احکامی را که نمی توان به علل و اسباب آنها دست یافت یا دانش هایی را که نمی توان به حکم آنها احاطه یافت، به جعفر بن محمد (علیه السلام) نسبت می دهند.

گفته شده کتاب جفر که در مغرب (مراکش) است و فرزندان عبدالمؤمن آن را به ارث برده اند، چیزی جز سخنان جعفر بن محمد (علیه السلام) نمی باشد. این سخن، ستایشی بزرگ و فضیلتی والا در بیان مقام ایشان است. البته این کمترین چیزی است که می توان از ایشان نقل کرد.(1)

ص:195


1- (1) مطالب السؤول، ج 2، ص 110؛ کشف الغمه، ج 2، ص 367.

ابن خلکان (متوفای 681 ه. ق)

او می گوید:

اباعبدالله جعفر صادق (علیه السلام)، فرزند محمد باقر فرزند علی بن الحسین و پسر علی بن ابی طالب که درود خدا بر آنان باد، یکی از امامان دوازده گانه مذهب امامیه است. او از بزرگان اهل بیت (علیهم السلام) می باشد و به سبب صداقت در گفتار، ملقب به صادق شده است. فضیلت های او مشهورتر از آن است که بیان شود.

ابوموسی جابر بن حیان نزد او شاگردی نمود. او کتابی هزار صفحه ای نگاشت که در آن به پانصد رساله از جعفر بن محمد (علیه السلام) اشاره کرده است.(1)

ذهبی (متوفای 748 ه. ق)

او می گوید:

اباعبدالله جعفر بن محمد (علیه السلام)، شیخ بنی هاشم، قریشی، هاشمی، علوی و نبوی است. او شیخ مدینه و عظیم الشأن بود(2) وی از پیشوایان علم بود و از منصور به خلافت شایسته تر.(3) جعفر بن محمد (علیه السلام) پیشوای نیکوکار، راستگو و عظیم الشأن بود.(4)

او در جای دیگری می گوید: «جعفر صادق از جایگاه رفیعی برخوردار بود. او از پیشگامان علم بود و از ابوجعفر منصور(5) نسبت به خلافت، شایسته تر بود».(6) همچنانکه ذهبی

ص:196


1- (1) وفیات الاعیان، ج 1، ص 128.
2- (2) سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 245، ج 6، ص 255 و ج 14، ص 106.
3- (3) همان، ج 13، ص 120.
4- (4) میزان الاعتدال، ج 1، ص 414؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 166.
5- (5) مقام و منزلت علمی و دینی امام جعفر صادق کجا و جایگاه ابوجعفر منصور کجا؟! هیچ گاه آن امام بزرگوار با احدی از خلفای عباسی قابل مقایسه نیست.
6- (6) سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 120.

درباره آن حضرت گفته است: «جعفر صادق، از پیشوایان علم بود. ایشان همان ابوعبدالله هاشمی علوی حسینی مدنی است... فضایل جعفر فراوان هستند. او شایستگی خلافت را داشت؛ زیرا از سروری در میان مسلمانان، بزرگی، علم و شرافت برخوردار بود...».(1)

ذهبی در جای دیگری این گونه زبان به مدح آن امام همام می گشاید: «جعفر بن محمد بن علی بن حسین هاشمی، ابوعبدالله، یکی از امامان سرشناس، نیکوکار و راستگو بود و از جایگاه رفیعی برخوردار بود».(2)

ذهبی علاوه بر مطالب فوق، در یکی دیگر از منابع تاریخی، این گونه از ایشان یاد می نماید: «جعفر بن محمد بن علی، بن شهید حسین بن علی بن علی بن ابی طالب، هاشمی، امام ابوعبدالله علوی مدنی، صادق و یکی از بزرگان سرشناس است».(3)

سید تاج الدین بن محمد بن حمزة بن زهره حسینی

او از نقیبان حلب بود که تا سال 753 ه. ق زنده بود. وی می گوید: «ابوعبدالله جعفر صادق (علیه السلام) دارای معجزات آشکار و نشانه های روشن و خبردهنده از عالم غیب بود».(4)

صلاح الدین خلیل بن ایبک صفدی (متوفای 764 ه. ق)

وی می گوید:

جعفر بن محمد (علیه السلام) معروف به صادق، پیشوای بزرگ مدینه بود. مناقب او فراوان و به سبب بزرگواری، علم و شرافتش، شایسته خلافت بود... او را به سبب راستگویی اش صادق می گویند.(5)

ص:197


1- (1) تاریخ اسلام، حوادث سال 141-160 هجری، صص 88-93.
2- (2) میزان الاعتدال، ج 1، ص 414، ش 1519.
3- (3) تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 166.
4- (4) غایة الاختصار فی البیوتات العلویة المحفوظة من الغبار، ص 100.
5- (5) الوافی بالوفیات، ج 11، ص 127.

یافعی (متوفای 768 ه. ق)

وی می گوید:

اباعبدالله جعفر بن محمد (علیه السلام) پیشوایی باعظمت است. او فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) و معدن جوانمردی و فتوت است... به سبب راستگویی اش، به صادق لقب گرفت. او سخنان ارزشمندی در علم توحید و دیگر دانش ها دارد. شاگردش جابر بن حیان، کتابی هزار صفحه ای نگاشت که دربردارنده رساله هایش است و مشتمل بر پانصد رساله می باشد.(1)

محمد خواجه پارسا بخاری (متوفای 822 ه. ق)

وی می گوید: «همگان بر جلالت و سیادت صادق (علیه السلام) اتفاق دارند».

ابن عنبه (متوفای 828 ه. ق)

او می گوید: «جعفر صادق (علیه السلام) دارای شرافتی اصیل بود و مناقبش میان عوام و خواص مردم مشهور است. منصور خلیفه عباسی بارها قصد کشتن او را داشت».(2)

ابن صباغ مالکی (متوفای 855 ه. ق)

وی می گوید:

جعفر بن محمد (علیه السلام) پیشوای ششم است... او بین برادرانش جانشین و وصی پدر گردید. او در فضل و قدر و ارزش، سرآمد دیگران است. علوم بسیاری از او نقل شده و نام و شهرتش در سایر شهرها پراکنده شده است. دانشمندان، بیش از دیگر افراد اهل بیت، از او حدیث نقل کرده اند. اوصاف نیکو و مناقب ارزشمند او قابل شمارش نیست و فهم بیداردلان نویسنده در گوناگونی آنها سرگردان است.(3)

ص:198


1- (1) مرآة الجنان، ج 1، ص 304؛ به نقل از موسوعة الامام الصادق، ج 1، ص 474.
2- (2) عمدة الطالب، ص 176.
3- (3) الفصول المهمة، ص 222.

بسطامی (متوفای 858 ه. ق)

وی می گوید: «علما بر در خانه جعفر بن محمد (علیه السلام) اجتماع کرده و از مشکات انوار تابناکش بهره ها برده اند. او درحالی که بیش از هفت سال نداشت، از اسرار پیچیده و حقایق علوم سخن می گفت».(1)

ابن تغری (متوفای 874 ه. ق)

وی می گوید:

جعفر صادق (علیه السلام) در سال 148 ه. ق رحلت نمود. او پیشوایی هاشمی، علوی، حسینی و مدنی است. گفته شده تولدش در سال هشتاد هجری بوده است. او از طبقه پنجم تابعان مدینه و القابش، صابر، فاضل و طاهر است. مشهورترین القاب او صادق می باشد....(2)

محمد سراج الدین رفاعی مخزومی واسطی (متوفای 885 ه. ق)

وی می گوید:

مدت امامت او 34 سال بوده است و مردم با توجه به اختلاف در آیین و مذهبشان، از او علومی را فرا گرفته بودند. چهار هزار نفر از او نقل حدیث کردند. سرانجام در روز دوشنبه، نیمه ماه رجب به شهادت رسید و به رضوان الهی نایل گشت. برخی گفته اند در ماه شوال سال 148 ه. ق به شهادت رسید و در بقیع و جوار پدر و جدش به خاک سپرده شد.... گفته شده است که منصور دوانیقی او را با سم به شهادت رسانده است.(3)

ص:199


1- (1) مناهج التوسل، ص 106. به نقل از الامام الصادق والمذاهب الاربعه، ج 1، ص 55؛ موسوعة الامام الصادق، ج 2، ص 19.
2- (2) النجوم الزاهره، ج 2، ص 8.
3- (3) صحاح الاخبار فی نسب السادة الفاطمیة الاخیار، ص 44.

سخاوی (متوفای 902 ه. ق)

وی می گوید:

جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) از لحاظ فقاهت، علم، فضل و بخشش از بزرگان اهل بیت (علیهم السلام) است. او به سبب فضل و علم و شرف، شایسته خلافت بود. برای بیان مناقب و فضایل او، به نگارش چندین کتاب نیاز است.(1)

جزری (متوفای 923 ه. ق)

وی می گوید:

اباعبدالله جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) اهل مدینه و یکی از بزرگانی است که از پدر، جد و پدر مادرش (قاسم بن محمد) و عروه حدیث نقل کرده است و جماعت بی شماری نیز از او روایت نقل کرده اند.(2)

ابن حجر هیثمی (متوفای 974 ه. ق)

او می گوید: «از جعفر صادق (علیه السلام)، علوم بسیاری نقل شده و شهرتش در همه شهرها پراکنده گشته است و پیشوایان بزرگ نیز از او حدیث نقل کرده اند».(3)

علی القاری (متوفای 1014 ه. ق)

وی می گوید:

جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام)، هاشمی، مدنی و ملقب به صادق است. مادرش ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است... و همگان بر امامت و بزرگی شأن او اتفاق دارند.(4)

ص:200


1- (1) التحفة اللطیفه، ج 1، ص 241.
2- (2) الخلاصة، ص 76. به نقل از الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 61.
3- (3) الصواعق المحرفة، ص 201.
4- (4) شرح الشفا، ج 2، ص 35. به نقل از الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 57.

احمد بن یوسف قرمانی (متوفای 1019 ه. ق)

وی می گوید: «جعفر بن محمد (علیه السلام) از بین برادرانش، جانشین و وصی پدرش گردید. او در حدیث، سرآمد همگان بود و علومی از او نقل شده که از دیگران نقل نشده است».(1)

مناوی (متوفای 1031 ه. ق)

وی می گوید: «او کرامات زیادی داشته و مکاشفات وی مشهور است...».(2)

شهاب الدین خفاجی (متوفای 1069 ه. ق)

وی می گوید: «... همگان بر امامت، بزرگواری و سروری او اتفاق نظر دارند».(3)

ابن عماد حنبلی (متوفای 1089 ه. ق)

وی می گوید:

اباعبدالله جعفر صادق (علیه السلام)، امام و سلاله نبوت و سید بنی هاشم در زمان خویش بود. او 68 سال و چند ماه عمر کرد... شاگردش جابر بن حیان کتابی را در هزار صفحه تألیف کرد که مشتمل بر پانصد رساله از او بود.(4)

شبراوی (متوفای 1172 ه. ق)

وی می گوید:

امام ششم، جعفر صادق (علیه السلام)، دارای مناقب بسیار و فضایلی مشهور است. علمای بسیاری از او حدیث نقل کرده اند... شرافت و فضایل او بر پیشانی روزگاران به طور کامل نقش بسته است و ندای عزت و عظمت به واسطه مفاخر و آثار او، معنا یافته است.(5)

ص:201


1- (1) تاریخ القرمانی، ج 1، ص 334.
2- (2) الکوکب الدریه، ج 1، ص 94. به نقل از موسوعة الامام الصادق (علیه السلام)، ج 2، ص 57.
3- (3) موسوعة الإمام الصادق (علیه السلام)، ج 2، ص 57.
4- (4) شذراة الذهب، ج 2، ص 216.
5- (5) الاتحاف بحبّ الاشراف، البشراوی، ص 146.

سید عباس مکی (متوفای 1180 ه. ق)

وی می گوید:

امام صادق (علیه السلام) از امامان دوازده گانه و از سادات اهل بیت (علیهم السلام) است. او به سبب راستگویی اش به صادق ملقب است و برتری او در علوم، روشن تر از آفتاب می باشد و چرا این گونه نباشد؛ درحالی که او فرزند سرور بشر (پیامبر (صلی الله علیه و آله)) است.(1)

صبان (متوفای 1206 ه. ق)

وی می گوید:

جعفر صادق (علیه السلام)، پیشوایی شریف و بزرگوار و مستجاب الدعوه بود. وقتی از خدا چیزی می خواست، هنوز دعایش به پایان نرسیده بود که خواسته اش به اجابت می رسید.(2)

محمد امین سویدی (متوفای 1246 ه. ق)

او می گوید: «جعفر صادق (علیه السلام) از میان برادرانش، جانشین پدر و وصی او بود. از وی علومی نقل شده که از کسی نقل نشده است... او پیشوای علم حدیث و مناقبش بسیار بود».(3)

شیخ مصطفی رشدی بن شیخ اسماعیل دمشقی (متوفای 1309 ه. ق)

وی می گوید:

امام جعفر صادق (علیه السلام)، یکه تاز میدان علوم و غواص دو دریای ظاهر و باطن بود. بسیاری از مردم با اختلاف مذهبشان، از او حدیث نقل کرده اند. شهرت او در سایر مناطق و شهرها پراکنده شده است و چهار هزار نفر از او حدیث نقل کرده اند.(4)

ص:202


1- (1) نزهة الجلیس، ج 2، ص 35.
2- (2) اسعاف الراغبین، به نقل از موسوعة الامام الصادق (علیه السلام)، ج 2، ص 62.
3- (3) سبائک الذهب، السویدی، ص 74.
4- (4) الروضة الندیه، ص 12. به نقل از احقاق الحق، ج 2، ص 218؛ موسوعة الامام الصادق (علیه السلام)، ج 2، ص 133.

شیخ الازهر مصر، محمد ابوزهره

وی می گوید: «دانشمدان اسلامی از مذاهب مختلف در هیچ موضوعی همچون فضل و علم امام صادق (علیه السلام)، اتفاق نظر ندارند».(1)

در کتاب «الموسوعة العربیة المعاصرة» معاصر عربی که جمعی از عالمان و محققان عرب آن را جمع آوری کرده اند، آمده است:

جعفر صادق (علیه السلام) (699-765 م) ششمین امام شیعیان است. وی در مدینه متولد شد و زمانی طولانی را در عراق به سر برد. او هم عصر دولت های اموی و عباسی بود و از اختلاف و درگیری میان آنها جان سالم به در برد.(2)

او عالم، حکیم، زاهد و متبحر در علوم دینی بود.... جابر بن حیان از شاگردان او بود.(3)

سعد القاضی

وی می گوید:

امام جعفر صادق (علیه السلام) از مردان بزرگی است که همانند شمع می سوزند تا راه بشر را در صحنه زندگی، روشن و مسیر حرکت را برای جویندگان کمال تعیین نمایند. او از کسانی است که چکیده افکار و خلاصه علمش را به امت اسلامی هدیه نمود؛ همچون زنبور عسل که از شهد گل های مختلف می نوشد تا عسل شفابخش را به مردم تقدیم کند.

او به ذکر و عبادت پروردگار شوق داشت و گوشه نشینی و فروتنی را برگزیده بود. وقتی به او نگریسته می شد، به روشنی پیدا بود که از سلاله پیامبران است.

ص:203


1- (1) مؤتمر الامام جعفر الصادق و المذاهب الاسلامیة، ص 153.
2- (2) البته چنین نیست. بلکه آن حضرت از آنها آزار و اذیت فراوان دید و به امر منصور مسموم شد.
3- (3) الموسوعة العربیة المعاصره، ج 1، ص 634. به نقل از موسوعة الامام الصادق (علیه السلام)، ج 2، ص 134.

او مستجاب الدعوه بود، هرگاه از خداوند چیزی را درخواست می کرد، هنوز دعایش به پایان نرسیده بود، اجابت می شد. او امامی است که از مردم می خواهد تا خدا را به مدد تعقل و تفکر بشناسند و از آن رهگذر، ایمان خود را بر پایه ای استوار بنا نهند.... وی در حیات فکری بشر نهضتی نو و پربرکت بنا نهاد که در آن عقل و اندیشه و دانش، جایگاه ویژه ای دارد....

پیشوای شیعیان و بزرگ اهل سنت، در حالی از دنیا رفت که ثروت بسیاری از فقه و علم و اندیشه را از خود بر جای نهاد. او تمام معارف بشری و علوم دین و دنیا را گردآوری کرده بود. او آموزگار فقیهان، امام جعفر صادق (علیه السلام) است.(1)

او در ادامه می افزاید:

در رابطه با محفل و مجلس علمی امام صادق (علیه السلام) گفته اند که عمر مردان بزرگ، با سال و ماه سنجیده نمی شود. بلکه با نفع و خدمتی که به بشر رسانده اند، سنجیده می شود. این آموزه های ابتدایی مکتب امام صادق (علیه السلام)، به مردم آموزش می دهد که برای آباد ساختن دنیا باید کار و تلاش نمایند و از سستی و تنبلی بپرهیزند.(2)

برهان البخاری دمشقی

او که استادی پژوهشگر است، می نویسد:

مهم ترین ویژگی قرن دوم هجری، ظهور مذاهب مختلف فقهی است. در این قرن، گروهی از فقها ظهور کردند که در اینجا به برخی از آنها به ترتیبِ تاریخ وفات اشاره می شود:

ص:204


1- (1) العارف بالله سیّدی الامام جعفر الصادق (علیه السلام)، صص 3-5.
2- (2) همان، صص 6 و 7.

1. جعفر الصادق (80-148 ه. ق)؛

2. ابوحنیفه (80-150 ه. ق)؛

3. اوزاعی (88-157 ه. ق)؛

4. لیث بن سعد (94-179 ه. ق)؛

5. مالک (93-179 ه. ق)؛

6. شافعی (150-204 ه. ق)؛

7. احمد بن حنبل (164-241 ه. ق).

هریک از این فقهای هفت گانه، مذهبی را پایه گذاری کردند و این مذاهب به جز مذهب اوزاعی و لیث بن سعد تا امروز وجود دارند. از بین این فقیهان، امام صادق (علیه السلام) به لحاظ تقدم زمانی و تأثیرگذاری بر آیندگان، موقعیت ویژه ای دارد. مهم تر از این، امام صادق (علیه السلام) از اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و فقیه برجسته آن خاندان است.

کتاب های زیادی درباره او نگاشته شده و دشمن، بیش از دوست، به فضایل او گواهی داده است؛ برای نمونه، ابوجعفر منصور که به آل ابی طالب بسیار سخت می گرفت، با امام صادق (علیه السلام) با تکریم و احترام برخورد می کرد و حساب دیگری برای او باز می نمود.(1)

به نظر من مهم ترین ویژگی امام، ژرفا و گستره اندیشه او بود.... به مسائل دینی حساسیتی ویژه داشت و ایستادگی اش در برابر جاعلان حدیث و غالیان، معروف است. او همواره مخالف افراط و تفریط بود.... برای شناخت جایگاه جعفر بن محمد (علیه السلام) نزد سایر مذاهب، به ویژه اهل سنت، باید به منابعی مراجعه کرد که به بیان شخصیت وی پرداخته یا بخشی از احادیث ایشان را نقل کرده است. تعداد

ص:205


1- (1) ولی با وجود این، آن حضرت را با سم به شهادت رساند.

این کتاب ها براساس جست وجوی ما به 64 عنوان می رسد.

عالمان بسیاری نزد جعفر بن محمد (علیه السلام) شاگردی کرده اند که در رأس آنها ابوحنیفه است که درباره علم و فضل جعفر صادق (علیه السلام) مطالبی شگفت آور بیان کرده است.(1)

بی تردید می توان امام صادق (علیه السلام) را مهم ترین کانون وحدت و تقریبْ میان امت اسلامی دانست. ایشان ترسیم کننده نقطه محوری تمامی مذاهب و فرقه ها بعد از حیات خود بود.

درباره موقعیت والای فقهی او کافی است بدانیم طبق محاسبات ما احادیث نقل شده از ایشان، 64 درصد میراث علمی امامیه را تشکیل می دهد.... در دورانی که ما از گفت وگوی بین ادیان سخن می گوییم، آیا نمی توانیم اصولی را برای گفت وگوهای سازنده و تأثیرگذار در بین مذاهب اسلامی پی ریزی نماییم؟! آیا این موضوع همچنان باید در محدوده ممنوعه قرار داشته باشد؟(2)

شهادت امام صادق (علیه السلام)

امام صادق (علیه السلام) نیز همانند سایر ائمه با سم به شهادت رسید. ابن شهراشوب از «ابوجعفر قمی» نقل می کند که منصور ایشان را مسموم کرد و در قبرستان بقیع دفن شد.(3)

«ابوهریره عجلی»، شاعر اهل بیت (علیهم السلام) هنگام تشییع امام صادق (علیه السلام) به سوی بقیع، این مرثیه را سرود:

درحالی که تشییع کنندگان، او را بر دوش خود می برند، می گویم: آیا می دانید چه کسی را به سوی خاک می برید؟! او کوه ثبیر است که از بلندای خود، به درون

ص:206


1- (1) الامام الصادق، برهان البخاری، صص 17، 18 و 20.
2- (2) همان، ص 29؛ ر. ک: الامام جعفر الصادق رمز الحضارة الاسلامیه، به قلم نگارنده، صص 13-14.
3- (3) المناقب، ج 4، ص 280؛ ر. ک: الفصول المهمه، ص 208؛ کشف الغمه، ج 2، ص 369؛ بحارالانوار، ج 47، ص 605.

زمین فرو آمده و منزل گزیده است.

فرداست که خاک ریزان روی مزارش خاک ریزند؛ حال آنکه بهتر است خاک را بر سر خودشان بریزند.

ای صادق و فرزند صادقان! به پدران طاهرت سوگندی راست یاد می کنم که شما شایسته آن سوگندی هستید که خداوند صاحب عرش یاد کرده و فرموده است: خداوند صاحب مشرق ها بلندمرتبه است. شما به منزله دوازده ستاره ای هستید که در علم قدیم الهی، به سوی او سبقت گرفته اید.(1)

«سمعانی» گفته است: «همه مسلمانان قبر جعفر بن محمد (علیه السلام) را در بقیع زیارت می کنند».(2)

پاسخ چند سؤال

اشاره

در پایان این قسمت، برای تکمیل بحث، به چند مسئله دیگر که جزء پرسش های بسیاری از افراد است، اشاره ای می کنیم:

1. محل دفن حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام)

در این باره دیدگاه های مختلفی وجود دارد و سبب آن هم، دفن شبانه آن حضرت است؛ که آن هم بنا به خواست و وصیت آن حضرت بود. ابن ابی الحدید می گوید:

آن بانو، شبانه به خاک سپرده شد و این خبر از آفتاب هم روشن تر است و منکر آن همچون کسی است که آنچه را با چشم خود دیده، رد کند و نپذیرد. دفن شبانه فاطمه (علیها السلام)، در واقع حرکتی اعتراضی بود تا مورد استناد قرار گیرد و روایات مستفیض، بلکه متواتری بر این موضوع دلالت دارد.(3)

ص:207


1- (1) مقتضب الاثر، ص 52؛ بحار الانوار، ج 47، ص 332؛ الکنّی و الالقاب، ج 1، ص 181؛ الانوار الجصیه، ص 174.
2- (2) الانساب، ج 5، ص 450.
3- (3) شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 282.

صاحب مدارک نیز می گوید:

بنابر روایات شیعه و غیرشیعه، حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) به امیرمؤمنان وصیت کرد که شبانه به خاکش بسپارد تا آنان که آزارش دادند و از میراث پدر محرومش ساختند، نتوانند بر او نماز بگزارند؛ با وجود اینکه عامه در صحاح خود از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت نقل می کنند که حضرت فرمود: «فاطمه (علیها السلام) پاره تن من است. آن که او را بیازارد، مرا آزرده است و آن که او را به خشم آورد، مرا خشمگین می سازد».(1) و(2)

بی شک آزردگی حضرت زهرا (علیها السلام)، تنها به مطالبه حق و ارث ایشان محدود نمی شود؛ هرچند آن هم بخشی از ظلم هایی است که در حق ایشان صورت گرفت. ولی مسئله مهم تر، دفاع از ولایت و اثبات ظالم بودن کسانی است که در حقش ظلم نمودند؛ چنان که این مطلب از سخنان اعتراض آمیز آن حضرت در برابر مخالفان روشن می شود. در نتیجه، مسئله فراتر از مطالبه یک حق شخصی است.

گفتنی است که درباره محل خاکسپاری آن بانو، سه دیدگاه وجود دارد:

الف) بقیع

ابن شبه روایاتی را در تأیید این قول بیان کرده است. وی از «محمد بن علی بن عمر» روایت کرده است که قبر فاطمه (علیها السلام) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در گوشه ای از خانه عقیل در بقیع است.(3)

طبری نیز روایت کرده است:

از ابن عباس پرسیدم: «فاطمه (علیها السلام) را چه زمانی دفن کردید»؟ گفت: «شبانه و

ص:208


1- (1) صحیح بخاری، ج 4، صص 210 و 219؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 141؛ سنن ترمذی، ج 5، ص 360.
2- (2) مدارک الاحکام، ج 8، ص 279.
3- (3) تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 105.

دور از چشم مردم». سؤال کردم: «چه کسی بر او نماز گزارد»؟ پاسخ داد: «علی بن ابی طالب (علیه السلام)».

ابن عمر گفت: به عبدالرحمان بن ابی الموالی گفتم: «مردم می گویند قبر فاطمه (علیها السلام) در همان مسجدی است که مردم در بقیع بر اموات خود نماز می گزارند». پاسخ داد: «به خدا سوگند! آنجا مسجد رقیه است (رقیه نام زنی است که آن مسجد را بازسازی کرده است) و فاطمه (علیها السلام) در گوشه ای از خانه عقیل به خاک سپرده شده است؛ همان جا که در مجاورت خانه جحشیین قرار دارد». فاصله بین مزار او تا جاده، هفت ذراع است.(1)

از عبدالله بن حسن روایت شده است:

روزی در هوایی بسیار گرم، مغیرة بن عبدالله را دیدم که در بقیع ایستاده است و منتظرم بود. از او پرسیدم: «ای ابوهاشم! چرا اینجا ایستاده ای»؟ پاسخ داد: «منتظر تو بودم. به من گفته اند که فاطمه (علیها السلام) در این خانه (خانه عقیل)، آن سوی خانه جحشیین دفن شده است. دوست دارم قطعه زمینی به اندازه یک قبر از آن زمین را برای من خریداری کنی...». عبدالله بن حسن گفت: «به خدا سوگند! چنین خواهم کرد». او می گوید: با آل عقیل بسیار گفت وگو کرد. اما بی نتیجه بود. عبدالله بن جعفر می گوید: «کسی را ندیدم که درباره دفن فاطمه (علیها السلام) در آنجا تردید داشته باشد».(2)

ابوعلی محمد بن همام کاتب اسکافی می گوید:

فاطمه (علیها السلام) هجده سال و 75 روز عمر کرد. پس از وفات، او را شبانه در بقیع دفن نمودند و قبرش را مخفی کردند؛ درحالی که در آنجا جز امیرمؤمنان، حسن، حسین (علیهم السلام)

ص:209


1- (1) المنتخب من ذیل المذیل، ص 91؛ الطبقات الکبری، ج 8، ص 30؛ الاصابه، ج 8، ص 268.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 8، ص 30؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 91.

و عباس بن عبدالمطلب، کس دیگری نبود. گفته شده است که ایشان کنار سینه مبارک پیامبر دفن گردید. ولی خبر قبلی صحیح تر به نظر می رسد. صبح که شد، مردم به یکدیگر گفتند چگونه می شود فاطمه (علیها السلام) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا برود و ما در مراسم خاکسپاری اش حاضر نشویم؟! پس به بقیع رفتند تا مدفن او را پیدا کنند. ولی خداوند در آنجا هفتاد قبر ظاهر کرد تا قبر او را تشخیص ندهند و به ناچار بازگشتند.(1)

شیخ مفید در آداب زیارت حضرت زهرا (علیها السلام) نوشته است: «برای زیارت او به بقیع می روی و کنار مزار فرزندش حسن بن علی (علیه السلام) می ایستی و می گویی: «السلام علیک یا ممتحنةُ...»(2) ابن ادریس نیز گفته است: «روایت شده آن حضرت در بقیع دفن شده است؛ همان جا که به بقیع الغرقد معروف است».(3)

مسعودی نوشته است: «امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) او را غسل داد و شبانه در بقیع به خاک سپرد و گفته شده است در مکانی غیر بقیع دفن شد و به ابوبکر خبر ندادند؛ چون وقتی فدک را از فاطمه (علیها السلام) گرفتند، او با آنها قهر کرد تا آنکه از دنیا رفت».(4)

در روایتی دیگر آمده است:

امیرمؤمنان (علیه السلام) او را به خاک سپرد و با دست خود بر قبرش خاک ریخت. آن گاه برخاست و رو کرد به طرف قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و گفت:

«السلام علیک یا رسول الله السلام علیک من ابنتک و حبیبتک و قرة عینک و زائرتک و البائنةُ فی الثری ببقیعک».(5) و(6)

ص:210


1- (1) منتخب الانوار، ص 49.
2- (2) المزار، ص 178.
3- (3) السرائر، ج 1، ص 652.
4- (4) التنبیه و الاشراف، ص 249.
5- (5) در برخی نسخه ها آمده است: «... ببقعتک».
6- (6) شرح الاخبار، ج 3، ص 70؛ دلائل الامامه، ص 138؛ بحار الانوار، ج 43، ص 211.

«شبراوی» می گوید: «امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) او را غسل داد و شبانه در بقیع دفن کرد».(1) در مناقب آمده است که آن بانو در شب یکشنبه سیزدهم ربیع الثانی سال یازدهم هجری قمری وفات کرد و قبر او در بقیع است. اما برخی گفته اند در خانه اش دفن شده است و برخی دیگر، مزار او را بین قبر و منبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) می دانند.(2)

در کشف الغمه آمده است: «آن حضرت شامگاهان از دنیا رفت. سپس او را شبانه غسل دادند و کفن و حنوط نمودند و پس از اقامه نماز، در بقیع به خاک سپردند». اربلی نویسنده کشف الغمه می گوید: «مشهور میان مردم و مؤلفان تاریخ و سیره آن است که ایشان در بقیع دفن شده است».(3)

ابن کثیر می گوید:

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شش ماه زنده ماند و شبانه دفن شد. گفته می شود پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تا وقتی زنده بود، هیچ گاه نخندید و از غم دوری آن حضرت و شوق دیدار او [همچون شمع] آب شد... و در بقیع دفن گردید.(4)

در «عیون المعجزات» آمده است:

فاطمه (علیها السلام) هجده سال و دو ماه عمر کرد و پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، 75 روز زنده بود و برخی گفته اند چهل روز. امیرمؤمنان (علیه السلام) او را غسل داد و کفن کرد و شبانه، بدون اطلاع مردم، به همراه حسنین (علیهم السلام) پیکر مطهر او را به بقیع برد و نماز گزارد و دفن نمود. پس از آن، چهل قبر دیگر درست کرد تا مردم قبر او را پیدا نکنند. فردا صبح، مردم مدینه یکدیگر را ملامت کردند و گفتند: «از پیامبر

ص:211


1- (1) التنبیه و الاشراف، ص 250.
2- (2) بحار الانوار، ج 43، ص 180.
3- (3) کشف الغمه، ج 2، ص 123؛ بحار الانوار، ج 43، ص 187.
4- (4) البدایة و النهایه، ج 6، ص 367.

ما تنها یک دختر باقی مانده بود. ولی ما در نماز و خاکسپاری اش حضور نداشتیم و نمی دانیم قبرش کجاست تا زیارتش نماییم».(1)

در مصباح الانوار به نقل از امام باقر (علیه السلام) آمده است: «امیرمؤمنان (علیه السلام)، فاطمه (علیها السلام) دختر محمد (صلی الله علیه و آله) را در بقیع دفن کرد و روی قبرهای اطراف آن آب ریخت تا قبرش ناپیدا بماند».(2)

مسعودی نیز نوشته است:

بر قبور امامان بقیع، سنگ مرمری است که روی آن نوشته شده است: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله مبید الامم و محیی الرمم هذا قبر فاطمة بنت رسول الله سیدة نساء العالمین و قبر حسن بن علی بن ابی طالب و علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب و محمد بن علی و جعفر بن محمد رضی الله عنهم.(3)

در اثبات الوصیه آمده است: «امام حسن مجتبی (علیه السلام) در بقیع و در قبر مادرش فاطمه (علیها السلام) به خاک سپرده شده است».(4)

در بحارالانوار به نقل از برخی کتب مناقب قدیمی آمده است:

وقتی خواستند فاطمه زهرا (علیها السلام) را در بقیع دفن نمایند، از بقعه ای ندا برخاست که می گفت: «به سوی من! به سوی من! تربت او اینجاست». پس نگاه کردند و دیدند در آنجا قبری آماده شده است. تابوت را بدان سو بردند و بدن مطهر را به خاک سپردند.(5)

ابن حمزه از علی بن اسباط روایت کرده است که گفت:

ص:212


1- (1) عیون المعجزات، صص 47 و 48؛ بحار الانوار، ج 43، ص 212.
2- (2) بحار الانوار، ج 81، ص 255.
3- (3) الانوار البهیة فی تواریخ الحجج الالهیة، الشیخ عباس القمی، ص 174.
4- (4) اثبات الوصیة، المسعودی، ص 138.
5- (5) بحار الانوار، ج 42، ص 215.

روز عرفه نزد علی بن موسی الرضا (علیه السلام) رفتم. فرمود: «مرکبم را آماده کن». من اطاعت امر نمودم. سپس از مدینه خارج شدیم و برای زیارت فاطمه (علیها السلام) به بقیع رفتیم و من نیز همراه او زیارت کردم.(1)

به نظر می رسد صاحب «الحدائق» نیز چنین دیدگاهی دارد؛ زیرا او پس از نقل روایتی دیگر(2) می نویسد: «از این دو خبر استفاده می شود که قبر او در خانه اش نیست. بلکه می توان فهمید در بقیع می باشد».(3) بکری دمیاطی(4) ، احمد بن عبدالله طبری(5) و سید محمد بن علوی مالکی(6) نیز این قول را برگزیده اند. مرندی می نویسد: «در مناقب ابن شهر آشوب آمده است که قبر فاطمه (علیها السلام) در بیت الاحزانِ بقیع است».(7)

با این همه، نمی توان به این اقوال تکیه کرد؛ زیرا سخنانی از اهل بیت (علیهم السلام) برخلاف این دیدگاه ها بیان شده است. آنچه هم از حضرت باقر (علیه السلام) نقل گردید، مرسل است و نمی توان براساس آن، چیزی را ثابت نمود. شیخ طوسی می نویسد: «دیدگاه برخی درباره دفن آن حضرت در بقیع، دور از صواب است».(8)

ب) مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) (روضه مقدسه)

برخی از روایات، محل خاکسپاری آن حضرت را روضه نبوی می داند؛ از جمله روایت مرسله ابن ابی عمیر از امام صادق (علیه السلام) است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «بین قبر

ص:213


1- (1) الثاقب فی المناقب، ص 473؛ مدینة المعاجز، ج 7، ص 230.
2- (2) وقتی حضرت فاطمه (علیها السلام) وفات یافت، امام علی (علیه السلام) در دل شب به غسل و کفن او پرداخت. سپس از شاخه های نخل، مشعلی برافروخت و با آن جنازه را حرکت داد تا آنجا که بر او نماز گزارد و به خاکش سپرد.
3- (3) الحدائق الناضره، ج 4، ص 84.
4- (4) حاشیة اعانة الطالبین، ج 2، ص 357.
5- (5) ذخائر العقبی، ص 54.
6- (6) البشری فی مناقب خدیجة الکبری، ص 35.
7- (7) مجمع النورین، ص 158.
8- (8) تهذیب الاحکام، ج 6، ص 9؛ بحار الانوار، ج 97، ص 192.

من و منبرم، باغی از باغ های بهشت است و منبر من روی نهری از نهرهای بهشتی قرار دارد». چون مرقد او باغی از باغ های بهشت است و نهری از نهرهای بهشتی به سوی آن روان است.(1)

طبری از محمد بن همام روایت کرده است: «علی بن ابی طالب (علیه السلام) پیکر او را به بقیع برد و بر آن نماز گزارد. سپس بازگرداند و در روضه نبوی به خاک سپرد و محل آن را مخفی ساخت».(2) از سخنان شیخ طوسی در «المبسوط» چنین برمی آید که او نیز همین عقیده را دارد؛ آنجا که می نویسد:

مستحب است در فاصله بین منبر و مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله) دو رکعت نماز گزارد؛ زیرا آنجا باغی از باغ های بهشت است، و نیز روایت شده که فاطمه (علیها السلام) در آنجا مدفون است، و روایت دیگری مزار او را خانه اش می داند. شایسته است هرکه به روضه مشرف می شود فاطمه (علیها السلام) را نیز زیارت کند.(3)

شیخ طوسی در مصباح المتهجد می نویسد: «بیشتر اصحاب ما معتقدند که باید آن بانو را در روضه نبوی زیارت کرد؛ هرچند زیارت ایشان در هر سه مکان (بقیع، روضه و خانه آن حضرت) بهتر است».(4)

علامه حلی در «ارشاد الاذهان» می نویسد: «زیارت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و زیارت فاطمه (علیها السلام) نیز در روضه مستحب مؤکد است».(5) سبزواری نیز همین عقیده را دارد.(6)

ص:214


1- (1) معانی الاخبار، الصدوق، ص 267؛ بحار الانوار، ج 100، ص 192.
2- (2) دلائل الامامه، ص 46؛ بحار الانوار، ج 43، ص 171.
3- (3) المبسوط، ج 1، ص 386.
4- (4) مصباح المتهجد، ص 711.
5- (5) ارشاد الاذهان، ج 1، ص 339.
6- (6) ذخیرة المعاد، ج 3، ص 707.

از سخنان یحیی بن سعید حلی نیز چنین برمی آید که حضرت زهرا (علیها السلام) در آنجا به خاک سپرده شده است.(1) اما با این همه، شهید ثانی این نظر را نمی پسندد و آن را ضعیف می داند.(2) برخی دیگر گفته اند ظاهر روایات دلالت دارد که حد فاصل بین روضه مقدسه تا بقیع، باغی از باغ های بهشت است.(3) نگارنده برای این سخن، مدرکی نیافته است؛ هرچند آن مکان، متبرک به قدم های پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) می باشد و از این جهت واقعاً باغی از باغ های بهشت است.

ج) خانه فاطمه زهرا (علیها السلام)

شیخ صدوق می نویسد:

درباره محل خاکسپاری فاطمه (علیها السلام)، بانوی زنان عالم، روایات مختلفی وجود دارد؛ در برخی آمده است که آن حضرت در بقیع دفن شده است و برخی دیگر مزار او را بین قبر و منبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) می داند. دسته ای دیگر از روایات، محل دفن آن حضرت را خانه اش می داند. وقتی بنی امیه مسجد نبوی را توسعه دادند، آن خانه داخل مسجد قرار گرفت و من این نظر را صحیح می دانم.(4)

شیخ طوسی نیز می گوید:

اصحاب ما درباره محل خاکسپاری آن بانو اختلاف نظر دارند؛ برخی آن را در بقیع و برخی دیگر در روضه می دانند. گروهی دیگر معتقدند که ایشان در خانه اش که بعدها به هنگام توسعه مسجد نبوی به دست بنی امیه، داخل مسجد قرار

ص:215


1- (1) الجامع للشرایع، ص 231.
2- (2) مسالک الافهام، ج 2، ص 383؛ کشف اللثام، ج 6، ص 275.
3- (3) ذخیرة المعاد، ج 1، ص 248.
4- (4) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 572؛ تفصیل وسائل الشیعه، ج 14، ص 369.

گرفت، دفن شده است. این دو روایت اخیر به هم نزدیک است و بهتر است که زائر هر دو مکان را زیارت نماید که پاداش بسیار دارد. ولی دیدگاه دفن در بقیع دور از صواب است.(1)

ابن ادریس، روایت خاکسپاری در خانه را صریح تر و آشکارتر می داند.(2) صاحب «المدارک» نیز همین نظر را صحیح می داند.(3) سید بن طاووس می نویسد:

آن حضرت در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) زیارت می شود. صاحب کتاب «المسائل و أجوبتها من الأئمة (علیهم السلام)» روایت کرده است: ابوالحسن ابراهیم بن محمد همدانی در نامه ای به امام هادی (علیه السلام) نوشت: «مزار مادر شما فاطمه (علیها السلام) در مدینه است یا چنان که مردم می گویند در بقیع»؟ امام نوشت: «او با جدم رسول الله (صلی الله علیه و آله) است».(4) پس این سخن کافی است که بگوییم آن حضرت کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده شده است.(5)

سید بن طاووس ادامه می دهد:

از ظواهر روایات استفاده می شود که ضریح مقدس آن بانو در خانه اوست؛ زیرا وصیت کرده بود که شبانه دفن شود و مهاجمان بر او، بر پیکرش نماز نگزارند.

بخاری و مسلم، خبر تدفین شبانه فاطمه (علیها السلام) و بی اطلاعی صحابه را نقل کرده و آن را از اخبار صحیح دانسته اند. درضمن، اگر امیرمؤمنان (علیه السلام) پیکر پاک فاطمه را از خانه خارج می کرد و در بقیع یا مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله) دفن می نمود، نشانه های

ص:216


1- (1) تهذیب الاحکام، ج 6، ص 9.
2- (2) السرائر، ج 1، ص 651.
3- (3) مدارک الاحکام، ج 8، ص 279.
4- (4) مستدرک الوسائل، ج 10، ص 210.
5- (5) اقبال الاعمال، السید بن طاووس، ج 3، ص 161؛ بحار الانوار، ج 97، ص 198.

قبر و تدفین، مخفی نمی ماند. بنابراین پنهان ماندن مزار، دلیل بر آن است که پیکر پاک حضرت زهرا (علیها السلام) از خانه اش و یا حجره پدرش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خارج نشده است....

خداوند به سبب دفن شبانه و مخفیانه، مغضوبان فاطمه (علیها السلام) را رسوا ساخت؛ چراکه خشم او، موجب خشم خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و نقل است که پدر بزرگوارش فرمود: «فاطمه (علیها السلام) پاره تن من است. هرکه او را بیازارد، مرا آزرده است». با دفن شبانه حضرت زهرا (علیها السلام) دیگر برای کسی جای عذر و بهانه نماند و توطئه دشمنان برای اثباتِ موافقت اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) با غاصبان خلافت، نقش بر آب شد.(1)

حمیری از بزنطی روایت کرده است:

از امام رضا (علیه السلام) درباره محل دفن فاطمه (علیها السلام)، دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سؤال کردم. فرمود: مردی از جعفر [بن محمد صادق] همین سؤال را در مجلسی پرسید. در آن مجلس، عیسی بن موسی نیز حاضر بود. عیسی پاسخ داد: «در بقیع دفن شده است». آن مرد به جعفر [بن محمد صادق (علیه السلام)] گفت: «شما چه می گویید»؟ فرمود: «عیسی بن موسی پاسخت را داد»! بزنطی می گوید: «به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کردم: خدا شما را خیر دهد! مرا به عیسی بن موسی چه کار؟! از پدرانتان برای من حدیث نقل فرمایید (که در کجا دفن شد)». امام (علیه السلام) فرمود: «در خانه اش دفن شده است».(2)

مضمون این حدیث را شیخ صدوق از چند طریق که همگی به بزنطی می رسد، نقل

ص:217


1- (1) اقبال الاعمال، ج 3، ص 163.
2- (2) قرب الاسناد، ص 367؛ بحار الانوار، ج 2، ص 100 و ج 97، ص 192؛ مستدرک الوسائل، ج 10، ص 211.

کرده است.(1) خود وی نیز در «معانی الاخبار» متمایل به این دیدگاه است.(2) سمهودی در وفاء الوفاء از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که علی (علیه السلام) فاطمه (علیها السلام) را شبانه در خانه اش که داخل مسجد بود به خاک سپرد. بنابراین قبر او جلوی درِ مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله) است که در آن زمان مقابل خانه اسماء، دختر حسین بن عبدالله قرار داشته است؛ یعنی همان باب النساء که در ضلع شرقی مسجدالنبی است.(3)

ابن شبه چند روایت را در تأیید دفن آن حضرت در خانه اش آورده است.(4) سید محسن امین، محل دفن آن بانو را اختلافی می داند. ولی نظریه دفن در خانه را صحیح تر می شمرد.(5) شیخ ابوالحسن شعرانی نیز در تأیید این دیدگاه چنین استدلال کرده است:

خاکسپاری ایشان در خانه اش، معقول به نظر می رسد؛ زیرا دفن اموات در خانه، متعارف بوده است. اما دفن در روضه که جزء مسجد است، در آن زمان متداول نبوده است. همچنین نظریه خاکسپاری در بقیع، با قصد مخفی ماندن قبر، سازگاری ندارد.(6)

خلاصه سخن

عده ای از علما، هیچ یک از این سه دیدگاه را بر یکدیگر ترجیح نداده(7) و زیارت آن حضرت را در هر سه مکان مستحب دانسته اند؛ از جمله ابن حمزه طوسی(8) ،

ص:218


1- (1) عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 311.
2- (2) معانی الاخبار، ص 268.
3- (3) فی رحاب النبی و آله، ص 176.
4- (4) اخبار المدینة المنورة، ج 1، صص 106-108.
5- (5) اعیان الشیعه، ج 1، ص 322.
6- (6) هامش شرح اصول الکافی، ج 7، ص 214.
7- (7) تاریخ الائمه، ص 31؛ مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 132.
8- (8) الوسیله، ابن حمزه الطوسی، ص 197.

شهیداول(1) ، ابن طی فقعانی(2) ، محقق کرکی(3) ، نراقی(4) ، صاحب جواهر(5) و شیخ طبسی نجفی.(6) برخی دیگر با نفی نظریه دفن در بقیع، حکم به استحباب زیارت دو مکان دیگر (روضه نبوی و خانه) داده اند؛ مانند شیخ طوسی(7) ، علامه حلی و ابن ادریس.(8)

طبرسی معتقد است به احتمال قوی، آن بانو در روضه نبوی یا خانه اش مدفون است. ولی هرکس احتیاط کند و ایشان را در هر سه مکان زیارت نماید، به صواب نزدیک تر است.(9) عده ای از علما، همچون شیخ مفید(10) و اسکافی(11) ، محل دفن آن حضرت را بقیع دانسته اند. برخی دیگر از علما معتقدند احتمال دفن ایشان در روضه نبوی بیشتر است؛ از جمله شیخ طوسی(12) ، محقق حلی(13) ، علامه حلی(14) ، یحیی بن سعید(15) ، ابن فهد حلی(16) و

ص:219


1- (1) الدروس الشرعیه، ج 2، صص 6 و 20.
2- (2) الوسیله، ابن حمزه الطوسی، ص 197.
3- (3) الدروس الشرعیه، ج 2، صص 6 و 20.
4- (4) مستند الشیعه، ج 13، ص 335.
5- (5) جواهر الکلام، ج 20، ص 86.
6- (6) ذخیرة الصالحین، ج 4، ص 205.
7- (7) تهذیب الاحکام، ج 6، ص 9. البته شیخ طوسی در کتاب های «نهایه» و «مبسوط» خود، خلاف این نظر را دارد.
8- (8) کشف اللثام، ج 6، ص 275.
9- (9) تاج الموالید، ص 23.
10- (10) المزار، ص 187.
11- (11) منتخب الانوار، ص 50.
12- (12) المبسوط، ج 1، ص 386؛ مصباح المتهجد، ص 711. وی این نظر را به اکثریت اصحاب امامیه نسبت داده است.
13- (13) مستند الشیعه، ج 13، ص 335. شهید ثانی در شرح عبارت محقق حلی گفته است: «در خصوص استحباب زیارت فاطمه زهرا (علیها السلام) در روضه نبوی باید گفت روضه جزء مسجد و بین قبر شریف پیامبر (صلی الله علیه و آله) و منبر آن حضرت است و روایت شده قبر حضرت زهرا (علیها السلام) در روضه واقع شده است». ر. ک: مسالک الافهام، ج 2، ص 383.
14- (14) ارشاد الاذهان، ج 1، ص 339.
15- (15) مصباح المتهجد، ص 711.
16- (16) مستند الشیعه، ج 13، ص 335.

سبزواری.(1) البته شهید ثانی این نظر را بسیار ضعیف می داند.(2) طبسی نیز با او موافق است.(3)

گروهی دیگر معتقدند حضرت زهرا (علیها السلام) در خانه اش دفن شده است؛ مانند کلینی،(4) شیخ صدوق،(5) ابن ادریس،(6) محقق اردبیلی،(7) صاحب مدارک،(8) محدث بحرانی،(9) صاحب ریاض،(10) سید امین(11) و سید محسن حکیم.(12) نظر نگارنده نیز همین است.

در هر صورت، مزار پاک زهرای اطهر (علیها السلام) بر ما پوشیده است و این نشان مظلومیت آن بانوست و عاملی برای به تکاپو انداختن فکر و اندیشه همگان. در اینجا سخن را با قصیده زیبای شیخ کاظم ازری به پایان می بریم:

و لأی الأمور تدفن سِراً بضعة المصطفی و یعفی ثراها(13)

چرا پاره تن مصطفی (صلی الله علیه و آله) مخفیانه به خاک سپرده شد و تربت او از چشم ها نهان گردید؟!

ص:220


1- (1) مسالک الافهام، ج 2، ص 383.
2- (2) همان.
3- (3) ذخیرة الصالحین، ج 4، ص 205.
4- (4) شرح اصول الکافی، ج 6، ص 158.
5- (5) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 572؛ مسالک الافهام، ج 2، ص 383؛ مدارک الاحکام، ج 8، ص 278.
6- (6) السرائر، ج 1، ص 651.
7- (7) مجمع الفائده، ج 7، ص 429.
8- (8) مدارک الاحکام، ج 8، ص 279.
9- (9) الحدائق الناضره، ج 4، ص 84.
10- (10) ریاض المسائل، ج 7، ص 166. در ضمن آنجا آمده است: «... اما احوط زیارت آن حضرت در هر سه مکان است».
11- (11) اعیان الشیعه، ج 1، ص 322.
12- (12) دلیل الناسک، ص 449.
13- (13) الازریه، الشیخ کاظم الازری، ص 144.

2. مکان دفن علی بن ابی طالب (علیه السلام)

ابن عساکر از «شریک» روایت کرده است که حسن بن علی (علیه السلام) پس از صلح با معاویه، پیکر علی بن ابی طالب (علیه السلام) را به مدینه انتقال داد و در آنجا به خاک سپرد. همچنین گفته شده است آن حضرت کنار دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دفن گردیده است.(1) خطیب بغدادی نیز مضمون این روایت را از «فضل بن دکین» نقل کرده است.(2)

به عقیده نگارنده این روایت، شاذ و بی اعتبار است و مشهور و متواتر آن است که پیکر مطهر امام علی (علیه السلام) در نجف اشرف به خاک سپرده شده است و فرزندان آن حضرت، مانند امام صادق (علیه السلام)، او را در آن مکان زیارت کرده اند. سید ابوالمظفر غیاث الدین عبدالکریم بن ابی الفضائل احمد بن موسی بن طاووس حلی (متوفای 692 ه. ق) در این باره رساله ای مستقل به نام «فرحة الغری بصرحة الغری» در اثبات دفن پیکر مطهر حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در مکان فعلی در نجف اشرف نگاشته است.(3) قبر مطهر و ضریح نورانی امیرمؤمنان (علیه السلام) طی قرون متمادی همواره نشان و علامت فداکاری و جهاد بوده است و این معنای قرآن مجید است که می فرماید: «آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند. ولی خدا جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند؛ هرچند کافران ناخشنود باشند».(4)

3. محل دفن سر مقدس امام حسین (علیه السلام)

ابن سعد می گوید: مردم می گویند یزید بن معاویه پس از شهادت حسین بن علی (علیه السلام)،

ص:221


1- (1) تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 566.
2- (2) البدایة و النهایه، ج 7، ص 365 و ج 8، ص 14.
3- (3) الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج 16، ص 159.
4- (4) (یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ). (توبه: 32)

سر مبارک او را نزد عمرو بن سعید که از بزرگان قریش و حاکم مدینه بود، فرستاد.

او نیز کفنش کرد و در بقیع کنار قبر مادرش فاطمه (علیها السلام) به خاک سپرد(1) ؛ چنان که امام ابوالعلاء حافظ، به سند خود از مشایخش آورده است:

یزید بن معاویه، سر حسین (علیه السلام) را به همراه گروهی از بنی هاشم و نیز عده ای از موالیان آل ابی سفیان به مدینه فرستاد. سپس باقیمانده خاندان حسین بن علی (علیه السلام) را به همراه توشه کاملی برای سفر، راهی مدینه ساخت. او سر مبارک حسین (علیه السلام) را نزد عمرو بن سعید بن العاص که حاکم مدینه بود، فرستاد. عمرو گفت: دوست نداشتم این سر را نزد من بفرستد. آن گاه دستور داد سر را نزد فاطمه (علیها السلام) در بقیع دفن نمایند.(2)

البته این نظر صحیح نیست و درباره محل دفن سر مطهر آن جناب، اقوال دیگری هم وجود دارد؛ همچون دفن در کربلا، شام، مصر و نجف.(3) علامه مجلسی می گوید: «مشهور بین علمای امامیه آن است که حضرت سجاد (علیه السلام) سر سیدالشهداء (علیه السلام) را همراه بدن شریفش (در کربلا) به خاک سپرد. البته احادیث فراوانی نیز درباره دفن سر مبارک ایشان کنار قبر امیرمؤمنان (علیه السلام) رسیده است».(4)

به عقیده اینجانب، نظریه مشهور و درخور اعتماد، ملحق شدن سر مبارک به جسد

ص:222


1- (1) الطبقات الکبری، ج 5، ص 237 و نیز ر. ک: رأس الحسین، ابن تیمیه، صص 197 و 208؛ فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر، ج 1، ص 265؛ البدایة و النهایه، ج 8، ص 222؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 29؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 315؛ العوالم، ج 17، ص 453.
2- (2) بحار الانوار، ج 45، ص 145.
3- (3) ر. ک: فیض القدیر، ج 1، ص 265؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 29.
4- (4) بحار الانوار، ج 45، ص 145.

مطهر در کربلاست؛ چنان که سید مرتضی و عده ای دیگر به آن معتقدند(1) و در کتاب «الایام الشامیة» درباره این موضوع، تحقیق مفصلی انجام داده ام که خوانندگان محترم را به آن ارجاع می دهم.(2)

ص:223


1- (1) ر. ک: امالی الصدوق، ص 131؛ رسائل الشریف المرتضی، ج 3، ص 130؛ الآثار الباقیه، ص 321؛ مقتل الحسین، الخوارزمی، ج 2، ص 75؛ تذکرة الخواص، ص 265؛ روضة الواعظین، ج 1، ص 192؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص 70؛ اللهوف، ص 225؛ توضیح المقاصد، الشیخ البهایی، ص 6؛ نور الابصار، ص 133؛ تسلیة المجالس، محمد بن ابی طالب، ج 2، ص 459.
2- (2) الایام الشامیه من عمر النهضة الحسینیه، به قلم نگارنده، صص 376-391.

ص:224

فضیلت زیارت امامان بقیع (علیهم السلام)

اشاره

امام رضا (علیه السلام) فرمود:

هر امامی بر شیعیان و دوستانش، عهد و پیمانی دارد و آنچه این عهد و پیمان را به کمال می رساند و تمام می کند، زیارت قبر آنهاست. پس هرکس مشتاقانه آنها را زیارت کند و تصدیق نماید، آنها شفیعان او در روز قیامت خواهند بود.(1)

به امام صادق (علیه السلام) عرض شد: «ثواب کسی که شما (امامان معصوم (علیهم السلام)) را زیارت نماید، چگونه است»؟ پاسخ فرمود: «همانند آن است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را زیارت کرده باشد».(2) همچنین فرمود: «هرکس امام واجب الاطاعه ای را زیارت کند، ثواب حجی مقبول برای اوست».(3)

امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود:

حج خود را با زیارت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) کامل سازید؛ زیرا ترک آن جفاست و خداوند به آن دستور داده است. همچنین حج خود را با زیارت قبوری که

ص:225


1- (1) المقنعه، ص 474؛ رسائل الکرکی، ج 2، ص 162؛ منتهی المطلب، (با اندکی تفاوت)، ج 2، ص 893.
2- (2) المقنعه، ص 474.
3- (3) رسائل الکرکی، ج 2، ص 162؛ جواهر الکلام، ج 20، ص 87.

خداوند زیارت و حق آنها را واجب دانسته، کامل نمایید و کنار آن قبرها از خداوند طلب رزق و روزی نمایید.(1)

از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «هرکس جعفر بن محمد و پدرش (علیهما السلام) را [در بقیع] زیارت کند، چشم درد نمی گیرد، بیماری به او نمی رسد و در سختی نخواهد مرد».(2)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هرکس امام معصومی را زیارت نماید و نزد او چهار رکعت نماز بخواند، ثواب یک حج و یک عمره برایش نوشته می شود».(3) امام باقر (علیه السلام) فرمود: «[حج را] از مکه آغاز کنید و به [زیارت] ما خاتمه دهید».(4) همچنین فرمود: «مردم وظیفه دارند که به اینجا (مسجدالحرام) بیایند و بر گِردِ این سنگ ها طواف کنند. سپس نزد ما بیایند و از ولایت خود به ما خبر دهند و یاری خود را به ما نشان دهند».(5) حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هرگاه کسی از شما حج به جا آورد، آن را با زیارت ما به پایان برساند که این نشان دهنده کامل شدن اعمال است».(6)

شیخ مفید از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت از پدرانش چنین روایت کرده است:

روزی امام مجتبی (علیه السلام) در دامان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نشسته بود، پرسید: «ای پدر! هرکس بعد از وفات شما، به زیارتتان بیاید چه پاداشی خواهد داشت»؟ فرمود: «فرزندم! هرکس پس از مرگ من به زیارتم آید، بهشت از آن اوست و هرکس پس از مرگ پدرت، به زیارت او برود، بهشت از آن اوست و هرکس پس از مرگ تو به زیارتت بیاید، بهشت از آن اوست و هرکس

ص:226


1- (1) بحار الانوار، ج 97، ص 139.
2- (2) المقنعه، ص 474؛ تحریر الاحکام، ج 2، ص 123؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 893.
3- (3) المقنعه، ص 474.
4- (4) رسائل الکرکی، ج 2، ص 163.
5- (5) همان، ص 162.
6- (6) بحار الانوار، ج 97، ص 139.

پس از مرگ برادرت به زیارتش برود، بهشت از آن اوست».(1)

در روایتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به امام حسن (علیه السلام) فرمود: «هرکس پس از مرگ تو یا رحلت پدر یا برادرت، به زیارتتان آید، بهشت از آن اوست».(2) همچنین آن حضرت در روایتی دیگر به امام حسن (علیه السلام) فرمود: «هرکس در ایام زندگی یا پس از مرگ من یا پدرت یا خودت یا برادرت، به زیارتمان آید، بر من واجب است که روز قیامت او را نجات بخشم».(3)

ابن عباس از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است: «هرکس حسن (علیه السلام) را در بقیع زیارت کند، در آن روزی که گام ها بر صراط می لغزد، او ثابت قدم خواهد بود».(4) امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هرکه مرا زیارت کند، گناهانش آمرزیده می شود و فقیر از دنیا نمی رود».(5)

«بختری» از حضرت صادق (علیه السلام) و او نیز از پدرش نقل فرمود: «حسین بن علی (علیه السلام) در هر شب جمعه، قبر حسن بن علی (علیه السلام) را زیارت می کرد».(6) علامه حلی می گوید: فضیلت های زیادی برای زیارت امامان (علیهم السلام) وجود دارد.(7)

آداب زیارت ائمه بقیع (علیهم السلام)

1. غسل؛(8)

ص:227


1- (1) المقنعه، ص 464.
2- (2) مستدرک الوسائل، ج 10، ص 350.
3- (3) منتهی المطلب، ج 2، ص 891؛ تحریر الاحکام، ج 2، ص 121.
4- (4) بحار الانوار، ج 97، ص 141.
5- (5) المقنعه، ص 474؛ تذکرة الفقهاء، ج 8، ص 454؛ تحریر الاحکام، ج 2، ص 123؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 893.
6- (6) جواهر الکلام، ج 20، ص 88.
7- (7) تحریر الکلام، ج 2، صص 121 و 123؛ منتهی المطلب، ج 2، صص 891 و 893.
8- (8) تهذیب الاحکام، ج 6، ص 79؛ المقنعه، ص 475؛ المختصر النافع، ص 98؛ قواعد الاحکام، ج 1، ص 449؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 893؛ المهذب، ج 1، ص 279؛ المهذب البارع، 2، ص 221؛ کشف الرموز، ج 1، ص 387؛ جامع المقاصد، ج 3، ص 274؛ الحدائق الناضره، ج 17، ص 430؛ ریاض المسائل، ج 7، ص 11؛ بحارالانوار، ج 97، ص 206؛ جامع المدارک، ج 2، ص 551.

2. خواندن زیارت؛

3. هشت رکعت نماز به جا آورد (برای هر امام دو رکعت).

کیفیت زیارت ایشان

شیخ صدوق می گوید: هنگامی که به قبور امامان بقیع (علیهم السلام) رسیدی، مقابل آنها بایست و بگو:

السَّلامُ عَلَیْکُمْ ائِمةَ الهُدی السَّلامُ عَلَیْکُمْ اهْلَ التَّقْوی السَّلامُ عَلَیْکُمْ ایهَا الْحُجَجُ علی اهْلِ الدُّنْیا السلامُ عَلَیْکُمْ ایهَا الْقُوامُ فِی الْبَرِیةِ بِالْقِسْطِ السلامُ عَلَیْکُمْ اهْلَ الصفْوَةِ السلامُ عَلَیْکُمْ آلَ رَسُولِ اللهِ السلامُ عَلَیْکُمْ اهْلَ النجْوی اشْهَدُ انکُمْ قَدْ بَلغْتُمْ وَنَصَحْتُمْ وَصَبَرْتُمْ فی ذاتِ اللهِ وَکُذبْتُمْ وَاُسیئَ الَیْکُمْ فَغَفَرْتُمْ وَاَشْهَدُاَنکُمُ الاْئِمةُ الراشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ وَاَن طاعَتَکُمْ مَفْرُوضَةٌ وَاَن قَوْلَکُمُ الصدْقُ وَاَنکُمْ دَعَوْتُمْ فَلَمْ تُجابُوا وَاَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطاعُوا وَاَنکُمْ دَعائِمُ الدینِ وَاَرْکانُ الاْرْضِ لَمْ تَزالُوا بِعَیْنِ اللهِ یَنْسَخُکُمْ مِنْ اصْلابِ کُل مُطَهر وَیَنْقُلُکُمْ مِنْ ارْحامِ الْمُطَهراتِ لَمْ تُدَنسْکُمُ الْجاهِلِیةُ الْجَهْلاءُ وَلَمْ تَشْرَکْ فیکُمْ فِتَنُ الاْهْوآءِ طِبْتُمْ وَطابَ مَنْبَتُکُمْ مَن بِکُمْ عَلَیْنا دَیانُ الدینِ فَجَعَلَکُمْ (فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ) وَجَعَلَ صَلوتَنا عَلَیْکُمْ رَحْمَةً لَنا وَکَفارَةً لِذُنُوبِنا اذِ اخْتارَکُمُ اللهُ لَنا وَطَیبَ خَلْقَنا بِما مَن عَلَیْنا مِنْ وِلایَتِکُمْ وَکُنا عِنْدَهُ مُسَمینَ بِعِلْمِکُمْ مُعْتَرِفینَ بِتَصْدیقِنا ایاکُمْ وَهذا مَکان مَنْ اسْرَفَ وَاَخْطَاَ وَاسْتَکانَ وَاَقَربِما جَنی وَرَجی بِمَقامِهِ الْخَلاصَ وَاَنْ یَسْتَنْقِذَهُ بِکُمْ مُسْتَنْقِذُ الْهَلْکی مِنَ الردی فَکُونُوا لی شُفَعآءَ فَقَدْ وَفَدْتُ الَیْکُمْ اذْ رَغِبَ عَنْکُمْ اهْلُ الدنْیا (و اتخذوا آیات الله هزوا و استکبروا عنها) یا مَنْ هُوَ قائِمٌ لا یَسْهُو وَدائِمٌ لا یَلْهُو وَمُحیطٌ بِکُل شَیْء لَکَ الْمَن بِما وَفقْتَنی وَعَرفْتَنی أئمتی بِما اقَمْتَنی عَلَیْهِ اذْ صَد عَنْهُ عِبادُکَ وَجَهِلُوا مَعْرِفَتَهُ وَاسْتَخَفوا بِحَقهِ وَمالُوا الی سِواهُ فَکانَتِ الْمِنةُ مِنْکَ عَلَی مَعَ اقْوام خَصَصْتَهُمْ بِما

ص:228

خَصَصْتَنی بِهِ فَلَکَ الْحَمْدُ اذْ کُنْتُ عِنْدَکَ فی مَقامی هذا مَذْکُوراً مَکْتُوباً فَلا تَحْرِمْنی ما رَجَوْتُ وَلا تُخَیبْنی فیما دَعَوْتُ بحُرمة محمد و آله الطاهرین و صلی الله علی محمد ثم ادعُ لنفسک بما أجبت.(1)

سلام بر شما ای پیشوایان هدایت! سلام بر شما که اهل تقوای کامل هستید! سلام بر شما ای حجت های خدا بر اهل دنیا! سلام بر شما ای برپادارندگان عدل و دادگری در بین مردم! سلام بر شما ای اهل صفا و اخلاص! سلام بر شما ای آل پیامبر خدا! سلام بر شما ای اهل مناجات و رازدار خدا! گواهی می دهم که شما به تبلیغ دین و نصیحت خلق پرداختید و بلا و آزار خلق را فقط در راه خدا تحمل نمودید و امت مقام شما را تکذیب کردند و بدی ها و آزار در حق شما انجام دادند. ولی شما همه را بخشیدید.

گواهی می دهم که شما پیشوایان و راهنمایان خلق هستید و البته پیروی از شما واجب و سخن شما راست و حقیقت است و شما امت را دعوت به خدا کردید و آنها اجابت نکردند و امر کردید؛ ولی آنها پیروی نکردند.

شما ستون های دین و ارکان زمین هستید و پیوسته با عنایت خداوند از صلب و ارحام پاکی به صلب و ارحام پاک دیگر منتقل شدید و همواره از پلیدی و آلودگی های جاهلیت پاک و منزه می باشید و هرگز فتنه ها و هواهای نفسانی در وجود شما اثر نکرد. شما پاک و منزه هستید و ریشه شما پاک و منزه است و خداوند به نعمت وجود شما بر ما منت گذاشت. پس شما را در خاندانی قرار داد که به اذن خدا مقام بلند یافت و نام خود را از آن بلند کرد و درود بر شما را واسطه رحمت برای ما و کفاره گناهان ما قرار دارد؛ هنگامی که نعمت وجود شما

ص:229


1- (1) بحار الانوار، ج 97، ص 203 و مانند آن با تفاوتی اندک در: کامل الزیارات، ص 118؛ الکافی، ج 4، ص 559؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 79؛ مصباح المتهجد، ص 713؛ المهذب، ج 1، ص 279؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 575؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 893؛ الحدائق الناضره، ج 17، ص 430.

را به ما عطا فرمود و آفرینش ما را برای قبول ولایت شما، پاکیزه گردانید و ما نزد خداوند به فضل و برتری شما معترف و اقرار به باور و تصدیق شما داریم.

این مقام زیارت که اکنون ایستاده ام، جایگاه کسی است که دارای گناه و خطا و بیچارگی است و به جنایت خود اقرار می کند و همه امیدش در این مقام، رهایی خود است که خداوند به واسطه شفاعت شما، او را از سقوط در مهالک، نجات دهد. پس شما شفیع من باشید در درگاه خدا که من از روی شوق و محبت بر شما وارد شدم؛ در زمانی که مردم از در خانه شما دور می شوند و آیات خدا را مسخره می کنند و بر آنها تکبر و سرکشی می نمایند.

ای خدایی که همیشه قائم و حاضری و اشتباه و فراموشی نداری و پیوسته حاضری و به تمام موجودات عالم احاطه داری! تو بر من منت نهادی که توفیقم دادی و اولیای خودت را به من شناساندی و زیارتشان را روزی ام ساختی؛ وقتی که بندگان جاهلت این درگاه را بستند و به نور ولایت معرفت نیافتند و حق آن را سبک و بی قدر پنداشتند و به جانب ظالمان تمایل پیدا کردند. پس منت از آنِ توست که مرا و به همراه کسانی دیگر، به نعمت ولایت، ویژگی بخشیدی و ستایش مخصوص توست که زیارتم را نزد خودت مکتوب ساختی (و قسمتم ساختی). پس مرا از آنچه امیدوارم، محروم مگردان و دعایم را اجابت فرما.

شیخ مفید زیارت دیگری را که مختصر است نقل کرده و گفته است که پس از غسل، کنار قبرهایشان می ایستی و چنین می گویی:

السَّلامُ عَلَیکُم یا خُزّانَ عِلمِ الله وَحَفظةِ سِرِّه وَتَراجِمَةَ وَحیة أَتیتُکم یا بَنی رَسولِ الله (زائراً) عَارِفاً بِحَقِّکم مُستَبصِراً بِشَأنِکم مُعادِیاً لِأَعدائِکم مُوالیاً لِأَولیائِکم بِأبی أنتُم وَأمّی صَلَّی اللهُ عَلی أجْسادِکمَ وَارواحِکم وَرحمة اللهِ وَبَرکاتُه اللّهم إنی أَتَولی آخِرَهم

ص:230

کَما تَولّیتُ أوَّلَهم وَأبْرأُ إلَی اللهِ مِنْ کُلِّ وَلیجةٍ دُونَهم آمنَتُ بِاللهِ وَکَفرتُ بِالجِبتِ وَالطّاغوتِ وَاللّات وَالعُزّی وَکُلِّ نِدٍّ یُدعی مِن دُون اللهِ اللّهمّ صَلّ عَلی مُحمدٍ وَآلِ مُحمّدٍ وَاجعَلْ زِیارَتی لهَم مَقبولةً وَ دُعائی بِهم مُستَجاباً یا أرْحَمَ الرّاحمین.

سلام بر شما ای خزانه داران علم خدا! و ای حافظان رازهای الهی! و ای مفسران وحی! ای فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! به زیارت شما آمده ام؛ درحالی که حق شما را می شناسم و به شأن و منزلت شما بینا هستم و با دشمنان شما دشمن، و با دوستان شما دوست هستم. پدر و مادرم به فدای شما باد! درود و رحمت خداوند بر بدن ها و روح های شما باد. بارالها! من ولایت نخستین آنها را پذیرفته ام؛ همان گونه که ولایت آخرین آنها را و از هر گروه و فرقه ای جز آنها به درگاه تو بیزاری می جویم. به خدا ایمان آوردم و به جبت و طاغوت و لات و عزی و هر شریکی برای او کفر می ورزم. خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست و این زیارتم را بپذیر و دعایم را به اجابت رسان. ای مهربان ترین مهربانان!

سپس خود را بر آن قبور بیفکن و ببوس و گونه ات را بر آنها بگذار. آن گاه برخیز و شش رکعت نماز بگزار و اگر این زیارت را برای هر چهار امام، انجام داده ای، هشت رکعت نماز بخوان.(1) شیخ مفید زیارت مختصر دیگری را برای امام حسن مجتبی (علیه السلام) بدین شرح آورده است:

برای زیارت آن حضرت غسل کن و پاکیزه ترین لباس هایت را بپوش و در جوار قبر مطهر بایست و بگو: «أَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا ابنَ رَسولِ اللهِ ألسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقیَّةُ المُؤمِنینَ وَ ابنَ أَوَّلِ المُسلمینَ أَشْهَدُ أَنَّکَ سَبیلُ الهُدی وَ حَلیفُ التَّقوی و خامِسُ اصحابِ الکِساءِ غَذَّتکَ یَدُ الرَّحمةِ وَ تَربیَّتَ فی حِجرِ الاسلامِ وَ رَضَعتَ مِن ثَدیِ الایمانِ فَطِبتَ حَیاً وَ

ص:231


1- (1) المقنعه، صص 475 و 476؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 80؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 894؛ الحدائق الناضره، ج 17، ص 432؛ بحار الانوار، ج 97، ص 206.

مَیتاً صَلّی الله عَلَیکَ أَشهَدُ أَنَّکَ أَدَّیتَ صادِقاً وَ مَضَیتَ عَلی یَقینٍ لَم تُؤثَر عَمی عَلی هُدی وَ لَم تَمل مِن حَقّ إلی باطلٍ لَعَنَ اللهُ مَن ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللهُ مَن خَذَلَکَ وَ لَعَنَ اللهُ مَن قَتَلکَ أَنَا إلَی اللهِ مِنهُم بُرآء»؛ «سلام بر تو ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! سلام بر تو ای باقی مانده از نسل مؤمنان و ای فرزند نخستین مسلمان! گواهی می دهم که تو راه هدایت و هم پیمان تقوا و پنجمین اهل کساء هستی. دست رحمت، غذایت داد و در دامان اسلام رشد کردی و با شیر ایمان رشد و پرورش پیدا کردی. پس در هر حال زندگی و مرگ پاک داشتی. درود خدا بر تو باد! گواهی می دهم وظیفه ات را صادقانه به انجام رساندی و بر راه یقین رفتی. کوری را بر بینایی برنگزیدی و از حق به سوی باطل متمایل نشدی. لعنت خدا بر آن که بر تو ستم کرد و تو را وانهاد و تو را به شهادت رسانید. من از آنها بیزار هستم».

پس قبر را ببوس و گونه ات را بر آن بگذار و به سمت سر مبارک برو و بگو: «أَلسَّلامُ عَلَیکَ یا وَصِیَّ أَمیر المؤمنینَ أَتَیتکَ زائراً عارِفاً بِحَقّکَ مُوالیاً لاولیائکَ مُعادیاً لاعدائکَ فَاشفَع لی عِندَ رَبّک»؛ «سلام بر تو ای وصی امیرمؤمنان، به زیارتت آمده ام؛ درحالی که حق شما را می شناسم و با دوستانت دوست و با دشمنانت دشمن هستم. پس نزد پروردگارت مرا شفاعت کن».

آن گاه دو رکعت نماز زیارت به جای آور.(1)

وقتی خواستی برگردی، در جوار آن قبور بایست و بگو: «أَلسَّلامُ عَلَیکُم أَئِمَّةَ الهُدی وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه أَستَودِعُکُم اللهَ وَ أَقرَأُ عَلیکُم السَّلام آمنّا بِاللهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ بِما جِئتُم بِه وَ دَلَلتُم عَلَیهِ أَللّهُمَّ فَاکتُبنا مَعَ الشّاهِدین»؛ «سلام و برکات خداوند بر شما ای پیشوایان هدایت! با شما وداع می کنم و بر شما درود می فرستم. به

ص:232


1- (1) المقنعه، ص 466؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 891؛ بحار الانوار، ج 97، ص 206.

خدا و رسولش و به آنچه آوردید و به هر آنچه رهنمون شدید، ایمان آوردم. خدایا! نام مرا در زمره شاهدان بنویس».

پس بسیار دعا کن و از خدا بخواه این زیارت را آخرین زیارت تو قرار ندهد.(1)

ابن برّاج و مشهدی، فراز دیگری را بر این زیارت افزوده اند:

أَللّهُمَّ لا تَجعَلهُ آخِرَ العَهدِ مِنّی لِزِیارَتِهِم وَ ارزُقنیها أَبَداً ما أَحیَیتَنی فَاذا تَوَفَّیتنی فَاحشُرنی مَعَهُم وَ فی زُمرَتِهِم أَستَودِعُکُم اللهَ وَ أَقرأُ عَلَیکُم السَّلام.(2)

خدایا این زیارت را آخرین زیارتم قرار مده و تا زمانی که زنده ام، زیارتشان را روزی ام فرما. پس هرگاه از دنیا رفتم مرا با آنها و در گروه آنها محشور نما. با شما وداع می کنم و بر شما درود می فرستم.

شیخ مفید درباره وداع زیارت امام حسن مجتبی (علیه السلام) چنین نوشته است:

هنگامی که خواستی برگردی، نزد قبر بایست؛ همان طور که ابتدای زیارت ایستادی و بگو: «أَلسَّلامُِ عَلَیکَ یا مَولایَ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه، أَستَودِعُک الله وَ استَرعیک وَ أَقرأُ عَلَیکَ السَّلام آمنّا باللهِ وَ بِالرَّسُولَ وَ ِبما جِئتُ به وَ دَلَلتُ عَلَیه اللّهُمّ فَاکتُبنا مَعَ الشّاهِدین»؛ «سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو ای مولای من! با تو وداع می کنم و بر تو درود می فرستم. به خدا و رسولش و به آنچه آوردی و به آن راهنمایی کردی، ایمان دارم. بارالها! نام مرا در زمره گواهان ثبت فرما».

پس از آن از خداوند بخواه که این زیارت، آخرین زیارت تو نباشد و آن گاه هرچه دوست داری از او درخواست کن.(3)

ص:233


1- (1) المقنعه، صص 475 و 476؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 80؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 894؛ الحدائق الناضره، ج 17، ص 432؛ بحار الانوار، ج 97، ص 206.
2- (2) المهذب، ج 1، ص 284؛ المزار، ص 108.
3- (3) المقنعه، ص 467.

ص:234

دیگر دفن شدگان در بقیع

اشاره

در این فصل به معرفی برخی از صحابه، تابعان، شهیدان، صالحان و دیگر مؤمنان و مردمی که در بقیع دفن شده اند، می پردازیم. پیش از آغاز بحث، یادآوری دو نکته را لازم می دانیم:

یکی آنکه مساحت بقیع، امروزه بیش از گذشته می باشد؛ زیرا به مرور زمان، بخش های زیادی مانند «حش کوکب» و برخی قسمت های دیگر از زمین های اطراف به آن ملحق شده است. بنابراین در اینجا، مراد ما از بقیع، مختصات جغرافیایی کنونی آن می باشد.

دیگر آنکه اسامی دفن شدگان در بقیع را از میان کتب تاریخی، روایی و نیز کتب سیره و سرگذشت استخراج کرده(1) و در این باره، گرایش های مذهبی و تمایلات سیاسی آنها را نادیده گرفته ایم.(2) در ضمن، ترتیب اسامی، تنها براساس حروف الفباست و کاری به ترتیب زمانی نداریم.

ص:235


1- (1) ابن جبیر در سفرنامه اش می نویسد: «قبرهای بقیع از شمار خارج است. آنجا مدفن بسیاری از بزرگان صحابه و مهاجران است». ر. ک: دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیه، ج 8، ص 265.
2- (2) از کسانی که به جمع آوری اسامی دفن شدگان در بقیع پرداخته اند: ابوعبدالله محمد بن احمد بن امین اقشهری (متوفای 731) است که کتابی به نام «الروضة فی اسماء من دفن بالبقیع» دارد. ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، الصالحی الدمشقی، ج 3، ص 279؛ الاعلام، الزرکلی، ج 5، ص 325.

1. ابراهیم فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به جز از خدیجه (علیها السلام)، از دیگر همسرانش، فقط از ماریه قبطیه(1) فرزندی داشته است. نام آن فرزند، ابراهیم و متولد ذی الحجه(2) سال هشتم هجری در مشربه ام ابراهیم(3) واقع در محله عالیه قبیله مازن است. ابراهیم، یک سال و نیم(4) داشت که از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید.(5)

از امام علی (علیه السلام) روایت شده است:

وقتی ابراهیم فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت، آن حضرت مرا مأمور کرد تا او را غسل دهم. سپس خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) کفنش کرد و حنوطش نمود و به من گفت: «ای علی! او را بردار». وقتی به بقیع رسیدیم، پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر او نماز گزارد و پس از آن به کنار قبر آمد و گفت: «ای علی! داخل قبر شو». آن گاه حضرت پیکر او را به دستم داد و وقتی ابراهیم در سرازیری قبر قرار گرفت، آن حضرت گریه کرد و مسلمانان هم به گریه او گریستند تا جایی که صدای مردان از صدای زنان بلندتر شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) آنها را به شدت نهی کرد و فرمود: «چشم می گرید و دل غمین است. ولی چیزی نمی گوییم که ناخشنودی پروردگار را برانگیزد. [ای ابراهیم] ما برای تو مصیبت زده و غمگینیم».(6)

ص:236


1- (1) مقوقس، فرمانروای اسکندریه، ماریه قبطیه را به پیامبر هدیه داد. آن حضرت نیز او را در یکی از باغ های هفت گانه اسکان داد. معالم المدرستین، ج 2، ص 132 و نیز ر. ک: الطبقات الکبری، ج 1، ص 141؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 241؛ مستدرک سفینة البحار، ج 1، ص 346.
2- (2) بحار الانوار، ج 21، ص 409.
3- (3) مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 140.
4- (4) در المناقب، ج 1، ص 140 آمده است: «او یک سال و ده ماه و هشت روز عمر کرد».
5- (5) اعلام الوری، ج 1، ص 276؛ نیز ر. ک: المناقب، ج 1، ص 140؛ مستدرک سفینة البحار، ج 1، ص 346 و ج 8، ص 381.
6- (6) دعائم الاسلام، القاضی نعمان، ج 1، ص 224؛ بحار الانوار، ج 79، ص 100؛ مستدرک الوسائل، ج 2، ص 460.

احمد بن عبدالله طبری روایت کرده است:

پیامبر (صلی الله علیه و آله) دست عبدالرحمان بن عوف را گرفت و به زیر درخت نخلی رفت. در آن حال، ابراهیم در دامان مادرش بود و داشت جان می داد. حضرت او را به دامان گرفت و اشک ریخت. پس فرمود: «ای ابراهیم! کاری از دست ما بر نمی آید». دوباره گریست و فرمود: «ای ابراهیم! اگر نبود که مردن حق است و وعده راست خداست و اینکه آخر ما به اول ما ملحق می شوند، بر تو بسیار بیش از این غمگین و غصه دار می شدیم. ای ابراهیم! ما برای تو ناراحت و افسرده ایم. چشم می گرید و دل محزون است. اما چیزی به زبان نمی آوریم که ناخشنودی خداوند را به دنبال داشته باشد».(1)

ابن سعد گفته است: ابراهیم پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در شانزده ماهگی از دنیا رفت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ابراهیم را در بقیع دفن کنید. دایه ای در بهشت به او شیر خواهد داد».(2) واقدی می نویسد: ابراهیم پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در روز سه شنبه، دهم ربیع الاول سال دهم هجری در هجده ماهگی در محله بنی مازن بن النجار در خانه ام برزه دختر منذر، از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید».(3)

«محمد بن مؤمل مخزومی» عمر او را شانزده ماه و هشت روز گزارش کرده است.(4)

ص:237


1- (1) ذخائر العقبی، ص 155؛ شرح مسند ابی حنیفه، ص 320.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 1، ص 141 و نیز ر. ک: مصنف عبد الرزاق، ج 7، ص 494؛ مسند الامام احمد، ج 4، صص 279 و 289؛ العلل و معرفة الرجال، احمد بن حنبل، ج 2، ص 412؛ الآحاد و المثانی، ج 5، ص 451؛ مسند ابی یعلی، ج 3، ص 251؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، صص 135 و 137؛ مسانید ابی یحیی الکوفی، ص 22؛ اسد الغابه، ج 1، ص 39؛ اثبات عذاب القبر، ص 69؛ البدایة و النهایه، ج 5، ص 331؛ السیرة النبویة، ج 4، صص 612 و 613؛ الاصابه، ج 1، ص 320؛ کنز العمال، ج 11، ص 472 و ج 12، صص 452 و 455.
3- (3) اسد الغابه، ج 1، ص 39.
4- (4) همان.

در «طبقات» آمده است: «پیکر ابراهیم، روی تخته کوچکی از خانه ام برزه به سوی بقیع برده شد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در آنجا بر او نماز گزارد». سؤال شد: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! او را کجا دفن کنیم»؟ فرمود: «کنار قبر پیشگام ما عثمان بن مظعون».

ابن عساکر نوشته است: «ابراهیم در روز سه شنبه، دهم ربیع الاول سال دهم هجری از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید».(1) ابن سعد به نقل از محمد بن عمر بن علی آورده است: «نخستین مدفون در بقیع، عثمان بن مظعون و پس از او، ابراهیم پسر رسول خداست».(2) آن گاه با دستش اشاره کرد که وقتی به انتهای بقیع رسیدی و از آخرین خانه سمت چپ گذشتی، پشت آن خانه، قبر ابراهیم قرار دارد.(3)

در روایتی آمده است: «پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع، روی قبر ابراهیم آب پاشید و فرمود: به سلف صالح ما، عثمان بن مظعون ملحق شو».(4) روز مرگ ابراهیم، خورشید گرفت. مردم گفتند که حتماً خورشید به سبب مرگ او گرفته است. ولی پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) پس از آن در یک سخنرانی فرمودند: «خورشید و ماه دو نشانه از نشانه های پروردگارند و برای مرگ یا زندگی کسی نمی گیرند.(5) هرگاه آن را دیدید به دعا بپردازید تا وقتی که باز شود».(6)

از «تحفة العالم» نقل شده است: «قبر ابراهیم پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بقعه ای نزدیک به بقیع است و قبر عثمان بن مظعون نیز که از بزرگان صحابه و اول مدفون در بقیع می باشد، همانجاست».(7)

ص:238


1- (1) تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 145؛ السنن الکبری، ج 3، ص 336؛ ذخائر العقبی، ص 155.
2- (2) ر. ک: مصنف ابن ابی شیبه؛ التاریخ الکبیر، ج 1، ص 177؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 54، ص 417؛ کنز العمال، ج 14، ص 140.
3- (3) الطبقات الکبری، ج 1، ص 141.
4- (4) عیون الاثر، ج 2، ص 367.
5- (5) البدایة و النهایه، ج 5، ص 332؛ السیرة النبویة، ج 4، ص 615.
6- (6) بحار الانوار، ج 21، ص 409.
7- (7) همان، ج 48، ص 297.

2. ابراهیم کورانی شهر زوری شافعی

وی از فقهای شافعی است که در مدینه اقامت گزیده است. تألیفات او را بیش از هشتاد عنوان دانسته اند. وی متولد شوال سال 1025 ه. ق در شهران(1) و متوفای 1101 ه. ق در مدینه می باشد.(2)

3. ابراهیم بن موسی

پدر او موسی بن عبدالله بن موسی الجون بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) و کنیه اش ابوعمرو است. وی مردی بزرگ و راوی حدیث بوده است. ابن معیه گفته است: «موسی بن عبدالله در سال 256 ه. ق کشته شد و ابراهیم، پسرش در زندان «المهتدی»، خلیفه عباسی از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید. از او نسلی باقی نمانده است».(3)

ابوالفرج اصفهانی نیز می نویسد: ابراهیم بن موسی بن عبدالله را عیسی بن منصور، کارگزار «المهتدی» در مدینه زندانی کرد و پس از مرگ، او را در بقیع دفن کردند.(4)

4. ابن البارزی

زرکلی می گوید:

عبدالرحیم بن ابراهیم بن هبة الله الجهنی، ابومحمد، نجم الدین، معروف به ابن البارزی است. او در حماة به دنیا آمد و پدر و پسر و خودش در آنجا قاضی بودند. وی در اثنای سفر حج، نزدیک مدینه از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.

ص:239


1- (1) از توابع شهر زور در منطقه کردستان.
2- (2) عون المعبود، ج 1، ص 6؛ الاعلام، الزرکلی، ج 1، ص 35.
3- (3) المجدی فی انساب الطالبین، ص 53.
4- (4) مقاتل الطالبین، ص 439؛ اعیان الشیعه، ج 2، ص 134.

«ابن تغری بردی» گفته است: «او در بسیاری از علوم، کتاب نوشته است». ابن شاکر نیز گفته است: «ابن البارزی، صاحب کرسی تدریس و فتوا می باشد».(1)

در «طبقات الفقها» هم آمده است: «وی فقیه، اصولی، ادیب و شاعر بود».(2)

5. ابن النجیح

شرف الدین ابوعبدالله محمد بن محمد الحرانی معروف به ابن نجیح، فقیه عابد و متوفای 723 ه. ق است. وی در وادی بنی سالم از دنیا رفت، سپس به مدینه انتقال داده شد. پس از انجام غسل و کفن، در روضه نبوی بر او نماز گزاردند و در بقیع به خاک سپردند.(3)

ابن کثیر نوشته است: «او در ضلع شرقی قبر عقیل در بقیع دفن گردید و به همین دلیل، مردم به محل خاکسپاری اش غبطه می خوردند. وی از نزدیکان ابن تیمیه بوده است.(4)

6. ابن المراغی

نام او محمد بن ابی بکر و کنیه اش ابوالفضل می باشد. در سال 803 ه. ق به دنیا آمد و به فقه و حدیث اشتغال داشت. وی سرانجام در منطقه عوالی، بیرون مدینه کشته شد (843 ه. ق) و در بقیع دفن گردید.(5)

7. ابن مسلم، قاضی القضاة

ابن کثیر می گوید:

ابن مسلم شمس الدین ابوعبدالله محمد بن مسلم بن مالک بن مرزوع بن جعفر

ص:240


1- (1) الاعلام، ج 3، ص 343.
2- (2) موسوعة طبقات الفقهاء، ج 7، ص 106.
3- (3) الغدیر، ج 5، ص 74؛ البدایة و النهایه، ج 14، ص 127.
4- (4) البدایة و النهایه، ج 14، ص 127.
5- (5) الاعلام، ج 6، ص 58.

الصالحی الحنبلی در 660 ه. ق به دنیا آمد. وی در سال 668 ه. ق پدرش را که از صالحان بود از دست داد و با یتیمی و فقر رشد کرد و کسب علم نمود. سپس به کرسی تدریس نشست و به شهرت رسید. زمانی که قاضی تقی سلیمان در سال 615 ه. ق از دنیا رفت، ابن مسلم قاضی حنابله شد و در این کار بسیار پرتلاش بود و احکام بسیاری صادر کرد. در سال وفاتش، به قصد حج عازم مکه گردید. ولی میانه راه بیمار گشت و در روز دوشنبه 23 ذی قعده به مدینه رفت. او آرزو داشت که همچون ابن نجیح در مدینه بمیرد. وی در شب سه شنبه بدرود حیات گفت و در روضه نبوی بر او نماز خواندند و در بقیع و کنار قبر شرف الدین ابن نجیح (ضلع شرقی قبر عقیل) دفن گردید.(1)

8. ارقم بن ابی ارقم عبد مناف مخزومی

نام او عبد مناف و از نخستین مسلمانان است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) در خانه اش کنار کوه صفا پنهان شد.(2) مسلمانان دیگری نیز در آنجا پناهنده و پنهان شدند؛ تا آنجا که تعداد آنها به چهل نفر رسید. عبدمناف در جنگ بدر و جنگ های بعد از آن حضور داشت. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بین او و عبدالله بن انیس پیمان برادری بست.(3) ارقم در سال 55 ه. ق در سن 85 سالگی در مدینه از دنیا رفت و پس از آنکه سعد بن ابی وقاص بر او نماز گزارد(4) ، در بقیع دفن گردید.(5) ابونعیم گفته است: «او و ابوبکر در یک روز از دنیا رفتند».(6)

ص:241


1- (1) البدایة و النهایه، ج 14، ص 145 و نیز ر. ک: موسوعة طبقات الفقهاء، ج 8، ص 228.
2- (2) تاریخ مدینة دمشق، ج 4، ص 325.
3- (3) همان.
4- (4) تاریخ مدینة دمشق، ج 4، ص 326.
5- (5) همان، ص 325؛ اسد الغابه، ج 1، ص 60؛ الاکمال فی ذکر من له روایة فی مسند الامام احمد من الرجال، محمد بن علی بن حمزة الشافعی، ص 20؛ اعیان الشیعه، ج 3، ص 244؛ معالم المدرستین، ج 2، ص 129.
6- (6) اسد الغابه، ج 1، ص 60.

9. ابوالقاسم شیخ الاسلام

گفته اند: او از بزرگان و دانشمندان است و در کنار درِ ورودی که در ناحیه بالاسر ائمه بقیع (علیهم السلام) واقع شده بود، دفن گردید.(1)

10. ابوامامه باهلی

حموی می گوید: «مشهور است که قبر او در بقیع می باشد».(2)

11. ابوسعید خدری

نامش سعد بن مالک بن سنان است. او و پدرش از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده اند. در زمان جنگ احد، کودکی بیش نبود. ولی در جنگ های بعدی حضور یافت. ابوسعید خدری حافظ قرآن بود و آن را بسیار تلاوت می کرد. وی در سال 74 ه. ق از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید.(3)

شیخ طوسی می گوید: «ابوسعید خدری در روز جمعه سال 74 ه. ق از دنیا رفت و در بقیع دفن شد. سن او 94 سال بوده است».(4)

در «الدرجات الرفیعه» آمده است:

ابوسعید خدری، دارای اندیشه و عقیده ای صحیح بود. سه روز به حالت احتضار بود و پس از مرگ، خانواده اش او را غسل دادند. او در سال 61، 64 یا 65 ه. ق از دنیا رفته است. البته برخی آن را سال 74 ه. ق می دانند. ابوسعید خدری (به

ص:242


1- (1) البقیع، ص 104.
2- (2) معجم البلدان، ج 4، ص 471.
3- (3) تحفة الاحوذی، ج 6، ص 35؛ الغدیر، ج 1، ص 42؛ اعیان الشیعه، ج 7، ص 227.
4- (4) اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 201.

ضم خاء و سکون دال) در بقیع دفن شد. نام او «ابجر» است و پدرش عوف بن حارث بن خزرج از طایفه انصار است.(1)

درباره او گفته اند که حافظ قرآن بوده و آن را بسیار تلاوت می کرده است. وی را عالمی فاضل و خردمند به حساب آورده اند.(2)

ابن عساکر از عبدالرحمان پسر ابوسعید خدری نقل کرده است که گفت:

پدرم به من گفت سن من بالا رفته و زمان مرگم فرا رسیده است. سپس به من تکیه داد و دستم را گرفت تا به بقیع رفتیم. به آنجا که رسیدیم گفت: «وقتی از دنیا رفتم مرا همین جا دفن کن. ولی روی قبرم خیمه ای برپا نکن و بر من گریه نکنید و مرا مخفیانه تشییع کن».

پس از وفات پدرم مردم می آمدند و می پرسیدند: «کی تشییع جنازه است»؟ من هم چون پدرم نهی کرده بود، خوش نداشتم خبرشان کنم. ولی زمانی که غسل و کفن او را انجام دادم و جسد را به بقیع بردم، دیدم آنجا جمعیت زیادی از مردم حاضر شده اند.(3)

12. ابوسفیان

«صخر بن حرب بن عبد شمس»، معروف به ابوسفیان، از سران کفر و نفاق است. کفرورزی او در سفارشی که به بنی امیه کرده است، به خوبی پیداست؛ آنجا که می گوید: «با حکومت، همچون گوی بازی کنید. سوگند به آن که ابوسفیان به او سوگند می خورد! نه عذابی هست و نه حسابی و نه بهشتی و نه دوزخی و نه برانگیختنی و قیامتی».(4)

ص:243


1- (1) الدرجات الرفیعه، ص 399.
2- (2) شرح مسند ابی حنیفه، صص 205 و 553.
3- (3) تاریخ مدینة دمشق، ج 20، ص 397 و نیز ر. ک: المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 564.
4- (4) شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 53؛ ثقیفه و فدک، ص 39؛ مروج الذهب، ج 1، ص 440؛ اخبار الدولة العباسیه، ص 48؛ شرح الاخبار، ج 2، ص 147؛ النزاع و التخاصم، المقریزی، ص 59؛ تاریخ الطبری 8، ص 185؛ النصایح الکافیه، ص 261؛ بحار الانوار، ج 31، ص 197 و ج 33، ص 208؛ الغدیر، ج 8، ص 278؛ الایام الشامیه، ص 26.

ضحاک گفته است:

او ده سال پیش از عام الفیل به دنیا آمد و در سال 32 ه. ق در سن 88 سالگی مرد و در بقیع دفن شد. او مردی کوتاه قد و چاق و درشت استخوان بود. وی در جنگ طائف یکی از چشمانش را از دست داده بود.(1)

ابن عساکر به نقل از «ابی عبدالله منده» آورده است:

صخر بن حرب بن امیة بن عبدشمس معروف به ابوسفیان اموی و قرشی، در سال 34 ه. ق در سن 88 سالگی مرد و عثمان بن عفان بر او نماز خواند و در بقیع دفن گردید. البته برخی گفته اند 93 سال عمر کرده است.(2)

13. ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب

ابن قتیبه می گوید:

ابوسفیان برادر رضاعی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بود؛ زیرا حلیمه سعدیه چند روزی به او شیر داده بود. او در آغاز، با پیامبر (صلی الله علیه و آله) دوست بود؛ اما وقتی آن حضرت به رسالت مبعوث شد، با او دشمنی ورزید و او را با سخنان و اشعارش هجو کرد. ابوسفیان در سال فتح مکه مسلمان شد و در جنگ حنین حضور داشت. وی در سال 20 هجری از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید و از او نسلی باقی نماند.(3)

ابن سعد می گوید:

ابوسفیان سه ماه و هفده روز پس از مرگ برادرش نوفل بن حارث در مدینه از دنیا رفت. برخی نیز گفته اند که وی در سال 20 ه. ق مُرده و عمر بن خطاب بر او نماز گزارده است. قبرش در گوشه خانه عقیل بن ابی طالب در بقیع قرار دارد.

ص:244


1- (1) الآحاد و المثانی، ج 1، ص 363.
2- (2) تاریخ مدینة دمشق، ج 23، ص 437.
3- (3) المعارف، ابن قطیبه، ص 126.

او سه روز قبل از مرگ، قبر خودش را کند و گفت: «خدایا! مرا بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و برادرم زنده مگذار و مرا هم به دنبال آن دو ببر». خورشید آن روز غروب نکرده بود که وی از دنیا رفت.(1)

در «الدرجات الرفیعة» آمده است:

ابوسفیان بن حرث، شش ماه پس از خلافت عمر در مدینه از دنیا رفت. گفته شده است وی در سال 16 یا 20 ه. ق از دنیا رفته و در بقیع دفن شده است. ابوعمرو گفته است: او در خانه عقیل به خاک سپرده شد. او سه روز قبل از مرگ، قبر خودش را حفر کرد.(2)

محدث قمی می گوید:

ابوسفیان از کسانی است که همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در جنگ ثابت قدم ماند و فرار نکرد. او افسار مرکب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را رها نکرد تا اینکه دشمنان متواری شدند. او یکی از هفت نفری است که شبیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بودند. در سال 20 هجری قمری در زمان خلافت عمر از دنیا رفت و عمر بر پیکرش نماز گزارد و در بقیع دفن گردید. گفته شده است که در خانه عقیل بن ابی طالب به خاک سپرده شد و او سه روز پیش از مرگ، قبر خودش را حفر کرده بود.(3)

14. ابوالقاسم تنوخی

یاقوت حموی می گوید:

قاضی ابوالقاسم حسن بن عبدالله بن محمد بن عمرو تنوخی حنفی، در شب 28 ربیع الاول سال 349 ه. ق به دنیا آمد. او حدیث نقل می کرد و از او حدیث نقل

ص:245


1- (1) الطبقات الکبری، ج 4، ص 53 و نیز ر. ک: المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 254؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 11.
2- (2) الدرجات الرفیعه، ص 166.
3- (3) الکنی و الالقاب، ج 1، ص 87.

می شد. وی در سال 419 ه. ق از راه دمشق به حج رفت. اما در بیستم ذیقعده همان سال از دنیا رفت و پس از انتقال به مدینه، در بقیع دفن گردید. از او مصنفات، وصایا و اشعاری بر جای مانده است.(1)

البته ابن عساکر نام او را «محسن»، نه حسن، ثبت و ضبط کرده است.(2)

15. ابوهریره

ابن حجر می گوید:

درباره نام او و پدرش سی قول وجود دارد! از او 5374 حدیث نقل شده است!(3) وی میان صحابه بیشترین حدیث را نقل کرده است. ابوهریره در سال 59 ه. ق در سن 78 سالگی از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.(4)

گفته اند در وادی عقیق مرده و «ولید بن عقبة بن ابوسفیان» بر او نماز خوانده است.(5) ابن سعد نیز نوشته است: «فرزندان عثمان به پاس جانبداری های او از پدرشان تابوتش را تا بقیع تشییع کردند».(6) همچنین نووی گفته است: «ابوهریره در ذی الحلیفه، اطراف مدینه، خانه ای داشت و ساکن آنجا بود. او در سال 59 ه. ق در سن 78 سالگی در مدینه از دنیا رفت و در بقیع دفن شد».(7) اما «شیخ محمود ابوریه» می نویسد: «ابوهریره در سال 59 ه. ق در سن هشتاد سالگی در کاخش، در عقیق، مُرد و پس از انتقال

ص:246


1- (1) معجم البلدان، ج 5، ص 156 و نیز ر. ک: الاعلام، ج 5، ص 287.
2- (2) تاریخ مدینة دمشق، ج 57، ص 90.
3- (3) عایشه او را به دلیل کثرت نقل روایت از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، متهم به دروغگویی کرده است. ر. ک: عبدالله بن سبأ، ج 1، ص 196.
4- (4) سبل السلام، ج 1، ص 14 و نیز ر. ک: المجموع، ج 1، ص 266؛ شرح مسلم، ج 1، ص 68؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 627.
5- (5) سبل السلام، ج 1، ص 14؛ البدایة و النهایه، ج 8، ص 122.
6- (6) الطبقات الکبری، ج 4، ص 340.
7- (7) شرح مسلم، ج 1، ص 68.

پیکرش به مدینه، در بقیع دفن گردید».(1) حموی گفته است: «در دامنه کوه طبریه، قبری است که می گویند متعلق به ابوهریره است».(2)

16. احمد احسایی

شیخ احمد بن زین الدین بن ابراهیم بن صفر بن ابراهیم بن داغر احسایی در رجب 1166 ه. ق در «احساء» به دنیا آمد و در 22 ذیقعده سال 1241 ه. ق در محلی به نام «هدیه» در نزدیکی مدینه از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید. شیخیه و کشفیه منسوب به او هستند.(3)

17. سید احمد خسروشاهی

شیخ آقا بزرگ تهرانی نوشته است: «او از عالمان جلیل القدری است که در سال 1326 ه. ق درگذشت و در بقیع دفن گردید».(4)

18. احمد بن محمد بنّاء دمیاطی

زرکلی نوشته است:

احمد بن محمد بن احمد بن عبدالغنی الدمیاطی، مشهور به بناء به قرائت های مختلف قرآن آگاه و از برجستگان فرقه نقشبندیه بود. او در دمیاط به دنیا آمد و بزرگ شد. پس از کسب علم نزد عالمان قاهره، حجاز و یمن، در دمیاط ساکن گردید. وی در موسم حج سال 1117 ه. ق در مدینه از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.(5)

ص:247


1- (1) اضواء علی السنة المحمدیه، محمود ابوریه، ص 218.
2- (2) معجم البلدان، ج 4، ص 19.
3- (3) ر. ک: الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج 13، ص 305؛ اعیان الشیعه، ج 2، ص 589؛ معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، ج 1، ص 228؛ مرآة الکتب، صص 260 و 265؛ منتخب التواریخ، ص 104؛ کشاف الفهارس، ص 219.
4- (4) الذریعه، ج 2، ص 483؛ اعیان الشیعه، ج 3، ص 221.
5- (5) الاعلام، ج 1، ص 240.

19. احمد بن محمد دجانی قشاشی

احمد بن محمد بن یونس دجانی، بدری، حسینی، انصاری، مدنی، یمنی، مالکی، مشهور به قشاشی از صوفیان است. او در 12 ربیع الاول در مدینه زاده شد و در پایان سال 1071 ه. ق از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید. وی دارای تألیفات زیادی است؛ از جمله حاشیه بر الشفاء، حاشیه بر المواهب اللّدنّیه، شرح الحکم العطائیه، حاشیه بر الانسان الکامل جیلی، بستان العارفین، السمط المجید فی تلقین الذکر لاهل التوحید. از او شعرهایی نیز بر جای مانده است.(1)

«سرکیس یوسف الیان» می گوید: «از میان تألیفات فراوان او، تنها حدود پنجاه اثر باقی مانده است. وی در اواخر سال 1071 ه. ق از دنیا رفت و در ضلع شرقی بارگاه حلیمه سعدیه در بقیع دفن شد».(2)

20. احمد مغلبای

عمر رضا کحاله می گوید:

احمد بن ابی الغیث مشهور به مغلبای، حنفی، متکلم، ادیب و خطیب، در سال 1070 ه. ق در مدینه به دنیا آمد. وی در مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله) امام جماعت بود و در همان جا تدریس می کرد و سخنرانی می نمود. کتاب «نظمُ عقیدة السنوسی الصغری» و شرح آن از اوست. وی پس از وفات، در بقیع دفن گردید.(3)

21. اسعد بن زراره

گفته اند: اسعد بن زراره خزرجی، یکی از سران قبیله بنی نجار است که در پیمان عقبه اول و دوم و سوم حاضر بود. او نخستین کسی بود که با پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیعت نمود. وی

ص:248


1- (1) معجم المؤلفین، ج 2، ص 170؛ معجم المطبوعات العربیه، یوسف الیان سرکیس، ج 2، ص 1513.
2- (2) معجم المؤلفین، ج 2، ص 40.
3- (3) همان.

رئیس قوم بنی نجار بود و نخستین کسی است که نماز جمعه را در مدینه برپا کرد.(1) ابن سعد می گوید:

زمانی که اسعد بن زراره از دنیا رفت، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) او را غسل داد و در سه پیراهن که یکی از آنها برد یمانی بود، کفن نمود. سپس بر او نماز گزارد. بعد از آن جلوی جنازه او پیاده راه افتاد و سرانجام او را در بقیع دفن نمود.(2)

حاکم نیشابوری به سند خود از عبدالله بن ابی بکر نقل کرده است: «نخستین کسی که در بقیع دفن شد اسعد بن زراره است».(3) ابن حبان نیز گفته است: «وقتی اسعد بن زراره بر اثر بیماری سیاه سرفه از دنیا رفت، مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله) در حال ساخته شدن بود. او نخستین مسلمانی است که در بقیع دفن شد».(4)

برخی هم گفته اند وی در شوال سال اول هجری، پیش از جنگ بدر درگذشت.(5) مرگ او را بر اثر بیماری حناق (دیفتری) دانسته اند.(6) در «کنز العمّال» آمده است:

اسعد بن زراره در آغاز ماه نهم از سال اول هجرت و پیش از جنگ بدر، از دنیا رفت. بغوی خبر می دهد که وی نخستین صحابی است که پس از هجرت وفات کرده و نخستین میّتی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر او نماز خوانده و نخستین کسی می باشد که در بقیع دفن شده است.(7)

ص:249


1- (1) تعجیل المنفعه به زوائد رجال الائمة الاربعه، ابن حجر، ص 32.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 3، ص 611.
3- (3) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 186.
4- (4) کتاب الثقات، ج 1، ص 135؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 186.
5- (5) الاکمال فی ذکر من له روایة فی مسند الامام احمد من الرجال، ص 25؛ تعجیل المنفعه، ص 32.
6- (6) الاکمال فی ذکر من له روایة فی مسند الامام احمد من الرجال، ص 25؛ تعجیل المنفعه، ص 25.
7- (7) کنز العمال، ج 6، ص 219.

صالحی می گوید: «اسعد بن زراره هنگام ساخت مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت». ابن جوزی نیز گفته است: «اسعد، نخستین متوفای مسلمان و نخستین مدفون در بقیع است. او یکی از نقیبان و بزرگان دوازده گانه است».(1)

22. اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام)

کنیه او ابومحمد و مادرش فاطمه دختر حسین اثرم بن الحسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) می باشد. وی معروف به اعرج و بزرگ ترین فرزند امام صادق (علیه السلام) است.(2) آن حضرت او را بسیار بزرگ و عزیز می داشت؛ تا آنجا که عده ای از شیعیان گمان بردند اسماعیل جانشین پدر خواهد شد.(3) او از زیبایی های ظاهری و باطنی برخوردار بود(4) و در زمان حیات پدر بزرگوارش در «عریض» از دنیا رفت. پیکر او را نزد پدر به مدینه آوردند و سرانجام در بقیع دفن گردید.(5) این حادثه در سال 133 ه. ق، یعنی بیست سال قبل از رحلت امام صادق (علیه السلام) روی داده است.(6) گفته شده است آن حضرت در غم فراق اسماعیل، بسیار غمگین و بی تاب شده بود؛ به طوری که پابرهنه و بدون ردا در تشییع او حاضر گردید.(7)

ص:250


1- (1) سبل الهدی و الرشاد، ج 12، ص 52.
2- (2) عمدة الطالب، ص 333؛ بحارالانوار، ج 47، ص 241.
3- (3) کشف الغمه، ج 2، ص 394.
4- (4) تحفة العالم، مندرج در بحارالانوار، ج 48، ص 295.
5- (5) الارشاد، ج 2، ص 209؛ المستجاد من الارشاد، ص 180؛ بحارالانوار، ج 47، ص 241 و ج 48، ص 295 و نیز ر. ک: شرح الاخبار، ج 3، ص 309؛ اعلام الوری، ج 1، ص 546؛ عمدة الطالب، ص 233؛ کشف الغمه، ج 2، ص 394؛ سر السلسلة العلویة، ص 34؛ مجمع البحرین، ج 2، ص 420؛ ینابیع الموده، ج 3، ص 163.
6- (6) عمدة الطالب، ص 233.
7- (7) تحفة العالم، مندرج در بحار الانوار، ج 48، ص 295؛ المستجاد من الارشاد، ص 180؛ اعلام الوری، ج 1، ص 546؛ مجمع البحرین، ج 2، ص 420؛ اعیان الشیعه، ج 3، ص 316.

امام (علیه السلام) هنگام تشییع، چند بار امر فرمود که تابوت را بر زمین بگذارند. آن گاه حضرت کفن از صورت اسماعیل کنار می زد. مقصود امام آن بود که کسانی که گمان می کردند اسماعیل هفتمین امام شیعه خواهد بود، باور کنند که او واقعاً از دنیا رفته است.(1)

در «المجدی» آمده است: «اسماعیل پسر جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) در زمان حیات پدرش از دنیا رفت. او بسیار مورد محبت پدر بود و شیعه روایت بداء را درباره او نقل کرده است. آرامگاهش در بقیع می باشد».(2) در روایت ابوالغنائم حسینی از ابوالقاسم بن خداع آمده است: «اسماعیل پسر جعفر، بزرگ ترین فرزند پدرش بود. وی ده سال پیش از وفات پدر، در سال 133 ه. ق در «عریض» از دنیا رفت و در بقیع دفن شد».(3) البته اگر سال وفات امام صادق (علیه السلام) را سال 143(4) ه. ق بدانیم این سخن صحیح خواهد بود، ولی بیشتر روایات سال شهادت امام صادق (علیه السلام) را 148(5) ه. ق دانسته اند، بنابراین اسماعیل 15 سال پیش از وفات پدرشان درگذشته است.

سید محسن امین بر این سخن توضیحی را افزوده است:

قبر اسماعیل، اینک بیرون از بقیع است و بین قبر او و قبرستان بقیع با خیابانی که به سمت حصار شهر مدینه می رود، فاصله افتاده است. احتمالاً قبر او پیش از احداث این خیابان، داخل بقیع قرار داشته است. وهابی ها، قبه و بارگاه باشکوهی را که بر مزار او بنا شده بود، ویران کردند.(6)

ص:251


1- (1) اعلام الوری، ج 1، ص 546.
2- (2) المجدی فی الانساب، ص 99.
3- (3) همان، ص 100.
4- (4) بحارالانوار، ج 47، ص 4.
5- (5) همان، صص 1، 3-6.
6- (6) اعیان الشیعه، ج 3، ص 316.

سید جعفر آل بحرالعلوم نیز می گوید قبر اسماعیل در خود بقیع نیست. بلکه در ضلع غربی بارگاه عباس، خارج از بقیع، در زاویه جنوب شرقی دیوار شهر مدینه واقع شده است و درِ آن از داخل شهر است. این بارگاه پیش از ساخت دیوار شهر در آنجا قرار داشته است و سازندگان آن عده ای از فاطمیون مصر بوده اند.(1)

صالحی شامی در شرح محل دفن اسماعیل چنین می گوید: «... زائر بقیع هنگام بازگشت، قبر اسماعیل بن جعفر صادق (علیه السلام) را زیارت می کند؛ زیرا اینک این قبر، خارج بقیع و داخل حصار شهر قرار گرفته است».(2)

از برخی از افراد مطلع شنیده شده است که قبر اسماعیل خارج از مکان کنونی بقیع بوده است. ولی هنگام احداث خیابان ابوذر غفاری و انتقال برخی از قبرها، مشاهده می شود که پیکر پاک اسماعیل، صحیح و سالم باقی مانده است. پس، آن را به بقیع منتقل می کنند و نزدیکی قبور شهدای حره (شرق بقیع) به خاک می سپارند.

23. اسید بن حضیر الاشهلی

وی از بزرگان و پیشوایان انصار است.(3) او در پیمان عقبه اول و دوم(4) و نیز در جنگ بدر(5) حضور داشته است. ابویحیی، ابوعتیق، ابوحضیر از کنیه های اوست.(6) پدر او در زمان جنگ بعاث، رئیس قبیله اوس بوده و به دست مصعب بن عمیر اسلام آورد پس از

ص:252


1- (1) تحفة العالم، مندرج در بحارالانوار، ج 48، ص 295.
2- (2) سبل الهدی و الرشاد، ج 12، ص 401.
3- (3) کتاب الثقات، ج 3، ص 6؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 287.
4- (4) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 287.
5- (5) ابن کثیر می نویسد: «او در جنگ بدر حضور نداشته است». البدایة و النهایه، ج 7، ص 116.
6- (6) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 287.

هجرت، پیامبر (صلی الله علیه و آله) بین او و زید بن ابی حارثه، پیمان برادری بست.(1)

اسید بن حضیر در شعبان(2) سال بیست هجری قمری در زمان خلافت عمر از دنیا رفت و عمر بر پیکرش نماز خواند و در بقیع به خاک سپرده شد.(3)

24. ام سلمه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله)

مبارکفوری می گوید:

نام او هند و پدرش ابوامیه سهیل است. همسر ام سلمه، ابوسلمة بن عبدالأسد می باشد که ام سلمه، دو بار به همراه او به حبشه هجرت نمود. ام سلمه از او چهار فرزند به نام های زینب، سلمه، عمر و دره داشت. پس از آنکه ابوسلمه در جمادی الثانی سال چهارم هجری از دنیا رفت، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در اواخر شوال همان سال با او ازدواج کرد. ام سلمه در سال 59 هجری از دنیا رفت و بنابر گفته ابونعیم، سعید بن زید بر او نماز خواند.(4)

مبارکفوری پس از نقل سخن ابو نعیم، آن را نادرست می داند و می افزاید: ابوهریره بر او نماز گزارده و ام سلمه در سن 84 سالگی درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد.(5) از ام سلمه، 328 حدیث، نقل شده است.(6)

ص:253


1- (1) البدایة و النهایه، ج 7، ص 116.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 3، ص 606؛ کتاب الثقات، ج 2، ص 223.
3- (3) مشاهیر علماء الامصار، ص 33؛ الطبقات الکبری، ج 3، ص 606؛ المعجم الکبیر، ج 1، ص 203؛ معرفة الثقات، ج 1، ص 16؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 9، صص 82 و 95-97؛ اسد الغابه، ج 1، ص 93؛ الانساب، ج 1، ص 172؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 310؛ البدایة و النهایه، ج 7، ص 116؛ سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 343؛ نصب الرایة، ج 2، ص 340؛ تحفة الاحوذی، ج 10، ص 201.
4- (4) ر. ک: الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 165.
5- (5) تخفة الاحوذی، ج 1، ص 300 و نیز ر. ک: الطبقات الکبری، ج 8، ص 96؛ المحبّر، ص 85؛ شرح مسند ابی حنیفه، ص 203؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 165؛ مستدرک سفینة البحار، ج 5، ص 139.
6- (6) مستدرک سفینة البحار، ج 5، ص 139؛ اسد الغابه، ج 5، ص 560؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 209.

«محمد بن حبیب بغدادی» گفته است: «ام سلمه در سال 61 ه. ق از دنیا رفت و ابوهریره بر او نماز گزارد و ولید بن عتبة بن ابی سفیان، والی مدینه، او را در بقیع دفن کرد».(1)

به عقیده نگارنده، با توجه به اخبار زیادی که درباره ام سلمه و موضع گیری های آشکار و مؤثر او پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) به ما رسیده است، می توان تاریخ رحلت او را 61 ه. ق دانست.(2) البته برخی دیگر سال 62 ه. ق را درست می دانند.(3) همچنین خبر نماز گزاردن ابوهریره بر پیکر او نادرست می باشد؛ زیرا ابوهریره در سال 59 ه. ق از دنیا رفته است.(4)

25. مادر عثمان بن عفان

محمد بن سعد از عبدالله بن حنظلة بن راهب نقل کرده است:

روز مرگ مادر عثمان بن عفان در مدینه حضور داشتیم و او را در بقیع به خاک سپردیم. پس از آن، مردم به مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله) برگشتند و نماز را در آنجا خواندند. اما عثمان فرادا در مسجد نماز گزارد. من نیز کنار او مشغول به نماز شدم و شنیدم که در حال سجده می گفت: «خدایا! بر مادرم رحمت آور» و یا می گفت: «خداوندا مادرم را بیامرز» و این ماجرا در زمان خلافت او بود.(5)

26. ام کلثوم، دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

سید محمد بن علوی مالکی می گوید: «عثمان بن عفان پس از درگذشت رقیه، دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با خواهر او ام کلثوم ازدواج کرد. او در زمان حیات عثمان از دنیا رفت و

ص:254


1- (1) المحبّر، ص 85.
2- (2) ر. ک: الایام الشامیة من عمر النهضة الحسینیة، تألیف نگارنده، صص 401-414.
3- (3) الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 165.
4- (4) ر. ک: سبل السلام، ج 1، ص 14.
5- (5) الطبقات الکبری، ج 8، ص 229؛ الاصابه، ج 8، ص 9.

قبرش در بقیع مشخص است».(1)

در اینجا دو نکته را باید یادآوری کرد:

الف) در اینکه آیا ازدواج عثمان با رقیه، پس از وفات ام کلثوم بوده است(2) یا قبل از آن(3) ، اختلاف است. روایت شده است عثمان بن عفان، ام کلثوم را به عقد خود در آورد. ولی پیش از ازدواج، ام کلثوم از دنیا رفت. از این رو رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به جای او، رقیه را به همسری او درآورد.(4) البته تحقیق درباره این موضوع، مجال دیگری می طلبد.

ب) برخی از تاریخ پژوهان معتقدند که ام کلثوم و خواهرانش رقیه و زینب، ربیبه های پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هستند و مادرشان هاله، خواهر خدیجه می باشد. آنها پیش از ازدواج خدیجه با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) یتیم شدند و در خانه خدیجه بودند. در نتیجه، پس از ازدواج خدیجه، به خانه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) منتقل شدند.(5)

27. ام کلثوم، دختر امام علی (علیه السلام)

ابن عساکر می گوید: «ام کلثوم، دختر علی (علیه السلام) در مدینه درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد».(6) او این مطلب را به هنگام سخن گفتن از زید بن عمر آورده است، از آن جهت که ام کلثوم مادر وی باشد. ولی اصل ازدواج ام کلثوم دختر امام علی (علیه السلام) با عمر

ص:255


1- (1) البشری فی مناقب خدیجة الکبری، ص 34.
2- (2) ر. ک: قرب الاسناد، ص 9؛ الخصال، ص 404.
3- (3) ر. ک: معجم الکبیر، ج 22، ص 436؛ الطبقات الکبری، ج 8، ص 216؛ المحبّر، ص 85؛ اسد الغابه، ج 5، ص 456؛ تاج الموالید، ص 9؛ اعلام الوری، ج 1، ص 276.
4- (4) قرب الاسناد، ص 9؛ الخصال، ص 404.
5- (5) ر. ک: الاستغاثه، ص 68؛ التعجب، ص 36؛ المناقب، ج 1، ص 138؛ بحار الانوار، ج 22، ص 191؛ کشف الغطاء، ج 1، ص 5؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 125.
6- (6) تاریخ مدینة دمشق، ج 2، ص 309 و نیز ر. ک: اعیان الشیعه، ج 1، ص 327.

محل بحث و تردید جدی است؛ چنان که شیخ مفید در این باره می گوید:

خبر ازدواج دختر امیرمؤمنان (علیه السلام) با عمر ثابت نشده است؛ زیرا راوی آن، زبیر بن بکّار است که در نقل حدیث، مورد اطمینان نیست؛ زیرا وی از امیرمؤمنان کینه به دل داشته و در مطالبی که علیه بنی هاشم آورده است قابل اطمینان نیست.(1)

28. ایمن امین الدین

ابن کثیر درباره او می نویسد:

شیخ صالح و عابد، ایمن امین الدین بن محمد، سالیانی در مدینه ساکن بوده است. او در شب پنجشنبه، هشتم ربیع الاول از دنیا رفت و در بقیع دفن شد. برایش در دمشق نماز میت غایب خوانده شد. گفته اند نام او محمد بن محمد است و نام اجدادش تا هفده پشت محمد می باشد.(2)

29. برخی از شهدای احد

واقدی در شرح جنگ احد می نویسد: «مردم شهدا را از احد به مدینه آوردند و تعدادی از آنان را در بقیع، کنار خانه زید بن ثابت و گروهی دیگر را در محله بنی سلمه به خاک سپردند».(3) پس از رحلت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، عده ای از مسلمانان نیز می خواستند آن حضرت را کنار شهدای احد در بقیع دفن نمایند.(4)

ابن عساکر از اسحاق بن ابراهیم نقل کرده است: «در خبری آمده است که حسین بن علی (علیه السلام) به مزار شهدای احد در بقیع آمده و آنجا را زیارت کرده است».(5)

ص:256


1- (1) تزویج علی بنته من عمر، الشیخ المفید، ص 13.
2- (2) البدایة و النهایه، ج 14، ص 195.
3- (3) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 15، ص 39.
4- (4) همان، ج 10، ص 184.
5- (5) تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 186 و نیز ر. ک: البدایة و النهایه، ج 8، ص 228؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 31.

به عقیده نگارنده، مراد از بقیع در این نقل، بقیع الخیل است نه بقیع الغرقد؛ زیرا عموم شهدای احد در آنجا دفن شده اند. یاقوت حموی از «نصر» نقل کرده است که بقیع الخیل محلی است در مدینه، کنار خانه زید بن ثابت که عموم کشتگان احد در آنجا دفن شده اند. نصر گفته است: «به گمانم آنجا بقیع الغرقد باشد».(1)

این احتمال وجود دارد که گفته شود: مقصود از «قبور شهدا در بقیع»، قبرهای برخی از شهدای جنگ احد می باشد که در بقیع الغرقد دفن شده اند.

30. حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) (حسن مثنّی)

حسن مثنی شخصیتی عظیم القدر، فاضل و متقی است. او در کربلا کنار عمویش سیدالشهدا (علیه السلام) حضور داشت؛ به طوری که زخم هایی بر او وارد شد. گفته شده است در همان حال نیز به اسارت درآمد. او در سن 35 سالگی دستگیر شد، و در سال 99 یا 97(2) ه. ق(3) از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید.(4) و(5)

31. سید میرزا حسن سبزواری

سید میرزا حسن بن اسماعیل بن عبدالغفور سبزواری در سال 1255 ه. ق در سبزوار زاده شد. او در شب چهارم محرم الحرام 1332 ه. ق بین راه مکه و مدینه به دست عرب جنگجویی کشته شد و در بقیع دفن گردید.(6)

ص:257


1- (1) معجم البلدان، ج 2، ص 413 و نیز ر. ک: القاموس المحیط، ج 3، ص 6؛ مجمع الزوائد، ج 4، ص 158 و ج 9، ص 268؛ مراصد الاطلاع، ج 1، ص 123؛ معجم معالم الحجاز، ج 1، ص 243؛ الدرّ الثمین فی معالم دار الرسول الامین، ص 229.
2- (2) سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 401.
3- (3) مستدرکات علم الرجال، ج 2، ص 365.
4- (4) منتخب التواریخ، ص 103.
5- (5) نامبرده در سال 94 یا 97 در سن 53 سالگی از دنیا رفته است. الوافی بالوفیات، ج 11، ص 416؛ الکواکب المشرقه، ج 1، ص 438.
6- (6) اعیان الشیعه، ج 5، ص 22.

علامه امینی در «شهداء الفضیله» وی را چنین توصیف کرده است: «میرزا حسن سبزواری از چهره های سرشناس دین و از برجستگان امت اسلامی است. وی دانشی بسیار داشت و تقوا و زهد را از اجداد طاهرینش به ارث برده بود...».(1)

میرزا حسن سبزواری در سبزوار صدقات جاریه ای دارد که مردم از آن بهره می برند. او برای تحصیل علوم اسلامی، به نجف اشرف هجرت کرد و بیست سال در آنجا ماند. مدت کمی شاگرد شیخ مرتضی انصاری بود و سالیان زیادی را در محضر سید حسین کوه کمره ای معروف به ترک و دیگران شاگردی نمود.(2)

32. حسن صالحی برغانی

شیخ حسن فرزند ملامحمد صالح برغانی در سال 1281 ه. ق وفات کرد و در بقیع، نزدیک قبور اهل بیت (علیهم السلام) دفن شد.(3)

33. حسین بن علی بن الحسین (علیه السلام)

شیخ طوسی می گوید:

حسین بن علی بن الحسین، عموی امام صادق (علیه السلام) و از تابعان مدینه است. وی در سال 157 ه. ق از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید. مدت عمر او 84 سال و کنیه اش اباعبدالله است.(4)

شیخ مفید نیز می گوید:

ص:258


1- (1) شهداء الفضیلة، الشیخ عبدالحسین الامینی، ص 372.
2- (2) ر. ک: اعیان الشیعه، ج 5، ص 22.
3- (3) دائرة المعارف تشیع، ج 3، ص 385.
4- (4) رجال الطوسی، ص 182 و نیز ر. ک: نقد الرجال، ج 2، ص 106؛ جامع الرواة، الاردبیلی، ج 1، ص 248؛ طرائف المقال، السید علی اصغر الجابلقی البروجردی، ج 2، ص 15؛ معجم رجال الحدیث، ج 7، ص 46؛ تهذیب المقال، ج 2، ص 426.

وی شخصی فاضل و باتقوا بود. احادیث بسیاری را از پدرش، علی بن الحسین (علیه السلام) و برادرش، امام باقر (علیه السلام) و عمه اش، فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام) روایت کرده است.(1)

به نقل از ابونصر بخاری، مادر او سُعاده نام داشته و ام ولد بوده است. وی 57 سال عمر کرد و در سال 157 ه. ق رحلت نمود و در بقیع دفن گردید. به او حسین اصغر و به برادر بزرگترش حسین اکبر می گویند که دارای اولاد نبود.(2) در عمدة الطالب چنین آمده است: «حسین بن علی در سال 157 ه. ق و در سن 57 سالگی وفات یافت و در بقیع مدفون گردید. از نسل وی، فرزندان بسیاری در حجاز، عراق، شام، بلاد عجم و مغرب به جا ماندند».(3)

سید محسن امین می گوید:

ابوعبدالله حسین اصغر، فرزند امام زین العابدین (علیه السلام) در سال 157 ه. ق از دنیا رفت. برخی نیز سال وفات او را 158 و برخی دیگر 159 ه. ق می دانند. مدت عمر او 57 یا 76 سال بوده و در بقیع دفن گردیده است. مادرش ساعده یا سعادت نام داشته و ام ولد بوده است.(4)

آیت الله خویی نیز می گوید:

شیخ طوسی در کتاب رجالش او را از جمله اصحاب امام سجاد (علیه السلام) دانسته که پسر از پدر روایت نقل کرده است و وی را در شمار اصحاب امام باقر (علیه السلام)

ص:259


1- (1) جامع الرواة، ج 1، ص 248؛ طرائف المقال، ج 2، ص 15.
2- (2) سرّ السلسلة العلویّه، ص 69.
3- (3) تهذیب المقال، ج 2، ص 426.
4- (4) اعیان الشیعه، ج 6، ص 111.

آورده که از برادرش روایت نقل کرده است. همچنین او را از اصحاب امام صادق (علیه السلام) به حساب آورده است.(1)

34 و 35. حسین بن علی حسینی مدنی (ابن شدقم) و همسرش

شیخ حر عاملی او را فاضل و عالمی جلیل القدر و محدث و ادیبی بزرگ می داند و درباره اش می نویسد:

کتاب «الجواهر النظامیة من حدیث خیر البریة» از تألیفات اوست که آن را برای نظام شاه، سلطان حیدرآباد نوشته است. او از شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی و شیخ علامه نعمت الله بن احمد بن خاتون عاملی روایت کرده است.(2)

وی در سال 942 ه. ق در مدینه به دنیا آمد و در همان جا بزرگ شد؛ تا آنکه به هند مسافرت نمود و در 14 صفر سال 999 ه. ق در سن 57 سالگی در شهر «دکن» از دنیا رفت و به طور موقت در آنجا دفن شد.

پس از آن، پسر کوچکش حسین، بنابر وصیت پدر، پیکر او را به مدینه منوره منتقل کرد و در بقیع دفن نمود.(3) گفته شده است همسرش نیز با او در بقیع دفن گردیده است.(4)

36. حسین بهبهانی

علامه سید محسن امین می گوید:

سید حسین بن ابراهیم بن حسین معروف به «سیاه پوش» در سال 1215 ه. ق در بهبهان زاده شد. او ساکن کربلا بود و در سال 1300 ه. ق در حال بازگشت از

ص:260


1- (1) معجم رجال الحدیث، ج 7، ص 46.
2- (2) امل الآمل، الحر العاملی، ج 2، ص 70.
3- (3) ر. ک: اعیان الشیعه، ج 5، ص 175؛ معجم المؤلفین، ج 3، ص 251.
4- (4) اعیان الشیعه، ج 5، ص 176.

حج، در محلی به نام بئر الدرویش در نزدیکی مدینه منوره، گروهی از دزدان، وی را به قتل رساندند. سپس پیکر او به مدینه منتقل شد و در جوار ائمه بقیع (علیهم السلام) دفن گردید.(1)

صاحب معجم المؤلفین می نویسد:

حسین بن ابراهیم بهبهانی (1215-1300 ه. ق) فقیه و اصولی، زاده بهبهان و ساکن کربلا بود. گروهی از فضلا در حلقه درس او حاضر می شدند. او تصانیفی در فقه و اصول دارد و در پایان دوران حکمرانی ترکان عثمانی در نزدیکی مدینه کشته شد و در بقیع دفن گردید.(2)

صاحب اعیان الشیعه از کتاب «شهداء الفضیلة» نقل کرده است که او از عالمان برجسته و مورد وثوق در کربلا بوده و در درس شیخ مرتضی انصاری نیز حاضر می شده است.(3)

37. حفصه دختر عمر و همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله)

علامه سید مرتضی عسگری می گوید:

حفصه، دختر عمر بن خطاب است و مادرش زینب دختر مظعون می باشد. او پنج سال قبل از بعثت به دنیا آمد و با همسرش خنیس بن حذافه به مدینه هجرت کرد. خنیس پس از بازگشت پیامبر (صلی الله علیه و آله) از جنگ بدر از دنیا رفت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) حفصه را به همسری خود برگزید. حفصه در شعبان سال 45 ه. ق در زمان خلافت معاویه، از دنیا رفت و مروان بر او نماز گزارد و در بقیع دفن شد.(4)

ص:261


1- (1) اعیان الشیعه، ج 5، ص 413.
2- (2) معجم المؤلفین، ج 3، ص 306.
3- (3) اعیان الشیعه، ج 5، ص 413.
4- (4) احادیث ام المؤمنین عایشه، ج 1، ص 61.

ابن سعد از یکی از کنیزان خاندان عمر نقل کرده است: «مروان بر پیکر حفصه نماز خواند و تا بقیع به دنبال جنازه رفت و آنجا نشست تا او را به خاک سپردند».(1)

38. جعفر بن حسن برزنجی

محدث قمی می گوید:

جعفر بن حسن بن عبدالکریم شافعی، مفتی بزرگ شافعی در مدینه منوره و خطیب و مدرس مسجد نبوی بود. از جمله تألیفات او، کتاب «مولد النبی» معروف به «مولد البرزنجی» و نیز کتاب «جالیة الکدر باسماء اصحاب سید الملائک و البشر» می باشد که در آن، اسامی مجاهدان بدر و احد را به نظم در آورده است. وی در سال 1177 ه. ق درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد.(2)

39. جواد اصفهانی

جواد اصفهانی در انفاق و انجام دادن امور عام المنفعه از سرآمدان روزگار خود بود. وی آب را از مسیری طولانی به عرفات منتقل کرد و نیز به دور شهر مدینه دیوار کشید. «قطب الدین مودود بن اتابک» پس از به قدرت رسیدن در سال 558 ه. ق، وی را دستگیر و در قلعه موصل زندانی نمود. او در همان زندان از دنیا رفت و پیکرش به مدینه منتقل شد و در قلعه ای که خودش در بقیع ساخته بود، دفن گردید.(3)

40 و 41. امیر جوبان و فرزندش

ابن کثیر می گوید:

در آخرین جمعه ماه ربیع الثانی جسد امیر جوبان و پسرش را از قلعه مدینه منوره

ص:262


1- (1) الطبقات الکبری، ج 8، ص 86.
2- (2) الکنّی و الألقاب، ج 2، ص 77 و نیز ر. ک: الذریعه، ج 5، صص 21 و 22.
3- (3) ر. ک: الاعلام، ج 6، ص 278.

در تابوت نهاده و به مسجد نبوی آورده و بر آنها نماز گزاردند. امیر جوبان در زمان حیات خواسته بود که پس از مرگ در مدرسه اش دفن گردد. ولی به دستور حکومت وقت در بقیع دفن شد.(1)

سید محسن امین به نقل از برخی کتب تاریخی فارسی آورده است:

وی اخلاقی نیکو و صفاتی شایسته داشته است. بناهایی را در مسیر مصر، شام و مکه معظمه ایجاد نمود و کارهای خیر فراوانی را انجام داد. آب رسانی به شهر مکه و دیگر کارهای عمرانی، از جمله فعالیت های اوست. وی در سال 738 ه. ق در هرات به قتل رسید و پس از انتقال به مدینه، در قبرستان بقیع دفن گردید.(2)

42. خنیس بن حذافه

ابن سعد به نقل از عبدالله بن ابی بکر آورده است:

وقتی خنیس بن حذافه از مکه به مدینه هجرت کرد، در خانه رفاعة بن عبدالمنذر ساکن شد. گفته اند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بین او و «ابوعبس بن جبر» پیمان برادری بست. خنیس در جنگ بدر حضور داشت و پس از گذشت 25 ماه از هجرت پیامبر، رحلت کرد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بر او نماز خواند و کنار قبر عثمان بن مظعون در بقیع دفن نمود.(3)

43. داوود بن عبدالله بن موسی الجون بن عبدالله بن الحسن بن الحسن (علیه السلام)

داوود فرزند عبدالله معروف به بصری که کنیه اش ابامحمد و مادرش طلیحه نام داشت. او شعر می سرود و حدیث روایت می کرد. عبدالله سرانجام به بادیه رفت و در

ص:263


1- (1) البدایة و النهایه، ج 14، ص 164 و نیز ر. ک: تاریخ ابن خلدون، ج 5، ص 435.
2- (2) اعیان الشیعه، ج 2، ص 356.
3- (3) الطبقات الکبری، ج 3، ص 392.

آنجا درگذشت. دخترانش فاطمه، عاتکه و ام سلمه بودند و داوود بن عبدالله پسرش بود که در زندان از دنیا رفت و در بقیع مدفون شد.(1)

44. رافع بن خدیج

عبدالرزاق به سند خود از سالم روایت کرده است:

روزی که تابوت رافع بن خدیج را در بقیع الغرقد گذاشته بودند، می خواستند آفتاب نزده بر او نماز بگزارند. اما عبدالله بن عمر بن خطاب بانگ برآورد: آیا از خدا نمی ترسید؟!(2)

45. رقیه، دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

در اینکه آیا او دختر پیامبر خداست یا ربیبه و دختر خوانده او، اختلاف می باشد و همان طور که پیش از این گفتیم نظر دوم صحیح به نظر می رسد. رقیه یکی از همسران عثمان بن عفان است. ابن سعد،(3) ابن عساکر(4) ، ابن ابی الحدید(5) و ابن کثیر(6) روایت کرده اند که او در بقیع دفن شده است.

46. رقیه، دختر عمر

ابن عساکر از زبیر نقل می کند که وقتی رقیه، دختر عمر بن خطاب که همسر ابراهیم بن نعیم بن عبدالله بود، از دنیا رفت، در بقیع دفن شد.(7)

ص:264


1- (1) المجدی فی انساب الطالبیین، ص 49.
2- (2) المصنف، ج 3، ص 523.
3- (3) الطبقات الکبری، ج 2، ص 19.
4- (4) تاریخ مدینة دمشق، ج 39، ص 258.
5- (5) شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 185.
6- (6) السیرة النبویة، ج 2، ص 471.
7- (7) تاریخ مدینة دمشق، ج 70، ص 251.

47. ریحانه، دختر زید (همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله))

قرطبی می گوید:

ریحانه دختر زید بن عمرو بن خنافه از طایفه بنی نضیر بود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) او را اسیر کرد و سپس آزاد ساخت و در سال ششم هجری با او ازدواج کرد. وی به هنگام بازگشت پیامبر (صلی الله علیه و آله) از حجة الوداع از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.(1)

48. زمرد خاتون

زرکلی می گوید:

زمرد خاتون، صفوة الملوک، دختر امیر جاولی، عالمه ای دوراندیش و اهل دمشق بود. «ملک دقاق»، حاکم دمشق، برادر او می باشد. وی راوی حدیث، استنساخ کننده کتاب و حافظ قرآن بود و در دمشق، مدرسه خاتونیه برانیه را بنا نهاد.

او وقتی دید پسرش اسماعیل (شمس الملوک) در فساد فرو رفته و با همدستی فرنگیان علیه سرزمین مسلمانان توطئه می کند، در سال 529 ه. ق به غلامانش دستور داد تا او را بکشند. پس از قتل اسماعیل، زمرد خاتون، برادرش شهاب الدین ابوالقاسم محمد بن بوری را جانشین او ساخت. در سال 533 ه. ق شهاب الدین نیز کشته شد. پس از آن، اوضاع دگرگون شد و زمرد خاتون به بغداد رفت. آن گاه به مکه عزیمت نمود و در آخر هم ساکن مدینه شد. او که به فقر و نداری گرفتار شده بود، گندم و جو را آسیاب می کرد و با دستمزد آن زندگی خود را اداره می کرد. زمرد خاتون در سال 557 ه. ق از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.(2)

ص:265


1- (1) الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 166 و نیز ر. ک: الطبقات الکبری، ج 8، ص 130؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 89؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 240؛ الاصابه، ج 8، ص 146؛ السیرة النبویة، ج 4، صص 605 و 606؛ البدایة و النهایه، ج 5، صص 327 و 328؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 11، ص 220.
2- (2) الاعلام، ج 3، ص 49؛ البدایة و النهایه، ج 12، ص 306.

49. زید بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)

زید در زمان ولید بن عبدالملک مسئول جمع آوری صدقات بود. او در سال 120 ه. ق در بطحاء، نزدیکی مدینه از دنیا رفت و برای خاکسپاری به بقیع برده شد.(1) ابن سعد از عبدالله بن ابی عبیده چنین نقل کرده است:

روزی که زید بن حسن در بطحا از دنیا رفت و به مدینه آورده شد، من سوار بر ترک استر پدرم بودم. وقتی به رأس الثنیه رسیدیم، جنازه او را دیدیم که بر شتری جهازدار حمل می شد و عبدالله بن حسن بن حسن جلوی آن حرکت می کرد. او ردایش را به کمر بسته بود و چیزی بر دوش نداشت. پدرم گفت: «ای فرزند! پیاده شو و رکاب را بگیر و با خود چنین می گفت: به خدا سوگند! اگر من سواره باشم و عبدالله پیاده راه برود، دیگر از خدا پروا نخواهم داشت». سپس پیاده شد و راه افتاد؛ تا اینکه زید را به خانه اش در محله بنی حدیله بردند و غسل دادند. آن گاه پیکرش را بر تخته ای نهادند و به سوی بقیع بردند.(2)

50. زید بن عمر

ابن عساکر، مرگ او را در مدینه و محل خاکسپاری اش را بقیع ذکر کرده است.(3)

51. زینب، دختر ابوسلمه

ابن سعد، بیهقی و ابن عساکر از محمد بن ابی حرمله چنین روایت کرده اند: «زینب، دختر ام سلمه در زمان طارق، حاکم مدینه از دنیا رفت. پیکرش را پس از نماز صبح به بقیع آوردند و دفن کردند».(4)

ص:266


1- (1) سرّ السلسلة العلویه، ص 21.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 5، ص 318 و نیز ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج 19، ص 381.
3- (3) تاریخ مدینة دمشق، ج 2، ص 309.
4- (4) الطبقات الکبری، ج 8، ص 461؛ السنن الکبری، ج 2، ص 460 و ج 4، ص 32؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 24، ص 433.

52. زینب دختر جحش، همسر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)

مسلم از عایشه روایت کرده است: بعضی از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آن حضرت گفتند: «کدام یک از ما زودتر به شما ملحق می شود»؟ فرمود: «آن که دستش از همه بلندتر است؛ یعنی بیشتر صدقه می دهد». زینب بنت جحش زودتر از دیگران به پیامبر (صلی الله علیه و آله) ملحق شد. او 53 سال عمر کرد و در سال فتح مصر (20 ه. ق) از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.(1)

ابن سعد از ابن کعب روایت کرده است:

زینب وصیت کرد که قبری را برای او کنار خانه عقیل (بین خانه عقیل و خانه ابن حنفیه) حفر کردند و خشت هایی از سمینه آوردند و بر قبر نهادند. در آن روز تابستانی، هوا بسیار گرم بود.(2) در آن روز، عمر دستور داد به دلیل شدت گرما، روی قبر او خیمه زدند و این نخستین بار بود که روی قبری در بقیع خیمه می زدند.(3)

روایت شده که زینب گفته بوده است: «خدایا! دیگر از بیت المال عمر، چیزی به من ندهند؛ یعنی دیگر روزی نمی خواهم و به مردن راضی ام». عمر بن خطاب بر او نماز گزارد و اسامة بن زید، محمد بن عبدالله بن جحش و عبدالله بن ابی احمد بن جحش داخل قبر شدند. گفته شده او نخستین زنی است که برایش تابوت ساخته شد و در بقیع دفن گردید.(4)

ص:267


1- (1) حاشیة اعانة الطالبین، ج 3، ص 313؛ الطبقات الکبری، ج 8، صص 109 و 113؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 24؛ اسد الغابه، ج 5، ص 465؛ عون المعبود، ج 8، ص 338؛ البدایة و النهایه، ج 4، ص 169 و ج 7، ص 119؛ السیرة النبویة، ج 3، ص 284.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 8، ص 109.
3- (3) همان، ص 113 و نیز ر. ک: المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 24.
4- (4) اسد الغابه، ج 5، ص 465؛ البدایة و النهایه، ج 7، ص 119؛ السیرة النبویة، ج 3، ص 284؛ عون المعبود، ج 8، ص 338.

53. زینب دختر خزیمه، همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

در عیون الاثر آمده است:

زینب دختر خزیمة بن الحارث بن عبدالله بن عمرو بن عبدمناف بن هلال، معروف به ام المساکین بود؛ زیرا به مساکین و مستمندان، رسیدگی و مهربانی می کرد. او همسر طفیل بن حارث بود. بعد از آنکه طفیل او را طلاق داد با برادر او، عبیده ازدواج کرد. عبیده در جنگ بدر شهید شد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در ماه رمضان سال سوم هجری با زینب ازدواج نمود. این پیوند، بیش از هشت ماه دوام نیاورد و در پایان ماه ربیع الثانی، زینب در حدود سی سالگی از دنیا رفت. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بر او نماز گزارد و در بقیع به خاکش سپرد.(1)

در طبقات الکبری از محمد بن قدامه از پدرش نقل شده است:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از زینب دختر خزیمه هلالیه، ام المساکین، خواستگاری کرد و پس از موافقت زینب، او را به عقد خود درآورد و بر این امر شاهد گرفت و نیز 12/5 اوقیه طلا مهرش کرد.(2)

بلاذری نیز می گوید:

زینب هشت ماه با پیامبر (صلی الله علیه و آله) زندگی کرد. در رمضان سال سوم هجری پیامبر با او ازدواج کرد و در آخر ماه ربیع الاول سال چهارم هجری از دنیا رفت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بقیع به خاکش سپرد.(3)

ص:268


1- (1) عیون الاثر، ج 2، ص 385 و نیز ر. ک: الطبقات الکبری، ج 8، ص 115؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 89؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 206؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 166؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 206؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 7، ص 61.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 8، ص 115؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 206.
3- (3) الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 7، ص 61.

54. زینب، دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

سید محمد بن علوی مالکی حسنی درباره اش نوشته است:

او بزرگ ترین دختر رسول خداست و قبل از بعثت به دنیا آمد. ابوالعاص بن ربیع او را به همسری خویش درآورد. اسلام آوردن و هجرت زینب، قبل از مسلمان شدن و هجرت ابوالعاص بود. وی در آغاز سال هشتم هجری وفات کرد و در بقیع دفن شد. هم اکنون مکان قبر او در بقیع، معلوم است.(1)

55. سالم بن عبدالله بن عمر

طبری به نقل از «عبدالحکیم بن عبدالله بن ابی فروه» آورده است: «سالم بن عبدالله در آخر ذی الحجه سال 105 ه. ق از دنیا رفت و هشام بن عبدالملک در بقیع بر او نماز گزارد».(2)

56. سعد بن ابی وقاص

«سعد بن مالک بن وهیب» معروف به سعد بن ابی وقاص، در سن هفده سالگی مسلمان شد. او هفتمین نفری بود که اسلام آورد.(3) در حوادث صدر اسلام، همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود. او نخستین کسی است که در اسلام تیر انداخت.(4) سعد قادسیه را فتح کرد و سپس به کوفه آمد و آنجا را با تعیین حدود و مرزها برای قبایل عرب، تفکیک نمود و برای خود نیز خانه ای ساخت. عمر بن خطاب و عثمان بن عفان، او را به امارت کوفه منصوب کردند.(5) پس از مدتی از امارت کوفه عزل شد و ولید بن عقبه جانشین او شد. سعد عضو شورای شش

ص:269


1- (1) البشری فی مناقب خدیجة الکبری، ص 33.
2- (2) تاریخ الامم و الملوک، الطبری، ج 5، ص 379 و نیز ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج 20، ص 72.
3- (3) احادیث ام المؤمنین عایشه، ج 1، ص 102.
4- (4) همان.
5- (5) الطبقات الکبری، ج 6، ص 12.

نفره ای بود که عمر برای انتخاب خلیفه تعیین کرده بود. وی در سال 55 ه. ق در قصر خود، واقع در منطقه عقیق، نزدیک مدینه از دنیا رفت و بر دوش عده ای تا مدینه آورده شد و مروان که حاکم مدینه بود بر او نماز گزارد(1) و در بقیع دفن شد. عده ای سن او را 77 سال دانسته اند.(2) ولی ابن کثیر آن را بیش از هشتاد سال برآورد کرده است.(3)

نگارنده می گوید: «او پدر عمر بن سعد ملعون، قاتل حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) است».

57. سعد بن زراره

گفته اند او از منافقان بوده است و بیهقی روایتی را که بر عذاب قبر او دلالت دارد، از عبدالله بن حنطب چنین نقل کرده است:

روزی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) سوار بر استری سفیدرنگ از قبرستان بقیع می گذشت. ناگهان استر رم کرد. بلافاصله چند نفر از جای خود برخاستند و افسارش را گرفتند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «رهایش کنید؛ چون او صدای عذاب سعد بن زراره را از قبرش شنید» و سعد مردی منافق بود.(4)

58. سعد بن معاذ

ابن سعد روایت می کند:

سعد بن معاذ مردی بلندقامت، سفیدچهره و خوش سیما بود. وی در سال پنجم

ص:270


1- (1) الطبقات الکبری، ج 6، ص 12؛ تهذیب الکمال، ج 10، ص 313؛ البدایة و النهایه، ج 8، ص 84؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 316.
2- (2) تحفة الاحوذی، ج 6، ص 35؛ شرح مسند ابی حنیفه، ص 81؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 237؛ تهذیب التهذیب، ج 3، ص 420؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 23؛ البدایة و النهایه، ج 8، ص 84؛ اسعاف المبطّأ برجال المؤطأ، جلال الدین السیوطی، ص 40؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 316؛ احادیث ام المؤمنین عایشه، ج 1، ص 102.
3- (3) البدایة و النهایه، ج 8، ص 84.
4- (4) اثبات عذاب القبر، ص 57.

هجری در جنگ خندق زخمی شد و به دنبال آن در سن 37 سالگی به شهادت رسید. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پس از برگزاری نماز، وی را در بقیع به خاک سپرد.(1)

عبدالرحمان بن جابر به نقل از پدرش گفته است:

وقتی مردم خواستند او را دفن کنند، چهار نفر داخل قبر شدند: حارث بن اوس بن معاذ، اسید بن حضیر، ابو نائله سلکان بن سلامه و سلمة بن سلامة بن وقش. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ایستاده بود. وقتی پیکر سعد در قبر نهاده شد، رنگ چهره آن حضرت تغییر کرد و سه بار فرمود: «سبحان الله»! مسلمانان نیز آن را تکرار کردند و بقیع به لرزه در آمد. آن گاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) سه تکبیر گفت و اصحاب نیز چنین کردند و بقیع از آن تکبیر لرزید. اصحاب پرسیدند: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! چرا رنگ چهره شما تغییر کرد و سه بار سبحان الله گفتید»؟ فرمود: «قبر بر دوست شما، سعد، آن چنان فشاری آورد که اگر کسی از آن رهایی یابد، سعد هم از آن رها می شد. ولی بعد از آن، خداوند برای او گشایشی پدید آورد».(2)

در روایت آمده است سبب فشار قبر، بداخلاقی او با خانواده اش بوده است.(3) خداوند ما را از عذاب قبر رهایی بخشد.

ابن سعد از ابوسعید نقل کرده است: من نیز از کسانی بودم که در آماده کردن قبر سعد بن معاذ در بقیع شرکت داشتم. هرگاه بخشی از قبر را حفر می کردیم، بوی خوشی به مشام ما می رسید.(4) از «محمد بن شرحبیل بن حسنه» روایت شده است: «شخصی مشتی خاک از

ص:271


1- (1) الطبقات الکبری، ج 3، ص 433؛ سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 290.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 3، ص 432؛ سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 290؛ شرح کتاب السیر الکبیر، ج 1، ص 9؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 11، ص 266.
3- (3) ر. ک: مستدرک سفینة البحار، ج 3، ص 190 و ج 6، ص 471؛ میزان الحکمه، ج 1، ص 807.
4- (4) الطبقات الکبری، ج 3، ص 431؛ سیر اعلام النبلاء، ج 1، صص 289 و 295؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 10، ص 379.

قبر سعد را در روز دفن او برداشت و وقتی آن را گشود، بوی خوشی از آن برخاست».(1)

ابوسعید خدری می گوید:

کار آماده کردن قبر را که تمام کردیم، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و پیکر سعد را کنار قبر نهاد. آن گاه بر او نماز گزارد.... قبر او را کنار خانه عقیل حفر کرده بودیم.(2)

در روایتی آمده است سعد را کنار ستون دیوار خانه عقیل دفن کردند.(3)

59. سعید بن أبی سعید مقبری

ذهبی گفته است: «ابوسعد سعید بن ابی سعید کیسان لیثی معروف به مقبری بوده است؛ چون وی کنار قبرستان بقیع زندگی می کرده است. سعید در سال 12 ه. ق از دنیا رفته است».(4)

60. سعید بن زید

درباره او گفته شده است که در همه جنگ ها، به جز جنگ بدر که به همراه طلحه برای کسب اطلاعات از کاروان قریش رفته بود، کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله) جنگید. فاطمه خواهر عمر، همسر سعید بود و اسلام آوردن عمر به واسطه همین خواهرش بود. سعید بن زید در سال 51 ه. ق درحالی که متجاوز از هفتاد سال سن داشت، در وادی عقیق از دنیا رفت و به مدینه منتقل شد و در بقیع دفن گردید.(5)

61. سعید بن عاص

در تاریخ شهر دمشق چنین آمده است:

سعید بن عاص بن امیه در قصر خود واقع در «عرصه»، اطراف مدینه از دنیا

ص:272


1- (1) الطبقات الکبری، ج 3، ص 431.
2- (2) همان.
3- (3) الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 11، ص 265.
4- (4) سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 216 و نیز ر. ک: سؤالات ابی بکر البرقانی، ص 77.
5- (5) شرح مسند ابی حنیفه، ص 247.

رفت و در بقیع دفن شد. او به پسرش «عمرو الاشدق» وصیت کرده بود تا در بقیع دفنش کند. سعید پیش از مرگ، به پسرش عمرو وصیت کرده بود وقتی مُردم و دفن شدم نزد معاویه برو و خبر مرگم را به او بده و نیز خانه ام را در «عرصه» که کاخ باشکوه و دارای درختان نخل و زراعت بود، به معاویه بفروش؛ چون این خانه به درد او می خورد و با پولش بدهکاری ام را بپرداز و اگر معاویه گفت من بدهی پدرت را می دهم، قبول نکن؛ زیرا می ترسم بارم نزد پروردگارم سنگین شود!(1)

از زبیر بن بکّار نقل شده است: سعید بن عاص در سال 59 ه. ق در خانه اش واقع در «عرصه» (نزدیک مدینه) از دنیا رفت و برای دفن به بقیع برده شد.(2) وی از ظالمان در حق اهل بیت (علیهم السلام) و انصار آنها بود.

62. سکینه، دختر امام حسین (علیه السلام)

نمازی می گوید:

مادر او رباب، دختر امرء القیس است و سیدالشهداء (علیه السلام) وی را بسیار دوست می داشت. او عقیله قریش و دارای فضایل، کرامت های بسیار، عقل کامل و اوصاف برجسته بود. سکینه در واقعه عاشورا 15 یا 22 سال سن داشته است. همسرش عبدالله بن حسن (علیه السلام)، در کربلا به شهادت می رسد و او بعد از آن با مصعب بن زبیر ازدواج می کند. سکینه در روز پنج شنبه، پنجم ربیع الاول سال 117 ه. ق در سن 80 سالگی یا کمتر، از دنیا رفته است.(3)

ص:273


1- (1) تاریخ مدینة دمشق، ج 21، صص 140 و 141 و نیز ر. ک: تهذیب الکمال، ج 10، ص 509؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 448؛ تهذیب التهذیب، ج 4، ص 43؛ البدایة و النهایه، ج 8، ص 94.
2- (2) سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 448.
3- (3) مستدرکات علم الرجال، النمازی، 8، ص 580.

گفته اند پس از مرگ، تابوتش قبل از ظهر به بقیع برده شد. وقتی مردم نماز عشا را خواندند، خالد آمد و به «شیبة بن نصاح مقرئ» گفت بر او نماز بگزارد. او هم چنین کرد و بعد از آن، سکینه دفن گردید.(1)

63. سمهودی

شیخ عبدالحق دهلوی درباره او می نویسد:

سمهودی عالم کامل و یکی از دانشمندان برجسته و عالم مدینه بود. او بهترینِ مردم و درخشش دین به حساب می آمد. یک شب مانده به پایان ماه ذی قعده سال 911 ه. ق از دنیا رفت و کنار قبر امام مالک در بقیع دفن شد.(2)

64. شماس بن عثمان

از واقدی درباره او نقل شده است:

شماس در جنگ احد زخمی شد و یک روز بعد از انتقال به مدینه، نزد ام سلمه از دنیا رفت و در بقیع دفن شد. گفته شده است او تنها شهید احد بود که در بقیع دفن گردید.

برخی دیگر گفته اند پس از وفاتش او را به احد بازگرداندند و در آنجا دفن نمودند.(3)

65. سید شرف الموسوی

سید حسن امین می گوید:

سید شرف الموسوی بن عبدالله، سخنور، شاعر و ادیب شیعی در سال 1312 ه. ق در روستای «تویثیر» در منطقه أحساء به دنیا آمد و در آنجا زندگی کرد و

ص:274


1- (1) ر. ک: الطبقات الکبری، ج 8، ص 475؛ انساب الاشراف، البلاذری، ص 197؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 69، ص 217؛ معجم البلدان، ج 2، ص 468.
2- (2) خلاصه عبقات الانوار، ج 8، ص 359.
3- (3) الاصابه، ج 3، ص 289.

سرانجام در سال 1409 ه. ق در روستای القاره در همان منطقه رحلت نمود. پیکرش پس از انتقال به مدینه در بقیع دفن شد.(1)

66. صفیه، همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

مبارکفوری می گوید:

صفیه دختر حُیی بن اخطب می باشد. اخطب از دودمان بنی اسرائیل و از نوادگان هارون بن عمران (علیه السلام) است. «کنانة بن ابی الحقیق» همسر صفیه بود که در محرم سال هفتم هجری در جنگ خیبر کشته شد و به دنبال آن، صفیه به اسارت مسلمانان درآمد. گویند هنگام تقسیم غنائم، وی جزء سهمیه دحیة بن خلیفه کلبی شده بود و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) او را از دحیه در مقابل هفت رأس دام خریداری کرد. سپس صفیه مسلمان شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از آزادکردن وی با او ازدواج کرد و مهر او را آزادی اش قرار داد. او در سال 50 ه. ق از دنیا رفت و در بقیع به خاک سپرده شد.(2)

حاکم از آمنه دختر «ابی قیس غفاریه» نقل کرده است که من یکی از زنانی بودم که صفیه را برای زفاف رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آماده کردیم و شنیدم که صفیه می گفت: «آن زمان کمتر از هفده سال داشتم. آرزویم این بود که در شب زفاف، هفده ساله باشم». حاکم می افزاید: «صفیه در سال 52 ه. ق در زمان حکومت معاویه از دنیا رفت و در بقیع به خاک سپرده شد».(3)

ص:275


1- (1) مستدرکات اعیان الشیعه، ج 6، ص 179.
2- (2) تحفة الاحوذی، ج 10، ص 267 و نیز ر. ک: مسند اسحاق بن راهویه، ج 4، ص 33؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 166.
3- (3) المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 29 و نیز ر. ک: الطبقات الکبری، ج 8، ص 129؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 102؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 223؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 237؛ عیون الاثر، ج 2، ص 391؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 217.

67. صفیه، دختر عبدالمطلب

او عمه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و خواهر حمزه سیدالشهداست. مادرش هاله دختر «وهیب بن عبدمناف» است.(1) زبیر بن عوام پسر اوست و در مسلمان شدنش هیچ اختلافی نیست.(2) او بانویی ادیب، عاقل و شاعر بود که سخنش شیوا و روان بود.

عبدالمطلب شش دختر داشت که همگی بسیار شیوا سخن می گفتند، ادیب و شاعر بودند. صفیه نیز یکی از آنهاست.(3) حاکم از سعید بن کثیر نقل می کند: «او در سال 20 ه. ق در سن 73 سالگی از دنیا رفت و عمر بن خطاب بر پیکرش نماز خواند و او را در بقیع به خاک سپرد».(4)

احمد بن عبدالله طبری گفته است: به اجماع همه علما، صفیه دختر عبدالمطلب مسلمان بود و در جنگ خندق حضور داشت و مردی یهودی را کشت.(5) پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاطر او تیری پرتاب کرد و تنها یک حدیث از پیامبر نقل کرده است که راوی آن نیز فرزندش زبیر بن عوام می باشد.

دارقطنی می گوید: مادر صفیه، هاله دختر وهیب است. او در دوران جاهلیت همسر «حرث بن حرب بن امیة بن عبد شمس» بود. وقتی حرث مُرد، عوام بن خویلد برادر خدیجه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله)، با او ازدواج کرد و حاصل آن زبیر، صائب و عبدالکعبه شد.

ص:276


1- (1) مستدرک سفینة البحار، ج 6، ص 304.
2- (2) مکاتیب الرسول، ج 3، ص 642.
3- (3) اعیان الشیعه، ج 7، ص 390.
4- (4) المستدرک علی الصحیحین، ج 50، ص 50 و نیز ر. ک: اسد الغابه، ج 5، ص 492، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 271؛ عیون الاثر، ج 2، ص 376؛ البدایة و النهایه، ج 7، ص 119؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 86؛ بحارالانوار، ج 48، ص 298؛ الغدیر، ج 5، ص 159؛ مستدرک سفینة البحار، ج 6، ص 304.
5- (5) ر. ک: سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 271.

صفیه در زمان خلافت عمر در سال 20 ه. ق و در سن 73 سالگی از دنیا رفت و در بقیع مقابل خانه مغیرة بن شعبه به خاک سپرده شد.(1) ابن عساکر معتقد است که از عمه های شش گانه پیامبر، فقط صفیه اسلام آورد.(2)

البته این سخن نادرستی است؛ زیرا ابن سعد نقل می کند که «عاتکه» و «اروی» دختران عبدالمطلب در مکه اسلام آوردند و سپس به مدینه هجرت نمودند.(3)

68. صفیه دختر شیبه

گفته اند که او در زمان خلافت معاویه در سال 52 ه. ق از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.(4)

69. صهیب بن سنان

ابن حبان می گوید: «صهیب بن سنان بن مالک، غلام عبدالله بن جدعان تیمی است».(5) برخی نیز گفته اند هم پیمان او و غلام عمر بن خطاب بود. او در شوال سال 38 ه. ق در زمان خلافت علی بن ابی طالب (علیه السلام) از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.(6)

حاکم از عبدالله بن نمیر نقل می کند: «کنیه صهیب، ابویحیی است. او در جنگ با رومیان اسیر شد و به این سبب، به او صهیب رومی می گویند. او هفتاد ساله بود و با حنا خضاب می کرد».(7) ابن سعد و ابن قتیبه نیز همین مطالب را بیان کرده اند. ضحاک

ص:277


1- (1) ذخائر العقبی، ص 251؛ کتاب الثقات، ج 3، ص 197؛ الطبقات الکبری، ج 8، ص 42؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 92؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، صص 121 و 122.
2- (2) تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 122.
3- (3) الطبقات الکبری، ج 8، ص 43؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 122؛ ینابیع الموده، ج 1، ص 468.
4- (4) تهذیب الکمال، ج 35، ص 211.
5- (5) مشاهیر علماء الامصار، ص 41.
6- (6) کتاب الثقات، ج 3، ص 193؛ مشاهیر علماء الامصار، ص 41؛ اختیار معرفة الرجال 1، ص 190.
7- (7) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 398 و نیز ر. ک: الآحاد و المثانی، ج 1، ص 217.

نوشته است: «صهیب، سرخ چهره بود و قد بلندی نداشت. او با حنا خضاب می کرد و از نخستین مهاجران است. وی در جنگ بدر حضور داشت».(1)

70. ظهیرالدین وزیر، ابوشجاع محمد روذراوری

ذهبی می گوید:

ظهیرالدین در سال 437 ه. ق در قلعه کنکور(2) از نواحی همدان به دنیا آمد. هفت سال و هفت ماه وزیر بود. ولی به دستور سلطان ملک شاه عزل گردید. ظهیرالدین پس از مرگ سلطان، به حج رفت و با زهد و قناعت، در مدینه اقامت گزید. در آنجا به خادمان مسجد، سکه طلا داد؛ تا به جای آنها به نظافت و سایر کارهای مسجد بپردازد. آنجا بود که قرآن را حفظ کرد. ابوالحسن همدانی گفته است: «وی در نیمه جمادی الآخر سال 488 ه. ق از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید».(3)

زرکلی می نویسد:

ابوشجاع محمد بن حسین بن محمد بن عبدالله (437-488 ه. ق) ملقب به ظهیرالدین وزیر، در اهواز یا در قلعه «کنکور» از نواحی همدان به دنیا آمد و در سال 476 ه. ق وزیر مقتدی عباسی شد. بنابر قول ذهبی، عراق در دوره او آباد گردید. ظهیرالدین در سال 484 ه. ق عزل شد و در سال 487 ه. ق حج گزارد و سپس تا زمان مرگ در مدینه ماند و پس از مرگ، در بقیع دفن شد. وی دانشمندی ادیب و شاعری خوش ذوق بود و در وزارت، شیوه ای نیکو داشت.(4)

ص:278


1- (1) الآحاد و المثانی، ج 1، ص 217.
2- (2) ظاهراً همان کنگاور است.
3- (3) سیر اعلام النبلاء، ج 19، ص 30.
4- (4) الاعلام، ج 6، ص 100 و نیز ر. ک: البدایة و النهایه، ج 12، ص 185.

71. عایشه، همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

او دختر ابوبکر عبدالله بن ابی قحافه عثمان بن عامر است و مادرش ام رومان، دختر عامر بن عویمر است. چهار سال پس از بعثت به دنیا آمد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پس از وفات خدیجه (علیها السلام) با او ازدواج کرد. وی هشت سال و پنج ماه با آن حضرت زندگی کرد و به هنگام رحلت ایشان، هجده ساله بود.

عایشه در زمان خلافت ابوبکر و عمر و در آغاز خلافت عثمان، از آنها حمایت می کرد. ولی پس از مدتی، از حمایت عثمان دست کشید و رهبری مخالفان را برعهده گرفت تا زمانی که خلیفه کشته شد. پس از آن، سردمدار مخالفانِ علی بن ابی طالب گردید و جنگ جمل را علیه او به راه انداخت. پس از شکست در این جنگ، علی (علیه السلام) او را با حفظ حرمتش به مدینه بازگرداند و او نیز تا زمان شهادت علی (علیه السلام) در آنجا ماند.

معاویه که به حکومت رسید، برای تبلیغ خاندان اموی، به طور ویژه و نیز برای حزب عایشه و دیگر دشمنان علی (علیه السلام) بسیار کوشید. عایشه نیز در این موقعیت تاریخی حساس، جایگاهی ویژه داشت. او که فرزندی نداشت، به مناسبت نام پسر خواهرش (عبدالله بن زبیر)، ام عبدالله خوانده می شد.(1)

در خبر آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «چه می شد که تو زودتر از من می مردی و من تو را کفن می کردم و بر تو نماز می خواندم و دفنت می کردم».(2) اسحاق بن راهویه نقل کرده است:

وقتی علی بن ابی طالب (علیه السلام) بر مخفیگاه عایشه دست یافت، او را بر این کار سرزنش کرد.... عایشه گفت: «ای پسر ابوطالب! حال که پیروز شده ای، به

ص:279


1- (1) احادیث ام المؤمنین عائشه، ج 1، ص 55.
2- (2) البدایة و النهایه، ج 5، ص 244.

نیکویی ببخش و عفو کن». پس علی (علیه السلام) او را همراه با کاروانی به مدینه فرستاد و دوازده هزار نیز به او داد.(1)

در شب سه شنبه 15 یا 17 رمضان سال 58 ه. ق از دنیا رفت.(2) سن او را 64 سال دانسته اند.(3) ابوهریره در غیاب مروان بر او نماز گزارد(4) و در بقیع دفنش کرد.(5) حاکم نیشابوری از قیس بن ابی حازم روایت کرده است که عایشه گفت:

تمایل داشتم پس از مرگ، در خانه ام و کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ابوبکر دفن شوم. ولی پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از من خطا سرزده، از این رو مرا با همسران پیامبر در بقیع دفن کنید.

سپس حاکم می افزاید این حدیث بنابر شرط شیخین صحیح است.(6) عایشه به ابن عباس گفته بود: «ای ابن عباس! از من درگذر. به خدا سوگند! دوست داشتم که به فراموشی سپرده می شدم».(7)

او خود به تأثیرگذاری و نیز تقصیرش در واقعه جمل اشاره کرده است.(8) ذهبی نیز

ص:280


1- (1) مسند اسحاق بن راهویه، ج 2، ص 33.
2- (2) المعجم الکبیر، ج 23، ص 29؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 94؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 6.
3- (3) شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 191.
4- (4) المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 4؛ شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 191.
5- (5) ر. ک: الطبقات الکبری، ج 8، ص 76؛ کتاب الثقات، ج 2، ص 138؛ اسد الغابه، ج 5، ص 504؛ الاصابه، ج 8، ص 235؛ عیون الاثر، ج 2، ص 383؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 202؛ البدایة و النهایه، ج 8، ص 101؛ تهذیب الکمال، ج 35، ص 235؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 182؛ مستدرک سفینة البحار، ج 8، ص 382.
6- (6) المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 6 و نیز ر. ک: مسند اسحاق بن راهویه، ج 2، صص 33 و 42.
7- (7) مسند اسحاق بن راهویه، ج 2، ص 42.
8- (8) در مسند اسحاق بن راهویه، ج 2، ص 34 آمده است: وقتی عایشه آیه وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ را می خواند، گریه می کرد؛ تا جایی که مقنعه اش خیس می شد و از او نقل شده است که گفت: «اگر عبدالله بن عمر از اینجا عبور کرد، او را به من نشان دهید». پس زمانی که ابن عمر از آن محل عبور کرد، به عایشه گفتند: «این عبدالله بن عمر است». عایشه خطاب به او گفت: «ای ابوعبدالرحمان! چرا مانع از حرکت من [به سوی بصره و جنگ جمل] نشدی»؟ ابن عمر پاسخ داد: «چون دیدم مردی دیگر (عبد الله بن زبیر)، رأی خودش را بر تو تحمیل کرده است».

گفته است: «منظور عایشه از خطایش پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، به راه انداختن جنگ جمل است».(1) او همچنین اجازه نداد تا پیکر پاک امام مجتبی (علیه السلام) در کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دفن شود؛ درحالی که خانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باید به همه وارثان او، نه یک همسر برسد.

عایشه به عبدالله بن زبیر گفته بود: «هر وقت از دنیا رفتم، مرا کنار برادرم در بقیع دفن کن». ابن زبیر پاسخ داد: «در خانه ات که جای قبر هست»! عایشه پاسخ داد: «خطای من با تدفین در آنجا پاک نمی شود».(2)

بخاری و طبرانی نقل کرده اند:

عایشه به عبدالله بن زبیر وصیت کرد که مرا کنار آنها (پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ابوبکر) دفن نکن. بلکه کنار دیگر همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بقیع دفن نما که با تدفین من کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ابوبکر، خطای من پاک نمی شود.(3)

ابن قتیبه می گوید:

عایشه تا حدود هفتاد سالگی و دوران خلافت معاویه، زنده ماند و در سال 58 ه. ق از دنیا رفت. به او گفته بودند: «بعد از مرگ، تو را کنار مرقد پیامبر (صلی الله علیه و آله) دفن کنیم»؟ پاسخ داده بود: «بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) از من خطایی سر زده است، بدین سبب مرا کنار دیگر همسران او در بقیع دفن کنید». عبدالله بن زبیر وصی او بود.(4)

«باعونی» روایت کرده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به او گفت: «ای حمیرا! گویا می بینم

ص:281


1- (1) سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 193.
2- (2) مسند عایشه، ص 90.
3- (3) صحیح بخاری، ج 2، ص 107؛ المعجم الکبیر، ج 23، ص 17؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 182؛ السیرة النبویة، ابن کثیر 4، ص 542.
4- (4) المعارف، ص 134.

که سگ های حوأب بر تو پارس می کنند و تو ظالمانه با علی خواهی جنگید».(1)

یاقوت حموی پس از آوردن نقلی درباره محل دفن عایشه در دمشق، آن را نادرست می شمارد و محل قبر وی را بقیع می داند.(2) ذهبی نیز خاکسپاری عایشه در مسجد جامع دمشق را نادرست می داند؛ زیرا او به دمشق نرفته بود.(3)

72. عباس بن عبدالمطلب

عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روز جمعه 14 رجب سال 32 ه. ق از دنیا رفت. در آن زمان او 88 سال داشت و در مقبره بنی هاشم واقع در بقیع به خاک سپرده شد.(4) در «ذخائر العقبی» آمده است:

عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روز جمعه، دوازدهم ماه رجب، دو سال قبل از قتل عثمان، در مدینه از دنیا رفت. عمر او 88 سال بوده که 32 سال آن را در دوره اسلام سپری کرده است. پس از رحلتش، عثمان بر او نماز خواند و در بقیع به خاک سپرده شد.(5)

ذهبی نوشته است: اینک روی قبر عباس بن عبدالمطلب، بارگاهی باشکوه قرار دارد که خلفای عباسی آن را بنا کرده اند.(6)

ص:282


1- (1) جواهر المطالب، ج 2، ص 29.
2- (2) معجم البلدان، ج 2، ص 469.
3- (3) سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 193.
4- (4) الطبقات الکبری، ج 4، ص 31؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 321؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 26، ص 379؛ اخبار الدولة العباسیه، ص 24.
5- (5) ذخائر العقبی، ص 206 و نیز ر. ک: اسد الغابه، ج 3، ص 112؛ تهذیب الکمال، ج 14، ص 229؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، صص 97 و 100؛ البدایة و النهایه، ج 7، ص 182؛ الدرجات الرفیعه، ص 99؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 104؛ مستدرک سفینة البحار، ج 5، ص 211؛ مکاتیب الرسول، ج 3، ص 619.
6- (6) سیر اعلام النبلاء، ج 2، صص 97 و 100.

73. عبدالجلیل براده

زرکلی می گوید: عبدالجلیل براده (1243-1326 ه. ق) در مدینه زندگی می کرد. او اهل مغرب (مراکش) بود و هنگام بازگشت از مکه به مدینه، از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.(1)

74. عبدالرحمان بن جبر

از ابوحاتم این گونه نقل شده است: ابوعبس عبدالرحمان بن جبر بن عمرو بن زید بن جشم بن حارثة بن حارث بن خزرج انصاری، در سال 34 ه. ق از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.(2) ابن حبان روایت کرده است:

عبدالرحمان بن جبر در جنگ بدر حضور داشت و در سن 70 سالگی از دنیا رفت. عثمان بن عفان بر او نماز گزارد و در بقیع دفن شد. پیش از دفن او «ابوبردة بن نیار» و «سلمة بن سلامة» داخل قبر او شدند.(3)

مزّی در وصف او گفته است: «عبدالرحمان بن جبر در شمار بزرگان صحابه و از انصار است».(4)

75. عبدالرحمان بن عوف

حاکم از یعقوب بن عتبة بن المغیره نقل می کند: «عبدالرحمان بن عوف ده سال پس از عام الفیل به دنیا آمد و در سال 32 ه. ق در سن 75 سالگی از دنیا رفت و عثمان بر او نماز گزارد و در بقیع دفن شد. کنیه او ابامحمد است».(5) برخی می گویند که زبیر بن

ص:283


1- (1) الاعلام، ج 3، ص 275.
2- (2) صحیح ابن حبان، ج 10، ص 465؛ المعارف، ص 326.
3- (3) کتاب الثقات، ج 3، ص 254؛ الطبقات الکبری، ج 3، ص 450؛ اسد الغابه، ج 3، ص 283؛ سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 189.
4- (4) تهذیب الکمال، ج 34، ص 46.
5- (5) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 308؛ البدایة و النهایه، ج 7، ص 184؛ تحفة الاحوذی، ج 10، ص 170؛ الاصابه، ج 4، ص 293؛ مشاهیر علماء الامصار، ص 26، کتاب الثقات، ج 2، ص 342؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 35، صص 243، 250، 300، 305، 306 و 308؛ سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 92؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 321؛ عبد الله بن سبأ، ج 1، ص 107؛ احادیث ام المؤمنین عایشه، ج 1، ص 89.

عوام بر پیکر او نماز خوانده است.(1) او پیش از رفتن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به خانه ارقم، اسلام آورد و دو بار به سرزمین حبشه هجرت کرد. همچنین در جنگ بدر و احد و کارزارهای دیگر حضور داشت؛ به ویژه در جنگ احد کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله) ثابت و استوار باقی ماند.(2) ابن کثیر نوشته است:

عبدالرحمان بن عوف، اموال بسیاری را از خود به جای گذاشت و کسانی که شمش های طلای او را با تبر می شکستند، دست هایشان تاول زده بود. او به هنگام مرگ، هزار شتر، یک صد اسب و سه هزار گوسفند داشت که در بقیع می چریدند. وی چهار زن داشت که با یکی از آنها به جای یک چهارم از یک هشتم ارث (یک سی ودوم)، با مبلغ هشتاد هزار سکه طلا مصالحه شد!(3)

ابن حجر می گوید: او 72 سال عمر کرد، و گفته شده است 78 سال عمر کرده است. اول صحیح تر است و در بقیع دفن گردید.(4)

76. عبدالرسول مرزبانی تبریزی

شیخ محمد رازی می گوید:

شیخ میرزا عبدالرسول مرزبانی تبریزی، از شاگردان ویژه مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی بود که در سال 1395 ه. ق در مدینه از دنیا رفت و در نزدیک قبور آل البیت (علیهم السلام) در بقیع به خاک سپرده شد.(5)

ص:284


1- (1) الاصابه، ج 4، ص 293.
2- (2) تحفة الاحوذی، ج 10، ص 170؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 35، ص 247.
3- (3) البدایة و النهایه، ج 7، ص 184.
4- (4) الاصابة، ج 4، ص 293.
5- (5) گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 7، ص 66.

77. عبدالغنی دهلوی

عمر رضا کحاله می گوید:

عبدالغنی دهلوی بن ابی سعید عمری هندی، از محدثان حنفی مذهب است. او در سال 1235 ه. ق در دهلی به دنیا آمد و در آنجا رشد کرد و نزد گروهی از علما، دانش آموخت. سپس به حرمین شریفین هجرت نمود و در مدینه ساکن شد. وی در سال 1296 ه. ق در آن شهر از دنیا رفت و در بقیع دفن شد. حاشیه بر سنن ابن ماجه به نام «انجاح الحاجه»، از جمله کتاب های اوست.(1)

78. عبدالقادر حسنی

ابوصالح عبدالقادر بن عبداللطیف بن محمد بن احمد حسنی فاسی مکی در سال 842 ه. ق در مکه به دنیا آمد و قاضی حنبلی ها در مکه و مدینه بود و به تدریس فقه و بیان فتاوای شرعی می پرداخت. او در ماه شعبان سال 898 ه. ق در یکی از سفرهای زیارتی خود به مدینه، از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید.(2)

79. عبدالقادر شلبی

زرکلی می نویسد:

عبدالقادر بن توفیق شلبی (1295-1369 ه. ق) شخص فاضلی بوده و ریاست پیروان مذهب حنفی در مدینه به او رسید. وی در طرابلس شام، به دنیا آمد و رشد کرد. سپس در سال 1217 ه. ق به مدینه رفت و به تدریس پرداخت. بعد از آن، در اواخر دولت عثمانی به سرپرستی گروه کاوش های باستانی منصوب گردید. از او قصیده هایی در مدح پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و نیز کتابی درباره احکام شرعی استفاده از داروهای فرنگی بر

ص:285


1- (1) معجم المؤلفین، ج 5، ص 274.
2- (2) موسوعة طبقات الفقهاء، ج 9، ص 131.

طبق قواعد مذاهب چهارگانه اسلامی و نیز دیوان شعر و الاجازات الفاخره، برجای مانده است. وی در مدینه وفات کرد و در بقیع دفن گردید.(1)

80. عبدالقادر نقیب

زرکلی می گوید:

عبدالقادر بن یوسف نقیب حلبی (نقیب زاده)، از فقهای حنفی است که در حلب به دنیا آمد و رشد نمود. پس از مدتی در سال 1060 ه. ق در مدینه ساکن شد و در همان جا از دنیا رفت و در بقیع به خاک سپرده شد.(2)

81. عبدالله بن امیر ابی عبدالله محمد اخیضر صغیر

ابوالفرج اصفهانی می گوید:

نام او عبدالله بن محمد بن یوسف بن ابراهیم بن موسی بن عبدالله بن حسن است و مادرش فاطمه دختر اسماعیل بن ابراهیم بن موسی می باشد. ابوساج او را در مدینه به زندان افکند و تا زمان حکمفرمایی محمد بن احمد بن منصور محبوس بود و در همان جا نیز درگذشت. سپس او را در بقیع به خاک سپردند.(3) علی بن محمد علوی گفته است: «عبدالله فرزندی نداشت و پسر ابوساج، او را به قتل رساند».(4)

82. عبدالله بن جعفر صادق (علیه السلام)

کلینی از زراره نقل کرده است:

در زمان حیات امام محمد باقر (علیه السلام)، پسر امام صادق (علیه السلام) را دیدم که تازه او را از

ص:286


1- (1) الاعلام، ج 4، ص 38 و نیز ر. ک: معجم المؤلفین، ج 5، ص 285.
2- (2) الاعلام، ج 4، ص 48.
3- (3) مقاتل الطالبین.
4- (4) المجدی فی انساب الطالبین، ص 47.

شیر گرفته بودند و راه می رفت. نامش عبدالله بود. به آن پسربچه گفتم: «این کسی که در کنار توست کیست»؟ منظورم یکی از غلامان آن خاندان بزرگوار بود. گفت: «غلام من است». غلام به شوخی گفت: «من غلام تو نیستم»! پسربچه گفت: «این حرف به ضرر توست». عبدالله در اثر ضربه آن غلام از دنیا رفت. جنازه اش را در پارچه ای پیچیدند و به بقیع آوردند. حضرت باقر (علیه السلام) درحالی که جبه خز زردرنگ و عمامه و ردایی به همین رنگ بر تن داشت و به من تکیه کرده بود، به طرف بقیع می آمد و مردم به او تسلیت می گفتند. سپس دستور داد که عبدالله را به خاک بسپارند.(1)

83. عبدالله بن جعفر طیار

نمازی می گوید:

عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، از شخصیت های جلیل القدر و اسوه بردباری و بخشندگی بود. وی از اصحاب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) بود. او در حبشه به دنیا آمد و مادرش اسماء بنت عمیس است. عبدالله در جنگ صفین کنار عمویش علی بن ابی طالب حضور داشت. وی در سال 80 یا 84 ه. ق در نود سالگی یا اندکی بیشتر رحلت کرد و در بقیع دفن گردید.(2)

عبدالله بن جعفر با زینب کبرا (علیها السلام) ازدواج کرد و فرزندانش عون و محمد، از شهدای واقعه کربلا می باشند. مامقانی و علامه مجلسی، عبدالله یا عبیدالله را سومین فرزند او دانسته اند.(3)

طبری از او نقل کرده است:

ص:287


1- (1) الکافی، ج 3، ص 206؛ تهذیب الاحکام، ج 3، ص 198؛ الاستبصار، ج 1، ص 479؛ بحار الانوار، ج 47، ص 264؛ منتقی الجمان، ج 1، ص 281؛ ذخیرة المعاد، ج 2، ص 328.
2- (2) مستدرکات علم الرجال، ج 4، ص 500.
3- (3) همان، ص 501.

به خدا سوگند! اگر در کربلا با او (حسین بن علی (علیه السلام)) بودم، از او جدا نمی شدم تا کشته شوم. تحمل شهادت دو فرزندم بر من آسان است؛ زیرا آن دو در حمایت از برادر و پسرعمویم استقامت ورزیدند.(1)

سپس رو به اطرافیانش کرد و گفت: «شهادت حسین (علیه السلام) بر من سخت و ناگوار است. اگر چه نتوانستم او را با دستانم یاری دهم. ولی پسرانم به حمایت از او برخاستند».(2) ابن اثیر نیز نوشته است: «روایات درباره بخشش و بردباری عبدالله بن جعفر بسیار است».(3)

گفته اند که عبدالله در سال 80 ه. ق در مدینه از دنیا رفت و در تشییع پیکرش جمعیت زیادی شرکت کردند.(4) ابان پسر عثمان بن عفان بر پیکر او نماز خواند و در بقیع به خاک سپرده شد.(5) علما به زیارت قبر او سفارش کرده اند؛ چنان که شهید اول نوشته است: «در بقیع، قبر ابراهیم پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و عبدالله بن جعفر و... زیارت شود».(6)

84. عبدالله بن مسعود

ابن حبان می گوید:

کنیه عبدالله بن مسعود، ابوعبدالرحمان است. وی در جنگ بدر و دیگر جنگ ها شرکت داشت. او از فقهای صحابه است که در کوفه اقامت گزید و مسئول بیت المال در آنجا بود.(7)

ص:288


1- (1) تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 357.
2- (2) الارشاد، ج 2، ص 124.
3- (3) اسد الغابه 3، ص 135.
4- (4) ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج 27، ص 295؛ اسد الغابه، ج 3، ص 135.
5- (5) ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج 27، ص 295؛ اسد الغابه، ج 3، ص 135؛ الدرجات الرفیعه، ص 182.
6- (6) الدروس الشرعیه، ج 2، ص 20.
7- (7) مشاهیر علماء الامصار، ص 29.

محدث قمی به نقل از خطیب می نویسد: عبدالله بن مسعود حافظ قرآن بود و عمر درباره اش گفت: او «ظرف پر از علم است».

عمر او را برای آموزش قرآن و احکام شرعی به کوفه فرستاد. وی علوم بسیاری را در آنجا ترویج نمود و گروه زیادی را فقه آموخت. سپس به مدینه بازگشت و تا سال 32 ه. ق که از دنیا رفت، در آنجا اقامت داشت و در بقیع دفن گردید.(1)

حاکم نیشابوری نوشته است: عبدالله بن مسعود، پیش از رفتن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به خانه ارقم، اسلام آورد و در تمامی جنگ ها در رکاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حضور داشت. او افزون بر مدینه، به حبشه نیز هجرت نمود. وی از اصحاب نزدیک به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود. او اندامی لاغر، قدی کوتاه و چهره ای بسیار سبزه داشت. در سال 32 ه. ق در مدینه رحلت کرد و در بقیع دفن گردید. گویند وی شصت و اندی سال عمر کرد.(2)

گفته شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بین او و زبیر بن عوام، پیمان برادری بست.(3) ابن ابی شیبه از او نقل کرده است که گفت: «مرا در قبر عثمان بن مظعون به خاک بسپارید».(4) ابونعیم سال مرگ او را هجده سال پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) دانسته است.(5)

ضحاک درباره اش می گوید:

عبدالله بن مسعود، دو مهاجرت داشته است: یکی به حبشه، دیگری به مدینه. او

ص:289


1- (1) الکنی و الالقاب، ج 3، ص 172.
2- (2) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 312 و نیز ر. ک: اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 178؛ کتاب الثقات، ج 3، ص 208؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 160؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 33، صص 58، 59، 61، 64، 190-194؛ التعدیل و التجریح، ج 2، ص 894؛ سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 499؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 404؛ الکنی و الالقاب، ج 1، ص 217.
3- (3) ر. ک: اختیار معرفة الرجال 1، ص 178؛ شرح مسند ابی حنیفه، ص 456؛ الانساب، ج 5، ص 632.
4- (4) المصنف، ج 3، ص 229 و نیز ر. ک: مشاهیر علماء المصار، ص 29؛ کتاب الثقات، ج 3، ص 208.
5- (5) التعدیل و التجریح، ج 2، ص 894.

از مجاهدان بدر و برگزیدگان و شایستگان است. وی در سال 32 ه. ق در مدینه رحلت کرد و عثمان بن عفان بر او نماز خواند.(1)

اما حاکم نیشابوری سخن دیگری را از قول عبدالله بن نمیر نقل کرده است که عبدالله بن مسعود در مدینه در سال 32 ه. ق، به هنگام کشته شدن عثمان، از دنیا رفته است. زبیر بن عوام(2) وصی او بوده و بر پیکرش نماز خواند.(3) برخی هم گفته اند که عمار بن یاسر(4) بر او نماز گزارده و شبانه در بقیع به خاک سپرده شده است.(5)

به عقیده بنده از آنجا که عثمان در سال 35 ه. ق کشته شد(6) و مرگ عبدالله بن مسعود در سال 32 ه. ق بوده است، روایت حاکم به نقل از عبدالله بن نمیر، جای شک و تردید دارد.(7) اما این موضوع به این معنی نیست که عبدالله بن مسعود وصیت نکرده باشد که عمار بن یاسر(8) یا زبیر بن عوام(9) بر او نماز بگزارد و یا حتی وصیت کند که عثمان بر وی نماز نگزارد؛ زیرا اختلاف شدید بین او و عثمان وجود داشت. پس نماز نگزاردن عثمان بر پیکر او به خاطر نبودن عثمان نبود، بلکه به خاطر وصیت ابن مسعود بود.

ص:290


1- (1) الآحاد و المثانی، ج 1، ص 186؛ نیز ر. ک: المعارف، ص 249؛ اسد الغابه، ج 3، ص 260.
2- (2) المعجم الکبیر، ج 9، ص 65؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 33، ص 191؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 291؛ سبل السلام و الرشاد، ج 11، ص 404.
3- (3) ر. ک: مشاهیر علماء الامصار، ص 29؛ اسدالغابه، ج 3، ص 260؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 33، صص 61 و 191؛ الانساب، السمعانی، ج 5، ص 632؛ البدایة و النهایه، ج 7، ص 183، مجمع الزوائد، ج 9، ص 291؛ الغدیر، ج 9، ص 5.
4- (4) عمار بن یاسر در «رقّه» واقع در سوریه کنونی، محل جنگ صفین دفن گردیده است.
5- (5) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 313.
6- (6) ر. ک: سبل السلام، ج 1، ص 48.
7- (7) ر. ک: الطبقات الکبری، ج 3، ص 159 و ج 6، ص 13.
8- (8) ر. ک: المعجم الکبیر، ج 9، ص 65.
9- (9) ر. ک: همان.

بلاذری می نویسد:

زمانی که ابن مسعود بیمار شد و به بستر مرگ افتاد، عثمان به عیادت او آمد و پرسید: «از چه چیزی در رنج هستی»؟ عبدالله بن مسعود پاسخ داد: «از گناهانم». پرسید: «چه چیزی می خواهی»؟ گفت: «رحمت پروردگارم را». گفت: «آیا برایت طبیب بیاورم»؟ پاسخ داد: «طبیب، بیمارم ساخته است». پرسید: «آیا مالی به تو بدهم»؟ گفت: «آن وقت که نیازمند بودم، ندادی و حالا که بی نیاز شده ام، به چه دردم می خورد»؟! عثمان گفت: «آن را به فرزندانت بده». عبدالله پاسخ داد: «روزی آنها با خداست». گفت: «ای ابوعبدالرحمان برایم از خداوند طلب آمرزش کن». پاسخ داد: «از خداوند می خواهم که حقم را از تو باز ستاند». عبدالله بن مسعود وصیت کرده بود که عثمان بر او نماز نخواند. از این رو دور از چشم عثمان او را در بقیع به خاک سپردند. وقتی عثمان خبردار شد، خشمگین گردید و گفت: «چرا پیش دستی کردید»؟ عمار بن یاسر گفت: «او خودش وصیت کرده بود که تو بر او نماز نخوانی».(1)

ابن اثیر نوشته است:

گفته می شود که عمار بن یاسر بر او نماز خواند. همچنین می گویند که زبیر بر او نماز گزارد و او را شبانه به خاک سپردند و نیز گفته شده است که عثمان از خاکسپاری عبدالله باخبر نشد و به این دلیل زبیر را توبیخ کرد.(2)

پس معلوم می شود، تردید طبری در اینکه آیا عمار بر او نماز گزارد یا عثمان(3) ، تردیدی نابجاست!

ص:291


1- (1) انساب الاشراف، ج 6، ص 148؛ الغدیر، ج 9، ص 4؛ نیز ر. ک: شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 43.
2- (2) اسد الغابه، ج 3، ص 260.
3- (3) تاریخ الامم والملوک، ج 3، ص 353.

85. عبدالوهاب بن هبة الله قاضی

ابن نجار می گوید:

قاضی ابوالفرج عبدالوهاب بن هبة الله بن سیبی، معلم فرزند خلیفه بود که در روز شنبه سوم محرم سال 504 ه. ق هنگام بازگشت از حج و یک روز قبل از رسیدن به مدینه، از دنیا رفت. سپس پیکرش را به مدینه انتقال دادند و در بقیع به خاک سپردند.(1)

86. عبدالهادی صقلی

زرکلی می گوید:

عبدالهادی بن احمد ابوالتقی حسینی صقلی، اهل فاس (مراکش) بوده و در آنجا منصب قضاوت داشته است. وی کتابی درباره شرح حال مشایخ خود و برخی مشاهیر نگاشته است. او در سال 1311 ه. ق، هنگام بازگشت از حج، در مدینه درگذشت و در بقیع دفن گردید.(2)

87. عثمان بن عفان

ابن سعد می گوید:

در روز اول محرم سال 24 ه. ق عثمان به خلافت رسید و در روز جمعه 18 ذی حجه سال 36 ه. ق بعد از نماز عصر کشته شد.(3)

عثمان در «حش کوکب» که بوستانی بود نزدیک بقیع، به خاک سپرده شد.(4) زمان

ص:292


1- (1) ذیل تاریخ بغداد، ج 1، ص 242.
2- (2) الاعلام، ج 4، ص 172.
3- (3) الطبقات الکبری، ج 3، ص 77.
4- (4) التعجب، ص 13؛ البدایة و النهایه، ج 6، ص 229.

دفن او در شب شنبه، بین نماز مغرب و عشا بوده است.(1) ابن ابی الحدید از واقدی روایت کرده است:

عثمان که به قتل رسید، درباره محل دفن او، بگو مگو شد. طلحه گفت: «او باید در دیر سلع (قبرستان یهود) دفن شود». طبری در تاریخ خود این ماجرا را نقل کرده است ولی او از طلحه نقل می کند که شخصی در آنجا گفت که او باید در دیر سلع (قبرستان یهود) دفن شود. ولی حکیم بن حزام مخالفت کرد و گفت: «به خدا سوگند! تا وقتی یکی از فرزندان قصی زنده است، هرگز چنین نخواهد شد». نزدیک بود کار به زدوخورد کشیده شود که «ابن عدیس بلوی» گفت: «ای شیخ! تو را چه زیانی می رسد که او کجا دفن شود؟ او باید در بقیع الغرقد دفن شود؛ همان جا که قوم و خویشان او دفن شده اند». حکیم بن حزام با دوازده نفر، از جمله زبیر بن عوام، مخالفت کردند و مردم هم اجازه ندادند عثمان در بقیع دفن شود. در نتیجه او را در حش کوکب به خاک سپردند.(2)

ابن کثیر آورده است: «گروهی گفتند: او نباید در بقیع دفن شود. بلکه او را پشت دیوار بقیع به خاک بسپارید. در نتیجه او را در قسمت شرقی بقیع، زیر درختان نخل دفن کردند».(3)

در «الاصابة» آمده است: «هنگامی که خواستند عثمان را دفن کنند. او را به بقیع بردند. اما جبلة بن عمرو مانع این کار شد. پس به ناچار او را در حش کوکب به خاک سپردند».(4)

ابن حجر می گوید:

عثمان در روز اول محرم سال 24 ه. ق به خلافت رسید و در روز جمعه

ص:293


1- (1) الطبقات الکبری، ج 3، ص 77.
2- (2) شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 7.
3- (3) البدایة و النهایه، ج 7، ص 213.
4- (4) الاصابه، ج 1، ص 223؛ بحار الانوار، ج 31، ص 293.

18 ذی الحجه سال 35 ه. ق و در سن 82 سالگی کشته شد و در شب شنبه در بقیع مدفون گردید.(1)

حموی نیز می گوید:

معاویه به قبر عثمان توجه ویژه ای داشت. به فرمان او دیوار بین قبر او و بقیع برداشته شد و مسلمانان موظف شدند تا مردگان خود را اطراف قبر او به خاک بسپارند!(2)

خواننده گرامی می تواند برای شرح و تفصیل ماجرا به منابع اصلی رجوع نماید.

88. عثمان بن مظعون

«عثمان بن مظعون بن حبیب بن وهب» از مجاهدان جنگ بدر است. وی دو بار به حبشه و مدینه هجرت کرد. کنیه اش ابوسائب و مادرش زینب دختر عنبس می باشد. وی در ذی الحجه رحلت نمود و در بقیع به خاک سپرده شد.(3) محمد بن علی بن حمزه، او را از مسلمانان نخستین دانسته و ابن اسحاق درباره اش گفته است:

عثمان بن مظعون، چهاردهمین مرد مسلمان است. او به همراه پسرش «سائب» و گروهی از مسلمانان به حبشه هجرت نمود و زمانی که خبر پیروزی های مسلمانان را شنیدند، بازگشتند. او در جنگ بدر حضور داشت و در عبادت پروردگار بسیار می کوشید. روزها روزه بود و شب ها را به عبادت سپری می نمود. از هواهای نفسانی به دور بود و از زنان کناره می گرفت؛ حتی از پیامبر

ص:294


1- (1) سبل السلام، ج 1، ص 48.
2- (2) الغدیر، ج 9، ص 212؛ الامامة و السیاسه، ج 1، ص 6؛ تاریخ المدینه، ج 4، ص 1240؛ الطبقات الکبری، ج 3، ص 77؛ الفتنه و وقعة الجمل، ص 84؛ المعجم الکبیر، ج 1، ص 78؛ مصنف ابن ابی شیبه، ج 3، ص 227؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 438؛ اسدالغابه، ج 3، صص 75 و 383؛ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 158 و ج 10، ص 6؛ بحار الانوار، ج 31، ص 167 و ج 44، ص 152؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 5، ص 216؛ احادیث ام المؤمنین عایشه، ج 1، ص 172.
3- (3) ر. ک: مصنف ابن ابی شیبه، ج 8، ص 346؛ فتح الباری، ج 9، ص 96؛ کنز العمال، ج 14، ص 140.

خدا (صلی الله علیه و آله) اجازه خواست تا ترک زن و فرزند کند و میل جنسی را در خود بکشد. اما آن حضرت او را نهی فرمود.(1)

ابن ابی شیبه از محمد بن عمرو بن علی از امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود: «نخستین مدفون در بقیع، عثمان بن مظعون و پس از او، ابراهیم فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود».(2)

ابن قتیبه نیز می گوید:

نخستین کسی از مسلمانان که در مدینه درگذشت، عثمان بن مظعون بود. این واقعه، بعد از جنگ بدر و قبل از جنگ احد بود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در این باره فرمود: «عثمان پیشگام مردگان شماست. پس اموات خود را کنار او دفن نمایید». او در بقیع دفن گردید.(3)

طریحی درباره اش نوشته است:

عثمان بن مظعون، از قریش و از مسلمانان نخستین است. چهاردهمین مردی است که اسلام آورده و دو هجرت به حبشه و مدینه انجام داده است. او در جنگ بدر حضور داشت و در زمان جاهلیت، شراب را حرام کرده بود.(4) وی در این باره گفته بود: چرا چیزی را بنوشم تا مایه خنده و مسخره دیگران شوم؟! گفته اند او نخستین مدفون در بقیع و همچنین نخستین فرد از مهاجران است که در مدینه رحلت کرده است.(5)

ص:295


1- (1) الاکمال فی ذکر من له روایة فی مسند الامام احمد من الرجال، ص 290.
2- (2) مصنف ابن ابی شیبه، ج 8، ص 357. نیز ر. ک: کنز العمال، ج 14، ص 140.
3- (3) المعارف، ص 422.
4- (4) ر. ک: تحفة الاحوذی، ج 4، ص 54؛ الاکمال فی ذکر من له روایة فی مسند الامام احمد من الرجال، ص 290.
5- (5) مجمع البحرین، ج 3، ص 88؛ نیز ر. ک: تحفة الاحوذی، ج 4، ص 54.

ابن حجر نیز می گوید:

عثمان بن مظعون از مسلمانان نخستین است... و وفاتش در ذیحجه سال دوم هجری بوده است. او نخستین کسی است که در بقیع به خاک سپرده شد.(1) گفته شده پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بر پیکرش بوسه زد.(2)

مبارکفوری می گوید:

عثمان بن مظعون، برادر رضاعی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) است. صاحب «المشکاة» گفته است: او دو هجرت کرده است... و نخستین مهاجری است که در مدینه، سی ماه پس از هجرت، در ماه شعبان از دنیا رحلت کرد. هنگام دفنش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «او سلف صالحی برای ما بود». او که عابدی کوشا و از صحابه برجسته بود، در بقیع به خاک سپرده شد.(3)

طبری نیز تاریخ وفات او را ذیحجه سال دوم هجری می داند و معتقد است او نخستین مدفون در بقیع است.(4) ابن ابی شیبه از عبدالله بن مسعود نقل کرده است که گفت: «پس از مرگم مرا در قبر عثمان بن مظعون به خاک بسپارید».(5)

89. عقیل بن ابی طالب

وی برادر علی بن ابی طالب (علیه السلام) است. کنیه اش ابویزید می باشد و در علم انساب عرب و نیز در فصاحت و طبع لطیف، سرآمد بوده است. جعفر طیار و طالب، دو برادر دیگر اویند. ابن عباس می گوید:

ص:296


1- (1) فتح الباری، ج 9، ص 96؛ نیز ر. ک: تعجیل المنفعة، ص 283؛ الاصابه، ج 4، ص 382.
2- (2) تعجیل المنفعه، ص 283.
3- (3) تحفة الاحوذی، ج 4، ص 54.
4- (4) تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 177.
5- (5) المصنف، ج 3، ص 229.

علی (علیه السلام) به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: «آیا عقیل را دوست می داری»؟ فرمود: «آری به خدا سوگند! من او را به دو جهت دوست دارم: یکی به خاطر خودش. یکی هم به خاطر اینکه ابوطالب (پدرش) او را دوست می دارد. همانا پسر او (مسلم بن عقیل) در راه دوستی پسر تو (حسین بن علی) کشته خواهد شد و مؤمنان بر او اشک خواهند ریخت و فرشتگان مقرب الهی بر او درود خواهند فرستاد. آن گاه حضرت به گریه افتاد تا آنجا که اشک های مبارکش بر سینه جاری شد و فرمود: از آنچه پس از من بر سر اهل بیتم خواهد آمد، به نزد خدا شکایت می برم».(1)

مسلم بن عقیل، سفیر امام حسین (علیه السلام) در کوفه بود و در همان جا نیز به شهادت رسید. عبدالله، محمد، عبدالرحمان و جعفر، دیگر فرزندان عقیل اند که جملگی در کربلا به شهادت رسیدند. برخی گفته اند که شهدای خاندان عقیل در کربلا، شانزده نفرند که شامل فرزندان و نوادگان عقیل بن ابی طالب می شود.(2)

در طبقات الکبری آمده است: «عقیل در دوران معاویة بن ابی سفیان درحالی که نابینا شده بود، رحلت کرد. نسل او تاکنون باقی می باشد، وی در بقیع، خانه ای داشته است».(3)

ابن کثیر در شرح حال ابن نجیح نوشته است: «او در بقیع و در ضلع شرقی مقبره عقیل دفن گردید و از این رو مردم به محل خاکسپاری ابن نجیح غبطه می خورند».(4)

90. علی بن احمد، ابوالحسن حریشی

اسماعیل پاشا می گوید: علی بن احمد، ابوالحسن حریشی، اهل فاس (مراکش) و از فقهای مالکی است. وی هنگام انجام دادن مناسک حج سال 1145 ه. ق در مکه

ص:297


1- (1) مستدرکات علم الرجال، ج 5، ص 252.
2- (2) ر. ک: همان، صص 254 و 255.
3- (3) الطبقات الکبری، ج 4، ص 44 و نیز ر. ک: المنتخب من ذیل المذیل، ص 31.
4- (4) البدایة و النهایه، ج 14، ص 127.

درگذشت و در بقیع دفن گردید. از جمله تألیفات او: «شرح الشفاء للقاضی عیاض» و «شرح منظومه ابن زکری»(1) که در زمینه شرح اصطلاح های حدیث است.(2)

91. علی بن جعفر عریضی

نمازی می گوید:

علی بن جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام)، از اصحاب و یاران جلیل القدر و مورد وثوق پدر و برادرش امام کاظم (علیه السلام) و نیز امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) بوده است. کتاب «المناسک و المسائل» از اوست. وی ساکن «عریض» بوده است. از این رو خود و فرزندانش مشهور به «عریضی» شده اند. او بیش از 120 سال عمر کرده است.(3)

ابن حجر درباره اش گفته است: «او پسر جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) و برادر موسی الکاظم (علیه السلام) است. حدیثش مقبول می باشد و در سال 210 ه. ق رحلت نموده است».(4) در حاشیه کتاب تهذیب التهذیب آمده است: «او به عریضی معروف است چون در روستای عریض، نزدیکی مدینه اقامت داشته و همان جا نیز درگذشته است. روی قبرش گنبد و بارگاه بزرگی قرار دارد».(5)

محدث نوری می گوید: «همان طور که اهل مدینه می دانند، قبر او در عریض قرار دارد و ما در سفری به آنجا رفته ایم و گنبد و بارگاه مزارش را دیده ایم».(6)

ص:298


1- (1) التلمسانی.
2- (2) هدیة العارفین، اسماعیل پاشا البغدادی، ج 1، ص 766؛ نیز ر. ک: الاعلام، ج 4، ص 259.
3- (3) مستدرکات علم الرجال، ج 5، ص 319.
4- (4) تقریب التهذیب، ج 1، ص 689.
5- (5) هامش تهذیب التهذیب، ج 7، ص 258.
6- (6) ر. ک: مستدرک الوسائل، ج 3، ص 626.

ما نیز با همراهی گروهی از علما و روحانیون، به زیارت این قبر شریف در عریض موفق شدیم. اما به تازگی وهابی ها آن را به طور کامل ویران کرده اند. البته پیش تر، گنبد و بارگاهش را خراب کرده بودند. از برخی افراد مورد وثوق شنیدیم که پس از تخریب قبر، پیکر علی بن جعفر، سالم بوده است که پس از انتقال به بقیع، نزدیک قبور ائمه اهل بیت (علیهم السلام) به خاک سپرده شد.

92. عمر بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)

مادرش صهباء دختر زمعة بن ربیعه است که 85 سال عمر کرد و در بقیع دفن گردید.(1)

93. عَمره دختر عبدالرحمان

ابن سعد درباره اش آورده است که به برادرزاده اش گفت: «مرا در فلان نقطه از باغ که کنار بقیع است، دفن کنید؛ زیرا خودم از عایشه شنیدم که می گفت: شکستن استخوان مُرده، همانند شکستن استخوان شخص زنده است».(2)

94. فاطمه بنت اسد

از جعفی روایت شده است: «کنیه فاطمه بنت اسد، ام فروه(3) است و قبر او در بقیع قرار دارد».(4) در روایت های دیگری می خوانیم: «فاطمه بنت اسد کنار نوادگان معصومش (علیهم السلام) در بقیع به خاک سپرده شده است».(5) او مادر گرامی امیرمؤمنان (علیه السلام) است که او را درون خانه کعبه به دنیا آورد.(6) چه افتخار و فضیلتی بالاتر از این وجود دارد؟

ص:299


1- (1) جواهر المطالب، ج 2، ص 12.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 8، ص 481.
3- (3) جواهر الکلام، ج 20، ص 88.
4- (4) ر. ک: الدروس الشرعیه، ج 2، ص 20.
5- (5) الدروس الشرعیه، ج 2، ص 13؛ الحدائق الناضره، ج 17، ص 436؛ جواهر الکلام، ج 20، ص 88.
6- (6) ر. ک: مروج الذهب، ج 2، ص 349؛ شرح الشفاء، قاضی عیاض، ج 1، ص 151؛ علی ولید الکعبه، محمد علی الاردوبادی.

حاکم نیشابوری، خبر ولادت امام علی (علیه السلام) در کعبه را از اخبار متواتر دانسته است.(1) زرندی حنفی از قول امام احمد بن حنبل آورده است:

فضایل علی بن ابی طالب (علیه السلام) را هیچ یک از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ندارند. مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف، نخستین زن هاشمی است که فرزندی هاشمی را به دنیا آورد. روایت شده وقتی که درد زایمان گرفت، ابوطالب پس از گذشت پاسی از شب، او را داخل کعبه فرستاد و علی بن ابی طالب (علیه السلام) در آنجا به دنیا آمد.(2)

زرکلی می گوید:

فاطمه بنت اسد از نوادگان هاشم بن عبدمناف است و نخستین زن هاشمیه است که فرزندش، خلیفه مسلمانان است. او در دوران جاهلیت در مکه زندگی می کرد و به همسری ابوطالب درآمد.... پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) برای دیدار او به خانه اش می رفت و در همان جا نیز به استراحت می پرداخت. فاطمه بنت اسد به همراه فرزندانش به مدینه هجرت نمود و در آنجا رحلت کرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با پیراهن خود، او را کفن کرد و در قبرش خوابید و درباره اش فرمود: «پس از ابوطالب، کسی همانند فاطمه به من مهربانی نکرد». قبر او در بقیع قرار دارد.(3)

95. فتح الله بن نحّاس حلبی

شیخ آقا بزرگ تهرانی می گوید:

در خلاصة الاثر و اعلام النبلاء شرح حال او آمده است. او در مدینه رحلت کرد

ص:300


1- (1) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 483.
2- (2) نظم درر السمطین، ص 80.
3- (3) الاعلام، ج 5، ص 130.

و در بقیع دفن گردید. دیوان شعر او به نام «دیوان ابن النحاس» در مصر و بیروت با اختلاف هایی به چاپ رسیده است.(1)

در معجم «المطبوعات العربیه» آمده است:

ابن نحاس حلبی (متوفای 1052 ه. ق)، اهل مدینه و از شعرای معروف است. اشعار او در لطافت بیان و انسجام لفظ، منحصر به فرد بوده است. بارها به دمشق رفت و مدتی در آنجا ماند. سپس به قاهره سفر کرد. آن گاه به مکه و مدینه مهاجرت نمود و در مدینه ماندگار شد. پس از مرگ، او را در بقیع الغرقد به خاک سپردند.(2)

96. کلثوم بن الهدم

گفته شده او نخستین مسلمانی است که اندکی پس از ورود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به مدینه، از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید. اسعد بن زراره نیز پس از او، از دنیا رفت.(3)

97. ماریه قبطیه (ام ابراهیم)

ماریه، مادر ابراهیم(4) پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. او را حاکم اسکندریه (جریح بن مینا) به عنوان کنیز به همراه هدایایی نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرستاد و پیامبر نیز آن را پذیرفت.(5) ماریه در سال پانزده(6) ، یا شانزده(7) یا هفده هجری در مدینه از دنیا رفت و عمر بن

ص:301


1- (1) الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج 9، ص 31.
2- (2) معجم المطبوعات العربیه، ج 1، ص 265.
3- (3) سبل الهدی و الرشاد، ج 12، ص 53.
4- (4) تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 144.
5- (5) البدایة و النهایه، ج 7، ص 85.
6- (6) الاصابه، ج 8، ص 311؛ السیرة النبویه، ج 4، ص 603؛ البدایة و النهایه، ج 5، ص 326.
7- (7) المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 39؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 109؛ السیرة النبویة، ج 4، ص 603.

خطاب بر او نماز گزارد و در بقیع دفن شد.(1) ابن منده گفته است: «ماریه پنج سال پس از رحلت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) درگذشت».(2)

98. مالک بن حارث اشتر نخعی

مالک اشتر، مجاهد راه خدا و شمشیر برنده علیه دشمنان و یاری گر خدا و پیامبر او و امیرمؤمنان (علیهما السلام) بود. شجاعت، بصیرت، بردباری و فصاحت، از جمله ویژگی های او به شمار می آمد. وی به هنگام خاکسپاری ابوذر در ربذه حضور داشت و از مخالفان علی (علیه السلام) در فتنه جمل، به شدت خشمگین بود. او «مالک بن سور ازدی» را در این جنگ به هلاکت رساند. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) وی را حاکم شهرهای موصل، نصیبین، دارا، سنجار، آمُد، هیت و عانات نمود.(3) فضل بن شاذان او را از بزرگانِ تابعان و پارسایان آنها برشمرده است.(4) علامه حلی درباره او می گوید:

آن بزرگ مرد، جایگاهی والا داشت و از خواص و نزدیکان علی (علیه السلام) بود. پس از درگذشت او، امام (علیه السلام) بسیار ناراحت شد و فرمود: «جایگاه و نسبت او به من، همچون جایگاه و نسبت من به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بود».(5)

همچنین امام (علیه السلام) درباره او خطاب به یارانش فرمود: «ای کاش میان شما دو نفر همانند مالک داشتم. بلکه ای کاش یک نفر مثل او داشتم که همانند او بصیرت و دشمن شناسی داشت».(6)

ص:302


1- (1) ر. ک: المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 40؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 144؛ المنتخب من ذیل المذیل، صص 11 و 109.
2- (2) الاصابه، ج 8، ص 311.
3- (3) ر. ک: مستدرک سفینة البحار، ج 5، صص 351-353.
4- (4) مستدرکات علم الرجال، ج 6، ص 331؛ رجال الطوسی، ص 81.
5- (5) خلاصة الاقوال، ص 276 و نیز ر. ک: رجال ابن داود الحلی، ص 157؛ نقد الرجال، التفرشی، ج 4، ص 81؛ جامع الرواة، ج 2، ص 37.
6- (6) مستدرک سفینة البحار، ج 5، ص 353.

ذهبی درباره اش گفته است:

او از بزرگان و قهرمانان بود... سلحشور و پرچمدار بود... زبان آور و فصیح بود... پس از جنگ صفین، علی (علیه السلام) او را به فرمانروایی مصر برگزید. ولی هنگام عزیمت و در نیمه راه، مسموم گردید و به شهادت رسید.(1)

وقتی خبر مرگ مالک اشتر به علی (علیه السلام) رسید، با آه و افسوس فرمود:

خدا پاداش دهد مالک را! چه مالکی! مالک اگر کوه بود، همانا کوهی بود که پای هیچ رونده ای بر فراز قله بلندش نمی رسید و هیچ پرنده ای یارای پرواز بر بلندای آن را نداشت.(2)

طبری درباره او چنین نوشته است:

معاویه از خبر اعزام مالک به مصر از سوی امام علی (علیه السلام) وحشت زده شد و بی درنگ مزدوری را بر سر راه او فرستاد و (با دسیسه) به او سهم خورانید و او را به شهادت رساند. وقتی خبر شهادت مالک به معاویه رسید، به میان مردم رفت و طی سخنانی گفت: «علی (علیه السلام) دو دست داشت: یکی عمار یاسر که در جنگ صفین آن را قطع کردم و دیگری مالک اشتر که امروز آن را بریدم».(3)

پیکر پاک مالک اشتر به مدینه انتقال یافت و در آنجا دفن گردید.(4)

حموی می گوید:

گفته اند معاویه به وسیله برخی از مزدورانش در منطقه قُلزم، عسل مسمومی را به او خوراند که موجب مرگش شد. به دنبال آن، معاویه در سخنی طعنه آمیز

ص:303


1- (1) سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 80.
2- (2) مستدرک سفینة البحار، ج 5، ص 355. به نقل از نهج البلاغه.
3- (3) ر. ک: تاریخ الطبری، ج 5، ص 96؛ قاموس الرجال، ج 8، ص 645.
4- (4) مستدرک سفینة البحار، ج 5، ص 356.

گفت: «خدا سربازانی از جنس عسل دارد»! گفته شده است پیکر او به مدینه منتقل و در آنجا دفن گردید و قبر او در مدینه شناخته شده است.(1)

99. مالک بن انس

امام مالک بن انس، رئیس مذهب مالکیه، یکی از مذاهب چهارگانه برادران اهل سنت می باشد. وی صاحب کتاب «الموطأ» است. ابن قتیبه، مرگ وی را در سال 179 ه. ق در سن 85 سالگی و محل دفن او را بقیع می داند.(2)

حطاب رعینی می گوید:

مالک بن انس در منطقه «ذی المروه» حوالی مساجد تبوک در شمال مدینه به دنیا آمده است. اما قاضی عیاض، محل تولد او را مدینه می داند. این دو نظر منافاتی با یکدیگر ندارند؛ زیرا ذوالمروه از توابع مدینه است. تاریخ تولد او را از 90 تا 97 ه. ق روایت کرده اند. او پس از مرگ، در بقیع به خاک سپرده شد و در آنجا قبر شناخته شده ای دارد که دارای گنبد و بارگاه است و کنار آن، قبر نافع قرار دارد.(3)

ابن ندیم می گوید:

مالک بن انس به مسجد می رفت و نماز می گزارد. او همچنین به عیادت افراد مریض می شتافت و به ادای حقوق دیگران توجه داشت. پس از مدتی، دیگر مسجد نمی رفت و در خانه اش نماز می گزارد و در تشییع جنازه نیز شرکت نمی کرد. به همین دلیل به او انتقاد می کردند و او پاسخ می داد که نمی تواند

ص:304


1- (1) معجم البلدان، ج 1، ص 539 (ماده بعلبک).
2- (2) المعارف، ص 499.
3- (3) مواهب الجلیل، ج 1، ص 39؛ نیز ر. ک: کتاب الثقات، ج 7، ص 459؛ تهذیب الکمال، ج 27، ص 119؛ تاج العروس، ج 7، ص 182؛ معجم المؤلفین، ج 8، ص 168.

عذرش را به همه بازگو نماید.

نزد حاکم مدینه، جعفر بن سلیمان، از او بدگویی کردند که او به بیعت با حاکم اعتقادی ندارد و پیمان شکن است. جعفر بن سلیمان او را فراخواند و دستور داد تازیانه اش بزنند و کشان کشان روی زمین ببرند. در نتیجه، مفصل کتف او از جا در رفت و به شدت آسیب دید. بعد از این ماجرا، شهرت او بیشتر شد و گویی شلاق هایی که بر بدنش فرو آمد، جایگاه او را میان مردم بالا برد. مالک، از بندگان شایسته خدا، فقیه بزرگ حجاز و عالم برجسته دوران خودش بود. در سال 179 ه. ق در سن 85 سالگی درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد. کتاب «الموطأ» و نیز رساله ای برای هارون الرشید، از تألیفات اوست.(1)

در «طرائف المقال» آمده است:

از او روایات بسیاری نقل شده است که دلالت می کند او برخلاف ابوحنیفه، بیشتر در خدمت امام صادق (علیه السلام) بوده است. قبر او در بقیع قرار دارد و گنبدی بر فراز آن ساخته اند.(2)

گفته اند: مالک بن انس وصیت کرد در لباس خودش کفن شود. عبدالله بن محمد از نوادگان عبدالله بن عباس که در آن زمان والی مدینه بود، بر او نماز گزارد و پیکرش در بقیع دفن گردید. هنگام مرگ، 85 سال(3) و بنابر قولی هشتاد سال(4) داشت. قبر او در بقیع شناخته شده است(5) و گنبدی روی آن قرار دارد. عده ای از بزرگان به

ص:305


1- (1) فهرست ابن الندیم، ص 251 و نیز ر. ک: المعارف، ابن قتیبه، ص 498؛ معجم رجال الحدیث، ج 15، ص 166.
2- (2) طرائف المقال، ج 1، ص 567.
3- (3) المنتخب من ذیل المذیل، ص 144؛ البدایة و النهایه، ج 10، ص 187؛ تهذیب الکمال، ج 27، ص 119.
4- (4) البدایة و النهایه، ج 10، ص 187.
5- (5) سیر اعلام النبلاء، ج 8، ص 132.

زیارت قبر او رفته اند.(1) در حاشیه کتاب «اعانة الطالبین»، سال وفات مالک 179 ه. ق ذکر شده است.(2)

100. مالک بن سنان

مالک بن سنان، پدر ابوسعید خُدری، در بقیع مدفون است. صالحی شامی از وی نام برده است.(3)

101. محسن فضیلی

میرزا محسن فضیلی پدر شیخ عبدالهادی فضیلی از علمای پرهیزگار بود، او در 13 ذی قعده 1409 ه. ق در سیهات رحلت کرد و پیکر او را به مدینه منتقل ساخته و در بقیع به خاک سپردند.

102. محمد بن احمد معروف به الفا هاشم

زرکلی می گوید:

او از فقهای مالکی و متولد سال 1283 ه. ق در شهر «حوار» از توابع منطقه «فلاته» در صحرای بزرگ آفریقاست. تحصیلات خود را در آنجا گذراند و هنگام حمله متجاوزان فرانسوی به کشورش در سال 1320 ه. ق، عازم حجاز شد و پس از انجام مناسک حج در سال 1322 ه. ق به مدینه رفت و در آنجا اقامت گزید.

در مساجد شهر مدینه به تدریس فقه، حدیث و تفسیر پرداخت و سرانجام در سال 1349 ه. ق درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد. دست نوشته های او پس از مرگ، برای چاپ و نشر به مصر برده شد. اما به طور نامعلومی ناپدید گردید!(4)

ص:306


1- (1) المدونة الکبری، ج 6، ص 469.
2- (2) حاشیة اعانة الطالبین، ج 1، ص 24.
3- (3) سبل الهدی و الرشاد، ج 12، ص 401.
4- (4) الاعلام، ج 6، ص 22.

103. محمد بن بدرالدین منشی

زرکلی می گوید:

محمد بن بدرالدین رومی آق حصاری حنفی، ملقب به محی الدین و مشهور به منشی است. وی مفسر قرآن بود و به علوم ادبی آشنایی داشت. بدرالدین منشی، اهل «آقا حصار» از توابع صاروخان در مغنیسا بود. وی در سال 982 ه. ق ساکن مدینه شد و از متولیان اداره حرم نبوی (صلی الله علیه و آله) گردید. پس از وفات، او را در بقیع به خاک سپردند. کتاب «تنزیل التنزیل فی تفسیر القرآن الکریم» اثر اوست.(1)

104. محمد بن عبدالله بن حسن مثنی

محمد بن عبدالله محض ملقب به نفس زکیه علیه منصور عباسی قیام کرد و در روز دوشنبه 14 رمضان(2) سال 145 ه. ق به قتل رسید و پیکر او را بعدها در بقیع به خاک سپرده شد. قاتل او عیسی بن موسی، سرش را برای منصور عباسی فرستاد و آن ملعون هم سر را نزد پدرش، عبدالله محض و دیگر بستگانش که زندانی بودند، فرستاد. وقتی عبدالله سر پسرش را دید، گفت: «خداوند تو را رحمت کند! به شهادت رسیدی؛ در حالی که اهل روزه و اقامه نماز بودی».(3)

ابن کثیر می گوید:

عیسی بن موسی، به عنوان مژده، خبر مرگ محمد بن عبدالله را توسط قاسم بن الحسن و سر محمد بن عبدالله را به همراه ابن ابی کرام به نزد منصور عباسی فرستاد. عیسی بن موسی دستور داد که پیکر بی سر محمد بن عبدالله را در بقیع

ص:307


1- (1) الاعلام، ج 6، ص 51.
2- (2) تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 193.
3- (3) شجرة الطوبی، ج 1، ص 163؛ الاعلام، ج 6، ص 220.

دفن نمایند و نیز اجساد یاران شهید او را بیرون شهر، به مدت سه روز به دار آویزان نمایند و سپس در قبرستان یهودی ها رها کنند.(1)

ابن خلدون آورده است: «محمد بن عبدالله و یارانش بین محله ثنیة الوداع و شهر مدینه به دار آویخته شدند و خواهر او، زینب، برای دفنش در بقیع، از حاکم مدینه اجازه گرفت».(2)

گفته شده است که مالک بن انس و ابوحنیفه (دو امام اهل سنت)، نفس زکیه (محمد بن عبدالله) را شایسته تر از منصور در حکومت می دانستند. منصور که از این موضوع آگاه شد، به اذیت و آزار آن دو برخاست؛ مالک را به بهانه فتوایش درباره طلاق شخصی که از روی اکراه طلاق می دهد، تنبیه کرد و ابوحنیفه را به بهانه قضاوتش به زندان افکند.(3)

صاحب اعیان الشیعه به نقل از کتاب تاریخ ابن اثیر (در شرح حوادث سال 145 ه. ق) چنین می نویسد:

پس از آنکه عیسی بن موسی، محمد بن عبدالله بن حسن مثنی را به قتل رساند، یاران او را نیز دستگیر نمود و به دار آویخت. بدن آنها سه روز بالای دار ماند و سپس عیسی بن موسی دستور داد آن اجساد را داخل قبرستان یهودی ها رها کنند. پس از آن، اجساد را درون خندقی که در محله «اصل ذباب» حفر شده بود، انداختند. بعد از این حوادث، زینب خواهر محمد بن عبدالله به عیسی بن موسی پیغام فرستاد: «شما که برادرم را کشتید و به مقصود خود رسیدید، حال اجازه دهید او را به خاک بسپاریم». عیسی نیز پذیرفت و محمد بن عبدالله در بقیع دفن گردید.(4)

ص:308


1- (1) البدایة و النهایه، ج 10، ص 96.
2- (2) تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 193.
3- (3) الاعلام، ج 6، ص 220.
4- (4) اعیان الشیعه، ج 7، ص 133.

طبری نوشته است: «قبر محمد بن عبدالله در بقیع، مقابل کوچه خانه علی بن ابی طالب (علیه السلام) قرار دارد».(1) اما صالحی شامی تصریح می کند که قبر محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)، بیرون از بقیع و در منطقه کوه سلع قرار دارد.(2) شیخ محمد هاشم خراسانی، مزار او را در مسجد بزرگی در ضلع شرقی کوه سلع، در حومه مدینه می داند.(3)

دوست محقق اینجانب، آقای «حسین محمد علی شکری مدنی» نیز می گفت: «در زمان کودکی، مزار نفس زکیه را در کوه سلع دیده ام. بعداً آن قبر را ویران کردند و جسد را به بقیع انتقال دادند».

شیخ عبدالعزیز مدنی نیز می گوید:

من آن قبر را که در مسجدی در دامنه کوه سلع قرار داشت، دیده بودم.(4) چه بسا تقاضای زینب از عیسی بن موسی برای دفن پیکر برادرش محمد بن عبدالله در بقیع، موجب گردید که عده ای گمان کنند او از ابتدا در بقیع دفن شده است.

105. محمد بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)

وی به دلیل آنکه نام مادرش حنفیه است، به محمد بن حنفیه معروف شده است.(5) کنیه اش ابوالقاسم یا ابوعبدالله است.(6) وی در سال 26 ه. ق به دنیا آمد(7) و در جنگ

ص:309


1- (1) تاریخ الامم و الملوک، ج 6، ص 222.
2- (2) سبل الهدی و الرشاد، ج 12، ص 401.
3- (3) منتخب التواریخ، ص 105.
4- (4) التاریخ الامین، ص 409.
5- (5) کتاب الثقات، ج 5، ص 347.
6- (6) همان.
7- (7) مشاهیر علماء الامصار، ص 103.

جمل حضور داشت.(1) او از طبقه نخست تابعان است(2) و توفیق همراهی با برادرش امام حسین (علیه السلام) را در سفر کربلا نداشت. همچنین مختار ثقفی، پس از خلع عبدالله بن زبیر از خلافت، مردم را به سوی محمد بن حنفیه دعوت کرد. محمد بن حنفیه در محرم(3) سال 81 ه. ق(4) در کوه رضوی(5) در سن 65 سالگی(6) رحلت کرد.

ابان بن عثمان با اجازه ابوهاشم (فرزند محمد بن حنفیه) بر پیکر او نماز گزارد(7) و بدنش در بقیع به خاک سپرده شد.(8) کیسانیه او را امام خود می دانند.(9)

106. محمد بن علی بن ابی منصور

جمال الدین محمد بن علی بن ابی منصور، در سال 559 ه. ق درگذشت و در موصل دفن گردید. مدتی بعد پیکرش به مکه منتقل گردید و به دور کعبه طواف داده شد و سپس به صحرای عرفات برده شد. در آخر به مدینه انتقال یافت و در مهمان خانه ای که خود در ضلع شرقی مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله) ساخته بود به خاک سپرده شد.(10) همچنین گفته شده است که در بقیع دفن گردیده است.(11)

ص:310


1- (1) کتاب الثقات، ج 5، ص 347.
2- (2) اعیان الشیعه، ج 9، ص 435.
3- (3) الطبقات الکبری، ج 5، ص 116.
4- (4) تاریخ مدینة دمشق، ج 54، ص 358.
5- (5) مشاهیر علماء الامصار، ص 103؛ تهذیب الکمال، ج 26، ص 152؛ اسعاف المبطأ برجال الموطّأ، ص 95.
6- (6) تاریخ مدینة دمشق، ج 54، ص 358.
7- (7) اعیان الشیعه، ج 9، ص 435.
8- (8) تاریخ مدینة دمشق، ج 54، ص 358؛ تهذیب الکمال، ج 26، ص 152؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 128.
9- (9) ر. ک: الطبقات الکبری، ج 5، صص 115 و 116؛ کتاب الثقات، ج 5، ص 347؛ سر السلسلة العلویه، ص 80.
10- (10) الغدیر، ج 5، ص 81.
11- (11) تاریخ ابن خلکان، ج 5، ص 81.

107. محمد بن سعدالله حرانی دمشقی

عمر رضا کحاله می گوید:

محمد بن سعدالله حرانی دمشقی، فقیهی است که به دانش های فراوانی آگاهی داشت. وی در ایام کهولت و در زمان بازگشت از حج، در منطقه «وادی بنی سالم» رحلت کرد. پیکر او را به مدینه انتقال دادند و در بقیع دفن نمودند. کتاب «الکفایه» در فقه، اثر اوست.(1)

108. محمد بن سفیان قیروانی مالکی

عمر رضا کحاله می گوید:

او از فقها و استادان علم قرائت است که نزد ابوالحسن قابسی و ابن غلبون و دیگران کسب علم کرده است. وی در اول صفر (سال 415 ه. ق)(2) در مدینه از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید. کتاب «الهادی فی القرائات السبع» از جمله آثار اوست.(3)

109. محمد بن سلیمان کردی

سرکیس یوسف الیان می گوید:

شیخ محمد بن سلیمان کردی مدنی از علمای شافعی است که در دمشق به دنیا آمد، در یک سالگی به مدینه برده شد، در آنجا رشد کرد و از فضلای آن دیار علم آموخت. سپس منصب «افتا» در فقه شافعی را عهده دار شد. سرانجام در مدینه درگذشت و کنار بارگاه عباس و نزدیک گنبد ائمه بقیع (علیهم السلام) به خاک سپرده شد.(4)

ص:311


1- (1) معجم المؤلفین، ج 10، ص 23.
2- (2) الاعلام، ج 6، ص 146.
3- (3) معجم المؤلفین، ج 10، ص 41؛ الاعلام، ج 6، ص 146.
4- (4) معجم المطبوعات العربیه، ج 2، ص 1555.

110. محمد بن محمد بن علی (ابن شماع)

عمر رضا کحاله می گوید:

محمد بن محمد بن علی بن احمد ایوبی حموی حلبی شافعی معروف به ابن شماع، فقیه، اصولی، متکلم، صوفی، شاعر و نویسنده، در اوایل سال 791 ه. ق در «حماة» به دنیا آمد. سپس به مصر رفت و از محضر اساتیدی همچون بلقینی، بیجوری، ولی عراقی، عز بن جماعه و... استفاده کرد و با ابن بقال همراه شد. او بارها به حج رفت. به هند نیز سفر کرد و مدتی را در مرزهای کشور اسلامی با کفار به جنگ پرداخت. وی در 20 ذی قعده سال 863 ه. ق در مدینه درگذشت و در بقیع دفن گردید.(1)

111. محمد بن مسلمة بن سلمه

ابن حبان می گوید:

محمد بن مسلمة بن سلمة بن حریش انصاری، همان کسی است که با کعب بن اشرف به نبرد پرداخت و او را کشت. او در جنگ بدر حضور داشت. مدتی در ربذه اقامت گزید و سرانجام در زمان معاویه و در سن 77 سالگی در مدینه درگذشت. مروان بن حکم بر او نماز گزارد و در بقیع دفن گردید.(2)

ص:312


1- (1) معجم المؤلفین، ج 11، ص 243.
2- (2) کتاب الثقات، ج 3، ص 262.

112. محمد سید طنطاوی

دکتر محمد سید طنطاوی شیخ ازهر در سال 1431 ه. ق در عربستان سعودی وفات یافت و در بقیع دفن گردید.

113. سید محمدتقی طالقانی

سید محمدتقی طالقانی (آل احمد) از علمای ارجمند شیعه، در سال 1325 ه. ق دیده به جهان گشود. او از شاگردان آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی بود و به نمایندگی حضرت آیت الله العظمی بروجردی به مدینه رفت و در آنجا اقامت گزید. وی در 14 شعبان سال 1376 ه. ق رحلت کرد و در بقیع به خاک سپرده شد.(1)

114. محمدرضا بهبهانی حائری

شیخ محمد رازی می گوید: «سید محمدرضا بهبهانی حائری از علمای تهران است که در سال 1391 ه. ق در سفر بیت الله الحرام درگذشت و در بقیع دفن گردید».(2)

115. محمد عابد سندی

عمر رضا کحاله می گوید:

محمد عابد بن محمد مراد بن یعقوب انصاری از اهالی سند است. وی در آنجا از دانش عالمان بهره ها برد. سپس همراه خانواده اش به «صنعاء» و پس از آن به مصر، و سرانجام به حجاز رفت و به ریاست علمای مدینه گماشته شد. او حنفی مذهب و پیرو طریق نقشبندیه بود. محمد عابد سندی در 18 ربیع الاول سال 1275 ه. ق درگذشت و در بقیع دفن گردید.(3)

116. محمد علی عمروی

شیخ محمد علی عمروی عالم بزرگوار و رهبر شیعیان مدینه در روز دوشنبه 20 صفر 1332 ه. ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود و در روز پنج شنبه 23 صفر

ص:313


1- (1) گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 66. وی برادر جلال آل احمد، نویسنده معروف است.
2- (2) همان.
3- (3) معجم المؤلفین، ج 10، ص 113.

1432 ه. ق در مدینه چشم از دنیا فروبست. چهره او نماد مظلومیت شیعه در سده های گوناگون بود. در تشییع جنازه باشکوه او بیش از پنجاه هزار نفر شرکت کردند و در زاویه قبرستان بقیع نزدیک مرقد ابوسعید خدری نزدیک دیوار به خاک سپرده شد، مطالب فوق را جناب حجت الاسلام حاج شیخ کاظم عمروی در 11 جمادی الاول 1432 ه. ق در مدینه برایم نقل نمود.

117. معاذ بن عمرو بن جموح

حاکم نیشابوری از قول خلیفة بن خیاط آورده است:

معاذ بن عمرو بن جموح در جنگ بدر به شدت مجروح شد و تا دوران خلافت عثمان از آثار آن رنج می برد. او در سال 40 هجری قمری در مدینه از دنیا رفت و نمازش را عثمان بن عفان خواند و در بقیع دفن شد.(1)

118. مغیرة بن عبدالرحمان مخزومی

ابن سعد از محمد بن عمر نقل می کند:

مغیرة بن عبدالرحمان بارها به مرزهای شام رفت و به نبرد با کفار پرداخت. او در گروه رزمندگانی بود که در سرزمین روم به محاصره درآمدند و عمربن عبدالعزیز آنها را نجات داد. مغیره در این جنگ، یک چشم خود را از دست داد و پس از بازگشت به مدینه، از دنیا رفت.

او وصیت کرده بود که او را کنار شهدا در محل جنگ احد دفن کنند. اما خانواده اش نپذیرفتند و او را در بقیع به خاک سپردند. مغیره از جمله راویان مورد اعتماد در نقل حدیث است. اما احادیث کمی از او نقل شده است؛ مگر در

ص:314


1- (1) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 425.

موضوع جنگ های رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که آن را از «ابان بن عثمان» اخذ کرده و بسیار نقل کرده است و به ما دستور می داد که آن را فرا بگیریم.(1)

ابن حبان درباره اش گفته است: مغیرة بن عبدالرحمان از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است و عالمان مدینه از او حدیث نقل کرده اند. وی در زمان خلافت یزید یا هشام بن عبدالملک در مدینه درگذشت و در بقیع دفن گردید.(2)

119. مقداد بن عمرو ثعلبی کندی

مقداد بن عمرو بن ثعلبه از اصحاب برجسته پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) است. او در سال 33 ه. ق در 70 سالگی، در منطقه «جرف»، اطراف مدینه، از دنیا رفت. پیکر او را به مدینه آوردند و پس از نماز عثمان بن عفان بر او، در بقیع دفن کردند.(3)

120. نافع

درباره هویت و شخصیت نافع مدفون در بقیع، اختلاف نظر وجود دارد؛ چنان که سخاوی می گوید: «او یا همان قاری معروف است یا غلامِ عبدالله بن عمر می باشد». حطاب رعینی، آنجا که درباره مالک بن انس می نویسد، تصریح می کند که او (مالک) در سال 179 ه. ق در مدینه درگذشت و در بقیع دفن گردید و قبرش در آنجا شناخته شده است و گنبدی بر آن قرار دارد و قبر نافع نیز کنار قبر اوست.(4)

ص:315


1- (1) الطبقات الکبری، ج 5، ص 210؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 60، ص 70.
2- (2) کتاب الثقات، ج 5، ص 407 و نیز ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج 60، ص 72؛ تهذیب الکمال، ج 28، ص 387.
3- (3) ر. ک: الطبقات الکبری، ج 3، ص 163؛ کتاب الثقات، ج 2، ص 254؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 348؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 60، صص 182 و 183؛ سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 386؛ بحار الانوار، ج 48، ص 296؛ الدرجات الرفیعه، ص 225؛ الفوائد الرجالیه، ج 3، ص 343؛ الغدیر، ج 5، ص 68.
4- (4) مواهب الجلیل، ج 1، ص 39؛ نیز ر. ک: الغدیر، ج 5، ص 160؛ مستدرک سفینة البحار، ج 5، ص 212.

121. نوفل بن حارث بن عبدالمطلب

طبری می گوید:

ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم برادر رضاعی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) است؛ زیرا حلیمه مدتی او را شیر داده است. نوفل با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) صمیمی بود. ولی از وقتی آن حضرت به پیامبری مبعوث شد، به دشمنی با او برخاست و با اشعارش به هجو او و یارانش پرداخت. وی مدت بیست سال با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) دشمنی ورزید و سرانجام وقتی از لشکرکشی آن حضرت برای فتح مکه باخبر شد، خداوند قلبش را برای پذیرش اسلام آماده ساخت. نوفل به همراه پسرش جعفر پیش از ورود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به مکه، به پیشواز ایشان رفتند و در منطقه «ابواء» اسلام آوردند. وی در جنگ حنین حضور داشته است.(1)

ابن کثیر درباره او می نویسد:

نوفل پسرعموی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. او مسن ترین فرزند عبدالمطلب است که اسلام آورد. در جنگ بدر به اسارت سپاه اسلام درآمد و عباس بن عبدالمطلب با پرداخت فدیه، آزادش ساخت. گفته شده است او در زمان جنگ خندق از مکه به مدینه هجرت نمود و در جریان صلح حدیبیه و فتح مکه در سپاه اسلام حضور داشت. در زمان جنگ حنین، با اهدای سه هزار نیزه به سپاه اسلام کمک کرد. وی در سال پانزدهم هجری در مدینه درگذشت و عمر در تشییع او شرکت کرد و بر او نماز خواند و در بقیع دفن گردید.(2)

122. واعظ ایروانی

وی در سال 1300 ه. ق هنگام بازگشت از حج، در مدینه رحلت کرد و در بقیع دفن گردید.(3)

ص:316


1- (1) المنتخب من ذیل المذیل، ص 10.
2- (2) البدایة و النهایه، ج 7، ص 73 و نیز ر. ک: المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 246؛ الطبقات الکبری، ج 4، ص 47.
3- (3) الذریعه، ج 6، ص 188.

123. ولی قلی شاملو

او مسئول گرفتن مالیات در سیستان بود. هنگام بازگشت از حج، در مدینه درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد. وی در ابتدای حکومت ذوالفقارخان به «قندهار» رفته بود. دیوان شعری از او به یادگار مانده است.(1)

124. یحیی بن معین

خطیب بغدادی از احمد بن زهیر نقل می کند: یحیی متولد سال 158 ه. ق و متوفای 22 ذیقعده سال 233 ه. ق در مدینه می باشد. 75 سال عمر کرد و پس از اقامه نماز رئیس شرطه مدینه بر پیکرش، در بقیع به خاک سپرده شد.(2)

125. یوسف صدرالعلما

میرزا یوسف فرزند شیخ میرزا محمد اسحاق پیش خدمت، از طرف ناصرالدین شاه صدرالعلما شده بود. وی در نجف اشرف اقامت داشت و پس از بازگشت از حج، در سال 1372 ه. ق در مدینه درگذشت و در جوار ائمه بقیع (علیهم السلام) به خاک سپرده شد.(3)

126. یونس بن یعقوب

وی از اهالی کوفه(4) ، مورد وثوق(5) و از اصحاب امام صادق (علیه السلام)(6) ، امام کاظم (علیه السلام)(7) و امام رضا (علیه السلام)(8) می باشد. وی کتابی در زمینه فقه نوشته است.

ص:317


1- (1) الذریعه، ج 9، ص 1281.
2- (2) تاریخ بغداد، ج 14، ص 191؛ نیز ر. ک: التعدیل و التجریح، ج 3، ص 1382؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 65، ص 40.
3- (3) الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج 11، ص 339 و ج 26، ص 271.
4- (4) التحریر الطاوسی، الشیخ حسن بن زین الدین، ص 617.
5- (5) همان.
6- (6) اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 683.
7- (7) التحریر الطاوسی، ص 617.
8- (8) همان.

شیخ آقا بزرگ تهرانی می گوید:

«کتاب الحج» اثر یونس بن یعقوب بجلی، خواهرزاده معاویة بن عمار است. او وکیل امام رضا (علیه السلام) بود و در زمان آن حضرت، در مدینه از دنیا رحلت کرد و امام (علیه السلام) کفن و حنوط و سایر چیزهای مورد نیاز را برایش فرستاد.(1)

از عیاشی نیز روایت شده است:

یونس بن یعقوب در مدینه رحلت کرد و امام رضا (علیه السلام) حنوط، کفن و هر آنچه را نیاز داشت، برای او فرستاد و به اصحاب خود و اصحاب پدر و جدش (علیه السلام) دستور داد تا در تشییع او حاضر شوند و فرمود: «این مرد از اصحاب ابوعبدالله (امام صادق (علیه السلام)) و اهل عراق است. پس برایش قبری را در بقیع آماده سازید. اگر مردم مدینه گفتند که او عراقی است و نباید در بقیع دفن شود، به آنها بگویید که او از اصحاب ابوعبدالله است. اگر اجازه دفن او را در بقیع ندهید، ما نیز اجازه دفن اصحاب شما را در بقیع نخواهیم داد». سرانجام او را در بقیع دفن کردند.

امام رضا (علیه السلام) برای شاگردش «محمد بن حباب» که اهل کوفه بود، پیغام فرستاد که تو بر یونس بن یعقوب نماز بگزار.(2)

از «محمد بن ولید» روایت شده است که گفت:

پس از خاکسپاری یونس بن یعقوب، به زیارت مزارش رفتم. متصدی مقبره مرا که دید، پرسید: «صاحب این قبر کیست؟ چون ابوالحسن الرضا (علیه السلام) به من سفارش کرده است که روی این قبر به مدت چهل روز، یا چهل ماه، آب بریزم».(3)

ظاهراً تردیدی از راوی است.

ص:318


1- (1) الذریعه، ج 6، ص 254.
2- (2) ر. ک: اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 683؛ بحار الانوار، ج 66، ص 298 و ج 79، ص 26؛ الحدائق الناضره، ج 4، ص 150؛ خاتمة المستدرک، ج 5، ص 394؛ سماء المقال فی علم الرجال، الکلباسی، ج 2، ص 238؛ معجم رجال الحدیث، ج 21، ص 240.
3- (3) بحار الانوار، ج 66، ص 298 و ج 79، ص 26.

اماکن موجود در بقیع

اشاره

زمانی که کتاب های تاریخی و روایی را مطالعه می کنیم، به مکان هایی واقع در محدوده بقیع اشاره شده است که در اینجا آنها را یادآور می شویم:

اسواف

جایی در بقیع که زید بن ثابت انصاری در آنجا خیرات می داده است.(1)

حمام

مجلسی از کتاب کافی به نقل از عبدالله بن رزین آورده است: «در بقیع، حمامی متعلق به یکی از فرزندان طلحه وجود داشته است».(2)

حمام ابوقطیفه

از ابوالفرج نقل شده است که فاطمه بنت اسد در محل «روحاء» (وسط بقیع)، مقابل حمام ابوقطیفه دفن شده است.(3) البته به یقین، مدفن فاطمه بنت اسد، در «روحاء» نمی باشد.

ص:319


1- (1) معجم البلدان، ج 1، ص 191.
2- (2) بحار الانوار، ج 50، ص 60؛ موسوعة الامام الجواد (علیه السلام)، ج 1، ص 260.
3- (3) الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلی الله علیه و آله)، ج 7، ص 67.

خانه امام علی بن ابی طالب (علیه السلام)

امیرمؤمنان (علیه السلام) در بقیع، خانه ای داشته است. در نقلی آمده است که از ایشان سؤال شد: «چرا هم جواری با قبر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را رها کردی و مجاور قبرستان (بقیع) شده ای»؟ فرمود: «آنان را همسایگانی راستگو یافتم که از گناه بازمی دارند و آخرت را به یاد می آورند».(1)

آنچه این مطلب را تأیید می نماید، روایتی است که مدفن امام حسن مجتبی (علیه السلام) را در خانه پدرشان، در بقیع الغرقد ذکر کرده است.(2) طبری درباره محل دفن محمد بن عبدالله (نفس زکیه) آورده است که قبر او در بقیع، مقابل کوچه خانه علی بن ابی طالب (علیه السلام) قرار دارد.(3)

ابن سعد درباره خانه عقیل نوشته است: «خانه عقیل که به «دار الکراحی» معروف است، در محدوده خانه علی بن ابی طالب (علیه السلام) قرار دارد».(4)

خانه ابن افلح

طبری از این خانه یاد کرده و نوشته است که در بقیع الغرقد قرار دارد.(5) ابن عساکر آورده است: «ابن افلح» خانه اش را که قبلاً متعلق به ابو ایوب بود، به مغیرة بن عبدالرحمان فروخت و خانه ای را در بقیع خریداری کرد که به خانه ابن افلح معروف شد. نقل است روزی، مغیرة بن عبدالرحمان سوار بر مرکب برای سرکشی املاکش در محله قبا، از بقیع می گذشت که ابن افلح را مقابل خانه اش در بقیع دید. به او گفت:

ص:320


1- (1) کنز العمال، ج 15، ص 759.
2- (2) العدد القویه، ص 351؛ بحار الانوار، ج 44، ص 149 و ج 95، ص 200.
3- (3) تاریخ الامم و الملوک، ج 6، ص 222.
4- (4) الطبقات الکبری، ج 4، ص 54.
5- (5) تاریخ الامم و الملوک، ج 6، ص 212.

(فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ)1 ابن افلح پاسخ داد: «ای اباهشام! گناهی بر من نیست. بلکه این تو بودی که مرا با دینارها به فتنه انداختی».(1)

طبری درباره قیام نفس زکیه نوشته است:

قاسم بن الحسن و یکی از مردان آل ابی طالب در منطقه «ثنیة الوداع» ایستاده بودند و محمد (نفس زکیه) را به تسلیم شدن و امان گرفتن فرا می خواندند. اما او، آن دو نفر را دشنام داد و آنان نیز بازگشتند. عیسی که فرمانده جنگی بود، آمد و مأمورانش را در جاهای مختلفی مستقر ساخت؛ هزار مرد را کنار حمام ابن ابی صعبه و کثیر بن حصین را کنار خانه ابن افلح که در بقیع قرار داشت، جای داد. بقیه فرماندهان را نیز در کوچه های مدینه مستقر کرد. عیسی خودش هم با نیروهایش در ثنیة الوداع مستقر شد و ساعتی به پرتاب تیرها و منجنیق ها سپری شد.(2)

سید محسن امین از ابوالفرج نقل کرده است: «در آغاز حکومت حجاج، نزدیک به هفتاد نفر از شیعیان، به مدینه آمدند و ساکن خانه ابن افلح در بقیع شدند».(3)

خانه ابوبکر

ابن شبه نوشته است: «خانه ابوبکر در بقیع، مقابل خانه کوچک عثمان قرار داشت».(4)

خانه جحشی ها

ابن سعد در آنجا که از احتمال دفن حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) در بقیع سخن می گوید، می نویسد: «او در خانه عقیل که آن سوی خانه جحشی ها قرار دارد، دفن گردیده است».(5)

ص:321


1- (2) تاریخ مدینة دمشق، ج 60، ص 73.
2- (3) تاریخ الامم و الملوک، ج 6، ص 212.
3- (4) اعیان الشیعه، ج 6، ص 98.
4- (5) تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 242؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلی الله علیه و آله)، ج 5، ص 353.
5- (6) الطبقات الکبری، ج 8، ص 30؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 91.

خانه زید بن ثابت

بیهقی از مالک نقل کرده است: «زید بن ثابت دو خانه داشت: یکی در بقیع و دیگری کنار مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله) که هر دو را وقف نمود».(1) ابن عساکر از واقدی درباره جنگ احد نقل کرده است: «پس از جنگ، بیشتر مردم، شهدای خود را به مدینه منتقل کردند و گروهی از آنها، کشته های خود را در بقیع، کنار خانه زید بن ثابت به خاک سپردند».(2)

خانه عبیدالله بن عباس

ابن حجر می گوید: «ابوصحار» اسلام آورد و مسلمان نیکویی بود. وی در بقیع، همسایه عبیدالله بن عباس شد و در وصف او شعر سرود.(3)

خانه عثمان

ابن شبه آورده است: «ابوبکر در کوچه بقیع خانه ای داشت که مقابل خانه کوچک عثمان واقع شده بود».(4)

خانه عقیل بن ابی طالب

ابن قتیبه نوشته است: «عقیل خانه بزرگی در بقیع داشت و خانواده اش نیز پرجمیعت بود».(5) ابن عساکر نیز آورده است: «کنیه عقیل بن ابی طالب، ابویزید بود و از برادرانش جعفر و علی (علیه السلام) بزرگ تر بود. وی خانه ای در بقیع داشت و در زمان معاویه درگذشت».(6)

ص:322


1- (1) السنن الکبری، ج 6، ص 161.
2- (2) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 15، ص 39.
3- (3) الاصابه، ج 7، ص 188.
4- (4) تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 242؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلی الله علیه و آله)، ج 5، ص 353.
5- (5) المعارف، ص 204.
6- (6) تاریخ مدینة دمشق، ج 41، ص 9.

ابن سعد گفته است: «خانه عقیل در بقیع، معروف به دار الکراحی است که در محدوده خانه علی بن ابی طالب (علیه السلام) قرار دارد».(1) از ابوسعید خدری در ماجرای دفن سعد بن معاذ نقل شده است که گفت: «ما قبر سعد را کنار خانه کنونی عقیل آماده کردیم. رسول الله که آمدند، جنازه سعد را کنار قبر نهادند و بر آن نماز خواندند».(2) همچنین از ابن کعب روایت شده است که قبر زینب، بنت جحش (همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله)) در بقیع، بین خانه عقیل و خانه ابن حنیفه قرار دارد.(3)

همچنین گفته شده است که حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) در گوشه ای از خانه عقیل که آن سوی منازل جحشیان است، به خاک سپرده شده و بین مزار او و جاده، هفت ذراع فاصله است.(4)

البته ما پیشتر در رابطه با محل دفن فاطمه زهرا (علیها السلام) احتمالات سه گانه را مطرح ساختیم و احتمال دفن آن حضرت را در بقیع نپذیرفتیم. صالحی در فصلی از کتاب خود، با عنوان «مکان های استجابت دعا» از جاهایی همچون خانه عقیل در بقیع، مسجد فتح، کنار ستون مخلقه و منبر رسول خدا یاد می کند.(5) پیش از این گفته شد که گوشه خانه عقیل محل ایستادن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به هنگام زیارت قبرستان بقیع بود.

از جمله افرادی که در خانه عقیل دفن شده اند، ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب است.(6) نیز ابن سعد از ابی بن کعب نقل کرده است که زینب دختر جحش وصیت کرد

ص:323


1- (1) همان، ج 4، ص 53.
2- (2) همان، ج 3، ص 431.
3- (3) همان، ج 8، ص 109.
4- (4) الاصابه، ج 8، ص 268؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 91؛ الطبقات الکبری، ج 8، ص 30.
5- (5) سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 322.
6- (6) الطبقات الکبری، ج 4، ص 53؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 254.

که از پی تابوتش چراغ و آتش برنیفروزند. برای او در بقیع، کنار خانه عقیل و خانه محمد بن حنفیه قبری حفر شد.(1) ابن سعد می گوید: «عقیل در دوران خلافت معاویه، پس از آنکه نابینا شد، رحلت کرد و نسل او تا به امروز باقی است. او در بقیع خانه ای داشت و خانواده اش پر جمیعت بود».(2)

خانه ضمیرة بن ابی ضمیره حمیری

ابن کثیر می گوید: ضمیره در دوران جاهلیت به اسارت درآمد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) او را خرید و آزاد نمود. وی در بقیع خانه ای داشته است.(3)

خانه کراحی

خانه کراحی همان خانه عقیل است.

خانه محمد ابن حنفیه

عبدالله بن عامر می گوید: «نخستین مسلمانی که در بقیع دفن شد، عثمان بن مظعون بود. به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را در نقطه ای که بعدها خانه محمد ابن حنفیه در کنار آن ساخته شد، به خاک سپردند».(4)

ابن سعد، ابن عساکر و ذهبی نوشته اند: «هنگامی که محمد بن علی به مدینه آمد و خانه ای در بقیع برای خودش ساخت، نامه ای به عبدالملک نوشت و رخصت طلبید که به نزد او رود...».(5)

ص:324


1- (1) الطبقات الکبری، ج 8، ص 109.
2- (2) همان، ج 4، ص 44.
3- (3) البدایة و النهایه، ج 5، ص 339 و نیز ر. ک: السیرة النبویة، ج 4، ص 628؛ تهذیب المقال، ج 4، ص 85.
4- (4) الطبقات الکبری، ج 3، ص 397.
5- (5) همان، ج 5، ص 111؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 54، ص 320؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 111.

زینب بنت جحش، همسر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در فاصله بین خانه عقیل و محمد بن حنفیه دفن گردید.(1)

خانه مروان

مرحوم علامه محمدباقر مجلسی ضمن بیان حکایتی عجیب، از این خانه یاد کرده است.(2)

خانه مغیرة بن شعبه

درباره محل دفن صفیه دختر عبدالمطلب گفته اند: او در سال 20 ه. ق و در سن 73 سالگی، در زمان خلافت عمر در مدینه از دنیا رفت و در بقیع، در آستانه خانه مغیرة بن شعبه به خاک سپرده شد.(3)

خانه نافع

ابن عساکر، آن خانه را متعلق به نافع، غلام ابن عمر، در بقیع دانسته است(4) که در «صوران» قرار داشته است.

آنچه ذکر شد تنها بخشی از خانه هایی بود که ما به منابع تاریخی آنها دست یافتیم. بی شک، خانه های موجود در بقیع، بسیار بیشتر از اینهاست؛ برای مثال در خبری چنین می خوانیم: حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام)، معروف به «ذی

ص:325


1- (1) الطبقات الکبری، ج 8، ص 109.
2- (2) بحار الانوار، ج 48، ص 94.
3- (3) ر. ک: الطبقات الکبری، ج 8، ص 42؛ کتاب الثقات، ج 3، ص 197؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 92؛ ذخائر العقبی، ص 252؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 121.
4- (4) تاریخ مدینة دمشق، ج 61، ص 436.

الدمعه» صاحب اشک(1) ، به مدینه آمد و در مکان های مختلفی، چشمه هایی پدیدآورد و نیز خانه هایی را در بقیع ساخت.(2)

روحاء

درباره محل دفن فاطمه بنت اسد از قول ابوالفرج گفته شده است: وی در «روحاء» مقابل حمام ابوقطیفه به خاک سپرده شده است.(3) اما این سخن صحیح نیست.

حَشّ کوکب

حش کوکب، خارج از محدوده بقیع قرار داشته است، ولی معاویه پس از استوارسازی پایه های قدرتش، آن را به بقیع ملحق ساخت.(4) ابن اثیر می نویسد: «آنجا باغی بوده که مردم در آنجا قضای حاجت می کردند. همان گونه که شیوه مردم آن روز این گونه بود که بسیار در باغ ها قضاء حاجت می کردند. عثمان هم در حشّ کوکب که باغی بیرون شهر مدینه و خارج از بقیع بوده، دفن شد».(5)

یاقوت حموی با نقل مطلبی که ابن اثیر آورده «حشّ» را همان باغ و بوستان و «کوکب» را مردی از انصار دانسته است. وی می گوید: «حش کوکب یعنی باغ کوکب در مجاورت بقیع الغرقد قرار داشت. عثمان بن عفان آن را خرید و به بقیع افزود و وقتی کشته شد در همان جا دفن گردید».(6)

ص:326


1- (1) این لقب به دلیل گریه های او در عبادت های شبانه اش بوده است. ر. ک: الکنی و الالقاب، ج 2، ص 252.
2- (2) الکنی و الالقاب، ج 2، ص 251؛ المجدی فی الانساب الطالبیین، ص 378.
3- (3) الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 7، ص 67.
4- (4) ر. ک: الغدیر، ج 9، ص 212.
5- (5) النهایة فی غریب الحدیث، ص 376 و نیز ر. ک: لسان العرب، ج 6، ص 286؛ تاج العروس، ج 4، ص 298؛ مجمع البحرین، ج 1، ص 518.
6- (6) معجم البلدان، ج 2، ص 262.

ابن سعد درباره محل دفن عثمان بن عفان در حش کوکب نوشته است: «امروزه آن مکان، مقبره بنی امیه است».(1) گفته شده است که قبل از دفن عثمان در حش کوکب، یهودی ها در آنجا دفن می شدند.(2)

ابن ابی الحدید نیز این مطلب را آورده است. «بکری» می گوید: «وقتی معاویه به سلطنت رسید، دیوار حش کوکب را خراب نمود و آن را به بقیع ملحق ساخت».(3)

الصوان

همان خانه نافع در بقیع است.

الصوران

حموی نوشته است: «صوران، نام مکانی در بقیع است. مالک بن انس نیز گفته است که نیم روزی به نزد نافع، غلام عبدالله بن عمر رفتم. آفتاب بی امان می تابید و سایه ای نبود. خانه نافع در صوران، واقع در بقیع بود».(4)

احمد از ابورافع روایت کرده است: «گروهی از زنان انصار را در صورین بقیع دیدم که سگی همراهشان بود».(5)

در بحارالانوار آمده است:

صوران، تثنیه صور و به معنای نخل های کوچکی است که کنار هم قرار دارند. همچنین صوران نام مکانی در انتهای بقیع می باشد که به جاده بنی قریظه منتهی می شود.(6)

ص:327


1- (1) الطبقات الکبری، ج 3، ص 77.
2- (2) الغدیر، ج 9، ص 131؛ شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 6.
3- (3) معجم ما استعجم، ج 2، ص 451.
4- (4) معجم البلدان، ج 3، ص 432.
5- (5) مسند احمد، ج 6، ص 9؛ مجمع الزوائد، ج 4، ص 42؛ بغیة الباحث، ص 136.
6- (6) بحار الانوار، ج 96، ص 376.

بارگاه قبور امامان معصوم بقیع (علیهم السلام)

مسلمانان در طول قرن های متمادی، برای بزرگداشت پیشوایان خود که حافظ شریعت و پناه مردم اند، به ساخت و بازسازی گنبد و بارگاه بر مزار آن بزرگواران اهتمام ویژه ای داشته اند. در اینجا به تعدادی از این افراد که به بازسازی بارگاه امامان معصوم بقیع (علیهم السلام) پرداخته اند، اشاره می نماییم:

- ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسی قمی اردستانی، ملقب به مجدالملک، وزیر شیعی برکیاروق، از خود آثار نیکویی به جا نهاده است؛ مانند بارگاه امامان بقیع (علیهم السلام)(1) ، کاظمین و حضرت عبدالعظیم حسنی در ری. وی در سال 472 یا 492 یا 493 ه. ق کشته شد؛(2)

- الناصر لدین الله بن المستضیئ بالله عباسی که در سال 560 ه. ق مرقدهای امامان بقیع (علیهم السلام) را بازسازی و مرمت نمود؛(3)

- سید ابوطالب، علاالدین حسین بن میرزا رفیع الدین حسینی مرعشی آملی، متولد سال 1001 ه. ق و متوفای 1064 می باشد. وی داماد شاه عباس اول و از معروف ترین عالمان عصر خود بود که نزدیک به دو هزار نفر در درس او حاضر می شدند. از او آثار علمی و عملی برجسته ای برجا مانده است؛ از جمله بازسازی مرقدهای امامان معصوم بقیع (علیهم السلام) در سفر حج. وی همچنین گنبد و بارگاه دیگر امامان معصوم (علیهم السلام) را با نظارت مستقیم خود بازسازی نمود؛(4)

ص:328


1- (1) ر. ک: فهرس التراث، ج 1، ص 447؛ منتخب التواریخ، ص 101.
2- (2) الکنی و الالقاب، ج 2، ص 76؛ مستدرک سفینة البحار، ج 5، ص 244.
3- (3) ر. ک: منتخب التواریخ، ص 101؛ فهرس التراث، ج 1، ص 549.
4- (4) اعیان الشیعه، ج 6، ص 166.

- محمدعلی امین السلطنه. وی که داماد ابراهیم امین السلطان بود، در عهد قاجار به نصب ضریحی فولادی روی قبور مطهر امامان بقیع (علیهم السلام) اقدام کرد. چون حاکمان مدینه به او اجازه ندادند که آن را از جنس نقره بسازد؛(1)

- سید علی مشهور به قطب هزارجریبی مازندرانی حائری، متوفای سال 1322 ه. ق در کربلا. سید محسن امین می گوید:

او را در عراق دیدم. وی زمانی به حج رفت و ضریحی فولادی برای قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) تهیه نمود که تا قبل از تسلط وهابی ها برجای بود. ولی پس از حاکمیت آنان، آن بارگاه شریف، خراب گردید و ضریح از جا کنده و با خاک یکسان شد.(2)

اینجانب از «علامه شیخ محمدعلی عمروی»(3) شنیدم که شبکه های فلزی موجود در چهار دیواری قبور شهدای احد و حمزه سیدالشهدا، همان شبکه ضریح بارگاه نورانی امامان معصوم بقیع (علیهم السلام) می باشد. متأسفانه در سال های اخیر آن پنجره های قبور شهدای احد که در واقع قطعات بازمانده از ضریح امامان بقیع بود را برداشتند و کاش مسئولان ما قطعه ای از آن را به عنوان سند برمی داشتند.

سید محسن امین در ادامه می گوید:

سلطان عبدالمجید عثمانی دستور احداث گنبدی همانند گنبد رسول الله (صلی الله علیه و آله) را بر قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) داده بود. اما بعضی با آن مخالفت نمودند، پادشاهان عثمانی، همواره با فرستادن بودجه های فراوان، به بازسازی و تعمیر قبر شریف

ص:329


1- (1) سفرنامه مکه، مهدیقلی خان هدایت (مخبر السلطنه)، ص 270.
2- (2) اعیان الشیعه، ج 8، ص 301.
3- (3) پیشوای شیعیان مدینه که در سال 1389 ه. ق بدرود حیات گفت.

پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) و خانه و گنبد و بارگاه و مسجد آن حضرت اهتمام فراوان داشتند. ساختمان فعلی مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله) و گنبد سبز آن، یادگارِ عثمانی هاست. از جمله ایشان، سلطان عبدالمجید عثمانی است که از سال 1270 ه. ق به مدت چهار سال، مسجد و خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گنبد سبزی که پیش تر سلطان قایتبای، پادشاه مصر بازسازی کرده بود، تعمیر و بازسازی نمود. همچنین او دستور داد گنبد و بارگاهی همانند گنبد و بارگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای ذریه معصوم آن حضرت در بقیع ساخته شود. اما مردم مدینه مانع از آن کار شدند؛ زیرا می گفتند که به قبرهای پدران و نیاکانشان که آن اطراف است، آسیب می رساند و موجب تخریب آنها می شود! در زمان ما نیز ضریح فولادی و ظریفی در اصفهان ساخته شد که در قسمت بالای آن، با آب طلا و به خطی زیبا، اسمای حسنای پروردگار نگاشته شده بود. دولت ایران از دولت عثمانی اجازه خواست تا این ضریح را روی قبور مطهر امامان بقیع (علیهم السلام) نصب کند که آنها نیز اجازه دادند. ولی وقتی سید علی قطب ضریح را به جده انتقال داد، مردم مدینه به مخالفت برخاستند و ضریح مطهر، سه سال در جده باقی ماند تا آنکه عده ای از ثروتمندان ایرانی، اموال فراوانی را به مردم مدینه بخشیدند تا آنها به انتقال ضریح به بقیع و نصب آن روی قبور ائمه (علیهم السلام) رضایت دادند. پس از انتقال ضریح جدید به مدینه، مردم با تعویض صندوق چوبی قدیمی روی قبور مطهر، به این بهانه که آن صندوق، وقف است و نمی توان تغییرش داد، مخالفت کردند. بدین ترتیب سید علی قطب ناچار گردید، ضریح جدید را روی همان صندوق بگذارد. اما ابعاد ضریح باید بزرگ تر می شد. بدین منظور، ابعاد آن را با اضافه کردن قطعات چوبی هم رنگ با ضریح که روی آن خوشنویسی شده بود،

ص:330

بزرگ تر کرد. نگارنده آن ضریح و آن قطعه چوبی افزوده شده را که از رونق آن کاسته بود، در سفر حج سال 1321 ه. ق در مدینه منوره مشاهده کرده است. این ضریح تا زمان یورش وهابی ها به بقیع در سال 1343 ه. ق و ویران نمودن آن قبرهای مقدس و نورانی، باقی بود.(1)

از خداوند متعال می خواهیم تا توفیق دهد آن قبور مطهر را به بهترین شکل ممکن بازسازی شود، و جا دارد که مسئولان کشور، در هر گفتمان سیاسی با عربستان سعودی نسبت به لزوم بازسازی قبور امامان بقیع تذکر دهند.

بیت الاحزان

در فاصله کمی پس از بارگاه ائمه بقیع (علیهم السلام)، گنبد و بارگاهی روی بیت الاحزان قرار داشت؛ همان جا که فاطمه زهرا (علیها السلام) پس از رحلت پدر بزرگوارش به آنجا می رفت و در فراق او می گریست.(2)

شیخ آقا بزرگ تهرانی می گوید: بیت الاحزان را به جرم مجاورت با مرقد امامان بقیع (علیهم السلام) ویران کردند؛ چراکه گاهی همسایه را به سبب جرم همسایه اش مؤاخذه می کنند!!(3)

بارگاه حلیمه سعدیه

سرکیس یوسف الیان درباره محل دفن احمد بن محمد قشاشی می گوید: «او در ضلعِ شرقی بارگاه حلیمه سعدیه به خاک سپرده شده است».(4)

ص:331


1- (1) اعیان الشیعه، ج 11، ص 138.
2- (2) البقیع الغرقد، ص 44.
3- (3) الذریعه، ج 7، ص 52.
4- (4) معجم المطبوعات العربیه، ج 2، ص 1513.

بارگاه عباس

ذهبی می گوید: «امروزه بر روی قبر عباس در بقیع، بارگاه باشکوهی قرار دارد که خلفای عباسی آن را ساخته اند».(1) سید جعفر آل بحرالعلوم نیز می گوید:

قبر اسماعیل در خود بقیع نیست. بلکه در ضلع غربی بارگاه عباس، و خارج بقیع است و آن بقعه ستون حصار مدینه از طرف قبله و مشرق می باشد، که درِ آن از داخل مدینه است. احداث این گنبد قبل از بنای حصار مدینه است که به آن متصل شده است، و این از بنای پادشاهان مصر (فاطمیین) می باشد.(2)

بارگاه مالک

درباره مالک بن انس گفته اند: در سال 90 ه. ق و یا 97 ه. ق از دنیا رفته و در بقیع دفن گردیده است. قبر او در آنجا معروف است و گنبد و بارگاهی روی آن قرار دارد.(3) قبر نافع، در کنار قبر اوست.(4) در طرائف المقال آمده است:

از مالک، روایات بسیاری نقل گردیده است که بیانگر آن است وی برخلاف ابوحنیفه، بیشتر اوقات در خدمت جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) بوده است. روی قبر او در بقیع، گنبد و بارگاهی قرار دارد.(5)

ابن جبیر نیز می گوید: «روی قبر او، بارگاهی نسبتاً کوچک ساخته شده است».(6)

ص:332


1- (1) سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 97.
2- (2) تحفة العالم، چاپ شده در بحار الانوار، ج 48، ص 295.
3- (3) ر. ک: المدونة الکبری، ج 6، ص 469.
4- (4) مواهب الجلیل، ج 1، ص 39.
5- (5) طرائف المقال، ج 1، ص 567.
6- (6) الغدیر، ج 5، ص 194. به نقل از سفرنامه ابن جبیر، ص 153.

مسجد

شیخ صدوق پس از ذکر متن زیارت امامان معصوم بقیع (علیهم السلام) آورده است: «سپس هشت رکعت نماز (برای هر امام، دو رکعت) در مسجدی که آنجاست، بخوان و در آن، هر سوره ای را که خواستی قرائت کن. گفته شده است که فاطمه زهرا (علیها السلام) در آنجا نماز گزارده است».(1)

مقبره بنی هاشم

حاکم نیشابوری درباره محل دفن عباس، عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) نوشته است: «عباس، در روز جمعه، 14 رجب سال 32 ه. ق در سن 88 سالگی و در زمان خلافت عثمان بن عفان رحلت کرد و در بقیع، در مقبره بنی هاشم به خاک سپرده شد».(2)

مناصع

گفته اند که مناصع، مکان های شناخته شده ای در بقیع بوده است.(3)

منزلگاه حسین بن عبدالله ضمری

ابن حجر می گوید: «حسین بن عبدالله بن ضمره حمیری، غلام خاندان ذی یزن و اهل مدینه بوده است. خانه او در بقیع بود و گاه آن منزل به نام جدش (ضمره) منسوب می شد».(4)

ص:333


1- (1) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 577.
2- (2) المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 321.
3- (3) فتح الباری، ج 1، ص 218.
4- (4) تعجیل المنفعه، ص 96.

ص:334

وقایع بقیع

نزول آیه قرآن در بقیع

سیوطی از انس نقل کرده است:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع الغرقد نشسته بود. پس به کنار دیواری رفت و فرمود: «ای حاضران در بقیع! به خدا سوگند! اگر «سختی»، وارد اتاقی شود، به دنبالش آسانی داخل می شود و سختی را بیرون خواهد کرد». بعد از این بود که این آیات نازل شد:(فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً)1 .(1)

روز بقیع

یعقوبی می گوید: اوس و خزرج، دو پسر «حارثة بن ثعلبه» بودند که دو طایفه را رهبری می کردند. درگیری های زیادی بین این دو طایفه رخ می داد؛ از جمله یک درگیری که به نام «روز بقیع» معروف است.(2)

ص:335


1- (2) الدر المنثور، ج 6، ص 364.
2- (3) تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 37.

دریافت خبر کشته شدن کعب و ذلت یهود

ابن سعد، آنجا که در کتابش از اعزام گروهی از مسلمانان برای کشتن کعب بن اشرف یهودی (تحریک کننده مشرکان در جنگ با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان و هجوکننده پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در شعرهایش) یاد می کند، می نویسد:

مسلمانان پس از کشتن کعب، سرش را از بدن جدا ساختند و با خود به مدینه آوردند و هنگامی که به بقیع الغرقد رسیدند، تکبیر گفتند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که در آن هنگام برای نماز شب برخاسته بود، صدای آنها را شنید و تکبیر گفت و دریافت که کعب کشته شده است.(1)

ترک کردن خطبه نماز جمعه پیامبر (صلی الله علیه و آله)

طبرسی در ذیل آیه (وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً...)2 از حسن و ابومالک روایت کرده است:

مردم مدینه دچار قحطی و گرانی کالا شدند. «دحیة بن خلیفه» کاروان تجاری خود را که حامل روغن بود از شام به مدینه می آورد. هنگام ورودش به مدینه، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بود. مردم شتابان برخاستند و برای رفتن به بقیع از یکدیگر سبقت گرفتند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «سوگند به آن که جانم در دستان اوست! اگر همگی می رفتید و کسی در اینجا باقی نمی ماند، عذابی از آتش بر شما نازل می شد».(2)

همچنین نقل است که هرگاه دحیه به مدینه می آمد همه نیازهای زندگی مردم از قبیل آرد و گندم را با خود می آورد. کاروان او در «احجار الزیت» که مکانی در بازار

ص:336


1- (1) ر. ک: الطبقات الکبری، ج 2، ص 32.
2- (3) مجمع البیان، ج 10، ص 11؛ جامع البیان، ج 28، ص 132؛ نور الثقلین، ج 5، ص 329؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 18، ص 110؛ بحار الانوار، ج 86، ص 132.

مدینه بود، فرو می آمد و با نواختن طبل، مردم را آگاه می ساختند.... جز دوازده نفر مرد و زن، کسی داخل مسجد نماند. پس حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اگر این چند نفر نیز باقی نمی ماندند، از آسمان بر آنها سنگ می بارید». البته گفته شده است فقط هشت نفر در مسجد باقی ماندند(1) یا دوازده(2) نفر یا چهل(3) نفر مرد، که بعید به نظر می رسد.

سیوطی نیز از ابن جریر و ابن منذر و آنها نیز از جابر بن عبدالله نقل کرده اند: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مشغول ایراد خطبه نماز جمعه بود که کاروان عروسی، آوازخوان و هلهله کشان از کنار مسجد عبور کرد. از طرفی دیگر کاروانی تجاری به بطحاء (محوطه ای مقابل در ورودی مسجد که به سمت بقیع الغرقد بود) رسید و کالاهایی را برای فروش عرضه کرد. مردم که در حال شنیدن خطبه های نماز جمعه بودند، تحت تأثیر قرار گرفتند و به دنبال کاروان عروسی و نیز خرید کالا رفتند و محضر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را که برای ادای خطبه های نماز ایستاده بود، ترک کردند. خداوند نیز مردم را به سبب این اهانتشان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، نکوهش می کند و می فرماید:(وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً) .(4)

تبعید مخنّث به نقیع، نه بقیع

ابوداوود از ابوهریره روایت کرده است: شخص مخنثی را که دست و پایش را با حنا خضاب کرده بود، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آوردند. فرمود: «او چه کرده است»؟ گفتند: «ای فرستاده خدا! خودش را شبیه زنان کرده است». پس آن حضرت او را به نقیع تبعید کرد. گفتند:

ص:337


1- (1) مجمع البیان، ج 10، ص 11.
2- (2) سنن الدارقطنی، ج 2، ص 4؛ السنن الکبری، ج 3، ص 182؛ بحار الانوار، ج 86، ص 132.
3- (3) الجامع لاحکام القرآن، ج 18، ص 110.
4- (4) الدر المنثور، ج 6، ص 221؛ بحارالانوار، ج 76، ص 248. (هنگامی که داد و ستد یا ساز و آواز ببینند به سوی آن روی می آورند و پراکنده می شوند و تو را رها می کنند). (جمعه: 11)

«ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! او را نکشیم»؟ فرمود: «من از کشتن نمازگزاران نهی شده ام». ابواسامه گفته است که نقیع منطقه ای اطراف مدینه است و با بقیع تفاوت دارد».(1)

بقیع الغرقد، اقامتگاهی برای مسافران

مالک از عطاء بن یسار و او هم از مردی از قبیله بنی اسد نقل کرده است که گفت: «من و خانواده ام در بقیع اقامت گزیدیم». زن و فرزندم گفتند: «نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برو و برای خوردن چیزی طلب کن». پس به نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) رفتم و در آنجا مردی را دیدم که داشت از او سؤال می کرد....(2)

ابن سعد نیز روایت کرده است:

گروهی در ماه رمضان برای دیدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مدینه آمدند. آنها ده نفر بودند و ابتدا در بقیع الغرقد استراحت کردند. سپس بهترین لباس های خود را پوشیدند و به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شدند؛ سلام کردند و اسلام آوردند و حضرت هم دستور داد برای آنها برخی از احکام اسلام را نوشتند.(3)

بقیع، محل قتل حارث بن یزید

گفته اند که پس از ورود حارث بن یزید بن ابی انیسه به مدینه، عیاش بن ابی ربیعه او را در بقیع به قتل رساند.(4)

ص:338


1- (1) سنن ابی داود، ج 2، ص 462؛ مسند ابی یعلی، ج 10، ص 509؛ سنن الدار قطنی، ج 2، ص 42؛ السنن الکبری، ج 8، ص 224؛ عون المعبود، ج 13، ص 188؛ العهود المحمدیه، ص 769؛ تهذیب الکمال، ج 28، ص 427؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 91؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 9، ص 168.
2- (2) المؤطأ، ج 2، ص 999؛ سنن ابی داود، ج 1، ص 367؛ السنن الکبری، ج 7، ص 24؛ اسد الغابه، ج 5، ص 347؛ المنتقی من السنن المسنده، ص 99؛ شرح معانی الآثار، ج 2، ص 21؛ تعجیل المنفعه، ص 545؛ اسعاف المبطأ برجال المؤطأ، ص 125؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 3، ص 343.
3- (3) الطبقات الکبری، ج 1، ص 345؛ نیز ر. ک: عیون الاثر، ج 2، ص 319؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 6، ص 390؛ مکاتیب الرسول، ج 3، ص 247.
4- (4) الاصابه، ج 1، ص 701.

تصمیم به خاکسپاری پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع

ابن ابی الحدید می گوید:

اصحاب درباره محل خاکسپاری پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) چند دسته شدند: گروهی می گفتند آن حضرت را در مکه که محل تولدش است، به خاک بسپارید. برخی دیگر پیشنهاد دادند در بقیع، کنار قبور شهدای احد دفن کنند. سرانجام همگان به این نتیجه رسیدند که آن حضرت را در خانه اش به خاک بسپارند. سپس مردم فرادا، بی آنکه کسی به امامت بایستد، بر پیکر آن حضرت نماز خواندند. گفته شده است که علی بن ابی طالب (علیه السلام) پیشنهاد دفن در خانه را ارائه داد و همه آن را پذیرفتند.(1)

در کتاب کافی از حلبی، از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده است:

عباس نزد امیرمؤمنان (علیه السلام) آمد و گفت: «مردم برای خاکسپاری رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بقیع مصلا گرد آمده اند و می خواهند به امامت یکی از خودشان بر پیکر او نماز بخوانند». امیرمؤمنان (علیه السلام) نزد آنها رفت و فرمود: «ای مردم! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چه در زمان حیات و چه در زمان مرگ، امام و پیشواست. خود پیش از این فرمود: من در همان خانه ای که وفات می کنم، دفن خواهم شد». سپس جلوی در اتاق پیامبر (صلی الله علیه و آله) ایستاد و بر پیکر مطهر او نماز گزارد. بعد از آن، دستور داد مردم ده نفر، ده نفر وارد شوند و پس از خواندن نماز بیرون روند.(2)

ص:339


1- (1) شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 184 و نیز ر. ک: الامامة و السیاسه، ج 1، ص 2؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 292؛ مسند ابی یعلی، ج 8، ص 371؛ مسند اسحاق بن راهویه، ج 3، ص 738؛ تنویر الحوالک، السیطوی، ص 239؛ شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 38؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 33؛ السیرة النبویه، ج 4، ص 532؛ تحفة الاحوذی، ج 4، ص 84؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 4، ص 224؛ بغیة الباحث، ص 288؛ کنز العمال، ج 7، ص 229؛ بحارالانوار، ج 22، ص 517؛ الغدیر، ج 7، ص 187.
2- (2) الکافی، ج 1، ص 451؛ نیز ر. ک: فقه الرضا، ص 188؛ بحار الانوار، ج 78، ص 374.

به عقیده نگارنده، مقصود از بقیع که گروهی از مسلمانان قصد داشتند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در آنجا به خاک بسپارند، یکی از دو مکان زیر است:

1. بقیع مصلّا: چنان که در خبر اصول کافی نیز آمده بود؛

2. بقیع الغرقد؛ چنان که از برخی روایات به دست می آید.

ظاهراً مراد ابن ابی الحدید از اینکه می گوید برخی از اصحاب قصد داشتند پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) را در بقیع، کنار شهدای احد به خاک بسپارند، همان بقیع الغرقد باشد و نه بقیع الخیل که در منطقه احد قرار دارد و قبر حمزه سیدالشهدا هم در آنجاست.

جست وجوی قبر فاطمه زهرا (علیها السلام) در بقیع

ابوعلی محمد بن همام کاتب اسکافی، پس از آنکه از دفن شبانه حضرت زهرا (علیها السلام) یاد می کند، می نویسد:

صبح که شد، مردم به یکدیگر گفتند: «چگونه می شود فاطمه (علیها السلام) دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا برود و ما در تشییع او حاضر نشویم»؟ آن گاه برای یافتن قبر او به بقیع رفتند. ولی دست قدرت الهی، هفتاد قبر را مقابل چشمشان پدید آورد. در نتیجه، از تشخیص قبر آن حضرت عاجز شدند و بازگشتند.(1)

بقیع، مکانی برای استقرار بادیه نشینان در سال قحطی

ابن سعد آورده است:

در سالی که قحطی شده بود و مردم از هر ناحیه ای به مدینه پناه آورده بودند، عمر بن خطاب افرادی را مأمور کرده بود تا از آنها مراقبت کنند و غذا دهند. از جمله آن مأموران، یزید فرزند خواهر نمر، مسور بن مخرمه، عبدالرحمان بن

ص:340


1- (1) منتخب الانوار، ص 50.

عبدالقارئ و عبدالله بن عتبة بن مسعود بود. آنها هر شب نزد عمر می آمدند و اخبار روزانه را به او می گفتند. در واقع عمر، هریک از آنها را در بخشی از شهر مدینه به مأموریت گمارده بود.... بادیه نشین هایی که به مدینه پناه آورده بودند، در محله های رأس الثنیه، بنی حارثه، بنی عبدالاشهل، بقیع و بنی قریظه و نیز گروهی نیز در منطقه بنی سلمه (اطراف شهر مدینه) مستقر شده بودند.(1)

معقل بن سنان اشجعی و بقیع

ابن قتیبه نوشته است:

آورده اند کسی در مدینه چنین می سرود: «پناه به پروردگار مردم از شر «معقل»؛ آن هنگام که او پیاده به بقیع گذر کرد». مراد از معقل، معقل بن سنان اشجعی است که به مدینه آمد و عمر بن خطاب به او گفته بود: «نزد قبیله خود در صحرا بازگرد»!(2)

ملاقات با حارث بن یزید بن انسه در بقیع

ابن اثیر می گوید: «عیاش بن ابی ربیعه، حارث بن یزید بن انسه را که تازه وارد مدینه شده بود، در بقیع ملاقات کرد».(3)

درگیری در بقیع

ابن عساکر به نقل از عبدالحمید بن عبدالرحمان نوشته است:

بین دو قبیله، جنگی درگرفت و عبدالله بن مطیع در جست وجوی علت این درگیری از شهر خارج شد. عبدالله و سلیمان، دو فرزند ابی جهم که این خبر را

ص:341


1- (1) الطبقات الکبری، ج 3، ص 316.
2- (2) غریب الحدیث، ابن قتیبه، ج 2، ص 223؛ ر. ک: غریب الحدیث، الحربی، ص 417.
3- (3) اسد الغابه، ج 1، ص 353.

شنیدند، منتظر بودند تا عبدالله بن مطیع برگردد.... عبدالله بن مطیع شبانه بازگشت و با عبدالله و سلیمان در بقیع برخورد کرد و نزاعی درگرفت....(1)

ام البنین در بقیع

ابوالفرج اصفهانی می گوید:

ام البنین به بقیع می رفت و آنجا در سوگ فرزندانش می گریست و ناله های جانسوز سر می داد. مردم هم نزد او جمع می شدند و به مرثیه های او گوش می دادند. مروان هم با مردم به بقیع می آمد و از شنیدن ناله های ام البنین به گریه می افتاد!(2)

همچنین جابر از حضرت باقر (علیه السلام) روایت کرده است:

زید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائی، قاتلان عباس بن علی (علیه السلام) بودند. ام البنین که عباس و سه فرزند دیگرش در کربلا به شهادت رسیده بودند، به بقیع می رفت و در غم آنها، ناله سر می داد و سوزناک می گریست....(3)

روایت شده است که ام البنین هر روز درحالی که عبیدالله فرزند خردسال عباس بن علی (علیه السلام) را در آغوش داشت، به بقیع می رفت و مرثیه عباس را می خواند و مردم مدینه برای شنیدن اشعار سوزناک او گرد می آمدند و همراه با ناله های جانسوز او می گریستند. مروان بن حکم نیز میان آنها بود!

ام البنین چنین می سرود:

ای آن که عباس را دیدی درحالی که بر گله میش ها یورش می برد!

و فرزندان حیدر، همه، چون شیرهای یال دار در پی او بودند.

ص:342


1- (1) تاریخ مدینة دمشق، ج 19، ص 487؛ المنهق فی أخبار قریش، ص 309.
2- (2) مقاتل الطالبین، ص 56؛ مقتل الحسین، ص 181.
3- (3) بحار الانوار، ج 45، ص 40؛ العوالم، ج 17، ص 283؛ اعیان الشیعه، ج 8، ص 389.

به من خبر دادند که بر سر فرزندم ضربتی رسید؛ درحالی که دست او بریده بود.

وای بر من! که سر پسرم از ضربت عمود آهنین از هم پاشید.

پسرم! اگر شمشیرت همچنان در دستانت بود، کسی را یارای نزدیک شدن به تو نبود.(1)

لا تدعونی ویک أُمَّ الْبنین تذکرینی بلیوثِ العرینِ

وای بر تو! دیگر مرا ام البنین (مادر پسران) صدا نکن؛ چراکه اگر چنین کاری بکنی، مرا به یاد پسرانم می اندازی که در شجاعت همانند شیرهای بیشه بودند.

کانت بنون لی أُدعی بِهِمْ و الیوم أَصبحتُ و لا من بنین

من پسرهایی داشتم که با کنیه آنها و به نام آنها مرا صدا می کردند. اما امروز وضعیت من به گونه ای شده است که دیگر، آن پسران را کنار خود ندارم.

أَربعةٌ مثل نسورِ(2) الرُّبَی قد واصلوا الموت بقطعِ الوتین

آنان چهار پسرند که همانند کرکس در اوج بلندی ها پرواز کردند و با بریده شدن رگ حیاتشان، به استقبال مرگ رفتند.

تنازع الخرصان(3) اشلاءهم فکلّهم أمسی صریعا طعین

نیزه های دشمن از شدت کینه و دشمنی شان با پسران من، بر سر پیکرهایشان در میدان نبرد با یکدیگر به رقابت می پرداختند و هرکدام از آن نیزه ها می خواست

ص:343


1- (1) ابصار العین فی انصار الحسین، الشیخ محمد السماوی، ص 64؛ اعیان الشیعه، ج 8، ص 389؛ الایام الشامیه من عمر النهضة الحسینیة، ص 471؛ الرکب الحسینی فی الشام، ص 410.
2- (2) نسر که ترجمه فارسی آن کرکس است، در فرهنگ عربی همیشه نماد عزت نفس و بی نیازی بوده است. برای نمونه ابوالقاسم الشابی شاعر پرآوازه تونسی معاصر نیز در شعر خود به خوبی از این نماد استفاده کرده و گفته است: سأعیش رغم الداء و الأعداءکالنسر فوق القمة الشماء من به رغم دردها و دشمنان زیادی که دارم همچون کرکس بر اوج قله های بلند زندگی خواهم کرد. (مترجم)
3- (3) خرصان نام روستایی در بحرین بوده است که در آنجا به خرید و فروش نیزه می پرداختند. (مترجم).

تا آن اجساد مطهر توسط خودش پاره پاره گردد. تمامی پسران من کشته و نقش بر زمین شدند؛ درحالی که اجسادشان با نیزه ها تکه تکه شده بود.

یا لیت شعری أکما أخبروا بأنّ عباسا قطیع الیمین

ای کاش مطمئن می شدم که وضعیت عباس آن چنان است که به من خبر داده اند که عباس فقط دست هایش بریده شده بود و بقیه پیکر مطهرش پاره پاره نشده بود.

سخنان زینب دختر عقیل (زینب صغرا) در بقیع

طبرانی و ابن عساکر از زبیر نقل کرده اند که گفت:

عمویم، مصعب بن عبدالله گفت: زینب صغرا دختر عقیل بن ابی طالب، با مردم در بقیع، درحالی که بر کشتگان سرزمین طف (کربلا) می گریست، چنین می سرود:

چه خواهید گفت اگر پیامبر خدا (علیه السلام) به شما بگوید:

چه کردید با اهل بیت و یاران و فرزندان من؟!

درحالی که شما امت آخرین بودید!

برخی را به اسارت درآوردید و گروهی دیگر را غرق در خون ساختید.

این پاداش خیرخواهی های من به شما نبود.

که با خویشان و ارحام من چنین رفتار زشتی را داشته باشید.

«ابوالاسود دئلی» گفته است که اینجا باید بگوییم:(رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ) ؛ «پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم! و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود»(1) و(2)

ص:344


1- (1) اعراف: 23.
2- (2) المعجم الکبیر، ج 3، ص 118؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 69، ص 178.

بقیع و جنایات یزید

ابن قتیبه دینوری، فاجعه «حره» و غارت مدینه را که در زمان یزید بن معاویه ملعون روی داد، در کتاب خود آورده است و متن نامه ای را که مسلم بن عقبه پس از این جنایت بزرگ به یزید فرستاده، نقل کرده است. در بخشی از این نامه، چنین آمده است:

من (مسلم بن عقبه) نیروهایم را کنار خندق ها مستقر کردم و بعد از آن، حصین بن نمیر را در منطقه ذناب و حوالی آن، حبیش بن دلجه را در منطقه بنی سلمه و عبدالله بن مسعده را در منطقه بقیع الغرقد به فرماندهی سپاه گماردم و هنگامی که آفتاب بالا آمد، همگی از منطقه عبدالاشهل بر مردم مدینه یورش بردیم....(1)

مقریزی نیز می گوید:

بنی امیه، کعبه را ویران ساختند و مقام و منزلت خلیفه را بالاتر از رسول (صلی الله علیه و آله) قرار دادند. آنها صحابه را از سخن گفتن بازداشتند و اوقات نماز را تغییر دادند و مسلمانان را به پیروی از خودشان مجبور کردند. گروهی از آنان بر منبر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به خوردن و آشامیدن پرداختند و به غارت حرم الهی و بی حیثیت کردن زنان مسلمان در بقیع اقدام نمودند.(2)

ندای غیبی

زرارة بن أعین می گوید که در دل شب، از ناحیه بقیع الغرقد صدایی شنیده شد که می گفت: «کجایند پارسایان در دنیا؟ کجایند مشتاقان به آخرت»؟! صدایی از سمت بقیع شنیده شد که چهره گوینده آن دیده نمی شد و می گفت: این شخص علی بن الحسین امام سجاد (علیه السلام) است.(3)

ص:345


1- (1) الامامة و السیاسه، ج 1، ص 2.
2- (2) النزاع و التخاصم، ص 40.
3- (3) الارشاد، ج 2، ص 142؛ مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 289؛ بحار الانوار، ج 46، ص 76.

خبر تخت

«نمازی» درباره تختی که در زمان امام رضا (علیه السلام) در اختیار متولی قبرستان بقیع بود، نقل کرده است که آن تخت، متعلق به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده است و هرگاه شخصی از بنی هاشم از دنیا می رفت، از آن صدایی برمی خاسته و متولی بقیع می فهمیده است که کسی از بنی هاشم، از دنیا رفته است.(1)

فرار عبدالله بن ربیع به بقیع

ابن کثیر می گوید:

امیر عبدالله بن ربیع فرار کرد و نماز جمعه را رها نمود.... دوباره بازگشت و با سربازانش به جنگ رفت. اما شکست خورد و به بقیع فرار کرد. در آنجا برای آنکه دشمن را سرگرم سازد، ردایش را که گران قیمت بود، در آنجا افکند و جان خود و همراهانش را نجات داد و فرار نمود....(2)

نماز هشام بن عبدالملک در بقیع

افلح و خالد بن قاسم نقل کرده اند:

هشام بن عبدالملک در بقیع بر پیکر سالم بن عبدالله نماز گزارد؛ درحالی که جمعیت بسیاری در آنجا جمع شده بودند. هشام که این همه جمعیت را در بقیع دید، به ابراهیم بن هشام مخزومی گفت: «به مردم دستور بده تا چهار هزار نفر از آنان از مدینه خارج شوند». به این ترتیب، تابستان که آغاز شد، چهار هزار نفر از مردم مدینه به سواحل [دریای سرخ] رفتند و تا پایان تابستان در آنجا ماندند».(3)

ص:346


1- (1) مستدرک سفینة البحار، ج 5، ص 19.
2- (2) البدایة و النهایه، ج 10، ص 97.
3- (3) تاریخ مدینة دمشق، ج 20، ص 69.

امام صادق (علیه السلام) و ابو حمزه ثمالی

ابوحمزه می گوید:

به خدا سوگند! در بقیع سوار بر مرکب بودم که فرستاده ای آمد و گفت: «همین الآن به نزد جعفر بن محمد (علیه السلام) بیا». به حضور امام (علیه السلام) رفتم و دیدم که نشسته است. فرمود: «زمانی که تو را می بینم آسوده خاطر می شوم». سپس فرمود: «بعضی گمان می کنند که علی (علیه السلام) امام نیست؛ مگر زمانی که شمشیر بکشد. اگر چنین باشد باید گفت که عمار و خزیمة بن ثابت و دوست تو، ابوعمره ضرر کرده اند [درحالی که چنین نیست]...».(1)

صفوان بن سلیم و محمد بن منکدر در بقیع

از محمد بن صالح تمار نقل شده است که صفوان بن سلیم(2) برخی روزها به بقیع می آمد و او را که از کنارم می گذشت، می دیدم. روزی با خود گفتم: سوگند به خدا! باید ببینیم او چه می کند. به دنبالش راه افتادم. دیدم سرش را پوشانید و کنار قبری نشست و سخت گریست. دلم برایش سوخت. گفتم شاید صاحب قبر از خویشان اوست. روزی دیگر که به بقیع آمد، دنبال او به راه افتادم و دیدم که کنار قبر دیگری نشست و گریه کرد. ماجرا را با محمد بن منکدر(3) در میان نهادم. گفت: «آری. آنها بستگان و برادران اویند. وقتی در دلش احساس سنگینی و قساوت می کند، برای زدودن زنگارهای گناه به بقیع می رود و از

ص:347


1- (1) اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 141؛ جامع الرواة، ج 1، ص 295؛ معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 51 و ج 13، ص 286.
2- (2) صفوان بن سلیم زهری مدنی از اصحاب امام زین العابدین (علیه السلام) است. ر. ک: العلل، احمد بن حنبل، ج 2، ص 495؛ التاریخ الکبیر، ج 4، ص 307؛ معرفة الثقات، ج 1، ص 468.
3- (3) کشی در رجال خود او را در شمار علمای عامّه که علاقه و دوستی فراوانی به اهل بیت (علیهم السلام) داشته، آورده است. ر. ک: اختیار معرفة الرجال، ص 390؛ معجم رجال الحدیث، ج 18، ص 293؛ تهذیب الکمال، ج 26، ص 507؛ سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 353.

درگذشتگان یاد می کند». محمد بن صالح تمار می گوید: روزی دیگر، محمد بن منکدر را در بقیع دیدم. به او سلام کردم. پاسخم را داد و گفت: «موعظه صفوان، چه سودمند بود»! و من گمان کردم که آن موضوع، تأثیر خود را در محمد بن منکدر گذاشته است.(1)

گفتار انس بن مالک در بقیع

ابویعلی از ربیعة بن ابی عبدالرحمان نقل کرده است که گروهی از مردم کنار یکی از درهای بقیع الغرقد نشسته بودند و انس بن مالک برایشان از ویژگی های رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می گفت؛ از جمله اینکه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در چهل سالگی به پیامبری رسید و پس از آن، ده سال در مکه و ده سال در مدینه اقامت گزید. در شصت سالگی نیز از دنیا رفت؛ درحالی که سر و صورتش بیست عدد موی سفید نداشت.(2)

حدیث خوانی یزید بن هارون در بقیع

از مفضل بن غسان چنین نقل شده است که یزید بن هارون را در سال 193 ه. ق در مدینه ملاقات کردم. او در بقیع، به نشر حدیث می پرداخت. روزی حدیثی را از محمد بن اسحاق نقل کرد. اما مردم اعتراض کردند و گفتند: «برایمان از او حدیثی بازگو مکن؛ چون ما بهتر از تو او را می شناسیم». یزید بن هارون هرچه اصرار کرد، آنها نپذیرفتند!(3)

داستانی شگفت

شیخ کلینی در کافی با سند خودش از «یعقوب بن جعفر بن ابراهیم» خبری را بدین شرح نقل کرده است:

ص:348


1- (1) تاریخ مدینة دمشق، ج 24، ص 132؛ سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 366؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 189.
2- (2) مسند ابویعلی، ج 6، ص 319.
3- (3) عیون الاثر، ج 1، ص 20؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 241.

خدمت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) بودم که مرد و زن راهبی از اهل نجران یمن، خدمتش آمدند. آنها سؤالات مختلفی از امام (علیه السلام) پرسیدند تا جایی که مرد راهب داستان سفرش به هند را بیان کرد و اینکه با عالمی از اهالی آنجا ملاقات کرده و او از وی خواسته است تا به مدینه برود و به محضر امام موسی کاظم (علیه السلام) برسد.

راهب ادامه داد: مرد هندی به من گفت: من باورم این است که وقتی مادرت به تو باردار شده، فرشته ای بزرگوار نزدش حاضر شده و فکر می کنم که پدرت چون خواسته با مادرت نزدیکی کند، غسل کرده و با پاکی نزدش رفته است و گمان دارم که سِفر چهارم تورات را که بهترین اسفار و مشتمل بر حالات خاتم الانبیا می باشد، هنگام شب زنده داری خود مطالعه کرده و عاقبت به خیر گشته است. از راهی که آمده ای برگرد و برو تا به مدینه محمد (صلی الله علیه و آله) که به آن «طیبه» می گویند برسی و نام آن شهر در جاهلیت «یثرب» بوده است.

سپس به مکانی برو به نام بقیع و نشانی خانه ای را که به «دار مروان» معروف است، بگیر و در آنجا سه روز بمان. سپس درباره پیرمردی سیاه چهره سؤال کن که در خانه اش حصیر می بافد و آنها به این کار، «خصف» می گویند. با آن پیرمرد مهربانی و ملاطفت کن و به او بگو مرا آن هم نشینت نزد تو فرستاده است که در گوشه خانه ای می نشیند که در آن چهارچوب کوچکی است. سپس از او بپرس فلان بن فلان (موسی بن جعفر) کیست؟ و محفل او کجاست؟ و در چه ساعتی به آنجا می رود؟ وی، او را به تو نشان می دهد و معرفی می نماید....(1)

رؤیایی صادقه

شهید ثانی به نقل از کتاب «النوم و الرؤیا» ابوصقر موصلی آورده است:

شخص مورد اعتمادی گفت که شبانه به مدینه رسیدم و به بقیع رفتم و بین چهار

ص:349


1- (1) الکافی، ج 1، ص 482؛ مدینة المعاجز، ج 6، ص 306؛ بحار الانوار، ج 48، ص 94.

قبر که آن طرفش قبری خالی بود، به خواب رفتم. در خواب، چهار کودک را دیدم که از آن قبرها بیرون آمدند و چنین شعر می خوانند:

خداوند به ما نعمت داد که تو را ای «امیم» نزد ما آورد

و چون چنین است دیگر ما از فشار قبر نمی هراسیم!

بیدار که شدم با خود گفتم: باید در این جملات نکته ای باشد. آفتاب که زد، دیدم جنازه ای را به آن سو می آورند. درباره او پرسیدم. گفتند: «بانویی از اهل مدینه است». گفتم: «نامش امیمه است»؟ گفتند: «آری! آیا قبلاً بستگان او از دنیا رفته اند»؟ پاسخ دادند: «آری. چهار کودکش». خوابم را که برایشان نقل کردم، سخت شگفت زده شدند.(1)

نبرد آینده

ابن حماد از ولید بن مسلم نقل کرده است:

در آینده هرگاه قبیله «قضاعه» بر مغرب پیروز شد، بنی عباس خواهند آمد و خواهرزاده آنها به همراه عده ای وارد کوفه می شوند و به تخریب آن شهر می پردازند.... در آنجا او زخمی می شود و به قصد شام، از کوفه بیرون می رود. ولی میان راه به قتل می رسد. بعد از آن، سفیانی بر آنها مسلط می شود و در سرزمین شام، بین او و اعراب، جنگی درمی گیرد. سرانجام دامنه این جنگ به مدینه کشانده می شود و در بقیع الغرقد، نبردی رخ خواهد داد.(2)

حوادث دیگر بقیع

تاریخ نویسان جریان های دیگری را نیز ثبت کرده اند، مانند:

- حکایت «جعده سلمی» که با عده ای از زنان به بقیع می رفت و با آنها گفت وگو

ص:350


1- (1) مسکّن الفؤاد، الشهید الثانی، ص 44؛ بحار الانوار، ج 79، ص 122.
2- (2) کتاب الفتن، ص 176؛ معجم الاحادیث الامام المهدی، ج 1، ص 415.

می کرد. این موضوع را که به عمر خبر دادند، او را از مدینه اخراج کرد؛(1)

- گفت وگویی که در زمان جنگ نهاوند، در بقیع انجام شده است؛(2)

- برخی حوادث که در زمان عثمان رخ داده است؛(3)

- پنهان شدن همسر عبدالوهاب بن یحیی بن عباد بن عبدالله بن زبیر، نزد اسماء دختر حسین بن عبدالله بن عبدالله بن عباس در بقیع؛(4)

- گفت وگوی عبدالله بن ابی بکر با موسی بن عمران بن مناج در بقیع درباره مأموریتی جنگی؛(5)

- اقامت طولانی مدت حسین بن عبدالله بن ضمرة بن ابی ضمیره سعید حمیری در بقیع؛(6)

و حوادث بسیاری دیگر که برای رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می کنیم.(7)

ص:351


1- (1) فتح الباری، ج 12، ص 141.
2- (2) سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 357.
3- (3) تاریخ مدینة دمشق، ج 55، ص 276.
4- (4) تاریخ الامم و الملوک، ج 6، ص 190.
5- (5) تاریخ مدینة دمشق، ج 69، ص 194.
6- (6) الاکمال فی ذکر من له روایة فی مسند الامام احمد من الرجال، ص 98؛ تعجیل المنفعه، ص 96.
7- (7) ر. ک: تاریخ الامم و الملوک، ج 6، ص 231؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 40، ص 279 و ج 50، ص 276؛ کتاب الثقات، ج 2، ص 218.

ص:352

بقیع در شعر عربی

الف): مرثیه هایی درباره اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله)

(1)

و عج علی أرض البقیع الذی ترابه یجلو قذی الناظر

و بلّغن عنّی سکّانه تحیّة کالمثل السائر

قوم هم الغایة فی فضلهم فالأوّل السابق کالآخر

هم الأولی شادوا بناء العلی بالاسمر الذابل و الباتر(2)

و أشرقت فی المجد أحسابهم إشراق نور القمر الباهر

در سرزمین بقیع توقف کن؛ همان سرزمینی که تربت و خاک پاکش دیدگان را پاک می کند.

و از طرف من سلامی همچون ضرب المثل مشهوری که ذکر آن در اقصی نقاط گیتی فراگیر و گسترده شده است، به ساکنان آنجا ابلاغ کن.

آنان مردمی اند که به سبب فضیلت ها و بزرگواری هایشان، قبله گاه و خاستگاه

ص:353


1- (1) رثا یا مرثیه یکی از انواع شعر است که شاعر در آن از حزن و اندوه خویش در فقدان محبوبش سخن می گوید. این فن دارای گونه ها و گرایش های مختلفی است که مطابق طبیعت و مزاج و جایگاه گوینده آن متفاوت است. (مترجم).
2- (2) کشف الغمه، ج 2، ص 366.

مردم اند. همه آن بزرگواران از لحاظ فضیلت و کرامت در یک جایگاه قرار دارند.

آنان بزرگواران و بزرگ مردانی اند که پایه های ساختمان بلندمرتبگی و فضیلت را به وسیله شمشیرهای برّان و تیز بنا نهاده اند.

اصل و نسب آنان در بزرگواری و عظمت همانند درخشش نور ماه نورانی و درخشان، درخشیده و پرتو افشانی کرده است.

ارتباط اهل بیت نبوت (علیهم السلام) با بقیع، بسیار عجیب است. شاید سنگ بنای این ارتباط را امیر المؤمنین (علیه السلام) بنیان نهاده باشد؛ آن گاه که آن حضرت بیت الاحزان خود را در آن سرزمین بنیان نهاد و از شکایت های روزگار و نامردمان زمانه خویش به آنجا پناه می برد. فاطمه زهرا (علیها السلام) نیز به آنجا می رفت و در همان جا اشک می ریخت. تاریخ این ماجرا به پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) برمی گردد.(1)

پس از واقعه جانسوز کربلا و شهادت امام حسین (علیه السلام) و اصحاب آن حضرت، نقش برجسته حضرت ام البنین، فاطمه کلابیه، همسر امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در بقیع شاهدیم، چنان که ابوالفرج اصفهانی در این باره می گوید: این بانوی بزرگوار به سمت بقیع حرکت می کرد و در آنجا به وسیله اندوهناک ترین و سوزناک ترین نوحه ها، برای فرزندانش نوحه سرایی می کرد. مردم گرداگردش جمع می شدند و به نوحه سرایی این بانو گوش فرامی دادند. مروان(2) نیز به این منظور به آنجا می رفت و پیوسته به نوحه های آن بانو گوش می داد و اشک می ریخت!.(3)

ص:354


1- (1) برای مطالعه جزئیات بیشتر درباره این مطلب ر. ک: بحار الانوار، ج 43، ص 177.
2- (2) مقصود، مروان بن حکم است که از بزرگ ترین دشمنان خاندان نبوت بود. وی از نوحه سرایی ام البنین، متأثر می شد و گریه می کرد؛ زیرا نوحه های آن بانو بسیار پرسوز و گداز بود و نه فقط دل دوستان اهل بیت، بلکه قلب دشمنان آنان را نیز متأثر می ساخت و نرم می کرد. (مترجم).
3- (3) مقاتل الطالبیین، ص 85؛ مقتل الحسین، ص 181.

ازاین رو در اینجا نوبت به نقش شعر و طبع سلیم و سرشت پاک می رسد تا آنچه را از درون و ضمیر ناخودآگاه گوینده اش تراوش می کند و می جوشد، بیان گردد. از جمله کسانی که اشعاری را در این رابطه سروده اند، می توان به اشخاص زیر اشاره کرد:

ام کلثوم

ام کلثوم، دختر امیرالمؤمنان علی (علیه السلام)، هنگامی که به سمت مدینه حرکت نمود، شروع کرد به گریه کردن؛ درحالی که می گفت:

مدینة جدّنا لا تقبلینا فَبالحسرات والأحزان جینا

الا فاخبر رسول الله عنّا بأنّا قد فجعنا فی ابینا

وأن رجالنا بالطّف صرعی بلا رؤس وقد ذبحوا البنینا

وعرّج بالبقیع وقف وناد أیا ابن حبیب رب العالمینا

وقل یا عم یا حسن المزکی عیال أخیک اضحوا ضائعینا

أیا عماه أنّ أخاک اضحی بعیداً عنک بالرمضا رهینا

ای مدینه، جد ما! ما را نپذیر؛ چراکه ما با حسرت ها و اندوه ها آمده ایم.

خبر حوادثی را که برای ما اتفاق افتاد است، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برسان و به ایشان بگو که ما به سبب کینه و دشمنی دشمنانمان با پدرمان، به این مصیبت ها گرفتار شده ایم.

و به آن حضرت (صلی الله علیه و آله) بگو که مردان اما در کربلا بدون سر، روی زمین افتاده اند، و پسران ما را ذبح کرده اند.

و در بقیع، بایست، توقف کن و صدا بزن ای پسر حبیب پروردگار.

و بگو: ای عمو! ای حسن پاک و پاکیزه! خانواده برادرت از بین رفتند.

ای عمو! برادرت به دور از چشمان تو، گرفتار بیابان داغ شده است.

ص:355

حسان بن ثابت،(1) شاعر پیامبر (صلی الله علیه و آله)، در سوگ آن حضرت (صلی الله علیه و آله) گریه می کرد و می گفت:

ما بال عینک لا تنام کأنما کحلت مآقیها بکحل الأرمد

جزعاً علی المهدی أصبح ثاویاً یا خیر من وطیء الحصی لا تبعد

وجهی یقیک التربَ لهفی لیتنی غیبت قبلک فی بقیع الغرقَدِ

بأبی و أمی من شهدت وفاته فی یوم الاثنین النبیّ المهتدی(2)

چرا چشمانت به خواب نمی روند؟! گویی سرمه کسانی که چشم درد دارند، به چشمان تو مالیده شده است.

این بی خوابی بر اثر غم و اندوه بر مهدی (پیامبر) است که در خاک آرمیده است. ای بهترین کسی که روی زمین گام نهاده است.

افسوس که تو زیر خاک آرمیده ای ای کسی که از همه مخلوقات برتری! صد افسوس! کاش من قبل از تو در خاک بقیع آرام می گرفتم.

پدر و مادرم فدای کسی باشد که در روز دوشنبه شاهد رحلتش بودم؛ آن شخص همان پیامبر هدایتگر است.

سید حمیری(3)

حمیری (رحمه الله) می گوید:

فقال له قوم إن عیسی بن مریم بزعمک یحیی کل میت و مقبر

ص:356


1- (1) حسان بن ثابت، از شاعران بزرگ عرب قبل از ظهور اسلام و در آغاز دوره اسلامی بوده است. او از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود. او اشعار غرّایی در دفاع از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و هجو دشمنان اسلام دارد. حسان میان شهرنشینان عرب، برترین شاعر به شمار می آید. (مترجم).
2- (2) السیرة النبویه، ابن هشام، ج 4، ص 1082؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 12، ص 281.
3- (3) ابوهاشم اسماعیل بن محمد حمیری، مشهور به سید حمیری، در سال 105 ه. ق متولد شد و در بصره بزرگ شد. او ابتدا از طرفداران عقیده کیسانیه بود. سپس به شیعه دوازده امامی گروید. سید حمیری چند هزار قصیده درباره فضایل آل محمد (صلی الله علیه و آله) و آل علی (علیه السلام) سروده است. ولی بیشترین اشعار او در مدح علی بن ابی طالب (علیه السلام) است. او دوست نداشت در محفل یا مجلسی بنشیند که ذکری از فضایل آل رسول (صلی الله علیه و آله) در آن نشود. شعر حمیری از حیث تعداد در تاریخ اسلام بی نظیر است. (مترجم).

فما الذی أعطیت؟ قال محمد لمثل الذی أعطیه إن شئت فانظر

إلی مثل ما أعطی فقالوالکفرهم ألا أرنا ما قلت غیر معذر

فقال رسول الله قم لوصیه فقام و قِدما کان غیر مقصر

ورداه بالمستجاب والله خصه و قال اتبعوه بالدعاء المبرّر

فلما أتی ظهر البقیع دعا به فرجت قبور بالوری لم تبعثر

فقالوا له یا وارث العلم اعفنا ومنّ علینا بالرضا منک واغفر(1)

پس گروهی از مردم به ایشان گفتند: عیسی پسر مریم، به گمان تو هر شخصی را که مرده باشد و هر جنازه ای را که در گور گذاشته شده، زنده می کرد.

پس بگو ای محمد! تو با خودت چه معجزه ای آورده ای؟! به تو چه معجزه ای داده شده است؟ محمد (صلی الله علیه و آله) فرمود: به من معجزه ای همانند معجزه ای که به عیسی بن مریم داده شده، عطا شده است؛ اگر می خواهی، آن را ببین.

آنان از روی کفرشان گفتند: بدون هیچ عذر و بهانه ای، آنچه را گفتی که همانند معجزه ای است که به عیسی بن مریم داده شده است، به ما نشان بده.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به وصی و جانشینش فرمود: برخیز و ایشان برخاست. آن جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) از دیرباز در اطاعت از اوامر پیامبر (صلی الله علیه و آله) کوتاهی نمی نمود.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن مردم را به دعای اجابت شده، ارجاع دادند. خداوند جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) را مختص همین امور قرار داده است و پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: به دنبال جانشین من بروید؛ زیرا او دعایش اجابت قرار می شود.

هنگامی که جانشین و وصی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بقیع آمد، دست به دعا برداشت.

ص:357


1- (1) نهج الإیمان، ص 647.

ناگهان قبرهای آنجا که اجسادی را در خود داشتند، به لرزه درآمدند؛ بدون آنکه دچار آشفتگی و ویرانی گردند.

آنان به جانشین و وصی پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفتند: ای وارث علم پیامبر! ما را ببخش و با راضی شدن از ما، بر ما منت بگذار و ما را بیامرز.

جوهری

ابوالحسن علی بن احمد جرجانی، معروف به جوهری، متوفای حدود سال 380 ه. ق در رثای امام حسین (علیه السلام)، نوه شهید پیامبر (صلی الله علیه و آله)، این اشعار را سروده است:

وجدی بکوفان ما وجدی بکوفان تهمی علیه ضلوعی قبل أجفانی

أرض إذا نفخت ریح العراق بها أتت بشاشتها أقصی خراسان

و من قتیل بأعلی کربلاء علی جهد الصدی فتراه غیر صدیان

و ذی صفائح یستسقی البقیع به ریّ الجوانح من روح و رضوان

هذا قسیم رسول الله من آدم قدّا معا مثل ما قدّ الشراکان

و ذاک سبطا رسول الله جدهما وجه الهدی و هما فی الوجه عینان

سرمستی و عشق من به کوفه است. سرمستی و عشقی که در وصف نمی گنجد. قبل از آنکه از شدت فراق خون گریه کنم، به خاطر این عشق و سرمستی، تمام هستی من ذره ذره ذوب می شود.

سرزمین مقدسی که اگر نسیم روح افزای عراق در آن بدمد، شادابی و طراوت حاصل از آن، به دورترین سرزمین های خراسان نیز می رسد.

و شهید گلگون کفنی که در دور افتاده ترین بخش کربلا برای رفع عطش و تشنگی اهل بیتش تلاش می کرد، اما هنگام شهادتش تشنه جان نداد، بلکه از حوض کوثر و نهرهای بهشتی سیراب شد.

در آن سرزمین، تعدادی قبر وجود دارد که بقیع به وسیله برکت و کرامت

ص:358

صاحبان آنها که در باغ های سرسبز بهشتی از رحمت ها و نعمت های الهی برخوردارند، سیراب می گردد.

یکی از این اولیای صاحب کرامت، همان شخصی است که با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از یک منشأ و ریشه سرچشمه گرفته است و همانند شاخه ای که از یک درخت کنده و از وسط نصف شده باشد.

و این دو شخص باکرامت، نوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستند. جد بزرگوارشان همانند چهره هدایت و روشنگری بود و جایگاه آن دو بزرگوار در چهره هدایت همانند چشمان هدایت و روشنگری بود؛ زیرا آنان نور چشم پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند.

صاحب بن عباد(1)

وی نیز اشعار بسیاری دارد؛ برای مثال می گوید:

یا زائرا قد قصد المشاهدا و قطع الجبال و الفدافدا

فأبلغ النبی من سلامی ما لا یبید مدة الأیام

حتی إذا عدت لأرض الکوفة البلدة الطاهرة المعروفة

و صرت فی الغریّ فی خیر وطن سلّم علی خیر الوری ابی الحسن

ثمة سِرْ نحو بقیع الغرقد مسلّماً علی أبی محمد

و عد إلی الطف بکربلاء إهد سلامی أحسن الإهداء

لخیر من قد ضمه الصعید ذاک الحسین السید الشهید

ص:359


1- (1) نامش ابوالقاسم اسماعیل بن عباد و فرزند عباس، ملقب به صاحب و مشهور به صاحب بن عباد است. او زاده اصفهان در سال 326 ه. ق است. صاحب یکی از فرزندان بی بدیل زمانه خود بود که به دلیل نبوغ و دانش سرشارش، به جز در عرصه های مختلف علمی، به مقام وزارت نیز رسید. او حتی پس از رسیدن به مقام وزارت از کسب علم غافل نشد. وفاتش نیز به سال 385 ه. ق بوده است. (مترجم).

و اجنب إلی الصحراء بالبقیع فثم أرض الشرف الرفیع

هناک زین العابدین الأزهر و باقر العلم و ثم جعفر

أبلغهم عنی السلام راهنا قد ملأ البلاد و المواطنا

یا زائرین اجتمعوا جموعا وکلهم قَد اجمعوا الرجوعا

إذا حللتم تربةَ المدینة بخیر أرض وبخیر طینة

فأبلغوا محمداً الزکیّا عنّی السلام طیِّبا ذکیّا

حتّی إذا عدتم إلی الغریّ فسلّموا منی علی الوصیّ

وبعد بالبقیع فی خیر وطن أهدوا سلامی نحو مولای الحسن

وأبلغوا القَتلی بأرض الطفِّ تحیتی أَلفان بعد ألف

ثمّة عودوا ببقیع الغرقَد نحو علیّ بن الحسین سیّدی

وباقر العلم أخاً الذخائر ومعدن العلیاء والمفاخر

وکنز علم الله فی الخلائق جعفر الصادق أتقی صادق

فبلّغوهم من سلامی النامی ما لا یزول مدّة الایّام

حتّی إذا عدتم إلی بغدان بمشهد الزکاء والرضوان

فبلّغوا منی سلاماً زایباً سلام من یری الولاء واجبا

وواصلوا السرور وارؤا طوسا نحو علیّ ذی العلی بن موسی

حیّوه عنّی ما أضاء کوکب وما أقام یذبل وکبکب

وسلّموا بعد علی محمّد بأرض بغدان زکیّ المشهد

واعتمروا عسکر سامرّاء أهدوا سلامی أحسن الإهداء

نحو علی الطاهر المطهَّر والحسن المحسن نسل حیدر(1)

ای زائری که قصد زیارت زیارتگاه های مقدس را داری و در این راه، کوه ها و بیابان ها را درنوردیده ای.

ص:360


1- (1) مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 277.

سلام مرا به رسول خدا برسان؛ سلامی که در گذر روزها و شب ها همیشه ماندگار بماند.

هنگامی که پس از مدینه به کوفه بازمی گردی؛ یعنی همان سرزمین پاک و مشهور.

و هنگامی که وارد سرزمین غری یا کوفه شدی، سرزمینی که همواره بهترین مکان مقدس روی کره خاکی بوده است، به بهترین بنده و مخلوق در جهان، یعنی ابوالحسن، درود و ستایش مرا برسان.

سپس از آنجا یک بار دیگر به بقیع بازگرد و درود مرا به ابومحمد (امام حسن مجتبی (علیه السلام)) برسان.

سپس از آنجا به صحرای طف در کربلا بازگرد و بهترین سلام های مرا هدیه کن.

به بهترین کسی که خاک، او را در آغوش گرفته است، همان حسینی که سرور شهیدان است.

سپس از آنجا یک بار دیگر به بقیع بازگرد؛ چراکه آن مکان، سرزمینی مقدس است و از جایگاه و منزلت بالایی برخوردار است.

در آنجا زین العابدین که همچون ماه درخشان است و نیز باقر و شکافنده علم و جعفر در خاک آرمیده اند.

سلام مرا به آنان برسان؛ سلامی که در آن سرزمین ها جاویدان بماند و آن اماکن مقدس را پر نماید.

همچنین او در جای دیگری می گوید:

ای زائرانی که به صورت دسته جمعی به زیارت اماکن مقدس می روید و سپس برمی گردید!

اگر در سرزمین مدینه به قصد زیارت اقامت نمودید، سرزمینی که بهترین سرزمین و خاک پاکش بهترین خاک است.

ص:361

از جانب من پاک ترین و خالصانه ترین سلام ها را به محمد پاک و مطهر برسانید.

هنگامی که پس از زیارت پیامبر در مدینه، به کوفه بازمی گردید، از جانب من به جانشین پیامبر سلام و درود برسانید.

سپس هنگامی که از آنجا به بقیع بازمی گردید، یعنی همان مکانی که بهترین سرزمین است، سلام مرا به مولایم امام حسن مجتبی (علیه السلام) برسانید.

سپس از آنجا به صحرای طف در کربلا بروید و درودهای بی شمار مرا به شهیدان کربلا برسانید.

سپس از آنجا به بقیع بازگردید و به زیارت سرورم علی بن حسین (علیه السلام) بروید و سلام مرا به آن جنابب رسانید.

همچنین در بقیع سلام مرا به شکافنده علوم، کسی که تمامی علوم را در سینه اش نگهداری می کرد، امام محمد باقر برسانید که سرچشمه بزرگواری ها و افتخارات است.

همچنین در بقیع سلام مرا به گنجینه علم الهی بین خلایق، جعفر صادق برسان، کسی که باتقواترین و درستکارترین بنده خداوند است.

سلام همیشگی مرا به آنان برسانید تا زمانی که نظام هستی برقرار است.

هنگامی که پس از زیارت پیامبر در مدینه، به سرزمین عراق بازمی گردید و به زیارت اماکن مقدسه آنجا می پردازید؛

سلام همیشگی مرا که ولایت اهل بیت را واجب می دانم، به دفن شدگان در آن اماکن مقدس برسانید.

به سفر خودتان به قصد زیارت اماکن مقدس ادامه دهید تا به سرزمین طوس برسید. در آنجا علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را زیارت کنید.

از طرف من به ایشان سلام برسانید تا زمانی که ستاره ها پرتوافشانی می کنند و

ص:362

نیز تا زمانی که کوه یذبل و کبکب پابرجایند. (تا روز قیامت).

پس از آن، سلام مرا به امام محمد تقی برسانید که آرامگاه مطهرش در شهر کاظمین، در شمال بغداد است.

سپس به سامرا بروید و بهترین سلام مرا به آن امام آرمیده در آنجا برسانید.

آن بزرگوار پاک نهاد و پاکیزه سرشتی که از فرزندان امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) است.

ابن حجاج

ابوعبدالله حسین بن احمد بن محمد بن جعفر بن محمد بن حجاج کاتب محتسب نیلی بغدادی، شاعر عراق و مشهور به ابن حجاج، در سال 391 ه. ق در نیل از دنیا رفت. جسدش به بغداد برده شد و زیر پاهای مبارک امامین کاظمین (علیه السلام) به خاک سپرده شد. براساس وصیتش روی قبرش این کلام پروردگار نوشته شد که می فرماید:

وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ؛1 «و سگشان بر آستانه غار، دو ساعدش را گسترده است».

ابن حجاج در یکی از سروده هایش می گوید:

سقی البقیع و طوسا و الطفوف و سامراء و بغداد و المدفون فی النجف(1)

من مهرق مغدق صب غدا سجما مغدوق هاطل مستهطف و کف(2)

خداوند، سرزمین های بقیع، طوس، کربلا، سامرا، بغداد و آن شخص آرمیده در نجف را پربرکت گرداند و به وسیله باران های پرخیر و برکت آسمان، این مناطق را همیشه آباد و سرسبز سازد.

ص:363


1- (2) اعیان الشیعه، ج 5، ص 427.
2- (3) همان، ص 432.

آن هم با ابرهای پرآبی که پی در پی قطرات بزرگ باران های خود را بر دشت های این سرزمین ها می ریزد و تمامی این اماکن مقدس را سرسبز و خرم می گرداند.

غسانی عونی

ابومحمد طلحه ابن عبیدالله ابن ابی عون غسانی عونی، از چهره های بارز قرن چهارم هجری قمری است. وی درباره امام صادق (علیه السلام) می گوید:

عُج بالمطی علی بقیع الغرقد و اقرا التحیة جعفر بن محمد

و قل ابن بنت محمد و وصیّه یا نور کل هدایة لم تجحد

یا صادقا شهد الإله بصدقه فکفی شهادة ذی الجلال الأمجد

یا ابن الهدی و أبا الهدی أنت الهدی یا نور حاضر سرّ کلّ موحد

یا ابن النبی محمد أنت الذی أوضحت قصد ولاء آل محمد

یا سادس الأنوار یا علم الهدی ضلّ امرؤ بولائکم لم یهتد

شتر و مرکب خودت را را به سمت بقیع به حرکت درآور. سپس در آنجا توقف کن و بر جعفر بن محمد درود بفرست.

و بگو ای پسر دختر محمد و فرزند علی! ای نور هدایت مطلقی که انکار ناشدنی است!

ای شخص راست گفتاری که خداوند شاهد راستی و درستی اش است!

ای فرزند هدایت و ای پدر هدایت! تو هدایت منشا مطلق هستی! ای روشنی بخش دیدگان جان هر یکتاپرست.

ای فرزند پیامبر خدا، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) تو همان نور هدایتی که پایه های ولایت و دوستی اهل بیت را بنا نمودی.

ای ششمین نور هدایت! ای چراغ پرفروغ هدایت! هرکس به ولایت و دوستی شما هدایت نگردد، سرگشته و گمراه خواهد شد.

ص:364

ابن حماد العبدی

ابن حماد العبدی از چهره های سرشناس قرن چهارم هجری قمری می گوید:

إلیک أمین الله نظم قصیدة إمامیة تزهو بحسن صفات

علی بن حماد دعاهافأقلبت و همته من أعظم الهممات

شبیه لما قال الخزاعی دعبل تضمنّه الرحمن بالعرفات

مدارس آیات خلت من تلاوة ومهبط وحی مقفر العرصات

بقاع فی البقیع مقدسات و أکناف بطیبة طیبات

وفی کوفان آیات عظامٌ تضمّنها عُری المتوثقات

وفی غربیّ بغداد وطوسٍ وسامرا نجومٌ زاهرات

مشاهد تشهد البرکات فیها وفیها الباقیات الصالحات(1)

ای امین خدا! این قصیده و به نظم کشیدن آن را به تو تقدیم می کنم؛ قصیده ای که در وصف اهل بیت است و به وسیله ستایش خاندان نبوت، همچون ستاره ای در آسمان ادب می درخشد.

علی بن حماد، آن قصیده را به منظور ستایش اهل بیت فراخواند و آن قصیده، دعوت شاعرش را اجابت کرد؛ چراکه آن شاعر، بسیار بلندهمت است.

این قصیده شبیه قصیده ای است که دعبل خزاعی در وصف اهل بیت سروده و پروردگار بخشنده در عرفات آن را ضمانت کرده است.

مدارس قرآن که دیگر در آنها قرآن تلاوت نمی شود، و منزل هایی که در آنجا وحی الهی بر پیامبر نازل شده است، اکنون به ویرانه ای تبدیل و خالی از ساکنان شده اند.

بقعه های مقدسی که در بقیع اند و اماکن زیارتی که در سرزمین طیبه مقدس واقع شده اند،

ص:365


1- (1) الغدیر، ج 4، ص 170؛ الکنی و الالقاب، ج 1، ص 265؛ اعیان الشیعه، ج 8، ص 229.

در کوفه و سرزمین عراق، اماکن مقدس و نشانه هایی از عظمت خداوند وجود دارد که پیوندهای محکم و استواری با پروردگار دارند.

و در غرب بغداد و طوس و سامرا ستاره های درخشان هدایت آرمیده اند.

اماکن متبرکه ای که سرچشمه های خیر و برکت را در خود جای داده اند و ذات های مقدسی را با خود حمل می نمایند که همانند باقیات صالحات اند.

همچنین او می گوید:

صلّی الإله علی علیّ ذی العلی ما نال طیرا و علا أغصانا

و سقی المدینة و البقیع و مشهدا احلّ الغریّ الطّهر من کوفانا

و سقی قبورا بالطّفوف منیرة و سقی قبورا ضمّنت بغدانا

و سقی مقابر سرّ من رأی و الّذی من طوس أصبح ثاویا نوقانا(1)

درود پروردگار بر علی، صاحب بلندمرتبگی و بلندی تا زمانی که پرندگان به پرواز درمی آیند و بر بلندای شاخه های درخت اوج می گیرند.

و مدینه و بقیع و مزاری که غری مقدس از کوفه بر آن رحل اقامت بسته است را به وسیله باران رحمت خویش آبیاری نماید.

و قبرهایی را که در کربلا همچون ستاره های پرفروغ می درخشند، با باران رحمت خویش آبیاری کند و نیز قبرهایی را که بغداد با خود حمل می کند، مشمول رحمت خود گرداند و سرسبزی و خرمی ابدی را نصیب این اماکن نماید.

و نیز قبرهای موجود در سامرا و قبری را که در طوس در «نوقان» آرام گرفته است به وسیله باران رحمت خویش آبیاری کند و آنها را مشمول رحمت خود گرداند.

ص:366


1- (1) المناقب، ج 1، ص 318.

«شریف رضی» می گوید:

ألا لله بادرة الطلاب و عزم لا یروع بالعتاب

چه زیباست یورش بردن با شتاب و اراده ای که با سرزنش کردن، سست نمی شود.

تا اینکه می گوید:

سقی الله المدینة من محلّ لباب الماء والنّطف العذاب

و جاد علی البقیع و ساکنیه رخیّ الذّیل ملآن الوطاب

و أعلام الغریّ و ما استباحت معاملها من الحسن اللّباب

و قبر بالطفوف یضمّ شلوا قضی ظمأ الی برد الشّراب

و بغداد و سامرا و طوس هطول الودق منخرق العباب

قبور تنطف العبرات فیها کما نطف الصبیر علی الرّوابی

فلو بخل السحاب علی ثراها لذابت فوقها قطع السراب

سقاک فکم ظمئت إلیک شوقا علی عدواء داری و اقترابی(1)

خداوند، سرزمین مدینه را به وسیله باران رحمت خویش و آب گوارا یا ابرهای بهاری سیراب گرداند و مشمول رحمت های بی شمار خود قرار دهد.

و باران رحمت بی شمار خود را مشمول بقیع و ساکنان آنجا گرداند؛ بارانی که ریزشش دائمی و از ابرهای پرباران سرچشمه گرفته باشد.

و آثار و اماکن مقدس موجود در غری و مناطق متبرکی از آن سرزمین مقدس که افراد پاک تبار و پاک سرشت در آن آرمیده اند، مشمول باران رحمت های بی شمار خود قرار دهد.

و مزار مقدس بیابان طف را که پیکر پاره پاره سرور شهیدان را در خود جای

ص:367


1- (1) الغدیر، ج 4، صص 212 و 213. همچنین ر. ک: المناقب، ج 1، ص 213؛ بحار الانوار، ج 45، ص 277؛ العوالم، ج 17، ص 573.

داده است مشمول نعمت های بی شمار خود قرار دهد و آن را آباد گرداند؛ همان ذات مقدسی که با لبان تشنه به دیدار حضرت حق شتافت.

و بغداد و سامرا و طوس را، با باران های سیل آسا سیراب نما.

قبرهای مقدسی که اشک ها در کنار آنها همچون اشک های آسمان بر دشت ها و دره ها، جاری است.

اگر ابرهای آسمان، ریزش باران های خود را بر این اماکن مقدس دریغ نمایند، جان های عاشق آن بزرگواران بالای قبرهای مقدسشان به آب تبدیل می شوند و روی آن تربت های پاک همانند باران جاری می شوند.

خداوند، سرزمین مدینه و سایر سرزمین های مقدس را با باران رحمت خود سیراب و آباد گرداند؛ به ویژه مزار مقدس تو را؛ زیرا من روزهای زیادی تشنه دیدار تو بوده ام؛ با آنکه گاهی فاصله زیاد و گاهی نیز فاصله چندانی با تربت تو و سایر اماکن مقدس نداشته ام.

مهیار دیلمی

مهیار دیلمی که در سال 428 ه. ق از دنیا رفت، ابیاتی را در رثای اهل بیت (علیهم السلام) می سراید و به برکات ولادت آن بزرگواران اشاره می کند و می گوید:

فی الظباء الغادین أمس غزال قال عنه ما لا یقول الخیال

میان محبوب هایی که به این سرزمین روی آورده اند، یار دلبری وجود دارد که بسیار طناز است. در وصف او مطالبی گفته شده است که در خیال بشر نمی گنجد.

تا اینکه می گوید:

یا لقوم إذ یقتلون علیا و هو للمحل فیهم قتّال

و یسرون بغضه و هو لا تقبل إلا بحبه الأعمال

ص:368

و تحال الأخبار و الله یدری کیف کانت یوم الغدیر الحال

و لسبطین تابعیه فمسموم علیه ثری البقیع یهال

درسوا قبره لیخفی عن الزوار هیهات کیف یخفی الهلال

و شهید بالطف أبکی السماوات و کادت له تزول الجبال(1)

این قوم، علی را کشتند؛ حال آنکه ایشان تمامی گرفتاری ها را از آن مردم از میان برمی داشت.

کینه آن حضرت (علیه السلام) را در دل خود مخفی نگه داشتند؛ حال آنکه پذیرش اعمال نیک انسان، جز با محبت ایشان میسر نخواهد بود.

اخبار روز غدیر به یکدیگر منتقل می شود و فقط خدا می داند که حال و روز رسول خدا، امیرالمؤمنین و مردم در روز غدیر چگونه بود.

اما درباره نوادگان رسول خدا باید گفت: یکی از آنها (امام حسن (علیه السلام)) مسموم شد و در سرزمین بقیع آرام گرفت.

مزار مقدس آن امام همام را با خاک یکسان کردند؛ با این امید که از دیدگان زائران آن حضرت مخفی بماند. اما آنان با این کار خود، راه بسیار بدی را برگزیدند؛ زیرا هرگز هلال ماه، زیر ابر پنهان نخواهد ماند.

امام حسین (علیه السلام) نیز در سرزمین طف شهید شد. آسمان ها در سوگ او گریستند و چیزی نمانده بود کوه ها از شدت اندوه، نابود و متلاشی شوند.

عبیدالله حسینی می گوید:

یا طیب نفح النسیم فی سحر عرج علی طیبة بتغلیس

وزر بقیعا بما تجدّ به رسما من الدین جد مطموس(2)

ص:369


1- (1) دیوان مهیار الدیلمی، ج 3، ص 15؛ علی ما فی الغدیر، ج 4، ص 235؛ الکنی و الألقاب، ج 2، ص 276.
2- (2) المناقب، ج 1، ص 320.

ای رایحه خوش نسیم بامدادان، در ساعت های پایانی شب در سرزمین طیبه توقف کن.

و به سرزمین بقیع برو تا در آنجا مزارهای مقدس را زیارت کنی و آثار برجای مانده از آنها را، سرمه چشمان بیمار خود سازی.

ابن تغاویدی دراین باره این ابیات را می سراید:

سأهدی للأئمّة من سلامی و غرّ مدائحی أزکی هدی

سلاما أتبع الوسمی منه علی تلک المشاهد بالولی

من سلام خود را به امامان معصوم هدیه می نمایم و ستایش های مخلصانه و پاک ترین هدایا را نثار ارواح مقدس ایشان می کنم.

سلامی که باران های پربرکت بهاری را با خود به همراه داشته باشد، نثار این اماکن مقدس می نمایم.

تا اینکه می گوید:

لطیبة و البقیع و کربلاء و سامراء تغدو و الغریّ

و زوراء العراق و أرض طوس سقاها الغیث من بلد قصی(1)

و بامدادان به سرزمین طیبه و بقیع و کربلا و سامرا و غری برو.

و خداوند سرزمین بغداد و سرزمین طوس و جاهای دور و نزدیک آن سرزمین ها را، با باران های پربرکت خود سیراب کند و سرشار از خیر و برکت گرداند و زائران آن اماکن را که از اقصی نقاط جهان می آیند، مشمول رحمت خود نماید.

ص:370


1- (1) الغدیر، ج 5، ص 394 و ر. ک: اعیان الشیعه، ج 9، ص 397.

عباس بن الحسن بن عبیدالله بن عباس

علی بن محمد علوی می گوید: «عباس بن الحسن بن عبیدالله بن عباس شهید از بزرگان و ملازمان هارون الرشید و شاعر و خطیب بوده است». ابوالعباس غنائم حسنی به نقل از ابوالقاسم ابن خداع نسب شناس (رحمه الله) روایت می کند: عباس بن الحسن در رثای برادرش که محمد نام داشته است، چنین می سراید:

و أری البقیع محمدا لله ما واری البقیع

من نائل و ید و معرو فإذا ضن المنوع

و حیا لأیتام و أرملة إذا جف الربیع

ولّی فولّی الجود و المعر وف و الحسب الرفیع(1)

بقیع محمد را در دل خود مخفی نمود. شما را به خدا، بقیع چه شخص بزرگی را با خود حمل می کند!

او بسیار بخشنده، توانمند و نیکوکار بود و افراد بخیل به او حسادت می ورزیدند.

هرگاه امید یتیمان و بیوه زنان از همه بخشش ها و کمک ها قطع می شد، او خواسته های آنان را برآورده می کرد.

با وفات او، بخشش و نیکوکاری و اصل و نسب عالی نیز به خاک سپرده شد.

غالب بن عثمان همدانی

غالب بن عثمان همدانی در رثای ابراهیم بن عبدالله می گوید:

و قتیل باخمری الذی نادی فاسمع کل شاهد

قاد الجنود إلی الجنود تزّحف الأسد الحوارد

ص:371


1- (1) المجدی فی انساب الطالبیین، ص 236.

و ابراهیم بن عبدالله حسنی، معروف به «قتیل باخمری»، ندا سرداد و همه حاضران صدایش را شنیدند.

او سربازان و سپاهیانش را به منظور انتقام از قاتلان برادرش نفس زکیه، راهی نبرد با سپاه دشمن نمود. آنان در اوج شجاعت و دلاوری در میدان نبرد بر سپاهیان و جنگاوران دشمن می تاختند.

تا اینکه می گوید:

فسویقتان فینبع فبقیع یثرب ذی ا

أمست بلاقع من بنی ال حسن بن فاطمة الأراشد(1)

سویقه و ینبع و بقیع مدینه که ارواح مطهر زیادی در آن آرمیده اند. دیگر بین فرزندان حسن بن فاطمه، با شهید شدن ابراهیم، جنگاور و دلیری وجود ندارد.

ابوالحجاج جهنی

ابوالحجاج جهنی دراین باره گفته است:

بکر النعیّ بخیر من وطیء الحصی ذی المکرمات و ذی الندی و السؤود

بالخاشع البر الذی من هاشم امسی ثقیلا فی بقیع الغرقد

ظلّت سیوف بنی أبیه تنوشه أن قام مجتهدا بدین محمد(2)

زودهنگام مرگ سراغ شخصی آمد که بهترین کسی بود که پا بر زمین نهاده بود. او دارای خصلت های پسندیده بود، بسیار بخشنده و بزرگ قوم خویش بود.

او همان شخص متواضع و نیکوکار بنی هاشم بود که پیکر پاکش شب هنگام در گورستان بقیع به خاک سپرده شد.

ص:372


1- (1) مقاتل الطالبیین، ص 385.
2- (2) همان، ص 204.

شمشیرهای خاندان و فرزندان پدرش او را به سرای باقی بردند. تنها جرم او این بود که دین محمد را احیا نمود و زنده نگه داشت.

حسان الدوله ابو الشوک

حسان الدوله ابوالشوک فارس بن محمد می گوید:

بلّغ امیرالمؤمنین تحیتی و اذکر له حبّی و صدق تودّدی

و زر الحسین بکربلاء و قل له یابن رسول الله و یا سلالة أحمد

منی السلام علیک یابن محمد أبدا یروح مع الزمان و یغتدی

و علی أبیک و جدک المختار والثاوین منکم فی بقیع الغرقد

وبأرض بغداد علی موسی و فی طوس علی ذاک الرضاء المفرد

وبسرّ من رأی السلام علی النقی نجل التقی و السؤدد

بالعسکریین اعتصامی من لظی وبقائم من آل أحمد فی غد(1)

به امیرالمؤمنین سلام مرا برسان و برای ایشان از صداقتم در محبتش سخن بگو.

امام حسین (علیه السلام) را نیز در کربلا زیارت کن و به او بگو: ای پسر رسول خدا و ای سرچشمه ذریه پاک پیامبر!

سلام همیشگی ام بر تو باد ای فرزند محمد! به گونه ای که این سلام های من با گذر روزگاران، همچنان باقی بماند.

و سلام من بر پدر و جد برگزیده ات و آن عده از خاندان شما که در بقیع آرمیده اند.

و در سرزمین بغداد، سلام من بر موسی و در سرزمین طوس، بر آن رضایی که شخصیت و اخلاقش منحصر به فرد است و تک و تنها در آنجا آرام گرفته است.

و در سرزمین سامرا سلام من بر امام نقی که فرزند امام تقی و فضیلت و

ص:373


1- (1) مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 270.

بزرگواری است.

از شر آتش جهنم به امامین عسکریین و قائم آل احمد پناه می برم که در آینده پرتوهای پرفروغش سراسر گیتی را روشن خواهد نمود.

یحیی بن سلامه

ابن کثیر می گوید:

یحیی بن سلامه بن حسین ابوالفضل شافعی حصکفی منسوب به دژ کیفا (حصن کیفا) است. او در علوم بسیاری از جمله فقه و ادبیات، امام و پیشوا بوده و در زمینه شعر و نثر نیز آثاری را خلق کرده است.(1)

او در مدح امامان اهل بیت و ائمه دوازده گانه، این ابیات را سروده است:

و سائلی عن حب أهل البیت هل أقرّ إعلاناً به أم أجحد؟

هیهات ممزوجٌ بلحمی و دمی حبّهم و هو الهدی و الرشد

حیدرة و الحسنان بعده ثم علی و ابنه محمد

و جعفر الصادق و ابن جعفر موسی و یتلوه علی السید

أعنی الرضا ثم ابنه محمد ثم علی و ابنه المسدد

الحسن الثانی و یتلو تلوه محمد بن الحسن المفتقد

فإنّهم أئمتی و سادتی و إن لحانی معشر و فندوا

أئمّة أکرم بهم أئمّة أسماؤهم مسرودة تطرد

هم حجج الله علی عباده و هم إلیه منهج و مقصد

قوم لهم فضل وجد باذخ یعرفه المشرک و الموحد

قوم لهم فی کلّ أرض مشهد لا بل لهم فی کلّ قلب مشهد

ص:374


1- (1) البدایة و النهایة، ج 12، ص 297.

قوم منی و المشعران لهم و المروتان لهم و المسجد

قوم لهم مکة و الأبطح و الخیف و جمع و البقیع الغرقد(1)

ای کسی که از من، درباره مودت اهل بیت می پرسی! آیا به صورت آشکار به آن اقرار کنم یا آن را انکار نمایم؟!

چنین مباد که من محبت اهل بیت را انکار کنم؛ چراکه محبت آنان با گوشت و خونم آمیخته شده است و سبب هدایت و نمایاندن راه حق می گردد.

مولا حیدر و حسن و حسین پس از ایشان، سپس علی و پسرش محمد،

و جعفر صادق و فرزند جعفر، موسی که پس از ایشان، امام هشتم است.

مقصودم رضاست و به دنبال ایشان، فرزندش محمد سپس علی و فرزند یاری شده اش؛

حسن و آن امامی که به دنبال ایشان می آید؛ محمد فرزند حسن که اعتقاد به ایشان وجود دارد.

این بزرگواران، امامان و سروران من اند؛ هرچند عده ای درباره آنان با من جدل نمایند؛ با این هدف و امید که نظر من را درباره آنان عوض نمایند.

آنان واقعاً امامان بخشنده و بزرگواری اند و نام هایشان براساس روایت های صحیح از پیامبر اکرم و سایر بزرگان دین نقل شده است.

آنان حجت های خداوند روی زمین برای بندگانش و برای رسیدن به رضای الهی، بهترین منبع و سرچشمه هدایت اند.

آنان مردمی اند که از مقام و منزلتی عالی برخوردارند؛ به گونه ای که هم مشرکان و هم یکتاپرستان از بلندی جایگاه و افتخارات ایشان آگاه اند.

آنان مردمی اند که نه فقط در هر سرزمینی بقعه و بارگاهی دارند، بلکه در قلب

ص:375


1- (1) البدایة و النهایة، ج 12، ص 298 و ر. ک: جواهر المطالب، ج 2، ص 308؛ ینابیع المودة، ج 3، ص 352؛ الکنی و الالقاب، ج 2، ص 182؛ اعیان الشیعه، ج 10، ص 297.

دوستداران خود نیز مزاری دارند.

آنان مردمی اند که منا و مشعر و مروه و مسجد الحرام، به آنان تعلق دارد.

آنان مردمی اند که مکه و ابطح و خیف و اجتماع در آنجا و بقیع به آنان متعلق است.

مغامس بن داغر حلی

شیخ مغامس بن داغر حلی، از چهره های سرشناس قرن نهم هجری است که دراین باره می گوید:

یا راکب الهوجل المحبوک تحمله إلی زیارة خیر العجم والعرب

إذا قضیت فروض الحج مکتملا ونلت إدراک ما فی النفس من إرب

وزرت قبر رسول الله سیدنا وسید الخلق من ناء ومقترب

قف موقفی ثم سلّم لی علیه معاً حتی کأنّی ذاک الیوم لم أغب

واثن السلام إلی أهل البقیع فلی بها أحبة صب دائم الوصب

وبثهم صبوتی طول الزمان لهم وقل بدمع علی الخدین منسکب

یا قدوة الخلق فی علم وفی عمل وأطهر الخلق فی أصل وفی نسب

وصلتُ حبل رجائی فی حبائلکم کما تعلق فی أسبابکم سببی

دنوت فی الدین منکم والوداد فلو لا دان لم یدنُ من أحسابکم حسبی

مدیحکم مکسبی والدین مکتسبی ما عشت والظن فی معروفکم نشبی

فإن عدتنی اللیالی عن زیارتکم فإن قلبی عنکم غیر منقلب

قد سیط لحمی وعظمی فی محبتکم وحبکم قد جری فی المخ والعصب

هجری وبغضی لمن عاداکم ولکم صدقی وحبی وفی مدحی لکم طربی(1)

ای شخصی که سوار بر شتر تیز رو، دشت های پهناور و دور را درمی نوردی تا به زیارت بهترین شخص میان عرب و عجم بروی!

ص:376


1- (1) الغدیر، ج 7، ص 32.

هنگامی که واجبات حج را کامل به جا آوردی و به آرزو و مراد دلت رسیدی،

و زمانی که مزار رسول خدا، سرورمان و سرور کائنات را از دور و نزدیک زیارت کردی،

به نیابت از من بر آن حضرت سلام بفرست؛ به گونه ای که گویا من آن روز، همان جا در حال زیارت تربت ایشانم.

سلام همیشگی من را به اهل بقیع نیز برسان؛ زیرا من در آنجا عزیزانی دارم که شیدایشانم و از شدت دوری آنان همیشه بیمارم.

و آنان را از شدت اشتیاق همیشگی ام به ایشان باخبر ساز و این خبر را در اوج تواضع به آنان برسان؛ به گونه ای که هنگام اجرای این مأموریت، اشک بر رخسارت روان باشد.

ای اسوه های خلایق در دانش و رفتار و ای پاک نژادترین مردم

ریسمان آرزوهایم را به شما که ریسمان های محکم خداوندید، متصل گردانیده ام؛ همان گونه که دوستی خودم را به دوستی شما پیوند و گره زده ام.

من در زمینه دین و نیز محبت شما، به شما بدهکارم؛ زیرا اگر چنین نبود تبار من به وسیله نسل و تبار شما ارجمند و گرامی نمی شد.

ستایش شما برای من، پردرآمد و سودزاست. و دین من به شما همیشگی است و امید من به نیکی و احسان شما دارایی من است.

اگر شب ها (روزگار و زمانه) من را از زیارت شما بازدارند، باز هم قلب من از محبت شما سرشار است و هیچ گاه از مودت شما رویگردان نمی شود.

گوشت و استخوان من با محبت شما عجین شده است و دوستی شما به مغز و اندیشه ام راه یافته و در رگ های بدنم جریان پیدا کرده است.

من با کسانی که با شما دشمنی می ورزند، تندخویم و از آنان کینه به دل

ص:377

می گیرم. دوستی و محبت من فقط برای شماست. هنگامی که به ستایش شما می پردازم، شادمان و خوشحال می شوم.

عبد الله بن زبیر اسدی

عبدالله بن زبیر اسدی هنگام مصیبت وارد شده به اهل حره و پس از آنکه یعقوب بن طلحه ابن عبیدالله و همراهانش در حره کشته شدند، در رثای آنان این ابیات را سرود:

لعمری لقد جاء الکروس کاظما علی خبر للمسلمین وجیع

حدیث أتانی عن لؤی بن غالب فما رقأت لیل التمام دموعی

یخبر أن لم یبق إلا أرامل وإلا دم قد سال کل مریع

قروم تلافت من قریش فأنهلت بأصهب من ماء السماء نقیع

فکم حول سلع من عجوز مصابة وأبیض فیاض الیدین صریع

طلوع ثنایا المجد سام بطرفه قبیل تلاقیهم أشم منیع

وذی سنة لم یبق للشمس قبلها وذی صغوة غض العظام رضیع

شباب کیعقوب بن طلحة أقفرت منازله من رومة فبقیع

فوالله ما هذا بعیش فیشتهی هنئ ولا موت یریح سریع(1)

به جانم سوگند کروس (کروس بن زید طائی) آمده است تا با سکوت آکنده از غضبش، خبر دردناکی را به مسلمانان بدهد.

خبری که از «لوی بن غالب» به من رسیده است و بر اثر شدت اندوهم به دنبال شنیدن آن خبر، همه شب سیل اشک چشمانم متوقف نشد.

خبری که حکایت از آن دارد که فقط بیوه زنان باقی مانده اند و خون های ریخته شده ای که به طرز وحشتناکی همچون باران روی دشت ها ریخته شده و آنها را سیراب کرده است.

ص:378


1- (1) الطبقات الکبری، ج 5، ص 165 و ر. ک: معجم البلدان، ج 1، ص 300؛ الاعلام، ج 8، ص 199.

عده ای از سرشناسان قبیله قریش به دنبال انتقام جویی از مردمی که از بیعت خودداری کرده بودند، خون های سرخ مخالفانشان را همانند باران از آسمان بر زمین جاری ساختند.

پیرزنان زیادی در شدت مصیبت ایجاد شده، جامه های خود را دریدند و عزادار شدند و جوانان غیور و بخشنده بسیاری نیز در این فاجعه، نقش بر زمین شدند و به هلاکت رسیدند.

یعقوب و پهلوانان کشته شده در این فاجعه، قبل از کشته شدنشان و مبارزه در میدان نبرد، بسیار بلندهمت بودند و در راه رسیدن به بلند مرتبگی، از اراده ای فولادین برخوردار بودند.

میان کشتگان این فاجعه، هم متأهل و پیر وجود داشت و هم جوان و مجرد و هم نوزاد.

منزلگاه ها و سراهای جوانانی همچون یعقوب بن طلحه از جمله رومه و بقیع به ویرانه تبدیل شد.

به خدا سوگند این زندگی [پس از چنین فجایعی و کشته شدن چنین دلاورانی] نه آن قدر خوب و خوش است که انسان آرزویش را بنماید و نه مرگی فوری است که به سرعت انسان را از این همه رنج و اندوه راحت کند.

«ابونصر بن طوطی» در رثای امام حسن (علیه السلام) می گوید:

بنفسی نفس بالبقیع تغیّبت ونور هدی فی قبره ظلّ یقبر

إمام الهدی عف الخلائق ماجد تقی نقی ذو عفاف مطهر

أشد عباد الله بأسا لدی الوغی و أجلی لکشف الأمر و هو معسر

و أزهد فی الدنیا و أطیب محتدا و أطعن دون المحصنات و أغیر(1)

ص:379


1- (1) اعیان الشیعه، ج 2، ص 68.

جان من به قربان ذات مقدسی که در بقیع از نظرها پنهان شد و به خاک سپرده شد و نور هدایت در مزارش به صورت همیشگی دفن شده است.

ایشان پیشوا و امام هدایت و از پاکدامن ترین و پرهیزکارترین بندگان خداوند روی زمین است. او باتقوا و پاک و بی آلایش و پاکدامن و پاکیزه بود.

او در میدان نبرد، از شجاع ترین بندگان خداوند بود و هیچ کس به اندازه وی، مسائل سخت و پیچیده را حل نمی کرد.

آن امام بزرگوار، زاهدترین بندگان پروردگار و دارای بهترین نسل و نسب و در اجرای احکام و حدود الهی نیز از سختگیرترین بندگان خداوند و با غیرت ترین آنها بود.

همسر عثمان بن مظعون

ابن اثیر می گوید: همسر عثمان بن مظعون، درحالی که برای شوهرش نوحه سرایی می کرد، می گفت:

یا عین جودی بدمع غیر ممنون علی رزیة عثمان بن مظعون

علی امریء بات فی رضوان خالقه طوبی له من فقید الشخص مدفون

طاب البقیع له سکنی و غرقده و أشرقت أرضه من بعد تعیین

و أورث القلب حزنا لا انقطاع له حتی الممات فما ترقی له شونی(1)

ای چشم با گریه های پیوسته و بدون وقفه خود بر مصیبت عثمان بن مظعون اشک بریز.

بر مردی که مورد رضایت پروردگارش قرار گرفته و جایگاهش در بهشت جاودان است. خوشا به حالش! بی تردید، شخص ارجمندی در خاک آرمیده است.

بقیع چه منزلگاه پاکیزه ای برای او شده است. سرزمین بقیع پس از آنکه تربتش به

ص:380


1- (1) . اسد الغابه، ج 3، ص 387.

دفن چنین افراد بزرگواری اختصاص پیدا کرد، درخشید و پرتوافشانی کرد.

و دل چنان اندوهگین شد که تا زمان مرگ، تمامی ندارد. عقل ناقص من هیچ گاه نمی تواند جایگاه رفیع او را درک کند. پس طبیعی است که در شناخت او حیران و سرگشته باشد.

ندا دهنده ای از عالم غیب

ابن ابی الدنیا از برخی از افراد آل زبیر روایت می کند: هنگامی که ساکنان حره به قتل رسیدند، ندا دهنده ای در مکه و کوه ابوقبیس، شب آن واقعه، بانگ برآورد و اشعار زیر را سرود؛ درحالی که ابن زبیر در حجره نشسته بود و این ابیات را می شنید:

قتل الخیار بنو الخیا ر ذوو المهابة والسماح

الصائمون القائمون القانتون أولو الصلاح

المهتدون المتقو ن السابقون إلی الفلاح

ماذا بواقم والبقیع من الجحاجحة والصباح

وبقاع یثرب تجهر من النوائح والصیاح(1)

برگزیدگانی که خود از فرزندان برگزیدگان بودند و از شکوه و بزرگی برخوردار بودند، کشته شدند.

بزرگانی که نمازگزار، روزه دار، پارسا و اهل خیر و صلاح بودند.

آنان هدایت شدگان باتقوا و پیشی گرفتگان در رستگاری بودند.

بزرگان و بخشندگان خوش سیمای حره واقم را چه شده است که در بقیع هستند؟!

چرا منزلگاه های یثرب، با صدای بلند نوحه سرایی می کنند و از عمق جان فریاد برمی آورند؟!

ص:381


1- (1) کتاب الهواتف، ص 64.

ابن زبیر هنگام شنیدن این اشعار به یارانش گفت: ای یاران من! دوستان شما کشته شدند،(إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) ؛(1) «ما از خداییم و به سوی او بازمی گردیم».

سید صالح قزوینی

سید صالح قزوینی که در سال 1301 ه. ق از دنیا رفته است، در قصیده بائیه خود چنین می گوید:

ولله أفلاک البقیع فکم بها کواکب من آل النبی غوارب

حوت منهم ما لیس تحویه بقعة و نالت بهم ما لم تنله الکواکب

فبورکت أرضا کل یوم و لیلة تطوف من الأملاک فیک کتائب

و فیک الجبال الشم حِلماً هوامدٌ و فیک البحور الفعم جودا نواضب

مناقبهم مثل النجوم کأنها مصائبهم لم یحصها الدهر حاسب(2)

آفرین بر سرزمین بقیع و تربت آن؛ زیرا ستارگان پرفروغ زیادی از خاندان نبوت در آنجا آرام گرفته اند.

این سرزمین، ذات های مقدسی را در خود جای داده است؛ به گونه ای که هیچ آرامگاه دیگری چنین ویژگی را ندارد. بقیع به برکت افرادی که در آن آرام گرفته اند، به مقام رفیع و ارجمندی رسیده است که حتی گوی سبقت را در زمینه بلندی جایگاه، از ستارگان نیز ربوده است.

سرزمین بقیع، مبارک شده است؛ چراکه فرشتگان الهی دسته دسته هر روز صبحگاهان و شامگاهان، در آنجا به زیارت می پردازند و رفت وآمد می کنند.

کوه های بلند و سر به فلک کشیده به سبب شکیبایی تو از هم فروپاشیده اند و

ص:382


1- (1) بقره: 156.
2- (2) الانوار البهیه، ص 175.

دریاهای پرآب، بر اثر بخشش و گشاده دستی تو، آبشان در زمین فرو رفته و کم آب شده اند.

فراوانی مناقب آنان، همانند کثرت ستارگان است و زمانه نیز توانایی برشمردن مصیبت هایشان را ندارد؛ زیرا اندوه ها و مصیبت هایشان فراتر از آن است که شمارش شدنی باشد.

شیخ نجیب الدین علی بن محمد بن مکی عاملی جبیلی جبعی

او در سال 1041 ه. ق در قید حیات بوده است. ایشان دانشمندی بزرگوار و فقیه، محدث، شاعر، ادیب و نیز جهانگردی بزرگ بوده است. درباره مسافرت هایش سفرنامه ای به زبان شعر نوشته است که تعداد ابیات آن حدود 2500 بیت است.(1) او چنین می سراید:

و قد وصلنا و قضینا فرضنا عدنا مع الحجاج نحو أرضنا

بقصدنا زیارة الشفیع و ولده أئمة البقیع

وصحبه المتبعین أمره و نهیه المقتفین أثره(2)

ما به اماکن مقدس حجاز رسیدیم و واجبات خود را هنگام زیارت آن اماکن به جا آوردیم. سپس به همراه حجاج بیت الله الحرام به سرزمین خود بازگشتیم.

هدف ما زیارت شفیع مردم در روز قیامت، حضرت محمد مصطفی و فرزندانش بود که در سرزمین بقیع، در خاک آرمیده بودند.

همچنین هدف ما زیارت یاران آن حضرت و خردمندانی بود که از اوامر ایشان پیروی کردند و سیره و روش آن حضرت را چراغ راه خویش قرار دادند.

ص:383


1- (1) اعیان الشیعه، ج 8، ص 333، به نقل از أمل الآمل.
2- (2) همان، ص 333.

سید مهدی بحر العلوم

نامش سید مهدی است و به او محمد مهدی بن مرتضی بن محمد حسنی بروجردی، معروف به بحرالعلوم طباطبایی گفته می شود. او فقیه، مفسر، محدث، ادیب و شاعر، و از دانشمندان علم رجال و آگاه به علم اصول و کلام بود. در شب جمعه مصادف با سال 1155 ه. ق در کربلا به دنیا آمد و در سال 1212 ه. ق از دنیا رفت. نزدیک مزار شیخ طوسی (رحمه الله) به خاک سپرده شد. مرقد ایشان مشهور است(1).

از جمله اشعار وی، این ابیات است:

و زائر فی طیبة طیبا طاب به الطائف و العاکف

و فی البقیع سادة علمهم لکل سر غامض کاشف(2)

و چه بسیارند زائرانی که به سرزمین طیبه مشرف می شوند و با زیارت آن مکان پاک، روحشان پاکیزه می گردد. هرکسی که طیبه را زیارت کند یا در آنجا سکونت گزیند، پاکیزه می گردد.

در بقیع، بزرگوارانی اند که علم آنها پرده از هر مسئله مشکل و پیچیده ای برمی دارد.

شیخ باقر منتفقی

سید امین می گوید: شیخ باقر بن علی بن حیدر منتفقی در نجف به دنیا آمد و در همان جا پرورش یافت. در خلال جنگ عمومی سال 1333 ه. ق در شعیبیه از دنیا رفت، سپس جسدش به نجف منتقل شد و در همان جا به خاک سپرده شد. از شاگردان برجسته او می توان به شیخ ملا کاظم خراسانی اشاره نمود که در علم اصول بسیار استاد بود.

ص:384


1- (1) اعیان الشیعه، ج 10، ص 158.
2- (2) همان، ص 163.

او در جنگ عثمانی و انگلیس، گروهی از اعراب را بسیج کرد و آنان را به شعیبیه برد و دانشمندان را نیز به منظور قیام تحریک کرد. ایشان در اثنای این اقداماتش بیمار شد و از دنیا رفت. از جمله اشعار وی، این ابیات است:

یا رسولی إلی الرسول مفدا فوق کوماء مثل قصر مشید

قف بها فی البقیع لوث إزار مستفزاً بنی نزار الرقود

یا أسود العرین شم العرانین و عز الذلیل غیظ الحسود

إن حربا شنت علیکم حروباً شاب منها أوکاد رأس الولید(1)

ای فرستاده ام که تو را مأمور زیارت مرقد حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نموده ام؛ درحالی که بر شتر بزرگی سواری که کوهانش همانند قصر بلند است.

مرکبت را در بقیع نگه دار و جامه ات را هنگام بوسیدن و زیارت آن مکان مقدس، گل آلود کن، و با اصل و نسب امامان خفته در بقیع، بر «بنی نزار» که بسیار به اصل و نسب خود افتخار می کردند، فخرفروشی کن.

ای شیران بیشه قبیله عرین و ای کسانی که بسیار بلندمرتبه اید و مایه عزت افراد حقیر و برافروختگی حسودانید!

این جنگ، جنگ های دیگری را برای شما به ارمغان آورد که در آن از هر طرف به شما یورش آوردند و بر اثر غم و اندوه آن جنگ ها، حتی موهای سر نوزادان نیز سفید شد.

شیخ محمد جواد بلاغی

ایشان در هشتم شوال سال 1344 ه. ق، روزی که مرقدهای مطهر امامان بقیع تخریب گردید، این قصیده را سرود که آغاز آن چنین است:

ص:385


1- (1) اعیان الشیعه، ج 3، ص 536.

دهاک ثامن شوال بما دهما فحق للعین إهمال الدموع دما

روز هشتم شوال تو را دچار اندوه و مصیبت ناگهانی کرد. ازاین رو چشم، حق دارد تا بر اثر آن فاجعه، خون گریه کند.

از دیگر ابیات آن قصیده، می توان به بیت زیر اشاره کرد:

یوم البقیع لقد جلت مصیبته و شارکت فی شجاها کربلاء عظما(1)

روزی که بقیع گرفتار مصیبت بزرگی شد و در اندوه آن، کربلا و مصیبت های جانسوزش نیز مشارکت داشت.

سید مهدی اعرجی

سید مهدی اعرجی خطیب نیز که در سال 1358 ه. ق از دنیا رفت، می گوید:

دهیاء رجت فی الدنا أقطارها هیهات أن السیف یدرک ثارها

و مصیبة طرقت فأضرمت الأسی فی کل جانحة واورت نارها

الله أکبر أی جلی فی الوری عفت قبور بنی الهدی و مزارها

مصیبت بزرگی تمامی نقاط جهان را به لرزه در آورد و متأثر ساخت. هیچ گاه شمشیر نمی تواند انتقام چنین مصیبت جانکاهی را بگیرد.

مصیبتی که فرو آمد و اندوه را در تمامی اجزای بدن شعله ور کرد و آتش غصه را در آنها برافروخت.

خداوند، بلندمرتبه است. چه مصیبت بزرگی بین مردم و خلایق برای برترین بندگان خدا رخ داده است! مزارهای فرزندان پیامبر تخریب شده است؛ با این حال، چه افتخاری از این بالاتر که مقبره های این بزرگواران، آبرومند شده است!

ص:386


1- (1) اعیان الشیعه، ج 4، ص 357.

تا اینکه می گوید:

حتی تعفت بالبقیع مقابر کانت ملائکة السما زوارها(1)

قبرهای بقیع چنان آبرومند شد که فرشتگان آسمان به زیارت آنها می آیند.

او در قصیده دیگری می گوید:

أتهدم بالبقیع لنا قبور و لم تخضب ضبانا بالنجیع

أتهدم بالبقیع لنا قبور و لم تجل الکریهة عن صریع

أتهدم بالبقیع لنا قبور و ما بقناة قومی من صدوع

أتهدم بالبقیع و لیس یلفی کهام فی شبا السیف الصنیع(2)

آیا قبرهای ما در بقیع ویران می شود؛ درحالی که هنوز سر انگشتان ما با خون سرخ نشده است؟!

آیا قبرهای ما در بقیع ویران می شود؛ درحالی که جنگ هنوز هم از کشتن عزیزان اجتناب نمی کند؟!

آیا قبرهای ما در بقیع ویران می شود؛ درحالی که نیزه های مردم من، دیگر از انتقام باز نمی ایستد و چشمه های اشک حسرتشان از روان شدن بر گونه هایشان اجتناب نمی کند؟!

آیا قبرهای ما در بقیع ویران می شود؛ حال آنکه آن قبرها دیگر همانند روز اولش نمی شود؛ همان گونه که سر کج و تیز شمشیر صیقل داده شده هیچ گاه صاف نمی شود؟!

ص:387


1- (1) البقیع، ص 195.
2- (2) همان، ص 196.

سید محمدرضا هندی

سید محمدرضا هندی که در سال 1362 ه. ق از دنیا رفته است، دراین باره چنین می سراید:

أعز اصطباری و أجری دموعی وقوفی ضحیً فی بقاع البقیع

علی عترة المصطفی الأقربین وأمهمُ ابنة طه الشفیع

همُ آمنوا الناس من کل خوفٍ وهم أطعموا الناس من کل جوع

وهم روَّعوا الکفر فی بأسهم علی أن فیهم أمان المروع(1)

شکیبایی ام، سخت شده است؛ درحالی که اشک از گونه هایم جاری می شود؛ هنگامی که چاشتگاه در سرزمین بقیع و گورستان های آن توقف می نمایم.

بر سر تربت خاندان و نزدیکان مصطفی (صلی الله علیه و آله) و مادرشان دختر حضرت طه (صلی الله علیه و آله) که شفاعت کننده مردم در روز محشر است.

آنان کسانی بودند که به مردم در برابر هرگونه ترس و وحشتی، امنیت و آرامش و در برابر هر نوع قحطی و گرسنگی، آب و غذا دادند.

آنان با قدرتی که داشتند، کفر را وحشت زده کردند؛ زیرا امنیت و آرامش ایشان، در دل کافران وحشت و ترس ایجاد می کرد.

شیخ موسی هر

شیخ موسی هر بن جعفر متوفای سال 1369 ه. ق در کربلاست. ایشان در قصیده ای با عنوان «فی البقیع» چنین می سراید:

مصاب دهی الإسلام والشرعة الغرا فأمست برغم الدین أعینها عبری

مصاب له شمس العلوم تکورت وأنجم سعد الدین قد نثرت نثرا

مصاب له عین النبی بکت دماً وحیدرة والطهر فاطمة الزهرا

ص:388


1- (1) اعیان الشیعه، ج 7، ص 124.

وقامت أصول الدین تنعی فروعه بحادثة فقماء زلزلت الغبرا

فأضحت عیون الرشد تهمل بالدما وأصبح وجه الغی مبتسماً ثغرا

فهل نابها من فادح الدهرفادح أسال عقیق الدمع من مضر الحمرا

وعادت لنا الأیام یوم مذلة به أصبح الإسلام منقصماً ظهرا

أجل جل رزء الدهر هدم قبورهم له انبجست عین الوری أدمعا حمراء

أثامن شوال غدوت محرما و قد نصبت فیک المآتم فی الشعری(1)

مصیبت بزرگی که گریبانگیر اسلام و شریعت نورانی آن شد و بر اثر آن با وجود برخورداری از آیین مقدس، چشمانش اشک آلود و گریان گشت.

مصیبت بزرگی که بر اثر آن، خورشید علوم، روشنایی اش را از دست داد و ستارگان بابرکت دین از هم متلاشی شدند.

مصیبت جانکاهی که بر اثر آن، چشمان پیامبر و پاره تن پاک و مطهرش، فاطمه زهرا (علیها السلام) خون گریه کردند.

اصولِ دین، به دنبال حادثه شوم و زشتی که زمین را به شدت تکان داد، خبر مرگ را برای فروعش آورد.

بر اثر این خبر جانکاه، چشمان هدایت پی در پی خون گریه می کرد و آثار خوشحالی و سرخوشی در چهره گمراهی، هویدا شد.

آیا مصیبتی سخت تر و سنگین تر از این مصیبت را، زمانه به خود دیده است؟! آیا اشک های مرواریدگونه، جز در این مصیبت، از چهره خندان روزگار و دوستداران اهل بیت جاری شده است؟!

روزگار دوباره روزهای خواری را با این مصیبت برای ما به ارمغان آورد و بر اثر شدت تأثیر این فاجعه، کمر اسلام شکست.

ص:389


1- (1) مستدرکات اعیان الشیعه، ج 3، ص 263.

آری بزرگ ترین مصیبت برای زمانه، ویران کردن قبرهای اهل بیت بود. بر اثر اندوه حاصل از این مصیبت، چشمان خلایق، سیل آسا خون گریه کردند.

ای هشتم شوال! تو با این مصیبت، تبدیل به محرمی دیگر شدی و به سبب آن مصیبت، در تو نیز همانند محرم، مجلس عزا و مصیبت برگزار شد.

سید محسن امین

سید محسن امین عاملی، متوفای سال 1371 ه. ق، قصیده ای سروده است که بالغ بر پانصد بیت است. نام آن قصیده «العقود الدریة فی شبهات الوهابیه» است که ما در اینجا ابیات زیر را از آن قصیده انتخاب کرده ایم:

قم وابک منتحبا لما قد حل بالإسلام من وهن وفرط تبدد

أبناؤه متشاکسون عراهم محلولة ما بینهم لم تعقد

لم یبق غیر قبور آل محمد شیدت ضلالا فی البقیع الغرقد(1)

وقبور آباء النبی و صحبه بوجودها الإسلام لم یتمهد

فإذا محت ما شید من بنیانها لم یبق فی الإسلام غیر مشید

أمسی بها التوحید مفقودا فمذ هدمت فما للکون غیر موحد

فغدت علیها کالوحوش ضاویا و غدا ستتبعها بقبر محمد

بلند شو و با صدای بلند گریه کن و شیون سر بده برای بی توجهی ها و زیاده روی هایی که در حق اسلام صورت گرفته و سبب از هم گسیختگی آن شده است.

ص:390


1- (1) از ظاهر این ابیات به دست می آید که این بیت نوعی استفهام انکاری است که مخاطبش وهابیت است. آنچه برای این بیت در تقدیر گرفته می شود این است: «أ لم یبق غیر قبور آل محمد تزعمون أنها شیدت ضلالا فی البقیع، فتقومون بهدمها؟!»؛ «آیا فقط قبرهای خاندان محمد باقی مانده است و دشمنان اهل بیت تصور می کنند این مقبره ها دارای بناهای سر به فلک کشیده ای در بقیع غرقدند؟! ازاین رو به تخریب آنها اقدام می نمایند».

فرزندان و پیروان اسلام با هم دچار اختلاف و مشاجره شده اند و پیوندهای برادری بین آنان از هم گسسته شده است و دیگر اتحاد بین آنها وجود ندارد.

فقط قبرهای خاندان محمد باقی مانده است؛ گو اینکه این مقبره ها دارای بناهای سر به فلک کشیده ای در بقیع غرقدند.

[فکر می کنید] در صورت وجود قبرهای اجداد پیامبر و اصحاب ایشان، اسلام شکوهش را از دست خواهد داد.

ازاین رو هنگامی که بناهای ساخته شده بر مقبره آنها نابود گردد، تمامی مسائل انحرافی در اسلام نیز از بین خواهد رفت!!!

و توحید در صورت توجه نکردن به این عمل، گم خواهد شد و از زمانی که این اقدام زشت انجام گرفت و مقبره ها تخریب شد، گویا تمامی مردم جهان یکتاپرست شده اند؛ همان گونه که وهابیت چنین تصور می نمایند!!!

به همین دلیل و براساس چنین تصوارت واهی و پوچی، به تخریب آن مقبره ها اقدام نمودند و در ادامه رفتارهای زشت خود، در آینده نه چندان دور، قبر پیامبر را نیز ویران خواهند کرد.

تا اینکه می گوید:

یا قبة بثری البقیع منیعة شأت الفراقد و السهی فی مصعد

و لقبة الأفلاک دون منالها شأو الضلیع غدا و سیر المجهد

شعت بها أنوار آل محمد بسنا علی طول الزمان مخلد

کم کلّ فذ فی البریة مغتذ دار النبوة بالإمامة مرتدی

فی بقعة ودت نجوم سمائها فی الأرض من حصبائها لو تغتذی(1)

ص:391


1- (1) ر. ک: اعیان الشیعه، ج 11، صص 165-174؛ البقیع، ص 183.

ای مزاری که بر تربت بقیع برافراشته شده است و ستاره های فرقد و سهی آرزو می کنند تا جایگاه بلندی همانند آن داشته باشند.

گنبد گیتی و ستارگان (آسمان) از لحاظ بلندی جایگاه و منزلت هیچ گاه به پای آن مزار نمی رسد و رسیدن به جایگاه آن مزار و منزلت صاحب آن برای آسمان، محال و خارج از طاقت و توانش است و هرچند هم آرزوی رسیدن به آن جایگاه را داشته باشد، نمی تواند به آن دست یابد.

نور هدایت خاندان محمد (صلی الله علیه و آله) در آن قبرستان و تربتش در گذر تاریخ پراکنده شده و پرتوافشانی آن جاودان مانده است.

امامان بی همتای بسیاری که از سرچشمه های نبوت تغذیه نموده و لباس امامت بر تن کرده اند.

در مزار و قبرستانی آرمیده اند که ستارگان آسمان آرزو می کنند، ای کاش از سنگریزه های آن مزار بودند و رزق و روزی خود را از طریق کرامت و برکت امامان آرمیده در آنجا و نیز زائران آن سرزمین تأمین می کردند.

او در جای دیگری می گوید:

قد حاولت والله مکمل نوره إطفاء نور ساطع لم یخمد

جرت علی الإسلام أعظم ذلة بفعالها و أتت بکل تمرد

سائت جمیع المسلمین بفعلها و رمت قلوبهم بجمر موقد

لم یکف ما صنعت بهم أعداؤهم بحیاتهم من کل فعل أنکد

حتی غدت بعد الممات خوارج فی الظلم بالماضین منهم تقتدی

لم تحفظ المختار فی أولاده وسواهم من أحمد لم یولد

هدمت قباباً فوقهم قد شیدت معقودة من فوق أشرف مرقد

فوق الإمام السید الحسن الزکی ابن النبی ابن الإمام السید

ص:392

والعابد السجاد زین العابدین ابن الحسین الراکع المتهجد

والباقر العلم ابنه والصادق القول المفضل جعفر بن محمد..(1)

آنان با این کار خود سعی کردند تا چراغ پرفروغ امامت و هدایت را خاموش نمایند. به خدا قسم! نور امامت تکمیل کننده نور الهی و نبوت است و چنان پرفروغ است که هیچ گاه رو به خاموشی نمی گراید.

با این اقدام زشت و کفرآمیز، بزرگ ترین خفت دامنگیر مسلمانان گشت و بزرگ ترین ضربه بر پیکر اسلام وارد شد.

با این عمل به تمامی مسلمانان، توهین و با شعله های گداخته شده آتش، به قلب هایشان حمله شد.

دشمنان اهل بیت در زمان حیات آن بزرگواران، از انجام دادن هیچ عمل زشتی به منظور مقابله و دشمنی با ایشان کوتاهی نکردند.

و حتی پس از شهادت آنان نیز ظالمانی پیدا شدند که با الگو گرفتن و اقتدا کردن به گذشتگان، باز به آنان جسارت و توهین نمودند.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) درباره حفظ حرمت فرزندان امام علی (علیه السلام) و فاطمه زهرا (علیها السلام) به هیچ وجه کوتاهی نکرده است و با اینکه آن بزرگواران از نوادگان آن حضرت بودند، به صراحت آنها را فرزندان خویش دانسته است.

مزارهای مرتفعی که روی قبر آن بزرگواران بنا شده و از نظر هندسی بسیار زیبا و گنبدی شکل بودند و روی قبر نجیب ترین افراد روی زمین قرار گرفته بود، ویران شد.

بناهایی که یکی از آنها روی قبر امام حسن، همان سرور پاک و فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام علی (علیه السلام) بنا شده بود، [تخریب شد].

ص:393


1- (1) . التاریخ الامین، ص 367 به نقل از کشف الارتیاب، ص 5.

و نیز بناهایی که یکی از آنها روی قبر بنده پرهیزکار و بسیار سجده کننده خداوند، بنا شده بود؛ یعنی امام زین العابدین، فرزند امام حسین که بسیار رکوع کننده و شب زنده دار بود، [تخریب شد].

و همچنین بناهایی که یکی از آنها روی قبر امام محمد باقر، فرزند امام زین العابدین بنا شده بود و دیگری روی قبر امام صادق، جعفر بن محمد، که از حجت های خداوند روی زمین برای بندگانش بود، [ویران شد].

سید صدرالدین صدر

سید صدرالدین صدر از فقیهان شیعه، سرشناس در علم اصول، همچنین محدث و ادیبی دوراندیش بود. در سال 1289 ه. ق در کاظمیه دیده به جهان گشود و زیر چتر حمایت پدرش در سامرا رشد و تربیت یافت. سپس به کربلای معلا منتقل و از آنجا عازم نجف اشرف شد. او در سال 1373 ه. ق در شهر مقدس قم از دنیا رفت. از جمله اشعار او این ابیات است که در وصف حادثه تخریب مقبره های اهل بیت (علیهم السلام) در قبرستان بقیع، سروده است:

لعمری إن فاجعة البقیع یشیب لهولها فود الرضیع

وسوف تکون فاتحة الرزایا إذا لم نصح من هذا الهجوع

فهل من مسلم لله یرعی حقوق نبیه الهادی الشفیع(1)

سوگند به جانم! بر اثر فاجعه تخریب قبرستان بقیع و شدت مصیبت وارد آمده، موی سر نوزادان شیرخواره نیز سفید شد.

اگر ما از این خواب غفلت خود بیدار نشویم و به عمق این فاجعه پی نبریم، در آینده همین حادثه جانکاه زمینه ساز مصیبت های دیگری خواهد شد که بر

ص:394


1- (1) موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، ق 2، ص 757.

اهل بیت و دوستدارانش روا خواهد شد.

شما را به خدا! آیا مسلمانی پیدا می شود که حقوق پیامبر هدایتگر و شفاعت کننده اش را رعایت نماید؟!

شیخ محمد حسین مظفر

شیخ محمدحسین مظفر دراین باره چنین می سراید:

لم أبقیت وکاف الدموع أما تبکیک فاجعة البقیع(1)

چرا بغض و اندوه را در دلت نگه داشته و انباشته کرده ای؟! چرا اشک نمی ریزی؟! آیا فاجعه بقیع تو را به گریه نمی اندازد؟!

شیخ عبدالکریم ممتن

شیخ عبدالکریم ممتن از شاعران روزگار خود بوده است. او در منطقه جبیل که یکی از روستاهای احساء است، در سال 1375 ه. ق دیده به جهان گشود و در سال 1375 ه. ق از دنیا رفت. وی درباره تخریب قبرستان بقیع و مقبره های امامان خفته در آنجا چنین می گوید:

لعمرک ما شاقنی ربرب طفقت لتذکاره أنحب

و لا سح من مقلتی العقیق علی جیرة فیه قد طنبوا

ولکن شجانی وفت الحشا أعاجیب دهر بنا یلعب

وحسبک من ذاک هدم القباب فذلک عن جوره یعرب(2)

به جانت سوگند! به سبب اشتیاق به محبوب و یادآوری خاطره های او و ویرانه های برجای مانده از او نیست که مرا در حال اشک ریختن و شیون سردادن می بینی.

ص:395


1- (1) التاریخ الامین، ص 362 به نقل از تاریخ الشیعه؛ المظفر، ص 118.
2- (2) مستدرکات اعیان الشیعه، ج 2، ص 162.

و نه به سبب همسایگانی که در سرزمین محبوب و منزلش اقامت گزیده اند، اشک از چشمان من روان می گردد.

بلکه در واقع اندوه درون من است که من را دچار درد و عذاب کرده است. این اندوه ناشی از مصیبتی است که روزگار به وسیله آن، ما را بازیچه قرار داده است.

از میان آن همه اندوه، ناراحتی من به سبب تخریب مزارهای امامان اهل بیت (علیهم السلام) کافی است که تو از اندوه و سبب ناله و زاری من باخبر شوی. همین موضوع، نشانگر ظلم و ستمی است که بر اهل بیت و دوستداران ایشان روا داشته شده است.

سید هاشم امین

سید هاشم امین، فرزند سید محسن امین، در سال 1330 ه. ق، در شقرا (جبل عامل) متولد شد و در سال 1413 ه. ق از دنیا رفت و در شقرا نیز دفن گردید. وی شاعر و ادیبی توانا بود. ایشان هنگامی که مزار حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را در خراسان زیارت کرد، این ابیات را سرود:

أ محمد و لک العزا بالبیت والشمل الجمیع

ما کان عهدک من خراسا ن کعهدک فی البقیع(1)

ای محمد برای تو در خانه خدا و مکه هم عزاداری می شود و در آنجا پیروان و دوستداران فراوانی داری.

روزگار و زمانه تو در خراسان، همانند روزگار تو در بقیع نیست.

شیخ حسن سبتی

شیخ حسن سبتی دراین باره چنین می گوید:

ص:396


1- (1) . مستدرکات اعیان الشیعه، ج 7، صص 336 و 343؛ دائرة المعارف الاسلامیه الشیعیه، ج 8، ص 277.

سل طیبة عنهم لا طاب عیشهم فکم بها هدموا قبرا لکل أبی

من عالم و صحابی و ذی شرف وهاشمّی ومنافیّ ومطلبی

فیا له حادثا قد عم فادحه کل البریة من عجم وعرب(1)

از سرزمین طیبه درباره آنان بپرس. خداوند زندگی شان را به کامشان تلخ بگرداند. آنها قبرهای قهرمانان زیادی را تخریب کردند.

در این قبرها، دانشمندان، اصحاب و افراد شریف فراوانی خفته بودند که قبر همگی آنان تخریب شد.

واقعه فاجعه تخریب قبور بقیع بسیار جانکاه بود؛ به گونه ای که بر اثر آن، خسارت سنگینی بر تمامی مردم، از عرب گرفته تا عجم، وارد آمد.

سید مدین موسوی

سید مدین موسوی در سال 1413 ه. ق بقیع را زیارت کرد و قصیده ای را سرود که ابیات زیر، بخشی از آن است:

و فی کربلاء لم تبق منک بقیة لیفنی علیها شیخها و رضیعها

و أخری و قد لاحت لآلک قبة یلامس أبراج السماء سطوعها

عفتها لتعفی نورها و سموّها وقد خاب الا أن تطول صنیعها

عزاء أبا الزهراء فی کل بقعة تساوی علیها طفلها وبقیعها(2)

و در کربلا از تو وارثی برجای نمانده است تا افراد سالخورده و شیرخوارش را در آنجا فدا نماید.

و در سرزمین مقدس دیگری از خاندان تو، مزاری برافراشته شده است که بلندی و درخشش آن به آسمان می رسد.

ص:397


1- (1) دائرة المعارف الاسلامیه الشیعیه، ج 8، ص 268.
2- (2) همان، ص 269.

دشمنان اهل بیت آن را ویران کردند تا شاید بدین وسیله درخشش نور و عظمت آن را نابود کنند. اما آنان از رسیدن به آرزوی خود بازماندند؛ مگر آنکه همیشه به چنین اعمال زشت و بدی اقدام بنمایند که چنین نخواهد بود.

ای ابا زهرا! در تمامی سرزمین ها، همگی افراد، چه کهنسال و نوزاد و نونهال، به سبب این فاجعه، اندوهگین و عزادارند.

دکتر جودت قزوینی

دکتر جودت قزوینی دراین باره چنین می سراید:

ویا بقعة من بقیع الهوان جرداء محفوفة بالخراب

دنوت إلیها بقلب کسیر والحزن منحبس فی أهابی

وشارفنی الذل حتی غدا نشیجی یعبر حزنا لما بی(1)

ای مزاری که در قبرستان بقیع به تو اهانت کرده و تو را با خاک یکسان نموده اند!

من به آن مقبره نزدیک شدم؛ درحالی که قلبم شکسته شده بود و اندوه در درونم محبوس شده بود.

بسیار احساس حقارت می کردم تا اینکه صداهای بلند گریه ام از اندوه درونم و نیز مصیبت وارد آمده، خبر داد.

یکی از شاعران

یکی از شاعران دراین باره می گوید:

قف بالبقیع مسائلا تستعلم آثار آل محمد لم تهدم؟

تبقی مراقدهم بدون أظلة تحمی ألوف الزائرین و تعصم

فی البرد تسقیها السماء بوابل والحر یلفحها هجیر یضرم(2)

ص:398


1- (1) . دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیه، ج 8، ص 269.
2- (2) . البقیع، ص 192.

در بقیع توقف کن و بپرس تا اینکه برایت معلوم گردد چرا آثار و اماکن خاندان محمد (صلی الله علیه و آله) ویران می شود؟!

تا اینکه بدانی چرا مقبره های آنان بدون سایبان می شود؛ بنایی که از یک طرف سرپناهی برای زائران فراوان ایشان است و از طرف دیگر از اجساد مطهر آنها حافظت می نماید.

در نبود این سایبان ها و مزارها و در فصل سرما، آسمان با باران های تند و سیل آسایش آن قبرها را آبیاری می کند و در گرمای تابستان، گرمای سوزان، آن قبرها را می سوزاند.

ب) اشعار سروده شده درباره خود بقیع

یکی از شاعران

قرطبی در این باره ابیات زیر را از یکی شاعران نقل می کند:

من منزلی فی روضة برباوة بین النخیل إلی بقیع الغرقد(1)

چه نیکوست منزلگاه من که در بوستانی واقع شده است که بر بلندی قرار گرفته و از بین درختان نخل گذشته و به بقیع غرقد ختم شده است.

اعشی

اعشی می گوید:

و رب بقیع لو هتف بجوه أتانی کریم ینفض الرأس مغضبا(2)

و شاید اگر من در فضای بقیع (درختزار و بیشه زاری پردرخت) ندا سر دهم، شخص سخاوتمندی نزد من خواهد آمد که از شدت عصبانیت سرش را تکان خواهد داد.

ص:399


1- (1) تفسیر القرطبی، ج 3، ص 316.
2- (2) همان، ج 15، ص 270.

ابو زیاد

ابو زیاد در کتاب «النوادر» خود می گوید:

و لبنی عقیل بقعاء و بقیع یخالطن مهرة فی دیارها(1)

هم نهر و آب بقعاء و هم بقیع، به بنی عقیل یا فرزندان عقیل تعلق دارد. آنها با قبیله بنی مهره در سرزمین خودشان معاشرت می نمایند.

عمرو بن نعمان بیاضی

حموی هنگامی که به رثای قوم خود می پردازد، درباره عمرو بن نعمان بیاضی سخن می گوید. آنان در برخی از جنگ های خود به برخی از باغ هایشان وارد شدند، و پس از بستن درهای آنجا، با یکدیگر به نبرد پرداختند و همدیگر را کشتند. شاعر دراین باره می گوید:

خلت الدیار فسدت غیر مسود ومن العناء تفردی بالسودد

أین الذین عهدتم فی غبطة بین العقیق إلی بقیع الغرقد

کانت لهم أنهاب کلّ قبیلة وسلاح کلّ مدرب مستنجد

نفسی الفداء لفتیة من عامر شربوا المنیة فی مقام أنکد

قوم هم سفکوا دماء سراتهم بعض ببعض فعل من لم یرشد

یا للرجال! لعثرة من دهرهم ترکت منازلهم کأن لم تعهد

تمامی بزرگانی که هرکدام دارای منزل و سرزمینی بودند که به آنها منسوب بود، از دنیا رفتند و به جای آنها کسانی به بزرگی رسیدند که شایستگی آن را نداشتند.

کجایند کسانی که در اوج خوشبختی و سعادت، از عقیق گرفته تا بقیع غرقد، از آنها محافظت می کردید.

آنان با تمامی قبایل مبارزه کرده بودند و از هرکدام از آنها اموال و سلاح

ص:400


1- (1) معجم البلدان، ج 1، ص 472.

باارزش به غنیمت گرفته بودند؛ سلاح هایی که متعلق به دلاوران و افراد کارآزموده آن قبایل بود.

جانم فدای جوانمردانی از بنی عامر که در موقعیتی بسیار نامناسب، جام مرگ را سرکشیدند و جانشان را از دست دادند.

مردمی که خودشان، خون بزرگانشان را بدون تدبیر ریختند.

ای جوانمردان! این عمل، لغزشی بود که زمانه، آن را به این مردم تحمیل کرد و به دنبال آن منزل های این قهرمانان خالی از سکنه شد؛ گویا هیچ گاه در آنجا کسی ساکن نبوده است.

این ابیات در «الحماسه» به مردی از «خثعم» نسبت داده شده است. در آغاز آن افزون بر این ابیات، اشعار دیگری نیز وجود دارد. زبیر می گوید: «بلندترین دره های عقیق، بقیع نام دارد».(1)

یکی از شاعران

شاعری دراین باره می گوید:

یا لیتنی کنت فیهم یوم صبحهم من نقب شوران ذو قرطین مزموم

تمشی علی نجس تدمی أناملها وحولها القبطریات العیاهم

فبات أهل بقیع الدار یفعمهم مسک ذکی و تمشی بینهم ریم(2)

کاش در روزی که آنان سوار بر شتر از راه کوه شوران به سفر می فتند، با آنان همراهی می کردم.

محبوب سوار بر مرکبش بود، درحالی که طهارت نداشت و از سر انگشتانش

ص:401


1- (1) معجم البلدان، ج 1، ص 473.
2- (2) همان، ج 3، ص 371.

خون می چکید و پیرامونش شترهای تیزرو بودند.

ساکنان سرزمین بقیع با عطرهای خوش بو و تند از آنان استقبال و آنها را عطرآگین کردند؛ درحالی که بچه آهوی زیبا با ناز و کرشمه بینشان رفت وآمد می کرد.

یکی از شاعران

طبری در تاریخ خود می گوید: شاعری دراین باره چنین می سراید:

ما بال نومک مثل نوم الأرمد أرقا کأنک لا تزال تسهد

حنقا علی سبطین حلا یثربا أولی لهم بعقاب یوم مفسد

ولقد نزلت من المدینة منزلاً طاب المبیت بها وطاب المرقد

وجعلت عرصة منزل برباوة بین العقیق إلی بقیع الغرقد

ولقد ترکنا لابها وقرارها وسباخها فرشت بقاع أجرد(1)

چرا تو نمی خوابی و خوابت همانند خواب کسی است که چشم درد دارد و بی خوابی می کشد؟! گویا تو شب تا صبح بیداری.

از اینکه چرا آن دو نوه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در یثرب اقامت نموده اند، آزرده خاطرند و این اقدام آنان برای آنها تلخ تر و سخت تر از مجازات روز قیامت است.

من در مدینه اقامت نمودم. سکونت در آنجا نیکوست؛ زیرا مرقدی نیز که در آنجا وجود دارد نیکوست.

حیاط منزل من تپه ای است که از عقیق تا بقیع غرقد را شامل می شود.

ما زمین های سنگلاخی و دشت های مدینه را رها کردیم. زمین های کشت نشده آنجا به وسیله مزارهای بی آب و علف، پوشانده شده است.

ص:402


1- (1) تاریخ الطبری، ج 1، ص 533.

زهیر

زهیر دراین باره می گوید:

لمن الدیار غشیتها بالغرقد کالوحی فی حجر المسیل المخلد(1)

این سرزمینی که در غرقد یا درختزار وجود دارد و من بسیار زیاد به آنجا رفت وآمد داشته ام، به چه کسی متعلق است؟! من همانند پیغامی که کنار دره می ماند، در بقیع مانده ام.

حسان بن ثابت

حسان بن ثابت دراین باره چنین می سراید:

وکأن أصحاب النبی عشیة بدن تنحر عند باب المسجد

أبکی أبا عمرو لحسن بلائه أمسی رهینا فی بقیع الغرقد(2)

گویا اصحاب پیامبر در آن هنگام پیکرهایی بودند که کنار در مسجد ذبح می شدند.

برای ابا عمرو به دلیل آزمایش نیکش گریه می کنم؛ زیرا در بقیع غرقد گرو و امانت گذاشته شد.

معن بن اوس مزنی

معن بن اوس مزنی می گوید:

تأبد لأی منهم فعتائده فذو سلم أنشاجه فسواعده

فذات الحماط خرجها فطلولها فبطن البقیع قاعه فمرابده

فدهماء مرضوض کأن عراضها بها نضو محذوف جمیل محافده(3)

ص:403


1- (1) تاج العروس، ج 2، ص 445.
2- (2) الطبقات الکبری، ج 3، ص 447؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 447؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 39، ص 534.
3- (3) معجم البلدان، ج 2، ص 492 و ر. ک: معجم ما استعجم، ج 4، ص 1148.

لای و عتائد و گذرگاه های آب در ذو سلم و نیز روستاهایش، جاویدان شدند.

همچنین ذات الحماط و منطقه خرج و آثار و ویرانه های برجای مانده از آن و مناطق داخل بقیع و زمین های داخل آن، ماندگار شد.

گویا بقیع، بوستان سرسبز و خرمی است که از شدت سرسبزی کبود و سیاه به نظر می رسد. اطراف آنجا همانند تیری که پرتاب شده است، باریک به نظر می رسد و کناره های پرعلف آن بسیار زیباست.

محمد بن إیاس بن کبیر

در کتاب «المنمق» چنین آمده است: محمد بن ایاس بن کبیر هنگامی که برای زید سوگواری می کرد و داستان آنها را ذکر می کرد، چنین می گفت:

ألا یا لیت أمی لم تلدنی و لم أک فی الغواة لدی البقیع

ولم أر مصرع ابن الخیر زید وهدته هنالک من صریع

هو الرجل الذی عظمت وجلت مصیبته علی الحی الجمیع(1)

ای کاش مادرم مرا به دنیا نیاورده بود و در بقیع جزء گمراهان نبودم.

و کشته شدن زید، فرزند نیکی و خیر را نمی دیدم و کاری می کردم تا از مرگ نجات یابد.

او مردی است که مصیبت ناشی از دست دادنش، تمامی مردم را فرا گرفته و برای همه مرگش جانکاه است.

کثیر

کثیر می گوید:

ص:404


1- (1) . کتاب المنمق، ص 312 و ر. ک: الاصابه، ج 6، ص 193؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 19، ص 488.

إذا أمسیت بطن مجاح دونی وعمق دون عزة فالبقیع

فلیس بلائمی أحد یصلی إذا أخذت مجاریها الدموع(1)

هرگاه در آغاز شب بدون من و به تنهایی وارد منطقه مجاح و سرزمین های آنجا شدی و بدون عزه، وارد منطقه عمق و بقیع شدی،

کسی که در حال نماز خواندن اشک بریزد، مرا سرزنش نمی کند.

ابومعروف یکی از فرزندان عمرو بن تمیم

ابومعروف یکی از فرزندان عمرو بن تمیم می گوید:

أ لم تلمم علی الدمن الخشوع بناصفة العقیق إلی البقیع(2)

آیا هنگامی که به نزد آثار برجای مانده کنار آب ناصفه در وادی عقیق می روی و از آنجا به بقیع می رسی، دچار دیوانگی نمی شوی؟!

عبدالله بن عامر بن ربیعه عنزی

عبدالله بن عامر بن ربیعه عنزی دراین باره چنین می سراید:

إن عدیا لیلة البقیع تفرقوا عن رجل ضریع

مقابل فی الحسب الرفیع أدرکه شؤم بنی مطیع(3)

فرزندان قبیله عدی شب هنگام در بقیع پس از آنکه مردی را در خاک و خون غلطاندند، رها کردند.

شومی فرزندان قبیله، دامنگیر زید شد که از اصل و نسب شریفی برخوردار بود.

ص:405


1- (1) معجم البلدان، ج 2، ص 492.
2- (2) همان، ج 5، ص 252؛ تاج العروس، ج 6، ص 257.
3- (3) المنمق فی أخبار قریش، ص 310.

شماخ

شماخ می گوید:

وجائت سلیم قضها بقضیضها تنشر حولی بالبقیع سبالها(1)

به صورت کاملاً مجهز و مصمم، به منظور جنگ با من، به سمتم آمدند؛ درحالی که پیرامون من در بقیع خون های آنان پخش می شد.

سلیمان بن معبد

سلیمان بن معبد هنگامی که برای یحیی بن معین سوگواری می کرد، در رثایش چنین سرود:

أمن حدثان الدهر أنت مروع وعینک من فرط الصبابة تدمع

آیا تو از گرفتاری های زمانه می ترسی و وحشت زده می شوی؛ درحالی که چشمان تو از شدت عشق و شوق محبوب اشک می ریزند؟!

تا اینکه می گوید:

سقی الله قبرا بالبقیع مجاورا نبی الهدی غیثا یجود ویمرع(2)

خداوند آن قبری را که در بقیع است، با باران رحمت خویش سیراب گرداند؛ همان قبری که در جوار پیامبر هدایتگر آرمیده است. بارانی که از ابرهای پرآب و باران زا سرازیر گردد و همه جا را سرسبز کند.

ابن سنان خفاجی

امیر ابومحمد عبدالله بن محمد، معروف به ابن سنان خفاجی حلبی که متوفای سال

ص:406


1- (1) . تاج العروس، ج 7، ص 367.
2- (2) الجرح و التعدیل، ج 1، ص 317.

466 ه. ق است، در قصیده ای که ابوسلامه محمود بن نصر بن صالح بن مرداس را ستوده است، چنین می سراید:

لعمری لقد قاد ابن خان غلیله إلی منهل یلقی الردی فی شروعه

جزی الله خیرا عصبة أنزلت به علی حکم مصقول الغرار صنیعه

أجابت ضریح المرتضی فی غریه و سرت ضریح المصطفی فی بقیعه(1)

به جانم سوگند! فرزند خان، اشتیاقش را به سرچشمه ای هدایت کرد که در همان آغاز بهره مندی از آن، مرگ را به دنبال داشت.

خداوند به گروهی که در آنجا، براساس فرمان حاکم سکونت گزیدند، پاداش خیر دهد.

مزار علی مرتضی در غری یا نجف، بر اثر این اقدام نیک، به بانیان آن پاسخ داد و مزار و ضریح مصطفی در بقیع نیز از این عمل شاد شد.

ابن هانی

ابن هانی در قصیده میمیه ای که در آن به ستایش المعزّ لدین الله پرداخته است، چنین می گوید:

بکم عز ما بین البقیع ویثرب ونسک ما بین الحطیم وزمزم(2)

به وسیله شما سرزمین های واقع در بقیع و یثرب شکوهمند و مقتدر شد و بین حطیم و زمزم پاک و طاهر گردید.

ص:407


1- (1) اعیان الشیعه، ج 8، ص 72. سید امین در توضیح این شعر می گوید: یعنی اولاد مصطفی که در بقیع آرمیده اند، مسرور شدند. یا اینکه: فی بقیعه: یعنی به سبب اینکه بقیع در مجاورت قبر مصطفی قرار گرفته است؛ نه اینکه قبر مصطفی در آنجاست.
2- (2) اعیان الشیعه، ج 10، ص 86.

یکی از شاعران

شاعری دراین باره می گوید:

نعم الفتی فجعت به إخوانه یوم البقیع حوادث الأیام(1)

بهترین جوانمرد کسی است که گرفتاری ها و مصیبت های روزگار، برادرانش را از طریق از دست رفتن او، مصیبت زده نماید.

وآخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین

قم مقدس - محمدامین امینی

ص:408


1- (1) شرح الرضی علی الکافیه، ج 4، ص 251.

تصاویر

ص:409

ص:410

ص:411

ص:412

ص:413

ص:414

ص:415

ص:416

ص:417

ص:418

ص:419

ص:420

ص:421

ص:422

ص:423

ص:424

ص:425

ص:426

ص:427

ص:428

ص:429

ص:430

ص:431

ص:432

ص:433

ص:434

ص:435

ص:436

ص:437

ص:438

ص:439

ص:440

ص:441

ص:442

کتابنامه

1. آثار المدینة المنوره، عبدالقدوس الانصاری، بیروت، مکتبة العلمیه، 1406 ه. ق.

2. ابصار العین فی انصار الحسین محمد السماوی، تحقیق: محمد جعفر طبسی، قم، مرکز الدراسات الاسلامیه، 1419 ه. ق.

3. الاتحاف بحبّ الاشراف، عبدالله بن محمد الشبراوی، به کوشش سامی، دار الکتاب الاسلامی، 1423 ه. ق.

4. الاحاد و المثانی، ابن ابی عاصم ضحاک، تحقیق: باسم فیصل احمد الجوابره، ریاض، دارالدرایه، 1411 ه. ق.

5. الاحادیث الطوال، الطبرانی، به کوشش مصطفی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412 ه. ق.

6. احادیث ام المؤمنین عائشه، سید مرتضی عسکری، تهران، مکتبة الصدوق، 1414 ه. ق.

7. الاحتجاج علی اهل اللجاج، ابومنصور الطبرسی، به کوشش ابراهیم بهادری و محمد هادی به، قم، دار الاسوه، 1413 ه. ق.

8. احقاق الحق و ازهاق الباطل، سید نور اللّه الحسینی المرعشی التستری، تعلیقات سید شهاب الدین مرعشی نجفی، قم، مکتبة آیت اللّه شهاب الدین المرعشی النجفی، 1403-1411 ه. ق.

9. احکام القرآن، احمد بن علی الجصاص، به کوشش محمد صادق قمحاوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405 ه. ق.

ص:443

10. اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، مولف ناشناس، به کوشش عبد العزیز الدوری و عبدالجبار المطلبی، بیروت، دار الطلیعه، 1391 ه. ق.

11. اختیار معرفة الرجال (رجال کشّی)، الطوسی، به کوشش حسن مصطفوی، دانشگاه مشهد، 1348 ه. ش

12. الادب المفرد، محمد بن اسماعیل البخاری، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار البشائر الاسلامیه، 1409 ه. ق.

13. ارشاد الاذهان الی احکام الایمان، علامه حلّی، تحقیق: فارس الحسون، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1410 ه. ق.

14. الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، المفید، تحقیق: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، بیروت، دار المفید، 1414 ه. ق.

15. اسباب النزول، الواحدی، به کوشش کمال بسیونی زغلول، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411 ه. ق.

16. الاستغاثه فی بدع الثلاثه، ابوالقاسم الکوفی، بی جا، بی نا، بی تا.

17. اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ابن اثیر، بیروت، دار الکتب العربی، بی تا.

18. الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر العسقلانی، به کوشش عبدالله عبدالمحسن الترکی، قاهره، دار هجر و مرکز البحوث و الدراسات، 1429 ه. ق.

19. اضواء علی السنة المحمدیه او دفاع عن الحدیث، محمود ابوریه، قم، البطحا/ ذوی القربی، بی تا.

20. اعلام الوری باعلام الهدی، ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، تصحیح علی اکبر غفاری، بیروت، دار المعرفه، 1399 ه. ق.

21. الاعلام، خیر الدین بن محمود زرکلی، بیروت، دار العلم للملایین، 1989 م.

22. اعیان الشیعه، سید محسن الامین، به کوشش سید حسن الامین، بیروت، دار التعارف،

ص:444

1403 ه. ق.

23. اقبال الاعمال، ابن طاووس، به کوشش جواد قیومی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1414 ه. ق.

24. الاکمال فی ذکر من له روایه فی مسند الامام احمد من الرجال سوی من ذکر فی تهذیب الکمال مرتباً علی حروف المعجم، محمد بن علی بن حمزه، به کوشش عبدالمعطی امین قلعه جی، کراچی، جامعه الدراسات الاسلامیه، 1409 ه. ق.

25. الامالی، الصدوق، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1400 ه. ق.

26. الامالی، الطوسی، تحقیق: مؤسسه بعثت، قم، دار الثقافه، 1414 ه. ق.

27. الامالی، المفید، به کوشش علی اکبر غفاری و حسین استاد ولی، بیروت، دار المفید، 1414 ه. ق.

28. الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، بیروت، دار الکتاب العربی، 1390 ه. ق.

29. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، به کوشش طه محمد زینی، قاهره، مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی و شرکاه، 1382 ه. ق.

30. امَلُ الامِل فی علماء جَبَل عامِل، حر العاملی، نجف، مکتبة الاندلس، 1385 ه. ش.

31. انساب الاشراف، البلاذری، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1394 ه. ق.

32. الانوار البهیه فی تاریخ الحجج الالهیه، عباس القمی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1417 ه. ق.

33. الایضاح، الفضل بن شاذان، تحقیق سید جلال الدین محدث ارموی، تهران، دانشگاه تهران، 1363 ه. ش.

34. بحارالانوار الجامعه لِدُرَرِ اخبار الائمّه الاطهار، المجلسی، بیروت، دار احیاء التراث العربی و مؤسسه الوفاء، 1403 ه. ق.

35. البحر الرائق (شرح کنز الدقائق)، ابونجیم المصری، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1418 ه. ق.

ص:445

36. بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، علاء الدین الکاشانی، پاکستان، مکتبة الحبیبیه، 1409 ه. ق.

37. البدایة و النهایة فی التاریخ، ابن کثیر، به کوشش علی محمد معوض و عادل احمد عبد الوجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418 ه. ق.

38. بشارة المصطفی، محمد بن عای الطبری، به کوشش جواد قیومی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1420 ه. ق.

39. بقیع الغرقد، حاتم عمر طه و محمد انور البکری، مدینه، مکتبة الحلبی، 1424 ه. ق.

40. البقیع قصه تدمیر آل سعود للآثار الاسلامیه فی الحجاز، یوسف الهاجری، بیروت، مؤسسه البقیع لاحیاء التراث، 1411 ه. ق.

41. بقیع، یوسف الهاجری، ترجمه، رضایی، تهران، بقیع، بی تا.

42. البیان، الشهید الاول، قم، مجمع الذخائر الاسلامیه، بی تا.

43. تاج العروس من جواهر القاموس، الزبیدی، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، دار الهدایه، 1409 ه. ق.

44. تاریخ ابن خلدون (العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر)، ابن خلدون، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1391 ه. ق.

45. تاریخ ابن معین، یحیی بن معین البغدادی، به کوشش عبدالله احمد حسن، بیروت، دار القلم، بی تا.

46. تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر، الذهبی، به کوشش عمر عبدالسلام تَدْمُری، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410 ه. ق.

47. التاریخ الامین لمدینه سید المرسلین، عبدالعزیز المدنی، مدینه، مطبعة الامین، 1418 ه. ق.

48. تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)، الطبری، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1387 ه. ق.

49. التاریخ الکبیر، البخاری، ترکیه، مکتبة الاسلامیه، بی تا.

ص:446

50. تاریخ المدینه المنوره (اخبار المدینه النبویه)، عمر بن شبّه النمیری، به کوشش فهیم محمد شلتوت، جده، دار الاصفهانی، 1402 ه. ق.

51. تاریخ الیعقوبی، احمد بن یعقوب، قم، اهل البیت، بی تا.

52. تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417 ه. ق.

53. تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، سید شرف الدین علی الحسینی الاسترآبادی، به کوشش حسین استاد ولی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1409 ه. ق.

54. تحریر الاحکام الشرعیه علی مذهب الامامیة، العلامه الحلی، به کوشش ابراهیم بهادری، قم، مؤسسه امام صادق، 1420 ه. ق.

55. تحف العقول عن ال الرسول، حسن بن شعبة الحرانی، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1404 ه. ق.

56. تحفة الاحوذی بشرح جامع الترمذی، و هو الجامع المختصر من السنن عن رسول الله، المبارک فوری، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410 ه. ق.

57. تخریب و بازسازی بقیع به روایت اسناد، سید علی قاضی عسکر، تهران، مشعر، 1386 ه. ش.

58. تذکرة الحفاظ، الذهبی، تحقیق: عبدالرحمان بن یحیی المعلّمی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1374 ه. ق.

59. تذکرة الخواص (تذکرة الخواص الائمه فی خصائص الائمه)، سبط بن جوزی، قم، الشریف الرضی، 1418 ه. ق.

60. تذکرة الفقهاء، العلامه الحلی، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1414 ه. ق.

61. تصحیفات المحدثین، حسن بن عبدالله العسکری، قاهره، مطبعة العربیة الحدیثة، 1402 ه. ق.

62. التعدیل و التجریح، سلمان بن خلف الباجی، به کوشش البزاز، مراکش، وزارة الاوقاف، بی تا.

63. تفسیر الصافی، الفیض الکاشانی، به کوشش حسین اعلمی، بیروت، مؤسسه الاعلمی،

ص:447

1402 ه. ق.

64. تفسیر القرآن الکریم، سید مصطفی خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1418 ه. ق.

65. تفسیر القمی، القمی، به کوشش سید طیب موسوی جزائری، قم، دار الکتاب، 1404 ه. ق.

66. التفسیر المنسوب الی الامام ابی محمد الحسن بن علی العسکری، به کوشش سید محمد باقر موحد ابطحی، قم، مؤسسه الامام المهدی، 1409 ه. ق.

67. تفسیر ثعالبی (الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن)، الثعالبی، به کوشش عبدالفتاح ابوسنه و علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418 ه. ق.

68. تفسیر فرات الکوفی، الفرات الکوفی، به کوشش محمد الکاظم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374 ه. ش.

69. تفسیر نور الثقلین، العروسی الحویزی، به کوشش سید هاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعیلیان، 1373 ه. ش.

70. تلخیص الحبیر فی تخریج احادیث الرافعی الکبیر، ابن حجر عسقلانی، بیروت، دار الفکر، بی تا.

71. التنبیه و الاشراف، المسعودی، بیروت، دار صادر، 1893 م.

72. التنقیح فی شرح العروه الوثقی، تقریر بحث سید ابوالقاسم خویی، علی تبریزی غروی، قم، دار الهادی/ انصاریان، 1417 ه. ق.

73. تنویر الحوالک، عبدالرحمن سیوطی، به کوشش محمد الخالدی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418 ه. ق.

74. تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه للشیخ المفید، الطوسی، به کوشش حسن موسوی خرسان و علی آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365 ه. ش.

75. تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، دار الکتب

ص:448

العلمیه، بیروت، 1415 ه. ق.

76. تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، یوسف بن عبدالرحمان المزی، به کوشش احمد علی و حسن احمد، بیروت، دار الفکر، 1414 ه. ق.

77. الثاقب فی المناقب، ابن حمزه، به کوشش علوان، قم، انصاریان، 1412 ه. ق.

78. الثقات، ابن حبان، به کوشش سید شرف الدین، دهلی، وزارت معارف و شؤون فرهنگی، بی تا.

79. جامع احادیث الشیعه، اسماعیل معزی ملایری، قم، مطبعة العلمیه، 1399 ه. ق.

80. الجامع لاحکام القرآن، القرطبی، تصحیح احمد عبدالحلیم البردونی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405 ه. ق.

81. جامع البیان عن تاویل آی القرآن، الطبری، به کوشش صدقی جمیل العطار، بیروت، دار الفکر، 1415 ه. ق.

82. جامع الخلاف والوفاق بین الامامیه وبین ائمّة الحجاز والعراق، علی بن محمد القمی السبزواری، به کوشش حسین حسنی بیرجندی، قم، زمینه سازان ظهور امام عصر، 1379 ه. ش.

83. الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، عبدالرحمن سیوطی، بیروت، دار الفکر، 1401 ه. ق.

84. جامع المدارک فی شرح المختصر النافع، سیداحمد الخوانساری، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، مکتبة الصدوق، 1405 ه. ق.

85. جامع المقاصد فی شرح القواعد، الکرکی، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1411 ه. ق.

86. جامع عباسی، العاملی البهائی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1429 ه. ق.

87. الجامع للشرایع، یحیی بن سعید الحلی، به کوشش گروهی از فضلا، قم، سید الشهداء، 1405 ه. ق.

88. جامع مسانید ابی حنیفه، خوارزمی، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا.

89. الجرح و التعدیل، ابن ابی حاتم الرازی، بیروت، دار الفکر، 1372 ه. ق.

ص:449

90. جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، محمد حسن نجفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

91. حاشیة رد المحتار علی الدرالمختار، شرح التنویر الابصار فی فقه مذهب الامام ابی حنیفه النعمان، ابن عابدین، بیروت، دار الفکر، 1415 ه. ق.

92. الحدائق الناضره فی احکام العترة الطاهره، یوسف البحرانی، تحقیق محمد تقی ایروانی و علی آخوندی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1363 ه. ش.

93. حلیة الابرار فی فضائل محمد و اله الاطهار، سید هاشم البحرانی، قم، المعارف الاسلامیه، 1411 ه. ق.

94. حلیة الاولیاء و طبقات الاوصیاء، ابونعیم الاصفهانی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1405 ه. ق.

95. حواشی العلامتین عبدالحمید الشروانی و احمد بن قاسم العبادی علی تحفة المنهاج بشرح المنهاج ابن حجر الهیثمی، الشروانی و العبادی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا

96. الخرائج و الجرائح، الراوندی، قم، مؤسسه الامام المهدی، 1409 ه. ق.

97. الخصال، الصدوق، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1416 ه. ق.

98. خصائص الائمه، الشریف الرضی، به کوشش محمد هادی امینی، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1406 ه. ق.

99. خصائص امیر المؤمنین علی بن ابی طالب، احمد بن شعیب النسائی، به کوشش محمد هادی امینی، تهران، مکتبة نینوی الحدیثه.

100. خلاصة عبقات الانوار، سید علی حسینی میلانی، تهران، بعثت، 1405 ه. ق.

101. الخلاف فی الاحکام، الطوسی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1418 ه. ق.

102. دائرة المعارف الاسلامیه الشیعیه، حسن الامین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1442 ه. ق.

103. دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیه، مترجم، احمد شنتاوی و دیگران، تهران، جهان، 1933 م

104. دائرة المعارف تشیع، زیرنظر احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران، تهران، شهید سعید

ص:450

محبی، 1375 ه. ش.

105. الدُرُّ الثمین فی معالم دار الرسول الامین، محمد الامین الشنقیطی، قطر، اداره احیاء التراث الاسلامی، 1408 ه. ق.

106. الدُرُّ المنثور فی التفسیر بالمأثور و هو مختصر تفسیر ترجمان القرآن، عبدالرحمان سیوطی، بیروت، دار المعرفه، 1365 ه. ق.

107. الدُرُّ المنضود، علی بن علی الفقعانی، به کوشش برکت، قم، مکتبة امام العصر، 1418 ه. ق.

108. الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، سید علی خان مدنی شیرازی، به کوشش سید محمد صادق بحر العلوم، قم، مکتبة بصیرتی، 1397 ه. ق.

109. الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، احمد بن زینی دحلان، استانبول، مکتبة ایشیق/ دار الشفقه، 1396 ه. ق.

110. الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه، شهید اول، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1412 ه. ق.

111. دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، النعمان المغربی، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، قاهره، دار الاضواء، 1411 ه. ق.

112. دلائل الامامه، الطبری الشیعی، تهران، بعثت، 1413 ه. ق.

113. دلائل النبوه، اسماعیل الاصفهانی، به کوشش مساعد بن سلیمان الراشد الحمید، ریاض، دار العاصمه، 1412 ه. ق.

114. دلائل النبوه، البیهقی، به کوشش عبد المعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405 ه. ق.

115. دلیل المناسک، سید محسن طباطبایی، به کوشش قاضی طباطبایی، نجف، دار الحکمه، 1416 ه. ق.

116. ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، احمد بن عبدالله الطبری، بیروت، دار المعرفه، 1974 م.

117. ذخیرة المعاد فی شرح ارشاد الاذهان علامه حلی، محمد باقر السبزواری، قم، مؤسسه آل

ص:451

البیت لاحیاء التراث، بی تا.

118. الذریعه الی تصانیف الشیعه، آقا بزرگ تهرانی، بیروت، دار الاضواء، 1403 ه. ق.

119. ذکری الشیعه فی احکام الشریعه، شهید اول، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1419 ه. ق.

120. ذیل تاریخ بغداد، ابن النجار البغدادی، تصحیح قیصر فرح، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417 ه. ق.

121. راس الحسین، ابن تیمیه، به کوشش الفقی، السنه المحمدیه، 1368 ه. ق.

122. رجال ابن داود، ابن داود الحلی، به کوشش سید محمد صادق، نجف، مکتبة الحیدریه، 1392 ه. ق.

123. رجال البرقی، احمد بن خالد البرقی، به کوشش جواد قیومی، تهران، قیوم، 1419 ه. ق.

124. رجال الطوسی، الطوسی، به کوشش جواد قیومی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1415 ه. ق.

125. رجال النجاشی، النجاشی، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1418 ه. ق.

126. رجال انزل الله فیهم قرآنا، عبدالرحمن عمیره، بیروت، دار الجیل، 1410 ه. ق.

127. رجال حلّی (خلاصه الاقوال)، العلامه الحلی، به کوشش جواد قیومی، قم، نشر الفقاهه، 1417 ه. ق.

128. رحلة ابن بطوطه (تحفة النظار فی غرائب الامصار و عجائب الاسفار)، ابن بطوطه، به کوشش علی منتصر کتانی، بیروت، مؤسسه الرساله، 1405 ه. ق.

129. رحلة ابن جبیر، محمد بن احمد، بیروت، دار صادر، 1400 ه. ق.

130. رسائل الشریف المرتضی، سید المرتضی، به کوشش سید احمد حسینی اشکوری و سید مهدی رجایی، قم، دار القرآن الکریم، 1405 ه. ق.

131. رسائل الشهید، شهید الثانی، قم، مکتبة بصیرتی، بی تا.

ص:452

132. رسائل الشیخ بهاء الدین (الوجیزه، الحبل المتین فی احکام الدین و...)، البهائی، قم، مکتبة بصیرتی، 1398 ه. ق.

133. الرسائل العشر، ابن فهد حلی، به کوشش سید مهدی رجایی، قم، مکتبة آیت الله شهاب الدین المرعشی النجفی، 1409 ه. ق.

134. رسائل الکرکی، الکرکی، به کوشش فارس الحسون، قم، مکتبة آیت الله شهاب الدین المرعشی النجفی، 1409 ه. ق.

135. رسائل فی تاریخ المدینة المنوره (وصف المدینه)، میرزا موسی افندی، به کوشش حمد الجاسر، ریاض، دار الیمامه، 1392 ه. ق.

136. روضة الواعظین، الفتال النیشابوری، به کوشش سید محمد مهدی حسن خرسان، قم، الشریف الرضی، 1386 ه. ق.

137. الروضة فی فضائل امیر المؤمنین، شاذان بن جبرئیل القمی، به کوشش شکرچی، 1423 ه. ق.

138. سبائک الذهب، محمد امین سویدی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415 ه. ق.

139. سبل السلام، شرح بلوغ المرام من جمع ادله الاحکام عسقلانی. الکحلانی، قاهره، مکتبة و مطبعه مصطفی البابی الحلبی و شرکاه، 1379 ه. ق.

140. سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، محمد بن یوسف الصالحی، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414 ه. ق.

141. سر السلسلة العلویه فی انساب السادة العلویه، ابونصر البخاری، به کوشش محمد صادق بحر العلوم، قم، الشریف الرضی، 1413 ه. ق.

142. السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ابن ادریس، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1411 ه. ق.

143. السقیفه و فدک، احمد بن عبدالعزیز الجوهری، به کوشش محمد هادی امینی، بیروت، شرکه الکتبی، 1413 ه. ق.

144. سنن ابن ماجه، ابن ماجه، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، بیروت، دار احیاء التراث

ص:453

العربی، 1395 ه. ق.

145. سنن ابی داود، السجستانی، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفکر، 1410 ه. ق.

146. سنن الترمذی (الجامه الصحیح)، الترمذی، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت، دار الفکر، 1402 ه. ق.

147. سنن الدار قُطنی، الدار قُطنی، به کوشش منصور بن سید الشوری، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417 ه. ق.

148. سنن الدارمی، الدارمی، بی جا، دار احیاء السنه النبویه، بی تا.

149. السنن الکبری، البیهقی، به کوشش محمد، مکه، دار الباز، 1414 ه. ق.

150. سنن النسائی، النسائی، تحقیق صدقی جمیل العطار، بیروت، دار الفکر، 1348 ه. ق.

151. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، به کوشش گروهی از محققان زیر نظر شعیب الارنووط، بیروت، مؤسسه الرساله، 1413 ه. ق.

152. السیرة النبویه مقتضبا من البدایة و النهایه، ابن کثیر، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، دار المعرفه، 1396 ه. ق.

153. السیرة النبویة، ابن هشام، تحقیق مصطفی السقاء و عبدالحفیظ شبلی و ابراهیم الابیاری، بیروت، مکتبة العلمیه، بی تا.

154. شَذَراتُ الذَهَب فی اخبار من ذَهَب، عبدالحی بن عماد، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1413 ه. ق.

155. شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، المحقق الحلی، به کوشش سید صادق شیرازی، تهران، استقلال، 1409 ه. ق.

156. شرح اصول الکافی، محمد صالح مازندرانی، به کوشش سید علی عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1421 ه. ق.

157. شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، النعمان المغربی، به کوشش سید محمد حسینی

ص:454

جلالی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1414 ه. ق.

158. شرح الرضی علی الکافیه، رضی الدین الاسترآبادی، به کوشش یوسف حسن، تهران، مؤسسه الصادق، 1395 ه. ق.

159. شرح الشفاء للقاضی عیاض، ملا علی القاری، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421 ه. ق.

160. الشرح الکبیر، ابوالبرکات، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، بی تا.

161. الشرح الکبیر، عبدالرحمن بن قدامه، بیروت، دار الکتاب العربی، بی تا.

162. شرح مسند ابی حنیفه، علی القاری، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا.

163. شرح معانی الآثار، احمد بن سلامه الطحاوی، به کوشش النجار، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416 ه. ق.

164. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، 1378 ه. ق.

165. الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، قاضی عیاض، عمان، دار الفیحاء، 1407 ه. ق.

166. شهداء الفضیله، عبدالحسین بن احمد الامینی التبریزی، قم، دار الشهاب، بی تا.

167. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الایات النازله فی اهل البیت، الحاکم الحسکانی، به کوشش محمد باقر محمودی، تهران، وزاره الثقافیه و الارشاد الاسلامی (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، 1411 ه. ق.

168. الصحاح (تاج اللغه وصحاح العربیه)، اسماعیل بن حماد الجوهری، به کوشش احمد عبدالغفور العطار، بیروت، دار العلم للملایین، 1407 ه. ق.

169. صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، علی بن بلبان الفارسی، به کوشش شعیب الارنووط، بیروت، مؤسسه الرساله، 1414 ه. ق.

170. صحیح ابن خزیمه، ابن خزیمه، به کوشش محمد مصطفی الاعظمی، بیروت، مکتب الاسلامی، 1412 ه. ق.

ص:455

171. صحیح البخاری، البخاری به کوشش عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، بیروت، دار الفکر، 1401 ه. ق.

172. صحیح مسلم، مسلم، تصحیح محمد فواد عبدالباقی، بیروت، دار الفکر، 1419 ه. ق.

173. الصحیح من سیرة النبی الاعظم، جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیرة، 1415 ه. ق.

174. الصراط المستقیم الی مستحقّی التقدیم، زین الدین العاملی النباطی، به کوشش محمد باقر بهبودی، مکتبة المرتضویه، 1384 ه. ق.

175. الصواعق المحرقه، احمد بن حجر الهیتمی، به کوشش عبدالرحمن بن عبدالله الترکی، بیروت، مؤسسه الرساله، 1417 ه. ق.

176. ضعفاء العقیلی، محمد العقیلی، به کوشش عبدالمعطی امین قلعه جی، بیروت،

177. الطبقات الکبری (الطبقة الخامسه من الصحابه)، ابن سعد، به کوشش محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، 1414 ه. ق. دار الکتب العلمیه، 1418 ه. ق.

178. طبقات المحدثین باصبهان و الواردین علیها، عبدالله بن حبان، به کوشش عبدالغفار سلیمان البنداری، بیروت، مؤسسه الرساله، 1412 ه. ق.

179. طرائف المقال فی معرفة طبقات الرجال، سید علی بروجردی، به کوشش سید مهدی رجایی، قم، مکتبة آیت الله شهاب الدین المرعشی النجفی، 1410 ه. ق.

180. العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، علی بن یوسف الحلی، به کوشش سید مهدی رجایی، قم، مکتبة آیت الله شهاب الدین المرعشی النجفی، 1408 ه. ق.

181. علل الدارقطنی، الدارقطنی، به کوشش محفوظ الرحمن، ریاض، دار طیبه، 1405 ه. ق.

182. علل الشرایع و الاحکام، الصدوق، به کوشش سید محمد صادق بحر العلوم، نجف، مکتبة الحیدریه، 1385 ه. ق.

183. العلل و معرفة الرجال عن الامام احمد بن حنبل، تحقیق وصی الله بن محمد عباس بومبای، بیروت، المکتب الاسلامی، 1408 ه. ق.

ص:456

184. عمدة الطالب فی انساب ال ابی طالب، ابن عنبه، به کوشش محمد حسن آل طالقانی، نجف، مکتبة الحیدریه، 1380 ه. ق.

185. عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب الائمة الاطهار، ابن البطریق، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1407 ه. ق.

186. العهود المحمدیه، عبدالوهاب الشعرانی، قاهره، مکتبة و مطبعه مصطفی البابی الحلبی و شرکاه، 1393 ه. ق.

187. عوالم العلوم، عبدالله البحرانی، قم، مدرسه الامام المهدی، 1407 ه. ق.

188. العین، خلیل بن احمد فراهیدی، به کوشش مهدی المخزومی و ابراهیم السامرائی، قم، دار الهجره، 1409 ه. ق.

189. الغارات، ابراهیم الثقفی الکوفی، به کوشش سید جلال الدین محدث ارموی، انجمن آثار ملی، 1356 ه. ش.

190. الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، عبدالحسین امینی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1403 ه. ق.

191. غریب الحدیث، ابراهیم بن اسحاق الحربی، به کوشش سلیمان بن ابراهیم، جده، دار المدینه، 1405 ه. ق.

192. غریب الحدیث، ابن قتیبه، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1408 ه. ق.

193. غنائم الایام فی مسائل الحلال و الحرام، ابوالقاسم قمی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1417 ه. ق.

194. الفائق فی غریب الحدیث، الزمخشری، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417 ه. ق.

195. فتح الباری شرح صحیح الامام ابی عبدالله محمد بن اسماعیل البخاری، ابن حجر العسقلانی، شرح عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، تحقیق محمد فواد عبدالباقی و محب الدین خطیب، بی 2102.

ص:457

196. فتح القدیر الجامع بین فنی الراویة و الدرآیة من علم التفسیر، محمد الشوکانی، بیروت، دار ابن کثیر، 1414 ه. ق، بیروت، دار المعرفه، بی تا.

197. فتح العزیز، عبدالکریم بن محمد الرافعی، بی جا، دار الفکر، بی تا.

198. الفصول المهمه، ابن صباغ، به کوشش سامی الغریری، قم، دار الحدیث، 1422 ه. ق.

199. فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، به کوشش وصی الله محمد عباس، بیروت، مؤسسه الرساله، 1403 ه. ق.

200. الفضائل، شاذان بن جبرئیل القمی، نجف، مکتبة الحیدریه، 1381 ه. ق.

201. فقه الرضا، علی بن بابویه، مشهد، المؤتمر العالمی للامام الرضا، 1406 ه. ق.

202. فقه القرآن، الراوندی، به کوشش سید احمد حسینی اشکوری، قم، مکتبة آیت الله شهاب الدین المرعشی النجفی، 1405 ه. ق.

203. فهرس التراث، سید محمد حسین حسینی جلالی، تحقیق سید محمد جواد حسینی جلالی، قم، دلیل ما، 1422 ه. ق.

204. الفهرست، منتجب الدین بن بابویه، تحقیق سید جلال الدین محدث ارموی، به کوشش محمد سمامی حائری، قم، مکتبة آیت الله شهاب الدین المرعشی النجفی، 1366 ه. ش.

205. فیض القدیر شرح الجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر، المناوی، به کوشش احمد عبدالسلام، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415 ه. ق.

206. قاموس الرجال فی تحقیق رواه الشیعه و محدثیهم، محمد تقی التستری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1415 ه. ق.

207. القاموس المحیط، الفیروز آبادی، بیروت، دار العلم، بی تا.

208. قرب الاسناد، الحمیری، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1413 ه. ق.

209. قصص الانبیاء، الراوندی، به کوشش غلام رضا عرفانیان یزدی، قم، الهادی، 1418 ه. ق.

210. الکاشف فی معرفة من له روآیة فی الکتب السته، الذهبی، به کوشش محمد عوامه، جده،

ص:458

دار القبله، 1413 ه. ق.

211. الکافی فی الفقه، ابوالصلاح الحلبی، به کوشش رضا استادی، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین علی، 1403 ه. ق.

212. کامل الزیارات، ابن قولویه القمی، به کوشش جواد قیومی، قم، نشر الفقاهه، 1417 ه. ق.

213. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1417 ه. ق.

214. الکامل فی ضعفاء الرجال، عبدالله بن عدی، به کوشش سهیل صادق زکار، بیروت، دار الفکر، 1405 ه. ق.

215. کتاب الدعا، الطبرانی، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1413 ه. ق.

216. کتاب السنه، احمد بن حنبل، به کوشش محمد سعید قحطانی، دمام عربستان، دار ابن قیم، 1406 ه. ق.

217. کتاب الطهاره، الانصاری، لجنة تحقیق تراث الشیخ، قم، المؤتمر العالمی لمیلاد الشیخ الانصاری، 1415 ه. ق.

218. کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، یتضمن تاریخ الوهابیه و حروبهم و اعمالهم، سید محسن امین، قم، دار الکتاب الاسلامی، 1374 ه. ش.

219. کشف الرموز فی شرح المختصر النافع محقق حلی. الفاضل الابی، به کوشش علی پناه اشتهاردی و حسین یزدی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1408 ه. ق.

220. کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، کاشف الغطاء، اصفهان، مهدوی، بی تا.

221. کشف الغمه فی معرفة الائمه، علی بن عیسی الاربلی، بیروت، دار الاضواء 1405 ه. ق.

222. کشف القناع، اسد الله بن اسماعیل التستری، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، بی تا.

223. کشف اللثام عن قواعد الاحکام، الفاضل الهندی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1416 ه. ق.

ص:459

224. کفآیة الاثر فی نص علی الائمة الاثنی عشر، علی بن محمد خزاز قمی، تحقیق سید عبداللطیف حسینی کوه کمری، قم، بیدار، 1401 ه. ق.

225. کلمة التقوی (فتاوی)، محمد امین زین الدین، قم، چاپخانه مهر، 1413 ه. ق.

226. کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، المتقی الهندی، به کوشش بکری حیانی و صفوه السقاء، بیروت، مؤسسه الرساله، 1409 ه. ق.

227. الکنی و الالقاب، عباس قمی، تهران، مکتبة الصدر، 1368 ه. ش.

228. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، قم، چاخانه پیروز، 1354 ه. ش.

229. لسان العرب، ابن منظور، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ه. ق.

230. لسان المیزان، ابن حجر العسقلانی، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دار الکتاب العلمیه، 1416 ه. ق.

231. اللمعة البیضاء فی شرح خطبة الزهراء، محمد بن احمد التبریزی، به کوشش سید هاشم میلانی، قم، الهادی، 1418 ه. ق.

232. اللهوف فی قتلی الطفوف، ابن طاووس، قم، انوار الهدی، 1417 ه. ق.

233. المبسوط فی فقه الامامیه، الطوسی، به کوشش محمد باقر بهبودی، تهران، مکتبة المرتضویه، 1351 ه. ش.

234. المبسوط، السرخسی، بیروت، دار المعرفه، 1406 ه. ق.

235. المجدی فی انساب الطالبیین، علی بن محمد العلوی، به کوشش احمد مهدوی دامغانی، قم، مکتبة آیت الله شهاب الدین المرعشی النجفی، 1409 ه. ق.

236. مجمع البحرین و مطلع النیرین، الطریحی، به کوشش سید احمد حسینی اشکوری، تهران، مکتبة نشر الثقافه الاسلامیه (دفتر نشر فرهنگ اسلامی)، 1408 ه. ق.

237. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، الطبرسی، مقدمه محمد جواد بلاغی، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی و فضل الله یزدی طباطبایی، بیروت، دار المعرفه، 1406 ه. ق.

ص:460

238. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، الهیثمی، تحقیق عبدالله محمد الدرویش، بیروت، دار الفکر، 1412 ه. ق.

239. مجمع الفائده و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، المحقق الاردبیلی، به کوشش مجتبی عراقی و حسین یزدی و علی پناه اشتهاردی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1416 ه. ق.

240. المجموع شرح المهذب، النووی، دار الفکر، بی تا.

241. المحبّر، ابن حبیب هاشمی بغدادی، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الافاق الجدیده، بی تا.

242. المحلی بالآثار، ابن حزم الاندلسی، به کوشش سلیمان بنداری، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405 ه. ق.

243. المختصر النافع (النافع فی مختصر الشرایع)، المحقق الحلی، تهران، بعثت، 1410 ه. ق.

244. مختلف الشیعه فی احکام الشریعة، العلامه الحلی، به کوشش مرکز الابحاث و الدراسات، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1416 ه. ق.

245. مدارک الاحکام فی شرح شرائع الاسلام، سید محمد بن علی الموسوی العاملی، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1410 ه. ق.

246. المدخل الی مذهب الامام احمد بن حنبل، عبدالقادر بن بدران، به کوشش عبدالله بن عبدالمحسن، بیروت، مؤسسه الرساله، 1401 ه. ق.

247. مدینة المعاجز فی دلائل الائمة الاطهار و معاجز هم، سید هاشم البحرانی، قم، المعارف الاسلامیه، 1413 ه. ق.

248. مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الاماثل او اجتاز بنواحیها من واردیها و اهلها، ابن عساکر، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415 ه. ق.

249. المراجعات، سید عبدالحسین شرف الدین، به کوشش حسین الراضی، بیروت، جمعیه الاسلامیه، 1402 ه. ق.

ص:461

250. مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنه و البقاع، و هو مختصر معجم البلدان لیاقوت، صفی الدین عبدالمومن بغدادی، به کوشش علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412 ه. ق.

251. مرآة الحرمین (الرحلات الحجازیه و الحج و مشاعرة الدینیه محلاة بمئات الصور الشمسیه)، ابراهیم رفعت پاشا، قاهره، دار الکتب المصریه، 1344 ه. ق.

252. مرآة الکتب، علی بن موسی تبریزی، به کوشش محمد علی حائری، قم، مکتبة آیت الله شهاب الدین المرعشی النجفی، 1414 ه. ق.

253. المزار الکبیر، محمد بن المشهدی، به کوشش جواد قیومی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1419 ه. ق.

254. المزار، المفید، به کوشش سید محمد باقر موحد ابطحی، بیروت، دار المفید، 1414 ه. ق.

255. مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، الشهید الثانی، قم، معارف اسلامی، 1416 ه. ق.

256. المسائل السرویه، المفید، بیروت، دار المفید، 1414 ه. ق.

257. المستجاد من کتاب الارشاد، العلامه الحلی، قم، مکتبة آیت الله شهاب الدین المرعشی النجفی، 1406 ه. ق.

258. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، حسین نوری، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث العربی.

259. مستدرک سفینة البحار، علی نمازی شاهرودی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1419 ه. ق.

260. المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیشابوری، تحقیق: ابو عبدالله عبدالسلام بن محمد بن عمر عَلّوش، بیروت، دار المعرفه، 1406 ه. ق.

261. المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیشابوری، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411 ه. ق.

262. مستدرکات اعیان الشیعه، حسن امین، بیروت، دار التعارف، 1409 ه. ق.

263. مستدرکات علم رجال الحدیث، علی نمازی شاهرودی، اصفهان، حسینیه عمادزاده،

ص:462

1415 ه. ق.

264. مستند الشیعه فی احکام الشریعه، احمد النراقی، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1415 ه. ق.

265. مسند ابی داود الطیالسی، سلیمان بن داود، بیروت، دار المعرفه، بی تا.

266. مسند ابی عوانه، یعقوب بن اسحق الاسفراینی، بیروت، دار المعرفه.

267. مسند اسامة بن زید، عبدالله البغوی، به کوشش حسین امین، ریاض، دار الضیا، 1409 ه. ق.

268. مسند اسحاق بن راهویه، اسحاق بن راهویه، تحقیق: عبد الغفور عبدالحق حسین البلوشی، مدینه، مکتبة الایمان، 1412 ه. ق.

269. مسند الامام ابی یعلی، احمد بن علی بن المثنی، به کوشش حسین سلیم اسد، دمشق، دار المامون، بی تا.

270. مسند الامام احمد بن حنبل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1399 ه. ق.

271. مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی الرضا علیهما السلام، عزیز الله عطاردی، مشهد، المؤتمر العالمی للامام الرضا، 1410 ه. ق.

272. المسند الامام الشافعی، الشافعی، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا.

273. مسند الامام المجتبی ابن محمد الحسن بن علی (علیهما السلام)، عزیز الله عطاردی، تهران، عطارد، 1372 ه. ش.

274. مسند الامام زید بن علی، زید بن علی، بیروت، دار و مکتبة الحیاه، 1966 م.

275. مسند البزار (البحر الزخار)، احمد بن عمرو البزار، به کوشش محفوظ الرحمن زین الله، بیروت، مکتبة العلوم و الحکم، 1409 ه. ق.

276. مسند الحمیدی، عبدالله بن الزبیر الحمیدی، به کوشش حبیب الرحمن الاعظمی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1409 ه. ق.

277. مسند الرضا، داود بن سلیمان الغازی، به کوشش محمد جواد حسینی جلالی، قم، دفتر

ص:463

تبلیغات اسلامی، 1418 ه. ق.

278. مسند الشامیین، ابی القاسم الطبرانی، به کوشش حمدی بن عبدالمجید السلفی، بیروت، مؤسسه الرساله، 1417 ه. ق.

279. مشاهیر علماء الامصار و اعلام فقهاء الاقطار، محمد بن حبان البستی، به کوشش مرزوق علی ابراهیم، منصوره، دار الوفاء، 1411 ه. ق.

280. مصباح الفقیه، رضا همدانی، تهران، مکتبة الصدر.

281. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، الطوسی، تصحیح اسماعیل انصاری زنجانی، اعداد علی اصغر مروارید، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، 1411 ه. ق.

282. المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، احمد بن محمد بن علی، الفیومی، قم، دار الهجره، 1405 ه. ق.

283. المصنف فی الاحادیث و الآثار، ابن ابی شیبه، به کوشش کمال یوسف، ریاض، مکتبة الرشد، 1409 ه. ق.

284. المصنّف، عبدالرزاق الصنعانی، به کوشش حبیب الرحمن الاعظمی، بیروت، المجلس العلمی، 1390 ه. ق.

285. مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، محمد بن طلحه الشافعی، به کوشش ماجد بن احمد العطیة، نجف، دارالکتب التجاریه، بی تا.

286. معالم المدرستین، سید مرتضی عسکری، بیروت، النعمان، 1410 ه. ق.

287. معانی الاخبار، الصدوق، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1361 ه. ش.

288. المعتبر فی شرح المختصر، المحقق الحلی، قم، سید الشهداء، 1364 ه. ش.

289. معجم احادیث الامام المهدی، علی الکورانی، قم، المعارف الاسلامیه، 1411 ه. ق.

290. المعجم الاحصائی لالفاظ القرآن الکریم (فرهنگ آماری کلمات قران کریم)، محمود روحانی، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1366 ه. ش.

ص:464

291. معجم الادباء، یاقوت الحموی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

292. معجم البلدان، یاقوت الحموی (م. 626 ه. ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1399 ه. ق.

293. المعجم الکبیر، الطبرانی، به کوشش حمدی عبدالمجید السلفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405 ه. ق.

294. معجم المؤلفین تراجم مصنفی الکتب العربی، عمر رضا کحاله، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

295. المعجم الوسیط، حسن علی عطیه و محمد شوکی امین و ابراهیم انیس، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375 ه. ش.

296. معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، سید ابوالقاسم خویی، قم/ بیروت، مرکز نشر آثار الشیعه، 1410 ه. ق.

297. معجم قبائل الحجاز، عاتق بن غیث البلادی، مکه، دار مکه، 1403 ه. ق.

298. معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، عبدالله البکری، به کوشش جمال طلبه، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418 ه. ق.

299. معجم مطبوعات العربیه، علی جواد طاهر، بغداد، مکتبة العالمیه، 1985 م.

300. معجم معالم الحجاز، عاتق بن غیث البلادی، مکه، دار مکه، 1400 ه. ق.

301. مغنی المحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنهاج، محمد الشربینی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377 ه. ق.

302. المغنی علی مختصر ابی القاسم عمر بن الحسین بن عبدالله بن احمد الخرقی، ابن قدامه، بیروت، دار الفکر، 1405 ه. ق.

303. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج الاصفهانی، به کوشش محمدکاظم مظفر، قم، دار الکتاب، 1385 ه. ق.

304. مقتل الحسین، ابومخنف، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، مطبعة العلمیه، بی تا.

ص:465

305. المقنعه، المفید، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1410 ه. ق.

306. مکاتیب الرسول، علی احمدی میانجی، قم، دار الحدیث، 1419 ه. ق.

307. الملل و النحل، الشهرستانی، به کوشش محمد سید کیلانی، بیروت، دار المعرفه، 1395 ه. ق.

308. من حیاة الخلیفه عمر بن خطاب، عبدالرحمان احمد البکری، بیروت، مکتبة الارشاد، 2005 م.

309. من لایحضره الفقیه، الصدوق، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1404 ه. ق.

310. مناقب ابی حنیفه، موفق بن احمد مکی، حیدر آباد دکن، 1321 ه. ق.

311. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، مکتبة الحیدریه، 1376 ه. ق.

312. مناقب اهل البیت، حیدر علی الشیروانی، به کوشش فارس الحسون، منشورات الاسلامیه، 1414 ه. ق.

313. منتخب التواریخ، معین الدین نطنزی، به کوشش استخری، تهران، اساطیر، 1383 ه. ش.

314. المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ابن الجوزی، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا و نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412 ه. ق.

315. منتقله الطالبیه، ابراهیم بن طباطبا، به کوشش محمد مهدی حسن الخرسان، قم، مکتبة الحیدریه، 1377 ه. ش.

316. المنتقی شرح الموطّأ، سلیمان بن خلف الباجی، قاهره، دار السعاده، بی تا.

317. منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، العلامه الحلی، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1412 ه. ق.

318. المهذب البارع فی شرح مختصر النافع محقق حلی، ابن فهد الحلّی، به کوشش مجتبی عراقی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1407-1413 ه. ق.

ص:466

319. مواهب الجلیل، الحطاب الرعینی، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416 ه. ق.

320. الموسوعة الفقهیة المیسره، محمد علی انصاری، قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1415 ه. ق.

321. الموضوعات، ابن جوزی، به کوشش عبدالرحمن محمد عثمان، مدینه، مکتبة السلفیه، 1969 م.

322. الموطّا، مالک بن انس، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1406 ه. ق.

323. مؤلفات السخاوی، مشهور سلمان و احمد الشقیرات، بیروت، دار ابن حزم، 1419 ه. ق.

324. میزان الاعتدال فی نقد الرجال، الذهبی، به کوشش علی محمد البجاوی، بیروت، دار المعرفه، 1382 ه. ق.

325. میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، قم، دار الحدیث، 1416 ه. ق.

326. النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، ابن تغری بردی الاتابکی، قاهره، وزارة الثقافه و الارشاد القومی، الهیئه المصریه العامه، 1391 ه. ق.

327. النزاع و التخاصم، المقریزی، به کوشش حسین مونس، قاهره، دار المعارف، بی تا.

328. النصائح الکافیه لمن یتولی معاویه تقویة الایمان بر رد تزکیه ابن ابی سفیان. فصل الحاکم فی النزاع و التخاصم بین بنی امیه و بنی هاشم، سید محمد بن عقیل علوی، قم، دار الثقافه، 1412 ه. ق.

329. نصب الرایه، الزیلعی، به کوشش ایمن صالح، قاهره، دار الحدیث، 1415 ه. ق.

330. نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، محمد جعفر کتانی، قاهره، دار الکتب السلفیه، بی تا.

331. نظم درر السمطین، الزرندی، اصفهان، مکتبة الامام امیر المؤمنین، 1377 ه. ق.

332. نقد الرجال، سید مصطفی التفرشی، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1418 ه. ق.

333. نهآیة الاحکام فی معرفه الاحکام، العلامه الحلی، به کوشش سید مهدی رجایی، قم،

ص:467

اسماعیلیان، 1410 ه. ق.

334. النهآیة فی غریب الحدیث و الاثر، ابن اثیر، به کوشش طاهر احمد الزاوی و محمود محمد الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1364 ه. ش.

335. النهآیة فی مجرد الفقه و الفتاوی، الطوسی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1400 ه. ق.

336. نهج الایمان، علی بن یوسف ابن جبیر، به کوشش سید احمد حسینی اشکوری، مشهد، مجتمع امام هادی، 1418 ه. ق.

337. نهج البلاغه، شریف الرضی، شرح محمد عبده، قم، دار الذخائر، 1412 ه. ق.

338. نیل الاوطار من احادیث سید الاخیار، محمد بن علی بن محمد الشوکانی، بیروت، دار الجیل، 1973 م.

339. الهدآیة (فی الاصول و الفروع)، الصدوق، قم، مؤسسه الامام الهادی، 1418 ه. ق.

340. الهدایة الکبری، حسین بن حمدان الخصیبی، بیروت، البلاغ، 1411 ه. ق.

341. الهواتف، ابن ابی الدنیا، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، 1413 ه. ق.

342. الوافی بالوفیات، خلیل بن ایبک الصّفدی، بیروت، دار النشر، 1411 ه. ق.

343. الوسیلة الی نیل الفضیلة، ابن حمزه، به کوشش فارس الحسون، قم، مکتبة آیت الله شهاب الدین المرعشی النجفی، 1408 ه. ق.

344. وفاءالوفاء باخبار دار المصطفی، السمهودی، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2006 م.

345. وفیات الاعیان وانباء ابناء الزمان ممّا ثبت بالنقل او السماع او اثبته العِیان، ابن خلکان، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر، 1414 ه. ق.

346. ینابیع المودة لذوی القربی، القندوزی، به کوشش سید علی جمال اشرف الحسینی، قم، دار الاسوه، 1416 ه. ق.

ص:468

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109