شناخت نامه کلینی و الکافی

مشخصات کتاب

سرشناسه:قنبری، محمد، 1350 -، گردآورنده

عنوان و نام پدیدآور:شناخت نامه کلینی و الکافی/ به کوشش محمد قنبری.

مشخصات نشر:قم: موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر: سازمان اوقاف و امور خیریه، اداره کل اوقاف و امور خیریه استان قم، 1387 -

مشخصات ظاهری:4ج.

فروست:پژوهشکده علوم و معارف حدیث؛ 194.

مجموعه آثار کنگره بین المللی بزرگداشت ثقه الاسلام کلینی؛ 35؛ 36؛ 37؛ 38.

شابک:دوره: 978-964-493-439-1 ؛ 75000ریال: 978-964-493-441-4 ؛ 80000ریال: ج.3: 978-964-493-442-1 ؛ 52000ریال: ج.4: 978-964-493-443-8

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:فهرستنویسی بر اساس جلد دوم، 1387.

یادداشت:ج.3 و 4 (چاپ اول: 1387).

مندرجات:ج.1. مباحث کلینی و الکافی.- ج.2: مباحث کلینی و الکافی.- ج.3: مباحث کلینی و الکافی.- ج.4: مباحث فقه الحدیثی

موضوع:کلینی، محمد بن یعقوب - 329ق. . الکافی -- نقد و تفسیر

موضوع:کلینی، محمد بن یعقوب - 329ق. -- کنگره ها

موضوع:کلینی، محمد بن یعقوب - 329ق. -- نقد و تفسیر

موضوع:محدثان شیعه -- ایران -- کنگره ها

موضوع:احادیث شیعه -- قرن 4ق.

شناسه افزوده:کنگره بین المللی بزرگداشت ثقهالاسلام کلینی(ره) (1388 : شهرری)

شناسه افزوده:سازمان اوقاف و امور خیریه

شناسه افزوده:موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث. سازمان چاپ و نشر

رده بندی کنگره:BP129/ک8ک20835 1387

رده بندی دیویی:297/212

شماره کتابشناسی ملی:1885402

ص :1

جلد 1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

ص :6

ص :7

ص :8

مقدمه یادداشت دبیر علمی کنگره

کتاب شریف الکافی ، تألیف ثقه الاسلام محمّد بن یعقوب کلینی رحمه الله، مهم ترین و برترین اثر مکتوب شیعه به شمار می رود. این کتاب که حاوی احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در عرصه های مختلف دینی است، به جهت ویژگی های منحصر به فرد، محور شکل گیری و تولید بخش وسیعی از ادبیات مکتوب شیعه بوده و در طول تاریخ، مورد اهتمام عالمان شیعه قرار گرفته و شرح ها و تعلیقه ها و ترجمه های فراوان از آن و برای آن، عرضه شده است.

آستان حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام و مؤسسۀ علمی - فرهنگی دار الحدیث، سومین همایش از طرح « گرامیداشت بزرگان و عالمان ری » را به بزرگداشت ثقه الاسلام کلینی اختصاص داده است.

اهداف مورد نظر در این بزرگداشت، عبارت اند از:

1. معرفی شخصیت علمی و معنوی ثقهالاسلام کلینی

2. ترویج معارف حدیثی اهل بیت علیهم السلام

3. تحقیق و پژوهش در میراث ثقه الاسلام کلینی

4. شناخت جایگاه و تأثیرگذاری کتاب الکافی.

کمیتۀ علمی کنگره، پس از برگزاری کنگرۀ بزرگداشت ابوالفتوح رازی در پاییز 1384، کار برنامه ریزی علمی این کنگره را آغاز کرد و این برنامه ها را در دستور کار قرار داد:

1. تصحیح و تحقیق آثار مخطوط مربوط به الکافی (اعم از ترجمه، شرح، تعلیقه و. . .)

2. گشودن افق های تازۀ پژوهشی در زمینه الکافی

3. تجزیه و تحلیل نقدها و پرسش های مربوط به الکافی

4. به دست دادن نسخۀ تحقیق شده از کتاب الکافی

5. ساماندهی اطلاعات و آثار مکتوب مرتبط با کلینی و الکافی و ارائۀ آنها در قالب DVD (لوح چند منظورۀ دیجیتال) .

آنچه کمیتۀ علمی در مدت دو سال و اندی تلاشْ بِدان دست یافت و هم زمان با برگزاری کنگره ارائه می گردد، از این قرار است:

یک. نسخۀ تحقیق شدۀ الکافی

ص:9

دو. شروح و تعلیقه های الکافی

سه. مجموعه آثار تولیدی کنگره

چهار. ویژه نامه های مجلّات

پنج. خبرنامۀ کنگره

شش. DVD (لوح چند منظورۀ دیجیتال) .

اینک نگاهی مختصر به این عناوین ششگانه می افکنیم:

یک. الکافی

کتاب الکافی ، پس از مقابله با نسخ کهن و مورد وثوق و نیز اعراب گذاری، به همراه تعلیقه هایی در رفع مشکلات برخی از اسناد و برخی توضیحات فقه الحدیثی، در قالب نوینی به زیور طبع، آراسته می گردد.

دو. شروح و تعلیقه های الکافی

بر کتاب الکافی ، شروح و تعلیقه های بسیاری نوشته شده که تاکنون اندکی از آن به چاپ رسیده است. کمیتۀ علمی تلاش کرد که این شروح و تعلیقه ها را شناسایی کرده، و تصحیح و عرضۀ آنها را در دستور کار خود قرار دهد که برای برپایی کنگره، این موارد، تصحیح شده، به چاپ خواهد رسید:

1. الشافی فی شرح الکافی ، ملّا خلیل بن غازی قزوینی (م 1089ق)2جلد

2. صافی ] در شرح کافی [ ، ملّا خلیل بن غازی قزوینی (م 1089ق)2جلد

3. الحاشیه علی اصول الکافی ، ملّا محمد امین استرآبادی (م 1036ق)1جلد

4. الحاشیه علی اصول الکافی ، سید احمد علوی عاملی (زنده در 1050ق)1جلد

5. الحاشیه علی اصول الکافی ، سید بدرالدین حسینی عاملی (زنده در 1060ق)1جلد

6. الکشف الوافی فی شرح اصول الکافی ، محمد هادی بن محمد معین الدین آصف شیرازی (م 1081ق)1جلد

7. الحاشیه علی اصول الکافی ، میرزا رفیعا (م 1082ق)1جلد

8. الهدایا لشیعه أئمّه الهدی (شرح اصول الکافی) ، شرف الدین محمد بن محمدرضا مجذوب تبریزی (قرن 11ق)2جلد

ص:10

9. الذریعه إلی حافظ الشریعه (شرح اصول الکافی) ، رفیع الدین محمد بن محمد مؤمن گیلانی (قرن11ق)2جلد

10 و 11. الدرّ المنظوم ، شیخ علی کبیر (م1104ق) و الحاشیه علی اصول الکافی ، شیخ علی صغیر (قرن 12)1جلد

12. تحفه الأولیاء (ترجمۀ اصول الکافی) ، محمد علی بن محمد حسن فاضل نحوی اردکانی (زنده در 1237ق)4جلد

13. شرح فروع الکافی ، محمد هادی بن محمدصالح مازندرانی (م 1120ق)5جلد

14. البضاعه المزجاه (شرح روضه الکافی) ، محمد حسین بن قاریاغْدی (م1089ق)2جلد

15. منهج الیقین (شرح وصیت امام صادق علیه السلام به شیعیان) ، سید علاء الدین محمد گلستانه (م 1110 ق) 1جلد

16. مجموعه رسائل در شرح احادیثی از کافی 2جلد

سه. مجموعه آثار تولیدی کنگره

منظور از این عنوان، آثار تولیدی کمیتۀ علمی است. در این حوزه، این آثار عرضه می گردد:

1. حیاه الشیخ الکلینی /ثامر العمیدی1جلد

2. توضیح الأسناد المشکله فی الکتب الأربعه أسناد الکافی / سید محمدجواد شبیری2 جلد

3. العنعنه من صیغ الأداء للحدیث الشریف فی الکافی / سید محمدرضا حسینی جلالی1جلد

4. کافی پژوهی در عرصۀ نسخه های خطی / علی صدرایی خویی با همکاری سیّد صادق اشکوری1 جلد

5. کتاب شناسی کلینی و کتاب الکافی / محمد قنبری1 جلد

6. شناخت نامۀ کلینی و الکافی / محمد قنبری4 جلد

7. کافی پژوهی (گزارش پایان نامه های مرتبط با کلینی و الکافی ) / سید محمدعلی ایازی1جلد

8. مجموعه مقالات همایش / گروهی از پژوهشگران7 جلد

9. مصاحبه ها و میزگردها 1جلد

چهار. ویژه نامه های مجلات

مجله های آینۀ پژوهش ، سفینه ، علوم حدیث و برخی دیگر از نشریات، هم زمان با برپایی کنگره، ویژه نامه هایی منتشر می کنند.

ص:11

پنج. خبرنامه

خبرنامۀ کنگره که به اطلاع رسانی پیش از برپایی کنگره می پردازد و تا زمان برگزاری، چهار شماره از آن، منتشر خواهد شد.

شش. DVD

نرم افزار مجموعۀ آثار کنگره، همراه با برخی از نسخه های خطّی الکافی ، و نیز دیگر شروح، تعلیقه ها و ترجمه های چاپ شدۀ الکافی در قالب DVD ارائه خواهد شد.

دربارۀ «مجموعه مقالات فارسی»

یکی از دستاوردهای علمی کنگره، نگارش مقالات سودمند فارسی دربارۀ کلینی و الکافی است. در پی فراخوان عمومی و نیز سفارش نگارش، مقالات بسیاری به دبیرخانۀ کنگره رسید که پس از ارزیابی علمی، از میان آنها 66 مقاله برگزیده و در مجموعه مقالات، آمادۀ نشر گردید. این مقالات، در سه گروه، دسته بندی شده اند:

1. جلد اوّل و دوم: مباحث کلّی، 27 مقاله؛

2. جلد سوم: مصادر و اسناد کافی، 9 مقاله؛

3. جلد چهارم و پنجم: مباحث فقه الحدیثی، 30 مقاله.

یادآوری می شود که «مجموعۀ مقالات عربی» نیز در دو جلد جداگانه به چاپ می رسد.

***

در پایان، از همۀ فرهیختگان و اندیشمندان، سازمان ها و نهادهای علمی - پژوهشی ای که در به ثمر رسیدن این کنگره سهم داشته اند، سپاس گزاری می شود، بویژه از: تولیت محترم آستان حضرت عبدالعظیم علیه السلام و ریاست محترم مؤسسۀ علمی - فرهنگی دار الحدیث، حضرت آیه اللّه محمّد محمّدی ری شهری، شورای عالی سیاست گذاری و شورای علمی و کمیتۀ بین الملل و کمیتۀ اجرایی و دبیرخانۀ کنگره، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، مدیران عالی آستان حضرت عبدالعظیم علیه السلام، مدیران و محققان و دیگر کارکنان پژوهشکدۀ علوم و معارف حدیث، مسئولان و اساتید و دانشجویان دانشکدۀ علوم حدیث و مسئولان و کارکنان سازمان چاپ و نشر دارالحدیث.

مهدی مهریزی

دبیر کمیتۀ علمی

بهار 1387

ص:12

محمّد بن یعقوب بن إسحاق

اشاره

محمّد بن یعقوب بن إسحاق (1)

سید ابوالقاسم موسوی خویی

چکیده

بحث دربارۀ کلینی و وثاقت او و بیان سخنان رجالیان دربارۀ او مبحث آغازین این نوشته است. همچنین سخن دربارۀ طبقۀ کلینی اختلاف کتاب ها، بخش دوم مقاله را تشکیل می دهد.

قال النجاشی: «محمّد بن یعقوب بن إسحاق أبو جعفر الکلینی، وکان خاله علان الکلینی الرازی، شیخ أصحابنا فی وقته بالریّ ووجههم، وکان أوثق الناس فی الحدیث، وأثبتهم، صنّف الکتاب الکبیر المعروف بالکلینی یسمّی الکافی فی عشرین سنه، شرح کتبه، کتاب العقل، کتاب فضل العلم، کتاب التوحید، کتاب الحجّه، کتاب الایمان والکفر، کتاب الوضوء والحیض، کتاب الصلاه، کتاب الصیام، کتاب الزکاه والصدقه، کتاب النکاح والعقیقه، کتاب الشهادات، کتاب الحجّ، کتاب الطلاق، کتاب العتق، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب الأیمان والنذور والکفّارات، کتاب المعیشه، کتاب الصید والذبائح، کتاب الجنائز، کتاب العشره، کتاب الدعاء، کتاب الجهاد، کتاب فضل القرآن، کتاب الأطعمه، کتاب الأشربه، کتاب الزیّ والتجمّل، کتاب

ص:13


1- 1). معجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم موسوی خویی، ج 19، چاپ پنجم، 1413 ق / 1992 م، قم: مرکز نشر الثقافه الاسلامیه، ص 54 - 70.

الدواجن والرواجن، کتاب الوصایا، کتاب الفرائض، کتاب الروضه، وله غیر کتاب الکافی ، کتاب الردّ علی القرامطه، کتاب رسائل الأئمه علیهم السلام، کتاب تعبیر الرؤیا، کتاب الرجال، کتاب ما قیل فی الأئمه علیهم السلام من الشعر.

کنت أتردّد إلی المسجد المعروف بمسجد اللؤلؤی، وهو مسجد نفطویه النحوی، أقرأ القرآن علی صاحب المسجد وجماعه من أصحابنا یقرأون کتاب الکافی علی أبی الحسین أحمد بن أحمد الکوفی الکاتب، حدّثکم محمّد بن یعقوب الکلینی، ورأیت أبا الحسن العقرائی یرویه عنه. وروینا کتبه کلّها عن جماعه شیوخنا: محمّد بن محمّد، والحسین بن عبیداللّه، وأحمد بن علی بن نوح، عن أبی القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه، عنه.

ومات رحمه اللّه أبو جعفر الکلینی ببغداد سنه تسع وعشرین وثلاثمائه، سنه تناثر النجوم، وصلّی علیه محمّد بن جعفر الحسینی أبو قیراط، ودفن بباب الکوفه، وقال لنا أحمد بن عبدون: کنت أعرف قبره، وقد درس رحمه اللّه.

وقال أبو جعفر الکلینی: کلّ ما کان فی کتابی عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، فهم محمّد بن یحیی، وعلی بن موسی الکمیذانی، وداود بن کوره، وأحمد بن إدریس، وعلی بن إبراهیم بن هاشم» .

وقال الشیخ (603) : «محمّد بن یعقوب الکلینی یکنّی أبا جعفر، ثقه، عارف بالأخبار، له کتب، منها کتاب الکافی وهو یشتمل علی ثلاثین کتاباً، أوّله کتاب العقل وفضل العلم، وکتاب التوحید، وکتاب الحجّه، وکتاب الایمان والکفر، وکتاب الدعاء، وکتاب فضل القرآن، وکتاب الطهاره والحیض، وکتاب الصلاه، وکتاب الزکاه، وکتاب الصوم، وکتاب الحجّ، وکتاب النکاح، وکتاب الطلاق، وکتاب العتق والتدبیر والمکاتبه، وکتاب الأیمان والنذور والکفّارات، وکتاب المعیشه، وکتاب الشهادات، وکتاب القضایا والأحکام، وکتاب الجنائز، وکتاب الوقوف والصدقات، وکتاب الصید والذبائح، وکتاب الأطعمه والأشربه، وکتاب الدواجن والرواجن، وکتاب الزیّ والتجمّل، وکتاب الجهاد، وکتاب الوصایا، وکتاب الفرائض، وکتاب الحدود، وکتاب

ص:14

الدیات، وکتاب الروضه آخر کتاب الکافی ، وله کتاب الرسائل ، وکتاب الردّ علی القرامطه ، وکتاب تفسیر الرؤیا ، أخبرنا بجمیع کتبه وروایاته الشیخ المفید أبو عبداللّه محمّد بن محمّد بن النعمان، عن أبی القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه، عنه.

وأخبرنا الحسین بن عبیداللّه قراءه علیه أکثر کتبه من الکافی عن جماعه، منهم أبو غالب أحمد بن محمّد الزراری، وأبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه، وأبو عبداللّه أحمد بن إبراهیم الصیمری المعروف بابن أبی رافع، وأبو محمّد هارون بن موسی التلّعکبری، وأبو المفضّل محمّد بن عبداللّه بن المطلب الشیبانی، کلّهم عن محمّد بن یعقوب.

وأخبرنا السیّد الأجلّ المرتضی، عن أبی الحسین أحمد بن علی بن سعید الکوفی، عن الکلینی.

وأخبرنا أبو عبداللّه أحمد بن عبدون، عن أحمد بن إبراهیم الصیمری، وأبو الحسین عبد الکریم بن عبداللّه بن نصر البزّاز بتفلیس وبغداد عن الکلینی بجمیع مصنّفاته وروایاته، وتوفّی محمّد بن یعقوب سنه ثمان وعشرین وثلاثمائه ببغداد ودفن بباب الکوفه فی مقبرتها، قال ابن عبدون: رأیت قبره فی صراه الطائی وعلیه لوح مکتوب فیه اسمه واسم أبیه» .

وعدّه فی رجاله فیمن لم یرو عنهم علیهم السلام (27) ، قائلاً: «محمّد بن یعقوب الکلینی، یکنّی أبا جعفر الأعور، جلیل القدر، عالم بالأخبار، وله مصنّفات یشتمل علیها الکتاب المعروف ب الکافی . مات سنه تسع وعشرین وثلاثمائه فی شعبان فی بغداد ودفن بباب الکوفه، وذکرنا کتبه فی الفهرست» .

وقال الشیخ یوسف البحرانی فی لؤلؤه البحرین فی ذیل ترجمه الکلینی (123) : وقد نقل العلّامه السیّد هاشم البحرانی فی کتابه روضه العارفین قال: وحکی بعض الثقات من علمائنا المعاصرین أنّ بعض حکام بغداد رأی بناء قبر محمّد بن یعقوب، فسأل عن البناء فقیل: قبر بعض الشیعه، فأمر بهدمه وحفر قبره، ورآه بکفنه لم یتغیّر، ومدفون معه آخر صغیر بکفنه أیضاً، فأمر بدفنه وبنی علیه قبه، فهو الآن قبر معروف مزار

ص:15

ومشهد - إنتهی - ثم قال رحمه الله:

والذی وجدته بخطّ بعض مشایخنا، وأظنه المحدّث السیّد نعمه اللّه الجزائری، هو أنّ السبب فی ذلک أنّ بعض الحکام فی بغداد لما رأی افتتان الناس بزیاره الأئمه علیهم السلام، حمله التعصّب علی حفر قبر الامام الکاظم علیه السلام، وقال: إن کان کما یزعمون من فضله، فهو موجود فی قبره، وإلّا نمنع الناس من زیاره قبورهم، وقیل له: إنّ هنا رجلاً من علمائهم المشهورین، واسمه محمّد بن یعقوب الکلینی، وهو أعور، وهو من أقطاب علمائهم، فیکفیک الاعتبار بحفر قبره فأمر بحفر قبره، فوجدوه بهیئته کأنّه قد دفن فی تلک الساعه، فامر ببناء قبه عظیمه علیه وتعظیمه، وصار مزاراً مشهوراً (إنتهی) .

وهو من مشایخ جعفر بن محمّد بن قولویه، روی عنه فی کامل الزیارات فی مواضع منها: الباب (3) ، فی زیاره قبر رسول اللّه صلی الله علیه و آله، الحدیث (6) .

بقی هنا أمور:

الأوّل: أنّ النجاشی والشیخ فی رجاله قد أرّخا وفاه محمّد بن یعقوب الکلینی بسنه تسع وعشرین وثلاثمائه، وهو ینافی ما ذکره الشیخ فی الفهرست، من أنّ وفاته کانت سنه ثمانیه وعشرین وثلاثمائه.

الثانی: أنّ الشیخ ذکر أنّ محمّد بن یعقوب الکلینی یکنّی أبا جعفر الأعور، ومرّ توصیفه بأعور فیما نقله الشیخ البحرانی فی لؤلؤته.

ولأجل ذلک احتمل بعضهم درک محمّد بن یعقوب شرف حضور الحجّه علیه السلام، وذلک لما رواه الصدوق قدس سره بسنده عن أبی نعیم الأنصاری الزیدی، قال: کنت بمکّه عند المستجار وجماعه من عند المقصره، فیهم المحمودی، وعلّان الکلینی، أبو الهاشم الدیناری، وأبو جعفر الأحول الهمدانی، وکانوا زهاء ثلاثین رجلاً (إلی أن قال) : إذ خرج علینا شاب من الطواف، علیه إزاران محرم بهما، وفی یده نعلان، فلما رأیناه قمنا جمیعاً هیبه له. . . الحدیث. کمال الدین : الجزء (2) ، باب (43) ، فی ذکر من شاهد القائم علیه السلام ورآه وکلّمه، الحدیث (24) .

ولکنه وهم، فإنّ المذکور فی الروایه أبو جعفر الأحوال الهمدانی، وما ذکره الشیخ

ص:16

أبو جعفر الأعور الرازی، وبین العنوانین بون بعید.

الثالث: أنّ السیّد الطباطبائی بحر العلوم قال فی رجاله : وقد علم من تاریخ وفاه هذا الشیخ رحمه الله أنه قد توفّی بعد وفاه العسکری علیه السلام، بتسع وستین سنه، فإنه قبض علیه السلام سنه مائتین وستین، فالظاهر أنه (محمّد بن یعقوب) أدرک تمام الغیبه الصغری بل بعض أیّام العسکری علیه السلام أیضاً. إنتهی. الفوائد الرجالیه : الجزء (3) ، ص 336.

أقول: إنّ تاریخ تولّد محمّد بن یعقوب قدس سره مجهول، فلعلّ تولّده کان بعد وفاه العسکری علیه السلام، وعلیه فلم یظهر وجه استظهار السیّد - قدّس اللّه نفسه -.

وکیف کان، فطریق الصدوق إلیه: محمّد بن عصام، وعلی بن أحمد بن موسی، ومحمّد بن أحمد السنانی، عن محمّد بن یعقوب الکلینی، والطریق ضعیف، ولکن طریق الشیخ إلیه صحیح.

طبقته فی الحدیث

وقع محمّد بن یعقوب الکلینی فی إسناد کثیر من الروایات، تبلغ خمسه عشر ألفاً وثلاثمائه وتسعه وثلاثین مورداً، وروی أیضاً عن عدّه من أصحابنا فی کثیر من الروایات، ولم نخصّها لعدم أثر یترتب علیها.

فقد روی عن أبی داود، وأبی العباس الرزّاز، وأبی العبّاس الکوفی، وأبی علی الأشعری (وروایاته عنه تبلغ ثمانمائه وخمسه وسبعین مورداً) ، وأحمد بن إدریس (وروایاته عنه تبلغ مائه وأربعه وخمسین مورداً) ، وأحمد بن محمّد، وأحمد بن محمّد العاصمی، وأحمد بن محمّد الکوفی، وأحمد بن مهران، وحبیب بن الحسن، والحسن بن علی العلوی، والحسن بن علی الهاشمی، والحسین بن الحسن الهاشمی، والحسین بن محمّد (وروایاته عنه تبلغ ثمانمائه وثلاثین مورداً) ، والحسین ابن محمّد الأشعری، وحمید، وحمید بن زیاد (وروایاته عنه تبلغ أربعمائه وخمسین مورداً) ، وعلی بن إبراهیم (بن هاشم) (وروایاته عنه تبلغ سبعه آلاف وثمانیه وستین مورداً) ، وعلی بن محمّد (وروایاته عنه تبلغ سته وسبعین مورداً) ، وعلی بن محمّد بن بندار، وعلی بن محمّد بن عبداللّه، ومحمّد، ومحمّد بن أبی عبداللّه، ومحمّد بن إسماعیل

ص:17

(وروایاته عنه تبلغ سبعمائه وثمانیه وخمسین مورداً) ، ومحمّد بن جعفر، ومحمّد بن جعفر أبی العبّاس، ومحمّد بن جعفر الرزّاز، ومحمّد بن جعفر الرزّاز أبی العبّاس، ومحمّد بن جعفر الکوفی، ومحمّد بن الحسن، ومحمّد بن عقیل، ومحمّد بن علی، ومحمّد بن یحیی (وروایاته عنه تبلغ خمسه آلاف وثلاثه وسبعین مورداً) ، ومحمّد بن یحیی العطّار، والرزّاز.

وروی عنه جعفر بن محمّد أبو القاسم، وجعفر بن محمّد بن قولویه أبو القاسم، ومحمّد بن محمّد بن عصام الکلینی.

إختلاف الکتب

روی الشیخ بسنده هکذا: عنه، عن أبی إسحاق، عن عمرو بن عثمان. التهذیب :

الجزء 9، باب الذبائح والأطعمه، الحدیث 553.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، وظاهر الضمیر فی صدر السند أن یرجع إلی محمّد بن یعقوب، والمراد بأبی إسحاق، هو إبراهیم بن هاشم، ولا یمکن روایه محمّد بن یعقوب، عن إبراهیم بن هاشم، بلا واسطه ابنه علی.

ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 6، کتاب الأطعمه 6، باب علل التحریم 1، الحدیث 1، وفیه: علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن عمرو بن عثمان، وهو الصحیح بقرینه سائر الروایات، وفی الوسائل عن التهذیب باسناده عن محمّد بن أحمد بن یحیی، عن إسحاق، عن عمرو بن عثمان.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن جعفر، وأبی العبّاس الرزّاز، عن أیوب بن نوح. التهذیب : الجزء 8، باب أحکام الطلاق، الحدیث 82.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 6، کتاب الطلاق 2، باب تفصیل طلاق السنه والعده. . . ، 8، الحدیث 1، إلّاأنّ فیه: محمّد بن جعفر أبو العبّاس الرزّاز، بلا ذکر کلمه (عن) ، وهو الصحیح، الموافق للوافی و الوسائل ، فإنّ أبا العبّاس الرزّاز کنیه محمّد بن جعفر.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن أحمد، عن عبد الملک بن عتبه.

ص:18

التهذیب : الجزء 4، باب ما یجب أن یخرج من الصدقه وأقلّ ما یعطی، الحدیث 173.

کذا فی هذه الطبعه، وفی الطبعه القدیمه والنسخه المخطوطه: محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن عبدالملک، عن عبدالملک بن عتبه، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 3، کتاب الزکاه 5، باب أقلّ ما یعطی من الزکاه وأکثر 30، الحدیث 2، إلّاأنّ فیه: محمّد بن یحیی، عن أحمد (بن محمّد) ، عن عبدالملک بن عتبه، وهو الصحیح، الموافق للوافی والوسائل.

وروی أیضاً هکذا: وعنه (محمّد بن یعقوب) ، عن أحمد، عن علی بن الحکم، التهذیب : الجزء 4، باب الزیادات فی الزکاه، الحدیث 282.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 3، کتاب الزکاه 5، باب الرجل یحجّ من الزکاه أو یعتق 38، الحدیث 2، وفیه: أحمد بن محمّد، عن علی بن الحکم، وأحمد بن محمّد تعلیق علی سابقه، والراوی عنه عدّه من أصحابنا، وهو الصحیح الموافق للوسائل، فإنّ أحمد بن محمّد إما أحمد بن محمّد بن عیسی، أو أحمد بن محمّد بن خالد، ولا یروی الکلینی عنهما بلا واسطه، و الوافی کما فی التهذیب.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن علی بن سیف، عن إسحاق بن عمّار. التهذیب : الجزء 5، باب صفه الاحرام: الحدیث 288.

کذا فی هذه الطبعه، وفی الطبعه القدیمه: أحمد، عن علی بن سیف علی نسخه، وفی نسخه أخری: أحمد، عن علی، عن سیف، وهو الصحیح، الموافق للنسخه المخطوطه و الاستبصار : الجزء 2، باب کیفیه التلفّظ بالتلبیه، الحدیث 570، و الکافی : الجزء 4، کتاب الحجّ 3، باب صلاه الاحرام وعقده. . . ، 80، الحدیث 9 وفیه أحمد مصدراً بالکلام، وهو تعلیق علی سابقه، والراوی عنه عدّه من أصحابنا، فما فی التهذیب من روایه محمّد بن یعقوب، عن أحمد بلا واسطه، فی غیر محلّه.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن محمّد. التهذیب : الجزء 4، باب فضل صیام یوم الشکّ، الحدیث 504.

ص:19

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 4، کتاب الصیام 2، باب الیوم الذی یشکّ فیه من شهر رمضان 9، الحدیث 5، وفیه أحمد بن محمّد مبدوء بالکلام، وهو تعلیق علی سابقه، والراوی عنه عدّه من أصحاب.

أقول: ونظیر هذا السند وقع فی التهذیبین فی عدّه من الروایات، وفیها: روی محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن محمّد، وأحمد بن محمّد هذا هو أحمد بن محمّد بن عیسی، أو أحمد بن محمّد بن خالد، وهما لیسا شیخین للکلینی، وتقدّم تلک الموارد فی أحمد بن محمّد فراجع.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن محمّد بن إدریس، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، التهذیب : الجزء 4، باب فضل شهر رمضان، الحدیث 550.

کذا فی هذه الطبعه، وفی الطبعه القدیمه والنسخه المخطوطه: أحمد بن إدریس، عن أحمد بن محمّد، وفی الکافی : الجزء 4، کتاب الصیام 2، باب فضل شهر رمضان 2، الحدیث 6، أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، وأحمد بن محمّد هذا تعلیق علی سابقه، والراوی عنه عدّه من أصحابنا، وهو الصحیح الموافق للوافی ، وفی الوسائل عن الکافی مثله، وعن التهذیب کما فی الطبعه القدیمه منه.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن محمّد بن خالد. التهذیب :

الجزء 9، باب الذبائح والأطعمه، الحدیث 367.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 6، کتاب الأطعمه 6، باب طعام أهل الذمه ومؤاکلتهم وآنیتهم 16، الحدیث 8، وفیه هکذا: عنه، عن إسماعیل بن مهران. . . إلخ، والضمیر یرجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد الذی وقع فی الروایه السابقه علی هذه الروایه، والراوی عنه عدّه من أصحابنا، فعلی هذا، محمّد بن یعقوب، یروی عن أحمد بن محمّد بن خالد بواسطه عده من أصحابنا، وهو الصحیح، لأنّ محمّد بن یعقوب لم یرو عن أحمد بن محمّد بن خالد بلا واسطه، و الوافی کما فی الوافی ، وفی الوسائل هکذا: وعنهم، عن أحمد، عن إسماعیل. . . إلخ.

ص:20

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، التهذیب : الجزء 8، باب الحکم فی أولاد المطلّقات، الحدیث 378.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، وفی النسخه المخطوطه: محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، وهو الصحیح الموافق للکافی:

الجزء 6، کتاب العقیقه 1، باب النشوء 32، الحدیث 1.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین. التهذیب : الجزء 5، باب الطواف، الحدیث 367.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً علی نسخه، وفیها نسخ أخری منها: محمّد بن أحمد بن یحیی، عن محمد بن الحسین، والظاهر هو الصحیح الموافق لما فی النسخه المخطوطه من التهذیب ، ولما فی الاستبصار : الجزء 2، باب من طاف ثمانیه أشواط، الحدیث 753، و الوافی أیضاً، وما فی هذه الطبعه من التهذیب من نسبه هذا السند إلی محمّد بن یعقوب غیر صحیح، والصواب ما فی النسخه المخطوطه من التهذیب وما فی الاستبصار ، فإنّ الموجود فی الکافی هکذا: محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال. . . إلخ، الجزء 4، کتاب الحجّ 3، باب السهو فی الطواف 131، الحدیث 10، و الوسائل أیضاً موافق لما فی الکافی.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن جمیل بن زیاد. التهذیب : الجزء 7، باب الزیادات من الاجارات، الحدیث 984.

کذا فی هذه الطبعه، ولکن فی الطبعه القدیمه والنسخه المخطوطه: حمید بن زیاد، بدل جمیل بن زیاد، وهو الصحیح الموافق للکافی: الجزء 5، کتاب المعیشه 2، باب النوادر 159، الحدیث 57، و الوافی والوسائل أیضاً.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن الحسن بن الحسین الهاشمی.

التهذیب : الجزء 7، باب الکفاءه فی النکاح، الحدیث 1583.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 5، کتاب النکاح 3، باب آخر منه (أن المؤمن کفو المؤمنه 22) ، الحدیث 5، إلّاأنّ فیه: الحسین بن الحسن

ص:21

الهاشمی، وهو الصحیح الموافق للوافی ، وفی الوسائل نسختان.

وروی الشیخ أیضاً هکذا: عنه (محمّد بن یعقوب) ، عن الحسن بن محمّد، عن معلّی بن محمّد. التهذیب : الجزء 9، باب الصید والذکاه، الحدیث 237.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ولکن فی النسخه المخطوطه: الحسین بن محمّد، بدل الحسن بن محمّد، وهو الصحیح الموافق للکافی: الجزء 6، کتاب الذبائح 5، باب ادراک الذکاه 7، الحدیث 3، و الوافی والوسائل أیضاً.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن سهل، عن بعض أصحابه. التهذیب :

الجزء 2، باب ما یجوز الصلاه فیه من اللباس والمکان، الحدیث 921.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 3، کتاب الصلاه 4، باب اللباس الذی تکره الصلاه وفیه وما لا تکره 60، الحدیث 31، إلّاأنّ فیه: علی (بن محمّد) ، عن سهل، عن بعض أصحابه، وهو الصحیح، فإنّ محمّد بن یعقوب لا یمکن أن یروی عن سهل بلا واسطه، بل یروی عنه کثیراً ما بواسطه عدّه من أصحابنا، وقد یروی عنه بواسطه علی بن محمّد، وفی الوافی نقلاً عن الکافی فقط مثله، وکذلک الوسائل أیضاً، وفیه عن التهذیب : باسناده عن محمّد بن یعقوب، عن عدّه من أصحابنا، عن سهل. . . إلخ.

ثمّ إنّ الشیخ روی بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن سهل بن زیاد، فی عدّه موارد، ومن المعلوم وقوع السقط فی تلک الموارد، فإنّ محمّد بن یعقوب، یروی عن سهل بن زیاد بواسطه، وتقدّم تفصیلاً فی سهل بن زیاد، فراجع.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن محمّد، وعبداللّه بن إبراهیم الأحمر. التهذیب : الجزء 1، باب صفه الوضوء والفرض منه، الحدیث 1107.

کذا فی هذه الطبعه، وفی الطبعه القدیمه نسخ متعدّده، ورواها الکلینی فی الکافی :

الجزء 3، کتاب الطهاره 1، باب النوادر 46، الحدیث 1، وفیه: علی بن محمّد بن عبداللّه، عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر، وهو الصحیح، الموافق للوافی و الوسائل أیضاً.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن بندار. التهذیب : الجزء 7،

ص:22

باب السنّه فی عقود النکاح، الحدیث 1651.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 5، کتاب النکاح 3، باب نوادر 140، الحدیث 5، إلّاأنّ فیه: علی بن محمّد بن بندار، وهو الصحیح، الموافق للوافی والوسائل ، بقرینه سائر الروایات.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن الحسن المیثمی. التهذیب :

الجزء 7، باب الحدّ فی السرقه والخیانه. . . ، الحدیث 525.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، وفی النسخه المخطوطه: محمّد بن یعقوب، عن علی بن محمّد، عن علی بن الحسن المیثمی، وهو الموافق لما فی الاستبصار : الجزء 4، باب حکم المحارب، الحدیث 971.

ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 7، کتاب الحدود، باب حدّ المحارب 50، الحدیث 11، وفیه: علی بن محمّد، عن علی بن الحسن التیمی، وهو الصحیح، و الوافی والوسائل أیضاً کما فی الاستبصار ، إلّاأنّ فی الاخیر علی بن الحسن التیمی نسخه، وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن محمّد، عن محمّد بن الحسین.

التهذیب : الجزء 2، باب کیفیه الصلاه وصفتها، الحدیث 473، و الاستبصار : الجزء 1، باب آخر وقت صلاه اللیل، الحدیث 1019، إلّاأنّ فیه: محمّد بن یحیی، بدل علی بن محمّد.

ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 3، کتاب الصلاه 4، باب صلاه النوافل 84، الحدیث 27، وفیه هکذا: وعنه، عن محمّد بن الحسین، وفی الروایه السابقه علی هذه الروایه هکذا: علی بن محمّد، عن سهل بن زیاد، وبما أنّ علی بن محمّد، لم یرو عن محمّد بن الحسین فی الکتب الأربعه، فالضمیر یرجع إلی سهل بن زیاد، لثبوت روایته عن محمّد بن الحسین فی عدّه موارد، و الوسائل کما فی التهذیب ، وکذلک الوافی نقلاً عن الکافی فقط.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن محمّد، عن سهل بن زیاد.

التهذیب : الجزء 2، باب تفصیل ما تقدّم ذکره فی الصلاه، الحدیث 684، و الاستبصار :

الجزء 1، باب من فاتته صلاه فریضه، فدخل علیه وقت صلاه أخری فریضه، الحدیث

ص:23

1050، إلّاأنّ فیه، عدّه من أصحابنا، بدل علی بن محمّد، وما فی التهذیب موافق لما فی الکافی : الجزء 3، کتاب الصلاه 4، باب من نام عن الصلاه، أو سها عنها 12، الحدیث 2، والظاهر هو الصحیح، و الوافی کما فی التهذیب ، وکذلک فی الوسائل عن الکافی والتهذیب أیضاً، وعن الاستبصار قال: باسناده عن سهل.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن محمّد، عن ابن بندار.

التهذیب : الجزء 7، باب السنّه فی عقود النکاح، الحدیث 1653.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ولکن رواها الکلینی فی الکافی : الجزء 5، کتاب النکاح 3، باب نوادر 140، الحدیث 7، وفیه علی بن محمّد بن بندار، بدل علی بن محمّد، عن ابن بندار، وهو الصحیح الموافق للوافی والوسائل بقرینه سایر الروایات.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن محمّد بن الحکم ابن جمهور، عن أبیه. التهذیب : الجزء 7، باب المهور والأجور، الحدیث 1446.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 5، کتاب النکاح 3، باب نکاح الشغار 35، الحدیث 3، إلّاأنّ فیه: علی بن محمّد، عن ابن جمهور، عن أبیه، وهو الصحیح الموافق للوافی والوسائل.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن مهزیار، عن هارون بن مسلم، التهذیب : الجزء 4، باب فضل التطوّع بالخیرات، الحدیث 581.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 4، کتاب الصیام 2، باب من فطّر صائماً 3، الحدیث 4، إلّاأنّ فیه: علی بن إبراهیم، بدل علی بن مهزیار، وهو الصحیح الموافق للوافی و الوسائل.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن أحمد، عن الحسین بن سعید. التهذیب : الجزء 4، باب حکم العلاج للصائم، الحدیث 778.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً علی نسخه، وفی نسخه أخری: محمّد، عن أحمد، بدل محمّد بن أحمد، وهو الصحیح الموافق للکافی: الجزء 4، کتاب الصیام 2، باب فی الصائم یحتجم ویدخل الحمّام 28، الحدیث 4، و الوافی و الوسائل أیضاً.

ص:24

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن أحمد بن یحیی، عن یعقوب بن یزید. التهذیب : الجزء 9، باب الصید والذکاه، الحدیث 27.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ولکن فی النسخه المخطوطه: محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد بن یحیی، وهو الصحیح الموافق للکافی: الجزء 6، کتاب الصید 4، باب صید السمک 11، الحدیث 16، و الوافی و الوسائل أیضاً.

وروی أیضاً بسنده، عن أبی القاسم جعفر بن محمّد، عن محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن الحسین، وغیره، عن سهل بن زیاد. التهذیب : الجزء 1، باب صفه الوضوء والفرض منه. . . ، الحدیث 159.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 3، کتاب الطهاره 1، باب حدّ الوجه الذی یغتسل والذراعین وکیف یغسل 18، الحدیث 5، إلّاأنّ فیه: محمّد بن الحسن، بدل محمّد بن الحسین، وهو الصحیح الموافق للوافی والوسائل.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن عبداللّه، عن علی بن الحکم. التهذیب : الجزء 4، باب من الزیادات فی الزکاه، الحدیث 319.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً علی نسخه، وفی نسخه أخری: محمّد، عن عبداللّه، وفی النسخه المخطوطه: محمّد بن عبداللّه بن محمّد، وهو الموافق للوافی ، وفی الوسائل : محمّد بن یحیی، عن محمّد بن عبداللّه بن محمّد.

ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 4، کتاب الزکاه 1، باب سقی الماء 41، الحدیث 2، وفیه: محمّد، عن عبداللّه بن محمّد، عن علی بن الحکم، والظاهر هو الصحیح. والمراد بمحمد هو محمّد بن یحیی، فإنه لم تثبت روایه محمّد بن یحیی، عن محمّد بن عبداللّه، ولا روایه محمّد بن عبداللّه، عن علی بن الحکم فی غیر هذا المورد.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن عبداللّه، عن عبداللّه بن جعفر. التهذیب : الجزء 7، باب الزیادات فی فقه النکاح، الحدیث 1954.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 5، کتاب النکاح 3، باب نوادر 190، الحدیث 31، إلّاأنّ فیه: محمّد بن یحیی، بدل محمّد ابن عبداللّه،

ص:25

والظاهر هو الصحیح، فإنه لم تثبت روایه محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن عبداللّه، وکثره روایه محمّد بن یحیی، عن عبداللّه بن جعفر، وإن کان الوافی والوسائل کما فی التهذیب.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علی الوشّاء. الاستبصار : الجزء 1، باب المسافر یدخل علیه الوقت، الحدیث 854.

ورواها فی التهذیب : الجزء 3، باب أحکام فوائت الصلاه، الحدیث 348، إلّاأنّ فیه:

محمّد بن یعقوب، عن الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، وهو الصحیح الموافق للکافی : الجزء 3، کتاب الصلاه 4، باب من یرید السفر أو یقدم من سفر 78، الحدیث 2، و الوافی و الوسائل أیضاً.

ورواها الشیخ أیضاً بسنده، عن الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، باب الصلاه فی السفر، الحدیث 562 من الجزء المتقدّم.

وروی أیضاً بسنده، هکذا: محمّد بن یعقوب مرسلاً، عن یونس بن عبد الرحمان، عن علی بن أبی حمزه. التهذیب : الجزء 4، باب الزیادات فی الزکاه، الحدیث 325.

ورواها الکلینی هکذا: یونس، عن علی بن أبی حمزه. . . الخ. الکافی : الجزء 3، کتاب الزکاه 5، باب منع الزکاه 2، الحدیث 3، فیونس فی هذه الروایه تعلیق علی الروایه السابقه التی هکذا: علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن إسماعیل بن مرار، عن یونس، ولیست مرسله کما ذکره الشیخ قدس سره، وفی الوافی الروایه مبدوءه بیونس نقلاً عن الکافی والتهذیب ، وفی الوسائل : إسماعیل بن مرار، عن یونس، عنهما.

ثمّ إنّه روی الشیخ أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن یعقوب بن یزید، عن ابن أبی عمیر. التهذیب : الجزء 4، باب الزیادات من الصوم، الحدیث 960.

ثم قال: وعنه، عن هارون بن الحسن بن جبله، الحدیث 961. وقال بعده: عنه، عن علی بن السندی، عن حمّاد بن عیسی، الحدیث 962، والروایه الأولی بهذا السند غیر موجوده فی الکافی ، علی أنّ محمّد بن یعقوب لا یمکن أن یروی عن یعقوب بن یزید، لبعد الطبقه، فالظاهر أنّ الصحیح محمّد بن علی بن محبوب، بدل محمّد بن یعقوب،

ص:26

لکثره روایته عن یعقوب بن یزید، وعلی ابن السندی کما أشار إلیه أیضاً صاحب المنتقی وغیره، وفی الوسائل صرّح بمحمد بن علی بن محبوب، مکان محمّد بن یعقوب فی الموارد الثلاثه المتقدّمه، وکذلک الوافی فی الروایه الأولی، وأما فی الروایه الثانیه، والثالثه، أرجع الضمیر إلی أحمد بن محمّد الذی وقع فی رقم 958 من التهذیب.

وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن محمّد بن بندار، عن أبیه، عن عبداللّه بن المغیره. التهذیب : الجزء 7، باب من الزیادات من الاجارات، الحدیث 1048.

کذا فی الطبعه القدیمه أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 5، کتاب النکاح 3، باب کراهه العزبه 9، الحدیث 7، إلّاأنّ فیه هکذا: وعنه، عن أبیه، عن عبداللّه بن المغیره، وقبل هذه الروایه هکذا: علی بن محمّد بن بندار، وغیره، عن أحمد بن أبی عبداللّه البرقی، عن ابن فضّال، وظاهر الضمیر وإن کان راجعاً إلی علی بن محمّد بن بندار، کما أخذ الشیخ بهذا الظهور، ولکن بما أنه لم تثبت روایه محمّد بن بندار، عن عبداللّه بن المغیره أرجعنا الضمیر إلی أحمد بن أبی عبداللّه وفقاً للوسائل، لکثره روایه محمّد بن خالد، عن عبداللّه ابن المغیره.

ص:27

ص:28

محمّد بن یعقوب

محمّد بن یعقوب

اشاره

محمّد بن یعقوب (1)

محمّد تقی شوشتری

چکیده

در این نوشته، به زندگی رجالی کلینی پرداخته شده و اقوال علمای رجال دربارۀ وی گردآوری شده و از ولادت، وفات و وثاقت کلینی سخن به میان آمده است.

قال: عدّه الشیخ فی رجاله فی من لم یرو عن الأئمّه علیهم السلام قائلاً: الکلینی یکنّی أبا جعفر الأعور، جلیل القدر، عالم بالأخبار، وله مصنّفات یشتمل علیها الکتاب المعروف ب « الکافی » . مات سنه تسع وعشرین وثلاثمائه فی شعبان فی بغداد ودفن بباب الکوفه، وذکرنا کتبه فی الفهرست.

وعنونه فی الفهرست ، قائلاً: الکلینی، یکنّی أبا جعفر، ثقه عارف بالأخبار، له کتب منها کتاب الکافی وهو یشتمل علی ثلاثین کتاباً (إلی أن قال) أبو غالب أحمد بن محمّد الزراری، وأبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه وأبو عبداللّه أحمد بن إبراهیم الصیمری المعروف بابن أبی رافع، وأبو محمّد هارون بن موسی التلّعُکبری، وأبو المفضّل محمّد بن عبداللّه بن المطلّب الشیبانی - کلّهم - عن محمّد بن یعقوب. وأخبرنا الأجلّ المرتضی عن أبی الحسین أحمد بن علیّ بن سعید الکوفی، عن محمّد بن یعقوب (إلی أن قال) وأبی الحسین عبد الکریم بن عبداللّه بن نصیر البزّاز بتنّیس

ص:29


1- 1). قاموس الرجال، محمّد تقی تستری، قم: اسلامی، اول، 1419، ج 9، ص 659 - 662.

وبغداد عن أبی جعفر محمّد بن یعقوب الکلینی بجمیع مصنّفاته وروایاته. وتوفّی محمّد بن یعقوب سنه ثمان وعشرین وثلاثمائه، ودفن بباب الکوفه فی مقبرتها. قال ابن عبدون: رأیت قبره فی صراه الطائی وعلیه لوح مکتوب علیه اسمه واسم أبیه.

والنجاشی، قائلاً: بن إسحاق أبو جعفر الکلینی رحمه الله وکان خاله علّان الکلینی الرازی شیخ أصحابنا فی وقته بالریّ ووجههم، وکان أوثق الناس فی الحدیث وأثبتهم؛ صنّف الکتاب الکبیر المعروف بالکلینی - یسمّی الکافی - فی عشرین سنه (إلی أن قال) کنت أتردّد إلی المسجد المعروف بمسجد اللؤلؤی - وهو مسجد نفطویه النحوی - أقرأ القرآن علی صاحب المسجد، وجماعه من أصحابنا یقرؤون کتاب الکافی علی أبی الحسین أحمد بن أحمد الکوفی: حدّثکم محمّد بن یعقوب الکلینی. ورأیت أبا الحسن العقرائی یرویه عنه (إلی أن قال) ومات أبو جعفر الکلینی ببغداد سنه تسع وعشرین وثلاثمائه - سنه تناثر النجوم - وصلّی علیه محمّد بن جعفر الحسنی أبو قیراط، ودفن بباب الکوفه. وقال لنا أحمد بن عبدون: کنت أعرف قبره وقد دُرس، رحمه الله! .

وقال أبو جعفر الکلینی: کلّ ما کان فی کتابی «عدّه من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عیسی» فهم: محمّد بن یحیی، وعلیّ بن موسی الکمندانی، وداود بن کوره، وأحمد بن إدریس، وعلیّ بن إبراهیم بن هاشم.

وعن جامع اصول ابن الأثیر: أبو جعفر محمّد بن یعقوب الرازی، الإمام علی مذهب أهل البیت، عالم فی مذهبهم، کبیر فاضل عندهم، مشهور (إلی أن قال) عُدّ مجدّد مذهب الإمامیّه علی رأس المائه الاُولی الباقر علیه السلام والثانیه الرضا علیه السلام والثالثه الکلینی والرابعه المرتضی. (1)

أقول: قد عرفت فی - علیّ بن الحسین بن بابویه - أنّ ما قاله النجاشی ثمّه وهنا: من کون سته تناثر النجوم سنه 329 غیر صحیح، بل کان التناثر سنه 323؛ فقال الجزری: فی سنه 323 فی لیله أوقع القرمطی بالحجّاج انقضّت الکواکب من أوّل اللیل إلی آخره انقضاضاً دائماً مسرفاً لم یعهد مثله. (2)وقد عرفت ثمّه أیضاً کلام الشیخ فی الرجال

ص:30


1- 1) . جامع الاُصول، ج 12، ص 221 - 222.
2- 2) . الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 311. [1]

وروایه الغیبه وقول المسعودی فی ذلک.

کما أنّ ما قاله هو والشیخ فی الرجال : من کون فوته سنه 329 أیضاً لم یعلم صحّته، بل الأصحّ ما قاله الشیخ فی الفهرست : من کونه سنه 328؛ فقال الجزری فی کامله : وفی سنه 328 توفّی محمّد بن یعقوب - وقیل (1)محمّد بن علیّ - أبو جعفر الکلینی وهو من أئمّه الإمامیّه وعلمائهم، (2)وقال علیّ بن طاوس فی محجّته - عند نقله وصیّه أمیر المؤمنین علیه السلام إلی ابنه من رسائل الکلینی -: وهذا محمّد بن یعقوب توفّی ببغداد سنه ثمان وعشرین وثلاثمائه. (3)

وأمّا ما نقله عن النجاشی من قوله: «وکان أوثق الناس فی الحدیث» فوجدناه کما نقل، وعبّر الخلاصه أخذاً عنه: «ومحمّد أوثق الناس فی الحدیث» وهو الصحیح، وإلّا کان الکلام بمقتضی السیاق راجعاً إلی خاله، مع أنّه لیس بمراد، لقوله بعدُ: «صنّف. . .

الخ» . ویحتمل أن یکون کلام النجاشی «کان أوثق الناس» بالفصل وأتی الخلاصه بالاسم توضیحاً؛ وبالجمله: الکلام لا یصحّ إلّابأحدهما.

هذا، وفی القاموس فی «کلن» : وکأمیر بلده بالریّ منها محمّد بن یعقوب الکلینی من فقهاء الشیعه. ولکن فی أنساب السمعانی: الکلینی بضمّ الأوّل وکسر اللام. وفی کامل الجزری بعد ضبط الکلینی بالحروف: هو مُمال. (4)

هذا، وفی اللؤلؤه: عن بعض مشائخنا - وأظنّه السیّد الجزائری - أنّ بعض الحکّام فی بغداد لمّا رأی افتتان الناس بزیاره الأئمّه علیهم السلام حمله النصب علی حفر قبر الکاظم علیه السلام وقال: إن کان کما یزعمون من فضله فهو موجود فی قبره، وإلّا نمنع الناس من زیاره قبورهم. فقیل له: إنّ هنا رجلاً من علمائهم المشهورین واسمه محمّد بن یعقوب

ص:31


1- 1) . فی المصدر: قُتل.
2- 2) . الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 364. [1]
3- 3) . کشف المحجه، ص 159. [2]
4- 4) . الکامل التاریخ، ج 8، ص 364. [3]

الکلینی وهو أعور وهو من أقطابهم، فیکفیک الاعتبار بحفر قبره، فوجدوه بهیئه کأنّه قد دفن تلک الساعه! فأمر ببناء قبه عظیمه علیه. (1)

وحیث قال الشیخ فی الرجال: «یکنّی أبا جعفر الأعور» فالظاهر إرادته بما رواه الإکمال والغیبه عن أبی نعیم الأنصاری قال: کنت بالمستجار وجماعه من المقصّره فیهم المحمودی (إلی أن قال) وأبو جعفر الأعور. . . الخبر. (2)ومنه یظهر درکه شرف حضور الحجّه علیه السلام.

] 7414 [

محمّد بن الیمان

الکوفی

عدّه مروج المسعودی رئیس الثامنه من ثمانی فرق الزیدیّه. (3)ولعلّه «محمّد بن الیمان البکری الکوفی العنزی» الّذی عدّه الشیخ فی رجاله فی أصحاب الصادق علیه السلام ومعنی «البکری العنزی» أنّه من عنز بن وائل أخی بکر. لکن فصلهما بالکوفی فی غیر جیّد.

] 7415 [

محمّد بن یوسف

مرّ فی خالد بن طهمان قول النجاشی: «قال البخاری: سمع من خالد وکیع ومحمّد بن یوسف» فالظاهر عامیّته.

] 7416 [

محمّد بن یوسف

الرازی، المقری

قال، قال النجاشی فی أبان بن تغلب - المتقدّم -: أحمد بن محمّد بن سعید قال:

حدّثنا محمّد بن یوسف الرازی المقری بالقادسیّه سنه 281.

ص:32


1- 1) . لؤلؤه البحرین، ص 392. [1]
2- 2) . إکمال الدین، ص 470؛ [2]غیبه الشیخ الطوسی، ص 156؛ [3] فی الأوّل: «أبو جعفر الأحول الهمدانی» وفی الثانی لم یسمّ الجماعه؛ فما استظهره المؤلف قدس سره کما تری.
3- 3) . مروج الذهب، ج 3، ص 209.

أقول: وکذا فی فهرست الشیخ مکنیّاً له بأبی بکر.

وعنونه الخطیب وقال، قال الدار قطنی: محمّد بن یوسف بن یعقوب الرازی شیخ دجّال کذّاب یضع الحدیث والقراءات والنسخ، وضع نحواً من ستّین نسخه قراءات لیس شیء منها أصل، ووضع من الأحادیث المسنده ما لا یضبط، قدم إلی هاهنا قبل الثلاثمائه، فسمع منه ابن مجاهد وغیره، ثمّ تبیّن کذبه فلم یحک عنه ابن مجاهد حرفاً.

وممّا روی عنه الخطیب الحدیث الموضوع علی النبیّ صلی الله علیه و آله أنّه قال لسعد: ارم فداک أبی وأُمّی. (1)

] 7417 [

محمّد بن یوسف

الشاشی

قال: روی مولد حجّه الکافی عن علیّ بن النصر بن صبّاح، عنه قال: خرج بی ناسور علی مقعدتی فأریته الأطبّاء، فقالوا: ما نعرف له دواءاً، فکتبت رقعه أسأل الدعاء، فکتب علیه السلام: «ألبسک اللّه العافیه، وجعلک معنا فی الدنیا والآخره» فعوفیت. (2)

أقول: بل «عن علیّ، عن نصر» والمراد بعلیّ: علیّ بن محمّد.

ص:33


1- 1) . تاریخ بغداد، ج 3، ص 397.
2- 2) . الکافی، ج 1، ص 519. [1]

ص:34

الکلینی (مقدمه الکافی)

الکلینی (مقدمه الکافی)

اشاره

الکلینی (مقدمه الکافی) (1)

حسین علی محفوظ

چکیده

این نوشتار، مقدمه ای است که بر کتاب الکافی نوشته شده است. نویسنده در آن، به زندگی کلینی، تحصیلات، مشایخ و راویان و امتیازات کتاب الکافی پرداخته و در پایان کتابشناسی کتاب الکافی را به گونه ای مفصل در پایان مقاله آورده و از شروح و حواشی آن سخن به میان آورده است.

إنَّ اوّل کتاب - فی الحدیث - ألف فی الإسلام کتاب علی علیه السلام، أملاه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و خطّه علی علیه السلام علی صحیفه، فیها کل حلال و حرام. (2)و له کذلک صحیفه فی الدیات، کان یعلّقها بقراب سیفه، (3)و قد نقل البخاری منها. (4)

ثم دوّن أبو رافع القبطیّ الشیعیّ؛ مولی الرسول صلی الله علیه و آله کتاب السنن و الأحکام و القضایا (5)ثم صنّف علماء الطبقات کتباً کثیرهً، و اصولاً قیّمه، (6)جمعها، و هذّبها. و رتّبها،

ص:35


1- 1). راجع للزیاده تأسیس الشیعه، ص 91 - 278؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 8 - 147.
2- 2) . راجع الرجال للنجاشی، ص 255، فی ترجمه محمد بن عذافر بن عیسی الصیرفی، و اعیان الشیعه، ج 1، ص 70- 169.
3- 3) . راجع: تأسیس الشیعه، ص 279؛ صحیفه الرضا علیه السلام، ص 118، ح 135.
4- 4) . الجامع الصحیح، ج 1، ص 40؛ باب کتابه العلم، ج 4، ص 289؛ «باب اثم من تبرأ من موالیه» .
5- 5) . الرجال للنجاشی الطبعه الأولی، ص 4، و راجع فی «اول من ألف فی الإسلام» ؛ أعیان الشیعه، ج 1، ص 7 - 148. [1]
6- 6) . هی أربعمائه کتاب تسمی الاُصول؛ راجع: الوجیزه للشیخ البهاء، ص 183؛ الذریعه، ج 2، ص 70 - 125؛ و ج 6، ص 301 -374، «ماده کتاب الحدیث» ؛ أعیان الشیعه، ج 1، ص 3 - 262. [2]

طائفه من ثقات المحدّثین، فی مجموعات حدیثیّه، ربّما کان أجلّها، الکافی (1)الکلینیّ، المتوفی سنه 329ق، و من لا یحضره الفقیه، (2)لابن بابویه، المتوفّی سنه 1381ق، و تهذیب الأحکام، (3)و الاستبصار، (4)للشیخ الطوسی، المتوفی سنه 460ق ثم جامع الأخبار فی إیضاح الاستبصار، (5)للشیخ عبداللّطیف بن أبی جامع الحارثی الهمدانی، العاملی؛ تلمیذ الشیخ البهاء العاملی؛ المتوفی سنه 1050ق، و الوافی (6)للفیض، المتوفّی سنه 1091ق، و تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، (7)لمحمّد بن الحسن الحرّ العاملی المتوفّی سنه 1104ق، و بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمّه الأطهار، (8)للمجلسی المتوفی سنه 1110ق، و العوالم، (9)فی 100 مجلد، للشیخ عبداللّه بن نوراللّه البحرانی، المعاصر للمجلسی، و الشفا فی حدیث آل المصطفی، (10)للشیخ محمد رضا بن عبداللّطیف التبریزی، المتوفی سنه 1158ق، و جامع الأحکام ، فی 25 مجلّداً (11)للسیّد عبداللّه شبر، المتوفی سنه 1246ق، و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، (12)للحاج المیرزا حسین النوری الطبرسی، فی سنه 1320ق، و کثیر من أمثالها.

و قد کان علماء الشیعه، و رواه أخبار آل محمد - و لایزالون - یتوارثون العنایه بروایه الحدیث، و حمله، و نقده، و جمعه، و ترتیبه، و فنون درایته، (13)و تعدیل رواته؛ و تحقیق تواریخ و طبقات رجاله، (14)و اجازتهم المبسوطه، فی هذا الباب، جمّه؛ و قد بلغ بعضها مقدار بضع مجلدات، امّا المقتضبه؛ فأشتات کثیره لا تحصی؛ قیّدت طائفه منها فی مجموعات مشهوره، حافله بال فوائد و النوادر. (15)

ص:36


1- 1) . راجع الفصل الخاص بالکافی ص 26 من هذه الرساله.
2- 2) . طبع بطهران سنه 1324ق، و فی الهند سنه 1306ق.
3- 3) . طبع بطهران سنه 1318 فی مجلدین.
4- 4) . طبع بلکنهو سنه 1307 فی مجلدین.
5- 5) . راجع: کشف الحجب و الأستار، ص 150؛ [1] تأسیس الشیعه، ص 290؛ الذریعه، ج 5، ص 8 - 37. [2]
6- 6) . طبع بطهران سنه 1310ق، 1324ق.
7- 7) . طبع بطهران سنه 1324ق فی 3 مجلدات و کان طبع ایضاً من قبل.
8- 8) . طبع فی ایران فی 26 جزءاً.
9- 9) . تأسیس الشیعه، ص 290.
10- 10) . تأسیس الشیعه، ص 291.
11- 11) . تأسیس الشیعه، ص 290.
12- 12) . طبع بطهران سنه 1321ق فی 3 مجلدات.
13- 13) . راجع: تأسیس الشیعه، ص 5 - 294.
14- 14) . تأسیس الشیعه، ص 75 - 232.
15- 15) . الذریعه، ج 1، ص 123 - 266.

و أکتفی فی الدلاله - علی عنایه الشیعه بالحدیث - بما رواه أبوجعفر محمد بن جریر بن رستم الطبری؛ فی کتاب دلائل الإمامه ؛ قال: «جاء رجل الی فاطمه علیها السلام فقال: یا ابنه رسول اللّه، هل ترک رسول اللّه - عندک - شیئاً تطرفینیه؟ (1)فقالت: یا جاریه؛ هات تلک الحریره، (2)فطلبتها، فلم تجدها، فقالت: و یحک (3)اطلبیها فإنّها تعدل عندی حسناً و حسیناً، فطلبتها، فاذا هی قد قممتها فی قمامتها، فإذا فیها: قال محمد النبی: «لیس من المؤمنین من لم یأمن جاره بوائقه، و من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر، فلا یؤذی جاره، و من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر، فلیقل خیراً، أو یسکت. انّ اللّه یحب الخیّر، الحلیم، المتعفّف، و یبغض الفاحش، الضنین (4)السّآل، الملحف. ان الحیاء من الإیمان، و الإیمان فی الجنّه. و ان الفحش من البذاء، و البذاء فی النار» . (5)

و قد قال الباقر علیه السلام: (یا جابر - واللّه - لحدیث تصیبه من صادق، فی حلال و حرام، خیر لک ممّا طلعت علیه الشمس حتّی تغرب) . (6)

و قال الصادق علیه السلام: (حدیث فی حلال و حرام، تأخذه من صادق، خیر من الدّنیا و ما فیها من ذهب أو فضّه) . (7)

و فی الأخبار ما یفید اهتمام أصحاب الأئمّه، بحمل الحدیث عنهم، (8)و الرحله فی طلبه من أصحابه، (9)و تفضیله و التحریض علیه.

و الأحادیث فی الحثّ علی طلب العلم، و فرضه، و التثبّت، و الاحتیاط فی الدین و الأخذ بالسنّه، کثیره جدّاً.

ص:37


1- 1) . فی سفینه البحار: [1] تطوقینیه.
2- 2) . فی سفینه البحار: [2] الجریده.
3- 3) . فی سفینه البحار: [3] ویلک.
4- 4) . فی سفینه البحار: [4] العینین.
5- 5) . دلائل الإمامه، ص 1؛ [5]سفینه البحار، ج 1، ص 231. [6]
6- 6) . المحاسن، ج 1، ص 227. [7]
7- 7) . المحاسن، ج 1، ص 229. [8]
8- 8) . سفینه البحار، ج 1، ص 231.
9- 9) . سفینه البحار، ج 1، ص 3 - 532.

و کان الباقر علیه السلام یقول: (لو أُتیت بشابّ الشیعه، لا یتفقّه فی الدین لأوجعته) . (1)

و من محاسن ما نقل عن مولانا الباقر علیه السلام أیضاً، ممّا یدلّ علی عظیم تواضع اهل البیت، و عجیب عنایتهم، الّتی لا تبلغ غایتها، و لا یدرک غورها - بحفظ سنن اللّه، و سنن رسوله، قصّه معاوضه محفوظه علیه السلام بالأصل الذی کان عند مولاهم؛ جابر بن عبداللّه الأنصاری؛ علی انّهم عیبه الروایات، و منشأ جمیع فنون الفضائل؛ فإنّما عنهم یؤثر العلم الإلهی، و منهم ظهر مکنون الآثار النبویه، و قد أوتوا فضیله العصمه، الّتی لم یکن لأحد فیها مغمز؛ و قد عمد لذلک، إرشاداً للنّاس، و تعلیماً للشیعه، لیحذوا علی أمثلتهم و یأخذوا عنهم قوانین توارث تلک الأمانه المذخوره؛ و القصّه، هذا نصّها:

«. . . عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال أبی لجابر بن عبداللّه الأنصاری: انّ لی إلیک حاجه، فمتی یخفّ علیک أن أخلوبک؛ فأسألک عنها؟ فقال له جابر: أیّ الأوقات أحببته، فخلا به فی بعض الأیام، فقال له: یا جابر أخبرنی عن اللّوح الذی رأیته فی ید امّی فاطمه علیها السلام بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و ما أخبرتک به امّی أنّه فی ذلک اللّوح مکتوب؟ فقال جابر: أشهد باللّه أنی دخلت علی أمّک فاطمه علیها السلام فی حیاه رسول اللّه صلی الله علیه و آله فهنّیتها بولاده الحسین، ورأیت فی یدیها لوحاً أخضر، ظننت أنّه من زمرّد، و رأیت فیه کتاباً أبیض شبه لون الشمس، فقلت لها: بأبی و امّی یا بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله ما هذا اللّوح؟ فقالت: هذا لوح أهداه اللّه إلی رسوله صلی الله علیه و آله فیه اسم أبی و اسم بعلی: و اسم ابنیّ، و اسم الأوصیاء من ولدی، و أعطانیه أبی لیبشرنی بذلک، قال جابر: فأعطتنیه امّک فاطمه علیها السلام فقرأته، و استنسخته، فقال له أبی: فهل لک یا جابر أن تعرضه علیّ؟ قال: نعم. فمشی معه أبی إلی منزل جابر، فأخرج صحیفه من رقّ، فقال: یا جابر انظر فی کتابک لأقرأ ] أنا [ علیک، فنظر جابر فی نسخته فقرأه أبی فما خالف حرفٌ حرفاً، فقال جابر: فأشهد باللّه أنّی هکذا رأیته فی اللّوح مکتوباً. . . الخ» . (2)

سیره الکلینی

سیره الکلینی معروفه فی التواریخ، و کتب الرّجال، و المشیخات الحدیثیّه. و کتابه النفیس الکبیر الکافی ، مطبوع؛ رزق فضیله الشهره، و الذکر الجمیل، و انتشار الصیت.

فلا یبرح أهل الفقه ممدودی الطرف إلیه، شاخصی البصر نحوه، و لایزال حمله الحدیث عاکفین علی استیضاح غرّته، و الاستصباح بأنواره. و هو مدد رواه آثار النبوّه،

ص:38


1- 1) . المحاسن، ج 1، ص 228. [1]
2- 2) . اصول الکافی، ج 1، ص 614، « [2]الحدیث 3 من باب ما جاء فی الاثنی عشر و النص علیهم علیهم السلام، من کتاب الحجه» .

ووعاه علم آل محمد صلی الله علیه و آله و حماه شریعه أهل البیت، و نقله أخبار الشیعه؛ ما انفکّوا یستندون فی استنباط الفتیا إلیه، و هو قمن أن یعتمد علیه فی استخراج الأحکام، خلیق أن یتوارث، حقیقٌ أن یتوفّر علی تدراسه، جدیرٌ أن یعنی بما تضمن من محاسن الأخبار، و جواهر الکلام، و طرائف الحکم.

کلین

فی ایران - الآن - عدّه مواضع یقال لکلّ واجد منها: کلین؛ منها:

ده کلین، (1)قریه فی دهستان فشاپویه من ناحیه الرّی (2)و هی الّتی قال السمعانی فی ضبط النسبه إلیها: «الکلینی بضمّ الکاف و کسر اللّام، و بعدها الیاء المنقوطه باثنتین من تحتها، فی آخرها النون. هذه النسبه الی کلین. و هی من قری العراق؛ قریه بالرّی» (3)و جاء ذکرها فی «سیاست نامه» (4). و قال یاقوت الحمویّ: «کلین: المرحله الأولی من الریّ لمن یرید خوار علی الطریق الحاج» . (5)

و هی علی 38 کیلومتراً، جنوب غربیّ بلیده الرّی الحالیه، شرقی طریق قم، بینها و بین الطریق خمسه کیلومترات. (6)

و کلین - أیضاً - بکسر الکاف و اللّام، (7)ثلاث قری فی دهستان بهنام سوخته، من نواحی ورامین؛ هی: قلعه کلین، و کلین خالصه، و ده کلین (8). (9)

و کلین - ایضاً - قریه فی دهستان رودبار، بناحیه معلم کلایه، من أعمال قزوین. (10)

و الکلینی - و لاشک - من کلین فشاپویه بالرّی، کما یدلّ انتسابه الی الرّی (11)و کونه شیخ أصحابنا فی وقته بها. (12)

ص:39


1- 1) . و هو یلفظونها-الآن- ni uk .
2- 2) . أسامی دهات کشور، ص 78.
3- 3) . الأنساب، ورقه 486 [1] ب.
4- 4) . سیاست نامه، ص 158.
5- 5) . معجم البلدان، ج 4، ص 303. [2]
6- 6) . فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 1، ص 183.
7- 7) . کما یلفظها أهل ورامین الآن، أی: neelik .
8- 8) . ویقال لها کلین سادات، کما ذکرلی بعض أهل ورامین.
9- 9) . أسامی دهات کشور، ص 81.
10- 10) . فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 1، ص 182.
11- 11) . لسان المیزان، ج 5، ص 433؛ روضات الجنات، ص 551 نقلاً من شرح مصابیح البغوی للطیبی، و جامع الاُصول لابن الأثیر.
12- 12) . الرجال للنجاشی، ص 266.

قال العلامه الحلّی: «الکلینی مضموم الکاف، مخفّف اللّام، منسوب الی کلین قریه بالرّی» . (1)

و قال السّید محمد مرتضی الزبیدی: «الکلینی، ضبطه ابن السمعانی، کزبیر. قلت: و هو المشهور علی الألسن، و الصواب بضم الکاف، و إماله اللام، کما ضبطه الحافظ فی التبصیر : (2)ه، (3)بالرّی، (4)منها، ابوجعفر محمد بن یعقوب الکلینی. . .» . (5)

و قد اختلف المتأخرون فی ضبط الکلینیّ، اختلافاً کبیراً: (6)

و نقل المیرزا محمد عن الشهید الثانی أنّ الکلینی مخفّف اللّام المفتوحه. (7)

و قال الساروی؛ فی ترجمه أحمد بن ابراهیم، المعروف بعلّان الکلینی: «مضموم الکاف، مخفف اللّام المفتوحه، منسوب الی قریه من الرّی» و قال فی الهامش: «کلین کأمیر ینسب الیه محمد بن یعقوب الکلینی؛ بضم الکاف، و فتح اللّام علی ما هو المشهور بین ألسنه المحدّثین - و قد یغیر اللّفظ فی النسبه، و لعلّه من ذلک. . . (منه)» . (8)

و قال الشیخ عبد النبی الکاظمی: «وفی التحریر: (9)و الذی سمعته من فضلاء الریّ، انّ هناک قریتین کلین کأمیر، و کلین مصغّراً - و فیها قبر الشیخ محمد (10)بن یعقوب الکلینی. و امّا ولده فقبره ببغداد» ثم قال بعد نقل ما ورد فی التحریر: «بل المعروف فیما

ص:40


1- 1) . خلاصه الأقوال، ص 11 [1] فی ترجمه أحمد بن ابراهیم المعروف بعلّان.
2- 2) . و ابن الأثیر - أیضاً - فی الکامل، ج 8، ص 128؛ قال: «بالیاء المعجمه باثنتین من تحت، ثم بالنون، و هو ممال» ، و ابن حجر فی لسان المیزان، ج 5، ص 433.
3- 3) . ه، أی: قریه.
4- 4) . فی روضات الجنات، ص 551 [2] نقلاً من التبصیر: «و هو منسوب الی کلین، من قری العراق» .
5- 5) . تاج العروس، ج 9، ص 322 [3] ماده «ک ل ن» .
6- 6) . راجع: تنقیح المقال: ج 1، ص 48 [4] فی ترجمه أحمد بن ابراهیم المعروف بعلان الکلینی، و هامش ص 127 و أواخر ج 3.
7- 7) . منهج المقال، ص 329. [5]
8- 8) . توضیح الاشتباه، ورقه 7 أ.
9- 9) . أی، تحریر وسائل الشیعه و تحبیر مسائل الشریعه للشیخ محمد بن الحسن الحر العاملی. راجع: کشف الحجب والأستار، ص 101. [6]
10- 10) . کذا. و هو من السهو، و لعله من غلط النساخ. و قد نقل السید محمد باقر الخوانساری فی روضات الجنات، ص551 [7] قول صاحب (التحریر الوسائل الشیعه) صحیحاً، و قال: «و الذی سمعته من جماعه من فضلاء الری أن هناک قریتین کلین کأمیر، و کلین مصغراً و فیها قبر الشیخ یعقوب الکلینی. و أما ولده محمد فقبره ببغداد» . فقوله: «بل معروف. . . الخ» تنبیه لایحتاج الیه فإن الشیخ الحر یرید أباه یعقوب.

بین علمائنا، و أهل عصرنا، أنّه قبره فی بغداد. . .» . (1)

و قال المیرزا عبداللّه الأفندی، بعد نقل ضبط العلامه الحلّی، المذکور آنفاً: «و قال الشیخ البهائی، فی تعلیقاته علی هذا المواضع، ان الأولی، أن یقال: کلین بفتحم الکاف لکن غلب استعمال کلین بضم الکاف» . و قد ردّ مقاله البهاء العاملی، قال: «ثم أقول:

الذی سمعناه من أهل طهران، الذی هو المعهود من بلاد الریّ قریتین، (2)اسم أحدهما (3)کلین علی وزن أمیر، و الأخری، کلین - مصغراً - و - ح - (4): لا یبقی نزاع فی المقام ولکن لایعلم - ح - أن محمد بن یعقوب، من أیّ القریتین، و - أیضاً - لایظهر وجه تصحیح السمعانی هذه النسبه، بأنّها بضم الکاف، و کسر اللام، اذ لم أجد فی موضع آخر، کون کلین، بضم الکاف و کسر اللام، قریه بالرّی، و لعلّها فی غیر الرّی، فلاحظ، و لو صحّ ذلک؛ أعنی؛ القول بأن الکلینی، بضم الکاف و کسر اللّام، فلعلّه نسبه الی إحدی القریتین المذکورتین و یکون کسر اللّام، فیه من باب التغییرات للنسب - کما أومانأ إلیه أوّلاً أیضاً - فلاحظ» . (5)

و قال الشهید فی اجازته لابن الخازن الحائری: «الکلینی بتشدید اللّام» . (6)

و قال محمد باقر بن محمد أکمل: «و فی حاشیه البلغه: ضبطه بعض الفضلاء بکسر الکاف، و تشدید اللّام المکسوره» . (7)

و قال الشیخ أحمد النراقی: «الکلینی؛ بضمّ الکاف، و تخفیف اللّام، منسوب الی کلین، قریه من قری ریّ (8)و نحوه فی بعض لغات الفرس. (9)و حکی عن الشهید الثانی أنّه ضبطه فی اجازته لعلیّ بن حارث الحائری، (10)الکلینی بتشدید اللّام. و فی القاموس، (11)

ص:41


1- 1) . تکمله الرجال، ورقه 179 ب.
2- 2) . کذا؛ و الصحیح قریتان و هو غلط النساخ (ظ؟) .
3- 3) . کذا؛ و الصحیح احداهما و هو من غلط النساخ.
4- 4) . ح: أی؛ حینئذ.
5- 5) . ریاض العلماء، ص 238. [1]
6- 6) . بحارالأنوار، ج 25، ص 39. [2]
7- 7) . تعلیقات محمد باقر، ورقه 164 ب.
8- 8) . کذا.
9- 9) . کذا (؟) .
10- 10) . کذا، و هو تحریف علی بن الخازن الحائری (ظ) المذکور آنفاً.
11- 11) . راجع: القاموس المحیط، ج 4، ص 265 « [3]ک ل ن» . (اقول) قال السید محمد باقر الخوانساری معقباً علی روایه التحریر السالف ایراد ذکرها: «نعم کلین کأمیر قریه بورامین من أعمال الری، و لیس منها محمد بن یعقوب» راجع: روضات الجنات، ص 551. [4]

کلین کأمیر قریه بالرّی، منها محمد بن یعقوب، من فقهاء الشیعه أقول: القریه موجوده الآن فی الرّی، فی قرب الوادی المشهور بوادی الکرج و عبرت عن قریه، (1)و مشهوره عند أهلها، و أهل تلک النواحی جمیعاً، بکلین بضمّ الکاف، و فتح اللّام المخفّفه، و فیها قبر الشیخ یعقوب، والد محمد» . (2)

و قال المجلسیّ: «کلین کزبیر - أیضاً - قریه بالرّی، و محمد بن یعقوب منها، کذا سمعت بعض المشایخ، یذکر عن أهل الریّ» . (3)

الکلینی

هو محمد بن یعقوب (4)بن اسحاق؛ الکلینی، (5)الرازی (6)و یعرف أیضاً بالسلسلی (7)، البغدادی، أبوجعفر، الاعور.

ینتسب الی بیت طیّب الاصل فی کلین، أخرج عدّه من أفاضل رجالات الفقه و الحدیث، (8)منهم؛ خاله علّان. (9)

و کان هو شیخ الشیعه فی وقته بالرّی ووجههم (10)ثمّ سکن بغداد (11)فی درب السلسله (12)بباب الکوفه، و حدّث بها سنه 327ق. و قد انتهت الیه رثاسه فقهاء الامامیه فی أیام المقتدر. (13)و قدر أدرک زمان سفراء المهدی علیه السلام و جمع الحدیث من مشرعه و مورده. و قد انفرد بتألیف کتاب الکافی فی أیامهم، (14)إذ سأله بعض رجال الشیعه، أن یکون عنده «کتاب کاف یجمع من جمیع فنون علم الدین، ما یکتفی به المتعلّم، و

ص:42


1- 1) . کذا (؟) .
2- 2) . عوائد الأیام ( [1]أواخر العائده 88) .
3- 3) . مرآه العقول، ج 2، ص 2. [2]
4- 4) . فی کامل ابن الأثیر، ج 8، ص 128 و قیل محمد بن علی (؟) .
5- 5) . الرجال للنجاشی، ص 266.
6- 6) . لسان المیزان، ج 5، ص 433.
7- 7) . لنزوله درب السلسله ببغداد، راجع: تاج العروس، ج 9، ص 322. [3]
8- 8) . معالم العلماء، ص 88.
9- 9) . راجع: ریاض العلماء، ص 289؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 202. [4]
10- 10) . راجع: تنقیح المقال، ج 1، ص 48، ج 2، ص 56 «باب المیم» و الرجال للنجاشی، ص 266.
11- 11) . الرجال للنجاشی، ص 266.
12- 12) . لسان المیزان، ج 5، ص 433.
13- 13) . تاج العروس، ج 9، ص 322. [5]
14- 14) . کشف المحجه، ص 159.

یرجع إلیه المسترشد» . (1)

و کان مجلسه مثابه أکابر العلماء الراحلین فی طلب العلم، کانوا یحضرون حلقته لمذاکرته، و المفاوضته، و التفقّه علیه.

و کان رضی الله عنه عالماً متعمّقاً، محدثاً ثقه، حجه عدلاً، سدید القول؛ یعدّ من أفاضل حمله الأدب، و فحول أهل العلم، و شیوخ رجال الفقه، و کبار أئمّه الاسلام مضافاً الی أنّه من أبدال الزهاده و العباده و المعرفه و التألّه و الاخلاص.

و الکافی - و الحق اقول - جؤنه حافله الأخبار، و نفیس الأعلاق من العلم، و الدّین، و الشرائع، و الأحکام، و الأمر، و النهی، و الزواجر، و السنن، و الآداب، و الآثار.

و تنمّ مقدمه ذلک الکتاب القیّم، و طائفه من فقره التوضیحیه، فی أثناء کلّ باب من الأبواب، علی علوّ صناعه الکتابه، و ارتفاع درجته فی الإنشاء، و وقوفه علی سرّ العربیّه، و بسطته فی الفصاحه، و منزلته فی بلاغه الکلام.

و کان مع ذلک عارفاً بالتواریخ، و الطبقات، صنّف کتاب الرّجال ، کلمانیاً بارعاً، ألّف کتاب الردّ علی القرامطه . و أمّا عنایته بالآداب، فمن أماراتها کتاباه: رسائل الأئمه علیهم السلام و ما قیل فی الأئمّه من الشعر . و لعلّ کتابه تفسیر الرؤیا خیر کتاب أخرج فی باب التعبیر.

أشیاخه

روی الکلینی «عمّن لایتناهی کثره من علماء اهل البیت علیهم السلام و رجالهم و محدّثیهم؛ (2)منهم:

1. أبو علی، أحمد بن إدریس بن أحمد، الأشعری، القمی، المتوفّی سنه 306ق. (3)

2. أحمد بن عبداللّه بن أُمیه. (4)

3. أبوالعباس، أحمد بن محمد بن سعید بن عبدالرّحمن الهمدانی؛ المعروف بابن عقده؛ المتوفّی سنه 333ق. (5)

ص:43


1- 1) . اُصول الکافی ج 1، ص 11.
2- 2) . بحارالأنوار، ج 25، ص 67؛ [1] اجازه المحقق الکرکی، و راجع: عین الغزال، ص 4.
3- 3) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 1، ص 49. [2]
4- 4) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 1، ص 65. [3]
5- 5) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 1، ص 6 - 85. [4]

4. أبوعبدللّه، أحمد بن عاصم؛ العاصمی؛ الکوفی. (1)

5. أبوجعفر، أحمد بن محمد بن عیسی بن عبداللّه بن سعد بن مالک بن الأحوص بن السائب بن مالک بن عامر؛ الأشعری، القمی. (2)

6. أحمد بن مهران. (3)

7. اسحاق بن یعقوب. (4)

8. الحسن بن خفیف. (5)

9. الحسن بن الفضل بن یزید (6)الیمانی. (7)

10. الحسین بن الحسن؛ الحسینی، الأسود. (8)

11. الحسین بن الحسن؛ الهاشمی، الحسنی، العلوی. (9)

12. الحسین بن علی العلوی. (10)

13. أبو عبداللّه، الحسین بن محمد بن عمران بن أبی بکر؛ الأشعری، القمی المعروف بابن عمر. (11)

14. حمید بن زیاد؛ من أهل نینوی؛ المتوفی سنه 310ق. (12)

15. أبوسلیمان، داود بن کوره، القمی. (13)

16. أبوالقاسم، سعد بن عبداللّه بن أبی خلف؛ الأشعری؛ المتوفی 27 شوال سنه 300ق. (14)17. أبوداود، سلیمان بن سفیان. (15)

ص:44


1- 1) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 1، ص 8 - 87. [1]
2- 2) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 1، ص 2 - 90. [2]
3- 3) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 1، ص 98. [3]
4- 4) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 1، ص 122. [4]
5- 5) . ذکره فی عین الغزال، ص 5.
6- 6) . فی عین الغزال، ص 5: زید.
7- 7) . له ترجمه فی تنقیح المقال ج 1، ص 302. [5]
8- 8) . راجع تنقیح المقال: ج 1، ص 325. [6]
9- 9) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 1، ص 325. [7]
10- 10) . ذکره فی عین الغزال، ص 6.
11- 11) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 1، ص 342. [8]
12- 12) . له ترجمه فی مرجع المذکور، ج 1، ص 9 - 378.
13- 13) . له ترجمه فی المرجع المذکور، ج 1، ص 6 - 145.
14- 14) . له ترجمه مفصله فی المرجع المذکور، ج 1، ص 16 - 20.
15- 15) راجع: عین الغزال، ص 6

18. أبوسعید، سهل بن زیاد؛ الادمی، الرازی. (1)

19. أبوالعباس عبداللّه بن جعفر بن الحسین بن مالک بن جامع، الحمیری القمی. (2)

20. أبوالحسن، علی بن ابراهیم بن هاشم، القمی، صاحب التفسیر المعروف (3)المتوفی بعد سنه 307ق.

21. علی بن الحسین السعد آبادی. (4)

22. أبوالحسن علی بن عبداللّه بن محمد بن عاصم، الخدیجی، الأصغر (؟) . (5)

23. أبوالحسن، علی بن محمد بن ابراهیم بن أبان، الرازی، الکلینی، المعروف بعلان. (6)

24. علی بن محمد بن أبی القاسم بندار. (7)

25. أبوالحسن، علی بن محمد بن أبی القاسم عبداللّه بن عمران، البرقیّ، القمیّ ابن بنت أحمد بن محمد بن خالد البرقیّ، المعروف. (8)

26. علی بن موسی بن جعفر الکمندانی. (9)

27. أبو محمد، القاسم بن العلاء من أهل آذربیجان (ظ؟) . (10)

28. أبوالحسن، محمد بن اسماعیل، النیسابوری، الملقّب بندفر. (11)

29. أبوالعباس، محمد بن جعفر، الرزّاز، المتوفی سنه 301ق. (12)

30. أبوالحسن، محمد بن أبی عبداللّه جعفر بن محمد بن عون، الأسدی، الکوفی ساکن الرّی. (13)31. أبوجعفر، محمد بن الحسن بن فروخ، الصفّار، الأعرج القمیّ، صاحب کتاب بصائر الدرجات ، المتوفّی سنه 290ق مولی عیسی بن موسی بن جعفر الأعرج. (14)

ص:45


1- 1) له ترجمه مفصله فی المرجع المذکور، 2 ص 7 75.
2- 2) له ترجمه مفصله فی المرجع المذکور، ج 2 ص 174.
3- 3) له ترجمه مفصله فی المرجع المذکور، ج 2 ص 260.
4- 4) له ترجمه مفصله فی المرجع المذکور، ج 2، ص 281.
5- 5) له ترجمه مفصله فی المرجع المذکور، ج 2 ص 296.
6- 6) له ترجمه مفصله فی تنقیح المقال، ج 2 ص 302. [1]
7- 7) له ترجمه مفصله فی المرجع المذکور، ج 2 ص 303.
8- 8) راجع تنقیح المقال، ج 2 306. [2]
9- 9) له ترجمه مفصله فی المرجع المذکور، ج 2 ص 310.
10- 10) له ترجمه مفصله فی المرجع المذکور، ج 2 ص 22.
11- 11) له ترجمه مفصله فی المرجع المذکور، ج 2 ص 1 80.
12- 12) له ترجمه مفصله فی المرجع المذکور، ج 2 ص 93.
13- 13) له ترجمه مفصله فی المرجع المذکور، ج 2 ص 6 95.
14- 14) له ترجمه مفصله فی المرجع المذکور، ج 3 ص 103.

32. محمد بن الحسن، الطائی. (1)

33. أبوجعفر، محمد بن عبداللّه بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالک، الحمیری، القمی. (2)

34. محمد بن عقیل؛ الکلینی. (3)

35. أبوالحسین، محمد بن علی بن معمر؛ الکوفی، صاحب الصبیحی. (4)

36. أبوجعفر، محمد بن یحیی؛ العطار، الأشعری القمی. (5)

تلامیذه و الرواه عنه

(6)

یروی عن الکلینیّ فئه کثیره؛ منهم:

1. أبوعبداللّه أحمد بن ابراهیم، المعروف بابن أبی رافع الصیمری. (7)

2. أبوالحسین أحمد بن أحمد الکاتب الکوفی. (8)

3. أبوالحسین أحمد بن علی بن سعید الکوفی. (9)

4. أبوالحسین أحمد بن محمد بن علی الکوفی. (10)

5. أبوغالب أحمد بن محمد بن محمد بن سلیمان بن الحسن بن الجهم بن بکیر بن أعین بن سنسن الزراری (285-368ق) . (11)

6. أبوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه، المتوفی سنه 368ق. (12)

ص:46


1- 1) . ذکره فی عین الغزال، ص 10.
2- 2) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 3، ص 40 - 139. [1]
3- 3) . له ترجمه فی المرجع المذکور، ج 3، ص 151.
4- 4) . له ترجمه فی المرجع المذکور، ج 3، ص 160.
5- 5) . له ترجمه فی المرجع المذکور، ج 3، ص 199.
6- 6) . راجع: الفهرست للشیخ الطوسی ص 135 - 6؛ [2]مستدرک الوسائل، ج 3، ص 527 و 666؛ [3] عده الرجال، ورقه 175 أ - ب، و ورقه 162أ؛ روضات الجنات، ص 554؛ [4] شرح مشیخه من لایحضره الفقیه، ورقه 268 أ؛ الرجال للنجاشی، ص 267؛ الوافی، ج 3، ص 149، من الخاتمه و تفصیل وسائل الشیعه ج 3، ص 516 و 519؛ [5]خلاصه الأقوال، ص 136؛ [6]مقابس الأنوار، ص 7. [7]
7- 7) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 1، ص 46. [8]
8- 8) . له ترجمه فی المرجع المذکور، ج 1، ص 49، و راجع عین الغزال، ص 12.
9- 9) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 1، ص 73. [9]
10- 10) . له ترجمه فی المرجع المذکور، ج 1، ص 89.
11- 11) . له ترجمه فی تنقیح المقال ج 1، ص 493. [10]
12- 12) . له ترجمه فی المرجع نفسه، ج 1، ص 223.

7. أبوالحسن عبدالکریم بن عبداللّه بن نصر البزّاز التنیسی. (1)

8. علی بن أحمد بن موسی، الدقّاق. (2)

9. أبوعبداللّه محمد بن ابراهیم بن جعفر، الکاتب، النعمانیّ، المعروف بابن زینب (3)«کان خصیصاً به، یکتب کتابه الکافی» (4). (5)

10. أبوعبداللّه محمد بن أحمد بن عبداللّه بن قضاعه بن صفوان بن مهران الجمّال الصفوانی، نزیل بغداد. (6)«کان تلمیذه الخاص به، یکتب کتابه الکافی و أخذ عنه العلم و الأدب، و أجاز ] الکلینی [ له، فی قراءه الحدیث» . (7)

11. أبو عیسی محمد بن أحمد بن محمّد بن سنان، السنانی، الزاهری نزیل الرّی. (8)

12. أبو المفضّل محمد بن عبداللّه بن المطلّب، الشیبانی. (9)

13. محمد بن علی ماجیلویه. (10)

14. محمّد بن محمّد بن عاصم الکلینی. (11)

15. أبو محمد هارون بن موسی بن أحمد بن سعید بن سعید، الشیبانی، التلعکبری، المتوفی سنه 385ق. (12)

مدحه

قال النجاشی: «شیخ أصحابنا فی وقته بالرّی، ووجههم. و کان أوثق النّاس فی الحدیث، و أثبتهم» . (13)و نقل هذه الکلمه العلامه الحلی (14)و ابن داود (15)مع تغییر یسیر.

ص:47


1- 1) . راجع: الفهرست للشیخ الطوسی، ص 136. [1]
2- 2) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 2، ص 267، و [2]راجع عین الغزال، ص 12.
3- 3) . له ترجمه فی المرجع نفسه، ج 2، ص 6 - 55.
4- 4) . راجع: مرآه العقول، ج 1، ص 396. [3]
5- 5) . عین الغزال، ص 12.
6- 6) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 2، ص 2 - 71. [4]
7- 7) . عین الغزال، ص 12.
8- 8) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 2، ص 73. [5]
9- 9) . له ترجمه فی المرجع المذکور، ج 3، ص 146.
10- 10) . له ترجمه فی المرجع نفسه، ج 3، ص 60 - 159.
11- 11) . له ترجمه فی تنقیح المقال، ج 3، ص 179. [6]
12- 12) . له ترجمه فی المرجع نفسه، ج 3، ص 286.
13- 13) . الرجال للنجاشی، ص 266.
14- 14) . خلاصه الأقوال، ص 71. [7]
15- 15) . الرجال لابن داود، ظهر الورقه 48.

و قال الطوسی: «ثقه، عارف بالأخبار» . (1)

و قال ایضاً: «جلیل القدر، عارف بالأخبار» . (2)

و قال ابن شهر آشوب: «عالم بالأخبار» . (3)

و قال السیّد رضی الدین بن طاوس: «الشیخ المتّفق علی ثقته، و أمانته، محمد بن یعقوب الکلینی» . (4)

و قال أیضاً: «محمد بن یعقوب، أبلغ فیما یرویه، و أصدق فی الدرایه» . (5)

و قال ابن الاثیر: «. . . و هو من أئمّه الامامیه و علمائهم» . (6)

وقال أیضاً - وقد عدّه من مجدّدی الإمامیه علی رأس المائه الثالثه -: أبو جعفر محمد بن یعقوب الرازی، الإمام علی مذهب أهل البیت، عالم فی مذهبهم، کبیر، فاضل عندهم مشهور. . .» . (7)

و عدّه الطیّبی من مجدّدی الأئمّه علی رأس تلک المائه: قال: «. . و من الفقهاء. . . أبوجعفر الرازی الإمامی» . (8)

و قال ابن حجر: «و کان من فقهاء الشیعه، و المصنّفین علی مذهبهم» . (9)

و قال ایضاً: «. . . أبو جعفر محمد بن یعقوب الکلینی، من رؤساء فضلاء الشیعه، فی أیّام المقتدر» . (10)

و قال الفیروزابادی: «. . محمد بن یعقوب الکلینی، من فقهاء الشیعه» . (11)

و قال الشیخ حسین بن عبدالصمد الحارثی الهمدانی: «. . . محمد بن یعقوب الکلینی رحمه الله شیخ عصره فی وقته، ووجه العلماء و النبلاء، کان أوثق الناس فی الحدیث و

ص:48


1- 1) . الفهرست للشیخ الطوسی، ص 135. [1]
2- 2) . الرجال للشیخ الطوسی، ظهر الورقه 119.
3- 3) . معالم العلماء، ص 88.
4- 4) . کشف المحجه، ص 158. [2]
5- 5) . فرج المهموم، ص 90. [3]
6- 6) . کامل ابن الأثیر، ج 8، ص 128، فی حوادث سنه 328.
7- 7) . منتهی المقال، ص 298؛ [4]روضات الجنات، ص 551؛ [5]لؤلؤه البحرین، ص 237؛ [6] الوجیزه للبهاء العاملی، ص 184، [7] نقلاً من جامع الاصول.
8- 8) . روضات الجنات، ص 551 [8] نقلاً من شرح مصابیح البغوی للطیبی.
9- 9) . لسان المیزان، ج 5، ص 433.
10- 10) . روضات الجنات، ص 551 [9] نقلاً من التبصیر.
11- 11) . القاموس المحیط، ج 4، ص 265 (ک ل ن) .

أنقدهم له و أعرفهم به» . (1)

و قال القاضی الشوشتری: «رئیس المحدثین الشیخ الحافظ» . (2)

و قال المولی خلیل بن الغازی القزوینی: «اعترف المؤالف و المخالف بفضله، قال أصحابنا: و کان أوثق الناس فی الحدیث و أثبتهم، و أغورهم فی العلوم» . (3)و قال محمد تقی المجلسی: «و الحق انّه لم یکن مثله، فیما رأیناه فی علمائنا، و کل من یتدبّر فی أخباره و ترتیب کتابه، یعرف أنّه کان مؤیداً من عنداللّه - تبارک و تعالی - جزاه اللّه عن الاسلام و المسلمین، أفضل جزاء المحسنین» . (4)

و قال محمد باقر المجلسی: «الشیخ الصدوق، ثقه الإسلام، مقبول طوائف الأنام ممدوح الخاصّ و العامّ، محمد بن یعقوب الکلینی» . (5)

و قال لمیرزا عبداللّه الأفندی: «ثقه الإسلام، هو فی الأغلب یراد منه أبوجعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی، الرازی، صاحب الکافی و غیره، الشیخ الأقدم المسلّم بین العامه و الخاصه و المفتی لکلا الفریقین» . (6)

و قال الشیخ حسن الدمستانی: «ثقه الاسلام، و واحد الأعلام، خصوصاً فی الحدیث فانّه جهینه الأخبار، و سابق هذا المضمار، الذّی لا یشق له غبار، و لا یعثر له علی عثار» . (7)

و قال السیّد محمّد مرتضی الزبیدی: «. . من [ فقهاء الشیعه ] (8)و رؤساء فضلائهم، فی أیام المقتدره» . (9)

و قال المحدّث النیسابوری فی کتاب منیه المرتاد فی ذکر نفاه الاجتهاد: «و منهم؛ ثقه الاسلام، قدوه الأعلام، و البدر التمام، جامع السنن و الآثار، فی حضور سفراء الإمام، علیه أفضل السّلام، الشیخ أبوجعفر محمد بن یعقوب الکلینی الرازی محیی

ص:49


1- 1) . وصول الأخیار، ص 69.
2- 2) . مجالس المؤمنین، ص 194.
3- 3) . الشافی، الورقه 2 [1] ب.
4- 4) . شرح مشیخه من لایحضره الفقیه، الورقه 267 ب.
5- 5) . مرآه العقول، ج 1، ص 3. [2]
6- 6) . ریاض العلماء، ص 226. [3]
7- 7) . الانتخاب الجید، الورقه 137 «باب الکفاره عن خطأ الحرم» .
8- 8) . ما بین العضادتین قول الفیروزآبادی. راجع: القاموس المحیط، ج 4، ص 265.
9- 9) . تاج العروس، ج 9، ص 322.

طریقته أهل البیت علی رأس المائه الثالثه. . .» . (1)

و قال الشیخ أسداللّه الشوشتری: «. ثقه الإسلام، و قدوه الأنام، و علم الأعلام، المقدم المعظّم عند الخاصّ و العامّ، الشیخ أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی» . (2)

و قال السید أحمد الحسینی. کذا الصدوق ثقه الاسلام

و قال ایضاً: و الشیخ و الصدوق و الکلینی و کلّهم عدل بغیر مین (3)

و قال: و اسم الکلینیّ محمد الأبر سلیل یعقوب المعظّم الخطر (4)

و قال السید محمد باقر الخوانساری: «و هو فی الحقیقه أمین الإسلام، و فی الطریقه دلیل الأعلام، و فی الشریعه جلیل الأقدام، لیس فی وثاقته لأحد کلام، و لا فی مکانته عند أئمه الأنام» . (5)

تآلیفه

1. کتاب تفسیر الرؤیا. (6)

2. کتاب الرجال. (7)

3. کتاب الردّ علی القرامطه. (8)

ص:50


1- 1) . روضات الجنات، ص 553. [1]
2- 2) . مقابس الأنوار، ص 6. [2]
3- 4) . المرجع المذکور، الورقه 89 أ.
4- 5) . المرجع المذکور، الورقه 109 ب.
5- 6) . روضات الجنات، ص 552. [3]
6- 7) . الفهرست للطوسی ص 135. و [4]فی الرجال للنجاشی ص 267، و معالم العلماء، ص 88: تعبیر الرؤیا. و راجع الذریعه، ج 4، ص 208. [5]
7- 8) . الرجال للنجاشی، ص 267.
8- 9) . الرجال للنجاشی ص 267؛ الفهرست للطوسی ص 135؛ [6]معالم العلماء، ص 88؛ [7]کشف الحجب و الأستار، ص 442. [8]

4. کتاب الرسائل؛ (1)رسائل الأئمّه علیهم السلام (2). (3)

5. کتاب الکافی. (4)

6. کتاب ما قیل فی الأئمّه علیهم السلام من الشعر. (5)

الکافی

کان هذا الکتاب معروفاً بالکلینیّ، (6)و یسمّی أیضاً الکافی. (7)قال الکلینیّ و وقلت:

انّک تحبّ أن یکون عندک کتاب کافٍ، یجمع من جمیع فنون علم الدّین، ما یکتفی به المتعلّم، و یرجع إلیه المسترشد، و یأخذ منه من یرید علم الدین، و العمل به بالآثار الصحیحه، عن الصادقین علیهم السلام» (8)و قد یسّر اللّه له تألیف هذا الکتاب الکبیر فی عشرین سنه (9)«و قد سأله بعض الشیعه من البلدان النائیه تألیف کتاب الکافی لکونه بحضره من یفاوضه و یذاکره، ممّن یثق بعلمه» (10)و یعتقد بعض العلماء أنّه «عرض علی القائم - صلوات اللّه علیه - فاستحسنه» (11)و قال: «کافٍ لشیعتنا» . (12)

روی الکلینی «عمّن لایتناهی کثره من علماء أهل البیت علیهم السلام و رجالهم و محدّثیهم (13)فکتابه خلاصه آثار الصادقین علیهم السلام و عیبه سننهم القائمه.

و قد کان شیوخ أهل عصره یقرؤونه علیه، و یروونه عنه، سماعاً و اجازه، (14)کما

ص:51


1- 1) . الفهرست للطوسی ص 135، و [1]معالم العلماء ص 88، و [2]کشف الحجب ص 291. [3]
2- 2) . الفهرست للطوسی ص 135؛ [4] معالم العلماء، ص 88؛ کشف الحجب والأستار، ص 291.
3- 3) . نقل منه السید رضی الدین بن طاوس فی کشف المحجه، ص 153، 159، 173، 189.
4- 4) . راجع: کشف الحجب و الأستار، ص 20 - 418. [5]
5- 5) . الرجال للنجاشی، ص 267.
6- 6) . الرجال للنجاشی، ص 266.
7- 7) . الرجال للنجاشی ص 266؛ الفهرست للطوسی ص 135؛ معالم العلماء، ص 88.
8- 8) . اُصول الکافی، ج 1، ص 11.
9- 9) . الرجال للنجاشی، ص 266.
10- 10) . روضات الجنات، ص 553 [6] نقلاً من منیه المرتاد فی ذکر نقاه الاجتهاد للمحدث نیسابوری.
11- 11) . راجع: منتهی المقال، ص 298؛ [7] الصافی، ج 1، ص 4؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 4 - 532؛ [8] نهایه الدرایه، ص 219 لنقد هذا المأثور.
12- 12) . روضات الجنات، ص 553 [9] نقلاً من منیه المرتاد و کأنها قصه روائیه.
13- 13) . بحارالأنوار، ج 25، ص 67 « [10]اجازه المحقق الکرکی» و مقابس الأنوار، ص 7.
14- 14) . الرجال للنجاشی، ص 167.

قرؤوه علی تلمیذه أبی الحسین أحمد بن أحمد الکوفی الکاتب (1)و رواه جماعه من أفاضل رجالات الشیعه عن طائفه من کمله حملته؛ و من رواته الأقدمین: النجاشی (2)و الصدوق (3)و ابن قولویه، (4)و المرتضی، (5)و المفید، (6)و الطوسی، (7)و التلعکبری، (8)و الزراری، (9)و ابن أبی رافع، (10)و غیرهم.

و قد ظلّ حجه المتفقهین عصوراً طویله، و لایزال موصول الأسناد و الروایه، مع تغیر الزمان، و تبدّل الدهور.

و قد اتّفق أهل الإمامه، و جمهور الشیعه، علی قرؤوه علی تلمیذه أبی الحسین أحمد بن أحمد الکوفی الکاتب 1و رواه جماعه من أفاضل رجالات الشیعه عن طائفه من کمله حملته؛ و من رواته الأقدمین: النجاشی 2و الصدوق 3و ابن قولویه، 4و المرتضی، 5و المفید، 6و الطوسی، 7و التلعکبری، 8و الزراری، 9و ابن أبی رافع، 10و غیرهم.

و قد ظلّ حجه المتفقهین عصوراً طویله، و لایزال موصول الأسناد و الروایه، مع تغیر الزمان، و تبدّل الدهور. (11)

و قد اتّفق أهل الإمامه، و جمهور الشیعه، علی تفضیل هذا الکتاب و الأخذ به، و الثقه بخبره، و الاکتفاء بأحکامه، و هم مجمعون علی الإقرار بارتفاع درجته و علوّ قدرته - علی انّه - القطب الذی علیه مدار روایات الثقات المعروفین بالضبط و الاتقان الی الیوم و هو عندهم و أجمل و أفضل (12)من سائر اصول الأحادیث.

الثناء علیه

قال الشیخ المفید: «. . . الکافی ، و هو من أجلّ کتب الشیعه، و أکثرها فائده» . (13)

و قال الشهید محمد بن مکی فی اجازته لابن الخازن: «. . کتاب الکافی فی الحدیث الذی لم یعمل الامامیه مثله» . و قال المحقّق علی بن عبد العالی الکرکی، فی اجازته للقاضی صفی الدین عیسی:

«الکتاب الکبیر فی الحدیث، المسمّی بالکافی، الذی لم یعمل مثله. . . و قد جمع هذا الکتاب من الأحادیث الشرعیه، و الأسرار الدینیه، ما لا یوجد فی غیره» . (14)

ص:52


1- 1) . الرجال للنجاشی، ص 267.
2- 2) . الرجال للنجاشی، ص 167.
3- 3) . الوافی، ج 3، ص 149 من الخاتمه؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 666؛ [1]تفصیل وسائل الشیعه، ج 3، ص 516. [2]
4- 4) . الرجال للنجاشی، 267.
5- 5) . مقابس الأنوار، ص 7. [3]
6- 6) . تفصیل وسائل الشیعه، ج 3، ص 519.
7- 7) . تفصیل وسائل الشیعه، ج 3، ص 519؛ خلاصه الأقوال، ص 136.
8- 8) . الفهرست للطوسی، ص 136. [4]
9- 9) . الفهرست للطوسی، ص 139. [5]
10- 10) . الفهرست للطوسی، ص 135. [6]
11- 11) . کشف المحجه، ص 159.
12- 12) . تصحیح الاعتقاد، ص 27.
13- 13) . بحارالأنوار، ج 25 ص 67.
14- 14) . بحارالأنوار، ج 25 ص 67. [7]

و قال أیضاً - فی اجازته لأحمد بن أبی جامع العاملی -: « الکافی فی الحدیث الذی لم یعمل الأصحاب مثله» . (1)

و قال الفیض: « الکافی . . . أشرفها و أوثقها و أتمّها و أجمعها؛ لاشتماله علی الاُصول من بینها، و خلّوه من الفضول و شینها» . (2)

و قال الشیخ علی بن محمد بن حسن بن الشهید الثانی: «الکتاب الکافی و المنهل العذب الصافی. و لعمری، لم ینسج علی منواله، و منه یعلم قدر منزلته (3)و جلاله حاله» . (4)

و قال المجلسی: «کتاب الکافی . . . أضبط الاُصول و أجمعها، و أحسن مؤلفات الفرقه الناجیه، و أعظمها» . (5)

و قال المولی محمد أمین الاسترابادی فی الفوائد المدنیه : «و قد سمعنا عن مشائخنا و علمائنا أنّه لم یصنف فی الإسلام کتاب یوازیه أو یدانیه» . (6)

و قال بعض الأفاضل: «اعلم ان الکتاب الجامع للأحادیث، فی جمیع فنون العقائد، و الأخلاق، و الآداب، و الفقه - من أوله إلی آخره - مما لم یوجد فی کتب أحادیث العامّه، و انّی لهم بمثل الکافی ، فی جمیع فنون الأحادیث، و قاطبه أقسام العلوم الإلهیه، الخارجه من بیت العصمه و دار الرحمه» . (7)

و هو «. . . یحتوی علی ما لا یحتوی غیره، مما ذکرناه، من العلوم حتّی انّ فیه ما یزید علی ما فی الصحاح الست للعامه متوناً و أسانید» (8)فإنّ عدّه أحادیث الکافی 16199 حدیثاً (9)و جمله ما فی کتاب البخاری الصحیح 7275 حدیثاً، بالأحادیث المکرّره، و قدقیل: «انّها بإسقاط المکرّره 4000 حدیث» . (10)

ص:53


1- 1) . بحارالأنوار، ج 25، ص 63. [1]
2- 2) . الوافی، ج 1، ص 6، طبعه طهران [2] 1324.
3- 3) . منزلته؛ أی: منزله الکلینی، مؤلفه.
4- 4) . الدر المنظوم، ورقه 1 ب.
5- 5) . مرآه العقول، ج 1، ص 3. [3]
6- 6) . مستدرک الوسائل، ج 3، ص 532. [4]
7- 7) . نهایه الدرایه، ص 9 - 218.
8- 8) . وصول الأخیار، ص 70؛ ذکری الشیعه، ص 6. [5]
9- 9) . نهایه الدرایه، ص 219؛ لؤلؤه البحرین، ص 238 أقول: و أما حسب ما رقم فی هذه الطبعه فهی 15176 حدیثاً ولعلهم عدوا أسانیدها المکروه فبلغت 16199 حدیثاً.
10- 10) . منهاج السنه، ج 4، ص 59.

قال ابن تیمیه: انّ احادیث البخاریّ و مسلم سبعه آلاف حدیث و کسر. (1)

مزیته

خصائص الکافی التی تزال تحثّ علی الاهتمام به کثیره؛ منها:

إنّ مؤلّفه کان حیّاً فی زمن سفراء المهدیّ علیه السلام، قال السید ابن طاوس: «فتصانیف هذا الشیخ محمد بن یعقوب، و روایاته فی زمن الوکلاء المذکورین، یجد طریقاً الی تحقیق منقولاته» . (2)

و هو «ملتزم فی الکافی أن یذکر فی کلّ حدیث الّا نادراً جمیع سلسله السند بینه و بین المعصوم و قد یحذف صدر السند و لعلّه لنقله عن أصل المرویّ عنه، من غیر واسطه، أو لحوالته علی ما ذکره قریباً. و هذا فی حکم المذکور» . (3)

«و مما یعلم فی هذا المقام نقلاً عن بعض محققینا الأعلام، أنّ من طریقته الکلینیّ رحمه الله، وضع الأحادیث المخرجه، الموضوعه علی الأبواب، علی الترتیب بحسب الصحه و الوضوح. و لذلک، أحادیث أواخر الأبواب فی الأغلب - لاتخ (4)من إجمال و خفاء» . (5)

و قد أسلفت ایراد کونه جمع فنون العلم الإلهیه، و احتوی علی الاُصول و الفروع، و أنّه یزید علی ما فی الصحاح الستّه، عدّ عن التأنّی فی تألیفه الذی بلغ عشرین سنه. قال الوحید البهبهانی: «ألا أنّ تری ان الکلینی رحمه الله مع بذل جهده فی مدّه عشرین سنه، و مسافرته الی البلدان و الأقطار، و حرصه فی جمع آثار الأئمه، و قرب عصره الی الاصول الأربعمائه و الکتب المعول علیها، و کثره ملاقاته، و مصاحبته مع شیوخ الاجازات، و الماهرین فی معرفه الأحادیث، و نهایه شهرته فی ترویج المذهب، و تأسیسه. . .» . (6)و قال السید حسن الصدر: «و منها اشتماله علی الثلاثیّات. . .» . (7)

ص:54


1- 1) . مقدمه ابن الصلاح، ص 10، و راجع: نهایه الدرایه، ص 220؛ کشف الظنون، ج 1، ص 4 - 543.
2- 2) . کشف المحجه، ص 159. و [1]راجع: مستدرک الوسائل، ج 3، ص 3 - 532، و [2]ص 546؛ الشافی، ورقه 2 ب.
3- 3) . الوافی، ج 1، ص 13. [3]
4- 4) . لاتخ: أی: لاتخلو.
5- 5) . روضات الجنات، ص 553؛ [4] نهایه الدرایه، ص 222.
6- 6) . نهایه الدرایه، ص 220.
7- 7) . نهایه الدرایه، ص 1.220.

«و منها انّه غالباً، لایورد الأخبار العارضه، بل یقتصر علی ما یدلّ علی الباب الذی عنونه، و ربّما دلّ ذلک علی ترجیحه لما ذکر، علی ما لم یذکر» (1). (2)

شروحه

(3)

1. جامع الأحادیث و الأقوال ، للشیخ قاسم بن محمّد بن جواد بن الوندیّ المتوفّی بعد سنه 1100ق. (4)

2. الدر المنظوم من کلام المعصوم ، للشیخ علی بن محمد بن الحسن بن زین الدّین الشهید الثانی، العاملی الجبعی، المتوفّی سنه 1104ق. و هو مخطوط، و منه نسخه (5)بخزانه کتب السّید محمد المشکاه الموقوفه بجامعه طهران.

3. الرواشح السماویه فی شرح الأحادیث الإمامیه، (6)لمحمد باقر الداماد الحسینی، المتوفّی سنه 1040ق. و هو مطبوع سنه 1311ق بطهران.

4. الشافی ، للشیخ خلیل بن الغازی القزوینی، المتوفّی سنه 1089ق. و هو مخطوط، و منه نسخه (7)بخزانه کتب السّید محمّد المشکاه.

5. شرح المیرزا رفیع الدین محمد النائینی، المتوفّی سنه 1082ق. (8)

6. شرح المولی صدرا، الشیرازی، المتوفّی سنه 1050ق. (9)

7. شرح محمد أمین الأسترآبادی الأخباری، المتوفی سنه 1036ق. (10)

8. شرح المولی محمد صالح المازندارنی، المتوفی سنه 1080ق، و هو - عند أفاضل المتفقّهین - من خیار الشروح. (11)9. کشف الکافی ، لمحمّد بن محمّد الملقّب شاه محمد الاصطهباناتی الشیرازی،

ص:55


1- 1) . نهایه الدرایه، ص 222.
2- 2) . راجع للزیاده، المرجع نفسه، ص 219.
3- 3) . راجع للزیاده، باب الکافی، و باب «شرح» من الذریعه، [1] المخطوطه.
4- 4) . الذریعه، ج 5، ص 39 - 40. [2]
5- 5) . برقم 926، و راجع: الذریعه، ج 6، ص 183، و ج 8، ص 79؛ [3]کشف الحجب و الأستار، ص 212 و 348. [4]
6- 6) . و راجع: کشف الحجب و الأستار، ص 293 و 348. [5]
7- 7) . برقم 915، و راجع: کشف الحجب و الأستار، ص 316 و 348. [6]
8- 8) . کشف الحجب و الأستار، ص 348. [7]
9- 9) . کشف الحجب و الأستار، ص 347. [8]
10- 10) . کشف الحجب و الأستار، ص 348. [9]
11- 11) . کشف الحجب و الأستار، ص 8 - 347.

من أفاضل أوائل القرن الثانی عشر. (1)ألّفه للشاه السلطان حسین الموسوی الصفویّ. و هو مخطوط، و منه نسخه (2)بخزانه کتب السّید محمّه المشکاه.

10. مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرّسول، (3)لمحمد باقر بن محمد تقی المجلسی المتوفّی سنه 1110ق. و هو مطبوع سنه 1321ق بطهران، فی 4 مجلدات ضخمه.

11. هدی العقول فی شرح أحادیث الاُصول ، لمحمّد بن عبد علی بن محمد بن أحمد بن علیّ بن عبدالجبّار، القطیفی، من علماء اوائل القرن الثالث عشر. و هو مخطوط، و منه نسخه فی خزانه کتب مدرسه عالی سبهسالار. (4)

12. الوافی ، للفیض الکاشانی، (5)المتوفی سنه 1091ق. و هو مطبوع سنه 1310 و 1324ق بطهران فی 3 مجلّدات.

تعالیقه و حواشیه

(6)

و هی کثیره جدّاً؛ منها:

1. حاشیه الشیخ ابراهیم ابن الشیخ قاسم الکاظمی، الشهیر بابن الوندی. (7)

ص:56


1- 1) . له ترجمه فی ریحانه الأدب، ج 2، ص 295.
2- 2) . برقم 634.
3- 3) . و راجع: کشف الحجب و الأستار، ص 348 و 500. [1]
4- 4) . برقم 1700، راجع، بروکلمن، ج 1، ص 187، و فهرست کتابخانۀ مدرسه عالی سپهسالار، ج 1، ص 1 - 260.
5- 5) . و راجع: کشف الحجب و الأستار، ص 598. و للوافی شرح ألفه السید بحر العلوم المتوفی سنه 1212ق. راجع: مستدرک الوسائل، ج 3، ص 539، و لطائفه من العلماء حواش علی الوافی [2]منهم: أ. السید أبراهیم بن محمد القمی (راجع: الذریعه، ج 6، ص 229) . [3] ب. المیرزا حسن بن عبدالرزاق اللاهیجی القمی، المتوفی سنه 1121ق (راجع: الذریعه، ج 6، ص 229) . [4] ج. المیرزا عبداللّه الأفندی، المتوفی سنه 1131ق (راجع: الذریعه، ج 6، ص 229) . [5] د. السید عبداللّه بن نورالدین الجزائری، المتوفی سنه 1173ق (راجع: الذریعه، ج 6، ص 229) . [6] ه. فضل اللّه بن محمد شریف (راجع: الذریعه، ج 6، ص 30 - 229) . و. السید محسن الأعرجی الکاظمی، المتوفی سنه 1227ق (راجع: الذریعه، ج 6، ص 230) . [7] ز. محمد باقر بن محمد أکمل البهبهانی المتوفی سنه 1206ق (راجع: کشف الحجب و الأستار، ص 191؛ [8]الذریعه، ج 6، ص 229) . [9] ح. الفیض نفسه (راجع: الذریعه، ج 6، ص 230) . [10]
6- 6) . راجع: الذریعه، ج 6، ص 84 - 179. [11]
7- 7) . الذریعه، ج 6، ص 180. [12]

2. حاشیه أبی الحسن الشریف الفتونی العاملی، المتوفی سنه 1138ق. (1)

3. حاشیه السّید المیر أبی طالب بن المیرزا بیک الفندرسکی من أفاضل أوائل القرن الثانی عشر. (2)

4. حاشیه الشیخ أحمد بن اسماعیل الجزائری، المتوفّی سنه 1149ق. (3)

5. حاشیه السّید بدرالدین أحمد الأنصاری العاملی، تلمیذ البهاء العاملی. (4)

6. حاشیه محمد أمین بن محمد شریف الأسترآبادی الأخباری، المتوفّی سنه 1036ق. (5)

7. حاشیه محمد باقر بن محمد تقی المجلسی. (6)

8. حاشیه محمد باقر الداماد الحسینی. (7)

9. حاشیه محمد حسین بن یحیی النوری؛ تلمیذ المجلسی. (8)

10. حاشیه حیدر علی بن المیرزا محمد بن حسن الشیروانی. (9)

11. حاشیه المولی رفیع الجیلانی، المعروفه بشواهد الإسلام. (10)

12. حاشیه السیّد شبر بن محمد بن ثنوان الحویزی، النجفی. (11)

13. حاشیه السید نورالدین علی بن ابی الحسن الموسوی العاملی، المتوفّی سنه 1068ق. (12)

14. حاشیه الشیخ زین الدین أبی الحسن علی ابن الشیخ حسن صاحب المعالم. (13)

15. حاشیه الشیخ علی الصغیر بن زین الدین بن محمد بن الحسن بن زین الدین

ص:57


1- 1) . الذریعه، ج 6، ص 180. [1]
2- 2) . الذریعه، ج 6، ص 181. [2]
3- 3) . الذریعه، ج 6، ص 180. [3]
4- 4) . الذریعه، ج 6، ص 181؛ [4]کشف الحجب والأستار، ص 184. [5]
5- 5) . الذریعه، ج 6، ص 181. [6]
6- 6) . الذریعه، ج 6، ص 181؛ [7]کشف الحجب والأستار، ص 185. [8]
7- 7) . الذریعه، ج 6، ص 182. [9]
8- 8) . الذریعه، ج 6، ص 182. [10]
9- 9) . الذریعه، ج 6، ص 182. [11]
10- 10) . الذریعه، ج 6، ص 182. [12]
11- 11) . الذریعه، ج 6، ص 182. [13]
12- 12) . الذریعه، ج 6، ص 182. [14]
13- 13) . الذریعه، ج 6، ص 182 و 183. [15]

الشهید الثانی. (1)

16. حاشیه الشیخ علی الکبیر بن محمد بن الحسن بن زین الدّین الشهید الثانی. (2)

17. حاشیه الشیخ قاسم بن محمد بن جواد الکاظمی، المشهور بابن الوندیّ، المتوفّی بعد سنه 1100ق. (3)

18. حاشیه الشیخ محمد بن الحسن بن زین الدّین الشهید الثانی، المعروف بالشیخ محمد السبط العاملیّ المتوفی سنه 1030ق. (4)

19. حاشیه المیرزا رفیع الدین محمد بن حیدر النائینی، المتوفّی سنه 1080ق (5). (6)

20. حاشیه الشیخ محمد بن قاسم الکاظمی. (7)

21. حاشیه نظام الدین بن أحمد الدشتکی. (8)

ترجماته بالفارسیه

1. تحفه الاولیاء ، لمحمّد علی ابن الحاجّ محمد حسن الأردکانی، المعروف بالنحوی تلمیذ السّید بحرالعلوم، و هو مخطوط، و منه نسخه (9)بخزانه کتب السّید محمد المشکاه.

2. الصافی شرح اصول الکافی، (10)للشیخ خلیل بن الغازی القزوینی، و هو مطبوع سنه 1380 ق/ 1891 بلکنهو، فی مجلدین ضخمین.

3. شرح فروع الکافی ، له أیضاً، و هو مخطوط فی عده مجلّدات، و منه نسخه (11)بخزانه کتب السّید محمد المشکاه.

ص:58


1- 1) . الذریعه، ج 6، ص 183. [1]
2- 2) . الذریعه، ج 6، ص 183. [2]
3- 3) . الذریعه، ج 6 ص 183. [3]
4- 4) . الذریعه ج 6، ص 183 و 184؛ [4]کشف الحجب والأستار، ص 184. [5]
5- 5) . الذریعه، ج 6، ص 184؛ [6]کشف الحجب والأستار، ص 184. [7]
6- 6) . وللأمیر محمد معصوم القزوینی، المتوفی سنه 1091ق، حاشیه علی هذه الحاشیه. راجع الذریعه، ج 6، ص 80. [8]
7- 7) . الذریعه، ج 6، ص 184. [9]
8- 8) . الذریعه ج 6، ص 184. [10]
9- 9) . برقم 634.
10- 10) . و راجع: کشف الحجب والأستار، ص 348، ص 315. [11]
11- 11) . برقم 671-682، 914.

شروح بعض أحادیثه

1. حثیث الفلجه فی شرح حدیث الفرجه، (1)للسید بهاءالدین محمد بن محمد باقر الحسنی المختاری، النائینی، السبزواری، الاصفهانی، من علماء أوائل القرن الثانی عشر. (2)

و لهذا الحدیث شروح کثیره. (3)

2. هدایه النجدین و تفصیل الجندین ، رساله فی شرح حدیث الکافی فی جنود العقل و جنود الجهل، (4)للسیّد حسن الصدور المتوفّی سنه 1354ق. (5)

اختصاره

اختصر الکافی ، محمد جعفر بن محمد صفی الناعسی الفارسی، و من هذا المختصر نسخه (6)(مخطوطه سنه 273) بخزانه کتب السید محمد المشکاه.

تحقیقه

عن کثیر من الأقدمین و المتأخرین بتحقیق بعض امور الکافی ؛ و من آثارهم:

1. الرواشح السماویّه فی شرح أحادیث الإمامیه ، للداماد. (7)

2. رموز التفاسیر الواقعه فی الکافی و الروضه ، لمولی خلیل بن الغازی القزوینی. (8)

3. نظام الأقوال فی معرفه الرجال ، رجال الکتب الاربعه، لنظام الدین محمد بن الحسین القرشی الساوجی (ظ؟) ، (9)تلمیذ الشیخ البهاء العاملی، «ذکر فیه أسماء الذین روی عنهم المحمّدون الثلاثه، من الکتب الأربعه، أو ذکر واحداً من أصحابنا، و قال: انّه ثقه أو عالم أو فاضل، أو ما شابه ذلک، أو قال: روی عن أحد و روی عنه أحد» . (10)

ص:59


1- 1) . راجع: اصول الکافی، ج 1، ص 133-134 «الحدیث 5 من کتاب التوحید، باب حدوث العالم» .
2- 2) . الذریعه، ج 6، ص 248. [1]
3- 3) . راجع: الذریعه، ج 6، [2] هامش ص 248.
4- 4) . راجع اصول الکافی ج 1، ص 69 - 71 «الحدیث 14 من کتاب العقل و الجهل» .
5- 5) . تأسیس الشیعه، ص 17.
6- 6) . قوامها 65 ورقه راجع ورقه 298 ب - 363 ب من نسخه الکافی ذات العدد 630 بخزانه کتب السید محمد المشکاه.
7- 7) . راجع: ص 30 من هذه الرساله.
8- 8) . روضات الجنات، ص 267. [3]
9- 9) . أحوال و أشعار فارسی شیخ بهائی، ص 88.
10- 10) . کشف الحجب والأستار، ص 582. [4]

4. جامع الرواه، (1)لحاجی محمد الأردبیلی، تلمیذ المجلسیّ.

5. رساله الأخبار و الاجتهاد، فی صحه أخبار الکافی ، لمحمد باقر بن محمد أکمل البهبهانی. (2)

6. معرفه أحوال العده الذین بروی عنهم الکلینی ، للسیّد حجه الإسلام محمّد باقر الشفتی الأصفهانی، المتوفّی سنه 1260ق طبع مع مجموعته الرّجالیه ص 114 - 25 بطهران سنه 1314ق. (3)

7. الفوائد الکاشفه عن سلسله مقطوعه و أسماء فی بعض أسانید الکافی مستوره للسیّد محمد حسین الطباطبائی التبریزی. (4)

و قال فی مقدمته: «لما کان بعض الرواه بین ثقه الاسلام الشیخ أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی، و بین بعض من روی عنه من الأصحاب، کأحمد بن محمد بن عیسی، و أحمد بن محمد بن خالد، و سهل بن زیاد، غیر مذکورین فی کتابه المسمّی بالکافی، مشیراً إلیهم فیه، بعده من أصحابنا، فأحببت توضیحاً، بل لزوماً، حیث یحتاج العمل بالروایه الی معرفه أحوال الراوی، من الصحه و غیرها من الأوصاف، أن أکتب رساله جامعه لما وصل إلینا من أسمائهم، و جامعه لأحوالهم، و وافیه لبیان أوصافهم، لیکون الطالب العامل بها علی بصیره» . (5)

8. ترجمه علیّ بن محمّد المبدوء به بعض أسانید الکافی ؛ للشیخ المیرزا أبی المعالی ابن الحاج محمد ابراهیم بن الحاجّ محمد حسن الکاخی الخراسانی

ص:60


1- 1) . الذریعه، ج 5، ص 54 - 75. [1]
2- 2) . مستدرک الوسائل، ج 3، ص 536.
3- 3) . الذریعه، ج 4، ص 57. [2]
4- 4) . هو محمد حسین بن الحاج المیرزا علی أصغر شیخ الاسلام بن المیرزا محمد تقی القاضی الطباطبائی الحسنی التبریزی من آل شیخ الاسلام سراج الدین عبدالوهاب الطباطبائی. کان من أفاضل تلامیذ صاحب الجواهر، و الشیخ موسی آل کاشف الغطاء، و المولی محمد جعفر الاسترآبادی. و قد أجازوا له. ورد النجف سنه 1244ق. و لبث فیها سنین، ثم رجع الی تبریز. و توفی بها سنه 1294ق عن أکثر من ثمانین سنه، و دفن بالنجف له تآلیف منها: 1. منهج الرشاد فی شرح الارشاد فی الفقه کمل منه طائفه من «مباحث العبادات» فی نحو من 12 مجلداً. 2. رساله فی الجعاله. 3. حاشیه علی القوانین فی الاُصول. 4. رساله فی حجیه الظن الخاص. 5. رساله فی سند فقه الإمام. 6. الفوائد الکاشفه عن سلسله مقطوعه و أسماء فی بعض أسانید الکافی مستوره. 7. سند الفقه. 8. المشیخه المرتبه.
5- 5) . الفوائد الکاشفه، ورقه 1 ب.

الأصفهانی، الکلباسی المتوفی سنه 1315ق. (1)

9. البیان البدیع فی أن محمد بن اسماعیل المبدوء به فی أسانید الکافی انّما هو بزیع (2)للسیّد حسن الصدر المتوفّی 11 ربیع الأول سنه 1354ق. (3)

10. رجال الکافی ، جداول لفقیه آل محمد و رئیس الطائفه، شیخ علماء قم الیوم (4)الحاج السید حسین الطباطبائی البروجردی، و هو مخطوط، سمعت به.

أمّا عدد أحادیث الکافی (5)و تحقیق رجاله، و اختلاف رواته، و أسناده، فقد عنی بها أکثر علماء الحدیث و الطبقات فی المشیخات و کتب الرجال. (6)

طبعاته

طبع الکافی عده مرار؛ (7)منها:

اُصول الکافی:

شیراز (؟) سنه 1278ق.

تبریز سنه 1281ق فی 494 صفحه. (8)

طهران سنه 1311ق فی 468 صفحه مع حواش أیضاً.

طهران سنه 1311ق فی 627 صفحه مع حواش فی الهامش.

] طهران سنه 1374 الطبعه الأولی من هذه الطبعه [ .

لکنهو سنه 1302 / 1885.

ص:61


1- 1) . الذریعه، ج 4، ص 161. [1]
2- 2) . هذا رأی السید حسن الصدر (ظ؟) أما أکثر علماء الرجال، فیرون أنه أبوالحسین محمد بن اسماعیل النیسابوری بندفر؛ راجع توضیح المقال ص 27، و الوافی ج 1، ص 10 و الرواشح السماویه ص 70 - 74 و تنقیح المقال ج 3، ص 95 - 99 من الخاتمه.
3- 3) . تأسیس الشیعه، ص 18.
4- 4) . [و قد توفی - رضوان اللّه علیه - صبیحه یوم الخمیس الاثنی عشر یوماً خلون من شهر شوال سنه 1380ق].
5- 5) . راجع - مثلاً؛ منتهی المقال، ص 370؛ توضیح المقال، ص 21- 25؛ الوافی، ج 1، ص 5 - 13؛ [2] عین الغزال، 10-11؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 541 - 546؛ خلاصه الأقوال، ص 133؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 83 - 84 [3] من الخاتمه.
6- 6) . راجع: الوافی، ج 1، ص 10 - 11؛ مرآه العقول، ج 1، ص 396؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 534 - 541.
7- 7) . و راجع تکمله بروکلمن ج 1، ص 320.
8- 8) . الی آخر کتاب الایمان و الکفر.

فروع الکافی:

طهران سنه 1315ق. فی مجلدین توأم أوّلهما 427 صفحه، و الآخر 375 صفحه مع حواش فی الهامش.

] طبع دارالکتب الاسلامیه فی خمس مجلّدات [ .

لکنهو سنه 1302 / 1885.

الروضه:

طهران سنه 1303ق فی 142 صفحه، (1)مع تحف العقول ، و منهاج النجاه.

لکنهو سنه 1302 /1885.

] طبع دارالکتب مستقلاً [ .

وفاته

مات - کما یقول النجاشی - ببغداد سنه 329ق. سنه تناثر النجوم (2)و تاریخ وفاته عند الشیخ الطوسی - سنه 328، (3)ثم وافق فی کتاب الرّجال (4)الذی ألّفه من بعد، النجاشی.

و قال السیّد رضی الدین بن طاوس: «و هذا الشیخ محمد بن یعقوب کان حیاته فی زمن وکلاء المهدی علیه السلام - عثمان بن سعید العمری، وولده أبی جعفر محمد، و أبی القاسم حسین بن روح، و علیّ بن محمّد السمریّ - و توفی محمد بن یعقوب قبل وفاه علی بن محمد السمریّ، لأنّ علیّ بن محمّد السمریّ توفّی فی شعبان سنه 329ق و هذا محمد بن یعقوب الکلینی توفی ببغداد سنه 328ق (5)» و ذکر ابن الأثیر، (6)و ابن حجر (7)أنّه توفّی فی تلک السنه.

و فی الوجیزه للشیخ البهاء العاملی: توفّی ببغداد سنه 30 أو 329» . (8)

ص:62


1- 1) . من ص 132 - 274.
2- 2) . الرجال للنجاشی، ص 726؛ خلاصه الأقوال، ص 71. [1]
3- 3) . الفهرست للشیخ الطوسی، ص 136.
4- 4) . الرجال للشیخ الطوسی، ظهر الورقه 119.
5- 5) . کشف المحجه، ص 159. [2]
6- 6) . کامل ابن الأثیر، ج 8، ص 128 [3] فی حوادث سنه 328ق.
7- 7) . لسان المیزان، ج 5، ص 433.
8- 8) . الوجیزه، ص 184. [4]

و الصحیح - عندی - أنّ تاریخ الوفاه هو شهر شعبان سنه 329، (1)و النجاشی أقدم و أقرب الی عصر الکلینیّ، و قد أیّده الشیخ الطوسی، و العلامه الحلّی، و هم أدری من ابن الأثیر و ابن حجر بتواریخ علماء الشیعه. و هذا لاینافی وفاته قبل علیّ بن محمد السمری الذی توفی فی شعبان سنه 329ق، وفاقاً للسیّد ابن طاوس.

و صلّی علیه محمد بن جعفر الحسنی المعروف بأبی قیراط. (2)

(قبره ببغداد)

دفن الکلینیّ بباب الکوفه بمقبرتها، (3)فی الجانب الغربیّ، و کان ابن عبدون (4)یعرف قبره، (5)قال: «رأیت قبره فی صراه الطائی، و علیه لوح مکتوب فیه اسمه، و اسم أبیه» (6)«قد درس» (7)فی أواخر القرن الرابع الهجری (ظ؟) و قبره - الیوم - قائم فی الجانب الشرقی، علی شاطئ دجله عند باب الجسر العتیق «جسر المأمون الحالیّ» بالقرب منه، علی یسار الجائی من جهه المشرق، و هو قاصد الکرخ قال المیرزا عبداللّه الأفندی:

«قبره ببغداد و لکن لیس فی المکان الذی یعرف الآن بقبره» . (8)

و قال محمد تقی المجلسی: «قبره ببغدادی فی مولوی خانه، معروف بشیخ المشایخ ویزوره العامّه و الخاصه، و سمعت من جماعه من أصحابنا ببغداد، أنّه قبر

ص:63


1- 1) . الرجال للشیخ الطوسی، الورقه 120 و راجع: لؤلؤه البحرین، ص 237. و قال فی نخبه المقال، ص 98: ثم أبو جعفر الکلینی هو ابن یعقوب بغیر مین قد جمع الکافی بهذا النظم و قد توفی لسقوط النجم
2- 2) . الرجال للنجاشی، ص 267؛ خلاصه الأقوال، ص 71. [1]
3- 3) . الرجال للنجاشی، ص 267؛ الفهرست للطوسی، ص 136؛ [2]خلاصه الأقوال، ص 71. [3]
4- 4) . هو أبو عبداللّه أحمد بن عبد الواحد بن أحمد بن البزاز، المعروف بابن عبدون، و ابن الحاشر توفی سنه 423ق. له ترجمه مفصله فی تنقیح المقال، ج 2، ص 66 - 67. [4]
5- 5) . الرجال للنجاشی، ص 267.
6- 6) . الفهرست للشیخ الطوسی، ص 136. [5]
7- 7) . الرجال للنجاشی، ص 267 نقلاً عن ابن عبدون.
8- 8) . ریاض العلماء، ص 226، و [6]راجع هامش الفهرست للطوسی، ص 136. [7]

محمد بن یعقوب الکلینی، وزرته هناک» . (1)

و قال الشیخ یوسف البحرانی: «و قبر هذا الشیخ الآن، بل قبل هذا الزمان فی بغداد مزار مشهور، و علیه قبّه عالیه» . (2)

و قال الشیخ أسداللّه الشوشتری: «و مزاره معروف الآن؛ قریباً من الجسر» . (3)

و قال الشیخ عبدالنبیّ الکاظمی: «المعروف فیما بین علمائنا، و أهل عصرنا، أنّ قبره فی بغداد فی مکان یقال له المولی خانه، قریباً من باب الجسر، و قبره الی الآن مشهور، یزوره الخاصّه و العامه» . (4)

و قال السید محمّد باقر الخوانساری: «و القبر المطهّر الموصوف، معروف فی بغداد الشرقیّه، مشهور، تزوره الخاصّه و العامه، فی تکیه المولویه، و علیه شباک من الخارج الی یسار العابر من الجسر» . (5)

و حاول السیّد محمد مهدی الاصفهانی، إثبات کون قبر الکلینی فی الجانب الشرقی، (6)و قد ردّ علیه الأستاذ الدکتور مصطفی جواد (7)و خطّأ «انّ القبر الذی قرب رأس الجسر من الشرق، هو قبر الکلینی» . (8)

و قد تعوّد الشیعه زیاره هذا القبر الحالیّ، منذ قرون متعاقبه، معتقدین أنّ صاحبه هو الکلینی. و الفریقان مجتمعان علی تعظیم هذا القبر، و تبجیل صاحبه و قصه نبش قبره سائره. (9)

و طریقه سلفنا، و آبائنا المتقدّمین، و اسمرار سیرتهم، فی زیاره الموضع المعروف المنسوب الیه فی «جامع الآصفیه» قرب رأس الجسر من الشرق، یضطرّنا الی احترام هذا المزار ک «تمثال الجندیّ المجهول عند الأوروبیّین» و إن کان فی الحقیقه لم یرمس فیه، و ذلک، إحیاء لذکره، و إخلاداً لاسمه، و استبقاء له.

قال أبو علی: «و قبره قدس سره معروف فی بغداد الشرقیه - مش - (10)تزوره الخاصّه و العامّه، فی تکیه المولویه، و علیه شباک من الخارج، الی یسار العابر من الجسر» . (11)

خادم أهل البیت حسین علی محفوظ عفا اللّه عنه 1374ق.

ص:64


1- 1) . شرح مشیخه من لا یحضره الفقیه، ورقه 267 ب.
2- 2) . لؤلؤه البحرین، ص 236. [1]
3- 3) . مقابس الأنوار، ص 7. [2]
4- 4) . تکمله الرجال، ورقه 179 ب.
5- 5) . روضات الجنات، ص 553. [3]
6- 6) . أحسن الودیعه، ج 2، ص 226 - 228.
7- 7) . مجله العرفان، مج 23، ج 4، 5، ص 539 - 549.
8- 8) . المرجع المذکور، ص 549.
9- 9) . راجع: لؤلؤه البحرین، ص 236 - 237؛ [4] منتهی المقال، ص 298؛ روضات الجنات، ص 553.
10- 10) . مش: أی مشهور.
11- 11) . منتهی المقال ص 298. [5]

مع الکلینی وکتابه «الکافی»

مع الکلینی وکتابه «الکافی»

اشاره

مع الکلینی وکتابه «الکافی» (1)

سیّد ثامر هاشم حبیب العمیدی

چکیده

این مقالۀ طولانی را باید تلخیص کتاب الشیخ الکلینی البغدادی و کتابه الکافی قلمداد نمود. نویسنده پس از بیان مقدمه ای دربارۀ تاریخ تدوین حدیث، اوضاع سیاسی و علمی عصر کلینی را مورد بررسی قرار داده و به زندگی نامۀ کلینی پرداخته است. حیات علمی کلینی، مشایخ و شاگردان و راویان او، کتاب هایش و سخنان علما دربارۀ کلینی از دیگر مباحث این نوشته است. نویسنده، صفحات بعدی مقاله را به معرفی الکافی و منهج حدیثی کلینی اختصاص داده و از حکایت عرضۀ الکافی بر امام مهدی علیه السلام سخن به میان آورده است.

مطالب دیگر مقاله، شامل دیدگاه علما دربارۀ احادیث الکافی، منهج کلینی در خصوص اسانید کتاب، رجال عده در الکافی، منهج کلینی در متون الکافی و ترتیب و تبویب الکافی است.

یرجع تاریخ تدوین الحدیث الشریف عند الشیعه الإمامیه إلی العصر النبویّ، ولهم فیه مراحل متعدّده قبل جمعه وتهذیبه فی موسوعاتهم الحدیثیّه المشهوره. وقد قام روّاد التشیّع من الصحابه بأعباء المرحله الاُولی، فبرز منهم مولی رسول اللّه صلی الله علیه و آله أسلم أبو رافع الذی صنّف کتاب السنن والأحکام والقضایا، مبوّباً للأحادیث فیه علی أبواب

ص:65


1- 1). علوم الحدیث، سید ثامر هاشم حبیب العمیدی، العدد الاول، السنه الاولی، 1418ق، پیاپی 1، ص 182 - 272.

الصلاه والصیام والحجّ والزکاه والقضایا. (1)

فکان رضی الله عنه أوّل من دوّن الأحادیث مع تبویبها فی الإسلام بعد أمیر المؤمنین علیه السلام الذی سبق الکلّ فی تدوین أحادیث الرسول صلی الله علیه و آله فی کتابه الصحیفه الجامعه، وهو من إملاء النبیّ صلی الله علیه و آله وخطّ الوصیّ علیه السلام، وقد اعتمد البخاری علی صحیفه الإمام علی علیه السلام فی مواضع من صحیحه. (2)

وبعد انتقال الرسول الأکرم صلی الله علیه و آله إلی الرفیق الأعلی، استمرّ تدوین الأحادیث عند شیعه أمیر المؤمنین علیه السلام کالأصبغ بن نُباته، وسُلیم بن قیس الهلالی، وعُبید اللّه بن أبی رافع، وعلیّ بن أبی رافع، ومحمّد بن قیس البجلی، ومیثم التمّار ونظرائهم کما هو مفصّل فی فهارس کتب الشیعه. دون أن تؤثّر علیه أوامر المنع التی اتّخذت صفتها الرسمیّه بُعید أحداث السقیفه، ولم یَعُقْ سیره فیما بعد التضییق الاُموی علی مدرسه الإمام زین العابدین بعد استشهاد أبیه الإمام الحسین علیهما السلام، بل کان الأمر علی خلاف ما کان متوقّعاً فی ضُمور نشاط تلک المدرسه أو رکوده، إذ ظهرت علی أیدی تلامذه الإمام السجّاد علیه السلام جمله من المدوّنات الحدیثیّه، من أمثال: مدوّنات جابر الجعفیّ، وأبان بن تَغْلِب، والحسین بن ثور بن الجهم، وزیاد ابن المنذر وغیرهم.

ولمّا حلّ الانهیار بدوله معاویه التی أقامها علی مبدأ البغی والعدوان وسفک الدم الحرام، وآلت إلی السقوط فی أواخر عهد الإمام الباقر علیه السلام، وانشغل الأمویّون بسلطتهم، وَجَدَ الإمام الباقر علیه السلام متنفّساً لنشر العلم والمعرفه، فاتّسعت حرکه التدوین فی عصره وعلی یده اتّساعاً کبیراً کما یظهر من مدوّنات تلامذته الکثیره فی فهرستی الشیخ الطوسیّ والنجاشیّ. ثم اتّسعت تلک الحرکه العلمیه اتّساعاً هائلاً بعد سقوط الدوله الأمویه، وتولّی العباسیّین زمام الاُمور سنه (132ق) فی عهد الإمام الصادق علیه السلام.

ونتیجهً لانشغال الدوله الجدیده بتثبیت أقدامها، وَجَدَ الإمام الصادق علیه السلام نفسه فی فرصه سانحه للانطلاق فی أرحب المیادین العلمیّه؛ لأجل صیاغه الفکر الإسلامی وتجدیده علی أثر ما مُنِیَ به علی أیدی الاُمویین وأعداء الدین، وغرسه فی نفوس

ص:66


1- 1) . رجال النجاشی، ص 6، ش 1.
2- 2) . صحیح البخاری، ج 1، ص 40 باب کتابه العلم، و ج 4، ص 289 باب اثم من تبرأ من موالیه.

المسلمین نقیاً صافیاً، لم تشُبْه بِدَعُ الأوّلین، فکان بحقٍّ ذلک الرجل الفذّ والأوحدیّ الفرد الذی تمکّن من إعاده الروح إلی الإسلام کما کان فی عهده الأول، بعد أن غذّاه بلُبان التوحید الخالص، ونزع عنه کلّ لباس لم یمتّ بصله إلیه، مع تثبیت قواعده علی أقوم الأسس وأرسخها، وقیاده التثقیف الإسلامی علی أوسع نطاق کما نلحظه فی کثره الوافدین إلی جامعته الإسلامیه الکبری من شتّی أمصار المسلمین، وقد قُدِّر لبعض من تلامذته أن یکونوا قادهً لمذاهب إسلامیه لم تزل قائمه إلی الیوم.

لقد رفع الإمام الصادق علیه السلام لواء العلم، ونادی بشعار التدوین عالیاً، وهتف بطلّاب جامعته الکبری قائلاً: «اکتبوا فإنّکم لا تحفظون حتی تکتبوا» (1)و: «احتفظوا بکتبکم فإنّکم سوف تحتاجون إلیها» . (2)

وکان من نتائج هذه الدعوه الصریحه إلی التدوین أن تصدّی المئات من تلامذته علیه السلام إلی التألیف والتصنیف فی شتّی حقول العلم والمعرفه. لا سیما علوم الشریعه الغرّاء، فأضافوا بذلک إلی مدوّنات الحدیث الشیعیه فی المراحل السابقه المئات من الکتب کالاُصول الأربعمائه ونحوها من المصنّفات التی أصبحت مع غیرها من مؤلّفات أصحاب الأئمه علیهم السلام فی المراحل اللاحقه، الحجر الأساس الذی ابتنیت علیه المجامیع الحدیثیّه المتأخّره عند الشیعه الإمامیه فی القرنین الرابع والخامس الهجریین.

وبالجمله، فإنّ کتب الحدیث الأربعه المعروفه ( الکافی ، و الفقیه ، و التهذیب ، و الاستبصار ) قد سُبقت بتراث حدیثیّ شیعیّ ضخمٍ اشترکت فی بنائه نخبه من ثِقات أصحاب الأئمه، ابتداءً من عهد أمیر المؤمنین علیه السلام، وانتهاءً بوفاه الإمام العسکریّ سنه (260ق) علیه السلام. وقد أحصی الحرّ العاملی ذلک التراث فوجده أکثر من سته آلاف وخمسمائه کتاب. (3)وقد وصل بعض هذا التراث إلینا وفُقِدَ معظمه علی أثر الظروف القاسیه التی مرّ بها أهل البیت علیهم السلام وشیعتهم، والتی توّجت علی ید الطغاه بحرق مکتباتهم العظمی فی بغداد ومصر فی عصری السلاجقه والأیوبیین.

ولعلّ الذی یخفّف من وطأه ضیاع معظم تلک المدوّنات بما فی ذلک أغلب

ص:67


1- 1) . اصول الکافی، ج 1، ص 103، ح 9، باب 17. [1]
2- 2) . اصول الکافی، ج 1، ص 103، ح 10، باب 17. [2]
3- 3) . وسائل الشیعه، ج 30، ص 165، الفائده الرابعه من الخاتمه.

الاُصول الأربعمائه، هو أنّ محتویاتها ظلّت محفوظهً فی کتبنا الحدیثیّه المعتمده، وعلی رأسها کتاب الکافی لثقه الإسلام الکُلینیّ الذی عُقد هذا البحث لأجله وکتابه، لکی نقف علی منزله الکلینی ومکانته العلمیّه، ومزایا الکافی ، والمنهج المتّبع فیه، مع ما یتّصل بهما من امور اخری علی النحو الآتی:

الحیاه السیاسیه والعلمیه فی عصر الکلینی:

عاش الکُلینی فی مرکزیْنِ مرموقَیْنِ من مراکز العلم والدین فی عصره، وهما: الریّ أوّلاً، وبغداد أخیراً.

وفی الری تلقی علومه الاُولی وثقافته إلی أن صار شیخ الشیعه فی الریّ ووجههم.

وفی بغداد انتهت إلیه رئاستهم فی عهد المقتدر باللّه العباسیّ (220 - 295ق) ، وأصبح فیها القطب الذی تدور حول محوره رحی أحادیثهم.

أما عصره الممتدّ ابتداء من النصف الثانی للقرن الثالث الهجری، وانتهاء بأواخر العقد الثالث من القرن الرابع الهجری، فقد کاد یکوّن منعطفاً حاسماً فی تاریخ التدهور السیاسیّ والتطوّر الفکریّ، إذ اتّسم ذلک العصر بحالتین متناقضتین، هما: الحاله السیاسیه التی شهدت انتکاسات خطیره مُنِیَ بها الحکم العباسی بسبب ضعف السلطه المرکزیه. والحاله الفکریه التی وصلت إلی قمه النضج والعطاء بحیث أصبحت مؤلّفات ذلک العصر لا سیّما فی الحدیث والتفسیر من امّهات المصادر الأساسیه المعتمده لدی المسلمین فی العصور اللاحقه.

وخلاصه ذلک فی الری من الناحیه السیاسیه، أنّه تعاقبت علی حکمها دُوَیلات محلیّه نتیجه الضعف الذی دبّ فی جسم الحکومه العباسیّه، مما أدّی ذلک إلی حصول شرخ کبیر فی قوّتها وهیبتها بحیث توزّعت دوله بنی العباس علی دویلات صغیره متناحره بعد قیام الحرکات الانفصالیه فی مختلف الأمصار.

فصارت بلاد فارس والری وأصبهان بید البویهیین، والموصل والجزیره بید الحمدانیین، ومصر والشام بید طغج، والاندلس بید الاُمویین، وخراسان بید السامانیین، والیمامه وأعمال هجر والبحرین بید القرامطه، وجرجان بید الدیلم. ولم

ص:68

یبق بید (الخلیفه) العباسیّ غیر بغداد وبعض السواد، (1)فتعطّلت دواوین الدوله، وضعفت السلطه، وساد الفساد الإداریّ، وعمّ الفقر، وازدادت الرشوه، بل تعرّضت بغداد نفسها لمحاولات اجتیاح خطیره من بعض تلک الدویلات الصغیره.

وفی ظلّ تلک الظروف المؤاتیه للأطراف المتنازعه علی حکم الریّ، شهدت الریّ صراعاً حادّاً بین تلک الأطراف للاستیلاء علیها ابتداء من الدوله الطاهریه التی أخضعت الریّ لنفوذها قبیل سنه (250ق) ، ثمّ الدوله العلویّه فی طبرستان التی توسّعت خلال الفتره من سنه (250ق إلی سنه / 253ق) ، وامتدّ نفوذها الی الریّ والمدن المجاوره.

ولم یکن نفوذ الدوله العلویه التی انقرضت سنه (316ق) مستمراً علی الریّ طیله حکمهم، بل نازعهم علیها قواد (الخلیفه) من الترک بمساعده السامانیین إلی أن تمکّنوا من انتزاعها من أیدی العلویین سنه (272ق) (2)ثم تغلّب علی الریّ بعد ذلک أحمد بن الحسن الماردانی وتمکّن من انتزاعها من أیدی الأتراک فی سنه (275ق) وکان قد أظهر التشیّع وأکرم أهله وقرّبهم، فتقرّب إلیه الناس بتصنیف الکتب فی ذلک، فصنّف له عبد الرحمن بن أبی حاتم کتاباً فی فضائل أهل البیت علیهم السلام، کما صنّف له غیره أیضاً، وکان ذلک فی أیام المعتمد العباسی. (3)

ثم خضعت الریّ بعد ذلک إلی سیطره السامانیین، إذ استطاع إسماعیل بن أحمد السامانی بسط نفوذه علیها سنه (289ق) ، وأقرّه المکتفی العباسی (289-295ق) علیها سنه (290ق) وبعث إلیه بخلعٍ وعقد له ولایتها. ثم تعاقب السامانیّون بعده علی حکم الریّ فکان الوالی علیها فی عهد المقتدر العباسی (295 - 320ق) علیّ بن صعلوک (ت/ 302ق) ثم جاء بعده ابنه أحمد بن علیّ بن صعلوک الذی عیّنه السامانیون علی إدارتها، واعترف المقتدر بولایته وأقرّه علیها وأجزل له العطاء. (4)

ص:69


1- 1) . مروج الذهب، مج2، ج4، ص 294؛ واخبار الراضی والمتقی للصولی، ص 49؛ وکتاب العیون والحدائق لمؤلف مجهول، ق4، ج 1، ص 298، ح 510، تحقیق عمر السعیدی، دمشق / 1972م.
2- 2) . دائره المعارف الإسلامیه، ج 10، ص 288.
3- 3) . معجم البلدان، ج 3، ص 121 [1] فی حدیثه عن الری.
4- 4) . تاریخ الطبری، ج 8، ص 215 - 216، وصله تاریخ الطبری، ص 35 - 36.

وهکذا استمرّ حکم الریّ بید السامانیین، ولم ینقطع حکمهم علیها إلّافی فترات قلیله تعرّضت فیها الری إلی أطماع الساجیین، إذ استطاع یوسف بن دیوداد الساجی أن یسیطر علی الریّ وتمکّن من قتل والیها أحمد بن علی بن صعلوک سنه (311ق) ، لکنّها عادت إلی سیطره السامانیین ثم تعرّضت فی أواخر عهدهم إلی أطماع الدیالمه سنه (316ق) . (1)

ولم تلبث الریّ علی ذاک الحال إلی أن خضعت لسلطه البویهیّین الذین أحکموا القبضه علیها بعد ذلک التاریخ، وأحسنوا السیاسه فیها بتقریب العلماء وإکرامهم.

ولما کانت مغادره الکُلینی الریّ إلی بغداد قبل سنه (310ق) کما سنبیّنه ولکون سُلطه البویهیین علی الری لم تتحقّق إلّابعد عدّه سنوات من مغادرته الریّ، فمنه یُعلم أنّه رحمه الله غادر الری فی فتره حکم السامانیین علیها، ولم یشهد دخول البویهیّین إلیها، ولم یَحْظَ برعایتهم قطّ لا فی الریّ کما عرفت، ولا فی بغداد التی ضمّت رُفاته الطاهر قبل دخول البویهیّین إلیها بخمس سنوات بلا خلاف بین سائر المؤرّخین.

هذا، وإلی جانب التدهور السیاسی المذکور فی الریّ، نجد العکس تماماً فی الحیاه العلمیه والفکریه فی تلک البلاد التی انتعشت فیها حرکه الفکر، ونشط العلماء فی البحث والتألیف وکثرت المناظرات بین أقطاب المذاهب فی ذلک العصر بالری، ولا زال تُراثهم یشهد بذلک.

وقد کان للدویلات المحلّیه المتعاقبه علی حکم الریّ الأثر المباشر والإسهام الفعّال فی دفع الحرکه الفکریه والعلمیّه خطوات واسعه إلی الأمام، وذلک بعدم تدخّلها فیما یجری من مناظرات وجدل بین علماء الری؛ (2)لانشغالهم.

بسیاسه الحکم وتثبیت أقدامهم وإداره شؤون البلاد أکثر من أیّ أمر آخر، ممّا یقتضی ذلک مراعاه العلماء والإحسان إلیهم بصفتهم الصفوه فی تلک البلاد، فإذا لانت

ص:70


1- 1) . صله تاریخ الطبری، ص 95 - 96؛ وتاریخ الدول الإسلامیه ومعجم الاسر الحاکمه أحمد السعید سلیمان، ج 1، ص 267.
2- 2) . ومن امثلتها، مناظره الصدوق الأول (ت / 329ق) مع محمد بن مقاتل الرازی فی الامامه فی الری کما فی ریاض العلماء، ج 4، ص 6. [1]

قیادتهم، سهلت قیاده قواعدهم بالضروره.

ونتیجهً لهذا الاستقرار الفکری فی الری، سادت آراء المذاهب السنیه فی تلک البلاد، مع آراء المذهب الشیعی الإمامی، کما کان للمعتزله، وبعض الفرق التی اندرست فیما بعد - کالبرغوثیه، والزعفرانیه، والمستدرکه - وجود ما فی تلک البلاد. (1)

وأما عن بغداد فی عصر الکلینی من الناحیه السیاسیه، فقد امتازت بتدهور أوضاعها بأضعاف ما کان علیه حال الریّ، إذ تغلّب العنصر الترکیّ علی السلطه، وأطلقت أیدی الأتراک فی سیاسه الدوله، والتلاعب بمقدّرات الاُمّه، حتی أصبح (الخلیفه) أسیراً بید حرسه، إن أرادوه أبقوه، وإن ضجروا منه خلعوه، فإن أبی سملوا عینیه أو قتلوه!

فقد خلعوا المعتزّ باللّه العباسی (251-255ق) بتدبیر من صالح بن وصیف الترکیّ، وقتلوا المهتدی باللّه (255-256ق) ، وخلعوا المقتدر باللّه (295 - 320ق) فی سنه (296ق) ، ونصبوا مکانه ابن المعتز، ثم خلعوا ابن المعتز وأعادوا المقتدر إلی السلطه، ثم خلعوه مرهً اخری سنه (317ق) ، وبایعوا المعتضد باللّه، ثمّ عزلوا المعتضد وأرجعوا المقتدر وأخیراً قتله مؤنس الخادم بدرب الشماسیّه ببغداد سنه (320ق) ، وبعدها جلبوا المعتضد إلی السلطه سنه (320ق) ، ولکنّهم سرعان ما خلعوه مع سملهم عینیه سنه (323ق) ، کما خلعوا المتّقی باللّه (329 - 333ق) وسملوا عینیه أیضاً. (2)

وقد بلغ تدهور الحیاه السیاسیه فی بغداد مبلغاً عظیماً باستفحال أمر الخدم وربّات الحجال فی التدخّل بشؤون الدوله وسیاستها بحیث صار تنصیب الوزراء وعزلهم بأیدیهنّ خصوصاً امّ المقتدر التی کانت ذات سطوه کبیره یحسب لها الوزراء والقوّاد والأعیان ألف حساب! ویکفی أنّ تنصیب الوزراء وعزلهم بلغ اثنتی عشره مرّه فی عصر المقتدر فقط. فکانت دولته ذات تخلیط کبیر، وکما یقول ابن الطقطقی (ت/ 709ق) : «خربت الدنیا فی أیامه، وخَلَتْ بیوت الأموال، واختلفت الکلمه» . (3)

ص:71


1- 1) . راجع: الفَرق بین الفِرق للبغدادی، ص 22 و209 و310؛ والملل والنحل للشهرستانی، ج 1، ص 88.
2- 2) . التنبیه والاشراف للمسعودی، ص 328؛ والکامل لابن الأثیر، ج 5، ص 83؛ وتجارب الأُمم لمسکویه، ج 1، ص 44.
3- 3) . الفخری فی الآداب السلطانیه لابن الطقطقی، ص 262. [1]

وإلی جانب هذا الانهیار السیاسی فقد تعرّضت بغداد نفسها لمخاطر الاجتیاح المرتقب فی ذلک الوقت من الحدود المتاخمه لها من کلّ صوب؛ لکثره الحرکات الانفصالیه عن الدوله التی کوَّنت کیانات قویّه هدّدت بغداد مرّاتٍ عدیده، کحرکه القرامطه التی فتکت بجیش الحاکم العباسی فتکاً ذریعاً، حتی اضطرّت السلطه إلی تعطیل قوافل الحجّ سنوات طویله، کلّ ذلک خشیه من فتک القرامطه ومجازرهم الرهیبه. (1)

وبالجمله، فإنّ فقدان الاستقرار السیاسی فی بغداد فقداناً تامّاً کان من أبرز معالم الحیاه السیاسیه فی ذلک العصر الذی عاشه الکلینی رحمه الله. ویکفی أن جعلت الانتکاسات الخطیره التی مرّت بها الحیاه السیاسیه فی بغداد، الطریق ممهّداً لدخول البویهیّین إلی بغداد سنه 334ق بعد وفاه الکلینی رحمه الله بخمس سنوات.

والحقّ، إنّ هجره الکلینی من الری وهی فی قبضه السامانیین، إلی بغداد - قبل سنه (310ق) - وهی فی قبضه الأتراک، إنّما کانت هجرهً علمیّه خالصه لا دخل لأیّ شی ء غیر علمیّ فیها بأیّ شکل من الأشکال. واختیار بغداد بالذات ما کانَ اعتباطاً، وإنّما لاعتبارات علمیّه کثیره ولعلّ فی مقدمتها شهره بغداد من الناحیه العلمیه، إذ لا تکاد تجد عالماً شیعیّاً أو سُنیاً إلّاوقد وفد إلی بغداد فی ذلک العصر لاعتبارها من أرقی مراکز العلم والدین فی ذلک الحین، إذ لم تؤثر الأحداث السیاسیّه الخطیره علی تطوّر الفکر فی بغداد أو تشلّ حرکته، بل حصل العکس تماماً، حیث بلغت علوم الشریعه واللغه والأدب والفلک والطب والجغرافیه والتاریخ قمّتها علی أیدی العلماء الوافدین إلی بغداد من کلّ مصر، حتی أصبحت فی عصر الکلینی بالذات من أهمّ مراکز الإشعاع الفکریّ فی العالم الإسلامیّ، وصارت مُنتدی العلماء والفقهاء والمفکّرین، وتنوّعت فیها الثقافه، وسادت بها آراء المذاهب، وتوسّعت فیها ألوان الدراسه فشملت أبواب العلوم والمعارف المختلفه لا سیّما علوم الشریعه الغرّاء، ولا

ص:72


1- 1) . تجارب الاُمم، ج 1، ص 120؛ فوات الوفیات لابن شاکر الکتبی، ج 1، ص 353؛ وصبح الاعشی للقلقشندی، ج 4، ص 168، وانظر: قرامطه العراق لمحمّد فتاح علیان.

زالت مؤلّفات بغداد فی ذلک العصر تکوّن أهم مصادر البحث الأساسیه فی علوم الشریعه إلی الیوم. (1)

وحسب بغداد أن تتوجّه إلیها الشیعه من کلّ مکان فی عصر الکلینی بالذات مع ترقّبهم لما یخرج علی أیدی أرکانها الأربعه من وصایا إمام العصر علیه السلام.

لقد ترکت الحیاه الفکریه والعلمیه فی مرکزی العلم والدین (الری وبغداد) آثارها الواضحه علی ثقافه الکلینی کما نلحظه فی طیّات کتابه الخالد ( الکافی) الذی استوعب فیه مختلف الأنشطه الفکریه، فحاول اختیار ما یمثّل وجهه النظر الإسلامیه الصائبه إزاء ما اثیر فی عصره من مسائل العقیده والاُمور الاُخری، وینتخب منه اللُبّ الذی یمثل روح الشریعه الغرّاء، عسی أن تقف علیه أجیال المسلمین فتجده غضّاً مع تقادم الملوان، کلّ ذلک مقروناً بالإسناد الذی هو حجته ودلیله وبرهانه.

فالکافی إذَنْ مرآه صافیه صادقه تعکس ما کان علیه العصر من آراء فکریه ومیول مذهبیه واتّجاهات عقلیه. وما کان ذلک لیتمّ لولا ما کان علیه المؤلّف من سعه اطّلاع، کما سنبیّنه فی ترجمته.

اسمه وکنیته:

هو محمّد بن یعقوب بن إسحاق أبو جعفر، بلا خلاف بین سائر مترجمیه.

وقد ذکره ابن الأثیر الجزری (ت / 630ق) فی کتابه الکامل فی حوادث سنه / 328ق فقال: «محمّد بن یعقوب، وقُتل محمّد بن علی أبو جعفر الکلینی، وهو من أئمه الإمامیّه وعلمائهم» . (2)ولم یوافقه علی هذا الاسم أحد، کما أنّ الکلینی لم یقتل وأظن أن ابن الأثیر قال: «وقیل» فَحُرِّف قوله إلی: «وقتل» ولکن تبقی إضافته اسم (علی) فی سلسله آباء الکلینی بلا أدنی دلیل.

هذا، ومن الملفت للنظر هو أن اصحاب الکتب الأربعه المشهوره عند الشیعه

ص:73


1- 1) . راجع: الشیخ الکلینی البغدادی وکتابه الکافی الفروع:
2- 2) . الکامل، ج 8، ص 364. [1]

الإمامیه کلّهم بهذا الاسم والکنیه (1)وقد اتّفق أن یکون أصحاب الکتب الحدیثیه المتأخره عند الشیعه من المتسمّین بهذا الاسم أیضاً. (2)

وأمّا لقبه:

عُرف الشیخ محمّد بن یعقوب بعدّه ألقاب منها ما یدلّ علیه من حیث المکان، ومنها ما یدلّ علیه من حیث المنزله العلمیّه والصدق والوثاقه والجلاله.

أمّا الألقاب الدالّه علیه من حیث المکان فهی علی نحوین، أحدهما دالّ علیه من حیث النشأه الاُولی والموطن الأوّل، وینحصر ذلک فی لقبی: (الکُلینی) نسبه الی قریه کُلَیْن الواقعه علی مقربه من الریّ، و (الرازی) نسبه إلی (الریّ) والزای فیها من زیادات النسب، وهی من النسب الشاذه التی لا تنطبق مع حروف أصل النسبه (الری) إذ یقتضی أن یکون لقب من ینتمی إلی الری هو (الریّی) .

والآخر، انحصر فی (البغدادی) نسبه إلی بغداد إذ اتّخذها مقرّاً له ومقاماً، حتی وافاه أجله المحتوم فیها. و (السلسلی) نسبه إلی درب السلسله الواقع بباب الکوفه ببغداد، إذ اختار له مسکناً بهذا الدرب وبقی فیه حتی الأیام الأخیره من حیاته.

وأمّا ما یدلّ علیه من حیث المنزله والجلاله، فهو لقب «ثقه الإسلام» . وقد یکون أوّل من أَطلَقَ علیه هذا اللقب هو الشیخ بهاء الدین محمّد العاملی، وذلک فی إجازته للمولی صفیّ الدین القمی فی سنه (1015ق) حیث ورد فی الإجازه ذکر کتاب الکافی مع توصیف مؤلّفه ب (ثقه الإسلام) ، (3)ولم أقف علی من وصفه بذلک قبل هذا التاریخ.

ومهما یکن، فإن من أطْلق علی الکُلینیّ لقب (ثقه الإسلام) کان موفّقاً فی ذلک؛ لاتّفاق علماء الرجال من المسلمین علی وثاقته، إذ لا یوجد فی علم الرجال الإسلامیّ

ص:74


1- 1) . وهم محمّد بن یعقوب الکلینی صاحب الکافی، والصدوق مؤلف من لا یحضره الفقیه، والشیخ الطوسی صاحب التهذیب، والاستبصار.
2- 2) . وهم: محمد باقر المجلسی صاحب البحار (ت/ 1110ق) ، ومحمد بن مرتضی الملقّب بالفیض صاحب الوافی (ت1091ق) ، ومحمد بن الحسن الحرّ العاملی صاحب الوسائل (ت/1104ق) .
3- 3) . بحار الأنوار، ج 109، ص 147. [1]

أدنی إشاره تمسّ بوثاقته، وهذا لم یکن مقصوراً علی ما فی کتب الرجال الشیعیّه فحسب، بل جمیع من ترجم له من المسلمین قد اثنی علیه وأطراه کما سنشیر إلیه فی محلّه، ممّا یدلّ بوضوح علی أنّ لهذا المحدّث الشهیر منزلهً بین العلماء لا یمسّها أحد بسوء إلّاکُذِّبَ وافتضحَ أمره کما نجده عند متأخّری نابته عصرنا من الحشویه الوهابیین الذین تمیّزوا عن المسلمین بشذوذهم فی الاقتداء بمن اتّفق المسلمون علی ضلالته وتیهه وهو ابن تیمیه الذی کفّره أقرب الناس إلیه وهم تلامذته. ولا عجب فی ذلک بعد أن عرف الکلُّ تکفیرهم لجمیع أهل التوحید! !

ولادته:

لم یؤرّخ أحد من علماء الرجال ولاده الکلینیّ، ولکن یمکن تقدیر مدّه عمره بناءً علی معرفتنا بتاریخ وفاته رحمه الله فی سنه 329ق کما سیأتی، بعد تلمّس القرائن التی تفید فی تقدیر تاریخ ولادته، ومن هذه القرائن:

1. إنّه وصف بأنّه من المجدّدین لمذهب الشیعه الإمامیه علی رأس المائه الثالثه (300ق) ، والمجدّد لا یکون مجدّداً دون سنّ الأربعین عادهً، وهذه القرینه تقتضی بأنّ ولادته فی حدود سنه (260ق) .

2. إنّه رحمه الله حدّث فی الکافی عن محمّد بن الحسن الصفار وهو من مشایخه، وقد مات الصفّار سنه (290ق) .

وإذا علمنا أنّ الغرض من تألیف الکافی یختلف عن أغراض أغلب المؤلّفین، إذ أراده الکلینی أن یکون مرجعاً للشیعه فی معرفه الحلال والحرام بناءً علی طلب قُدِّم له فی هذا الخصوص کما هو معلوم من دیباجه الکافی.

والعادهُ والعرف شاهدان علی أنّ مثل هذا الطلب لا یوجّه إلّاللأمثل فالأمثل، وهو من صَلُبَ عودُه فی العلم واکتملت معرفته، وعرفت کفاء ته وشخّصت منزلته، وأکْسبته الأیّام خبرهً واسعه فی معرفه الحدیث الشریف.

وعلیه، فإنْ قلنا بأنّ سنه (290ق) هی بدایه الشروع فی تألیف الکافی بناءً علی وفاه شیخه الصفّار فی تلک السنه، فلا أقل من أن یکون عمره وقت التألیف ثلاثین عاماً،

ص:75

وهذه القرینه کالأُولی فی تقدیر ولادته فی حدود سنه (260ق) أیضاً.

وأظنّ أنّ مثل هذا التقدیر لعمر الکلینی معقول، فلا معنی لأنْ یُسْتکثر بحجّه عدم وجود النصّ علیه! ! خصوصاً فی مثل أعمار الناس فی ذلک العصر. ویُستفاد من هذا التقدیر أمران وهما:

الأوّل: إنّ عمره الشریف کان بحدود سبعین عاماً، وإنّ ولادته کانت فی أواخر حیاه الإمام العسکری علیه السلام.

الثانی: إنّه کان من النوابغ بلا شک ولا شبهه؛ لأنّ من یُطْلب منه تألیف کتاب لیکون مرجعاً للشیعه فی جمیع مسائل الشریعه وهو فی سنّ الثلاثین لا شک أنّه من النوابغ قطعاً، بخلاف ما قد یزعمه البعض من أنّ شهره الکلینی کانت فی أیّامه الأخیره وبعد اکتمال الکافی ، وربّما قد یتمادی فی وهمه، فیزعم أنّها حصلت بعد وفاته! !

نشأته واُسرته:

نشأ الکُلینی فی قریه کُلَیْن إحدی قری الری، وانتسب إلیها، فکان من أشهر المنتمین إلیها علی الإطلاق، وعاش طفولته فی بیت جلیل طیّب الأصل، (1)وتلقّی علومه الاُولی من رجالات العلم والدین فی تلک القریه لا سیما أنّ بعض مشایخه قد لُقّب بالکلینیّ.

ویبدو انّ لتلک القریه ثقلاً علمیّاً فی ذلک الحین لوجود جُمله کبیره من العلماء الذین انتسبوا إلیها کإبراهیم الکلینیّ المعروف بعلّان، وإبراهیم بن عُثمان الکلینیّ، وأبی رجاء الکلینیّ، وأحمد بن إبراهیم الکلینی، وعلیّ بن محمد الکلینیّ، وهو من شیوخ شیخنا الکلینیّ، ومحمّد بن عقیل الکلینیّ وهو من شیوخه أیضاً، ومحمّد بن صالح بن أبی بکر الکلینیّ، ومحمّد بن إبراهیم الکلینیّ، ومحمّد بن محمّد بن عصام الکلینیّ، وهو من تلامیذ الشیخ محمّد بن یعقوب الکلینیّ، وغیرهم.

والکُلینی رحمه الله توفّرت له الأسباب وتظافرت لأن تکون له منذ الطفوله نشأه صالحه، أهّلته فی أوان شبابه أن یُطلب منه تألیف کتابه الکافی.

ص:76


1- 1) . الفوائد الرجالیه، رجال السید بحر العلوم، ج 3، ص 326، [1] هامش رقم 1؛ ولؤلؤه البحرین، ص 387، هامش رقم 8.

وممّا لا شکّ فیه أنّ للاُسره دورها الخطیر فی بناء شخصیّه مولودها، وتوجیه طاقاته وتنمیتها. وإذا ما عُدنا إلی اسره ثقه الإسلام، نجد أباه الشیخ یعقوب بن إسحاق الکلینی موصوفاً بکونه من رجالات العلم والدین الأخیار الفضلاء فی قریه کُلین، (1)ولعلّ فی بقاء قبره إلی الآن فی تلک القریه، وصیرورته مزاراً معروفاً لأهل تلک القریه وغیرها ما یشهد بفضله ونُبله.

وأمّا امّ الکُلینی فهی امرأه فاضله بلا شکّ؛ لأنّها تربیه اسره علمیّه خرّجت الکثیر من رجالات الفقه والحدیث، ولبعضهم ذکر فی أسانید الکافی وغیره من کتب الحدیث المشهوره.

وقد عُرِفَ من اسرتها: جدُّها لأبیها الشیخ إبراهیم بن أَبَان الرازی الکُلینیّ، وأبوها الشیخ محمّد بن إبراهیم بن أبان، ترجم له علماء الشیعه، وهم ما بین مادح وموثِّق، (2)وعمّها الشیخ أحمد بن إبراهیم بن أبان، قال عنه الشیخ الطوسی: «خیّر فاضل من أهل الری» ، (3)ووثّقه العلّامه وابن داود الحلیّان (4)وأخوها الشیخ الجلیل علیّ بن محمّد بن إبراهیم بن أبان الرازی الکلینی المعروف بعلّان، یکنی أبا الحسن، ثقهٌ، عَیْنٌ من عیون هذه الطائفه، وثّقه النجاشی وغیره، له کتاب أخبار الإمام القائم علیه السلام.

وهو من رجال العِدَّه الذین یروی الکلینی بتوسّطهم عن سهل بن زیاد، وهو خال الکلینی واُستاذه، وقد أکثر الکلینی جدّاً من الروایه عنه بخلاف ما ظنّه بعضهم من قلّه الروایه عنه فی الکافی ! کیف، وهو روی عن العدّه عن سهل أکثر من ألف مورد فی الکافی ، مع الاتّفاق علی أنّ خاله من ضمن تلک العدّه؟

وقد قُتِلَ هذا الشیخ وهو فی طریقه إلی مکّه المکرّمه قاصداً أداء فریضه الحج، وکان قد استأذن من إمام العصر المهدی علیه السلام لهذا الغرض فورد المنع، لکنّه خالف، فذهب إلی الحجّ فقُتل.

ص:77


1- 1) . روضات الجنّات، ج 6، ص 108؛ [1] وشرح اصول الکافی للمظفر، ج 1، ص 13.
2- 2) . رجال الشیخ الطوسی، ص 496، ش 29؛ ورجال العلّامه الحلی، ص 72؛ [2] ورجال ابن داود، ص 290، ش 1255.
3- 3) . رجال الشیخ، ص 438، ش 1.
4- 4) . رجال العلّامه، ص 11؛ [3] ورجال ابن داود، ص 33، ش 54.

وقد أغرب بعضهم حین تساءَ لَ عن سرّ توثیقه وإطرائه من قبل أعلام الشیعه، مع هذه المخالفه منه لإمام العصر (أرواحنا فداه) ، ولم یَعِ الوجه فی ذلک، فظنّ مُنافاه التوثیق للخروج إلی الحج بعد المنع منه! ولم یلتفت إلی أنّ التوثیق الرجالی أعمّ من هذه الاُمور، کما هو صریح توثیقاتهم حتی لمن انحرف عن أئمه الهدی علیهم السلام، نظیر توثیقاتهم للواقفه، والفطحیّه، والزیدیّه ونحوهم.

علی أنّ الحج لیس محرّماً، والاستئذان فیه من الإمام علیه السلام لیس واجباً، وإنّما مثله کمثل الاستخاره أو الاستشاره إذ تجوز فیهما المخالفه وإن کان الأولی التقیّد بهما.

ومن هُنا یتّضح أنّ المنع لم یکن بنحو لازم، ولو فُرض کونه کذلک فلا مُنافاه بین مخالفته وبین التوثیق من کلّ وجه.

والمهمّ أنّ امّ الشیخ الکلینی کانت ذات نشأه جیّده فی بیت جُلّ رجالاته من حمله حدیث أهل البیت علیهم السلام، فلا غَرْوَ إذن أن یجد ولیدها الذی عاش فی أحضان تلک الاُسره ما أوصله إلی مصافّ المجدّدین فی الإسلام.

أسفاره ورحلاته:

اعتاد بعض المحدّثین کالشیخ الصدوق رحمه الله أن یذکر أحیاناً کثیره فی أوائل السند ما یدلّ علی أسفاره ورحلاته کأن یقول: حدّثنا فلان فی الکوفه، أو بغداد، وقد یذکر وقت سماعه الحدیث ویحدّده بالسنه، أو الشهر والسنه أحیاناً. وهذه الطریقه تسهّل کثیراً علی الباحث معرفه أسفار ورحلات الشیخ الصدوق، ولکن لیس الحال کذلک عند الشیخ الکلینی الذی لم یذکر ولا مرّهً واحده فی الکافی مثل ذلک، وهذا لا یعنی عدم التعرّف علی مجمل أسفاره ورحلاته العلمیّه، وإن بقیت تفاصیلها طیّ الکتمان.

ولعلّ فی تتبّع مشایخه ما یُبیّن سعه رحلته فی طلب العلم، والتی کان منطلقها من قریته (کُلَیْن) .

فبعد أنْ استوعب ما عند مشایخها من أحادیث أهل البیت علیهم السلام، کعلیّ بن محمّد الکلینی، ومحمّد بن عقیل الکلینی وغیرهما، اتّجه إلی الریّ لقُربها من کُلَیْن، فاتّصل بمشایخها الرازیّین، وحدّث عنهم، کالحسین بن الحسن العلویّ الرازی، ومحمّد بن

ص:78

جعفر بن محمّد بن عون الأسدی الکوفی ساکن الریّ، ومحمّد بن الحسن الطائی الرازی، وأمثالهم.

ولا یبعد أن تکون الری التی اشتهر فیها وسطع نجمُه منطلقَه إلی المراکز العلمیه المعروفه فی بلاد العجم قبل الهجره إلی العراق ومن ثَمَّ العوده إلی الری؛ إذ التقی بمشایخ من مدن شتّی وحدّث عنهم.

فمن مشایخ قم الذین حدّث عنهم، وورد ذکرهم فی أسانید الکافی ، هم: أحمد ابن إدریس، وسعد بن عبد اللّه بن أبی خَلَف الأشعری، وعلیّ بن إبراهیم بن هاشم، وعلی بن محمّد بن عبد اللّه، ومحمّد بن الحسن الصفّار، ومحمّد بن یحیی العطار، وغیرهم.

ومن سمرقند: محمّد بن علی الجعفری، أبو الحسین السمرقندی.

ومن نیسابور: محمّد بن إسماعیل أبو الحسن النیسابوری، ومحمّد بن أحمد الخفّاف النیسابوری.

ومن هَمَدَان: محمّد بن علی بن إبراهیم بن محمد الهَمَدَانی.

ومن قزوین: محمّد بن محمود بن أبی عبد اللّه القزوینی.

ومن آذربیجان: القاسم بن العلاء الآذربیجانی. (1)

وقد ذکر الکُلینی فی باب مولد أبی الحسن الرضا علیه السلام ما یشیر إلی وصوله إلی خراسان، قال: «وُلد أبو الحسن الرضا علیه السلام، سنه ثمان وأربعین ومائه، إلی أن قال وتُوفِّیَ علیه السلام بطوس فی قریه یقال لها: سناباد من نوقان علی دعوه» (2)ونوقان: إحدی مدینتی طوس، والاُخری: طابران. وقوله: (علی دعوه) إشاره لقرب سناباد من نوقان، أی أنّ البعد بینهما قدر مدّ صوت داعٍ یسمعه المدعوّ. (3)وهذا الوصف والتقدیر یدلّان علی المشاهده.

ویبدو أنّ ثقه الإسلام - بعد أن طاف فی المراکز العلمیّه فی بلاد إیران - کان عازماً علی رحله علمیه واسعه، وهذا ما نجده واضحاً فی انتقاله من الری إلی بغداد قبل سنه (310ق) .

وما کان اختیار بغداد اعتباطاً، بل لکونها مرکز الحضاره الإسلامیه، وملتقی العلماء

ص:79


1- 1) . انتساب المشایخ إلی تلک المدن وإن کان لا یُکوِّن دلیلاً حاسماً علی وصول الکلینی إلیها سوی قم لاحتمال اللقاء بهم فی غیرها، إلّاانّ هذا لا یلغی احتمال وصول الکلینی إلیها.
2- 2) . اصول الکافی، ج 1، ص 552، باب 121. [1]
3- 3) . مرآه العقول، ج 6، ص 72. [2]

من جمیع الأمصار، ومستوطن السفراء الأربعه رضی اللّه تعالی عنهم. علی أنّه طارت شهرته إلی بغداد قبل وصوله إلیها، إذ عرف واشتهر فی الریّ قبل مغادرتها کما تومئ إلی ذلک عباره النجاشی فی ترجمته، قال: «شیخ أصحابنا فی وقته بالریّ ووجههم» ، وهذا یبطل ما قد یزعم من عدم شهرته فی الری، وإنّما عرف واشتهر فی بغداد!

کیف ولثقه الإسلام مؤلّفات قیّمه قبل الکافی الذی استغرقَ عشرین عاماً؟ ولا شکّ أنّها کانت کلّها قد الِّفت قبل وصوله إلی بغداد، لکون الکافی آخرها تألیفاً، فلابدّ حینئذ من اطّلاع الرازیین والقمیّین بل وحتی البغدادیین والکوفیین بحکم حریه الانتقال وکثره الوافدین إلی بغداد والکوفه من القمیین والرازیین علی تراث الکلینی، مع وصول أخباره إلیهم ونشاطه وتعلیق الآمال علیه فی تجمیع تراث أهل البیت علیهم السلام وتتبّع موارده وشوارده واختیار الصحیح منه. ولکن السطحیه فی البحث قد تؤدّی إلی مثل هذا التشویه وقلب الحقائق وتزییف الوقائع، مما ینبغی علی الباحث التأمّل فی نتائج ما یقول قبل أن یکتب.

ومما یقطع بشهرته الواسعه فی الری ومعرفه البغدادیین عن کثب بمنزلته الرفیعه وعلوّ کعبه علی أقرانه، انّه لم یتتلمذ علی أحد من مشایخ الشیعه فی بغداد إلاّ علی العاصمی أحمد بن محمّد بن أحمد بن طلحه البغدادی، ولم یأخذ من مشایخه الشیعه الکوفیّین إلّاعن عدد ضئیل کابن عقده الحافظ (ت / 333ق) ، ومحمّد بن علی بن معمر الکوفی وغیرهما، علی الرغم من کثرتهم فی ذلک الحین، وإنّما کان أغلب مشایخه من بلاد الری وما جاورها کقم وغیرها.

وإنْ دلّ هذا علی شی ء إنّما یدلّ علی بلوغ الکلینی درجه عالیه من الفقه والحدیث ونحوهما قبل الوصول إلی بغداد بحیث بوّأته شهرته لأن یکون فی بغداد القطب الذی تدور حول محوره أحادیث الشیعه وفقههم.

ولعلّ فی احتفاف الکثیر من طلبه علوم الشریعه حوله فی بغداد من الشیعه وغیرهم کما سیأتی یدلّ علی تتبّع الناس آثاره، وشغفهم فی تلقّف علومه وأفکاره، ولکن التفسیر الغبی قد یجعل من التفاف الناس حول شخص فی مکان دلیلاً علی شهرته فی ذلک المکان دون غیره، وهو کما تری!

ص:80

هذا، وقبل بیان رحله الکلینی إلی مراکز العلم الاُخری منطلقاً إلیها من بغداد ثم العوده إلیها، لا بدّ من الوقوف علی أمر فی غایه الأهمیه طالما انطلی علی البعض بسبب الدراسات العقیمه حول الکافی وخلاصته، هو أنّ اختیار الکلینی لبغداد بعد الریّ دون قُم إنّما کان لاختلاف المنهج بین هذین المرکزین العلمیّین، لإعطاء بغداد فسحه للعقل دون قم التی التزمت المنهج الروائی، وأخرجت من أرضها بعض من تأثر بالمنهج العقلی کسهل بن زیاد الذی لم یرو عنه شیخ مدرسه قم وهو الصدوق، بینما روی عنه الکلینی أکثر من ألف مورد فی الکافی.

وهذا الزعم باطل من عدّه وجوه وهی:

الأوّل: إنّه لو اجری مَسْحٌ شامل لأحادیث الکافی ، وتمّ إرجاعها إلی مشایخ الکلینی المباشرین لوجدت أکثر من ثلثی الکافی یرجع إلی مشایخه القمیّین دون غیرهم، کعلیّ بن إبراهیم بن هاشم، ومحمّد بن یحیی، وأحمد بن إدریس ونظرائهم.

فمشایخ قُم یحتلون إذن مرکز الصداره فی أحادیث الکافی .

الثانی: إنّ الصدوق نفسه احتج بمرویّات سهل بن زیاد، وأسانیده طافحه بذکره، بل حتی فی کتابه الفقیه، رجّح روایهً لسهل بن زیاد علی اخری واعتبر ما رواه سهل بن زیاد هو الصحیح صراحهً (1)هذا فضلاً عن مرویات سهل الاخری فی الفقیه (2)الذی جعله الصدوق حُجّه بینه وبین اللّه عزّوجلّ. وقد جمعتُ مرویّات سهل فی کتب الصدوق، فخرجتُ بثمرتین، إحداهما: أنّ حصّه القمیین الذین روی عنهم الصدوق عن سهل، من مرویّات سهل، أکثر من غیرهم. والاُخری: أنّ ما أخرجه الصدوق عن سهل لیس قلیلاً، بل یبلغ کرّاساً.

ص:81


1- 1) . الفقیه، ج 2، ص 425، ح 1576، باب 216؛ وقارن بمعانی الأخبار، ص 268، ذیل الحدیث 1 ستجد انّ ما رجحه الصدوق فی الفقیه من الروایات واعتبره هو الصحیح دون غیره فی المورد المذکور، قد أخرجه عن سهل بن زیاد فی معانی الأخبار.
2- 2) . نفسه انظر: الفقیه، ج 2، ص 145، ح 513، ب59؛ وج 4، ص 173، ح 498، ب91، وص 178، ح 515، ب96، و ص 199، ح 565، ب110، وص 189، ح 536، ب103، وص 421، من المشیخه، فی طریقه إلی مارواه عن مروان بن مسلم.

الثالث: المعروف عن الکلینی أنّه إنّما یحدّث عن سهل بتوسّط (العدّه) غالباً، وبدونها أحیاناً، وإذا عُدنا إلی رجال عدّه الکافی عن سهل لا نجد فیهم بغدادیاً واحداً، بل کلّهم من بلاد الریّ. وأمّا ما رواه عنه من غیر توسّط العدّه فجمیعُه عن القمیین کأحمد بن محمّد بن خالد القمّی، ومحمّد بن یحیی القمّی، ومحمّد بن الحسن الصفّار القمّی، ومحمّد بن الحسین القمّی، ومحمّد بن أحمد بن یحیی القمّی، مع بعض الرازیّین کأبی الحسین الأسدی ساکن الریّ، وعلیّ بن محمّد الرازیّ، ولیس فیهم أحد من بغداد فیما تتبّعناه.

ومنه یعلم أنّ مرویّات سهل فی الکافی إنّما طریق الکلینی إلیها یمرّ بمدرستی قم والریّ، ولا دخل لبغداد ومشایخها فی ذلک ولو بحدیث واحد.

الرابع: روایات الکافی وإنْ تناولت الکثیر من المباحث العقلیّه لا سیما فی الاُصول منه إلّاأنّها مسنده إلی أهل البیت علیهم السلام، واختیارها لا یکوّن علّامهً فارقهً فی التأثّر بالمنهج العقلی؛ لکونها مأثوره عن أهل البیت علیهم السلام أوّلاً، ولیس فیها آراء خاصّه للکلینی بحیث تکوّن خطاً واضحاً لذلک التأثّر المزعوم ثانیاً، ولتأثّر مدرسه قُمّ وقادتها بتلک الروایات أکثر من الکافی مرّاتٍ ومرّاتٍ ثالثاً، فالصدوق الذی عُدَّ مُمَثّلاً لمدرسه قُم کانت له آراء عقلیه کثیره جدّاً فی کتبه لا سیما فی أوائل إکمال الدین، ثمَّ إنّه أفرد کتاباً بعنوان التوحید یتّفق فی موضوعه مع اصول الکافی ، وله علل الشرائع وهو أوضح فی الدلاله علی المقصود، وأوضح منه ما ورد فی اعتقادات الصدوق.

الخامس: إنّ ما فی دیباجه الکافی یشهد علی بُطلان الزعم المذکور، إذ بیّن فیها الکُلینیّ أنّه سیتبع المنهج الروائی فی تحصیل الأحادیث الشریفه، وهذا واضح لمن راجع خطبه الکافی ، بل وفیها التصریح بعجز العقل عن إدراک جمیع الأحکام، وأنّ المدرک منها ما هو إلّاأقلها.

السادس: إنّ سهل بن زیاد نفسه، کان من مشهوری الرواه، ومنهجه روائی بحت کما تشهد علیه کتب الحدیث، ولیست له آراء عقلیه فی مرویّاته، حتی یُدّعی تأثّره بالمنهج العقلی، کما أنّ انتقاءه لمرویّاته وإنْ عبّر عن منهجه، إلّاأنّ مرویّاته فی الکافی لم تنحصر

ص:82

باُصوله التی ردّت علی الأفکار والاتّجاهات السائده فی ذلک العصر، وإنّما کان جلّها فی الأحکام الشرعیه الفرعیّه التی لا تختلف بکثیر أو قلیل بین روّاد مدرستی قُم وبغداد؛ لأنّها من الاُمور التوقیفیّه التی لا دخل للآراء العقلیه فی صیاغتها، علی أنّ الطریق إلی مرویّات سهل فی الکافی لم یکن إلّاعبر مشایخ القمیین والرازیین کما تقدّم. کما ان الشیخ الطوسی لم یرو کتابه الا عن مشایخ قم وحدهم، بل لم یقع فی طریقه إلیه غیرهم (1)وأمّا کتابه النوادر، فقد عُرِف من طریق ابن قولویه القمِّی. (2)

وأمّا عن شُبْهه الغُلُوّ وعلاقه ذلک بالجوانب العقلیه، فإنّها لم تثبت بحقّه، وأحادیثه خیر شاهدٍ علی براء ته منها، إذ لیس فیها ما یُشمُّ منه رائحه الغُلوّ. هذا فضلاً عن توسّع القمیین فی معنی الغلوّ، وتسرّعهم فی تطبیقه علی مصادیق لیست فی شی ء منه.

وعوداً علی بدءٍ نقول:

زار الکُلینی المراکز العلمیه فی العراق بعد أن اتّخذ بغداد قاعده لانطلاقه منها إلی المراکز العلمیه الاُخری سواء کانت فی العراق أو الشام أو غیرها.

فقد حدّث عن مشایخ الکوفه، کابن عقده، وابن معمر، والرزّاز، وحُمید بن زیاد الکوفی نزیل سوراء، ثمّ انتقل إلی نینوی (قریه قرب الحائر الحُسینی) وبقی فیها إلی أن مات سنه 310ق بلا خلاف من أحد، ولم تعرف له رحله إلی الری وقُم حتی یحتمل لقاء الکُلینی معه خارج الکوفه بل سوراء. وهذا دلیل واضح علی أنّ مُغادره الکلینی الریّ لیست کما یتصوّره البعض فیزعم أنّه دخلَ بغداد فی السنوات الأخیره من عمره وبالضبط فی سنه 327ق اعتماداً منه علی إجازه الکلینی روایه مصنّفاته لتلمیذ أبی الحسین عبد الکریم بن عبد اللّه بن نصر البزاز ببغداد فی تلک السنه علی ما جاء فی مشیخه التهذیب. (3)و فهرست الشیخ. (4)

وأی علاقه بین تاریخ منح الإجازه العلمیّه فی بلدٍ کبغداد لشخص فی روایه مسموعاته، وبین معرفه زمان دخول المانح إلی بغداد نفسها؟

وکیف نفسّر لقاءَه مع مشایخ الکُوفه، وسوراء، الذین حدّث عنهم وفیهم مَنْ مات

ص:83


1- 1) . فهرست الشیخ الطوسی، ص 80، ص 329.
2- 2) . رجال النجاشی، ص 185، ش 490.
3- 3) . تهذیب الأحکام، ج 10، ص 29 من المشیخه.
4- 4) . فهرست الشیخ الطوسی، ص 135، ش 591. [1]

سنه (310ق) مع القول بعدم دخوله العراق إلّافی أواخر حیاته؟ بل کیف یجتمع سفره إلی مکّه المکرّمه، والشام دون المرور بالعراق إن لم تکن بغداد منطلقه إلیها بسنه واحده هی سنه (327ق) ، هذا مع انعدام واسطه السفر السریع فی عصره، وکون تقلبه فی تلک الأمصار لغایه علمیه، ممّا یتطلّب المکوث فی کل مرکز زمناً؟

فقد ذکر ابن عساکر الدمشقی (ت/ 571ق) فی تاریخ دمشق، أنّ الکلینی قدم إلی دمشق، وحدّث ببعلبک. (1)

کما ذکر الکلینی نفسه ما یدلّ بوضوح علی وصوله إلی الحجاز فقد قال فی باب مولد النبیّ صلی الله علیه و آله ما نصّه: «وُلِدَ النبی صلی الله علیه و آله لاثنتی عشره لیله مضت من شهر ربیع الأوّل فی عام الفیل یوم الجمعه مع الزوال إلی أن قال: وحملتْ به امّه فی أیام التشریق عند الجمره الوسطی وکانت فی منزل عبد اللّه بن عبد المطّلب، وولدته فی شِعْب أبی طالب فی دار محمّد بن یوسف، فی الزاویه القُصوی عن یَسارِک وأنت داخل الدار» . (2)

ومن البعید أن یکون هذا الوصف من غیر مُشاهده، بل هو ظاهر فیها. علی أنّ قوافل الحاجّ إلی مکّه المکرمه من إیران کانت تمرّ فی ذلک الوقت إمّا علی طریق البصره، أو علی طریق الکوفه، کما أنّ الرحله من إیران إلی دمشق لا تتمّ بدون المرور بالعراق فی ذلک العصر، ومنه یعلم أنّ دخول الکلینی العراق لو کان فی سنه 327ق لکان هذا یعنی انّه طوی کلّ تلک المسافات الطویله بسنه واحده، لوفاته رحمه الله سنه 328ق علی قولٍ سیأتی، وهو کما تری!

وعلی أیّه حال، فإنّ لوصول الکلینی إلی بغداد الأثر الفعّال فی نشر حدیث أهل البیت علیهم السلام علی أوسع نطاق فی مرکز الحکومه العباسیّه مما لم یُعْهَد ذلک بتلک الدرجه عند أساطین الحدیث قبله.

شیوخه:

تتلمذ الکلینی علی مشایخ کثیرین بحکم طول تجواله، وسعه رحلاته، وتعدّد أسفاره، وأغلب الذین عرفوا منهم، هم من کانت لهم روایات فی الکافی ، ولو وصلتنا

ص:84


1- 1) . تاریخ دمشق، ج 16، ص 137.
2- 2) . اصول الکافی، ج 1، ص 506، باب 111. [1]

کتبه الاُخری لوقفنا علی آخرین ضاعت أسماؤهم علینا بضیاع کتبه سوی الکافی الذی بقی والحمد للّه.

وسوف لن نذکر فی التعداد الآتی لمشایخه مَن عُدّ من مشایخه بلا قطع فی ذلک، کسهل بن زیاد الذی مات فی زمان الغیبه الصغری، وأحمد بن محمد بن خالد البرقی (ت/ 274 أو 280ق) ، أو أحمد بن محمد بن عیسی الأشعری الذی کان حیاً فی زمان وفاه البرقی، وغیرهم. ولن نکرّر ذکر الأسماء المتّحده فی شخص واحد، وإن وردت فی کتب الرجال والأسانید بصوره مختلفه، ممّا أدّی ببعض الدارسین إلی جعل الشیخ الواحد ثلاثه مشایخ! وأمّا الأسماء المشترکه فلن نذکر منها إلّاالمتعیّن بحسب الامکان، مع ترک التفصیلات الاُخری کالآتی:

1. أبو بکر الحبّال: اصول الکافی 2: 652/3

2. أبو داود: فروع الکافی 3: 9 / 6، 3: 49 / 4 وغیرها، وقد اختلفوا کثیراً فی تحدید اسمه.

3. أحمد بن إدریس، أبو علی الأشعری القمی (ت/ 306ق) : له روایات کثیره فی جمیع أجزاء الکافی.

4. أحمد بن عبد اللّه بن أحمد بن محمد بن خالد البرقی، وهو ابن ابن البرقی، فصحف إلی ابن امیه، والصواب: ابن ابنه: فروع الکافی 3: 445 / 20، 4: 3 / 6، 5: 78 / 8، وهو من رجال عِدَّه الکافی الذین یروی عنهم الکلینی عن البرقی أحمد ابن محمّد بن خالد، بلفظ: «عِدَّه من أصحابنا» .

5. أحمد بن محمّد بن أحمد بن طلحه، أبو عبد اللّه العاصمیّ، کوفی نزل بغداد:

فروع الکافی 3: 505/18.

6. أحمد بن محمّد بن سعید أبو العباس الکوفی المعروف بابن عُقْده الزیدی الجارودیّ الحافظ (ت / 333ق) وقیل (332ق) والأول أشهر: فروع الکافی 5: 4/6.

7. أحمد بن محمّد بن عبد اللّه: فروع الکافی 3: 501/15.

8. أحمد بن محمّد بن علی: فروع الکافی 4: 68/3.

9. أحمد بن مهران: اصول الکافی 1: 424 / 60، و: 458/3.

10. إسحاق بن یعقوب: کمال الدین 2: 483 / 4 باب 49.

ص:85

11. إسماعیل بن عبد اللّه القرشی: روضه الکافی 8: 293/448.

12. حبیب بن الحسن: فروع الکافی 7: 229 / 4 و5.

13. الحسن بن خفیف: اصول الکافی 1: 523 / 21.

14. الحسن بن علیّ العلویّ: تهذیب الأحکام 3: 230 / 726، واحتُمل اتّحاده مع الحسن بن علیّ بن الحسن الدینوریّ العلویّ أحد مشایخ والد الصدوق (ت/ 329ق) .

15. الحسن بن علیّ الهاشمیّ: تهذیب الأحکام 4: 301/910، 911، 912.

16. الحسن بن الفضل بن زید ] یزید [ الیمانی: اُصول الکافی 1: 586/13.

17. الحسین بن أحمد بن هلال: روضه الکافی 8: 257 / 370، واحتُمل التصحیف فیه، واستصوبوا: «الحسین، عن أحمد بن هلال» کما فی اُصول الکافی 1: 342 / 29، وقد روی النعمانی فی کتاب الغیبه عن الکلینی، عن الحسین بن أحمد، عن أحمد بن هلال:

الغیبه : 167.

وقد اختار بعضهم القول بأنّ الحسین هذا هو الحسین بن أحمد المالکی أحد مشایخ والد الصدوق رحمه الله.

18. الحسین بن الحسن الحسینی الأسود الهاشمی العلویّ الرازیّ، أبو عبداللّه:

فروع الکافی 5: 1/109 و: 345 / 5 و 7: 109 /1.

19. الحسین بن محمّد الأشعری، أبو عبد اللّه القمی: له فی الکافی أکثر من أربعمائه وخمسین حدیثاً.

20. حُمَیْد بن زیاد، أبو القاسم الکوفی النینوائی (ت/ 310ق) : له أکثر من ثلاثمائه حدیث فی الکافی.

21. داود بن کوره، أبو سلیمان القُمی: أحد رجال عدّه الکافی الذین یروی الکلینی بتوسّطهم عن أحمد بن محمّد بن عیسی، وموارد هذه العده کثیره فی الکافی.

22. سعد بن عبد اللّه بن أبی خلف الأشعری القمی، شیخ الطائفه، وفقیهها، ومحدّثها، ووجهها فی عصره (ت/ 299 أو 301ق) . اُصول الکافی 1: 524 / 10 و: 530 / 1 و: 535 / 6 و: 539 / 6 و: 543 / 7، 8 و: 552 / 9 و558 / 11 و: 564 / 12، وفروع الکافی 3: 276 بعد الحدیثین 4 و5.

ص:86

ولا عجب فی ندره مرویّات الکلینی عنه فی فروع الکافی ، ولا مجال لتحفظ ثقه الإسلام من روایات سعد فی الأحکام لتوهّم شذوذها کما قد یُفتری، فالکلینی أعرف الناس بجلالته وفقهه وتثبّته، وإنما وراء تلک الندره کما یتراء ی لی هو وفاه سعد شیخ الشیعه ووجهها وفقیهها بُعَید لقاء ثقه الإسلام به، أو لقصر اللقاء بینهما لسبب آخر غیر الموت مُشتِّت الأحباب.

ولا ینتقض هذا، بإمکان الإکثار عنه بالواسطه، لأنّه لا یتناسب مع علوّ الإسناد الذی هو من دأب المحدّثین الکبار کالکلینی الذی بإمکانه الروایه عن مشایخ سعد بواسطه واحده.

23. عبد اللّه بن جعفر بن الحسن بن مالک بن جامع الحمیری، أبو العباس القمی:

اصول الکافی 1: 342/29.

24. علی بن إبراهیم بن هاشم القمی (ت/ بعد سنه 307ق) : له روایات کثیره جداً فی الکافی تزید علی خمسه آلاف روایه.

25. علیّ بن إبراهیم بن محمّد بن الحسن بن محمّد بن عُبید اللّه بن الحسین بن علیّ بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام: فروع الکافی 6: 225/4.

26. علیّ بن الحسین السَعْدآبادی، أبو الحسن القمیّ، أحد رجال عدّه الکافی الذین یروی الکلینی بتوسّطهم عن البرقی، وموارد هذه العدّه کثیره جداً فی الکافی.

27. علیّ بن محمّد بن أبی القاسم عبد اللّه بن عمران البرقیّ، المعروف أبوه بماجیلَوَیْه، یکنی: أبا الحسن، ویلقّب أبو القاسم ببُندار، ولهذا وَرَدَ فی أسانید الکافی بأکثر من عنوان، منها: (علیّ بن محمّد بن بُندار) : له روایات فی الکافی تزید علی مائتین.

وهو من رجال عدّه الکافی الذین یروی الکلینی بتوسّطهم عن البرقیّ، وهو ابن بنت أحمد بن محمّد بن خالد البرقیّ، ولهذا یعبّر عنه بابن بنت البرقی وفد صُحِّف فقیل: ابن اذینه، والصواب ابن بنته کما نبَّه علیه غیر واحد من الأعلام.

28. علیّ بن محمّد الکلینی، وهو خال الشیخ الکلینی واُستاذه: فروع الکافی 5: 541/5.

29. علیّ بن موسی الکمیذانی، من رجال عدّه الکافی الذین یروی الکلینی بتوسّطهم عن أحمد بن محمّد بن عیسی الأشعریّ، وموارد هذه العدّه کثیره فی الکافی .

ص:87

30. القاسم بن العلاء الآذربیجانی (ت/ 304ق) : اصول الکافی 1: 198 / 1 و: 519/9.

31. محمّد بن أحمد الخفّاف النیسابوری: تاریخ دمشق 16: 137، والوافی بالوفیات 5: 266.

32. محمّد بن أحمد بن عبد الجبّار: لسان المیزان لابن حجر 5: 433 فی ترجمه الکلینی، مصرِّحاً بأنّه حدث عنه فی بغداد، وهو غیر محمّد بن عبد الجبّار المعروف بمحمّد بن أبی الصهبان القمی الذی حدّث الکلینی عنه بالواسطه.

33. محمّد بن أحمد بن علی بن الصلت القمیّ: روضه الکافی 8: 334 /523.

34. محمّد بن إسماعیل، أبو الحسن النیسابوریّ: له أکثر من مئتی روایه فی الکافی .

35. محمّد بن جعفر، أبو العباس الرزّاز الکوفیّ: فروع الکافی 4: 390 / 9 و: 336 / 18 وغیرهما.

36. محمّد بن جعفر بن محمّد بن عون الأسدیّ، أبو الحسین الکوفی ساکن الریّ، یُقال له: محمّد بن أبی عبد اللّه (ت/312ق) : فروع الکافی 3: 78 / 5 و: 197 / 1 وغیرهما.

37. محمّد بن الحسن الطائیّ الرازیّ: روی عنه الکلینیّ کما فی طریق النجاشی إلی کتاب علیّ بن العباس الجراذینیّ: 255/668.

38. محمّد بن الحسن بن فروخ الصفّار، أبو جعفر الأشعریّ القمیّ (ت/ 290ق) :

فروع الکافی 3: 18 / 11 و: 413 / 1 و: 500 / 21 وغیرها. وهو من رجال العدّه فی الکافی الذین یروی الکلینی بتوسّطهم عن سهل بن زیاد، وللعلّامه النوریّ رأی فی المقام ینفی فیه کون محمّد بن الحسن فی تلک العدّه هو الصفّار خاتمه مستدرک وسائل الشیعه / العلّامه النوری 3: 516 (الطبعه المحقّقه) .

39. محمّد بن عبد اللّه بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالِک الحمیریّ، أبو جعفر القمیّ: فروع الکافی 6: 358/6.

40. محمّد بن عقیل الکلینیّ: فروع الکافی 4: 224 / 1، وهو من رجال العدّه فی الکافی الذین یروی الکلینی بتوسّطهم عن سهل بن زیاد، وموارد هذه العدّه کثیره فی الکافی.

41. محمّد بن علیّ بن إبراهیم بن محمّد الهَمَدانیّ: صرّح الشیخ آقا بزرک الطهرانی

ص:88

فی طبقات أعلام الشیعه: 283 القرن الرابع بأنّه من مشایخ الکلینی.

42. محمّد بن علیّ الجعفریّ، أبو الحسین السمرقندیّ: تاریخ دمشق 16: 137، و الوافی بالوفیات 5: 266.

43. محمّد بن علیّ بن معمّر الکوفی: فروع الکافی 4: 49 / 14 وفیه: (محمّد ابن علی، عن معمر) . والصحیح: (بن معمر) . انظر روضه الکافی 8: 18 / 4 و: 31/5.

44. محمّد بن علیّ بن معن: کتاب التوحید للشیخ الصدوق: 72 / 27 باب رقم / 2.

45. محمّد بن محمود، أبو عبد اللّه القزوینی: اصول الکافی 1: 49 ذیل الحدیث الخامس.

46. محمّد بن یحیی، أبو جعفر العطّار القمی، له روایات فی الکافی تمثل المرتبه الثانیه فی الکثره بعد روایات علیّ بن إبراهیم فیه.

ومن ملاحظه التوزیع الجغرافی لمشایخه یعلم أنّه حدّث عن علماء مختلف الأمصار الإسلامیه والمدن المشهوره، کُلَیْن، والریّ، وقُم، وهَمَدان، وقزوین، وآذربیجان، وسمرقند، کما حدّث عن مشایخ بَغداد، والکوفه وسوراء، والیمن فی رحله واسعه شملت خراسان والعراق والحجاز والشام.

تلامیذه والراوون عنه:

تتلمذ علی الشیخ الکلینی، وروی عنه عدد کثیر من العلماء والفضلاء الذین تلقّوا کتابه الکافی منه، ورووه عنه، واستنسخوه، ونشروه، وإلی نسخهم تنتهی نسخته، (1)وقد کان مجلس الکلینی رحمه الله یتّصف بالانفتاح العلمی والحریه الفکریه، ومن أمارات ذلک انّ حلقه درسه لم تکن أُحادیه المذهب، بل کانت تضم إلی جانب تلامذته من الشیعه الإمامیه بعض أهل السنه أیضاً الذین أصبحوا من الفقهاء وألّفوا فی الفقه والحدیث کتباً علی مذاهبهم، وهی وإن لم یقدّر لها البقاء إلّاأنّ أسماء ها لم تزل محفوظه فی فهارس الکتب المعتبره کفهرست ابن الندیم وغیره.

ص:89


1- 1) . خاتمه مستدرک الوسائل، ج 3، ص 470.

والذی نعرفه من أسماء تلامیذ الکلینی والراوین عنه أقل بقلیل مما نجهله، لکثره مجالسه العلمیه تبعاً لرحلاته وسعه أسفاره، وتجواله فی الکثیر من المراکز العلمیه المعروفه فی عصره والتی کانت تعج بأفواج الرواه فی ذلک الحین، وقد یجد المتتبع غیر من سنذکره منهم، وهم:

1. أحمد بن إبراهیم بن أبی رافع الصیمُری الکوفی، ساکن بغداد: قال الشیخ فی بیان طریقه إلی ما رواه عن الکلینی: «. . . وأخبرنا به أیضاً أحمد بن عُبدون المعروف بابن الحاشر، عن أحمد بن أبی رافع، وأبی الحسن عبد الکریم بن عبد اللّه ابن نصر البزاز بتنیس وبغداد عن أبی جعفر محمّد بن یعقوب الکُلینی جمیع مصنّفاته وأحادیثه سماعاً وإجازه ببغداد بباب الکوفه بدرب السلسله سنه سبع وعشرین وثلاثمائه» (1)انتهی.

وقد فهم بعض المعاصرین من هذه العباره أنّ الکلینی رحمه الله قد أجاز تلمیذیه المذکورین بتنیس وبغداد، ورتّب علی ذلک أشیاء کثیره کوصول الکلینی إلی تنّیس فی رحلاته العلمیه وأشیاء اخری یسمج ذکرها، ولو تأمّل قلیلاً لعرف أنّ ابن الحاشر (ت/ 423ق) سمع من شیخیه بمنطقتی تنیس وبغداد ما أجازهما الکلینی ببغداد سنه 327ق. وأنّ الکلینی لم یصل إلی تنیس ولم یرها.

2. أحمد بن أحمد، أبو الحسین الکوفی الکاتب: رجال النجاشی : 377/1026.

3. أحمد بن الحسین العطّار، أبو الحسین: عیون المعجزات لحسین بن عبد الوهاب: 7.

4. أحمد بن علی بن سعید، أبو الحسین الکوفی: فهرست الشیخ الطوسی:

136/591.

5. أحمد بن محمّد بن علی، أبو الحسین الکوفی الکاتب: رجال الشیخ الطوسی: 450 / 70، ویحتمل قویاً اتّحاده مع مَنْ قبله کما نبّه علیه جمله من الأعلام، وهو الظاهر أیضاً.

6. أحمد بن محمّد بن محمّد بن سُلیمان بن الحسن بن الجهم بن بُکیر بن أعْیَن ابن سُنْسُن، أبو غالب الزُراری (ت/ 368ق) : صرّح برسالته المعروفه بأنّه یروی جمیع الکافی عن مصنّفه، بعضه قراء هً، وبعضه إجازهً، قال: «وقد نسختُ منه کتاب الصلاه والصوم فی نسخه، وکتاب الحجّ فی نسخه وکتاب الطهر والحیض فی جزء، والجمیع

ص:90


1- 1) . تهذیب الأحکام، ج 10، ص 29 من المشیخه.

مجلّد. وعزمی أن أنسخ بقیه الکتاب إن شاء اللّه فی جزء واحد، ورق طَلحیّ» رساله أبی غالب الزراری : 176 - 177/90.

7. إسحاق بن الحسن بن بکر العقرابی أو العقرانی، التمّار، یکنی: أبا الحسن، رجال النجاشی : 377/1026

8. جعفر بن محمّد بن جعفر بن موسی بن قولَوَیْه، أبو القاسم (ت/ 367 أو368 أو 369ق) : روی عن الکلینی کثیراً فی کتابه ( کامل الزیارات ) : 248 و249 و329، و330 وغیرها.

9. أبو الحسن بن داود: رجال النجاشی : 82 / 198 فی ترجمه أحمد بن محمد بن عیسی الأشعری.

10. أبو سعد الکوفی شیخ الشریف المرتضی: تاریخ دمشق الکبیر لابن عساکر 16:

137.

11. عبد الکریم بن عبد اللّه بن نصر، أبو الحسین کما فی فهرست الشیخ : 136 / 591، أو أبو الحسن البزّاز التنیسی: تقدّم عند ذکر أحمد بن إبراهیم برقم /1.

12. عبد اللّه بن محمّد بن ذکوان (من أهل السنّه) : تاریخ دمشق الکبیر 16: 137.

13. علیّ بن أحمد بن موسی الدقّاق: الخصال للصدوق 1: 160 / 209 و1: 167 / 219 و2: 643 / 23، وذکره فی علل الشرائع 1: 135 و154 بعنوان علیّ بن أحمد بن محمّد الدقاق، وفی بعض النسخ: علی بن أحمد بن محمّد بن موسی الدقاق.

14. علیّ بن عبد اللّه الورّاق: طبقات أعلام الشیعه (القرن الرابع) : 315.

15. علیّ بن محمّد الرازی: طبقات أعلام الشیعه (القرن الرابع) : 17، وانظر: الشیخ الکلینی البغدادی وکتابه الکافی الفروع : 104 هامش رقم / 3.

16. علیّ بن محمّد بن عبدوس، أبو القاسم الکوفیّ: تاریخ دمشق الکبیر 16: 137.

17. محمّد بن إبراهیم بن جعفر أبو عبد اللّه الکاتب النعمانی، المعروف بابن أبی زینب، صاحب کتاب الغیبه ، حدّث فیه کثیراً عن الکلینی.

18. محمّد بن إبراهیم بن یوسف الکاتب، أبو الحسن، الفقیه المعروف بالشافعیّ:

شرح اصول الکافی للمظفر 1: 24، انظر کتبه علی المذهب الشافعی فی فهرست ابن

ص:91

الندیم: 301 فی أخبار الشافعی وأصحابه، الفن الثالث من المقاله السادسه، وله کتب فی الفقه علی المذهب الشیعی ذکرها ابن الندیم فی الفهرست أیضاً: 278 الفن الخامس من المقاله السادسه.

19. محمّد بن أحمد بن عبد اللّه بن قُضاعه بن صفوان بن مهران الجمّال نزیل بغداد، المعروف بأبی عبد اللّه الصفوانی (ت/ 358ق) : خاتمه مستدرک الوسائل 3: 470.

20. محمّد بن أحمد بن محمّد بن سنان الزاهریّ، أبو عیسی، نزیل الریّ: شرح اصول الکافی للمظفر 1: 24.

21. محمّد بن الحسین البزوفریّ: کفایه الأثر للخزاز القمی (من أعلام القرن الرابع الهجری) : 297.

22. محمّد بن عبد اللّه بن المطلب، أبو المفضل الشیبانی، نزیل بغداد (ت/ 387ق) :

روی أحادیث کثیره عن الکلینی فی أمالی الشیخ الطوسی، وانظر فهرست الشیخ الطوسی : 136/ 591.

23. محمّد بن علیّ بن الحسین بن موسی بن بابوَیْه، أبو جعفر القمی الشهیر بالصدوق: فضل الکوفه ومساجدها لمحمد بن جعفر المشهدی الحائری: 49 تحت عنوان: «ذکر الصلاه فی زوایا المسجد المعروف بمسجد السهله» ، فقد أخرج حدیثاً مسنداً إلی الشیخ الصدوق، وفیه قال الصدوق: «حدّثنا الشیخ الفقیه محمّد بن یعقوب، قال: حدّثنا علیّ بن إبراهیم، عن أبیه. . . الخ» .

والظاهر من هذا المورد، أنّ الشیخ الصدوق یروی عن الکلینی بالإجازه منهُ مکاتبه ومن ألفاظ الأداء بالإجازه: (حدّثنا) ؛ لأنّ الصدوق وُلِدَ فی قم بحدود سنه (306ق) ؛ وکان عمره وقت خروج الکلینی من الری إلی بغداد دون الخامسه، کما أنّه لم یخرج من قم إلّابعد سنه 329ق بحسب تتبّعنا لأسفار الشیخ الصدوق ورحلاته العلمیّه، واحتمال عوده الکلینی من العراق إلی قم، والتقاء الصدوق به وهو فی سنّ تحمل الروایه، لا دلیل علیه.

24. محمّد بن علی بن طالب، أبو الرجاء البلدیّ: طبقات أعلام الشیعه (القرن الرابع) : 290.

ص:92

25. محمّد بن علی ماجیلویه بن أبی القاسم عبداللّه الملقّب ببُندار، ابن عمران الجنابی البرقی: شرح اصول الکافی للمظفر 1: 24.

26. محمّد بن محمّد بن عصام الکلینیّ: من لا یحضره الفقیه للصدوق 4: 534 من المشیخه، فی الطریق إلی ما رواه عن الکلینی.

27. محمّد بن موسی المتوکّل: کمال الدین للصدوق 2: 675 / 31 (نوادر الکتاب) .

28. هارون بن موسی بن أحمد بن سعید التّلعُکْبری من بنی شیبان (ت/ 385ق) :

فهرست الشیخ : 136 / 591 و تهذیب الأحکام 10: 13 من المشیخه.

مؤلّفاته:

للکلینی رحمه الله کما فی ترجمته فی رجال النجاشی ورجال الشیخ وغیرهما بعض المؤلّفات التی لم یصل شی ء منها إلینا مع الأسف سوی الکافی ، وهی:

کتاب تعبیر الرؤیا، وکتاب الردّ علی القرامطه، وکتاب الرسائل أو ( رسائل الأئمه علیهم السلام ) الذی ینقل عنه السید ابن طاوس فی کشف المحجه بعدّه مواضع (1)وقد صُحّف اسمه فی بعضها فورد بلفظ ( الوسایل) (2)ممّا اشتبه علی البعض فعدّهُ کتاباً للکلینی، وهو لیس إلّا (الرسائل) . کما نقل عنه صدر الدین الشیرازی (ت/ 1050ق) فی شرح اصول الکافی 2: 615-612 ولم نجد له ذکراً بعد هذا التاریخ!

وله کتاب ما قیل فی الأئمّه علیهم السلام من الشعر ، وکتاب الرجال.

وکتاب الکافی وهو الکتاب الوحید الذی وصل إلینا من کتبه کاملاً باُصوله وفروعه وروضته، ومن طرق شتی.

کما نسب له السیّد المحقق العلّامه المغفور له عبد العزیز الطباطبائی رحمه الله فی کتابه الغدیر : 38 کتاباً آخر بعنوان: «کتاب خصائص الغدیر، أو خصائص یوم الغدیر» ولم أجده عند غیره.

ص:93


1- 1) . فتح الأبواب، ص 143- 144؛ [1] وکشف المحجه، ص 159 و173 و189 وکلاهما للسید ابن طاوس.
2- 2) . کشف المحجّه، ص 153.

ثناء العلماء علی الکلینی:

وُصِفَ الکلینیّ فی کلمات الأعلام من الفریقین (الشیعه والعامّه) بأجمل آیات الثناء والتبجیل، مما یُشیر ذلک إلی فضله وجلالته، ویُشید بمنزلته ومکانته.

أما عن علماء الشیعه بالذات، فهم ابتداء من عصر الکلینی وإلی یومنا هذا متّفقون علی کونه سلطان المحدّثین وامامهم الأقدم، وربما یسمج القول فی بیان کلماتهم إلّاأنّ الاکتفاء ببعضها لا بدّ منه فی إیضاح جمل الثناء علیه، فنقول:

قال الشیخ الصدوق (ت/ 380ق) : «الشیخ الفقیه محمّد بن یعقوب رضی الله عنه (1)» . (2)

وقال الشیخ النجاشیّ (ت/ 450ق) : «شیخ أصحابنا فی وقته بالریّ ووجههم، وکان أوثق الناس فی الحدیث وأثبتهم» . (3)

وقال الشیخ الطوسیّ (ت/ 460ق) : ثقه، عارف بالأخبار» . (4)و: «جلیل القدر، عالم بالأخبار» . (5)

وقال السیّد ابن طاوس الحلّی (ت/ 664ق) : «الشیخ المتّفق علی ثقته وأمانته محمّد بن یعقوب الکلینی تغمّده اللّه جلّ جلاله برحمته» . (6)

وهکذا نجد الثناء علیه فی جمیع کتب الشیعه التی تعرّضت لذکره کما فی معالم العلماء : 69 / 666 و المعتبر : 7، و رجال العلامه : 145 / 36، و رجال ابن داود : 341 / 1507، و الدرایه : 69، و مرآه العقول 1: 3، و الفوائد الرجالیه 3: 325، و تکمله الرجال 2: 486، و روضات الجنات 6: 112، و کشف المحجه : 418، و الفوائد الرضویه : 657، و هدیه الأحباب : 347، و سفینه البحار 2: 394، و الکُنی والألقاب 2: 98، وعشرات غیرها.

هذا، ولفقید الاُمه، وإمامها الراحل، الإمام الخمینی طاب ثراه الزکی ورضی اللّه عنه، کلمات من نور بحقّ الکلینی قدّس سرّه سجّلها فی أوائل کلّ حدیث من أحادیث کتابه المعروف ب «الأربعون حدیثاً» ، وإلیک مقتطفات منها:

«الأجل، ثقه الإسلام» : 22 / 1، «ثقه الإسلام والمسلمین» : 240 / 16، «وعماد

ص:94


1- 1) . فضل الکوفه ومساجدها، ص 49. [1]
2- 2) . الفقیه، ج 4، ص 165، ح 578، باب 115 وغیره.
3- 3) . رجال النجاشی، ص 377، ش 1026.
4- 4) . فهرست الشیخ، ص 136، ش 591. [2]
5- 5) . رجال الشیخ، ص 495، ش 27.
6- 6) . کشف المحجه، ص 185. [3]

المسلمین» : 215 / 14، «رکن الاسلام وثقته» : 328 / 22، «حجه الفرقه وثقتها» : 336 / 23، «فخر الطائفه وذخرها» : 270 / 18، «ومقدَّمهم» : 240 / 16، «وإمامهم» : 312 / 21، «سلطان المحدّثین» : 226 / 15، «شیخ المحدّثین وأفضلهم» : 364 / 25، «عماد الإسلام والمسلمین» 524 / 35، «رئیس المحدّثین» : 163 / 10، «أفضل المحدّثین وأقدمهم» :

350 / 24، «الإمام الأقدم. . . ورئیس الاُمه» : 256 / 17، «حجه الفرقه وإمامهم» : 312 / 21، «الشیخ الأقدم، والرکن الأعظم محمّد بن یعقوب الکلینی رضوان اللّه علیه» : 588 / 40، و «کرّم اللّه وجهه» : 312/21.

وإذا کان الکلینی هو هکذا فی نظر أقطاب علماء الشیعه، فاعلم أنّه قد وصف عند أعلام أهل السنّه بأوصاف جلیله أیضاً کالمجدّد، والفقیه، والعالم، ونحو ذلک من الأوصاف التی تبیّن مکانته بنظرهم، خصوصاً وهم یعلمون من تخرج علی یدیه من فقهائهم ورواتهم.

ولهذا تجد ذکره العطر فی الکتب المعتمده عندهم، إذ ترجم له - مع الثناء علیه - العدید منهم، وهم:

1. عبد الغنی بن سعید الأزدیّ المصریّ (ت/ 407ق) فی المؤتلف والمختلف، کما فی کتاب الغدیر للعلامه المحقق المرحوم السید عبد العزیز الطباطبائی: 39.

2. ابن ماکولا، أبو نصر علیّ بن هبه اللّه (ت/475ق) فی الاکمال 4: 575.

3. ابن عساکر الدمشقی الشامی الشافعی (ت/571ق) فی تاریخ دمشق الکبیر 16: 37.

4. أبو السعادات مبارک بن محمد بن الأثیر (ت/ 606ق) ، عدّ الکلینی من المجدّدین علی رأس المائه الثالثه فی کتابه: جامع الاُصول 12: 220، لِما جاء فی الحدیث الشریف: «إنّ اللّه تعالی سیبعث لهذه الاُمه علی رأس کلّ مائه سنه من یجدّد لها دینها» . أخرجه أبو داود فی سننه 4: 480، والحاکم فی مستدرکه 4: 22 وغیرهما.

5. عز الدین، أبو الحسن ابن الأثیر (ت/ 630ق) فی کتابه الکامل فی التاریخ 8: 364.

6. ابن منظور، جمال الدین محمّد بن مکرم (ت/ 711ق) فی مختصر تاریخ دمشق 23: 362/386.

ص:95

7. إسماعیل بن علی أبو الفداء (ت/ 732ق) فی المختصر فی أخبار البشر 2: 87.

8. الحسین بن محمّد الطِیْبیّ (ت/ 743ق) فی شرح مصابیح البغویّ (ت/ 510ق أو 516ق) ، کما فی نهایه الدرایه للسیّد حسن الصدر: 549، نقل عنه أنّه عدّه من المجدّدین.

9. أبو عبد اللّه محمد بن أحمد الذهبیّ (ت/ 748ق) فی المشتبه فی الرجال المطبوع فی متن توضیحه الآتی برقم (12) ، قائلاً: محمّد بن یعقوب الکلینی، من رؤوس فضلاء الشیعه فی أیام المقتدر» . وقال فی سیر أعلام النبلاء 15: 280 / 125: «شیخ الشیعه وعالم الإمامیه، صاحب التصانیف، أبو جعفر محمّد بن یعقوب الکلینیّ. . .» .

وأطراه بأکثر من هذا الکلام فی تاریخ الإسلام فی حوادث سنه 328ق، ص 250/416.

10. الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (ت/ 764ق) فی الوافی بالوفیات 5: 266.

11. مجد الدین محمّد بن یعقوب الفیروزآبادی (ت/ 817ق) ، فی القاموس المحیط 4: 322 فی ماده کَلَان.

12. شمس الدین محمّد بن عبد اللّه محمّد القیسی الدمشقی (ت/842ق) فی توضیح المشتبه (مشتبه الذهبی) 7: 337 (حرف الکاف) .

13. ابن حجر أحمد بن علی العسقلانی (ت/ 852ق) فی کتابیه: لسان المیزان 5:

433، و تبصیر المنتبه 3: 1219.

14. الزَبیدی الحنفی (ت/ 1205ق) فی تاج العروس 9: 322 فی ماده کَلَان.

15. خیر الدین الزرکلی الوهّابی (ت/ 1396ق) فی الأعلام 7: 145.

ولم یقتصر الثناء علی الکلینی علی علماء الإسلام وحدهم، بل تعدّی ذلک، لیکون للمستشرقین إسهام فی هذا الثناء أیضاً، فشهدوا بفضله فی الحدیث (والفضل ما شهدت به الأعداء) .

قال M. tyw nisidl oD عن المحمّدین الثلاثه أصحاب الکتب الأربعه: «وأوّل هؤلاء المحمّدین وأعلاهم منزلهً هو محمّد بن یعقوب الکلینی الذی ألّف کتاب الکافی فی علم الدین» . عقیده الشیعه، دونالدسن دوایت. م: 283.

ص:96

وقال: n likorP lir : «وفی أوائل القرن الرابع الهجری کان مجدّد فقه الإمامیّه هو أبو جعفر محمّد بن یعقوب الکولینی [کذا] الرازی» . تاریخ الأدب العربی / کارل بروکلمان 3: 339.

وفاته:

من المتّفق علیه هو أنّ وفاه الکلینیّ رحمه الله کانت ببغداد، وأنّه صلّی علیه نقیب الطالبیّین ببغداد السیّد محمّد بن جعفر الحَسَنی أبو قیراط المتوفّی فی سنه (345ق) .

ولهم قولان فی تاریخ وفاته:

الأوّل: ذکره النجاشی وهو سنه (329ق) سنه تناثُر النجوم (1)ووافقه الشیخ الطوسیّ فی رجاله. (2)

والثانی: قاله الشیخ الطوسیّ فی الفهرست وهو سنه (328ق) . (3)

وقد مال لکلٍّ فریقٌ، وتردّد بعضُهم بین القولین. والراجح عندی هو الأوّل، ویؤیّده أنّ الصُولی (ت/ 335ق) قد أرّخ فی کتابه (أخبار الراضی) وفاه الشیخ الکلینی فی النصف من شعبان سنه 329ق، والصُولی من المعاصرین لثقه الإسلام. ومع کون مراد الصولی ب (النصف) هو الیوم الخامس عشر من شهر شعبان سیکون تاریخ وفاه الکلینی معلوماً لدینا بالضبط وهو یوم الأحد 15 شعبان سنه 329 هجری قمری، 30 / 2 / 320 هجری شمسی، الموافق للیوم الثامن والعشرین من شهر مایس لسنه 941 میلادی.

وأمّا عن مکان قبره الیوم فهو فی الجانب الشرقی من بغداد فی جامع الصَفَویّه سابقاً واشتهر بالآصفِیّه فیما بعد، جنب المدرسه المستنصریه علی شاطی ء دجله، علی یمین العابر دجله علی جسر المأمون من الکرخ إلی الرصافه.

وهذا یخالف ما قاله الشیخ فی الفهرست من أنّه دفن بباب الکوفه، وأنّ قبره فی صَرَاه الطائی، وقریب منه قول النجاشی.

لأنّ باب الکوفه هی أحد أبواب بغداد الأربعه، وهو واقع فی جهه الکرخ لا

ص:97


1- 1) . رجال النجاشی، ص 377، ش 1026.
2- 2) . رجال الشیخ الطوسی، ص 495، ش 27.
3- 3) . فهرست الشیخ، ص 136، ش 591 (انتشارات الرضی قم) .

الرصافه، والصراه اسم لنهرین صغیرین یصبّان فی دجله من جهه الکرخ لا الرصافه أیضاً کما حقّقنا فی محله.

والمنقول عن المرحوم الدکتور مصطفی جواد (ت/ 1389ق) : أنّ مصبّ الصراه هو رأس الجعیفر الحالیه فی المنطقه التی کان فیها بیت السید محمّد الصدر. (1)

وعلی أیّه حال، فإنّ القبر الموجود فی المدرسه الآصفیه قد تعرّض إلی الهدم والبناء أکثر من مرّه، وفی إحداها نبش القبر ووجد الشیخ رحمه الله وکأنّه دفن قبل ساعات ومعه میّت صغیر بکفنه کأنّه ولده، مما حملت هذه الکرامه الوالی العثمانی الذی أمر بالهدم علی تشیید القبر وبناء قُبّه علیه، فی قصه سائره أشار لها جمع من الأعلام. (2)

الکافی:

الکافی موسوعه حدیثیه، فیه إلی جانب ما یلبّی حاجه الفقیه، دقائق فریده تتعلّق بشؤون العقیده، وتهذیب السلوک، ومکارم الأخلاق.

والمنهج المتّبع فیه لأجل الوصول إلی اصول الشریعه وفروعها وآدابها وأخلاقها، إنّما هو بالاعتماد علی حَمَلَه آثار النبوّه من نقله حدیث الآل علیهم السلام، الذی هو حدیث الرسول صلی الله علیه و آله، إذ صرّح أهل البیت علیهم السلام مراراً وتکراراً بأنّهم لا یحدّثون الناس إلّابما هو ثابت عندهم من أحادیث الرسول صلی الله علیه و آله، وأنّهم کانوا یکنزونها کما یکنز الناس ذهبهم وورقهم، وأنّها کلّها تنتهی إلی مصدر واحد، وباسناد واحد، (3)لو قرأته کما یقول أحمد بن حنبل (ت/ 240ق) علی مجنون لبرئ من جِنّته. (4)

ومن ثمرات هذا التضییق فی روایه السنه المطهره فی الکافی ، وحصرها بذلک

ص:98


1- 1) . انظر: ما قاله محقّق نشوار المحاضره للتنوخی، ج 1، ص 275، هامش 2.
2- 2) . الفوائد الرجالیه، ج 3، ص 335 - 336؛ ولؤلؤه البحرین، ص 392، وروضات الجنات، ج 6، ص 117.
3- 3) . وردت أحادیث کثیره بهذا المعنی یمکن أن تکوّن بمجموعها مثالاً جیّداً للتواتر المعنوی. انظر: المحاسن، 156 /87، : 185 / 194؛ وتفسیر العیاشی، ج 2، ص 331، ح 46؛ واُصول الکافی، ج 1، ص 41، ح 124، وص 42، ح 14؛ وج 1، ص 329، ح 2 و3 و4؛ وأمالی الشیخ المفید، ص 42، ح 10؛ وکفایه الأثر للخزاز القمی، ص 327؛ والاحتجاج للطبرسی، ص 327؛ والوسائل، ج 27، ص 104، ح 85 و86 باب 8 من أبواب صفات القاضی؛ وج 27، ص 147، ص 32 باب 11 من أبواب صفات القاضی.
4- 4) . الصواعق المحرقه، ص 303. [1]

النمط من حمله الآثار، أنّک لا تجد بینهم للاُمویین وأذنابهم وأنصارهم وزناً ولا اعتباراً، ولا للخوارج والنواصب ورواتهم ذِکراً، ولا لمن لم یحفظ النبی الأکرم صلی الله علیه و آله فی أهل بیته علیهم السلام (1)عیناً ولا أثراً. (2)

کما لا تجد فی أخبار الکافی لمن نافق ممّن تسمّی بالصحابه ولصق بهم (3)خبراً، وأمّا عن أخبار المؤمنین منهم، فهی إمّا أن تمر طرقها عبر من تجنّب الکلینی روایاتهم فلا یروی عنهم ولا کرامه. وإمّا أنْ تمرّ عبر غیرهم، ممّن لا طریق لنا فی معرفه درجه وثاقتهم، إذ لم یسلم علماء جرحهم وتعدیلهم من الجرح فی أنفسهم، ومن یکن هکذا حاله، فلا عبره فی أقواله.

ولو تنزلنا عن ذلک وقلنا باعتبارها لوثاقه ناقلیها عندهم، فالکلینی رحمه الله فی غنًی عن تکلّف إسنادها، إذ لا یحتاج فی وصلها علی طبق منهجه علی فرض صحّتها أکثر من أن یسندها إلی من حدّث بها من أهل البیت علیهم السلام؛ لثبوت حجیه سنّتهم، مع کونهم من أحرص الناس فی الحفاظ علی السنه النبویه وتدوینها والأمر بکتابتها وحفظها کما مرّ، ومن البداهه بمکان أنّه لا یعدل بأهل البیت علیهم السلام أحد من الصحابه وإن جلّ، ولا یوجد فیهم من هو أعلم بما فی البیت النبوی الطاهر من أهله المطهرین.

إذن، نقل السنه الشریفه علی وفق هذا المنهج، هو من أسدّ النقل وأکثره احتیاطاً فی الدین، والتزاماً بحدیث الثقلین: کتاب اللّه، والعتره.

وهذا المنهج وإن کان هو المنهج العام عند محدّثی العتره، إلّاأنَّ شده التزام الکلینی به مع میزات کتابه الاُخری هی التی حملت الشیخ المفید قدّس سرّه علی القول: بأنّ الکافی من أجل کتب الشیعه وأکثرها فائده، (4)کما حملت غیره علی الاعجاب بکتاب

ص:99


1- 1) . ورد فی الحدیث الشریف: «من حفظنی فی أهل بیتی فقد اتّخذ عند اللّه عهداً» الصواعق المحرقه، ص 150.
2- 2) . یدخل فی هذا الصنف جمیع رواه العامّه الذین عاصروا أهل البیت علیهم السلام، وتعمدوا ترک الروایه عنهم علیهم السلام.
3- 3) . کان ابن عباس رضی اللّه عنه یسمّی سوره التوبه بالفاضحه؛ لأنّها فضحت المنافقین من الصحابه ولم تدع أحداًمنهم إلّاأتت علیه، وسمّاها قتاده بن دعامه التابعی بالمثیره؛ لأنّها أثارت مخازیهم، وسمّاها آخر بالمبعثره؛ لأنّها بعثرت أسرارهم. راجع: معالم التنزیل للبغوی، ج 3، ص 3؛ وتفسیر التبیان، ج 5، ص 167؛ ومجمع البیان، ج 3، ص 78، وعلی الرغم من هذه الحقائق القرآنیه تجد من یقول إلی الیوم باُسطوره عدالتهم جمیعاً! !
4- 4) . تصحیح الاعتقاد، ص 202 (ملحق بکتاب أوائل المقالات للشیخ المفید) .

الکافی (1)والثناء علی مؤلفه.

ومن هنا بذل علماء الشیعه قدیماً وحدیثاً جهوداً علمیه مضنیه حول الکافی ، فاستنسخوه کثیراً، (2)وشرحوا أحادیثه، وأکثروا من تحشیته وتهمیشه، وبیّنوا مشترکاته، ووضّحوا مسائله، واختصروه، وحقّقوا أسانیده، ورتّبوا أحادیثه، وصنّفوها علی ضوء المصطلح الجدید، وترجموه إلی عدّه لغات، وطبعوه مرّاتٍ ومرّاتٍ، ووضعوا الفهارس الفنیّه لأبوابه، وأحادیثه، وألفاظه، بحیث وصلت جهودهم حول الکافی إلی ما یقرب من مائه کتاب، وبلغ بعضها أکثر من عشرین مجلداً، فضلاً عن الدراسات الحدیثه حوله.

وهم مع کلّ هذه الجهود:

لم یقل أحد منهم بوجوب الاعتقاد والعمل بجمیع ما بین دفتیه.

ولا ادّعی إجماع علی صحّه جمیع ما فیه کما قیل: إنّه (انعقد إجماع العامه علی صحه البخاری ومسلم) . (3)

ولم یُفْتِ أحد من فقهاء الشیعه بشأن الکافی نظیر فتیا إمام الحرمین بشأن صحیحی البخاری و مسلم بأنّه: لو حلف إنسان بطلاق امرأته أنّ کل ما فی البخاری ومسلم هو من قول النبی صلی الله علیه و آله لما الزِم بالطلاق ولا الحنث بیمینه! ! (4)

ولا کان یقرأ فی الشده لتفرج، ولا فی المراکب لکی لا تغرق، ولم یستسقِ شیعیّ بقراء ته الغَمام کما کان یفعل بکتاب البخاری. (5)

ص:100


1- 1) . کما فی مرآه العقول، ج 1، ص 3؛ [1] والوافی، ج 1، ص 6؛ وریاض العلماء، ج 2، ص 261؛ [2] ولؤلؤه البحرین، ص 5؛ [3] والفوائد الرجالیه، ج 3، ص 330؛ [4] وکشف الحجب، ص 418؛ ومستدرک الوسائل، ج 3، ص 532؛ [5] وروضات الجنّات، ج 6، ص 116؛ [6] والکنی والألقاب، ج 2، ص 98؛ وسفینه البحار، ج 2، ص 494؛ وتنقیح المقال، ج 3، ص 202؛ [7] والذریعه، ج 17، ص 245. [8] وقد وردت فی الاجازات العلمیه المودعه فی الأجزاء الأخیره من البحار کالجزأین 108 و109 شهادات ضافیه لمشاهیر علماء الشیعه تشید بکتاب الکافی باعتباره أهمّ مُصنَّف فی الحدیث فی الإسلام.
2- 2) . بلغت نسخه الخطیه (489) نسخه موزعه علی مکتبات العالم الإسلامیه وغیرها بحسب الفهرس الشامل لمخطوطات الحدیث وعلومه المطبوع فی الأردن فیما تتبعناه.
3- 3) . فیض الباری علی صحیح البخاری، ج 1، ص 57.
4- 4) . صحیح مسلم بشرح النووی، ج 1، ص 19 من المقدمه.
5- 5) . إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج 1، ص 29.

ولم یر أحد مناماً بشأن الکافی ، کمنام الفربری بشأن صحیح البخاری. (1)

ولم یتجرّأ أحد علی القول بأنّ کل من روی عنه الکلینی صار فوق مستوی الشبهات، کما کان یصرّح أبو الحسن المقدسی بأن کل من روی عنه البخاری فقد جاز القنطره، أی لا یلتفت إلی ما قیل فیه، وأیّده علی ذلک أبو الفتح القشیری. (2)

ولم یُغالِ أحد من شعراء الشیعه بوصف أخبار الکافی ، کما غالی البرهان القیراطی فی قصیدته العینیه بأخبار البخاری، وزاد علیه أبو الفتوح إذ یقول: کأنّ البخاریَّ فی جمعه تلقّی من المصطفی ما اکتتب! ! ! (3)

هذا مع أنّ بعض ما اکتتبه البخاری کان من روایه عمران بن حطان، وعکرمه، وإسماعیل بن أبی اویس، وعاصم بن علیّ، وعمرو بن مرزوق، وسُوید ابن سعید وعشرات من نظائرهم الذین عرفوا بأسوأ ما یعرف به الرواه.

نعم، لم یقلْ أحد من الشیعه بنحو هذه الأقوال بشأن الکافی.

وإذا کان الاسترابادی الأخباری رامَ أنْ یجعل کلّ أحادیث الکافی قطعیّه الصدور بقرائن لم تنهض بمدّعاه، فقد ردّه محقّقو الشیعه وأثبتوا بطلان هذه الدعوی، ویکفی أنّ من جمله الرادّین علیه هو خاتمه المحدّثین وشیخ الأخباریین العلّامه النوریّ (ت/ 1320ق) . (4)

ولم یذهب أحد إلی القول بأنّ الکلینی لم یخرج الحدیث إلّاعن الثقه، عن مثله فی سائر الطبقات، بل غایه ما یُستفاد من کلامهم، هو أنّ أخبار الکافی مستخرجه من الاُصول المعتبره التی شاعَ بین قدماء الشیعه الوثوق بها والاعتماد علیها، إذْ کانت مشهوره معلومه النسبه إلی مؤلّفیها الثقات الأثبات.

کما أنّ إعراض الفقهاء عن بعض مرویّات الکافی ، لا یدلّ علی عدم صحّتها عندهم، ولا ینافی کون الکافی من أجلّ کتبهم، إذْ ربّ صحیحٍ لم یُعمل به لمخالفته المشهور، وقد یکون وجه الإعراض لدلیل آخر وعلّه اخری لا تقدح بصحّه الخبر.

وإذا ما عدنا إلی معنی «الصحیح» عند متقدّمی الشیعه وعرفنا المصطلح الجدید فیه،

ص:101


1- 1) . فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ص 490 من المقدمه.
2- 2) . فتح الباری، ج 1، ص 381 من المقدمه.
3- 3) . ارشاد الساری، ج 1، ص 30.
4- 4) . خاتمه مستدرک الوسائل، ج 3، ص 533 الفائده الرابعه.

علمنا أنّ الکلینی رحمه الله لم یَجْرِ فی الکافی إلّاعلی متعارف الأقدمین فی إطلاق الصحیح علی کلّ حدیثٍ اعتضد بما یقتضی الاعتماد علیه، أو اقترنَ بما یوجب الوثوق به والرکون إلیه. کوجوده فی کتب الاُصول الأربعمائه، أو فی کتب مشهوره متداوله، أو لتکرّره فی أصل أو أصلین، أو لوجوده فی أصل معروف الانتساب إلی واحد ممّن أجمعوا علی تصدیقهم والإقرار لهم بالفقه والعلم کزُراره وأضرابه، أو کان منقولاً من أحد الکتب المعروضه علی الأئمّه علیهم السلام فأثنوا علی مؤلّفیها. أو لأخذه من الکتب التی شاع الاعتماد علیها سواء کانت من کُتب الإمامیه ککتاب الصلاه لحریز بن عبد اللّه السجستانی، أو من کتب غیر الإمامیه ککتاب حفص بن غیاث القاضی، وکتاب الحُسین بن عبد اللّه السعدی، وکتاب القبله لعلیّ ابن الحسن الطاطری. (1)

وعلی أثر فقدان تلک القرائن أو معظمها فی عصر السیّد ابن طاوس (ت/674ق) ، لذا أظهر التصنیف الجدید للحدیث، ثمّ تطوّر علی ید تلمیذه العلّامه الحلّی (ت/ 726ق) ، إذ قسّموا الحدیث إلی أقسامه المعروفه، وهی:

1. الصحیح: وعرّفوه بأنه ما اتصل سنده إلی المعصوم علیه السلام بنقل الإمامی العدل عن مثله فی جمیع الطبقات (2)وهو کما تری لا ینطبق علی متعارف المحمدین الثلاثه فی اطلاق الصحیح.

2. الحَسِن: وهو ما اتصل سنده إلی المعصوم علیه السلام بإمامی ممدوح مدحاً معتّداً به من غیر نص علی عدالته مع تحقق ذلک فی جمیع مراتب السند، أو فی بعض مراتبه ولو فی واحد، مع کون باقی رجال السند من رجال الصحیح. (3)

ص:102


1- 1) . راجع: معنی الصحیح عند القدماء فی: منتقی الجمان، ج 1، ص 14؛ ومشرق الشمسین، ص 3؛ [1] والفوائد المدنیه، ص 53؛ وجامع المقال، ص 35 - 36؛ وخاتمه الوسائل، ج 30، ص 243 - 247، من الفائده الثامنه؛ وتعلیقه الوحید علی منهج المقال، ص 6؛ والوافی، ج 1، ص 22-23 الطبعه المحققه؛ [2] ومقباس الهدایه، ج 1، ص 139؛ ومستدرکات مقباس الهدایه، ج 5، ص 90 - 93؛ المستدرک، رقم 34. [3]
2- 2) . وصول الأخیار إلی اصول الأخبار، ص 92؛ [4] والدرایه، ص 19؛ والرواشح السماویّه، ص 40؛ [5] ومقباس الهدایه، ج 1، ص 146 و 157.
3- 3) . وصول الأخیار، ص 95؛ والدرایه، ص 21؛ والرواشح، ص 41؛ [6] والمقباس، ج 1، ص 160؛ ونهایه الدرایه، ص 259.

3. الموثّق: وهو ما دخل فی طریقه من نصّ الاصحاب علی توثیقه مع فساد عقیدته، ولم یشتمل باقی السند علی ضعیف. ویقال له: القوی، وقد یمیز بینهما باطلاق القوی علی مروی الإمامی الذی لم یُمدح ولم یُذم. (1)

4. الضعیف: وهو مالم تجتمع فیه شروط أیٍّ من الأصناف الثلاثه المتقدمه. (2)

ثم حاول المتأخّرون وشرّاح الکافی تطبیق هذا الاصطلاح علی أحادیث الکافی حتی بلغ الضعیف من أحادیث الکافی بحسب الاصطلاح الجدید (9485) حدیثاً، وما تبقّی من الأحادیث موزّعاً علی الصحیح والحسن والموثّق بحسب الأرقام التالیه:

الصحیح (5072) حدیثاً، والحسن (144) حدیثاً، والموثّق (1128) حدیثاً.

وقد علمت أنّ تطبیق الاصطلاح علی أحادیث الکافی لم یُلحظ فیه ما جری علیه ثقه الإسلام من إطلاق لفظ الصحیح علی ما اقترن بالقرائن المتقدّمه التی صار فقدان معظمها سبباً للتصنیف الجدید.

وهذا هو الذی نعتقده، إذ لو کانت الأحادیث الضعیفه بهذا المقدار واقعاً، فکیف یصحّ لمثل الشیخ المفید أن یقول عن الکافی بأنّه من أجلّ کتب الشیعه وأکثرها فائدهً؟ وکیف یشهد من مثل النجاشی بأنّ الکلینی کان أوثق الناس فی الحدیث وأثبتهم؟

ومن هنا یعلم بأنّ ما قام به محمد باقر البهبودی من انتقاء الصحیح من الکافی ، وجمعه فی کتابه ( زبده الکافی ) ، (3)إنّما هو انتقاء بحسب المصطلح الجدید، کما أنّه لیس مُبتکِراً لهذا العمل، بل سبقه إلیه بعض أعلام الطائفه وشیوخها، کالشیخ حسن بن الشهید الثانی (ت/ 1011ق) فی کتابه « منتقی الجمان فی الأحادیث الصحاح والحِسَان » .

ولیس فی عمل الشیخ حسن رحمه الله ما یوحی بانحصار «الصحاح والحسان» بما فی « منتقی الجمان » ، بخلاف الحال فی « زبده الکافی » .

وهذا العمل لا یکون وسیله للطعن کما قد یتوهّمه البعض فی أصل الکافی ؛ لابتنائه

ص:103


1- 1) . وصول الأخیار، ص 97؛ والدرایه، ص 33؛ والرواشح، ص 41؛ [1] والمقباس، ج 1، ص 168؛ ونهایه الدرایه، ص 264.
2- 2) . وصول الأخیار، ص 98؛ والدرایه، ص 24؛ والرواشح، ص 42؛ [2] والمقباس، ج 1، ص 177؛ ونهایه الدرایه، ص 266.
3- 3) . هذا هو عنوان الکتاب فی طبعته الثانیه، أما عنوانه فی الاُولی فهو (صحیح الکافی) !

علی أساس لیس مُلتَزَماً للکلینی، وهو الاصطلاح الجدید.

ولیس الغرض المؤاخذه علی اتّخاذ هذا المنهج وإن کنت أعتقد خطأه، بل المؤاخذه علی استخدام اسم الکافی وتحمیله بمنهج لم یلتزم به الکلینی أصلاً.

وبقطع النظر عن فساد المنهج وصحّته، فلنا أن نؤاخذه أیضاً علی عدم استحکام تطبیق منهجه، وفرقٌ بین نقد المنهج وبین کیفیه استخدامه.

لقد أخفق البهبودی فی جمع کل ما هو صحیح حتی علی المصطلح الذی التزمه، والمنهج الذی انتهجه فترک الکثیر ممّا هو صحیح ولم یورده فی کتابه، وهذا یَنُمُّ عن وجود ثغرات فی عمله.

وکمثال علی ما نقول: أنّک لا تجد فی ( زبده الکافی ) الحدیث الثالث من باب الماء الذی لا ینجّسه شیء (1)مع أنّ رجاله کلّهم من الصحیح، والظاهر أنّه تُرکَ لأن ظاهره من قول زراره فی الکافی ، إذ لم یرفع إلی المعصوم علیه السلام، ولکن الشیخ رواه بالنصّ عن الکلینی، مسنداً إلی أبی جعفر علیه السلام (2)وهذا السند من الصحیح بحسب الاصطلاح اتّفاقاً، لکن الحدیث اهمل فی زبده الکافی.

والشی ء نفسه ینطبق مع الحدیث الرابع من أحادیث باب طهور الماء، فقد رواه الکلینی عن علی بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرحمن، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السلام (3)وهذا السند من الصحیح بحسب الاصطلاح اتفاقاً، ومع هذا فلم یذکر الحدیث فی زبده الکافی!

والطریف أنّ متن هذا الحدیث هو متن الحدیث الخامس من الباب المذکور بلا أدنی اختلاف، فکلاهما فی سؤال الإمام الصادق علیه السلام عن ماء البحر: أطهور هو؟ فکان الجواب فی الموردین ب: (نعم) . وفی زبده الکافی انتقی الحدیث الخامس دون الرابع!

وکمثال ثالث ما ورد فی الکافی بهذا السند:

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد (وهو ابن عثمان) ، عن

ص:104


1- 1) . فروع الکافی، ج 3، ص 10، ح 3. [1] وسنده: علی بن ابراهیم، عن أبیه؛ ومحمد بن اسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعاً، عن حماد بن عیسی، عن حریز، عن زراره.
2- 2) . الاستبصار، ج 1، ص 49، ح 4.
3- 3) . فروع الکافی، ج 3، ص 9، ح 4. [2]

الحلبی (وهو عُبید اللّه بن علی) عن أبی عبد اللّه علیه السلام. وهذا السند صحیح بلا خلاف، وقد أخرجه صاحب المنتقی عن الکافی (1)لکنّه اهمل فی زبده الکافی.

وکمثال أخیر، فأنه لم یذکر فی زبده الکافی الحدیث المروی فی باب روایه الکتب والحدیث بهذا السند: «وعنه أی: عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد وهو ابن عیسی؛ ومحمد بن الحسین، عن ابن محبوب، عن عبداللّه بن سنان، قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السلام: یجیئنی القوم فیستمعون منی حدیثکم. . .» (2)علی الرغم من صحه السند بحسب الاصطلاح.

وثمّه شی ء آخر یجب الالتفات إلیه وهو کون الأحادیث الضعیفه فی الکافی بحسب الاصطلاح، غالباً ما تجد مضامینها أو نصوصها مخرّجهً من طرق اخری صحیحه فی الأبواب نفسها التی اشتملت علی تلک الضعاف فیما تتبعناه. وهذا یعنی أنّ شهره الخبر روائیاً لم تلحظ فی هذا المنهج، وبتعبیر أدقّ: إنّ زبده الکافی زبده للأسانید لا للمتون لأنّ أغلب الأسانید التی أهملها فی الزبده اتّفقت متونها إما بالنصّ تارهً أو المضمون اخری مع المتون المرویه بالأسانید الصحاح، ومع هذا فإنّ ما فاته منها لیس قلیلاً.

ومهما یکن فإنّ من لا خبره له قد یظنّ بأنّ التصنیف الجدید قد اودی بثلثی أخبار الکافی متخذاً من زبده البهبودی مثالاً، وهو لیس کذلک کما بینّاه.

حکایه عرض الکافی علی الإمام المهدی علیه السلام:

قد تجد فی الآوان الأخیر من یخالف سیره علماء الشیعه، ویتشبّثُ بحکایه عرض الکافی علی الإمام المهدی علیه السلام، ویستنصر لمقوله ( الکافی کافٍ لشیعتنا) بعد تلطیفها! وینسب للکلینی رحمه الله علی أثر ذلک أشیاء لا دلیل علیها، فتراه یجزم تارهً بأنّ للکلینی صلاتٍ وتردداً مع السفراء الأربعه (رض) ، ویؤکّد تارهً اخری علی أنّ کبار علماء الشیعه کانوا یأتون الی الکلینی ویسألونه وهو فی مجالس سفراء الإمام المهدی عجّل

ص:105


1- 1) . منتقی الجمان، ج 1، ص 52 وانظر: فروع الکافی، ج 3، ص 12، ح 6 باب3. [1]
2- 2) . اُصول الکافی، [2] ج 1، ص 102، ح 5 باب 17 من کتاب فضل العلم.

اللّه تعالی فرجه الشریف، وثالثه یتساء ل: کیف لم یطلب أحد السفراء من الکلینی کتابه لعرضه علی الإمام علیه السلام؟ وهلّا حظی الکافی بعنایه السفراء واهتمامهم، مع أنّهم کانوا یولون العنایه لما هو أقلّ شأناً من الکافی؟

ولمّا کان یری قبول حکایه العرض إفراطاً، ونفیها تفریطاً، حاول تلطیفها والاتیان بقولٍ وسطٍ شاذٍ مضحکٍ، وهو احتمال عرض بعض أجزاء الکافی علی الإمام المهدیّ علیه السلام!

وجمیع هذا الکلام باطل؛ لأنّ ما یعنیه عرض أجزاء من الکافی هو إمّا أن تکون أحادیث تلک الأجزاء المعروضه موضع تأمّل الکلینی، أوْ لا.

وعلی الأوّل: یمکن له فحصها بنحو ما فحص به أحادیث الأجزاء التی لم تعرض، خصوصاً وهو عالم بالأخبار، وعارف بها بشهاده من عرفت فی ترجمته.

وعلی الثانی، لا یحتاج إلی مسأله العرض أصلاً.

وأمّا عن الصلات والتردّد، فاعلم أنّه لا توجد للکلینی روایه واحده فی الکافی عن أیٍّ من السفراء الأربعه بلا واسطه، مع أنّه دخل العراق کما نری قبل سنه 310ق، وحدّث عن بعض مشایخ بغداد موطن السفراء کما تقدّم.

کما لم یکثر الکلینی الروایه عن أیٍّ منهم بالواسطه، بل لم تکن مرویّاتهم فی کتب الحدیث الأربعه بتلک الدرجه من الکثره، ولعلّها لا تزید علی عشره أحادیث، من بینها حدیثان فقط فی اُصول الکافی. (1)

وهذا یکاد یکون بمنزله التصریح منهم (قدّست أسرارهم) بإیکال أمر الحدیث إلی أعلّامه من الشیعه، لانشغالهم بتنفیذ أوامر الإمام المعصوم علیه السلام أکثر من أی أمر آخر، ویدلّ علیه کتاب الغیبه للشیخ الطوسی الذی ضمّ معظم المرویّ عنهم، وکان جلّه بهذا الخصوص، ثمّ انّ دور أهل البیت علیهم السلام هو إرشاد رواه الحدیث إلی کیفیه معرفه الصحیح وتمییزه عن غیره بقواعد رصینه سار علیها علماء الشیعه إلی الیوم، هذا مع التندید بالغلاه ولعنهم لتجنّب الروایه عنهم، ومدح الثقات والتعریف بهم لأخذ الروایه منهم،

ص:106


1- 1) . اُصول الکافی، ج 1، ص 390 - 391، ح 1 و4 باب 77 من کتاب الحجه.

ولم یشغلوا أنفسهم علیهم السلام بمراجعه کتب أصحابهم بعد تمهید طرق الروایه الصحیحه إلیهم.

ویؤیّده أن سیره آخر الأئمه علیهم السلام إزاء الکتب المؤلّفه فی عصورهم جرت علی وفق ما کانت علیه سیره آبائهم علیهم أفضل الصلاه والسلام، بمعنی عدم طلب الإمام علیه السلام عرض مصنّفات شیعته علیه للتأکّد من سلامتها، أمّا لو اتّفق أنْ یعرض المؤلّف کتابه أو کتاب غیره علی الإمام، فلا ضیر، کما حصل نظیر هذا لبعضهم:

فقد عرض یونس بن عبد الرحمن بعض کتب أصحاب الإمام الصادق علیه السلام علی الإمام الرضا علیه السلام. (1)

وعرض أیضاً کتاب الفرائض المرویّ عن أمیر المؤمنین علیه السلام علی الإمام الرضا علیه السلام. (2)

وعرض حمزه بن الطیّار علی أبی عبد اللّه علیه السلام بعض خطب أبیه. (3)

وعرض یزید بن خلیفه حدیثاً واحداً لعمر بن حنظله علی الصادق علیه السلام. (4)

وعرض أبو الصّباح الکِنانی بعض الروایات علی الإمام الصادق علیه السلام. (5)

وعرض محمّد بن قیس البجلی کتاب قضایا أمیر المؤمنین علیه السلام علی الإمام الباقر علیه السلام. (6)

کما عرضه ابنه عُبید بن محمّد بن قیس علی الإمام الباقر علیه السلام، أیضاً. (7)

وعرض أبو عمر المتطبّب ما أفتی به أمیر المؤمنین علیه السلام فی الدیات علی الإمام الصادق علیه السلام. (8)

ص:107


1- 1) . رجال الکشی، ج 2، ص 489، ش 401 فی ترجمه المغیره بن سعید.
2- 2) . وسائل الشیعه، ج 27، ص 85، ح 31 باب 8 من أبواب صفات القاضی.
3- 3) . اصول الکافی، ج 1، ص 100، ح 10 باب 16 من کتاب فضل العلم.
4- 4) . فروع الکافی، ج 3، ص 278، ص 1 باب 5 من کتاب الصلاه، [1] والتهذیب، ج 2، ص 31، ح 95؛ والاستبصار، ج 1، ص 402، ح 965.
5- 5) . روضه الکافی، ج 8، ص 57، ح 39؛ وانظر أمالی الصدوق، ص 438 الحدیث الأول [2]من المجلس الرابع والسبعین.
6- 6) . فهرست الشیخ الطوسی، ص 131، ش 590. [3]
7- 7) . فهرست الشیخ الطوسی، ص 108، ش 471. [4]
8- 8) . فروع الکافی، ج 7، ص 358، ح 9، باب 50 [5] القسامه، والفقیه، ج 4، ص 54، ح 194، باب 18.

وفی بعض الروایات أنّه عرض علی الإمامین الصادق والرضا علیهما السلام. (1)

وعرض أبو علیّ عُبید اللّه بن علی الحلبی کتابه علی الإمام الصادق علیه السلام. (2)

وعرض أحمد بن أبی خلف کتاب یوم ولیله لیونس بن عبد الرحمن علی الإمام الجواد علیه السلام. (3)کما عرضه غیره علی الإمام العسکری علیه السلام، کداود بن القاسم الجعفری (4)وبورق البوشنجانی (5)والحسن بن فضال. (6)

وأخرج الکشی، عن أبان بن أبی عیاش أنّه عرض کتاب سُلیم بن قیس الهلالی علی الإمام علی بن الحسین علیهما السلام. (7)

ودخل حامد بن محمد العلجردی البوشنجی علی الإمام الحسن العسکری علیه السلام، فلمّا أراد أن یخرج، سقط منه کتاب الفضل بن شاذان وکان ملفوفاً فی رداء له، فتناوله الإمام علیه السلام وقرأه وترحّم علی الفضل. (8)

وهناک کتاب شبه ممضی من الإمام العسکری علیه السلام، وهو کتاب ابن خانبه، لأنّه قُوبل علی أصل من الإمام فلم یکن بینهما اختلاف إلّابحروف قلیله. (9)

هذه هی حصیله الکتب التی عُرِضَت علی الأئمّه علیهم السلام من مجموع ما یزید علی سته آلاف وخمسمائه کتاب، ولم یکن کتاب واحد من الکتب المعروضه قد عرض بناء علی طلب من المعصوم علیه السلام.

وأمّا ما جاء بشأن طلب الإمام الکاظم علیه السلام من ابن عمّ محمّد بن فلان الواقفی أن یطلب حدیث فقهاء أهل المدینه ثمّ یعرضه علیه علیه السلام، فلا یُنافی ما ذکرناه، لأنّ الخبر دالّ

ص:108


1- 1) . تهذیب الأحکام، ج 10، ص 258 - 259، ح 1148، وصرّح النجاشی بأنّه عرض علی الإمام الرضا علیه السلام ثمّ قال: «والکتاب یعرف بین أصحابنا بکتاب عبد اللّه بن أبجر» رجال النجاشی، ص 217، ش 565.
2- 2) . رجال النجاشی، ص 231، ش 612.
3- 3) . رجال الکشی، ج 2، ص 780، ش 913. [1]
4- 4) . رجال الکشی، ج 2، ص 780، ش 915؛ [2] ورجال النجاشی، ص 447، ش 1208.
5- 5) . رجال الکشی، ج 2، ص 817، ص 1023. [3]
6- 6) . رجال الکشی، ج 2، ص 780، ش 916. [4]
7- 7) . رجال الکشی، ج 1، ص 321، ش 167. [5]
8- 8) . رجال الکشی، ج 2، ص 820، ش 1027. [6]
9- 9) . وسائل الشیعه، ج 27، ص 102، ح 81، باب 8 من أبواب صفات القاضی.

علی أنّ مدار عمل فُقهاء أهل المدینه والمراد بهم فقهاء العامّه کان علی الأحادیث الموضوعه، فأراد الإمام علیه السلام أنْ یبیّن له الطریق الصحیح فی طلب المعرفه، لأنّه لم یکن کرواه الشیعه عالماً بفضل أهل البیت، بل کان زاهداً عابداً بلا علم ولا معرفه. (1)

وإذا علمنا أنّ الظرف السیاسی الذی عاشه الإمام المهدی علیه السلام فی غیبته الصغری، هو أصعب بکثیر ممّا کان علیه آباؤه علیهم السلام، اتّضح لنا أنّ عرض المؤلّفات علیه (حفظه اللّه بعینه ورعایته) لیس أمراً طبیعیاً، ولا تقتضیه ظروف المرحله، بقدر ما تقتضی بیان دَور الشیعه فی غیاب مَنْ لم یعرفه مات میته جاهلیّه. ولیس من المعقول جدّاً أن لا یلتفت السفراء إلی مثل هذا حتّی یجعل من الإمام المهدی (أرواحنا فداه) مصحّحاً لمؤلّفات الشیعه. وکیف یغفل الکلینی عن مثل هذا فیقدّم کتابه طواعیه إلی السفراء لیأخذ نصیبُه من نظر المنتظر صلوات اللّه وسلامه علیه؟

ثمّ ألیس یعنی هذا سلب القدره العلمیّه عن ثقه الإسلام الذی عدّه خصوم الشیعه من المجدّدین علی رأس المائه الثالثه؟

وأمّا ما ذُکر فی المقام من دأب السفراء الأربعه (رضی اللّه عنهم) علی متابعه الکتب والتأکّد من سلامتها! فهو کذب علیهم، مع المبالغه الظاهره، زیاده علی خطأ الاستدلال به.

ووجه الکذب، هو أنّه لم یُعْرَف عنهم ذلک، ولا ادّعاه أحدٌ منهم، ولا نسبه فاضِل إلیهم.

ووجه المبالغه: هو أنّ غایه ما یعرف عنهم فی ذلک، طلب السفیر الثالث الحسین بن روح رضی الله عنه کتاب التکلیف لیقرأهُ بنفسه (2)وهو من تألیف أبی جعفر محمّد بن علی بن أبی العزاقر المعروف بالشلمغانی بعد أن صار یدّعی أشیاء عظیمه باطله أدّت إلی لعنه والبراءه منه وقتله سنه (323ق) ، وکان قبل ذلک وکیلاً عن السفیر الثالث فی الکوفه وکان کتابه ( التکلیف ) رائجاً عند الشیعه لأنّه کان ألَّفه قبل انحرافه واشتهاره بالکذب علی السفیر الثالث رضی الله عنه.

ومنه یعلم أن علّه قراءه ابن روح رضی الله عنه لکتاب التکلیف إنّما هی لتوقّعه تعمّد الشلمغانی الکذب علیه أو علی الإمام علیه السلام ودسّه فی کتابه ترویجاً لباطله. حتی کان بعض القُمیین یُراسل الشیخ الحسین بن روح للتأکّد من جوابات بعض المسائل خشیه أن تکون للشلمغانی ید فیها. (3)

ص:109


1- 1) . اصول الکافی، ج 1، ص 413، ح 8؛ باب 81 من کتاب الحج.
2- 2) . کتاب الغیبه للشیخ الطوسی، ص 408، ح 382. [1]
3- 3) . کتاب الغیبه للشیخ الطوسی، ص 373، ح 345.

ولو لم ینحرف لما کان الشیخ بحاجه إلی کلّ هذا، ولترک کتابه کما ترک غیره من مؤلّفات الشیعه التی کانت تزخر بها دورهم ومکتباتهم فی بغداد.

ومما یقوی ذلک ویؤیّده، هو أنّ الحسین بن روح نفسه رضی الله عنه أنفذ کتاب التأدیب من بغداد إلی قم، وکتب إلی فقهاء قم أن ینظروا ما فیه من فتاوی تخالف ما علیه الشیعه (1)ولم یتولّ ذلک بنفسه، بل أوکل الأمر إلی أهل الاختصاص علی الرغم من جدارته بذلک.

ومنه یعلم خطأ الاستدلال بموقفه من الکتابین المذکورین ولا نعلم لهما ثالثاً علی طلب الکافی للنظر فیه أو عرضه علی الإمام المنتظر عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف.

وأما عن الاستدلال علی حکایه العرض، بالتوقیع الخارج من الناحیه المقدسه إلی الصدوق الأوّل (ت/ 329ق) (2)فلا ینبغی لأحد أن یصدّقه دلیلاً، أو یتوهّمه شاهداً علی صحّه احتمال عرض الکافی أو بعضه علی الإمام المهدی علیه الصلاه والسلام بتوسّط أحد السفراء رضی اللّه عنهم؛ لاختلاف الموضوع بینهما اختلافاً جذریاً بحیث لا یمکن أن یُقاس أحدهما بالآخر؛ لأنّ طلب الولد عن طریق الدعاء المستجاب انحصر بناء علی رغبه الطالب وهو الصدوق الأوّل بالإمام المعصوم، ولیس الحال کذلک فی تقییم کتب الحدیث، لإناطه ذلک إلی أهل العلم القادرین علی معرفه الصحیح من الأخبار.

ومن کل ما تقدّم یعلم أنّ الاغترار بحکایه « الکافی کاف لشیعتنا» وتصحیحها أو تلطیفها لا یستند علی أیّ دلیل علمی، بل جمیع الأدلّه المتقدّمه قاضیه ببطلان تلک الحکایه التی لم یسمعها الکلینی نفسه، ولم یعرفها أحد من تلامذته، ولم یکن لها وجود فی عصر الغیبه الصغری (329 - 260ق) ولم یعرفها أحد ولا سمع بها أحد فی أکثر من سبعه قرون بعد وفاه الکلینی، لأنّ أوّل من نسبت إلیه ولم ینسبها إلی کتاب، أو یسندها إلی راو قط هو الشیخ خلیل بن غازی القزوینی (ت/ 1089ق) ، وقد یکون سمعها من بعض مشایخ عصره، لما سیأتی من انکار الاسترابادی لها، وهو قد مات قبل

ص:110


1- 1) . کتاب الغیبه للشیخ الطوسی، ص 490، ح 357. [1]
2- 2) . کمال الدین، ج 3، ص 503، ذیل الحدیث 31؛ ورجال النجاشی، ص 261، ش 684؛ وکتاب الغیبه للشیخ الطوسی، ص 330، ش 266.

القزوینی بأکثر من خمسین عاماً، فأشاعها من غیر تدفیق ولا تحقیق.

هذا، وقد صرّح معاصروه بأنّه کانت له أقوال غریبه وشاذّه تفرّد بها عن سائر علماء الشیعه، وأنّ من أغرب أقواله وأعجبها قوله: «بأنّ الکافی بأجمعه قد شاهده الصاحب علیه السلام واستحسنه» (1)ونحو هذا من الکلام الذی لم یسمع به أحد من قبله.

ولهذا تجد معاصریه ومَنْ تأخّر عنه قد أنکروا علیه ذلک أشدّ الإنکار، ولم یؤیّده فاضل قط، ویکفی أنّ المحدّث النوری (ت/ 1320ق) وهو من أشهر المتتبّعین للتراث الشیعی لم یجد أثراً لهذا القول: « الکافی کافٍ لشیعتنا» فی مؤلّفات الشیعه، فقال ما هذا نصّه: «فإنّه لا أصل له ولا أثر له فی مؤلّفات أصحابنا، بل صرّح بعدمه المحدّث الاسترابادی الذی رام أن یجعل تمام أحادیثه ] أی: الکافی قطعیّه، لما عنده من القرائن التی لا تنهض لذلک، ومع ذلک صرّح بأنّه لا أصل له» . (2)

ومع هذا الإجماع الشیعی علی ردّ « الکافی کاف لشیعتنا» نجد الیوم فی خصوم الشیعه مَنْ یتمسّک به ویجعله دلیلاً علی اعتقاد الشیعه بقطعیّه صدور جمیع أحادیث الکافی عن أهل البیت علیهم السلام، (3)علی الرغم من الموقف الشیعی العلمی الرافض لدعوی القطعیّه.

بیان موقف علماء الشیعه من أحادیث الکافی:

لعلماء الشیعه قدیماً وحدیثاً إزاء أحادیث الکافی المواقف التالیه:

الأوّل: النظر إلی روایات الکافی سنداً ودلالهً، والتعامل معها علی أساس معطیات علمی الرجال والحدیث درایه وروایه، وهذا هو رأی الاُصولیین وأکثر العلماء والفقهاء والمحقّقین.

ص:111


1- 1) . ریاض العلماء، ج 2، ص 261؛ [1] وروضات الجنات، ج 3، ص 272.
2- 2) . خاتمه مستدرک الوسائل، ج 3، ص 470 من الفائده الرابعه (الطبعه المحققه) .
3- 3) . انظر: مختصر التحفه الاثنی عشریه الآلوسی، ص 69؛ والإمام الصادق أبو زهره، ص 435، وقد حاول کتّاب التفرقه المذهبیه فی عصرنا اجترار تلک الأخطاء وتکرار تلک الخزعبلات فیما کتبوه ضدّ التشیّع والشیعه ضمن الحمله الصهونیه المسعوره علی الإسلام والمسلمین وحرکات التحرّر والانتفاضات الشعبیّه الإسلامیه، واتّهام الصحوه الإسلامیه المتنامیه بالارهاب! لاحظ نموذجاً من اجترار الخطأ فی: الموسوعه السعودیه المیسّره فی الأدیان والمذاهب المعاصره، ص 300.

الثانی: الاطمئنان والوثوق بصحّه أحادیث الکافی ، بالمعنی المتعارف علیه قبل تقسیم الأخبار إلی صحیح وحسن وموثّق وضعیف، وهذا هو قول الأخباریین الذی یمثل جانب الاعتدال بالقیاس إلی قول الاسترابادی وغیره من الاخباریین أیضاً بقطعیّه صدور أحادیث الکافی عن المعصومین علیهم السلام، وهذا القول یماثل قول العامه بشأن أحادیث البخاری ومسلم، ولا دلیل علیه إلّابعض القرائن التی صرّح المحدّث النوری بأنّها لا تنهض بذلک کما تقدّم.

لقد احتدم النقاش بین الأخباریین والاُصولیین حتّی بلغ ذروته فی عصر العلمین البحرانی والوحید البهبهانی قدّس سرّهما، وحاول کلّ فریقٍ مناقشه آراء الطرف الآخر وإثبات بطلانها، ویبدو من خلال مراجعه کلمات أقطاب الشیعه قبل ظهور الفکر الأخباری أن ما تبنّاه الاُصولیّون هو الصحیح، باعتباره من أکثر الأقوال قرباً من واقع الکتب الأربعه وانسجاماً مع مواقف الأعلام المتقدّمین من أحادیث الکافی.

وقد استدلّ بعضهم علی ضروره النظر فی أحادیث الکافی بموقف الشیخ الصدوق (ت/ 381ق) المعاصر للشیخ الکلینی، إذ ردّ بعض مرویّات الکافی ولم یفتِ بها وناقشها.

من ذلک حدیث بُرَیْد بن معاویه فی الکافی المرویّ فی باب مَنْ أوصی إلی اثنین فینفرد کلّ واحدٍ منهما ببعض الترکه. (1)

فقد ردّه الشیخ الصدوق بعد أن أخرجه من کتاب الکافی ، بقوله: «لستُ افتی بهذا الحدیث، بل افتی بما عندی بخطّ الحسن بن علی [العسکری] علیه السلام» . (2)

والاستدلال بهذا الموقف غیر تامٍّ؛ لأنّه لا یدلّ علی أکثر من حصول التعارض بین حدیث الکافی ، وبین ما أفتی به الصدوق مما کان عنده بخطّ الإمام علیه السلام.

والصدوق لم یطعن برواته وإنّما وجد معارضاً أقوی فعمل به، والتعارض لا یدلّ علی وضع أحد المتعارضین، إذْ قد یکون المتروک منهما خرج تقیّهً، ونحو ذلک من

ص:112


1- 1) . فروع الکافی، [1] ج 7، ص 49، ح 2 باب 34 من کتاب الوصایا.
2- 2) . من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 151، ح 523 و524 باب الرجلین یوصی إلیهما فینفرد کلّ واحد منهما بنصف الترکه.

الوجوه غیر المنافیه لدعوی الاطمئنان. ویدلّ علیه أنّ الشیخ الطوسی قد ردّ کلام الصدوق وجمع بین الخبرین بضرب من التأویل المقبول (1)وأیّده علی ذلک صاحب الوافی. (2)

ومنها أیضاً حدیث الکافی المرویّ عن الحسن بن راشد فی باب صیام الترغیب (3)فقد ردّه الشیخ محمد بن الحسن بن الولید (ت/ 343ق) صراحهً، وتبعه الشیخ الصدوق، فقال: «أمّا خبر صلاه یوم غدیر خُمّ والثواب المذکور فیه لمن صامه، فإنّ شیخنا محمد بن الحسن کان لا یصحّحه، ویقول: إنّه من طریق محمّد ابن موسی الهَمَدانی، وکان غیر ثقهٍ، وکلّ ما لا یصحّحه ذلک الشیخ قدّس سرّه ولم یحکم بصحّته من الأخبار فهو عندنا متروک غیر صحیح» . (4)

وهذا الکلام صریح بعدم صحّه خبر الکافی عند الشیخ الصدوق بنظر المستدلّ، ومع هذا فهو غیر تامٍّ أیضاً، إذ یمکن مناقشته علی أساس أنّ سند الحدیث فی الکافی کان عن علی بن إبراهیم، عن أبیه عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن ابن راشد، عن أبی عبد اللّه علیه السلام، ولم یقع فیه محمّد بن موسی الهمدانی الذی ضعّفه ابن الولید، کما أنّ رجال سند الحدیث فی الکافی هم من رجال الصحیح فی نظر الصدوق. فقد صرّح فی الفقیه فی أبواب الزیارات بعد أن أورد ما یقوله الزائر إذا فرغ من زیاره قبر أبی عبد اللّه الحسین علیه السلام، من کلمات الوداع:

«وقد أخرجتُ فی کتاب الزیارات، وفی کتاب فضل الحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام أنواعاً من الزیارات، واخترت هذه لهذا الکتاب؛ لأنّها أصحّ الروایات عندی من طریق الروایه، وفیها بلاغ وکفایه» . (5)

هذا مع تصریحه فی آخر الزیاره بأنّها من روایه الحسن بن راشد (6)علماً بأنّ

ص:113


1- 1) . الاستبصار، ج 4، ص 118، ص 448 - 449 من کتاب الوصایا.
2- 2) . الوافی للفیض الکاشانی، ج 4، ص 24 من المجلد السابع أبواب الوصایا.
3- 3) . من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 55، ح 241 باب صوم التطوّع وثوابه.
4- 4) . من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 55، ح 241 باب صوم التطوّع وثوابه.
5- 5) . من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 444، ذیل الحدیث 1616.
6- 6) . من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 442، ذیل الحدیث 1615.

للصدوق طریقین إلی ما رواه عن الحسن بن راشد ووقع فی کلیهما القاسم بن یحیی (1)وبهذا یکون خبر الکافی صحیحاً من طریق الروایه علی مبنی الصدوق، وبالتالی فهو غیر دالّ علی نفی دعوی الاطمئنان، بل لعلّه یُفیدها بتقریبین: أحدهما عدم درک ابن الولید لخبر الکافی ، خصوصاً وأنّه لم یرو عن الکلینی ولا الکلینی عنه فی جمیع أجزاء الکافی مع المعاصره بینهما فضعّف الخبر من غیر طریق الکافی ، وتابعه الصدوق، والآخر: تثبّت ثقه الإسلام فی الروایه، إذ تجنّب روایه الخبر من الطریق الضعیف بالهمدانی.

وأمّا عن إقدام الصدوق علی تألیف کتاب مَنْ لا یحضره الفقیه حین طلب منه ذلک الشریف نِعْمه، کما مُبیّن فی خطبه الکتاب، وعدم إرجاع السائل إلی الکافی ، فلا یدلّ علی الطعن بکتاب الکافی مطلقاً؛ لأنّ تألیف الفقیه کان بمنزله تألیف رسالهٍ فقهیّهٍ عملیهٍ تعتمد علی نصوص الأخبار، ولا یجوز للمرجع الدینی کالصدوق مثلاً أنْ یُحیل السائل لإنجاح بُغیته فی الوقوف علی الأحکام الفقهیّه إلی کتاب حدیثی واسع کال کافی . ومن هُنا نُشاهد أنّ أحادیث کتاب الفقیه لم تبلغ أکثر من خمسه آلاف وتسعمائه وحدیثین، بینما اشتمل فروع الکافی علی أحد عشر ألفاً وأربعمائه وحدیثین بحسب ترقیم الأحادیث فی طبعات الکافی ، هذا مع وجود أحادیث کثیره اخری فی فروع الکافی لم ترقّم فی تلک الطبعات.

وإلی هنا یتّضح أنّ الاستدلال بمواقف الصدوق من الکافی جملهً أو تفصیلاً علی نفی دعوی الاطمئنان والوثوق بأخبار الکافی غیر تامّ.

نعم، ورد فی کلمات الشیخ المفید (ت/ 413ق) ، والسیّد المرتضی (ت/436ق) ما هو صریح بنفی هذه الدعوی.

من ذلک ما قاله الشیخ المفید (2)عن روایه محمّد بن سنان عن حذیفه بن منصور فی

ص:114


1- 1) . من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 426 - 427، من المشیخه.
2- 2) . انظر: المجموعه الکامله لمصنّفات الشیخ المفید، المجلد التاسع، [1]جوابات أهل الموصل فی العدد والرؤیه، ص 19 - 20. [2]

الکافی، (1)کما نفی صحّه حدیث مرسل أخرجه الکلینی فی کتاب الصیام (2)وقال ما هذا نصّه:

«وهذا الحدیث شاذّ، مجهول الإسناد. . . ومن عَوَّلَ علی مثل هذا الحدیث فی فرائض اللّه تعالی فقد ضلّ ضلالاً بعیداً. وبعد، فالکلام الذی فیه بعید من کلام العلماء، فضلاً عن أئمّه الهدی علیهم السلام» . (3)

وأوضح من هذا هو موقف السیّد المرتضی علم الهدی من أحادیث الکافی وغیره من کتب الحدیث إذ حرّم الرجوع حتّی علی العلماء فضلاً عن العوامّ فی حکم من أحکام الشریعه إلی أیّ کتاب مصنّف فی الحدیث دون النظر.

فقد قال قدس سره فی جواب من سأله عن حکم الرجوع فی تعرّف أحکام ما یجب علیه العمل به من التکلیف الشرعیّ إلی کتاب الکافی للکلینی وغیره من کتب الحدیث الاُخری، ما نصّه:

«اعلم أنّه لا یجوز لعالمٍ أو عامیٍّ الرجوعُ فی حکم من أحکام الشریعه إلی کتابٍ مصنّفٍ؛ لأنّ العمل لا بدّ من أن یکون تابعاً للعلم علی بعض الوجوه، والنظر فی الکتاب لا یُفید علماً، فالعامل بما وجده فیه لا یأمن من أن یکون مُقْدِماً علی قبیحٍ. . . وأمّا الإلزام لنا أنْ لا تکون فی تصنیف هذه الکتب فائده إذا کان العمل بها غیر جائز، فلیس بصحیحٍ؛ لأنّ مصنِّف هذه الکتب قد أفادنا بتصنیفها وحصرها وترصیفها. . . وأحالنا فی معرفه صحّتها وفسادها علی النظر فی الأدلّه، ووجوه صحّه ما سطّره فی کتابه. . . لأنّ مَنْ لم تجمع له هذه المسائل حتّی ینظر فی کلّ واحده منها، ودلیل صحّتها تعب وطال زمانه فی جمع ذلک، فقد کفی بما تکلّف له من جمعها مُؤْنه الجمع، وبقی علیه مُؤْنهُ النظر فی الصحّه أو الفساد.

وما زالَ علماء الطائفه ومتکلّموهم یُنکرون علی عوامِّهم العمل بما یجدونه فی الکتب من غیر حجّه مشافهه. . . فکیف یقال: أنّ النکیر غیر واقع، وهو أظهر من الشمس

ص:115


1- 1) . فروع الکافی، ج 4، ص 79، ح 3 باب نادر من [1]کتاب الصیام.
2- 2) . فروع الکافی، ج 4، ص 78، ح 2 من الباب السابق.
3- 3) . جوابات أهل الموصل فی العدد والرؤیه، ج 20 - 22. [2]

الطالعه؟ إلی أن قال: ولا اعتبار بعوامّ الطائفه وطغامهم، وإنّما الاعتبار بالعلماء المحصّلین» . (1)

وللسیّد المرتضی کلام أوضح من هذا بشأن الکافی علی وجه الخصوص، قالَ قدس سره وقد سألهُ بعضهم عن حدیث الکافی المرویّ فی کتاب التوحید، باب حدوث العالم وإثبات الُمحْدِث (2)ما نصّه: «وهذا الخبر المذکور بظاهره یقتضی تجویز المحال، المعلوم بالضرورات فساده وإنْ رواه الکلینیّ رحمه الله، فکم روی هذا الرجل وغیره من أصحابنا رحمهم اللّه فی کتبهم ما له ظواهر مستحیله أو باطله!» .

وعلی الرغم من محاولته تأویل الخبر، ووصف ظاهره بالخُبْث، إلّاأنّه لم یستبعد وضعه. (3)

وأمّا عن موقف الشیخ الطوسیّ (ت/ 460ق) من أحادیث الکافی ، فیقرِّبهُ قوله فی أوّل التهذیب : «ومهما تمکّنت من تأویل بعض الأحادیث من غیر أنْ أطعنَ فی إسنادها؛ فإنّی لا أتعدّاه، وأجتهد أنْ أرویَ فی معنی ما أتأوّل الحدیث علیه حدیثاً آخر یتضمّن ذلک، إمّا من صریحه، أو فحواه» . (4)

وإذا عدنا إلی التهذیب نجد الشیخ رحمه الله کثیراً ما یسوق فیه بمعنی ما تأوّله عدّه أحادیث صحیحه السند تتّفق علی مضمون واحد بحیث یمکن القطع بصدوره عن المعصوم علیه السلام. وإذا ما قُورن هذا مع تصریحه فی عدّه الاُصول بأنّ موافقه خبر الآحاد للسُنّه المقطوعه تفید صحّه متضمَّنهِ لا صحّته فی نفسه؛ لاحتمال أنْ یکون مصنوعاً (5)فقد یُستنتج منه، أنّه قدس سره لم یستبعد هذا الاحتمال، ولو فی بعض متعارضات الکافی ، لا سیما التی صرّح بضعف إسنادها. ومع فرض حصول مثل هذا الاحتمال فی نظر الشیخ، فلا یبقی معنی عنده للاطمئنان والوثوق أو القطع بالصدور.

ص:116


1- 1) . رسائل الشریف المرتضی، [1] المجموعه الثانیه، جوابات المسائل الرسیّه، المسأله الخامسه، ص 331.
2- 2) . اصول الکافی، ج 1، ص 62، ح 4. [2]
3- 3) . رسائل الشریف المرتضی، المجموعه الاُولی، جوابات المسائل الطرابلسیات الثالثه، المسأله: 13، ص 419.
4- 4) . تهذیب الأحکام، ج 1، ص 54 من المقدّمه.
5- 5) . عده الاُصول، ج 1، ص 372؛ وجامع المقال، ص 36؛ ومقباس الهدایه، ج 1، ص 42.

وهذا لا یشمل ما حمله الشیخ من المتعارضات علی التقیّه، وأمّا ما عداه فیدخل فی هذا الاستنتاج بشرط اقترانه بما دلّ علی صحّه متضمّن الأخبار مع ضعف سنده، وبشرط عدم اقترانه بالقرائن الدالّه علی صحّه الخبر فی نفسه کوجوده فی أکثر الاُصول الأربعمائه ونحو ذلک من القرائن التی اعتبرها المتأخّرون المائز بین إطلاق الصحیح عند القدماء وما أکثرها فی زمان الشیخ وبین إطلاقه علی وفق المصطلح الجدید.

وبهذا یکون موقف الشیخ من دعوی الاطمئنان والوثوق إزاء ما تعارض فی الکافی ، ولم یحمله علی التقیّه، مع تصریحه بضعف السند والتعامل معه علی ضوء القرائن الاُولی، وإهمال التنصیص علی احتفافه بما دلّ علی صحّته فی نفسه غیر واضح بالنسبه لی علی الرغم من نفی تلک الدعوی من قبل الأعلام، لأنّ عدم التنصیص لا یدلّ علی عدم الاحتفاف خصوصاً وأنّ الشیخ لا یحتاج إلی ذکر ذلک فی مقام الجمع بین الخبرین المتعارضین. ومهما یکن فإنّ ما ذکرناه من موقف شیخیه المفید والمرتضی رحمهم الله صریح بنفی تلک الدعوی، وفیه الکفایه.

منهج الکلینی فی أسانید الکافی:

المنهج السندی فی کتاب الکافی یختلف اختلافاً کلّیاً عن المنهج السندی فی کتاب من لا یحضره الفقیه وکتابی التهذیب و الاستبصار . إذْ سَلَکَ کلّ من المحمّدین الثلاثه طریقاً یختلف عن الآخر فی إسناد الأحادیث.

فالصدوق مثلاً قد حذف أسانید الأحادیث التی أخرجها فی کتابه ( الفقیه ) لأجل الاختصار، ولم یُسند فی متن الکتاب المذکور غیر حدیث واحد فقط (1)بحسب ما استقرأناه. وقد استدرک علی ما رواه بصوره التعلیق بمشیخه فی آخر الکتاب أوصل بها طرقه إلی أغلب مَنْ روی عنهم فی الفقیه لتخرج مرویاته عن حدّ الإرسال.

وأمّا الشیخ الطوسی فقد سلک فی منهجه السندی فی التهذیب و الاستبصار تارهً مسلک الشیخ الکلینی الآتی، واُخری مسلک الشیخ الصدوق فی کتابه الفقیه وذلک

ص:117


1- 1) . الفقیه، ج 1، ص 1431؛ و ج 2، ح 668، و 967؛ وج 3، ص 211، و 212 و 218؛ وج 4، ح 578 و 829 و 911.

بحذف صدر السند والابتداء بمن نقل من کتابه أو أصله، مع الاستدراک فی آخر الکتابین بمشیخهٍ علی غِرار ما فعله الشیخ الصدوق.

وأمّا الکلینی:

فقد سلک فی کتابه الکافی منهجاً سندیاً ینمُّ عن قابلیّه نادره وتتبّع واسع وعلمٍ غزیر فی متابعه طرق الروایات وتفصیل أسانیدها، إذْ التزم بذکر سلسله سند الحدیث إلّاما نَدَرَ، مع ملاحظه امور کثیره فی الإسناد.

منها: اختلاف طرق الروایه، فکثیراً ما تجده یروی الروایه الواحده بأکثر من إسنادٍ واحدٍ، وإذا لوحظت أخبار الکافی بلحاظ تعدّد رواتها، فإنّک تجد فیه تعدّد رواه الخبر فی طبقات السند، بحیث تجد الکثیر من الأسانید قد تحقّقت فیها الاستفاضه أو الشهره. (1)فی بعض مراتبها کروایته «عن علی بن إبراهیم عن أبیه، والحسبن بن محمد عن عبد ربّه وغیره، ومحمد بن یحیی عن أحمد بن محمد جمیعاً؛ عن. . .» . (2)

وکذلک نجد الخبر العزیز (3)فی بعض المراتب أیضاً کروایته عن محمّد بن إسماعیل عن الفضل بن شاذان عن صفوان، وعلیّ بن إبراهیم عن أبیه عن حمّاد بن عیسی (4)وهنا قد تحقّق الخبر العزیز بثلاث طبقات، إذ نقله الکلینی عن اثنین، عن اثنین، عن اثنین.

هذا وقد یعدل الکلینی أحیاناً عن هذا المنهج عند توافر أکثر من طریق واحد للروایه وذلک بذکر سند الطریق الأوّل ثم یعقبه بعد هذا بالطریق الثانی ذاکراً فی نهایته

ص:118


1- 1) . الخبر المستفیض أو المشهور، هو من أقسام خبر الآحاد المسند باعتبار عدد رواته، وعرّفوه بأنّه: مازادت رواته علی ثلاثه أو اثنین فی کل مرتبه من مراتب السند من أوّله إلی منتهاه، ویسمّی بالمشهور أیضاً، وقد یغایر بینهما علی أساس تحقیق الوصف المذکور فی المستفیض دون المشهور؛ لأنه أعم من ذلک کحدیث (إنمّا الأعمال بالنیّات) ، فهو مشهور غیر مستفیض، للانفراد فی نقله ابتداء وطرو الشهره علیه بعد ذلک. انظر: الدرایه، ص 32؛ والمقباس، ج 1، ص 128؛ ونهایه الدرایه، ص 188.
2- 2) . الکافی، ج 4، ص 201، ح 1، باب 7، من کتاب الحج وکثر مثله.
3- 3) . الخبر العزیز، هو ما یرویه اثنان من الرواه، عن اثنین، عن اثنین وصولاً الی المعصوم علیه السلام. انظر: الدرایه، ص 16؛ والمقباس، ص 134، ونهایه الدرایه.
4- 4) . الکافی، [1]ج 3، ص 2، ح 1، باب 2 من کتاب الطهاره. [2]

عباره «مثلهُ» إشاره منه إلی تطابق المتن فی کلا الطریقین. وهو من أوضح مصادیق الخبر العزیز فی الکافی. (1)

ومن الاُمور التی تلاحظ علی منهجه السندی أنّه کثیر ما یرد فی أسانید الکافی ذکر کُنی الرواه وبلدانهم وقبائلهم وحرفهم، أمّا حذف الاسم والاکتفاء بما یدلّ علیه من کنیه أو لقب فلا یدلّ علی التدلیس کما قد یتوهّمه الجاهل؛ لأنّ الحذف لم یکن من الکلینی تعمّداً بل من مشایخه الذین کانوا یکنّون مشایخهم تقدیراً لهم، لما فی إطلاق الکنیه من معانی الاحترام، وقد عرف العرب بالتکنیه ولهم فی الاعتداد بها طرائف کثیره لیس هنا محلّ تفصیلها.

غایه الأمر أنّ ما ینسب إلی الکلینی وهو فی الواقع إلی مشایخه إنّما باعتبار التدوین بعد الاختیار.

إذن، نسبه جمیع ما یرد فی الإسناد من ألفاظ وإن کانت مجهوله أحیاناً مثل: عن شیخ، أو عن رجل ونحو ذلک، إنّما ینسب إلی الکلینی بهذا الاعتبار، لا أنّه تعمّد إخفاء الاسم والتعبیر عنه بمثل هذه الألفاظ کما قد نجده عند بعض المهرّجین من خُصوم الشیعه الذین لم یلتفتوا إلی نظراء هذا التعبیر فی صحاحهم.

وهناک مفردات اخری فی المنهج السندی فی کتاب الکافی نشیر إلی بعضها اختصاراً:

منها: الالتزام بالعنعنه فی الإسناد کبدیل مختصر عن صیغ الأداء الاُخری التی وردت فی الکافی بصوره أقل من العنعنه.

ومنها: الأمانه العلمیّه فی التزام نقل ألفاظ مشایخ السند، ومثاله نقله حتی لتردّد الرواه فی التحدیث عن مشایخهم بلفظ (حدّثنی فلان، أو روی فلان) . (2)

أو التصریح بما أرسله بعض المشایخ، أو رفعه. (3)

ص:119


1- 1) . اغلب الأحادیث التی لم ترقم فی طبعات الکافی کما سنبینه فی جدولتها تفصیلاً فی آخر البحث هی من الأحادیث العزیزه المرویه بطریقین مختلفین بتمام رجالها ابتداء من الکلینی وانتهاء الی المعصوم علیه السلام.
2- 2) . الکافی، ج 6، ص 81، ح 8، باب 21، من کتاب الطلاق.
3- 3) . ومثال التصریح بالارسال تجده فی فروع الکافی، ج 6، ص 3، ح 6، باب 1، من کتاب العقیقه، وج 6، ص 406، ح 2، باب 20، من کتاب الأشربه، ومثال التصریح بالرفع تجده فی اصول الکافی، ج 1، ص 58، ح 3؛ و ج 1، ص 68، ح 13؛ وج1، ص 74 - 75، ح 28 - 30 من کتاب العقل والجهل.

ومنها: اختصار سلسله السند المتکرّر بعباره: (وبهذا الإسناد) (1)او حذف تمام السند المتکرر والاکتفاء بالعباره المذکوره. (2)

ومنها: تنوّع مصادر السند فی الکافی ، بحیث یمکن تصنیفها علی طائفتین رئیسیّتین، وهما: الرجال، والنساء الراویات، والرجال إلی معصومین وغیرهم، وهذا الغیر إلی صحابه وتابعین وغیرهم وقد جاء ت مرویّاتهم لتتمیم الفائده وبعضها الآخر لبیان وجه المقارنه بینها وبین مرویاته الاُخری.

ویمکن تقسیم الطائفه الاُولی إلی الموافق والمخالف فی المذهب؛ لوقوع الکثیر من رواه الفرق المخالفه لمذهب الکلینی فی أسانید الکافی کما بیّناه فی محلّه (3)وأشرنا إلی من رجع منهم إلی الحقّ إشارتین، إحداهما: جملهً، والاُخری تفصیلاً. (4)

وأمّا النساء الراویات فقد بلغن ستّاً وعشرین امرأه فیما تتبعناه.

وهُناک بعض المصادر المجهوله فی أسانید الکافی. (5)

ومنها: وجود الأحادیث الموقوفه (6)والمرسله (7)والمجهوله وهی التی فی إسنادها راوٍ لم یُسَمّ وتسمّی المبهمه وحکمها الإرسال جمیعاً، کذلک وجود الأحادیث

ص:120


1- 1) . اصول الکافی، ج 1، ص 105، ح 3 و4، باب 19 من کتاب فضل العلم.
2- 2) . فروع الکافی، ج 3، ص 5، ح 2، باب 4، من کتاب الطهاره.
3- 3) . انظر: الشیخ الکلینی البغدادی وکتابه الکافی - الفروع، ص 203.
4- 4) . المصدر نفسه: ص 203 ونعنی بالإشاره جملهً هو ما ذکرناه تحت عنوان (رواه الفرق المخالفه لمذهب الکلینی) إذ ورد هناک ما نصّه: «روی الکلینی عن رواه الفرق المخالفه لمذهبه، سواء منهم مَنْ ثبت علی رأیه مع بقائه علی صدقه ووثاقته، أو عمّن رجع عن رأیه وحمدت سیرته» ثمّ ذکرت جمله منهم، وقد ترجمنا لهم جمیعاً فی فصل الموارد مع بیان من رجع منهم إلی الحق باعتراف أعلام الشیعه، وهذا هو المراد بالاشاره تفصیلاً، فراجع.
5- 5) . نقصد بالمصادر المجهوله فی السند، هی الألفاظ الوارده فی بعض أسانید الکافی مثل: عمن رواه، أو عمن حدّثه، أو عمن أخبره، ونحو ذلک من الألفاظ الأخری نحو: عن رجل، أو عن شیخ، وهکذا فی کل لفظ مبهم، والحکم فی الجمیع هو الإرسال. کما فی مقدّمه ابن الصلاح، ص 144؛ والرواشح السماویه، ص 171.
6- 6) . الحدیث الموقوف، هو ما روی عن أحد اصحاب المعصوم علیه السلام من دون أن یسنده إلیه، ویسمی الموقوف المطلق، ومثاله ما ورد عن معاویه بن عمّار وابن ابی عمیر وغیرهما موقوفاً علیهم فی الکافی، ج 6، ص 160، ح 33، باب 73، من کتاب الطلاق؛ و ج 7، ص 24، ح 3، باب 18، من کتاب الوصایا.
7- 7) . المرسل، هو ما حذف من سلسله سنده راو واحد أو أکثر، وکذا لو ذکر أحد رجال السند بلفظ مبهم، وله تعاریف اخری فی الدرایه، ص 47؛ ونهایه الدرایه، ص 189؛ والمقباس، ج 1، ص 338؛ ومثاله فی الکافی، ج 1، ص 209، ح 1، باب 30، من کتاب التوحید، وغیره.

المضمره (1)مع توافر بعض الأصناف الاُخری لخبر الواحد المسند، کلّ صنف بلحاظ عدد رواته تارهً وهو ما ذکرناه آنفاً أو باعتبار حال رواته، أو بلحاظ اشتراک خبر الواحد المسند مع غیره کالمعنعن کما مرّ والمسلسل (2)والمشترک، (3)والعالی، والنازل، (4)والمعلّق بشرط معرفه المحذوف وهو ما سنشیر إلیه لاحقاً.

ومنها: تعبیر الکلینی عن مجموعه من مشایخه بلفظ: (عدّه من أصحابنا) أو جماعه من أصحابنا والأوّل مطّرد، والآخر نادر.

ولأهمیّه هذا المصطلح المتکرّر کثیراً فی أسانید الکافی ، فلا بدّ من الوقوف علیه لمعرفه المراد به کما سنبیّنه تحت عنوان:

رجال العدّه فی الکافی:

روی الکلینی فی الکافی عن (عِدّه من أصحابنا) وهو لا شکّ یرید من العدّه اناساً بأعیانهم، ورجالُ عِدَّته علی قسمین، وهما:

العِدّه المعلومه: وأوّل مَنْ عیّن رجالها الشیخ المفید (ت/ 413ق) والشیخ الحسین

ص:121


1- 1) . المضمر: هو الحدیث الذی اخفی فیه المسؤول ولم یعرف هل هو إمام أو غیره؟ کروایه الکلینی بسنده عن اسباطبن سالم قال: سأله رجل من أهل هیت، وأنا حاضر. . . الخبر» . اصول الکافی، ج 1، ص 332، ح 2، باب 56 من کتاب الحجه.
2- 2) . الحدیث المسلسل: هو ما اتفق الرواه فیه علی صفه واحده أو حال معینه ومن أمثلته فی الکافی، ج 3، ص 493، ح8، باب 102، من کتاب الصلاه. وانظر تعریفه فی الدرایه، ص 38.
3- 3) . المشترک هو ما کان أحد الرواه فیه مشترکاً بین الثقه وغیره تارهً، وبین الثِقات فقط تارهً اخری، وفی الحاله الاولی لابدّ من تمییزه، بخلاف الحاله الثانیه. مقباس الهدایه، ج 1، ص 288. ومثال مشترکات الکافی من الحاله الاُولی ما رواه عن محمّد بن اسماعیل المشترک بین الثقه وغیره، وقد میزوه بالنیسابوری وروایاته کثیره فی الکافی، ومثال الثانیه ما رواه عن محمد بن جعفر وهو مشترک بین الثقات کالرزاز والأسدی، وروایاته فی الکافی کثیره أیضاً.
4- 4) . العالی والنازل: من أوصاف الخبر المشترک مع غیره، ویراد بالأول، ما کان قلیل الواسطه من المحدث إلی المعصوم علیه السلام، والثانی بخلافه، ویسمی الأول (قرب الإسناد) أو (علو الإسناد) . انظر: مقباس الهدایه، ج 1، ص 243 - 244. ولا یشترط فی علو الاسناد عدد معین من الرواه، فقد یکون سند الخبر عالیاً مع أنّه من خمسه رواه وذلک بالقیاس إلی متن ذلک الخبر نفسه المروی بسبعه وسائط قبلاً، وامثله قرب الإسناد کثیره فی الکافی وتعرف بالتتبع والمثابره.

بن عُبید اللّه الغضائری (ت/ 411ق) ، وأخذه عنهما الشیخ النجاشی (ت/450ق) ، والعلّامه الحلی (ت/ 726ق) ، وجمیع مَنْ بحث فی عدّه الکافی أخذ تشخیص رجال العِدّه المعلومه من النجاشی والعلّامه الحلّی فحسب!

وهذه العدد المشخصه ثلاث لا غیر، وهی:

1. عِدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی الأشعری القمّی:

2. عِدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد البرقیّ.

3. عِدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد أبی سعید الآدمی الرازی.

أمّا رجال العدّه الاُولی فهم خمسه من مشایخ الکلینی.

وأمّا الثانیه فخمسه کذلک، باشتراک شیخ واحد فی العِدّتین، فیکون مجموع مشایخه الذین یروی بتوسّطهم بلفظ العِدّه عن الأشعری والبرقی تسعه مشایخ

کما هو صریح قول العلّامه آقا بزرک الطهرانی، قال رحمه الله: «وجدت علی ظهر الاستبصار الذی کتبه الشیخ جعفر ] بن علی [ بن جعفر المشهدی، عن نسخه خطّ مصنّفه. والکاتب هو والد محمّد بن جعفر المشهدی صاحب مزار محمد بن المشهدی، وقد فرغ عن کتابته سنه (573) وصوره المکتوب علی ظهره، هذه:

(وجدت بخطّ الشیخ السعید أبی جعفر الطوسیّ: سألتُ الشیخ السعید أبی [أبا] عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان الحارثی رضی الله عنه، وأبی [وأبا] عبد اللّه الحسین بن عُبید اللّه الغضائری رضی الله عنه، عن قول الکلینی: عِدّهٌ من أصحابنا فی کتاب الکافی وروایاته؟

فقالا: کلّ ما کان «عِدّهٌ من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی» فإنّما هو: محمّد بن یحیی، وعلیّ بن موسی الکمیذانی یعنی: القمّی؛ لأنّه اسم قم بالفارسیه وداود بن کُوره، وأحمد بن إدریس، وعلیّ بن إبراهیم.

وکل ما کان «عِدَّهٌ من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد البرقیّ» فهم: علی بن إبراهیم، وعلیّ بن محمد ماجیلوَیْه، ومحمّد بن عبد اللّه الحمیریّ، ومحمّدبن جعفر، وعلیّ بن الحسین، انتهی» .

ثم قال: «والنسخه عند الشیخ هادی کاشف الغطاء» ، مذیّلاً ما قاله بعباره: «الجانی آقا

ص:122

بزرک» کتاب المستحسنات من المستنسخات (خطی) / السید محمد حسین الحسینی الجلالی، وقد تفضّل المحقق السید محمدرضا الحسینی الجلالی بإهداء نماذج مصوره لی من مستنسخات أخیه السید محمد حسین، وکان فی بعضها ما نقلناه نصّاً وهو بخطّ الشیخ آقا بزرک وتوقیعه رحمه الله.

وقد ذکر رجال العِدّه الاُولی کلّ من النجاشی والعلّامه الحلی بنحو ما تقدّم عن الشیخین المفید والغضائری رضی اللّه تعالی عنهم.

أمّا رجال العِدّه الثانیه فلم یذکرهم النجاشی، بل ذکرهم العلّامه مع اختلاف أسماء بعضهم عمّا ذکرنا آنفاً، قائلاً:

«وقال أی: الکلینی کل ما ذکرته فی کتابی المشار إلیه أی: الکافی : «عِدَّهٌ من أصحابنا، عن أحمدبن محمد بن خالد البرقی» فهم: علیّ بن إبراهیم وعلیّ ابن محمّد بن عبد اللّه بن اذَیْنه، وأحمد بن عبد اللّه بن أمیه، وعلی بن الحسن» . (1)

أما عن رجال العِدّه الثالثه، فقد شخّص العلامه الحلّی أسماء هم، وهم: علیّ ابن محمّد بن علّان، ومحمّد بن أبی عبد اللّه، ومحمّد بن الحسن، ومحمّد بن عقیل الکلینی. (2)

وهُناک عِدّه اخری أشار بعض الأعلام إلی تعیین رجالها فی کتاب الکافی نفسه، قال المحدّث النوری: «وفی الکافی فی الباب التاسع من کتاب العتق: عدّه من أصحابنا علیّ بن إبراهیم، ومحمّد بن جعفر، ومحمّد بن یحیی، وعلیّ بن محمّد بن عبد اللّه القمی، وأحمد بن عبد اللّه، وعلیّ بن الحسین جمیعاً، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی. . . إلی آخره. هکذا فی جمله من النسخ. وفی بعضها: عِدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان. . . إلی آخره» . (3)

وقد وردت هذه العِدّه فی کتاب العتق فعلاً ولکن لم تشخص الأسماء فیها بل

ص:123


1- 1) . رجال العلامه الحلی، ص 272، [1] من الفائده الثالثه. وقد وقع التصحیف فی أسماء بعضهم کما بینّاه فی تراجمهم فی کتابنا الشیخ الکلینی، ص 351.
2- 2) . خاتمه مستدرک الوسائل، ج 3، ص 509، من الطبعه المحققه.
3- 3) . خاتمه مستدرک الوسائل، ج 3، ص 509، من الطبعه المحققه.

وردت هکذا: عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن عثمان بن عیسی. (1)

ولتصریح العلّامه النوری باختلاف نسخ الکافی فی خصوص هذا المورد فلا معنی إذن لأن یُتّهم الشیخ الخاقانی - الذی أشار إلی عدّه کتاب العتق بالتشخیص المذکور (2)- بأنّه نقل العباره عن غیره لا علی وجه التحقیق! حتی لکأن الکافی لم یکن موجوداً بین یدیه! !

هذا، وأمّا العِدَد الاُخری فکلّها من العِدَد المجهوله التی لم تشخّص رجالها، مثل عدّه من أصحابنا، عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر) (3)وغیرها.

کیفیه تشخیص رجال العِدد المجهوله:

لقد مرّ أنّ العِدَد الثلاث الاُولی هی من العِدَد المعلومه لتشخیص رجالها من قبل أعلام الطائفه المتقدّمین، وأما غیرها فهی من العدد المجهوله، وقد وقفتُ أخیراً علی محاوله بعضهم لتشخیص تلک العدد المجهوله، وذلک باستخدامه معجم رجال الحدیث للسیّد الخوئی من غیر الإشاره إلیه فی عملیه التشخیص إذ تابع موارد الکلینی فی المعجم الخاصّه بمشایخ الکلینی المعلومین الذین رووا عن المشایخ الذین أخرج لهم الکلینی بتوسط العدّهُ المجهوله، زاعماً أنّ هؤلاء المعلومین هم رجال العِدّه المجهوله، وهکذا اقتبس من المعجم سائر الموارد فی تشخیص العدد المجهوله! ! وقد ظنّ أنه جاء بفتح عظیم! !

مع أنّ هذه الطریقه تخضع لقواعد حسابات الاحتمال التی أدخلها الشهید السید محمد باقر الصدر قدّس سرّه الشریف فی علمی الدرایه والرجال، ولو أردنا تطبیق تلک القواعد علی أیّه عدّه مجهوله لما وصلنا إلی نتائج قطعیّه فی التشخیص بل تبقی مجرّد احتمال لا یصحّ لأحد الاعتماد علیه.

وکمثال علی ما نقول، فإنّ تعیین رجال العدّه وبیان صنف ما یروونه بحسب

ص:124


1- 1) . فروع الکافی، ج 6، ص 183، ح 5، باب 9، من کتاب العتق.
2- 2) . رجال الخاقانی، ص 18.
3- 3) . فروع الکافی، ج 3، ص 42، ح 5، باب 28، من کتاب الطهاره.

المصطلح الجدید عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر، وهی عدّه مجهوله یتوقّف علی جمله من الأمور، وهی:

1. معرفه جمیع مشایخ الکلینی الذین رووا عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر بأسمائهم.

2. أن یثبت بالاستقراء أنّهم من الثقات، أو کون القسم الأعظم منهم کذلک.

3. إجراء قواعد حسابات الاحتمال لإثبات عدم کون الواسطه (العِدّه) عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر من الضعاف أو المجاهیل، وذلک لاعتبار المروی عنها بعد تعیینها بنظر أرباب المصطلح الجدید فی تصنیف الحدیث.

فلو فرض أنّ مجموع تلامیذ الأحمر کانوا عشرین تلمیذاً، وثبت لنا ضعف خمسه منهم، فبموجب حسابات الاحتمال نحکم بوثاقه العدّه فی روایتها عن الأحمر؛ لضعف درجه احتمال أن یکون المراد بالعِدّه هم الخمسه الضعاف، وکلّما زاد عدد تلامیذ الأحمر مع زیاده نسبه الثقات فیهم ضعفتْ درجهُ الاحتمال المذکور حتّی تصل إلی درجه قریبه من الصفر، لکنها لا تزول، وکلما انعکست النسبه، زادت درجه الاحتمال المذکور بحیث یکون احتمال دخول الثقه فیهم قریباً من الصفر.

ومع هذا فإنّ تشخیص العدّه أو الحکم باعتبار مرویّاتها بغضّ النظر عن أیّه قرینه خارجیّه، وقصر التعامل معها علی ضوء المصطلح الجدید، غیر مجدٍ.

لأنَّ استقراء تلامیذ الأحمر بالاعتماد علی الکافی غیر کافٍ، لوجود مجموعه اخری من مؤلّفات الکلینی لم تصل إلینا، ولا نعرف شیئاً عن محتواها ولا حجمها، ومع احتمال وجود غیرهم فی کتب الکلینی الاُخری خصوصاً وأنّ هذا الاحتمال قویّ بقواعد حساب الاحتمال یتعذّر علینا إدخال تلک القواعد فی تشخیص رجال العدّه المذکوره، لعدم توفّر عناصر قواعد حساب الاحتمال، والتی یمکن إجمالها بما یأتی:

1. تحدید الوسط المجهول بالاستقراء التامّ، وهو مفقود فی المقام.

2. بیان نسبه الثقات إلی الضعفاء فی هذا الوسط، وأمّا لو کانت العِدّه فی أواسط السند، فتحتاج إلی إثبات کون الراوی عن ذلک الوسط المجهول لا یروی إلّاعن ثقه بالاستقراء، وهو لم یثبت حتی بحقّ الثلاثه.

ص:125

3. بیان القیمه الاحتمالیه لروایه الکلینی عن کلّ فرد من أفراد ذلک الوسط المجهول، بمعنی متابعه روایه الکلینی عن کلّ فرد بعد تشخیصه ومعرفه نسبتها إلی ما رواه عن غیره من رجال ذلک الوسط خارجاً عنه.

4. بیان القیمه الاحتمالیه للمشایخ الذین روی عنهم الکلینی عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر فی کتبه الاُخری المفقوده، لاحتمال الروایه عنهم فی هذا الوسط المجهول علی الرغم من عدم وصول أسمائهم إلینا.

فإنْ توفّرت هذه العناصر، فعندها تطبق قواعد حساب الاحتمال لمعرفه رجال العِدّه المجهوله، وإلّا فتبقی الاستقراء ات ناقصه لا تؤدّی إلی المطلوب، مع ما فیها من إنکار للجمیل وجحود لفضل السید الخوئی قدّس سرّه الذی وفّر مثل هذه الاستقراء ات لغایه اخری فی معجمه.

علی أنّ هذا لا یعنی مطلقاً الاعتقاد بکون هذه العدد مجهولهً عند الکلینی بل هی مجهوله عندنا؛ لعدم الاهتداء إلی طریقه اخری غیر قواعد حسابات الاحتمالات التی لم تتوفّر أکثر عناصرها فی عملیّه تشخیص رجال تلکم العِدَد، ومع هذا فلا یضر عدم تشخیص العِدد المجهوله فی قبول مرویّاتهم، وذلک بلحاظ المنهج السندی المتین الذی اعتمده ثقه الإسلام بحیث دلّنا علی أکثر من طریق لما رواه عن أغلب تلک العِدد المجهوله.

هذا، ومن منهجه السندی أیضاً - اختصاره صدر السند فی أحیان کثیره؛ للإشعار بأنّ الروایه مأخوذهٌ من کتاب مَنْ ابتدأ به السند، وأما الطریق إلی صاحب الکتاب فهو ما کان قبل هذا السند مباشره بشرط أنْ یتضمّن اسمه، ومثاله، ما رواه فی فروع الکافی عن (حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد، عن غیر واحد، عن أبان، عن عبد اللّه بن عجلان، قال: قام أبو جعفر علیه السلام علی قبر رجل. . . الخ» ثمّ أورد الحدیث الذی بعده بهذا الاسناد:

«أبان، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: یدعی للمیت حین یدخل حفرته. . .» . (1)

ص:126


1- 1) . فروع الکافی، ج 3، ص 201، [1] ح ذیل الحدیث العاشر، باب 67 من کتاب الجنائز.

فاختصار السند هنا، هو للإشعار بأخذ متن الحدیث من کتابٍ لأبان، ککتابه (الوفاه) (1)مثلاً، والطریق إلی الکتاب هو المذکور قبله، ویسمی الحدیث بالمعلّق، لحذف صدره وتعلیقه علی سابقه، ولا منافاه بین التعلیق وبین الروایه من الکتب مادام الطریق إلیها معلوماً، وقد اشتبه بعضهم فظنّ الروایه من الکتب تفید الارسال! ! !

منهج الکلینی فی متون الکافی:

یمکن تلخیص منهج الکلینی فی روایه متون الکافی بجمله من الاُمور، نذکر أهمّها:

1. الإکثار من المتون الموشّحه بالآیات القرآنیه، خصوصاً آیات الأحکام، ولهذا لا تکاد تجد آیهً من آیات الأحکام إلّاوقد وردت فی فروع الکافی ، ولو استلّت تلک الروایات من الکافی لألّفَتْ تفسیراً رائعاً لأهل البیت علیهم السلام فی أحکام القرآن الکریم.

2. اشتمال بعض متون الکافی علی توضیحات من الکلینی. (2)

3. بیان موقفه أحیاناً من تعارض مرویّاته (3)وربّما نبّه إلی ما خالف الإجماع علی الرغم من صحّته بطریق الروایه. (4)

4. روایه ما زاد علی المتن من ألفاظ الرواه؛ لفرط أمانته فی نقل الخبر بالصوره التی سمعها من مشایخه أو أخرجها من الکتب المعتمده التی یرویها بالإجازه عن مشایخه وهذا ما یسمی اصطلاحاً بمدرج المتن. (5)

5. الاقتباس والروایه من الکتب کالاُصول الأربعمائه وغیرها.

ص:127


1- 1) . فهرست الشیخ الطوسی، ص 18، ش 52؛ ورجال النجاشی، ص 13، ش 8.
2- 2) . الکافی، ج 3، ص 289، ح 7، باب 13، من کتاب الصلاه.
3- 3) . الکافی، ج 4، ص 90، ح 5، باب 12، من کتاب الصیام.
4- 4) . الکافی، ج 7، ص 115، ذیل الحدیث 16، باب 25 من کتاب المواریث.
5- 5) . المدرج علی أقسام، واشهر ما وقع منها فی الکافی، هو مدرج المتن، ویراد به ما اندرج فی متن الخبر من ألفاظ أحد رواته، سواء کان اللفظ فی أوّل المتن، أو فی وسطه، أو فی آخره، کتفسیر کلمه من المتن ونحوها مما قد یتوهم بعضهم فیحسبها من المتن، ومثال ذلک فی الکافی، ج 3، ص 424، ح 9، باب 70، من کتاب الصلاه و ج 7، ص 253، ح 2، باب 56 من کتاب الحدود، وغیرهما.

6. ترک الکثیر من الأخبار التی لم یرها قابلهً للروایه إمّا لوضعها من قبل غلاه الشیعه، وإمّا لضعفها بعدم اقترانها بالقرائن المعتبره عنده، وإمّا لعدم ثبوت وثاقه ناقلیها برأیه.

7. تصنیف الأحادیث المخرجه المرتّبه علی الأبواب علی الترتیب بحسب الصحّه والوضوح، ولذلک أحادیث أواخر الأبواب کما قاله بعض المحقّقین لا تخلو من إجمال وخفاء. (1)

8. روایه القواعد الأساسیّه فی درایه الحدیث وروایته وتقدیمها فی أوائل اصول الکافی لتکون منهجاً سلیماً فی تمییز خبر التقیّه عن غیره.

10. لا یورد الأخبار المتعارضه، بل یقتصر علی ما یدلّ علی الباب الذی عنونه، وربّما دلّ ذلک علی ترجیحه لما ذکر علی ما لم یذکر (2)ولا یُنافی هذا وجود بعض المتعارضات القلیله فی الکافی.

11. طرحه بعض آرائه الفقهیّه معقّباً بها بعض الروایات (3)أو مصدِّراً بها بعض الأبواب. (4)

12. بیان بعض آرائه الکلامیّه والفلسفیه فی اُصول الکافی. (5)

13. اهتمامه البالغ فی روایه المشهور والمتواتر خصوصاً فی اُصول الکافی وفروعه، ویمکن ملاحظه هذا بسهوله ویسر فی الکثیر من أبواب الکافی ، وذلک لتزاحم الرواه واتّفاقهم علی روایه معنی واحد، وهذا یدخل فی منهجه السندی أیضاً.

14. العنایه الفائقه بروایه ما یتّصل بتواریخ الأئمّه وما یتّصل بموالیدهم ووفیاتهم علیهم السلام.

15. إخضاع متون الکافی اصولاً وفروعاً إلی تبویب واحد، دون روضه الکافی کما سیأتی فی تصنیفه.

ص:128


1- 1) . روضات الجنّات، ج 6، ص 116، [1] ولا یضرّ خروج بعض الأحادیث فی عدد من الأبواب عن هذا الترتیب، لکون المراد هو الأعم الأغلب.
2- 2) . نهایه الدرایه، ص 545.
3- 3) . اصول الکافی، ج 1، ص 278، ح 3، کتاب الحجه.
4- 4) . اصول الکافی، ج 1، ص 538، باب الفیء والأنفال من کتاب الحجه.
5- 5) . اصول الکافی، ج 1، ص 85 و111 و123 و124 و135 و136 و137، من کتاب التوحید.

تبویب وترتیب الکافی:

اشاره

لتصنیف الأحادیث الشریفه وتبویبها وترتیبها طریقتان مشهورتان، وهما:

1. طریقه الأبواب:

وفیها یتمّ توزیع الأحادیث بعد جمعها علی مجموعه من الکتب، والکتب علی مجموعه من الأبواب، والأبواب علی عدد من الأحادیث، بشرط أن تکون الأحادیث مناسبهً لأبوابها، والأبواب لکتبها.

وقد سبق الشیعهُ غیرَهم إلی استخدام هذه الطریقه، وأوّل من عرف بها منهم هو الصحابی الجلیل أسلم أبو رافع (ت/ 40 أو 35ق) فی کتابه (السنن والأحکام والقضایا) إذْ صنّفه علی طریقه الأبواب، (1)ثمّ شاع استخدامها بعد ذلک، وتأثّر بها أعلام المحدّثین من الفریقین؛ لما فیها من توفیر المزید من الجهد لمن أراد الاطّلاع علی معرفه شی ء من الأحادیث فی حکم ما والوقوف علیه بسهوله ویسر.

2. طریقه المسانید:

والتصنیف بموجب هذه الطریقه له صور متعدّده.

منها: القیام بجمع ما عند کلّ صحابی من الحدیث المرفوع إلی النبی صلی الله علیه و آله، سواء کان الحدیث صحیحاً أو ضعیفاً، ثمّ یرتّبُه علی ترتیب الحروف، أو القبائل، أو السابقه فی الإسلام، وهکذا حتی ینتهی إلی النساء الصحابیّات، ویبدأ باُمّهات المؤمنین. (2)

ومنها: القیام بجمع ما أسنده أحد أئمّه أهل البیت علیهم السلام من الأحادیث إلی رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی کتاب یسمّی المسند، مضافاً إلی اسم ذلک الإمام علیه السلام، کمسند الإمام الباقر أو الصادق علیهما السلام.

وهذه الطریقه استخدمها تلامیذ الأئمّه من رواه العامّه. (3)

ص:129


1- 1) . رجال النجاشی، ص 6، ح 1.
2- 2) . الخلاصه للطیبی، ص 147، ومن المسانید المصنّفه بهذه الصوره مسند أحمد بن حنبل.
3- 3) . راجع: (المصطلح الرجالی: أسند عنه) بحث المحقق السید محمد رضا الحسینی الجلالی، نشر فی مجله تراثنا، العدد الثالث، السنه الاُولی 1406ق، وانظر فیه العلاقه بین هذا المصطلح الرجالی وبین کتب المسانید المصنّفه علی وفق الصوره الثانیه.

ومنها: أن تجمع من کتب الحدیث روایات راوٍ معیّن أسندها إلی الأئمه علیهم السلام، وتدوَّن فی کتاب یسمّی (المسند) مضافاً إلی اسم ذلک الراوی الذی أسند الأحادیث، کما هو الحال فی مسند زراره بن أَعْیَن، ومسند محمد بن مسلم المطبوعین.

ولو استخدمت هذه الصوره فی جمع ما أسنده بعض الرواه الذین أکثروا من الروایه عن الأئمّه علیهم السلام ولم یرد توثیق بحقّهم، أو اختلف الرجالیّون بشأنهم؛ لسهّلت الوقوف علی امور کثیره قد تؤدّی إلی إعاده النظر فی تقییم حال اولئک الرواه؛ لأنّ النظر فی نشاطهم العلمی یکشف عن أشیاء ذات صلهٍ وثیقهٍ بالدقه والضبط والعلم والوثاقه وغیرها من الاُمور التی ربّما لم تلحظ فی تقییمهم بکتب الرجال.

ومهما یکن، فقد استخدم الکلینی قدّس سرّه الطریقه الاُولی فی تصنیف کتابه الکافی ، لتلبیتها غرضه فی أن یکون کتابه مرجعاً للعالِم والمتعَلِّم، سهل التناول فی استخراج أیّ حدیث من أحادیثه.

وقد حقّق ثقه الإسلام هذا المطلب علی أحسن ما یُرام، إذْ قسّم کتابه الکافی علی ثلاثه أقسام رئیسیّه، وهی:

اُصول الکافی ، و فروع الکافی ، و روضه الکافی.

ثمّ قسم اصول الکافی علی ثمانیه کتب، اشتملت علی (499) باباً وأخرج فیها (3881) حدیثاً، وتجد هذا التصنیف نفسه مع فروع الکافی أیضاً، إذ اشتمل علی (26) کتاباً، فیها (1744) باباً، ومجموع أحادیثها (11021) حدیثاً.

أما قسم الروضه من الکافی فلم یخضعه إلی هذا المنهج من التصنیف، بل ساق أحادیثه تباعاًمن غیر کتب أو أبواب، بل جعله کتاباً واحداً، وقد احتوی علی ستمائه وسته أحادیث.

ومن هُنا یظهر أنّ ما قیل عن مجموع أحادیث الکافی لا ینطبق مع العدد الفعلی المطبوع حالیاً کما سیتّضح من الجدول الآتی، والسبب فی ذلک لیس کما تصوّره البعض من اختلاف نسخ الکافی ؛ لأنّ النسخ التی اعتمدت فی تحقیق الکافی ، والنسخ الکثیره جداً الواصله إلینا من الکافی هی أسبق زماناًمن الذین أحصوا أحادیث الکافی

ص:130

فأوصلوها إلی أکثر من سته عشر ألف حدیث، ویبدو أنّ سبب التفاوت لیس بسبب عدّ الحدیث المروی باسنادین حدیثین، ولا بسبب تشعّب الطریق الواحد إلی شعبتین أو أکثر، وإنّما لعدّ أجوبه الإمام علیه السلام فی مجلس واحد علی أکثر من سؤال بمنزله الأحادیث المستقلّه، خصوصاً وأنّها تحمل أجوبه مختلفه تبعاً لاختلاف الأسئله الموجّهه للإمام فی مجلس واحد، وإنْ رواها الکلینی رحمه الله بإسناد واحد.

نظیر ما لو سأل زراره الإمام الصادق علیه السلام بقوله: سألت أبا عبد اللّه علیه السلام عن مسأله کذا؟ فقال علیه السلام: کذا، ثمّ یقول زراره: وسألته عن کذا، فأجاب بکذا، وهکذا.

ونظیر ما لو قال زراره مثلاً: قال الإمام الصادق علیه السلام: کذا، ثمّ یقول بعد ذلک: وقال علیه السلام:

. . . وقد یتکرّر هذا فی الحدیث الواحد مرّتین أو ثلاثاً.

وقد وقع مثل هذا فی الکافی ، ولکن لم أعدّه إلّاحدیثاً واحداً فی الفهرس الآتی؛ لغلبه الظنّ أنّ الفارق بین (16/199) حدیثاً وهو الاحصاء المنسوب إلی بعض العلماء وبین ما هو مبین فی الفهرس الآتی، إنّما کان بسبب ما تقدّم آنفاً، وقد تأکّد لی أنّه لم یکن سبباً، ولبعد احتمال سقوط مثل ذلک المقدار من النسخ المعتمده فی تحقیق الکافی ، وموافقه المطبوع لما فی مرآه العقول والوافی، مع عدم تنبیه أحد من العلماء علی سقوط مثل ذلک المقدار ولو من بعض النسخ، فلم یبق إلّاالسبب المذکور، أو خطأ فی الحساب، واللّه العالم.

ص:131

تنبیه: اعتمدت فی صیاغه هذا الفهرس علی طبعه الکافی البیروتیه / دار الأضواء.

ص:132

المصادر والمراجع:

1. الاحتجاج ، الطبرسی (من علماء القرن السادس الهجری) ط2، مؤسسه الأعلمی، بیروت، 1403ق.

2. أخبار الراضی باللّه والمتّقی للّه أو تاریخ الدوله العباسیه من سنه 322 إلی سنه 333ق من کتاب الأوراق ، الصولی (ت/335ق) ، مطبعه الصاوی، مصر، 1354ق.

3. الأربعون حدیثاً ، الإمام الخمینی (ت/ 1409ق) ، دار الکتاب الإسلامی، قم إیران.

4. إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری ، القسطلانی (ت/ 923ق) ، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.

5. الاستبصار ، الشیخ الطوسی (ت/ 460ق) تحقیق السید حسن الخرسان، دار الکتب الاسلامیه، طهران.

6. الأعلام ، الزرکلی (ت/ 1976م) ط7 دار العلم للملایین، بیروت.

7. الإکمال ، ابن ماکولا (ت/ 475ق) ، مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه، حیدر آباد الدکن، 1384ق.

8. أمالی الشیخ الصدوق ، الصدوق (ت/ 381ق) مؤسسه الأعلمی، بیروت.

9. أمالی الشیخ الطوسی ، الطوسی (ت/460ق) ، منشورات مکتبه الداوری، قم.

10. أمالی الشیخ المفید ، المفید (ت/ 413ق) ، المطبعه الاسلامیه، طهران.

11. الإمام الصادق ، محمد أبو زهره (ت/ 1394ق) ، دار الفکر العربی، بیروت.

12. بحار الأنوار ، المجلسی (ت/ 1110ق) ، دار احیاء التراث العربی، بیروت.

13. تاج العروس ، الزبیدی (ت/ 1205ق) ، دار صادر، بیروت، 1386ق.

14. تاریخ الأدب العربی ، کارل بروکلمان (ت، 1956م) ترجمه یعقوب بکر ورمضان عبد التوّاب، دار المعارف، مصر.

15. تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، الذهبی (ت/ 748ق) ، تحقیق الدکتور عمر عبد السلام، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407ق.

16. تاریخ دمشق ، ابن عساکر (ت/ 571ق) نقلنا عنه بواسطه کتاب الغدیر للسیّد عبد العزیز الطباطبائی رحمه الله.

ص:133

17. تبصیر المنتبه بتحریر المشتبه ، ابن حجر العسقلانی (ت/ 852ق) ، تحقیق علی محمد البجاوی، الدار المصریه للتألیف والترجمه.

18. تجارب الاُمم ، مسکویه (ت/ 421ق) ، مطبعه شرکه التمدن، مصر، 1332ق.

19. تصحیح الاعتقاد (شرح عقائد الصدوق) ، الشیخ المفید (ت/ 413ق) ملحق بکتاب أوائل المقالات للشیخ المفید، ط2، تبریز، 1371ق.

20. تعلیقه الوحید علی منتهی المقال ، الوحید البهبهانی (ت/ 1206ق) أُوفسیت عن الطبعه الحجریه سنه، 1306ق.

21. تفسیر التبیان (التبیان فی تفسیر القرآن) ، الطوسی (ت/ 460ق) ، دار إحیاء التراث العربی/ بیروت.

22. تفسیر العیاشی ، العیاشی (ت/ 320ق) ، تحقیق السید هاشم الرسولی المحلّاتی، المکتبه العلمیه الإسلامیه، طهران.

23. تکمله الرجال/ عبد النبی الکاظمی (ت/ 1256ق) ، تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم مطبعه الآداب، النجف الأشرف.

24. التنبیه والإشراف ، المسعودی (ت/ 346ق) ، الناشر: مکتبه خیاط، بیروت، 1965ق.

25. تنقیح المقال ، المامقانی (ت/ 1351ق) ، طبع حجر، المکتبه المرضویه، النجف الأشرف، 1350ق.

26. تهذیب الأحکام ، الشیخ الطوسی (ت/ 460ق) تحقیق السید حسن الموسوی الخرسان، ط3، دار الکتب الإسلامیه طهران، وطبعه دار الأضواء، بیروت، 1413ق.

27. التوحید ، الصدوق (ت/ 381ق) ، جماعه المدرّسین فی الحوزه العلمیه، قم.

28. توضیح المشتبه ، الدمشقی (ت/ 842ق) ، تحقیق محمد نعیم العرقوسی، ط2، مؤسسه الرساله، بیروت، 1414ق.

29. جامع الاُصول من أحادیث الرسول ، أبو السعادات ابن الأثیر الجزری (ت/ 606ق) تحقیق محمد حامد الفقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.

30. جامع المقال ، الطریحی (ت/ 1085ق) ، تحقیق محمد کاظم الطریحی، مطبعه الحیدری، طهران.

ص:134

31. جوابات أهل الموصل فی العدد والرؤیه ، الشیخ المفید (ت/ 413ق) ضمن المجلد التاسع من مصنّفات الشیخ المفید، طبع المؤتمر العالمی بمناسبه ذکری ألفیه الشیخ المفید، ط2 دار المفید، بیر وت ، 1414ق.

32. خاتمه مستدرک الوسائل ، النوری (ت/1320ق) تحقیق مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم. والطبعه الحجریه.

33. خاتمه وسائل الشیعه ، الحر العاملی (ت/ 1104ق) ، تحقیق السید محمد رضا الحسینی الجلالی، نشر مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، ط1 قم 1412ق.

34. الخصال ، الصدوق (ت/ 381ق) ، نشر جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، قم، 1403ق.

35. الخلاصه فی اصول الحدیث ، الطیبی (ت/ 743ق) ، تحقیق صبحی السامرائی، بغداد، 1391ق.

36. الدرایه فی علم مصطلح الحدیث ، الشهید الثانی استشهد سنه (966ق) ، مطبعه النعمان، النجف الأشرف.

37. الذریعه إلی تصانیف الشیعه ، آقا بزرک الطهرانی (ت/ 1389ق) ، دار الأضواء بیروت، 1403ق.

38. رجال الخاقانی ، الشیخ علی الخاقانی (ت/ 1334ق) ، تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم، ط2، مکتب الإعلام الإسلامی، قم، 1404ق.

39. رجال ابن داود الحلی ، ابن داود الحلی (ت/ 707ق) ، تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم، ط1 مطبعه الآداب النجف الأشرف، 1388ق.

40. رجال الشیخ الطوسی ، الطوسی (ت/ 460ق) تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم، المطبعه الحیدریه، النجف الأشرف، 1381ق.

41. رجال العلّامه الحلی ، العلامه الحلی (ت/ 726ق) ، تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم، المطبعه الحیدریه، النجف الأشرف، 1381ق.

42. رجال الکشی (اختیار معرفه الرجال) ، الشیخ الطوسی (ت/ 460ق) ، تحقیق السید مهدی الرجائی، نشر مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم، 1404ق.

ص:135

43. رجال النجاشی ، النجاشی (ت/ 450ق) تحقیق السید موسی الشبیری ط4، مؤسسه النشر الإسلامی، قم 1413ق.

44. رساله أبی غالب الزراری ، تحقیق السید محمد رضا الحسینی الجلالی، ط1، نشر مرکز البحوث والتحقیقات الإسلامیه، قم، 1411ق.

45. رسائل الشریف المرتضی ، المجموعه الاُولی، جوابات المسائل الرسیّه، السید المرتضی (ت/ 436ق) مطبعه سید الشهداء علیه السلام، قم، 1405ق.

46. رسائل الشریف المرتضی ، المجموعه الثالثه، جوابات المسائل الطرابلسیات الثالثه، السید المرتضی (ت/ 436ق) ، مطبعه سید الشهداء، قم، 1405ق.

47. ریاض العلماء ، الأفندی (من أعلام القرن الثانی عشر) ، تحقیق السید أحمد الحسینی، قم، 1401ق.

48. سفینه البحار ، الشیخ عباس القمی (ت/ 1359ق) ، طبع علی الحجر إیران.

49. سنن أبی داود ، أبو داود السجستانی (ت/ 275ق) تحقیق عزّت عبید الدعّاس، ط1، حمص، 1969م.

50. سیر أعلام النبلاء ، الذهبی (ت/748ق) مؤسسه الرساله، بیروت، 1405ق.

51. شرح اصول الکافی ، عبد الحسین المظفر، ط1، مطبعه النعمان، النجف الأشرف، 1386ق.

52. الشیخ الکلینی البغدادی وکتابه الکافی (الفروع) ، ثامر العمیدی، ط1، مکتب الإعلام الإسلامی، قم، 1414ق.

53. صبح الأعشی فی صناعه الإنشا ، ، القلقشندی (ت/ 820ق) ، المؤسسه المصریه العامه للتألیف والترجمه والنشر، القاهره، 1963م.

54. صحیح البخاری ، البخاری (ت/ 256ق) ، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.

55. صحیح مسلم بشرح النووی ، النووی الشافعی (ت/ 676ق) ، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407ق.

56. الصواعق المحرقه ، ابن حجر الهیتمی (ت/ 974) ، القاهره، 1385ق.

ص:136

57. طبقات أعلام الشیعه (القرن الرابع) ، آقا بزرک الطهرانی (ت، 1389ق) ، دار الکتاب العربی، بیروت.

58. عدّه الاُصول ، الشیخ الطوسی (ت، 460ق) نشر مؤسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث للجزء الأول فقط (اوفسیت عن الطبعه الحجریه) .

59. عقیده الشیعه ، دونالدسن داویت، مطبعه السعاده، مصر، 1365ق.

60. عیون المعجزات ، حسین بن عبد الوهاب (من علماء القرن الخامس الهجری) ، منشورات مکتبه الداوری، قم.

61. العیون والحدائق ، المؤلف مجهول، تحقیق عمر السعیدی، دمشق، 1972م.

62. فتح الأبواب بین ذوی الألباب وبین ربّ الأرباب فی الاستخارات ، ، السید ابن طاوس (ت/ 664ق) تحقیق حامد الخفاف، ط1، بیروت، 1409ق.

63. فتح الباری بشرح صحیح البخاری ، ابن حجر العسقلانی (ت/ 852ق) ، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.

64. الفخری فی الآداب السلطانیه ، ابن الطقطقی (ت/ 709ق) ، دار بیروت للطباعه والنشر، 1966م.

65. الفَرْقُ بین الفِرَقِ ، الاسفرائینی (ت/ 429ق) تحقیق محیی الدین عبد الحمید، مطبعه المدنی، القاهره.

66. فضل الکوفه ومساجدها ، محمد بن جعفر المشهدی، تحقیق محمد سعید الطریحی، دار المرتضی، بیروت.

67. فهرست الشیخ الطوسی ، الطوسی (ت/ 460ق) ، تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم، ط2، المطبعه الحیدریه، النجف الأشرف، 1380ق.

68. فهرست ابن الندیم ، محمّد بن إسحاق (ت/ 385ق) ، دار المعرفه للطباعه والنشر بیروت، (اوفسیت عن النسخه المطبوعه بالمطبعه الرحمانیه، مصر، 1348ق) .

69. الفهرس الشامل للتراث العربی الإسلامی المخطوط (الحدیث النبوی الشریف وعلومه ورجاله) ، نشر مؤسسه آل البیت علیهم السلام، المجمع الملکی لبحوث الحضاره الإسلامیه، الأردن، 1411ق.

ص:137

70. الفوائد الرجالیه (رجال السید بحر العلوم) ، السید بحر العلوم (ت/ 1212ق) ، تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم، ط1، مطبعه الآداب، النجف الأشرف.

71. الفوائد الرضویه فی أحوال علماء المذهب الجعفریه ، الشیخ عباس القمی (ت/ 1359ق) طهران 1327ق.

72. الفوائد المدنیه ، الاسترابادی (ت/ 1036ق) ، مطبعه أمیر، قم، 1405ق.

73. فوات الوفیات ، الکتبی (ت/ 764ق) تحقیق محمد محیی الدین عبد الحمید، القاهره، 1951م.

74. فیض الباری علی صحیح البخاری ، الکشمیری (ت/ 1352ق) ، دار المعرفه للطباعه والنشر، بیروت.

75. القاموس المحیط ، الفیروزآبادی (ت/1414م) ، دارالفکربیروت/ 1403ق.

76. قرامطه العراق فی القرنین الثالث والرابع الهجریین/ محمد عبد الفتاح علیان ، المطبعه الثقافیه، مصر.

77. الکافی (اصوله وفروعه وروضته) ، الکلینی (ت/ 329ق) مطبعه دار الکتب الإسلامیه، طهران، ودار الأضواء بیروت.

78. الکامل فی التاریخ ، عز الدین بن الأثیر (ت/ 630ق) ، دار صادر، بیروت، 1399ق.

79. کامل الزیارات ، ابن قولویه (ت/ 367ق) ، المطبعه المرتضویه، النجف الأشرف، 1356ق.

80. کشف الحجب والأستار ، الکنتوری (ت/ 1286ق) ، مطبعه بیتس مشن، کلکته، 1330ق.

81. کشف المحجه لثمره المهجه ، السید ابن طاوس (ت/ 664ق) ، المطبعه الحیدریه، النجف الأشرف، 1370ق.

82. کفایه الأثر فی النص علی الأئمه الاثنی عشر ، الخزاز القمی (من علماء القرن الرابع الهجری) ، مطبعه الخیام، قم، 1401ق.

83. کمال الدین ، الصدوق (ت/381ق) مؤسسه النشرالاسلامی، قم، 1405ق.

ص:138

84. الکنی والألقاب ، الشیخ عباس القمی (ت/ 1359ق) ، مطبعه العرفان، صیدا، 1358ق.

85. لسان المیزان ، ابن حجر (ت/ 852ق) ط2، بیروت، 1390ق.

86. لؤلؤه البحرین ، البحرانی (ت/ 1186ق) ، تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم ط2، مطبعه النعمان، النجف الأشرف، 1969م.

87. مجمع البیان ، الطبرسی (ت/ 548ق) ، منشورات مکتبه السید المرعشی، قم وطبعه دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1406ق.

88. المحاسن ، البرقی (ت/270ق أو280ق) ط2، دار الکتب الاسلامیه، طهران.

89. مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر ، ابن منظور (ت/ 711ق) ، تحقیق ریاض عبد الحمید، دار الفکر، بیروت، 1404ق.

90. مختصر التحفه الاثنی عشریه ، الدهلوی، اختصره الآلوسی الوهابی (سنه 1301ق) ، وقدم له محبّ الدین الخطیب (ت/1389ق) (اوفسیت عن طبعه ترکیا، 1396ق) .

91. المختصر فی أخبار البشر (تاریخ أبی الفداء) ، أبو الفداء إسماعیل بن علی (ت/ 732ق) . (نقلنا عنه بالواسطه) .

92. مرآه العقول ، المجلسی (ت/ 1110ق) ط2، طهران، 1404ق.

93. المستدرک علی الصحیحین ، الحاکم النیسابوری (ت/ 405ق) ، دار الفکر، بیروت، 1398ق.

94. مستدرکات مقباس الهدایه ، محمد رضا المامقانی، ط1، قم/ 1413ق.

95. المشتبه ، الذهبی (ت/ 748ق) مطبوع ضمن توضیح المشتبه للقیسی الدمشقی، وقد تقدم برقم (28) .

96. مشرق الشمسین ، البهائی (ت/ 1031ق) ، بصیرتی، قم، 1390ق.

97. المصطلح الرجالی (أَسْنَدَ عنه) بحث للسید محمد رضا الحسینی الجلالی ، منشور فی مجله تراثنا العدد الثالث السنه الاُولی، 1406ق.

98. معالم التنزیل ، البغوی (ت/510 أو 516ق) ، دار الفکر، بیروت، 1405ق.

ص:139

99. معانی الأخبار ، الصدوق (ت/381ق) ، دارالمعرفه والنشر، بیروت/ 1399ق.

100. المعتبر فی شرح المختصر ، المحقق الحلی (ت/ 676ق) منشورات مؤسسه سید الشهداء علیه السلام، قم.

101. مقباس الهدایه فی علم الدرایه ، المامقانی (ت/ 1351ق) ، تحقیق الشیخ محمد رضا المامقانی، نشر مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم، 1411ق.

102. الملل والنحل ، الشهرستانی (ت/ 548ق) ، مطبعه أمیر، قم، 1409ق.

103. من لا یحضره الفقیه ، الصدوق (ت/ 381ق) ، دار التعارف بیروت، 1401ق و دار الأضواء، بیروت، 1414ق.

104. منتقی الجمان فی الأحادیث الصحاح والحِسان ، الشیخ حسن بن الشهید الثانی (ت/ 1011ق) مؤسسه النشر الإسلامی، قم، 1404ق.

105. الموسوعه (السعودیه) المیسره فی الأدیان والمذاهب المعاصره ، ط2، السعودیه، 1409ق.

106. نشوارالمحاضره وأخبارالمذاکره/التنوخی (ت/384ق) ، مطبعه المفید، دمشق.

107. نهایه الدرایه (شرح الوجیزه للشیخ البهائی) ، السید حسن الصدر (ت/ 1354ق) تحقیق الشیخ ماجد الغرباوی، مطبعه اعتماد، ایران.

108. هدیه الأحباب فی ذکر المعروفین بالکنی والألقاب والأنساب ، الشیخ عباس القمی (ت/ 1359ق) ، طهران، 1329ق.

109. الوافی ، الفیض الکاشانی (ت/ 1091ق) ، منشورات مکتبه أمیرالمؤمنین علیه السلام العامه فی اصفهان، ط1، 1406ق.

110. الوافی بالوفیات ، الصفدی (ت/ 764ق) ، دار صادر، بیروت، 1389ق.

111. وسائل الشیعه ، الحر العاملی (ت/ 1104ق) ، تحقیق مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، ط1، قم، 1409ق.

ص:140

محمد بن یعقوب کلینی

محمد بن یعقوب کلینی

اشاره

محمد بن یعقوب کلینی (1)

عزیزاللّه عطاردی

چکیده

این نوشتار دراز دامن - که بخشی از کتاب مشایخ فقه و حدیث در جماران، کلین و درشت است - به بررسی ابعاد مختلف زندگی کلینی پرداخته و سخن خود را با گزارش گفته ها و نوشته های رجالیان و اصحاب تراجم دربارۀ وی آغاز کرده است. کلینی در بغداد و مقبرۀ کلینی، آثار و تألیفات کلینی، سخنان او در مقدمۀ الکافی، شروح و حواشی الکافی، و ترجمه ها و چاپ های الکافی و اساتید و شاگردان کلینی از دیگر مطالب این مقاله است.

محدث بزرگوار فقیه عظیم الشأن ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی مشهور به ثقهالاسلام و مکنی به ابو جعفر یکی از مشاهیر محدثان شیعه و اعاظم علمای امامیه در قرن چهارم هجری بودند، شرح حال آن عالم جلیل القدر در کتب رجال و سلسله راویان اخبار و آثار اهل بیت علیهم السلام آمده است.

مؤلفان و مصنفان کتب رجال و تذکره نویسان از عصر شیخ ابو جعفر طوسی تا عصر حاضر و در همه اعصار و زمان و شهرها و ولایات شیعه از وی تجلیل و تکریم نموده و او را به صفات برجسته و اخلاق حسنه، عدالت، وثاقت، امانت و فقه یاد می کنند و او را به وفور علم، ادب، دیانت، فضیلت و اخلاص در عمل ستوده اند.

ص:141


1- 1). مشایخ فقه و حدیث در جماران، کلین و درشت، عزیزاللّه عطاردی، تهران: عطارد، اول، 1373 ش. ص 65-124.

سخنان علماء رجال دربارۀ کلینی

اشاره

شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی رحمه الله در فهرست خود گوید: محمد بن یعقوب کلینی مکنی به ابو جعفر از ثقات محدثان و عارفان به اخبار بود، او کتاب های زیادی تألیف کرده که یکی از آنها کافی است، این کتاب مشتمل بر سی کتاب می باشد نخستین کتاب آن عقل و آخر آن کتاب روضه است.

ما روایات و اخبار کلینی را از شیخ ابو عبداللّه مفید و او از جعفر بن محمد بن قولویه و او نیز از کلینی روایت می کند، و همچنین از حسین بن عبیداللّه و ابو عبداللّه احمد بن ابراهیم صیمری و ابو محمد هارون بن موسی و ابو الفضل محمد بن عبداللّه شیبانی که همه از ابو جعفر کلینی روایت کرده اند نقل می کنیم. (1)

ابوالعباس نجاشی در رجال خود گوید: ابو جعفر کلینی محمد بن یعقوب بن اسحاق شیخ امامیه و شیعه در ری بود، او در میان شیعیان با عزت و جاه زندگی می کرد و ریاست مشایخ ما با او بود، کلینی در نقل حدیث موثق و مورد اعتماد راویان و محدثان قرار داشت همگان به وی اطمینان داشتند و اخبار و احادیث او را ضبط می کردند.

او کتاب بزرگی را که به کلینی معروف و به کافی نامگذاری شده تألیف نمود، و مدت بیست سال روی آن کتاب کار کرد، آغاز آن کتاب عقل و پایان آن کتاب روضه می باشد، ما کتب او را از طریق ابو عبداللّه مفید روایت می کنیم. (2)

علامه حلی در خلاصه سخنان نجاشی را درباره او نقل می کند و چیزی بر آن نیفزوده، و سخنان نجاشی را درباره کلینی مورد تأیید قرار داده است. (3)

میرزا عبداللّه افندی در ریاض العلماء گوید: ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی از بزرگان اصحاب ما در ری و شیخ و مقتدای آنها بود، او در نقل حدیث موثق و مورد اعتماد فقهاء قرار داشت، او کتاب کافی را در مدت بیست سال تألیف کرد و در

ص:142


1- 1) . فهرست شیخ، ص 161.
2- 2) . رجال نجاشی، ص 377.
3- 3) . خلاصه، ص 71.

سال 328 در بغداد درگذشت. (1)

شیخ یوسف بحرانی در لؤلؤه البحرین محمد بن یعقوب را عنوان کرده و گفته های شیخ طوسی و نجاشی را دربارۀ آن نقل کرده و در پایان گوید: قبر کلینی هم اکنون در بغداد مشهور و مزار است. (2)

محمد بن علی اردبیلی در جامع الرواه گوید: محمد بن یعقوب کلینی رازی شیخ اصحاب ما در ری بود و در میان آنها با احترام زندگی می کرد، او در نقل حدیث مورد اعتماد و موثق بود و کتاب کافی را در مدت بیست سال تألیف نمود. (3)

ابن شهر آشوب گوید: ابو جعفر کلینی عالم به اخبار و روایات بود. (4)

رضی الدین بن طاووس گوید: ابو جعفر کلینی مورد اعتماد همه علماء بود و همگان بر وثاقت و عدالت وی اتفاق کرده اند و او را امین و صادق می دانند. (5)

طیبی ابو جعفر کلینی را از مجدّدین مذهب امامیه می داند و گوید: یکی از فقهاء ابوجعفر رازی امامی است. (6)

فیروزآبادی گوید: محمد بن یعقوب کلینی یکی از فقهاء شیعه بود. (7)

شیخ حسین بن عبدالصمد حارثی گوید: محمد بن یعقوب شیخ زمان خود بود، او چهره درخشان علم و عقل و فهم و از ثقات اهل حدیث و آشنایان به روایت بوده است. (8)

قاضی نوراللّه شوشتری گوید: ابو جعفر کلینی پیشوای اهل حدیث و از مشایخ و حفاظ بود. (9)

مولی خلیل قزوینی گوید: مخالف و مؤالف به فضل او اعتراف دارند، علمای شیعه گفته اند او در نقل حدیث از ثقات بشمار بود و از همگان بیشتر تبحر داشت،

ص:143


1- 1) . ریاض العلماء، 199. [1]
2- 2) . لؤلؤه البحرین، ص 386.
3- 3) . جامع الرواه، ج 2، ص 281.
4- 4) . معالم العلماء.
5- 5) . مقدمه دکتر حسین بن علی محفوظ بر کافی.
6- 6) . همان.
7- 7) . همان.
8- 8) . همان.
9- 9) . همان.

علمای امامیه اعتقاد دارند او موثق ترین راویان شیعه بوده است. (1)

محمدتقی مجلسی گوید: حق این است که او در حدیث مانند ندارد و در میان علماء حدیث بی نظیر است، هر کس کتاب او را مطالعه کند و در آن دقت نماید، متوجه می گردد که او از طرف خداوند مؤید بوده است، ترتیب کتاب کافی و حسن تبویب آن شاهد این سخن می باشد خداوند پاداش نیکوکاران را به او عطا کند. (2)

محمدباقر مجلسی گوید: شیخ صدوق ثقهالاسلام، مقبول مردمان، ممدوح خاص و عام محمد بن یعقوب کلینی که همه از وی ستایش می کنند و او را مورد اعتماد قرار می دهند. (3)

شیخ حسنی دمستانی گوید: او یکی از اعلام و بزرگان است، خصوصاً در حدیث که از همگان اقدم و در میدان مسابقه پیشگام و پیشرو می باشد، او از هر نقصی و عیبی پاک و مورد اعتماد و اطمینان اهل حدیث و فقه بوده است. (4)

محدث نیشابوری گوید: یکی از محدثان عالی مقام و فقهای عظام، ثقهالاسلام، پیشوای اعلام، بدر فروزان، جامع سنن و آثار در حضور سفراء امام شیخ ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی است که موجب زنده شدن دین در قرن چهارم گردید. (5)

سیدمحمدباقر خوانساری گوید: کلینی در حقیقت امین اسلام و در طریقت راهنمای اعلام و در شریعت صاحب گام های بزرگی بود، هیچ کس در وثاقت او سخنی ندارد و همگان او را قبول دارند، و مقام او در نزد علماء و رهبران مردم روشن است. (6)

علامه تهرانی رحمه الله در طبقات اعلام شیعه قرن چهارم گوید: محمد بن یعقوب بن اسحاق ثقهالاسلام ابو جعفر کلینی مصنف کتاب کافی که در بیست سال آن را تألیف کرد و در سال 328 و یا 329 درگذشت یکی از امامان و رهبران شیعه امامیه به شمار است او در سال تناثر نجوم در بغداد وفات کرد و در همان جا دفن شد. (7)

ص:144


1- 1) . همان.
2- 2) . همان.
3- 3) . همان.
4- 4) . همان.
5- 5) . همان.
6- 6) . همان.
7- 7) . طبقات اعلام شیعه قرن چهارم، ص 315.

مرحوم شیخ عباس قمی در الکنی و الالقاب گوید: از ابن اثیر جزری نقل شده که وی در جامع الاصول گوید: ابو جعفر محمد بن یعقوب رازی از امامان مذهب اهل بیت است او در مذهب شیعه از علماء بزرگ بود، او را از تجدیدکنندگان مذهب امامیه در آغاز قرن چهارم می دانند.

شیخ عباس در شرح حال کلینی گوید: شیخ بزرگ، پیشوای مردم، مروج مذهب شیعه و ملجأ محدثان عالی مقام ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی ملقب به ثقهالاسلام مؤلف کتاب کافی است که مانند آن در مذهب امامیه تألیف نشده است. (1)

ابن حجر در لسان المیزان گوید: محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی به ضم کاف از اهل ری بود و در بغداد اقامت داشت و در آنجا حدیث می گفت، او از محمد بن عبدالجبار و علی بن ابراهیم بن هاشم و غیر آنها روایت می کند، او از فقهاء شیعه و مصنف آنان بود و در سال 328 در بغداد درگذشت. (2)

کحاله در معجم المصنفین گوید: محمد بن یعقوب کلینی رازی، سلسلی، بغدادی ابوجعفر از فقهاء شیعه به شمار است، او عارف به اخبار و احادیث بود، در بغداد اقامت گزید، و در سال 329 در آنجا درگذشت، از تألیفات او کتاب کافی می باشد که مشتمل بر سی کتاب است. (3)

دکتر حسین علی محفوظ بغدادی در مقدمه چاپ حروفی کافی گوید: محمد بن یعقوب بن اسحاق رازی که به سلسلی و بغدادی هم معروف است و او را ابو جعفر اعور هم می گفتند، کلینی از یک خاندان بزرگ و پاک و ریشه دار در کلین بود که از آن گروهی از افاضل و رجال حدیث و فقه برخاسته اند یکی از آنها علان کلینی دایی او بوده است.

کلینی در زمان خود شیخ شیعه در ری بود و از محترمین و شخصیت های جامعه به شمار می رفت او از ری به بغداد مهاجرت کرد و در درب سلسله یا کوچه زنجیر

ص:145


1- 1) . الکنی و الالقاب، ج 3، ص 103. [1]
2- 2) . لسان المیزان، ج 5، ص 433.
3- 3) . معجم المصنفین، ج 12، ص 116.

اقامت گزید، این کوچه در دروازه کوفه قرار داشت، کلینی در آنجا حدیث املاء می کرد و ریاست فقهاء شیعه در هنگام خلافت مقتدر خلیفه عباسی به او تعلق داشت.

کلینی عصر سفیران و وکلاء حضرت مهدی علیه السلام را درک کرد و اخبار روایات را از مصادر و منابع آن فرا گرفت، و در زمان سفیران امام، کافی را تألیف نمود، او کتاب کافی را به درخواست یکی از رجال شیعه فراهم آورد، مجلس کلینی همواره محل اجتماع بزرگان، علماء و اهل حدیث بود، و کسانی در حلقه درسی او فقه و حدیث فرا می گرفتند.

کلینی رضی الله عنه عالمی عمیق و محدثی ژرف نگر و فقیهی عالی مقام بود، او در نقل حدیث از ثقات به شمار می رفت، او یک محدث عادل و حجتی استوار به حساب می آمد، گفته هایش محکم و عقایدش متین و از بزرگان اهل ادب هم محسوب بود او از بزرگان و پیشوایان و زاهدان و عابدان و مخلصان به شمار می رفت. (1)

مؤلف گوید:

گفته ها و نظریات علماء رجال و تذکره نویسان و فقهاء عظیم الشأن شیعه امامیه که درباره محدث بزرگوار محمد بن یعقوب اظهار شده به نظر خوانندگان رسید، روشن شد که همگان از وی تجلیل کرده و او را به عدالت، امانت، دیانت، فقه، فضیلت، عبادت، و زهد وصف کرده اند و از وی به عنوان جلیل القدر و عظیم الشأن سخن گفته اند.

تذکره نویسان گویند: او در ری شیخ فقهاء شیعه بود و ریاست امامیه در اختیار او قرار داشت، او از چهره های معروف و سرشناس در ناحیه ری به شمار می رفته، زعامت دینی و اجتماعی داشته و مورد توجه انظار عامه بوده، حوزه درسی و بحث داشته، مرجع صدور احکام شرعی و مفتی و مجتهد بوده است.

او تصمیم می گیرد ری را ترک گوید و به بغداد مهاجرت کند، تاریخ مهاجرت او به بغداد معلوم نیست، او چرا بغداد را برای سکونت انتخاب می کند و ریاست حوزه

ص:146


1- 1) . مقدمه کافی چاپ دارالکتب الاسلامیه.

علمی شیعه را در ری ترک می گوید و محل زندگی و خانوادگی خود را رها می کند، اقوام و عشیره را که همه از بزرگان ناحیه ری بودند و مقام و منزلت بزرگی داشتند ترک می نماید.

گروهی گفته اند او برای نوشتن کتاب کافی به بغداد رفت، در آن زمان جماعتی از بزرگان شیعه و اصحاب ائمه علیهم السلام هنوز در بغداد و کوفه زندگی می کرده اند، آنها کتاب ها و نسخه هایی از مؤلفان قدیم را در دست داشته اند، کلینی برای استفاده از آن نسخه ها برای نوشتن کتاب کافی عازم بغداد شده است.

با کمال تأسف شرح حال جامعی از وی در دست نیست، تنها منبع ترجمه او فهرست شیخ طوسی و رجال نجاشی می باشند، آنها هم به اختصار از وی نام برده اند، دیگران هم چیزی در دست نداشته اند تا بیاورند، مرجع همه سخنان و گفته ها به فهرست طوسی و رجال نجاشی می رسد.

از زندگی خصوصی و خانوادگی او اطلاع درست و مشروحی در دست نیست، تنها به این اکتفاء شده که آنها از محدثان و راویان و وجوه و اعیان ناحیه ری بوده اند، از تاریخ تولد کلینی رضی الله عنه و آغاز زندگی او و هنگام تحصیل در کلین و ری و از اساتید و معلمان او در مصادر و منابع چیز نیست و تنها از مشایخ اجازه او نام برده شده است.

نام او برای نخستین بار در فهرست شیخ ابو جعفر طوسی آمده و چند سطری درباره او و آثارش نوشته شده و بعد وفات او در بغداد و محل قبرش آمده است و بعد هم نجاشی در رجال خود او را عنوان می کند و بعد از تجلیل از وی مختصری از حالات او را بیان کرده است، و بعد از آن هر چه هست از آن دو نفر گرفته شده است.

کلینی در بغداد

محمد بن یعقوب کلینی رضی الله عنه ری را به قصد بغداد ترک می کند، او برای تألیف کتاب کافی و یا ملاقات با سفیران امام مهدی علیه السلام و یا کاری دیگر که برای ما معلوم نیست به بغداد می رود و در آنجا در محله دروازه کوفه در بغداد رحل اقامت می افکند.

ابوجعفر کلینی قبلاً در میان جامعه شیعه و محدثان و راویان اهل بیت علیهم السلام معروف

ص:147

بوده و همگان مقام و منزلت او را می دانستند و از شخصیت علمی، و فقهی او آگاه بودند، از این رو ورود او به بغداد در میان جامعه تشیع و محافل علمی و فقهی و راویان و محدثان مقیم بغداد به زودی مشهور شد و دانستند که کلینی وارد بغداد شده و در این شهر اقامت گزیده است.

علماء و بزرگان شیعه در بغداد پیرامون او را گرفتند و از وی تحلیل و تکریم نمودند، با این که در آن زمان اوائل قرن چهارم شخصیت های بزرگی از نظر فقهی و روایتی در بغداد بودند ولی شخصیت کلینی همه آنها را تحت الشعاع قرار داد، و پس از اندکی مقام نخست را در آن شهر به دست آورد، به طوری که او را شیخ اهل حدیث در بغداد می گفتند.

اقامت او در بغداد طول کشید، به طوری که او را بغدادی هم گفته اند، او را از این جهت سلسلی گفته اند که در کوچه ای به نام «درب سلسله» زندگی می کرد، ظاهراً در مدخل آن کوچه زنجیری بوده و مردم آن را کوچه زنجیر می گفته اند، همان گونه که در مشهد مقدس بازاری به نام بازار زنجیر بود و در تخریب سال 1354 در توسعه فلکه ویران گردید.

از این که کلینی چند سال در بغداد اقامت کرده و در چه سالی به این جا مهاجرت نموده اطلاع درستی در دست نیست، او سال ها در بغداد مشغول تدریس و تألیف بود و مجلس املاء حدیث داشت گروهی در محضر او تربیت شدند و از وی فقه و حدیث آموختند و به مذهب اهل بیت علیهم السلام خدمت کردند و منشأ آثاری شدند.

وفات کلینی و محل دفن او

اشاره

او بعد از سال ها اقامت در بغداد که مدت آن معلوم نیست جهان را وداع گفت و به جوار رحمت حق شتافت، علماء رجال و تذکره نویسان از تاریخ فوت و محل دفن او سخن گفته اند و در این مورد اختلاف مهمی نیست.

شیخ ابو جعفر طوسی رضی الله عنه در فهرست گوید: محمد بن یعقوب در سال 328 در بغداد درگذشت و در مقبره دروازه کوفه دفن شد، ابن عبدون گوید: من قبر او را در

ص:148

کنار نهر طائی دیدم روی قبر او لوحی قرار داشت که در آن نام او و پدرش را نوشته بودند، و در رجال خود گوید:

محمد بن یعقوب کلینی مکنی به ابو جعفر اعور، که از مشایخ جلیل القدر و عارف به اخبار و احادیث بود و کتاب کافی را تألیف کرد، در ماه شعبان سال 329 در بغداد درگذشت و در دروازه کوفه مدفون گردید، شیخ طوسی در فهرست وفات او را 328 نوشته ظاهراً کتاب رجال بعد از فهرست نوشته شده و این تاریخ صحیح بوده است.

ابوالعباس نجاشی در رجال خود گوید: ابو جعفر کلینی رحمه الله در سال 329 در بغداد درگذشت و این سال را تناثر نجوم می گفتند، محمد بن جعفر حسینی ابو قیراط بر او نماز خواند و در دروازه کوفه به خاک رفت، احمد بن عبدون به من گفت: من قبر او را می شناسم و اکنون کهنه شده است.

ابن اثیر در حوادث سال 328 گوید: در این سال محمد بن یعقوب کلینی درگذشت ابن حجر در لسان المیزان گوید: محمد بن یعقوب بن اسحاق ابو جعفر کلینی که از فقهاء شیعه بود در سال 328 در بغداد درگذشت.

محمدتقی مجلسی گوید: قبر کلینی در بغداد در مولوی خانه معروف است و آن را شیخ المشایخ گویند، عامه و خاصه آن را زیارت می کنند و من هم آن را زیارت کردم.

شیخ یوسف بحرانی گوید: قبر کلینی الان و قبل از این زمان در بغداد زیارتگاه بوده است، و روی قبرش گنبدی ساخته شده است.

شیخ اسداللّه شوشتری گوید: مزار او اکنون در نزدیک پل معروف است.

شیخ عبدالنبی کاظمی گوید: در بین علمای معاصر ما و مردم زمان ما معروف است که قبر او در بغداد در جایی به نام مولی خانه نزدیک پل قرار دارد، و قبرش اکنون زیارتگاه عامه و خاصه می باشد.

سید محمد باقر خوانساری گوید: قبر مطهر کلینی اکنون در بغداد شرقی مشهور است و گنبدی روی آن ساخته شده است، عامه و خاصه آن را زیارت می کنند، قبر او اکنون در جایی به نام تکیه مولویه قرار دارد درهای مشبکی در آن کار گذاشته شده است و در طرف چپ کسی که از پل عبور می کند واقع شده است.

ص:149

دکتر محفوظ بعد از نقل اقوال در پایان گوید: شیعیان سال ها و قرن ها است که این قبر را زیارت می کنند و معتقدند که آن قبر کلینی است، عامه و خاصه آن قبر را محترم می دانند و آن را تعظیم و تکریم می کنند، گذشتگان ما و آباء و اجداد همواره به زیارت آن می رفتند، و ما هم باید آن را احترام کنیم و مانند یک سرباز گمنام برایش ارزش بگذاریم. (1)

مؤلف گوید:

خداوند متعال به این حقیر نیز توفیق زیارت مرقد پاک ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی رضی الله عنه را عنایت فرمود، در سال 1345 شمسی برای زیارت عتبات عالیات و استفاده از محضر علماء و فقهاء و اساتید حوزه علمیه نجف اشرف به دیار ائمه معصومین علیهم السلام مشرف شدم، در این هنگام از بغداد هم دیدن کردم و قبر کلینی را هم در کنار جسر بغداد که آن را جسر مأمون و یا جسر عتیق هم می گویند زیارت کردم، مقبره کلینی در نزدیک مدرسه مستنصریه در بازار قرار دارد و دری مشکب هم از مقبره به طرف بیرون قرار دارد که مؤمنین از آنجا فاتحه می خوانند.

آثار کلینی و تألیفات او

ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی رضی الله عنه تألیفات و آثار متعددی دارد که جز یک کتاب بقیه از بین رفته اند، اینک تنها اثر باقی مانده از او کتاب شریف کافی است که شهرت آن بی نیاز از تعریف و توصیف می باشد، این اثر جاویدان که مجموعه ای از آثار و اخبار و روایات اهل بیت علیهم السلام می باشد در طول قرون و اعصار مورد استفاده فقهاء بوده است.

کلینی رحمه الله برای تدوین و تنظیم کافی بیست سال وقت گذاشت و همه تألیفات و تصنیفات علمای شیعه را مورد تحقیق و بررسی قرار داد، به طوری که مشهور است و گروهی از تذکره نویسان هم تذکر داده اند او برای تألیف کتاب خود از ری مهاجرت کرد و در بغداد اقامت گزید تا از کتابخانه ها و رجال علم و فقه و حدیث استفاده نماید.

کلینی رضی الله عنه خود در آغاز کافی و خطبه آن علت تألیف کافی را بیان می کند و صریحاً

ص:150


1- 1) . مقدمه کافی.

می گوید: او کافی را به درخواست یکی از برادران مؤمن خود تألیف کرده، او نمی گوید این شخص که بوده و از چه طبقه ای به شمار می رفته، اما پیداست که یک شخصیت بزرگی بوده که کلینی پیشنهاد او را قبول کرده و به این کار بزرگ اقدام نموده است.

دربارۀ کافی سخن بسیار گفته شده، فقهاء و محدثان شیعه از قدیم تا عصر حاضر راجع به کافی مطالبی را اظهار داشته اند، و اهمیت این کتاب شریف را بیان نموده اند، ما در اینجا نخست سخن مؤلف را دربارۀ کافی می آوریم و بعد از آن به گفته های دیگران می پردازیم، اینک گفته های کلینی قدس سره درباره تألیف کافی.

سخنان کلینی در مقدمه کافی

اشاره

او بعد از حمد خدا و درود بر رسول صلی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام، و بیان فضائل و مناقب و امامت آنها می گوید: ای برادر من از شکایت شما در مورد جهالت و نادانی مردمان عصر ما مطالبی را دریافت کردم، آنچه را گفتی شنیدم و دانستم که مردم کوشش می کنند دنیای خود را آباد کنند و در این مورد با هم کار می کنند.

آنها از علم و اهل آن گریزان می باشند و دنبال رزق و برق زندگی هستند، اکنون علم به طوری فراموش شده که نزدیک است از بین برود و ارتباط آن با گذشته قطع گردد، مردم خواسته اند جاهل بمانند و به جهل خود متکی باشند، و علم را با اهل آن ضایع سازند متابعت از جاهل و جهل موجب می شود تا علم و اهل آن از بین بروند.

تو از من می پرسی آیا سزاوار است که مردم در جهل خود باقی باشند و بدون علم دیانت را بپذیرند؟ آنها وقتی که متدین می باشند و در زمره مسلمانان قرار دارند و به احکام و قوانین دین اعتراف می کنند و اصول و فروع آن را قبول دارند، و در محیط دینی نشو و نما یافته اند، باید حقایق را دریابند و علم و معروف حاصل نمایند.

مردم نباید از پدران و اجداد خود تقلید کنند و نباید به گذشتگان و بزرگان قوم خود اقتداء نمایند، مردم باید دنبال علم بروند و کمال پیدا کنند، و حقایق را دریابند آنها نباید در فهم مسائل و موضوعات دینی به عقل خود متکی باشند، هر چه را عقل

ص:151

آنها درک کرد آن را قبول کنند و هر چه را نیافت آن را مردود بدانند، تقلید از پدران و اتکاء به عقل مردود است.

بدان ای برادر خداوند تبارک و تعالی بندگان خود را مانند چهارپایان نیافرید، بلکه خلقت آنها را با حیوانات متفاوت قرار داد، در انسان عقل و هوش و ادراک آفرید و جسم آنها را با دانش و کمال و فضل و فهم مرکب ساخت، و آنان را محل امر و نهی فرمود، اشیائی را بر آنان واجب کرد و چیزهایی را حرام فرمود و آنها را مکلف ساخت تا وظایف خود را انجام دهند.

خداوند بندگان خود را دو قسمت کرد، گروهی را سالم و تندرست و جماعتی را بیمار و معلول نمود، مردمان سالم را به انجام اعمالی مأمور کرد و از کارهایی منع نمود، تکالیف خداوند بر مردمان تندرست قرار می گیرد، و از معلولان که توان انجام کاری را ندارند بازخواست نمی کند، زیرا آنها نمی توانند دانش فراگیرند و حقایق را دریابند.

خداوند زندگی معلولان و افراد بیمار و ناتوان را که توانایی انجام کاری ندارند در وظیفه افراد تندرست قرار داده و باید کسانی که سالم می باشند و عقل و هوش آنها کار می کند، از افراد ناتوان سرپرستی نمایند و زندگی آنان را تأمین کنند، و بقاء افراد سالم هم بستگی به علم و فضل دارد، اگر آنها علم فرا گرفتند باقی می مانند و جاودان هستند.

اگر قرار بود افراد تندرست دنبال علم نروند و در جهالت بمانند لازم بود تکلیف هم از آنها برداشته شود، و اگر چنین بود پس ارسال پیامبران و فرود آمدن کتب آسمانی برای چه بود و خداوند این همه آداب و سنن را برای چه فرستاده، و اگر چنین بود که مردم دنبال علم نروند، پس فرستادن پیامبران و انزال کتب امری بیهوده می باشد.

خداوند متعال با عدل و داد خود مردم را حکمت آموخت، و به آنها عقل و فهم داد و آنها را مکلف نمود تا اوامر و نواهی او را فراگیرند و خود را موظف بدانند و به

ص:152

حدود و ثغور شرع مبین عمل کنند، آنها را مانند چهارپایان در بیابان ها رها نکرده که هر کاری می خواهند انجام دهند و هر کاری را مرتکب شوند.

خداوند بندگان خود را موظف کرده تا او را تعظیم کنند و او را یگانه بدانند و به خداوندی او اعتراف نمایند، و بدانند که آفریننده و نگهدارندۀ جهان اوست، و دریابند که خداوند به آنها روزی می دهد و اشیاء بر وجودش گواهند، و برهان او آشکار است و نشانه های پروردگارش چنان روشن است که همه آنها را مشاهده می کنند.

آثار و نشانه های خداوند مردم را به وحدانیت او فرا می خوانند، و گواهی می دهند که خالق کائنات شایسته پرستش می باشد، در همه اشیاء آثار صنعت او پیداست و شگفتی های جهان آفرینش گواه بر حسن تدبیر و اداره کائنات دلالت می کند، خداوند همه را به شناخت خود دعوت کرده و با علم و دانش می توان خدا را شناخت و با حقایق و رازها آشنا شد.

خداوند نمی خواهد مردم جاهل بمانند و احکام دین را در نیابند، حکیم هرگز جهالت را برای مردم روا نمی دارد و نمی خواهد مردم دین را انکار کنند و از احکام آن چیزی نفهمند دین برای علم و فهم آمده و می خواهد مردم دانش و فضل داشته باشند و قلب خود را با نور علم روشن کنند، خداوند در قرآن فرمود: ما از مردم پیمان گرفتیم که درباره خداوند جز حق سخن نگویند.

در جایی دیگر خداوند می فرماید: آنها دروغ گفتند زیرا علم نداشتند و از موضوع آگاه نبودند، خداوند بندگان سالم خود را با امر و نهی محصور کرد، و آنها را مأمور نموده که حق بگویند و همواره دنبال علم بروند و در جهل و نادانی نمانند، پروردگار مردم را امر کرده تا از دانایان سؤال کنند و در دین تفقه نمایند و با فهم و علم امور مذهبی را فراگیرند و حقایق را دریابند.

در قرآن مجید فرموده: باید از هر گروهی یک نفر از جای خود حرکت کند و برود علم دین را فراگیرد و در مسائل مذهبی فهم پیدا نماید و فقیه شود و بعد میان قوم خود

ص:153

برگردد و آنها را از عواقب اعمالشان بیم دهد، در جای دیگر فرموده: از اهل قرآن سؤال کنید اگر چیزی نمی دانید یعنی از کسانی که علوم قرآن را فراگرفته اند و تفسیر و تأویل آن را می دانند بپرسید.

اگر بنا بود افراد تندرست در جهل خود بمانند خداوند آنها را امر نمی کرد تا سؤال کنند و دیگر نیازی به بعثت پیامبران نبود و لزومی نداشت تا کتابی نازل گردد، آنها مانند چهارپایان و افراد دیوانه که تکلیفی ندارند زندگی می کردند و بعد هم از دنیا می رفتند، پس بنابراین بقاء ابناء بشر در دنیا بستگی به علم و تعلیم و تعلم دارد.

باید افراد تندرست که اعضاء و جوارح آنها درست کار می کند دنبال یک آموزگار و مربی بروند و در زندگی استاد معلم و راهنما داشته باشند، باید کسانی باشند که مردم را به نیکی ها امر کنند و از پلیدی ها و بدی ها مردم را باز دارند، باید مردم سالم همواره دنبال ادب بروند و کمال پیدا کنند و از دانایان سؤال نمایند و بر علم و معرفت خود بیفزایند.

اکنون شایسته ترین چیزی که باید عاقل آن را فرا گیرد و انسان زیرک و باهوش دنبال آن برود و افراد موفق که باید آن را دنبال نمایند، طلب علم دین و شناخت آنچه را که خداوند از بندگان خود خواسته است، خداوند از بندگان خود می خواهد او را یگانه بدانند و شرایع و احکام او را فراگیرند و امر و نهی او را انجام دهند و آداب و سنن را بیاموزند.

اینک حجت بر مردم تمام شده و تکلیف همه روشن گردیده، عمرها کوتاه و به تأخیر انداختن کارها پذیرفته نیست، پروردگار از بندگان خود خواسته و با آنها شرط کرده که او را عبادت کنند و همه واجبات را به کار گیرند و از روی علم و بصیرت اعمال را انجام دهند تا کارهای آنها در نزد خداوند مورد رضایت قرار گیرد و سزاوار ثواب و پاداش گردد.

کسانی که بدون علم و بینش کاری انجام دهند و ندانند چه می کنند، و برای چه کسی کار می نمایند در جهل و نادانی هستند، و به نتیجه اعمال و کردار خود واقف

ص:154

نیستند و آنها اطمینان هم پیدا نمی کنند، آنان نمی توانند اعمال خود را درست بدانند و یا آن را تصدیق نمایند، زیرا نسبت به اعمال خود شناختی ندارند و در شک و شبهه هستند.

کسی که در حال شک و تردید و گمان و شبهه کاری انجام می دهد و با خضوع و خشوع و یا میل و رغبت کاری نمی کند، اعمال او هرگز مانند عالمی که از روی یقین کار می کند نخواهد بود، خداوند متعال می فرماید: کسانی که حقایق را درک می کنند حق را تشخیص می دهند و از روی علم کارها را انجام می دهند، شهادت از این جهت قبول است که شاهد آن را دیده است.

اگر کسی موردی را به چشم خود مشاهده نکند و به آن علم نداشته باشد شهادتش پذیرفته نیست، امور کسانی که با شک و تردید و بدون علم و بینش و بصیرت کار می کنند در دست خداوند می باشد، او می تواند اعمال آنها را بپذیرد و یا این که رد نماید، زیرا خداوند امر کرده که واجبات را با علم و بصیرت انجام دهد و آنها را از روی یقین به کار گیرد.

خداوند متعال در قرآن مجید این گونه افراد را چنین وصف می کند و می فرماید:

بعضی از مردم خداوند را بدون علم و بصیرت عبادت می کنند، اگر عبادت آنها به آنان خیری رسانید به آن اطمینان پیدا می کنند و اگر گرفتار فتنه شدند چهره آنها دگرگون می شود، این گروه در دنیا و آخرت زیان می کنند و زیان آشکار هم این است که خداوند را بدون علم عبادت می کنند.

امام علیه السلام فرمودند: هر کس با علم ایمان را به دست بیاورد در آن ثابت می ماند و از ایمان خود سود می برد، هر کس بدون علم وارد آن گردید از آن دست خواهد کشید، و نیز فرمودند: هر کس دین خود را از کتاب خدا و سنت رسول و آل او علیهم السلام به دست آورد مانند کوه ها استوار خواهد ماند و از جای خود تکان نخواهد خورد.

اما هر کس دین خود را از دهان مردان گرفت مردان دیگری دین او را از وی خواهند گرفت امام علیه السلام فرمودند: هر کس ولایت و امامت ما را از قرآن به دست نیاورد

ص:155

در هنگام بروز فتنه ها از راه منحرف خواهد شد و ایمان خود را از دست خواهد داد و در طوفان به این طرف و آن طرف می رود و سقوط می کند.

برای همین جهت است که امروز ادیان فاسده ظاهر شده اند، و مذاهب گمراه کننده آشکار گردیده اند، اکنون کفر و شرک در هم آمیخته و همه جا را فراگرفته است، هر کسی را خداوند توفیق دهد ایمانش ثابت و مستقر می ماند، خداوند برای او اسباب و وسائلی فراهم می کند تا او دین خود را از کتاب و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله فراگیرد و با علم و یقین و بصیرت ایمان بیاورد.

این چنین شخصی دینش مانند کوه ها استوار می ماند و از جای خود تکان نمی خورد، اگر خداوند کسی را موفق نکرد ایمان او عاریتی خواهد بود، او دنبال آراء و نظریات خود را می گیرد و با تقلید و استحسان و تفسیر و تأویل بدون علم و بصیرت گام برمی دارد و گمراه می گردد، در اینجا مشیت خداوند به هر چه تعلق گیرد انجام خواهد گرفت، یا ایمان او را کامل و یا سلب می کند.

برای این گونه افراد که از روی عدم بصیرت سخن می گویند و تأویل بی جا می کنند هیچ اطمینانی نیست، ممکن است آنها صبح مؤمن باشند و شب کافر گردند، و یا شب مؤمن به حساب آیند و بامداد کافر شوند، زیرا او هرگاه یکی از بزرگان را مشاهده می کند به طرف او می رود و هرگاه چیز ظاهرپسندی را دید آن را قبول می کند.

عالم علیه السلام فرمودند: خداوند متعال پیامبران را برای نبوت خلق کرد، آنها فقط پیامبر خواهند بود و اوصیاء هم برای وصایت خلق شدند و آنان هم وصی خواهند بود، گروهی را ایمان عاریت داده اگر بخواهد آن را کامل می کند و اگر بخواهد آن را از دل ها سلب می نماید، این آیه شریفه قرآن «فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ» به این موضوع دلالت دارد.

شما متذکر شده ای که در جاهایی گرفتار مشکلات شده ای و در تنگناهایی قرار گرفته ای حقایق آنها را در نمی یابی و راه چاره را نمی دانی، تو در اختلافات روایات در بن بست قرار گرفته ای و راه حل آنها را پیدا نمی کنی، و می دانی که اختلاف روایات

ص:156

با یکدیگر برای این است که علل و اسباب آن یکسان نبوده و هر کدام در موردی بیان شده اند.

شما در جایی زندگی می کنید که عالمی در آنجا حضور ندارد، شما به افراد مورد وثوق و اطمینان دسترسی ندارید تا مشکلات خود را از وی سؤال کنید و در اختلاف روایات حق را پیدا کنید و انتخاب نمایید و مورد عمل قرار دهید، شما دوست داشتی کتابی کافی در اختیار داشته باشی که در آن همه علوم و معارف دین گردآوری شده باشد تا مورد استفاده قرار گیرد.

کتابی که طلّاب و فراگیرندگان معارف را سود دهد، کسانی که می خواهند راه رشد و سعادت را پیدا کنند به آن مراجعه نمایند، و یا کسانی که در نظر دارند علوم دینی فرا گیرند و آثار صحیحه را مورد عمل قرار دهند و سخنان واقعی رهبران دین را به دست آورند از آن استفاده کنند و از سنت های پیامبر و فرائض خداوند آگاه شوند و آنها را به کار بندند.

شما گفتید اگر چنین کتاب جامعی تألیف گردد و اخبار و روایات و سنن و آثار اهل بیت علیهم السلام در آن گردآوری شود، این کار سبب خواهد شد تا به توفیق خداوند و مساعدت او شیعیان و محبان خاندان عصمت و طهارت راه درست را دنبال کنند و آنها را به سر منزل مقصود هدایت نمایند و راه درست و راه صحیح را به آنان نشان دهد.

اینک ای برادر بدان که خداوند تو را هدایت کند، و راه تشخیص صحیح از سقیم را به تو بنمایاند، هیچ کس نمی تواند با رأی و نظر خود موارد اختلاف را در روایات تمیز دهد و حکم به صحت یک روایت را به نظر خود اظهار کند، و یا بدان عمل نماید، مگر این که، عالم علیه السلام عمل کرده باشد، روایات را به کتاب خدا عرضه کنید هر کدام با قرآن موافق بود عمل کنید و مخالف را ترک نمایید.

در جای دیگر فرموده: در موارد اختلاف روایات هر حدیثی که با مخالفان موافق نبود مورد عمل قرار دهید، و هر روایتی که با آنها موافق بود ترک کنید، و نیز فرموده:

ص:157

روایتی که در عمل به آن اجماع شده آن را مورد عمل قرار دهید و در غیر آن صورت از آن دوری نمایید، ما در اینجا اطلاع اندکی داریم، بهتر از همه در این موارد احتیاط و رد آن به امام می باشد.

امام علیه السلام فرموده: هرگاه دو روایت مختلف در یک مورد رسید و شما نتوانستید صحیح آن را دریابید، به هر کدام از آنها خواستید عمل کنید و این عمل شما از باب تسلیم است.

اکنون خداوند متعال کارها را آسان کرد و وسایل آن را آماده ساخت و تألیف کتابی را که خواسته بودی انجام گرفت و امیدوارم کار به آن گونه انجام گرفته باشد که خواسته و طلب کرده بودید، اگر در تألیف آن کوتاهی شده و موارد نقص در آن مشاهده می شود ما را ارشاد و راهنمایی کنید، زیرا نصیحت و ارشاد میان برادران مؤمن واجب است.

امیدوارم در اعمال کسانی که از این کتاب سود می برند و اخبار و روایات آن را مورد عمل قرار می دهند و از انوار فروزان آن روشنایی می گیرند و در حال و آینده از آن استفاده می کنند مشارکت داشته باشیم، زیرا خداوند یکی است و محمد صلی الله علیه و آله رسول خدا یکی است و حلال محمد صلی الله علیه و آله و حرام او تا قیامت باقی است.

ما کتاب حجت را اندکی باز کردیم و مطالب آن را توسعه دادیم، اگرچه آن را کامل نکردیم در صورتی که نیازمند تکمیل و توسعه بود، ما دوست نداشتیم که خوانندگان این کتاب را از این موضوع بی بهره سازیم، ما از خداوند درخواست می کنیم که عمر ما را طولانی کند تا کتاب حجت را کامل نماییم و همه مباحث آن را در یک کتاب مستقل بیاوریم.

ما از خداوند متعال سپاسگزاریم و از او توان و نیرو برای کارها می خواهیم و امیدواریم ما را توفیق بیشتری بدهد و دست ما را بگیرد، درود بر رسول خدا و آل او علیهم السلام که از پاکان و نیکان هستند، من اینک کتاب خود را از عقل و علم شروع می کنم و از مقام علم و علماء سخن می گویم و از جهل و جاهلان و سقوط آنها بحث می کنم.

ص:158

عقل به مانند قطبی است که همه از او نیرو می گیرند و به وسیله او حرکت می کنند، خداوند به وسیله عقل با مردم احتجاج می کند و ثواب و عقاب و پاداش و جزاء به اندازه عقل و خرد انجام می گیرد.

مؤلف گوید:

ثقه الاسلام کلینی رضی الله عنه در مقدمه طولانی کتاب کافی نکاتی را متذکر شده اند، و علت تألیف کتاب را بیان کرده اند، ما اکنون درباره آن چند مورد مطالبی را به نظر خوانندگان این کتاب می رسانیم.

اول: کلینی تصریح می کند که یک نفر او را به نوشتن کتاب شریف کافی در اخبار و روایات تشویق کرده و این که کتاب مورد نظر باید جامع و کافی باشد، خوانندگان و مراجعه کنندگان را از کتاب های مختلف بی نیاز کند، او نام درخواست کننده را ذکر نکرده و از او به عنوان برادر یاد نموده است.

در کافی آمده که آن شخص در جایی زندگی می کند که در آنجا عالمی وجود ندارد، و او نمی تواند در هنگام اختلاف روایات در یک موضوع حقیقت را دریابد، از این نکته معلوم است که او در بغداد، کوفه، ری، و یا قم زندگی نمی کرده، و در مکانی بوده که دسترسی به عالم نداشته است.

دوم: درخواست آن شخص از ثقه الاسلام کلینی این بوده که وی کتابی جامع و کافی را تألیف کند، و مؤمنان را از سایر کتب و تألیفات در موضوع حدیث و روایت بی نیاز نماید ظاهراً نام «کافی» برای این کتاب از این جا گرفته شده است، زیرا کلینی در مقدمه کتاب برای تألیف خود نامی انتخاب نکرده است.

در مقدمه کتاب در مورد درخواست آن برادر از ثقه الاسلام رضی الله عنه چنین آمده است او گوید: «انک تحبّ ان یکون عندک کتاب کاف یجمع من جمیع فنون علم الدین و العمل به بالاثار الصحیحه عن الصادقین علیهم السلام و السنن القائمه التی علیها العمل» .

سوم: ابو جعفر کلینی در مقدمه کتاب از عقل ستایش می کند و مردم را به تعقل و تفکر تشویق می نماید، ولی در عین حال عقل را کافی نمی داند و کسانی که عقل گرا

ص:159

هستند و متکی به افکار و اندیشه های خود می باشند مورد اعتراض او قرار گرفته اند.

چهارم: محدث بزرگوار به علم و معرفت بسیار اهمیت می دهد و مردم را تشویق می کند که دنبال علم و معرفت بروند، و از جهل و جهالت خود را نجات دهند او فرق بین انسان و حیوان را تنهاه در علم و معرفت می داند و می گوید کسانی که علم ندارند چهارپایانی می باشند که بدون اراده به هر جا می روند و با هر بادی تکان می خورند.

پنجم: در مورد اختلاف روایات تصریح می کند که باید حدیثی مورد عمل قرار گیرد که با قرآن مخالف نباشد، و یا حدیثی که با مخالفان موافقت دارد باید ترک شود، و مورد عمل قرار نگیرد، و یا این که از باب تسلیم به هر کدام خواست عمل کند.

ششم: او می گوید: اگر خداوند به من مهلت داد و عمرم طولانی شد کتاب حجت را مبسوطتر از این خواهم نوشت، و آن را به صورتی مستقل تألیف خواهم کرد و مطالب دیگری به آن اضافه خواهم نمود، او ظاهراً موفق به این کار نشده زیرا در تألیفات وی از این کتاب نامی نیست واللّه تعالی اعلم.

هفتم: او از تشتت و تفرقه و پیدا شدن مذاهب فاسده و آراء و اقوال گوناگون و مکتب های مختلف در جامعه خود اظهار ناراحتی می کند و می گوید: هواپرستان و بداندیشان دست به دست هم داده و محیط و جامعه را با افکار و اندیشه های خود در هم ریخته اند، و باید با ملحدان و صاحبان اندیشه های فاسد مبارزه کرد.

او از اختلاف شیعه و راویان اخبار و روایات که بعد از غیبت امام زمان علیه السلام در سال 260 پیش آمد، کاملاً آگاه بوده و فرقه های گوناگونی که پس از غیبت پدید آمدند و موجب گمراهی گروهی از شیعیان گردیدند، هواپرستان و دنیاطلبان از یک طرف و سیاست خلفاء و عمال آنها از طرف دیگر موجب نابسامانی هایی در جامعه تشیع شده بود.

نوشتن کتابی بزرگ و جامع مانند کافی نیازمند کتابخانه ای بزرگ بود، احتمالاً پیشنهاد تألیف کتاب در ری به کلینی شده باشد، و پیشنهاددهنده هم یکی از رجال شیعه بوده و کلینی را با او انس و محبتی بوده است، او تصمیم می گیرد به بغداد برود و

ص:160

در آن شهر اقامت کند و کتاب خود را تألیف نماید.

در آن زمان بغداد از مراکز مهم علمی و دینی بود، رجال علم و ادب و فقه و حدیث در آنجا سکونت داشتند، خاندان های بزرگی از شیعه در آنجا حضور داشتند و در تشکیلات حکومتی صاحب نفوذ بودند، در بغداد کتابخانه های بزرگی بود که همه نوع کتاب در آنجا وجود داشت.

تجلیل از کتاب کافی

شیخ مفید گوید: کافی از بزرگ ترین کتب شیعه و از همه آنها سودمندتر است.

محمد بن مکی شهید در اجازه خود به ابن خازن گوید: کتاب کافی در حدیث مانند ندارد و در مذهب امامیه کسی مثل او را تألیف نکرده است.

محقق کرکی گوید: کتاب بزرگ کافی که در حدیث تألیف شده مانند ندارد، در این کتاب احادیث شرعیه و اسرار دینیه جمع آوری گردیده که آنها را در کتاب های دیگر نمی توان پیدا کرد، او گوید: علماء و فقهاء شیعه مانند کافی کتابی تألیف نکرده اند.

فیض کاشانی گوید: کافی اشرف و اوثق و اجمع و اتم کتب حدیث می باشد و اخبار اصول را به خوبی جمع آوری کرده و از زیادی ها و عیب و نقص خالی است.

علی بن محمد بن حسن بن شهید ثانی گفته کتاب کافی یک آبگاهی است که در آن آب صاف روان است، به جان خودم سوگند کسی مانند آن را تألیف نکرده است و به آن روش کتابی ننوشته است، مقام و منزلت کلینی از کتاب کافی معلوم می گردد و مقام او در علم و فقه و حدیث آشکار می شود.

مجلسی گوید: کتاب کافی جامع ترین و بهترین مؤلفان شیعه بوده و در میان فرقه ناجیه بزرگ ترین کتاب به حساب می آید.

محمد امین استرابادی گوید: ما از مشایخ خود شنیدیم که می گفتند در اسلام کتابی مانند کافی و هم وزن و پایه آن تألیف نگردیده است.

دکتر حسین علی محفوظ در مقدمه کتاب کافی گوید: این کتاب نخست به کلینی معروف بوده و بعد از آن به کافی مشهور شده است، و نام او از اینجا گرفته شده که او

ص:161

در مقدمه خود در پاسخ کسی که از وی خواسته بود تا کتابی جامع در حدیث و فقه تدوین کند گفت: دوست داری کتابی داشته باشی که تو را کفایت کند و جامع همه علوم باشد.

در روضات الجنات از کتاب منیه المرتاد نقل شده که کلینی کافی را در مدت بیست سال تألیف کرده است، کلینی از گروهی بی شمار اخبار و روایات اهل بیت علیهم السلام را نقل می کند و کتاب کافی در حقیقت چکیده آثار گذشتگان می باشد.

مشایخ عصر کافی را بر مؤلف آن قرائت می کردند و اجازه روایت آن را دریافت می نمودند، گروهی نیز کافی را در نزد شاگرد او ابو الحسین احمد بن احمد کاتب که از اهل کوفه بود قرائت می کردند، از راویان قدیم کافی کسانی مانند ابن بابویه، ابن قولویه، سید مرتضی، شیخ مفید، تلعکبری، زراری و نجاشی هستند.

کافی در همه زمان ها برهان فقهاء و حجت اهل فتوی بوده و همواره در طول تاریخ مرجع علماء و فقهاء می باشد، تحولات زمان و تغییرات آن از مقام منیع و جایگاه رفیع کتاب شریف کافی نکاسته است.

علماء امامیه و فقهاء شیعه از قدیم این کتاب را بر سایر کتب حدیث فضیلت می دادند و از آن استفاده می کنند و به آن استناد می نمایند، آنها اخبار کافی را موثوق دانسته و در احکام از آن بهره می برند، علماء شیعه اجماع دارند که کافی در مقامی بلند قرار دارد، و مانند قطبی است که همگان باید در اطراف آن جمع گردند.

کافی در ضبط و اتقان از سایر اصول و کتب حدیث برتر است، کتاب کافی در حقیقت مخزن گران بهایی است که در آن نفائس اخبار و روایات و سخن های ناب و خالص گردآوری شده، معارف دین و شریعت، علوم، احکام، اوامر و نواهی، سنن و آثار، مواعظ و نصایح و آداب و اخلاق در آن نهفته است.

مقدمه کتاب کافی و عبارت و فقرات آن نشان می دهد که کلینی رضی الله عنه در انشاء و صنعت کتابت مقامی بس بلند و ارجمند داشته است و به خوبی معلوم می گردد که او در ادبیات عرب و اسرار و رموز آن تبحر داشته و در فصاحت و بلاغت جایگاه ویژه ای احراز کرده بود. (1)

ص:162


1- 1) . مقدمه کتاب کافی از دکتر محفوظ.

شروح کافی

علمای شیعه از قدیم و جدید شرح هایی بر کافی ، نوشته اند و پاره ای از اخبار و روایات آن را تفسیر کرده اند، نام این شروح در کتاب های رجال و فهارس کتب آمده است آقای دکتر محفوظ در این باره تحقیق کرده و همه آنها را از منابع و مصادر استخراج نموده است و ما اکنون نام آن شروح را از مقدمه کافی در اینجا می آوریم:

1. جامع الاحادیث و الاقوال از شیخ قاسم بن محمد جواد راوندی متوفی بعد از سال یکهزار و صد.

2. الدر المنظوم من کلام المعصوم از شیخ علی بن محمد بن حسن بن زین الدین شهید ثانی که در سال یک هزار و یکصد و چهار درگذشت یک نسخه از آن در کتابخانه سید محمد مشکوه در دانشگاه تهران می باشد.

3. الرواشح السماویه فی شرح الأحادیث الامامیه از محمد باقر داماد که در سال 1040 درگذشت و کتاب در سال 1311 در تهران چاپ شده است.

4. الشافی تألیف شیخ خلیل بن غازی قزوینی که در سال 1089 درگذشت از این کتاب یک نسخه خطی در مجموعه سید محمد مشکوه در دانشگاه تهران موجود است.

5. شرح میرزا رفیع الدین محمد نائینی که در سال 1082 درگذشت.

6. شرح ملاصدرا شیرازی که در سال 1050 درگذشت، و این شرح چاپ شده است.

7. شرح محمد امین استرآبادی اخباری که در سال 1036 درگذشت.

8. شرح ملاصالح مازندرانی که در سال 1080 درگذشت، این شرح در چند مجلد چاپ شده و یکی از بزرگ ترین شروح می باشد.

9. کشف الکافی تألیف محمد بن محمد ملقب به شاه محمد اصطهباناتی از فضلاء قرن 12 که برای شاه سلطان حسین صفوی تألیف کرد نسخه ای از آن در مجموعه سید

ص:163

محمد مشکوه در دانشگاه تهران موجود است.

10. مرآت العقول فی شرح اخبار آل الرسول تألیف محمد باقر مجلسی که در سال 1111 درگذشت، این شرح بسیار مشروح و دوبار چاپ شده است.

11. هدی العقول فی شرح احادیث الاصول تألیف محمد بن عبد علی قطیفی از علماء قرن 13، یک نسخه خطی از آن در مدرسه سپهسالار تهران موجود است.

12. وافی تألیف فیض کاشانی که در سال 1091 درگذشت، این کتاب هم مشروح و چند بار چاپ شده است. (1)

ترجمه های فارسی کتاب کافی

کتاب شریف کافی را گروهی ترجمه کرده اند، تا فارسی زبانان هم از مزایای آن استفاده کنند تعدادی از این ترجمه ها در سابق انجام گرفته و چند ترجمه هم در تاریخ معاصر تحریر و چاپ شده اند، و اینک نام آنها را در اینجا ذکر می کنیم.

1. تحفه الاولیاء ترجمه محمد علی اردکانی معروف به نحوی، از شاگردان سید مهدی بحرالعلوم، یک نسخه خطی از آن در مجموعه سید محمد مشکوه موجود است.

2. صافی شرح اصول کافی از شیخ خلیل بن غازی قزوینی که در سال 1308 قمری در هندوستان در شهر لکنهو چاپ شده است.

3. شرح فروع از شیخ خلیل مزبور که نسخه خطی آن در کتابخانه مشکوه موجود است، و آن مجموعه اکنون در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران می باشد.

4. ترجمۀ اصول کافی از محمد باقر کمره ای که چاپ شده است.

5. ترجمۀ اصول کافی از دکتر سیدجواد مصطفوی خراسانی که چاپ شده است.

چاپ کتاب کافی

کتاب شریف کافی تاکنون چند بار در ایران و هندوستان چاپ شده است، نخست در شیراز و سپس در تبریز در سال های 1278 و 1281 قمری چاپ سنگی شد، و بعد

ص:164


1- 1) . مقدمه کافی.

از آن در سال های 1311 در تهران و در سال 1302 قمری در لکنهو چاپ سنگی گردید و در سال 1374 قمری در تهران توسط دارالکتب الاسلامیه برای نخستین بار با چاپ سربی به بازار کتاب عرضه شد.

چاپ سربی آن توسط محقق عالی مقام جناب آقای علی اکبر غفاری دام توفیقه تصحیح و منقح گردید و با نسخ خطی مقابله شد، و تعلیقاتی از طرف مصحح محترم بر آن نوشته شد و در هشت مجلد در چاپخانه حیدری تهران چاپ شد.

نگارنده این کتاب هم در مقابله آن کتاب با نسخ خطی افتخار همکاری با جناب آقای غفاری را داشتم، کار مطبوعاتی حقیر از کافی شروع شد، و اثر نخستین این جانب تنظیم غلطنامه چاپ حروفی کافی بود که به نام این جانب چاپ گردید.

آشنایی با کافی و کار کردن روی آن ما را با معارف اسلامی آشنا کرد و مقدمه ای برای کارهای بعدی شد، از آن تاریخ که اکنون چهل سال از آن می گذرد و همواره در تحقیق، مطالعه و نوشتن بوده ام، از خداوند متعال خواستارم توفیق خدمتگزاری به فرهنگ و معارف اهل بیت علیهم السلام را به ما عطا فرماید.

به طور کلی علماء و فقهاء شیعه روی کتاب کافی بسیار کار کرده اند، شروح و تعلیقات و حواشی زیادی بر آن نوشته اند، دربارۀ رجال و اسانید آن تحقیق کرده اند و نکاتی را درباره آن کتاب شریف مورد بررسی قرار داده اند جویندگان به کتب رجال و تراجم مخصوصاً مقدمه چاپ حروفی آن مراجعه کنند.

آثار و تألیفات کلینی

ابوجعفر کلینی رضی الله عنه غیر از کتاب کافی آثار دیگری هم دارد که متأسفانه در طول تاریخ از بین رفته، کتاب های او در کتابخانه های بغداد و شهر ری وجود داشته، علماء و محققان در آثار خود آنها را ثبت و ضبط کرده اند و محدثان آن کتاب ها را بر مشایخ خود قرائت می نمودند و اجازه نقل آنها را دریافت می کردند.

شیخ طوسی در فهرست خود ضمن معرفی آثار او گوید: او غیر از کافی کتاب هایی به نام رسائل ، کتاب رد بر قرامطه و کتاب تفسیر رؤیا نوشت، شیخ طوسی سپس گفته: ما

ص:165

کتاب های او را توسط مشایخ خود روایت می کنیم، معلوم است که این آثار در آن زمان مشهور بوده اند و از آنها استفاده می کرده اند.

ابوالعباس نجاشی در رجال خود گوید: ابو جعفر کلینی غیر از کتاب کافی کتب دیگری هم تألیف کرده و آنها عبارتند از کتاب رد بر قرامطه ، کتاب رسائل الائمه علیهم السلام ، کتاب تعبیر رؤیا ، کتاب رجال و کتاب ما قیل فی الائمه علیهم السلام من الشعر ، نجاشی گوید: ما آثار او را بر مشایخ خود قرائت کردیم و از آنها اجازه نقل گرفتیم.

اینک فهرست آثار کلینی:

1. کافی که بسیار مشهور و مکرر چاپ شده است.

2. رسائل الائمه علیهم السلام.

3. ماقیل فی الائمه علیهم السلام من الشعر.

4. کتاب تعبیر الرؤیا.

5. کتاب الرد علی القرامطه.

مشایخ کلینی

اشاره

ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی رضی الله عنه اساتید و مشایخ زیادی دارد، که در ری و بغداد از آنها اخذ حدیث کرده است، نام مشایخ او در کتب رجال آمده، و تذکره نویسان از آنها در آثار خود نام می برند، در کتاب جامع الرواه که مخصوص رجال کتب اربعه می باشد از آنان یاد می کند، و از همه جامع تر تحقیق دکتر حسین علی محفوظ است که در مقدمه کافی آنها را جمع کرده است و اینک مختصری از حالات آنها:

1. احمد بن ادریس

او احمد بن ادریس ابو علی اشعری قمی است که یکی از ثقات اصحاب و راویان و فقهاء امامیه بود، او اخبار زیادی نقل کرده و روایاتش هم از صحاح به حساب می آیند او کتاب بزرگی در نوادر تألیف کرده که مشایخ از وی نقل می کنند، احمد بن ادریس در سال 306 در جایی به نام قرعاء در راه مکه درگذشت. (1)

ص:166


1- 1) . فهرست شیخ، ص 50.
2. احمد بن عبداللّه بن امیه

او یکی از مشایخ کلینی عنوان شده در جامع الرواه از وی نام برده نشده است، ولی در مقدمه کافی از تنقیح المقال نقل کرده که او یکی از مشایخ کلینی است.

3. احمد بن محمد همدانی

نجاشی در فهرست خود گوید: احمد بن محمد بن سعید سبیعی همدانی، از بزرگان اصحاب حدیث و راویان می باشد او از اهل کوفه و از طائفه جارودیه زیدیه بود، او با محدثان و فقهاء شیعه رفت و آمد داشت، و مردی امین و موثق بود، احمد بن محمد کتاب های زیادی تألیف کرد و در کوفه درگذشت. (1)

4. احمد بن عاصم

این راوی را از مشایخ کلینی دانسته اند، از او در فهرست شیخ و نجاشی و جامع الرواه نامی برده نشده است، در مقدمه کتاب کافی از تنقیح المقال نقل شده که او از مشایخ کلینی بوده است.

5. احمد بن محمد بن عیسی

شیخ طوسی در فهرست خود گوید: احمد بن محمد بن عیسی اشعری ابو جعفر قمی از فقهاء و چهره های بزرگ عصر خود در قم بود، و ریاست و زعامت این ناحیه را به عهده داشت او با حضرت رضا علیه السلام هم ملاقات داشت و کتب زیادی را تألیف کرد، پیداست که کلینی در جوانی از وی اخذ روایت کرده است. (2)

6. احمد بن مهران

در جامع الرواه گوید: احمد بن مهران یکی از مشایخ کلینی می باشد، در کافی در باب تولد امام کاظم از وی حدیث نقل می کند و برای او طلب رحمت و آمرزش می نماید، ولی علامه حلی در خلاصه گوید: ابن غضائری او را تضعیف کرده است. (3)

ص:167


1- 1) رجال نجاشی، ص 94.
2- 2) فهرست شیخ: ص 48.
3- 3) جامع الزواه، 1 ص 73.
7. اسحاق بن یعقوب

در جامع الرواه از غیبت طوسی نقل می کند که شیخ از طریق ابن قولویه و ابو غالب زراری روایت کرده که کلینی گفت: از اسحاق بن یعقوب شنیدم می گفت مشکلاتی برای من پیش آمده بود و من نامه ای توسط محمد بن عثمان عمری نائب امام زمان برای آن حضرت فرستادم و مشکلات خود را با او در میان گذاشتم، و توقیع به خط امام برای من رسید. (1)

8. حسن بن خفیف

از این محدث در کتب رجال ذکری نیست، در مقدمه کتاب کافی از کتاب عین الغزال نقل کرده که حسن بن خفیف یکی از مشایخ کلینی بوده است.

9. حسن بن فضل یمانی

در فهرست نجاشی و جامع الرواه از این راوی نام برده نشده در مقدمه کتاب کافی به نقل از عین الغزال و تنقیح المقال او را از مشایخ کلینی ذکر می کند.

10. حسین بن حسن اسود

در جامع الرواه گوید: حسین بن حسن حسنی اسود مکنی به ابو عبداللّه رازی از مشایخ کلینی است، او در باب اشاره و نص بر امامت حسن بن علی علیهما السلام و در باب ولادت امام هادی علیه السلام و همچنین در کتاب علم کافی از وی روایت می کند، شرح حالی از این محدث در دست نیست. (2)

11. حسین بن حسن علوی

در جامع الرواه گوید: او از مشایخ محمد بن یعقوب کلینی است، در کافی در باب تولد صاحب الزمان از وی روایت می کند و همچنین در کتاب معیشت هم از او حدیثی نقل کرده است، او از کسانی است که در هنگام تولد امام زمان خدمت امام عسکری علیهما السلام رسیده و تبریک گفته است. (3)

ص:168


1- 1) همان، ص 236.
2- 2) همان، ص 236.
3- 3) همان، ص 236.
12. حسین بن علی علوی

در جامع الرواه از وی عنوان نشده، در مقدمه کتاب کافی از عین الغزل نقل شده که او یکی از مشایخ کلینی می باشد.

13. حسین بن محمد اشعری

نجاشی در رجال خود گوید: حسین بن محمد بن عمران اشعری قمی مکنی به ابو عبداللّه از ثقات اهل حدیث است، او کتابی به نام نوادر تألیف کرده که ما آن را از طریق ابوعبداللّه محمد بن محمد، از ابو غالب زراری از محمد بن یعقوب کلینی از او روایت می کنیم، در کافی در باب تولد امام سجاد علیه السلام حدیثی از وی نقل شده است. (1)

14. حمید بن زیاد

او یکی از مشایخ بزرگ کلینی است که در کافی از وی بسیار روایت می کند، این راوی یکی از مؤلفان بوده و اصول زیادی را در دست داشته است، شیخ طوسی در فهرست گوید: او از اهل آبادی نینوا بود و در نزدیک کربلا زندگی می کرد و از ثقات مؤلفان می باشد، نجاشی گوید: حمید بن زیاد در سال 315 درگذشت. (2)

15. داود بن کوره

ابوالعباس نجاشی گوید: داود بن کوره ابو سلیمان قمی از کسانی است که کتاب نوادر احمد بن محمد بن عیسی ار تبویب کرد و کتابی هم در وضو، صلاه، زکاه، صوم و حج تألیف کرده است، در جامع الرواه اشاره ای به روایات او در کافی نشده است، ولی در مقدمه کتاب کافی به نقل از تنقیح المقال او را از مشایخ کلینی آورده است. (3)

16. سعد بن عبداللّه قم

شیخ الطائفه در فهرست خود گوید: سعد بن عبداللّه قمی مکنی به ابو القاسم از

ص:169


1- 1) . همان، ص 236.
2- 2) . رجال نجاشی، ص 66.
3- 3) . فهرست شیخ، ص 85. (4) . رجال نجاشی، ص 158.

راویان جلیل القدر و ثقات مؤلفین بود، او اخبار زیادی نقل کرده و مورد اعتماد بوده است، از جامع الرواه معلوم می گردد که کلینی مستقیماً از سعد بن عبداللّه روایت نمی کند، او از طریق محمد بن یحیی احادیث سعد بن عبداللّه را روایت کرده است ولی در مقدمه کافی او را از مشایخ کلینی می داند.

17. سلیمان بن سفیان

سلیمان بن سفیان ابو داود مسترق از ثقات اصحاب حدیث است، نجاشی گوید:

سلیمان بن سفیان از موالیان کنده بود، او به واسطه سفیان بن مصعب از امام صادق علیه السلام روایت می کند و تا سال 231 هم زنده بود، در مقدمه کافی از عین الغزال روایت می کند که او از مشایخ کلینی بوده این گفته با رجال نجاشی منافات دارد. (1)

18. سهل بن زیاد رازی

او یکی از مشایخ ابو جعفر کلینی است که در کافی از او بسیار روایت می کند، سهل بن زیاد از راویان ضعیف شمرده شده، گفته اند: او خود ضعیف نبوده ولی از ضعفاء حدیث روایت می کرده است، او با امام حسن عسکری علیه السلام مکاتباتی داشته، احمد بن محمد بن عیسی او را به اتهام غلو و نقل حدیث ضعیف از قم اخراج نمود. (2)

19. عبداللّه بن جعفر حمیری

ابوالعباس نجاشی گوید: عبداللّه بن جعفر بن مالک حمیری قمی شیخ اهل قم و رهبر آنها بود او در سال 290 وارد کوفه شد و در آنجا حدیث شنید، او کتاب های زیادی تألیف و تصنیف کرده و ما همه آنها را از طریق احمد بن محمد یحیی عطار از وی نقل می کنیم، روایت کلینی از وی در کافی باب تولد امام حسن مجتبی علیه السلام آمده است. (3)

20. علی بن ابراهیم بن هاشم

او یکی از مشایخ بزرگ و مشهور کلینی است که در کافی بسیار از او روایت می کند، و بیشترین اخبار کافی از طریق او آمده است، شیخ طوسی در فهرست خود

ص:170


1- 1) . رجال نجاشی، ص 177.
2- 2) . رجال نجاشی، ص 185.
3- 3) . رجال نجاشی، ص 219.

گوید: علی بن ابراهیم بن هاشم قمی کتاب هایی تألیف کرده که ما همه آنها را از طریق شیخ مفید از او روایت می کنیم، نجاشی نیز او را از ثقات اهل حدیث و از مصنفان مورد اعتماد معرفی کرده است. (1)

21. علی بن حسین سعدآبادی

شیخ ابو جعفر طوسی رضی الله عنه او را از مشایخ کلینی رحمه الله ذکر می کند و در رجال خود در باب کسانی که از امام علیه السلام روایت ندارند نقل کرده است، در جامع الرواه او را عنوان کرده ولی حدیثی در کافی از او نشان نمی دهد، و ابو غالب زراری هم از علی بن حسین سعدآبادی روایت می کند. (2)

22. علی بن عبداللّه خدیجی

شیخ طوسی در رجال خود گوید: علی بن عبداللّه معروف به خدیجی از مشایخ تلعکبری است، نجاشی در رجال گفته، علی بن محمد بن عاصم ابو الحسن معروف به خدیجی اصغر از ضعفاء به شمار است، در جامع الرواه او را عنوان کرده و روایتی در کافی از او نشان نمی دهد، در مقدمه کافی به استناد کتاب تنقیح المقال او را از مشایخ کلینی می داند. (3)

23. علی بن محمد بن بندار

او از مشایخ ابو جعفر کلینی است و روایات او در کافی نقل گردیده است، از این راوی شرح حالی در کتب رجال نیامده است.

24. علی بن محمد برقی

او یکی از مشایخ کلینی است که روایات او در کافی مکرر آمده است، او فرزند دختر احمد بن محمد بن خالد برقی مؤلف محاسن است، از این جهت او را به اعتبار جدش برقی هم گفته اند، در جامع الرواه او را به عنوان علی بن محمد بن عبداللّه قمی ذکر می کند و روایات او را در کافی نشان می دهد. (4)

ص:171


1- 1) . فهرست شیخ، ص 115.
2- 2) . رجال شیخ، ص 484.
3- 3) . رجال شیخ، ص 483 و رجال نجاشی، ص 266.
4- 4) . جامع الرواه، ج 1، ص 596.
25. علی بن محمد کلینی رازی

او علّان کلینی است و ابو جعفر کلینی خواهرزاده وی می باشد، ما درباره او بعد از این گفتگو می کنیم.

26. علی بن موسی کمندانی

او یکی از مشایخ ابو جعفر کلینی است و در کافی روایاتی از او نقل شده است ثقه الاسلام کلینی هم به نام از وی روایت کرده و هم به عنوان عده من اصحابنا از او حدیث نقل کرده است، علماء رجال گویند: یکی از افراد عده علی بن موسی کمندانی است و کمندان نام قدیم قم بوده است، شرح حال زیادی از این محدث در دست نیست. (1)

27. قاسم بن علاء

محمد بن علی اردبیلی رحمه الله او را در جامع الرواه عنوان کرده و گوید: قاسم بن علاء اهل آذربایجان است، ابن طاووس او را از وکلاء امام زمان علیه السلام ذکر می کند، کلینی در کتاب کافی باب تولد امام صادق علیه السلام از وی روایت می کند، و شرح حالی جز این از او در دست نیست. (2)

28. محمد بن اسماعیل نیشابوری

او از مشایخ ابو جعفر کلینی بوده و در کافی روایاتی از وی از فضل بن شاذان روایت شده است، شیخ الطائفه در رجال خود او را عنوان کرده و تنها به نام او اکتفاء می کند، کشی هم در رجال خود از وی نقل می کند که عبداللّه بن طاهر امیر خراسان فضل بن شاذان را از نیشابور تبعید کرد، شرح حال زیادی از وی در دست نیست. (3)

29. محمد بن جعفر رازی

شیخ الطائفه در رجال خود گوید: محمد بن جعفر اسدی مکنی به ابو الحسین رازی یکی از وکلاء و ابو اب بود و در فهرست گوید: محمد بن جعفر اسدی کتابی

ص:172


1- 1) . جامع الرواه، ج 1، ص 603.
2- 2) . جامع الرواه، ج 2، ص 19.
3- 3) . رجال شیخ، ص 496.

دارد که ما آن را توسط جماعتی از تلعکبری از وی روایت می کنیم، در جامع الرواه نیز او را عنوان کرده و روایات او را در کافی از طریق کلینی نشان می دهد. (1)

30. محمد بن ابی عبداللّه کافی

او از راویان اهل کوفه بود، از آنجا مهاجرت کرد و در ری ساکن شد کلینی در کافی از وی روایت می کند، نجاشی می گوید: محمد بن جعفر بن محمد اسدی ابو الحسین کوفی ساکن ری که او را محمد بن ابی عبداللّه می گفتند از ثقات اهل حدیث بود، جز این که از ضعفاء هم روایت می کرد، او کتاب هایی هم تألیف کرد و در شب پنج شنبه دهم ماه جمادی الاولی سال 312 درگذشت. (2)

31. محمد بن حسن صفار

او از مشایخ کلینی است و روایات او در کافی نقل شده، ابو العباس نجاشی در رجال خود گوید: محمد بن حسن بن فروخ صفار از موالیان عیسی بن موسی اشعری بود، او را ابو جعفر اعور هم می گفتند، او یکی از بزرگان اصحاب ما در قم بود و از ثقات عظیم الشأن به شمار می رفت، او کتب زیادی هم تألیف کرد و در سال 290 در قم درگذشت. (3)

32. محمد بن حسن طائی

از این راوی در کتب رجال حدیثی عنوان نشده و در کتاب های مشهور نام او نیست، در جامع الرواه که راویان کتب اربعه را جمع کرده از وی نشان و ذکری نیست، در مقدمه کتاب کافی از کتاب عین الغزال نقل کرده که او از مشایخ کلینی بوده است.

33. محمد بن عبداللّه حمیری

او از مشایخ ثقه الاسلام کلینی است و در کافی از وی روایت می کند، نجاشی در رجال خود گوید: محمد بن عبداللّه بن جعفر حمیری ابو جعفر قمی از ثقات اصحاب حدیث و از وجوه اهل زمان خود بود، او با صاحب الزمان علیه السلام مکاتبه کرد و مسائلی از آن حضرت پرسید، وی کتاب هایی هم تألیف کرده که ما آنها را توسط

ص:173


1- 1) . فهرست شیخ، ص 179؛ جامع الرواه، ج 2، ص 83. [1]
2- 2) . رجال نجاشی، ص 373.
3- 3) . رجال نجاشی، ص 354.

مشایخ خود روایت می کنیم. (1)

34. محمد بن عقیل کلینی

در جامع الرواه او را عنوان کرده و گوید: محمد بن عقیل جزء گروهی است که کلینی به عنوان «عده من أصحابنا» از وی روایت می کند. (2)

35. محمد بن علی کوفی

شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی در رجال خود او را عنوان کرده و گوید: محمد بن علی بن معمر کوفی مکنی به ابو الحسن صاحب صبیحی از تلعکبری روایت می کند و در سال 329 موفق به گرفتن اجازه از وی گردید، در جامع الرواه هم او را عنوان کرده و به روایات او در کافی اشاره نمی کند، در مقدمه کافی از تنقیح المقال نقل کرده که او از مشایخ کلینی می باشد. (3)

36. محمد بن یحیی عطار قمی

او یکی از مشایخ معروف کلینی است و در کافی از وی بسیار روایت کرده، شیخ طوسی در رجال خود او را از مشایخ کلینی ذکر می کند، نجاشی در رجال خود گوید:

محمد بن یحیی ابو جعفر عطار قمی شیخ اصحاب ما در زمان خود بود، او یکی از ثقات اهل حدیث و از مؤلفان و مصنفان به شمار می رفت. (4)

راویان کلینی

اشاره

ابوجعفر کلینی رضی الله عنه در ری و بغداد مجلس املاء حدیث داشت، گروهی از محدثان و فقهاء شیعه از وی حدیث آموختند و در محضر مبارک او تلمذ کردند، اسامی آنها در کتب رجال حدیث آمده و ما اکنون در اینجا مختصری از حالات آنها را ذکر می کنیم، جویندگان باید به کتب رجال مراجعه کنند و تفصیل حالات آنان را مطالعه نمایند.

ص:174


1- 1) . رجال نجاشی، ص 354.
2- 2) . جامع الرواه، ج 2، ص 150. [1]
3- 3) . رجال شیخ، ص 500.
4- 4) . رجال شیخ، ص 495؛ رجال نجاشی، ص 353.
1. احمد بن ابراهیم صیمری

شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی در فهرست خود گوید: احمد بن ابراهیم بن ابی رافع صیمری مکنی به ابو عبداللّه از اولاد عبید بن عازب برادر براء بن عازب انصاری بود، وی اصلاً اهل کوفه بود و در بغداد اقامت داشت، او از ثقات اهل حدیث بود و کتاب هایی هم تألیف کرد، ما کتاب های او را از طریق ابو عبداللّه مفید از وی روایت می کنیم. (1)

2. احمد بن احمد کاتب

در کتب معروف رجال و فهارس نامی از وی نیست، در مقدمه کتاب کافی از کتاب عین الغزال و تنقیح المقال نقل کرده که او از راویان کلینی می باشد.

3. احمد بن علی بن سعید

در جامع الرواه از وی عنوانی نشده است و در رجال و فهرست شیخ و همچنین در رجال نجاشی نام او وجود ندارد، در مقدمه کتاب کافی از تنقیح المقال نقل کرده که احمد بن علی بن سعید از اهل کوفه بود و از کلینی روایت می کرد.

4. احمد بن محمد بن علی

شیخ ابو جعفر طوسی رضی الله عنه در رجال خود او را عنوان کرده و گوید: احمد بن محمد بن علی مکنی به ابو الحسین از اهل کوفه بود، و از کلینی روایت می کرد و ما از طریق علی بن حسین موسوی مرتضی از او روایت می کنیم. (2)

5. احمد بن محمد زراری

نجاشی در رجال خود گوید: احمد بن محمد بن محمد ابو غالب زراری از مشایخ حدیث بود، او در زمان خود شخصیتی بزرگ به شمار می رفت و از وجوه و اعیان محدثان به حساب می آمد، او کتاب هایی هم تألیف کرده که ما آنها را از طریق شیخ خود ابو عبداللّه مفید از وی روایت می کنیم، زراری در سال 368 درگذشت. (3)

ص:175


1- 1) . فهرست شیخ، ص 56.
2- 2) . رجال شیخ، ص 450.
3- 3) . رجال نجاشی، ص 83.
6. جعفر بن قولویه

ابوالعباس نجاشی در رجال خود گوید: جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه مکنی به ابو القاسم از ثقات اصحاب حدیث و بزرگان عصر خود بود، و در حدیث و فقه مقامی بزرگ داشت او از پدر و برادرش روایت می کرد، شیخ ما ابوعبداللّه در نزد او تلمذ کردند، و از وی فقه آموختند، او کتاب های زیادی تألیف کرد، من اکثر آنها را نزد شیخ مفید خواندم. (1)

7. عبدالکریم بن عبداللّه

شیخ آقابزرگ تهرانی رضی الله عنه در طبقات اعلام شیعه قرن چهارم گوید: عبدالکریم بن عبداللّه بن نصر ابو الحسین بزاز از شاگردان ابو جعفر کلینی است که کافی را در بغداد بر او خوانده است، در فهرست شیخ در ترجمه کلینی نیز از او به عنوان راوی کافی نام برده شده است. (2)

8. علی بن احمد دقاق

در جامع الرواه او را عنوان کرده و گوید: علی بن احمد بن موسی دقاق از مشایخ شیخ صدوق بوده و از کلینی روایت می کند، شرح حالی از وی در دست نیست و تنها در طرق چند حدیث از وی یاد شده است. (3)

9. محمد بن ابراهیم نعمانی

او از خواص راویان و شاگردان ابو جعفر کلینی بوده، علمای رجال گویند:

او کتاب کافی را می نوشته است، نجاشی در رجال خود گوید: محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی ابو عبداللّه کاتب معروف به ابن ابی زینب از شیوخ اصحاب ما بود، او مقامی بزرگ در جامعه خود داشت و همگان از وی تجلیل می کردند، او کتاب های زیادی تألیف کرده که یکی از آنها غیبت می باشد، او به طرف شام رفت و در آنجا درگذشت. (4)

ص:176


1- 1) . رجال نجاشی، ص 123.
2- 2) . طبقات اعلام شیعه قرن چهارم، ص 151.
3- 3) . جامع الرواه، ج 1، ص 554. [1]
4- 4) . رجال نجاشی، ص 383.
10. محمد بن احمد صفوانی

او از راویان ابو جعفر کلینی و از کاتبان کتاب کافی بود، صفوانی در نزد او علم و ادب آموخته و از وی اجازه نقل حدیث داشت، شیخ طوسی در فهرست گوید: محمد بن احمد بن عبداللّه مکنی به ابو عبداللّه از اعقاب صفوان جمال صاحب امام صادق علیه السلام بود، او کتاب هایی را از حفظ املاء کرد، ما آن کتاب ها را از طریق شیخ مفید از وی روایت می کنیم. (1)

11. محمد بن احمد سنانی

شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی در رجال خود گوید: محمد بن احمد بن محمد بن سنان زاهری مکنی به ابو عیسی در ری اقامت داشت، او از پدر و جدش روایت می کرد، و از وی ابن نوح و ابو الفضل روایت می کنند، در جامع الرواه او را عنوان کرده و اشاره به روایات او در کافی نمی کند، در مقدمه کافی به نقل از تنقیح المقال او را از راویان کلینی می داند. (2)

12. محمد بن عبداللّه شیبانی

شیخ ابو جعفر طوسی در فهرست خود گوید: محمد بن عبداللّه بن مطلب شیبانی مکنی به ابو الفضل از راویان کثیر الحدیث است، گروهی از اصحاب ما او را تضعیف کرده اند، او کتاب هایی تألیف کرده که ما آنها را توسط گروهی روایت می کنیم، او از راویان کلینی بوده و در مشیخۀ تهذیب به این موضوع تصریح گردیده است. (3)

13. محمد بن علی ماجیلویه

شیخ طوسی در رجال خود گوید: محمد بن علی بن ماجیلویه قمی از مشایخ ابو جعفر صدوق بود، در جامع الرواه او را عنوان کرده ولی روایاتی در کافی از وی نشان نمی دهد، در مقدمه کافی به نقل از تنقیح المقال او را از راویان شیخ ابو جعفر کلینی

ص:177


1- 1) . رجال نجاشی، ص 383.
2- 2) . فهرست شیخ، ص 159.
3- 3) . رجال نجاشی، ص 510. (4) . فهرست شیخ، ص 166.

می داند. (1)

14. محمد بن محمد بن عاصم

او از رجال کلین است ترجمه حال او بعداً خواهد آمد.

15. هارون بن موسی

او یکی از راویان مشهور کلینی است و کتاب کافی را از او نقل می کند، نام او در کتاب صید کافی آمده و گوید: حدیث کرد مرا محمد بن یعقوب کلینی، نجاشی در رجال خود گوید: هارون بن موسی بن احمد تلعکبری از بنی شیبان بود، او از ثقات اهل حدیث و مورد اعتماد به شمار می رفت او کتاب هایی هم تألیف کرده که مشایخ از وی روایت می کنند. (2)

مؤلف گوید:

مشایخ و راویان ابو جعفر کلینی در اینجا به نظر خوانندگان رسید، کلینی اساتید و شاگردان دیگری هم داشته است، آثار و تألیفات او از بین رفته و اکنون جز کافی کتاب دیگری از او در دست نیست، اکثر مشایخ او در کافی ذکر شده اند، تعدادی هم در آثار شیخ صدوق و شیخ طوسی آمده اند.

ما درباره مشایخ و راویان کلینی تحقیق کردیم و شرح حال آنان را به طور خلاصه آوردیم، مقصود ما معرفی شخصیت ابو جعفر کلینی رضی الله عنه بوده و خواستیم ابعاد علمی فقهی و حدیثی آن بزرگوار را تحقیق کنیم و به زبان فارسی در اختیار مردم قرار دهیم.

ص:178


1- 1) . رجال شیخ، ص 491.
2- 2) . رجال نجاشی، ص 439.

محمد بن یعقوب الکلینی

محمد بن یعقوب الکلینی

اشاره

محمد بن یعقوب الکلینی (1)

سید محسن امین عاملی

توفی فی بغداد سنه 328 و دفن بباب الکوفه.

هو أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی البغدادی و یعرف أیضا بالسلسلی لنزوله درب السلسله ببغداد.

«و الکلینی» نسبه إلی کلین کزبیر قریه فی دهستان فشابویه من ناحیه الری.

و یظهر ان نشاته الأولی کانت فی (کلین) ثم توجه إلی بغداد لطلب العلم حتی توفی فیها فان والده یعقوب کان من علماء الری ساکنا فی کلین و دفن فیها و صار قبره معروفاً مشهورا یزار و ذکر الشیخ عباس القمی فی ] کنابه [ کتابه ( تحفه الأحباب ) الفارسی ان قبره صار الآن فی أحد دور طهران بالقرب من (حسن آباد) واقعا علی الطریق المنتهی إلی هذه القریه.

أقوال العلماء فی حقه

ثقه الإسلام شیخ المحدثین الاعلام. قال النجاشی: شیخ أصحابنا فی وقته بالری و وجههم و کان أوثق الناس فی الحدیث و اثبتهم صنف الکافی الکبیر فی عشرین سنه. و قال الطوسی: جلیل القدر عالم بالأخبار. - و قال ابن طاوس: الشیخ المتفق علی ثقته و أمانته و قال الحافظ ابن حجر العسقلانی: هو من رؤوس فضلاء الشیعه فی أیام

ص:179


1- 1). أعیان الشیعه، [1] سید محسن امین عاملی، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403ق، ج 10، ص 99.

المقتدر. و عن ابن الأثیر فی جامع الأصول: هو الفقیه الامام علی مذهب أهل البیت عالم فی مذهبهم کبیر فاضل عندهم مشهور، و عده فی حرف النون من کتاب النبوه من المجددین لمذهب الامامیه علی رأس المئه الثالثه.

و کذلک الطیبلی فی شرح المشکاه . و قال المحقق الکرکی: لم یعلم فی الأصحاب مثله. و قال والد البهائی: هو شیخ عصره و وجه العلماء کان أوثق الناس فی الحدیث و أنقدهم له و أعرفهم به. و قال النجاشی: کنت أتردد إلی مسجد اللؤلئی اقرأ القرآن علی صاحب المسجد و جماعه من أصحابنا یقرءون الکافی علی أبی الحسن احمد ابن الکوفی الکاتب. و قال بحر العلوم الطباطبائی: ثقه لاسلام شیخ المشایخ الأعلام ذکره أصحابنا و غیرهم و اتفقوا علی فضله و عظیم منزلته و قبره الآن مزار معروف بباب الجسر ببغداد و هو باب الکوفه. و قال الطوسی توفی ببغداد: و دفن بباب الکوفه فی مقبرتها قال ابن عبدون رأیت قبره فی صراه الطائی و علیه لوح مکتوب علیه اسمه.

مؤلفاته

1. الکافی ، 2. تفسیر الرؤیا ، 3. الرد علی القرامطه ، 4. رسائل الائمه ، 5. کتاب الرجال ، 6.

ما قیل فی الأئمه من الشعر.

ص:180

ثقه الاسلام أبو جعفر الکلینی

ثقه الاسلام أبو جعفر الکلینی (. . . - 329ق / 939 م)

اشاره

ثقه الاسلام أبو جعفر الکلینی (. . . - 329ق / 939 م) (1)

قیس آل قیس

چکیده

در این نوشتار پر برگ از حیات کلینی و مشایخ و شاگردان او سخن به میان آمده و به مصنفات کلینی پرداخته شده است. وفات و مزار کلینی، نسخه ها، شروح و حواشی کتاب الکافی و مصادر ترجمۀ کلینی از دیگر مطالب این نوشته است.

هو ثقه الاسلام و شیخ المحدثین الأعلام و قدوه الأنام و ملاذ المحدثین و مروّج المذهب فی غیبه الامام علیه السلام أقدم الجامعین و أعظم البارعین و أنور الطالعین و ثقه العارفین أبوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی (بضم الکاف) الرازی، و قیل یعرف بالسلسلی لنزوله درب السلسله ببغداد، نسبته الأولی الی «کُلین» (بضم الکاف) قریه من نواحی الری قرب «طهران» .

ولادته:

القدر المسلم عند بعض الأعلام ان مولده کان بعد وفاه الامام العسکری علیه السلام (الحسن بن علی الهادی المتوفی سنه 260ق) فی حاله الغیبه الصغری.

و یظهر ان نشأته کانت فی (کلین) ثم توجه الی بغداد لطلب العلم حتی توفی فیها.

ص:181


1- 1). الایرانیون و الادب العربی، تألیف: قیس آل قیس، مؤسسه البحوث و التحقیقات الثقافیه، ج 3، ص 75-96.

فانّ والده یعقوب کان من علماء الری ساکناً فی «کلین» و دفن فیها و صار قبره معروفاً مشهوراً یزار، و ذکر الشیخ عباس القمی فی کتابه تحفه الأحباب الفارسی أنّ قبره صار الآن فی أحد دور طهران بالقرب من «حسن آباد» واقعاً علی الطریق المنتهی الی هذه القریه.

ذکره السید محسن الأمین فی أعیان الشیعه و قال: «ثقه الاسلام شیخ المحدثین الأعلام، قال النجاشی: شیخ أصحابنا فی وقته بالری و وجههم و کان أوثق الناس فی الحدیث و أثبتهم صنف الکافی فی عشرین سنه. و قال الشیخ الطوسی: جلیل القدر عالم بالأخبار. و قال ابن طاووس: الشیخ المتفق علی ثقته و أمانته. و قال الحافظ بن حجر العسقلانی: هو من رؤوس فضلاء الشیعه فی أیام المقتدر ] العباسی [ . و عن ابی الأثیر فی جامع الاصول: هو الفقیه الامام علی مذهب أهل البیت عالم فی مذهبهم کبیر فاضل عندهم مشهور. و عده فی حرف النون من کتاب النبوه من المجددین لمذهب الامامیه علی رأس المئه الثالثه. و کذلک الطیبی فی شرح المشکاه.

و قال المحقق الکرکی ] الشیخ عبد العالی المتوفی سنه 993ق [ : لم یعلم فی الأصحاب مثله.

و قال والد البهائی ] العلامه عزّالدین حسین بن عبدالصمد بن الشیخ شمس الدین محمد بن علی [ : هو شیخ عصره ووجه العلماء، کان أوثق الناس فی الحدیث و أنقدهم له و أعرفهم به.

و قال النجاشی ] احمد بن علی صاحب کتاب الرجال [ : کنت أتردد الی مسجد اللؤلؤی أقرأ القرآن علی صاحب المسجد و جماعه من أصحابنا یقرأون الکافی علی أبی الحسن أحمد ابن الکوفی الکاتب.

و قال بحرالعلوم الطباطبائی: «ثقه الاسلام شیخ المشایخ الأعلام، ذکره أصحابنا و غیرهم و اتفقوا علی فضله و عظیم منزلته» .

و قال الشیخ عباس القمی فی الکنی و الألقاب: «و شرح ] أی ابن الأثیر (1)[ ماذکره هو

ص:182


1- 1) . ابن الأثیر: المبارک بن محمد بن عبدالکریم الشیبانی الجزری، أبوالسعادات مجدالدین صاحب کتاب جامع الاصول فی أحادیث الرسول (عشره أجزاء) ، ولد سنه 544ق فی الموصل، و هو غیر علی بن محمد بن عبدالکر یم الشیبانی الجزری صاحب الکامل فی التاریخ.

فی الباب الرابع من کتاب النبوه من جامع الاُصول حیث خرج حدیثاً من صحیح أبی داود عن النبی صلی الله علیه و آله انّ اللّه یبعث لهذه الأمه عند رأس کل مائه سنه من یجدد لها دینها» .

ثم قال فی شرح غریب هذا الباب: و الأجدر أن یکون ذلک اشاره الی حدوث جماعه من الأکابر المشهورین علی رأس کل مائه یجددون للناس دینهم، و یحفظون مذاهبهم التی قلدوا فیها مجتهدیهم و أئمتهم و نحن نذکر المذاهب المشهوره فی الاسلام التی مدار المسلمین فی أقطار الارض هی: مذهب الشافعی، و أبی حنیفه، و مالک، و أحمد، و مذهب الإمامیه، و من کان المشار الیه من هؤلاء کان رأس کل مائه.

و کذلک من کان المشار إلیه من باقی الطبقات، و أما من کان قبل تلک المذاهب المذکوره فلم یکن الناس مجتمعین علی امام بعینه و لم یکن قبل الا المائه الأولی.

ثم انهعدّ ممن کان مجدداً لمذهب الامامیه علی رأس المائه الأولی، محمداً بن علی الباقر علیه السلام، و علی رأس المائه الثانیه علی بن موسی الرضا علیه السلام، و علی رأس المائه الثالثه أبا جعفر محمد بن یعقوب الکلینی الرازی، و علی رأس المائه الرابعه المرتضی الموسوی أخا ] الشریف [ الرضی. (1)

و ذکره العلامه الخوانساری فی روضات الجنات فقال: فشأن الرجل أجل و أعظم من أن یختفی علی أعیان الفریقین، أو یکتسی ثوب الاجمال لدی ذی عینین، أو ینتفی أثر إشراقه یوماً من البین، اذ هو فی الحقیقه أمین الإسلام، و فی الطریقه دلیل الأعلام، و فی الشریعه جلیل قدّام، لیس فی وثاقته لأحد کلام، و لا فی مکانیه عند أئمّه الأنام، و حسب الدّلاله علی اختصاصه بمزید الفضل، و اتقان الأمر، اتفاق الطائفه علی کونه أوثق المحمد بن الثلاثه ] المقصود صاحب الترجمه، و الشیخ الصدوق (قده - انظر ترجمته فی هذا المؤلّف) ، و الشیخ الطوسی (قده - انظر ترجمته، فی هذا المؤلّف ایضاً) [ الذین هم أصحاب الکتب الاربعه ] الکافی ، من لا یحضره الفقیه ، و الاستبصار - و کتاب التهذیب ، انظرها فی تراجم مؤلفیها (الصدوق و الطوسی و الکلینی فی هذا المصنف) [ ، و رؤساء هذه الشرعه المتبعه.

کما نقل عن شیخنا الشهید الأول ] هو شیخ الأجل الأفقه أبو عبداللّه محمد بن الشیخ

ص:183


1- 1) . کما أشار الی هذا الموضوع العلامه خوانساری فی روضات الجنات، ج 6، ص 110 أیضاً. [1]

العالم جمال الدین مکی بن شمس الدین محمد الدمشقی العاملی الجزینی، ولد سنه 734ق و استشهد رحمه الله تعالی فی یوم الخمیس التاسع من جمادی الأولی سنه 786ق [ الذی علیه من هذه الطائفه کل المعوّل انّه رحمه الله قال فی اجازته للشیخ الفقیه علی بن الخازن الحائری، (1)و به مصنّفات صاحب کتاب الکافی فی الحدیث، الذی لم یعمل فی الامامیه مثله (2)و قال قبله العلامه ] حسن بن یوسف الحلی [ فی کتاب الخلاصه، (3)تبعاً لشیخنا النجاشی المسلّم کلامه فی أحوال الرجال عند ذکره له بعد ما ترجمه و بجله و کان أوثق الناس فی الحدیث و أثبتهم، صنف الکتاب الکبیر المعروف بالکلینی یسمّی الکافی فی عشرین سنه، و قال الشهید الثانی ] هو الشیخ الأجل زین الدین بن نور الدین علی بن احمد بن احمد بن جمال الدین بن تقی بن صالح بن مشرف العاملی الجبعی [ فی شرح رسالته فی الدرایه مانصه: کان قد استقر علی اربعمائه مصنّف سمّوها الاُصول، فکان علیها اعتمادهم، ثم تداعت الحوادث الی ذهاب معظم تلک الاصول، و لخصها جماعه فی کتب خاصّه تقریباً علی المتناول، و أحسن ما جمع منها الکافی لمحمد بن یعقوب الکلینی، و التهذیب للشیخ أبی جعفر الطوسی، ثم قال: و أما الاستبصار فانّه أخصر من التهذیب و یمکن الاستغناء به عنه، و کتاب من لا یحضره الفقیه حسن أیضاً، و قال الشیخ علی ابن الشیخ محمد سبط شیخنا الشهید الثانی ] المذکور أعلاه [ رحمهم اللّه تعالی. فی کتابه الدر المنظوم ، هذه حواش یسیره علی اصول ا لکافی و المنهل العذب الصافی، للثقه الجلیل محمد بن یعقوب الکلینی أنار اللّه برهانه، و أعلی فی علیین مکانه، فلعمری لم ینسج ناسج علی منواله، و منه یعلم قدر منزلته و جلاله حاله، معرضاً عن التعریض لأحوال الرجال.

ص:184


1- 1) . ذکر هذه الاجازه صاحب الذریعه، ج 1، ص 247، الرقم 1303. و [1]قال: «اجازته (أی الشهید الأوّل) للشیخ، زین الدین أبی الحسن علی بن أبی محمد الحسن بن شمس الدین محمد الخازن بالحائر الشریف مبسوطه (أولها: أللهم انا نحمدک و الحمد من نعمک) تاریخها12/رمضان 784ق أوردها فی الریاض [2]عن خط الأمیر محمد أمین الشریف عن خط المولی محمود بن محمد علی الجیلانی عن خط الشیخ بهاءالدین محمد بن علی الشهیر بابن بهاءالدین العودی عن خط الشیخ ناصربن ابراهیم، البویهی عن خط الشهید طاب ثراه» .
2- 2) . راجع: بحار الأنوار، ج 107، ص 190. [3]
3- 3) . خلاصه القوال فی علم الرجال، طبع بطهران سنه 1310ق.

و قال شیخنا المروّج علی بن عبدالعالی الکرکی العاملی فیما نقل عن إجازته الکبیره للقاضی صفی الدین عیسی مالفظه: «و منها جمیع مصنّفات و مرویات الشیخ الامام السعید الحافظ المحدث الثقه جامع أحادیث أهل البیت علیهم السلام أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی صاحب الکتاب الکبیر فی الحدیث المسمی الکافی الذی لم یعمل مثله. . .» الی أن قال: «و قد جمع هذا الکتاب من الأحادیث الشرعیه و الأسرار الدینیه مالا یوجد فی غیره، و هذا الشیخ یروی عمن لایتناهی کثره من علماء اهل البیت علیهم السلام و رجالهم و محدثیهم مثل علی بن ابراهیم، و هو یروی عن أبیه، و مثل محمد بن علی بن محبوب و هو یروی عن محمد بن أحمد العلوی عن السید الأجل أبی الحسن علی بن الامام أبی عبداللّه المعصوم جعفربن محمد الصادق علیه السلام، عن اخیه موسی الکاظم، عن آبائه علیهم السلام. (1)

و فی اجازه الفقیه الثّقه الجلیل السید حسین ابن السید حیدر الکرکی العاملی شیخ إجازه مولانا المحقق السبزواری، عن ابن قولویه: جمیع مصنفات و مرویات الشیخ الامام ثقه الاسلام أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی التی من جملتها کتاب الکافی و هو خمسون کتاباً بالأسانید التی فیه لکل حدیث متصله بالأئمه علیهم السلام.

أقول: و هذا ینافی ما نقل عن شیخنا الطوسی رحمه الله فی فهرسته انّه قال من بعد توثیقه للرجل: «له کتب منها کتاب الکافی مشتمل علی ثلاثین کتاباً، أخبرنا بجمیع روایاته الشیخ أبوعبداللّه محمد بن محمد بن النعمان [بن عبدالسلام. البغدادی المعروف بالشیخ المفید] رضی الله عنه، عن أبی القاسم جعفر بن محمد قولویه عنه» . (2)

و جاء فی مقدمه کتابه الکافی المطبوع فی ایران (الطبعه الرابعه - 1392ق) من قبل «المکتبه الإسلامیه بطهران» مع شرح و ترجمه باللغه الفارسیه بقلم الأستاذ العلامه آیه اللّه الحاج الشیخ محمد باقر الکمرئی نزیل الری، ما ترجمته: «محمد بن یعقوب الکلینی، ینتسب الی عائله عریقه الأصل طیبه النسب فی کُلین (احدی قری الری) ، کان فی زمانه زعیم و شیخ الشیعه و مرجعهم الدینی فی تلک الناحیه، ثم رحل الی بغداد و أقام فیها بمحله درب السلسله بباب الکوفه، و فی سنه 327ق شرع بنشر الحدیث حتی

ص:185


1- 1) . انظر: بحار الأنوار، ج 108، ص 75-76. [1]
2- 2) . انظر: بحار الأنوار، ج 108، ص 75 - 76. [2]

صار رئیس فقهاء الامامیه ببغداد أیام المقتدر باللّه العباسی. کان مجلسه نادی العلماء و محفل الأعیان و محط عشاق العلم الذین قدموا إلیه للبحث و المناظره و أخذ العلم، من البلدان و الأقطار و الأمصار المختلفه.

و کان الکلینی رحمه الله عالماً فقیهاً محدثاً حجه عادلاً، محکم القول صحیحه، و عدّ من أفاضل أهل الأدب و أکابر العلماء و أستاذ رجال الفقه و علم من أعلام علماء الاسلام، إضافه الی زهده و ورعه و عبادته و إخلاصه.

اساتذهُ و مشایخ الکُلینی

تلقی صاحب الترجمه العلوم علی أساتذه کبار لایمکن حصرهم، و منهم:

1. أبو علی أحمد بن إدریس بن أحمد الأشعری القمی المتوفی سنه 306ق.

2. احمد بن عبداللّه بن امیه.

3. ابوالعباس أحمد بن محمد بن سعید بن عبدالرحمن الهمذانی المعروف بابن عقده المتوفی سنه 333ق.

4. أبو عبداللّه أحمد بن عاصم العاصمی الکوفی.

5. أبوجعفر أحمد بن محمد بن عیسی بن عبداللّه بن سعد بن مالک بن أحوص. . . الأشعری القمی.

6. أحمد بن مهران.

7. اسحاق بن یعقوب

8. حسن بن خفیف.

9. حسن بن فضل بن یزید الیمانی.

10. حسین بن حسن الحسینی الأسود.

11. حسین بن حسن الهاشمی.

12. حسین بن علی العلوی.

13. أبو عبداللّه الحسین بن محمد بن عمران بن أبی بکر الأشعری القمی المعروف بابن عامر.

ص:186

14. حمید بن زیاد النینوائی المتوفی سنه 310ق.

15. أبو سلیمان داود بن کوره القمی.

16. أبو القاسم سعد بن عبدللّه بن أبی خلف الأشعری القمی المتوفی سنه 300ق.

17. أبو داود سلیمان بن سفیان.

18. ابوسعید سهل بن زیاد الآدمی الرازی.

19. أبو العباس عبداللّه بن جعفر الحمیری القمی.

20. علی بن ابراهیم بن هاشم صاحب التفسیر المتوفی سنه 307ق.

21. علی بن الحسین السعد آبادی.

22. أبوالحسن علی بن عبدللّه الخدیجی.

23. علی بن محمد الکلینی المعروف بعلان.

24. علی بن محمد بن ابوالقاسم بندار.

25. علی بن محمد البرقی القمی.

26. علی بن موسی بن جعفر الکمندانی.

27. قاسم بن علاء الآذربایجانی.

28. محمد بن اسماعیل النیشابوری الملقب ببندفر.

29. محمد بن جعفر الرزاز المتوفی سنه 301ق.

30. محمد بن أبی عبداللّه الأسدی الکوفی نزیل الری.

31. محمد بن حسن بن فروخ القمی المتوفی سنه 290ق صاحب کتاب بصائر الدرجات.

32. محمد بن حسن الطائی.

33. محمد بن عبداللّه الحمیری القمی.

34. محمد بن عقیل الکلینی.

35. محمد بن علی معمر الکوفی.

36. محمد بن یحیی العطار الأشعری القمی. (1)

ص:187


1- 1) . انظر: مقدمه کتاب الکافی طبعه دار الکتب الاسلامیه، ص 20 - 23.

مدرسه الکلینی من أین بدأت و الی أین انتهت:

من النقاط المبهمه فی تاریخ الکلینی دراسته و کتبه، فالظاهر أن ولادته فی زمن المعتمد العباسی و فی حدود أیام ولاده امام العصر الحجه ابن الحسن العسکری علیه السلام و هو لم یسمع من الأئمه المعصومین علیهم السلام بدون واسطه و قد تلقی علومه و دروسه علی ید الرواه و المحدثین.

من المسلم به أنه کان فی الری و بغداد، و یظهر من فهرست أسماء أساتذته أنهم من علماء قم و الری و بغداد، و لکن أین و فی أی وقت أخذ الکلینی العلم و الحدیث من هؤلاء الأساتذه الکبار، و أین أخذ دروسه الابتدائیه، الجواب هو الابهام، حیث لا یعلم ذلک أحد.

و من بین أساتذته السته و الثلاثین، اثنا عشر أستاذاً قمیاً، و أربعه أساتذه ] الصحیح 5 أساتذه [ من الری و کُلین، و البقیه من الکوفه و نینوا أو من مجهولی الوطن، و لم یدون فی تاریخ حیاته بأنه رحل الی قم أو الکوفه أو نینوا، و الأمر الذی لایدعو إلی الشک هو أن حوزه الأشعریین بقم کانت فی تلک الحقبه منه الزمن من أهم المناهل الفکریه للشیخ الکلینی التی نشرها فی الری و بغداد و الکوفه، و من أجل معرفه سبب انتشار مبادئ الشیخ الکلینی یجب الفات النظر الی تلامذته النجباء، اعتباراً من تاریخ ولادتهم و نشاتهم إلی مراکز نشاطهم و نشر علومهم الشرعیه، و من هؤلاء:

1. ابوعبداللّه أحمد بن ابراهیم المعروف بابن أبی رافع الصیمری.

2. أبوالحسین أحمد بن أحمد الکاتب الکوفی.

3. أبوالحسن أحمد بن علی بن سعید الکوفی.

4. أبوالحسین أحمد بن محمد بن علی الکوفی.

5. ابوغالب أحمد بن محمد بن محمد بن سلیمان بن حسن بن جهم بن بکیر بن أعین بن سنسن الزراری (285- 368ق) .

6. أبوالحسن عبدالکریم بن عبداللّه بن نصر البزاز التنیسی.

7. علی بن أحمد بن موسی الدقاق.

ص:188

8. أبو عبد اللّه محمد بن ابراهیم بن جعفر الکاتب النعمانی المعروف بابن أبی زینب، من خواص صاحب الترجمه و کاتب کتاب الکافی.

10. أبوعبداللّه محمد بن أحمد بن عبداللّه بن قضاعه صفوان بن مهران جمال، الصفوانی نزیل بغداد المجاز من الشیخ الکلینی فی روایه الحدیث، و أحد کُتّاب کتاب الکافی.

12. أبو المفضل محمد بن عبداللّه بن مطلب الشیبانی.

13. محمد بن علی ماجیلویه.

14. محمد بن محمد بن عصام الکلینی.

15. أبو محمد هارون بن موسی بن أحمد بن سعید الشیبانی التلعکبری المتوفی سنه 385ق.

فی الوقت الذی کان أکثر أساتذه الشیخ الکلینی من قم و الری، نری أن أقل تلامذته منهما، و أغلب تلامذته کانوا من الکوفه و بغداد و بین النهرین، حیث أخذ هؤلاء العلم و الحدیث منه أثناء اقامته ببغداد، و علی الخصوص خاصه تلامذته الذین کتبوا و رووا کتاب الکافی مثل النعمانی ] التسلسل 9 أعلاه [ ، و الصفوانی ] التسلسل 10 أعلاه [ ، و الزررای ] التسلسل 5 أعلاه [ الذی یظهر أنه اتصل به فی بغداد، وبناءً علی هذا یظهر أن الشیخ الکلینی قد أقام مده طویله فی بغداد تمکن خلالها من تعلیم و تربیه تلامذته، و تکمیل کتابه الکافی.

وفاته

توفی الشیخ الکلینی رحمه الله سنه 329ق فی شهر شعبان ببغداد، و صلی علیه محمد بن جعفر أبوقیراط الحسنی و دفن رحمه الله فیها بباب الکوفه فی زاویه المسجد. (ذکر ابن الأثیر فی الکامل، أنّه توفی سنه 328ق) .

قبره

ذکر قبره الأصفهانی الکاظمی فی أحسن الودیعه، ضمن «مزارات الجانب الشرقی من بغداد» و قال: «فی هذا الجانب قبور کثیره قد اندرست و نحن نذکر ما بقیت حتی الیوم و تواترت الأخبار بصحتها، فمنها قبر الشیخ الأجل الأکرم الفقیه الأعظم ثقه

ص:189

الاسلام محمد بن یعقوب الکلینی البغدادی صاحب الکافی المتوفی ببغداد سنه ثمان أو تسع و عشرین و ثلاثمائه من الهجره.

قال العلامه ] حسن بن یوسف الحلی [ فی الخلاصه ] خلاصه الأقوال فی علم الرجال [ ، و دفن بباب الکوفه بمقبرتها. و قال ابن عبدون، و رأیت قبره فی صراط الطائی و علیه لوح مکتوب علیه اسمه و اسم أبیه. و قال العلامه محمد مهدی الطباطبائی النجفی، و هو الآن مزار معروف بباب الجسر و هو باب الکوفه و علیه قبه عظیمه. و فی رجال أبی علی، و قبره قدس سره معروف فی بغداد الشرقیه مشهور تزوره الخاصه و العامه فی تکیه المولویه، و علیه شباک من الخارج الی یسار العابر من الجسر. و قال العلامه محمد مهدی القزوینی الحلّی فی ص 337 من فلک النجاه: و الکلینی فی الجامع مما یلی جسر بغداد، معه قبر آخر یقال انه الکراجکی او الکیدری.

و ما نقله السید هاشم البحرانی فی روضه الواعظین من الکرامه یؤید ذلک» .

مصنفاته

اشاره

خلف الکلینی رحمه الله للمکتبه العربیه و الاسلامیه مصنفات فی غایه الأهمّیه منها:

اولاً: کتاب الکافی،

تصدی جمع من الأعلام لجمع الأخبار الوارده عن الأئمّه علیهم السلام و بذلوا قصاری جهدهم فی تحقیق ألفاظها و تهذیبها و تبویبها و ایداعها کتبهم المؤلفه لهذه الغایه الشریفه و هی کثیره جداً، و المعروف منها بین الإمامیه هی الکتب الأربعه للمتأخرین (و هی: الوافی ، و البحار ، و الوسائل ، و مستدرک الوسائل ) ، و الأربعه للمتقدمین (و هی: من لا یحضره الفقیه ، و التهذیب ، و الاستبصار ، و کتاب الکافی المذکور) ، فهذه الجوامع الثمانیه هی المصادر المهمه للأحادیث المرویه عنهم علیهم السلام فی الأحکام و غیرها، أما کتاب الکافی مورد بحثنا هذا فیتألف من خمسه و ثلاثین کتاباً:

1. کتاب العقل و الجهل. 2. کتاب فضل العلم. 3. کتاب التوحید. 4. کتاب الحجه. 5.

کتاب الإیمان و الکفر. 6. الدّعاء. 7. کتاب فضل القرآن. 8. کتاب العشره. 9. کتاب الطهاره. 10. کتاب الحیض. 11. کتاب الجنائز. 12. کتاب الصلاه. 13. کتاب الزکاه. 14.

کتاب الصیام. 15. کتاب الحج. 16. کتاب الجهاد. 17. کتاب المعیشه. 18. کتاب النکاح.

ص:190

19. کتاب العقیقه. 20. کتاب الطلاق. 21. کتاب العتق. 22. کتاب الصید. 23. کتاب الذبائح. 24. کتاب الأطعمه. 25. کتاب الأشربه. 26. کتاب الزی و التجمّل. 27. کتاب الدواجن. 28. کتاب الوصایا. 29. کتاب المواریث. 30. کتاب الحدود. 31. کتاب الآیات. 32. کتاب القضاء و الأحکام. 33. کتاب الأیمان و النذور و الکفارات. 35. کتاب الروضه.

و قد ذکر کتاب الکافی له العلامه الخوانساری فی روضات الجنات (ج 6، ص 114) و قال: «قال شیخنا البهائی ] محمد بن الحسین بن عبد الصمد [ فی وجیزته ] الوجیزه فی الدرایه - طبع بایران مکرراً [ : اما الکافی فهو تألیف ثقه الاسلام أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی الرازی عطّر اللّه مرقده، ألّفه فی مده عشرین سنه. . . ، و عن سمینا العلامه المجلسی قدّس اللّه تعالی سرّه القدوسی انه قال فی مفتتح شرحه علی اصول ا لکافی و ابتدأت بکتاب الکافی للشیخ ثقه الاسلام مقبول طوائف الأنام ممدوح الخاص و العام، محمد بن یعقوب الکلینی، حشره اللّه مع الأئمه الکرام علیهم السلام، لأنه کان من أضبط الاُصول و أجمعها، و أحسن مؤلفات الفرقه الناجیه و أعظمها. . . الی آخره. و قال والده الفاضل الورع الأمین فی مفتتح شرحه العربی علی الفقیه الموسوم ب روضه المتقین و الذی یظهر من التتبع أن الاعتماد علی الکلینی أکثر، و بعده علی الصدوق، و بعده علی الشیخ ] الطوسی [ و ان کان فضل الشیخ غیر مخفی، و لیس لأحد فضله، و لکن باعتبار کثره التصانیف قد یقع عنه السهو، أو عن نساخ کتابه باعتبار الاهمال، بخلاف الکلینی، فانّه صنف الکافی فی عشرین سنه، و الصدوق وسط بینهما، و قال فی الفائده الحادیه عشره من شرحه الفارسی «و همچنین أحادیث مرسله محمد بن یعقوب کلینی و محمد بن بابویه قمی، بلکه جمیع احادیث ایشان که در کافی و من لایحضر است، همه را صحیح می توان گفت، چون شهادات این دو شیخ بزرگوار کمتر از شهادات رجال نیست یقیناً، بلکه بهتر است. . الخ» و ترجمه هذا النص: و أیضاً، أحادیث محمد بن یعقوب الکلینی، و محمد بن بابویه القمی المرسله، و حتی یمکن القول انّ جمیع أحادیثهما المدونه فی الکافی و من لا یحضره الفقیه صحیحه، لان شهاده

ص:191

هذین الشیخین لیست أقل أهمیّه عن شهاه الرجال، بل هی أفضل. . . الخ.

و قال المحدث النیشابوری فی کتابه موسوم بمنیه المرتاد فی ذکر نفاه الاجتهاد، (1)و منهم ثقه الاسلام قدوه الأعلام و البدر التمام، جامع السنن و الآثار فی حضور سفراء الامام علیه أفضل السلام، الشیخ أبوجعفر محمد بن یعقوب الکلینی الرازی، محیی طریقه أهل البیت علی رأس المائه الثالثه، المؤلف لجامع الکافی فی مده عشرین سنه. . .

و کتابه مستغن عن الإطراء لأنه رحمه الله کان بمحضر من نوابه علیه السلام، و قد سأله بعض الشیعه من النائیه تألیف کتاب «الکافی لکونه بحضره من یفاوضه و یذاکره ممن یثق بعلمه، فألف و صنّف و شنّف، و حکی انه عرض علیه فقال: کاف لشیعتنا. (انتهی)» .

و فی رجال سیدنا العلامه الطباطبائی نقلاً عن شیخنا الشهید ] محمد بن جمال الدین مکی بن شمس الدین محمد الجزینی العاملی الشهید فی سنه 786ق] رحمه الله فی الذکری ] ذکری الشیعه فی أحکام الشریعه [ انه قال: «إن ما فی الکافی من الأحادیث یزید علی ما فی مجموع الصّحاح الست للجمهور، (2)و عده کتب الکافی اثنان و ثلاثون کتاباً ] و لکن المطبوع منه فی طهران (المکتبه الاسلامیه) سنه 1329ق، یشتمل علی 35 کتاباً اشرنا الیها کامله قبل قلیل [ ، ثم أخذ فی عد تلک الکتب و بدأ بکتاب العقل و الجهل، و ختم بکتاب الوصایا و کتاب المواریث و کتاب الروضه» ، و ذکره له صاحب دائره معارف الأعلمی (ج 27، ص 145) ، و السید محسن الأمین فی أعیان الشیعه (ج 47، ص 153) ، و الزرکلی فی الأعلام (ج 8، ص 17) ، و المدرس التبریزی فی ریحانه الأدب (ج 3، ص 379) ، والنجاشی فی الرجال (ص 266) ، والشیخ عباس القمی فی الکنی والألقاب (ج 3، ص 120) و قال: «ألف الکافی الذی هو أجل الکتب الاسلامیه و اعظم المصنفات الامامیه و الذی لم یعمل للامامیه مثله» ، کما ذکره له آغا بزرگ الطهرانی فی

ص:192


1- 1) . ذکر هذا الکتاب آغابزرگ الطهرانی (ج 23، ص 208، الرقم 8656) و قال: (منیه المرتاد فی ذکر نفاه الاجتهاد) ، کتاب کبیر للمیرزا محمد الأخباری هو أبو أحمد، المیرزا محمد بن عبدالنبی بن عبدالصانع الأخباری النیشابوری المقتول سنه 1232ق صاحب کتاب «معاول العقول» ، رد علی المجتهدین» .
2- 2) . الصحاح السته هی: أ - صحیح ابی داود السجستانی. ب - صحیح الترمذی محمد بن عیسی السلمی. ج - صحیح البخاری محمد بن اسماعیل بن ابراهیم. د صحیح ابن ماجه محمد بن محمد القزوینی. ق صحیح مسلم بن الحجاج النیسابوری. و صحیح النسائی أحمد بن شعیب. «انظر: دائره المعارف للأعلمی، ج 20، ص 175» .

الذریعه الی تصانیف الشیعه (ج 17، ص 245، الرقم 96) و قال: « الکافی فی الحدیث، و هو من أجل الکتب الأربعه الاُصول المعتمده علیه، لم یکتب مثله فی المنقول من آل الرسول، لثقه الاسلام محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی ابن أخت علّان الکلینی، و المتوفی سنه 328ق ] 329ق [ مشتمل علی أربعه و ثلاثین کتاباً، و سته و عشرین باباً، و أحادیثه حُصِرت فی سته عشر ألف حدیث، الصحیح 5072، الحسن 144، الموثوق 178، القوی 302، الضعیف 9485، مائه و تسعه و تسعون حدیثاً ازید من جمیع الصحاح السته، لأن الصحیحین أقل من سبعه آلاف، و البقیه لاتبلغ التسعه.

اوله:

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه المحمود لنعمته، المعبود لقدرته، المطاع فی سلطانه، المرهوب لجلاله، المرغوب إلیه فیما عنده، النافذ أمره فی جمیع خلقه، علا فستعلی ودنی فتعالی، و ارتفع فوق کل منظر، الذی لابدء لأولیته و لا غایه لأزلیته القائم قبل الأشیاء و الدائم الذی به قوامها، و القاهر الذی لایؤوده حفظها، و القادر الذی بعظمته تفرد بالملکوت و بقدرته توحد بالجبروت و بحکمته أظهر حججه علی خلقه، اخترع الأشیاء انشاء و ابتدعها ابتداء بقدرته و حکمته، لا من شیء فیبطل الاختراع و لالعله فلا یصح الابتداع، خلق ما شآء کیف شآء، متوحداً بذلک لاظهار حکمته و حقیقه ربوبیته.

لاتضبطه العقول، و لا تبلغه الأوهام، و لاتدرکه الأبصار، و لا یحیط به مقدار، عجزت دونه العباره، و کلت دونه الأبصار، و ضل فیه تصاریف الصفات، احتجب بغیر حجاب محجوب، و استتر بغیر ستر مستور، عرف بغیر رؤیه ووصف بغیر صوره و نعت بغیر جسم، لا اله الا اللّه الکبیر المتعال، ضلت الأوهام عن بلوغ کنهه و ذهلت العقول أن تبلغ غایه نهایته، لا یبلغه حد وهم و لا یدرکه نفاذ بصر و هو السمیع العلیم، احتج علی خلقه برسله و أوضح الأمور بدلائله و ابتعث الرسل مبشرین و منذرین، لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حیّ عن بینه و لیعقل العباد عن ربهم ما جهلوه فیعرفوه بربوبیته بعد ما انکروه و یوحدوه بالإلهیّه بعد خما اضدّوه، أحمد حمداً یشفی النفوس

ص:193

و یبلغ رضاه و یؤدی شکر ما وصل الینا، من سوابغ النعماء و جزیل الآلاء و جمیل البلاء. . . الخ.

و اضاف صاحب الذریعه قائلا: و کتبه فی الغیبه الصغری فی مده عشرین سنه، و لم یصنف مثله فی الإسلام. . . ، ثم أشار الی النسخ الخطبه و قال: نسخه فی غایه النفاسه ممتازه من جهه الخط و الورق و التهذیب و التجلید فی سته مجلدات من أول الاُصول الی آخر الروضه، تاریخ اتمام الأخیر فی سنه 1062ق، و کلها من وقف الحاج ابراهیم خان فی سنه 1095ق للخزانه الرضویه ] بمشهد [ ، و نسخ تامه نفیسه أیضا فی مجلد کبیر، کلها بقلم الشیخ عبداللّه بن حسن علی شیخ زقه من توابع ثون، کتب تمامه فی مشهد الرضا علیه السلام، و شرع فی کتابه الاصول فی 23 صفر سنه 1056ق و فرغ من کتاب الروضه أواخر ربیع الآخر سنه 1057ق، هم وصلت النسخه الی السید المیر مرتضی بن السید مصطفی التبریزی فی مشهد خراسان فصححها و قابلها بنسخه مصححه بقدر الوسع و الطاقه، و کتب فی هامش آخر کتاب الحج انه فرّغ من التصحیح فی مشهد فی العشر الثانی من رجب. . . ، و انتقلت النسخه الی الحاج الشیخ محمد جواد الواعظ العرافی الکرهرودی فی سنه 1374ق و أهداها الی مکتبه أمیرالمؤمنین فی سنه 1357ق» ، کما ذکره له بروکلمن فی تاریخ الأدب العربی (ج 3، ص 339) و قال: «و هو یتناول جمیع عقاید الإمامیه و مذاهبها، و بعد أحد الکتب الاربعه الکبری للشیعه، و یشتمل علی أکثر من سته عشر ألف حدیث، عنی المتاخرون باحصائها و تصنیفها علی أصول علم الدرایه بین الصحیح و الحسن و القوی و الضعیف. . . الخ» .

و لکتاب الکافی نسخ خطبه فی أمهات مکتبات الدنیا منها: برلین برقم 1855، جاربت 1608 - 1609، الاسکندریه 10فرق، باتنه برقم 1:57 الرقم 570-574، علیجره 99 رقم 29. 100رقم 35، 38، هاید لبرج، باریس أول برقم 6656، المتحف البریطانی ثانی برقم 152 - 153، کمبرج اول برقم 878 - 879، مانشستر برقم 93،801، مشهد 4:164 رقم 194- 213 (انظر ما ذکره صاحب الذریعه الذی أشرنا الیه قبل قلیل) ، بشاور برقم 623 ألف، مدرسه کلکتا برقم 296، آصفیه 1:656 رقم 416، 597، پرنستون 295،

ص:194

و منه قطعه فی القاهره أول 7: 509، و فی طهران 1:288: 297، 2:34.

و طبع الکتاب المذکور مکرراً فی طهران منها:

سنه 1281ق بخط محمد شفیع التبریزی، و سنه 1307ق، و سنه 1377ق، و سنه 1392 (المکتبه الاسلامیه بطهران مع ترجمه فارسیه) .

کما طبع فی لکنو بالهند سنه 1302ق، 1886 م.

و للکتاب المذکور شروح و تعلیقات و حواش ذکرها آغابزرگ الطهرانی فی الذریعه (ج 6، ص 179 - 184) و (ج 13، ص 94) و (ج 14، ص 28026) ، و بروکلمن فی تاریخ الأدب العربی (ج 3، ص 340- 341) ، و مقدمه کتاب الکافی طبعه (المکتبه الاسلامیه) سنه 1392 (المقدمه - ص 18 - 22) و هی:

1. شرح اصول الکافی (عقل و جهل و علم توحید) لملاصدرا محمد بن ابراهیم بن یحیی الشیرازی الملقب بصدرالدین و صدر المتألهین المتوفی سنه 1050ق/1640م.

منه مخطوطه فی مکتبه طهران 1: 527 - 528، 2:30-32، و مشهد 4: 46، 128، (وانظر کتالوک براون 19 c ) و ( الذریعه ج 13، ص 99، الرقم 313) . و طبع علی الحجر فی طهران سنه 1865م. (1)

2. شرح محمد صالح بن أحمد مازندرانی المتوفی فی اصفهان سنه 1080ق/1675م، اعتبره الفقهاء من أحسن شروح الکافی ، و ذکر الشرح المذکور صاحب الذریعه و قال: «للمولی الأجل الصالح، محمد بن صالح بن أحمد بن شمس الدین السروی المازندرانی صهر المولی محمد تقی المجلسی، أوله: نحمدک یا مروج عقول العارفین بمظاهر کمالک لیلاً و نهاراً، نشکرک یا مفرج قلوب السالکین. . . الخ.

خرج منه شرح کتاب العقل و الجهل و التوحید و الحجه و الإیمان و الکفر و الدعاء و الزکاه و الصوم و الخمس و جمیع کتاب الروضه» .

و للشرح المذکور نسخ خطبه فی مکتبات: طهران 1:258 - 260، المتحف البریطانی ثانی 1544، مشهد 4:42، 127- 131.

ص:195


1- 1) . انظر: ریحانه الأدب للمدرس التبریزی، ج 2، ص 458، التسلسل 841 «صدرا» الرقم 38.

و طبع علی هامش کتاب مطبوع علی الحجر دون ذکر المکان سنه 1310 - 1311ق.

3. شرح الکافی بالعربیه، و اسمه «الشافی» للشیخ الجلیل خلیل بن غازی القزوینی المتوفی سنه 1089ق/1675 م. صنفه سنه 1065ق/1655 م. نسخه خطیه منه فی مکتبه طهران 1:265 رقم 8، و مشهد 4: 50 رقم 147 - 148.

و ترجمه الشارح نفسه الی الفارسیه بعنوان: «الصافی فی اصول الکافی » ، و لهذه الترجمه مخطوطات فی مکتبات: طهران 2:33، و مشهد 4:50 رقم 149 - 158، بنکیپور 14: 1221. وطبع هذا الشرح إلی الکتب السبعه الاولی من الکتاب علی الحجر فی لکنو سنه 1890 - 1891م، و طبع الی آخر الکتاب أیضاً سنه 1302-1303ق مع کتاب الروضه فی الامامه. و ذکر هذه الترجمه صاحب الذریعه و قال: «شرح الکافی ، فارسیاً اسمه الصافی» للمولی خلیل القزوینی أیضاً فی مجلدات کثیره، شرع فیه سنه 1064ق، و خرج منه الی سنه 1074ق شرح خمسه عشر کتاباً و شرع فی السادس عشر فی یوم الخمیس من شوال سنه 1074ق و هو کتاب المعیشه و شرحه کبیر، رأیت هذا المجلد فی مکتبه سیدنا المجدد الشیرازی، أوله: الحمدللّه الذی جعل لعباده فی الأرض معایش لیشکروه. و عنوانه أصل و شرح، و فی المکتبه الرضویه شرح کتاب الروضه منه و قد فرغ منه سنه 1084ق، و فیها أیضاً شرح التوحید و شرح النکاح و شرح العقل و شرح الایمان و الکفر و شرح الدعاء، شرح أصوله، تماماً فی نسخ متعدده. و علی هذا الشرح حواش لأخ الشارح المولی محمد باقر بن الغازی القزوینی الذی کان حیاً فی سنه 1103ق» .

4. شرح الکافی للعلامه المجلسی المولی محمد باقر بن محمد تقی المتوفی سنه 1111ق و سماه: « مرآه العقول » ، مخطوطه منه فی مکتبه طهران 1: 269 - 270. و طبع هذا الشرح فی طهران بدون تاریخ. «راجع فی هذا المجلد - ترجمه العلامه المجلسی (المولی محمد باقر) - المصنفات العربیه المؤلف رقم 2 مرآه العقول » .

5. شرح الکافی الموسوم ب ( الرواشح السماویه ) للمحقق الداماد المیر محمد باقر بن محمد الحسینی الأسترآبادی، طبع فی بومبای سنه 1312ق، ذکره له صاحب الذریعه

ص:196

(ج 11، ص 257، الرقم 1571) و قال: «خرج منه شرح خطبته ثم عقد تسعاً و ثلاثین «راشحه» فی مسائل علم درایه الحدیث و أحوال بعض الرواه، و الراشحه الأخیره فی بعض مباحث علم اصول الفقه و من بعدها شرع فی شرح أحادیث اصول الکافی من کتاب العقل و الجهل، ثم کتاب التوحید الی باب البیان و التعریف و لزوم الحجه عند حدیث ] الامام [ الصادق علیه السلام فی جواب السؤال عن تفسیر آیه «و هدیناه النجدین» قال علیه السلام نجد الخیر و الشر. . . و ما بعد شرح هذا الحدیث لیس فی النسخه الموجوده فی کتب (الطهرانی بکربلاء) فلا أدری انّه بعد بلوغ هذا المقام هل جف قلمه أم لا. و هو کتاب جید لطیف فی بابه. أوله: الحمدللّه رب العالمین حمداً ینبغی لکرم وجهه و یلیق لعز جلاله. . . . طبع بطهران فی سنه 1311ق من أول شرح الخطبه الی آخر الراشحه الأخیره المذکوره. . .» .

6. و علیه حواش لمیرزا رفیع الدین بن السید حیدر الحسینی الطباطبائی الکائنی المتوفی سنه 1080ق/1669م (و قیل 1082ق/1671 م) مخطوطه منه فی مکتبه طهران 1:245 - 247.

و صاحب هذه الحواشی هو من أجداد السید الحکیم الإلهی المیرزا أبی الحسن الملقب بجلوه. و روی أنّ المیرزا رفیع الدین محمد بن السید حیدر المذکور کان من مشایخ العلامه المجلسی.

7. و له شرح بعنوان هدی العقول فی شرح أحادیث الاُصول لمحمد بن عبد علی بن محمد بن علی بن عبدالجبار القطیفی، صنفه سنه 1218ق / 1813م، مخطوطه منه فی مکتبه طهران 1: 260 - 261. (1)

8. وله شرح بعنوان الروضه علی فروع الکافی لمحمد علی الموسوی طبع علی الحجر فی 3 أجزاء سنه 1302ق و مابعدها.

9. ولکتاب الکافی مختصرات فی المکتب الهندی برقم 144، و المتحف البریطانی أول برقم 980.

ص:197


1- 1) . انظر: الذریعه، ج 13، ص 100، الرقم 314. [1]

10. شرح الکافی ، من أول أصوله الی آخر کتاب الجهاد و قسم من کتاب المعیشه للشیخ رفیع الدین محمد بن مؤمن الجیلانی مؤلف کتاب « الذریعه الی حافظ الشریعه » و هو شرح تعلیق علی هوامش نسخه کانت فی تصرفه فکتب علیها التعلیقات. (1)

11. شرح الکافی للشیخ یعقوب بن ابراهیم بن جمال البختیاری الحویزی المتوفی سنه 1147ق، و نسخه منه فی مدرسه السید البروجردی فی النجف الأشرف.

12. شرح اصول الکافی ، هو شرح مزجی لمجهول، شرع فیه مؤلفه فی حرم اللّه تعالی بجوار الکعبه المعظمه سنه 1057ق و اهداه الی الإمام المهدی المنتظر عجل اللّه فرجه. نسخه منه فی کتب العلامه عبدالرضا آل الشیخ راضی النجفی. (2)

13. شرح اصول الکافی ، للأمیر اسماعیل الخواتوان آبادی ذکره الشیخ عبدالنبی القزوینی فی «تتمیم أمل الآمل للحر العاملی» .

14. شرح اصول الکافی لمحمد أمین بن محمد شریف الأخباری الأستر آبادی المتوفی بمکه المکرمه سنه 1036ق.

15. شرح اصول الکافی ، للحکیم المتکلم السید المیرزا رفیع الدین محمد بن حیدر الحسنی النائینی الشهیر بمیرزا رفیعا أستاذ العلامه المجلسی و المتوفی سنه 1082ق. ناقص لم یتم. (3)

16. شرح اصول الکافی للسید المیرزا محمد باقر بن محمد ابراهیم بن محمد باقر بن محمد علی بن محمد مهدی الحسینی الرضوی القمی الهمذانی المتوفی فی 18 صفر سنه 1218ق.

17. شرح اصول الکافی للمولی حسین السجاسی الزنجانی المتوفی فی نیف و عشرین و ثلاثمائه و الف، ذکره العلامه الشیخ محمد علی الأوردبادی فی مجموعته «الحدیقه المبهجه» و قال: رأیت مجلداً منه، و یعتمد فیه مؤلفه علی شرح المولی صدرا کثیراً. (4)

و قال صاحب الذریعه : و هو فی ثلاثه مجلدات، الأول فی شرح کتابی العلم و

ص:198


1- 1) . راجع: الذریعه، ج 14، ص 28، الرقم 1588. و [1]انظر التسلسل 6 فیما سبق.
2- 2) . انظر: الذریعه، ج 13، ص 95، الرقم 303. [2]
3- 3) . انظر: التسلسل 6، 10 فیما سبق.
4- 4) . انظر: التسلسل فیما سبق.

العقل، و الثانی شرح کتاب التوحید، الثالث فی شرح کتاب الحجه، و کان الجزء الأخیر بخط مؤلفه فی مکتبه شیخ الاسلام الزنجانی فی زنجان ] ایران [ کما کتبه الینا. (1)

18. شرح اصول الکافی للمولی محمد حسین بن یحیی النوری و هو شرح متوسط عبر عنه فی آخره بالتعلیقات.

19. شرح اصول الکافی للمولی محمد زمان التبریزی. (2)

20. شرح اصول الکافی مع ترجمه فارسیه للشیخ عباس بن المولی حاجی الطهرانی (1298- 1360ق) ، طبع منه المجلد الأول فی شرح کتاب العقل، و کان فراغه منه یوم المباهله سنه 1357ق.

21. شرح اصول الکافی للشیخ علی بن محمد بن الحسن بن زین الدین الشهید العاملی، و سماه الدر المنظوم فی کلام المعصوم، ذکره صاحب الذریعه الی تصانیف الشیعه (ج 8، ص 79، الرقم 283) و قال: «خرج منه مجلد فی شرح کتاب العقل و کتاب العلم، هذا و قد فرغ منه فی آخر ذی الحجه سنه 1061ق، أوله: هذه حواش یسیره و تعلیقات حقیره علی اصول الکافی . . . للثقه الجلیل محمد بن یعقوب الکلینی. . . و قد کتبتها فعن لی أن أجعلها متسقه مع اضافه ما یتسر و عدم التعرض بما أشکل و تعسر بحسب ما وصل الیه نظری القاصر. . . قوله المحمود لنعمته المعبود لقدرته. . . الخ.

نسخه عصر المصنف فی طهران بمکتبه «المشکاه» علیها اجازه المصنف بخطه لابن أخیه الشیخ علی بن زین الدین ابن الشیخ محمد بن الحسین بن زین الدین الشهید المعروف بالشیخ علی الصغیر، و تاریخ الاجازه 18/ربیع الأول/1085ق، و رأیت منه نسخاً اخری فی مشهد خراسان و العراق و فی جبع نسخه عند الشیخ عبداللّه بن عبدالسلام الحر المعاصر، و هی بخط محمد بن جعفر بن محمد الطبسی کتابتها سنه 1096ق، و فی طهران نسخه عند مرتضی المدرس الجهار دهی» .

و لهذا الشرح مخطوطه فی جامعه طهران أیضاً.

22. شرح اصول الکافی للشیخ محمد علی بن محمد البلاغی النجفی المتوفی سنه

ص:199


1- 1) . انظر: الذریعه ج 13، ص 96، الرقم 305. [1]
2- 2) . راجع: الذریعه، ج 13، ص 97، الرقم 308. [2]

1000ق. ذکره حفیده الشیخ حسن بن عباس بن محمد علی فی کتابه « تنقیح المقال فی علم الرجال » .

23. شرح اصول الکافی ، بالفارسیه، ذکره آغابزرگ الطهرانی فی الذریعه الی تصانیف الشیعه (ج 13، ص 99، الرقم 331) و قال: «شرح اصول الکافی ، فارسی، رأیته فی (مکتبه الخوانساری) فی النجف و قد انمحی اسم مؤلفه فلا یقرأ منه إلا: «. . . ابن شفیع» ، أوله: الحمدللّه رب العالمین. . . الخ. ذکر فی أوله: أنّه لما فرغ من شرح کتاب العقل شرع فی شرح کتاب التوحید و کان دیدنه ] أی عادته [ فی شرح الثانی کدیدنه فی شرح الأول، حیث یشرح فی کل باب الحدیث الأول منه مفصلاً، و یشرح فی ضمنه مایحتاج الی الشرح من بقیه أحادیث الباب. و یعبر فیه عن السید المیرزا رفیعا النائینی المتوفی سنه 1081ق: «بسید المحققین طاب ثراه» فلا یستبعد أن یکون من تلامیذه.

و النسخه بخط محمد ابراهیم بن محمد لاجین القزوینی، فرغ من کتابتها فی یوم الإثنین غره رجب سنه 1104ق، و یوجد بخط هذا الکاتب فی مکتبه سپه سالار فی طهران «شرح فروع الکافی » للمولی خلیل القزوینی من أول کتاب الطهاره الی آخر کتاب الصلاه فرغ منه فی سنه 1101ق» .

24. شرح اصول الکافی و ترجمته باللغه الأردیه، للسید محمد شبر بن الحسین بن محمد عابد الحسینی الجنفوری المولود سنه 1308ق، نشر مقدار من اوائله فی مجله «الدین» الصادره فی جنفور لصاحبها علی مهدی رئیس المدرسه الإیمانیه الناصریه بها.

25. شرح اصول الکافی الموسوم ب «بیانات الوافی» ذکره صاحب الذریعه الی تصانیف الشیعه (ج 3، ص 184، الرقم 656) و قال: «بیانات الوافی، لأحادیث اصول الکافی ، و هو شرح لأصول الکافی من المولی محسن الفیض المتوفی سنه 1091ق، لکنه لیس من تدوینه بل هو مجموع من بیاناته المدرجه فی کتابه الوافی من خصوص (1)المتعلقه منها باحادیث اصول الکافی استخرجها بعض الأصحاب من کتاب الوافی مرتباً علی ابواب اصول الکافی فصار المجموع شرحاً مستقلاً لاصول الکافی من تصنیف محسن الفیض المذکور و تدوین هذا البعض الذی أخلص عمله هذا للّه تعالی

ص:200


1- 1) . و خاصه.

و أهمل ذکر اسمه و نسبه و تاریخ عصره، رأیت النسخه فی مکتبه السید عبدالحسین الحجه الطباطبائی الحائری، و أظن أنها کتبت قبل مئه سنه» .

26. شرح اصول الکافی للشیخ محمد ابن الشیخ عبد علی آل عبدالجبار البحرانی القطیفی معاصر السید کاظم الرشتی و المحاکم معه، قال صاحب الذریعه (ج 13، ص 100 الرقم 314) : «و هو 14 مجلداً منها عشره مبیضه و الباقی مسوده و رأیت مجلداً منه فی مکتبه الشیخ جواد بن الشیخ مشکور بالنجف» .

«و له حواش کثیره» ، منها:

27. علیه حاشیه، (اصولاً و فروعاً) للشیخ ابراهیم ابن الفقیه الکاظمی الشیخ قاسم الشهیر بابن الوندی مؤلف « جامع أسرار العلما » . (1)قال صاحب الذریعه الشیخ آغابزرگ الطهرانی (ج 6، ص 180، الرقم 984) : «رأیتها بخطه علی حواشی نسخه من « الکافی » التی هی بخط السید نعمه اللّه بن حمزه العمیدی الحسینی فرغ من استنساخها فی (سنه 994ق) و هی فی مکتبه السید مهدی آل حیدر الکاظمی و علیها حواشی والده الشیخ قاسم، و أخیه الشیخ محمد بن قاسم أیضاً، و یظهر من بعض تلک الحواشی أنّه کتبها فی حیاه والده، و ینقل فیها عن ] کتاب [ «الجامع» ] المذکور أعلاه [ لوالده» .

28. حاشیه للمولی ابن الحسن الشریف العاملی الغروی ابن الشیخ محمد طاهر بن عبدالحمید بن موسی بن علی بن محمد بن معتوق بن عبدالحمید الأفتونی العاملی النباطی المتوفی سنه 1138ق، صاحب کتاب الأنساب. (2)

قال صاحب الذریعه إلی تصانیف الشیعه (ج 6، ص 180، الرقم 985) : «رأیتها علی هوامش نسخه من کتاب الصلاه من الکافی التی کتبها عبد المطلب کلیددار (الخازن) للحضره الغرویه و هو ابن المولی عبد اللّه ابن المولی طاهر الکلیددار و فرغ من الکتابه فی سنه 1128ق، والحواشی بخط غیره، وامضاؤها «أبو الحسن» .

ص:201


1- 1) . جامع اسرار العلماء، و یسمی «جامع الأحادیث و الأقوال» تألیف الشیخ محمد قاسم بن محمد الشهیر بابن الوندی و الفقیه الکاظمی ثم النجفی المتوفی رحمه الله بعد سنه 1100ق، فی ثلاثه مجلدات. (انظر التفضیل فی الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 5، ص 39-40. الرقم 166) . [1]
2- 2) . انظر ما ذکره الشیخ آغابزرگ الطهرانی فی الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 2، ص 371-372، الرقم 1498، [2] حول کتاب الأنساب.

29. حاشیه للسید المیر أبی طالب بن میرزا بیک الفندرسکی.

30. حاشیه للمولی أحمد بن اسماعیل الجزائری المتوفی سنه 1149ق. قال صاحب الذریعه الی تصانیف الشیعه (ج 6، ص 181، الرقم 987) : «رأیتها بخطه علی هوامش نسخه «فروغ الکافی » عند الشیخ صالح الجزائری فی النجف» .

31. حاشیه علی الاُصول فقط، للسید بدرالدین أحمد الأنصاری العاملی تلمیذ الشیخ البهائی.

32. حاشیه للمولی محمد أمین بن محمد شریف الأسترآبادی الأخباری المتوفی بمکه سنه 1036ق. (1)

33. حاشیه علی الاُصول فقط للعلامه المجلسی الشیخ محمد باقر بن محمد تقی قدس سره، المتوفی رحمه الله سنه 1111ق. (2)

34. حاشیه للأمیر محمد بن باقر بن محمد الحسینی الأستر آبادی الشهیر بمیرداماد المتوفی رحمه الله فی سنه 1040ق، قال صاحب الذریعه (ج 6، ص 182، الرقم 991) : «و الظاهر انها غیر شرحه ل لکافی الموسوم ب الرواشح السماویه » . (3)

35. حاشیه علی الاُصول فقط، للمولی محمد حسین بن یحیی النوری تلمیذ العلامه المجلسی. (4)

36. حاشیه للمولی حیدر علی بن المیرزا محمد بن الحسن الشیروانی.

37. حاشیه متفرقه علی اصوله و فروعه، للسید نورالدین علی بن أبی الحسن علی بن الحسین بن أبی الحسن الموسوی العاملی المتوفی سنه 1068ق.

38. حاشیه للشیخ زین الدین أبی الحسن علی بن الشیخ الحسن صاحب کتاب المعالم.

39. حاشیه علی بابی التوحید من قسم الاُصول من الکافی ، للشیخ علی الصغیر ابن الشیخ زین الدین أخی الشهید علی الکبیر (صاحب الدر المنثور ) ، و هما ابنا الشیخ محمد السبط ابن صاحب المعالم . قال الشیخ آغا بزرگ الطهرانی فی الذریعه (ج 6، ص 183، الرقم 997) : «توجد نسخه من هذه الحاشیه بخط المحشی فی مکتبه (الخوانساری) ذکر فی آخرها أنّه فرغ من تألیفه فی سنه 1085ق، و فرغ من کتابه هذه

ص:202


1- 1) . انظر: التسلسل 14 فیما سبق.
2- 2) . انظر: التسلسل 4 فیما سبق
3- 3) . انظر: التسلسل 5 فیما سبق.
4- 4) . و انظر: التسلسل 18 فیما سبق.

النسخه فی سنه 1088ق» .

40. حاشیه الشیخ علی الکبیر (انظر التسلسل 39 فیما سبق) بن محمد بن الحسن بن زین الدین الشهید مؤلف کتاب «الدر المنثور» المتوفی سنه 1104ق.

41. حاشیه للشیخ قاسم بن محمد بن جواد الکاظمی الشهیر بابن الوندی و الفقیه الکاظمی المتوفی بعد سنه 1100ق. (1)

42. حاشیه علی الاُصول فقط، للشیخ محمد بن الحسن بن زین الدین الشهید المعروف بالشیخ محمد السبط العاملی (980 - 1030ق) .

43. حاشیه للأمیر رفیع الدین محمد بن حیدر الحسینی الطباطبائی النائینی (انظر الذریعه ج 6، ص 184، الرقم 1001) .

44. حاشیه للشیخ محمد بن الشیخ قاسم بن محمد جواد الکاظمی، (2)ذکرها له صاحب الذریعه الی تصانیف الشیعه (ج 6، ص 184، الرقم 1002) .

45. حاشیه للشیخ العالم نظام الدین بن احمد الدشتکی، ذکرها آغابزرگ الطهرانی فی الذریعه (ج 6، ص 184، فی « عین الغزال - ص 11») . (3)

و هناک شروح شملت جزءاً من الکافی منها:

46. حثیث الفلجه فی شرح حدیث الفرجه، للسید بهاءالدین محمد بن محمد باقر الحسنی المختاری النائینی من علماء القرن الثانی عشر الهجری.

47. هدایه النجدین و تفضیل الجندین ، فی شرح حدیث جنود العقل و جنود الجهل من الکافی ، للسید حسن الصدر المتوفی رحمه الله سنه 1354ق.

48. و للکافی مختصر بقلم محمد جعفر بن محمد صفی الناعسی الفراسی.

ثانیاً

کتاب الرد علی القرامطه:

ذکره له المدرس التبریزی فی ریحانه الأدب (ج 3، ص 380) ، و السید محسن الأمین فی أعیان الشیعه (ج 47، ص 153) ، و بروکلمن فی

ص:203


1- 1) . انظر: التسلسل 27 فیما سبق.
2- 2) . انظر: التسلسل 41 فیما سبق.
3- 3) . هو الفاضل الادیب المیرزا فضل اللّه بن الحکیم الهی الثانی المیرزا شمس الدین المیرزا الحکیم الهی الکبیر بن المیرزا حسنعلی اللواسانی الطهرانی المتوفی سنه 1353ق فی لیله الأربعاء السابع من رجب، صاحب کتاب عین الغزال فی الرجال، المطبوع فی طهران سنه 1315ق. فی آخر الفروع من «الکافی» .

تاریخ الأدب العربی (ج 3، ص 341) ، و العلامه الخوانساری فی روضات الجنات (ج 6، ص 117) ، و الشیخ عباس القمی فی الکنی و الألقاب (ج 3، ص 120) ، و الشیخ الطوسی فی فهرست (ص 135) ، و النجاشی فی الرجال (ص 267) ، و الشیخ آغابزرگ الطهرانی فی الذریعه (ج 10، ص 218، الرقم 620) و للکتاب المذکور نسخه فی الامبروزیانا، راجع: « 28 و 96 GMDZ » .

ثالثاً

رسائل الأئمه علیهم السلام،

ذکرها له الزرکلی فی الأعلام (ج 8، ص 17) ، و السید محسن الأمین فی أعیان الشیعه (ج 47، ص 153) ، و العلامه الخوانساری فی روضات الجنات (ج 6، ص 117) ، و الشیخ عباس القمی فی الکنی و الألقاب (ج 3، ص 120) ، و النجاشی فی الرجال (ص 276) ، کما ذکره له الشیخ آغا بزرگ الطهرانی فی الذریعه (ج 10، ص239، الرقم 766) و قال: «و قد نقل عنه ] أی کتاب رسائل الأئمّه [ السید رضی الدین علی بن طاووس فی « کشف المحجه ، ص 159، 173» رساله أمیرالمؤمنین علیه السلام الی والده الحسن علیه السلام المعروفه بالوصیه، و کذا رسالته الی ولده محمد بن الحنیفه، و کذا نقل عنه فی «اللهوف» بعض رسائل ] الامام [ الحسین علیه السلام. و «معادن الحکمه» فی مکاتیب الأئمّه علیهم السلام تألیف علم الهدی ابن الفیض الکاشانی، الذی أول مکاتیبه رساله أمیرالمؤمنین علیه السلام الی ابنه الحسن علیه السلام، نقلها عن کتاب «رسائل الأئمّه» للکلینی و ظاهره النقل عنه بغیر واسطه، و علیه فلا یبعد وجود الکتاب الیوم فی بعض المکتبات.

رابعاً

کتاب فی «الرجال»

ذکره له السید محسن الأمین فی أعیان الشیعه (ج 47، ص 153) .

و العلامه الخوانساری فی روضات الجنات (ج 6، ص 117) و الشیخ عباس القمی فی الکنی و الألقاب (ج 3، ص 120) ، و النجاشی فی الرجال (ص 267) ، و الشیخ آغابزرگ الطهرانی فی الذریعه الی تصانیف الشیعه (ج 10، ص 103، الرقم 219) و سماه: «رجال ثقه الاسلام الکلینی» .

خامساً

کتاب تعبیر (تفسیر) الرؤیا،

ذکره له المدرس التبریزی فی ریحانه الأدب (ج 3،

ص:204

ص 380) ، و السید محسن الأمین فی أعیان الشیعه (ج 47، ص 153) ، و العلامه الخوانساری فی روضات الجنات (ج 6، ص 117) ، و الشیخ عباس القمی فی الکنی و الألقاب (ج 3، ص 120) ، و آغابزرگ الطهرانی فی الذریعه (ج 4، ص 208، الرقم 1042) و قال: تعبیر الرؤیا، للشیخ أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی المتوفی سنه 329ق، یرویه النجاشی مع سائر تصانیف الکلینی عن عده مشایخ و کلهم عن ابن قولویه و هو عن الکلینی» .

سادساً

ماقیل فی الأئمه علیهم السلام من الشعر،

راجع ریحانه الأدب للمدرس التبریزی (ج 3، ص 380) ، و روضات الجنات للخوانساری (ج 6، ص 117) ، و أعیان الشیعه للسید محسن الأمین (ج 47، ص 153) ، و الکنی و الالقاب للشیخ عباس القمی (ج 3، ص 120) .

و تجد أخبار الشیخ الکلینی فی:

1. أحسن الودیعه فی تراجم أشهر مشاهیر مجتهدی الشیعه لمحمد مهدی الکاظمی الموسوی الاصفهانی، ج 2، ص 226، مزارت الجانب الشرقی من بغداد.

2. الأعلام لخیر الدین الزرکلی، ج 8، ص 17.

3. أعیان الشیعه للسید محسن الأمین، ج 47، ص 152، الرقم 10851.

4. الأنساب لعبد الکریم السمعانی، 486 «الکلینی» .

5. تاج العروس لمحمد مرتضی الزبیدی، ج 9، ص 322.

6. تاریخ الأدب العربی لبروکلمن، ج 3، ص 339، و علیه اعتمدنا فی تدوین کتبه الخطیه.

7. تنقیح المقال للشیخ عبداللّه المامقانی، ج 3، ص 179.

8. جامع الرواه للعلامه محمد بن علی الأردبیلی الغروی الحائری، ج 2، ص 218.

9. خلاصه الأقوال للعلامه حسن بن یوسف الحلی، ص 145.

10. الذریعه الی تصانیف الشیعه الاغابزرگ الطهرانی: ج 3: ص 184؛ ج 4: ص 208؛ ج 6: ص 179 - 184؛ ج 8: ص 79؛ ج 10: ص 103، 218، 239؛ ج 13: ص 94- 100؛ ج 14: ص 26- 28؛ ج 17: ص 245.

ص:205

11. دائره المعارف الأعلمی ، ج 27، ص 144.

12. الرجال لابن داود، ص 341.

13. الرجال لأحمد بن علی النجاشی، ص 266.

14. روضات الجنات للعلامه الخوانساری، ج 6، ص 108، الرقم 568.

15. ریحانه الأدب للمدرس التبریزی، ج 3، ص 379، الرقم 587 «الکلینی» .

16. سِیَر النبلاء «خطی» للذهبی، الطبقه الثامنه عشره، و هو فیه بضم الکاف و اماله کلام.

17. سفینه البحار لعباس بن محمد رضا القمی، ج 2، ص 494.

18. فلک النجاه فی أحکام الهداه للسید محمد مهدی بن الحسن الحسینی القزوینی الحلی النجفی ص 337.

19. الفهرست للشیخ أبی جعفر الطوسی (طبعه النجف) ص 135.

20. الفوائد الرجالیه لآیه اللّه بحرالعلوم السید محمد مهدی بن السید مرتضی الطباطبائی البروجردی، ج 3، ص 325.

21. قاموس الرجال للعلامه التُستری، ج 8، ص 364، حوادث سنه 328ق.

22. الکنی و الألقاب للشیخ عباس القمی، ج 3، ص 120.

23. اللباب فی تهذیب الأنساب : ج 3، ص 49.

24. لسان المیزان لابن حجر العسقلانی، ج 5، ص 433، الرقم 1419.

25. لؤلؤه البحرین لیوسف البحرانی، 314-321.

26. مجالس المؤمنین لنوراللّه شوشتری، ج 1، ص 442.

27. مجمع الرجال لزکی الدین عنایه اللّه القهپائی، ج 6، ص 73.

28. مستدرک الوسائل لنوری الطبرسی، ج 3، ص 526.

29. معالم العلماء لابن شهر آشوب، ص 88.

30. مقابس الأنوار للشیخ اسداللّه التستری، 6.

31. منتهی المقال لمحمد بن اسماعیل الحائری، ص 298.

32. نوابع الرواه فی رابعه المئات لاغابزرگ الطهرانی (طبعه بیروت 1971 م) .

ص:206

ترجمه الشیخ أبی جعفر الکلینی

ترجمه الشیخ أبی جعفر الکلینی

اشاره

ترجمه الشیخ أبی جعفر الکلینی (1)

سید محمد شفیع جاپلقی بروجردی

چکیده

نویسنده، بخشی از کتاب خود را که نوشتار حاضر است - به معرفی کلینی اختصاص داده است. او در این نوشته به بیان نظریات اصحاب رجال دربارۀ کلینی پرداخته و از تاریخ وفات و مدفن او سخن گفته است. سطوری از این نوشتار هم دربارۀ علّان کلینی است.

وثانیهما: رئیس المحدّثین محمّد بن یعقوب بن اسحاق أبو جعفر الکلینی، وکان خاله علّان الکلینی، شیخ أصحابنا فی وقته بالری ووجههم، وکان أوثق الناس فی الحدیث وأثبتهم، صنّف الکتاب الکبیر المعروف بالکلینی یسمّی الکافی فی عشرین سنه، کنت أتردّد الی المسجد المعروف بمسجد الؤلؤی، وهو مسجد نفطویه النحوی أقرأ القرآن علی صاحب المسجد وجماعه من أصحابنا یقرؤون کتاب الکافی علی أبی الحسن أحمد بن أحمد الکوفی الکاتب.

ومات أبو جعفر الکلینی ببغداد سنه تسع وعشرین وثلاثمائه سنه تناثر النجوم وصلّی علیه محمّد بن جعفر الحسنی أبو قیراط، ودفن بباب الکوفه «جش» (2)«صه» الی

ص:207


1- 1). طرائف المقال فی معرفه طبقات الرجال، [1] سید محمد شفیع جاپلقی بروجردی، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم: کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی، اول، 1410 ق، ج 2، ص 522 - 526.
2- 2) . رجال النجاشی، ص 377 - 378.

قوله: «صنّف کتاب الکافی فی عشرین سنه، وفیها محمد شیخ أصحابنا» . (1)

وفی «ست» : ثقه عارف بالاخبار، له کتب منها کتاب الکافی مشتمل علی ثلاثین کتاباً، أخبرنا بجمیع کتبه وروایاته الشیخ أبو عبداللّه محمّد بن محمّد بن النعمان رضی اللّه عنه عن أبی القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه عنه. وتوفّی ببغداد سنه تسع وعشرین وثلاثمائه فی شعبان (2).

وفی «تعق» : عدّه فی جامع الاصول من مجدّدی مذهب الامامیّه علی رأس المائه الثالثه، والسیّد المرتضی فی رأس المائه الرابعه، بعد أن عدّ الرضا علیه السلام من المجدّدین له فی رأس المائه الثانیه. (3)

وقال فی الکتاب المذکور: أبو جعفر محمّد بن یعقوب الرازی الامام علی مذهب أهل البیت علیهم السلام عالم فی مذهبهم کبیر فاضل عندهم مشهور انتهی.

أقول: انّ فی سنه وفاته انقطعت السفاره بموت آخر السفراء ووقعت الغیبه الکبری، وبین الغیبتین ثلاث وسبعون سنه.

وقد قیل: انّ الکافی الذی لم یصنّف فی الاسلام مثله عرض علی القائم صلوات اللّه علیه فاستحسنه، واللّه العالم.

وقبره معروف فی بغداد الشرقیّه تزوره الخاصّه والعامّه فی تکیه المولویّه وعلیه شبّاک من الخارج الی یسار العابر من الجسر.

وقد نقل صاحب کتاب روضه العارفین عن بعض الثقاه المعاصرین له، أنّ بعض ولاه بغداد أراد نبش قبر سیّدنا أبی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام وقال: انّ الرافضه یدّعون فی أئمّتهم أنّهم لا تبلی أجسادهم بعد موتهم وأرید أن أکذّبهم. فقال له وزیره:

انّهم یدّعون فی علمائهم، أیضاً ما یدّعون فی أئمّتهم، وهنا قبر محمّد بن یعقوب الکلینی من علمائهم، فأمر بحفره فإن کان علی ما یدّعونه عرفنا صدق مقالتهم فی أئمّتهم، والّا تبیّن للناس کذبهم فأمر بحفره.

ص:208


1- 1) . رجال العلامه، ص 145. [1]
2- 2) . الفهرست، للشیخ، ص 135. [2]
3- 3) . التعلیقه علی منهج المقال، 329؛ جامع الاصول، ج 12، ص 222.

وفی «مشکا» : ابن یعقوب الکلینی شیخ الطائفه، عنه جعفر بن محمّد بن قولویه، وأبو غالب أحمد بن محمّد الرازی، وأبو عبداللّه أحمد بن ابراهیم الصیمری المعروف بابن أبی رافع، وأبو محمّد هارون بن موسی التلعکبری، وأبو المفضل محمّد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب الشیبانی، وأحمد بن علی بن سعید، وأبو الحسین عبد الکریم بن عبداللّه بن نضر. (1)

وذکر السیّد العالم ابن طاووس فی کتاب الاستخارات أنّ محمّد بن یعقوب الکلینی رضوان اللّه علیه کان فی زمن وکلاء سیّدنا ومولانا المهدی صلوات اللّه علیه وعلی آبائه الطاهرین، ودفن بباب الکوفه فی مقبرتها. قال ابن عبدون: رأیت قبره فی صراه الطائی وعلیه لوح مکتوب اسم أبیه مع اسمه.

قال الشهید الثانی رحمه الله: علان الکلینی بتخفیف اللام المفتوحه. (2)

قال السیّد رضی الدین علی بن طاووس فی کتاب کشف المحجّه أنّ الشیخ المتّفق علی ثقته وامامته محمّد بن یعقوب الکلینی کانت حیاته فی زمن وکلاء مولانا المهدی علیه السلام، عثمان بن سعید العمری، وولده أبی جعفر، وأبی القاسم حسین بن روح، وعلی بن محمّد السمری رضی اللّه عنهم، وتوفّی محمد بن یعقوب قبل وفاه محمد بن

ص:209


1- 1) . هدایه المحدثین، ص 259. [1]
2- 2) . وفی القاموس: کلین کأمیر بالری منها محمّد بن یعقوب الکلینی من فقهاء الشیعه. الّا انّه بضم الکاف مخفّف اللام المفتوحه المشهور بین السنّه العلماء والطلبه. وکان خاله علان الکلینی، وقد وقع الاختلاف فیه فی عباره العلّامه، فقال العلّامه، فقال الشهید فی حاشیه الخلاصه: تقدّم أحمد بن ابراهیم بن علان الکلینی مخفّف اللام وسیأتی محمّد بن ابراهیم علان الکلینی أیضاً، فیحتمل کون علان کلاً منهما، وکونه اباهما ابراهیم المذکور. قال شیخنا یوسف: الظاهر الاقرب أنّه علی بن محمّد بن ابراهیم بن أبان الرازی الکلینی الذی یروی عنه الکلینی فی الکافی بغیر واسطه. قال العلّامه فی الخلاصه: انه ثقه عین ویعضد ذلک أنّ الصدوق فی کتاب اکمال الدین واتمام النعمه فی اسانید متعدده یروی عن سعد بن عبداللّه عن علی بن محمّد الرازی المعروف بعلان الکلینی، فیکون علان اسماً لعلی المذکور لا لأبیه أو عمه، کما یفهم من کلام شیخنا الشهید الثانی أو أبیهما، الا أن المذکور فی ترجمه احمد ومحمّد بن ابراهیم بن علان المعروف، ویمکن أن یکون علان اسماً لجدّهم وسمّی به بعضهم، وان حصل التحریف فی بعض آخر انتهی. أقول: لا منافاه بین کون علان لقباً و اسماً لعلی و لجدّهم أیضاً، بل هو الظاهر من التراجم و العناوین، و اللّه أعلم «منه» .

علی السمری رضی اللّه عنه، فتصانیف هذا الشیخ وروایاته فی زمان الوکلاء المذکورین (1).

قیل: ویبعد عدم عرضه مصنّفاته علی صاحب الامر علیه السلام، وهو غیر وجیه.

وله من المصنّفات کتاب الکافی ، وکتاب الرسائل ، و مسائل الائمّه ، و کتاب الردّ علی القرامطه ، وکتاب تعبیر الرؤیا ، وکتاب الرجال ، وکتاب ما قیل فی الائمّه من الشعر.

قال الشیخ: أخبرنا بجمیع روایاته الشیخ أبو عبداللّه محمّد بن محمّد بن النعمان، عن أبی القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه، عن محمّد بن قولویه، عن محمّد بن یعقوب بجمیع کتبه.

وأخبرنا الحسین بن عبیداللّه قراءه علیه أکثر کتاب الکافی عن جماعه، منهم أبو غالب أحمد بن محمّد الرازی، وأبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه، وأبو عبد اللّه أحمد بن ابراهیم الصیمری المعروف بابن أبی رافع، وأبو محمّد هارون بن موسی التلعکبری، وأبو المفضّل محمّد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب الشیبانی، کلّهم عن محمّد بن یعقوب.

وأخبرنا الاجلّ المرتضی عن أبی الحسین أحمد بن علی بن سعید عن محمّد بن یعقوب، وأخبرنا أبو عبداللّه أحمد بن عبدون عن محمّد بن إبراهیم الصیمری، وأبی الحسین عبد الکریم بن عبداللّه بن نصر البزاز بتفلیس وبغداد، عن أبی جعفر محمّد بن یعقوب بجمیع کتبه وروایاته. (2)

ص:210


1- 1) . کشف المحجّه، ص 158 - 159. [1]
2- 2) . الفهرست، ص 135 - 136. [2]

الکلینی

الکلینی (م 329ق)

اشاره

الکلینی (م 329ق) (1)

ناصر کرمی

چکیده

بیان زندگی، اساتید، شاگردان کلینی، سخنان علما دربارۀ او و تألیفاتش از مطالب این نوشته است. و سخن دربارۀ وفات و مدفن کلینی به همراه مصادر ترجمۀ او بخش پایانی مقاله است.

هو محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی البغدادی أبوجعفر.

ینتسب الی بیتٍ طیّب الأصل فی کُلین، أخرج عدّه من أفاضل رجالات الفقه و الحدیث منهم، خاله علّان الذی کان شیخ علماء الری و وجههم و مُحدثهم.

و کان هو شیخ الشیعه فی وقته بالرّی ووجههم، ثم سکن بغداد فی درب السلسله بباب الکوفه و حدّث بها سنه 327، و قد إنتهت إلیه رئاسه فقهاء الإمامیه فی أیّام المقتدر العباسی، و کان له بها مجلس درسٍ و مُناظره وصف بانه مرتعاً لاکابر العلماء و الفضلاء الذین شدّوا إلیه الرحال و قصدوه لطلب العلم و نقل الحدیث عنه و التفقه علیه. و قد أدرک زمان سفراء الامام المهدی علیه السلام و جمع الحدیث من مشرعه و مورده، و قد انفرد بتألیف کتاب الکافی فی أیّامهم، اذ سأله بعض رجال الشیعه أن یکون عنده «کتاب کاف یجمع من جمیع فنون علم الدین ما یکتفی به المتعلم و یرجع إلیه المسترشد» .

ص:211


1- 1). البدر الزاهر فی تراجم أعلام کتاب الجواهر، ناصر کرمی، نشر بخشایش، 1424، چاپ اول، ص 9 - 13.

أشیاخه:

روی الکلینی «عمّن لا یتناهی کثره من علماء أهل البیت علیه السلام و رجالهم و محدّثیهم، منهم:

1. ابوعلیّ أحمد بن ادریس بن أحمد الأشعری القمی م عام 306ق.

2. ابوالعباس أحمد بن محمد بن سعید الهمدانی المعروف بابن عقده م 333ق.

3. ابو عبداللّه أحمد بن عاصم العاصمی الکوفی.

4. أحمد بن عبداللّه بن امیه.

5. الحسین بن الحسن الهاشمی الحسنی العلوی.

6. علی بن ابراهیم بن هاشم القمی صاحب التفسیر المعروف.

7. ابوجعفر محمد بن الحسن بن فرّوخ الصفار و صاحب کتاب بصائر الدرجات.

8. ابوجعفر محمد بن عبداللّه بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالک الحمیری.

9. ابوالحسن محمد بن ابی عبداللّه جعفر بن محمد بن عون الأسدی.

10. ابوالحسن علی بن محمد بن ابراهیم الرازی الکلینی المعروف ب «علّان» .

تلامیذه و الرواه عنه:

یروی عن الشیخ الکلینی فئه کثیره، منهم:

1. أبو عبداللّه أحمد بن إبراهیم المعروف بابن أبی رافع الصیمری.

2. ابوالحسین احمد بن أحمد الکاتب الکوفی.

3. أبوالحسین أحمد بن علی بن سعید الکوفی.

4. أبوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه.

5. أبوعبداللّه محمد بن ابراهیم بن جعفر بن الکاتب النعمانی، المعروف بابن زینب و کان خصیصاً به، و یکتب کتابه الکافی.

6. أبو عبداللّه محمد بن أحمد بن عبداللّه بن قضاعه بن صفوان الجمّال کان تلمیذه الخاص به، یکتب کتابه الکافی.

7. أبو عیسی محمد بن أحمد بن محمد بن سنان السنانی الزاهری.

8. أبوالمفضّل محمّد بن عبداللّه بن المطلب الشیبانی.

ص:212

9. أبو محمد هارون بن موسی بن أحمد بن سعید الشیبانی التلعکبری.

10. محمد بن محمد بن عاصم الکلینی.

کلمات الأعلام بحقه:

و لمکانته العلمیه السامیه و منزلته الرفیعه فقد اطراه کل من تعرض لذکره الشریف:

قال النجاشی: «شیخ أصحابنا فی وقته بالری، ووجههم، و کان أوثق الناس فی الحدیث و أثبتهم» .

و قال الشیخ حُسین بن عبد الصمد الحارثی العاملی: «. . . شیخ عصره فی وقته ووجه العلماء و النُبلاء، کان أوثق الناس فی الحدیث و أنقدهم له و أعرفهم به» .

و قال الأفندی فی ریاضه: «مُحمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، صاحب الکافی و غیره، الشیخ الأقدم المُسلّم بین العامّه و الخاصّه و المُفتی لکلا الفریقین» .

و عنه قال السید بحر العلوم فی فوائده الرجالیه: «ثقه الاسلام و شیخ المشایخ الأعلام، مروّج فی زمن غیبه الامام علیه السلام ذکره اصحابنا و المخالفون و اتفقوا علی فضله و عظم منزلته» .

و فی المقابس: «. . . ثقه الاسلام، و قدوه الأنام، و علم الأعلام المُقدّم المعظّم عند الخاص و العام، الشیخ أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی» .

و ذکره فی الروضات فقال: «هو فی الحقیقه أمین الإسلام، و فی الطریقه دلیل الأعلام، و فی الشریعه جلیل الأقدام، لیس فی وثاقته لأحدٍ کلام و لا فی مکانته عند أئمّه الأنام» .

تآلیفه:

1. الکافی فی الحدیث و هو من أجلّ کتب الطائفه فی الحدیث و أشرفها.

2. کتاب تفسیر الرؤیا.

3. کتاب الرجال.

4. کتاب رسائل الأئمه علیهم السلام.

5. کتاب ما قیل فی الأئمه علیهم السلام من الشعر.

6. کتاب الردّ علی القرامطه.

ص:213

وفاته:

مات - کما یقول النجاشی - ببغداد سنه 329ق سنه تناثر النجوم، و تاریخ وفاته عند الشیخ الطوسی سنه 328ق و قال السّید رضی الدین بن طاووس: «و هذا الشیخ محمد بن یعقوب کانت حیاته فی زمن وکلاء الامام المهدی علیه السلام - عثمان بن سعید العمری، و ولده أبی جعفر محمد، و أبی القاسم الحُسین بن روح، و علیّ بن محمد السمری و توفی محمد بن یعقوب قبل وفاه علیّ بن محمد السمریّ، و لأن علیّ بن محمد السمریّ توفی فی شعبان سنه 329ق، و هذا محمد بن یعقوب الکلینی توفی ببغداد سنه 328ق.

قبره الشریف:

اشاره

دفن ثقه الاسلام الکلینی بباب الکوفه بمقبرتها فی الجانب الغربی، تزوره الخاصّه و العامه، و صلّی علیه السید محمد بن جعفر الحسنی معروف بأبی قیراط.

مصادر ترجمته کثیره منها:

1. رجال السّید بحرالعلوم.

2. مقابس الأنوار : 6.

3. لؤلؤه البحرین : 386.

4. ریاض العلماء : 5: 199.

5. الکنی و الألقاب : 3:120.

6. أعیان الشیعه : 10:99.

7. روضات الجنات : 6:108.

8. رجال الطوسی : 495.

9. رجال النجاشی : 377.

10. رجال العلامه الحلی: 145.

11. جامع الرواه : 2:218.

12. تنقیح المقال : 2:56 باب المیم.

ص:214

ثقه الاسلام کلینی

ثقه الاسلام کلینی (متوفای 329 ق)

اشاره

ثقه الاسلام کلینی (متوفای 329 ق) (1)

حسن ابراهیم زاده

چکیده

این نوشته تلخیص چند صفحه ای از کتاب مؤلف دربارۀ شخصیت کلینی است و در آن، از ولادت، تحصیل، هدف از تألیف کتاب الکافی و هجرت های کلینی سخن به میان آمده و سبک کلینی، تدریس کلینی و وفات کلینی از دیگر مطالب این نوشته است.

مقدمه

فاصلۀ «کُلَین» تا «خمین» یازده قرن بیش نیست اما خدا می داند که در این گذرگاه تاریخ چه تازیانه ها که بر پیکر ابرار نخورد و چه سرها که از ابرار بر دار نرفت؛ تا سنگ بنایی را که کلینی نهاد خمینی به پایان رساند. کلینی و خمینی هر دو سر یک رشته اند با یک خصوصیت و آن این که هر دو از خویش هیچ چیزی نگفتند. تا زبان گفت خدا گفت و تا قلم نوشت خدا نوشت.

از زندگی کلینی جز کافی چیزی در دست نیست. کافی شناسنامه کلینی است و کلینی را باید در آیینه کافی به تماشا نشست. کافی قله ای است که بدون فتح آن اجتهاد ممکن نیست و اقیانوسی است که بدون عبور از آن فهم معارف دین میسر نیست.

ص:215


1- 1). گلشن ابرار، جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، زیر نظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم علیه السلام، سازمان تبلیغات اسلامی، تابستان 1379، اول، جلد اول، ص 16 - 22.

ایمان، نور و زهد و پارسایی گردآورنده مهمترین کتاب حدیثی شیعه - ثقه الاسلام کلینی - را به تماشا می نشینیم. سر بر در خانه اش می ساییم و نسل جوان ایران اسلامی و دنیای اسلام را به بهره گیری از حرارت و فروغ آفتاب حدیث فرا می خوانیم.

میلاد آفتاب

در زمانی که صدایی جز صدای سم اسبان بنی عباس در سرزمین های اسلامی به گوش نمی رسید در سرزمین ایران یعنی قلب تشیع - روستای «کلین» (1)- در خانه ای آکنده از عشق اهل بیت علیهم السلام کودکی متولد شد که تاریخ حیات او با «غیبت صغری» عجین شد. محمد نامی بود که یعقوب بن اسحاق برای فرزند خویش برگزید و اذان و اقامه اولین کلماتی بودند که گوش او را نوازش دادند. اولین کلاس درس او دامان پاک و پر مهر مادری عطوف و عفیف بود. محمد مراحل ابتدایی علوم اسلامی را نزد پدر و دایی بزرگوارش علی بن محمد بن ابراهیم بن ابان که از استادان علم حدیث بود، گذراند. وی پس از گذراندن دوران آغازین تحصیل و آشنایی با منابع رجالی و حدیثی، از کلین مهاجرت کرد و با کوله باری از معرفت و شناخت مکتب اهل بیت علیهم السلام برای شکوفایی خلاقیت های درونی و سیراب شدن از دریای بی پایان علوم وحی و پیمودن کمالات اخلاقی و انسانی به «ری» وارد شد. اگر چه فاصله 38 کیلومتری کلین تا «ری» برای او که با زادگاه خویش وداع همیشگی کرد مسافتی طولانی بود و غم غربت و دوری از خانواده آزارش می داد، اما برای کسی که برای خدا گام بر می دارد و برای خدا زندگی می کند این همه آسان است.

گزینش هدف

در هنگام ورود کلینی به «ری» بیشتر مردمان این شهر از پیروان مذاهب حنفی و شافعی بودند اما به دلیل وجود شیعیان دلباخته ای در اطراف این شهر، اکثر اهل تسنن «ری» همواره تحت تأثیر اخلاق و رفتار اسلامی آنها قرار داشتند. از این رو این دیار

ص:216


1- 1) . کلین روستایی است در 38 کیلومتری شهر ری.

به شهری شیعه نشین معروف بود. «ری» در آن زمان شهری بزرگ بود و عقاید و مذاهب گوناگونی در کنار هم و در آرامش کامل در آن جا به حیات خود ادامه می دادند.

اما این آرامشگاه دستخوش حرکت های سیاسی می شد. فرقۀ اسماعیلیه با انگیزۀ تسلط بر ایران در این نقطه بیش از دیگران سرمایه گذاری کرده بود و به ترویج و تبلیغ تفکر و آراء خود می پرداخت. از این رو «ری» به نقطۀ برخورد آراء و اندیشه های فرقۀ اسماعیلیه و مذاهب شافعی، حنفی و شیعه تبدیل شده بود. کلینی در این زمان در کنار گذراندن تحصیلات خود نه تنها با عقاید و اندیشه های دیگر مذاهب و فرقه ها آشنا شد بلکه به ماهیت واقعی بعضی از این فرقه ها که می رفت تشیع را از مسیر واقعی اش خارج کنند پی برد. او درد را شناخت و درمان را تشخیص داد. درد، جدایی مردم از سخنان اهل بیت علیهم السلام و دارو، رساندن این سخنان به مردم بود. او در این زمان هدف خویش را برگزید و به دور از هیاهو مسیر خود را مشخص کرد و تصمیم گرفت به فراگیری و نوشتن احادیث بپردازد. از این رو در محضر استادان بزرگی چون «ابوالحسن محمد بن اسدی کوفی ساکن ری» (1)به فراگیری حدیث پرداخت و در نوشتن و بحث و گفتگو پیرامون احادیث از خود شایستگی بسزایی نشان داد. او بیشتر وقت زندگی خود را صرف حدیث کرد. اما با این حال از واقعیت های اطراف خویش و از مسائلی که شیعیان با آن دست به گریبان بودند، غافل نبود. او از کسانی نبود که عزلت گزیند و فقط به فکر نجات خویش باشد، بلکه در دوران های پر آشوب همواره همگام و همراه با جامعۀ شیعی بوده. در دورانی که «قرمطیان» با عقاید التقاطی خود، که مخلوطی از عقاید زردشتی، مانوی و اسلامی بود (2)به مبارزه با عقاید و مقدسات مسلمین پرداختند، کلینی با شجاعت شیعی خویش عقاید آنها را به نقد کشید و برای آگاه کردن شیعیان از این حرکت انحرافی کتاب الرد علی القرامطه را نوشت و در دسترس شیعیان قرار داد.

ص:217


1- 1) . مفاخر اسلام، علی دوانی، ج 3، ص 26.
2- 2) . فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، ص 395.

عصر کلینی را باید عصر حدیث نامید. زیرا نهضتی که برای فراگیری و نوشتن احادیث آغاز شده بود سراسر ممالک اسلامی را فرا گرفته بود و تشنگان علم حدیث از این شهر به آن شهر و از این محفل به آن محفل در جستجوی روایتگری بودند تا از او حدیثی فرا گیرند و بر اندوخته های خویش بیفزایند. تلاش اهل سنت در این عصر به قدری چشمگیر بود که می توان گفت اهل سنت هر چه دارد از این عصر دارد. در این عصر که زمانش به حدود تقریبی یک قرن می رسد کتاب های شش گانه حدیثی اهل سنت (صحاح سته) تدوین شد.

کلینی در این عصر مشغول فراگیری و نوشتن احادیث بود. در این زمان شاگردان امام هادی علیه السلام، امام حسن عسکری علیه السلام و امام رضا علیه السلام هنوز زنده بودند. اما از آنها جز کتاب های و جزوه های کوچک و پراکنده چیزی در دست نبود و بسیاری از این کتاب ها و جزوه ها نیز در همین عصر از بین رفت.

خطر نابودی احادیث، این میراث گرانقدر پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام هر لحظه احساس می شد. زیرا با وفات این حاملان احادیث و غیبت امام زمان علیه السلام شیعیان از این سخنان گرانبها محروم می شدند. کلینی با شناخت عصر خود و موقعیت حساس زمانی و درک این که تشیع اگر از این مرحله به سلامت بگذرد برای همیشه از انحراف و التقاط رهایی یافته است، برای تکمیل هدف و رسالت خویش به قم شهر محدثان و شاگردان اهل بیت علیهم السلام مهاجرت کرد.

در این زمان در قم راویان و محدثان در هر مسجد و حسینیه ای به نقل حدیث می پرداختند و بسیاری از اینان در شمار آخرین محدثانی بودند که بدون واسطه از زبان ائمه علیهم السلام حدیث شنیده بودند. وجود این فرزانگان موجب شد که عاشقان کلام اهل بیت علیهم السلام به این شهر مهاجرت کنند و کلینی یکی از این افراد بود. او با استفاده از محضر استادان بزرگی چون احمد بن محمد بن عیسی اشعری، احمد بن ادریس قمی (معروف به معلم) ، عبداللّه بن جعفر حمیری (مؤلف کتاب قُربُ الاسناد ) و فرزند او محمد بن عبداللّه حمیری به فراگیری حدیث پرداخت. استادان و محدثانی

ص:218

که کلینی برای شکوفایی اندیشۀ خدایی خود از آنها بهره جسته است در حدود سی و پنج نفر می باشند. بی شک همۀ استادان کلینی در تشکل شخصیت او نقش داشته اند اما در این میان به رادمردی برمی خوریم که کلینی را با او و او را با کلینی می شناسیم.

کسی که نامش در یک سوم سلسله سندهای روایات کافی است. شخصیتی که نامش با کافی جاودانه شد. محدثی که در اسناد بیش از هفت هزار و یکصد و چهل روایت (7140) چون ستاره می درخشد. (1)او علی بن ابراهیم قمی است که کتاب تفسیر او پایۀ تفسیرهای تشیع گردید. و شاید اگر کلینی پروانه وار به گرد شمع وجود او نمی چرخید و او را لحظه ای چه در حال بیماری و چه سلامت در خانه و مدرسه رها می کرد و از او غافل می ماند، روایات و احادیثی که سلسله سندش به او ختم می شود چون دیگر آثار او برای همیشه از میان می رفت. اما کلینی این اقیانوس حدیث را رها نساخت. او که تشنۀ کلام اهل بیت علیهم السلام بود جرعه جرعه نوشید و به این نوشیدن اکتفا نکرد بلکه دریایی از این کوثر عشق را برای شیعیان پس از خود به یادگار نهاد.

هجرتی دیگر

گرچه قم مرکز تشیع به شمار می رفت و هر جویندۀ کلام اهل بیت علیهم السلام را سیراب می کرد اما عطش سیری ناپذیر کلینی او را بر آن داشت تا آن دیار مقدس را به امید یافتن روایات و احادیث ناشنیده ترک کند. او روستاها و شهرهای بی شماری را پشت سر نهاد و هر جا محدثی می یافت از او حدیث فرا می گرفت. کوفه یکی از شهرهایی بود که کلینی به آن قدم نهاد. در آن زمان کوفه یکی از مراکز بزرگ علمی به شمار می رفت و کمتر محدث و یا محققی بود که در سفرهای خود به آن شهر وارد نشده و از محضر عالمان آن جا استفاده ای نکرده باشد.

کوفه در حقیقت جای تبادل نظر و نقطۀ آغاز در جهان اسلام به شمار می رفت که

ص:219


1- 1) . معجم رجال الحدیث، آیت اللّه خویی، ج 11، ص 194.

همه آزادانه در آن به تبلیغ مذهب خود می پرداختند. از این رو هر یک از نویسندگان و محدثان مذاهب گوناگون اسلامی مجلس درس و بحثی برای خود برپا داشته بودند و به نقل احادیث خویش می پرداختند. «ابن عقده» یکی از کسانی بود که در این شهر سکونت داشت. او از حافظان بزرگ حدیث به شمار می رفت و حافظه قوی او موجب شده بود که آیتی از آیات حافظه در جهان شود. (1)

بسیاری از بزرگان مذاهب از محضر او کسب علم می کردند. او اگر چه از نظر مذهبی «زیدی جارودی» بود اما زهد و پارسایی از او محدثی موثق ساخته بود که همۀ مذاهب در نقل احادیث به او اعتماد داشتند. کلینی نیز از این مرد بزرگ استفاده کرده، از او روایاتی فرا گرفت.

ثقه الاسلام

کلینی پس از کسب علم و حدیث از ده ها استاد و محدث در شهرها و روستاهای آن زمان، سرانجام به بغداد رسید. او در مسافرت های خویش چنان علم و فضل خود را به نمایش گذاشته و تصویری از شیعۀ واقعی را در اذهان مردم هر دیار باقی نهاده بود که هنگام ورود به بغداد فردی گمنام نبود. شیعیان به او افتخار می کردند و اهل سنت به دیدۀ تحسین به او می نگریستند. تقوا، علم و فضیلت او در اندک مدتی موجب شد که هم شیعه و هم اهل سنت در مشکلات دینی به او مراجعه کنند، به طوری که عامه و خاصه در فتاوا به او روی می کردند و به همین سبب او اولین کسی بود که به لقب ثقه الاسلام شهرت یافت. (2)

کلینی نام آورترین شخصیت عصر خود بود. عصری که اوج تلاش محدثان و عالمان بزرگ و حتی عصر چهار نایب خاص امام زمان علیه السلام بوده است. در این عصر به دلیل محدودیت ها و ممنوعیت های اجتماعی این بزرگان، مسئولیت فرهنگی و علمی تشیع بر دوش کلینی بوده است.

ص:220


1- 1) . مفاخر اسلام، ج 3، ص 55.
2- 2) . ریحانه الادب، میرزا محمد علی مدرس تبریزی، ج 5، ص 79.

تألیف کافی

بغداد برای کلینی سرزمین تألیف بود. وی در آن جا فرصت یافت تا اندوخته های سال ها رنج و مشقت را در مجموعه ای گردآوری کند. او که کمبودهای جامعۀ شیعی را به خوبی درک کرده بود و می دید که با غایب شدن امام زمان (عج) و دسترس نداشتن همۀ شیعیان به نواب خاص آن حضرت، جای کتابی که در بردارندۀ تعالیم اسلامی و شیعی باشد، خالی است تلاش خود را در پی تنظیم احادیث گردآوری شده، جهت داد و برای شیعیان دستورالعمل و کتاب هدایتی ارزشمندی در کنار قرآن تألیف کرد تا این کتاب مفسِّر و مبیّن تعالیم و احکامی باشد که قرآن به صورت کلی بیان کرده است.

مجموعه کتاب الکافی - که شامل اصول کافی (دو جلد) ، فروع کافی (پنج جلد) و روضۀ کافی (یک جلد) است و در بردارندۀ شانزده هزار و یکصد و نود و نه (16199) حدیث از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمۀ معصومین علیهم السلام می باشد - کتابی است که کلینی در طی بیست سال تلاش خستگی ناپذیر به تألیف آن موفق شده است. کلینی با تألیف این اثر جاودانه برتری و فضل علمای تشیع را نه تنها در روزگار خود، بلکه در تمام تاریخ اسلام به اثبات رساند. کاری که او در مدت بیست سال برای تشیع به پایان رساند کاری بود که شش تن از بزرگ ترین عالمان اهل سنت در مدت یک قرن برای مذهب خود انجام دادند. کتاب کافی مهم ترین و نفیس ترین کتاب از مجموعۀ کتب چهارگانه حدیثی (کتب اربعه) مذهب تشیع است. (1)

کافی در زمانی به تبیین ارزش های اخلاقی و اسلامی پرداخت که اروپاییان دوران بربریت و وحشیگری را می گذراندند و قبایلشان با قتل و غارت امرار معاش می کردند. زمانی که آنها در جهل غوطه ور بودند و از علم چیزی نمی دانستند و عقل و علم را در دادگاه های تفتیش عقاید قرون وسطایی به محاکمه می کشیدند اولین باب از

ص:221


1- 1) . سه کتاب دیگر این مجموعه عبارت اند از: من لا یحضره الفقیه، تألیف شیخ صدوق، تهذیب و استبصار، تألیف شیخ طوسی.

اولین کتاب تشیع با عنوان عقل و علم و آن گاه توحید و حجت، ارزش های الهی و انسانی را آموزش می داد. کتاب کافی را هر کسی از دیدگاه خود بررسی کرده است. بر کافی هم فیلسوف شرح نوشته است هم عارف و هم فقیه و این خود نشانۀ بزرگی و جامع بودن کافی است. شرح های مهم کافی عبارت اند از: 1. مرآت العقول از علّامۀ مجلسی، که با دیدی فقهی نگاشته شده است. 2. شرح صدر المتألهین معروف به ملا صدرا، که نگرش او نگرشی فلسفی و عرفانی به احادیث است. 3. کتاب وافی نوشتۀ ملامحسن فیض کاشانی. 4. شرح ملّاصالح مازندرانی.

سبک کلینی

روش کلینی در ترتیب احادیث هر باب این است که حدیث صحیح تر و روشن تر را در اول باب قرار داده و سپس به همین ترتیب احادیث مبهم و مجمل را ذکر کرده است. (1)علاوه بر این، کلینی دست به ابتکار دیگری زد که تا قبل از آن در میان عالمان و محدثان معمول نبود و آن به کار بردن کلمۀ «عدّه» (2)به جای سلسلۀ سندی است که به راوی حدیث ختم می شود. از مسائلی که موجب شد کلینی این رویه را در نقل حدیث پیش گیرد، مشهور بودن راویان سلسله سند و نیز کم کردن حجم کتاب و کمبود وقت بوده است.

«عدّه» کلینی گاهی از احمد بن محمد بن عیسی، گاهی از سهل بن زیاد و زمانی از احمد بن محمد خالد برقی روایت می نماید و اشخاص هر یک از این سه، غیر از اشخاص «عدّه» دیگر می باشد. (3)مثلاً مراد او از «عدّه» در جایی که به واسطه آن از احمد بن محمد بن عیسی روایت می کند عبارت از پنج نفر: محمد بن یحیی عطار، علی بن موسی کمیدانی، داوود بن کوره، احمد بن ادریس و علی بن ابراهیم بن هاشم است. (4)

این روش راهگشای سایر عالمان و محدثان شد به طوری که شیخ طوسی در کتاب

ص:222


1- 1) . اصول کافی (مقدمه) ، کلینی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج 1، ص 9.
2- 2) . منظور آن است که: این حدیث را شماری چند نقل کرده اند.
3- 3) . ریحانه الادب، ج 4، ص 113. [1]
4- 4) . همان، ص 114. [2]

فهرست خود و نجاشی در کتاب رجال خویش این روش را برگزیدند و به همین شیوه روایت را نقل کردند. (1)علاوه بر این گاهی احادیثی بدون نام محدث و راوی و با عنوان «قد قال العلم» و یا «فی حدیث آخر» از کلینی نقل شده است که جمعی از عالمان این احادیث را دلیلی بر وجود ارتباط بین کلینی و امام زمان (عج) دانسته و گفته اند «ممکن است که این کتاب کافی به نظر اصلاح آن حضرت رسیده باشد» (2)و از کلام بزرگان نقل شده است که امام زمان (عج) فرموده اند:

« الکافی کافٍ لشیعتنا» : کافی شیعیان ما را کافی است.

کلینی در زندگی سراسر نور و پربار خود علاوه بر تدوین و تألیف مجموعه الکافی ، کتاب های الرد علی القرامطه ، تفسیر رؤیا (تعبیر خواب) ، مجموعه شعر (حاوی قصایدی که شعرا در مناقب و فضایل اهل بیت علیهم السلام سروده اند) ، کتاب رسایل ائمه علیهم السلام و کتاب رجال را تألیف کرده است.

کلینی بر مسند تدریس

کلینی در مسیر تحقیق و نگارش از تغذیه فکری شاگردانی که به امید کسب علم از محضرش به بغداد سفر کردند لحظه ای غافل نبود. او در بارور کردن اندیشه خدایی شاگردانش از جان مایه گذاشت. بسیاری از بزرگان از او روایت نقل کرده اند که از آن میان احمد بن ابراهیم معروف به ابن ابی رافع صیمری، احمد بن احمد کاتب کوفی، احمد بن علی بن سعد سعید کوفی، ابو غالب احمد بن محمد رازی، عبدالکریم بن عبداللّه بن نصر بزار تنیسی، علی بن احمد بن موسی دقاق، محمد بن احمد سنانی زاهری، ابوالفضل محمد بن عبد اللّه بن مطلب شیبانی، محمد بن علی ماجیلویه، محمد بن عصام کلینی، جعفر بن محمد بن قولویه قمی مؤلف کتاب کامل الزیارات، هارون بن موسی تلعکبری، محمد بن احمد صفوانی و محمد بن ابراهیم نعمانی مؤلف کتاب غیبت نعمانی را می توان نام برد. (3)

ص:223


1- 1) . همان.
2- 2) . همان، ج 5، ص 81. [1]
3- 3) . مفاخر اسلام، ج 3، ص 27 و 90.

عروج کلینی

کلینی پس از هفتاد سال زندگی که بیست سال از آن تلاش و تحقیق همراه با رنج ها و غربت ها برای تدوین کتاب کافی بود از این جهان عروج کرد. او غروب نکرد بلکه با کتاب ارزشمند کافی هماره در آسمان تشیع پرتو افشانی می کند. او گرچه در قفس دنیا زیست اما در فضای بهشت تنفس می کرد چرا که همۀ لحظه های عمرش را با کلام اهل بیت علیهم السلام سپری کرد. و سرانجام در ماه شعبان سال 329 ق عروج کرد. (1)و نه تنها شیعیان بلکه پیروان دیگر مذاهب اسلامی را سوگوار و بغداد را با رفتنش یکپارچه ماتم کرد. ابوقیراط محمد بن جعفر حسنی (2)یکی از بزرگان بغداد بر پیکر مطهرش نماز خواند و شیعیان با دلی پراندوه پیکر مقدس او را در باب کوفۀ بغداد در بازار و در نزدیکی پل به خاک سپردند.

سلام بر کلینی روزی که تولد یافت و روزی که در آسمان دنیای اسلام درخشید و عروج کرد و روزی که در پیشگاه ذات اقدس او برانگیخته می شود.

ص:224


1- 1) . ریحانه الادب، ج 5، ص 80. [1]
2- 2) . همان.

کلینی

کلینی

اشاره

کلینی (1)

علی دوانی

چکیده

این مقاله، اولین مقاله از سلسله مقالاتی است که با عنوان مفاخر مکتب اسلام از سوی نویسنده منتشر شده است. وی پس از بیان اهمیت نگاشتن زندگی نامه مفاخر اسلام، به زندگی کلینی پرداخته و از موقعیت کلینی در عالم اسلام، دیدگاه اهل سنت دربارۀ وی، تألیفات کلینی، کتاب الکافی، استادان، شاگردان و وفات او سخن به میان آورده است. نویسنده پس از آن که زندگی نامۀ علمای دیگر را نوشته و آنها را در این نشریه چاپ کرده است در صدد برآمده تا همۀ زندگی نامه ها را در مجموعه ای گرد آورد. بدین منظور کتاب مفاخر اسلام را تدوین نموده و زندگی نامۀ علمای دیگر را بر آن افزوده است.

در جهانی که ما زندگی می کنیم بسیاری از موضوعات علمی و فنی به میزان ارزش واقعی خود مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است از موضوعاتی که امروز مورد توجه نویسندگان واقع شده «بیوگرافی رجال» و شرح حال علما و دانشمندان و بحث از زندگانی و سر موفقیت آنان در راه رسیدن به کمالات است.

بررسی زندگانی دانشمندان بزرگ نه تنها ما را به یک سلسله مطالب سودمند

ص:225


1- 1). درس هایی از مکتب اسلام، سال اول (آذر 1337 ش) ، شمارۀ اول، ص 47 - 53.

علمی و اخلاقی و تاریخی آشنا می سازد، بلکه با مطالعۀ شرح احوال آنها می توانیم درس صحیح زندگی را بیاموزیم و راه رسیدن به کمالات شایسته و مقامات علمی و عملی را پیدا کنیم.

«بیوگرافی رجال» که در اصطلاح دانشمندان اسلامی معروف به «علم رجال» و «تراجم علما» است از قرن دوم هجری مورد توجه علمای اسلام قرار گرفت و در آن علم، کتاب ها پرداختند. در اعصار متأخر نیز این علم شریف همواره مورد توجه خاص دانشمندان اسلام و بالاخص شیعه بوده و هست.

ما نیز به جهاتی که ذکر شد تدریجاً شرح حال یک یک مفاخر مکتب اسلام و نوابغ عالیقدر شیعه را که با همت عالی و خدمات ذی قیمت آنان اساس مکتب اسلام و آئین تشیع در برابر موانع محفوظ مانده تا به ما رسیده است، از نظر خوانندگان می گذرانیم و امیدواریم که مطالعه این قسمت در آشنا ساختن افکار خوانندگان به حقایق و تعلیمات مکتب اسلام مفید و مؤثر باشد و اینک بیوگرافی مفاخر دانشمندان اسلام را از قرن سوم هجری به ترتیب از نظر خوانندگان می گذرانیم.

***

کلینی

یکی از نامورترین دانشمندان شیعه محمد بن یعقوب بن اسحاق معروف به «شیخ کلینی» است. کلینی اصلاً ایرانی و از قریۀ «کلین» بر وزن «حسین» واقع در 38 کیلومتری شهرری در ناحیۀ شرقی راه قم به تهران نزدیک حسن آباد است. مقبره پدر او یعقوب بن اسحاق که از بزرگان شیعیان آن روز ری بوده نیز هم اکنون در آن قریه است.

با این که امروز بیش از ده قرن از وفات کلینی می گذرد، هنوز شخصیت علمی و عظمت دینی خود را حفظ کرده، وی در آسمان تشیع و میان انبوه ستارگان علم و دانش مانند ستارۀ روشنی می درخشد و نامش هم چنان در کتاب های علمی و مذهبی برجسته است.

ص:226

موقعیت کلینی در عالم اسلام

کلینی در عصر حضرت امام حسن عسکری علیه السلام متولد گشت و با چهار سفیر و نمایندۀ وجود اقدس امام زمان ارواحنا فداه که در طول غیبت صغری رابط میان حضرت و شیعیان بودند، هم عصر بود با این که این چهار تن، از فقها و محدثین بزرگ شیعه بودند و شیعیان آنها را به جلالت قدر می شناختند، مع الوصف کلینی مشهورترین شخصیت عالی مقامی بود که در آن زمان میان شیعه و سنی با احترام زیاد می زیست و به طور آشکار به ترویج مذهب حق و نشر معارف و فضائل اهل بیت عصمت همت می گماشت.

عموم طبقات او را به راستی گفتار، و درستی کردار و احاطۀ کامل بر احادیث و اخبار می ستودند به قسمی که می نویسند شیعه و سنی در اخذ فتوی به وی مراجعه می کردند، و در این خصوص مورد اعتماد و وثوق هر دو فرقه بود و به همین جهت نیز ملقب به «ثقه الاسلام» گشت و هم او نخستین عالمی است که به این لقب خوانده شده و حقاً که شایسته این لقب بزرگ هم می باشد.

کلینی در امانت و عدالت؛ تقوی و فضیلت. حفظ و ضبط احادیث که همه از شرایط یک فرد محدث است مانند نداشت و به گفتۀ علّامه مجلسی وی میان تمام دانشمندان ما و آنها که از او روایت کرده اند و هم چنین در نظم و ترتیب کتابش کافی بی نظیر بوده و این مزایا دلیل است که وی از جانب خداوند متعال تأییدات خاصی داشته است.

کلینی در نظر اهل تسنن

کلینی در نظر دانشمندان اهل سنت و مخصوصاً نزد مورخین آنان که بعد از او آمده اند بسیار بزرگ است، همه از وی تجلیل کرده و او را به بزرگواری ستوده اند. ابن حجر عسقلانی در کتاب لسان المیزان می نویسد: کلینی از فقهاء شیعه و کسی است که موافق مذهب آنان کتاب ها تصنیف کرده و مطابق نقل روضات الجنات ابن حجر در کتاب التبصر گفته است: ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی از رؤسای دانشمندان شیعه

ص:227

می باشد که در زمان مقتدر (خلیفه عباسی) می زیست.

ابن اثیر مورخ معروف نیز در کتاب جامع الاصول می نویسد: «محمد بن یعقوب رازی پیشوای مذهب اهل بیت، دانشمندی بزرگ و فاضلی نامدار است» . سپس ابن اثیر روایتی نقل می کند که منسوب به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است به این معنی که خداوند عالم در سر هر قرنی شخصی را بر می انگیزد که دین او را زنده و پایدار بدارد آن گاه به گفتگو در پیرامون این حدیث پرداخته و می گوید: «از مجددین و نگهدارندگان مذهب شیعه در آغاز سدۀ اول محمد ابن علی باقر علیه السلام و در ابتدای سدۀ دوم علی بن موسی الرضا علیه السلام و بر رأس سدۀ سوم ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی بوده است» .

دانشمندان شیعه نیز به استناد همین حدیث عقیده دارند که بر سر هر صد سالی خداوند یکی از بزرگ ترین شخصیت های شیعه را که از لحاظ معلومات دینی و پارسایی در عصر خود ممتاز باشد، برای سرپرستی و حفظ دین خود می انگیزد و به اتفاق در سدۀ سوم کلینی را مجدد مذهب شیعه دانسته اند.

تألیفات وی

کتاب هایی که بزرگ مرد تشیع شیخ کلینی رحمه الله تألیف فرموده گر چه از نظر کمیت زیاد نیست ولی از لحاظ کیفیت دارای اهمیت به سزایی است.

آنچه در کتب تراجم از تألیفات او نام برده اند کتاب های زیر است:

1. کتاب رجال

2. کتاب رد بر قرامطه

3. کتاب تعبیر رؤیا

4. کتاب رسائل ائمه

5. دیوان شعر مشتمل بر قصائد در مناقب اهل بیت علیهم السلام

6. معروف ترین تألیفات او کتاب نفیس کافی است که نه تنها بزرگ ترین آثار قلمی او می باشد بلکه در جامعه اسلام کتاب معتبری چون کافی در حدیث نوشته نشده

ص:228

است. کافی یکی از چهار کتب معتبر و صحیح شیعه است که مأخذ تألیف بیشتر کتب ما و مدرک و مرجع محدثین و فقهاء و مستند مجتهدین بزرگ در استنباط احکام دینی می باشد.

سه کتاب دیگر: من لا یحضره الفقیه تألیف رئیس محدثان شیعه محمد بن علی ابن بابویه قمی معروف به «شیخ صدوق رحمه الله» ؛ تهذیب و استبصار تألیف شیخ اجل محمد ابن حسن مشهور به «شیخ طوسی» است.

کتاب کافی

معروف ترین و معتبرترین آنها کتاب کافی است که در حقیقت اسم با مسمی و از لحاظ کم و کیف و زمان مقدم بر سه کتاب دیگر می باشد، کلینی کتاب کافی را در مدت بیست سال تصنیف کرده است، وی برای جمع آوری اخبار این کتاب مسافرت ها نموده و به شهرهای دور و نزدیک رفته تا با ملاقات راویان حدیث و ناقلان آثار و استادان اجازه که آشنا به فنون حدیث بودند و قسمت هایی از ابواب فقه و حدیث نزد آنها یافت می شد، اخبار اهل بیت را جمع و سپس آن را مهذب و مرتب نمود و سرانجام کتاب کافی را به وجود آورد.

کلینی با تألیف این کتاب حقی عظیم بر شیعه دارد؛ مخصوصاً طبقه دانشمندان را تا ابد رهین منت خود گردانیده است. «نجاشی» می نویسد: کلینی در ری بزرگ شیعیان و مایۀ افتخار آنان بود، و از این که موطن بعدی وی و آرامگاه او را در بغداد می بینیم به خوبی می توانیم میزان رنج و کوشش او را در طی آن مسافرت ها به منظور تدوین کتاب کافی آن هم با وضع دشوار مسافرت در آن عصر، درک کنیم.

به طوری خود در دیباچۀ کتاب کافی می نویسد علت تصنیف این کتاب سودمند آن بوده، که یکی از شیعیان دانشمند به وی شکایت نموده بود که بر اثر نبودن کتاب جامع و مستقلی که مشتمل بر تمام فنون دین باشد؛ مسلمانان به عظمت جهل و نادانی گرویده اند و امور مهم و دقیق دینی را با فکر کوتاه خود می سنجند؛ در نتیجه، علم در نزد آنها بی ارزش گشته و علما عزلت گزیده اند. . .

ص:229

کلینی در جواب می نویسد: برادر! شکایت تو را فهمیدم که چیزهایی از امور دین بر تو مشکل شده که پی به حقیقت آنها نبرده ای و گفته ای دانشمند مطلع و موثقی نیافته ای که با وی در پیرامون حدیث گفتگو نموده و از او استفاده کنی و هم گفته ای دوست داری کتابی داشته باشی که همۀ علوم دین در آن باشد، به طوری که طالبان دانش را بی نیاز و خواستاران حقیقت از آن بهره مند گردند.

و هر کس بخواهد علم دین و آثار و اخبار صحیحۀ ائمۀ طاهرین و سنت های پایدار را مورد عمل قرار دهد و به وسیلۀ آن واجبات خدا و سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله را به کار برد، از آن کتاب اخذ کند.

و گفته ای اگر این فکر عملی شود، امید است که به خواست خدا و توفیق الهی برادران دینی، و علاقه مندان شعائر اسلامی، دوباره به علم و علماء بگروند و آنچه موجب شکوه بوده تدارک شود.

آن گاه بعد از چند سطر می نویسد: «به حمداللّه خداوند میسر کرد تا کتابی که خواسته بودی تألیف گردد امیدوارم چنان باشد که می خواستی ما در این باره کوتاهی نکرده ایم زیرا می دانیم که تبلیغ دین و راهنمایی برادران و هم کیشان امری واجب است از این رو چیزی فروگذار ننموده ایم و امیدواریم با کسانی که در این زمان یا زمان های آینده تا پایان جهان از این کتاب استفاده و اقتباس می کنند و بدان عمل می نمایند، در ثواب سهیم و شریک باشیم. امید است خداوند توفیق مرحمت کند تا بتوانیم نیت خود را عملی سازیم و کتابی کامل تر از این تصنیف کنیم تا اگر چیزی در این کتاب نباشد در آن جبران شود» .

کافی مشتمل بر احادیث مسند و صحیح در زمینه های اصول عقاید، فقه و احکام و اخلاق و آداب زندگی و متضمن اسرار و رموزی است که از علم و دانش اهل بیت عصمت و طهارت سرچشمه گرفته است.

دانشمندان شیعه اتفاق دارند که احادیث کتاب کافی از لحاظ کثرت و صحت؛ در هیچ یک از کتب دیگر یافت نمی شود و هیچ کس تاکنون کتابی در حدیث به این

ص:230

جامعیت و اتقان ننوشته است. به طور خلاصه کلینی با تصنیف کافی اثری از خود به یادگار گذارد که تا دنیا پایدار است بی شبهه اثر ذی قیمت او نیز جاوید خواهد بود.

کافی سه بخش است: 1. اصول کافی 2. فروع کافی 3. روضۀ کافی، و روی هم رفته دارای شانزده هزار و یکصد و نود و نه حدیث است که بیش از مجموع روایات شش کتاب معتبر و معروف صحاح ستۀ اهل سنت می باشد (البته با حذف مکررات آنها) جلالت قدر و مقام شامخ کلینی را از همین جا می توان حدس زد.

استادان او

کلینی در ری و بغداد و در طی مسافرت های خود، دانشمندان بزرگ و محدثین و فقهاء بسیاری را ملاقات کرده و از خرمن معلومات آنان خوشه ها چیده و از آنها اجازه روایت گرفته است که البته این اجازات از آن مردان بزرگ در آن زمان بسیار باارزش بوده است، در کتب رجال و تراجم بالغ بر چهل نفر را نام می برند که همه از استادان و مشایخ اجازه وی به شمار آمده اند. از جمله این عده می باشند.

عالم بزرگوار علی بن ابراهیم قمی صاحب تفسیر علی بن ابراهیم متوفی به سال - 307 هجری - سعد بن عبداللّه اشعری قمی متوفی در سنه 300 - احمد بن محمد بن سعید همدانی معروف به ابن عقده متوفی - 333 - احمد بن ادریس اشعری قمی - 306 ابوالحسن علی بن رازی معروف به علّان دایی او که در ری از مفاخر دانشمندان شیعه بوده است.

شاگردان وی

شخصیت ممتاز کلینی در محیط ری و بغداد، مردم دانش طلب را از هر سو به جانب وی جلب نمود، مجلس او همیشه مجمع فضلا و محفلش مرکز علماء و فقها و محدثین بود. این چند نفر که ذیلاً نام می بریم از جمله دانشمندانی می باشند که از محضر وی برخاسته و از او به دریافت اجازه نائل گشته اند:

1. ابو غالب احمد بن محمد زراری متوفی به سال - 368 هجری -

2. ابوالحسن احمد بن احمد کاتب کوفی.

ص:231

3. علی بن احمد موسی دقاق

4. ابن قولویه قمی استاد شیخ صدوق.

5. ابو عبداللّه محمد بن ابراهیم کاتب نعمانی که از شاگردان معروف وی و کاتب کتاب کافی است.

وفات او

کلینی که در دنیای آن روز چشم و چراغ شیعه و تاج پرافتخار دانشمندان بود پس از آن همه رنج و کوشش و تألیف و تصنیف و ترویج در راه بزرگ داشت قوانین دین و حفظ و حمایت شیعیان، سرانجام در سنۀ 329ق که معروف به سال «تناثر نجوم» و مصادف با مبدأ غیبت کبرای امام زمان علیه السلام است وفات یافت و مرغ روحش به آشیان جنان خرامید، آرامگاهش در ناحیۀ شرقی شط دجله کنار جسر قدیم بغداد معروف و زیارتگاه مسلمانان می باشد.

ص:232

ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی رازی

ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی رازی

اشاره

ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی رازی (1)

محسن صادقی

چکیده

نویسنده در این نوشتار، تلاش کرده تا ناگفته هایی را دربارۀ کلینی بازگو کند و از ارزش و اهمیت کتاب الکافی سخن بگوید. او به بیان چرایی تألیف الکافی پرداخته و سخن عالمان بزرگ را در ستایش این اثر نقل نموده است. ویژگی ها و امتیازات کتاب الکافی و آنچه دربارۀ این کتاب نوشته شده است، بخش های پایانی نوشتار است.

در شرح حال و زندگی مرحوم کلینی مانند بسیاری از علماء و محدثین سلف نقاط مبهم و نامعلومی باقی است که کنجکاوی و تلاش های امروز هم نتیجه ای جز تکثیر وجوه و احتمالاًت ندارد. استاد معاصر آقای دکتر حسین علی محفوظ در مقدمه اصول کافی طبع تهران - که به تذییلات آقای علی اکبر غفاری رحمه الله موشح است - شرح حال مفصل و مبسوطی راجع به ثقه الاسلام کلینی نوشته اند و از صد کتاب چاپی و خطی حیات کلینی را استخراج کرده و با اختلاف اقوالش ذکر نموده اند که شاید بهتر از آن هنوز نوشته نشده است.

ص:233


1- 1). بزرگان ری، بخش اول (مشاهیر ری) ، به کوشش محسن صادقی، دارالحدیث، اول، بهار 1382، ص 274 - 284. اصول کافی، ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی، ترجمۀ مرحوم حاج سید جواد مصطفوی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام، مقدمۀ مترجم، ص 3 - 22 با تلخیص.

ما برای این که این مجموعه خالی از این بهره نباشد قسمت هایی را از آن مقدمه استخراج کرده در این جا ترجمه می کنیم، و در هر قسمت تنها به ذکر یک قول اکتفا می ورزیم.

کلین (بر وزن حسین) قریه ای است در 38 کیلومتری جنوب غربی شهر ری کنونی که پنج کیلومتر از جاده دور است و از این قریه فقها و محدثینی بزرگ برخاسته اند که از جملۀ آنها محمد بن یعقوب کلینی و دائی او مرحوم علّان است.

مرحوم کلینی در آن جا شیخ و پیشوای شیعه بود و سپس به بغداد مسافرت کرد و در آن جا هم به تدریس و فتوا اشتغال داشت. سال ولادت کلینی معلوم نیست ولی وفاتش در 328 یا 329 بوده است و سفراء مهدی علیه السلام یعنی نواب خاصّ آن حضرت را درک کرده و احادیث و اخبار را از دست اولّش اخذ کرده است. بعضی از علما معتقدند که کتاب کافی بر امام زمان علیه السلام عرضه شد، و آن حضرت فرمود: « الکافی کاف لشیعتنا؛ همین کتاب کافی شیعیان ما را بس است» معلوم نیست که مرحوم کلینی کتاب کافی را در کجا و از کجا و از چه سالی شروع کرده است ولی آنچه معلوم است تألیف آن مدت بیست سال طول کشیده و در بغداد خاتمه یافته است.

ستایش کلینی

1. نجاشی گوید: «او در زمان خود شیخ و پیشوای شیعه بود در ری، و حدیث را از همه بیشتر ضبط کرده و بیشتر از همه مورد اعتماد است» .

2. ابن طاوس گوید: «توثیق و امانت شیخ کلینی مورد اتفاق همگان است» .

3. ابن اثیر گوید: «او به فرقه امامیه در قرن سوم زندگی تازه ای بخشید و پیشوا و عالم بزرگ و فاضل و مشهور در آن مذهب است» .

4. ابن حجر عسقلانی گوید: «کلینی از رؤسای فضلاء شیعه است در ایام مقتدر عبّاسی» .

5. محمد تقی مجلسی گوید:

حق این است که در میان علماء شیعه مانند کلینی نیامده است و هر که در اخبار

ص:234

و ترتیب کتاب او دقت کند، در می یابد که او از جانب خداوند تبارک و تعالی مؤیّد بوده است.

تألیفات کلینی

1. کتاب تفسیر الرؤیا (تعبیر خواب) .

2. کتاب الرجال.

3. کتاب الرد علی القرامطه (طایفه ای از خوارج - مجمع البحرین -) .

4. کتاب الرسائل، رسائل ائمه علیهم السلام

5. کتاب الکافی.

6. کتاب ما قیل فی الائمه علیهم السلام من الشعر.

مقبرۀ کلینی

نجاشی گوید: کلینی در مقبره خود در باب الکوفه بغداد و در جانب غربی به خاک سپرده شد و ابن عبدون متوفی به سال 423 قبر او را می شناخته و گفته است:

من قبر او را در جاده طائی دیده ام که لوحی داشت و روی آن نام او و پدرش بر آن نقش بود و در اواخر قرن چهارم کهنه شده بود. و اکنون قبر او در جانب شرقی دجله نزد باب جسر عتیق (جسر مأمون) است، کسی که از جانب مشرق بیاید و به طرف کرخ رود، مقبره در سمت دست چپ او واقع می شود و شیعیان قرن ها است که زیارت این محل را به نام مقبره کلینی عادت کرده اند و سنی ها هم بر احترام آن مقبره و تعظیم (کلینی) اتفاق دارند و این شیوۀ مستمر و روش دیرین گذشتگان، ما را به احترام همین مکان وادار می کند، اگر چه دفن او در آن جا از لحاظ تاریخ محقق نباشد.

محمد تقی مجلسی گوید:

مقبره کلینی در مولوی خانه بغداد است و به شیخ المشایخ معروف است و عامه و خاصّه آن را زیارت می کنند، من از جماعتی از شیعیان شنیدم که آن مقبره محمّد بن یعقوب کلینی است و خودم او را در همان جا زیارت کردم.

ص:235

اهمیت و ارزش کتاب کافی

از یازده قرن پیش تا حال دانشمندان بزرگ و نوابغ علمی شیعه قلم به دست گرفته، و در اطراف حدیث و جهات مختلف آن کتاب ها نوشته مجموعه ها پرداخته اند ولی با تمام این احوال، کتاب کافی عظمت و ارزش خود را از لحاظ اهمیت و اعتبار حفظ کرده و امروز هم دربارۀ آن به «معتبرترین کتاب بعد از قرآن» قضاوت می شود.

باید متوجه بود که چنین قضاوتی دربارۀ کتاب کافی پس از آن است که این کتاب شریف مدت یازده قرن متوالی مورد مطالعه و تحقیق و بررسی دانشمندان نقاد و نکته سنج و محدثین دقیق و باریک بین بوده است، و هر یک از احادیثش از نظر هزارها فقیه و حکیم و متکلم و محدث و خطیب گذشته و روات و مخبرینی که آن احادیث را از زبان معصوم گرفته و دست به دست گردانیده تا به شیخ کلینی رسانیده اند یک به یک مورد کنجکاوی علماء رجال و درایت قرار گرفته و به صحت و وثوق و اعتبار و امثال این تعبیرات نمره گرفته اند.

پیداست که قضاوت دربارۀ هر موضوعی ابتداءً ممکن است با عینک دودی حب و بغض صورت گیرد و مسامحه و مجامله، حجاب بصیرت گردد، و در نتیجه حقیقت و واقع چنان که هست نمایش ندهد، اما قضاوتی که نتیجه یازده قرن کنجکاوی و بررسی نقادان موشکاف باشد، مقرون به حقیقت و خالی از شک و شبهت است.

ما در فصول آتیه قسمتی از تعاریف و ستایش های دانشمندان را از کتاب کافی نقل می کنیم ولی جمله کوتاه و مختصری که از تمام آن کلمات به دست می آید این است:

کتاب کافی در ردیف معتبرترین کتب اسلامی است.

جامع تشیع در این عصر و دوران احتیاج شدیدی احساس می کند که آنچه در متن و واقع اصل دین است بداند و مورد اعتقاد و عمل قرار دهد، و زوائد و پیرایه هایی که به آن بسته شده، کنار گذارد و دور بریزد، بدون شک کتاب کافی در ردیف معتبرترین کتبی است که این احتیاج را از همه بیشتر تأمین می کند.

ما می دانیم که در میان احادیث و آیاتی که امروز در دست داریم و به پیغمبر و ائمه

ص:236

معصومین هم نسبت داده شده است، اخباری است که یا به کلی پیغمبر و امام آن را نفرموده و یا به این صورت نبوده است، بلکه هدف های ناپاک و دست های خیانتگر جاعلین و محرفین در ساختن و پرداختن آنها کمک کرده است، جامعه تشیع در این عصر و زمان عاشق تشنه کام عین کلمات صادره از میان دو لب پیشوایان خویش است، و بدون تردید و مبالغه کتاب کافی سرچشمه صافی است که زلال ترین آب مقصود را به لب تشنگان خود می نوشاند.

چرا مرحوم کلینی رضی الله عنه کتاب کافی را نوشت؟

از حاصل گفتار شیخ بزرگوار مرحوم ثقه الاسلام کلینی در مقدمه کتاب کافی چنین به دست می آید که: یکی از شیعیان و برادران دینیش به او نامه نوشته و یا پیغام داده است که مردم زمان ما علم و دانش را رها کرده و در جهل و نادانی غوطه ور شده اند، نام خود را مسلمان گذاشته و از مقرّرات واقعی اسلام خبری ندارند. تنها از روی عادت و تقلید از نیاکان خود اعمالی را به نام دین انجام می دهند و می گویند ما در هر مطلبی به عقل خود رجوع می کنیم. آیا چنین طریقه و روش صحیح است و مردم می توانند بدین رویّه ادامه دهند؟ !

شیخ بزرگوار با استناد به آیات و احادیث ثابت می کند که چون خدای تعالی بر انسان منت نهاد و به او عقل و هوش و استعداد عنایت فرمود، لیاقت یافت که پیغمبران و نمایندگان خود را برای هدایتش بفرستد و کتب آسمانی خود را بر آنها نازل کند و اوامر و نواهی خود را که موجب ثواب و کیفر است، به ایشان برساند و معلوم است که ثواب و پاداش به کسی می دهد که اوامر او را طبق دستوری که خود او معین کرده است انجام دهد.

این اوامر و مقررات را تنها به وسیله پیغمبران و حجج خویش ابلاغ فرموده و از مردم خواسته است که مقرراتش را از روی یقین و بصیرت انجام دهند و به گمان و تقلید اعتماد نکنند، پس روش آن مردم که تو گفتی خداپسندانه نیست. سپس می گوید:

از من تقاضا کردی کتابی بنویسم که شامل جمیع علوم دینی از گفتار امام باقر و

ص:237

صادق علیهما السلام و سنت های استواری که باید طبق آن عمل کرد بوده باشد.

سپس می گوید:

خدا را شکر می کنم که وسائل تألیف و تدوین چنان کتابی را که تقاضا کردی آماده کرد و امیدوارم چنان که خواستی بوده باشد، زیرا نصیحت و خیرخواهی برادران دینی بر ما لازم است، و ما امیدواریم که از این زمان تا روز قیامت از این کتاب استفاده می کنند، در اجر و ثواب شریک باشیم.

ستایش کتاب کافی

1. شیخ مفید گوید: کافی در ردیف جلیل ترین کتب شیعه و سودمندترین آنهاست.

2. محمد بن مکی شهید در اجازه خود به ابن خازن گوید: کتاب کافی در علم حدیث است و امامیه مانندش را ننوشته اند.

3. محقق کرکی در اجازه خود به قاضی صفی الدین عیسی گوید:

کتابی بزرگ در موضوع حدیث به نام کافی است که مانندش نوشته نشده. این کتاب از احادیث شرعی و اسرار دینی مقداری جمع آوری نموده که در کتاب دیگری یافت نمی شود.

4. فیض کاشانی گوید: « کافی شریف ترین و کامل ترین و جامع ترین کتب است؛ زیرا که در میان آنها شامل اصول و خالی از عیب و فضول است» .

5. شهید ثانی گوید:

کتاب کافی، آبشخور صافی است که به جان خودم هیچ نویسنده ای مانندش را به رشته تألیف در نیاورده است و قدر و منزلت کلینی و جلالت او از این کتاب هویدا گردد.

6. مولی محمد امین استرآبادی در کتاب فوائد المدنیه گوید: «ما از اساتید و علمای خود شنیده ایم که در اسلام کتابی تألیف نشده که برابر یا نزدیک به کتاب کافی باشد» .

یکی از افاضل گوید:

بدان که کافی کتابی است جامع احادیث در تمام علوم عقاید و اخلاق و آداب و فقه - از اول تا آخرش - که در کتب احادیث عامه مانندش نیست کجا آنها

ص:238

می توانند کتابی مانند کافی در جمیع فنون و احادیث و تمام اقسام علوم الهی که از خاندان عصمت و رحمت به دست آمده داشته باشند. (زیرا آنها خاندان عصمت و رحمتی ندارند) .

کتاب کافی از علومی که گفتیم آن قدر گرد آورده که در کتاب دیگری نیست به درجه ای که احادیثش از لحاظ متن و سند بر تمام شش کتاب صحیح عامه فزونی دارد زیرا شماره احادیث کافی 16199 می باشد (1)در صورتی که تمام احادیث صحیح بخاری با مکرراتش 7275 حدیث است و گفته اند که با حذف مکررات 4000 حدیث است و ابن تیمیه گوید مجموع احادیث صحیح بخاری و مسلم از 7000 کمتر است.

خصائص و امتیازات کتاب کافی

1. مؤلفش در زمان سفراء امام زمان علیه السلام زنده بوده و به قول سید بن طاوس این خود برای ما راهی باز می کند که نوشتجات کلینی را توأم با حقیقت بدانیم.

2. کلینی ملتزم است که در کتاب کافی همه احادیث را جز اندکی با تمام سلسله سند تا برسد به امام ذکر کند و گاهی صدر سند را حذف کرده زیرا حدیث را از کتاب شخصی که از او روایت نموده نقل کرده و سلسله سند در آن کتاب بوده است یا به واسطه آن که به سندی که قبلاً گذشته حواله کرده است.

3. یکی از بزرگان محقّقین گفته است:

روش کلینی در ترتیب احادیث هر باب این است که حدیث درست تر و روشن تر را در اول باب قرار داده و سپس به همین ترتیب احادیث مبهم و مجمل را ذکر نموده است از این جهت غالباً احادیث آخر هر بابی خالی از اجمال و ابهام نیست.

4. در بیشتر موارد، اخبار متعارض را ذکر نکرده و تنها به ذکر روایاتی که دلیل عنوان باب است اکتفا نموده و این خود دلیل ترجیح دادن اوست روایات ذکر شده را بر روایاتی که ذکر نکرده است.

ص:239


1- 1) . فاضل متتبع آقای علی اکبر غفاری احادیث اصول و فروع و روضه کافی را با دقت شمرده و طرق مختلفی را که مرحوم کلینی برای بعضی از احادیث نقل کرده یکی به حساب آورده است و به شماره 15176 رسیده است.

آنچه دربارۀ کتاب کافی نوشته اند

مؤلفات و کتبی که دربارۀ کتاب کافی نوشته شده در مقدمۀ اصول کافی طبع تهران به شش قسمت شده است.

1. شروح عربی مفصل و مبسوطی که دانشمندان از قرن یازدهم به بعد نوشته اند و آنها دوازده شرح است که نخستین آنها شرح صدر المتألهین شیرازی معروف به شرح ملّاصدرا می باشد که در سال 1050 وفات یافته است و آخرین آنها کتاب هدی العقول فی شرح احادیث الاصول از محمد بن عبد علی. . . قطیفی از علمای اوائل قرن سیزدهم است. این کتاب خطی و در کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار است.

2. حواشی و تعلیقاتی که تنها جملات مشکل و مبهم آن را توضیح داده است، این حواشی بسیار است.

3. ترجمه ها و شروح فارسی که سه تای آنها در آن مقدمه ذکر شده است دو کتاب آنها خطی است و در کتابخانه اهدایی سید محمد مشکات استاد دانشگاه تهران است و سومی شرح خلیل بن غازی قزوینی است که در سال 1308 هجری در لکنهو چاپ شده و در دو جلد است. و به قلم و سبک و نگارش دیروز است.

علاوه بر اینها ترجمه و شرحی است فارسی که اخیراً در تهران چاپ شده و از نظر نگارش تا حدی به قلم روز و سبک جدید است لکن مترجم و شارحش در مواردی از آن کتاب عقاید خاصی برخلاف تحقیق علمای شیعه و اساطین فقه و حدیث و فلسفه و کلام اظهار می کند و نسبت به مفاخر شیعه بی جا می تازد (1)بسی تعجب کردم، زمانی که صفحاتی از آن کتاب را مطالعه کردم و اشتباهاتی حتی در قواعد ابتدایی صرف و نحو دیدم که از یک مبتدی عربی آموز هم انتظار نبود و ناچار همه را حمل بر طغیان قلم نموده و گذشتم. (2)

ص:240


1- 1) . در جلد دوم کتابش ص 5 - 6 به اعلام و اساطین مذهب تشیع: شیخ مفید، علّامه حلی، مرحوم مجلسی تندی کرده و مخصوصاً نسبت به شیخ مفید جمله ای گفته است که گمان ندارم هیچ مسلمانی آن نسبت را برای آن بزرگ دانشمند بپسندد، و در مجلد اول ص 60 - 56 نسبت به مرحوم صدر المتألهین و فیض کاشانی و علّامه مجلسی رحمهم الله هم سوء تعبیراتی دارد.
2- 2) . در ج 1، ص 19 در کلمه «وما یضمر النبی» ماء موصوله را به ماء نافیه اشتباه کرده است و در ص 121 «لم» تعلیلیه را «لم» نافیه خیال کرده است و در دو صفحه بعد کلمه «اعمی» افعل تفضیل ترجمه کرده است تنها در نیمی از جلد اول کتابش علاوه بر آنچه گفتیم به صفحات 70 - 79 - 108 - 155 - 163 - 166 - 178 - 211 - 239 - 252 - 266 مراجعه کنید و قضاوت نمایید.

لکن این جهات و علل دیگر (1)موجب شد که از آن ترجمه و شرح سلب اعتماد گشت.

4. شرح بعضی از احادیث کافی و از این قسمت دو کتاب را ذکر نموده است:

الف. کتاب حثیث الفلجه فی شرح حدیث الفرجه تألیف سید بهاء الدین محمد بن محمد باقر حسینی مختاری از علماء اوائل قرن دوازدهم.

ب. کتاب هدایه النجدین وتفصیل الجندین رساله ای است در شرح حدیث جنود عقل و جهل اصول کافی.

5. مختصر کافی و آن منحصر به کتاب محمد جعفر بن محمد صفی ناعسی است و یک نسخه خطی آن در کتابخانه اهدائی سید محمد مشکات استاد دانشگاه است.

6. تحقیقاتی که راجع به بعضی از جهات کتاب کافی شده است و از این قسمت ده کتاب ذکر می کند.

اینها پنجاه کتاب تمام است که در اطراف کتاب کافی نوشته شده است که بیشتر آنها عربی یا چاپ نشده است و ترجمه و شرح فارسی چاپ شده غیر از همان دو کتابی که در شماره 3 توضیح دادیم به نظر نمی رسد.

سبک فکر و اسلوب نگارش این کتاب

به عقیدۀ ما در میان پنجاه تألیفی که دربارۀ کتاب کافی شده است، از لحاظ شرح و توضیح مطالب و حل مشکلات و استدلال بر مطالب نظری آن چهار شرح امتیاز و شهرت دارد:

1. شرح صدر المتألهین معروف به ملّاصدرای شیرازی است که چاپ شده آن مقدار 500 حدیث از اصول کافی است و طبق مذاق آن مرحوم احادیث و اخبار با عینک فلسفه و عرفان ملاحظه شده است.

2. کتاب وافی تألیف ملّا محسن فیض کاشانی شاگرد صدر المتألهین است که یکی

ص:241


1- 1) . مانند توجیهاتی که در تطبیق احادیث با علوم عصر جدید دارد و ما این موضوع را قبلاً توضیح دادیم.

از کتب اربعۀ متأخره محسوب می شود و احادیث را از نظری نزدیک به نظر استادش بیان می کند.

3. کتاب مرآه العقول علّامه مجلسی رحمه الله متوفی به سال 1111 که شاید متأخرترین شرح چاپ شده عربی اصول کافی و در نتیجه کامل ترین آنها باشد. و احادیث، بیشتر از نظر افکار فقهاء و محدثین بیان و توضیح شده است.

مرحوم مجلسی در این کتاب نخبه ها و برگزیده های سخنان صدر المتألهین و فیض کاشانی و سایر شارحین (قدس اللّه اسرارهم) را انتخاب کرده و در بیان احادیث ذکر نموده است. در صفحۀ 77 مرآه العقول از گفتار ملّاصدرا به این جمله تعبیر می کند «ما ذکره بعض المحققین» و نسبت به مرحوم فیض «ما ذکره بعض الافاضل» می فرماید و در صفحه 69 دربارۀ سخن ملّاصدرا «ما حققه بعض الافاضل» تعبیر می کند و در صفحه 60 «قال بعضهم» می گوید و در صفحه 54 راجع به حدیث فرجه هفت قول نقل می کند که سومی آنها قول ملّاصدرا است و اقوال دیگری را که تنها احاطه و تبحر بی نظیر آن دانشمند متتبع توانسته است در آن جا گرد آورد و هم چنین اقوال و وجوهی را که در احادیث دیگر ذکر می کند تنها اختصاص به شرح او دارد.

4. شرح ملّا صالح مازندرانی متوفی به سال 1080 است که نزد افاضل فقها مشهور است و اکنون به تذییلات علّامه معاصر آقای حاج میرزا ابوالحسن شعرانی چاپ می شود.

ص:242

در بیان احوالات محمد بن یعقوب کلینی

در بیان احوالات محمد بن یعقوب کلینی

اشاره

در بیان احوالات محمد بن یعقوب کلینی (1)

تنکابنی

چکیده

نوشتار کوتاهی است دربارۀ کلینی و اشاره به حدیث مجدِّد و تطبیق آن بر ثقه الاسلام کلینی و نیز اشاره به موضع دفن کلینی دیگر سخن این نوشته است.

محمد بن یعقوب الکلینی ملقّب به لقب ثقه الاسلام و مکنّی به ابی جعفر است و کلین به ضم کاف و فتح لام است. چنان که علامه و شیخ الطایفه شیخ طوسی بدان تصریح کرده اند و از مشایخ خلفاً عن سلف بدین وجه مسموع گشته و بالفعل نیز در السنۀ اهالی آن ولایت یعنی ری و توابع آن بدین وجه قرائت می شود و آن توابع و دیهات می باشد و صاحب قاموس به فتح کاف و کسر لام گفته و او را به میزان امیر دانسته است و این از جمله اغلاط قاموس است و آن جناب اول محمدین ثلاث اوایل است که کتاب کافی را که قریب به هشت هزار بیت است و در مدت بیست سال نوشته است و از ابن الاثیر در جامع الاصول محکی است که از خواص شیعه این که در سر هر سال صد هجری مجدّدی برای مذهب ایشان است و در رأس مأه ثانیه امام رضا علیه السلام و در سر مأه ثالثه محمد بن یعقوب کلینی و در سر مأه رابعه سید مرتضی بود و او اول کسی است که اخبار را مبوّب کرده و کتابش از کتب اربعه است و او چنانچه از کتب رجال مستفاد می شود اوثق ناس است در حدیث و اثبت و اضبط است و عدد اخبار کتاب کافی شانزده هزار و صد و نود و نه حدیث است و صحیح آن به اصطلاح

ص:243


1- 1). قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی، ص 396 - 398.

متأخرین پنج هزار و هفتاد و دو حدیث است و حسان صد و چهل و چهار حدیث است و موثقات هزار و صد و شانزده حدیث است و قوی سیصد و دو حدیث است و ضعاف نُه هزار و چهارصد و هشتاد و پنج حدیث است و در سال سیصد و بیست و نه یا بیست و هشت که سنۀ تناثر نجوم به ارض است، آن جناب وفات یافت و وفاتش در بغداد اتفاق افتاد و در مقبره اش در باب الکوفه مدفون شد و محمد بن جعفر حسینی که ملقب به ابو قیراط است بر او نماز گذارد. سید هاشم بحرانی متقدم در کتاب روضه العارفین گفته که بعضی از ثقات از علمای معاصرین گفته اند که شخصی از حکام بغداد بنای قبر محمد بن یعقوب کلینی را دید و سؤال کرد که این قبر کیست؟ گفتند که قبر یکی از علمای شیعه است. پس امر کرد که آن را خراب کردند و قبر را شکافتند دیدند که آن بزرگوار با کفن باقی مانده و نپوسیده و با او طفل کوچکی با کفنش مدفون است پس امر کرد تا این که دفن کردند و بر آن قبه بنا نهادند ولی الآن قبر معروف و مزار و مشهد است تا این جا کلام سید هاشم بود و بعضی از مشایخ که گویا سید نعمت اللّه جزایری باشد گفته است که سبب حفر آن قبر مطهر آن بود که شخصی از حکام بغداد دید که مردمان به زیارت ائمه علیهم السلام مفتون می باشند پس بغض و عداوت اهل بیت او را بر آن داشت که قبر اطهر حضرت موسی بن جفعر علیه السلام را حفر کند و گفت که اگر اعتقاد شیعه حق است پس او الآن در قبر موجود است والا مردم را خواهیم از زیارت قبور ایشان منع نمود پس بعضی به آن حاکم گفتند که در اینجا مردی از علمای ایشان که از اقاطاب ایشان است مدفون است و اعتقاد ایشان آن است که قبر علمای ایشان نیز محفوظ و بدن ایشان هم متغیر نمی شود پس قبر آن عالم را که محمد بن یعقوب کلینی است بشکافید پس آن قبر را شکافته دیدند که محمد بن یعقوب کلینی به همان هیئت خود مدفون است و هیچ تغییری در او راه نیافته پس امر کرد که بر قبرش قبۀ عظیمی و بنای قویمی بنا کردند و آنجا مزار مشهوری شد و برای محمد بن یعقوب کلینی تألیفاتی نیز نقل شده از آن جمله کتاب کافی است که مانند شمس فی رابعه النهار است و کتاب رسائل الأئمه و کتاب ردّ بر قرامطه و کتاب تعبیر رؤیا و کتاب رجال و کتاب آنچه گفته شده در ائمه از شعر رحمه اللّه تعالی و أسکنه فی غرفات الجنان.

ص:244

ثقه الإسلام کلینی

ثقه الإسلام کلینی

اشاره

ثقه الإسلام کلینی (1)

سید محمدجواد شبیری

چکیده

این نوشتار بررسی ابعاد مختلف زندگی کلینی پرداخته و سخن خود را با گزارش ولادت و محل ولادت و هجرت های او آغاز کرده است. و مقام علمی، اساتید، شاگردان، تألیفات و سال تناثر نجوم از دیگر مطالب این مقاله است.

ولادت

ثقه الإسلام، شیخ المشایخ، محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی، از بزرگان شیعه در زمان غیبت صغراست که در نیمۀ دوم قرن سوم و نیمه اول قرن چهارم هجری از بزرگ ترین محدثان شیعه به شمار می رفت.

او در عهد امامت امام یازدهم، در دهی به نام کلین در 38 کیلومتری شهر ری و در خانه ای مملو از عشق و محبت به اهل بیت علیهم السلام چشم به جهان گشود.

خاندان

پدرش یعقوب بن اسحاق که مردی با فضیلت و پاک سرشت بود از همان دوران کودکی تربیت فرزندش را بر عهده گرفت و با زبانِ عمل، اخلاق، رفتار و آداب اسلامی را به او آموخت.

آرامگاه این مرد متقی در روستای کلین (نزدیک حسن آباد شهر ری) قرن هاست که زیارتگاه شیعیان است.

ص:245


1- 1). نرم افزار نور.

دایی کلینی - که خود محدثی بزرگ بود و از شیفتگان مکتب اهل بیت به شمار می رفت - در تعلیم و تربیت وی نقش بسزایی داشت. این مرد دانشمند - که «علاّن» نامیده می شد - در سفر حج و در راه زیارت خانه خدا به شهادت رسید.

کلینی توانست در دوران کودکی از محضر این عالم شهید و پدر بزرگوارش کسب فیض کرده و با منابع علم حدیث و رجال آشنا گردد. بعد از طی تحصیلات ابتدایی برای پیمودن مدارج کمال انسانی به شهر ری - که در آن عصر از مرتبه علمی خاصی برخوردار بود - مسافرت کرد.

شهر ری

شهر ری که در آن روزگار قلب ایران محسوب می شد، به نقطه برخورد آراء و نظرات فرقه هایی چون اسماعیلیه و مذاهبی چون شافعی، حنفی و شیعی مبدل شده بود.

کلینی در این زمان در ضمن تحصیلات خود نه تنها با عقاید و نظریات مذاهب و گرایش های مختلف آشنا شد، بلکه به ماهیت برخی از حرکت هایی که می رفت تشیع را از مسیر خود منحرف کند پی برد. کلینی درد را شناخت و آگاهانه به درمان آن پرداخت. او معتقد بود علاج این همه نابسامانی، بازگشت به کلام و پیام اهل بیت علیهم السلام است.

کلینی در این برهه از زمان، به دور از هر هیاهو، مسیر خود را مشخص کرده و تصمیم گرفت به ضبط و فراگیری احادیث بپردازد. از این رو، در محضر اساتید بزرگی چون ابو الحسن محمد بن اسدی کوفی زانوی ادب زده و در نوشتن احادیث و بحث و گفتگو درباره آنها از خود لیاقت بسزایی نشان داد.

هجرت به قم

عصر کلینی را باید «عصر حدیث» نامید. در این زمان نهضتی که برای یافتن، شنیدن و نوشتن احادیث و روایات آغاز شده بود، سراسر ممالک اسلامی را فراگرفته بود و در این میان کلینی را می توان یکی از تشنگان پاک باخته علم حدیث به شمار آورد.

کلینی با شناخت عصر خود و موقعیت زمانی و پی بردن به این مسأله که این عصر

ص:246

گذرگاه تشیع است و اگر احادیث و روایات از این بحران بگذرند، برای همیشه تشیع می تواند سالم و به دور از التقاط و انحراف مسیر خود را ادامه دهد، شهر ری را - که تازه دوست داران مکتب علوی در آن به قدرت رسیده بودند - با همه زیبایی ها و جاذبه هایش رها کرده و به سوی قم، شهر محدثان و راویان، هجرت کرد.

در محضر بزرگان

ورود کلینی به قم مقارن با حاکمیت سیاسی و دینی مردان با فضیلت و با تقوایی بود که از حدیث گویان مشهور زمان خود به شمار می رفتند.

در قلۀ این هرم، احمد بن محمد بن عیسی اشعری قرار داشت که تقوا، فضل و عشق او به اهل بیت علیهم السلام بر کسی پوشیده نیست.

کلینی با استفاده از محضر این مرد بزرگ، در کلاس درس استاد دیگری زانوی ادب زد که به «معلم» شهرت داشت. معلم کسی است که شیخ طوسی در کتاب رجال خود او را از یاران امام حسن عسکری علیه السلام می شمارد و او را در زمره کسانی می خواند که به خدمت امام یازدهم شرفیاب شده اند و او کسی جز احمد بن ادریس قمی نبود.

نجاشی می گوید:

چون این شخصیت برجسته در پیشگاه امام حسن عسکری تلمذ کرده و استاد شیخ کلینی است به «معلم» شهرت یافته است.

کلینی در ادامه تحصیل عالم وارستۀ دیگری را درک کرد که خود مردی کم نظیر بود. او به محضر «عبد اللّه بن جعفر حمیری» ، مردی که همه مورخان و علمای رجال و شیفتگان حدیث در مقابل عظمت او سر فرود می آورند.

او نیز در زمره اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام قرار دارد و دارای تألیفات فراوان است.

متأسفانه جز کتاب قرب الإسناد از این فرزانه روزگار، چیز دیگری به دست ما نرسیده است. قرب الإسناد مجموعه اخباری است که سند آن به امام معصوم می رسد.

علاوه بر دانشمندان نامدار مذکور، کلینی از محضر اساتید دیگری نیز بهره جسته که گذری بر اسامی آنان خواهیم داشت.

ص:247

هجرتی دیگر

گر چه قم مرکز تشیع به شمار می رفت و جویندگان کلام اهل بیت علیهم السلام را سیراب می کرد، اما عطش سیری ناپذیر کلینی به زمزم زلال نور این خاندان، او را بر آن داشت تا آن دیار مقدس و حرم منور را به امید یافتن روایات و احادیث ناشنیده ترک کند.

از این رو، او هجرت را آغاز کرد و قم را با تمام ارزش هایش به قصد شهرها و روستاهای دیگر ترک کرد. کلینی روستاها و شهرهای بیشماری را پشت سر نهاد و هر جا محدث یا راوی حدیثی می یافت که حدیثی از اهل بیت را نزد خویش داشت در مقابلش زانوی ادب می زد و پس از مدتی باز کوله بار عشق و صفایش را بر دوش می گرفت و راهی دیاری دیگر می شد.

کوفه یکی از شهرهایی بود که کلینی به آن قدم نهاد. در آن زمان کوفه یکی از مراکز بزرگ علمی به شمار می رفت. کوفه شهری بود که ابن عقده در آن حضور داشت. او در حفظ احادیث شهرۀ آفاق بود و بسیاری از شیفتگان علم حدیث را به این شهر بزرگ می کشاند.

وی یکصد هزار حدیث را با سند در خاطر داشت و کتاب های بسیاری را به رشته تحریر در آورده و یکی از ارزنده ترین آثارش «رجال ابن عقده» است.

در این کتاب، ابن عقده شاگردان امام صادق علیه السلام را که حدود چهار هزار نفر بوده اند نام برده و روایات بسیاری را نیز از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده است.

این کتاب تا زمان شیخ طوسی وجود داشته و متأسفانه پس از آن به سرنوشت برخی دیگر از میراث های فرهنگی اهل بیت علیهم السلام گرفتار شده و مفقود گشته است.

ثقه الإسلام

کلینی پس از کسب فیض از ده ها استاد و محدث در شهرها و مناطق مختلف سرانجام به بغداد رسید. مدت مسافرت کلینی به درستی معلوم نیست؛ اما در این

ص:248

شکی نیست که در طول مسافرت ها چنان علم و فضل خود را به نمایش گذاشت و تصویری از یک عالم شیعه حقیقی در اذهان مردم هر دیار مجسم ساخت که وقتی به بغداد پای نهاد فردی گمنام نبود.

شیعیان به او افتخار می کردند و اهل سنت به دیده تحسین به او می نگریستند.

تقوا و علم و فضیلت او در اندک مدتی شهره آفاق گشت، تا جایی که عامه بزرگان و اندیشمندان معاصر ایشان در مشکلات دینی به او مراجعه کرده و پیروان فرق اسلامی در فتوا به او روی می آوردند. به همین مناسبت به «ثقه الإسلام» شهرت یافت و او نخستین کسی است که در دوره اسلامی به این لقب مفتخر گردید.

مقام علمی

عظمت و بزرگی کلینی در میان اهل تسنن به قدری است که ابن اثیر روایتی از پیامبر نقل می کند که فرمود:

خداوند در آغاز هر قرن شخصی را برمی انگیزد که دین او را زنده و نامدار نگه دارد.

آن گاه به گفتگو درباره این حدیث پرداخته و می گوید:

احیا کننده مذهب شیعه در آغاز قرن اول هجری محمد بن علی امام باقر علیه السلام، در ابتدای قرن دوم علی بن موسی امام رضا علیه السلام و در ابتدای قرن سوم ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی بوده است.

به جرأت می توان گفت کلینی نام آورترین و بلند آوازه ترین اندیشمند عصر خود بود. عصری که اوج تلاش محدّثان و علمای بزرگ و حتی نواب خاص امام عصر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف است.

ثقه الاسلام شیخ محمد کلینی با چهار سفیر و نمایندۀ خاص حضرت امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف که در طول غیبت صغری 69 سال رابط بین آن حضرت و شیعیان بودند، هم عصر بود.

ص:249

با این که آن چهار تن از فقها و محدثان بزرگ شیعه بودند و شیعیان آنها را به جلالت قدر می شناختند، اما کلینی مشهورترین شخصیت عالی مقامی بود که در آن زمان میان شیعه و سنی با احترام می زیست و به طور آشکار به ترویج مذهب حق و نشر فضایل اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام همت می گماشت.

عموم طبقات او را به راستی و درستی گفتار و کردار و احاطه کامل بر احادیث و اخبار می ستودند طوری که نوشته اند شیعه و سنی در اخذ فتوا به او مراجعه می کردند و در این باره مورد وثوق و اعتماد هر دو فرقه بود.

وی در امانت، عدالت، تقوا و فضیلت و حفظ و ضبط احادیث، که همه از شرایط یک فرد محدث موثق جامع الشرایط است، سر آمد روزگار بود.

در نظر اندیشمندان

1. نجاشی می گوید:

او در زمان خود، شیخ و پیشوای شیعه در شهر ری بود و حدیث را از همه بیشتر ضبط کرده و بیشتر از همه مورد اعتماد است.

2. ابن طاووس گوید:

توثیق و امانت شیخ کلینی مورد اتفاق همگان است.

3. ابن اثیر گوید:

او به فرقه امامیه در قرن سوم زندگی تازه ای بخشید و عالم بزرگ و فاضل مشهور در آن مذهب است.

4. ابن حجر عسقلانی گوید:

کلینی از رؤسا و فضلای شیعه در ایام مقتدر عباسی است.

5. محمد تقی مجلسی گوید:

حق این است که در میان علمای شیعه مانند کلینی نیامده است و هر کس در اخبار و ترتیب کتاب او دقت کند، درمی یابد که از جانب خداوند مورد تأیید بوده است.

ص:250

اساتید

ثقه الإسلام کلینی از محضر بزرگ مردانی بهره برده که هر یک در عصر خود از نوابغ روزگار به شمار می رفتند. برخی از آنها عبارت اند از:

1. ابو الحسن محمد بن اسدی کوفی،

2. احمد بن محمد بن عیسی اشعری،

3. احمد بن ادریس قمی،

4. عبد اللّه بن جعفر حِمیَری،

5. احمد بن محمد بن عاصم کوفی،

6. حسن بن فضل بن زید یمانی،

7. محمد بن حسن صفار،

8. سهل بن زیاد آدمی رازی،

9. محمد بن اسماعیل نیشابوری،

10. احمد بن مهران و. . . .

شاگردان

عده ای از فقها و محدثان بنام شیعه، که مشاهیر علمای ما در قرن چهارم هجری در ایران و عراق بوده اند از جمله شاگردان کلینی به شمار می روند؛ بزرگانی چون:

1. ابن ابی رافع،

2. احمد بن احمد کاتب کوفی،

3. احمد بن علی بن سعید کوفی،

4. ابو غالب احمد بن محمد زراری،

5. جعفر بن محمد بن قولویه قمی،

6. علی بن محمد بن موسی دقاق،

7. محمد بن ابراهیم نعمانی، معروف به ابن زینب (ابن ابی زینب) که از شاگردان مخصوص و نزدیکان او بوده و کتاب الکافی را او نسخه برداری کرده است.

ص:251

8. محمد بن احمد سنانی زاهری مقیم ری،

9. محمد بن علی ماجیلویه،

10. محمد بن محمد بن عصام کلینی،

11. هارون بن موسی.

آثار و تألیفات

از تألیفات گرانمایۀ ثقه الإسلام کلینی است:

1. کتاب الکافی ، معروف ترین تألیف کلینی کتاب با عظمت و گرانقدر و نفیس الکافی است که نه تنها بزرگ ترین کار اوست؛ بلکه در جامعۀ اسلامی کتاب معتبری در حدیث چون الکافی تألیف نشده است.

الکافی نخستین کتاب از کتب اربعه است.

2. کتاب رجال،

3. کتاب ردّ بر قرامطه،

4. کتاب رسائل ائمه علیهم السلام،

5. کتاب تعبیر الرؤیا،

6 -مجموعه شعر، مشتمل بر قصایدی که شعرا در مناقب و فضایل اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام سروده اند.

شیخ کلینی سرچشمۀ زلال

گذشته از ذوق، خلاقیت و تلاش بی وقفۀ شیخ کلینی در نگارش و پالایش احادیث عصر شیعه، او ثمرۀ رنج ها و مشقت های علمای عصر خود است. وی پلی محکم و امانتداری راستین بود که احادیث و روایات علما و استادان عصر خود را به نسل های آینده منتقل ساخت، و در حقیقت کلینی عصارۀ عصر خویش است.

وقتی سخن از کلینی است سخن از تمام زیبایی ها، لطافت ها و فضیلت های زمان اوست. سخن از عزم و ارادۀ تشیع در کسب معارف و علوم است سخن از الکافی است. همان گونه که وقتی سخن از الکافی است، سخن از عطر کلام اهل بیت علیهم السلام،

ص:252

سخن از امانت فراموش شده پیامبر است که فرمود:

إنی تارکٌ فیکمُ الثقلینِ کتابَ اللّهِ و عِترَتی. . . .

شیخ کلینی یعنی الکافی ، یعنی آبشخور پاک اهل بیت علیهم السلام، یعنی کوثر شیرین حدیث در کویر فرهنگی تاریخ، یعنی سرچشمۀ زلال دوستداران آل محمد صلی اللّه علیهم اجمعین.

سال تناثر نجوم

سالی که ستارگان فرو ریخت.

سیمای مردان خدا که پس از تحمل رنج ها و مشقت ها امانتی را که از جانب خداوند به آنان سپرده شده، سالم به منزل می رسانند دیدنی است.

خدا در دیدگان چنین انسان هایی موج می زند و سبکبالی وصف ناپذیری به آنها روی می دهد. آنان در آن حالات روحانی در شوق دیدار دوست لحظه شماری می کنند.

کلینی در حالی که بیش از 70 سال از عمرش می گذشت و پس از 20 سال تلاش در تدوین کتاب الکافی و تحمل رنج ها، غربت ها و مشقت ها، اینک در آستانۀ ملاقات با معبود و معشوق است. او در خود آرامشی احساس می کرد، آرامشی که نشان از ایثار و از خود گذشتگی و ادای تکلیف او داشت.

او اگر چه در قفس دنیا می زیست؛ اما در فضای بهشت تنفس می کرد، چرا که تمام لحظه های عمرش را با کلام اهل بیت علیهم السلام سپری کرده بود و در راه ادای فریضه، هر رنجی را به جان پذیرفته بود.

برای ما خاکیان رهیدن از خاک تازگی دارد؛ ولی برای فرزانه ای چون کلینی که هیچگاه وابسته به خاک نشد، مرزی به نام خاک وجود نداشت. او در انتظار رفتن و رؤیت محبوب، روزها را سپری می کرد.

سال 329 هجری قمری سالی است که سال «تناثر نجوم» نام گرفته است، سال فرو ریختن ستاره ها و سالی که آسمان علمِ این دنیای خاکی بی ستاره ماند.

ص:253

آری در این سال راد مرد بزرگ عالم تشیع در ماه شعبان جهان فانی را وداع کرد.

دانشمند نامی بغداد «ابو قیراط» بر پیکر پاکش نماز خواند. شیعیان با دلی پراندوه و با احترام آن مرد خدا را در «باب کوفه» بغداد به خاک سپردند.

در همین سال با رحلت آخرین نایب امام زمان، «علی بن محمد سمری» غیبت کبرای آن حضرت نیز آغاز گردید.

سلام بر او روزی که تولد یافت و روزی که در آسمان دنیای اسلام چون آفتاب درخشید و روزی که در پیشگاه ذات اقدس الهی بر انگیخته خواهد شد.

ص:254

جایگاه علمی و مذهبی کلینی در میان امامیه

جایگاه علمی و مذهبی کلینی در میان امامیه

اشاره

جایگاه علمی و مذهبی کلینی در میان امامیه (1).

حسن انصاری

چکیده

این مقاله به بیان جایگاه علمی و مذهبی کلینی پرداخته است و از مرتبۀ بلند رجالی او سخن به میان آورده است و با اشاره به لقب ثقه الإسلام برای وی از اولین باری که این لقب برای کلینی استفاده شده آگاهی داده است.

شیخ کلینی هم در عصر خود، چه در موطنش ری و چه در بغداد و نیز در دوره های بعد به واسطۀ تألیف کتاب الکافی از جایگاه بلند مرتبه ای در میان علمای شیعه برخوردار بوده است. نجاشی، دانشمند بلند مرتبه رجالی شیعه وی را به عنوان شیخ و چهرۀ برجستۀ امامیۀ شهر ری در زمان خودش (شیخ أصحابنا فی وقته بالری و وجههم) توصیف کرده است. نجاشی همچنین دربارۀ او می نویسد که کلینی موثق ترین و با دقت ترین محدثان از لحاظ ضبط حدیث بوده است (وکان أوثق الناس فی الحدیث وأثبتهم) . این داوری نجاشی طبعاً می بایست به دلیل تحلیل درون متنی کتاب الکافی و دیگر کتاب های کلینی ارائه شده باشد. شیخ طوسی نیز ضمن تأکید بر جلالت قدر و توثیق او، کلینی را دانشمند و آشنا به اخبار دانسته است (ثقه عارف بالاخبار / جلیل القدر عالم بالاخبار) . دانشمندان و محدثان دیگر امامیه هم با تعابیری نزدیک به همین مضامین، همچون «الشیخ الصدوق» ، یا «الشیخ المتفق علی ثقته وامانته» ، دانش کلینی در علم حدیث، موثوقیت و جایگاه او را در میان علمای امامیه ستوده اند: علی ابن طاووس که بی تردید گرایش حدیث گرا دارد، بالاترین ستایش ها

ص:255


1- 1). HTTP: // S I. K EB . COM/

را از کلینی ارائه داده است. (1)محقق علی کرکی، شیخ الاسلام نامدار شاه طهماسب صفوی، کلینی را «جامع أحادیث أهل البیت» می نامد. (2)شهید ثانی هم او را «شیخ الطائفه» و «رئیس المذهب» خوانده است. (3)شیخ حسین بن عبدالصمد او را عارف ترین محدثان به حدیث و نقادترین در دانش حدیث می داند. (4)فرزندش شیخ بهاء الدین محمد العاملی، معروف به شیخ بهایی هم وی را «ثقه الاسلام» خوانده است. (5)محمد تقی مجلسی، پدر علّامه مجلسی چنان به مقام کلینی و بی مانندی وی معتقد است که می نویسد وی مؤید از سوی خداوند بوده است. (6)علّامه محمد باقر مجلسی نیز کلینی را مقبول همگان و ستایش شده از ناحیه خاص و عام خوانده است. (7)میرزا عبد اللّه أفندی در ریاض العلماء می گوید که کلینی در میان خاصه (یعنی شیعیان) و عامه (یعنی سنیان) نظیری نداشته است. (8)در این میان طبیعی است که اخباریان از وی ستایش بسیار کنند. (9)و کما این که می دانیم، او را «رئیس المحدثین» خوانده اند. (10)ملّاصدرا، فیلسوف نامدار عصر صفوی هم از او ستایش بسیار کرده است. (11)در دوره های متأخر نیز همچنان ستایش از کلینی و کتابش الکافی به صورت قوی تری تداوم داشته است. (12)در برخی از منابع امامی، وی با عنوان مروج مذهب

ص:256


1- 1) . مانند: «الشیخ المتفق علی ثقته وأمامته محمد بن یعقوب الکلینی» . و یا «محمد بن یعقوب أبلغ فیما یرویه، وأصدق فی الدرایه» ، نک: کشف المحجه، ص 158؛ فرج المهموم، ص 9.
2- 2) . نک: بحار الأنوار، ج 108، ص 47، 62، 75؛ و ج 76، ص 96، 110 / 18.
3- 3) . بحار الأنوار، ج 108، ص 141؛ [1] وج 109، ص 7، 91، 104، 159.
4- 4) . نیز نک: مستدرک الوسائل، ج 3، ص 532.
5- 5) . بحار الأنوار، ج 109، ص 147.
6- 6) . نک: روضه المتقین، ج 14، ص 260؛ نیز نک: بحار الأنوار، ج 110، ص 70، 82.
7- 7) . نک: مرآه العقول، ج 1، ص 3، نیز نک: بحار الأنوار، ج 110، ص 152.
8- 8) . برای ستایش های دیگر علمای شیعه، نک: بحار الأنوار، ج 110، ص 34، 40، 90، 100، 133.
9- 9) . نک: وسائل الشیعه، ج 20، ص 36؛ نیز نک: روضات الجنات، ص 553 از کتاب منیه المرتاد فی ذکر نفاهالاجتهاد.
10- 10) . نک: بحار الأنوار، ج 109، ص 159؛ و ج 110، ص 36؛ [2] نیز مقایسه کنید با: مجالس المؤمنین، ج 1، ص 452. [3]
11- 11) . نک: صدر الدین شیرازی، شرح اصول الکافی، تحقیق محمد خواجوی، ج 1، ص 215.
12- 12) . نک: مقابس الأنوار، ص 6؛ روضات الجنات، ص 552؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 532؛ الکنی والالقاب، ج 3، ص 98؛ محمد طه نجف، اتقان المقال فی أحوال الرجال، نجف، 1340ق، ص 134.

شیعه امامی در عصر غیبت امام غایب معرفی شده است. (1)او را به «الحافظ» نیز ستوده اند. (2)جایگاه بلند وی در میان امامیه مورد تأکید منابع سنی هم قرار گرفته است.

این منابع گاه برای او تعبیر فقیه هم به کار برده اند. (3)

با توجه به سنت تعیین و تشخیص «مجددین دین» که برخاسته از یک اعتقاد سنی مبتنی بر یک حدیث نبوی است. (4)شماری از علما و فقیهان که در فاصله زمانی گذار از قرنی به قرنی دیگر بوده اند و جزء بزرگ ترین و عموماً پر تأثیرترین دانشمندان دینی قرار می گرفته اند، به عنوان مجددان دین و مصادیق آن حدیث نبوی معرفی شده اند.

در فهرستی که نویسنده سنی، ابن اثیر (درگذشته 606ق) مؤلف جامع الاصول ارائه داده. (5)وی در میان مجددان شیعی، کلینی را به عنوان مجدد دین در سال 300 قمری معرفی کرده؛ این در حالی است که برای سال های 100 و 200 ق به ترتیب امامان باقر (درگذشته 114ق) و علی بن موسی الرضا (درگذشته 203ق) و برای سال 400، شریف مرتضی (درگذشته 436 ق) ، دانشمند و متکلم بلند مرتبه امامی را پیشنهاد کرده است. (6)احتمالاً منبع ابن اثیر در این مورد کتابی از یکی از علمای امامیه بوده است.

ص:257


1- 1) . نک: کشف المحجه، ص 185؛ الوجیزه، ص 1؛ مرآه العقول، ج 1، ص3؛ الفوائد الرجالیه، ج 3، ص 325؛ تکملهالرجال، ج 2، ص 486؛ کشف الحجب والأستار، ص 418؛ روضات الجنات، ج 6، ص 112.
2- 2) . بحار الأنوار، ج 108، ص 33، 67.
3- 3) . نک: الکامل، ج 8، 364؛ الاکمال، ج 4، ص 575؛ الوافی بالوفیات، ج 5، ص 226؛ لسان المیزان، ج 5، ص 433؛ القاموس المحیط، ج 4، ص 263، مادۀ کلان؛ تاج العروس، ج 9، ص 322، مادۀ کلان؛ در مورد منابع متأخر، نک: الأعلام، ج 8، ص 17.
4- 4) . حدیث نبوی به روایت ابوهریره از این قرار است که: «ان اللّه تعالی یبعث لهذه الامه علی رأس کل مائه سنه من یجدد لها دینها» ، نک: ابوداود سجستانی، السنن، ج 4، ص 480؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 4، ص 22؛ سیوطی، الخصائص الکبری، ج 3، ص 23؛ [1] نیز نک: عبدالمتعال الصعیدی، المجددون فی الاسلام، ص 8، ج 9؛ نیز نک: علی الحسینی المیبدی، شرح حدیث رأس مئه، به کوشش صادق الحسینی، کرمانشاه (ایران) ، 1425 ق.
5- 5) . نک: ابن اثیر، جامع الاصول، ج 12، ص 220.
6- 6) . نیز نک: الوجیزه، ص 184؛ ابوعلی الحائری، منتهی المقال، ص 298؛ وحید بهبهانی، التعلیقه، ص 329؛ بحرانی، لؤلؤه البحرین، ص 237؛ روضات الجنات، ص 524.

لقب ثقه الاسلام: برای کلینی القاب ستایش آمیزی توسط عالمان امامی بکار رفته است. (1)اما مهمترین این القاب، لقب ثقه الاسلام است. ثقه (2)الاسلام، عنوانی است که ظاهراً تنها در مورد دانشیان دینی امامیه بکار می رود و ظاهراً برای اولین بار توسط شیخ بهایی (3)برای شیخ کلینی (4)و برای نشان دادن موقعیت برجسته او نزد امامیه و به دلیل جایگاه وی در فقه و حدیث امامی، بکار رفته است. (5)این لقب نشان از مرتبه بلند دینی وی نزد علما و فقیهان امامی داشته و تا امروزه نیز شهرت خود را برای کلینی حفظ کرده است. (6)البته این عنوان توسط برخی نویسندگان برای عالمان دیگری نیز مانند شیخ طوسی یا حتی طَبرسی به کار رفته که شهرت آن ابدا به پایه کلینی نرسید (7)

ص:258


1- 1) . برای القاب ستایش آمیز کلینی که نویسندگان شیعی برای تجلیل از او بکار برده اند، نک: بحار الأنوار، ج 108، ص 75؛ بحرانی، کشکول، ج 2، ص 201؛ بحرالعلوم، الفوائد، ج 3، ص 325؛ کشف الحجب والأستار، ص 418؛ روضات الجنات، ج 6، ص 116؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 527؛ الفوائد الرضویه، ص 657؛ سفینه البحار، ج 2، ص 494؛ صدر، تأسیس الشیعه، ص 288؛ اعیان الشیعه، ج 47، ص 153.
2- 2) . لفظ ثقه در دانش های حدیث و رجال بر راوی و محدثی به کار می رود که در نقل و روایت حدیث و دقت در نقل آن راستگو و معتبر قلمداد می شود؛ نک: شهید ثانی، الرعایه فی علم الدرایه، به کوشش عبدالحسین محمد علی بقال، قم، 1408 ق، ص 203 - 204.
3- 3) . نک: شیخ بهایی، مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین، با تعلیقات محمد اسماعیل خواجویی، به کوشش مهدی رجایی، مشهد، 1372ش، ص 98، 102؛ الوجیزه فی الدرایه، به کوشش ماجد غرباوی، مجله تراثنا، سال 8، ش 3و4، رجب - ذیحجه 1413ق، ص 436.
4- 4) . همچنین بعداً وسیله این منابع برای کلینی به کار رفته است: حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، 1409 -1412ق، 30 / 153؛ بحار الأنوار، بیروت، 1403 ق، ج 33، ص31؛ و ج 55، ص 363؛ فاضل هندی، کشف اللثام، چاپ سنگی تهران، 1271 - 1274، افست قم، 1405 ق، ص 195، ح 1؛ بحرالعلوم، الفوائد، ج 3، ص 325؛ نراقی، عوائد الایام، قم، 1408ق، ص 98، 111، 220؛ برای موارد استعمال به صورت مطلق برای نام بردن از کلینی، نک: بحرانی، الحدائق الناظره فی احکام العتره الطاهره، قم، 1363 - 1367ش، 134 / 21، 205، 639/22؛ خاتمه مستدرک الوسائل، قم، 1415 - 1420 ق، 479/3، 483.
5- 5) . برای تفسیری از به کار رفتن این عنوان برای کلینی، نک: عباس قمی، فوائد الرضویه: زندگی علمای مذهب شیعه، تهران، 1327 ش، ج 2، ص 658.
6- 6) . نک: مدرس تبریزی، ریحانه الادب، تهران، 1369 ش، ج 5، 79.
7- 7) . نک: بحار الأنوار، ج 48، ص 105؛ مازندرانی، شرح اصول الکافی، با تعلیقات ابوالحسن شعرانی، به کوشش علی عاشور، بیروت، 1421ق/ 2000م، ج 9، ص 359؛ برای موارد بکارگیری نسبتاً معاصر آن در مورد برخی از عالمان دیگر، نک: عباس قمی، الکنی والالقاب، صیدا، 1357- 1358ق، افست قم، ج 2، ص 404، ج 3، ص 198. نمونه ثقه الاسلام تبریزی (مقتول به سال 1330 ق) ، روحانی دورۀ مشروطه را باید در این میان نام برد. در دوره های اخیر این عنوان جایگاه خود را از دست داده و تنها برای طلاب جوان علوم دینی و یا روحانیونی که از سطح علمی مهمی در علوم دینی برخوردار نیستند، به کار می رود؛ نک: جلال متینی، «بحثی درباره سابقه تاریخی القاب و عناوین علما در مذهب شیعه» ، ایران نامه، سال 1، ش 4، تابستان 1362 ش، ص 580 - 601. برای این اطلاعات نیز نک: مدخل ثقه الاسلام نوشته دوست مرحوممان آقای مولوی عربشاهی در دانشنامه جهان اسلام.

لقب ثقه الاسلام یادآور لقب شیخ الاسلام نزد سنیان است که در دورۀ پیش از صفوی معمولاً برای علمای شیعه بکار نمی رفت و در سده های نخستین اسلامی فی المثل در خراسان برای عالمانی سنی به کار برده می شد که از موقعیت اجتماعی و دینی مهمی برخوردار بودند؛ گرچه بعدها عنوان شیخ الاسلام در عصر عثمانی برای بالاترین منصب رسمی دینی به کار گرفته شد.

در مورد ابن بابویه صدوق، نویسندۀ دیگری از کتب اربعه معمولا تعبیر «رئیس المحدثین» بکار رفته است و برای شیخ طوسی، نویسندۀ دو کتاب از کتب اربعه و به دلیل سهم و جایگاهش در استوار کردن مبانی فقه شیعی، تعبیر «شیخ الطائفه» نزد شیعیان امامی بکار می رود.

ص:259

ص:260

مقدمه الکافی: کوششی برای شناخت عقاید کلینی

مقدمه الکافی: کوششی برای شناخت عقاید کلینی

اشاره

مقدمه الکافی: کوششی برای شناخت عقاید کلینی (1).

حسن انصاری

چکیده

در این نوشتار به شرح مقدمۀ کلینی بر کتاب الکافی پرداخته و با استناد از آنچه کلینی نوشته سعی کرده عقاید مذهبی کلینی را نمایان سازد و نیز به بحث دربارۀ انگیزۀ کلینی از تألیف کتاب پرداخته است.

مقدمه ای که کلینی بر کتاب الکافی نوشته است، نسبت به بسیاری از کتاب های حدیثی دورۀ او و سنتی که محدثان در تدوین کتاب های حدیثی داشته اند، امری تا اندازه ای بدیع و نو است و نشان از ساختار تألیفی کتاب و طرح از پیش تنظیم شده مؤلف برای تألیف / تصنیف این کتاب دارد. این مقدمه در حقیقت می تواند برای شناخت اندیشه و رویکرد کلینی بسیار مفید باشد. کلینی در خطبه آغازین کتاب الکافی (2)به مثابه یک صاحب نظر در مسائل عقیدتی و کلامی و آشنا با دشواره ها و مسائل طرح شده در کلام اسلامی فرا می نماید، گرچه در عین حال باید گفت که او در این خطبه از سنتی در خطبه ها و گفتارهای توحیدی شیعی بهره گرفته است که از پیشتر متضمن عباراتی تنزیهی دربارۀ ذات خداوند و صفات او بوده است. (3)تعابیر او

ص:261


1- 1). HTTP: // S I. K EB . COM/
2- 2) . نک: الکافی، ج 1، ص 2 به بعد. [1]
3- 3) . دست کم بخشی از این خطبه آغازین منقول است از روایتی منسوب به امام رضا علیه السلام که در الکافی، ج 1، ص 105؛ [2] علل الشرایع، ج 1، ص 9 - 10؛ التوحید، ص 98 [3] نقل شده است.

در این باره همه در نوعی عقاید تنزیهی ریشه دارد که دست کم تأکید بر آن در برخی محافل شیعی در آن زمان تازگی داشته است. از همین خطبه آغازین منظر کلینی به خدا، انسان، جامعه و تاریخ از نقطه نظر اندیشه «نجات» و «تاریخ مقدس» قابل شناسایی است. کلینی در مورد ذات و صفات خداوند بر این نکات تأکید می کند:

خداوند ذاتی است دست نایافتنی که در عین جبروت و تعالی ذات، مجاری ملکوت عالم در ید قدرت اوست. عالم را به ابداع و بدون یاری گرفتن از چیزی و به صورت «خلق لا من شیئ» آفریده است (1)و با ذات متصف به صفات ربوبی و اطلاقی خود در خلقت تصرف می کند. خداوند بدون یاری گرفتن از حجابی که مانع او از عالم مخلوق باشد در حجاب و ستر به سر می برد و ذاتی است دست نایافتنی. با این وصف بدون آن که نیازمند رؤیت باشد، شناخته می شود و بدون آن که حاجتمند میانجیگری صورتی باشد، به وصف می آید و بدون داشتن جسم به نعت می آید. خرد آدمیان از دست یافتن به کنه ذات او ناتوان است و ابعاد او فراچنگ عقل بشری قرار نمیگیرد.

ذات خدا از هر گونه وهمی به دور است و در تیررس چشم هیچ موجودی قرار نمی گیرد. اما با این وصف خدا سمیع و علیم است و به همین دلیل در عین علو ذات خود، با جهان خلقت مرتبط است و این نسبت، ذات خداوند را از مقام علو خود بیرون نمی برد (با تعبیر: «علا فاستعلی و دنا فتعالی») .

کلینی در دنباله به مسئله حجت خداوند و ارسال رسولان به منظور شناخت خدا می پردازد و با تعابیری از این عقیده خود پرده بر می دارد که ذات خداوند که برای خرد آدمیان نایافتنی است، تنها در سایه هدایت انبیاء و حجتهای الهی با «نور عقل» (2)مورد دلالت قرار می گیرد (با تعبیر: «ولیعقل العباد عن ربهم ما جهلوه فیعرفوه

ص:262


1- 1) . بر خلاف نظر متکلمان و موافق با نظر فیلسوفان اسلامی و عقاید اسماعیلیان نوافلاطونی. در دنباله هم کلینی عقایدی در همین چارچوب ارائه می دهد. این نظر کلینی ریشه در سنتی از تفکر توحیدی امامان شیعی دارد که در جای دیگر آن را بررسی کرده ایم؛ یعنی تقابل مسئله «خلق لا من شیء» با «خلق من لا شیء» .
2- 2) . آنچنان که در روایات کتاب الکافی عقل مورد توصیف قرار گرفته است که مقصود از آن معنی اشراقی عقل است و نه آلت تفکر به معنی علم حصولی.

بربوبیته. . .») . پس از آن هم، مسئله امامت و استمرار آن و جایگاه امام در هدایت و مرجعیت دینی را مطرح می کند. در حقیقت این خطبه آغازین همچون مقدمه ای است برای مقاصد و اهداف مؤلف در کتاب و همچنین خلاصۀ بسیار کوتاهی است از آنچه در سرتاسر کتاب الکافی مجال ظهور و بیان پیدا کرده است.

کلینی در دنباله سبب تألیف کتاب را پاسخ به درخواست شخصی می داند که از وی تعبیر به برادر کرده است (1)این شخص که از عباراتش بر می آید که خود اهل علم بوده به کلینی از زمانه و جهالت مردمان و بازار کساد دانش و دانشیان شکایت برده و در نهایت این پرسش را از کلینی کرده بوده که آیا دیانت ورزی بدون علم و مبتنی بر جهل شایسته است؟ توضیحات این شخص در دنباله برای ما روشن می کند که شکایت وی به راستی برای چه بوده است؟ وی دیانت تقلیدی مردم روزگار خود و تکیه آنان بر خرد و استحسانات عقلی در دریافت حقائق را مورد انتقاد قرار می دهد.

پاسخ کلینی به پرسش این دوست، باز می تواند ما را با جهان بینی کلینی آشناتر کند.

کلینی در پاسخ سبب تمایز انسان از حیوان را به عقل و خرد انسانی می داند و عقل را سبب امر و نهی می شناسد. کلینی عقل را آلت تکلیف می خواند و وجود آن را برای امر و نهی الهی ضروری می داند. وی مقتضای عدل و حکمت خداوند را وجود تکلیف می داند و معتقد است که اهل عقل با شواهد ربوبی و حجت های روشن به سوی معرفت توحیدی رهنمون می شوند و همین امر آنان را به شناخت دین خدا یاری می رساند. وی با استناد به آیات قرآن استدلال می کند که اهالی خرد می بایست با یاری گرفتن از سوال از اهل علم و از طریق ادب و تعلم خود را پذیرای معرفت دین کنند. کلینی به دلیل وجود حجت و لزوم تکلیف، ضرورت علم به دین و تکالیف الهی را مطرح می کند و تکلیف را تنها با بصیرت و یقین قابل انجام می داند و آن را مستوجب ثواب و جزای الهی می خواند. از این رو با استناد به آیات و احادیث (2)از

ص:263


1- 1) . نک: الکافی، ج 1، ص 5.
2- 2) . در اینجا کلینی در دو حدیث به «العالم» استناد می دهد که بنابه شیوه معمول در دورۀ پایانی حضور امامان و ایام غیبت صغرای امام غائب، به امام اشاره دارد، برای نمونه ای دیگر، از همین دوره نک: متن فقه الرضا که مکرر ارجاع به «العالم» دارد، مانند: ص 103.

ضرورت اتکای علم و عمل دینی بر یقین و نه بر شک و عدم بصیرت سخن به میان می آورد. این موضوع یکی از اصلی ترین دشواره های فکری امامیه در این دوران و از موارد مهم استدلالی برای اثبات ضرورت وجود و استمرار حجت الهی / امام برای ایشان قلمداد می شد. (1)آنگاه کلینی (2)با ذکر مسئولیت جهالت مبتنی بر دوری از معرفت یقینی در ایجاد عقاید باطل، از ادیان فاسد و مذاهب شنیع زمانه سخن به میان می آورد که به نظر او تمامی شروط کفر و شرک را در خود جمع کرده اند. در اینجا منظر او نسبت به ایمان / کفر کاملاً با عقاید فرقه ای شیعه در دوران بحرانی شیعی همخوانی دارد. بی تردید مقصود کلینی از این ادیان و مذاهب بیشتر مذاهب درون اسلامی و عقاید و باورهای دینی ای بوده است که در ایران قرن چهارم قمری ظهور داشته است؛ اما در این میان توضیحات بعدی او نشان می دهد که کلینی بیش از همه نظرش به سنیان است که بر طریقه امامان شیعه نیستند. در اینجا محک درست ایمان مبتنی بر بصیرت را کلینی به اتکاء دینداری بر کتاب خدا و سنت پیامبر می داند و هرگونه استحسان، تقلید و تأویل بی پایه علمی را در این زمینه رد می کند. پیداست که وی در پیش زمینۀ تفکرات امامیه دربارۀ ضرورت یقین دینی و عدم درافتادن فقه و عقاید در پیروی از «ظن» و استحسانات عقلی و تقلید (3)نظر به سنیان دارد. در اینجا کلینی با استناد به یک حدیث، ایمان این گروه از مردم را ایمانی عاریتی و غیر مستقر می خواند. (4)

شخصی که کلینی مقدمه کتابش را با پرسش های او آغاز کرده، در دنباله از وی دربارۀ مسائل مورد اختلاف پرسش کرده بود که به نظرش به دلیل اختلاف روایات در آن موضوعات بوده است. اگر بخواهیم سیر منطقی بحث کلینی را در اینجا به درستی دریابیم، باید بگوییم که در بحث از ضرورت وجود یقین دینی و دوری از هرگونه ظن و استحسان، برای امامیه از سوی خود آنان و از سوی مخالفانشان حتی در دورۀ پایانی

ص:264


1- 1) . برای نمونه ای دیگر تقریبا از همین دوره، نک: تفسیر منسوب به نعمانی.
2- 2) . نک: کلینی، 1 / 8-7
3- 3) . برای این موارد در همین دوره مورد بحث، نک: مدرسی، مقدمه ای بر فقه شیعه، مقدمه؛ نیز: مقالۀ من دربارۀ اصحاب حدیث امامیه در مجله کتاب ماه دین.
4- 4) . نک: الکافی، ج 1، ص 8. [1]

حضور امامان این پرسش مطرح بوده است که چگونه با وجود آن که امامیه بر ضرورت یقین دینی در فقه و عقاید تأکید می کنند، ولی در عین حال هم، خود از اختلاف و تعارض احادیث امامان در همین موضوعات رنج می برند، بطوری که همین امر موجبات اختلاف نظر میان محافل مختلف شیعیان امامی را فراهم کرده است (1)در همین زمینه است که کلینی در اینجا به مشکل اختلاف احادیث توجه نشان داده و به نقل از همان «برادر ایمانی» مشار الیه گفته است که اختلاف روایات به دلیل اختلاف علل و اسباب آن است؛ اما مشکل آن «برادر ایمانی» این بوده که به کسی که به دانش او اطمینان باشد و بتوان از وی دربارۀ این اختلافات دینی پرسش کرد، دسترسی ندارد، (2)از این رو آن شخص آرزو کرده که کتابی (3)را در اختیار داشته باشد که در آن از همۀ علوم دین آنچه را برای یک متعلم ضروری و مکفی است در بر داشته باشد (با تعبیر: «کتاب کاف. . . ما یکتفی به المتعلم») (4)کتابی که شایسته مراجعه برای علم دین و

ص:265


1- 1) . این مسئله در دوره کلینی مورد توجه ابوزید علوی بوده است، نک: مدرسی، مکتب در فرایند تکامل، ص282-283؛ نیز نک: اعتراض دانشمند برجسته شیعه زیدی، ابوالحسین هارونی، اندکی بعد در اواخر سدۀ چهارم قمری به اختلاف احادیث امامیان که همین امر موجبات تغییر مذهب او از امامی به مذهب زیدی را فراهم کرد. نک: شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج 1، مقدمه شیخ طوسی، ص 2 - 3. [1]
2- 2) . احتمالاً کلینی کتاب خود را در پاسخ درخواست کسی نوشته که از شهرهای اصلی شیعی آن زمان یعنی قم، ری، کوفه و بغداد دور بوده است. احتمال این که مقصود از این منطقه، جایی در ناحیۀ شامات باشد، به دلیل سفر کلینی به شامات دور نیست، برای این سفر نک: ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 56، 297 - 298.
3- 3) . رجوع به کتاب برای دریافت علم و عمل یقینی و به دور از ظن و باورهای غیر یقینی در چاچوب انتقاد از رجوع به اخبار آحاد و عدم بهره گیری از شیوه های اصولی در برخورد با احادیث بعداً خود مورد انتقاد حلقه متکلمان بغداد قرار گرفت. به طور خاص شریف مرتضی (درگذشته 436 ق) با اشاره به کتاب الکافی، مراجعه به این کتاب و کتب همانند را به عنوان مراجع مکتوب بدون مراجعه به تلاش های اصولی - فقیهانه نادرست قلمداد کرد و از این نقطه نظر روش اهل اخبار و محدثان غیر عمیق را مورد انتقاد قرارداد. نک: شریف مرتضی، جوابات المسائل الرسیه الاولی، رسائل الشریف المرتضی، ج 2، ص 331 - 333.
4- 4) . این عبارت با عنوان کتاب الکافی مناسبت دارد و احتمالاً به همین دلیل این کتاب را الکافی خوانده اند. به هرحال در خود مقدمۀ کتاب الکافی و یا در سرتاسر این متن جایی که دلالت کند که این کتاب از سوی خود نویسنده به کتاب الکافی خوانده می شده دیده نمی شود. عنوان الکافی که در آغاز و یا انجام نسخه های این کتاب دیده می شود به سادگی می تواند اثر ناسخان باشد و نه خود الکلینی. در مورد این که این کتاب بیشتر در ادوار متقدم معروف به کتاب الکلینی بوده و نه کتاب الکافی، نک: رجال نجاشی، ص 377. در همینجا اشاره ای هم به این است که این کتاب، کتاب الکافی نامیده شده است (یسمی الکافی) ؛ شاید از سوی نسل شاگردان کلینی. در مورد نام الکافی در منابع دو نسل پس از کلینی، مثلاً، نک: رسائل الرتضی، ج 1، ص 408 - 409؛ در اینجا کسی که پاسخ پرسشی را از شریف مرتضی طلب کرده، می گوید که کلینی خودش این کتاب را الکافی لقب داده بوده است؛ نیز نک: رسائل المرتضی، ج 2، ص331.

عمل به آن (یعنی مسائل اعتقادی و فقهی) هر دو با هم بوده (1)و مبتنی باشد بر احادیث صحیح از امامان و سنتهایی که مبنای عمل به فرائض الهی و سنن نبوی اند (با عبارت:

«. . . بالآثار الصحیحه عن الصادقین. . .») . بدین ترتیب تلویحاً روشن می شود که مقصود کلینی از تألیف کتاب الکافی ، تدوین یک کتاب حدیثی برای اهداف صرفاً حدیثی و ارائۀ سعۀ روایی و گردآوری اندوخته های حدیثی خود نبوده، بلکه هدف او تدوین یک کتاب دربارۀ علم و عمل دینی و با قصد ارائه احادیث و آثار صحیح و مورد عمل امامیه بوده است که طبعاً کارکرد عملی همانند رساله های عملیۀ فقیهان متأخر شیعه را داشته باشد. (2)

ص:266


1- 1) . بنابراین باید گفت کتاب الکافی در پاسخ به پیش زمینه مشکل اختلاف و تعارض احادیث نوشته شده بوده و یابهرحال این مسئله از مهم ترین انگیزه های تألیف کتاب بوده است.
2- 2) . در این دوره و کمی پس از آن هم یکی از انواع ادبی مورد توجه فقیهان امامیه تدوین کتاب های دستینه و مختصر و مفید به منظور ارائه احکام فقهی و با مقدمه ای دربارۀ مسائل عقیدتی بود که در آن بیشتر تلاش می شد، عین عبارات احادیث مورد عمل و اطمینان بخش امامان که بر صحت آن کم و بیش اتفاق نظر وجود داشت، به صورت متن تنظیم شده از سوی این مؤلفان ارائه شود. در این کتاب ها اسناد احادیث و حتی نام امامان هم حذف می شد ولی جمله بندی ها تقریبا محفوظ می ماند. در این کتاب ها، احادیث موضوع بندی شده و در قالب بخش ها و ابواب فقهی و با عباراتی در قالب فتوا ارائه می شد. از جمله باید در دورۀ معاصر کلینی به کتاب الشرایع علی ابن بابویه که پاره هایی از آن مورد استفاده فرزندش شیخ صدوق در کتاب هایش قرار گرفته و نیز به کتاب های خود صدوق با عناوین المقنع و نیز الهدایه در شمار همین دستینه ها اشاره کرد. کتاب المقنعه شیخ مفید و کتاب النهایه شیخ طوسی نیز در همین شمار قابل ذکرند. کتاب مجهول المؤلف فقه الرضا که پنداشته می شود منسوب به امام رضا علیه السلام است و برخی آن را همان کتاب الشرایع پدر شیخ صدوق و برخی دیگر همان کتاب التکلیف ابن ابی العزاقر شلمغانی می دانند، کم و بیش در قالب همین دستینه ها نوشته شده است. از سوی آیه اللّه بروجردی، فقیه نامدار شیعه در دورۀ معاصر، این کتاب ها که در حقیقت «فقه منصوص» در برابر «فقه روایی» بوده، با عنوان «المسائل المتلقاه» نامیده شده و وی برای این کتاب ها از منظر میزان موثوقیت و عمل به فتاوی آنها اهمیت زیادی قائل بوده است. تمایز کتاب الکافی با این دست کتاب ها، این بود که کلینی به متن و سند احادیث پایبند بود، گرچه کتاب خود را در قالبی کاملاً موضوع بندی شده و به اصطلاح محدثان در قالب «تصنیف» ارائه کرده بوده است.

کلینی در پاسخ درخواست دوست خود می نویسد که هیچ کس نمی تواند با «رأی» خود میان احادیث «متعارض» و «مختلف فیه» نظر کند و تمییز بخشد و اختلاف روایات را چاره کند. کلینی سپس با نقل چند حدیث می کوشد ملاک هایی را برای رفع اختلاف اخبار بر اساس دستورات امامان پیشنهاد کند. وی نخست به این حدیث توجه می دهد که این احادیث را بر قرآن عرضه کنید و هر آنچه موافق قرآن بود برگیرید و هر آنچه مخالف بود، فرو گذارید. (1)این در حقیقت نخستین محک و معیار برای حل مشکل تعارض اخبار است. سپس با نقل یک حدیث دیگر دومین ملاک را این می داند که می بایست در میان اخبار متعارض، آنچه را که موافق فتوای سنیان (با تعبیر: «القوم») است، کنار گذاشت. سومین ملاک را کلینی با نقل حدیثی دیگر بیان می دارد. بنابر این حدیث می بایست در میان اخبار متعارض، آنچه را که «مجمع علیه» هست، برگرفت و مابقی را رها کرد. با این وصف دنبالۀ سخن کلینی در این مورد نشان می دهد که وی به کارگیری این ملاک ها و معیارها را هم چندان راه حل نهایی مشکل تعارض اخبار نمی داند؛ چرا که فحوای عبارت وی چنین می رساند که با این ملاک ها تنها شمار اندکی از احادیث را می توان چاره سازی کرد.