شهد سخن 9: زندگی به سبک امیر (نمونه فیش سخنرانی ویژه ایام دهه دوم ماه مبارک رمضان 1436 ه ق)

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور: شهد سخن 9: زندگی به سبک امیر (نمونه فیش سخنرانی ویژه ایام دهه دوم ماه مبارک رمضان 1436 ه ق)/ دفتر مطالعات و پژوهش های مرکز رسیدگی به امور مساجد

مشخصات نشر: دفتر مطالعات و پژوهش های مرکز رسیدگی به امور مساجد خرداد 1393

مشخصات ظاهری:165 ص

زبان: فارسی

موضوع:امیرالمومنین - امام اول - علی علیه السلام

موضوع:ادب - سخاوت - نیازمندان

موضوع: عفو - امر به معروف - تقوای نفس - عدالت

موضوع: ساده زیستی - عبادت

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

ص: 3

شهد سخن 9: زندگی به سبک امیر

(نمونه فیش سخنرانی ویژه ایام دهه دوم ماه مبارک رمضان 1436 ه ق)

ص: 4

فهرست

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

تصویر

ص: 7

ص: 8

مقدمه

حضرت محمد صلی الله علیه و آله : لَوْ یَعلَمُ العَبدُ مَا فِی رَمَضَانَ لَوَدَّ أن یَکوُنَ رَمَضانُ السَّنَة؛

اگر بنده خدا می دانست که ماه رمضان چیست (چه برکتی وجود دارد) دوست می داشت که تمام سال ، رمضان باشد.(1)

ماه مبارک رمضان، با شوکتی شگرف، به روی مشتاقان خدا، آغوش میگشاید و با هلال محرابی اش، هلهله اهل پارسایی و پروا می انگیزد. در ماه مبارک رمضان، می توان ذخایر درون را غنی ساخت و ریزش های نفسانی را با رویش های سبز «صبر» و «صلوة» جبران نمود. چرا که لغزشگاه ها، آنگاه رخ می نمایند که کاهش ذخایر نفسانی توان حرکت های پیش رونده را از رهروان سلب گرداند. گویا با تشریع روزه برای اهل ایمان ، پرودگار مهربان اراده فرموده که هر سال با انباشت ذخایر نوین معنوی، از توان سیر و سلوک در صراط مستقیم کاسته نشده و با امداد از روشنایی روزه ، فانوس فطرت پایدار بماند . روزه، آموزه هایی دارد که هر

ص: 9


1- بحارالانوار(ط-بیروت) ج93، ص 346، ح 12.

کدام از آنها دریایی از معنویت را به اوج می رساند.

رمضان، افزون بر اعطای فرصت خودسازی، مراقبت از نفس را برای روزه داران ملکه نموده و با کاستن تعلقات دنیایی، نورانیت و بصیرتی را به دنبال می آورد که میتوان با نگاهی الهی، اعمال گذشته را واکاوی نمود و به زشتی و زیبایی آنها با دیده انصاف نگریسته و حراستی قوی را در وجود خود پدید آورد.

این برکات ، آن گاه بیشتر رخ می نماید و ماندگار میگردد که مرغ جان ما به پناهگاه امن و آرام مسجد پناه ببرد و در میان خیل اراده های پولادین و دل های زلال اهل ایمان، زمزمه مناجات برگیریم.

آری این حقیقتی انکار ناشدنی است که رمضان و مسجد پیوندی عمیق و دیرینه دارند و همزمان با فرا رسیدن رمضان، مساجد ضیافتی از همدلی، صمیمیت و بندگی را به نمایش می گذارند و آیین های عبادی، پررنگ تر و پرشورتر از قبل تجلی می یابند.

فرصتی بس گران بها که خدای تبارک ابتداء در اختیار تک تک مؤمنان و میهمانان ضیافت خویش و سپس برای مبلغان و پرچمداران هدایت جامعه قرار داده است و همان طور که در رجب و شعبان می بایست زنگار دل بگیریم و خود را مهیای نشستن بر خوان کرامت الهی کنیم، براهل علم و منبر وعظ هم فرض است که خویش را مهیای هدایت و بهره برداری حداکثری از فضای بی بدیل ماه ضیافت الهی نمایند.

ص: 10

آنچه در این ایام ولیالی بیش از هر زمان دیگری مورد تقاضا و درخواست مخاطبان مؤمن منابر و محافل مذهبی است، سلسله مباحث معرفتی، اخلاقی و معنوی است که برگرفته از آیات، روایات وسیره معصومین علیهم السلام می باشد و بتواند با قالبی نو و با بیانی رسا و ارائه ای دلنشین، آرام بخش دل و جان روزه داران و چراغ راه جویندگان علم و معرفت باشد.

مرکز رسیدگی به امور مساجد در راستای رسالت خود در ارائه خدمات فرهنگی و تبلیغی، مجموعه ای از منشورات و محتواهای سودمند را به مناسبت ماه مبارک رمضان تدارک دیده است و این اثر حلقه ای از سلسله محصولات و محتوایی است که مباحث گوناگون را با بهره گیری از قلمی شیوا و اثرگذار تألیف و گرد آوری نموده است.

ضمن سپاس از تلاش ها و زحمات نویسندگان و محققین ارجمند و همکاران گرانقدر در اداره تولید و تأمین محتوای معاونت فرهنگی، امیدواریم این اثر، در نگاه شما گرامیان به ویژه ائمه محترم جماعات مقبول افتاده و پیشنهادات و نظرات ارزشمند خویش را از خادمان خویش در معاونت فرهنگی اجتماعی مرکز دریغ نفرمایید.

جعلنا الله من عامری مساجدالله

مرکز رسیدگی به امور مساجد

معاونت فرهنگی- اجتماعی

ص: 11

ص: 12

11-ادب

انگیزه سازی

امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرماید:

روزی پدر و پسری از برادران ایمانی امیرالمؤمنین (علیه السلام) نزد او آمدند. حضرت در حضور آن دو برخاسته و ضمن احترام و اکرام به ایشان، آن دو را در صدر مجلس نشاند، و خود کنار این دو نشست. سپس دستور داد که شام بیاورند. شام آوردند و آن دو از آن غذا خوردند. سپس قنبر طشت و پارچی چوبی و حوله ای برای خشک کردن آورد و تا خواست از آن پارچ آب بر روی دست آن مرد بریزد، حضرت أمیر از جا جسته و پارچ را گرفت تا خود بر دستان آن مرد آب بریزد. با دیدن این صحنه، آن مرد در خاک غلطیده و گفت:

ص: 13

«ای أمیر المؤمنین! خدا مرا می بیند و شما بر دستان من آب می ریزید؟!» حضرت فرمود:

«بنشین و دستانت را بشوی! زیرا خداوند (عزّ و جلّ) تو را در حالی می بیند که برادرت که هیچ امتیاز و فضیلتی بر تو ندارد به تو خدمت می کند و خداوند به واسطه این خدمت؛ تعداد خادمان برادرت را در بهشت به اندازه ی ده برابر تعداد مردم دنیا افزایش داده و به همین اندازه در تعداد مناطق و ممالکی که در آنجا برای برادرت است می افزاید!» پس آن مرد نشست و علی (علیه السلام) به او فرمود:

«تو را قسم به حقّ بزرگ من که نیک آن را می شناسی و بدان احترام می گذاری؛ و سوگند به تواضعت برای خدا که خداوند با مهمان کردنت در نزد من این تواضع را جزا داد، و این شرافت را به تو بخشید که من خدمتت کنم؛ از تو می خواهم دستان خود را با آرامش بشویی، همان گونه که انگار قنبر بر دستان تو آب می ریزد!» آن مرد نیز همان کار را انجام داد.

پس از اتمام کار، آن حضرت پارچ را به محمّد حنفیّه داده و فرمود:

«ای فرزندم! اگر فرزندِ این مرد به تنهائی نزد من بود، باز هم من روی دستش آب می ریختم، ولی خداوند امتناع دارد از اینکه میان پسر و پدر (وقتی هر دو در یک مجلس بودند) مساوی رفتار شود. بلکه پدر بر روی دستان پدر آب می ریزد و پسر بر پسر.» محمّد حنفیّه نیز بر دستان پسر آب ریخت!

ص: 14

سپس امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود:

«پس هر که در این خصلت از علی (علیه السلام) تبعیّت و پیروی نماید، او یک شیعه حقیقی است.»(1)

اقناع اندیشه

امامان بزرگوار ما در تمام فضایل اخلاقی و ایمانی، سرآمد مردمان تمام دوران ها بوده اند؛ بلکه حتی می توان گفت که ائمه بزرگوار ما ملاک و معیار این فضائل هستند. در این میان، وجود نازنین امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) به عنوان وصیّ پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) و شخصیت دوم جهان خلقت، این فضائل را در بالاترین مراتب در معرض نگاه مؤمنین قرار داده است و عمل به این فضائل را به شیعیان خودشان مؤکداً توصیه می نمودند.

أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) این افتخار را دارند که توسط وجود مقدس پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مؤدب به آداب الهی شده است، چنانچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:

أَنَا أَدِیبُ اللَّهِ وَ عَلِیٌّ أَدِیبِی.(2)

من ادب آموخته خدا هستم و علی، ادب آموخته من است.

اگرچه وجود مقدس حضرت علی (علیه السلام) اکیداً توصیه به رعایت ادب نموده اند، ولی ایشان در قول و فعل، مؤدب ترین مردم بوده اند، چنانچه خود ایشان می فرمایند:

ص: 15


1- امام حسن عسکری (علیه السلام)، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص: 325
2- حسین بن محمد تقی نوری ، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 7، ص: 32

مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماماً فَلیَبْدَأ بِتَعْلیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلیمِ غَیْرِهِ وَلْیَکُنْ تَاْدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدیبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اَحَقُّ بِالاِجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِمْ.(1)

کسی که خود را پیشوای مردم قرار داده، باید پیش از آموزش دیگران، خود را آموزش دهد و پیش از آن که دیگران را با زبان، ادب بیاموزد، با کردارش ادب آموزد، و البته کسی که نفس خود را تعلیم داده و ادب می آموزد، بیش از آموزگار و ادب آموز به مردم، شایسته تجلیل است.

در اهمیت ادب همین بس که حضرت علی (علیه السلام) ملاک ارزش گزاریِ افراد را علم و ادب ایشان می داند و می فرماید:

یَا مُؤْمِنُ إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ ثَمَنُ نَفْسِکَ فَاجْتَهِدْ فِی تَعَلُّمِهَا فَمَا یَزِیدُ مِنْ عِلْمِکَ وَ أَدَبِکَ یَزِیدُ فِی ثَمَنِکَ وَ قَدْرِکَ فَإِنَّ بِالْعِلْمِ تَهْتَدِی إِلَی رَبِّکَ وَ بِالْأَدَبِ تُحْسِنُ خِدْمَةَ رَبِّکَ وَ بِأَدَبِ الْخِدْمَةِ یَسْتَوْجِبُ الْعَبْدُ وَلَایَتَهُ وَ قُرْبَهُ فَاقْبَلِ النَّصِیحَةَ کَیْ تَنْجُوَ مِنَ الْعَذَابِ.(2)

ای مؤمن! این دانش و فرهنگ، ارزش جان توست. در فرا گرفتنِ آن بکوش که هر چه علم و فرهنگِ تو افزوده شود، بر ارج و منزلت تو افزوده می شود و همانا به یاری دانش است که به خداوندت رهنمون می شوی و به یاری فرهنگ و ادب می توانی خدمت خدایت را پسندیده انجام دهی و در اثر آن، بنده سزاوار دوستی و قرب به خدا می شود. پند و اندرز را بپذیر تا از عذاب

ص: 16


1- محمد بن حسین شریف رضی، نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص480 ،ح 73
2- محمد بن احمد فتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (ط - القدیمة)، ج 1، ص: 11

رهایی یابی.

البته نه تنها ملاک ارزش انسان ها وابسته به میزان ادب آن هاست بلکه یکی از ملاک های مؤمن بودن یا نبودن نیز ادب است چنانکه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرمایند:

مومن در دنیا صادق است .... و حرکت او مؤدبانه است و سخنش همراه با خیرخواهی است و پندش نرم و آرام است و از کسی جز خدا نمی ترسد.(1)

مسئله ای که ذکر آن ضروری به نظر می رسد، انواع ادب است که در روایات وارد شده است. ما در این مقال به برخی از انواع ادب و کسانی که باید در برابر آن ها به صورت خاص و ویژه ادب را رعایت نمود، اشاره می نماییم:

یک نوع از ادب، ادب در برابر پروردگار است. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه می فرماید:

إنَّ الْمُؤْمِنَ یأخُذُ بِأدَبِ اللّه ِعَزَّ وَ جَلَّ إذا وَسِعَ عَلَیْهِ إِتَّسَعَ وَ إذا أمْسَکَ عَلَیْهِ أمْسَکَ.(2)

مؤمن، ادب الهی را به کار می گیرد، هنگامی که خدا به او گشایش دهد او هم توسعه می دهد و زمانی که خدا از او باز دارد، او هم مراعات و امساک می کند.

نوع دیگر ادب، ادب در برابر پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است. قرآن کریم در این باره می فرماید:

ص: 17


1- محمد بن محمد شعیری، جامع الأخبار (للشعیری)، ص: 84
2- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 4، ص: 12

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ.(1)

ای اهل ایمان! بر خدا و پیامبرش [در هیچ امری از امور دین و دنیا و آخرت] پیشی مگیرید و از خدا پروا کنید که خدا شنوا و داناست.

در این مورد یکی از ادب ها این است که هرگاه که نام پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برده می شود، کسی که نام ایشان را شنید بر او و اهل بیت معظّم او (علیهم السلام) صلوات بفرستد. آن طور که خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند:

الْبَخِیلُ مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ.(2)

بخیل کسی است که نام من نزد او برده شود و او بر من صلوات نفرستد.

نوع دیگر ادب نیز ادب در برابر اهل بیت عصمت (علیهم السلام) است. یکی از مصادیق ادب در برابر اهل بیت (علیهم السلام) این است که وقتی به زیارت ایشان می رویم، بدون اذن دخول وارد نشویم چنانچه وارد شده است:

فَإِذَا أَرَدْتَ الدُّخُولَ عَلَی النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَوْ أَحَدِ مَشَاهِدِ الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فَتَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی وَقَفْتُ عَلَی بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ بُیُوتِ نَبِیِّکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ أَنْ یَدْخُلُوا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَقُلْتَ یا أَیُّهَا

ص: 18


1- الحجرات، آیه 1
2- حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق، ص: 312

الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی اعْتَقَدْتُ [أَعْتَقِدُ] حُرْمَةَ صَاحِبِ هَذَا الْمَشْهَدِ الشَّرِیفِ فِی غَیْبَتِهِ کَمَا أَعْتَقِدُهَا فِی حَضْرَتِه.(1)

زمانی که خواستی در حرم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یا یکی از حرم های ائمه (علیهم السلام) وارد شوی می گویی: خداوندا؛ من ایستاده ام کنار دری از درهای خانه های پیامبرت که درود تو بر او و آل او باد، و تو مردم را بازداشته ای از این که بدون اجازه ی او وارد شوند، و فرموده ای: «ای کسانی که ایمان آورده اید، به خانه های پیامبر وارد نشوید مگر اینکه به شما اجازه داده شود.» خداوندا؛ من به احترام صاحب این مکان شریف در فقدان او معتقدم؛ همان گونه که آن را در حضورش باور دارم.

نوع دیگری از ادب نیز در احادیث وارد شده است که ادب در برابر استاد و پدر می باشد. در حدیث شریفی آمده است:

قُمْ عَنْ مَجْلِسِکَ لأبیکَ وَ مُعَلِّمِکَ وَ إِنْ کُنْتَ أمیراً.(2)

به احترام پدر و معلّمت از جای برخیز، اگر چه فرمانروا باشی.

البته باید بگوییم که برای بسیاری از اعمالِ عبادی و غیر عبادی، در آیات قرآن و احادیث اهل بیت (علیهم السلام) آداب مختلفی ذکر شده است که رعایت آن ها باعث تقرب به خدای متعال و خشنود نمودن اهل بیت (علیهم السلام) می گردد و برای یافتنِ این آداب به کتب متعددی که درباره آداب نوشته شده است می توان

ص: 19


1- ابراهیم بن علی عاملی کفعمی ، المصباح للکفعمی (جنة الأمان الواقیة)، ص: 472
2- عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص: 136، ح 117

مراجعه نمود.

آری! رعایت ادب برای انسانِ مؤمن از ضروریات است و این مسئله باعث افتخار اهل بیت عصمت (علیهم السلام) به شخص مؤمن می گردد، چنانچه امام صادق (علیه السلام) فرمود:

مَعَاشِرَ الشِّیعَة کُونُوا لَنَا زَیْناً، وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْنا.(1)

ای گروه های شیعه، باعث زینت ما باشید و باعث زشتی ما نباشید.

رفتارسازی

دو مرد بر امام علی (علیه السلام) وارد شدند. پس آن حضرت برای هر کدام از آنها تُشَکی انداخت. یکی از آن دو، روی آن نشست و دیگری خودداری کرد. حضرت به او فرمود:

«بر آن بنشین، زیرا از پذیرفتن احترام خودداری نکند جز الاغ!» سپس فرمود: «رسول خدا فرموده: هر گاه بزرگوارِ قومی بر شما رسید، او را گرامی دارید!»(2)

در حدیثی دیگر نیز ادب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را می بینیم. درباره آن حضرت این گونه وارد شده است:

امام با یک نفر کافر ذمِّی (که در پناه اسلام است) همراه شد. آن مرد ذمّی به آن حضرت گفت:

«ای بنده خدا، می خواهی به کجا بروی؟» حضرت فرمود:

ص: 20


1- محمد بن علی بن بابویه، الأمالی (للصدوق)، النص، ص: 400
2- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 659

«می خواهم به کوفه بروم،» (پس از مدتی سر دو راهی رسیدند و مرد ذمی به مقصد دیگری می رفت.) چون راه ذمی جدا شد، حضرت نیز همراه او به آن راه رفت.

مرد ذمّی گفت: «مگر نمی خواستی که به کوفه بروی؟»

فرمود: «چرا!» ذمی گفت: «راه کوفه را رها کردی!»

فرمود: «می دانم!» ذمی گفت: «پس چرا با اینکه می دانی به راه من آمدی؟»

امام فرمود: «این از به کامل کردن خوش رفاقتی است که مرد، رفیقِ راهش را در هنگام جدائی چند گامی بدرقه کند؛ و این گونه پیغمبر ما به ما دستور داده است.»

ذمّی گفت: «این گونه دستور داده؟» حضرت فرمود: «آری!» ذمّی گفت: «پس به طور مسلّم هر که پیرویش کرده به خاطر همین کردارهای بزرگوارانه ی او بوده؛ و من تو را گواه می گیرم که پیرو دین تو و بر کیش شمایم.» و مرد ذمّی با حضرت برگشت و همین که او را شناخت مسلمان شد.(1)

پرورش احساس

نقل شده است در هنگامه ی جنگ صفین، زمانی که حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) آگاه شد حُجْر بن عَدِی و عَمْرو بن حَمِق، آشکارا اهل شام را لعن می کنند، کسی را نزد آن ها فرستاد تا به آن ها بگوید که از این کار دست بردارند. آن ها [با

ص: 21


1- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 670

تعجب] نزد امام آمدند و عرض کردند: «ای أمیر المؤمنین! آیا ما بر حق نیستیم؟» ایشان فرمود: «آری.» عرض کردند: «آیا آن ها باطل نیستند؟» حضرت فرمود: «آری.» عرض کردند: «پس چرا ما را از دشنام دادن به آن ها منع کردید؟» حضرت خطاب به آن ها فرمود: «نمی پسندم که از دشنام گویان و لعن کنندگان باشید و آنان را لعن و ناسزا گویید [که درنتیجه ایشان نیز شما را ناسزا گویند و از شما بیزاری جویند]؛ بلکه چه بهتر است اعمال ناشایست ایشان را یادآور شوید و بگویید: از جمله سیره [زشت] آنان چنین و چنان است و از اعمال [نادرست]شان این و آن است. این بهترین بیان و نافذترین استدلال است. همچنین به جای آنکه فقط آنان را نفرین کرده و از ایشان بیزاری بجویید، چنین بگویید [و دعا کنید]: خداوندا! جان ما و ایشان را حفظ کرده و بین ما و ایشان را اصلاح کن و آنان را از گمراهی شان نجات ده تا آن کسی که حق را نمی داند، آن را بشناسد و آنکه از آن سرپیچی می کند، به آن گردن نهد.

این را من بیشتر دوست دارم و برای شما [نیز] بهتر است.» آن ها گفتند: یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَقْبَلُ عِظَتَکَ وَ نَتَأَدَّبُ بِأَدَبِک؛ ای امیرمؤمنان، نصیحت شما را پذیرفتیم و به ادب شما مؤدب شدیم.(1)

ص: 22


1- نصر بن مزاحم، وقعة صفین، النص، ص: 103

مناجات

ماه رحمت شده پیدا لکَ لبّیک خدا

«استجابت» شده معنا لکَ لبّیک خدا

ماه ها در پی ماه رمضانت بودیم

شد روا حاجت ماها لکَ لبّیک خدا

تا شود روزی ما لقمه ی نان سحری

پهن شد سفره ی نجوا لکَ لبّیک خدا

ص: 23

ص: 24

12-سخاوت

انگیزه سازی

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای مردی پنج بارِ شتر خرمای (نخلستان) بُغَیْبِغَة(1)

را فرستاد. آن مرد از کسانی بود که امید به بخشش امام و آروزی عطایای ایشان را داشت ولی از علی (علیه السلام) و از غیر ایشان درخواستی نمی کرد. مردی به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت:

«به خدا قسم فلانی درخواستی از تو نکرده است، لذا قطعاً یک بار خرما به جای پنج بار او را کفایت می کرد.»

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «خداوند امثال تو را زیاد نکند! من می بخشم، تو بخل می کنی؟! انصاف بده! اگر من تنها

ص: 25


1- ملک و زمین حاصلخیزی در مدینه است (لسان العرب، ج 8، ص: 419)

به کسی عطا کنم که از من درخواست کند، من بهای آنچه را که از او گرفته ام نداده ام؛ زیرا من باعث شدم او آبروی خودش را در مقابل من خرج کند؛ همان رویی که برای پرودگارم و پروردگارش به وقت عبادت آن را به خاک می مالد و حوائجش را از او طلب می کند، و هرکس با برادر مسلمانش این چنین کند (تا درخواست نکند به او بخشش نکند) و حال آنکه بداند او نیاز به صِله (و بخشش) و کار پسندیده دارد، در آن هنگامی که برای آن برادر مؤمنش از خداوند درخواست بهشت می کند، دعایش دروغ است، زیرا با زبانش برای او تمنای بهشت می نماید ولی از مال ناچیز خودش نسبت به او بخل می ورزد، و این همان مواردی است که عبد در دعایش می گوید: «خداوندا مردان و زنان مؤمن را بیامرز.» وقتی او برای آن ها دعای به مغفرت می کند، در واقع برای آن ها بهشت را خواسته است، پس آن کسی که این سخن (و دعا) را می گوید ولی با عملش آن را محقق نساخته، انصاف به خرج نداده است.»(1)

اقناع اندیشه

اشاره

سخاوت یکی از صفات ایمانی می باشد که در روایات بر آن بسیار تأکید شده است. در این زمینه امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

السَّخَاءُ مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِیَاءِ وَ هُوَ عِمَادُ الْإِیمَانِ وَ لَا یَکُونُ مؤمناً

ص: 26


1- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 4، ص: 22

[مُؤمِنٌ] إِلَّا سَخِیّا.(1)

سخاوت از اخلاق انبیاء است و سخاوت ستون ایمان است و هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه سخاوتمند است.

اهمیت سخاوت وقتی بیشتر مشخص می شود که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:

السَّخَاءُ یُمَحِّصُ الذُّنُوبَ وَ یَجْلِبُ مَحَبَّةَ الْقُلُوبِ.(2)

سخاوت گناهان را پاک می نماید و باعث جلب محبت قلب ها می شود.

آری! سخاوت باعث اصلاح ارتباط با خداوند متعال می گردد؛ چرا که پاک شدن از گناهان، ارتباط با خداوند متعال را بهبود می بخشد و انسان را در زمره رستگاران قرار می دهد.(3)

سخاوت آثار دیگری نیز به همراه دارد.

1. پوشیده شدن عیب ها:

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید: غطّوا معایبکم بالسّخاء فإنّه ستر للعیوب.(4)

عیوب خود را با سخاوت بپوشانید پس همانا سخاوت پوشاننده عیب هاست.

ص: 27


1- منسوب به جعفر بن محمد (علیهما السلام) امام ششم، مصباح الشریعة، ص: 82
2- علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص: 23، ح 168
3- النور، آیه 31
4- عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص: 475، ح60

2. جلب محبت دیگران:

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : مَا اسْتُجْلِبَتِ الْمَحَبَّةُ بِمِثْلِ السَّخَاءِ وَ الرِّفْقِ وَ حُسْنِ الْخُلُق.(1)

هیچ چیزی مانند سخاوت و مدارا کردن و حسن خلق، جلب محبت نمی کند.

3. مشمول دست گیری خداوند متعال شدن:

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : تَجَاوَزُوا عَنْ ذَنْبِ السَّخِیِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی آخِذٌ بِیَدِهِ کُلَّمَا عَثَرَ، وَ فَاتِحٌ لَهُ کُلَّمَا افْتَقَر.(2)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: از گناه شخص سخاوتمند بگذرید، زیرا خداوند دست او را هر گاه لغزشی پیدا کند، می گیرد، و هر گاه تنگدست شود، دری به روی او می گشاید.

4. قرب به خداوند و مردم و بهشت:

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): السَّخِیُ قَرِیبٌ مِنَ اللَّهِ وَ قَرِیبٌ مِنَ النَّاسِ وَ قَرِیبٌ مِنَ الْجَنَّةِ.(3)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

فرمودند: انسان سخاوتمند به خداوند و مردم و بهشت نزدیک است.

اما نکته مهم در اینجا فهم معنای سخاوت است؟ آیا فرد به

ص: 28


1- عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 244،ح4991
2- حسین بن محمد بن حسن بن نصر حلوانی ، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص: 12
3- منسوب به جعفر بن محمد (علیهما السلام) امام ششم، مصباح الشریعة، ص: 83

صِرف بذل و بخشش سخاوتمند می شود؟ در حدیث شریفی از امام صادق (علیه السلام) در مورد حد سخاوت سؤال شده است:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا حَدُّ السَّخَاءِ؟ فَقَالَ تُخْرِجُ مِنْ مَالِکَ الْحَقَّ الَّذِی أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ فَتَضَعُهُ فِی مَوْضِعِهِ.

از امام صادق (علیه السلام) سوال شد که حد و اندازه سخاوت چیست؟ ایشان فرمود: اینکه از اموالت حقی را که خداوند بر تو واجب کرده است خارج کنی و در جایگاه خودش قرار بدهی.

بنابراین پرداخت حقوق واجب مثل خمس و زکات نیز در چارچوب سخاوت تعریف می شود، لذا پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

مَنْ أَدَّی زَکَاةَ مَالِهِ یُسَمَّی فِی سَمَاءِ الدُّنْیَا سَخِیّاً وَ فِی الثَّانِیَةِ جَوَاداً وَ فِی الثَّالِثَةِ مُعْطِیاً وَ فِی السَّادِسَةِ مُبَارَکاً مَحْفُوظاً مَنْصُوراً وَ فِی السَّابِعَةِ مَغْفُورا.(1)

کسی که زکات مالش را بپردازد، در آسمان دنیا سخاوتمند نامیده می شود و در آسمان دوم جواد نامیده می شود و در آسمان سوم عطا کننده نامیده می شود و در آسمان ششم مبارک و محفوظ و منصور نامیده می شود و در آسمان هفتم مغفور نامیده می شود.

البته این مطلب نیز قابل ذکر است که بذل مال در راه اطاعت خداوند، سخاوت است نه بذل مال در مسیر معصیت خداوند متعال. همان گونه که در روایتی وارد شده است:

ص: 29


1- حسین بن محمد تقی نوری ، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 7، ص: 17

السَّخِیُّ بِمَا مَلَکَ وَ أَرَادَ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ وَ أَمَّا الْمُتَسَخِّی فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ فَحَمَّالُ سَخَطِ اللَّهِ وَ غَضَبِهِ وَ هُوَ أَبْخَلُ النَّاسِ عَلَی نَفْسِه فَکَیْفَ لِغَیْرِهِ حَیْثُ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ خَالَفَ أَمْرَ اللَّه.(1)

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: سخی فردی است که از آنچه مالکِ آن است بذل کرده و هدفش رضای خدا باشد؛ و اما کسی که تظاهر به سخاوت می کند و بذل و بخشش او در راه های خلاف وعصیان است، هر آینه سخط و غضب خدا را به دوش می کشد و چنین شخصی بخیل ترین مردم است نسبت به خودش، تا چه رسد نسبت به دیگران، زیرا او از هوی و هوس خود پیروی کرده و از اوامر و فرمان های پروردگار متعال سرپیچی نموده است.

البته باید متوجه این مطلب باشیم که انفاقات مستحب در سخاوتمند بودن مؤثر است و لذا امام علی (علیه السلام) از فرزندش امام حسن (علیه السلام) می پرسد:

یَا بُنَیَّ مَا السَّمَاحَةُ؟ قَالَ الْبَذْلُ فِی الْیُسْرِ وَ الْعُسْرِ.(2)

ای فرزندم! جود و سخاوت چیست؟ امام حسن فرمود: بخشش در رفاه و در سختی.

آری! انفاق در راه خدا و سخاوت به خاطر خداوند متعال، این همه آثار و برکات به همراه دارد؛ فلذا در زندگانی اهل بیت عصمت (علیهم السلام) سخاوت و بخشش را در اوج خود می بینیم؛ تا

ص: 30


1- منسوب به جعفر بن محمد(علیهما السلام) امام ششم، مصباح الشریعة، ص: 82
2- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 4، ص: 41

جایی که آیه قرآن نازل می شود که «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»(1) «و غذا را در عین دوست داشتنش، به مسکین و یتیم و اسیر انفاق می کنند.» و حال آنکه خانواده نبوت و جایگاه رسالت، گرسنه روز را به شب و شب را به روز می رساندند.

امروزه با وجود فقرا و نیازمندان در کشورمان و کشورهای مظلوم و جنگ زده ی اسلامی، وظیفه تمام مؤمنین است که در حدّ توان خویش در رفع نیاز ایشان تلاش نمایند و با تهیه امکانات و انفاق در راه خداوند متعال از مشکلات مسلمین و جوامع اسلامی گره گشایی کنند.

رفتارسازی

عبد الاعلی گوید: به امام صادق (علیه السلام) گفتم:

«مردم تو را بسیار ثروتمند می دانند!»

فرمود: از این امر نگران نیستم، علی (علیه السلام) روزی از کنار جمعی از قریش عبور می کرد. آن ها وقتی پیراهن کهنه و پاره ی آن حضرت را دیدند، اظهار کردند: «علی مردی فقیر و تهی دست است و بر اثر فقر، پیراهنِ پاره پوشیده است!»

هنگامی که امام علی (علیه السلام) سخن آن ها را شنید، به متصدی نخلستان های احداثی خود فرمود:

«امسال خرماها را به فقرا نده، بلکه خرماها را به بازرگانان

ص: 31


1- الإنسان، آیه 8

بفروش و پول آن ها را در همان انباری که خرماها را در آنجا جمع می کردی بگذار!» متصدی طبق دستور علی (علیه السلام) رفتار نمود. آن گاه جوالی پر از پول تهیه شد و آن را در انبار گذاشت.

سپس علی (علیه السلام) برای همان هایی که حضرتش را تهی دست می پنداشتند، پیام فرستاد و آن ها را دعوت کرد. آنان به حضور علی (علیه السلام) آمدند. سپس امام برای پذیرائی خرما طلبید. متصدی برای آوردن خرما به انبار بالا رفته و هنگام پائین آمدن، پایش به جوال خورد و جوال پاره شد و پول های زیادِ آن در زمین پخش گردید.

آن افراد از روی تعجب گفتند: «ای ابوالحسن! این ها چیست؟»

حضرت در پاسخ آن ها فرمود: «این مال، از آنِ کسی است که مال ندارد!» سپس جلو چشم آن ها، پول ها را تقسیم کرده و برای مستمندانی که هر سال برایشان خرما می فرستاد، ارسال کرد!(1)

امام علی (علیه السلام) این گونه نتیجه زحمات خویش را بین فقراء تقسیم می نمود. در نقل دیگری نیز این گونه وارد شده است:

ابو نیزر که به نقلی غلام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بوده است، می گوید: من در مزرعه های ابونیزر و بغیبغه، مشغول کار بودم که علی (علیه السلام) نزدم آمد و به من فرمود: چیزی برای خوردن داری؟

عرض کردم: غذایی دارم که امیرالمؤمنین آن را نمی پسندد. از کدوهای مزرعه، غذایی تهیه کرده و آن را با روغنی معمولی

ص: 32


1- شیخ عباس قمی ،سفینة البحار، ج 2، ص 558

پخته ام، فرمود: همان را برایم بیاور.

حضرت بپاخاست و به سمت جوی آبی که در آن جا بود، رفت و دستان مبارکش را شستشو داد و از آن غذا تناول فرمود و مجدداً به سوی جوی آب رفت و دستانش را با ماسه شست تا آن ها را تمیز کرد و سپس دستش را بر شکم خود روی لباس مالید و آن را خشک کرد و فرمود: کسی که به واسطه سیر کردن شکمش وارد دوزخ شود، خدا او را از رحمت خویش دور می سازد و سپس کلنگ را به دست گرفت و داخل قنات رفت و مشغول حفر آن شد و آب به کندی خارج می شد. حضرت از کانالِ قنات بیرون آمد و عرق پیشانی اش را با انگشتان مبارکش پاک کرد و دوباره نفس زنان به حفر قنات پرداخت. این بار، آب به مانند گردن شتر، جریان یافت. حضرت فوراً بیرون آمد و فرمود: خدا را گواه می گیرم که این قنات، صدقه به شمار می آید و سپس نوشت:

«هذا ما تصدّق به عبد اللّه علیّ امیر المؤمنین، تصدّق بالضّیعتین علی فقراء المدینة، إلّا أن یحتاج الیهما الحسنان، فهما طلق لهما دون غیرهما.»

«این ها صدقه ی بنده خدا، علیّ امیر المؤمنین است که هر دو مزرعه را وقف مستمندانِ مدینه نمود، مگر این که [فرزندانم] حسن و حسین بدان ها نیازمند شوند که در این صورت، ملک خالص آنان است و دیگران در آن حقی ندارند».(1)

ص: 33


1- شیخ محمد بن طاهر سماوی ، مترجم عباس جلالی ، سلحشوران طف، ترجمه إبصار العین ،ص:124

پرورش احساس

حارث حمدانی تعریف می کند:

شبی با أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) سخن می گفتم و در ادامه گفتم: «ای امیرالمؤمنین! برای من حاجتی به وجود آمده.» حضرت فرمود: «من را اهل برای طرح این درخواست دانستی؟»

گفتم: «بله یا امیرالمؤمنین!» حضرت فرمود: «خداوند از طرف من به تو پاداش خیر دهد.» و بعد بلند شد و روی چراغ را پوشاند و سپس نشست و فرمود: «روی چراغ را پوشاندم تا خواری طرح حاجتت را در صورتت نبینم. حال سخن بگو زیرا من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمود:

«حاجت ها، امانت هایی از ناحیه خداوند در سینه بندگان هستند. پس هر کس آن ها را پوشیده دارد، خداوند برای او عبادت می نویسد و هر کس آن ها را افشاء کند، وظیفه است بر هر کس که آن ها را بشنود این که او را کمک کند.»(1)

آری! علی (علیه السلام) این گونه در فکر کمک به محرومین است. البته ایشان هم کمک معرفتی می نمود و هم کمک مادی؛ چنانچه حضرت برای جلوگیری از انحراف مسلمین در مباحث مختلف دخالت می نمود و با پرتو افشانی، معارف الهی را گوش زد می نمود. یک نمونه از این تذکر معرفتی را نقل می نماییم:

حضرت علی (علیه السلام) شنید مردی می گوید: «بخیل عذرش

ص: 34


1- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 4، ص: 24

پذیرفته تر از ستمگر است.» حضرت فرمود: «دروغ گفتی! ستمکار گاهی توبه می کند و طلب مغفرت می نماید و نسبت به آنهایی که مظلوم واقع شده بودند، رد مظالم می کند، ولی بخیل وقتی بخل می ورزد، زکات و صدقه نمی دهد و صله رحم نمی کند و میهمان نوازی نمی نماید و در راه خداوند و راه های نیک هزینه نمی کند و حرام است بهشت بر کسی که بخل می کند!»(1)

و این علی (علیه السلام) است که این گونه غمخوار امت اسلام و فقراء مسلمین است و خداوند متعال نیز پاداش این انفاقات را نه تنها در آخرت بلکه حتی در دنیا نیز به ایشان عطا فرموده است. چنانچه نقل شده است:

سیّد ابن طاووس روایت کرده است که: پادشاه حبشه برای حضرت رسول (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) قطیفه ای(2)

به هدیه فرستاد که به طلا بافته بودند. حضرت فرمود: البتّه این قطیفه را به مردی بدهم که خدا و رسول را دوست دارد، و خدا و رسول نیز او را دوست دارند. چون اصحاب آن حضرت شنیدند، همگی گردن ها کشیدند که شاید به ایشان داده شود. پس حضرت فرمود: کجاست علی؟ عمّار چون این سخن را شنید به خانه أمیر المؤمنین (علیه السلام) شتافت و این خبر را به حضرت رسانید.

چون آن جناب حاضر شد، حضرت رسول (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) قطیفه را به او داد و فرمود: توئی سزاوار این قطیفه. پس حضرت امیر

ص: 35


1- محمد بن حسن شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 9، ص: 35
2- پارچه ای ضخیم که معمولاً از آن برای خشک کردن بدن استفاده می کرده اند.

آن قطیفه را به سوق اللیل آورد و تارهای آن را از هم گشود و طلاهای آن را میان مهاجران و انصار قسمت نمود. چون به خانه برگشت هیچ از آن با خود نبرد.

چون روز دیگر حضرت رسول (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) او را ملاقات کرد فرمود: یا علی! دیروز هزار مثقال طلا گرفته ای. فردا من و همه مهاجران و انصار نزد تو چاشت خواهیم خورد. أمیر المؤمنین (علیه السّلام) گفت: باشد یا رسول اللّه. چون روز دیگر شد، حضرت رسول (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با مهاجر و انصار متوجّه خانه آن حضرت شدند تا آنکه در کوبیدند و علی (علیه السلام) بیرون آمد. چون نظر مبارک پیامبر بر ایشان افتاد، در عرق حیا غوطه خورد زیرا در خانه ی خود گمان به چیزی نداشت، نه اندک و نه بسیار.

پس حضرت رسول (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با مهاجران و انصار به خانه وارد شده و نشستند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) به نزد فاطمه (سلام الله علیها) رفت و ناگاه کاسه بزرگی دید پر از ترید(1)

و بر روی آن پاره گوشتی گذاشته شده بود که بوی مشک از آن ساطع می گردید. پس حضرت امیر (علیه السّلام) خواست کاسه را بلند کند، اما از شدت بزرگی و وزن زیاد آن کاسه، نتوانست. پس فاطمه (سلام الله علیها) او را مدد کرد تا آنکه علی (علیه السّلام) آن کاسه را به نزد رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) گذاشت.

چون حضرت رسول آن طعام را مشاهده کرد، به نزد فاطمه (سلام الله علیها) آمده و فرمود: دخترم، از کجا آوردی این طعام را؟ فاطمه (سلام الله علیها) گفت: ای پدر، از جانب خدا آمده است، به درستی

ص: 36


1- ظاهراً غذایی آبکی و شبیه آبگوشت بوده است.

که خدا هر که را می خواهد بی حساب روزی می دهد. پس رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: حمد می کنم خداوندی را که بیرون نبرد مرا از دنیا تا آنکه دیدم درمورد دختر خود آنچه زکریّا در مریم دختر عمران دید.(1)

مناجات

وقتی خدا خواهد که دستی را بگیرد

حتی منِ آلوده را هم می پذیرد

از درب این خانه نمی گردد کسی رد

پس خوش به حال هر کسی این جا بمیرد

این جا همان جایی که دل را می برند و

بیچاره ها را با نگاهی می خرند و

از دیده ی آلوده تا باران می آید

جای عذاب النّارِ حق، غفران می آید

بر درد بی درمانِ دل درمان می آید

زهرا خودش از عرش، از رضوان می آید

ص: 37


1- محمد باقر مجلسی، جلاء العیون، ص:191

ص: 38

13-با نیازمندان

انگیزه سازی

مردی نزد أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) آمده و گفت: «یا امیرالمؤمنین، من به تو حاجتی دارم!»

حضرت فرمود: «حاجتت را (با انگشتت) بر روی زمین بنویس. همانا من بدحالی را آشکارا در تو می بینم!»

مرد بر زمین نوشت: «من فقیر و نیازمندم!» حضرت فرمود: «ای قنبر، دو جامه به او بپوشان!» و او شروع به سرودن نمود و می گفت:(1)

ص: 39


1- کَسَوْتَنِی حُلَّةً تَبْلَی مَحَاسِنُهَا***فَسَوْفَ أَکْسُوکَ مِنْ حُسْنِ الثَّنَا حُلَلًا ِاِنْ نِلْتَ حُسْنَ ثَنَائِی نِلْتَ مَکْرُمَةً***وَ لَسْتَ تبقی [تَبْغِی] بِمَا قَدْ نِلْتَهُ بَدَلًا إِنَّ الثَّنَاءَ لَیُحْیِی ذِکْرَ صَاحِبِهِ***کَالْغَیْثِ یُحْیِی نَدَاهُ السَّهْلَ وَ الْجَبَلَا لَا تَزْهَدِ الدَّهْرَ فِی عُرْفٍ بَدَأْتَ بِهِ***فَکُلُّ عَبْدٍ سَیَجْزِی بِالَّذِی فَعَلا

«بر من حلّه هایی پوشانیدی که زیبایی های آن کهنه می شود، و من بر تو حلّه هایی از (جنس) ستایش خواهم پوشانید، (کهنه ناشدنی.)

اگر به ستایش نیکوی من دست یابی، به مَکرمتی دست یافته ای که چیزی را جانشین آن نخواهی کرد.

ثنا و ستایش، یاد صاحب آن را زنده نگاه می دارد، همچون باران که رطوبت و طراوت آن، دشت و کوهستان را زنده می کند.

این کار نیکی را که بدان دست یازیدی هیچ گاه فرومگذار، که هر بنده در مقابل آنچه کرده است پاداش می بیند.»

حضرت فرمودند:

«صد دینار طلا به او بدهید!» به ایشان عرض شد:

«یا علی، او را توانگر ساختی!» فرمود من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمود: «مردم را در جایگاهی مناسب شأنشان قرار دهید!» سپس امام فرمود: «همانا از مردمی در شگفتم که با پولِ خود بنده ها را می خرند، اما آزادها را با احسان خود نمی خرند!»(1)

اقناع اندیشه

یکی از صفات افراد نیکوکار که در قرآن ذکر شده، قرار دادن قسمتی از اموال برای نیازمندان است؛ چنانچه قرآن می فرماید:

وَ فیِ أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائلِ وَ المَْحْرُوم.(2)

ص: 40


1- محمد بن علی بن بابویه، الأمالی( للصدوق)، النص، ص: 273
2- الذاریات، آیه 19

و در اموالشان برای سائل و محروم حقّی [معیّن] بود.

در باب انفاق، زیاد صحبت شده است. اما یکی از نکاتی که در این باب اهمیت دارد، طریقه ی برخورد با نیازمندان و فقراء است. در حدیث شریفی اینچنین وارد شده:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: کَانَ فِیمَا نَاجَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَی (علیه السلام) قَالَ یَا مُوسَی! أَکْرِمِ السَّائِلَ بِبَذْلٍ یَسِیرٍ أَوْ بِرَدٍّ جَمِیلٍ لِأَنَّهُ یَأْتِیکَ مَنْ لَیْسَ بِإِنْسٍ وَ لَا جَانٍّ مَلَائِکَةٌ مِنْ مَلَائِکَةِ الرَّحْمَنِ یَبْلُونَک فِیمَا خَوَّلْتُکَ وَ یَسْأَلُونَکَ عَمَّا نَوَّلْتُکَ فَانْظُرْ کَیْفَ أَنْتَ صَانِعٌ یَاابْنَ عِمْرَانَ.

از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: از جمله اسراری که خدای (عزّ و جلّ) با موسی (علیه السلام) نجوا کرد این بود که فرمود: ای موسی، سائل را با عطایی قلیل یا با ردّی جمیل محترم دار، زیرا بسا اتّفاق می افتد که کسی نزد تو می آید که نه انسان است و نه جنّ، بلکه فرشته ای از فرشتگان خدای رحمان است که ایشان تو را در آنچه من به تو عطا کرده ام می آزمایند، و از آن نعمتی که به تو انعام نموده ام از تو درخواست می کنند. پس بنگر که چه خواهی کرد، ای پسر عمران.

طبق این حدیث شریف، خوب است که وقتی فقیری از ما درخواست کمک می نماید، هرچند کم باشد، ولی به او کمک کنیم یا حداقل با دعای خیر و خوش رویی او را بدرقه نماییم.

از همین روایت و روایاتی که خواهد آمد، سؤالی را که در اینجا مطرح است می توان پاسخ داد. سؤال این است که آیا وقتی ما

ص: 41

سائلی را می بینیم و صدای کمک خواهی او را می شنویم، ولی نمی دانیم که نیازمند است یا نه، آیا باید به او کمک کنیم؟ در این باره پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:

«لَا تَقْطَعُوا عَلَی السَّائِلِ مَسْأَلَتَهُ فَلَوْلَا أَنَّ الْمَسَاکِینَ یَکْذِبُونَ مَا أَفْلَحَ مَنْ رَدَّهُمْ.»(1)

درخواست سائل را ردّ مکنید، زیرا اگر چنین نبود که (برخی) مسکینان دروغ می گویند، کسی که ایشان را رد می کرد رستگار نمی شد.

بر طبق این احادیث، انسان مؤمن تا حد امکان نباید فقیر را دست خالی رد نماید، ولی در صورتی که امکان کمک ندارد، لازم است تا تلخی جواب ردّ به او را با شیرینی برخوردی محبّت آمیز، جبران نماید.

نکته ی بعدی این است که انفاق را مخفی انجام دهیم یا آشکار؟

در این میان سیره ی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در صدقات مخفیانه، به عنوان الگویی در انفاقات مستحب می باشد. چرا که حفظ آبروی مؤمنِ نیازمند، از حفظ حرمت کعبه نیز مهم تر است؛ چنانکه از رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است:

ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَی الْکَعْبَةِ فَقَالَ مَرْحَباً بِکِ مِنْ بَیْتٍ مَا أَعْظَمَکِ وَ مَا أَعْظَمَ حُرْمَتَکِ وَ اللَّهِ إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعْظَمُ حُرْمَةً عِنْدَ اللَّهِ مِنْکِ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی حَرَّمَ مِنْکِ وَاحِدَةً

ص: 42


1- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 4، ص: 15

وَ حَرَّمَ مِنَ الْمُؤْمِنِ ثَلَاثاً دَمَهُ وَ مَالَهُ وَ أَنْ یُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوْء.(1)

ابن عباس می گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به کعبه نگاهی کرده و فرمود: «مرحبا به تو ای خانه! چه قدر با عظمتی و چه قدر احترام داری! به خدا سوگند که حرمت مؤمن نزد خدا از حرمت تو بیشتر است، زیرا خداوند نسبت به تو یک چیز را حرام کرده است امّا از مؤمن سه چیز را: خون، مال و بدگمانی به او را.»

و امام صادق (علیه السلام) فرمود:

الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْکَعْبَةِ.(2)

احترام مؤمن از حرمت کعبه عظیم تر است.

لذا از مولای متقیان علی (علیه السلام) نقل شده است:

محمد بن الصمة از طریق پدرش از عموی خود نقل می کند:

«شبی در مدینه، مردی را دیدم که مشکی بر دوش و کاسه ی غذایی در دست گرفته بود و می گفت: ای خدای من، که صاحب اختیار و آفریدگار و پناه دهنده ی مؤمنانی، قربانی امشب مرا بپذیر، به چیزی جز آنچه در این کاسه دارم و آنچه بر دوش کشیده ام به شبانگاه در نیامده ام، و تو خود می دانی که من علیرغم شدت گرسنگی و تشنگی، به خاطر تقرّب به تو و هدیه به پیشگاهت آن را از خود دریغ داشتم. ای پروردگار من! پس روی مرا بر نگردان و دعایم را بپذیر! به او نزدیک شدم تا آنکه او را شناختم، ناگهان متوجه شدم که او علی بن ابی طالب بود؛

ص: 43


1- مسعود بن عیسی ورام بن أبی فراس، مجموعة ورام، ج 1، ص: 52
2- محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج 1، ص: 27

سپس به سراغ مردی رفته و اطعامش نمود.»(1)

آری! رفتار امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) برای حفظ کرامت مؤمنین این گونه است و با اینچنین دلسوزی به فکر مؤمنین است که می فرماید:

هیهات که هوا و هوسم بر من چیره شود و شکم بارگی، مرا به گزینش طعام های لذیذ وادار نماید، در حالی که چه بسا در یمامه و یا حجاز کسانی باشند که امید دستیابی به قرص نانی نداشته و خاطره ای از سیری ندارند و هرگز مباد که من با شکم پُر بخوابم در حالی که شاید پیرامون من شکم های به پشت چسبیده و جگرهای سوخته باشد.(2)

لذا به نظر می رسد که علاوه بر انفاق های آشکار، در جهت حفظ آبروی مؤمنینِ نیازمند، باید با دلسوزی، اهتمام به انجام انفاقات مخفیانه نیز داشته باشیم تا به سیره علوی (علیه السلام) عمل نموده باشیم و در صورت اعلام نیاز نیز در حد امکان، به مؤمن فقیر کمک نماییم. اما این کمک باید با رعایت آدابی باشد تا باعث خجالت انسان محتاج نگردد.

رفتارسازی

علی (علیه السّلام) در شبی از شب ها عبورش به خانه زنی بینوا افتاد که کودکان خردسالش از گرسنگی گریان بودند و خواب به

ص: 44


1- محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ج 2، ص: 76
2- محمد بن حسین شریف الرضی ، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 418

چشمانشان نمی آمد. این منظره ی تأثرانگیز، قلب مهربان و آکنده از محبت آن جناب را عمیقاً لرزاند؛ چرا که آن زن برای خاموش نمودن کودکانش و مشغول نمودن آن ها و به خواب کردنشان، دیگی که جز آب، چیزی در آن نبود، بر اجاق نهاده بود و آن ها را بدین وسیله تسلّی می داد که پس از لحظاتی چند، غذایشان آماده خواهد شد. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با اطلاع از وضع رقت بارِ آن گرسنگانِ بی پناه، به همراه قنبر خدمتگزار خاص خود، مقداری خرما، روغن و نان در همیانی گذاشته و به دوش کشید و به سمت منزل آن زن به راه افتاد. قنبر عرض کرد: آقایم! این کار را به من واگذارید! فرمود: نه، من اولی ترم به حمل غذای بینوایانِ تهی دست. همین که به در خانه آن ها رسید، از آن زن اجازه خواست. زن اجازه ی ورود داد و در را گشود. حضرت علی (علیه السلام) شخصاً متصدی سازمان دهی غذا گردید و مقداری برنج، روغن و آب را در دیگ ریخت و زمانی نه چندان طولانی در انتظار آماده شدنِ غذا گذرانید. پس از حاضر شدن غذا، کودکان را برای صرف غذا فراخواند. کودکان با خوشحالی به خوردن غذا مشغول گردیدند. پس از صرف غذا، برای سرگرمی و شادمانیِ بیشتر آنان، در حالی که کودکان را دور خویش جمع کرده بود، در صحن منزل صدای گوسفند از خود درمی آورد و دور می زد و آن ها را می خنداند. قنبر که این منظره را به چشم خود دید، عرض کرد: مولای من، در این شب حالت غیر منتظره ای از شما دیدم که از علت آن آگاه نشدم و آن این

ص: 45

بود که چرا مانند گوسفند بع بع می کردید، در حالی که برایم روشن بود که چرا شخصاً غذا را به شانه می کشیدی؛ زیرا آن برای تقرّب به خدا و تحصیل ثواب است. امام علی (علیه السلام) فرمود: زمانی که به خانه این زن وارد شدم، کودکانش از گرسنگی گریان بودند. خواستم در حال خارج شدن، علاوه بر تناول طعام، آن ها را خرسند و شادمان نمایم و راهی برای این عمل خداپسندانه، جز با این وسیله ندیدم؛ از این رو با این حالت آنان را خوشحال کردم.(1)

پرورش احساس

«روزی امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) در مسجد کوفه نشسته بودند.

مردی اعرابی آمده و بعد از ادای تحیت و ثنا گفت: ای پیشوای اتقیا و مقتدای اصفیا، مفلس و دل فکارم و عیال مند و قرض دارم و از مطالبه قرض خواهان، جانم بر لب رسیده و به جز تو صاحب کرمی در عالم نمی شناسم.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) با چندی از صحابه روان گردید و به درِ خانه احمد کوفی رسید. قنبر او را خبردار گردانید. چون به سعادت دیدار نائل گردید، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شفقت تمام از حالش پرسید. احمد کوفی گفت: یا وصی خیرالمرسلین! مدتی

ص: 46


1- حسن بن یوسف بن مطهر علامه حلی ، کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام، النص، ص: 115

به تعمیر خانه مشغول بوده و منزل باصفایی ساختم.

امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: ای در محبت یگانه، چند خرج کردی از برای خانه؟ گفت: ای پیشوای ابرار، مبلغ هزار دینار. فرمود: من به این مبلغ، خانه ای در بهشت به تو می فروشم. احمد گفت: من آن خانه را خریدارم و رقم منت بر صفحه جان می نگارم.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) دست مبارک بر دستش نهاده و بیع فرمود. احمد از این مضمون زوجه خود را آگاه ساخته، و هزار دینار طلبید. زنش گفت: من نیز شریکم در این بیع با فرزندان که با هم باشیم در خانه ی جاودان. احمد التماس زن قبول نمود. دینارها را در خدمت امیر المؤمنین (علیه السلام) آورد. آن سرور اسخیا و رهبر اتقیا به سائل عطا کرد. احمد گفت: یا امیر المؤمنین، از برای بیع سند و حجتی نیاز است که بیع بی حجت نااستوار است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) تبسم نموده، دوات و قلم طلبید و حجتی مرقوم گردانید. مضمونش آن که من که علی بن ابی طالبم، فروختم خانه به احمد کوفی در بهشت جاودان، مشتمل بر چهار حد. حد اول) ملحق به خانه رسول آخر الزمان (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ حد دوم) متصل به خانه من؛ حد سوم) ملحق به خانه حسن؛ حد چهارم) پیوسته به منزل حسین، سبطین رسول اللّه ذو المنن؛ پر از حور و غلمان و چهار جوی از شهد و شیر در وی روان. حضرت آن سند را حواله احمد کوفی کرد و احمد آن را به زوجه خود سپرده وصیت نمود که اگر من پیش تر از تو بمیرم، این حجت را با من در قبر

ص: 47

بگذار. قضا را بعد از چندگاه از دار فنا به دارالبقاء انتقال کرد. چون خبر فوتش به امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسید، از برای تجهیز و تکفینش حاضر آمده، بر او نماز گزارده روی به دعای آمرزش او نهاد. چون او را به مقبره برده دفن کردند، کبوتری کاغذی در منقار گرفته آمده در دامن شاه ولایت افکند و به سوی چرخ بلند پرواز کرد. چون نامه بگشود، در وی به خط سبز مرقوم بود که این نامه ای است از جانب حق (سبحانه و تعالی) به سوی علی مرتضی (علیه السلام) که بیع تو بیع من است.»(1)

در ماجرای دیگری از مولای متقیان و امیرمؤمنان علی (علیه السلام) این گونه نقل شده است:

«روزی در سفر، سائلی پیش امیر المؤمنین علی (علیه السلام) آمده و نانی طلب کرد.

حضرت به قنبر فرمود: به این درویش نان بده. گفت: یا امیرالمؤمنین، نان بر شتر است. فرمود: با شتر بده. گفت: شتر در قطار شتران است. فرمود: همچنان با قطار بده. قنبر بلافاصله دست از مهار شتر بازداشته و کناره گرفت. امیرالمؤمنین (علیه السلام) از وی پرسید: چرا کنار گرفتی؟ گفت: ای بحر سخا! با خود اندیشیدم که مبادا مرا هم همراه شتران ببخشی و از دولت خدمت و سعادت ملازمتِ تو محروم بمانم.»(2)

آری! علی (علیه السلام) این گونه با سخاوت و بدون کوچک ترین

ص: 48


1- میر محمد متخلص به کشفی، مناقب مرتضوی، کشفی، متن، ص: 366
2- میر محمد متخلص به کشفی، مناقب مرتضوی، کشفی، متن، ص: 367

اذیت یا بی احترامی، به فقیر کمک می نماید و این علی بن ابی طالب (علیه السلام) است که خود را در مقابل فقراء مسئول می داند و در صورت اهمال، خود را مستحق آتش دوزخ می داند، آن طور که نقل شده است:

امام (علیه السلام) زنی را دید که مشکی از آب بر دوش خود می برد. آن مشک را از وی گرفت و همراه او به بردن آن پرداخت؛ و چون از حال او پرسید، زن که امام را نشناخته بود گفت:

«علی بن ابی طالب، همسر مرا به یکی از مرزها فرستاد و او کشته شد و چند طفل یتیم برای من برجای گذاشت. چون چیزی ندارم، ناگزیر به خدمتگزاری مردم می پردازم!» حضرت رفت و شب را به پریشان دلی گذراند. چون بامداد شد، زنبیلی پر از خوراکی برای آن زن برد. در راه بعضی از کسان از او خواستند که بردن زنبیل را بر عهده ایشان گذارد، اما او در جواب فرمود:

«روز قیامت چه کس بار مرا خواهد برد؟» به در خانه زن رفت و در زد. زن پرسید: «کیست؟»

حضرت فرمود: «من آن بنده ام که دیروز مشک را بر دوش کشیدم. در را بگشا که چیزی برای کودکان با خود آورده ام!» آن زن گفت: «خدا از تو خرسند باشد و خودش میان من و علی بن ابی طالب داوری کند!»

حضرت داخل شد و فرمود: «من دوست دارم که به ثواب و پاداشی برسم. میان خمیر کردن و پختن نان و نگاه داری کودکان، کودکان را برگزین تا من به نان پختن مشغول شوم!»

ص: 49

آن زن گفت: «من بر پختن نان آگاه تر و تواناترم. این تو و این کودکان؛ آنان را سرگرم دار تا من از پختن نان فارغ شوم!»

پس آن زن به خمیر کردن پرداخت و علی به پختن گوشت مشغول شد، و لقمه هایی از گوشت و خرما و غیر آن را خرده خرده به کودکان می خورانید. هر وقت به کودکان چیزی می داد، می فرمود: «فرزندم! از آنچه در کار تو گذشته است، علی بن ابی طالب را حلال کن!» حضرت بعد از آن به روشن کردن تنور مشغول شد و چون شعله آتش روی او را می سوزاند، می گفت: «ای علی! بچش! این است کیفر کسی که از بیوه زنان و یتیمان غافل بماند!» در آن هنگام زنی که امام را می شناخت به خانه زن آمد و به زن صاحب خانه گفت:

«وای بر تو، این امیرالمؤمنین است!» آن زن شرمسار شد و گفت: «از تو خجالت می کشم ای امیرمؤمنان!» حضرت در پاسخ او فرمود: «من باید از تو خجالت بکشم که در کار تو قصور کرده ام!»(1)

امام در همین رابطه شعری سرود:(2)

«ناله ای که برای دیدن اطفال کوچک می کشم، برای هیچ مصیبت دیگری نمی کشم.

برای اطفال کوچکی که پدر آنان که آن ها را در سختی ها، و

ص: 50


1- محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ج 2، ص: 115
2- مَا إِنْ تَأَوَّهْتُ فِی شَیْ ءٍ رُزِئْتُ بِهِ***کَمَا تَأَوَّهْتُ لِلْأَطْفَالِ فِی الصِّغَرِ قَدْ مَاتَ وَالِدُهُمْ مَنْ کَانَ یَکْفُلُهُمْ***فِی النَّائِبَاتِ وَ فِی الْأَسْفَارِ وَ الْحَضَر

در مسافرت و وطن تحت کفالت داشته، مرده است.»(1)

مناجات

خواهند اگر ببخشند از مجرمی گناهی

اول ورا نوازند با سوز و اشک و آهی

دریای عفو جوشد از اشک دردمندی

اوراق جرم سوزد از آه صبحگاهی

اینجا گناه بخشند کوهی به کاه بخشند

بیچاره من که با خود ناورده پّر کاهی

ای وای اگر برای افشای هر گناهم

گردند روز محشر هر عضو من گواهی

هر چند روسیاهم با آنهمه گناهم

مشتاق یک نگاهم مولای من نگاهی

ص: 51


1- حسین بن معین الدین میبدی، مصطفی زمانی، دیوان أمیر المؤمنین علیه السلام، ص: 210

یا رب چگونه سوزد آن کو در آستانت

رخسار خویش سوده بر خاک گاه گاهی

بار گناه سنگین ره منتهی به بن بست

در پیش رو ندارم جز باب تو به راهی

از من گنه بود زشت از توست عفو، زیبا

ای عفو از تو زیبا العفو یا الهی

تن خسته پا شکسته درها تمام بسته

جز باب رحمت تو نبوَد مرا پناهی

عمری گناه کردم دل را سیاه کردم

من اشتباه کردم یارب چه اشتباهی

آلودگی دل را با اشک توبه شویم

تا در دلم نماند آثاری از گناهی

با کثرت گناهم مپسند روسیاهم

کاورده ام علی را در عین روسیاهی

ص: 52

14-عفو

انگیزه سازی

امام علی (علیه السلام) از بازار خرمافروشان عبور می نمود که متوجه کنیزی شد که می گریست. حضرت فرمود:

«ای کنیز! چه چیز باعث گریه ات شده!» کنیز گفت: «مولای من مرا با درهمی فرستاد تا از این فروشنده خرما بخرم، خرما را نزد مولایم بردم ولی آن را نپسندید. حالا که خرماها را پس آوردم، این فروشنده امتناع می کند از این که بپذیرد.»

امام علی (علیه السلام) به خرمافروش فرمود:

«ای بنده ی خدا! این کنیز، خدمتکار است و اختیاری از خود ندارد، لذا درهمش را به او برگردان و خرما را پس بگیر!»

خرمافروش که حضرت را نمی شناخت، بلند شد و مشتی به

ص: 53

سینه حضرت زد. مردم گفتند:

«این أمیر المؤمنین است!» خرمافروش جا خورد و رنگش زرد شد و خرما را گرفت و درهم را به کنیز برگرداند و بعد به حضرت گفت: «یا أمیر المؤمنین! از من راضی شو!»

حضرت فرمود: «من را از خودت راضی نمی کنی، مگر این که کارت را اصلاح کنی!»(1)

آری! آقای دو جهان و قهرمانِ عرب و عجم این گونه از گستاخی چنین شخصی گذشت کرده و با لطف و بخشش و هدایتِ حکیمانه ی خویش، زمینه هدایت این شخص را فراهم می آورند.

امام علی (علیه السلام) آن قدر اهل عفو و گذشت بودند که نقل شده است:

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) غلامی داشت که او را چند بار صدا زد ولی او جواب نداد! حضرت از اطاق بیرون آمد و دید غلام پشت درب ایستاده است. علی (علیه السلام) از او پرسیدند: «چه چیز تو را واداشت که پاسخم را ندهی؟»

غلام گفت: «حال نداشتم پاسخت را بدهم و (از طرفی) ایمن بودم از عقوبت شدن.»

حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «ستایش از آنِ خداوندی است که من را از کسانی قرار داد که زیردستانش از او ایمن هستند.»

ص: 54


1- محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 2، ص: 112

بعد به او فرمود: «برو! تو در راه خداوند آزاد هستی.»(1)

می بینیم که حتی زیردستان آن امامِ متقین نیز از عفو آن حضرت استفاده می نمودند و اطمینان به عدم عقوبت داشتند. حال درباره عفو آن امام عالمین در برابر منافقین داستانی را نقل می نماییم:

ابوهریره برای حاجتی نزد امام علی (علیه السلام) آمد. روز قبل سخن (زشتی) درباره حضرت گفته بود و این سخن به اطلاع امام رسیده بود. پس از آنکه درخواستش را مطرح کرد، حضرت نیازش را برآورد. وقتی رفت، اصحاب آن حضرت ایشان را توبیخ نمودند که چرا خواسته ی این چنین کسی را برآورده می کند. حضرت فرمود:

«إِنِّی لَأَسْتَحْیِی أَنْ یَغْلِبَ جَهْلُهُ عِلْمِی وَ ذَنْبُهُ عَفْوِی وَ مَسْأَلَتُهُ جُودِی.»

«من شرم دارم از این که نادانی او بر علم من و گناه او بر عفو من و درخواست او بر جود من غلبه پیدا کند!»(2)

اقناع اندیشه

خداوند متعال درباره ی گذشت و عفو، به بندگان خویش بسیار سفارش نموده است. در قرآن کریم آمده است:

خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ.(3)

عفو و گذشت را پیشه کن، و به کار پسندیده فرمان ده، و از

ص: 55


1- محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 2، ص: 113
2- محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 2، ص: 114
3- الأعراف، آیه 199

نادانان روی بگردان.

در سیره ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز همان طور که گذشت و خواهد آمد، عفو در حقوق شخصی آن قدر زیاد بود که حتی زیردستان آن بزرگواران به عفو و گذشتِ آنان تکیه و اعتماد می نمودند.

در یکی از همین موارد است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حتی کسی را که قصد کشتن ایشان را داشت عفو کردند، چنانکه وارد شده است:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أُتِیَ بِالْیَهُودِیَّةِ الَّتِی سَمَّتِ الشَّاةَ لِلنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ لَهَا مَا حَمَلَکِ عَلَی مَا صَنَعْتِ فَقَالَتْ قُلْتُ إِنْ کَانَ نَبِیّاً لَمْ یَضُرَّهُ وَ إِنْ کَانَ مَلِکاً أَرَحْتُ النَّاسَ مِنْهُ قَالَ فَعَفَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَنْهَا.(1)

امام باقر (علیه السّلام) فرمود: زنی یهودی را که گوشت گوسفندی را مسموم کرده بود تا پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخورد، خدمت آن حضرت آوردند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه چیز تو را بر آن کار واداشت؟ زن یهودی گفت: با خود گفتم اگر او پیغمبر باشد زیانش نرساند و اگر پادشاه باشد، مردم را از او آسوده خواهم کرد. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از او درگذشت.

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها بر این صفت پسندیده و محبوب پروردگار تأکید نموده اند و این تأکید و اصرار را در روایت شریفی می بینیم که نقل شده است:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِی خُطْبَتِهِ أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِخَیْرِ خَلَائِقِ الدُّنْیَا وَ

ص: 56


1- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 108

الْآخِرَةِ؟ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ الْإِحْسَانُ إِلَی مَنْ أَسَاءَ إِلَیْکَ وَ إِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَکَ.(1)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا بهترین اخلاق دنیا و آخرت را به شما خبر ندهم؟ گذشتن از کسی که به تو ستم کرده و پیوستن با کسی که از تو بریده و نیکی با کسی که به تو بدی کرده و بخشیدن به کسی که تو را محروم ساخته است.

در این حدیث شریف، نکته جالب توجه این است که در تمام صفات مذکور، نوعی گذشت و عفو وجود دارد، فلذا پیامبری که می فرماید: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق»(2) (همانا من مبعوث شدم تا نیکی های اخلاق را به اکمال برسانم)، به داشتن عفو سفارش أکید می نماید.

عفو نمودن، آثار زیادی دارد. از جمله ی این آثار، زیاد شدن عزت و آبروی انسان است. چنانچه رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:

عَلَیْکُمْ بِالْعَفْوِ فَإِنَ الْعَفْوَ لَا یَزِیدُ الْعَبْدَ إِلَّا عِزّاً فَتَعَافَوْا یُعِزَّکُمُ اللَّهُ.(3)

بر شما باد به عفو و گذشت، چرا که عفو چیزی جز عزت بر انسان نمی افزاید، پس از یکدیگر درگذرید تا خداوند (تمام) شما را عزت دهد.

اثر دیگرِ گذشت نمودن، از بین رفتن کینه هاست، همان گونه

ص: 57


1- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 107
2- حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق، ص: 8
3- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 108

که پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:

تَعَافُوا یَسقُطُ الضَّغَائِنَ بَینَکُم.(1)

یکدیگر را عفو کنید که دشمنی ها و کینه ها را از میان می برد.

ثمره ی دیگرِ عفو، برای صاحب منصبان و قدرتمندان است؛ چنانچه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:

عَفْوُ الْمَلِکِ أَبْقَی لِلْمُلْکِ.(2)

عفوِ حاکم، باعث بقاء حکومت است.

فایده دیگر عفو و گذشت از دیگران، تبدیل دشمنی ها به دوستی ها است. چنانچه قرآن کریم می فرماید:

وَ لَا تَسْتَوِی الحَْسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتیِ هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلیِ ٌّ حَمِیم.(3)

و نیکی با بدی یکسان نیست. [بدی را] به آنچه خود بهتر است دفع کن آن گاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی یک دل می گردد.

اثر دیگری که برای عفوِ خطای دیگران در احادیث وارد شده، زیاد شدن عمر انسان است. چنانچه از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است:

مَنْ کَثُرَ عَفْوُهُ مُدَّ فِی عُمُرِه.(4)

کسی که عفوش افزون گردد، عمرش طولانی می شود.

ص: 58


1- ابو القاسم پاینده، نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلی الله علیه و آله)، ص: 385
2- محمد بن علی بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص: 381
3- فصلت، آیه 34
4- محمد بن علی کراجکی، کنز الفوائد، ج 1، ص: 135

ثمره دیگر عفو نمودن که برای یک مؤمن بسیار مؤثر و مهم است، دوری از عذاب الهی است؛ چنانچه امام علی (علیه السلام) می فرمایند:

الْعَفْوُ مَعَ الْقُدْرَةِ جُنَّةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ سُبْحَانَه.(1)

عفو و گذشت به هنگام قدرت، سپری است در برابر عذاب الهی.

با توجه به مطالب مذکور می توان گفت که عفو و گذشت باعث پیشرفت چشمگیر مادی و معنوی انسان خواهد شد و در ادامه نیز به طور طبیعی، اسباب خوشحالی اهل بیت (علیهم السلام) را فراهم می آورد؛ چرا که گذشت و عفو از خطای مؤمنین، باعث از بین رفتن کینه ها و ایجاد سرور در جمع مؤمنین می گردد؛ فلذا طبق فرموده ی امام کاظم (علیه السلام) باعث سرور اهل بیت می گردد. همان طور که حضرت می فرماید:

مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَبِاللَّهِ بَدَأَ وَ بِالنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) ثَنَّی وَ بِنَا ثَلَّث.(2)

هر کس مؤمنی را شاد کند، اوّل خدا را شاد کرده است، دوم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را، و در درجه سوّم ما را.

و این گونه است که انسان می تواند در مسیر اهل بیت (علیهم السلام) قدم بردارد و سعادتمند گردد.

البته نکته مهمی که در این مقال قابل ذکر می باشد، این است که این گذشت و عفو تا زمانی مناسب و بجاست که

ص: 59


1- عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 342، ح7826
2- محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 48، ص: 136

نسبت به حقوق شخصیِ انسان، خطا و اشتباهی از مؤمنی سر بزند، ولی در جایی که بحث حقوق شخصی نباشد بلکه پای دین و دیانت انسانِ مؤمن در میان باشد، مؤمن دیگر عفو و گذشت نخواهد داشت و با غیرت الهی و دینی خویش با منکر برخورد می نماید. چنانچه از امام المتقین حضرت علی (علیه السلام) نقل شده است:

جَازِ بِالْحَسَنَةِ وَ تَجَاوَزْ عَنِ السَّیِّئَةِ مَا لَمْ یَکُنْ ثَلْماً فِی الدِّینِ أَوْ وَهْناً فِی سُلْطَانِ الْإِسْلَامِ.(1)

(بدی یا خوبی را) به نیکی پاداش ده و از بدی درگذر، به شرط آن که به دین لطمه ای نزند یا در قدرت اسلام ضعفی پدید نیاورد.

بنابراین، بدین صورت است که انسانِ غیورِ مؤمن می تواند عفو و غیرت دینی را با همدیگر جمع نموده و هر کدام را در جای خویش إعمال کند و موجبات خوشنودی خداوند متعال و اولیاء او را فراهم نماید.

رفتارسازی

موسی بن طلحه بن عبیدالله در حالی که جزء کسانی بود که در جنگ جمل اسیر شده بود و با اسرای جنگ جمل در بصره زندانی بود می گوید:

من در زندانِ علی (علیه السلام) در بصره بودم تا اینکه شنیدم منادی

ص: 60


1- علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص: 223

ندا می دهد که موسی بن طلحة بن عبیدالله کجاست؟ می گوید: در این حال من استرجاع(1)نمودم و اهل زندان نیز استرجاع نمودند و گفتند: علی تو را خواهد کشت.

زمانی که نزد علی رفتم به من گفت: ای موسی! گفتم: لبیک یا أمیر المومنین! فرمود: بگو استغفرالله!

من سه مرتبه گفتم: أستغفرالله و أتوب الیه. پس به مأمورانی که با من بودند فرمود: آزادش کنید و به من گفت: هر کجا می خواهی برو و هرچه خواستی از سلاح یا اسب از لشکر ما بردار و از خدا بپرهیز و تقوا داشته باش در وقایعی که به تو روی خواهد نمود و در خانه ات بنشین.

پس تشکر نمودم و برگشتم و علی (علیه السلام) آنچه را که اهل بصره برای جنگ با او در سپاهشان آورده بودند به غنیمت گرفته بود و متعرض چیز دیگری نشده بود و خمس آن غنائمی را که گرفته بود نیز پرداخته بود و همین کار نیز سنت شد.(2)

این عفوها و گذشت های امیرالمؤمنین (علیه السلام) الگوی اصحاب آن حضرت شده بود تا جایی که نقل می کنند:

در جنگ صفّین، یکی از سرداران لشگر معاویه به نام اصبغ بن ضرار به دست مالک اشتر اسیر شد. او مستحق مجازات شدیدی بود و مالک اشتر می توانست او را مجازات سختی کند.

ص: 61


1- گفتن آیه «إنا لله و إنا إلیه راجعون»
2- نعمان بن محمد بن حیون، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج 1، ص: 389

مالک او را به اردوگاه آورد. آن روز شب شد و اصبغ بن ضرار در آن شب اشعاری می خواند که مالک شنید. او در آن اشعار می گفت: «ای شب، تا ابد و تا قیامت شب باش، ای کاش این شب روز نمی شد، زیرا فردا برای من روز سختی خواهد بود...»

مالک اشتر در عین صلابت و سخت گیری بر دشمن، در فکر عفو و گذشت نسبت به او شد. آن شب پایان یافت و مالک آن اسیر را نزد امیرمؤمنان علی (علیه السلام) آورد و وساطت نمود که حضرت در مورد این اسیر لطف کند. حضرت علی (علیه السلام) پس از بیان مطالبی، اختیار اصبغ را به مالک اشتر واگذار نمود. مالک او را به خانه اش آورده و با کمال بزرگواری او را آزاد کرد.(1)

پرورش احساس

مطرح نمودیم که ائمه اطهار (علیهم السلام) و اصحاب با وفای ایشان همیشه اهل گذشت بودند و اصحاب امامان بزرگوار ما نیز با الگوبرداری از ولی خدا، نسبت به دیگران گذشت و رأفت می نمودند. در این رابطه داستانی از یار باوفای امیرالمؤمنین امام علی (علیهم السلام) یعنی مالک اشتر نقل می نماییم:

مالک اشتر سردار شجاع و بی بدیل لشگر علی (علیهم السلام) که در همه چیز از علی (علیهم السلام) پیروی می کرد، روزی از بازار کوفه عبور می کرد. یکی از بازاریان او را نشناخت و به خیال این که یک

ص: 62


1- نصر بن مزاحم، وقعة صفین، النص، ص: 466

دهاتی فقیر عبور می کند، مقداری ته مانده سبزی را به سوی او پرتاب کرد و از این کارِ مثلاً بامزه ی خودش، خندید.

مالک بدون آن که سخنی بگوید از آنجا عبور کرد. مردی به آن بازاری گفت: آیا این شخص را نشناختی؟ او گفت: نه. آن مرد گفت: «او مالک اشتر سردار بزرگ سپاه علی (علیه السلام) بود.» بازاری با شنیدن این سخن ترسان و لرزان به دنبال مالک شتافت تا به محضرش رسیده عذرخواهی کند. دید مالک وارد مسجد شد و به نماز ایستاد. بازاری پس از نماز نزد مالک آمد و با کمال فروتنی به عذرخواهی پرداخت. مالک گفت: «سوگند به خدا به مسجد نیامدم مگر برای این که دعا کنم تا خدا تو را بیامرزد و اصلاح کند.»(1)

مناجات

باز کن در که گدای سحرت برگشته

بنده ی خسته ز عصیان، به درت برگشته

باز هم در به دری، دور و برت برگشته

سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته

اصلا انگار نه انگار گنه کارم من

به تو اندازه ی یک عمر بدهکارم من

گرچه آلوده ام و خوار ولی آمده ام

با همان فطرت پاک ازلی آمده ام

ص: 63


1- محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 42، ص: 157

دیدم از غیر درت بی محلی آمده ام

دست پُر هستم و با نام علی آمده ام

از عقوبات منِ غم زده تعجیل بگیر

عبد آلوده پشیمان شده تحویل بگیر

بنده وقتی که فرو رفت به مرداب گناه

خواست از چاله درآید ولی افتاد به چاه

وای از دست رفیقی که مرا برد ز راه

من زمین خوردم و او جای دعا کرد نگاه

حرف پرواز زد اما همه طنّازی بود

دوستت دارمِ آن دوست دغل بازی بود

حال، من آمده م حالِ مرا بهتر کن

دیگر از دست خودم خسته شدم باور کن

با چنین بنده که داری به مدارا سر کن

تا سحر، جانِ مرا مست می کوثر (حیدر) کن

دارم امید، مقیم حرم یار شوم

من به قربان علی تا دم افطار شوم

گر چه اندازه ی یک کوه، گنه سنگین است

آشتی با تو همیشه مزه اش شیرین است

سفره ای را که تو چیدی، چقدر رنگین است

آخر کارِ هر آن کس که بیاید این است

اولین قطره ی اشکی که ز چشمش ریزد

از دلش ناله ی یا فاطمه برمی خیزد

ص: 64

15-امر به معروف

انگیزه سازی

امام باقر (علیه السلام) فرمود:

امیر المؤمنین علی (علیه السلام) در آن ایّام که در کوفه بود، چنین عادت داشت که هر روز صبح از دارالإماره بیرون می شد و در یکایک بازارهای کوفه می گشت و تازیانه ای دو شاخه بنام سَبِیبَه به همراه داشت. در هر بازاری می ایستاد و در میان اهل آن صدا می زد:

«ای تاجران پیش از داد و ستد از خداوند خیر و نیکی طلبید، و با آسان گیری در معامله از خداوند برکت جوئید، و به خریداران نزدیک شوید (گران نفروشید تا از شما بگریزند)، و خود را به زینت حلم و بردباری آرایش دهید، و از سوگند خوردن خودداری

ص: 65

کنید، و از دروغ بپرهیزید، و از ستم کناره گیرید، و با مظلومان به انصاف رفتار نمائید، و به رباخواری نزدیک مشوید، و «پیمانه را کامل بدهید (کم فروشی نکنید)، و چیزی از حقّ مردم کم نگذارید»،(1)

و «و روی زمین در غرقاب فساد فرو نروید.»(2)

و همین طور در تمام بازارهای کوفه دور می زد و سپس بازمی گشت و در محلّی برای رسیدگی به کارهای مردم می نشست؛ و چون مردم می دیدند که آن حضرت به سوی آنان می آید و فریاد «ای مردم» او بلند می شود، همگی دست از کار می کشیدند و خوب به فرمایشات حضرتش گوش می دادند و به روی آن حضرت چشم می دوختند تا ایشان از سخن خود فارغ می گشت؛ و چون سخنش تمام می شد می گفتند:

«ای أمیرمؤمنان شنیدیم و اطاعت خواهیم کرد.»(3)

همچنین حضرت کنار ساختمان ابن ابی معیط که شتران آن جا نگهداری می شدند می ایستاد و می فرمود:

«ای دلال ها! کمتر سوگند یاد کنید که سوگند سبب کسادی جنس و از میان رفتن برکت سود است.»(4)

همچنین در تاریخ آمده است:

حضرت در بازارها راه می رفت و در دستش تازیانه کوچکش

ص: 66


1- الأعراف ، آیه 85
2- البقره ، آیه60
3- محمد بن محمد مفید، الأمالی ، النص، ص: 197
4- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 5، ص: 162

قرار داشت و با آن کم فروش و یا غِش کننده در تجارتِ مسلمین را می زد. اصبغ می گوید من روزی به ایشان گفتم:

«ای امیر المؤمنین! من به جای تو این کار را می کنم، تو در منزلت بنشین!» حضرت به من فرمود:

«اصبغ! تو درباره من خیرخواهی نکردی!»

حضرت بر قاطر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، شهباء سوار می شد و در بازارها یکی پس از دیگری گشت می زد! پس روزی به بازار گوشت فروش ها سرکشی نمود و فرمود:

«ای گروه قصاب ها! شتاب در گرفتن جان حیوان نکنید قبل از این که نَفَسش بیرون بیاید و از دمیدن در گوشت (برای سنگین و چاق نمایاندنِ آن هنگام فروش) خودداری کنید.» و بعد به بازار خرما فروشان می آمد و می فرمود:

«جنس پست را نیز مثل جنس مرغوب، در معرض دید مردم قرار دهید! (و آن را زیر خرماهای مرغوب مخفی نکنید.)» و بعد به بازار ماهی فروشان می آمد و می فرمود:

«جز پاکیزه نفروشید و از (فروش ماهی) روی آب مانده پرهیز کنید!» و بعد به منطقه کناسه (کوفه) می آمد که در آن انواع تجارت وجود داشت، از فروشنده های چهارپایان و برده فروشان گرفته تا ریسمان فروشان و شترفروشان و صرافی ها و بزازها و خیاط ها. حضرت صدایش را بالا می برد و می فرمود:

«ای گروه تجار! سوگند ها در بازارهای شما حاضر هستند (مدام برای جوش دادن معامله قسم می خورید). پس آن ها

ص: 67

را با صدقه مخلوط کنید و (البته) از قسم خوردن نیز خود را بازدارید! زیرا خداوند متعال پاکیزه نمی کند (نمی آمرزد) کسی را که به نام خدا قسمِ دروغ بخورد!»(1)

همچنین در روایت وارد شده است:

امام صادق (علیه السلام) می فرمود: امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) در کوفه سوار بر قاطر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می شد و از بازار ماهی فروشان عبور می کرد و می فرمود:

«ماهی هایی را که پوست (فلس) ندارند، نخورید و نفروشید.»(2)

همچنین روز جمعه از بازار ماهی فروشان عبور می کرد و آن ها را قبل از نماز نهی از صید می کرد.(3)

همچنین از آن چراغ راه هدایت نقل شده است:

زاذان نقل می کند:

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دوران خلافتش در بازارها قدم می زد و گم شدگان را راهنمایی می کرد، و ضعیفان را کمک می نمود، و بر فروشندگان و بقالان می گذشت، و قرآن را پیش رویش باز می کرد، و می خواند:

«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً»(4)

«این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرار می دهیم که

ص: 68


1- نعمان بن محمد مغربی بن حیون، دعائم الإسلام، ج 2، ص: 538
2- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 6، ص: 220
3- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 6، ص: 219
4- القصص ، آیه 83

اراده برتری جویی در زمین و فساد را ندارند!»

و می فرمود: «این آیه درباره اهل عدالت و تواضع از والیان امور و درباره قدرتمندان از سایر مردم نازل شده!»(1)

و نیز درباره آقای عالمیان، امیرمؤمنان آمده است:

وشیکه می گوید: علی (علیه السلام) را دیدم ردایی پوشیده که تا بالای ناف است و لنگی دارد که تا نصف ساق پا می رسید و تازیانه کوچکی به دست داشت و دور بازار می گشت و می فرمود:

«از خدا بترسید، و پیمانه ها را پُر کنید.» تو گوئی معلم کودکان است.(2)

اقناع اندیشه

اشاره

امر به معروف و نهی از منکر، از فروع دین اسلام و مورد تأکید خداوند متعال و اهل بیت عصمت (علیهم السلام) است. خداوند متعال در قرآن کریم دستور می دهد که:

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.(3)

و باید از شما گروهی باشند که [همه مردم را] به سوی خیر دعوت نمایند، و به کار شایسته و پسندیده وادارند، و از کار ناپسند و زشت بازدارند و اینانند که یقیناً رستگارند.

خداوند در قرآن کریم به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به

ص: 69


1- حسن بن فضل طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص: 420
2- حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق، ص: 112
3- آل عمران، آیه 104

طور کلی فرمان می دهد که امر به معروف نماید، چنانچه می فرماید:

خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ.(1)

عفو و گذشت را پیشه کن، و به کار پسندیده فرمان ده، و از نادانان روی بگردان.

و هم به صورت مصداقی به پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور می دهد که امر به معروف کند، مانند این آیه که می فرماید:

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها.(2)

و خانواده ات را به نماز فرمان بده و خود نیز بر آن شکیبایی ورز.

درباره وجوب امر به معروف و نهی از منکر در کتب فقهی بحث و بررسی صورت گرفته و وجوب شرعی آن ثابت شده است، اما در این گفتار مناسب است که به آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر اشاره داشته باشیم. لذا در این نوشتار برخی از آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر را ذکر می نماییم:

1. برانگیختن خشم خداوند

کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَقُولُ إِذَا أُمَّتِی تَوَاکَلَتِ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَلْیَأْذَنُوا بِوِقَاعٍ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی.(3) رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره می فرمودند: هرگاه امّت من از انجام امر به معروف و نهی از منکر سرپیچی کرده و آن را به یکدیگر

ص: 70


1- الأعراف، آیه 199
2- طه، آیه 132
3- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 5، ص: 59

واگذار نمایند، گویا با خداوند اعلان جنگ داده اند.

2. نزول عذاب الهی

خَطَبَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ حَیْثُ مَا عَمِلُوا مِنَ الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَنْهَهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ عَنْ ذَلِکَ وَ إِنَّهُمْ لَمَّا تَمَادَوْا فِی الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَنْهَهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ عَنْ ذَلِکَ نَزَلَتْ بِهِمُ الْعُقُوبَات.(1)

امیرالمؤمنین (علیه السلام) خطبه خواندند، پس خداوند را حمد و ثنا گفته و فرمودند: اما بعد، پس همانا کسانی که قبل از شما بودند، زمانی که مرتکب معاصی می شدند و عالمان دین آن ها را نهی نکردند، هلاک شدند و ایشان زمانی که در معاصی استمرار نمودند و عالمان دین و عارفان، ایشان را نهی نکردند عقوبت ها و عذاب ها بر ایشان نازل گشت.

3. مرده متحرک و بی خاصیت شدن

قال علیٌ (علیه السلام): ...وَ مِنْهُمْ تَارِکٌ لِإِنْکَارِ الْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ فَذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء.(2)

گروهی از مردم مبارزه با منکر را با دل و زبان و دست ترک می کنند، (و در برابر خلاف کار هیچ گونه عکس العملی نشان نمی دهند.) پس این ها در حقیقت مردگانی زنده نما هستند.

ص: 71


1- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 5، ص: 57
2- محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 542

4. عدم استجابت دعاها

و من وصیة له (علیه السلام) للحسن و الحسین (علیهما السلام) لما ضربه ابن ملجم (لعنه الله): لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلَّی عَلَیْکُمْ أَشْرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُمْ.(1)

وصیتی از حضرت علی (علیه السلام) به حسن و حسین (علیهما السلام) هنگامی که ابن ملجم (لعنه الله) او را ضربت زد: امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید، زیرا در این صورت افراد نادرست بر شما مسلط می گردند، آن گاه دعا می کنید و دعایتان مستجاب نمی شود.

5. دوری عالمان و سفیهان جامعه از رحمت خداوند

قال علی (علیه السلام): فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِیَ [الْقُرُونَ الْمَاضِیَةَ] بَیْنَ أَیْدِیکُمْ إِلَّا لِتَرْکِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُکُوبِ الْمَعَاصِی وَ الْحُلَمَاءَ [الحُکَمَاءَ] لِتَرْکِ التَّنَاهِی.(2)

امام علی (علیه السلام) فرمودند: خداوند افراد قرن گذشته و پیش از شما را لعن نکرد مگر به خاطر اینکه آنان امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند. لذا خداوند نادان ها را به خاطر ارتکاب معاصی و حکما و دانشمندان را به دلیل ترک تناهی و باز نداشتن گناهکاران مورد لعن قرار داده است.

ص: 72


1- محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 421
2- محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 299

6. دوری از بهشت و دوزخی شدن

قال علیٌ (علیه السلام): ظَهَرَ الْفَسَادُ فَلَا مُنْکِرٌ مُغَیِّرٌ وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ أَ فَبِهَذَا تُرِیدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِی دَارِ قُدْسِهِ وَ تَکُونُوا أَعَزَّ أَوْلِیَائِهِ عِنْدَهُ هَیْهَاتَ لَا یُخْدَعُ اللَّهُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ لَا تُنَالُ مَرْضَاتُهُ إِلَّا بِطَاعَتِه.(1)

فساد آشکار شده است اما کسی نیست که آن را تغییر دهد و باز دارنده ای نیست که آن را باز دارد. آیا این گونه می خواهید در منزل گاه قدس الهی با خداوند مجاور و همنشین شوید و از عزیزترین اولیای او به حساب آیید؟ هرگز! خداوند را در مورد بهشتش نمی توان فریب داد و جز با اطاعت نمی توان رضای او را به دست آورد.

با توجه به این ضررها، عقل سلیم حکم می کند که امر به معروف و نهی از منکر را به هیچ وجه ترک ننماییم؛ اما نکته ای که در این مقال قابل بررسی می باشد، اقتضائات امروزه ی جامعه اسلامی است که شاید باعث سستی برخی از مؤمنین در انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر شود. در این زمینه باید به کلام کسی رجوع کرد که در حالی که عالم دین است، از جامعه اسلامیِ امروز آگاهی کامل دارد. این شخص کسی جز مقام معظم رهبری، امام خامنه ای (حفظه الله) نیست. قسمتی از سخنان ایشان درباره امر به معروف و نهی از منکر را ذکر می نماییم:

«من همین امر به معروف و نهی از منکر زبانی را - ولو به شکل خیلی راحت و آرام و بدون هیچ خشونت و دعوایی -

ص: 73


1- محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 187

واقعاً یکی از معجزات اسلام می دانم. مثلاً یک نفر کار خلافی می کند، می گویند آقا شما این کار را نباید می کردی. این مطلب را بگو و برو. می گوید او برمی گردد دو تا فحش به من می دهد. خیلی خوب؛ حالا دو تا فحش هم به شما بدهد؛ برای خاطر امر خدا تحمّل کنید. اگر نفر دوم هم بگوید آقا شما باید این کار را نمی کردی؛ بدانید اگر دعوا هم بکند، دعوایش کمتر از آنی است که با نفر اوّل کرده است. نفر سوم و نفر دهم و نفر بیستم هم همین طور. بنابراین، اگر نهی از منکر باب شد و تا نفر بیستم رسید، شما خیال می کنید آن آدم دیگر آن کار را تکرار خواهد کرد؟ نهی از منکر واقعاً معجزه می کند. فقط هم زبانی؛ یدیش در اختیار حکومت است؛ یعنی اگر جایی باید با گناهکار به صورت یدی و مجازاتی برخورد کنند، فقط دستگاه هایی از حکومت هستند که مسؤول این کارند؛ مردم نباید بکنند. اما زبانی چرا؛ خیلی هم اثر دارد.»(1)

با توجه به این مطالب به نظر می رسد هیچ مجوز شرعی و یا عرفی و یا عقلی برای ترک امر به معروف و نهی از منکر وجود ندارد، اگرچه در این دوران که زمان برپایی حکومت اسلامی می باشد، مرحله إعمال قدرت برای نهی از منکر به عهده حکومت اسلامی است و وظیفه ما، فقط نهی از منکرِ قلبی و لسانی است.

ص: 74


1- بیانات در جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سردبیران نشریات دانشجویی- 4/12/77

رفتارسازی

امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) وارد بازار خرما فروشان شد. دید زنی می گرید در حالی که با مرد خرما فروشی بگومگو دارد! حضرت به آن زن فرمود: «چه مشکلی داری؟» زن گفت: «یا أمیرالمؤمنین! من از این مرد یک درهم خرما خریدم ولی قسمت پایین آن پست است و آن طور که دیده بودم نیست!»

حضرت به خرمافروش فرمود: «(پولش را) به او برگردان!» ولی خرما فروش از این کار امتناع نمود تا این که حضرت سه بار به او همین دستور را داد و او باز هم امتناع نمود. حضرت تازیانه (کوچک) خود را روی سر مرد بلند نمود و او پولش را برگرداند.»

حضرت از این که خرمای بد را در زیر خرمای خوب پنهان کنند، ناخشنود بود!(1)

این گونه امام المتقین (علیه السلام) اهل منکر را نهی از منکر می نمود و حق مظلوم را از ظالم می ستاند و معصیت کار را مجبور به ترک معصیت می نمود. در داستانی دیگر از وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل شده است:

روزی امام علی (علیه السلام) به بازار قصاب ها گذر نموده و آنان را از فروختن هفت چیز از گوسفند نهی کرد: خون، گوشه های دل، سپرز (طحال)، رگ نخاع، غده ها، تخم ها و آلت نری.

یکی از قصاب ها گفت: «یا امیرالمومنین! سپرز و جگر یکی هستند و فرقی بین آن ها نیست!»

ص: 75


1- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 5، ص: 230

حضرت فرمود: «چنین نیست اکنون دو ظرف آب برایم بیاور!» دو ظرف آب، و جگر و سپرزی برای آن حضرت آوردند، آن گاه فرمود: «جگر و سپرز را از وسط بشکافید!» و سپس دستور داد آن ها را درون آب به نرمی بمالند؛ و چون چنین کردند پس از مدتی جگر سفید شده و چیزی از آن کم نگردید ولی سپرز سفید نشده و تمامش مبدل به خون گردیده و فقط پوست و مقداری رگ از آن باقی ماند. در این هنگام حضرت به معترض رو کرده و فرمود:

«این که دیدی فرق آن ها بود، کبد گوشت است و سپرز خون!»(1)

امام علی (علیه السلام) برای دفع منکر از جامعه نه تنها نهی از منکر می نمودند، بلکه در جایی که اهل منکر افرادی جاهل بودند، سعی در آگاه نمودن و هموار کردن مسیر هدایت ایشان داشتند. البته نهی از منکر و تلاش برای هدایت انسان ها فقط در معاملات و برخورد با مردم نیست بلکه در عبادات و ارتباط با خداوند نیز می باشد. چنانچه از امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) نقل شده است:

روزی آن حضرت شخصی را در حال نماز خواندن دید که با سرعت و به تندی نماز خود را می خواند. پس از نماز، حضرت به او فرمود: «چه مدت است که این چنین نماز می خوانی؟»

آن مرد عرض کرد: «از فلان وقت!»

ص: 76


1- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 6، ص 253

حضرت فرمود: «مثل تو نزد خداوند مثل کلاغ است که دانه را نوک می زند؛ بدان اگر تو در این حال بمیری، بر غیر دین ابوالقاسم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مرده ای!» بعد حضرت فرمود: «دزدترین دزدان کسی است که از نمازش بدزدد.»(1)

وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیه السلام) سعی در ممانعت از سستی و کاهلی مردم در عبادات نیز داشتند. همان گونه که در تاریخ آمده است:

به امام خبر رسید که گروهی برای نماز در مسجد حاضر نمی شود. حضرت خطبه ای خواند و در آن خطبه چنین فرمود:

«به درستی که گروهی برای نماز در مساجد ما حاضر نمی شوند، پس با ما نه غذا بخورند، نه آب بیاشامند، نه مشورت کنند، نه از ما (زن) بگیرند و از غنایم ما چیزی اخذ نکنند، تا اینکه در نماز جماعت با ما حاضر شوند.

مسلمانان از خوردن و آشامیدن و ازدواج با آن ها خودداری کردند تا اینکه آنان در نماز جماعت مسلمین حاضر شدند.(2)

و نیز به امام خبر دادند، در کوفه مردمی در همسایگی مسجد هستند که به نماز جماعت مسلمین در مسجد حاضر نمی شوند. امام فرمود: «آن ها باید به جماعت ما و نماز با ما در مسجد حاضر شوند، وگرنه باید کوچ کرده و از همسایگی مسجد

ص: 77


1- احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج 1، ص: 82
2- محمد بن الحسن الطوسی، الأمالی ، النص، ص: 696

دور شوند و با ما همسایه نباشند و ما نیز با آنان مجاور نباشیم!»(1)

پرورش احساس

حضرت علی (علیه السلام) از کنار کنیزی می گذشت که دید او مشغول خریدن گوشت از قصاب است و به قصاب می گوید:

«بیشترش کن!» حضرت به قصاب فرمود:

«به او بیشتر بده، زیرا این برای برکت (از نقش) بزرگتر (ی برخوردار) است!»(2)

امام علی (علیه السلام) که خود محور حق است، این گونه سعی در اشاعه معروف در جامعه دارد. همچنین آن حضرت تلاش خویش را برای مقابله با گناه و منکر در جامعه مبذول می داشت. چنانچه نقل شده است:

حضرت از کنار دکّان های مسجد سماک عبور کرد و امر به خراب کردن آن دکان ها داد. دکان ها خراب شد. بار دیگر آن را ساختند و تا سه مرتبه این کار تکرار شد. بعد از نوبت سوم در حالی که همه آن ها نشسته بودند، در آنجا توقف کرد و فرمود:

«حالا که از خراب کردن امتناع دارید، چشم خود را (از نامحرم) ببندید و گم شده ها را برگردانید و راه را نشان دهید.»(3)

و نیز گزارش شده که امیر مؤمنان (علیه السلام) شنید شخصی با

ص: 78


1- مسعود بن عیسی ورام بن أبی فراس - محمد رضا عطایی، مجموعة ورام، ج 2، ص: 87
2- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 5، ص: 152
3- علی بن حسن طبرسی، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، النص، ص: 205

طنبور، طرب و شادی می کند. امام (علیه السلام) او را از این کار بازداشت و طنبورش را شکست. آن گاه از وی خواست توبه کند و آن مرد توبه کرد.

سپس علی (علیه السلام) به آن مرد گفت: آیا می دانی وقتی طنبور نواخته می شود، چه می گوید؟

آن مرد گفت: جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آگاه تر است.

امام (علیه السلام) فرمود: طنبور می گوید: به زودی پشیمان خواهی شد! به زودی پشیمان خواهی شد! ای همنشین با من. به زودی داخل دوزخ خواهی شد! ای نوازنده من.»(1)

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با توصیه ها و اندرزهای خویش، سعی در از بین بردن معصیت و ایجاد معنویت و برکت در جامعه داشتند. تاریخ گواه بر این مطلب است، چنانچه در تاریخ آمده است:

ابراهیم نخعی از کنار زنی گذشت به اسم ام بکر که در آستان منزلش نشسته و مشغول نخ ریسی بود.

ابراهیم به او گفت: «ای ام بکر، آیا سنی از تو نگذشته است؟! آیا وقتش نرسیده که این نخ ریسی را رها کنی؟»

ام بکر گفت: «چگونه آن را رها کنم و حال آن که از علی بن ابی طالب امیر المؤمنین (علیه السلام) شنیدم که می فرمود:

«این از کسب های طیب (و پاکیزه) است»؟!(2)

ص: 79


1- حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 13، ص: 220
2- محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج 1، ص: 150

میلاد امام حسن مجتبی (علیه السلام)

مطلع شعر من از عشق تو حیران شده است

بیت در بیت دلم بی سر و سامان شده است

عالم پیر دگر باره چه در بر دارد

گوئیا شور جوانیست که در سر دارد

لحظه آمدنش غصه نهان خواهد شد

«عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد»

و خدا خواست که یک برگِ دگر رو بکند

جهت قبله نما روی به آن سو بکند

مژده ی آمدنش تا به پیمبر دادند

همه ذرات جهان در تب و تاب افتادند

نور خورشید ز دامان قمر می آید

چقدر طفل به مادر، به پدر می آید

چهره اش، ناز نگاهش به پیمبر رفته

کرم و عاطفه اش نیز به مادر رفته

این پسر کیست چنین جلوه ی محشر دارد

از همین کودکی اش هیبت حیدر دارد

ماه مهمانی حق نیز به مهمانی اوست

امشب افطار علی بوسه به پیشانی اوست

و در آن لحظه که این کودک شیرین آمد

شک ندارم که خدا نیز به تحسین آمد

ص: 80

تا در آئینه ی او حُسن خدا را دیدند

نام او را ز سماوات، حَسن نامیدند

بر لبان علی و فاطمه لبخند آمد

کوچه امشب به تماشای حسن بند آمد

و خداوند روی سردرِ افلاک نوشت

هست او سید و آقای جوانان بهشت

دشمنش خوار و ذلیل است مریض است مریض

پسر حیدر و زهراست، عزیز است عزیز

در شجاعت که شده فاتح پیکار جمل

و شهادت شده در کام پسرهاش عسل

مادرش نام مرا سائل این خانه نوشت

روزی شعر مرا نیز کریمانه نوشت

پدرش گفت بیاییم و گدایش باشیم

کاش امشب همه مشمول دعایش باشیم

با لب روزه تو را می دهم ای یار سلام

که کریمانه بگویی به من زار سلام

سائل خانه ات از حد و عدد بیرون است

آسمان نیز به درگاه شما مدیون است

نظری کن که در این ماه مسلمان بشویم

کاش بر سفره ی افطار تو مهمان بشویم

ص: 81

ص: 82

16-تقوای نفس

انگیزه سازی

روزی حضرت أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) سوار بر مرکبش شد که برخی اصحاب متوجهش شده و با ایشان همراه شدند. حضرت رویش را به آن ها نمود و پرسید: «کاری دارید؟» گفتند: «نه! دوست داریم با شما همراه شویم!»

حضرت فرمود: «برگردید! (صدای) کفش، پشت سر مردان (صاحب منصب) موجب فساد قلب هاست (و آن ها را مغرور می کند.)(1)»(2)

همچنین درباره تقوای نفسِ امام المتقین حضرت علی (علیه السلام)

ص: 83


1- النِّعَالُ خَلْفَ أَعْقَابِ الرِّجَالِ مُفْسِدَةُ الْقُلُوب.
2- محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ج 2، ص: 104

نقل شده است:

جویریة بن مسهر نقل می کند:

من پشت سر امیرمؤمنان (علیه السلام) دویدم که حضرت رو به من کرده و فرمود: «ای جویریة، به راستی که این احمقان هلاک نشدند جز به صدای کفش ها در پشت سرشان، اکنون (بگو) برای چه آمده ای؟»

عرض کردم: «آمده ام تا سه چیز را از تو بپرسم: از شرافت، و از مروت، و از عقل»

حضرت فرمود: «اما شرافت پس هر که را سلطان شرافت بخشد شرافتمند گردد، و اما مروت (و مردانگی همان) سر و سامان دادن به معیشت و زندگانی است، و اما عقل پس هر که از خدا ترسید عاقل و خردمند است.»(1)

و نیز درباره آن امام عالمیان نقل شده است:

حضرت کنیزی داشت به نام ام سعید! او روزی بر دستان حضرت آب می ریخت! حضرت فرمود: «ام سعید!»

ام سعید گفت: «لبیک، یا أمیر المؤمنین!»

حضرت فرمود: «میل دارم که داماد شوم!»

ام سعید گفت: «یا أمیر المؤمنین؛ چه چیز مانعِ تو می شود؟»

حضرت فرمود: «وای بر تو! آیا بعد از چهار همسر در حیاط (در منزل من).»

ام سعید گفت: «یکی را طلاق بده و دیگری را جایگزین آن کن!»

ص: 84


1- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 8، ص: 241

حضرت فرمود: «وای بر تو! خودم این را می دانم و لکن طلاق زشت است و من آن را ناخوش می دارم!»(1)

آری! با اینکه در جامعه ی عرب، تعدد زوجات امری طبیعی بوده و علاوه بر آن، تعدد زوجات برای امامان بزرگوار (علیهم السلام) سبب تعدد فرزندان و کثرت بیشتر شیعیان و مبلغین مذهب شیعه می شده است، باز هم امام علی (علیه السلام) از این کار که به قیمت طلاق صورت بگیرد اکراه داشته اند، چرا که به فرموده پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مبغوض ترین حلال در پیشگاه خداوند، طلاق است.(2)

اقناع اندیشه

تقوا در لغت به معنای حفظ شی ء است از آنچه اذیّت و ضرر می رساند(3) و معنای اصطلاحی آن در روایت اینگونه تعریف شده:

أَنَّ الصَّادِقَ (علیه السلام) سُئِلَ عَنْ تَفْسِیرِ التَّقْوَی فَقَالَ (علیه السلام) أَنْ لَا یَفْقِدَکَ اللَّهُ حَیْثُ أَمَرَکَ وَ لَا یَرَاکَ حَیْثُ نَهَاک.(4)

از حضرت صادق (علیه السلام) در مورد تفسیر «تقوا» سؤال شد، ایشان فرمود: «یعنی اینکه در جایی که خداوند تو را امر کرده، مفقود و در جایی که تو را نهی نموده، پیدا نباشی».

ص: 85


1- نعمان بن محمد مغربی بن حیون، دعائم الإسلام، ج 2، ص: 257
2- ابو القاسم پاینده، نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلی الله علیه و آله)، ص: 157
3- علی اکبر قرشی بنایی، قاموس قرآن، ج 7، ص: 236
4- احمد بن محمد بن فهد حلی، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص: 303

به فرموده امام صادق (علیه السلام) تقوا سه رتبه دارد، چنانچه می فرماید:

التَّقْوَی عَلَی ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ تَقْوَی بِاللَّهِ وَ هُوَ تَرْکُ الْخِلَافِ فَضْلًا عَنِ الشُّبْهَةِ وَ هُوَ تَقْوَی خَاصِّ الْخَاصِّ وَ تَقْوَی مِنَ اللَّهِ تَعَالَی وَ هُوَ تَرْکُ الشُّبُهَاتِ فَضْلًا عَنِ الْحَرَامِ وَ هُوَ تَقْوَی الْخَاصِّ وَ تَقْوَی مِنْ خَوْفِ النَّارِ وَ الْعِقَابِ وَ هُوَ تَرْکُ الْحَرَامِ وَ هُوَ تَقْوَی الْعَامِّ.(1)

حضرت صادق (علیه السلام) فرموده است تقوی بر سه وجه می باشد:

اول- تقوی به سبب و در راه خداوندِ متعال، و آن ترک کردن امور حلال است تا چه رسد به اموری که مشتبه باشد.

دوم- تقوی از خوف خدا، و آن ترک امور مشتبه به حرام است تا چه رسد به آنچه حرام باشد.

سوم- تقوی از خوف آتش و عقاب پروردگار، و آن ترک محرمات است.

صورت اول، تقوای خاصّ الخاص است، و مخصوص می شود به خواص مؤمنین و بندگان مخصوصِ پروردگار متعال و اولیاء حق تعالی؛ و صورت دوم تقوای خاص است، و اختصاص پیدا می کند به افرادی که در راه سلوک و در طریق تکمیل ایمان و در مقام ریاضت و مجاهدت هستند؛ و صورت سوم تقوای عام است، و برای همه طبقات که در راه خداشناسی و اسلام هستند شامل می شود.

خداوند متعال و اولیاء او بارها و بارها سفارش به تقوا

ص: 86


1- منسوب به امام صادق علیه السلام، مصباح الشریعة ؛ ص38

نموده اند تا جایی که خداوند متعال تنها راه نجات را تقوا اعلام می کند و می فرماید:

وَ إِن مِّنکمُ ْ إِلَّا وَارِدُهَا کاَنَ عَلیَ رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا * ثمُ َّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا.(1)

و هیچ کس از شما نیست مگر [اینکه] در آن [آتش] وارد می گردد. این [امر] همواره بر پروردگارت حکمی قطعی است. * آن گاه کسانی را که پرهیزگار بوده اند می رهانیم، و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها می کنیم.

تقوا آن قدر مهم است که تمام شئون زندگی شخص را تحت تأثیر خویش قرار می دهد، چنانچه درباره یکی از جنبه های اجتماعی یعنی انتخاب همنشین و دوست این گونه وارد شده است:

قال علیٌ (علیه السلام): خَیْرُ إِخْوَانِکَ مَنْ دَلَّکَ عَلَی هُدًی وَ أَکْسَبَکَ تُقًی وَ صَدَّکَ عَنِ اتِّبَاعِ هَوًی.(2)

بهترین برادرانت کسی است که تو را بر هدایت رهنمون باشد. و به تقوا وا دارد، و از پیروی کردن هوا و هوس بازت دارد.

و نیز امیرالمؤمنین فرمود:

قالَ علی (علیه السلام): یَا کُمَیْلُ قُلِ الْحَقَ عَلَی کُلِّ حَالٍ وَ وَادِّ الْمُتَّقِین.(3)

ای کمیل، در هر حالتی حقّ را بگو و مدافع آن باش و دوستی

ص: 87


1- مریم، آیات 71و72
2- عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص: 359
3- حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول، النص، ص: 173

و معاشرت با پرهیز گاران را ادامه ده.

تقوا داشتن آثار فراوانی دارد که به برخی از آن ها اشاره می نماییم:

1. برکت اعمال

کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ لَا یَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ تَقْوَی وَ کَیْفَ یَقِلُّ مَا یُتَقَبَّلُ.(1)

امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمود: هیچ عملی با تقوا کم نیست و چگونه کم باشد عملی که قبول می گردد.

2. خروج از تنگناها و کسب روزی از جایی که فرد گمان نمی کند

مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یحَْتَسِبُ.(2)

و هر کس از خدا پروا کند، [خدا] برای او راه بیرون شدنی قرار می دهد. * و از جایی که حسابش را نمی کند، به او روزی می رساند.

3. به دست آوردن نیروی جدا کردن حق و باطل و بخشیده شدن گناهان

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ.(3)

ص: 88


1- محمد بن یعقوب (شیخ کلینی)، الکافی (ط – إسلامیة)، ج 2، ص 75
2- الطلاق، آیات 2و3
3- الأنفال، آیه 29

ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیروی] تشخیص [حقّ از باطل] قرار می دهد و گناهانتان را از شما می زداید و شما را می آمرزد و خدا دارای بخشش بزرگ است.

4. تسهیل امور زندگی

مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً.(1)

هر کس از خدا پروا دارد [خدا] برای او در کارش تسهیلی فراهم سازد.

5. گرفتن پاداش بزرگ از خداوند

وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً.(2)

و هر کس از خدا پروا کند، بدی هایش را از او بزداید و پاداشش را بزرگ گرداند.

6. هدایت یافتن

ذَالِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِّلْمُتَّقِین.(3)

این است کتابی که در [حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است.

ص: 89


1- الطلاق، آیه 4
2- الطلاق، آیه 5
3- البقره، آیه 2

7. نزول برکت و رحمت از آسمان و زمین

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُون.(1)

و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم ولی تکذیب کردند پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم.

8. به دست آوردن حمایت همه جانبه خداوند

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقین.(2)

از خدا پروا بدارید و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.

9. اهل بهشت بودن

إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ.(3)

بی گمان، پرهیزگاران در باغ ها و چشمه سارانند.

10. قبولی اعمال

إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین.(4)

خدا فقط از تقواپیشگان می پذیرد.

از تمام این آثار که بگذریم به نظر می رسد در صورت تقوا

ص: 90


1- الأعراف، آیه 96
2- البقره، آیه 194
3-
4- المائده، آیه 27

نداشتن حتی هدف از خلقت ما محقق نشده است؛ زیرا خداوند هدف از خلقت انسان را عبادت و انقیاد در مقابل خودش اعلام می کند و می فرماید:

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ.(1)

و جنّ و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند.

واضح است که بدون تقوا عبادتی صورت نمی گیرد و اگر هم صورت بگیرد مقبول نخواهد بود.

از طرف دیگر انسانی که طالب کمال است تنها راه رسیدن به کمال و سعادت را حفظ خویش از معصیت مولا و انجام فرامین حضرتش می بیند فلذا تقوا برای زندگی انسان مؤمن مسئله ای حیاتی است و با تمام شئون زندگی اش گره خورده است و هر روز و هر ساعت به فکر بیشتر نمودن این خصلت در وجود خویش است تا رضایت خالق را کسب نموده و روز به روز بر تقرب خویش به خداوند متعال بیفزاید.

رفتارسازی

امام علی (علیه السلام) می فرمود:

«محبوب من رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی (از بیت المال را) برای فردا ذخیره نمی کرد و ابوبکر ذخیره می کرد و چون نوبت به عمر رسید، چنان مقرر داشت که دفترها ترتیب دهند و پرداخت اموال را از این سال به سال دیگر تأخیر اندازند. اما من چنان می کنم که محبوبم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می کرد.»(2)

ص: 91


1- الذاریات، آیه 56
2- ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی، الغارات (ط - الحدیثة)، ج 1، ص: 47

لذا حضرت هر روزِ جمعه بیت المال را جاروب می کرد و آب می پاشید، سپس دو رکعت نماز به جای می آورد و می فرمود:

«شما دو تا (دو رکعت) در روز قیامت در حق من شهادت دهید.» به بیت المال هم می فرمود:

«ای بیت المال! در روز قیامت شهادت بده که من از مال مسلمانان، هیچ در تو نگاه نداشتم.»(1)

و همچنین می فرمود: «من به شب نرسیدم و حال آن که در تو درهمی مانده باشد!»(2)

سپس که از بیت المال خارج می شد، می فرمود:

«سپاس از آن خدایی است که من را از آن خارج نمود به همان وضعیتی که داخل شدم.(3)

(مالی نداشتم که داخل بیت المال شدم و الان هم که خارج می شوم مالی ندارم!)»(4)

امام علی (علیه السلام) این گونه در انجام وظایف حاکمیتی خویش، تقوا داشتند و بدین صورت به سنت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل می نمودند. این حساسیت حضرت به اندازه ای بود که در تاریخ آمده است:

شبی برای امام (علیه السلام) مالی را آوردند، حضرت به مسؤولین بیت المال فرمود: «این مال را تقسیم کنید!»

گفتند: «أمیرالمؤمنین! الان در حال گذراندن شب هستیم،

ص: 92


1- ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی، الغارات (ط - الحدیثة)، ج 1، ص: 46، 48 و 49
2- احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج 10، ص 132
3- الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَخْرَجَنِی مِنْهُ کَمَا دَخَلْتُه.
4- محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ج 2، ص: 95

آن را تا فردا به تأخیر بیانداز!»

حضرت فرمود: «آیا ضمانت می دهید که من تا فردا زنده باشم؟!»

گفتند: «این به دست ما نیست!»

حضرت فرمود: «آن را تقسیم کنید و به تأخیر نیاندازید!»(1)

پرورش احساس

روزی علی (علیه السلام) در مسیرش به سمت کوفه، به شهر انبار رسید. این شهر در گذشته جزو سرزمین ایران بوده است. وقتی که خبر ورود علی (علیه السلام) به ایرانیان رسید، عده ای از کدخداها، دهدارها و بزرگان به استقبال خلیفه آمدند. آنان به گمان خودشان، علی (علیه السلام) را جانشین سلاطین ساسانی می دانستند. وقتی به آن حضرت رسیدند، در جلوی مرکب امام شروع به دویدن کردند. علی (علیه السلام) خطاب به آنان فرمود: «چرا این کار را می کنید؟»

آن ها گفتند: «ما به بزرگان و اُمرای خود این گونه احترام می گذاریم.»

آن گاه امام فرمود: «نه. این کار را نکنید! این کار شما را پست و ذلیل می کند، شما را خوار می کند. چرا خودتان را در مقابل من که خلیفه شما هستم، خوار و ذلیل می کنید؟ من هم مانند یکی از شما هستم. تازه با این کارتان ممکن است یک وقت خدای ناکرده، غروری در من پیدا شود و واقعاً خودم را برتر از شما بدانم».(2)

همچنین درباره آن بزرگوار نقل شده است:

ص: 93


1- محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ج 2، ص: 95
2- محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ج 2، ص: 104

در ترجمه مستقصی مسطور است که: «چون در خدمت عایشه، طلحه و زبیر بر بصره استیلاء یافتند، طلحه به بیت المال درآمده و چون نقود نامعدود دید، قرائت این آیه کریمه نمود که: «وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ»(1) «و خدا به شما غنیمت های فراوان وعده داده بود که به زودی آنها را خواهید گرفت، و این [پیروزی] را برای شما پیش انداخت.»

بعد از آنکه أمیر المؤمنین (علیه السلام) بر ایشان ظفر یافت، به همان خانه درآمد و چون نظر فیض اثرش بر دنانیر و دراهم سرخ و سفید افتاد به زبان گوهرافشان فرمود: ای زر احمر، مرا مغرور مساز و ای سیم سفید، به فریب غیر پرداز که به عشوه شما مغرور نشوم و به جلوه شما مایل نگردم و این حدیث نبوی برخواند: «کن فی الدّنیا کانّک غریب او کعابری سبیل؛ یعنی در دنیا همچون کسی باش که غریب است یا مانند مسافر.»(2)

بدین صورت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در برابر نفس خود می ایستاد و اجازه تخطی از فرامین الهی را به نفس خویش نمی داد تا آن جا که برای مقابله با نفس و جلوگیری از افتادن نفس به ورطه ی حرام، حتی از برخی حلال ها نیز اجتناب می نمود تا کنترل نفس خویش را در دست داشته باشد و هنگام درخواستِ نفس برای گناه، نفس خویش را سرکوب و از گناه خودداری نماید. این رفتارِ حضرت علی (علیه السلام) را در واقعه ای که ذکر می کنیم به وضوح

ص: 94


1- الفتح، آیه 20
2- میرمحمد بن میر عبدالله حسینی ترمذی، مناقب مرتضوی( کشفی)، ص:350

می توان مشاهده نمود.

روزی ظرف فالوده ای خدمت امیر المؤمنین (علیه السلام) آوردند و در برابر آن حضرت گذاشتند. امام (علیه السلام) به صافی و زیباییِ آن نگریست و انگشت خود را به آن زد و آن را چشید، و فرمود: همانا حلال، پاک و نیکوست و این حرام نیست، امّا من خوش ندارم نفْسِ خود را به چیزی عادت دهم که تاکنون بدان عادت نداده ام. این ظرف را از جلوی من بردارید. پس آن را برداشتند.

همچنین درباره امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نقل شده است:

در یکی از اعیاد، ضعیفان و مسکینان به در خانه أمیر المؤمنین مجتمع بودند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیرون آمده و ابوموسی را فرمود درِ بیت المال گشاید و سیصد هزار درهم به فقرا نفقه نماید. چون ابوموسی به فرموده قیام نمود، حضرتش به عیدگاه رفته نماز گزارده مراجعت نمود. با او به خانه رفتم. چند نان جوین بی روغن حاضر آورد. گفتم: یا امیر المؤمنین)! اگر می فرمودی که از این مال، یک درهم روغن می خریدند چه می شد؟! فرمود: ای ابوهریره، می خواهی مرا به مجمع قیامت شرمنده گردانی و داغ خیانت بر ناصیه ی من کشی. و اللّه! علی را هیچ نعمتی بزرگ تر نیست که در موقف قیامت از خجالت و رسواییِ خیانت ایمن گردد.»(1)

ص: 95


1- میرمحمد بن میر عبدالله حسینی ترمذی، مناقب مرتضوی( کشفی)، متن ،ص:368

مناجات

رمضان آمده تا پاک ز عصیان گردیم

رمضان آمده مأنوس به قرآن گردیم

رمضان آمده تا لحظه ی افطار و سحر

بر سر سفره ی اطعامِ تو مهمان گردیم

رمضان آمده با ذکر الهی العفو

خالق فاطمه را دست به دامان گردیم

رمضان آمده از نفس و هوی دور شویم

لحظه ای هم که شده دور ز شیطان گردیم

رمضان آمده بیماری دل خوب شود

در شفاخانه ی رحمان همه درمان گردیم

رمضان آمده با داشتن جوع و عطش

دور از معصیت و شهوت و طغیان گردیم

رمضان آمده تا جامه ی تقوا پوشیم

چند روزی به دل خویش نگهبان گردیم

رمضان آمده خود را بشناسیم همه

زیر سنگ محک روزه نمایان گردیم

رمضان آمده تا طعم عطش را بچشیم

لحظه ای معتکف حضرت عطشان گردیم

رمضان آمده تا روضه بخوانیم سحر

در عزاخانه ی ارباب پریشان گردیم

رمضان آمده یادی ز لب یار کنیم

از غم چوب جفا چشمه ی جوشان گردیم

ص: 96

17-عدالت

انگیزه سازی

در زمان حکومت أمیر المؤمنین امام علی (علیه السلام) روزی مالی از جبل(1)

رسید. به امام خبر دادند. حضرت از جای خود بلند شد و دیگرانی هم که با ایشان بودند همراه حضرت شدند. امام نزد ساربانان رسید. مردم گرد آمده و ازدحام نموده بودند. حضرت چند ریسمان گرفت و آن ها را به هم گره زد و به گرد آن اموال کشید و فرمود:

«هیچ کس حق ندارد که از این ریسمان پای به درون گذارد.»

مردم پشت ریسمان نشستند. امام به درون ریسمان آمد و

ص: 97


1- جبل یا جبال، نامی است که به سرزمین های میان اصفهان تا زنجان و قزوین و همدان و دینور و ری و بلاد میان آنها اطلاق می شده. (مراصد الاطلاع ج 1/ ص 309 و 312)

فرمود: «سران هفت گانه کجایند؟!»

آن زمان هفت طائفه در کوفه زندگی می کردند. رؤسای طوائف آمدند. پس از آن حضرت به کمک آنان این جوال(1)

را در آن جوال می ریخت تا همه اموال را به هفت قسمت تقسیم نمود. در آن میان گرده نانی بود، آن را نیز بشکست و هفت قسمت کرد و بر هر قسمت از سهم طوائف تکه ای از آن نهاد. سپس شعری از جذیمه ابرش خواند:(2)

«این چیزی است که من چیده ام و خوب هایش هم در میان آن هاست، در حالی که دیگر قارچ چینان همیشه دستشان به دهنشان بود.»

و بعد بر آن جوال ها قرعه زد. هر یک از سران، قوم خود را فراخواند تا جوال هایی که سهمشان شده بود را با خود ببرند.(3)

و هیچ از این میان برای خودش اختصاص نمی داد.

عدالت امیر المؤمنین (علیه السلام) هیچ گاه اجازه نمی داد که ایشان به شخصی بیش از دیگران از بیت المال مسلمین بخشش نماید؛ چنانچه نقل شده است:

عاصم بن میثم، هنگامی که امام بیت المال را تقسیم می کرد

ص: 98


1- جوال نوعی ظرف است (الصحاح، ج 4، ص: 1454)
2- این بیت مثل است. گویند که عمرو خواهر زاده جذیمة الابرش، از زمین قارچ می کند. همکاران او بهترین قارچی که می یافتند خود می خوردند ولی عمرو همه آنها را در آستین می نهاد تا برای دایی خود آورد. و این بیت خواند: هذا جنای و خیاره فیه * اذ کلّ جان یده الی فیه
3- ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی، الغارات (ط - الحدیثة)، ج 1، ص: 51

نزد حضرت آمد و گفت:

«من پیرمرد کهنسالی هستم و بدهکارم!»

حضرت فرمود: « به خدا قسم این (بیت المال) حاصل دست رنج من و یا زمینی از طرف والدینم نیست! این ها امانتی است که من تحویل گرفتم!» و بعد (روی به اصحابش کرده و) فرمود: «خداوند مورد رحمت قرار دهد کسی را که کمک کند به پیرمرد کهنسالی که بدهکار است!»(1)

اقناع اندیشه

اشاره

خداوند متعال در قرآن کریم درباره اجرای عدالت بارها فرمان داده است، تا آنجا که امر می نماید حتی در برابر افرادی که با آنان دشمنی دارید نیز عدالت مراعات شود و می فرماید:

وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی.(2)

(و البتّه نباید دشمنیِ گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است.)

در این زمینه روایات فراوانی نیز وارد شده است. یکی از این روایات، حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) است که امر به رعایت عدل کرده و می فرماید:

اِنَّ العَدلَ میزانُ اللّه ِ سُبحانَهُ الَّذی وَضَعَهُ فِی الخَلقِ و َنَصَبَهُ لاِقامَةِ الحَقِّ فَلا تُخالِفهُ فی میزانِهِ وَ لا تُعارِضهُ فی سُلطانِهِ.(3)

ص: 99


1- محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ج 2، ص: 110
2- المائده، آیه 8
3- علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص: 150

به راستی که عدالت، ترازوی (معیار) خدای سبحان است که در میان خلق نهاده است و برای بر پاداشتن حق نصب فرموده، پس در ترازوی خداوند با او مخالفت نکن و با حکومتش مقابله ننما.

در روایات، مواردی به عنوان مصادیق عدالت مطرح شده است که با توجه به آن ها فهمِ مصادیق دیگر عدالت با سهولت بیشتری امکان پذیر می گردد.

1. قال علیٌ (علیه السلام): لَا عَدْلَ أَفْضَلُ مِنْ رَدِّ الْمَظَالِمِ.

امام علی (علیه السلام) فرمودند: هیچ عدالتی بهتر از بازگرداندن حقوق پایمال شده نیست.

2. قال علیٌ (علیه السلام): أَحْسَنُ الْعَدْلِ نُصْرَةُ الْمَظْلُوم.(1)

امام علی (علیه السلام) فرمودند: بهترین عدالت یاری مظلوم است.

3. قال الصادق (علیه السلام): اَعدَلُ النّاسِ مَن رَضِیَ لِلنّاسِ ما یَرضی لِنَفسِهِ وَ کَرِهَ لَهُم ما یَکرَهُ لِنَفسِهِ.(2)

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: عادل ترین مردم کسی است که برای مردم همان را بپسندد که برای خود می پسندد و برای آنان نپسندد آنچه را برای خود نمی پسندد.

4. قال علیٌ (علیه السلام): أَعدَلُ النّاسِ مَن أَنصَفَ مَن ظَلَمَهُ.(3)

امام علی (علیه السلام) فرمودند: عادل ترین مردم کسی است که با

ص: 100


1- علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص: 113
2- محمد بن علی بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص: 394
3- علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص: 116

کسی که به او ظلم کرده با انصاف رفتار کند.

آری! عدالت آن قدر دارای ارزش است که در احادیث آمده:

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): عَدْلُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سِتِّینَ سَنَةً قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ صِیَامٍ نَهَارُهَا وَ جَوْرُ سَاعَةٍ فِی حُکْمٍ أَشَدُّ وَ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ مَعَاصِی سِتِّینَ سَنَة.(1)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: یک ساعت به عدالت رفتار کردن بهتر از شصت سال عبادت است؛ عبادتی که شب هایش را بیدار و روزهایش را روزه دار باشد، و یک ساعت حکم به ظلم کردن نزد خدا از گناهان شصت سال سخت تر و بزرگتر است.

اما در صورتی که عدالت ترک شود و ظلمی واقع گردد نیز آثار منفی به دنبال خواهد داشت. البته این نکته نیز واضح است که انسان از ظلم های کوچک به ظلم های بزرگ می رسد و اگر فرد به دنبال اصلاحِ خود نباشد و از گناهان کوچک توبه ننماید، همان گناهان کوچک او را به ورطه گناهان بزرگ می کشانند.

در اینجا برخی از آثار منفیِ ظلم و ترک عدالت را مطرح می نماییم:

1. گرفتاری در عذاب دائم

ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ الخُْلْدِ هَلْ تجُْزَوْنَ إِلَّا بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُون.(2)

پس به کسانی که ستم ورزیدند گفته شود: عذاب جاوید

ص: 101


1- محمد بن محمد شعیری، جامع الأخبار، ص: 154
2- یونس، آیه 52

را بچشید. آیا جز به [کیفر] آنچه به دست می آوردید، جزا داده می شوید؟

2. مشمول شفاعت نمی شوند

فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَ وَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَ فَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِن کُلٍ ّ زَوْجَینْ ِ اثْنَینْ ِ وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لَا تخَُاطِبْنیِ فیِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِنهَُّم مُّغْرَقُون.(1)

پس به او وحی کردیم که: زیر نظر ما و [به] وحی ما کشتی را بساز، و چون فرمان ما دررسید و تنور به فوران آمد، پس در آن از هر نوع [حیوانی] دو تا [یکی نر و دیگری ماده] با خانواده ات- بجز کسی از آنان که حکم [عذاب] بر او پیشی گرفته است- وارد کن، درباره کسانی که ظلم کرده اند با من سخن مگوی، زیرا آنها غرق خواهند شد.

3. معذرت خواهی آنها در قیامت پذیرفته نمی شود

فَیَوْمَئذٍ لَّا یَنفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَا هُمْ یُسْتَعْتَبُون.(2)

و در چنین روزی، [دیگر] پوزشِ آنان که ستم کرده اند سود نمی بخشد، و بازگشت به سوی حق از آنان خواسته نمی شود.

4. گرفتاری در عذابی بزرگ و سهمگین

فَقَدْ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفًا وَ لَا نَصْرًا وَ مَن یَظْلِم

ص: 102


1- المؤمنون، آیه 27
2- الروم، آیه 57

مِّنکُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا کَبِیراً.(1)

قطعاً [خدایانتان] در آنچه می گفتید، شما را تکذیب کردند در نتیجه نه می توانید [عذاب را از خود] دفع کنید و نه [خود را] یاری نمایید و هر کس از شما شرک ورزد عذابی سهمگین به او می چشانیم.

5. جان دادن سخت

وَ لَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ فیِ غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلَائِکَةُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلیَ اللَّهِ غَیرَ الحَقِّ وَ کُنتُمْ عَنْ ءَایَاتِهِ تَسْتَکْبرُِون.(2)

و کاش ستمکاران را در گرداب های مرگ می دیدی که فرشتگان [به سوی آنان] دست هایشان را گشوده اند [و نهیب می زنند:] «جان هایتان را بیرون دهید» امروز به [سزای] آنچه به ناحق بر خدا دروغ می بستید و در برابر آیات او تکبر می کردید، به عذاب خوارکننده کیفر می یابید.

6. هدایت نمی شوند

وَ اللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.(3)

و خداوند قوم بیدادگر را هدایت نمی کند.

ص: 103


1- الفرقان، آیه 19
2- الأنعام، آیه 93
3- آل عمران، آیه 86

7. محرومیت از همنشینی خوبان در دنیا

وَ إِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین.(1)

و اگر شیطان تو را [در این باره] به فراموشی انداخت، پس از توجّه، [دیگر] با قوم ستمکار منشین.

8. کاهش عمر

قال علیٌ (علیه السلام): الْبَغْیُ یَصْرَعُ الرِّجَالَ وَ یُدْنِی الْآجَال.(2)

امام علی (علیه السلام) فرمودند: ظلم و تجاوز، انسان را زمین می زند و مرگ ها را نزدیک می سازد.

در بیان آثار ظلم به همین مقدار بسنده می نماییم، اگرچه آیات و روایات فراوانی در مذمت و عواقب ظلم وارد شده است.

نکته بعد این است که چه ظلم هایی در پیشگاه خداوند قابل بخشش است و چه ظلم هایی قابل بخشش نیست. در این زمینه امیرمؤمنان حضرت علی (علیه السلام) می فرماید:

أَلَا وَ إِنَّ الظُّلْمَ ثَلَاثَةٌ فَظُلْمٌ لَا یُغْفَرُ وَ ظُلْمٌ لَا یُتْرَکُ و ظُلْمٌ مَغْفُورٌ لَا یُطْلَبُ فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَا یُغْفَرُ فَالشِّرْکُ بِاللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ»(3) وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی یُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَا یُتْرَکُ فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضا.(4)

ص: 104


1- الأنعام، آیه 68
2- عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص: 80
3- النساء، آیه 48
4- محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 255

آگاه باشید که ظلم بر سه قِسم است: ظلمی که نابخشودنی است، و ظلمی که بدون مجازات نمی ماند، و ظلمی که بخشودنی و جبران شدنی است. امّا ظلمی که نابخشودنیست، شرک به خدای سبحان است که فرمود: «خداوند هیچ گاه از شرک به خود، در نمی گذرد»؛ و امّا ظلمی که بخشودنی می باشد، ستمی است که بنده با گناهان بر خویشتن روا داشته است و ظلمی که بدون مجازات نیست، ستمگری بعضی از بندگان بر بعض دیگر است.

آری! عدالت ورزیدن باعث رشد انسان و صعود او به مراتب کمال می گردد و در دنیا و آخرت در محضر خداوند متعال و اولیاء او، انسانِ مؤمن را روسفید می نماید.

رفتارسازی

روزی حضرت علی (علیه السلام) بیت المال را تقسیم می کرد که به ناگاه طفلی از نوه های امام آمد و از بیت المال چیزی برداشت و رفت. امام سراسیمه به دنبال آن کودک دوید و آنچه را که در دستش بود گرفت و به بیت المال مسلمین برگردانید. مردم به حضرت عرض کردند: «یا علی! این طفل هم، خود سهمی از بیت المال دارد.»

امام فرمود: «هرگز! بلکه تنها پدرش سهمی دارد. آن هم به قدر سهم هر مسلمان عادی. پس هرگاه آن سهم را گرفت، به هر قدر که خود لازم بداند به آن طفل خواهد داد.»(1)

ص: 105


1- باقر شریف القَرْشی، حیاة الامام حسین ، ج 1، ص 388

آری! عدالت مولای متقیان اجازه نمی داد که حتی در حالی که مردم و اطرافیان حضرت، حق می دهند که مالی به طفلی داده شود، آن مال به نوه امام داده شود و این گونه بین خویشاوند و غیر خویشاوند و بزرگ و کوچک بدون ذره ای تردید، عدالت را جاری می نمود. همچنین آن حضرت در تقسیم بیت المال، نهایت دقت را می نمود و جنس خوب و بد را به صورت مساوی تقسیم می کرد، چنانچه نقل شده است:

حضرت جزیه را از اهل ذمه، از جنس همان چیزی می گرفت که آن فرد درست می کرد. از صاحب سوزن سوزن می گرفت و از صاحب مال، مال؛ پس زمانی که آنچه در بیت المال بود را تقسیم می کرد، این ها را نیز تقسیم می نمود. برخی می گفتند:

«ما نیازی به این ها (مثلاً یک دانه سوزن) نداریم.» حضرت می فرمود:

«خوب هایش را گرفته اید و بدهایش را برای من رها می کنید! نه به خدا چاره ای ندارید جز این که آن ها را بگیرید.»(1)

همان طور که مطرح شد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تقسیم بیت المال و رعایت حق الناس، نهایت دقت را داشتند و به هیچ کس اجازه تعدی و بی عدالتی را نمی دادند و در این نکته فرقی بین اقوام و غیر آن ها و بزرگ و کوچک نمی گذاشتند. در این زمینه در روایت آمده است:

ص: 106


1- نعمان بن محمد بن حیون، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج 2، ص: 362

عمرو بن سلمه، حاکم اصفهان با مالیات آن شهر به کوفه آمد. از جمله اموال، چند خیک عسل و روغن بود. ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) نزد او فرستاد و تقاضای اندکی عسل و روغن نمود. او هم یک خیک روغن و یک خیک عسل برای او فرستاد. روز بعد امام (علیه السلام) برای تقسیم اموال به محل آن ها رفت. چون خیک ها را شمرد، دو خیک از آن ها کم بود. او از ابن سلمه پرسید:

«چرا این ها کم شده؟» ابن سلمه جریان را از حضرت پنهان نمود و گفت:

«آن دو خیک را خواهم آورد!» امام (علیه السلام) او را سوگند داد که علت کم شدن را بگوید. او هم حقیقت را گفت. امام (علیه السلام) کسی را نزد ام کلثوم فرستاد و آن دو خیک را پس گرفت. دید اندکی از آن دو خیک کم شده. نزد تجار فرستاد که ارزیابی کنند. معلوم شد به مقدار سه درهم از آن ها کم شده است. حضرت فردی را نزد ام کلثوم فرستاد و سه درهم را از او مطالبه کرد و بعد تمام اموال را تقسیم نمود.(1)

پرورش احساس

روزی قنبر به حضرت علی (علیه السلام) گفت: «یا امیرالمؤمنین! برخیز که برای شما گنجینه ای مخفی کرده ام!»

ص: 107


1- ابو الحسن علی بن محمد بن محمد بن عبد الکریم شیبانی جزری مشهور به عز الدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3،ص:400

امام (علیه السلام) فرمود: «چه گنجینه ای؟»

قنبر گفت: «با من بیا!»

امام برخاست و با او به خانه رفت. در آنجا دو خرجین پُر از ظروف طلا و نقره بود.

قنبر گفت: «یا امیرالمؤمنین! تو عادت داری که هر چه هست به میان مردم تقسیم کنی و من این ها را برای تو اندوخته ام.»

امام (علیه السلام) فرمود: «اگر آتشی فراوان به خانه ی من می افکندی خوش تر از این می داشتم.» بعد شمشیر کشید و بر آن ظروف زد. ظروف به اطراف پراکنده شد در حالی که از هر یک نیمی یا ثلثی شکسته شده بود.(1)

بعد فرمان داد که آن ها را تقسیم کنند. ظروف که تقسیم شد حضرت همان شعر جذیمه ابرش را خواند و بعد فرمود:

«ای سیم سپید، فردِ دیگری جز مرا بفریب و ای طلای زرد، فرد دیگری جز مرا بفریب!(2)»(3)

و نیز درباره آن حضرت آمده است:

ابو عمرو شعبی خاطره ای را اینگونه تعریف می کند:

پسرکی بودم. روزی همراه با دیگر پسرکان به رحبه (حیاط مسجد جامع کوفه) آمدم. علی بن ابی طالب (علیه السلام) را دیدم که

ص: 108


1- ظروف طلا و نقره، قابل استفاده نیست، زیرا خوردن غذا و یا نوشیدنی در آنها حرام است. تنها استفاده از آنها تهیه زیورآلات و یا ضرب سکه می باشد. لذا هنگامی که امام با شمشیر قسمتی از آنها را شکست، ضرری به بیت المال نبود.
2- یا بیضاء غُرّی غیری، و یا صفراء غُرّی غیری!
3- ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی، الغارات (ط - الحدیثة)، ج 1، ص: 55

میان دو کپه زر و سیم ایستاده بود و تازیانه ای سبک در دست داشت و مردم را از آن دور می کرد. آن گاه به سمت آن اموال رفت و آن را میان مردم تقسیم کرد تا هیچ از آن باقی نماند. (بعد دیدم) علی خود با دست خالی به خانه بازگشت. من به نزد پدرم رفتم و گفتم: «نمی دانم امروز بهترین مردم را دیده ام یا احمق ترین آن ها را!»

پدرم گفت: «پسرم چه کسی را دیده ای؟» گفتم: «أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) را.» و بعد آنچه دیده بودم برایش نقل کردم.

پدرم گریست و گفت: «ای پسر! بهترین مردم را دیده ای!»(1)

همچنین از تقوا و عدالت علی (علیه السلام) نقل شده است:

زنی به نام ام عثمان که امّ ولد(2)

امام علی (علیه السلام) بود، تعریف می کند:

به حضور علی (علیه السلام) آمدم. نزدش مقدار زیادی گل میخک روی هم در حیاط (مسجد کوفه) انباشته شده بود. به ایشان گفتم:

«از این گل میخک به عنوان گردنبند به دخترم ببخش!»

حضرت فرمود: «این را بگیر!» و درهمی را سویم انداخت! سپس فرمود: «این گل ها از برای مسلمین است، پس صبر کن تا سهم ما از آن به ما برسد، آ ن وقت آن را به عنوان گردنبند برای دخترت می بخشیم!»(3)

ص: 109


1- ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی، الغارات (ط - الحدیثة)، ج 1، ص: 54
2- کنیزی که از امام بچه داشت
3- محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 2، ص: 109

اگرچه أمیر المؤمنین (علیه السلام) بسیار اهل انفاق و خیرات از اموال خویش بودند، ولی عدالت ایشان همیشه مانع از بخشش از بیت المال به اطرافیان می شد حتی اگر آن شخص محتاج باشد. در این زمینه در تاریخ آمده است:

روزی عبد الله بن جعفر خدمت امام علی (علیه السلام) آمد و گفت:

«ای امیرالمؤمنین! اگر دستور دهی تا کمکی به من شود و یا هزینه ای به من پرداخت شود (خیلی خوب است) زیرا به خدا قسم که من هزینه ای (برای گذران زندگی) ندارم، جز این که قسمتی از شتر یا گوسفندانم را بفروشم (شتر و گوسفندانی که با آن ها امرار زندگی می کنم).»

امام فرمود: «نه! به خدا برای تو چیزی یافت نمی کنم، مگر این که عمویت را دستور دهی تا دزدی کند و به تو بدهد!»(1)

ماجرای عجیب و قابل تأمل دیگری نیز در این زمینه نقل شده است:

علی بن ابی رافع گوید: «من مسؤول بیت المال علی بن ابی طالب (علیه السلام) و کاتب ایشان بودم و در بیت المال حضرت یک گردنبند لؤلؤ بود که حضرت در روز بصره [درگیری و تصرف بصره] بدان دست یافته بود.

علی بن ابی رافع گوید: دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) کسی را نزد من فرستاد و پیام داد که به من خبر رسیده است که در بیت المال امیرالمؤمنین (علیه السلام) گردنبند لؤلؤی است و آن در

ص: 110


1- ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی، الغارات (ط - الحدیثة)، ج 1، ص: 66

دست توست و من دوست دارم که آن را به عنوان عاریه به من دهی تا در روز عید قربان خودم را با آن بیارایم.

من هم به دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیام دادم که: ای دختر امیرالمؤمنین، این به عنوان عاریه ای مضمونه که باید بازگردانده شود خواهد بود. ایشان هم پذیرفت و گفت: باشد به عنوان عاریه مضمونه که پس از سه روز بازگردانده می شود. پس از آن، گردنبند را به او دادم. ولی امیرالمؤمنین (علیه السلام) چون گردنبند را در گردن دخترشان دید و آن را شناخت به او فرمود: از کجا این گردنبند پیش تو آمده است؟

او گفت: من این را از علی بن ابی رافع گرفته ام تا در عید خودم را با آن زینت کنم و پس از آن بازگردانم. علی بن ابی رافع گوید: امیرالمؤمنین (علیه السلام) به من پیام داد و من نزدش رفتم. ایشان به من فرمود: آیا تو به مسلمانان خیانت می کنی، ای ابن ابی رافع؟

به حضرت گفتم: به خدا پناه می برم از این که به مسلمانان خیانت کنم! حضرت فرمود: چگونه گردنبندی که در بیت المال مسلمانان بوده را (بدون رضایت من و رضایت مسلمانان) به دختر امیرالمؤمنین عاریه داده ای؟

گفتم: ای امیرالمؤمنین، او دختر شما بود و از من خواست که به او عاریه دهم تا خویش را با آن زینت کند؛ من هم آن را به عنوان عاریه مضمونه ی مردوده عاریه دادم و ضمانت آن را در مال خودم به عهده گرفتم و بر من است که آن را سالم به

ص: 111

جایگاهش بازگردانم.

حضرت فرمود: همین امروز آن را بازگردان و مبادا که مجدداً چنین کاری کنی که در این صورت کیفرم به تو می رسد. آن گاه امام (علیه السلام) فرمود: وای بر دخترم! اگر این گردنبند را به شکل عاریه مضمونه ی مردوده نگرفته بود، هر آینه اولین زن هاشمی بود که دستش برای سرقت قطع می شد. علی بن ابی رافع گوید: فرموده ی حضرت به دخترشان رسید. او به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت: ای امیرالمؤمنین! من دختر تو و پاره تن توأم! چه کسی از من به این گردنبند سزاوارتر است که آن را بر گردن کند؟ امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دخترشان فرمود: ای دختر علی بن ابی طالب، خویش را از حقّ جدا نکن. آیا همه زنان مهاجر در این عید این گونه خود را زینت می کنند؟ علی بن ابی رافع گوید: من گردنبند را از دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) پس گرفتم و آن را به جایگاهش برگرداندم».(1)

امیرالمؤمنین (علیه السلام) مانند پدری مهربان عدالت را بین تمام مؤمنین جاری می نمود و در حق الناس بسیار مراقب بود، چنانکه نقل شده است:

از همدان و حلوان (شهری است نزدیک بغداد) برای امام عسل و انجیر آوردند، حضرت به نقیبان (تقسیم کنندگام بیت المال) و رؤساء اصحابش دستور داد تا یتیمان را حاضر کنند. سپس سر مشک های عسل را در اختیار آن ها گذاشت تا

ص: 112


1- محمد بن الحسن الطوسی، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج 10، ص: 151

بلیسند و خود عسل ها را ظرف ظرف، بین مردم تقسیم می کرد.

به حضرت عرض شد: «ای امیرمؤمنان! چرا باید یتیمان سرِ مشک ها را بلیسند؟»

فرمود: «زیرا امام، پدر یتیمان است و من به مانند پدرها، لیسیدن آن ها را به ایشان واگذاشتم!»(1)

ابو طفیل تعریف می کرد: دیدم علی را که به یتیمان عسل می خورانید. یکی از اصحاب گفت:

«دوست داشتم من هم یتیم بودم!»(2)

مناجات

ندا به حق علی و دعا به حق علی

دوا به حق علی و شفا به حق علی

چه سرفرازم و آقا شدم برای خودم

بلند می شود و افتاده پا به حق علی

گدای کوچه ی زهرا شدم عزیز شدم

بزرگ می شود اینجا گدا به حق علی

عجیب نیست اگر باز هم دری واشد

نجات داده مرا بارها به حق علی

مگر نه اینکه همیشه خجالتم دادی

مگر نه اینکه تو گفتی بیا به حق علی

ص: 113


1- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 406
2- محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 2، ص: 75

چه خوب دست من و دامنت گره خورده

شده ست این گره ِ بسته وا به حق علی

تمام حاجتم این بود آشتی با تو

شده ست حاجت کهنه روا به حق علی

اگر که پرده بیفتد چه آبرو ریزی ست

مریز آبرویم را خدا به حق علی

به من ز ِ اَخم تو آن قدر عرصه تنگ آمد

بگیر تنگیِ قبر مرا به حق علی

به حق فاطمه که پیش زینبش می گفت

بلند می کنم این شانه را به حق علی

ص: 114

18-ساده زیستی

انگیزه سازی

امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

«هرگاه علی (علیه السلام) میان دو کار که در هر دو رضای خدا بود قرار می گرفت، همواره آن کاری را بر می گزید که سخت تر از دیگری بود. علی (علیه السلام) همیشه از دسترنج خود می خورد و آن را برای او از مدینه می آوردند و اگر خوردن سویق (آرد جو یا آرد گندمِ بو داده­ی نامرغوب) را انتخاب می کرد، آن را در کیسه ای می نمود و بر سر آن مهر می زد تا مبادا کسی چیزی بر آن بیفزاید. در دنیا چه کسی زاهدتر از علی تواند بود؟!»(1)

همچنین عقبة بن علقمه تعریف می کند:

ص: 115


1- ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی، الغارات (ط - الحدیثة)، ج 1، ص: 81

بر علی (علیه السلام) داخل شدم. در مقابلش ظرفی شیر ترش بود. چنان که بوی ترشی اش مرا آزار داد و تکه ای نان خشک. گفتم:

«یا امیرالمؤمنین! غذای شما چنین است؟» گفت: «ای ابوالجنوب! دیدم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نانی خشک تر از این می خورد و جامه ای خشن تر از این جامه می پوشید (و به جامه خود اشاره کرد) و اگر من همانند او نخورم و نپوشم می ترسم که به او ملحق نشوم.»(1)

اقناع اندیشه

در تاریخ نمونه های زیادی از ساده زیستیِ امیرمؤمنان (علیه السلام) ثبت شده است. می توان گفت که ساده زیستی امام علی (علیه السلام) بر پایه زهد و قناعت استوار بوده و با اینکه آن حضرت از نظر اقتصادی درآمد بسیار زیادی داشته اند اما نسبت به مال دنیا بی رغبت بوده و به استفاده حداقلی از دنیا بسنده می نمودند، چنانچه نقل شده است:

قال علی (علیه السلام) یَوْماً عَلَی مِنْبَرِ الْکُوفَةِ مَنْ یَشْتَرِی مِنِّی سَیْفِی هَذَا وَ لَوْ أَنَّ لِی قُوتَ لَیْلَةٍ مَا بِعْتُهُ وَ غَلَّةُ صَدَقَتِهِ تَشْتَمِلُ حِینَئِذٍ عَلَی أَرْبَعِینَ أَلْفَ دِینَارٍ فِی کُلِّ سَنَة.(2)

امام علی (علیه السلام) روزی بر منبر کوفه رفته و فرمود: چه کسی شمشیر مرا از من می خرد؟ اگر غذای یک شب را داشتم، آن را

ص: 116


1- ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی، الغارات (ط - الحدیثة)، ج 1، ص: 84
2- محمد بن حسین شریف الرضی، خصائص الأئمة علیهم السلام (خصائص أمیر المؤمنین علیه السلام)، ص: 79

نمی فروختم. این سخنان حضرت در حالی بود که غلاتی که آن حضرت به عنوان صدقه می داد، حدود چهل هزار دینار در هر سال بود.

اما درباره زهد و قناعت باید بگوییم که این دو صفت از صفات پسندیده ایمانی است، که باعث سرعت یافتن سیر إلی الله می گردد؛ ولی باید گفت که زهد یک مقوله درونی و قلبی است، چنانکه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در تعریف زهد می فرماید:

الزُّهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَیْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ»(1) وَ مَنْ لَمْ یَأْسَ عَلَی الْمَاضِی وَ لَمْ یَفْرَحْ بِالْآتِی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیْه.(2)

تمام زهد، در دو جمله از قرآن [گرد آمده] است. خداوند سبحان فرموده: «تا بر آنچه از دست شما رفته، افسوس مخورید و برای آنچه به شما داده است، شادمان نشوید.» کسی که بر گذشته افسوس نخورد و برای آنچه به دستش می رسد شاد نشود، هر دو جانب زهد (زهد کامل) را گرفته است.

اما قناعت، بیشتر جنبه ی رفتاری و عملی دارد. چنانچه از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در تفسیر قناعت سؤال شد:

مَا تَفْسِیرُ الْقَنَاعَةِ؟ قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَقْنَعُ بِمَا یُصِیبُ مِنَ الدُّنْیَا یَقْنَعُ بِالْقَلِیلِ وَ یَشْکُرُ الْیَسِیر.(3)

ص: 117


1- الحدید، آیه 23
2- محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 553
3- محمدبن علی بن بابویه، معانی الأخبار ؛ النص ؛ ص261

حضرت فرمود: راضی و خرسند باشد به آن چه از دنیا به وی می رسد. راضی باشد به کم، و درباره اندک نعمتی که به او می رسد (خدای را) سپاس گوید.

درباره فواید قناعت در مناسبت اعتکاف به طور مفصل بحث و بررسی صورت گرفت و در این مقال تنها به دو مورد بسنده می نماییم. خداوند در قرآن می فرماید:

«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثیَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُون.»(1)

هر کس- از مرد یا زن- کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزه ای، حیاتِ [حقیقی] بخشیم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام می دادند پاداش خواهیم داد.

در ذیل این آیه شریفه از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) وارد شده است که فرمودند: مقصود از حیات طیبة، زندگی با قناعت است.(2)

در مورد قناعت، روایات متعددی با مضمون ذیل وارد شده است:

أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَنْ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْمَعَاشِ رَضِیَ اللَّهُ مِنْهُ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْعَمَلِ.(3)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر که به معاشِ اندک از ناحیه خداوند راضی گردد، خدا هم به عمل اندک او راضی شود.

اما باید بگوییم که زهد در دنیا فواید فراوانی دارد. برخی فوایدی که در این زمینه وارد شده است را ذکر می نماییم:

ص: 118


1- النحل، آیه 97
2- محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 509
3- محمد بن یعقول الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 138

1. اعطاء حکمت از جانب خداوند و شناخت راه صحیح زندگی و کسب جواز بهشت:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ وَ بَصَّرَهُ عُیُوبَ الدُّنْیَا دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْیَا سَالِماً إِلَی دَارِ السَّلَامِ.(1)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: کسی که به دنیا بی رغبت باشد، خدا حکمت را در قلبش بر جا دارد و زبانش را به آن گویا سازد، و او را به عیب های دنیا و درد و دوایش بینا گرداند، و او را از دنیا سالم بیرون کند و به بهشت دارالسلام درآورد.

2. چشیدن شیرینی ایمان و مقدمه سازی انجام خیرات:

امام صادق (علیه السلام) فرمود: همه خیرها در خانه ای نهاده شده و کلیدش را زهد و بی رغبتی به دنیا قرار داده اند. سپس فرمود: رسول خدا (صلی اللَّه علیه و آله و سلم) فرمودند: مرد شیرینی ایمان را در قلبش نمی یابد، تا آنکه باکش نباشد که چه کسی دنیا را خورد. آن گاه امام صادق (علیه السلام) فرمود: شناختن شیرینی ایمان بر دل های شما حرام است، تا زمانی که به دنیا بی رغبت شوید. (2)

3. یاری شدن در مسیر دین داری:

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) إِنَّ مِنْ أَعْوَنِ الْأَخْلَاقِ عَلَی الدِّینِ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیَا.(3)

ص: 119


1- محمد بن یعقول الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 128
2- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 128
3- همان

امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: اخلاقی که بیشتر انسان را کمک به دین می کند، زهد نسبت به دنیاست.

4. هموار نمودن مسیر خیر دنیا و آخرت:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً زَهَّدَهُ فِی الدُّنْیَا وَ فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ وَ بَصَّرَهُ عُیُوبَهَا وَ مَنْ أُوتِیَهُنَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة.(1)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: چون خدا خیر بنده ای را خواهد، او را نسبت به دنیا بی رغبت و نسبت به دین دانشمند کند و به عیوب دنیا بینایش سازد؛ و به هر که این خصلت ها داده شود، خیر دنیا و آخرت داده شده است.

5. آسایش قلب و بدن در دنیا:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیَا تُکْثِرُ الْهَمَّ وَ الْحُزْنَ وَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا یُرِیحُ الْقَلْبَ وَ الْبَدَنَ.

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم): بی رغبتی به دنیا، تن و جان را آسایش می بخشد و رغبت به آن تن و جان را به رنج می افکند .

6. هدایت مستقیم از جانب خداوند و به دست آوردن علم الهی:

قَالَ امیر المؤمنین علی (علیه السلام): مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا وَ لَمْ یَجْزَعْ مِنْ ذُلِّهَا وَ لَمْ یُنَافِسْ فِی عِزِّهَا هَدَاهُ اللَّهُ بِغَیْرِ هِدَایَةٍ مِنْ مَخْلُوقٍ وَ عَلَّمَهُ بِغَیْرِ تَعْلِیمٍ وَ

ص: 120


1- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 130

أَثْبَتَ الحِکْمَةَ فِی صَدْرِهِ وَ أَجْرَاهَا عَلَی لِسَانِهِ.(1)

امام علی (علیه السلام): هر که دل از دنیا برکنَد و از خواریِ آن بی تابی نکند و برای رسیدن به ارجمندیِ آن به رقابت برنخیزد، خداوند او را هدایت کند، بی هدایت مخلوقی و علمش آموزد، بی آن که از کسی تعلیم گیرد و حکمت را در سینه اش استوار دارد و آن را بر زبانش جاری سازد .

7. جلب رحمت الهی:

قال عَلیٌّ (علیه السلام): إزْهَدْ فِی الدُّنْیَا تَنْزِلْ عَلَیْکَ الرَّحْمَة.(2)

امام علی (علیه السلام) فرمودند: در دنیا زاهد باش تا رحمت الهی بر تو نازل شود.

8. آسان شدن تحمل مصیبت ها:

قال علی بن الحسین (علیهما السلام): مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا هَانَتْ عَلَیْهِ الْمَصَائِب.(3)

امام سجاد (علیه السلام): هر که دل از دنیا برکند، مصیبت ها بر او آسان شود.

اما شاید این سوال پیش بیاید که برای به دست آوردن زهد در دنیا چه باید کرد؟ در این باره نیز روایاتی وارد شده که راه های بدست آوردن زهد در دنیا را مطرح نموده است:

ص: 121


1- حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول، النص، ص: 223
2- علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص: 83
3- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 131

1. تمرین زهد:

قال علیٌ (علیه السلام): أوّلُ الزّهدِ التّزهّد.(1)

امام علی (علیه السلام): آغاز زهد، خود را به زهد واداشتن (و تمرین کردن زهد) است.

2. زیاد یاد مرگ نمودن:

عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ (علیهما السلام) حَدِّثْنِی بِمَا أَنْتَفِعُ بِهِ فَقَالَ یَا أَبَا عُبَیْدَةَ أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ لَمْ یُکْثِرْ إِنْسَانٌ ذِکْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِی الدُّنْیَا.(2)

ابو عبیده حذاء گوید: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: حدیثی به من بفرما که از آن سود برم. فرمود: ای اباعبیده، بسیار یاد مرگ کن، زیرا شخصی از مرگ بسیار یاد نکند، جز آنکه به دنیا بی رغبت شود.

3. یاد آخرت و نعمت های بهشت و عذاب دوزخ:

قال علیٌ (علیه السلام): أَکْثِرْ ذِکْرَ الْآخِرَةِ وَ مَا فِیهَا مِنَ النَّعِیمِ وَ الْعَذَابِ الْأَلِیمِ فَإِنَّ ذَلِکَ یُزَهِّدُکَ فِی الدُّنْیَا وَ یُصَغِّرُهَا عِنْدَک.(3)

امام علی (علیه السلام): از آخرت و نعمت ها و عذاب دردناک آن بسیار یاد کن؛ زیرا این کار، تو را به دنیا بی رغبت و آن را در نظرت بی مقدار می کند.

ص: 122


1- عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص: 189
2- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 131
3- حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول، النص، ص: 76

4. تفکر درباره دنیا:

قال موسی بن جعفر (علیهما السلام): إنّ العُقَلاءَ زَهِدُوا فی الدنیا و رَغِبُوا فی الآخِرَةِ، لأنّهم عَلِمُوا أنَّ الدنیا طالِبَةٌ و مَطلوبَةٌ، و الآخِرَةَ طالِبَةٌ و مَطلوبَةٌ، فَمَن طَلَبَ الآخِرَةَ طَلَبَتهُ الدنیا حَتَّی یَستَوفِیَ مِنها رِزقَهُ، و مَن طَلَبَ الدنیا طَلَبَتهُ الآخِرَةُ فَیَأتِیهِ المَوتُ فَیُفسِدُ علَیهِ دُنیاهُ و آخِرَتَهُ.(1)

امام کاظم (علیه السلام): خردمندان، به دنیا بی رغبتند و به آخرت مشتاق؛ زیرا می دانند که دنیا طالب است و مطلوب و آخرت نیز طالب است و مطلوب؛ هر که آخرت را طلبد، دنیا در طلب وی برآید، تا وی روزی خود را به تمام از آن دریافت کند و هر که دنیا را طلبد، آخرت در طلب وی برآید و مرگش فرا رسد و دنیا و آخرتش را بر وی تباه کند.

آری! انسان مؤمنِ زاهد در دنیا با ساده زیستی، اسباب آسایش دنیا و آخرت را برای خویش فراهم می آورد اما این نکته قابل ذکر است که همان طور که مطرح شد، زهد یک احساس درونی است که البته در رفتار انسان نیز منعکس می گردد.

مسئله مهم دیگری که در این بحث باید ذکر گردد این است که زهد و قناعت در هر زمانی به یک صورت در زندگی اولیاء خدا جلوه پیدا می کند. در زمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به خاطر وضعیت زندگی مردم و سطح پایین معیشتِ بسیاری از مؤمنین، زهد در زندگی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به صورتی کامل

ص: 123


1- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 18

تجلی پیدا کرد ولی در زندگی ائمه ی دیگر، زهد بدین صورت جلوه نکرد اگرچه ایشان نیز نسبت به دنیا بی رغبت بودند، چنانکه در روایتی وارد شده:

امام صادق (علیه السلام) تعریف می کند: در حال طواف مردی جامه ام را کشید، برگشتم دیدم عَبّاد بصری است. گفت: «ای جعفر بن محمد، این چنین لباس (قیمتی) می پوشی، با آن نسبتی که با علی داری؟!» گفتم: «وای بر تو! این جامه ی کوهی است که به یک دینار و خرده ای خریده ام؛ و علی (علیه السلام) در زمانی بود که مناسب آن زمان همان گونه جامه بود که می پوشید، و اگر من در این زمان چنان لباسی بپوشم، مردم خواهند گفت: این آدم ریاکاری است مثل عَبّاد.»(1)

البته زمان امام صادق (علیه السلام) عصر اوج گرفتن تصوّف بود، فلذا آن حضرت برای مقابله با تفکر تصوّف، لباس هایی در سطح بقیه مردم می پوشند، ولی زندگی ائمه (علیهم السلام) تا حدی که موجب انحراف جامعه و یا برخورد حکومت ها نمی شد، ساده و بدون تجمل بوده است. فلذا شایسته است که ما شیعیان و محبین اهل بیت (علیهم السلام) نیز با تأسی به سیره آن بزرگواران از تجملات و آلوده شدن به زرق و برق دنیا و دل بستگی به زندگی مادی پرهیز نماییم و زندگی خویش را تا حد ممکن از زوائد خالی کنیم و در عوض بر انفاقات خویش بیافزاییم؛ چنانکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) اینچنین عمل می نمود. مخصوصاً در شرایط فعلی که در جامعه اسلامی زندگی می نماییم

ص: 124


1- حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق، ص: 97

و فقراء شیعه در بلاد مسلمین قابل شناسایی و کمک هستند. لذا باید زندگی یک فرد مؤمن در حد رفع نیازهای ضروری اش اداره شود و بقیه درآمدِ فرد، صرف دیگران گردد، اعم از انفاقات مالی یا غیر مالی، مثل سنت افطاری دادن و یا اکرام میهمان و غیره؛ همان گونه که سیره ائمه اطهار (علیهم السلام) همین گونه بوده است؛ و بدین صورت انسان مؤمن می تواند زاد و توشه آخرت خویش را بهتر فراهم سازد.

رفتارسازی

عدی بن حاتم، حضرت علی (علیه السلام) را در حالی دید که مشک کوچکی از آب، به همراه تکه هایی از نان جو و نمک جلویش بود. به ایشان گفت: «یا امیرالمؤمنین، من پیوسته تو را می بینم که روزت با جهاد سپری می شود و شبت با بیداری و اندیشه نمودن (برای حل مشکلات حکومت). آن وقت این است غذای تو؟!»

حضرت با سروده ای پاسخ او را فرمود:

«ثروت و فقر در روح همه وجود دارد، اگر قناعت را پیشه کرد هرچه پاداش به او داده شود کم است.

روح را با قناعت تربیت کن. اگر او را به قناعت تربیت نکنی بیش از مورد نیاز از تو درخواست می کند.

برای کسی که دنبال لذت باشد و قناعت نداشته باشد، نه نسبت به آنچه از عمر پشت سر گذاشته، لذت دیده و نه در

ص: 125

حوادثی که در پیش دارد، لذتی خواهد داشت.»(1)

زندگی امیرمؤمنان و مولای متقیان (علیه السلام) بدین صورت می گذشت. آن حضرت آن قدر اهل انفاقات و موقوفات بودند که گاهی برای رفع احتیاجات خویش به ظاهر دچار مشکل می شدند، چنانچه در تاریخ آمده است:

یک روز حضرت علی (علیه السلام) مجبور شد برای خرید پیراهنی، شمشیر خود را به فروش بگذارد. او به بازار رفت و شمشیرش را عرضه نمود و فرمود:

«چه کسی این شمشیر از من می خرد؟ اگر بهای لباسی داشتم آن را نمی فروختم! به خدا قسم چه غبارهایی را از صورت پیامبر با این بر طرف نمودم.»(2)

ابو رجاء یکی از افراد قبیله ضبّه، در بازار چشمش به امام (علیه السلام) افتاد. جلو رفت و گفت:

«یا امیرالمؤمنین! من برای تو پیراهن می خرم و بهای آن را به هنگام پرداخت عطائت (سهمت از بیت المال) از تو می گیرم!»

ابورجاء پیراهنی برای حضرت خرید و امام وقتی سهمش را از بیت المال دریافت کرد، دینش را اداء نمود.(3)

عبد الرزاق یکی از راویان این گزارش می گوید: امام (علیه السلام) در زمانی شمشیرش را به بازار برای فروش برده بود، که تمام

ص: 126


1- مسعود بن عیسی ورام بن أبی فراس - محمد رضا عطایی، مجموعة ورام، ج 2، ص: 77
2- احمد بن عبدالله ابونعیم ، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج 1، ص 83
3- ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی، الغارات (ط - الحدیثة)، ج 1، ص: 63

جهان اسلام غیر از شام در اختیارش بود.(1)

همچنین درباره آن یعسوب المؤمنین(2)

نقل شده است: روزی علی بن ابیطالب (علیه السلام) نزد ما آمد در حالی که دو تکه پارچه پوشیده بود. یکی را لنگ نموده بود و دیگری را بر شانه انداخته بود. یک طرف لنگی را بالا گرفته و طرف دیگر را رها کرده بود. پارچه ای که بر شانه انداخته بود، وصله داشت. عربی بادیه نشین (که گویا حضرت را نمی شناخت) گفت:

«ای انسان! از این لباس ها (ی معمول) بپوش! تو بالاخره یا می میری و یا کشته می شوی (مالت را ذخیره نکن!)»

حضرت فرمود: «ای اعرابی! من این دو تکه را می پوشم زیرا این دو من را از کبر دورتر نگه می دارد و در نمازم برایم بهتر است، و سنت (و روش) برای مؤمن است (مؤمنین از آن تبعیت می کنند).»(3)

پرورش احساس

زهد امیرالمؤمنین (علیه السلام) در عین توانمندی مادی بود و ایشان از مواهب دنیا برای خود استفاده نمی نمودند، ولی نعمت های دنیا را ارزانی دیگران می داشتند و حتی در این مسیر در صورت لزوم از قدرت امامت نیز استفاده می کردند، چنانکه در روایات آمده است:

ص: 127


1- یوسف بن عبد الله بن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 2، ص 465
2- یکی از القاب آن امام المتقین است و به معنای ملکه مؤمنین می باشد (شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج 2، ص: 278)
3- اسماعیل بن عمر بن کثیر، البدایة و النهایة، ج 8 ص 3 (ط مطبعة السعادة بمصر)

امام علی (علیه السلام) از مردی خواست تا میهمانش شود. او هم قبول کرد. وقتی وارد منزل امام شد و نشست، حضرت یک تکه نان خشک و کاسه ای که در آن مقداری آب باشد طلبید. حاضر کردند. حضرت آن کاسه را جلو میهمان نهاد و قطعه ای از آن نان را در میان کاسه گذاشت، و به مهمان فرمود:

«بخور!» مهمان آن نان را بیرون آورد و ناگاه دید ران بریان شده ی پرنده است، آن را خورد. حضرت بار دیگر قطعه نان خشکی در میان آن کاسه نهاد و فرمود:

«بخور!» مهمان آن را بیرون آورد، دید قطعه حلوا است. به امام عرض کرد: «ای مولای من! نان خشک به کاسه می نهی، ولی من آن را به صورت غذاهای متنوع می یابم!» حضرت فرمود: «آری این نان خشک در ظاهر است، و آن غذاهای متنوع در باطن است، سوگند به خدا کار ما همین گونه است!»(1)

آری! امام معصوم توانایی استفاده از نعمت های دنیا را هم به صورت عادی و کسب درآمد اقتصادی و هم به صورت فوق العاده دارد، ولی زندگی خویش را با سادگی می گذراند و به اصطلاح فقرِ اختیاری را انتخاب می نماید. یک نمونه ی دیگر از نمودهای زهد امام علی (علیه السلام) در عین قدرت و توانایی، این گونه در تاریخ ثبت شده:

روزی امام وارد منزل شد در حالی که گرسنه بود و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نیز اظهار داشت که طعامی در منزل موجود نیست.

ص: 128


1- محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 41، ص 273

حضرت عبای خود را نزد فردی یهودی که در همسایگی آن ها منزل داشت گرو گذاشته و مقداری جو گرفت. وقتی حضرت به طرف منزلش راه افتاد، یهودی حضرت را صدا زد و گفت:

«قسم می دهم شما را که صبر کنی تا از شما مسئله ای بپرسم.» حضرت ایستاد و مرد یهودی گفت:

«پسر عموی شما گمان می کند که حبیب خدا و اشرف انبیاء است. چرا درخواست نمی کند از خدای تعالی که شما را بضاعتی بدهد و از این فقر و فاقه که در آن هستی نجات یابید؟»

حضرت سر به زیر انداخت و مکثی کرد و بعد سرش را بلند کرده و فرمود:

«ای برادر یهودی! به خدا قسم از برای خداوند بندگانی است که اگر از خدا تقاضا کنند که این دیوار را برای آن ها طلا کند، البته خواهد کرد!»

ناگاه دیوار به تلألؤ درآمد و می درخشید و طلای خالص شد!

امام به دیوار اشاره کرد و فرمود: «قصدم (طلا شدن) تو نبود! خواستم مثلی زده باشم!»

مرد یهودی با مشاهده این اعجاز و بزرگواریِ حضرت، مسلمان شد.(1)

روضه

آری! این امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که از دنیای فانی برای خویش چیزی نمی خواهد و این گونه به دور از زیور دنیا زندگی

ص: 129


1- علی بن موسی بن طاووس، الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بإمرة المؤمنین، النص، ص: 454

می کند؛ و علی (علیه السلام) همچنان ساده زندگی نمود تا شربت شهادت را نوشید.

از امّ کلثوم نقل شده که فرمود: چون شب نوزدهم ماه رمضان رسید، پدرم به خانه آمد و به نماز ایستاد. من برای افطارِ آن جناب طبقی حاضر گذاشتم که دو قرص نان جو با کاسه ای از شیر و مقداری نمک آسیاب شده در آن بود.

چون از نماز فارغ شد و آن طبق را نگریست، بگریست و فرمود: ای دختر! برای من در یک طبق دو خورش حاضر کرده ای؟ مگر نمی دانی که من متابعت از برادر و پسر عمّ خود رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلم) می کنم؟

ای دختر! هر که خوراک و پوشاک او در دنیا نیکوتر است، ایستادنش در قیامت نزد حق تعالی بیشتر است.

ای دختر! در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عذاب.

پس بخشی از زهد حضرت رسول (صلّی اللّه علیه و آله و سلم) را یادآور شده و فرمود: به خدا سوگند افطار نکنم تا از این دو خورش یکی را برداری. پس من کاسه ی شیر را برداشتم و آن حضرت اندکی از نان جو با نمک تناول فرمود و حمد و ثنای الهی به جا آورد و برخاست و به نماز ایستاد. پیوسته مشغول رکوع و سجود بود و تضرّع و ابتهال به درگاه خالق متعالی می نمود.(1)

رمضان بود و شب نوزدهم

ام کلثوم کنار پدرش

سفره گسترده به افطار علی

شیر و نان و نمک آورد برش

میهمان، مظهر عدل و تقوی

میزبان، دختر نیکو سِیَرش

علی آن مرد مناجات و نماز

چونکه افتاد به آن ها نظرش

چشمه های غم او جوشان شد

ریخت زان منظره اشک از بصرش

گفت: در سفره من کی دیدی؟

دو خورش، یا که از آن بیشترش

نمک و شیر، یکی را برگیر

بنه از بهر پدر، آن دگرش

شیر حق، عاقبت از شیر گذشت

که بشد نان و نمک، ما حضرش

حیدر از شوق شهادت، بیدار

در نظر وعده ی پیغامبرش

که شب نوزدهم، از رمضان

رسد از باغ شهادت، ثمرش

بی قرار و نگران بود علی

چون مسافر که به آخر سفرش

گاه از خانه برون می آمد

تا کی از راه رسد منتظرش

گه به صد شوق، نظر می فرمود

به سما و به نجوم و قمرش

گاه در جذبه ی معراج نماز

بی خود از خویش و جهان زیر پرش

چه خبر داشت خدایا آن شب

که علی در هیجان از خبرش

ص: 130


1- شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1،ص:418

ام کلثوم غمین و نگران

کاین شب تار چه دارد سحرش؟

گشت آماده ی رفتن حیدر

مضطرب دختر خونین جگرش

چون که از خانه برون می آمد

چفت در، بند گشود از کمرش

که مرو یا علی از خانه برون

تا سحر بگذرد و این خطرش

علی آن روح مناجات و نماز

شرح قرآن سخن چون شکرش

گفت با خود که کمر محکم کن

بهر مردن که عیان شد اثرش

تا که نزدیک بشد صبح وصال

مسجد کوفه بشد باز درش

علی آن بنده ی تسلیم خدا

صاحب الامر قضا و قدرش

کعبه زادی که خدا دعوت کرد

بار دیگر به سرای دگرش

چون که جا در بر محراب گرفت

من چه گویم که چه آمد به سرش

کوفه لرزید ز تکبیر علی

ناله برخاست ز سنگ و شجرش

ص: 131

فلک افشاند به سر، خاک عزا

چرخ، وا ماند ز سیر و گذرش

آه از آن دم که علی غرقِ به خون

بود بر دوش شبیر و شبرش

ص: 132

19-عبادت

انگیزه سازی

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) وقتی وضو می گرفت رنگش از خوف خداوند تغییر می کرد.(1)

وقتی زمان نماز فرا می رسید، امام (علیه السلام) رنگش تغییر کرده و می لرزید. به حضرت گفته می شد:

«تو را چه شده است؟» حضرت پاسخ می داد:

«وقت (اداء) امانتی رسیده است که خداوند متعال آن را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه نموده است و آن ها از حملش اباء نمودند! و انسان آن را حمل نموده است!(2) با همه ناتوانی ام!

ص: 133


1- احمد بن محمد بن فهد حلی، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 151
2- إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً، الاحزاب، آیه 72

نمی دانم آنی را که بر پشت دارم به نیکویی اداء می کنم یا نه!»(1)

هرگاه حضرت علی (علیه السلام) (قبل از شروع نماز) می فرمود: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ(2)»

(من از روی اخلاص، پاکدلانه روی خود را به سوی کسی گردانیدم که آسمان ها و زمین را پدید آورده است؛ و من از مشرکان نیستم.) جهره اش تغییر کرده و رنگش زرد می شد، و همه می دانستند از خوف خدا این حالت به وی دست داده است.(3)

عبادت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به قدری عارفانه و عاشقانه بود که حتی دشمنان نیز به خشیت او از خداوند و حالات عارفانه ی او در عبادات اذعان می نمودند؛ چنانچه نقل شده است:

وقتی ضرار بن ضمره بر معاویه وارد شد، معاویه گفت: علی را برایم وصف کن!

ضرار پس از آنکه شمه ای از خصوصیات اخلاقی آن حضرت را برای معاویه بیان نمود، گفت: شب ها بیداریِ او بیشتر و خوابش کم بود. در اوقات شب و روز، تلاوت قرآن می کرد و جانش را در راه خدا می داد و در پیشگاه کبریائی او اشک می ریخت و خود را از ما مستور نمی داشت و کیسه های طلا از ما ذخیره نمی نمود. برای نزدیکانش ملاطفت و بر جفاکاران تندخوئی نمی کرد.

ص: 134


1- محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ج 2، ص: 124
2- آل عمران، آیه 79
3- حسن بن محمد دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب ، ج 1، ص: 105

موقعی که شب پرده ظلمت و تاریکی می افکند و ستارگان رو به افول می نهادند، او را می دیدی که در محراب عبادت دست به ریش خود گرفته و چون شخص مار گزیده به خود می پیچید. مانند فرد اندوهگینی (از خوف خدا) گریه می کرد و می گفت:

«ای دنیا! آیا خود را به من جلوه داده و مرا مشتاق خود می سازی؟ هیهات! مرا به تو نیازی نیست و تو را سه طلاق داده ام که دیگر مرا بر تو رجوعی نیست!» سپس می فرمود: آه از کمیِ توشه و دوری سفر و سختی راه!

معاویه گریه کرد و گفت: ای ضرار! بس است. به خدا سوگند که علی (علیه السلام) چنین بود. خدا رحمت کند ابوالحسن را.(1)

اقناع اندیشه

در تاریخ و روایات درباره عبادات امیرالمؤمنین (علیه السلام) مطالب زیادی نقل شده است. امام صادق (علیه السلام) درباره عبادت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرمایند:

وَ مَا أَطَاقَ أَحَدٌ عَمَلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَیْرُهُ وَ إِنْ کَانَ لَیَعْمَلُ عَمَلَ رَجُلٍ کَأَنَّ وَجْهَهُ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ یَرْجُو ثَوَابَ هَذِهِ وَ یَخَافُ عِقَابَ هَذِه.

و هیچ کس را طاقت عمل رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود از این اُمت غیر از او (علی)، و در وقت عمل کردن عملش مثل مردی بود که روی او در میان بهشت و دوزخ باشد که امید ثواب این داشته و

ص: 135


1- محمد بن علی بن بابویه، الأمالی، النص، ص: 624

خوف عقاب آن بَرَد.

همچنین از سید الساجدین و زین العابدین حضرت علی بن الحسین (علیهماالسلام) نقل شده است:

کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (علیهما السلام) حَسَنَ الصَّلَاةِ یُصَلِّی فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ أَلْفَ رَکْعَةٍ سِوَی الْفَرِیضَةِ، فَقِیلَ لَهُ: أَیْنَ هَذَا الْعَمَلُ مِنْ عَمَلِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) جَدِّکَ؟ فَقَالَ: مَهْ إِنَّنِی نَظَرْتُ فِی عَمَلِ عَلِیٍّ (علیه السلام) یَوْماً وَاحِداً، فَمَا اسْتَطَعْتُ أَنْ أَعْدِلَهُ مِنْ الْحَوْلِ إِلَی الْحَوْل.(1)

امام سجاد (علیه السلام) غیر از نمازهای واجب، هزار رکعت نماز در شبانه روز انجام می داد. به ایشان گفته شد:

«این عمل در مقایسه با عمل علی امیر المؤمنین (علیه السلام) جدت، کجاست؟!»

حضرت فرمود: «ساکت شو! من نگاه کردم به عمل یک روز علی (علیه السلام)، نتوانستم نظیر او را از سالی تا سالی انجام دهم!»

کثرت عبادت امیرالمؤمنین منحصر به نماز نیست، چنانکه در روایت وارد شده است:

حضرت پس از نماز صبح می فرمود:

«آفرین بر شما ای دو فرشته ی حافظ و کریم! به خواست خداوند چیزی را بر شما املا می کنم که آن را برای من ذخیره سازید.»(2)

آنگاه تا طلوع آفتاب به تسبیح و تهلیل مشغول بود و همین کار را بعد از نماز عصر نیز انجام می داد.(3)

ص: 136


1- محمد بن جریر بن رستم طبری آملی صغیر، دلائل الإمامة (ط - الحدیثة)، ص: 198
2- مَرْحَباً بِکُمَا مِنْ مَلَکَیْنِ حَفِیظَیْنِ کَرِیمَیْنِ أُمْلِی عَلَیْکُمَا مَا تَخْتَارَانِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
3- احمد بن محمد بن فهد حلی، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص: 267

درباره روزه داری آن حضرت نیز از امام صادق (علیه السلام) وارد شده است:

همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زمانی که هلال ماه شعبان را می دید امر می کرد که کسی در مدینه ندا بدهد: ای اهل مدینه، من فرستاده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستم. رسول خدا فرموده اند که شعبان ماه من است، پس خدا رحمت کند کسی را که مرا بر ماه خویش یاری کند.

سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمود: «از زمانی که سخنِ منادی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنیدم تا آخر عمرم روزه ماه شعبان از من فوت نشد.»

البته عبادت آن امام المتقین به نماز و روزه و ذکر و دعا ختم نمی شد، بلکه آن حضرت با جهادِ خویش نیز برترین عبادت ها را انجام می دادند، چنانچه رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

لَضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَیْن.(1)

هرآینه، یک ضربه علی در روز جنگ خندق با فضیلت تر است از عبادت جن و انس.

آری! کسی را توانِ عبادت و زهد امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیست، اما خود آن حضرت می فرماید:

أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد.(2)

ص: 137


1- علی بن موسی بن طاووس، إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، ج 1، ص: 467
2- محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 417

آگاه باشید! امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان قناعت نموده. بدانید که شما تن دادن به چنین روشی را قدرت ندارید، ولی مرا با ورع و کوشش در عبادت، و پاکدامنی و درستی یاری کنید.

پس وظیفه ما به عنوان شیعیان و محبین اهل بیت (علیهم السلام)، به کار بستن تمام توان و تلاش خویش برای تقوا و عبادت و زندگی کردن بر طبق دستورات اهل بیت (علیهم السلام) است. حال اگر بخواهیم یاور خوبی برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشیم، باید به توصیه ها و فرامین آن حضرت توجه نموده و به آن ها جامه عمل بپوشانیم.

شاید این سؤال برای برخی از مؤمنین به وجود بیاید که چگونه ما می توانیم از سستی ها جدا شویم و اهل عبادت گردیم و این گونه زینت اهل بیت (علیهم السلام) باشیم و باعث شادی آن ذوات مقدسه گردیم؟

در پاسخ باید بگوییم که برای دوری از سستی در عبادت و انجام مطلوب عبادات، می بایست عوامل گرایش به عبادات را رعایت کنیم. برخی از این عوامل عبارتند از:

1. به دست آوردن علم و آگاهی:

علم و دانشِ توحیدی، از جمله مهمترین عواملی است که عبادت و خشوع در برابر پروردگار را برای افراد آسان و لذت بخش می نماید. فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این زمینه نیز، به وضوح همین مطلب را بیان می دارد. ایشان می فرمایند:

ص: 138

«ثَمَرَةُ الْعِلْمِ الْعِبَادَةُ.(1)؛ ثمره ی علم عبادت است.»

2. کمک خواستن و درخواستِ توفیق از خداوند:

قال علیٌ (علیه السلام): عَلَیْکَ بِالاسْتِعَانَةِ بِإِلَهِکَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ فِی تَوْفِیقِک.(2)

بر تو است که از خدای خودت یاری طلبی و برای جلب توفیق از جانب او به سویش رغبت داشته باشی.

درخواست از خداوند، یکی از کلیدهای تمایل به عبادات است، چنانکه در دعا وارد شده است:

اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِیقَ الطَّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِیَة.(3)

خدایا! توفیق اطاعت و بندگی و دوری از معصیت را به ما عنایت فرما.

3. به کار بستن تلاش و توان خویش:

علی (علیه السلام): «مَنْ بَذَلَ جُهْدَ طَاقَتِهِ بَلَغَ کُنْهَ إِرَادَتِهِ.»(4)

هرکس تمام توان خود را به کارگیرد، به تمام خواسته ی خود برسد.

4. توبه و استغفار:

وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلی أَجَلٍ

ص: 139


1- علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص: 208
2- علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص: 334
3- ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، البلد الأمین و الدرع الحصین، النص، ص: 349
4- علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ ، ص: 462

مُسَمًّی وَ یُؤْتِ کُلَّ ذی فَضْلٍ فَضْلَهُ.(1)

و اینکه از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاه او توبه کنید، [تا اینکه] شما را با بهره مندی نیکویی تا زمانی معیّن بهره مند سازد، و به هر شایسته نعمتی از کَرَم خود عطا کند.

5. ترک گناه و رعایت تقوا:

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ أَعْرَضَ عَنْ مُحَرَّمٍ أَبْدَلَهُ اللَّهُ بِعِبَادَةٍ تَسُرُّه.(2)

هر کس از حرامی دست باز دارد، خداوند او را به عبادتی مشغول می کند که او را خوشحال سازد.

6. همنشینی با دوستان مؤمن و صالحین:

قال علی بن الحسین (علیهما السلام): مَجَالِسُ الصَّالِحِینَ دَاعِیَةٌ إِلَی الصَّلَاح.(3)

امام سجاد (علیه السلام): با صالحان نشستن، زمینه نیکی و صلاح را فراهم آورد.

7. نیات خوب داشتن:

قال علیٌ (علیه السلام): مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ أَمَدَّهُ التَّوْفِیق.(4)

هر که قصد و نیّتش نیکو باشد، توفیق او را مدد کند.

ص: 140


1- هود، آیه 3
2- محمد بن الحسن الطوسی، الأمالی، النص، ص: 182
3- حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول، النص، ص: 283
4- عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص: 667

و نیز در روایت آمده است:

قال علیٌ (علیه السلام): مَنْ أَمَدَّهُ التَّوْفِیقُ أَحْسَنَ الْعَمَل.(1)

هر که او را توفیق حقّ تعالی مدد کند عمل را نیکو گرداند.

فلذا کسی که خوش نیت باشد، به توفیق الهی به سوی اعمال صالح و عبادات رهنمون می گردد.

با رعایت این امور، امید است که انگیزه و توان اعمال صالح در ما بیشتر شده و روز به روز به اهل بیت عترت نزدیک تر شویم.

رفتارسازی

نوف گوید: شبی در خدمت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به سر بردم. در تمام شب حضرتش مشغول نماز بود و ساعت به ساعت بیرون می آمد و به آسمان نگاه می کرد و قرآن تلاوت می فرمود. چون پاسی از شب گذشت، از کنار من بگذشت و فرمود: ای نوف به خوابی یا بیدار؟ عرض کردم: بیدارم و نگران شما یا امیرالمؤمنین! فرمود: خوشا به حال کسانی که از دنیا روی برتافتند و به آخرت روی آوردند. آنان هستند که زمین را فرش زیر پایشان و خاک آن را رختخواب و بالششان و آب روی زمین را عطر و گلابشان انتخاب کردند. جامه روئینشان قرآن و لباس تنشان دعا است. از دنیا بریدند، هم چنان که عیسی بن مریم (علیهما السلام) برید. خدای (عز و جل) به عیسی بن مریم (علیهما السلام) وحی فرمود که به جامعه ی بنی اسرائیل بگو که نباید به

ص: 141


1- علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص: 449

هیچ یک از خانه های من داخل شوند مگر با دل هایی پاک و دیدگانی ترسناک و دست هائی نیالوده به گناه؛ و آنان را بگو که من دعای هیچ کس از شما را مستجاب نکنم مادامی که یک نفر از مخلوقات مرا بر ذمه او حقی است.

ای نوف، مبادا که باج بگیر و یا شاعر و یا عضو شهربانی و یا مأمور مالیات و یا طنبور زن و یا طبل نواز باشی که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شبی بیرون آمد و به آسمان نگاه کرد و فرمود: همان ساعتی است که هیچ دعائی بر نمی گردد، مگر دعای مأمور مالیات و یا دعای شاعر و یا دعای باج بگیر و یا طنبور زن و یا طبل نواز.(1)

پرورش احساس

عروة بن زبیر می گوید: در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم و درباره اعمال اهل بدر و گذشته ها گفتگو می کردیم. ابودرداء از حاضرین بود و گفت: مردم! می خواهید از کسی به شما خبر دهم که از همگان، ثروتش کمتر و پارسائیش بیشتر، و در عبادت کوشاتر است؟ گفتند: آری. گفت: امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام).

عروه گوید: به خدا سوگند به خاطر این گفتارِ ابودرداء، همه ی اهل مجلس از او رو گرداندند؛ زیرا اینان از دشمنان حضرت بودند و طاقت شنیدن فضایل ایشان را نداشتند. مردی از انصار، رو به

ص: 142


1- محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج 1، ص: 337

او کرد و گفت: سخنی گفتی که هیچ کدام از حاضران با تو موافقت نکردند.

ابودرداء گفت: مردم! چیزی را که خودم دیدم برای شما تعریف کنم:

شب هنگام در قسمتی از باغات، علی (علیه السلام) را مشاهده کردم که از غلامان خود کناره گرفته، در لابه لای درختان خرما پنهان شد. از من دور شد و من او را گم کردم. پیش خود گفتم حتماً به منزلش رفته است. چیزی نگذشت که صدای ناله ای حزن انگیز و نغمه ای دل خراش به گوشم رسید که صاحب ناله می گفت: «پروردگارا! چه بسیار گناهی که به خاطر حلم و گذشت خود، با عذاب کردن من، در صدد مقابله برنیامدی، و چه بسیار جرمی که با کرم خود از کشف نمودن آن خودداری فرمودی، خداوندا! اگر عمری طولانی در نافرمانیت گذرانده ام و نامه عمل و بار گناهم سنگین شده است، به غیر آمرزشت آرزویی ندارم و به جز خشنودیت به چیزی امید ندارم.»

از شنیدن ناله به جستجوی صاحب آن افتادم. ناگهان دیدم که علی (علیه السلام) است. در گوشه ای بی حرکت خود را پنهان ساختم. در آن نیمه شب، نماز بسیاری خواند؛ آن گاه به دعا و گریه پرداخت و از حال خود به درگاه الهی، شکوه می برد، از جمله مناجات های آن حضرت با خداوند این بود:

«خداوندا! آن گاه که در عفو و بزرگواریت فکر می کنم، گناهانم در نظرم ساده می آید، پس وقتی که به یاد عقوبت های

ص: 143

شدیدت می افتم بلیه ام گران می شود. ای وای اگر در نامه ی عمل به گناهی برخورد کنم که من آن را فراموش کرده ام ولی تو آن را به حساب آورده ای، آن گاه خواهی گفت: او را بگیرید. وای بر این گرفتاری که بستگانش نمی توانند نجاتش دهند و قبیله اش به حالش سودی نخواهند داشت. آن گاه که دستور فراخواندنش رسید، همگان بر او رحمشان می آید. وای از آن آتش که جگرها و کلیه ها را کباب می کند، وای از آن آتشی که اعضای بدن را از هم جدا می کند، آه از آن بیهوشی که در اثر شعله های سوزان دست می دهد.

سپس حضرت آن قدر گریه کرد که دیگر حس و حرکت از او بریده شد. پیش خود گفتم: حتماً در اثر شب زنده داری خوابش گرفته است و برای نماز صبح بیدارش می کنم. جلو رفتم، دیدم مانند چوبی خشک روی زمین افتاده است. او را تکان دادم دیدم تکان نمی خورد. خواستم او را بنشانم نشد؛ گفتم: «انا لله و انا الیه راجعون» (حتماً مرده است.)

به منزل حضرت رفتم تا خبر مرگش را به اهلش برسانم. فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: ای ابودرداء! چه خبر شده است؟ جریان را برای خانم نقل کردم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: ابودرداء، به خدا علی باز هم مانند همیشه از ترس خدا غش کرده است. سپس مقداری آب آوردند و به صورتش پاشیدند تا به هوش آمد. همین که به هوش آمد و مرا دید که گریه می کنم، فرمود: ابودرداء! برای چه گریه می کنی؟ گفتم: از این

ص: 144

حالتی که شما برای خودت پیش آورده ای. فرمود: «ابودرداء! پس آن گاه که مرا برای حساب فراخوانند و اهل گناه به عذاب الهی یقین کردند، اگر مرا ببینی، چگونه خواهی بود؟ آن وقت که مأمورین درشت خو و ترش رو اطراف مرا بگیرند و در پیشگاه پادشاهی جبار بایستم، در حالی که زندگان مرا تسلیم کرده اند و مردم دنیا به حال من ترحم کنند؛ آنجا در پیشگاه خداوندی که هیچ سرّی از او پوشیده نیست، اگر مرا ببینی بیش از این دلت به حال من خواهد سوخت.» ابودرداء گفت: به خدا سوگند که این حالت را در هیچ کدام از یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ندیدم.(1)

روضه

این امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) است که این گونه عبادت می کند و شاید خداوند متعال یکی از پاداش هایی که به علی (علیه السلام) داد همین بود که در حال نماز و با زبان روزه ضربت خورد و در ماه رمضان که ماه خداست به ملاقات او رفت.

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در شب آخر عمر مبارک خویش نیز به عبادت با خدایش مشغول گشت، چنانچه جناب ام کلثوم نقل می کند:

پدرم بعد از افطار به نماز ایستاد، پیوسته مشغول رکوع و

ص: 145


1- محمد بن علی بن بابویه، الأمالی، النص، ص: 77

سجود بود و تضرّع و ابتهال به درگاه خالق متعال می نمود.

و نقل شده که: آن حضرت در آن شب، بسیار از خانه بیرون می رفت و داخل می شد و به اطرافِ آسمان نظر می کرد و اضطراب می نمود و تضرّع و زاری می کرد و سوره یس را تلاوت فرمود و می گفت: اللّهُمَّ بَارِک لِی فِی المَوتِ. یعنی: خداوندا، مرگ را برای من مبارک گردان، و بسیار می گفت: إنّا لِلّهِ وَ إنّا إلیهِ راجِعُون. و ذکر مبارک «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِیِّ العَظِیمِ» را بسیار تکرار می کرد و بسیار صلوات می فرستاد و استغفار می نمود.(1)

دیشب فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد

یک بار دیگر رخت ماتم در برم کرد

دیشب که اشهد گفتنت ذکر لبت بود

امن یجیب ورد لبان زینبت بود

دیشب ملائک هم گریبان می دریدند

فزت و رب الکعبه ات را می شنیدند

بر دوش من بگذار بار محنتت را

دیدم به چشم خود تمام غربتت را

هر شب سراغ چاه رفتی گریه کردی

یا بین کوچه راه رفتی گریه کردی

میدانم از هجران مادر پیر گشتی

اما مگر از زندگانی سیر گشتی؟

ص: 146


1- شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص:418

فکری به حال کاسه های شیر کردی؟

فکری به حال کوفه ی دلگیر کردی؟

بابا مرو مانوس غم ها می شوم من

با رفتنت تنهای تنها می شوم من

رحمی کن آخر بر یتیمان پریشان

جان حسن قدری تحمل کن پدرجان

با دختر خود کمتر از این سر به سر کن

از رفتنت بابا بیا صرف نظر کن

با این وصیت ها نده دیگر عذابم

جان حسین دیگر نکن خانه خرابم

ام المصائب هستم و ام البکایم

تو هم شبیه مادرم گفتی برایم

بر روی چشم هستم هوادار حسینت

هستم همیشه مونس و یار حسینت

بابا خیالت جمع هستم تکیه گاهش

هستم شریک درد و داغ و سوز و آهش

دیگر نگو از خاطرات همسر خود

از خلعت و بقچه نگو با دختر خود

بس کن پدرجان چون دگر طاقت ندارم

باشد کفن در زیر پایت می گذارم

حرف از کفن گفتی و دلشوره گرفتم

از پیرهن گفتی و دلشوره گرفتم

گفتی حسین و کربلا ای داد بی داد

گفتی حسین و بوریا ای داد بی داد

بابا حسین من کفن دارد ندارد

حتی کفن نه پیرهن دارد ندارد

ص: 147

ص: 148

20-در منزل

انگیزه سازی

روایت است از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) که فرمود:

روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر ما داخل شد در حالی که فاطمه نزد دیگ نشسته بود و من عدس پاک می کردم.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: یا ابوالحسن! عرض کردم: لبیک یا رسول اللَّه!

حضرت فرمود: بشنو از من آنچه می گویم و توجّه داشته باش که من سخنی نمی گویم مگر آن که خداوند مرا به آن دستور داده باشد. نیست مردی که یاری کند زن خود را در خانه الّا آنکه به هر مویی که در بدن اوست برایش عبادت یک سال باشد که روزهای آن به روزه باشد و شب های آن به قیام؛

ص: 149

و خدای تعالی به او از ثواب بدهد مثل آنچه داده است صابران را و داود پیغمبر و یعقوب و عیسی (علیهم السلام) را.

یا علی! هر که در خدمت عیال باشد در خانه و ننگ ندارد از آن، خدای تعالی در دیوان شهیدان نام او را بنویسد و خدا از برای وی به هر روزی و شبی ثواب هزار شهید بنویسد و از برای او به هر قدمی، ثواب حج و عمره ای بنویسد و او را به ازای هر رگی که در بدنش می باشد، شهری در بهشت دهد.

یا علی! یک ساعت در خدمت خانه بهتر است از عبادت هزار ساله و هزار حج و هزار عمره و بهتر است از آزاد کردن هزار بنده و هزار جهاد و عیادت هزار بیمار و هزار نماز جمعه و هزار جنازه و هزار گرسنه را سیر کردن و هزار برهنه را پوشیدن و هزار اسب (جنگی) تجهیز نمودن در راه خدا و بهتر است او را از هزار دینار صدقه دادن بر درویشان و بهتر است او را از خواندن تورات و انجیل و زبور و قرآن و از هزار اسیر که آنان را اسیر کرده و سپس آزاد گرداند و بهتر است او را از هزار شتر که بدهد به درویشان و چنین فردی بیرون نرود از دنیا تا آنکه جای خود را در بهشت ببیند.

یا علی! هر که ننگ ندارد از خدمت عیال، خدا او را بی حساب داخل در بهشت گرداند.

یا علی! خدمت عیال، کفاره گناهان کبیره است و باز می نشاند غضب پروردگار را و مهریه حور العین است و زیاد می گرداند حسنات و درجات را.

ص: 150

یا علی! خدمت نمی کند عیال را مگر صدیق یا شهید یا مردی که خدا خیر دنیا و آخرت را برایش بخواهد.(1)

نکته ای که درباره این روایت شریف قابل توجه می باشد، این است که بعثت پیامبر گرامی اسلام در زمانی واقع شد که زنان در جامعه از کرامت و فضیلتی برخوردار نبودند، فلذا بسیاری از مردها به خود حق می دادند که دختران خویش را زنده به گور کرده و یا هر رفتاری که دلشان می خواهد با زنان خویش انجام دهند. پیامبر در این فضا و شرایط، سعی در ایجاد محبت و دوستی و احیای کرامت زنان داشتند. لذا هر مردی که در آن زمان می خواست به این دستورات عمل نماید، باید با نفس خویش مقابله می نمود و سنت های جاهلی را کنار می گذاشت. فلذا در آن شرایط این گونه احادیث و ثواب ها برای کمک نمودن به همسر در خانه مطرح می گردید. البته در زمان ما نیز به هر مقدار که مردها در کمک نمودن به همسر اخلاص داشته باشند و عمل را برای رضای خداوند انجام دهند و نیز مقابله با نفس نمایند، عملشان ارزش بیشتری می یابد تا اینکه فرد به این ثواب ها برسد.

اقناع اندیشه

درباره نوع رفتار مرد و زنِ مؤمن در خانه، دستورات فراوانی در دین اسلام وارد شده است و سیره امامان بزرگوار ما نیز

ص: 151


1- محمد بن محمد شعیری، جامع الأخبار، ص: 102

مؤید همین دستورات است. یکی از مسائلی که در احادیث و دستورات دینی بر روی آن تأکید شده، کمک نمودن مرد در فعالیت های داخل خانه است. سیره امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در این زمینه الگوی بسیار خوبی برای مردان مؤمن ما است. در این مقال به مناسبت موضوع بحث، به دستورات و سیره اهل بیت درباره کار و فعالیت مردان مؤمن در داخل خانه اشاره می نماییم:

چنانچه ذکر شد و خواهد آمد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) همواره در فعالیت های خانه به یاری همسر و فرزندانشان می شتافتند و بدین صورت علاوه بر ایجاد فضایی محبت آمیز در خانه، اسباب خشنودی خداوند متعال را فراهم می نمودند و ثواب ها و درجات قُرب الهی را با سرعت بیشتری می پیمودند.

خوب است که ما نیز به این نکته توجه داشته باشیم که فعالیت مرد مؤمن در خارج از خانه باعث معاف شدن شخص از کار در داخل خانه نمی شود و مرد مؤمن این فعالیت را به عنوان وسیله ای برای تقرب به خداوند می بیند و خود را بدین وسیله از برکات مادی و معنوی این کار بهره مند می سازد. در این مورد در احادیث و دستورات دینی، سفارشات جالب توجهی شده است که به برخی از آن ها اشاره شده و یا خواهد شد. در این باره با مراجعه به سیره پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می بینیم که این گونه وارد شده است:

ص: 152

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَحْلُبُ عَنْزَ أَهْلِهِ.(1)

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گوسفندِ خانه را خودش می دوشید.

درباره امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز وارد شده است:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَحْتَطِبُ وَ یَسْتَقِی وَ یَکْنُسُ وَ کَانَتْ فَاطِمَةُ سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْهَا تَطْحَنُ وَ تَعْجِنُ وَ تَخْبِزُ.(2)

هشام بن سالم گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: امیر مؤمنان (علیه السلام) خودش هیزم تهیّه می کرد و آب از چاه می کشید و جاروب می کرد و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آسیا می کرد و خمیر می نمود و نان می پخت.

آری! اهل بیت عصمت (علیهم السلام) همیشه در تلاش برای یاری و حمایت از اهل خانه خویش بودند و این تلاش را تلاشی مقدس می دانستند. اما تلاش مقدسی که مهم تر به نظر می رسد، تلاش در جهت هدایت و تربیت خانواده است. در این باره نیز در سیره ائمه بزرگوار، به خصوص امیرمؤمنان (علیه السلام) مطالب فراوانی نقل شده که باید الگوی ما در زندگی قرار بگیرد.

در این زمینه می بینیم که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) همواره نسبت به اهل خانه خویش حساسیت داشتند و سعی در تربیت آن ها و یاری آن ها در مسیر حق می نمودند و این گونه به دستور

ص: 153


1- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 5، ص: 86
2- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 5، ص: 86

قرآن کریم که می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً»(1)

« ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده خویش را از آتش نگه دارید.» عمل می نمودند و کار و فعالیت خارج از منزل، ایشان را از فعالیت های تربیتی برای خانواده باز نمی داشت.

یکی از فعالیت هایی که آن حضرت انجام دادند و در تاریخ ثبت شده است و برای ما الگو می باشد، نوشتن نامه ای تربیتی برای فرزندشان امام حسن (علیه السلام) است که در کتاب شریف نهج البلاغه به عنوان نامه 31 مکتوب گردیده و آن حضرت در ضمن این نامه، حکمت ها و معارف بسیاری را به فرزندشان تعلیم دادند.

آن حضرت نسبت به خانواده بزرگوارشان تا آنجا مراقبت می کردند که حتی بعد از ضربت خوردن توسط ابن ملجم، باز هم تذکراتی را به فرزندانشان گوشزد می نمودند؛ چنانچه نقل شده است:

و من وصیة له (علیه السلام) للحسن و الحسین (علیهما السلام) لما ضربه ابن ملجم (لعنه الله):

أُوصِیکُمَا بِتَقْوَی اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا وَ لَا تَأْسَفَا عَلَی شَیْ ءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَی اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا یَقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ.(2)

ص: 154


1- التحریم، آیه 6
2- محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 421

از وصیت های آن حضرت است به حسن و حسین (علیهما السّلام) وقتی که ابن ملجم (لعنة اللّه علیه) به ایشان ضربت زد:

شما را به تقوای الهی سفارش می نمایم، و اینکه دنیا را مجویید، گرچه دنیا شما را بجوید، و بر آنچه از دنیا از دستتان رفته متأسّف نباشید. حق بگویید، و برای ثواب الهی بکوشید. دشمن ستمگر و یار ستمدیده باشید.

شما و همه فرزندان و خاندانم و هر که این وصیتم به او می رسد را به تقوای الهی و نظم در زندگی و اصلاح بین مردم سفارش می کنم؛ چرا که از جدّ شما شنیدم که می فرمود: «اصلاح ذات البین از عموم نماز و روزه بهتر است».

حال که از سیره اهل بیت عصمت (علیهم السلام) در تلاش مادی و معنوی در خانه آگاه شدیم، خوب است که درباره رفتار مرد در خانه نیز نکاتی را مطرح نماییم.

در احادیث متعددی وظایف مرد و زن نسبت به یکدیگر و امور زندگی مطرح شده است، اما آنچه که برای جامعه ی مؤمنین دارای اهمیت است، رسیدن به کمال و دست یافتن به خوشنودی و رضایت خداوند متعال می باشد که امری فراتر از واجبات در این زمینه است. چنانچه انسانِ مؤمن در عبادات نیز با انجام مستحبات، اسباب رضایت خداوند و پیشرفت معنوی خویش را بهتر فراهم نموده و نقائص عبادات خویش را با انجام اعمال عبادیِ مستحب جبران می کند، در امور زندگی نیز همین گونه است. فلذا انسان مؤمن با انجام کارهایی که

ص: 155

شاید به ظاهر خارج از وظیفه اوست، علاوه بر ایجاد رابطه ای صمیمی با خانواده و استحکام بنیاد خانواده، باعث خشنودی خداوند متعال و اولیاء او می گردد.

در این زمینه روایاتی وارد شده است که به آن ها اشاره می نماییم:

1. توسعه دادن در زندگی برای خانواده در صورت امکان:

قَالَ الْکَاظِمُ (علیه السلام) إِنَّ عِیَالَ الرَّجُلِ أُسَرَاؤُهُ فَمَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ نِعْمَةً فَلْیُوَسِّعْ عَلَی أُسَرَائِهِ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ أَوْشَکَ أَنْ تَزُولَ عَنْهُ تِلْکَ النِّعْمَةُ.(1)

امام کاظم (علیه السلام) فرمود: زن و فرزندِ شخص، اسیران او هستند، و هر کس را که خداوند نعمتی بخشید باید بر اسیرانش توسعه دهد، و اگر چنین نکند چیزی نگذرد که آن فراخی از وی روی برتابد.

2. کم نمودن مسئولیت های زن و مدارا و خوش رفتاری با او:

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فِی وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ: یَا بُنَیَّ إِذَا قَوِیتَ فَاقْوَ عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ وَ إِذَا ضَعُفْتَ فَاضْعُفْ عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تُمَلِّکَ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَافْعَلْ فَإِنَّهُ أَدْوَمُ لِجَمَالِهَا وَ أَرْخَی لِبَالِهَا وَ أَحْسَنُ لِحَالِهَا فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ فَدَارِهَا عَلَی کُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا لِیَصْفُوَ عَیْشُک.

امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در وصیّت و سفارشی که به فرزندش محمّد حنفیه کرد، فرمود: ای فرزند عزیزم! اگر قدرتی در تو

ص: 156


1- محمد بن علی بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص: 556

هست، آن را در طاعت و فرمان خدا به کار ببر؛ و اگر ناتوانی، در معصیت خداوند ناتوان باش؛ و چنانچه بتوانی همسرت را جز در امور مربوط به خودش اختیار ندهی، همین کار را بکن، زیرا این برای جمال و بزرگواری او بهتر است و هم برای آسودگی خاطرش و هم برای راحتی حالش؛ چون زن مانند شاخه ریحان است، (بسیار لطیف و زود رنج است) و کارگزارِ تو نیست. همیشه با او به مدارا و نرمی رفتار کن و با زبان خوش و روی باز با وی معاشرت نما تا زندگیتان با آرامش و صفا بگذرد.

3. خوب سخن گفتن با زن:

قَالَ علیٌّ (علیه السلام): فَدَارُوهُنَ عَلَی کُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنُوا لَهُنَّ الْمَقَالَ لَعَلَّهُنَّ یُحْسِنَّ الْفِعَالَ.(1)

امام علی (علیه السلام): پس شما ای شوهران! با آنان (زنان) همیشه به مدارا رفتار کنید و با زبان نرم با ایشان سخن گوئید؛ به امید آنکه آنان نیز کارهایشان را نیکو و با دقّت انجام دهند.

4. پرهیز از خشونت و برخورد فیزیکی:

قال جعفر بن محمد (علیهما السلام): مَنْ ضَرَبَ امْرَأَةً بِغَیْرِ حَقٍّ فَأَنَا خَصْمُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَا تَضْرِبُوا نِسَاءَکُمْ فَمَنْ ضَرَبَهُمْ بِغَیْرِ حَقٍّ فَقَدْ عَصَی اللَّهَ وَ رَسُولَه.(2)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر مردی که همسرش را بی گناه و

ص: 157


1- محمد بن علی بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص: 554
2- حسن بن محمد دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب ، ج 1، ص: 175

تقصیر بزند، من روز قیامت دشمن اویم. زن هایتان را مزنید. هرکس بی تقصیر آنان را بزند معصیت خدا و رسولش را کرده است.

بسیار واضح است که اگر این دستورات را رعایت نماییم، بسیاری از اختلافات و مشکلات برطرف می گردد و زندگی ها با خوبی و خوشی ادامه می یابد و آمار طلاق نیز بسیار کمتر می شود. همچنین با رعایت این دستورات، پیشرفت معنوی انسان سریع تر شده و هوای نفس نیز خوار و زبون می شود و این گونه مسیر رشد و کمال انسانِ مؤمن هموارتر می گردد.

رفتارسازی

ربیع بن زیاد، نزد امام علی (علیه السلام) از برادرش عاصم شکایت نمود که جامه ی نرم را از تنش بیرون آورده و همسرش را غمگین نموده و فرزندانش را اندوهناک ساخته است.

حضرت فرمود: «عاصم را نزد من آورید!» او را خدمتش آوردند، چون حضرت او را دید، چهره در هم کشید و فرمود:

«از همسرت خجالت نکشیدی؟ به فرزندانت رحم نکردی؟ آیا گمان می کنی که خدا چیزهای خوب و پاکیزه را برای تو حلال کرده ولی با این حال نمی خواهد از آن ها استفاده کنی. تو نزد خدا پست تر از آنی! مگر خدا نمی فرماید:

«و زمین را برای مردم نهاد. در آن، میوه[ها] و نخل ها با خوشه های غلاف دار»(1) و مگر خدا نمی فرماید: «دو دریا را گذاشت

ص: 158


1- الرحمن ، آیات 10 و 11

که به هم برسند، میانشان حائلی است که به هم تجاوز نکنند - تا آنجا که فرماید- از آن ها لؤلؤ و مرجان بیرون می شود.»(1)

به خدا سوگند که یاد نمودن و شُکر نعمت های خدا با عمل، نزد او محبوب تر است از شُکر آن ها با گفتار، در صورتی که خدای (عز و جل) می فرماید: «و اما نعمت پروردگارت را بازگو» (2)

عاصم گفت: «یا امیر المؤمنین! پس چرا خودِ شما به خوراک سخت و پوشاک درشت، اکتفا نموده ای؟»

حضرت فرمود: «وای بر تو! همانا خدای (عز و جل) بر پیشوایانِ عدالت واجب ساخته که خود را در ردیف مردم ضعیف و ناتوان گیرند، تا فقر و تنگدستی، فقیر را از جا به در نبرد.»(3)

عاصم بن زیاد عبا را کنار گذاشت و جامه نرم در برکرد.(4)

طبق روایت، اگرچه خوب است که انسان از تجملات و زوائد پرهیز نماید، اما در صورتی که خانواده ی شخص، درباره

ص: 159


1- الرحمن، آیات 19 و 20 و 22
2- الضحی ، آیه 11
3- عمرو بن شمر تعریف می کند: در خانه ابی عبد اللَّه (امام صادق علیه السلام) در محضر آن حضرت بودم و خانه پر از جمعیّت بود و مردم از او پرسش ها می کردند و آن حضرت به هر پرسشی پاسخ می داد. من از یک گوشه مجلس شروع به گریستن کردم. فرمود: «ای عمرو، چرا گریه می کنی؟» عرض کردم: «فدایت شوم چرا نگریم؟ مگر در این امّت همانند تو هست؟ ولی در به روی شما بسته شده و پرده بر تو افکنده اند!» فرمود: «ای عمرو گریه مکن، ما در حال حاضر بیشتر غذای خوب می خوریم و لباس نرم می پوشیم، و اگر آنچه تو می گوئی محقق می شد، همانند امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جز غذای ناگوار و لباس درشت بافت برای ما روا نبود و گرنه گرفتار زنجیرهای آتشین می شدیم.» (محمد بن ابراهیم بن أبی زینب، الغیبة (للنعمانی)، النص، ص: 287)
4- محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 410

ظاهرش حساسیت نشان بدهند، فرد باید به این مسئله اعتنا نماید و ظاهرش را در حد معمول و متوسط جامعه قرار دهد، اگرچه در دل و قلب خویش نسبت به همین مقدار هم بی میل و زاهد باشد؛ چرا که زهد امری درونی و قلبی است و فرد در عین بی میلی به دنیا می تواند برای جلوگیری از آزار خانواده که در نتیجه باعث جلب رضایت خداوند متعال می گردد، ظاهر خویش را در سطح معمول جامعه و متناسب با احکام و آداب اسلامی تنظیم نماید.

البته همان طور که گفته شد، انسان مؤمن همواره مراقب است که خودش و افراد تحت تکفل او آلوده به گناه نشوند و تمام تلاش خویش را در این زمینه می نماید. در همین رابطه داستانی از زندگی امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده است:

عقیل بن عبد الرحمان خولانی به نقل از عمه اش که همسر عقیل بن ابو طالب بود نقل می کند که:

خدمت علی (علیه السلام) رسیدم. دیدم بر پالان پوسیده الاغی نشسته است! به همسر ایشان که زنی از بنی تیم بود اعتراض کردم که:

خانه ات پر از اثاثیه است (چرا از آن اثاث و جهزیه ات برای رفاه شوهرت استفاده نمی کنی؟)»

زن گفت: «من را ملامت نکنید! به خدا قسم او چیزی را که نشناسد (از کجا آمده) می گیرد و در بیت المال می اندازد (تصور

ص: 160

می کند ما آن را از بیت المال آورده ایم).»(1)

آری! همان علی (علیه السلام) که دیگران را امر به زندگی در سطح معمول جامعه می کند، تا این حد مراقب اطرافیان خویش است که مبادا مال حرام وارد زندگی ایشان شود؛ خصوصاً اینکه در برخی داستان ها و روایات، مواردی از تعدی به بیت المال توسط اطرافیان آن حضرت نقل شده است که البته با برخورد شدید آن مولای متقیان مواجه گردیده است.

همچنین از سادگیِ زندگی خود آن امام عالمیان و وضعیت شخصی ایشان در منزل نقل شده است:

سوید بن غَفَلَه تعریف می کند:

من وارد منزل علی (علیه السلام) شدم. در خانه اش جز حصیر کهنه ای نبود و او روی آن حصیر نشسته بود. به ایشان گفتم:

«یا امیرالمؤمنین! تو پادشاه مسلمین هستی! و حاکم بر آ ن ها و بیت المالی و هیئت های نمایندگی نزد تو می آیند ولی در خانه ی تو جز همین چیزی نیست!»

حضرت فرمود: «ای سوید! خانه در دنیایی است که محل انتقال است و در پیشاپیش ما جهان ثبات است. ما متاع خود را به آنجا منتقل نموده ایم و به زودی به آنجا منتقل می شویم! مَثَل ما در دنیا مَثََل سوار سایه است! (مسافری که در سایه درختی فرود آید تا پس از رفع خستگی حرکت کند و برود.)»(2)

ص: 161


1- محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ج 2، ص: 97
2- حسن بن محمد دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب ، ج 1، ص: 20

پرورش احساس

در کتاب فضائل نوشته ابن شاذان نقل شده است:

روزی رسول خدا (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) وارد خانه علی (علیه السلام) شد و دید که او و فاطمه (سلام الله علیها) مشغول کار با آسیای دستی هستند. پیامبر (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) خطاب به آن ها فرمود: کدام یک از شما خسته هستید؟ علی (علیه السلام) پاسخ داد: فاطمه (سلام الله علیها). پیامبر (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) خطاب به او گفت: برخیز دخترم! پس فاطمه (سلام الله علیها) برخاست و پیامبر به جای وی نشسته و با علی (علیه السلام) مشغول آسیا کردن گردید.(1)

می بینیم که رسول خدا (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) نیز در امور خانه به دختر و دامادش کمک می نماید و بدون هیچ تکبری آنان را یاری می کند.

همچنین از سیره امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل شده است:

صالح بزاز نقل می کند که: مادربزرگم نزد علی (علیه السلام) رفت. علی (علیه السلام) خرما به دوش می کشید.

مادربزرگم سلام کرد و گفت: «این خرما را بده تا من برایت بیاورم!»

علی(علیه السلام) گفت: «آنکه صاحب زن و فرزند است به حمل آن سزاوارتر است» و بعد گفت: «نمی خوری؟»

جده ام گفت: «نه! میل ندارم!»

علی (علیه السلام) آن خرما را به منزل خود برده و بازگشت در حالی که آن ملحفه که هنوز پوست خرما به آن چسبیده بود بر دوش داشت و به همان حالت به نماز جمعه ایستاد و مردم به او اقتدا کردند.(2)

ص: 162


1- أبوالفضل شاذان بن جبرئیل بن شاذان قمی، الفضائل ، ص: 112
2- ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی، الغارات (ط - الحدیثة)، ج 1، ص: 89

روضه

شب قدر شب رحمت الهی است و ما نیز برای استجابت دعاها باید وجود مقدس پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) را واسطه قرار دهیم تا خداوند دعای ما را به اجابت برساند. آری! پس از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) این امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود که جایگاه نزول ملائکه الهی در شب قدر و واسطه بین مردم و خداوند متعال بودند، اما انسان های جاهل، اولیاء خدا را که واسطه تمام خیرات هستند، به شهادت رسانده و با کمال وقاحت از این کار خویش دفاع می کنند.

شیخ مفید و دیگران روایت کرده اند:

چون ابن ملجم را به حبس بردند، امّ کلثوم گفت: ای دشمن خدا، امیر المؤمنین (علیه السّلام) را کشتی؟

آن ملعون گفت: امیر المؤمنین را نکشته ام، پدر تو را کشته ام.

امّ کلثوم فرمود: امیدوارم که آن حضرت از این ضربت شفا یابد و حقّ تعالی تو را در دنیا و آخرت معذّب دارد.

ابن ملجم گفت: آن شمشیر را به هزار درهم خریده ام، و هزار درهم دیگر داده ام که آن را به زهر آب داده اند و ضربتی بر او زده ام که اگر میان اهل زمین قسمت کنند، هرآینه همه را هلاک کند.(1)

ابو الفرج نقل کرده که به جهت معالجه زخم امیر المؤمنین (علیه السّلام) اطبّاء کوفه را جمع کردند، و عالم ترینِ آنان در عمل جرّاحی

ص: 163


1- شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1،ص:431

شخصی بود که او را اثیر بن عمرو می نامیدند؛ چون وی در جراحت امیر المؤمنین (علیه السّلام) نگریست، شُش گوسفندی طلبید که تازه و گرم باشد؛ چون آن شش را حاضر کردند. رگی از آن بیرون کشید آنگاه رگ را در شکاف زخم کرده و در آن دمید تا اطرافش به اقصای جراحت رسید و لختی بگذاشت، سپس رگ را برداشته و در آن نظر کرد. بعضی از سفیدیِ مغز سر آن حضرت را در آن دید، آن وقت به امیر المؤمنین (علیه السّلام) عرض کرد که وصیّت خود را بکن که ضربت این دشمنِ خدا کار خود را کرده و به مغز سر رسیده و دیگر کار از تدبیر بیرون شده.(1)

آری! اگرچه انسان های ظالم و جاهل، قدر اولیاء خدا را ندانستند، ولی تمام اشیاء و موجودات در خدمت امام هر عصر و زمانی است، لذا پس از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و هنگام تشییع پیکر آن امام مظلوم، محمّد حنفیّه فرزند آن حضرت نقل می کند:

به خدا سوگند من می دیدم که جنازه آن حضرت را از کنار هر دیوار و عمارت و درختی که می گذشت، آن ها خم می شدند و نزد جنازه ی آن حضرت خشوع می کردند. بعضی از مردم خواستند که همراه با جنازه از شهر بیرون آیند، امام حسن (علیه السّلام) ایشان را برگردانید. امام حسین (علیه السّلام) می گریست و می گفت: لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلیّ العظیم، انّا للّه و انّا الیه راجعون، ای پدرِ بزرگوار، پشت ما را شکستی، و به سوی خدا شکایت

ص: 164


1- شیخ عباس قمی، منتهی الآمال ،ج 1،ص:432

می کنیم مصیبت تو را.(1)

مسجد، خموش و شهر پر از اشک بی صداست

ای چاه خون گرفته ی کوفه علی کجاست؟

ای نخل ها که سر به گریبان کشیده اید

امشب شب غریبی و تنهایی شماست

دل ها تمام، خیمه آتش گرفته اند

صحرای کوفه شام غریبان کربلاست

امشب علی به باغ جنان پیش فاطمه است

اما دل شکسته ی او در خرابه هاست

سجاده بی امام و زمین لاله گون ز خون

مسجد غریب مانده و محراب، بی دعاست

باید گلاب ریخت پس از دفن، روی قبر

امشب گلاب قبر علی اشک مجتباست

تو از برای خلق جهان سوختی علی!

اما هزار حیف که دنیا تو را نخواست

ای چاه کوفه اشک علی را چه می کنی

دانی چقدر قیمت این درّ پربهاست؟

باید به گریه گفت: علی حامی بشر

باید به خون نوشت: علی کشته خداست

ص: 165


1- محمد باقر مجلسی، جلاء العیون، ص 363

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109