مجموعه مقالات (یادنامه آیت الله علی مشکینی)

مشخصات کتاب

سرشناسه:همایش بزرگداشت آیت الله مشکینی(1392 : قم)

عنوان و نام پدیدآور:مجموعه مقالات(یادنامه آیه الله علی مشکینی)/ گروهی از نویسندگان؛ ویراستار مصطفی پورنجاتی.

مشخصات نشر:قم : موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، 1392 -

مشخصات ظاهری:2 ج.

فروست:یادنامه آیه الله علی مشکینی؛ 6، 7

شابک:دوره : 978-964-493-736-1 ؛ 110000 ریال:ج.1 : 978-964-493-737-8 ؛ 130000 ریال : ج.2 978-964-493-730-9 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:ج.2 (چاپ اول: 1392) (فیپا).

یادداشت:کتابنامه.

مندرجات:ج.1. اندیشه ها.- ج.2. زندگی نامه اخلاقی - اجتماعی و عالمان اردبیل/ ویراستار مصطفی پورنجاتی

موضوع:مشکینی اردبیلی، علی، 1300 - 1386-- کنگره ها

موضوع:مجتهدان و علما -- ایران -- کنگره ها

شناسه افزوده:موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث. سازمان چاپ و نشر

رده بندی کنگره:BP55/3 /م54 ھ8 1392

رده بندی دیویی:297/998

شماره کتابشناسی ملی: 3330011

ص :1

جلد 1

اشاره

ص :2

مجموعه مقالات(یادنامه آیه الله علی مشکینی)

گروهی از نویسندگان

ویراستار مصطفی پورنجاتی.

ص :3

ص :4

فهرست اجمالی

ص :5

فهرست اجمالی

ص :6

پیش گفتار

تکریم عالمان و انسان های وارسته، نشان پویایی و کمال طلبی جامعه به شمار می رود، چنان که، از قدردانی و احترام به سرمایه های انسانی خبر می دهد.

حضرت آیت اللّه میرزا علی مشکینی رحمه الله، از معدود انسان هایی است که علم را با عمل، و زهد و ساده زیستی را با مبارزه و فعالیت های اجتماعی، درآمیخت. زندگی ایشان، ابعاد گسترده ای داشت که شایسته است برای بهره گیری آیندگان، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، از جمله:

1. ویژگی های اخلاقی؛

2. تدریس و عالم پروری؛

3. تألیف و پژوهش؛

4. فعالیت های اجتماعی - سیاسی.

همچنین از ایشان، دست نوشته های بسیار و نیز درس ها و سخنرانی های فراوان برجای مانده که شایسته بود برای استفادۀ جامعۀ علمی و عموم مردم، آمادۀ بهره برداری گردد.

به خواست خداوند و اهتمام علاقه مندان ایشان، این مجموعه ها - تا آن جا که امکان دسترسی به آن ها فراهم گردید -، آماده سازی شده اند که اینک به مناسبت همایش بزرگداشت آن مرحوم، انتشار می یابند.

خداوند، روح آن انسان بزرگ را قرین رحمت خویش قرار دهد و او را با اولیای صالحش محشور گرداند!

محمّد محمّدی ری شهری

ص:7

ص:8

یادداشت دبیر علمی همایش

یکم. نگاهی اجمالی به زندگانی آیت اللّه مشکینی رحمه الله

اشاره

حضرت آیت اللّه میرزا علی اکبر فیض، معروف به مشکینی در آذرماه سال 1300 شمسی (ربیع ثانی، 1340 قمری) در روستای «آلْنی» از توابع مشکینْشهر، در استان اردبیل، دیده به جهان گشود و در 8 مرداد 1386 مصادف با نیمۀ رجب 1428 دار فانی را وادع کرد.

آموزش های اولیه را در نجف اشرف به هنگام حضور پدر برای تحصیل علوم دینی در آن حوزۀ مقدس، آغاز کرد و پس از بازگشت به وطن نیز فراگیری علوم دینی را در نزد پدر، ادامه داد. پس از فوت پدر، برای ادامۀ تحصیل، راهی حوزۀ علمیۀ اردبیل شد و چند ماهی در آن جا به آموختن دروس مقدّماتی مشغول بود و سپس برای ادامه تحصیل، به قم مهاجرت کرد و در حوزۀ علمیۀ قم، در درس حضرات آیات: حجّت، محقّق داماد، بروجردی و امام خمینی - رحمهم اللّه - شرکت جست. در این دوره از زندگی، ایشان، مهاجرت کوتاهی به نجف داشت و حدود هفت ماه در این شهر، زندگی کرد و از محضر اساتید آن دیار، بهره بُرد؛ ولی به دلیل گرمی هوای نجف و ضعف مزاج، مجبور به بازگشت شد و تحصیل و تدریس خود را در قم ادامه داد.

آیت اللّه مشکینی یکی از استادان مبرّز حوزۀ علمیه قم به شمار می رفت و درس های مقدمات و سطح و نیز درس تفسیر و اخلاق و درس خارج فقه ایشان، مورد توجه بود و شاگردان بسیاری تربیت کرد.

ص:9

زندگی آیت اللّه مشکینی ابعادی گسترده داشت. وی از یک سو، مدرّس حوزه های علمیه بود و از سوی دیگر، محقّق و نویسنده ای پُرکار و صاحب آثار فراوان، و در کنار این دو، به فعالیت های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز - چه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و چه پس از آن - اهتمام ویژه داشت.

مجموعۀ تلاش های فکری و عملی ایشان در بخش های ذیل، قابل دسته بندی است:

الف. آثار مکتوب

بیست و پنج عنوان از آثار مکتوب آیت اللّه مشکینی در زمان حیات ایشان به چاپ رسیده بود(1) و دست نوشته هایی نیز از ایشان بر جای مانده که هنوز منتشر نشده اند.

ص:10


1- (1) عناوین این کتاب ها از این قرار است: 13. ترجمۀ قرآن کریم به فارسی، 14. التفسیر المبسوط (تفسیر سورۀ آل عمران)، 15. تفسیر سورۀ «ص»، 16. التطوّر فی القرآن (دارای ترجمۀ فارسی با عنوان تکامل در قرآن)، 17. المواعظ العددیة (دارای ترجمۀ فارسی با عنوان نصایح یا سخنان چهارده معصوم)، 18. قصار الجُمَل (احادیث کوتاه، تحت عناوین موضوعی، دو جلد)، 19. مفتاح الجنان (کتاب دعا، تکمیل المصباح المنیر)، 20. الهادی الی موضوعات نهج البلاغة، 21. مسلکنا فی العقائد والأخلاق والعمل (دارای ترجمۀ فارسی با عنوان راه ما)، 22. دروس فی الأخلاق (یک دورۀ اخلاق، دارای ترجمۀ فارسی با عنوان درس های اخلاق)، 23. ازدواج در اسلام (دارای ترجمۀ فارسی با عنوان ازدواج در اسلام)، 24. اصطلاحات الاُصول، 25. تحریر «المعالم»، 26. الرسائل الجدیدة، 27. مصطلحات الفقه، 28. الفقه المأثور (دورۀ فقه به طرزی نوین)، 29. واجب و حرام احکام الزامی (دورۀ فقه)، 30. واجبات و محرّمات در شرع اسلام، 31. تقلید چیست؟، 32. بحثی پیرامون خمس، 33. امر به معروف و نهی از منکر، 34. حاشیه توضیحی بر کتاب مضاربۀ العروة الوثقی، 35. المنافع العامة (شرح کتاب احیاء الموات شرائع الإسلام)، 36. زمین و آنچه در آن است، 37. قضا و شهادات، 38. کشکول حکمت.
ب. تدریس

آیت اللّه مشکینی در طول زندگی علمی، هیچ گاه تدریس را رها نکرد. وی از اساتید به نام و خوش بیان حوزه های علمیه به شمار می رفت و درس های مقدّمات، سطح و خارج را در حوزه ها تدریس کرد و جز آن، درس تفسیر قرآن و درس اخلاق هفتگی نیز داشت.

ج. فعالیت های اجتماعی - سیاسی

فعالیت های سیاسی آیت اللّه مشکینی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و همراهی ایشان با نهضت امام خمینی رحمه الله، بر کسی پوشیده نیست. نام ایشان همیشه به عنوان یکی از برجسته ترین یاران امام رحمه الله مطرح بود. برخی از موارد برجستۀ این فعالیت ها عبارت اند از:

1. امضای نامۀ مشهور اعلان مرجعیت امام خمینی؛

2. مهاجرت اجباری به مشهد؛

3. تبعید به کرمان؛

4. تبعید به گلپایگان؛

5. تبعید به کاشمر.

ص:11

د. فعالیت های فرهنگی

آیت اللّه مشکینی، در کنار فعالیت های اجتماعی - سیاسی، به فعالیت های فرهنگی نیز اهتمام داشت که برخی از آن ها عبارت اند از:

1. تأسیس مؤسسۀ «الهادی» و چاپ و نشر کتب مفید اسلامی؛

2. تأسیس مدرسۀ علمیۀ «الهادی»، جهت پرورش طلاب؛

3. ساخت بیمارستان «الهادی» جهت مداوای اقشار کم درآمد.

ه. منصب ها و مسئولیت ها در جمهوری اسلامی ایران

1. عضو و رئیس جامعۀ مدرّسین حوزۀ علمیۀ قم؛

2. عضو مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی؛

3. مسئول گزینش و اعزام قضات، با حکم امام خمینی رحمه الله؛

4. امام جمعۀ قم، با حکم امام خمینی رحمه الله و آیت اللّه خامنه ای - دام ظلّه -؛

5. عضو و رئیس شورای بازنگری قانون اساسی؛

6. عضو و رئیس مجلس خبرگان رهبری.

دوم. فعالیت های علمی همایش

اشاره

اینک برای قدردانی از تلاش های آن مرد الهی و زنده نگه داشتن نام و یاد او و نیز فراهم ساختن زمینۀ بهره برداری و آگاهی افزون تر جامعۀ علمی و عموم مردم از اندیشه ها و زندگی او، تلاش می شود تا میراث علمی و عملی وی، در چهار مجموعه با این عناوین، نشر یابد:

الف. مجموعه آثار آیت اللّه مشکینی

تصحیح و تحقیق تمامی آثار ایشان اعم از چاپ شده و دست نوشت و چاپ آن ها در یک مجموعۀ پنجاه جلدی به ترتیب زیر:

1. ترجمۀ قرآن کریم به فارسی، 1 جلد

2. تفسیر روان، 8 جلد

3. تفسیر مبسوط، 2 جلد (جلد اول: تفسیر سوره های آل عمران، نساء، مائده و

ص:12

بحث تکامل در قرآن؛ جلد دوم: تفسیر سوره های فاتحه، بقره، لقمان و ص)

4. رسائل قرآنی، 2 جلد

5. المواعظ العددیة، 3 جلد

6. قصار الجُمَل، 2 جلد

7. مفتاح الجنان، 1 جلد

8. الهادی الی موضوعات نهج البلاغة، 1 جلد

9. مسلکنا فی العقائد والأخلاق والعمل، 1 جلد

10. دروس فی الأخلاق، 1 جلد

11. الزواج فی الاسلام، 1 جلد

12. الاُصول، شامل «اصطلاحات الاُصول» و «تحریر المعالم»، 1 جلد

13. الرسائل الجدیدة، 1 جلد

14. مصطلحات الفقه، 1 جلد

15. الفقه المأثور، 1 جلد

16. التعلیقة الاستدلالیة علی شرائع الإسلام، 3 جلد

17. التعلیقة الاستدلالیة علی العروة الوثقی، 3 جلد

18. التعلیقة الاستدلالیة علی تحریر الوسیلة، 10 جلد

19. تحریر التحریر، 1 جلد

20. نوشتارهای فقهی (کتاب واجب و حرام، تقلید چیست؟، امر به معروف و نهی از منکر، بحثی پیرامون خمس، کتاب قضا و شهادات و زمین و آنچه در آن است)، 1 جلد

21. رسائل فقهی و اصولی، 2 جلد

22. کشکول حکمت، 1 جلد

23. مقالات، مقدمه ها، تقریظها و نامه ها، 2 جلد

ب. گفتارها

1. درس های تفسیر؛

2. درس های اخلاق؛

ص:13

3. درس های فقه؛

4. خطبه های نماز جمعه؛

5. سخنرانی ها.

ج. یادنامۀ آیت اللّه مشکینی

1. زندگی و مبارزات آیت اللّه مشکینی (با همکاری مرکز اسناد انقلاب اسلامی)؛

2. آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران؛

3. آیت اللّه مشکینی در اسناد ساواک؛

4. آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان؛

5. آیت اللّه مشکینی در جامعۀ مدرّسین؛

6. مجموعه مقالات همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی.

د. برنامه های دیگر

1. انتشار خبرنامۀ همایش؛

2. تولید نرم افزار مجموعه آثار همایش؛

3. راه اندازی پایگاه اینترنتی.

سوم. دربارۀ مجموعه آثار

آنچه به عنوان مجموعه آثار عرضه می گردد، تمامی نوشته ها و مکتوبات چاپ شده و چاپ نشدۀ آیت اللّه مشکینی است که با جستجوهای فراوان، از منزل ایشان و مجلات و کتاب ها به دست آمده است.

آنچه کمیتۀ علمی دربارۀ مجموعه آثار به طور عام انجام داده، به شرح زیر است:

1. تنظیم موضوعی نوشته ها؛

2. افزودن حدّ اقلّی از علائم ویرایشی؛

3. استخراج مصادر نقل ها؛

4. اعراب گذاری حدّ اقلّی متون عربی؛

5. اصلاح و تکمیل عناوین؛

ص:14

6. تهیۀ فهرست فنی.

و البته در مورد آثار چاپ نشده، در حدّ تصحیح نسخه های دست نوشت، کار علمی صورت پذیرفته است.

چهارم. در بارۀ این اثر

یکی از دستاوردهای علمی همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی، نگارش مقالات سودمند و پژوهشی در تحلیل افکار و آثار و زندگی آیت اللّه مشکینی است. در پی فراخوان عمومی و سفارش نگارش مقاله، 22 مقاله پس از ارزیابی های علمی، مورد قبول داوران قرار گرفت که اینک به چاپ می رسد. این مقالات در سه بخش، دسته بندی شده اند:

بخش اول: اندیشه ها، 12 مقاله

بخش دوم: سیرۀ اخلاقی - اجتماعی، 7 مقاله

بخش سوم: دیگر موضوعات، 3 مقاله

مقالات بخش اول، به تحلیل آثار و اندیشه های آیت اللّه مشکینی در حوزه های قرآن (4 مقاله)، حدیث (1 مقاله)، کلام و عقاید (2 مقاله)، و فقه و اصول فقه (5 مقاله) اختصاص دارد.

مقالات بخش دوم، به تحلیل سیرۀ اخلاقی - اجتماعی و ویژگی های شخصی ایشان می پردازد و سه عرصۀ: عمومی (3 مقاله)، اخلاقی (2 مقاله) و اجتماعی (2 مقاله) را در بر می گیرد.

و مقالات بخش سوم، با سه عنوان، زندگی عالمان اردبیل را مورد کاوش قرار داده است.

این مجموعه مقالات، در دو جلد، عرضه می گردد: دوازده مقالۀ بخش اوّل (اندیشه ها)، جلد یکم این مجموعه مقالات را شکل داده اند و ده مقالۀ بعدی (سیره و دیگر موضوعات)، جلد دوم را.

جلد اول: اندیشه ها، 12 مقاله

ص:15

جلد دوم: زندگی نامه اخلاقی - اجتماعی و مقالات دیگر، 10 مقاله

پنجم. تقدیر و سپاس

پایان سخن را باید به پاسداشت تلاش های علمی و عملی دست اندرکاران اختصاص داد:

نخست، از محققان و اندیشمندانی که در تصحیح آثار و نگارش مقالات، سهمی بزرگ در این همایش داشتند.

دوم، از دست اندرکاران دبیرخانۀ همایش که بار سنگین کارها بر عهدۀ آنان بود.

سوم، از بیت آیت اللّه مشکینی و مسئولان مؤسسۀ الهادی که در تهیه و در اختیار نهادن نسخه های چاپی و دست نوشت آثار و نیازمندی های همایش، خالصانه و بی دریغ، همراهی داشتند.

چهارم، از مراکز و نهادهای علمی، فرهنگی و اجرایی کشور، به ویژه در قم و اردبیل.

در نهایت از اعضای شورای علمی - سیاست گذاری همایش، حضرات آقایان:

1. آیت اللّه رضا استادی؛

2. آیت اللّه محمّد محمّدی ری شهری؛

3. آیت اللّه سیّد علی حائری؛

4. حجة الاسلام و المسلمین محمدعلی مهدوی راد؛

5. حجة الاسلام و المسلمین سیّد حسن عاملی؛

6. حجة الاسلام و المسلمین سیّد مرتضی قافله باشی؛

7. حجة الاسلام و المسلمین علی عبد اللهی؛

8. حجة الاسلام و المسلمین عادل مولایی.

مهدی مهریزی

دبیر علمی همایش

ص:16

تفسیر هدایت: گاهی گذرا به تفسیر روان، نگاشته آیت اللّه مشکینی

اشاره

دکتر محمدعلی مهدوی راد(1)

چکیده

در این مقاله، ابتدا اشاره ای به پیشینۀ آشنایی نویسنده با آیت اللّه مشکینی قدس سره رفته است و سپس ویژگی های مهم تفسیر روان، بررسی شده است.

نویسنده، مواردی چون: «سبک نگارش»، «تفسیر قرآن به قرآن»، «تأمل در فضای آیات»، «توسعۀ معنایی»، «پیوند پایان آیات با جملات آیه»، «تبیین موضوعات در پرتو آیات» و «احتیاط و خرم اندیشی» را از ویژگی های این تفسیر شمرده و بدان پرداخته است.

از آنجا که دوازده جزء آخر تفسیر روان را آیت اللّه استادی نگاشته است، بخش پایانی مقاله با عنوان «تکملۀ آیت اللّه استادی» به توصیف شیوۀ نگارش ایشان اختصاص یافته است.

کلیدواژه ها: تفسیر شیعی، تفسیر روان، آیت اللّه علی مشکینی، آیت اللّه رضا استادی.

اشاره

آیت اللّه علی مشکینی اردبیلی، که رضوان الاهی از آن او باد، از فقیهان، مفسران، متفکران، مصلحان، مربیان و مجاهدان بزرگ حوزۀ علمیۀ قم بود. آن بزرگوار جانی

ص:17


1- (1) دانش یار دانشگاه تهران - پردیس قم.

پیراسته، قلبی پاک و روانی آرام داشت. آیت اللّه مشکینی در دنیاگریزی، معادباوری، تن زدن از جذبه ها و کشش های دنیوی کم نظیر بود. این بنده را با آن بزرگوار علقه و علاقۀ فکری و اندیشگی دیرینه ای است. به یاد دارم اولین اثری که از آن فرهنگ بان ارجمند خواندم، کتاب نصایح بود، ترجمۀ المواعظ العددیه.

به روزگاران داغ و دریغ، مشت و درفش و مبارزه علیه جباریت زمان، آن مجاهد نستوه را مواضعی ستودنی و ایستارهایی شکوهمند بود. حرکت اصلاحی و عملی او در حوزۀ علمیه (که در این مجموعه به گستردگی از آن سخن خواهد رفت) و مجاهدت های والای او در مقابل ستم و ستم بارگی، برای آن عالم بیداردل آوازه ای بلند رقم زده بود. بدین سان به سال 1354 به شهر کاشمر تبعید شد، و به تعبیر زیبای خودش او را «از شهرش» به «ربذه اش» کوچاندند.(1) مقام معظم رهبری، حضرت آیت اللّه خامنه ای، که آن روزگاران درفش مبارزه و بیدارگری را در مشهد بل استان خراسان در فراز داشت و ما از جمله مستفیدان محضر شکوهمند و سپیده گشای آن بزرگوار بودیم، به طالبان علم سفارش می کردند که به کاشمر اندر شوند و با آن مجاهد نستوه دیدار کنند و بدین سان به دستگاه حاکمه بفهمانند که کسانی که جایگاه ژرفی در دل ها دارند، تبعید در فراموشی شان اثر نخواهد داشت؛ باری چنان نخواهند بود که «چون از دیده روند، از دل هم بروند»، بل بُعد مسافت در وابستگی های روحانی نه تنها فراموشی را رقم نمی زند، که پیوستگی ها را افزون می کند. باری با این سفارش بود که به کاشمر رفتم و برای اولین بار چهرۀ نورانی آن مربی نفوس مستعد را زیارت کردم. قامتی بلند داشت و چهره ای نورانی. وقتی وارد شدم، تنها بودم. چونان پدری آغوش باز کرد و این طلبۀ خرد را نواخت؛ از مشهد، حوزۀ مشهد، درس هایم و... پرسید، پاسخ گفتم. نمی دانم چرا؟ شاید برای اینکه

ص:18


1- (1) . فقصدت بعد أن أغارو علی فی دار غربتی و هجرونی عن دار هجرتی و اقصونی عن مدینتی الی ربذتی... (قصار الجمل، مقدمه، ص 3).

در دل آن بزرگوار جای بیشتری باز کنم، گفتم: «من تُرکم». فرمود: «نه. در گفتارت نشانی از زبان ترکی دیده نمی شود». گفتم: «ما لهجه نداریم» و بعد بلافاصله اضافه کردم که اکنون می توانیم ترکی حرف بزنیم، و چنان شد. نزدیک ظهر بود. دیگران و دیگرانی هم آمدند. آن جمع قابل توجه که یکسر از سرچشمۀ نور استضائه می کردند و از چشمه سار زلال پندها و موعظه می نیوشیدند، چون هنگامۀ پذیرایی فرا رسید، همگان بر سر سفرۀ آبگوشت نشستند. سه و یا چهار روزی در محضرش بودم. همان روز اول مرا به طلبه ای سپرد که به حجره اش اندر شوم. آن عزیز پس از انقلاب اسلامی در جبهۀ حق علیه باطل شهد شهادت نوشید و به ملکوت پرواز کرد. فراموش نمی کنم که شبی در آن روزگاران در مسجد جامع حضرت حجت الاسلام قرائتی با سبک ویژه اش که برای مستمعان تازگی داشت، «جملات اذان» را تفسیر می کرد. جوانی با صدایی بس دلپذیر و بلند «فقرات اذان» را فراز می آورد و آقای قرائتی تفسیر می کرد که با استقبال حیرت انگیز مردم مواجه شد.

پس از چند روزی و به هنگام بازگشت، از سر لطف موعظه کردند که به درستی درس بخوانم، از گذر سریع زمان غافل نباشم، به هرآنچه در زندگی سودمند نیست نپردازم و در همه حال به یاد خدا باشم و برای خدا بخوانم و تلاش کنم... به هنگام خداحافظی نیز مهمان کوچک خود را در آغوش گرفتند و نواختند و....

پس از مدتی که به قم آمدم و آن عزیز از پسِ تبعیدهای مکرر به قم بازگشته بود، در مسجد امام حسن عسگری در درس تفسیر وی شرکت کردم. درس دلپذیری بود و بخشی از آن، بحث جنجالی آن روزها، «تکامل». اما دقایق پایانی روزهای چهارشنبۀ این درس از «لونی» دیگر بود؛ به یادماندنی، فراموش نشدنی، شکننده، سازنده، سوزنده، تکان دهنده و بیدارگر. دقایق پایانی روزهای چهارشنبه، آن مربی مسلط در ابلاغ، طالبان علم و تشنگان معارف را با سخنانی که از دل برمی خاست و لاجرم بر دل می نشست نصیحت می کرد. چشم ها به جایگاه دوخته شده، نفس ها در سینه ها حبس می گشت، اندک اندک هق هق مستمعان فراز می آمد و اشک ها بر

ص:19

گونه ها سرازیر می شد، به ویژه لحظاتی که آن بزرگوار، خطاب به امام زمان (عج) زمزمه می کرد، از گرفتاری ها و دشواری های زندگی، از هجوم بی امان ستم بارگان بر دین و حقایق دینی سخن می گفت و از آن عزیز فاطمه علیها السلام که صدها قافله دل همره اوست استمداد می جست، آن جمعیتِ بسیار یکسره آه و ناله، اشک و زمزمه می شد:

«یاد باد آن حال ها، خوش حال ها».

مقدمه

حضرت آیت اللّه مشکینی اردبیلی از مفسران، قرآن پژوهان، فقیهان و مصلحان بزرگی است که سالیان سال با قرآن همبر و همسو بوده اند، و بزرگ ترین دلمشغولی آن فقیه جلیل القدر «قرآن» بود و پژوهش در معارف قرآن و برکشیدن درونمایه های قرآن و نهادن «آموزه های آفتابگون» کتاب الاهی در پیشدید جستجوگران تعالیم این آیین نامۀ سلوک فردی و اجتماعی؛ و آموزش معارف قرآنی و تفسیر در سطوح مختلف و.... از این همه، و از جایگاه و پایگاه قرآنی آیت اللّه مشکینی، در مقالات مرتبط سخن خواهد رفت، اما در صفحات این مقالْ این بنده در حد توان و مجال مقال نگاهی خواهم داشت به تفسیر روان که آخرین اثر مکتوب آیت اللّه مشکینی است و ناتمام، که چگونگی آن را خواهم آورد.

تفسیر قرآن کریم با بیان و بنان عالمان و شیفتگان معارف قرآن، دیرینه ای بس کهن دارد. به واقع تفسیر قرآن با توضیح ها، تبیین ها و تفسیرهای رسول اللّه صلی الله علیه و آله براساس نیازها و یا در پاسخ پرسش های صحابیان و مؤمنان شکل گرفت، و پس از آن با تلاش ها و کوشش های صحابیان دامن گشود و گسترش ابعاد آن در شهرها، آبادی ها و سرزمین های اسلامی در دورۀ تابعان بگسترد و با ظهور و بروز مدارس تفسیری در بلاد اسلامی، میراث مکتوب در آستانۀ قرآن رقم خورد و باورها و اندیشه های گونه گون به حوزۀ تفکر اسلامی درآمد و بر اثر مواجهۀ جامعۀ اسلامی با جریان های مختلف، رویکردها به دین، تفسیر متون دینی، قرآن و... نیز گونه گون شد و متفاوت گشت. بدین روی، هزاران اثر مهم، ریز و درشت با سبک ها

ص:20

و روش های گونه گون و رویکردها و درونمایه های متفاوت در آستانۀ قرآن رقم خورد.(1) حضرت آیت اللّه مشکینی - چنان که پیش تر آوردیم - سالیان سال با قرآن انس داشت، چنان که در مناسبت های گوناگون به تفسیر کلام اللّه می پرداخت و آثاری را رقم می زد و سالیان پایانی عمر به ترجمه ای گویا، جهت دار و سودمند از قرآن کریم پرداخت و پس از آن به نگارش تفسیر، که سوگمندانه پایان نپذیرفت.

حضرت آیت اللّه تا آغاز سورۀ «شعراء» تفسیر را پیش برد، و برای اینکه دورۀ تفسیر کامل باشد، ادامۀ آن را حضرت آیت اللّه حاج شیخ رضا استادی نگاشته اند که به اجمال آن از سخن خواهیم گفت.

سبک نگارش

شیوۀ تفسیری آیت اللّه مشکینی را باید «الهامی - هدایتی» دانست. آن بزرگوار در فضای آیاتی چند که برای تفسیر برمی گزیند، تأمل می کند، به اجمال محتوای واژه ها را می کاود و با اندیشیدن به کلان هدف آموزه های قرآن و سیاق آیات، محتوای آیات را برمی کشد و آموزه های هدایتی آن را در پیشدید جستجوگران معارف قرآنی می نهد. به تعبیری، آنچه از خامۀ آیت اللّه تراویده، برآیند سالیان زیستن در «سایۀ قرآن» است و گویا به گفتۀ مفسر جلیل القدر معاصر، روان شاد، حضرت آیت اللّه سید محمدحسین فضل اللّه رحمه الله: «استیحاء» است؛ یعنی از درون آیات و جمله های قرآن کریم، حقایق و آموزه ها را «الهام» گرفتن و عرضه کردن.

قرآن پژوه ارجمند معاصر، حضرت آقای حسین استادولی، که خودْ مترجمی چیره دست و مفسری آگاه و دانشوری مأنوس با قرآن است و ترجمۀ آیت اللّه مشکینی و تمام نگاشتۀ تفسیری آیت اللّه را ویرایش کرده است، دربارۀ روش وی چنین نوشته است: «این تفسیر به روش تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر ظاهر آیات

ص:21


1- (1) . ر. ک: معجم مصنفات القرآن، علی شواخ اسحاق، دار الرفاعی، الریاض، 1403؛ معجم الدراسات القرآنیه، ابتسام مرهون، بغداد، 1984؛ آفاق تفسیر، محمدعلی مهدوی راد، مقاله، تفسیر پیامبر و....

است و هرگز به تأویل آیه نمی پردازد و به اصطلاحْ تفسیر وحدتی است. فقط گاهی از روایات در فهم آیه یا بیان مصداق آن کمک می گیرد...»؛(1)

و در ادامه بر نمودن ابعاد تفسیر نوشته اند: «[ویژگی چهارم تفسیر روان] ابداء رأی مستقل به هنگام اختلاف آراء مفسران در فهم آیه است. ایشان هرگز مرعوب کسی نبوده و آنچه خودْ درست و مبرهن می دانسته در این تفسیر آورده است و گاهی به نقد آراء دیگر نیز می پردازد و گاه به معانی گوناگون یک کلمه یا یک آیه اشاره می دارد».(2)

بدین سان می نگرید که تفسیر روان آهنگ برنمودن ابعاد «هدایتی» قرآن را دارد و مؤلف تمام توان را در این جهت به کار می گیرد که محتوا و درونمایۀ آیات را برنماید و آنچه را معتقد و مؤمن به قرآن و شیفتۀ آموزه های آن باید بداند، در اختیار او بنهد. در صفحات آیندۀ مقاله، ویژگی هایی از این تفسیر ارجمند را می آورم؛ برخی حالت روش دارد، و برخی مرتبط به محتوای آیات الاهی.

تفسیر قرآن به قرآن

تفسیر آیات الاهی با توجه به آیاتی دیگر از «کتاب اللّه»، همان گونه که علامه طباطبایی بدان تأکید ورزیده اند، مهم ترین شیوۀ آموزشی معصومان علیهم السلام در فهم قرآن بوده است.(3) این شیوه با چگونگی ها و ابعاد آن، از کهن ترین روزگاران مورد توجه مفسران بوده است و همگان در تفسیر آیات الاهی، پیش تر و بیشتر از هر چیز به قرآن مراجعه می کردند؛ و صد البته این مراجعه به لحاظ عمق، عرض عریض و ابعاد، متفاوت بوده و هست. از جمله نمونه های کهن تفسیر کامل و شایان توجه تمدن اسلامی، تفسیر جامع البیان عن تأویل آی القرآن است نگاشتۀ محمد بن جریر طبری که به نادرستی آن را به لحاظ روشی «تفسیر مأثور» می نامند. نگاهی کوتاه به

ص:22


1- (1) تفسیر روان، ج 1، ص 27.
2- (2) همان.
3- (3) . المیزان، ج 1، ص 12.

صفحات زرین این تفسیر در «تأویل» ها و اظهار نظرهای طبری نشان می دهد که چه سان از شیوۀ «قرآن به قرآن» در تبیین معانی آیات و نقد آراء دیگران بهره برده است.

اکنون تفسیرگران قدر التفسیر البسیط ابوالحسن علی بن احمد بن محمد واحدی نیشابوری یکی از چند تفسیر آن عالم بلندآوازۀ قرن پنجم در پیش روی ماست.(1) تورّقی شتابان نیز می تواند نشان دهد که نیشابوری چگونه از روش تفسیر «قرآن به قرآن» بهره می گیرد؛ و حتی در تبیین معانی واژه ها و استوارسازی ترکیب جمله ها از آن شیوه سود می جوید؛ و صد البته آنچه در المیزان فی تفسیر القرآن اثر جاودانۀ علامه طباطبایی چهره بسته است، به تعبیر بیهقی بزرگْ از «لونی» دیگر است و این چگونگی کمابیش به خامه آمده است. به هرحال، آیت اللّه مشکینی در تفسیر آیات و تبیین معانی کلام اللّه از جمله از این شیوه فراوان بهره می گیرد. در سورۀ بقره و در ضمن تفسیر آیۀ 62 که می فرماید: «إنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئینَ...»: «کسانی که به اسلام و دین محمد ایمان آورده اند و کسانی که یهودی هستند و نصرانی ها و صابئین»؛ «مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» می نویسند: «این جمله قید طوایف سه گانه است یعنی: بی تردید آن هایی که از این سه طایفه در عصر پیامبر خود و دین خود بودند و به خدا و روز قیامت ایمان درست و حقیقی آوردند و بر طبق شریعت خویش عمل های شایسته انجام دادند، برای همۀ آن ها پاداششان در نزد پروردگارشان ثابت و مهیاست».(2) آنگاه پس از توضیحاتی دقیق و سودمند نوشته اند:

پس حاصل مفاد آیه این است: آنان که از این طوایف در عصر پیامبرشان می زیستند و به وسیلۀ ایمان به پیامبر و کتاب آسمانی خودْ نام یهود و نصارا را داشتند، اگر ایمان صحیح به خدا و معاد داشته باشند، بی تردید اهل بهشت اند. و حمل کردن این آیه را بر اینکه مراد از «من آمن باللّه و الیوم

ص:23


1- (1) . التفسیر البسیط، لابن الحسن علی بن احمد بن محمد واحدی (ق 467 ق) تحقیق: محمد بن صالح بن عبداللّه الفوزان، جامعة الام محمدبن سعود الاسلامیه، الریاض، 1430.
2- (2) تفسیر روان، ج 1، ص 87.

الاخر» کسانی از این طوایف اند که به پیامبر اسلام و قرآن ایمان آورده باشند، با ظاهر آیه سازگار نیست، و نظیر این آیه در معنا و مقصود، آیۀ 69 از سورۀ مائده است، با اندک اختلافی در لفظ و به عبارت دیگر، هریک از سه طایفۀ یهود و نصارا و صابئین، منقسم به سه قسم است:

اول آن هایی که پیش از اسلام در عصر نبوت پیامبرشان به او ایمان آورده و به دینش عمل کرده اند؛

دوم آن هایی که در عصر نزول قرآن و پس از آن آمده و به پیامبر اسلام گرویده اند؛

سوم آن هایی که پس از ظهور اسلام آمده و به آن نگرویده اند.

آیۀ مورد بحث و آیۀ 69 مائده که اندک اختلافی در عبارت با این آیه دارد، ظهور دارند در قسم اول از این طوایف سه گانه، و حداقل ارجح است از حمل بر قسم دوم، و اما آیۀ 17 از سورۀ حج که طایفۀ مجوس و مشرکان نیز به این سه طایفه اضافه شده، ناظر است به اینکه خداوند، میان آن ها درروز قیامت جدایی می افکند و حال طوایف سه گانۀ این آیات از نظر اطلاق و تقیید، از آن استفاده نمی شود و آن آیه منافات با این دو آیه ندارد و به خواست خدا در جای خودش بحث خواهد شد.(1)

مفسر جلیل القدر ما در ذیل آیۀ 187 سورۀ بقره که سخن از روزه داری است و برخی از احکام ویژۀ آن، در ذیل جملۀ «تلک حدود اللّه فلا تقربوها...» نشان داده که این جمله حدود و احکام الاهی در «روزه» را فراز می آورد و این حقیقت را با توجه به آیات پیشین این آیه تبیین کرده اند. بنگرید:

«تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَقْرَبُوها»

«تلک» اشاره به احکام ده گانۀ روزه است که از آیۀ 183 به بعد بیان شده و عبارتند از: 1. اصل وجوب روزۀ ماه رمضان بر همۀ امت ها؛ 2. سقوط آن از مریض و مسافر؛ 3. وجوب قضای آن در روزهای دیگر؛ 4. جواز افطار

ص:24


1- (1) تفسیر روان، ج 1، ص 88.

برای عده ای؛ 5. وجوب کفاره بر آن ها؛ 6. حسن دعا کردن و استحباب مؤکد آن؛ 7. وجوب پذیرش دعوت های خداوند؛ 8. سابقۀ تشریع حرمت جماع در شب های ماه رمضان؛ 9. نسخ دو حکم حرمت پس از نزول آیۀ 187؛ 10. حرمت جماع در مساجد و در حال اعتکاف.

و معنای آیه این است: این احکام که ذکر شد، همه حدود خداوند است؛ پس هرگز به حدود خدا نزدیک نشوید و تخلف نکنید. یعنی این احکام ده گانه و سایر واجبات و محرمات و احکام وضعی الهی، همه حاجز و مانع و مرزند در دنیا میان حق و باطل و مصالح اعمال و مفاسد آن و رضای خدا و غضب او، و در آخرت میان بهشت و جهنم.(1)

در ذیل آیۀ 51 سورۀ نحل «وَ قالَ اللّهُ لا تَتَّخِذُوا إلهَیْنِ اثْنَیْنِ إنَّما هُوَ إلهٌ واحِدٌ فَإیّایَ فَارْهَبُونِ» یعنی: «و خداوند گفت که دو خدا اتخاذ مکنید. جز این نیست که او خدای یکتاست؛ پس تنها از من بترسید» می نویسد که این آیه به گونه ای اشاره به باور و عقیدۀ برخی از کسان در هنگام نزولْ اشاره دارد که به دو گونه خدا را باور داشتند و این حقیقت را با توجه به آیاتی دیگر تبیین می کنند، بدین سان:

این آیه اشاره به عقیده است و عادتی که برخی از طوایف بشری در آن عصر داشتند. آن ها معتقد به دو نوع خدا بودند: خدای ایجاد و آفرینش که کارش آفریدن و پدید آوردن وجود از کتم عدم بود؛ و خدای رب که کارش تربیت و تکمیل خلق شده ها و تدبیر و نظم امور آن ها بود. و این قسم دوم در نظر آن ها از فرشتگان و پریان و بتان و ستارگان بودند که می گفتند:

«هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ»(2) و می گفتند: «ما نَعْبُدُهُمْ إلّا لِیُقَرِّبُونا إلَی اللّهِ زُلْفی»(3) و آنان خدای اول را خدای خدایان و خالق اشیا؛ و خدای دوم را خدای عبادت می گفتند و معتقد بودند که علم و دانش ما به خدای ایجاد نمی رسد و ما را نسزد که او را عبادت کنیم، بلکه چون زندگی ما و ادارۀ

ص:25


1- (1) تفسیر روان، ج 1، ص 200.
2- (2) . یونس، آیۀ 18.
3- (3) . زمر، آیۀ 3.

امور عالم به دست ارباب رتبۀ دوم است، باید آن ها را عبادت کنیم تا جلب رضای آن ها یا دفع غضب و مضار آن ها را بکنی. و این قسم برحسب اختلاف مربوبات ارباب، مختلف بودند و نام های جداگانه داشتند.(1)

بهره های مفسر عالی قدر تفسیر روان از «تفسیر قرآن به قرآن» گونه گون است: گاه برای بازیابی معانی آیات است، و دیگر گاه برای نقد آراء، و بالاخره گاه برای رفع «تنافی متوهم» از آیات.

آیۀ 50 سورۀ أنفال: «وَ لَوْ تَری إذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ». یعنی: «و ای پیامبر! اگر می دیدی هنگامی را که فرشتگانْ کسانی را که کفر ورزیده اند قبض روح می کردند درحالی که بر صورت ها و پشت های آن ها می زدند و می گفتند: بچشید عذاب سوزان را...!»، چنان که روشن است، نشانگر آن است که ملائکه «توفی» را به عهده داشته اند و ظاهر آیه ای دیگر (سجده، 11) این است که خداوند سبحان چنان کرده است و.... آیت اللّه مشکینی برای رفع این تنافی، آیات را در کنار هم می چیند و پرتوی از آیات می گیرد و تنافی را رفع می کند بدین گونه:

باید دانست که «توفی» به نحو کامل گرفتن شیء و کنایه از مرگ است؛ زیرا روح انسانی به کلی از بدن اخذ می شود و مثل خواب اخذ موقت نیست. و در این آیه قبض روح مردم به جمع فرشتگان یعنی اعوان عزرائیل نسبت داده شده، و در آیۀ 42 زمر به خود خداوند نسبت داده شده: «اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها» و در آیۀ 11 سجده به ملک الموت نسبت داده شده:

«قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ» و راه جمع میان سه آیه این است که نسبت دادن مرگ به اعوانْ نسبت مباشری، و به ملک الموت تسبیبی به یک واسطه، و به خداوند تسبیبی به دو واسطه است؛ یعنی خدا به ملک الموت دستور می دهد و او به اعوان تا قبض روح کنند. و ممکن است

ص:26


1- (1) تفسیر روان، ج 1، ص 200.

اختلاف از نظر نفوس بشر باشد؛ یعنی برخی از خود خداوند، به ارادۀ خویش قبض می کند که رده های بالا از طایفۀ بشری هستند، برخی را ملک الموت و بقیه را اعوان، قبض می کنند.(1)

آنچه تا بدین جا آوردیم، موارد اندکی بود از گسترۀ چشم گیر و شایان توجه تبیین و تفسیر آیات الاهی در تفسیر روان با توجه به آیات دیگر.

تأمل در فضای آیات

پیش تر، آوردیم که نگاشتۀ آیت اللّه مشکینی نوعی برنمودن تأمل ها، تنبه و الهام هاست. سیوطی در ضمن ویژگی های مفسر، از جمله نوشته اند: «دانش بخشیدنی [علم الموهبه] است و آن دانشی است که خداوند سبحان در جان کسی که به مقتضای علمش عمل کند به ودیعت می گذارد، و بدان اشاره دارد این حدیث:

"من عمل بما عَلمَ ورثه اللّه علم مالم یعلم" :هرآنکه به مقتضای آنچه می داند عمل کند، خداوند آنچه را نمی داند در وجودش قرار می دهد».(2)

مراجعۀ مکرر به تفسیر روان و مقایسۀ بخش هایی که مؤلف با توجه به جان مایۀ آیات، حقایق هدایتی و آموزه های بیدارگر آیات را فراز می آورد با تفسیرهای دیگر، می تواند نشان دهد که در پسِ پشتِ این تفسیرها و توضیح ها، جانی مشتعل، روانی پیراسته، قلبی پاک، ضمیری متبلور و اندیشه ای ناب قرار دارد.

در تفسیر سورۀ یوسف و در تبیین آیۀ 24 از آن سورۀ که معرکۀ آراء مفسران و میدان تاخت وتاز اسرائیلیات آفرینان است، با هوشمندی آیه را از فضای «کامجویی جنسی» بیرون آورده و با تفسیری دقیق بدون اینکه در دام نقل های نااستوار قرار گیرد و آنگاه تلاش کند تا از این دام برهد، آیه را توضیح داده است.

ص:27


1- (1) تفسیر روان، ج 3، ص 220.
2- (2) الاتقان فی علوم القرآن، ج 4، ص 366؛ حلیة الاولیاء، ج 6، ص 163.

بیفزایم که در این آیه، خداوند سبحان از چگونگی رویارویی زلیخا با یوسف سخن می دارد:

«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إنَّهُ مِنْ عِبادِنا الْمُخْلَصینَ»: [زلیخا] قصد او کرد و [یوسف نیز] آهنگ او [می] کرد اگر برهان پروردگارش را نمی دید. هم چنین [کردیم] تا بدی و فحشاء را از او بازگردانیم. بی گمان او از بندگان «مخلص» ماست.

باتوجه به سیاق آیات نشان می دهد که در آیۀ پیشین (و راودته التی هو فی بیتها...) صحنۀ تقاضای کامجویی زن بود که در نهایت به شدت از سوی یوسف رد شد. اکنون چرا خداوند سبحان در کلامی بلیغ که اصل عدم تکرار است، بلافاصله صحنه را تکرار می کند؟ روشن است که آیۀ 24 (همت به...) باید گزارشگر موضوعی دیگر باشد، اما سوگمندانه مفسران در سایۀ نقل های سست بنیاد یهودی تبار، از آغاز خامه را به سوی «کامجویی جنسی» رانده اند و آنگاه مانده اند که این آهنگ را از سوی یوسف که از «مَخلَصانِ» بندگان خداست چه سان توجیه کنند.(1)

تفسیر آیت اللّه مشکینی را بنگرید:

«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها»

به شهادت مقام و سیاق کلام، متعلق همّ و قصد آن زن، رسیدن به یوسف و کامجویی بوده، و اما متعلق هم یوسف روشن نیست، بلکه سابقۀ حاشا کردن و امتناع او شاهد این است که قصد او کامجویی نبوده و چیزی که تصور دارد و مقتضای ایمان و مقام نبوت اوست، این است که قصد او دفاع از خود بوده، هرچند منجر به جرح یا قتل آن زن شود.

پس خلاصۀ معنای آیه این است که آن زن قصد کرد به یوسف برسد و هم آغوش او شود، و یوسف قصد کرد او را از خود دور کند، هرچند لازم

ص:28


1- (1) برای تفسیر دقیق آیه از جمله بنگرید به: جمال انسانیت، آیت اللّه صالحی نجف آبادی؛ القصه القرآنیه، قصة یوسف نموذجاً؛ محاضرات آیت اللّه الشیخ مصطفی الهرندی، العارف للمطبوعات، بیروت، لبنان، 2012.

باشد او را بکشد. پس امر یوسف مردد میان دو خطر بزرگ بود: تسلیم در مقابل خواستۀ زن و دفاع از خود، ولو به قتل او.

«لَوْ لا أنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ»

یعنی: اگر نبود اینکه برهان پروردگار خود را دید، آنچه را قصد کرده بود انجام می داد؛ زیرا که همّ آن زن جدی بود.

مراد از «برهان» در این مقام چیزی است از جانب خداوند که سبب تنبه یوسف و یافتن راه فرار و نجات شد؛ نظیر نیروی ایمان مقام نبوت، یا فرشتگان الهی که نجاتش دادند. در تفصیل محتملات آیه به تفاسیر فریقین مراجعه شود.

«کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إنَّهُ مِنْ عِبادِنا الْمُخْلَصینَ»

یعنی: این گونه به او برهان خود را نشان دادیم تا از وی بدی و فحشا را بازگردانیم. ظاهراً مراد از «سوء» محذور قتل نفس، و مراد از «فحشاء» ارتکاب زناست، و خداوند هر دو را که به او روی آورده بودند، با نشان دادن برهان بازگردانید، به خاطر آنکه او از بندگان مخلص ما بود. یعنی از ایام کودکی ابعاد وجودی او را یعنی فکر و روح و اعضای او را از ارجاس کفر و شرک و رذایل اخلاق و پلیدی کردار، خالص و پاک کرده بودیم.(1)

در تفسیر آیۀ 34 از سورۀ نساء «... وَ اللّاتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ...» نیز به پندار من آیۀ پیشین و سیاق آیات را به گونه ای تفسیر و توضیح کرده اند که «ضرب»، آن هم بدانگونه که وی گزارش می کند، پذیرفتنی می شود و خواننده از پذیرش آن تن نمی زند:

ابتداء «سرپرستی مردان دربارۀ زنان مطرح شده است» و با توجه به اموری «قیمومت و ولایت تشریعی برای شوهران جعل گشته است»، آنگاه اوصاف نیک زنان (فالصالحات، قانتات...) به گونه ای تفسیر شده است که نشان دهد این همه

ص:29


1- (1) تفسیر روان، ج 4، ص 31.

«حیات طیبه» و «محیطی آرام» را رقم می زند و در این «خانه ای که زنان، نگاه دارندگان زندگانی و حراست گران در غیاب شوهر و... هستند»، اکنون اگر زنی از چنین فضایی فراز آید و «تفوق طلبی» کند، طغیان نماید و حدود الاهی را بشکند، برای بازگرداندن فضای ازدست رفته باید چه کرد؟! بنگرید:

«وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ»

یعنی: و همسرانی که از نشوز آن ها می ترسید، یعنی آثار تفوق طلبی و طغیان و خروج از حدود شرعی و رسوم عقلایی در آن ها مشاهده می کنید، پس در آغاز آن ها را با زبان و عمل موعظه نمایید؛ و اگر اثری نبخشید، از آن ها در خوابگاه به طور موقت دوری جویید که قهر مصنوعی و داروی پیشگیری است. و اگر آن نیز مفید نیفتاد، آن ها را بزنید.

یعنی به قصد اصلاح حال و نهی از منکر و تربیت انسانی، و حفظ وحدت خانوادگی، و پرهیز از وقوع هرج ومرج در محیط زندگی، و رعایت حال فرزندان از وقوع در خطرات جدایی، در محدوده ای که شرع اجازه داده بزنید؛ زدنی که نه حدآور باشد و نه تعزیرآور و نه سبب جرح و نقص و نه به قصد تشفی و نه توأم با کلمات خشن که اثر اصلاحی آن را زایل نماید. و این نوع زدن نه فقط مورد ترخیص شرع است، بلکه سبب رعایت حق انسانی طرفین و خاصه اولاد است و عقلاً و عرفاً نیز لازم و مستحسن است.

«فَإنْ أطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً»

یعنی: پس اگر در طاعت شما درآمدند و حقوق شما و وظایف خود را رعایت کردند، پس هیچ راهی بر آن ها نجویید. یعنی از تکرار مذمت و توبیخ بر گذشته و تهدید بر آینده صرف نظر کنید و ماوقع را کالعدم انگارید؛ زیرا «التائب من الذنب کمن لا ذنب له» کسی که از گناه توبه کرد، مانند کسی است که گناهی نکرده است.

ص:30

«إنَّ اللّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً»

یعنی: همانا که خداوند بلندمرتبه و بزرگوار است.

همواره متوجه باشید که قدرت او بر شما بیش از قدرت شما بر دیگران است و بدانید که او گناهان بزرگ شما را می بخشد، پس شما نیز ارفاق نمایید.(1)

در پایان آیه، توجه دقیق به فرجام آیه است، و فراز آوردن پیام هدایتگر و طغیان شکن قرآنی که: «همواره متوجه باشید که قدرت...» و گردن فرازی نکنید و از موقعیت بیش سوء استفاده نکنید.

تأمل ها، هدایت ها

دقت ها و تأمل های آیت اللّه مشکینی در آیات الاهی و فضای سوره و یا مجموعۀ آیاتی که برای تفسیر برگزیده است، و با توجه به آهنگ هدایتی قرآن، جای جای تفسیر برای مؤمنان و شیفتگان معارف قرآن و دلدادگان به آموزه های آیات فرقان، از نکته های بیدارگرانۀ راهنمایانه و... آکنده است. این بخش را حتی گزیدن نمونه هایی بس دشوار است. در تفسیر بخشی از آیۀ 275 سورۀ بقره... «... الَّذینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إلّا کَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ...» تفسیر ظاهری آیه را رقم زده اند و به ابعاد فقهی آن اشاره کرده اند، آنگاه به دیدگاه مفسران اشاره کرده اند و سپس خودْ توضیح و تبیین بیدارگری آورده اند تا آیه را به نقد حال همین دنیا مرتبط سازند:

معنای آیه طبق گفتۀ اکثر مفسران این است: کسانی که در دنیا ربا می خورند، در روز قیامت پس از نفخ دوم صور از قبرهای خود برنمی خیزند، مگر همانند برخاستن کسی که شیطان او را با مس و برخورد مضر خود مثل دیوانه ها کرده و حرکات و رفتار او را از حال اعتدال بیرون آورده باشد.

لکن بهتر است بگوییم: مراد از قیام، قیام شخص در دنیا به امور خود و حرکت او در ادامۀ زندگی خویش است، و معنای آیه این است: کسانی که

ص:31


1- (1) تفسیر روان، ج 2، ص 61 و 62.

ربا می خورند، در تدبیر امور و کیفیت روابط با جامعۀ خود قیام و رفتاری ندارند، مگر مانند کسی که شیطان او را به وسیلۀ برخورد مضر خود مخبط نموده است؛ یعنی حرکت و رفتارش را از حد اعتدال بیرون کرده و دیوانه وار نموده؛ زیرا رباخواران سبب فقر و احتیاج و نیاز اکثریت جامعه، و تراکم ثروت در نزد خویش می گردند و هریک عده ای را استثمار می کند، از ضروریات زندگی او می کاهد و بر رفاه عیش و اشرافیت زندگی خود می افزاید و این نحو زندگی تخبط و بی عدالتی است و همواره در فزونی تصاعدی است و آن ها از این مطلب آگاه و به آن خشنودند و این تخبط را به اراده و اختیار خود انجام می دهند.(1)

بدین سان و پس از آنکه از نقش تخریبی و ویرانگر ربا در جامعه سخن گفته اند و نشان داده اند که رباخواری چگونه انسان ها را به حرکت های جنون آمیز اقتصادی و اجتماعی مبتلا می کند، و روابط جامعه را به هم می ریزد و کرامت و انسانیت را تباه می سازد و... در ذیل آیۀ 276 «... یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ یُرْبی الصَّدَقاتِ...» از مقایسۀ نقش آفرینی اجتماعی، اخلاقی، انسانی، فردی و جمعی «ربا و صدقات» سخن گفته، هدایت گرانه و تنبه آفرین:

«یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ یُرْبی الصَّدَقاتِ»

یعنی: خداوند ربا را به تدریج نابود می کند و صدقات را رشد و نمو می بخشد. هریک از ربا و صدقات، غالباً میان طبقات بالا و ثروتمندان و طبقات پایین و مستمندان عملی می شود و همان گونه که صدقات، آثار نیکی در میان طبقات مختلف جامعه می گذارد و سبب ظهور محبت و تحریف عواطف، حسن تفاهم در زندگی، نزدیک دل ها به یکدیگر و حصول نوعی از امنیت نسبت به اموال و نفوس دهندگان و گیرندگان و قلت اختلاس و سرقت فساد می شود و بی تردید همۀ این امور به تدریج به

ص:32


1- (1) تفسیر روان، ج 1، ص 304-305.

رشد و نمو اموال مجتمع یاری می رساند، ربا هم در مقابل آن قرار گرفته، سبب ظهور قساوت در دل رباخواران، بغض و عداوت و سوءظن مستمندان و ربادهندگان، سلب امنیت مالی محیط و جرأت مردم به تعدی و تجاوز و سرقت و اتلاف می شود و تفرق و جدایی میان طبقات، بیشتر می گردد و درهای اختلاف و نزاع، باز و منجر به اتلاف نفوس و اموال می شود.

و علاوه بر این ها شمول رحمت حق و نزول نعمت، کمتر شده و برکت از اموال برداشته می شود. و این آثار دربارۀ صدقات و جامعه و ربا و مجتمع، در طول تاریخ تجربه شده و قابل انکار نیست، علاوه بر انفجارها و انقلاب های عجیب و بزرگ و خونین که در صفحات تاریخ مندرج است.

«وَ اللّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفّارٍ أثیمٍ»

یعنی: و خداوند هیچ اصرارکننده بر کفر یا کفران نعمت و فرورفته در گناهی را دوست ندارد.(1)

این گونه تفسیرها و تبیین های زندگی ساز، دیدگاه گشا، جهل زدا و هدایتگر به عمل «صالح» - چنان که پیش تر آوردم - گسترۀ صفحات زرین تفسیر را برگرفته است. اندک نمونه های دیگری را بیاورم:

در تفسیر آیۀ 39 از سورۀ نور: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا أعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّی إذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللّهَ عِنْدَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ وَ اللّهُ سَریعُ الْحِسابِ» ابتدا توضیح دربارۀ «تشبیه های آیه و چگونگی آن را آورده اند» و آنگاه در ذیل عنوان «معنای آیه» توضیح و تفصیل هدایتگرانه و هوشمندانۀ خود را بدین سان رقم زده اند:

معنای آیه: و کسانی که کفر ورزیدند، عمل های خیر آن ها همانند سراب و آب نما در صحرایی وسیع و هموار و بی آب و علف است که انسان تشنه آن را از دور آب می پندارد تا وقتی که بدان جا رسد آن را چیزی نمی یابد؛ یعنی

ص:33


1- (1) تفسیر روان، ج 1، ص 306-307.

می بیند که هیچ است (مراد این است که عمل های خیر آن ها از انفاقات و خیرات و ابتکارات و خدمات و غیره که گمان می کنند همه صحیح و مستوجب پاداش است، وقت مرگ معلوم می شود همه باطل و بیهوده بوده؛ زیرا شرط پاداش عمل های خیر در آخرتْ ایمان است) و همان جا خدا را در نزد خویش(1) می یابد، پس حسابش را به تمام پرداخت می کند، بدین معنا که حساب حسنات و سیئات را بررسی کرده، تسویه حساب می کند، نسبت به سیئات محکوم به عذاب و نسبت به حسنات محکوم به حرمان می شود. و خداوند زودرس به حساب است؛ زیرا اعمال سال های متمادی را در لحظه ای ارائه می دهد و برای همه کیفر تعیین می کند.(2)

در تفسیر آیۀ 8 سورۀ مؤمنون: «وَ الَّذینَ هُمْ لأَِماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ...» با تفسیری دقیق و توسعۀ معنایی «عهد»، پیام هدایتگرانۀ آیات الاهی را بدین سان فراز آورده اند:

یعنی: و آن ها کسانی هستند که امانت ها و عهدهای خود را مراعات می کنند.

مراد از «امانت» در اینجا امانت های مالی است که مردم به یکدیگر می سپارند و مراد از عهد، مطلق تعهد و پیمان و قرارداد است که در شرع اسلام به سه قسم تقسیم شده:

اول، تعهد و پیمان انسان با خودش، مانند عهد و قسم و نذر به اصطلاح فقهی که مثلاً به وسیلۀ گفتن «عاهَدتُ اللهَ أن أصومَ غَداً»، یا «أقسَمت أن أصومَ»، یا «للهِ عَلَی أن أصومَ غداً» روزۀ فردا را بر خود واجب می کند، هرچند این وجوب با امضای خداوند است.

دوم، تعهد و پیمان های انسان ها میان یکدیگر، مثل معاملاتی که انجام می دهند.

سوم، تعهد و پیمان انسان ها با خدای خود، بدین معنا که پس از آنکه خداوند دین و شریعت را به جامعۀ بشری عرضه داشت، هر انسانی که آن

ص:34


1- (1) . یا: در نزد عملش.
2- (2) تفسیر روان، ج 5، ص 296.

را پذیرفت، در واقع متعهد شد و با خدای خود پیمان بست که یکایک احکام آن را عملی کند. پس مواظبت مؤمن بر انجام واجبات و ترک محرمات، رعایت پیمان های خود با خداوند است.(1)

توسعۀ معنایی

قرآن کریم در آیاتی چند، به صراحتْ نزول قرآن کریم را به «زبان عربی» دانسته است:

«وَ إنَّهُ لَتَنْزیلُ رَبِّ الْعالَمینَ... بِلِسانٍ عَرَبِیِّ مُبینٍ»(2)

«... إنّا أنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»(3)

بدین سان در اینکه قرآن به «زبان عربی» است سخنی نیست، بحث و گفتگو در این است که «زبان عربی» که در هنگام نزولْ «لهجه های» گونه گونی داشته است، نزول قرآن به کدامین «لهجه» است. اکنون مجال تفصیل مقال در این زمینه نیست، اما از این اشاره هم نتوان تن زد که گویا استوارترین دیدگاه، نزول قرآن به «لهجۀ معیار» باشد.(4)

به هرحال قرآن کریم با زبان و ادبیات آن روزگاران آموزه های الاهی را عرضه کرده است، اما باید تأکید کرد که در قرآن کریم واژه ها گاه «توسعۀ معنایی» پیدا کرده اند و در مواردی گسترۀ معنایی استعمال شده در ادب عربی تضییق پیدا کرده است. توسعۀ معنایی، در تفسیر جایگاهی بلند دارد، که اگر مفسر با دقت و تأمل بتواند بدان دست یازد، در برنمودن معارف قرآن و آموزه های کتاب مبین توفیقی شگرف خواهد داشت. «توسعۀ معنایی» که از جمله بحث های مهم حوزۀ «دلالت» است، زمینه ها و بسترهای گونه گونی دارد.(5) آیت اللّه مشکینی از این ابزار تفسیر، با

ص:35


1- (1) تفسیر روان، ج 5، ص 229.
2- (2) شعراء، آیۀ 192-195.
3- (3) یوسف، آیۀ 2. و نیز طه، آیۀ 113؛ فصلت، آیۀ 3.
4- (4) لغة القرآن الکریم، ص 49.
5- (5) . ر. ک: نمونه را: اتساع الدلالة فی الخطاب القرآنی، محمد نورالدین المنجد، 1431، دار الفکر، دمشق، و نیزبنگرید به: دراسة الطبری للمعنی من خلال تفسیر جامع البیان... محمد المالکی، المملکة المغربیه.

تأمل و دقت بهره برده اند و با توجه به آهنگ کلی تفسیر روان که برنمودن جنبه های هدایتیِ آیات الاهی است، حقایق بیدارگری عرضه کرده اند.

در تفسیر آیۀ 3 سورۀ بقره «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» معنای «غیب» را گسترانده و باور به «تقیید» به امور خاص را بلاوجه تلقی کرده اند. بنگرید:

نخست آنکه به غیب ایمان می آورند. «غیب» بر حسب لغت، هر چیزی است که از حواس ظاهری یا باطنی انسان پنهان است و مفاد غیب به این معنا گسترده و غیرقابل الزام، و تقیید آن به اموری خاص دارای ابهام است.

و ظاهر آن است که مراد، هر امر پنهانی است که شرع یا عقلْ دلالت بر وجوب اذعان به آن دارد؛ مانند ذات اقدس خداوند، صفات جلال و جمال او، فرشتگان عالم برزخ، و عالم قیامت و حوادث آن مثل سؤال و حساب و نامۀ عمل و قضاوت و سنجش اعمال و شفاعت و بهشت و جهنم و غیر این ها؛ و نیز غیب شامل است بر همۀ آنچه در کتاب خدا و کلمات قطعی معصومین به آن خبر داده شده، از خصوصیات فرشتگان و وجود اجنه و شیاطین و اوضاع آسمان ها و ملأ اعلا و ارواح برزخی و سرگذشت پیامبران و امم گذشته و آنچه خبر داده اند از ملاحم و احوال آیندگان و ظهور حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه و علائم قطعی آن.(1)

همچنین است تفسیر و تبیین ایشان از «رزق» و «انفاق» که در تفسیر آن نوشته اند:

«... سوم آنکه از آنچه روزیِ آن ها کرده ایم: از جان و مال و اولادْ در راه خدا انفاق می کنند؛ مانند اخراج حقوق واجبه و مستحبه، ندا کردن نفس در جهاد و غیره، استفاده از مقام و جاه در قضای حوائج مردم، انجام کارهای خدماتی، تعلیم علوم و فنون و اخلاق اسلامی و نظایر آن ها».(2)

در تفسیر آیۀ 4 سورۀ انفال «وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إنَّ اللّهَ مَعَ

ص:36


1- (1) تفسیر روان، ج 1، ص 34.
2- (2) همان، ص 35.

الصّابِرینَ» ضمن توسعه در معنای «نزاع» و فراتر دانستن آن از موردی که نزاع جنگی باشد، تفسیری بس لطیف از «تذهب ریحکم...» به دست داده اند:

یعنی: و هرگز نزاع و جدال نکنید. مراد، نهی از مطلق اختلاف و نزاع میان مسلمین است خاصه در مقام جنگ و ایام درگیری، هرچند به گفتار و جدال لفظی باشد، چنان که در جنگ بدر دربارۀ غنائم و اسرای جنگی، و در غزوۀ احد راجع به بیرون شدن از شهر مدینه اتفاق افتاد، که اگر چنین کنید ضعیف و ناتوان می شوید و بادتان نمی وزد، کنایه از اینکه حکومتتان سقوط می کند و مهابت و شوکتتان زایل می گردد و بیرق استقلالتان برافراشته نمی شود و باد به پرچمتان نمی خورد. و صبر کنید، که البته خداوند با صابران است.(1)

چنین است تفسیر مفسر ارجمند ما از آیۀ 26 سورۀ نور «الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ...» که ابتداء آیه را در سیاق و با توجه به فرجام آن تفسیر می کنند و آنگاه با توسعۀ معنای «خبیث» تفسیری زنده، پویا و هدایتگر از این آیات الاهی به دست می دهند:

«الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ اولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ»

آخر آیه اقتضا می کند که این آیه نیز مربوط به تهمت زنا باشد.

معنای آیه: زن های پلید و زناکار از آنِ مردان پلید و زناکار، و مردان پلید و زناکار از آنِ زن های پلید و زناکارند. یعنی طبق اقتضای اعمال و جاذبۀ ناریت در اهل نار، زن های آلوده به سوی مردان آلوده، و مردان آلوده به سوی زن های آلوده می روند. و همچنین به اقتضای عمل طیب و پسندیده و جاذبۀ نوریت در اهل ایمان، زن های پاکیزه و پاکدامن به سراغ مردان پاکیزه، و مردان پاکیزه به سراغ زن های پاکدامن می روند. آن ها بری هستند از آنچه دیگران دربارۀ آنان می گویند. یعنی زن ها و مردهای پاک، از تهمت عمل زنا محکوم به برائت اند و هیچ گاه قذف آن ها جایز نیست.

ص:37


1- (1) تفسیر روان، ج 3، ص 217.

و گفته شده: مراد از «خبیثات»، سخنان زشت و خبیث است، از قبیل دروغ و فحش و هجر و هرزه گویی و استهزای نیکان و شهادت کذب و امر به منکر و نهی از معروف و غیره. یعنی کلمات پلیدْ سزاوار انسان های خبیث النفس است و انسان های خبیث، دارای سخنان خبیث اند و سخنان پاکیزه از قبیل ذکر و دعا و قرآن و هدایت جاهلان و پند و اندرز، از آنِ نیکان است.

و ممکن است مراد از خبیثات، سیئات و گناهان باشد که آن ها را نفوس خبیثه می گیرند و پیاده می کنند و مراد از طیبات، اعمال خیر باشد که آن ها را نیکان می جویند. برای آن ها یعنی برای طیبات و طیبین، معرفت و آمرزش و روزی پرارج و گرانمایه است در دنیا به صورت محدود و موقت و طبق اقتضای حکمت؛ و در آخرت به صورت بی حد و حصر و ابدی.(1)

و اکنون بیفزایم که این توسعۀ معنایی در تفسیر آیات، گاه با توجه به روایات است. نمونه را آن بزرگوار در تفسیر بخشی از آیۀ 32 سورۀ مائده: «... وَ مَنْ أحْیاها فَکَأنَّما أحْیا النّاسَ جَمیعاً...» با تأمل و دقت نوشته اند:

یعنی و هر کس نفسی را زنده نماید، پس چنان است که گویی همۀ مردم را زنده کرده است. مرادْ زنده کردن حقیقی به دمیدن روح به کالبد نیست، که احدی را چنین قدرتی نباشد، چنان که ظاهراً مرادْ زنده کردن به توالد و تناسل هم نیست، بلکه نظیر نجات دادن انسانی از غرق شدن در آب، سوختن در آتش، مرض مهلک و سایر موارد مهلکۀ قطعی است. و بر طبق روایات، وارد کردن مشرک و کافر و منافق به دین حقیقی، از مصادیق این آیه است. و ممکن است توبه دادن هر مبتلا به کبایر اخلاقی و عملی نیز از مصادیق خفیف آیه باشد. و مساوات هم در اینجا مثل شق سابق است.(2)

این موارد در تفسیر روان بسیار است و همه با دقت و با توجه به فضای معنایی آیات و آهنگ کلی و هدایتگرانۀ قرآن کریم.

ص:38


1- (1) تفسیر روان، ج 5، ص 284-285.
2- (2) همان، ج 2، ص 247.

پیوند پایان آیات با جملات آیه

از جمله لطایف آیات الاهی، پیوند معنایی «واژه» و یا «جمله» و یا «صفات الاهی» است با مجموعۀ جملات آیه. مفسران بزرگی با توجه به این حقیقت والا، حقایق بسیار بلندی را عرضه کرده اند و در نقد آراء به توفیقات سترگی دست یافته اند. آنچه را که آوردم، زاویه ای از بحث بسیار مهم «تناسب» است که توجه بدان در تفسیر قرآن نقش آفرینی مهمی دارد. آیت اللّه مشکینی از این زاویه، فراوان به آیات نگریسته و حقایق مهمی عرضه کرده است.

در تفسیر آیۀ 183 سورۀ بقره: «یا أیُّها الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» نوشته اند: «یعنی حکمت در تشریع آن [روز] علاوه بر مصالح کامنۀ دیگر این است که روح شما تقوی و نقش شما پروا یابد و شما ملکۀ پرهیز از گناه و مشتهیات نفسانی پیدا کنید».(1)

چون در روزه به واقع انسان دوری از گناه و آلوده نشدن به زشتی ها و معاصی را تمرین می کند و اندک اندک «ملکۀ پرهیز از گناه» در وجود او شکل می گیرد و «تقوا» رقم می خورد. مفسر عالی قدر ما در تفسیر آیۀ 182 سورۀ انعام آیه را به تفصیل تفسیر می کند و نکته های تأمل برانگیزی را با توجه به جملات آیات عرضه می کنند و آنگاه در تفسیر صفات الاهی پایانی آیه: «إنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ» صفات الاهی را به جملات آیه پیوند زده، می نویسد:

گویی این جمله در مقام تعلیل خلود در آتش است، یعنی: بی تردید پروردگار تو دارای حکمت و دانش است. و غرض آنکه مقتضای علم و حکمت بالغۀ او این است که کسانی را که عمرشان را در دنیا با مخالفت و عناد با خدا گذرانده اند، در برابر فرامین او به طغیان برخاسته اند، فرستادگانش را تکذیب کرده و با آن ها نبرد نموده اند و کشته و تبعید نموده اند، کتاب های آسمانی او را نپذیرفته و استهزا و مسخره کرده اند،

ص:39


1- (1) تفسیر روان، ج 1، ص 193.

پیوسته مانع از گرایش دیگران شده و فوج فوج از گروندگان را از راه بیرون کرده و در حال مرگ نیز با این تصمیم که اگر تا ابد زنده مانند، این رفتارها را ادامه دهند جان سپرده اند، وارد دوزخ نماید تا در آنجا جاودان بمانند.(1)

در تفسیر آیۀ 4 سورۀ ابراهیم: «وَ ما أرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إلّا بِلِسانِ قَوْمِهِ... وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» پس از تفسیر جملات آیات، در تفسیر صفات الاهی پایان آیات نوشته اند:

یعنی: او عزیز است؛ یعنی مقتدر و تواناست که برای مجامع بشری رسولانی لایق و واجد همۀ شرایط رسالت بفرستد و اهداف خود را در برابر هر قدرتی به وسیلۀ آنان پیاده نماید. و حکیم است که همان گونه که در تدبیر و تصرف عالم تکوین، غایت دقت و حکمت را لحاظ کرده، در مرحلۀ تشریع نیز همۀ مصالح و مفاسد و علل تشریع را ملحوظ دارد و بالاخره هریک از مطیع و عاصی را بر پایۀ رحمت و حکمت، پاداش و کیفر دهد.(2)

در سورۀ مائده از آیۀ 44 تا 47 پایان سه آیه چنین است:

«وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ»

«وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»

«وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»

در هر سه جمله «کسانی هستند که به ما انزل اللّه حکم نمی کنند». آنان در یک آیه به «کافران» و در دیگری به «ظالمان» و در سومی به «فاسقان» وصف شده اند. چرا؟ آیا پاسخ چرایی در پیوند جمله های پایانی با متن آیه ها نیست؟ آیت اللّه می نویسد:

و نیز بدان که در این چند آیه به کسانی که طبق ما انزل اللّه حکم نکنند، سه عنوان اطلاق شده: کافر، ظالم و فاسق. دو عنوان اولی، دربارۀ علمای تورات، و عنوان سوم در حق علمای انجیل است. و در جهت اختلاف سه عنوان گفته شده که علمای یهود از اصول عقاید دینی خود بیرون نرفتند.

بلکه به تبع هوای نفس، برخی از احکام فرعی کتاب خود را تحریف کرده،

ص:40


1- (1) تفسیر روان، ج 2، ص 455.
2- (2) همان، ج 4، ص 139.

انکار نمودند، پس به آیات خدا کافر و ظالم شدند. و اما علمای نصارا به کلی توحید را تبدیل به شرک و تثلیث ضد توحید نمودند و پولس مسیحی هم شریعت موسی را که شریعت مسیح هم بود به کلی کنار زد و دین مسیحیت را دینی مستقل و جدا از دین موسی اعلام نمود. پس گویی علمای مسیح به کلی از دین حق اصولاً و فروعاً بیرون رفتند و فسق عبارت است از خروج شیء از محل استقرار خویش؛ نظیر خروج میوه از قشر، و مار از پوست.(1)

در تفسیر آیۀ 1 سورۀ ابراهیم و در توضیح و تبیین پیوند «عزیز حمید» در پایان آیه به متن آیه نوشته اند:

«إلی صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ»

یعنی: مراد از «به سوی نور» این است که مردم را به سوی راه خداوند مقتدر و ستوده ببری. یعنی به راه معنوی توحید و شریعت او که عبارت است از اصول عقاید حقه و فضایل نفسانی و فروع عملی آسمانی و علوم و معارف قرآنی. و ذکر دو صفت عزت و ستوده خصال بودن حق در اینجا برای این است که خداوند به اقتضای قدرت و عزتش خواهد توانست این کتاب و شریعت محتوای آن را در مجامع بشری به هرگونه که بخواهد و در هر زمان که اراده نماید پیاده کند، و به اقتضای صفات حمیده اش پذیراشدگان کتاب و دین را مشمول توفیق و یاری در دنیا و بهترین پاداش در آخرت قرار دهد.(2)

این موارد در صفحات زرین تفسیر روان بسیار است، که باید درنگریست و از آن بهره برد.

تفسیر روان و روایات

رسول اللّه صلی الله علیه و آله رسالت ابلاغ کلام حق را به عهده دارد، و بر پایۀ آموزه های قرآنی، آن سروَر در کنار مسئولیت ابلاغ آیات الاهی، تبیین، تفسیر و برنمایی ابعاد گسترده و

ص:41


1- (1) تفسیر روان، ج 2، ص 263.
2- (2) تفسیر روان، ج 4، ص 137.

اعماق جلیل و ژرفای ناپیداکرانۀ قرآن کریم را نیز به عهده داشته است:

«... وَ أنْزَلْنا إلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»

به سوی تو قرآن فرو فرستادیم تا برای مردمان بازنمایی آنچه را که به سویشان فرو فرستاده شده است؛ باشد که بیندیشند.(1)

بدین سان رسول اللّه صلی الله علیه و آله آیات الاهی بر مردمان فرو می خواند، و بر پایۀ نیازها، خواست ها، پرسش ها و... اعماق قرآن را تبیین می کرد، و رسالت تبیین، تفسیر و مرجعیت گسترش معارف قرآنی را بر اساس «حدیث ثقلین» و مستندات بسیاری از امامان معصوم علیهم السلام بر عهده داشت. میراث تفسیر معصومان در جهت تبیین و توضیح آیات الاهی گونه گون اند؛ و از زاویه های مختلف آیات الاهی را تبیین می کنند.(2)

پیش تر آوردم که تفسیر آیت اللّه مشکینی بر پایۀ تأمل در آیات، فضای آیات قرآنی و الهام از خود قرآن است؛ اما این نکته که از جمله وجوه برجستۀ این تفسیر است بدان معنا نیست که آن بزرگوار در عرضۀ حقایق قرآنی به روایات مراجعه نمی کنند. آیت اللّه مشکینی به روایات تفسیر مراجعه می کنند؛ مراجعه ای هوشمندانه و کارساز. تحلیل این بخش و گونه های خود می تواند موضوع مقالۀ مستقل باشد. اما اکنون و در این مجال مواردی را می آورم:

در تفسیر آیۀ 60 از سورۀ اسراء: «وَ ما جَعَلْنا الرُّؤْیا الَّتی أرَیْناکَ إلّا فِتْنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فی الْقُرْآنِ» مفسر بزرگوار ما آیه را معنا می کند: «و آن خوابی را که به تو ارائه کردیم، یعنی آن درخت را که در قرآن مورد لعنت قرار گرفته است به تو نشان دادیم، جز فتنه و امتحانی برای مردم نبود»؛ و آنگاه برای روشنگری درباره «شجرۀ ملعونه» با توجه به روایات می نویسد:

معلوم باد خوابی که در این آیه بدان اشاره شده، مبهم و مجهول است و در

ص:42


1- (1) نحل، آیۀ 44.
2- (2) ر. ک: نمونه را مجله علوم حدیث شمارۀ 55 («مقاله: روایات تفسیری شیعه، گونه شناسی و حجیت»، ص 9-22).

این کتاب کریم مورد ذکر قرار نگرفته؛ ولکن بر طبق نقل فریقان، مراد همان است که پیامبر فرمود: در خواب دیدم که پس از من بنی امیه بر منبر من مسلط می شوند و همانند بوزینگان صعود و نزول می کنند. پس مراد از شجرۀ ملعونه در اینجا بی تردید همان سلسلۀ بنی امیه است که معروف به ظلم و متصف به نفاق بودند و در قرآن کریم ظالمان و منافقان به صراحت و مکرراً ذکر و لعن شده اند. و حاصل آیه این است که این دو امر، یعنی خواب و تعبیر و تأویل خارجی آن، یعنی تشکیل حکومت اموی به نام اسلام، سبب آزمایش مسلمین و جهان بشریت شد که به حکومت آن شجرۀ خبیثه تن در دادند و بدین سبب انحراف در سیر اسلام راستین و تبدل آن به سلطنت جائرانه و حکومت فرعونی ظاهر گردید و حقاً که امتحان بدی دادند.

«وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزیدُهُمْ إلّا طُغْیاناً کَبیرًا»

یعنی: ای پیامبر، ما آن ها را می ترسانیم؛ ولی تخویف و بیم دادن ما جز طغیانی بزرگ بر آنان نمی افزاید.

مراد این است که خواب خطرناک و هشیاردهندۀ پیامبر اسلام به نام شجرۀ ملعونه، تأثیری در حال گروه معاصر پیامبر نداشت، بلکه اثری معکوس داد، و گویی این آیه به عنوان تسلیت پیامبر است.(1)

در تفسیر آیۀ 43 سورۀ رعد و در تبیین جملۀ «... و من عنده علم الکتاب» آیه را به دقت تفسیر می کنند، محتوای آیۀ پایانی سوره را به آیۀ اول پیوند می زنند و نکته ای لطیف را رقم می زنند، و آنگاه دیدگاه مفسران را دربارۀ جملۀ یادشده آورده، نقد می کنند و سر انجام می نویسند:

.... پس ظاهر حال و تأیید روایات متواتر از اهل بیت وحی علیهم السلام این است که مراد از «من عنده علم الکتاب» علی بن ابی طالب علیه السلام است.

پس محصل آیه پس از ثبوت شرکت علی علیه السلام و سایر ائمه معصومین علیهم السلام در

ص:43


1- (1) تفسیر روان، ج 4، ص 133.

تمام شئون ولایت عامه و امامت امت، این است که پس از شهادت خداوند، گواهی علی علیه السلام امیرالمؤمنین و فرزندان معصومش که علم قرآن بتمامه بلکه همۀ کتاب های آسمانی نزد آن هاست، در اثبات رسالت پیامبر اسلام کافی است، هرچند کسی نداند و گواهی ندهد.(1)

چنین است ذیل آیۀ 55 سورۀ مائده: «إنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» با دقت و تأملی ستودنی آیه را تفسیر می کنند و از آن ولایت علوی را بهره می گیرند و آنگاه می نویسند، قراین خارجی نیز از روایات فریقین هست که این دو آیه در شأن علی بن ابی طالب است پس از آن که انگشتری را در حال رکوع به سائل داده نازل شده است.(2)

و در ذیل آیۀ 158 سورۀ بقره: «إنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإنَّ اللّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ» آیه را توضیح می دهند و تصریح می کنند که از ظاهر آیه «وجوب سعی» استفاده نمی شود، با اینکه «سعی از اجزای واجب نفس و شرطی همۀ اقسام واجب و مستحب حج و عمره است». آنگاه با اشاره به روایاتی، پس زمینۀ نزول و بیان و تفسیر آیه را می آورند، تا به تفسیر صحیح آیه برسند. بنگرید:

بدان که ظاهر این آیۀ شریفه، نه استفادۀ وجوب سعی برای حج و عمره می شود و نه جزئیت آن، درحالی که سعی از اجزای واجب نفسی و شرطی همۀ اقسام واجب و مستحب حج و عمره است؛ لکن مراد از آیه وجوب سعی است و تعبیر «گناه ندارد» به لحاظ آن است که مسلمین آن روز قریب العهد به زمان شرک بودند و کفار چون به حج می آمدند بتی در صفا و بتی در مروه نصب می کردند و در هر شوطی از سعی، برای تبرک و تقرب، دست به آن ها می مالیدند و در میان عمل عبادی، کاری شرک آمیز می کردند؛ ازاین رو در ذهن مسلمین حرمت اصل عمل سعی تداعی می کرده است. در

ص:44


1- (1) تفسیر روان، ج 4، ص 133.
2- (2) همان، ج 2، ص 273.

این آیه بیان شد که سابقۀ وجود بت در این دو مکان و حرمت سعی آن چنانی مشرکان، مانع از وجوب سعی شما و حسن و قبول عبادتتان نیست؛ پس حتماً باید طواف نمایید.

«وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإنَّ اللّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ»

یعنی: و هرکس داوطلبانه عمل خیری انجام دهد، خواه طواف یا غیر آن، و یا آنکه هر کسی سعی بیشتر کند، مانند طواف اضافه، پاداش عمل خود را خواهد گرفت؛ زیرا خداوند سپاس گزار و داناست. یعنی مازاد را بی پاداش نمی گذارد و کمّ و کیف عمل و مقدار پاداش دنیوی و اخروی آن را می داند.(1)

چنین است تفسیر آن بزرگوار از آیۀ 37 سورۀ بقره: «فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحیمُ» که چگونگی «توبۀ آدم» و... را بر اساس روایات رقم زده است، اما در پایان با بازگشت به فضای آیه و یا آیات، نکته ای هدایتی و تأمل برانگیز آورده است؛(2) و نیز چنین است تفسیر وی از آیۀ 60 سورۀ توبه و تفصیل موارد زکات با توجه به آیات و روایات.(3)

تبیین موضوعات در پرتو آیات

چنان که پیش تر آوردیم، آهنگ کلی تفسیر روان این است که آیات یکسر معنا شوند، و تفسیر تمام جملات آیات به خامه آید. بدین سان تمام تلاش مفسر این است که آیه و یا آیاتی که برمی گزیند، محتوانمایی شده، تفسیر هدایتگرانۀ آن ها بر اساس آنچه تا بدینجا آوردیم عرضه گردد؛ اما مفسر زنده یاد ما گاه در ذیل آیاتی با توجه به آیات دیگر، و یا افزون بر آن با توجه به کلیات تفکر دینی، بحث هایی موضوعی را نیز رقم زده است که شایان توجه است. اکنون یک مورد را می آورم، با اشارتی به موارد دیگر:

مفسر عالی قدر ما در ضمن تفسیر آیۀ 26 سورۀ بقره، از مثل سخن می رود و

ص:45


1- (1) تفسیر روان، ج 1، ص 169.
2- (2) . تفسیر روان، ج 1، ص 65.
3- (3) همان، ج 3، ص 289 به بعد.

نقش آفرینی دوسویۀ آن. آنگاه ذیل «تذکر» به گزارش موضوعی مثل های قرآنی می پردازند. به گفتۀ خودِ آن بزرگوار تنبه آور و بیداری بخش بنگر به:

خداوند در جاهای زیادی از کلام آسمانی خود، مثل هایی تنبه آور و بیداری بخش زده که از آن جمله موارد زیر است:

مشرکان را در خواستن حاجت و توسل به بت ها به کسی که با حیوانات سخن بگوید، تشبیه نموده. (171 بقره)

انفاق در راه خدا را به یک دانۀ کشته شده که هفتصد برابر یا زیادتر حاصل دهد، تشبیه نموده. (261 بقره)

عمل عبادی ریایی را به خاکی نرم روی سنگی صاف که باران تندی بر آن ببارد و آن را بشوید، تشبیه نموده. (264 بقره)

عمل قربی خالص را به باغی بر روی تپه ای که باران شدید بر آن ببارد و حاصل چند برابر دهد، تشبیه نموده. (265 بقره)

عیسی بن مریم علیه السلام را در نداشتن پدر، به آدم علیه السلام تشبیه کرده. (59 آل عمران)

انفاقات کفار را به زراعتی که باد سوزان بر آن دمیده و نابودش سازد، تشبیه کرده. (117 آل عمران)

دانشمند فاسق را به سگی که از شدت حرارت یا مرض، پیوسته زبانش را بیرون آورد، تشبیه نموده. (176 اعراف)

زندگی دنیا را به زمین خرم و سرسبزی که ناگهان خشم خدا بر آن نازل گشته و آن را چون زمین دروشده و خکشیده سازد، تشبیه کرده. (24 یونس)

کافران را به کوران و کران، و مؤمنان را به بینایان و شنوایان، تشبیه نموده.

(24 هود)

اعمال خیر کفار را به خاکستری که باد تند بر آن بوزد و نابودش سازد، تشبیه نموده. (18 ابراهیم)

کلام پاکیزه را به درخت پاکیزه ای که ریشه اش ثابت و شاخه اش سر به فلک کشیده باشد، تشبیه کرده. (24 ابراهیم)

ص:46

کلام پلید را به درختی که از جای خود کنده شده و روی پای خود نیست، تشبیه نموده. (26 ابراهیم)

ناتوانی بت ها را چنین مثل زده که قدرت آفریدن مگس را ندارند و اگر مگسی از آن ها چیزی برباید توان گرفتن آن را ندارند. (73 حج)

نور ذات اقدس خود را به چراغی که از روغن زیتون خالص و شفافی روشن شود و در میان شیشه ای نورانی در طاقچه ای محفوظ قرار گیرد که نوری بر نوری اضافه گردد، تشبیه نموده. (35 نور)

اموال و اولاد را در دنیا به گیاهان سرسبزی که پس از اندک مدتی پژمرده و زرد و سپس خاشاک خشک شوند، تشبیه کرده. (20 حدید)

کسانی را که غیر خدا را سرپرست و یاور گیرند، به عنکبوتی که به خانۀ سست خود پناهنده شود، تشبیه نموده. (41 عنکبوت)

علمای تورات را که از زیر بار آن شانه خالی کردند، به درازگوشی که بر وی بار کتاب زده اند، تشبیه کرده. (5 جمعه)

شریکانی را که مشرکان برای او می تراشند، به برده ای که توان تصرف در مال و جان خود را ندارد، تشبیه نموده. (75 نحل)

و خود را به مرد آزادی که اموال فراوان در اختیار دارد و در هر راهی که می خواهد مصرف می کند، تشبیه کرده. (75 نحل)

و نیز آن شریکان را به گنگ مادرزادی که بر هیچ کاری قادر نیست و باری بر دوش سرپرست خویش است، تشبیه نموده. (76 نحل)

و خود را به مردی گویا و صاحب نطق و بیان، که بر جادۀ مستقیمی از کمالات قرار دارد و بر پایۀ عدل و قسط فرمان می دهد، تشبیه کرده. (76 نحل)

عاقبت مؤمن و کافر را به دو برادری تشبیه کرده که ارثی سرشار از پدر برده اند و چون باغ های پربار خود را دیدند، یکی کفر گفت و کفران نمود و دیگری اظهار ایمان کرد، پس به ناگاه صاعقه ای باغ کافر را نابود کرد و باغ دیگری سالم ماند. (32 کهف)

ص:47

کافر را به بردۀ چند نفر مولای مختلف الفکر و ناسازگار که هریک او را فرمانی مخالف فرمان دیگری می دهد و به سوی خود می کشد، تشبیه نموده. (29 زمر)

و مؤمن را به بردۀ یک مولا و تسلیم در برابر وی که آن مولا هم در کار خود مستقل و عادلانه عمل می کند، تشبیه کرده. (29 زمر)

کفار را به همسر نوح علیه السلام و همسر لوط علیه السلام تشبیه نموده که از پیامبران الهی بهره مند نشدند و به آن ها خیانت کردند و قرب جوار پیامبران سودی به حال آن ها نبخشید. (10 تحریم)

و مؤمنان را به همسر فرعون که برخلاف قدرت های حاکم وقت ایمان قوی یافت، و به مریم دختر عمران که عفت خود را ضبط کرد و به خدا و کتاب های آسمانی او ایمان آورد و از نیکان شد، تشبیه نموده. (11 تحریم).(1)

و چنین است، موضوعاتی در جلد 4، ص 138 و جلد 3، ص 279 و....

احتیاط و حزم اندیشی

بی گمان آنچه از ظاهر بسیاری از آیات برمی آید، به ویژه آیاتی که مؤمنان را به تدبر، تأمل، تعقل در آیات الاهی فراخوانده اند، این است که مؤمنان باید با آیات الاهی انس بگیرند، در آن تأمل کنند، آموزه هایش را دریابند، و در سایۀ تعالیم الاهی زندگی کنند. در گذرگاه زمان به ویژه در سده های آغازین در جامعۀ اسلامی، بودند کسانی که تفسیر آیات الاهی را روا نمی دانستند، اما این گونه کسان و اندیشه ها هرگز فراگیر نشد و جریانی ایجاد نکرد. با این همه تأمل در آیات قرآن و درنگریستن در معارف آن حتماً باید با احتیاط باشد و از سر «حزم اندیشی». این شیوه را در صفحات زرین این تفسیر ارجمند فراوان توان دید. آن بزرگوار گاه تفسیری از آیه به دست می دهند دقیق و استوار، و آنگاه برای توسعۀ معنایی و یا... مطالبی می آورند با

ص:48


1- (1) تفسیر روان، ج 1، ص 51-53.

واژه ها، جمله ها و تعابیری چون: ممکن است، محتمل است، و... (ج 2، ص 222)، (ج 1، ص 456)، (ج 1، ص 293، 306)، (ج 4، ص 236، 274 و...) در تفسیر آیۀ 164 سورۀ بقره: «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أنْفُسِهِمْ...» تفسیری روشن از آیه به دست می دهند و آنگاه در ادامۀ آن می نویسند: «و محتمل است آیه در مقام امتنان بر انسان باشد در مقابل فرشتگان و اجنه و پریان؛ یعنی خدا بر مؤمنان انسان منت نهاد که در میان آن ها فرستاده ای از خودشان برانگیخت که به راحتی پیامبر را ببینند و سخنانش را بشنوند و انس با او برخلاف طبع و فطرت و تحمل نباشد، و این امتنان دربارۀ فرشتگان و پریان نیست».(1)

این موارد در تفسیر چشم گیر است و شایان توجه، و در همین موارد گاه نکته های نغز و دلپذیری است که از تأمل ها و تنبه های آن مفسر فقیه و فقیه مفسر است.

آنچه تا بدین جا آمد، نکته هایی بود با نگاهی گذرا برای «ارزیابی شتابزده ای» از آن تفسیر گران قدر. دامن سخن را برمی چینم و به روح منور آن رادمرد پارسا، فرهنگ بان پیراسته جان، فقیه بیدارگر، مفسر زمان شناس که ضرورت ها و اولویت های جامعه را به درستی درک می کرد؛ خرافه ستیز بود و آگاهی گستر، متعهد بود و جامعه نگر، مصلح بود و نگران از دست رفتن فرصت ها و... درود می فرستم.

تکملۀ آیت اللّه استادی

پیش تر آوردیم که تفسیر آیت اللّه مشکینی متأسفانه کامل نیست. آن بزرگوار تا آغاز سورۀ شعراء، هجده جزء را تفسیر کرده است و از آغاز سورۀ شعراء تا پایان قرآن را حضرت آیت اللّه حاج شیخ رضا استادی عهده دار شده اند. بدین سان سبک آیت اللّه استادی همان روش و شیوۀ آیت اللّه مشکینی است. جناب آقای استادی، خود در مقدمۀ کار نوشته اند:

چون تفسیری که آیت اللّه مشکینی تألیف کرده اند، تنها شامل هیجده جز و اندی از قرآن مجید بود، هنگام انتشار آن تصمیم گرفته شد با اصل قرار

ص:49


1- (1) تفسیر روان، ج 1، ص 456.

دادن ترجمۀ قرآن که به قلم ایشان است و استفاده از تفسیر اثنا عشری و منهج الصادقین بقیۀ قرآن به گونه ای تفسیر شود که با ترجمۀ ایشان هماهنگ باشد و در برخی موارد به پاره ای از نکات لغوی، صرفی و نحوی مربوط به هر آیه نیز اشاره گردد.(1)

بدین سان «تکملۀ» تفسیر، به خامۀ آیت اللّه استادی است و بنابر تصریح آن بزرگوار، بر پایۀ تفسیر اثنا عشری و منهج الصادقین. اما تورقی شتابان می تواند نشان دهد که حضرت آیت اللّه استادی در تدوین این قسمت از تفسیر به منابع بسیاری مراجعه کرده اند و به دو تفسیر یادشده بسنده نکرده اند. حضرت آیت اللّه استادی از «پیران پژوهش و دانش» حوزوی هستند و آثار فراوانی رقم زده اند.

آقای استادی بر شیوۀ اصل تفسیر، یک آیه و یا چند آیه را می آورند (جلدهای شش و هفت غالباً یک آیه است و آخرین مجلد چند آیه)، و آنگاه به لغت (اگر واژه ای را به لحاظ معنا دشواریاب تلقی کنند) می پردازد و معنای واژه و یا واژه هایی را برمی نماید و آنگاه به تفسیر آیه می پردازد. و چونان متن ترجمه و تفسیر را در هم می آمیزد.

پیش تر از تفسیر، و در جایگاه تبیین معنای واژه ها، به «اعراب واژه» و جایگاه کلمه در ساختار معنایش می پردازند. در تفسیر آیات بیشتر از هر چیزی در فضای معنایی تأمل می کنند و از آیات دیگر و روایات، و بسیار اندک از اقوال مفسّران هم بهره می گیرند. حدود بهره گیری آیت اللّه استادی از روایات، بیشتر از آیت اللّه مشکینی است. چنان که پیش تر آوردیم، آیت اللّه مشکینی با اشاره ای به روایت و یا روایت ها در حدّ لزوم، معانی و حقایق نهفته در آیات را برمی نمودند. حضرت آیت اللّه استادی غالباً متن روایت و یا روایت ها را می آورند و منابع و مصادر نقل را هم ثبت می کنند.

ص:50


1- (1) تفسیر روان، ج 6، ص 13.

حضرت آیت اللّه استادی افزون بر این، در تفسیر که منبع اصلی پژوهش ایشان به شمار می آید، به تفاسیر بسیار دیگری نیز مراجعه کرده اند همانند: مجمع البیان، الکشّاف، تفسیر قمی، تفسیر ابو الفتوح رازی، صافی، و... و نیز منابع و مصادر حدیثی، مانند علل الشرایع، نهج البلاغه، معانی الأخبار، امالی طوسی، بحار الأنوار و... و از میان تفاسیر روایی، تفسیر برهان و نور الثقلین، و برخی کتاب های لغت و اخلاق.

نکتۀ مهم این است که حضرت آیت اللّه استادی در مواردی که معنا و تفسیر آیه دارای اقوال گونه گونی بوده است، تلاش کرده اند مبنا را برآیند ترجمۀ آیت اللّه مشکینی قرار دهند و نه اجتهاد خودشان. دیگر اینکه با «ادب نفس» و «ادب بحث» و فروتنی و خاکساری عالمانه و مؤمنانه نوشته اند:

1. این کار را حقیر به عهده گرفتم و با صرف وقت بسیار و مراجعه به برخی کتاب های تفسیر و علوم قرآنی و حدیث و ادب به صورتی که ملاحظه می شود آن را انجام دادم. امید است مانند نوشتۀ آن بزرگوار، این بخش نیز مورد استفاده قرار گیرد.(1)

2. با توجه به مقام علمی و معنوی آن مرحوم، انتظار اینکه تفسیر این دوازده جزء از جهت سطح علمی و نیز روان بودن و جهات دیگر کاملاً مانند آن هیجده جزء باشد توقع بیجایی نیست. بلکه ما کوشیده ایم تکمیل تفسیر ایشان به گونه ای که در بالا گفته شد باشد....(2)

به روان پاک حضرت آیت اللّه مشکینی درود می فرستیم و برای حضرت آیت اللّه استادی دوام توفیق و سلامتی از خداوند سبحان خواستاریم.

سلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیا

و اللّه من وراء القصد

محمدعلی مهدوی راد

ص:51


1- (1) تفسیر روان، ج 6، ص 13.
2- (2) همان، ص 13-14.

کتاب نامه

1. آفاق تفسیر، محمّدعلی مهدوی راد، تهران: هستی نما، 1382.

2. اتساع الدلالة فی الخطاب القرآنی، محمّد نور الدین منجد، مقدمه: سعید ایوبی، دمشق: دار الفکر، 1431 ق.

3. الإتقان فی علوم القرآن، جلال الدین السیوطی، تحقیق: سعید المندوب، بیروت:

دار الفکر، 1996 م.

4. التفسیر البسیط، علی بن احمد بن محمد واحدی (ق 467 ق)، تحقیق: محمد بن صالح بن عبداللّه الفوزان، ریاض: جامعة الام محمدبن سعود الاسلامیه، 1430 ق.

5. المیزان فی تفسیر القرآن، سیّد محمّدحسین طباطبایی، قم: اسماعیلیان، 1393 ق.

6. تفسیر روان، علی مشکینی، قم: الهادی، 1388.

7. جمال انسانیت، عبد اللّه صالحی نجف آبادی، تهران: [بی نا]، 1343.

8. حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، أبو نعیم احمد بن عبداللّه اصبهانی (م 430 ق)، بیروت: دارالکتاب العربی، 1387 ق، دوم.

9. دراسة الطبری للمعنی من خلال تفسیر جامع البیان...، محمد المالکی، المملکة المغربیه.

10. علوم حدیث شمارۀ 55 («مقاله: روایات تفسیری شیعه، گونه شناسی و حجیت»، ص 9-22).

11. قصار الجمل، علی مشکینی، [بی جا]، [بی نا].

12. القصه القرآنیه، قصة یوسف نموذجاً؛ محاضرات آیت اللّه الشیخ مصطفی الهرندی، بیروت: العارف للمطبوعات، 2012 م.

13. لغة القرآن الکریم، عبدالجلیل عبدالرحیم، عمان: مکتب الرساله الحدیثیه، 1401 ق.

14. معجم الدراسات القرآنیه، ابتسام مرهون، بغداد، 1984.

15. معجم مصنفات القرآن، علی شواخ اسحاق، دار الرفاعی، الریاض، 1403 ق.

ص:52

روش شناسی تربیتی تفسیر آیت اللّه مشکینی

اشاره

دکتر سید محمدعلی ایازی(1)

چکیده

آیت اللّه مشکینی یکی از شخصیت های علمی و حوزوی است که از سال های دور در حوزۀ علمیۀ قم به تدریس تفسیر قرآن می پرداخت و یکی از کسانی است که فرهنگ تدریس تفسیر را در دورۀ معاصر نهادینه و شاگردان بسیار تربیت کرد و آثار گوناگونی در حوزۀ تفسیر ترتیبی، مانند تفسیر مبسوط، تفسیر روان، تفسیر موضوعی (خلقت انسان) و ترجمۀ قرآن، به نگارش درآورد. بررسی مبانی و روش تفسیری ایشان کار مستقلی می طلبد، اما می توان به یکی از جنبه های شاخص این تفسیرها، یعنی گرایش تربیتی و اخلاقی اشاره کرد؛ زیرا همین گرایش از ویژگی های تفسیری ایشان است. منظور از این گرایش، جهت گیری ای است که مفسر در بیان پیام های اخلاقی و تربیتی و در مقام برجسته کردن آن با روش های گوناگون به استنباط یا بیان آن می پردازد که از نظر او از اهداف اساسی قرآن برای رسیدن به سعادت و تعالی و قرب به پروردگار است. از این رو کاوش دربارۀ روش های مختلف این گرایش به مناسبت تفسیرپژوهی ایشان، کمک می کند که ادبیات این دانش غنی تر شود و از رهگذر آشنایی با روش های آن در جهت تقویت معنویت و اخلاق در ادبیات دینی کمک گرفته شود، و در تفسیرپژوهی های دیگر مفسران به کار گرفته شود.

کلیدواژه ها: تفسیر، گرایش تربیتی و اخلاقی، مشکینی، تفسیر المبسوط، تفسیر روان، تفسیر سورۀ ص.

ص:53


1- (1) استادیار دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات.

مقدمه

گرایش تربیتی و اخلاقی در تفسیر قرآن، سابقۀ بسیار دارد و از گرایش های مهم و تأثیرگذار در روند دانش در دوره های گوناگون، در قالب تفسیرهای عرفانی و اخلاقی است. نقطۀ تمرکز این گرایش، توجه به ضرورت تحول معنوی است که در آن، مفسر با رویکردی خاص به بیان حقایق درونی انسان از منظر قرآن می پردازد و دسته ای از مباحث این کتاب را با مبانی و اهداف تربیتی و با زبان ویژه، کشف، تحلیل و بیان می کند. بر این اساس، مفسر این اتجاه، در پی یافتن راه حل مشکلات معنوی و اخلاقی فردی در گذشته با استناد به قرآن است. اما این گرایش دارای روش های متنوعی در میان مفسران بوده و در دورۀ معاصر برخی از آنان شیوه های مناسب این قرن را برگزیده اند؛ به این معنا که از سویی دربردارندۀ نگاه اجتماعی، و از سوی دیگر متناسب با زبان مخاطبان امروز شیوۀ تحلیلی است.

از ویژگی های تفسیر آیت اللّه مشکینی، گرایش تربیتی و اخلاقی است. اما مشکل این گرایش آن است که عرض و طول بسیار دارد و در میان جریانات تفسیری و فرق و ملل، افراط و تفریطِ بسیار شده و از روش های غیرعلمی استفاده شده که نیازمند آشنایی است. بدون شک، آشنایی با این گرایش به مناسبت تفسیرپژوهی یکی از شخصیت های تفسیری معاصر و تعیین جایگاه این تفسیر، کمک می کند که ادبیات این دانش غنی تر شود و روش های آن در جهت معنویت و اخلاق تقویت شود؛ زیرا امروز ما از هر زمان دیگری به آن محتاج تریم و کمبود آن را با همۀ ترویج های رسمی و رواج روش های خواب گرایی و کشف نمایی و ظهور شخصیت های خلق الساعۀ اخلاقی، احساس می کنیم. بدین ترتیب می توان امید بست که این جریان با روش معقول و مستند به وحی توسعه و تعمیق یابد و مرز میان این روش ها با روش های مروج خرافات و بدعت های دینی و غیرعقلانی مشخص شود.

تعریف گرایش

دربارۀ این گرایش، گفته شده جهت گیری ای است که در آن، مفسر به استنباط و بیان

ص:54

پیام های اخلاقی و تربیتی می پردازد و در مقام برجسته کردن آن معارف و معانی است که از نظر او از اهداف اساسی قرآن برای رسیدن به سعادت و تعالی و قرب به پروردگار است. مفسر این گرایش، با روش های گوناگون اهتمام دارد تا وجدان و درون انسان را بیدار کند و حجاب های ظلمانی را از صفحۀ دل او بزداید. هدف وی آن است که نور فطری و هدایت وجدانی بر صفحۀ قلب انسانِ مخاطبِ این کتاب بتابد و بر راه حقیقی و تعالیم متعالی رهنمون شود. بنابراین، مفسر این گرایش می کوشد تا استدلال های قرآنی برای تشویق مخاطب به تربیت نفس و سیروسلوک و اصلاح خود و جامعه را برجسته کند. به عبارت دیگر، کار مفسر این گرایش با تبیین آیات قرآن، هدفمند و ترویجی است و فقط کشف و پرده برداری از مشکلات قرآن نیست. او با کار خود می خواهد راه ها و روش هایی برای مهار نفس و رهایی از غرایز در زندگی بشر را نشان دهد که در قرآن به زبان عمومی بیان شده است؛ مانند کنترل غرایز و شهوات، چگونگی تربیت نفس، و توجه به مبدیی که او را نسبت به رفتارهای خود حساس می کند. این دستورالعمل ها، گاه آن چنان فشرده و ساده بیان شده که انسان را از این نکته غافل می کند که در مقام ارائۀ نظامی اخلاقی و تربیتی و تعریف نوعی جهان بینی اخلاقی است.

اما مفسران این گرایش، دو گروه می شوند: گروهی که آن را در قالب راه ها و روش های تربیتی قرار می دهند؛ و گروه فیلسوفان اخلاق اسلامی، که با تفسیرهایی که در این محورها انجام داده اند، آن را در دستگاه استدلال و برهان خاص ریخته و برای اثبات آن ها از زبانی مخصوص این علم بهره گرفته و میان آن استدلال ها و معارف قرآن، نوعی تطبیق پدید آورده اند. البته باید به این نکته تأکید کرد: اینکه مفسری از گرایشی اخلاقی متأثر است، به این معنا نیست که احیاناً برخی مباحث اخلاقی و سیروسلوکی را مطرح می کند؛ زیرا این جهت را ممکن است همۀ تفاسیر داشته باشند؛ بلکه به این معناست که روح حاکم و جلوۀ قویِ تفسیر را این بُعد با توجه به روش های گوناگون تشکیل می دهد.

ص:55

البته بحث دربارۀ دلایل و عوامل این گرایش به مثابۀ یکی از صبغه های تفسیری، فرصتی مستقل می طلبد، مانند آنچه دربارۀ تفاسیر صوفی یا تفاسیر اجتماعی - سیاسی و یا تفاسیر عرفانی گفته می شود؛ اما بدون شک، شخصیت روحی و روانی و محیط تربیتی و سیر زندگی و استادان و مربیان و پیش ذهنیت های مفسر و اوضاع تاریخی و مسائل محیطی، تأثیر بسزایی در گرایش به این صبغه ها دارند. بدون تردید جلوۀ اخلاقی، از نمودهای بارز گرایشیِ این شخصیت تفسیری است. از آنجا که ذهن و اندیشۀ مفسر به این گرایش مشغول بوده است، کمتر مناسبت و بحث تفسیری پیش می آید که به گونه ای به بُعد اخلاقی و تربیتی آن اشاره نداشته باشد.

این مباحث شامل موضوع اخلاق نظری و عملی، عرفان و انسان شناسی و رفتارهای اخلاقی انسان و جزا و پاداش های آن می شود.

پیش از بررسی این روش، بایسته است که به کلیاتی دربارۀ این تفسیر و آشنایی با نوشته های گوناگون قرآنی ایشان، به ویژه تفسیر مبسوط بپردازم.

آشنایی با آثار قرآنی

آیت اللّه مشکینی، در کنار بیش از بیست کتاب، به مباحث قرآنی و تفسیری پرداخته است. ایشان چهار اثر قرآنی دارد: تفسیر روان، تفسیر سورۀ آل عمران (تفسیر المبسوط)، تفسیر سورۀ صاد (که بخشی از مسائل حکومتی هم در آن آمده است)، ترجمۀ قرآن. تفسیر سورۀ صاد قبل از پیروزی انقلاب نوشته شده است و شاید تفسیر سورۀ آل عمران هم مربوط به همان زمان باشد. از متن تفسیر سورۀ صاد برمی آید که مخاطبان آن، عموم مردم و نیز طلاب و حوزویان شهر زنجان بوده اند. ایشان ماه رمضانی را قبل از انقلاب، مهمان مردم این شهر بودند و از این فرصت استفاده کردند و تفسیر سورۀ «صاد» را مطرح کردند. سپس یادداشت های آن جلسات، به صورت کتاب درآمده است. در این تفسیر چون پیش از انقلاب بوده است، به مناسبت به بحث های روز اشاره کرده اند و گاه با کمترین ارتباط با آیه، آنچه بیانش را برای مردم لازم می دانستند، دور از توجه مأموران دولتی، در لباس تفسیر بیان کرده اند.

ص:56

از سوی دیگر در موضوع قرآن نیز، پس از تفسیر می توان به ترجمۀ قرآن ایشان اشاره کرد که در سال های آخر عمر ایشان بوده، چنان که تفسیر روان ایشان چنین بوده و متأسفانه تفسیر روان به پایان نرسید. در زمان حیات ایشان، تا جزء هجده قرآن، در پنج جلد نوشته شد و فاضل محترم، حسین استادولی که ویراستار ترجمۀ قرآن ایشان هم بودند، آن را تصحیح و آمادۀ انتشار کرد. سپس با تصمیم بنیاد آیت اللّه مشکینی، مقرر شد ادامۀ تفسیر (با شیوه ای که در آغاز جلد ششم اشاره شده است) به قلم آیت اللّه استادی نگارش شود.

از سوی دیگر بسیاری از آثار آیت اللّه مشکینی، در پاسخ به نیازهای حوزه و بعضاً جامعه نگارش یافته است؛ مثل تلخیص رسائل و اصطلاحات الاصول، و تفسیر و ترجمۀ قرآنکه ساده سازی و فهم بیشتر قرآن را در بردارد. از این رو، ایشان برای اینکه خودْ بیشتر از قرآن بهره مند شود و به دیگران نیز فیض برساند، بخشی از فرصت های خود را به این کار اختصاص داد.

تفسیر سورۀ آل عمران با نام تفسیر المبسوط، تفسیری علمی و آکادمیک است و به زبان عربی تألیف شده و به جز برخی مباحث آن، کوتاه و فشرده است و با زبان حوزوی مناسبت دارد. این تفسیر، حاصل تدریس مؤلف گرامی آن در جمع شاگردان و علاقمه مندان از میان طلاب است و نگارش آن در شهر مقدس قم آغاز شده است و نخستین جلد آن، در سال 1402 ق چاپ شده است.

ترجمه نگاری تفسیر

چنان که یادآور شدیم، بخش نخست تفسیر روان را ترجمۀ آیات تشکیل می دهد؛ ترجمه ای که می تواند به طور مستقل چاپ شود و مورد توجه قرار گیرد و یکی از ترجمه های فارسی قرآن دوران معاصر محسوب گردد.

ترجمه، آوردن معانی برابر کلمات قرآن به زبان دیگر است. ولی حقیقت آن است که آوردن کلمات و جملاتی که گویای معانی بلند و بلیغ قرآن باشد، بسیار مشکل و دشوار است. بدین روی، بیشترِ ترجمه های موجود، آمیخته با تفسیر است؛

ص:57

زیرا چنین امکانی نیست که دقیقاً معانی و مفاهیم سخنان خداوند را در محدودۀ واژگان معین در برابر قرآن و در قالب پیام قرآن قرار دهیم بدون آنکه کلماتی در توضیح آن بیفزاییم. این دشواری در باب ترجمۀ مثال ها، تشبیهات و مفاهیم اعتقادی افزون تر می گردد. بدین جهت در ترجمۀ آیت اللّه مشکینی، ویژگی مهم این است که ترجمه، دارای روانی و روشن بودن مفاهیم و پیام آیه است و مفسر با افزودن برخی توضیحات، خلاصۀ دیدگاه خود را در تفسیر آیه و مجموع بحث ارائه می دهد و ضمایر و قیود کلام را مشخص می کند و در قالب و شکل بندی جملات عربی قرار نمی گیرد. بدین جهت این ترجمه از نظر شیوۀ ارزیابی ترجمه ها، قابل توجه است.

شیوۀ تفسیری

اشاره

روش نگارش این تفسیر چنین است که پس از ذکر نام سوره و احیاناً تعداد آیات و مدنی و مکی بودن سوره، آیه یا چند آیۀ هم موضوع و وابسته به یکدیگر را نگاشته، سپس زیر عنوان «خلاصه» ترجمانی از آیه را به ترتیب آیات بیان می کند و آنگاه با عنوان «شرح»، آیات کریمه را تفسیر می کند. در این بخش، رابطۀ آیۀ پیشین را با آیات پسین شرح داده و سپس آیه را به چند جملۀ مجزا از یکدیگر درآورده و هریک از آن قسمت ها را از نظر قواعد ادبیِ صرف و نحو، بلاغت و لغت مورد بحث قرار داده است. آنگاه به تبیین و توضیح مفاد آیه می پردازد.

اما ویژگی این تفسیر، در گرایش به تفسیر اخلاقی و تربیتی است. این گرایش در میان مفسران با روش های گوناگون صورت می گیرد و گاه مفسر، از همۀ این روش ها برای مطلوب خود استفاده می کند و گاه یک روش در میان روش ها برجسته می شود. به هرحال مناسب است که این روش ها بیان شود. روش های تربیتی در میان مفسران به شرح ذیل است:

1. روش استنادی و استدلالی

منظور از این روش، در گرایش تربیتی، تبیین موضوع و آوردن دلیل برای اثبات موضوعی اخلاقی و تربیتی و پاسخ دادن به شبهات احتمالی است. هدف این

ص:58

روش، اثبات و روشن کردن موضوعی انسانی و تربیتی است. این موضوعات که به مناسبت تفسیر آیه مطرح می شود، گاه در قالب سؤال و شبهه ای بیان می شود، و گاه برای توضیح موضوعی قرآنی. فاضل نراقی با استناد به آیۀ 31 سورۀ نساء می گوید:

«شریعت حکم کرده که اجتناب از گناهان کبیره، کفارۀ گناهان صغیره است. اجتناب از کبیره، زمانی کفارۀ صغیره می شود که با اراده و قدرت، آن را برای خدا ترک کند؛ نه آنکه قدرت بر آن نداشته باشد، یا از راه ترس مردم یا حفظ آبرو یا به جهت عدم شوق و رغبت، آن را انجام بدهد. چنین اجتنابی کفارۀ گناه صغیره نمی شود».(1) بنابراین، باید از گناه کبیره پرهیز کرد و از تبدیل گناه صغیره به کبیره برحذر بود؛ زیرا گناه کبیره به پنج دلیل به گناه کبیره تبدیل می شود: 1. اصرار بر گناه، به معنای مکرر مرتکب آن شدن؛ 2. حقیر شمردن آن؛ زیرا هر گناهی را که اندک شماری، نزد خدا عظیم می شود؛ 3. شاد شدن به انجام دادن آن گناه، یا قدرت یافتن بر انجام دادن آن؛ مثل اینکه کسی مسلمانی را خجل یا مغبون کند و بگوید دیدی او را چگونه رسوا کردم یا خجل ساختم یا مغبون نمودم؛ و به این دلشاد باشد؛ 4. گناهی را که مرتکب شده، بدون جهت شرعی در نزد کسی که مطلع نیست، اظهار کند؛ 5. آن شخص گناهکار، کسی باشد که مردم به او اعتماد داشته، از او پیروی کنند و او گناه صغیره انجام دهد که مردم بر آن مطلع شوند و وقع و زشتی آن گناه در نظر ایشان کم شود؛ مثل اینکه عالمی لباس ابریشم بپوشد یا مسخرگی کند، یا در مجمع معصیت بنشیند.(2)

آیت اللّه مشکینی در تفسیر آیۀ شریفه در توجه به خاطره و ذهن بیان کرده است:

«لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فی السَّماواتِ وَ لا فی اْلأَرْضِ وَ لا أصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أکْبَرُ إلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ».(3) ایشان در تفسیر این آیه، در ابتدا به این نکته توجه می دهد که منظور از علم خداوند به کارهای خوب و بد انسان چیست؛ علمی که بر اساس آن خداوند به نیکان و بدکاران پاداش و کیفر می دهد. ایشان می گوید این آیه در سیاق آیاتی چون

ص:59


1- (1) . معراج السعاده، ص 663.
2- (2) همان، ص 6.
3- (3) . سبأ، آیۀ 3.

این آیه است: «لِلّهِ ما فی السَّماواتِ وَ ما فی اْلأَرْضِ وَ إنْ تُبْدُوا ما فی أنْفُسِکُمْ أوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ».(1)

اما مشکل این دسته از آیات، این است که چگونه خداوند با علم خود به درون انسان و آنچه در ذهن می گذرد، که بسا اختیاری و در ارادۀ انسان نیست، کیفر می دهد که از ملکات نفسانی و خواطر شیطانی است؟ آیا ممکن نیست که گفته شود این آیات ناظر به اعمال انسان است و نه خواسته ها و نیت او؟ «و الاُولی أن نقول فی المقام: إنّ الآیة المبحوث عنها باق علی عمومها بالنسبة إلی الخواطر و العقائد و الملکات، فعلمه تعالی شامل للجمیع». آنگاه این پرسش را مطرح می کند که کیفر بر عمل است و کسی که در ذهن خود کار زشتی را تصور می کند، چگونه محاسبه می شود؟ چون می دانیم که عقاب بر خواطر مطلقاً مترتب نمی شود، پس گویی خارج از سیاق این آیه است؟ ایشان در آغاز، در مقام احتمال می گوید:

«لکن لا یبعد القول بترتّب الثواب و العقاب علی النیّة، أی القصد و الارادة من بین الخواطر؛ اذ قد یظهر من عدّة أخبار و من بعض الآیات أیضا ذلک»، همان طورکه برخی آن را نقل کرده اند، مانند علامه شیخ انصاری در رسائل.(2) به دلیل برخی از روایات که نیت مؤمن را ارزش گذاری کرده و فرموده: «نیّة المؤمن خیر من علمه، و نیّة الکافر شرّ من علمه»(3) یا فرموده:

«إنّ اللّه عز و جل ما یحشر الناس علی نیّاتهم»(4) خداوند در روز قیامت مردم را بر اساس نیت های آنان محشور می کند، یا در علت ابدی قرار گرفتن و خلود اهل نار و اهل جنّت روایت رسیده که عزم هر دو طائفه این است که تا وقتی در دنیا باشند، خوبان بر خوبی و بدکاران بر بدی خود ثبات داشته باشند؛(5) و روایات دیگری که هریک از آن ها دلالت دارد که نیت، جایگاه اساسی در حیات معنوی انسان دارد، مثل این روایت:

«إذا التقا المسلمان بسیفهما فالقاتل و المقتول

ص:60


1- (1) بقره، آیۀ 284.
2- (2) . فرائد الاُصول، ص 46-48.
3- (3) . الکافی، ج 2، ص 85، ح 2.
4- (4) همان، ج 5، ص 20، ح 1.
5- (5) . همان، ج 2، ص 85، ح 5.

کلاهما فی النار، فقیل یا رسول اللّه: هذا القاتل، فما بال المقتول؟ قال صلی الله علیه و آله: لأنّه أراد قتل صاحبه»؛(1) و روایات دیگری که همین مضمون را به شکل دیگری تأیید می کند؛(2) و مهم تر، کلام خداوند که آخرت را برای کسانی می داند که در دنیا حتی ارادۀ علو و برتری و فساد نداشته باشند. قوله تعالی: «تِلْکَ الدّارُ اْلآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فی اْلأَرْضِ وَ لا فَسادًا وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ».(3) از مجموع این آیات و روایات استفاده می شود که هر عقیدۀ باطل و رذیلۀ اخلاقی مورد محاسبه است و اقتضای عذاب دارد، و شاید اینکه خدا فرموده: «لا یُؤاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فی أیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ حَلیمٌ»(4) و: «إنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»(5) و: «إنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ ألیمٌ فی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ»(6) همه موضوع نیت و قلب است.(7)

ایشان در پایان نتیجه گیری می کند که این آیات، بر محاسبۀ انسان به مکنونات قلبی و ارادی و نیت او دلالت دارد؛ هر چند که مورد بعضی از آن ها از نظر سیاق، خاص است.

طبیعی است که این روش تربیتی که شکل استنادی و استدلالی به شکل منقول آن دارد و از قبیل استدلال های عقلی و فلسفی یا تحلیلی نیست، برای گروهی از خوانندگان نتیجۀ تربیتی دارد و شکل هدایتی و نوعی کلامی به خود می گیرد و هر چند مخاطب را به سیروسلوک و تربیت نفس تشویق می کند، روش کلی استدلال و اثبات و استناد است.

البته این روش گاه شکل استناد به دلیل عقلی دارد؛ مانند غیر آنچه ایشان در مثال

ص:61


1- (1) . التهذیب، ج 6، ص 174، ح 347.
2- (2) . الکافی، ج 6، ص 429، ح 4؛ ج 2، ص 368، ح 2 و 3. نهج البلاغة، ص 499، الحکمة 154؛ الکافی، ج 2 ص 409، ح 1.
3- (3) . قصص، آیۀ 83.
4- (4) . بقره، آیۀ 225.
5- (5) . إسراء، آیۀ 36.
6- (6) نور، آیۀ 19.
7- (7) تفسیر مبسوط، بقره، آیۀ 282.

پیش گفته از آیات و روایات سود جست و همواره این گونه است که با این قالب استدلال کند. اما گاه روش شهودی و کشفی دارد و در قالب موعظۀ عارفان و سخنان اهل کشف، این نکات در ذیل آیات بیان می شود؛ مانند آنچه سهل تستری یا ابوعبدالرحمن سلمی در حقائق التفسیر از بایزید بسطامی نقل می کنند و به خواطر و تجربیات باطنی خود یا کسانی در دورۀ معاصر و به شخصیت هایی از اهل کشف استناد می جویند.

البته دشوارترین روش، استدلال عقلی و با استناد به برهان یا تحلیل عقلی برای بیان مسائل اخلاقی و تربیتی است که به آثار و نتایج موضوعی تربیتی اشاره می شود، یا زیان های بی بندوباری و هرج ومرج و بی توجهی به حیات معنوی را شرح می دهد و به طور مستقیم و غیرمستقیم از اخلاق سخن می گوید.

هریک از این چند روش، جایگاهی ویژه دارند و در میان مفسران، جدا از مباحث هرمنوتیکی و عوامل شخصیتی، استدلالی دارد که متناسب با مخاطب انتخاب شده و طرفدار پیدا کرده است. هرچند موفق ترین روش در میان مخاطبان تحصیل کرده، استفاده از روش های غیرمستقیم تحلیلی عقلی و نشان دادن آثار و نتایج در بیان مسائل تربیتی است.

2. روش اقناعی

منظور از روش اقناعی که در ابعاد وسیعی در تفسیر جریان دارد، استفاده از روش های گوناگون برای قانع کردن مخاطب است. این روش در نظر برخی مفسران بسیار مهم است. برخی مفسران معاصر مانند محمدجواد مغنیه معتقدند تفاسیر دوره های متأخر، چیزی برگذشته جز بعد اقناعی کلام بر معارف آن نیفزوده اند.(1) البته زبان اقناع در میان مفسران در میان مکاتب تفسیری و نحله های کلامی متفاوت

ص:62


1- (1) . الکاشف، ج 1، ص 10، مقدمۀ تفسیر. البته ایشان معتقد است که تفسیرنویسی هنر است که در شرایطزمانی و مکانی خاص شکل می گیرد؛ بدین روی تفسیر قرآن به اختلاف زمان ها و دگرگونی شرایط دگرگون خواهد شد.

است. گاه در زبان عرفانی این روش خود را نشان می دهد، مانند اینکه از طریق تحریک احساسات، یا تخیل عمل می شود؛ و گاه با دلیل های اقناعی و اسکاتی، یا براهین، یا شواهدی که جنبۀ منطقی و علمی ندارد، اما می تواند در مخاطب تأثیرگذار باشد، مثل اینکه برخی مفسران این نحله، از عرفای نامی مطالبی نقل می کند، کاری که سلمی در حقائق التفسیر انجام می دهد؛ گاه با خواب می خواهد به دعا و عبادت تشویق کند، مثلاً در ذیل آیۀ: «بَلِ اللّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشّاکِرینَ»(1) می نویسد: کسی جنید بغدادی را در خواب دید و از او پرسید که خدا با تو چه کرد؟ گفت در آن عالم همۀ علوم از من زایل شد و اشارات از بین رفت. تنها چیزی که برایم ماند، همان رکعات سحر بود.(2)

از نکات دیگر این روش اقناعی در تفسیر، تأثیر برخی کتاب های خاص تأویلی و ادبیات عرفانی، مانند لطائف اشارات قشیری نیشابوری (م 465)، کشف الاسرار میبدی و روح البیان برسوی و بیان السعاده گنابادی است. مهم ترین بستر این روش که با ادبیات خاص ادا می شود، جابه جا کردن آیه ای در آیۀ دیگر است. مثل آنچه فیض کاشانی استفاده می کند تا در ضرورت برداشتن زاد و راحله در سفر معنوی اقدام کند و می گوید همچنان که سفر صوری را مبدیی و منتهایی و مسافتی و مسیری و زادی و راحله ای و رفیقی و راهنمایی می باشد، همچنین سفر معنوی را که سفر روح است به جانب حق سبحانه تعالی هم هست، مبدأش جهل و نقصان طبیعی است که با خود آورده از شکم مادر «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»(3) و منتهایش کمال حقیقی است و آن وصول است به حق سبحانه: «وَ أَنَّ إِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی»، (4)«یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ»(5) و مسافت راه در این سفر، مراتب کمالات علمیه و عملیه است که روح طی آن ها می کند شیئاً فشیئاً،

ص:63


1- (1) . زمر، آیۀ 66.
2- (2) حقایق التفسیر، ج 2، ص 204.
3- (3) . نحل، آیۀ 78.
4- (4) . نجم، آیۀ 14.
5- (5) انشقاق، آیۀ 6.

هرگاه بر صراط مستقیم شرع که سلوک اولیا و اصفیاست سایر باشد: «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ»(1) و این کمالات مترتب است بعضی بر بعضی، تا کمال متقدم طی نشود، به متأخر منتقل نتوان شد، چنانچه در سفر صوری تا قطعۀ مسافت متقدمه طی نشود، به متأخر نتوان رفت؛ و منازل این سفر، صفات حمیده و اخلاق پسندیده است که احوال و مقامات روح است، از هریک به دیگری که فوق آن است منتقل می شود به تدریج که البته دارای منازل است و مسیر این منازل به مجاهده و ریاضت نفس به حمل سختی ها.(2)

این شیوه، گاه با تأویلات باطنی، و نقل قصه از تجربۀ عارفان و آثار حالات آنان است که زمینۀ گرایش به تأویل خاص را فراهم ساخته و افراد بسیاری را با نقل های پراکنده جذب خود کرده است؛ به گونه ای که مخاطب معناگرا را به شکل اجتناب ناپذیری به وادی ورای ظاهر و تأویل می کشاند.

البته همان طور که اشاره شد، شکل اجتماعی این گونه سخن گفتن ها، گاه مشاهده می شود؛ مثل اینکه وقتی دربارۀ ضرورت بیدار شدن از خواب غفلت موعظه می شود، به این نکته اشاره می شود که انسان تا در این جهان است، باید مراتب و مراحل آن جهان را طی کند، بینایی و بصیرت انسان در دنیا و آخرت، به واسطۀ بینایی و بصیرتی است که در دنیا کسب می کند. یعنی بینایی فقط در این دنیا تدارک دیده می شود و باید آن را با خود به آخرت بُرد؛ و این آیۀ قرآن نیز مستند ایشان است: «وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ أعْمی فَهُوَ فی اْلآخِرَةِ أعْمی وَ أضَلُّ سَبیلاً».(3) محال است که چشم حقیقت بین انسان در این جهان باز نشده باشد و در آن جهان باز گردد. آنچه به نام «لقاءاللّه» در قرآن کریم آمده، باید در همین جهان تحصیل شود. اینکه زاهدان و متعبدان قشری می پندارند که با انجام یک سلسله اعمال ظاهری، بدون اینکه نفس

ص:64


1- (1) . انعام، آیۀ 154.
2- (2) ده رساله: رسالۀ زاد السالک، ص 79-80.
3- (3) . إسراء، آیۀ 72.

در این جهان اطوار خود را طی کرده باشد، می توان به جوار قرب الهی رسید، خیال خام و وعدۀ «نسیۀ» شیطانی است.(1)

نمونۀ دیگر، روش سهل تستری (م 283)، صوفی برجستۀ بصره و پیرو محقق سنت گرا محمد بن سوار بصری و مرید صوفی ابوالفیض تابان ابراهیم مصری (م 245) است. آن ها از نظر محتوا و سبک شبیه به زبان و بیان حقائق التفسیر سلمی بوده اند. در تفسیر وی که در آن اندیشۀ زهد و تقوا و جدال با نفس حاکم است، دربارۀ برخی سور و آیات قرآن این روش مشاهده شده است؛ مثلاً در تفسیر آیۀ:

«جَنّاتِ عَدْنٍ الَّتی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَیْبِ إنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیّاً»(2) در آغاز می گوید مراد از این «جنات» معاینۀ حق، یعنی نزدیک شدن است به گونه ای که خدا خودش را بین مؤمن و دیگران نزدیک می سازد، تا جایی که بندۀ خدا قلب خود را نزدیک حق و مشهود در غیب حق می بیند. سپس می گوید در بهشت بندگانی هستند که اگر لحظه ای از حق محجوب شوند، استغاثۀ آنان بلند می شود؛ مانند استغاثۀ اهل آتش در جهنم. بعد می گوید: آیا نمی بینید که کلیم اللّه چون نمی توانست بر ندیدن خدا بردباری کند، حلاوت مناجات خدا را هم درنمی یافت.(3)

این سبک دیگری است از روش تفسیر تربیتی که در آن استدلال نیست؛ نوعی ایمان خواهی به روش اقناعی با ادبیات مخصوص است.

3. روش تشویقی و تبشیری

روش تشویقی در گرایش تربیتی، که بیشتر در ادبیات تفاسیر اجتماعی و عرفانی نمود داشته، بدین شکل است که مفسر گاه از منقولات از بهشت و نعمات آن برای تشویق مخاطب سخن می گوید، و ثواب و رضوان خدا را یادآوری می کند. نمونۀ این گرایش را در تفاسیر پراکندۀ امام خمینی که متصف به این گرایش است، می توان

ص:65


1- (1) مجموعه آثار، ج 1، ص 451.
2- (2) . مریم، آیۀ 61.
3- (3) تفسیر تستری، ص 99-100.

مشاهده کرد. برای نمونه، ایشان در زمینۀ اهمیت خواندن قرآن تعبیرهای گوناگون به کار برده، که یکی از آن ها استناد به اقوال اهل بیت برای تشویق و تحریص است.

امام می نویسد: «یکی از وصایای رسول اکرم صلی الله علیه و آله، وصیت به تلاوت قرآن است و آنچه از اهل بیت عصمت علیهم السلام در خصوص آن وارد شده، در این اوراق نگنجد».

آنگاه روایاتی را ذکر و سپس دربارۀ درجات قاریان و ثواب قرائت نکاتی بیان می کند؛ مانند این سخن که: «در اخبار کثیره، قضیۀ تمثل قرآن به صورت نیکویی و شفاعت نمودن آن از اهل خود و قرائت کنندگان وارد است... و در حدیث است:

مؤمنی که قرائت قرآن کند در حال جوانی، داخل شود قرآن بر گوشت و خون او، و او را خداوند با سفرای کرام نیکوکار قرار دهد و قرآن پناه اوست در قیامت». سپس مطالب دیگری در زمینۀ آثار معنوی قرائت و تأثیر آن در قلب قاری بیان، و آن ها را تفسیر و تحلیل می کند.(1) از نکات جالب توجه، اشاره به تجسم و عینیت یافتن قرآن در وجود اشخاصی است که به درستی حامل قرآن باشند؛ کسانی که صورت قرآن در قلب آنان نقش بسته، به گونه ای که باطن ذاتشان عینیت کلام الهی شده است. این افراد دارای درجاتی هستند، و هر کوشش و تلاشی برای فهم و عمل به قرآن موجب می شود که لیاقت و استعدادشان آمادۀ پذیرش مراتب بالاتری شود، تا جایی که باطن ذات شخص، همۀ حقیقت کلام جامع الهی شود. در آن صورت فردی که تجسم قرآن شد، خودِ او قرآن ناطق می شود، قرآن جامع و فرقان قاطع می گردد، مانند علی بن ابی طالب علیه السلام که سراپا تحقق به آیات الهی و نشانه های بزرگ خداوند و قرآن تام و تمام دارد. به همین دلیل برای تحقق هرچه بیشترِ دعا، عبادت و قرائت قرآن، دستور رسیده که آن ها تکرار شود تا جایی که باطن ذات شخص به صورت عبادت و قرآن درآید.(2) همچنین توضیح می دهد: «کسی که خود را عادت به قرائتِ آیات و اسمای الهیه از کتاب تکوین و تدوین الهی داد، کم کم قلب او صورت ذکری

ص:66


1- (1) . شرح چهل حدیث، ص 497-499.
2- (2) . شرح چهل حدیث، ص 497-499.

و آیه ای به خود گیرد و باطن ذات، محقق به ذکراللّه و اسم اللّه و آیت اللّه شود... و مقام ذکر از مقامات عالیۀ بزرگی است که به حوصلۀ بیان و به حیطۀ تقریر و تحریر برنیاید، و کفایت کند برای اهل معرفت و جذبۀ الهیه و اصحاب محبت و عشق، آیۀ شریفۀ الهیه که می فرماید: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»(1)».(2)

نمونۀ دیگر همین روش، در تشویق به تدبر در آیات است که ایشان با روش تشویقی به موضوع قرائت و دعا در کتاب شرح چهل حدیث و آداب الصلاة می پردازد و با تعبیرهای گوناگون سخن می گوید و اهمیت آن را شرح می دهد.(3) حتی در جایی، از خواندن قرآن برای خواص مادی و شفای بیماری های جسمی، انتقاد می کند و می نویسد: «از قرآن شریف، تنها شفای بیماری های جسمانی نباید طلب کرد، بلکه عمدۀ مقصد را شفای امراض روحانی که مقصد قرآن است قرار دهید.

قرآن کریم برای امراض جسمانی نازل نشده؛ گرچه شفای امراض جسمانی نیز حاصل می گردد».(4)

این شیوۀ زبانی در برخی تفاسیر معاصر دیده می شود؛ مثل بحث قرائت قرآن، که مفسر برای بسترسازی و آماده کردن دل برای تلاوت قرآن از آن استفاده می کند.

چون به دست آوردن طهارت باطن، هر چند پیش از حضور قلب و اخلاص در قرائت، و حتی پیش از گفتن استعاذه مطرح است، رسیدن به این مرحله هنگامی ممکن می شود که دورانی از تجربه های قرائت سپری شود و شخص به اهمیت پاک سازی باطن پی ببرد. جایگاه پاک، مانند خانۀ تمیز و زیبا برای پذیرایی از میهمان محبوب و گران قدر است. اهمیت و حساسیتِ بستر قرائت قرآن آنگاه مشخص می شود که مشکلات و وسوسه های شیطانی و حواس پرتی بر ذهن و خاطر انسان غلبه کند و انسان بفهمد باید برگردد و از آغاز به پالایش بپردازد و مواد دورریختنی

ص:67


1- (1) بقره، آیۀ 152.
2- (2) شرح چهل حدیث، ص 497-499.
3- (3) . دراین باره ر. ک: آداب الصلاة؛ شرح چهل حدیث، ص 499.
4- (4) آداب الصلاة، ص 205.

را مشخص کند و آن ها را از ذهن و زبان خود بیرون بریزد. باید دل را از اغیار پالایش دهد، و ناپاکی های معنوی را از خانۀ دل دور دارد. دروغ، غیبت، ریا، اذیت و آزار، نمونه هایی از این گناهان است که رنجش خاطر می آورد و مانع طهارت باطن می شود. پس از پاک کردن این نازیبایی ها، نوبت به آرایش دل می رسد. آرایش دل، از پاک سازی دشوارتر است؛ چون باید خانۀ دل را با زیبایی و ظرافت نورانی کند.

ایشان در اهمیت تطهیر دل می نویسد:

پس اگر تو دارای قلبی روشن به انوار الهی و روحی پرتوگرفته از شعاع های روحانی باشی و روغن قلبت روشن گردد، هر چند بدون تماس با شعلۀ تعلیمات خارجی روشن شده باشد و آن نور باطنی را که پیش پایت را نورانی می کند به قدر کافی داشته باشی، بی گمان سِرّ کتاب الهی برای تو آشکار خواهد شد، مشروط بر اینکه طهارتی را که در تماس با کتاب الهی لازم است، داشته باشی و حقیقت کلمۀ الهی و غایت تکلم حق تعالی را در آیینۀ مثل اعلا و آیت کبرا خواهی شناخت.(1)

ایشان این مطالب را در جای دیگری از شرح دعای سحر بیان می کند و شرط بهره برداری را پاک شدن از پلیدی ها و آلودگی های عالم طبیعت و شستشو در چشمه های صاف و زلال معنویت می داند. این مطالب در اکثر نوشته های عرفانی امام منعکس است؛ هر چند تعبیرها متفاوت است و در برخی مطالب، افزوده هایی وجود دارد؛ به طور مثال در آنجا که سخن از تجلی قرآن به میان می آید، به آثار این طهارت اشاره می کند و می نویسد: «شیرین ترین چیزی که پس از کندن درخت ملعون عالم طبیعت، از شجرۀ مبارکه در بهشت فردوس می چشد، گشایش سینۀ او برای ارواح معانی و بطون آن و سرّ حقایق و مکنون آن می باشد».(2) امام خمینی در کتاب آداب الصلاة بدین گونه می نویسد که پس از تحصیل طهارت، نه تنها کلام او نورانی، بلکه خودش نور خواهد شد: «اگر قلبی نورانی و صافی از الواث و کدورات

ص:68


1- (1) شرح دعای سحر، ص 56.
2- (2) . همان.

عالم طبیعت شد، کلام او نیز نورانی، بلکه نور خواهد بود و همان نورانیت قلب، جلوه در کسوه (لباس) الفاظ می نماید؛ و اگر قلبی ظلمانی و مکدّر شد، فعل و قول او نیز ظلمانی و مکدّر شود».(1) به همین دلیل امام با روش تشویق آمیز، در جایی دیگر بیان می کند که هرچه قلب پاک تر شود، نور قرآن بیشتر در دل می تابد و از قرائت بهرۀ بیشتری می برد.(2)

4. روش انذاری و تحذیری

این روش نیز رویکردی کارکردگرایانه دارد و مفسران تربیتی و به ویژه عارفان، با ترسیم مسائل معرفتی و عملی در پی ارائۀ این دسته از معارف هستند. گاه این روش انذاری توسط نقل است؛ مثل آنچه از دیگران می آورد: شبلی رضی الله عنه اللّه را بر زبان آورد.

گفتند: چرا لا اله الا اللّه نگفتی؟ جواب داد: با اللّه دیگر ضدی باقی نمی ماند تا با لا اله الا نفی شود. گویند: در فرمایش خداوند به اللّه همو مانعی است که از وصول به او مانع می شود، همان طور که این اسم، در شدیدترین حالت از رسیدن موصول به حقیقت ذات مانع می شود. آنان را از اظهار اسمش بر آنان عاجز داشت تا بدان از عجز خود در درک ذاتش آگاه باشند.(3)

اما گاه شیوۀ بیان مسائل هولناک، مانند آیات قیامت و عذاب و برجسته کردن دشواری حساب در پس مرگ به مخاطب را به کار گرفته اند. نمونۀ این روش را در تفسیر ابوعبدالرحمن سلمی، صوفی، مورخ و محدث شافعی مذهب قرن چهارم (م 412) می توان مشاهده کرد که در قالب روایاتی از امام صادق علیه السلام و مقولاتی از شش صوفی بزرگ و معروف دیگر از جمله جنید، حلّاج، ابوالحسن نوری، واسطی، ابن عطا و سهل تستری، مسائل اخلاقی و تربیتی را به صورت انذاری بیان می کند.

معیار وی در گزینش این روایات، محتوای عرفانی و اشاریِ آن ها بوده است؛ چون

ص:69


1- (1) . آداب الصلاة، ص 308-309.
2- (2) شرح دعای سحر، ص 57.
3- (3) عرائس البیان فی حقائق القرآن، تفسیر سورۀ حمد.

در این مکتب اصولی برای تربیت و اصلاح نفس مطرح شده است، مانند زهد یعنی بی میلی قلبی و روحی به دنیا یا همان زهد صوفیانه، ذکر (همان که در قرآن از آن به افضل عبادات تعبیر شده: و لذکر اللّه اکبر)، تهجد (که در آیاتی چون: ذاریات: 18، سجده: 16، فرقان: 64، اسرا: 79 و مزمل: 6 به آن اشاره شده). این مفسر در جای جای تفسیر، از این اصول با روش انذاری سود می جوید؛ مثلاً در ذیل آیۀ:

«قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فی بَناتِکَ مِنْ حَقِّ وَ إنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُریدُ» از جنید بغدادی نقل می کند با این مضمون از قول سری سقطی که گفت رب العزّه را خواب دیدم که به من گفت:

ای سری، مردم را آفریدم، سپس دنیا را آفریدم. نه دهم مردم به دنیا پرداختند و یک دهم آن ها با من باقی ماند؛ بعد بهشت را آفریدم. نه دهم بقیه به بهشت مشغول شدند، یک دهم دیگر با من ماند. سپس بلا را بر آنان مسلط کردم؛ نه دهم آنان از بلا گریختند، با من یک دهم باقی ماند. به باقی ماندگان گفتم شما دنیا را نخواستید، بهشت را نخواستید، از بلا هم نگریختید؟ گفتند: تو خود می دانی که ما چه می خواهیم. گفتم: بر شما چندان بلا مسلّط کنم که کوه ها نتوانند آن را حمل کنند.

گفتند: مادام که تو این کنی، ما بر همه چیز راضی هستیم.(1)

جالب این است که این روش در بسیاری از تفاسیر بعدی اثر گذاشته است؛ مثلاً قشیری در تفسیر لطائف الاشارات به روش سلمی و به مذاق صوفیه، گاه از همین سبک استفاده می کند. وی به شیوۀ محدثین، همۀ روایات و کلمات و حکایات صوفیان را که گاه جنبۀ تحذیری دارد و هدف آن ارشاد و تربیت است، با سلسلۀ سند آورده است، یا نقلی آورده با این مضمون: «یکی به نزدیک جنید آمد. وی را گفت: از کجا می آیی؟ گفت: به حج بودم. گفت: حج کردی؟ گفت: بلی. گفت از ابتدا که از خانه برفتی و از وطن رحلت کردی، از همۀ معاصی رحلت کردی؟ گفتا: نی.

گفت پس رحلت نکردی...»(2).

ص:70


1- (1) حقائق التفسیر، ج 1، ص 312.
2- (2) همان، ج 1، ص 110-112.
5. روش تحلیلی و توصیفی

دشوارترینِ این گرایش همین روش است که در ادبیات دینی و تفسیری معاصر به کار گرفته می شود؛ زیرا از خصیصه های تفاسیر معاصر، بُعد اجتماعی است و در تفسیر اجتماعی، توجه به نکات تربیتی در اصلاح جامعه به ویژه در حوزۀ اخلاق و رعایت حقوق دیگران و اصلاح ساختار فرهنگی و رفتار اخلاقی است. اینکه جامعۀ مسلمانان، از دروغ و فریب و نقض پیمان و نفاق رنج می برد، به آموزه هایی برمی گردد که دروغ و غیبت و فریب دادن را به شکل مصلحت آمیزی توجیه، و فرهنگ رواج آن را در خانواده و در مرحلۀ بعد در جامعه و حکومت گسترش می دهد و در نتیجه جامعه از هر جامعۀ غیردینی بدتر، و مبتلا به دروغ و دورویی و خُلف عهد و بی ثباتی امنیتی است. تملق و چاپلوسی رواج می یابد، چون ظاهرگرایی و سخت گیری ها شروع می شود، تظاهر و نفاق، امری عادی در جامعۀ دینی می شود. نمونۀ چنین جامعه ای در گذشته، بنی اسرائیل در فرار از مسئولیت و بهانه جویی های آنان مشاهده می شود و یادآوری قرآن برای درس تجربه از گذشته ها بوده است. در این صورت، مفسر تربیتی با روش تحلیلی در پی توجه دادن مخاطب به مباحث اخلاقی و تربیتی در شکل فردی و اجتماعی است؛ زیرا جامعه از فرد ساخته می شود و اگر صفات زشت در روح و روان او نهادینه شود، به جامعه و حکومت سرایت می کند. لذا در تفسیر برخی آیات، این بیماری ها را می شناساند و در تفسیر به مناسبت ها به آن اشاره و سعی می کند اندیشۀ خواننده را به حقایقی از فضای موجود جامعه باز کند و برای روشن کردن حقایق قرآنی، هر بار از زاویه ای بدان ها بپردازد، آن ها را تحلیل می کند و آثار زیان بخش آن را نمایان می سازد، یا راستگویی را مثلاً در جامعه و خانواده توضیح می دهد و نور ایمان را بر آن پرتو افکند. برای نمونه، آیت اللّه طالقانی که به این روش بسیار پایبند است، در تفسیر آیات گاه از زاویۀ تاریخی و گاه کلامی و گاه از روش تحلیل مسائل اعتقادی یا بیان علوم تجربی، و گاه با ذکر احادیث اهل بیت علیهم السلام (برای نمونه، قسمت اول از

ص:71

مجلد آخر، ص 106) و گاه از منظر ادب و شعر بدان ها می نگرد.(1) آنچه فراتر از علم و استناد می تواند برای خوانندگان دلنشین باشد، لحن اوست که از سوز و گدازی خاص و روحی سرشار از معنویت بیان می کند و توشه ای زندگی بخش تر به مشتاقان و عاشقان قرآن ارزانی می کند. به همین دلیل این گرایش با جهت گیری تربیتی و هدایتی، با روش تحلیل و توصیف برای خوانندۀ معاصر معنا و مفهوم دیگری پیدا می کند که ثمرۀ چهل سال تلاش و قرآن پژوهی است.

جایگاه این روش ها در قرآن

در قرآن همۀ این روش ها را می توان در بیان امور اخلاقی و تربیتی و استفاده از مسائل گوناگون در توجه مخاطب ملاحظه کرد. بی گمان این قرآن بوده که زمینۀ تنوع روش ها را برای مهم ترین هدف خود برای مفسران فراهم ساخته و آنان در تجربه های طولانی خود در طی قرون و اعصار از آن بهره برده اند. البته نحله های کلامی و دانش مفسران، به این تنوع و توسعۀ معانی و روش ها دامن زده و نقش دانش، آموزش و شرایط فرهنگی و تاریخی و حتی جغرافیایی به آن کمک کرده است. البته نمی توان منکر این واقعیت شد که روش مفسران فراز و نشیب داشته، اما اصول کلی همۀ این شیوه ها در قرآن آمده و هر گروه می تواند بگوید که روش آنان برآمده از این کتاب است. اکنون نمونۀ بیان خودِ قرآن را در روش های یادشده می توان نشان داد. مثلاً:

روش استنادی و استدلالی: در آنجا که مفسران، از روش استنادی برای امور تربیتی و اخلاقی استفاده کرده اند، به این دلیل بوده که در قرآن آیاتی که شکل استدلال دارد، بسیار است؛ برای نمونه می فرماید: «وَ آیَةٌ لَهُمُ اْلأَرْضُ الْمَیْتَةُ أحْیَیْناها وَ أخْرَجْنا مِنْها حَبّاً فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ * وَ جَعَلْنا فیها جَنّاتٍ مِنْ نَخیلٍ وَ أعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فیها مِنَ الْعُیُونِ * لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أیْدیهِمْ أ فَلا یَشْکُرُونَ»(2): «نشانۀ عبرتی است برایشان

ص:72


1- (1) . همان، ص 81.
2- (2) . یس، آیۀ 33-35.

زمین مرده که زنده اش ساختیم و از آن، دانه ای که از آن می خورند بیرون آوردیم؛ و در آن باغ هایی از نخل ها و تاک ها پدید آوردیم و چشمه ها روان ساختیم، تا از ثمرات آن و دسترنج خویش بخورند. چرا سپاس نمی گویند؟». در آخر نتیجه می گیرد: «و آنگاه که به ایشان گفته شود که از آنچه در پیش روی دارید یا پشت سر می گذارید، بترسید، شاید بر شما رحمت آرند و روی بگردانند»: «وَ إذا قیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أیْدیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ».

در این آیات شریفه، به این شیوه سخن از آفرینش زمین و خصلت های آن و باغات و نیز خصائصی که از آن ها به عمل می آید تا مخاطب متوجه شود که اگر در طبیعت و به نحوۀ تولید نباتات اشاره می شود و این ها را از آیات خداوند برمی شمارد تا بداند که سپاس گزار خدای متعال باشد و این سپاس برای ایجاد تقوا و اصلاح رفتار است که باید در آن تأمل و تدبر کرد.

روش اقناعی: در قرآن نیز همین گونه است که گاه به شیوۀ اقناع کننده مسائلی مطرح می شود. می خواهد نشان دهد که انسان چگونه دارای مراتب و درجات است، و استغفار انسان جایگاه و معنایی متناسب با او دارد؛ مثلاً می گوید: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إنَّهُ کانَ غَفّارًا * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْرارًا * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أنْهارًا * ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلّهِ وَقارًا * وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أطْوارًا»(1) تا نتیجه بگیرد که چون دارای احوال گوناگون است، پس باید در این احوال امیدوار باشد. ازاین رو می شود که انسان گاه در حالی این گونه و در حالی آن گونه باشد و از فرصت ها استفاده کند، و دعا و عبادت را فراموش نکند، چون فرموده: «إنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أشَدُّ وَطْئاً وَ أقْوَمُ قیلاً * إنَّ لَکَ فی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً * وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إلَیْهِ تَبْتیلاً».(2)

تفاوتی که میان این روش اقناعی با منقولات برخی اهل عرفان وجود دارد، در

ص:73


1- (1) نوح، آیۀ 10-14.
2- (2) مزمل، آیۀ 6-8.

این است که بیان قرآن متکی به وحی و تجربۀ نبوی و حجیت آن بر اساس مقدمات کلامیِ تثبیت شده است؛ اما خواب جنید بغدادی، گفتۀ شخصیِ بایزید بسطامی، کشف ابن عربی، شهودات و رؤیای فلان آیت اللّه از حیات برزخی، به تنهایی ارزش و اعتباری ندارد و برای دیگران حجت نیست، مگر اینکه به دستگاه وحی و عقل منطبق شود.

روش تشویقی: قرآن بارها از روش تشویقی استفاده کرده تا آن عمل صالح را تثبیت کند. به بهشت یا فلاح و رستگاری یا رضوان الهی؛ برای نمونه فرموده است:

«وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أنَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِها اْلأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ اتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فیها أزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فیها خالِدُونَ».(1) یا خدای سبحان در ضرورت و جدی گرفتن کار نماز جمعه فرمان اکید داده و فرموده است: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(2): «و چون نماز گزارده شد، در [روی] زمین پراکنده گردید و فضل خدا را جویا شوید و خدا را بسیار یاد کنید؛ باشد که رستگار شوید».

روش انذاری در آیات قرآن بسیار است، که جنبۀ کارکردی دارد و آیات آن برای این بیان شده که به مخاطب هشدار دهد و البته نمونه های آن بسیار است با کلمۀ «انذار» و غیر آن؛ برای نمونه: «إنّا أنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَریباً یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً»(3) یا بخشی از آیات سورۀ یس که کارهای اقوامی را شرح می دهد که سرانجام، بیچاره و بدبخت شدند، به این دلیل است که مخاطب انذار شود. برای نمونه در این آیات: «وَ آیَةٌ لَهُمْ أنّا حَمَلْنا ذُرّیَّتَهُمْ فی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ * وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ * وَ إنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَریخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ»؛(4) یعنی:

ص:74


1- (1) . بقره، آیۀ 25.
2- (2) . جمعه، آیۀ 10.
3- (3) . نبأ، آیۀ 40.
4- (4) . یس، آیۀ 41-43.

«عبرتی دیگر برای آن ها اینکه نیاکانشان را در آن کشتیِ انباشته شده، سوار کردیم و برایشان همانند کشتی چیزی آفریدیم که بر آن سوار شوند. و اگر بخواهیم، همه را غرق می کنیم».

گاه این روش با استفاده از داستان های گذشتگان و ذکر آن افعال است؛ چنان که در سورۀ بقره در بیان افعال بنی اسرائیل، همۀ آن ها جنبۀ هشداری به مسلمین دارد؛ لذا می فرماید: «فَجَعَلْناها نَکالاً لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ»(1): «و ما آن [عقوبت] را برای حاضران، و [نسل های] پس از آن، عبرتی، و برای پرهیزگاران پندی قرار دادیم». یا در سورۀ یس داستان پیامبرانی را نقل می کند که بر جمعیتی وارد شدند و به آنان دربارۀ کارهایشان هشدار دادند. داستانی است که خداوند نقل می کند؛ به پیامبر می گوید: برای آنان داستان و مثال شهر انطاکیه را تعریف کن.

مردمانش مسیحی یا کافر و نیز شرابخوار و قمارباز و آدم های بدکردار بودند.

خداوند دو نفر را فرستاد و بعضی نیز می گویند حضرت عیسی علیهم السلام دو نفر را فرستاد و گفت: بروید به این شهر و به این ها بگویید که این کارها را نکنند و از خدا بترسند.

این دو نفر با هم راه افتادند و رفتند و به شهر انطاکیه رسیدند، ولی مردم، آن ها را تکذیب کردند. از قرآن کریم معلوم می شود برخورد اقوام هلاک شده چنین بوده است که مردم پس از انذار پیامبران، از پذیرش آن سر باز می زدند و پیامبران را شکنجه می کردند یا می کشتند؛ در نتیجه، عذاب دنیوی خداوند آن ها را فرا می گرفت و نابود می کرد. بعد بلافاصله نتیجه می گیرد: «وَ ما أنْزَلْنا عَلی قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنّا مُنْزِلینَ * إنْ کانَتْ إلاّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإذا هُمْ خامِدُونَ * یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»(2): «و ما فروفرستنده نبودیم. جز

ص:75


1- (1) . بقره، آیۀ 66.
2- (2) . یس، آیۀ 28-30.

یک بانگ سهمناک نبود که ناگاه همه بر جای خود سرد شدند. ای دریغ بر این بندگان! هیچ پیامبری بر آن ها مبعوث نشد، مگر آنکه مسخره اش کردند».

روش تحلیلی: منظور این است که خودِ قرآن، گاه برای تثبیت مسئله ای به جای استدلال، تحلیل می کند؛ یعنی آیاتی وجود دارد که به این روش بیان می شود که نه از مقولۀ استدلال و برهان است، و نه از قبیل بشارت و انذار، بلکه به صورت شگفت انگیزی در پی بیان موضوع، ذکر نتایج و آثار آن خواستۀ اخلاقی و تربیتی است؛ مثل آنچه در این آیات برای ضرورت هدفداری در حیات و لزوم مواظبت بر اعمال بیان شده است: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أیُّکُمْ أحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُورُ * الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَری فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَری مِنْ فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسیرٌ»(1). زیرا به این دلیل در مقام بیان هدف خلقت انسان، و نتیجه گیری از آن است، تا به موضوع آزمایش و ابتلا اشاره می کند که یکی از اهداف تربیتی است؛ چون انسان برای حیات خلق شده، نه برای مرگ. هر مرگی، تولدی است در عالم دیگر. ازاین رو لفظ «مرگ» نه به معنای نیستی و نابودی، بلکه واقعیتی است چشیدنی که مقهور انسان است و همه آن را خواهند چشید تا به خدا رجوع کنند و از تعلقات هر عالمی مبرّا و به حیات عالم دیگر محلّی گردید.

در حقیقت این گونه تحلیل می شود که خداوند در مقام بیان «نظام احسن» است؛ به این معنا که تدبیر الهی در سراسر جهان، زنجیروار به هم متصل است و موجودات به همدیگر مرتبطاند، یعنی نتایج و فواید حاصل از هر موجود، عاید موجود دیگری می شود و در فایده و نتیجه دادن خودش نیز نیازمند موجودات دیگر است.

پس نتیجۀ خاص خود را بگیرد: اگر برای انسان مرگ و زندگی را پدید آورد، بی فایده نیست و هدف آن است که شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید، و اوست ارجمند آمرزنده. بنابراین اگر در آیه تحلیل می کند که در این جهان تفاوت نیست، منظور از نبودن تفاوت در جهان، این است که خداوند متعال اجزای هستی

ص:76


1- (1) . ملک، آیۀ 2-4.

را طوری آفریده که در عین تنوع در جنس، شکل و...، هر موجودی بتواند به آن هدف و مقصد و مقصودی که برای آن خلق شده برسد، و درعین حال مانع از به مقصد رسیدن دیگری نشود، یا باعث فوت و فاصله و دوری از آن صفتی نشود که برای رسیدنش به هدف نیازمند است.(1)

چنین بیانی برای انسان که باید در حوزۀ بینش و اعتقاد، رفتار خود را اصلاح کند که از آن به «جهان بینی» تعبیر می شود، برای این نکتۀ اخلاقی است که انسان باید به اصلاح باورهای خود بپردازد؛ زیرا عقیده و بینش، در اصلاح انسان نقش بسیار بنیادین و اساسی دارد. بسا انحراف جزیی در بینش و اعتقاد، عمل انسان را از اساس، باطلْ و اجر و کمال او را زایل کند. چنین انسانی جز به قهقرا ره نمی پوید و از سعادت دنیا و آخرت محروم خواهد شد. همچنان که انجام اعمال نیک، نیازمند مجاهدۀ عملی است؛ اعتقاد به جهان بینی اسلامی و الهی، به گونه ای که ملکۀ انسان شده، در ذات او با ایمان صحیح عجین گردد، نیاز به مجاهدۀ مستمر فکری دارد.

باید شبهات و براهین رفع آن ها را شناخته، و برای سکون و اطمینان قلب بر اعتقاد صحیح، تلاش بسیاری مبذول داشت؛ تا در مواضع اعتقادی و بینش فکری، قاطعیت حاصل شود و انسان از اهل تردید محسوب نشود: «مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إلی هؤُلاءِ وَ لا إلی هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً».(2) زیرا این حالت، حاصلی جز گمراهی نخواهد داشت. ارزش عبادات و مجاهدات فکری بسی افزون تر از عبادات بدنی است. درواقع این عقیده است که به اعمال بدنی عمق و غنا و ارزش می دهد و هر مقدار ضعف و نقصان در آن باشد، به همان نسبت از ارزش عمل کاسته می شود؛ زیرا عقیده، پایۀ اخلاق و عمل است.(3) بنابراین روش های مفسران اخلاق گرا برگرفته از خود قرآن و شیوه های تفسیر و بیان است.

ص:77


1- (1) المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 587-588.
2- (2) . نساء، آیۀ 143.
3- (3) . تفسیر موضوعی قرآن کریم قرآن در قرآن، ج 1، ص 223.

اکنون با توجه به نکات یادشده، می توان دربارۀ روش مشکینی در تفسیر المبسوط و تفسیر سورۀ «ص» نظر انداخت و دید که ایشان از همۀ این روش ها برای ارائۀ مباحث اخلاقی و تربیتی سود می جوید. نمونۀ این شیوۀ تحلیلی در تفسیر مبسوط دربارۀ خوف و تقوا بیان می شود که کلمۀ «فَاتَّقُوا اللّهَ»، در آیۀ «وَ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أطیعُونِ»(1) را اولاً، به معنای خوب می گیرد، ثانیاً، مراد از آن را تحفّظ و خوف خاص معنا می کند، همان طورکه معنای لغوی آن دلالت دارد، و مراد از خوف خدا خوف از عدل اوست که جای ترس از آن وجود دارد؛ «فإنّه تعالی لا یُخافُ إلاّ عَدلُه، و لا یُرجی إلاّ فَضلُه».

جمع بندی و نتیجه گیری

گفتیم گرایش تربیتی و اخلاقی در تفسیر، سابقۀ بسیار دارد و از گرایش های مهم و تأثیرگذار در دانش تفسیر قرآن کریم در دوره های گوناگون در قالب تفسیرهای عرفانی و اخلاقی و هدایتی است. این گرایش در میان مفسران، با روش های استنادی، استدلالی، تشویق، انذاری، اقناعی و تحلیلی صورت گرفته و گاه مفسران، از همۀ این روش ها برای استنباط و کشف معنا یا بیان آن برای مخاطب استفاده می کرده اند؛ هر چند که عارفانْ بیشتر از روش تبشیری، انذاری و اقناعی استفاده کرده اند، و برخی از آن ها شاهد و دلیل معتبر از آیات و روایات ندارد و ذوقیات و تذوقات همان عارف و صوفی و اهل کشف است. لذا مشکل در این تفاسیر، استفاده از برخی روش های تربیتی و امور غیرمستند و بعضاً تجربه های شخصی و غیر حجت برای دیگران است. در تفاسیر مشهور، از روش استنادی؛ و در دورۀ معاصر در تفاسیر اجتماعی از روش تحلیلی بهره گرفته اند و آیت اللّه مشکینی در تفسیر مبسوط کاملاً به روش حوزوی و با استناد به اخبار و احادیث و نیز به روش استنادی و نقل ادله در شکل مدرسی آن عمل می کند؛ چنان که در این تفسیر در کنار

ص:78


1- (1) . آل عمران، آیۀ 50.

این گرایش، پاسخ به شبهات و اشکالات و طرح مسائل کلامی هم دیده می شود. در تفسیر سورۀ «ص» در کنار گرایش اخلاقی، مسائل اجتماعی دیده می شود.

کتاب نامه

1. آداب الصلاة، روح اللّه خمینی، تهران: مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373، ششم.

2. الاصول من الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران:

اسلامیه، افست، 1401 ق، چهارم.

3. تفسیر التستری، سهل بن عبداللّه تستری، تعلیق و تحقیق: محمد باسل عیون السود، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1423 ق.

4. تفسیر المبسوط، علی مشکینی، قم: همایش آیت اللّه مشکینی.

5. تفسیر موضوعی قرآن کریم قرآن در قرآن، عبداللّه جوادی آملی، ج 1، قم: 1378.

6. حقائق التفسیر (معروف به تفسیر سلمی)، ابوعبدالرحمن سلمی، بیروت:

دارالکتب العلمیة، 1423 ق.

7. ده رساله: رسالۀ زاد السالک، ملا محسن فیض کاشانی، اصفهان: 1371.

8. شرح چهل حدیث، روح اللّه خمینی، تهران: موسسۀ تنظیم و نشر آثار، 1378، سوم.

9. شرح دعای سحر، روح اللّه خمینی، تهران: دفتر تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

10. عرائس البیان فی حقایق القرآن، روزبهان بقلی شیرازی، ترجمه و تحقیق: علی بابایی، تفسیر سورۀ حمد.

11. الکاشف فی تفسیر القرآن، محمد جواد مغنیه، بیروت: دارالملایین، 1968 م.

12. معراج السعاده، ملا احمد نراقی، تصحیح: موسوی کلانتری دامغانی، تهران:

1378.

13. المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمدحسین طباطبایی، ترجمۀ موسوی همدانی، قم: انتشارات اسلامی، جامعۀ مدرسین، 1374.

ص:79

14. المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمدحسین طباطبایی، بیروت: موسسۀ اعلمی، 1393 ق، سوم.

15. نهج البلاغه، سید رضی، گردآوری: تحقیق و تصحیح: صبحی صالح، قم: مؤسسۀ بعثت، 1387 ق، افست، 1356.

ص:80

یادگار ماندگار

اشاره

نگاهی به کارنامۀ قرآنی آیت اللّه مشکینی

و ارزیابی مقایسه ای ترجمۀ فارسی ایشان از قرآن کریم

حسین علیزاده(1)

چکیده

در این نوشتار، پس از اشاره ای کوتاه به زندگی و آثار آیت اللّه مشکینی، نگاهی اجمالی به کارنامۀ پربرگ قرآنی و آثار تفسیری ایشان شده است.

سپس به بیان ویژگی ها و روش ترجمۀ فارسی قرآن به قلم خود ایشان پرداخته شده و گزارشی از هشت ارزیابی و نقد آن ارائه گردیده است. آنگاه نویسنده برای تکمیل ارزیابی ها، به مقایسۀ اجمالی ترجمۀ ایشان با شش ترجمۀ قبل و بعد از آن، از جمله ترجمۀ رایج مرحوم الهی قمشه ای و آیت اللّه مکارم شیرازی پرداخته و سرانجام نتیجه گرفته است که این ترجمه اثری موفق و ممتاز و درمجموع، حرکتی رو به تعالی و مؤثر در سیر ترجمه های فارسی قرآن کریم بوده است، که هم از ترجمه های خوبِ پیش از خود تأثیر پذیرفته، و هم بر ترجمه های متعدد بعدی اثرگذار بوده است. در پایان نیز ترجمۀ چند سورۀ کوتاه قرآن به قلم مترجم، برای نمونه آورده شده است.

کلیدواژه ها: مشکینی، علی؛ کارنامۀ قرآنی، قرآن، ترجمه های فارسی، نقد، ارزیابی و مقایسه.

ص:81


1- (1) قرآن پژوه و نویسنده.

کلک مشکین تو دل هاست که آباد کند خاصه کز معنی آیات خدا یاد کند

اشاره ای به زندگی و آثار

زندگی، شخصیت و آثار آیت اللّه میرزا علی اکبر فیض معروف به مشکینی (1300 - 1386 ش) دارای گستره و ابعاد گونه گونی است. او از شاگردان مبرّز بزرگانی همچون آیت اللّه بروجردی قدس سره و امام خمینی رحمه الله بود. سپس از فقیهان مبارز و مدرّسان بنام حوزۀ علمیۀ قم گشت که بر اثر پیشگامی در مبارزه و فعالیت های سیاسی بر ضد رژیم پهلوی، از برجستگان نهضت و مدیران نظام اسلامی در ایران گردید تا آنجا که از همان آغاز عضو مجلس خبرگان قانون اساسی، رئیس مجلس خبرگان رهبری و نیز رئیس مجلس بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود. آن مجتهد مجاهد، مناصب مهم دیگری همچون عضویت ارشد جامعۀ مدرسین حوزۀ قم، و امامت جمعۀ قم پایتخت فقاهت شیعه، را نیز داشت.

وی گرچه عملاً در حد مراجع تقلید بود، ولی آگاهانه و از روی زیرکی مؤمنانه و زهدورزی، به ملزومات ظاهری آن تن درنداد و از آن کناره جست و نهایتاً از چاپ رسالۀ عملیه سرباز زد!(1)

همین جنبه ها و نیز بیان مواضع صریح سیاسی بود که از وی فقیهی سیاسی و اهل نظر در فقه دولت و حکومت ساخت و بر ابعاد وجودی مهم دیگر او سایه انداخت.(2)

البته اغلب او را معلم اخلاق هم می شناختند، ولی این نیز هنوز همۀ شخصیت او

ص:82


1- (1) برگرفته از گفتگو با دست اندرکاران چاپ رساله و به نقل از آیت اللّه محمدحسین ابراهیمی، شاگرد ایشان. (ر. ک: آیة اللّه مشکینی از نگاه دیگران، مصاحبه با آیة اللّه ابراهیمی)
2- (2) بدیهی است که داشتن موضع یا سلیقۀ سیاسی متفاوت با امثال این بزرگان از سوی برخی از دانشوران دیگر، نباید موجب کم ارزش دیدن آثار علمی ایشان شود؛ چرا که ما به پیروی از سنّت معصومان علیه السلام معتقدیم انما الاعمال بالنیّات؛ هر چند که صورت عمل هم طبعاً باید موجّه باشد.

را نشان نمی داد. فشرده بگویم که آیت اللّه مشکینی در طول نزدیک به شصت سال، بیشتر از سه طریق قلم، تدریس و سخنرانی، در تبلیغ و نشر بسیاری از معارف اسلامی (قرآنی و روایی) کوشید و در این راه به جامعیتی شایان دست یافت و کارنامه ای پربار برجای نهاد و همین بُعد علمی و به ویژه قرآنی است که ماندگاری و اهمیت ویژه ای دارد و شایان توجه است. از آقای مشکینی در طول زندگی ای پربار حدود 25 عنوان اثر مکتوب به چاپ رسید و چندین جلد آثار متنوع دیگر به صورت دست نوشته از وی باقی ماند که اغلب در دست تنظیم و آماده سازی برای چاپ است و شاید جمعاً به حدود 50 جلد یا عنوان برسد. در این نوشتار ما فقط به بُعدی از شخصیت و آثار وی می پردازیم که تاکنون دربارۀ آن کمتر سخن گفته شده و تا حد بسیاری مورد غفلت قرار گرفته است، حال آنکه خواهیم دید شاید کیفیت و کمیت آن از ابعاد دیگر مهم تر باشد، و آن بُعد قرآنی و تفسیری مکتوبات ایشان است.

کارنامۀ ممتاز قرآن پژوهی

به نظر می رسد که آیت اللّه مشکینی را به شهادت آثار قرآنی اش باید قرآن پژوهی ممتاز و مفسر و مترجمی گران قدر نامید. پرداختن به کلیۀ آثار و خدمات قرآنی ایشان نیز مجال وسیع تری می طلبد و ما در اینجا پس از نگاهی اجمالی به کارنامۀ قرآنی وی، بیشتر بر ترجمۀ فارسی ایشان از قرآن کریم متمرکز می شویم و نکاتی را دربارۀ آن مطرح می کنیم.

1. ترجمه فارسی قرآن کریم. این اثر که در سال 1380 ش برای نخستین بار منتشر شد، تاکنون بارها و به صورت های گوناگون تجدید چاپ شده و جالب اینکه به گفتۀ مسئول چاپ و نشر آن، «الهادی»، در طول یک دهه، ده ها بار در قطع های رحلی، وزیری، رقعی و جیبی، جمعاً نزدیک به نیم میلیون نسخه چاپ شده است! از آنجا که این ترجمه از آخرین آثار ایشان، و می توان گفت به نوعی حاوی چکیدۀ دیدگاه های قرآنی و تفسیری آن مرحوم است، در ادامۀ این نوشتار به تفصیل دربارۀ

ص:83

آن سخن خواهیم گفت و چون تاکنون ارزیابی جامع و مفصل از آن کمتر انجام شده، به آن می پردازیم.

2. تفسیر روان. دورۀ کامل این اثر که مفصل ترین نوشتۀ ایشان است، هشت جلد است که جلد اول آن در سال 1388 و پس از درگذشت مؤلف، با ویرایش آقای حسین استادولی از سوی انتشارات الهادی در 552 صفحۀ قطع وزیری منتشر شد.

این مجلد شامل تفسیر سوره های حمد، بقره و آل عمران است. به گفتۀ ویراستار، مرحوم مؤلف موفق به نگارش تفسیر تا جزء بیست قرآن شده بودند که حاصل آن جمعاً پنج جلد می شود، اما ده جزء آخر قرآن را در سه مجلد دیگر، آیت اللّه استادی گویا به همان شیوۀ مؤلف مرقوم داشته اند، که در آستانۀ چاپ و انتشار است.

جلد اول تفسیر، متأسفانه بدون مقدمۀ مفسّر است، اما مقدمه ای با عنوان «سخن ویراستار» دارد. به گفتۀ ویراستار و نزدیکان وی، اندیشۀ نگارش این تفسیر از سال ها پیش، یعنی از زمان اقدام به ترجمۀ قرآن کریم و حتی پیش تر، در ذهن ایشان بوده است، چنان که نوید آن را هم در مؤخرۀ ترجمۀ خود داده بودند. بدین گونه ایشان که از آغازْ اهل انس و تحقیق در باب قرآن بود، در سال های آخر عمر تقریباً یکسره سر بر آستان قرآن کریم نهاد و نگارش های قرآنی را محور اصلی همت خود قرار داد تا آنکه به دیدار حق شتافت و گویی با خود می گفت:

عاقبت سوی یار برگشتم شکرِ حق کامکار برگشتم

در نگارش تفسیر روان، قصد ایشان نگارش تفسیری آسان با توجّه به مخاطبان جوان بوده است و تفسیری که مختصر و مفید باشد و نه مفصل و تخصصی. البته ازآن روی که فرهنگیان و برخی از فاضلان و طلاب جوان را نیز مخاطب خود می دانست، اندکی از نکات لغوی، صرفی و نحوی آیات را نیز مورد توجه قرار داده و برای فهم برخی از آیات، به اعراب و نحوۀ ترکیب آیات نیز پرداخته است.

این تفسیر درحقیقت گسترش یافتۀ ترجمۀ قرآن از سوی ایشان است که آن هم گونه ای ترجمۀ تفسیری محسوب می شود و خواهیم آورد.

ص:84

شیوۀ ایشان این است که نخست یک یا چند آیۀ مربوط به هم را نقل کرده و سپس به ترجمۀ مفردات مهم و آنگاه ترجمۀ خود آیه پرداخته و سپس تفسیری فشرده را مطرح کرده و گاه در حد ضرورت به نقل روایات و بیان شأن نزول مربوط به آیات نیز پرداخته است. آوردن وجوه محتمل یک آیه در کنار هم، و گاه نقد برداشت های دیگران و توجه به مصادیق روز و مسائل اجتماعی و سیاسی نیز از دیگر ویژگی های این تفسیر است که درمجموع نشانه های دقت، ذوق، تعهد همراه با نکته سنجی های ادبی، اعتقادی، اخلاقی و فقهی این اثر است و به آن حلاوتی بخشیده است. اما تفصیل سخن دراین باره مجالی درخور می طلبد که کاش روزی دست دهد، به ویژه پس از انتشار مجموعۀ کامل آن.

3. تفسیر مبسوط. از این کتاب که گویا قرار بوده است در مجلداتی چند عرضه شود، تاکنون فقط یک جلد عربی به عنوان جلد چهارم التفسیر المبسوط توسط چاپخانۀ علمیه در سال 1358 چاپ شده است که شامل تفسیر تفصیلی و تخصصی آیات 29 تا 97 سورۀ آل عمران است. دربارۀ باقی ماندۀ این تفسیر، در ادامۀ این مقال افزوده ای خواهد آمد.

4. تفسیر سورۀ صاد. این کتاب که عنوان فرعی آن «درسی از قرآن» است، نخستین بار در سال 1359 از سوی نشر یاسر عرضه شد و سپس از دهۀ 60 شمسی به بعد از سوی دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، چاپ و منتشر شده است. این کتاب نگارش یافتۀ سلسله جلسات تفسیری مؤلف در سال های پیش از انقلاب در زنجان، و روش آن شبیه تفسیر مبسوط است و شامل مباحث متنوع اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی و... است. از این اثر نیز تا آنجا که می دانیم، هنوز معرفی مناسبی صورت نگرفته است و حتی فهرست تفصیلی درستی هم ندارد!

5. نظریة التطور یا التطور فی القرآن که اصل عربی آن در سال 1397 ق چاپ شده و سپس ترجمۀ فارسی آن با عنوان تکامل در قرآن به قلم ق. حسینی نژاد از سوی

ص:85

دفتر نشر فرهنگ اسلامی مکرر چاپ شده است. این کتاب مختصر هشتاد صفحه ای از مصادیق مفید و موفق تفسیر موضوعی است؛ چرا که در آن 52 آیۀ قرآن در پنج دسته آورده شده و حول موضوع تکامل زیستی انسان و حیوانات و نقد نظریۀ داروین، مورد بحث و تحلیل قرار گرفته و در آن از روایات متعددی نیز بهره گرفته شده است که درمجموع و در نوع خود بدیع و کم نظیر است. افزون بر این ها، برخی دیگر از آثار چاپ شدۀ آیت اللّه مشکینی همچون مسلکنا که با عنوان راه ما ترجمه نیز شده است، ازدواج در اسلام، امر به معروف و نهی از منکر و قضا و شهادات، در کنار استفادۀ وسیع از روایات، از آیات مربوط نیز بهره گرفته اند.

6. تفسیر سورۀ لقمان یکی دیگر از آثار تفسیری مؤلف است که طی مقالاتی در چند شمارۀ مجلۀ پاسدار اسلام عرضه شده است و تفسیر مبسوط سورۀ بقره که دست نویس است. همچنین تفسیر سوره های دیگری همچون نساء و مائده را هم در ضمن دروس تفسیری ایشان یافته اند که حاوی تفسیر گسترده و تحلیلی است و گویا قرار است که از سوی شاگردان و وارثان ایشان همراه با برخی دیگر از تفاسیر چاپ شده و دست نویس ها به عنوان مجلد دوم تفسیر مبسوط منتشر شود. افزون بر آثار قرآنی یادشده که چاپ شده اند، صدها صفحه از آثار خطی و دست نویس ایشان نیز موجود است که شامل موارد ذیل است:

دست نوشته های قرآنی

7. تفسیر آیات مشکله. پیداست که نگارش چنین اثری، کار هر قرآن پژوه متعارفی نیست، بلکه از مفسری خُبره برمی آید.

8. قاموس القرآن که گویا چندان مفصل نیست و یا ناتمام مانده و از قرار اطلاع، برخی شاگردان یا وارثان در صدد آماده سازی آن برای چاپ هستند.

9. دائرة المعارف القرآنیة. از این کتاب، به علت خطی بودن، اطلاعات چندانی در دسترس نیست.

10. آیات الاحکام و به ویژه بحث هایی در آیات قرآنی مربوط به نماز که حتی به

ص:86

صورت جدا از آیات الاحکام و فقه قرآن نیز در نوع خود کتابی ارجمند است و از قرار اطلاع، موارد اخیر با عنوان رسایل قرآنی در دو جلد منتشر خواهد شد.(1) این هاست نمونه هایی از آثار کارنامۀ قرآنی فقیه و مدرّس و مربّی ای ممتاز، در کنار دروس و جلسات تفسیری و خطبه ها و سخنرانی های حاوی نکات قرآنی در طی سالیان و سپس چاپ و نشر قرآن هایی نفیس از سوی نشر الهادی، وابسته به دفتر ایشان که با قیمت تمام شده و اغلب ارزان، به عنوان یادگار ماندگار و باقیات صالحات، زینت بخش کتابخانه ها و روشنگر ذهن ها و دل ها خواهد بود. تلک آثارنا تدل علینا فانظروا بعدنا الی الآثار؛ و عجیب است که از هیچ یک از این تعداد آثار قرآنی که بعضاً سال ها پیش چاپ شده، در دانشنامۀ قرآن پژوهی که به کوشش استاد بهاءالدین خرمشاهی در دو جلد مفصل منتشر شده، هیچ ذکری نشده و حال آنکه گاه دربارۀ آثار کم اهمیت تر، در آن مطالبی یافت می شود!

غفلت از بُعد قرآنی آثار مرحوم مشکینی

اصولاً چنان که گفتیم، شخصیت قرآنی و تفسیری مرحوم مشکینی مورد غفلت بوده و متأسفانه تحت الشعاع جنبه های دیگر قرار گرفته است. به همین دلیل ما در این نوشتار، مناسب دیدیم که به بُعد قرآنی آثار ایشان و یکی از اهم آن ها، یعنی ترجمۀ تفسیری قرآن به قلم ایشان بپردازیم.

به هرحال آیت اللّه مشکینی با چنان پیشینۀ علمی، فرهنگی و قرآنی و پس از کسب تجربه های معرفتی در طی ده ها سال، در مقطع پایانی عمر باز بر سر سفرۀ الهی قرآن نشست و با وجود ترجمه های بسیار از قرآن، به نگارش ترجمه ای دیگر همت گماشت که برای بیان روش و ویژگی های آن بهتر است ابتدا توضیحات خودشان را در مؤخرۀ ترجمه ببینیم و سپس به گزارش دیدگاه های ارزیابان آن بپردازیم.

ص:87


1- (1) . حضرت آیت اللّه العظمی مشکینی از نگاه دیگران، درآمد.

مؤخرۀ مترجم و روش ترجمۀ ایشان

ایشان نخست دربارۀ «ضرورت ترجمۀ قرآن» چنین نوشته اند:

ترجمۀ قرآن کریم از پاک ترین و مقدس ترین راه های خدمت به آستان قرآن و دین اسلام است؛ زیرا معانی نهفته در قرآن کریم حقایقی است ارزنده که بدون پوشش زبان خویش نمی شناسند و این مترجم است که با توانایی و دقت و فکر سلیم و قابلیت خویش، راه آشنایی با معارف قرآنی را به روی تشنگان آن می گشاید و آنان را از آبشخوار قرآنی سیراب می سازد، و چه خدمتی از این ارزنده تر! و از همین بیان به دست می آید که ترجمۀ قرآن کریم بر هر که توانایی و شایستگی لازم آن را داشته باشد، واجب کفایی و بلکه واجب عینی است.

آقای مشکینی سپس برای مترجم قرآن، شش شرطِ حداقلی به این شرح برشمرده اند:

شرایط مترجم قرآن

1. اطلاع وسیع و لازم از ادبیات زبان عربی که زبان مبدأست؛ یعنی لغت، صرف و نحو، معانی و بیان و بدیع و سایر علوم ادبی آن زبان؛

2. اطلاع وسیع و لازم از زبان مقصد و تسلط لازم بر ادبیات آن زبان؛

3. آگاهی از معانی و مفاهیم آیات و سوره ها به گونه ای که معنا و مراد آیه را در حدود برخی از تفاسیر بداند؛ زیرا صِرف برگرداندن لغتی به لغت دیگر، با عدم توجه به مقصود کافی نیست، بلکه سبب خطا و اشتباه می گردد؛

4. بهره مندی قابل توجهی از علم فقه و احکام شرعی؛ زیرا قریب به پانصد آیه از آیات، دربارۀ احکام فرعی شرعی است و نکاتی نیز در آیه های دیگر موجود است که مورد استفاده در فقه قرار می گیرد؛

5. آشنایی تا حد وسیعی به اخبار و احادیث اهل بیت علیهم السلام که در شرح و تفسیر، اطلاق و تقیید و تعمیم و تخصیص آیات الهی وارد شده؛ چه آن که آنان خاندان وحی اند و اهل خانه آشناترند به امور خانه تا دیگران. و طبق ادلّۀ

ص:88

قطعی، روایات صحیح و معتبری که از معصومین علیهم السلام صادر شده صلاحیت تخصیص عمومات کتاب و تقیید مطلقات و توضیح مبهمات و تبیین متشابهات آن را دارند، و تمسّک به ظواهر آیات در مقابل اخبار معتبره و بی اعتنایی به آن اخبار، امری است باطل و مبنی بر طرح و کنار نهادن حجیت گفتار اهل بیت علیهم السلام، در صورتی که طبق آیۀ «وَما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» (حشر، 7) اخذ به گفتار پیامبر و آنان که جانشینان برحق اویند واجب است، و حداقل مفاد حدیث ثقلین حجّیت قول آن هاست. پس باید در عمل به کتاب خدا، عِدل آن را نیز منظور داشت و جمع بین الدلیلین نمود.

6. از لوازم موفقیت مترجم، تأمل در ترجمه های انجام شده توسط دیگر مترجمان محترم است؛ زیرا بسا هست که در فکر برخی از آنان، ترجمه و توضیحی نسبت به کلمه و آیه ای آمده که بسیار متین و مورد غفلت دیگران است. بنابراین برای مترجمی که خود استعداد ترجمه دارد مانعی در استفاده از تعابیر دیگران نیست و باید از تجربه های آنان استفاده نماید.

آنگاه، آیت اللّه مشکینی به معرفی ترجمۀ خود و بیان مزایای آن پرداخته است که ما آن را بدین گونه و فهرست وار می آوریم:

برخی مزایای این ترجمه

1. چند سال پیش به توفیق خدای بزرگ، به فکر افتادیم که قرآن کریم را به طرز خوب و مطلوبی به چاپ رسانده و حداکثر به قیمت تمام شده در اختیار علاقه مندان قرار دهیم. از این جهت نیاز به ترجمه ای مناسب و متین و دارای شرایط مربوطه پیدا کردیم، ولی به ترجمۀ مورد نظر دست نیافتیم.

بدین سبب برآن شدیم که به توفیق حضرت حق، خودْ ترجمه ای و سپس تفسیری متناسب روز بنگاریم. پس با توکل به فرستندۀ این کتاب کریم و توسل به مقام والای آورندۀ آن، کار را شروع کردیم و پیش نویس ترجمه در مدت هفده ماه و با تجدید نظر در مدتی قریب به سه سال پایان یافت.

ص:89

2. برای ویراستاری این ترجمه، متصدی طبع آن، ما را به سوی نعمت غیرمترقبه ای هدایت نمود؛ یعنی فاضل کم نظیر در فنّ خویش، عالمی مشمول عنایت ازلی، جناب آقای حسین استادولی - ایّده اللّه - را معرفی کرد و ما ایشان را مردی بزرگوار و بصیر در ادبیات عرب و علوم قرآنی یافتیم و این نعمت بزرگ را شکر کردیم؛ ایشان نیز این زحمت عظیم را پذیرفتند و ویراستاری این اثر را به سرعت و دفن انجام دادند.

3. بی شک مدعی آن نیستیم که این ترجمه از حیث فنّ برگردان بی عیب و اشکال است، لکن می توان گفت که صدها نکتۀ ادبی، تاریخی، اعتقادی، فقهی، اخلاقی، و تمثیلی در آن به کار رفته که در ترجمه های دیگر نیست و البته به گونه ای است که عنوان ترجمه تغییر نیافته است.

4. نیز باید اشاره کنیم که چون قرآن مجید «حمّالُ ذو وجوه» است، یعنی بسیاری از کلمات یا جملات و آیاتش تاب تحمّل چند معنا را دارد و ظاهراً آنچه در اخبار آمده که «قرآن دارای چند بطن است» اشاره به همین تعدد و کثرت معانی است؛ از این جهت در این ترجمه گاهی در ترجمۀ یک کلمه یا یک آیه، چند معنا دیده می شود و این همان معانیِ احتمالی است، لکن در صورت متضاد بودن معانی، معنای دوم یا سوم با کلمۀ «یا» و در صورت متضاد نبودن آن ها با کلمۀ «و» آمده است.

5. نکتۀ دیگر آنکه مطلب اضافه شده، چه به عنوان جملات تکمیلی و چه به عنوان شرح، همه یکدست در پرانتز آورده شده و خوانندگان گرامی و هوشمند، خود موارد مذکور را از یکدیگر تشخیص خواهند داد.

باید خاطرنشان کرد که ویژگی چهارم، یکی از اختصاصات و تمایزات این ترجمه است و ویژگی دوم نیز نشان می دهد که مرحوم آقای مشکینی برخلاف بسیاری از نویسندگان و مترجمان، تا کجا متوجه اهمیت و ارزش کار یک ویراستار مجرّب بوده اند و این است معنای «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق».

دیگر اینکه نکات نقل شده از مؤخره، خود به طور خلاصه نشانگر ویژگی های

ص:90

اصلی ترجمه و دیدگاه های کلی قرآن پژوهانۀ ایشان است و طبق نظر ارزیابانی که خواهد آمد، آن را در ترجمه به خوبی یا عمدتاً رعایت کرده اند.

زیر ذرّه بین نقدها و ارزیابی ها

تا پیش از این نوشتار، دست کم شش ارزیابی مختصر و یک نقد و ارزیابی مفصل دربارۀ ترجمۀ قرآن آیت اللّه مشکینی نگاشته شده که در مجموع از همۀ آن ها هم موفق بیرون آمده است و اکنون گزارش اجمالی آن ارزیابی ها را به ترتیب می آوریم:

1. نخستین اظهار نظر که بیشتر جنبۀ معرفی اثر و بیان برخی از ویژگی های آن را دارد، یادداشتی یک صفحه ای است که به فاصلۀ اندکی پس از انتشار چاپ اول این ترجمه در شمارۀ دهم نشریۀ قرآنی ترجمان وحی (ص 126) در زمستان 1380 چاپ شد و نام نویسندۀ آن نیز ذکر نشده. فصلنامۀ ترجمان وحی از سوی مرکز ترجمۀ قرآن مجید به زبان های خارجی، ارائه می شود و معمولاً دربارۀ ترجمه های جدید قرآن اطلاع رسانی می کند و عکس العمل های به موقع و کارشناسانه نشان می دهد؛ چنان که در همین مرکزْ مشخصات اغلب ترجمه های موجود قرآن (به هر زبانی) در فرمی شناسنامه ای و دارای پرسشنامه ثبت و نگهداری می شود. بر اساس ارزیابی یادداشت مذکور، ترجمۀ آیت اللّه مشکینی ترجمه ای روان و تفسیری دانسته شده است که مترجم در آن می کوشد همۀ اضافات و توضیحات تفسیری خود را از متن جدا کند و درون کمانک (پرانتز) قرار دهد. آنگاه نویسندۀ یادداشت به ذکر یکی - دو نمونه به ویژه دربارۀ شرح و تفسیر حروف مقطعه پرداخته و افزوده است: «همچنین مترجم گاه اقوال مختلف تفسیری را درون پرانتز با حروف عطف "یا" کنار هم می آورد».

ارزیاب مزبور، بار دیگر در پایان نوشته است: «نثر ترجمه بسیار روان و خوش خوان است و مترجم به منظور استفادۀ عام تر خوانندگان، از به کار بردن الفاظ و عبارات ادبی پرهیز می کند. همچنین در ایضاح آیات فقهی (آیات الاحکام)، مسائل کلامی و عبارات متشابه قرآن کوشش فراوان می کند...».

ص:91

ارزیابی مرکز ترجمۀ قرآن مجید

2. ارزیابی دوم که در اصل به صورت دست نویس است و چاپ نشده، اظهار نظر یکی از قرآن پژوهان همان مرکز یادشده، جناب حجت الاسلام محمدرضا انصاری است و ما خلاصه ای از آن را از کتاب بررسی ترجمه های امروزین فارسی قرآن کریم از استاد بهاءالدین خرمشاهی نقل می کنیم.

آقای انصاری که کارشناس و ارزیاب بسیاری از ترجمه های مرکز ترجمه ها بوده اند، در پاسخ به پرسش نامۀ مذکور به سوابق علمی و تفسیری مترجم (آیت اللّه مشکینی) اشاره کرده و دربارۀ روش ترجمۀ ایشان نوشته اند: «این ترجمه با نثری مطابق با قواعد دستور زبان فارسی، همراه با توضیحات نسبتاً فراوانی نگارش یافته است. توضیحاتی که بر متن ترجمه افزوده شده، کلاً در میان دو پرانتز قرار دارد. ذکر این نکته لازم است که نثر ترجمه، صددرصد ادبی نیست و در مواردی از آن، عبارات ترجمه دارای تعقید است که طبعاً ویرایشی دقیق و همه جانبه را می طلبد».

آقای انصاری در پاسخ به پرسش «نقاط قوّت»، این ترجمه را دارای نقاط قوّت چندی دانسته و در اشاره به سه مورد اصلی آن چنین نوشته است: «1. روانی و خوش خوانی عبارات ترجمه...؛ 2. افزودن توضیحات لازم و آشکار ساختن مفردات و جملاتی که در آیه مقدّر است، که در فهم مراد آیات تأثیر بسزایی دارد؛ 3 . تفکیک نسبتاً دقیق افزوده ها از متن ترجمه به وسیلۀ پرانتز...».

سپس به ذکر نمونه هایی از لغزش ها، افتادگی ها و تعقید در برخی عبارات و عدم تفکیک همه جانبۀ توضیحات از متن ترجمه پرداخته و باز در پاسخ به آخرین سؤال تحت عنوان «ارزیابی نهایی»، چنین مرقوم داشته اند: «باید گفت که ترجمۀ مزبور، ترجمه ای است متین که از دقّت بالایی برخوردار است و به دلیل آمدن (آوردن) توضیحات لازم، قابل استفاده برای کسانی است که می خواهند معنی آیات قرآن را درک کنند. گرچه در بعضی موارد، درضمن توضیحات، اصطلاحات یا تعبیرات خاصی به کار رفته که شاید برای عموم قابل فهم نباشد، ولی در مجموع این ترجمه

ص:92

می تواند در حدّی وسیع مورد استفاده قرار گیرد».

قرآن پژوه محترم و ارزیاب مذکور، سرانجام در پایان ارزیابی نهایی به نکته ای مهم و قابل ذکر توجه کرده و پیشنهاد مفیدی ارائه کرده اند که چنین است: «به نظر می رسد اگر این ترجمه با توضیحات عالمانه و ارزشمندی که دربردارد، به صورت دقیق تر و عمیق تر ویرایش شود و کاستی ها و نارسایی های محدود آن جبران گردد، ترجمه ای مطلوب خواهد شد و شهرت ترجمۀ مرحوم الهی قمشه ای را کسب خواهد کرد»(1).

از آنجا که در ادامۀ این نوشتار به مقایسۀ ترجمۀ مرحوم آیت اللّه مشکینی، حداقل با شش ترجمۀ مشابه آن از جمله و به ویژه ترجمۀ مرحوم الهی قمشه ای خواهیم پرداخت، دوبارۀ به نکتۀ مذکور و پیشنهاد یادشده بازخواهیم گشت. دیگر اینکه به نظر می رسد و از برخی قراین پیداست که دو ارزیابی مختصری که گذشت، از یک نفر است؛ چرا که محتوا و حتی نثر و نحوۀ نگرش آن بسیار با هم مشابهت و همسانی دارد و از همان مرکز پژوهشی یادشده که بیشتر در قم فعالیت می کند، صدور یافته است. این نکته نشان می دهد که متأسفانه هنوز به ترجمۀ مورد بحث، چنان که باید پرداخته نشده و آن گونه که درخور آن باشد، به طور تفصیلی معرفی و شناسایی نشده است.

نقد مفصل استاد خرمشاهی

3. تنها ارزیاب و قرآن پژوهی که به صورت گسترده تر به این ترجمه پرداخته و آن را در مقاله ای نسبتاً بلند (حدود 22 صفحۀ وزیری) معرفی و بررسی کرده است، استاد بهاءالدین خرمشاهی است که تاکنون ده ها ترجمۀ قرآن را نقد و ارزیابی کرده و چند

ص:93


1- (1) . «شناس نامۀ اجمالی» ترجمۀ قرآن آیت اللّه مشکینی، محمدرضا انصاری، آرشیو مخطوط کتابخانه و مرکز مدارک علمی مرکز ترجمۀ قرآن مجید به زبان های خارجی، مورّخ 1380/10/4 به نقل از بررسی ترجمه های امروزین فارسی قرآن کریم به قلم استاد بهاءالدین خرمشاهی، مؤسسۀ فرهنگی ترجمان وحی، چاپ اول، تابستان 1388، ص 288-289.

مورد را ویرایش کرده اند و ما اکنون خلاصه ای از ارزیابی ایشان را در اینجا می آوریم. خرمشاهی در آغاز نوشته است:

نگارندۀ این سطور با کلیات نقد و نظر اجمالی همکار گران قدر قرآن پژوه در مرکز ترجمۀ قرآن که در «شناس نامۀ اجمالی» بیان شده موافقت دارد...

چهرۀ کلی و ساختار این ترجمه مجموعاً مقبول است. ترجمه ای است با استفادۀ بسیار از مواد تفسیری (بسیار در مقایسه با مترجمانی که به افزودۀ تفسیری اذعان دارند و در ترجمۀ خود از آن استفاده کرده اند، اما میزان این استفاده حداقلی است؛ فی المثل نظیر ترجمۀ شادروان زین العابدین رهنما... شادروان سید جلال الدین مجتبوی، آیت اللّه ناصر مکارم شیرازی، آیت اللّه صادقی تهرانی...). استفادۀ آیت اللّه مشکینی از افزوده های تفسیری، بسیار بیشتر از حدّ متعارف و معتدلی است که نامبردگان بالا در ترجمه هایشان به کار برده اند و قابل مقایسه با مواد تفسیری فراوان در ترجمه های شادروانان استاد مهدی الهی قمشه ای، استاد علی نقی فیض الاسلام و ترجمۀ تفسیری استاد دکتر مصطفی خرّم دل است....(1)

خرمشاهی در ادامه به پانزده مورد از لغزش ها، ترک اولی ها، سایر ویژگی های سلیقه ای یا قوّت ها و بعضاً ضعف های ترجمه پرداخته که اغلب قابل توجه و مفید و مغتنم است و درخور آنکه پس از قبول وارثان محترم و ویراستار ترجمه، در چاپ ها و احیاناً ویرایش بعدی این ترجمه، اعمال شود و سپس در پایان تحت عنوان «سخن آخر» چنین مرقوم داشته اند:

ترجمۀ [تفسیری] آیت اللّه مشکینی از قرآن کریم، ترجمه ای موفق است و مهم ترین توفیق آن در مفهوم بودن و رسایی است، اما شیوایی و زیبایی نثر فارسی آن، در حد معیار و مطلوب نیست... نگارندۀ این سطور صمیمانه آرزو دارد که این ترجمه با دو سه نوبت ویرایش به مرتبۀ ترجمه ای ماندگار ارتقا یابد. نثر ترجمه هم نیازمند بهسازی است... این بر عهدۀ جامعۀ علمی

ص:94


1- (1) . بررسی ترجمه های امروزین فارسی قرآن کریم، ص 290.

و قرآن پژوهی کشور است که به هر نوع مصلحت و ممکن است، در ویراستن [حتماً چندبارۀ] این ترجمه های مفهوم و عالمانه اقدام کند؛ چرا که همه برزیگران همدگریم»(1).

نظر آیت اللّه استادی

4. آیت اللّه رضا استادی که گویا افزون بر دوستی و همکاری، شاگرد آیت اللّه مشکینی هم بوده اند، در ارزیابی ترجمۀ ایشان چنین گفته اند:

یکی از کارهای بسیار خوب ایشان، ترجمۀ قرآن است.... از پنجاه سال پیش، ترجمه های خوبی، مثل ترجمۀ الهی قمشه ای انجام شد که هنوز هم ادامه دارد. شاید در طول این چهل - پنجاه سال، حدود پنجاه ترجمۀ قرآن نوشته شده، و مرتب هم سعی کرده اند که ترجمه گویاتر شود. این ترجمه ها رو به تکامل است، و از هر کدام انتقادهایی شده، که بعضی از انتقادها را جواب داده یا رفع کرده اند.

ولی ترجمۀ آیت اللّه مشکینی که در اختیار فضلا قرار گرفت، ویژگی ای دارد که تا آنجا که من اطلاع دارم، سابقه نداشته است.

آنگاه آقای استادی به بیان برخی ویژگی ها و از جمله روش ایشان پرداخته و گفته اند:

روش ترجمۀ ایشان این است که گاهی دو - سه تا ترجمه از آیه می نویسد؛ یعنی وقتی در تفسیر، سه قول مطرح است و سه قول هم می تواند در عرض هم باشد، و نمی شود هیچ کدام را بر دیگری ترجیح داد، ظاهراً نظر ایشان این بوده که چه مانعی دارد بگوییم خداوند متعال، هر سه را اراده کرده است؟ در بسیاری از آیات قرآن مجید، ایشان همۀ معانی ای که در تفاسیر است، در ترجمه در نظر گرفته اند؛ مثلاً اگر شما ترجمۀ الهی قمشه ای را بخوانید، برداشتی از آیه کرده، بعد که به تفسیر مراجعه کنید،

ص:95


1- (1) . همان، ص 303.

می بینید برداشت دیگری هم بوده است. به نظر من، این یک امتیاز بسیار بزرگ برای ترجمه است.

از نظر آقای استادی، امتیاز دیگر ترجمۀ آقای مشکینی این است که «گاهی چند قول تفسیری را [صرفاً] نقل نمی کند. ولی می گوید یا این معنی یا آن معنی و یا آن یکی؛ یعنی یک معنی را انتخاب می کند. ترجمه های دیگر، معمولاً [فقط] یک معنی را ذکر می کنند. به نظر من این کاملاً استثنایی است، و در هیچ کدام از ترجمه ها نبوده است. این، از امتیازاتی است که می تواند انسان را تا حدی، از مراجعه به تفسیر هم بی نیاز کند».(1)

نظر دکتر حداد عادل

5. آقای دکتر حداد عادل، افزون بر آثار و ترجمه های دیگر، صاحب یکی از ترجمه های روان و شیوای امروزین قرآن کریم است. ایشان در گفت وگویی دربارۀ ترجمۀ آیت اللّه مشکینی چنین گفته اند:

خصوصیت دیگر آیت اللّه مشکینی که نظر مرا به خودش جلب کرده، دقت ایشان در ترجمۀ قرآن است. من در نُه سالی که مشغول کار ترجمۀ قرآن بودم [در دهۀ هشتاد] و شش سال ترجمه و سه سال ویرایش آن طول کشید - در این مدت ترجمۀ آیت اللّه مشکینی از جمله ترجمه هایی بود که روی میز من گشوده بود... رجوع به ترجمۀ ایشان برای من از نظر فهم معنی آیات، خیلی مفید بود و دقتی که ایشان در ترجمه داشتند، تحسین برانگیز بود و بنده وقتی در معنی آیه ای شک داشتم یا در تفاسیر با اختلاف نظر مواجه می شدم، یکی از ترجمه هایی را که حتماً به آن مراجعه می کردم، ترجمۀ آیت اللّه مشکینی بود و برای بنده مغتنم بود که فقیهی در هشتادسالگی، با آن احاطه ای که بر ادبیات عرب و آشنایی با معارف اسلامی داد، قرآن را ترجمه کرده باشد.(2)

ص:96


1- (1) . حضرت آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 98-99.
2- (2) . روزنامۀ جوان، ویژه نامۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی، مرداد 91، ص 73.

نظر هیئت داوران کتاب سال

6. ارزیابی دیگر، ارزیابی هیئت داوران بخش ترجمه های قرآن دبیرخانۀ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران از ترجمه های پس از انقلاب تا پایان سال 80 شمسی است که نتایج آن در دهۀ فجر 1389 اعلام شد و بر مبنای آن، ترجمۀ آیت اللّه مشکینی در میان بیش از سی ترجمه، یکی از شش ترجمۀ ممتاز دانسته شده و پس از ترجمۀ مرحوم دکتر سید جلال الدین مجتبوی و ترجمۀ مرحوم دکتر فولادوند و استاد خرمشاهی، در کنار ترجمۀ آیت اللّه مکارم شیرازی قرار گرفت و از آن رسماً تقدیر به عمل آمد.

در هیئت داوران آن جشنوارۀ سالیانه و جهانی موسوم به «کتاب سال»، افزون بر این بنده - نگارندۀ این سطور - استادان قرآن پژوهی همچون حجت الاسلام محمدعلی کوشا، حجت الاسلام یعقوب جعفری و آقای مرتضی کریمی نیا هم حضور داشتند که اغلب به ترجمۀ مورد بحث نزدیک به 90 امتیاز از 100 امتیاز را داده بودند. گفتنی است که شیوۀ کار ارزیابی این بود که نظر هریک از داوران به طور جداگانه، در دو صفحه و ده بند همراه با جزءجزء امتیازات هر بند و ذکر دلیل و نمونه در فرم هایی مخصوص با ذکر دلایل ثبت شده و سپس در جلسات حضوری مورد بحث قرار گرفته که حاصل آن در آرشیو دبیرخانۀ کتاب سال موجود است.

یک نمونه از ارزیابی های هیئت داوران که گویای نظر جناب آقای کوشاست، چنین است که ایشان به ترجمۀ مورد نظر 90 امتیاز از 100 را به این دلایل داده اند:

1. این ترجمه هر چند مایل به تفسیر است، اما عمدتاً در تطبیق و انطباق آن با متن دقت شده است.

2. ترجمه ای است روان که استفاده از آن برای همگان آسان و زودیاب است.

3. لغزش های ترجمه نسبت به بسیاری دیگر از ترجمه ها اندک است.

4. چون بخشی از مزایای ترجمه مدیون تلاش های ویراستار است، مترجم محترم، در مؤخرۀ خود حق ایشان را ادا کرده است....(1)

ص:97


1- (1) فرم ارزیابی در آرشیو دبیرخانۀ کتاب سال و گفتگو با ارزیاب.

نظر ویراستار

7. و اما ارزیابی ویراستارِ ترجمه، آقای حسین استادولی، مشابه آیت اللّه استادی است و به طور خلاصه چنین است که در گفت وگویی آن را بیان داشته است:

این یک ویژگی [این ترجمه] است که چند معنی از یک آیه را در خود متن ذکر کرده اند. بعد هم دقت کافی شده است. البته ترجمه ای نیست که آدم ادعا کند که بی غلط باشد، چون گاهی از چشم انسان درمی رود؛ هم از چشم مترجم و هم از چشم مصحح و ویراستار. اما به قول استاد بزرگ ما، مرحوم آقای [علی اکبر] غفاری، که می گفتند در بعضی کتاب ها باید غلطهای آن را پیدا کرد و در بعضی کتاب های دیگر درست های آن را! در این ترجمه این گونه [است؛] باید گشت و غلط آن را پیدا کرد، وگرنه اصل بر دقت و صحت و درستی است.(1)

ایشان همچنین در ادامه و تکمیل ارزیابی خود در گفت وگویی با نگارندۀ این سطور اظهار داشت که در مجموع حدود ده جلسۀ طولانی با آن استاد و مترجم فقید در تهران و قم داشته اند که دربارۀ بسیاری از آیات و ویرایش ترجمۀ آن بحث و هماهنگی می کرده اند و سرانجام اینکه ویراستار محترم بر اساس فرم ارزیابی دارای ده بند مذکور، امتیاز این ترجمه را قبل از ویرایش حدود 80 و پس از ویرایش خود، بیش از 90 از 100 امتیاز می داند و این ها همه البته امتیاز بالایی است که نصیب کمتر مترجمی، آن هم در متنی همچون قرآن کریم می شود؛ کتاب بزرگی که تاکنون ترجمه های بسیار داشته است! و جالب اینکه مترجم، زبان مادری اش فارسی نبوده، اما هم در مقام سخنرانی و هم در نوشتن، برخلاف بسیاری از هم نسلان و هم سلکان خود فارسی را بسیار روان و سلیس و شیرین به کار می برد و همیشه مخاطبان بسیاری داشت که اغلب از فاضلان بودند!

8. در ادامۀ هفت ارزیابی پیشین که به اجمال ذکر کردیم، نظر راقم این سطور که

ص:98


1- (1) . ویژه نامۀ روزنامۀ جوان، مرداد 91.

تاکنون چند نقد بر برخی ترجمه های قرآن، شفاهاً و کتباً ارائه کرده و در ارزیابی ترجمه های کتاب سال قرآنی نیز همکاری داشته ام، این است که پس از بررسی چندین جزء ترجمۀ مزبور، بر همۀ ارزیابی های پیشین صحّه گذاشته و ترجمۀ ایشان را اغلب مورد رجوع و استفادۀ مکرر قرار داده ام و به جمعی از علاقه مندان نیز توصیه کرده ام. به طور خلاصه و چنان که از همین مقاله نیز پیداست، ترجمۀ پرفایدۀ مرحوم آیت اللّه مشکینی را باید یکی از افتخارات و توفیقات ایشان شمرد و وجود برخی اشکالات جزیی یا ویرایشی، از اهمیت، دقت و فواید آن نمی کاهد.

مقایسه با ترجمه های قبل و بعد

اکنون برای آنکه ارزیابی ها کامل تر و دقیق تر شود، خوب است چنین اثری با آثار مشابه پیشین مقایسه شود تا ببینیم که احیاناً از آن ها چه اثری پذیرفته و یا چه گام تازه ای در مقایسه با آنان برداشته است؛ چنان که افزون بر اثرپذیری از پیشینیان، می توان به اثر گذاردن آن بر آثار مشابه بعدی نیز توجه کرد و از این طریق اوصاف دقیق تر و وزن حقیقی آن را بیشتر معلوم کرد. ما در اینجا فقط به مقایسه ای اجمالی با شش ترجمه که سه مورد آن نسبتاً همانند و نزدیک به روش آیت اللّه مشکینی بوده، و همگی آن ها سال ها قبل از ترجمۀ ایشان منتشر شده می پردازیم و سه مورد هم از ترجمه های پس از ایشان است که به آن ها اشاره ای می کنیم:

1. ترجمۀ مرحوم الهی قمشه ای. این ترجمه که در میان علمای معاصر حوزوی، از پیشگامان ترجمۀ روان همراه با توضیحات تفسیری (در پرانتز) است، مسلّماً از باب «الفضل للمتقدم» راهگشا بوده و بر اغلب ترجمه های بعدی از جمله ترجمۀ آیت اللّه مشکینی مؤثر بوده است. این ترجمه به دلایلی بسیارْ رایج شده، ولی با همۀ اهمیت و شأن والای مترجم آن، اغلاط و سهوهای فراوان دارد و متأسفانه چندان دقیق نیست و تاکنون بر آن چند نقد مفصل نوشته شده است. نخستین نقد از مرحوم ابوالقاسم پاینده است که خود ترجمۀ دقیق تری از قرآن را انجام داد و منتشر کرد.

دکتر احمد احمدی و دکتر سید عبدالوهاب طالقانی نیز بر آن نقد نوشته اند.

ص:99

دکتر احمد احمدی از جمله نوشته اند: «ترجمۀ این نیکمردِ دانشمند، خطاهایی دارد که ترجمه را نیازمند اصلاحی چشمگیر می سازد»(1). اما مفصل ترین نقد را استاد خرمشاهی نوشته است که در نزدیک به 80 صفحۀ قطع وزیری منتشر شده است و حاوی 110 نکتۀ انتقادی دربارۀ 20 جزء اول آن است.(2)

آقای حسین استادولی نیز نقدی بر آن ترجمه نوشت که در فصلنامۀ قرآنی بینات چاپ شد.(3) ایشان که بعداً ترجمۀ مرحوم الهی قمشه ای را با ویرایش و اصلاحات خود نیز چاپ کرد، در کنار سه ویژگی مثبت، هفت ویژگی منفی برای این ترجمه برشمرده که کوشیده است در ویرایش خود، آن ها را تا حدودی برطرف کند. مسئلۀ اشکالات این ترجمۀ مشهور، تا آنجا بالا گرفت که فرزند آن مرحوم، دکتر حسین الهی قمشه ای، نیز به ویرایش دیگری از آن همت گماشت و آن را منتشر کرد.

حجت الاسلام محمدحسین ابراهیمی، یکی از شاگردان آیت اللّه مشکینی، در گفت گویی که با وی داشتیم و قرار است دبیرخانۀ بزرگداشت وی چاپ کند، اظهار داشت که ابتدا قرار بود از همین ترجمۀ رایج الهی قمشه ای در قرآنی که مؤسسۀ آیت اللّه مشکینی چاپ می کرد، استفاده شود و وقتی با برخی اشکالات آن برخورد کردند، قرار شد یکی از فضلای حوزه آن را اصلاح کند و چون نتیجه مطلوب نبود، خود تصمیم به ترجمه ای مستقل گرفتند.

اما در ترجمۀ مرحوم مشکینی که ویراستار آن همان منتقد و ویراستار ترجمۀ الهی قمشه ای است، عمدتاً از آن اشکالات پرهیز شده و از این نظر چند گام رو به جلو برداشته شده است.

2. ترجمۀ مرحوم فیض الاسلام. مترجم دانشمند این ترجمه، همان است که ترجمۀ نهج البلاغه وی شهرت دارد و مکرر به چاپ رسیده است. ایشان افزون بر آن و بر

ص:100


1- (1) . بررسی ترجمه های امروزین...، همان، ص 61.
2- (2) . قرآن پژوهی، ص 457 به بعد.
3- (3) . بینات، سال دوم، زمستان 1374، شمارۀ 8.

همان شیوۀ همراه با توضیحات تفسیری (در پرانتز)، صحیفه سجادیه را نیز ترجمه و شرح کرده اند.

بر این ترجمه هم نقدهایی نوشته اند، از جمله آقای محمدرضا انصاری (پیشین) که ضمن شمردن برخی از قوّت ها، گفته اند:

در برخی موارد محتوای پرانتزها بسیار طولانی است [و گاه در حد 3-2 صفحه!] و شکل ترجمه را دگرگون ساخته است، به گونه ای که دست یافتن به اصل ترجمه بسیار مشکل شده است... اصل ترجمه با صرف نظر از توضیحات، دارای نثری نسبتاً روان می باشد... [ولی] با این کیفیت چندان برای عموم قابل استفاده نیست؛ هرچند برای محققان و خواص قابل بهره برداری باشد(1).

خرمشاهی نیز دراین باره می نویسد:

یکی دیگر از مشکلات یا آفات این ترجمه به نثر آن مربوط است که بسیار پراطناب است و چشمگیرترین ویژگی آن عطف مترادفین است... این در نثر معیار امروز ناروا و به اصطلاح «ضد ارزش» است و به شدت از دقت زبانی و حتی بیانی ترجمه می کاهد... در مقایسۀ این دو ترجمه باید عرض کرد ترجمۀ مرحوم قمشه ای خوش انشاتر و خوشخوان تر است، ولی ترجمۀ شادروان فیض الاسلام بسیار دقیق تر و علمی تر است... یک عیب مشترک این دو ترجمه هم در این است که حتی در بخش های مربوط به ترجمه هم چه بسیار مطالب تفسیری بدون استفاده از پرانتز آورده اند.(2)

این مشکلی است که تا حد بسیار بالایی در ترجمۀ آیت اللّه مشکینی به آن توجه گردیده و حل شده است و نظری اجمالی در آن، مؤید نظر ارزیاب یادشده است.

3. ترجمه آیت اللّه مکارم شیرازی. این ترجمه که در کنار ترجمۀ آیت اللّه مشکینی در سال 89 در ردیف ترجمه های قابل تقدیر داوران جشنوارۀ کتاب سال قرار

ص:101


1- (1) . بررسی ترجمه های امروزین...، ص 100-101.
2- (2) . همان، ص 107.

گرفت، دارای امتیازات متعددی است و همچون دو ترجمۀ پیشین و ترجمۀ مورد بحث، دارای پرانتزهای تفسیری نیز هست. دیگر اینکه هر سه ترجمۀ مذکور همچون ترجمۀ آقای مشکینی به دلیل حوزوی بودن و آشنایی با روایات، به میزان فراوانی از احادیث تفسیری نیز استفاده کرده اند و این هم امتیاز دیگر آن هاست.

با این همه، به دلایلی ترجمۀ حاضر، از ترجمۀ آیت اللّه مکارم نیز دست کم یک گام جلوتر است و این طبیعی است. اول اینکه چند سال پس از آن و پس از تفسیر نمونه (از آیت اللّه مکارم و همکاران) پدید آمده و قاعدتاً از مطالب آن ها و برخی تجربه هایشان استفاده شده؛ دوم اینکه از ویرایش دقیق و نسبتاً سخت گیرانۀ آقای استادولی برخوردار بوده و خودْ نیز به ویرایش اهمیت لازم را داده و حق آن را ادا کرده است.

گفتنی است که ترجمۀ آیت اللّه مکارم نیز مورد نقد دقیقی از سوی یکی از داوران و قرآن پژوهان یادشده، یعنی آقای مرتضی کریمی نیا قرار گرفت که در شماره های 9 و 11 فصلنامۀ بینات در سال 1375 چاپ شد. هرچند پاسخی از سوی یکی از شاگردان آیت اللّه به آن نقد در شمارۀ 10 بینات همان سال داده شد، اما به گفتۀ بهاءالدین خرمشاهی، کافی نبود و بیشتر لحن خطابی و جدلی داشت.(1)

این بنده نیز در گفت وگویی که با آقای کریمی نیا و محمدعلی کوشا درخصوص مقایسۀ ترجمۀ آیت اللّه مکارم و آیت اللّه مشکینی داشتم، ایشان ترجمۀ آقای مشکینی را ویراسته تر و دقیق تر و منطبق تر دانستند، اگرچه اذعان داشتند که قلم ترجمۀ آقای مکارم روان تر و به فارسی معیار نزدیک تر است. همچنین پرانتزهای توضیحی و تفسیری و اشتمال بر اقوال و احتمالات معنایی در ترجمۀ آیت اللّه مشکینی بیشتر است، و نیاز به تفسیر جداگانه را کمتر می کند.

اما سه نمونه از ترجمه های بعد از آن عبارت اند از: 1. ترجمۀ دکتر غلامعلی حداد عادل که حُسن اثرگذاری و میزان تأثیرپذیری و استفاده از ترجمۀ مورد بحث،

ص:102


1- (1) . بررسی ترجمه های امروزین...، ص 226.

در ترجمۀ آقای حداد عادل، پیش تر از قول خود ایشان آورده شد و نیازی به تطویل نیست. 2. ترجمۀ حسین استادولی که در سال 1390 در کنار ترجمۀ دکتر موسوی گرمارودی کتاب سال شد و چون ویراستار ترجمۀ مورد بحث بوده اند، خود نیز معترف اند و بدیهی است که از آن بسیار بهره مند بوده اند، چنان که روش تقریباً همسانی نیز در گرایش به ترجمۀ تفسیری - روایی داشته اند. 3. نمونۀ دیگر، ترجمۀ آقای محمدحسن ابراهیمی، مسئول دارالتفسیر قرآن، و یکی از محققان و مدرسان حوزوی و از شاگردان آیت اللّه مشکینی است. ایشان دارای تألیفات متعدد قرآنی و دینی و مشغول نگارش تفسیر مفصلی نیز هستند. ترجمۀ ایشان حدود شش سال طول کشیده و تاکنون دوبار از سوی نشر تأمین چاپ شده است. آقای ابراهیمی تحت تأثیر استادش به ترجمه ای دیگر پرداخت و روشی مشابه آیت اللّه مشکینی داشت و به استفادۀ فراوان از ترجمۀ ایشان اذعان دارد و خود نیز شاهد آن بوده و در چندین جزء با ایشان همکاری ویرایشی داشته ام.

نمونه ها

این مقایسۀ اجمالی با چند ترجمۀ قبل و بعد از ترجمۀ مورد بحث، نشان می دهد که مترجم فقید با پذیرفتن حسن تأثیر از ترجمه های گذشته و احتراز از لغزش های آنان، بر ترجمه های موفق بعدی هم مؤثر بوده و بدین ترتیب در این مسیر ارزشمند گام هایی رو به تعالی در پیشبرد نشر معانی و آموزه های قرآن برداشته اند و حق داشته اند که بگویند:

حاصل عمر نثار ره یاری کردم شادم از زندگی خویش که کاری کردم

در پایان، برای تبرک و مقایسۀ دقیق تر، نمونه ای از ترجمۀ صفحه اول و آخر قرآن کریم را که خود شامل چهار سورۀ حمد، اخلاص و معوذتین است، عیناً می آوریم و گفتنی است که دقت در همین نمونه های کوتاه، نشانگر روش ترجمۀ تفسیری و فشرده و سهل الوصول مترجم است که تا حد بسیاری، همچون خلاصة التفاسیر، اغلب خواننده را از رجوع به تفاسیر بی نیاز می کند و مزایای دیگری که در متن گفته شده و پیداست.

ص:103

به نام خداوند بخشندۀ مهربان

سورۀ حمد

1. سپاس و ستایش از آنِ خداست که مدبّر و ولیّ امر و پرورش دهندۀ جهان هاست (جهان فرشتگان، آدمیان، پریان، حیوان ها و جمادات).

2. خدای رحمت گر مهربان (به رحمت و مهر عامّ در دنیا برای همه، و خاصّ در آخرت برای مؤمن).

3. مالک و فرمانروای روز جزا.

4. [پروردگارا] تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم.

5. ما را به راه راست [در عقاید و علوم و اخلاق و اعمال] هدایت کن [و بر آن ثابت قدم بدار].

6. راه کسانی که به آن ها نعمت دادی [همانند انبیا و پیروان راستین آن ها] آنان که نه مورد خشمِ [تو] قرار گرفته اند و نه گمراه اند.

به نام خداوند بخشندۀ مهربان

سورۀ اخلاص

1. بگو: حقیقت آن است که خداوند یکتاست.

2. خداوندی است بزرگوار و قبلۀ حاجات، و ذاتی است بسیطالحقیقه، غیرمرکب و بی نیاز.

3. نه کسی را زاده و نه از کسی زاده شده است (محال است صفت پدر و فرزند پیدا کند).

4. و هیچ گاه احدی همتای او [در الوهیت و خالقیت و ربوبیت و عبودیت و طاعت] نبوده است.

به نام خداوند بخشندۀ مهربان

سورۀ فلق

1. بگو: پناه می برم به پروردگارِ سپیده دَم: و زمین شکافته شده به بیرون آمدن

ص:104

چشمه سارها و گیاهان، و ارحام مفتوح به تولد اولاد، و قبور شکافته شده برای برانگیختن مردگان.

2. از شر آنچه آفریده [از آنچه دارای شر است مانند شیاطین و اجنّۀ خبیثه و شرور مادی].

3. و از شر هر شب تاریک آنگاه که درآید و فراگیرد، و از هر موجود شروری که هجوم آورد.

4. و از شر زنان [جادوگر] دمنده در گره ها.

5. و از شر هر حسود آنگاه که حسد خود را به کار بندد.

به نام خداوند بخشندۀ مهربان

سورۀ ناس

1. بگو: پناه می برم به پروردگار مردم (به مربّی آن ها از ابتداء تکوّن تا انتهای مراحل تربیت).

2. به سلطان و حاکم [مطلق] مردم.

3. به معبود [حقیقی] مردم.

4. از شر وسوسه گر پنهانی، آن عقب روندۀ عودکننده.

5. آن که در سینه های مردم وسوسه می کند؛

6. چه از جن باشد و چه از انس.

کتاب نامه

1. آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران (یادنامۀ 2)، انتشارات الهادی.

2. بررسی ترجمه های امروزین فارسی قرآن کریم به قلم استاد بهاءالدین خرمشاهی، مؤسسۀ فرهنگی ترجمان وحی، چاپ اول، 1388.

3. بینات، سال دوم، زمستان 1374، شمارۀ 8.

4. «شناس نامۀ اجمالی» ترجمۀ قرآن آیت اللّه مشکینی، محمدرضا انصاری،

ص:105

آرشیو مخطوط کتابخانه و مرکز مدارک علمی مرکز ترجمۀ قرآن مجید به زبان های خارجی، مورّخ 1380/10/4.

5. روزنامۀ جوان، ویژه نامۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی، مرداد 1391.

6. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، بهاالدین خرمشاهی، تهران: انتشارات دوستان ناهید، 1377.

ص:106

بررسی ترجمۀ قرآن کریم

اشاره

ابراهیم نخعی(1)

چکیده

در عصر حاضر، ترجمۀ علمی و دقیق قرآن کریم یکی از مهم ترین شیوه های فهم معانی آیات در قالب کمترین عبارات است. براین اساس، قرآن پژوهان زیادی به این کار همّت گماشته اند که آیت اللّه مشکینی قدس سره یکی از آن بزرگان است. در این مقاله، مزایا و کاستی های ترجمۀ ایشان در مقایسه با سایر ترجمه ها بررسی شده است.

کلیدواژه ها: قرآن، اصول ترجمه، علی مشکینی.

درآمد

تاکنون ترجمه های زیادی برای قرآن کریم انجام شده است، اما آثار اندکی توانسته اند جایگاه خود را در میان سایر ترجمه ها حفظ کنند. عوامل بسیاری در این مسئله نقش دارند که در بخشی از مقاله، به صورت مفصل بیان خواهند شد.

ترجمه های قرآن کریم به چهار صورت لفظ به لفظ، فنّی (برابر با زبان مقصد)، آزاد (معنوی) و تفسیری انجام می گیرند. در دوره های پیشین، ترجمۀ قرآن کریم بیشتر به صورت لفظ به لفظ بوده است که به ترجمۀ «تحت اللفظی» مشهور شده است. از ویژگی های این نوع ترجمه، پایبندی به متن و نصّ قرآن کریم و

ص:107


1- (1) دانشجوی دکتری علوم قرآن و معارف حدیث در دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات.

امانت داری در برابر آن است. البته ضعف های بسیاری نیز دارد؛ از جمله اینکه جملات و عبارات در این ترجمه، سلیس و روان، و در برخی موارد قابل فهم نیستند. این گونه ترجمه ها معمولاً اشکالات بسیاری داشته اند. ترجمۀ استاد الهی قمشه ای از نوع ترجمۀ لفظ به لفظ است که به سبب ویژگی های برجستۀ دیگر، یکی از ماندگارترین ترجمه ها بوده است. ایشان گره برخی آیات مشکل را باز، و آن ها را قابل فهم و راه را برای دیگران هموار کرد. سایر مترجمان از ترجمۀ آن بزرگوار بسیار بهره برده اند.

در ترجمۀ فنّی، واحد ترجمه جمله است بدین صورت که با توجه به ترکیب نحوی جمله ها در زبان مبدأ و مقصد، ترجمه شکل می گیرد. می توان گفت که این نوع ترجمه بهترین روش ترجمۀ متون به ویژه متون مقدس است. ترجمۀ آیت اللّه علی مشکینی نیز بدین صورت بوده، در برخی قسمت ها به صورت ترجمۀ تفسیری و آزاد است.

شایان ذکر است در ترجمه های تفسیری و آزاد، دست مترجم بازتر است؛ ازاین رو این ترجمه ها با توضیحات و قلم گردانی های فراوان همراه هستند. می توان گفت که تفاوت ترجمه های تفسیری و آزاد با دیگر ترجمه ها در این است که مترجمان پایبندی زیادی به متن قرآن نداشته، سعی در تبیین جنبه های معنایی آیات دارند.

پس از مقدمه ای کوتاه دربارۀ انواع ترجمه ها، بیان سه اصل باارزش در ترجمۀ متون دینی لازم می آید که عبارت اند از: شیوایی، امانتداری و زیبایی نوشتار.(1)

شیوایی، همان روشنی، شفافیت و فصاحت کلام است که سلاست و سلامت ساختاری نوشته را در پی دارد.

امانتداری، همان پایبندی به متن است که موجب انطباق ترجمه و متن می شود.

ص:108


1- (1) مقدمۀ ترجمۀ قرآن موسوی گرمارودی (مقالۀ بهاءالدین خرمشاهی).

زیبایی نوشتار، استفاده از اسلوبی زیبا و کلماتی دلنشین، معمول و خوش نقش در بیان مراد خداوند است.

هرگاه ترجمه ای، سه اصل مذکور را رعایت کرده باشد، به حتم دارای ارزش و اعتبار خواهد بود.

با توجه به نکات پیش گفته، ترجمۀ آیت اللّه مشکینی، علمی و دقیق است؛ زیرا ایشان هم به زبان مبدأ، و هم به زبان مقصد آشنایی کامل داشته و در مباحث بلاغت و ادبیات عرب و اصول، تبحّر و تعمّق کافی داشته اند و بسیاری از روش های صحیح ترجمه را به کار برده اند. لذا ترجمۀ ایشان ارزشمند است و بایستی، بیش از پیش کانون توجّه و استقبال قرآن پژوهان باشد.

این مقاله ابتدا به ویژگی های این ترجمه، با ذکر مثال و شاهد می پردازد و در ادامه به برخی از نقدهای محتمل، اشاره ای خواهد داشت.

مزایا

1. از مهم ترین ویژگی های این ترجمه، سلیس و روان و همه فهم بودن آن است. در این ترجمه سعی شده که با عبارات و کلماتی دقیق، هماهنگ و مناسب، متنی شیوا و آسان ارائه شود؛ همانند این آیه: «وَ أدْخَلْناهُ فی رَحْمَتِنا إنَّهُ مِنَ الصّالِحینَ»(1) که به این صورت ترجمه شده است: «و او را در رحمت خویش وارد کردیم؛ چرا که او از شایستگان بود». این ترجمه، از بهترین و روان ترین ترجمه های این آیه است.

2. از نکات برجستۀ این ترجمه، رعایت حداکثریِ معنای ادات تأکید و حصر در ترجمه است؛ مثال: «اَنَّ هَذا لَهُوَ الفُوز العَظیم»(2) که این گونه ترجمه شده است: «آری یقیناً که این همان کامیابی و رستگاری بزرگ است».

3. توجه به افعال معلوم و مجهول و نحوۀ ترجمۀ آن ها یکی از دیگر امتیازات این ترجمه است.

ص:109


1- (1) . انبیاء، آیۀ 75.
2- (2) . صافات، آیۀ 60.

«لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ اْلأَکْبَرُ وَ تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(1) که در ترجمه این گونه آورده اند: «آن وحشت بزرگ، آنان را غمگین نمی کند و فرشتگان [با تبریک و تهنیت] به استقبالشان می آیند [و می گویند] این همان روز شماست که [در دنیا] به آن وعده داده می شدید».

4. جملاتی که به صورت مفعول مطلق هستند، در این ترجمه به خوبی منعکس شده اند: «وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرینَ عَرْضاً»(2) که در ترجمه آورده اند: «و جهنم را در آن روز بر کافران به طور آشکار و وحشت زا عرضه بداریم».

5. از امتیازات دیگر این ترجمه، رعایت زمان افعال است. برای مثال آیۀ 89 سورۀ مؤمنون این گونه ترجمه شده است: «سَیَقُولُونَ لِلّهِ قُلْ فَأنّی تُسْحَرُونَ»(3) ترجمه:

«خواهند گفت: [همه] از آنِ خداست. بگو: پس چگونه و از کجا [در برابر این حقایق روشن] جادو می شوید؟!».

6. سعی شده که همۀ کلمات و حروف مانند فاء، واو،... در ترجمۀ انعکاس پیدا کنند؛ مثال: «فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أطیعُونِ» (4)«پس، از خدا پروا کنید و مرا فرمان برید».

7. از امتیازات دیگر، می توان به آوردن تفسیر آیه، به صورت موجز، در ضمن ترجمۀ برخی از آیات اشاره کرد؛ همانند این آیات: «عَبَسَ وَ تَوَلّی * أنْ جاءَهُ اْلأَعْمی»(5) که به این صورت ترجمه شده است: «صورت در هم کشید و روی گردانید بدان جهت که آن نابینا نزد او آمد (بیان برخورد مردی ثروتمند است در محضر پیامبر، یا نابینایی که برای پذیرش اسلام آمده بود)».

8. از ویژگی های دیگر ترجمۀ ایشان، توضیحات و عباراتی در پرانتز است که موجب فهم بیشتر و روان تر آیات می گردد؛ همانند این آیه: «قُلْ یا أهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا إلاّ أنْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما انْزِلَ إلَیْنا وَ ما انْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أنَّ أکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ»(6)

ص:110


1- (1) . انبیاء، آیۀ 103.
2- (2) . کهف، آیۀ 100.
3- (3) . مؤمنون، آیۀ 89.
4- (4) شعراء، آیۀ 108.
5- (5) . عبس، آیۀ 1-2.
6- (6) . مائده، آیۀ 59.

«بگو: ای اهل کتاب، آیا بر ما جز این را عیب می گیرید که ما به خدا و آنچه [از جانب او] بر ما فرود آمده و آنچه پیش از ما [بر پیامبران گذشته] فرود آمده ایمان آورده ایم و اینکه بیشترِ شما نافرمانید (این آیه مانند آن است که گفته شود: از من جز این را عیب می گیری که من ثروتمندم و تو فقیری، یا من عالمم و تو جاهلی)».

9. ترجمۀ صحیح کلمۀ «الرحمن» این ترجمه را ممتاز می کند. توجه شود که اگر کلمۀ «رحمن»، در مواردی جانشین «اللّه» باشد، باید به صورت «خدای رحمن» ترجمه شود، نه «خدای بخشنده» یا «مهربان»! چون در اینجا اسم خداوند است، نه صفتی برای اللّه؛ و اگر به عنوان صفت باشد، در این صورت به رحمتِ بی اندازۀ خداوند اشاره می کند که در این ترجمه به خوبی رعایت شده است.

در ترجمۀ آیۀ 85 سورۀ مریم: «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقینَ إلَی الرَّحْمنِ وَفْدًا» آمده است:

«[به یاد آر] روزی که پرهیزکاران را [از صحرای محشر] به صورت سوارگانی [بر ناقه های نور] به سوی خدای رحمان گرد می آوریم».

10. یکی دیگر از برجستگی های این ترجمه، ترجمۀ همۀ کلمات و عدم افتادگی برخی عبارات در ترجمه است که متأسفانه برخی از دیگر ترجمه ها به این اشتباهات گرفتارند؛ برای مثال، آیۀ 68 سورۀ مؤمنون: «أ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ اْلأَوَّلینَ» این گونه ترجمه شده است: «پس آیا در این گفتار [قرآن] تدبّر و تفکّر نکردند [که چه کلام اعجازی خارج از توان بشری است]، یا آنکه بر آن ها چیزی آمده که بر نیاکان آن ها نیامده است؟».

کاستی ها

1. استفاده از واژگان عربی به جای فارسی آن: هدف از ترجمۀ آیات قرآن، استفادۀ بهینه از کلمات فارسی برای بیان مفهوم متن و نصّ قرآن است؛ لذا بایستی سعی شود تا حد امکان از کلمات و اصطلاحات عربی خودداری، و کلمات فارسی را جایگزین آن ها کرد. در این ترجمه احیاناً برخی کلمات نامأنوس در فارسی به

ص:111

چشم می خورد؛ برای مثال در ترجمۀ این آیه: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ»(1) آمده است: «آیا [به چشم دل] ندیدی و ندانستی که پروردگار تو با اصحاب فیل (سپاه ابرهه که برای تخریب خانۀ خدا آمده بودند) چگونه رفتار کرد؟!».

ذکر عبارت «فیل سواران»، به جای «اصحاب فیل»، بهتر است، که در برخی ترجمه های قرآن این نکته به خوبی رعایت شده است.(2)

در نمونۀ دیگر، این آیه: «فَأصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أصْحابُ الْمَیْمَنَةِ * وَ أصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أصْحابُ الْمَشْئَمَةِ»(3) این گونه ترجمه شده است: «[نخست] اصحاب یمین چه هستند اصحاب یمین؟ (گویی تجسم یمن و سعادت) * و [دوم] اصحاب شمال چه هستند اصحاب شمال؟ (گویی تبلور شومی و شقاوت)».

شایسته بود «اصحاب شمال» و «اصحاب یمین» معادل سازی فارسی شوند؛ مانند این کلمات: خجستگان، سعادتمندان و نیکبختان برای عبارت «اصحاب یمین»؛ و شومان، بدبختان، شقاوتمندان، نگون بختان برای عبارت «اصحاب شمال».(4)

2. عدم ترجمۀ صحیح بسمله: دربارۀ ترجمۀ آیۀ شریفۀ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» سخن بسیار است و به این نکته بسنده می کنیم که ترجمه های «به نام خداوند بخشندۀ مهربان» و «به نام خداوند بخشندۀ بخشایشگر» و مانند این ها نمی توانند صائب باشند؛ چون «بخشنده» یعنی «معطی» نه «الرحمن»! و «مهربان» در عربی به واژۀ «رئوف» نزدیک است، و «بخشایشگر» نیز با کلمۀ «غفور» متناسب است. بنابراین می توان گفت هیچ یک از کلمات و اصطلاحات فوق، رحمت شاملۀ الهی را نمی رساند و کلمات «رحمن» و «رحیم» از ریشۀ «رحمت» سرچشمه می گیرند. لذا به نظر نگارنده، ترجمۀ این آیه به صورت «به نام خداوند رحمت گستر

ص:112


1- (1) . فیل، آیۀ 1.
2- (2) ر. ک: ترجمه های طاهری، فیض الاسلام، کاویان پور، گرمارودی، مخزن العرفان، آسان.
3- (3) . واقعه، آیۀ 8-9.
4- (4) ر. ک: به ترجمه های گرمارودی، مجتبوی، مکارم شیرازی، انصاری.

رحمت گر» نزدیک تر به مراد خداوند است و ترجمۀ آیت اللّه مشکینی از این نقد مستثنی نیست.

3. بهتر است دربارۀ ترجمۀ کلمات «اللّه» و «اِله» تأمل بیشتری صورت گیرد؛ چون «اللّه» اسم خاص خداوند است و لذا «خدا» و یا «خداوند» برای ترجمۀ آن بهتر است. اما «اِله» به معنای معبود است و هم دربارۀ خدا به کار می رود، و هم سایر موجودات و بت ها. لذا نبایستی هر دو به معنای معبود یا هر دو به معنای خدا ترجمه شوند. پس هرگاه هردو به یک معنا گرفته شود؛ ضعفی برای ترجمه شمرده می شود؛ مثلاً در ترجمۀ آیۀ «وَ إِلَهکمُْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَّاإِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ»(1) این گونه آمده است:

«و خدای شما خدایی یگانه است؛ جز او خدایی [مستحق پرستش] نیست که بخشنده و مهربان است» اگر به جای کلمۀ «خدا»، کلمۀ «معبود» به کار می رفت بهتر بود.

4. مترجم بایستی در ترجمه، روش یکسانی را در همۀ آیات در پیش گیرد و این گونه نباشد که در برخی آیات به صورت لفظ به لفظ و در برخی به صورت جمله به جمله و در برخی به صورت آزاد و تفسیری، عمل کند. در ترجمۀ آیت اللّه مشکینی، گاه کلمات اضافی در متن دیده می شود و همچنین توضیحات زیاد از حد، که در این صورت ترجمه از حالت جمله به جمله خارج شده، به ترجمۀ تفسیری می گرود. به ترجمۀ این آیه دقت کنید: «قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ ثُمَّ إلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (2)«بگو: شفاعت و وساطت تماماً از آنِ خداوند است (چه وساطت های تکوینی میان علت و معلول ها در دنیا، و چه شفاعت های عالم آخرت؛ زیرا) ملکیت حقیقی و مالکیت آسمان ها و زمین از آنِ اوست (به ملاک آنکه آفرینش و حفظ و تدبیر و فانی کردن همه به دست اوست) سپس همۀ شما به سوی او بازگردانده می شوید». در این نمونه، توضیحاتِ بیش از حد، ترجمه را از حالت جمله به جمله خارج می کند.

ص:113


1- (1) . بقره، آیۀ 163.
2- (2) . زمر، آیۀ 44.

5. در بسیاری از موارد، توضیحات و قلم گردانی ها در داخل پرانتز قرار نمی گیرند و لذا با جمله ها و عبارات ترجمه خلط می شوند. این مطلب با اندکی تأمل در ترجمۀ این آیه روشن می گردد: «وَ إذا قیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لا یَرْکَعُونَ» (1)«و چون به آن ها گفته شود [در برابر خدا] رکوع و اطاعت و خضوع کنید، رکوع و خضوع نمی کنند».

6. در ترجمۀ دقیق نبایستی از مترادف های پی درپی استفاده کرد؛ چون در ترجمۀ صحیح، بهترین مترادف را می آوریم، نه همۀ مترادف ها را، و این روش در ترجمۀ آیت اللّه مشکینی به وفور یافت می شود: «إنَّ لِلْمُتَّقینَ مَفازًا»(2): «همانا برای پرهیزکاران رستگاری و کامیابی و جایگاه نجات است».

7. عدم ترجمه های یکسان در آیات مشابه: ذکر این مطلب دربارۀ ترجمۀ جملات مشابه در قرآن ضروری به نظر می رسد: در قرآن کریم، برخی جملات و عبارات به صورت مکرر آمده است که بهتر است همۀ این عبارات مشابه، به صورت ثابت و به یک شکل ترجمه شوند؛ مگر اینکه جایگاه جمله در کل آیه و متن، ترجمۀ دیگری را ایجاب کند. لذا اگر این نکته رعایت نشود، موجب کاهش دقت و اعتبار ترجمه می شود. در اینجا نمونه ای از جملات مشابه را می آوریم: «وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»(3) که مجموعاً شش بار در قرآن آمده است. همچنین است سایر آیات که مکرراً نازل شده اند که به جهت اختصار، آن ها را نمی آوریم.

در ترجمۀ آیت اللّه مشکینی، ترجمۀ آیۀ فوق این گونه آمده است: «و آنچه به آن استهزا می کردند، آن ها را فرا خواهد گرفت»؛ (4)«و آنچه مسخره اش می کردند (وعدۀ عذاب) آنان را فرا گرفت»؛ (5)«و آنچه را که [در دنیا] بدان استهزا می کردند (از سختی های قیامت و عذاب های گوناگون جهنم) بر آن ها فرود آمده، احاطه

ص:114


1- (1) . مرسلات، آیۀ 48.
2- (2) . نبأ، آیۀ 31.
3- (3) . هود، آیۀ 8.
4- (4) . هود، آیۀ 8.
5- (5) . نحل، آیۀ 34.

خواهد کرد»؛ (1)«و [سرانجام] آنچه بدان استهزا می کردند، بر آن ها وارد شد و آنان را فرا گرفت»؛ (2)«و آنچه که بدان استهزا می کردند (از عذاب های گوناگون آنجا) آنان را فرا می گیرد»؛ (3)«و [سرانجام] آنچه که بدان استهزا می کردند، آن ها را از همه سو فرا گرفت».(4)

این معانی با یکدیگر تفاوت داشته، یکسان نیستند و بهتر می بود که همسان ترجمه شوند.

8. از دیگر کاستی ها، ترجمۀ حروف مقطعه در ابتدای سوره ها به صورت تفسیری است؛ یعنی به صورت مقطعه ذکر شده و سپس یکی از تفسیرهای مشهور دربارۀ این حروف را آورده اند. در ابتدای سورۀ مریم آمده است:

««کهیعص» یعنی: کاف، ها، یا، عین، صاد. من کفایت کننده، هدایتگر، ولیّ امر، عالم و صادق الوعد هستم. این حروف رمزهایی میان خدا و رسول اوست». این تفسیر، سلیقه ای بوده، از نظر محققین علوم قرآنی، علمی نیست.

9. «اِنَّ» در برخی آیات تعلیلی است؛ چون پیوندگاه جملۀ قبل و بعد از خود است و چرایی جملۀ بعد از خود را بیان می کند؛ پس اگر به صورت تعلیلی ترجمه شود (نه تأکیدی) بهتر است. در بعضی مواقع، نکتۀ مزبور در این ترجمه رعایت نمی شود؛ مانند این آیه: «أیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمیعاً إنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»(5) که این گونه ترجمه شده است: «هر جا که باشید، خداوند همۀ شما را [به صحنۀ محشر] خواهد آورد [تا جزای عمل دهد.] همانا خداوند بر همه چیز تواناست». در این ترجمه اگر به جای «همانا»، «زیرا» می آمد بهتر بود.

10. نکره در سیاق نهی افادۀ عموم می کند و رعایت این نکته در ترجمۀ قرآن کریم ضروری است. در ترجمۀ آیت اللّه مشکینی این قاعده دربارۀ برخی آیات

ص:115


1- (1) . زمر، آیۀ 48.
2- (2) . غافر، آیۀ 83.
3- (3) . جاثیه، آیۀ 33.
4- (4) احقاف، آیۀ 26.
5- (5) . بقره، آیۀ 148.

رعایت شده و در برخی نادیده گرفته شده است؛ برای مثال، به آیات زیر توجه کنید:

«إنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إلهٍ إلاَّ اللّهُ وَ إنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»(1): «بی تردید همین است داستان حق (حضرت مسیح)، و جز خداوند معبودی نیست، و البته خداست که مقتدر و حکیم است».

«لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ»(2): «که در واقع شدن آن دروغی نیست، و سزا نیست کسی آن را دروغ شمارد»؛ که بهتر بود این گونه ترجمه شوند: «و جز خداوند هیچ معبود دیگری نیست» و «که در واقع شدن آن هیچ دروغی نیست».

11. گاه برخی کلمات برای تأکید در جمله ظاهر می شوند؛ لذا هنگام ترجمه بایستی دقت شود که بار تأکیدی آن ها لحاظ شود: «اُولئِکَ عَلی هُدًی مِنْ رَبِّهِمْ وَ اولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(3): «آن ها هستند که بر هدایتی [فطری و عقلی] از سوی خدایشان [پیش از هدایت تشریعی قرآن] قرار دارند و آن هایند که رستگارند [و قرآن آن ها را به کمالات ورای این امور، هدایت می کند و در کسانی که منکر این امورند، تأثیری نمی گذارد]»؛ که ترجمه به این صورت صحیح تر به نظر می رسد: «و آن ها قطعاً که رستگارند».

12. یکی از دیگرنقدها این است که احیاناً برای آیۀ واحد، چند معنا در کنار هم آورده می شود و دقیق تر این است که بگوییم برای جملۀ واحد، چند ترجمۀ ناهمگون ذکر می شود! بهتر بود که بنابر تفاسیر، بهترین ترجمه انتخاب می شد.

برای مثال، در آیۀ 32 سورۀ ص آمده است: «إذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصّافِناتُ الْجِیادُ * فَقالَ إنّی أحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبّی حَتّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ». آیه این گونه معنا شده است: «[و به یاد آر] زمانی که در پایان روز، اسبان نجیب و تندرو بر او عرضه شد. گفت: من دوستی اسبان جهاد را از سر یاد پروردگارم دارم [و سرگرم تماشا

ص:116


1- (1) . بقره، آیۀ 62.
2- (2) . واقعه، آیۀ 2.
3- (3) . بقره، آیۀ 5.

شد] تا آن ها از نظر غایب شدند یا خورشید غروب کرد [و یا مشغول تماشای اسب ها گردید تا وقت وردش گذشت] گفت: همانا من دوستی اسبان را [ناآگاه] بر یاد پروردگارم ترجیح دادم تا خورشید در حجاب شد [پس من ترک اولی کردم]».

باید توجه داشت که در ترجمۀ «توارت بالحجاب» فقط یکی از این معانی صحیح است، و دیگری نه!

در تفسیر المیزان آمده است: «و قوله: «حَتّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ» الضمیر علی ما قالوا للشمس و المراد بتواریها بالحجاب غروبها و استتارها تحت حجاب الأفق، و یؤیّد هذا المعنی ذکر العشیّ فی الآیة السابقة إذ لو لا ذلک لم یکن غرض ظاهر یترتّب علی ذکر العشیّ».(1) علامه طباطبایی در تفسیرش فقط یکی از این ها را پذیرفته و دیگری را رد می کند. لذا این آیه دربارۀ غروب خورشید است، نه غیبت اسب ها!

همچنین آیۀ 11 سورۀ غاشیه این گونه ترجمه شده که جای تأمل است: «لا تَسْمَعُ فیها لاغِیَةً» «هرگز در آنجا سخنی لغو و بیهوده نمی شنوی و نمی شنوند». ذکر دو معنا برای «لا تسمع» نمی تواند صحیح باشد. در تفسیر المیزان آمده است: «أی لا تَسمَعُ تِلکَ الوُجُوهُ فِی الجَنَّةِ کَلِمَةً ساقِطَةً لا فائِدَةَ فِیها»(2) که مؤید این مطلب است که ضمیر «تسمع» به «وجوه» برمی گردد به دلیل سیاق و روال آیات این قسمت سوره؛ و فعل غایب است، نه مخاطب!

13. در برخی موارد ترجمۀ بعضی آیات گنگ بوده، روان و سلیس نیست، به گونه ای که خواننده را دچار اشتباه می سازد؛ مثال: «اسْلُکْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ

ص:117


1- (1) . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 204. (و بیان خداوند که می فرماید: «حَتّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ». براساس آنچه که مفسران گفته اند ضمیر در «توارت» به خورشید بر می گردد و مراد آیه از تواری خورشید در حجاب، غروب آن و استتار آن در پس پردۀ افق است و این معنی را ذکر کلمۀ «عشی» در آیۀ قبل تأیید می نماید و اگر تفسیر این گونه نمی بود، غرضی برای ذکر «عشی» در آیۀ قبل نمی ماند).
2- (2) . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 274. (یعنی این چهره ها در بهشت کلام زائدی نمی شنوند که هیچ گونه فایده ای ندارد).

مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ»(1): «دست خود را در گریبان خود کن تا [چون بیرون آوری] سفید و درخشنده، بی عیب و نقص بیرون آید و از جهت هر هراسی، دست [یا دست ها] را بر خود بچسبان [که زایل شود]».

همچنین است آیۀ 66 سورۀ کهف: «قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أتَّبِعُکَ عَلی أنْ تُعَلِّمَنی مِمّا عُلِّمْتَ رُشْدًا»: «موسی به او گفت: آیا [اجازه می دهی] از تو پیروی کنم به این هدف که از آنچه از علوم راهنمای واقع، تعلیم شده ای به من بیاموزی؟».

14. در ترجمۀ برخی حروف، باید از قابلیت های زبان مبدأ و زبان مقصد بهره گرفت. این گونه نباشد که عین حروف در زبان عربی، در ترجمه لحاظ شود و همه را منعکس کنیم؛ زیرا ممکن است استعمال آن حروف در زبان فارسی جایز نباشد، یا با حروف دیگری از حروف فارسی، نزدیکی معنایی بیشتری داشته باشد. فی المثل در ترجمۀ حرف «واو» بیشتر مترجمان همۀ واوها را ترجمه کرده، معادل آن را واو فارسی می دانند. در صورتی که واو در زبان عربی ممکن است استینافیه باشد که در زبان فارسی بسیار کم وارد می شود و شاید بتوان گفت که اصلاً در فارسی واو استینافیه نداریم. همچنین است واو زائده که در زبان عربی، برای زیبایی و تأثیرگذاری معنوی بر مخاطب است و نبایستی در فارسی ترجمه شود. آیۀ 57 سورۀ انعام گواه این مطلب است: «وَ کَذلِکَ نُری إبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ» که این گونه ترجمه شده است: «و همان گونه [که به ابراهیم گمراهی پدر و قومش را می آموختیم] به ابراهیم، مالکیت و ربوبیت تامّۀ [خود] بر آسمان ها و زمین را نشان می دادیم [برای آنکه دانا و توانا در استدلال شود] و برای آنکه از باورکنندگان باشد».

در آیۀ فوق، بهتر است واو ترجمه نشود.

واو ممکن است به صورت زائده نیز استفاده شود. در کتاب مغنی الادیب این گونه

ص:118


1- (1) . قصص، آیۀ 32.

آمده است: «اقسام مختلف واو در زبان عربی به پانزده تا می رسد؛ از جمله واو عاطفه، استیناف و زائد و حالیه...».(1)

همچنین است دربارۀ ترجمۀ حرف «أم». یکی از اقسام «أم»، زائده است که در آیۀ ذیل زائده است و در ترجمۀ آیت اللّه مشکینی به صورت «بلکه» ترجمه شده است: «أمْ أنا خَیْرٌ مِنْ هذا الَّذی هُوَ مَهینٌ وَ لا یَکادُ یُبینُ»(2).(3): «بلکه من از این کسی که خودْ پست و زبون است و نمی تواند سخن به روشنی بگوید (اشاره به لکنت زبان موسی) بهترم».

15. گاه دیده می شود که در ترجمۀ اسم فاعل و اسم مفعول تفاوتی دیده نمی شود؛ در صورتی که حتماً دارای اختلاف مفهومی هستند. برای مثال کلمات «مسومین» و «مسومه» در دو آیۀ ذیل محل بحث هستند: «بَلی إنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ»(4): «چرا، اگر صبر کنید و پروا پیشه کنید و آن ها به همین فوریت و جوش و خروش به شما روی آورند، پروردگارتان شما را با پنج هزار از فرشتگان نشاندار یاری می کند».

«مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفینَ» (5)«که در نزد پروردگارت برای آن اسرافکاران (ظالمان متجاوز) نشاندار شده اند». در آیۀ قبل، «نشان گذار» بهتر از «نشان دار» است.

شایان ذکر است که مترجم قرآن بایستی همۀ قواعد ترجمه را رعایت کند. یکی از این نکات و قواعد مهم در فن ترجمه، پایبندی به قرائت عاصم یا هر قرائت دیگر است و نمی توان در ترجمۀ قرآن، همۀ این قرائات را لحاظ کرد. چون قرآن مدنظر آیت اللّه مشکینی به قرائت حفص از عاصم است، رعایت جنبۀ فاعلی و مفعولی کلمۀ «مُسَوَِّم» ضروری به نظر می رسد. اگر جنبۀ فاعلی این کلمه را در نظر بگیریم، در این صورت ملائکۀ الهی به عنوان تعلیم دهندگان مؤمنین یا مرکب های آن ها

ص:119


1- (1) مغنی الادیب، ج 1، ص 272-282.
2- (2) . زخرف، آیۀ 52.
3- (3) مغنی الادیب، ج 1، ص 41-46.
4- (4) . آل عمران، آیۀ 125.
5- (5) . ذاریات، آیۀ 34.

بودند؛ و اگر جنبۀ مفعولی آن را در نظر بگیریم، در این صورت خود ملائکه دارای نشان مخصوصی برای خود بودند. در تفسیر روح المعانی نیز بدین گونه آمده است:

«مُسَوِّمِینَ من التسویم و هو إظهار علامة الشیء، و المراد معلمین أنفسهم أو خیلهم و أنت تعلم أنه لا مانع من أن یکونوا معلمین أنفسهم و خیولهم أیضا و ذا علی قراءة ابن کثیرو أبی عمرو و عاصم مُسَوِّمِینَ بکسر الواو، و أما علی قراءة الباقین مُسَوَّمِینَ بفتح الواو علی أنه اسم مفعول».(1)

16. در ترجمۀ برخی واژه ها، معانی نزدیک آن واژه ذکر شده، نه معنای خود واژه: «اللّهُ یَسْتَهْزِیُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»(2): «خدا هم آن ها را [در قیامت[ مسخره خواهد کرد و [اکنون] در طغیانشان که کورکورانه در آن به سر می برند مهلت می دهد و تقویت می کند».

ریشۀ کلمۀ «مسوِّمین» از «تسویم» به معنای آشکار کردن علامت چیزی است، و مراد از آن کلمه، «معلّمین» است؛ یعنی «تعلیم دهندگانِ» مؤمنین و مرکب های آن ها و می دانید که هیچ مانعی ندارد که فرشتگان تعلیم دهندگان مؤمنین و مرکب های آن ها باشند (و هم خود دارای نشان های زرد، سرخ، سفید و سیاه باشند) و براساس قرائت ابن کثیر و ابی عمرو و عاصم، «مسومین» به کسر واو است؛ اما براساس قرائت سایر قرّا «مسومین» به سبب اسم مفعول بودن، به فتح واو است.

خدا هم آن ها را [در قیامت] مسخره خواهد کرد و [اکنون] در طغیانشان که کورکورانه در آن به سر می برند، مهلت می دهد و تقویت می کند.

باید توجه داشت که دو فعل «یعمهون» و «یعمون» تفاوت معنایی دارند. در لسان العرب این گونه آمده است: (3)«العَمَه: التَّحَیُّر و التَّرَدد»؛ یعنی واژۀ «العمه» تحیر و سرگردانی را می رساند، نه کوری و عَمی را.

ص:120


1- (1) روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 262.
2- (2) . بقره، آیۀ 15.
3- (3) . لسان العرب، ج 13، ص 519.

17. در برخی آیات، علامات تنکیر و تعریف به درستی ترجمه نشده است؛ مثلاً تفاوت معنایی دو جملۀ ذیل: اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: خداوند شنوای داناست. هوَ السَمِیعُ العَلِیمُ: او شنوا و داناست.

لذا بهتر است این نکته در ترجمۀ آیات رعایت شود. اما در ترجمۀ آیت اللّه مشکینی، مغفول مانده است.

«فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإنَّما إثْمُهُ عَلَی الَّذینَ یُبَدِّلُونَهُ إنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ»(1): «پس هر کس آن [وصیت] را پس از شنیدنش تبدیل کند (ترک کند یا تغییر دهد) جز این نیست که گناهش بر کسانی است که آن را تغییر می دهند. به یقین خداوند شنوا و داناست».

اما این نکته در برخی آیات رعایت شده است؛ فی المثل: «فَإنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إنْ تَوَلَّوْا فَإنَّما هُمْ فی شِقاقٍ فَسَیَکْفیکَهُمُ اللّهُ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»(2): «پس اگر آن ها هم به آنچه شما بدان ایمان آورده اید ایمان آوردند، مسلماً هدایت یافته اند، و اگر روی گرداندند جز این نیست که آن ها در مقام مخالفت و دشمنی هستند؛ پس به زودی خداوند شر آن ها را از تو دفع خواهد نمود و اوست شنوا و دانا».

18. احیاناً برخی آیات به درستی ترجمه نشده اند. در ترجمۀ آیۀ ذیل این گونه آمده است: «وَ لِکُلِّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلّیها فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ أیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمیعاً إنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»(3): «و برای هر گروهی قبله ای است که [روی خود] بدان سوی می گردانند (یهود به بیت المقدس، نصاری به مشرق، مسلمین به کعبه)؛ پس [در آن نزاع نکنید و] به سوی کارهای خیر سبقت جویید. هر جا که باشید، خداوند همۀ شما را [به صحنۀ محشر] خواهد آورد [تا جزای عمل دهد]. همانا خداوند بر همه چیز تواناست».

ص:121


1- (1) . بقره، آیۀ 181.
2- (2) . بقره، آیۀ 137.
3- (3) . بقره، آیۀ 148.

این نکته روشن است که ضمیر «هوَ» به خداوند برمی گردد، نه گروه مردم.

در تفسیر کشاف آمده است: «لِکُلٍّ مِن أهلِ الأدیانِ المُختَلِفَةِ جِهَةٌ (قِبلَةٌ).

و فِی قِراءَةِ أُبَیِّ: وَ لِکُلٍّ قِبلَةٌ وَهوَ مُوَلِّیها وجهه، فحذف أحد المفعولین. و قیل هو للَّه تعالی، أی اللَّه مولیها إیاه» که بیانگر این است که منظور از «هو» در آیۀ فوق، خداوند است.(1)

در تفسیر نمونه آمده است: «این آیه درحقیقت پاسخی به قوم یهود است که دیدیم سروصدای زیادی پیرامون موضوع تغییر قبله به راه انداخته بودند. می گوید:

"هر گروه و طایفه ای قبله ای دارد که خداوند آن را تعیین کرده است" «لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها»».(2)

19. برخی واژگان و حروف عربی به سبب مشابهت ظاهری، با واژگان زبان فارسی اشتباه گرفته می شوند؛ برای نمونه می توان به واژۀ «وَیْکَاَنَّ» اشاره کرد: «وَ أصْبَحَ الَّذینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِاْلأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأنَّ اللّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أنْ مَنَّ اللّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْکَأنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ».(3) در ترجمۀ آیت اللّه مشکینی آمده است: «و کسانی که دیروز آرزوی جایگاه [مالی و مقامی] او را می کردند، چنان شدند که می گفتند: ای وای، گویی خداست که روزی را برای هر کس از بندگانش که بخواهد گسترش می دهد و تنگ می گیرد! اگر نه این بود که خدا بر ما منّت نهاد [و ما را مثل قارون نکرد] ما را نیز به زمین فرو می برد. ای وای، گویی کافران رستگار نمی شوند!».

اما این واژه به معنای فوق نیست. در کتاب نحوی المغنی الادیب این گونه معنی

ص:122


1- (1) الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، ص 205. (برای هرکدام از اهل ادیان مختلف جهت یا قبله ای است؛ و در قرائت ابی آمده است که: برای هر شخص قبله ای است و اوست که قبله و وجهه را تعیین کرده است؛ پس یکی از دو مفعول حذف شده است. و گفته شده است که منظور از او «اللّه» است؛ یعنی خداوند تعیین می کند آن را).
2- (2) تفسیرنمونه، ج 1، ص 501.
3- (3) . قصص، آیۀ 82.

شده است: «و المعنی: أعجَبُ لاَِنّ اللّه».(1) پس بهتر است در ترجمه به صورت «شگفتا»(2) یا «عجب است» یا «ای عجب که»(3) آورده شود. برخی مترجمان آن را به صورت های «وای، وه، ای وای»(4) و برخی به صورت «آوخ»(5) و برخی به صورت «وای بر ما، ای وای ما»(6) و برخی دیگر به صورت «وای بر تو»(7) ترجمه کرده اند، که صحیح نیست.

پس با توجه به مطالب گفته شده، بهتر بود به جای القای حسرت و ندامت، شگفتی و اعجابِ امر، نمود می یافت.

نتیجه

در پایان می توان این گونه جمع بندی کرد که ترجمۀ آیت اللّه مشکینی از قرآن کریم یکی از ترجمه های موفق و ماندگار است به دلیل رعایت بسیاری از نکات دقیق علمی، فنّی و بلاغی که کمتر کسی همۀ این جوانب را در نظر گرفته است. اما نباید نادیده گرفت که در برخی آیات، اصول ترجمۀ جمله به جمله رعایت نشده و به ترجمۀ آزاد و تفسیری سوق پیدا کرده است یا اینکه در برخی از آیات، کلمات و عباراتی آمده است که محل تأمل جدی است.

در مجموع می توان گفت این ترجمه با توجه به ویژگی روان و ساده بودن، قابل استفاده برای عموم مردم در سطوح گوناگون علمی است.

امید است این تحقیق در جهت تقویت و تعمیق ترجمه پژوهی، مورد عنایت و توجه ویژۀ اهل علم و دانش قرار گیرد.

ص:123


1- (1) . المغنی الادیب، ج 1، ص 283 (یعنی تعجب می کنم به خاطر اینکه خدا...).
2- (2) . ر. ک: ترجمه های فارسی، فیض الاسلام، انصاری.
3- (3) ر. ک: ترجمه های روان جاوید، یاسری، دهلوی.
4- (4) . ر. ک: ترجمه های روض الجنان، مجتبوی، طاهری، عاملی، فولادوند، مصباح زاده، معزی.
5- (5) ترجمۀ گرمارودی.
6- (6) . ر. ک: ترجمه های مکارم شیرازی، روشن، نور، گلی از بوستان خدا، نوبری.
7- (7) ترجمۀ مخزن العرفان.

کتاب نامه

1. ترجمه و تفسیر قرآن عظیم، سید علی نقی فیض الاسلام، تهران: فقیه، 1378.

2. ترجمۀ قرآن، جلال الدین فارسی، تهران: انجام کتاب، 1369.

3. ترجمۀ قرآن، سید جلال الدین مجتبوی، تهران: حکمت، 1371.

4. ترجمۀ قرآن (گلی از بوستان خدا)، سید مهدی حجتی، قم: بخشایش، 1384، ششم.

5. ترجمۀ قرآن، شاه ولی اللّه دهلوی، مدینه: مجمع ملک فهد لطباعة المصحف الشریف، 1417 ق.

6. ترجمۀ قرآن، عباس مصباح زاده، تهران: سازمان انتشارات بدرقۀ جاویدان، 1380.

7. ترجمۀ قرآن، عبد المجید صادق نوبری، تهران: سازمان چاپ و انتشارات اقبال، 1396 ق.

8. ترجمۀ قرآن، علی اکبر طاهری قزوینی، تهران: انتشارات قلم، 1380.

9. ترجمۀ قرآن، علی مشکینی، قم: الهادی، 1381، دوم.

10. ترجمۀ قرآن، گرمارودی، تهران: قدیانی، 1384، دوم.

11. ترجمۀ قرآن، محمدکاظم معزی، قم: اسوه، 1372.

12. ترجمۀ قرآن، محمد مهدی فولادوند، تهران: دار القرآن الکریم، 1415 ق.

13. ترجمۀ قرآن، محمود یاسری، قم: انتشارات بنیاد فرهنگی امام مهدی (عج)، 1415 ق.

14. ترجمۀ قرآن، مسعود انصاری خوشابر، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1377.

15. ترجمۀ قرآن، ناصر مکارم شیرازی، قم: دار القرآن الکریم، 1373، دوم.

16. تفسیر روان جاوید، محمّد ثقفی تهرانی، تهران: انتشارات برهان ترجمۀ قرآن، 1398 ق.

ص:124

17. تفسیر روشن، حسن مصطفوی، تهران: مرکز نشر کتاب، 1380.

18. تفسیر عاملی، ابراهیم عاملی، تهران: صدوق، 1360.

19. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، تهران؛ دارالکتب الاسلامیه، 1374.

20. تفسیر نور، محسن قرائتی، یازدهم، تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1383.

21. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، سید محمود آلوسی، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1415 ق.

22. روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، حسین بن علی ابوالفتوح رازی، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1408 ق.

23. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، محمود زمخشری، بیروت: دار الکتاب العربی، 1407 ق، سوم.

24. لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور، بیروت: دار صادر، 1414 ق، سوم.

25. مغنی الادیب، ابن هشام، قم: ادباء، 1388، چهارم.

26. المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1417 ق، پنجم.

ص:125

ص:126

سبک شناسی آثار همسو با «المواعظ العددیه»

اشاره

مهدی غلامعلی(1)

چکیده

گونه های مختلف نگارش های حدیثی، در شیعه و سنی، از همان آغاز نگارش ها تا کنون وجود داشته اند. یکی از این گونه ها کتاب هایی است که «احادیث عددی» را گردآورده اند. در این مقاله، از این گونۀ نگارشی به عنوان سبکی ویژه یاد شده و ضمن بیان پیشینه، ضرورت و اهداف «سبک احادیث عددی»، هفت اثری که در شیعه بدین شیوه نگاشته شده اند معرفی شده است. به نظر می رسد که «محمد بن خالد برقی» نخستین کسی است که به این سبک، کتاب الاشکال و القرائن را نگاشته است و «آیت اللّه مشکینی» نیز آخرین فردی است که از این سبک نگارشی در کتاب المواعظ العددیه پیروی کرده است.

کلیدواژه ها: سبک، سبک شناسی کتب حدیثی، احادیث عددی، المواعظ العددیة.

درآمد

نخستین آثار حدیثی، بدون هیچ نظام ویژه ای در نوشت افزارها و یا دفترچه های یادداشت راویان نگاشته می شدند. با گذشت زمان، ساختارهای کتاب های حدیثی

ص:127


1- (1) عضو هیئت علمی دانشگاه قرآن و حدیث.

دگرگون شد و هر از چندگاه، ساختاری جدید در ارائۀ احادیث سامان می یافت. این ساختارها همان قالب های از پیش تعیین شدۀ مؤلفان و مصنفان در چینش احادیث هنگام ارائۀ آن هاست. در علوم حدیث از این قالب ها و ساختارها به «سبک» تعبیر می شود وبه دانشی که به بررسی این گونه های نگارشی می پردازد «سبک شناسی کتب حدیثی» می گویند.

همان گونه که در برگردان فارسی واژۀ «سبک» با عباراتی نظیر «گداختن چیزی پس از ریختن»، (1)«ذوب کردن، شکل دادن، آراستن، شیوۀ نیک دادن»(2) و «شیوه، طرز، قاعده و اسلوب»(3) روبه رو می شویم، باید بدانیم که در نگارش های حدیثی نیز با چنین فرایندی روبه رو هستیم. به عبارت دیگر، اگر سبک را «شیوۀ مشخصی که در انجام گرفتن کاری یا ساخته شدن چیزی به کار می رود» تعریف کنیم، در خَلق یک اثر روایی نیز مؤلف همین فعالیت را انجام می دهد؛ چنان که مؤلفان کتاب های حدیثی، گاه با تکیه به اندیشۀ خود «قالب و پیکره ای» را پی می افکنند و سپس احادیث را در آن پیکره گنجانده، به خوانندگان ارائه می دهند؛ و گاه مؤلفان پیرو قالبی هستند که دیگران آن را پیش تر پی نهاده اند.(4)

سبک احادیث عددی

در میان سبک های نگارشی، برخی بسیار مشهور و پرطرفدار هستند و آثار بسیاری در آن سبک ها تألیف شده اند. برای نمونه، «مسندنگاری»، «معجم نویسی» و «اربعین نگاری» از این گونه سبک ها هستند. اما برخی از سبک ها به دلایل گوناگونی، کمتر از استقبال نویسندگان برخوردار بوده اند. چرایی عدم استقبال و بررسی های موشکافانه در هر سبک نگارشی کاری است که در دانش سبک شناسی بدان پرداخته می شود.

ص:128


1- (1) . لغت نامه، ج 9، ص 13412.
2- (2) فرهنگ معاصر، ذیل واژه.
3- (3) . فرهنگ بزرگ سخن، ج 5، ص 4016.
4- (4) ر. ک: سبک شناخت کتاب های حدیثی، ص 3-5.

یکی از سبک های رایج و البته کم طرفدار، سبک کتاب های حدیثی است که تنها به گردآوری احادیث عددی پرداخته اند. در پاره ای از روایات، از اعداد استفاده شده است. معصومان علیهم السلام برای تفهیم بهتر مقصود خویش به مخاطبان، از عدد بهره جسته اند. در این گونه روایات، آنان آموزه های خویش را دسته بندی کرده و در ذیل دسته های شمرده شده، به مخاطب منتقل کرده اند. این شیوه در آسان سازی فهم و یادگیری، بسیار مؤثر است. امروزه نیز استادان و سخنرانان زبردست برای انتقال بهتر و سریع تر مباحث خویش به دسته بندی گفتار خویش روی می آورند. در میان کتاب های حدیثی شیعه، کتاب خصال و کتاب مواعظ العددیه به همین شیوه تألیف شده است. در این گونۀ نگارشی، مؤلف نخست روایاتی که در آن اعداد مشابه به کار رفته را در یک باب گرد هم آورده، سپس باب ها را از عدد کوچک تر تنظیم می کند:

«باب الواحد، باب الثانی، باب الثالث و...؛ باب خصال یگانه، باب منش های دوگانه، باب منش های سه گانه و...»؛ و آنگاه در هر باب برپایۀ ذوق و سلیقۀ خویش روایاتی را که آن عدد در آن ها به کار رفته ارائه و تنظیم می کند. برای نمونه، نخستین روایت از باب سوم کتاب خصال را مرور می کنیم:

باب الثلاثة؛

ثلاثة یدخلهم اللّه الجنة بغیر حساب و ثلاثة یدخلهم اللّه النار بغیر حساب

1. حَدَّثَنَا أَبِی رضی الله عنه قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ أَخِیهِ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دُرُسْتَوَیْهِ عَنْ عَجْلَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: ثَلَاثَةٌ یُدْخِلُهُمُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ وَ ثَلَاثَةٌ یُدْخِلُهُمُ اللَّهُ النَّارَ بِغَیْرِ حِسَابٍ فَأَمَّا الَّذِینَ یُدْخِلُهُمُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ فَإِمَامٌ عَادِلٌ وَ تَاجِرٌ صَدُوقٌ وَ شَیْخٌ أَفْنَی عُمُرَهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا الثَّلَاثَةُ الَّذِینَ یُدْخِلُهُمُ اللَّهُ النَّارَ بِغَیْرِ حِسَابٍ فَإِمَامٌ جَائِرٌ وَ تَاجِرٌ کَذُوبٌ وَ شَیْخٌ زَانٍ.

ص:129

[

باب منش های سه گانه

]

خداوند سه کس را بی حساب به بهشت وارد می کند و سه کس را بی حساب به دوزخ می افکند.

امام صادق علیه السلام: خدای سه گروه از مردم را بدون هیچ حساب و کتابی به بهشت می برد و سه گروه را نیز بدون هیچ حساب و کتابی به دوزخ می افکند؛ اما آنان را که بی حساب به بهشت می برد: پیشوای دادگر و بازرگان راستگوی و پیری که زندگی خود را در بندگی خدای بزرگ گذرانیده؛ و اما آنان که بی حساب به دوزخ روند: پیشوای ستمکار و بازرگان دروغ پیشه و پیر زنا کار است.(1)

همان گونه که ملاحظه شد، در این روایت عدد سه به کار رفته و ازاین رو در «باب الثلاثه» (باب سوم) قرار گرفته است. تقدم این حدیث بر ده ها حدیث دیگر نیز بیشتر سلیقه ای است و از منطق ویژه ای تبعیت نمی کند. شیخ صدوق ضرورت نمی بیند که حتماً روایت اول در هر باب به توحید مربوط باشد و یا از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گزارش شده باشد؛ حال آنکه کراجکی در معدن الجواهر هر باب خود را با روایات عددی پیامبر صلی الله علیه و آله آغاز می کند و سپس روایات امامان دیگر، و سرانجام نیز هر باب سخنی از حکما را زینت بخش ابواب عددی کتاب خود قرار می دهد.

ضرورت و اهداف

سخنرانان همواره در پی آن اند که مخاطبان، سخن ایشان را به طور کامل دنبال کنند تا بدین سان، حق مطلب ادا شود و زحمت ایشان ضایع نگردد. جلب توجه شنوندگان به مفاد سخنرانی، از مهم ترین دغدغه های «سخنرانان» است.

گوینده، برای بیان نکته های مهم، باید از شیوه های گوناگون بهره ببرد. یکی از شیوه های مناسب، «بیان عددی مباحث» است؛ به گونه ای که کلّ مباحث را پس از

ص:130


1- (1) الخصال، ص 80، ح 1.

دسته بندی، در قالب چند نکته تنظیم و اعلام می دارد و نخست عناوین نکات را بیان می کند و آن گاه، توضیح مطالب را پی می گیرد. در این صورت شنونده با دقت، شمارِ نکته ها و مطالب را دنبال می کند و محدودۀ آغاز و پایان بحث برایش روشن می شود. بخشی از سخنان معصومان علیهم السلام نیز بدین شکل سامان یافته است و به نظر می رسد که کتاب های احادیث عددی برای نیل به همین هدف، «روایات عددی» را گرد آورده اند. شاید همین دلایل، بزرگانی نظیر شیخ صدوق و کراجکی را برآن داشته تا این گونه تألیفات را دارای منافع علمی گسترده بدانند:

... و وجدت فی تصنیفه نفعا کثیرا لطالب العلم، والراغب فی الخیر فتقربت إلی اللّه جل اسمه بتصنیف هذا الکتاب، طالبا لثوابه، و راغبا فی الفوز برحمته، و أرجو أن لا یخیبنی فیما أملته و رجوته منه بتطوله ومنه، إنه علی کل شیء قدیر؛

و با توجه به اینکه نگارش کتابی چنین، از برای دانشجویان و نیک خواهان بسی سودمند است، من این کتاب را تصنیف کردم و بدین وسیله به پیشگاه خداوند جل اسمه تقرب جسته، در طلب پاداشی از اویم و خواهان نائل آمدن به رحمتش و امیدوارم که با کرمش منتی بر من نهاده، مأیوسم نفرماید که او بر هر چیز تواناست.(1)

پیشینه

به خوبی روشن نیست نخستین کسی که به این شیوه کتاب نگاشته است، چه کسی بوده است؛ چه اینکه این شیوه ای است کاملاً ذوقی. شیخ صدوق که بزرگ ترین اثر را در این سبک نگاشته است، در ابتدای کتاب الخصال می نویسد:

- أما بعد فإنی وجدت مشایخی وأسلافی - رحمة اللّه علیهم - قد صنفوا فی فنون العلم کتبا وأغفلوا عن تصنیف کتاب یشتمل علی الاعداد والخصال المحمودة، و المذمومة؛

ص:131


1- (1) الخصال، ص 1.

اما بعد، با توجه به اینکه اساتید و پیشینیانم - خدا ایشان را بیامرزد - دررشته های علمی کتاب هایی نگاشته اند، ولی از نگارش کتابی که شامل اعداد و شمارش کردارهای نیک و بد باشد غفلت داشته اند.(1)

اگرچه شیخ صدوق در مقدمۀ کتابش مدعی شده که پیش از او کتابی به شیوۀ خصال تدوین نشده است، اما حقیقت آن است که پیش از او أحمد بن محمد بن خالد برقی (م 274 یا 280 ق) در کتاب جامع خویش، المحاسن، نخستین کتابش را کتاب الاشکال و القرائن نام نهاده و در آن روایات عددی را گرد آورده(2) و دقیقاً به همین شیوۀ خصال است. البته به نظر می رسد که صدوق به طور کلی متأثر از آثار برقی بوده است؛ چه اینکه برقی یک قرن پیش از صدوق در کتاب معروف و جامع محاسن، کتاب هایی را با عناوین کتاب ثواب الأعمال، کتاب عقاب الأعمال، کتاب العلل و کتاب الاشکال و القرائن نگاشته که بعدها صدوق همین آثار را به صورت مفصل و گسترده پی گرفته است.

نکتۀ حائز اهمیت که موجب تصدیق ادعای صدوق می شود آن است که صدوق بسیار فراتر و گسترده تر این کتاب ها را تدوین کرده است. برای نمونه، برقی در کتاب القرائن فقط چهل روایت در پانزده صفحه آورده و این روایات را ذیل عناوین هشت باب (سه تایی ها تا ده تایی ها) آورده است و حال آنکه عملکرد صدوق در خصال به مراتب چشمگیر و غیر قابل مقایسه است. صدوق در خصال سی برابر برقی در الاشکال و القرائن روایت آورده و تعداد صفحات کتابش 652 صفحه و ابواب آن 26 باب است. با توجه به آنچه گذشت، نمی توان صدوق را مبتکر سبک روایات عددی دانست، اما این سبک تنها با شیخ صدوق و کتاب خصالش مشهور شده است.

شاید این کلام اغراق نباشد که بگوییم هر کس پس از صدوق از این شیوه پیروی کرده، مقلد او در کتاب الخصال است.

ص:132


1- (1) همان.
2- (2) . المحاسن، ص 3.

در پایان این بخش یادکرد یک نکته ضروری است. با توجه به نام گذاری برقی برای کتاب خویش (الاشکال و القرائن) این گمانه پدید آمد که چه بسا این واژگان برای کتاب های احادیث عددی در سده های نخست هجری متداول بوده است؛ ازاین رو منابع کتاب شناسی شیعه و سنی را با کمک نرم افزارهای حدیثی مورد کاوش قرار دادیم و تنها یک مورد یافت شد: کتاب القرائن، اثر أبو زید سعید بن أوس خزرجی (م 215 ق).(1) اما با توجه به رزومۀ ابو زید نحوی، بسیار بعید است که این کتاب، اثری روایی و به سبک روایات عددی بوده باشد. به احتمال قوی، این کتاب در دانش ادبیات و نحو تألیف شده است؛ چون ابو زید خزرجی انصاری، دانشمندی نحوی بود و جملۀ آثارش نیز در لغت و یا نحو است و هیچ کتاب حدیثی نیز در کارنامۀ او به چشم نمی خورد.(2)

کتاب هایی به سبک احادیث عددی

یک. کتاب الاشکال و القرائن، احمد بن محمد بن خالد البرقی (م 274 یا 280 ق)

این کتاب کوچک، نخستین کتاب از مجموعۀ کتاب هایی است که در کتاب المحاسن قرار گرفته است. گفتنی است که از مهم ترین جوامع حدیثی قبل از کتب اربعه، کتاب المحاسن برقی و کتاب النوادر احمد بن محمد بن عیسی الاشعری است.

جامعیت این کتاب، در نگاه دقیق شیخ طوسی، روشن و هویداست. بنابراین او در ضمن بیان عناوین نگارش های «ابن عُقده» به کتاب الآداب اشاره می کند؛ چراکه همان ویژگی جامعیت محاسن را داراست: «له کتابُ الآداب، و هو کتابٌ کبیرٌ یشتمِلُ علی کتبٍ کثیرةٍ مثلُ کتابِ المَحاسِن؛ کتاب الآداب اثر اوست و آن کتابی بزرگ، همانند کتاب محاسن است که دربردارندۀ مجموعه ای از کتاب ها [و ابواب] است».(3)

ص:133


1- (1) . ایضاح المکنون، ج 2، ص 322، ش 376.
2- (2) ر. ک: ایضاح المکنون، ج 2، ص 322، ش 376؛ قاموس الرجال، ج 11، ص 338.
3- (3) الفهرست، ص 74.

کتاب المحاسن در دوران غیبت صغری تألیف شده و شامل بیش از هفتاد کتاب کوچک است. نزدیکی تاریخ تألیف این اثر با دوران حضور، سبب اعتبار ویژۀ آن شده است. بسیاری از روایات این کتاب در آثار محمدون ثلاث (شیخ کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی) دیده می شود.

برقی روایات را در کتاب الاشکال و القرائن، در یازده باب تنظیم کرده است که ابواب یک تا هشت آن روایات عددی از باب الثلاثة تا باب العشرة است. باب نهم کتاب باب «فضل قول الخیر»، باب دهم باب «وصایا النبی» و باب یازدهم «باب وصایا اهل البیت» است. در مجموع 51 روایت در این کتاب گزارش شده است که 40 روایت آن مربوط به احادیث عددی است. تمام روایات با سند متصل برقی تا معصوم است و کمتر روایتی مرسل است. همچنین تنظیم و ترتیب ویژه ای در روایات به چشم نمی خورد. نمونه ای از روایات این کتاب:

عَنْهُ عَمَّنْ ذَکَرَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی ثَلَاثِ خِصَالٍ فِی النَّظَرِ وَ السُّکُوتِ وَ الْکَلَامِ فَکُلُّ نَظَرٍ لَیْسَ فِیهِ اعْتِبَارٌ فَهُوَ سَهْوٌ وَ کُلُّ سُکُوتٍ لَیْسَ فِیهِ فِکْرَةٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ وَ کُلُّ کَلَامٍ لَیْسَ فِیهِ ذِکْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ فَطُوبَی لِمَنْ کَانَ نَظَرُهُ اعْتِبَاراً وَ سُکُوتُهُ فِکْرَةً وَ کَلَامُهُ ذِکْراً وَ بَکَی عَلَی خَطِیئَتِهِ وَ آمَنَ النَّاسَ شَرَّهُ؛

امام صادق علیه السلام: به طور کلی خیر و خوبی در سه خصلت است: نگاه کردن، سکوت نمودن، و سخن گفتن. و هر نگاه کردنی که در آن عبرت نباشد، سهو و اشتباه است؛ و هر سکوتی که در آن فکر و اندیشه نباشد، غفلت است؛ و هر سخن گفتنی که در آن ذکر خدا نباشد آن لغو و بیهوده است.

بنابراین خوشا به حال کسی که نظرش عبرت، سکوتش فکر و سخنش ذکر باشد و بر گناهش بگرید و مردم از شرش در امان باشند.(1)

دو. کتاب الخصال، محمد بن علی بن الحسین معروف به شیخ صدوق (م 381 ق)

خصال از کتاب های مشهور شیعه است که از دیرباز کانون توجه دانشمندان و

ص:134


1- (1) المحاسن، ج 1، ص 5، ح 10.

عموم شیعیان بوده است. گزینش احادیث زیبا و ابتکار در سبک تألیف، سبب شده که این کتاب همواره نظر خوانندگان را به خود معطوف سازد.

مؤلف در مقدمۀ کتاب به نام آن تصریح نکرده است، ولی در بیان انگیزۀ نگارشْ عبارتی بیان داشته که سبب شد این کتاب به خصال شهره شود: «قد صنفوا فی فنون العلم کتبا وأغفلوا عن تصنیف کتاب یشتمل علی الاعداد والخصال المحمودة، و المذمومة».(1) در پایان کتاب نیز آمده است: «تم کتاب الخصال بحمد اللّه و توفیقه».(2) صدوق در تألیفات بعدی اش مانند التوحید،(3) عیون أخبار الرضا علیه السلام(4) و من لا یحضره الفقیه(5) از این کتاب با عنوان الخصال یاد کرده است؛ بنابراین نام کتاب را مؤلف، خود برای کتابش برگزیده است. در کتب فهرست و رجال نیز نام این کتاب را الخصال گفته اند.(6)

صدوق کتاب را با مقدمه ای کوتاه شروع کرده است. در این مقدمه تنها شهادت به وحدانیت خدا، نبوت پیامبر و امامت ائمه و انگیزۀ نگارش وی آمده است. ابواب کتاب خصال به ترتیب اعداد، از عدد یک شروع و تا باب صد، و بیش از صد ادامه می یابد. نوزده باب نخست، از «باب الواحد» (باب خصلت های یگانه) تا ابواب «التسعة عشر» (باب خصلت های نوزده گانه) به ترتیب اعداد تنظیم شده اند. این ابواب، بدنۀ اصلی کتاب را شکل داده و بیشترین صفحات و روایات خصال در همین نوزده باب نخست گرد آمده است.(7) از آنجا که ذیل تمام اعداد، افزون بر بیست روایت در دست نیست، صدوق ابواب بعد از بیست را در هفت باب این گونه

ص:135


1- (1) . الخصال، ص 2.
2- (2) الخصال، ص 652.
3- (3) . التوحید، ص 406، ح 5 آمده است: وقد أخرجته بتمامه فی کتاب الخصال.
4- (4) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 55، ح 16 آمده است: وقد أخرجت طرق هذه الأخبار فی کتاب الخصال.
5- (5) . من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 347، ح 4217 آمده است: وقد ذکرت ذلک مسندا فی کتاب الخصال فی باب العشرات.
6- (6) رجال النجاشی، ص 391.
7- (7) . کل کتاب خصال، 652 صفحه است که 19 باب نخست 511 صفحه است.

نام بردار کرده است: ابواب العشرین وما فوقه، ابواب الثلاثین و مافوقه، ابواب الخمسین وما فوقه، ابواب السبعین وما فوقه، ابواب الثمانین وما فوقه، باب الواحد الی المائه (ابواب المائه وما فوقه).

هر باب دارای ریزموضوعات متعددی است؛ برای نمونه در باب الاثنین (خصلت های دوگانه) ریزموضوعاتی نظیر الناس اثنان عالم و متعلم، فی الشیعة خصلتان، للصائم فرحتان، بیعان مکروهان، الاخوان صنفان، منهومان لایشبعان، اثنان اهلکا الناس، لاحسد الا فی اثنین و...؛ در باب الثلاثه (خصلت های سه گانه) ریزموضوعاتی نظیر ثلاثة یدخلهم اللّه الجنه بغیر حساب، ثلاثه مجالستهم تمیت القلب، اصول الکفر ثلاثة، الهدیة علی ثلاثه وجوه، احب الاعمال الی اللّه ثلاثة و...

مشاهده می شود.

نخستین روایت خصال، سؤال فردی اعرابی دربارۀ وحدانیت و یگانگی خدا از امام علی علیه السلام است که در بحبوحۀ نبرد جمل رخ داده و اعتراض اطرافیان را نیز برانگیخته است. آخرین روایت کتاب نیز تفسیری از امام باقر علیه السلام است که گویای خلقت یک میلیون جهان است.

تمام روایات خصال با سند متصل مؤلف از معصومان گزارش شده است. بیشتر این روایات از طریق راویان شیعی است و بخشی دیگر را شیخ صدوق از مشایخ سنی خود گزارش کرده است. همچنین به ندرت نکاتی از مؤلف در ذیل برخی روایات دیده می شود.(1)

برخی از روایات مهم و مشهور این کتاب عبارت اند از: حدیث رَفع (2)(برداشته شدن تکلیف نُه چیز)، حدیث دوازده خلیفه و امام بعد از نبی،(3) حدیث سی علامت امامان،(4) حدیث ثواب حفظ چهل حدیث و بیان چهل حدیث از پیامبر برای امام

ص:136


1- (1) ر. ک: الخصال، ص 610.
2- (2) . همان، ص 417.
3- (3) . همان، ص 466.
4- (4) . همان، ص 527.

علی علیه السلام،(1) حدیث رسالۀ حقوق(2) امام سجاد علیه السلام بیان پنجاه حق از حقوق طرفین، حدیث هفتاد منقبت اختصاصی امام علی علیه السلام،(3) حدیث اربعمائه(4) بیان چهارصد حدیث توسط امام علی علیه السلام برای یارانشان در یک جلسه و حدیث تعلیم هزار باب علم به امام علی علیه السلام.(5)

کتاب حاضر شامل 1255 حدیث است که در 26 باب تنظیم شده است.

گوناگونی موضوعات و کوتاهی احادیث کتاب خصال با وجود حجم کم، سبب شده که این اثر به دائرة المعارف بزرگی از معارف اسلامی تبدیل شود و در شمار مجموعه های نفیس روایات اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله به حساب آید. نمونه ای از باب خصلت های پنج گانۀ خصال:

یُعرف الإمامُ بأربعِ خصالٍ:

حَدَّثَنَا أَبِی رضی الله عنه قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ النَّصْرِیِّ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: بِمَ یُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ قَالَ: بِالسَّکِینَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الْعِلْمِ وَ الْوَصِیَّةِ؛(6)

امام با چهار نشانه شناخته می شود:

حارث بن مغیره نصری می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: صاحب این امر با چه علامتی شناخته می شود؟ فرمود: با آرامش و وقار و علم و وصیت (یعنی امام قبلی به امامت او وصیت کرده باشد).

سه. کتاب معدن الجواهر، ابو الفتح محمد بن علی کراجکی (م 449 ق)

ابوالفتح کراجکی از دانشمندان خوش نام سدۀ پنجم است که افتخار شاگردی شیخ مفید (م 413 ق)، سید مرتضی (م 436) و ابو یعلی سلار بن عبد العزیز (م 448 ق)

ص:137


1- (1) . همان، ص 541.
2- (2) همان، ص 564.
3- (3) . همان، ص 572.
4- (4) همان ص 610. این حدیث در کتاب تحف العقول نیز آمده است.
5- (5) همان، ص 622.
6- (6) همان، ص 200، ح 12.

داشته و سفرهای متعددی جهت تحصیل یا تدریس داشته است. او کتاب های بسیاری نگاشته که متأسفانه غالب آن ها به ما نرسیده و تنها چند اثر از او به یادگار مانده که معدن الجواهر و ریاضة الخواطر یکی از آن هاست.

ابن شهر آشوب در شمار آثار «کراجکی» از کتاب اخبار الاحاد یاد کرده(1) که به احتمال قوی همین کتاب است؛ چه اینکه عنوان باب اول کتاب معدن الجواهر، «باب ما جاء فی واحد» است و به اخبار آحاد پرداخته است.(2)

کتاب معدن الجواهر دارای ده باب است که باب اول در بیان خصالی است که دارای لفظ «واحد» یک است و باب دوم خصلت های دو گانه را بیان داشته، به همین منوال تا باب دهم که خصلت های ده گانه در آن بیان شده است.

روایات آغازگر هر باب روایتی نبوی است و سپس مواعظ و روایات دیگر ائمه آمده است. پس از آنکه روایات معصومان پایان می یابد، نویسنده سخنان عددی حکماء و علماء را نقل کرده است. در مجموع این کتاب 306 مطلب است که شامل 205 روایت و 101 حکمت است. بیشتر روایات نقل شده در کتاب از پیامبر خداست که شمار آن ها به 106 روایت می رسد.

شیخ عباس قمی این کتاب را با عنوان نزهة النواظر فی ترجمة معدن الجواهر به فارسی ترجمه کرده است.(3) برای نمونه یک روایت که مانند دیگر روایات کتاب مرسل است، از کتاب معدن الجواهر از بخش خصلت های پنج گانه و همچنین کلامی از علما را از پایان بخش خصلت های شش گانۀ این کتاب همراه با ترجمۀ مرحوم محدث قمی یادآور می شویم. گفتنی است روایت از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است:

وَ قَالَ: لَاتَجْلِسُوا إِلَّا عِنْدَ مَنْ یَدْعُوکُمْ مِنْ خَمْسٍ إِلَی خَمْسٍ مِنَ الشَّکِّ إِلَی

ص:138


1- (1) . معالم العلماء، ص 154. تعجب است که رازی از او با جلالت یاد کرده است ولی در یادکرد آثار او بسیارکوتاهی نموده است. فهرست منتجب الدین، ص 100، ش 355.
2- (2) معدن الجواهر، ص 21.
3- (3) . ر. ک: الذریعة، ج 21، ص 221، ش 4708 و ج 24، ص 130، ش 649.

الْیَقِینِ وَ مِنَ الْکِبْرِ إِلَی التَّوَاضُعِ وَ مِنَ الْعَدَاوَةِ إِلَی النَّصِیحَةِ وَ مِنَ الرِّیَاءِ إِلَی الْإِخْلَاصِ وَ مِنَ الرَّغْبَةِ إِلَی الزُّهْدِ؛(1)

و نیز فرمود ننشینید نزد کسی مگر آنکه شما را بخواند از پنج چیز به پنج چیز: از شک به یقین، از کبر و سرکشی به فروتنی، از دشمنی به دوستی، از ریاکاری به اخلاص، از رغبت در دنیا به زهد در دنیا.(2)

و قال بعض العلماء یصبح المؤمن و له ستة أعداء نفسه و دنیاه و الشیطان و الجاهل و المنافق و الکافر فأما نفسه فتنازعه الشهوات و أما الشیطان فیرید منه الزلة و أما الدنیا فتفسده و أما الجاهل فیحسده و أما المنافق فیؤذیه و أما الکافر فیرید قتله؛(3)

بعضی از علماء گفته اند که هرگاه مؤمن صبح می کند، از برای اوست شش دشمن: نفس او، دنیای او، شیطان، نادان، منافق، کافر؛ و اما نفس او پس در پی شهوت ها و لذّت ها می باشد، اما شیطان پس در پی لغزیدن اوست، اما دنیا پس در مقام فساد اوست، اما نادان پس حسد می برد بر او، اما منافق پس در پی اذیّت اوست، اما کافر پس در پی کشتن اوست.(4)

چهار. کتاب الاثنا عشریة فی المواعظ العددیة، محمد بن محمد حسینی عاملی جزینی (زنده در 1068 ق)

نویسندۀ کتاب، از نوادگان(5) شهید ثانی است. او را دانشمندی محدث برشمرده اند که در وعظ و سخنرانی نیز توانمند بوده است. نام کامل وی چنین است:

محمد بن محمد بن حسن بن قاسم حسینی عیناثی عاملی جزینی.(6) کتاب اثنا عشریه دارای یک مقدمه، دوازده باب و یک خاتمه است. نویسنده هر باب را مانند کتاب معدن الجواهر با روایات نبوی از طریق شیعه آغاز کرده و سپس از طرق دیگر نیز

ص:139


1- (1) معدن الجواهر، ص 49.
2- (2) نزهة النواظر فی ترجمة معدن الجواهر، ص 62.
3- (3) معدن الجواهر، ص 56.
4- (4) نزهة النواظر فی ترجمة معدن الجواهر، ص 74.
5- (5) . مادر وی نوۀ دختری شهید ثانی بوده است.
6- (6) . الذریعة، ج 1، ص 119، ش 576.

بهره برده است. در نقل روایات از دیگر معصومان، ترتیب ائمه را رعایت کرده است؛ بدین سان که پس از روایات نبوی، روایات علوی، روایات امام حسن، روایات امام حسین علیهم السلام و به همین ترتیب، معصومان دیگر را نیز گزارش کرده است.

در انتهای هر باب پس از روایات معصومان، سخنان حکما، علما وعرفا را نیز بدان افزوده است. نویسنده در نهم رجب 1068 تألیف این اثر را به پایان رسانده است.(1) بنابر آنچه مؤلف، خود را بدان ملزم ساخته، کل کتاب دوازده بخش است و هر بخش نیز شامل دوازده فصل مجزاست.(2) در دسته بندی فصل ها گاه بیش از هر چیز دیگر الفاظ آغازین روایات مورد عنایت بوده است. البته این گونه دسته بندی در باب اول که به خصلت های واحد اختصاص دارد کاملاً روشن است. اما در سایر بخش ها بیشتر مروی عنه و یا طریق روایت که شیعه و یا سنی است، منشأ باب بندی شده است. برای نمونه در بخش نخست (خصلت های یگانه) این فصل ها به چشم می خورد:

فصل اول) روایاتی که با واژۀ «ألا» آغاز می شود.

فصل سوم) روایاتی که با واژۀ «َمن» آغاز می شود.

فصل پنجم) روایاتی که با واژۀ «لا» آغاز می شود.

فصل ششم) روایاتی که با واژۀ «ان» آغاز می شود.

فصل هفتم) روایاتی که با واژۀ «لیس» آغاز می شود.

فصل هشتم) روایاتی که با واژۀ «خیر» آغاز می شود.

فصل نهم) روایاتی که با واژۀ «مثل» آغاز می شود.

کتاب الاثنا عشریة نخستین بار در ایران به سال 1322 منتشر شده است.(3)

ص:140


1- (1) . الذریعة، ج 1، ص 119، ش 576.
2- (2) . المواعظ العددیة، ص ب.
3- (3) . الذریعة، ج 1، ص 119، ش 576.

همچنین برخی روایات این کتاب منفرد بوده، در هیچ یک از منابع فریقین وجود ندارد و باید این نکته را نیز یادآور شد که به نظر می رسد نویسنده در نقل روایات، همواره به دو کتاب خصال و معدن الجواهر توجه داشته است.

گفتنی است زیبایی این اثر و جذابیت های موجود در آن سبب شد که در همان زمان مؤلف، به وی مراجعه شود تا گزیده ای از آن را نیز به صورت جداگانه تألیف کند. ازاین رو مؤلف، خود به تلخیص کتاب خویش اقدام کرد و نام آن را منتخب الاثنی عشریة فی المواعظ العددیة گذاشت. نسخۀ خطی این منتخب در کتابخانۀ ملا محمد علی خوانساری در نجف وجود دارد.(1)

مرحوم آیت اللّه مشکینی در سال های پیش از انقلاب اسلامی این کتاب را تصحیح و با تغییراتی عمده با عناوینی چون مواعظ العددیه و نصایح منتشر ساختند.

از آنجا که به باور نگارندۀ این سطور، اثر منتشرشده توسط ایشان تغییرات بسیار عمده ای در مقایسه با اثر نخست داشته است، شایسته است که به صورت مستقل در ادامۀ این نوشتار بدان اشاره شود. در پایان بخش نیز همچون دیگر بخش های قبلی، روایتی را از کتاب یادشده گزارش می کنیم. این روایت از باب هفتم (خصلت های هفتگانه)، فصل دوم (مما روته العامة عن النبی صلی الله علیه و آله گزینش شده است:

قَالَ النبی صلی الله علیه و آله سَبْعَةُ أَسْبَابٍ یُکْتَبُ لِلْعَبْدِ ثَوَابُهَا بَعْدَ وَفَاتِهِ رَجُلٌ غَرَسَ نَخْلاً أَوْ حَفَرَ بِئْراً أَوْ أَجْرَی نَهَراً أَوْ بَنَی مَسْجِداً أَوْ کَتَبَ مُصْحَفاً أَوْ وَرِثَ عِلْماً أَوْ خَلَّفَ وَلَداً صَالِحاً یَسْتَغْفِرُ لَهُ بَعْدَ وَفَاتِهِ؛(2)

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله: هفت چیز سبب می شود که پاداش آن پس از وفات نیز به فرد میت برسد: مردی که نخلی را کاشته یا چاه آبی را حفر کرده یا نهر آبی را جاری ساخته یا مسجدی را بنا کرده یا قرآنی را نگاشته یا دانشی را به ارث گذاشته یا فرزند صالحی را به یادگار گذاشته که برای پدرش پس از وفات استغفار کند.

ص:141


1- (1) الذریعة، ج 22، ص 367، ش 7474.
2- (2) المواعظ العددیة، ص 194.

پنج. کتاب السعادة الأبدیة فی الاخبار العددیة، علی پارچینی یزدی (م 1333 ق)

نویسندۀ این کتاب شیخ علی بن زین العابدین پارچینی یزدی است که در عراق می زیسته است. قبر وی در پایین پای حرم حضرت عباس علیه السلام در کربلاست.(1) اطلاعات چندانی از این کتاب در دست نیست. تنها می دانیم که کتاب پس از انتشار توسط خود نویسنده تلخیص و با عنوان روح السعادة فی الاخبار المرویة عن السادة در سال 1330 ق منتشر شده است.(2) همچنین آقا بزرگ تهرانی که کتاب را دیده است می نویسد: این کتاب در بیست بخش بوده و ترتیب آن نظیر دیگر کتاب های احادیث عددی بوده؛ یعنی بدین سان: «فی الاخبار المفردة والثنائیة والثلاثیة والرباعیة و...».(3)

شش. کتاب الدرر السنیة فی المواعظ العددیة من الآحادیة إلی آخر العشاریة، سید حسن بن محمد حسینی یزدی حائری

نویسندۀ کتاب، مرحوم حسینی یزدی حائری از عالمان نکونام مشهد و هم عصر صاحب جواهر بوده است. او بیشتر به «أشرف الواعظین حاج میرزا حسن حسینی» شهره بوده است.

نویسنده، این اثر را به زبان فارسی نگاشته و پس از نقل هر روایت، آن را به فارسی ترجمه کرده است. ساختار کتاب الدرر السنیه بدین سان است: پس از یک مقدمه، ده باب از خصلت های یگانه تا خصلت های ده گانه سامان یافته است. هر باب نیز دارای چهل حدیث و در مجموع کتاب در بردارندۀ چهار صد روایت بوده است. غیر از باب اول که نویسنده منابع روایات را نقل نکرده است، در ابواب دیگر منابع روایات گزارش شده است.

اشرف الواعظین در صفحات پایانی کتاب، مجموعۀ منابع خود را که بالغ بر 52 کتاب بوده، یک یک نام برده و هریک را به صورت مفصل معرفی کرده است. این کتاب همراه با اجازات روایی اشرف الواعظین و تقریظاتی در نکوداشت این اثر، در

ص:142


1- (1) . الذریعة، ج 12، ص 180، ش 1194.
2- (2) . همان، ج 11، ص 264، ش 1613.
3- (3) همان.

سال 1349 منتشر شد.(1)

هفت. نصایح یا مواعظ العددیة، آیت اللّه میرزا علی مشکینی

پیش از این گذشت که محمد بن محمد بن حسن حسینی عاملی، کتابی را با عنوان الاثنا عشریة فی المواعظ العددیة در سال 1068 هجری قمری، تألیف کرده است که در ایران بارها منتشر شده است. آیت اللّه مشکینی این کتاب را شایستۀ مطالعه در بزم های عالمانه و حتی نشست های عمومی دانسته و در دیباچۀ این کتاب یادآور شده اند که از این کتاب بهره های بسیاری در این نشست ها برده اند. ایشان وقتی استقبال خوب از این اثر ارزشمند را مشاهده می کنند، در صدد برمی آیند تا آن را از کژی ها و ناراستی ها بپیرایند؛ ازاین رو در ابتدای کتاب مواعظ العددیه اشکالات کتاب الاثنا عشریه را این گونه برمی شمارند:

فرأیت الکتاب ناقصا من جهات مخلا، و زائدا من اخری مملا، فان صاحبه لما التزم علی نفسه فی اوله ان یجعله اثنی عشر بابا و یجعل کل باب اثنی عشر فصلا، و لم یجد فی اغلب الابواب من السنة و الکتاب، مما یکمل به فصوله و ما شرط علی نفسه حصوله، تعرض لامور لاطائل تحتها و لامساس لمقصد الکتاب فی نقلها.

و ننقل مسائل صرفیة و نحویة وقصصا من عباد السلف و زهادها بما لایوافق السنة النبویه و قد کان ما تعرض به من امثال هذه الزوائد فی کتابه کثیرا، نصفه او انقص منه قلیلا او زد علیه قلیلا....(2)

می توان مهم ترین اشکالات ایشان بر کتاب اصلی را این گونه شماره کرد:

- عدم جامعیت و مانعیت (نقصان و مُخِل بودن از جهاتی و زیادت مُمِل بودن از جهات دیگر)؛

- تقید نابجای نویسنده بر دوازده فصل بودن هر باب، سبب نقل مطالب ضعیف و بی فایده شده است؛

ص:143


1- (1) همان، ج 8، ص 126، ش 464.
2- (2) المواعظ العددیه، صفحات «ب، ج».

- بیان مطالبی که با اغراض نویسنده در مقدمه متعارض است؛

- عدم نقل آیات و روایات در بیشتر ابواب؛

- بیان مسائل صرفی و نحوی که برای عموم بی فایده است؛

- نقل داستان ها و مطالبی از برخی عابدان و زاهدان، که با سنت نبوی صلی الله علیه و آله ناسازگار است؛

این اشکالات سبب شد که آیت اللّه مشکینی، ابتدا با انگیزۀ تهذیب و تنقیح، این کتاب را از روایات و مطالب سست و ضعیف پیراسته سازد؛ اما در ادامه ایشان تصمیم می گیرد که افزون بر پیرایش کتاب، در جهت اصلاح آن روایاتی را به ابواب، و حتی ابوابی را به اصل کتاب بیفزایند.

کتاب اثنا عشریه که نه تنها به دوازده باب بودنش شناخته شده بود، بلکه به همان نام نیز خوانده می شد، رفته رفته در اثر جدید، باب های جدیدی به خود دید که با قالب قبل بسیار فاصله داشت. آیت اللّه مشکینی می نویسد:

فلخصته و هذبته، و حذفت الغث و ابقیت السمین، و طرحت البهرج و اخذت الثمین، فاخترت ابقاء الروایات من الامامیة و اهل السنة ثم اضفت الی ذلک اخبار کثیرة تلو اعداد انتهیت الیها مطالب الکتاب، فشرعت من ثلاثة عشر الی الماتین او اکثر ونقلت من کتاب الخصال لخریط هذه الصناعة و حفظة القمیین الشیخ ابی جعفر محمد بن علی بن بابویه القمی رحمه اللّه، ملخصا مختارا محذوف الاسانید تبعا لاصل الکتاب.(1)

در این بخش از مقدمه، نویسنده شیوه و چگونگی تغییرات را بیان داشته است.

به طور کلی وی چهار کار اصلی در کتاب مصدر انجام داده است:

- پیراستن مطالب ضعیف؛

- افزودن روایات به طور گسترده از خصال شیخ صدوق؛

- افزودن ابواب؛

ص:144


1- (1) المواعظ العددیه، ص «ج».

- یکسان سازی روایات و ابواب جدید با کتاب اصلی.

بنابراین می توان به جرئت گفت که این کتاب به طورکلی از جهت ماهیت، با کتاب نوادۀ شهید ثانی متفاوت است. شاید به همین دلیل باشد که آیت اللّه مشکینی در مقدمۀ نسخۀ فارسی، یعنی کتاب نصایح، هیچ اشاره ای به نام «حسینی عاملی» مؤلف اثنا عشریه نکرده است و مقدمه ای برای کتاب سامان داده که خودْ بیانگر آن است که کتاب فعلی، اثری جدید است.(1)

گفتنی است که از این کتاب استقبال شایانی در جوامع علمی شده است. این کتاب به زبان عربی و با عنوان المواعظ العددیه همراه با نکات حدیثی و تحقیقی آیت اللّه احمدی میانجی منتشر شد و پس از مدتی آیت اللّه احمد جنتی کتاب را به فارسی ترجمه کرد و با عناوینی چون سخنان چهارده معصوم، هزار و یک سخن و نصایح منتشر شده است. این کتاب در حال حاضر بیشتر با عناوین مواعظ العددیه و نصایح شناخته می شود.

در بخش افزوده های ابواب، باب سیزده تا چهارصد، روایات مشهوری نظیر وصایای چهل گانۀ پیامبر به امام علی،(2) رسالة الحقوق امام سجاد(3) و حدیث اربع مائه به چشم می خورد. پایان بخش این نوشته را نیز روایتی از باب هشتم (خصلت های هشتگانه)، «الفصل الثانی مما ورد عن علی علیه السلام» از کتاب المواعظ العددیه، قرار می دهیم:

قَالَ: إِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِیَةَ أَبْوَابٍ بَابٌ یَدْخُلُ مِنْهُ النَّبِیُّونَ وَ الصِّدِّیقُونَ وَ بَابٌ یَدْخُلُ مِنْهُ الشُّهَدَاءُ وَ الصَّالِحُونَ وَ خَمْسَةُ أَبْوَابٍ یَدْخُلُ مِنْهَا شِیعَتُنَا وَ مُحِبُّونَا فَلَا أَزَالُ وَاقِفاً عَلَی الصِّرَاطِ أَدْعُو وَ أَقُولُ رَبِّ سَلِّمْ شِیعَتِی وَ مُحِبِّی وَ أَنْصَارِی وَ

ص:145


1- (1) نصایح، مقدمه. این مقدمه را آیت اللّه مشکینی در تاریخ 20 جمادی الاولی سال 1387 قمری در 15 صفحه نگاشته است.
2- (2) . المواعظ العددیه، ص 276.
3- (3) همان، ص 288.

مَنْ تَوَلَّانِی فِی دَارِ الدُّنْیَا فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکَ وَ شُفِّعْتَ فِی شِیعَتِکَ وَ یُشَفَّعُ کُلُّ رَجُلٍ مِنْ شِیعَتِی وَ مَنْ تَوَلَّانِی وَ نَصَرَنِی وَ حَارَبَ مَنْ حَارَبَنِی بِفِعْلٍ أَوْ قَوْلٍ فِی سَبْعِینَ أَلْفَ مِنْ جِیرَانِهِ وَ أَقْرِبَائِهِ وَ بَابٌ یَدْخُلُ مِنْهُ سَائِرُ الْمُسْلِمِینَ مِمَّنْ شَهِدَ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ یَکُنْ فِی قَلْبِهِ مِقْدَارُ ذَرَّةٍ مِنْ بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؛(1)

امام علی علیه السلام: بهشت هشت در دارد: دری است که پیامبران و صدیقان از آن داخل می شوند، و دری است که شهدا و صالحان از آن وارد می شوند، و پنج در دیگر هستند که شیعیان و دوستان ما از آن ها وارد می شوند و من همواره در کنار پل صراط می ایستم و دعا می کنم و می گویم: پروردگارا! شیعیان و دوستداران و یاران من و هر کسی را که در دنیا مرا دوست می داشت، سلامت بدار؛ و از داخل عرش ندا می رسد که دعای تو را اجابت کردم و شفاعت شیعیان تو را پذیرفتم، و هر مردی از شیعیان من و کسانی که مرا دوست داشته اند و یاری نموده اند و با دشمنان من با عمل یا زبان مبارزه کرده اند، به هفتاد هزار نفر از همسایگان و خویشان خود شفاعت می کند؛ و دری است که سایر مسلمانان از آن وارد می شود و آنان کسانی هستند که به یگانگی خدا گواهی داده، و در قلبشان به مقدار یک ذرّه دشمنی ما اهل بیت نباشد.

کتاب نامه

1. إیضاح المکنون، إسماعیل پاشا بغدادی، تصحیح محمد شرف الدین یالتقایا، رفعت بیلگه الکلیسی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.

2. التوحید، محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م 381 ق)، قم: انتشارات جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1398 ق.

3. الخصال، محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م 381 ق)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: مؤسسه نشر الاسلامی، 1362.

ص:146


1- (1) المواعظ العددیه، ص 206.

4. الذریعه إلی تصانیف الشیعة، آقا بزرگ طهرانی، بیروت: دار الأضواء، 1403 ق، سوم.

5. رجال النجاشی، احمد بن علی نجاشی (م 450 ق)، قم: مؤسسۀ نشر الاسلامی، 1416 ق.

6. سبک شناخت کتاب های حدیثی، مهدی غلامعلی، تهران: سمت، 1390، دوم.

7. عیون أخبار الرضا علیه السلام، محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م 381 ق)، تحقیق: سید مهدی حسینی لاجوردی، تهران: جهان، [بی تا].

8. فرهنگ بزرگ سخن، حسن انوری، تهران: سخن، 1381.

9. فرهنگ معاصر، آذرتاش آذرنوش، تهران: نشر نی، 1379.

10. الفهرست، منتجب الدین علی بن بابویه رازی (م 585 ق)، تحقیق: سید جلال الدین محدث ارموی، کتابخانه عمومی آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی، قم: 1366.

11. الفهرست، محمد بن الحسن طوسی (م 460)، تحقیق: مؤسسۀ نشر الفقاهة.

12. قاموس الرجال، محمد تقی شوشتری، قم: مؤسسۀ نشر اسلامی، 1419 ق.

13. کتاب من لا یحضره الفقیه، محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م 381 ق)، قم: مؤسسۀ نشر اسلامی، 1404 ق، دوم.

14. لغت نامه، علی اکبر دهخدا، تهران: دانشگاه تهران، 1372.

15. المحاسن، أحمد بن محمد بن خالد برقی (م 274 یا 280 ق)، تصحیح و تعلیق:

سید جلال الدین حسینی محدث، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1370 ق.

16. معالم العلماء، محمد بن علی ابن شهر آشوب مازندرانی (م 588)، قم.

17. معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، محمد بن علی کراجکی (م 449 ق)، تصحیح:

حسینی، احمد، تهران: المکتبة المرتضویة، 1394 ق، دوم.

18. المواعظ العددیة، علی مشکینی اردبیلی، قم: کتابفروشی صحفی، [بی تا].

ص:147

19. نزهة النواظر فی ترجمة معدن الجواهر، عباس قمی، (کراجکی، محمد بن علی)، اسلامیه، تهران: [بی نا]، [بی تا]، دوم.

20. نصایح، علی مشکینی اردبیلی، ترجمه کتاب المواعظ العددیه، چاپخانه علمیۀ قم، 1387 ق.

ص:148

پیامدهای نظریۀ تکامل و پاسخ های ایرانی: از طباطبایی تا مشکینی

اشاره

دکتر سید حسن اسلامی(1)

چکیده

نظریۀ تکاملی داروین، از همان آغاز نه فقط به مثابۀ نظریۀ علمی، بلکه چالشی برای ایمان شناخته و از این منظر نقد شد. در گذر زمان، به میزانی که دینداران در آن نوعی به خطر افتادن آموزه های دینی خود می دیدند، ملحدان می کوشیدند در آن بنیادی برای الحاد خود بیابند. به همین سبب، در کنار مباحث علمی مربوط به این نظریه، ابعاد گسترده ای میان موافقان و مخالفان آن وجود داشته است. نوشتار حاضر می کوشد دور از ساده سازی هایی که دربارۀ این نظریه صورت گرفته است، تصویری روشن از جایگاه این نظریه در مجامع علمی جهان امروز و پرسش های الهیات آن به دست دهد و پاسخ های مؤمنان به آن را بررسد. با این نگرش، نگارنده سه دیدگاه را میان عالمان و دانشوران معاصر ایران بازشناسی و تحلیل کرده و سرانجام، درس هایی که می توان از این ماجرای تاریخی آموخت به بحث گذاشته شده است.

کلیدواژه ها: نظریۀ تکامل، علم و دین، اخلاق پژوهش، اخلاق دانشوری، الحاد مدرن، مسائل کلامی جدید.

ص:149


1- (1) دانشیار دانشگاه ادیان و مذاهب.

1. موازنۀ دشوار

درحالی که امروزه برخی عالمان دین، نظریۀ تکاملی داروین را «فرضیه ای» بیش نمی دانند، اخترشناسان، زیست شناسان، و ژنتیک دانانی مانند کارل سیگَن، فرانسیس کریک، دانیل دِنِت، ادوارد او. ویلسون، و ریچارد داوکینز آن را واقعیتی مسلّم می شمارند، بر آن پیامدهای فلسفی بار می کنند، و از آن الحاد را نتیجه می گیرند. افزون بر آن، اعتقاد به خدا را نوعی توهم می پندارند که باید زدوده شود. با این نگاه، داوکینز در نقد برهان نظم و خدایی که با این برهان اثبات می شود، کتاب ساعت ساز کور: چگونه تکامل بر بی نظمی عالم شهادت می دهد؟(1) را در سال 1986 منتشر کرد و کوشید در آن نشان دهد وجود نظم در عالم را بدون نیاز به ناظم می توان تبیین کرد.(2) او همچنین در ادامۀ کار خود، به نقد کل باورهای دینی دست زد و کتاب توهم خدا (2007)(3) را نوشت که آن نیز از آثار عامه خوان و پرفروش به شمار می رود. امروزه، به نوشتۀ گریلینگ، بیشترین ارجاع به نوشته های وی صورت می گیرد و با توجه به آنکه چه موضعی داشته باشیم، وی «شهسوار یا شیطان جنگ علم بر ضد دین به شمار می رود».(4) همچنین دانیل دِنِت، خود را «داروینی متعهدی»(5) می داند و از این نظریه به مثابۀ نوعی دیانت یاد و از آن دفاع می کند.(6)..

اما نظریۀ تکاملی داروین، نه صرفاً فرضیه ای فراموش شده است که هیچ گواهی

ص:150


1- (1) Rich d D kins, The Blind W chm er: Why the Evidence ک Evolution Reve s Universe without Design 6891 ,kroY weN .cnI yn moC notroN , .
2- (2) . این کتاب ترجمه و با این مشخصات منتشر شده است: ریچارد داوکینز، ساعت ساز نابینا، ترجمۀ محمودبهزاد و شهلا باقری، تهران: مازیار، 1388.
3- (3) The God Delusion.
4- (4) "D kins d The Virus کک th" in .642 .p , knihT y ehT degn C tsitneicS woH :snikw dr ciR
5- (5) Committed D wini .
6- (6) "The Seکish Gene Philoso phic Ess ", in Rich d D kins: How Scientist Ch ged The W Think .201 .p ,

از علم به سود آن نباشد؛ و نه واقعیت و «فکت» مسلّم و انکارناپذیری که بر اساس آن بتوان باورهای دینی را یکسره بی اعتبار کرد. نظریۀ تکامل، در میانه ایستاده است و هرچند ممکن است باورهای دینی را بی اعتبار نکند، بی گمان آن ها را به چالش می گیرد و دینداران را به تأمل و بازاندیشی در معتقدات خود و بازسازی آن ها می انگیزد. بخشی از تلاش عالمان دین، چه مسیحی و چه مسلمان، طی 150 سال اخیر، بهترین شاهد این مدعاست. نظریۀ تکاملی داروین، از زمان ارائه تا کنون، به تعبیر دانیل دنت، در ایدۀ خطرناک داروین: تکامل و معنای زندگی،(1) چون اسیدی جهانی از زیست شناسی و علوم طبیعی، به علوم و معارف دیگر نشت کرده و به عرصه های گوناگونی چون اخلاق، سیاست، اجتماع و دین رخنه کرده و اندیشمندان جدی را درگیر خود ساخته است و هم زمان ابزاری برای تقویت اردوگاه الحاد، و شیوه ای برای تحلیل فعل الهی در عالم طبیعی شده است. هدف این مقاله، تحلیل ابعاد این نظریه، نه صرفاً «فرضیه»، و بازتاب آن در میان متدینان است.

با این رهیافت، نوشتۀ حاضر طی محورهای زیر به تحلیل مسئله می پردازد:

1. تفکیک سه مفهوم ابهام آفرین؛

2. جایگاه امروزی نظریۀ تکامل؛

3. خطوط کلی نظریۀ تکاملی داروین؛

4. پیامدهای الهیاتی نظریۀ تکامل؛

5. بازتاب نظریۀ تکامل در جهان اسلام؛

6. پاسخ های ایرانی به چالش تکامل؛

7. درس های آموختنی از این مناقشه.

2. تفکیک سه مفهوم ابهام آفرین

نخستین گام در این بحث آن است که میان سه مفهوم اساسی و درعین حال نسبتاً مرتبط، تفاوت قائل شویم. در برخی ردیه نویسی ها یا نوشته های آپولوجتیک، شاهد

ص:151


1- (1) D win's D gerous Ide Evolution d the Me ings ک Lکe.

خلط این مفاهیم هستیم که مایۀ بدفهمی و غبارآلود کردن فضای بحث علمی شده است. این مفاهیم سه گانه عبارت اند از 1. نظریۀ تکاملی داروین؛(1) 2. داروینیسم؛(2) و . 3. تکامل گرایی.(3).

نظریۀ تکاملی داروین، نظریه ای است دربارۀ پیدایش و شیوۀ تکامل گونه های زنده و نسبت آن ها با یکدیگر در درختوارۀ تکامل. این نظریه را نخستین بار به شکل رسمی، چارلز داروین در 24 نوامبر سال 1859 در کتاب دربارۀ منشأ انواع به وسیلۀ انتخاب طبیعی یا حفظ نژادهای برگزیده در تنازع برای بقا،(4) ارائه کرد.(5) وی در این کتاب، بر خلاف نظریۀ رایج خلق الساعه یا نظریۀ سازگاری لامارک، به استناد مطالعات و شواهدی که در سفر اکتشافی پنج سالۀ (1831-1836) خود با کشتی بیگل به جزایر گالاپوس، در امریکا به دست آورده بود، مدعی شد گونه های جانوری روی زمین مستقل خلق نشده اند، بلکه برخی از آن ها از تکامل حیوانات دیگر پدیدار شده اند. وی بعدها این نظریه را شامل انسان نیز دانست و در سال 1871 دومین کتاب خود را با نام تبار انسان و انتخاب در ارتباط با جنس(6) منتشر کرد و مدعی شد انسان های موجود روی زمین، تکامل یافتۀ برخی حیوانات فروتر هستند و همان منطقی را که در کتاب پیشین، برای فهم تنوع میان گونه های جانوری به کار برده بود برای انسان به کار گرفت. این نظریه، همان است که به نظریۀ تکاملی داروین معروف است و از آغاز، کانون بحث و مناقشه میان زیست شناسان

ص:152


1- (1) D win's theory ک evolution.
2- (2) D winism.
3- (3) Evolut ionism.
4- (4) On the Origin ک Species by Me s ک N ur Selection, or the Prese rv ion کF oured R es in the Struggleکor Lکe.
5- (5) این کتاب ترجمه و با این مشخصات منتشر شده است: منشأ انواع، چارلز داروین، ترجمۀ نورالدین فرهیخته، ارومیه: انزلی، 1363.
6- (6) The Descent ک M , d Selection in Rel ion to Sex.

و طبیعی دانان بوده است. این نظریه، نظریه ای علمی است، به این معنا که اثبات و نفی آن در دایرۀ علم زیست شناسی، دیرین شناسی، زمین شناسی، فسیل شناسی، کردارشناسی جانوری،(1) و دیگر علوم طبیعی وابسته صورت می گیرد، و سلباً و ایجاباً با عرصۀ فلسفه و الهیات ارتباط ندارد.

برخی بر فرضیه بودنِ نظریۀ تکاملی داروین پافشاری می کنند، گویی نظریه بودن، به معنای حق و درست بودن است؛ اما چنین نیست. نظریۀ علمی لزوماً درست، مسلّم و قطعی نیست. در علوم گوناگون شاهد نظریه های خطا یا ابطال شده نیز هستیم. از این رو نه به کار بردن تعبیر نظریۀ علمی، به معنای درستی آن است، و نه انکار نظریه بودن و برچسب فرضیه زدن بر آن، نشانۀ بطلان. این نظریه طی 150 سال اخیر بسط و گسترش یافته و برخی کاستی ها، ابهامات، و دشواری هایش برطرف شده و با دشواری های تازه ای روبه رو شده است. هنوز کسان فراوانی به جد از آن دفاع می کنند و دیگرانی ناقد آن هستند. اما همۀ این مسائل در ساحت علوم طبیعی است. این نظریه از زمان ارائه تاکنون، تأثیرگذارترین نظریه در زمینه های گوناگون بوده و بسیاری از مسلّمات و مفروضات زمانه را به چالش گرفته است؛ زیرا صرفاً نظریه ای علمی و محدود به متخصصان نبود، بلکه جنبه های گوناگون اجتماعی، اقتصادی، الهیاتی و فلسفی گسترده ای داشت.

به تدریج با طرح نظریۀ تکاملی داروین، عده ای کوشیدند آن را از سطح نظریه ای علمی و قابل نقض و ابرام در میان متخصصان علوم طبیعی، به نظریه ای عام و حتی به ایدئولوژی و مکتب تبدیل کنند و بدین ترتیب، تعبیر «داروینیسم» و «داروینیسم اجتماعی»(2) و به تعبیر استفن هارتمن، «اسپنسریسم اجتماعی»(3) شکل گرفت و . گسترش یافت. شاید معروف ترین استفادۀ غیرعلمی از این نظریۀ علمی، را هربرت

ص:153


1- (1) Eth ology.
2- (2) Soci D w inism.
3- (3) Soci Spenc erism.

اسپنسر، جامعه شناس انگلیسی، صورت داد. او اصطلاح «بقای انسب»(1) را از سطح طبیعت به جامعه کشاند و مدعی شد در میان طبقات اجتماعی نیز چنین نزاعی درمی گیرد و فقط کسانی که انسب و به صورت تلویحی، اصلح هستند بر جای می مانند. این نگرش اجتماعی و تن دادن به لوازم آن بود که استعمار، بهره کشی اقتصادی، و کشورگشایی اروپایی در قرن نوزدهم را توجیه می کرد و هر حرکت غیراخلاقی را ضرورتی برای تکامل و بقای انسب می دانست. درواقع، تاریخ نظریۀ تکاملی به دلیل سوء استفاده از آن «نسبتاً رقت بار و نفرت انگیز» بوده است.(2) لذا باید به دقت میان نظریۀ تکاملی داروین که نظریه ای علمی است، و داروینیسم که مکتب یا ایدئولوژی است تفاوت گذاشت و گناه آن را به پای داروین ننوشت.

داروینیسم از قرن نوزدهم به بعد، همواره ابزار سوءاستفاده بوده است و «تقریباً برای هر کسی منفعت شخصی داشته است».(3)

گذشته از درست یا نادرست بودن این نظریه، خودِ داروین به چنین دیدگاهی باور نداشت و با چنین استفاده و برداشتی از نظریۀ خود مخالف بود. درواقع، در زمانی که برده داری در انگلستان قانونی بود، وی به انجمن ضد بردگی پیوست و با رفتارهای وحشیانه ای که با انسان ها می شد مخالفت کرد. زمانی که نظریۀ او را به سخره گرفتند و او را از نسل میمون معرفی کردند، پاسخ داد: «من به سهم خود ترجیح می دهم که از نسل میمون کوچکی باشم که برای نجات جان رفیق خود، دشمن هراس انگیز را حقیر می شمارد [...] تا از نسل انسانی باشم که از شکنجه دادن دشمنانش لذت می برد».(4)

در سال 2009، یکصد و پنجاهمین سالگرد نشر منشأ انواع داروین، آدریان دزموند و جیمز مور، دو مورخ علم زیست شناسی، پس از 25 سال تحقیق، کتاب

ص:154


1- (1) Surviv ک theکittest.
2- (2) . تکامل و رفتار انسان، ص 49.
3- (3) همان، ص 390.
4- (4) داروینیسم و مذهب: نبرد اندیشه ها در زیست شناسی، ص 141.

آرمان مقدس داروین: نژاد، بردگی، و در کاوش خاستگاه انسان(1) را منتشر کردند و در آن مدعی شدند داروین در نگارش کتاب و صورت بندی نظریۀ تکاملی خود، آرمانی انسانی و مقدس را پی می گرفت و می خواست نشان دهد که فاصلۀ ادعایی میان انسان سفید اروپایی و بردگان سیاه، دلیلی برای تبعیض به شمار نمی رود و همۀ انسان ها به رغم تنوع و تفاوت ظاهری، خاستگاهی مشترک دارند. جدا از درستی یا نادرستی این تحلیل، مسئله اصلی آن است که داروینیسم، مکتبی اجتماعی است که بهره کشی های اجتماعی را توجیه می کند و این ربطی به نظریۀ تکاملی ندارد؛ هرچند از آن به ناروا بهره می برد و بدین ترتیب بر خود برچسب علمی می زند. متأسفانه بخش قابل توجهی از نقدهایی که متوجه نظریۀ تکاملی داروین می شود، از این تفاوت اساسی، بی توجه می گذرد و همۀ خطاهای مکتب داروینیسم را به پای نظریۀ تکاملی داروین می نویسد و او را مسئول خطایی می داند که در قبالش مسئول نیست.

سومین مفهومی که باید آن را از نظریۀ تکاملی داروین متمایز کرد، تکامل گرایی(2) است. تکامل گرایی نوعی نگرش به کل عالم، و درواقع مکتبی است که همان نگرش داروینی را در سطحی کلان به کار می برد. این نگرش یا مکتب، سرمشق مسلط در زیست شناسی قرن نوزدهم را به پدیده های گوناگون اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و فکری تعمیم می دهد و می کوشد بر اساس نگرش تکاملی، به درکی عام برسد. در عرصه های گوناگون علمی شاهد این نگرش برای تبیین پدیده های مربوط هستیم.(3) برای مثال، پژوهشگرانی که تاریخ ادیان را بر اساس تکامل ادیان توحیدی از دل ادیان شرک آمیز تفسیر می کنند، به نوعی به تکامل گرایی

ص:155


1- (1) D win's S red C se: r e, sl ery, d the questکor hum origins.
2- (2) Evolut ionism.
3- (3) . برای مثال، مدخل «تکامل باوری»، در فرهنگ تاریخ اندیشه ها: مطالعاتی دربارۀ گزیده ای از اندیشه های اساسی، ویراستۀ فیلیپ پی. واینر، تهران: سعاد، 1385، ج 2، ص 1062-1078، انواع تکامل در علوم را بحث کرده است.

باور دارند. از این منظر، ادعا می شود که دین در طول تاریخ به تدریج تکامل پیدا کرده، از مراحل آنیمیزم یا جان گرویی، توتمیسم، و شرک یا چندخدایی می گذرد، تا به ادیان توحیدی برسد.(1)

فردریش انگلس در کتاب منشأ خانواده (1884)،(2) از همین نگرش برای تبیین نهاد خانواده و ازدواج بهره گرفت. استفَن هارتمن(3) در مدخل «تکامل گرایی»، به تفصیل ابعاد، جلوه ها، دامنه و مؤلفه های این نگرش را در قرن نوزدهم و بیستم نشان داده است. به نوشتۀ وی:

الگوی عام نظریه های مرحله ای ازاین دست، فارغ از عناصر ایدئولوژیک محتوایی، آن بود که فرایند واحد و بی وقفۀ رشد انسانی در همه جا و همۀ فرهنگ ها تابع قواعد سبب شناختی واحدی(4) است. مفهوم قوانین دقیقاً معتبر علوم، به شکلی روش شناختی و با دقت تمام به علوم فرهنگی و اجتماعی انتقال داده شد. پیشرفت در تحول جوامعْ همگانی قلمداد می شد و مشخصاً تفوق تمدن اروپایی بر اساس این اصل که تنها این یکی مسیر «تکامل فرهنگی» را طی کرده است، نه دیگران، مشروع شمرده می شد.(5).

از نظر وی، مناقشات سیاست بین المللی در قرن بیستم و مسئله جنگ سرد، روح تکامل گرایی را به خوبی منعکس می کند.(6)

این نگرش با نظریۀ تکاملی داروین یکی نیست. نظریۀ تکاملی داروین صرفاً می کوشد توصیفی از واقعیت به دست دهد و ناظر به ارزش داوری نیست. زین پس، در این نوشته می کوشم صرفاً و مشخصاً نظریۀ تکاملی داروین را به بحث بگذارم و از خلط آن با مفاهیم دیگر بپرهیزم.

ص:156


1- (1) «نگرش جامعه شناختی به دین با تأکید بر نظریۀ دورکیم»، پژوهش و حوزه، شمارۀ 26، تابستان 1385.
2- (2) Ursprung derک ilie (Origin ک theک ily).
3- (3) Stک H tm n.
4- (4) Mono- etiol ogic .
5- (5) H tm n, Stک , " msinoi tulovE " .786 .p 2 .loV
6- (6) dibI برای دیدن گزارشی از این دایرة المعارف، ر. ک: «دانش نامه دین بریل: گزینش و گزارش»، سیدحسن اسلامی، هفت آسمان، شمارۀ 52، زمستان 1390.

3. جایگاه امروزی نظریۀ تکامل

در جایگاه نظریۀ تکامل و حضور قدرتمند آن در همۀ عرصه های علمی، همین بس که امروزه برخی آن را با نظریۀ خورشید مرکزی کوپرنیک مقایسه کرده و مدعی شده اند همان نقشی را که نظریۀ کوپرنیک در کیهان شناسی داشت، نظریۀ تکاملی داروین در علوم زیستی داشته است. این نظریه اکنون در مرکز علومی چون ژنتیک، زیستْشیمی، عصبْزیست شناسی، فیزیولوژی و بوم شناسی قرار دارد. اما این تأثیر منحصر به علوم زیستی نیست، بلکه شاهد تأثیر عمیق آن در مطالعات روان شناختی و اجتماعی نیز هستیم. برای مثال، رشته ای مانند روان شناسی تکاملی، که در دهۀ هفتاد قرن بیستم میلادی شکل گرفت، می کوشد پدیده هایی چون دین، اخلاق، ادراک و داوری را بر اساس مفاهیم تکاملی تبیین کند.(1) به نوشتۀ سویتمن، که مدافع این نظریه نیست و دربارۀ آن تردیدهایی دارد، «نظریۀ تکامل یکی از تفکرانگیزترین و تأثیرگذارترینِ نظریاتِ همۀ اعصار است».(2) همچنین نانسی مورفی، که دیدگاهی دینی دارد، بر آن است که نظریۀ تکامل در پایان قرن بیستم هنوز بحثی داغ است.(3) در فصل «داروین همه چیز را دگرگون می کند»،(4) پس از گزارشی از ابعاد این نظریه و ایدۀ انتخاب طبیعی، می پرسد: «آیا یک ایده می تواند جهان را دگرگون کند؟» و پاسخ می دهد: «بی گمان می تواند».(5).

برایان و دبورا چارلزورث، پس از گزارش همدلانه و مدافعانه ای از نظریۀ تکاملی داروین، برخی درس های آن را برای ما بر می شمارند و تصریح می کنند در این عرصه، دیدگاه های جدید علمی به دیدگاه داروین بسیار نزدیک است و «اتفاق

ص:157


1- (1) .ediuG s'rennigeb :ygol ohcysp yr oi tulovE
2- (2) noitcu dortnI n :ecneicS dn noigileR .28 .p ,
3- (3) . «دین و علم»، دربارۀ دین، ص 129.
4- (4) D win ch ges everything.
5- (5) seussI eht gnidn srednU :noigileR dn ecneicS .651 .P ,

نظرِ عمومی مبنی بر اهمیت گزینش طبیعی به عنوان عامل اصلی هدایتگر تکامل ساختارها، کارکردها، و رفتارها وجود دارد».(1) همچنین فرانسیسکو جَی. آیالا، زیست شناس، هنگام بحث از نظریۀ تکاملی داروین، دو پرسش را از یکدیگر متمایز می کند: 1. آیا تکامل زیستی رخ داده است؟ 2. چگونه تکامل زیستی رخ داده است؟ پاسخ به پرسش نخست، مثبت است و این ایده امروزه با شواهد متعددی حمایت می شود، حال آنکه دومین پرسش همچنان بحث انگیز است و آنچه امروزه مقبولیت دارد، «روایت اصلاح شدۀ انتخاب طبیعی داروینی است».(2) وی در ادامۀ بحث خود و توضیح این تفکیک اظهار می دارد: «واقعیت تکامل، بنیادی ترین مسئله ای است که با منتهای قطعیت تثبیت شده است». او سپس اشاره می کند حتی پاپ ژان پل دوم نیز آن را نظریه ای می داند که به تدریج شواهدی به سودش فراهم آمده است و پذیرفتنی است. آیالا در این مسیر قطعیت تکامل را مانند قطعیت کرویت زمین، خورشیدمرکزی، حرکت سیارات و ترکیب مولکولی ماده می داند و تأکید می کند امروزه «خاستگاه تکاملی موجودات زنده تقریباً مورد قبول هر زیست شناسی است».(3).

مایکل روز در مقالۀ «آیا حدی برای دانش ما دربارۀ تکامل وجود دارد؟» تقسیمی سه بخشی به دست می دهد: 1. واقعیت تکامل؛ 2. مسیرهایی که در این فرایند پیموده شده است؛ و 3. مکانیزم های تکامل.(4) او سپس دانش موجود را در باب هریک بررسی می کند.(5) وی به پرسش «آیا واقعیت تکامل به گونه ای مطمئن شناخته شده است؟»، پاسخی قاطع می دهد و مدعی می شود موجودات پیچیدۀ

ص:158


1- (1) . تکامل، ص 185.
2- (2) 1. "The Evolution ک Lکe: Overview", in red R :noitulovE dn doG .06-95 .p ,
3- (3) 2. Ibid, 67.
4- (4) 3.ک ts, p hs, d mech isms.
5- (5) 4. "Is There Limit to Our Knowledge ک Evolution?" in .86 .p , red R :noitulovE dn doG

فعلی، برآمده و تکامل یافتۀ موجودات ساده تر قبلی هستند؛(1) اما مسیرهایی که موجودات پیموده اند، یا مکانیزم حاکم بر فرایند، همچنان جای بحث دارد.

برای مثال، در برابر مکانیزمِ تدریجی انتخاب طبیعی، امروزه سخن از نظریۀ «تعادل های گسسته»(2) است. بر اساس این نظریه، تکامل، برخلاف تصور داروینی، به صورت تدریجی و منظم پیش نمی رود، بلکه به گونه ای منقطع، نامنظم و گاه به گاه رخ می دهد.(3).

حاصلْ آنکه امروزه این نظریه، همچنان مقبولیت روزافزونی دارد و مناقشات نه از بیرون و بر سر اصل آن، بلکه در درون و بر مسائل فرعی و حاشیه ای است. سخن از انکار انتخاب طبیعی یا نظریۀ تکامل نیست؛ بحث دربارۀ شیوۀ عملکرد این انتخاب در طول تاریخی طبیعی و عوامل تأثیرگذار در آن است.

در اینجا، مقصود معرفی تأثیرات گستردۀ نظریۀ تکاملی داروین نیست. اما برای زدودن این پندار که این نظریه، صرفاً فرضیه ای بیش نبوده است، به برخی کاربست های آن در مسائل دیگر اشاراتی می کنم.

امروزه، عده ای از دانشمندان، نظریۀ تکاملی داروین را با طبیعت گرایی(4) پیوند زده، به استناد این نظریه می کوشند کل عالم را تبیین کنند. برای مثال، کارل سیگَن، ستاره شناس امریکایی، که آثار عامه پسند و به ویژه سریال سیزده بخشی وی به نام «کیهان»،(5) محبوبیت فراوانی کسب کرده است، می کوشد تصویری ماتریالیستی از عالم به دست دهد.(6) وی نظریۀ تکامل را بر کل عالم منطبق می کند و بر آن است که هر مرحلهْ تکامل مرحلۀ قبل است و همه از دل مهبانگ(7) پدیدار شده است. وی بر

ص:159


1- (1) 1. Ibid, p. 69.
2- (2) 2. Punctu ed equilibri
3- (3) 3. Ibid, p. 73.
4- (4) 4. N ur ism.
5- (5) 5. Cosmos.
6- (6) 6. noitcu dortnI n :ecneicS dn noigileR .87 .p ,
7- (7) Big B g.

سرلوحۀ کتاب خود می نویسد: «کیهان همۀ آن چیزی است که هست، بوده، و خواهد بود».(1).

فرانسیس کریک، ژنتیک دان معروف، و یکی از کاشفان ساختار دی. ان. ای.

( DN ) با تحلیلی تکاملیْ ذهن، شعور و روح را بازتاب مغز می داند و در کتاب فرضیۀ عجیب می نویسد(2) هرچند این نظر خلاف بسیاری از مشهودات است، اما باید پذیرفت که جز ماده چیزی نیست.(3).

ادوارد او. ویلسون در کتاب جامعۀ زیست شناسی: ترکیبی تازه (1975)،(4) کوشید بر اساس نظریۀ تکاملی داروین، رفتارهای اجتماعی از جمله اخلاق را تبیین کند. با این نگرش وی مدعی شد که اخلاقیات زادۀ روند تکاملی و ابزاری برای حفظ انسان هاست. به گفتۀ ویلسون و روز: «اعتقاد ما به اخلاق، فقط نوعی سازگاری برای گسترش اهداف تولید مثلی است». افزون بر آن، به ادعای آنان: «اخلاقیات آن طور که ما بدان معتقدیم، خیال باطلی است که ژن هایمان برای وادار کردن ما به همکاری، به خورد ما داده اند».(5)

نحوۀ استفاده از نظریۀ تکاملی داروین در تبیین اخلاقْ بسیار متفاوت و گاه متعارض است. مایکل روز در مقالۀ دقیق و پرنکتۀ «زیست شناسی»، ابعاد این مسئله را کاویده است و درحالی که نشان می دهد زیست شناسی تکاملی، قادر به تبیین جامع اخلاق نیست، معتقد است نمی توان و نباید یافته های جدی این عرصه را در فهم مسائل اخلاقی نادیده گرفت.(6).

از نظریۀ تکامل، حتی برای تبیین پیدایش و تکامل دین استفاده شده است و به

ص:160


1- (1) The cosmos is l th is or w or ever will be.
2- (2) The ton ishing Hypo thesis.
3- (3) noitc udortnI n :ecneicS dn noigileR .08 .p ,
4- (4) 4. .siseh tnyS weN ehT :ygoloi boicoS
5- (5) تکامل و رفتار انسان، ص 361.
6- (6) 5. "Biology", in .scihtE ot noin moC egdeltuoR ehT

جای نظریات از رده خارج شدۀ قرن نوزدهمی دربارۀ علل پیدایش دین، مانند جهل و ترس، امروزه کسانی می کوشند دین را بر اساس الگوی تکاملی تفسیر کنند.

درحالی که کسانی مانند دانبار و همکارانش، در پی آن هستند تا خوش بینانه کارکرد تکاملی دین را تبیین کنند و آن را در خدمت مقاصد زیست شناختی و بقای انسان منحصر کنند و از این جهت آن را مهم بشمارند،(1) عده ای آن را صرفاً محصولی ناخواسته، البته با کارکردهای مفید ثانوی معرفی می کنند. برای مثال، استفن جی.

گولد، دیرین شناس و استاد دانشگاه هاروارد، بر آن است که دین محصول فرعی تکامل و حادثه ای عصب شناختی یا نورولوژیک(2) است. از این منظر، دین خاصیت تکاملی مفیدی برای بشر ندارد و در کنار مکانیزم های روان شناختی گسترش یافته است. بااین حال، موفق به تولید برخی رفتارهای مفید شده است و به همین سبب از منظر ثانوی پذیرفتنی و ماندگار شده است.(3) وی برای تبیین کارکرد ثانوی دین، از تعبیر اسپاندریل،(4) یا فضای مثلثی شکل در دو طرف طاق ها، استفاده می کند.

معماران دوران رنسانس، برای ایجاد طاق های قوسی شکل و زیبا، ناگزیر می شدند آن ها را به گونه ای طراحی کنند که ناخواسته در طرف آن ها فضای مثلثی شکل پدیدار می شد که مقصود اصلی نبود و از نظر زیباشناختی هم کارکرد مفیدی نداشت. اما چاره ای جز قبول این فضای اضافی یا پِرت برای رسیدن به قوس مطلوب نبود. گولد همراه با ریچارد لیونتین، ژنتیک دان، در مقالۀ «اسپاندریل های سن مارکو و سرمشق های پنگلوسی(5): نقد برنامۀ انطباق گرا»،(6) به بسط این ایده.

ص:161


1- (1) ediuG s'rennigeb :ygolo hcysp yr oi tulovE .149 .p ,
2- (2) Neuro logic.
3- (3) rnoitcu dortnI weN :noigileR ecneicS .271 .p ,
4- (4) Sp drel.
5- (5) . پنگلوس شخصیت خوش بینی است در نمایشنامۀ ساده لوح ولتر. مقصود از سرمشق پنگلوسی، سرمشق های خوش بینانه ای است که هر اتفاقی را ناظر به هدفی معین و از پیش مشخص می داند.
6- (6) "The Sp d rels ک S M co d the P gl ossi P igm: Critique ک the t ionist Progr me" Vol, 205, No, 1161 .

می پردازند.(1) مایکل روز در کتاب تکامل و دین: یک گفتگو، طی پنج گفتگوی خیالی، چالش هایی را که این نظریه فراروی دین نهاده است، به تفصیل باز می گوید.(2).

افزون بر موارد پیش گفته، نظریۀ تکاملی بستری برای ملحدان فراهم کرده است تا به تعبیر داوکینز، بتوانند به گونه ای معقول و رضایت بخش ملحد باشند. در واقع، ما امروزه شاهد پدیده تازه ای هستیم که سویتمن آن را الحاد ایجابی(3) می نامد و به نحوی بر نظریۀ تکامل استوار است. در طول تاریخ، ملحدانی بوده اند و الحادْ مدافعانی داشته است؛ اما آنچه در قرن بیستم برای اولین بار پدیدار شد، گونۀ خاصی از إلحاد است که رویکرد و نگاهش به دین و دفاعش از مواضع الحادی متفاوت است و این نکته شایستۀ تأمل است. مقصود از الحاد ایجابی، الحادی است که سعی می کند برای مبانی خود دلایل اثباتی بیاورد. در گذشته، الحاد حالت سلبی داشت و ملحد کسی بود که معتقدات دینی را «انکار» می کرد. اما امروزه ملحدان، به جای انکار دلایل اثبات وجود خدا، به شکل مستقل دلایلی «ایجابی» بر نبود خدا می آورند و این کار را به یاری یافته های علمی جدید از جمله ژنتیک، نظریۀ تکامل، زمین شناسی و عصب شناسی انجام می دهند.(4).

بااین همه، نکته ای که همواره باید به خاطر داشت، تفکیک و تمیز میان چند بحث مرتبط دربارۀ نظریۀ تکامل است. به نوشتۀ دومینیک بالسترا، فیلسوف علم، در مسئلۀ تکامل مهم است که دو مطلب را از هم متمایز کنیم: نخست، آنکه تکاملی رخ داده است؛ و دوم، آنکه این تکامل بر اساس نظریه و تبیین ویژه ای بوده است. طی دهۀ هفتاد میلادی به بعد، نظریۀ داروین که ناظر به مطلب دوم است، به شدت از سوی مجامع علمی نقد شده است. اما برخی، گزینش گرانه از این نقدها برای انکار

ص:162


1- (1) . آلیستر مک گراث به این سبک استدلال پاسخ مناسبی داده و دو نکتۀ اصلی را برشمرده است. برای توضیح بیشتر ر. ک: .174 -173.p, Science Religion: ewIntro duction
2- (2) .eugol D :noigileR dn noit ulovE
3- (3) Positive heism.
4- (4) noitc udortnI n :ecneicS dn noigileR .9 .p ,

اصل تکامل سود جسته اند. حال آنکه با مسلّم شمردن اصل تکامل، بحث امروزی ناظر به چگونگی آن است. برای مثال، استفن جی. گولد نشان داده است تکامل، برخلاف نظر داروین، به صورت تدریجی نبوده است، بلکه فسیل های بجای مانده گویای نوعی انقلاب و حرکت سریع بوده است و نظریۀ داروین درواقع بازگوی سوگیری تحول تدریجی مقبول دوران ویکتوریاست. به واقع تکامل تدریجی نیست، بلکه به صورت جهش های سریع رخ داده است.(1).

4. خطوط کلی نظریۀ تکاملی داروین

این نظریه معمولاً با ساده سازی ها، بی دقتی ها و ابهامات متعددی گزارش، و همراه با تفسیرهای جهت دار خاصی ارائه می شود. گاه دیده می شود کسانی که بر ضد این نظریه کتاب نوشته اند، از این نظریه، آن گونه که خودِ داروین ارائه کرد و امروزه در مجامع علمی مقبول است، تصور درستی ندارند؛ و گاه نظر رقیب نظریۀ تکاملی داروین، یعنی لامارکیسم را به نام نظریۀ داروین نقد می کنند و خطاهای آن را به پای داروین می نویسند. ازاین رو، در اینجا به یاری بحث های تازه که در این زمینه صورت گرفته است، گزارشی روشن از آن به دست داده می شود.

بهتر است همانند سویمتن، کار خود را با تفکیک میان سه پرسش محوری دنبال کنیم: 1. این نظریه چه ادعاهایی دربارۀ منشأ انواع، منشأ انسان و ساختار و تحول موجودات دارد؟ 2. چه شواهدی به سود این مدعیات وجود دارد و این شواهد تا چه حد قابل اعتماد است؟ 3. کاربرد این مدعیات در دیگر عرصه ها چون دین، اخلاق و فلسفه چیست؟ دو پرسش اول در حوزۀ علوم طبیعی قرار می گیرد و باید آن ها را از پرسش سوم، که فیلسوفان، متکلمان و الهی دانان باید به آن پاسخ دهند، متمایز کرد.(2) در بخش دیگری از این مقاله، به پرسش سوم پرداخته شده است.

پرسش دوم نیز خارج از محدودۀ این مقاله است. اما در این مختصر سعی می شود

ص:163


1- (1) 1. "Science d Reli gion", in tcejbuS eht ot ediuG :noigileRکo yhpos olihP .843 .p ,
2- (2) noitcu dortnI n :ecneicS dn noigileR .28 .p ,

به پرسش اول پاسخ داده و روشن شود که گوهر نظریۀ داروین چیست.

چارلز داروین در زمانی می زیست که یافته های فسیل شناسان، اطلاعات تازه ای از پیشینۀ بلند زمین و برخی موجودات منقرض شده و تغییراتی که موجودات فعلی داشته اند فراهم کرده بود. برای تبیین برخی از تفاوت های موجود میان جانوران و حل معضل فسیل ها، ژرژ کوویه، طبیعت شناس فرانسوی، مدعی شد که برخی گونه های جانوری، به علل حوادث طبیعی بزرگ یا کاتاسروف ها منقرض شده اند.

بدین ترتیب، وی کاتاستروفیسم ( C t rophism ) را عرضه داشت که بر اساس آن انقراض حیوانات بر اثر حوادث بزرگی مانند سیل رخ داده است. با این نظریه، وی منکر و مخالف تکامل طبیعی جانداران شد. این نظریه اشکالات لاینحلی داشت.

برای به دست دادن تبیین مناسب تر، ژان بابتیست لامارک، طبیعت شناسی فرانسوی، مدعی نوعی تکامل جانداران شد و گفت که حیوانات به تدریج با محیط خود سازگار می شوند و تغییر پیدا می کنند، آنگاه این تغییراتِ اکتسابی به نسل های بعدی منتقل می شود. این نظریه نیز قادر به پاسخ گویی به اشکالات خاص نبود و دو اشکال اصلی داشت: علت تن دادن به تغییرات را تبیین نمی کرد، نظریۀ انتقال صفات اکتسابی آن خطا بود.(1) آگوست وایزمن با بریدن دم نسل های متوالی موش ها نشان داد که صفات اکتسابی به ارث نمی رسند و بدین ترتیب، لامارکیسم را «به خاک سپرد».(2)

از قضا، خطای عده ای از منتقدان نظریۀ تکاملی داروین در ایران آن است که به جای نقد نظریۀ وی، نظریۀ لامارک را نقد می کنند و این دو را یکی می گیرند. برای مثال، اشاره به ختنۀ پسران طی نسل های متوالی و ختنه نشده زاده شدن آنان یا آزمایش بریدن دم های موش ها، درواقع نقدی است که متوجه نظریۀ لامارک شده بود که به انتقال صفات اکتسابی اعتقاد داشت،(3) نه داروین. همچنین بحث سازش با محیط زیست نیز ایده ای لامارکی است، نه داروینی.

ص:164


1- (1) . تکامل و رفتار انسان، ص 56.
2- (2) همان.
3- (3) . همان، ص 56-57.

به هرحال، داروین در این فضا و در پی سفر گستردۀ پنج سالۀ خود با کشتی بیگل در امریکای جنوبی و گردآوری نمونه های گوناگون، نظریۀ تکاملی خود را در سال 1859 عرضه داشت. البته وی حدود بیست سال پیش از این تاریخ، به نظریۀ تکامل رسیده بود، اما از ترس پیامدهای منفی، در ارائۀ آن تعلل می کرد. تا آنکه در 18 ژوئن 1858 آلفرد والاس، طبیعی دان جوان، مقاله ای به نام «دربارۀ اشتقاق نامتناهی گونه های متنوع از گونۀ اصلی» برای داروین فرستاد که در آن نظریۀ تکاملی را ارائه می کرد. در واقع، وی بی خبر از داروین و مستقلاً به همان نتایجی رسیده بود که داروین نیز قبول داشت. داروین آزرده شد و فکر کرد اگر کتاب خود را در این شرایط منتشر کند، به انتحال یا ایده دزدی متهم خواهد شد. سرانجام بیانیۀ مشترکی از سوی آن دو در مجمع لینه در سال 1858 ارائه و ایده های اصلی این نظریه بیان شد و در پی آن، داروین کتاب معروف خود را در پنجاه سالگی منتشر کرد.(1)

بدین ترتیب از نظر داروین، موجودات زنده ثبات ندارند و در گذر زمان تغییر می کنند. اما سازوکار این تغییرات چیست؟ با بررسی تغییرات میان گونه ها، داروین فکر «انتخاب طبیعی»(2) را پیش کشید. گونه ها خود را با شرایط سازگار نمی کنند، بلکه گونه هایی که به طور تصادفی سازگاری خاصی دارند، دوام می آورند و بقیه نابود می شوند. مقصود از «بقای انسب»(3) یا به تعبیر رایج تر، اما غلط، «اصلح» همین است؛ تنها موجودی که قدرت سازگاری دارد برجای می ماند. در اینجا، باید میان نظریۀ تکامل خُرد(4) و نظریۀ تکامل کلان(5) تفاوت گذاشت. نظریۀ تکامل خُرد، . فرایند انتخاب طبیعی را منحصر در میان گونه ای خاص یا گونه های نزدیک به هم می داند. درصورتی که نظریۀ تکامل کلان، ایدۀ وحدت نهاییِ همۀ گونه های جانوری را پیش می کشد.

ص:165


1- (1) همان، ص 17.
2- (2) N ur selection.
3- (3) Surviv ک theکittest.
4- (4) Microe volution.
5- (5) M roev olution.

نظریۀ تکامل کلان، بسیار ریشه ای است و این مسئله موجب مخالفت با آن یا تردید در آن شده است و حتی اذهان نیرومند در قبول آن تردید داشته اند. شواهد اقامه شده نیز عمدتاً پیشنهادی، قرینه ای و تقریبی است، نه قاطع. خودِ داروین مدعی بود که این تکامل چنان آهسته رخ می دهد که دشوار قابل مشاهده است.

شواهدی نیز که دربارۀ فنچ ها و تحول آن ها گفته شده است، بیش از آنکه دقیق و مبتنی بر مشاهدات باشد، به تعبیر سویتمن، داستانی است ساختگی(1) و تبیینی خوش ساخت. داروین نخست نظریۀ خود را پرورش داد، آنگاه به مثابۀ شاهد، تحول فنچ ها را تبیین کرد، نه آنکه از طریق دیدن این تحولات به نظریۀ خود رسیده باشد. در اینجا ما قطعاتی از فسیل های متفاوت، آب وهوایی که تغییر کرده است و مانند آن را داریم. اما پیوستن آن ها در قالب این نظریه، صرفاً می تواند پیشنهاد و تبیین باشد، نه بیان حقیقی و گزارش دقیق رخدادی واقعی در گذشته.(2).

5. پیامدهای الهیاتی نظریۀ تکامل

کمتر نظریه ای مانند نظریۀ تکامل، از آغاز تا کنون چنین بحث انگیز بوده است و دربارۀ صحت و کارایی شواهد، دربارۀ کمتر نظریه ای مانند این نظریه مناقشه شده است. همچنین کمتر نظریه ای مانند این نظریه، از فضای تخصصی خارج، و وارد فضای عمومی جامعه شده است. درحالی که عموم مردم نام بسیاری از نظریات علمی را حتی نشنیده اند، نام این نظریه و مبدع آن به گوش غالب مردم رسیده است و آنان تصوری از آن دارند و دربارۀ آن موضعی اتخاذ کرده اند. علت این مسئله آن است که این نظریه صرفاً نظریه ای علمی و ناظر به مباحث دیرین شناختی یا طبیعت شناختی نیست، بلکه ابعاد گسترده ای دارد و قبول آن، چه بسا نگرش افراد را دربارۀ همه چیز دگرگون کند، از بوم شناسی تا اخلاق، سیاست، دین و معنا و غایت زندگی.

ص:166


1- (1) M e-up stories.
2- (2) Religion d Science: Introduc tion , p. 95.

از همان آغاز مشخص بود که این نظریه چالش هایی برای دینداران و جهان نگری دینی در پی خواهد داشت. اگر انسانْ برآمده از موجودات پست تر باشد، مقام اشرفیت او در عالم یا خلیفة اللّه بودن وی چه می شود؟ اگر این نظریه درست باشد، با تصریحات تورات یا ظواهر آیات قرآن دربارۀ نحوۀ آفرینش انسان چه باید کرد؟ البته همۀ دینداران چنین نبودند که میان این نظریه و باورهای دینی خود تعارضی ببینند. برای مثال، برخی عالمان مسیحی در پی ارائۀ نظریۀ تکاملی داروین، آن را بخشی از سنت خدا دانستند و «از تکامل به عنوان روش خلقت خداوند» سخن گفتند.(1) بااین همه، نظر مسلط چیز دیگری بود و عمدۀ دینداران در این نظریه تهدیدی برای معتقدات دینی خود می دیدند.

برخی فیلسوفان دین کوشیده اند چالش هایی را که این نظریه فراروی دینداران می نهد صورت بندی کنند. ایان باربور، الهی دان مسیحی، آن ها را در چهار محور گنجانده و به تحلیل آن ها پرداخته است. مخاطرات اصلی نظریۀ تکامل برای دین، به نوشتۀ وی عبارت اند از: 1. با ارجاع روند تکامل به تغییرات تصادفی، حکمت الهی را در هستی منکر می شود؛ 2. اشرف بودن انسان را منکر شده، وی را همسنگ حیوانات قرار می دهد؛ 3. با پیش کشیدن تکامل موجودات، اصول اخلاقی ثابت و ارزش های دینی را منکر می شود؛ و 4. این نظریه با ظاهر کتاب مقدس دالّ بر خلقت دفعی موجودات در شش روز ناسازگار است.(2) همو در تقسیم بندی تازه تری، چالش های پیش گفته را در سه مورد می گنجاند.(3).

سویتمن پیامدهای فلسفی، دینی و الهیاتی کلان این نظریه را در سه محور اصلی می گنجاند: 1. به پرسش گرفتن اعتبار گزارش کتاب مقدس در باب خلقت انسان؛ 2. به چالش کشیدن جایگاه انسان در عالم خلقت؛ و 3. به پرسش گرفتن طرح و نظم

ص:167


1- (1) . «راه های ارتباط علم و الاهیات»، در فیزیک، فلسفه، و الاهیات، ص 60.
2- (2) . علم و دین، ص 111-120.
3- (3) . Religion in e ک Science: The Gکford Lectures 1989-1991 , p. 155.

در عالم.(1) با این صورت بندی، وی می کوشد ابعاد این چالش ها را بکاود و به آن پاسخ های مناسب را بدهد. وی به دقت، آنجا را که این نظریه منطقاً حرفی برای گفتن دارد، و جایی که از حد علمی خود خارج می شود معین می کند. برای مثال، دربارۀ چالش سومی که این نظریه پیش کشیده است، سویتمن استدلال می کند این نظریه در اینجا از حوزۀ علم بیرون شده و وارد فضای فلسفی می شود و نوعی طبیعت گرایی و انکار عالم بالا را مفروض می گیرد.(2) البته وی بعد از تحلیل مفصل چالش هایی که این نظریه فراروی متدینان می نهد، نتیجه می گیرد که نباید آن را تهدیدی برای دین دانست، مگر آنکه نسبت به متون دینی، نص گرا و اهل ظاهر باشیم.(3).

درحالی که در میان مسیحیان این سه مسئله، به یکسان اندیشمندان را به خود مشغول کرده است، به نظر می رسد در میان مسلمانان، یگانه جنبۀ حساسیت انگیز این نظریه همان مسئله نخست باشد. به همین سبب، درحالی که در سنت مسیحی شاهد نوشته هایی هستیم که - برای مثال - می کوشد به چالش سوم پاسخ دهد، در میان مسلمانان این مسئله چندان حساسیتی در پی نداشته است. برای نمونه، ایان باربور در دین در عصر علم (مجموعه خطابه های گیفورد) سعی می کند به تفصیل بحث نظم در عالم و شیوۀ سازگاری آن را با نظریۀ تکاملی داروین بررسی کند و مدل های خاصی برای خلقت پیشنهاد می کند.(4) همچنین وی، با تحلیل چالش اشرفیت انسان و با قبول واقعیت تکامل، نتیجه می گیرد که ما محصول فرایند تکاملی طولانی هستیم، ولی ویژگی های منحصربه فردی داریم که مشابه آن در انواع دیگر روی زمین دیده نمی شود. ازاین رو اگر مطالعات و یافته های چند دهۀ اخیر مشابهت های فراوانی میان انسان و صورت های دیگر جانداران کشف کرده است، «این یافته ها باید ما را به احترام بیشتر به این صورت ها هدایت کند، نه به انکار کرامت انسانی».(5).

ص:168


1- (1) Rel igion d Science: Intro duction , p. 104.
2- (2) Ibid, p. 115.
3- (3) Ibid, p. 116.
4- (4) Religion in e ک Science , p. 172-178.
5- (5) 5. Ibid, p. 191.

ویلیام هاسکر، الهی دان مسیحی، نیز در مقالۀ «خداباوری و زیست شناسی تکاملی» می کوشد نشان دهد خداباوری ابراهیمی، یعنی باور به خدای متشخص، با یافته های علمی زیست شناسی تکاملی که بر اساس نظریۀ تکامل استوار است سازگاری دارد و در عین قبول این نظریه همچنان می توان از نظم، حکمت، مشیت و عدل الهی سخن گفت و برای انسانْ شرافت و کرامت قائل شد.(1) وی پس از بحث دقیق و سنجش انتقاداتی که از منظر نگرش تکاملی متوجه خلقت انسان می شود، نتیجه می گیرد تن دادن به نظریۀ تکامل و تبیین خلقت بر اساس آن پذیرفتنی است و اشکالاتی که بر ضد روایت دینی از نظریۀ تکامل اقامه شده است، چندان نیرومند نیست. در نتیجه، به جای آنکه این نظریه تهدیدی برای دین به شمار رود، می توان آن را در جهت درکی دینی و برای اصلاح نگرش الهی خود به کار برد.(2).

جان هات نیز در فصل «آیا تکامل، وجود خدا را رد می کند؟» از کتابش، ابعاد کلامی این نظریه را برمی شمارد و دربارۀ رابطه آن با دین، چهار دیدگاه متفاوت را بازشناسی می کند که عبارت اند از: تعارض، تمایز، تلاقی، و تأیید. سپس نشان می دهد که چگونه این نظریه می تواند دین را به خطر اندازد، یا در خدمت آن باشد.(3)

بااین حال، در عمل، این نظریه مخالفان جدی به دست آورد که بعدها به نام خلقت گرایان(4) معروف شدند و در امریکا به اصطلاح جنگ صلیبی بر ضد آن راه انداختند و موفق شدند تدریس این نظریه را در مدارس دولتی چهار ایالت ممنوع کنند و این ممنوعیت تا سال 1968 ادامه یافت. در این میان، تخلف یک دبیر، نظریۀ تکامل را به چالشی سیاسی و صحنه ای بین المللی برای عرض اندام بدل کرد. در سال 1925 جان توماس اسکوپس، دبیر زیست شناسی در دبیرستانی در دَیتون،

ص:169


1- (1) . "Theism d evolu tion y biology", in Com p ion to Philosophy ک Religion , p.426.
2- (2) . Ibid, p. 432.
3- (3) علم و دین از تعارض تا گفتگو، ص 92.
4- (4) Cre i onists.

ایالت تنسی، این قانون را زیر پا گذاشت و نظریۀ داروین را تدریس کرد.

خلقت گرایان بر ضد او اقامۀ دعوا کردند و او را به دادگاه کشاندند و بدین ترتیب، محاکمه ای که به محاکمۀ میمون(1) معروف شد، شکل گرفت.(2).

6. بازتاب نظریۀ تکامل در جهان اسلام

مسئلۀ تحول و امکان تکامل موجودات از یکدیگر، البته به شکلی عمدتاً فلسفی، نه بر اساس یافته های دیرین شناسی یا زیست شناسی، همواره محل گفتگو بوده و در میان فیلسوفان یونان باستان و متفکران جهان اسلام نیز مدافعانی داشته است. برای مثال، آناکسیماندر (545-610 ق. م) به نوعی تکامل معتقد بود و باور داشت که همۀ موجودات زنده از دل موجودات دریایی برآمده اند.(3) امپدوکلس (435-495 ق. م) نیز به تکامل جانداران و گونه ای انتخاب طبیعیِ بسیار شدید باور داشت. به عقیدۀ وی، در آغاز موجودات متنوعی، مثلاً با سرهای گاو و دستانی چون شاخه های درختان و به صورت عجیب، وجود داشتند، اما به تدریج نابود شدند و فقط موجودات مناسب به حیات خود ادامه دادند.(4).

در جهان اسلام، به گفتۀ زرین کوب ظاهراً اولین گروه اخوان الصفا بودند که این مسئله را در رسالۀ هفتم خود پیش کشیدند.(5) ایدۀ برتری انسان بر حیوان یا عکس آن نیز از مسائل مورد توجه اخوان الصفا بود و آنان رسالۀ 22 از رسائل خود را به مناظرۀ بلندی میان نمایندۀ حیوانات و انسان ها اختصاص می دهند. البته سرانجام این مناظره به سود انسان و برتری او تمام می شود.(6) از نظر اقبال لاهوری، جاحظ

ص:170


1- (1) 1. The Monkey Tri .
2- (2) «درس نامۀ خدا و نظریۀ تکاملی»، هفت آسمان، شمارۀ 39، پاییز 1387، ص 289.
3- (3) The Voy e ک Discovery: History ک Western Philo sophy , p. 23.
4- (4) Ibid, p. 38.
5- (5) . «مسألۀ تحول و تطور»، در حکایت همچنان باقی.
6- (6) . رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا، ج 2، ص 178-377. این رساله با مشخصات زیر ترجمه و منتشر شده است: محاکمه انسان و حیوان از رسائل اخوان الصفا، ترجمۀ عبداللّه مستوفی، [تهران]: علمی، 1324.

نخستین کسی بود که «به تأثیر مهاجرت و تغییرات ناشی از آن در زندگی پرندگان پی برد».(1) پس از وی نیز ابن مسکویه آن را «در قالب نظریه ای مشخص ارائه داد و از آن در اثر کلامی خویش به نام فوز الاصغر سود برد».(2) جلال الدین محمد بلخی نیز از نوعی تکامل زیستی انسان از موجودات پست تر دفاع کرده، آن را نه فقط نافی حکمت خداوندی نمی داند، بلکه عین حکمت وی می شمارد.(3) وی همین نظر را با تعبیرات دیگری در دفتر چهارم مثنوی، تحت عنوان «اطوار و منازل آدمی از ابتدا»(4) و به زبان دیگری در دفتر پنجم(5) بیان می کند. اما به طور مشخص نظریۀ تکاملی داروین، اولین بار به مثابۀ نظریه ای زیست شناختی در مجامع علمی جهان اسلام مطرح نشد، بلکه به منزلۀ نظریه ای فلسفی، و ابزاری برای توجیه ماتریالیسم عرضه شد. ظاهراً اولین کسی که این نظریه را به شکل دقیق و همدلانه به جهان اسلام منتقل کرد، شبلی شمیل، پزشک لبنانی، بود. وی این نظریه را مبنایی برای اندیشه های الحادی خود قرار داد و کتاب فلسفة النشوء و الارتقاء را، که برگردانی آزاد از کتاب لودویگ بوخنر بود، به قصد معرفی و ترویج این نظریه نوشت و در آن اعلام کرد: «هدف من از پرداختن به این بحث و به این صورت، آن بود که فلسفۀ مادی را بر اساس علمی متینی قرار دهم».(6) سلامه موسی نیز به این نظریه چون دین و آرمانی اخلاقی و اجتماعی نگاه می کرد و از آن به مثابۀ وسیله ای بر ضد دین سود می جست و می گفت: «من به نظریۀ تکامل، ایمان دارم و چه بسا مهم ترین چیزی که مرا به اعتقاد به آن برانگیخت، آن است که این نظریه فقط از حقائق علمی به شمار نمی رود، بلکه

ص:171


1- (1) . بازسازی اندیشه دینی در اسلام، ص 231.
2- (2) . همان.
3- (3) . مثنوی، دفتر سوم، ص 180.
4- (4) . آمده اول به اقلیم جماد / وز جمادی در نباتات اوفتاد.... همان، دفتر چهارم، ص 176.
5- (5) . از جمادی بی خبر سوی نما / وز نما سوی حیات و ابتلا... همان، دفتر پنجم، ص 45.
6- (6) . فلسفة النشوء و الارتقاء، ج 1، ص 26 به نقل از فلسفه المشروع الحضاری، بین الاحیاء الاسلامی و التحدیث الغربی، ج 2، ص 550.

نظریۀ امید و تواضع است».(1) این دو و نویسندگانی چون فرح انطون و یعقوب صروف، نظریۀ تکاملی داروین را به مثابۀ ابزاری کارآمد برای کوبیدن دین به معنای عام، و اسلام به معنای خاص به کار گرفتند. این تلقی از نظریۀ تکاملی داروین چنان شایع بود، که سید جمال اسدآبادی در رسالۀ نیچریه در حقیقت مذهب نیچری و بیان حال نیچریان، آن را با دهری گری و مادی گری یکسان می گیرد و رد می کند.(2)

البته در برابر این برداشت الحادی از نظریۀ داروین، برخی متفکران مسلمان در عین مسلمانی، ایده های مرکزی این نظریه را پذیرفتند و حتی آن را جزوی از اندیشۀ خود کردند. برای مثال، امین الخولی مدافع نظریۀ تکامل بود و آن را در الازهر درس می داد و موافق اسلام می شمرد. همچنین، به نوشتۀ فهمی جدعان، صلاح الدین قاسمی، اصلاحگر سوری، در مقالۀ «الحکومة و الامة: الی دعاة الاصلاح»، نگاهی داروینی به مسائل اجتماعی دارد و می کوشد حقایق زیست شناختی را بر جامعه این گونه اعمال کند: «در تاریخ طبیعی سه قانون وجود دارد: یکی قانون انطباق یا سازگاری است؛ دوم قانون انتخاب طبیعی و بقای انسب؛ و سوم قانون پیدایش و رشد که نتیجۀ دو قانون قبل است» و این قوانین همان گونه که بر زندگی مادی ملت ها حاکم است «بر زندگی اجتماعی و سیاسی آنان نیز سیطره دارد».(3) همچنین، اسماعیل در پی آشنایی با نظریۀ تکاملی داروین از طریق خواندن کتاب شبلی شمیل، در سال 1338 ق، اصل کتاب داروین را به عربی ترجمه و با نام اصل الانواع منتشر کرد. وی به نقد نظر شمیل پرداخت و گفت که نظریۀ داروین در قبال منشأ عالم و خدا ساکت است و نمی توان آن را دستاویز تأیید ماتریالیسم قرار داد. سخن اصلی دین، از نظر مظهر، آن است که هستی منشأ با شعوری دارد، نه آنکه انسان از موجودی پست تر پدید آمده است یا خیر.(4) بخشی از فعالیت های قلمی بلاغی،

ص:172


1- (1) . فلسفه المشروع الحضاری، ج 2، ص 593.
2- (2) مجموعه رسائل و مقالات سیدجمال الدین حسینی (اسدآبادی)، 3-69.
3- (3) . اسس التقدم عند مفکری الاسلام، ص 448.
4- (4) . فلسفة المشروع الحضاری، ج 2، ص 615.

پاسخ به پرسش هایی می شد که از رواج نظریۀ تکاملی داروین پدید آمده بود. وی در رسالۀ 133 صفحه ای انوار الهدی بر آن است تا به این شبهات که مستند الحاد جدید در جهان عرب قرار گرفته بود، پاسخ دهد. نامه ای از یکی از «مرعوبان الحاد و شبهات آن» به دستش می رسد که خواستار پاسخ آن ها می شود. بلاغی ریشۀ شبهات را در آثار شبلی شمیل می یابد؛ ازاین رو به تحلیل ادعاهای او می پردازد و تأکید می کند که هدفش نقد «گفته است، نه گوینده».(1) این رساله دارای مقدمه و سه مقصد است. در مقدمه، بلاغی موضع خود را در قبال مباحث الهیاتی و امکان آن ها روشن می کند. در مقصد اول، عمدۀ دلایلی که متدینان را نگران مادی گری کرده است برمی شمارد و تحلیل می کند. در مقصد دوم، به اثبات وجود خدای خالق علیم و حکیم می پردازد و در مقصد سوم، ضرورت نبوت را ثابت می کند.(2) بلاغی در بخش قابل توجهی از این رساله، قطعاتی از آثار شبلی شمیل را نقل، تحلیل و نقد می کند. از جمله دلایلی که به استناد نظریۀ تکاملی داروین، به سود الحاد اقامه شده بود، وجود فسیل ها یا سنگواره های حیواناتِ ازبین رفته است. این فسیل ها نافی حکمت الهی به نظر می رسد. بلاغی به تحلیل این دلیل می پردازد و شقوق گوناگون را برمی شمارد و نتیجه می گیرد نباید از این دلیل، الحاد یا بی حکمتی را نتیجه گرفت. درواقع، خاستگاه الحاد، از نظر بلاغی، نظریۀ تکاملی داروین نیست، بلکه باید آن را در جای دیگری، از جمله لذت طلبی جست.(3) همچنین شبلی شمیل استدلال کرده بود که اعتقاد به خدا مستلزم ثبات آفریدگان است و چون اجزای عالم در حال حرکت و تغییر هستند، پس خدایی وجود ندارد. بلاغی به این استدلال نیز به تفصیل پاسخ می دهد و برعکسِ شمیل، از واقعیت تغییر موجودات، به ضرورت وجود خدا می رسد.(4) البته در

ص:173


1- (1) . «انوار الهدی»، در موسوعة العلامه البلاغی، الجزء السادس، ص 3.
2- (2) . برای دیدن گزارش جامعی از این رساله، ر. ک: سید حسن اسلامی، اندیشه نامۀ علامه بلاغی، قم: کنگرۀ بین المللی علامه بلاغی، 1386، ص 87-108.
3- (3) . همان، ص 91-94.
4- (4) . همان، ص 98.

مواردی، بلاغی نظریۀ تکاملی داروین را با داروینیسم یکسان می گیرد و هنگام نقد برخی برداشت های داروینیستی، پای داروین را به میان می کشد.(1)

7. پاسخ های ایرانی به چالش تکامل

اشاره

ظاهراً نخستین مواجهۀ اندیشمندان ایرانی با نظریۀ تکامل، در دورۀ مشروطه شکل گرفت. میرزا تقی خان انصاری کاشانی، یازده سال پس از نشر کتاب منشأ انواع، این نظریه را در جانورنامه معرفی کرد.(2) در این دوره دو کتاب در نقد این نظریه نوشته شد: اولی، نوشتۀ آیت اللّه محمدرضا نجفی اصفهانی (مسجدشاهی) بود، به نام نقد فلسفۀ دارون در دو جلد (هر یک 250 صفحه) که به سال 1331 در بغداد منتشر شد.

نویسنده، نظریۀ داروین را از دو منظر نقد می کند: از منظر دینی، که نشان می دهد به فرض صحتْ منافاتی با خداباوری ندارد، و از منظر علمی، که با پیش کشیدن مثال های تجربیِ خلاف، نشان می دهد این نظریه خطاست.(3) همچنین وی در این کتاب میان ثوابت دین و عرضیات و ظنیات آن تفاوت گذاشت و بدین ترتیب، از عدم تعارض علم و دین دفاع کرد؛(4) دومین کتاب از آنِ سید اسداللّه خرقانی بود که با

ص:174


1- (1) برای توضیح بیشتر، ر. ک: محمد جواد البلاغی، «الهدی الی دین المصطفی»، در موسوعة العلامه البلاغی، جلد 4؛ و سید حسن اسلامی، اندیشه نامۀ علامه بلاغی.
2- (2) . «مواجهۀ ایرانیان با نظریۀ تکامل»، دانش نامه جهان اسلام، ج 8، ص 12؛ «یک مسئله، دو رویکرد: روایت اولین مواجهه ایرانیان با نظریۀ تکامل داروین»، مهرنامه، شمارۀ 15، شهریور 1390، ص 227.
3- (3) . همان.
4- (4) . «مواجهه ایرانیان با نظریۀ تکامل»، ج 8، ص 14؛ «یک مسئله، دو رویکرد: روایت اولین مواجهه ایرانیان با نظریۀ تکامل داروین»، ص 228. به نوشتۀ آیت اللّه استادی، سیدعبدالحجت بلاغی در کتاب اعلاط در انساب، [اعلاط به معنای ستارگان بی نام است] نوشت که حاج شیخ محمدرضا اصفهانی مسجدشاهی قبل از نشر کتاب خود، نقد فلسفۀ داروین، اعلامیه ای دراین باره نوشت و نسخه ای از آن را برای شبلی شمیل فرستاد. وی پاسخ تندی داد و نوشت: اتهدد البط بالشط؟ و چون کتاب نقد فلسفۀ داروین او منتشر شد، شمیل خشمگین شد و او را به نادانی متهم کرد و گفت: «کفاک جهلک». کفاک جهلک و عذرک جهلک، رضا استادی، کیهان فرهنگی، سال پنجم، شمارۀ 10، شماره پیاپی 58، دی 1367، ص 34.

نام تنقید مقالۀ داروینیست ها در سال 1338 نوشته شد. وی در این کتاب جیبی 62 صفحه ای تصویری نادرست از نظریۀ تکاملی داروین ارائه و آن را نقد می کند. طبق تقریر وی، مدافعان نظریۀ تکامل «انسان را ممسوخ میمون می دانند». آنگاه با این تصور خطا، وی با دلایلی ارسطویی و منطقی می کوشد این نظریه را ابطال کند.(1) این کتاب بعدها به وسیلۀ مؤلف در ایران به جمعی از علاقه مندان تدریس شد و عالمان دین در ایران را با این نظریه آشنا کرد. قرار است به زودی متن منقح و ترجمۀ این اثر منتشر شود.(2)

بااین حال، مواجهه جدی عالمان دین معاصر ایرانی با نظریۀ داروین، در دهۀ چهل و در پی نشر کتاب خلقت انسان یداللّه سحابی صورت گرفت. آنان در قبال این نظریه، مهم ترین نکتۀ چالش انگیز را نحوۀ خلقت انسان و ربط و نسبت وی با جانوران دیگر دیدند که با ظواهر قرآن ناسازگار می نمود. ازاین رو خواه ناخواه بحث آنان رنگ و بوی تفسیری گرفت و آیاتِ ناظر به خلقت انسان، کانون توجه آنان شد.

عالمان دین و اندیشمندان معاصر ایرانی، به استناد آیات قرآن کریم، در قبال نظریۀ تکاملی داروین مواضع گوناگونی گرفته اند:(3) از نفی مطلق تا اثبات کامل. با بررسی مکتوبات دینی که در این عرصه نوشته شده است، می توان سه موضع عمدتاً متفاوت را به شرح ذیل مشخص کرد:

1. مخالفت قرآن با نظریۀ تکاملی داروین؛

2. موافقت قرآن با نظریۀ تکاملی داروین؛

3. سکوت قرآن در قبال نظریۀ تکاملی داروین.

ص:175


1- (1) . «یک مسئله، دو رویکرد: روایت اولین مواجهه ایرانیان با نظریۀ تکامل داروین»، ص 228؛ «مواجهه ایرانیان با نظریۀ تکامل»، ج 8، ص 12. همین مطلب با اندکی تفاوت در آینۀ پژوهش، شمارۀ 130، مهر و آبان 1390 آمده است.
2- (2) «علامه نجفی و نقد فلسفۀ داروین»، آینه پژوهش، شمارۀ 130، مهر و آبان 1390، ص 55.
3- (3) . احد فرامرز قراملکی، در موضع علم و دین در خلقت انسان: داروینیسم و عدم تعارض آن با ادیان الهی، شش موضع متفاوت را از هم بازشناسی می کند که تفاوت اندکی با هم دارند.
7.1. مخالفت قرآن با نظریۀ تکاملی داروین

برخی عالمان دین و متدینان، به استناد آیات صریح قرآن کریم و ضعف شواهدی که به سود نظریۀ تکاملی داروین ارائه شده است، این نظریه را مخدوش و باطل می دانند و بحث را تقریباً تمام شده قلمداد می کنند. در ایران معاصر، ظاهراً نخستین کسی که آشکارا و به صراحت، بطلان نظریۀ تکاملی داروین را از آیات قرآن استنتاج کرد و به تحلیل آیات پرداخت، علامه طباطبایی بود. کتاب خلقت انسان در سال 1346 منتشر شد(1) و نویسنده، افزون بر ارائۀ دلایل علمی به سود این نظریه، از آیات قرآن برای دفاع از درستیِ آن بهره گرفت. علامه طباطبایی در نقد این برداشت، بی آنکه به نام نویسنده یا کتاب اشاره کند، طی شش صفحه در تفسیر المیزان، بحثی با عنوان «کلام فی کینونة الانسان الاولی» عرضه کرد و در آن دیدگاه سحابی را نادرست شمرد. طباطبایی در این بحث دو گام برداشت: نخست آنکه مدعی شد ظهور قریب به نص آیات قرآن، گویای خلقت دفعی انسان است؛ دوم آنکه شواهد نظریۀ تکاملی قانع کننده نیست. پس، این نظریه ناپذیرفتنی است. در گام نخست، گوهر مدعای طباطبایی آن است که ظاهر آیات قرآن با ظهوری «نزدیک به صراحت» گویای آن است که آدم ابوالبشر، نخستین انسان است که مستقیماً از «طین» (گل) یا صلصال (گل خشکیده) آفریده شده است. این مفاد آیات قرآن است و هرچند می توان آیات را تأویل کرد و این مطلب نیز از ضروریات دینی به شمار نمی رود، بااین حال، «اینکه نسل انسانِ فعلی به شخص آدم می رسد، از ضروریات قرآن است».(2) با این رویکرد، وی مدعی شد طبق ظاهر آیات قرآن، خلقت انسان به صورت دفعی بوده است و پدر و مادر انسان های فعلی، حضرت آدم و همسرش هستند.(3) آنگاه وی گام دوم را برداشت و مدعی شد دلایل ارائه شده به سود نظریۀ تکاملی داروین، و شواهد عرضه شده، از اثبات مدعا ناتوان است.(4) البته وی منکر

ص:176


1- (1) . شرکت سهامی انتشار، ناشر آن بود.
2- (2) . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 255.
3- (3) . همان، ص 256.
4- (4) . همان، ص 258.

تحول و تغییر تدریجی میان یک گونۀ جانوری، مثلاً اسب، نیست؛ ولی مسئله آن است که هیچ تحقیقی نشان نداده است که گونۀ جانوری تازه ای از دل گونه های جانوری متفاوت پدید آمده باشد.(1) همچنین ایشان در تفسیر اولین آیۀ سورۀ نساء، همین موضع را به اجمال انتخاب می کند و مدعی می شود نسل انسان حاضر، به شخص آدم و حوا می رسد.(2) طبق آیات قرآن «هیچ شکی در این مطلب نیست»، هرچند امکان تأویل همچنان وجود دارد.(3) آنگاه طی بحثی با عنوان «سخنی در اینکه انسان نوع مستقلی است و تحول یافتۀ نوع دیگری نیست» بر این مطلب پای می فشرد و تأکید می کند که بااین حال، عده ای «فرضیۀ» تکامل را پیش کشیده اند تا تنوع و تغییرات را توجیه کنند. به تعبیر وی، اینجا جای تفصیل این بحث نیست، بلکه مقصودْ اشاره به این نکته است که این «فرضیه» را بی آنکه دلیل قاطعی به سودش اقامه شود، پیش کشیده اند؛ حال آنکه حقیقتی که قرآن بدان اشاره می کند، آن است که انسان نوعی است جدا از سایر انواع، و این مطلب با علم تعارضی ندارد.(4) بااین حال، طباطبایی در مقالۀ «قرآن و قانون تنازع بقا و انتخاب اصلح»، برخلاف موضع خود در المیزان، این دو قانون را طرح می کند و آن ها را کمابیش می پذیرد و درعین حال قانون نقیض آن را که تبعیت از محیط باشد نقل می کند و آن را نیز اجمالاً درست می داند. وی آنگاه نتیجه می گیرد این سه قانون، درواقع نتیجۀ قانون علیت و تأثیر علت در معلوم است و هر علتی می کوشد معلول را به صورت خود درآورد. سپس می گوید که مدافعان نظریۀ تکامل، آیاتی را به سود خود نقل کرده اند، از جمله آیۀ 13 سورۀ رعد، آیۀ 40 سورۀ حج، و آیۀ 251 سورۀ بقره. اما این آیات مدعای قائلان به این نظریه را تثبیت نمی کند؛ در نتیجه، هر چند این دو اصل، «فی الجمله صحیح و در بعضی از موارد قابل قبول اند و نمی توان انکار کرد که قرآن این حقایق و امثال آن ها را تأیید می کند، آیات مزبور هیچ گونه دلالتی بر این

ص:177


1- (1) . همان.
2- (2) . همان، ج 4، ص 136.
3- (3) . همان، ص 142.
4- (4) . همان، ص 144.

دو اصل دارند».(1) این آیات، به خصوص آیۀ سوم، بیانگر اصل استخدام است که ریشه در سرشت بشر دارد و طبق آن هر کس می خواهد دیگری را مسخر خود کند و، بدین ترتیب، اجتماع تعاونی شکل می گیرد. از این منظر، «هر فرد انسان مطابق غریزۀ فطری و میل طبیعی همواره می خواهد از قوای دیگران به نفع خود استفاده کند و چون هیچ فردی حاضر نیست قوای خود را به رایگان در اختیار افراد دیگر بگذارد، نتیجه این می شود که هر کس به سهم خود چیزی از نیروهای خود را در اختیار دیگران گذارده، تا از نتایج قوای دیگران بهره مند گردد. بنابراین اصل استخدام، به تشکیل اجتماع تعاونی منتهی می شود».(2) مرحوم مطهری، این تحلیل را نوعی نگرش داروینی می داند و بر این نظر است که: «همین اصل استخدام، بالاخره صورت محترمانه ای از تنازع بقاست که اصل در انسان تنازع است و تعاون در اثر تنازع پیدا شده است». از نظر ایشان، سخن علامه طباطبایی همانند مدعای پیروان نظریۀ تکاملی است، «هرچند صریحاً چنین حرفی نزده اند، ولی لازمۀ حرفشان این است».(3)

به هر صورت، بعدها برخی پیروان علامه طباطبایی موضع ایشان را پی گرفتند و همین ایده را گسترش دادند و از همان دست استدلال ها بهره گرفتند. برای مثال، مسیح مهاجری بر آن است که نخستین انسان روی زمین، شخص آدم بوده است و قرآن داستان خلقت او را بازگفته است. این آدم نیز «از موجود زندۀ دیگری تبدیل نشده است» بلکه خلقت او دفعی است. به نظر وی، وجود حرف «فاء» در آیات نشان می دهد که فاصلۀ طولانی زمانی میان مراحل خلقت در کار نبوده است. در نتیجه، آیات قرآن معارض نظریۀ تکامل داروین است و «قرآن کریم به هیچ وجه فرضیۀ تکامل را تأیید نمی کند و آنچه از قرآن کریم به روشنی استفاده می شود، این است که خداوند متعال آدم را به عنوان اولین انسان از طریق ساختن یک پیکر از گل

ص:178


1- (1) . بررسی های اسلامی، ج 1، ص 252.
2- (2) . همان، ص 353.
3- (3) «جاودانگی اصول اخلاقی»، در مجموعه آثار، ج 13، ص 727.

و دمیدن روح در او آفرید».(1) آنگاه مهاجری به نقد دیدگاه یداللّه سحابی پرداخته، می گوید هیچ یک از آیات قرآن «صراحتی در آفریده شدن انسان به صورت تکامل تدریجی ندارند». و اگر مجموعِ آیات بررسی شوند، روشن می شود که «نظر قرآن همان است که مفسرین گفته اند و این چیزی است که ذهن پاک و خالی از نظریه های مخالف و موافق، آن را از آیۀ شریفۀ 58 سورۀ آل عمران نیز در می یابد».(2) اما به بیان وی، سحابی بر اثر شیفتگی به نظریۀ تکاملی داروین، دچار پیش داوری شده است.(3)

عبداللّه نصری نیز خلقت آدم را مستقل و درعین حال تدریجی می داند به این معنا که آیات، حداکثر بیانگر تحول نوع انسان است؛(4) اما این را که «انسان برخاسته از موجود دیگری مثلاً حیوان است - آن گونه که طرفداران تحول انواع ادعا می کنند - اثبات نمی کند». بنابراین، این تحولْ درونِ نوع انسانی است؛ یعنی خودِ انسان تکامل پیدا کرده است، «نه آنکه از موجود دیگری مشتق شده باشد».(5) مجموع آیات نیز نشان می دهد آدم «از خاک آفریده شده است» و پس از خشک شدن و طی مراتبی «به صورت موجودی کامل درآمده است».(6) همچنین از آیات به دست می آید که «قرآن کریم انسان را یک نوعِ مجزا از حیوان مطرح می کند» که با حیوانات، اختلاف ماهوی دارد.(7)

برخی شاگردان طباطبایی، در عین قبول مبنای ایشان و تأکید بر آنکه آیات قرآن کریم در تقابل با نظریۀ تکاملی داروین قرار دارد، به نحوی بحث را پیش بردند که در صورت اثبات درستیِ این نظریه، بتوان آن را پذیرفت، بی آنکه تعارضی با آیات داشته باشد. آقایان مکارم شیرازی و سبحانی، از چنین موضعی دفاع کردند. آیت اللّه مکارم شیرازی در فیلسوف نماها مدعی شد داروینیسم، به فرض صحت، تعارضی با

ص:179


1- (1) . نظریۀ تکامل از دیدگاه قرآن، ص 54.
2- (2) . همان، ص 77.
3- (3) همان، ص 78.
4- (4) . مبانی انسان شناسی در قرآن، ص 72.
5- (5) . همان، ص 86.
6- (6) . همان، ص 87.
7- (7) همان.

خداشناسی ندارد و حتی داروین خداپرست بود و تکالیف دینی خود را انجام می داد.(1) درعین حال، این نظریه با دیدگاه ادیان سازگار نیست و «از مجموعۀ آیات قرآن مجید، کتاب آسمانی ما، و همچنین آیاتی که در سِفر تکوین تورات است، چنین استفاده می شود که خلقت جد اولی انسان به طور مستقل بوده و ارتباطی با هیچ یک از حیوانات نداشته است».(2) بااین حال، به فرض اثبات این نظریه: «توجیه و تفسیر آیات قرآن و نظایر آن، به طوری که با فرضیۀ مزبور سازش پیدا کند، کار مشکلی نیست؛ زیرا حفظ معانی اولیۀ این گونه عبارات وقتی لازم است که شاهد و قرینۀ قاطعی برخلاف آن نباشد».(3) در غیر این صورت می توان به معانی ثانویۀ آن ها پناه برد.(4) وی سپس می کوشد نخست نشان دهد که اصولاً «نظریه» امر کم اعتباری است و: «تئوری های علمی معمولاً عبارت از یک سلسله انتقالات ذهنی است که به وسیلۀ قرائن ظنی و تجربیات محدودی تأیید می شود و معمولاً جنبۀ قطعی و جزمی ندارند».(5) از این منظر، «دانشمندان علوم طبیعی را به نقاش هنرمندی می توان تشبیه کرد که می خواهد معشوقۀ نادیدۀ خود را از روی قرائنی ترسیم کند و چون هر روز آثار و علائم بیشتری به دست می آورد، تصویر سابق را حک و اصلاح می کند، ولی درعین حال ممکن است هیچ کدام آن ها با صورت واقعی او کاملاً تطبیق نکند».(6) آنگاه ادعا می شود: «به عقیدۀ بسیاری از دانشمندان که در رشته های مختلف علوم تخصص داشته اند، نظریۀ تحول انواع داروین به همان اندازه که برای بعضی ظاهری فریبنده دارد، درواقع خالی از حقیقت است».(7) به نوشتۀ وی: «جمعی از دانشمندان پسیکولوژی (روح شناسی) و امپریولوژی [امبریولوژی] (جنین شناسی) از مطالعۀ قسمت های مختلف بدن انسان، مخصوصاً سلسله اعصاب و جهاز عصبی

ص:180


1- (1) . فیلسوف نماها، ص 265.
2- (2) . همان، ص 268.
3- (3) . همان.
4- (4) . همان، ص 269.
5- (5) . همان، ص 268.
6- (6) . همان، ص 271.
7- (7) . همان، ص 274.

او، به این نتیجه رسیده اند که میان ساختمان روحی و بدنی انسان با سایر حیوانات چنان فاصلۀ بزرگی وجود دارد که استقلال انسان را محرز و مسلّم می دارد، و هر گونه احتمال خویشاوندی و قرابت را میان او و سایرین از بین می برد».(1) سپس پایه های چهارگانه «داروینیسم» معرفی و تحلیل می شوند که عبارت اند از: «قانون تنازع بقا، انتخاب طبیعی، سازش با محیط، وراثت».(2) در ادامه گفته می شود: «عده ای از دانشمندان، پس از آزمایش های بسیار ثابت کردند مسئله موروثی بودن صفات اکتسابی که از پایه های مهم این نظریه است، اساس درستی ندارد»(3) و آزمایش هایی مانند بریدن دم موش ها طی 22 نسل نشان داد که صفات اکتسابی به ارث برده نمی شوند.(4) همچنین آزمایش هایی مانند نگه داشتن مگس سرکه در تاریکی ثابت کرد که سازش با محیط در آن ها صورت نگرفت.(5) همچنین، «در میان انگشتان اردک پرده هایی وجود دارد که به آسانی می تواند با آن شنا کند. پیروان داروین، وجود آن ها را از آثار سازش با محیط می دانند».(6) در تفسیر نمونه نیز همین مسیر پی گرفته و نخست تأکید می شود: «قرآن یک کتاب علوم طبیعی نیست، بلکه یک کتاب انسان سازی است و بنابراین نباید انتظار داشت جزئیات این علوم، از قبیل مسائل مربوط به تکامل، تشریح، جنین شناسی، گیاه شناسی و مانند آن در قرآن مطرح شود».(7) بااین حال به تناسبِ بحث های تربیتی، اشاراتی علمی در قرآن شده است.

سپس به این مطلب اشاره می شود که «در محافل علوم طبیعی امروز شک نیست که اکثریت دانشمندان طرفدار فرضیۀ تکامل اند».(8) آنگاه دلایل موافق و مخالف نظریۀ

ص:181


1- (1) . همان، ص 276.
2- (2) . همان، ص 280.
3- (3) . همان، ص 280.
4- (4) . همان، ص 281.
5- (5) . همان، ص 282.
6- (6) . همان.
7- (7) . تفسیر نمونه: تفسیر و بررسی تازه ای درباره قرآن مجید با در نظر گرفتن نیازها، خواست ها، پرسش ها، مکتب هاو مسائل روز، ج 11، ص 97.
8- (8) . همان، ص 99.

تکامل آورده و نتیجه گرفته می شود: «دلایل سه گانۀ طرفداران تراسنفورمیسم، نمی تواند این نظریه را از صورت یک فرضیه فراتر برد و به همین دلیل آن ها که دقیقاً روی این مسائل بحث می کنند، همواره از آن به عنوان فرضیۀ تکاملِ انواع سخن می گویند، نه قانون و اصل».(1) از نظر ایشان، به رغم مسائل سیاسی و اعتقادی که این نظریه را به چالش با کلیسا و خداشناسی کشاند، «امروزه این مسئله برای ما روشن است که این دو با هم تضادی ندارند؛ یعنی ما چه فرضیۀ تکامل را قبول کنیم و چه آن را بر اثر فقدان دلیل رد نماییم، در هر دو صورت می توانیم خداشناس باشیم. فرضیۀ تکامل، اگر فرضاً هم ثابت شود، شکل یک قانون علمی - که از روی علت و معلول طبیعی پرده برمی دارد - به خود خواهد گرفت».(2) و فرقی با قوانین دیگر نخواهد داشت؛ «بنابراین کشف یک رابطۀ تکاملی در میان انواع موجودات نیز هیچ گونه مانعی در مسیر شناخت خدا ایجاد نمی کند».(3) آنگاه بر دینداری شخصِ داروین این گونه تأکید می شود: «جالب اینکه خودِ داروین در برابر اتهام الحاد و بی دینی قد علم کرده و در کتابش، اصل انواع، تصریح می کند: من در عین قبول تکاملِ انواع، خداپرستم و اصولاً بدون قبول وجود خدا نمی توان تکامل را توجیه کرد».(4) پس از تأکید بر آنکه این «فرضیه» با خداشناسی تضادی ندارد و حتی تبیین آن نیازمند قبول وجود خداوند است، ایشان به بحث دوم، یعنی بررسی موافقت یا مخالفت این نظریه با قرآن وارد می شود و می گوید موافقان و مخالفان تکامل، به آیاتی از قرآنی استناد کرده اند که «کمتر ارتباطی با مقصود آن ها داشته است».(5) با این مقدمات، آیات موافق و مخالفْ بررسی و ادعا می شود: «آیات قرآن هرچند مستقیماً در صدد بیان مسئله تکامل یا ثبوت انواع نیست، ولی ظواهر آیت (البته در خصوص انسان) با مسئله خلقت مستقل سازگارتر است، هرچند کاملاً صریح

ص:182


1- (1) . همان، ص 101.
2- (2) . همان.
3- (3) . همان، ص 102.
4- (4) . همان.
5- (5) . همان، ص 103.

نیست. اما ظاهر آیات خلقت آدم، بیشتر روی خلقت مستقل دور می زند، اما در مورد سایر جانداران، قرآن سکوت دارد.»(1) بدین ترتیب، نظریۀ تکاملی داروین باطل است و به فرض اثبات نیز تعارضی با آیات قرآن نخواهد داشت.

آیت اللّه سبحانی با همین نگرش معتقد است: «تحول انواع، فرضیه ای بیش نیست» و «گام از دایرۀ تئوری فراتر ننهاده است». درعین حال، نه تحول انواع با خداشناسی منافات دارد، و نه ثبات انواع مؤید آن است.(2) از این دیدگاه، ظواهر قرآن و «تورات» آن است که خدا انسان را از گل آفرید «و این تفسیر با فرضیۀ تکامل انواع دربارۀ انسان که مدعی است انسان مراحلی را طی نموده تا انسان شده است، سازگار نیست؛ زیرا ظواهر غیر قابل انکار قرآن این است که انسان را از گل آفریده و حلقه هایی در این مبانی [کذا] وجود ندارد. ولی بااین همه، هرگاه فرضیۀ تحول انواع، در آینده رنگ علمی به خود گرفت و روی دلایل قطعی و روشن ثابت شد که انسان کنونی پس از تحولات جوهری و تبدلات نوعی، موجود دو پا و صاحب نفس ناطقه شده است و این ثبوت به مرحله ای رسیده که مسئله تحول انواع را در شمار مسائل قطعی و روشن که جای هیچ گونه انکار نباشد؛ وارد ساخت، در این صورت ظواهر قرآن طوری نیست که قابل تأویل و تفسیر نباشد؛ زیرا می توان گفت:

اینکه خداوند فرموده انسان را از گل آفریده است، هرگز منافات ندارد که میان گل و انسان شدن مراحلی بوده که خداوند به آن ها اشاره یا تصریحی نفرموده است».(3) از نظر ایشان، علت رواج این نظریه، بیش از جنبۀ علمی آن، ابعاد سیاسی و اجتماعی آن بود و باید ریشه های آن را در کلیسا و دستگاه پاپ و سرکوب مخالفت با کتاب مقدس دانست. به همین سبب استقبال از این نظریه «جنبۀ سیاسی داشت. هدف،

ص:183


1- (1) . همان، ص 106.
2- (2) . داروینیسم یا تکامل انواع: نقد و تحلیل، ص 21. این کتاب در سال 1343 منتشر شده است و بدون تغییری در ساختار یا محتوا بازچاپ شده است.
3- (3) . همان، ص 23.

خرد کردن و له کردن دستگاه پاپ بود».(1) آنگاه آیت اللّه سبحانی اصل سازش با محیط را، که در واقع متعلق به لامارک است، یکی از اصول چهارگانۀ نظریۀ داروین می شمارد و ادعا می کند داروین، پیدایش اعضای جدید را «از این راه تحلیل و تفسیر می کند و نتیجه می گیرد که هرگاه حیوان چشم داری مجبور شود که در غارها و دالان های زیرزمینی به سر برد، کم کم قوه بینایی او از بین می رود و پس از چند نسل در ردیف حیوانات نابینا در می آید».(2) سپس تأکید می شود: «آزمایش ها، موروثی بودن صفات اکتسابی را تکذیب می کند»(3) و نمونه های این مسئله فراوان است، از جمله آنکه «مسلمانان و کلیمیان قرن ها است که فرزندان خود را ختنه می کنند، ولی کمتر پسری ختنه شده پا به دنیا می گذارد».(4) همچنین ایشان در بحث تفسیری خود می نویسد:

با ملاحظۀ آیات وارده در آفرینش انسانِ نخست، می توان گفت آهنگ آیات قرآن، آهنگ خلقت مستقل انسان است. اگر هم میان آفرینش آدم، از خاک تا انسان نخست، مراحلی از قبیل انواع تحولی بوده است، هرگز قرآن به چنین انواع اشاره ای نمی کند، بالاخص که دلائل طرفداران تحول انواع، از دائرۀ تئوری بیرون نرفته و هنوز اذعان و ایمان دانشمندان را صددرصد به خود جلب نکرده است. ولی مضمون آیات نیز به گونه ای نیست که صریحاً این مراحل را رد کند، بلکه تاب آن را نیز دارد و اگر روزی تحول انواع در پیدایش انسان نخست به مرحلۀ قطعیت رسید، قرآنْ مناقض آن نخواهد بود.(5)

آیت اللّه مصباح یزدی در سه جلسۀ تفسیر خود که در سال 1347 برگزار شد، نظرگاه سحابی در زمینۀ خلقت انسان را نقد می کند و با پافشاری بر اینکه نباید در

ص:184


1- (1) . همان، ص 30.
2- (2) . همان، ص 55.
3- (3) . همان، ص 69.
4- (4) . همان، ص 71.
5- (5) منشور جاوید، ص 213.

برابر فرضیه های غربی، خود را ببازیم و قرآن را طبق آن ها تأویل کنیم،(1) به کسانی که به سرعت مجذوب چنین نظریاتی می شوند می تازد. از این منظر، «نواندیشان کشورهای عقب افتاده که در اثر فقر علمی، چشم به راه اکتشافات جدید غرب دوخته اند، معمولاً کاسۀ گرم تر از آش هستند، این فرضیه را به عنوان یک کشف جدید علمی و یک اصل مسلّم و قطعی پذیرفتند و سرسختانه به دفاع از آن برخاستند».(2) همچنین، کتاب آقای سحابی را «نیز باید درواقع نمونه ای از این اقدامات اصلاح طلبانه و آشتی جویانه دانست که با حسن نیت کامل به رشتۀ تحریر درآمده است و در آن سعی شده که از آیات قرآن، مطالبی موافق فرضیۀ نامبرده استفاده شود».(3) سپس با اشاره به معجزات حضرت عیسی از جمله دمیدن روح در پرنده، تلاش در جهت توجیه علمی آن نادرست شمرده و اظهار می شود: «آیا ممکن است کسی که معتقد به صدق قرآن و اعجاز انبیاء علیهم السلام است، زبان به چنین چرندهایی بیالاید و به خود اجازه دهد که نصوص و تصریحات این کتاب عزیز را بر این معانی سخیفه حمل نماید؟».(4) از نظر وی، هیچ آیه و روایتی، بر خلقت آدم از حیوانات دیگر دلالت ندارد: «و در این صورت ترجیح نظریۀ تکامل، جرئت بر خدا و پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام، به شمار می رود».(5) همچنین با اشاره به ماجرای خلقت حضرت عیسی در قرآن، اظهار می دارد: «آیۀ شریفه به جای اینکه دلالت بر تولد آدم از حیوانات بنماید، دلالت قطعی بر نفی آن دارد و در برابر آن، هر گونه اجتهاد و استنباطی باطل و هر گونه استحسان و استبعادی بی جاست».(6) ایشان هر گونه تلاش در جهت اثبات نظریۀ تکامل به استناد آیات قرآن را «توهمی» می داند که در جای خود به آن پاسخ داده است.(7) به نظر وی، «از چندین آیه برمی آید که نخستین فردی

ص:185


1- (1) . خلقت انسان از نظر قرآن، ص 13.
2- (2) . همان، ص 17.
3- (3) . همان، ص 18.
4- (4) . همان، ص 92-93.
5- (5) . همان، ص 94-95.
6- (6) . همان، ص 91.
7- (7) . معارف قرآن: خداشناسی، کیهان شناسی و انسان شناسی، ص 330.

که انسان و بشر نامیده شده، حضرت آدم است و آیاتی ناظر به خلقت آن حضرت در قرآن آمده است».(1) سپس با اشاره به آیۀ «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ»،(2) که از آن برای اثبات وجود انسان هایی پیش از آدم استفاده شده، مدعی می شود آیه چنین دلالتی ندارد، «برعکس، آیاتی وجود دارد که می فرماید همۀ انسان های مخاطب قرآن، بالفعل و بالقوه از نسل حضرت آدم و همسر اویند».(3) ایشان با تأکید بر مخالفت قرآن با این نظریه، به شرحی که قراملکی آورده، مدعی می شود، به فرض که این نظریه اثبات شود، باز «نمی توان در سخن قرآن مبنی بر اینکه خلقت انسان ثبوتی است، تردید کرد». لذا درصورتی که واقعاً این نظریه اثبات شود، در آن صورت باید گفت که خلقت انسان، متفاوت از سایر موجودات، به صورت دفعی و استثنایی و معجزه آسا بوده است.(4)

آیت اللّه شعرانی نیز به مخالفت با نظریۀ تکاملی داروین پرداخت، اما نه به استناد آیات قرآنی، بلکه عمدتاً از منظری فلسفی، و با نقد دلایل و شواهد این نظریه. وی در رسالۀ فلسفۀ اولی یا مابعدالطبیعه شاخه های این عرصه را معرفی می کند و به تناسب، به بحث «اصل الانواع» می پردازد و در آن، دیدگاه داروینی یا «مذهب تحول» و مذهب مخالف آن، یعنی ثبات انواع یا «فیکسیسم» را معرفی می کند. در این مقام، اصول اصلی نظریۀ داروین را این گونه برمی شمارد: انتخاب طبیعت، تنازع برای بقا، تأثیر محیط. به نوشتۀ وی:

معنای تأثیر محیط آن است که اعضا و صفات حیوانات و نباتات، مناسب با مکان و هوا و اوضاع اطراف آن ها خواهند بود. مثلاً در سردسیر، اگر دو حیوان باشد یکی با پشم و کرک و یکی برهنه، دومی در نتیجۀ سرما تلف می شود و آنکه کرک دارد، باقی می ماند. این مطالب و مطالب دیگری که در

ص:186


1- (1) . همان، ص 341.
2- (2) . آل عمران، آیۀ 33.
3- (3) . معارف قرآن: خداشناسی، کیهان شناسی و انسان شناسی، ص 345.
4- (4) موضع علم و دین در خلقت انسان: داروینیسم و عدم تعارض آن با ادیان الهی، ص 112.

خود کتاب [اصل انواع] ذکر کرده یا اصلاً صحیح نیست و یا صحیح است، ولی ارتباط به مقصد او ندارد. مثلاً تنازع برای بقا صحیح است؛ یعنی در مرتعی که می تواند پنج گاو چرا کند، اگر صد گاو موجود باشد، البته تمام آن ها باقی نخواهند ماند و اگر در منازعه، تمام تلف نشوند، پنج گاو باقی می ماند. ولی این دلیل نمی شود که نوع گاو مبدل به نوع دیگری خواهد شد. [...]

اما ارثی شدن صفات عارضه صحیح نیست؛ زیرا که به تجربه برای ما معلوم شده که وقتی باغبان ها در پرورش گل و نباتات مواظبت نکنند، دو مرتبه به حال اول برگشته، برّی می شوند. پس طبیعت موالید تمایل به ثبات دارد نه به تحول و نیز از اشخاص صحیح الخلقه، ناقص متولد می شود و بالعکس؛ و دیگر اینکه ختنه بعد از سالیان بسیار، در اطفال مسلمین و یهودْ ارثی نشده است.(1)

ایشان بر ضد شواهد فسیلی که به سود نظریۀ تکامل آورده شده است، استدلالی می کند که نشان می دهد ظاهراً ایشان با «استنتاج بر اساس بهترین تبیین»(2) که برای اثبات نظریات کلان بسیار به کار می رود، آشنایی دقیقی نداشته اند؛ لذا از طرح نقد و تحلیل آن می گذرم.

7.2. موافقت قرآن با نظریۀ تکاملی داروین

در برابر جریان نسبتاً مسلطی که اعتقاد داشت نظریۀ تکاملی داروین، با آیات قرآن ناسازگار است یا دست کم نمی توان از قرآن شواهد نیرومندی به سود این نظریه فراهم کرد، عده ای از متدینان بر این باور بودند که قرآن مؤید این نظریه است.

نخستین کسی که از اردوگاه دین برای تأیید نظریۀ تکامل از قرآن یاری گرفت و کوشید نظر خود را مدلل کند، یداللّه سحابی (1284-1381)، استاد زمین شناسی،

ص:187


1- (1) «فلسفه اولی یا مابعدالطبیعه» در فرزانه ناشناخته: یادنامه علامه ابوالحسن شعرانی، 393-394.
2- (2) Iکerence to the best expl n ion.

بود که مطالعاتی گسترده در زیست شناسی داشت. وی از همان آغاز با این نگرش که این نظریه به زیان دین است مخالفت می کرد و حتی در سال 1351 در دبیرستان کمال نارمک در تهران، درس تکامل می داد و از آن دفاع می کرد. با این نگرش، وی نخستین کتاب فارسی در تبیین و دفاع از نظریۀ تکاملی داروین را به نام خلقت انسان در سال 1346 منتشر کرد. این کتاب موافقان و مخالفانی داشت و عالمان دین، کتاب های متعددی در نقد یا تبیین آن نوشتند؛ از جمله، همان گونه که اشاره شد، طباطبایی در تفسیر المیزان آن را نقد کرد. سحابی نیز مجدداً به آن نقد پاسخ داد و به تدریج طی چهل سال این کتاب تفصیل یافت و در شکل نهایی خود با نام قرآن مجید، تکامل و خلقت انسان در سال 1387 منتشر شد. کتاب سحابی پژواک گسترده ای داشت و تا سال 1375 سیزده بار چاپ و 125000 نسخه از آن منتشر شد. کتاب اخیر در واقع شامل چند کتاب کوچک است: نخست، کتابچۀ قرآن مجید و تکامل موجودات زنده که در سال 1344 منتشر شد. دوم، کتاب خلقت انسان که در زندان قصر و برازجان نوشته و در سال 1346 منتشر شد. سومین اثر، خلقت انسان در بیان قرآن نام دارد که در سال 1364 منتشر شده است. این کتاب مانند خلقت انسان است، اما منحصراً بحثی قرآنی است. چهارمین بخش کتاب، جوهر نسخ در طبیعت و قرآن نام دارد که در بستر بیماری، به هاله سحابی القا و نوشته شده است.

از نظر سحابی، دینداران عمدتاً به دو دلیل با نظریۀ تکاملی داروین مخالفت می کنند: نخست، خویشاوندیِ انسان و میمون را دون شأن وی می دانند؛ و دوم آنکه از این نظریه بر ضد خداباوری استفاده شده است.(1) نویسنده نخست بحثی زیست شناختی دربارۀ تکامل تدریجی موجودات زنده به دست می دهد، آنگاه می افزاید: «نویسندگان اسلامی نیز به بنا به سوابق ذهنی که ندانسته از تلقین اسرائیلیات داشته اند، راجع به خلقت انسان همان اساطیر قدیمی را تکرار کرده اند».

مفسران نیز بدون مطالعه و تأمل «نوع انسان را از نسل آدم، و آدم را هم مخلوقی

ص:188


1- (1) . قرآن مجید، تکامل و خلقت انسان، ص 73.

مستقل و جدا از همۀ ذوی الحیات دانسته اند»؛(1) حال آنکه «تکامل تدریجی و پیوستگی موجودات زنده، یکی از مواردی است که دربارۀ آن هیچ اختلاف و تناقضی میان بیان قرآن و مراتب قطعیِ علمی امروز وجود ندارد».(2) افزون بر آن «آیات متعددی از قرآن، پیوستگی موجودات زنده را تا انسان متذکر شده است. [...] بعضی از این آیات به تکامل تدریجی موجودات تا انسان و سپس به آدم و بنی آدم اشاره دارد».(3)

در نقد سحابی گفته بودند که کتاب خلقت انسان را در دفاع از نظریۀ تکاملی داروین نوشته است. وی پاسخ می دهد داروین نیز فقط یکی از مدافعان نظریۀ تکامل تدریجی حیوانات بود، نه آنکه خودْ فرد اول در این راه بوده باشد؛ بلکه پیش از او نیز از سوی برخی «دانشمندان قدیم اسلام این نظریه اظهار شده بود» و از کجا معلوم که داروین، نظریۀ خود را از آنان نگرفته و آن را با «تجربه تلفیق ننموده باشد».(4)

سحابی اصل تکامل را می پذیرد، اما بحث تنازع بقا و شجرۀ نسلی را که داروین پیشنهاد می کند، قابل مناقشه می داند. هدف کتاب سحابی، به نوشتۀ خودش، اثبات «پیوستگی و اتصالی است که در کلیۀ مخلوقات الهی وجود دارد و خلقت انسان هم از این اصل و قاعده خارج نمی باشد. خلقت تدریجی موجودات و پیوستگی و تکامل آن ها از اصول مسلّمۀ نظام کائنات است». الهام بخش این نظریه نیز خودِ قرآن است. به نظر وی، با مرور قرآن در بحث خلقت، به دو اصل کلی می رسیم: «یکی پیوستگی تمام سلسلۀ موجودات» و تکامل آن هاست؛ و دیگری «برگزیدگی آدم از میان انسان هاست» که دارای استعداد دریافت تعلیمات خاص الهی می شود.(5) از این منظر، ادعا می شود آیات بسیاری دلالت بر خلقت تدریجی بشر دارد، اما برخی «به تبعیت از سوابق ذهنی (سوابقی که خالی از تأثیر مجعولات و اسرائیلیات نبوده

ص:189


1- (1) . همان، ص 160.
2- (2) . همان.
3- (3) همان، ص 169.
4- (4) همان، ص 246.
5- (5) . همان، ص 247.

است) خلقت آدم را بدون سابقه و مجسمه وار از گل و خاک و سپس دمیدن روح زندگی در آن دانسته و او را اولین بشر یا ابوالبشر می دانند».(1)

علامه طباطبایی در نقد سحابی نوشته بود شواهد اقامه شده، از اثبات نظریۀ تکامل «عاجز است». سحابی پاسخ می دهد برعکس، شواهدْ فوق العاده فراوان و متعدد است. افزون بر آن، «اگر به فرض محال، شواهد علوم زیستی و زمین شناسی در اثبات مسئله تکامل و انشعاب تدریجی موجودات» کافی نباشد، باز به کار سحابی که صرفاً مستند به آیات قرآنی است خدشه ای نمی زند.(2) به نظر سحابی، حقایق علمی دربارۀ آفرینش و تکامل تدریجی «موجودات و پیوستگی جسمی آن ها تا انسان، با مندرجات موجود تورات هیچ مطابقتی ندارد؛ ولی با تصریحات قرآن، با وجود تعبیرهای مغایری که تا کنون از آن نموده اند، انطباق کامل دارد».(3) لذا، اگر ما مسلمانان همسو با تورات نظریۀ تکاملی را انکار کنیم، «مهر باطله ای است که بر حقانیت دین خود می زنیم و حربۀ بزرگی است که به دشمنان خدا و معاندان دین می دهیم تا اصولاً مذهب را مانع علمی و فکر و یا تریاک جامعه معرفی کنند».(4) با این رویکرد، وی سه مرحله برای خلقت نام می برد: 1. مقدمات خلقت از پیدایش حیات تا آمادگی برای اولین انسان؛ 2. تحول جسمی در طول نسل ها، تا آنکه انسان آمادگی رشد معنوی پیدا کند؛ و 3. پیدایش انسان برگزیده و مسجود ملائکه.(5) وی به یاری آیات متعدد قرآن به نتایجی می رسد از جمله: «آفرینش انسان بدون سابقه و به طور دفعی و فوری صورت نگرفته است، بلکه به مانند شئون دیگر از خلقت کائنات، تدریجاً و با تمهید مقدمات به وقوع پیوسته است».(6) افزون بر آن، خلقت انسان زادۀ تکامل تدریجی «سایر موجودات است و انسان سرآمد خلقت تمامی موجودات زنده می باشد».(7) درست در برابر کسانی که بر خلقت خاص و یگانۀ

ص:190


1- (1) همان، ص 248.
2- (2) . همان، ص 251.
3- (3) . همان، ص 272.
4- (4) . همان، ص 273.
5- (5) . همان، ص 282.
6- (6) . همان، ص 361.
7- (7) . همان، ص 362.

انسان تأکید می کردند، سحابی قاطعانه اظهار می دارد: «قرآن پیوستگی موجودات و تکامل آن ها تا انسان را به عنوان یکی از نوامیس مسلّمۀ آفرینش متذکر شده است».

و این نکته را به بیان های گوناگون در آیات آورده است.(1) با این تصریحات قرآنی، نفی اصل تکامل تدریجی، «به هیچ وجه قابل قبول نمی باشد».(2) اگر در میان مفسران، شاهد تصریح به خلقت خاص و دفعی انسان هستیم، نتیجۀ تلقین ذهنی و اثرپذیری از مندرجات تورات بوده است.(3) بدین ترتیب، وی نه تنها قرآن را موافق نظریۀ تکامل می داند، از تصریحات قرآنی در این میان یاد می کند و سنت تکامل تدریجی همۀ موجودات زنده، از جمله انسان را از قوانین و سنن عام الهی می داند.(4)

7.3. سکوت قرآن در قبال نظریۀ تکاملی داروین

برخی عالمان دین کوشیده اند از موضع گیری در قبال این نظریه و اثبات مطابقت یا مخالفت آیات قرآن با نظریۀ تکامل فراتر روند و اساساً این سنخ بحث کردن را نادرست نشان دهند. از این منظر، گاه ادعا می شود زبان قرآن، نمادین با زبان نص گرای علم متفاوت است؛ از این رو نباید در قرآن در پی کشف نظریات علمی برآمد یا نظریات علمی و موجود را بر اساس آیات قرآن سنجید و پذیرفت یا رد کرد. گاه نیز گفته می شود آیات قرآن، تاب هر دو دیدگاه را دارد و نباید نظر خود را بر قرآن تحمیل کرد. در این بخش، دیدگاه دو نفر از این عالمان، یعنی مطهری و مشکینی بررسی می شود.

رهیافت فلسفی مطهری

آیت اللّه مرتضی مطهری، با مرور دیدگاه ها و روش های دیگر، متوجه کاستی آن ها شده و راه دیگری پیموده است که در آن اساساً فرض تعارض میان محتوای این

ص:191


1- (1) . همان، ص 367.
2- (2) . همان، ص 368.
3- (3) . همان، ص 369.
4- (4) برای دیدن برخی نقدهای روشیِ این دیدگاه و دیدگاه قبلی، ر. ک: احد فرامرز قراملکی، موضع علم و دین در خلقت انسان: داروینیسم و عدم تعارض آن با ادیان الهی.

نظریه با قرآن منتفی شده و حتی به شکلی ضمنی، از این نظریه حمایت شده است.

از نظر او، داستان خلقت آدم سمبلیک است؛ در نتیجه، حداقل شرط تعارض سنخیت زبانی است که در اینجا وجود ندارد. مطهری بر آن است که یکی از عوامل گرایش به مادی گری، توهم تضاد میان توحید و نظریۀ تکامل است؛ گویی لازمۀ خداپرستی اعتقاد به خلقت دفعی است.(1) اما اگر قرآن را ملاک بدانیم، به نظر می رسد که زبان آن نمادین و رمزی باشد، به این معنا که «قرآن داستان آدم را به صورت به اصطلاح سمبلیک طرح کرده است».(2) مقصود آن نیست که شخصی به نام آدم نبوده است، «بلکه قرآن تنها از نظر مقام معنوی انسان و از نظر یک سلسله مسائل اخلاقی، داستان آدم را طرح می کند» لذا می توان اعتقاد به قرآن را با اعتقاد به نظریۀ تکامل جمع رد.(3)

وانگهی به فرض که میان نظریۀ تکامل و نص کتب دینی تعارضی باشد، ضرورتاً از آن انکار خدا به دست نمی آید. ممکن است برخی کتب دینی مخالف نظریۀ تکامل، و برخی موافق آن باشند. همچنین می توان خدایی را پرستید بی آنکه به مذهبی معین التزام داشت. به تعبیر دیگر: «چه ملازمه ای هست میان قبول نداشتن یک یا چند یا همۀ مذاهب و میان قبول نداشتن خدا؟».(4) به نظر ایشان، بر اثر ضعف دستگاه فلسفی غرب، عده ای نظریۀ تکامل را ضد دین دانسته اند و به جای آنکه الهیون از آن استفاده کنند، با آن مخالفت کرده اند؛ زیرا «فرض کردند که تنها با دفعی الوجود بودن جهان است که جهان نیازمند به علت و پدیدآورنده است»؛ و اگر بتوان تکامل جهان را تدریجی دانست، نیاز به خدا نیز منتفی می شود. همچنین به نظر رسید که نظریۀ تکامل، طرح قبلی خلقت را نفی می کند. این توهم این گونه است که اگر خدایی باشد، باید طرحی پیشین داشته باشد و این طرح پیشین یعنی

ص:192


1- (1) . «علل گرایش به مادی گری» در مجموعه آثار، ج 1، ص 513.
2- (2) . همان، ص 514-515.
3- (3) همان، ص 515.
4- (4) . همان.

دفعی بودن، و نبود هیچ گونه تصادفی در مسیر آفرینش. اما چون تصادف وجود دارد، پس طرحی پیشین در کار نیست و چون طرحی پیشین در کار نیست، پس خدایی نیست.(1) همچنین، مشیت را به معنای ارادۀ دفعی و آنی گرفته اند، حال آنکه مقصود از ارادۀ خدا آن است که کسی و چیزی مانع تحقق آن نشود، نه آنکه لزوماً دفعی باشد.(2) به نظر ایشان، تصادف دو معنا دارد: یکی، معلول بی علت - که نداریم؛ و دیگری نتیجۀ خلاف انتظار، مانند دیدن دوستی در مسیر قم پس از آنکه سال ها وی را ندیده باشیم. این تصادف درواقع زادۀ جهل و علم اندک ماست و به این معنا وجود تصادف در مسیر خلقت هیچ منافاتی با طرح قبلی الهی و مشیت او ندارد.

حاصل آنکه خداوند ممکن است اراده کرده باشد که به تدریج پدید آید.(3)

یکی از چالش های اصلی که نظریۀ تکامل پیش روی دینداران می گذاشت، مسئلۀ مقام انسان و اشرفیت او در عالم بود که متون دینی هم بر آن تأکید داشتند.

ازاین رو عده ای تصور می کردند با قبول این نظریه، عملاً انسان از مقام الوهی و الهی خود خلع شده و همسنگ حیوانات دیگر شمرده شده است. مطهری بر این باور است که همۀ موجودات، نه فقط اولین انسان، از نفخۀ الهی به وجود آمده اند و مسئلۀ اشرفیت و کمال انسان هم، که قرآن مطرح کرده است، ربطی به نحوۀ خلقت او ندارد و هر جا قرآن از این مسئله سخن می گوید، ناظر به بحث امکان ارتقای انسان به مقام خلیفة اللهی، یا سقوط وی به درکات پست است. در نتیجه، اشرفیت انسان هیچ ربطی به نحوۀ خلقت او ندارد.(4) سجود فرشتگان نیز مختص شخص آدم نبود و «بدیهی است که در این آیه، خلقت و روحْ دمیدن و خضوع فرشتگان به همۀ آدم ها تعمیم داده شده است».(5) از نظر قرآن کریم، «خلقت یک امر آنی نیست».

درواقع، این طرز فکر که خلقت را امری آنی می داند، «یک طرز فکر یهودی است»

ص:193


1- (1) . همان، ص 518.
2- (2) . همان، ص 519.
3- (3) همان، ص 523.
4- (4) . «توحید و تکامل»، در مقالات فلسفی در مجموعه آثار، ج 13، ص 54.
5- (5) . همان، ص 55.

که دستان خدا را بسته می بیند.(1) اما این اندیشه در میان مسلمانان گسترش یافت و «متأسفانه متکلمین اسلامی هم تحت تأثیر همین فکر یهودی قرار گرفتند» و خلقت دفعی را جدی پنداشتند.(2) با این نگرش، ایشان از ورود به بحث نظریۀ تکامل، که آن را از نظر علمی «مسلّم» می داند، و از تلاش برای ابطال آن می پرهیزد، آن را اشتباه می داند، و تأکید می کند: «نمی خواهیم مستقلاً وارد بحث تکامل جانداران بشویم و مرتکب همان اشتباهی بشویم که دیگران شده و به عنوان حمایت از حریم توحید در مقام رد و نقض اصول و قوانین تکامل برآمده اند»؛(3) زیرا میان توحید و نظریۀ تکامل تعارض دیدن، «ناشی از جهالت و بی خبری است»؛ وگرنه دین و توحید و تکامل مؤید یکدیگر هستند.(4) مسئله آن است که شأن عالمان دین، ورود به بحث تخصصیِ نظریۀ تکامل، بررسی شواهد آن یا ابطال آن نیست؛ زیرا «بحث و تحقیق در این مسئله بر عهدۀ علمای زیست شناسی است».(5) دشواری برای کسانی که وارد این منازعه شده اند آن است که برخی مفروضات نامسلّم را مفروض پنداشته، و بر اساس آن خواسته اند لزوماً مطلبی را اثبات یا انکار کنند.(6) شبیه همین موضع را در آثار محمدعلی فروغی می توان یافت. وی نخست گزارشی همدلانه، روشن، ساده و دقیق از نظریۀ تکاملی داروین به دست می دهد و از مخالفان آن ابراز شگفتی می کند. از نظر او، دلایل مؤید این نظریه فراوان، و ابطال آن دشوار است به حدی که «علمای فن همه تصدیق کرده اند و منکران آن فقط آن ها هستند که این فرض را با عقیدۀ دینی خود منافی می دانند».(7) به نوشتۀ وی، این نظریه سلباً و ایجاباً با خداپرستی کاری ندارد، بلکه: «هر کس متمایل به ایمان است، رأی داروین را نیز از دلایل توحید می شمارد و آنکه طبعش مایل به بی اعتقادی است، بدون رأی داروین

ص:194


1- (1) . همان، ص 57.
2- (2) . همان، ص 58.
3- (3) . همان، ص 64.
4- (4) . همان.
5- (5) . همان.
6- (6) . همان، ص 65.
7- (7) . سیر حکمت در اروپا، ج 3، ص 155.

هم منکر است».(1) لذا دلیلی ندارد که به ظاهر «تورات» متعبد شویم و با این نظریه مخالفت ورزیم.(2)

یکی از دلایل مخالفت با این نظریه، به تعبیر فروغی، آن است که نسل انسان به حیوان می رسد و «بوزینه نژاد» می شود. حال آنکه این مخالفت وجهی ندارد و «این فکرْ کودکانه است»؛ زیرا «همچنان که هر کس شرافتش به خصایل و شایستگی اوست و به اصل و نسب نیست، شرافت انسان هم به آدمیت و مزایایی است که بر حیوان داشته باشد. اگر دارد حیوان نژاد بودنش ننگ نیست و اگر ندارد، فرشته نژاد هم که باشد بی شرافت است».(3)

رهیافت تفسیری مشکینی

دیدگاه آیت اللّه مشکینی در مسئلۀ تکامل نیز در این گروه می گنجد. درحالی که مطهری عمدتاً نگاهی فلسفی به بحث نظریۀ تکامل دارد و به دلایل و مفروضاتِ مخالفت با آن می پردازد، مرحوم مشکینی می کوشد تقریباً با همان بی طرفی، آیات قرآن را تحلیل و از این منظر طبقه بندی کند. در میان آثار موجود دینی که گاه جانب نظریۀ تکامل را گرفته و گاه به نقد آن پرداخته اند و هریک، از آیات قرآن یاری برده اند، رسالۀ مختصر هشتادصفحه ای مشکینی، بیشترین توجه را به قرآن دارد و نویسنده کوشیده است همۀ آیات مرتبط با این مسئله را گردآوری و تحلیل کند و به شکلی نظام مند پیش رود. با این نگاه، و قبل از طرح آیات، وی شش نکته را یادآوری می کند که هریک درخور توجه است و برخی از آن ها اهمیت بیشتری دارد.

اولین نکته آن است که هنوز مدافعان نظریۀ تکاملی داروین موفق نشده اند «حلقۀ مفقوده» میان اولین انسان و آخرین حیوان را بیابند و کوشش ها در این زمینه تا کنون به جایی نرسیده است. همچنین درحالی که کسانی داروین را خداباور نمی دانند،

ص:195


1- (1) . همان، ص 157.
2- (2) همان، ص 156.
3- (3) همان، ص 157.

دیگران جملاتی از او نقل کرده اند که خلاف آن را می رساند.

در نکتۀ دوم، مشکینی تلاش می کند نشان دهد با قبول نظریۀ تکامل نیز می توان برگزیدگی و خلافت انسان را تبیین کرد. از این منظر، کافی است بگوییم که وقتی تکامل موجودات به انسان رسید، «خداوند به انسان نیروی اندیشۀ عقل و خصوصیات دیگر انسانی بخشید»؛(1) اما از آنجا که هنوز حلقۀ مفقوده یا آخرین حیوانی که انسان از آن برآمده، مشخص نشده است، نمی توان زمان حلول عقل در انسان را معین کرد. همچنین می توان ادعا کرد: «آدم و حوا نیز خود از افراد این نوع بودند که مانند افراد دیگر، از پدر و مادری به وجود آمده اند و به احتمال نزدیک، خداوند دو زوج آدم و حوا را از بین افراد این نوع با دادن عقل و نیروی اندیشه وتعلیم اسماء به آن ها انتخاب کرده است». باز می توان احتمال داد که توان اندیشیدن، در همان آغاز در سرشت انسان وجود داشته است. در نتیجه، «انسان ها پیش از آدم نیز دارای عقل و قدرت اندیشه بوده اند که خداوند متعال، آدم را با تعلیم اسماء و امر کردن فرشتگان به سجده بر او از میان آن ها برگزیده است».(2)

نکتۀ سوم آنکه لازمۀ قبول این نظریه انکار خدا نیست. هرچند «بیشترِ طرفداران آن، منکر خدا بوده و هستند»،(3) رابطه ای منطقی میان باور به خلقت دفعی و توحید و اعتقاد به تغییر و انکار صانع وجود ندارد. برعکس، «مسئله تحول و دگرگونی یا تکامل که برخی آیات قرآن از آن به "اختلاف" تعبیر می کنند، خود بارها در قرآن کریم دلیلی بر وجود آفریدگار دانا به شمار رفته است».(4) قرآن کریم از «اختلاف» و تفاوت رنگ و زبان انسانی به مثابۀ یکی از آیات و نشانه های خدا یاد می کند.(5) بنابراین، «تغییر و تکامل زبان ها، رنگ ها، نژادها و... از نوعی به نوع دیگر، همه و

ص:196


1- (1) . تکامل در قرآن، ص 13-14.
2- (2) همان، ص 14.
3- (3) . همان، ص 14.
4- (4) . همان، ص 15.
5- (5) . روم، آیۀ 22.

همه آیات و دلایلی است بارز بر وجود و قدرت خداوند متعال: «أ لَمْ تَرَ أنَّ اللّهَ أنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً ألْوانُها»؛(1) پس همان گونه که قرآن، رشد دانه ها و تحولات طبیعی و هرگونه دگرگونی را نشانۀ خداوند می داند، می توان تحولاتی را که در میان جانداران رخ می دهد، نشان او دانست و گفت:

همین طور، تغییر و تحول در نوع حیوانات را نیز می توانیم از نشانه های قدرت و علم خداوندی بدانیم و اعتقاد به این امر هرگز موجب انکار وجود خدا نخواهد شد.

و از لحاظ فوق، بین تحول و تکامل انواع به صورت نابودی یک نوع و پیدایش نوع دیگر از یک طرف؛ و تغییر و تکامل افراد در طول زندگی فردی خود از طرف دیگر، فرقی نیست و هیچ یک از این دو نمی تواند دلیل استقلال وجود و بی نیازی از آفریدگار دانا و مدبر باشد.(2) ازاین رو، هیچ ملازمۀ منطقی میان پذیرش نظریۀ تکاملی داروین و انکار خدا، یا تن دادن به وجود خداوند و انکار نظریۀ تکاملی وجود ندارد و از یکی نباید دیگری را نتیجه گرفت.

چهارمین نکتۀ مقدماتی مشکینی، اشاره به تحولات تازه در این عرصه است. از این منظر، امروزه اصل مسئله تکامل و تحول، مقبول دانشمندان علوم طبیعی و زمین شناسی است و در میان آن ها «یکی از اصول مسلّم و اثبات شده به شمار می رود»؛ اگر اختلافی هم باشد، که فراوان است، فقط در جزئیات و فرایند این مکانیزم است، نه اصل آن. به بیان دیگر، «این دانشمندان اصول مسلّمی را بین خود متفقاً پذیرفته اند، ولی در مسائل فرعی که از آن اصول ناشی می شوند، اختلاف عقیده دارند و به نظریۀ واحد و مسلّمی نرسیده اند».(3) در قرآن کریم نیز سخنی که مغایر این اصل باشد، یا آیه ای که صریحاً بر ضد آن باشد، وجود ندارد.(4) از این جهت، قرآن کریم با تورات متفاوت است؛ زیرا «تورات آنجا که از چگونگی آفرینش گیاه، حیوان و انسان سخن می گوید، آشکارا با تمام کشفیات دانشمندان

ص:197


1- (1) . تکامل در قرآن، ص 15.
2- (2) . همان، ص 16.
3- (3) . همان، ص 17.؟؟؟؟؟؟
4- (4) . همان.

طبیعی و تجربه های فراوان و تحقیقات علمی آنان دربارۀ چگونگی تشکیل زمین و آثار باقی مانده بر روی آن از دوران های بسیار قدیم و جانوران فسیل شده در درون زمین و داخل قشر رویی آن و... تضاد پیدا می کند و همین امر به ناچار موجب نفرت و اعتراض این دانشمندان از مذهب و کتب مذهبی گردید».(1)

در پنجمین نکته، به ادبِ بحث و پژوهش اشاره می شود. از این زاویه، هر پژوهشگر حقیقت جو، در عرصۀ کاوش در نظریۀ تکامل باید «ابتدا ذهنش را از همۀ عقاید، اقوال و شنیده های مختلف که او را به دلیل و روشن شدن مسئله ای راه نمی نمایند و از خیالات واهی، خالی کند و با گوش جان، سخن کتاب خدا را بشنود و به منبع وحی و حدیث وسنت پیامبر و خاندان او توجه کند، تا خیالات و اوهام ناشی از توجه به ظاهر امور، ذهن وی را مشغول نکنند».(2)

مشکینی در ششمین نکته تصریح می کند که وی به گزارش مختصر نظریۀ تکاملی داروین بسنده کرده است؛ زیرا هدفش دفاع از یک دیدگاه یا نقد دیدگاه رقیب نیست، ازاین رو به گزارش مسلّمات این عرصه اکتفا و کوشش می شود با توجه به آن ها نظر قرآن بیان شود. وی آنگاه به اشکالی اشاره می کند و به آن پاسخ می دهد: کسی ممکن است بگوید اگر امری را که مسلّم و قطعی است با قرآن سنجیدیم و آنگاه دریافتیم که قرآن مخالف آن است، چه باید کرد؟ در پاسخ، مشکینی به یک اصل موضوعی استناد می کند و می گوید: «در قرآن هرگز چیزی که مخالف عقل و منطق و قطعیت علمی (از طریق مشاهده و تجربه) باشد، وجود ندارد و اگر موضوعی بدین روش و به طور قطع به اثبات رسید، مسلّماً قرآن موافق آن است نه متضاد و مغایر آن». نکتۀ اساسی آن است که قرآن قطعاً موافق عقل است و اگر واقعاً دلایلی به سود این نظریه باشد، قرآن نیز آن را قبول دارد؛ لذا نباید به استناد دانش موجود، برداشت ظاهری از قرآن را مطلق دانست. تجربۀ هیئت

ص:198


1- (1) همان، ص 18.
2- (2) همان.

بطلمیوسی، که زمانی قرآن را موافق آن می دانستند، ما را از جمود بر ظاهر و آن را مسلّم شمردن باز می دارد.(1)

وی به اشکال دیگری می پردازد و به آن پاسخ می دهد. به فرض ادعا کردیم با توجه به شواهد علمی، قرآن نیز مؤید نظریۀ تکامل است و «آیاتی نیز در این زمینه وجود دارد»؛ حال «اگر احیاناً در آینده این عقاید و نظریات یا کشفیات جدید از اعتبار افتادند و به کلی باطل شدند و همۀ آنچه را که ما به آن ها تکیه می کردیم خواب و خیالی بیش قلمداد نکردند، آیا این امر ارزش کتاب آسمانی ما را از بین نخواهد برد وموجب بی اعتباری استدلال و تمسک به آن نخواهد شد؟».(2) پاسخ مختصر این اشکال آن است که قرآن، خودْ ما را به تأمل و کاوش در طبیعت انگیخته است و اگر هنگام فهم آیات، در کنار قرآن از گفتار و اظهارات اهل بیت علیهم السلام استفاده کنیم و از آن ها یاری گیریم، از خطا ایمن خواهیم بود؛ «زیرا گاه در میان آن ها احادیثی یافت می شوند که نکات مختصر یا مبهم کتاب خدا را تفصیل یا توضیح می دهند ویا مصادیق، محدودۀ مفهومی و شرایط صدق آن را بیان می کنند و یا گاهی معنی ظاهری را به کلی دگرگون ساخته و به توضیح و تفسیر معانی عمیق می پردازند».(3) استفاده از روایات در فهم مراد آیات، «حقیقتاً همان تفسیر قرآن به قرآن محسوب می شود و این همان معنی "تمسک به ثقلین" (چنگ زدن به دو وزنۀ سنگین) است که رسول بزرگ، ما را بدان برخوانده است».(4) بااین حال، سرانجام، برداشت و تفسیر ما، در افق فکری ما و متعلق به ما خواهد ماند و نباید آن را نص قرآن دانست. به همین سبب، «اگر در آینده معلوم شد که برداشت و استنباط ما نادرست بوده است، این امر چنان که بعضی ها تصور کرده اند، هیچ گونه لطمه ای به اعتبار کتاب خدا وارد نمی آورد؛ بلکه بطلان نتیجه گیری و برداشت ما را می رساند، نه اینکه دلیل بر نادرستی سخن قرآن حکیم می شود، که هیچ اندیشۀ باطلی در آن راه ندارد».(5)

ص:199


1- (1) همان، ص 19.
2- (2) . همان، ص 20.
3- (3) . همان، ص 21.
4- (4) . همان، ص 22.
5- (5) همان.

آیت اللّه مشکینی با این نگرش و بی آنکه بکوشد جانب نظریۀ تکامل را بگیرد یا با آن مخالفت کند، طی پنج گفتار، دیدگاه موافقان و مخالفان این نظریه را می آورد، آیاتی به سود هر دو گروه مطرح می کند، و سرانجامْ آیات بحث را در پنج گروه تقسیم می کند:

گروه اول: آیاتی که می توان از آن ها در جهت این نظریه سود برد؛ مانند آیۀ «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیِّ أ فَلا یُؤْمِنُونَ».(1) در این گروه بیش از ده آیه نقل می شود که همه به نوعی می تواند مستند مدافعان نظریۀ تکامل باشد.

گروه دوم: آیاتی که گویای خلقت مستقل انسان است؛ مانند آیۀ «یا أیُّها النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثیرًا وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلأَرْحامَ إنَّ اللّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً»؛(2)

گروه سوم: آیات بسیار مجملی هستند که تاب دو تفسیر را دارند و هم می توان آن ها را به سود نظریۀ تکامل تفسیر کرد، و هم بر ضد آن؛ مانند آیۀ «أ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوّاکَ رَجُلاً».(3)

گروه چهارم: آیاتی که قطع نظر از منشأ خلقت انسان، بیانگر روند تولید مثل و سیر تکاملی هر فرد است؛ مانند آیۀ «یا أیُّها النّاسُ إنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فی اْلأَرْحامِ ما نَشاءُ إلی أجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إلی أرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَ تَرَی اْلأَرْضَ هامِدَةً فَإذا أنْزَلْنا عَلَیْها الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ».(4)

گروه پنجم: آیاتی که از شخص آدم و همسرش سخن می گویند، و مستقیماً به بحث تکامل ربط ندارند، بااین حال در فهم مسئله مفید هستند؛ مانند «وَ إذْ قالَ رَبُّکَ

ص:200


1- (1) . انبیاء، آیۀ 30.
2- (2) نساء، آیۀ 1.
3- (3) کهف، آیۀ 37.
4- (4) حج، آیۀ 5.

لِلْمَلائِکَةِ إنّی خالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ».(1)

با این رویکرد، مرحوم مشکینی جمعاً 52 آیه را گزارش و تحلیل می کند و در پنج گروه می گنجاند.(2)

نکتۀ اصلی در این نگرش آن است که نویسنده، با کنار هم چیدن این آیات نتیجه می گیرد که قرآن نه نافی نظریۀ تکامل است، و نه لزوماً مؤید آن. همچنین تأکید می کند قصد تحمیل یک نظریه بر قرآن ندارد و به فرض که نظرش باطل شد، اشکالی ندارد. با این نگاه، وی میان فهم انسانی و متن وحی تفکیک کرده، می گوید:

«اگر در آینده معلوم شد که برداشت و استنباط ما نادرست بوده است، این امر چنان که بعضی ها تصور کرده اند، هیچ گونه لطمه ای به اعتبار کتاب خدا وارد نمی آورد؛ بلکه بطلان نتیجه گیری و برداشت ما را می رساند».(3) اهمیت این رهیافت هنگامی آشکار می شود که بدانیم در زمانی طرح شده است که عده ای به استناد قرآن، قاطعانه نظریۀ تکامل را درست می شمردند و عده ای با همان قاطعیت، مخالفت قرآن را با این نظریه استنتاج می کردند. مدافعان و مخالفان نظریۀ تکامل، با همۀ اختلاف نظری که داشتند، در مواجهه با این مسئله و به کارگیری قرآن، از دو پیش فرض یکسان بهره می گرفتند: نخست آنکه زبان قرآنْ زبان علم است؛ لذا باید لزوماً دربارۀ این نظریه سخنی گفته باشد. حتی کسانی که اشاره وار مدعی می شدند نباید از قرآن انتظار داشت نظریات علمی را بیان کند، در عملْ به این گفته التزام نداشتند و می کوشیدند نظر علمی قرآن را در قبال مسائلی از این دست استکشاف کنند؛ دوم آنکه تفسیر و فهمشان همان منطوق یا مفهوم قرآن، و در نتیجه عین صواب است. این پیش فرض امکان هر گونه انعطافی را از آنان می گرفت و ملزمشان می کرد تا به برداشت خود سرسختانه بچسبند و مخالفان خود را تخطئه کنند و مرعوب نظریات اثبات نشدۀ علمی بدانند. در این فضا، اهمیت رهیافت آیت اللّه

ص:201


1- (1) حجر، آیۀ 28.
2- (2) تکامل در قرآن، ص 74-80.
3- (3) . همان، ص 22.

مشکینی آشکار می شود. وی در عین ورود به بحث قرآنی و تن دادن به شیوۀ رایج، از جهات قابل توجهی از شیوه های رایج زمانۀ خود فاصله می گیرد. نخست آنکه بحث نظریۀ تکامل را از نتایج فلسفی یا سوءاستفاده هایی که از آن شده است متمایز می کند. لذا اینکه عمدۀ پیروان این نظریه خداپرست نیستند، دلیلی برای ابطال آن به شمار نمی رود؛ دوم آنکه میان اصل این نظریه، که نسبتاً اثبات شده قلمدادش می کند، و جزئیات آن که محل اختلاف است تفاوت می گذارد. درحالی که برخی به صرف وجود برخی اختلافات در این تقریر یا شواهد این نظریه، اصل آن را باطل می دانستند، ایشان میان هستۀ مرکزی این نظریه و مسائل پیرامونی تفاوت می گذارد؛ سوم آنکه به جای بررسی شواهد علمیِ نظریۀ تکامل، که خارج از حوزۀ تخصصی عالمان دین است، صرفاً به متن قرآن و ظرفیت آن ها در اثبات یا نفی این نظریه بسنده می کند.

بی توجهی به این نکته و بررسی شواهد علمی، به جای آنکه موجب تقویت موضع برخی عالمان دین شود، عملاً موضعشان را تضعیف می کرد. برای مثال، عده ای از منتقدان این نظریه، دلایلی بر ضد داروین اقامه کرده بودند، که از قضا خودِ داروین بر ضد مخالفان خویش پیش کشیده بود. ماجرای آزمایشِ بریدن دم موش ها طی چندین نسل، یا ختنه کردن پسران، نکته ای نبود که از چشم داروین پنهان مانده باشد. درواقع این قبیل اشکالات به لامارک و پیروان وی وارد شده بود.

وی معتقد بود که مکانیزم تکامل بر اساس سازگاری با محیط است که ارگانیسم یا موجود زنده کسب می کند و سپس این صفات اکتسابی به نسل آینده منتقل می شود.

داروین با بررسی موارد متعدد نشان داد که صفات اکتسابی به نسل آینده منتقل نمی شود؛ در نتیجه سازگاری با محیط نمی تواند مکانیزم قابل دفاعی برای تکامل باشد. به همین سبب وی نظریۀ انتخاب طبیعی را پیش کشید. بدین ترتیب، فاصلۀ بسیاری است میان نگرش لامارکی و داروینی. همچنین، برخی «سازگاری با محیط» را از اصول نظریۀ داروین شمرده اند، حال آنکه چنین نیست و این اصل

ص:202

لامارکی است. اما برخی مخالفان این نظریه، بی توجه به این نکتۀ ظریف، نوشته های خود را از مثال هایی انباشتند که درواقع همۀ آن ها به سود نظریۀ تکاملی داروین بود، نه به زیان آن. مشکینی آگاهانه از این خطا پرهیز کرد. چهارم آنکه آشکارا میان نص قرآنکه زبان وحی است، و برداشت انسانی از آن یا فهم مفسران تفاوت می گذارد.

لذا به صراحت می گوید همۀ آنچه می گوید، صرفاً برداشت وی از قرآن است و بطلان آن به قرآن سرایت نمی کند. سرانجام آنکه با گردآوری آیات مرتبط، از داوری صریح و جانب داری از دیدگاهی معین در این مسئله خودداری می کند و قضاوت نهایی را به خواننده وامی گذارد تا او انتخاب کند. این شیوه برای کسانی که همواره در پی پاسخ های آماده هستند و ترجیح می دهند به جای فکر کردن، دیگران برایشان فکر کنند، کمی نومیدکننده به نظر می رسد، اما بیانگر روح علمی و احترام به فهم خوانندگان و رعایت آزادی آنان در انتخاب است.

رهیافت مطهری و مشکینی، در موارد جزئی، متفاوت و در موارد اساسی همسان است. درحالی که مطهری اساساً از ورود به بحث نظریۀ تکامل می پرهیزد و آن را به زیست شناسان واگذار می کند، مشکینی از طرح این بحث پرهیزی ندارد.

درحالی که مطهری در این بحث آیات قرآن را درگیر نمی کند و با طرح نمادین بودن زبان قرآن، کوشش برای استنباط نظریات علمی از آن را نادرست می شمارد، مشکینی مستقیماً سراغ قرآن می رود و می کوشد در این میان از آیات گوناگون بهره گیرد. بااین همه، مشترکات این دو فراوان است: نخستین اصل مشترک این دو آن است که هیچ یک این نظریه را به برداشت یا استفاده و سوءاستفاده از آن پیوند نمی زنند؛ دوم آنکه شأن علم را از شأن دین و وحی متمایز می کنند و در نتیجه کارکرد عالمان دین را از کارکرد و نقش عالمان علوم طبیعی متفاوت می بینند؛ سوم آنکه از سوگیری در این مسأله و این نظریه را پیشاپیش محکوم کردن و آن را خطری برای دین دانستن می پرهیزند؛ چهارم آنکه به مفروضاتی که هر شخص، از جمله مفسران دارند، توجه می کنند. با این نگرش، مطهری از مفروضاتی که

ص:203

بر متکلمان مسلمان حاکم بوده است سخن می گوید، و مشکینی تأکید می کند بطلان نظرش ربطی به اعتبار قرآن ندارد. این مشترکات، آن دو را در اردوگاه فکری واحد قرار می دهد که در آن یکی به شدت نگاهی قرآنی و تفسیری دارد و دیگری نگاهی عمدتاً فلسفی و الهیاتی. لذا، در کنار بحث قرآنی مشکینی، به نظر می رسد رهیافت مطهری به بحث نظریۀ تکامل داروین، بسیار فیلسوفانه است که عالمی دینی می تواند انتخاب کند؛ عالمی که می کوشد در عین دفاع از دین مقبول خویش، شأن علم را نیز حفظ کند و به بهای دفاع از دینْ علم را بی اعتبار نسازد. همچنین جایگاه علمی خود و حدود معرفتی خود را نیک برآورد کرده است.

8. درس های آموختنی از این مناقشه

بیش از نیم قرن از نخستین برخورد جدی با نظریۀ تکاملی داروین در کشورمان می گذرد. با مرور آنچه گفته و نوشته شده است، درس های فراوانی می توان آموخت. در اینجا به پنج درس اساسی که به کار ادامۀ این بحث و بحث های دیگر می آید اشاره می کنم.

درس اول: ذهن خوانی و انگیزه خوانی در مباحث علمی راه به جایی نمی برد و چون تیغ دولبه عمل می کند. مخالفان نظریۀ تکامل، مدافعان آن را مرعوب غرب و فرضیات جدید اثبات نشده و «کاسه گرم تر از آش» می دانستند. در مقابل، مدافعان این نظریه، مخالفانش را تحت تأثیر «تلقین اسرائیلیات» و اساطیر قدیم می شمردند.

اما هیچ یک دلیلی برای اثبات ادعای خود نمی آوردند که به پیش بردن بحث کمک کند. عوامل معرفتی و غیرمعرفتی متعددی در قبول هر نظریه نقش دارند، که گاه آشکار و گاه بسیار نهان اند. اما در مقام پژوهشگری و علم ورزی، باید بیاموزیم همواره در محدودۀ متن حرکت کنیم و از متن به ماتن نقب نزنیم و، به گفتۀ بلاغی، گفتار مد نظرمان باشد نه گوینده.(1)

ص:204


1- (1) برای توضیح بیشتر دراین باره، ر. ک: سید حسن اسلامی، «جایگاه گوینده در اعتبار گفتار از دیدگاه احادیث»، حدیث پژوهی، شمارۀ 1، بهار و تابستان 1388.

درس دوم: حریم علم را حفظ کنیم. هر کس حق دارد پس از فهم نظریۀ تکامل داروین یا هر نظریۀ دیگر، آن را نقد کند یا بپذیرد؛ اما کسی حق ندارد به نام دین و بی آنکه تصویر و تصور درستی از این نظریه داشته باشد، بخواهد در مقام نقد آن برآید. واقع آن است که برخی مباحث به ظاهر علمی که در نقد نظریۀ تکامل داروین مطرح شده است، از سطح کتاب زیست شناسی که برای دانش آموزان دبیرستانی نوشته می شود، نازل تر است. برای مثال، در این قبیل کتاب های درسی، میان نظریۀ تکامل داروین و لامارک تفاوت می گذارند و تصریح می کنند: «طبق نظریۀ لامارک، این صفات اکتسابی در طول زندگی هر فرد، از یک نسل به نسل بعد منتقل می شود (موروثی بودن صفات اکتسابی)».(1) بااین حال، بخش قابل توجهی از نقدهایی که متوجه نظریۀ تکامل داروین می کنند، مانند بریدن دم موش و ختنه پسران و نگه داشتن مگس در تاریکی، همه نقد نظریۀ لامارک است، نه نظریۀ تکامل داروین که رقیب آن است. حال اگر دانش آموزی پس از خواندن چنین آثاری متوجه این خلط مبحث شود، آیا نسبت به دیگر نوشته ها و مدعیات نقل شده در این آثار اعتماد خواهد داشت؟ به گفتۀ امام علی علیه السلام: «رحم اللّه امرءاً عرف قدره و لم یتعد طوره».(2) مت یانگ و پل استرود، متخصصان فیزیک و زیست شناسی، کتابی را که در توضیح نظریۀ تکامل و دفاع از آن نوشته اند، با این جملۀ معنادار به پایان می رسانند: «ما از صمیم قلب به هر کسی که در پی نقد زیست شناسی تکاملی است توصیه می کنیم که نخست آن را بیاموزد».(3)

درس سوم: زبان قوم را رعایت کنیم. در زبان علم، میان «فرضیه» و «نظریه» فرقی اساسی است. از این منظر، نظریه عبارت است از تبیین نسبتاً عام پدیده های مرتبط و کوشش در جهت درپیوستن آن ها. چنین تبیینی معمولاً مستند به شواهد

ص:205


1- (1) . زیست شناسی دورۀ پیش دانشگاهی (رشته علوم تجربی)، ص 69.
2- (2) 1. )sliک msino it rC dn skroW noit ulovE yhW .591 .p ,
3- (3) همان، ص 67 و 73. البته در این نوشته در مواردی باز شاهد تعبیر «فرض کرد» و فرضیه هستیم.

است و از پس اشکالات برآمده است و از تبیین های بدیل کارآمدتر به شمار می رود.

در مقابل، «فرضیه» پاسخ احتمالاً درست به یک سؤال است؛ اما هنوز موفق نشده است شواهد کافی به سود خود فراهم کند و به اشکالات احتمالی پاسخ دهد. در نتیجه، فرضیه فاقد شواهد تجربی کافی است، حال آنکه نظریه چنین نیست. نکته آن است که در همۀ متون علمی و تخصصی، از نظریۀ تکامل داروین، به عنوان «نظریه»، و نه «فرضیه» یاد شده است. حال چه این نظریه را بپذیریم و چه رد کنیم، باید از دستکاری زبان قوم دوری کرد و به اصطلاحات رایج این عرصه حرمت نهاد.

حتی در کتاب های زیست شناسی دبیرستان، از «نظریۀ داروین»(1) سخن رفته است.

باز طبق اظهار مخالفان این نظریه، «امروز شک نیست که اکثریت دانشمندان طرفدار فرضیۀ تکامل اند». واقع آن است که همان گونه که از آیالا نقل قول شد، اصل نظریۀ تکامل، نه لزوماً شکل داروینی آن، امروزه همسنگ کرویت زمین، خورشیدمرکزی، حرکت سیارات، و ترکیب مولکولی ماده است و همۀ زیست شناسان آن را قبول دارند.(2) حال، در برابر این اجماع و مقبولیت، پافشاری بر «فرضیه» بودن این نظریه، چه توجیه مقبولی می تواند داشته باشد؟ هنگامی که به خود اجازه دهیم درست برخلاف شیوۀ مقبول و مرسوم زیست شناسان، «نظریه» ای را فرضیه بنامیم، به طور ضمنی به زیست شناسانی مانند ریچارد داوکنیز اجازه داده ایم تا ایمان باوری و اعتقاد به خدا را «توهم خدا» قلمداد کنند و از «ویروس ایمان»(3) نام ببرند. آنان برای تبیین پدیدۀ «ایمان» و پایایی آن، از تعبیر «ویروس» استفاده می کنند و مدعی می شوند همان گونه که ویروس پارازیت وار تن را بیمار کند، ایمانْ ذهن را فاسد می سازد.(4) اما منطقاً این شیوه، همان قدر دفاع ناپذیر است که شیوۀ ما. این مسئله هنگامی جدی تر می شود که بدانیم پاپ ژان پل دوم، در «پیام به آکادمی پاپی علوم» که در سال 1996

ص:206


1- (1) . غرر الحکم، ح 5204.
2- (2) Ibid, 67.
3- (3) The Virus کک th.
4- (4) "D kins d The Virus کک th" in knihT y ehTdeg n C tsitneicS woH :snikw dr ciR .642 .p ,

منتشر شد، موضع پیشین مقامات کلیسا را در قبال این نظریه اصلاح می کند. پاپ پیوس دوازدهم در منشور عام «دربارۀ نوع انسان» که در سال 1950 منتشر شد، اعلام کرد هنوز شواهد قانع کننده ای به سود نظریۀ تکامل داروین وجود ندارد. وی درعین حال از انکار آن خودداری کرد و آن را مغایر تعالیم کلیسا ندانست.(1) پاپ ژان پل دوم، با اشاره به این منشور و یافته های علمی تازه، از آن به مثابۀ نظریه ای مهم یاد می کند. وی در بخشی از این پیام می نویسد:

امروزه، تقریباً نیم قرن بعد از نشر آن منشور عام، دانش تازه نشان داده است که نظریۀ تکامل بیش از یک فرضیه است. درواقع، این نکتۀ چشمگیری است که این نظریه به شکل پیش رونده ای در پی مجموعه ای از اکتشافات در حوزه های دانش، مورد قبول پژوهشگران قرار گرفته است.

این همگراییِ نتایج کار انجام شده به شکل مستقل، که نه خواسته شده و نه ساختگی است، به خودی خود، استدلال مهمی به سود این نظریه به شمار می رود.(2).

درحالی که به ظاهر، نظریۀ تکامل با بندهای آغازین کتاب پیدایشْ تعارض آشکار دارد، پاپ از آن به مثابۀ نظریه یاد می کند و حتی به شکل ضمنی آن را می پذیرد. به نظر می رسد این موضع چندان عالمانه نباشد که همچنان در نوشته های خود به صراحت مدعی شویم که این نظریه «فرضیه ای بیش» نیست.

درس چهارم: در مخالفت کلیسا با نظریۀ تکامل داروین اغراق شده است. در برخی نظرها و داوری های خود در قبال مسائل علمی و تاریخی، آگاهانه یا ناآگاهانه، متأثر از ادبیات مارکسیستی هستیم و از پس عینک آن به این قضایا می نگریم. از میراث مارکسیسم در کشورمان، باور کلیشه ای مخالفت کلیسا و ارباب دین با علم بوده است که از طریق کتب متعددی چون مفهوم انجیل ها و آثاری از این

ص:207


1- (1) "Hum i Generis" .
2- (2) "Mess e to Pontiکic emy ک Sciences.

دست در میان ما نفوذ کرده و به نوعی باور جزمی تبدیل شده است. بارها بر این نکته تأکید شده است که کلیسا ضد علم بوده است و نمونۀ آن نیز محاکمۀ گالیله و مخالفت کلیسا با نظریۀ تکامل داروین است. این باور از سوی کسانی ترویج شده است که نه با کلیسا، بلکه اصولاً با دین دشمن بوده اند و ما نیز معمولاً بی دلیل و بدون بررسی متون معتبر آن را پذیرفته ایم؛ حال آنکه موافقت و مخالفت با کلیسا، نباید ما را به دام کسانی اندازد که از بنیاد با دین سر ناسازگاری داشته اند. داستان گالیله که بارها تکرار می شود و از آن بر ضد کلیسا استفاده می شود، درواقع اسطوره ای است که مطالعات تازه خلاف آن را نشان می دهد. یافته های جدید و مطالعۀ اسناد منتشرشده نشان می دهد که نه گالیله آن قهرمانی بود که کسانی مانند برتولت برشت(1) برای حمله به دین ساخته اند، و نه کلیسا آن هیولایی که مخالف علم باشد. طبق تحلیل کوستلر، گالیله نه تلسکوپ را اختراع کرد، نه میکروسکوپ، نه میزان الحراره و نه ساعت آونگ دار. او هیچ چیز به ستاره شناسی نظری نیفزود و هیچ وزنه ای از بالای برج پیزا به زیر نیفکند و صحت دستگاه کوپرنیک را مدلل نساخت. وی حتی هنگام محاکمۀ خود پای بر زمین نکوفت و نگفت «بااین حال زمین می چرخد» و شهید راه علم نبود.(2) همچنین، به نوشتۀ استیلمن دریک، کلیشۀ تعارض علم و دین که از ماجرای گالیله نشئت گرفته درست نیست و در ماجرای گالیله، یک طرف دعوا ارسطوگرایان بودند، نه کلیسا.(3) از نظر وی، محاکمۀ گالیله بر سر علم نبود و او حامی کلیسا بود(4) و می خواست آن را از سیطرۀ ارسطوگرایی نجات دهد.(5) در اینجا مقصود، دفاع از موضع کلیسا یا بی اعتبار کردن گالیله نیست؛ هدف آن است که از احکام کلیشه شده رها شویم و چنان نپنداریم که در بحث گالیله، حق و باطل آشکارا به مصاف هم رفته بودند. واقع آن است که با پیشرفت مطالعات

ص:208


1- (1) . زندگی گالیله.
2- (2) . خوابگردها، ص 419-420.
3- (3) . گالیله، ص 7.
4- (4) . همان، ص 8.
5- (5) . همان، ص 12.

و یافته های تازه، هر روز پرتو بیشتری بر این مسئله افکنده می شود. به تعبیر مک کِلیلَن و دُرن:

تفسیرها و تبیین هایی از بیخ متفاوتْ در باب محاکمه، تا روزگار حاضر همچنان ارائه می شود. دیدگاهی قدیمی - که اکنون فراموش شده - این رخداد را به سان نبرد بزرگی در جنگ مفروض میان علم و دین تصویر می کند، که در آن گالیلئو دانشمند قهرمانی است که به سبب کشف واقعیت علمی، از سوی عالمان الهیاتِ تاریک اندیش کوبیده شده است.(1)

آنان پس از ارائۀ پنج تفسیر دیگر، نتیجه می گیرند: «محاکمۀ گالیلئو لوحی است که تاریخ نگاران روایت های پرورده تری را بارها بر آن می نویسند، همچون شیوه ای که قانون دانان در پرونده های قدیمی تجدید نظر و دربارۀ آن ها بحث می کنند».(2)

به نظر می رسد همین مسئله دربارۀ نظریۀ تکامل داروین و برخورد کلیسا با آن رخ داده است. معروف است که سمیوئل ویلبر فورس، اسقف انگلیکان، که «الهی دانی خوب، اما زیست شناسی ضعیف» بود، در سال 1860 در انجمن بریتانیایی، پس از رد نظریه داروین، خطاب به توماس هاکسلی، زیست شناس انگلیسی و مدافع سرسخت نظریۀ داروین، گفت: «مایلم بدانم که تبار هاکسلی از جانب پدر بزرگ به میمون می رسد یا مادر بزرگ؟».(3) اما به نوشته آلیستر مک گراث، شاید این هم یکی از آن قصه های ساختگی باشد. طبق توضیح وی، ویلبرفورس مردی دقیق بود و بر کتاب منشأ انواع داروین مروری نوشت و ضعف های آن را نشان داد. داروین نیز این نقد را مهم شمرد و در ویرایش بعدی، کتاب را اصلاح کرد؛ حال آنکه این افسانه بعدها ساخته شده است.(4).

ص:209


1- (1) تاریخ علم و فن آوری، ص 326.
2- (2) همان، ص 327.
3- (3) D win's Bl k Box: The Bioch emic Ch lenges to Evol ution , p. 235.. نیز: آیا انسان زادۀ میمون است؟، ص 87.
4- (4) Science Religion: New Introduc tion .41 .p ,

واقع آن است که داروین، در زندگی خود شخصی معزز و محترم بود و حتی در انتهای کتابش می کوشید این گونه تعبیری دینی از نظریۀ خود به دست دهد:

آیا در این برداشت از امر حیات، عظمتی واقعی به چشم نمی خورد که آفریدگار با توانایی های گوناگون بدواً در اشکال معدودی و حتی شاید در یک شکل تنها دمیده است و چون سیارۀ ما، زمین، از قانون ثابت جاذبه تبعیت می کند، به گردش در مدار خویش ادامه داده است و از آغازی سادهْ بی شمار، صور تحسین انگیز منبعث شده، از تکامل باز نایستاده اند هنوز هم در حال تکامل اند.(1)

کلیسا هم، دست کم کلیسای انگلیکان، کمتر از آنچه تصور می شود با نظریۀ تکامل داروین مخالفت کرد. به نوشتۀ کیچر، هنگامی که داروین در سال 1882 درگذشت و خانواده اش خواستند او را در حیات کلیسایی محلی خاک کنند، خواستۀ آنان بر اثر افکار عمومی مردم انگلیس نادیده گرفته شد و او را با احترام تمام تشییع کردند و در وست مینیستر آبی(2) به خاک سپردند. در آن زمان دیگر نظریۀ او برای مسیحیت تهدیدی به شمار نمی رفت و کلیسای انگلیکان با او صلح کرده بود.(3).

لذا در بحث علت رواج نظریۀ تکامل داروین نباید بلافاصله پای مسائل حاشیه ای را به میان کشید و ادعا کرد: «هدف، خرد کردن و له کردن دستگاه پاپ بود». این ادعا درست نیست و اگر در پی دلایل رواج این نظریه باشیم، دلایل آشکارتری دارد که در اینجا به آن نمی پردازم. وانگهی در هر نظریه ای، از جمله نظریۀ تکامل داروین، کسانی ممکن است به دلایل سیاسی و اقتصادی جانب آن را بگیرند و رواجش

ص:210


1- (1) منشأ انواع، ص 539-540. البته ایان باربور با نقل بخشی از نامۀ وی، از آن نوعی لاادری گری استنتاج می کند. علم و دین، ص 112-113.
2- (2) . از بزرگ ترین کلیساهای سبک گوتیک انگلستان که تقریباً همۀ پادشاهان انگلیس و شخصیت های بزرگ در آن دفن شده اند.
3- (3) "The M y-Sided Coکlict Between Science d Religion", in The Bl kwe llGuide to the philos ophy ک Religion .662 .p ,

دهند. اما متقابلاً عده ای ممکن است باز به دلایل سیاسی و اقتصادی با آن مخالفت کنند. از قضا، نظریۀ تکامل داروین چنین است و عده ای به دلایل سیاسی آن را رواج دادند و عده ای به دلایل سیاسی با آن مخالفت کردند. درحالی که در نیمۀ اول قرن بیستم، تدریس تکامل در مدارس دولتی برخی ایالات امریکا ممنوع بود، به نوشتۀ شیخ رضایی و کرباسی زاده، در دورۀ جنگ سرد و در برابر پیشرفت های شوروی، این نظریه تدریس و منع آن نادیده گرفته شد. پس از پایان جنگ سرد مجدداً تلاش شد تا این نظریه منع شود؛ اما به جای مواجهۀ صریح، نظریۀ خلقت گرایی پیشنهاد شد تا در کنار نظریۀ تکامل تدریس شود. در پی آن، ایالت ارکانزاس در سال 1982 قانونی به سود این مسئله گذراند و خلقت گرایی نیز تدریس شد.(1)

حاصل آنکه در مباحث علمی باید بیاموزیم تا شعار قدیمی طلبگی همواره راهنمای عمل ما باشد و بگوییم: «نحن ابناء الدلیل». اما رفتن سراغ مسائل دیگر و حواشی را بر متن مقدم داشتن، خلاف سنت علمی و ادب دینی است.

درس پنجم: سرمشق علم را جدی بگیریم، اما اسیر آن نشویم. در میان اندیشوران دینی معاصر، به نظر می رسد دو شیوۀ مسلط وجود داشته است: یکی تن دادن به سرمشق یا پارادایم علم و همه چیز را در چارچوب آن تفسیر کردن؛ دیگری تلاش برای حفظ فهم خود از دین، حتی به قیمت انکار علم و یافته های اساسی آن.

این مسئله به خوبی در نظریۀ تکامل داروین آشکار می شود. کسانی که پیرو شیوۀ نخست هستند، گویی اعتقاد دارند که قرآن لزوماً باید «مطابق» علوم زمانه و نظریات علمی باشد. به همین سبب، کوشش می شود تا اصول نظریات علمی از دل قرآن استخراج شود. حاصل آن تلاش در جهت نشان دادن موافقت قرآن با نظریۀ تکامل است و کسانی که موفق به چنین فهمی نشده اند، متهم می شوند ناخواسته تحت تأثیر ادبیات اسرائیلی قرار دارند. رویکرد تفسیر علمی قرآن، حاصل این نوع نگاه است.

ص:211


1- (1) آشنایی با فلسفۀ علم، ص 28.

در دوره ای شاهد رواج این گونه تفسیرها بوده ایم تا جایی که ماهیت و انواع بادها و باران و بحث نبود اکسیژن در فضا از قرآن استخراج، و شیطان به افراد پلید و جن به میکروب تفسیر می شد. کسانی مانند طنطاوی و در مواردی محمد عبده، از این شیوه استفاده کرده اند. در برابر این نوع تکلفات و تحکیم اندیشه های علمی زمانه بر قرآن، عده ای به حق کوشیده اند قرآن را از این بند رها سازند، اما به قیمت بی اعتباری علم و یافته های آن. از این منظر، گاه نظریات علمی نوعی تعابیر شاعرانه یا قلم اندازی های نقاشانه تفسیر می شود که گویی هیچ اعتبار عینی ندارد و «دانشمندان علوم طبیعی» به نقاشانی تشبیه می شوند که در پی صورتگریِ «معشوقۀ نادیدۀ خود» برآمده اند و هرچه اتود می زنند، ممکن است سرانجام، «هیچ یک از آن ها با صورت واقعی او کاملاً تطبیق نکند». گاه نیز شرایط مضیقی برای قبول یک فرضیه وضع می کنند که نهایت آن نوعی شکاکیت است. از این منظر، هر ادعا و نظریه ای تا «دلیل قاطعی بر درستی یا نادرستی آن» به دست نیامده است، فرضیه به شمار می رود و چون شاهد برخی نقض و ابرام ها در علم هستیم، نباید مانند زودباوران، نظریات علمی را پذیرا باشیم؛ زیرا «آنچه به نام علم خوانده می شود، ممکن است گمانی بیش نباشد و دیری نپاید که بطلان آن ثابت گردد». این همان شکاکیتی است که امکان هر نوع علمی را از ما می گیرد. بیش از هزار سال مردم به نظریۀ زمین مرکزی باور داشتند. از قرن شانزدهم میلادی به بعد، به تدریج کروی بودن زمین و چرخش آن به گرد خورشید یا نظریۀ خورشیدمرکزی پذیرفته شد. اما منطقاً ممکن است روزی این نظریه نیز ابطال شود. حال آیا کسی که این گونه استدلال می کند، حاضر است آن را در همه جا به کار برد؟

به نظر می رسد که راه حفظ باورهای دینی، نه کوشش در جهت «علمی» (یعنی ساینتیفیک) ساختن آن هاست، نه کوس بی اعتباری علم و نظریات علمی را به صدا درآوردن. از سویی باید بپذیریم که زبان دین و به طور خاصْ قرآن، زبان علم نیست

ص:212

و نباید لزوماً نظریات علمی از آن استخراج شود. از سوی دیگر، نباید زبان قرآن مغایر و متضاد با علم زمانه باشد. مطابقت با علم، امری است و عدم مخالفت با آن امری دیگر.

کتاب نامه

1. آشنایی با فلسفۀ علم، حسین شیخ رضایی و امیراحسان کرباسی زاده، تهران:

هرمس، 1391.

2. «علامه نجفی و نقد فلسفه داروین»، حامد ناجی اصفهانی، آینۀ پژوهش، شمارۀ 130، مهر و آبان 1390.

3. اسس التقدم عند مفکری الاسلام، فهمی جدعان، عمان، اردن: دار الشروق للنشر و التوزیع، ویرایش دوم، 1988 م.

4. اندیشه نامۀ علامه بلاغی، سید حسن اسلامی، قم: کنگرۀ بین المللی علامه بلاغی، 1386.

5. بازسازی اندیشۀ دینی در اسلام، محمّد اقبال لاهوری، ترجمۀ محمد بقایی (ماکان)، تهران: فردوس، 1379.

6. بررسی های اسلامی، سید محمد حسین طباطبایی، به کوشش سید هادی خسروشاهی، قم: بوستان کتاب، 1387.

7. «نگرش جامعه شناختی به دین با تأکید بر نظریۀ دورکیم»، سید حسن اسلامی، پژوهش و حوزه، شمارۀ 26، تابستان 1385.

8. تاریخ علم و فن آوری، جمیز مک کِلیلَن و هَرولد دُرن، ترجمۀ عبد الحسین آذرنگ و نگار نادری، تهران: سخن، 1387.

9. تفسیر نمونه: تفسیر و بررسی تازه ای دربارۀ قرآن مجید با در نظر گرفتن نیازها، خواست ها، پرسش ها، مکتب ها و مسائل روز، با همکاری جمعی از نویسندگان، ویرایش دوم، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1383، ج 11.

ص:213

10. تکامل، برایان چارلز ورث، و دبورا چارلز ورث، ترجمه عبدالمجید مهدوی دامغانی، تهران: بصیرت، 1388.

11. تکامل در قرآن، علی مشکینی، ترجمه: ق. حسین نژاد، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، [بی تا].

12. تکامل و رفتار انسان، جان کارترایت، ترجمۀ بهزاد سروری، ویراستۀ عبدالحسین وهابزاده، مشهد: جهاد دانشگاهی، 1387.

13. «مسألۀ تحول و تطور»، عبد الحسین زرین کوب، در حکایت همچنان باقی، تهران:

سخن، 1376.

14. خلقت انسان از نظر قرآن، محمد تقی مصباح یزدی، نگارش محمود محمدی عراقی، قم: شفق، [بی تا].

15. خوابگردها، آرتور کوستلر، ترجمۀ منوچهر روحانی، تهران: کتاب های جیبی، 1361.

16. داروینیسم و مذهب: نبرد اندیشه ها در زیست شناسی، نور الدین فرهیخته، [بی نا]، 1347.

17. داروینیسم یا تکامل انواع: نقد و تحلیل، جعفر سبحانی، قم: مؤسسۀ امام صادق علیه السلام، 1386.

18. «مواجهۀ ایرانیان با نظریۀ تکامل»، محمد منصور هاشمی، دانش نامۀ جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1383.

19. «دین و علم»، دربارۀ دین، نانسی مورفی و النور استامپ [و دیگران]، ترجمۀ مالک حسینی [و دیگران] تهران: هرمس، 1383.

20. رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا، اخوان الصفا، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1405 ق، ج 2.

21. سیر حکمت در اروپا، محمد علی فروغی، تهران: زوار، 1344.

22. علم و دین، ایان باربور، ترجمۀ بهاء الدین خرمشاهی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1374.

ص:214

23. علم و دین از تعارض تا گفتگو، جان اف هات، ترجمۀ بتول نجفی، قم: طه، 1382.

24. «فلسفه اولی یا مابعدالطبیعه»، ابوالحسن شعرانی، در فرزانه ناشناخته: یادنامه علامه ابوالحسن شعرانی، قم: بوستان کتاب، 1382.

25. «تکامل باوری»، واینر، فیلیپ پی. (ویراستار)، در فرهنگ تاریخ اندیشه ها:

مطالعاتی دربارۀ گزیده ای از اندیشه های اساسی، تهران: سعاد، 1385.

26. فلسفۀ المشروع الحضاری، بین الاحیاء الاسلامی و التحدیث الغربی، احمد محمد جاد عبد الرازق، ویرجینیا، آمریکا: المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1995 م.

27. «راه های ارتباط علم و الاهیات»، ایان باربور، در فیزیک، فلسفه، و الاهیات، ویراستۀ رابرت راسل، ویلیام، ار. اشتوتگر و جرج، و. کونیه، ترجمه همایون همتی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، 1384.

28. فیلسوف نماها، ناصر مکارم شیرازی، تهران: دار الکتب الاسلامیه، [بی تا].

29. قرآن مجید، یداللّه سحابی، تکامل و خلقت انسان، تهران: بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان، 1387.

30. گالیله، استیلمن درَیک، ترجمۀ محمدرضا بهاری، تهران: طرح نو، 1382.

31. مبانی انسان شناسی در قرآن، عبد اللّه نصری، تهران: دانش و اندیشۀ معاصر، 1379.

32. مثنوی، جلال الدین محمّد بلخی، تصحیح محمد استعلامی، تهران: زوار، 1372.

33. «علل گرایش به مادیگری» در مجموعه آثار، مرتضی مطهری، تهران: صدرا، ج 1.

34. «جاودانگی اصول اخلاقی»، مرتضی مطهری، در مجموعه آثار، تهران: صدرا، ج 13.

35. مجموعه رسائل و مقالات سید جمال الدین حسینی (اسدآبادی)، سید جمال الدین اسدآبادی، به کوشش سید هادی خسروشاهی، تهران: کلبه شروق و قم: مرکز بررسی های اسلامی، 1379.

ص:215

36. معارف قرآن: خداشناسی، محمد تقی مصباح یزدی، کیهان شناسی و انسان شناسی، قم: مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1384.

37. «توحید و تکامل»، مرتضی مطهری، در مقالات فلسفی در (مجموعه آثار)، تهران:

صدرا، ج 13.

38. منشأ انواع، چارلز داروین، ترجمۀ نور الدین فرهیخته، ارومیه: انتشارات انزلی، 1363.

39. منشور جاوید، جعفر سبحانی، قم: مؤسسه امام صادق، 1375.

40. «انوار الهدی»، محمد جواد بلاغی، تحقیق اسعد طیب، در موسوعه العلامه البلاغی، مجموعه من المحققین، اشراف علی اوسط الناطقی، قم: مرکز العلوم والثقافه الاسلامیه، 1386، (1428 ق).

41. موضع علم و دین در خلقت انسان: داروینیسم و عدم تعارض آن با ادیان الهی، احد فرامرز قراملکی، تهران: مؤسسۀ فرهنگی آرایه، 1373.

42. «یک مسئله، دو رویکرد: روایت اولین مواجهۀ ایرانیان با نظریۀ تکامل داروین»، هاشمی، محمد منصور، مهرنامه، شمارۀ 15، شهریور 1390.

43. المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، قم: اسماعیلیان، 1371.

44. نظریۀ تکامل از دیدگاه قرآن، مسیح مهاجری، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1363.

45. «درس نامۀ خدا و نظریۀ تکاملی»، سید حسن اسلامی، هفت آسمان، شمارۀ 39، پاییز 1387..

46. کr cisco J, "The Evolution ک Lکe: Overview", in God Evolution: Re er , edited by M y K hleenh m, London d New d Cunning York, Routl edge, 2007 47. B estr Dominic J, "Science d Religion", in

Phil osophy ک Religion: uide to the Subject , edited by Bri D ves OP, London, C sel, 1998.

ص:216

48. B bour, I G. Religion in e ک Science: The Gکford Lectures ,1989-1991, New York, H perC ollins Publishers, 1990.

49. Behe, Mich l J,

D win's Bl k Box: The Bioch emic Ch lenges toEvo lution ,کree Press, New York, 2006.50. Dunb , Robin, Louise B rett, d John Lycett,

Evol ution y psychology: eginner's Guide , Oکord, Oکord, 2005.51. Gr ling, C, "D kins d The Virus کک th" in

Rich d D kins: How Scientist Ch ged The W Think, Rکle ctions by Scientists , Writers, dPhil osophers, edited by Grکen d M k Ridley, Oکord Unive rsity Press, Oکord, 2006.

52. Gould, Stephen J d Rich d C. Lewontin, "The Sp d rels ک S M co d the P gl ossi P igm: Critique ک the t ionist No,Progr me",

Proce edings ک the Roy Society ک London, Vol., 205, 1161,1979.

53. H tm n Stک ,

" Evolut ionism " , in The Brill Dictio n y ک Religion,edited by Kocku von Stuckr , Revised edition ک Metzler Lexicon Religion edited by Christoph f th, Jutt Bern d d Hubert Mohr, Tr sl edکrom Germ by Robert, R . B r, Brill, leiden d Boston, 2007, Vol. 2 p. 687.

54. H ker, Willi , "Theism d

l, Leiden d Boston, 2007, Vol, 2.evoluti on y biology", in Comp ion to Philosophy ک Religion , edited byPhilip L. Quinn d Ch les T iکerro, Oکord, Bl kwell Publi shing, 1997.

ص:217

55. Kitcher, Philip, "The M y-Sided Coکlict Between Science d Religion",in The Bl kwell Guide to the philoso phy ک Religion , edited by Willi E.M n, Bl kwell Publishing, M den, US, 2005.

56. L he , Willi ک.

The Voy e ک Discovery: History ک Western Philo sophy , Belmont, W sworth Publishing Comp y, 1996.57. McGr h, ister E.,

Science Religion: New Introd uction , second edition,Wiley-Bl kwell, Oکord, UK, 2010.

58. the Issues,

Morvillo, N cy, Science d Religion: Unders t ding Wiley-Bl kwell, M den, US 2010.59. Pope P l II, John, "Mess e to Pontکic emy ک Sciences", V ic ,22 October 1996.

60. Pope Pius XII, "Hum i Generis", V ic , gust, 12, 1950.

61. Ruse, Mich l, "Biology", in The Routledge Comp ion to Ethics , edited byJohn Skorupski, London d New York, 2010.

62. Ruse, Mich l, "Is There Limit to Our Knowledge ک Evolution?" in

God d Evolution: Re er , edited by M y K hleen Cunningh , London d New York, Routledge, 2007.

63. Ruse, Mich l,

Evol ution d Religion: Di ogue , Rowm d Littleکield Publishing, INC, London, 2008.

64. Sweetm , Brend , Religion d Science: Intr oduction, Continuum,New York, 2010.

65. Young, M t, d P l K. Strode,

Why Evol ution Works ( d Cre ionismک ls) , Rutgers Unive rsity Press, New Brunswick, p. 195, 2009.

ص:218

آیت اللّه مشکینی و اعتقادات دینی

اشاره

رضا بابایی(1)

چکیده

این نوشتار کوشیده است آیت اللّه مشکینی را از منظر باورهای اعتقادی او بنگرد. بدین رو نخست، روحیۀ علمی او را بررسیده و سپس از سرچشمه های عقاید دینی ایشان سخن گفته است. بخش دیگر مقاله دربارۀ نسبت عقاید آیت اللّه مشکینی با «خبر واحد» است. از ویژگی های عقیدتی ایشان، برخی نظریه های علمی متفاوت با گروهی دیگر از دانشمندان حوزوی است که در این نوشتار به اختصار به آن ها پرداخته شده است. «نگاه به مسائل روز» و «آیت اللّه مشکینی و روشنفکری دینی» دو بخش پایانی مقاله است که نشان می دهند آیت اللّه مشکینی، در آثار و تألیفات خود به مسائل روز و مستحدثات نظر داشته و نیز تعامل با روشنفکران را بر تقابل با آنان، برتری می داده است.

کلیدواژه ها: آیت اللّه مشکینی، اعتقادات دینی، علم کلام، روشنفکری دینی

مقدمه

آیت اللّه علی مشکینی اردبیلی، از شمار کسانی است که آشنایی با اعتقادات و

ص:219


1- (1) نویسنده و پژوهشگر در حوزه معارف اسلامی.

باورهایشان، پژوهنده را از تحقیق دربارۀ همتایان و هم قطاران آنان بی نیاز می کند. به سخن دیگر، ایشان مبلّغ باورها و عقایدی بود که بیشتر آن ها میان دانشمندان دینی، مقبولیت عام دارد و شاذ و استثنا محسوب نمی شود. بدین رو آگاهی از باورهای ایشان، آگاهی از باورهایی است که در دو صد سالۀ گذشته در حوزه های علمیۀ شیعی، بیش وکم رایج و شایع بوده است و ازهمین رو می توان گفت: آرای آیت اللّه مشکینی، عصارۀ اعتقادات شیعی، به ویژه در سده های اخیر است. با وجود این، به اقتضای طبیعت اجتهاد، وی نیز گاهی باورها و فتواهایی را به منصۀ ظهور درمی آورد که خلاف آمد عادت بود و رأی و نظری «دیگر» به شمار می آمد. بدین رو لازم است که هرگاه دربارۀ عقاید آیت اللّه مشکینی رحمه الله می اندیشیم یا می نویسیم، دو نکته از یاد نبریم: نخست اینکه ایشان، همچنان که در فروع فقهی اجتهاد می کرد، گاهی در باورهای کلامی نیز مجتهدانه به آرایی ویژه دست می یافت. این آراء گرچه بی سابقه نبوده است، اما ابراز آن ها از سوی آیت اللّه مشکینی رحمه الله تحت عنوان «اجتهاد» می نشیند؛ دوم اینکه، با وجود برخی آرای متفاوت و حتی جنجالی در کارنامۀ علمی آیت اللّه مشکینی رحمه الله هرگز نمی توان ایشان را از جریان کلی حوزه های شیعی در زمینۀ فقه و تفسیر و کلام، جدا و از گروه نادره گویان و شذوذگرایان قلمداد کرد. حتی - چنان که گفتیم - می توان وی را نماینده و سخنگوی قرائت رسمی و حوزوی از مذهب شیعۀ اثناعشری در زمانۀ انقلاب اسلامی ایران دانست.

آیت اللّه مشکینی، اگرچه فقاهت را وجهۀ همت خویش کردند و کمتر در حوزۀ کلام و فلسفه و دیگر علوم اسلامی و حوزوی قلم زدند، خود را در فقه و اجتهاد مصطلح محصور نکردند. کلام، اخلاق، تفسیر و حدیث از دیگر حوزه هایی است که همت آن فقیه بزرگوار را برانگیخت. شاید اگر ضرورت های زمانه، به ویژه نیازهای جامعۀ انقلابی ایران پس از تشکیل حکومت اسلامی نبود، آیت اللّه مشکینی رحمه الله آثار بیشتری در تفسیر و کلام و اخلاق، در اختیار جامعۀ دینی می گذاشت. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و نیاز به فقیهان زمان شناس و دانا به

ص:220

ضرورت های اجتماعی، ایشان را واداشت که سال های پایانی عمر را یک سره صرف جهاد و اجتهاد کند و در حوزۀ اعتقادات یا تفسیر، کمتر قدم و قلم زند. با وجود این، خطبه های نماز جمعه و سخنرانی های عمومی و درس های اخلاق ایشان در حوزه و نیز خطابه های کوتاهش در مجلس خبرگان، همگی حکایت از دغدغه های کلامی و اعتقادی ایشان دارد؛ به طوری که می توان آیت اللّه مشکینی را سخنگوی طلیق اللسان حوزۀ علمیۀ قم در بازگویی اعتقادات سنتی دانست.

آنچه در پی می آید، بازگویی و گزارشی است از باورهای اجتهادی آیت اللّه علی مشکینی، بر پایۀ آثار و آراء و فتاوای ایشان. پیش از ورود به مرکز بحث، لازم است دربارۀ روحیۀ علمی و گرایش اجتماعی آن فقیه بزرگوار در تألیف و تدریس و زندگی، به اختصار اشارت رود.

روحیۀ علمی

آیت اللّه مشکینی، هیچ گاه از درس و دفتر و کتاب فاصله نگرفت؛ نه در اوج مبارزات انقلابی علیه شاه و نه در دوره هایی که سنگین ترین مسئولیت ها را در نظام جمهوری اسلامی پذیرفت. او بیش از آنکه سیاسی یا انقلابی یا مبارز باشد، دانشی مرد بود.

نقل است که وقتی فهرست اعضای جامعۀ مدرسین به دست ساواک افتاد و دستگاه های اطلاعاتی دانستند که این گروه در اندیشۀ تأسیس حکومت اسلامی است و ایشان به اجبار مدتی از نظرها مخفی شد و در خفا زیست، آیت اللّه طالقانی از ایشان خواست که زندان را بر تبعید خودخواسته ترجیح دهد و به میان زندانیان رود.

پاسخ آیت اللّه مشکینی به آیت اللّه طالقانی به خوبی روحیۀ وی را نشان می دهد: «در زندان، زمینه برای کار علمی وجود ندارد؛ اما در زندگی مخفیانه، دست کم این فرصت را دارم که مطالعه کنم و بنویسم و احیاناً درس و بحثی هم داشته باشم».(1)

دشوار نیست اگر بگوییم آن فقید سعید، هرگز چشم از کتاب برنداشت و هیچ گاه

ص:221


1- (1) اصل ماجرا را بنگرید در: حضرت آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران (یادنامۀ 2)، انتشارات الهادی، ص 29.

قلم بر زمین نگذاشت و همواره در اندیشۀ دانستن و به کار بستن بود. یکی از یاران و همراهان ایشان می گوید:

ایشان یکی از نویسندگان خوش قلم و پُرکار بودند. از ویژگی هایشان این بود که به هیچ وجه اجازه نمی دادند که وقتشان به بطالت بگذرد، و از لحظات زندگی شان استفاده می کردند؛ چه در جهت خودسازی، یا تعلیم، مطالعه، و نوشتن. به هر حال، بی کار نبودند. حتی در شدت مریضی که به فوتشان منجر شد، ایشان ترجمۀ ساده ای از قرآن را شروع کرده بودند... با اینکه کسالت داشتند، واقعاً کار می کردند. هر وقت در تابستان ها که در تهران بودند، به دیدنشان می رفتم، می دیدم که مشغول این کار (ترجمۀ قرآن) هستند، و متأسفانه به اتمام نرسید و حدود ده جزء قرآن را ترجمه کردند.(1)

شمار آثار کتبی و سخنرانی های علمی وی به درستی نشان می دهد که آیت اللّه مشکینی تا پایان عمر، اهل درس و دفتر بود و هیچ حادثه یا مسئولیتی را بهانۀ کناره گیری از خواندن و دانستن نکرد. بدین روست که پس از پیروزی انقلاب نیز ماندن در قم و حضور فعال و مؤثر در حوزۀ علمیۀ قم را بر خود فرض دانست و همچنان خواند و نوشت و کوشید. بیش از سی اثر علمی مکتوب از قلم و اندیشۀ ایشان باقی است که با نظر به موقعیت اجتماعی و انبوه فعالیت های مبارزاتی و سیاسی، رقم خوشایندی است؛ به ویژه آنکه برخی از این آثار، بیش از چند سال از عمر شریفشان را مصروف خود کرد؛ مانند ترجمۀ کامل قرآن کریم به زبان فارسی و کتاب هایی همچون اصطلاحات الاصول و مصطلحات الفقه(2) و الهادی فی موضوعات نهج البلاغه.(3)

ص:222


1- (1) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، گفت وگو با آیت اللّه محمدی گلپایگانی.
2- (2) . در این کتاب 500 اصطلاح فقهی را شرح کرده اند که برای فقه خوانان بسیار راهگشا و آسان یاب است.
3- (3) ر. ک: در مجلس خبرگان، ص 12 و 13.

اهتمام شگفت آیت اللّه مشکینی به درس و بحث حوزوی تا پایان عمر، وی را در مرکز توجهات اهل علم قرار داد؛ به طوری که درس های ایشان در حوزه، در شمار رونق مندترین دروس حوزه بود. به گفتۀ آیت اللّه استادی، استقبال از درس فقه آیت اللّه مشکینی در حوزه تا آنجا بود که ایشان برای تدریس باید روی منبر می نشستند و «غیر از درس آیت اللّه العظمی بروجردی و بعضی مراجع دیگر، در درس های سطح، رسم نبود که مدرس منبر برود و همه روی زمین می نشستند و درس می گفتند؛ ولی درس ایشان، از همان تاریخ، به خاطر جمعیت زیاد، طوری بود که ایشان باید بالای منبر می رفتند».(1)

سرچشمه های عقاید در نظر آیت اللّه مشکینی رحمه الله

آیت اللّه مشکینی رحمه الله در حوزۀ اعتقادات، متکی بر قرآن و اخبار معتبر - اعم از متواتر و آحاد - است. «کلام» او نه فلسفی است، و نه اخباری. دربارۀ اتکای ایشان به اخبار پس از این سخن خواهیم گفت؛ اما آنچه اکنون گفتنی است، مخالفت ایشان با اقتباس از فلسفه و عرفان است. در نظر ایشان - همچون بیشتر فقیهان و متکلمان معاصر - هر سرچشمه ای غیر از قرآن و اخبار، انحراف است؛ حتی اگر آن چشمه سار، فلسفه و عرفان یا کلام فلسفی باشد.

مشهور است که آیت اللّه مشکینی، تمایلی به فلسفه نداشت و هیچ گاه به علوم عقلی نپرداخت. به گواهی هم قطاران و کارنامۀ علمی و برخی سخنان شان، این شهرت خالی از وجه نیست. ایشان برای دانش های عقلی در مرحلۀ اجتهاد فقهی، سهمی قائل نبود. به گفتۀ آیت اللّه موسوی اردبیلی: «آیت اللّه مشکینی، فلسفه اصلاً نخوانده بود و خوشش هم نمی آمد. گاهی که یک کلمۀ فلسفی از کتاب فقهی یا اصولی از ایشان پرسیده می شد، می گفت: شما که می دانید من فلسفه نخوانده ام؛ چرا می پرسید؟».(2) از آثار و شیوۀ مباحثات علمی ایشان نیز برمی آید که فلسفه دانی را

ص:223


1- (1) حضرت آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران (یادنامۀ 2)، ص 93.
2- (2) . همان، ص 23.

در فهم و اجتهاد فقهی لازم نمی دانست و ازاین رو با استادان فقه و اصول خود (آیات عظام: حجت، محقق داماد و بروجردی) همدلی بیشتری داشت تا با مراد سیاسی و اخلاقی و انقلابی خویش، امام خمینی. اندکی نیز با برنامۀ آیت اللّه بروجردی در فلسفه زدایی از حوزۀ قم همراهی کرد؛ اما در این راه چندان پای نفشرد که به استاد ضد فلسفه شهرت یابد.(1)

دانستن این نکته که آیت اللّه مشکینی رحمه الله تمایلی به فلسفه نداشت و بلکه می کوشید دامنۀ آن را در حوزه محدودتر کند، در فهم گفتمان اعتقادی ایشان کمک بسیاری می کند. تکیۀ اصلی ایشان در اعتقادات، قرآن و اخبار بود و بدیهیات عقلی.

بیش از این را برای کشف و درک باورهای دینی لازم نمی دانستند و طلاب مدارس را نیز به همین روش دعوت می کردند؛ به طوری که در برنامه های درسی مدارس زیر نظر ایشان، جایی برای دروس فلسفه نبود.

بنابراین می توان اطمینان داشت که آنچه آن فقید سعید در باب اعتقادات گفته و نوشته است، برگرفته از دایرۀ نصوص دینی است و به هیچ روی، آغشته به اجتهادات عقلی و فلسفی نیست. در کتاب مسلکنا نیز که اعتقادنامۀ استدلالی ایشان است، هیچ اثری از رد پای فلسفه و برهان های عقلی نمی بینیم. این سخن به معنای نامحرمی عقل در حوزۀ اعتقادات، یا اخباری گری نیست؛ چنان که خود ایشان در کتاب پیش گفته، روایتی را از امام صادق علیه السلام نقل می کند و سپس در تفسیر روایت، نشان می دهند که هیچ تردیدی در جایگاه عقل ندارند. مطابق آن روایت، امام علیه السلام می فرمایند: «خداوند بر مردم دو حجت دارد: نخست آنچه در وجودشان نهاده است، و دوم آنچه به آنان می شناساند». آیت اللّه مشکینی در شرح این سخن امام علیه السلام می نویسد: «مقصود از آنچه در وجودشان نهاده است، عقل است، و مراد از آنچه به

ص:224


1- (1) فلسفه گریزی آیت اللّه مشکینی، در همۀ آثار ایشان نمود دارد؛ به ویژه در مباحث تفسیری. برای مطالعۀ بیشتر دربارۀ سهم آیت اللّه مشکینی در همراهی با برنامۀ فلسفه زدایی از حوزه ها ر. ک: سید مرتضی ابطحی، «فلسفۀ اسلامی؛ از تکفیر تا پذیرش»، تهران امروز، 1388/8/30، ص 6.

آنان شناسانده است، کتاب های آسمانی است».(1) در همین کتاب، آن بخش مسائل اسلامی را که متکی به مستقلات عقلیه است، ثابت و تغییرناپذیر می شمارد و می گوید: «یک قسمت از مسائل اسلامی ثابت است و قابل تغییر و تبدیل نیست؛ زیرا از مستقلات عقلی و از نوامیس شرع است؛ مانند خوبی عبادت و نیکی به بندگان».(2) از همین عبارت و مانند آن که در دیگر آثار این قلم، بسیار است، برمی آید که نویسندۀ آن ها «حسن و قبح عقلی» را پذیرفته است و لوازم آن را نیز گردن می گذارد. این تسلیم در برابر مستقلات عقلیه، نشان می دهد که آیت اللّه مشکینی، به هیچ روی مشی اخباری نداشته است و در شمار مجتهدان اصولی است.

عقاید و خبر واحد

انکار اعتبار «کلام عقلی» و پشتوانۀ آن (فلسفه)، در بحث های عقیدتی، پیامدهایی دارد که یکی از آن ها اعتماد به خبر واحد در حوزۀ عقاید است. می دانیم که بزرگانی همچون آخوند خراسانی، خبر واحد را در اعتقادات معتبر نمی دانستند و همۀ اخبار مربوط به بی اعتباری ظن را، منصرف به اعتقادات می کردند.(3) کسانی همچون شیخ مفید و سید مرتضی نیز خبر واحد را در هیچ عرصه ای - اعم از احکام جزئی و عقاید - معتبر نمی شمردند.(4) علامۀ حلی نیز به شدت با طریقیت ظنون در عقاید مخالف بود و این نظر خود را در کتاب باب حادی عشر هم که مخاطب آن عموم و مبتدئین است، آورده است.(5) با وجود این مرحوم آیت اللّه مشکینی، حجیت اخبار آحاد را به طور مشروط می پذیرد. در کتاب مسلکنا می نویسد:

مقصود از سنت، آن اخباری است که از پیغمبر صلی الله علیه و آله به طور متواتر رسیده یا ثقه خبر داده است. بر ما واجب است که به آن اخبار عمل کنیم، همان طور

ص:225


1- (1) . راه ما، ص 34.
2- (2) . همان، ص 63.
3- (3) . کفایة الاصول، ص 295 و 298 و نیز ر. ک: اجود التقریرات، ج 2، ص 105.
4- (4) . مصنفات الشیخ المفید، ج 9، ص 45؛ تصحیح اعتقادات الامامیة.
5- (5) . الباب الحادی عشر، ص 2-5؛ نیز ر. ک: تعلیقات علی اجوبة المسائل المهنائیه، ص 170-171.

که به قرآن باید عمل کنیم. آیۀ شریفۀ «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»(1) دلیل این مطلب (وجوب رجوع به روایات) است. منتها در این مطلب باید دقیق شد که کدام قسم از اخبار، مشمول آیۀ مذکور است. این جهت در اخبار متواتر محرز است. و اخبار متواتر بر حجت بودن اخبار آحاد، اگر از ثقه و عدل صادر شده باشند، دلالت دارند.

ایشان در سیرۀ علمی خویش نیز همین گونه رفتار می کردند؛ یعنی اعتقادات را موقوف به اخبار متواتر نمی کردند و آنچه را که از طریق خبر معتبر - هرچند واحد - می یافتند، در شمار عقاید می آوردند. البته وی در این عقیده و شیوه، چونان دیگر فقیهان و متکلمان معاصر مشی کرده است.

نگاه به مسائل روز

بیشتر مسائل و موضوعاتی که ذهن و زبان آیت اللّه مشکینی را به خود مشغول کرده بودند، از امور «مبتلا به» یا «مستحدثه» محسوب می شدند. کارنامۀ علمی ایشان نیز سرشار از نوشته های ناظر به مسائل روز است. اگر برای مردم اخلاق می گفت، موضوعاتی را برمی گزید که در زندگی روزمرۀ شهری کارایی داشت؛ همچون مراعات حقوق یکدیگر و کمک به همنوعان و همگرایی در حل مسائل اجتماعی و تعامل سازنده یا انتقادی با حکومت. اگر درس عقاید می داد، باورهایی را به بحث می گذاشت که چندان به گذشته (مانند برخی حوادث تلخ تاریخی، همچون سقیفه) یا آینده (مانند رجعت) مربوط نمی شد و بیشتر به کار «حال» می آمد؛ مانند توحید، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، حکومت دینی و رسالت منتظران. همچنین هر شبهه یا سؤال یا مسئلۀ دینی که میان مردم کوچه و بازار یا جوانان دانشگاهی پدید می آمد، وی خود را در برابر آن مسئول می دید و به اندازۀ توان و وقت و

ص:226


1- (1) . حشر، آیۀ 7.

فرصت هایی که می یافت، دربارۀ آن سخن می گفت یا مقاله می نوشت یا کتاب تألیف می کرد. گاهی نیز دیگران را وادار و تشویق به پاسخ گویی به پرسش های روز می کرد و از این رهگذر، آرام می گرفت. می توان حضور وی را در پهنۀ مبارزه با رژیم شاه، از همین منظر دانست؛ چه اینکه هماره می گفت: درد ما درد دین است؛ نه درد قدرت و زمامداری.

باورهای اجتهادی

آیت اللّه مشکینی، در هیچ یک از آثار خود، در قامت یک «متکلم» ظاهر نشده است؛ اما بیش از آنچه بر عهدۀ فقیه و مفسر و مبارز سیاسی است، در باب عقاید، کتاب و رساله نوشته است. این پرکاری ازآن روست که وی، جامعه را در دهه های چهل و پنجاه، نیازمند آشنایی با آموزه های دینی می دید. تفسیر قرآن و شرح نهج البلاغه و تعلیم اخلاق، از کوشش های دیگر آن فقید سعید است؛ اگرچه هیچ یک از این کوشش ها در شمار مسئولیت های تعریف شدۀ فقیهان نیست. با وجود این، در میان آثار ایشان، کتاب هایی است که مخاطب آن ها، نه مکلفان، که عموم مسلمانان است.

در این آثار، آیت اللّه مشکینی رحمه الله بیشتر کوشیده است دانستنی های لازم و ضروری را برای مردم بازگوید؛ اگرچه گه گاه مجتهدانه نیز وارد شده و اندکی خلاف جمهور، مشی کرده است.

هر متفکر و نویسنده ای گاه به رهیافت هایی می رسد که دور از آرای عمومی و مقبول در میان هم قطاران اوست. به حتم اگر غیر از این باشد، معنایی جز این ندارد که آن متفکر یا نویسنده، تهی از تفکر اجتهادی است و بنابراین نمی توان او را اهل اندیشه و اجتهاد شمرد. اجتهاد، برخلاف تقلید، قابل پیش بینی نیست. کسی که اجتهاد می کند و با مغز خود می اندیشد و با دست خود می نویسد، ناگزیر گاه به راهی می رود که راه همگان یا اکثریت نیست. تنها مقلد است که چنان می رود که دیگران رفته اند. توصیۀ «ره چنان رو که رهروان رفتند» در سپهر دانش، توصیه به مقلدان

ص:227

است نه مجتهدان. اهل اجتهاد، پیوسته در بزنگاه های کلی و جزئی، تصمیم می گیرند و هر بار، راهی را برمی گزینند. بنابراین همسانی و همسویی مطلق، نشانۀ نیندیشیدن و ترجیح تقلید بر اجتهاد است.

آیت اللّه مشکینی، اگرچه در حوزۀ عقاید، کمترین تفاوت را با دیگر عالمان شیعی معاصر دارد، گه گاه آراء و نظرگاه هایی نیز برگزیده است که هم رنگ جماعت نیست و همین آراء و اندیشه ها - فارغ از اینکه خطا باشند یا صواب - نشانۀ رویکرد اجتهادی ایشان در اصول و فروع است. از مشهورترین و جنجالی ترین آرای متفاوت ایشان، نظریۀ «خلقت تدریجی انسان» است که در کتاب تکامل در قرآن آمده است. همچنین می توان مقدمۀ تأییدی ایشان را در ابتدای کتاب شهید جاوید نوشتۀ مرحوم آیت اللّه صالحی نجف آبادی نام برد که آن نیز منشأ منازعات بسیار شد. مسائل و مباحث دیگری نیز هست که گفت وگو دربارۀ همۀ آن ها در این نوشتار کوتاه ممکن نیست؛ اما به قدر وسع و امکان، شماری را بازخواهیم گفت.

یک. کتاب تکامل انسان در قرآن از شمار تألیفاتی است که مؤلفش را در حوزه و میان دین پژوهان پیش از انقلاب زبانزد کرد. این کتاب که ناظر به یکی از جنجالی ترین نظریه های زیست شناختی است، می کوشد تفسیری از نظریۀ تکامل ارائه دهد که با مبانی قرآنی ناسازگار نباشد. آیت اللّه مشکینی، این کتاب را پس از انتشار خلقت انسان، نوشتۀ مرحوم یداللّه سحابی نوشت. پس از چاپ کتاب خلقت انسان در سال 1340، گروه های بسیاری از جوانان و تحصیل کردگان در پی آن بودند که دربارۀ تلائم یا تضاد نظریۀ تکامل با نظریۀ خلقت در کتاب آسمانی بیشتر بدانند.

آیت اللّه مشکینی، کتاب خود را در تأیید ضمنی این اثر نگاشت و بر این ادعای سحابی صحه گذاشت که در قرآن کریم نیز شواهدی مبنی بر تأیید نظریۀ داروین به چشم می خورد. انتشار این اثر آیت اللّه مشکینی موجب واکنش هایی از سوی برخی آیات و فضلای قم شد؛ تا آنجا که برخی از فضلا و استادان جوان حوزه، خواهان مباهله با نویسندۀ کتاب شدند.

ص:228

البته مرحوم دکتر سحابی، ضمن پذیرش اصل تکامل و پیوستگی و اتصال همۀ موجودات، تقسیم بندی طبیعی موجودات را بر پایۀ نظریۀ داروین، از نظر علمی قطعی نمی دانست.(1) زیرا داروین، تنازع بقا را در انتخاب طبیعی و پیدایی گونه های تازه و تغییر تدریجی آن ها مؤثر می دانست؛ اما سپس تأثیر عوامل فرعی دیگری را هم در تغییر تدریجی انواع پذیرفت. بنابراین نظریۀ داروین به فرض آنکه قطعی باشد، فقط بیانی است در علت تغییر تدریجی موجودات زنده؛ اما چنین نظریه ای در ابتدای خلقت که شاهد تنوع موجودات نبوده است، صادق و قابل انطباق نیست.

علوم زیستی روز ثابت می کند که موجودات زنده به تدریج تنوع یافته و نوع آن ها تکثیر یافته است. این نظریه قادر نیست که داستان خلقت را بر پایۀ روایت کتب آسمانی مخدوش کند.(2) به هر روی مؤلف کتاب خلقت انسان، سرانجام به این نتیجه می رسد که «آدم» ابوالبشر نبوده است؛ بلکه «پیش از حضرت آدم، انسان هایی وجود داشته اند که تکامل نایافته بودند؛ اما از میان نرفتند؛ بلکه در بستر تکامل خود به مرحلۀ انسانیت رسیده، حضرت آدم علیه السلام نخستین انسان و نخستین پیامبر از نسل همۀ آدم ها بوده و یک باره خلق نشده است». بنابراین نظریه، نظریۀ داروین نمی تواند قرائت و گزارش قرآن را از داستان خلقت انسان مخدوش کند.

آیت اللّه مشکینی نیز آیات مربوط به خلقت را به پنج دسته تقسیم کرد و نشان داد که بعضی از این آیات با نظریۀ تکامل انواع مخالفت ندارد؛ زیرا «در قرآن هرگز چیزی که مخالف عقل و منطق و قطعیت علمی (از طریق مشاهده و تجربه) باشد، وجود ندارد و اگر موضوعی بدین روش و به طور قطع به اثبات رسید مسلّماً قرآن، موافق آن است نه متضاد و مغایر آن؛ ولی اگر برخلاف واقعیت موضوع گام برداشته باشیم، نهایت امر که نادرست بودن نتیجۀ تحقیق و اشتباه بودن نظریه معلوم خواهد شد، به خطای خود در این گونه برداشت و استفاده از قرآن، نیز پی خواهیم برد؛

ص:229


1- (1) . خلقت انسان.
2- (2) . همان.

مانند هیئت قدیم و جدید در علم نجوم».(1)

آنچه این کتاب را تا حدی هدف انتقاد گروهی از حوزویان کرد، پذیرش نظریۀ داروین است. آیت اللّه مشکینی رحمه الله در این اثر کوشیده است که آیات را به گونه ای فهم و تفسیر کند که نظریۀ داروین قادر به نقض آن ها نباشد. لازمۀ چنین مشی عالمانه ای، توسعه در فهم سنتی متدینان از داستان خلقت در قرآن بود که به مذاق بسیاری از اهل حوزه در آن سال ها خوش نیامد.

دو. یکی دیگر از باورهای اجتهادی آیت اللّه مشکینی رحمه الله در ضمن تأیید پرماجرای کتاب شهید جاوید، رخ می نماید.(2) در اوایل دهۀ پنجاه شمسی، آیت اللّه مشکینی رحمه الله، همراه آیت اللّه منتظری رحمه الله بر کتابی تقریظ نوشتند که پیامدهای آن تا امروز به چشم می خورد.

کتاب شهید جاوید به دو دلیل، انتقادهای بسیاری برانگیخت: نخست ازآن رو که در هدف شناسی عاشورا، سخن از «تشکیل حکومت اسلامی» را مطرح کرد؛ زیرا تا آن زمان بیشتر نظریۀ «جهاد استشهادی» مقبول بود و نظریۀ «حکومت» قائلان چندانی نداشت؛(3) دوم از آن جهت که علم امام علیه السلام را نامحدود نخواند. جهت اول، خلاف ذائقه و سلیقۀ اکثر دانشمندان دینی در آن سال ها و قرن های پیش از آن بود و جهت دوم نیز با واکنش های تند و غیرتمندانه ای از سوی بیشترینۀ حوزویان و دینداران رو در رو شد؛ چندان که کار به تظاهرات خیابانی نیز کشید و عملاً حوزه را به دو گروه اکثریت سنتی و اقلیت نواندیش تبدیل کرد. اگرچه اکنون نزاع بر سر

ص:230


1- (1) تکامل از دیدگاه قرآن، ص 25.
2- (2) . دربارۀ حوادث مربوط به این کتاب و آیت اللّه مشکینی و انصراف (؟) ایشان از تأییدیه ای که بر آن نوشته اند ر. ک: علی درازی، زندگی و مبارزات آیت اللّه مشکینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی. این کتاب در بیست و ششمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران (اردیبهشت 1392) عرضه شد. نیز ر. ک: آیت اللّه سید محمدرضا گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، چاپ تهران.
3- (3) . برای مطالعۀ بیشتر ر. ک: محمد اسفندیاری، عاشوراشناسی: پژوهشی دربارۀ هدف امام حسین علیه السلام، فصل اول، ص 224-25.

کتاب شهید جاوید فروکش کرده است، نقطۀ مرکزی نزاع که علم امام علیه السلام است، همچنان ادامه دارد.

تقریظ آیت اللّه مشکینی بر کتاب شهید جاوید، جهت دیگری نیز دارد که اگرچه ایشان به صراحت دربارۀ آن سخن می گوید، کمتر به آن توجه شده است. بنابراین سه جهت و دلیل بر آن تقریظ می توان نام برد:

1. روحیۀ مبارزاتی و تعهد اجتماعی و اندیشه های سیاسی آیت اللّه مشکینی رحمه الله با این نظریه که «قیام عاشورا برای تشکیل حکومت اسلامی بوده است» کاملاً تلائم دارد.

این همدلی، در سخنرانی ها و خطبه های ایشان در سال های پس از پیروزی انقلاب، آشکارتر می شود.

2. دربارۀ علم امام علیه السلام در آثار ایشان، بحث مستوفایی دیده نمی شود؛ اما در کتاب واجب و حرام (شامل واجبات و محرمات اعتقادی و عملی در شرع اسلام) عبارتی است که تا حدی دیدگاه ایشان را به نظریۀ نامحدود بودن علم امام علیه السلام نزدیک می کند.

این عبارت در قالب عنوان آمده و چنین است: «پیامبران و امامان به نحو وسیعی واجد علم غیب بوده اند».(1) در ذیل این عنوان می نویسند:

مسئلۀ 28. مقتضای ادلۀ باب دربارۀ علم پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امامان دوازده گانه علیه السلام در غیر احکام شرعی اصولی و فروعی، بلکه در جهت و بعدی که علم غیب خوانده می شود، این است که آنان به وراثت معارف وحی شده از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، و به وسیلۀ الهام از پروردگار، و نه به نحو استقلال، به طور وسیعی، علم غیب داشته اند. مدعای فوق، پس از بررسی معجزات و خبر دادن از غیب که در موارد زیادی از آنان صادر شده، گرچه غالباً در مورد تثبیت پایه های امامتشان بوده، به وضوح روشن می شود.(2)

ص:231


1- (1) کتاب واجب و حرام: شامل واجبات و محرمات اعتقادی و عملی در شرع اسلام، ص 43.
2- (2) همان.

سخن بر سر قید «به طور وسیعی» است که ناقض اطلاق است.

این نکته را ایشان در مسئلۀ 28 می گوید. در مسئلۀ 27، همراهی خود را با عقیدۀ علمای امامیه در علم کامل و مطلق امام علیه السلام در حوزۀ معارف و شرعیات، نشان می دهد:

مستفاد از ادلۀ قطعی دربارۀ علم پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام این است که آنان کلیۀ معارف و احکام دینی که جامعۀ بشری از عصر ظهور اسلام تا دامنۀ قیامت، بدان نیازمند بوده و خواهند بود، واجد و دارا بودند؛ البته پیامبر صلی الله علیه و آله از طریق وحی، و امامان معصوم علیهم السلام از راه تعلم و وراثت از پیامبر صلی الله علیه و آله. به تعبیر دیگر، آنچه بشر در طریق حرکت ذات الابعاد خود به سوی تکامل معنوی، از نظر تعلیم و تربیت بدان احتیاج دارد، همه را به نحو تلقی از مبدأ وحی - و نه آموختن از غیر معصوم - دانا و عالم بودند.(1)

3. جهت سوم در تأیید شهید جاوید که کمتر به آن توجه شده است، روزآمدی آن کتاب از حیث شیوۀ تحقیق و نثر نویسندۀ آن است. در واقع - چنان که خود ایشان نیز پس از درگیری ها بر سر کتاب گفته است - یکی از دلایل تأیید کتابْ شیوه و روشمندی آن است. آشکار است که این تأیید، فارغ از محتوای آن است. عبارت ایشان در تقریظیه چنین است: «... از امتیازات این کتاب، تتبع وسیع و تحقیق و ابتکار و بررسی مسائل تاریخی بر اساس تجزیه و تحلیل دقیق علمی، با اسلوبی کاملاً تازه و بی سابقه و عقل پسند است و این اثر ارزنده، مبدأ یک تحول اصلاحی ثمربخش در مسائل مربوط به نهضت بزرگ حضرت سیدالشهداء - روحی فداه - خواهد بود».(2)

به گمان نگارنده، جهت سوم بسیار مهم است؛ زیرا در آن بر لزوم روشمندی در تحقیقات تاریخی تأکید شده است. اینکه دانشمندی، کتابی را از حیث شیوۀ علمی آن - فارغ از نتایجی که به بار آورده است - بستاید، نشان آن است که اسلوب های تازۀ تحقیق در نظر او ارج دارد. می دانیم که کتاب شهید جاوید - فارغ از محتوای

ص:232


1- (1) همان، ص 42.
2- (2) شهید جاوید، ص ع.

تاریخی و عقیدتی آن - از این جهت، تاریخ حوزۀ علمیۀ قم را به دو دورۀ پیش و پس از خود تقسیم می کند؛ به ویژه به دلیل واکنش هایی که برانگیخت و پرسش و پاسخ هایی که پیرامون آن پدید آمد و نگاه های جدیدی که به روش تحقیق و شیوۀ حل مسائل تاریخی، پدیدار گشت.

در پایان این بحث، گفتنی است که پس از سوء استفادۀ ساواک از نزاع حوزویان بر سر کتاب شهید جاوید،(1) آیت اللّه مشکینی، صلاح را در آن دید که از تقریظ خود بر آن کتاب، دفاع مطلق نکند و از این رهگذر، منازعات خطرناکی را که آغاز شده بود، فرونشاند؛ زیرا در آن سال ها هیچ گفتار و رفتاری برای ایشان، به اندازۀ بازگرداندن آرامش به حوزه اهمیت نداشت. بدین رو در پاسخ به سؤال «جمعی از محصلین» دربارۀ این کتاب، می گوید تأیید یک اثر، به معنای تأیید همۀ مطالب و جزئیات آن نیست. «جمعی از محصلین» خطاب به ایشان نوشتند: «محترماً خواهشمند است که جواب سؤال زیر را مرقوم فرمایید: آیا همۀ مطالب و جزئیات کتاب شهید جاوید، که بر آن تقریظ نوشته اید، مورد تصدیق و اعتماد شما می باشد؟». آیت اللّه مشکینی، این گونه پاسخ دادند:

بسمه تعالی. تقریظ نوشتن بر یک کتاب، معمولاً راجع به انتخاب موضوع بحث و روانی قلم و سبک جمع آوری و تنظیم مطالب است و ابداً مستلزم تصدیق تمام مطالب کتاب نیست؛ بلکه برای غالب نویسندگانِ تقریظ میسر نمی شود به همۀ مدارک و مآخذ مربوطه مراجعه کنند. مثلاً اگر کسی بگوید کتاب مروج الذهب مسعودی، کتاب خوبی است، پر واضح است که این جمله به معنی تصدیق همۀ موضوعات آن کتاب نمی باشد و منافاتی ندارد که در بعضی از مطالب و مندرجاتش با او اختلاف نظر داشته باشد. و در مورد کتاب مورد سؤال، اگرچه نظریۀ این جانب در بعضی از مطالب و

ص:233


1- (1) . برای نمونه ر. ک: آیت اللّه العظمی گلپایگانی به روایت ساواک، ج 2، ص 9 و 439-403؛ فقیه عالیقدر، ج 1، ص 132-138.

موضوعات با روش کتاب توافق نداشت، چنان که پس از انتشار آن بر طبق بررسی و تحقیق عده ای از اساتید حوزۀ علمیۀ قم و رفقای محترم - دامت افاضاتهم - به دست آمده که اشتباهاتی در آن موجود است، ولی از نظر اینکه در خود کتاب تصریح شده بود که ابحاث و مسائل آن به عنوان اظهار نظر و بیان فرضیه در اطراف نهضت مقدس حضرت حسین علیه السلام است، ما تصور کردیم که در آیندۀ نزدیک، افرادی از دانشمندان و نویسندگان در اطراف این موضوع تحقیق و تفحص نموده، مطالب مورد نظر خود را کاملاً بررسی و اشکالات متصوره را منصفانه حل خواهند کرد و کتاب هایی جالب تر و عمیق تر دراین باره خواهند نوشت، و مطمئنیم که به خواست خداوند عن قریبٍ این تصور ما جامۀ عمل می پوشد و همۀ اشکالات برطرف می شود....(1)

این پاسخ، بهانه را از دست مخالفان کتاب شهید جاوید، برای ادامۀ منازعات درون حوزوی، گرفت؛ اما دربارۀ اینکه تقریظنویس، چه بخش هایی از کتاب را پسندیده و چه بخش هایی را تأیید نمی کند، ساکت است، و این سکوت، بدان معناست که اگرچه وی تقریظ خود را تأیید مطلق کتاب نمی داند، نقدهای کتاب را هم تأیید نمی کند.

نکتۀ دیگر در این پاسخ، اشارۀ مجدد ایشان به اهمیت روشمندی در آثار علمی است. آیت اللّه مشکینی، به درستی تأکید می کنند که تقریظ ایشان، معطوف به «انتخاب موضوع بحث و روانی قلم و سبک جمع آوری و تنظیم مطالب است».

یعنی ممکن است یک اثر فقط به لحاظ شیوۀ بحث، ارزشمند باشد و نتایج آن در درجۀ دوم اهمیت قرار گیرد؛ چنان که این امکان وجود دارد که نویسنده ای، از شیوه و روش درست علمی در کتاب خود استفاده نکند، اما به نتایج درستی برسد.

نکتۀ دیگر در این پاسخ، اشارۀ ایشان به شیوۀ درست مواجهه با آثار دیگران

ص:234


1- (1) خاطرات مستند: دربارۀ آیت اللّه مشکینی، ص 85-86.

است. این پاسخ به «جمعی از محصلین» می آموزد که اگر با کتاب یا مقاله یا نظریه ای مخالفید، راه درست مخالفت، آن است که قلم به دست گیرید و نقد خود را منتشر کنید، یا کتابی بنویسید که مدعای شما را ثابت کند؛ [نه حذف نظر دیگران] «ما تصور کردیم که در آیندۀ نزدیک، افرادی از دانشمندان و نویسندگان در اطراف این موضوع تحقیق و تفحص نموده، مطالب مورد نظر خود را کاملاً بررسی و اشکالات متصوره را منصفانه حل خواهند کرد و کتاب هایی جالب تر و عمیق تر دراین باره خواهند نوشت، و مطمئنیم که به خواست خداوند عن قریبٍ این تصور ما جامۀ عمل می پوشد و همۀ اشکالات برطرف می شود».

آیت اللّه مشکینی و روشنفکری دینی

سابقۀ روشنفکری دینی در ایران، چندان دور و دراز نیست؛ شاید بتوان پدر روشنفکران دینی را در ایران سیدجمال الدین اسدآبادی دانست و نیز شاید بتوان مرحوم محمد نخشب را نخستین کسی دانست که روشنفکری را با دین آمیخت و به میدان مبارزه آورد و از آن ایدئولوژی انقلاب در عصر پهلوی ساخت. در این میان، روحانیت آگاه و نواندیش نیز هماره مراقب بوده است که مبارزه با شاه، بهانه ای برای اهمال در اصول و فروع دین نشود و انقلاب در مسیری نیفتد که از ناکجاآباد سر برآورد. در عین حال، همدلی با دانشگاهی های مذهبی، همواره در دستور کار روحانیون مبارز بود و برخی اختلاف نظرهای جزئی در مسائل عقیدتی، این پیوند را سست و پاره نکرد.

بدین رو نمی توان از آرای کلامی آیت اللّه مشکینی گفت، و ایستارهای ایشان را در برابر روشنفکران دینیِ پیش و پس از انقلاب نادیده گرفت. در آرای کلامی و مشی سیاسی آن فقیه بزرگوار، نشانه هایی از همگرایی با نواندیشان دینی، در برخی مواضع اعتقادی دیده می شود. این همگرایی که تحت عنوان کلی «اصلاح اندیشۀ دینی» نیز می گنجد، ویژۀ ایام جوانی ایشان نبود؛ بلکه تا واپسین سال های عمر، به «اصلاح اندیشه های دینی» می اندیشید و در خرافه زدایی از ساحت دین، کوشا بود.

ص:235

نمونه را، وقتی گروهی از طلاب نظر ایشان را دربارۀ «قمه زنی، قفل بستن به بدن، خراشیدن و خون آلود کردن سر و صورت، سینه خیز برای زیارت رفتن و...» خواستند، نوشت: «بسمه تعالی. بعد التسلیم و التحیة. امور مذکورۀ فوق، بنفسه در شرع اسلام مورد اشکال است و بلکه بعضی از آن ها ذاتا محرّم است».(1)

در میان روحانیان مبارز در پیش از انقلاب، بیشترین تعامل و همدلی با روشنفکران را آیت اللّه سید محمود طالقانی داشت. کسانی نیز بودند که هیچ گونه همراهی و همدلی با آنان را به مصلحت نمی دیدند و جبهه ای دیگر گشودند.

آیت اللّه مشکینی، در این مسیر حد میانه را برگزید؛ نه چونان آیت اللّه طالقانی با روشنفکران و تجددخواهان درآمیخت، و نه ستیز و درگیری با آنان را می پسندید.

ازهمین رو، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جزء نزدیک ترین یاران امام خمینی باقی ماند؛ زیرا ایشان نیز همین مشی و روش را داشتند.

روش ایشان در مواجهه با روشنفکران دینی، تا پیش از انقلاب، تأیید و گاه نقدهای ناصحانه بود. وی از علاقه مندان به دکتر علی شریعتی بود و در حمایت از وی کوشید. حمایت از شریعتی در آن سال ها، برای کسی که در حوزه جای و جایگاه داشت، آسان نبود. با وجود این، آیت اللّه مشکینی، شریعتی را دانشمندی می دانست که زبان و قلم او، در خدمت اسلام است؛ اگرچه خالی از خبط و خطا نیست. بدین رو حمایت معنوی از او را بر خود لازم می دید و حتی گاه در جلسات سخنرانی وی در حسینیۀ ارشاد شرکت می کرد. آیت اللّه احمدی میانجی نقل می کند که پس از تبعید آیت اللّه مشکینی به گلپایگان، همراه مرحوم آیت اللّه سید مهدی روحانی و آیت اللّه میرمحمدی به تبعیدگاه آیت اللّه مشکینی رفتیم تا او را دربارۀ حمایتش از شریعتی بازخواست کنیم. آیت اللّه مشکینی پاسخ داد: «آقای شریعتی در جذب جوان ها به سوی انقلاب خیلی مفید بود، اما اشتباهات مذهبی بسیاری هم

ص:236


1- (1) همان، ص 107.

داشت... حتی در بسیاری از مسایل اصولی هم اشتباه داشت».(1)

به هرروی، در کارنامۀ کتبی و شفاهی ایشان، سخنی تند یا گزنده علیه هیچ یک از روشنفکران دینی آن سال ها، همچون شریعتی و بازرگان، دیده نمی شود. اما پس از پیروزی انقلاب، شکاف میان روشنفکران دینی و بزرگان حوزه تا جایی پیش رفت که آیت اللّه مشکینی در خطبه های نماز جمعۀ قم، خواستار برخورد با آنان شد.

روشنفکران دینی نیز در دو دهۀ اخیر نقدهایی بر گفته ها و نوشته های ایشان وارد کرده اند که بیشتر آن ها در اعتراض به آمیختن مقدسات دینی با مواضع سیاسی افراد است. با وجود این، آیت اللّه مشکینی آرایی نیز در حوزۀ اعتقادات داشتند که نواندیشان حوزوی را، بیش از سنت گرایان، خوش می آمد. برای نمونه آیت اللّه مشکینی در شهریور سال 1384 طی سخنرانی کوتاهی در مجلس خبرگان گفته بود:

ولایت امر و سلطه بر انسان از دو منشأ ارادۀ خدا و ارادۀ امت نشأت گرفته است و خداوند در هیچ عصری انسان را بدون ولی امر نمی گذارد و امت نیز می توانند رهبر را تعیین کنند و این چیزی است که در کشور ما محقق شده است. ولایت ولی امر انتخاب شده، از سوی امت و ناشی از خواست خداست و این مسئله مصداق مردم سالاری دینی است. منشأ ولایت در کشورهای دیگر صرفاً خواست مردم است، به شرطی که انتخابات درستی برگزار شده باشد؛ اما در کشور ما منشأ ولایت خواست توأم مردم و خداست، همان طور که قانون اساسی ما هم بر اساس ارادۀ خلق و خداست اما قانون کشورهای دیگر ناشی از ارادۀ مردم و نشأت گرفته از مغزهای الکلیست هاست.

آیت اللّه محمد یزدی در واکنش به این سخنانِ رئیس وقت مجلس خبرگان می گوید:

حق ولایت از سوی حضرت باری است و این غیر از انتخاب مصداق است اما اگر «ولی» انتخاب نشود، مردم بی «ولی» نخواهند بود، همان طور که در

ص:237


1- (1) خاطرات آیت اللّه احمدی میانجی، ص 256؛ نیز ر. ک: همان، ص 241-245.

زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله قبل از انتخاب و معرفی ایشان مردم بی «ولی» نبودند.

«ولی» شرعی قبل از حمایت مردم هم وجود دارد و با حمایت مردم قدرت عمل برای «ولی» ایجاد می شود... آقای مشکینی یک بار دیگر هم این مسئله را در اجلاس دیگری مطرح کرده بودند که من تذکر دادم، اما به دلیل طرح دوبارۀ این مسئله از سوی ایشان تذکر را لازم دیدم.(1)

این گونه اختلافات جزئی در مسائل فرعی میان فقیهان، اگرچه بسیار طبیعی است و خللی نیز به مقام و جایگاه افراد در حوزه وارد نمی کند، اما نشانه هایی به شمار می آیند که می توان بر پایۀ آن، نظام فکری و عقیدتی دانشمندان دینی را بازسازی کرد و از رهگذر تنقیح مناط، رأی آنان را در مستحدثات دیگر حدس زد.

پایان سخن

آیت اللّه مشکینی رحمه الله در حوزۀ اعتقادیات، سه ویژگی داشت که او را ممتاز می کرد:

یک. مشی اعتدالی و متوازن در باورهای اصلی و فرعی؛ چندان که می توان ایشان را نماد و عصارۀ اعتقادات شیعۀ اثنی عشری در قرن حاضر دانست. پاره ای از نزاع های علمی ایشان با دیگران، به لحاظ کمّ و کیف، آن اندازه نیست که بتوان آن فقیه باورمند را نماینده و سخنگوی جریانی جداگانه در حوزه انگاشت؛ بلکه همواره می کوشید که معتقدان و مجتهدان در مسیری یکسان و همسان طی طریق کنند. بیش از اعتقادات، آنچه حساب ایشان را تا حدی و در دوره ای خاص، از جریان کلی حوزه متفاوت کرد، سیاست ورزی و سیرۀ مبارزاتی ایشان بود که این نیز، پس از انقلاب، شیوۀ غالب در حوزه های علمیه شد.

دو. توجه و عنایت ویژه به پرسش ها و مسائل نوپدید و ورود به مجادلات علمی، و اهتمام بسیار به حضور در مقام پاسخ گویی. آیت اللّه مشکینی، مخاطبان خود را بیشتر در میان جوانان جستجو می کرد و روی سخن با ایشان داشت.

ازاین رو زبانی ساده و مردمی را در آثار همگانی اش برگزید. موضوعات نوشته های

ص:238


1- (1) ر. ک: روزنامه های 1392/6/16 و .11937/swen/ک/ri.swenb /:ptth .

اعتقادی ایشان نیز، بیشترْ از مسائلی است که دغدغه های ذهنی جوانان در دوره های مختلف بوده است. ترجمۀ قرآن کریم به زبان فارسی نیز، با همین انگیزه و جهت گیری، شکل گرفت.

آیت اللّه مشکینی رحمه الله در آثار تخصصی نیز، به نیازها و ضرورت های جامعۀ دینی، توجهی ویژه داشت. تلخیص کتب درسی حوزه، بر همین پایه و انگیزه بود.

سه. زندگی با عقاید. وی فقط مبلّغ باورها نبود؛ بلکه با آن ها می زیست و تا آنجا که در توان داشت، به اقتضای آن ها عمل می کرد؛ چنان که - به گفتۀ خود - سیاست ورزی را نیز ازآن روی برگزید که آن را مصداق امر به معروف و نهی از منکر می دانست.

کتاب نامه

1. آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران (یادنامۀ 2)، قم: الهادی، 1387.

2. آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، قم: الهادی، 1387 ش.

3. «فلسفۀ اسلامی؛ از تکفیر تا پذیرش»، سید مرتضی ابطحی، تهران امروز، 1388/8/30.

4. راه ما ( ترجمۀ فارسی مسلکنا فی العقائد و الأخلاق و العمل)، علی مشکینی، ترجمه: احمد فدایی، قم: 1358.

5. کفایة الاُصول، محمّد کاظم بن حسین خراسانی، قم: مؤسّسۀ آل البیت علیهم السلام، 1409 ق.

6. أجود التقریرات، محمّد حسین بن عبد الرحیم نائینی (م 1355 ق)، تحریر: سیّد أبو القاسم موسوی خویی (م 1371 ش)، قم: منشورات مصطفوی، 1368.

7. تصحیح اعتقادات الإمامیّة، ابو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن نعمان معروف به شیخ مفید (م 413 ق)، تحقیق: حسین درگاهی، بیروت: دار المفید، 1414 ق، سوم.

8. الباب الحادی عشر، حسن بن یوسف حلّی (648-726 ق)، شرح: فاضل مقداد، قم: انتشارات مصطفوی، 1399 ق.

9. تکامل از دیدگاه قرآن ( ترجمۀ فارسی البحث حول نظریة التطور)، علی

ص:239

مشکینی، ترجمه: ق. حسین نژاد، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370، دوم.

10. زندگی و مبارزات آیت اللّه مشکینی، علی درازی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1391.

11. آیت اللّه سید محمدرضا گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1385.

12. واجب و حرام (شامل واجبات و محرمات اعتقادی و عملی در شرع اسلام)، علی مشکینی، قم: الهادی، 1374، پنجم.

13. شهید جاوید، نعمت اللّه صالحی نجف آبادی، تهران: امید فردا، 1386.

14. گذری بر اندیشه های فقیه عالیقدر آیت اللّه منتظری، مصطفی ایزدی، تهران: نهضت زنان مسلمان، 1360 ش.

15. خاطرات مستند: دربارۀ آیت اللّه مشکینی، قم: انتشارات کلبۀ شروق، 1392.

16. خاطرات آیت اللّه احمدی میانجی (1304-1379 ش)، عبد الرحیم اباذری، تهران:

مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380.

http://کt news.irک news/73911. .

ص:240

نخستین گام در فرهنگ اصطلاحات اصول فقه

اشاره

محمدهادی یعقوب نژاد(1)

چکیده

اصول فقه، یکی از دانش های پایه در علوم اسلامی که از گسترۀ موضوعات تخصصی و دقیقی برخوردار است، به تألیف فرهنگ اصطلاحات به شیوه های نو نیازمند است؛ ازاین رو علما و مؤسسات پژوهشی به تدوین مجموعه هایی برای شرح مصطلحات اصول فقه همت کرده اند. تدوین این نوع منابع مرجع که آگاهی های کوتاه، درست و مستند را در اختیار قرار دهد، در ردیف یکی از اولویت های مهم برای انتقال فرهنگ و دانش به شمار می آید. آگاهی از این قبیل آثار در اصول فقه و معرفی اصطلاحات الاصول به مثابۀ اولین اقدام در شرح اصطلاحات اصولی، بیان ویژگی ها و کاستی ها و جز آن، موضوعی است که این مقاله به آن پرداخته است.

کلیدواژه ها: اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها، آیت اللّه علی مشکینی، فرهنگ نامه های تخصصی، اصول فقه، موسوعه های اصولی، کتابشناسی اصول فقه.

مقدمه

در دهه های اخیر، تدوین آثاری از قبیل دائرة المعارف ها، موسوعه ها، اصطلاح نامه ها، فرهنگ نامه ها و عناوین مشابه دیگر، آهنگ رو به رشدی یافته است. این رونق

ص:241


1- (1) استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.

دیرهنگام، حکایت از رویکرد امیدوارکنندۀ جامعۀ علمی به منابع مرجع دارد.

«منابع مرجع»(1) منابعی هستند که ماهیتاً برای پاسخ گویی به سؤالات لحظه ای و آنی تهیه شده اند و به همین دلیل جزء منابع سریع الارجاع به شمار می آیند و معمولاً خواننده از ابتدا تا انتهای آن را نمی خواند، بلکه در پی پرسشی که برایش پیش آمده، به منابع مرجع رجوع می کند. این منابع به دلیل استفادۀ همگانی و همیشگی، معمولاً امانت داده نمی شوند و در بخش مرجع نگهداری می شوند. بخش مرجع، دردسترس ترین بخش هر کتابخانه است به جهت اینکه پاسخ گوی اولین پرسش های مراجعان باشد، و هر گونه نیاز ابتدایی اطلاعاتیِ آنان را رفع کند.(2) منابع مرجع تخصصی، در مقابل منابع مرجع عمومی قرار دارند که دربردارندۀ شناخت های خاصی از دانشی خاص از علوم و معارف بشر هستند. این منابع به موضوع یا زمینه یا جنبه ای خاصی می پردازند(3) و معمولاً مورد استفادۀ متخصصان آن رشته قرار می گیرند. یکی از منابع مهم که از جنبۀ کاربردی، رتبۀ بالایی در میان آثار مرجع دارد، فرهنگ نامه است و اگر دربارۀ عنوان فرهنگ نامه، دانش نامه، دائرة المعارف، معجم مصطلحات، مصطلحات علوم، اصطلاحات علوم، فرهنگ اصطلاحات؛ چندوچون نکنیم و به این موضوع از زاویۀ محتوای فرهنگ نامه ای و دائرة المعارفی بودن آن ها بنگریم، تاکنون آثار فراوانی دراین باره نوشته شده، یا در حال نگارش و ارائه است.

هر چند سابقۀ تألیف فرهنگ نامه های تخصصی به زبان فارسی چندان طولانی نیست، تألیف این نوع منابع به زبان عربی پیشینۀ بیشتری در مقایسه با زبان فارسی دارد. اصطلاحات الاصول یکی از آثار ارزشمندی است که آیت اللّه مشکینی

ص:242


1- (1) Rکerence M eri .
2- (2) . ر. ک: اصطلاح نامۀ کتابداری، پوری سلطانی و فروردین راستین، کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی ایران، تهران: 1365.
3- (3) . ر. ک: «نخستین فرهنگ نامۀ جامع نگر در اصول»، محمدهادی یعقوب نژاد، آینۀ پژوهش، ش 124، آبان 1389.

تدوین کرده است. در این مقاله سعی بر آن است ضمن معرفی اجمالی آثاری که در رشتۀ اصول فقه تدوین شده و از نظر موضوعی فرهنگ نامه ای بوده اند، به بیان ویژگی های این اثر بپردازیم؛ ازاین رو عناوینی همچون: معجم، موسوعه، شرح مصطلحات، مصطلحات علوم، فرهنگ مصطلحات، دایرة المعارف، دانش نامه، فرهنگ نامه، فرهنگ و جز آن، بررسی شده و عجالتاً 21 عنوان مقایسه شده است که عمدتاً محتوای فرهنگ نامه ای در علم اصول فقه داشته اند.

تعاریف

عناوینی مانند قاموس، معجم، دیکشنری، واژه نامه، لغت نامه، فرهنگ و فرهنگ لغت، مفهوم واحدی دارند که گاه دیده می شود در کاربرد عام، این عناوین را با دانش نامه، دائرة المعارف، اصطلاح نامه، معجم المصطلحات، فرهنگ نامه و اصطلاحات علوم هم معنی دانسته و برای عناوین کتاب هایی برگزیده اند. شاید بتوان واژه های دستۀ دوم را کم وبیش نزدیک به هم و گاه هم معنی تلقی کرد؛ ولی میان این دسته و دستۀ اول، تفاوت های عمده ای وجود دارد که شایسته است از انتخاب نام هریک به جای دیگری پرهیز شود؛ ازاین رو نخست مفاهیم این عناوین را به اختصار توضیح می دهیم.

فرهنگ فرهنگ لغت

قاموس لغت، معجم لغات، واژه نامه، لغت نامه، فرهنگ، فرهنگ لغت، دیکشنری و عناوینی از این دست، مفهوم واحدی دارند و به اثری گفته می شوند که محتوایش لغت باشد و از این جهت برابرنهادۀ « Diction y » در زبان انگلیسی، و « DICTIO NN RE » در فرانسوی قرار می گیرد که محتوا و ساختار آن ها با فرهنگ نامه، دائرة المعارف، اصطلاح نامه و عناوینی از این دست کاملاً تفاوت دارد و معمولاً در عربی به آن قاموس و معجم گفته می شود.(1)

ص:243


1- (1) نخستین فرهنگ نامه جامع نگر در اصول فقه؛ لغت نامه دهخدا (فرهنگ لغت).

البته ممکن است لغت نامۀ دهخدا را که در ضمن شرح لغات، به صورت تفصیلی به شرح اعلام تاریخی و جغرافیایی نیز توجه کرده است، بتوان هم لغت نامه (فرهنگ لغات) و هم دائرة المعارف نامید.(1)

اصطلاح نامه

«اصطلاح نامه» اسم مرکب فارسی است به معنای کتابی که در آن اصطلاحات علوم به ترتیب خاصی نظام یافته اند. این اصطلاح را برابر « Thes rus » در انگلیسی قرار داده اند. در اصطلاح نامه، مجموعۀ اصطلاحات علمی در حوزۀ دانش خاصی شناسایی شده و روابط معنایی و منطقی میان اصطلاحات، اعم از مترادف، سلسله مراتبی و وابستگی، به روشنی ارائه می شود. هیچ اصطلاحی در علمی وارد نمی شود مگر اینکه یکی از ارتباطات مفهومی پیش گفته را داراست و این ارتباطات علمی میان واژگان در ساختاری شفاف در اصطلاح نامه نمایان می شود و سرانجام، نظام وارۀ واژگانیِ هر علم در بخش درختی اصطلاح نامه ها ترسیم می شود.

توضیحات واژگان (آن گونه که در لغت نامه ها و دائرة المعارف ها ارائه شده) در اصطلاح نامه ارائه نمی شود. تاکنون کاربردهای فراوانی برای اصطلاح نامه شناخته شده است؛ مانند استفاده در نمایه سازی موضوعی، فهرست نویسی، مدخل یابی فرهنگ نامه ها و دائرة المعارف ها، مدیریت اطلاعات الکترونیکی و دیجیتالی، علم سنجی، طبقه بندی درون علمی، هستی شناسی مفهومی علوم و جز آن. بدین روی اصطلاح نامه ها با عناوین مرجع دیگر کاملاً تفاوت دارد.(2)

فرهنگ نامه

«فرهنگ نامه» اسم مرکب فارسی است به معنای کتابی که در آن دانش و فرهنگ باشد. این اصطلاح را برابر «دائرة المعارف» در عربی، « Encycl opedi » در انگلیسی و « Encyc lopedie » در فرانسوی قرار داده اند(3) و آن اثری است که در آن آگاهی های

ص:244


1- (1) همان.
2- (2) همان.
3- (3) . کیهان فرهنگی، سال 13 (ویژۀ دائرة المعارف ها و دانش نامه ها)، مقالۀ محمدحسین قرشی، ص 30.

گزیده و موثقی از همۀ رشته های علوم یا در رشته ای خاص از دانش بشر به صورت مقالاتی، حسب موضوع، کوتاه و بلند فراهم آمده است و مراجعه کننده به آن می تواند پاسخ سؤال خویش را در موضوع مورد نیاز به آسانی به دست آورد.(1)

دانش نامه

این اصطلاح، اسم مرکب فارسی است برابر « cyclop di ». دانش نامه اثری است که حاوی اطلاعات به صورت مقاله دربارۀ بخشی خاص از دانش بشری باشد و به معنای «کتاب علم، کتاب حکمت»، نامه ای که در آن از دانش سخن رفته باشد، تعریف شده است.(2)

دانش نامه ها خلاصۀ دانش بشری، عمدتاً در رشتۀ خاص هستند که در مجموعه ای گردآوری شده و برای عموم فرهیختگان قابل درک و فهم اند و استفاده از آن ها و یافتن پاسخ در زمینه های مورد نظر، سهل و آسان است.(3)

دائرة المعارف

«دائرة المعارف» اسم مرکب عربی است و برابرنهادۀ « Encyclo p di » و به معنای کتابی است که مشتمل بر مجموعه ای از معارف بشری، فرهنگ و علوم باشد. دائرة المعارف، خلاصه ای است از رشته های علوم که به سهولت قابل فهم و استفاده باشد.(4)

با همۀ تفاوت دقیقی که در تعریف این سه عنوان وجود دارد، در فارسی معاصر هر سه اصطلاح «فرهنگ نامه»، «دانش نامه» و «دائرة المعارف» به مفهوم واحد به کار می رود که البته با فرهنگ لغت (فرهنگ) تفاوت فاحشی دارند. بنابراین

ص:245


1- (1) ر. ک: نخستین فرهنگ نامۀ جامع نگر در اصول فقه، (مقاله از نویسنده).
2- (2) اصطلاح نامۀ کتابداری، همان؛ فرهنگ معین (دانشنامه).
3- (3) وارن پرس، یادداشت هایی در جهت دانشنامه ای جدید، مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1367.
4- (4) همان؛ دائرة المعارف کتابداری و اطلاع رسانی.

دائرة المعارف یا فرهنگ نامه، اطلاعات گزیده و آگاهی های دقیق، موثق و روزآمد در همۀ رشته های معارف بشر یا رشته ای خاص است که بر پایۀ دانش و زبان خوانندگان آن، توسط متخصصان و زبدگان رشته های گوناگون گردآوری شده و سپس برحسب نظامی خاص (بیشتر الفبایی یا موضوعی) مرتب شده است. این نوع منابع، در ردیف منابع مرجع قرار دارند و خواننده می تواند به راحتی و باسرعت، پاسخ بعضی سؤالات خود را در زمینۀ مورد نیاز بیابد؛ درحالی که فرهنگ، واژه نامه یا لغت نامه، منبعی است که دربارۀ کلمات و لغات زبان محاوره ای عام، یا رشته ای خاص بر اساس نظم الفبایی (به طور معمول) مرتب می شود و به جز اطلاعات معنایی واژگان، مواردی مانند املا، هجامندی، تلفظ، ریشه شناسی، اشتقاق، کاربرد مترادف ها، دستور زبانی و گاه تصاویری را که دال بر واژه باشد ارائه می کند.

بنابراین فرهنگ و فرهنگ نامه، هریک اطلاعات خاصی به خواننده می دهند و می توان گفت گسترۀ اطلاعات موجود در فرهنگ ها دربارۀ واژه های زبانی است؛ اما گسترۀ فرهنگ نامه ها (دائرة المعارف ها و دانش نامه ها) دربارۀ زمینه های دانش بشر است، افزون بر اینکه از نظر ساختار، فرهنگ نامه با فرهنگ متفاوت است؛ گرچه ممکن است هر دو بر اساس ترتیب الفبا تنظیم شده باشند.

به هرروی، فرهنگ نامه ها، منبع معتبر برای دستیابی به آگاهی های درست و مستند با دیدگاه های علمی، در ردیف پژوهش های زیربنایی در حوزه های دانشی شناخته می شود.

پدیدآورندگان فرهنگ نامه ها یا دانش نامه ها بنا به ذوق و سلایق خود، معمولاً عناوینی برگزیده اند که مراد آن ها همان محتوای یادشده است؛ مانند معجم المصطلحات، موسوعة المصطلحات، فرهنگ اصطلاحات و جز آن. اصطلاحات الاصول یکی از همین عناوین است که از سال های گذشته محل رجوع اهل فن در رشتۀ اصول فقه است. نویسندۀ خوش ذوق این اثر علمی، آگاهی پایه و گزیده از دانش اصول فقه را در قالب مقاله های کوتاه و بسیار فشرده فراهم آورده است.

ص:246

پیشینۀ تشریح اصطلاحات در اصول فقه

اصول فقه، یکی از دانش های پایه در علوم و معارف اسلامی است و از گسترۀ عناوین موضوعات قابل ملاحظۀ تخصصی و دقیقی برخوردار است؛ ازاین رو تألیف فرهنگ اصطلاحات، دانش نامه و مشابه آن به شیوه های نو ضرورت دارد. به همین دلیل محققان و مؤسسات پژوهشی به تدوین مجموعه هایی با عناوین فرهنگ اصول فقه، فرهنگ نامۀ اصول فقه، اصطلاحات الاصول، مصطلحات الاصول، قاموس اصولی، موسوعه اصولی و امثال آن در دانش اصول فقه دست زده اند که همۀ این اسامی اشاره به مفهوم واحد دارد و آن عبارت است از گزینش مدخل هایی از دانش اصول و تدوین مطالبی کوتاه، مفید و مستند ذیل آن ها، به شکلی قابل دسترس و آسان یاب، که برخی از آن ها تا حدودی هم موفق بوده اند.

پیشینۀ تشریح اصطلاحات در قلمرو اصول فقه به شیوه های نو، طولانی نیست.

آنچه قابل توجه است اینکه حضرت آیت اللّه مشکینی در میان آثار تدوین یافته با عناوین یادشده، گوی سبقت را از دیگران گرفته و نخستین اثر در رشتۀ علمی اصول فقه که تا حدودی با شیوه های نو همخوان باشد، اصطلاحات الاصول ایشان است.

در این بخش، آثاری را که تاکنون با عناوین اصطلاحات اصولی، فرهنگ اصطلاحات اصول، فرهنگ نامه، موسوعه، معجم اصولی یا هر نام دیگری که به منظور شناسایی و توضیح اصطلاحات اصولی به چاپ رسیده اند، به ترتیب زمان چاپ می آوریم و با یادکرد ویژگی هایی از آن ها به بررسی اصطلاحات الاصول (کتاب مورد نظر) می پردازیم. با بررسی به عمل آمده، تاکنون 21 اثر با عناوین مرتبط با فرهنگ نامه نویسی در رشتۀ اصول فقه تدوین شده که در اینجا مقایسه شده اند.

در جدول ضمیمه، به ترتیب تاریخ هجری شمسی، هجری قمری و میلادی، آثار پیش گفته تنظیم شده است. به طور معمول، تاریخی که در منابع ثبت می شود یک یا دو نوع است. ثبت تاریخ دوم و سوم با استفاده از تقویم های تطبیقی یا گاه نامه های تطبیقی و برخی نرم افزارهای موجود در اینترنت که تبدیل تاریخ را انجام می دهند، صورت گرفته است که ممکن است گاه دقیق نباشد، به خصوص در تبدیل شمسی به

ص:247

قمری و برعکس. بااین حال دقت شده است که با خطای کمتری مواجه باشد.

با اینکه اصطلاحات الاصول قدمت زمانی دارد و در ردیف دوم جدول قرار گرفته است، مباحث مرتبط با آن را در پایان قرار داده ایم، تا ضمن پیشگیری از تکرار، انسجام و هماهنگی حفظ شود و ویژگی ها، کاستی ها و پیشنهادهای مربوط به آن نیز بهتر کانون توجه قرار گیرد.

جدول تطبیقی فرهنگ نامه های اصولی

(1)

ص:248


1- (1) نرم افزار تبدیل تقویم ها، مرکز تقویم، دانشگاه تهران http:// c end .ut . . ir و تبدیل تاریخ شمسی به میلادی www.h sokh .com ؛ برای تبدیل تاریخ هجری به میلادی ر. ک: تقویم تطبیقی هزار و پانصد سالۀ هجری قمری و میلادی، فردیناند وستنفلد و ادوارد ماهلر، فرهنگ سرای نیاوران، تهران: 1360 ش، 1402 ق، 1982 م.

عناوین الاصول

نوشتۀ محمّد مهدی الکاظمی الخالصی الخراسانی (م 1343 ق) که اولین ویرایش آن در سال 1342 قمری در مطبعه دارالسلام بغداد در دو جلد چاپ شده است.

فهرست مطالب دارد و 25 عنوان مهم اصولی را شرح کرده است.

جلد اول 104 صفحه و 15 عنوان، و جلد دوم 98 صفحه و 10 عنوان دارد.

با اینکه به صورت فرهنگ نامه تنظیم نشده، ما به دلیل تشابه نام، آن را معرفی کردیم.

معجم المصطلحات الاصولیه

نویسندۀ این کتاب محمد الحسینی است. این کتاب اولین بار در سال 1415 ق (1995 م) از سوی مؤسسة المعارف للمطبوعات در 176 صفحۀ وزیری کوچک به چاپ رسیده است. این کتاب به زبان عربی و بسیار مختصر است. پاورقی و فهرست منابع ندارد. فقط در مقدمه متذکر شده است که از منابع فراوانی استفاده کرده و در داخل مقدمه 12 عنوان را نام برده است. در این اثر، فقط به تعریف اصطلاح بسنده شده است و بیشتر شبیه کتاب لغت است.

در آن اصطلاحات مترادف آورده نشده است. گاه از شیوۀ ارجاع نیز استفاده کرده است.

ص:249

العناوین

نوشتۀ سید منیر عبدالفتاح الحسینی المراغی (1266-1274 ق) است، که اولین ویرایش آن در سال 1417 در دو جلد وزیری توسط جامعۀ مدرسین به چاپ رسیده است. در این کتاب 188 عنوان فقهی و اصولی تحقیق شده است. در جلد اول 94 عنوان و در جلد دوم 94 عنوان را به صورت مفصل بحث و بررسی کرده است. عناوین را در پایان کتاب تحت عنوان «فهرس العناوین» ذکر کرده است. این کتاب به صورت فرهنگ نامه ای تنظیم نشده است، پاورقی دارد و فهرست منابع ندارد.

موسوعة مصطلحات اصول الفقه عند المسلمین

این اثر را رفیق العجم تألیف کرده است و مکتبه ناشرون لبنان، آن را در دو جلد وزیری به سال 1998 در 1722 صفحه منتشر کرده است. این کتاب با اینکه آینۀ تمام نمای علم اصول از منظر عالمان اسلامی است، عمدتاً با توجه به منابع اهل سنت فراهم آمده است؛ هر چند از چهار منبع شیعی نیز استفاده شده است (اصول کافی کلینی، اصول الفقه مظفر، الذریعه سید مرتضی، مبادی الوصول علامۀ حلی).

مؤلف پس از مقدمۀ اثر که به تاریخ تدوین، تطورات و روش های اصول فقه پرداخته، روش کار در موسوعه و منابع مورد نظر را بیان کرده است. در این موسوعه 1420 اصطلاح اصولی تشریح شده و معادل انگلیسی و فرانسوی مدخل ها آمده است. در پایان کتاب، فهرست موضوعات یا مدخل های کتاب را در 57 صفحه به ترتیب الفبا آورده که برای مراجعه کننده بسیار مفید است. این موسوعه اثری مرجع و قابل استفادۀ فراوان است.

معجم اصول الفقه

این اثر را خالد رمضان حسن به زبان عربی تدوین کرده و نشر روضه در قاهره، چاپ اول آن را در 1998 م - 1418 ق، با حجم 343 صفحه در یک جلد وزیری با

ص:250

114 اصطلاح انجام داده است. نویسنده، پس از مقدمه، در تشریح ساختار کلی علم اصول، نحوۀ ارتباط فقه و اصول را تبیین کرده است. این کتاب از واژۀ «اباحه» آغاز و به واژۀ «واضح الدلاله» پایان یافته است.

معجم مصطلحات اصول الفقه

نویسندۀ این کتاب، قطب مصطفی سانو، استاد فقه اسلامی در دانشگاه کویت است.

اولین ویرایش اثر را مؤسسۀ دارالفکر در 484 صفحۀ وزیری به سال 1420 هجری قمری (2000 م) در دمشق به چاپ رسانده است. نویسنده در این کتاب که به زبان عربی است، دیدگاه های اهل سنت را آورده است. وی قریب به 1600 اصطلاح را آورده و در موارد قابل توجهی به بیان معنای لغوی بسنده کرده است. در توضیح اصطلاحات، از آیات قرآن کریم بسیار استفاده کرده است. کتاب ارجاع ندارد، مگر اندکی که به چشم نمی آید و داخل متن قرار گرفته است. وی اصطلاحات را به ترتیب الفبا آورده و نام معادل انگلیسی هر اصطلاح را مقابل آن آورده است. در این معجم تقریباً از اکثر منابع اصولی اهل سنت استفاده شده، ولی در پاورقی ها هیچ گونه آدرس دهی نشده است. در مواردی فقط عنوان را ذکر کرده و هیچ توضیح یا ارجاعی برای آن نیاورده است؛ مثل المسند، المخصوص. در این اثر، فقط به اصطلاحات اصولی پرداخته نشده، بلکه اصطلاحات فقهی، ادبی، فلسفی و کلامی نیز یافت می شود. در مواردی عناوین محاوره ای را نیز آورده و معنای لغوی بسیار کوتاه در قالب یک یا دو کلمه برای آن ذکر کرده است؛ مثل الباب - حقیقة الشیء، المقصد، المستور، المستند، المرض، اللغه.

المعجم الاصولی

این کتاب را الشیخ محمد صنقور علی حیدر نوشته است. ویرایش اول آن به زبان عربی در سال 1421 قمری در 640 صفحۀ وزیری در یک مجموعه منتشر شده است. ناشر آن مؤلف است و چاپخانۀ عترت، چاپ کرده است. قریب 600

ص:251

اصطلاح اصولی را به صورت نسبتاً مبسوط در این کتاب به شیوۀ الفبایی توضیح داده و مهم ترین اصطلاحات اصولی را شرح کرده است. کتاب، پاورقی ندارد، مگر اندکی که در پایان کتاب 100 مورد تحت عنوان «هامش» آورده و عمدتاً آدرس آیات و روایات است. در مواردی از اهل سنت مطالب و دیدگاه هایی بیان شده است؛ اما در فهرست منابع، منابع اهل سنت را نیاورده است. در پایان 54 کتاب را با عنوان «مصادر کتاب» ذکر کرده است. این اثر فقط در مواردی به دیدگاه های اصولیان شیعه پرداخته است.

فرهنگ اصطلاحات اصولی

این کتاب اثر محمدحسین مختاری مازندرانی (متولد 1337)، رئیس گروه مطالعات اسلامی دائرة المعارف انسان شناسی است که اولین ویرایش آن در سال 1377 در 296 صفحه از سوی انتشارات انجمن قلم ایران به چاپ رسیده است. حدود 400 اصطلاح اصولی به صورت الفبایی، به اختصار و به فارسی در این کتاب آورده شده است. این اثر در موارد اندکی دیدگاه اصولیان را آورده و زیرنویس های معدودی دارد. در فهرست منابع آن 16 منبع ذکر شده است. در پایان کتاب فهرست مدخل ها را ذکر کرده است. تنها مأخذی که از عامه آورده، کتاب المستصفی اثر غزالی است و چند اصطلاح اصولی از اهل سنت را نیز آورده است. از شیوۀ ارجاع استفاده نشده و اصطلاحات مترادف ذکر نشده است.

فرهنگ اصطلاحات اصول

این اثر با مقدمۀ آیت اللّه جعفر سبحانی، توسط مجتبی ملکی اصفهانی در دو جلد تدوین شده است. نشر عالمه در سال 1379 آن را منتشر کرده است و در سال 1390 مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی آن را در قطع وزیری در 2000 نسخه منتشر کرده است. جلد اول 424 صفحه و جلد دوم 246 صفحه دارد و در مجموع 1513 اصطلاح را شرح کرده است. این کتاب با اینکه فرهنگ اصطلاحات اصول

ص:252

نامیده شده است، عملاً اصطلاحات علوم دیگر مانند برخی اصطلاحات فقهی، کلامی و حتی ادبی، منطقی و فلسفی را نیز آورده و شرح کرده است. اصطلاحات بر اساس حروف الفباست و در مواردی به بیان اقوال عالمان نیز پرداخته است. استفاده از منابع اهل سنت در کنار منابع علمای شیعه، از امتیازات این اثر علمی است. در پایان جلد اول، فهرست آیات قرآن، احادیث و کتاب نامه و فهرست مطالب آمده است.

واژه شناسی اصطلاحات اصول فقه

این کتاب را احمد قلی زاده گردآوری و تدوین کرده است. ویرایش اول آن را بنیاد پژوهش های علمی و فرهنگی نور الاصفیاء در 224 صفحه وزیری در سال 1379 به چاپ رسانده است. 581 اصطلاح به ترتیب الفبا آورده و دربارۀ آن ها مطالبی ذکر کرده است. فهرست منابع ندارد و فقط به حدود 12 کتاب در برخی موارد زیرنویس داده است. نویسنده در مقدمه می نویسد از کتاب هایی همچون معالم الاصول و اصول الفقه و نیز شروح و کتب اصولی استاد محمدی بهره های بسیاری برده است. فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول را کامل تر می دانسته و از آن در موارد بسیاری نقل کرده است. همان طور که نام کتاب حکایت می کند، بیشتر در صدد شناسایی واژه های اصول فقه بوده است.

القاموس المبین فی اصطلاحات الاصولیین

این کتاب را محمود حامد عثمان نوشته و دارالزاحم ریاض در 333 صفحۀ وزیری در سال 1423 قمری (2002 م) چاپ کرده است. در این اثر 435 اصطلاح اصولی به ترتیب الفبا شرح شده است. معمولاً توضیحاتی که مؤلف ذکر کرده، مستند به اقوال و آرای کتب اصولی است.

فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول

این کتاب نوشتۀ عیسی ولایی (متولد 1329) است که اولین ویرایش آن در سال 1374 انجام شده و چاپ دوم آن با تجدید نظر در سال 1380 از سوی نشر نی در

ص:253

360 صفحۀ وزیری انتشار یافته، و از ویژگی ها و امتیازات خوبی برخوردار است؛ همچون:

- زبان فارسی، روان و قابل استفاده برای دانشجویان و طلاب؛ آوردن فهرست مدخل ها در ابتدای کتاب؛ آوردن منابع در پاورقی و ذیل هر اصطلاح (هرچند منابع محدود است)؛ ارجاع برخی مداخل به موارد لازم؛ آوردن مثال های حقوقی و مسائل روز اجتماعی برای شرح اصطلاحات؛ آوردن اصطلاحات و دیدگاه های اهل سنت، هر چند به صورت محدود؛ استفاده از منابع غیر اصولی، همانند کتب حقوقی، روایی، کلامی و تاریخی.

با این حال:

- تعداد اصطلاحات آن اعم از مدخل ها و ارجاعات 511 عنوان است. ارجاعات آن کم است و به درستی مترادف ها و اعم و اخص ها معلوم نشده است. برخی از اصطلاحات مهم در جایگاه الفبایی نیامده است، درحالی که برای آن توضیح قابل ملاحظه ای در جای دیگر داده شده است؛ مانند «بداء» که حدود دو صفحه تحت عنوان «نسخ و بداء» آمده و اطلاعات ذکرشده تماماً به بداء مرتبط است، ولی استفاده کننده «بداء» را به دست نمی آورد؛ چون در ردیف الفبایی نیامده است. قرار مؤلف بر رعایت کردن نظام الفبایی است، ولی در مواردی اصطلاحات مهمی را در ردیف الفبا آورده و توضیح آن را به جای دیگری موکول کرده است؛ مانند «ناسخ و منسوخ» که به «نسخ» ارجاع شده است. برخی اصطلاحات در لابه لای اصطلاح اعم خود مورد بحث قرار گرفته است؛ مانند «وضع تخصصی»، «وضع تخصیصی»، «وضع تعینی» و «وضع تعیینی». هر چند، گاه در ردیف الفبایی ارجاع نیز صورت گرفته است. با اینکه نام کتاب فرهنگ تشریحی اصطلاحات است در موارد قابل توجهی تعریف و توضیح اصطلاح از یک یا دو سطر تجاوز نمی کند؛ مانند «ضد خاص»، «ضد عام»، «ظن مطلق»، «ظن موضوعی»، «ظن نوعی»، «فقیه»، «فحوی الخطاب». عناوین ارجاعی مانند عناوین اصلی به عنوان مدخل انتخاب شده و

ص:254

ردیف مسلسل گرفته است؛ مانند «ظن اطمینانی»، «ظن قوی»، «صحت سلب»، «امکان» و....

معجم اصطلاحات اصول الفقه

این اثر را عبدالمنان الراسخ گرد آورده است و دار ابن حزم بیروت در 170 صفحۀ رقعی در سال 1424 قمری (2003 م) منتشر کرده است. در مجموع 161 واژه را به اختصار توضیح داده است.

معجم مصطلح الاصول

این کتاب تألیف هیثم هلال است. ویرایش اول آن را دارالجبل در بیروت در 392 صفحۀ وزیری در سال 1424 قمری (2003 م) به چاپ رسانده است.

این کتاب عربی است و اصطلاحات غیر اصولی فراوان دارد و در بسیاری موارد به معنای لغوی اکتفا کرده است و بیشتر به فرهنگ لغت تخصصی شبیه است تا به فرهنگ نامه. فهرست اصطلاحات دارد و حدود 1845 عنوان را آورده است. همچنین ارجاع دارد و در پایان، فهرست منابع و فهرست آیات قرآن را ذکر کرده است.

التعریفات الفقهیه، معجم شرح الالفاظ المصطلح علیها بین الفقهاء و الاصولیین

این اثر را محمد عمیم الاحسان المجددی البرکتی نوشته است و دارالکتب العلمیه، در بیروت در 248 صفحۀ وزیری به سال 1424 قمری (2003 م) به چاپ رسانده است. شرح مختصری است از واژگان رایج میان فقها و اصولیان و فقط اصطلاحات اصولی نیست.

مصطلحات الفقهاء و الاصولیین

این کتاب را محمد ابراهیم الحفناوی نوشته است و چاپ دوم آن را دارالسلام للطباعة و النشر و التوزیع و الترجمه در مصر، در 277 صفحۀ وزیری در سال 1428 قمری (2007 م) به چاپ رسانده است.

این کتاب عربی است و رموز و اصطلاحات خاصی را که علمای فقه و اصول بر

ص:255

مذاهب گوناگون به کار برده اند شرح داده است. غیر از چهار مذهب معروف اهل سنت، مصطلحات فقها و اصولیان زیدیه، امامیه، اباضیه و ظاهریه را نیز متذکر شده است. بیشتر شبیه کتاب است تا فرهنگ نامه. نظم الفبایی و ارجاع ندارد. پانوشت دارد. فهرست منابع ندارد، ولی به تناسب هر مذهب، برخی کتاب های مهم را در فصل مربوط، در متن آورده است. اصطلاحات فقها و اصولیان است، نه اصطلاحات فقه و اصول. دربارۀ امامیه در چهار صفحه مطالبی ذکر کرده است که پس از تعریف امامیه، فقه شیعه را نزدیک به فقه شافعی دانسته و مهم ترین موارد اختلاف را در شش مورد بیان کرده و مهم ترین کتب شیعه را پنج عنوان ذکر کرده است. همچنین برخی مصطلحات خاص کتاب شرایع الاسلام را معنی کرده است؛ مانند «اصطلاح»، «الاشهر»، «الاشبه»، «الانسب» (15 مورد).

مبادی و اصطلاحات اصول فقه

این کتاب نوشتۀ جلال جلالی زاده است که ویرایش اول آن در سال 1387 شمسی در 304 صفحۀ وزیری کوچک، از سوی نشر احسان در تهران منتشر شده است.

این اثر پس از مقدمۀ سی صفحه ای، اصطلاحات اصول فقه را عمدتاً از منظر اهل سنت گرد آورده است. نویسنده روی جلد، عنوان «ویژۀ اهل سنت» را آورده و اصطلاحات خاص آنان را نیز شرح کرده است. اصطلاحات کتاب به ترتیب الفبا و به زبان فارسی است و فقط به توضیح کوتاه اصطلاحات اکتفا کرده و از نقل قول و دیدگاه های افراد پرهیز کرده است. نظام ارجاعات و فهرست اصطلاحات و پانوشت ندارد. در پایان 29 کتاب را به عنوان «منابع» آورده است.

المعجم التطبیقی للقواعد الاصولیة فی فقه الامامیة

این کتاب را محمدحسن ربانی بیرجندی (متولد 1343) گرد آورده است. چاپ اول از جلد اول آن را بوستان کتاب قم در 415 صفحۀ وزیری در سال 1388 منتشر کرده است. مدیریت علمی این اثر را دفتر تبلیغات اسلامی شعبۀ خراسان عهده دار بوده است.

ص:256

این اثر در صدد است قواعد اصولی را در کتب فقهی شیعه به صورت تطبیقی ارائه کند. در جلد اول آن موضوعات فقهی هجده کتاب معتبر و معروف فقه شیعه را استخراج کرده و قاعدۀ اصولی مربوط به هر موضوع را مشخص کرده است؛ اما به شرح اصطلاحات اصولی نپرداخته است. جلد دوم آن تاکنون منتشر نشده است.

این اثر با اینکه فرهنگ نامه تلقی نمی شد، از جهت تشابه نام، آن را معرفی کردیم.

فرهنگ نامۀ اصول فقه

این اثر را جمعی از محققان مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی تدوین کرده اند و انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در 920 صفحۀ رحلی بزرگ در یک جلد به سال 1389 شمسی چاپ کرده است. در این کتاب آگاهی های پایه و گزیده از دانش اصول فقه با توجه به صحت علمی، در قالب مقاله های کوتاه و فشرده آمده است. از نظر طبقه بندی ردۀ شناختی، چون همۀ موضوعات اصول فقه (6000 اصطلاح) را پوشش داده است، جامع ترین فرهنگ اصولی شناخته می شود.

اصول فقه عمومی و قواعد آن، همراه با فرهنگ اصطلاحات اصول فقه

این کتاب را حمید فرجی تألیف کرده است و ویرایش اول آن را انتشارات بهنامی تهران در 376 صفحه در سال 1389 به چاپ رسانده است. در این کتاب 2043 اصطلاح اصولی آمده است.

اصطلاحات الاصول

این اثر نگاشتۀ آیت اللّه مشکینی قدس سره (1300-1386 ش) است. این کتاب، تلاشی است برای شرح مصطلحات اصولی و مهم ترین موضوعات مطرح در این علم به زبان عربی، با بیانی ساده، کوتاه، دقیق، علمی و به گونه ای که برای هر صنف از مخاطبانِ آشنا به زبان عربی مفید است.

طبق نسخۀ موجود در کتابخانۀ آستانۀ حضرت معصومه علیها السلام و کتابخانۀ ملی، اصطلاحات الاصول در سال 1348 شمسی توسط انتشارات حکمت قم برای اولین

ص:257

بار در قطع وزیری، و در همان سال مجدداً توسط همان انتشارات به چاپ رسیده است. همچنین نشر یاسر قم چاپ دوم آن را نیز بدون ذکر تاریخ انجام داده است.

چاپ چهارم آن را نشر الهادی قم در سال 1367 انجام داده و گویا ادامۀ چاپ این اثر را بر عهده گرفته و چاپ دهم آن را در سال 1428 قمری (1386 ش) در 2000 نسخه و 301 صفحه انجام داده است.

این کتاب در طبقه بندی رده شناختی، از نظر گستره مختصر است، نه مفصل؛ چون در یک مجلد با حجم سیصد صفحه تنظیم شده است و از نظر پوشش موضوعی، همۀ موضوعات دانش اصول فقه را نیز دربر نگرفته است و از نظر سطح، ویژۀ بزرگسالان، و از نظر شمول تخصصی است و اصطلاحات و موضوعات آن به دانش اصول فقه اختصاص دارد.

سرفصل ها یا مدخل های کتاب اصطلاحات الاصول به 102 عنوان می رسد که به شیوۀ الفبایی ردیف شده و در ضمن بحث از اصطلاحات کلی (اعم) به پاره ای اصطلاحات جزئی (اخص) نیز پرداخته است؛ برای مثال، در مدخل «الامر» بعد از تشریح آن، اقسام امر را آورده است از قبیل امر مولوی، امر ارشادی، امر تعبدی، امر توصلی، و برای هریک به اختصار شناسه ای ذکر کرده است، ولی آن ها را مدخل قرار نداده است.

در این اثر افزون از چهارصد (425) اصطلاح مطرح شده اند که عموماً شامل اصطلاحات مهم و متداول اصول فقه هستند.

تلاش مؤلف در توضیح عناوین با حسن تعبیر و پرهیز از اضافات و در مواردی ذکر مثال برای مراجعه کننده، بسیار کارساز است.

ویژگی ها

اصطلاحات الاصول، اولین اثر در شرح مصطلحات اصولی است که در سال 1338 شمسی، نخستین بار به چاپ رسید و چاپ دهم آن در سال 1386 شمسی (1428 ق)

ص:258

از سوی مؤسسۀ نشر الهادی صورت گرفت. ویژگی های این اثر:

- دربردارندۀ 102 عنوان و حدود 425 اصطلاح معروف اصولی؛

- روانی بیان، کوتاه گویی، پرهیز از تفصیل مخل و...؛

- استفاده از مثال های ذهن آشنا؛

- اشاره به برخی اقوال به تناسب نیاز اصطلاح به توضیح بیشتر؛

- برخورداری از گونه ای آسان یابی سریع اطلاعات، که یکی از ویژگی های مهم و مورد توجه در ارزیابی منابع مرجع پیشرفته به شمار می آید؛

- رعایت ترتیب الفبایی؛

- رسیدگی به معنای اصطلاحی و پرهیز از بحث های لغوی کم اثر، به جز موارد اندکی(1) که شرح اصطلاح به آن وابسته بوده است؛ مثل «حجت»، «تجری»، «امر»، «اراده» «اجزاء»، «ظن»، «قرعه»، «مطلق»، «نسخ». علت آن، دیدگاه مؤلف است که در آغاز مقدمه چنین آورده است:

اصولیین الفاظی را در معانی مخصوصه ای به کار برده اند که با معنای حقیقی آن ها یا مغایر است و یا مباین؛ و این الفاظ بر اثر کثرت استعمال از سوی اصولیان، وضع خاص پیدا کرده و از معنای اولیه به معنای خاص جدید منتقل شده است و در حقیقت در معنای جدید، وضع تخصصی یا تخصیصی یافته است؛ و به دلیل این انتقال معنایی، دریافت مقصود اصولیان در معنای جدید برای محققان و کاربران مشکل شده است؛ و هدف نویسنده رفع همین مشکل است.

ازاین رو مؤلف عمدتاً، از بحث های لغوی و غیرضروری پرهیز کرده و مستقیماً به شرح معنای اصطلاح پرداخته است؛

- همان طور که از عنوان کتاب پیداست (اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها) به مباحث مهم اصولی توجه داشته و با این نگاه، از تطویل اثر کاسته است؛

ص:259


1- (1) . ر. ک: اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها، مقدمه، ص 30.

- مشتمل بر 301 صفحه با مقدمۀ 9 صفحه ای است که در مقدمه فقط 1 صفحه دربارۀ کتاب و 8 صفحۀ دیگر در بیان شرافت علم و عالم است؛

- از «ابتلا» آغاز و به «وضع» ختم شده است؛

- ارائۀ مطالب در یک مجلد، که دسترسی را آسان تر کرده است.

کاستی ها

- عدم استناد به منابع

یکی از مهم ترین نشانه های اعتبار و علمی بودن هر اثر، به خصوص اثر مرجع، ارائۀ مستندات و منابع اطلاعاتِ فراهم شده است. این اثر برای مطالب خود هیچ نوع آدرسی در اختیار قرار نداده است.

- عدم پوشش موضوعی کامل

بخش قابل ملاحظه ای از مسائل مهم اصولی، در این اثر مورد غفلت واقع شده است؛ مانند ملازمات عقلی و مدخل های مرتبط با آن، مستقلات عقلی. غیر مستقلات عقلی از مباحث فراوان در اطراف ادله، فقط به دلیل عقلی و نقلی اکتفا شده است و مباحثی از قبیل ادلۀ استقرایی، ادلۀ شرعی، ادلۀ لفظی، ادلۀ لبّی، ادلۀ شأنی، و جز آن نیامده است.

- ترکیب مدخل ها

گاه در عناوین مدخل ها از فرم ترکیبی استفاده شده است؛ مانند «الناقل و المقرر»، «الموضوع و قد یقابله المتعلق»، «المجمل و المبین» و «الظاهر و المأول» و «المحکم و المتشابه» و «النص و الصریح» و جز آن. این عمل با آسان یابی فرهنگ نامه که از عناصر اصلی این نوع آثار به شمار می آید منافات دارد. عجیب این است که از اجزای دوم و سوم ترکیب های ساختگی، هیچ نوع ارجاعی به عنوان مرکب نداده است.

- استفاده نکردن از ارجاع

یکی از مهم ترین ابزارها برای مراجعه کنندگان، ارجاع اصطلاحات، واژگان و

ص:260

مدخل ها به جاهایی است که مؤلف از آن ها بحث کرده است. چه بسا اطلاعات خوبی در متن اثر باشد که مراجعه کننده از آن آگاه نمی شود؛ مثلاً مؤلف از نص و صریح و لفظ محکم و متشابه و... ذیل «مجمل و مبین» بحث کرده است، ولی چون ارجاعی تهیه نکرده، استفاده کننده به آن دسترسی پیدا نمی کند.

مؤلف در ذیل قاعده «التعیین العقلیه» از «اصالة التعیین» بحث کرده است، ولی به دلیل ارجاع ندادن دوسویه، دسترس پذیری کاربر را فراهم نکرده است؛ یا بحث از «حاضر و مبیح» را ذیل «الناقل و المقرر» ذکر کرده است، ولی ارجاع آن ها را ایجاد نکرده است. این شیوه بخش مهمی از اطلاعات مفید برای استفاده کننده را در اختیار نمی گذارد و او فکر می کند که نویسنده به مباحث نپرداخته است.

- به جز فهرست مطالب، هیچ فهرست تکمیلی وجود ندارد؛ مانند فهرست مدخل ها، نمایه های موضوعی کلی، منابع اصلی و تکمیلی.

پیشنهادها

با توجه به کاستی های پیش گفته، موارد ذیل پیشنهاد می شود:

1. تبدیل کار موجود به مجموعه ای فرهنگ نامه ای: عناوینی که گزینش شده است، عمدتاً مدخل به شمار نمی آیند، بلکه عناوینی بلند و جملاتی ترکیبی هستند که اصل کار را زیر سؤال برده اند و ممکن است با دقت نظر، این نوع تنظیم عنوانی را فرهنگ نامه یا شرح اصطلاحات ندانیم. ازاین رو عنوان گذاری درست مدخل های کتاب به صورت استاندارد و مطابق با شیوه های فرهنگ نامه ای ضروری است.

2. بازآرایی و ویرایش جدید: متأسفانه با گذشت بیش از چهل سال از تدوین این اثر گران سنگ، هیچ نوع تغییر و اضافه ای در آن رخ نداده است. ویرایش جدید اثر با استفاده از شیوه های نو در فرایند تدوین فرهنگ نامه، مانند گزینش مدخل های مناسب، تهیۀ ارجاعات دوسویه و چندسویه و... حائز اهمیت فراوان است.

3. کشف مستندات مطالب: ثبت منابع در ذیل مقالات، اعتبار علمی این اثر را تثبیت کرده، به استفاده کنندگان برای بهره گیری بهتر و بیشتر، کمک شایانی خواهد کرد.

ص:261

4. ایجاد ارجاعات مناسب: یکی از مباحث مهم در این نوع آثار، ارجاعات مورد نیاز کاربران است که کشف مدخل های ارجاعی از داخل متن این اثر را برای خبرگان و کارشناسان زبده امکان پذیر می کند و ضمن ایجاد ورودی های متعدد برای استفاده کنندگان، باعث افزایش جامعیت اثر، و آسان یابیِ اطلاعات پنهان در متون (مقاله ها) خواهد شد.

5. افزودن اصطلاحات مهم دیگر: در ویرایش جدید این اثر با رعایت نظر اصلی نویسنده که در صدد آوردن معظم مباحث اصولی بوده است، با افزودن بعضی مدخل های مهم اصولی که در این کتاب نیامده است، می توان پوشش موضوعی آن را افزایش داد و به وجهی، تطابق عنوان با معنون را برقرار و به تکمیل آن همت کرد.

6. متن اصلی این اثر عربی است. برای فراهم کردن زمینۀ استفادۀ بهتر مخاطبان گوناگون، ترجمۀ آن به فارسی و بازآرایی آن به عربی جدید، کارساز است.

7. لازم است فهرست مدخل های اصلی و ارجاعی، در آغاز کتاب به ترتیب الفبایی تنظیم و افزوده شود.

8. افزودن نمایه های موضوعی، کتاب نامه و مانند آن ضرورت دارد.

کتاب نامه

1. اصطلاح نامۀ کتابداری، پوری سلطانی و فروردین راستین، تهران: کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی ایران، 1365.

2. «نخستین فرهنگ نامۀ جامع نگر در اصول»، محمدهادی یعقوب نژاد، آینۀ پژوهش، ش 124، آبان 1389.

3. اصطلاح نامه اصول فقه، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، واحد اصطلاح نامه علوم اسلامی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1378.

4. لغت نامۀ دهخدا، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، دورۀ جدید، 1373.

5. کیهان فرهنگی، سال 13 (ویژۀ دائرة المعارف ها و دانش نامه ها)، مقالۀ

ص:262

محمدحسین قرشی.

6. فرهنگ فارسی، محمّد معین، تهران: امیر کبیر، 1371، هفتم.

7. یادداشت هایی در جهت دانشنامه ای جدید، وارن پرس، تهران: مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367.

8. دائرة المعارف کتابداری و اطلاع رسانی، تهران: کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، 1381.

9. تقویم تطبیقی هزار و پانصد سالۀ هجری قمری و میلادی، فردیناند وستنفلد و ادوارد ماهلر، تهران: فرهنگ سرای نیاوران، 1360 ش، 1402 ق، 1982 م.

10. اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها، علی مشکینی.

ص:263

ص:264

اقدامی مهم در سامان بخشی به علم فقه

اشاره

محمدهادی یعقوب نژاد(1)

چکیده

یکی از مهم ترین شیوه هایی که می تواند میراث ارزشمند فقه اسلامی را هم تراز دانش های زندۀ موجود قرار دهد و به بازآفرینی آن و استفادۀ عام مخاطبان بینجامد، شیوۀ فرهنگ نامه ای و دانش نامه ای است که از عوامل اثربخش در نشر فرهنگ و دانش در سطح گستردۀ ملی و بین المللی به شمار می آید. در زمینۀ فقه، تدوین موسوعه ها و فرهنگ نامه هایی آغاز شده که معدودی از آن ها نیز به فرجام رسیده است. در این میان تلاش ارزشمند آیت اللّه مشکینی برای تدوین مصطلحات الفقه به مثابۀ اولین فرهنگ فقهی بر مذهب شیعۀ امامی ستودنی است.

این مقاله ضمن بررسی اجمالی آثار مشابه، به ترتیب تاریخ نگارش، ویژگی ها، کاستی ها و پیشنهادهایی دربارۀ مصطلحات الفقه ارائه کرده است.

کلیدواژه ها: مصطلحات الفقه، مشکینی، فرهنگ نامه های تخصصی، فقه، فقه اهل بیت علیهم السلام، کتابشناسی فقه، موسوعه های فقهی.

مقدمه

در تمدن اسلامی، تدوین آثار مرجع، بخشی از فعالیت های علمی اندیشمندان مسلمان بوده است. ازاین رو دانشمندان مسلمان در رشته های گوناگون آثار

ص:265


1- (1) استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی.

ارزنده ای برای حفظ، نقل و رواج معارف الهی باقی گذاشته اند. در این میان عالمان شیعی به تناسب نیازهای زمان و مکان، مجموعه های غنی، ارزنده و سودمندی آفریده اند و بدین وسیله میراث جاودان اهل بیت علیهم السلام را در قالب آثار متقن و فاخر شکل داده اند. منابعی همچون: المقنع، الهدایه، المقنعه، النهایه، المبسوط، المهذب، السرائر، الشرایع، قواعد الاحکام، تحریر الاحکام، ارشاد الاذهان، منتهی، اللمعه، الروضه البهیه، مسالک الافهام، مجمع الفائده و البرهان، مدارک الاحکام، کشف الغطاء، جواهر الکلام، المکاسب و مستمسک عروة الوثقی و جز آن در علم فقه؛ و کتب اربعه و بحار الانوار و وسائل الشیعه و جز آن در حدیث؛ و همچنین منابع سایر رشته های علوم و معارف اسلامی، به نوعی از منابع مرجع در رشته های مربوطاند و دائرة المعارف های بزرگی به شمار می روند که هریک در زمان خود نیازهای جوامع اسلامی را پاسخ گفته اند، که هر چند به آن ها عنوان «دائرة المعارف» اطلاق نمی شود، از جنبۀ کاربردی نقش همان دائرة المعارف ها و فرهنگ نامه های تخصصی را داشته اند.

بنابراین توجه به آثار مرجع، از گذشتۀ دور در میان مسلمانان وجود داشته است؛ اما آسان یابی و سهولتی که در کتاب های مرجع کنونی دیده می شود، در تمدن قبل، بدین صورت نبوده است. با تحولات شگرف در جنبه های گوناگون زندگی بشر و تکامل حیرت انگیز دانش ها و صنایع و بهسازی شیوه های تدوین، کتابت و ارائۀ علوم، در دنیا فرهنگ نامه ها و دائرة المعارف هایی با ویژگی هایی تدوین شده که دستیابی به اطلاعات موجود در آن ها آسان است. برای نمونه: نفائس الفنون را مرحوم شمس الدین عاملی (معاصر حافظ) در قرن هشتم نوشته است که مجموعه ای از معارف زمان اوست و هر کس بخواهد با معارف گذشته آشنا شود، باید این کتاب مهم را بخواند. نویسنده بیش از صد علم را در آن کتاب به اجمال معرفی کرده است. کسی که به آن کتاب مراجعه کند، کلیتی از معارف تمدن اسلامی را در آن زمان دریافته است. اما دستیابی به اطلاعات همین کتاب که به درستی تدوین شده، بسیار دشوار است و برای دسترسی به موضوعی خاص، باید وقت

ص:266

بسیاری صرف کرد. بنابراین شیوۀ دسته بندی و تنظیم و فرم ارائۀ اطلاعات، نقشی مهم و اساسی در انتقال به موقع و دسترسی سریع مراجعه کنندگان به دستاوردهای علمی را بر عهده دارد. خوشبختانه یکی از ویژگی های برجسته و شایان توجهی که در کارنامۀ جنبش علمی جهان اسلام پس از انقلاب اسلامی ایران به چشم می خورد، اهتمام ویژه به عرضه و ارائۀ منابع جامع کاربردی از قبیل کتاب شناسی ها، مأخذشناسی ها، مقاله نامه ها، نمایه سازی موضوعی، اصطلاح نامه ها، فرهنگ نامه ها، موسوعه ها و دانش نامه هاست که متناسب با ضوابط علمی پذیرفته شدۀ جهانی در مراکز علمی - تحقیقاتی، به جامعۀ علمی تقدیم کرده اند.

آیت اللّه علی اکبر مشکینی از معدود عالمانی است که چنین دغدغه ای داشته و در فقه و اصول از سال های دور به تشریح اصطلاحات در قالب جدید فرهنگ نامه ای پرداخته است. مصطلحات الفقه از جمله آثار مرجع کارامد است که ایشان تدوین کرده است. در این مقال با بررسی برخی آثار مشابه آن، به ویژگی ها و کاستی هایش می پردازیم و پیشنهادهایی می دهیم.

اهمیت تدوین فرهنگ تخصصی در فقه اسلامی

ظهور اندیشه های ناب و ریشه دار در تاریخ هزارسالۀ فقه، گنجینه ای گران سنگ و بی نظیر را پدید آورده است. کتب فقهی از متنوع ترین شیوه های تألیف، تصنیف و تدوین برخوردارند و فقهای مسلمان برای خلق آثار علمی خود به شیوه های گوناگون عمل کرده اند. برخی مانند شیخ طوسی رحمه الله در مواردی به تفصیل نویسی توجه خاص کرده اند و همۀ ابواب، مسائل و فروع فقهی را گرد آورده اند؛ و عده ای همچون علامه ابن فهد حلی به فشرده نویسی و اختصار رو آورده اند؛ همان طور که کسانی به بیان فتاوا و احکام شرعی توجه خاص کرده اند، مانند شیخ طوسی رحمه الله در نهایه؛ و عده ای افزون بر آن به راه و روش استدلال و بیان دلیل و مدرک احکام شرعی نیز عنایت خاص داشته اند؛ همان طور که از جنبۀ شیوۀ نگارش و بیان نیز، برخی نوشته های دیگران را شرح کرده اند؛ و عده ای به تصنیف، تألیف و تدوین

ص:267

مستقل پرداخته اند؛ و برخی نیز دارای شیوه های خاص خود بوده اند. چنین است که آثار فقهی مشتمل بر دیدگاه ها، گرایش ها و روش های متنوع و دربردارندۀ مطالب علمی و فقهی فراوان است. اما در پی آن اقدامات مؤثر، یکی از مهم ترین شیوه هایی که می تواند میراث ارزشمند فرهنگ فقه اسلامی را زنده نگاه دارد و آن را هم تراز دانش های زندۀ موجود قرار دهد و به بازآفرینی آن و استفادۀ عام مخاطبان بینجامد، شیوۀ فرهنگ نامه ای و دانش نامه ای است. این شیوه، از عوامل اثربخش در نشر فرهنگ و دانش در سطح گستردۀ ملی و بین المللی است؛ چرا که با گسترش و تحول سریع علوم، قابل گسترش، انعطاف، بازآرایی و تنظیم در فرمی جهانی، همه کس فهم، آسان یاب و سهل الوصول است و انعکاس هر نوع تحول، گسترش، تغییر نظریه ها، دیدگاه ها و اطلاعات شنونده را می پذیرد. افزون بر انعکاس سریع و دسترسی روان و سهل تحولات علمی، استفاده کنندگان را نیز به موقع و به روز، از آنچه رخ داده است آگاه می کند. به همین دلیل، توجه به این موضوع در فقه در دهه های اخیر فزونی چشمگیر یافته است.

پیشینۀ فرهنگ تخصصی در فقه

دانش فقه اسلامی بسیار گسترده است و عناوین، موضوعات، اصطلاحات و مدخل های متنوع و متکثری را شامل می شود. ازاین رو تألیف دانش نامه، دایرة المعارف و فرهنگ نامۀ تخصصی و مواردی از این دست، کانون توجه دانشمندان مسلمان قرار گرفته است تا دستیابی سریع و آسان به اطلاعات متنوع و فراوانِ آن را فراهم کنند.

اندیشمندان مسلمان و مراکز پژوهشی، برای تدوین آثاری با عناوین موسوعۀ فقهی، مصطلحات فقهی، فرهنگ فقهی، دائرة المعارف و امثال آن ها دربارۀ فقه اسلامی، کارهای خوبی انجام داده اند. البته در این میدان، مراکز پژوهشی اهل سنت پیشگام بوده اند. دانشکدۀ «شریعت» در دانشگاه دمشق سوریه در سال 1956 میلادی (1375 ق) طرح موسوعۀ فقهی را ارائه کرد، ولی نخستین مرحلۀ آنکه

ص:268

جمع آوری مدخل های فقهی بود و آقای دکتر «زکی عبدالبر» آن را هدایت می کرد، به پایان نرسید. آنگاه با اتحاد سوریه و مصر در سال 1985 میلادی کمیته ای مشترک از فقه پژوهان سوری و مصری برای ادامۀ کار تعیین شدند و نتیجۀ این کار مشترک، دایرة المعارف فقهی جمال عبدالناصر بود که تابه حال چندین جزء آن منتشر شده است. با تیرگی روابط مصر و سوریه، کمیتۀ مزبور از هم پاشید و کار تدوین آن موسوعۀ فقهی ناتمام ماند. در این اثر بزرگ، آرای مذاهب چهارگانۀ حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی و همچنین مذهب شیعۀ دوازده امامی، زیدی، اباضی و ظاهری توجه شده است. «جمعیت دراسات اسلامی مصر» با مدیریت «محمد أبوزهر»، موسوعة الفقه الاسلامی المقارن(1) را ادامه داد که البته آن نیز به پایان نرسید. حرکت بعدی را وزارت اوقاف کویت با طراحی و تدوین دایرة المعارف دیگری با عنوان الموسوعة الفقهیة الکویتیه(2) آغاز و در سال 1400 قمری اولین مجلد آن را منتشر کرد.

این مجموعۀ ارزشمند در 45 مجلد عرضه شده است. این موسوعه فقط به آرای مذاهب چهارگانۀ حنبلی، مالکی، شافعی و حنفی اشاره کرده است.

بنابراین فقط دائرة المعارف فقهی کویت پیشرفت قابل قبولی کرد که البته از جامعیت مورد انتظار برخوردار نبود؛ چه اینکه اطلاعات غنی فقه شیعه و دیدگاه های فقهی اندیشمندان شیعه را دربر نداشت. بدین روی تألیف آثاری دربارۀ واژگان و اصطلاحات فقه شیعه به خصوص در فرم فرهنگ نامه ای، پیشینۀ چندانی ندارد و معمولاً این نوع آثار مرجع در حوزۀ فرهنگ فقهی در کتابخانه ها به چشم نمی خورد؛ هر چند گاه، نام عناوینی مطرح می شود که احتمال می رود پیش از این دربارۀ اصطلاحات فقهی اثری تدوین شده باشد مانند المصطلحات الفقهیه که به محقق حلی قدس سره نسبت داده شده، ولی هنوز چاپ نشده است. پس از آن در سال های اخیر، آثاری دربارۀ اصطلاحات فقهی با نظم الفبایی تدوین و منتشر شده است که

ص:269


1- (1) . موسوعة الفقه الاسلامی المقارن، گروهی از استادان فقه اسلامی در مصر، المجلس الاعلی للشئون الاسلامی، قاهره، 1386 ه ق.
2- (2) . الموسوعة الفقهیة الکویتیة، وزارة الاوقاف و الشئون الاسلامی، الکویت، 1983 م، چاپ دوم.

برخی فرهنگ نامه ای تلقی می شوند و بیشترِ آن ها چهرۀ دائرة المعارفی دارند. ما به اختصار، به ترتیب تاریخی، به معرفی اجمالی اهم منابعی که عناوین مشابه و مرتبط با شرح مصطلحات فقهی را دارند می پردازیم:

1. موسوعة الفقه الاسلامی المقارن (موسوعه جمال عبدالناصر): تدوین جمعی از محققان مجلس اعلای شئون اسلامی مصر. وزارت اوقاف قاهره، اولین جلد آن را در سال 1368 قمری، ارائه کرده و به سال 1410 قمری (1989 میلادی)، 10 جلد (20 جزء) از آن را به چاپ رسانده است. این مجموعه حاوی آرای فقهی هشت مذهب اسلامی است: حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، ظاهری زیدی، امامی، اباضیه؛ و هنوز پایان نیافته است. این مجموعه تا مدخل «الابداع» پیش رفته و سال 1429 (2008 م) جلد 31 آن منتشر شده است.

2. الموسوعة الفقهیة الکویتیه: تدوین جمعی از محققان (در 45 جلد). وزارة الاوقاف و الشئون الاسلامی، کویت، در سال 1427 قمری (2006 م) آن را منتشر کرده که جلد اول آن در سال 1400 (1981 م) به چاپ رسیده است. این موسوعه از «ائمه» آغاز و به «یوم النحر» ختم شده است. در مقدمۀ هفتادصفحه ای، تعاریفی از فقه ارائه و موسوعه را معرفی کرده است ولی به وضوح آمار مدخل های اصلی و ارجاعی را نیاورده است. این اثر، با شیوه ای قابل قبول و در ردیف موسوعه های مهم در حوزۀ فقه اهل سنت به شمار می رود.(1)

3. موسوعة الفقهیة المیسره: اثر محمدعلی انصاری. مجمع الفکر الاسلامی، چاپ نخست آن را در 1415 قمری (1373 ش) انجام داده است و جلد 9 در تاریخ 1431 (1389 ش) و جلد 10 در 1432 (1390 ش) منتشر شده است. از «آباء» آغاز شده و تا جلد 10 به «تفلیس» و «تیمن» در فقه و به «تقریب» و «تواتر» در اصول ختم

ص:270


1- (1) برای معرفی آثار، از اطلاعات کتابشناختی کتابخانۀ عمومی دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم، نوسا، نیز استفاده شده است.

شده است. نویسنده به تعداد مدخل های مورد نظر اشاره نکرده است و در آخر هر جلد با عنوان «الملحق الاصولی»، بخشی از اصطلاحات اصول فقه را نیز شرح کرده است. این اثر، از نظر تاریخی اولین موسوعۀ فقهی شیعه به شمار می رود.

4. مصطلحات الفقه: این کتاب را آیت اللّه علی اکبر مشکینی اردبیلی تدوین و نشر الهادی قم آن را در 580 صفحه در سال 1419 قمری (1377 ش) منتشر کرده است (در این مقاله به معرفی کامل آن می پردازیم).

5. معجم المصطلحات و الالفاظ الفقهیه: اثر عبدالمنعم محمود عبدالرحمن. مؤسسۀ دارالفضیله، 3 جلد آن را در سال 1999 (1420 ه ق) به چاپ رسانده است.

6. فرهنگ اصطلاحات فقهی: این اثر را محمدحسین مختاری مازندرانی و علی اصغر مرادی به زبان فارسی تدوین و انجمن قلم ایران - مؤسسۀ پژوهشی ابن سینا چاپ اول آن را در سال 1377 با حجم 208 صفحه در یک جلد وزیری انجام داده است. در این اثر 1377 اصطلاح فقهی به اختصار تعریف شده است. این کتاب از اصطلاح «آب جاری» آغاز شده و به واژۀ «یوم المباهله» پایان یافته است.

هیچ نمایه و فهرستی ندارد، و منبع یا مستندی برای مطالب نیاورده است. با اینکه کاری درخور تقدیر است، بیشتر به فرهنگ لغت شبیه است تا فرهنگ نامه.

7. طلبه الطلبه فی الاصطلاحات الفقهیه: این اثر نوشتۀ عمربن محمد نسفی است که مکتبة المثنی بغداد در سال 1311 قمری آن را در 171 صفحه چاپ کرده است. این اثر پاره ای از تعابیر و اصطلاحات فقهی اهل سنت را به اختصار بیان کرده است و فرم فرهنگ نامه ای ندارد.

8. مصطلحات المذاهب الفقهیه و اسرار الفقه المرموز فی الاعلام و الکتب: این کتاب را محمد محمدصالح ظفیری فراهم آورده و دار ابن حزم بیروت آن را در 457 صفحه در سال 1422 قمری (2000 م - 1381 ش) منتشر کرده است. در این اثر بیشتر به اصطلاحات خاص مذاهب فقهی و رموزی که آن ها در کتب خود به کار می برند توجه شده است و قالب فرهنگ نامه ای ندارد.

9. فرهنگ فقه مطابق با مذهب اهل بیت علیهم السلام: این اثر به شرح مصطلحات فقهی

ص:271

مطابق با مذهب اهل بیت علیهم السلام پرداخته است. نویسندۀ آن مؤسسۀ دائرة المعارف فقه اسلامی است که گروهی از نویسندگان، با اشراف و نظارت آیت اللّه سیدمحمود هاشمی شاهرودی آن را فراهم آورده اند و مؤسسۀ مزبور در سال 1382 شمسی جلد اول و تا سال 1387 چهار جلد آن را چاپ کرده است. جلد اول این اثر با 760 صفحه از اصطلاح «ائمه» آغاز و به واژۀ «ایمان» ختم شده و جلد چهارم در 808 صفحه با «الشیعه» پایان یافته است.

این مجموعه اولین فرهنگ فقهی مطلوب و مطابق با شیوه های جدید فرهنگ نامه نویسی به شمار می آید که پیش بینی شده است بین شش تا هفت مجلد و بالغ بر هفت هزار عنوان و اصطلاح فقهی را شامل شود.

10. موسوعة الفقه الاسلامی: مجموعه ای کامل به صورت دائرة المعارف که مشتمل بر همۀ ابواب، انظار و مؤلفات فقهای شیعه و با تأکید بر مذهب اهل بیت علیهم السلام است. این اثر را مؤسسۀ دائرة المعارف فقه اسلامی زیرنظر آیت اللّه سیدمحمود هاشمی شاهرودی تدوین کرده و چاپ نخست آن را در سال 1423 قمری (1382 ش - 2003 م) انجام داده است که در 27 جلد انتشار می یابد. این مؤسسه با حکم رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت اللّه العظمی خامنه ای (دام ظله) در تاریخ 1369/2/11 توسط آیت اللّه سیدمحمود هاشمی شاهرودی بنا شد تا در حوزۀ دائرة المعارف فقه شیعه اقدام کند و تاکنون فعالیت های مهم و زیربنایی خوبی را برنامه ریزی کرده است.(1)

11. مصطلحات الفقهاء و الاصولیین: این اثر را محمدابراهیم الحفناوی نوشته است و چاپ دوم آن را دارالسلام للطباعة و النشر و التوزیع و الترجمه قاهره در 277 صفحۀ وزیری در سال 1428 قمری (2007 م - 1386 ش) چاپ کرده است. غیر از مذاهب چهارگانۀ اهل سنت، مصطلحات فقها و اصولیان زیدیه، امامیه، اباضیه و ظاهریه را نیز متذکر شده و بیشتر شبیه کتاب است تا فرهنگ نامه. این اثر نظم

ص:272


1- (1) سایت مؤسسۀ دائرة المعارف اسلامی، اسفند 1391.

الفبایی، ارجاع و فهرست منابع ندارد، و فقط شامل اصطلاحات فقهی نیست.

12. موسوعة الفقه الاسلامی المقارن: این اثر مجموعۀ فقه تطبیقی بر اساس نظام الفبایی است که در سال 1389 شمسی مؤسسۀ دایرة المعارف فقه اسلامی زیر نظر آیت اللّه سیدمحمود هاشمی شاهرودی در چهار جلد منتشر کرد.

ویژگی های «مصطلحات الفقه»

تلاش پرارج آیت اللّه علی مشکینی اردبیلی قدس سره برای تدوین مصطلحات الفقه که در آن مهم ترین عناوین فقهی، در فرمی ساده، روان و قابل دسترس برای همۀ علاقه مندان به فقه اهل بیت علیهم السلام شرح داده شده، ستودنی است. در اینجا به اختصار، شیوه و پاره ای ویژگی های این اثر ارزنده را برمی شماریم:

* این اثر از نظر تاریخی بر بسیاری از آثار مشابه مقدم است. اولین چاپ آن را نشر الهادی در مهر 1377 شمسی (1419 ه ق) در دو هزار نسخه انجام داده است.

هر چند در همان سال آقای مختاری فرهنگ اصطلاحات فقهی را تدوین کرده است، فقط به تعاریف واژگان بسنده کرده و به فرهنگ لغت اشبه است.

* نویسنده افزون بر مقدمه ای کوتاه، حدود 650 مدخل فقهی را برگزیده است.

این کتاب با مدخل «آیین» آغاز و با عنوان «الیوم و اللیل» فرجام یافته است.

* از مهم ترین ویژگی های این نوع آثار مرجع آن است که نظر چهره های برجستۀ آن دانش را بنمایاند و از ارائۀ دیدگاه های شخصیِ نویسنده بپرهیزد.

نویسنده با اینکه خود از صاحب نظران بوده است، به این نکتۀ اساسی پای بند بوده و بنا نداشته است نظریه های خود را در هر مسئله ای مطرح کند.

* ساده گویی، روان نویسی و پرهیز از پیچیدگی، از ویژگی های آثار مؤلف و از جمله، این اثر اوست. در گفتار و کلام شفاهی نیز مرحوم آیت اللّه مشکینی در این جهت زبانزد بودند.

* ذیل هر مدخل، ابتدا معنای لغوی و آنگاه معنای اصطلاحی را از منظر شرع یا متشرعه یا علمای فقه «در صورت وجود» نگاشته و سپس محل بحث مداخل را در

ص:273

ابواب مختلف فقه یادآور شده است؛ همان طور که حکم یا احکام مترتب بر عناوین مداخل را تذکر داده است.

* مؤلف، اشاراتی به موارد وفاق یا اختلاف علمای شیعه دربارۀ مباحث مداخل کرده و در موارد اندکی به نظر عامه نیز اشاره دارد.

* ترتیب مدخل ها بر اساس ترتیب الفبا بر پایۀ هیئت مدخل هاست (نه مادۀ آن ها) و در واقع محور تنظیم مدخل ها شکل ظاهری عناوین است تا ساده یاب تر، و دسترسی به آن ها برای مراجعه کننده آسان باشد.

* مؤلف، خود در مقدمه گفته است همان گونه که از نام کتاب پیداست، معظم مصطلحات فقهی را گرد آورده و مشروح عناوین فقهی و گسترش آن را به کتاب های مفصل و دائرة المعارف ها واگذاشته است.

* در این فرهنگ نامه به ذکر تعریف و تبیین عناوین بسنده کرده و به ندرت استدلال های مشهور فقها را آورده است و برای رعایت اختصار، از بیان همۀ وجوه موضوع و استدلال های گوناگون پرهیز کرده است.

* اگر عنوانی دارای فروع مهمی باشد، به آن نیز توجه کرده است.

* از ذکر نام اشخاص در میانۀ بحث ها خودداری کرده است.

* در این اثر فقط مطالب فقهی ارائه شده و از تلفیق مباحث اصولی که در بعضی آثار مشابه به هم آمیخته اند خودداری شده است.

* نویسنده از روش اختصاصی استفاده نکرده و به شیوۀ متعارف فرهنگ نویسی اکتفا کرده است؛ شیوه ای که برای کاربر راحت تر و آسان یاب تر است.

* با اینکه حدود 650 اصطلاح را آورده است، همه را در یک مجلد تدوین و ارائه کرده که این عمل مراجعه کننده را به سختی نینداخته و دسترسی به همۀ مطالب در قالب مجموعه ای هماهنگ را ایجاد کرده است.

* مؤلف، خود در مقدمه گفته که این اثر فقه جامع کاملی است به ترتیب الفبا و با نظمی زیبا و بیانی بدیع و دارای همۀ ابواب فقهی، البته به نحو اجمال که در میان کتب اصحاب، مشابه آن را نیافته است.

ص:274

* این کتاب دربردارندۀ مهم ترین عناوین فقهی بر مذهب شیعۀ امامیه است.

* کتاب دارای 580 صفحه است که 11 صفحۀ اول را به فهرست عناوین و مدخل ها اختصاص داده است و این فهرست، عنصری لازم است که دسترسی آسان به عناوین را ایجاد کرده است؛ هر چند به نظر می رسد این فهرست بعداً فراهم شده باشد، چون ارجاعات فهرست در متن وجود ندارد.

* از جنبۀ تاریخی، اولین فرهنگ فقهی بر مذهب شیعۀ امامیه است که به شیوۀ الفبایی تنظیم شده، همان طور که موسوعة الفقهیة المیسره اولین موسوعۀ فقهی شیعی است که آقای محمدعلی انصاری نگارش آن را بر عهده دارد.

کاستی ها

* ارجاعات دوسویه در متن وجود ندارد؛ هر چند در فهرست آغاز کتاب ارجاع «نگاه کنید» و «نیز نگاه کنید» ثبت شده است، در داخل کتاب به صورت مشخصی برجسته نشده است. بیش از 160 ارجاع «انظر» در فهرست وجود دارد که در متن مشخص نشده است؛

* مدخل هایی در فهرست کتاب ذکر شده که در متن وجود ندارد؛ مانند «اجازه»، «احتضار»، و بیش از 150 مورد؛

* نمایۀ اعلام، کتاب نامه و... وجود ندارد؛

* هیچ نوع آدرس دهی و مأخذی در متن اثر، پاورقی یا پایان آن نیامده است؛

* مؤلف شیوۀ خود و احیاناً نمادهایی را که به کار برده متذکر نشده است (مثل «انظر»، و «انظر ایضا»)؛

* برخی جنبه های فنی در چاپ و نشر این اثر رعایت نشده است؛ مانند: اینکه عناوین هر مدخل بالای صفحات ذکر شود تا مراجعه به آن و پیدا کردن عنوان مورد نظر راحت تر باشد؛

* از سال 1377 شمسی که این اثر نگارش یافته، هیچ نوع ویرایش یا اصلاح و اضافاتی روی آن صورت نگرفته است؛

* عناوین ترکیبی و بلند به عنوان مدخل، گزینش شده اند که خلاف شیوۀ

ص:275

فرهنگ نامه ای است؛ مانند «الجنین»، «جنین الانسان و الحیوان» که فراوان وجود دارد.

پیشنهادها

1. بازآرایی مجدد این اثر از جنبۀ مدخل های جدید؛

2. مستندسازی مقالات و مطالب ذیل هر مدخل و ارائۀ آدرس آن ها؛

3. افزودن مطالب ذیل مدخل های موجود؛

4. تهیۀ فهرست ها و نمایه های موضوعی در پایان کتاب؛

5. قالب ریزی و تنظیم اطلاعات ذیل مدخل ها با ترتیبی منظم و هماهنگ؛

6. افزودن شناسه برای هر مدخل در آغاز مقاله ها؛

7. فراهم کردن زمینۀ استفاده از این گونه آثار کوتاه و مفید در بسترهای مجازی و محیطهای جدید الکترونیکی با ارائۀ کتاب الکترونیک، افزونه های دیجیتالی، موبایل و تحت وب؛

8. افزودن بیش از 160 مدخل موجود در فهرست، به متن کتاب و ایجاد ارجاع درست؛

9. افزودن ارجاعات جدید با بررسی متن کتاب؛

10. تجزیۀ عناوین ترکیبی یا عطفی مانند: «الذباحه و الذبح و الزکاة» (ص 256)، «السفر و المسافر» (ص 305)، «الشجاج و اقسامها و مراتبها»، «الوکالة و النیابة» و...

و درج آن ها در فهرست مدخل ها و ایجاد ارجاعات لازم؛

11. تدوین این اثر به فارسی و عربی جدید؛

12. افزودن مدخل های مهم فقهی و تدوین مقالاتی برای آن ها که در این اثر نیامده است؛ مثلاً در بخش «الف» حدود 75 مدخل ذکر شده و بسیاری از اصطلاحات فقهی وجود ندارد؛ مانند «اباحه»، «اجماع»، «احتیاط»، «امور حسبه»، «ایام البیض و...».

ص:276

نیم نگاهی به «الفقه المأثور»

اشاره

نیم نگاهی به «الفقه المأثور»(1)

دکتر سیدحسن اسلامی(2)/ محمدمهدی خوش قلب(3)

چکیده

الفقه المأثور یکی از آثار فقهی آیت اللّه علی مشکینی رحمه الله است که اکنون سومین چاپ آن به مناسبت همایش بزرگداشت آن مرحوم با تحقیق جدید منتشر می شود. در این نوشتار کوتاه، کتاب یادشده از زوایای گوناگون بررسی شده است. ابتدا نگاهی کلی به انواع آثار فقهی شیعه شده است و در ادامه پس از بیان روش تألیف الفقه المأثور، در مجموع به هفت ویژگی مهم این کتاب پرداخته شده است.

کلیدواژه ها: آثار فقهی، فقه مأثور، فقه روایی، احادیث فقهی، آیت اللّه مشکینی.

کتاب های فقهی شیعه در نگاه کلّی به سه دسته تقسیم می شوند: 1. آثار استدلالی؛ 2. مجموعه روایات فقهی؛ 3. رساله های عملیه.

گروه نخست، دربرگیرندۀ آثاری است که احکام شریعت را به تفصیل برمی رسند و ادلۀ آن ها را از منابع چهارگانه (کتاب، سنّت، اجماع و عقل)، نقل و نقد می کنند و می کوشند از میان اقوال و فتاوای گوناگون، قوی ترینِ آن ها را برگزینند و به عنوان

ص:277


1- 1. بخشی از این مقاله پیش از این در شمارۀ 15 مجلّۀ علوم حدیث منتشر شده بود و اکنون با اضافات و تغییر در ساختار ارائه می شود.
2- (2) دانشیار دانشگاه ادیان و مذاهب.
3- (3) دانش پژوه سطح 3 مرکز تخصّصی اخلاق و تربیت اسلامی حوزۀ علمیۀ قم.

نظر مختار، بیان کنند. چنین آثاری را مجتهدان می نویسند و مخاطبان آن ها نیز مجتهدان و یا کسانی هستند که در این راه، گام گذاشته اند. این آثار که «اجتهادی» نامیده می شوند، بخش سترگ میراث شیعه را تشکیل می دهند و از آثار یک جلدی و مختصر (همچون شرائع الإسلام) تا آثار دائرة المعارف گونه (چون جواهرالکلام) را دربر می گیرند. چنین آثاری، حلقۀ اتّصال مجتهدان خلف به مجتهدان سلف و معصومان علیهم السلام هستند و اگر این آثار نبودند، اجتهاد دیرپای شیعه تا کنون چنین ریشه نمی دواند و بر بسیط زمین، سایه نمی گسترد.

دستۀ دوم، به ارائۀ مجموعۀ احادیث فقهی در ابواب گوناگون اختصاص دارد. در میان این گونه آثار، برخی فقط به گردآوری و تبویب روایات همّت گماشته اند؛ مانند من لایحضره الفقیه و تهذیب الأحکام، و برخی نیز با حذف اسناد روایات و نیز تقطیع یا تلفیق آن ها، متنی جدید به دست داده اند؛ مانند المقنع و الهدایة شیخ صدوق و النهایة شیخ طوسی. این آثار که «آثار فقهی مأثور» یا «روایی» نامیده می شود، منابع دست اول فقه شیعه و بخش بزرگی از میراث گران سنگ آن به حساب می آیند.

در کنار آثار یادشده، دستۀ سوم آثار فقهی، از نظر ماهیت با آثار دستۀ دوم همانندی دارند؛ اما سازوکار و هدف آن ها اندکی متفاوت است. در این گونه آثار، پس از طرح مسائل فقهی مورد ابتلای مکلّفان، یکی از احکام پنج گانۀ وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه بر آن ها بار شده است. در چنین متونی، که از آن ها به عنوان «رسالۀ عملیه» و یا «توضیح المسائل» یاد می شود، هدف، تعیین تکلیف مکلّف است و در نتیجه، از ادلّۀ احکام و تعارض اقوال و فتاوا سخنی به میان نمی آید. مخاطبان این آثار، همۀ کسانی هستند که می خواهند بدانند شارع از آنان چه خواسته است و کیفیت اجرای خواسته های شارع چیست. بنابراین مخاطبان این آثار غالباً عموم مردم هستند؛ اگرچه خواصّ نیز از آن ها بی بهره نیستند. این آثار علی رغم برطرف کردن نیازهای فقهی عموم مردم، با اشکالی اساسی مواجه هستند و آن اینکه در این آثار، هیچ اشاره ای به سرچشمه های احکام، یعنی آیات قرآن کریم و گفتار و

ص:278

رفتار معصومان دین، نشده است. هر مجتهد، عمدتاً برداشت خود را از حکم شریعت، به صورت فتوا یا احتیاط و بدون ارجاع به مبنای حکم، بیان می دارد. البته چنین کاری اجتناب ناپذیر است و اگر هر مجتهدی بخواهد در رسالۀ عملیۀ خود، راهی را بیان کند که برای رسیدن به فتوای مختارش طی کرده است، اثرش رسالۀ عملیه نخواهد بود و مخاطبان آن نیز عامه نخواهند بود و نحوۀ استفاده از آن دگرگون خواهد شد.

بااین همه اگر بتوان میان این سه گونه آثار پل زد و مخاطبان را از این سنخ آثار به آن سنخ ارجاع داد، مزایا و قوّت های هر سه نوع آثار در کنار یکدیگر جمع خواهند شد و بیشترین بهره حاصل خواهد شد؛ هدفی که کتاب الفقه المأثور در پی آن است.

مؤلف این کتاب، آیت اللّه علی مشکینی رحمه الله که از معاریف حوزه و مدرّسانِ بنام و مبرّز و مجتهدان صاحب نظر بود، با اشراف بر متون و منابع فقهی و با تسلّط بر مسیر اجتهاد، کوشید در این اثر، یک دوره فقه استدلالی را به صورت غیراستدلالی گردآورَد و رساله ای علمی - عملی ارائه کند.

شیوۀ کار مؤلف

مؤلف یکایک ابواب فقهی را کاویده و مدرک هر مسئله را از نصوص اصلی (اقوال معصومان) به دست آورده و در صورت تعارض اقوال، قول مختار را برگزیده و آنگاه، فتوای خود را براساس آن بیان کرده است. تا اینجا کار ایشان با کار دیگر مجتهدانْ همانند است؛ امّا مهم ترین ویژگی کار ایشان در این اثر، آن است که به جای بیان فتوا از زبان خود و با قلم خویش، کوشیده است نصّ قول معصوم را ذکر کند. بدین ترتیب، هم نظر خویش را بیان داشته که کاری است عملی و برای استفادۀ مکلّفان، و هم منبع قول خود را آورده که کاری علمی است. نتیجه اینکه حلقۀ مفقود میان رساله های عملی صرف و آثار اجتهادی و روایی صرف، در این اثر پیدا شده است و حاصل آنکه فراروی ماست، 55 عنوان فقهی، از طهارت تا دیات، در قالب 2648 مسئله است.

ص:279

ویژگی های این کتاب

یک. مؤلف گران قدر پیش از پرداختن به مسائل فقهی، کلّیاتی را در قالب پنج مقدمه طرح کرده است. در مقدمۀ اول، چرایی و زمینۀ تألیف این اثر را توضیح داده است و در مقدمۀ دوم پس از تعریف «فقه»، «اجتهاد» و «إفتاء» در اصطلاح فقها، اشاره ای به شیوۀ تبویب کتاب های فقهی کرده و تقسیم مورد نظر خود را بیان کرده است. در پایان این مقدمه نیز، به مدارک و مصادر فقه پرداخته است. وی مسائل «اجتهاد» و «تقلید» را در مقدمۀ سوم آورده و در مقدمۀ چهارم به صورت مفصّل، ابعاد گوناگون «طاعت»، «ولی امر» و مسائل مرتبط با آن دو را بیان کرده است. در مقدمۀ پایانی، دیدگاه خود را دربارۀ موضوعاتی چون: شرایط عمومی مکلّف، قصد تقرّب، صحّت و بطلان عبادت، ارتداد و مسائل دربارۀ آن، عقل و قطع و ظنّ ارائه کرده است.

دو. مؤلف فقید، کوشیده است ساختاری نو و متفاوت با نظام آثار دیگر را برای این اثر اعمال کند. ایشان مسائل فقه رایج شیعی را ذیل شش عنوان اصلی تعریف کرده است:

1. عبادات، یعنی اعمالی که قصد تقرّب الاهی در آن شرط است؛ مثل طهارت های سه گانه (وضو، غسل وتیمم)، «صلاة»، «صوم»، «اعتکاف»، «حج و عمره» و «کفّارات»؛

2. شئون فردی، یعنی اعمالی که مترتّب بر تصرف مالی نیست و هیچ ربطی به مسائل جامعه ندارد؛ بلکه اعمالی است که اصالتاً وظایف خاص مکلف در برابر پروردگار است؛ مثل عناوین «میاه»، «تخلّی»، «نجاسات»، «اوانی» (ظرف ها)، «مطهّرات»، «نذر»، «عهد»، «یمین»، «اطعمه و اشربه» و «دفاع از نفس»؛

3. شئون عائلیه که متکفّل رفتار با اهل و ارحام و نظایر آن است؛ مثل «نکاح»، «طلاق»، «ایلا»، «تجهیز اموات» و «ارث»؛

4. اموال فردی که مشتمل بر انحای قیام به امر این اموال و تصرّف در آن از جهت تحصیل، حفظ و مبادله است؛ مثل «احیای موات»، «صید و ذباحه»، «لقطه»، «تکسّب»، «بیع»، «اجاره»، «جعاله»، «صلح»، «رهن»، «مضاربه»، «شرکت»، «مزارعه»،

ص:280

«مساقات»، «ضمان»، «حواله»، «کفالت»، «وکالت»، «ودیعه»، «عاریه»، «وقف»، «هبه»، «سُکنی»، «عُمری»، «رُقبی»، «وصیت» و «غصب»؛

5. ولایات، یعنی آنچه مربوط به حاکم و امت در جامعۀ اسلامی است؛ مانند «جهاد»، «امر به معروف و نهی از منکر»، «خمس»، «زکات»، «انفال»، «خراج»، «سبق و رمایه»، «تفلیس» و «حجر»؛

6. شئون قضائیه و جزائیه، یعنی آنچه به نزاع ها و تجاوز به حدود الهی مربوط می شود؛ نظیر «قضا»، «شهادات»، «اقرار»، «حدود»، «قصاص» و «دیات».

سه. ایشان برای بیان احکام فقهی، اغلب از عبارت های گویا و جامعِ نصوصِ مأثور برگزیده است. در مواردی که این کار میسور نبوده، حداقلّ از عین واژه های به کاررفته در روایات بهره برده است؛ برای مثال، مؤلف دربارۀ وجوب نماز جمعه، سه مسئله نقل می کند که اولینِ آن ها به این شرح است:

إنّ اللّه فرض علی النّاس من الجمعة إلی الجمعة خمساً و ثلاثین صلاة منها صلاة واحدة و هی الجمعة، فرضها اللّه فی جماعة. فریضة واجبة إلی یوم القیامة. و هی حقّ علی کلّ مسلم. و حجّ للمساکین. و من أتاها استأنف العمل. و خفّف علیه أهوال یوم القیامة. و لا یعذر فیها أحد. و من ترکها من غیر عذر ثلاثاً فهو منافق. طبع اللّه علی قلبه بخاتم النّفاق. و ترک حضور الأضحی عشر مرّات، أهون من ترک حضورها مرّةً من غیر علّة.

این، یک مسئله دربارۀ وجوب و اهمیت نماز جمعه است که درحقیقت، ترکیبی است از قطعات نُه حدیث که به صورتی منسجم، کنار یکدیگر گذاشته شده اند و نشانی همۀ قطعات، با دقت در پانوشت کتاب آمده است. بدین ترتیب، حکم هر مسئله و فروع آن، از زبان معصوم آمده است.

چهار. تنها منبع روایی استفاده شده در این اثر، کتاب وسائل الشیعة، اثر شیخ حرّ عاملی (م 1104 ق) است. البته در مواردی نادر به الکافی و موسوعۀ فقهی جواهر الکلام استناد شده است.

ص:281

پنج. افزون بر استفاده از نصّ اقوال معصومان دین، اغلب و هر جا که مناسب بوده است، به آیات قرآن کریم نیز استناد شده است. بدین ترتیب می توان گفت که «آیات الأحکام» - که بیش از چهارصد آیه است - به تناسب در جای جای این کتاب گنجانده شده است.

شش. مولّف در استناد به قول معصوم علیه السلام، به سند روایات نیز توجه داشته است، به گونه ای که یا اصلاً به روایات ضعیف السند ارجاع نداده است، یا این گونه روایات را به منزلۀ مؤید پس از روایات موثق آورده است.

هفت. برای پویندگان مسیر اجتهاد، این اثر می تواند دستمایه و رهتوشۀ مناسبی باشد تا بتوانند این راه پر پیچ وخم را به گونه ای روشمند و باضابطه طی کنند.

به هررو، اصل کار، فراتر از آن است که بتوان حق آن را در چند صفحه ادا کرد. ای کاش این اثر که فلسفه اش مأنوس کردن ذهن خوانندگان با زبان و بیان معصومان علیهم السلام است، به زبان فارسی نیز ترجمه شود تا نفع آن، همگانی تر شود.

ص:282

ولایت فقیه در اندیشۀ سیاسی آیت اللّه مشکینی

اشاره

علی اکبر عالمیان(1)

چکیده

تحقیق حاضر، به بررسی مسئلۀ ولایت فقیه در اندیشۀ سیاسی آیت اللّه مشکینی می پردازد. آیت اللّه مشکینی، ولایت فقیه را حکومت مطلقۀ قانون بر ملت و بهترین طرز ممکن برای جریان قانون آسمانی در شریان اجتماع دانسته، ولایت را دارای شاخه های ولایت تکوینی، ولایت تشریعی فی الجمله و ولایت تشریعی خاص قلمداد می کند و ولایت فقیه را زیرمجموعۀ شق سوم، ذکر می کند. از منظر وی، ولی فقیه باید دارای شرایط ویژه ای باشد تا بتواند کارکردهای خود از قبیل تشکیل حکومت، تسلط بر انفال، ولایت بر اموال و... را به احسن وجه انجام دهد. وی به ادلۀ نقلی و عقلی در اثبات ولایت فقیه معتقد بوده، به مؤلفه هایی ازاین دست اشاره می کند. آیت اللّه مشکینی، ولی فقیه را منصوب از جانب خداوند می داند و رأی و نظر مردم را تأکید ولایت می داند، و نه شرط آن.

کلیدواژه ها: آیت اللّه مشکینی، ولایت فقیه، مرجعیت و ولایت، نصب و مشروعیت الهی، رأی مردمی، اختیارات ولی فقیه.

ص:283


1- (1) محقق و پژوهشگر حوزه و دانشگاه، کارشناس ارشد اندیشۀ سیاسی، کارشناس ارشد تاریخ و تمدن اسلامی، سطح چهار حوزۀ علمیه.

مقدمه

«او جامع علم و عمل، جهاد و زُهد، تشخیص و سلوک صائب و مستقیم و بدون انحراف بود». این جمله را شاید بتوان کامل ترین جمله در وصف مرحوم آیت اللّه مشکینی به شمار آورد؛ جمله ای که به مناسبت رحلت این فقیه مجاهد و پارسا در پیام مقام معظم رهبری آمده است. او که به تعبیر رهبری «فقیه جامع الاطرافی بود که همۀ جهات در او جمع و با تمام وجود، مغز، جسم، زبان، قلم، زندگی و رفتارش در خدمت اسلام بود»، در مدت عمر هشتاد و شش سالۀ خود، خدمات فراوان و بی شائبه ای برای اعتلای دین مبذول داشت. او در عرصۀ علم و اخلاق، سرآمد دوران و محل رجوع بسیاری از طلاب جوان و فاضل بود؛ اما وجوه شخصیت ممتازش، به این عرصه منحصر نبود. آنچه بر اهمیت ابعاد شخصیتی وی می افزاید، افزون بر مقام علمی و اخلاقی، شخصیت سیاسی و اجتماعی آیت اللّه است. در دورانی که زهد، گوشه نشینی، تحصیل و تدریس به مثابۀ وظیفه و شأن قطعی روحانیان به شمار می آمد، بودند شخصیت های متعددی که با شکستن این حصار تنگ، افکار متصلبانه و متحجرانه ای نظیر «عزلت و گوشه نشینی روحانی» را از پستوی حجره ها درآورده و به دور افکندند. از جملۀ این افراد، امام خمینی بود که علی رغم فضای محدود و بستۀ حوزه ها در آن زمان، ثابت کرد که روحانی می تواند عالم و مهذب باشد و در عین حال به مسائل سیاسی وارد شود؛ چرا که دیانت از سیاست جدا نیست و سیرۀ ائمۀ اطهار و صلحا، بر مبارزه با ظلم و جور استوار بوده است. آیت اللّه مشکینی در محضر امام روح اللّه خمینی تلمذ نکرد و بدان صورت شاگرد علمی ایشان به شمار نمی رفت؛ اما از آغازین روزهای شنیدن ندای مجاهدانۀ رهبر نهضت اسلامی ملت ایران، به ایشان پیوست و در زمرۀ هم رکابان و سربازان خالص امام قرار گرفت. گذشته از تحمل مصائب تبعید و شکنجۀ رژیم پهلوی، تلاش مخلصانۀ آیت اللّه مشکینی در همراهی امام، آنجا رخ نمود که وی یکی از نظریه پردازان انقلاب و حکومت اسلامی به شمار آمد و مجدّانه سعی کرد تا «اصل

ص:284

ولایت فقیه» را برای نظامِ حکومتیِ پس از انقلاب اسلامی، تئوریزه کند. این گونه شد که علی رغم مخالفت شدید لیبرال ها و ملی - مذهبی ها، او با چند تن دیگر از یاران امام، این اصل را در شاکلۀ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران گنجاندند و این «آرزوی دیرینۀ صالحان» شکل عینی به خود گرفت. با این همه اما، دغدغه مندی آیت اللّه مشکینی پایان نیافت. «ولایت فقیه» به منزلۀ اصلی اصولی و «ولی فقیه» به عنوان حاکم عادل اسلامی، بر مسند امور قرار گرفته شد؛ اما این، همۀ مسائل نبود.

دغدغۀ آیت اللّه، شناخت نداشتن جامعه دربارۀ این اصل مترقی بود؛ دغدغه ای که درست به نظر می رسید. وی در سخنرانی خود در اجلاس هفتم مجلس خبرگان رهبری، در تاریخ 1375/11/23 این دغدغۀ خود را پنهان نکرد و به صورت علنی، بیان نمود. آیت اللّه در آن سخنرانی مهم اشاره کرد: «... یک هشدار... به دوستان می دهم که در نظر من واقعاً یک مسئله است... مسئلۀ ولایت الفقیه علی الجامعه، حکومة الفقیه الواجد للشرائط علی الجامعه، در میان روحانیت ما، حتی در حوزۀ علمیۀ ما هم خوب جا نیفتاده است». وی علت این مسئله را نیز به خوبی بیان می کند:

... برای اینکه سال های متمادی، بزرگان ما... همه با یأس کامل [به این قضیه نگاه می کردند] همین الان هم، در بعضی کتاب ها، انسان می خواند که: «اما ولایت، تا حال که نبوده است و بعداً هم قطعاً نخواهد بود تا حضرت بقیة اللّه ظهور کند. یک چنین اظهار یأسی کرده اند! بنابراین، این قضیه در یک چنین جوّی بوده، فلذا تازه از این جوّ بیرون آمده اند. برای یک عده ای، ولایت فقیه ممکن است جا نیفتاده باشد.

او به همین دلیل، خود از هر فرصت مغتنم بهره می جست تا برای تبیین مقولۀ ولایت فقیه، گام مؤثر بردارد. تحقیق حاضر، دقیقاً در همین راستا به نگارش درآمده است. با توجه به اینکه اندیشۀ آیت اللّه مشکینی، دربارۀ ولایت فقیه، به صورت پراکنده و بیشتر در قالب سخنرانی و بیانات مطرح شده است، در این تحقیق بر آن شدیم تا با مطالعۀ مباحث گوناگون مطرح شده از سوی آیت اللّه، بحثی منسجم

ص:285

دربارۀ ولایت فقیه در اندیشۀ سیاسی ایشان را ارائه کنیم. همان گونه که گفته شد، غیر از دو کتاب که به صورت جزیی، اندیشۀ آیت اللّه را دربارۀ این بحث مطرح کرده بود، منبع مکتوب دیگری یافت نشد؛ ازاین رو با بررسی سخنرانی های وی که همگی در اجلاس های گوناگون مجلس خبرگان ایراد شده اند، به تبیین این مسئله همت گماشته ایم.

1. کلیات

1.1. اهمیت ولایت و رهبری

اهمیت فراوان مسئلۀ ولایت و رهبری در اسلام، انکارناپذیر به شمار می آید. اسلام برای هدایت جامعۀ اسلامی و بلکه همۀ جوامع، وجود ولایت و رهبری را ضروری می شمارد. هدایت جامعه، عبادت الهی و پرهیز از طاغوت، از مؤلفه هایی است که قرآن در تعلیل ضرورت ولایت و رهبری بیان کرده است: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ».(1) قطعاً مؤلفه های اشاره شده، خروجی مشترکی دارند که سعادت و رستگاری جامعه است. پس می توان گفت اهمیت مسئلۀ رهبری و ولایت در اسلام، بیش از هر چیز ناشی از دغدغۀ دین ما برای سعادتمندی بشر است.

آیت اللّه مشکینی نیز با توجه به همین اهمیت، به موضوع ولایت و رهبری در اسلام نگریسته و آن را از اصول مهمه می داند، و نه مسئله ای فرعی. او معتقد است که این اهمیت فراوان و تقریباً بی بدیل، نشئت گرفته از نقشی است که رهبری در سعادت و فلاح جامعه دارد:

... مسئلۀ رهبری، یکی از مهم ترین مسائلی است که از روز اول در اسلام مطرح بوده و سخن ها و صحبت ها و جنگ ها و خونریزی ها و اختلافات پس از نبی اکرم صلی الله علیه و آله برای رهبری زیاد دیده شده؛ زیرا که سعادت همۀ ملت

ص:286


1- (1) . نحل، آیۀ 36.

و سعادت تمام جامعه و خیر دنیا و خیر آخرت جامعه در سایۀ رهبری است. فلذا در اسلام برای این مقام و منصب و برای این قسمت، آثار بسیار زیاد و اهمیت بسیار زیادی داده شده است.

نقش رهبری در سعادتمندی یا شقاوتمندی هر جامعه، مسئله ای نیست که بتوان از آن چشم پوشید. دقیقاً به همین دلیل است که در نگاه آیت اللّه مشکینی، امر ولایت و رهبری جدا از اهمیت آن، مسئله ای خطیر به شمار می آید: «مقام ولایت، بسیار خطیر است؛ امری است هم خطیر، و هم خطرناک، و هم بزرگ؛ برای اینکه امور یک کشور عظیمی و اگر ممکن شود، یک مملکت هایی را زیر نظر او قرار می دهد...».(1) پس می توان نتیجه گرفت که در اندیشۀ آیت اللّه مشکینی، ولایت و رهبری از دو جهت دارای اهمیت و ویژگی است: جهت اول، اداره و تدبیر جامعه و ایجاد نظم و امنیت و... در آن؛ و جهت دوم و مهم تر، هدایت جامعه. از منظر آیت اللّه، ولایت و رهبری، هم ادارۀ جامعه است، و هم هدایت آن، و مدیریت و هدایت جامعه بر خطیر و بزرگ بودن مسئلۀ رهبری صحه می گذارد.

1.2. انواع ولایت

آشکار است که پیش از تبیین سایر مؤلفه های مربوط به «ولایت فقیه» از قبیل شرایط، نصوص، منشأ و... نیاز است تا به صورت اجمالی، به انواع ولایت در اندیشۀ سیاسی آیت اللّه مشکینی اشاره کنیم. ثمرۀ این بحث آنجا رخ می نماید که ولایت فقیه، شعبه ای از یکی از اقسام این ولایت به شمار آمده، تبیین می شود. از دیدگاه آیت اللّه مشکینی، ولی امر مردم گاه معصوم است و گاه غیرمعصوم.(2) به دیگر سخن، ولایت، گاه شاکلۀ عصمت دارد و متعلق به معصومین است، و گاه شاکلۀ عصمت نداشته و در اختیار افراد غیرمعصوم قرار گرفته است. آن سان که ولایت،

ص:287


1- (1) . آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ج 1، ص 159 (سخنرانی در اجلاس پنجم، دورۀ سوم، جلسۀ اول، 1379/11/24).
2- (2) . همان، ص 154.

به معصوم متعلق باشد، سه نوع ولایت از سوی خداوند برای معصوم جعل می شود و این سه نوع ولایت از این قرار است:

1.2.1. ولایت تکوینی: این ولایت از مسائلی است که بحثی در آن نیست. پیامبر اسلام و ائمه علیهم السلام و انبیای گذشته، دارای این ولایت بودند؛ اما ولایتشان نه بر همۀ عالم، بلکه بر چیزهای مختصری از اجزای عالم بود.(1) آیت اللّه مشکینی جهت توضیح این معنا، به مثال هایی از برخی پیامبران از قبیل حضرت ابراهیم، حضرت موسی و حضرت عیسی علیهم السلام اشاره می کند. برای نمونه، دربارۀ حضرت ابراهیم علیه السلام می گوید:

حضرت ابراهیم علیه السلام درباره اش وارد شده است که «ثَمَّ اجعَل علی کلِّ مِنهُنَّ جُزأً ثُمَّ ادعُهُنَّ یأتینکَ سَعیاً»(2). این «ثُمّ ادعهن یأتینک سعیاً» یعنی بخوان آن ها را، آن اجزایی که اجزای میته است، همۀ آن ها را بخوان؛ که اگر تو بخوانی، آن ها دعوت تو را اجابت می کنند. این، ولایت تکوینی است. «ثم ادعهنّ یأتینک سعیاً». خواند و آن ها هم زنده شدند و آمدند. این یکی از مصادیق روشن ولایت تکوینی بر چیزی از اجزای عالم است.(3)

در این نوع از ولایت بحثی نیست و محل کلام به شمار نمی آید.

1.2.2. ولایت تشریعی فی الجمله: نوع دیگر ولایت، ولایت تشریعی فی الجمله است. معنای تشریعی آن است که بر مجموعۀ قوانین و دین، ولایت دارد.(4) این نوع از ولایت تشریعی بدان معناست که خداوند، مجموعه ای از قوانین را از طریق پیامبر صلی الله علیه و آله به ائمه واگذار کرده، به آن ها ولایت می دهد که چیزی از آن را کم یا زیاد کنند؛ نه آن تصرفاتی که ارکان را تغییر دهد، بلکه تصرفاتی فی الجمله در این احکام. آیت اللّه مشکینی در تبیین این قسم از ولایت می گوید:

... یک ولایت تشریعی هم دارند که باز مختص به آن هاست، و آن، ولایت

ص:288


1- (1) . همان.
2- (2) . بقره، آیۀ 260.
3- (3) آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 154-155.
4- (4) . همان، ص 156.

بر احکام است. پروردگار، دین را در اختیار پیامبر گذاشته و یک ولایتی بر این قوانین به او داده است. حضرت، ولایت بر احکام دارد، آن هم فی الجمله است؛ یعنی چنین نیست که ارکان احکام را بتوانند بردارند، نماز را لغو کنند، تحریم خمر را بردارند؛ نه، فی الجمله فروعاتی می توانند اضافه کنند یا فروعاتی را تبدیل کنند. از قضا پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله به این ولایت عمل کرده است و بر طبق این ولایت، کارهایی را اجراء کرده است... در برخی از روایات دارد که بعد از اینکه حکمی را جعل می کند، حضرت، عرضه می دارد به ساحت اقدس الهی و خدا اجازه می دهد. به هرحال، یک چنین ولایتی دارد.(1)

اما آنچه از دیدگاه آیت اللّه مشکینی محل بحث ماست، این دو نوع از ولایت نیست و بحث ما دربارۀ ولایت تشریعی خاص است.

1.2.3. ولایت تشریعی خاص: نوع سوم از انواع ولایت، ولایت تشریعی خاص است که در اندیشۀ آیت اللّه مشکینی مطرح شده و مشمول ولایتِ فقیهان نیز می شود. وی دراین باره معتقد است: «آنچه که محل صحبت است، یک ولایت تشریعی خاصی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام آن ولایت را دارند وآن، ولایت بر نفوس جامعه و ولایت بر اموال عامۀ جامعه است».(2) این نوع از ولایت، البته موجب پرسش هایی نیز دربارۀ جامعه می شود. پرسش اول آن است که ولایت تشریعی خاص، آیا فقط مشمول اموال عامه می شود و شامل اموال خاصه نمی شود؟ آیت اللّه مشکینی، به این پرسش این گونه پاسخ می دهد:

اموال خاصه، مورد بحث نیست و خود ائمه علیهم السلام هم با اموال خاصه، کاری نداشتند مگر اینکه اتفاقاً لضرورة؛ و لذا برخی خیال کرده اند که اگر این طور ولایتی، ائمه علیهم السلام دارند، پس می توانند زن کسی را طلاق دهند و خودشان ازدواج کنند! این ولایت، ولایت بر اموال خاصه نیست؛ ولایت بر اموال

ص:289


1- (1) همان، ص 97 (سخنرانی در اجلاس هفتم، دورۀ دوم، جلسۀ اول، 1375/11/23).
2- (2) . همان.

عام، نفوس و اموال عام است. البته فی الجمله، بر اموال خاصه هم ولایت دارند که محل بحث ما نیست.(1)

پرسش دوم نیز این است که گسترۀ این ولایت چه مقدار است؟ آیا این نوع از ولایت، فقط مختص معصوم است، یا آنکه گسترۀ آن بیشتر بوده، شامل غیرمعصوم هم می شود؟ مثلاً آیا مالک اشتر نخعی که در زمان حضور معصوم می زیست و افرادی که در عصر حیات معصوم نبودند و اکنون به نصب عام، ولایت دارند، سعۀ ولایتشان به همان اندازۀ معصوم است؟ آیت اللّه مشکینی در پاسخ به این پرسش می گوید:

آنانی که از قِبل المعصوم، منصوب هستند، چه در زمان حضورشان باشند، مانند مالک اشتر و سلمان فارسی و عبداللّه بن عباس و عبیداللّه بن عباس و چه در زمان غیبت باشند، اینان را که نصب می کند، اینان، ولایت تشریعی دارند. این، از طرف معصوم، قابل جعل است... ولایت اینان، همان ولایت است و سعه و ضیق آن، همان است که معصوم داشته است....(2)

بر همین اساس، و بعد از تقسیم بندی سه گانۀ آیت اللّه دربارۀ بحث ولایت، ولایتِ فقیهان را در عِداد قسم سوم ذکرشده دانسته، می گوید: «آن ولایتی که بر فقیه ثابت می شود، شعبه ای از این قسم سوم از ولایت است؛ یعنی ولایت تشریعیه ای که معصوم نسبت به جامعه دارد، و الولایة علی الانفس و الاموال شعبه ای از این ولایت، برای فقیه ثابت شده است».(3)

1.3. مفهوم و معنای ولایت فقیه

آیت اللّه مشکینی جهت تبیین مفهوم «ولایت فقیه» به چهار مقدمه تمسک می جوید.

او در مقدمۀ اول، ولایت به معنای عام را از لحاظ لغوی و اصطلاحی بررسی می کند.

ولایت از منظر لغت: از نظر آیت اللّه، «ولایت» در لغت به معنای پیروی و تبعیت

ص:290


1- (1) همان، ص 97-98.
2- (2) همان، ص 156-157 (سخنرانی در اجلاس پنجم، دورۀ سوم، جلسۀ اول).
3- (3) همان، ص 98 (سخنرانی در اجلاس هفتم، دورۀ دوم).

بدون فاصله از شیء است.(1) وی البته غیر از این معنا، بر معنای لغوی دیگری نیز تأکید می کند. از نظر وی معنای دوم ولایت عبارت است از: «سلطه و استیلاء بر شیء و یا کار، که مسلط طبق ارادۀ خود در مسلط علیه تصرف و تدبیر کند».(2)

ولایت از منظر اصطلاح: پس از تبیین دو معنای لغوی «ولایت»، آیت اللّه مشکینی به بیان مفهوم اصطلاحی این واژه می پردازد. از نظر وی، ولایت در اصطلاح فقهی، از مصادیق معنای دوم، یعنی سلطه و استیلاء بر شیء یا کار به شمار می آید و از مناصب قابل جعل و انشاء محسوب می شود و حقیقت آن، سلطه و حاکمیتی است که از طرف خداوند دربارۀ معصوم، یا از طرف معصوم دربارۀ غیرمعصوم انشاء و اعطاء شود.(3)

پس از ذکر مقدمۀ اول که بیان مفهوم لغوی و اصطلاحی «ولایت» بود، آیت اللّه به ذکر مقدمۀ دوم می پردازد. مقدمۀ دوم عبارت از آن است که جوامع پس از پیمودن راه توحش و رسیدن به مرحلۀ تعاون و تمدن، برحسب اقتضای طبیعت و سنت تکوین، نیازمند تشکیل حکومت و در نتیجه نیازمند تعیین و انتخاب حاکم شدند و کتب آسمانی و شرایع الهی نیز بر طبق سنت تکوین نازل شد و سنت تشریعی الهی با سنت جاریۀ تکوین توافق یافت و در نتیجه، انبیاء عظام از طرف حضرت حق برای منصب ولایت امت و حاکمیت جامعه انتصاب شدند و آنان نیز اوصیاء خویش را انتخاب کردند.(4) پس از ذکر این مقدمه، مقدمۀ سوم نیز شکل می پذیرد. مقدمۀ سوم، بر مقدمۀ دوم مبتنی است. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، ائمۀ معصوم علیهم السلام را در جایگاه امامت و ولایت بر جوامع تعیین و انتخاب فرمود و ائمه، فقهاء واجد شرایط افتاء و ولایت را حاکم و ولی امر مسلمین در ازمنۀ غیبت انتخاب و نصب کردند.(5) با ذکر این سه مقدمه، طبق آنچه از ادله استفاده می شود، آیت اللّه مشکینی به ذکر مقدمۀ

ص:291


1- (1) . واجب و حرام، ص 70.
2- (2) همان.
3- (3) همان.
4- (4) . همان، ص 70-71.
5- (5) . همان، ص 71.

چهارم و درواقع منظور و مرادش از معنای ولایت فقیه می پردازد. از منظر وی، ولایت فقیه یعنی: وراثت نظام عدالت از مقام عصمت، حاکمیت اصلح و الیق بر افراد جامعه در زمان غیبت، تحقق مرتبه ای از وعدۀ الهی بر امامت مستضعفان، گوشه ای از تجلی حاکمیت خلیفة اللّه بر عباداللّه، حکومت مطلقۀ قانون بر ملت، تابش آفتاب امامت از پشت پردۀ غیبت، انتخاب اصلح برای اجرای قوانین الهی، و بهترین طرز ممکن برای جریان قانون آسمانی در شریان اجتماع.(1) به طور خلاصه، آیت اللّه مشکینی از مقدماتی برای تعریف مقولۀ ولایت فقیه بهره می گیرد. این مقدمات عبارت اند از: اول، ولایت به معنای انشاء و اعطاء حاکمیت از خداوند به معصوم و از معصوم به غیرمعصوم؛ دوم، مدنی بالطبع بودن بشر و نیاز به حکومت و توجه اسلام به برطرف کردن این نیاز با ارسال پیامبر و حاکمیت او؛ سوم، انتقال حکومت از پیامبر به جانشینان معصومش و از سوی معصومین به واجدین شرایط [در عصر غیبت]. از این سه مقدمه، ولایت فقیهان استنباط و تعریف می شود.

1.4. معنا و مفهوم ولایت مطلقۀ فقیه

در ذیل تبیین مفهوم ولایت و ولایت فقیه، معنا و مفهوم «ولایت مطلقۀ فقیه» نیز ضروری به نظر می رسد. آنچه این روزها برخی منتقدان دربارۀ معنای «مطلقه» در بحث ولایت فقیه پیش می کشند، تطبیق این مفهوم با معنای «استبداد» و «دیکتاتوری» است؛ درصورتی که مطلق بودن ولایت، به معنای استبداد فقیه نیست، بلکه از منظر بسیاری از اندیشمندان مسلمان، به این معناست که اولاً فقیه ملتزم است همۀ احکام اسلام را تبیین کند؛ و ثانیاً، همۀ آن ها را اجرا کند؛ زیرا هیچ حکمی از احکام الهی در عصر غیبت، تعطیل پذیر نیست؛ و ثالثاً، برای تزاحم احکام، چاره ای بیندیشد؛ یعنی هنگام اجرای احکام، اگر دو حکم خداوند با یکدیگر تزاحم داشته باشند به گونه ای که انجام دادن یکی، سبب ترک دیگری شود و این دو حکم

ص:292


1- (1) . همان.

را در یک زمان نتوان با هم اجرا کرد، فقیه جامع الشرایط و رهبر جامعۀ اسلامی، حکم «اهمّ» را اجرا می کند و برای امکان اجرای آن حکم اهمّ، حکم «مهم» را به صورت موقت تعطیل می کند.(1) دیدگاه آیت اللّه مشکینی نیز در قالب همین تعریف و مؤلفه ها، معنا می یابد. وی با طرح شبهه ای که شبهه افکنان دربارۀ معنای «ولایت مطلقه» مطرح کرده اند، به این تعریف اشتباه منتقدان پاسخ می دهد. وی می گوید:

معنای ولایت مطلقۀ فقیه این نیست که خیال می کنند که ولی امر و فقیه در امور و اموال خاصۀ مردم که گاهی در فکر بعضی ها هست یا در اعمال اختصاصی مردم تصرف کند یا بلکه ولی امر، بر قانون اساسی، بر مواد اولیۀ قانون اساسی، ولایت داشته باشد و هرجا بخواهد، تغییر بدهد، بر احکام، ولایت داشته باشد. یک چنین ولایتی را، ما برای معصوم هم خیلی مورد قبولمان نیست یا چنین ولایتی را معصومان علیهم السلام انجام نداده اند....(2)

او این شبهه را رد می کند و در تعریف واژۀ «اطلاق» در ولایت فقیه به دو مؤلفۀ مهم اشاره می کند. این دو مؤلفه عبارت اند از:

1. حل معضلات پیچیده: آیت اللّه مشکینی معنای اول «اطلاق» را حل معضلات پیچیده و تقریباً لاینحل جامعه می داند:

... در یک موارد حساسی که... نظام در خطر است، یا دین مورد خطر قرار گرفته است و یک مسئله ای پیش آمده که انگشتان قانون نمی تواند آن را به زودی حل کند و باید یک قدرت و اراده و فوق اراده باشد که به دست او، آن معضل حل بشود و به قانون نمی رسد یا تأخیر دارد تا بیاید قضیۀ قانونی شود، باید فردی باشد که آن را حل کند. این، همان ولایت مطلقۀ فقیه است.(3)

ص:293


1- (1) . ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص 463-464.
2- (2) آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 145 (سخنرانی در اجلاس چهارم، دورۀ سوم، جلسۀ اول، 1379/6/6).
3- (3) همان، ص 145-146.

2. رعایت مصلحت: معنای دوم «اطلاق» در اندیشۀ آیت اللّه مشکینی را باید در مفهوم ولایت بر امور بر اساس مصالح ارزیابی کرد: «... معنای اطلاق، این نیست که بعضی خیال می کنند که یعنی در تمام زندگی مردم ولایت داشته باشد و دخالت داشته باشد. نه! ولایت مطلقه، یعنی ولی امر مسلمانان، در هرچه به صلاح ملت است، در هرچه که حسن تدبیر امور ملت تقاضا می کند، نسبت به آن ولایت دارد».(1) وی این اطلاق را مقتضای قاعده و حکم عقل می داند و بر آن تأکید می ورزد.

2. ادلۀ اثبات ولایت فقیه

در باب اثبات ولایت از منظر عقل و نقل، در کتب متعدد سخن به تفصیل آمده و ادلۀ عقلی و نقلی گوناگون، مطرح شده است. پرداختن به این ادله، ما را از مدار بحث خارج می کند؛ زیرا بحث بر سر تبیین اندیشۀ آیت اللّه مشکینی است. در اندیشۀ وی، می توان اثبات ولایت فقیه از منظر عقل و نقل را این گونه بیان کرد:

2.1. از منظر عقل: از منظر عقلی، وی به امری بدیهی و درعین حال منطقی و قابل اتکا اشاره می کند. وی معتقد است که در عصر غیبت، و از زمان آغاز غیبت کبری تا زمان ظهور، هیچ گاه امور امت بلاتکلیف نمی ماند. آیت اللّه به این پرسش که «آیا از طرف شرع، در این زمان، دربارۀ ملت اسلامی، ملل دیگر، ولی امری، رهبری، قائدی، حاکمی، تعیین شده یا نشده؟ آیا شرع نسبت به این ازمنه، ساکت بوده و هیچ نگفته؟... یا اینکه نه، برای زمان غیبت، چیزی تعیین کرده است؟»(2) این گونه پاسخ می دهد که: «مدعای ما در این مسئله، این است که از طرف شرع اسلام، برای زمان غیبت، دستوری تعیین شده است. مدعا این است که افرادی تعیین شده اند...».(3) به دیگر سخن، آیت اللّه مشکینی در صدد است بگوید از آنجا که دین اسلام و شرع مقدس، دربارۀ امور امت، حساسیت ویژه دارد، هیچ گاه آنان را به حال خود رها

ص:294


1- (1) . همان، ص 159.
2- (2) . همان، ص 105-106.
3- (3) . همان، ص 106.

نکرده است و با اتخاذ راهکاری به نام ولایتِ فقیهان و نصب فقیه جامع الشرائط در مقام جانشین معصوم، امور شرعی، سیاسی و... را مدیریت می کند. این مسئله را می توان دلیل عقلی ولایت فقیه دانست که برخی صاحب نظران، از آن به «برهان ضرورت نظم در جامعۀ اسلامی» تعبیر کرده اند؛ برهانی که مختص زمین یا زمان خاصی نیست؛ چرا که هم شامل زمان انبیاء علیهم السلام می شود که نتیجه اش ضرورت نبوت است، و هم شامل زمان پس از نبوت رسول خاتم صلی الله علیه و آله است که ضرورت امامت را نتیجه می دهد، و هم ناظر به عصر غیبت امام معصوم است که حاصلش، ضرورت ولایت فقیه است.(1)

آیت اللّه مشکینی در کنار این دلیل عقلی، البته به اقوال مرتبط با «ولایت» و «حکومت» در عصر غیبت می پردازد و چهار قول را بیان می کند: قول اول آن است که پس از غیبت معصوم، حکومت الهی و حقه، خودبه خود به پایان می رسد و تا زمان ظهور معصوم، این حکومت تعطیل است؛ قول دوم آن است که ولایت بر مردم از امور حسبیه به شمار می رود و برای این امور، شخص خاصی نصب نکرده اند؛ نظر سوم این است که در دین، شرائط نایب معصوم مشخص شده است و مسئلۀ تعیین ولی امر به خودِ مردم واگذار شده است؛ قول چهارم این است که بر اساس نصوص موجود، افرادی به نصب عام و به صورت کل به عنوان ولی امر مردم، نصب شده اند. آیت اللّه مشکینی قول اول و دوم را به این دلیل که هیچ فقیهِ آشنا به احکام اجتماعی و سیاسی آن را نمی پذیرد و از آنجا که جداییِ دین و احکام آن از سیاست و امور اجتماعی، امکان ندارد، رد می کند و از میان قول سوم و چهارم، ارجحیت را به قول چهارم می دهد.(2) وی دراین باره می گوید: «[شخصی که برای ولایت امر تعیین شده] قهراً، کلی تعیین شده [و] خواهد بود؛ زیرا که نصب خاص،

ص:295


1- (1) ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص 151-152.
2- (2) . ر. ک: الفقه المأثور، ص 33-34.

در صورت حضور معصوم علیه السلام است».(1) وی سپس این پرسش را مطرح می کند: «حالا اگر منصوب عام، در چنین عصری، منحصربه فرد باشد، آن فردی که با یک خصوصیاتی تعیین شده... منحصر در مصداق خاص باشد... تکلیفش روشن است و اگر فرض کردیم که آن کسی که تعیین شده به نحو کلی، دارای مصادیق کثیر باشد... آیا درصورتی که کلی، دارای مصادیق باشد و مصادیق هم مساوی باشند و یک رجحان معینی در کار نباشد، در عصر غیبت، برای تعیین یکی از آن ها و خلاصه برای پیاده کردن منظور و خواستۀ شارع از طرف عقل، مطلبی داریم یا نداریم؟»(2) و این گونه پاسخ می دهد: «... می گوییم برای زمان غیبت ولی امر، به نحو کلی، تعیین شده و اگر هم متعدد باشند، در کیفیت پیدا کردن آن فرد و انتخاب پیدا کردن آن فرد و انتخاب یکی از آن ها، باز هم دلیل داریم بر اینکه تعیین شده است».(3) وی پس از طرح این پرسش و پاسخ، به ادلۀ روایی دربارۀ اثبات وجود ولی امر در عصر غیبت می پردازد که در ادامه، در قالب دلیل نقلی بدان می پردازیم.

2.2. از منظر نقل: آیت اللّه مشکینی در تبیین ادلۀ نقلیِ ولایت امر، به پنج طایفه از روایات اشاره می کند:

طایفۀ اول: لسان طایفۀ اول، حکایت از این دارد که هر ملتی نیازمند رئیس و ولی امر است؛ چه این رئیس، خوب باشد و چه بد. به تعبیر آیت اللّه مشکینی، این مسئله «حکم عقلی» نیز هست.(4)

طایفۀ دوم: آیت اللّه مشکینی، طایفۀ دوم را عمدۀ مطلب دانسته و روایات این طائفه را مشتمل بر این مسئله می داند که برای هر ملتی در دورۀ غیبت معصوم علیه السلام، افرادی تعیین شده اند و شرع مقدس برای مردم در زمانی که به معصوم دسترسی

ص:296


1- (1) . آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 106 (سخنرانی در اجلاس هشتم، دورۀ دوم).
2- (2) . همان، ص 106-107.
3- (3) . همان، ص 107.
4- (4) همان.

نداشته باشند، افرادی تعیین کرده است.(1)

طایفۀ سوم: لسان این روایات، بیان شرط است؛ یعنی می گوید اگر کسی می خواهد متولی امور مسلمانان باشد، باید دارای این شروط باشد.(2)

طایفۀ چهارم: لسان این طائفه از روایات نیز عبارت از این است که چنانچه رهبر و ولی امر ملتی از دنیا رفت، بر آن ملت لازم است تا سریعاً، رهبر و ولی امر خود را انتخاب کنند.(3)

طایفۀ پنجم: این دسته از روایات، ناظر به این مسئله هستند که اگر شخص غیرصالح بخواهد رهبر امت شود و نیز هر ملتی بخواهد افراد غیر واجد شرائط را به رهبری خود برگزیند، آن ملت و جامعه، گمراه و رو به انحطاط و سقوط هستند.(4) وی پس از بیان این پنج طایفه از روایات، به تبیین روایت های مربوطه در طایفۀ اول و دوم و به ویژه طایفۀ دوم می پردازد. دربارۀ طایفۀ اول، به دو روایت اشاره می کند:

1. آیت اللّه در بیان روایت اول، به کلام حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از شنیدن جملۀ معروف «لا حکم الا للّه» خوارج، اشاره می کند که حضرت فرمود: «کلمة حق یراد بها الباطل».(5)

این کلمه که «لا حکم الا للّه» درست است، ولی این ها مرادشان این نیست.

این ها نمی گویند که «لا حکم الا للّه» را که حکم از آن پروردگار است را قبول داریم؛ بلکه این ها می خواهند بگویند که «ریاست» و «ولایت» مربوط به خداست و علی و غیر علی، هیچ کدام، حق ولایت ندارند؛ درحالی که این سخن باطل است «و انه لابد للناس من امیر برٍّ او فاجرٍ» مردم باید امیر داشته باشند.(6)

2. روایت دوم از طایفۀ اول نیز عبارت از کلام حضرت امیر است که فرموده است:

ص:297


1- (1) همان.
2- (2) همان، ص 107-108.
3- (3) همان، ص 108.
4- (4) . همان.
5- (5) نهج البلاغه، خطبۀ 40.
6- (6) آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 108-109.

«وال ظلوم غشوم خیرٌ من فتنة تدوم»(1) یعنی ولی امر، هرچه ظالم باشد، از نبودش که هرج ومرج شود، از فتنه ای که همیشگی باشد، بسیار بهتر است.(2)

آیت اللّه مشکینی پس از بیان روایات طایفۀ اول، به تفصیل به روایات طایفۀ دوم می پردازد؛ چرا که طایفۀ دوم، عمدۀ مطلب است. وی دراین باره به دو روایت مهم اشاره و به آن ها استدلال می کند:

1. روایت اول: به نقل از مرحوم صدوق در علل و عیون است که از فضل بن شاذان، از نزدیکان و یاران حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام، نقل شده است. حضرت علیه السلام می فرماید:

«فَانْ قال قائلٌ: و لمَ جُعلَ اولوالامر امِرَ بطاعتهم؟ قیل: لِعلَلٍ کثیرة: منها: انَّ الخلقَ لَمّا وُقفوا علی حدٍّ محدودٍ و امرِوا انْ لایَتَعَدّوا تِلکَ الحدودَ، لما فیه مِنْ فِسادِهم لَمْ یَکُنْ یَثْبُتُ ذلک ولا یَقومُ الاّ بِاَنْ یَجْعلَ علیهم فیها امیناً یأخُذُهم»(3) یعنی اگر کسی سؤال کرد چرا خداوند برای هر عصر، ولی امر قرار داده است و امر به پیروی از او را داده است، چند علت ذکر شده است که یکی از آن ها عبارت است از اینکه خداوند، برای مردم احکامی قرار داده است؛ واجبات و محرمات، همۀ این ها را برای مردم قرار داده است و برای متخلفان هم حدود قرار داده است. خداوند می داند که این احکام، در میان جامعه پیاده نمی شود مگر اینکه ولی امری باشد. از این جهت خداوند برای مردم ولی امر قرار داده است.(4) آیت اللّه مشکینی با استناد به این روایت و روایاتی شبیه آن، برای لزوم وجود ولی امر سه قرینه و دلیل ذکر می کند: دلیل اول، آنکه در این حدیث از مسئله ای مهم سخن به میان آمده است:

«اجرای احکام». وی دراین باره می گوید: «... این لحن، اختصاص به زمانی ندارد، اختصاص به مکانی ندارد؛ خدا برای همۀ ملل و همۀ مردم، احکام قرار داده است و می خواهد اجرا شود و اجرا نمی شود مگر [با تعیین ولی امر]».(5) دلیل دوم که بر

ص:298


1- (1) . غرر الحکم، ح 10672.
2- (2) مجموعه آثار حضرت آیت اللّه مشکینی، ص 109.
3- (3) . علل الشرایع، ج 1، ص 253.
4- (4) . آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 110-111.
5- (5) . همان، ص 111.

وجود ولی امر در جامعه صحه می گذارد و بر آن تأکید می کند، «حفاظت از احکام» است. وی دراین باره می گوید: «... دلیل دوم هم این است که حضرت علیه السلام فرموده که خدا، این احکام را به ما داده است و این احکام، احکام موقتی نیست، احکام دائمی است و خدا می داند اگر ولی امری، حافظ این احکام نباشد، این احکام از بین می رود. فلذا خداوند، تعیین ولی امر را فرموده است».(1) آیت اللّه مشکینی در همین زمینه به حدیثی دیگر از حضرت رضا علیه السلام اشاره می کند. ایشان فرموده است:

«انّه لوْ لَمْ یَجْعلْ لَهُمْ اماماً قَیِّماً امیناً حافظاً مُسْتوْدعاً لَدَرَسَتِ الملّةُ و ذَهَبَ الدّینُ...»(2) و نتیجه می گیرد که: «اگر خداوند امام را قرار نمی داد، امام را تعیین نمی کرد، این احکامی که برای مردم جعل کرده از بین می رفت. حضرت استدلال می کند به اینکه چون احکام هست و خداوند می خواهد دینش را باقی بدارد، لذا "ولیّ" جعل کرده است».(3)

وی دلیل سوم را «حضور حاضر و قیام حجت به وجود ناصر» جهت پذیرفتن امر ولایت می داند و با اشاره به این جملۀ معروف حضرت علی علیه السلام در خطبۀ شقشقیه:

«لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ، وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما أَخَذَ اللهُ عَلَی الْعُلَماءِ أَنْ لا یُقارُّوا عَلی کِظَّةِ ظالِم وَ لا سَغَبِ مَظْلُوم، لاَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها»،(4) می گوید:

حضرت می فرماید: می دانید که من، این سلطه بر ملت را، امارت را، ولایت را، چرا قبول کردم؟ چرا این سلطه را به دست گرفتم؟ به دو دلیل: یکی اینکه عده ای حاضر شدند و دیدم که حاضرند کمک کنند، فداکاری کنند؛ لذا بر من حجت تمام شد که باید این دین را پیاده کنم؛ برای اینکه قدرت پیدا کردم، حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر. این یک دلیل است که سبب شد که من، امارت را پذیرفتم و ولایت را پذیرفتم.(5)

ص:299


1- (1) . همان، ص 112.
2- (2) . عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 108.
3- (3) آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 112.
4- (4) نهج البلاغه، خطبۀ سوم.
5- (5) آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 112.

2. روایت دوم: می توان در روایت اول، درواقع به سه روایت مستقل اشاره کرد که از دیدگاه آیت اللّه مشکینی به لزوم وجود ولی امر در جامعه اشاره دارند؛ اما آیت اللّه این سه روایت را در یک راستا می داند و دلیل اول از ادلۀ طایفۀ دوم قلمداد می کند. به همین علت، وی نیز از کلمۀ «دلیل» استفاده کرده است؛ دلیلی که در قالب روایت بیان شده است. آیت اللّه مشکینی در تبیین روایت یا دلیل دوم، به این بخش از حدیث پیشین حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره می کند:

«وَ ما أَخَذَ اللهُ عَلَی الْعُلَماءِ أَنْ لا یُقارُّوا عَلی کِظَّةِ ظالِم وَ لا سَغَبِ مَظْلُوم». وی در تعلیل لزوم ولی امر طبق این حدیث، می گوید: «از علماء یک پیمانی گرفته شده است... بر اینکه اگر یک عده از ظالمان، حقوق مردم را طوری بخورند که... یک عده ای از گرسنگی و ناراحتی، بگذرانند، علما نباید این معنا را امضا کنند...».(1) وی سپس در توضیح این جمله، معتقد است تا زمانی که قدرت و حکومتی نباشد، چگونه علما می توانند حق مظلوم را از ظالم بگیرند؟ به همین دلیل نتیجه می گیرد که: «... دارد علما را مکلف می کند بر اینکه شما تشکیل حکومت بدهید؛ مکلف می کند بر اینکه شما راضی نشوید که این قضایا، این ظلم، در خارج انجام بگیرد ولا یعقل ذلک ولا یتحقق ذلک، الاّ به اینکه تشکیل حکومت بدهند و در رأس جامعه قرار بگیرند...».(2) آیت اللّه مشکینی یکی دیگر از دلایل لزوم وجود ولی امر در جامعه را، عهد و پیمانی می داند که حضرت علیه السلام از علما گرفته است و آن عبارت است از: «احقاق حق مظلوم»، و قطعاً این مهم بدون تشکیل حکومت و کسب منصب حاکمیت و ولایت امر به مثابۀ اهرمی جهت احقاق حق ضعفا، میسر نخواهد بود.

3. روایت سوم: روایت یا دلیل سوم که آیت اللّه ذکر می کند، صحیحۀ محمد بن مسلم است. در این صحیحه آمده است: «قال سَمعتُ ابا جعفر علیه السلام یقول: یا محمد من

اَصْبَحَ من هذه الامّة لا امام لهُ منَ اللّه ظاهرٌ عادلٌ، اصْبحَ ضالاًّ تائِها»(3): هر کس از این

ص:300


1- (1) . همان، ص 112-113.
2- (2) . همان، ص 113.
3- (3) . الکافی، ج 1، ص 184، ح 8.

امت، صبح کند درصورتی که امام ظاهرِ عادل نداشته باشد، صبح کرده است درحالی که گمراه است. آیت اللّه در توضیح و تعلیل این روایت می گوید: «اگر چنانچه شما در یک جایی، در یک کشوری، قدرت دارید بر اینکه کاری کنید که امام عادلِ ظاهر داشته باشید [و این کار را نکنید، ضال و تائه اید. این] مربوط به امام معصوم نیست؛ هر امتی از امَم که می تواند امام ظاهرِ و عادل داشته باشد و ندارد، او ضالّ و تائه است».(1)

در این روایت، «هدایت جامعه» و «رهایی از گمراهی»، عامل وجوبِ وجود ولی امر در جامعه شمرده شده است.

4. روایت چهارم: آیت اللّه مشکینی در بیان دلیل چهارم، به حکم ولایتی اشاره می کند که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به مالک اشتر نخعی اعطا فرمود. از منظر آیت اللّه، فرمانی که حضرت علیه السلام به مالک اشتر داده است، ولایت وسیع کاملی است که نه فقط به مالک اشتر متعلق نیست، بلکه این ولایت به دیگران هم تسرّی می یابد. وی دراین باره می گوید:

... حضرت علی ابن ابی طالب - سلام اللّه علیه - یک حکم کلی، یک ولایت کلی اعطا فرمود برای مالک نوعی، در عصرِ نوعی و مصرِ نوعی و هر وقتی که یک کسی، این قدرت را داشته باشد، شبیه مالک باشد، این فرمان از آنِ اوست. اگر بگویید که در یک عصری، حضرت روح اللّه [امام خمینی] یا یک مالک اشترِ دیگری پیدا شد، این حکم پابرجاست... پس این فرمان عام، برای هر «مالک» ی در هر عصری است. این روایت، این فرمان، دلیل اثبات این ولایت است برای همه.(2)

آیت اللّه مشکینی این روایات و ادلۀ چهارگانه را دلیل محکمی برای طایفۀ دوم از روایات مبنی بر تعیین ولی امر در عصر غیبت به نحو کلی می داند.

طایفۀ سوم: لسان طایفۀ سوم روایات، بیان شرط بود. آیت اللّه مشکینی با تأکید بر

ص:301


1- (1) آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 114.
2- (2) همان، ص 115.

قبول روایات این طایفه، به اختصار به دو روایت اشاره می کند. روایت اول که از کتاب کافی ذکر شده عبارت است از اینکه:

«لاتَصْلَحُ الامامة الاّ لرجُلٍ فیه ثلاثُ خصالٍ: وَرَعٌ یَحْجُرُهُ عن معاصی اللّه و حلْمٌ یملکُ به غصبهُ و حُسْنُ الولایةِ علی مَنْ یَلی حتّی یکونَ لهم کالوالدِ الرحیم».(1) این روایت، از سه شرط و خصلت مهم ولی امر شامل تقوا، صبر و خویشتنداری، و خوش رفتاری و مهربانی با مردم نام می برد.

روایت دوم را نیز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است:

«وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لا یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ الْوالِیَ عَلَی الْفُرُوجِ وَ الدِّماءِ وَ الْمَغانِمِ وَ الْاحْکامِ وَ إِمامَةِ الْمُسْلِمِینَ الْبَخِیلُ...

وَ لاَ الْجاهِلُ... وَ لاَ الْجافِی... وَ لاَ الْخائِفُ... وَ لاَ الْمُرْتَشِی... وَ لاَ الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ».(2) در این روایت نیز شرائط و خصایلی نظیر بخیل نبودن، نادان نبودن، ظالم نبودن، ناعادل نبودن و رشوه خوار نبودن، برای ولی امر جامعۀ اسلامی ذکر شده است. این دو روایت، از منظر آیت اللّه مورد قبول، و روایات طایفۀ سوم به شمار می آیند.(3)

طایفۀ چهارم: طایفۀ چهارم، از انتخاب مردم سخن می گوید. آیت اللّه مشکینی دربارۀ روایات این طایفه، به رفع شبهه ای می پردازد. این شبهه آن است که آیا انتخاب مردم، شرط مشروعیت ولی امر است و آیا ولی امر منصوب از سوی خدا نیست؟ هر چند دربارۀ مقولۀ «نصب الهی» و «انتخاب و رأی مردم» در نظریۀ ولایت فقیه در ادامه سخن خواهیم گفت، در اینجا نیز اختصاراً به رفع این شبهه از منظر آیت اللّه مشکینی می پردازیم و در جایگاه خود، به تفصیل سخن خواهیم گفت.

آیت اللّه، مشهورترین روایت این طایفه را روایتی می داند که سلیم بن قیس از حضرت امیر علیه السلام نقل می کند:

«و الواجبُ فی حُکْمِ اللّه و حُکْم الاسلام علی المسلمینَ بَعْدَ ما یَموتُ امامُهُم اوْ یُقْتَلُ... انْ لا یَعمَلوا عملاً و لا یُحْدِثوا حدثاً و لا یُقَدِّموا یَدَاً و لا رِجلاً و لا یَبُدَءوا بشیءٍ قَبْلَ انْ یَخْتاروا لانْفسهم اماماً عفیفاً عالماً

ص:302


1- (1) . الکافی، ج 1، ص 407، ح 8.
2- (2) . نهج البلاغه، خطبۀ 31.
3- (3) آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 115-116.

وَرِعاً».(1) آیت اللّه مشکینی در بیان این روایت می گوید: «... حضرت امیر علیه السلام به ابوهریره و ابودرداء، به هر دو، می فرماید بروید از طرف من به معاویه، این را بگویید که اگر چنانچه امامِ ملتی بمیرد... نخستین قدم این است که باید بروند برای خودشان امام انتخاب کنند...».(2) وی سپس به افرادی اشاره می کند که با تمسک به این روایت، استدلال می کنند که ولایت امر، انتخابی است و ولی امر، به نظر و رأی صِرف مردم انتخاب می شود. آیت اللّه در پاسخ به این شبهه یادآوری می کند:

جواب این را، خود امام می فرماید. ایشان می گوید اینکه می گویم بر مردم لازم است، یعنی بروند سراغ امام؛ اگر دیدند خدا تعیین کرده، که او را بپذیرند؛ و اگر دیدند خدا تعیین نکرده، خودشان تعیین کنند.... بر مردم واجب [است] وقتی که امام... رحلت کرد، فوراً بروند سراغ امام؛ اگر دیدند که تعیین شده، فهو المطلوب؛ و اگر تعیین نشده، خودشان تعیین کنند.

خلاصه، اینکه خودشان تعیین کنند، مطلبی است که در ذهن بعضی ها آمده است. این در فرضی است که مِنْ عنداللّه تعیین نشده است و ما، مِنْ عنداللّه تعیین شده را داریم.(3)

دراین باره همان گونه که گفته شد، در ادامه به تفصیل سخن گفته خواهد شد.

پس می توان نتیجه گرفت که آیت اللّه مشکینی، از دو منظر عقل و نقل به اثبات مقولۀ ولی فقیه و لزوم وجود ولی امر در جامعه می پردازد و آن را تأیید می کند.

3. شرایط ولایت

اشاره

ولایت، به سبب موقعیت، ویژگی و جایگاهی که در جامعه دارد، باید شرایط و خصوصیاتی داشته باشد. این شرایط و ویژگی ها در شرع مقدس و اندیشۀ سیاسی اسلام ذکر و برآن ها تأکید شده است. آیت اللّه مشکینی، داشتن شرایط کافی برای ولایت را ناشی از اهمیت بسیارِ این مقوله می داند. وی معتقد است «مقام ولایت،

ص:303


1- (1) . کتاب سلیم بن قیس، ص 291.
2- (2) . آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 116.
3- (3) همان، ص 117.

بسیار خطیر است؛ امری است هم خطیر و هم خطرناک و هم بزرگ؛ برای اینکه امور یک کشور عظیمی - و اگر ممکن شود - یک مملکت هایی را در زیر نظر او قرار می دهد. بنابراین، این امر خطیری است و لذا شارع برای کسی که این ولایت را جعل کرده است، خصوصیاتی و شرایطی قرار داده است».(1) از نظر آیت اللّه مشکینی، ولایت، پانزده شرط دارد که ده شرط آن در باب مرجعیت تقلید ذکر شده است که عبارت اند از: بلوغ، عقل، اسلام، ایمان، عدالت، طهارت مولد (حلال زاده بودن)، حریت (آزاد بودن)، ذکوریة (مرد بودن)، حیات و اعلمیت. افزون بر این ده شرط، پنج شرط دیگر نیز وجود دارد که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ذکر شده است: بینش سیاسی، شجاعت، مدیریت، مدبریت و حُسن اداره.(2) البته آیت اللّه، در نگاهی دیگر پنج شرطِ ذکرشده را درمجموع، یک شرط به شمار آورده و یازده شرط ذکر می کند با یک شرط دیگر که از آن غفلت شده است و آن عبارت است از «شرط تنصیص و نصب»(3) که در مبحث «نصب الهی» از آن سخن خواهیم گفت.

از آنجا که برخی شرائط ولایت، با شرایط مرجعیت همسان است، ضرورت دارد تا مبحث «ولایت و مرجعیت» در اندیشۀ سیاسی آیت اللّه مشکینی و تفاوت های این دو مقوله بررسی شود؛ ازاین رو می توان این مبحث را در ذیل بحث «شرائط ولایت» ذکر کرد.

3.1. مرجعیت و ولایت؛ شرایط و افتراقات

در بحث ولایت فقیه پرداختن به ارتباط این مقوله با مرجعیت، و تفاوت ها و امتیازات آن دو ضروری به نظر می رسد. آیت اللّه مشکینی در توضیح مسئلۀ مرجعیت تقلید، ابتدا به تعریف لغوی آن می پردازد. از دیدگاه وی، «تقلید» در لغت از ریشۀ «قِلاده»، به معنای بر گردن کردن، یا کاری را بر عهدۀ شخصی قرار دادن

ص:304


1- (1) . آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 159.
2- (2) . همان.
3- (3) همان، ص 138.

است.(1) تقلید در اصطلاح عبارت است از «گفتار متخصص فنی را بدون دلیل پذیرفتن، که گویا تقلیدکننده سخنان او را به مانند قلاده بر گردن خود می نهد و یا آنکه اعمال خود را که طبق گفتۀ او انجام داده، از نظر مسئولیت، قلاده وار بر گردن او می نهد و بر عهدۀ او می گذارد؛ پس تقلید اصطلاحی در فروع دین، یعنی مراجعه به متخصص و یافتن راه صحیح و مطمئن دربارۀ عمل به وظایف فرعی و مسائل عملی».(2) آیت اللّه مشکینی همچنین در تعریف مجتهد و فقیه می گوید: «کسانی که به سعی و کوشش، شرایط استفاده را تحصیل کرده و متخصص این رشته شده اند و احکام خود را بالمباشرت استخراج و به کار بسته اند.... نام این تخصص: اجتهاد و فقاهت، و نام این متخصص: مجتهد و فقیه است».(3) وی، فقیه واجد شرایط را مرجع تقلید می داند(4) و در تعریف اصطلاحی آن می گوید: «مرجع تقلید... یعنی کسی که شخصی که در احکام فرعی خودش، جاهل باشد، بتواند به او رجوع کند و از او، فتوا را، تعبّداً، بگیرد و عمل کند. این، معنای مرجع تقلید است».(5) البته آیت اللّه در کنار تعریف این اصطلاحات، به مواردی از قبیل الزامات و کیفیت رجوع مقلِّد به مقلد، نظریات گوناگون و متنوعی مطرح می کند، که برای پرهیز از تطویل و خارج نشدن از بحث، بدان نمی پردازیم.(6)

دربارۀ بحث مرجعیت و ولایت و ارتباط این دو مقوله با هم و امتیازات آن دو، آیت اللّه مشکینی به مواردی اشاره می کند که با مراجعه به اقوال و آرای او، می توان این موارد را به اختصار این گونه بیان کرد:

1. شرایط ولایت، دشوارتر است. همان گونه که پیش تر گفته شد، ولی فقیه باید شرائطی افزون بر شرائط مرجع تقلید داشته باشد. به دیگر سخن، همان شرائطی که

ص:305


1- (1) . واجب و حرام، ص 67.
2- (2) . همان.
3- (3) . همان، ص 68.
4- (4) . همان، ص 67.
5- (5) . آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 135.
6- (6) دراین باره ر. ک: علی مشکینی، واجب و حرام، ص 67-69.

مرجع تقلید دارد، ولی فقیه هم باید داشته باشد و افزون بر آن، باید دارای شرائطی از قبیل بینش سیاسی، مدیریت، تدبیر و... باشد. پس می توان گفت که شرائط ولایت فقیه، دشوارتر و بیشتر از مرجعیت است.(1)

2. هر مرجع تقلیدی، ولی امر نیست. با توجه به آنچه گفته شد و با توجه به شرائط ویژۀ ولی فقیه، می توان نتیجه گرفت که هر مرجع تقلیدی، الزاماً ولی امر نیست. به عبارت دیگر، ممکن است کسی برای مرجعیت تقلید صلاحیت داشته باشد، ولی برای ولایت امرْ صالح نباشد.(2)

3. حکم ولی امر، بر مرجع تقلید مقدم است. از جمله مواردی که همواره محل سؤال بوده و در کانون توجه اندیشه وران قرار می گرفته است آن است که اصولاً در صورت تعارض «فتوای» مرجع با «حکم» ولی امر، کدام یک مقدم است؟ آیت اللّه مشکینی دراین باره معتقد است که در صورت وجود این گونه تعارض، قطعاً حکم ولی امر مقدم است؛ چرا که به اعتقاد وی، حکم می تواند فتوا را نقض کند، ولی فتوا نمی تواند حکم را نقض کند.(3)

4. در ولی امرِ اعلم، مرجعیت متمرکز می شود. آیت اللّه مشکینی معتقد است اگر کسی که واجد شرایط ولایت امر است، چنانچه در استنباط احکام نیز از دیگران اعلم باشد، عنوان ولایت امر و مرجعیت تقلید در وی متمرکز می شود و ولی امر جامعه، همان مرجع تقلید آن ها خواهد بود. اگر این گونه نبود، یعنی مثلاً مجتهدِ واجد شرایط ولایت اعلمیت نداشت، یا فقیه اعلم، واجد شرایط ولایت نبود، طبعاً مرجعیت تقلید از ولایت امر مسلمین جدا می شود و هریک وظایف خویش را انجام خواهد داد.(4)

5. دو فرق عمده میان ولایت و مرجعیت. غیر از مطالبی که گفته شد، دو فرق مهم و

ص:306


1- (1) دراین باره ر. ک: آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 135-139.
2- (2) واجب و حرام، ص 71.
3- (3) همان، ص 73.
4- (4) همان، ص 72.

اساسی میان ولایت و مرجعیت وجود دارد. از دیدگاه آیت اللّه مشکینی، این دو فرق عبارت اند از: اعلمیت و شرط حیات: «... در مرجع تقلید، به میت هم می توان رجوع کرد؛ اما ولی امر میت نمی تواند ولی امر باشد. نیز اعلمیت چنین است. در مرجع تقلید، اعلمیت، مورد اختلاف است. لزوم ندارد که اعلمیت باشد؛ ولی بر طبق نصوص مسلّم، ولی امر باید اعلمیت داشته باشد...».(1)

6. عمل به فتوای مرجع تقلید و عمل به حکم ولی امر، طاعت است. از جمله مسائلی که در بحث ولایت و مرجعیت ذکر آن ضروری به نظر می رسد آن است که آیا رأی مرجع و ولی امر حجیت دارد یا خیر. آیت اللّه مشکینی معتقد است که آنچه از طرف شرع دربارۀ مرجع، جعل شده، حجیت رأی اوست؛ یعنی فتاوی و آراء او حکایت از واقع دارد و برای مقلدین نسبت به آن حجیت شرعی تمام می شود و آنچه دربارۀ ولی امر است، جعل منصب و اعطاء حاکمیت بر ملت است که طبق مصالح اسلام و مسلمین، امر و نهی صادر کند. وی در تبیین و توضیح این عبارت می گوید: «مرجع تقلید، خبر از حکم کلی الهی می دهد؛ مثل واجب بودن نماز و حرام بودن زنا؛ و ولی امر انشاء حکم ولایی می کند؛ مثل فرمان نصب و عزل و جنگ و صلح و غیره، و وظیفۀ مکلّف و مسلمان در اولی تقلید، و در دومی طاعت است».(2)

4. ولایت فقیه؛ نصب الهی یا رأی مردمی ؟

اشاره

یکی از مهم ترین و درعین حال پرمناقشه ترین مباحث نظری دربارۀ ولایت فقیه، بحث نصب الهی یا انتخاب مردمی بودن آن است و اینکه آیا اصولاً مردم در انتخاب ولی فقیه نقشی دارند یا خیر؟

جهت تبیین دیدگاه آیت اللّه مشکینی، ابتدا باید به این نکته توجه کرد که اصولاً در اندیشۀ وی، منشأ ولایت چیست؟ به عبارت دیگر، ولایت امر و حکومت بر جامعه، نشئت یافته از چیست؟ آیت اللّه معتقد است که ولایت امر، دو منشأ دارد: اول، ارادۀ

ص:307


1- (1) آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 138.
2- (2) واجب و حرام، ص 72.

الهی و دیگری، ارادۀ امت.(1) وی در توضیح این مطلب می گوید: «طبق اسلام راستین، در هیچ عصر و زمانی، خداوند، ملتی را بدون ولی امر نمی گذارد و نگذاشته است».(2) آیت اللّه مشکینی، همین معنا را ترجمان واقعیِ مفهوم دموکراسی یا حکومت مردم بر مردم می داند و آن را تبلور عینی مردم سالاری دینی می شمارد.(3) وی همین معنا را تسری یافته در قانون اساسی جمهوری اسلامی، و فرق اساسی دموکراسی غربی و اسلامی می داند: «در غرب فقط ارادۀ مردم حاکم است؛ اما در اسلام، هم ارادۀ الهی، و هم ارادۀ مردمی».(4)

دقیقاً به همین علت است که در اندیشۀ ایشان، تنها نظام مشروع در پهنۀ گیتی، نظام ولایت فقیه است. وی معتقد است: «نظام ما، متصل به اللّه است و رهبر معظم...

ما منصوب من عنداللّه است و سپاه و بسیج و ارتش ما، جنداللّه است و جوانان ما همگی حزب اللّه و به خواست خداوند، اکثریت ملت ما، اولیاءاللّه است...»(5) و به این ترتیب نتیجه می گیرد که «تمام نهادهای حکومت ما، مورد تأیید و تصویب و امضای معصومان علیهم السلام است...»(6) ؛ چرا که ولایت فقیه، مشروعیت خود را به واسطۀ «نصب الهی» بودن کسب می کند. با این توضیح، می توان در بعد کلان تر، به موضوع منصوب بودن ولی فقیه و نقش رأی و نظر مردم در قوام یافتن ولایت، در اندیشۀ سیاسی آیت اللّه مشکینی پرداخت:

4.1. نصب الهی

از دیدگاه اکثر فقهای شیعه برمی آید که ولی فقیه، منصوب از جانب خداوند است به اعتبار جانشینیِ معصوم علیه السلام. معنای نصب آن است که در عصر غیبت، فقیهی که واجد شرایط علمی و عملی است، از سوی امامان معصوم علیه السلام به مقام ولایت رسیده

ص:308


1- (1) . آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 222.
2- (2) . همان.
3- (3) . همان، ص 223.
4- (4) همان.
5- (5) . همان، ص 237.
6- (6) . همان.

است.(1) آیت اللّه مشکینی نیز این دیدگاه را تأیید کرده، معتقد است که ولی فقیه منصوب از جانب خداست؛ چرا که او به اعتبار منصوب بودن از سوی معصوم [به نصب عام] منصوب از سوی خداوند به شمار می آید. از منظر وی، نظام ولایت و حکومت اسلامی برای شخصی که معصوم نیست نیز با تمام نظام های دنیایی تفاوت دارد؛ چرا که این نظام و اصل حکومت آن از سوی خداوند متعال جعل شده و پدید آمده است و یکی از شئون ولایت معصوم علیه السلام به شمار می آید.(2) وی ولی امر در این نظام را، یا پیامبر یا وصی معصوم یا منصوب از جانب معصوم دانسته، معتقد است:

«همچنان که نبوت بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله خاتمه پیدا کرد، اما نبوت به عنوان امامت، دوام دارد و همیشه خواهد داشت، تا وقتی که دنیا منقضی بشود».(3) البته پیش تر و در بحث انواع ولایت، گفته شد که ولایت فقیه ادامۀ همان ولایت تشریعی خاص معصوم علیه السلام به شمار می آید و گفته شد ولایتی که بر فقیه ثابت می شود، شعبه ای از ولایت تشریعیه ای است که معصوم نسبت به جامعه دارد. آیت اللّه مشکینی، مسئلۀ نصب فقهای جامع الشرائط به مقام ولایت امر مسلمین را بدیهی و قابل انتظار از شرع مقدس دانسته، می گوید:

... ما ادلۀ وافی داریم که در زمان عصر غیبت، علمای خاص، از طرف اهل بیت علیهم السلام از طرف شرع اسلام منصوب اند. ما واقعاً هم از شرع مستَبْعَد می دانیم که کسی بگوید به اینکه نصب نشده است! ما، از شرع که جزئیات فروع دین را متعرض شده است، بعید می بینیم که مسئلۀ به این مهمی را، در زمان غیبت، متعرض نشده باشد! اصلاً این معنا از مقام شرع دور است.(4)

وی بر همین اساس تعیین حکومت و نصب حاکم را از اموری می داند که خداوند متعال بدان پرداخته است و از آدم تا خاتم، و از خاتم تا کنون این تعیین حکومت ادامه دارد، حتی در زمان غیبت معصوم علیه السلام: «حکومت از آنِ اوست

ص:309


1- (1) . ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت، ص 389.
2- (2) . الفقه المأثور، مسئلۀ 45، ص 34.
3- (3) . آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 23.
4- (4) همان، ص 151.

(خداوند). او باید تعیین کند و حکومت را هم تعیین کرد؛ چه در زمان حیات آن ها، ظهور آن ها حتی برای زمان غیبت آن ها، اگر اتفاق بیفتد که ظاهرٌ مشهور نباشد، باطنٌ مقمور باشد، باز آن ها برای مردم حاکم تعیین کرده اند...».(1)

پس می توان از این گفته های آیت اللّه مشکینی نتیجه گرفت که او نیز مانند بسیاری از فقها، قائل به نصب ولی فقیه از جانب خداوند، آن هم نصب عام و بالواسطه است. اکنون این پرسش مطرح است که نقش مردم در حاکمیت یافتن ولی فقیه به چه مقدار است و اصولاً آیا می توان ولایت فقیه را در کنار «انتصابی» بودن آن، «انتخابی» هم دانست؟

4.2. نقش مردم در حاکمیت ولی فقیه

آیت اللّه مشکینی در تبیین نقش مردم در روند شکل گیری حاکمیت ولی فقیه، با طرح این جملۀ مشهور که «همۀ اختیارات، در دست ملت است و مردم دارای اختیار تام اند در تمام امور کشور»(2) به حدود اختیارات مردم پرداخته، با این مقدمه که «خداوند، مردم را در کارهای خودشان مختار کرده است»(3) به این موضوع می پردازد که اساساً انسان، مختار آفریده شده است. وی «اختیار» را به دو بخش «تکوینی» و «تشریعی» تقسیم می کند و اختیار انسان در امور تکوینی را مفروض می داند: «بشر حتی در ایمان و کفرشان هم اختیار تکوینی دارند و در طاعت و طغیانشان هم اختیار تکوینی دارند. بشر در کارهایش تکویناً مختار است».(4) در بُعد «اختیار تشریعی» هم آیت اللّه مشکینی معتقد است که انسان اختیار دارد؛ ولی این اختیار قطعاً مخصص دارد. به دیگر سخن، در یک کبرای کلی و به نحو استقرای عرفی می توانیم بگوییم که خداوند در تمام افعال، به بشر اختیار داده است؛ ولی این اختیار قابل تخصیص است: «... خدا برای بشر، در همۀ کارها به نحو اطلاق گفته "لک الخیار" »الّا مواردی را استثناء کرده است. ما استقراء کردیم در این موارد و یافتیم که بشر در چهار مورد،

ص:310


1- (1) همان، ص 271.
2- (2) . همان، ص 173.
3- (3) . همان، ص 174.
4- (4) . همان.

اختیار ندارد... بلکه فرمان می دهد که در اینجاها... اختیار با من است».(1) پس اختیار انسان در امور تکوینی، بلا مخصص، و در امور تشریعی همراه با مخصص است.

این چهار موردی که از دیدگاه آیت اللّه مشکینی از حیطۀ اختیار بشر خارج است عبارت اند از:

1. انتخاب دین:

بشر، در انتخاب دین مختار نیست... آنچه که خدا برای او تعیین می کند، یجب علیه که آن را انتخاب کند و آن را اختیار کند و حتی دینی را که قبلاً برای یک عدۀ دیگری، در یک عصر دیگری در یک مصر دیگری، خدا برای آنان جعل کرده و تشریع کرده، بشر حق ندارد برود آن را انتخاب کند، بلکه باید آنچه که خدا برای او جعل می کند و تشریع می کند و به او عرضه می دارد، آن را باید انتخاب کند....(2)

2. انتخاب پیامبر: «... دربارۀ نبوت و رسالت، از جاهایی است که لک الخیار ندارد و بشر حق انتخاب ندارد...».(3)

3. انتخاب امام: «... امام امت، ولی امر مسلمانان که حکومتش، حکومت حق است و تشریعی و صحیح، این، به انتخاب اللّه است و بشر، حق انتخاب دراین باره را دارد».(4)

4. واجبات و محرمات: «... خدا گویا به بشر می فرماید... در تمام کارها... برای شما اباحه است، اصالة الحلیه و اصالة الاباحه است... ولی... در واجبات، اصالة الاباحه نداریم... [و همین طور] در محرمات... مجموع واجبات و محرمات، مستثناء است از "لک الخیار" کلی که خدا برای بشر بیان کرده است».(5)

از منظر آیت اللّه مشکینی این چهار مؤلفه، از اختیار تشریعی انسان خارج است و این گونه نیست که بگوییم انسان در تشریعیات هم به طور مطلق، مختار آفریده شده است. وی پس از ذکر این مقدمات نتیجه می گیرد که: «... معصومان را باید او نصب

ص:311


1- (1) . همان، ص 175.
2- (2) همان.
3- (3) همان.
4- (4) همان، ص 176.
5- (5) همان، ص 177.

کند، لیس للناس الخیار، و منصوبان از طرف معصومان را هم باید او نصب کند» (نصب الهی بودن مقولۀ ولایت فقیه).(1) آیت اللّه، البته فرعی هم بر این اصل می زند که این فرع، همان محدودۀ اختیار انسان در انتخاب و حاکمیت ولی فقیه است. وی دراین باره می گوید: «... معصومان که یک عده را انتخاب می کنند، یک وقت، زمان، زمان حضور است، انتخاب، انتخاب شخص می شود. در زمان حضور، انتخاب کلی نداریم. در زمان غیبت هم انتخاب مشخص نداریم؛ بلکه انتخاب کلی است».(2) درواقع آیت اللّه مشکینی با تمییز دورۀ حضور امام از دورۀ غیبت امام، دورۀ حضور را به واسطۀ حیات امام، نقش مردم را در انتخاب ولی بی اثر می داند؛ اما در زمان غیبت، چون امام علیه السلام حضور ندارد و انتخاب هم به صورت کلی است، نقش مردم را بالواسطه دانسته، در اینجا برای آن ها حق اختیار و انتخاب قائل است: «... در نصب خاصّ، لیس للناس الخیار؛ اما در نصب عام که در زمان غیبت است، در اینجا نوبت به مردم می رسد؛ برای اینکه نصب عام معنایش این است که "مَنْ کان بهذه الصفات" کسی که عالم باشد، متقی باشد... مدیر باشد، مدبر باشد... فقیه متصف به این صفات، به نحو کلی نصب شده است...».(3)

در این میان اما، این سؤال پیش می آید که چون در زمان غیبت، نصب شخص منتفی شده و نصبِ کلی است، از آنجا که این کلیِ منصوب، مصادیق گوناگون دارد و مردم هم قدرت تشخیص ندارند، برای انتخاب ولی امر چه باید کرد و اصولاً مردم در این زمینه چه نقشی دارند؟ پاسخ به این پرسش، به ضرورت وجود و حضور «خبرگان» در جامعه منتج می شود.

4.3. «خبرگان»؛ حلقۀ وصل مردم و ولی امر

برای آنکه نقش مردم در انتخاب ولی امر در عصر غیبت پررنگ شود، می باید خبرگانی باشند تا به مثابۀ حلقۀ واسط و حلقۀ وصل عمل کرده، صالح ترین شخص

ص:312


1- (1) . همان.
2- (2) . همان، ص 178.
3- (3) همان.

را برای ولایت امر انتخاب کنند. این، امری عقلی و کاملاً پذیرفته شده به نظر می رسد. آیت اللّه مشکینی نیز این راهکار را تأیید می کند و می گوید:

در زمان غیبت، نصب شخص نیست، نصب کلی است؛ ولی چون این کلی که نصب کرده، مصادیق مختلف دارد، مصادیق زیادی دارد و مردم هم قدرت تشخیص او را ندارند، عاقلانه ترین راه و بهترین راه برای اینکه مردم بتوانند آن منصوب الهی را پیدا کنند و انتخاب کنند و اختیار کنند، این است که یک عده از بُصَرا، خُبَرا، اهل خبره، اهل تخصص، این ها را پیدا کنند و اینان را مأمور کنند که آن فردی که از طرف شرع منصوب شده، او را برای آنان پیدا کنند. این، بهترین راه است....(1)

وی در جهت تبیین اهمیت و چراییِ وجود خبرگان در جامعۀ اسلامی با طرح فرضیه ای، به راه های گوناگون انتخابِ ولی امر می پردازد. فرضیه ای که آیت اللّه مطرح می کند، بدین گونه است: «... عَلی فرض اینکه در عصری... مصداق همان تعیین شدۀ کلی را پیدا کنیم و فَرَضْنا که در مملکت، ما، پنج نفر داریم... که این ها در مقابل هم قرار گرفتند، نسبت به تعیین افراد چطور است؟...».(2) وی پس از طرح این فرضیه، شش صورت را برای انتخاب ولی امر پیشنهاد می کند. این صورت ها بدین شرح اند:

1. تعیّن در میان خود: راه اول پیشنهادی آیت اللّه آن است که این پنج نفر، خودشان با مشورت و توافق با هم، یکی را از میان خود به عنوان ولی امر انتخاب کنند.(3)

2. قرعه: راه دوم آن است که اگر این پنج نفر نتوانستند از میان خود کسی را انتخاب کنند، از طریق قرعه، یک نفر را انتخاب کنند.(4)

3. شورایی: صورت دیگر آنکه این پنج نفر به صورت شورایی، رهبری و ولایت امر امت را برعهده گیرند.(5)

ص:313


1- (1) همان.
2- (2) . همان، ص 117.
3- (3) همان.
4- (4) همان.
5- (5) همان.

4. به نحو مهایات: راه دیگر آنکه این پنج نفر ولایت را به نحو مهایات انجام دهند.

«مهایات» در لغت به معنای تقسیم منافع مال مشترک است طبق اجزاء آن یا برحسب زمان. آیت اللّه مشکینی در توضیح این اصطلاح، مثال می زند: «یک عبدی، نصفش آزاد است و نصفش عبد؛ یک ماه برای خودش کار می کند و یک ماه برای مولایش کار می کند».(1)

ولایت به نحو مهایات این گونه است که مثلاً در دورۀ ده ساله، هریک از این پنج نفر به صورت دوره ای و به نوبت، دو سال، عهده دار ولایت امر می شود.

5. تقسیم قلمرو حکومت: راه دیگر نیز این گونه است که هریک از اینان، منطقه و قلمروِ حکومت خودشان را تقسیم کنند و هریک در قلمرو حکومت خویش، ولایت کند.(2)

6. انتخاب مردم: آیت اللّه مشکینی پس از فرض کردن این صورت های پنج گانه، فرض و صورت ششمی ارائه می دهد. او می گوید وقتی آن پنج فرض محقق نشد، نوبت به مردم می رسد و اینجا مردم هستند که باید از میان این پنج نفر، یکی را انتخاب کنند. او انتخاب مردم را نیز به دو صورت فرض می کند: صورت اول آنکه مردم به صورت مستقیم ولی امر را پیدا می کنند، و صورت دوم هم آنکه مردم خودشان اطلاع ندارند و نمی شناسند. در این صورت اشکالاتی در انتخاب مستقل و مستقیم پیش می آید. در این فرض مردم افرادی را از میان خودشان به عنوان «اصحاب عقد و حلّ» و «خبرگان» انتخاب می کنند و آن ها می آیند از این پنج نفر، یکی را انتخاب می کنند.(3)

آیت اللّه مشکینی با بیان این صُور، موارد ذکرشده غیر از صورت ششم را غیر قابل قبول و تحقق ناپذیر دانسته، می گوید: «... این دو صورت اخیر، باقی می ماند و

ص:314


1- (1) همان، ص 118.
2- (2) همان.
3- (3) همان.

آن این است که مردم یا مستقیماً انتخاب کنند و یا بالواسطه و با واسطۀ گروه حل و عقد یا خبرگان و این، اوْلَی الطریق است. فتحصَّل به اینکه ما می توانیم بگوییم که این راه آخر، بهترین راه است برای مردم که آن ها، به واسطۀ اصحاب حل و عقد انتخاب کنند...».(1) بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که از دیدگاه آیت اللّه مشکینی، در زمان غیبت امام، بهترین نقش مردم در انتخاب ولی امر، انتخاب افراد خبره ای است تا آنان بتوانند وظیفۀ کشف فقیه جامع الشرائطِ منصوب به نحو عام را به نحو احسن انجام دهند.

4.4. بیعت مردم؛ شرط ولایت یا...؟

مسئله ای که ذکر آن در این بخش و در ادامۀ نقش مردم در انتخاب ولی فقیه ضروری به نظر می رسد و می باید استطراداً به آن اشاره شود، بحث «بیعت» مردم با ولی امر است. آیا این بیعت، شرط ولایت به شمار می رود، یا مسئله چیز دیگری است؟ به اعتقاد آیت اللّه مشکینی یکی از مسائلی که از آن، برداشت های اشتباهی در فقه صورت پذیرفته است، بحث بیعت است. وی با تأکید بر این نکته که در ادله، مسئلۀ بیعت وجود دارد، به ماجرای بیعت گرفتن پیامبر از مردم در عقبۀ اولی و بعد از آن اشاره کرده، و با ذکر دو آیۀ «لَقَدْ رَضِیَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»(2) و «إذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ»(3) و همچنین جملۀ معروف پیامبر صلی الله علیه و آله مبنی بر اینکه «با علی بیعت کنید»، بر وجود مسئلۀ بیعت در اسلام تأکید می کند؛ اما به این نکته نیز اشاره می کند که بیعت، شرطیت برای مورد البیعة ندارد.(4)

وی جهت تبیین این موضوع، ابتدا به تعریف معنای بیعت می پردازد. از نظر آیت اللّه، کلمه های «بیع» و «بیعت»، هر دو برای سه معنا وضع شده اند: فروش، خرید و مجموعِ خرید و فروش. وی البته برای کلمۀ «بیعت» به صورت مستقل نیز، معنایی دیگر ذکر می کند که ابتدائاً به عنوان استعاره و تشبیه، و بعداً در آن حقیقت پیدا کرده

ص:315


1- (1) . همان، ص 119.
2- (2) . فتح، آیۀ 18.
3- (3) ممتحنه، آیۀ 12.
4- (4) مجموعه آثار آیت اللّه مشکینی، ص 149.

است و آن عبارت است از «معاهدۀ خاص».(1) وی دراین باره به مثالی اشاره می کند:

مثلاً در یک روستایی، جمعی از مردم، کسی را به عنوان رئیس خود انتخاب می کنند و دست بیعت می دهند. مجموعۀ این کار را «بیعت» می گویند. چرا تشبیه به بیع است؟ زیرا این شخص کانّه تمام امکانات و تدبیرات خود را تحویل ملت می دهد و در مقابل نیز، ملت هم طاعت و انقیادشان را به او می فروشند. این تشبیه، حکمتش بدین جهت است، و الّا ادلۀ عهد شامل آن می شود.(2)

آیت اللّه مشکینی با توضیح این مطلب، بیعت را معاهده می داند؛ معاهده ای که هیچ شرطیتی برای ولایت امر به شمار نمی آید. وی در توضیح این مطلب، به مثالی مهم اشاره می کند از باب نمونه دربارۀ نذر که مانند بیعت، معاهده است. این نذر، گاه بر محلّلات واقع می شود؛ یعنی آنکه قبل از نذر، حرمتی نیست و الزامی هم وجود ندارد، بلکه به وسیلۀ نذر، الزام ایجاد می شود. اما در برخی مواقع، نذر اثر ندارد، بلکه از آن تأکید مستفاد می شود. مثلاً نذر واجبات و محرمات، هیچ الزامی ایجاد نمی کند، بلکه بر الزامِ قبلی تأکید می کند. بیعت نیز همین گونه است. اگر در زمان غیبت، با ولی امری بیعت صورت پذیرفت، اینجا اگر گفته شود که «بیعت، ایجاد ولایت کرده است» این منوط به این مسئله است که قبل از تحقق بیعت او هیچ حکمی نداشته باشد که درواقع، یقیناً قبل از تحقق بیعت، چنین نیست.(3) این بیعت، «بیعتِ تأکیدی» است و نه شرط بیعت(4):

... حتی در معصوم هم بیعت هست... ولی بیعت نه برای اینکه شرطٌ لِلولایة، بلکه بیعت برای تسدید امر کسانی که آن ها ملتزم شوند، ملت ملتزم شود و تسلیم شود. بیعت برای این است که آن ها مخالفت نکنند؛ چون بیعت و قرارداد، یک امرِ عقلاییِ فطریِ عقلی است و عقلا، قراردادهای خودشان را محترم می دانند، فلذا بعد از آنی که نبی ای، نبوت را ادعا کرد و

ص:316


1- (1) . همان.
2- (2) همان.
3- (3) . همان، ص 150.
4- (4) همان، ص 151.

امامی، امامت را ادعا کرد، اگر توأم با این بیعت باشد، کأنه آن ها هم دیگر تسلیم می شوند. پس، مسئلۀ بیعت هم ربطی به شرطیت ولایت ندارد.(1)

5. گستره و حدود اختیارات ولی فقیه

از جمله مسائل مهم و کاربردی دربارۀ موضوع ولی فقیه، میزان گسترۀ ولایت و حدود اختیارات و وظایف ولی امر است. آیت اللّه مشکینی، گسترۀ ولایتِ ولی فقیه را فراتر از جغرافیای موجود می داند و مرزها را دلیلی بر ضیق بودن دائرۀ ولایت نمی داند. از منظر آیت اللّه «ولایت امر مسلمین و وجوب اطاعت وی مخصوص منطقه ای نیست که در قلمرو حکومت ظاهری او قرار دارد، بلکه دربارۀ همۀ مسلمین در هر منطقه و کشور است و همه باید حاکمیت اسلامی او را بپذیرند و تا حد ممکن از خط مشی دینی و سیاسی او به تناسب زمان و مکان خود تبعیت کنند، مگر آنکه در منطقه ای باشند که دارای ولی امر اسلامی مستقل است».(2) از این نظرِ آیت اللّه مشکینی، دو مسئله دربارۀ گسترۀ ولایتِ ولی فقیه استنتاج می شود: اول آنکه این گستره، سراسری است و به جغرافیای خاصی محدود نیست؛ و نکتۀ دوم آنکه می توان در آنِ واحد، چند ولی در چند نقطه از جهان داشت، چرا که آیت اللّه معتقد است: «ولایت معصوم، در دنیا یکی بیشتر نمی تواند بشود؛ ولی ولایت منصوب از او در هر ناحیۀ دنیا و در محیطهای مختلف و کشورهای متعدد می تواند باشد».(3) هر دو مسئله، درهرحال منتج به این قضیه می شود که گسترۀ ولایت فقیه شامل همۀ جهان می شود؛ چه یک ولی فقیه وجود داشته باشد و چه در هر منطقه ای چند ولی فقیه باشند. به همین دلیل، آیت اللّه معتقد است که: «... اگر در هر نقطه ای، در هر منطقه ای، خبرگانی پیدا شدند، جلسه ای تشکیل شد و ولیّ امر واجد شرایطی را خبرگان تعیین کردند، فهو، وگرنه، ولیّ امر شرعی و قانونی که در یک نقطه تعیین شد، ولیّ امر همۀ شیعیان جهان است. بنابراین، ولی امر ایران، از آنِ همۀ شیعیان و

ص:317


1- (1) همان، ص 98.
2- (2) . واجب و حرام، ص 72-73.
3- (3) . آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، ص 197.

بلکه همۀ مسلمانان جهان است».(1) در این میان اما دو پرسش اساسی پیش می آید:

پرسش اول این است که مسلمانانی که تحت حکومت های جور هستند و به یک معنا، در منطقۀ خود ولی فقیه ندارند چه وظیفه ای دارند؟ پرسش دوم این است که در داخل کشور اسلامی که ولی فقیه سکّان دار امور است، وظیفۀ کفار و غیرمسلمانانِ ساکن در کشور اسلامی چیست؟ آیا ولایتِ فقیه، شامل آنان نیز می شود؟ آیت اللّه مشکینی به هر دو پرسش پاسخ می دهد. نظر وی در پاسخ به پرسش اول، این است که: «واجب است مسلمینی که در تحت حکومت های جور زندگی می کنند، با ولی امر مسلمین در هر کشوری باشد، رابطه برقرار نمایند و از نظریات او در ابعاد مختلف وظایف دینی و الهی خویش الهام گیرند و به دستورات او خاصه دربارۀ برخورد با دولت های جور و ملت های غیر اسلامی عمل نمایند».(2) دربارۀ پرسش دوم نیز، نظر فقهی آیت اللّه عبارت از این است که ولایتِ فقیه حتی بر غیر مسلمانان هم ثابت است، و اطاعت از او برای غیرمسلمانان نیز واجب است؛ گرچه این غیرمسلمانان، جاهل یا غافل یا منکر این قضیه نیز باشند؛ چرا که بر اساس اصل فقهی «ان الکفار مکلفون بالفروع کالاصول» کفار همان گونه که بر اصول عقاید مکلف هستند، بر فروع نیز مکلف اند و باید تبعیت کنند.(3)

به هرحال باید گفت که از دیدگاه و اندیشۀ آیت اللّه مشکینی، گسترۀ ولایتِ فقها نامحدود است و به دایرۀ تنگ مرزها محدود نیست. اما دربارۀ حدود اختیارات و وظایف ولی فقیه، آیت اللّه مشکینی به مواردی اشاره می کند که به جهت پرهیز از اطالۀ کلام و تفصیل در موضوع، اشاره وار به آن ها پرداخته می شود. این حدود و وظایف عبارت اند از:

5.1. تشکیل حکومت: بر فقیه واجد شرایط ولایت واجب است در صورت ممکن به منظور هدایت جامعه و ادارۀ امور ملت در کلیۀ ابعاد و جهات آن و برای

ص:318


1- (1) . همان.
2- (2) . واجب و حرام، ص 73.
3- (3) الفقه المأثور، ص 37.

اجرای حدود و تعزیرات اسلامی و پیاده کردن تمام مراحل امر به معروف و نهی از منکر و احیاء سایر شئون دین، تشکیل حکومت دهد و خود متصدی وظایف اداره و اجرای آن باشد.(1)

5.2. مسئله قضا: دستگاه قضا به نحو عموم باید در اختیار ولی امر و زیر نظرمستقیم او باشد و انتخاب قضات و اعطاء منصب قضاوت و نصب و عزل آن ها، از شئون اوست و بدون تحقق این نصب، حکم آن ها نافذ نیست.(2) به همین قضیه، می باید مسئلۀ اجرای حدود و تعزیرات را هم افزود که باید زیر نظر ولی امر اقامه و اجرا شود.(3)

5.3. ولایت بر نفوس: منظور از ولایت بر نفوس آن است که بر ولی فقیه جایز است مردم را به کارهایی که دخالت در مصالح دینی و صلاح حال اجتماع دارد طبق نظر و صلاح دید خود مأمور کند، گرچه آن ها راضی نباشند و نیز در مورد امور شخصی آن ها درصورتی که قاصر باشند وادار نماید؛ مثل اجبار اطفال به وظایف لازمه.(4)

5.4. ولایت بر اموال: منظور، ولایت بر بیت المال مسلمین است و البته ولی فقیه حق تصرف اموال شخصی مردم را دارد، آن هم در فرضی که تسلط صاحب مال بر مالش معارض با مصالح ملزمۀ عموم قرار می گیرد که در این فرض بر ولی امر است که با مراعات رجحان، در اموال شخصی تصرف کند.(5)

5.5. تنظیم سیاست های کلی حکومت اسلامی: مسئلۀ تنظیم سیاست کلی حکومت اسلامی و تعیین خط مشی فرهنگی و اقتصادی و نظامی مسلمین نیز از دیگر شئون و اختیارات ولی امر مسلمین به شمار می آید.(6)

5.6. جهاد با کفار: جنگ و جهاد با کفار غیرکتابی، جهت دعوت آنان به اسلام و

ص:319


1- (1) واجب و حرام، ص 73.
2- (2) . همان.
3- (3) همان، ص 74.
4- (4) همان.
5- (5) همان.
6- (6) همان.

همچنین جهاد با کفار حربی نیز از دیگر شئون ولی امر به شمار می رود.(1)

5.7. دفاع از کیان اسلامی: از دیگر شئون و وظایف و اختیارات فقیه، دفاع از کیان اسلام و اجتماع مسلمین است در وقتی که مورد حمله و هجوم دیگران قرار گرفت. تصدی فرماندهی و هدایت این دفاع، به هر طریق بر عهدۀ ولی فقیه است.(2)

5.8. فرماندهی نظامی: همچنین ولی امر می تواند و باید خود در رأس فرماندهی نظامی قرار گرفته، یا کسی را به نمایندگی از خود در این منصب بگمارد.(3)

5.9. تسلط بر انفال: باید همۀ انفال و فیءها در اختیار و زیر نظر ولی فقیه باشد و طبق صلاحدید او از آن استفاده شود. انفال بر حسب تشریع اسلام عبارت اند از:

امکنه و باغات و زمین های آبادی که از کفار، بدون جنگ به دست مسلمین افتاده است، زمین های موات و بدون مالک، دریاها و فضا، اراضی و زمین های بدون مالک، قلۀ کوه ها و کف رودها، کنار دره ها و نهرهای بزرگ بدون مالک، املاک سلطنتی که به جنگ و غلبه به دست مسلمین افتاده، غنائم جنگی، ارث امواتی که وارث شرعیشان معلوم نیست و....(4)

5.10. امور حسبیه: هرچه که از امور حسبیه به شمار می رود، از قبیل حفظ صغار و مجانین و حفظ اموال و صرف آن برای امور زندگی شان، از شئون و وظایف ولی امر به شمار می رود.(5)

بر امور ده گانۀ پیشین، باید امور بسیار دیگری را افزود که از منظر آیت اللّه مشکینی، شئون، حدود و اختیارات و وظایف ولی فقیه به شمار می آید؛ اموری نظیر تصدی مقام امامت جمعه، تعیین امیرالحاج، تصرف در اراضی مفتوح العنوه و اموال مجهول المالک، جمع آوری مالیات و زکات، خمس، کفاره وسایر انواع مالیات، اختیار عفو، اخذ فدیه یا استرقاق اسراء کفار، طلاق زنی که همسرش غائب و

ص:320


1- (1) الفقه المأثور، ص 38-39.
2- (2) همان، ص 39.
3- (3) همان، ص 41.
4- (4) واجب و حرام، ص 75-76.
5- (5) الفقه المأثور، ص 41.

مفقودالاثر است، پرداخت دیه و خون بهای مسلمانی که در موارد تزاحم کشته شده، یا شخصی او را کشته و قاتلش پیدا نیست و موارد دیگری از این دست را باید از جمله شئون مذکور به شمار آورد، که به منظور پرهیز از اطاله و اطناب، از ذکر آن ها خودداری می شود.(1)

نتیجه گیری

از آنچه گفته شد، می توان نتیجه گرفت که مقولۀ ولایت فقیه در منظومۀ اندیشۀ سیاسی آیت اللّه مشکینی، اصلی مترقی و مورد تأیید و تأکید شرع به شمار می آید.

در اندیشۀ وی، مسئلۀ ولایت و رهبری در اسلام از دو جهت اهمیت دارد: اول، ادارۀ جامعه؛ و دوم، هدایت آن. وی معنای ولایت فقیه را عبارت از وراثت مقام عدالت از مقام عصمت، حاکمیتِ اصلح و الیق، حکومت مطلقۀ قانون بر ملت و انتخاب اصل برای اجرای قوانین الهی و نیز بهترین طرز ممکن برای جریان قانون آسمانی در شریان اجتماع ذکر می کند.

آیت اللّه مشکینی منظور از قید «اطلاق» در ولایت مطلقۀ فقیه را ناظر بر دو مؤلفۀ «حل معضلات پیچیده» و «رعایت مصلحت جامعه» توسط ولی فقیه می داند و با تقسیم ولایت به سه قسم ولایت تکوینی، ولایت تشریعی فی الجمله و ولایت تشریعی خاص، ولایت فقیه را ادامۀ همین ولایت تشریعی خاص ذکر می کند. وی در ذکر شرایط ولایت، افزون بر ده شرطی که در مرجعیت آمده، یعنی: بلوغ، عقل، اسلام، ایمان، عدالت، طهارت مولد، حریت، ذکوریت، حیات و اعلمیت، به پنج شرط دیگر یعنی: بینش سیاسی، شجاعت، مدیریت و حُسن اداره اشاره کرده، سپس به رابطۀ ولایت و مرجعیت می پردازد. آیت اللّه، در ادامه به اثبات ولایت از دو منظر عقل و نقل می پردازد. ایشان از منظر عقلی به این نکته می پردازد که شرع

ص:321


1- (1) جهت مطالعۀ تفصیلی سایر شئون ولی فقیه از منظر آیت اللّه مشکینی، ر. ک: واجب و حرام، ص 76-78؛ الفقه المأثور، ص 42-50.

مقدس هیچ گاه در عصر غیبت، امت را به حال خود رها نمی کند؛ ازاین رو عقلاً باید فقیه جامع الشرائطی در مقام جانشین معصوم، امور شرعی و سیاسی را مدیریت کند. از منظر نقلی، وی به پنج طایفۀ موجود از روایات اشاره می کند و هر طایفه را با ذکر احادیثی بررسی می کند. وی دربارۀ گسترۀ ولایت، آن را منحصر در مرز و ثغور نمی کند و معتقد است که ولی فقیه، رهبر همۀ مسلمانان جهان است. ایشان اتّباع از ولی فقیه را لازم شمرده، این لزوم را حتی شامل کفارِ ساکن در محدودۀ حکومت ولی فقیه و حتی مسلمانانِ خارج از محدودۀ ظاهری حکومت، می داند. وی دربارۀ شئون و اختیارات ولی فقیه نیز به مواردی از قبیل تشکیل حکومت، مسئلۀ قضاء، ولایت بر نفوس و اموال، تنظیم سیاست های کلی حکومت اسلامی، جهاد با کفار، دفاع از کیان اسلامی، فرماندهی نظامی، تسلط بر انفال، امور حسبیه، تصدی مقام امام جمعه، جمع آوری مالیات، خمس و زکات و مواردی دیگر اشاره می کند.

در ادامه، این تحقیق به بررسی اندیشۀ آیت اللّه مشکینی دربارۀ نصب الهی یا انتخابِ مردمی بودنِ مسئلۀ ولایت فقیه می پردازد. وی معتقد به «نصب الهی» ولی فقیه است؛ چرا که ولایت فقیه را ادامۀ ولایت معصومان علیهم السلام می داند. وی البته نقش مردم در این قضیه را کان لم یَکُنْ تلقی نمی کند؛ زیرا معتقد است مردم با انتخاب حلقۀ وصلی به نام خبرگان، افراد واجد شرایط برای ولایت را که در عصر غیبت به نحو عام نصب شده اند، کشف و معرفی می کنند. در این میان، آیت اللّه مشکینی بیعت مردم با ولی فقیه را نه شرط ولایت، بلکه تأکید ولایت به شمار می آورد.

کتاب نامه

1. آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، یادنامه، قم: الهادی، 1387.

2. آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان، قم: الهادی، 1387.

3. «فقیه مجاهد و بی بدیل» (ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی)، جوان

ص:322

(روزنامه)، مرداد 1391.

4. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد بن محمد (حدود 550 ق)، شرح: محمد خوانساری، تهران: دانشگاه تهران، 1374.

5. الفقه المأثور، علی مشکینی، قم: نشر الهادی، جمادی الثانی، 1418 ق، دوم.

6. واجب و حرام (شامل واجبات و محرمات اعتقادی و عملی در شرع اسلام)، علی مشکینی، قم: الهادی، 1374، پنجم.

7. ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت، عبداللّه جوادی آملی، قم: اسرا، 1378.

8. یاران امام به روایت اسناد ساواک (40): یادنامه آیت اللّه مشکینی (3)، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، دارالحدیث، 1387، دوم.

ص:323

ص:324

موسیقی و غنا از دیدگاه فقیه مشکینی

اشاره

دکتر محمدرضا بندرچی(1)

چکیده

غنا یکی از مباحث بحث انگیز و مشکل فقه است و فقیهان مسلمان، اعم از امامی و غیرامامی، دراین باره به صورت گسترده بحث کرده اند. اکثر فقیهان آن را به کشیدن صدا همراه با مدّ و ترجیع که مناسب مجالس طرب و گناه باشد معنی کرده اند. فقیه مشکینی نیز در ذیل تفسیر دو آیۀ شریفۀ 30 حج و 6 لقمان، غنا را عملی حرام که باعث گمراه شدن مخاطبان آن شده می داند و مغنّی و مطرب را افزون بر گناه فروشی، مشمول انحراف جامعه محسوب می کند و عقیده دارد خرید و فروش لهوالحدیث که یکی از مصادیق بارزش غنا و آوازه خوانی است، همان پول دادن به مطرب و مغنّی و دعوت وی به طرب انگیزی است و درعین حال نه فقط فروشنده، بلکه خریدار هم در این گناه شریک اند. این کار آن قدر مذموم و زشت است که خداوند در قرآن کریم به مرتکبان آن وعدۀ عذاب مهین داده است؛ لذا بر مردم و زمامداران جامعه است که نه فقط خود به هیچ وجه مروّج آن نباشند، بلکه با وسایل مقتضی، در جلوگیری از این گناه بزرگ کوشا باشند.

کلیدواژه ها: غنا، لهوالحدیث، مُطرب، قول زور، سنت سیئه، سنت حَسَنه.

ص:325


1- (1) استاد دانشگاه.

مقدمه

«الفقهاء امناء الرسول».(1)

یکی از موضوعات بحث انگیز فقهی، مقولۀ غنا و لهو و لعب است که ماهیت حساسش باعث شده دانشوران و فقهای مسلمان، دربارۀ آن قلم فرسایی کنند و طی بحث های علمی دربارۀ حلیت و حرمت و محدودۀ آن بسیار سخن گویند، به طوری که اگر به کتاب های فقهی شیعه و سنّی و نیز رساله هایی که دربارۀ این مبحث مهم نوشته شده مراجعه کنیم، معرکه ای از قال اقول ها و ان قلت هایی را مشاهده می کنیم که بسیار جالب و پرمحتواست و شاید به جرئت بتوان گفت در کمتر بحثی این مقدار تشتت آرا و گفته های مخالف یکدیگر وجود دارد. بدین ترتیب این مبحث، مجالی فراخ و پرگفتگو برای فقها و مفسّران است.

افزون بر این ها، امروزه برنامه های رسانه های دیداری و شنیداری به گونه ای اند که همراه با خواندن و آواز و موسیقی اند و کمتر برنامه ای می بینیم که از آواز و غنا دور باشد و همین مسئله نیز از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون چالش انگیز بوده است؛ چرا که در رژیم های قبل از انقلاب اسلامی، همه متفق بودند وسایل ارتباط جمعیِ این رژیم ها مملوّ از فسق و فجور و گناه است و لذا به علت نبود تردید دراین باره، کسی در حرمت آن ها حرفی نداشت؛ ولی پس از وقوع انقلاب اسلامی بحث های فراوانی دربارۀ سرودها و ترانه های رادیو و تلویزیون، شروع شد که البته هنوز ادامه دارد و به نتیجۀ قاطعی نرسیده است.

مرحوم آیت اللّه علی مشکینی، در همان ایام رواج این گونه بحث ها طی بحث های تفسیری دربارۀ آیات شریفۀ مربوط به غنا و لهوالحدیث، دیدگاه های خود دربارۀ مقولۀ غنا و چگونگی آن و حرمت و حلیتش را شرح داده است. در مقالۀ پیش رو، با استفاده از این مباحث تفسیری به تجزیه و تحلیل آرای وی دراین باره پرداخته ایم.

ص:326


1- (1) بحار الأنوار، ج 1، ص 216.

1. تعریف لغوی واژۀ غنا

در برخی واژه نامه های مهم عربی که جنبۀ علمی برای لغویان دارد، معانی گوناگون «غناء» را مشاهده می کنیم:

فیومی آن را به «الصَّوت» معنا کرده است؛(1) یعنی غنا مطلق صداست و آن را کشیدن صدا در خواندن تعریف کرده و تشخیص را به عرف محوّل کرده است.(2)

در منابع دیگر مثل قاموس، تعریف دقیق تری ارائه شده و آن را صدایی که شامل امور طرب انگیز باشد معنا کرده اند.(3)

عده ای دیگر، در تعریف «طرب» گفته اند: نوعی حالت سُستی و رخوت که برای انسان بر اثر شدت اندوه یا شادی پیش می آید.(4)

پاره ای از مفسران قرآن نیز آن را «رخوت ناشی از شادی یا اندوه» تعریف کرده اند.(5)

فیومی پس از تعریف واژۀ «غناء» در صدد تعریف واژۀ «طرب» برآمده، می نویسد: «"طرب" به آن حالت رخوتی گویند که بر اساس حُزن یا شادی فراوان رخ می دهد و در بین مردم، طرب به حالت شادی اختصاص دارد و صوتی است که مدّ و ترجیع دارد و یکسان ادا نمی شود».(6)

در میان امامیه نیز طریحی، پس از نقل حدیثی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله در مذمت غنا در قرائت قرآن، آن را «کشیدن صدا» معنا کرده، می نویسد:

صدای مطرب آن است که خواننده اش آن را در حلقش همانند آوازه خوان ها بچرخاند و تحریر دهد و مثلاً بخواند: آ آ آ آ. این نوع خواندن جایز نیست؛ درحالی که خواندن با صدای خوش و نیکو، اگر مشتمل بر طرب نباشد اشکالی ندارد، بلکه مطلوب است؛ چنانچه در روایتی آمده

ص:327


1- (1) . المصباح المنیر، ص 455.
2- (2) همان.
3- (3) القاموس المحیط، ص 1071.
4- (4) صحاح اللّغة، ص 171.
5- (5) اساس البلاغه، ص 227.
6- (6) مصباح المنیر، ص 220.

است:

رَجِّع بِالقرآنِ صَوتَک فانَّ اللّه یحبُّ الصوتَ الحسن....(1)

2. بررسی غنا در آیات قرآن کریم و نظریۀ فقیه مشکینی

تعدادی از آیات قرآن کریم که ذیلاً ذکر می شود، در نظر مفسران، ناظر به غنا و امور لهوی است. برای مثال، بسیاری از دانشوران دینی، «قول زور» (گفتار ناشایست) در آیۀ شریفۀ «وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»(2) را به غنا و آوازه خوانی تفسیر کرده اند(3) و در عده ای از روایات شیعی، یکی دیگر از مصداق های «قول زور» این گونه تفسیر شده که اگر کسی در قبال خواندن غناییِ خواننده ای بگوید «احسنت»، این تشویق نیز از مصادیق قول زور محسوب می شود.(4)

فقیه مشکینی، به پیروی از سیرۀ سلف صالح، ابتدا به تعریف غنا پرداخته تا خوانندۀ مطلب در آغاز، معنای آن را به وضوح دریابد. وی می نویسد: «"غنا" در لغت، صوتی را گویند که از حنجره و حلقوم انسان دربیاید؛ و غنای اصطلاحی که در شرع اسلام حرام است، عبارت از آن است که صوت نیکو و خوشی از حلقوم انسان بیرون آید».(5)

بنابراین توصیف از غنا، صداهای خوش مثل آواز مرغان خوش الحان چون بلبل، قناری و چکاوک از مصادیق غنا خارج می شوند و لحن های زیبای خداداد این حیوانات هر چقدر هم زیبا و طرب انگیز باشد جایز و مباح است و اینکه عده ای بی اطلاع می گویند که فقه با هر آنچه لذت داشته باشد مخالف است، کلاً بی مبناست؛ بلکه لذت های مشروع و عقلایی که به ضرر و زیان به جسم یا روح انسان یا جامعه منجر نشود، مباح و بعضاً مستحب است و اگر لذتی را منع کرده اند، به علت وجود ضرری است که پس از آن، عارض جسم یا روح انسان یا دیگران یا جامعه می شود.

مثلاً رابطۀ جنسی با جنس مخالف، برای انسان لذت بخش است؛ اما همین

ص:328


1- (1) مجمع البحرین، ج 4، ص 334.
2- (2) . حجّ، آیۀ 30.
3- (3) الکافی، ج 6، ص 431؛ وسائل الشیعه، ج 17، ص 309؛ معانی الأخبار، ص 349.
4- (4) همان.
5- (5) پاسدار اسلام، ش 43، ص 10.

لذت جویی اگر در قالب ازدواج قانونی باشد، مجاز و حتی مستحب است ولی اگر در محیط آزاد و نامشروع صورت گیرد، حرام است. در همین حال، فقیه مشکینی برای حرمت غنا و مجاز نبودن شنیدن صوتی انسانی، سه شرط را ذکر می کند:

الف. صوت خوبی که زیر و بم داشته باشد؛ یعنی صوتی که قطع بخورد و به تعبیر ساده تر، چه چه در آن باشد؛

ب. مستمع را از حالت عادی درآورد و در او نشاط و سُرور ایجاد کند یا حالت غصه و اندوه فراوان در او پدید آورد که ناخودآگاه اشکش سرازیر شود؛

ج. این مهم ترین شرط است و آن اینکه شنونده بگوید این صدا، همان صدای مجالس رقص و لهو است؛ یعنی معمولاً چنان غنایی با رقص و عرق و ورق و...

همراه است.(1)

بر این اساس وی عقیده دارد هر صدای خوش و آوای نیکویی حرام نیست، بلکه گاه در روایات تصریح شده است که قرآن را با صوت حسن بخوانید و حتی دربارۀ نمازهای یومیه هم فقها نوشته اند که آن را با آوای زیبایی که برای قلب، تولید حزن کند بخوانید. ولی اگر صدای خوبی که دارای زیر و بم باشد و در انسان تولید رقت و سرور یا غم و اندوه کند و مناسب مجالس لهو و لعب و رقص باشد، غنا و حرام است.(2)

مرحوم مشکینی در ادامۀ این بحث، با کمک گرفتن از تعریف فقهی غنا، مستند خود را فتوای فقیهی چون اصفهانی می داند و می نویسد:

به همین دلیل که می بینیم آقا سیدابوالحسن اصفهانی در کتاب وسیلة النجاة می فرماید:

الغناء هو الصّوت المطرب، فیه ترجیعٌ و اطرابٌ یناسب مجالس اللّعب و آلات اللّهو.

وی از این فتوای فقهی چنین نتیجه می گیرد که غنا باید:

ص:329


1- (1) پاسدار اسلام، ش 43، ص 11.
2- (2) همان، ص 11.

1. صدای خوب؛

2. دارای زیر و بم؛

3. محرک انسان؛

4. مناسب مجالس لهو و لعب

باشد و مصداق آن در خارج بسیار است و اجمالاً بعضی از صوت هایی را هم که خواننده ها می خوانند و کشش دارد، از این قبیل است و حتی تصنیف ها نیز اگر تمام شرایط فوق را نداشته باشند، باز غنا محسوب می شود.(1)

وی افزون بر استناد به آیۀ 30 سورۀ مبارک حج که ذکر شد، مستند قرآنی حرمت غنا را آیۀ 6 سورۀ لقمان ذکر می کند: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُوًا اولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ» و واژۀ «لهوالحدیث» را به غنا تفسیر می کند و برای تأیید نظر خود، به گفتۀ مفسران قرآن نیز استناد می کند و بدین ترتیب آن را حرام، و موسیقی و آلات لهو و لعب را نیز از مصداق های لهوالحدیث می داند و غیرمجاز می شمرد.(2)

فقیه مشکینی در همین زمینه این بحث را مطرح می کند که آیۀ شریفه عقیده دارد که از مردم کسانی هستند که گفتار باطل و لهو (غنا) را می خرند تا مردم را گمراه کنند. حال باید پرسید که چگونه ممکن است غنا خریدنی باشد؟(3) وی در پاسخ به این سؤال جواب می دهد لازم نیست که برای عرضۀ هر چیزی مغازه و بازاری به سبک امروز بنا کرد، بلکه اگر در برابر عرضۀ چیزی، پول یا مال مشخصی بدهند، عرفاً این کار نوعی خرید و فروش است؛ اگرچه هر بیع و شرایی را نمی توان مجاز دانست. لذا همین که آوازه خوان، مطرب یا دلقکی، در برابر عرضۀ کار نامطلوب خود به طالبان آن، پول یا مالی دریافت می کند، این پول را می توان خریدن غنا از

ص:330


1- (1) همان، ص 11.
2- (2) پاسدار اسلام، ش 43، ص 10.
3- (3) . همان، ص 12.

طرف علاقه مندان لهو و لعب و فروش آن توسط مغنّی دانست.(1)

بدین ترتیب وی عقیده دارد که افراد و گروه های گوناگون، اعم از دولتی و غیردولتی، که قبل از انقلاب اسلامی پول های هنگفت بیت المال را به رقاصان و خواننده ها می دادند تا لهو و لعب و غنا عرضه کنند، از مصادیق بارز کسانی بودند که لهوالحدیث را می خریدند.

دراین باره باید گفت کار خرید و فروش لهو و لعب و غنا برای آن است که مردم را از راه خدا که همان راه پیامبران و ائمه و شرع مقدس است باز دارند. فقیه مشکینی، سبیل اللّه را به «راه های هدایت اللّه» تعبیر می کند؛ زیرا راه خدا به معنای فیزیکی آن مثل جاده یا راه زمینی نیست، بلکه همان گونه که عرفاً مرسوم است، راه و طریق فرد را به مشی و مرام و آموزه های وی تعبیر می کنند. بر این اساس وی عقیده دارد این گروه کسانی اند که انسان ها را از راه خدا منحرف و گمراه می کنند؛ یعنی راه های هدایت اللّه را به روی انسان می بندند.(2)

وی در تشریح بیشترِ هدایت الهی، می نویسد خداوند به سه گونه مردم را هدایت می کند:

الف. هدایت در بُعد اعتقادی: در این مرحله، خداوند مردم را از نظر فکری و عقیدتی هدایت کرده، آنان را از لحاظ اعتقادی از تفکرات انحرافی مثل شرک، کفر و... مصون می دارد؛

ب. هدایت در بُعد اخلاقی: خداوند چون بزرگ ترین سمبل اخلاق و صفات حسنه است، دوست دارد خلیفۀ وی در زمین هم متخلق به صفات نیکو و پسندیده باشد؛ لذا ویژگی های اخلاقی مطلوب را هم به او ارائه می دهد؛

ج. هدایت در بُعد عملی: بشر در مرحلۀ عمل و اقدام در دنیا و دوران زندگی اش، نیازمند هدایت و راهنمایی است. پروردگار در این بخش نیز وی را به

ص:331


1- (1) همان.
2- (2) همان.

سوی کارهای شایسته و کردارهای نیک رهنمون می سازد.(1)

بر مبنای هدایت های سه گانه، وی عقیده دارد که گمراهی و انحراف از راه حق و هدایت الهی هم سه گونه است:

الف. گمراهی در بُعد فکری: یعنی انسان دچار انحرافاتی در عقیده و تفکر خود است؛ مثل کفار، مشرکین، منافقین، مسلمانان منحرف و...؛

ب. گمراهی در بُعد اخلاقی: ممکن است فردی از نظر فکری مسلمان و معتقد به افکار عقیدتی صحیح باشد، ولی به واسطۀ ضعف های درونی دچار انحرافاتی اخلاقی باشد؛ مثل جُبن، بُخل، تکبر، قساوت قلب و...؛

ج. گمراهی در بُعد عملی: احتمال دارد کسی از نظر فکر و عقیده منحرف نباشد و به رذیله های اخلاقی نیز دچار نباشد، اما گرفتار فریب ابلیس شود و گناه کند؛ مثل دروغ، غیبت، بهتان و....(2)

وی پس از ذکر این سه مرحله هدایت و گمراهی، عقیده دارد که بر اساس مفاد آیۀ شریفۀ یادشده، عده ای برای غنا و آوازه خوانی و لهو و لعب پول می دهند تا مردم را از راه هدایت پروردگار یا سبیل اللّه منحرف سازند و درواقع غنا انسان را از هر سه مسیر هدایت خدایی منحرف می کند. لذا فرد ابتدا دچار رذیله های اخلاقی می شود و کم کم به حرام و حلال الهی بی توجه و به گناه آلوده می شود و چه بسا بر اثر این گناه ها به تدریج به انحرافات عقیدتی و کفر و نفاق دچار می شود.(3)

شنیدن و خریدن غنا

از دیدگاه فقیه مشکینی، غنا یکی از مصداق های لهوالحدیث است و کسانی که به سان آوازه خوان ها و دلقک ها، کار بیهوده و منحرفانۀ خود را به عنوان هنر به خواستارانش می فروشند؛ و نیز آنان که برای ارضای میل های نفسانی خود و رونق

ص:332


1- (1) همان.
2- (2) همان.
3- (3) همان.

دادن به مجالس عیش و عشرت خود به این افراد پول می دهند، از زمرۀ خرید و فروش کنندگان لهوالحدیث هستند و کارشان حرام است. بدین ترتیب وی چند مصداق از این گونه افراد را می شمارد:

1. آوازه خوانان و مطربان و مغنّیانِ مجالس طرب و لهو و لعب که در برابر گرفتن پول و اموال، به مجالس فسق و گناه رونق می دهند و در نتیجه، مردم را از راه حق باز می دارند.

2. خریداران این کارهای گناه آلود و غنا و طرب که با دادن مال به فروشندگان غنا، افزون بر گناه شخصی، به گناه کمک و اعانت می کنند و از مصادیق تعاون در اثم هستند.

3. گوش کنندگان و حاضران در این گونه محافل و مجالس را که با حضور خود، بر کار خلاف آن دو گروه یادشده مهر تأیید می گذارند و نهی از منکر نمی کنند، می توان به نوعی مشتری لهوالحدیث دانست؛ زیرا اگرچه پولی نمی دهند، مؤیدند و رونق افزای مجلس گناه.(1)

بدین ترتیب وی نتیجه می گیرد:

- خواننده و مغنّی که با گرفتن پول، مردم را به کار خود مشغول کرده، آنان را به طرب می آورد و از راه خدا و حق منحرف می کند؛

- خریداری که پول می دهد و آن ها را به تغنّی و مطربی وادار می کند؛

- شنوندگان و بینندگانی که با حضورِ خود در این محفل ها رونق افزای آن اند؛

همگی مرتکب گناه شده، مروّج لهوالحدیث اند. افزون بر آن، کسی که پول می گیرد، چون این اجرت را در قبال کار نامشروع و حرام دریافت می کند و کارش از مصادیق اکل مأکل به باطل است، مالک آن پول نمی شود و مصرفش هم حرام است و ذمه اش بر دهندۀ آن مشغول است و کسانی هم که با وی در رفت وآمدند، اگر آگاهانه از آن مال و اموال مصرف کنند، دچار معصیت شده اند. خریدار هم از

ص:333


1- (1) همان، ص 13.

مصادیق تعاون کننده بر اثم است؛ چرا که خداوند می فرماید «تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ».(1)

درواقع اگر کارهای فسق، خریداری نداشته باشد، فاسق و مغنّی برای چه کسی کار گناه آلود خود را عرضه خواهند کرد؟!

بررسی مقولۀ غنا در روایات

فقیه مشکینی، در مقولۀ غنا و لهوالحدیث، به شیوۀ مرسوم مفسران روایی، که در تفسیر کلام خدا از روایت ها و احادیث مروی از ائمۀ اطهار بسیار کمک می جویند، عمل می کند. وی پس از ذکر آیات قرآن و تفسیر آن ها، در توضیح هرچه بیشترِ مطلب به ذکر روایتی از امام صادق علیه السلام می پردازد. امام جعفر صادق علیه السلام در مذمت غنا فرموده است: «الغناء عُشُّ النفاق»(2): غنا و آوازه خوانی، لانۀ نفاق و دورویی است.

در روایت دیگری هم که خلاصۀ آن ذکر می شود، مردی به امام علیه السلام می گوید که در همسایگی وی مردی زندگی می کند که دارای کنیزهای مطرب و مغنّیه است و او نیز به این کارها علاقه ای ندارد؛ اما وقتی برای رفع حاجت به دستشویی می رود، آواز آن ها به گوشش می خورد و برای شنیدن آن ها قدری بیشتر معطل می شود.

امام به وی می فرماید: «تو نباید این کار را انجام دهی!».

آن مرد عرض می کند: «من که با پای خودم به دنبال این کار نمی روم، بلکه فقط گوش هایم آن ها را می شنود».

در این هنگام امام صادق علیه السلام به وی می گوید: «وای بر تو! آیا این آیۀ شریفه را نشنیده ای: «إنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»».(3)

آن مرد می گوید: «گویا تاکنون از هیچ عجم و عربی این آیه از کتاب خداوند را نشنیده بودم، وگرنه هرگز به این کار نمی پرداختم؛ اکنون از گناهم استغفار می کنم».

ص:334


1- (1) مائده، آیۀ 2.
2- (2) علل الشرایع، ج 2، ص 162.
3- (3) اسراء، آیۀ 36.

امام در پی این اظهار پشیمانی مرد می فرماید: «اگر در آن حال، مرگت فرا می رسید چقدر بدبخت بودی».(1)

در روایت دیگری هم امام صادق علیه السلام می فرماید: «به خانه ای که در آنجا این عمل انجام می گیرد و اهل خانه به ساز و نوا و امثال آن عادت دارند، وارد نشوید؛ زیرا پروردگار از صاحب این منزل خوشش نمی آید و از آن ها اعراض کرده است».(2)

پس از ذکر این روایات، فقیه مشکینی افزون بر بحث های فقهی، نتیجه های اخلاقی می گیرد و چنین توصیه می کند:

چقدر بد است که مسلمان در حال گناه، آن هم گناهان کبیره از دنیا برود؛ زیرا هر کس در هر حالی از دنیا برود، وقتی که برای حساب در محکمۀ عدل الهی حاضر می شود، در همان حال گناهش را مجسم می کنند و - چنانچه در روایات هم دارد - اگر انسانی که شراب خورده و مست شده و اتفاقاً در همان حال مرده است، روز قیامت که برای حساب وارد صحرای محشر می شود، با حال مستی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله می رسد و همه او را برانداز می کنند.(3)

مجازات مرتکبان لهوالحدیث

از دیدگاه فقیه مشکینی، قرآن کریم برای کسانی که لهوالحدیث را می خرند، عذاب دردناک و خوارکنندهایی بسیار وحشتناک قرار داده و برای آن، عذاب وعده کرده است. از نظر وی علت اینکه پروردگار، این گناه را مشمول عذابی شدید قرار داده است و آن را عذاب مهین دانسته، آن است که این خلاف فقط گناهی شخصی نیست که نتیجه اش به خودِ مجرم محدود شود، بلکه گناهی اجتماعی است.

وی می نویسد انسان گاه یک گناه می کند که فردی است و فقط خودش مرتکب آن گردیده است؛ لذا در نامۀ اعمال وی تنها یک گناه نوشته می شود. اما اگر کسی دو

ص:335


1- (1) وسائل الشیعه، ج 25، ص 315.
2- (2) همان، ص 322.
3- (3) پاسدار اسلام، ش 43، ص 12.

گناه کرد، در نامۀ عملش دو گناه نوشته می شود؛ ولی گاهی اوقات انسان گناهی می کند که نه تنها به خودش ضرر می رساند، بلکه در همان حال ممکن است یک میلیون نفر را هم به خاطر آن گناه از راه حق منحرف سازد. پس این کار فقط یک گناه نیست، بلکه گناه بسیار بزرگی است که میلیون ها نفر را هم گمراه کرده است.(1)

بدین ترتیب مغنّی و مطرب و نیز آنانی که با پول دادن به آن ها باعث رواج غناء و لهوالحدیث می شوند، هم این گناه در نامۀ اعمالشان ثبت می شود، و هم گناه منحرف کردن هزاران انسان که از شنیدن و دیدن آن منحرف گردیده اند.(2) بدین ترتیب امروزه که با کمک فن آوری های مدرن، پخش صدا و تصاویر گناه آلود در همۀ جهان میسر است، این گناه بسیار بزرگ تر خواهد بود.

بر این اساس فقیه مشکینی عقیده دارد بر اساس روایت معروف «مَن سَنَّ سُنَّةً سَیئةً فَلَهُ وزرُها وِزرُ مَن عَمِلَ بها (3)(اگر کسی یک کار بد و سنت باطل را رواج دهد، گناه هر کس که به آن شیوه عمل کند در نامۀ مروّج آن کار نوشته شود، اگر کسی با اقدام به غنا و مطربی و کارهایی از این گونه باعث شود این کارها میان مردم شایع شود و در مجالس خود از آن ها تقلید کنند، مشمول روایت یادشده است و گناه همۀ مقلدان و مروجان وی هم در نامۀ عمل او نوشته می شود.

اندرزی اخلاقی

فقیه مشکینی دراین باره اندرزی پُر بها می دهد و می گوید در مقابل ترویج سنت باطل و گناه، اگر کسی سنت نیکویی را میان مردم رواج دهد، به مصداق «و من سنّ سنة حسنة فله اجر من عمل بها»(4) افزون بر اینکه پاداش کار خوبش را می گیرد، در پاداش همۀ کسانی که به آن شیوۀ پسندیده عمل می کنند شریک می شود. پس همان گونه که سنت بد و کار زشت، عذاب آور و دردناک است، به طوری که گناه همۀ عاملان آن را در نامۀ اعمال مروج آن می نویسند، اگر کسی سنت خوبی میان مردم

ص:336


1- (1) همان، ش 44، ص 13.
2- (2) . همان.
3- (3) . المسترشد، ص 725.
4- (4) . الکافی، ج 5، ص 9.

گسترش دهد، پاداش هر کسی که به آن عمل کند در نامۀ اعمالش نوشته می شود. لذا اگر معلمی در کلاس درس به شاگردانش نماز بیاموزد و کارهای خوب به آن ها یاد دهد، ثواب آن کار به میزان تعداد رکعت های آن شاگردان خواهد بود. اگر خطیب و سخنران با نطقش مردم را ارشاد کند، ثواب همۀ آن ها را نیز خواهد داشت. اما اگر - خدای نخواسته - معلمی یا سخنوری یا هر کس دیگر (هرچقدر که مسئولیتش بیشتر و تأثیر گفتارش مهم تر) به همان اندازه که مردم را گمراه می کند، گناه منحرفان را نیز در نامۀ عملش می نویسند.(1)

از دیدگاه فقیه مشکینی، دستگاه های تبلیغاتی و رسانه های گروهی دشمنان اسلام که گزارش های دروغ، تهمت و افترا پخش می کنند، شایعه پراکن ها، ناشران اکاذیب و صاحبان نشریه های گمراه کننده، بی گمان از مصادیق فروشندگان لهوالحدیث اند و آنان که در پی ایشان رفته و بر سخنان باطلشان صحه می گذارند و در راه هموار کردن حرف های آن ها می کوشند، جزو خریداران لهوالحدیث هستند.(2)

نتیجه

بر اساس دیدگاه های بیشترِ فقهای امامیه و نیز فقیه مشکینی، قول زور و لهوالحدیث، به غنا و تغنّی تفسیر می شود و لذا نهی پروردگار از خرید و فروش لهوالحدیث به این معناست که عرضۀ غنا و طرب به دیگران و پول دادن به مغنّی و عرضه کنندۀ غنا، حرام و منهی است و مسلمان نباید گرد این کار بگردد؛ چرا که در این آیۀ شریفه، هم وعدۀ عذاب به آن داده شده است، و هم این کار، مردم را از راه خدا منحرف می کند. افزون بر فروشندگان و خریداران غنا و لهوالحدیث، گناه کسانی که در مجالس طرب و گناه شرکت می کنند نیز بزرگ است؛ زیرا آنان با حضور در این گونه مجالس، رونق افزای آن و مشوّق عرضه گران غنا و آوازه خوانیِ

ص:337


1- (1) همان، ص 13.
2- (2) همان.

مطرب اند. از این دیدگاه، حرمت غنا که صوتی مشتمل بر مدّ و ترجیع است بر این مبتنی است که اولاً از حنجرۀ انسان بیرون آید؛ ثانیاً مناسب مجالس لهو و لعب باشد؛ ثالثاً محرّک انسان و تغییردهندۀ حالت طبیعی او به وجد و سرورِ غیرمتعارف باشد.

کتاب نامه

1. پاسدار اسلام (مجله)، دفتر تبلیغات اسلامی قم، سال چهارم، شمارۀ پی درپی 43.

2. صحاح اللّغة، اسماعیل بن حمّاد جوهری، تهران: امیری، 1367.

3. علل الشرایع، محمد بن علی بن بابویه قمی صدوق، قم: مکتبه الداوری، 1361 ش.

4. القاموس المحیط، محمد بن یعقوب فیروزآبادی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1412 ق.

5. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران: دار الکتاب الاسلامیه، 1365، پنجم.

6. مجمع البحرین، فخرالدین بن محمّد طریحی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367.

7. مصباح المنیر، احمد بن محمّد فیومی، قم: دار الهجرة، 1364.

8. معانی الاخبار، محمد بن علی بن بابویه قمی صدوق، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: جامعۀ مدرسین، 1361.

9. وسائل الشیعه، محمد بن الحسن حرّ عاملی، قم: مؤسسۀ آل البیت، 1409 ق، بیست و یکم.

ص:338

جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه:همایش بزرگداشت آیت الله مشکینی(1392 : قم)

عنوان و نام پدیدآور:مجموعه مقالات(یادنامه آیه الله علی مشکینی)/ گروهی از نویسندگان؛ ویراستار مصطفی پورنجاتی.

مشخصات نشر:قم : موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، 1392 -

مشخصات ظاهری:2 ج.

فروست:یادنامه آیه الله علی مشکینی؛ 6، 7

شابک:دوره : 978-964-493-736-1 ؛ 110000 ریال:ج.1 : 978-964-493-737-8 ؛ 130000 ریال : ج.2 978-964-493-730-9 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:ج.2 (چاپ اول: 1392) (فیپا).

یادداشت:کتابنامه.

مندرجات:ج.1. اندیشه ها.- ج.2. زندگی نامه اخلاقی - اجتماعی و عالمان اردبیل/ ویراستار مصطفی پورنجاتی

موضوع:مشکینی اردبیلی، علی، 1300 - 1386-- کنگره ها

موضوع:مجتهدان و علما -- ایران -- کنگره ها

شناسه افزوده:موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث. سازمان چاپ و نشر

رده بندی کنگره:BP55/3 /م54 ھ8 1392

رده بندی دیویی:297/998

شماره کتابشناسی ملی: 3330011

ص :1

اشاره

ص :2

مجموعه مقالات(یادنامه آیه الله علی مشکینی)

گروهی از نویسندگان

ویراستار مصطفی پورنجاتی.

ص :3

ص :4

فهرست اجمالی

ص :5

فهرست اجمالی

ص :6

همگرایی سیاست و شریعت در زندگانی آیت اللّه علی مشکینی

اشاره

فرید مدرسی

چکیده

«علی اکبر فیض» معروف به «علی مشکینی اردبیلی» در 86 سال حیاتش، پیچ وتاب های سیاست و دیانت را درنوردید. او در کش وقوس های حوادث پیش و پس از انقلاب، هرازگاه با برخی همراه شد و در زمانی دیگر مقابل آنان ایستاد. اما آنچه در کلام و عمل او هویداست، دفاع از «حکومت اسلامی»، آن هم از نوع «مردمی» آن است؛ نگاهی که گاه برخی یاران نزدیکش را از او دور کرد.(1)

به هرحال آیت اللّه مشکینیِ جوان، میانسال و مسن، سه شخصیت را به تصویر می کشد: مشکینی جوان، «انقلابی و معتدل» است و به آثار روشنفکرانه گرایش دارد و بر کتاب شهید جاوید تقریظ می نویسد. مشکینی میانسال در راه تثبیت انقلاب با دولت چپگرای مذهبی همراه می شود و حاضر است حتی در برابر هم حزبی های خود در جامعۀ مدرسین بایستد تا اقتصاد دولتی پیروز شود. اما آیت اللّه مشکینی مسن، مخالف اصلاح طلبان و حامی نومحافظه کاران (اصول گرایان) است. در این مرحله، نگاه های

ص:7


1- (1) برای نمونه، ر. ک: مباحثه و منازعۀ علمی میان ایشان و آیت اللّه یزدی بر سر تفسیر ولایت فقیه، در آخرین مذاکرات مجلس خبرگان با حضور ایشان.

روشنفکرانه را برنمی تابد و در برابر آن ها قد علم می کند.

کلیدواژه ها: آیت اللّه مشکینی، سیاست و دیانت، انقلاب اسلامی، جامعۀ مدرسین، اصلاح طلبان، اصول گرایان.

از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی

آیت اللّه علی اکبر مشکینی، در سال 1300 هجری شمسی در روستایی در دامنۀ کوه سبلان به نام آلنی متولد شد. پدرش علاقۀ شدیدی به علوم دینی داشت، ولی به دلیل تنگدستی نتوانسته بود از سال های نوجوانی، تحصیل علوم حوزوی را آغاز کند. در 25 سالگی به شهرهای تبریز، اردبیل و زنجان رفت و پس از آن به نجف رحل اقامت افکند تا علوم دینی بیاموزد. آیت اللّه مشکینی خاطرات آن دوران را این گونه بیان می کند: «پدرم چهار سال در نجف بود که نامه نوشت و ما را نیز به آنجا فراخواند و ما به اتفاق دایی و خانواده به نجف رفتیم». او هم در نجف به مکتب خانه رفت و پدرش به حوزۀ علمیه. اما هنوز دو سال از اقامت آنان در این شهر نگذشته بود که مادرش درگذشت و آنان مجبور به بازگشت به ایران شدند. او اندکی از مقدمات علوم دینی را در آن دوره از پدر فرا گرفت که ناگهان پدر را نیز از دست داد.

زندگی برای «علی اکبر» تنگ شد؛ به گونه ای که خود گفته است: «پس از فوت پدر، ما هیچ چیز نداشتیم». اما در این تنگنای زندگی، او بنابر وصیت پدرش به اردبیل می رود تا «صرف و نحو» را در حوزۀ علمیۀ این شهر بیاموزد. پدر به او گفته بود:

«پسرم! در روز قیامت پیش من روسیاه می آیی اگر احکام و عقاید و تفسیر را فرا نگرفته باشی». پس از دو سال تحصیل در اردبیل، به دلیل نارضایتی از وضعیت آموزشی، عزم سفر به قم می کند.

ایشان آغاز تحصیل علوم حوزوی را در قم این گونه به یاد می آورد: «در آن اوقات، مدتی در درس مرحوم آیت اللّه حجت کوه کمره ای، مرحوم آیت اللّه بروجردی و آیت اللّه محقق داماد حاضر شدم». در 37 سالگی، همراه تعدادی از روحانیون ارشد و استادان حوزه، طی نامه ای به آیت اللّه بروجردی خواستار

ص:8

سازماندهی آموزشی در حوزۀ علمیۀ قم می شود. آنان مایل بودند برخی دروس دیگر همچون اخلاق نیز در چارچوب دروس طلاب قرار گیرد. ایشان حتی همزمان با نوشتن این نامه، رایزنی هایی نیز با دیگر علمای ارشد حوزه انجام داد.

فعالیت های ایشان و همفکرانش در دوره ای آغاز شده بود که آیت اللّه بروجردی، زعیم بزرگ حوزه به حساب می آمد و نگرش های سیاسی در حاشیه بود. آنان اگرچه مجال نیافته بودند به برخی دغدغه های سیاسی خود بپردازند، اما حرکتی را با نوشتن این نامه آغاز کردند که زمینه را برای ورود حوزه به عرصه های نو هموار می کرد. نامه با دست خط آیت اللّه مشکینی نوشته شد و دویست طلبه و استاد حوزه آن را امضا یا تأیید کردند. این نامه و امضاهای آن، سنگ بنای تشکیلاتی شد که تا امروز حضوری فعال در صحنۀ اجتماع و عرصۀ حوزه دارد. آنان در سال 1339 بار دیگر دست به کار شدند تا گام دوم اصلاح ساختار آموزشی را در حوزه بردارند.

آیت اللّه محمد حسینی بهشتی همراه آیت اللّه علی مشکینی و آیت اللّه ربانی شیرازی، برنامۀ مدونی برای نظام آموزشی حوزه طراحی کردند و قرار بود این برنامه در مدرسۀ آیت اللّه گلپایگانی پیگیری و اجرا شود که سال ها بعد در مدرسه ای تحت عنوان «حقانی» مجال ظهور یافت. آیت اللّه مشکینی افزون بر عضویت در هیئت مؤسس این مدرسه، درس اخلاق و مکاسب نیز می گفت. وی در زمانی که کتب آموزشی، چنان احترام و قداستی داشت که کسی حاضر به هیچ تغییری در فرم و محتوای آن ها نبود، رسائل و مکاسب شیخ مرتضی انصاری را خلاصه کرد و برای طلاب مدرسۀ حقانی درس گفت.

پس از فوت آیت اللّه العظمی بروجردی، آیت اللّه مشکینی همراه استادان و روحانیون همفکر، اندک اندک به برخی فعالیت های سیاسی و مبارزاتی روی آورد که ظهور عمومی و آشکار آن پس از قیام 15 خرداد و سخنرانی مشهور امام خمینی قدس سره بود. پس از آن، آنان حلقه ای «یازده نفره» تشکیل دادند که گرچه تحت لوای «اصلاح حوزه» بود، دغدغه های سیاسی نیز داشت. اعضای این گروه عبارت

ص:9

بودند از حضرات آیات: حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی، علی مشکینی، علی قدوسی، محمد خامنه ای، اکبر هاشمی رفسنجانی، احمد آذری قمی، ابراهیم امینی، علی خامنه ای، محمدتقی مصباح یزدی و مهدی حائری تهرانی.

در این گروه، اعضا دو گونه بودند: برادران بزرگ تر و کوچک تر. آقایان: مشکینی، منتظری و ربانی شیرازی در زمرۀ برادران بزرگ تر مدرسین حوزۀ قم قرار داشتند.

آیت اللّه مشکینی اگرچه در آن دوران شاگرد امام خمینی نبود، مرید و پیرو ایشان به شمار می آمد. آیت اللّه مهدوی کنی می گوید: «افرادی را سراغ داشتم که سر درس امام نمی آمدند و شاگرد آقایان دیگری بودند؛ مثل آقای مشکینی که شاگرد محقق داماد بود، ولی نسبت به امام ارادت داشتند».

آیت اللّه مشکینی همراه سایر دوستان، اولین نامۀ سیاسی خود را در اعتراض به بازداشت امام خمینی قدس سره نوشت. آنان پس از برکناری «اسداللّه علم» در 17 اسفند 42 به حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت تلگرافی زدند و اعلام کردند: «ملت مسلمان ایران، به خصوص جامعۀ روحانیت، دیگر تاب تحمل زندانی بودن مرجع عالی قدر، حضرت آیت اللّه العظمی خمینی و آیت اللّه قمی و حجت الاسلام طالقانی را ندارد و با بی صبری هرچه تمام تر منتظر خلاصی ایشان هستند». به گفتۀ آیت اللّه طاهری خرم آبادی، نویسندگان این تلگراف آیت اللّه مشکینی و آیت اللّه حسینعلی منتظری بودند. آیت اللّه مشکینی، در برابر اعدام «طیب حاج رضایی» و «حاج اسماعیل رضایی» نیز واکنش نشان داد. ایشان، همراه دوستان همدل و همفکرش در منزل آیت اللّه ناصر مکارم شیرازی جلسه ای برگزار کردند و قرار شد کلاس های حوزه را به دلیل اعدام این دو نفر که در اعتراض های تهران پس از 15 خرداد بازداشت شده بودند، تعطیل کنند.

تلاش آنان با آزادی امام خمینی در 15 فروردین 43 به سرانجام رسید و بار دیگر این حلقه گرد ایشان جمع شدند و جشن شادمانی در فیضیه برپا شد. اما حلقه زدن مریدان گردِ مرادشان بیش از هشت ماه به طول نینجامید؛ زیرا بار دیگر امام خمینی

ص:10

در 13 آبان بازداشت و پس از اندک زمانی به ترکیه تبعید شد. بدین ترتیب تکاپوها آغاز شد و جلسه ای با حضور حضرات آیات مشکینی، منتظری، ربانی شیرازی، هاشمی رفسنجانی، مصباح، طاهری خرم آبادی و سعیدی برگزار شد و طبق مصوبۀ این جلسه، دیدار با علما و مراجع و انتشار اطلاعیه در دستور کار قرار گرفت. این طیف به بهانۀ مناسبت های مذهبی، مراسم برگزار می کردند و آزادی امام را در لابه لای برنامه ها خواستار می شدند. آنان به آیات عظام: میلانی و مرعشی نجفی نیز نامه نوشتند و در آستانۀ ماه رمضان از این دو عالم دینی استفتا کردند: «نظر به اینکه ماه رمضان در پیش است و طلاب و محصلین حوزۀ علمیۀ قم برای ترویج و تبلیغ عازم مسافرت هستند، پیوسته به اینجانبان مراجعه کرده، سؤال می کنند. چنانچه از طرف دولت تضییقاتی نسبت به مسائل روز و هدف عالی روحانیت و تجلیل از مقام حضرت آیت اللّه العظمی آقای خمینی - مدظله - واقع شد، وظیفه چیست؟». آنان فقط به این نامه اکتفا نکردند و مراسمی را در فیضیه تحت عنوان «جلسۀ توجیهی طلاب برای تبلیغ در ماه رمضان» برپا کردند. در آن فضا، برخی منبری ها حاضر به سخنرانی در آن جلسه نشدند و سه عضو تشکیلات گروه یازده نفره بر فراز جایگاه قرار گرفتند و سخن گفتند. آن سه نفر عبارت بودند از: آیت اللّه حسینعلی منتظری، آیت اللّه علی مشکینی و آیت اللّه احمد آذری قمی. آیت اللّه مشکینی در سخنرانی خود همچون دو سخنران دیگر، از بازداشت امام خمینی گلایه کرد. آیت اللّه منتظری این گونه آن مراسم را به تصویر می کشد:

ابتدا آقای نوری یک منبر کوتاه رفت، آقای مشکینی هم یک منبر عربی، فارسی و ترکی. چون در حوزه قضیۀ ترک و فارس مطرح شده بود و فارس ها به آقای شریعتمداری اعتراض می کردند که شما کوتاهی می کنید و تقریباً داشت جنگ ترک و فارس شروع می شد... آقای مشکینی می خواست در این اثنا جنگ ترک و فارس راه نیفتد و ارتباطی بین افراد ایجاد کند و دفاعی هم از آقای شریعتمداری شده باشد.

در پی این تلاش ها همچنان جلسات مدرسان حوزوی برگزار می شد تا

ص:11

اعتراض ها خاموش نشود. آنان در 23 بهمن 44 در منزل آیت اللّه مشکینی جمع شدند که در آن جلسه به غیر از صاحب خانه، آقایان آذری قمی، منتظری، ربانی شیرازی، جنتی و حجتی کرمانی حضور داشتند. نتیجۀ جلسۀ آنان پیگیری سه مسئله بود: انتشار اطلاعیه و بیانیه، دیدار با مراجع تقلید و سرانجام، اگر نتیجه نداد، تهدید، ارعاب و حتی ترور. یک سال بعد، در اواسط فروردین 45 اساسنامۀ گروه یازده نفره در تفتیش منزل آذری قمی به دست مأموران ساواک افتاد و از آن پس، حساسیت های امنیتی نسبت به آن ها فزونی گرفت.

اعضای گروه یازده نفره با اطلاع از افشا شدن نامشان، هریک به سویی رفتند و برخی هم بازداشت شدند. آیت اللّه علی مشکینی نیز به تهران رفت و چهار ماه در تهران مخفی شد و با نام مستعار، با دوستانش ارتباط برقرار می کرد. ایشان دربارۀ این چهار ماه می گوید:

در این ایام چندین بار از سوی مرحوم آیت اللّه طالقانی که ایشان نیز زندانی بودند، پیام رسید که زندگی مخفی را رها کن تا دستگیرت کنند؛ زندان بهتر از آن حال است و اغلب دوستان و جوانان مسئول و متعهد را در زندان حداقل زیارت می کنی. ولی من به دلیل علاقۀ زیادی که به مطالعه و تألیف داشتم و می ترسیدم در زندان وسایل کارم یافت نشود، علنی نشدم؛ اما در این دوران موفق به تألیف چندین کتاب شدم.

آیت اللّه مشکینی، سرانجام پس از چهار ماه زندگی مخفیانه، به نجف رفت تا از گزند نیروهای امنیتی در امان باشد و همچون برخی روحانیون مبارز بازداشت نشود. در نجف پای درس امام خمینی حضور یافت و خود نیز مکاسب را تدریس کرد. محمدحسین رحیمیان دراین باره می گوید:

آیت اللّه مشکینی در ماه مبارک رمضان آن سال بعد از نماز ظهر که به امامت حضرت امام در مدرسۀ آیت اللّه بروجردی اقامه می شد، منبر می رفتند.

سخنان ایشان که بیشتر صبغۀ اخلاقی و معنوی داشت، مورد توجه و علاقۀ حوزۀ نجف قرار گرفته بود. در مدتی که ایشان در نجف بودند، درس

ص:12

مکاسب شیخ انصاری را تدریس می کردند و حقیر نیز در این درس شرکت می کردم.

اما پس از هفت ماه، بار دیگر مشکینی به دلیل «ضعف مزاج و هوای گرم نجف» به قم بازگشت. در همان روزهای اول، ساواک او را جلب کرد و از او التزام گرفت که تا 48 ساعت از قم خارج نشود. اما مشکینی فردای آن روز به مشهد رفت و پانزده ماه در حوزۀ علمیه این شهر به تدریس مشغول شد که پس از آن، بار دیگر به قم بازگشت. در همین سال ها بود که امام خمینی تدریس حکومت اسلامی را در نجف آغاز کرده بود. البته پیش از این نیز هواداران امام به این مسئله فکر کرده بودند. در سال های 41-42 آیت اللّه بهشتی به همراه روحانیونی دیگر همچون حضرات آیات مشکینی، هاشمی رفسنجانی، سبحانی، قدوسی، آذری قمی، محفوظی، باهنر، ربانی شیرازی، مفتح، مصباح یزدی، یزدی، امینی و طاهری خرم آبادی، گروهی به نام «ولایت» برپا کرده بودند تا به صورت علمی به حکومت اسلامی بنگرند و از کتاب های گوناگون دربارۀ این مسئله فیش برادری کنند. در سال 44 با سفر آیت اللّه بهشتی به آلمان، فعالیت های این گروه کمتر می شود و با بازگشت ایشان در سال 49 بار دیگر آنان به کارهای تئوریک خود همزمان با اعلام نظر امام خمینی دربارۀ ولایت فقیه می پردازند. اما اندک زمانی نمی گذرد که ساواک از فعالیت های این گروه مطلع می شود و دفترشان را در تهران بازرسی و تمامی فیش های تحقیقاتی دربارۀ حکومت اسلامی را ضبط می کند. البته آنان همچنان به دنبال بسط، تبلیغ و انتشار نظریۀ امام خمینی در قم بودند. آیت اللّه مشکینی نیز در پی این اقدام، کلاس درسی را تحت عنوان «حکومت اسلامی» در قم برگزار و جزوه ای درسی برای طلبه ها تحریر کرد.

در همان سال با فوت آیت اللّه حکیم، دوازده نفر از روحانیون، مرجعیت آیت اللّه خمینی را مطرح کردند، که عبارت بودند از حجج اسلام و حضرات آیات: مشکینی، منتظری، نوری همدانی، فاضل لنکرانی، صالحی نجف آبادی، ربانی شیرازی، جنتی،

ص:13

خزعلی، امینی، شاه آبادی، صلواتی و انصاری شیرازی. آنان اگرچه پیش تر نیز در اطلاعیه های خود ایشان را مرجع تقلید نامیده بودند، اما این بار به صورت پروژه ای سیاسی - اعتقادی به آن نگریستند. آیت اللّه مشکینی در پی این اعلام، گفته بود: تقلید از آیت اللّه العظمی خمینی، «جایز و بی اشکال و صلاح اسلام و مسلمین» است. با اعلام مرجعیت آیت اللّه خمینی، برخی منبری ها با استناد به نظر این دوازده مجتهد، مرجعیت امام را دنبال و تبلیغ کردند. آیت اللّه سید عزالدین موسوی، در 23 خرداد 49 در جمع دویست تن از طلاب و بازاری ها اعلامیۀ این دوازده نفر را بیرون آورد و گفت: «تعدادی از اهالی به دفعات به من مراجعه کرده اند و سؤال هایی نموده اند چه کسی اعلم مراجع تقلید است. من بارها گفته ام که نمی توانم اظهار نظر کنم؛ ولی حالا اعلام می کنم که شیخ حسینعلی منتظری، ربانی شیرازی و میرزا علی مشکینی از قم نوشته اند که آقای خمینی اعلم اند». سپس او اعلام کرد که این سه نفر را می شناسد و به آن ها اعتقاد دارد. پس از این اطلاعیه بار دیگر برخی از آنان بازداشت و 25 نفر از مدرسین قم در مرداد 52 به دستور ساواک به اتهام «تحریک به آدم کشی، سلب آسایش از اهالی محترم شهرستان قم و ایجاد مزاحمت برای یازده هزار نفر از طلبه های حوزۀ علمیۀ قم» به مدت سه سال تبعید شدند.

آیت اللّه مشکینی نیز همچون سایرین در لیست تبعیدیان قرار گرفت و به شهر ماهان کرمان تبعید شد. ایشان در تبعید نیز، دربارۀ برچیده شدن فساد در کشور سخن می گفت و گاه خواستار سرنگونی رژیم شاه می شد. همچنین بر دامنۀ فعالیت های مذهبی و فرهنگی خود افزود. سرانجام پس از یک سال، بار دیگر تبعیدی دیگر برای او رقم خورد؛ این بار به گلپایگان. اما در گلپایگان نیز آیت اللّه مشکینی آرام ننشست و پس از یک سال، او را به کاشمر فرستادند. در کاشمر فضای فعالیت برایش تنگ تر شد؛ به گونه ای که خود دراین باره گفت: «پس از یک سال دوباره محکوم به تغییر محل شدم و به صورت ناگهانی مرا به شهر کاشمر منتقل کردند و یک سال هم در آنجا تحت مراقبت شدیدتر از پیش قرار گرفتم».

ص:14

نوع فعالیت های آیت اللّه مشکینی در دوران قبل از انقلاب، به گونه ای بود که رژیم نتوانست او را بیشتر از تبعید و احضار به شهربانی و ساواک، محکوم کند؛ اگرچه او در اکثر حوادث در کانون مبارزات حوزوی علیه رژیم قرار داشت. او دراین باره می گوید: «در جریان این مبارزات چندین بار در ساواک و شهربانی قم بازداشت شدم». بدین ترتیب مشکینی پس از بازگشت از تبعید، بار دیگر در جمع روحانیون سیاسیِ هوادار امام خمینی حضور یافت. ایشان در سال 56 به گروهی پیوست که بار دیگر به ابتکار آیت اللّه محمّد حسینی بهشتی شکل گرفته بود. این هسته با دیگر تشکل ها همچون جامعۀ مدرسین و روحانیت مبارز تهران و روحانیونی که در قم در پی ترویج مبارزه با رژیم وقت بودند، در اعضا مشترک بود؛ اما برنامۀ اصلی آن، گام های آخر برای شکل گیری حکومت اسلامی بود. در گروه یازده نفرۀ ولایت، ترویج و تئوریزه کردن حکومت اسلامی مدنظر بود؛ اما در این هسته سازماندهی نیروها برای مدیریت حکومت اسلامی پیگیری می شد. آیت اللّه بهشتی در پی آن بود که با یاری سایر روحانیون، مقدمات شکل گیری یک حزب و تشکل را علیه رژیم فراهم کند که پس از انقلاب، بستری برای حزب جمهوری اسلامی شد.

در میان فعالیت های آیت اللّه مشکینی در سال های قبل از انقلاب، برخی عملکردهای ایشان، واکنش هایی برانگیخت. ایشان در سال 49، پس از انتشار کتاب شهید جاوید، اثر نعمت اللّه صالحی نجف آبادی، بر آن تقریظی نوشت. این کتاب در میان اغلب روحانیون با انتقاداتی روبه رو شد و حتی برخی روحانیونِ هوادار امام خمینی نیز حاضر به تأیید آن نشدند؛ به گونه ای که آیت اللّه محمد فاضل لنکرانی، یکی از مدرسان انقلابی، نیز کتابی در نقد آن با نام پاسداران وحی نوشت.

آیت اللّه مشکینی نه تنها از کتاب شهید جاوید تقدیر کرد، بلکه از آیت اللّه منتظری نیز خواست که همراه او شود. او در تقریظ خود بر این کتاب نوشت: «کتاب حاضر که دربارۀ قیام مقدس حسین بن علی - صلوات اللّه و سلامه علیه - به قلم دانشمند

ص:15

معظم، حجت الاسلام آقای حاج شیخ نعمت اللّه صالحی نجف آبادی نوشته شده، بدون مبالغه در نوع خود بی نظیر است. اینجانب آن را یک بار با دقت خواندم و لذت بردم و استفاده کردم». البته آیت اللّه مشکینی پس از مدتی با توجه به اعتراض ها تقریظ خود را پس گرفت. بنابر اظهارات آیت اللّه احمدی میانجی، وی و آیت اللّه سیدمهدی روحانی، «آقای مشکینی را وادار کردند تا توضیحی در مورد کتاب بدهد و تقریظ را پس بگیرد».

از سوی دیگر او در همان سال ها اقدام به نوشتن کتابی با عنوان تکامل انسان در قرآن کرد که پیش از او یداللّه سحابی نیز دراین باره مطالبی منتشر کرده بود. این اقدام ایشان که در حال و هوای «نظریۀ تکامل داروین» در آن دوره صورت گرفت، رفتاری روشنفکرانه محسوب می شد و سابقۀ چندانی در حوزه نداشت.

ایشان در آن دوره به جانبداری از نظریات دکتر شریعتی هم شناخته می شد؛ به گونه ای که حضرات آیات احمدی میانجی، روحانی و میرمحمدی، از مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، به دیدار ایشان در گلپایگان می روند تا «دعوایی طلبگی» کنند و نظر آیت اللّه مشکینی را دربارۀ شریعتی تغییر دهند. آیت اللّه میانجی می گوید: «شنیده بودیم که ایشان از آقای شریعتی طرفداری و حمایت می کند. خدمت او رفتیم تا با وی مباحثه و دعوا کنیم...». ناگفته نماند که معمرین جامعۀ مدرسین همچون آیت اللّه منتظری و آیت اللّه ربانی شیرازی نیز گاه شریعتی را تأیید می کردند.

به هرحال آیت اللّه مشکینی و دوستان حوزوی شان همچنان به حرکت در مسیر انقلاب ادامه می دادند و در این راه حتی به اعدام اعضای ارشد مجاهدین خلق در سال 51 اعتراض کردند و در تحصن خانوادۀ این زندانی ها در منزل آیت اللّه شریعتمداری حضور یافتند و با آنان همنوا شدند. وی همچنین در آن دوره که برخی با «دارالتبلیغ» آیت اللّه شریعتمداری همکاری نمی کردند، پذیرفت که در آنجا تدریس کند. در آن زمان، میان اعضای جامعۀ مدرسین سه دیدگاه دربارۀ دارالتبلیغ وجود داشت: برخی همچون آیت اللّه سبحانی، آیت اللّه مکارم شیرازی، آیت اللّه سید

ص:16

ابوالفضل موسوی تبریزی، آیت اللّه پایانی و آیت اللّه دوزدوزانی حضور فعال در این مؤسسه داشتند؛ و گروه دوم آقایان مشکینی، احمدی میانجی و قدوسی بودند که به رغم برخی اختلافات، همکاری محدود با دارالتبلیغ را مفید می دانستند.

گروه سوم، مخالف هرگونه همکاری با این مرکز حوزوی بودند؛ همچون آیات:

آذری قمی، بنی فضل، خلخالی، ربانی شیرازی و یزدی.

بااین حال در آستانۀ انقلاب اسلامی، این مواضع به یکدیگر نزدیک شد. آنان پس از نگارش مقالۀ توهین آمیز روزنامۀ اطلاعات علیه امام خمینی قدس سره، در ساعات اولیۀ بامداد هجدهم دی، گرد هم جمع شدند و اعتراض های روزهای آتی را برنامه ریزی کردند. پس از قیام نوزده دی نیز در دامنه دار کردن این اعتراض ها در شهرهای دیگر نقش کلیدی داشتند. در آستانۀ ورود امام خمینی به ایران نیز برای وحدت میان روحانیون و دانشگاهیان در مسجد دانشگاه تهران متحصن شدند و آیت اللّه مشکینی همچون برنامه های گذشته، در این تحصن هم حضور داشت.

پشتیبان حکومت دینی

با پیروزی انقلاب اسلامی، بار دیگر جامعۀ مدرسین تجدید حیات یافت؛ جامعۀ مدرسینی که برخی اعضای فعال پیشین آن، هریک به دلایلی در آن حضور نداشتند.

اما همچنان آیت اللّه مشکینی عضو این تشکیلات به حساب می آمد. البته تا سال 63 ایشان در حد عضو تأثیرگذار بود و سپس رهبریِ این مجموعه را برعهده گرفت.

برخی اعضای جامعۀ مدرسین در آن سال ها منتقد سیاست های اقتصادی دولت بودند و آن را چپ گرایانه می دانستند. موضع آنان در طرح واگذاری و احیای اراضی و قانون کار، به چالش جدی میان دولت و بخش هایی از حوزه مبدل شد و آنان حتی در نامه ای به امام خمینی انتقادات خود را بی پروا بیان کردند. در این چالش جدید، آیت اللّه مشکینی حامی دولت وقت بود و بلکه خود به لایحۀ اصلاحات ارضی قوام بخشید و همراه آیت اللّه بهشتی و آیت اللّه منتظری، در کنار دولت ایستاد. ماجرای این اختلافات در 21 اردیبهشت 59 با تصویب نهایی آیین نامۀ اجراییِ «لایحۀ

ص:17

قانونی اصلاح لایحۀ قانون واگذاری و احیای اراضی در حکومت جمهوری اسلامی ایران» در شورای انقلاب علنی شد. آیت اللّه مشکینی نمایندۀ امام خمینی قدس سره و یکی از اعضای هیئت بررسی کنندۀ لایحه بود. به گفتۀ ایشان: «وقتی از طرف امام دستور داده شد که راجع به زمین های کشاورزی طرحی نوشته شود، آقای منتظری و آقای بهشتی و بنده مأمور نوشتن طرح شدیم. ما به کمک برادران طرح را نوشتیم». ایشان سپس در دفاع از این طرح می افزاید: «اسلام، مالکیت را اصولاً محدود کرده است». این طرح با واکنش های برخی بزرگان و جامعۀ مدرسین قم روبه رو شد. آنان معتقد بودند مالکیت در اسلام نامحدود است و نمی توان به زور و جبر کسی را واداشت تا از مالکیت خود چشم بپوشد. در برابر این واکنش ها، آیت اللّه مشکینی می گوید:

عمدۀ این اختلافات، مسئلۀ ولایت فقیه است؛ زیرا وقتی ما می گوییم زمین شخصی را که مالک است و زمین را احیا کرده و از این طریق مالک آن شده، بگیرند و بین عدۀ دیگری تقسیم کنند، این مسئله مربوط به ولایت فقیه است، یعنی حاکم شرع است که می خواهد این کار را بکند؛ حتی اگر آن شخص راضی نباشد. ولایت فقیه مانند ولایت پدر بر فرزندان صغیرش است.

آیت اللّه مشکینی در این سخنان به گونه ای پاسخ جامعۀ مدرسین را داده بود؛ چراکه جامعۀ مدرسین در نامه ای خطاب به رئیس جمهور، نخست وزیر و نمایندگان مجلس نوشته بودند:

چقدر جای تعجب و ناراحتی است که با این فقه روشن و فقهای عالی مقام، چنین نظرهایی در کشور اسلامی ابراز شود و اسلام شناسان واقعی را با هوچی گری و استفاده از رسانه های گروهی متعلق به اسلام و مسلمین و تهمت و افترا و... بانگ حمایت از فئودالیته بایکوت کنند. اسفناک تر آنکه پای اسلام هم گذاشته شود....

همچنان این طرح درگیرودار بحث و بررسی بود که سرانجام به مجلس شورای

ص:18

اسلامی راه یافت. آیت اللّه مشکینی در آستانۀ طرح آن در مجلس در سوم بهمن 1360، به انتقاد از شورای نگهبان که فقهای آن عضو جامعۀ مدرسین بودند، پرداخت و در خطبه های نماز جمعۀ قم گفت: «فقیه حق دارد با قیمت عادلانه زمین ها را خریده و به افراد بی زمین واگذار کند که نام این عمل را بند "ج" نهاده ایم که اکنون در "بند" افتاده و البته اگر بتواند به زودی از مجلس شورای اسلامی خلاص شود و از کانال بهشت، ذبح شرعی نشود». پس از این انتقادات، جامعۀ مدرسین مصوب کرد که آیت اللّه مشکینی قبل از بیان سخنانش در نماز جمعه با این مجموعه هماهنگی لازم را به عمل آورد. ایشان اصل هماهنگی را پذیرفت و گفت: «تعهد شرعی می کنم در تمام مسائل، فتوای مشهور را بیان کنم و رأی خودم را در قلبم نگاه دارم». از آن پس دیگر دربارۀ این مصوبه سخن نگفت؛ اما بار دیگر قانون کار، ایشان را به اتخاذ موضعی واداشت که برخی اعضای جامعۀ مدرسین را خوش نیامد؛ چرا که ایشان همچنان جانب اقتصاد متمرکز را می گرفت. احمد توکلی، از جریان راست گرا، که در آن زمان وزیر کار دولت میرحسین موسوی بود، با مشورت جامعۀ مدرسین بر اساس «فقه سنتی و اسلام رساله ای» قانون کار را تهیه و تنظیم کرد که دولت به آن طرح روی خوش نشان نداد. میرحسین موسوی هم گفته بود:

«قانون کار مطابق منافع کارگر و عدل اسلامی نیست». در پی این اتفاقات، آیت اللّه مشکینی در جلسۀ جامعۀ مدرسین به دفاع از نخست وزیر وقت پرداخت و به دوستان خود گفت: «در ملاقات امروز نخست وزیر با بنده اظهار داشت ما و دولت همه در خط اسلام هستیم». در همین روزها بود که حتی اعضای جامعۀ مدرسین حضور خود را در نماز جمعه منوط به هماهنگی آیت اللّه مشکینی در ایراد خطبه های خود با آنان کردند.

آیت اللّه مشکینی افزون بر اینکه عضو فعال جامعۀ مدرسین بود، در سال 58 همراه با آیت اللّه منتظری از سوی امام مسئولیت گزینش و جذب قضات را برعهده گرفت که پس از حدود دو سال این مسئولیت به شورایی متشکل از حضرات آیات:

ص:19

ناصر مکارم شیرازی، حسین نوری همدانی، حسین راستی کاشانی، محمد ابطحی کاشانی، مسلم ملکوتی و جعفر کریمی محول شد. بدین ترتیب، آیت اللّه مشکینی فقط در یک جایگاه حکومتی قرار داشت و آن عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی در ابتدای سال های شکل گیری نظام جمهوری اسلامی، و پس از آن عضویت در چهار دورۀ مجلس خبرگان رهبری بود.

حمایت پدرانه از اصول گرایان

آیت اللّه مشکینی در انتخابات ریاست جمهوری دورۀ هفتم، ابتدا حاضر نشد از کاندیدای اصلح راست گرایان حمایت کند. ایشان کمتر از دو هفته مانده به انتخابات گفت: «بنده هیچ مطلبی مبنی بر اصلح بودن آقای ناطق نوری به صورت کتبی یا شفاهی ابراز ننموده ام». پس از این سخن، رئیس ستاد انتخاباتی آیت اللّه محمد محمدی ری شهری اعلام کرد: «در تماسی تلفنی، ایشان گفتند که من آقای ری شهری را اصلح، اعلم و اتقی از سایر کاندیداها می دانم و آرزوی قلبی من موفقیت ایشان است». اما سرانجام، آیت اللّه مشکینی نظر اکثریت اعضای جامعۀ مدرسین را که حامی حجت الاسلام ناطق نوری بودند، پذیرفت و رسماً اعلام کرد.

پس از روی کار آمدن دولت اصلاح طلبان، آیت اللّه علی مشکینی در برابر برخی برنامه ها و مواضع این دولت واکنش نشان داد. اوج این واکنش ها هنگامی بود که ایشان همراه دیگر اعضای جامعۀ مدرسین، اطلاعیه ای دادند و یکی از احزاب اصلاح طلب را نامشروع خواندند. همچنین هنگامی که رئیس دولت اصلاحات، لایحۀ دوقلوی لغو نظارت استصوابی و افزایش اختیارات رئیس جمهور را به مجلس هفتم فرستاد، این لایحه را فسادآور خواندند و در مقام دفاع از نظارت استصوابی این شورا گفتند: «مردم بدانند که شورای نگهبان حافظ قداست و اسلامی بودن مجلس و مشروع بودن قوانین مصوب آن است تا همه کس وارد آن مکان مقدس نشود و هر قانون مخالف شرع و قانون اساسی تصویب نگردد». در واکنش به اعتراض گروهی از دانشجویان به حکم اعدام هاشم آقاجری نیز گفتند:

ص:20

«چه شده سر این حکم این همه جنجال می کنند و کار به دانشگاه کشیده شده و عده ای معدود، دانشجو یا مسما به دانشجو، ضمن اعتراض به حکم، به سران نظام اهانت می کنند؟...». آیت اللّه مشکینی در این دوران، پیوسته عملکرد اصلاح طلبان را به باد انتقاد می گرفت.

روی کار آمدن اصول گرایان در انتخابات شوراها و مجلس هفتم، مواضع ایشان را دربارۀ مجلس عوض کرد. در آستانۀ بازگشایی مجلس هفتم در 22 خرداد 83 ایشان در خطبه های نماز جمعۀ قم گفت: «بازگشایی مجلس هفتم را به خودِ مجلسیان و رهبر معظم انقلاب تبریک می گویم و تشکر ویژه از حضرت بقیة اللّه (عج) دارم که وقتی هفت ماه پیش در شب قدر فرشتگان الهی لیست اسامی نمایندگان مجلس هفتم و نام و آدرس آن ها را به حضرت دادند، حضرت هم همۀ آن ها را امضا کردند». این سخن با اعتراض های گروه ها و فعالان سیاسی - مذهبی روبه رو شد. در واکنش به این انتقادها، فرزند و رئیس دفتر آیت اللّه، در نمابری به خبرگزاری اعلام کرد:

طبق روایات اهل بیت علیهم السلام از هر شب قدر تا شب قدر دیگر، لیست حوادث و وقایع جهانی که از جمله نصب و عزل های مختلف کشور است، توسط فرشتگان به حضور اقدس حضرت بقیة اللّه الاعظم - ارواحنا له الفداء - عرضه می شود و آن حضرت آنچه را که بخواهند امضا یا رد می کنند.

آیت اللّه مشکینی نیز روی حسن ظنی که به انتخاب شدگان مجلس هفتم داشتند، در نماز جمعه آرزو کردند که ان شاءاللّه انتصاب آن ها مورد رضایت آن حضرت قرار گرفته باشد.

آیت اللّه مشکینی همچنان بر حمایت خود از اصول گرایان ادامه داد و در آستانۀ انتخابات ریاست جمهوری دورۀ نهم، از تریبون نماز جمعه اعلام کرد: «شما دو قدم خوب در انتخابات مجلس و شورای شهر برداشتید و ایران را از سقوط نجات دادید و این قدم را نیز خوب بردارید». او همچنین در 2 اردیبهشت 84 که چند کاندیدای اصول گرا پا در میدان رقابت گذاشته بودند، پیشنهادی را مطرح کرد و از همۀ

ص:21

کاندیداهای ریاست جمهوری خواست «برای پیشرفت کشور از بین خود یک نفر را انتخاب و به مردم معرفی کنند تا مردم به او رأی بالا و دندان شکن بدهند». با وجود اینکه جامعۀ مدرسین از محمود احمدی نژاد در انتخابات حمایت نکرد، آیت اللّه مشکینی پس از پیروزی این کاندیدا، در برهه های گوناگون حمایت خود را از او علنی کرد. ایشان پس از سخنرانی احمدی نژاد و کذب دانستن «سوزاندن شش میلیون یهودی توسط هیلتر» گفت: «سخن رئیس جمهور سخن همۀ ملت است؛ چرا که رئیس جمهور حرف منطقی به اروپا زده و آن اینکه چرا باید تاوان دروغ های اسرائیل را ملت فلسطین بدهد».

با ورود به هشتاد و پنج سالگی، وضعیت جسمانی آیت اللّه مشکینی اندک اندک رو به ناخوشی گذاشت؛ به طوری که در آستانۀ انتخابات مجلس خبرگان دورۀ چهارم، برخی از عدم کاندیداتوری ایشان خبر دادند. اما با وجود کسالت، ایشان در انتخابات خبرگان حضور یافت؛ اگرچه مقام امامت جمعۀ قم را به آیت اللّه رضا استادی، عضو جامعۀ مدرسین سپرد. در آستانۀ اولین اجلاس خبرگان دورۀ چهارم (یکم اسفند 85) اعلام شد که آیت اللّه مشکینی، رئیس مجلس خبرگان، از بیمارستان به محل برگزاری اجلاسیه خواهد آمد تا در برنامۀ افتتاحیۀ این دوره شرکت کند؛ اما ایشان به دلیل وخامت بیماری نتوانست در سایر برنامه های این اجلاسیه، حضور یابد و همچون سایرین به دیدار رهبری برود.

سرانجام، آیت اللّه مشکینی پس از عمری کوشش برای تحقق آرمان های دینی خود، روز دوشنبه 8 مرداد 1386 مصادف با 15 رجب 1428 قمری در بیمارستان بقیة اللّه تهران درگذشت و حاج منصور ارضی او را غسل داد و آیت اللّه ناصر مکارم شیرازی بر او نماز گزارد.

کتاب نامه

1. تاریخ شفاهی مدرسۀ حقانی، بهمن شعبان زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384.

ص:22

2. جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم از آغاز تاکنون، سیدمحسن صالح، ج 1، 2 و 3، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385.

3. جریان ها و سازمان های مذهبی - سیاسی ایران، رسول جعفریان، چاپ ششم، 1385.

4. چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، روح اللّه حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383.

5. خاطرات آیت اللّه مهدوی کنی، غلامرضا خواجه سروی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385.

6. نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج 4-10، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1377.

ص:23

ص:24

سیرۀ اخلاقی و رفتاری آیت اللّه مشکینی قدس سره به روایت همراهان

اشاره

محمدمهدی خوش قلب(1)

چکیده

با اندک تأملی در زندگی حضرت آیت اللّه مشکینی قدس سره و ابعاد گوناگون شخصیت وی، می توان دریافت که بُعد اخلاقی و معنوی ایشان از برجستگی و آشکاری ویژه ای برخوردار است.

نوشتار حاضر، بازگویی جلوه هایی از سیرۀ اخلاقی و رفتاری آن عالم ربانی از زبان و قلم برخی دوستان، شاگردان و همراهان ایشان است که در ذیل عنوان های «اخلاص»، «عشق به عبادت»، «عالم عامل»، «خوشخویی»، «ثبات قدم»، «شجاعت علمی و مشورت پذیری»، «پارسایی و ساده زیستی»، «خطیب و مدرس توانا»، «ایثار و فداکاری»، «نظم»، «غنیمت شماری عمر»، «تقوای زبان»، «مهربانی و دلسوزی»، «اهتمام به امور مسلمین و تبلیغ دین»، «خطیب دل ها» و «جامعیت» ارائه شده است.

کلیدواژه ها: آیت اللّه مشکینی، سیرۀ اخلاقی، سیرۀ رفتاری.

مقدمه

زندگی و سیرۀ آیت اللّه مشکینی (1300-1386 ش)، به جهت جامعیت و ذی فنون بودن ایشان، از جنبه های گوناگون قابل توجه و بررسی است؛ اما با مطالعۀ عمر

ص:25


1- (1) دانش پژوه سطح 3 مرکز تخصّصی اخلاق و تربیت اسلامی.

هشتاد و شش سالۀ وی و به گواهی دوستان، شاگردان و همراهان ایشان، می توان گفت آنچه در شخصیت آن عالم فقید بروز و نمود ویژه ای داشت، بعد اخلاقی و معنوی ایشان است. آیت اللّه مشکینی، متواضع، شجاع، زاهد، مخلص، پارسا، دلسوز و آراسته به دیگر صفات نیک، و پیراسته از کژی های اخلاقی بود. عالمی بود که سیاست را به اخلاق آراست و تواضع و فروتنی را به منصۀ ظهور درآورد.

استادی زبردست بود؛ اما هیچ گاه از آموختن بازنماند. با قرآن، انسی شگفت داشت و به عبادت عشق می ورزید. او نماد زهد و تجسّم بی اعتنایی به مناصب دنیوی بود و نمونۀ حسن خلق و خضوع، و در یک جمله، مصداق این فرمایش امیر مؤمنان علیه السلام بود: «فالمتّقون هم أهل الفضائل»؛ پارسایان، فضیلت های بی شمار دارند.(1) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از حضرت عیسی علیه السلام نقل می فرماید که به حواریون گفت: با کسی همنشینی کنید که شما را به یاد خدا بیندازد و گفتارش در شما تأثیر کند.(2) آیت اللّه مشکینی، به حق همین گونه بود. راست گفته است یکی از یاران قدیم ایشان که «سیمای پر از مهر و عطوفتش، انسان را به یاد خدا می انداخت. کلماتش، سخنانش، همواره بر علم و دانش انسان می افزود، و عملش، چه آن ها را که می دیدیم و چه آن ها را که می شنیدیم، انسان را از دنیا و دنیاپرستی و حب دنیا جدا می کرد، و به آخرت رهنمون می ساخت».(3)

تأثیرگذاری ایشان در حوزۀ سیاست و اجتماعیات نیز، به دلیل چهره و سیرۀ اخلاقی و معنوی ایشان بود. «ایشان یک عالم اخلاقی منزوی، جدا و بریده از جامعه نبودند. عالمی بودند که از آغاز نهضت اسلامی، با رهبری نهضتْ همراه بودند، و از شاگردان و معتقدان به امام بودند. ایشان در طول نهضت خرداد 42 تا پایان زمان حیات پربارشان، ثابت قدم و استوار، بدون هیچ گونه تزلزلی، انقلاب را همراهی کردند، و در انقلاب سهیم بودند. در دوران هشت سال دفاع مقدس، جناب آقای

ص:26


1- (1) . نهج البلاغه، خطبۀ 193.
2- (2) . تحف العقول، ص 44.
3- (3) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 115 (به نقل از حجت الاسلام و المسلیمن دکتر حسن روحانی).

مشکینی با موقعیتی که داشتند، در تقویت روحیۀ رزمندگان نقش آفرینی کردند. در حساس ترین مقاطع جنگ، در جمع فرماندهان نظامی، به هنگامی که رمز عملیات به رزمنده ها اعلام می شد، ایشان حضور پیدا می کردند، و همه از حضور ایشان به عنوان یک انسان معنوی، و از دعا و توجه ایشان بهره می بردند. فرماندهان نظامی، مثل شهید بزرگوار صیاد شیرازی، اصولاً با حضور مرحوم مشکینی در سنگر فرماندهی، گویا احساس آرامش ویژه ای داشتند. برجسته ترین ویژگی مرحوم آقای مشکینی... همین بُعد اخلاقی ایشان است، که زبانزد بود و هست. همۀ نقش آفرینی هایی که ایشان داشتند، با همین رویکرد و گرایش، و با همین رنگ وبوی اخلاقی بود. حضورش در جبهه، همراهی اش با انقلاب، خدماتش به نظام، حمایت هایش از رهبری نظام در دوران امام و رهبری، و کارهای دیگرش، همه، نشئت گرفته از آن روح پاک و معنوی و اخلاقی بوده است».(1)

به حتم شخصیت معنوی و اخلاقی آیت اللّه مشکینی، سهم بسیاری در نفوذ کلام ایشان در عرصۀ سیاست و امور اجتماعی داشت. آیت اللّه استادی در این زمینه گفته است:

بنده، در طول این ده ها سال که در قم و در این لباس هستم، افراد متعددی را دیده ام که درس اخلاق می گفتند؛ از علمای بزرگ، متوسط، کسانی که به این عنوان شناخته شده بودند، یا به این عنوان شناخته نشده بودند... در بین کسانی که درس اخلاق می گفتند و این ویژگی ها را داشتند، معدود بودند کسانی که می توانستند در خودِ جلسه، روی مستمع اثر بگذارند... آیت اللّه مشکینی یکی از این استادان بود. انصافاً محافل اخلاقی ایشان، در افراد اثرگذار بود. اگر من بخواهم مهم ترین خدمت ایشان در حوزۀ علمیه یا در حوزۀ دینی را بگویم، باید این را ذکر کنم؛ چون این انسان های ساخته شده، اخلاقی و انسان هایی که به معنای واقعی مسلمان باشند، همیشه می توانند

ص:27


1- (1) همان، ص 133-134 (به نقل از حجت الاسلام والمسلمین سید احمد حسینی خراسانی).

در جامعه، برای خود، خانواده و شهر و کشورشان مؤثر باشند. آیت اللّه مشکینی، این توفیق را داشته است، و این هم ظاهراً خدادادی است.(1)

بدین رو لازم است بیش از پیش چهرۀ اخلاقی و معنوی آیت اللّه مشکینی، معرفی و آشکار شود. نوشتار حاضر، می کوشد گوشه هایی از سیرۀ اخلاقی و رفتاری آن مرد الهی را با بهره گیری از خاطرات یاران و نزدیکان وی، بازگوید.

بدیهی است که نکته ها و خاطرات یاران و نزدیکان آیت اللّه مشکینی، بسیار بیش از آن است که در این مختصر بگنجد؛ آنچه می آید، اندکی است از بسیار.

اخلاص

اخلاص، عالی ترین هدف، نهایت دین و اوج ایمان است.(2) کسانی که این مرتبه از اعتلای روح را کسب کرده اند، به مقامی بلند دست یافته اند. آیت اللّه مشکینی، به حتم این چنین بود. حجت الاسلام سید علی اکبر اجاق نژاد، داماد آن مرحوم، در خاطره ای نقل می کند: «یک روز از صداوسیما آمدند و گفتند که می خواهند از نماز صبح ایشان برنامه ای را ضبط کنند. من موضوع را به ایشان گفتم. ایشان... قبول نکردند تا اینکه من از آقا خواستم تا اجازه دهند. فرمودند: «نمی خواهم نمازم خراب شود. حاضر نیستم برای دوربین، نماز بخوانم».(3)

حجت الاسلام محمّد فاکر گفته است:

یکی از دوستان ما نقل می کرد که در اوایل پیروزی انقلاب، یا در چند روزی که به پیروزی انقلاب مانده بود، جوان های متدین در تهران، دسته های مختلفی در مساجد تشکیل داده بودند و برای حفظ امنیت شهر، رفت وآمد ماشین ها را کنترل می کردند. آیت اللّه مشکینی که در همسایگی یکی از این مساجد بودند، وقتی از این مسئله آگاه شدند، فرمودند: «حالا که وظیفه، حفظ امنیت شهر است، من هم شب ها همراه این جوان ها لباس

ص:28


1- (1) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 92-93.
2- (2) . غرر الحکم، ح 727، 851 و 860.
3- (3) زندگی و مبارزات آیت اللّه مشکینی، ص 144.

می پوشم و در امنیت شهر شرکت می کنم». ایشان لباس پوشیده بودند و همراه جوان ها در نقطه ای آمده بودند و به امنیت شهر کمک می کردند...

اینکه یک عالم بزرگوار و استاد حوزۀ علمیه، و شخصیت عالی مقامی که در آن وقت، حداقل در بین متدینین و حوزه های علمیه، مشهور بودند، بیایند و لباس بسیجی بپوشند و در خیابان بایستند و از امنیت شهر در آن ایام حراست کنند، نشان دهندۀ شخصیت بی هوا و هوس و بدون منیّت ایشان است، و این از نقاط بارز زندگی ایشان بود.(1)

آیت اللّه سید جعفر کریمی در این زمینه گفته است:

ایشان... اگر داعیۀ اشتهار و معروفیت داشتند و درست شناخته می شدند، شاید امروز در اذهان عمومی ما، غیر از آنچه هستند، بودند؛ ولیکن زهد، تواضع و فروتنی مرحوم آیت اللّه مشکینی، ایشان را واداشت که در مقام اشتهار و بروز، و به عنوان یک استوانۀ علمی و چهرۀ درخشان حوزۀ علمیه قم، خودشان را نشان ندهند؛ با اینکه همۀ وسائل برای ایشان فراهم بود.(2)

حجت الاسلام و المسلمین محمدحسین فلاح زاده نیز گفته است: «تعداد شاگردانشان در درس فقه، گاهی کم و زیاد می شد، ولی ایشان هیچ توجهی به این امور نداشتند... رسالۀ عملیۀ آیت اللّه مشکینی مدت ها بود که آمادۀ چاپ شده بود، ولی ایشان اجازه چاپ نمی دادند».(3)

عشق به عبادت

آن فقیه اخلاقی، همواره دیگران را به خواندن نوافل، سفارش می کرد و خود به خواندن نماز نافلۀ ظهر و عصر مقید بود. به طلاب می گفت: «حساب شما از بقیۀ مردم جداست. اگر طلبه ای نماز نافله نخواند، من نمی توانم او را یک طلبه بشناسم».(4) حجت الاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی با اشاره به دوران تبعید آن

ص:29


1- (1) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 162-163.
2- (2) همان، ص 63.
3- (3) همان، ص 171-172.
4- (4) . همان، 129.

مرحوم در گلپایگان نقل می کند:

در منزل ما، اتاقی در اختیار ایشان بود. پدر من هم اهل تهجّد و شب زنده داری بود. یادم است که گاهی از اوقات که قبل از اذان بیدار می شدم، صدای گریه و آه و ناله از اتاق پدرم و اتاق آیت اللّه مشکینی می شنیدم. هر دو، تا بعد از نماز صبح بیدار بودند... گاهی از اوقات، شب ها برای ایشان رخت خواب پهن می کردم و این کار را چند شب ادامه دادم.

ایشان گفتند: «این ها را جمع کن!». گفتم: «چرا؟» گفتند: «با این تشک نرمی که زیر من پهن می کنید، خواب من سنگین می شود، و شب، آن توفیقی را که باید داشته باشم که زود بیدار شوم، ندارم».(1)

حجت الاسلام و المسلمین محمدحسین فلاح زاده، دربارۀ سجده های طولانی ایشان می گوید: «روزی قرار بود به اتفاق برادرم با ایشان ملاقات کنیم. گفتند که ایشان در سجدۀ تعقیب نماز هستند. بنده به ساعت نگاه کردم و دیدم ایشان در حدود بیست دقیقه، در حال سجده بودند. اینکه چقدر قبل از آن هم در سجده بودند، نمی دانم».(2)

آیت اللّه استادی می گوید: «مسافرتی با ایشان داشتم، و در بخشی از راه، در ماشین ایشان نشستم. همین که ما وارد ماشین شدیم، دیدم که راننده، نوار قرآن را روشن کرد. معلوم بود که اخلاق ایشان این است که طول مسیر، باید با استماع قرآن باشد و همین مقدار راه هم بی عبادت نباشد».(3)

تواضع

به گفتۀ امام علی علیه السلام، تواضع و فروتنی، نشانۀ بزرگی و دانشمندی است: «إِذا تَفَقَّهَ الرَّفیعُ تَواضَعَ»؛ آنگاه که انسان بزرگی، به فهم و دانایی برسد، تواضع می کند.(4) آری؛ «تواضع ز گردن فرازان نکوست/ گدا گر تواضع کند، خوی اوست». آیت اللّه

ص:30


1- (1) همان، ص 184.
2- (2) همان. ص 173.
3- (3) همان، ص 104.
4- (4) . غررالحکم، ح 4048.

مشکینی، دانشمند بزرگی بود که می دانست میوۀ معرفت، فروتنی است، و غرور و فراتنی، محصول نادانی و کم ظرفیتی است. حضرت آیت اللّه خامنه ای، دربارۀ فروتنی و تواضع ایشان می گوید: «جایگاه رفیع او در نظام جمهوری اسلامی و ریاست مجلس خبرگان رهبری، از آغاز تشکیل این مجلس که نشانۀ حرمت و مکانت او در چشم نخبگان و علمای بزرگ و اساتید مبرز روحانی کشور است، هرگز نتوانست در تواضع و فروتنی او یا در زندگی زاهدانه و دامن پاک او، کمترین خدشه ای وارد آورد».(1)

در این زمینه، نقل قول های ذیل تناسب دارد:

- آیت اللّه ناصر مکارم شیرازی: «ایشان فوق العاده آدم متواضعی بود... همین تواضع، در خطبه های نماز جمعه اش می درخشید. ایشان خیلی متواضعانه خطبه ها را اداء می کرد، و به همین دلیل خطبه های ایشان در نماز جمعه، خیلی مفید بود. شما کتاب هایشان را که نگاه کنید، می بینید [نام ایشان] با القاب ساده ای نوشته شده است».(2)

- آیت اللّه سید جعفر کریمی:

ایشان در حد اعلای تواضع و فروتنی (در حد امکان افراد عادی) بودند.

شاید همین خصلت اخلاقی ایشان، باعث شد آن طور که بودند، در حوزه شناخته نشوند و ویژگی هایشان بروز نکند. ایشان به صورت یک عالم منزوی در گوشه ای، عمری را در خدمت اسلام و مسلمین به سر بردند، که اگر مثل بقیه، داعیۀ اشتهار و معروفیت داشتند و درست شناخته می شدند، شاید امروز در اذهان عمومی ما، غیر از آنچه هستند، بودند. ایشان هر جا منبر می رفتند، مردم در آنجا جمع می شدند، و بزرگ ترین و باشکوه ترین مجلس، مجلسی بود که آقای مشکینی منبر می رفتند. درعین حال، بارها و بارها اتفاق افتاد که در بعضی از مناسبت ها، که جامعۀ مدرسین می خواست

ص:31


1- (1) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 88.
2- (2) همان، ص 18-19.

شرکت کند و به حساب جایگاه علمی، اجتماعی و سیاسی جناب آقای مشکینی، از ایشان می خواستند که صحبت کند، مثل یک طلبۀ مبتدی رو به آقایان می کرد، و می فرمود که «شاید من بلد نباشم صحبت کنم و چه باید بگویم؛ پس به من بگویید یا بنویسید و یا به من تذکر بدهید». من این تواضع را کمتر در کسی دیده ام.(1)

- آیت اللّه محمد محمدی ری شهری: «از برجستگی های اخلاقی ایشان، این بود که به شدت متواضع بودند و تواضع ایشان واقعاً برای خود من، مخصوصاً آن اوایل که با ایشان آشنا شده بودم، شگفت انگیز بود. گویا ایشان اصلاً خودشان را نمی دیدند، این حد تواضع، برای من تعجب آور بود. واقعاً خود من نمی توانستم آن طور که ایشان عمل می کردند، عمل کنم».(2)

- حجت الاسلام والمسلمین محمدی عراقی: «ایشان با اینکه از نظر شخصیت علمی و سابقۀ حوزوی کم نظیر بودند و بارها از ایشان درخواست شده بود که در مقام مرجعیت و افتاء قرار گیرند، قبول نمی فرمودند و تا آخر عمر حاضر نشدند...

به رغم آنکه نسبت به بسیاری از شخصیت هایی که در این سطح قرار داشتند، هیچ کمبودی نداشتند».(3)

- دکتر علی رضا سعادت (فوق تخصص خون): «وقتی [برای معاینه] وارد خانۀ ایشان می شدیم، جلو پای ما می ایستادند، دست می دادند، روبوسی می کردیم و متواضعانه ما را در آغوش می گرفتند و می خندیدند و همین باعث می شد که ما قوّت قلب بیشتری پیدا کنیم».(4)

- آیت اللّه محمد یزدی: «به ایشان پیشنهاد کرده بودند، که شما با شرایطی که دارید، چرا برای قبول مرجعیت آماده نمی شوید که مثلاً رساله بنویسید؟ کسانی هم از نزدیکان یا شاگردان اصرار کرده بودند. ایشان در جلسه ای فرموده بودند که من

ص:32


1- (1) همان، ص 63-67.
2- (2) همان، ص 87.
3- (3) همان، ص 198.
4- (4) همان، ص 217.

بررسی کردم، دیدم مرد این میدان نیستم، و نمی توانم زیر بار سنگین این مرحله بروم؛ از این جهت، به هیچ وجه حاضر نیستم و دیگر در این زمینه، با من بحث نکنید».(1)

- آیت اللّه محمد مؤمن: «ایشان اصلاً به فکر مرجعیت و شهریه دادن و رساله نوشتن نبود؛ درحالی که تقریباً فضلای حوزه، شاگردان مرحوم آیت اللّه مشکینی هستند. درس ایشان، از چهل سال پیش تا پیروزی انقلاب، تقریباً ادامه داشت، و بعد هم درس های دیگری داشتند».(2)

- حجت الاسلام والمسلمین سید جلال فقیه ایمانی: «در مسئلۀ مرجعیت نیز ایشان با اینکه صلاحیت آن را داشتند، خودشان را عقب کشیدند، و با اینکه همۀ امکانات برای ایشان آماده بود، رغبتی به مرجع شدن نشان ندادند. واقعاً خودشان را وقف اسلام کرده بودند، و نمی خواستند برای کسب عنوان، سروصدایی راه بیندازند».(3)

- حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتی:

در سن حدود بیست سالگی، کلاسی برای بچه های قم در مسجد رضایی داشتم، که در آنجا مرحوم آیت اللّه ستوده و آیت اللّه صلواتی نماز می خواندند. من چون شاگرد آن دو بزرگوار بودم، گفتم: «شما که اینجا نماز می خوانید، بچه هایتان را بیاورید که برایشان قصه بگویم». فرزند آیت اللّه مشکینی هم می آمد و درس هایمان را که می نوشت، به پدرش نشان می داد.

یک روز آیت اللّه مشکینی از من تشکر کرد و گفت: «من هم می خواهم در جلسۀ بچه ها شرکت کنم». گفتم: «آقا! ده دوازده تا بچه بیشتر نیستند».

ایشان گفت: «دوست دارم بیایم». آیت اللّه مشکینی، که برای هزار طلبه درس می داد، آمد و در جلسۀ بچه ها و کنار آن ها نشست. من هم پای

ص:33


1- (1) همان، ص 57.
2- (2) همان، ص 78.
3- (3) همان، ص 166.

تخته سیاه، یک بحث را برای بچه ها گفتم. از خانه که بیرون آمدیم، آیت اللّه مشکینی گفت: «قرائتی، بیا معامله ای کنیم». گفتم: «چه معامله ای؟». گفت:

«شما ثواب این جلسۀ بیست تا بچه را به من بده، و من ثواب جلسۀ صدها طلبه را که در مسجد امام، کفایه یا مکاسب و درس خارج می گویم، به تو می دهم». این خیلی سبب تشویق من شد.(1)

- آیت اللّه رضا استادی:

کسانی که با وضع حوزه آشنا باشند، می دانند که هر کسی جای آیت اللّه مشکینی بود، چند سالی که از پیروزی انقلاب می گذشت، دیگر بسیاری از کارهایی که ایشان قبول می کرد، او قبول نمی کرد. مثلاً ایشان عضو جامعۀ مدرسین بود، درحالی که وضع حوزه ایجاب می کرد که ایشان از ده پانزده سال پیش، دیگر خودش را هم ردیف دیگران نداند، و از آن ها فاصله بگیرد؛ چنان که بعضی ها فاصله گرفتند و شاید آن ها هم برای خود توجیهی داشتند. اما این پیداست که ایشان هیچ فکری در ذهنش نبوده است. من که شاگرد ایشان بودم، با ایشان که استاد بودند، هر دو، عضو جامعۀ مدرسین بودیم. این نشان دهندۀ زهد ایشان است، و اینکه برای خودش مقامی قائل نیست. حتی در مجلس خبرگان هم، بسیاری از اعاظم بودند؛ ولی یکی پس از دیگری رفتند و عذرخواهی کردند. البته باز هم تکرار می کنم که انتقادی به آن ها ندارم. ولی ایشان تا آخر ماند و حتی تا آخر، امام جمعه هم بود.(2)

عالم عامل

شرط تأثیر کلام در مخاطب، این است که گوینده، خودْ به آن عامل باشد و این مسئله در تدریس معارف الهی اهمیتی ویژه دارد. گفتار عالمان بی عمل و به قول سعدی:

زنبورهای بی عسل، نه تنها تأثیر سازنده ای در روح و روان شنونده ندارد، بلکه آثار سوء می گذارد. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

«أَیهَا النَّاسُ إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکمْ عَلَی طَاعَةٍ

ص:34


1- (1) همان، ص 178-179.
2- (2) همان، ص 102.

إِلاَّ وَ أَسْبِقُکمْ إِلَیهَا وَ لاَ أَنْهَاکمْ عَنْ مَعْصِیةٍ إِلاَّ وَ أَتَنَاهَی قَبْلَکمْ عَنْهَا»؛(1) مردم! به خدا سوگند، شما را به کاری دعوت نکردم، مگر آنکه پیش ترْ خود بدان عاملم؛ و شما را از کاری نهی نکردم، مگر آنکه پیش ترْ خود از آن روی گردانده ام. مرحوم آیت اللّه مشکینی نیز چنین بود و می گفت: «آنچه را من به عنوان مدرس به شما طلبه ها توصیه می کنم، خودم نیز عامل به آن توصیه ها هستم».(2)

آیت اللّه اکبر هاشمی رفسنجانی دراین باره می گوید: «ایشان که درس اخلاق می گفت، حقیقتاً خودش هم متخلّق به اخلاق اسلامی بود. اخلاق هم یک علم است و خیلی ها می توانند درس آن را بگویند و خوب هم بلد باشند، ولی رفتار خودشان مهم است. رفتار ایشان حقیقتاً اخلاق اسلامی بود. واقعاً زاهد، متمسّک و اهل علم بودند، و هرچه که برای عالم متقی لازم باشد، ایشان داشتند».(3)

آیت اللّه محمدرضا مهدوی کنی در این زمینه گفته است:

ایشان واقعاً عملشان درس بود؛ چه برخوردهای ایشان با طلاب و دیگران، و چه زندگی داخلی و خانوادگی، و زهد و تقوا و قناعت و.... به آنچه می گفتند، معتقد بودند و عمل می کردند. لذا در بین طلاب و غیر طلاب، در نماز جمعه، مجلس خبرگان، اجتماع علما، جامعۀ مدرسین و غیره، سخنان ایشان دلنشین بود. این دلنشینی، به دو جهت بود: یک جهت اینکه واقعاً معتقد بودند و خودشان عمل می کردند...؛ دیگر اینکه حتی کسانی که مستمع ایشان بودند، ایشان را قبول داشتند. چون در تأثیر اخلاق، دو عنصر لازم است: یکی عمل کردن و اعتقاد گوینده، و دوم حسن ظن به گوینده.(4)

حجت الاسلام والمسلمین سید هاشم حسینی بوشهری نیز گفته است:

به خاطر ویژگی های اخلاقی خودِ مرحوم آقای مشکینی و ویژگی عامل

ص:35


1- (1) . نهج البلاغه، خطبه 175.
2- (2) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 169 (به نقل از حجت الاسلام والمسلمین فلاح زاده).
3- (3) همان، ص 30.
4- (4) همان، ص 39-40.

بودن به آنچه می گفت، درس اخلاق ایشان فضای دیگری را ایجاد می کرد.

بنده به خاطر دارم موقعی که آن مرحوم، به طلاب و فضلا می فرمود:

«کجاست سید مرتضی؟ کجاست شیخ مفید؟ کجاست شیخ طوسی؟» وقتی الگوهای معرفتی و اخلاقی را بیان می کرد، فریاد و ضجۀ طلاب در فضای مسجد اعظم قم، طنین انداز می شد. طلاب، اشک ها می ریختند و گریه ها می کردند و شدیداً منقلب می شدند. بعد از این درس اخلاق، طلاب تا هفتۀ دیگر، انرژی لازم را از نظر بُعد معنوی دریافت کرده بودند، و [برای هفتۀ بعد] لحظه شماری می کردند.(1)

در ادامه، نمونه هایی از پایبندی ایشان به اخلاق اسلامی گزارش می شود:

امانت داری: حجت الاسلام اجاق نژاد دراین باره خاطره ای تعریف می کند و می گوید:

دریکی از سال ها قرار بود به حجّ مشرف شوم و برای اطمینان، خواستم در نبود من اسناد و مدارکم در جای امنی باشد. یک لحظه به ذهنم آمد که موقع خداحافظی با آقای مشکینی، کیف مدارک را به ایشان بسپارم. برای خداحافظی به اتاقشان رفتم و موضوع کیف و مدارکم را به ایشان گفتم. با دست گوشۀ اتاق را نشان دادند و گفتند: «بگذار آنجا». بعد از چند روز وقتی که با خانه تماس گرفتم، همسرم گفتند که برای خرید قربانی نیاز به پول دارند. گفتم که کیفم اتاق آقاجان است؛ برو و مقداری که لازم داری بردار. همسرم بعد از تماس من رفته بودند اتاق پدرشان و خواسته بودند از کیف من پول بردارند، ولی آقای مشکینی اجازه نداده بودند و گفته بودند:

«اگر پول لازم داری، من به تو پول می دهم ولی به آن کیف دست نزن؛ چون امانت است». این در حالی بود که ایشان می دانست همسر من که دختر ایشان بودند، بدون اجازۀ من به کیف دست نمی زنند.(2)

ص:36


1- (1) همان، ص 125-126.
2- (2) زندگی و مبارزات آیت اللّه مشکینی، ص 154.

پرهیز از غیبت: حجت الاسلام اجاق نژاد می گوید:

بعد از انقلاب روزی در یکی از شهرستان ها اتفاق خاصی روی داده بود.

درگیری بین امام جمعه، فرماندار، سازمان تبلیغات اسلامی و.... این خبر را به من دادند تا من به آقا بگویم. من نیز تمام آنچه را شنیده بودم، همراه با اسامی اشخاصی که در آن درگیری حضور داشتند، به ایشان توضیح دادم.

ایشان هم با توجه به مسئولیت آیت اللّه جنّتی (در آن زمان رئیس سازمان تبلیغات بودند) گفتند موضوع را به ایشان بگویم، آن روز خیلی با تهران تماس گرفتم، ولی نتوانستم آیت اللّه جنتی را پیدا کنم. شب، بعد از نماز مغرب و عشاء، پیش آقای مشکینی آمدم تا به ایشان بگویم که نمی توانم آیت اللّه جنتی را پیدا کنم، که دیدم آقای جنتی در اتاق ایشان نشسته است.

من همین که آقای جنتی را دیدم، شروع به تعریف موضوع درگیریِ به وجودآمده در آن شهرستان کردم، که یک لحظه دیدم آقای مشکینی از اتاقشان خارج شده و درحالی که به خاطر سردی هوای زمستان، عبایی کلفت بر روی دوش خود انداخته بود، در راهرو خانه در حال قدم زدن است. با توجه به وضعیت جسمی ایشان که می دانستم به سرما خیلی حساس هستند، پیش ایشان رفتم و گفتم: «آقا! چرا اینجا قدم می زنید؟».

فرمودند: «شما این حرف ها را یک بار به من گفته بودید؛ نخواستم دوباره آن اسامی را بشنوم».(1)

بخشش و گذشت: حجت الاسلام اجاق نژاد نقل می کند:

قبل از پیروزی انقلاب، در حوزۀ علمیه استادی وجود داشت که خیلی با آیت اللّه مشکینی میانۀ خوبی نداشت و... مدام به ایشان متلک می گفت. تا اینکه بعد از چند مدت من خبردار شدم که وضعیت مالی این استاد خیلی بد شده است. موضوع را به آقای مشکینی گفتم. ایشان به محض اینکه از وضعیت مالی آن استاد باخبر شدند، مبلغی به من دادند و گفتند یک طوری

ص:37


1- (1) همان، ص 161.

به او برسانید. من به ایشان گفتم: «می دانید همین استاد از مخالفین سرسخت شماست و علیه شما خیلی حرف ها زده است؟». فرمودند: «این مسئله به آن موضوع ارتباط ندارد. او استاد است و تدریس می کند و ما وظیفه داریم که کمکش کنیم و این، به مخالف بودن او با من ارتباط ندارد».(1)

احترام به استاد: حجت الاسلام اجاق نژاد می گوید:

بعد از پیروزی انقلاب، روزی یکی از استادهایش، آیت اللّه شیخ محمد علمی اردبیلی به قم آمده بود که به دیدار آیت اللّه مشکینی نیز می روند. بعد از دیدار، وقتی آیت اللّه علمی اردبیلی می خواسته از خانۀ آیت اللّه مشکینی خارج شود، ایشان جلوتر از استاد بیرون می آید و کفش های استاد را جلویش می گذارد و با احترام، تا کوچه ایشان را بدرقه می کند. موقع بازگشت به اندرونی خانه، به ایشان گفتم: «آقا! من تا حالا ندیده بودم که شما کفش کسی را جلویش جفت کنید و تا کوچه بدرقه اش کنید». گفتند:

«ایشان یک حق سیوطی به گردن ما دارند».(2)

احترام به مقام شهداء: حجت الاسلام اجاق نژاد دراین باره با نقل خاطره ای چنین توضیح می دهند:

ایشان حدود سال 65 محافظی داشت به نام واحد که خیلی هم جوان بود و در همان سال 65 هم، به جبهه رفت و به شهادت رسید. بعد از مدتی که از شهادت ایشان می گذشت، روزی آیت اللّه مشکینی به من فرمودند که می خواهند برای مراسمی به جایی بروند. اگر کاری ندارم، با آن ها بروم. و من هم قبول کردم. در بازگشت از آن مراسم، آیت اللّه مشکینی از محافظان خود پرسیدند: «واحد کجاست؟». یکی از محافظان گفت: «در قبرستان شاه ابراهیم دفن شده». فرمود: «برویم حالش را بپرسیم و عرض ارادت کنیم».

وقتی به کنار مزار شهید واحد رسیدیم، آیت اللّه مشکینی طوری خود را

ص:38


1- (1) همان، ص 164.
2- (2) همان، ص 168.

روی مزار انداخت که انگار در کربلا بر روی مزار حضرت علی اکبر علیه السلام خود را می دید و زیارت می کرد. دستش را مدام بر روی سنگ مزار شهید واحد می کشید و بعد به صورتش می کشید؛ حتی خاک سنگ مزار شهید واحد را هم تبرک می کرد. دیدن آیت اللّه مشکینی، با آن درجات علمی و حوزوی و سیاسی و در نهایتِ خضوع و تواضع بر سر مزار شهید واحد، که جوانی کم سن و سال بود، خیلی برایم عجیب بود. ایشان به واقع به مقام شهداء، فارغ از درجات دنیوی می نگریستند و برایشان فرقی بین شهید بهشتی، مطهری، و... یا شهید بیست سالۀ بسیجی که واحد بود، نمی کرد.(1)

احترام به حقوق دیگران: دکتر عبدالرحیم جلائی، یکی از دوستان بسیار صمیمی ایشان در اردبیل، می گوید:

زمانی که در تهران دانشجو بودم، از یکی از همشهریان چیزهایی دربارۀ طلبۀ جوانی به نام مشکینی شنیده بودم، ولی اولین دیدار ما در مطب پزشکی من در اردبیل اتفاق افتاد. یک روز طبق روال روزانه، مشغول معاینۀ بیماران در مطب بودم که یک لحظه دیدم از سالن انتظار بیماران، صدای همهمه می آید. درِ اتاق را باز کردم؛ مثل همیشه سالن انتظار پر از مریض بود. ولی در میان بیماران، یک روحانی هم نشسته بود. او را شناختم. علی مشکینی بود که هر سال در ایام محرم یا ماه مبارک رمضان به اردبیل می آمد و منبر می رفت. به طرفش رفتم و بعد از سلام و احوالپرسی، از او خواستم داخل اتاق معاینه بیایند؛ ولی ایشان قبول نکردند و گفتند: «در نوبتم می آیم».(2)

خوشخویی

نقل است: مردی در یک روز، چند بار از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پرسید: «دین چیست؟» و پیامبر صلی الله علیه و آله هر بار فرمود: «خوش خویی».(3) به حق آیت اللّه مشکینی رحمه الله در خوش خویی

ص:39


1- (1) همان، ص 165.
2- (2) همان، ص 166.
3- (3) . میزان الحکمة، ج 3، ص 480.

و روی گشاده و خُلق کریم، از آیات خدا بود. آیت اللّه موسوی اردبیلی می گوید:

«ایشان متحمّل بود؛ یعنی گاهی که در برخورد با ناملایماتْ عصبانی می شد... در صدد انتقام برنمی آمد. رفقا می گفتند: آمیرزا علی، موقعی که عصبانی و یا از چیزی ناراحت می شد، دور چشمش قرمز می شد، اما تُن صدایش فرق نمی کرد».(1)

حجت الاسلام و المسلمین سید حسین موسوی تبریزی گفته است: «در این چند سال، من هیچ پرخاش و تندی ای از ایشان ندیدم. حتی اخم هم نکردند، و همیشه بر اساس حسن خلق و تبسمی که داشتند، با دیگران برخورد می کردند».(2)

حجت الاسلام و المسلمین محمّدکاظم راشد یزدی گفته است: «در مدت یک سالی که [در ایام تبعید در گلپایگان] در خدمتشان بودم، حتی یک گره ابرو یا صدای بلند خشن، از ایشان ندیدم و نشنیدم، و در مباحث مختلف با مخالفانشان، به آرامی صحبت می کردند».(3)

دکتر جعفر اصلانی (فوق تخصص ریه) دربارۀ تحمل و مدارای ایشان می گوید:

در ماه های آخر، پیشرفت بیماری و گسترش غدد لنفاوی، مشکلاتی را برای ایشان ایجاد کرده بود... این مشکل، شبکه های عصبی را گرفتار کرده بود و به همین علت، ایشان دچار دردهای شدید شده بودند. ما مجبور بودیم از مُسکن های قوی استفاده کنیم، ولی جوابگو نبود. نکتۀ جالب این است که در همین مراحل هم، با اینکه درد شدیدی داشتند، در برخورد با ما، لبخند از چهرۀ ایشان قطع نمی شد.(4)

حجت الاسلام و المسلمین علی نظری منفرد نقل می کند: «از جهت اخلاقی، ایشان انسان بسیار وارسته و شایسته ای بودند، و اخلاق را توأم با علم داشتند. ایشان انسانی بسیار متواضع و خوش برخورد بودند، و همیشه در برخوردها و ملاقات ها، چهرۀ بشّاشی داشتند».(5)

ص:40


1- (1) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 21.
2- (2) همان، ص 201.
3- (3) همان، ص 151.
4- (4) همان، ص 221-222.
5- (5) همان، ص 206.

دکتر علی رضا سعادت (فوق تخصص خون) می گوید:

ایشان بسیار متواضع بودند، بسیار به حرف پزشک گوش می دادند، و هرچه ما می گفتیم اجرا می کردند. حتی بعضی وقت ها شوخی می کردند؛ مثلاً ما یک سری دستوراتی به ایشان دادیم و گفتیم که این دستورات را شما باید اجرا کنید. گفتند: «ما که اجرا می کنیم. امیدواریم هر چه ما بگوییم، شما هم اجرا کنید». ما گفتیم: «حاج آقا! حرف های شما خیلی سخت است، ولی ما حتماً گوش می دهیم و رعایت می کنیم».(1)

ثبات قدم

تزلزل، از نشانه های سست عنصری و ضعف قوای روحی است؛ ازاین روست که قرآن کریم به مؤمنان می آموزد که از خداوند «ثبات قدم» بخواهند: «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَینَا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِین».(2) زیرا بدون صبر و گام های استوار، پیروزی بر کفر ممکن نیست. ثبات قدم، موجب می شود انسان از راهی که برگزیده است، منحرف نشود و هماره در صراط مستقیم باقی بماند.

آیت اللّه ناصر مکارم شیرازی می گوید:

مرحوم آیت اللّه مشکینی، صفات برجستۀ زیادی داشت. از ویژگی های ایشان، این بود که در تمام دوران انقلاب، در یک مسیر ثابت، بدون تغییر باقی ماند. کسانی بودند که در انقلاب درخشیدند و هم ردیف ایشان، یا پایین تر یا بالاتر از ایشان بودند؛ اما مسائلی پیش آمد، و تغییراتی در وضع آن ها پیدا شد. ایشان از جمله کسانی بود که از اول تا آخر عمرش به انقلاب وفادار بود. این، یک دلیل دارد و آن این است که خود را مدیون انقلاب می دانست، نه طلبکار.(3)

آیت اللّه احمد صابری همدانی می گوید: «ایشان در تمام جهات، یک شخصیت ثابت الاخلاق، ثابت الذکر و ثابت در تمام جهات بود».(4)

ص:41


1- (1) همان، ص 216.
2- (2) . بقره، آیۀ 240.
3- (3) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 18.
4- (4) همان، ص 111.

حجت الاسلام والمسلمین سید احمد حسینی خراسانی می گوید:

ایشان یک عالم اخلاقی منزوی، جدا و بریده از جامعه نبودند. ایشان عالمی بودند که از آغاز نهضت اسلامی، با رهبری نهضتْ همراه بودند، و از شاگردان و معتقدان به امام بودند. ایشان در طول نهضت خرداد 42 تا پایان زمان حیات پربارشان، ثابت قدم و استوار، بدون هیچ گونه تزلزلی، انقلاب را همراهی کردند، و در انقلاب سهیم بودند.(1)

شجاعت علمی و مشورت پذیری

عُجب و غرور، موجب می شود که آدمی، آنگاه که به خطای خود پی می برد، به راه صواب روی نیاورد. مبارزه با این رذیلت بزرگ، به شجاعت بسیاری نیاز دارد و به گواهی یاران و همراهان آیت اللّه مشکینی رحمه الله این دلیری و شجاعت در ایشان بوده است.

آیت اللّه مکارم شیرازی می گوید:

از ویژگی های دیگر ایشان که قابل توجه است، شجاعت در اعتراف است؛ من یادم هست در بعضی از مسائل که پیش می آمد، همۀ ما اشتباه هایی داشتیم، ولی ایشان با صراحت می گفت: "در این مسئله اشتباه کردم و اصلاح می کنم." این شجاعت در همه نیست، و اگر در همه باشد، واقعاً کارها سامان می یابد.(2)

در ادامه، نقل قول هایی به این مناسبت از نظرتان می گذرد:

آیت اللّه رضا استادی:

از ویژگی های دیگر آیت اللّه مشکینی که ممکن است بعضی ها هم نپسندند، شجاعت ایشان بود؛ به این معنی که مطلبی را که در زمینه های مختلف می فهمید، می گفت، که گاهی هم مخالف حرف دیگران می شد. بعضی ها ملاحظه کاری دارند، و چیزی را که می فهمند، پیش خود می گویند: «چون دیگران نمی گویند، ما هم نگوییم». ایشان این طور نبود و حرف خودش را

ص:42


1- (1) همان، ص 133-134.
2- (2) همان، ص 19.

می گفت و تکرار هم می کرد.... همین باعث شد که ایشان مخالفان، و به یک معنی دشمنانی هم پیدا کرد. ولی به نظر من، این از امتیازات ایشان بود و یک اهل علم، باید این طور باشد که اگر در مسائل عقیدتی، معارف، فقه و اصول، با برداشت از قرآن مجید و چهارچوب هایی که در علوم حوزوی تعیین شده است، چیزی را دریافت می کند، باید این شجاعت را داشته باشد که آن را به عنوان یک نظر مطرح کند.(1)

آیت اللّه سید ابوالفضل میرمحمدی:

آیت اللّه مشکینی در بحث و مباحثه، منصف بود. هر زمان احساس می کرد که حرف طرف مقابل، حق است می پذیرفت. وقتی کتابی به نام شهید جاوید منتشر گشت، موجی از اعتراضات پدید آمد. ظاهراً رژیم نیز به اختلافاتی که در میان طلبه ها پیدا شده بود، دامن می زد. ایشان به آن کتاب تقریظ داشت که بسیار بعید به نظر می آمد. این جانب همراه مرحوم آیت اللّه احمدی میانجی، خدمتشان رسیدیم که چرا چنین تقریظی نوشته اند. ایشان اظهار فرمود: «من کتاب را به منزلۀ متنی دانستم که فضلا اشکالات خود را به آن حاشیه بزنند. حالا که می فرمایید خلاف است، و ارادۀ من هم عملی نشد، شما وکیل هستید بروید تقریظ را از چاپ خانه بگیرید». حقیقتاً کمتر می توان یافت که کسی این گونه از نظر خود صرف نظر کند.(2)

حجت الاسلام والمسلمین محمود شریفی اقدم:

در اولین اعلامیه هایی که امام رحمه الله نوشته بودند، اولین یا دومین کسی که امضا کرد، مرحوم مشکینی بود. در یکی از راهپیمایی ها در قم وقتی راهپیمایی از کنار بازار شروع شد، و مردم به راه افتادند با آنکه روزهای خطرناکی بود، ایشان جلو جمعیت قرار گرفت. جمعیت به طرف خیابان آذر و بیمارستان نکویی حرکت می کرد، که راه ها بسته شد، و تانک ها جلو مردم را گرفتند، ولی مرحوم مشکینی، همچنان جلو راهپیمایی قرار داشت. ایشان در اوج

ص:43


1- (1) همان، ص 100.
2- (2) همان، ص 107-108.

نهضت امام رحمه الله، یا در تبعید بود و یا در زندان، و رژیم نمی دانست با ایشان چه کند. اگر ایشان را تبعید نمی کرد، در قم مثمر ثمر بودند، و اگر تبعید می کرد، به حرکت و فعالیت می پرداخت و مردم را بیدار می کرد. یادم است وقتی ایشان به گلپایگان تبعید شد، و حتی وقتی در ماهان کرمان بود، نماز جمعه را اقامه می کرد. با اخلاص و شجاعت کامل، برای خطبه خواندن آمد، و آن روز شمشیر به دست گرفته بود. بحث آن روزِ ایشان، فساد جامعه و به خصوص، فساد جوانان آن روزها بود. ایشان راهکارهای براندازی فساد را برشمرد و فرمود: «یکی از راه هایی که همه می دانید و من نمی توانم آن را به زبان بیاورم و اگر بگویم، من را از اینجا که در تبعید هستم، شاید به کویری ببرند که هیچ کس نتواند با من تماس داشته باشد...» و البته همه فهمیدند، که باید رژیم را ساقط کنیم تا فساد ریشه کن شود.

حجت الاسلام والمسلمین سید علی قاضی عسکر:

ایشان مردی شجاع بودند، و در دفاع از امام رحمه الله و انقلاب، حقیقتاً یک لحظه هم فروگذار نکردند. خانۀ ایشان، کانون مبارزات بود. بسیاری از اطلاعیه هایی که داده می شد، به امضای ایشان می رسید و به این وسیله، از امام دفاع می کردند.

آیت اللّه سید ابوالفضل میرمحمدی:

آیت اللّه مشکینی، از ابتدای جوانی، با طاغوت عصر، یعنی شاه مخلوع در ستیز بود و از او نمی هراسید. شبی در منبر خود اظهار کرد: «شاه بداند نه مردم ما از الجزایری ها ضعیف تر هستند، و نه او از رئیس جمهور الجزایر قوی تر است». این شجاعت، چه بسا موجب تبعید می شد؛ لیکن او هرگز سست نگشت و راه مبارزه و جهاد را ادامه داد تا انقلاب پیروز شد.

حجت الاسلام والمسلمین سید هاشم حسینی بوشهری می گوید:

از ویژگی های بارز آیت اللّه مشکینی، روحیۀ مشورت بود. بارها اتفاق می افتاد که به من می فرمودند: «می خواهم دربارۀ این قضیه یا مسئله، نظر خودتان را بدهید. اگر مطلبی یا نکته ای دارید، یادداشت کنید و به من

ص:44

بدهید. من احساس می کنم استفاده کردن از نظرات دیگران، برای تکمیل سخن بسیار لازم است». البته آن روزها، من از نظر سن و سال و شرایط مختلف، با ایشان قابل قیاس نبودم، ولی ایشان محبت می کردند، و این گونه سفارش می کردند.(1)

آیت اللّه محمد یزدی:

در مجلس خبرگان هم که ایشان رئیس مجلس بودند، و در این دوره های اخیر، من هم عضو خبرگان شده بودم، یادم است در یکی از اجلاس ها فرمودند: «من چهار پنج مطلب فراهم کرده ام، که می خواهم دربارۀ آن ها صحبت کنم، و فکر می کنم که از اولویت برخوردار است». یکی دو مطلبشان را ما گفتیم که اصلاً اولویت ندارد و مسائل کوچک است. شما رئیس مجلس خبرگان هستید و مجلس خبرگان هم اهمیتش بالاتر از این هاست، و مثلاً فلان مطلب در شرایط کنونی جهانی از اهمیت بالاتری برخوردار است. ایشان کمی توضیح خواستند و ما توضیح دادیم، و یادم است که دو سه تا مطلب را به راحتی قبول کردند که جابه جا کنند. به عبارت دیگر، اگر ما به عنوان مشاور، خدمتشان مطلبی می گفتیم، احترام می کردند.

نه تنها به من، بلکه به تعدادی از دوستانی که به مسائل اجتماعی - سیاسی ورود بیشتری داشتند، اعتماد می کردند... زمانی که من در قوۀ قضائیه بودم، یکی دو تا مراجعه در مورد کارهای مدرسه یا کتابخانه شان بود، که به من ارجاع داده بودند، تا موضوع حل و فصل شود. من دیدم که خیلی طبیعی می گویند که مطابق مقررات، ضوابط و قانون عمل شود، و هیچ وقت از انسان چیزی را به این صورت نمی خواستند که مثلاً «این کار انجام شود» یا «نشود». این ها، بر صفا و صمیمیت و صداقت و پاکی ایشان دلالت می کند.(2)

آیت اللّه سید ابوالفضل میرمحمدی:

آیت اللّه مشکینی، با اینکه در تألیفات خود نهایت دقت را می کرد، حرف

ص:45


1- (1) همان، ص 129.
2- (2) همان، ص 57 و 59.

خود را حرف آخر نمی دانست. وقتی قرآن مجید را ترجمه نمود، از دوستان خواست چنانچه اشکالی به نظرشان می رسد، تذکر دهند، و در این تقاضا هم اصرار داشت. با وجود اینکه زمان طولانی هم سپری گشت، نشنیدیم کسی اشکالی کرده باشد، به جز چند مورد محدود؛ از جمله در موردی که خود من اشکال کردم. ولی ایشان به همۀ آن ها پاسخ قابل اعتنا داشت. این ترجمۀ روشن و تحقیقِ باارزش، اگر ایشان می خواست نظر مادی داشته باشد، می توانست بسیار سودآور باشد؛ لیکن با سماجتی که ایشان داشت، دستور داد بیشتر از مبلغ تمام شده قیمت نگذارند. به علاوه، از مردم متدین هم عذرخواهی کرد که ما نتوانستیم قرآن و کتاب های دینی را، رایگان در اختیار افرادی که به کتب دینی علاقه دارند، ولی قدرت مالی ندارند بگذاریم.(1)

پارسایی و ساده زیستی

زهد، فضیلت مردان خداست؛ آنان که تن را می سایند تا روح بیاساید. آیت اللّه مشکینی، از آن مردانی بود که می دانست «جهان، جای تن آسایی نیست و مرد دانا به جهان داشتن، ارزانی نیست».(2) آیت اللّه سید عبدالکریم موسوی اردبیلی می گوید:

«یک امتیاز دیگر او این بود که خیلی زاهد بود. روزگارش بد می گذشت، اما متحمّل بود. ایشان این گونه آدمی بود، زاهد و از زهد پشیمان نشده، پریشان نشده. یادم نمی رود که ایشان گاهی نعلین پاره می پوشید، اما اصلاً خجالت نمی کشید یا مثلاً متأثّر نمی شد از اینکه این چه زندگی است که ما داریم!».(3)

آیات و فضلا، دربارۀ این ویژگی مرحوم مشکینی چنین گفته اند:

آیت اللّه محمد محمدی ری شهری:

یکی از نکاتی که در ویژگی های اخلاقی ایشان خیلی مهم است،

ص:46


1- (1) همان، ص 108.
2- (2) . سعدی.
3- (3) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 21-22.

بی علاقگی به دنیاست. انسان وقتی با ایشان بود، احساس می کرد که اصلاً به مسائل مادی علاقه ندارند، و معنویتْ سراسر وجود ایشان را گرفته بود.

یک بار صحبتی بین من و ایشان بود که می فرمودند: «من حاضرم همۀ آنچه را دارم، با یک ریال با تو معامله کنم». حتی ایشان می گفتند: «اگر کسی، از چیزی که دارم (حالا ایشان چیز زیادی هم نداشت) بدزدد، من راضی هستم، ولی این مطلب را با کسی مطرح نمی کنم؛ چون اگر بگویم که راضی هستم، هرچه کتاب هم دارم، می برند».... با اینکه سابقۀ تدریس شان از همۀ مراجع فعلی بیشتر بود، و بعد از آیت اللّه گلپایگانی و آیت اللّه اراکی، انتظار خیلی از بزرگان حوزه این بود که ایشان رساله منتشر کنند و خودشان را در مقام مرجعیت قرار دهند، اما چنین نکردند... حدود دو سال قبل از اینکه آیت اللّه گلپایگانی و آیت اللّه اراکی از دنیا بروند، رساله ای را تهیه کردند، و به من فرمودند که با دو نفر از بزرگان فعلی مشورت کنم، که آیا ایشان این رساله را منتشر کنند یا نه. من با آن دو بزرگوار مشورت کردم، و هر دو تأیید کردند که ایشان رسالۀ خودش را منتشر کند. یکی از آن دو بزرگوار گفت:

«اگر ایشان نظر من را می خواهند، من واجب می دانم که ایشان رسالۀ خودش را منتشر کند». من این مطلب را به آیت اللّه مشکینی منتقل کردم، و ایشان هم رساله را به چاپ خانه دادند که منتشر شود. نمی دانم این وسط چه اتفاقی افتاد، که یک مرتبه ایشان رسالۀ خودشان را از چاپ خانه گرفتند... یک روز سر سفره، من سؤال کردم: «حاج آقا! چه شد که شما رساله را پس گرفتید؟». فرمودند: «مرجعیت، یک انسان راکب می خواهد و من راجل هستم». و بیش از این هم چیزی نگفتند.(1)

آیت اللّه رضا استادی: «ایشان واقعاً زاهد به دو معنی بود: هم از نظر داشتن زندگی ساده و بسیط، و اینکه زی طلبگی حفظ شود؛ و یکی دیگر که زهد مهم تری است، اینکه کسی بتواند نسبت به مقامات اجتماعی، زهد داشته باشد. چون ممکن است که

ص:47


1- (1) همان، ص 87-89.

کسی در خانه زاهد باشد، ولی نسبت به مقامات و مناصب نتواند آن طور خودداری کند. ایشان به معنی واقعی کلمه، در هر دو جنبه زاهد بود».(1)

آیت اللّه سید ابوالفضل میرمحمدی:

ایشان از همان اوایل طلبگی، تبلیغ را دوست می داشت و آن را وظیفه می دانست. سالی ایشان را برای منبر در ماه مبارک رمضان، به شهر زاویه زرند دعوت کردم که زادگاه این جانب است. ایشان قبول فرمود، و در اول منبر اظهار کرد: «منبر و سخنرانی های من رایگان است». این اظهار، وقتی بود که ایشان مانند اکثر طلبه های قم، قدرت مالی نداشت و سخت نیازمند بود. ماه مبارک تمام گشت و واعظ ما دست خالی به قم برگشت. این نبود، مگر زهد ایشان.(2)

حجت الاسلام والمسلمین محمدحسین فلاح زاده:

ایشان به عنوان یک انسان متعبّد و زاهد، در حوزه شناخته شده بودند. از همان ابتدا که من به قم آمدم، منزل ایشان در خیابان خاکفرج، نزدیک بیمارستان آیت اللّه گلپایگانی بود، که خانۀ بسیار محقّری بود. به خاطر دارم در آن زمانی که بیشترِ مردم در خانه هایشان یخچال داشتند، در منزل آیت اللّه مشکینی یخچال نبود، و بعدها کسانی متوجّه شدند و برای منزل ایشان یخچال خریدند. ایشان زندگی بسیار ساده ای داشتند، و تا این اواخر هم سادگی و زهد عملی را در زندگی شان حفظ کردند... ایشان با اعمال و رفتارشان به حوزویان و به مردم فهماندند که می توان انسان متعبد، متخلّق، زاهد و پارسایی بود، و درعین حال، در مسائل سیاسی و انقلابی زمان هم وارد شد.(3)

آیت اللّه استادی: «چند بار که موقع غذا خوردن با ایشان بودم، در محلی بودیم که غذای نسبتاً مطبوع و مطلوبی خوردیم؛ ولی ایشان غذا نخورد و منزل رفت. بعد از

ص:48


1- (1) همان، ص 101-102.
2- (2) همان، ص 106.
3- (3) همان، ص 169-170.

اینکه من هم به منزلشان رفتم، دیدم سفره ای پهن کرده اند که مقداری نان خشک با یک غذای ساده بود».(1)

حجت الاسلام والمسلمین سید حسین موسوی تبریزی: «ایشان در قم، عالم معروفی بودند و هم آقایان و هم مراجع، ایشان را به خوبی می شناختند. از این نظر، امکان داشت که وجوهات زیادی در اختیار ایشان قرار بگیرد؛ ولی سطح زندگی ایشان از نظر مادی و وسعت منزل و مخارج آن، و نیز کیفیت رفتارش با طلبه ها، رفت وآمدش، لباس و زندگی ظاهری اش، با ضعیف ترین طلبه ها هماهنگ بود».(2)

حجت الاسلام والمسلمین سید علی اکبر اجاق نژاد:

در سال 1361 که آیت اللّه صادق احسان بخش، ترور شد، من به خاطر صمیمیتی که با ایشان داشتم، به دیدار وی رفته و به ایشان گفتم: «وقتی خبر ترور شما را شنیدم، نذر کردم اگر شما زنده ماندید، یک ختم قرآن برای شهدا بخوانم و از شما هم یک عبا بگیرم». ایشان با دفترش تماس گرفت و دو عدد عبا خواست و آوردند. یکی را به من دادند و دیگری را هم گفتند:

«بدهید به آقای مشکینی». گفتم: «چرا به ایشان؟». گفتند: «سی سال پیش، بنده در محضر ایشان کفایة الاُصول خواندم. در آن سالها ایشان عبایی داشت. شش ماه پیش در سمیناری دیدم که همان عبا بر دوششان است».(3)

آیت اللّه محمد یزدی: «ساده زیستی ایشان، بارز بود. خیلی با تشریفات نبودند و این اواخر، چون پادرد داشتند، وقتی ما می رفتیم، می دیدیم یکی دو صندلی هم آنجا بود. این اواخر، قبول کرده بودند که در اتاق بیرونی روی صندلی بنشینند. حتی یک مبل هم در خانه شان نبود».(4)

آیت اللّه محمد مؤمن:

من در سال 1353 به تویسرکان تبعید شدم، و در آنجا مسئول کارهای تبلیغی بودم. از آقای ری شهری دعوت کرده بودیم که منبر بروند. یک روز،

ص:49


1- (1) همان، ص 140.
2- (2) همان، ص 200.
3- (3) زندگی و مبارزات آیت اللّه مشکینی، ص 151.
4- (4) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 58.

با ایشان در خیابان قدم می زدیم که گفت: «... آیت اللّه مشکینی اکنون در منزلی هستند که یخچال و حمام ندارد، و غذاهایی می خورند که کسی حاضر نیست بخورد... حاج آقا به من فرمودند: ناراحت نباش که از نظر اجاره نشینی، به تو خوش نگذشت، و مجبور شدی از این خانه به آن خانه بروی. من، در همۀ این کوچه های قم، منزل اجاره ای داشته ام»..... ایشان نعلین نو نمی خریدند. در بیت آقای شریعتمداری، کسی بود که با آقای مشکینی خویشاوند بود. وقتی ایشان نعلین نو می خرید، سه یا چهار ماه می پوشید و بعد می آورد و آقای مشکینی از او می خرید.(1)

حجت الاسلام والمسلمین محمود شریفی اقدم:

وقتی ایشان به ماهان کرمان تبعید شد، دسته ای از طلبه ها از مرحوم قدوسی خواسته بودند که آن ها را برای تبلیغ، به کرمان بفرستد. از جمله کسانی که از مدرسه حقانی، توسط شهید قدوسی برای تبلیغ در کرمان معرفی شدند، بنده بودم. من همراه شش یا هفت نفر، عازم شدیم و سه چهار روزی در منزل شخصی مرحوم مشکینی بودیم، تا جای تبلیغمان مشخص شود.

منزل ایشان بسیار ساده بود. از نظر غذایی هم واقعاً ساده بود.... بعد از انقلاب هم اگر نسبت به قبل از انقلاب، ساده تر نبود، وضعیت بهتری نداشت.(2)

آیت اللّه محمد محمدی ری شهری:

ایشان در صرف بیت المال، به شدت احتیاط داشتند، و مقید بودند که از بیت المال مصرف نکنند، و یا اگر مضطر به مصرف کردن شدند، به حداقل اکتفا کنند. یادم است که وقتی با ایشان خدمت امام رسیده بودیم، ایشان از حضرت امام اجازه می خواستند و می گفتند که «شما دربارۀ همین مقداری که از بیت المال مصرف می کنم، به من اجازه بدهید».(3)

ص:50


1- (1) همان، ص 75.
2- (2) همان، ص 154-155.
3- (3) همان، ص 78.

خطیب و مدرس توانا

برخی از دانشمندان دینی، افزون بر نعمت علم و معرفت، از بیانی شیوا و قلمی توانا برخوردارند. آیت اللّه مشکینی، از این جمله است. به گفتۀ آیت اللّه سید عبدالکریم موسوی اردبیلی:

یکی از امتیازات ایشان این بود که آدم خوش بیانی بود. هر مطلبی را می خواست بگوید، هر چقدر مشکل بود، به آسانی می گفت، و در استخدام الفاظ و پیدا کردن راهِ بیان، ممتاز بود.(1)

در ادامه، دیدگاه آیات و فضلا دراین باره آمده است:

آیت اللّه اکبر هاشمی رفسنجانی:

درس ایشان خیلی جاذبه داشت؛ هم خوش بیان بودند، و هم مطالب جالب اخلاقی مطرح می کردند... بیشتر، بیانشان خوب بود. دیده اید که وقتی صحبت می کردند، بیان روشن، صریح و قابل فهمی داشتند. سعی می کردند مغلق صحبت نکنند. اگر مطلب پیچیده ای هم داشتند، آسان بیان می کردند.

یکی از عواملی که طلبه ها جذب درس ایشان می شدند، همین بود.(2)

آیت اللّه محمدرضا مهدوی کنی:

ویژگی دیگر، بیان سادۀ ایشان بود؛ چون بعضی از اساتید، درس هایشان را سنگین بیان می کنند. ولی ایشان خیلی مقید بودند که بیانشان ساده باشد.(3)

حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی:

یکی از ویژگی های مرحوم آیت اللّه مشکینی، بیان روان بود. ایشان در منبر، درس اخلاق و خطبۀ نماز جمعه، بیان روانی داشت... آن ها که شاگرد اصول و فقه آیت اللّه مشکینی بودند، از روانی بیانش و از دسته بندی کردن مطالبش، سخن ها می گویند.(4)

ص:51


1- (1) همان، ص 20.
2- (2) همان، ص 27 و 30.
3- (3) همان، ص 37.
4- (4) همان، ص 115-116.

حجت الاسلام و المسلمین محمّد محمدی گلپایگانی:

به قدری بیانشان جذاب و شیوا بود و حرف هایی که می زدند، نصایحی که می کردند، و موعظه هایشان از عمق جانشان برمی خاست، که همه مشتاق بودیم فرمایشات ایشان را بشنویم، و از فرمایشات ایشان خسته نمی شدیم... این یک نعمت بزرگ الهی است، که کسی بتواند مکنونات خاطر و معلومات خودش را، با بیان شافی و کافی به مخاطب خودش منتقل کند. ایشان اگر یک ساعت یا بیشتر، به طور یکنواخت صحبت می کردند، کسی خسته نمی شد، و مستمعین شان شاداب و سرزنده بودند، و هیچ احساس خستگی نمی کردند.... بیان ایشان، به قدری شیوا بود که مردم شیفتۀ ایشان بودند... بیان خیلی خوبی داشتند، و بر احادیث و به خصوص تفسیر، خیلی تسلط داشتند.(1)

آیت اللّه محمد محمدی ری شهری:

یکی از نکاتی که در روش تدریس ایشان قابل توجه بود، این بود که ایشان اهمیت زیادی به وقت طلبه ها می دادند. ایشان تلاش می کردند که مطالب زائد یا کم فائده در جلسۀ درس مطرح نشود؛ به همین جهت، بخشی از مطالب مکاسب، رسائل و معالم را که زائد می دانستند، حذف کرده بودند و به طلبه ها نمی گفتند... درس اخلاق ایشان، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم ادامه داشت، و در طلاب علوم دینی خیلی تأثیر داشت، و از اواخر یا اواسط درس اخلاق ایشان، طلبه ها به گریه می افتادند و با اشک ریزان، از صحبت های ایشان استقبال می کردند.(2)

حجت الاسلام والمسلمین علی نظری منفرد: «حافظه و احاطۀ بسیار عالی بر مطالب داشتند، و بیانات ایشان هم بسیار روان و جذاب بود».(3)

آیت اللّه سید جعفر کریمی:

منبریِ بسیار چیره دستی بودند که سالیان دراز، در مناسبت ها به بلاد

ص:52


1- (1) همان، ص 183، 185 و 190.
2- (2) همان، ص 82 و 85.
3- (3) همان، ص 206.

مختلف تشریف می بردند و منبر بسیار جذاب و خوبی داشتند. ایشان هر جا منبر می رفتند، مردم در آنجا جمع می شدند، و بزرگ ترین و باشکوه ترین مجلس، مجلسی بود که آقای مشکینی منبر می رفتند.(1)

آیت اللّه محمدرضا مهدوی کنی:

یکی از ویژگی های ایشان این بود که در مسائل، به طور دقیق وارد می شدند؛ یعنی تا یک مطلب را خوب درک نمی کردند، در آن حدی که به دیگران تفهیم کنند، از آن رد نمی شدند.(2)

ایثار و فداکاری

برخی فضیلت های اخلاقی و معنوی، هزینه و زحمت چندانی برای انسان ندارد؛ اما شماری از فضیلت های اخلاقی است که آراستگی به آن ها آسان و رایگان نیست؛ همچون ایثار و فداکاری که گاه به قیمت جان انسان تمام می شود. حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی دربارۀ این فضیلت آیت اللّه مشکینی می گوید:

یکی از دامادهای محترم ایشان برای من نقل می کرد که ایشان، در دوران طلبگی، روزهای عسرت و سختی داشته است. یک بار برایم نقل کردند که روزهایی رسیده بود که هیچ چیز نداشتند؛ حتی پولی که بتوانند نان خالی بخرند و بخورند. ایشان به سمت حرم می رود. آقایی می رسد و سلام می کند و می گوید: «فلانی سلام رسانده و گفته که این پنج ریال را خدمت شما تقدیم کنم». آقای مشکینی، آن پنج ریال را می گیرد، و در جیب می گذارد. تصمیم می گیرد که بعد از زیارت حرم، به نانوایی برود، و نانی بخرد؛ هم برای خودش، و هم برای هم حجره هایش که گرسنه هستند.

وقتی از حرم بیرون می آید، یک نفر از طلبه ها می رسد، به ایشان سلام می کند و می گوید: «آقا! من هیچ چیزی ندارم و نیازمندم. اگر می شود، پنج ریال به من بدهید، حتی اگر قرض باشد». ایشان آن پنج ریالی را به او می دهد. به هرحال، آن روز را به شب می رساند. شب، یک نفر به ایشان

ص:53


1- (1) همان، ص 67.
2- (2) همان، ص 43.

می رسد، سلام می کند و می گوید: «آقا! من از اردبیل آمده ام. فلانی، این پنج تومان را برای شما فرستاده است». ایشان تشکر می کند، و پنج تومان را می گیرد و توی جیبش می گذارد، و می گوید: «حالا با این پنج تومان برویم نان بخریم». از درِ مدرسه که بیرون می آید، طلبه ای می رسد و بعد از سلام، می گوید: «وضع من خیلی بد است. برایم مهمان آمده؛ اگر می شود، چهار یا پنج تومان به من قرض بدهید». ایشان دست در جیب می کند، و همان پنج تومان را به او می دهد، و از مسیر نانوایی برمی گردد و شب را گرسنه می خوابد. صبح فردا، سر درس، آقایی می آید و سلام می کند و می گوید: «من از اردبیل آمده ام. فلانی، این پنجاه تومان را برای شما داده است». ایشان پول را می گیرد و بعد می گوید: «به یاد این آیه افتادم: «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا».(1) پنج ریال، پنج تومان، و پنج تومان، پنجاه تومان می شود».(2)

حجت الاسلام والمسلمین سید حسین موسوی تبریزی:

یکی از ویژگی های ایشان، این بود که با وجود موقعیتی که داشتند و با آن سن و سال بالا، حاضر بودند به دورترین نقاط بروند و بدون چشم داشت سخنرانی کنند. اگر هم بابت تبلیغ چیزی به ایشان می دادند، یا نمی گرفتند و یا می فرمودند خرج فقرای همان محل کنند.(3)

آیت اللّه محمدرضا مهدوی کنی:

در زمستان، که در قم تدریس می کردند، با همان عبای نازک می آمدند. گاهی ما از دوستانی که به ایشان نزدیک تر بودند، سؤال می کردیم که مگر ایشان عبا ندارند؟ می گفتند: «گاهی برای ایشان عبا می آورند و ایشان به طلبۀ دیگری که عبا ندارد می دهند، و همان عبای تابستانی را در زمستان می پوشند».

... بعضی از دوستان نزدیک و همشهری ایشان می گفتند: «ما گاهی برای ایشان سوغاتی می آوریم و ایشان بلافاصله آن ها را بین طلبه ها تقسیم

ص:54


1- (1) انعام، آیۀ 160.
2- (2) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 118-119.
3- (3) همان، ص 200.

می کنند».... یادم است که در سفر به اردبیل و مشکین شهر، روستای ایشان را به من نشان دادند. دهی بود که با جادۀ اصلی کمی فاصله داشت. گفتند که ایشان، غیر از اینکه از این مردم چیزی نمی خواهند، هر سال به کسانی که در اینجا متمکن نیستند و فقیر و گرفتارند، کمک هم می کنند، و اگر از قم چیزی برایشان بیاورند، بین این ها تقسیم می کنند. سالی یک بار هم در آبادی می آیند و اهل آبادی را جمع می کنند، و برایشان مجلسی می گذارند، و سخنرانی می کنند. سوری هم می دهند که به اصطلاح، محبتی در حق همشهری های خود کرده باشند و اینکه آن ها را هیچ وقت فراموش نمی کنند و به یادشان هست که زمانی اینجا به دنیا آمده اند و اهل همین جا هستند.(1)

نظم

نخستین وصیت امام علی علیه السلام، به فرزندانشان، نظم و تقوا بود:

«اوصیکم بِتَقْوَی اللّه وَ نَظمِ امْرِکم».(2) این وصیت بزرگ و راهگشا، نقش مهمی در پیشرفت انسان ها دارد و آیت اللّه مشکینی نیز، بخشی از موفقیت های خود را وامدار همین فضیلت نادر بود.

آیت اللّه محمدرضا مهدوی کنی می گوید:

نظم و انضباطی که در درس از ایشان می دیدم، یکی از مسائلی بود که برایم مورد توجه بود و می توانست الگو باشد. ایشان با اینکه خودشان درس داشتند و کتاب می نوشتند، و از نظر علمی، مقدم بودند، به مسئلۀ نظم تقید داشتند.(3)

دکتر جعفر اصلانی (فوق تخصص ریه، عضو تیم معالج آیت اللّه مشکینی) می گوید:

همۀ ما، برنامه های روزانه ای داریم که ممکن است با کوچک ترین

ص:55


1- (1) همان، ص 37-39.
2- (2) . نهج البلاغه، تصحیح فیض الاسلام، ص 977، نامۀ 47.
3- (3) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 36.

سرماخوردگی به هم بخورد. ایشان با این همه بیماری و مشکلات، وقتی می دیدند توان راه رفتن دارند، می گفتند بایستی قدم بزنم. غذا خوردن ایشان هم سر موقع بود. من شاهد بودم ایشان، این سفارش ائمه را رعایت می کردند که غذا به مقدار اندک و در زمان طولانی، خورده شود. شاید ایشان پنج لقمه صبحانه نمی خوردند، ولی حدود بیست دقیقه طول می کشید. این هم نشان دهندۀ تحت کنترل بودن حرکات و سکنات، و روح و جسم ایشان بود.(1)

حجت الاسلام و المسلمین سلیمان حیدری، از عالمان اردبیل می گوید:

ایشان روزی در ماهان به من گفتند: «اگر به نظر شما من انسان موفقی هستم، این تنها بر اثر نظم در برنامۀ زندگی ام بوده است». و واقعاً هم همین طور بود. همه چیز ایشان روی برنامه بود. اگر غذا می خورد، استراحت می کرد، عبادت و مطالعه می کرد، همگی روی یک برنامۀ از قبل تنظیم شده بود و با شناختی که من از ایشان داشتم، سال ها بود که این برنامه در زندگی روزمره اش وجود داشت و به راحتی هم برنامه اش تغییر نمی کرد.(2)

غنیمت شماری عمر

همۀ بزرگان، در یک صفت، مشترک اند و آن هدر ندادن وقت است. هر عالم یا هنرمند یا نویسنده ای که آثار ارزشمند و فراوان آفریده است، به حتم در این توفیق، وامدار استفادۀ بهینه از ثانیه های عمر است. آیت اللّه مشکینی، هم مدرّس حوزه بود، هم مؤلف، هم خطیب، هم مجاهد و هم مدیری توانا، و این همه را از مدد احیای اوقات و سخت کوشی داشت. حافظ می گوید:

نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد

به حق آیت اللّه مشکینی، سخت کوش و بلاکش و غنمیت شمارِ عمر بود. آنچه در توان داشت، در فهمیدن و فهماندن به کار می گرفت و در این راه، روز را از شب

ص:56


1- (1) همان، ص 222.
2- (2) زندگی و مبارزات آیت اللّه مشکینی، ص 159.

نمی شناخت. آیت اللّه محمد محمدی ری شهری می گوید:

ایشان کتاب های مختلفی دارند که عمدتاً در ایام تعطیلات تابستانی تألیف شده است. من حقیقتا از این روش ایشان خیلی استفاده کردم. از سال هایی که من با ایشان آشنا شدم، یکی از درس های عملی ای که از ایشان گرفتم، صرفه جویی در وقت و استفاده از وقت بود. ایشان به هیچ وجه نمی گذاشتند که وقتشان تلف شود. از باب مثال عرض کنم که در ایام تعطیلی در نجف، به علت گرمای تابستان، طلبه ها برای هواخوری یا شنا، به شط کوفه می رفتند و چند ساعتی آنجا بودند. در این گونه موارد، ایشان هم همراه ما می آمدند، ولی با خودشان کتاب می آوردند و تا فرصت می شد، همان جا شروع به نوشتن، مطالعه یا تحقیق می کردند. من هیچ وقت ندیدم که وقت ایشان بیهوده تلف شود. بیشتر یا همۀ کتاب های ایشان، در همین اوقاتِ غیر از وقت تدریس و سخنرانی و امثال آن ها نوشته و تألیف شده است.(1)

آیت اللّه سید عبدالکریم موسوی اردبیلی می گوید:

آدم پرکاری هم بود. من فکر می کنم ایشان این حاشیۀ آشتیانی [بر رسائل] را شاید چند بار از اول تا آخر مطالعه کرده باشد. صفحه ای در این کتاب نبود که ایشان مطالعه نکرده باشد.(2)

حجت الاسلام والمسلمین محمود شریفی اقدم می گوید:

ایشان در طول زندگی، فردی پرتلاش بود، و از اوقاتش به خوبی استفاده می کرد. حتی نقل می کنند که ایشان، مکاسب را موقعی مطالعه می کرد و می فهمید که وقت غروب بود. در این موقع، اکثر آقایان طلبه ها، بیشتر وقتشان تلف می شد، ولی ایشان در همین اوقات، در حجره اش می نشست و مکاسب را مطالعه می کرد. ایشان در آن درس، نیازی به استاد نداشته است.(3)

ص:57


1- (1) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 86.
2- (2) همان، ص 21.
3- (3) همان، ص 156.

حجت الاسلام و المسلمین محمّد محمدی گلپایگانی نقل می کند:

ایشان یکی از نویسندگان خوش قلم و پُرکار بودند. از ویژگی هایشان این بود که به هیچ وجه اجازه نمی دادند که وقتشان به بطالت بگذرد، و از لحظات زندگی شان استفاده می کردند؛ چه در جهت خودسازی، یا تعلیم، مطالعه، و نوشتن. به هرحال، بی کار نبودند. حتی در شدت مریضی که به فوتشان منجر شد، ایشان ترجمۀ ساده ای از قرآن را شروع کرده بودند... با اینکه کسالت داشتند، واقعاً کار می کردند. هر وقت در تابستان ها که در تهران بودند، به دیدنشان می رفتم، می دیدم که مشغول این کار (ترجمۀ قرآن) هستند، و متأسفانه به اتمام نرسید و حدود ده جزء قرآن را ترجمه کردند.(1)

حسین مشکینی، یکی از فرزندان ایشان می گوید:

برنامۀ روزانۀ زندگی پدر طوری بود که امکان تعیین و تنظیم وقت اختصاصی برای صلۀ رحم را نداشتند، به خصوص اینکه ایشان معتقد بودند با توجه به اینکه از مال امام درس خوانده اند و به درجات بالای حوزوی رسیده اند، حق ندارند وقتشان را به غیر از اشاعۀ مکتب اهل بیت علیهم السلام، به کار دیگری اختصاص بدهند. ولی از اوقاتی که برای کارهای شخصی، مثل غذا خوردن داشتند، بهترین استفاده را می کردند. ایشان خیلی آرام غذا می خوردند و معمولاً غذا خوردن ایشان 45 دقیقه طول می کشید. همین زمان خوبی می شد تا همراه غذا خوردن، صلۀ رحم هم بکنند و حین غذا خوردن، از خویشان پذیرایی بکنند.(2)

تقوای زبان

آیت اللّه جوادی آملی، از میان صفات و خصال آیت اللّه مشکینی، تقوای زبان ایشان را مهم دانسته، می فرمایند:

مرحوم آیت اللّه مشکینی - رضوان اللّه تعالی علیه - کم حرف می زد. تا مطلب برایش روشن نشده بود، حرف نمی زد و می پذیرفت. مجلس

ص:58


1- (1) همان، ص 187.
2- (2) زندگی و مبارزات آیت اللّه مشکینی، ص 162.

خبرگان رهبری هم، چند تا کمیسیون داشت که بعضی از این کمیسیون ها مربوط به مسائل، شئون و اصول مرتبط با رهبری بود. تا مدتی که وضع سن و حال ما اجازه می داد که عضو مجلس خبرگان رهبری باشیم، در این کمیسیون هم حضور داشتیم. یکی از اعضای محترم این کمیسیون، مرحوم آیت اللّه مشکینی بود. ایشان، آنجا هم پخته سخن می گفت، و بجا حرف می زد.

تا مطلبی برایش حل نشده بود، تفوّه نمی کرد. عالمان راستین، این چنین هستند؛ یعنی این مطلب را به ارث می برند که «مَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَی»(1).(2)

حجت الاسلام والمسلمین سید علی اکبر اجاق نژاد می گوید:

ما در جوانی که در مشهد محضر ایشان بودیم، به زحمت می شد از ایشان حرف شنید. بعضی از اساتید وقتی دو سؤال از ایشان می پرسیدیم، نیم ساعت و شاید بیشتر توضیح می دادند. اما آقای مشکینی، اگر پانزده سؤال دریافت می کرد، شاید در یک جمله جوابش را می داد و ما هم به بهانۀ سؤال، دوست داشتیم از بیانات ایشان استفاده کنیم؛ ولی ایشان زیاد حرف نمی زد.(3)

آیت اللّه محمد محمدی ری شهری می گوید:

از خصوصیات اخلاقی ایشان، اجتناب از لغو بود؛ چون به شدت مقید بودند که از هر کار و حرفی که سودمند نیست، اجتناب کنند. شما ممکن بود که یک ساعت پیش ایشان بنشینید، و ایشان یک کلمه نگویند. اگر نیازی بود، می گفتند و اگر نیازی نبود، سکوت اختیار می کردند.(4)

مهربانی و دلسوزی

آیت اللّه مشکینی رحمه الله خُلق وخوی پدرانه داشت و برای همگان دل می سوازند.

حجت الاسلام والمسلمین سید احمد حسینی خراسانی می گوید:

همین حیث اخلاقی و شخصیت معنوی این بزرگوار، باعث شده بود که با دلسوزی و تعهد و حساسیت ویژه ای، در خدمت حوزۀ علمیۀ قم، طلاب و

ص:59


1- (1) نجم، آیۀ 3.
2- (2) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 25-26.
3- (3) زندگی و مبارزات آیت اللّه مشکینی، ص 158.
4- (4) آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 88.

روحانیون باشند. دغدغۀ جدی ایشان، خدمت به حوزه و حوزویان، و تربیت طلاب موفق در حوزه بود. برای وقت و عمر طلبه ها حساس بودند و ارزش قائل بودند. باور ایشان این بود، که کتاب های درسی طلاب در حوزۀ علمیه، ارزش و قوّت و اهمیت دارند، و مخصوصاً معتقد بودند که این کتاب ها، یادگاران رجال و شخصیت های فوق العاده ارزشمند تاریخ اسلام، تشیع و حوزه ها هستند؛ ولی بر این باور نیز بودند که شرایط زمانی و مقتضیات عصر ما، به گونه ای است که دیگر آن کتاب ها با آن وضعیت، قابل توصیه نیست. عمر کم، مسئولیت های سنگین، و حوزۀ کاری گستردۀ حوزۀ علمیه ایجاب می کند که جهت استفادۀ بهینه از فرصت ها، امکانات، عمر و وقت طلبه ها، در این کتاب ها تجدید نظرِ جدی صورت بگیرد، و بعضی از مطالب مفصل و غیرضروری آن ها، از مدار برنامۀ درسی طلاب خارج شود.(1)

حجت الاسلام والمسلمین سید حسین موسوی تبریزی می گوید:

طلبه های بااستعداد را شناسایی می کردند، و آن هایی را که درس خوان بودند زیر نظر می گرفتند، و اگر مشکل داشتند، رفعِ مشکل می کردند تا بتوانند راحت تر درس بخوانند.(2)

حجت الاسلام والمسلمین محمدی عراقی:

ما تازه رسائل و مکاسب را شروع کرده بودیم، و مبحث قطع را نزد یکی از اساتید بزرگوار حوزه خوانده بودیم. در مدتی که این مبحث را می خواندیم، به این نتیجه رسیدیم که کتاب رسائل، مباحثی دارد که با توجه به شرایط زمانی و مکانی و اوضاع و احوال آن روزگار، برای ما به عنوان طلبه، ضرورت ندارد. به این نتیجه رسیدیم که خوب است اصلاحاتی در این درس ها صورت بگیرد، و چون جوان بودیم و سر پُر شوری داشتیم، قرار شد با تعدادی از دوستانمان جلسات کاری بگذاریم، و اسمش را

ص:60


1- (1) همان، ص 131-132.
2- (2) همان، ص 201.

«کمیتۀ بررسی و اصلاح کتب درسی حوزه» بگذاریم. بعد، فکر کردیم از اینجا شروع کنیم که به محضر اساتید و بزرگان حوزه برویم، و فکری را که داریم با آن ها مطرح کنیم. سه یا چهار نفر بودیم که خدمت بزرگان و اساتید آن روز حوزه رفتیم... غالباً، بزرگان حوزه سختشان بود برای این مسئله تصمیم گیری کنند؛ آن هم به توصیه و پیشنهاد چند طلبۀ تازه وارد. البته نوع برخورد این اساتید و بزرگان هم متفاوت بود؛ یعنی بعضی ها برخورد تند یا سلبی می کردند، و بعضی ها هم برخورد نرم می کردند. اما یادم هست که در بین همۀ اساتید بزرگواری که ما با آن ها گفتگو کردیم، دو نفر از آن ها نه تنها برخورد تند و سلبی نکردند، بلکه ما را تشویق هم کردند، و به قول معروف، خیلی هم تحویل گرفتند و عملاً با ما وارد کار شدند. یکی از این بزرگواران، حضرت آیت اللّه مشکینی بودند. ایشان با اینکه در همان موقع، از اساتید درجه اول حوزۀ علمیۀ قم بودند، با ما خیلی با احترام برخورد کردند و فرمودند: «حرف شما درست است، و من به سهم خودم آماده هستم در این زمینه با شما همکاری کنم».... ما این برخورد شایسته و کریمانه را از ایشان دیدیم، و خودمان هم می دانستیم که هنوز از نظر علوم حوزوی، به جایی نرسیده ایم؛ اما این مشکل که به ذهن ما رسید و طرح کردیم، نه تنها ایشان طرد نکردند، بلکه با ما همنوا شدند و همکاری کردند و وارد عرصۀ عمل شدند.(1)

حجت الاسلام والمسلمین سید هاشم حسینی بوشهری می گوید:

آن مرحوم، احساس دلسوزی فراوانی نسبت به طلاب داشتند، و برای حل مشکلات معیشتی و درسی آن ها، تلاش بسیاری می کردند. ایشان تأکید داشتند که مسائل و مشکلات طلاب، بایستی مرتفع گردد.(2)

آیت اللّه محمد یزدی می گوید:

به خدمت به طلاب و حوزه بسیار علاقه مند بودند. مدرسه ای را به نام

ص:61


1- (1) همان، ص 194-195.
2- (2) همان، ص 130.

«الهادی» ساختند، و واحد انتشارات درست کردند.(1)

حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی گفته است:

یکی از شاگردان کفایه ایشان نقل می کند که در دهۀ 30، موقعی که همسر آیت اللّه مشکینی فوت کرد، ما به محل درس آمدیم. طلبه ها گفتند بعید است ایشان بیاید. همسرشان دیشب رحلت کرده، و قاعدتاً الان برای تشییع جنازه رفته اند. همان طور که داشتیم از مسجد خارج می شدیم، دیدیم استاد در حالِ آمدن است. مرحوم آیت اللّه مشکینی رسید و سلام کرد و نشست. گفتیم: «آقا! ما شنیدیم برای شما حادثه ای پیش آمده، و همسرتان مرحوم شده اند». ایشان گفت: «بله. اما من فکر کردم طلبه ها از راه دور می آیند، و به امید درس، اینجا جمع می شوند. اگر امروز درس را تعطیل کنم، می ترسم وقت آن ها را تلف کرده باشم؛ لذا درس را می گویم و بعد، برای کفن و دفن و تشییع جنازه می روم». ایشان آن روز هم درس کفایه را گفت و بعد از درس، ما شاگردها، با استاد به تشییع جنازه رفتیم.(2)

اهتمام به امور مسلمین و تبلیغ دین

چگونه می توان دل در گرو دین داشت و از خلق خدا غافل بود؟ پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله «اهتمام به امور مسلمین» را نشانه و بلکه عین مسلمانی دانسته اند:

«من أصبح و لم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس منهم»؛(3) هرکس که صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست. مردان خدا، همان اندازه که خودْ دینداری می کنند، بندگان خدا را نیز به این راه می خوانند و راه را بر ایشان هموار می کنند؛ ازاین رو هماره در اندیشۀ بسط و گسترش دین خدا هستند و در این راه از پای نمی نشینند. آیت اللّه مشکینی چنین بود و همین ویژگی، پای ایشان را به میدان سیاست و امور اجتماعی و مبارزه باز کرد. حجت الاسلام والمسلمین سید هاشم

ص:62


1- (1) همان، ص 59.
2- (2) همان، ص 116.
3- (3) . تحف العقول، ص 47.

حسینی بوشهری می گوید: «آیت اللّه مشکینی، مرد مبارزه و جهاد بود. خیلی ها را دیده ایم که در عرصۀ مباحث علمی یا مباحث اخلاقی و زهد، موفق اند؛ حتی عده ای راه زهد را در پیش می گیرند که دور از مسائل اجتماعی حرکت کنند. اما انسانی که علم و عمل و زهد و مبارزه را یک جا جمع کند، قطعاً انسان کم نظیری است. ایشان در شرایط سخت مبارزه، جزء پیشکسوتان عرصۀ مبارزه بود».(1) در ادامه، گفتار برخی فضلا، آیات و نزدیکان ایشان آمده است:

حجت الاسلام والمسلمین سید احمد نقیب پور:

ایشان نامه ای به من نوشتند... که چون شما با مناطق بومی و مردم کرمان آشنا هستید، و سال ها در آنجا و ماهان و اطراف بودید، به محی آباد (نزدیک ماهان) بیایید، و آنجا را مرکز فعالیت های خود قرار دهید. بعد، به اطراف و نواحی دیگر کرمان بروید؛ چون شهرهایی هست که هنوز رنگ روحانی ندیده اند و محیطهای بزرگی هست که من شنیده ام هیچ مبلّغی را ندیده اند.

شما وسیله ای جور کنید و به آن مناطق روحانی بفرستید... ما فرمان ایشان را مطاع می دانستیم، و به حساب اینکه استاد ما و مثل پدرْ نسبت به ما مهربان بودند، اثاث و لوازم را جمع کردیم که حرکت کنیم که برویم. همین که خواستیم حرکت کنیم، مردم مطلع شدند، جلو ماشین را گرفتند، اثاث و لوازم ما را پیاده کردند و گفتند: «نمی گذاریم از اینجا بروید». بعد نامۀ آقا را نشانشان دادیم و گفتیم امر ایشان است و چون آقا مجتهد مسلّم و استاد ما هستند و در تبعیدند، و از ما کمک خواستند... به عنوان وظیفۀ شرعی، باید به نظر ایشان عمل کنیم. وقتی که نامه را برایشان خواندم... مردم گذاشتند که حرکت کنیم... من کمتر شنیدم که کسی به اندازۀ آقای مشکینی، این قدر دلسوز باشد و برای اینکه مردم از احکام دین بی خبرند، غصه بخورد.(2)

آیت اللّه رضا استادی:

ایشان در عین حال، مردمی و به فکر مردم بود. اینکه ما می شنویم ایشان

ص:63


1- (1) . آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، ص 127.
2- (2) همان، ص 209-210.

کتابخانه و مدرسه تأسیس کرد و بیمارستان ساخت، همۀ این ها کارهایی بود که برای رفاه مردم بود. گرچه همیشه ایراد می گرفتند و انتقاد می کردند که شرایطی پیش آمد که قدری از تماس نزدیک با مردم، فاصله افتاد، و گاهی اوقات که مردم می خواستند خدمت ایشان برسند، مسئلۀ حفاظت بود و سخت گرفته می شد، و خود ایشان هم از این مسئله ناراحت می شد، مردمی بودن ایشان، همیشه محفوظ بود. یعنی یک ملّا، مجتهد، مدرس، مؤلف، و یک انسان مردمی بود و مردم به طرق مختلف، با ایشان ارتباط داشتند.(1)

حجت الاسلام والمسلمین سید حسین موسوی تبریزی:

ایشان به مسائل تبلیغی و تربیتی، اهمیت زیادی می دادند. خودشان با آن معروفیت و بزرگی که داشتند، آماده بودند برای تبلیغ ماه محرم و رمضان، به هر جا که لازم باشد بروند و برای فرستادن طلبه ها هم آمادگی و علاقه داشتند. در این جهت، یکی از کسانی که به ایشان کمک می کرد، من بودم.

این جریان، از سال 48 شروع شده بود که چند نفر از طلبه ها، برای تبلیغ به شهرهای نزدیک قم می رفتند، و هزینه و بودجۀ این سفرها را ایشان می پرداختند. این، حرکت تازه و نوینی بود، که شروع شد و ایشان ادامه دادند، و دیگران نیز الگوبرداری کردند. روستاهایی که آن وقت شاید، در ماه محرم هم نمی توانستند روحانی داشته باشند، با این حرکت ایشان، تحت پوشش قرار گرفتند.(2)

حجت الاسلام و المسلمین محمدحسین فلاح زاده:

بعضی ها تصور می کنند زهد و تقوا و پاکدامنی، به این معناست که انسان گوشه ای بنشیند و کاری به کار جامعه و مسائل سیاسی و مسائل روز جهان، مخصوصاً جهان اسلام نداشته باشد. بعضی ها تصور می کردند که وارد شدن به مسائل سیاسی، دون شأن روحانیت و علما، و مخالف زهد و پارسایی است؛ درحالی که این طور نیست. آیت اللّه مشکینی، این را در

ص:64


1- (1) همان، ص 103.
2- (2) همان، ص 201.

عمل نشان دادند. ایشان ضمن اینکه در حوزه، واقعاً شخصیت علمی و اخلاقی بودند، و عابد و زاهد شناخته می شدند، در کنارش سیاستمدار و انقلابی و دارای موضع درستِ سیاسی و پشتیبان نهضت امام خمینی شناخته می شدند.(1)

دکتر جعفر اصلانی (فوق تخصّص ریه و پزشک معالج):

یک بار در سال 85 که اوج تهاجم رژیم صهیونیستی به لبنان و جنگ 33 روزه بود، ایشان در تهران بودند، و ما هم برای اقدامات درمانی خدمتشان رسیدیم. جالب بود که ایشان با آن بیماری، بسیار نگران اوضاع لبنان بودند، و اینکه حزب اللّه چه می شود.(2)

خطیب دل ها

بیشتر مردم ایران، آیت اللّه مشکینی را از خطبه های جمعه اش می شناسند. لحن، ادبیات، گفتار منزه و رسای ایشان، هر شنونده ای را جذب می کرد. آیت اللّه محمدرضا مهدوی کنی می گوید:

خطبه های ایشان دو ویژگی داشت، که یکی مربوط به مسائل اخلاقی ایشان بود. ایشان سوابق اخلاقی و تهذیب و تزکیۀ نفس، ساده زیستی، قناعت، گذشت و ایثار را در همۀ مراحل داشتند، و یک امام جمعۀ نمونه و زیبنده برای قم بودند. ما در حوزه، دو نوع مأموم داشتیم: یکی عامۀ مردم، و دیگری فضلا و علما و طلاب قم. نماز جمعۀ ایشان طوری بود که بیشترِ طلاب و فضلا شرکت می کردند. در حوزۀ قم، این مهم است که عدۀ زیادی، یک امام را قبول داشته باشند و به حرف هایش، به عنوان کسی که صلاحیت موعظه دارد، گوش دهند. از نظر انقلابی هم، با آن سوابقی که ایشان در قبل و بعد از انقلاب داشتند، زیبنده بود که امام جمعۀ قم باشند.(3)

ص:65


1- (1) همان، ص 170.
2- (2) همان، ص 223.
3- (3) همان، ص 48-49.

علما و فضلا دراین باره گفته اند:

آیت اللّه عبداللّه جوادی آملی:

در تمام مدتی که نماز جمعۀ قم به امامت ایشان اداره می شد، جز تقوا، فلاح، صلاح و نجاح، چیزی از ایشان نمی دیدیم. اگر در مجلس ترحیم ایشان، کسی طلب مغفرت می کند، با طیب نفسْ طلب مغفرت می کند؛ چه اینکه در مراسم نمازشان، اگر کسی می گفت: "لا نعلم منه إلاّ خیرا" ،با طیب نفس گفته است.(1)

حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتی:

خطبه های ایشان اخلاقی و مختصر بود،... و اگر امام جمعه های دیگر هم به ایشان اقتدا کنند و خطبه ها را مختصر بخوانند، نماز جمعه شلوغ می شود.(2)

حجت الاسلام و المسلمین محمّد محمدی گلپایگانی:

در مورد خطبه های نماز جمعۀ ایشان، باید عرض کنم که بیان ایشان، به قدری شیوا بود که مردم شیفتۀ ایشان بودند. بیان خیلی خوبی داشتند، و بر احادیث و به خصوص تفسیر، خیلی تسلط داشتند. در مسائل سیاسی کشور حضور داشتند و به روز بودند، و مجموعۀ این ها خطبه ها را تشکیل می داد، که مورد توجّه مردم، و درعین حال کوتاه و گیرا و جذاب بود.(3)

حجت الاسلام والمسلمین سید حسین موسوی تبریزی:

در خطبه های نماز جمعه یا سخنرانی ها و جلسات، سعی می کردند رفتار مثبتی داشته باشند، و کمتر مرتکب اشتباه بشوند، و این جلسات را با رفتار و خلوص خودشان اداره می کردند.(4)

حجت الاسلام والمسلمین سید احمد حسینی خراسانی:

هر کس در نماز جمعه هایی که با امامت این بزرگوار برگزار می شد شرکت

ص:66


1- (1) همان، ص 26.
2- (2) همان، ص 181.
3- (3) همان، ص 190.
4- (4) همان، ص 204.

می کرد، مجذوب سخنان پرتأثیر و بامعنویت او بود. درحقیقت، جنبۀ اخلاقی و معنوی مرحوم آقای مشکینی، جنبۀ بارز و برجستۀ شخصیت ایشان بود، که به آنچه می فرمود و می نوشت، پایبند بود.(1)

جامعیت

«جامعیت» از آن دسته فضیلت هایی است که کمتر کسی از آن برخوردار است؛ زیرا کمتر کسی را می توان یافت که هم اهل اخلاق و معنویت باشد، و هم در پی سیاست و مبارزه، و هم دارای علم و دانش بسیار. آیت اللّه مشکینی، از این جهت نیز در شمار نوادر روزگار خود بودند. حجت الاسلام والمسلمین سید هاشم حسینی بوشهری دراین باره می گوید:

آیت اللّه مشکینی، شخصیتی دارای ابعاد گوناگون و ارزشمند است. چون اغلب انسان ها، یک بعدی اند، دربارۀ آن ها راحت تر می توان قضاوت کرد.

دربارۀ بعضی از انسان ها نیز می شود از زوایای مختلف قضاوت و بحث کرد، که البته مرحوم آیت اللّه مشکینی، از شخصیت های جامع و ارزشمندی است که می توان از زوایای گوناگون، مانند علمی بودن، عمل گرا بودن، اخلاق، جهاد، مبارزه، تألیف، شاگردپروری، انس با قرآن، مردمداری، زهد و تقوا، و سایر جنبه های ایشان بحث کرد. ایشان به همۀ این ویژگی ها آراسته بودند.(2)

حجت الاسلام والمسلمین کاظم صدیقی می گوید:

ابعاد مختلفی مانند بیان، قلم، رفتار، زهد و سیاست، چهرۀ پُرجاذبۀ مبارک و دلنشینی به ایشان بخشیده بود. عالمی جامع و مقبول حوزه و جامعه بودند.(3)

حجت الاسلام والمسلمین محمود محمدی عراقی می گوید:

مرحوم آیت اللّه مشکینی، واقعاً عالمی جامع بود، و خداوند در وجود ایشان، علم، اخلاق، سیاست، مردمداری، طلبه پروری و تواضع را جمع

ص:67


1- (1) همان، ص 131.
2- (2) همان، ص 124.
3- (3) همان، ص 159.

کرده بود. این مجموعه صفات و فضائل نیک علمی، اخلاقی، معنوی، سیاسی و اجتماعی، ایشان را یک استاد و الگوی محبوب و دوست داشتنی و طبعاً تأثیرگذار در روحیۀ ما، به عنوان یک طلبۀ جوان ساخته بود.(1)

یادش گرامی و راهش پُررهرو باد

کتابنامه

1. قرآن کریم

2. نهج البلاغه، تدوین محمّد بن حسین بن موسی موسوی معروف به شریف رضی (م 406 ق)، تحقیق صبحی صالح، قم: دارالهجره.

3. تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله، حسن بن علی بن شعبه حرّانی (قرن 4 ق)، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1376 ق.

4. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد بن محمد (حدود 550 ق)، شرح: محمد خوانساری، تهران: دانشگاه تهران، 1374.

5. میزان الحکمة، محمد محمدی ری شهری، مترجم: حمیدرضا شیخی، دار الحدیث - قم، اوّل 1379.

6. آیت اللّه مشکینی از نگاه دیگران، مؤسسۀ علمی - فرهنگی دار الحدیث، قم:

الهادی، 1387.

7. زندگی و مبارزات آیة اللّه مشکینی، علی درازی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی با همکاری دبیرخانۀ همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی، 1391.

ص:68


1- (1) همان، ص 195.

جستارهایی از روش تربیتی آیت اللّه مشکینی

اشاره

علیرضا فیض مشکینی(1)

چکیده

در مقالۀ حاضر، نویسنده در حد توان خود، روش تربیتی مرحوم آیت اللّه مشکینی را با بهره گیری از ویژگی های اخلاقی و عملی ایشان بررسی کرده است. وی در این زمینه، مجموعاً به پانزده ویژگی آن مرحوم می پردازد:

1. تلاش برای اخذ هرچه خالص تر معارف از اهل بیت علیهم السلام و القاء آن به متعلم؛ 2. تکیه بر ارائۀ الگوی عملی، به عنوان روش تربیتی؛ 3. تلاش برای تربیت انسان های پیشرو و رهبران جامعه؛ 4. بهره برداری از کوچک ترین امکانات برای تعلیم و تربیت؛ 5. اهمیت دادن به نامه نگاری برای تعلیم و تربیت؛ 6. سعۀ صدر و ایجاد اعتماد به نفس در متعلم؛ 7. تواضع در برابر متعلم؛ 8. توجه به نیازهای واقعی و پرهیز از تربیت شاگرد در فضای انتزاعی؛ 9. اهمیت دادن به وقت و توصیۀ اکید به دانستن قدر آن؛ 10. پرهیز از افراط و تفریط؛ 11. تمرکز بر حقیقت و صرف نظر از خود؛ 12. تنزل سطح خود تا حد طرف مقابل؛ 13. استفاده از شیوۀ تذکر و تبشیر و انذار در القاء مطالب تربیتی و اخلاقی؛ 14. پرهیز از اشتهار به عبادت؛ 15. مقاومت در برابر بدعت.

در تنظیم این نوشتار، افزون بر آنچه نویسنده به چشم دیده است، از

ص:69


1- (1) دانش آموختۀ حوزۀ علمیّه قم، قاضی دادگستری و برادرزادۀ آیت اللّه مشکینی.

مضامین نقل قول های خویشان و اقوام آیت اللّه مشکینی نیز استفاده شده است.

کلیدواژه ها: آیت اللّه مشکینی، روش تربیتی، سیرۀ اخلاقی و عملی.

مَنْ أَحْیَا نَفْساً فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً.(1)

شاید به جرئت بتوان گفت آیت اللّه مشکینی، در نیم قرن اخیر، یکی از اثرگذارترین چهره ها، نه فقط در جامعۀ ایران، بلکه در حوزه های علمیۀ شیعه بوده است. با اذعان به اینکه بیان این مهم، بسیار دشوار است، با توکل به خدای منان، در حد وسع خود به آن می پردازم. سعی من در این نوشتار آن است که تا حد امکان، برای بیان این موضوع بر رفتار آن مرحوم، که خود دیده و یا به واسطۀ اقوام و خویشان شنیده ام تکیه کنم. سعی می کنم کلمات را هم از خود ایشان نقل قول کنم. سعی می کنم درس هایی را که به صورت عملی و حضوری و یا با واسطۀ اندک، از آن مرحوم گرفته ام بیان کنم. البته چون بیشتر به حافظه تکیه کرده ام، ممکن است در نقل قول، کم و زیاد باشد. بنابراین نقل قول ها عموماً نقل به مضمون است.

سعی می کنم ویژگی هایی را که در روش آن مرحوم دیده و شنیده ام، حتی المقدور به صورت مجزا و شفاف بیان کنم. این ویژگی ها بدین شرح اند:

1. تلاش برای اخذ هرچه خالص تر معارف از اهل بیت علیهم السلام و القاء آن به متعلم

او در فهم و ارائۀ شیوۀ اخلاقی اهل بیت علیهم السلام روش خاصی را در پیش گرفت. ایشان در توضیح این شیوه، در مقدمۀ کتاب دروس فی الاخلاق می گوید:

هدف ما از ارائۀ این نوشتار، تألیف کتابی در علم اخلاق، به گونه ای که علمای بزرگ ما قدس سرهم تألیف نموده اند، نیست؛ چرا که آنان به بیان اصول، سجایا و طبایع پرداخته و در مرحلۀ اول، آن ها را چهار قسم(2) کرده اند و سپس به بیان سایر انقسامات و کیفیت پیدایش هرکدام از دیگری و انشعاب یافتن بعضی از بعض دیگر پرداخته اند. در این میان، عده ای هنگام بحث از

ص:70


1- (1) الکافی، ج 4، ص 57.
2- (2) . عقل، شهوت، غضب، وهم.

هر صفت به بیان مقداری از آیات و روایات بسنده کرده و یا احادیثی را بیان کرده اند که صحت آن ها مورد تردید است؛ ولی در این کتاب، از مراحل فوق صرف نظر شده و در مورد هر فضیلت یا رذیلتی، به طور خلاصه، حقیقت آن شرح داده شده و سپس آیات کریمۀ مربوط به بحث و نیز احادیثِ رسیده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت معصوم آن حضرت علیهم السلام، بیان گردیده است؛ نه آن قدر کم، که نتواند مقصود را بیان کند، و نه آن قدر زیاد که ملال آور باشد. سپس در بیان حقیقت آن خوی و علل پیدایش و آثار دنیوی و اخروی آن، به فهم خواننده و برداشت او از آیات و روایات اعتماد شده است؛ چرا که فرموده های خداوند و کتاب ناطق او و سخنان پیامبر صادق و اهل بیتش ما را از تمسک به دامن دیگران بی نیاز می کند. به همین دلیل کتاب را درس های اخلاق، و نه تألیفی در علم اخلاق نامیدیم.(1)

درواقع ایشان، در اخذ طریق از اهل بیت علیهم السلام و القاء آن به متعلمین، مصداق این کلام امام صادق علیه السلام بود:

«أَنْتُمْ أَفْقَهُ النَّاسِ إِذَا عَرَفْتُمْ مَعَانِیَ کَلَامِنَا».(2) می خواست، تا جایی که می تواند، دست متعلم را در دست آنان بگذارد. تلاش می کرد تا حد امکان، معارف دینی را از آرایه هایی که به مرور زمان، به آن ها بسته شده اند پالایش کند. این روش در سبک تدوین کتاب فتوایی او، الفقه المأثور و الاصول المتلقاه، هم به خوبی دیده می شود؛ چنان که خود وی در مقدمۀ این کتاب، در بیان مشرب خود در تدوین آن می گوید:

کتابی است فقهی، که در عین اینکه کتاب فتوایی است، تمامی عبارات آن، عین عبارات احادیث است. درواقع، می توان این کتاب را خلاصۀ وسائل الشیعه دانست... از نتایج این مسلک در فقه، هدایت طالبان علوم اسلامی، از ابتدای شروع به اشتغال، به انس گیری با کلمات اهل بیت علیهم السلام و خو گرفتن با منطق و بیان و علم به معارف الفاظ آنان است؛ چه آنکه فرموده اند: شما

ص:71


1- (1) درس های اخلاق، ترجمۀ دروس فی الاخلاق، ص 13.
2- (2) . وسائل الشیعة، ج 27، ص 117.

داناترینِ مردمان هستید، اگر معانی کلام ما را دریابید.(1)

2. تکیه بر ارائۀ الگوی عملی، به عنوان روش تربیتی

شاید بتوان ایشان را مصداق حدیث شریف دانست:

«کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَیْرِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ».(2) این روایت با دو عبارت و به دو طریق در کافی و وسائل الشیعه از امام صادق علیه السلام نقل شده است. در وسائل تحت عنوان

«بَابُ جَوَازِ تَحْسِینِ الْعِبَادَةِ لِیُقْتَدَی بِالْفَاعِلِ وَ لِلتَّرْغِیبِ فِی الْمَذْهَب» نقل کرده است.

تلاش او بر این اصل متمرکز بود که دیگران را، نه با تکیه بر کلام، بلکه با تکیه بر عمل، تربیت و ارشاد کند. او در درس اخلاق خود می گفت: «من مقیدم که فقط آنچه را که خود عمل می کنم برای شما بگویم». این ادعای کوچکی نیست و وقتی به کلمات او توجه کنیم، به شگفتی این ادعا پی می بریم. اگر نبود که او را تجسم صدق و راستی می دانستیم، باور این ادعا بسیار مشکل بود. حضور او در هر محلی، بدون اینکه نیازی به سخنرانی یا هرگونه تبلیغ کلامی دیگر باشد، مایۀ هدایت بود.

قبل از انقلاب و مدت کوتاهی پس از انقلاب، هرکس زندگی و رفتار ساده و بدون تکلف و بدون تشریفات او را می دید، ناخودآگاه در درونش انقلابی به پا می شد.

او تشریفات حفاظتی ناشی از الزامات امنیتی پس از انقلاب را برای خود خسارتی می دید. در خطبۀ نماز جمعه از او شنیدم که گفت: «من مسئول حفاظت سپاه را خواستم و گفتم یک طوری این بنزهای لعنتی را از ما بگیرید». او در درس اخلاق خود هم حسرت همین روزها را می خورد و حتی یک بار گفت: «هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ».(3)

او در این اواخر، با اصرار از سوار شدن به اتوموبیل های گران قیمت خودداری می کرد. یکی از محافظین او نقل می کرد: در جادۀ تهران - قم ماشین خراب شد و

ص:72


1- (1) الفقه المأثور، ص 8.
2- (2) . وسائل الشیعة، ج 12، ص 162.
3- (3) حاقه، آیۀ 29.

مدتی در کنار جاده ایستادیم. برخی از افراد، که از شاگردان او بودند، با ماشین های گران قیمت، او را در کنار جاده می دیدند و پیاده شده، اصرار می کردند که سوار خودرو آن ها شود و جدّاً از سوار شدن بر چنان ماشین هایی شرمنده می شدند.

در این نوشتار، تکیۀ ما بیشتر بر نقل نمونه هایی از رفتار عملی او در تعلیم و تربیت و ارشاد دیگران است و اگر هم کلمات او را نقل می کنیم، توجه به ادعای او داریم که حتماً خود او چنین می کرده است.

3. تلاش برای تربیت انسان های پیشرو و رهبران جامعه

شاید به جرئت بتوان گفت اکثر کسانی که از سفرۀ پربرکت تعلیم و تربیت او بهره برده اند، در مناصب مهم رهبری جامعه قرار دارند: مرجعیت، رهبری فکری، رهبری اجتماعی، سیاسی، اقتصادی.... حتی در مناطقی که او فقط یک سال در تبعید به سر می برد، در همین مدت کوتاه کسانی را تربیت کرد، که حداقل در منطقۀ خود نقش رهبری داشتند. در مکتب اهل بیت علیهم السلام آموخته بود که

«صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِی وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِی قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ هُمَا قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الْأُمَرَاءُ»(1) و می دانست که جامعه نمی تواند به عالم فاسد تکیه کند؛ چرا که «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّار»(2) و چه آتشی مهلک تر از فساد امت، که فساد زمان است

«و إذا فسد الزمان ساد اللئام»(3) و چنین عالمی نخواهد توانست مردم را هدایت کند؛ چرا که

«الدَّاعِی بِلَا عَمَلٍ کَالرَّامِی بِلَا وَتَرٍ».(4) مکرر به طلاب توصیه می کرد: مردم همواره یک گام از شما عقب ترند؛ اگر شما به انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات پایبند باشید، مردم به واجباتْ عمل و از محرماتْ پرهیز خواهند کرد. اگر شما مستحب را ترک و مکروه را انجام دهید، مردم واجب را ترک و گناه را مرتکب خواهند شد. اگر شما واجب را ترک و گناه را مرتکب شوید، مردم دچار انحراف عقیده خواهند شد.

ص:73


1- (1) . الخصال، ج 1، ص 37.
2- (2) . هود، آیۀ 113.
3- (3) . غرر الحکم، ص 347.
4- (4) . نهج البلاغة، ص 534، حکمت 337.

4. بهره برداری از کوچک ترین امکان برای تعلیم و تربیت

از صمیم قلب و به تعبیر خودش «از سویدای دل» و با تمام وجود، به مضمون حدیث شریفی که ذکر شد معتقد بود. این حدیث، ظاهراً اقتباس از آیۀ شریفۀ «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً»(1) است.

برای هدایت و تربیت دیگران، منتظر فرصت ایده آل نمی ماند، بلکه از کوچک ترین امکانی استفاده می کرد. تلاش می کرد پیرو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باشد؛ چرا که او منتظر امکانات کافی نمی ماند بلکه، چنان که امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید، او

«طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه»(2) بود. منتظر نمی ماند مریض نزد او بیاید، بلکه خود، کوله باری از علم و معرفت بر دوش، در پی بیماران روحی و معنوی بود، تا با کلامش، که ریشه در عمل خالص داشت، مردگان عالم معنا را زندگی بخشد.

ما سال های 49 تا 51 در تهران در منطقۀ مهرآباد جنوبی در خانۀ محقری زندگی می کردیم و ایشان گاه گاه به ما سرکشی می کرد. در همان یک یا دو وعده ای که آنجا بود، از من می خواست که ایشان را به مسجد محل ببرم. در آنجا نماز می خواند و بین دو نماز برای حاضرین چند مسئله و حدیث می گفت.

ایشان در سال 54 به اصرار علمای محل، به قصد سرکشی به اقوام، به روستای زادگاه خود، آلنی مشکین شهر سفر کرد. مردم مشتاق برای استقبال او تا مسافت بسیاری جلو رفتند و در روستای لاهرود که الآن شهر است، او را پیاده کردند و مراسم استقبال مردمی را به جا آوردند. ایشان در یک خودرو و دیگران در خودروهای متعدد به طرف مشکین شهر حرکت کردند. انبوه مردم مشکین شهر برای استقبال از او در خیابان ها تجمع کردند. فردای آن روز به روستای آلنی آمد و در منزلی که از مرحوم پدرش مانده بود، مستقر شد و اقوام و خویشان گروه گروه برای زیارت او می آمدند. او در اوقات نماز در مسجد مرکزی ده، نماز جماعت

ص:74


1- (1) مائده، آیۀ 32.
2- (2) . بحار الأنوار، ج 34، ص 240.

خوانده، بین دو نماز سخنرانی می کرد. هیچ مسئلۀ سیاسی مطرح نمی کرد، بلکه مسئله و حدیث می گفت؛ اما همین نحو استفاده از این امکان ساده برای هدایت مردم، چنان تأثیری در محل به جای گذاشت، که زمانی که در خانه مشغول ملاقات با خویشان بود، دو مأمور ساواک به قصد دستگیری او آمدند و برادران و روحانیون حاضر، به منظور حفظ آرامش، از مرحوم میرزا مسیح ایمانی، از روحانیون مورد احترام مردم منطقه، که جدیداً دعوت حق را لبیک گفته و تنها کسی بود که اتوموبیل شخصی داشت، در خواست کردند با جیپ خود، ایشان را به خارج ده برده، تحویل مأمورین دهد. وی را مستقیماً به ماهان کرمان بردند. او یک سال در ماهان تبعید بود، اما این تبعید برای رژیم مشکل بیشتری ایجاد کرد؛ چرا که او به محض اینکه مستقر شد، از همین فرصت استفاده کرد و مشغول تربیت مردم شد. چنان استفاده ای کرد، که رژیم بیش از یک سال وجود او را در ماهان تحمل نکرد و وی را به گلپایگان منتقل کرد. در مدت یک سالی که در گلپایگان بود، افرادی را تربیت کرد که سال ها از عناصر تأثیرگذار در منطقه و بلکه کشور بودند. در آنجا هم وجودِ بابرکتش بیش از یک سال تحمل نشد و به کاشمر منتقل شد. در کاشمر هم وضع به همین منوال بود.

ایشان برای تعلیم و تربیت و ارشاد، منتظر فراهم شدن همۀ امکانات نمی ماند، بلکه از کوچک ترین امکانی که برایش فراهم می شد بهره برداری می کرد. او هدایت و تربیت را احیای نفس می دانست و از هر فرصتی برای زنده کردن مردگان استفاده می کرد. خود او این آیه را چنین ترجمه کرده است:

... و هر کس انسانی را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد یا از کفر به اسلام آورد) گویی همۀ مردم را زنده کرده [و هدایت کرده] است.

5. اهمیت دادن به نامه نگاری برای تعلیم و تربیت

نیازی به بیان نیست که مسلمین، و به ویژه شیعه، چه صدماتی را به دلیل ترک کتابت متحمل شدند. سفارش های فراوانی که از ناحیۀ اهل بیت علیهم السلام رسیده است، گرچه بیشتر متوجه کتابت حدیث است، اما توجه به هرگونه فعالیت نوشتاری را هم،

ص:75

می توان از آن ها استفاده کرد؛ مانند حدیث شریف امام صادق علیه السلام:

«الْقَلْبُ یَتَّکِلُ عَلَی الْکِتَابَةِ».(1)

گاهی دربارۀ نوشتن صحبت می شد؛ آن مرحوم می گفت: «سعی کنید خط و نوشتن را خوب بیاموزید. بعضی از افراد، علی رغم جلالت علمی و فضلشان، گویا در نوشتن عاجزند». حتی گاهی به شوخی می گفت: «خط بد نشانۀ سواد زیاد است».

از حدود سال 1350 یا قبل از آن، به خاطر می آورم که نامه ای برای من نوشته بود، بدین مضمون که: «یادت باشد هرگز علم برای علم، فیزیک برای فیزیک، شیمی برای شیمی و... نیاموزی، بلکه همۀ این امور برایت عینکی باشد که با آن خدا و آفرینش او را ببینی». تأسف می خورم که چرا در این سنین، یعنی حدود پانزده سالگی، قدر نامه های متعدد او را ندانستم و حفظشان نکردم.

به قدری این مسئله را جدی می گرفت، که با آن کثرت اشتغالات و اهمیت بسیاری که به وقت خود می داد، گاهی مدت زیادی را صرف نامه نگاری می کرد. من حدود ده سال تنظیم امور مکاتبات او را به عهده داشتم. با اینکه چند نفر از فضلا به نامه های رسیده پاسخ می دادند، اما او تأکید داشت که همۀ نامه ها و پاسخ آن ها را ببیند. در مواردی، پاسخ تهیه شده را مناسب نمی دید و خودْ اقدام به نوشتن پاسخ می کرد. در مواردی هم در ادامۀ پاسخ تهیه شده، توضیحاتی می نوشت. مطلب بسیار جالب، توانایی او در این توضیحات بود. گاهی به نحو استدراکْ محتوای پاسخ را تغییر می داد؛ مثلاً در پاسخ به کسب تکلیف دربارۀ جبران یک خطا، چنین پاسخ داده می شد: «لازم است این خطا اعلام و نسبت به جبران آن اقدام شود». ایشان در آخر نامه، و به خطی شبیه به همان خط، ادامه می داد: «لکن بهتر است اعلام نکنید و به این صورت آن را جبران کنید». کاش به همت مسئولین محترم امور مکتوبات ایشان، روزی شاهد انتشار مجموعۀ مکاتبات او باشیم. نشر این مکاتبات علو

ص:76


1- (1) الکافی، ج 1، ص 52.

شخصیت او را نشان خواهد داد؛ چرا که به گفتۀ امیر بیان علیه السلام:

«کِتَابُکَ أَبْلَغُ مَا یَنْطِقُ عَنْکَ»(1). با نظر به این نامه ها می توان تا حدودی با سجایای اخلاقی و توانایی های او آشنا شد؛ مثلاً:

احترام به دیگران، که نشان از تقیدش به حدیث شریف:

«مَنْ أَکْرَمَ مُؤْمِناً فَبِکَرَامَةِ اللَّهِ بَدَأَ»(2) و نیز

«التَّقْوَی إِجْلَالُ اللَّهِ وَ تَوْقِیرُ الْمُؤْمِنِینَ»(3) دارد.

دلسوزی و اشتیاق به هدایت دیگران، که نشان از پیروی او از اهل بیت علیهم السلام داشت، که:

«یَجِبُ لِلْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ النَّصِیحَةُ».(4) مخصوصاً اگر مخاطب او از مسئولین بودند، که به تکلیف

«النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ»(5) عمل می کرد؛ هر چند می دانست که:

«من صحب السلطان بالصحة و النصیحة کان أکثر عدوا ممن صحبه بالغش و الخیانة».(6)

بیان شیوا و قلم شیرین و دلنشین: به یاد می آورم در سال 61 یا 62 بود که از طرف مؤسسۀ «کیهان» آن زمان، از ایشان خواستند به مناسبت سالگرد انقلاب، متنی بنویسد. ایشان متنی در حدود پانزده صفحه نوشتند و در پایان نزدیک به یک صفحه دعا کردند، که متن این دعا ترکیبی از زبان فارسی و عربی بود. به ایشان توصیه کردم که این قسمت خیلی شاعرانه است و شاید مناسب نباشد. البته کاش این کار را نمی کردم. ایشان فرمودند با رئیس روزنامه تماس بگیرید و بگویید این قسمت را اگر صلاح دید چاپ کند، که آن متن، بدون آن ضمیمه، در یک ویژه نامه چاپ شد.

کاش آن متن در دسترس بود تا شیوایی قلم و شیرینی بیان او معلوم می شد.

تسلط به آیات و روایات: با اینکه عموماً نامه ها را با تکیه بر حافظه و بدون مراجعه به منابع می نگاشت، درج عین متن آیات و روایات در تضاعیف نامه ها و نیز نقل مضمون روایات به صورت پراکنده در ضمن متن نامه، نشان از آشنایی عمیق

ص:77


1- (1) . نهج البلاغة، ص 528.
2- (2) وسائل الشیعة، ج 12، ص 98.
3- (3) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 267.
4- (4) . الکافی، ج 2، ص 208.
5- (5) . بحارالأنوار، ج 2، ص 148.
6- (6) شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 329.

و حضور ذهن او نسبت به کتاب و سنت اهل بیت علیهم السلام داشت و در جهت ارشادات آنان حرکت می کرد؛ چرا که می فرمایند:

«أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ یَرْوُونَ مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَکَانُوا بِهِ أَعَزَّ».(1) گرچه معمولاً نامه های او برگرفته از آیات و روایات بود، اما گاهی عین متن حدیث را هم چاشنی نوشتۀ خود می کرد.

خط زیبا: او می دانست

«حُسْنُ الْخَطِّ مِنْ مَفَاتِیحِ الرِّزْقِ».(2)

توانایی در تنوع خط: در ادامۀ نامه هایی که مسئولین مکاتبات می نگاشتند، تکمله هایی اضافه می کرد، که در بسیاری از موارد، تشخیص اصل و تکمله خیلی مشکل بود.

گاهی به جای متن نامه شعر می نوشت، که شعر هم می سرود. افسوس که دیوان شعرش در دسترس نیست. اما من مطمئنم که متون شعری زیادی دارد؛ چرا که در پاسخ به یک نامه، که نسبت به نوع خواندن یک شعر در خطبۀ نماز جمعه انتقاد کرده بود، نوشتند: اگر شرایط اجازه می داد، یک نسخه از دیوان اشعارم را برایتان می فرستادم. اخیراً یکی از دامادهای محترم او چند صفحه از اشعارش را که از روی دیوانش استنساخ کرده بود، در اختیارم گذاشت. در آن می خوانیم:

هرکه در او شوق رخ یار نیست جز خط منقوش به دیوار نیست

کاسۀ دل گر که ز مهرش تهی است بودن در بزم شهود ابلهی است

گر ندهد سر به رهش نقد جان گوی بود ملعبۀ کودکان

کی شب هجران سپری می شود دل ز غم هجر بری می شود

آه که شد خانۀ طاقت خراب کی بزند از افقم آفتاب

خانۀ دل آه چه ویرانه شد کیست که با تیشه در این خانه شد

گر به همین گونه رود ماه و سال بحث برائت نکنم اشتغال

گر نکنم مطلب خود را وصول تیشه زنم بر بن علم اصول

ص:78


1- (1) الکافی، ج 8، ص 229.
2- (2) بحار الأنوار، ج 73 ص 318.

همچنین می خوانیم:

آللّه آمان قویون سنون قوی قالا بیزلره قوزی گر گونومی باتیرمیسان آلما الیمدن اولدوزی

بش ایلیمین زکاتینی چیخدون الهی بیر دفه او اشیگیمی باشیمه ییخدون الهی بیر دفه

منگنیه قویوب منی سیخدون الهی بیر دفه آنلامادیم خدای من بیرماگیلان قولاقیمی

کسمه گیلان دامازدیقیم قیرماگیلان اوشاقیمی(1)

6. سعۀ صدر و ایجاد اعتماد به نفس در متعلم

گویا او می دانست که اگر کسی بخواهد به مصاف دیو جهل و حاکمیت شیطان بر نفوس انسان ها برود، باید موسی وار کمر همت ببندد و بداند که فرمان «اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی»(2) مخصوص موسی نیست، بلکه برای همۀ علماست، که آنان

«کَأَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ».(3) بنابراین زیاد خوانده بود که «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری».(4) او به پیروی از مولای متقیان، می دانست که اگر بخواهد در متعلم تأثیر بگذارد، باید سعۀ

ص:79


1- (1) اشعار ترکی زبان حال کسی است که بر اثر ترک واجبات و معصیت و عدم پرداخت زکات مبتلا به بلا شده و اموال خود را از دست می دهد و ترس نابودی هستی اش او را به توبه وادار می کند: خدایا امان؛ گوسفند مال تو، بگذار بره برای ما بماند اگر آفتابم را می بری ستاره را برایمان بگذار خدایا زکات پنج سالم را به یک باره کم کردی خدایا خانه و آشیانه ام را به یک باره بر سرم آوار نمودی خدایا مرا به منگنه گذاشتی و به یک باره فشردی نفهمیدم؛ خدای من؛ مرا گوشمالی نده روزی مرا نبر، فرزندان مرا از من نگیر.
2- (2) . طه، آیۀ 24.
3- (3) . مستدرک الوسائل، ج 17، ص 320.
4- (4) طه، آیۀ 25.

صدر داشته باشد؛ چرا که:

«آلَةُ الرِّیَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ».(1) طرف مقابل، همواره برای او انسان قابل احترام بود، نه شخص کوچکی که برای کسب فیض به محضرش مشرف شده است. افراد بسیاری با یک جلسه ملاقات و همسخنی با او، در نوع زندگی خود تجدید نظر کردند.

او به گونه ای با طرف مقابل برخورد می کرد که خودبه خود اعتماد به نفس پیدا می کرد. با احساس نیاز و به قصد کسب فیضْ نزد او می رفت. پس از کمی صحبت، خود را در مقام مشاور می یافت. طوری با شاگردش برخورد می کرد که او به صورت فعال در بحث شرکت می کرد و با اعتماد به نفسی که یافته بود، در پی حل مشکل می رفت. هیچ گاه از اشتباهات متعلم برآشفته نمی شد. نوع برخورد او آرامش بخش بود. من در اتفاقات و مصیبت های خانوادگی، کسی را برای درددل کردن نداشتم، بناچار آن ها را نزد وی می بردم. مرحوم مادرخانم را، که فرزند بزرگ ایشان بود، نزد دکتر بردیم. دکتر گفت وی سرطان خون دارد و باید شیمی درمانی شود، اما وضعش طوری است که کم کم توان خود را از دست خواهد داد و سر انجام از بین خواهد رفت. این مسئله را نه به خودش و نه به فرزندان و نه همسرش نمی توانستم بگویم.

بناچار نزد آن مرحوم رفتم تا هم درددلی کرده باشم، و هم کمک بخواهم. پس از شنیدن شرح مسئله، با آرامش و لبخندی گفت: «آقای علی آقا! این ها از لوازم حیات است». سپس قدری راهنمایی و نصیحت کرد و با همان برخورد ایشان، توانستیم در حد توان در معالجه و کمک ایشان بکوشیم. درواقع، کسی که برای کسب رهنمود نزد وی می آمد، با هدایت های او، کم کم قانع می شد که خود قادر به یافتن راه حل مشکل است و در آن مسیر تلاش، و مسئله را حل می کرد.

7. تواضع در برابر متعلم

بارها این روایت را از او می شنیدم:

«تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ».(2) او خودْ مصداق واقعی این روایت بود. یکی از مراجع عظام

ص:80


1- (1) . نهج البلاغة، ص 501، حکمت 176.
2- (2) . الکافی، ج 1، ص 36.

فعلی، که خدا وجودشان را برای مسلمین نگاه دارد، نقل می کرد: من مدتی نزد ایشان درس خواندم. پس از مدتی شریک بحث ایشان شدم. تواضع، طهارت روح و صفای نفس ایشان به گونه ای بود که اصلاً برایش مهم نبود که این شریک بحث، شاگردش بوده است. نمی توانم از رفتار ایشان در برابر اساتیدش چیزی بگویم و البته تواضع در برابر استاد، در بین طلاب متداول است؛ اما تواضع در برابر متعلم، متأسفانه کمیاب تر است. چه بسیار در جلسات درس، فریاد و عتاب استاد را دیده ایم. او علم را حجابی از نور می دانست که می تواند مهلک باشد. از علمی که موجب اعجاب شود خوف داشت و می دانست که:

«إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَلِیلٌ عَلَی ضَعْفِ عَقْلِهِ»(1) و نیک دریافته بود که به فرمان خدا باید از آن به خدا پناه برد «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»(2) و چه حسودی خطرناک تر از آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام به حسودی او شهادت می دهد:

«عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ»(3) و دریافته بود که فرار از عجبْ برای عوام بسیار آسان تر از خواص است. عوام عموماً به جهل و نقایص خود اذعان دارند و ادنی توجهی به این امر، آنان را به تواضع و کرنش وامی دارد. اما خواص، باید برای فرار از این حسود عنود، حجاب های نور را بشکافند و شکافتن آن فقط با

«کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ» ممکن است تا چشمان دل باز شود و به مصداق

«أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ» بتواند به مقام

«تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ» برسد و آنگاه مزین به تاج

«فَتَصِلَ إِلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَة»(4) گردد. در این صورت می تواند تعلیم دیگران را به عهده گیرد؛ چرا که:

«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَعَلَیْهِ أَنْ یَبْدَأَ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ».(5) او نه فقط به منظور رعایت تواضع و تحقق مسمای آن، بلکه واقعاً تواضع می کرد. هیچ گاه نسبت به اظهار عقیدۀ یک طلبه، به دلیل جایگاه علمی پایین او بی توجهی نمی کرد. خلاصه غرور علمی نداشت و هیچ وقت

ص:81


1- (1) . الکافی، ج 1، ص 27.
2- (2) . فلق، آیۀ 5.
3- (3) . نهج البلاغة، ص 507، حکمت 212.
4- (4) . بحارالأنوار، ج 91، ص 99.
5- (5) . وسائل الشیعة، ج 16، ص 151.

در برابر بحث و اشکال متعلم و اظهار عقیدۀ او، به جای پاسخ مستدل و جواب علمی، با عصبانیت، به سکوت امر نمی کرد. به یاد می آورم در درس تفسیر در سال 1362 یا 1363 بحثی طولانی با یکی از شاگردان داشت. از او اشکال و از ایشان توضیح و استدلال. سرانجام، وقتی آن مستشکل دیگر جوابی نداشت و علی القاعده باید می پذیرفت یا حداقل سکوت می کرد، گفت: «نه حاج آقا! این جواب نمی شود.

حضار می دانند جواب رایج در این صورت چگونه است». حتی صدای سایر شاگردان هم درآمد. اما او گفت: «تصادفاً خیلی دلیل خوب و متینی می شود».

دیگری گفت: «آخه حاج آقا! چطور ممکن است چنین باشد». او هم با لبخندی گفت: «خوب این از قدرت خداست دیگر». در طول بیش از ده سال که در جلسات درس های ایشان شرکت کردم، هیچ گاه ندیدم که در مقابل مستشکل، تندی کند.

هرگز عتاب نمی کرد.

8. توجه به نیازهای واقعی و پرهیز از تربیت شاگرد در فضای انتزاعی

نگاه او به تربیت شاگرد، نگاهی به نیاز اسلام و تشیع به نیروی انسانی بود. خود او عمدتاً در تعلیم و تربیت و تدریس و تحقیق و تألیف، بر نیاز جامعۀ اسلامی تکیه داشت. در نظر او تعلیم و تعلم، پیمودن مراحل تکامل و ارتقاء از مقدمات به سطح و از سطح به خارج و... نبود. عمدتاً در موضوعاتی وارد می شد که احساس می کرد جامعۀ اسلامی در آن موضوعات دچار مشکل است و به فضلای متقی و تربیت شده در آن زمینه نیاز دارد. به مواردی از این روش اشاره می شود:

زمانی که مرحوم امام امت رحمه الله به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی، در کسوت رهبری انقلاب سکان هدایت کشور را به دست گرفت، ایشان بلافاصله، با احساس لزوم تدوین قانون اساسی، کتابی فقهی و مختصر، به نام حکومت جمهوری اسلامی، به زبان فارسی تدوین کرد. او در این کتاب، مبانی فقهی حکومت جمهوری اسلامی را تبیین کرد. پاسخ به یکی از عمده ترین اشکالاتی که به نظام جمهوری اسلامی می شود، یعنی چگونه می توان هم اسلام و هم نظر مردم را در مشروعیت نظام

ص:82

حکومتی لحاظ کرد، با استفاده از این کتاب کوچک و نیز نظرات تکمیلی وی که بعدها بیان شد، قابل استفاده و ارائه است. در این کتاب کوچک به خوبی دو رکن مشروعیت حکومت اسلامی، یعنی فقیه جامع الشرایط و نیز رأی و انتخاب مردم تبیین شده است.

شاید یکی از مشکلات و معضلات علمی، که در دهه های اخیر و با پیشرفت دانش پزشکی و ژنتیک، ذهن و فکر روشنفکران را به خود مشغول کرده، مسئلۀ آفرینش دفعی یا تکاملی موجودات زنده، و مخصوصاً انسان است. تعارض به صورتی حاد شد که بسیاری از متفکران، در مجامع علمی و دینی، نظریۀ تکاملی موجودات زنده را با دین و استناد آفرینش موجودات به خدا قابل جمع نمی دانستند. حتی دبیران و مدرسان و اساتید مؤمن و متدین، که دروس زیست شناسی را تدریس می کردند، تنها راه توجیه مسئله را این می دانستند که علم قائل به تکامل است، اما نظر دین چیز دیگری است و ما باید نظر دین را بپذیریم.

روشن است که این تناقض، منجر به تلاشی ذهنی و یکی از دو خسارت عظیم حذف دیدگاه علمی یا حذف دیدگاه دینی می شود. آن مرحوم، با درک این معضل، تصمیم به ورود به این عرصۀ خطرناک گرفت. او در درس تفسیر خود، بحث تکامل را مطرح کرد و ابزار علمی حل این معضل را در اختیار شاگردان خود قرار داد تا معلوم شود که تکامل و تدین، با هم تعارضی ندارند. می شود هم متدین و مسلمان بود، و هم قائل به نظریۀ تکامل شد. گرچه او صریحاً معتقد به نظریۀ آفرینش دفعی انسان بود، اما تلاشش این بود فضلایی تربیت کند که بتوانند موجب آشتی دین و علم در جوانان شوند.

معضلاتی را که در جامعه به وجود می آمد، از قبل رصد و تلاش می کرد فضلا را برای آن معضلات آماده کند. چندین مسئلۀ مهم را، که با پیروزی انقلاب مطرح می شد، درک و دربارۀ آن ها بحث کرد. او می گفت باید کتب فقهی استدلالی به گونه ای ساده تدوین شود، تا جوانان غیرطلبه و دانشجویان و روشنفکران بتوانند از

ص:83

آن ها استفاده کنند. در این مورد موضوعات حکومت جمهوری اسلامی، حدود و قصاص و دیات، تقلید، امر به معروف و نهی از منکر، قضا و شهادات، زمین و... را با ذکر ادلۀ اجمالی، به فارسی تدوین کرد. کاش مسئولین گردآوری و تدوین آثار او، این نوشته ها را در مجموعه ای با عنوان «فقه استدلالی»، که مورد نظر خود او بود منتشر می کردند.

9. اهمیت دادن به وقت و توصیۀ اکید به دانستن قدر آن

مضمون این روایت نبوی را از ایشان بسیار می شنیدم:

«یَا أَبَا ذَرٍّ کُنْ عَلَی عُمُرِکَ أَشَحَّ مِنْکَ عَلَی دِرْهَمِکَ وَ دِینَارِکَ».(1) او خودْ مصداق بارز عمل به این حدیث بود؛ چرا که او در مکتب اهل بیت علیهم السلام آموخته بود که:

«وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ».(2) می گفت من چیزی را که خود عمل نکرده ام به شما توصیه نمی کنم. از زمانی که حافظه ام یاری می کند و او را به یاد می آورم، حدود سال 1342، هیچ گاه نشد او را بی کار ببینم. در دوران تبعید، در دوران زندگی مخفی، و حتی در روزهایی که به مکانی تفریحی، مثلاً درۀ مرادبیگ همدان می رفت، همواره چند کتاب و دفتر خود را در دستمالی به همراه داشت. در دیدارها و جمع های خانوادگی یا کاری، بسیار مقید بود که بیش از اندازۀ لازم وقت صرف نکند. از مولای متقیان آموخته بود که:

«الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ»(3) و می دانست که امر شده است

«فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ».(4) همین که احساس می کرد زمان لازم برای جمع گذشته است، بلافاصله نگاهی به ساعت می انداخت؛ یعنی زمان خداحافظی رسیده است. البته حجب و حیایی که داشتند، مانع از تصریح به این امر می شدند و شاید هم هرکسی متوجه این نگاه او نمی شد.

من سؤالات زیادی از او داشتم و معمولاً در ملاقات های حضوری، وقت کافی

ص:84


1- (1) . بحار الأنوار، ج 74، ص 78.
2- (2) . وسائل الشیعة، ج 16، ص 151.
3- (3) . نهج البلاغة، ص 471، حکمت 21.
4- (4) . نهج البلاغة، ص 471، حکمت 21.

برای طرح و گرفتن پاسخ برای آن ها نبود. به نظرم رسید ایشان که تقریباً روزی یک ساعت در سالن محل تدریس خود پیاده روی می کند، من هم کنار ایشان قدم بزنم و سؤالات خود را هم بپرسم. به دلیل همان اخلاق نرم، به حرف هایم گوش می داد و پاسخ می داد. اما احساس می کردم که کمی بی میل است. سرانجام، پرسیدم «حاج آقا! انگار شما از مزاحمت من معذب می شوید». گفت: «خوب راه رفتن هم یک چیزی است». اصرار کردم که دلیل بی میلی او را بدانم. گفت: «من در وقت مطالعه یا نوشتن، به مشکلاتی برمی خورم که نیاز به فکر کردن و صرف وقت دارند. لذا آن مسائل را در ذهن خود نگه می دارم تا در مدت قدم زدن درباره شان فکر کنم و جوابشان را پیدا کنم».

10. پرهیز از افراط و تفریط

آن مرحوم در روش تربیتی خود، نمونۀ بارز اعتدال و میانه روی بود. آموخته بود که:

«لَا تَرَی الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً».(1) هرگز زیاده روی را به شاگردان خود توصیه نمی کرد. بارها از او شنیده بودم که نباید در امور تندی کنید، بلکه در همۀ مشکلات به آرامی پیش بروید. این حدیث را تکرار می کرد که:

«الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا یَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکِمٌ».(2) به انجام عبادات و مستحبات و ادعیه توصیه می کرد، اما مراقبت از سلامتی و به ویژه ورزش را از نظر دور نمی داشت.

خود او، علی رغم اهمیتی که به اشتغالات درسی می داد، هیچ گاه از ورزش غافل نمی شد. البته تصور نشود ورزش او با تشریفات و لباس ورزشی و مانند آن همراه بود؛ ورزش او پیاده روی بود. قبل از انقلاب، مدتی در تهران، شب ها در خانۀ یکی از دوستان خود، در تجریش می ماند، اما روزها به مسجد امیرالمومنین علیه السلام در حوالی میدان انقلاب، که محل فعالیت حضرت آیت اللّه موسوی اردبیلی بود می رفت.

بسیاری از وقت ها، از تجریش تا آن مسجد، یعنی حدود پانزده کیلومتر را پیاده طی

ص:85


1- (1) . نهج البلاغة، ص 479، حکمت 70.
2- (2) . همان، ص 513، حکمت 255.

می کرد. به تغذیه و حفظ صحت بسیار توصیه می کرد. می گفت نماز شب بخوانید، در نماز جماعت شرکت کنید، اما اگر با خواندن نماز شب یا شرکت در نماز جماعت به درستان نمی رسید، نماز را فرادی بخوانید و نماز شب را قضا کنید و درستان را بخوانید. در پاسخ به نامه هایی که برایش می رسید، مکرراً این عبارت را خواندم که:

امام خمینی، با علمْ امام خمینی شد.

11. تمرکز بر حقیقت و صرف نظر از خود

در مکتب اهل بیت علیهم السلام آموخته بود که:

«لَا یُعْرَفُ الْحَقُّ بِالرِّجَالِ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه».(1) در یکی از درس های اخلاق، خاطره ای از مباحثات خود را مطرح و به طلاب گوشزد کرد که همواره به این روش پایبند باشید. می گفت ما با شهید بهشتی و چند نفر از دوستان دیگر مباحثه می کردیم. ویژگی بارز مرحوم بهشتی این بود که به صورت جدی و فعال در مباحثه شرکت و از نظر خود دفاع می کرد. اما وقتی حقیقت روشن می شد، اصلاً برای او مهم نبود که بیان کنندۀ حقیقت چه کسی است؛ آن را می پذیرفت. چرا که از صمیم دل معتقد بود که:

«الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ»(2) و باور داشت که بدون تسلیم، یقینی در کار نخواهد بود و

«التَّسْلِیمُ هُوَ الْیَقِینُ»(3) و اگر یقین نباشد، تصدیق به حقیقت، صوری و ظاهری خواهد بود، که:

«التَّصْدِیقُ هُوَ الْإِقْرَارُ»(4) و بدون اقرار حقیقی و قلبی، کیست که بار سنگین اخفاء عمل را بر دوش کشد، که م

«الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ»(5) و بدون تمکین به حقیقت، عمل صالحی در کار نخواهد بود، که:

«الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ»(6) و توصیۀ او این بود که اگر حقیقت روشن شد، که منتهی به عمل صالح خواهد شد، دیگر برایتان مهم نباشد که این حقیقت را چه کسی بیان کرده است، یا این عمل صالح را چه کسی انجام داده است. باید آن را تأیید کرد و پذیرفت. دنبال تأیید دیگران نباشید. برایتان مهم نباشد که چیزی به نام شما نوشته

ص:86


1- (1) . بحار الأنوار، ج 40، ص 126.
2- (2) . نهج البلاغة، ص 491، حکمت 125.
3- (3) . همان.
4- (4) . همان.
5- (5) . همان.
6- (6) . همان.

شود یا به نام دیگری. در اول انقلاب، دربارۀ اراضی کشاورزی هم، مانند سایر زمینه ها، اقدامات تندی انجام شده بود. افراد و جریانات مشکوکی هم از این جوّ ایجادشده سوء استفاده می کردند. مرحوم امام رحمه الله دستور برکناری معاون امور اراضی وزیر کشاورزی را صادر و به هیئتی متشکل از حضرات آیات عظام، منتظری، مشکینی و بهشتی - قدس اللّه اسرارهم - مأموریت دادند تا طرحی در خصوص اراضی کشاورزی تهیه کنند. پیگیری تهیۀ این طرح، از سوی حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری، به اینجانب محول شد. مرحوم آیت اللّه مشکینی پیش نویس طرح را تهیه کردند. در آن زمان گروه ها و شخصیت های بسیاری به دنبال مطرح شدن به عنوان فرد انقلابی بودند. بارها از او شنیدم که: فقط سعی کنید این وضع اصلاح شود و جلوی این هرج ومرج گرفته شود. این پیش نویس را ببرید و بدهید تا اجرا کنند. اصلاً هم لازم نیست اسمی از من باشد. با توجه به اینکه متصف شدن به هر خصلت، به کار بستن هر روش و انجام هر کاری را که به دیگران توصیه می کرد، خودش دارای آن خصلت بود و آن روش را به کار می بست و آن کار را انجام می داد، معلوم می شود که چه مجاهده ای لازم است که بتوان این ادعا را کرد.

12. تنزل سطح خود تا حد طرف مقابل

آن مرحوم، در تعلیم و تربیت خود، به این روش پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله تأسی می کرد:

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ».(1) با هر گروهی مواجه می شد، سعی می کرد در سطح فهم و درک آنان صحبت کند. او یکی از متخصصین علوم حوزوی بود. بسیاری از مراجع تقلید و بزرگان حوزه های علمیه، از محضر درس فقه، اصول، تفسیر و اخلاق او بهره برده بودند. به هرحال، علوّ مقام علمی او نیازی به بیان ندارد. با این مقام علمی، در همان ایامی که در جلسات درسی در حوزه، مطالب مشکل و علمی را به شاگردان خود القا

ص:87


1- (1) . الکافی، ج 1، ص 23.

می کرد، برای روستائیان، کشاورزان، تجار و... هم جلسۀ سخنرانی داشت. مطالب پیچیده و مشکل علمی را چنان واضح و سلیس تبیین می کرد، که شنونده باور نمی کرد این همان مسائل ارث، برزخ، شبهات مربوط به حشر، یا تکامل و... است که هر کسی جرئت ورود به آن ها را ندارد. در همان ایام، مسائل اعتقادی و عملی را برای عامۀ مردم چنان بیان می کرد که کسی باور نمی کرد بتوان این مسائل پیچیده را به این وضوح و سادگی و در حد فهم آنان بیان کرد.

13. استفاده از شیوۀ تذکر و تبشیر و انذار در القاء مطالب تربیتی و اخلاقی

روزی یکی از بزرگان - خدا رحمتش کند - به من گفت: «من تعجب می کنم؛ آیت اللّه مشکینی، با این جلالت علمی که دارد، سطح درس اخلاقش پایین است و کمتر مطالب علمی عمیق بیان می کند». من این مطلب را به ایشان منتقل کردم. جوابی بدین مضمون دادند: البته ایشان درست می فرمایند. می شود مطالب عمیق و علمی در اخلاق ارائه کرد که مثلاً هر فضیلت یا رذیلت اخلاقی چگونه در نفس انسان پدید می آید، علل و عوامل آن چیست و چگونه می توان فضیلت را تقویت و رذیلت را از بین برد. این ها مطالب مفید و مهمی است و باید در جلسات درس و به صورت مستدل به آن ها پرداخت، اما هدف من از برگزاری جلسات اخلاق چیز دیگری است. من به دنبال این هستم که مطالبی را القا کنم که در مخاطبین نسبت به ترک گناه و انجام واجبات ایجاد اشتیاق و انگیزه کند. آنان را متأثر نماید و در تزکیۀ نفس یاریشان کند. لذا کسانی که درس های اخلاق ایشان را درک کرده اند، به خاطر می آورند که مدت کوتاهی پس از شروع درس، حاضران به قدری متأثر می شدند که صدای ناله و گریۀ آنان بلند می شد. متذکر نیازشان به خدا و ضعفشان در برابر قدرت لایتناهی خدا می شد. عبارت

«سَیِّدِی عَبْدُکَ بِبَابِکَ أَقَامَتْهُ الْخَصَاصَةُ بَیْنَ

یَدَیْکَ یَقْرَعُ بَابَ إِحْسَانِکَ بِدُعَائِه»(1) را بسیار تکرار می کرد. به یاد می آورد که یا «أَیُّهَا

ص:88


1- (1) . بحار الأنوار، ج 95، ص 91.

الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ»(1) بسیار از مرگ و سکرات موت یاد می کرد.

از نداشتن طاقت در برابر عذاب الهی شکوه می کرد. سختی خشم خدا و درکات جهنم را به یاد می آورد و اظهار عجز می کرد. وقتی صحنۀ «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ»(2) را به یاد می آورد، فریاد گریۀ حضار بلند می شد. به طلاب توصیه می کرد که:

«إِذَا اقْشَعَرَّ جِلْدُکَ وَ دَمَعَتْ عَیْنَاکَ فَدُونَکَ دُونَکَ فَقَدْ قُصِدَ قَصْدُکَ».(3) از علو مقام و مظلومیت خاندان عصمت و طهارت می گفت و امیدی که به شفاعت آنان داشت. این شعر منصوب به مولای متقیان علیه السلام را بسیار تکرار می کرد:

یا حار همدان من یمت یرنی من مؤمن أو منافق قبلا

یعرفنی طرفه و أعرفه بنعته و اسمه و ما فعلا(4)

در مقام مربی، بیش از آنکه به فکر تعلیم و آموختن مجهولات باشد، در صدد یادآوری معلومات و انذار به پیامدهای مخالفت، و تبشیر به پاداش اطاعت از اوامر خدا بود. لذا تأثیر حضور در یک جلسۀ موعظۀ او بعضاً تا بیش از یک هفته در نفس حاضران باقی می ماند و در بعضی ها موجب تحول و تغییر و اصلاح مسیر زندگی می شد. او مصداق این بیت بود، که خود بسیار آن را می خواند:

به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند نهال دوستی را چون که برخیزند بنشانند

14. پرهیز از اشتهار به عبادت

از ایشان در موارد متعددی مضمون این روایت را می شنیدم که:

«فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَکْرَهُ شُهْرَةَ الْعِبَادَةِ».(5) همواره سفارش می کرد که مراقب باشید تعریف و تمجید

ص:89


1- (1) . انشقاق، آیۀ 6.
2- (2) . الحاقه، آیۀ 30-32.
3- (3) . وسائل الشیعة، ج 7، ص 72.
4- (4) دیوان الإمام علی علیه السلام، ص 352، خطاب به حارث اعور همدانی.
5- (5) . وسائل الشیعة، ج 1، ص 79.

دیگران هلاکتان نکند. این حدیث را از او می شنیدم که مولای متقیان فرمود:

«ما أری شیئا أضر بقلوب الرجال من خفق النعال وراء ظهورهم».(1) طلاب را تشویق می کرد که حد وسط باشند. از اشتهار به عبادت گریزان باشند؛ اشتهار به شرّ هم که جای خود دارد. اصلاً از اشتهار بپرهیزند. او می دانست کسانی که مشهور به عبادت می شوند، میل خودشان به این اشتهار، هر چند

«أَخْفَی مِنْ دَبِیبِ الذَّرِّ عَلَی الصَّفَا فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ»(2) باشد، بی تأثیر نیست. بنابراین اشتهار به عبادت را مشکلی می دانست که به مصداق

«مَنْ شَهَرَ نَفْسَهُ بِالْعِبَادَةِ فَاتَّهِمُوهُ عَلَی دِینِه»(3) باید با شک و تردید با این پدیده روبه رو شد. بلکه مکرر در مکرر می گفت: شما واجباتتان را انجام دهید و از گناهان اجتناب کنید، من بهشت را برای شما ضمانت می کنم. روش او همان روش اهل بیت علیهم السلام بود که امیر مومنان علیه السلام خطاب به یکی از اشراف می فرماید:

«هَلْ فِی بِلَادِکَ قَوْمٌ قَدْ شَهَرُوا أَنْفُسَهُمْ بِالْخَیْرِ لَایُعْرَفُونَ إِلَّا بِهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَهَلْ فِی بِلَادِکَ قَوْمٌ قَدْ شَهَرُوا أَنْفُسَهُمْ بِالشَّرِّ لَایُعْرَفُونَ إِلَّا بِهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَهَلْ فِی بِلَادِکَ قَوْمٌ یَجْتَرِحُونَ السَّیِّئَاتِ وَ یَکْتَسِبُونَ الْحَسَنَاتِ قَالَ نَعَمْ قَالَ تِلْکَ خِیَارُ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَی یَرْجِعُ إِلَیْهِمُ الْغَالِی وَ یَنْتَهِی إِلَیْهِمُ الْمُقَصِّرُ».(4) هیچ گاه در برابر سؤالاتی که دربارۀ برخی مشهوران به کرامات، از او می شد، روی خوش نشان نمی داد. البته از ورود به بحث دربارۀ افراد هم اکراه داشت. وقتی با اصرار از او دربارۀ برخی از آنان می پرسیدیم، با بی میلی فقط اظهار بی اطلاعی می کرد. دربارۀ برخی از افراد و مقامات و لزوم رعایت شئون آنان سؤال می شد، اظهار می داشت: اصلاً این مقدار کرنش در برابر غیر معصوم معنی ندارد. زمانی که از خود او تعریف می شد، آشکارا اکراه و ناراحتی در چهره اش دیده می شد. در ابتدای انقلاب، فکر می کنم در راهپیمایی یا تشییع جنازه بود، با ایشان نزدیک پل حجتیه در حال عبور از رودخانه

ص:90


1- (1) . مجموعۀ ورام، ج 1، ص 65.
2- (2) . بحار الأنوار، ج 50، ص 251.
3- (3) . وسائل الشیعة، ج 1، ص 79.
4- (4) . همان.

بودیم، عده ای از طلاب با دیدن ایشان شروع به شعار دادن کردند که «درود بر خمینی، سلام بر مشکینی». ایشان با حالتی التماس گونه برگشت و خطاب به آنان گفت: «آقا! شما را به خدا نگویید»!

15. مقاومت در برابر بدعت

هیچ گاه در برابر شهرت و رواج و همه گیر شدن امور غیرمستند، تسلیم نمی شد. او برای اموری که به دین نسبت داده می شدند، به دنبال حدیث، آیه یا عقل قطعی بود و بس؛ چرا که در مکتب اهل بیت علیهم السلام آموخته بود که:

«إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلْیُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ».(1) دربارۀ ازمنه و امکنه، دیدگاه های غیرمستند را نمی پذیرفت. او معتقد بود ارشاد دیگران و تربیت آن ها باید با ارائۀ حقایق باشد و جلب نظر دیگران به دین و مقدسات، با تکیه بر امور غیرمستند صحیح نیست و فاقد ارزش، و بلکه مذموم است. در این زمینه مصداق های فراوانی برای ذکر وجود دارد، اما به دلایلی، از ذکر صریح آن ها خودداری و به صورت اجمال بیان می شود. مسئول اوقاف وقت به حضور ایشان رسید. پرسیدند: «بقاعی که به تعداد زیاد و با صرف هزینه و تشریفات فراوان بازسازی و تجهیز می کنید، آیا سند صحیح دارند؟». اظهار داشتند «به هرحال در جلب مردم به دین و مقدسات مفیدند». با تعجب فرمود: «تقویت دین و اعتقادات مردم با امور غیرمستند!». حتی در مورد زیارت برخی از آن ها سؤال می شد، جواب می داد که «خوب به زیارت اهل قبور بروید؛ زیارت قبور مؤمنین بسیار خوب است». حتی عبارت «بهتر است» را هم خود از ایشان شنیدم.

در خصوص برخی مکان ها، که شهرت و رواج بسیاری یافته و با تبلیغات گسترده ای هم سعی در جلب مردم به زیارت یا سفر به آن ها می شود، کراراً سؤال شد؛ حداکثرْ پاسخش این بود که «مسجد است».

ص:91


1- (1) . الکافی، ج 1، ص 54.

کتاب نامه

1. بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی (1111 ق)، بیروت: مؤسسۀ وفا، 1403 ق، دوم.

2. تنبیه الخواطر ونزهة النواظر (مجموعۀ ورّام)، ابو الحسین ورّام بن ابی فرّاس (م 605 ق)، بیروت: دارالتعارف و دار صعب.

3. الخصال، محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م 381 ق)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: مؤسسه نشر الاسلامی، 1362.

4. دروس فی الأخلاق، علی مشکینی، قم: نشر الهادی، 1374.

5. دیوان منسوب به امام علیّ، أبو الحسن محمّد بن الحسین کیدری (قرن 6 ق)، ترجمه: أبوالقاسم امامی، تهران: انتشارات اسوه، 1373.

6. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (م 656 ق)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیه، 1378 ق.

7. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد بن محمد (حدود 550 ق)، شرح: محمد خوانساری، تهران: دانشگاه تهران، 1374.

8. الفقه المأثور، علی مشکینی، قم: نشر الهادی، جمادی الثانی، 1418 ق، دوم.

9. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران: دار الکتاب الاسلامیه، 1407 ق، چهارم.

10. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری (م 1320 ق)، قم: مؤسسۀ آل البیت، 1407 ق، 18 جلد.

11. نهج البلاغه، سید رضی، گردآوری: تحقیق و تصحیح: صبحی صالح، قم: مؤسسۀ بعثت، 1387 ق، افست، 1356.

12. وسائل الشیعه، محمد بن الحسن حرّ عاملی، قم: مؤسسۀ آل البیت، 1409 ق، بیست و یکم.

ص:92

انتظارات آیت اللّه مشکینی از حوزۀ علمیۀ قم در سال 1352

اشاره

(مروری بر نامۀ آیت اللّه مشکینی در اسفند ماه 52

دربارۀ دستگیری و تبعید و مسائل جاری در حوزۀ علمیۀ قم)

رسول جعفریان

چکیده

آیات منتظری و مشکینی به دلیل تقریظی که بر کتاب شهید جاوید نوشتند، بیشتر در تیررس حملات ولایتی ها قرار گرفتند. سال 52 این فشارها مضاعف شد و زمانی که آیت اللّه مشکینی در تابستان 52 قصد عزیمت به اردبیل داشت، سید ابراهیم میلانی (با آیت اللّه میلانی معروف خلط نشود) نامه ای علیه وی به یکی از علمای اردبیل نوشت. همچنین در همین سال با دستگیری اعضای گروه ابوذر در قم که برای به دست آوردن اسلحه، باعث کشته شدن پاسبانی شده بودند، به دلیل ارتباط آنان با روحانیان قم، حدود سی نفر از علما از جمله آیت اللّه مشکینی، به سه سال اقامت اجباری در مناطق مختلف محکوم شدند. در همین شرایط وی راهی مشکین شهر می شود و در این شهر استقبال شایانی از وی صورت می گیرد. البته اعلامیه ای در اردبیل علیه وی به عنوان کسی که «منکر علم امامت» است منتشر می شود.

آیت اللّه مشکینی در مشکین شهر دستگیر و به ماهان کرمان فرستاده

ص:93

می شود. وی هفت ماه پس از تبعیدش به ماهان نامه ای می نویسد در حالی که مخاطب نامه در خود نامه مشخص نیست، اما آشکار است که از دوستان نویسنده است. اطلاعات خارج از این نامه، بر آن است که نامۀ مزبور به آیت اللّه منتظری اندکی پیش از نوروز 1352 نوشته شده است. این نامه به دلیل محتوای آن، مورد توجه برخی از مخاطبان قرار می گیرد و در تکثیر آن می کوشند. در این نوشتار، ضمن گزارش کوتاه از شرایط سال 52 و مرتبط به آیت اللّه مشکینی، چرایی و چگونگی نوشتن این نامه، از زبان شیخ سلیمان حیدرعلی ایوبی (از روحانیون اردبیلی که آن زمان به دیدار آیت اللّه مشکینی رفته است) توضیح داده می شود و پس از مروری بر موضوعات مطرح شده در نامه (علت تبعید، اعتراض به عمل خلاف قانون، راجع به حوزۀ علمیۀ قم، رساله های عملیه، سهم امام و طلاب محترم)، متن کامل نامه آورده می شود.

کلیدواژه ها: علی مشکینی، حسینعلی منتظری، شهید جاوید، اردبیل.

آیت اللّه مشکینی و تبعید به ماهان و گلپایگان

دسته بندی های سیاسی قم پس از انتشار کتاب شهید جاوید، با گذشته متفاوت بود؛ زیرا تلقی شماری از روحانیون این بود که جریان انقلابی با حمایت از این کتاب، و همین طور طرح برخی مسائل دربارۀ وحدت شیعه و سنی، نوعی موضع ضد ولایت به خود گرفته است. همین فضا بود که بخشی از مشهد را نیز گرفت و در بیت آیت اللّه میلانی تأثیر گذاشت. البته جدا از شهید جاوید، مسائل دیگری هم رخ داد که در کتاب جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی دورۀ پهلوی به آن اشاره کردیم.

آیات منتظری و مشکینی به دلیل تقریظی که برای کتاب شهید جاوید نوشتند، بیشتر در تیررس حملات ولایتی ها قرار گرفتند. سال 52 این فشارها مضاعف شده و سبب شده بود تا همزمان، افراد انقلابی زیر فشار ساواک از یک سو، و فشار مخالفان داخلی در حوزه و برخی علمای بلاد از سوی دیگر باشند.

زمانی که آیت اللّه مشکینی در تابستان 52 قصد عزیمت به اردبیل داشت، سید

ص:94

ابراهیم میلانی که گاه به سبب اطلاق «آیت اللّه» بر وی، با آیت اللّه میلانی معروف هم خلط می شد، نامه ای به یکی از علمای اردبیل با نام سید یونس موسوی نوشته، چنین اظهار کرد:

به قرار مسموع اخیراً بعضی از خائنین به اسلام و مخالفین ولایت حقۀ آل محمد علیهم السلام در لباس روحانیت می خواهند ریشۀ تشیع را بزنند، ولی بحمداللّه در مقابل ادلۀ علمی در مرکز و قم، شکست مفتضحانه خورده و ناچار شدند که به قراء و قصبات و شهرستان ها مسافرت، و مقاصد شوم خود را به شکل های مرموز پیش ببرند، اخیراً وارد اردبیل شده و در صدد انجام مأموریت های خائنانۀ خود می باشند. آن ها می خواهند آن شهر عزیز و نواحی اش را که در حفظ و استقلال ایران شیعه پیشقدم، و در محبت اهل بیت عصمت و طهارت بالاخص سیدالشهداء ارواحناه فداه مشهور و ممتاز و ضرب المثل می باشند، از جادۀ مقدس ولایت منحرف نمایند. اینک نظر به وظیفۀ شرعی مستدعی است از آلوده شدن آن بلدۀ طیبه جلوگیری فرمایند.(1)

اینکه آیت اللّه مشکینی به دلیل فشار سنگین اوضاع در قم، راهی اردبیل شده است یا برای پرهیز از مزاحمت نیروهای امنیتی، یا هدفش تبلیغ یا دیدار خانواده بوده روشن نیست. خود وی در نامه ای که خواهد آمد، هدفش را نکتۀ اخیر، یعنی دیدار خویشان، آن هم پس از چندین سال دانسته است.

از سوی دیگر، در سال 52 در قم اتفاقی افتاد که به کشته شدن یک پاسبان در بازار و دستگیری چند جوان نهاوندی منجر شد که گروه ابوذر را تأسیس کرده بودند. این اتفاق سبب شد که ساواک مصمم شود کنترل بیشتری بر قم اعمال کند.

ساواک دریافته بود که این جوانان با چند تن از علمای قم ارتباط داشته اند. بنابرین برای کنترل اوضاع و جلوگیری از تبلیغات سیاسی آنان و نیز ایجاد رعب و وحشت،

ص:95


1- (1) معلم اخلاق، ص 194؛ ر. ک: همان، ص 211-212.

تصمیم گرفت تعدادی از مدرسان حوزۀ علمیۀ قم را به شهرهای دوردست تبعید کند.

گروه ابوذر در رمضان سال 1351 با حضور 6 نفر که بین 19 تا 24 سن داشتند و اغلبشان برادر و فامیل بودند تشکیل شد. آنان تحت تأثیر روحانیونی که از قم برای تبلیغ به نهاوند می آمدند، یا روحانیونی که از این شهر در قم تحصیل و تدریس داشتند، قرار گرفته، دست به تشکیل گروه ابوذر زدند. آیت اللّه ربانی شیرازی و مرحوم حجت الاسلام فاکر از افرادی بودند که این گروه با آنان ارتباط داشتند.(1) این گروه برای به دست آوردن اسلحه، بسیار تلاش می کند و عاقبت که ناکام می ماند به قم آمده، تصمیم می گیرد اسلحۀ یک پاسبان را بگیرد که به کشته شدن وی منجر می شود.(2) به هرحال این ماجرا سبب شد تا ساواک آن را بهانه کرده، به تبعید شماری از اساتید و روحانیون بپردازد.

این افراد که بر اساس لیست ساواک 27 (یا 26 یا 25 نفر) نفر می شدند، بر اساس رأی کمیسیون امنیت اجتماعی که در تاریخ 52/5/22 صادر شده بود، به سه سال اقامت اجباری در مناطق گوناگون محکوم شدند. برخی از این افراد عبارت بودند از آیات و حجج اسلام: خزعلی، حسن صانعی، ربانی شیرازی، منتظری، عبایی، آذری قمی، علی مشکینی، احمد جنتی، جعفری گیلانی، امید نجف آبادی، عبدالمجید معادیخواه، گرامی، خلخالی، صالحی نجف آبادی، محمد یزدی و....

متن این گزارش در پروندۀ همۀ این افراد درج شده و در کتاب هایی که با عنوان یاران امام به روایت اسناد ساواک چاپ شده، این لیست آمده است (از جمله در کتاب

ص:96


1- (1) . دربارۀ این گروه و اسناد مربوط به آنان ر. ک: گروه ابوذر نهاوند، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1386؛ گروه ابوذر، حسین رزینی، تهران، 1381؛ تاریخچه گروه انقلابی ابوذر، تهران، 1358؛ تاریخ شفاهی گروه ابوذر، رزا ناظم، تهران، 1382؛ دفاعیات و اسنادی پیرامون گروه انقلابی ابوذر، سیف اللّه مدیر چهاربرجی، تهران، 1359. گزارش ساواک درباره رابطۀ آیت اللّه ربانی شیرازی با گروه ابوذر و اشاره به رویدادهای قم را بنگرید در: معلم اخلاق، ص 344.
2- (2) . ر. ک: گروه ابوذر، رزینی، ص 169-172.

مربوط به اسناد آیت اللّه مشکینی با عنوان معلم اخلاق، ص 282-284). این کار با استفاده از فرصت پیش آمده در قم انجام شده و شاه نیز روی آن نظر داشته است، چنان که ساواک هم در گزارشی به این مطلب اشاره کرده است.(1) گزارشی از اسامی و مشخصات و زندگی این افراد (26 نفر) در سندی ویژه آمده است.(2) روزهای میانی مرداد سال 52 ثابتی و همکارانش در ساواک در صدد تبعید و یافتن محلی برای اعزام مدرسان قم بودند. آنان به بلوچستان، و بنادری مانند تنب، ابوموسی، قشم و هرمز فکر می کردند.

در همین اوضاع است که آیت اللّه مشکینی راهی مشکین شهر می شود و البته زیر نظر ساواک قرار دارد. در این شهر استقبال شایانی از وی صورت می گیرد.(3) برخی دیگر از مدرسان نیز به شهرهای دیگر رفته بودند که دستور بازگرداندن آنان به قم برای تبعید داده می شود.(4) بر اساس اسناد ساواک، اولین سخنرانی وی در مسجد جامع در روز اول مرداد ماه 52 بوده که به فارسی سخنرانی کرده است.(5) در همین احوال، اعلامیه هایی در اردبیل علیه وی به عنوان کسی که «منکر علم امامت» است منتشر می شد. متن یکی از این اعلامیه ها را ساواک به صورت کامل درج کرده که بسیار جالب و مهم است. در این اعلامیه، خطر این افراد، از خطر بنی امیه برای اسلام بیشتر دانسته شده و گفته شده است که آنان رودرروی مراجع تقلید از جمله آیات میلانی و گلپایگانی و اراکی و نجفی و سید صادق روحانی و غیره هستند.(6) ثابتی هم گفته است که توزیع اعلامیه های مورد نظر بلامانع است.(7) اساس این اعلامیه از همان سیدابراهیم میلانی بود.

آیت اللّه مشکینی در مشکین شهر دستگیر و با دو مأمور به ماهان کرمان فرستاده

ص:97


1- (1) . معلم اخلاق، ص 228.
2- (2) . همان، ص 232-288.
3- (3) . همان، ص 233.
4- (4) . همان، ص 237.
5- (5) . همان، ص 213.
6- (6) . همان، ص 217-218.
7- (7) . همان، ص 219.

شد. سندی از ساواک از 31 شهریور حاکی از آن است که وی در حالت تبعید در ماهان کرمان بوده است. گزارش های ساواک از این پس دربارۀ نظارت بر رفتارهای وی در ماهان کرمان و تماس های متقابل میان وی و سایر روحانیون منطقه و جز آن هاست. این وضع تا تیرماه 53 ادامه داشت تا آنکه بر اساس گزارشی، آیت اللّه مشکینی در تاریخ 53/4/18 از ماهان به گلپایگان فرستاده می شود. گزارش های بعدی دربارۀ نظارت بر رفتارهای وی و اخبار مربوطه در گلپایگان است. محل تبعید آیت اللّه مشکینی در شهریور 54 به حکم کمیسیون امنیت اجتماعی شهرستان قم از گلپایگان به کاشمر تغییر یافت. وی تا شانزدهم شهریور 55 در کاشمر بود. در این تاریخ مدت سه سال اقامت اجباری یا درواقع تبعید وی به اتمام رسید و به مشهد آمد، ماه رمضان همانجا ماند و سپس در مهر ماه به قم عزیمت کرد.(1)

در آستانۀ انقلاب، مهم ترین زندانیان، آیات منتظری و طالقانی بودند و در مرتبۀ بعد، از آیت اللّه مشکینی و ربانی شیرازی نام برده می شد.

جزوۀ حاضر

آیت اللّه مشکینی، به تصریحِ آنچه در این جزوه آمده، هفت ماه پس از تبعید به ماهان این نامه را نوشته است. مخاطب نامه در خودِ نام مشخص نیست، اما آشکار است که از دوستان نویسنده است. اطلاعات خارج از این نامه، بر آن است که نامۀ مزبور به آیت اللّه منتظری اندکی پیش از نوروز 1352 نوشته شده است. بااین حال به دلیل محتوای آن، مورد توجه برخی از مخاطبان قرار گرفته و در تکثیر آن کوشیده اند.

همین سبب شده است تا بخشی از آن، شامل دوسوم ابتدای نامه، در اختیار ساواک قرار گیرد. این بخش در پروندۀ وی گذاشته شده و بعدها در کتاب معلم اخلاق (ص 288-298) به صورت مغلوط و ناقص منتشر شده است. دربارۀ اینکه این نامه چرا و چگونه نوشته شده، شخصی به نام شیخ سلیمان حیدرعلی ایوبی، از روحانیون

ص:98


1- (1) همان، ص 350-351.

اردبیلی، که آن زمان به دیدار آیت اللّه مشکینی رفته توضیح داده است. این توضیح، از هر جهت روشنگر زمان و مکان نامه است:

بسمه تعالی

حمد و سپاس بیکران به پیشگاه حضرت احدیت و صلوات و سلام به حضرت خاتم المرسلین و وصیش امیرالمؤمنین و اولاد طاهرینش و پویندگان طریقتش و درود بر مبلغین شریفش.

جزوۀ حاضر نامه ای است از مرحوم آیت اللّه مشکینی به آیت اللّه منتظری. و اما چگونگی نامه و اینکه چرا به خط خود مرحوم آیت اللّه مشکینی نیست، و نامه ناقص است، این جانب چند روز به عید مانده در سال 52 جهت زیارت چند نفر از علمای بزرگ که در تبعیدی به سر می بردند از قم به مقصد ماهان کرمان حرکت کردم. وقتی به ماهان رسیدم، پرسان پرسان بالاخره اقامتگاه ایشان را پیدا کردم که عده ای هم روحانیون و علما در خدمت ایشان بودند و راجع به مسائل گوناگون صحبت می شد.

مرحوم آقای مشکینی صحبت از چند نامه ای فرمودند که ما بین ایشان و آقای منتظری رد و بدل شده. البته به یکدیگر شوخی کرده بودند.

چون آقای مشکینی را در روستای آلنی از توابع مشکین شهر که یکی از شهرهای استان اردبیل است و آقای منتظری را در اصفهان دستگیر و به طبس تبعید کرده بودند، آقای منتظری طی نامه ای نوشته بود که:

آقا! شما باید از شاه ممنون باشی. چون فهمیده شما بدون قطب نمی توانی زندگی کنی از کنار آن قطب (یعنی شیخ صفی الدین) به کنار این قطب یعنی شاه نعمت اللّه (در ماهان) آورده. مرحوم آقای مشکینی در جواب نوشته بود: شما باید بیشتر سپاس گزار باشید. چون فهمید که شما آدم ساکت و آرامی نیستید، شما را از آن منار جنبان برداشته به آن منار جنبان یعنی طبس برده.

بعد از پایان جلسه، آقا مرا به اندرونی برد و اطاقی که مابین درون و بیرون بود درواقع، کتابخانه اش بود. راجع به مسائل مختلف صحبت شد و نامۀ

ص:99

حاضر را که در یک دفتر چهل برگی بود به من داد و فرمود: اگر توانستید، این نامه را به آقای منتظری در طبس برسانید. اگر نتوانستید در قم به اخوی (مرحوم حجت الاسلام آقای شیخ علی اصغر) برسانید. ایشان اگر صلاح بدانند چاپ شود. و چون موقعیت طوری بود برای اینجانب تهیۀ کپی امکان نداشت، با اجازۀ آقا در بیت ایشان من شب نخوابیدم و رونویسی کردم. حداقل یک نسخه در پیش من باشد. و چون اینجانب به علت چند سخنرانی تند تحت تعقیب بودم، قرار شد نامه را در کرمان توسط شخص دیگری ارسال کنم.

اما اینکه چرا نامه قسمت آخرش از بین رفته، اینجانب در روستای زادگاه خودم در خانۀ مرحوم پدرم بودم که همجوار روستای زادگاه آیت اللّه مشکینی است، دستگیر کردند و مقدرای جزوات و کتاب که پیش من بود و به نظر ساواک ممنوع یا مشکوک بود بردند، ولی نامۀ حاضر در جای دیگر بوده، در بازرسی منزل پیدا نکردند. بعد از دستگیری، مرحوم مادرم آن را در نمدی پیچانده و در زیر خاک دفن کرده بود تا بعد از آزادی از زندان، وقتی بیرون آوردیم که چند برگش پوسیده بود. این بود ماجرای آن نامه. اما عنوان امضا دقیقاً یادم نیست. آقا مرقوم فرموده بود: تبعیدی بی گناه الاقل علی مشکینی.(1)

العبد الراجی الی رضوان اللّه سلیمان حیدر علی ایوبی 86/12/3

بدین ترتیب، با این یادداشت بسیاری از مسائل دربارۀ این جزوه روشن می شود.

نسخه ای که در اختیار ما بود، دقیقاً از روی خط ایشان است و از انتها ناقص است.

جالب است که ساواک، از اینکه وی این جزوه را داشته مطلع شده و در گزارشی که در پروندۀ آیت اللّه مشکینی دراین باره هست، چنین آمده:

علی اکبر مشکینی که از روحانیون مخالف شهرستان قم بوده و به علت

ص:100


1- (1) تعبیر «تبعیدی بی گناه» عنوانی بود که آیت اللّه مشکینی در نامه هایش می آورد و ساواک هم آن را گزارش کرده است. ر. ک: معلم اخلاق، ص 330.

تبلیغات مضره، به ماهان کرمان تبعید گردیده بود و اکنون به گلپایگان منتقل شده است، هنگامی که در کرمان اقامت داشته، نامه ای برای یکی از دوستان خود نوشته که جنبۀ تبلیغات مضره و تحریک افکار را دارد. این نامه وسیلۀ روحانیون افراطی تکثیر و توزیع می گردد. نظریۀ چهارشنبه: فتوکپی رونوشت نامۀ مورد نظر به ضمیمه ایفاد می گردد. ضمناً این نامه جزو مدارک شخصی به نام حیدرعلی ایوبی که اخیراً وسیلۀ ساواک اصفهان دستگیر شده به دست آمده است که در دو نسخه تکثیر، و قصد داشته آن را توزیع نماید.(1)

با توجه به این یادداشت، باید متن نامۀ آقای سلیمان حیدرعلی ایوبی را چنین اصلاح کرد که این نامه دو بار نوشته شده، یا حتی بیشتر، و نسخه ای از آن به دست ساواک افتاده و نسخه ای دیگر را مادر ایشان در زیرزمین پنهان کرده است. نسخه ای که در پروندۀ آیت اللّه مشکینی هست، از انتها، مقدار بیشتری افتادگی دارد و شامل دوسوم اصل نامه می شود. اما متن چاپ شده در کتاب معلم اخلاق، همان طور که اشاره شد، متنی ناقص و بسیار مغلوط است. غلطهای چاپی و بدخوانی های آن چندان فراوان است که انسان به شگفتی می افتد. برخی از موارد چنین است: «ایجاد» به «ایجاب»، «خرق عادت» به «فوق عادت»، «مأخوذم» به «ماخورم»، «مبعدین» (تبعیدی ها) به «تبعیدین»، «ادراج» به «اوراج»، «معقوده» به «مفقوده»، «سرانگشت» به «سه انگشت»، «مبعدین» به «متعددین»، «کلی» به «تهی»، «طاری» به «کاری»، «احرار» به «افراد»، «اساسی» به «اصالی»، «وحدانی» به «و خدایی»، «عام» به «تمام»، «استمداد» به «استفصار»، «معتنابهی» به «مقتضی»، «رقاص تئاتر» به «وقاص...»، «لگن» به «لکن»، تبدیل شده و موارد بی شمار دیگر.

به هرحال با توجه به نقص متن چاپ شده و اشتباهات پیش گفته، لازم بود بر اساس نسخۀ تازه یافت شده، بار دیگر این نامه منتشر می شد.

ص:101


1- (1) معلم اخلاق، ص 287.

محتوای نامه

نثر نامۀ حاضر، نثری معمول در میان علمای نویسندۀ این دورۀ قم است که تکیه کلام های خاص خود را دارد. به نظر می رسد در مجموع نوشتۀ حاضر، در موارد معدودی کلمات طنزآمیز به کار رفته و همزمان در جای جای آن، از برخی آیات قرآن هم استفاده شده است. لحن منتقدانه و اعتراضی آن در بخش های گوناگون، بر فضای حاکم بر نامه سایه افکنده و نشانگر روحیۀ حاکم بر این دوره در قم، در میان روحانیون مبارزی چون آیت اللّه مشکینی است. اما مهم تر از این ها، محتوای نامه است که باید بررسی شود.

همان طور که اشاره شد، نامه در پاسخ یکی از دوستان وی بوده که بر اساس نوشتۀ آقای حیدرعلی ایوبی، آقای منتظری است. این اشارۀ وی که «نامۀ شریف را خواندم و مناسب دیدم در اطراف مندرجاتش مطالبی معروض دارم» اشاره به آن دارد که نامۀ حاضر، در پاسخ نامۀ آن دوست بوده است.

بخش اول نامه دربارۀ چگونگی تبعید ایشان از اردبیل به ماهان، نوع اتهام ایشان، بندهای قانونی مربوطه و کیفیت رفتن وی همراه مأموران به ماهان است. در این بخش، وی از رفتار سختگیرانه و خلاف قانونی که با وی صورت گرفته یاد کرده، و ضمن یادکرد از مواد قانونی که به استناد آن ها دستگیر شده، با قلمی طنزگونه، از آن انتقاد می کند. حکم تبعیدی که به دست وی داده اند چنین بوده است: «برحسب تصمیم متخذه در جلسۀ مورخ 52/5/22 کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی شهرستان قم، علی مشگینی بر طبق مادۀ 2 قانون حفظ امنیت اجتماعی به سه سال اقامت اجباری در ماهان کرمان محکوم گردید».

وی اعتراض خود را به این رفتارِ خلاف قانون، با این جمله بیان می کند که «من اینک از این گوشۀ دوردست مملکت و کرانۀ بی آب وعلف کویر لوت با زبان و قلم می گویم و فریاد می کشم و تظلّم می کنم که دنیا بداند ما چه گونه گرفتاریم و فریاد ما را کسی نمی شنود و یا گوش نمی دهد». آنچه از نظر وی مستند ساواک بوده، این

ص:102

است که رفتار این تعداد روحانی برای یازده هزار طلبۀ ساکن قم آزاردهنده بوده و آنان برای ایجاد آرامش در شهر قم تبعید شده اند.

اما مهم ترین بخش نامه، از اینجا به بعد است. از نامه چنین برمی آید که دوستش از وضع حوزه ناراحت بوده و آقای مشکینی در جواب اشاره می کند که «خوبست از نابسامانی وضع خودمان صحبت نکنیم، و الّا مثنوی هفتاد من کاغذ شود». وی می گوید بنای انتقاد از وضع موجود حوزه را ندارد چون از «کنارۀ صحرای بی آب وعلف و کرانۀ کویر لوت» نمی تواند صدایش را «در محیط حوزه به سمع آنان» برساند. بااین حال می کوشد تا «شمه ای از آرزوهای قلبی خود را» بیان کند.

آرزوی نخست وی ایجاد اتحاد در حوزۀ علمیه است؛ چرا که اختلاف «سبب همۀ بدبختی ها و تیره روزی ها و عقب مانده گی ها و سلطۀ اشرار و غارت منابع و اسارت سیاسی و اقتصادی مسلمین و طاری شدن استضعاف» شده است. برای حوزه ای که این زمان دچار اختلاف شدید بر سر کتاب شهید جاوید از یک طرف، و دکتر شریعتی از طرف دیگر بوده، آرزوی اتحاد، طبیعی بوده است. به نظر وی، این اتحاد باید بر پایۀ «اعلای کلمة اللّه و مرام قرآن و نشر معارف ائمۀ شیعه و دفاع از حریم دین و تشخیص صحیح و دقیق راه تبلیغ و نشر مبانی دینی به همۀ دنیا به وسائل متناسب روز و موافق عصر و زمان» باشد.

مصداق دیگر وحدت از نظر وی آن است که این تشتت آرا در رساله های عملیه برداشته شود و مجتهدان «اولاً در مرحلۀ استنباط حکم و اصدار فتوی تبادل نظر کنند و بدین وسیله مقدار زیادی از اختلاف نظر را تبدیل به اتحاد رأی نمایند»؛ اما اگر چنین اتفاق نیفتاد می توانند «فتوای افقه متخالفین و یا احوط اقوال را اعلام دارند، و مردم را از تحیر و تفرّق و دودستگی و احیاناً عداوت و دشمنی برهانند».

به هرحال مهم این است که روحانیت به سمت اتفاق نظر پیش برود «و الّا روحانیت فعلی اگر به همین رویه و حال بماند، مسلماً محکوم به زوال و فنا است». وی با اشاره به آنچه در دانشگاه الازهر قاهره اتفاق افتاد و وحدتی که پدید آمد، به نقش

ص:103

آیت اللّه بروجردی، مرحوم شرف الدین و شیخ محمدحسین کاشف الغطاء اشاره کرده، حاصل آن را «فتوای عجیب و تاریخی و پرارزش استاد بزرگ دانشگاه الازهر، شیخ شلتوت، راجع به جواز تقلید عوام های اهل تسنن از فقهای تشیع» می داند. اگر سنی و شیعه می توانند متحد شوند، چرا «رهبران داخل یک طائفه» نتوانند به هم نزدیک شوند؟ چنان که یهود و نصارا با وجود اختلاف طولانی، با یکدیگر متحد شدند و «رهبران مسیحیت، یهود را از خون عیسی تبرئه» دادند و «با هم متحد شدند». پرسش وی این است: مشکل کجاست که «روحانیت از تختۀ سیاه روزگار که در جلو دیدگانش منصوب شده و هر ساعتی هزاران خطوط آموزنده در آن منقوش می گردد و محو می شود، درس اطلاع و تنبه و جهش و تپش و اتحاد و تقارب و تفاهم و تسالم» را فرانمی گیرد؟

آیت اللّه مشکینی جانبدار اتحاد شیعه و سنی است؛ زیرا «اکثریت قریب به اتفاق آن ها در اصول عقائد و اخلاقیات و مبانی مهمّۀ اسلامی وحدت نظر دارند، به ویژه در پذیرش این کتاب آسمانی و نسخۀ حیات بخش انسانی، همه متحد و متفقند»؛ اما اشکال این است که چرا به «تفسیق و تکفیر» یکدیگر دست زده، «قلم ها و زبان ها بر ضد هم به حرکت درمی آورند».

آرزوی دیگر وی دربارۀ حوزه، که آن هم واکنشی در برابر مشکلی در حوزه است، موضوع سهم امام و بودجه ای است که از نظر دین، مصرف آن روشن است.

در آن زمان، و شاید زمان های دیگر این مشکل وجود داشت که سهم امام گاه در دست کسانی در غیر مورد شرعی آن مصرف شده و حتی کسانی آن را در مصارف شخصی به کار می گیرند. این پول برای آن است تا به عنوان بیت المال مصرف شود، اما وقتی معین و مشخص نیست و در برخی موارد، ابهام در مصرف آن وجود دارد، پیداست که حرف و حدیث هایی به ویژه از ناحیۀ کسانی که در تنگنای معیشت بودند، پدید می آمد. راه حل چیست؟ به نظر وی لازم است این پول «در محل امنی و صندوق مشترکی به نام بیت مال اللّه یا بیت مال امام قرار دهند، و برای نگهداری و

ص:104

مصرف آن هیئت امنای مالی از عالی ترین و عاقل ترین و روشن ترین افراد روحانیت که مورد اعتماد و اطمینان می باشند تعیین نمایند». نتیجه آن می شود که افزون بر جلوگیری از «هرج ومرج و ریخت وپاش و حیف ومیل»، در سه مرحله یعنی «قبل الوصول و حال الحفظ و عندالمصرف» مشکلی پیش نخواهد آمد. حرف و حدیث هایی که در برخی محافل به عنوان انتقاد از مسئله و مشکل سهم امام وجود داشت، متفاوت بود و برخی از آن ها را می توان در اینجا ملاحظه کرد: «این درست نیست که هرکس در هر جایی آن را پیدا کند، بگیرد به هر وسیله و عنوان و کاغذپاره و توصیۀ پارتی و حیل شرعیه و تزویر بخشش اکثر و گرفتن اقل، اختلاس کند و برباید و اتلاف نماید، و سپس بر همۀ جرائم خویش با توبه های خاص و لطائف الحیلی قلم عفو کشد». نتیجه آن می شود که آنچه می ماند، جز مرفه کردن عده ای هیچ نتیجه ای برای اسلام و مسلمین ندارد؛ چرا که «نه اسلام را از آن یقینی، نه قرآن را رونقی، نه حقیقت را اثباتی، نه دین را رواجی، نه خانۀ ایمان را مرمّتی، نه پیکر زخمیِ دیانت را مرحمی، نه جسد نیمه جان آن را نیروی حیاتی، نه ترویج دین را توسعه ای، و نه دشمنان حمله ور قرآن را دفاعی حاصل آید». این پولی است که عده ای متدین، که از قضا بیشترشان ازطبقات پایین جامعه هستند، به امید آنکه در راه اسلام صرف شود می پردازند؛ اما گاه می شود که «در طریق رفاه عیش افرادی صرف شود». پرسش وی این است که «آیا روحانیت با چنین وضعی می تواند تأثیر ایمانی و اخلاقی در قلوب جامعه مسلمین بگذارد و حب مال و جاه را از دل ها بیرون کند؟».

وی سپس نمونه ای از رفتارهای سختگیرانۀ امام علی علیه السلام را دربارۀ بیت المال مطرح کرده و خانۀ شیخ انصاری را شاهدی بر صدق مطالبش گرفته و روش مامقانی اول را که «پس از رسیدن به مرتبۀ مرجعیت، اجرت سرتراشی را» هم بر مخارجش اضافه نکرده، گفت: «من نامم بزرگ شده، نه مساحت سرم». همو می گفت: «تعجب دارم از اینکه مردم مرا تمجید می کنند که زاهد است و وجوه مالی را در غیر مصارف خود مصرف نمی کند، یعنی می گویند من دزد و غارتگر نیستم.

عجبا! اینکه صفت فوق العاده ای نیست».

ص:105

مرحوم مشکینی تأکید دارد روحانیونی که از سهم امام ارتزاق می کنند، الزماً باید در مقابل دنیایی که «همواره بر طول و عرضش» افزوده می شود، خود را «کنترل کنند و تقلیل و تنزّل بخشند».

پس از امر «وحدت» و «سهم امام»، سومین نکته دربارۀ روحانیت، پرهیز دادن وی از زندگی مادی و پیروی از انبیا در گذشتن از لذت های شخصی و جسمی است؛ «چه آنکه انبیای عظام آسایش خویش را فدای آسایش ملت کردند و راحتی خود را قربانی سعادت آن ها. آنان اهداف اصالی داشتند و در راهش بر صدمه حاضر شدند». در چنین شرایطی است که روحانیت نیز باید به جای بدن پروری، روح پروری کند. استفاده از تعبیر «علی وار» که این زمان به تدریج و شاید از زبان شریعتی در متون دینی رایج شده بود، در این نامه دیده می شود. «پیروی از اهداف پیغمبران یعنی پیغمبروار صلی الله علیه و آله، کوشیدن و جهانی را زنده کردن، یعنی علی وار علیه السلام، طرفداری از خدا و قرآن و حقوق مظلومان کردن، و قربانی این راه شدن، یعنی حسن وار علیه السلام شدن برای حفظ خون مستضعفین در صورت اقتضاء ساکت شدن و فحش و ناسزا شنیدن، یعنی حسین وار علیه السلام قیام کردن و بر علیه جور و ستم و خفقان و ظلم شوریدن و آشوبیدن و تسلیم شدن و دفاع کردن و جنگیدن و بالاخره کشته شدن». در اینجاست که معنای روحانیت این می شود: «پیش مرگان در راه هدف».

از انبیا که بگذریم، الگوی های دیگری هم هستند که این زمان برای روحانیت، به تدریج به صورت قدیسانی مبارز درآمده اند. «روحانیت یعنی سیدجمال بودن و بر ضد استعمارگران جوشیدن و سخن گفتن و نوشتن و بیدار کردن و هشیاری بخشیدن و مشت استعمارگران و چشم استعمارزدگان را باز نمودن». از گذشتگان هم شیخ مفید، سید مرتضی و کاشف الغطاء شدن، از دیگر الگوهایی است که برابر چشمان روحانیت قرار دارد. البته روحانیت از دید مرحوم مشکینی تنها مبارزه نیست؛ اما به علم و تحقیقات خاص حوزوی نیز اهمیت می دهد: «روحانیت یعنی شیخ طوسی شدن، در علوم مختلفه و فنون مربوطه و لازم روزمرۀ مردم جدیت عملی نمودن، تحقیقات علمی نگاشتن، تفسیری عمیق، اخباری منظّم، اصولی متین،

ص:106

رجالی مهذّب و کتاب دفاعی بر طبق تشیع صحیح نوشتن»؛ و هم زمان «روحانیت یعنی... دامن را به کثافت حرام و شبهه آلوده نکردن»؛ «روحانیت یعنی حقایق قرآن را درک کردن و در اعماق جان و روانش جا دادن و به مرحلۀ عمل آوردن و با سعی و کوشش و فداکاری در میان اجتماع و محیط مجامع بشری دریغ، و به رایگان قربانی دادن»؛ و سرانجام: «آری روحانیت تشیع، یعنی استقلال فکری و آزادی چندبعدی:

آزادی در اجتهاد و استنباط احکام از مدارک مربوطه، نه تبعیت از آراء و عقاید عده ای غیرمعصوم و افراد عادی هزارواندی پیش و گفتار آن ها را وحی منزل شمردن، و آزادی در بودجۀ مالی، بدین معنی که مخارج زندگی را از منافع معهوده طبق دستور دین به دست آوردن و بر وفق موازین شرعی توزیع و مصرف کردن».

متأسفانه همان طور که گفته شد، صفحات پایانی این نامه به دست نیامده است تا ببینیم آیا نتیجه گیری های دیگری هم از این مباحث دارد یا خیر.

بسم اللّه الرحمن الرحیم

دوست محترم

سلام گرم و صمیمانه تقدیم می دارم. آرزومندم آن جناب و همۀ پیروان مکتب قرآن، در تشخیص وظائف خویش که یکی از مهمات امور است موفق شوید، و در انجام آن مجدّ و کوشا باشید، و در زمرۀ منتظران حضرت بقیة اللّه (عج) درآیید؛ بدان معنی که از نظر کمالات نفسانی و بینش روحی و روش عملی اسلامی و انسانی، آنچنان باشید که مهیای دخول در زیر پرچم عدالت شوید؛ چه آنکه یاران حضرتش جزء پاکانِ دور از هوا و متقیانِ پشت پازده به ماسوی نخواهند بود.

نه بدان معنی که در استراحت زندگی، به خواب خوشی فروروید و شانه از همۀ مسئولیت های مذهبی و وجدانی خالی کنید و حل مشکلات به عهدۀ حضرتش محول دارید، و البته این صفت را انتظار ننامند؛ بلکه لازمۀ این کار، ترس از ظهور و کراهت از آن است، نه آرزو و اشتیاق.

وه چه اندازه فاصله و تباین است میان انتظار واقعی و ادعای انتظاری که ما

ص:107

داریم، و چه اشتباهی کرده ایم و چه ضد و نقیضی در مرحلۀ واقع و عمل ما وجود دارد.

خلاصه نامۀ شریف را خواندم و مناسب دیدم در اطراف مندرجاتش، مطالبی معروض دارم.

[چگونه از اردبیل به ماهان تبعید شدم؟]

اما راجع به نحوۀ مسافرت این جانب از مشکین تا ماهان کرمان.

اواخر شهریور 52 در خانۀ گلینی در وطن اجدادم آرمیده بودم. مدت ها بود از این زادگاه دور بودم، و برحسب اتفاق پس از گذشت زمانی، توفیق زیارت خویشانم حاصل بود. به ناگاه جوان ناشناسی وارد اطاق شد و در گوشه ای چشم به چشم همه دوخت و قرعۀ فالش به نام اینجانب اصابت کرد. وی از خانه بیرون شد و پیشکش به سراغم به اندرون که این جنبندۀ مجهول الهویه را با تو کاری است.

آنگاه که قدم بیرون نهادم خود را در میان عده ای ناشناس دریافتم که حلقه وارم احاطه کرده اند. بی درنگ به داخل ماشینی هدایت شدم. در گوشه ای غنودم. چشم بربستم و مدتی نگشودم و بدین فکر فرو رفتم که مطلب چیست؟ و این عمل یعنی چه؟ و بدین طرز چرا؟ و بالاخره به کجا؟

از شما چه پنهان، این بنده را همانند بردۀ گریزپایی و برّۀ رعیت به دستور کدخدایی، به اسارت بردند و از نُه شهرستان این کشور عبورم دادند و با قبض رسیدهای رسمی و توصیه های اکید که مراقبت شود و زیر نظر باشد و غفلت نشود، به وسیلۀ دو مرد کارآزموده و میدان نبرددیده، با اسلحۀ گرم و تحت الحفظ شدیدی روانه داشتند.

کوتاه سخن آنکه در مدت یک روز و دو شب، با حرکت سریع و پیمودن مسافت 1920 کیلومتر در ماهان کرمان، داخل اطاقی از سنگ سیاه بر روی پتوی سادۀ سربازی درافتادم، و اینک هفت ماه است که در تحت شرایط نامساعدی و مراقبت و تهدیدات سختی از کار خود بیکارم و ویلان و سرگردانم.

ص:108

علت تبعید

در اواسط سفر اجباری که این جانب را از شهربانی قم عبور می دادند، برگه ای به عنوان ذیل به دستم دادند:

برحسب تصمیم متخذه در جلسۀ مورخ 52/5/22 کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی شهرستان قم علی مشگینی بر طبق مادۀ 2 قانون حفظ امنیت اجتماعی به سه سال اقامت اجباری در ماهان کرمان محکوم گردید.

از این برگه، راهی بر اتهام منسوبۀ خویش یافتم، و به مادۀ 2 قانون فوق الذکر مراجعه کردم. آنجا چنین نوشته بود:

مادۀ 2: وظائف کمیسیون عبارت است از، الف: رسیدگی به عمل اشخاصی که در شهرها و دهات مردم را [به ضدیت با یکدیگر تحریک و موجبات سلب آسایش و اخلال در نظم و آرامش را](1) عملاً فراهم می سازد؛ ب:

رسیدگی به عمل شخص یا اشخاصی که کشاورزان را به امتناع از عمل کشت و زرع یا جلوگیری از ورود مالک به ملک خود وادار نمایند، و همچنین رسیدگی به عمل کسانی که در امر وارد کردن و خرید و فروش مواد مخدر دخالت نمایند. (نقل از مجموعۀ مدون قوانین و مقررات جزایی، ص 180 چاپ خرداد ماه 1350)

ضمناً مسبوق شدم که عدۀ زیادی از اساتید عالی رتبۀ حوزۀ علمیۀ قم را نیز در تحت همان ماده و به اتهام مشابه اتهام این جانب تبعید نموده اند.

از مادۀ اتهام مربوطه مطلع شدم که ما را مشمول مادۀ 2 قانون نامبرده دیده اند. بند الف آن یا بند ب یا هر دو؛ یعنی این جانب مردم را به ضدیت یکدیگر تحریک کرده، سلب آسایش و اختلال در نظم اجتماع نموده ام، یا آنکه کشاورزان را به امتناع از عمل کشت و زرع، یا مالکان را از ورود به ملک و مداخله در انجام عملیاتشان مانع شده ام، و یا اینکه در امر وارد

ص:109


1- (1) . داخل کروشه از نسخه چاپی در معلم اخلاق که اشاره شد از آخر ناقص است گرفته شده و معلوم می شودکاتب، این نسخۀ آن را جا انداخته است.

کردن و خرید و فروش مواد مخدره دخالت نموده ام: و قد کنتُ و ربّ الکعبة بریئاً من جمیع ذلک، براءة الذّئب فی دم یوسف، ثم أو براءة یوسف فی السرقة و الفحشاء.

پس از چندی روزی، برگه ای دریافت کردم که از زیر دست خود مقامات مربوطه به دست آمده بود و در آن برگه به عنوان اعلام جرم و تطبیق قانون فوق الذکر به حال متهمین مذکور (اساتید حوزۀ علمیۀ قم) چنین نوشته بود:

عده ای از طلاب قم به تحریک مردم به خونریزی و برادرکشی و ایجاد ضدیت با یکدیگر اشتغال دارند، به نحوی که ادامۀ حضور آنان در شهرستان قم، موجب سلب آسایش اهالی و ایجاد مزاحمت برای یازده هزار نفر طلابی است که حقیقتاً برای تحصیل علم و کسب معارف اسلامی به قم آمده اند.

اعتراض از عمل خلاف قانون

دوست محترم! فعلاً در این صدد نیستم توضیح مفصلی دربارۀ فساد عملکرد دستگاه حاکمه بدهم، ولی آن جناب مسبوقید که:

اولاً خود قانون مادۀ 1 تشکیل کمیسیون امنیت و تعیین و تصویب جرم و سپس اجرا نمودن کیفر آن، قانونی است جدّاً مورد اشکال و خلاف قوانین دیگر مملکتی؛ چه آنکه قوای مقننه و حاکمه و مجریه باید از هم جدا باشند، و هیچ یک از آن ها حق دخالت در شئون دیگری نداشته باشد. پس چگونه شد که عدۀ معینی، هم جعل و هم تصویب و هم اجراء آن را متکفّل شدند، و به راستی این عمل از معجزات و خرق عادت این کشورِ مهد تمدن و مرکز عدل و داد است.

و ثانیاً این جانب دو ماه قبل از تاریخ صدور رأی کمیسیون امنیت قم به اردبیل رفته بودم و در آنجا مقیم بودم. چنانچه اتهام و جرمم بدان شدت بوده که به ناگاه در مشکینم محاصره کنند و بدان وضع اهانت آور مأخوذم دارند، پس چگونه این کیفر به دو ماه تأخیر افتاد؟ و اگر جرمم در اردبیل

ص:110

بوده، پس چگونه شد که از مراکز مربوط آن شهر [مُطلع] نشدند و اقداماتی ننمودند و از قم تعقیب نمودند؟

و ثالثاً بر طبق تصریح مادۀ 16 صفحۀ 5 که می گوید: «محکومین به اقامت اجباری بدون مستحفظ به نقطه ای که مجبور به اقامت در آنجا می باشند رفته و در آنجا در تحت نظر نخواهند بود» ما باید آزادانه به محل های تعیین شده می رفتیم، نه بدان نحو تحت الحفظ که اسیران جنگی یا محکومین به اعدام را می برند: «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یُوقِنُون».(1)

و رابعاً در محل اقامت اجباری افراد مزبور (طبق تصریح به همان ماده) نباید تحت نظر باشند، و نباید به محل های بد آب وهوا تبعید شوند. پس به چه منطقی ما را تحت مراقبت و زیر نظر قرار داده اند، و بدترین نقاط کشور را برای غالب مبعدین انتخاب کرده اند؟ «إِنَّهُمْ یَکیدُونَ کَیْدا، وَ أَکیدُ کَیْدا»(2)

و خامساً ادراج این افراد که از فضلا و پاکان و غالباً از اساتید بزرگ حوزۀ علمیۀ قم هستند، در تحت مادۀ 2 قانون کمیسیون امنیت اجتماعی (که شامل بند الف و بند ب است، چنان که قبلاً گفته شد) به راستی مطلبی است عجیب و بهت آور و اسف انگیز. آیا معقول است یک نفر روحانی که شبانه روز خود را در تدریس کتب فقهی و تألیف کتب اخلاقی و تفسیر قرآن مجید می گذارند، کشاورزان را از کشت و زرع جلوگیری کند یا مشغول خرید و فروش مواد مخدره گردد، و یا آنکه مردم شهرستان خود را به ضدیت یکدیگر تحریک نماید؟ «سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظیمٌ»(3) اقرء و اضْحک أو أبک.

ما برای اثبات بی گناهیِ خود و معرفی هیئت حاکمه و چگونگی قضاوت و رفتارشان برهانی لازم نداریم، جز آنکه جامعۀ ما بدانند چه رقم جرم و اتهامی به ما نسبت داده اند، و تا چه حدی بین عملکرد اینان و واقع و حقیقت فاصله است. چه آنکه بی تردید، می دانیم افکار و وجدان مردم پس از شناختن افراد متهم و پی بردن به اتهامات منسوبه، قضاوت عادلانه

ص:111


1- (1) روم، آیۀ 60.
2- (2) طارق، آیۀ 15-16.
3- (3) نور، آیۀ 16.

خواهند کرد، و البته «چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است».

اینان که دور هم نشسته و تصویب کرده و اجرا نموده اند، گویا خیال کرده اند در میان دیوار آهنین اند و کسی از نحوۀ رفتارشان اطلاع نخواهد داشت، غافل از آنکه همچنان که دیروز را امروز است، امروز را نیز فردایی است، و جلوتر از آنکه خدای قهّار اینان را در محکمۀ عدل خویش به محاکمه کشد، صفحات تاریخ نیز روش و کردارشان را در رأی و منظر آینده قرار می دهد، و سرانگشت افکار آیندگان و وجدان بیدار آن ها، گره های معقوده و سردرگم تاریخ را می گشاید و بالاخره روشن می کند در صحنۀ جهان چه گذشته و قضاوت گذشتگان تا چه حدی از حقیقت دور بوده: «أ وَ لا یَعْلَمُونَ أنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ».(1)

من اینک از این گوشۀ دوردست مملکت و کرانۀ بی آب وعلف کویر لوت، با زبان و قلم می گویم و فریاد می کشم و تظلّم می کنم که دنیا بداند ما چه گونه گرفتاریم و فریاد ما را کسی نمی شنود و یا گوش نمی دهد.

و سادساً اینان گفته اند که این افراد متهم، مردم را به خونریزی تحریک می کنند و سلب آسایش از مردم قم و یازده هزار طلاب قم کرده اند. ما می گوئیم برای نمونه، یک نفر از مردم قم و یا از محصلین حوزه را پیدا کنید که قیمت سرش کمتر از کلاهش نباشد، و بر دعوی اتهام شما شهادت بدهد، به شرط آنکه از خودتان و جیره خوار مستقیم یا غیرمستقیم دستگاهتان نباشد. در این فرض، دعاوی شما را می پذیریم و خود را ملامت می کنیم: «فَإنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُها النّاسُ وَ الْحِجارَةُ»(2) و ضمناً این ها خوشبختانه از آمار طلاب قم بی اطلاع اند؛ زیرا مسلماً طلاب قم یازده هزار نیستند.

و سابعاً: این ها گفته اند سه نفر نهاوندی در بازار قم پاسبان را کشته و گرفتار شده اند. در بازجوبی مقدماتی شخص اخیر آن ها معلوم شد عده ای از

ص:112


1- (1) بقره، آیۀ 77.
2- (2) . بقره، آیۀ 24.

طلاب قم (از تبعیدشدگان) در این گونه ماجراها دست داشته اند. ما می گوئیم: اولاً اطلاق کلمۀ «طلاب» بر آقایان مبعّدین ناشی از عدم اطلاع این ها است؛ چه آنکه آقایان از اساتید بزرگ و موجه و مورد احترام همۀ محصلین قم می باشند. و این سخن همانند این است که یک استاد دانشگاه را شاگرد کلاس اول خوانند.

و ثانیاً مراد از کلمۀ «این گونه ماجراها» چیست؟ معلوم می شود به تصدیق این ها، افراد مذکور در ماجرای واقع، شده دست نداشته اند، [بلکه] در اشباه و نظائر آن [دست داشته اند و اگر چنین است، پس خوب بود یکی از ماجراها را که به قول آن ها به دست این آقایان اجراشده معین می کردند تا اتهام روشن شود.

شگفتا آیا این مطلب منطقی است که عده ای را به اتهام دخالت در ماجرای کلی و مبهم و نامعلوم که هنوز به مصداق حقیقی آن پی نبرده اند یا تعبیر صحیح فاقدالمصداق است دستگیر کنند و به مناطق کذایی کشور تبعید کنند؟ «وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللّهِ مَکْرُهُمْ».(1)

من در جواب برگۀ احضار دادگاه که ما را برای محاکمه طلبیده بودند نوشتم: همان طور که به تقنین قانون نشستید و به تصویب و تشدیدش سخن گفتید، و به اجرای فوریش برخاستید، باز هم بنشینید و قضاوت کنید و اجرا نمایید. محاکمۀ حضوری اینجانب محوّل می شود به روزی که حکومتش به دست خدای عادل، و شهودش فرقۀ پاکان، و کیفرش ابد الهی با اعمال شاقه «ألا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أسْرَعُ الْحاسِبینَ» (2)«إنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیدًا * وَ نَراهُ قَریباً».(3)

راجع به حوزۀ علمیۀ قم

دوست محترم در ضمن سخنانتان اظهار ناراحتی از وضع حوزه داشتید.

ص:113


1- (1) ابراهیم، آیۀ 46.
2- (2) . انعام، آیۀ 62.
3- (3) معارج، آیۀ 6-7.

خوبست از نابسامانی وضع خودمان صحبت نکنیم و الّا مثنوی هفتاد من کاغذ شود.

اما راجع به زعمای حوزۀ علمیه، حقیر از محیط دور و کنارۀ صحرای بی آب وعلف و کرانۀ کویر لوت، چگونه صدایم را به آن هیاهو و اختلاط امواج در محیط حوزه به سمع آنان برسانم؟ چنان که شاعر گفته:

گوش اگر گوش تو، ناله اگر نالۀ من آنچه البته به جایی نرسد فریاد است

ولی می توانم شمه ای از آرزوهای قلبی خود را به شما بگویم.

من آرزو دارم که آنان در مرحلۀ اول، دست یگانگی به هم بدهند و اسباب و علل مولّدۀ اختلاف و دوئیت و سوء تفاهم را پیدا کرده، ریشه کن سازند و از مرض خطرناک تشتّت و اختلاف که از روز اوّل بر پیکرۀ جامعۀ اسلامی عارض شده تا آن ها را بدین طرز به خاک مذلت نشانید و سبب همۀ بدبختی ها و تیره روزی ها و عقب مانده گی ها و سلطۀ اشرار و غارت منابع و اسارت سیاسی و اقتصادی مسلمین و طاری شدن استضعاف چندبعدی از قبیل استعمار افراد و استثمار منافع بلاد و استعمار افکار و استبداد نَفوِاس و استعباد احرار گردید، جداً بپرهیزند و در پیشبرد هدف اساسی و ایدآل وحدانی همگانی که به خاطر آن روی مسند مخصوص نشسته اند و برای آن اموالی می گیرند و می بخشند و تصرّف می کنند، کوششی بیشتر و خالص تر و جدی تر نمایند. آن هدف یعنی اعلای کلمة اللّه و مرام قرآن و نشر معارف ائمۀ شیعه و دفاع از حریم دین و تشخیص صحیح و دقیق راه تبلیغ و نشر مبانی دینی به همۀ دنیا به وسائل متناسب روز و موافق عصر و زمان [بنمایند].

[رساله های عملیه]

آرزو دارم که آن ها راجع به فتوی و رساله های عملیه تغییر رویه دهند، نقائص مربوطه را بررسی کرده، برطرف نمایند؛ بدین معنی که اولاً در مرحلۀ استنباط حکم و اصدار فتوی تبادل نظر کنند و بدین وسیله مقدار

ص:114

زیادی از اختلاف نظر را تبدیل به اتحاد رأی نمایند، و در موارد عدم امکان توافق در ابلاغ آن به جامعۀ مقلّدین، راه حلی در نظر بگیرند و مثلاً فتوای افقه متخالفین و یا احوط اقوال را اعلام دارند، و مردم را از تحیر و تفرّق و دودستگی و احیاناً عداوت و دشمنی برهانند و این نیروی عظیم روحانیت را که باید وسیلۀ روشنی جامعه از نظر مذهب و اجتماع و سبب توجه عام ملت به یک نقطۀ وحدانی مقتدر و سبب ائتلاف و همبستگی و قدرت متشکلّه در مقابل قرآن باشند، وسیلۀ سرگردانی و اختلاف نسازند، و در نتیجه پنجاه رقم رسائل عملیۀ گوناگون را به یک رسالۀ متفقٌ علیها تبدیل نمایند.

من آرزو دارم زعمای دینی گرد هم آیند و با قلبی مملو از صمیمیت، دست اخوت و برادری به همدیگر بدهند و جان ها در طریق هدف به کف گیرند و از همۀ مسلمان ها در این راه استمداد جویند. باشد که بتوانند موجودیت خود و قرآن را حفظ کنند و از ضرر دشمنان نیرومند و مجهز و افسونگران چیره دست محفوظ بمانند؛ و الاّ روحانیت فعلی اگر به همین رویه و حال بماند، مسلّماً محکوم به زوال و فنا است، و البته این مرض مهلک نتیجۀ سهل انگاری خودشان می باشد: «تُوَفّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» (1)«وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ».(2)

آیا به خاطر دارید که چندی پیش عده ای از علمای بزرگ اسلام در قاهرۀ مصر گرد هم آمدند و از بدبختی مسلمین جهان و حکومت نفاق و افتراق و عداوت و بغضاء بر جامعۀ آنان و ملعبه و بازیچه شدن آن ها در دست دشمنان اظهار تأسف و تأثر کردند، سخن ها گفتند و تبادل افکار نمودند و بالاخره تصمیم بر آن داشتند که لجنۀ تقریبی تشکیل دهند و دانشمندان و روشنفکران را از پیروان قرآن، دعوت به توحید کلمه [و] تفاهم و تقارب و نزدیکی نمایند. باشد که مجدی از سوابق حالات خویش را دریابند.

آری، آن ها به گرد هم درآمدند و با خلوص و صمیمیت، بنیاد چنین امری را

ص:115


1- (1) بقره، آیۀ 281.
2- (2) فصلت، آیۀ 46.

ریختند و در اندک مدتی عدۀ زیادی از رجال برجستۀ علمی و دینی کشورهای اسلامی به آنان پیوستند. از ایران مرحوم آیت اللّه بروجردی و از لبنان مرحوم سید شرف الدین و از نجف شیخ محمد حسین کاشف الغطاء بودند، و در نتیجۀ الفت و تفاهم معتنابهی میان روشنفکران فرق اسلامی حاصل آمد، و فتوای عجیب و تاریخی و پرارزش استاد بزرگ دانشگاه الازهر، شیخ شلتوت، راجع به جواز تقلید عوام های اهل تسنن از فقهای تشیع صادر گردید، و مجلۀ وزین [علمی و دینی] دارالتقریب تأسیس و منتشر شد.

آیا نباید اقلاً رهبران داخل یک طائفه با هم الفت گیرند و به هم نزدیک شوند؟

آیا توجه دارید که بیش از ده قرن بود ملت نصاری، یهود را دشمن سرسخت خویش می شمردند و آنان را قاتل حضرت مسیح علیه السلام می نامیدند، ولی هنگامی که آتش اختلاف در میان مسلمین و یهود شعله ور شد و بیم آن می رفت مسلمین را وحدت کلمه ای حاصل آید و جان تازه ای بگیرند، رهبران مسیحیت، یهود را از خون عیسی تبرئه کرد و مطلب را بی اصل و سوء تفاهم خواندند و با هم متحد شدند.

شما دقت کنید تا چه اندازه دشمنان اسلام در مقام کوبیدن آن با هم پیوستگی دارند و در این مرحله، آب و آتش آمیخته می شود و گرگ و میش در یک صف قرار می گیرند. آیا نباید مسلمان ها حرکت و جنبشی داشته باشند؟ و از موجودیت خویش دفاع کنند؟

عجبا دشمن دیرینه در داخل خانه مشغول غارت است، ولی صاحبان خانه به جان همدیگر افتاده، مشغول ریختن خون یکدیگرند.

«فَوَ اللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا»(1).

سوگند به ذات الهی، هر ملتی که در میان محله خویش مورد حملۀ دشمن

ص:116


1- (1) الکافی، ج 4، ص 5.

شوند، به خاک مذلّت خواهند نشست.

آیا توجه دارید در این جنگ اخیر کشورهای اسلامی با اسرائیل در سایۀ اندک اتحاد و تفاهم اعراب، چگونه دشمن مغرور [و] رجزخان معرکه آراء خاورمیانه را که به اعتماد خدایگان ابرقدرتش، و پشتوانۀ دلار صاحب دلارش، گاهی به آسمان حمله ور بود و گاهی بر زمین بی منطق حمله می کرد و بی دلیل می کشت، و بی مبالات به آتش می کشید، می بالید و می غرّید و عربده می کشید، به خاک مذلّتش نشاندند و صدایش را خاموش کردند، و چگونه همانند خیک خالی بادش بیرون گشت و به مانند رقاص تأتر درافتاد و فقره های کمرش بشکست و لگن خاصره اش دررفت.

آری، ارباب بزرگش در هنگام احتضار بر سر بالینش حاضر شد و دو ابرقدرت در یاری اش هم پیمان شدند؛ زیر بغلش را گرفتند و بر سرپاهای لرزانش نگاه داشتند که هنوز [هم] اگر رها کنند برو درمی افتد و مغزش(1) از منفذ زیرینش می ریزد.

شما دیدید در سایۀ اتحاد اندک، اسلحۀ قوی تری (نفت) به دست گرفتند و قدرت های جهانی را به لرزه درآوردند و اگر بتوانند از چنگال استعمار بیرون شوند، به طور مسلّم مجد و عظمت دیرین خود را در خواهند یافت: (2)«إنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأنْفُسِهِمْ».(3)

آری، چرا روحانیت از تختۀ سیاه روزگار که در جلو دیدگانش منصوب شده و هر ساعتی هزاران خطوط آموزنده در آن منقوش می گردد و محو می شود، درس اطلاع و تنبه و جهش و تپش و اتحاد و تقارب و تفاهم و تسالم نخوانند؟ آیا آن ها صدای رسای اولین رهبر عالم آن امنیت را از مکه معظمه نمی شنوند:

«الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَکَافَی دِمَاؤُهُمْ وَ یَسْعَی بِذِمَّتِهِمْ

ص:117


1- (1) . در اصل: مغزش زیرینش از منفذ....
2- (2) نسخۀ چاپ شده در کتاب معلم اخلاق که پروندۀ مرحوم آیت اللّه مشکینی است، تا همین جاست و بعد از این را ندارد.
3- (3) رعد، آیۀ 11.

أَدْنَاهُم و هم ید علی من سواهم».(1) پیروان من امتیازی از نظر خون و نژاد ندارند، تعهدات سیاسی و اجتماعی کوچک ترین فرد آن ها بدین جهت که در صف واحد و دارای یک هدف اند، تعهدات همگانی است و آنان همانند انگشتان یک دست اند و در مقابل دشمن، نیروهای درهم فشردۀ متبدّل به یک نیرویند.

شما در جلد 14 بحار صفحۀ 340 این روایت را می یابید که امام ششم علیه السلام در حدیث اهل قم فرموده:

«[تُرْبَةُ قُمَّ مُقَدَّسَةٌ وَ أَهْلُهَا مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ] لَا یُرِیدُهُمْ جَبَّارٌ بِسُوءٍ إِلَّا عُجِّلَتْ عُقُوبَتُهُ مَا لَمْ یَخُونُوا إِخْوَانَهُمْ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ جَبَابِرَةَ سَوْءٍ»؛(2) کسی آن ها را به بدی قصد نمی کند، مگر اینکه در عقوبت او تعجیل می شود، تا وقتی که به برادرانشان خیانت نکنند.

وقتی خیانت کردند، خداوند ستمکاران را به آن ها مسلّط می کند.

حالا متوجه می شوید که چرا آتش فتنه و عذاب بر سرشان می بارد و مورد ترحّم حق تعالی واقع نمی شود «مالم یخونوا اخوانهم». به حقیقت سوگند که مجاز نگویم و راه به کژی و انحراف نپویم. مسلمین جهان، جز عدّۀ معدودی سخت در غفلت و اشتباه اند و در محاصرۀ اندیشه و تأمل و در اسارت فکر و تعقّل؛ چه آنکه اکثریت قریب به اتفاق آن ها در اصول عقائد و اخلاقیات و مبانی مهمّۀ اسلامی وحدت نظر دارند، به ویژه در پذیرش این کتاب آسمانی و نسخۀ حیات بخش انسانی همه متحد و متفق اند. پس چه امری رخ داده که موارد اتفاقّ را نادیده می گیرند؟ و اختلافات فرعی را دستاویز می کنند و سخت تر از دشمنان خارج، از هم فاصله می گیرند و تفسیق و تکفیر می کنند، و قلم ها و زبان ها بر ضدّ هم به حرکت در می آورند، چرا؟ و به چه جهت؟

«إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ کِتَابُهُمْ وَاحِدٌ أَ فَأَمَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِالِاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ أَمْ

ص:118


1- (1) . الکافی، ج 1، ص 541، ح 403.
2- (2) . بحار الأنوار، ج 15، ص 219.

نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْه» (1)«فَیَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ یَمِیثُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنِ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ عَلَی بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُم».(2)

گفته می شود هنگامی که در اندلس عده ای از کشیشان مسیحی در غرفۀ قصری سخنی از سرِ دار رفتن مسیح می زدند که آیا آن ها [شاید: تنها] روحش از سرِ دار به عالم بالا رفت یا همراه با بدنش بود، و آنچنان گرم مباحثه بودند که کتاب ها و کفش ها بر سر هم می کوبیدند، به ناگاه اطلاعی در رسید که اینک لشگریان اسلام شهر را فتح کرده و وارد قصر می شوند.

آری، وضع روحانیت فعلی مسلمین قریب به این معنی است: «أ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ»(3) و مما نزل من الحق، التنبه و القیام و العمل.

راجع به سهم امام علیه السلام

دوست عزیزم! من آرزو دارم این بودجۀ عظیم اسلامی که خداوند بزرگ بدان جهت که مورد اهمیت شدیدش قرار دهد و از حیف و میلش محفوظ دارد، ذات اقدس خود را نیز سهیم کرده، حصه ای برای خود، و حصه ای برای رسول صلی الله علیه و آله و حصه ای برای ذوی القربی خاصّ وی که جانشینان آن حضرت باشند قرار داده، و تصرف در حصّة اللّه و حصة الرسول را نیز محوّل به امام علیه السلام نمود که وی عدّۀ مخصوصی را (درماندگان سادات) با محدودیت خاصّی اداره کند و مابقی را که درحقیقت بودجۀ مالی و ضامن اجرای برنامه های مذهبی است، بر طبق نظر صائب و مصون از خطا و اشتباه خود را [در راه] اعلاء کلمة اللّه مصرف نماید: «وَ اعْلَمُوا أنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ»(4) در محل امنی و صندوق مشترکی به نام بیت مال اللّه یا بیت مال امام قرار دهند، و برای نگهداری و مصرف آن هیئت امنای مالی از

ص:119


1- (1) . بحار الأنوار، ج 2، ص 284.
2- (2) الکافی، ج 5، ص 4.
3- (3) . حدید، آیۀ 16.
4- (4) . انفال، آیۀ 41.

عالی ترین و عاقل ترین و روشن افراد روحانیت که مورد اعتماد و اطمینان می باشند تعیین نمایند؛ بدان نظر که از هرج و مرج و ریخت و پاش و حیف و میل و مراحل ثلاثه قبل الوصول و حال الحفظ و عند المصرف مصون و محفوظ بماند، به نحوی که همۀ جامعۀ روحانیت، از رئیس و مرئوس، در حدود ضرورت خودشان جیره خوار صندوق باشند.

این درست نیست که هرکس در هر جایی آن را پیدا کند بگیرد به هر وسیله و عنوان و کاغذپاره و توصیۀ پارتی و حیل شرعیه و تزویر بخشش اکثر و گرفتن اقل، اختلاس کند و برباید و اتلاف نماید، و سپس بر همۀ جرائم خویش با توبه های خاصّ و لطائف الحیلی قلم عفو کشد، و رفته رفته کهنه های نو و فقیرهای غنی و عیش هایی مرفّه شود، و هر روزی ویرانه هایی آباد، ساختمان هایی بنا و قصرهایی از روی زمین سبز شود. نه اسلام را از آن یقینی، نه قرآن را رونقی، نه حقیقت را اثباتی، نه دین را رواجی، نه خانۀ ایمان را مرمّتی، نه پیکر زخمیِ دیانت را مرحمی، نه جسد نیمه جان آن را نیروی حیاتی، نه ترویج دین را توسعه ای، و نه دشمنان حمله ور قرآن را دفاعی حاصل آید.

شما می دانید غالب این بودجه از دست رنج یک عده طبقۀ پائین تر جامعه که با هزاران زحمت و کوشش تأمین معاش می کنند، به دست می آید. آن ها با خلوص نیت، حاصل زحمات خود را در اختیار این هیئت می گذارند.

پس نیابت، ناروا و ظلم است در آن حیف و میل شود، و در طریق رفاه عیش افرادی صرف شود.

آری اینان گویندگان مذهبی اند که از زبان اسلام علی الدوام تقید از اختلاف طبقاتی دنیا و نکوهش از وضع سودایی جهان دارند. آیا سزاست که جامعۀ روحانیت در میان اختلاف کذایی ایجاد کنند که زندگی مشابه به مرگ تدریجی عده ای، در کنار عیش مرفّه عده ای دیگر قرار گیرد؟ آیا روحانیت با چنین وضعی می تواند تأثیر ایمانی و اخلاقی در قلوب جامعۀ مسلمین بگذارد و حب مال و جاه را از دل ها بیرون کند؟

ص:120

«کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ أنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ».(1)

به حقیقت قسم که این اختلاف طبقاتی بدتر از آن است که متفرقین [شاید:

محتکرین] دارند، چه آنکه احتکار آنان از اموال شخصی، و اینان از اموال عمومی است؛ اموالی که صاحبش غائب و حقوق حقه اش به دست ما ارادتمندان صمیمی و پیروان با اخلاصش به چنین طرزی تقسیم می شود:

«أ فَحَسِبْتُمْ أنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أنَّکُمْ إلَیْنا لا تُرْجَعُونَ».(2) این بودجه از سنخ همانست که اهمیت آن را روش علی بن ابی طالب علیه السلام با برادرش عقیل و دختر عزیزش روشن می سازد، و ابوبصیر از امام باقر علیه السلام می پرسد:

«مَا أَیْسَرُ مَا یَدْخُلُ بِهِ الْعَبْدُ النَّارَ قَالَ مَنْ أَکَلَ مِنْ مَالِ الْیَتِیمِ دِرْهَماً وَ نَحْنُ الْیَتِیم»(3) می فرماید خوردن یک درهم از سهم امام علیه السلام (البته به طریق غیرمجاز) انسان را مستحق ورود دوزخ می کند. این همان بودجه ای است که بزرگان، علما و متقین گذشتگان در گرفتن و مصرف آن نهایت احتیاط را مراعات می کردند و این درس را از مکتب علی علیه السلام و فرزندانش فراگرفته بودند.

خانۀ محقق آیت اللّه انصاری در شهر مذهبی نجف شاهد مطلب است، و روش مامقانی اول که پس از رسیدنشان به مرتبۀ مرجعیت، اجرت سرتراشی را اضافه نکرده می فرمود: من نامم بزرگ شده، نه مساحت سرم.

او می گفت: تعجب دارم از اینکه مردم مرا تمجید می کنند که زاهد است و وجوه مالی را در غیر مصارف خود مصرف نمی کند، یعنی می گویند من دزد و غارتگر نیستم. عجبا! اینکه صفت فوق العاده ای نیست.

بنده معتقدم جامعۀ روحانیت، خاصه کسانی که از ممرّ فوق ارتزاق دارند، باید بکوشند که زندگی خود را علی رغم اقتضای زمان و اجبار محیط کنونی که زندگانی ها را متورم کرده، و همواره بر طول و عرضش می افزاید، کنترل کنند و تقلیل و تنزّل بخشند، و گرنه ماها با این رویه زندگی کنیم، در مقابل

ص:121


1- (1) صف، آیۀ 3.
2- (2) . مؤمنون، آیۀ 115.
3- (3) . من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 41.

شاگردان مدرسۀ علی بن ابی طالب علیه السلام هوسران دنیاپرستیم: «وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبّاً جَمّاً».(1)

راجع به طلاب محترم

دوست محترم و آقا!

آنچه راجع به وضع این طلاب اشارت رفته بود از قبیل میل به مادیت و ضعف روح تقوی و گرایش به جمع مال و حیارات مقام و رغبت به رفاه زندگی، آری این امر یکی از مهم ترین علل انحطاط مسلمان ها بوده و می باشد، مرض پیکرۀ اجتماع و سرطان جامعۀ روحانیت و مربیان مذهبی است.

آیا روحانیت توجه دارد که هدف آن ها باید همان باشد که خداوند از ارسال پیمبران و کتاب های آسمانی دارد؛ یعنی توجه دادن به مبدأ [و] معاد، تکمیل عقول، ساختن انسان های مافوق، هدفی کردن اجتماع، و بالاخره تأمین زندگی مرفّه عقلایی دنیا و سعادت جهان دیگر و در نهایت روشنی است که اگر کسی چنین ایدئولوژی و هدفی دارد، او باید همانند فرستادگان الهی از همۀ لذّت های شخصی و جسمی بگذرد و همه را قربانی راه هدف کند؛ چه آنکه انبیای عظام، آسایش خویش را فدای آسایش ملت کردند و راحتی خود را قربانی سعادت آن ها. آنان اهداف اصالی داشتند و در راهش بر صدمه حاضر شدند. آن ها سعادت چندبعدی می طلبیدند، آن ها بالعیان می دیدند که تأمین حیات و رفاه عیش برای خود با کوشش و سعی در طریق هدف جمع نمی شود؛ بدین جهت خود را فراموش کردند تا دیگران را به یاد آورند و از خویش غایب شدند، در متن اجتماع حاضر گشتند، از لذائذ خود دور شدند تا به سعادت جامعه نزدیک شدند، رنج ها و مرگ ها را بخریدند تا جامعه را زنده کردند: «اُولئِکَ الَّذینَ هَدَی اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ».(2) من در حیرت و شگفتی ام از آن فرد روحانی که اطلاع از وظائف خطیر خود ندارد، آیا غفلت است یا تغافل، و هر دو اسف آور:

ص:122


1- (1) فجر، آیۀ 20.
2- (2) . انعام، آیۀ 90.

«فَأیْنَ تَذْهَبُونَ» (1)«فَأنّی تُؤْفَکُونَ».(2)

آیا نمی دانند روحانیت یعنی روح پروری، نه بدن پروری؛ و معنویت طلبی و تربیت نفس و تهذیب اخلاق؛ قیام به وظایف انبیاء؛ پیروی از اهداف پیغمبران یعنی پیغمبروار صلی الله علیه و آله کوشیدن و جهانی را زنده کردن؛ یعنی علی وار علیه السلام طرفداری از خدا و قرآن و حقوق مظلومان کردن و قربانی این راه شدن؛ یعنی حسن وار علیه السلام شدن برای حفظ خون مستضعفین در صورت اقتضاء ساکت شدن و فحش و ناسزا شنیدن، یعنی حسین وار علیه السلام قیام کردن و بر علیه جور و ستم و خفقان و ظلم شوریدن و آشوبیدن و تسلیم شدن و دفاع کردن و جنگیدن و بالاخره کشته شدن، روحانیت یعنی پیش مرگان در راه هدف: «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً».(3) روحانیت یعنی سیدجمال بودن و بر ضد استعمارگران جوشیدن و سخن گفتن و نوشتن و بیدار کردن و هشیاری بخشیدن و مشت استعمارگران و چشم استعمارزدگان را باز نمودن.

روحانیت یعنی شیخ مفید و سیدمرتضی و علّامه و کاشف الغطا شدن، با قلم ها و قدم ها و زبان ها و بیان ها در مجامع علمی و کنگره های بزرگ اسلامی حق را روشن کردن و باطل را زدودن، دوستان را نیرو دادن و دشمنان را آگاهانیدن. [روحانیت] یعنی شیخ طوسی شدن در علوم مختلفه و فنون مربوطه و لازم روزمرۀ مردم جدیت عملی نمودن، تحقیقات علمی نگاشتن، تفسیری عمیق، اخباری منظّم، اصولی متین، رجالی مهذّب و کتاب دفاعی بر طبق تشیع صحیح نوشتن «وَ جاهِدُوا فی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ».(4)

روحانیت یعنی صاحب عروة الوثقی بودن و پول های سرشار و لیره های بی شمار را بدان احتمال که ایادی استعمار در طریق وصول آن دخیل باشند

ص:123


1- (1) تکویر، آیۀ 26.
2- (2) انعام، آیۀ 95؛ یونس، آیۀ 34؛ فاطر، آیۀ 3.
3- (3) . احزاب، آیۀ 23.
4- (4) حج، آیۀ 78.

رد کردن، و دامن روحانیت به کثافت حرام و شبهه آلوده نکردن.

و بالاخره [روحانیت] یعنی حقایق قرآن را درک کردن و در اعماق جان و روانش جا دادن و به مرحلۀ عمل آوردن و با سعی و کوشش و فداکاری در میان اجتماع و محیط مجامع بشری دریغ، و به رایگان قربانی دادن.

آری روحانیت تشیع، یعنی استقلال فکری و آزادی چندبعدی: آزادی در اجتهاد و استنباط احکام از مدارک مربوطه، نه تبعیت از آراء و عقاید عده ای غیرمعصوم و افراد عادی هزار و اندی پیش و گفتار آن ها را وحی منزل شمردن، و آزادی در بودجۀ مالی، بدین معنی که مخارج زندگی را از منافع معهوده طبق دستور دین به دست آوردن و بر وفق موازین شرعی توزیع و مصرف کردن.

کتاب نامه

1. بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی (1111 ق)، بیروت: مؤسسۀ وفا، 1403 ق، دوم.

2. تاریخچه گروه انقلابی ابوذر، تهران، 1358.

3. تاریخ شفاهی گروه ابوذر، رزا ناظم، تهران، 1382.

4. دفاعیات و اسنادی پیرامون گروه انقلابی ابوذر، سیف اللّه مدیر چهاربرجی، تهران، 1359.

5. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران: دار الکتاب الاسلامیه، 1407 ق، چهارم.

6. گروه ابوذر، حسین رزینی، تهران، 1381.

7. گروه ابوذر نهاوند، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1386.

8. من لا یحضره الفقیه، علی بن بابویه صدوق (381 ق)، تصحیح شمس الدین محمدجعفر، بیروت: دارالتعاریف، 1411 ق.

9. یاران امام به روایت اسناد ساواک: معلم اخلاق آیت اللّه میرزا علی اکبر فیض مشکینی، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1387.

ص:124

خطبه های جمعۀ حضرت آیت اللّه مشکینی رحمه الله

اشاره

خطبه های جمعۀ حضرت آیت اللّه مشکینی رحمه الله(1)

حجّت ذبیحی فر خویی(2)

چکیده

پرداختن به کلیاتی مربوط به جمعه و نماز جمعه، و نیز بیان سیرۀ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امام امیرالمؤمنین علیه السلام در برپایی نماز جمعه و آداب خطبه خوانی، در بخش نخست این نوشتار گنجانده شده است. دیدگاه مرحوم آیت اللّه مشکینی رحمه الله امام جمعۀ فقید شهر مقدس قم، دربارۀ نماز جمعه، مشخصه های بارز خطبه های جمعه و تحلیل خطبه های جمعۀ معظم له، بخش های دیگر این مقاله است.

کلیدواژه ها: خطبه، جمعه، مشکینی، تقوا، ایمان، غدیر، ادبیات.

مقدمه

یکی از مناسک مهم عبادی و سیاسی اسلام، فریضۀ نماز جمعه است که در سال اول هجری قمری تشریع شد. در این فریضه، دو خطبه خوانده می شود که پیامبر بزرگوار اسلام، اولین بار در سال اول هجری و در شهر مدینه به این امر اقدام کرد و

ص:125


1- 1این مقاله با راهنمایی های علمی جناب استاد حجت الاسلام والمسلمین آقای مهدی مهریزی تدوین گردیده است. بدین وسیله زحمات و راهنمایی های علمی ایشان را ارج می نهیم. همچنین، از دبیرخانه محترم همایش حضرت آیت اللّه مشکینی رحمه الله به سبب در اختیار گذاشتن فایل خطبه های جمعۀ مرحوم آقای مشکینی رحمه الله کمال تشکر را داریم.
2- (2) کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث و دانش آموختۀ حوزۀ علمیۀ قم.

سپس به اقامۀ نماز جمعه پرداخت. با استناد به منابع تاریخی، حضرت امام امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در مقام حاکم اسلامی به این امر اقدام کرده است. دعوت نمازگزاران به تقوای الهی و بیان مسائل جاری کشور اسلامی، از جمله وظایف خطبای جمعه در طول چند قرن بوده است.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و برقراری نظام جمهوری اسلامی در ایران، ایراد خطبۀ جمعه و اقامۀ نماز جمعه، یکی از شئون و وظایف حاکم اسلامی شد. درپی آن، نمایندگانی از جانب حاکم اسلامی، به امامت جمعه در مراکز استان ها و شهرستان ها منصوب شدند، که حضرت آیت اللّه مشکینی رحمه الله از جملۀ آن هاست که به امامت جمعۀ شهر مقدس قم، از ناحیۀ حضرت امام خمینی (رضوان اللّه علیه) منصوب شد و معظم له توانستند چند سالی از جایگاه امامت جمعه به نشر و تبلیغ معارف دینی و اندیشه های نظام جمهوری اسلامی ایران بپردازند.

مقالۀ حاضر از دو بخش اصلی تشکیل یافته است: بخش اول به صورت کلی به نماز جمعه در اسلام می پردازد و بخش دوم به مطالعۀ خطبه های نماز جمعۀ مرحوم آیت اللّه مشکینی رحمه الله اختصاص یافته است. گفتنی است معظم له در طول امامت جمعۀ خویش در شهر قم، 139 خطبۀ جمعه ایراد فرمودند. در این مقاله به بررسی پنجاه خطبه از مجموع خطبه های جمعۀ آن بزرگوار پرداخته می شود.

بخش اول: نماز جمعه در اسلام

1. مفهوم شناسی خطبه

اصل و ریشۀ این کلمه به معنای اختلاف رنگ ها یا رنگ تیره است میان رنگ های سرخ و زرد دیباچۀ کتاب، طوری که واضح به چشم بخورد.(1) البته در لسان العرب اصل آن به شأن یا امری که کوچک یا بزرگ باشد، تعریف شده است؛ چنان که «ما خَطبُک؟» به معنای «ما امرُک؟» آمده است.(2) صاحب کتاب مفردات نیز بر این نظر

ص:126


1- (1) . معجم مقاییس اللغة، ذیل مادۀ «خ ط ب».
2- (2) . لسان العرب، ذیل مادۀ «خ ط ب».

است که این کلمه با «ضم» اول، مختص موعظه، و آن حالتی است که هنگام سخن گفتن بر انسان عارض می شود، ولی با «کسر» اول، مخصوص خواستگاری از زن است.(1)

در اصطلاح، خطبه عبارت از کلمات و جملات منثوری است که سخنور در برابر فرد یا جمعی از مردم بر زبان می آورد. بنابراین خطیب کسی است که شأنش سخنوری است.(2)

با این تعریف، فرق خطابه و موعظه نیز آشکار می گردد؛ چرا که اثر وضعی خطابه تهییج و بی تاب کردن احساسات است، آن چنان که احساسات شخص مخاطب را به جوش آورد و متعاقباً حرکت و جنبش در پی داشته باشد.(3) ولی اثر وضعی موعظه، آرام ساختن و تحت سلطه آوردن مخاطب است، طوری که شخص را به تعقل و تفکر وا می دارد تا خود را از دام نفس برهاند. بنابراین، برای تعدیل شهوات و احساسات، هنگامی که خودسرانه عمل نمایند، موعظه ضرورت می یابد.(4)

2. مفهوم شناسی جمعه

واژۀ «جمعه» از ریشۀ «ج م ع» به معنای گرد آمدن و پیوستن است که به مشتی از خرما نیز اطلاق می شود. این کلمه که در ادبیات عرب به سه شکل «جُمْعَة، جُمُعَة، جُمَعَة» خوانده می شود،(5) در ادبیات فارسی، «آدینه»(6) و در ادبیات عرب جاهلی، «یوم العُروبَة» معنا می دهد.(7)

دربارۀ وجه تسمیۀ این روز گفته اند: یکی از اجداد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به نام

ص:127


1- (1) المفردات فی غریب القرآن، باب «خ ط ب».
2- (2) التحقیق قی کلمات القرآن الکریم، ذیل مادۀ خطب. جهت مطالعۀ بیشتر، ر. ک: دفتر پنجم سلسله مباحث پژوهشی پیرامون نماز جمعه با عنوان خطبه و خطابه در اسلام به کوشش محمدباقر شریعتی، شورای سیاست گذاری ائمۀ جمعه، تهران، 1385 ش.
3- (3) . سیری در نهج البلاغه، ص 127.
4- (4) همان.
5- (5) . معجم مقاییس اللّغة؛ لسان العرب؛ تاج العروس من جواهر القاموس؛ مجمع البحرین، ذیل مادۀ خطب.
6- (6) فرهنگ دهخدا، ذیل مدخل جمعه.
7- (7) معجم مقاییس اللّغة؛ لسان العرب.

کَعب بن لوی یا به قولی قصَی بن کلاب، مردم را در این روز گرد می آورد و برای آنان موعظه می کرد؛ به همین جهت بعضی ها تغییر نام این روز از یوم العروبه به جمعه را به کلاب نسبت داده اند.(1) برخی دیگر، این نام گذاری را به انصار مدینه منسوب دانسته اند؛ زیرا بر پایۀ برخی احادیث، اسعدبن زراره، پیش از هجرت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به مدینه، مردم را در این روز گرد آورد و با آنان نماز گزارد و از آن پس نام جمعه برای این روز برگزیده شد.(2) در احادیث، از روز جمعه با عناوینی چون: «سید ایام»، (3)«افضل ایام»، (4)«روز تنظیف و عید مسلمین»، (5)«روز خدا»،(6) و... یاد شده است.(7)

3. پیشینۀ خطبه خوانی در اسلام

به طور حتم، نمی توان زمان پیدایی «خطابه» و نخستین فردی که به این فن دست یافت و نیز نخستین «خطبۀ» مصطلح ایرادشده را مشخصاً نام برد.(8) البته ناگفته نماند بنا به روایتی که بیانگر شأن و منزلت حضرت سلیمان علیه السلام است، بایستی اولین خطیب را حضرت آدم ابوالبشر علیه السلام بدانیم؛ زیرا وی خطبه ای ایراد فرمود که مورد تعلیم و تعلّم پیامبران بعدی بود.(9)

همچنین، با توجه به آیۀ چهار سورۀ مبارک ابراهیم علیه السلام(10) می توان ادعا کرد که

ص:128


1- (1) . معجم مقاییس اللّغة؛ لسان العرب.
2- (2) . مکاتیب الرسول، ص 190؛ دانشنامۀ جهان اسلام، ج 10، ذیل مدخل جمعه.
3- (3) عن النبی صلی الله علیه و آله قال: «الجمعة سید الأیام و أعظمها عند اللّه تعالی، و هو أعظم عند اللّه من یوم الفطر و یوم الأضحی...» (وسائل الشیعة، باب عبادات، ش حدیث 9639).
4- (4) قال الباقر علیه السلام: «ما طلعت الشمس بیوم أفضل من یوم الجمعة» (همان، باب عبادات، ش حدیث 9619).
5- (5) قال الصادق علیه السلام: «والجمعة للتنظیف والتطیب وهو عید للمسلمین، و هو أفضل من الفطر والأضحی...» (همان، باب عبادات، ش حدیث 382).
6- (6) همان، ش حدیث 9618.
7- (7) برای مطالعه ر. ک: وسائل الشیعة، باب عبادات.
8- (8) . الخطابة، ص 8-9؛ آیین سخنوری و نگرشی بر تاریخ آن، ص 83.
9- (9) نهایة الإرب فی فنون الأدب، ج 1، ص 424.
10- (10) . «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ...». (ابراهیم، آیۀ 4).

خطابه و خطبه خوانی، قرین نبوت است؛ چنان که همۀ پیامبران الهی، به این هنر آراسته بودند.(1) بر همین اساس و با استناد به روایتی، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فصیح ترین شخص عرب به شمار می رفته است.(2)

به شواهد تاریخی، خطبۀ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر، خطبه های امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام، خطبۀ حضرت زهرا علیها السلام در مسجد مدینه، خطبۀ حضرت امام سجاد علیه السلام در مسجد جامع دمشق و خطبۀ حضرت زینب علیها السلام در افشاگری جنایات یزید پس از واقعۀ کربلا، جزء ماندگارترین خطبه های عبادی و سیاسی جهان اسلام به شمار می آیند.(3)

4. پیشینۀ تاریخی نماز جمعه

بر پایۀ برخی احادیث، نماز جمعه قبل از هجرت، سال دوازدهم بعثت در مکه تشریع شد. در این سال، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که نمی توانست این فریضه را در مکه برگزار کند، ضمن نامه ای از مُصعب بن عمیر خواست نماز جمعه را در مدینه اقامه کند.(4) بر اساس نقل دیگر، نخستین نماز جمعه را اسعدبن زُرارة در مدینه اقامه کرد. بنابر این نقل، انصار پیشنهاد کردند: «جمعه روز اجتماع مسلمانان تعیین شود».(5) برخی در جمع میان این دو گروه از احادیث گفته اند: اولین نماز جمعه به دعوت اسعدبن زرارة و امامت مصعب بن عمیر اقامه شد.(6) شماری از مؤلفان، نخستین اقامه کنندۀ نماز جمعه را، شخص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دانسته اند و نوشته اند:

«این نماز در نخستین جمعۀ پس از هجرت در قبیلۀ سالم بن عوف و در وادی

ص:129


1- (1) . آیات الهی مؤید این ادعا هستند: 1. «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْلِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی» (طه، آیۀ 25-28)؛ 2. «وَ أَخی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً...» (قصص، آیۀ 34)؛ هم چنین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در بارۀ حضرت شعیب چنین فرموده اند: «و کان شعیب اخطب انبیاء» (البیان و التبیین، ج 1، ص 137).
2- (2) بحار الأنوار، ج 17، ص 158.
3- (3) اقتباس از دائرة المعارف تشیع، خطبه.
4- (4) . مکاتیب الرسول، ص 239.
5- (5) . مجمع البیان، ج 10، ص 431.
6- (6) . البدایة و النهایة، ج 4، ص 189.

" زانوناء "برپا شد».(1) بنابر گزارش های تاریخی، پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اقامۀ نماز جمعه در دورۀ خلفای نخستین و نیز در دورۀ حکومت امام علی و امام حسن علیه السلام متداول بوده؛ چنان که اقامۀ نماز جمعه توسط ابوبکر بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در استقرار و رسمیت یافتن خلافت وی نقش اساسی داشته است.(2) همچنین، در دوران حکومت امویان و عباسیان نیز نماز جمعه به امامت خلفا و نمایندگان آن ها برگزار می شد.(3)

اما دربارۀ تاریخ برگزاری نماز جمعه در ایران چنین آمده است: در پی اعتراض دولت عثمانی مبنی بر عدم اقامۀ نماز جمعه در ایران، دولت صفوی نماز جمعه را در ایران به پا داشت؛ چنان که وجود مساجد جامع متعلق به آن زمان در شهرها، این مطلب را تأیید می کند. پس از این اقدام دولت صفوی، علما و اندیشمندان اسلامی، مواضع متفاوتی در وجوب یا عدم وجوب نماز جمعه در عصر غیبت اتخاذ کردند و در این راستا عالمان و دانشمندان، رساله هایی نوشته اند. در میان رساله های نگاشته شده دربارۀ وجوب یا عدم وجوب نماز جمعه، می توان به رسالۀ صلاة الجمعة اثر شهید ثانی؛ الشهاب الثاقب اثر فیض کاشانی (1091 ق)؛ اللمعة فی تحقیق صلاة الجمعة اثر قاضی نوراللّه شوشتری (1019 ق) و رسالۀ صلاة الجمعة اثر فاضل هندی (1113 ق)، اشاره کرد.(4)

ناگفته نماند که نخستین نماز جمعۀ معاصر و بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران، در تاریخ 5 مرداد 1358 به امامت آیت اللّه محمد صادقی تهرانی در دانشگاه تهران و شریف و متعاقباً آیت اللّه طالقانی برگزار شد. البته قبل از آن هم

ص:130


1- (1) . مجمع البیان، ج 10، ص 432.
2- (2) . تاریخ طبری، ج 3، ص 447.
3- (3) زمینه های تفکر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، ص 236، به نقل از: عیون الاخبار، ج 2.
4- (4) صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ص 26. برای مطالعۀ بیشتر دربارۀ این بخش ر. ک: دانشنامه جهان اسلام، ج 10، جمعه.

آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب چرمهینی در اصفهان نماز جمعه برپا می کرد. ایشان نماز جمعه را در منزل اقامه می کرد.(1)

5. سیرۀ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام هنگام برپایی نماز جمعه
اشاره

بدون شک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و نیز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با به کارگیری آداب و شیوه هایی توانستند هم از لحاظ شکل، و هم از لحاظ محتوا، تحولی در خطبه خوانی پدید آورند تا این هنر در خدمت اهداف مقدس دین اسلام قرار گیرد.(2) ناگفته نماند که بخشی از این آداب، جنبۀ مقدماتی برای ایراد خطبه دارند و بخشی دیگر مرتبط با کیفیت نماز جمعه اند و در متن قرار می گیرند.

الف: امور مقدماتی
1. آماده شدن برای نماز جمعه در روز پنجشنبه

یکی از سنت های پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در آداب نماز جمعه این است که نمازگزاران، اعم از امام و مأموم، باید یک روز قبل از جمعه خود را برای شرکت در نماز آماده کنند.

در روایتی از حضرت امام محمد باقر علیه السلام چنین می خوانیم:

«... وَ اللَّهِ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ أَصْحَابَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله کَانُوا یَتَجَهَّزُونَ لِلْجُمُعَةِ یَوْمَ الْخَمِیس...»؛(3) به خدا سوگند به من خبر رسیده است که یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از روز پنجشنبه خود را برای شرکت در مراسم نماز جمعه آماده می کردند.

2. آزادی زندانیان برای شرکت در نماز جمعه

بنا به اهمیت نماز جمعه در صدر اسلام، امام علی علیه السلام زندانیان را برای شرکت در نماز جمعه آزاد می کرد. روایت امام صادق علیه السلام مؤید این مطلب است:

«أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام کَانَ یُخْرِجُ أَهْلَ السُّجُونِ مَنْ حُبِسَ فِی دَیْنٍ أَوْ تُهَمَةٍ إِلَی الْجُمُعَةِ

ص:131


1- (1) ر. ک: مبانی حقوق در اسلام.
2- (2) . رسالت و جایگاه نماز جمعه، ص 173، 1384 ش.
3- (3) . الکافی، ج 3، ص 415.

فَیَشْهَدُونَهَا وَ یَضْمَنُهُمُ الْأَوْلِیَاءُ حَتَّی یَرُدُّوهُمْ»؛(1) حضرت علی علیه السلام همیشه کسانی را که به واسطۀ بدهکاری یا تهمت، در زندان به سر می بردند، روز جمعه برای شرکت در نماز جمعه از زندان خارج می کرد و به نماز جمعه می آورد و اولیائشان ضامن می شدند که آنان را به زندان باز گردانند.

طبق روایتی دیگر از همان حضرت، امام علی علیه السلام به تبهکاران زندانی اجازه می داد در نماز جمعه حاضر شوند:

«أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام کَانَ یُخْرِجُ الْفُسَّاقَ إِلَی الْجُمُعَةِ وَ کَانَ یَأْمُرُ بِالتَّضْیِیقِ عَلَیْهِمْ»؛(2) امام صادق علیه السلام می فرماید: حضرت علی علیه السلام تبهکاران را برای شرکت در نماز جمعه از زندان خارج می کرد و دستور می داد بر آنان سختگیری کنند.

3. روز جمعه، تعطیل عمومی و عید برای مسلمانان

رسول گرامی صلی الله علیه و آله در روایتی می فرماید:

«إِذَا أَذَّنَ الْمُؤَذِّنُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ نَادَی مُنَادٍ حُرِّمَ العَمَل»؛(3) هنگامی که مؤذن، روز جمعه اذان بگوید و مردم را به سوی نماز جمعه فرا بخواند، کار کردن حرام گردد.

4. نهی از مسافرت در روز جمعه

حضرت علی علیه السلام افزون بر تشویق مردم به شرکت در نماز جمعه، همواره اصحاب و آشنایان را از سفر در آن روز برحذر می داشتند؛ چنان که نامۀ حضرت به یکی از دوستانش، گویای این واقعیت تاریخی است. بخشی از آن نامه بدین قرار است: عن علی علیه السلام فی کتابه إلی الحارث الهمدانی، قال:

«... وَ لَاتُسَافِرْ فِی یَوْمِ جُمُعَةٍ حَتَّی تَشْهَدَ الصَّلَاةَ إِلَّا فَاصِلاً فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ فِی أَمْرٍ تُعْذَرُ بِه...»؛(4) روز جمعه تا نماز نگزارده ای به سفر نرو، مگر برای جهاد در راه خدای تعالی، یا کاری که در آن معذوری....

ص:132


1- (1) . مستدرک الوسائل، ج 6، ص 27.
2- (2) . وسائل الشیعة، ج 7، ص 408.
3- (3) . کنزالعمال، ج 7، ص 101.
4- (4) . نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 460.
5. پرهیز از خوردن دارو در پنجشنبه

امیرمؤمنان علیه السلام همواره اطرافیانشان را از خوردن دارو در پنجشنبه نهی می کرد؛ زیرا شاید این امر سبب می شد که شخص در روز جمعه بی حال باشد و در نتیجه نتواند در نماز جمعه شرکت کند.

قال أمیرالمؤمنین علیه السلام:

«لا یَشرب احَدُکُم الدَّواءَ یَومَ الخَمیس، فَقیل: یا امیرَالمُؤمِنین وَ لِمَ ذلِکَ؟ قالَ:

لئلّا یَضعُفَ عَن اتیانِ الجُمعَةِ»؛(1) حضرت علی علیه السلام فرمود: هیچ یک از شما نباید روز پنجشنبه از دارو استفاده کند. از آن حضرت سؤال شد: چرا ما را از خوردن دارو نهی می کنی؟ فرمود: برای اینکه ضعف و سستی شما را از آمدن به نماز باز ندارد.

ب: آداب خواندن خطبه
1. تکیه بر سلاح، هنگام ایراد خطبه

تکیه کردن بر سلاح هنگام ایراد خطبه، به پیش از ظهور اسلام باز می گردد؛ زیرا سبک و سیاق خطبه خوانی در جاهلیت چنین بود که خطیب چوبی مانند عصا یا اسلحه ای مانند نیزه و شمشیر در دست می گرفت و با این هیئت خطبه را ایراد می کرد.(2)

از آنجا که این سنت، تضادی با اصول و مبانی دین اسلام نداشت، بعد از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز، به عنوان روشی پسندیده و عملی مستحب به کار گرفته شد.(3) در روایتی می خوانیم:

«حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ عَمَّارٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَعْدِ بْنِ عَمَّارِ بْنِ سَعْدٍ حَدَّثَنِی أَبِی

ص:133


1- (1) . من لایحضره الفقیه، باب صلاة الجمعة، ج 1، ص 275؛ بحار الأنوار، ج 89، ص 191.
2- (2) خطیبان جاهلی در القای خطابه به خویش عادات ویژه ای داشتند. آن ها در مراسم مهم و مجامع پرجمعیت، روی مرکب خود خطابه ایراد می کردند، و اغلب در هنگام ایراد خطابه با عصا و سرنیزه و یا شاخۀ درختی که در دست داشتند، به حاضران اشاره می کردند. و چنان که گفته اند «قیس بن ساعده یادی» نخستین خطیبی است که در زمان جاهلیت بر عصا یا شمشیر تکیه نموده و بر بلندی به ایراد خطابه پرداخته است (به نقل از: کیهان اندیشه، شمارۀ اول، سال 1364، ص 86).
3- (3) . برای نمونه ر. ک: وسائل الشیعة، ج 5، ص 38.

عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ إِذَا خَطَبَ فِی الْحَرْبِ خَطَبَ عَلَی قَوْسٍ وَإِذَا خَطَبَ فِی الْجُمُعَةِ خَطَبَ عَلَی عَصًا»؛(1) همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله زمانی که در شرایط جنگی خطبه ایراد می فرمود، بر چلۀ کمان تکیه می کرد و زمانی که در نماز جمعه (شرایط صلح) خطبه می خواند، عصا بر دست می گرفت.

همچنین، بررسی ها دربارۀ نوع سلاحی که حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام هنگام ایراد خطبه های جمعه به دست می گرفتند، ما را با نقل هایی متفاوت روبه رو می سازد؛ نقل هایی که هریک مؤید دیگری است. نقل اول از نصر بن مزاحم (96 ق) است:

«... حضرت علی علیه السلام هنگام ایراد خطبه ها، شمشیر خویش را حمایل کرده و بر کمان تکیه زده بودند...».(2)

اما نقل دوم از شیخ مفید رحمه الله است که می فرماید: «... امام علی علیه السلام هنگام ایراد خطبه های جمعه، بر کمان عربی تکیه می کردند».(3)

از مطالعۀ گزارش های یادشده و مانند آن، درمی یابیم که به هرحال، حضرت هنگام ایراد خطبه ها، بر سلاحی تکیه می کرد؛ حال ممکن است آن سلاح شمشیر بوده باشد یا کمان؛ و نیز می توان این گونه نتیجه گرفت که نقل اول، بر شرایط کاملاً جنگی و ویژه ناظر بوده است؛ چرا که ضمن گزارش حالات آن حضرت در جبهۀ صفین آمده است.(4) ولی نقل دوم، به احتمال بسیار، بیانگر شرایط طبیعی جامعۀ اسلامی است.(5)

2. کوتاه بودن خطبه ها

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به جهت رعایت حال نمازگزاران که نشان از مخاطب شناسی و علم

ص:134


1- (1) . سنن ابن ماجة، ج 1، ص 352.
2- (2) پیکار صفین، ص 130.
3- (3) الجمل، ص 80.
4- (4) همان.
5- (5) گرچه کمان نیز جزو ادوات جنگی آن زمان به حساب می آمده است، نقل دوم در مقایسه با نقل اول، بیانگر حالاتی غیر از جنگ و شرایط کاملاً ویژه است.

به ظرفیت فکری و علمی آن ها دارد، هم خود خطبه ها را کوتاه می فرمودند، و هم به اصحاب در این باره توصیه می کردند. سیره و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله این بود که خطبه ها را کوتاه و روان ایراد می فرمود و در زندگی آن حضرت این گونه ثبت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله روز جمعه، موعظه را طولانی نمی کرد، و خطابۀ آن حضرت کلماتی کوتاه و روان بود.(1) همچنین از جناب عمار یاسر نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ما را به کوتاه کردن خطبه ها فرمان داد.(2)

3. خواندن سوره یا آیه در پایان خطبه

با مطالعۀ خطبه های حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام متوجه می شویم که این بزرگواران در پایان بخش اول خطبه ها، سوره هایی متفاوت و در پایان بخش دوم، آیاتی مختلف تلاوت می کردند. شیخ طوسی رحمه الله در کتاب مصباح المتهجد، پس از نقل خطبه، از زبان راوی آن نوشته است که حضرت بعد از خطبۀ اول، سورۀ توحید یا کافرون و یا والعصر را تلاوت کرد.(3) این روایت افزون بر بیان تردید راوی، نشانگر آن است که حضرت معمولاً پس از بیان خطبه، سوره های یادشده را تلاوت می کردند. در این زمینه روایتی هست که افزون بر تأیید نظر اول، از آن حکایت می کند که حضرت دائماً در پایان بخش اول خطبه، سورۀ توحید را می خواند. متن روایت به شرح زیر است:

محمد بن علی بن الحسین، قال:

«خطب أمیرالمؤمنین علیه السلام فی یوم الجمعة، إلی أن قال: ثمّ یبدأ بعد الحمد بقل هو اللَّه أحد، أو بقل یا أیّها الکافرون، أو باذا زلزلت الأرض، أو بألهاکم التکاثر، أو بالعصر، و کان ممّا یداوم علیه: قل هو اللَّه أحد».(4)

نکتۀ قابل تأملِ این روایت که آن را شیخ طوسی به روایت أبومِخنف نقل کرده، بند آخر (وکان ممّا یداوم علیه) است. بنابر این بند، حضرت همیشه، پس از پایان

ص:135


1- (1) . السنن، ص 289.
2- (2) همان.
3- (3) . مصباح المتهجد، ص 603.
4- (4) تهذیب الاحکام، ج 1، ص 432؛ وسائل الشیعة، ج 5، ص 39.

خطبۀ نخست، سورۀ توحید را می خواند.(1) قدر متیقن روایات یادشده، ما را به این نتیجه می رساند که حضرت در پایان خطبۀ اول، یک سورۀ کامل را تلاوت می کرد.

اما دربارۀ اینکه حضرت امیرالمؤمنین، علی علیه السلام در پایان بخش دوم خطبه ها چه سوره یا آیه ای تلاوت می کرد، هیچ مستندی یافت نشد. با تتبع در خطبه های آن حضرت، درمی یابیم که در این قسمت از خطبه ها سورۀ کاملی تلاوت نشده است و حضرت فقط به تلاوت آیۀ 90 سورۀ مبارکۀ نحل(2) و 201 از سورۀ بقره(3) بسنده کرده است.

بخش دوم: تحلیل محتوایی خطبه های نماز جمعۀ آیت اللّه مشکینی رحمه الله

اشاره

درآمد: پیروزی و استقرار حکومت جمهوری اسلامی در ایران از یک طرف، و تأکید بر اجرای قوانین اسلامی و لزوم پرداختن به اختیارات حاکم اسلامی در زمان غیبت حضرت ولی عصر (عج) از طرف دیگر، می طلبید که حاکم اسلامی با تأسی به کلام حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام،(4) با توجه به شأن و جایگاهی که دارد، به حدود و اختیارات خود در جامعۀ اسلامی جامۀ عمل بپوشاند. یکی از شئون و اختیارات حاکمیت اسلامی، برپایی نماز جمعه و خطبه خوانی می باشد؛ چرا که این نماز، حکومتی است و مقام امامت و خطابت جمعه نیز از مناصب حکومتی به شمار می آید و به طور طبیعی، عده ای هم از ناحیۀ حاکم اسلامی به این امر منصوب می شوند.

از جمله افرادی که به فرمان امام خمینی رحمه الله به عنوان خطیب جمعه در شهر مقدس قم منصوب شد، مرحوم آیت اللّه مشکینی رحمه الله بود که سال ها به امامت جمعه

ص:136


1- (1) . تهذیب الاحکام، ج 1، ص 432.
2- (2) . «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْتَذَکَّرُونَ».
3- (3) «... رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار».
4- (4) . بحار الأنوار، ج 89، ص 501.

مبادرت ورزید. در این بخش از مقاله، به مطالعۀ پنجاه خطبه از خطبه های جمعۀ معظم له می پردازیم.

1. نماز جمعه از دیدگاه آیت اللّه مشکینی رحمه الله

بدون شک یکی از مهم ترین عوامل حفظ ایمان و روحیۀ دینداری مسلمانان، نماز جمعه و خطبه های جمعه است؛ چرا که حضور معنوی مردم از یک سو، و ایراد خطبه توسط شخص صادقی که مردم او را قبول دارند از سوی دیگر، باعث تقویت ایمان و معنویت در جامعۀ اسلامی خواهد شد. حضرت امام رضا علیه السلام در حدیثی می فرماید: «نماز جمعه، محل اجتماع مردم در روز جمعه و روز همگانی است، تا اینکه حاکم اسلامی بدین وسیله فرصتی اختیار می کند برای موعظۀ مردم و تشویق آنان به نیکی ها و پرهیز از بدی ها و وادار کردن ایشان به آنچه مصلحت دینی و دنیایی شان اقتضا می کند».(1)

آیت اللّه مشکینی رحمه الله راجع به اهمیت و افضلیت نماز جمعه در مقایسه با دیگر فرائض و نیز بازتاب این حرکت معنوی در کشورهای اسلامی دیگر چنین فرموده است:

خداوند 35 نماز از این جمعه تا جمعۀ دیگر برای شما واجب کرده که یکی از آن ها نماز جمعه است. بهترین و افضل آن هاست. نماز جمعه نمازی است که اسلام را در دنیا معرفی می کند. در کشورهای امروز دنیا از ایران که صحبت می شود، می گویند انقلاب اسلامی در ایران یک جوّ خاص و تغییراتی ایجاد کرده، از جمله اینکه نماز جمعه ها برپا می شود، مصلّاها درست شده.(2)

همچنین، در یکی دیگر از خطبه ها، در توصیه به عموم مردم، فضای آزاد عبادی نماز جمعه ها و مکان هایی را که نماز جمعه در آن ها برگزار می شود، یادآوری و همگان را در استفادۀ مطلوب از این مکان ها و از این روز رهنمون کرده اند: «شما

ص:137


1- (1) وسایل الشیعة، ج 5، ص 39.
2- (2) خطبۀ جمعه مورخۀ 76/4/7.

موفقید که آزادانه به مسجد بروید و از این جوّ آزاد اسلامی استفاده کنید. ماه رمضان همۀ مساجد و مصلّاها را پر کنید. روز جمعه همه جا را تعطیل کنید و در مصلّاها حاضر شوید. به خدا ما خواهیم رفت و این اعمال برای ما خواهد ماند».(1)

امام جمعۀ فقید شهر مقدس قم، دربارۀ قداست مکان نماز جمعه و اینکه نمازگزار باید قدر این نعمت الهی را بداند و با شناخت کامل دربارۀ این جایگاه حضور داشته باشد، این گونه توصیه فرمود: «این نَفس هایی که در مصلّا می کشید، کفارۀ گناهان شماست. واللّه کسی صادقانه از خانه برخیزد و به سوی مصلّا و نماز جمعه بشتابد، قربةً إلی اللّه و به ویژه اگر بتواند غسل کند، اگر بتواند توبه هم کند، بیایی نماز بخوانی و برگردی، خداوند به گذشته هایت قلم می کشد. قدر این نعمت ها را بدانید و متقی باشید».(2)

نکتۀ آخر اینکه معظم له افزون بر اینکه به احکام و شرائط نماز آگاه و دانا بود، فهم عمیقی از مسائل و حکمت نماز جمعه و دیگر نمازها داشت، به طوری که در موارد متعدد نه تنها نمازگزاران، بلکه عموم مردم و غائبین را متوجه این امر کرد.

برای نمونه، در یکی از خطبه ها چنین فرموده: «و به ملتمان توصیه می کنم که به نماز جمعه خوب حاضر بشوید. این نماز را باشکوه انجام دهید. این نماز عظیم الشأن است و ما به خاطر این نماز توانستیم خیلی از کارها را انجام دهیم».(3)

2. ویژگی های کلی خطبه های جمعۀ آیت اللّه مشکینی رحمه الله
اول: سفارش به تقوا

یکی از وظایف خطبای جمعه هنگام ایراد خطبه، سفارش نمازگزاران به تقواست.

این مهم که پس از حمد و ثنای الهی و درود و صلوات بر اولیای الهی صورت می گیرد، یکی از مهم ترین مؤلفه های خطبه های جمعه در اسلام به شمار می آید؛

ص:138


1- (1) خطبۀ اول نماز جمعه 73/11/7.
2- (2) خطبۀ اول نماز جمعه 73/12/17.
3- (3) خطبۀ دوم نماز جمعه 71/4/2.

چنان که این سنت حسنه، هم در خطبه های جمعۀ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، و هم در خطبه های جمعۀ امیر المؤمنین علیه السلام به کرات صورت گرفته است. آیت اللّه مشکینی رحمه الله در بخش هایی از خطبه ها، با تأسی به سیرۀ بزرگان دین، مباحث مفصلی راجع به تقوا بیان فرموده؛ از جملۀ آن ها می توان به حقیقت تقوا، ضرورت تقوا، آثار تقوا در دنیا و آخرت و نیز راه کسب تقوا اشاره کرد. معظم له دربارۀ تکرار این مقوله در هر هفته، این گونه بیان فرمود: «طبق وظیفه، خطیب جمعه در هر دو خطبه باید، یا مستحب است که به تقوا توصیه کند، اگرچه خیلی تکراری است. این تکرار، از آن تکرارهای واجب است».(1)

دوم: بیان مؤلفه های سیاسی
اشاره

در ادیان آسمانی به طور عام، و در دین اسلام به طور خاص، سیاست و دیانت لازم و ملزوم یکدیگرند و این دو مقوله آنچنان در یکدیگر آمیخته اند که جدایی هریک از دیگری، موجب نارسایی و ناکارآمدی در جهت رسالت حقیقی آنان را در پی خواهد داشت. به تعبیر شهید صدر رحمه الله اسلام دین مکتبی انقلابی است که در آن زندگی از عقیده جدا نیست و مرزی میان بعد اجتماعی و محتوای فکری و روحی او وجود ندارد.(2) نماز جمعه، یکی دیگر از مراسم اسلامی است که عبادت را با سیاست در هم آمیخته و به تعبیری ارائه دهندۀ خطمشی های سیاست از موضع معنویت به شمار می آید. امام خمینی رحمه الله در تبیین این مهم، این گونه می فرماید: «برای خطیب در نماز جمعه، سزاوار است که ضمن خطبه دربارۀ مصالح دین و دنیای مسلمانان سخن گفته و جریانات و وقایع کشورهای اسلامی و غیر اسلامی و مسائلی را که سود و زیان آن به مسلمانان برمی گردد و همچنین، مسائلی را که به زندگی و آخرت و امور سیاسی و اقتصادی آنان مربوط می شود را تشریح کند».(3)

ص:139


1- (1) خطبۀ دوم نماز جمعه 83/11/16.
2- (2) . اندیشه های سیاسی شهید رابع، ص 230.
3- (3) تحریر الوسیله، ج 1، ص 127.

پرداختن به موضوعات روز جامعۀ اسلامی در خطبۀ جمعه و نیز تبیین مواضع نظام در برابر حوادث و پیشامدها، ما را رهنمون می سازد به اینکه نباید از عنصر سیاسی بودن این فریضه غفلت بورزیم. مرحوم آیت اللّه مشکینی رحمه الله با علم به این موضوع، افزون بر تبیین مواضع نظام جمهوری اسلامی، به فلسفۀ پرداختن ائمۀ جمعه به موضوعات سیاسی نیز اشاره فرمود:

گاهی ممکن است بگویند که خیلی در خطبه ها از سیاست حرف نزنید، همان قدر که اشاره ای می کنید و روایتی می خوانید و نصیحتی می کنید کافی است. ولی اولاً شرع اسلام گفته خطیب در خطبۀ دوم از اوضاع کشور و مملکت، داخل و خارج کشور به مردم بگوید. علاوه بر آن می بینم تازگی حوادثی در مملکت پیدا شده که خیلی خطرناک و ناراحت کننده است.

واقعاً شبانه روز وجدانم ناراحت است که چه کنیم با این وضعیتی که می بینیم. این نوشتارها، گفتارها، سخنرانی ها، این عمل ها؛ چه کنیم با این ها.

من مجبورم این چیزها را بگویم.(1)

امام جمعۀ فقید شهر مقدس قم، با مبنا قرار دادن این اصل، در اکثر خطبه های جمعۀ خود، علاوه بر آگاه سازی و روشنگری مردم در مسائل سیاسی، تحلیل سیاسی نیز ارائه می کرد که می توان موضوعات آن را در چند محور خلاصه کرد:

الف: تبیین مواضع نظام

اسلامی بودن نظام جمهوری ایران از یک سو، نوپایی و بدیع بودن این نظام در میان نظام های موجود جهان از سوی دیگر، باعث می شود صاحب نظران و اندیشمندانِ معتقد به این نظام، زوایای فکری و برنامه ها و مواضع این حرکت اسلامی را تبیین و تفسیر کنند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در کلامی، این مهم را نخستین وظیفۀ امام و حاکم اسلامی می داند:

«عَلَی الْإِمَامِ أَنْ یُعْلِمَ أَهْلَ وَلَایَتِهِ حُدُودَ الْإِسْلَامِ وَ الْإِیمَان»؛(2) بر پیشوا و امام امت است که به مردمِ تحت حکومتش، حدود اسلامی و ایمان را بیاموزد.

ص:140


1- (1) خطبۀ دوم نماز جمعه 81/8/10.
2- (2) . غرر الحکم و درر الکلم، ص 341.

آیت اللّه مشکینی رحمه الله با تأسی به این کلام نورانی امیر بیان، در خطبه های متعدد، از مسند امامت جمعه مواضع کلی نظام جمهوری اسلامی را تبیین کرد.

خطیب نماز جمعۀ شهر مقدس قم، دربارۀ اینکه برای پیشبرد اهداف انسانی و اسلامی باید حکومتی تشکیل و همۀ کارها زیر نظر بهترین افراد اداره شود، چنین فرمود:

عقل می گوید در میان هر بشری باید حکومت باشد. شما ببینید الان در قدیم هم همین طور بوده، حالا هم همین طور است، هیچ کشوری پیدا نمی کنید که حاکم نداشته باشد؛ حالا شاه، نخست وزیر، رئیس جمهور، هر چی باشد، مردم حکومت لازم دارند و عقل می گوید حکومت باید دست بهترین افراد باشد، [دست] دلسوزترین افراد باشد و حکومت نباید دست انسان جاهل و نادان و قسی القلب باشد.(1)

معظم له دربارۀ هدف از تشکیل حکومت اسلامی که خواست همۀ انبیا و اولیای الهی بود، این گونه فرمود: «این هدف انبیاء بود و پیامبر گرامی و حضرت امیر و امام حسین علیه السلام هم هدفشان همین بود که دین الهی به اصوله و فروعه در میان مردم پیاده بشود».(2) همچنین، وی دربارۀ هدف از تشکیل حکومت اسلامی و آثار آن چنین فرمود:

باید یک حکومت الهی مستقر بشود و اگر حکومت نباشد احکام، عملی نمی شود. خود پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در مکه بود، حکومت نداشت نتوانست کاری انجام بدهد. وارد مدینه شد، حکومت تشکیل داد، اسلام را پیاده کرد.

حکومت است که می تواند هدف را پیاده کند. حکومت عدل است که می تواند قرآن را در میان مردم ظهور بدهد.(3)

از دیدگاه آیت اللّه مشکینی رحمه الله، حکومت اسلامی از نظر ماهیت، با نظام طاغوت در تضاد است و این دو نظام، هم از نظر شکل، و هم از نظر محتوا، و هم از نظر آثار،

ص:141


1- (1) خطبۀ دوم نماز جمعه 79/1/19.
2- (2) . خطبۀ اول نماز جمعه 77/2/18.
3- (3) همان.

با همدیگر متفاوت هستند: «حکومت الهی یعنی کسی که در رأس قرار گرفته و همه زیر نظر اوست، انسانِ عالم به دین، متخصص در دین، فقیه، مجتهد، عادل باشد. هیچ واجبی از او عمداً ترک نشود و هیچ حرامی را عمداً مرتکب نشود. این حکومت، می شود حکومت اسلامی. و حکومت طاغوتی این است که در رأس، چنین آدمی نباشد».(1)

ب: پشتیبانی از دولت اسلامی

بدون شک، حمایت از مجموعه ای که مسئول تأمین نیازهای اساسی مردم و مسئول حل مشکلات آنان است، بر عهدۀ تمام دستگاه ها، نیروهای تبلیغاتی و مسئولان اجرایی است. در این میان، نقش روحانیون و ائمۀ جمعه، بیشتر از دیگران است، آن چنان که امام خمینی رحمه الله، ائمۀ جمعه را به این امر متوجه کرد.(2)

آیت اللّه مشکینی رحمه الله افزون بر اینکه همگان را به حمایت از دولت رهنمون می کرد، برای موفقیتِ هرچه بیشترِ هیئت دولت، راهکارهایی ارائه می داد. لزوم بازسازی کشور پس از جنگ با کشور عراق و دفاع مقدس، و یاری رساندن به دولت در این امر از جمله سخنانی است که نشان از اهتمام آن بزرگوار، هم به بازسازی، و هم به حمایت از دولت اسلامی دارد.

... عمدۀ صحبت ها در این روزها مسئلۀ بازسازی کشور است. کاری است بسیار اساسی، مشکل، دقیق، مسئلۀ بازسازی. بازسازی این را بدانید که چندین مرحله دارد؛ مرحلۀ یک ساله، دوساله، پنج ساله، ده ساله تا پنجاه ساله و بیشتر. بازسازی کشور کار آسانی نیست، و پی ریزی همۀ این بازسازی ها باید از اول انجام بگیرد، از حال. باید آن بازسازی پنجاه ساله هم از حالا انجام بگیرد.(3)

این بازسازی ها که عرض کردیم... نیاز به کمک شما برادران دارد. ملت

ص:142


1- (1) همان.
2- (2) «آقایان ائمۀ جمعه باید در نماز جمعه ها دولت را پشتیبانی کنند». (صحیفه نور، ج 16، ص 263).
3- (3) خطبۀ دوم نماز جمعه 67/7/29.

باید کمک کنند. باید همه تصمیم بگیرند همراه دولت شان راه بیفتند تا بازسازی انجام بگیرد.(1)

همچنین، ایشان به کارگیری همۀ استعدادها و ظرفیت ها در بازسازی را ممدوح می دانست و توجه به ابتکارات و خلاقیت های ایرانی را این گونه بیان فرمود: «بالاتر از همۀ این ها - به شما دوستان عرض کنم - بازسازی یعنی به کارگیری همۀ استعدادهای ملت که از فکر آن ها، ابتکار آن ها، اختراع و سیاست و نقشه ریزی آن ها کاملاً استقبال شود، و به رشد و شکوفایی آن ها کمک شود».(2)

سوم: دمیدن روح امید در جامعه

امید و امیدواری، یکی از عوامل شورآفرین و تحرک بخش زندگی انسان است؛ چرا که در پرتو امید، سختی ها آسان و تلخی ها شیرین می شود. در آموزه های دینی، به این موضوع اهتمام ویژه ای شده است که برای نمونه، به فرمایش رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بسنده می کنیم:

«الْأَمَلُ رَحْمَةٌ لِأُمَّتِی وَ لَوْ لَاالْأَمَلُ مَا رَضَعَتْ وَالِدَةٌ وَلَدَهَا وَ لَا غَرَسَ غَارِسٌ شَجَراً»؛(3) امید و آرزو، برای امت من رحمت است و اگر امید نمی بود، هیچ مادری کودک خود را شیر نمی داد و همچنین، هیچ باغبانی درختی را در زمین نمی کاشت.

امید به رحمت الهی و نیز امید به آیندۀ کشور، در همۀ خطبه های جمعۀ مرحوم آیت اللّه مشکینی رحمه الله برجسته است. معظم له در دشوارترین شرایط سیاسی کشور، به این موضوع اهتمام ورزید و کنترل سخنان خویش را هیچ گاه از دست نداد. ایشان چه در گزارش هایی که از جبهه و جنگ برای مردم می گفت(4) و چه در بسیج مردم برای حضور در جبهه،(5) و چه در غلبه بر مشکلات اقتصادی کشور،(6) و چه در ایامی

ص:143


1- (1) همان.
2- (2) همان.
3- (3) . بحار الأنوار، ج 77، ص 173.
4- (4) . خطبۀ دوّم نماز جمعه 67/3/27.
5- (5) . خطبۀ دوّم نماز جمعه 67/4/24.
6- (6) خطبۀ دوّم نماز جمعه 67/4/24؛ خطبۀ دوم نماز جمعه 67/9/25.

مثل ماه مبارک رمضان،(1) آنچنان سخن گفت که مخاطب خویش را هم به آیندۀ کشور، و هم به رحمت الهی خوش بین سازد.

چهارم: رعایت اختصار

خطیبان جمعه به همان اندازه که موظف به رعایت وقت شرعی خطبه های نماز جمعه هستند، وظیفه دارند وقت و حال نمازگزاران را نیز مراعات کنند؛ چر اکه توجه به قدرت و ظرفیت و شرایط جسمی و روحی مکلف، از ویژگی های تعالیم تربیتی و اجتماعی اسلام است. در سیرۀ پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله نقل است که در پی اعتراض یکی از مسلمانان به اینکه یکی از امامان مسجد، حالش را مراعات نکرده، با حالتی غضبناک و خشمگین چنین فرمود:

«اَیهَا النّاسُ! انَّکُم مُنَفِّروُنَ فَمَن صَلّی بِالنّاسِ فَلیخَفَّف فَاِنَّ فیهِمَ المَریضَ وَ الضَّعیفَ وَ ذَالحاجَةِ...».(2)

همچنین، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در فرمان های حکومتی، به نمایندگان خود در سراسر کشور اسلامی توصیه می کرد نمازهای جمعه و جماعت را با توجه به رعایت حال مردم اقامه کنند؛ برای نمونه، در آیین نامۀ حکومتی خود به مالک اشتر نخعی این گونه مرقوم فرمود:

«إِذَا قُمْتَ فِی صَلَاتِکَ لِلنَّاسِ فَلَا تَکُونَنَّ مُنَفِّراً وَ لَا مُضَیِّعاً فَإِنَّ فِی النَّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّةُ وَ لَهُ الْحَاجَةُ وَ قَدْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حِینَ وَجَّهَنِی إِلَی الْیَمَنِ کَیْفَ أُصَلِّی بِهِمْ فَقَالَ صَلِّ بِهِمْ کَصَلَاةِ أَضْعَفِهِمْ وَ کُنْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیما».(3)

مرحوم آیت اللّه مشکینی، افزون بر اینکه در برخی فصول سال، بر این مهم تأکید می کرد، اهتمام فوق العاده ای داشت که خطبه ها کوتاه باشد و حال نمازگزاران مراعات شود. چند نمونه از فرمایش های ایشان در ادامه می آید:

«مناسب است من به نوبۀ خودم، چند کلمه ای با کمیِ وقت و حرارت هوا اینجا عرض ارادت کنم به ساحت معصومین علیهم السلام».(4)

ص:144


1- (1) . خطبۀ اول نماز جمعه 76/1/1.
2- (2) صحیح بخاری، جزء اول، ص 180.
3- (3) نهج البلاغه، نامۀ 53.
4- (4) خطبۀ اوّل نماز جمعه 79/3/20.

«با وجود گرمی هوا دو نکته را عرض کنم: اولی مسئلۀ فلسطین است که درد و رنجی است برای عالم اسلام و مسلمین».(1)

«... به هرحال ما امروز کوشیدیم که با اینکه حالمان مساعد نبود، تندتند یک حرف هایی بزنیم، بلکه بتوانیم یک خرده کمترش بکنیم ان شاء اللّه بعداً آقایان می آیند از این خطبه ها [ی کوتاه] برای مردم می خوانند».(2)

4. ادبیات و سخنوری آیت اللّه مشکینی رحمه الله
اشاره

در خطبه های جمعۀ شهر مقدس قم، افزون بر اینکه شاهد تنوع موضوع هستیم، شاهد تنوع لحن کلام خطیب جمعه هستیم. تنوع لحن کلام حضرت آیت اللّه مشکینی رحمه الله که از فصاحت و بلاغت وی حکایت دارد، در همۀ خطبه های جمعۀ وی چشمگیر است. به طور حتم این نوع سخنوری، نشان از زمان شناسی و مخاطب شناسی آن بزرگوار دارد که به طور استادانه و عالمانه، هم در مناسبت ها، و هم با در نظر گرفتن مخاطبان، ایراد شده است. به زبان دیگر، جایگاه نماز جمعه می طلبد که خطیب به طرح مباحث دینی، سیاسی و اجتماعی در خطبه ها بپردازد، و این میسر نمی شود مگر با به کارگیری زبانی که هم تمایلات فکری خطیب در قالب آن بگنجد، و هم پاسخی باشد به نیاز شنوندگان و مخاطبان. به طور اجمال، ادبیات خطبه های جمعۀ شهر مقدس قم را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:

الف: زبان دینی

بدون شک، زبان دینی به سبب موضوع سخنی که متخذ از آموزه های دینی و معارف مذهبی است، یکی از شریف ترینِ زبان هاست؛ چرا که هدف از این نوع زبان، طرح مسائل دینی و رسیدن به عالی ترین هدف هاست که همان ظهور کامل کلمۀ حق و محو نهایی فرهنگ کفر و فساد است. آیت اللّه مشکینی رحمه الله در اکثر خطبه های جمعۀ خویش، با یاری جستن از آیات الهی و احادیث نورانی حضرات

ص:145


1- (1) خطبۀ دوم نماز جمعه 80/4/22.
2- (2) خطبۀ دوم نماز جمعه 67/6/18.

معصومان علیهم السلام در محیطی پرشکوه و در جوّی سرشار از نورانیت و روحانیت و پیراسته از اغراض خصوصی و منزه از حب و بغض و مصالح و منافع شخصی، که از شاخصه های سخن دینی است، به تحلیل مسائل دینی، اعتقادی و نکات اخلاقی می پرداخت و می کوشید همگان را در مسیر تقوا و محبت و خشیت الهی سوق دهد.

موارد زیر، نمونه ای از سخنان معظم له است که نشان از ایمان نظری و عملی وی دارد:

بندگان خدا! توصیه می کنم شما را به تقوا، پروا، پرهیز از گناه، به مخالفت نفس، مخالفت هوا. گناهانی که روح انسان را می کشد، مهلکات است.

روایت، گناهان را سمّ مهلک و کشنده خوانده است. عمل خیر را از منجیات، و رهایی بخش شمرده است. از گناهان دوری کنید. روحتان را آلوده به گناه نکنید. شخصیت انسانی تان را تنزل ندهید. مقام والای ایمانتان را به وسیلۀ گناه و هوای نفس خدشه دار نکنید.(1)

لزوم توجه جوانان به اوقات خویش، و مغتنم شمردن ایام برای کسب توفیقات و رحمت الهی، یکی دیگر از توصیه های اخلاقی امام جمعۀ فقید شهر مقدس قم بود در ایام مقارن با ماه شعبان. ایشان با استناد به مناجات شعبانیه(2) چنین فرمود:

این ماه، ماه پیامبر بزرگ است. رحمت خدا و رضایت خدا از بندگانش در این ماه نهفته است و مقدمۀ ماهی بزرگ تر. ماه الهی است. قدر این ماه را بدانید. انجام وظیفۀ لازمه را در این ماه ها انجام بدهید؛ زیرا که

«الْأُمُورُ مَرْهُونَةٌ بِأَوْقَاتِهَا»؛(3) عمل ها در گرو وقتش است؛ در همان وقت اگر انجام دادی، موفق شدی؛ و الّا فلا.(4)

ص:146


1- (1) خطبۀ اوّل نماز جمعه 67/3/27.
2- (2) «وَ هَذَا شَهْرُ نَبِیِّکَ سَیِّدِ رُسُلِکَ شَعْبَانُ الَّذِی حَفَفْتَهُ مِنْکَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ» (مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 829).
3- (3) . بحار الأنوار، ج 74، ص 165، ح 192.
4- (4) خطبۀ اول نماز جمعه 68/1/4.
ب: زبان اجتماعی

بیان مشکلات اجتماع و پرداختن به عیوب و نقائص اجتماعی و نیز بیان علل و عوامل پیدایش این مشکلات، و ارائۀ راهکار برای برطرف ساختن نقائص جامعه، از مشخصه های زبان اجتماعی است. این نکته به طور مداوم در خطبه های شهر مقدس قم، از ناحیۀ خطیب جمعه مورد توجه واقع شده است. تشویق مردم به کمک کردن و پیوستن به سازمان جهاد سازندگی به منزلۀ سازمانی نوپا و انقلابی، که رسالتش برطرف کردن معضلات روستاها بود، نمونه ای از این زبان به شمار می آید:

مسئلۀ دیگری که در اینجا گفته می شود، مسئلۀ جهاد سازندگی است. جهاد سازندگی همه جا بالخصوص قم مهیا شدند. به تمام معنا ان شاءاللّه با تمام ابزار و وسایل به سوی جبهه ها حرکت کنند و دوستان در این قسمت باید متوجه باشند و هر کس قدرت حرکت دارد. امیدوارم ان شاءاللّه در آنجا ائمۀ جماعت ها، ائمۀ جمعه ها، شخصیت های علمی، طلبه ها، دانشگاه ها، اساتید دانشگاه، تمام این ها ان شاءاللّه بروند کار را یک سره کنند، و بدانید اگر پر بشوید، آنجا خطرات کم خواهد بود و پیروزی زیاد خواهد بود.(1)

همچنین، تشویق مردم به علم آموزی و شرکت در کلاس های سازمان نهضت سوادآموزی، نمونه ای دیگر از بیانات آیت اللّه مشکینی رحمه الله است که با این زبان در خطبه های جمعه بدان اشاره شده است: «توصیه می شود به همۀ برادران و خواهران، به مردم بی سواد، به سوی این درب گشوده از رحمت روی آورند و سعادت خود را جدی بگیرند. کسانی که سواد ندارند، سواد بیاموزند و بدانند هر علمی از علوم دینتان یا علوم دنیا که نیازمند به او هستید یاد بگیرید، پله ای از انسانیت را بالا رفته اید، پله ای از کمال را بالا رفتید».(2)

ص:147


1- (1) خطبۀ دوم نماز جمعه 67/4/24.
2- (2) خطبۀ دوم نماز جمعه 67/10/9.
ج: زبان سیاسی

با توجه به دو عنصر سیاست و معنویت خطبه های جمعه، خطیبان جمعه ناگزیرند در خطبه های جمعه با توجه به مقتضیات جامعۀ اسلامی، با زبان سیاسی، به مشکلات و نابسامانی های جامعه اشاره کرده، خواهان رسیدگی و رفع نواقص از زندگی مردم شوند. این نوع زبان که در زمینۀ همۀ شئون دولت اسلامی و مصالح ملت ایراد می شود، شامل طرح کلی مسائلی است که به امور داخلی و خارجی مانند جنگ و صلح، مسائل اقصادی، امور سیاسی و مشکلات فرهنگی و اجتماعی مربوط می شود.

مرحوم آیت اللّه مشکینی رحمه الله، با داشتن روحیه ای سرشار از امید، ایمان و معنویت و با تکیه بر مقدسات ملی و دینی، در اکثر خطبه های خویش مسائل کلی و مشکلات جامعۀ اسلامی را مطرح کرده است. معظم له در تبیین مشخصه های دولت اسلامی، خطاب به کارگزاران جامعۀ اسلامی چنین فرمود:

من تقاضا می کنم که دو مطلب را مراعات کنند: به مردم برسند، کارهای مردم را هم سریع و هم بی توقع انجام بدهند. شما حقوق می گیرید - کم یا زیاد - وظیفه تان این است که زود انجام بدهید. عبادت می شود کارهایتان.

آن اداره ای که به انجام وظیفه مشغول است، واللّه کار او ثوابش بیشتر از نمازها و روزه هاست. دولت اسلامی دولتی است که اداراتش رشوه نگیرد.

دولت اسلامی دولتی است که محاکمش رشوه نگیرد.(1)

همچنین، در روزهای پایان دفاع مقدس و پذیرش قطعنامه از جانب ایران، دربارۀ مشکلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه که ناشی از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود، خطاب به همۀ مسئولان و آحاد مردم فرمود:

مردم ما، سران کشور ما، دولت ما، رؤسای ادارات ما، روحانیت محترم ما! باید بدانید که رسیدگی به این کشور و ادارۀ امور این کشور و تنظیم

ص:148


1- (1) خطبۀ دوم نماز جمعه 76/7/4.

گسیختگی های این کشور و ترمیم و بازسازی خرابی های ظاهری و مادی و معنوی این کشور، رفع گرانی ها، تکمیل کمبودها، به حال عادی درآوردن نرخ ها، مبارزه کردن و برانداختن بازار سیاه اجناس و ده ها از این قبیل کارها، قدم های اولیه ای است که باید ادارات ما، دولت ما، ملت ما بردارند و فوراً این قدم ها باید برداشته شود و من از خدای توانا خواهانم آقایان را در انجام این وظایف موفق بدارد.(1)

نتیجه

نماز جمعه به مثابۀ حرکتی جریان ساز و مؤثر از صدر اسلام همواره کانون توجه حاکمیت اسلامی بوده و در زمینۀ برپاییِ هرچه باشکوه تر آن توصیه های فراوانی شده است. چنان که اشاره شد، با توجه به خاصیت ذاتی نمازهای جمعه، این عبادت از شئون حاکم اسلامی و یا شخص منصوب از ناحیۀ وی است. لازم است در این اجتماعِ باعظمت، افزون بر طرح مسائل سیاسی که به نوعی به دین و دنیای مردم مربوط است، به مسائل اخلاقی و تربیتی نیز اشاره شود؛ مسائلی که موجب رشد و تقویت ایمان مردم شده، آن ها را در مسیر درست بندگی قرار می دهد. بر همین اساس، خطبای جمعه موظف اند در هر جمعه و در هر دو خطبۀ آن، مردم را به رعایت تقوای الهی دعوت کنند. آیت اللّه مشکینی رحمه الله از جمله خطیبان جمعه ای بود که موفق به ایراد خطبۀ جمعه و برپایی نماز جمعه پس از انقلاب اسلامی ایران شد.

سفارش به تقوا، بیان مؤلفه های سیاسی، و رعایت اختصار، از جمله مشخصه های بارز خطبه های معظم له است که می تواند الگوی مناسبی باشد برای خطبای جمعۀ کشور در زمینۀ برپایی هرچه بهتر این فریضۀ الهی. لحن دینی و اخلاقی، همراه با احترام مضاعف به مخاطب که در غالب خطبه ها به طور چشمگیر موج می زند، از جمله امتیازات فردی خطیب فقید شهر مقدس قم است که باعث شده ایشان در ذهن ها، مبلّغی دلسوز و عالمی عامل باقی بماند.

ص:149


1- (1) خطبۀ دوم نماز جمعه 67/5/21.

کتاب نامه

1. قرآن کریم.

2. اقبال الاعمال، محمد (664 ق) ابن طاوس، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1349.

3. اندیشه های سیاسی شهید رابع، شهید صدر، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت خارجه.

4. بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی (1111 ق)، بیروت: مؤسسۀ وفا، 1403 ق، دوم.

5. پیکار صفین، نصربن مزاحم (212 ق)، ترجمۀ پرویز اتابکی، تهران: آموزش انقلاب، 1366.

6. تحف العقول عن آل الرسول، حسن بن علی (381 ق) ابن شعبه، بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1394 ق.

7. خطبه و خطابه در اسلام، محمدباقر شریعتی، تهران: شورای سیاست گذاری ائمۀ جمعه، 1385.

8. خطبه های جمعۀ شهر مقدس قم، علی مشکینی.

9. «مقالۀ جمعه»، دانشنامه جهان اسلام، محمد کاظم رحمان ستایش، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1385.

10. رسالت و جایگاه نماز جمعه، سیدرضا تقوی، تهران: مؤسسۀ فرهنگی نور الائمه، 1384.

11. زمینه های تفکر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، محمد مسجدجامعی، تهران:

المهدی، 1369.

12. السنن، سلیمان بن اشعث ابو داود، بیروت: موسسة الریان، 2004 م.

13. صفویه در عرصۀ دین، رسول جعفریان، قم: فرهنگ و سیاست، 1379.

14. فرهنگ دهخدا، علی اکبر دهخدا، ذیل مدخل «جمعه».

15. کنزالعمال، علی بن حسام الدین متقی هندی، بیروت: موسسة الرسالة، 1405 ق.

16. مجمع البیان لعلوم القرآن، فضل بن حسن طبرسی (560 ق)، تهران: مکتبة العلمیة الاسلامیة، [بی تا].

ص:150

17. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، محمد بن حسن طوسی (460 ق)، تصحیح اسماعیل انصاری، [بی تا].

18. المصباح (جنّة الامان الواقیة و جنّة الایمان الباقیة)، تقی الدین ابراهیم بن علی کفعمی عاملی (905 ق)، بیروت: 1398 ق.

19. مکاتیب الرسول، علی احمدی میانجی، قم: دارالحدیث، 1419 ق.

20. من لا یحضره الفقیه، علی بن بابویه صدوق (381 ق)، تصحیح: شمس الدین محمدجعفر، بیروت: دارالتعاریف، 1411 ق.

21. المیزان فی تفسیر القرآن، محمدحسین طباطبایی، ترجمۀ ناصر مکارم شیرازی، تهران: بنیاد علمی فرهنگی علامه طباطبایی، 1364.

22. نهج البلاغة، محمد بن حسین رضی (406 ق)، ترجمۀ محمد دشتی، قم: امام علی علیه السلام.

23 وسایل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، محمد حر عاملی (1104 ق)، بیروت:

دارالاحیاء التراث العربی، 1403 ق، پنجم.

ص:151

ص:152

کِلک مُشکین: بررسی آداب نامه نگاری عالم ربّانی، حضرت آیت اللّه حاج میرزا علی مشکینی رحمه الله

اشاره

عادل مولایی(1)

چکیده

بیان، نعمتی است که خلقت انسان را معنا می بخشد و تعلیم و تعلّم و انتقال علوم و معارف به نسل های بعدی به واسطۀ آن انجام می شود. گفتار و نوشتار، دو عرصۀ بیان، و معرکۀ هنرنمایی وسیعی برای انسان است. هر ملتی به فراخور استعداد خویش از موهبت فصاحت و بلاغت بیان برخوردار است و ایرانیان گوی سبقت را در این میان از ملل ربوده اند.

عالمان و دانشمندان دینی با توجه به زمینه های گوناگون، همواره از این موهبت بهرۀ لازم را داشته و آثار زیبایی آفریده اند. حضرت آیت اللّه مشکینی از جمله عالمان دینی بزرگ عصر حاضر است که از بیان رسا و هنرمندانه در عرصۀ گفتار و نوشتار بهره مند است. در این مقاله از دو زاویه به بررسی آداب نامه نگاری های معظم له پرداخته شده است: نخست از جهت به کارگیری آرایه ها و صنایع و فنون ادبی؛ دوم از لحاظ محتوای اخلاقی و معنوی موجود در مکاتبات ایشان.

کلیدواژه ها: آیت اللّه مشکینی، آداب نامه نگاری، آرایه های ادبی، نثر اخلاقی.

ص:153


1- (1) دانش پژوه سطح چهار حوزۀ علمیۀ قم.

کِلک مُشکین تو روزی که ز ما یاد کند ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند(1)

بر شاخسار هستی، گلی به زیبایی انسان نشکفت؛ گلی که گلبرگی دل انگیزتر از «بیان» بر آن نرست؛ بیانی که تمام فرّ و شکوه روح آدمی را در آن باید جست؛ روحی که نفخۀ رحمان است و سزاوار خلعت قرآن «الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ اْلإِنْسانَ * عَلَّمَهُ الْبَیانَ».(2)

از دیدگاه واژه شناسان، مفهوم «بیان» گستره ای به وسعت «وضوح» و «آشکاری» و «آشکارکنندگی» را شامل می شود و افزون برسخن و گفتار، خط و نوشتار و انواع استدلالات عقلی و منطقی و اظهار مقصود به وسیلۀ رساترین الفاظ را که حاکی از فهم و تیزبینی ذهن است، دربر می گیرد.(3)

تفهیم و تفهّم و تعلیم و تعلّم به وسیلۀ این موهبت کبری و نعمت عظمی صورت می گیرد و درصورت خرق پردۀ عادت، آن را باید اعجاز عظیم نامید.

بیان، جویباری از چشمۀ فیاض روح آدمی وجلوه ای از مهر تابان روان آسمانی انسان است.

سرشت انسان در بیانش جلوه گر است و حقیقتش در گفتار و نوشتارش به نمایش درمی آید وچه ژرف است کلام نورانی امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام:

«تَکَلَّمُوا تُعْرَفُوا فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه» (4)(سخن گویید تا شناخته شوید؛ که همانا مرد در زیر زبانش نهفته است).

جناب ملای رومی، این بیان شریف را با ابیاتی چند در دفتر دوم مثنوی چنین توضیح می دهد:

ص:154


1- (1) دیوان حافظ.
2- (2) الرحمن، آیۀ 1-4.
3- (3) لسان العرب، ج 13، ص 69 ماده «بین»؛ المصباح المنیر، ج 1، ص 70؛ مفردات راغب اصفهانی، ص 69 ذیل کلمۀ «بان»؛ البیان الکشف عن الشیء و هو اعم من النطق مختص بالانسان و یسمی ما بین به بیانا.
4- (4) . نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 545.

آدمی مخفی است در زیر زبان چون که بادی پرده را در هم کشید

کاندر آن خانه گهر یا گندم است یا در او گنج است و ماری بر کران

این زبان پرده است بر درگاه جان سرّ صحن خانه شد بر ما پدید

گنج زر یا جمله مار و کژدم است ز آنکه نبود گنج زر بی پاسبان

روح آدمی هرچه به حقیقت ربّانی خود نزدیک تر باشد، تراوش های آن دل انگیزتر و نورانی تر است. سخن زیبا، به نظم و نثر، از روح زیبای گوینده حکایت می کند. به تعبیری دیگر، ورای هر گفتار و نوشتار هنری، روحی هنرمند و والا و پُر رمز و راز قرار دارد، که سر از جیب سخن درآورده است و خودنمایی می کند؛ چرا که به قول ملاعبدالرحمان جامی در مجموعۀ یوسف و زلیخا:

نکورو تاب مستوری ندارد نظر کن لاله را در کوهساران

کند شق، شقّه گل زیر خارا چو هرجا هست حسن اینش تقاضاست

چو در بندی سر از روزن برآرد که چون خرم شود فصل بهاران

جمال خود کند زآن آشکارا نخست این جنبش از حسن ازل خاست

نتیجه آنکه بیان، نعمتی است عِدل خلقت انسان، و بیان رسا و ذوق لطیف برخاسته از نسیم رحمتی است که بر کالبد آدمی دمیده شده است.

سخن زیبا در میان ایرانیان

هر موجودی به فراخور استعداد و قابلیت خویش، از مواهب و نعمت ها برخوردار است. بیان رسا و سخن زیبا به عنوان نعمت بی بدیل، از این قاعده مستثنا نیست و اقوام و ملل گوناگون همانند سایر مواهب مادی و معنوی آفریدگار متعال، از این نعمت بهرۀ خاص خود را دارند. با استناد به آثار بی شمار و اشعار شکّربارِ شاعران نغزگفتار، به جرئت می توان ادعا کرد ایرانیان، گوی سبقت را در میدان بیان و سخنوری از قاطبۀ ملل دنیا ربوده اند و بر سریر ملک سخن نشسته اند. شهریاران ملک لطافت طبع و ظرافت ذوق همچون رودکی، فردوسی، انوری، خاقانی، نظامی، سعدی، حافظ و مولوی و... همه از این سرزمین برخاسته اند. سروقدان گلستان

ص:155

کلام شیوا و بیان رسا در این سامان بالیده اند. اگر سایر ملل در همۀ اعصار و امصار خود، یکی مانند تولستوی، گوته و تاگور و امثال آن دارند، در هر عصر و مصر ایران بزرگ، قد رعنایی از لطافت و ظرافت به دلربایی چهره افروخته است. ذکر این حقیقت، نه به معنای تفاخر مذموم و برتری طلبیِ نامعقول است، که آن کمال بی ادبی است؛ بلکه حدیث نعمت و شُکر موهبت است.

سخنوری در میان عالمان دینی

انس با آیات نورانی قرآن کریم و سخنان عرشی پیامبر اعظم و اهل بیت مکرّم - علیهم صلوات اللّه - احاطه بر علوم عقلی و نقلی و ممارست با استدلال و برهان، ذهنی وقّاد و نظری دقیق و نقّاد به عالمان دینی اعطا کرده و آنگاه که این خصوصیت با لطافت طبع و ذوق سلیم همراه می شود، تراوش هایی بس نغز و لطیف از گفتار و نوشتار آنان پدید می آید که صحن و سرای جان آدمیان را طراوت و نشاطی سحرانگیز می بخشد. به تعبیر محقق فرزانه و استاد فقید، مرحوم علی ابوالحسنی (منذر):

عالمان و حکیمان و در یک کلام، دانایانْ نوعاً همه چیزشان عالمانه و حکمت آمیز است، حتی شوخی ها و پرخاش هایشان. آن عالم فرزانه که حکمت در عمق جانش نفوذ دارد، زمانی که شادی و نشاطْ تمام وجودش را پر ساخته و با دوستان یکدل خویش گل می گوید و گل می شنود، و نیز زمانی که از شدت خشمْ چونان دریای طوفانی شده و حریف را به باد اعتراض می گیرد، سخن و عملش از حکمت و معرفت تهی نیست. واژه ها و مفاهیمی که در هنگام بحران، از شدت شادی گرفته تا کثرت اندوه، از ذهن و زبانش می طراود در کل حکیمانه، یعنی بجا و استوار است، چندان که می توان از آن ها نیز درس ها آموخت و پندها اندوخت. در کارنامۀ زندگی عالمان فرزانه، فراوان مواردی می یابیم که آنان در عرصۀ فتوا و قضاوت، یا تدبیر و سیاست، یا بحث و چالش علمی با حریف، نکته ای

ص:156

آورده اند، مضمونی پرورده اند، شگردی زده اند، طنزی پرداخته اند و مزاحی گفته اند و... که شنیدنی و آموختنی است.(1)

متأسفانه اغلب به دلیل اشتهار عالمان دینی به رشته های تخصصی خود اعم از تفسیر، حدیث، فقه، اصول، فلسفه، عرفان و کلام و یا دلایل دیگر، این بُعد از شخصیت و کارکردشان مورد غفلت قرار می گیرد.

عالم ربّانی، زاهدِ عابد، معلّم اخلاق و مهذّب نفوس، مفسّر قرآن و فقیه عالی قدر، حضرت آیت اللّه حاج میرزا علی مشکینی - قدّس اللّه نفس الزکیه - در زمرۀ عالمان طراز اول عصر حاضر است که عظمت علمی و معنوی را توأم با لطافت طبع و ظرافت ذوق داشت. اگر چه به نظر نگارنده، مشی زاهدانه و دور از تظاهر آن بزرگوار، حتی مقام علمی و معنوی اش را نیز در پردۀ اختفا نگه داشت، اما خوش ذوقی و لطافت طبعش که هر گاه اراده می فرمود، شهد معنا را با کوثر الفاظ مصفّا در جام های بلورین از جملات شیوا با شاهدانی از نکات دلنشین و زیبا به مخاطبان مشتاق خود تقدیم می داشت، بیشتر در سراپردۀ خلوت مستور ماند. توجه به این نکته که حضرتش افزون بر آنکه در میان عالمان و حکیمان ایرانی پروش یافته بود، که در فراز پیشین گفته آمد، از دیاری برخاست که وجب به وجب خاکش مدفن اهل دلی، و مرقد اهل ذوقی، از علما و عرفا و شعراست؛ دیاری که آن را باید سرزمین «شیخ و شمشیر و شعر» نامید که در اینجا تیمّناً و تبرّکاً نمونه ای از گفتار و سخن عالمان پیش از ایشان ذکر می شود: در سال های نخستین قرن چهاردهم هجری شمسی، آن گاه که رئیس ادارۀ نوبنیاد ثبت احوال و اسناد از فقیه نامدار و عظیم الشأن دارالارشاد اردبیل، مرحوم آیت اللّه سید احمد مرتضوی قدس سره (م 1313 ق) در خصوص وثاقت عالم و مجتهد دیگر شهر، آیت اللّه سید حبیب اللّه موسوی اطهاری - رضوان اللّه علیه - (م 1312 ش) سؤال می کند، مرحوم سید احمد آقا طی چند سطر با عبارتی مشحون از جذالت و زیبایی

ص:157


1- (1) ذوق لطیف ایرانی، ص 13.

و نکات دلنشین ادبی و شیوا چنین پاسخ می دهد:

الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی حبیبه محمد و آله الطاهرین.

از بدایع امور و غرائب دهور، در این ازمنه، و اقصی امکنه، سؤال و استیضاح از اشیاء جلیه، که در غایت انجلاء و انکشاف، کالشّمسِ فِی رائِعَه النّهار بوده و می باشد. شأن مسئول و قدر مرتبۀ او، جلیل الشأن اعلی و اغلی و اجلی از تعریف و توصیف و ترتیب به کلمات و عبارت، فهذا المُولَی الجَلیل، لایدرِک الواصِف المَطری خَصائِصَه، همین سیدُالفقهاءِ الاَعلام - مُدّظلّه - فعلش مستقیم و قولش، و هر چه بفرمایند صحیح و مُجری و مُمضی. لانَّه لاینطِقُ عَنِ الهَوی، اطالَ اللهُ بَقائَه و کَثَّرَ اللّه امثالَه.

وَلَو انّ ثَوبَاً خیطَ مِن تِسعَ نَعتُهُ لَعِشرینَ حَرفَاً عَن مَعالیهِ قاصُر

سؤال سائل در این خصوص غیر وجه، فَلا تَکُن مِن المُمتَرین. در مَهجه بَیضاء و نَهجه غَرّاء مستوی باشید و ارتیاب در شأن چنین بزرگوار سامی، زید افضالُهُ العالی، خارج از طریقۀ ثواب، انَّ هذا لَشیء عُجابٌ.(1)

آیت اللّه مشکینی در جوار چنین بزرگانی پرورش یافته و در چنین فضایی نشو و نما کرده بود، افزون بر آنکه خودْ سال ها مدرّس فنون بلاغت و اصول فصاحت از کتاب گران سنگ مطوّل در حوزه های علمیه بود. بنابراین شگفت نیست که حضرتش را در بلندای قُلّۀ فصاحت و بلاغت گفتاری و نوشتاری مشاهده کنیم.

اکنون در این مختصر و با ذکر این نکتۀ لازم، که فقط به نکاتی چند و با رعایت اختصار تمام، بر بخشی از نامه های معظم له نظری افکنده می شود - چه آنکه بررسی ابعاد مکاتبات ایشان که مشحون از لطایف ادبی و ظرایف اخلاقی است، در وسع این مقالۀ کوتاه نمی گنجد - تعدادی از نامه های آن عالم ربّانی که شامل مکاتبات

ص:158


1- (1) حقیر متن نامه را سال ها پیش، از حضرت آیت اللّه سید محمد مفتی الشیعه قدس سره، برادرزادۀ آیت اللّه سید احمد آقا مرتضوی استماع کرده بودم، سپس آن را در کتاب تاریخ اردبیل و دانشمندان، نوشتۀ دانشمند معظم، سید فخرالدین موسوی ننه کران صفحۀ 178 مشاهده کردم.

ایشان مابین دوستان، شاگردان، فرزندان و ارادتمندان خویش است، از دو جهت بررسی می شود:

نخست: از جهت آرایه ها و صنایع ادبی به کاررفته در نامه ها؛

دوم: از نظر محتوایی و مضامین اخلاقی موجود در آن.

نمونه هایی از آرایه ها و صنایع ادبی به کاررفته در نامه های آیت اللّه مشکینی، به دو نوع نظم و نثر ادا می گردد و هر دو قسم به فراخور هنرنمایی گوینده و نویسنده، به انواع و اقسام فنون و صنایع ادبی آراسته می شود. آیت اللّه مشکینی با اتکا به ذوق سرشار خویش در هر دو قسم هنرنمایی کرده است. در این معروضه، سخن از ویژگی های نثر ایشان است.

«نثر» در لغت به معنای «پراکندگی» و «پراکندن»، و در اصطلاحْ سخنی است که مقید به وزن و قافیه نباشد و به نثر مرسل و مسجّع تقسیم می شود.(1)

نمونه ای از نثر مرسل

نثر مرسل ایشان ساده و روان و بی تکلّف است، و در عین حال گزینش و چینش کلمات را به زیبایی انجام می دهد، و همچون بیان بلیغ و فصیحش، رساست. در نامه ای به یکی از دوستانش چنین می نگارد:

اما راجع به نحوۀ مسافرت این جانب از مشکین تا ماهان کرمان، اواخر شهریور 52 در خانۀ گلینی در وطن اجدادم آرمیده بودم. مدت ها بود از این زادگاهم دور بودم و برحسب اتفاق پس از گذشت زمانی، توفیق زیارت خویشانم حاصل بود. به ناگاه جوان ناشناسی وارد اتاق شد و در گوشه ای چشم به چشم همه دوخت و قرعۀ فالش به نام این جانب اصابت کرد. وی از خانه بیرون شد و پیکش به اندرون، که این جنبندۀ مجهول الهویه را با تو کاری است. آنگاه که قدم بیرون نهادم، خود را در میان عده ای ناشناس

ص:159


1- (1) تعاریف ادبی در این مقاله اکثراً برگرفته از کتاب فنون بلاغت و صناعات ادبی تألیف استاد جلال الدین همایی است.

دریافتم که حلقه وارم احاطه کرده اند. بی درنگ به داخل ماشینی هدایت شدم. در گوشه ای افتادم، چشم بربستم و مدتی نگشودم و بدین فکر فرو رفتم که مطلب چیست؟ و این عمل یعنی چه؟ و بدین طرز چرا؟ و بالاخره به کجا؟ از شما چه پنهان این بنده را همانند بردۀ گریزپایی و برّۀ رعیت به دستور کدخدایی، به اسارت بردند و از نُه شهرستان این کشور عبورم دادند و با قبض رسیدهای رسمی و توصیه های اکید که مراقبت شود، و زیر نظر باشد و غفلت نشود، به وسیلۀ دو مرد کارآزموده و میدان نبرد دیده، با اسلحۀ گرم و تحت الحفظ شدیدی روانه داشتند. کوتاه سخن آنکه در مدّت یک روز و دو شب، با حرکت سریع و پیمودن مسافت 1920 کیلومتر در ماهان کرمان داخل اتاقی از سنگ سیاه بر روی پتوی سادۀ سربازی درافتادم و اینک هفت ماه است که در تحت شرایط نامساعدی، و مراقبت و تهدیدات سختی، از کار خود بی کارم و ویران و سرگردانم.(1)

نمونه هایی از نثر مسجّع

نثر مسجع آن است که جمله های قرینه، دارای سجع باشد. سجع در نثر به منزلۀ قافیه در شعر است. ایشان در نامه ای چنین مرقوم می فرمایند:

«رهین الطافم، چنان چه بودم، و قرین اسعافم، چنان که خواهم بود؛ ان شاء اللّه.

فعلا حقیر کما فی السابق هستم و علی ما اطّلعتُ علیه من قم، حکم نقل این مهجور، به مجمعی بس دور، و شاید فراسخی از مشهد آن سوتر باشد»؛(2) و در جایی دیگر: «خدا را شکرگزارم و دعای اکید عند التّوفیق الخاصّه فی ادبارِ الصّلوات انجام می دهم، چه آنکه اغنیا را اگر ثروت به سزا دهند، بینوایان را از ده یکِ آن، یا مراحم دیگرشان، فیض و فضل و نوا دهند. آری و فی اموالِهم حقٌ معلوم للسّائلِ و المحروم. امید آنکه پیوسته موفّق به تشخیص، سپس انجام وظائف گردید؛ بدان سان که اولیائش را به عطایش مفتخر داشت، و دوستانش را قد به خدمات برافراشت»؛(3)

ص:160


1- (1) مجموعه مکتوبات آیت اللّه مشکینی، ص 3 و 4.
2- (2) . همان، ص 28.
3- (3) همان.

و نیز:

نامۀ مبارک تقبیل و وضع بر اعین شد. مراحمتان مسرورم کرد و الطافتان محبورم ساخت. امید آنکه، آن باشید که اسلام خواهد، و آن شوید که نیکان شدند، و لَدَی التّوجُّه الی المَلأ الاَعلی و الفَناءِ عَن هذِهِ الدَنیةِ الاَدنی دستم بگیرید و از این مذبلۀ حیات مادی و افکار آلوده به اجتماع بیرون کشید، و حجاب ها از دلم با نام دعوات دل های شب عقب زنید، گرچه حجاب نور باشد و معروض دارید: که رحمم کنند و از ورطۀ اشتغال به غیر الاهَم درآورند و مجنون خویش کنند و دلم شستشو دهند و راهم بنمایند به سیرم وادارند.(1)

نمونه ای از تلمیح

تلمیح آن است که در ضمن کلام، اشارتی لطیف به آیۀ قرآن یا حدیث یا مثل یا داستان و شعری معروف کرده و عین آن را نیاورده باشند. چند نمونه از به کارگیری صنعت تلمیح در نامه های مختلف ایشان ذکر می شود:

«یعنی این جانب مردم را به ضدّیت یکدیگر تحریک کرده، سلب آسایش و اختلال در نظم اجتماع نموده ام، یا آنکه کشاورزان را به امتناع از عمل کشت و زرع، یا مالکان را از ورود به ملک و مداخله در انجام عملیاتشان مانع شده ام، و یا اینکه در امر وارد کردن و فروش مواد مخدّره دخالت نموده ام. و قد کنتُ و ربِّ الکعبةِ بری من جمیعِ ذلک برائةِ الذِئبِ فی دمِ یوسف او بَرائَةِ یوسُف فی السِرقةِ و الفَحشاءِ»؛(2)

و در نامه ای دیگر:

«و راجع به سید معهود، هرچه امر فرمایید تعیین کنید حواله بدهم و امر دیگری هم دارید اصدار فرمایید: «سَتَجدُنی ان شاءَ اللّه صابِراً وَ لا اعصی لک امراً»(3)» (4)(اشاره به داستان خضر و موسی علیهما السلام)؛

ص:161


1- (1) همان ص 35.
2- (2) همان ص 5.
3- (3) کهف، آیۀ 69.
4- (4) همان، ص 46.

و در جایی دیگر:

«بهر حال این مسئله را واگذار به اجازۀ جنابعالی کردیم فَما آتَیتُم نَأخُذُهُ وَ ما نَهَیتُم عَنهُ فَنَنتَهی» (1)(اشاره به آیۀ شریفۀ «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛(2)

و نیز:

«و کاغذ مُلَوّن جُوفی اشبَهُ شَیء بِالقِصاصِ قَبل الجِنایة است ارجُو ان تَعفُو عَنّی ألا تُحِبُونَ ان یغفِرَ اللهُ لَکُم، قربان وجود ذی جودت» (3)(اشاره به قاعده ای فقهی و آیۀ 22 سورۀ مبارکه نور).

نمونه های کنایه

«کنایه» در لغت به معنای پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح، سخنی است که دارای دو معنای قریب و بعید باشد و این دو معنا لازم و ملزوم یکدیگر باشد، پس گوینده آن جمله را چنان ترکیب کند و به کار برد که ذهن شنونده از معنای نزدیک به معنای دور منتقل شود.

ایشان در نامه ای می نگارد:

«ما می گوییم برای نمونه یک نفر از مردم قم و یا از محصلین حوزه را پیدا کنید که قیمت سرش کمتر از کلاه نباشد و بر دعوی اتّهام شما شهادت دهد» (4)(کنایه از اینکه شخص بی ارزشی نباشد)؛

و در نامه ای دیگر:

«و آن آقای مستشکل نیز که شما جواب او را نتوانستید بدهید، اگر کسالت دیگری نداشته باشد، کسالت بی اطلاعی اش برطرف شود» (5)(کنایه از اینکه غرض ورز نباشد)؛

ص:162


1- (1) . همان، ص 45.
2- (2) حشر، آیۀ 7.
3- (3) . مجموعه مکتوبات آیت اللّه مشکینی، ص 56.
4- (4) . همان، ص 8.
5- (5) . همان، ص 24.

و در جایی دیگر:

«اصل (قرض) برداشتن را امضاء کردیم و دادن را خدا تعیین فرموده: «فَنَظِرةٌ الی مَیسَرةِ» ولی دنبال آیه را زود بخوانید» (1)(کنایه از اینکه آنچه که در قالب قرض داده شده است، هبه است به دلیل دنبالۀ آیه که و «وَ أنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ».(2)

نمونۀ تمثیل

تمثیل، در اصطلاح ادیبان آن است که شعر یا نوشته ای را به سخن مشهور دیگران بیارایند. در جایی می نویسند:

«و از خودتان به کسی این حرف تعدّی نکند، مگر نه این است که هزار مرتبه سعدی تو را نصیحت کرد که: حرف مجلس او را به مجلسی نبرید»؛(3)

و در جایی دیگر:

«اصلاً اختلاف زیر پرده ای ما و ایشان بزودی قابل حلّ نیست و لعلّ الی الاَبد هم بماند، منتهی تظاهری در کار نیست؛ زیرا بنده همانند آنم که:

سعدی افتاده ای است آزاده کس نیاید به جنگ افتاده»؛

و نیز در نامه ای:

«به آن آقا که بیماران بدن را شفا می بخشد ولی خودْ به بیماری بی مهری گرفتار است و نمی تواند شفا بدهد سلام برسانید و شاهد این مطلب این است:

که دوستت دارم و دانم که توئی دشمن جانم!».(4)

نمونۀ تشبیه

تشبیه آن است که چیزی را به چیزی، در صفتی مانند کنند. ایشان در نامه ای می نویسند:

«و از اینکه بوفه ای برای خانۀ آقای حائری اهدا شده است ما را در بحرالخجاله

ص:163


1- (1) . همان، ص 32.
2- (2) بقره، آیۀ 280.
3- (3) مجموعه مکتوبات آیت اللّه مشکینی، ص 50.
4- (4) همان، ص 73.

منغمر فرموده اید که نزدیک است خفه شویم جزاکم اللّه خیرا»؛(1)

و نیز در جایی دیگر:

«از شما چه پنهان این بنده را همانند بردۀ گریزپائی و برّۀ رعیت به دستور کدخدائی به اسارت بردند»؛(2)

و در نامه ای:

آیا توجّه داری در این جنگ اخیر کشورهای اسلامی با اسرائیل در سایۀ اندک اتّحاد و تفاهم با اعراب، چگونه دشمن مغرور رجزخوان معرکه آراء خاورمیانه را که به اعتماد خدایگان ابرقدرتش و پشتوانۀ دلار صاحب دلارش گاهی به آسمان حمله ور بود و گاهی بر زمین، بی منطق حمله می کرد و بی دلیل می کشت و بی مبالات به آتش می کشید، می بالید، و می غرّید و عربده می کشید، به خاک مذلّتش نشاندند و صدایش را خاموش کردند و چگونه همانند خیک خالی بادش بیرون گشت و بمانند رقاص تأتر درافتاد و فقره های کمرش شکست و لگن خاصره اش دررفت. آری ارباب بزرگش در هنگام احتضار برسر بالینش حاضر شد و دو ابَر قدرت در یاریش هم پیمان شدند، زیر نعلش را گرفتند و بر سر پاهای لرزانش نگاه داشتند.

نمونۀ ایهام

ایهام آن است که لفظی بیاورند که دارای دو معنای نزدیک و دور از ذهن باشد و آن را طوری به کار ببرند که شنونده، از معنای نزدیک به معنای دور منتقل شود. ایشان در جایی می نویسند:

«آقای امیدوار نوشته بودید که آه در بساط ندارند. خوش به حال ایشان [!] بنده بساطم پر از آه است، هر قدر بخواهید»؛(3)

ص:164


1- (1) همان، ص 51.
2- (2) همان، ص 4.
3- (3) همان، ص 51.

و در جایی دیگر:

«از خاطرات ایام ماضیه، صحنه ای در محوطۀ خاطر تجدید نمایم، سلامی عرض کنم و ارادتی تقدیم دارم، باشد آن رفیق صمیم قدیم را دلی نرم شود و روحی گرم شود، ما را نیز جزء فردی از افراد عادی اردبیل حساب کند و ریاست خود را دربارۀ ما نیز مرعی دارد و بوسیلۀ نامه ای، قلب خراب را دستور تعمیر صادر نماید. آخر نه این است که ویرانه ها را تعمیر می کند»؛(1)

و نیز:

«امید آنکه پیوسته در تصحیح ابدان ملت بکوشید، ولی چند دقیقه ای وقت خواب برای خویش قرار دهید، اما نه مثل من که همیشه در خوابم و احتیاج به تنبیه و بیداری دارم. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!».(2)

نمونه های مراعات نظیر

مراعات نظیر آن است که در سخن، اموری را بیاورند که در معنا با یکدیگر متناسب باشند، خواه تناسب از جهت جنس یا تناسب از جهت مشابهت و یا تضمن و ملازمت. ایشان در نامه ای نگاشته اند:

«از الطاف آن جناب و زحماتتان راجع به کتاب ناقص و ناتمام و مریض احوال و مرده و افتادۀ قصار الجمل که بدست شریف و زیر نظر مبارک کمال و تمام و صحت و حیاة و قیام یافته است بسی شکرگذارم و دعا گویم»؛(3)

و در جایی دیگر:

«البته عند التوجه الی المعبود و عروج روح الی المعراج سری به پایین افکنید و غریقی در مرداب حور را بنگرید، دیدنش مساوق ترحم است و ترحم ملازم دعا».(4)

ص:165


1- (1) همان ص 61.
2- (2) همان ص 75.
3- (3) همان ص 32.
4- (4) همان.

نمونۀ مطابقه

صنعت مطابقه را «تضاد و طباق» نیز می نامند. در لغت به معنای دو چیز را در مقابل یکدیگر انداختن، و در اصطلاحْ آن است که کلماتِ ضد یکدیگر بیاورند؛ مانند روز و شب، زشت و زیبا، نیک و بد، تاریک و روشن و.... ایشان در نامه ای می نویسد:

«مزاحم نشوم؛ چه آنکه وقت عده ای از طلاست، نه مانند من که فعلاً از خشت است»؛(1)

و در نوشته ای دیگر:

«از قلب پر از مهرت، قلبم خرّم و شاد، و از مهرت به نگارش نامه این مخروبه دل آباد گردید»؛(2)

و در جایی دیگر: «شما دقّت کنید تا چه اندازه دشمنان اسلام در مقام کوبیدن آن با هم پیوستگی دارند و در این مرحله آب و آتش آمیخته می شود و گرگ و میش در یک صف قرار می گیرند. آیا نباید مسلمان ها حرکت و جنبشی داشته باشند؟ و از موجودیت خویش دفاع کنند؟».

نمونۀ تلمیع

(3)

گرچه تلمیع نوعاً در شعر به کار می رود و به این گونه شعرْ ملمّع گفته می شود، لکن نثر نیز به تلمیع آراسته می شود. در نامه های حضرت آیت اللّه مشکینی موارد بسیاری از تلمیع استفاده شده است و گاه دامنۀ درهم آمیختگی عربی به فارسی، با لطافت

ص:166


1- (1) همان، ص 54.
2- (2) همان، ص 81.
3- (3) آن است که عبارات فارسی و عربی را در هم آمیزند؛ مانند ملمع معروف سعدی: سل المصانع رکبا تهیم فی الفلواتتو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی شبم به روی تو روز است و دیده ام به تو روشنو ان هجرت سواء عشیتی و غداتی اگر چه دیر بنماندم امید برنگرفتممضی الزمان و قلبی یقول انک آتی من آدمی به جمالت ندیدم و نشنیدماگر گلی به حقیقت عجین آب حیاتی شبان تیره امیدم به صبح روی تو باشدو قد تفتش عین الحیاة فی الظلمات .......

تمام به زبان مادری آن بزرگوار، یعنی ترکی آذری نیز کشیده می شود، نظیر آنچه از حکیم هیدجی در دیوانش موجود است که به عنوان نمونه از ملمّعات ممزوج به عربی، فارسی و ترکی حکیم هیدجی نقل و سپس به نمونه هایی از ایشان می پردازیم. حکیم ملامحمد هیدجی، در تضمین سروده ای از شیخ شهاب الدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق می فرماید:

من از صورت گذر کردم به معنا تو گویی سینه ام شد طور سینا

به کوه قلب زد برق تمنّا اذا ابصرتُ ذاک الضوء افنی

فلا ادری یمینی عن یساری جیگر اود دوتدی یاندی دورگتور سو(1)

هرآن کس از حقیقت برده او بو خبر دارد ز حال بی دلان او

ولی سرّ عظیم منکروه یدقون الروس علی الجداری

بدین گفتار نغز شیخ اشراق نمودم گفته های خویش الحاق

قاریشدی بیر بیرینه بال وقیماق(2) دئدی هر کیم ائشیدی اولدی ییراق(3)

بلی خوش گوسترور قیرمیزلا ساری(4) منه هیدج وطن، مأوی اولوب ری(5)

دئمه کی گل بیزه أوز دردووی دی(6) گر از درد دل خود غصۀ وی

دهم شرحی بنالد سنگ چون نی بگرید کوه چون ابر بهاری

............. الهی عبدک العاصی اتاکا

مقرّا بالذنوب قد دعاکا فان تغفر فشأنک ذاکا

فان تطرد فمن یرحم سواکا بعفو منک یا رب استجاری(7)

اما نمونه های تلمیع در نثر آیت اللّه مشکینی:

ولی بنده صبر می کنم؛ زیرا الصَبرُ مِفتاحُ الفَرجِ و آچار ُ کلِّ باغلی(8) شَیء فی

ص:167


1- (1) جگر آتش گرفت و سوخت؛ آبی بیاور.
2- (2) به هم آمیخت عسل و سرشیر.
3- (3) و گفت هرکس که شنید و بانشاط شد.
4- (4) آری خوش نشان می دهد ترکیب قرمز با زرد.
5- (5) برای من هیدج وطن وری مأوی شده.
6- (6) نگو که بیا نزد ما و درد خود را بگو.
7- (7) دیوان حکیم هیدجی، ص 155-156.
8- (8) . بسته.

العالم. آری شما در مدرسۀ جلالیه درس خوانده و متخلق به اخلاق آیت اللّه آخمازی شده اید. ضمناً سلام خالص بی عیب و بی شک و ریب به دوستان گرامی، خاصه الحاج عبدالمحمد مؤمن الجماعه و الحاج رشید الذی جورابه الاعطائی الآن موجود فی پائی و الحاج میرزا آقا انشاء اللّه فی السّال الآینده الذی ساکُهُ الشریف فی کل سفرٍ یولِدُ الشَی و خُصوصاً الحاجّ درخشان جعل اللّه اخرتَه درخشانا و هو رجلٌ انسانا جعل اللّه عاقبته خیرانا و الرجل القرداش(1) فی شب های ماه رمضان یولداش(2) اعنی آقای مهدی مناف و الرجل الدر واکن للعلما مع التأنی النائم وحده فی المطلب آخراناً و الطالب للنوم تحت لحافه انساناً و الشاگردَینِ الدوستَینِ الذَینِ احدهما استحیی لان یاکل معنا فی اوباشدان(3) و فی فرداه آج قالدی الی الآخشام(4) و هَلُمَّ ایضا الی سائر الرفقا خاصة منهم العلما و الحاج شیخ غفور و الحاج شیخ زاده و الی اهل البیت جمیعاً و رحمة اللّه و برکاته.

نمونۀ استعاره

استعاره عبارت است از آنکه یکی از دو طرف تشبیه را ذکر و طرف دیگر را اراده کرده باشند: «و از اینکه بوفه ای برای خانۀ آقای حائری اهدا شده است، ما را در بحر الخجاله منغمر فرموده اید که نزدیک است خفه شویم جزاکم اللّه خیرا».(5)

نمونۀ اقتباس

اقتباس در اصطلاح اهل ادب آن است که حدیثی یا آیتی از کلام اللّه مجید یا بیت معروفی را در کلام بیاورند، و فرق آن با تلمیح آن است که آیه یا حدیث یا شعر به صراحت ذکر شده باشد، نه به اشاره. ایشان در نامه ای می فرمایند:

«ما باید آزادانه به محل های تعیین شده می رفتیم، نه بدان نحوه تحت الحفظ که

ص:168


1- (1) . برادر.
2- (2) رفیق.
3- (3) . سحری.
4- (4) گرسنه ماند تا شب.
5- (5) مجموعه مکتوبات آیت اللّه مشکینی، ص 51.

اسیران جنگی یا محکومین به اعدام را می بردند. فاصبر إنّ وعدَ اللّه حق ولا یستخفنّک الذین لایوقنون».(1)

همچنین در نامه ای که به دادگاه ستم شاهی می نویسند:

«محاکمۀ حضوری این جانب محوّل می شود به روزی که حکومتش به دست خدای عادل، و شهودش فرقۀ پاکان، و کیفرش حبس ابد الهی با اعمال شاقه (الا له الحکم و هو اسرع الحاسبین انّهم یرونه بعیدا و نراه قریبا».(2)

نمونۀ استخدام

استخدام آن است که لفظی دارای چند معنا باشد و آن را طوری در نظم یا نثر بیاورند که با یک جمله یک معنا، و با جملۀ دیگر معنای دیگر ببخشد، یا از خود لفظ یک معنا و از ضمیری که به همان لفظ برمی گردد، معنای دیگر اراده شود. ایشان در نامه ای می نویسند:

«الی الاخ الکریم ابی البرکات و مستحسن الحرکات مولائی العادل، عادل المولائی»؛(3)

و در جایی دیگر: «در حال آقای امیدوار نوشته بودید که آه در بساط ندارند؛ خوش به حال ایشان [!] بنده بساطم پر از آه است، هر قدر بخواهد».(4)

نمونه های مطایبات

«مطایبه» یا همان «طنز»، به معنای «خوش طبعی»، «شوخی کردن» و «مزاح نمودن»، فصل جداگانه ای در ادبیات به خود اختصاص داده و معرکۀ هنرنمایی وسیع شاعران و ادیبان است. آیت اللّه مشکینی در مقام عالم ربّانی و معلم اخلاق، اولاً: مطایبات و طنزهایش مشحون از ظرایف ادبی است؛ ثانیاً: این مطایبات را با مراعات دقیق موازین اخلاقی مبدّل به شهد شیرین و مصفا و سرشار از فایده می کند

ص:169


1- (1) همان، ص 6.
2- (2) همان، ص 9.
3- (3) مجموعه مکتوبات آیت اللّه مشکینی، ص 92.
4- (4) همان.

و هنر خود را به مثابۀ مؤمنی که «بشره فی وجهه»(1) و عالم و عارفی که «هَشّ، بَشّ، بَسّام»(2) در آفرینشِ طنز زیبا و دل انگیز و مفید به نمایش می گذارد. اکنون به ذکر چند نمونه از مطایبات ایشان در نامه ها خطاب به دوستان و ارادتمندانشان می پردازیم:

«به بچه ها وعده داده ام اینجا نیز جشن مفصلی بگیریم و آقایان که به درس تفسیر می آیند، هر یک چندین عدد گز سفید و شیرینی و در کاغذهای نایلونی پیچیده میل کنند و دنبالش یک استکان چائی محصول هندوستان و قند کارخانۀ فریمان در استکان های ظریف ساخت امریکای شمالی و نعلبکی ژاپنی اصل میل فرمایند: الا «وَ فی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ»!»؛(3)

و در جایی دیگر:

«البته ضمناً [به نویسنده] گوشزد کنید که چیزی که در عوض می نویسد قربة الی اللّه بنویسید که دوباره ما بدهکار اجرت نشویم!»؛(4)

و نیز:

در سال های نخستین تشکیل شورای محترم نگهبان به یکی از اعضای آن در نامه ای آکنده از مهر و عطوفت و درعین حال در قالب طنز و مزاح چنین مرقوم می فرمایند:

و بعد، تسلیمات خالص تر از نور، صاف تر از روح، پاک تر از حقیقت، وسیع تر از قلب مؤمن و درازتر از قامت زمان، به حضورتان اهدا می گردد و تبریکات و تحیات برای انتخاب بجای آن جناب به عضویت شورای نگهبان که صادراً من اهله و واقعاً فی محله است، معروض می شود و حال که آن دوست و یارانش طریقی برای عبور قوافل قوانین، و کانالی در مسیر مرورشان قرار گرفتید، فاوصیکم یا اخوانی ان تکونوا مراقبین وقتا بی وقتا و

ص:170


1- (1) . الکافی، ج 2، ص 226.
2- (2) . اشاره به کلام ابن سینا در نمط نهم الاشارات و التنبیهات به معنی عارف گشاده و خوش برخورد و خندان است.
3- (3) همان، ص 33.
4- (4) همان، ص 51.

فی محاسبة المارّین اشداء سرسختا، فخذوا من القواعد الفقهیة سیوفا بید من حدید و کونوا علی بأس فی الامر بس شدیدا، فاذا رایتم ان المجلس اخرج بتصویبه قانونا و رایتموه فی محتواه عن الصواب وارونا و من الحق بیرونا فلیتقبّل قبضة الشمشیر ایدی افکارکم تقبیلا و قاتلوا الاجنبی الوارد فی کانال التصفیة تقتیلا، فاذبحوه فی مکانه ذبجا شرعیا ولیکن قانون الدناجة عندکم مرعیاً فانه لعنه اللّه غیر مأکول للأمة الاسلامیة لحمه و غیر مساغ لاکلهم شحمه و غیر مجاز لشربهم دمه، و لست أدری یا اخوتی و سوف اخال ادری، هل اسّستم لجبران ما تلف من انظارکم اصلا و هل فکّرتم لمن فرّ من کانالکم وصلا او تقعدون عندئذ آسفین و محال فراره واصفین و تنشدون للفارّ شتما و تاخذون ختما؟ و بالجمله این وجود شبیه العدم و عدم مثیل الوجود پیوسته و هماره دوستانم را و گل های معطّر بوستانم را فی اوقات الخلوات و ادبار الصلوات دعا گویم. امید آنکه آن کنید که خدا می پسندد و آن پسندید که خدا می کند، آن گوئید که او انجام می دهد و آن انجام دهید که او می گوید، آن یابید که صالحان یافتند و بدانجا شتابید که نیکان شتافتند.

ملأ اللّه باطنکم نورا و قلبکم سرورا و رزقکم در این دنیا به راحتی فلوسا و علی الدوام سورا، و در آن دنیا فی کل جنة قصورا و فی کل قصر حورا، و جعل عیشکم قارّا و دشمنانکم فارّا و روزهم تیرة و روزگارهم تارا و طعامهم زهرا و رفیقهم مارا و نصیبهم ننگا و حظوظهم عارا.

و لیتنی وجدت الی خدمتکم راها راها و زرتکم من قریب گاها گاها فانکم کنتم عندی من سالف الزمان ماها ماها فاجتنبوا ان یکون شغل افواهکم قاها قاها و تدعوا فی افئدة محبیکم آها آها ثم ارجوا من اللّه ان یجعل تروریست شخصکم و شخصیتکم عنکم دورا و جعلهم فی کل اقداماتهم خیتا و بورا و السلام علیکم ابدا ما بقیت و رحمة اللّه و برکاته؛(1)

ص:171


1- (1) همان، ص 57 و 58.

و نیز به یکی از دوستان ارادتمند خویش می نویسند:

«النصیحة: از کسی تسبیح اخذ نکنید. دستۀ کتری را که سوخته نایلون بپیچید.

لوله و شیر مستراح بیرون را درست کنید. دستگیرۀ درِ اطاق حیاط کوچک را عوض کنید؛ یعنی آن صندلی را بردارید دستگیره یا صندلی دیگر بگذارید. قدری بیشتر بخوابید که نسخه ها را در خواب ننویسید و محل بیرون شهر را آباد ننمائید. جلیلی را دستور دهید که در نماز کاهلی نکند. اگر به تهران مسافرت کردید، به مشهد بروید»؛(1)

و در نامه ای دیگر:

«بالجمله نامۀ مبارک شما که خواندنش سبب آمرزش گناهان است (زیرا زحمت های طاقت فرسا انسان را کفارۀ گناه است) زیارت شد و از مراحمتان متشکرم»؛(2)

و نیز:

«نامۀ مبارک زیارت و پس از تحمل زحماتی در تحصیل و استخراج و استنباط و تصفیۀ معانی مقصوده از زیر لایه های الفاظ سامیۀ آن، ازآن جناب سپاس گزارم. امید آنکه پیوسته در تصحیح ابدان ملت بکوشید. ولی چند دقیقه ای وقت خواب برای خویش قرار دهید، اما نه مثل من که همیشه در خوابم و احتیاج به تنبیه و بیداری دارم. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا»؛(3)

و باز:

«اگر ممکن شود، یک کامیون بزرگ باری تهیه کنید و سلام های بنده را در آن بار کنید که سه متر هم از ماشین بالاتر رود و ارسال کنید به قریۀ مبارکۀ اخماز مرکز و محط و مهبط حضرت نور روشن و ضیاء ثابت کثیر العلم قلیل اللطف آقای حاج سید جلال اجارودی»؛(4)

ص:172


1- (1) همان، ص 60.
2- (2) همان، ص 74.
3- (3) همان، ص 75.
4- (4) همان، ص 85.

و در نامه ای دیگر:

فان قبول کرد و فورید فهو المطلب الوحید و الفرض المفید و الا فَارسل الی خوده و فامیله و کسانه جیوشا نفریناً من چتربازان کثیره که نصف اللیل از قم برخاسته و در اردبیل بنشینند و حول و حوش وی را درست ببینند و لدی المصلحه به وی بتازند و کارش را بسازند و السلام علی من سمع مقالتی فَرعی و حفظ بصلواته عند اوقاته فرعا و لا یکون کالدکتر لا ینام اللیل لخدمة الناس و یترک الصلوة الی نصف اللیل لوسوسة الخناس، قربانت بنده بی سپاس از حیث عمل بی پایه و بی اساس علی مشکینی.(1)

نمونۀ نثر اخلاقی در نامه های آیت اللّه مشکینی

حضرت آیت اللّه مشکینی، عالمی زاهد و متخلق به اخلاق الهی است که متجاوز از چهل سال، افزون برتدریس دروس متداول حوزوی، به تدریس اخلاق و تهذیب نفوس پرداخته است. او عالمی مجاهد و مبارزی نستوه است که هرگز از جهاد علیه ظلم و ستم و انحراف و کجروی روی برنتافته و خستگی به خود راه نداده است.

حضرتش در زمرۀ کسانی نیست که صرفاً به علم و قداست پرداخته و وظایف اجتماعی و سیاسی خود را فراموش کرده باشند و به قول مجدالملک در رسالۀ مجدیه از آن دسته عالمانی باشد که: شیر شریعت است و بس، حمله نمی کند به کس!

او همواره در صف مجاهدان راه خدا و عالمانی است که در مقابل بدعت و ظلم و فساد، علم خود را آشکار کرده و به مبارزه پرداخته اند. این بُعد شخصیت ایشان یکی از بارزترین جهات نامه های ایشان است، اما از آنجا که در این نوشتار بنا بر اختصار است، این جهت را واگذاشته، به ذکر برخی نکات اخلاقی که در سراسر نامه های معظم له فراوان به چشم می خورد، بسنده می کنیم. حضرتش از هر فرصتی در قالب های گوناگون و با لطافت تمام برای دوستان و فرزندان و ارادتمندانش

ص:173


1- (1) همان، ص 82 و 83.

تذکرات اخلاقی هدیه می کند و مصداق این حدیث شریف می گردد که: طبیب دوّار بطبّه.(1) اکنون مواردی چند در نامه های ایشان ذکر می شود.

یاد خدا

«برادر عزیزم، با خدا باشید، بخوانید، بدانید، عمل کنید، بگوئید تا این ودیعۀ خدائی را ما هم به نوبۀ خود حفظ کنیم و پس از چندی به نسل های آینده بسپاریم و رهسپار شویم».(2)

یاد آخرت

ضمناً متوجه باشید که این جانب اکثر عمر را گذرانده ام و آن جناب نیز شاید به مقدار نصف یا بیشتر را، و طبق روایات چون سن از چهل گذشت، خداوند دستور می دهد فرشتگان در همۀ افعال بشر دقت بیشتر کنند و همه را بی گذشت ثبت نمایند و پاداش و یا کیفر را بیش از جوانی مرقوم دارند و لحظات و لفظات را حساب کنند. اینک توقع دارم به کم و کیف نمازتان و نوافلتان بیفزائید و در سخن محتاط باشید و درآمد و مخارج را از نظر حلّیت و حرمت خوب ملحوظ کنید. هر روز و یا حداقل هر دو سه روز، چند دقیقه با خود باشید و در امر خود فکر کنید و تهیۀ زاد سفر دراز را که از دوری آن می نالید دقیقاً بررسی و تهیه نمائید. بدهی خالقی و خلقی خود را بزودی تأدیه نمائید و کار امروز را به فردا نگذارید و خانه و زندگی و اثاث و همۀ موجودی را از بازماندگان و دیگران ببینید و بدین جهت در فکر خانۀ جدید باشید و اثاث و لوازم آنجا را بوسیلۀ انواع اعمال نیز تحصیل نمائید؛(3)

در نامه ای دیگر:

«و بعد، امید آنکه سالم و غانم باشید و صحیح البدن و سلیم القلب شوید و

ص:174


1- (1) نهج البلاغه صبحی صالح، ص 56.
2- (2) همان، ص 81.
3- (3) همان، ص 70.

گرفتاری ها کفارۀ همۀ گناهان بشود و یادی از روز واپسین بکنید؛ گرچه می دانم مشغلۀ شما اجازۀ یاد آخرت را هم نمی دهد، ولو ذاتاً اهل یاد هستید».(1)

توصیه به مراقبه

«امیدوارم چنانچه پیوسته در مقام احیاء نفوس بشری می کوشید، هماره در احیاء نفس خویش نیز کوشش فرمائید و از داروهای مقوّی روح از قبیل توجه به معبود، نماز در اول وقت با خضوع و خشوع و احسانات و انفاقات و مخالفت نفس و ترک محرمات برخوردار گردید».(2)

توصیه های اخلاقی به فرزندان

آیت اللّه مشکینی وظیفۀ نصح و ارشاد خود را در قبال همگان انجام داد و به لحاظ مسئولیت مستقیم تربیت اولاد، از امر به معروف و توصیۀ اخلاقی به آنان غفلت نورزید. به نمونه ای در این زمینه توجه کنید:

بعد الحمد فرزندان عزیز را توصیه می کنم پیوسته بحال خویش متوجه باشید؛ انسانِ غافل از خود را شیطان می رباید. اخلاص در عمل را که روح عمل است فراموش نکنید. پیامبر فرمود: اخلص للّه عملک و علمک. در هر روز از عمر، قدمی تکامل روح پیدا کنید. اگر عمل را کمّاً اضافه نکنید، بر کیف آن بیفزائید. با کتاب الهی جداً مأنوس شوید و دل با معارف آن زنده نمایید. احکام دین خود را خوب فرا گیرید، جزء جاهلین به وظائف الهی نباشید. از رفقاء سوء بپرهیزید، آنان خوب را بد می کنند مگر آنکه بتوانید بد را خوب کنید. به روح خود بیش از جسم برسید. در ایام حملات دشمن با حربۀ علم و عمل به جهاد برخیزید و مطمئن باشید که پیروزید. وجودِ پربرکتی بر اسلام و جامعه باشید. امید آنکه همه چراغی نوربخش، روحی باحرارت، ناطقی پرقدرت، انسانی باشجاعت، دانشمندی باهمت، افسری باقدرت، برای اسلام و قرآن باشید و در اولین مرحله باید عمل نمائید که

ص:175


1- (1) همان، ص 74.
2- (2) همان، ص 77.

خدا وعدۀ فضل داده. نماز صحیحِ با حال، کلید همۀ توصیه های فوق است.

سلام بر شما.(1)

توصیه به فرزندان برای رعایت حقوق همسران

در ضمن نامه ای که به یکی از دامادهای مکرّمش می نگارد، خطاب به دختر خویش چنین مرقوم می فرماید: «توصیه می کنم که حرف شما را چون وحی آسمانی در گوش گیرند و رضای شما را رضای حق دانند و بکوشند که شما را راحتی و خوشی دهند و اسباب تحصیل شما را فراهم سازند، رفته رفته مؤمن تر و متدین تر و عاقل تر و صبورتر باشند»؛(2)

و به دختر دیگر خود:

پس از سلام، امید آنکه ماه مبارک رمضانتان خوش گذشته باشد و همۀ عباداتتان به درجۀ قبول خداوند رسیده باشد و همۀ دعاهایتان دربارۀ شخص خود و ارحام و اقوام و دوستان و مؤمنان و مسلمان های جهان قبول افتاده باشد. از راه دور، سلام خالصانه از طرف خودم، پدر پیرتان که اواخر عمر خود را می گذراند و نیازمند دعای خیر و ترحم می باشد، و از طرف مادرتان که فعلاً بحمداللّه موفق شدند بزیارت عتبات عالیات، زیارت حضرت امیر علیه السلام و امام حسین علیه السلام و امام کاظم علیه السلام و امام جواد علیه السلام و امام علی النقی علیه السلام و حسن عسکری علیه السلام و زیارت مکان هائی که حضرت بقیة اللّه علیه السلام چند سالی از عمر شریفشان را آنجا در نزد پدر گذرانده سپس غیبت کرده اند، رفته است و همین روزها برمی گردد و از اینکه من موفق نمی شوم شما را در آنجا زیارت کنم، باید مرا عفو فرمائید. حرکت و سفر برای من مشکل است، خاصه چندین جرم برایم بسته اند که کار مشکل تر شده؛ ولی خدا می داند که همیشه شما را و سائر فرزندانم را در نماز و اوقات دعا و قنوت نمازها و خاصه نماز شب دعا می کنم. البته اجابت در دست خداوند

ص:176


1- (1) همان، ص 44.
2- (2) همان، ص 34.

است. بکوش تا آخرتت را آباد کنی، نمازها را خوب بخوان، مسائل نماز و غیره را یاد بگیر، برای زن های آنجا مسئله بگو، از این فرصت استفاده کن.

امیدوارم عاقبت کار همۀ ماها ختم بخیر شود و همه با ایمان کامل روسفید به حضور خداوند برسیم. همۀ برادران و خواهرانت، سلام قشنگ دارند؛(1)

و باز در نامه ای دیگر:

پس از سلام، امیدوارم که پیوسته بدنت، روحت، عقلت، فکرت سالم و صحیح باشید و همه وقت خدا را فراموش نکنی و از عمر خویش استفاده کنی. در اوقات بیکاری، با قرآن و بعضی از کتاب های دینی مأنوس شوید و اگر ممکن شد با زن ها و دختران آن محیط آشنا شوید و مسائل شرعی بیاموزید. از خدا و پیامبر و حلال و حرام و حالات ائمه علیهم السلام برای آن ها بگوئید و خلاصه شما هم مبلّغ دینی بشوید. زبان ترکی بلدید، از آن استفاده کنید و برای آخرت خود ذخیره فراهم کنید و خدمت کردن برای اولاد پیامبر و مرد صالح الهی، یعنی آقای اجاق نژاد را یکی از بهترین عبادت ها حساب کنید و دیگر هر کار کردیم، شماره تلفن شما را پیدا نکردیم.

همۀ ماها بحمداللّه سلامت هستیم و مامانت سلام خالصانه دارد و خواهرانت و برادرانت همه سلام و دعا دارند. پدر پیرت که فقر مالی و نیازش کم شده، فقر و نیاز روحی اش بیشتر شده و پیوسته در فکر کسب زاد و راحله است ولی کاری نمی تواند بکند. برای ایشان دعا بفرمائید. خداوند همۀ شماها را از بندگان صالح و شایستۀ خویش قرار دهد و به خانوادۀ آقای خندانی سلام برسانید. خداوند خیر دنیا و سعادت عقبا به شما و همسر محترمتان و اقوام و ارحامتان عنایت فرماید. والسلام علیکم و رحمة اللّه.(2)

وفا به دوستان

آیت اللّه مشکینی، به بزرگ و کوچک از دوستانش وفادار است و از ادای حق مودّت

ص:177


1- (1) همان، ص 91.
2- (2) همان، ص 96.

هیچ یک در موقعیت های گوناگون به قدر امکان غفلت نمی کند. ملاحظه فرمایید:

سلام به همۀ دوستان دارم و به حضرت آیت اللّه حائری سلام مرا برسانید و کذا به آقای حاج وحید و رفقای دیگر کلهم اجمعین و به آقای طاهری کنی سلام دارم و به آقای حیدری همسایه و آقای حاج آقا محمد و حاج مسجدی و آقای حاج آقا حبیب و میرزا عباس و آقای قنادین و آقای دستمالچی اخ الحاج حبیب و مشهدی علی و استاد ترک سماورساز سر کوچه و آن آستاد حلبی ساز و بخاری ساز ترک لب خیابان و آقای حاج خاکی و تمام دوستان سلام دارم. قربان شما مجرم بی عمل کثیر الزلل تبعیدی بی گناه.(1)

به خدمت دوستان گرامی، به آن آقا که بیماران بدن را شفا می بخشد، ولی خود به بیماری بی مهری گرفتار است نمی تواند شفا بدهد سلام برسانید و شاهد این مطلب این است که دوستت دارم و دانم که توئی دشمن جانم، خلاصه به ایشان و آقایان دوستان آقای حاج شیخ زاده و آقای مروج (یعنی آیات عظام حومه ای) و آقای حاج عبدالمحمد مرجوّی و آقای حاج اسماعیل حافظی و آقای حقگوئی و آقای قالیچه چی و آقایان همکار نزدیک مغازۀ شما و پدرش و... و تمام دوستان را سلام دارم.(2)

نقدپذیری

حضرتش به یکی از طلبه های ارادتمند خود، که اشکالاتی در ترجمۀ قرآن کریم به نظرش رسیده و طی نامه ای به محضرش ارسال نموده بود چنین پاسخ می دهند:

بعد التحیات الوافره، نوشتۀ شریف که حکایت از الطاف سامیه داشت ملحوظ گردید. برای من قابل تقدیر و تشکر بود؛ خیلی زحمت کشیده اید و آسان نیست تمام کتاب اللّه را با ترجمۀ مغلوط، به دقت دیدن و فهمیدن و خاصه نقد و تحلیل و تجزیه در اطراف آن نمودن. اکثریت قاطع اشکالات

ص:178


1- (1) همان، ص 48.
2- (2) همان، ص 73.

عبارتی را وارد دیدم و در حاشیۀ مرقومتان خطّ لزوم تصحیح کشیدم، و عده ای از اشکالات محتوائی نیز قابل توجه بود، تصحیح کردم و اندکی هم به نظر می رسید وارد نیست، در حاشیه اشاره به جواب نمودم؛ ولی رو هم رفته نقدتان برای من پرارج بود. آری «أحبّ إخوانی من أهدی إلیّ عیوبی» و منتظرم در آینده نیز از شما و سائر دوستان در این ترجمه که یأتیه الباطل من بین یدیه و من خلفه استفاده نمایم.(1)

تکریم و تجلیل از عالمان ربّانی

بخش پایانی این وصف جمیل و ذکر خیر را، با نقل بخشی از پیامی که مشحون از لطایف ادبی و اعتقادی و اخلاقی و بالاتر از آنْ جلوه گاه کرامت نفس و بزرگواری و اعتقاد نیک آن مرد خدا در تکریم و تجلیل از یکی از عالمان بنام دارالارشاد اردبیل، آیة الزهد و التقوی، حجت الاسلام والمسلمین استاد حاج شیخ عبدالرحیم جعفری - قدّس سرّه الشریف - به سرانجام می رسانیم. یادآور می شویم که سراسر این مکتوب نورانی، مملو از نکات ادبی - اخلاقی است که همۀ فقرات آن شایستۀ توضیح و توجّه است که جهت رعایت اختصار، بخشی از آن را می آوریم.

عالم ربّانی وخطیب زاهد، استاد جعفری، از همگنان و هم سالان ایشان در آغاز تحصیل علوم دینی در حوزۀ علمیۀ اردبیل بود و پس از انجام تحصیلات عالیه به زادگاه خود بازگشت و بیش از نیم قرن عهده دار وظایف خطیر روحانیت و رسالت تبلیغ دین به قول و عمل در منطقه بود و جایگاهی رفیع در میان مردم داشت. در سال 1383 ش با برگزاری همایشی، از بیش از نیم قرن مجاهدت علمی و معنوی ایشان تجلیل به عمل آمد. حضرت آیت اللّه مشکینی به این همایش پیامی ارسال کردند، که در بخشی از آن چنین آمده است:

و بعد، سلام به دارالایمان اردبیل، سلام به مدارس دینی آن خطّه و به علماء عظیم الشأنی که از آن دیار به لقاء حق پیوسته اند و علماء احیائی که هریک

ص:179


1- (1) همان، ص 92.

به نوبۀ خودْ چراغی فروزان و ستاره ای درخشان و شمسی پرنور و قمری پرفروغ اند.

سلام بر ائمۀ جماعات و جمعات و طلاب علوم و مربّیان نور و مردم بیدار وَ با عشق و شور آن سامان.

و نیکو است در اینجا یادی ویژه از آن درّ گرانمایۀ اردبیل کنم که در جنب ایوان علوی، هر فقیه و محققی از آنجا عبور کند، هدیه ای لایق به امانتِ گرانقدر اردبیل تقدیم می دارم؛ یعنی آنکه احمد نامش، و مقدس صفتش و اردبیل مولدش و جوار علوی آرامگاهش می باشد.

ای عالم روحانیت [!] بکوشید که چنین باشید «وَ فی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ».(1)

و زیباست باز بگویم که ملت اردبیل را آن گونه که در اسبق زمانْ من دیده ام، معنویتشان بر مادیت، و ایمانشان بر دنیویت می چربید، مساجدشان در محرم دیدنی و حلاوت عبادتشان در رمضان چشیدنی بود. سلام بر آن ها.

دینشان سالم و دنیایشان آباد باد.

غرض از تصدیع اینکه همایش و بزرگداشتی تحت عنوان تجلیل از یکی از علماء بزرگوار آن سامان، الفاضل الورع، ابی البرکات و مستحسن الحرکات، عالمی بینا، فاضلی دانا، مفسری توانا، متفکری ذلیق(2) و مربی خلیق حضرة الشیخ حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ عبد الرحیم جعفری دامت برکاته تشکیل شده است.

گرچه بر اساس خواستۀ دوستان محترم بر خود لازم دانستم بر حسب وظیفه پیشنهاد صمیمی آن ها را بپذیرم و در این همایش سهمی داشته باشم، امّا کیفیت ذلک و جنابه

«ینحدُر عنه السّیل و لا یرقی الیه الطّیر».(3)

ص:180


1- (1) مطففین، آیۀ 26.
2- (2) . کسی که زبانش آزاد و گویاست.
3- (3) اقتباس و برداشتی است از عبارتی از خطبۀ سوم نهج البلاغه معروف به «شقشقیه» به معنای: سیل علوم و فضائل از بلندای قلۀ کمالات او سرازیر می شود و هیچ مرغ عقل و خیالی در اوج آن توان پرواز ندارد.

این مقدار می دانم که حضرتش از اوائل جوانی، یعنی از روزی که مرحوم مغفور ملا حسن برزندی آن وجود پربرکتی که در برزند و حُومه، خود ملجأ مستمندان و خانه اش مطاف حاجتمندان بود، فرزند و برادرزادگانش را روانۀ اردبیل نمود، از آن مقطع، تحصیل این مرد بزرگ به مصداق کلام نورانی امیر بیان علیه السلام

«تغرَّب عن الاوطان فی طلب العلی»(1) شروع شد.

او هنگامی که جملۀ

«اوّل العلم معرفة الجبار»(2) را گفت، در قلب نورانیش شوقی خاصّ پدید آمد و طولی نکشید که عالمی خبیر، کاتبی خوش خط، گوینده ای زبردست، خطیبی روانشناس و مبارزی مجاهد گردید.

چشمی از ابوالعلاء معرّی عاریه کن و او را بنگر که خواهی گفت:

«لو جئتَه لرأیتَ الناس فی رجلٍ و الدهر فی ساعة و الارض فی دار»

اینجانب مدتی هر چند کوتاه در مدرسۀ ملا ابراهیم، سعادت همنشینی و نیل به محضرشان را داشتم و در حضورشان از درس مرحوم آقای سید کریم انواری(3) بهره مند می شدیم که پس از گذشت مدتی، از این سعادت دور شدم.

جناب جعفری - دامت افاضاته - مثل اغلب طلاب علوم دینی در آن ایام، از مال دنیا صفر الکف(4) بود و عمر شریف و پر برکت خود را به مصداق: «أبی

ص:181


1- (1) مصرعی از یک بیت منسوب به امیرالمؤمنین، علی علیه السلام که کامل آن چنین است: تغرب عن الاوطان فی طلب العلیو سافر و فی الاسفار خمس فوائد برای جستجوی کمالات از وطن های خود دوری جویید و مسافرت کنید که در چنین سفری پنج فائده است.
2- (2) . حدیث معروفی است که در آغاز کتاب «امثله» جامع المقدمات آمده به معنی «نخستین رهاورد علم شناخت خداست».
3- (3) . مرحوم آقا سید کریم انواری، از سلسلۀ سادات معظم کلخوران اردبیل و نوۀ آیت اللّه حاج میر صالح آقامجتهد، از علماء بزرگوار و اساتید حوزۀ علمیۀ اردبیل بوده است.
4- (4) . تهی دست.

اللّه ان یرزق المتقین الّا من حیثُ لم یحتسِبوا»،(1) با زهد و تقوی، درعین حال با سلامت نفس و مناعت طبع به قلّۀ عزت رسانید.

و همانند حضرت موسی بن عمران که چون اغنام دختران ناشناسِ شعیب علیهم السلام را سیراب کرد، در گوشه ای بر روی خاک بخوابید و این جمله را در زبان خویش زمزمه کرد «ربِّ انّی لِما أنزلتَ الی من خیر فقیرٌ»،(2) این کلام ترجمۀ زبان عبری موسی است که به عربی یادگار او شده؛ یعنی «خدایا به لقمۀ نانی نیازمندم».

او با توکل به خدای رحمان و امید به حق سبحان - جلّ و علا - با کمترین مؤنه و بیشترین معونه، بضاعت خود را در راه ترویج دین الهی و تفسیر کتاب آسمانی و تبلیغ احکام نورانی و معرّفی مکتب اهل بیتِ عصمت و طهارت علیهم السلام مبذول فرمود و در جهت هدایت امّتی عظیم و اصلاح جامعه ای قویم که دارالایمان اردبیل لقب یافته است، زحمات طاقت فرسائی کشید و خصوصاً در تربیت جوانان پاک، مجاهد و متعهد که نقش آنان در شکل گیری انقلاب اسلامی در آن خطّه کاملاً مؤثر و محسوس بود، توفیق بزرگ و موفقیت قابل تحسین و تمجید بدست آورد که طوبی له و حسن مآب(3) و شکر اللّه سعیه و ادام اللّه عزه.

این کوتاه سخن که به منظور بهره مندی از فضایل آن عالم ربّانی گرد آمد، انگشتانۀ فهم این ناچیز بود که برای پیمانه کردن دریای ذوق و لطافت آن بزرگ مرد علم و دین جرئت به خود راه داده؛ وگر نه هِزار هَزار خوش الحان می خواهد که در بوستان و گلستان سخنش تفرّج کنند و بر شاخسار هر گلی از معنا و غنچه ای از نکات زیبا بنشینند و آواز سر دهند و نغمه سرایی کنند.

از خداوند متعال خواستارم جویندگان گوهر علم و کمال و پویندگان طریق

ص:182


1- (1) . در مجموعه ورام این حدیث شریف نبوی این گونه نقل شده است: أَبَی اللَّهُ أَنْ یَرْزُقَ عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ إِلَّا مِنْحَیْثُ لا یَحْتَسِب.
2- (2) . قصص، آیۀ 24.
3- (3) رعد، آیۀ 29.

وصال را توفیق خاکساری بر آستان اهل هنر، طاعت و بندگی و درس آموزی از گفتار و کردار تندیس های فرزانگی عنایت فرماید؛ چرا که:

گر در سرت هوای وصال است حافظا باید که خاک درگه اهل هنر شوی(1)

کتاب نامه

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه، گردآوری: سید رضی، تحقیق و تصحیح: صبحی صالح، قم: مؤسسۀ بعثت، 1387 ق، افست، 1356.

3. تاریخ اردبیل و دانشمندان، سید فخرالدین موسوی اردبیلی نجفی، جلد اول، انتشارات شیخ صفی الدین اردبیلی، 1378، دوم.

4. دیوان حافظ، انتشارات امیر کبیر، 1363.

5. دیوان حکیم ملا محمد هیدجی، انتشارات اندیشۀ نو، 1382.

6. ذوق لطیف ایرانی، علی ابوالحسنی (منذر)، نشر کانون اندیشه جوان، 1391.

7. فنون و بلاغت و صناعات ادبی، جلال الدین همایی مؤسسۀ نشر هما، 1368، ششم.

8. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران: دار الکتاب الاسلامیه، 1407 ق، چهارم.

9. لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور، بیروت: دار صادر، 1414 ق، سوم.

10. کلیات سعدی، انتشارات اشارات طلائی، 1390.

11. مثنوی، جلال الدین محمّد بلخی، تصحیح محمد استعلامی، تهران: زوار، 1372.

12. مصباح المنیر، احمد بن محمّد فیومی، قم: دار الهجرة، 1405 ق.

13. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، دفتر نشر کتاب، 1404 ق.

ص:183


1- (1) دیوان حافظ.

ص:184

کتاب شناسی آیت اللّه میرزا علی مشکینی

اشاره

محمد امین ربانی

چکیده

این کتاب شناسی به معرفی آثار چاپ شده و منابع دربارۀ آیت اللّه میرزا علی مشکینی اختصاص دارد. کتاب شناسی در دو بخش اصلی سامان یافته است: بخش اول، به معرفی آثار وی اختصاص دارد. در این بخش، نخست مشخصات کتاب شناختی 25 اثر تألیفی آیت اللّه مشکینی ارائه می شود.

سپس مشخصات کتاب شناختی 150 مقاله و درس گفتار وی آورده می شود. در بخش دوم نیز شصت منبع دربارۀ او معرفی می شود. در مجموع این کتاب شناسی، 252 مأخذ معرفی شده است.

کلیدواژه ها: آیت اللّه مشکینی، کتاب شناسی، مأخذشناسی.

مقدمه

آیت اللّه مشکینی در سال 1300 دیده به جهان گشود و در مرداد 1386 چشم از جهان فرو بست. وی در سال های تحصیل خود، حضور عالمان بزرگی را درک کرد. همچنین بسیاری از عالمان و استادان امروز، از حضور در جلسه های درس او بهره برده اند. وی کتب دورۀ مقدمات و سطح را بارها تدریس کرد و سال ها نیز به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال داشت.

آیت اللّه مشکینی در کنار فعالیت های علمی و فرهنگی، در حوزۀ

ص:185

فعالیت های سیاسی و اجتماعی نیز حضور فعال داشت و در مسئولیت های گوناگون ایفای نقش کرد. ریاست شورای بازنگری قانون اساسی، ریاست مجلس خبرگان رهبری و ریاست جامعۀ مدرسین، گوشه ای از مسئولیت های اجتماعی وی به شمار می رود.

آیت اللّه مشکینی در کنار فعالیت های علمی و نیز حضور در عرصه های اجتماعی، به حوزۀ تحقیق و نگارش نیز اهتمام ویژه داشت. افزون بر آثاری که از وی منتشر شده است، دست نوشت های بسیاری از او برجای مانده است که فرصت تنظیم و انتشار آن ها را نیافت. در همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی که به زودی برگزار خواهد شد، مجموعۀ آثار وی در پنجاه جلد انتشار خواهد یافت.

همچنین هفت جلد کتاب دیگر از سوی دبیرخانۀ این همایش دربارۀ وی به چاپ می رسد.

کتاب شناسی حاضر که در فرصت زمانی کوتاهی فراهم آمده است، به معرفی آثار چاپ شده و منابع دربارۀ وی اختصاص دارد. این فهرست در دو بخش اصلی سامان یافته است: بخش نخست، به آثار وی اختصاص دارد. در این ابتدا مشخصات کتاب شناختی 26 اثر تألیفی آیت اللّه مشکینی ارائه می شود. سپس مشخصات کتاب شناختی 151 مقاله و درس گفتار او آورده می شود. در بخش دوم نیز 75 منبع دربارۀ آیت اللّه مشکینی معرفی می شود. در مجموع دو بخش این فهرست، 252 منبع معرفی شده است.

این منابع حاصل دست رسی نگارنده بدان ها در فاصلۀ زمانی محدود بوده است. ممکن است آثار دیگری نیز - به خصوص در بخش «مقالات و درس گفتارها» و «آثار درباره» - وجود داشته باشد که از نگاه صاحب این قلم به دور مانده باشد. ازاین رو با تمام تلاشی که در ارائۀ بدون نقص این کتاب شناسی شده، خالی از کاستی نیست.

ص:186

یک. آثار

1. کتاب ها

1. اصطلاحات الاصول ومعظم ابحاثها. قم: دفتر نشر الهادی، 1367، وزیری، 301 ص.

2. بحث قصیر حول نظریه التطور من حیث استفادتها من آیات الکتاب الکریم. قم:

چاپخانۀ مهر [1397 ق]، رقعی، 67 ص. عنوان روی جلد: البحث حول تطویة الطور، و ترجمۀ آن با این مشخصات: تکامل در قرآن. ترجمۀ ق. حسین نژاد، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، 1370، رقعی، 80 ص.

3. بحثی پیرامون خمس: تحقیقی و استدلالی بزبان فارسی. قم و تهران: یاسر، [1359]، جیبی، 150 ص.

نشر دوم: نوشتارهای فقهی: کتاب واجب و حرام، تقلید چیست؟ امر به معروف و نهی از منکر، بحثی پیرامون خمس، کتاب قضا و شهادات، زمین و آنچه در آن است (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی)، به کوشش حمید جُلفایی، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ص 303-379.

4. تحریر المعالم: معدّ الشروع فی اصول الفقه. قم: دفتر نشر الهادی، چاپ پنجم، 1414 ق، رقعی، 248 ص، و ترجمۀ آن با این مشخصات: مبانی استنباط:

ص:187

ترجمۀ آزاد از تحریر المعالم. ترجمۀ علیرضا فیض، قم: دفتر نشر الهادی، 1375، 319 ص.

5. التفسیر المبسوط. قم: چاپخانۀ علمیه، 1358، وزیری، ج 4.

6. تقلید چیست؟: دوازده پرسش و پاسخ پیرامون تقلید و مختصری از احکام مربوط به حدود، قصاص و دیات. قم و تهران: یاسر، 1347، جیبی، 103 ص. عنوان روی جلد: تقلید چیست؟

نشر دوم: نوشتارهای فقهی: کتاب واجب و حرام، تقلید چیست؟ امر به معروف و نهی از منکر، بحثی پیرامون خمس، کتاب قضا و شهادات، زمین و آنچه در آن است (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 44)، به کوشش حمید جُلفایی، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ص 203-256.

7. حواشی کتاب المضاربة والشرکة من العروة الوثقی. قم: دفتر نشر الهادی، 1369، 142 ص.

8. دروس فی الأخلاق. قم: نشر الهادی، چاپ اول، 1374، وزیری، 279 ص، و ترجمۀ آن با این مشخصات: درسهای اخلاق، ترجمۀ علیرضا فیض، قم:

مترجم، چاپ اول، 1376، 287 ص.

9. درسی از قرآن کریم: تفسیر سورۀ صاد. قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1359، رقعی 288 ص.

10. دعای عرفۀ امام حسین علیه السلام و دعای عرفۀ امام سجاد علیه السلام. ترجمۀ علی مشکینی و الهی قمشه ای، تهران: نهضت زنان مسلمان، 1363، رقعی، 106 ص. عنوان روی جلد: دعای عرفۀ امام حسین علیه السلام با ترجمۀ آیت اللّه مشکینی، دعای عرفۀ امام

ص:188

سجاد علیه السلام، ترجمۀ مرحوم آیت اللّه الهی قمشه ای.

11. الرسائل الجدیدة والفرائد الحدیثة: تلخیص لفرائد الاستاذ الاعظم والفقیه المقدّم آیت اللّه الملک الباری مولانا العلامة الکبیر الشیخ مرتضی الانصاری قدس سره. قم: چاپخانه پیروز، 1349، وزیری، 535 ص.

12. الزواج فی الاسلام یشتمل علی امهات آداب. [بی جا]: [بی نا]، [بی تا]، 368 ص، و ترجمۀ آن با این مشخصات: ازدواج در اسلام، ترجمۀ احمد جنتی، قم: دفتر نشر الهادی، ویرایش دوم، 1381، رقعی، 240 ص.

13. الفقه المأثور: أصول متلقاة من الکتاب والسنة، بأسلوب حدیث و نظم جدید، وهو فقه جامع، فرید فی بابه، وحید فی نظمه، جید فی اسلوبه، مبتکر فی تنظیم مقدماته وتبویب کتبه، تألیف علی وفق مذهب الإمامیة. قم: دفتر نشر الهادی، چاپ دوم، 1418 ق، وزیری، 548 ص. عنوان روی جلد: الفقه المأثور: فقه جامع، باسلوب جدید، فرید فی بایه، وحید فی نظمه، مبتکر فی تنظیم مقدمات الفقه و تبویب کتبه.

14. القرآن الکریم با ترجمۀ فارسی. ویرایش و تلخیص ترجمه: حسین استادولی، تهران: مؤسسۀ فرهنگی و آموزشی شبستان دانش، [بی تا]، وزیری، 604 ص.

15. قصار الجمال فی العقائد والأخلاق والعمل. [بی جا]: [بی نا]، [بی تا]، وزیری، 2 ج، ؟؟؟ ص.

16. کتاب امر به معروف و نهی از منکر (فرمان دادن به نیکی و بازداشتن از بدی): تحقیقی و استدلالی به زبان فارسی برای طلاب محترم و دانش پژوهان اسلامی. قم و تهران:

یاسر، [1359]، جیبی، 72 ص. عنوان روی جلد: امر به معروف و نهی از منکر.

نشر دوم: نوشتارهای فقهی: کتاب واجب و حرام، تقلید چیست؟ امر به معروف و نهی

ص:189

از منکر، بحثی پیرامون خمس، کتاب قضا و شهادات، زمین و آنچه در آن است (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 44)، به کوشش حمید احمدی جُلفایی، قم:

سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ص 257-302.

17. کتاب واجب و حرام: شامل واجبات و محرّمات اعتقادی و عملی در شرع اسلام.

قم: دفتر نشر الهادی، چاپ پنجم، 1374، رقعی، 248 ص.

نشر دوم: نوشتارهای فقهی: کتاب واجب و حرام، تقلید چیست؟ امر به معروف و نهی از منکر، بحثی پیرامون خمس، کتاب قضا و شهادات، زمین و آنچه در آن است (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 44)، به کوشش حمید جُلفایی، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ص 21-201.

18. کتاب قضا و شهادات تحقیقی و استدلالی به زبان فارسی برای طلاب و قضات و دانش پژوهان اسلامی. قم و تهران: یاسر، 1359، جیبی، 136 ص. عنوان روی جلد: کتاب قضا و شهادات.

نشر دوم: نوشتارهای فقهی: کتاب واجب و حرام، تقلید چیست؟ امر به معروف و نهی از منکر، بحثی پیرامون خمس، کتاب قضا و شهادات، زمین و آنچه در آن است (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 44)، به کوشش حمید جُلفایی، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ص 381-454.

19. کتاب المنافع العامّة: شرح الکتاب احیاء الموات من الشرایع. قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1407 ق، وزیری، 201 ص.

20. کشکول حکمت. قم: دفتر نشر الهادی، چاپ اول، 1386، رقعی، 328 ص.

عنوان روی جلد: کشکول حکمت: روایات، اشعار، لطائف، خاطرات.

21. مسلکنا: معاشر الشیعة الامامیة فی العقائد والاخلاق والاعمال. [بی جا]: [بی تا]،

ص:190

[بی نا]، رقعی، 443 ص. عنوان روی جلد: مسلکنا فی الأصول والأخلاق والفروع، وترجمۀ آن با این مشخصات: راه ما: مسلکنا، ترجمۀ احمد خدائی، [بی جا]:

[بی نا]، [بی تا]، وزیری، 384 ص.

22. مسائل فارسی و استدلالی کتاب احیاء موات برای طلاب محترم و دانش پژوهانی که طالب آشنائی با فقه استدلالی اسلامی هستند. قم و تهران: یاسر، [1359]، جیبی، 130 ص. عنوان روی جلد: زمین و آنچه در آنست.

نشر دوم: نوشتارهای فقهی: کتاب واجب و حرام، تقلید چیست؟ امر به معروف و نهی از منکر، بحثی پیرامون خمس، کتاب قضا و شهادات، زمین و آنچه در آن است (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 44)، به کوشش حمید جُلفایی، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ص 455-526.

23. مصطلحات الفقه ومعظم عناوینه الموضوعیه. قم: الهادی، چاپ دوم، 1379، وزیری، 579 ص.

24. مفتاح الجنان و مصباح الجنان. تعریب: السید علی الحائری، قم: مؤسسة نشر الهادی، چاپ اول، 1386، وزیری، 613 ص، و ترجمۀ آن با این مشخصات:

مفتاح الجنان ومصباح الجنان، بازنگری و ترجمه: سید مرتضی قافله باشی، قم:

الهادی، چاپ چهارم، 1387، وزیری، 796 ص، و گزیدۀ آن با این مشخصات:

مفتاح الفلاح یا نیایش و ارتباط با خدا، قم: الهادی، چاپ اول، 1386، جیبی، 284 ص. این کتاب قبلاً با این مشخصات منتشر شده است: المصباح المنیر:

زیباترین سخن و عارفانه ترین دستور برای توبه و مناجات و تقرب به پروردگار و نیکوترین روش و مؤدبانه ترین برنامه برای توسل و عرض ادب به ساحت پیشوایان دینی و مقربان درگاه حق تعالی. قم: دفتر نشر الهادی، چاپ هفتم، 1379، وزیری، 592 ص.

ص:191

25. المواعظ العددیه: تهذیب و اضافات لکتاب الاثنی عشریة. شروح و تعلیقات: علی احمدی میانجی، [بی جا]: [بی نا]، چاپ دوم، [بی تا]، وزیری، 338 ص، و ترجمۀ فارسی آن با این مشخصات: نصایح گفتاری چند از حکم و مواعظ عددی فراگرفته از بیانات رهبران دین و خردمندان جهان، ترجمۀ احمد جنتی اصفهانی، قم: چاپخانۀ مهر، [بی تا]، وزیری، 408 ص. عنوان روی جلد: نصایح: ترجمۀ کتاب المواعظ العددیة، و گزیده ای از آن با این مشخصات: گلستان حکمت: منتخبی از کتاب شریف نصایح استاد اخلاق حضرت آیت اللّه مشکینی. گردآوری و تلخیص، غلامرضا حیدری، قم: الهادی، چاپ چهارم، 1388، رقعی، 143 ص، و گزیدۀ دیگری با این مشخصات: بوستان حکمت: گزیدۀ کتاب شریف نصایح استاد اخلاق حضرت آیت اللّه مشکینی، گردآوری و تلخیص: حیدرعلی حیدری، قم: الهادی، چاپ اول، 1389، رقعی، 144 ص.

26. الهادی إلی موضوعات نهج البلاغة. تهران: انتشارات چاپخانۀ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، 1363، وزیری، 618 ص.

2. مقالات و درس گفتارها

در این بخش، مقالات و درس گفتارهای آیت اللّه مشکینی معرفی شده است. دو سه نوشتۀ دیگر که در قالب مقدمۀ کتاب یا اطلاعیه برای سمیناری بوده است در این مجموعه آمده است. در مجموع، مشخصات کتاب شناختی 177 منبع در این قسمت شناسانده شده که بر اساس الفبای عنوان تنظیم گردیده است:

27. «آداب تبلیغ». پیام حوزه، سال ششم، شمارۀ 21 (بهار 1378)، ص 19-22.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، ج 1، ص 84-87.

ص:192

28. «آشنایی با شخصیتهای اسلامی معاصر، پاسداران اسلام». پاسدار انقلاب، شمارۀ 50 (اسفند 1360)، ص 14-17.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2 ص 341-349.

29. «آنهایی که درسهای آفرینش را خوب آموختند» (عرفان عملی در اسلام).

جهاد، شمارۀ 35 (16 تیر 1361)، ص 30-31 و 72.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، ج 2، ص 141-147.

30. اخلاق اسلامی. تهیه و تنظیم: مؤسسۀ علمی - هنری قدر، تهران: قدر ولایت، 1387، 157 ص.

31. «اخلاق اسلامی». تربیت، شمارۀ 28 (اردیبهشت 1367)، ص 6-9.

نشر دوم: اخلاق اسلامی (رنگ آمیزی صانع). گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 1، ص 126-136.

32. «اخلاق اسلامی». تربیت، شمارۀ 39 (خرداد 1368)، ص 6-9.

نشر دوم: «اخلاق اسلامی: واعراض عقلانی». گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری،

ص:193

قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 253-260.

33. «اخلاق اسلامی». تربیت، شمارۀ 58 (اردیبهشت 1370)، ص 5-7.

نشر دوم: «اخلاق اسلامی (خصایل آدمی)». گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ ونشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 368-375.

34. «اخلاق اسلامی: آثار خرد». تربیت، شمارۀ 49 (خرداد 1369)، ص 4-7.

چاپ دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 320-327.

35. «اخلاق: الإخلاص». بقیة اللّه، شمارۀ 4 (رجب 1412)، ص 22-25.

36. «اخلاق اسلامی: آزادی و محدودیت انسان». تربیت، سال سوم، شمارۀ 7 (فروردین 1367)، ص 4-7.

37. «اخلاق اسلامی: ابزار تقویت روح». تربیت، شمارۀ 53 (آذر 1369)، ص 5-8.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 352-358.

38. «اخلاق اسلامی: ابعاد صدق». تربیت، شمارۀ 38 (اردیبهشت 1368)، ص 6-8.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 245-252.

ص:194

39. «اخلاق اسلامی: اختبار و روح». تربیت، شمارۀ 48 (اردیبهشت 1369)، ص 4 - 5 و 50.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 1، ص 315-319.

40. «اخلاق اسلامی: ارتباط علم و عمل». تربیت، شمارۀ 34 (دی 1367)، ص 4 - 7 و 48.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 197-208.

41. «اخلاق اسلامی: اسباب هلاکت». تربیت، شمارۀ 33 (آذر 1367)، ص 4-7.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 186-196.

42. «اخلاق اسلامی: اسماء روح». تربیت، شمارۀ 45 (بهمن 1368)، ص 4-7.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 289-299.

43. «اخلاق اسلامی: اعراض از دنیا». تربیت، شمارۀ 29 (خرداد 1367)، ص 6-9.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث،

ص:195

چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 137-146.

44. «اخلاق اسلامی: اقتدار و روح». تربیت، شمارۀ 47 (فروردین 1369)، ص 4-7.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 306-314.

45. «اخلاق اسلامی: انتفاع دنیوی». تربیت، شمارۀ 57 (فروردین 1370)، ص 6 - 8 و 50.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 359-367.

46. «اخلاق اسلامی: انشراح صدر». تربیت، شمارۀ 36 (اسفند 1367)، ص 4-7.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 223-232.

47. «اخلاق اسلامی: تأدیب الهی». تربیت، شمارۀ 40 (تابستان 1368)، ص 6-9.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 261-271.

48. «اخلاق اسلامی: تهذیب نفس». تربیت، شمارۀ 31 (مهر 1367)، ص 4-7 و 50.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 161-174.

ص:196

49. «اخلاق اسلامی: خصایل ملایک». تربیت، شمارۀ 60 (تابستان 1370)، ص 6-9.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 376-384.

50. «اخلاق اسلامی: در وادی محبت». تربیت، شمارۀ 44 (دی 1368)، ص 6-9.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 281-288.

51. «اخلاق اسلامی: راه رستگاری». تربیت، شمارۀ 50 (تابستان 1369)، ص 4-7.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 328-335.

52. «اخلاق اسلامی: روح ربانی». تربیت، شمارۀ 42 (آبان 1368)، ص 4-7.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 272-280.

53. «اخلاق اسلامی: عزم و اراده». تربیت، سال سوم، شمارۀ 6 (اسفند 1366)، ص 4-7.

54. «اخلاق اسلامی: عقل و خرد». تربیت، شمارۀ 46 (اسفند 1368)، ص 4-6.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه

ص:197

علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 300-305.

55. «اخلاق اسلامی: گفت و شنود». تربیت، شمارۀ 50 (تابستان 1369)، ص 54 - 57، و شمارۀ 51 (مهر 1369)، ص 4-7، و شمارۀ 60 (تابستان 1370)، ص 54-57.

نشر دوم: «در حاشیۀ مباحث اخلاق اسلامی (گفت و شنود)». گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 326-345، و با عنوان «گفت و شنود اخلاق اسلامی»، ج 1، ص 385-393.

56. «اخلاق اسلامی: مدارج توحید». تربیت، شمارۀ 35 (بهمن 1367)، ص 4-7 و 29.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 209-222.

57. «اخلاق اسلامی: منشأ روح». تربیت، شمارۀ 52 (آبان 1369)، ص 5-6.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 346-351.

58. «اخلاق اسلامی: مواعظ اخلاقی». تربیت، شمارۀ 30 (تابستان 1367)، ص 6-9.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 147-160.

ص:198

59. «اخلاق اسلامی: هجرت از هوا تا خدا». تربیت، شمارۀ 32 (آبان 1367)، ص 4-7.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 175-185.

60. «اخلاق اسلامی: همراهان آدمی». تربیت، شمارۀ 37 (فروردین 1368)، ص 4-7.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 232-244.

61. «اخلاق: التفکر». بقیة اللّه، شمارۀ 5 (شعبان 1412)، ص 19-22.

62. «اخلاق: حالات النفس». بقیة اللّه، شمارۀ 2 (جمادی الاُولی 1412)، ص 20-24.

63. «اخلاق الحب». بقیة اللّه، شمارۀ 3 (جمادی الثانی 1412)، ص 26-29.

64. «اخلاق در اسلام». پاسدار اسلام، شمارۀ 1 (دی 1360)، ص 7-11 و 62، و شمارۀ 2 (بهمن 1360)، ص 4-6، و شمارۀ 3 (اسفند 1360)، ص 8-10.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 485-517.

65. «اخلاق در اسلام: اخلاص». پاسدار اسلام، شمارۀ 9 (شهریور 1361)، ص 6-8.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه

ص:199

علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 541-546.

66. «اخلاق در اسلام: بخل». پاسدار اسلام، شمارۀ 8 (مرداد 1361)، ص 11-13.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 535-540.

67. «اخلاق در اسلام: تفکر». پاسدار اسلام، شمارۀ 13 (دی 1361)، ص 10-11.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 565-569.

68. «اخلاق در اسلام: تواضع». پاسدار اسلام، شمارۀ 4 (فروردین 1361)، ص 10 - 12، و شمارۀ 5 (اردیبهشت 1361)، ص 10-11.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 518-529.

69. «اخلاق در اسلام». پاسدار اسلام. شمارۀ 19 (تیر 1362)، ص 16-19، و شمارۀ 21 (شهریور 1362)، ص 19-21، و شمارۀ 23 (آبان 1362)، ص 10 - 12، و شمارۀ 24 (آذر 1362)، ص 11-13، و شمارۀ 26 (بهمن 1362)، ص 11-13، و شمارۀ 27 (اسفند 1362)، ص 11-13، و شمارۀ 29 (اردیبهشت 1363)، ص 11-13.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث،

ص:200

چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 7-55.

70. «اخلاق در اسلام». پاسدار انقلاب، شمارۀ 16 (شهریور 1360)، ص 7-13، و شمارۀ 17 (مهر 1360)، ص 7-11، و شمارۀ 18 (آبان 1360)، ص 11.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 1، ص 448-484.

71. «اخلاق در اسلام: حب و دوستی». پاسدار اسلام، شمارۀ 15 (اسفند 1361)، ص 9-11، و شمارۀ 16 (فروردین 1362)، ص 8-10.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 577-593.

72. «اخلاق در اسلام: حرص». پاسدار اسلام، شمارۀ 10 (مهر 1361)، ص 6-8، و شمارۀ 11 (آبان 1361)، ص 6-8.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 547-558.

73. «اخلاق در اسلام: راحت طلبی». پاسدار اسلام، شمارۀ 12 (آذر 1361)، ص 6-8.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 559-564.

74. «اخلاق در اسلام: سخاوت». پاسدار اسلام، شمارۀ 6 (خرداد 1361)، ص 10 -

ص:201

12، و شمارۀ 7 (تیر 1361)، ص 12-14.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 530-534.

75. «اخلاق در اسلام: عجب». پاسدار اسلام، شمارۀ 14 (بهمن 1361)، ص 9-11.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 570-576.

76. «اخلاق در اسلام». ناظر امین، شمارۀ 3 (اسفند 1381)، ص 6-7.

77. «اخلاق در اسلام: یقین و باور درونی». پاسدار اسلام، شمارۀ 18 (خرداد 1362)، ص 10-12.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 594-599.

78. «اخلاق در نهج البلاغه». یادنامۀ دومین کنگرۀ هزارۀ نهج البلاغه: 1402-1361، گردآوری و تنظیم: بنیاد نهج البلاغه و وزارت ارشاد اسلامی، [تهران]: انتشارات شرکت سهامی چاپخانۀ وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1363، وزیری، ص 15-23.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 54-61.

ص:202

79. «الأخلاق فی الأسلام». بقیة اللّه، شمارۀ 1 (ربیع الثانی 1412)، ص 6-10.

80. «اخلاق و بنیادهای اخلاقی در اسلام». ذکر: مجموعۀ مقالات، تهیه و انتشار:

بنیاد انتقال به تعلیم و تربیت اسلامی، تهران: چاپ اوّل، فروردین 1361، دفتر چهارم، ص 133-164.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 96-125.

81. «ارزش و منزلت ستیز با ظالمان و یاری مظلومان در اسلام (عرفان عملی در اسلام)». جهاد، شمارۀ 57 (30 شهریور 1362)، ص 30-31 و 66.

82. «از ذخایر عالم تشیّع». تاریخ و فرهنگ معاصر (یادنامۀ امام موسی صدر)، شمارۀ 5 (1375)، ص 136-139.

نشر دوم: یادنامۀ امام موسی صدر: به مناست سی امین سالگرد ربودن امام موسی صدر، سید هادی خسروشاهی، تهران: مؤسسۀ تحقیقاتی امام موسی صدر، چاپ اول، 1387، وزیری، ص 139-142.

نشر سوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 338-340.

83. «از قرآن چه می دانیم؟». نور علم، شمارۀ 2 (دی 1362)، ص 19-25.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 19-27.

ص:203

84. انقلاب و اندیشه ها. قم: دفتر انتشارات اسلامی، [بی تا]، 133 ص.

این دفتر مجموعه ای است از سخنان آقایان سید علی خامنه ای و سید محمد بهشتی، علی مشکینی، محمد تقی فلسفی، اکبر هاشمی رفسنجانی، جلال الدین فارسی و....

85. «انبیاء الهی اساتید تشریعی انسانند». پیوند، شمارۀ 38 (آذر 1361)، ص 4-7.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 40)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، ج 2، ص 56-60.

86. «انسان، انتخابی بین صفات ملکوتی و بهیمی». راه زینب، شمارۀ 45 (خرداد 1360)، ص 20-21.

87. «انسان و توحشگاه دنیا». جهاد، شمارۀ 40 (28 مهر 1361)، ص 20-22.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 175-184.

88. «انس با قرآن و نماز». شاهد، شمارۀ 329 (مهر 1381)، ص 36-37.

89. «بحثی پیرامون حیاء فاضله و حیاء رذیله». جهاد، شمارۀ 46 (22 دی 1361)، ص 16-17 و 62.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، ج 2، ص 211-219.

ص:204

90. «بشریت به کجا می رود؟». راه زینب، شمارۀ 34 (26 اسفند 1359)، ص 32 - 33، و شمارۀ 35 (11 فروردین 1360)، ص 38-39، و شمارۀ 37 (25 فروردین 1360)، ص 18-19.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 73-90.

91. «بغض، حلقۀ محکمی از حلقه های ایمان». جهاد، شمارۀ 56 (26 مرداد 1362)، ص 26-27 و 58.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 288-294.

92. «پاسخ به سؤالات اخلاقی اسلامی». تربیت، شمارۀ 30 (تابستان 1367)، ص 34-35.

93. «پیام آیت اللّه مشکینی به کنگرۀ سوم نهج البلاغه». کاوشی در نهج البلاغه، تهران:

بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، 1364، وزیری، ص 9-13.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 62-64.

94. پیام حضرت آیت اللّه مشکینی رئیس محترم مجلس خبرگان و امام جمعۀ قم و دبیر جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم به مناسبت برگزاری سمینار ولایت فقیه 5 -

ص:205

9 آبان 1363 دانشگاه تهران، 2 ص، اعلامیه، 30 * 21.

محل نگهداری کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی.

95. «ترجمۀ قرآن». بینات، سال سیزدهم، شمارۀ 50-49 (بهار و تابستان 1385)، ص 436-439.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 28-32.

96. «ترس از خدا، تعالی بخش روح انسان (عرفان عملی در اسلام)». جهاد، شمارۀ 44 (24 آذر 1361)، ص 22-23 و 73.

97. «تفسیر سورۀ لقمان». پاسدار اسلام، شمارۀ 38 (بهمن 1363)، ص 12-15، و شمارۀ 39 (اسفند 1363)، ص 10-12، و شمارۀ 40 (فروردین 1364)، ص 10-13، و شمارۀ 41 (اردیبهشت 1364)، ص 13-15، و شمارۀ 42 (خرداد 1364)، ص 12-14، و شمارۀ 43 (تیر 1364)، ص 10-13، و شمارۀ 44 (مرداد 1364)، ص 9-11، و شمارۀ 45 (شهریور 1364)، ص 10-12، و شمارۀ 46 (مهر 1364)، ص 10-13، و شمارۀ 47 (آبان 1364)، ص 12-15، و شمارۀ 48 (آذر 1364)، ص 12-15، و شمارۀ 49 (دی 1364)، ص 14 - 17، و شمارۀ 50 (بهمن 1364)، ص 14-17، و شمارۀ 51 (اسفند 1364)، ص 23-25، و شمارۀ 52 (فروردین 1365)، ص 16-19، و شمارۀ 53 (اردیبهشت 1365)، ص 14-17، و شمارۀ 54 (خرداد 1365)، ص 20-22، و شمارۀ 55 (تیر 1365)، ص 14-16، و شمارۀ 56 (مرداد 1365)، ص 12-15، و شمارۀ 57 (شهریور 1365)، ص 18-21 و 58، و شمارۀ 58 (مهر 1365)، ص 14-16، و شمارۀ 59 (آبان 1365)، ص 14-16، و شمارۀ 60 (آذر 1365)، ص 14-16.

ص:206

98. «تفکر خمیرمایۀ انسانیت». جهاد، شمارۀ 38 (10 شهریور 1361)، ص 24 - 25 و 60.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 156-166.

99. «تواضع، زیباترین صفت روح انسان (عرفان عملی در اسلام)»، جهاد، شمارۀ 52 (28 اردیبهشت 1362)، ص 22-23 و 63.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 257-265.

100. «توکل، صفتی از صفات مقربین به خدا: درسهایی از آیت اللّه مشکینی». جهاد، شمارۀ 50 (31 فروردین 1362)، ص 24-25 و 78.

نشر دوم: «توکل». گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 240-248.

101. «جهاد اصغر و جهاد اکبر». راه زینب، شمارۀ 31 (5 اسفند 1359)، ص 48 - 49، و شمارۀ 32 (12 اسفند 1359)، ص 48-49.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 61-72.

ص:207

102. «جهاد، نعمت خدا به نظام اسلامی». شاهد یاران، شمارۀ 21 (مرداد 1386)، ص 4.

103. «حب ریاست، منشأ گناهان بزرگ». جهاد، شمارۀ 47 (20 بهمن 1361)، ص 45-46.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 220-225.

104. «حجاب بین انسان و خدا چگونه از میان می رود؟ (عرفان عملی در اسلام)».

جهاد، شمارۀ 43 (10 آذر 1361)، ص 26-27.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 197-202.

105. «حسنات و سیئات روح انسان (عرفان عملی در اسلام)»، جهاد، شمارۀ 48 (11 اسفند 1361)، ص 24-25 و 79.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ص 225-232.

106. «حول الوحدة والتوحید». التوحید، شمارۀ 17 (ذوالقعده و ذوالحجة 1405 ق)، ص 61-76.

107. «خطاهای کتاب نفس را چگونه اصلاح کنیم؟ (عرفان عملی در اسلام)». جهاد،

ص:208

شمارۀ 36 (2 مرداد 1361)، ص 30-31.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 148-150.

108. «دانش دانشجو و دانشمند از نظر اسلام». دانشگاه انقلاب، شمارۀ 5 (آبان 1360)، ص 31-32 و 53.

109. «درس اخلاق حضرت آیت اللّه مشکینی». پاسدار انقلاب، شمارۀ 11 (فروردین 1360)، ص 19-21 و 56، و شمارۀ 12 (اردیبهشت 1360)، ص 8-9 و 54، شمارۀ 13 (خرداد 1360)، ص 9-11، شمارۀ 14 (تیر 1360)، ص 10-11 و 45.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 1، ص 410-447.

110. «درس اخلاق حضرت آیت اللّه مشکینی برای پاسداران سپاه قم». پاسدار انقلاب، شمارۀ 10 (اسفند 1359)، ص 10-12 و 51.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 1، ص 402-409.

111. «درس اخلاق، یاد خدا: رمز موفقیت». مجلس و راهبرد، شمارۀ 1 (پاییز 1372)، ص 26-36.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 117-134.

ص:209

112. «درسهایی که آفرینش بی واسطه به ما می دهد (عرفان عملی در اسلام)». جهاد، شمارۀ 34 (22 خرداد 1361)، ص 30-31 و 60.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 135-140.

113. «درس هایی از اخلاق». پاسدار انقلاب، شمارۀ 9 (بهمن 1359)، ص 12-13.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 1، ص 394-401.

114. «در هر مورد که مالکیت خصوصی منجر به استثمار شود باید از آن جلوگیری شود». جهاد، شمارۀ 24 (2 دی 1360)، ص 12-13 و 51.

115. «دنیا چیست؟». سروش، شمارۀ 104 (تیر 1360)، ص 46-47.

116. «دنیای ملعونه چیست؟». سروش، شمارۀ 106 (مرداد 1360)، ص 16-17 و 51.

117. «دنیای ملعونه... دنیای مکروهه». راه زینب، شمارۀ 39 (8 اردیبهشت 1360)، ص 20-21، و شمارۀ 40 (15 اردیبهشت 1360)، ص 38-39.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 91-104.

118. «دنیا و مسئولیت انسان». راه زینب، شمارۀ 43 (5 خرداد 1360)، ص 20-21، و شمارۀ 44 (12 خرداد 1360)، ص 14-15.

ص:210

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 105-116.

119. «دیدگاه ها: آیت اللّه علی مشکینی». جهاد، 50 (31 فروردین 1362)، ص 4-6.

120. «رابطۀ فقه و حدیث». علوم حدیث، سال ششم، شمارۀ 20 (تابستان 1380)، ص 38-45.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 47-56.

121. «رحمت صفتی از صفات فاضلۀ انسانی». جهاد، شمارۀ 54 (8 تیر 1362)، ص 22-23 و 60.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 274-280.

122. «ره توشه ای برای مبلّغان». مبلغان، شمارۀ 321 (تیر - مرداد 1381)، ص 98-101.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 79-83.

123. «رهنمودهای حضرت آیت اللّه مشکینی در دیدار با رشد معلم». رشد معلم، شمارۀ 10 (آذر 1362)، ص 6-7، و شمارۀ 11 (دی 1362)، ص 6-7.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه

ص:211

علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 295-298.

124. «زهد، درجات و نشانه های آن». ناظر امینی، شمارۀ 6 (مرداد 1382)، ص 4.

125. «سخنان آیت اللّه مشکینی در دیدار با اعضای شورای اسلامی روستایی». جهاد، شمارۀ 29، (26 اسفند 1360)، ص 22-23 و 62.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 355-358.

126. «سلسله درسهای اخلاق: اوصاف انسان». سروش، شمارۀ 120 (آبان 1360)، ص 48-49.

127. «سلسله درسهای اخلاق: اوصاف حزب اللّه در نهج البلاغه». سروش، شمارۀ 126 (آذر 1360)، ص 50-51.

128. «سلسله درسهای اخلاق: خوف و رجا». سروش، شمارۀ 123 (آذر 1360)، ص 50-51.

129. «سیر الإنسان نحو الکمال». بقیة اللّه، شمارۀ 51 (جمادی الاُخری 1416)، ص 26-31.

130. «سیمای آموزش، درس ایمان». عروة الوثقی، شمارۀ 115 (آذر 1362)، ص 40-42.

131. «شناخت انسان». نور علم، شمارۀ 17 (شهریور 1365)، ص 8-17.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه

ص:212

علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 67-78.

132. «سنت در نگاه اهل تشیع و تسنّن». علوم حدیث، سال اول، شمارۀ 1 (پاییز 1375)، ص 19-16.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 1، ص 38-46.

133. سه خطبۀ مهم نماز جمعه از سه امام جمعه: سید علی خامنه ای، اکبر هاشمی رفسنجانی و علی مشکینی. [تهران]: روابط عمومی و ارشاد اسلامی سازمان صنایع ملی ایران، 1360، 40 ص، جزوۀ شمارۀ 5.

134. «شوراها باید آثار استثمار و استبداد را در روستاها از بین ببرند». جهاد، شمارۀ 29 (26 اسفند 1360)، ص 22-23 و 62.

135. «صفات مؤمنین (عرفان عملی در اسلام)». جهاد، شمارۀ 49 (25 اسفند 1361)، ص 24-25 و 55.

136. «عرفان عملی در اسلام: به همراه پرسش و پاسخی پیرامون خلقت». جهاد، شمارۀ 39 (3 مهر 1361)، ص 38-39 و 57.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 233-239.

137. «عقیده و عمل مجاهدین خلق چگونه است». پیام انقلاب، شمارۀ 12 (7 مرداد 1359)، ص 8-13 و 62.

ص:213

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 359-366.

138. «فقر و غنا». ناظر امین، شمارۀ 19 (آذر و دی 1383)، ص 4-7.

139. «گزارشی از سمینار شوراهای اسلامی روستاهای سراسر کشور: سخنرانی آیت اللّه مشکینی». جهاد، شمارۀ 19 (15 مهر 1360)، ص 10-11 و 44.

140. «گزیده ای از دروس اخلاق حضرت آیت اللّه مشکینی». نامۀ جامعه، سال اول، شمارۀ 2 (آبان 1383)، ص 6-7.

نشر دوم: «حیات طیبه». گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 91-95.

141. «گزیده هایی پیرامون مسائل روستا و کشاورزی». جهاد، شمارۀ 63 (اردیبهشت 1363)، ص 44-46.

142. «مالکیت از دیدگاه آیت اللّه مشکینی». پیام هاجر، شمارۀ 8 (فروردین 1360)، ص 1 و 3.

143. مالکیت در اسلام. تبریز: پیام، [بی تا]، 1360، 92 ص.

این دفتر مجموعه ای است از سخنان و مصاحبه های آقایان حسینعلی منتظری، علی مشکینی، علی شریعتی، حبیب اللّه پیمان و رضا اصفهانی.

144. «مالکیت زمین و چگونگی تقسیم آن». پیام انقلاب. شمارۀ 13 (مرداد 1359)، ص 54-55 و 64 و شمارۀ 15 (شهریور 1359)، ص 50-51.

ص:214

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 308 -.

145. «متن مصاحبۀ آیت اللّه مشکینی پیرامون ارتش». صف، شمارۀ 20 (مرداد 1360)، ص 8-19.

146. «مرحوم مطهری اسلام شناسی وارد بود». پیام انقلاب، شمارۀ 31 (اردیبهشت 1360)، ص 27-31.

147. «مرض های روحی انسان (عرفان عملی اسلام)». جهاد، شمارۀ 24 (26 آبان 1361)، ص 18-19 و 38.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 191-196.

148. «مسئلۀ معاد، قیامت و عالم برزخ: قیامت در کجا برپا می شود؟ (عرفان عملی در اسلام)». جهاد، شمارۀ 37 (20 مرداد 1361)، ص 26-27 و 50.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 151-155.

149. «مصاحبه با آیت اللّه مشکینی». پیام انقلاب، شمارۀ 3 (20 تیر 1359)، ص 4-5.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 367-369.

ص:215

150. «مطالبی دربارۀ سجده، شجاعت پیامبران، امامان و... (عرفان عملی در اسلام)»، جهاد، شمارۀ 53 (25 خرداد 1362)، ص 26-28.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 266-273.

151. «معارف اسلامی: انسان و توحشگاه دنیا (عرفان عملی در اسلام)». جهاد، شمارۀ 40 (28 مهر 1361)، ص 20-22.

152. «معارف اسلامی: پرسش و پاسخی پیرامون راه حل های جلوگیری از انحراف جوانان، برخورد پیامبر با مشرکین، مسئلۀ شفاعت (عرفان عملی در اسلام)».

جهاد، شمارۀ 41 (12 آبان 1361)، ص 30-31 و 66.

153. «معارف اسلامی: تفکر خمیرمایۀ انسانیت (عرفان عملی در اسلام)».

154. «معارف اسلامی: تفکر خمیرمایۀ انسانیت (عرفان عملی در اسلام)». جهاد، شمارۀ 38 (10 شهریور 1361)، ص 24-25 و 60-61.

155. «معارف اسلامی: نکاتی چند پیرامون گناه، توبه و شفاعت (عرفان عملی در اسلام)». جهاد، شمارۀ 45 (8 دی 1361)، ص 22-23 و 56.

156. «مطالبی پیرامون سجده، شجاعت پیامبران و امامان (عرفان عملی در اسلام)».

جهاد، شمارۀ 53 (خرداد 1362)، ص 26-28.

157. «معارف الإسلامیة: اهمیة إقامة الصلاة». بقیة اللّه، شمارۀ 65 (شباط 1997)، ص 18-22.

ص:216

158. «معارف الإسلامیة: ثواب الأبرار وعقاب الکفار». بقیة اللّه، شمارۀ 55 (نیسان 1996)، ص 20-24.

159. «معارف الإسلامیة: الحکمة فی القرآن». بقیة اللّه، شمارۀ 59 (صفر 1417)، ص 18-22.

160. «معارف الإسلامیة: الرجوع الی اللّه والحساب الدقیق». بقیة اللّه، شمارۀ 63 (کانون الأول 1996)، ص 18-22.

161. «معارف الإسلامیة: شکر النعمة وکفرانها». بقیة اللّه، شمارۀ 60 (ابلول 1996)، ص 18-21.

162. «معارف الإسلامیة: کیفیة خلق الإنسان». بقیة اللّه، شمارۀ 61 (ربیع الثانی 1417)، ص 18-23.

163. «معارف الإسلامیة: معتقدات الإنسان». بقیة اللّه، شمارۀ 54 (آذر 1996)، ص 22-25.

164. «معارف الإسلامیة: مظاهر الخلق فی الطبیعة». بقیة اللّه، شمارۀ 57 (ذو الحجة 1416)، ص 22-26.

165. «مقدمه ای بر دعا». صف، شمارۀ 164 (دی 1372)، ص 12-15، و شمارۀ 165 (بهمن 1372)، ص 16-19.

166. «مقدمه». واژه های اخلاقی از اصول کافی، ابراهیم پیشوایی ملایری، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم، ویرایش دوم، چاپ پنجم، 1376، رقعی، ص 15-20.

ص:217

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 48)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 33-37.

167. «مهریه». اعتصام، شمارۀ 5 (شهریور 1361)، ص 14-15.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 320-224.

168. «ناگفته ها...». روزنامۀ قدس (5 آذر 1376)، ص 9.

169. «نظر آیت اللّه منتظری و آیت اللّه مشکینی در مورد وقایع پانزده خرداد». عروة الوثقی، شمارۀ 50 (خرداد 1360)، ص 28-29.

170. «نکته های تربیتی». رشد معلم، شمارۀ 24 (مهر 1364)، ص 11.

171. «نکات اخلاقی». مبلغان، شمارۀ 107 (شهریور - مهر 1387)، ص 64-66.

172. «نکاتی پیرامون انسان کامل: چگونگی حشر انسان در قیامت (عرفان عملی در اسلام)». جهاد، شمارۀ 55 (29 تیر 1369)، ص 24-25 و 53.

نشر دوم: «نکاتی دربارۀ انسان کامل، استخاره، چگونگی حشر انسان در قیامت و...». گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 281-287.

173. «نکاتی پیرامون سخاوت، ایثار و تبعیض (عرفان عملی در اسلام)». جهاد، شمارۀ 59 (14 اردیبهشت 1362)، ص 20-21 و 63.

ص:218

نشر دوم: «نکاتی دربارۀ سخاوت، ایثار، تبعیض و...». گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعه آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اوّل، 1392، وزیری، ج 2، ص 249-256.

174. «نکاتی چند دربارۀ گناه، توبه و شفاعت (عرفان عملی در اسلام)». جهاد، شمارۀ 45 (8 دی 1361)، ص 22-33 و 56.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 203-210.

175. «الوحدة والتوحید». التوحید، شمارۀ 16 (رمضان و شوال 1405)، ص 73 - 88، و شمارۀ 17 (ذوالقعده و ذوالحجه 1405)، ص 61-76.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 373-417.

176. وصیتهای پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام. تهران: مکتب قرآن، چاپ اول، 1379، 96 ص.

177. «ولایة الفقیه... وقیادة الأُمة». المنطلق، شمارۀ 19 (ربیع الثانی 1402)، ص 18 - 21.

نشر دوم: گفتارها و نوشتارها در نشریات و مقدمۀ کتاب ها (مجموعۀ آثار آیت اللّه علی مشکینی: 49)، به کوشش محمد قنبری، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، 1392، وزیری، ج 2، ص 418-422.

ص:219

دو. آثار درباره

در این بخش 75 مأخذ نگاشته شده دربارۀ آیت اللّه مشکینی معرفی می شود. این منابع، شامل 7 کتاب، 65 مقاله - اعم از نوشتار و گفت وگو - و 3 پایان نامه می شود.

به جز کتاب ها که به صورت توصیفی شناسانده شده، در بقیۀ منابع، فقط مشخصات کتاب شناختی ارائه شده است.

آقا تهرانی، مرتضی

1. «ماجرای نامه ای که آیت اللّه مشکینی برای آیت اللّه العظمی بروجردی برد».

مهدی سموعی، روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل:

ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 9-12.

آیت اللّه خامنه ای برای رهبری بی بدیل بود: مبنای انتخاب تاریخی

خبرگان از زبان آیت اللّه مشکینی

2. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 41.

آیت اللّه مشکینی به روایت ساواک

3. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 14.

ص:220

آیت اللّه مشکینی به روایت اسناد ساواک: معرفی کتاب

4. خبرنامۀ همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی، شمارۀ 1 (زمستان 1391)، ص 33 - 34.

آیت اللّه مشکینی در جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم: معرفی کتاب

5. خبرنامۀ همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی، شمارۀ 1 (زمستان 1391)، ص 30-32.

آیت اللّه مشکینی در مجلس خبرگان: معرفی کتاب

6. خبرنامۀ همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی، شمارۀ 1 (زمستان 1391)، ص 27-29.

آیت اللّه مشکینی، فقیه و متفکر بزرگ

7. عروة الوثقی، شمارۀ 104 (مرداد 1362)، ص 5-7.

آیت اللّه مشکینی نماد استقامت و مبارزه

8. روزنامۀ رسالت (91/3/18)، ص 2.

آیت اللّه مشکینی و فیض حضور در بارگاه رفیق اعلا

9. کیهان فرهنگی. شمارۀ 250 (مرداد 1386)، ص 78.

ادهم نژاد لنگرودی، محمد تقی

10. «آیت اللّه مشکینی اسوۀ فضیلت». مبلغان، شمارۀ 105 (ربیع الثانی 1429 ق)، ص 71-87.

ارضی، منصور

11. «صریح، شجاع و در عین حال غریب بود: گفت وگو با حاج منصور ارضی».

هادی عسگری، روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل:

ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 68-69.

ص:221

ارطایفه، مهدیه

12. کلک مشکینی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اوّل، 1388، پالتویی، 152 ص.

این کتاب، شامل داستان هایی برگرفته از حقیقت وجودی و سیر زندگی و مبارزات آیت اللّه مشکینی است که به قلم ادبی نگاشته شده است.

استادولی، حسین

13. «ترجمۀ تفسیری قرآن: گفتگو با استاد حسین استادولی». خبرنامۀ همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی، شمارۀ 1 (زمستان 1391)، ص 14-19.

14. «جزئیاتی از تتبعات آیت اللّه مشکینی در ترجمه و تفسیر قرآن کریم: در گفت وگو با ویراستار آثار قرآنی آیت اللّه مشکینی مطرح شد». روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد درگذشت آیت اللّه مشکینی»، ص 75-78.

استادی، رضا

15. «آثار قرآنی آیت اللّه مشکینی: گفتگو با آیت اللّه استادی رئیس همایش». خبرنامۀ همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی، شمارۀ 1 (زمستان 1391)، ص 10-13.

اسلامی، حسن

16. «نیم نگاهی به الفقه المأثور والاصول المتلقاة». علوم حدیث، سال پنجم، شمارۀ 1 (بهار 1379)، ص 209-212.

امین امام و امت در پیچ تاریخی بازنگری قانون اساسی: نامۀ تاریخی

امام خمینی به آیت اللّه مشکینی 35 روز قبل از رحلت

17. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد

ص:222

درگذشت آیت اللّه مشکینی»، ص 70-71.

انتخابی حکیمانه، مستظهر به الهام الهی و مدد غیبی: روایت

آیت اللّه مشکینی از انتخاب حضرت آیت اللّه خامنه ای به عنوان رهبری

18. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 48-49.

انتظارات آیت اللّه از حوزه ها

19. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 29.

انصاری، مجید

20. «در سوگ عالم اثرگذار و انقلابی». روزنامۀ شرق (9 مرداد 1386)، ص 1 و 31.

بررسی و مقایسۀ علمی مرجعیت و ولایت امر

21. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 45.

تاجیک، مهدی

22. «رئیس مجلس خبرگان رهبری درگذشت». روزنامۀ شرق (9 مرداد 1386)، ص 1-2.

تاوان صراحت در دفاع از ولایت: سابقۀ هجمه به فقیه مجاهد و معلم اخلاق

از تریبون مجلس ششم

23. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 65-67.

ص:223

تبریزی، قاسم

24. «اسناد ساواک گویای تمام ابعاد مبارزات آیت اللّه مشکینی نیست: جزئیاتی از مبارزات آیت اللّه مشکینی در گفت وگو با قاسم تبریزی». روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 32-34.

تبریزی، مصطفی

25. «پیرامون مباحثۀ آیت اللّه یزدی و آیت اللّه مشکینی». روزنامۀ رسالت (22 شهریور 1384)، ص 3 و 24.

تبلور غیرت دینی در کسوت ریاست جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم

26. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 35-37.

تشکیل، تصویب و انشای اصول مربوط به رهبری و مجلس خبرگان

27. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 46-47.

تعلیقه های استدلالی و تحریری نو از تحریر الوسیله: معرفی کتاب

28. خبرنامۀ همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی، شمارۀ 1 (زمستان 1391)، ص 22 - 23.

پیام حضرت آیت اللّه مشکینی رئیس محترم مجلس خبرگان و امام جمعۀ قم

و دبیر محترم جامعۀ مدرسین قم به مناسبت برگزاری سمینار ولایت فقیه

2.29 ص، کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی

این سمینار از 5 تا 9 آبان 1363 در دانشگاه تهران برگزار شده است.

ص:224

چکیدۀ مقالات همایش

30. خبرنامۀ همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی، شمارۀ 1 (زمستان 1391)، ص 39 - 42.

در این نوشتار، چکیدۀ شش مقالۀ ارسال شده برای همایش آمده است که عبارت اند از: «بررسی ترجمۀ قرآن کریم اثر آیت اللّه مشکینی»، ابراهیم نخعی؛ «ولایت فقیه در اندیشۀ سیاسی آیت اللّه مشکینی»، علی اکبر عالمیان؛ «موسیقی و غنا از دیدگاه فقیه مشکینی»، محمد رضا بندرچی؛ «انتظارات آیت اللّه مشکینی از حوزۀ علمیۀ قم در سال 1352»، رسول جعفریان؛ «پیامدهای الهیاتی نظریۀ تکاملی داروین با نگاهی به کتاب "نظریة التطوّر" »،سید حسن اسلامی؛ «سیری در اسناد مبارزات آیت اللّه مشکینی بر اساس کتاب "امام خمینی به روایات اسناد ساواک"»، قاسم تبریزی.

جنتی، احمد

31. «می خواستند امام را شهید کنند: گفت وگو با آیت اللّه جنتی». روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 15-16.

جوادی آملی، عبداللّه

32. «مصداق ماینطق عن الهوی بود». روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 2.

حضرت آیت اللّه العظمی مشکینی رحمه الله از نگاه دیگران

33. قم: انتشارات الهادی، چاپ اول، 1387، رقعی، 223 ص.

این مجموعه، شامل 33 گفت وگوست که عبارت اند از: 1. رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت اللّه سید علی خامنه ای؛ 2. آیت اللّه ناصر مکارم شیرازی؛

ص:225

3. آیت اللّه سید عبدالکریم موسوی اردبیلی؛ 4. آیت اللّه عبداللّه جوادی آملی؛ 5. آیت اللّه اکبر هاشمی رفسنجانی؛ 6. آیت اللّه محمد رضا مهدوی کنی؛ 7. آیت اللّه محمد یزدی؛ 8. آیت اللّه سید جعفر کریمی؛ 9. آیت اللّه محمد مؤمن؛ 10. آیت اللّه محمد محمد ی ری شهری؛ 11. آیت اللّه رضا استادی؛ 12. آیت اللّه سید ابوالفضل میرمحمد ی؛ 13. آیت اللّه احمد صابر همدانی؛ 14. حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی؛ 15. حجت الاسلام والمسلمین علی افتخاری گلپایگانی؛ 16. حجت الاسلام والمسلمین حسینی بوشهری؛ 17. حجت الاسلام والمسلمین سید احمد حسینی خراسانی؛ 18. حجت الاسلام والمسلمین سید کاظم حسینی میانجی؛ 19. حجت الاسلام والمسلمین قربانعلی دری نجف آبادی؛ 20. حجت الاسلام والمسلمین محمد کاظم راشد یزدی؛ 21. حجت الاسلام والمسلمین محمود شریفی اقدم؛ 22. حجت الاسلام والمسلمین کاظم صدیقی؛ 23. حجت الاسلام والمسلمین محمد فاکر؛ 24. حجت الاسلام والمسلمین سید جلال فقیه ایمانی؛ 25. حجت الاسلام والمسلمین محمد حسین فلاح زاده؛ 26. حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی قاضی عسکر؛ 27. حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتی؛ 28. حجت الاسلام والمسلمین محمد محمد ی گلپایگانی؛ 29. حجت الاسلام والمسلمین محمود محمد ی عراقی؛ 30. حجت الاسلام والمسلمین سید حسین موسوی تبریزی؛ 31. حجت الاسلام والمسلمین علی نظری منفرد؛ 32. حجت الاسلام والمسلمین سید احمد نقیب پور؛ 33. تیم پزشکی.

حداد عادل، غلامعلی

34. «فرمودند ببین چه کرده ای که خدا این توفیق را به تو داده: گفت وگو با دکتر غلامعلی حداد عادل». محمد رجبی، روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 72-73.

ص:226

حمیدی، رضا

35. «فرائض فیض فائزین: سطوری در رثای حضرت آیت اللّه فیض (مشکینی)».

روزنامۀ رسالت (13 مرداد 1386)، ص 19.

خاتمی، سید احمد

36. عالم قرآنی. روزنامۀ رسالت (10 مرداد 1386)، ص 1.

خاطرات منتشرنشده از آیت اللّه مشکینی

37. روزنامۀ جمهوری اسلامی (15 شهریور 1386)، ص 9.

خامنه ای، سید علی

38. «جامع علم و عمل، جهاد و زهد». روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 2.

خدمات فرهنگی - اجتماعی آیت اللّه مشکینی

39. خبرنامۀ همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی، شمارۀ 1 (زمستان 1391)، ص 20-21.

خسروشاهی، سید هادی

40. خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی دربارۀ آیت اللّه مشکینی. قم: کلبۀ شروق، چاپ اول، 1392، رقعی، 148 ص، مصور.

عناوین اصلی طرح شده در کتاب چنین است: گفتگو دربارۀ زندگی و مبارزۀ آیت اللّه مشکینی: خاطراتی مستند از زندگی، مبارزات و خدمات؛ پیوست ها:

زندگی نامۀ خودنوشت؛ کتاب شهید جاوید؛ دیدگاه جامعۀ مدرسین؛ مسئلۀ قمه زنی؛ ضمائم: اسناد و تصاویر؛ فهرست اعلام؛ فهرست کتب، فهرست اماکن.

41. «ناگفته های مستند از زندگی، مبارزات و خدمات آیت اللّه مشکینی: گفت وگو با

ص:227

حجت الاسلام والمسلمین سید هادی خسروشاهی». جواد حجتی، روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیتاللّه مشکینی»، ص 17-25.

درازی، علی

42. زندگی و مبارزات آیت اللّه مشکینی. تهران: مؤسسۀ فرهنگی - هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1391، وزیری، 588 ص، مصور.

کتاب در نه فصل سامان یافته است که بدین شرح است: 1. زندگی نامه؛ 2. حیات علمی؛ 3. اندیشه ها؛ 4. خصوصیات اخلاقی؛ 5. فعالیت های اجتماعی؛ 6. فعالیت های سیاسی؛ 7. مسئولیت ها در نظام اسلامی؛ 8. سرانجام؛ 9. راویان.

در بخش پایانی کتاب نیز گاه شمار، اسناد و تصاویر، فهرست موضوعی اسناد، کتاب نامه و نمایه ها آمده است.

43. «فقط مصادیقی از شئون ولایت فقیه در قانون اساسی آمده است: ریشه های علمی و فقهی انواع ولایت از منظر آیت اللّه مشکینی». روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 39-40.

44. «معرفی کتاب تاریخ شفاهی و زندگی آیت اللّه علی مشکینی». روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 79.

درسنامه های اخلاق برای نیروهای سیاسی

45. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 8.

ص:228

دهخدا، حامد

46. «واکنشی به مکتوب سرگشادۀ جناب دکتر سید کاظم اکرمی به آیت اللّه مشکینی». روزنامۀ رسالت (13 آذر 1381)، ص 2.

رئیسی، سید ابراهیم

47. «ریاست آیت اللّه مشکینی بر خبرگان یک امر بدیهی بود: گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمین سید ابراهیم یونسی». روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 54-57.

رحیمیان، محمد حسن

48. «گل انداختن منبرهای پر نکته در رمضان نجف: گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمین محمد حسن رحیمیان». محمد رضا گائینی، روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 6-8.

الرسائل الجدیدة والفوائد الحدیثة: معرفی کتاب

49. خبرنامۀ همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی، شمارۀ 1 (زمستان 1391)، ص 25-26.

رضائی خراسانی، منصوره

50. بررسی افزوده های تفسیری در ترجمه های قرآن کریم جزء 3 و 4 قرآن. پایان نامۀ کارشناسی ارشد، استاد راهنما: لیلا قاسمی، استاد مشاور: عظیم عظیم پور، دانشکدۀ علوم و فنون قرآن کریم دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم تهران، 1390، 226 ص.

این پایان نامه مشتمل است بر بررسی هفت ترجمۀ معاصر قرآن به زبان فارسی

ص:229

شامل ترجمه های: الهی قمشه ای، بهاء الدین خرمشاهی، طاهره صفارزاده، محمد مهدی فولادوند، علی گرمارودی، علی مشکینی و ناصر مکارم شیرازی.

زندگی و مبارزات آیت اللّه مشکینی: معرفی کتاب

51. خبرنامۀ همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی، شمارۀ 1 (زمستان 1391)، ص 35-38.

زندگی نامۀ آیت اللّه مشکینی

52. خبرنامۀ همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی، شمارۀ 1 (زمستان 1391)، ص 1-5.

زندگی نامۀ آیت اللّه مشکینی

53. مسجد. سال هفدهم، شمارۀ 140 (مرداد 1388)، ص 68-69.

زندگی نامۀ آیت اللّه مشکینی

54. محدث. سال دوم، شمارۀ 9 (مرداد 1386)، ص 3-4.

صالحی، احسان

55. «پیچیدگی های فقیه بی آلایش». روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 4.

غرویان، محسن

56. «در حاشیۀ نامۀ آقای کروبی به آیت اللّه مشکینی دام عزه». روزنامۀ رسالت (17 آبان 1384)، ص 2.

فقیه مجاهد و بی بدیل

57. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، رحلی، 78 ص.

این ویژه نامه در پنج بخش سامان یافته است: معلم اخلاق؛ مدرس مبارز؛ خبره ترینِ خبرگان؛ سرباز رشید و بی بدیل مکتب امام و رهبری؛ خادم قرآن و اهل

ص:230

بیت علیهم السلام. در این مجموعه بیش از سی گفت وگو و یادداشت دربارۀ ابعاد گوناگون شخصیت آیت اللّه مشکینی پرداخته است.

کرامتی مشکینی، مرتضی

58. اسوۀ اخلاق (مقدس ثانی): زندگی نامه و خاطرات، دروس اخلاق عارف با اللّه مفسر کبیر حضرت آیت اللّه العظمی فیض مشکینی رحمه الله، قم: سعید نوین، چاپ اول، 1392، رقعی، 344 ص.

محمد یان، ابراهیم

59. تحلیل و بررسی افزوده ها در ترجمه های معاصر قرآن کریم جزء 17 و 18. پایان نامۀ کارشناسی ارشد، استاد راهنما: کامران ایزدی، استاد مشاور: لیلا قاسمی، تهران، دانشکدۀ علوم و فنون قرآن دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم تهران، 1390، 174 ص.

این پایان نامه مشتمل است بر بررسی هفت ترجمۀ معاصر قرآن به زبان فارسی شامل ترجمه های: الهی قمشه ای، بهاء الدین خرمشاهی، طاهره صفارزاده، محمد مهدی فولادوند، علی گرمارودی، علی مشکینی و ناصر مکارم شیرازی.

محمد ی ری شهری، محمد

60. «پای انقلاب که وسط می آمد با هیچ کس تعارف نداشت: روایت حجت الاسلام والمسلمین ری شهری از صراحت آیت اللّه مشکینی». جواد حجتی، روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 62-64.

محمد ی گلپایگانی، محمد

61. «ناگفته های تبعید آیت اللّه مشکینی در گلپایگان». سید محمد حسن وفایی،

ص:231

روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 26-28.

مرکز بررسی اسناد تاریخی

62. یاران امام به روایت اسناد ساواک: معلم اخلاق آیت اللّه میرزا علی اکبر فیض مشکینی، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، 1387، وزیری، چهل و دو + 504 ص، مصور.

معلم اخلاق و زهد

63. روزنامۀ اطلاعات (8 مرداد 1387)، ص 6.

مکارم شیرازی، ناصر

64. «خود را مدیون انقلاب می دانست». روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 2.

منطق انتخاب ولی فقیه چیست؟ تبیین خبرگان از سوی آیت اللّه مشکینی

65. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 42-44.

موسوی، محمد مهدی

66. «رئیس مجلس خبرگان رهبری در آئینۀ کلامش: نگاهی به دیدگاه های سیاسی - اجتماعی آیت اللّه مشکینی». روزنامۀ ایران (14 شهریور 1386)، ص 15.

مهریزی، مهدی

67. «برنامه ها و فعالیت های دبیرخانۀ همایش: گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین مهریزی دبیر علمی همایش». روح اللّه مهپور، خبرنامۀ همایش بزرگداشت آیت اللّه مشکینی، شمارۀ 1 (زمستان 1391)، ص 6-9.

ص:232

نامۀ آیت اللّه مشکینی به علمای بلاد دربارۀ نامزدهای جامعۀ مدرسین

در انتخابات خبرگان

68. روزنامۀ اعتماد (1385/8/15)، ص 3.

نصوحی دهنوی، علیرضا

69. تحلیل و بررسی افزوده ها در جزء سی قرآن مجید در ترجمه های معاصر. پایان نامۀ کارشناسی ارشد، استاد راهنما: عباس مصلایی پور، استاد مشاور: کریم دولتی، دانشکدۀ علوم و فنون قرآن دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم تهران، 1390، 146 ص.

این پایان نامه مشتمل است بر بررسی هفت ترجمۀ معاصر قرآن به زبان فارسی، شامل ترجمه های: الهی قمشه ای، بهاءالدین خرمشاهی، طاهره صفارزاده، محمد مهدی فولادوند، علی گرمارودی، علی مشکینی و ناصر مکارم شیرازی.

نگاهی به زندگی و حیات علمی حضرت آیت اللّه مشکینی

70. روزنامۀ جمهوری اسلامی (2 بهمن 1373)، ص 15.

نمی شود در امر ولایت بی طرف ماند: نمونه هایی از اعتقاد عملی به ولایت فقیه

71. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 58.

وفایی، مرتضی

72. آیت اللّه مشکینی در جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم. قم: الهادی، چاپ اول، 1391، وزیری، 348 ص.

کتاب در هشت فصل سامان یافته است که عناوین اصلی چنین است:

1. زندگی نامه؛ 2. شکل گیری جامعۀ مدرسین؛ 3. اعلامیه ها؛ 4. نامه های جامعۀ مدرسین با امضای آیت اللّه مشکینی؛ 5. نامه های خطاب به آیت اللّه مشکینی؛

ص:233

6. نامه های دیگر؛ 7. دیدگاه ها؛ 8. فعالیت ها.

وقتی آیت اللّه مشکینی از انحرافات منتظری می گوید: سخنرانی تاریخی

در مقابل اظهارات 13 رجب 76

73. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 60-61.

هدف از شمشیر کشیدن علیه شورای نگهبان هجمه به ولایت فقیه است:

فقیه مجاهد به مثابۀ مدافع ولایت فقیه و معارض انحراف

74. روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 50-53.

یزدی، محمد

75. «گفت من اجازۀ شرعی این کار را می دهم». روزنامۀ جوان (شنبه 7 مرداد 1391)، «فقیه مجاهد و بی بدیل: ویژۀ سالگرد رحلت آیت اللّه مشکینی»، ص 30-31.

ص:234

علما و محدثان استان اردبیل

اشاره

(تکمله ای بر نگاشته های تراجم نگاران اردبیل)

محمد قنبری(1)

چکیده

در هر منطقه از میهن اسلامی، زادگاه و خاستگاه عده ای از مشاهیر و دانشمندان بوده است. استان اردبیل نیز جمع بسیاری از ایشان را در خود پرورانده و خود را در گسترش فرهنگ اسلامی سهیم ساخته است. این نوشتار به معرفی عالمان دانشمندان اسلامی این منطقه پرداخته و براساس ترتیب تاریخی، زندگی هر کدام از ایشان را از لابه لای صفحات کتب مختلف استخراج کرده و در اختیار خوانندگان محترم قرار داده است.

تاریخ هر گوشه از ایران را که بکاوی، به درستی خواهی دید که در درازنای تاریخ یک هزار و چهارصد سالۀ اسلام کم نبوده اند ایرانیانی که توانمندانه در عرصۀ مباحث حدیثی و فقهی گام نهاده اند و هر کدام به سهم خود گوشه ای از رسالت رساندن کلام خدا و پیامبر و خاندانش علیهم السلام را بر دوش کشیده اند و راه را برای پسینیان خود هموار کرده اند. دین مردان دار الارشاد اردبیل و مناطق پیرامون آن نیز در این مسیر گام نهاده، با کاروان عالمان دین همگام شده و قدم در این راه نهاده اند. در

ص:235


1- (1) دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه قرآن و حدیث.

قرون نخستین طلوع آفتاب اسلام بر سرزمین ایران، شوق آگاهی یافتن از آنچه پیامبر رحمت بر زبان رانده است، جمعی را به حرکت درآورده و راهیِ اقصی نقاط عالم اسلامی نموده تا شنوندۀ کلام نور از حاملان آن باشند. در سده های بعد نیز این انگیزه از تک و تا نیفتاده و هر جا مرکزی برای نشر علوم دینی شده، رجالی از اردبیل را نیز در خود جای داده است.

آنچه در پیش روی خوانندگان عزیز قرار دارد، تلاشی است، هر چند ناچیز، برای معرفی محدثان و عالمان آن دیار؛ آن ها که در راه انتقال میراث حدیثی پیامبر و اهل بیت علیهم السلام تلاش کرده اند و به «محدث» نامبردار شده اند و نیز آنان که با فراگیری معارف اسلامی، به نشر آن اقدام نموده، یا بر کرسی تدریس مباحث غنی فقهی و اصولی نشسته اند و یا نگارش کتاب های دینی را سرلوحۀ کار خود قرار داده اند و به تألیف پرداخته اند و یا به مدد دم مسیحایی خود، خلقی را با زلال احکام و اخلاق اسلامی سیراب ساخته اند و بعد از سال ها از فقدانشان، حلاوت سخن هایشان هنوز در کام مستمعان است و جلوه های رفتارشان چراغی فرا راه پویندگان طریق هدایت.

آنچه گفتنش لازم است اینکه پیش تر، تلاش های شایسته ای از سوی تنی چند از سروران مکرم، به ویژه دانشور ارجمند، آیت اللّه سید فخرالدین موسوی ننه کران - که کتاب تاریخ اردبیل و دانشمندان اثر خامۀ ایشان است - صورت گرفته است و به معرفی مشاهیر علمی، دینی و ادبی استان اردبیل پرداخته اند: اما گذشت زمان، چهره های نوینی را به عرصه رسانده که شاید به گاه نوشتن آن کتاب هنوز در آغاز یا میانۀ راه بوده اند و در دل آن کتاب جای نگرفته اند. همچنین وجود ابزار نوین پژوهش مدد رسانده است که برخی از نوشته های پیش تر، کامل تر شود و بر غنای آن ها افزوده گردد.

سخن آخر، آنکه این نوشتار اعلام محدودۀ فعلی استان عالم خیز اردبیل را به ترتیب تاریخی در دل خود جای داده است.

ص:236

1. حفص بن عمر اردبیلی م 339 ق

امام حافظ مفید، ابو القاسم حفص بن عمر اردبیلی، معروف به زیله، از عالمان و محدثان اردبیل است. او از ابو حاتم رازی و طبقه اش در ری، و یحیی بن ابی طالب، و ابو قلابه عبد الملک بن محمد، و... در بغداد، و ابراهیم بن دیزیل در همدان حدیث شنید. احمد بن علی بن لال، احمد بن طاهر بن نجم میانجی و جماعتی دیگر از او روایت کرده اند. او ثقه، عارف، فهیم و مصنفی مشهور بود و در هشتاد و چند سالگی در سال 339 ق درگذشت.(1)

2. ابراهیم بن احمد میمذی م 371 ق

ابو اسحاق ابراهیم بن احمد بن محمد بن عبد اللّه انصاری میمذی، قاضی و محدث قرن چهارم که در طلب علم و شنیدن حدیث بسیار سفر می کرد. او از ابو عثمان ازدی بردعی در زادگاه خود، از محمد بن حیان مازنی، ابو خلیفه جمحی و ابو محمد عبد اللّه بن محمد بن قریعة در بصره، از عبدان در اهواز، از ابو یعلی در موصل و از احمد بن حسن صوفی در بغداد حدیث شنید. همچنین افزون بر اردبیل، در افریقا، دمشق، رمله، قیروان و ری به استماع حدیث پرداخت و هبة اللّه بن سلیمان آمدی و واعظ یحیی بن عمار، و دیگران از او روایت کرده اند. ذهبی از او در سال 371 ق حدیث شنیده است.(2)

3. یعقوب بن موسی اردبیلی م 381 ق

ابو الحسین یعقوب بن موسی اردبیلی، محدّث و فقیه شافعی، ساکن بغداد بود

ص:237


1- (1) الانساب، ج 3، ص 91؛ تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 65 و 850-851؛ سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 433-434؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 349؛ معجم المؤلفین، ج 4، ص 68-69؛ الوافی بالوفیات، ج 13، ص 65-66؛ هدیة العارفین، ج 1، ص 333.
2- (2) سیر اعلام النبلاء، ج 16، ص 261؛ لسان المیزان، ج 1، ص 29؛ الانساب، ج 5، ص 437؛ اللباب فی تهذیب الانساب، ج 3، ص 284؛ تاج العروس، ج 5، ص 399؛ اکمال الکمال، ج 7، ص 117؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 6، ص 275؛ معجم البلدان، ج 5، ص 244-245.

و در آن شهر از احمد بن طاهر بن نجم میانجی از سعید بن عمرو برذعی سؤالات و تعلیقه هایی از ابی زرعه رازی روایت کرد. آنچه او روایت می کرد، منحصر به این روایات بود. دارقطنی، ابو بکر برقانی ازهری و هلال بن محسن کاتب از او روایت کرده اند. خطیب بغدادی او را ثقه، امین، فاضل و فقیه مذهب شافعی دانسته و برقانی و ازهری نیز او را ثقه خوانده اند. وی در ربیع الاخر سال 381 ق درگذشت.(1)

4. نصر اردبیلی ق 4

نصر بن منصور سروی اردبیلی، از محدثان و حافظان قرن چهارم است. او از ابراهیم بن زهیر قاضی روایت کرده است و ابو الحسن علی بن عبد العزیز بن مردک بن احمد بن سندویه بن مهران ابن احمد برذعی بزاز (م 387 ق) و ابو محمد جعفر بن محمد بن جعفر اردبیلی از او حدیث شنیده است.(2)

5. حسن بن ابو الحسن برزندی ق 4

حسن بن ابو الحسن برزندی از محدثان سدۀ چهارم است. او از جعفر بن ابی عثمان، حسین بن ادریس و صالح بن محمد جزرة حدیث شنیده و ابو احمد بن عدی القطان از او روایت کرده است.(3)

6. احمد بن حسین لجام اردبیلی ق 4

ابو بکر احمد بن حسین لجام اردبیلی، از محدثان اهل سنت در سدۀ چهارم است.(4)

ص:238


1- (1) تاریخ بغداد، ج 14، ص 297؛ الانساب، ج 1، ص 107؛ تاریخ الاسلام، ج 27، ص 44-47؛ اللباب فی تهذیب الانساب، ج 1، ص 41.
2- (2) تاریخ بغداد، ج 12، ص 30؛ الانساب، ج 1، ص 107؛ تاریخ الاسلام، ج 27، ص 149؛ ذکر اخبار اصبهان، ج 1، ص 250.
3- (3) ادب الاملاء و الاستملاء، ص 172؛ الکامل، ج 1، ص 66، 112 و 205.
4- (4) اکمال الکمال، ج 7، ص 195.

7. ابو محمد جعفر بن محمد اردبیلی ق 4

ابو محمد جعفر بن محمد بن جعفر اردبیلی، از محدثان قرن چهارم اردبیل بود و از محمد بن احمد دینوری، نصر بن منصور اردبیلی و ابو عیاش اردبیلی حدیث شنید.

عبد الواحد بن بکر و نافع بن علی بن یحیی ابو عبد اللّه سروی فقیه آذربایجانی نیز از وی روایت کردند. او برای استماع حدیث در سال 342 به اصفهان و در سال 382 ق به بغداد سفر کرد. در سفر اصفهان ابو بکر احمد بن موسی بن مردویه حافظ از او حدیث شنید.(1)

8. ابو عیاش اردبیلی ق 4

ابو عیاش (ابو عباس) اردبیلی، از محدثان قرن چهارم است که ابو عبد اللّه نافع بن علی بن یحیی سروی فقیه آذربایجانی و ابو محمد جعفر بن محمد بن جعفر اردبیلی از او روایت کرده اند.(2)

9. عمر بن یحیی اردبیلی ق 4 و 5

عمر بن یحیی اردبیلی از محدثان سده های چهارم و پنجم است. او از عبد اللّه بن محمد بن عبد اللّه شیرازی و محمد بن احمد بن رفدویه حدیث شنید و از محمد بن داود ابو بکر دینوری صوفی، معروف به دقی کتابت حدیث کرد و ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه بن باکویه و عبد اللّه بن قاسم از او روایت کرده اند.(3)

10. عبد الوهاب بن محمد بن ایوب اردبیلی م 415 ق

ابو زرعه عبد الوهاب بن محمد بن ایوب اردبیلی حنفی صوفی دانشمند و شیخی زاهد بود. وی اهل اردبیل بود و از پارسایان آن شهر به شمار می آمد. به زیارت خانۀ

ص:239


1- (1) الانساب، ج 1، ص 107؛ ذکر اخبار اصبهان، ج 1، ص 250؛ اکمال الکمال، ج 5، ص 137؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 34، ص 155.
2- (2) الانساب، ج 3، ص 250؛ اللباب فی تهذیب الانساب، ج 2، ص 115؛ معجم البلدان، ج 3، ص 204.
3- (3) تاریخ مدینة دمشق، ج 49، ص 127؛ ج 52، ص 436.

خدا رفت و در راه حجاز تا مدینه، با ابوعبداللَّه محمد بن خفیف شیرازی، معروف به شیخ کبیر همسفر بود و از اصحاب او شد. پس از مراجعت از مکه در شیراز اقامت کرد و تمام اوقات خود را به موعظه و اندرز مردم اختصاص داد و در همان جا در سال 415 ق درگذشت و مزارش در شیراز مشهور است. در آخر عمر بر کردار و گفتار بعضی از صوفیه منکر شد و افعال و اعمال آنان را تقبیح کرد. کتاب فصول، مجموعه گفتارهای اوست که در مجالسش ایراد کرده است.(1)

11. بدیل بن علی بن بدیل برزندی م 475 ق

ابو محمد بدیل بن علی بن بدیل برزندی، از فقهای شافعی بود. او در بغداد ساکن شد، و به فقه اشتغال یافت. از قاضی ابو الطیب طاهر بن عبد اللّه طبری، ابو محمد حسن بن علی جوهری، ابو الحسین بن مهتدی، ابو الغنائم بن مأمون، ابو طالب عشاری و ابو اسحاق ابراهیم برمکی روایت کرد و اسماعیل بن سمرقندی، ابو العز بن کادش و جماعتی دیگر از او حدیث نقل کردند. کتاب های بسیاری را به خط خود نوشت. او بسیار می نوشت و کمتر سخن می گفت. شیرویة بن شهردار، او را صدوق می داند. وی در سال 475 ق درگذشت.(2)

12. صالح بن بدیل بن علی برزندی م 493 ق

ابو منصور صالح بن بدیل بن علی برزندی از علمای شافعی است. برخی می گویند که به همراه پدرش، ابو محمد بدیل بن علی بن بدیل برزندی، به بغداد آمد و برخی او را متولد این شهر می دانند. او از ابو الغنائم عبد الصمد بن علی بن مأمون و ابو

ص:240


1- (1) الانساب، ج 1، ص 107؛ شد الإزار، ص 223؛ بزرگان شیراز، ص 163-164؛ تذکره هزار مزار، ص 272؛ ترجمه رساله قشیریه، ص 499؛ دانشمندان آذربایجان، ص 23؛ شیرازنامه، ص 137؛ طرائق الحقائق، ج 2، ص 96؛ لغت نامه، ذیل/ ابوزرعه؛ نامه دانشوران، ج 5، ص 47-46؛ نفحات الانس، ص 325-324؛ هفت اقلیم، ج 2، ص 255.
2- (2) اکمال الکمال، ج 1، ص 219؛ طبقات الشافعیة الکبری، ج 4، ص 297؛ تاریخ الاسلام، ج 32، ص 134-135؛ الوافی بالوفیات، ج 10، ص 62-63؛ معجم البلدان، ج 1، ص 382.

منصور بکر بن حیدر و راویان طبقۀ آن ها حدیث شنیده و ابو القاسم رویدشتی اصفهانی نیز از او نقل کرده است. او در سال 493 ق در بغداد درگذشت.(1)

13. احمد بن یوسف اردبیلی ق 5

احمد بن یوسف اردبیلی کسایی، از محدثان قرن پنجم اردبیل است. ابن ماکولا او را امام و شیخ اردبیل خوانده و می گوید: شخصی آشناتر از او به حدیث در اردبیل و نواحی قفقاز نمی شناسم.(2)

14. محمد بن منصور میمذی ق 5

ابو بکر محمد بن منصور میمذی، از محدثان قرن پنجم اهل سنت است که ابو نصر احمد، معروف به ابن حداد ازدی تبریزی (م 480 ق) از او روایت کرده است.(3)

15. احمد بن محمد بن اصم اردبیلی ق 5

ابو حامد احمد بن محمد بن اصم اردبیلی، از محدثان قرن پنجم است که در دمشق از ابو بکر محمد بن موسی بن جابان واعظ، عبد اللّه بن محمد بن عبد اللّه صیقلی و ابو حسن محمد بن احمد بن رزقویه حدیث شنیده و عبد العزیز کتانی و علی بن خضر سلمی از او روایت کرده اند.(4)

16. سعید بن علی میمذی ق 5

ابو القاسم سعید بن علی میمذی ادیب، از فقهای شافعی در قرن پنجم بود که در دمشق می زیست و از آنجا به صور رفت و مدتی در آنجا ساکن شد و در مجلس درس فقیه نصر بن ابراهیم مقدسی حاضر شد.(5)

ص:241


1- (1) الانساب، ج 1، ص 319؛ ادب الاملاء و الاستملاء، ص 172؛ معجم البلدان، ج 1، ص 382؛ اللباب فی تهذیب الانساب، ج 1، ص 138؛ توضیح المشتبه، ج 1، ص 397.
2- (2) اکمال الکمال، ج 4، ص 215؛ ج 7، ص 195.
3- (3) تاریخ الاسلام، ج 2، ص 287؛ معجم البلدان، ج 5، ص 244-245؛ تاج العروس، ج 5، ص 399.
4- (4) تاریخ مدینة دمشق، ج 5، ص 221.
5- (5) همان، ج 21، ص 238-243.

17. ابن ملحی، مسعود بن علی اردبیلی ق 5

ابو عمرو مسعود بن علی بن حسین بن اسحاق قاضی اردبیلی، معروف به ابن ملحی و از شیوخ شافعی اردبیل، در سال 421 ق متولد شد. او در شهر خود به تحصیل پرداخت و در آن شهر بر مسند قضاوت داشت. پس از چندی به بغداد رفت و کتاب اللمع در اصول فقه را از شیخ ابو اسحاق شیرازی فراگرفت. ابن عساکر می گوید او به دمشق قدم نهاد و در آن شهر از ابی جعفر بن مسلمه و فرزندش ابی علی و نیز ابی علی بن وشاح، ابی غنائم بن مامون و یوسف بن محمد بن احمد مهروانی نقل حدیث کرد و نصر بن ابراهیم فقیه و جماعتی از اصحابش و ابو المفضل قاضی (جد ابن عساکر)، ابو الفتح نصر اللّه بن محمد، ابو محمد بن طاوس و ابو طاهر احمد بن محمد سلفی از او روایت کرده اند. همچنین ابو طاهر بن سلفی از او در الاربعین البلدانیة روایت کرده است و می گوید او از ارکان علم فقه و ادب بود. سال وفات او معلوم نیست.(1)

18. مفرح بن حسین اردبیلی ق 5

ابو الفضل مفرح بن حسین اردبیلی خطیب، از محدثان قرن پنجم است. او به بغداد قدم نهاد و از عبد الملک بن بشران حدیث شنید و خود نیز به نشر حدیث در همان سال پرداخت. اسماعیل سمرقندی از او روایت کرده است.(2)

19. محمود بن یوسف بن حسین برزندی م بعد از 505 ق

قاضی ابو القاسم محمود بن یوسف بن حسین برزندی به بغداد کوچید و در آنجا به درس فقه شیخ ابی اسحاق ابراهیم بن علی فیروزآبادی شیرازی رفت و حدیث را از ابو الحسین محمد بن علی بن مهتدی باللّه هاشمی و ابو الغنائم عبد الصمد بن علی بن مأمون هاشمی شنید و به زادگاهش بازگشت و به نقل حدیث از آن دو پرداخت.

ص:242


1- (1) طبقات الشافعیه، ج 2، ص 416؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 58، ص 11-13؛ المختصر من تاریخ ابن الدبیثی، ص 340-341.
2- (2) تاریخ الاسلام، ج 33، ص 344.

ابو طاهر احمد بن محمد اصفهانی سلفی و ابو بکر طیب بن احمد غضایری ابیوردی از او روایت کرده اند. وی پس از سال 505 ق درگذشت.(1)

20. عمر اردبیلی م 570 ق

معین الدین، ابو جعفر عمر بن محمد بن خضر اردبیلی موصلی صوفی، در موصل متولد شد. او در دمشق ساکن بود و وسیلة المتعبدین فی سیرة سید المرسلین از آثار اوست. درگذشتش در سال 570 ق رخ داد.(2)

21. احمد بن علاء میمذی ق 6

قاضی ابو نصر احمد بن علاء میمذی از فضلا و صاحبان ریاست و جاه قرن ششم بود که در وراوی (مشکین شهر) ساکن بود.(3)

22. افضل الدین محمد بن نام آوار خونجی 590-646 ق

افضل الدین ابوعبداللَّه محمد بن نام آوار خونجی شافعی در سال 590 ق در خونج از نواحی خلخال متولد شد و در آنجا تحصیل خود را آغاز کرد و به مصر عزیمت نمود و به تحصیل و تدریس پرداخت. وی از مشاهیر پزشکان و فیلسوفان است که در حکمت و طب، یگانۀ عصر و علامۀ زمان خود بود و در حدیث و فقه نیز دستی داشته است. این حکیم فرزانه دارای تألیفات بسیار است که از بین آن ها می توان به شرح مقالۀ ابن سینا، مقالة فی الحدود و الرسوم، کتاب الجمل فی علم المنطق، کشف الاسرار فی الطبیعی، الموجز فی المنطق و ادوار الحمیات اشاره کرد. خونجی در اواخر عمر، قاضی القضاة مصر بود. سیوطی در حسن المحاضره آورده است: «محمد بن نام آوار بن عبدالملک خونجی... در آخر عمر پس از عزل شیخ عزالدین عبدالاسلام

ص:243


1- (1) الانساب، ج 1، ص 319؛ طبقات الشافعیة الکبری، ج 7، ص 294-295؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 5، ص 36 و 209؛ ذیل تاریخ بغداد، ج 3، ص 187.
2- (2) کشف الظنون، ش 2010؛ ایضاح المکنون، ج 2، ص 708، 784 و 783؛ معجم المؤلفین، ج 7، ص 309.
3- (3) معجم السفر، ص 41.

قاضی القضاة سرزمین گردید. این از عجایب است که امام ائمۀ شرق و غرب و شیخ الاسلام را از منصب قضا معزول سازند و مردی فیلسوف را به جای او منصب قضا دهند. باید از گردش روزگار عبرت آموخت». او در سال 646 ق در 56 سالگی در همان دیار درگذشت.(1)

23. ابراهیم بن محمد بن عبد الرحمن بن وثیق اردبیلی 567-654 ق

ابراهیم بن محمد بن عبد الرحمن بن وثیق اردبیلی، در سال 567 هجری متولد شد.

قرئات را از اصحاب شریح فراگرفت و در حدیث از ابن زرقون اجازه داشت. عماد بن ابی زهران موصلی، ثور بن ظهیر کفتی، فخر توزری، محمد بن علی زبیر جیلی و وجهه بنت صعیدی از او اجازۀ نقل حدیث داشتند. در ربیع الآخر سال 654 ق، در اسکندریه درگذشت.(2)

24. بشیر بن حامد بن سلیمان اردبیلی 570-646 ق

امام نجم الدین ابو نعمان بشیر بن حامد بن سلیمان بن عبد اللّه هاشمی طالبی جعفری زینی تبریزی صوفی فقیه اردبیلی در سال 570 ق در اردبیل به دنیا آمد و در بغداد از ابن فضلان و دیگران تلمّذ کرد. او مذهب و اصول و خلاف آن را یاد گرفت و مناظره و فتوا را پیش گرفت. به نظامیّه برگشت، درحالی که پیشوای مشهور به علم و فضل بود.

او از ائمۀ مذهب شافعی بود و از یحیی ثقفی، ابن کلیب، ابو الفتح مندایی و جمعی دیگر روایت شنید و دمیاطی، محب طبری، ابو العباس ابن ظاهری، ضیاء سبتی و دیگران از او روایت کرده اند.

او در آخر عمر به مکّۀ معظمه مشرف شد و مجاورت خانۀ خدا را برگزید و در

ص:244


1- (1) عیون الاخبار، ج 2، ص 120-121؛ طبقات الشافعیة الکبری، ج 8، ص 105-106؛ سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 228؛ الاعلام، ج 7، ص 122؛ معجم المؤلفین، ج 12، ص 73؛ تاریخ الاسلام، ج 47، ص 331؛ الوفیات، ص 320-321؛ الوافی بالوفیات، ج 5، ص 73-74؛ ج 12، ص 18.
2- (2) لسان المیزان، ج 1، ص 103-104.

سوم صفر 646 ق در همانجا درگذشت. کتاب های التفسیر الکبیر و حدیث الاربعین فی امور الدین از اوست.(1)

25. جمال الدین محمد بن عبد الغنی اردبیلی م 647 ق

جمال الدین محمد بن عبد الغنی اردبیلی، نحوی، مفسر و فقیهی از اهالی اردبیل بود. وی مؤلف کتاب شرح انموذج زمخشری است که از قرن هفتم تاکنون از کتب درسی حوزوی بوده و در مجموعۀ جامع المقدمات برای تعلیم مبتدیان علوم عربی آمده است. از دیگر آثار وی حاشیه بر انوار التنزیل بیضاوی در تفسیرْ و الأنوار در فقه شافعی است. او در سال 647 ق درگذشته است.(2)

26. محمد بن مظفر الدین خطیبی خلخالی م 745 ق

شمس الدین محمد بن مظفر خطیبی شاهرودی خلخالی شافعی، از عالمان علوم معقول و منقول بود که تصانیف بسیاری در زمینۀ علم معانی و بیان و اصول خلق کرده است. شرح منتهی السؤال و الأمل فی علمی الأصول و الجدل ابن حاجب، تنویر المصابیح فی شرح مشکاة المصابیح بغوی، منظومه ای در منطق، شرح مفتاح العلوم سکاکی و المفاتیح فی شرح المصابیح از آثار اوست. وی در سال 745 ق درگذشت.(3)

ص:245


1- (1) طبقات الشافعیة، ج 5، ص 52؛ سیر أعلام النبلاء، ج 23، ص 255-256؛ المختصر من تاریخ ابن الدبیثی، ص 148؛ طبقات مفسّران داودی، ج 1، ص 117-118؛ عیون الانباء فی طبقات الأطباء، ج 3، ص 220-222؛ تاریخ الاسلام ذهبی، ج 20، ص 66-67؛ العبر، ج 5، ص 189، عیون التواریخ، ج 20، ص 28؛ فوات الوفیات، ج 2، ص 159-160؛ العسجد المسبوک، ص 567-568؛ حسن المحاضرة، ج 1، ص 542؛ نفح الطیب، ج 2، ص 691-692؛ شذرات الذهب، ج 5، ص 234؛ کشف الظنون، ج 1، ص 427؛ الذریعة، ج 6، ص 375؛ دانشمندان آذربایجان، ص 70.
2- (2) الاعلام، ج 6، ص 211؛ معجم المؤلفین، ج 10، ص 178؛ کشف الحجب و الاستار، ص 324؛ کشف الظنون، ص 185 و 192؛ فهرست کتابخانه خدیویه، ج 1، ص 168؛ هدایة العارفین، ج 2، ص 213 و 275؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج 3، ص 290؛ ریحانه الادب، ج 1، ص 425.
3- (3) طبقات الشافعیة، ج 1، ص 88؛ الدرر الکامنة، ج 4، ص 260؛ بغیة الوعاة، ص 106؛ شذرات الذهب، ج 6، ص 144-145؛ ایضاح المکنون، ج 1، ص 334؛ هدیة العارفین، ج 2، ص 153؛ الاعلام، ج 7، ص 104-105؛ معجم المؤلفین، ج 12، ص 38-39؛ کشف الظنون، ج 1، ص 474؛ ج 2، ص 1855.

27. علی بن عبداللّه اردبیلی 667-746 ق

تاج الدین ابوالحسن علی بن عبداللّه بن ابی الحسن بن ابی بکر اردبیلی تبریزی، فقیه، محدث، حکیم، ریاضی دان و منجم در سال 667 ق در اردبیل متولد شد و در تبریز مسکن گزید. او جامع الاصول را از قطب شیرازی، الوسیط را از شمس الدین ابن مؤذن، نحو و فقه را از رکن حدیثی، علم بیان را از نظام طوسی، حکمت و منطق را از سید برهان الدین عبید اللّه، شرح حاجبیه را از سید رکن الدین مؤلف کتاب، فقه را از سراج الدین حمزه اردبیلی و اساتید دیگر اخذ کرد و در اصول، شاگرد قطب الدین محمود بن مسعود شیرازی بود و علم الخلاف را از علاء الدین نعمان خوارزمی، و ریاضیات و حساب و هیئت را از کمال الدین حسن شیرازی اصفهانی آموخت. وی در حساب و فرائض از صلاح صدی و فخرالدین جاراللّه جنداری بهره مند شد و محضر بیضاوی را نیز درک کرد. در سی سالگی کرسی فتوا را در دست گرفت و بعد از سال 716 ق وارد بغداد شد و سپس به حج رفت. سال 722 ق شهر قاهره را مسکن دائم خود قرار داد و کرسی تدریس را در آن سامان به خود اختصاص داد و نیز از مدرسین مدرسۀ حسامیه شد. در اکثر علوم دارای تألیفاتی است. حاشیة علی شرح الحاوی الصغیر قزوینی در فروع فقه شافعی، مبسوط الاحکام فی تصحیح ما یتعلق بالکلم والکلام من شرح کافیة ابن الحاجب، مختصر علوم الحدیث ابن صلاح و التذکرة فی الحساب از کتاب های اوست. او در هفدهم ماه رمضان سال 746 ق در قاهره از دنیا رفت. ابن حجر وی را از علمای شافعی می خواند و آقا بزرگ تهرانی در طبقات اعلام الشیعه وی را از علمای امامیه ثبت کرده است.(1)

ص:246


1- (1) الاعلام، ج 4، ص 306؛ اعیان الشیعة، ج 5، ص 255؛ ایضاح المکنون، ج 2، ص 424؛ بغیة الوعاة، ص 339-340؛ الحقائق الراهنة فی المائة الثامنة، ص 144؛ الدرر الکامنة، ج 3، ص 72؛ شذرات الذهب، ج 6، ص 148-149؛ طبقات اعلام الشیعة، ج 3، ص 144؛ طبقات الشافعیة الکبری سبکی، ج 10، ص 137؛ طبقات الشافعیة ابن قاضی شهبه، ج 3، ص 35؛ طبقات الشافعیة اسنوی، ج 1، ص 154؛ طبقات المفسرین للداودی، ج 1، ص 410؛ کشف الظنون، ج 1، ص 626؛ ج 2، ص 1375؛ معجم الاطباء، ص 307؛ معجم المؤلفین، ج 7، ص 134؛ النجوم الزاهرة، ج 10، ص 145؛ الوافی بالوفیات، ج 21، ص 144؛ هدیة العارفین، ج 1، ص 719.

28. شیخ نور الدین فرج بن محمد بن ابی فرج اردبیلی م 749 ق

شیخ نور الدین فرج بن محمد بن ابی فرج اردبیل، یکی از فقها و اصولیین شافعی از اردبیل برخاسته و معقولات را در تبریز خواند و در درس فقه شیخ فخر الدین احمد بن حسن جاربردی حاضر شد. سپس وارد دمشق و در ظاهریه البرانیه تا هنگام مرگ به تدریس پرداخت. او در مدرسۀ جاروخیه در سال 749 ق درگذشت و در قبرستان باب الصغیر مدفون شد. حقائق الأصول فی شرح منهاج الوصول بیضاوی و شرح قطعه ای از منهاج الطالبین نووی در فروع فقه شافعی از اوست.(1)

29. یوسف بن ابراهیم اردبیلی م 799 ق

جمال الدین یوسف بن ابراهیم هرآبادی اردبیلی شافعی، فقیه و محدثی از اهل اردبیل بود. او را کبیر القدر و غزیر العلم توصیف کرده اند. وی درحالی که بیش از نود سال از عمرش می گذشت، در سال 799 ق درگذشت. الأنوار لعمل الأبرار در فروع فقه شافعی و الازهار در شرح المصابیح بغوی از آثار اوست.(2)

30. اسماعیل بن احمد اردبیلی ق 8

اسماعیل بن احمد بن محمد بدری اردبیلی کتابی به نام انیس القلوب و غایة المطلوب در موضوع ادعیه و اذکار نوشته است. او نگارش کتاب را در سال 763 ق در مسجدالاقصی به پایان رسانده است.(3)

ص:247


1- (1) طبقات الشافعیة الکبری، ج 10، ص 380-381؛ کشف الظنون، ج 2، ص 1874 و 1879؛ هدیة العارفین، ج 1، ص 816؛ ایضاح المکنون، ج 1، ص 408.
2- (2) شذرات الذهب، ج 6، ص 264؛ معجم المؤلفین، ج 13، ص 266؛ الأعلام، ج 8، ص 21؛ هدیة العارفین، ج 2، ص 558؛ معجم المطبوعات العربیة، ج 1، ص 422-423؛ کشف الظنون، ج 1، ص 195-196.
3- (3) معجم المؤلفین، ج 2، ص 260؛ هدیة العارفین، ج 1، ص 214.

31. ابو جعفر محمد بن موسی اردبیلی ق 8

ابو جعفر محمد بن موسی اردبیلی، فیلسوف و از علمای اخلاق قرن هشتم است.

اسرار الحکمة در حکمت علمی، مداوات النفوس فی تهذیب الاخلاق در حکمت عملی، نام دو کتاب اوست که در علم اخلاق نوشته است. آقا بزرگ تهرانی نسخه ای مشتمل بر دو کتاب یادشده را با تاریخ 737 ق و کتابت شهاب بحرانی 737 ق در نجف دیده است.(1)

32. عبید اللّه بن عوض بن محمد اردبیلی شیروانی حنفی م 807 ق

جلال الدین عبید اللّه بن شیخ تاج الدین عوض بن محمد اردبیلی شیروانی در اردبیل به دنیا آمد. مادر او دختر یوسف بن ابراهیم هرآبادی اردبیلی بود. از شیوخ او سید عبد اللّه نحوی شارح اللب و اللباب معروف به نقره کار و ارشد الدین مقولی و رکن الدین قرمی یکی از شارحان هدایه و قطب تحتانی و دیگران بودند و علوم مختلفی را فراگرفت و احکام مذاهب شافعی و حنفی را آموخت و بر هدایه و مجمع و کشاف و کتب دیگر حواشی مفید و متقنی نوشت. او از اردبیل به شیروان رفت و از آنجا راهی قاهره شد و به تدریس پرداخت و به سمت قاضی عسگری منصوب شد . وی که ابتدا شافعی بود، تغییر مذهب داد و حنفی شد. فرزندان او احمد، عبد الرحمن، عبد اللّه، عبد اللطیف، محمد و بدر محمود، همگی از علما و مدرسان عصر خود بودند. وی در رمضان 807 ق درگذشت.(2)

33. عبد الرحمن بن عبید اللّه اردبیلی م 811 ق

عبد الرحمن بن عبید اللّه بن عوض بن محمد اردبیلی حنفی، فرزند ارشد عبید اللّه بن عوض بود. بدیع ابن ساعاتی و هدایه را حفظ کرد و جانشین پدرش شد و در ابو

ص:248


1- (1) الذریعة، ج 20، ص 241.
2- (2) الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، ج 5، ص 117-118؛ التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفة، ج 2، ص 167؛ النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، ج 13، ص 38.

بکریه، ایتمشیه و ام السلطان تدریس کرد. او در سال 811 ق درگذشت.(1)

34. محمد بن عبید اللّه اردبیلی م 819 ق

محمد بن عبید اللّه بن عوض بن محمد اردبیلی شیروانی قاهری حنفی، معروف به ابن عبید اللّه، مجمع و بدیع را حفظ کرد و تدریس در مدرسه های ایتمشیه، ابو بکریه و ام سلطان را بعد از برادرانش، عبدالرحمن و محمود، بر عهده گرفت. او در سال 819 ق درگذشت.(2)

35. عبد اللطیف بن عبید اللّه بن عوض بن محمد اردبیلی م 854 ق

عبد اللطیف بن عبید اللّه بن عوض بن محمد اردبیلی شیروای قاهری حنفی، برادر بدر محمد که به ابن عبید اللّه شهرت داشت. کنز، المنار، عمده نسفی و حاجبیه را حفظ کرد و تدریس کرد. او در سال 854 ق درگذشت.(3)

36. بدر محمود بن عبید اللّه اردبیلی 794-875 ق

بدر محمود بن عبید اللّه بن عوض بن محمد بن جلال بن تاج اردبیلی شیروانی قاهری حنفی، معرف به ابن عبید اللّه در سال 794 ق در جوار جامع الازهر متولد شد. کمتر از دو ماه داشت که با پدرش به مدرسۀ ام سلطان در تبانه رفت و در آنجا ساکن شد و پرورش یافت و قرآن و المختار در فقه و اخسیکتی در اصول و... را حفظ کرد. او نحو و صرف و فقه را از شهاب بن خاص و والدش اخذ کرد. از این پس بود که محضر اساتید بسیاری را درک کرد و به شهرهای بسیاری سفر کرد و از فراگیری هیچ دانشی فروگذار نکرد و به تدریس پرداخت. جماعت بسیاری از اعیان علمی شاگردش بودند. او در سال 875 ق درگذشت.(4)

ص:249


1- (1) الضوء اللامع لأهل القرن التاسع، ج 4، ص 91-92.
2- (2) الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، ج 8، ص 139.
3- (3) الضوء اللامع لأهل القرن التاسع، ج 4، ص 330.
4- (4) الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، ج 10، ص 138-140.

37. میر ابو الفتح سعیدی اردبیلی م 875 ق

تاج الدین ابو الفتح محمد بن امین بن ابو سعید سعیدی اردبیلی، مشهور به میر ابو الفتح، شاگرد قاضی زاده رومی بود. حاشیه بر شرح آداب الفاضل، حاشیه بر شرح قاضی زاده بر اشکال التأسیس و حاشیه بر شرح تبریزی از آثار اوست. او در حدود سال 875 ق درگذشت.(1)

38. ابراهیم بن محمد اردبیلی شماخی م 805-877 ق

ابراهیم بن محمد اردبیلی شماخی شافعی در حدود سال 805 ق به دنیا آمد و در ابتدای سال 865 ق به قصد حج وارد قاهره شد. پس از چند ماهی که در آن شهر ماند، مقام علمی اش عیان شد؛ اما از آنجا که عازم سفر حج بود، عدۀ کمی توانستند از علمش بهره مند شوند. سپس به حج و از آنجا به موطنش بازگشت. او از کسانی بود که مرجع فتوا و قرائت بودند. آخرین سالی که از او خبر رسیده است سال 877 ق بوده است.(2)

39. محمد بن میر جمال الدین بن قلی درویش اردبیلی م 889 ق

شیخ کمال الدین محمد بن میر جمال الدین بن قلی درویش اردبیلی شافعی ساکن مدرسه رواحیه حلب بود. به همراه عبد القادر بن ابار به قاهره رفت و روایاتی برای شمس الدین سخاوی نقل کرد و روایاتی نیز از او شنید. سپس در سال 889 ق به حلب بازگشت. عبد القادر بن محمد ماردینی شاگرد او بود. همچنین فاطمه بنت عبد القادر بن محمد بن عثمان، مشهور به بنت قریمزان (م 966 ق) همسر و شاگردش بود.(3)

40. علی بن قاسم اردبیلی م 896 ق

علی بن قاسم اردبیلی خلیلی شافعی بطائحی ملقب به علاء الدین و مکنی به

ص:250


1- (1) هدیة العارفین، ج 2، ص 207؛ کشف الظنون، ج 1، ص 41؛ معجم المؤلفین، ج 9، ص 73.
2- (2) الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، ج 1، ص 170.
3- (3) الضوء اللامع لأهل القرن التاسع، ج 10، ص 102؛ شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج 8، ص 347.

ابوالحسن نزد کمال بن ابی شریف و دیگران تحصیل کرد و در علوم دینی به ویژه در علم قرائات موقعیتی ممتاز یافت. او در روز چهارشنبه هشتم ربیع الاول 896 ق در الخلیل درگذشت. وصول الغمر إلی أصول قراءة أبی عمرو از اوست.(1)

41. رکن الدین ابو یزید اردبیلی ق 9

محمد بن احمد بن محمد بن هلال بن ابراهیم رکن الدین ابو یزید اردبیلی قاهری شافعی در سال 801 ق متولد شد و نزد مولی محمود مرزبانی شافعی، قاضی افضل الدین ازنکی حنفی و علی محمد الایذجانی، در سیواس تحصیل کرد و سپس در روم و قاهره از فنری و دیگران بهره برد و به تدریس در مسجد خان خلیلی پرداخت. مرشد العباد فی الاوقات و الاوراد، تحریر الفتاوی فی شرح الحاوی و نهایة الوصول شرح منهاج الاصول بیضاوی از آثار اوست.(2)

42. قلی درویش اردبیلی ق 9

قلی درویش اردبیلی شافعی از علمای قرن نهم ساکن حلب و در رأس فضلای آنجا بود. او نخستین عالمی بود که به شرح المصباح پرداخت.(3)

43. قاضی جلال الدین اویس بن محمد لطیفی ق 10

قاضی جلال الدین اویس بن محمد لطیفی در سدۀ نهم و دهم هجری می زیست.

وی طبیب و قاضی اردبیل بود و پنجاه سال در آن شهر به قضاوت روزگار گذراند.

تدریس در آن دیار هم به عهدۀ وی بود. اویس، شاعری ماهر با طبعی روان بود. او پدر قاضی زاده اردبیلی بوده، کتاب های نفائس الطب و دیوان اشعار از وی بر جای مانده است.(4)

ص:251


1- (1) الضوء اللامع، ج 5، ص 274-275؛ کشف الظنون، ش 2015؛ معجم المؤلفین، ج 7، ص 168.
2- (2) الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، ج 7، ص 98-99؛ ایضاح المکنون، ج 1، ص 232؛ ج 2، ص 466 و 693؛ معجم المؤلفین، ج 9، ص 19.
3- (3) شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج 8، ص 347.
4- (4) الذریعة، ج 9، ص 112؛ فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیة اللّه گلپایگانی، ج 3، ص 56؛ تذکره شعرای آذربایجان، ج 1، ص 22-23؛ دانشمندان آذربایجان، ص 56-57؛ سخنوران آذربایجان، ص 7-8؛ فرهنگ سخنوران، ص 110؛ مجالس النفائس، ص 396.

44. قاضی زاده اردبیلی م 930 ق

ظهیر الدین کبیر بن اویس بن محمد اردبیلی معروف به «قاضی زاده»، عالم حنفی، ادیب، فقیه و شاعر بود. وی تا هنگام تصرف تبریز توسط سلطان سلیم عثمانی در آن شهر به تدریس مشغول بود. پس از جنگ چالدران سلطان سلیم عثمانی در بازگشت از تبریز وی را به همراه اسیران با خود به روم برد. وی در نزد او مقام و رتبتی یافت و وفیات الاعیان ابن خلکان را برای وی به فارسی ترجمه کرد.

قاضی زاده در انشا، شعر و خط توانا بود. چون به عقاید شیعۀ امامیه گرایشی پیدا کرد، او را گرفتند و کشتند. در شذرات الذهب در شرح حال او را آمده است: «ظهیر الدین اردبیلی حنفی مشهور به قاضی زاده... او عالم کامل و صاحب سخن و وقار و هیبت و فصاحت بود و با علوم مخصوصاً انشا و شعر آشنایی داشت و خطش نیکو بود... او گفت که ستایش کردن از صحابه بر روی منبر [جمعه] واجب نیست و نگفتن آن به خطبه صدمه ای نمی زند. پس او را در روز پنجشنبه دهم ربیع الثانی (930 ق) با احمد پاشای وزیر گرفتند و دست او را قطع کرده و بر باب زویله قاهره آویزان کردند».

برخی نیز او را شیعه دانسته اند که از سلطان سلیم تقیه می کرده است. از آثارش:

ترجمه وفیات الاعیان، رجال ظهیر الدین، تاریخ سلطان سلیم و دیوان شعر است.(1)

45. نصر اللّه خلخالی م 946 ق

نصر اللّه بن محمد عمری عجمی شافعی، ساکن حلب، معروف به خلخالی مفسر بود و در بعضی علوم تبحر داشت. از آثارش: حاشیه بر انوار التنزیل بیضاوی در تفسیر، حاشیه بر شرح هدایة الحکمة قاضی میر، شرح اثبات الواجب دوانی و

ص:252


1- (1) شذرات الذهب، ج 4، جزء 8، ص 173؛ الذریعة، ج 10، ص 123، ج 26، ص 206؛ معجم المؤلفین، ج 5، ص 48؛ هدیة العارفین، ج 1، ص 837؛ دانشمندان آذربایجان، ص 249؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 186.

مجموعه ای در حساب است. او در سال 946 ق درگذشت.(1)

46. الهی اردبیلی م 950 ق

کمال الدین حسین بن خواجه شرف الدین عبد الحق، متخلص به «الهی» در اردبیل دیده به جهان گشود. پس از تحصیل علوم مقدماتی با مساعدت «سلطان حیدر صفوی» به شیراز و خراسان سفر کرد و نزد دانشمندان بزرگ زمان، مثل جلال الدین دوانی، امیر غیاث الدین شیرازی و امیر جمال الدین عطاء اللّه بن فضل اللّه تکمیل فضائل کرد. مدتی نیز در هرات به ندیمی امیر علی شیر نوائی و شاهزاده غریب میرزا ولد سلطان میرزا گذراند و پس از درگذشت این شاهزاده، به سال 902 ق به آذربایجان مراجعت کرد. او پس از بازگشت به اردبیل در حظیرۀ شیخ صفی الدین به تدریس و تعلیم علوم و معارف پرداخت. بیش از سی جلد کتاب و رساله و تعلیقه و حاشیه به زبان های فارسی، عربی، ترکی نوشته است. او در تاریخ ایران نخستین کسی است که در مذهب تشیع به زبان فارسی کتاب شرعیّات نوشته است.

اساس القواعد، تاج المناقب فی فضائل الأئمه، منهج الفصاحه فی شرح نهج البلاغه (شرح نهج البلاغة فارسی)، شرح رسالۀ اثبات الواجب، شرح تهذیب الاصول علّامه حلی، شرح اشکال التأسیس سمرقندی، ترجمۀ مهج الدعوات، المحاکمات بین الطبقات، حاشیه بر شرح هدایه، حاشیه بر شرح مواقف، حاشیه بر شرح شمسیّه، حاشیه بر مطلع، شرح تذکرۀ چغمینی، رسالۀ بیست باب خواجه و تحریر اقلیدس، شرح گلشن راز و فضائل الأئمة الاثنی عشر از آثار اوست.

او در سال 950 ق در اردبیل درگذشت.(2)

ص:253


1- (1) هدیة العارفین، ج 2، ص 493-494؛ الذریعة، ج 1، ص 109؛ معجم المؤلفین، ج 13، ص 98.
2- (2) کشف الظنون، ج 2، ص 716؛ ریاض العلماء، ج 2، ص 98؛ روضات الجنات، ج 2، ص 319؛ أعیان الشیعة، ج 6، ص 51؛ طبقات أعلام الشیعة، ج 4، ص 60؛ الذریعة، ج 2، ص 7؛ ج 4، ص 26؛ ج 6، ص 170؛ معجم المؤلفین، ج 4، ص 14.

47. حسین اردبیلی ابهری م 950 ق

حسین اردبیلی ابهری از علمای دورۀ صفویه که در سال 950 ق درگذشت. او حاشیه ای برای شرح عضد الدین عبد الرحمن بن احمد ایجی بر منتهی السول و الأمل فی علمی الأصول و الجدل، و شرحی بر رسالة فی اثبات الواجب علامه دوانی نوشته است.(1)

48. قاسم خلخالی م 987 ق

علاء الدّین قاسم بن حسین خلخالی، یکی از فقها و علمای برجسته و فاضل قرن دهم است. صاحب ریاض العلماء در حق او نوشته است: عالم فاضلی بوده و از مؤلّفین اواخر عصر شاه طهماسب است. او نسخه نهایة الاصول علّامه حلّی را تنظیم کرده است و با نسخۀ اصلی که در نجف موجود بود مقابله کرده و در تاریخ روز جمعه 27 صفر 987 ق از آن فراغت یافته است. در حواشی آن افادات و تعلیقاتی از خویشتن دارد که بر فضل وافر او دلالت دارد.(2)

49. مقدس اردبیلی م 993 ق

آیت اللّه شیخ احمد مقدس اردبیلی نام پدرش محمد است و در اوایل قرن دهم هجری در روستای نیار اردبیل دیده به جهان گشود. از سیر تحصیلات و اساتید این فقیه عالی قدر اطلاع کاملی در دست نیست؛ لکن عظمت و دقت مثال زدنی ایشان در فنون مختلف علوم اسلامی همچون فقه، اصول، فلسفه، عرفان، کلام، حدیث و تفسیر در بلندایی است که کمتر کسی توان عروج بدانجا را دارد. آن قدر که دانسته است او برای تحصیل عازم حوزۀ علمیۀ نجف اشرف شد و از محضر اساتیدی همچون آقا سید صائغ بهره برد و نیز چند سالی به شیراز مهاجرت کرد و فلسفه و کلام را در محضر عالم وارسته، جمال الدین محمود آموخت.

ص:254


1- (1) اعیان الشیعة، ج 5، ص 451؛ کشف الظنون، ص 842 و 1856-1857؛ معجم المؤلفین، ج 3، ص 313-314.
2- (2) ریاض العلماء، ج 4، ص 392؛ طبقات اعلام الشیعة، قرن دهم، ص 185.

ایشان پس از تکمیل مقامات معنوی و علمی در نجف اشرف بر مسند تدریس نشست و آن حوزۀ کهن را که می رفت تا چراغ پرفروغش به خاموشی گراید، احیا کرد و انوار علم و فضیلت و معنویت را مجدداً جلوه گر ساخت؛ عالمان و طالبان علم به جذبۀ مقدس اردبیلی از اقصی نقاط جهان اسلام به نجف اشرف سرازیر شدند و اکنون نیز پس از گذشت بیش از چهارصد سال به یمن تجدید حیات علمی حوزۀ نجف اشرف توسط آن بزرگوار، این حوزۀ مقدس مرکز علوم الهی است.

محقق اردبیلی در طول حیات پربرکت خویش شاگردان بسیاری تربیت کرد که همگی جزو مراجع و علمای طراز اول جهان اسلام شدند.

سال های (984 تا 993 ق) عصر پرتو افشانی فقیه بزرگ و پژوهشگر سترگ احمد بن محمد اردبیلی است. او در فقه تحقیقات گسترده ای دارد. مرحوم مجلسی دربارۀ او گفته است: «محقق اردبیلی از حیث تقوا و پرهیزگاری و فضل و دانش به اوج کمال رسید و من در میان قدما و متأخرین مانندش را نشنیدم». و نیز دربارۀ او گفته اند: مادران، مانند او را نزاییده اند.

مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان إلی أحکام الایمان، الزبدة، إستیناس المعنویة، عقاید الاسلام، زبدة البیان فی براهین احکام القرآن و تفسیر آیات احکام القرآن، الرسالة الخراجیة، الرد علی الصوفیة، الخراجیة، حدیقة الشیعة، زبدة البیان، بحر المناقب، اصول الدین و اثبات الواجب تعالی از آثار قلمی ایشان است.

سرانجام این عالم ربّانی و فقیه صمدانی در ماه رجب سال 993 ق رخت از جهان خاکی بست و روح مقدسش به ملکوت اعلی پیوست. قبر مطهرش در ورودی رواق مطهر أمیرالمؤمنین (علیه السلام) مشهور و مزار خاص و عام است.(1)

ص:255


1- (1) اعیان الشیعة، ج 3، ص 80-83؛ ج 9، ص 292-302؛ الذریعة، ج 1، ص 103؛ ج 2، ص 37؛ ج 2، ص 183؛ ج 3، ص 48؛ ج 6، ص 9؛ ج 6، ص 385-387؛ ج 7، ص 144؛ ج 10، ص 205؛ ج 11، ص 179؛ ج 12، ص 16؛ ج 12، ص 21؛ ج 15، ص 281؛ ج 20، ص 35-36؛ کشف الحجب و الاستار، ص 4، 117-118، 126، 180، 194-195، 228، 303، 489؛ معجم المؤلفین، ج 2، ص 79-80؛ ایضاح المکنون، ص 398، 609؛ فهرس التیموریة، ج 1، ص 128، روضات الجنات، ص 22-24؛ منتهی المقال، ص 40-41؛ هدیة العارفین، ج 1، ص 149؛ الاعلام، ج 1، ص 234؛ امل الآمل، ج 2، ص 23؛ نقد الرجال، ج 1، ص 150-151؛ تعلیقة علی منهج المقال، ص 73؛ معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 11؛ مرآة الکتب، ص 306-308.

50. سید عزیزاللّه حسینی اردبیلی ق 10

سید عزیزاللّه حسینی اردبیلی از متکلمین عصر صفوی که در عصر شاه طهماسب (ق 10) در اردبیل تدریس می کرده است. میرزا عبداللّه افندی در ریاض العلماء می نویسد که در اردبیل یکی از مؤلفات او را به نام شرح الرساله المختصره که اصل آن به عربی و از مصنفات شیخ طوسی و در زمینۀ اصول دین است مشاهده کرده، و اردبیلی این کتاب را به فارسی و برای شاه طهماسب تألیف کرده است. آغاز آن الحمدللّه الذی لا اله الا هو... است. دیگر از مؤلفات او تفسیر کلمه التهلیل است که به فارسی است و در سال 963 ق از نگارش آن فراغت یافته است و اول آن: حمد و سپاس از محمدت اساس یگانه ای راست... و نسخه ای از آن به خط محمد مشهور به آیتی در مخزن کتابخانۀ آستان قدس موجود است. مرحوم آقا بزرگ تهرانی در الذریعه تصریح کرده است که این کتاب را برای شاهزاده «سلطانم» صفوی در سال 967 ق تألیف کرده است و شرح احوال اردبیلی در بعضی تواریخ این عصر مندرج است.(1)

51. سید حسین بن سید حسن اردبیلی ق 10

سید حسین بن سید حسن اردبیلی از اعلام اردبیل در قرن دهم است. از شرح حال او اطلاعی در دست نیست، جز آنکه شخصی در سال 973 ق به نزد وی رفت و پرسش های فقهی بسیاری مطرح کرد و اردبیلی به همۀ آن ها پاسخ گفت و پرسشگر همۀ آن ها را در کتابی به نام تحصیل المراد مما استصعبت من عبارات الارشاد نگاشت.

همچنین وی گفته است که اردبیلی مؤلفات بسیاری داشت و او را «سید المحققین،

ص:256


1- (1) ریاض العلماء، ج 3، ص 314-315؛ معجم مؤلفی الشیعه، ص 17؛ الذریعه، ج 4، ص 350؛ ج 14، ص 85-86.

سند المدققین وارث علم الانبیاء والمرسلین، نائب الائمة المعصومین، سلالة الائمة الطاهرین، نتیجة العلماء المجتهدین...» خوانده است.(1)

52. ملا حسین بن موسی اردبیلی ق 10 و 11

حسین بن موسی اردبیلی ساکن استرآباد بود و در اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری می زیست. او فاضلی فقیه و صالح و معاصر شیخ بهایی بود. حاشیه بر شرح تهذیب الاصول عمیدی و شرح رساله صومی شیخ بهایی از آثار اوست. در شرح رساله صومیّه آورده است: «هنگامی که به این قسمت رسیدم، درگذشت مؤلف را در شهر اصفهان شنیدم که در آن شهر درگذشته است و جنازه اش به مشهد الرضا علیه السلام حمل شده است».(2)

53. علی بن محمد بن علی حسینی خلخالی م 1008 ق

سید شمس الدین علی بن محمد بن علی حسینی خلخالی از عالمان فاضل سدۀ یازدهم بود که جامعیت علمی داشت. او شاگرد شیخ بهایی بود و دو کتاب خلاصة حساب و تشریح الأفلاک او را در زمان حیات استاد شرح کرده و با تعبیر «أدام اللّه ظلاله، و أفاض علینا إفضاله» از شیخ بهایی در سال 1008 ق یاد کرده است.(3)

54. ملک سعید خلخالی م 1013 ق

ملک سعید بن محمد خلخالی ساکن شیراز، عالمی محقق در علوم عقلی و نقلی و عارف و صوفی و شاعر بود. التحفة العلویة فی نفی الرؤیة و التحفة الغیاثیة از اوست. در سال 1013 ق در شیراز درگذشت.(4)

ص:257


1- (1) اعیان الشیعة، ج 5، ص 471؛ تراجم الرجال، ج 1، ص 170-171؛ مستدرکات أعیان الشیعة، ج 6، ص 143.
2- (2) امل الآمل، ج 2، ص 104؛ اعیان الشیعة، ج 6، ص 180؛ الذریعة، ج 6، ص 120؛ ج 13، ص 63؛ کشف الحجب و الاستار، ص 319؛ طبقات اعلام الشیعة، ج 5، ص 157.
3- (3) الذریعة، ج 13، ص 147 و 231.
4- (4) تراجم الرجال، ج 2، ص 824-825؛ کشف الحجب و الاستار، ص 106-107.

55. اسحاق بن احمد اردبیلی م 1055 ق

اسحاق بن احمد اردبیلی حنفی از قضات بود و در سال 1055 ق درگذشت. از او رساله ای بر الاشباه و النظائر ابن نجیم برجای مانده است.(1)

56. ملّا درویش اردبیلی م 1069 ق

امیر الدین ملّا درویش اردبیلی یکی از اکابر علمای عصر صفوی بوده است. در دست نوشت برخی از شاگردان او دیده شده است که او در وقت تحویل حمل نزدیک صبح ماه رجب 1069 ق از دنیا رفته است.(2)

57. محمد تقی اردبیلی ق 11

محمد تقی بن محمد صالح بن حاجی گنجی اردبیلی، از علما و فضلای قرن یازدهم است که کتاب الطهارة و الصلاة تهذیب الاحکام را کتابت کرده و آن را در محرم سال 1057 ق به پایان رسانده است. ملامحمد تقی مجلسی دو اجازه در آخر کتاب الطهارة به تاریخ اواخر محرم سال 1060 ق، و آخر کتاب الصلاة به تاریخ اواسط ربیع الاول سال 1062 ق نگاشته و او را «المولی الفاضل العالم العامل» و «المولی الفاضل اللوذعی الالمعی» خوانده است.(3)

58. ملا خان محمد اردبیلی ق 11

خان محمد اردبیلی از فضلای قرن یازدهم است که کتب حدیثی چندی را نزد علامه مجلسی قرائت کرد که از جملۀ آن ها کتاب تهذیب الأحکام، من لا یحضره الفقیه و الکافی است و بر آن ها به تاریخ های 4 جمادی الثانی 1075 ق، اواخر جمادی الثانی 1071 ق، و اواخر صفر 1076 ق، انهاء نوشته شده است. همچنین وی نزد عبد اللّه بن محمد تقی مجلسی، برادر علامه مجلسی، کتاب من لا یحضره الفقیه را در

ص:258


1- (1) هدیة العارفین، ج 1، ص 202؛ معجم المؤلفین، ج 2، ص 229.
2- (2) اردبیل در گذرگاه تاریخ، ج 3، ص 304؛ تاریخ اردبیل، ج 1، ص 213، به نقل از ریاض العلمای مخطوط.
3- (3) تراجم الرجال، ج 2، ص 638.

اواخر ربیع الثانی سال 1071 ق خواند.(1)

59. ملا محمد رضا اردبیلی ق 11

ملا محمد رضا بن حاج درویش شهمرزادی کهدمی اردبیلی از شاگردان علامه مجلسی بوده است که کتاب الکافی را بر علامه مجلسی خوانده و علامه به او اجازۀ نقل حدیث داده است. یک اجازۀ در 16 شوال سال 1074 ق و اجازۀ دیگر 26 صفر سال 1076 ق صادر شده است.(2)

60. ملا ابوالحسن خلخالی ق 11

ابو الحسن بن عبد اللّه بن اسماعیل خلخالی از فضلای قرن یازدهم بود که به علوم عقلی اشتغال داشت. او در خلخال به دنیا آمد و در اردبیل رشد یافت. یکی از مجلدات شرح اصول الکافی ملا صدرا را مقابله کرده و آن را در سال 1083 ق به پایان رسانده است.(3)

61. میر عابد محمد ابن احمد حسینی اردبیلی ق 11

میر عابد محمد ابن احمد حسینی اردبیلی از اعلام علمای مقیم اصفهان در قرن یازدهم است. سید محمدعلی بن میرم حسینی اردبیلی کتاب من لا یحضره الفقیه را نزد او خواند و در حضور ایشان به ضبط و تصحیح آن پرداخت. او به شاگردش در آخر ذی قعدۀ سال 1083 ق اجازه داد. صاحب ریاض او را فاضل و عابد توصیف کرده است. ترجمه تشریح الافلاک از اوست. پسرش شیخ صدر الدین در اردبیل مدرس بود.(4)

ص:259


1- (1) تلامذة المجلسی، ص 23؛ اجازات الحدیث، ص 37-39.
2- (2) زندگینامه علامه مجلسی، ج 2، ص 30-31؛ اجازات الحدیث، ص 203؛ تلامذة المجلسی، ص 98-99.
3- (3) مستدرکات اعیان الشیعة، ج 6، ص 9؛ تراجم الرجال، ج 1، ص 32.
4- (4) الذریعة، ج 4، ص 89؛ تراجم الرجال، ج 1، ص 257.

62. سید محمد بن محمد قاسم خلخالی ق 11

سید محمد بن محمد قاسم بن محمد حسینی (حسنی) خلخالی محدثی فاضل در سدۀ یازدهم بود که عنایت بسیاری به کتابت، قراءت، مقابله و تصحیح کتاب های حدیث داشت. او نزد علامه مجلسی بسیاری از کتب حدیث، فقه، دعا و... را قرائت کرد و نسخه ای از مجلد اول بحار الأنوار را کتابت کرد و آن را در هجدهم شعبان 1087 به پایان رساند و تعلیقاتی بر آن نگاشت که بر فضل و علم او دلالت دارد.

سپس آن را بر مجلسی خواند و اجازه ای در 13 ربیع الاول 1088 ق دریافت کرد.

اجازات دیگری از علامه مجلسی و پدرش برای او بر روی نسخه ای از من لا یحضره الفقیه در سال 1088 ق صادر شده است.(1)

63. آیت اللّه سیّد محمّد طاهر اردبیلی ق 11

آیت اللّه سید محمد طاهر بن محمد طالب حسینی موسوی مشهدی، مؤلف کتاب الشجرة المبارکة، از فقهای معروف قرن یازدهم هجری است. حاج آقا بزرگ تهرانی در کتاب الاعلام و الذریعة از او و تألیف رجالی او نام برده است.

او در کتاب اخیر گوید: رجال سیّد محمد طاهر موسوی اردبیلی مشهدی، سبک بسیار عجیب و وضع بسیار شگفتی دارد، و آن، بخشی از کتاب بزرگ الشجرة المبارکة است. در آغاز آن پس از حمد و ثنای الهی گوید: این کتاب نخستین مرحله از شاخه های شجرۀ مبارکه است. بدان شناخت سندهای احادیث از نظر صحّت و ضعف از آن کارهای مهم است. چون انگیزه ها و فواید آن بی شمار است و چون رسالۀ کوتاه و فشرده ای در این زمینه وجود نداشت که به آسانی جوینده را به مطلوب خویش نایل سازد، در سال 1091 ق به صورت سریع و عجله خواستم اسامی راویان را به صورت حروف تهجّی تنظیم نمایم و علامت اختصاری و رمزی ترتیب دادم....(2)

ص:260


1- (1) اجازات الحدیث، ص 138-141؛ تلامذة المجلسی، ص 72؛ الذریعة، ج 1، ص 155.
2- (2) الاعلام، ج 5، ص 30؛ الذّریعة، ج 10، ص 122؛ ج 13، ص 36؛ ریاض العلماء، ج 2، ص 189؛ طبقات اعلام الشیعة، ج 5، ص 7.

64. ملا ادهم واعظ خلخالی عزلتی ق 11

ملا ادهم قرشی خلخالی، فرزند قاضی بیگ خلخالی، مشهور به «واعظ» و متخلص به «عزلتی»، فرزند غازی بیگ خلخالی از دانشمندان و سخنوران بزرگ قرن یازدهم است. او در زمان میر داماد و شیخ بهایی به اصفهان رفته و در حوزۀ علمیه آن شهر از اساتید و دانشمندان بزرگ بهره برده و بعد از رسیدن به مراتب بالای علمی، رهسپار اردبیل شده و تدریس در حوزۀ علمیۀ اردبیل به وی تفویض شده است.

اربعین، اعتقادات، تفسیر سورۀ حمد، دیوان اشعار یا بهارستان، ذکر الهیه، رسالۀ عرفانی، سبحان الأنوار، سفینة الملوک یا هدایت نامه، مشرق التوحید، صحایف الوداد و مکاتیب التحاد، معریه فخریه، کدوی مطبخ قلندری، لطائف المواقف، لوازم الدین، مخاطبه النفس و معیار العمر و العمل از آثار و تألیفات اوست.(1)

65. شیخ عیسی اردبیلی ق 11

شیخ عیسی بن علی اردبیلی، از فضلای قرن یازدهم و از معاصرین میرزا عبداللّه افندی، صاحب ریاض العلماء که در اصفهان نزد علامه مجلسی درس خوانده است.

از آثار او شرح فارسی مبسوطی بر دعای صنمی قریش در امامت امت موسوم به کتاب الحجه است که آن را در هند تألیف کرده و در سال 1086 ق از نگارش آن فراغت یافته است. همچنین، الصحیفة السجادیة را از اول تا آخرش مقابله کرده و حواشی بر آن نگاشته که حاکی از مقام رفیع علمی اوست. او بیست سال در هند اقامت گزید و سپس به اصفهان برگشت و در آنجا در حدود سال 1100 ق درگذشت.(2)

66. سید حسین بن حسن حسینی خلخالی ق 11

سید حسین بن حسن حسینی خلخالی، شاگرد میرزاجان شیرازی بوده و عبدالکریم بن سلیمان کورانی نزدش تلمذ کرده است و از عالمان کلام، تفسیر و نجوم شمرده

ص:261


1- (1) الذریعة، ج 18 - ص 323؛ ج 20، ص 166؛ ج 21، ص 48-49؛ مکتبة العلامة الحلی، ص 70.
2- (2) ریاض العلماء، ج 4، ص 306؛ معجم المؤلفین، ج 8، ص 19؛ مستدرکات أعیان الشیعة، ج 7، ص 198؛ تراجم الرجال، ج 1، ص 418؛ کشف الحجب و الاستار، ص 334-432.

می شود. از کتاب های او حاشیه بر شرح تهذیب المنطق دوانی، حاشیه بر شرح عضدیه، المفاتیح فی حل المصابیح، حاشیه بر تفسیر بیضاوی و شرح الدائرة الهندیه است.

او پس از سال 1024 ق درگذشته است.(1)

67. سیّد محمّد حسینی خلخالی ق 11

سیّد محمد بن عزیز اللّه حسینی خلخالی از شاگردان شیخ بهایی است. او کتاب مفتاح الفلاح استادش، شیخ بهایی، را کتابت کرده و در پایان موفّق به کسب اجازۀ روایتی از استاد در سال 1030 ق شده است و در آن اجازه نامه پس از یاد خدا چنین آمده است:

به نویسندۀ این کتاب که خداوند متعال توفیق ارتقا به مدارج عالی علمی را عنایت فرماید، اجازه دادم که این کتاب را از من روایت کند و به محتویات و اوراد آن عمل نماید و از خداوند متعال مسئلت می دارم که مرا در مظانّ استجابت دعا بر لوح خاطرش جاری سازد تا مرا نیز مشمول عنایات خویش قرار دهد. این کلمات را نویسندۀ کتاب، محمد، مشهور به بهاء الدین عاملی، با دست خود نگاشت. خداوند متعال از سیّئات و تقصیرات او بگذرد.

از این اجازه پیداست که فوت او بعد از این تاریخ است.(2)

68. میرزا محمد اردبیلی کاشانی ق 11

میرزا محمد اردبیلی کاشانی، مشهور به محقق، از علما و عرفای سدۀ یازدهم است.

او شاگرد قاضی اسد اللّه قهپایی (م 1048 ق) است و کتابی به نام رسالة فی العرفان نوشته که نراقی در خزائن از آن نقل کرده است. اردبیلی در بیدگل کاشان به خاک سپرده شده است.(3)

ص:262


1- (1) الذریعه، ج 6، ص 59؛ طبقات اعلام الشیعه، ص 165-166؛ الاعلام، ج 2، ص 235؛ التراث العربی، ج 2، ص 255؛ معجم المؤلفین، ج 3، ص 220-221 و 319؛ هدیة العارفین، ج 1، ص 290-291 و 321.
2- (2) طبقات اعلام الشیعة، ج 5، ص 514.
3- (3) الذریعة، ج 15، ص 246.

69. علی قلی بن محمد خلخالی م حدود 1115 ق

علی قلی بن محمد خلخالی اصفهانی نحوی، صرفی، مفسر، ادیب، شاعر، حکیم و کاتب بود. او شاگرد آقا حسین خوانساری و حکیم شمس الدین گیلانی در مدرسۀ شیخ لطف اللّه بود و در اوایل قرن دوازدهم هجری (حدود 1115 ق) در اصفهان درگذشت. از آثار اوست: حاشیه بر الابانة المرضیة فی شرح الوقت و القبلة من اللمعة الدمشقیة مولی محمد صالح بن محمد سعید خلخالی، حاشیة بر تفسیر بیضاوی، شرح شافیه ابن حاجب، تبیان الحکمتین فی الفرق بین حکمة القدماء، احیاء الحکمة، مزامیر العاشقین و تعلیم مراقب السلوک.(1)

70. نظام الدین بن ملا احمد اردبیلی م 1150 ق

نظام الدین بن ملا احمد اردبیلی، یکی از فضلای اردبیل است که در علم نحو سرآمد اقران خود بود. از او کتاب های شرح شواهد البهجة المرضیة، شرح شواهد، شرح التصریف، شرح شواهد، شرح العوامل، منظومة فی النحو، شرح شواهد قطر الندی برجای مانده است. همچنین نسخه ای از الاربعون حدیثا میر محمد تقی بن ابو الحسن حسینی مشهدی، شاگرد شیخ بهایی و میر داماد، به خط او در کتابخانۀ آستان قدس رضوی نگهداری می شود. او در حدود سال 1150 ق درگذشت.(2)

71. میرزا محمدعلی اردبیلی حایری م 1101 ق

میرزا محمدعلی اردبیلی حایری، محدث و رجالی بزرگ قرن یازدهم هجری، از شاگردان علامه مجلسی و شیخ جعفر کمره ای بود و خود به این نکته در کتابش (جامع الرواة) تصریح می کند. از علامه مجلسی دارای اجازۀ ممتاز در روایت بود.

علامه مجلسی او را با اوصاف: فاضل، کامل، محقق، زکی، المعی و... مدح کرده، و می نویسد: «با تألیف کتاب جامع الرواة توانسته ام حدوداً اسانید دوازده هزار حدیث

ص:263


1- (1) الذریعة، ج 6، ص 43.
2- (2) الذریعة، ج 5، ص 62؛ ج 13، ص 338، 339؛ ج 23، ص 142.

را که راوی آن ها مجهول، ضعیف و مرسل بودند، روشن سازم».

در مصفی المقال آمده است:

شیخ مولی محمد بن علی اصفهانی حایری از بزرگ ترین شاگردان علامه مجلسی (ره)، صاحب جامع الرواة و رافع الاشتباهات فی تراجم الرواة و تمییز المشترکات که بیست سال از عمر شریف خود را در تألیف و جمع آوری آن صرف کرده است و به برکت آن، وضعیّت دوازده هزار حدیث را روشن ساخته است. این کتاب بیش از پنجاه هزار سطر می شود. مرحوم سید حسین قزوینی آن را ملخّص کرده و معارج الأحکام نامیده است. دیگر آثار صاحب جامع الرواة، کتاب تصحیح الأسانید است که همه یا بخشی از آن را محدّث نوری در خاتمۀ مستدرک الوسائل درج نموده است.

چون کتاب به پایان رسید (1100 ق) جشنی برپا کردند و دانشمندان گرد آمدند و برای بزرگداشت آن، هر کدام جمله ای در آغاز کتاب نوشتند: مجلسی بسم اللّه الرحمن الرحیم را نوشت، آقا جمال خوانساری «الحمدللّه»، گلستانه «الذی»، عقیلی «زین قلوبنا» و شیخ جعفر قاضی «بمعرفة الثقات».... اردبیلی پس از پایان گرفتن تألیف جامع الرواة از اصفهان به کربلا رفت و چند ماه بعد (ذی القعده سال 1101 ق) در کربلا درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد.(1)

72. امیر محمدعلی اردبیلی ق 11 و 12

محمدعلی بن میرم بن محمد حسینی اردبیلی در اردبیل متولد شد و در آن شهر رشد یافت و برای تحصیل به اصفهان رفت و نزد علمای اصفهان، علوم دینی آموخت. او فاضل و دارای جامعیت در علوم دینی بود. همچنین خطی نیکو داشت

ص:264


1- (1) اعیان الشیعة، ج 9، ص 442؛ اجازات الحدیث، ص 120-121؛ زندگینامه علامه مجلسی، ج 2، ص 87؛ تلامذة المجلسی، ص 66-67؛ مقدمة جامع الرواة؛ الفیض القدسی، ص 85؛ اجازات الحدیث، ص 121؛ الذریعة، ج 1، ص 154-155؛ ج 4، ص 193؛ ج 5، ص 54-57؛ الاعلام، ج 6، ص 294-295؛ الکواکب المنتشره، ص 640؛ مصفّی المقال فی علم الرجال، ص 429-430؛ کشف الحجب و الاستار، ص 124.

و عنایت بسیاری به کتب تفسیر، حدیث و فقه داشت. نسخه ای از کتاب من لا یحضره الفقیه را کتابت کرد و این کار را در ایام اقامتش در اصفهان در سال 1083 ق به اتمام رساند و آن را نزد سید میر عابد حسینی اردبیلی قرائت کرد. استاد نیز در آخر کتاب، در همان سال به او اجازه داد و دربارۀ او چنین نوشت: «قد قرأ علی هذا الکتاب الشریف و المؤلف المنیف السید الحسیب النجیب و الفاضل الورع النقی الجلیل النبیل... قراءة و تصحیح وضبط و فحص و تحقیق...». او همچنین نسخه ای از کتاب کنز العرفان فاضل مقداد سیوری را در آخر صفر سال 1102 ق کتابت کرد و حاشیه هایی بر آن نگاشت و اشکالاتی مطرح کرد.(1)

73. میر علی نقی اردبیلی ق 12

میر علی نقی اردبیلی از مشاهیر علمای ساکن مشهد بود و بر اساس گزارش اعتمادالسلطنه، صاحب مطلع الشمس، تا سال 1135 در قید حیات بود و به تدریس و ترویج و نشر احکام اسلام اشتغال داشت. صاحب طبقات اعلام الشیعه، او را با اوصاف عالم، فقیه، فاضل، جلیل القدر، مروّج دین در عصر خویش توصیف می کند. او پس از مرگ در رواق دارالسیاده حرم دفن شد.(2)

74. ملا محمد صالح بن محمد سعید خلخالی 1095-1175 ق

محمد صالح بن محمد سعید بن محمد حسین بن علاء الدین خلخالی در سال 1095 ق متولد شد. او یکی از فقهای امامی، حکما، متکلمان و عرفا و از شاگردان ارشد حکیم شیخ محمد صادق اردستانی، فیلسوف معروف و ملا حمزه گیلانی است. او آثار متعددی در عرفان و فلسفه نگاشته است. آثار شناخته شدۀ وی عبارت اند از: العروة الوثقی در فقه، حاشیه بر الحکمة الصادقیة حمزه گیلانی، التأملات

ص:265


1- (1) تلامذة المجلسی، ص 23؛ تراجم الرجال، ج 2، ص 754-755؛ زندگی نامه علامه مجلسی، ج 2، ص 30؛ اجازات الحدیث، ص 39.
2- (2) مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج 1، ص 62؛ طبقات اعلام الشیعة، ص 559؛ اعیان الشیعة، ج 8، ص 367.

العشرة، الابانة المرضیة، رساله مرآة النفس، رساله مرآة العقل، رسالة فی وحدة الوجود، سراج السالکین و شرح قصیده یائیه میر فندرسکی. وی در سال 1175 ق در خلخال درگذشت و قبرش آنجاست.(1)

75. ملّا عبد اللّه اردبیلی ق 12

ملّا عبد اللّه اردبیلی، یکی از فقهای بزرگ قرن دوازدهم هجری است. وی شاگرد سید حسین خوانساری، ملا محمد باقر مجلسی و ملا محمد باقر سبزواری بود و از آن ها اجازه اخذ کرد که همۀ آن ها بر نسخه ای از کتاب الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة درج شده است.(2)

76. آیت اللّه سید جعفر خلخالی ق 12

آیت اللّه سید جعفر خلخالی، عالم جلیل و فقیه بزرگواری است که آیت اللّه سید عبد اللّه شبر رساله ای در اصول دین را طبق سفارش او تألیف کرده است. در آغاز آن رساله، او را با القاب العالم العامل، المهذب الکامل، الطاهر المطهر توصیف نموده است. فراغت از آن رساله، اول رجب 1223 بوده است. مرحوم حاج آقا بزرگ در نقباء البشر می نویسد: «من این رساله را در نجف اشرف پیش سید علی شبر (از نوادگان مرحوم شبر) دیدم». او متوفای بعد از 1223 ق است.(3)

77. شیخ محمد صادق بن محمد قفقازی نمینی اردبیلی م 1285 ق

محمد صادق بن محمد قفقازی نمینی اردبیلی، از فقها و اصولیان قرن سیزدهم است. روزگاری در قزوین تحصیل کرد و آنگاه به کربلا رفت و در درس میرزا ابراهیم قزوینی، صاحب ضوابط، و سید مهدی، پسر سید علی طباطبایی، صاحب ریاض حاضر شد و سرانجام به اردبیل بازگشت و در نمین مقیم گردید. او در

ص:266


1- (1) اعیان الشیعة، ج 9، ص 370؛ الذریعة، ج 1، ص 59؛ ج 3، ص 301؛ ج 6، ص 81-82؛ ج 13، ص 202؛ ج 14، ص 15 و ص 88-89؛ ج 15، ص 250؛ ج 20، ص 279؛ ج 21، ص 262؛ معجم المؤلفین، ج 10، ص 86.
2- (2) نجوم السماء، ص 204؛ تلامذة المجلسی، ص 35
3- (3) الکرام البررة، ج 1، ص 234-235.

سال 1285 ق درگذشت. برخی از آثار او عبارت اند از: ابتلاء الاولیاء، اتمام الحجه فی اثبات القائم الحجه (عج)، کتاب الانتصار، الارشاد، کتاب التوقیعات، الحائریات فی مسائل فقهیه غامضه، الدرر و الغرر، الدرر الفاخره فی زیارت العتره الطاهره و افتخار الشیعه.(1)

78. آیت اللّه میرزا محسن مجتهد اردبیلی 1294-1212 ق

آیت اللّه میرزا محسن مجتهد، فرزند حاج عبداللّه ملک التجار در سال 1212 ق در اردبیل متولد شد. دروس مقدماتی را همانجا فرا گرفت. سپس عازم حوزۀ علمیۀ زنجان شد و از محضر شیخ علی اکبر زنجانی بهره برد و بعد از آن راهی حوزۀ علمیۀ قزوین شده، از محضر آخوند ملاعبدالکریم ایروانی مستفیض شد. پس از آن در حوزۀ علمیۀ اصفهان به مدت سه سال رحل اقامت افکند و از حضور عالمان سرآمد آن دیار بهرۀ فراوان برد و به عتبات عالیات هجرت کرده، از محضر بزرگانی چون شیخ محمد حسین نجفی، صاحب جواهر الکلام، و شیخ حسن، فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء، و شیخ محمد حسین رازی اصفهانی و بالاخص آقا سید ابراهیم قزوینی بهره گرفت و به مقام اجتهاد نائل شد. ایشان در سال 1262 ق به اردبیل باز گشت و زمام مرجعیت دینی و اجتماعی منطقه را به دست گرفت و در کل آذربایجان و منطقۀ قفقاز از جایگاهی ممتاز برخوردار شد.

از وی آثار علمی همچون: ثمار الغرار مشتمل بر یک دوره فقه استدلالی، کتاب حج فارسی، کتاب خمس فارسی، زینة المتقین، مصباح الزینه، مناسک حج، رساله طهارت، رسالۀ زکات و رسالۀ عملیه به یادگار مانده است.

وی در سال 1294 ق دار فانی را وداع گفت و پیکرش به کربلای معلی منتقل و در کفشداری شرقی ایوان حسینی به خاک سپرده شد.(2)

ص:267


1- (1) اعیان الشیعة، ج 9، ص 366؛ الذریعة، ج 2، ص 256؛ ج 20، ص 298؛ الکرام البررة، ج 2، ص 645؛ معجم المؤلفین، ج 10، ص 77؛ معجم رجال الفکر والادب فی النجف، ج 3، ص 1130؛ تراجم الرجال، ج 2، ص 722؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 268-271؛ قصص العلماء، ص 4.
2- (2) اعیان الشیعة، ج 5، ص 135؛ ج 9، ص 50؛ الذریعة، ج 5، ص 9-10؛ ج 7، ص 255؛ ج 12، ص 43؛ ج 15، ص 192؛ ج 22، ص 271؛ الکرام البررة، ص 331؛ معجم المؤلفین، ج 8، ص 185.

79. میرزا بابا اردبیلی ق 13

میرزا بابا اردبیلی از اعلام قرن سیزدهم است که از او حاشیه ای بر حاشیۀ ملا میرزا شیروانی بر معالم الاصول بر جای مانده است. از تاریخ نگارش حاشیه معلوم است که در سال 1245 ق در قید حیات بوده است.(1)

80. ملا علی نقی بن میرزا بابا اردبیلی ق 13

ملا علی نقی بن میرزا بابا اردبیلی، از عالمان قرن سیزدهم است. از وی کتابی به نام مراحل الوصول إلی علم الأصول بر جای مانده است. مؤلف در جای جای کتاب با تعبیر «عن السید الأستاذ مد ظله» مطالبی را از استادش نقل کرده، اما به نام وی اشاره نکرده است. شیخ آقا بزرگ تهرانی بر این گمان است که مقصود، سید محمد مجاهد (م 1242 ق)، صاحب المناهل است. تاریخ نگارش یکی از مجلدات این کتاب 1238 ق است.(2)

81. ملا محمد سعید بن ملا صالح خلخالی خوجینی ق 13

ملا محمد سعید بن ملا صالح خلخالی خوجینی، از دانشمندان و علمایی است که در اواخر قرن دوازده و اوایل قرن سیزدهم می زیسته و آثاری از خود به یادگار گذاشته است: از جمله: رساله در قضا و قدر، تذکرة الأفکار، نتیجة الأفکار در کلام و اخلاق شیعی و سوگواری امام حسین علیه السلام، رساله در بیان خواب، غرائب أحوال الجن و منظومه در صفات باری.(3)

82. شیخ عبد الرحیم اردبیلی ق 13

شیخ عبد الرحیم بن ولی محمد اردبیلی، از اعلام قرن سیزدهم است. نزد سید کاظم رشتی تلمذ کرد و به کردار او بود. سید کاظم رشتی به مقام علمی او باور داشت و

ص:268


1- (1) تراجم الرجال، ج 1، ص 111؛ مستدرکات اعیان الشیعة، ج 6، ص 73.
2- (2) الذریعة، ج 20، ص 295.
3- (3) الذریعة، ج 20، ص 287؛ ج 26، ص 178؛ خلخال و مشاهیر، ص 569.

بعضی امور علمی را به او می سپرد. وی مدتی برای تحصیل در نجف اشرف به سر بُرد. کتاب اجوبة مسائل بعض الاخوان از اوست که در سال 1245 ق نگاشته است.(1)

83. ملا محمدعلی بن محمد حسین خلخالی خوجینی ق 13

محمدعلی بن محمد حسین بن محمد سعید بن حاج محمد صالح بن محمد سعید خلخالی خوجینی، یکی از شخصیت های علمی خاندان خوجینی خلخالی است. از تاریخ زندگانی و تولد و وفات وی خبری در دست نیست. او در سال 1262 ق در لاهیجان بوده و کتاب عیون الأسرار را برای حاکم زنجان نوشته است.

عیون الأسرار المکتومه فی بیان الوحی و الالهام و الکشف و النبوة و الولایة، رساله ای در وحی و شرح حدیث قدسی و مسائل از آثار اوست. او در خاتمۀ عیون الأسرار المکتومة حدیث حقیقت را شرح کرده است.(2)

84. میرزا عبد الحمید اردبیلی ق 13

میرزا عبد الحمید بن عبد اللّه اردبیلی، عالم جلیل و فقیه محققی بود که در نیمۀ دوم قرن سیزدهم در قزوین می زیست و از عالمان آن شهر شمرده می شد. بحر الفوائد و مدائن الاحکام از اوست. او جزء اول کتاب مدائن الاحکام را در سال 1274 ق به اتمام رسانده است.(3)

85. ملا محمد امین آهاری مشکینی ق 13

محمد امین آهاری مشکینی، از فقهای قرن سیزدهم هجری است که از او کتاب شرح شرائع الاسلام بر جای مانده است.(4)

86. سید محمد رضی خلخالی ق 13

سید محمد رضی بن محمد تقی بن محمدعلی حسینی خلخالی. فقیه، ملقب به

ص:269


1- (1) تراجم الرجال، ج 1، ص 284-285.
2- (2) أعیان الشیعة، ج 10، ص 26؛ معجم المؤلفین، ج 11، ص 49؛ خلخال و مشاهیر، ص 413.
3- (3) تراجم الرجال، ج 1، ص 274.
4- (4) همان، ج 2، ص 585.

«شیخ الاسلام»، در خلخال به دنیا آمد و برای تحصیل به اصفهان عزیمت کرد. او در مدرسۀ جده به فراگیری علوم پرداخت و پس از دستیابی به مقام فقاهت به خلخال باز گشت و در روستای هرآباد ساکن شد و مرجع امور دینی مردم آن سامان گردید و مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گرفت. الحنفیة فی مناسک الحج و العمرة را در سال 1281 ق به رشتۀ تحریر درآورد. او در پایان قرن سیزدهم درگذشت.(1)

87. ملا محمد مهدی خلخالی خوجینی ق 13

ملا محمد مهدی بن محمد سعید بن ملا صالح خلخالی خوجینی، از علمای قرن سیزدهم است. از وی کتابی با نام معادیه بر جای مانده است. سبب تألیف کتاب این بوده است که وقتی «پادری نصرانی» کتاب خود را در نکوهش اسلام منتشر کرد، قائم مقام والی تبریز گروهی از علما را شب های پنج شنبه جمع می کرد تا نوشته ای به زبان ساده در رد پادری بنویسند. مؤلف هم در آن جلسه شرکت می جسته و موضوعاتی دربارۀ معاد جسمانی بیان می کرده است. بعد از فوت قائم مقام در سال 1238 ق، جلسۀ مذکور تعطیل شد و ملا مهدی مطالب فوق را در این رساله جمع آوری کرد و در شب سه شنبه ماه ذی حجه 1251 در تهران به پایان رساند. اجازه ای از شیخ زین العابدین مازندرانی به وی و اجازه ای به فرزند او عبد الرحیم موجود است که تاریخ اجازه، دوم سال 1286 ق بوده و در آن به زنده نبودن ملا محمد مهدی اشاره شده است. پس ملا محمد مهدی قبل از تاریخ یاد شده درگذشته است.(2)

88. شریف خلخالی ق 13

شریف بن سید عباس خلخالی، عالم جلیل، از شاگردان سید محمد باقر حجة الاسلام بوده، و بر کتاب مطالع الأنوار استاد خود حواشی نوشته و تا سال 1243 ق

ص:270


1- (1) مستدرکات اعیان الشیعة، ج 7، ص 254؛ تراجم الرجال، ج 2، ص 698؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 265-266.
2- (2) تراجم الرجال، ج 2، ص 778؛ فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفی، ج 2، ص 386 و ج 11، ص 277؛ فهرست نسخه های خطی کتابخانه ملک، ج 9، ص 76.

زنده بوده است.(1)

89. آیت اللّه میرزا عبد الرحیم خلخالی اوایل ق 14

آیت اللّه سید عبد الرحیم بن محمد مهدی خلخالی خوجینی، فقیه، عالم و یکی از اعلام اواخر قرن سیزدهم یا اوایل قرن چهارده هجری است. او نسخه ای از کتاب معروف الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة را تملک کرده است و حواشی و تعلیقاتی بر آن کتاب افزوده است که بر فضل و علم و دانش او دلالت دارد. شیخ زین العابدین مازندرانی در سال 1286 ق به او اجازۀ اجتهاد و اجازۀ روایتی داده است و از او با القاب العالم النبیل، المحقق الجلیل... یاد کرده است و به این ترتیب اجتهاد و فقاهت او را تصدیق و تأیید کرده و دیانت و امانت و وثاقت و حسن خلق و صفای باطن او را ستوده است.(2)

90. میرزا جواد اردبیلی م 1303 ق

میرزا جواد بن حاج صادق اردبیلی، عالمی فاضل و از اجلای شاگردان سید حسین کوه کمری، معروف به سید حسین ترک بود. او در سال 1303 ق در اردبیل درگذشت و پیکرش به نجف اشرف انتقال یافت و به خاک سپرده شد. از او تقریرات بحث استادش سید حسین کوه کمری بر جای مانده است.(3)

91. سید صالح خلخالی م 1306 ق

سید صالح بن سید محمد سعید خلخالی، از علمای عصر قاجار و فلاسفۀ زمان ناصرالدین شاه قاجار بوده است. در کتاب المآثر و الآثار گوید: وی از بزرگ ترین شاگردان سیدالحکماء و المتألهین فیلسوف العصر، آقا سید ابوالحسن اصفهانی معروف به جلوه و مدرس مدرسه دوست علیخان نظام الدوله، معروف به مدرسۀ معیر بوده و تدریس فلسفه و علم کلام و سطوح فقه و اصول می نموده است و حقاً

ص:271


1- (1) دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم).
2- (2) تراجم الرجال، ج 1، ص 282.
3- (3) اعیان الشیعة، ج 4، ص 273-275؛ الذریعة، ج 4، ص 374.

که او صاحب ذهن دقیق و فکر عمیق بوده است. از آثار علمی او شرح دوازده امام شیخ محی الدین عربی است و نیز ترجمه فرائد الاصول شیخ انصاری به فارسی او را یاد کرده است. اعتضاد السلطنه دربارۀ او گفته است: از آثار قلمیه اش یکی ترجمه و شرح دوازده امام منسوب به شیخ اکبر محی الدین العربی است که به نام بنده نگارنده برنگاشته... از خدمات و زحمات وی در راه دولت و ملت ایران لختی را بر سبیل اشارت در فهرستات مطبوعۀ خویش و مؤلفات زمان های پیش برنگاشته ام و شکرانۀ حقوق او را نسبت به من شخصاً بگذاشته ام. محمدعلی تربیت در کتاب دانشمندان آذربایجان، صفحۀ 10 می گوید: سید صالح بن محمد سعید در اول ماه صفر 1306 ق وفات نموده و در مقبرۀ ابن بابویه (شیخ صدوق) مدفون گردیده است.(1)

92. صدر العلمای اردبیلی م 1306 ق

میرزا محمد اسحاق بن محمد کاظم بن رجب علی بن محمد حسین اردبیلی در سال 1233 ق متولد شد. او از دانشمندان بزرگ دورۀ قاجاریه و از فقها و علمای آن دوران بود. نخستین بار به وسیلۀ تألیف کتابی به نام گل و ریحان که در کیفیت سلوک بعضی از اهل عرفان از شیعه و اهل یقین بود، در دربار قاجار شناخته شد و سپس به سبب تألیف کتاب ریاض ناصری ناصر الدین میرزا او را به لقب «صدر العلماء» ملقب کرد. خلاصة الأمثال نیز از آثار اوست. او در سال 1306 ق درگذشت.(2)

93. ملا ابراهیم اردبیلی 1207-1307 ق

ملا ابراهیم اردبیلی در سال 1207 ق در اردبیل متولد شد. پدرش، ملا مهر علی، و جدّش، ملا بهاء الدین، از روحانیان بنام اردبیل بودند. او تحصیلات ابتدایی را در

ص:272


1- (1) الذریعة، ج 13، ص 261؛ خاطرات اعتضاد السلطنه، ص 251 و 262؛ گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 39.
2- (2) الذریعة، ج 7، ص 215؛ ج 11، ص 339-340؛ ج 26، ص 271.

اردبیل گذرانید و در سیزده سالگی جهت ادامۀ تحصیل به اصفهان رفت. 25 سال تمام در آنجا اقامت گزید و با اندوخته های علمی عازم اردبیل شد. مدتی در اردبیل بود و سپس عازم نجف اشرف و پس از سال ها تحصیل به اردبیل مراجعت کرد و افزون بر تدریس، به انجام خدمات دینی و فرهنگی و عمرانی پرداخت. ملا ابراهیم از آنجا که امامت جمعۀ اردبیل را بر عهده داشت، به امام جمعه مشهور بود و در مسجد «اوچ دکان» اقامۀ جماعت می کرد. او در سال 1267 مدرسۀ معروف ملا ابراهیم را بنا نهاد. همچنین، بر رودخانۀ بالخلو پلی بست و در سمت شرقی آن، در جایی که به نام وی به محلّۀ ابراهیم آباد معروف است، در سال 1279 مسجدی احداث کرد. این پل و مسجد با محله ای که در آن قرار دارند، امروز نیز به نام او به پل و مسجد و محلّۀ ابراهیم آباد شهرت دارد.

وی سرانجام، حدود سال 1307 ق درگذشت.(1)

94. شیخ خلیل اردبیلی ق 14

شیخ خلیل اردبیلی، از فقها و اصولیان معاصر حوزۀ علمیۀ نجف، بود که در درس ملا محمد کاظم خراسانی و سید محمد کاظم یزدی شرکت می کرد و حلقۀ تدریس پرطرفداری داشت.(2)

95. شیخ ستار اردبیلی م 1312 ق

شیخ ستار بن عبدالوهاب اردبیلی در اردبیل به دنیا آمد. وی تحصیل را در زادگاه خود آغاز کرد و سپس به حوزۀ علمیۀ نجف هجرت کرد و در درس میرزا حبیب اللّه رشتی شرکت کرد. تقریرات بحث میرزا حبیب اللّه رشتی در شش مجلد، از او برجای مانده است. او در سال 1312 ق در نجف در گذشت و در ایوان طلای حرم حضرت علی علیه السلام دفن شد.(3)

ص:273


1- (1) اردبیل در گذرگاه تاریخ، ج 3، ص 292-293؛ نگاهی به آذربایجان شرقی، ج 2، ص 752.
2- (2) اعیان الشیعة، ج 6، ص 346.
3- (3) الذریعة، ج 4، ص 377.

96. آیت اللّه سید مرتضی خلخالی 1247-1317 ق

آیت اللّه سید مرتضی موسوی بن سید نقد علی موسوی خلخالی (کلوری) در سال 1247 ق در کلور خلخال متولد شد. مقدمات را در خلخال و قزوین فرا گرفت، در سال 1276 ق برای ادامه تحصیل به نجف رفت و از محضر سید حسین کوه کمری، میرزا خلیل تهرانی و شیخ مرتضی انصاری استفاه کرد. وی بعد از پانزده سال به ایران برگشت و در اردبیل به تدریس و زعامت دینی پرداخت.

او از مجتهدان و مدرسان معروف عصر خود بود و در علم رجال دستی داشت و بیشترِ فضلا و علمای اردبیل از جمله حاج سید یونس اردبیلی، شیخ میکائیل اجارودی، سید محی الدین یونسی، سید محمد ننه کرانی و.... همچنین از فرزندانش سید احمد و سید محمد تقی از وی کسب فیض کرده اند و افراد بی شماری از سرزمین قفقاز، بادکوبه، شیروان، ایروان، نخجوان، لنکران و سایر شهرهای آذربایجان به حوزۀ ایشان توجه داشتند. او صاحب کرامات بود و مردم با دیدۀ احترام به او می نگریستند. کتابخانه اش در اردبیل معروف و کتب خطی نفیس داشت. خود نیز آثار علمی با ارزشی دارد که عبارت اند از: حاشیه بر عروه، حواشی بر فوائد رجالیه، مجموعه ای در اصول، مجموعه ای در علم رجال (شامل حالات جماعتی از اعاظم روات که مورد بحث و اختلاف از باب جرح و تعدیل است)، مجموعه ای در فقه و مواعظ در دو جلد. ایشان در سال 1317 ق وفات یافت و در مقبرۀ خانوادگی دفن شد.

او چهار فرزند داشت که به ترتیب، سید یحیی در هجده سالگی وفات یافته، سید احمد (م 1353 ق)، سید محمد تقی (م 1361 ق) و سید موسی (م 1368 ق) همه اهل علم و از فقها بودند.(1)

ص:274


1- (1) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 282-284؛ الذریعة، ج 16، ص 290-291؛ مقالات کنگره مقدس اردبیلی، ج 3، ص 137-139.

97. سید صالح کلخورانی اردبیلی م 1319 ق

سید صالح بن سید عبد الحسین کلخورانی اردبیلی در نجف به تحصیل پرداخت و اندکی در درس شیخ مرتضی انصاری شرکت کرد و سپس در محضر سید حسین کوه کمری و شیخ جعفر شوشتری حاضر شد و به کسب علم پرداخت. او بیش از هجده سال در نجف بود و پس از آن به اردبیل بازگشت و به شیوۀ استادش شیخ جعفر شوشتری به وعظ پرداخت که اقبال مردم را در پی داشت. او در حدود سال 1319 ق درگذشت.(1)

98. آیت اللّه میر سید صالح انواری اردبیلی 1319-1246 ق

آیت اللّه میر صالح بن میر عبدالرحیم انواری اردبیلی در سال 1246 ق، در اردبیل زاده شد. پس از تحصیل مقدمات به نجف رفت و از محضر شیخ انصاری، سید حسین ترک کوه کمری و میرزای شیرازی مستفید شد و به درجۀ اجتهاد رسید. او که از فقها و از نوادگان محقق کرکی بود، پس از آن به اردبیل بازگشت و تا پایان عمر در آنجا ماند و در مسجد و مدرسه ای که خود بنیاد نهاده بود، به تدریس و ارشاد پرداخت. او در سال 1319 ق درگذشت و در کنار مسجد خود به خاک سپرده شد. از آثار اوست:

تقریرات فقه سید حسین کوه کمری در دو جلد، حاشیه بر رسائل شیخ انصاری و رسالۀ عملیه.(2)

99. آیت اللّه سید عبد العظیم خلخالی ق 14

آیت اللّه سید عبد العظیم موسوی خلخالی، یکی از فقهای عظیم الشأن و از مدرّسین عالی قدر حوزۀ علمیۀ نجف اشرف در اوایل قرن چهاردهم هجری است. او حوزۀ درسی معتبری داشت. تقریرات درس او را شیخ ابراهیم محقق رودسری نوشته که

ص:275


1- (1) اعیان الشیعة، ج 7، ص 368.
2- (2) همان؛ نقباء البشر، ج 1، ص 16؛ ج 2، ص 887؛ اردبیل در گذرگاه تاریخ، ج 1، ص 169؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 1، ص 252؛ تدوین الاقاویل، ص 11-13.

حاشیه ای بر فرائد الاصول شیخ مرتضی انصاری است. رساله بیان معنی سلطنت مشروطه و فوائدها، نوشتۀ او، یکی از رسائلی است که در تبیین و دفاع از مشروطیت، قبل از استبداد صغیر و در 25 شوال 1325 ق در دارالخلافۀ تهران تحریر یافته و در مطبعۀ شاهنشاهی به چاپ رسیده است.(1)

100. شیخ محمد ابراهیم قلعه جوقی اردبیلی 1286-1326 ق

شیخ محمد ابراهیم بن علی قلی قلعه جوقی اردبیلی، حدود سال 1286 ق در یکی از روستاهای اردبیل زاده شد و پس از فراگرفتن مقدمات علوم به نجف اشرف هجرت کرد و مدارج عالی اجتهاد را نزد میرزا حسین خلیلی تهرانی و فاضل شربیانی و شیخ حسن مامقانی و سید کاظم یزدی و آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و شیخ الشریعه اصفهانی پیمود. سپس متصدی تدریس سطوح عالی در نجف اشرف شد و در مقبرۀ مجدد شیرازی در صحن شریف حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام تدریس می کرد. مدرسی خوش بیان بود و بیش از صد نفر از فضلای طلاب حوزۀ نجف در مجلس درس او حاضر می شدند. در حدود سال 1325 ق با شنیدن خبر فتنۀ اردبیل و قتل عام پدر و برادر و بسیاری افراد خانواده و خویشانش، از شدت تألمات روحی بیمار شد و به فاصلۀ اندکی در سال 1326 ق درگذشت و در کاظمین به خاک سپرده شد. اصول الفقه، تقریرات فقه و اصول، حاشیه بر حاشیه نخجوانی بر مکاسب انصاری، رساله ای در ارث، رساله ای در دماء الثلاثة، رساله ای در قاعدۀ ید، رساله ای در قطع، رساله ای در لباس المشکوک از مؤلفات اوست.(2)

101. ملا امام وردی مشکینی م 1326 ق

ملا امام وردی مشکینی در مشکین شهر به دنیا آمد. او نزد عالمان شهر خود تحصیل علوم دینی را آغاز کرد و سپس راهی تبریز شد و مدتی را در مدرسۀ طالبیه به

ص:276


1- (1) تراجم الرجال، ج 1، ص 302؛ ر. ک: رسائل مشروطیت، دکتر غلامحسین زرگری نژاد.
2- (2) اعیان الشیعة، ج 2، ص 123؛ الذریعة، ج 2، ص 201 و ج 4، ص 367؛ معجم رجال الفکر، ج 1، ص 102؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 253-256؛ اردبیل در گذرگاه تاریخ، ج 3، ص 293-294.

فراگیری دروس نزد اساتید آن مدرسه گذراند. پس از آن به نجف اشرف مهاجرت کرد و از اساتید آنجا به ویژه فاضل شربیانی بهره برد. او سپس به زادگاه خود بازگشت و به انجام وظایف دینی پرداخت. او یکی از روحانیون طرفدار مشروطه بود و جان خود را بر سر این دیدگاه نهاد. در بارۀ کشته شدن گفته اند: ملا امام وردی مشکینی یکی از روحانیان غیرتمند و مشروطه خواه آذربایجان بود. در روزهایی که دار الشوری از شهرها یاوری می خواست و در تبریزْ آن جوش و خروش می رفت، این مرد که به شهر آمده بود، نوید داد که به مشکین رود و از سواران قره داغ به یاوری آورد و آهنگ آنجا کرد. ولی چون آگاهی از بمباران مجلس رسید، کسانی، به شیرین کاری در پیش دولتیان، آن مرد غیرتمند را دستگیر کردند و با دستور امیر معزز به اردبیل آوردند، و در اینجا با یک رسوایی که کمتر دیده شود، در بازارها گردانیده، سپس در نارین قلعه در پشت بام به دارش زدند.(1)

102. آیت اللّه شیخ صالح اندبیلی 1327-1260 ق

آیت اللّه شیخ صالح اندبیلی، فرزند میرزاحسین علی بن زین العابدین بن کیکاوس بن زین العابدین، در سال 1260 ق در روستای اندبیل خلخال متولد گردید. مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را از محضر میرزا حسینعلی اندبیلی و آخوند ملا ولی محمد اندبیلی و دیگر روحانیون خلخال فرا گرفت. سپس به نجف اشرف مهاجرت کرد و در حوزۀ درس شیخ مرتضی انصاری و پس از وفات ایشان در حلقه درس میرزا محمّد حسن شیرازی درآمد و به مقامات عالی علمی رسید و خود به مسند تدریس نشست و از مدرسین حوزۀ علمیۀ نجف اشرف گردید.

پس از مدتی به خلخال باز گشت و بساط تدریس و ترویج و تبلیغ معارف اسلامی و نشر احکام الهی را گسترد. او علاوه بر مقامات علمی، خطیبی توانا بوده و اقتدار معنوی و نفوذ کلمه داشته و از این رهگذر به کرسی قضاوت نشسته و فصل

ص:277


1- (1) تاریخ مشروطه ایران، ص 671؛ دولت های ایران از آغاز مشروطیت تا اولتیماتم، ص 73.

خصومات کرده و اجرای حدود کرده است. وی در سال 1327 ق/ 1287 ش دار فانی را وداع گفت.(1)

103. ملا حیدر علی اردبیلی اصفهانی م 1327 ق

حیدر علی اردبیلی اصفهانی، عالم فاضلی بود. او در مقدمات و سطوح از شاگردان حاج سید مهدی نحوی، و در فقه و اصول از تلامیذ حاج شیخ محمد باقر مسجد شاهی بود. در سال 1327 ق وفات یافته، در تخت فولادْ مقابل تکیۀ میرزا ابوالمعالی مدفون شد.(2)

104. آیت اللّه شیخ علی اکبر عالم م 1328 ق

آیت اللّه شیخ علی اکبر عالم، فرزند شیخ محمد امین، در اردبیل به دنیا آمد. تحصیل را در زادگاهش آغاز کرد و آن را در نجف اشرف پی گرفت و در درس سید حسین کوه کمری و اساتید دیگر حاضر شد و به درجۀ اجتهاد نایل شد. سپس به اردبیل بازگشت و در مسجد باغمیشه اقامه جماعت جماعت می کرد و به تدریس اشتغال داشت. وی در حدود سال 1328 ق درگذشت.(3)

105. آیت اللّه میرزا محمدعلی اردبیلی م 1328 ق

آیت اللّه میرزا محمدعلی اردبیلی، فرزند قربان علی، مشهور به میر آخور اوغلی، در میانۀ قرن سیزدهم هجری در اردبیل به دنیا آمد. مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را در اردبیل فرا گرفت. سپس راهی نجف اشرف گردید و از محضر بزرگانی همچون میرزا محمّد حسن شیرازی بهره برد و به درجۀ اجتهاد نایل آمد و به اردبیل بازگشت. و در مسجد جنّت سرای مجموعۀ بقعۀ شیخ صفی الدین وعظ و ارشاد می کرد و مرجع شرعی بود و میرزای شیرازی پرسش های اهالی اردبیل را به وی ارجاع می داد. در ابراز نظر شجاع و صریح اللهجه و در بحران های اجتماعی دوران خود حضوری فعال داشت.

ص:278


1- (1) گوهرهای شب چراغ، ش 5.
2- (2) دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 1.
3- (3) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 303.

ایشان تألیفاتی داشت که شرح مزجی تهذیب المنطق او در دسترس است. او در سال 1328 ق درگذشت و در مسجد جنت سرا به خاک سپرده شد.

یک روز مردی به ایشان مراجعه کرد و گفت: خانه ام در حاشیۀ شهر واقع شده است و شب هنگام که به منزل می روم، از حملۀ سگ ها می ترسم. دعایی به من یاد بدهید که از مزاحمت آن ها در امان باشم. فرمود: برای رفع شرّ سگ، این آیه را می خوانند: «و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید؛ و سگ آن ها، دست های خود را بر دهانۀ غار گشوده بود»(1). ولی این را هم بدان که سگ، عربی نمی داند. پس چوب دستی را از خود دور نکن!(2)

106. آیت اللّه سید باقر اطهاری اردبیلی م 1330 ق

آیت اللّه سید باقر اطهاری اردبیلی نجفی، فرزند میر حبیب اللّه، در اردبیل به دنیا آمد و در حدود سال 1318 ق به نجف عزیمت کرد و در درس مشاهیر علمای آن سامان، به ویژه میرزا محمد تقی شیرازی حاضر گردید و پس از سال ها تلاش علمی موفق به اخذ گواهی اجتهاد از سوی ایشان گردید. سپس در سال 1330 ق به ایران بازگشت؛ اما قبل از آنکه به زادگاه برسد، در کرمانشاه دارفانی را وداع گفت. پیکرش در آن شهر به خاک سپرده شد و خانواده اش به اردبیل فرستاده شد.(3)

107. آیت اللّه سید ابراهیم انواری 1280-1332 ق

آیت اللّه سید ابراهیم انواری، فرزند میر صالح انواری، پس از سال 1280 ق در اردبیل دیده به جهان گشود، مقدمات و سطوح عالی را در حوزۀ علمیۀ اردبیل فرا گرفت و سپس عازم نجف اشرف گردید و تحصیل را پی گرفت و پس از وفات پدرش به اردبیل بازگشت و جانشین او گردید و رسالۀ عملیۀ خود را منتشر کرد. او افزون بر

ص:279


1- (1) . سورۀ کهف، آیۀ 18.
2- (2) الذریعة، ج 6، ص 61-62؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 225-226؛ اردبیل در گذرگاه تاریخ، ج 3، ص 361-362.
3- (3) مقالات کنگره محقق اردبیلی، ج 3، ص 153-154.

مقامات علمی و معنوی، در صحنۀ سیاست و ادارۀ منطقه نقش فعال ایفا کرد در وقایع مشروطیت، از سران آزادی خواهان و رئیس انجمن ولایتی بود و از همراهی با فرهنگ جدید نیز دریغ نمی کرد. ایشان در سال 1332 ق درگذشت و در جنب قبر پدر خود به خاک سپرده شد.(1)

108. سید محمد باقر خلخالی م 1333 ق

سید محمد باقر حسینی خلخالی، ملقب به فخرالواعظین، خلخالی مورخ و خطیب بود. در مشهد مقدس در حدود سال 1333 ق درگذشت. به نظر می رسد که وی شیخی مسلک یا حداقل متمایل یا هوادار برخی از عقاید آنان بوده است. جنّات ثمانیه در موضوع تاریخ مشاهد مشرفۀ هشتگانه، از آثار اوست.(2)

109. آیت اللّه میرزا عبداللّه مجتهد اردبیلی 1275-1334 ق

آیت اللّه میرزا عبداللّه مجتهد اردبیلی، فرزند میرزامحسن مجتهد، در سال 1275 ق در اردبیل دیده به جهان گشود. مقدمات را در اردبیل فرا گرفت و در اوایل قرن چهاردهم به زنجان رفت و در محضر شیخ جواد طارمی چند سال تلمذ کرد و آن گاه عازم عتبات عالیات شد و در درس سید محمد کاظم یزدی صاحب عروه و شیخ الشریعه اصفهانی و آخوند ملّا محمدکاظم خراسانی صاحب کفایه شرکت جست و مورد توجه آخوند واقع گردید و وکیل شرعی او در اردبیل بود. او از سال 1320 که به اردبیل برگشت، تا پایان عمر خود در مسجد جنّت سرای بقعه شیخ صفی الدین به اقامۀ نماز و وعظ می پرداخت و مجلس درسش نیز در همان جا تشکیل می شد که طلاب اردبیل از محضرش استفاده می کردند. او افزون بر فقه و اصول، چندی نیز تحصیل حکمت کرده بود و از علمای حکمت اردبیل شمرده می شد. در انقلاب

ص:280


1- (1) نقباءالبشر، ج 1، ص 16؛ تدوین الاقاویل، ص 12 و 36-43؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 1، ص 35؛ تاریخ فرهنگ آذربایجان، ج 1، ص 133-134.
2- (2) اعلام الشیعة، ج 1، ص 186؛ معجم المؤلفین، ج 9، ص 86-87؛ مجله میقات حج، شمارۀ 16، گزارشی پیرامون کتاب «جنّات ثمانیه».

مشروطه نیز مورد توجه آخوند خراسانی بود و دستورات صادره از نجف، به وسیلۀ ایشان به انقلابیون ابلاغ می شد.

او در روز پنجشنبه هشتم ماه رجب سال 1334 ق در اردبیل وفات یافت و جنازه اش را به عتبات عالیات حمل کردند و در وادی السلام به خاک سپرده شد.(1)

110. آیت اللّه شیخ عبدالظاهر اردبیلی 1261-1336 ق

آیت اللّه شیخ عبدالظاهر اردبیلی در سال 1261 ق در اردبیل متولد گردید. مقدمات را نزد میر صالح مجتهد اردبیلی در اردبیل فرا گرفت. سپس به همراه سید یونس اردبیلی راهی قزوین شد و سطح را از محضر اساتید آنجا بهره برد. بعد از آن در سال 1300 ق به نجف اشرف مهاجرت کرد و در جمع شاگردان میرزا حبیب اللّه رشتی و شیخ عبداللّه مازندرانی درآمد و سپس به اردبیل بازگشت و به تدریس و تألیف همت گمارد. از ایشان کتاب های رساله فی احکام القضایا البسائط و المرکبات، الحاشیه علی الرسائل و الجوابات لبعض المسائل الصرفیه به یادگار مانده است. او در سال 1336 ق درگذشت و در جوار مقبرۀ شیخ صفی به خاک سپرده شد.(2)

111. علامه سید محمد خلخالی ارموی 1280-1336 ق

علامه سید محمد بن سید غفار بن سید عبد اللّه خلخالی ارموی، در روستای هشجین خلخال در سال 1280 ق به دنیا آمد. مقدمات علوم را از پدرش آموخت و سپس به زنجان رفت و نزد اساتید مدرسۀ سید فتح اللّه، اصول و فقه آموخت. پس از چندی راهی تهران شد و در آنجا دروسش را کامل کر. او در حدود سال 1300 ق به خلخال بازگشت و پنج سال در آنجا ساکن شد. حوالی سال 1305 ق به دعوت عمویش راهی ارومیه شد و در آنجا به اقامۀ جماعت و انجام وظایف دینی پرداخت. در سال 1336 ق ارمنیان آشوری فتنه ای ساختند و بر شهر مستولی شدند.

ص:281


1- (1) نقباء البشر، ج 3، ص 1210؛ دائرة المعارف تشیع، ج 2، ص 62؛ تدوین الاقاویل، ص 15.
2- (2) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 77؛ تربت پاکان قم، ج 3، ص 1707.

در نوزدهم رمضان به خانۀ او ریختند و بر او که در حال اقامۀ نماز ظهر بود حمله کردند. او از آنان مهلت خواست تا نماز عصرش را به جای آورد. در ظاهر به او اجازه دادند؛ اما وقتی که نماز را شروع کرد، در حال سجده سرش را بریدند و بدنش را مثله ساختند. فردای آن روز برخی نزدیکانش قطعات بریده شدۀ پیکرش را جمع آوری کردند و در خانه اش به خاک سپردند. دو سال بعد پیکرش به قم منتقل شد و در قبرستان شیخان دفن گردید.(1)

112. آیت اللّه سید کاظم موسوی خلخالی 1270-1336 ق

آیت اللّه سید محمد کاظم خلخالی در سال 1270 ق در گیوی خلخال به دنیا آمد. در سن شانزده سالگی از خلخال برای تحصیل علوم دینی به شهرستان رشت مهاجرت کرد و سپس به قزوین رفت و در مدرسۀ علمی قزوین دو سال توقف کرد و بعد از دو سال به نجف اشرف عزیمت، و از محضر میرزا حبیب اللَّه رشتی استفاده کرد و تقریرات و دراسات فقه و اصول آن مرحوم را همراه با نظریات علمی خود به رشتۀ تحریر در آورد.

ایشان در سال 1319 ق بر حسب تقاضای جمعی مخصوصاً فرزند مرحوم آیت اللَّه حاج میرزا جواد آقای مجتهدی برای اقامۀ جماعت و غیره به تبریز رفت و تا سال 1332 ق به امامت و تدریس و تصدی امور شرعی مشغول بود. در سال 1332 قمری مجدداً به نجف اشرف بازگشت و در عداد علمای طراز اول آن حوزۀ مقدس در آمد. وی در سال 1336 ق وفات کرد و در صحن مقدس علوی مدفون گردید. فقه الإمامیة (تقریر بحث میرزا حبیب اللّه رشتی) از او به یادگار مانده است.(2)

113. شیخ عبد الحسین مشکینی م 1335 ق

شیخ عبد الحسین مشکینی معروف به «امام» از شاگردان و خواص اصحاب آیت اللّه

ص:282


1- (1) ربع قرن مع العلامة الامینی، ص 212-213.
2- (2) الذریعة، ج 26، ص 226-227؛ گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 439.

فاضل شربیانی بوده و در روز دوشنبه 18 ربیع الثانی 1335 ق در نجف وفات کرد.(1)

114. آیت اللّه حاج میرزا یوسف مجتهد 1271-1339 ق

آیت اللّه حاج میرزا یوسف مجتهد، فرزند حاج میرزا محسن مجتهد، در سال 1271 ق در اردبیل به دنیا آمد. پس از تحصیل مقدمات و سطوح در 1294 ق به نجف رفت و یک سال در حوزۀ درس فاضل شربیانی حاضر شد. آنگاه عازم کربلا شد و در درس شیخ علی یزدی، آخوند ملاحسین اردکانی و شیخ زین العابدین مازندرانی حضور یافت. در 1304 ق در حالی که گواهی اجتهاد از اساتید فوق داشت، به اردبیل بازگشت و دوباره در 1309 به کربلا رفت و تا 1314 ق در آنجا بود، سپس به نجف مهاجرت کرد و تا پایان عمر آخوند خراسانی (1329 ق) مصاحب او بود و سرانجام در 1332 ق به اردبیل بازگشت. وفات ایشان در سال 1339 ق اتفاق افتاد و پیکرش به نجف اشرف منتقل و در قبرستان وادی السلام به خاک سپرده شد.

او علاوه بر فقه و اصول در حکمت و کلام تبحر تمام داشت و تصنیفاتی در این زمینه از خود به یادگار گذاشت. وی با بزرگان عرفان و سلوک عصر خود، آقا سید مرتضی کشمیری و سید علی آقا قاضی طباطبایی، ملازمت و مصاحبت داشت و صاحب مقامات معنوی بود.

آثار او عبارت اند از: پانزده رساله در مباحث مختلف فقه، شش رساله در مباحث مختلف اصول، رساله در احوال سید بن طاوس، رساله در اثبات واجب، رساله در مکارم الاخلاق، جنگ، تصحیح دورۀ کامل جواهرالکلام، تصحیح وسائل الشیعه، تصحیح مهج الدعوات، تصحیح کتاب وقف مفتاح الکرامه.(2)

ص:283


1- (1) گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 75.
2- (2) تدوین الاقاویل، ص 20-22؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 353-354؛ معجم رجال الفکر و الادب، ج 1، ص 103.

115. آیت اللّه میرزا ابو الفضل فضلی اردبیلی م 1341 ق

آیت اللّه میرزا ابو الفضل بن محسن فضلی اردبیلی، از علمای معروف نیمۀ اول قرن چهاردهم هجری است. در اردبیل به دنیا آمده و پس از تحصیلات مقدماتی به نجف اشرف رفت. سال ها در آنجا درس خواند و از برجسته ترین شاگردان آخوند ملا کاظم خراسانی شد و در رجال از شاگردان شیخ الشریعه اصفهانی بود.

او در نجف معروفیّت خاصی داشت و رسالۀ عملیّه نوشت و مقلّدان فراوانی در آنجا و خطّۀ اردبیل داشت. بر اثر درخواست مردم، سرانجام به اردبیل بازگشت و حوزۀ درس وسیعی ترتیب داد و شاگردان فراوانی تربیت کرد.

مشغلۀ مهم او تدریس و مطالعه و تألیف بود و جز برای اقامۀ نماز جماعت در مسجد قنبلان (تازه میدان) کمتر از خانه بیرون می آمد.

او در سال 1341 ق به جوار رحمت حق شتافت و در سال 1364 جنازه اش به نجف اشرف منتقل، و در صحن مرتضوی دفن شد.(1)

116. آیت اللّه سید فاضل موسوی خلخالی م 1346 ق

آیت اللّه سید فاضل بن سید زین العابدین موسوی خلخالی، در گیوی خلخال به دنیا آمد و برای تحصیل به نجف اشرف عزیمت کرد. او از شاگردان مبرز سید محمد کاظم طباطبایی و شریعت اصفهانی بود و در سال 1337 ق پس از نیل به درجۀ اجتهاد، از نجف به شهر رشت عزیمت کرد و در آن شهر به اقامۀ جماعت و تدریس پرداخت. در سال های پایانی عمر به علت کسالت در تبریز ساکن شد و در سال 1346 ق در آن شهر درگذشت و در جوار امامزاده ابراهیم به خاک سپرده شد.(2)

117. آیت اللّه سید محمد حسن اردبیلی 1348-1278 ق

آیت اللّه سید محمد حسن بن محمدعلی موسوی اردبیلی نجفی، در حدود سال

ص:284


1- (1) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 1، ص 132؛ اردبیل در گذرگاه تاریخ، ج 3، ص 296-297.
2- (2) گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 443-444.

1278 ق در اردبیل متولّد شد و در آن شهر رشد و نما یافت. مقدّمات علوم را از فضلای زادگاه خویش فراگرفت. سپس به نجف اشرف مهاجرت و در حوزۀ درس سید محمد کاظم یزدی، صاحب عروه، و دیگر بزرگان شرکت کرد و به مقام فقاهت دست یافت. وی در سال 1348 ق درگذشت و در وادی السلام دفن شد. از او تقریرات فقه و اصول فقه برجای مانده است.(1)

118. آیت اللّه میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی 1348-1269 ق

آیت اللّه میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی، فرزند میرزا محسن، در سال 1269 ق در اردبیل به دنیا آمد. او مقدمات را در زادگاه خود فراگرفت. در سال 1297 برای ادامۀ تحصیل بروجرد را انتخاب کرد و پس از دو سال راهی نجف اشرف گردید و نزد میرزا حبیب اللّه رشتی، فاضل ایروانی و ملا علی نهاوندی تلمذ کرد. در 1311 ق به اردبیل بازگشت. در جریان نهضت مشروطیت، وی نخست از طرفداران آن بود، ولی بعداً از درِ مخالفت درآمد. در 1338 ق که لشکریان روسیه وارد انزلی شدند، علیه آنان فرمان جهاد داد. آقا میرزا علی اکبر، مشرب کلامی داشت، بدان پایه که تحصیل آن را واجب می شمرد. وی عالم و کامل و عارف به حکمت و کلام و حدیث و فقه و اصول بود. وی در سال 1346 ق در اردبیل وفات یافت و پیکرش پس از دو سال به امانت ماندن در 1348 ق به نجف اشرف حمل گردید و در وادی السلام دفن شد. از آثار اوست:

جواب السؤال عن واقعة زید وزینب، رسالة عوام الناس، فتح العلوم، اثبات تقلید المیت، اصول الدین عوامی، اصول الدین مسلمین، البعث والنشور، کشف خطا الخوانساری فی احوال الاحسائی، معذرة العباد، تقلید الاموات، عمود النور.(2)

ص:285


1- (1) طبقات اعلام الشیعة، ج 1، ص 422؛ معجم المؤلفین، ج 9، ص 218.
2- (2) الذریعة، ج 1، ص 87؛ ج 2، ص 196؛ ج 2، ص 196؛ ج 3، ص 129؛ ج 4، ص 390؛ ج 5، ص 183؛ ج 12، ص 89؛ ج 15، ص 349 و 360؛ ج 16، ص 107؛ ج 18، ص 33-34؛ ج 20، ص 211-212؛ ج 21، ص 224؛ تدوین الاقاویل، ص 35 به بعد؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 149؛ اعلام الشیعه، ج 1، ش 2142؛ اردبیل در گذر تاریخ، ج 1، ص 171.

119. آیت اللّه میرزا احمد فقیه اردبیلی 1294-1350 ق

آیت اللّه میرزا احمد بن کربلایی آقا بابا اردبیلی، در سال 1294 ق در اردبیل به دنیا آمد. وی مقدمات و سطوح را از محضر درس برادر خود شیخ میرزا علی (م 1327 ق) در اردبیل اخذ کرد. سپس در سال 1313 ق به تهران رفت و به حوزۀ درس میرزا محمد تقی گرگانی پیوست. در سال 1316 ق به نجف اشرف عزیمت کرد و مدارج عالی اجتهاد را نزد آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و شیخ الشریعۀ اصفهانی پیمود. در سال 1326 ق به اردبیل بازگشت و از مراجع امور شرعی و علمای آن سامان شد و در سال 1350 ق درگذشت و در جوار بارگاه ملکوتی أمیرمؤمنان، علی علیه السلام به خاک سپرده شد. از مشهورترین آثار اوست: تکلمه المتأملین فی شرح تبصرة المتعلمین، تنزیه العلل فی احکام الخلل، غنائم الدهر فی احکام الایام و الاسبوع و الشهر، وظیفة الحجاج در مستحبات اعمال حج مکه و مدینه و زیارتگاه های حجاز و شام و دیگر اماکن مقدسه.(1)

120. آیت اللّه شیخ حبیب اللّه ایردی موسی اردبیلی ق 14

آیت اللّه شیخ حبیب ایردی موسی، از فقهای بزرگ چهاردهم هجری است. او در روستای ایردی موسی سرعین متولد شد و برای تحصیل عازم حوزۀ علمیۀ نجف اشرف گردید و در محضر آخوند خراسانی و سید محمد کاظم طباطبایی یزدی تلمذ کرد. او حاشیه ای بر رسائل شیخ انصاری نوشته است. مراتب فضل و کمالش بر هم عصرانش روشن و مورد ستایش آن ها بود. به گفتۀ جمعی از معاصران، اصولی

ص:286


1- (1) الذریعه، ج 4، ص 416، 457، ج 16، ص 64، ج 25، ص 115؛ معجم رجال الفکر و الادب فی النجف، ص 27؛ معجم المؤلفین، ج 1، ص 168؛ نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج 1، ص 90-91؛ اعیان الشیعه، ج 2، ص 48؛ معجم المؤلفین، ج 1، ص 168.

کامل، فقیه ماهر متتبع باهر، استاد مسلم و مرجع تقلید جمعی از مردم عراق بود. در اواخر زندگی سکتۀ ناقص کرد و از تدریس بازماند. پس از چندی درگذشت و در وادی السلام دفن گردید.(1)

121. آیت اللّه میر حبیب اللّه موسوی اطهاری 1262-1352 ق

آیت اللّه میر حبیب اللّه موسوی اطهاری، فرزند سید مرتضی کلخورانی اردبیلی، در سال 1262 ق در اردبیل دیده به جهان گشود. او مقدمات و سطوح عالی را در حوزۀ علمیۀ اردبیل فرا گرفت و سپس به حوزۀ علمیۀ نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر بزرگانی همچون شیخ محمّد طه نجف، شیخ زین العابدین مرندی و سید کاظم یزدی بهره برد و به مقامات عالی علمی و معنوی نایل آمد و نزد صاحب عروه مقامی رفیع یافت و مسئول جمع آوری فروعات کتاب عروه گردید. سپس به زادگاه خود، اردبیل بازگشت و به تدریس و تبلیغ و وعظ و ارشاد و انجام دیگر خدمات دینی از جمله احداث مسجد محمّدیه همّت گمارد.

معظم له علاوه بر مقام علمی - که در تعبیر مجتهد عظیم الشأن معاصر خویش، آیت اللّه آقا سید احمد مرتضوی به سید فقهاء الاعلام ملقب است - دارای مقامات و کرامات بارز معنوی بوده و در زهد و ورع و تقوا و جود و سخاوت و سرپرستی یتیمان و درماندگان سرآمد علمای بزرگ اردبیل بود. ایشان در سال 1352 ق دار فانی را وداع گفت و در اردبیل به خاک سپرده شد.(2)

122. آیت اللّه سید احمد مرتضوی 1280-1353 ق

آیت اللّه سید احمد مرتضوی، فرزند آیت اللّه سید مرتضی خلخالی (م 1317 ق)، در سال 1280 ق در نجف اشرف دیده به جهان گشود و در سال 1291 ق به همراه پدر به ایران مراجعت کرد و در حوزۀ علمیۀ اردبیل به تحصیل پرداخت و از محضر اساتید آنجا بهره مند گردید. سپس راهی حوزۀ علمیۀ مشهد مقدس شد و در سال

ص:287


1- (1) اردبیل در گذر زمان، ج 3، ص 314.
2- (2) مقالات کنگره محقق اردبیلی، ج 3، ص 152-153.

1308 ق عازم نجف اشرف گردید و از محضر آیات عظام، شیخ محمد حسن مامقانی و فاضل شربیانی و سید محمد فشارکی بهره برد. فاضل شربیانی و سید محمد فشارکی برایش گواهی اجتهاد صادر کردند.

وی پس از فوت پدر خود در سال 1317 ق به اردبیل بازگشت و عهده دار تدریس و تبلیغ شد و مرجع تقلید مردم آن سامان گردید. تقریرات درس فاضل شربیانی، کتابی در مواعظ، و حاشیه بر عروة الوثقی از آثار اوست. وی در سال 1353 ق درگذشت و در مقبرۀ خانوادگی در مسجد جمعه دفن شد.(1)

123. آیت اللّه شیخ عبداللّه فقیه نجفی کورائیمی 1283-1355 ق

آیت اللّه شیخ عبداللّه فقیه نجفی، مشهور به کورائیمی، در سال 1283 ق در روستای آلنی مشکین شهر دیده به جهان گشود. مقدمات و سطوح عالی حوزوی را ازمحضر اساتید حوزۀ علمیۀ اردبیل فرا گرفت. سپس راهی حوزۀ علمیۀ نجف اشرف گردید و از محضر آخوند ملا محمّد کاظم خراسانی، میرزا محمّد تقی شیرازی و دیگر اساتید بهره برد و به مقام رفیع اجتهاد نایل آمد و به دریافت گواهی اجتهاد از میرزا محمّد تقی شیرازی موفق گردید و به زادگاه خود بازگشت.

او مدتی در اردبیل اقامت گزید و به تدریس و تبلیغ و اقامۀ جماعت پرداخت و سپس در روستای کورائیم اقامت گزید؛ لکن تدریس ایشان در آنجا نیز تداوم یافت و به کورائیمی مشهور گردید.

بسیاری از اهل علم، سطح عالی مخصوصاً کتاب کفایة الاصول را از محضر وی آموختند. او در سال 1355 ق/ 1315 ش درگذشت و در بهشت فاطمه اردبیل به خاک سپرده شد.(2)

ص:288


1- (1) معجم رجال الفکر و الادب، ج 1، ص 99؛ مقالات کنگره مقدس اردبیلی، ج 3، ص 139-140؛ مفاخر آذربایجان، ج 1، ص 282.
2- (2) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 93؛ گوهرهای شب چراغ، ش 18.

124. آیت اللّه شیخ مهدی عابدی اندبیلی م 1355 ق

آیت اللّه شیخ مهدی عابدی، فرزند میرزا حسینعلی، در اندبیل متولد شد و پس از فرا گرفتن تحصیلات مقدماتی نزد علمای خلخال، به اردبیل رفت. در آنجا به مدت چهار سال تحصیل، راهی زنجان شد و نزد ملا قربان علی و میرزا ابو المکارم تحصیل کرد و سپس به نجف اشرف رفته در محضر ملا محمد کاظم خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، شیخ الشریعه اصفهانی و اساتید دیگر حاضر شد. سپس به خلخال مراجعت کرد و مدت 27 سال در خلخال با کمال صداقت و دیانت، مشغول به نشر احکام و حل و فصل خصومات شد و در عین حال در شدت قناعت و زهد زندگی کرد. او در سال 1355 ق دار فانی را وداع گفت.(1)

125. آیت اللّه سید محی الدین یونسی 1281-1355 ق

آیت اللّه سید محی الدین یونسی، فرزند آیت اللّه سید یونس اردبیلی، در سال 1281 ق در اردبیل متولّد شد و در وطن خویش مقدّمات و ادبیّات و سطوح را نزد اساتیدی مانند میرزا حسن اردبیلی و آقا شیخ عبد الستّار فراگرفت. سپس در سال 1303 ق به نجف اشرف مهاجرت کرد و در دروس میرزا حبیب اللّه رشتی، آقا رضا همدانی، شیخ محمّد حسن مامقامی، علامه شربیانی و آخوند خراسانی و سید کاظم یزدی - رضوان اللّه تعالی علیهم - حاضر شده و از برخی از اساتید فوق، موفّق به دریافت اجازۀ اجتهاد گردید.

وی در سال 1324 ق به اردبیل بازگشت و تا آخر عمر به تألیف و تدریس و تبلیغ احکام و ترویج دین اشتغال داشت تا اینکه در سال 1355 ق به رحمت حق پیوست.

از آثار او حاشیه بر رسائل، حاشیه بر مکاسب و حاشیه ای بر العروة الوثقی است.(2)

ص:289


1- (1) گوهرهای شب چراغ، ش 28.
2- (2) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 281.

126. شیخ موسی بن حیدر اردبیلی نجفی م 1357 ق

موسی بن حیدر علی بن ولی بن فیروز اردبیلی نجفی، از فقهای امامی اردبیلی در نجف بود. او کتابخانۀ بزرگی تأسیس کرد. رسالۀ عملیۀ فارسی به نام سبیل الرشاد فیما یتعلق بأعمال العباد، غایة الإرشاد المعدّ لیوم التناد فی الفقه، تاج العروس فی صیغ عقود النکاح و ترجمۀ فارسی آن از آثار اوست. در پانزدهم محرم 1357 ق در نجف درگذشت.(1)

127. آیت اللّه میرزا ابوالحسن مشکینی 1306-1358 ق

آیت اللّه میرزا ابوالحسن مشکینی در سال 1306 ق در روستای احمد بیکلو مشکین شهر به دنیا آمد. وی از نوجوانی در درس علمای اردبیل حضور یافت و در 23 سالگی راهی نجف شد و از محضر درس آیات آخوند خراسانی، شیخ الشریعه اصفهانی و سید محمد کاظم یزدی بهره مند گردید. بعدها به کربلا رفت و در درس میرزا محمدتقی شیرازی شرکت جُست. میرزا ابوالحسن مشکینی در فقه، اصول فقه و تفسیر از دانش در خورِ توجهی برخوردار بود. از میرزا ابوالحسن مشکینی آثار بسیاری بر جای مانده است که از بین آن ها می توان به حاشیه بر کفایه، حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری، الفوائدُ الرّجالیه و المناسک اشاره کرد. میرزای مشکینی سرانجام در سال 1358 ق در کاظمین وفات یافت و پیکرش را پس از انتقال به نجف، در صحن شریف علوی به خاک سپردند.(2)

128. آیت اللّه شیخ عبداللّه بحرالعلومی ثمرینی 1302-1360 ق

آیت اللّه شیخ عبداللّه بحرالعلومی ثمرینی، فرزند شیخ روح اللّه، در حدود سال 1301 ق در روستای ثمرین اردبیل دیده به جهان گشود. مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را از پدر و دیگر روحانیون منطقه فرا گرفت. در نوجوانی برای کار به

ص:290


1- (1) الذریعة، ج 3، ص 206؛ ج 12، ص 139؛ ج 16، ص 8؛ معجم رجال الفکر و الادب، ج 1، ص 96.
2- (2) مستدرکات أعیان الشیعة، ج 3، ص 9؛ هدیة العارفین، ج 1، ص 838؛ طبقات أعلام الشیعة، ج 14، ص 38.

بادکوبه رفت و در مدرسۀ تازه پیر آنجا به تحصیلات حوزوی خود ادامه داد. بعد از آن به مشهد مقدس هجرت کرد و سطوح عالی و اسفار را از اساتید وقت حوزۀ علمیۀ مشهد مقدس آموخت. سپس به نجف اشرف مهاجرت کرد و هشت سال در حلقه درس بزرگانی چون شریعت اصفهانی و آخوند خراسانی درآمد و به مقام اجتهاد رسید و به زادگاه خود باز گشت.

مدتی در حوزۀ علمیۀ اردبیل به تدریس سطوح عالی و فلسفه پرداخت و به حکمی معروف شد. از آنجا که دوران نشاط علمی او مصادف با سال های خفقان و دیکتاتوری رضاخانی گردید، به روستای محل تولد خود رفت و به عبادت و مطالعه پرداخت.

او علاوه بر فقه و اصول، در فلسفه و عرفان نیز تبحر داشت و بر دقایق و ظرایف مثنوی معنوی جلال الدین محمّد مولوی مسلط بود و هر از چند گاه در یکی از حجرات مدرسۀ ملا ابراهیم به بیتوته و عبادت می پرداخت.

وی در سوم شعبان 1360 ق/چهاردهم شهریور 1320 ش، قبل از اشغال ایران توسط قوای متفقین، از شدت غیرت دینی، اشغال ایران اسلامی توسط بیگانگان را تاب نیاورد و از این جهان فانی در گذشت و در ثمرین به خاک سپرده شد.(1)

129. فاضل خلخالی 1278-1360 ق

محمد قاسم بن رستم خلخالی (رضاخانلو گیوی) معروف به فاضل خلخالی، در سال 1278 ق به دنیا آمد. وی عالمی برجسته و صاحب فضیلت و عارفی والامقام و متبحر در علوم اسلامی خصوصاً در حکمت، عرفان و کلام و از جمله عالمان عارف مسلک قرن چهاردهم ایران بود. او بر کرسی علم و معرفت نشست و آثاری قابل توجه از خود به یادگار گذاشت. او در سال 1360 ق درگذشت. دست نویس آثار او در کتابخانۀ مجلس به یادگار مانده است. فاضل خلخالی از جمله روحانیونی

ص:291


1- (1) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 94-95؛ گوهرهای شب چراغ، ش 21.

بود که در آغاز تشکیل دادگستری ایران در تدوین قانون مدنی و دیگر قوانین دادگستری شرکت داشت. وی در تهران دارای حوزۀ درسی بود و بسیاری از رجال و بزرگان معروف آن دوره سمت شاگردی او را داشتند. فاضل خلخالی در اواخر عمر سال ها استاد مدرسۀ علوم سیاسی بود و قبل از آن در سمت مستشاری در دیوان عالی کشور انجام وظیفه می کرد.

شرح دعای سحر، رساله در تفسیر «کنت کنزاً مخفیاً» و زندگینامۀ خودنوشت از آثار اوست. در زندگینامۀ خودنوشت، مؤلف زندگینامه و آثار خود اعم از تألیف، شرح و حاشیه را در پنجاه و یک سالگی که سال نوشتن این زندگینامه است به طور مختصر به رشتۀ تحریر درآورده، ولی ناتمام رها شده و تا پنج - شش برگ بدون نوشته مانده است. شرح دعای سحر او توسط عبدالمحمود منصوریانفر، تصحیح شده و به عنوان رسالۀ دکتری ارائه شده است.(1)

130. میرزا قاسم پریخانی 1250-1324 ش

میرزا قاسم پریخانی در سال 1250 ش در روستای پریخان از توابع مشکین شهر متولد شد و نزد علمای بزرگ آذربایجان صرف و نحو و حکمت آموخت. سپس برای ادامۀ تحصیل به نجف اشرف عزیمت کرد و در جوار حرم مولای متقیان به تعلیم و تزکیه پرداخت. وی پس از وصول به مقام عالی علمی، به مشکین شهر و پریخان مراجعت کرد و به ارشاد مردم منطقه همت وزید. وفات آن عالم ربانی پس از یک عمر تعلیم و تعلم در سال 1324 ش و در روستای پریخان اتفاق افتاد.

131. آیت اللّه سید محمّد تقی مفتی الشیعه 1282-1361 ق

آیت اللّه سید محمّد تقی مفتی الشیعه، فرزند آیت اللّه سید مرتضی خلخالی، در سال 1282 ق در نجف اشرف متولد شد و به همراه پدر به اردبیل رفت. مقدمات و بخشی از سطوح عالی را از محضر پدر بزرگوار خود و حاج میر صالح آقا مجتهد

ص:292


1- (1) تراجم الرجال، ج 1، ص 439؛ ج 2، ص 757؛ روزنامه آفرینش، 1386/5/27.

فرا گرفت. سپس در سال 1323 ق جهت تکمیل تحصیلات نجف اشرف گردید و در حلقۀ درس آخوند ملا محمّد کاظم خراسانی و سید محمّد کاظم طباطبایی یزدی در آمد و به مدت نه سال از محضر ایشان بهره برد و به مقام رفیع اجتهاد نایل آمد.

در سال 1331 ق به اردبیل بازگشت و در شمار مراجع وقت منطقه در آمد و به رتق و فتق امور دینی مردم همت گمارد.

آثاری چون: تقریرات درس آخوند خراسانی، تعلیقه بر کتاب کفایة الاصول، حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری، رسالۀ عملیه و آثاری دیگر از ایشان به یادگار مانده است.

وی در سال 1361 ق/ 1324 ش دار فانی را وداع گفت و در کنار مسجد جمعه اردبیل در جوار پدر و برادر بزرگوار خود به خاک سپرده شد.(1)

132. سید محمد بن حمزه ننه کرانی موسوی اردبیلی 1290-1364 ق

سید محمد بن حمزه ننه کرانی موسوی اردبیلی، در سال 1290 ق در روستای ننه کران اردبیل به دنیا آمد. تحصیل علوم دینی را در اردبیل آغاز کرد و در درس سید مرتضی خلخالی شرکت کرد. سپس به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر اساتیدی چون ممقانی، فاضل شربیانی و فشارکی استفاده کرد. پس از بازگشت به اردبیل، در مسجد سید آباد ننه کران به اقامۀ جماعت و وعظ پرداخت. صاحب الذریعه نوشته است که سید میر محمد بن حمزه موسوی ننه کرانی کتابی دارد که از سه مجموعه تشکیل یافته است: مجموعۀ اول در 378 صفحه در سه موضوع:

بعضی نوادر و قصص و حکایات عبرت آمیز، توحید و امامت و در فضائل اهل بیت و تاریخ آن ها؛ مجموعۀ دوم: در نصایح و مواعظ و فضائل؛ مجموعۀ سوم در انساب بعضی سادات که نسبت به مجموعۀ اول کوچک تر و در یکصد صفحه است. وی در

ص:293


1- (1) الذریعة، ج 13، ص 30؛ معجم رجال الفکر و الأدب، ج 1، ص 102؛ مفاخر آذربایجان، ج 1، ص 294؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 262-263؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، ص 641-642.

سال 1364 ق درگذشت و در قبرستان پشت باغ دفن شد.(1)

133. آیة اللّه سید محمد موسوی خلخالی 1284-1364 ق

آیة اللّه سید محمد موسوی خلخالی در سال 1284 ق در خلخال به دنیا آمد. نوجوان بود که زادگاه خود را به قصد عتبات مقدسه ترک کرد و در آن دیار مشغول تحصیلات دینی شد و شاگرد آخوند خراسانی و سید محمد کاظم طباطبایی شد. او معروف به زهد و تقوا بود.

در زمان اشغال عراق توسط نیروهای نظامی بریتانیا و فتوای جهاد میرزا محمدتقی شیرازی علیه آنان، سیدمحمد خلخالی نیز در این جهاد شرکت کرد و فرمانده منطقه ای در جنوب عراق شد و در دورۀ مرجعیت مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی، مورد توجه خاص آن مرجع بزرگ بود. در سال 1364 ق به لقاءاللّه شتافت و در مقبرۀ خاندان خلخالی در صحن مطهر علوی، به خاک سپرده شد. رسالۀ فتوائیة، کتابی در اصول فقه، و اصول العقائد از آثار اوست.(2)

134. آیت اللّه سید احمد خلخالی م 1375 ق

آیت اللّه سید احمد خلخالی، فرزند سید محمود، در خلخال دیده به جهان گشود.

وی در نجف اشرف در حلقۀ درس سید آخوند خراسانی و سید محمد کاظم طباطبایی یزدی در آمد. او پس از دستیابی به کمالات علمی و معنوی به ایران بازگشت و در تبریز ساکن شد و به تدریس سطوح عالی پرداخت. او در علوم حدیث و سخنوری ید طولایی داشت. ایشان به هنگام انقلاب پیشه وری به تهران رفت و در سال 1365 ق درگذشت. جنازه اش برای حمل به نجف مدتی به امانت نگه داشته شد و در سال 1375 ق در وادی السلام دفن شد.(3)

ص:294


1- (1) الذریعة، ج 20، ص 118-119؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 230-231.
2- (2) معجم رجال الفکر والأدب، ج 2، ص 511-512؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، ص 987-988.
3- (3) تربت پاکان قم، ج 1، ص 321.

135. آیت اللّه میرزا محمّد توسّلی اردبیلی 1301-1367 ق

آیت اللّه میرزا محمّد توسّلی در سال 1301 ق در اردبیل دیده به جهان گشود. بخشی از مقدمات علوم حوزوی را در حوزۀ علمیۀ اردبیل فرا گرفت و سپس راهی حوزۀ علمیۀ زنجان شد و مدتی کوتاه از محضر اساتید آنجا بهره مند گردید. پس از آن در حوزۀ علمیۀ اصفهان رحل اقامت افکند و مدت هفت سال در حلقۀ درس اساتید وقت اصفهان در آمد و برای ادامه تحصیل رهسپار نجف اشرف گردید و به حوزۀ درسی آیات سید محمّد کاظم یزدی، میرزای نایینی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی پیوست و تقریرات میرزای نایینی را در فقه و اصول نگاشته و از سوی وی به دریافت گواهی اجتهاد نایل آمد.

پس از آن اردبیل بازگشت و به تدریس سطوح عالی در جمع فضلای حوزۀ علمیۀ پرداخت. زهد و تقوا و انزوا و دوری از زخارف دنیا، از ویژگی های ایشان شمرده می شود. وفات وی در سال 1367 ق رخ داد و در محلّۀ علمیه به خاک سپرده شد.(1)

136. آیت اللّه شیخ غلامحسین غروی اردبیلی 1308-1368 ق

آیت اللّه شیخ غلامحسین غروی اردبیلی در سال 1308 ق در اردبیل متولد شد. او مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را در اردبیل فرا گرفت، سپس عازم حوزۀ علمیۀ مشهد شد و به مدت چهار سال از محضر اساتید وقت آن حوزۀ مبارکه بهره برد.

پس از آن به نجف اشرف مهاجرت کرد و در حلقۀ درس بزرگانی چون آیات عظام میرزا محمد حسن نائینی و آقا ضیاءالدین عراقی درآمد و شاگرد برجستۀ حوزۀ درس آن بزرگان گردید و در سال 1353 به دریافت گواهی اجتهاد از جانب میرزای نایینی نایل شد.

پس از آن به اردبیل بازگشت و به تدریس و تبلیغ و وعظ و ارشاد و انجام دیگر

ص:295


1- (1) گوهرهای شب چراغ، ش 12.

خدمات دینی همت گمارد. ایشان عالمی ربّانی و زاهدی پارسا و دارای مقامات معنوی بود و در جریانات اجتماعی و علی الخصوص در رفع بحران ایجاد شده توسط بیگانگان در جریان تجزیه طلب دموکرات نقش بسزائی ایفا کرد و پس از شکست این توطئه نیز سدّ راه سوء استفاده کنندگان و پناه بی گناهان و مانع تعدّی و ستم به توبه کنندگان این جریان شد. وی در سال 1368 ق/ 1327 ش دار فانی را وداع گفت. از آثار قلمی او، یک دوره کامل تقریرات اصول استاد خود، میرزای نائینی، و نیز تقریرات اصول دیگر استادش، آقا ضیاءالدین عراقی است.(1)

137. آیت اللّه سید موسی فقیه مرتضوی م 1368 ق

آیت اللّه سید موسی فقیه مرتضوی، فرزند آیت اللّه سید مرتضی خلخالی، در شهر اردبیل متولد گردید. مقدمات و سطوح عالی را از محضر برادران خود، آقا سید احمد و آقا سید محمّد تقی فراگرفت و در سال 1335 ق برای تکمیل تحصیلات رهسپار حوزۀ علمیۀ نجف اشرف گردید و از محضر آیات عظام، آقا ضیاءالدین عراقی، میرزای نایینی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی بهره برد و به مقام رفیع اجتهاد نایل آمد.

وی در سال 1342 ق به اردبیل بازگشت و به تحقیق و تدریس و تبلیغ پرداخت و مرجع مراجعات مردم گردید. ایشان در سال 1368 ق/ 1328 ش درگذشت و در آرامگاه خانوادگی، جنب مسجد جمعۀ اردبیل به خاک سپرده شد. از آثار علمی ایشان است:

تقریر مباحث الفاظ آقا ضیاءالدین عراقی، رساله ای در فروع علم اجمالی، مجموعه مسائل فقهی، کتاب الصوم، کتاب الزکاة، رساله ای در لباس مشکوک، رساله ای در شکوک غیر منصوصه و کشکولی مشتمل بر مطالب روایی.(2)

ص:296


1- (1) اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 164-165؛ اردبیل در گذر تاریخ، ج 3، ص 344-345.
2- (2) معجم رجال الفکر والأدب، ج 1، ص 98؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، ص 1021؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 309-311.

138. آیت اللّه سیدحسن خلخالی 1235-1328 ش

آیت اللّه سیدحسن خلخالی زاویه، در سال 1235 ش در زاویه سادات خلخال متولد شد. پس از تحصیلات مقدماتی در این شهر حدود بیست سال در حوزۀ علمیۀ تبریز به تحصیل و تهذیب اشتغال داشت و سپس به زادگاه خود بازگشت و به تدریس و ترویج و تبلیغ معارف الهی در آنجا و مناطق هم جوار مانند گیلان، زنجان، اردبیل، باکو و... مشغول گردید. با توجه به دوران ظلمت و جهل رضاخانی، این عالم ربانی، که از علمای برجسته و زاهد و مورد احترام عام و خاص خلخال بود، مدتی به دلایل واهی در خلخال زندانی شد و از ظلم و بی عدالتی دستگاه رضاخانی و ایادی او در منطقه در امان نبود. ایشان در هجدهم شعبان 1369 ق/ 1328 ش رحلت کرد.

139. ملا محمد حسن محقق خلخالی 1285-1369 ق

ملا محمد حسن محقق خلخالی، فرزند محمد رضی مجتهد محقق خلخالی، در سال 1285 ق به دنیا آمد. او شاگرد میرزا ابوالحسن جلوه بود. وی که در ریاضیات هم چیره دست بود، در گیلان مسکن گزید و به تدریس حکمت پرداخت و سرآمد حکمای آن دیار بود. وی در سال 1369 ق/ 1328 ش درگذشت و در قم به خاک سپرده شد.(1)

140. آیت اللّه سید اسداللّه طهوری 1275-1369 ق

آیت اللّه سید اسد اللّه طهوری، معروف به فاضل خلخالی، فرزند آقا سید عبدالغفار، در حدود سال 1275 ق در خلخال متولد شد. مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را نزد والد معظم خود و دیگر روحانیون منطقه فرا گرفت و سپس عازم حوزۀ علمیۀ تبریز شد و در مدرسۀ طالبیه به تحصیل پرداخت.

شوق تحصیل فلسفه، وی را به محضر میرزا محمد رضا قمشه ای و میرزا

ص:297


1- (1) تربت پاکان قم، ج 3، ص 1549.

ابوالحسن جلوه و دیگران در حوزۀ علمیۀ تهران کشاند. اوضاع نابسامان پایتخت در دوران مشروطیت، وی را مجبور کرد به خلخال بازگردد و در آنجا به تدریس و تبلیغ و وعظ و ارشاد بپردازد. پس از واقعۀ 1320 ش و اشغال کشور توسط بیگانگان، به تهران هجرت کرد و به انجام خدمات دینی و تدریس در حوزۀ علمیه همت گمارد و سر انجام در سال 1369 ق/ 1329 ش درگذشت و در شهر ری به خاک سپرده شد.(1)

141. آیت اللّه سید عقیل آیاتی م 1370 ق

آیت اللّه سید عقیل بن عبد الرزاق بن عبد الفتاح آیاتی، مشهور به سید المحققین خلخالی، در خلخال دیده به جهان گشود. مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را از روحانیون منطقه فراگرفت و سپس عازم حوزۀ علمیۀ اصفهان گردید و از محضر میرزا ابوالمعالی کلباسی و دیگر اساتید وقت حوزۀ علمیۀ اصفهان بهره برد. پس از آن جهت تکمیل معلومات خود رهسپار حوزۀ علمیۀ نجف اشرف گردید و در حلقۀ درس بزرگان علمی نجف، از آن جمله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی در آمد و از ایشان گواهی اجتهاد دریافت کرد. وی پس از دستیابی به کمالات علمی و معنوی به خلخال بازگشت و به تدریس و تبلیغ و وعظ و ارشاد و اجرای حدود و احکام شرعی پرداخت.

ایشان در سال 1370 ق/ 1329 ش در خلخال وفات یافت و پیکرش در جوار امامزاده سید دانیال به خاک سپرده شد.

حاشیه بر رسائل شیخ انصاری، حاشیه بر اسفار اربعه ملاصدرا، کتابی در طب (مشتمل بر چگونگی درمان امراض)، حاشیه بر قاموس فیروز آبادی، الدر المنصور فی خلاف المشهور، جواهر الاصول، نقشة الناقور علی قریبة الناسور، تعلیقه بر قوانین الاصول، اقامة الدلالات فی مضالة الکلالات، کتابی در لغات زبان فرانسه از آثار اوست.(2)

ص:298


1- (1) گوهرهای شب چراغ، ش 12.
2- (2) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 108-110؛ معجم رجال الفکر و الادب، ج 2، ص 510.

142. آیت اللّه سید هاشم انواری اردبیلی م 1370 ق

آیت اللّه سید هاشم اردبیلی، فرزند سید ابراهیم، در اردبیل زاده شد و مقدمات علوم دینی را در اردبیل آموخت و سپس به نجف اشرف عزیمت کرد. او در حلقۀ درس اساتیدی چون آقا ضیای عراقی، میرزای نایینی و سید ابوالحسن اصفهانی حاضر شد و پس از بهره بردن از دریای علم آن ها، موفق به دریافت گواهی اجتهاد از ایشان گردید. او در سال 1370 ق درگذشت و در وادی السلام نجف اشرف به خاک سپرده شد.(1)

143. آیت اللّه میرزا مهدی عالم 1300-1371 ق

آیت اللّه میرزا مهدی عالم، فرزند آیت اللّه شیخ علی اکبر، در سال 1300 ق در اردبیل متولد گردید. پس از فرا گرفتن مقدمات و سطوح عالی علوم حوزوی در اردبیل راهی حوزۀ علمیۀ زنجان شد و بعد از آن به نجف اشرف مهاجرت کرد و در جمع شاگردان آخوند ملا محمّد کاظم خراسانی درآمد و پس از هشت سال، در سال 1328 ق به اردبیل بازگشت و جانشین پدر مرحوم گردید و به اقامه جماعت در مسجد باغمیشه و تدریس سطوح عالی در حوزۀ علمیه و وعظ و ارشاد همت گمارد.

کتابی به نام عالم به وظیفه و عامل به وظیفه از ایشان به یادگار مانده است. او در سال 1371 ق/ 1331 ش درگذشت و در قبرستان نو قم به خاک سپرده شد.(2)

144. آیت اللّه شیخ عبد الخالق یکتایی 1292-1372 ق

آیت اللّه شیخ عبد الخالق یکتایی در حدود سال 1292 ق در روستای کرین خلخال متولد گردید.

مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را از روحانیون خلخال فرا گرفت. سپس در حوزۀ زنجان سطوح عالی و خارج فقه و اصول و حدیث و تفسیر را از آخوند ملا

ص:299


1- (1) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 347.
2- (2) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 302-303؛ تربت پاکان قم، ج 4، ص 2105.

قربانعلی زنجانی، شیخ فیاض الدین و میرزا عبدالرحیم فقاهتی و دیگران آموخت و به مقامات عالی علمی و معنوی نایل آمد و به دیار خود بازگشت.

آنچه این عالم ربّانی را در میان اقران و امثال خود از جایگاهی ویژه برخوردار ساخته، زهد و تقوی و پرهیز از زخارف دنیا و کثرت عبادات و ساده زیستی و همت عالی در ترویج و تبلیغ معارف الهی و مبارزۀ خستگی ناپذیر با حکام جور و انحرافات سیاسی زمان خود است؛ عالمی که در تعلیم و تربیت آحاد و افراد جامعه اسلامی اهتمامی وافر داشت و در کردار و رفتار و گفتار، الگویی برای مردمان بود.

وفات ایشان در پانزدهم صفر سال 1372 ق/ 1331 ش اتفاق افتاد و پیکرش در زادگاه خود، روستای کرین، به خاک سپرده شد.

145. آیت اللّه شیخ عبدالوهاب صالحی خوجینی 1290-1372 ق

آیت اللّه شیخ عبدالوهاب صالحی خوجینی، فرزند شیح محمد حسن، در سال 1290 ق در روستای خوجین خلخال دیده به جهان گشود و مقدمات علوم حوزوی را تا سطوح عالیه از محضر پدر و دیگر عالمان دینی منطقه فرا گرفت. در سال 1308 ق به حوزۀ علمیۀ زنجان عزیمت کرد و از محضر اساتید وقت آنجا بهره برد و در سال 1317 ق راهی حوزۀ علمیۀ نجف اشرف گردید و از محضر آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، محمدعلی غروی نخجوانی و سید علی تبریزی استفاده کرد و به مقام رفیع اجتهاد رسید. او پس از تکمیل تحصیلات در سال 1326 ق به خلخال مراجعت کرد و به تدریس و ترویج احکام الهی پرداخت.

رسالۀ خاتمیه در رد شبهات یهود و نصارا، لوایح الاسلام و رسالة تاریخیه فی الوقایع الدهریه الزمانیه از آثار اوست.

وی در سال 1372 ق در گذشت و در زادگاه خود، در کنار مزار جدش، آخوند ملا محمدصالح به خاک سپرده شد.(1)

ص:300


1- (1) گوهرهای شب چراغ، ش 21.

146. آیت اللّه سید یونس اردبیلی 1296-1377 ق

آیت اللّه سید یونس بن سید محمد تقی بن میر سیفعلی اردبیلی، در سال 1296 ق در اردبیل متولد گردید و تحصیلات مقدماتی را در اردبیل و زنجان سپری کرد. آنگاه در سال 1319 ق برای تکمیل علوم و معارف دینی به نجف اشرف رهسپار گردید و از محضر عظام فاضل شربیانی، شریعت اصفهانی، سید محمد کاظم یزدی و آخوند خراسانی بهره برد و در اواخر به حوزۀ کربلا رفت و از میرزا محمد تقی شیرازی کسب فیض کرد و مورد اعتماد و مرجع مشاورت او قرار گرفت.

ایشان در سال 1346 ق در حالی که از علما و فقهای برجسته و سرشناس حوزۀ مقدس نجف اشرف به شمار می رفت، به زادگاه خود مراجعت کرد و در مسند افتا و مرجعیت و تدریس و ارشاد نشست و به رتق و فتق امور دینی منطقه در کنار علمای اعلام همت گمارد.

در سال 1354 ق، 25 روز پیش از واقعۀ گوهرشاد، به زیارت ثامن الحجج مشرف گردیده بود که همراه 21 تن از علما و بزرگان آن شهر، به تهران تبعید، و توقیف شد. پس از رفع توقیف، مجدّداً به اردبیل بازگشت، پس از مدتی به مشهد مقدس مهاجرت کرد و با سابقه و شناختی که داشت، زعیم علمی آن منطقه گردید، و پس از وقایع شهریور 1320، اقامت او در مشهد بلامانع گشت.

او در علم و تقوا در عصر خود شاخص و ممتاز به شمار می آمد. شاگردان بزرگی را تربیت کرد و تألیفاتی نیز از خود باقی گذاشت؛ از آن جمله:

دورۀ کامل فقه، صلوة المسافر، قاعدۀ لا ضرر، رساله ای در ترتّب، حاشیه بر العروة الوثقی، فروع علم اجمالی، معتقدات القاصر در اصول عقاید و رسالۀ عملیّه به نام وجیز المسائل.

مرحوم اردبیلی در صحن مطهر حضرت امام رضا علیه السلام نماز جماعت باشکوهی داشت و در حرکت انقلابی مردم بر ضدّ رضا شاه، کمال فعالیت را داشت و در اوایل نهضت روحانیت ایران، نام او در پای برخی از اعلامیّه ها دیده می شود.

ص:301

او اسوۀ زهد و تقوا، ایمان و جهاد و غیرت و شجاعت بود. آن فقیه مبارز، سرانجام پس از عمری تلاش و خدمت، بر اثر کسالت، در سال خورشیدی برابر با 1377 ق/ 1337 ش جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیکر وی ضمن تجلیل و تشییع باشکوهی در حرم مطهر رضوی علیه السلام به خاک سپرده شد.(1)

147. ملا کریم محدث مشکینی 1257-1337 ق

ملا کریم محدث مشکینی در سال 1257 ش در مشکین شهر به دنیا آمد. او در حوزۀ علمیۀ اردبیل درس خواند و از محضر اساتید آن زمان اردبیل استفاده کرد و به مشکین شهر بازگشت و به انجام خدمات دینی و تدریس اشتغال یافت و شاگردان فراوانی تحویل جامعۀ علمی نمود. وی در سال 1337 ش در شهرستان مشکین شهر در حدود هشتادسالگی دار فانی را وداع گفت.

148. آیت اللّه میرزا بشیر مدرس فقهی اردبیلی م 1378 ق

آیت اللّه میرزا بشیر مدرس فقهی اردبیلی، در اردبیل دیده به جهان گشود. مقدمات و سطوح عالی را از محضر اساتید وقت حوزۀ علمیۀ اردبیل که در آن زمان با وجود علما و فقهای بزرگی چون میرزا علی اکبر آقا مجتهد، میرزا یوسف آقا مجتهد، سید احمد آقا مرتضوی، سید محمّد تقی مفتی الشیعه و دیگر بزرگان، زمینۀ لازم و کافی برای طالبان علم و فضیلت فراهم کرده بود، فراگرفت و در درس خارج آقا سید یونس اردبیلی شرکت جست و ملازم حضرتش در دوران حضور وی در اردبیل گردید.

ایشان با همتی بلند، مقامات عالی علمی و معنوی را تنها در اردبیل گذراند و از جمله مدرسان برجسته و نامیِ حوزۀ علمیۀ اردبیل شد و نزد علما و مراجع زمان

ص:302


1- (1) دانشمندان اردبیل، ج 2، ص 361؛ اردبیل در گذرگاه تاریخ، ج 3، ص 368؛ نهضت روحانیون ایران، تألیف علی دوانی، ج 1 و 2؛ مبارزات آیت اللّه سید یونس اردبیلی (به روایت اسناد و خاطرات)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385 ش؛ تاریخ علمای خراسان، ص 250-251؛ گنجینۀ دانشمندان، ج 3، ص 61-62.

خود، از آن جمله حضرات آیات آقا سید محمّد حجت کوه کمری و حاج آقا حسین بروجردی دارای جایگاه و عظمت ویژه ای بود و بسیاری از علمای کنونی از شاگردان ایشان به شمار می آیند. وفات وی در سال 1378 ق/ 1337 ش اتفاق افتاد.

پیکرش در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.(1)

149. آیت اللّه شیخ عبدالعظیم صدوقی 1295-1381 ق

آیت اللّه شیخ عبدالعظیم بن محمد شفیع اردبیلی، معروف به شیخ العلماء اردبیلی و شیخ العلماء صدوقی، از نوادگان شیخ صدوق و از مفسران و متکلمان پُر اثر قرن حاضر، در سال 1295 ق در اردبیل به دنیا آمد. علوم نقلی را نزد آخوند ملا قربانعلی زنجانی و علوم عقلی را نزد میرزا ابراهیم ریاضی و آقا میرزا عبدالمجید در زنجان آموخت و مدتی کوتاه نیز به نجف رفت. سپس به اردبیل بازگشت و با همتی عالی به تبلیغ و ترویج معارف اسلامی مخصوصاً تفسیر قرآن کریم پرداخت که باید دوران حضور پر برکت آن عالم ربّانی را در اردبیل از نظر ترویج معارف قرآنی، روزگاری پرفروغ خواند. آثار وی در علوم قرآنی و تفسیر و فقه و کلام و منطق و اخلاق، بالغ بر 59 کتاب و رساله است که از آن میان چهل اثر تاکنون به طبع رسیده و بقیه به صورت خطی است. برخی از آثار او عبارت اند از: احسن الحدیث، اساس الایمان، باب النجاه، براهین بهیه، حقیقة الشفاعه، جامع الأنوار، الکتاب المبین، مبادی قرآن، مهمات الاصول و مهمات الفروع.

او در سال 1381 ق دیده از جهان فروبست. در قبرستان داش کسن به خاک سپرده شد.(2)

150. آیت اللّه میرزا ابوالفضل حلال زاده اردبیلی 1342-1383 ق

آیت اللّه میرزا ابوالفضل حلال زاده در سال 1342 ق/ 1303 ش در اردبیل متولد شد.

ص:303


1- (1) گوهرهای شب چراغ، ش 35.
2- (2) تدوین الاقاویل، ج 13 به بعد؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 79؛ نقباءالبشر، ش 1652.

پس از گذراندن تحصیلات متوسطه وارد حوزۀ علمیۀ اردبیل شد و در مدرسۀ علمیۀ ملا ابراهیم به تحصیل پرداخت. مقدمات و بخشی از سطوح عالی را از اساتید وقت حوزه اردبیل فرا گرفت، سپس عازم حوزه قم گردید و از محضر اساتید وقت، از جمله علامه طباطبایی بهره برد. او در سال 1366 ق به نجف اشرف مهاجرت کرد و در درس حضرات آیات سید ابوالقاسم خویی، میرزا باقر زنجانی و شیخ حسین حلّی حاضر شد. او در سال 1375 ق شمسی به اردبیل بازگشت و به تدریس و تبلیغ و اقامۀ جماعت و دیگر فعالیت های دینی همت گمارد و کتابخانۀ ارزشمندی در مدرسۀ ملا ابراهیم تأسیس کرده. تقریرات اصول از آثار اوست.

وی در سال 1383 ق/ 1343 ش دار فانی را وداع گفت. پیکرش به قم منتقل و در قبرستان ابوحسین به خاک سپرده شد.(1)

151. آیت اللّه سید شفیع فاضلی اردبیلی 1308-1384 ق

آیت اللّه سید شفیع فاضلی اردبیلی، فرزند سید فاضل خلخالی، در سال 1308 ق در اردبیل دیده به جهان گشود.

مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را در حوزۀ علمیۀ اردبیل از میرزا ابوالفضل فضلی و آقا سید احمد مرتضوی فرا گرفت، سپس راهی حوزۀ علمیۀ مشهد مقدس گردید و مدت ده سال از محضر اساتید وقت آن حوزه مستفیض شد. پس از آن راهی حوزۀ مقدسۀ نجف اشرف گردید و در درس میرزا حسین نایینی، آقا ضیاءالدین عراقی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی شرکت کرد و به مقام اجتهاد نایل آمد.

از ایشان آثاری چون شرح الاربعین حدیثا و تقریرات اصول استاد خود، آقا ضیاءالدین عراقی باقی مانده است. وی در سال 1384 ق دار فانی را وداع گفت و در وادی السلام نجف اشرف به خاک سپرده شد.(2)

ص:304


1- (1) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 372؛ تربت پاکان قم، ج 1، ص 242-243.
2- (2) گوهرهای شب چراغ، ش 34.

152. میرزا محمد طاهر اردبیلی 1308-1384 ق

میرزا محمد طاهر اردبیلی نجفی، از شیوخ علما و اکابر اساتید و مدرسین حوزۀ علمیۀ قم بود. وی فرزند ملاعبدالظاهر مدرس اردبیلی بود و در سال 1308 ق در اردبیل متولد شد. مقدمات را نزد پدر بزرگوار خود و دیگر اساتید وقت حوزۀ علمیۀ اردبیل فرا گرفت. سپس در سال 1324 ق راهی مشهد شد و از محضر ادیب نیشابوری بهره برد. بعد از آن به اصفهان مهاجرت کرد و در درس اساتیدی چون آخوند کاشی و حاج رحیم ارباب شرکت کرد و از آنجا به نجف اشرف رفت. او در نجف شاگرد شیخ عبداللّه ممقانی، میرزای نایینی، آقا ضیا عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی بود. او در سال 1371 ق به قم رفت و به مدت پنج سال به تدریس پرداخت و در سال 1376 ق به اردبیل بازگشت و تا پایان عمر به تدریس و ارشاد پرداخت.

وی در سال 1384 ق دار فانی را وداع گفت و پیکرش در قبرستان ابوحسین قم به خاک سپرده شد.

تقریرات دروس میرزای نایینی، آقا ضیا عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی، شرح صمدیه، حاشیه بر کفایه و این الهیئة و الاسلام از آثار اوست.(1)

153. آیت اللّه سید فاضل موسوی پارچینی 1289-1387 ق

آیت اللّه سید فاضل موسوی پارچینی در سال 1289 ق/ 1251 ش در روستای پارچین اردبیل متولد گردید. مقدمات و سطوح عالی حوزوی را از محضر اساتید وقت حوزۀ علمیۀ اردبیل فراگرفت. سپس عازم حوزۀ علمیۀ نجف اشرف گردید و در دروس فقه و اصول سید محمّد کاظم طباطبایی یزدی و آخوند ملا محمّد کاظم خراسانی حاضر شد و به مقام اجتهاد رسید و خود بر کرسی تدریس نشست و به

ص:305


1- (1) آثار الحجه، ج 2، ص 70؛ تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 78؛ گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 65؛ تربت پاکان قم، ج 3، ص 1706-1709.

تعلیم و تربیت طلاب علوم دینی پرداخت.

پس از سال ها اقامت در نجف اشرف، به زادگاه خود بازگشت و به تدریس و ترویج معارف دینی پرداخت. از ایشان رسالۀ عملیه مشتمل بر فتاوای فقهی خویش و نیز کتابی در علم اصول فقه به یادگار مانده است. او در سال 1387 ق/ 1346 ش دارفانی را وداع گفت و در روستای محل تولد خود به خاک سپرده شد.(1)

154. سید اسماعیل فقیهی اردبیلی 1309-1391 ق

سید اسماعیل فقیهی اردبیلی در سال 1309 ق در گیوی به دنیا آمد. تحصیل علوم دینی را در اردبیل نزد شیخ عبدالظاهر اردبیلی آغاز کرد و سپس به قم مهاجرت، و در دروس آیات شیخ عبدالکریم حائری، سید محمد حجت، سید محمد تقی خونساری، سید حسین بردجردی بروجردی شرکت کرد و به مقام والای علمی رسید. او تا آخر عمر به صفا و سادگی زندگی می کرد و در اطراف تهران به وعظ و ارشاد می پرداخت. وی در سال 1391 ق دار فانی را وداع گفت و در مقبرۀ ابوحسین قم مدفون شد.(2)

155. آیت اللّه سیدعلی موسوی خلخالی 1322-1392 ق

آیت اللّه سیدعلی بن محمد بن زین العابدین بن شاه میرزا موسوی خلخالی نجفی در سال 1322 ق در نجف اشرف دیده به جهان گشود. سطوح اولیۀ دروس حوزوی را در محضر پدر بزرگوارش آموخت. مدارج عالی اصول و فقه را نزد اعاظم فقهای دوران خود، میرزای نایینی، آقا ضیاء عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمد حسین غروی اصفهانی آموخت. او افزون بر علوم رسمی حوزه های علمیه، در محضر بزرگانی چون سیدعلی قاضی و پیش از او، شیخ غلامرضا قمی، اخلاق و تهذیب نفس آموخت.

او در دوران زعامت سید ابوالحسن اصفهانی و سید محسن طباطبایی حکیم در

ص:306


1- (1) گوهرهای شب چراغ، ش 42.
2- (2) آینه دانشوران، ص 307؛ گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 66؛ تربت پاکان قم، ج 1، ص 417-419.

مهمات امور، طرف مشورت مراجع بزرگ قرار می گرفت چندان که او را «عقل حوزه» لقب داده بودند. شرح عروة الوثقی و رسالة فی التیمّم از آثار اوست.

وی در سال 1351 ش در 73 سالگی درگذشت و در صحن مقدس حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در مقبرۀ بیت موسوی خلخالی به خاک سپرده شد.(1)

156. آیت اللّه سید جلال محدّث اردبیلی 1318-1393 ق

آیت اللّه سید جلال محدّث اردبیلی، فرزند سید عبداللّه در سال 1318 ق در اردبیل دیده به جهان گشود. بخشی از ادبیات عرب را تا سیزده سالگی در اردبیل آموخت و سپس راهیِ تبریز شد و شش سال در آنجا به تحصیل پرداخت.

او در سال 1336 ق عازم حوزۀ علمیۀ اصفهان شد و از محضر اساتید وقت حوزۀ علمیۀ آنجا بهره برد و پس از چند سال به حوزۀ علمیۀ قم مهاجرت کرد و در دروس خارج فقه و اصول حاج آقا حسین بروجردی و سید محمّد حجّت کوه کمری حاضر شد و از آقا سید محمّد حجّت کوه کمری گواهی اجتهاد دریافت کرد. ایشان پس از تکمیل مقامات علمی و معنوی به زادگاه خویش بازگشت و به وعظ و ارشاد و اقامۀ جماعت همت گمارد.

آن عالم ربّانی در زهد و تقوا و تقید به دستورات شرع انور، مقامی شامخ داشت و در جریانات سیاسی دوران خود همواره در کنار بزرگان علما به حمایت از مبارزات دینی پرداخت. ایشان در سال 1393 ق درگذشت و در قبرستان وادی السلام قم به خاک سپرده شد.(2)

157. آیت اللّه سید آقا موسوی خلخالی 1324-1394 ق

آیت اللّه سید آقا بن محمد موسوی خلخالی نجفی در سال 1324 ق در نجف اشرف به دنیا آمد. او پس از فراگیری دروس مقدماتی و سطوح علمی، در دروس خارج

ص:307


1- (1) معجم رجال الفکر و الادب، ج 2، ص 512؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، ص 974-975.
2- (2) گوهرهای شب چراغ، ش 37.

فقه و اصول میرزا ابو الحسن مشکینی، سید ابو الحسن اصفهانی و شیخ ضیاء الدین عراقی شرکت کرد و به مقام علمی والایی دست یافت. او سالی هم سال در قم درس شیخ عبد الکریم حاضر گردید. وی در سال 1363 ق به تهران مهاجرت کرد و به عنوان وکیل سید ابوالحسن اصفهانی به انجام وظایف دینی پرداخت. تقریرات درس اصول شیخ ضیاء الدین عراقی، رسالة فی الولایة و شرح العروة الوثقی از آثار اوست. او در سال 1394 ق/ 1353 ش به رحمت ایزدی پیوست.(1)

158. آیت اللّه سید یونس یونسی 1320-1394 ق

آیت اللّه سید یونس یونسی اردبیلی، فرزند میر محی الدین یونسی، در سال 1320 ق در اردبیل دیده به جهان گشود. او تا سال 1349 ق در اردبیل نزد والدش و دیگر اساتید حوزۀ علمیۀ اردبیل مشغول تحصیل بود و آنگاه به قم رفت و در محضر درس شیخ محمدعلی شاه آبادی و شیخ مهدی مازندرانی و میرزای همدانی و شیخ عبدالکریم حائری حاضر شد و بعد از ارتحال آیت اللّه مؤسس به حوزۀ درس آقا سید محمد حجت کوه کمره ای پیوست و از نزدیکان ایشان شد. وی در سال 1370 ق به اردبیل بازگشت و به انجام وظایف شرعی و تدریس و افتا پرداخت و به زودی در رأس علماء اعلام قرار گرفت و از نفوذ فوق العاده ای برخوردار شد و به تدبیر امور اجتماعی و ادارۀ حوزۀ علمیۀ اردبیل پرداخت و با تعمیر مدرسۀ علمیۀ ملا ابراهیم و بازپسگیری مدرسۀ علمیۀ آقا میرزا علی اکبر به احیای مجدد حوزۀ علمیۀ اردبیل مبادرت ورزید. ایشان در سال 1353 ش/ 1394 ق درگذشت و در قبرستان شیخان به خاک سپرده شد. از آثار وی رسالۀ عملیه، حاشیه بر عروة الوثقی، تقریرات فقه و اصول آقا سید محمد حجت و چند رساله فقهی دیگر است.(2)

ص:308


1- (1) گنجینه دانشمندان، ج 4، ص 441.
2- (2) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 371-372؛ گنجینۀ دانشمندان، ج 3، ص 63-64؛ اردبیل در گذرگاه تاریخ، ج 3، ص 369؛ تربت پاکان قم، ج 4، ص 2188.

159. آیت اللّه سید مسلم محدّث خلخالی 1340-1395 ق

آیت اللّه سید مسلم محدّث خلخالی، فرزند سید عباس، در حدود سال 1340 ق در اردبیل دیده به جهان گشود. بخشی از ادبیات عرب و سطح را نزد سید محمد تقی مفتی الشیعه، سید احمد مرتضوی و سید موسی مرتضوی در اردبیل آموخت و سپس راهی حوزۀ علمیۀ قم شد و در دروس خارج فقه و اصول سید محمّد حجّت کوه کمری، سید محمد تقی خوانساری، سید صدر الدین صدر، حاج آقا حسین بروجردی و سید محمّد محقق داماد حاضر شد. وی با اندوختۀ علمی درخوری به اردبیل بازگشت و به وعظ و ارشاد و تدریس در مدرسۀ ملا ابراهیم و مسجد جامع شهر همت گمارد و ریاست حوزۀ علمیۀ اردبیل را عهده دار شد. تقریرات درس سید محمّد حجّت کوه کمری، شرحی بر مکاسب و دیوان اشعار، کتاب های اوست.

ایشان در سال 1395 ق درگذشت و در قبرستان باغ رضوان قم به خاک سپرده شد.(1)

160. شیخ ابراهیم علومی اردبیلی 1301-1397 ق

ابراهیم بن جلیل علومی اردبیلی در سال 1301 ق در اردبیل متولد شد. پس از تحصیل مقدمات به زنجان رفت و فقه و اصول و کلام و حکمت و ریاضی را در محضر ملا قربانعلی زنجانی و سید حسین حکمی و میرزا ابراهیم ریاضی آموخت.

در 1336 ق/ 1297 ش به اردبیل بازگشت و به تدریس پرداخت و تا 1328 ش به امور قضایی اشتغال یافت و در آن سال وارد دانشگاه تبریز شد و در دانشکدۀ ادبیات به تدریس ادب عرب و فلسفه پرداخت. وی در 1397 ق/ 12 آبان ماه 1356 در 94 سالگی در تهران درگذشت.

ادبیات یا وظیفه، ارجوزة نحویة، اساسات الاصول فی القواعد العقلیة، دیوان (فارسی - عربی/شعر) سفینة الغیاث، سفینة الغیاث فی فقه المیراث، سیف الصواب رد علی علی محمد الباب، شرح الغاز و معماهای ملا جامی، عبرة المصایب، علم الهدایة فی شرح

ص:309


1- (1) تربت پاکان قم، ج 4، ص 2015.

الکفایة، غایة المطالب، فرائد العلوم، قسطاس البرهان فی حکمة المیزان، کشف حقیقت (علم هیئت قدیم و جدید) و گنجینه معارف از آثار اوست.(1)

161. آیت اللّه سید عبدالغنی نجفی اردبیلی 1397-1358 ق

آیت اللّه سید عبدالغنی نجفی اردبیلی، فرزند آیت اللّه سید احمد نجفی اردبیلی، در سال 1358 ق/ 1318 ش در اردبیل متولد گردید. در هفت سالگی به همراه والد معظم خود به نجف اشرف مهاجرت کرد و مقدمات و سطوح عالی حوزوی را نزد پدر و دیگر علما و اساتید حوزوی نجف آموخت. سپس سالیان متمادی در درس خارج فقه و اصول سید محمود شاهرودی و سید ابوالقاسم خویی شرکت جست و به مقامات عالی علمی دست یافت.

وی از ملازمین دروس رشته های مختلف علوم اسلامی شهید آیت اللّه سید محمّد باقر صدر محسوب می شد و از برجسته ترین شاگردان حوزۀ درس آن بزرگوار به شمار می آمد که بیانات مفصل و جانسوز و ناله از فراق و تأسف و تأثر شدید شهید صدر در جریان وفات سید عبدالغنی، نشان از منزلت و عظمت علمی و معنوی وی نزد استاد داشت. او در مدت زمان تحصیل خود حضوری گسترده در شهر کرکوک عراق داشت و به همت وی مسجدی به نام «جامع الامام علی علیه السلام» و نیز کتابخانۀ بزرگی احداث گردید.

وی به امر پدر بزرگوار خود و علی رغم میل استاد خویش به زادگاه خود، اردبیل مراجعت کرد و با برنامۀ منظم و منسجمی به فعالیت های دینی و فرهنگی گسترده ای پرداخت. از آثار علمی ایشان می توان از تقریرات دروس اساتید عظیم الشأن به ویژه تقریرات دروس فقه و اصول و اخلاق شهید صدر و مقالات فقهی و نیز کتابی فقهی استدلالی از ایشان در موضوع خمس نام برد.

ص:310


1- (1) موسوعة مؤلفی الامامیة، ج 1، ص 174-176، به نقل از: تاریخ اردبیل، ج 2، ص 111-113؛ مشار عربی، ص 47، دائرة المعارف تشیع، ج 2، ص 61؛ الذریعة، ج 11، ص 62 و ج 24، ص 222؛ المطبوعات العربیة فی ایران، ص 174، 518 و 548؛ مؤلفین چاپی، ج 1، ص 31.

او در 28 رجب 1397 ق/ 1356 ش در حادثۀ رانندگی درگذشت و در اردبیل به خاک سپرده شد.(1)

162. سید حسین اسلامی خلخالی م 1399 ق

سید حسین اسلامی خلخالی در کلور خلخال متولد شد. وی در نوجوانی به فراگیری علوم اسلامی پرداخت و مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را از محضر شیخ عبدالغفور عاملی و شیخ غلامحسین غروی آموخت و سپس به حوزۀ علمیۀ قم هجرت کرد و در حلقۀ دروس خارج فقه و اصول سید محمّد حجّت کوه کمری و سید حسین بروجردی درآمد. پس از آن به زادگاه خود، کلور خلخال بازگشت و به امور دینی و اجتماعی پرداخت. ایشان مجدداً به قم مراجعت کرد و در حدود سال 1399 ق دیده از جهان فروبست و در قبرستان بقیع قم مدفون شد.(2)

163. آیت اللّه میرزا محسن مشکینی 1324-1407 ق

آیت اللّه میرزا محسن مشکینی، فرزند شیخ هاشم، در سال 1324 ق در مشکین شهر به دنیا آمد. او پس از فراگرفتن قسمتی از ادبیات و مقدمات در سال 1348 ق به قم مهاجرت کرد و سطح را نزد مرحوم میرزا محمد همدانی خواند. سپس در درس سید محمد حجت کوه کمری و آقا حسین بروجردی شرکت کرد. از نوشته های ایشان قسمتی از تقریرات مکاسب آیت اللّه حجت است. وی در سال 1407 ق/ 1365 ش درگذشت و در قبرستان ابوحسین قم مدفون شد.(3)

164. سید افضل خلخالی ق 14

سید افضل خلخالی، عالمی فاضل و ادیب در سدۀ چهاردهم بود. از او حاشیه بر قوانین، شرح بر الفیه ابن مالک، حاشیه بر شفا و رسائل فقهی و اصولی دیگری برجای مانده است.(4)

ص:311


1- (1) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 85-92.
2- (2) تربت پاکان قم، ج 1، ص 574.
3- (3) آینه دانشوران، ص 305؛ گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 263؛ تربت پاکان قم، ج 3، ص 1362-1363.
4- (4) اعیان الشیعة، ج 3، ص 470.

165. آیت اللّه میرزا محمّد حسین نحوی اردبیلی 1341-1407 ق

آیت اللّه میرزا محمّد حسین نحوی اردبیلی، در حدود سال 1326 ق در اردبیل دیده به جهان گشود و سال 1341 ق برای تحصیل به زنجان رفت و در حدود پنج سال از اساتید زنجان علوم مقدماتی را فراگرفت، ریاضیات را از میرزا ابراهیم ریاضی آموخت و در سال 1346 ق به قم مهاجرت کرد و بقیۀ سطوح را از آقایان نجفی مرعشی و شیخ کاظم گلپایگانی آموخت. سید محمد حجت، میرزا محمد همدانی و شیخ محمدعلی حایری قمی، اساتید سطوح عالی او بودند. وی حکمت را از میرزا محمدعلی شاه آبادی تحصیل کرد و در درس خارج آیت اللَّه مؤسس حاضر شد و پس از ایشان از آقا سید محمد حجت کوه کمری استفاده کرد. همچنین در درس حاج آقا حسین بروجردی شرکت کرد. در سال 1373 ق برای ارشاد و هدایت مردم گنبد کاووس به آنجا عزیمت کرد و در آنجا به انجام وظایف دینی و اجتماعی اشتغال داشت.

از ایشان تألیفاتی در زمینۀ فقه و اصول و رجال به یادگار مانده است. او درسال 1407 ق درگذشت و در قم به خاک سپرده شد.(1)

166. آیت اللّه شیخ محمدعلی علمی اردبیلی 1288-1366 ش

آیت اللّه شیخ محمدعلی علمی اردبیلی، فرزند میرزا علی، در 13 رجب سال 1327 ق/ مرداد 1288 ش در روستای سولای شهرستان نمین به دنیا آمد. او در سال 1340 ق برای تحصیل به مدرسۀ حاج ملّا ابراهیم اردبیل رفت و نزد میرزا طاهر اردبیلی، حاج میرزا ابراهیم کلانتر و میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی تلمذ کرد. سپس به مشهد رفت و از میرزا محمّد آقازاده، حاج آقا حسین قمّی، سید یونس اردبیلی و اشرف شاهرودی بهره برد. بعد از واقعۀ مسجد گوهرشاد به قم رفت و در درس آیت اللّه العظمی حائری یزدی، سید صدرالدّین صدر، سید محمّد خوانساری و

ص:312


1- (1) گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 442-443.

سید محمّد حجّت کوه کمره ای شرکت کرد و خود به تدریس سطوح عالی پرداخت. در سال 1322 ش به نجف رفت و به حلقۀ درس سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمدعلی کاظمینی خراسانی، شیخ حسین حلّی و حاج شیخ موسی خوانساری پیوست.

آیت اللّه علمی در سال 1333 ش به مشهد رفت و در این شهر رحل اقامت افکند و در مدرسۀ میرزا جعفر به تدریس پرداخت.

تقریرات دو دوره اصول آیت اللّه شیخ حسین حلّی، یک دوره متأجّر بر اساس مکاسب شیخ انصاری از اوّل بیع تا عقد و نسیه، شرح استدلالی عروة الوثقی، رساله ای در اجتهاد و تقلید، توضیح المسائل تحت عنوان ذخیرة المعاد و دورۀ معارف اسلامی و کتاب صلوة از آثار علمی اوست. او در روز جمعه 11 مرداد 1366 ش در 78 سالگی دار فانی را وداع گفت و در حرم رضوی دفن شد.(1)

167. آیت اللّه سید احمد نجفی اردبیلی 1316-1408 ق

آیت اللّه سید احمد نجفی اردبیلی (موسوی ننه کرانی)، فرزند سید محمّد، در سال 1316 ق در نجف اشرف دیده به جهان گشود. در کودکی به همراه پدر به اردبیل مراجعت کرد و مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را از اساتید وقت حوزۀ علمیۀ اردبیل فرا گرفت. سپس عازم حوزۀ علمیۀ قم شد و سطوح عالی را از محضر اساتید آن حوزه آموخت و در درس خارج فقه و اصول حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی و آقا سید محمّد حجّت کوه کمری شرکت کرد و به درجۀ اجتهاد رسید.

پس از آن به اردبیل بازگشت و به تدریس و ترویج علوم اسلامی همت گمارد و در جریان غائلۀ تجزیه طلب دموکرات در سال 1324 ش تهدید به قتل شد و به ناچار به نجف اشرف بازگشت و در سال 1354 ش در پی اخراج ایرانیان از عراق توسط رژیم بعثی، به اردبیل بازگشت و به انجام وظایف پرداخت.

ص:313


1- (1) مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج 1، ص 217.

در سال 1408 ق/ 1367 ش درگذشت و در قبرستان بهشت فاطمه در کنار پدر و فرزند برومندش به خاک سپرده شد.

الذخر فی علم الاصول، کتابی در علم انساب و رساله های علمی در موضوعات فقهی ربا و نکاح از اوست.(1)

168. آیت اللّه شیخ عبداللّطیف عالم راثی 1345-1409 ق

آیت اللّه شیخ عبداللّطیف عالم راثی، فرزند شیخ علی اکبر، در سال 1345 ق/ 1305 ش دیده به جهان گشود.

مقدمات و سطوح عالی علوم حوزوی را از اساتید وقت حوزۀ علمیۀ اردبیل همچون شیخ محمّد صادق متشکری، ملا بشیر مدرس، میرزا ابراهیم کلانتری، شیخ محسن نجفی و غلامحسین غروی قدسی فراگرفت. سپس عازم حوزۀ علمیۀ قم گردید و در دروس خارج فقه و اصول سید صدرالدین صدر، سید محمّد محقق داماد، حاج آقا حسین بروجردی و دیگران شرکت جست و به مقام رفیع اجتهاد رسید و از استاد اخیر خود، آیت اللّه العظمی بروجردی، به دریافت گواهی اجتهاد موفق گردید و خود به تدریس سطوح عالی علوم حوزوی پرداخت.

در سال 1349 ش به زادگاه خود، اردبیل، بازگشت و به ارشاد و و اقامۀ جماعت و تدریس در حوزۀ علمیه همت گمارد. عزّت و طهارت نفس و خلق حلیم، از حضرتش عالمی وارسته ساخت و محبوب قلوب مردمان کرد. او در سال 1409 ق/ 1368 ش درگذشت و در بهشت فاطمه به خاک سپرده شد.(2)

169. سید محمد موسوی اردبیلی م 1410 ق

سید محمد موسوی اردبیلی در اردبیل متولد شد. وی در نوجوانی به فراگیری علوم اسلامی پرداخت و مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را از محضر سید مسلم محدث خلخالی، شیخ عبدالغفور عاملی و شیخ مهدی عالم آموخت و سپس به

ص:314


1- (1) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 2، ص 233.
2- (2) گوهرهای شب چراغ، ش 51.

حوزۀ علمیۀ قم هجرت کرد و در حلقۀ دروس فقه و اصول سید محمّد حجّت کوه کمری، سید صدرالدین صدر و سید حسین بروجردی درآمد. پس از آن به زادگاه خود بازگشت. ایشان در حدود سال 1410 ق دیده از جهان فروبست و در باغ بهشت قم مدفون شد.(1)

170. آیت اللّه شهید سید مرتضی موسوی خلخالی 1324-1411 ق

آیت اللّه شهید سید مرتضی موسوی خلخالی، فرزند سید محمد جواد، در سال 1324 ق در نجف اشرف دیده به جهان گشود. او در نوجوانی به فراگیری علوم دینی روی آورد و کتب متداول مقدمات و سطح را در نزد اساتیدی چون شیخ ابوالحسن مشکینی به اتمام رسانید. او در درس خارج فقه و اصول آقا ضیاء الدین عراقی، شیخ محمد حسین اصفهانی و سید ابو الحسن اصفهانی شرکت کرد و به اجتهاد رسید و به تدریس فقه و اصول و تحقیق در آن حوزه پرداخت. از آثارش تحقیق کتاب البیع تذکرة علامه حلی، تقریرات دروس اصول آقا ضیاء الدین عراقی و قاعده لا ضرر و لا ضرار است.

وی در جریان اعتراضات شیعیان در قیام معروف به انتفاضه 15 شعبان سال 1411 ق علیه رژیم صدام، به جرم همکاری علمی و عملی به همراه فرزندش سید مهدی خلخالی و سه نفر از نوادگانش و به همراه جمعی از علما و مجتهدین دستگیر و روانۀ زندان های مخوف رژیم بغداد گردید. معلوم نیست صدام بعد از به شهادت رساندن این عالمان، اجساد آنان را در کجا و در کدام نقطه مدفون کرده است.

171. آیت اللّه سید عبد الغنی موسوی اردبیلی 1299-1369 ش

آیت اللّه سید عبد الغنی موسوی اردبیلی، فرزند سید حسن اردبیلی، در سال 1299 ش دیده به جهان گشود و پس از طی مراحل تحصیلات ابتدایی در سال 1315 ش به مدرسۀ ملا ابراهیم اردبیل وارد شد و مقدمات علوم حوزوی را نزد

ص:315


1- (1) تربت پاکان قم، ج 3، ص 1850.

شیخ عبد الحسین لنکرانی و مقداری از متون سطح حوزه را در محضر حاج سید محسن نجفی و حاج سید ابراهیم افتخار العلماء فرا گرفت و در سال 1318 ش به قم مشرف شد. ایشان سطوح عالی را در محضر سید احمد خوانساری و سید محمد داماد فرا گرفت و در درس خارج سید محمد حجت کوه کمری و حاج آقا حسین بروجردی شرکت جست و در حدود پنج سال در دروس خارج اصول، فلسفه، عرفان و اخلاق حضرت امام خمینی کسب فیض کرد.

وی از افراد مورد توجه حضرت امام بود و بسیاری از مطالب دروس معظم له از جمله تقریرات فلسفه را به رشتۀ تحریر درآورده و در پاره ای موارد به نظر استاد رساند.

او در سال 1330 ش به اردبیل بازگشت و سپس در سال 1363 ش بنا بر تقاضای ریاست قوۀ قضائیۀ وقت، وارد دیوان عالی کشور شد و در روز هفتم خرداد سال 1369 ش به جوار رحمت حق شتافت و در قم به خاک سپرده شد.(1)

172. آیت اللّه میر عزیز موسوی اردبیلی 1343-1413 ق

آیت اللّه میر عزیز موسوی اردبیلی در سال 1343 ق در ابربکوی اردبیل متولد شد.

وی در نوجوانی به فراگیری علوم اسلامی پرداخت و مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را از محضر سید مسلم محدث خلخالی، شیخ عبدالغفور عاملی و شیخ لطف علی محقق آموخت و سپس به حوزۀ علمیۀ قم هجرت کرد و پس از اتمام سطح عالی نزد شیخ محمدعلمی و محمد حسین نحوی اردبیلی، در حلقۀ دروس فقه و اصول سید محمّد حجّت کوه کمری و سید حسین بروجردی درآمد. پس از آن برای تکمیل تحصیلات خود به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی و سید ابوالقاسم خویی بهره برد و به مقامات عالی علمی نایل آمد. پس از اخراج ایرانیان از عراق، به ایران آمد، در شهر قم ساکن

ص:316


1- (1) تقریرات فلسفه، امام خمینی، مقدمه، ص 17.

شد و به تبلیغ و ارشاد پرداخت. از ایشان، تألیفاتی در زمینۀ فقه و اصول به یادگار مانده است که تاکنون چاپ نشده است. او در سال 1413 ق/ 1371 ش دیده از جهان فروبست و در باغ بهشت قم مدفون شد.(1)

173. آیت اللّه میرزا محمّد مسائلی اردبیلی 1298-1372 ش

آیت اللّه میرزا محمّد مسائلی اردبیلی در سال 1337 ق/ 1298 ش در اردبیل دیده به جهان گشود. مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را از روحانیون و علماء حوزۀ علمیۀ اردبیل فراگرفت، سپس عازم حوزۀ علمیۀ قم گردید و از محضر حاج آقا سید حسین بروجردی، آقاسید محمّد حجّت، علامه طباطبائی و امام خمینی بهره برد.

پس از آن به زادگاه خود بازگشت و به تفسیر و تبلیغ و وعظ و ارشاد پرداخت.

سرانجام در سال 1414 ق/ 1372 ش دارفانی را وداع گفت و در قبرستان غریبان اردبیل به خاک سپرده شد.

تفسیر سورۀ یس و تفسیر سورۀ واقعه: بیان ابدیت اعجاز قرآن و مصونیت آن از تحریف، از آثار اوست.

174. آیت اللّه محمد ابراهیم مشکینی 1343-1415 ق

آیت اللّه محمد ابراهیم بن صفر علی مشکینی در سال 1343 ق در اردبیل متولد شد.

مقدمات علوم حوزوی را در سامرا فراگرفت و برای ادامۀ تحصیل به نجف رفت و نزد شیخ مجتبی لنکرانی، میرزا محمد باقر زنجانی و شیخ صدرا بادکوبی دروس سطح را آموخت و در دروس خارج آیات سید ابوالقاسم خویی، سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی و شیخ حسین حلی شرکت کرد. او در سال 1371 ق به شهری ترک نشین در شمال عراق به نام طوز خرما تو سفر کرد و به فعالیت مذهبی پرداخت و منشأ بسیاری از خدمات فرهنگی، دینی و انقلابی بود که سرانجام، وجود او را دولت بعث تحمل نکرد، و ابتدا او را زندانی و سپس اخراج

ص:317


1- (1) تربت پاکان قم، ج 2، ص 1015.

کرد. وی پس از سکونت حدود یک سال در قم در سال 1395 ق به اردبیل بازگشت و به فعالیت های دینی پرداخت. او در سال 1415 ق در اردبیل درگذشت. اصحاب الإجماع، تفسیر سورة البقرة، تفسیر سورة الحمد، تقریرات الاصول (دورۀ کامل بحث خارج سید ابو القاسم خویی)، تقریرات مکاسب محرمه، دیوان شعر، شرح السیوطی، شرح الصمدیة، شرح کفایة الاصول، مجالس طیبه از آثار اوست.(1)

175. آیت اللّه میرزا محمّد نوراللّه صومعلو 1332-1416 ق

آیت اللّه میرزا محمّد (نوراللّه) صومعلو، معروف به عالم زاده، در سال 1332 ق در اردبیل متولد شد. در کودکی تحت تعلیم و تربیت پدرش مرحوم آخوند ملا رستم قرار گرفت و در نوجوانی در کنار تحصیل در مدارس دولتی به فراگیری مقدمات علوم حوزوی در مدرسۀ علمیۀ ملا ابراهیم اردبیل پرداخت.

پس از اخذ مدرک دیپلم، راهی حوزۀ علمیۀ قم شد و سطوح عالی و دروس خارج و فقه و اصول و تفسیر را از آقا سید حسین بروجردی و آقا سید محمّد کوه کمره ای فراگرفت و به مقام اجتهاد در علوم حوزوی نایل آمد و خود به تدریس سطوح عالی و دروس خارج فقه و اصول پرداخت.

ایشان پس از سی سال اقامت و تحصیل و تدریس و تحقیق در حوزۀ علمیۀ قم به اردبیل بازگشت و به تدریس در مدارس علمیه و تبلیغ و ترویج علوم و معارف اسلامی پرداخت.

وی در سال 1416 ق دارفانی را وداع گفت و در گورستان ستار آباد اردبیل به خاک سپرده شد.(2)

176. آیت اللّه شیخ احمد پایانی اردبیلی 1306-1375 ش

آیت اللّه شیخ احمد پایانی در سال 1346 ق/ 1306 ش به دنیا آمد. مقدمات علوم دینی را در مدرسۀ علمیۀ ملا ابراهیم شهرستان اردبیل فرا گرفت و در سال 1366 ق

ص:318


1- (1) موسوعة مؤلفی الإمامیة، ج 1، ص 288-289.
2- (2) گوهرهای شب چراغ، ش 41.

برای ادامۀ تحصیل عازم حوزۀ علمیۀ قم گردید و از محضر عالمانی چون سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، نجفی مرعشی، سید محمد حجت کوه کمره ای، حاج آقا حسین بروجردی، سید محمد محقق داماد، سید محمدرضا گلپایگانی و امام خمینی بهره برد. وی در کنار تحصیل، به تدریس پرداخت. آیت اللّه پایانی در تدریس مکاسب شیخ انصاری و کفایه آخوند خراسانی ماهر بود و سال های متمادی به این امر پرداخت. وی بر مکاسب آن مرحوم شرح و حواشی دقیقی دارد که دو جلد آن از اول مکاسب محرمه تا آخر بیع ما یقبل التملیک و ما لا یقبل به چاپ رسیده است.

بر کفایة آخوند نیز شرحی نوشته اند که ناتمام است. از وی تقریرات بحث بیع آیت اللّه حجت و اصول آیت اللّه بروجردی نیز به صورت مخطوط به یادگار مانده است. رساله هایی در احکام الاراضی و بیع الفضولی نیز به رشتۀ تحریر در آورد که در مجموعۀ مقالات کنگره های مقدس اردبیلی و شیخ انصاری به چاپ رسیده است.

وی در سال 1375 هجری شمسی وفات یافت و در حرم حضرت معصومه علیها السلام در ایوان آینه و در جوار محقق داماد دفن گردید.(1)

177. آیت اللّه شیخ لطف علی محقق اردبیلی 1340-1419 ق

آیت اللّه شیخ لطف علی محقق اردبیلی، فرزند شیخ جعفر، در سال 1340 ق در اردبیل دیده به جهان گشود. وی مقدمات و سطح را نزد پدر خود تحصیل کرد و در درس خارج همو و شیخ غلامحسین غروی شرکت کرد و سپس به حوزۀ علمیۀ قم هجرت کرد و در حلقۀ دروس فقه و اصول سید محمد حجت کوه کمری و سید حسین بروجردی درآمد. او فلسفه را از علامه طباطبایی آموخت. پس از آن برای شرکت در درس حکمت میرزا مهدی آشتیانی به تهران مهاجرت کرد. پس از آن به

ص:319


1- (1) یادمان اولین سالگرد فقدان استاد فرزانه حضرت آیه اللّه پایانی (ره) / قم: 1376، تألیف و تدوین جمعی از علاقه مندان و شاگردان؛ گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 242؛ تربت پاکان قم، ج 1، ص 312.

اردبیل بازگشت و به تدریس و تبلیغ پرداخت. او چهار سال آخر عمر را در قم ساکن شد و در سال 1419 ق درگذشت و در قبرستان ابوحسین دفن شد.

رساله هایی در اخلاق، تعلیم و تربیت، علم اقتصاد، رد داروین، اول ما خلق اللّه و منازل الآخرة از او برجای مانده است.(1)

178. آیت اللّه میرزا بیوک مروج 1309-1380 ش

آیت اللّه میرزا بیوک خلیل زاده معروف به مروج در 27 شهریور سال 1309 ش در اردبیل به دنیا آمد و در مدرسۀ ملا ابراهیم اردبیل به تحصیل مقدمات علوم اسلامی مشغول شد. او در سال 1326 ش به حوزۀ علمیۀ قم عزیمت کرد و در مدرسۀ آیت اللّه حُجت کوه کمری اقامت گزید و در درس سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، شیخ احمد کافی، عبدالجواد اصفهانی و میرزا محمّد مجاهدی تبریزی حاضر گردید؛ ضمن آنکه در درس فلسفۀ شیخ محمّد لاکانی، میرزا مهدی مازندرانی و علامه طباطبایی هم شرکت می کرد. مقارن با نهضت ملی شدن نفت راهی مشهد مقدس شد و در درس خارج فقه و اصول سید یونس اردبیلی حاضر شد.

پس از اقامت دو ساله در مشهد مقدس، به قم بازگشت و از محضر حاج آقا حسین بروجردی، امام خمینی و علامه طباطبایی استفاده کرده. آیت اللّه مروج پس از بازگشت به اردبیل، به تدریس و ترویج و اقامۀ نماز پرداخت. ایشان افزون بر مبارزات سیاسی و فعالیت های ترویجی، اقدامات گسترده ای در بعد اجتماعی و فرهنگی داشت؛ همچون ایجاد مؤسسۀ مبارزه با فقر به همراهی آیت اللّه سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، ایجاد صندوق های قرض الحسنۀ متعدد در اردبیل و پیرامون آن، جمعیت مبارزه با سل، جمعیت حمایت از بیماران کلیوی، ایجاد کتابفروشی اسلامی، ایجاد کتابخانۀ مکتب المهدی، برپایی نمایشگاه کتاب اسلامی و ایجاد صندوق پستی 58 برای پاسخگویی به سؤالات جوانان و دانش آموزان دربارۀ

ص:320


1- (1) تربت پاکان قم، ج 2، ص 1326-1327.

مسائل مذهبی. آیت اللّه مروج با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی وارد مبارزات اسلامی گردید و از جریان نهضت اسلامی و با ارسال تلگراف هایی به مراجع تقلید حمایت کرد. در سال 1358 از سوی امام خمینی به عنوان امام جمعه و نمایندۀ ولی فقیه تعیین گردید. ایجاد ثبات لازم در شهر، مساعدت به محرومان، کمک به رزمندگان اسلام، برپایی نماز جمعۀ شکوهمند در اردبیل، برپایی کنگرۀ مقدس اردبیلی، تلاش جهت استان شدن اردبیل، قسمتی از فعالیت وی در دوران حیاتش بود. پس از رحلت حضرت امام، نمایندۀ مقام معظم رهبری در اردبیل شد.

در 27 فروردین 1380 درگذشت و در قبرستان عمومی شهر به خاک سپرده شد.(1)

179. آیت اللّه محمد صادق خلخالی 1305-1382 ش

آیت اللّه محمد صادق صادقی گیوی، معروف به «خلخالی»، در سال 1305 در گیو خلخال دیده به جهان گشود. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و نیز قسمتی از دروس مقدماتی حوزوی در زادگاه خود، برای تحصیل در سطوح عالی علوم دینی در 1323 ش عازم حوزۀ علمیۀ قم شد.

در دوران طلبگی با آیت اللّه سید مصطفی خمینی هم بحث بود. این دوستی و معاشرت موجب ارتباط وی با امام خمینی شد. او در کنار شرکت در درس فقه و اصول آیات: محقق داماد، بروجردی، حجت و مجاهدی در سال 1330 ش در درس خارج فقه امام حضور می یافت. مدتی هم نزد علامه طباطبایی فلسفه آموخت.

بعد از فوت آیت اللّه بروجردی، در ترویج و تبلیغ مرجعیت حضرت امام خمینی کوشید و با آغاز نهضت، در کنارشان قرار گرفت. مدتی پس از قیام 15 خرداد دستگیر و در زندان شهربانی تهران محبوس شد. در سال های بعد نیز بارها توسط ساواک احضار و دستگیر و به شهرهای مختلف تبعید شد. با پیروزی انقلاب اسلامی، امام خمینی وی را به منصب حاکم شرع و حاکم دادگاه انقلاب برگزید.

ص:321


1- (1) زندگینامه مرحوم آیت اللّه مروج، اردبیل، سازمان تبلیغات اسلامی، 1380.

عضویت دورۀ اول خبرگان رهبری همراه سه دوره نمایندگی مردم قم در مجلس شورای اسلامی، از دیگر مسئولیت های وی پس از انقلاب است. همچنین در حوزۀ علمیه عهده دار تدریس درس خارج و کفایه و مکاسب بود. وی در سال 1382 ش درگذشت و در قم مدفون گردید.

180. آیت اللّه شیخ مصطفی نورانی اردبیلی 1305-1382 ش

آیت اللّه شیخ مصطفی نورانی اردبیلی در سال 1344 ق/ 1305 ش در یکی از روستاهای اردبیل، دیده به جهان گشود. اندکی از دروس مقدماتی را نزد پدرش فرا گرفت. به اردبیل رفت و تحصیلات خود را در محضر علمای آن دیار پی گرفت و برای فراگیری سطوح عالی حوزه، در سال 1327 ش به قم هجرت کرد و از محضر آیات: سید صدرالدین صدر، سید محمدتقی خوانساری، سید محمد حجت، سید حسین بروجردی و امام خمینی بهره برد. او در سال 1333 ش برای تحصیل راهی نجف اشرف گردید و از سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی، سید محمد شاهرودی، سید عبدالهادی شیرازی و میرزای اصطهباناتی بهره برد و به مقام اجتهاد رسید. او در سال 1345 ش به قم بازگشت و به تدریس، پژوهش و نگارش پرداخت. اشتیاق فراوان به نگارش کتاب، ایشان را در شمار نگارندگان برجستۀ حوزه درآورد، به گونه ای که کتاب های بسیاری را در زمینه های فقه، اصول، تفسیر، حدیث، طب اسلامی و فلسفه نگاشت. آیت اللّه نورانی از طرف مردم استان اردبیل به دورۀ سوم مجلس خبرگان رهبری راه یافت. او در سال 1424 ق/ 1382 ش در 72 سالگی بدرود حیات گفت و در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.(1)

181. آیت اللّه شیخ عبدالرحیم جعفری 1300-1386 ش

آیت اللّه شیخ عبدالرحیم جعفری در سال 1339 ق/ 1300 ش در روستای اسمعلی کندی اردیبل دیده به جهان گشود.

ص:322


1- (1) گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 297-298؛

در یازده سالگی وارد مدرسۀ ملا ابراهیم شد، ادبیات عرب، منطق، معالم الاصول و شرح لمعه را از محضر اساتید وقت حوزۀ اردبیل تلمذ کرد. در سال 1323 ش به حوزۀ علمیۀ قم عزیمت کرد و ده سال در محضر آیات مرعشی نجفی، سلطانی طباطبایی، بروجردی، امام خمینی (ره) و صدرالدین صدر حاضر شد. چند ماه هم در مشهد مقدس از درس خارج سید یونس اردبیلی بهره برد. او در درس تفسیر علامه طباطبایی نیز شرکت کرد.

در سال 1333 ش به موطن خود مراجعت کرد و مدت هفت سال در کلخوران ساکن شده، به وعظ و ارشاد مردم پرداخت. پس از آن به شهر اردیبل مهاجرت کرد و افزون بر تدریس در حوزۀ علمیۀ اردبیل، به اقامۀ نماز جماعت در مسجد تازه میدان و وعظ و تفسیر قرآن مبادرت ورزید. ایشان در 22 ربیع الاول 1428 ق/ 22 فروردین 1386 به ملکوت اعلی پیوست.

از جمله آثار علمی ایشان عبارت اند از: شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه، تفسیر موضوعی قرآن کریم که اختصاص به آیاتی دارد که با کلمه «قل» شروع شده است، توضیح و شرح احادیثی چند در موضوعات گوناگون و مجموعۀ شصت سخنرانی ایشان در موضوعات متنوع.

182. آیت اللّه میرزا علی مشکینی 1300-1386 ش

آیت اللّه میرزا علی مشکینی (1300-1386 ش) از علمای بزرگ معاصر است که زیست نامۀ ایشان به طور جداگانه در منشورات کنگرۀ بزرگداشت ایشان به چاپ رسیده است.

183. آیت اللّه سید محمدتقی نجفی اردبیلی م 1388 ق

آیت اللّه سید محمدتقی نجفی اردبیلی، فرزند آیت اللّه سید احمد موسوی نجفی اردبیلی، کودکی را در نجف اشرف سپری کرد و در حوزۀ علمیۀ نجف به تحصیل پرداخت و از محضر آیات، سید ابوالقاسم خویی و سید محمود شاهرودی و

ص:323

دیگران استفاده کرد. وی در سال 1354 ش همراه بسیاری دیگر از ایرانیان از عراق اخراج شد و به ایران آمد. در سال های پایانی عمر در تهران ساکن شد.

او شخصیت ارجمندی بود که حیات خود را فروتنانه در خدمت به مردم و اهتمام در تأسیس آثار و ابنیۀ عام المنفعه و ترویج عملی سیرۀ اهل بیت علیهم السلام، مصروف کرد. وی در سال 1430 ق/ 1388 ش درگذشت.

184. آیت اللّه سید ابوالقاسم موسوی پارچینی 1292-1349 ش

آیت اللّه سید ابوالقاسم موسوی پارچینی، فرزند سید فاضل، در سال 1332 ق/ 1292 ش در روستای پارچین اردبیل متولد گردید. مقدمات را نزد پدرش و شیخ حسین علی کورائمی فرا گرفت و تحصیل را در مدرسۀ ملا ابراهیم اردبیل، نزد اساتید آن مدرسه پی گرفت. او در سال 1356 ق عازم حوزۀ علمیۀ نجف اشرف گردید و در دروس بزرگانی چون سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمدعلی کاظمینی و سید ابوالقاسم خویی حاضر شد و از سید ابوالحسن اصفهانی و سید محمد حجت کوه کمری اجازۀ اجتهاد و روایت اخذ کرد. وی در سال 1368 ق به اردبیل بازگشت و بر کرسی تدریس نشست و به تعلیم و تربیت طلاب علوم دینی و نیز ارشاد مردم پرداخت.

ایشان در سال 1349 ش به قم مهاجرت کرد و در این شهر تا هنگام مرگ (سال 1389 ش) ماندگار شد. او در قبرستان باغ بهشت قم به خاک سپرده شد.(1)

185. آیت اللّه سید محمّد موسوی مفتی الشیعه 1307-1389 ش

آیت اللّه سید محمّد موسوی مفتی الشیعه، فرزند آیت اللّه سید محمّد تقی مفتی الشیعه، در سال 1347 ق/ 1307 ش در شهر اردبیل دیده به جهان گشود. مقدمات و سطوح عالی را نزد علمای اردبیل از جمله شیخ غلامحسین غروی، میرزا مهدی عالم، شیخ بشیر مدرس و عموی خود، آقا سید موسی فقیه مرتضوی، آموخت.

ص:324


1- (1) آینه پژوهش، ش 122.

در سال 1326 ش عازم حوزۀ علمیۀ قم شد و دروس خارج فقه و اصول را از محضر بزرگانی چون: حاج آقاحسین بروجردی، سید محمّد حجت کوه کمری، سید محمّد محقق داماد و امام خمینی فراگرفت و در تفسیر و هیئت و فلسفه نیز از محضر علامه سید محمّد حسین طباطبایی بهره برد. سپس به حوزۀ علمیۀ نجف اشرف مهاجرت کرد و در حلقۀ درس آقا سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی و سید ابوالقاسم خویی و بیش از همه شیخ حسین حلی درآمد و دورۀ کامل بحث های ایشان را تقریر کرد و پس از سال 1378 ق خود به تدریس و تحقیق و تألیف پرداخت.

وی در سال 1379 ق به اردبیل بازگشت و به انجام فعالیت های دینی از تدریس و تبلیغ و اقامۀ جماعت همت گمارد. پس از یک سال و نیم، دوباره به نجف بازگشت و در آنجا به فعالیت های علمی، اعم از تدریس و تحقیق و تألیف پرداخت. در سال 1355 ش هنگام اخراج علما و روحانیون ایرانی توسط رژیم بعث عراق، او مجبور به ترک نجف اشرف گردید و به حوزۀ علمیۀ قم وارد و در آنجا متوطّن شد تا به وظایف شرعی اعم از تدریس و تألیف و رفع نیازهای مردم و حلّ مشکلات اجتماعی آنان اقدام کند.

او در روز 29 اردیبهشت 1389 ش در 82 سالگی در قم دار فانی را وداع گفت و در جوار کریمۀ اهل بیت علیها السلام به خاک سپرده شد.(1)

186. آیت اللّه میرزا شفیع جودی اردبیلی 1302-1390 ش

آیت اللّه میرزا شفیع جودی اردبیلی در سال 1341 ق در اردبیل متولد شد. پس از اخذ دیپلم وارد حوزۀ علمیۀ اردبیل گردید و مقدمات و بخشی از سطوح را از محضر اساتید فراگرفت.

وی در سال 1324 ش عازم حوزۀ علمیۀ قم گردید و بخشی دیگر از سطوح عالی

ص:325


1- (1) آینه پژوهش، ش 122.

را از آقایان مرعشی نجفی و مجاهدی تبریزی آموخت. ایشان پس از مدتی به دلایلی به اردبیل بازگشت و تحصیلات عالی خود را تا سال 1334 ش در محضر شیخ غلامحسین غروی قدسی ادامه داد و در همان سال عازم حوزۀ علمیۀ نجف اشرف گردید و به مدت شانزده سال از دروس خارج فقه و اصول شیخ مجتبی لنکرانی، سید ابوالقاسم خویی و سید محمّد باقر صدر بهره برد و به مقامات عالی علمی نایل آمد.

در سال 1350 ش به ایران مراجعت کرد و وعظ و ارشاد در سرعین را در پیش گرفت و تا پایان عمر، مردم آن سامان را از راهنمایی های خویش بهره مند کرد. دو تن از فرزندان او به اسامی حاج داوود و محمدعلی در دفاع مقدس به شهادت رسیدند. او در تیرماه سال 1390 ش دارفانی را وداع گفت.

187. آیت اللّه سید ابوالحسن جوادی خلخالی 1306-1391 ش

آیت اللّه سید ابوالحسن جوادی خلخالی در سال 1306 ش در روستای زاویه سادات (معروف به زاویه پرعنبر) خلخال دیده به جهان گشود.

پس از فراگیری تحصیلات ابتدایی و علوم مقدماتی حوزۀ والد خود، در سال 1322 ش به زنجان رفت و از ملا ابراهیم نحوی، میرزا علی اصغر مطول گو و میرزا احمد بزرگ (فرجیان) دروس سطح را فرا گرفت.

او در سال 1326 ش به قم هجرت کرد و در محضر سید محمد باقرسلطانی طباطبایی، شیخ عبدالکریم خویینی زنجانی استفاده کرد و شیخ محمد مجاهدی سطح عالی را تلمذ کرد و در درس خارج فقه و اصول سید محمد حجت کوه کمره ای، آقا حسین بروجردی، امام خمینی و دیگر اساتید بزرگ حوزه شرکت کرد. هم چنین تفسیر قرآن کریم و حکمت الهی را از علامه سیدمحمدحسین طباطبایی و کلام را از سید حسین قاضی فراگرفت و اجازاتی نیز از مراجع عظام تقلید دریافت کرد.

ایشان افزون بر تبلیغ در مناطق و شهرهای گوناگون، با فراگیری دروس، اقدام به

ص:326

تدریس دروس کرد و سپس در حوزۀ علمیۀ قم سال های متمادی به تدریس کتب درسی اصولی و فقهی پرداخت و حتی در ایام تعطیلی تابستان نیز سال ها در زنجان به تدریس کفایة الاصول (سطح و خارج) و تفسیر و اخلاق مشغول بود و در دهه های اخیر نیز اشتغال به تدریس خارج فقه داشت و تا روزهای پایانی عمر شریفش به مطالعه و نوشتن دروس مربوط مشغول بود.

تقریرات دروس خارج فقه و اصول اساتید، توضیح المسایل، مناسک حج، موسیقی از دیدگاه اسلام، تفسیر سوره فاتحة الکتاب و برخی آیات قرآن مجید، رساله در بیان خلقت انسان، رساله در طینت و میثاق و... از آثار ایشان است.

ایشان در 27 اردیبهشت 1391 ش دار فانی را وداع گفت و در امام زاده علی بن جعفر قم به خاک سپرده شد.

188. آیت اللّه میرسلیمان فتاحی مشکینی 1299-1391 ش

آیت اللّه میرسلیمان فتاحی در سال 1299 ش در روستای میرکندی از توابع مشکین شهر به دنیا آمد. تحصیل را در مدرسۀ ملا ابراهیم اردبیل آغاز کرد و برای ادامۀ تحصیل راهی حوزۀ علمیۀ قم شد و از محضر اساتید بزرگواری همچون آیات حجت کوه کمری، بروجردی، سلطانی طباطبایی، علامه طباطبایی و امام خمینی استفاده کرد. و بعد از آن به مشکین شهر برگشت و مشغول تدریس درس حوزوی شد و به ارشاد و راهنمایی مردم پرداخت.

او سرانجام در شهریورماه سال 1391 در مشکین شهر دار فانی را وداع گفت و پس از تشییع، در بیت خود دفن شد.

امام جمعۀ محترم اردبیل و نمایندۀ ولی فقیه در استان در پیام تسلیت خود به مناسبت درگذشت آیت اللّه سید سلیمان فتاحی آورده است:

عمق نفوذ و مرجعیت این عالم جلیل القدر به مثابۀ پناهگاه و مرجع معنوی علاقه مندانی بود که سعی می کردند از این شخصیت الگو بگیرند و بی شک حاصل عمر این عالم ربانی تهذیب نفس، حیات زاهدانه و سلوک مشفقانۀ آن بزرگوار در

ص:327

کنار انتساب به سلسلۀ جلیله سیادت و خاندان عصمت و طهارت است.

189. آیت اللّه شیخ علی علمی نجفی اردبیلی 1321-1391 ش

آیت اللّه میرزا علی علمی اردبیلی در سال 1321 ش/ 18 ذی الحجه سال 1361 ق در خانواده ای اهل علم در شهر مقدس قم به دنیا آمد.

وی از سه سالگی، پس از هجرت مرحوم والدش به نجف اشرف به همراه خانواده به آن شهر مقدس رفت و از همان آغاز کودکی تحت سرپرستی پدر عالم و فرزانه اش، مرحوم آیت اللّه حاج شیخ محمدعلمی اردبیلی (1288-1366 ش) تربیت یافت و با توجه به علاقۀ شخصی، وارد حوزۀ علمیه شد.

وی در نجف اشرف دروس مقدمات و سطح را از محضر استادان برجسته ای چون مدرس افغانی و میرزا علی قزلجه ای تبریزی (الهی فر) تلمذ کرد و سطوح عالی فقه و اصول را نزد حضرات آیات شیخ مجتبی لنکرانی، حاج سید محمود شاهرودی و به ویژه مرحوم والد خود فراگرفت.

آیت اللّه علمی با تکمیل دروس سطح عالی، چندین سال در دروس خارج فقه و اصول آیات عظام امام خمینی رحمه الله و سید محمد باقر صدر شرکت کرد. در سال 1347 ش به همراه پدر به ایران بازگشت و در مشهد مقدس ساکن شد. وی در مشهد مقدس در درس خارج اصول والد خود و درس خارج فقه آیت اللّه میلانی شرکت کرد و به تدریس در حوزۀ علمیۀ مشهد از دروس سطح تا درس خارج فقه و اصول و فلسفه مشغول شد و از ممتحنین درس خارج حوزۀ علمیۀ مشهد بود.

دلیل الفقه (در چهار جلد)، فرهنگ فلسفه، مقدمه ای بر اقتصاد، نگرشی بر خطوط کلی مارکسیسم، منطق برای همه، الهدایه الی اسرار البدایه و شرح نهایة الحکمه از جمله آثار علمی وی است.

وی در روز چهارشنبه 1391/6/8 ش دار فانی را وداع گفت.(1)

ص:328


1- (1) از زندگی نامۀ دست نوشت آیت اللّه علمی و گفت وگوی علی رضا نوروزی با ایشان.

190. آیت اللّه سید ابراهیم سید حاتمی 1303 ش -...

آیت اللّه سید ابراهیم سید حاتمی در سال 1343 ق/ 1303 ش در اردبیل متولد شد.

وی مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را از اساتید وقت حوزۀ علمیۀ اردبیل همچون: شیخ غلام حسین غروی قدسی، حاج میرزا ابراهیم کلانتر و دیگر اساتید فراگرفت و در سال 1327 شمسی به حوزۀ علمیۀ قم مهاجرت کرد و در درس حضرات آیات: مجاهدی تبریزی سلطانی طباطبایی، سید رضا صدر، حاج شیخ مرتضی حائری، علامه طباطبایی، حاج آقا حسین بروجردی، آقا سید محمّد حجت، شیخ محمدعلی اراکی و امام خمینی حاضر شد و به مقامات عالی علمی نایل آمد. ایشان در سال 1343 شمسی به زادگاه خود بازگشت و به تدریس در حوزۀ علمیه و تفسیر قرآن کریم و وعظ و ارشاد و دیگر فعالیت های مذهبی همت گمارد. سرپرستی حوزۀ علمیۀ اردبیل و احداث مساجد و مرکز خدمات درمانی و حضور در مجلس خبرگان رهبری از اهم فعالیت های اجتماعی ایشان بزرگوار محسوب می شود و در حال حاضر یکی از ارکان معنوی منطقه به شمار می آیند.(1)

191. آیت اللّه سید عبدالکریم موسوی اردبیلی 1304 ش -...

آیت اللّه سید عبدالکریم موسوی اردبیلی در سال 1344 ق/ 1304 ش در اردبیل متولد شد. دروس مقدمات و بخشی از علوم حوزوی را نزد پدر و دیگر اساتید وقت حوزۀ علمیۀ اردبیل آموخت. سپس به حوزۀ علمیۀ قم مهاجرت و در سطوح عالی را از آقا سید احمد خوانساری، سید محمّدرضا گلپایگانی، حاج شیخ مرتضی حایری، سلطانی طباطبایی و منظومه و اسفار را نزد حاج میرزا مهدی مازندرانی و علامه طباطبایی فراگرفت.

پس از آن راهیِ نجف اشرف شد و در درس فقه، اصول و فلسفه سید ابوالقاسم خویی، سید محسن حکیم، میرزا عبدالهادی شیرازی، سید محمّد هادی میلانی،

ص:329


1- (1) گوهرهای شب چراغ، ش 48.

شیخ محمّد کاظم شیرازی، شیخ محمّد کاظم آل یاسین و صدرا بادکوبه ای حضور یافت. در سال 1327 ش مجدداً به حوزۀ علمیۀ قم بازگشت و افزون بر اساتید قبلی، در درس حاج آقا حسین بروجردی و سید محمّد محقق داماد شرکت کرد و در کنار تحصیل در حوزۀ علمیۀ قم و تدریس سطوح عالی و تفسیر قرآن به فعالیت هایی چون: همکاری در انتشار مجلۀ مکتب الاسلام و سفرهای متعدّد تبلیغی اقدام کرد.

در سال 1339 ش به اردبیل بازگشت و به تدریس سطوح عالی و خارج فقه و اصول و تفسیر و نیز فعالیت های عام المنفعه برای مساعدت به نیازمندان پرداخت.

ایشان در سال 1347 شمسی به تهران مهاجرت کرد و در مسجد امیرالمؤمنین علیه السلام به اقامۀ جماعت و تدریس خارج از فقه و اصول و اسفار پرداخت. ایشان به همراه شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید مفتح و تنی چند به فعالیت های علمی، فرهنگی و سیاسی اقدام کرد و با تأسیس مؤسسۀ خیریۀ مکتب امیرالمؤمنین، به احداث مدارس راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه دارالعلم مفید و کانون فرهنگی توحید همّت گمارد.

ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سمت های مهمی همچون: عضو شورای انقلاب و دادستان کل کشور و رئیس شورای عالی قضایی انجام وظیفه کرد و در سال 1368 ق به قم بازگشت و به فعالیت های علمی خود ادامه داد و در شمار مراجع عظام جهان تشیع درآمد.

فقه القضاء، فقه الحدود و التعزیرات، فقه الدیات، فقه القصاص، فقه الشرکة و التأمین، فقه الشهادات، فقه المضاربه، حاشیه بر خیارات مکاسب، یک دوره اصول فقه، کتاب جمال ابهی (در رد بهائیت)، مقالاتی در تفسیر قرآن، چهار جلد در موضوع اقتصاد، یک دوره اقتصاد اسلامی بر طبق کتاب و سنت، و کتاب اخلاق آثار قلمی ایشان است.

192. آیت اللّه سید فخر الدین موسوی ننه کران 1309 ش -...

آیت اللّه سید فخر الدین موسوی ننه کران در سال 1309 ش در روستای ننه کران اردبیل متولد شد. تحصیلات مقدماتی را در اردبیل و دروس عالی را در قم و نجف اشرف از اساتید زبردست و آیات عظام تحصیل کرد. اساتید ایشان در سطوح عالی:

ص:330

شیخ مجتبی لنکرانی، سید عبدالاعلی سبزواری و برادرشان سید احمد نجفی؛ خارج فقه و اصول: امام خمینی، سید ابوالقاسم خویی، سید محمود شاهرودی، سید محسن حکیم، شیخ حسین حلی، شیخ باقر زنجانی و سید عبدالهادی شیرازی؛ فلسفه و حکمت و کلام: شیخ صدرا بادکوبه ای و شیخ محمد بصراوی بودند.

او پس از تکمیل تحصیلات و تدریس در نجف اشرف به ایران مراجعت کرد و در حوزۀ علمیه و مدرسۀ عالی حسینی و مدرسۀ نواب مشهد و دانشگاه های تهران، شهید بهشتی، علامه طباطبایی و علوم قضایی سالیان متمادی تدریس کرد. از تألیفات او کتاب تاریخ اردبیل و دانشمندان، تاریخ تشیع، تاریخ شهر اسفراین، تاریخ شهر گلپایگان، تاریخ شهر لاهیجان، شرح کشکول شیخ بهایی، رساله ای در تقیه، کتاب حج، وصیت و نکاح در سه مجلد و چند اثر دیگر.

ایشان اجازۀ روایت از آیت اللّه حاج آقا بزرگ تهرانی (صاحب کتاب الذریعه) و آیت اللّه سید شهاب الدین مرعشی دارند و چند دوره نمایندۀ مردم اردبیل در مجلس شورای اسلامی بود.

193. آیت اللّه شیخ هیبت اللّه هبة اللّه یکتایی 1302 ش -...

آیت اللّه شیخ هیبت اللّه (هبة اللّه) یکتایی، فرزند آیت اللّه شیخ عبدالخالق، در سال 1302 ش در روستای کرین خلخال دیده به جهان گشود. تحصیلات مقدماتی را نزد والد ماجد خود فرا گرفت و سپس جهت ادامۀ تحصیلات راهی حوزۀ علمیۀ زنجان گردید. پس از مدتی برای کسب مدارج عالی علمی به شهر مقدس قم عزیمت کرد و از محضر سید محمد حجت کوه کمری، حاج آقا حسین بروجردی، سید شهاب الدین مرعشی نجفی، سید محمد رضا گلپایگانی، علامه طباطبایی و امام خمینی بهره برد و پس از نیل به درجۀ اجتهاد، مدتی در حوزۀ علمیۀ قم به تدریس و تربیت شاگردان پرداخت و در سال 1340 ش به خلخال مراجعت کرد و در مسجد قائمیه به تدریس و تبلیغ پرداخت. تأسیس مدرسۀ علمیۀ جعفریه، از دیگر اقدامات ایشان است. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از طرف امام خمینی رحمه الله به امامت جمعۀ

ص:331

خلخال منصوب شد و مدت 24 سال این وظیفه را به عهده داشت.(1)

194. آیت اللّه سید محمد مهدی موسوی خلخالی 1304...

وی در سال 1304 ش در شهر رشت به دنیا آمد. در 16 سالگی به نجف عزیمت کرد و وارد حوزۀ علمیۀ آن شهر شد. او در محضر شیخ مجتبی لنکرانی، میرزا حسن یزدی، شیخ مرتضی طالقانی و شیخ محمد تقی ایروانی دروس سطح را آموخت و در دروس خارج فقه و اصول سید ابوالقاسم خویی، سید محسن حکیم و شیخ حسین حلی حضور یافت. درس فلسفه را نزد شیخ صدرا بادکوبه ای فراگرفت.

ایشان در سال 1339 تصمیم به بازگشت به ایران گرفت و رهسپار تهران شد و مطالعات و تدریس مباحث مختلف را تا سال 1385 در این شهر ادامه داد. او از سال 1385 ش تاکنون در مشهد زندگی می کند و به تدریس خارج اصول در مدرسۀ آیت اللّه خویی مشهد می پردازد. کتاب های مدارک العروة الوثقی، فقه الشیعه، کتاب فقهی الرضاع، الانفال، حاکمیت در اسلام، شریعت و حکومت، تحریف ناپذیری قرآن و ما یجب فیه الخمس از ایشان است.(2)

کتاب نامه

1. آثار الحجه، محمد شریف رازی، قم: کتابفروشی برقعی، 1332.

2. آینه دانشوران، علی رضا ریحان، قم: کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی، 1372.

3. اجازات الحدیث العلامة المجلسی، سید احمد حسینی، قم: کتابخانه آیت اللّه مرعشی، 1410 ق،

4. ادب الاملاء و الاستملاء، عبدالکریم بن محمد السمعانی، لیدن: بریل، 1952 م.

5. اردبیل در گذرگاه تاریخ، مهدی بابا صفری، اردبیل: دانشگاه آزاد اسلامی - واحد اردبیل، 1371، دوم.

ص:332


1- (1) ر. ک: خلخال و مشاهیر.
2- (2) وب گاه اطلاع رسانی بصیرت؛ شبکۀ اطلاع رسانی اجتهاد.

6. الاعلام، خیر الدین الزرکلی، بیروت: دار العلم للملایین، 1410 ق/ 1980 م، پنجم.

7. اعیان الشیعة، سید محسن امین، تحقیق و تخریج: حسن امین، بیروت: دار التعارف للمطبوعات.

8. اکمال الکمال، ابن ماکولا، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

9. امل الآمل، حر عاملی، قم: دار الکتاب الاسلامی، 1362.

10. الانساب، عبدالکریم بن محمد السمعانی، تقدیم و تعلیق: عبد اللّه عمر البارودی، بیروت: دار الجنان للطباعة و النشر و التوزیع، 1408 ق / 1988 م.

11. ایضاح المکنون فی الذیل علی الکشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، اسماعیل پاشا البغدادی، تصحیح: محمد شرف الدین یالتقایا، رفعت بیلگه الکلیسی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1413 ق / 1992 م.

12. بزرگان شیراز، رحمت اللّه مهراز، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1348.

13. بغیة الوعاة فی طبقات اللغوین و النحاة، عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، بیروت:

دارالفکر، 1420 ق.

14. تاج العروس، الزبیدی، تصحیح: علی شیری، بیروت: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1414 ق/ 1994 م.

15. تاریخ ادبیات در ایران از دوران باستان تا قاجاریه، یان ریپکا، ترجمه عیسی شهابی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1381.

16. تاریخ اردبیل و دانشمندان، فخرالدین موسوی اردبیلی نجفی، مشهد: چاپخانه خراسان، 1357.

17. تاریخ الاسلام، الذهبی، د. عمر عبد السلام تدمری، لبنان/ بیروت: دار الکتاب العربی، 1407 ق/ 1987 م.

18. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1417 ق / 1997 م.

19. تاریخ علمای خراسان، عبدالرحمن بن نصراللّه مدرس، مصحح: محمدباقر ساعدی خراسانی، مشهد: کتابفروشی دیانت.

ص:333

20. تاریخ فرهنگ آذربایجان، حسین امید، تبریز: وزارت فرهنگ، 1332.

21. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1415 ق.

22. تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی، تهران: امیر کبیر، 1324.

23. التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفة، محمد بن عبدالرحمن سخاوی، بیروت:

دارالکتب العلمیة، ق 1414 / م 1993.

24. تدوین الاقاویل فی مشیخة الاردبیل، منوچهر صدوقی سها، قزوین: مطبعه نور.

25. تذکرة الحفاظ، محمد بن احمد ذهبی، تصحیح عبدالرحمن معلمی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

26. تذکره شعرای آذربایجان، محمد دیهیم، تبریز: [بی نا]، 1367.

27. تذکره هزار مزار، ترجمه شدالازار (مزارت شیرازی)، عیسی بن جنید شیرازی، تصحیح و تحشیه: نورانی وصال، کتابخانه احمدی شیراز، 1364.

28. تراجم الرجال (مجموعة تراجم الاعلام اکثرهم مغمورون تنشر موادها التاریخیة لاول مرة)، سید احمد حسینی، قم: صدر، 1414 ق، قم: مکتبة آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی.

29. تربت پاکان قم: شرح حال مدفونین در سرزمین قم، عبد الحسین جواهر کلام، قم:

انصاریان، 1382.

30. ترجمه رساله قشیریه، عبدالکریم بن هوازن قشیری، با تصحیحات و استدراکات بدیع الزمان فروزانفر، تهران: انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

31. تقریرات فلسفه امام خمینی، عبدالغنی اردبیلی، تهران: مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1381.

32. تکملة امل الآمل، سید حسن صدر، قم: کتابخانه آیت اللّه مرعشی.

33. تلامذة المجلسی، جمع و تدوین: سید احمد الحسینی، قم: مکتبة آیت اللّه المرعشی العامة، 1410 ق.

ص:334

34. توضیح المشتبه، محمد بن عبداللّه بن محمد القیسی الدمشقی، بیروت: مؤسسۀ الرساله، 1407 ق.

35. تهذیب الکمال، مزی، تحقیق و ضبط و تعلیق: دکتر بشار عواد معروف، بیروت:

مؤسسة الرساله، 1406 ق / 1985 م، چهارم.

36. تهذیب المقال فی تنقیح کتاب رجال النجاشی، سید محمدعلی الابطحی، نگارش:

ابن المؤلف سید محمّد، قم: 1417 ق، دوم.

37. حسن المحاضرة، عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، مصر: [بی نا]، 1282 ق.

38. الحقائق الراهنة فی المائة الثامنة، آقابزرگ الطهرانی، تحقیق: علی نقی منزوی، بیروت: دارالکتب العربی، 1395 ق / 1975 م.

39. خلخال و مشاهیر، محمد مسعود نقیب، تبریز: مهد آزادی، 1379.

40. دائرة المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادی، کامران فانی و بهاء الدین خرمشاهی، تهران: نشر شهید سعید محبی، 1375.

41. دانشمندان آذربایجان، محمدعلی تربیت، غلامرضا طباطبایی مجد، تهران:

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1378.

42. دانشمندان و بزرگان اصفهان، مصلح الدین مهدوی، اصفهان: گلدسته، 1384.

43. الدرر الکامنة، ابن حجر العسقلانی، حیدرآباد الدکن: مطبعه دایرة المعارف الثمانیه، 1348 ق.

44. دولتهای ایران از آغاز مشروطیت تا اولتیماتم، عبد الحسین نوائی، تهران: بابک، 1355.

45. الذریعة، آقا بزرگ تهرانی، بیروت: دار الاضواء، 1403 ق/ 1983 م، سوم.

46. ذکر اخبار اصبهان، ابی نعیم احمد بن عبداللّه المهرانی الاصبهانی، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1410 ق/ 1368.

47. ذیل تاریخ بغداد، ابن نجار بغدادی، دراسة و تحقیق: مصطفی عبد القادر یحیی، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1417 ق / 1997 م.

ص:335

48. ربع قرن مع العلامة الامینی، حاج حسین شاکری، مؤلف، 1417 ق.

49. رسائل مشروطیت، به کوشش غلامحسین زرگری نژاد، تهران: کویر، 1377.

50. روضات الجنات، محمد باقر خوانساری، تهران: دارالکتب الاسلامیه.

51. ریاض العلماء و حیاض الفضلا، میرزا عبداللّه افندی اصفهانی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1366.

52. زندگی نامه علامه مجلسی، مصلح الدین مهدوی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1378.

53. زندگی نامه مرحوم آیت اللّه مروج، اردبیل: سازمان تبلیغات اسلامی، 1380.

54. سخنوران آذربایجان، عزیز دولت آبادی، تبریز: دانشگاه آذرابادگان، 1355.

55. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، اشراف و تخریج: شعیب ارنؤوط، تحقیق: حسین اسد، بیروت: مؤسسة الرساله، 1413 ق/ 1993 م، نهم.

56. شد الازار فی حط الاوزار عن زوار المزار، معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازی، به تصحیح و تحشیۀ محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران: نوید، 1366.

57. شیرازنامه، احمد بن شهاب الدین زرکوب شیرازی، [بی جا]: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1350.

58. الضوء اللامع لأهل القرن التاسع، محمد بن عبدالرحمن السخاوی، قاهره: دارالکتب الاسلامی، 1313 ق.

59. طبقات الشافعیة، ابن قاضی شهبه، تصحیح و تعلیق: عبدالعلیم خان، بیروت: عالم الکتب.

60. طبقات الشافعیة، عبدالرحیم الاسنوی (جمال الدین)، تصحیح: کمال یوسف الحوت، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1407 ق.

61. طبقات الشافعیة الکبری، عبدالوهاب بن علی بن عبدالکافی السبکی، تصحیح:

محمود محمد الطناحی، عبدالفتاح محمد الحلو، حلب: مطبعه عیسی البابی الحلبی و شرکا، 1383 ق/ 1964 م.

ص:336

62. الطبقات الکبری، محمد بن سعد واقدی، بیروت: دار صادر، 1957 م.

63. طبقات المحدثین باصبهان، عبد اللّه بن حبان، تحقیق: عبد الغفور عبد الحق حسین البلوشی، بیروت: مؤسسة الرسالة دوم، 1412 ق.

64. طبقات المفسرین، محمد بن علی ابن احمد الداودی، تحقیق: علی محمّد عمر، قاهره: مکتبه وهبه، 1392 ق/ 1972 م.

65. طرائق الحقائق، محمد معصوم شیرازی، تصحیح: محمد جعفر محجوب، تهران:

سنایی.

66. العبر، عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، مصر: 1284 ق.

67. العسجد المسبوک و الجواهر المحکوک فی طبقات الخلفاء و الملوک، اسماعیل بن عباس غسانی، تصحیح: علی خاقانی، بیروت: دار التراث الاسلامی، 1395 ق/ 1975 م.

68. عیون الاخبار، ابن محمد عبداللّه بن مسلم بن قتیبه الدینوری، قم: شریف الرضی، 1415 ق.

69. عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ابن ابی اصیبعه، بیروت: دارمکتبه الحیاة.

70. عیون التواریخ، محمد بن شاکر بن احمد الکتبی، تحقیق: حسام الدین القدسی، القاهرة: مکتبة النهضة المصریة، 1980 م.

71. فرهنگ سخنوران، عبدالرسول خیام پور (تاهباززاده)، تهران: طلایه، 1368.

72. فوات الوفیات، علی محمد بن یعوض اللّه الکتبی/ عادل احمد عبد الموجود، بیروت: دار الکتب العلمیة، 2000 م.

73. فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت اللّه گلپایگانی، ابوالفضل عرب زاده، قم:

دارالقرآن الکریم، 1378.

74. فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی، سید احمد حسینی، زیر نظر محمود مرعشی، قم: کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی، 1371.

75. فهرست نسخه های خطی کتابخانه ملک، ایرج افشار، محمدتقی دانش پژوه،

ص:337

محمدباقر حجتی و...، کتابخانه ملی ملک، 1364.

76. الفیض القدسی فی ترجمة العلامة المجلسی، حسین النوری الطبرسی، قم: نشر المرصاد، 1377.

77. کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، حاجی خلیفه، تهران: المکتبة الاسلامیة، 1387 ق.

78. الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، دار صادر للطباعة و النشر، 1386 ق / 1966 م.

79. الکامل، عبد اللّه بن عدی، قراءة و تدقیق: یحیی مختار غزاوی، تحقیق: دکتر سهیل زکار، 1404 ق / 1984 م، / 1405 ق / 1985 م، دوم و سوم.

80. الکرام البررة فی القرن الثالث بعد العشرة، شیخ آقا بزرگ تهرانی، مشهد:

دار المرتضی للنشر، 1404 ق.

81. کشف الحجب و الاستار، سید اعجاز حسین، قم: کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی، 1409 ق، دوم.

82. کشف الظنون، حاجی خلیفه مصطفی بن عبد اللّه، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

83. الکواکب المنتشرة، شیخ آقا بزرگ تهرانی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1372.

84. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، تهران، 1352-1358.

85. گوهرهای شب چراغ، عادل مولایی، اردبیل: بنیاد دایرة المعارف استان اردبیل.

86. لب اللباب فی تحریر الانساب، جلال الدین السیوطی، بیروت: دار صادر.

87. اللباب فی تهذیب الانساب، ابن الاثیر الجزری، بیروت: دار صادر.

88. لسان المیزان، ابن حجر، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1390 ق/ 1971 م، دوم.

89. مؤلفین کتب فارسی و چاپی، خان بابا مشار، تهران، 1343.

90. مبارزات آیت اللّه سید یونس اردبیلی (به روایت اسناد و خاطرات)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385.

91. مجالس النفائس، امیر علی شیر نوائی، تهران: منوچهری، 1363.

ص:338

92. مجله میقات حج، شماره 16، «گزارشی پیرامون کتاب جنّات ثمانیه».

93. المختصر من تاریخ ابن الدبیثی، محمد بن احمد ذهبی، بیروت: دار الکتب العلمیه.

94. مراة الکتب، محمدعلی حائری تبریزی، قم: صدر، مکتبة آیت اللّه العظمی المرعشی العامة، 1414 ق.

95. مستدرکات اعیان الشیعة، حسن الامین، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، 1418 ق/ 1997 م، دوم.

96. مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ابراهیم زنگنه قاسم آبادی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1386.

97. مصفّی المقال فی علم الرجال، آقا بزرگ تهرانی، تهران: چاپخانه دولتی ایران، 1337.

98. المطبوعات العربیة فی ایران، عبدالجبار الرفاعی، تهران: وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، 1414 ق.

99. معجم الاطباء، احمد عیسی بک، تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی و مکمل دانشگاه علوم پزشکی ایران، 1387.

100. معجم البلدان، الحموی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1399 ق/ 1979 م.

101. معجم السفر، صدر الدین ابی طاهر احمد بن محمد الاصفهانی السلفی، عراق:

وزارة الثقافة و الفنون، 1398 ق / 1978 م.

102. معجم المؤلفین، عمر کحالة، بیروت: مکتبة المثنی و دار احیاء التراث العربی.

103. معجم المطبوعات العربیة، الیان سرکیس، 1410، قم: مکتبة آیت اللّه المرعشی النجفی، 1410 ق.

104. معجم المطبوعات النجفیة، محمد هادی الامینی، النعمان، النجف الاشرف: مطبعة الآداب، 1385 ق / 1966 م.

105. معجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم خوئی، 1413 ق / 1992 م، پنجم.

106. معجم رجال الفکر و الادب، محمد هادی امینی، نجف: مطبعة الآدب، 1413 ق /

ص:339

1992 م.

107. مفاخر آذربایجان، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، تبریز: نشر آذربایجان، 1375.

108. مقالات کنگره محقق اردبیلی، کنگره بزرگداشت مقدس اردبیلی، قم: 1375.

109. مکتبة العلامة الحلی، سید عبد العزیز طباطبائی، قم: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، 1416 ق.

110. منتهی المقال، ابی علی محمد بن اسماعیل حایری، تحقیق: مؤسسۀ آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، قم: مؤسسۀ آل بیت علیهم السلام، 1416 ق.

111. موسوعة طبقات الفقهاء، اللجنة العلمیة فی مؤسسة الامام الصادق علیه السلام، اشراف:

جعفر سبحانی، قم: مؤسسة الامام الصادق علیه السلام، 1376.

112. موسوعة مؤلفی الامامیة، مجمع الفکر الاسلامی، قم: مجمع الفکر الاسلامی، 1420 ق.

113. میزان الاعتدال، ذهبی، علی محمد بجاوی، بیروت: دار المعرفة للطباعة والنشر، 1382 ق / 1963 م.

114. نامۀ دانشوران، جمعی از فضلا و دانشمندان دوره قاجار، [بی جا]، [بی نا]، 1296 ق.

115. النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، جمال الدین ابی المحاسن یوسف بن تغری بردی الاتابکی، قدم له و علق علیه محمدحسین شمس الدین، بیروت:

دار الکتب العلمیه، 1413 ق.

116. نجوم السماء، محمدمهدی الکهنوی الکشمیری، قم: مکتبة بصیرتی.

117. نفح الطیب، احمد المقری المغربی المالکی الاشعری، مصر: دارالماهون.

118. نفحات الانس، عبدالرحمن بن احمد جامی، تصحیح و مقدمه و پیوست: مهدی توحیدی پور، تهران: کتابفروشی محمودی، [بی تا].

119. نقباء البشر، آقا بزرگ تهرانی، مشهد: دارالمرتضی، 1404 ق.

120. نقد الرجال، مصطفی بن الحسین الحسینی التفرشی، قم: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، 1418 ق.

ص:340

121. نگاهی به آذربایجان شرقی، ایرج افشار سیستانی، تهران: مؤسسۀ رایزن، 1369.

122. نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، تهران: بنیاد فرهنگی امام رضا علیه السلام.

123. الوافی بالوفیات، الصفدی، احمد الارناؤوط و ترکی مصطفی، بیروت: دار احیاء التراث، 1420 ق / 2000 م.

124. وفیات الاعیان و إنباء أبناء الزمان، ابن خلکان، احسان عباس، لبنان: دار الثقافة.

125. الوفیات، ابی العباس احمد بن حسن بن علی بن الخطیب الشهیر بابن قنفذ القسنطینی، حققه و علق علیه عادل نویهض، بیروت: دار الافاق الجدیده، 1403 ق / 1983 م.

126. هدیة العارفین، اسماعیل باشا البغدادی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

127. هفت اقلیم، امین احمد رازی، تصحیح و تعلیق: جواد فاضل، تهران: علمی.

128. یادمان اولین سالگرد فقدان استاد فرزانه حضرت آیت اللّه پایانی قدس سره، قم: 1376.

ص:341

ص:342

سه عارف و واعظ اردبیلی

اشاره

علی صدرایی خویی

چکیده

در این نوشتار به شرح احوال و آموزه های ارشادی و اخلاقی سه واعظ منطقۀ اردبیل پرداخته است. این سه عالم ادهم خلخالی و محقق اردبیلی بیدگلی از قرن یازدهم و ملا محمدعلی خلخالی از قرن سیزدهم هستند.

پرداختن به این سه شخصیت، از طریق آثار عرفانی و اخلاقی آنان است که نسخۀ خطی آنها به دست ما رسیده و اغلب آنها، تاکنون منتشر نشده اند.

در این نوشتار ابتدا شرح احوال هرکدام با استناد به آثارشان و نوشته های دیگران، ذکر گردیده، و بعد از آن نمونه ای از نوشته های آنها در وعظ و ارشاد درج شده است. تا خوانندگان با نثر و ادبیاتِ خطابی آنها آشنا گردند.

در خاتمه هم ارشادات آیت اللّه شیخ علی مشکینی - که این مقاله به مناسبت کنگره بزرگداشت ایشان تهیه گردیده - خطاب به طلاب ذکر گردیده است.

کلیدواژه ها: ادهم خلخالی، محقق اردبیلی بیگدلی، ملا محمدعلی خلخالی، اردبیل.

منطقۀ اردبیل، یکی از کانون های علم و معرفت ایران پهناور است. ویژگی مهم عالمان این منطقه توجه به اخلاق و عرفان و وعظ و ارشاد است. شیخ صفی اردبیلی، ملا احمد مقدس اردبیلی، شیخ شهاب الدین اهری، ادهم واعظ خلخالی، محمدباقر واعظ خلخالی، از گوهرهای درخشان علمی این منطقه هستند که اخلاق و عرفان در زندگی آن ها از دیگر جنبه های علمی شان پررنگ تر بوده است.

ص:343

به مناسبت کنگرۀ بزرگداشت آیت اللّه شیخ علی مشکینی، در این نوشتار سه عالم اخلاقی این خطه که عمری را به وعظ و ارشاد گذرانیده و پس از خود از یادها رفته اند، معرفی می شوند.

پرداختن به این سه شخصیت، از طریق چند اثر عرفانی و اخلاقی از نگاشته های آنان است که نسخۀ خطی آن ها به دست ما رسیده و تاکنون منتشر نشده اند. این آثار اغلب به فارسی و در موضوع اخلاق و عرفان و اعتقادات است و نشانگر آن است که صاحبان آن ها در صدد عرضۀ اندیشه هایشان در بین عموم مردم بوده و به همین دلیل مسائل اخلاقی و اعتقادی را به صورت ساده و روان و عامه فهم طرح کرده اند. در این نوشتار ابتدا شرح احوال این سه دانشمند ذکر و پس از شرح حال هریک نمونه ای از آثار منتشرنشدۀ آن ها، برای آشنایی با سبک نوشتار و وعظ آن ها درج می شود.

1. ادهم خلخالی

اشاره

ادهم واعظ خلخالی فرزند غازی بیگ، متخلص به عزلتی. از سال و محل تولد و مبادی تحصیلاتش اطلاعی در دست نیست، ولی بر اساس نقل مصادر، تحصیلات تکمیلی خود را در مدرسۀ ملا جعفرِ اصفهان سپری کرد. از جملۀ اساتیدش در اصفهان شیخ بهایی (م 1031 ق) را یاد کرده اند. ادهم از شیخ بهایی اجازۀ تدریس در دارالارشاد اردبیل را دریافت کرد و عازم آن دیار شد. ولی در تبریز به صحبت یکی از صاحبدلان رسید، و بر اثر این ملاقات، مقام و مرتبۀ خود را در تحصیل علوم ناچیز یافت و دست از مقام تدریس و علوم رسمی شست و در زاویۀ مسند انزوا در دهخوارقان(1) سکونت گزید.(2) بر اثر تربیت آن استاد، در مسیر کمال گام نهاد و مراتب

ص:344


1- (1) . دهخوارقان نام قدیم آذرشهر در 54 کیلومتری جنوب غربی تبریز و شرق دریاچۀ ارومیه است. تا سال 1316 ش به «دهخوارقان» موسوم بود و در این سال به پیشنهاد فرهنگستان و تصویب وزارت معارف به «آذرشهر» تغییر نام یافت. از مشاهیر دهخوارقان باید خواجه یوسف حیران دهخوارقانی (م 670 ق) را ذکر کرد که از عرفای منسوب به این شهر است. ر. ک: «آذرشهر»، سیدعلی آل داود، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، آذربایجان شناسی، حمید صبری، ج 1 (دهخوارقان).
2- (2) قصص خاقانی، ص 76.

سیر و سلوک را طی کرد و سپس با دلی سوخته - بیش از دو دهه - به وعظ و نصیحت پرداخت و به «واعظ» ملقب شد. ادهم یافته های درونی خود را در قالب نامه ها و رسایل و اشعار مدون کرد که همه به زبان فارسی است و نثری روان و مضامینی جذاب و شیرین دارد. هدف وی در همۀ نگارش ها و اشعارش، انتقال سوز درونی خود به مخاطب و آشنا کردن او با جذبه های روحی و عالم معناست.

نوشته های او از سوی اهل معرفت با استقبال مواجه و نسخه های متعددی از آن ها کتابت شده و به دست ما رسیده است.

ادهم شاگردانی در سیر و سلوک و معرفت نفس تربیت کرد، که اسامی برخی از آن ها، در عنوان نامه هایی که به شاگردانش نوشته، ذکر شده است.(1)

واعظ خلخالی در سبحۀ سی و چهارم از کتابش، سبحات الانوار، که «در بیان وجوب رعایت حقوق اخوان و خلّان و یاران و عزیزان» است، از اساتید و هم صحبت های خود یاد می کند، که عبارت اند از: شیخ بهایی، درویش امین الدین، محمدحسین حکّاک، درویش عطاءاللّه، میرمحمد لاله.(2)

همچنین از معاصران خود، از این افراد یاد کرده است:

قاضی اسداللّه، مولانا حشری، شیخ بنیاد ذاکر، حاجی درویش صالح قمی، مولانا عبدالعلی دهخوارقانی، میرقاسم خراسانی، درویش فضل اللّه کشمیری، خواجه محمد مسگر خسروشاهی.

واعظ خلخالی پس از عمری وعظ و ارشاد و تألیف، به سال 1052 ق، در اردبیل به رحمت الهی واصل شد و در قبرستان غریبان آن شهر رخ در نقاب خاک کشید.

مزار ادهم تاکنون مزار و مطاف اهل معرفت بوده است و در اردبیل، از مزارات مشهور به شمار می رود.

ص:345


1- (1) نام کسانی که ادهم به آن ها نامه نوشته، در فهرست نسخه های خطی دانشگاه تهران (ج 16، ص 137-138) ذکر شده است.
2- (2) سبحات الانوار (چاپ شده در ضمن رسائل فارسی ادهم خلخالی)، ص 304.
1/1. آثار

ادهم خلخالی از جمله عارفانی است که به نوشتن مواعظ دلنشین و سرودن اشعار پند و اندرز علاقۀ وافر داشت و بیش از سی اثر فارسی خلق کرد که نسخۀ اغلب آن ها به دست ما رسیده است. آثار شناسایی شده از ادهم، به ترتیب حروف الفبا عبارت اند از:

1. اربعین یا چهل فصل (در ادامه دربارۀ این اثر توضیح داده خواهد شد).

2. بهارستان: شعر، فارسی، در بحر بوستان سعدی شیرازی، در اخلاق، در ده باب و هر باب در چند فصل با حکایت های متناسب. باب های آن بدین قرارند:

1. شهوات؛ 2. حرص و طول امل؛ 3. شکر؛ 4. قناعت؛ 5. سخا؛ 6. یقین؛ 7. علم؛ 8. علاج صفات بد؛ 9. اخلاق و صدق و رضا؛ 10. تقوا و خوف و رجا. سرآغاز آن چنین است:

به نام خدایی که بخشنده اوست به هر سختی ای یاور بنده اوست

حکیمی که جان جهان آفرید به قدرت نهان و عیان آفرید(1)

3. تذکرة السالکین.(2)

4. ترجمۀ مخاطبة النفس کفعمی: ترجمه ای است فارسی از مخاطبة النفس تقی الدین ابراهیم کفعمی (م 950 ق) با این سرآغاز: «قوافل حمدات خالصات بی غایات خداوند زیبای بی همتا را».(3)

5. تفسیر سورۀ فاتحة الکتاب. آغاز: «اعوذ باللّه... یعنی پناه می جویم و نگاهداشت می خواهم از خدای، که معبودْ حق است».(4)

6. خزائن النصایح، در اخلاق است.(5)

ص:346


1- (1) منظومه های فارسی، ص 425.
2- (2) فهرست نسخه های خطی مدرسۀ غرب همدان، ص 213.
3- (3) الذریعه، ج 20، ص 166.
4- (4) فهرست نسخه های خطی فارسی، ج 1، ص 28-29.
5- (5) فهرستوارۀ دنا، ج 4، ص 861.

7. چرب و شیرین: منظومه ای است فارسی که ادهم در برابر نان و حلوای استادش، شیخ بهایی سروده است.(1)

8. دیوان عزلتی خلخالی: دیوان اشعار وی به فارسی و حدود 2500 بیت غزل و ترجیع بند و مثنوی و رباعیات است. آغاز غزلیات آن چنین است:

سپاس و حمد و شکر از جان حکیم فرد و دانا علیم و عالی و اعلی خدای عالم آرا را(2)

9. ذکریۀ الهیه: این رساله در سیر و سلوک، به فارسی، و در یک دیباچه و پنج مقصد (1. فضیلت ذکر، 2. انواع ذکر، 3. آداب و شرایط ذکر، 4. نصیحت سالکان، 5. فضیلت همت و گذشت) و یک خاتمه تنظیم شده است.(3)

10. سبحات الانوار فی تذکرة الابرار: شرح حال عرفا، فارسی. تذکرۀ احوال عارفان است در چهل سبحه. آغاز: «ثنا و سپاس بی قیاس واجب الوجودی را سزاست که بانوار حکمت و معرفت و بواطن اسرار و سرایر احرار».(4)

11. سفینة السلوک: رسالۀ مفصلی است در سیر و سلوک به زبان فارسی، که مؤلف بعد از هدایت نامه تألیف کرده است. سرآغاز آن چنین است: «ای مقتدای ثقلین و نور حدیقۀ کونین...».(5)

12. سیر و سلوک: فارسی. رسالۀ مفصلی است به صورت مناجات با این سرآغاز:

«الهی چندان که تو دانایی ما نادانیم و چندان که تو توانایی ما ناتوانیم».(6)

13. شرح اعتقادات شیخ بهایی: فارسی. متن رساله در ده فصل است و ادهم، فصلی در نماز بدان افزوده است. آغاز: «شیخ مرحوم می گوید که الحمدللّه علی آلائه».(7)

ص:347


1- (1) قصص خاقانی، ص 75.
2- (2) فهرستوارۀ دنا، ج 5، ص 289.
3- (3) همان، ج 5، ص 503.
4- (4) همان، ج 6، ص 28.
5- (5) همان، ج 6، ص 156.
6- (6) نشریۀ نسخه های خطی، دفتر پنجم، ص 356.
7- (7) فهرستوارۀ دنا، ج 2، ص 32.

14. شوقیۀ ذوقیه: رسالۀ مفصلی است در سیر و سلوک شامل یک مقدمه و سه روضه و یک خاتمه که سرآغاز آن چنین است: «بسم اللّه کلّما سبّح اللّه و کلمّا یحبّ اللّه أن یسبّح».(1)

15. صحایف الوداد و مکاتیب الاتحاد: نامه نگاری، فارسی و عربی. در این رساله نامه های تازی و پارسی ادهم جمع آوری شده است.

سرآغاز کتاب: «بسمله.

بنام آنکه نامش نامه آراست زبان با نام او هنگامه آراست

بدان در نامه سازد کلک خامه به شم از خلد انس آرد شمامه

نماید آب حیوان معانی نهان در ظلمت نفس مبانی

حمدات بی غایات مقدس از لوث عجب و ریا... حکیم علیمی راست».(2)

16. صلواتیه یا دوازده امام.(3)

17. فتحیه.(4)

18. فقریۀ فخریه: دربارۀ فقر و ستایش از آن در هشت روضه (1. آیات قرآنی در مذمت دنیا، 2. ذم دنیا از گفتۀ فحول، 3 و 4 و 5. [در نسخه نیست]، 6. سخنان علما و اولیا در فضیلت فقر و زهد، 7. در بیان مال نافع و فقر و درجات آن، 8. نصایح و اشاراتی چند به روش پرسش و پاسخ).

سرآغاز این رساله چنین است: «حمد نامحدود و شکر نامعدود و ثنای با اساس بی نیازی را سزد».(5)

19. فوائد المواعظ و منافع المنافع (النصائح): در مواعظ و اخلاق است.(6)

20. قنبرنامه (هشت بهشت).

ص:348


1- (1) همان، ج 6، ص 1265.
2- (2) همان، ج 7، ص 42.
3- (3) همان، ص 186.
4- (4) فهرست نسخه های خطی مدرسۀ غرب همدان، ص 213.
5- (5) فهرست وارۀ دنا، ج 7، ص 1071.
6- (6) همان، ص 1224.

21. قمریه.(1)

22. کدو مطبخ قلندری: متفرقه، فارسی. کشکولی است شامل مطالب متفرقه، به نظم و نثر و به فارسی، که ادهم در برابر کشکول استادش، شیخ بهایی، تألیف کرد.

منتخبی از این کتاب به چاپ رسیده است.(2)

23. کنز المعاد.(3)

24. لطائف المواقف: رسالۀ کوتاهی است در سیر و سلوک شامل یک مقدمه و دو بخش منجیات و مهلکات که در بخش اول ده منجی (توجه، صبر و شکر، خوف و رجاء، فقر و زهد، صدق و اخلاق، مراقبه و محاسبه، ذکر و فکر، توکل، محبت و شوق و رضا و یاد مرگ) و در بخش دوم ده مهلک (تنعم و شهوت پرستی، محبت مال و جاه دنیا، بخل و امساک، حرص و طول امل، خشم و کین، حسد و طمع، سخن گفتن و آفات زبان، کبر و غرور و عجب و فریفتگی، ریا، جهل و غفلت) را ذکر کرده است.(4)

این رساله به تصحیح استاد زنده یاد عبداللّه نورانی از روی نسخۀ کتابخانۀ آستان قدس رضوی(5) و نسخۀ شمارۀ 776 کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی تصحیح و در تهران سال 1359 از سوی نهضت زنان مسلمان به قطع وزیری در 56 صفحه به چاپ رسیده است. سرآغاز: «حمد نامتناهی پادشاهی را سزد که ذوات ارباب معرفت را صفات حضرت خود نمود».

25. لوازم الدین (ترجمۀ فارسی باب حادی عشر): شرح و ترجمه ای است از باب حادی عشر علامه حلی که ادهم در سال 1037 ق در تبریز بدان شروع کرده و در

ص:349


1- (1) فهرست نسخه های خطی مدرسۀ غرب همدان، ص 213.
2- (2) تهران، انتشارات سروش، با تصحیح احمد مجاهد، 1370 ش، قطع وزیری، 170 ص.
3- (3) فهرست نسخه های خطی مدرسۀ غرب همدان، ص 213.
4- (4) فهرست وارۀ دنا، ج 8، ص 1038.
5- (5) . فهرست نسخه های خطی آستان قدس رضوی، ج 6، ص 426، نسخۀ ش 264 اخلاق.

مقدمه، مسئله کفایت یا عدم کفایت ظن را در اصول دین مورد گفتگو قرار داده است.(1) این رساله با تصحیح عبد اللّه نورانی در مجلۀ مقالات و بررسی ها دفتر 5906 (سال 1375 ش) صفحات 129 تا 158 به چاپ رسیده است.

26. محیی الاموات.(2)

27. مثنوی (پس از این دربارۀ آن بحث می شود).

28. مشرق التوحید: در سیر و سلوک، و به زبان فارسی تألیف شده است.(3)

29. مصباح المشکات: شرح و ترجمه ای است بر رسالۀ المشکاة ابو حامد محمد بن محمد غزالی با این سرآغاز: «سپاس با اساس بی ابتدا و ستایش بی انتها ازل تا بأبد خداوندی را».(4)

30. معیار العمر و العمل. آغاز: «... اما بعد حمد اللّه سبحانه... برأی صواب اقتضای اولو الالباب مخفی و مستور نماند».(5)

31. مفاتیح الجنان.(6)

32. مناجات: در مؤسسه دهخدا در تهران نسخه ای است به شمارۀ 287، که در آن رسایل ادهم خلخالی، و در آن چند مناجات است که به احتمال قوی، آن ها نیز از آثار ادهم است، با این مشخصات:

1. برگ های «72 پ - 73 پ»: آغاز: «کردگارا، ملکا مقتدرا دیّانا، شعر: احد است واحد و فرد و صمد».

2. برگ های «73 پ - 75 ر»: آغاز: «الهی چون غرض از خلق آدم و عالم آن بود که حسن ازل از پس پرده های تعینات بجلوه درآید».

ص:350


1- (1) . فهرست وارۀ دنا، ج 8، ص 1087.
2- (2) فهرست نسخه های خطی مدرسۀ غرب همدان، ص 213.
3- (3) فهرست وارۀ دنا، ج 9، ص 201.
4- (4) همان، ص 683.
5- (5) همان، ص 942.
6- (6) فهرست نسخه های خطی مدرسۀ غرب همدان، ص 213.

3. برگ های «75 ر - 75 پ»: آغاز: «ملکا، پادشاها ما را بذکر فاذکرو اللّه ذکراً کثیراً گویا دار».(1)

33. هدایت نامه (سفینة الملوک).(2)

34. هشت بهشت (قنبرنامه): دیباچۀ منثوری است که ادهم بر هفت بند حسن کاشی آملی، معروف به حسن کاشی ساز نوشته، با این سر آغاز: «الحمدللّه العلی الولی الخفی الجلی ذاته بذاته».

1/2. آثار منتشر شده

بعد از انقلاب اسلامی آثار ادهم مورد توجه قرار گرفته است. محققی که آثار این عارف را شناسایی و تحقیق و منتشر کرد، استاد زنده یاد آیت اللّه شیخ عبداللّه نورانی (م 1390 ش) است. او ابتدا چند رسالۀ عرفانی کوتاه ادهم را منتشر کرد و سپس در صدد انتشار مجموعۀ آثار او برآمد که جلد اول آن را شامل چهارده رساله منتشر کرد و دار فانی را وداع گفت و اجل بین او و خواسته اش جدایی انداخت. مشخصات کتاب شناختی مجموعه ای که استاد نورانی منتشر کرده چنین است:

رسائل فارسی ادهم خلخالی، جلد اول، مشتمل بر چهارده رساله در عقائد و اخلاق و عرفان، به اهتمام: عبداللّه نورانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381 ش، وزیری، 850 ص. شامل: 1. لوازم الدین (شرح باب حادی عشر)، 2. شرح اعتقادات شیخ بهایی، 3. مسائل نماز، 4. اصول دین به فارسی، 5. تفسیر فاتحة الکتاب، 6. معیار العمر و العمل، 7. مشرق التوحید، 8. لطائف المواقف، 9. مخاطبة النفس، 10. سُبحات الانوار، 11. مصباح مشکات الانوار، 12. ذکریّه الهیه، 13. فقریّه فخریّه، 14. صحائف الوداد و مکاتیب الاتحاد.

ص:351


1- (1) نشریۀ نسخه های خطی، دفتر سوم، ص 408؛ الذریعه، ج 22، ص 235، رقم 6850 و ص 239، رقم 6861؛ فهرست نسخه های خطی فارسی، ج 2، ص 1418؛ فهرستوارۀ دنا، ج 10، ص 4.
2- (2) همان، ج 10، ص 1173.

همچنین گزیده ای از کشکول ادهم با نام کدو مطبع قلندری با تصحیح احمد مجاهد منتشر شده، که قبلاً ذکر شد.

1/3. اشعار ادهم

ادهم شاعر زبردستی بود و در اشعارش «عزلتی» تخلص می کرد. اغلب اشعار وی در وعظ و اخلاق و عرفان است. دیوان اشعار و غزلیات ادهم را خود وی تنظیم کرد و چند نسخۀ خطی از آن در دست است. افزون بر دیوان اشعار، چند مثنوی عرفانی و اخلاقی نیز از وی در دست است.

در اینجا اشعاری از ادهم در پند و اندرز را از مثنوی وی که تاکنون منتشر نشده تقدیم می کنیم. نسخۀ منحصر این مثنوی به شمارۀ 3032 در کتابخانۀ ملی تبریز نگهداری می شود و موضوع آن پند و اندرز به روش عرفانی است. او سبک پند و اندرزش را مانند مثنوی مولوی رومی با داستانی آغاز، و با ذکر ابیاتی در اصل موضوع، به پایان می برد. اشعار او روان و ساده و عامه فهم است. نمونه ای از قطعات این مثنوی چنین است:

در نصیحت

ای پسر تا مست خواب غفلتی پند من بشنو که شوم و نکبتی

تا بکی این خواب و خور، بیدار شو با خود آواز خودی، هشیار شو

چشم بگشا گوش معنی باز کن خویش را با محرمی دمساز کن

تا بگوید از کجایی کیستی در میان آب و گل از چیستی

تو به معنی از خلایق برتری گوهر یکتای این بحر و بری

تخم اشیایی و مغز کاینات زان میان این جهان داری ثبات

نه پدر داری و دارت مادر است رتبۀ تو از همه بالاتر است

گاه دریایی و ابر آفتاب با وجود آن طمع کردت خراب

نوعروس روزگارت کرده زار این عجوزه داردت زار و نزار

بهر هیچی دایماً در هیچ هیچ می فروشی خویش را هر دم به هیچ

ص:352

مثل قُقنس آتش حرصت بسوخت همچو بُوتیمار غم چشمت بسوخت

چون جُعل مردار جویی متّصل زین عمل هرگز نمی کردی خجل

عندلیب گلشن عرفان تویی طوطی شکرستان جان تویی

قمری ای افتاده از برج سما طوق گردن داری از قالُوا بَلا

جز تو سیمرغی نباشد در جهان هرچه می جویی بجو از خویش آن

قاف و اعرافی و فردوس نعیم مانده ای در ظلمت نفس لئیم

ماه کنعان است اندر چاهِ تو لیلی و عذرا بود همراه تو

اسم اعظم لیلة القدری و روح داند آن کس این که او دارد شروح

عالم اکبر تویی ای ناتمام چند از خوردی پزی سودای خام

در وجود خود بکن سیر و سفر تا مگر از حال خود یابی خبر

چون که بشناسی خدا و خویش را بازیابی هست و بود خویش را

گردد عالم قیمت آری بی شگفت نرخ بالا کن که ارزانی و مفت

جنس ما را مشتری مولای ماست بیع این کالا بخوردی نارواست

قیمت ما جز بقای وصل یار هرچه باشد کم بود ناید به کار

گر شهید و کشتۀ او ره شویم بی گمان او ما شود ما شه شویم

سایه کی ماند به وقت استوا عند ربک لا صباح و لا مساح

از تعین بی تکلّف رو بتاب محو شو در بحر وحدت چون حباب

ور که این عمان به دور اندازدت نار هجران تا ابد بگدازدت

پس به دریا رو کن از وی جو مدد تا تو را شاید به سوی خود کشد

در بیان صحبت پیر و مرید

کیست سیمرغ آنکه آزادت کند راز دان گرداند و شادت کند

قید شهوت بشکند از پای تو همنشین تو کند مولای تو

روشنی بخشد دل و دین تو را ریزد اندر چشم روحت توتیا

بر مس نفست زند اکسیر حال عقل را برهاند از وهم خیال

ص:353

مستی ات را با شراب بی خودی نیست سازد پاک گردی از خودی

شر و ضرت را نماید دفع و خیر عین خویش و کعبه بینی غیر و دیر

پیر را با حق همین نسبت بود تفرقه با کثرت و صورت بود

گفت بی یسمع و بی یبصر خدا تا بدانی پیر ازو نبود جدا

چونکه او ینظر بنور اللّه گفت با خدا هر جا بود همراه گفت

آنکه احمد گفت در شأن علی هان علی با حق بود حق با علی

او به معنی اوستاد جمله است آفتابش بر همه تابنده است

نورِ پران پرتوی از نور اوست نور او جزو تجلّی نور هوست

راه رفته مردی از مردان حق پای تا سر حجّت و برهان حقّ

نور عرفان ظاهر از سیمای او باطن او ظاهر از پیدای او

روی پوش مطلب اعلاست او رهنمای مقصد اقصاست او

از علی لولا المربی گوش دار ما عرفت در پیش کن گوش دار

تا بدانی مرشدی می بایدت ور نه دشوارست مشکل آیدت

راه رویی راهبر چون ره برد بی دلیلی کس به منزل چون رسد

کاروان را گر نباشد راه دان در بیابان گم کُند ره کاروان

کس سپاه بی سپه سالار دید؟ بوستان بی باغبان هرگز شنید؟!

گر نیابد میوه از بیضا مدد پخته و رنگین و شیرین چون شود؟!

خانۀ بی کدخدا باشد خراب کشتی بی ناخدا باشد پر آب

کی رمه باشد به صحرا بی شبان؟! طفل تنها از که آموزد بیان؟!

حرف بی استاد کی آید به کار؟! مُلک بی سلطان کجا گیرد قرار؟!

چارپایی رایض و بی ساربان کی رود یا کی کشد بار گران؟!

بی معلّم سگ کجا گیرد شکار؟! بی طبیبی خسته را صعب است کار

عارف کامل فلاطون دل است سقم دل ها را شفا ز آن حاصل است

نی غلط گفتم مسیح معنوی است حکمت او حکمت پیغمبریست

ص:354

کور را بینا نماید بی شگفت ای خوش آن کس دامنش محکم گرفت

بشنو این کحال شاگرد خداست طرف کحلش قرص خورشید سماست

آن طبیبان را علامت رنگ و بوست نبض این قارورۀ این فعل جوست

او نماید حکم از روی کتاب این به وَحْیِ القَلبُ و الهام الخِطاب

در مداوا او کند گاهی خطا این نلغزد هرگز از راه هُدا

او دهد پرهیزت از باد و غذا این دهد از ما سوی اللّه احتما

احتمایت چونکه فرمود از سوی سعی بنما و بیار آن را به جا

کاین حیات جاودانی بر دهد بر سرت از معرفت افسر نهد

زنده گردد معنی مُرده در آن تازه گردد روح افسرده در آن

پشّه بودی عقابی سازدت ذرّه بودی آفتابی سازدت

مصحف توحید اخلاصت کند نازنین خلوت خاصت کند

صدقِ شاگرد و التفات اوستاد جمع چون شد می شود حاصل مراد

هرکه خدمت کرد او مخدوم شد و آنکه محروم ازین محروم شد

خادم یک عارف دل پر شوی به که مخدوم بسی جاهل شوی

آن مریدی گوی از میدان ربود کو زیان شیخ خود را دید سود

زهر اگر دادش چه شکر نوش کرد درد اگر گفتش دوا در گوش کرد

گفت سگ گفت این مَلِک سازد مرا گفت گم شو گفت بنوازد مرا

بی سبب گر روی گرداند ازو پشت او را هم همان رو دید او

گوید او نور است از سر تا به پا نسبت پشت است بر وی ناروا

هرچه دید از حضرت او یا شنید عین حکمت محض خیر او را بدید

گر صلاح از وی عیان شد در فساد در دل او چون و چرایی ره نداد

صدق و تسلیم و ادب بودش بیار آمد از کوره برون کامل عیار

گر بدی در اصل او نقص و خطا می شدی از یک چرا ردّ خدا

قابلیّت باید و فیض ازل ور نه هر دم رو نماید صد خلل

ص:355

عاشق رهبر شدن می بایدت تا کند هر چیز آن خوش آیدت

روی تو رو آورد در سوی او هم قبول تو قبول آید ازو

چونکه او جاسوس باطن ها بود اعتراض او بدو بی جا بود

می زند هر دم دلت را بر محک تا بدانی در یقینی یا به شکّ

غیرت عشق امتحانت می کند حال پنهانی عیانت می کند

عشق خون ریز است و فتّان و غیور ای بسا نزدیک گو کردند دور

موسیا در کار خضر اسرارهاست دم مزن کاینجا چرا محض خطاست

بقراط حکیم

این شنیدستی که بقراط حکیم دید شخصی را به علّت ها سقیم

گفتش ای جویای صحّت از طبیب گر شفا خواهی تو را باید شکیب

مردۀ فرمان من شو تا مگر حق دهد بر دشمن سقمت ظفر

چون تو با من یار گردی در طریق علّت مهلک بماند بی رفیق

نیست یک را با دو تاب گیرو دار یک ز دو در جنگ بنماید فرار

ور تو با او یار گردی در غذا سهل بشماری حدود احتما

تا بود سرمایۀ عمرت به دست صرف مرهم کن نه زخم ای خودپرست

عقل خود با عقل رهبر جمع ساز آن شرار نار را تو شمع ساز

تا توانی چاه را از راه یافت رو به سوی حضرت اللّه یافت

نیست شو تا هست تحقیقی شوی کُهنه بودی چون فنا گشتی نوی

عشق را با نیستی الفت بود از خودیِ هستی اش نفرت بود

در بیان ذمّ و اسباب جهان

ای تو سرگردان صحرای هوس پای بند چرب و شیرین چون مگس

در بیابان تمنّا بی نوا چند مانی بگذر از نفس و هوا

پایمال حرص همچون مور و موش بیش ازین در دیگ خودکامی مجوش

مدعای تو اگر ملک است و مال در گذر زان تو وبال است و نکال

ص:356

کاسه کاسه زهر می نوشاندت تا دو گز کرباس نو می پوشاندت

باطنت را می کند یک سر خراب تا بگیرد ظاهرت شکل سراب

میل منصب از خریّ و خامی است حاصلش بدنامی و ناکامی است

قعر دوزخ مسند شاهنشهی است هر کدامین از مناصب یک چهی است

آتش سوزان بود جان جهان مال او مارست و عقرب بی گمان

ور بود مقصود تو زین گیر و دار خوردن و پوشیدن و گشتن سوار

گر کُنی فکر و تأمّل یک نفس بنگری با چشم حکمت پیش و پس

می شود بی شبهه این معقول تو فضلۀ حیوان بود مأکول تو

گاه دیگر فضلۀ نفس نبات زین دوتا باشد حیات بی نبات

معده ات پر دارد از آن روی کار فضله را بنماید آخر آشکار

یعنی از فضله نمی آید جُز آن اول و آخر بود این را بدان

چند سرگین سازی ای مردارخوار گشته زین، کار تو زار و نزار

در صدق و اخلاص و ذم ریا

ای مرایی رو که اینجا بار نیست کار بی اخلاص کردن کار نیست

کار بی اخلاص شرکست و نفاق توشۀ این ره بود صدق و وفاق

خاتم توحید اخلاص است و بس محرم اینجا صادق خاص است و بس

گر عمل را نبود از اخلاص اساس بی ثبات و بی بقا آن را شناس

مخلص صادق کند این راه طی مرکب خود رو کند ابلیس پی

گر نباشد صدق و اخلاص ای پسر می نهد از راه در راهی بدر

صدق چبود بار حق برداشتن هرچه گوید شرع باور داشتن

از گمان بد نمودن اجتناب بد نراندن در زبان بر هیچ باب

بر در دل ها شدن بهر دعا تا مگر زان صدق پیش آید صفا

چیست اخلاص آنکه تو با حق شوی از غرض ها ساده و مطلق شوی

باشی از قید غرض آزاد تو بگذری از طاعت معتاد تو

ص:357

حق تعالی را پرستی بی غرض شاد باشی در ادای ما فرض

باز پوشی چشم از خلق جهان باشدت پنهان مساوی با عیان

طالب رضوان حق باشی و بس جز رضای او ترا نبود هوس

مدح جود و ذم بخل

مرد این راه خطرناک او بود کو به یار خویش جان قربان کُند

آنکه نتواند دهد نان در رهش کی تواند دید روی چون مهش

بی سخا این راه نتوان طی نمود می توان طی کرد آن با بذل وجود

کیسه خالی کاسه پر باید نمود غیر این باشد زیان این است و سود

گرمی و نیکی بکن با نیک و بد هر که هرچه کارد آن را بدرود

تخم کشتن یاد گیر از برزه گر یک من ار پاشید ده برداشت بر

گرچه انبان و جوالش شد تهی پر شود انبان چاهش ناگهی

رو تو هم تخمی فشان شاخی نشان تا بیابی نفع او در دو جهان

حق کریم است و رحیمِ دلکش است یا کریم و یا رحیمش زان خوش است

پس تو هم رحم و کرم آور بجا تا ترا مقبول خود سازد خدا

از خدا شرمنده شو اندیشه کن بخل بگذار و سخاوت پیشه کن

ذمّ کبر و مدح تواضع

ای که باشی از تکبّر مست تو حدّ خود بشناس هستی پست تو

خوردی و کوچک بزرگی می کنی میشی و اظهار گرگی می کنی

اصل خود را بنگر و حال مآل تا بدانی کبر تو باشد ضلال

کبریا باشد ردای کردگار باادب باش این ردا را برمدار

بندگی افکنده گی و پاکی است بندگی پاکیزگی و پاکی است

دعوی هستی دلیل مشرکی است داند این آن کس که پاکی و زکی است

پس ز حق اندیشه کن افتاده باش از تکبّر وز غرور افتاده باش

با تواضع بگذر آن ایام عمر نیست شو تا آنکه یابی کام عمر

ص:358

آنکه امروز از تکبّر چون پلنگ می خرامد می خورد پایش به سنگ

روز دین در صورت مورچه گان می شود پامال خلقان جهان

کرد آدم را ملک در دم سجود دیو اظهار انانیّت نمود

جزو ناری را فرو باید نشاند جزو خاکی را بر او باید رساند

تا شوی مسجود چون آدم صفی فکر تو باشد غلط گر پی بری

پس برو خود را ز هر کس کم شمار تا سرافرازدت کند پروردگار

هر که خود را بشمرد خورد حقیر معتبر گرداندش ربّ کبیر

در بیان توبه است و بازگشت

توبه کن توبه بدان توبه خوش است خار خاشاک گنه از آتش است

توبه کن ای مرد راه از هر بدی چند دیوی و بهیمی و ددی

زین همه رحمت نمی گردی خجل منفعل شو از حق ای نامنفعل

تخم زقّوم است و حنظل زرع تو تلخی و شوری است اصل و فرع تو

تا که میخ و شاخ این ناخوش درخت هست باریک و نگردیده است سخت

بر کن از بن ورنه چون گردد قوی تو ز ضعف از کندنش عاجز شوی

رو به سوی حضرت غفار کن توبه و زاری و استغفار کن

لذّت توبه است افزون از فجور می برد شر آورد خیر و سرور

با پشیمانی و افغان و عزا اشک خونین ریختن از دیدها

از هوای غیر حق پرداختن خویش را از نو مسلمان ساختن

پاک دامن زیستن با آه و سوز در عبادت بودن از شب تا به روز

از سر هر دو سرا بر خواستن عذر تقصیرات ماضی خواستن

برگ هستی شستن از لوح وجود از زیان و سود خود آزاد بود

از ره تسلیم و تقدیر قضا هرچه پیش آید بدان دادن رضا

غیر حق را محو کردن از ضمیر از سوای دوست بودن گوشه گیر

از کبایر اجتناب آور به جا تا خدا آمرزدت جرم و خطا

ص:359

توبه بنما از رفیق بد نخست یار بد نار جحیم و مار تست

آنچه یار بد کند با مردمان نفس شیطان کی کند با مردمان

دیو آدم شکل را باشد ضرر از شیاطین و اجنه بیشتر

یار بد از مار و کژدم بدتر است باطنش از فتنه و شور و شر است

همچنین در لقمه تقوی بکار تا نباشد آن حرام و شبهه دار

کان ترا سر گشته و مغبون کند از ره ایمان و دین بیرون کند

ای که نام خود مسلمان کرده ای لقمه را بین کز کجا آورده ای

لقمه باشد اصل تخم هر امل چون خلل دارد خلل اندر خلل

شرط باشد اجتناب اندر خوراک کز خوراک مشتبه زاید هلاک

هر که را لقمه بود پاک و حلال گر رود ره می شود صاحب کمال

جهد کن زنهار کمتر خور طعام زانکه اسراف از حلال آمد حرام

نانِ حکّام و طعام جابران کی خورد جز آنکه هست از خاسران

کم نشین بر خوان مردار غوان نان بریان کم خور از خوان شهان

زهر خوردن به که نان مشتبه گر ترا فقر است و ایمان فاقه به

زاشتباه و اختلاف لقمه هاست اینکه مردم را نه عقل و نه حیاست

حکایت بابا فرج تبریزی

عالمی پرسید از بابا فرج کای خدا برداشته از تو حرج

آن یکی گوید قدیم است آن جهان و آن دگر گوید که باشد حادث آن

تو چه گویی حادث است آن یا قدیم گفت بابا حق او شاه کریم

کو مرا بیگانه کرد از ما سوی با صفات و ذات خود کرد آشنا

تا گشود از لطف خود چشم و دلم ساخت صاف از ظلمتش آب و گلم

در جهان وحدتم مأوای نمود لای توحید مرا الّا نمود

من ندیدم غیر ازین موجود کس دیدن غیرم نشد هرگز هوس

بس که دادم خویش را با یاد او هستی ام شد محو در هستی او

ص:360

فانی از خود گشته ام باقی بدو محو اویم محو اویم محو او

حکایت پسر تفتازانی و تیمور خان گورکان

آن یکی ملا انیس شاه بود در سفرها با شه او همراه بود

عزتش می داشت شه از بهر دین دیدی اش معمار ملک و شهر دین

گفت ملازاده را شخصی مگر خوب مشمر بد بود کار پدر

هوش از سر می برد قرب شهان آفتی نبود چه آن اندر جهان

شه که نبود اهل حق و دادگر دیدن رویش ضرر دارد ضرر

گر جز این معنی همی خواهی شنید انه لا ترکبوا کافی بود

در حدیث است اینکه چون دانشوری رفت پیش شهریار کشوری

یا که درویشی رود نزد شهی او بود بی دانش و این گمرهی

او ریاکار است و این دزد و دغل خالی او را کیسه و این را بغل

هر یکی باشد گدای جاه و مال باشد آن را ضلال این را وبال

علم و فقر تو که میراث نبی است باز نفس شومت میراث کیست؟

نفس فرعونی و علمت موسوی است فعل قارونی و قولت عیسوی است

علم و فقر ناقصان جهل و عماست عالم و صوفی مخوان او را خطاست

گفت ملازاده حق است این بیان سود باشد جمله را نبود زیان

رقعه بنوشت او پیش پدر کی پدر از قرب سلطان در گذر

زانکه ما را کشت او کسان زین بلا خود را و ما را وا رهان

صرف منما مال شر زین پیش تر هست حق النّاس ازو بگذر پدر

چون رسول نامه پیک شاه بود شد غلط دادش بشه شاهش گشود

خواند تا یک سال پنهانش بکرد بعد از آن در امتحان شد رهنورد

خواند ملازاده را پیش خودش مهربانی کرد و سِر خواهان شدش

گفت می گویند هستی قرض دار قرض خود را تو بکن یک یک شمار

تا که بردارم ز پشتت بار قرض سازمت آسوده از آزار قرض

هیچ باری نیست همچون بار وام وام داران را ز غم تلخ است کام

گفت ملازاده این نبود روا حق تعالی می دهد قرض مرا

ص:361

شاه دیگر باره کرد ابرام سِر گشت او راضی بدان همچون پدر

خواست برخیزد ز مجلس شاه شاد آن کتابت را به دست وی بداد

گفت برخوان چون بخواند آن شاه گفت دیگر از کار پدر منما شگفت

چون عمل با علم تو نبود قرین گو چه کار آید ترا آن علم و دین

چند پند دیگری آری بجا پند خود را بعد ازین منما خطا

وقت پند دیگرانی جَست و جَست وقت پند خویش باشی سست سست

چون عمل با علم تو نبود قرین گو چه کار آید تو را آن علم دین

1/4. مواعظ ادهم

یکی از آثار ادهم که تاکنون به چاپ نرسیده اربعین یا چهل فصل است.(1) مؤلف، این اثر را در چهل فصل تنظیم و هر فصل را به موضوعی اختصاص داده است. او در هر فصل آیه ای از قرآن کریم و حدیثی از حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله یا امامان علیهم السلام را آورده و به شرح توضیح آن پرداخته کرده است. تألیف این اثر در سال 1036 ق به پایان رسیده و تاکنون دو نسخه از آن شناسایی (1. کتابخانۀ حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری، ش 148(2) ؛ 2. کتابخانۀ دانشکدۀ الهیات مشهد، ش 1388)(3) شده است. این اثر یکی از مفصل ترین آثار ادهم است. او می کوشد آموزه های دینی را با یافته های عرفانی خود شرح و توضیح دهد و در حقیقت بین شریعت و طریقت جمع کند. نثر این اثر روان است و مؤلف در اغلب مطالب از آیات قرآنی و احادیث نبوی و ولوی بهره برده و در مواردی نیز از اشعار خود و دیگران برای تبیین بیشتر مطالب نقل کرده است.

عنوان موضوعات چهل فصل این کتاب چنین است:

1. در فضیلت ذکر و یاد کردن حق تعالی، 2. در فضیلت فکر، 3. در فضیلت نمازگزاران با جماعت، 4. در مذمّت بخیل و مانع زکات، 5. در فضل انفاق و تصدّق

ص:362


1- (1) . این اثر به کوشش دوست گرامی و پرتلاش، مهدی سلیمانی آشتیانی و این حقیر، در دست تصحیح وتحقیق قرار دارد.
2- (2) . نشریۀ نسخه های خطی، دفتر سوم ص 440؛ فهرست نسخه های خطی فارسی، ج 2، ص 1540.
3- (3) فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ دانشکدۀ الهیات مشهد، ج 2، ص 537.

و مذمّت اهل بخل، 6. در فضیلت روزۀ ماه رمضان و شعبان و رجب، 7. در فضیلت شب قدر و شب برات و شب رغائب، 8. در مذت سؤال و گدایی با قدرت کسب، 9. در فضیلت کسب و طلب روزی مباح، 10. در مذمّت حرص و طمع و فضیلت قناعت، 11. در مذمّت دنیا، 12. در فضیلت قضای حاجت مؤمن، 13. در فضیلت اکرام مؤمن و ادخال سرور در دل وی، 14. در فضیلت صلۀ رحم، 15. در فضیلت نیکویی کردن با پدر و مادر، 16. در بیان معاصی که در دنیا نیز سبب زوال نعمت و باعث حصول بلیّه می گردد، 17. در فضیلت حجّ و زیارت حضرت رسول و ائمه علیهم السلام، 18. در فضیلت اهل بیت علیهم السلام، 19. در فضایل حضرت صاحب الزمان و اثبات وجود آن عالی مقدار جهان، 20. در فضیلت امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت خلق، 21. در مذمّت پند دادن و خودْ عمل نکردن بدان، 22. در مذمّت ظنّ بد به مردم بردن و جستجوی عیب مردم کردن و غیبت کردن، 23. در مذمّت شراب خواران و قماربازان، 24. در مذمّت متکبّران، 25. در فضیلت حلم و حسن خلق و نهی از خشم و غضب، 26. در مذمّت حسد، 27. در مذمّت ریا، 28. در فضیلت ریاضت و ترک هوای نفس کردن، 29. در فضیلت نکاح و زن و فرزندان، 30. در فضیلت عدل و مذمّت ظلم و آیین سلطنت، 31. در بیان کیفیّت قضا، 32. در فضیلت صبر، 33. در فضیلت شکر، 34. در فضیلت توکّل، 35. در بیان گناهان کبیره، 36. در فضیلت توبه، 37. در فضیلت ذکر مرگ، 38. در فضیلت قرآن و ثواب صلوات و نصایح افلاطون، 39. در خوف و خائف، 40. در بیان فضیلت رجاء.

در اینجا نمونه هایی از این اثر گرانسنگ، برای نشان دادن شیوۀ وعظ ادهم ذکر می شود:

در مذمّت متکبران

قوله تعالی: «فَادْخُلُواأَبْوَ بَ جَهَنَّمَ خَلِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ»(1) یعنی:

گویند روز قیامت ایشان را درآیید به درهای دوزخ و فراگیرید در طبقات آن، که

ص:363


1- (1) . نحل، آیۀ 29.

برای شما بخش کرده شده است جاویدماندگان؛ پس بد است آرامگاه متکبّران؛ نظم:

ای شده مستسقی از کبر و منی چند تیشه خود به پای خود زنی

کبر آدم آتشِ سوزنده است هیچ کس خود را به نار افکنده است؟

زهر قاتل باشد این کبر و غرور زهر نتوان داد غافل را به زور

خودبه خود تو می خوری این زهر را لطف بگذاری گزینی قهر را

تو نداری تاب قهر کردگار پس رها کن کبر و مستی زینهار

خدا را می سِزد کبر و منی زان که سلطان است و سبحان و غنی

در خبر است که پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت: «جمع نشود ایمان و کبر در یک دل».

و گفت پیغمبر صلی الله علیه و آله: «هر که در دل خود جا دهد حبّه ای از کبر، حق تعالی وی را داخل آتش دوزخ گرداند».

و گفت پیغمبر صلی الله علیه و آله: «هر که تکبّر کند، خدای تعالی وی را پست گرداند و هر که تواضع کند، خدای تعالی وی را بلندمرتبه گرداند».

و گفت پیغمبر صلی الله علیه و آله: «هر که اسراف نکند در معاش خود، حق تعالی روزی وی را زیاد کند و هر که اسراف کند در معاش خود، حق تعالی وی را تنگ روزی کند».

و گفت پیغمبر صلی الله علیه و آله: «هر که خواهد نفس خود را عزیز سازد، خدا او را خوار نماید و هر که خواهد نفس خود را خوار سازد، خدای تعالی وی را عزیز سازد».

و گفت پیغمبر صلی الله علیه و آله: «تکبر کردن بر متکبران مانند صدقه دادن بود در راه خدای تعالی».

تکبّری که کند از برای دین بر شاه به از هزار تواضع که شه کند به گدا

و امیر المؤمنین، علی علیه السلام فرزند خود را وصیت کرد و گفت: «ای فرزند! از سه خصلت حذر کن: تکبّر و غضب و طمع؛ اما تکبر، پس به درستی که آن خصلت از خصلت های اشرار، و کبریا ردای حق تعالی است؛ و غضب صفتی است از صفات دونان و درندگان، و طمع خصلتی است از خصلت های دونان و بی همّتان.

گیرم که تمام مصحف ازبر داری آن را چه کنی که نفس کافر داری

ص:364

سر را به زمین نهی تو از بهر نماز آن را به زمین بنه که در سر داری

در مذمّت ریا

و قوله حق تعالی: «الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِینَ هُمْ یُرَآءُونَ * وَ یَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ»؛(1) یعنی: بسی سختی عذاب هر نمازگزارندگان راست که از خود و نماز خود بی خبر است و ریا کنند و آن را جز در حضور مردم نگزارند و یا تکاهل ورزند تا وقت آن فوت شود.

در خبر است که پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت که: «جبرئیل چنان سفارش همسایه به من کرد که پنداشتم که مگر همسایه از هم میراث می برد»(2) و اگر کسی با همسایه نیکی نتواند کرد، باید که بدی نکند و اگر چه کافر باشد و تا چهل خانه را از هر جانبِ خانۀ این کس، همسایه شمرده اند؛ نظم:

چون ریا شرک است بگذر از ریا تا که از اخلاص دل یابد صفا

خلق، کوران را عصایند ای کیا مرد بینا را نمی باید عصا

عمر و رزق و صحّت جانت تمام هست اندر دست آن ربّ الانام

دنیی و عقبی همه در دست اوست پس به غیر از وی توجّه کی نکوست؟

پشت سوی خلق کن، رو سوی او جای کن از مقبلی در کوی او

هرچه خواهی کرد او را قبله کن تا بیابی مزد آن، بشنو سخن

جود او باشد عیان در جودها بود او باشد نهان در بودها

در فضیلت ریاضت و ترک هوای نفس کردن

قوله تعالی: «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِی وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی»(3) یعنی: آن کس که از قیام روز قیامت، نزد ملک علّام و آفریدگارِ انام بترسد

ص:365


1- (1) . ماعون، آیات 5-7.
2- (2) . مَا زَالَ جَبْرَئِیلُ یُوصِینِی بِالْجَارِ حَتَّی ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُ دعائم الاسلام، ج 2، ص 87، ح 265؛ عوالی اللئالی، ج 1، ص 152، ح 115.
3- (3) . نازعات، آیات 39-40.

و نهی و منع کند نفس خود را از تحصیل هوا و آرزوی جسمانی دنیایِ فانی، پس به تحقیق که بمیرد و پاداش این جهاد - که او با نفسِ نحس کرده است - خُلد برین و بهشت، جایگاه او باشد؛ پس باید بت های هوا را به دست ریاضت و به تبرِ خلاف عادت، خلیل وار بشکنی، تا توفیقِ بنای کعبۀ دل - که عرش رحمان است - بیابی!

در خبر است که پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت: «تعجّب از حال کسی دارم که از ترس مرض و بیماریْ از طعام پرهیز کند، چگونه پرهیز نکند از گناه و آتش دوزخ».

پس چون تو را که بیمارِ روحانی ای اگر علاج نکنی، منجر به هلاک ابدی گردی، باید که دو کار کنی: یکی پرهیز از اغذیۀ مفسده و افعال قبیحه و اوصاف ذمیمه و به خلاف مقتضای هوا و خواهش دیو نفس؛ دوم تناول کردن ادویۀ مصلحۀ جمال صالحه و اخلاق حمیده و به فرمان رسول عقل کارکردن. و چنان که در امراض جسمانی، هر مرض را به ضدّ طبیعتِ منشأ آن، علاج کنند (چون دفع حرارت به برودت و رطوبت به یبوست و غم به شادی و برعکس) و بر اسقام نفسانی نیز چنین کنند؛ پس علاجِ پرخوردن و پرخفتن و پرگفتن، کم خوردن و کم خفتن و کم گفتن باشد و علاج شهوت و تکبّر و جهل و بخل و خشم و ریا و غضب و محبّت دنیا و طول امل و ظلم و دروغ، خمولِ دل و سخا و تواضع و علم و حلم و سخاوت و اخلاص و یاد مرگ و حساب و عذاب و عدل و صدق بود! بر این، قیاس کن باقی دیگر را!

در فضیلت عدل و مذمّت ظلم و آیین سلطنت

قوله تعالی: «قُلِ اللَّهُمَّ مَلِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(1) یعنی: بگو ای محمّد که:

خداوندا! پادشاه صوری و معنوی و سلطنت ظاهر و باطن، توراست و متصرّف در

ص:366


1- (1) . آل عمران، آیۀ 26.

آن تویی! عطا می کنی آن را به هر که می خواهی و می ستانی آن را ز هر که می خواهی و ارجمند می سازی هر که را خواهی چون محمّد و پیروان او، و بی قدر می سازی هر که را می خواهی چون ابوجهل و تابعانش، و به دستِ قدرت توست خیر و نیکی، و شرّ و بدی را به کارِ تو راهی نیست، و به درستی که تو به هرچه خواهی توانایی! نظم:

سلطنت و خواجگی و بندگی عزّت و آزادگی و افکندگی

صحّت و بیماری و آسودگی بوده گی و هستی و نابوده گی

جمله به دست کرم حق بود مالک عالَم، حق مطلق بود

هرچه بخواهی برو از وی بخواه زان که جز او نیست [بشر را] اله

خوار شدستی ز خود از غافلی معرفتت نیست تو بی حاصلی

کیست شه آن کس که خدادان بود روز و شب از ورد، خداخوان بود

جای نسازد به دل خویش جاه در دم دیوان نشود رو سیاه

شاهیِ این دُنیی دون سهل دان عدل بکن ظلم مکن بهر آن

ور نه پس از مرگ ندامت کشی این خوشی ات بار دهد ناخوشی

در خبر است که پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت: عدالتِ یک ساعت یا یک روز، بهتر است از شصت ساله عبادت»؛ زیرا که از نور عدل سلاطین، ظلمت ظلم از زمان رفع شود و عبّاد و زهّاد و رعایا را جمعیّت خاطر افزون گردد و با فراغ بال روی در عبادت و طاعت نهند و فراخور حال خود انفاق و خیرات کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و شکر نعمای نامتناهی الهی به جا آرند و از آن فیض عام و بهرۀ ناتمام به پادشاه رسد که از شصت ساله طاعت نرسد.

و گفت پیغمبر صلی الله علیه و آله: «از عدل برپا و برجاست آسمان و زمین».

و گفت پیغمبر صلی الله علیه و آله: «هفت نفر روز قیامت در زیر سایۀ حق تعالی باشند: اوّل سلطان عادل را شمرده اند که حکما گفته اند که: سلطان عادل، نافع تر است از باران بزرگ قطره».

و گفت پیغمبر صلی الله علیه و آله: «[همۀ] شما رعیّت دارید و همۀ شما را از رعیتِ خود، خواهند پرسید».

ص:367

و مروی است که «عدل، شیرین تر است از شهد، و نرم تر است از روغن تازه، و خوشبوتر است از مشک».

و در خبر است که: «رسول صلی الله علیه و آله را پرسیدند که: یا رسول اللّه! آیا امت تو را به شفاعت تو از دوزخ بیرون کنند؟ گفت: آری، مگر هفت گروه را که ایشان در آتش جحیم جاوید بمانند و از شفاعت من محروم باشند: اوّل، حاکمی که به رعیّت ستم کند؛ دوم، کسی که خون به ناحق نماید؛ سوم، آنکه مسکینان و درویشان از او آزار بینند و جفا کشند؛ چهارم آنکه شراب خورد و بی توبه بمیرد؛ پنجم آنکه رباخور بود؛ ششم آنکه عاق پدر و مادر باشد؛ هفتم آنکه بخیل و ممسک بود».

و مروی است که: «کفارۀ گناهان بزرگ، به فریاد مظلوم رسیدن و داد وی را از ظالم گرفتن است».

و [البتّه] با وجود اعتماد به قیامت و کتاب، یقین که جانب هدایت را رعایت خواهد کرد و رواج دین خواهد داد و نشان، آن باشد که: در شهری مدرسه ای بنا کند و خانقاهی سازد و در مدرسه ها معلّمانِ فاضل تعیین کند و در خانقاه، درویشان کامل را در مسند تمکین ارشاد دهد و هر دو فریق را آنچه لازمه است از وظایف و اسباب مایحتاج، از وجه حلال مهیّا کند و برساند، تا با خاطر جمع طلب علم کنند و به راه سلوک روند و عزّت هر دو طایفه را واجب و لازم شمرد تا به برکت ایشان کار دنیا و آخرت وی، چنان که باید و شاید، روی در ترقّی و تزاید نهد، و به زیارت و دیدار از این گروه راغب باشد؛ و در حفظ اوقاف و صرف آن به محال آن سعی بلیغ نماید، بلکه خود موقوفات بر آن بیفزاید و متصدی متّقی، برای اصلاح آن مقرّر کند.

و قاضیان و محتسبان و مفتیان دانا و صالح، برای تقویت شرع و حمایت دین، در هر ملکی معیّن کند و طوایف مختلفه را - که در بلاد وی ساکن باشند - اهانت و آزار نکند، بلکه به لطف و احسان، به ربقۀ اسلام درآورد.

و در ادای عبادت به قدر طاعت، خود را معاف ندارد و بی مشورتِ خردمندان

ص:368

کاری نکند، که «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»(1) امر است و اگر گناهی هم کند، پوشیده و پنهان دارد و از ظلم گریزان و از خدای ترسان باشد.

و در تعمیر مسجد و بنای پل و سایر خیرات جاریه تقصیر نکند، تا امیران و منعمان دیگر نیز به وی در آن اقتدا کنند.

و از مستیِ روز و شب اجتناب کند، تا از مستیِ غفلت نیز برهد که زوال عقل، بزرگ ترینِ زیان هاست.

و خود را چون طبیب و مجموع ملک خود را چون شخصی بیمار شمارد و بداند که از مست معالجه نیاید؛ پس مُلک از حال اعتدال بیفتد و روی در خرابی نهد و در وقت سکرات، معالجه سودی ندهد و ندامت منفعتی نبخشد و این خسران دنیا و آخرت بود.

و با رعایا که به منزلۀ اعضا و جوارح و فرزندان و خادمان وی اند، مهربان باشد و ایشان را دوست دارد.

و از احکام وزرا و از احوال ایشان، هیچ وقت غافل نشود.

و جاسوسان، مدام به ولایت دشمنان بفرستد تا از تدبیرات و کار و بار و قوّت و ضعف ایشان باخبر باشد.

و باید که در بندِ آسایش خلق باشد نه در بندِ آسایش خویش، و چه بدتر از آنکه یک تن در راحت بود و به سبب آن، هزار تن در مشقّت باشند؟!

و باید بداند که ملک امکان، یک اقلیم است و دو پادشاه در اقلیمی نگنجد؛ پس از غیرت الهی بترسد و از حال خود و ملازمان و حکّام خود عبرت گیرد و در دل دعوی پادشاهی نکند و خود را بندۀ عاجزی داند آلتِ دستِ قدرت حق تعالی که اقلّ قلیلی از ملک جسمانیِ خود را به وی سپرده است؛ پس سرکشی ننماید و این را «سیاست ملک» و «ریاست آن» گویند و هر کسی را نسبت به منزل و اهل و عیال و متعلّقان و خادمان خود ولایتی داده اند؛ اگر در آن ولایت، عدالت ننماید و در تدبیر

ص:369


1- (1) . آل عمران، آیۀ 159.

منزل، بر وفق قانون شریعت و حکمت عمل نکند و در نفقه دادن و خدمت فرمودن و عزّت نمودن، افراط یا تفریط کند هم ظالم باشد.

چون عدالت نیست شاهی را شعار نیستش آگاهی از پروردگار

شاه عادل سایۀ رحمان بود شاه ظالم نایب شیطان بود

دولتش نکبت بود مالش وبال حال او رنج است و مال او ملال

جان خلق از بیم او در اضطراب خانه ها از جور او گشته خراب

خانۀ خود می کند زیر و زبر خاک می ریزد به دست خود به سر

آه مظلومان ز دستش بر فلک دشمن او خالق جنّ و ملک

می نیندیشد ز روز انتقام می کند با خویش خصمی بر دوام

ظلم از این برمی کند بنیاد از او پند گیرد دیگری از یاد او

خفته است او زان نیابد آگهی از ضلال نفس خویش و گمرهی

با خیالی عشقبازی می کند بهر شهوت، پَر ز خود برمی کند

غافل است از عاقبت از بیهُشی می نبیند هرگز او روی خُشی

چون بمیرد کار او یکسو شود دیده اش کور و سیاهش رو شود

گردد او بیدار از آن خواب و خیال خویش را بیند گرفتار نکال

نی شهنشاهیش همره نی سپاه فرصتش رفته ز کف کارش تباه

در فضیلت توکّل

قوله تعالی: «وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُواْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ»؛(1) یعنی: توکّل کنید در کارها به خدا، پس اگر هستید ایمان دارندگان به وی، «وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»؛(2) و بر خدا پس باید که توکّل کنند مؤمنان؛ پس اگر ایمان داری، متوکّل باش تا که از دوستان حق گردی که «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ»(3) چگونه توکّل نکنی و از پی مکر و عذر و تدبیرات فاسد افتی و حال آنکه خدای تعالی تنها تو را بس بود؟! که «وَ مَن یَتَوَکَّلْ

ص:370


1- (1) . مائده، آیۀ 23.
2- (2) . توبه، آیۀ 51.
3- (3) . آل عمران، آیۀ 159.

عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»(1) و به همین منوال وارد است که «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»؛ (2)نظم:

بیا و توکّل کن ای خودپرست! که از حرص، دینت بیابد شکست

توکّل کن ای آدمی زینهار! از آن پس به هر مشکلی غم مدار

که حق حل کند مشکلات تو را نکوتر نماید صفات تو را

ز رنج و عناد وارهد جان تو رسد هر دم از خوان حق نان تو

بیا بگذر از حرص تا وارهی توکّل بکن تا به کس نان دهی

توکّل نگردد ز ایمان جدا اگر مؤمنی، پس توکّل نما!

ز احوال دل حالتی را بنام توکّل به امید ربّالانام

بدان حالت ار دل رسد دل بود و گر نه یکی سنگ یا گل بود

توکّل سر عزّت افزایدت حریصی به خواری در اندازدت

پس از آدمی نیستی چارپا توکّل بکن تا رهی از بلا

در بیان گناهان کبیره

قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَل - ِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَ حِشَ وَ إِذَا مَا غَضِبُواهُمْ یَغْفِرُونَ»؛(3) یعنی:

نعیم بهشت که بهتر و پاینده تر است، برای مؤمنان متوکّل است و برای آن کسانی که پرهیز می کنند و به یک سو می روند از گناهان بزرگ و از کارهای زشت، و چون خشم گیرند بر ایشان مردمان و رنجی و زیانی که بدیشان رسانند درمی گذرانند آن را و عفو می کنند از ایشان.

بدان که اکابر دین را اختلاف بسیار است در تحقیق معاصی کبایر و گناهان بزرگ؛ بعضی بر آن رفته اند که کبیره عبارت است از گناهی که حق تعالی، کنندۀ او را وعده داده باشد به عقاب در قرآن مجید.

و بعضی گفته اند که کبیره، آن گناه است که شارع برای آن حدّی قرار داده باشد و یا تصریح کرده باشد فاعل آن را به وعید.

ص:371


1- (1) طلاق، آیۀ 3.
2- (2) زمر، آیۀ 36.
3- (3) . شوری، آیۀ 37.

و طایفه ای برآن اند که هر گناهی که مشعر باشد به قلب اعتماد عامل آن به دین، کبیره است.

و فرقه ای چنین گویند که کبیره، معصیتی را باید دانست که دانسته شده باشد حرام بودن او به دلیل قاطع.

و گروهی گفته اند که هر گناهی که وعید شدیدی بر آن واقع شده باشد در کتاب خدا و حدیث مصطفی صلی الله علیه و آله آن کبیره است.

و گفته اند: گناه کبیره هفت است: اوّل شرک آوردن به خدا؛ دوم کشتن آدمی به ناحق؛ سوم فحش گفتن به زن صالحه؛ چهارم خوردن مال یتیم؛ پنجم زنا کردن؛ ششم گریختن از جهاد؛ هفتم پدر و مادر آزردن.

و بعضی سیزده گناه نیز بدین افزوده اند و کبایر را بیست شمرده اند: اوّل لواط؛ دوم سِحر نمودن؛ سوم سود و ربا خوردن؛ چهارم غیبت کردن؛ پنجم سوگند به دروغ خوردن؛ ششم شهادت ناحق دادن؛ هفتم شراب خوردن؛ هشتم دزدی کردن؛ نهم عهد شکستن؛ دهم ترک بلاد اسلام کردن بعد از هجرت بدان؛ یازدهم نومید شدن از رحمت خدا؛ دوازدهم ایمن شدن از قهر خدا؛ سیزدهم در کعبه مناهی کردن.

و بعضی نیز چهارده دگر بر این افزوده اند و کبایر را سی و چهار دانسته اند: اول خوردن گوشت مردار؛ دوم خوردن خون؛ سوم خوردن گوشت خوک؛ چهارم خوردن گوشت حیوانی که در وقت کشتن آن، نام غیر خدا برده باشند؛ پنجم از غیر ضرورتی حرام خوردن و بردن، چون قیمت شراب و قیمت سگ هرزه گرد و زن فاحشه گر و مزد گرفتن و به طاس نگاه کردن خصوصاً رشوه گرفتن در حکم و در خبر است که: «بپرهیزید از رشوه که آن، محض کفر است و رشوه گیرنده بوی بهشت نشنود و بپرهیزید از آنکه تواضع کنید توانگری را برای توانگریِ وی؛ زیرا که هیچ کس آن نکند مگر آنکه دو حصّه از سه حصّۀ دین وی برود و از بهشت بی نصیب شود؛ ششم قمار باختن؛ هفتم نقصان در کیل و وزن کردن؛ هشتم یاری

ص:372

ظالمان نمودن؛ نهم حق مردم را پیش خود نگاه داشتن با قدرت بر ادای آن؛ دهم اسراف در دادن؛ یازدهم تبذیر در تحصیل مایحتاج و غیر آن؛ دوازدهم خیانت در امانت و مال مردم نمودن؛ سیزدهم اشتغال به ملاهی و ملاعب؛ چهاردهم اقرار بر گناهان دیگری نمودن.

و جمعی بر این رفته اند که گناهان، همگی کبیره است به واسطۀ مشترک بودن آن ها در مخالفت امر و نهی شارع؛ امّا بعضی بزرگ تر است از بعضی؛ گناهان بزرگ را نسبت به بزرگ تر از آن صغیره خوانند و اگر نه، فی نفسه کبیره است، مثلاً بوسیدن زن نامحرم نسبت به نظر کردن بر روی وی کبیره است و نسبت به زنا کردن با وی صغیره است. این قول بسیار قوّت دارد، ولیکن بر هیچ یک از این اقوال دلیلی نیست که اطمینان قلب از آن حاصل شود.

و بسا باشد که در پوشیده ماندن کبیره و صغیره مصلحتی باشد که عقل ما بدان راه نبرد؛ چنان که در پوشیده بودن شب قدر و نماز وسطا و اسم اعظم است و بنا بر آنکه همۀ گناهان کبیره باشد، محو کردن اجتناب از کبایر ارتکاب صغایر را و شرط بودن عدم اصرار بر صغیره در عدالت بدان معنا باشد که هرگاه شخصی را دو گناه پیش آمد، یکی بزرگ تر و دیگری خردتر و وی بر هر دو قادر باشد و از ترس خدا از آن گناه بزرگ تر را ترک کند و به گناه خورد اکتفا نماید [تا] به برکت ترک کردن آن، این را از او بگذرند!

و در این باب نیز مصرّ بودن با عدالت منافات دارد.

نقل است که یکی از بزرگان را پرسیدند که: گناه صغیره کدام است و گناه کبیره کدام؟ گفت: گناه کردن زهر خوردن بود روح را و زهر، خرد و بزرگ نمی باشد!

و از یکی از محقّقان پرسیدند که: گناه کبیره کدام است؟ گفت: گناه را صغیره دیدن، کبیره است.

ص:373

و از دانشمندی پرسیدند که: در گناه صغیره و کبیره چگونه ای؟ گفت: مخالفت فرمان سلطان دیّان را صغیره دیدن و خُرد شمردن خُردی و کوری است!

و یکی از کاملان دین می گوید که: در وقت شهوت و معصیت، هر گناهی که باشد کبیره باید دید و در زمان توبه و استغفار، هر گناهی که کرده صغیره باید شمرد و باز همچنین است چون رجا و یا خوف به افراط رسد. و غافل را باید که بر تأدیب نفس امّاره و دفع شرّ شیطان لعین، دو قاعده را همیشه منظور دارد و فراموش نکند:

یکی آنکه عمل به ارکان را جزء ایمان داند؛ دوم آنکه صاحب کبیره را مخلّد در نار قرار دهد، تا مگر از هلاک و بلا وارهد.

و گفته اند که مؤمن آن است که در تمیز گناه و ثواب کوشد، نه در تمیز صغیره و کبیره؛ نظم:

چون تو راست عصمت از عصیان از صغیره کبیره هیچ مدان

تو مکن بد ز روز حق بهراس خُرد را از بزرگ تو بشناس

ور نه نفس تو هست بی پروا ندهد هیچ نفع، علم بر اشیا

عمر اندر سر تمیز گذشت رفت از دست همچو باد به دشت

مایۀ روز رستخیز برفت عمر بی قیمت و عزیز برفت

جمله اندر سر هوا و هوس بند شهوت و هوس به سانِ مگس

کرده ای تو تمیز نیک از بد لیک بد می کنی نه نیک ای مَرد

در خوف و خائف

قوله تعالی: «إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمَنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ»؛(1) یعنی: این است و به جز این نیست که می ترسانی تو ای محمّد! آن کس را که پیرو است قرآن را و ترس دارد از خدای بخشاینده به دل یا خلوت. پس مژده ده این ترس کاران را به آمرزش گناه و مزد نیکو!

ص:374


1- (1) . یس، آیۀ 11.

ای بی درد غافل! «أَن لَّیْسَ لِلْإِنسَنِ إِلَّا مَا سَعَی»(1) می شنوی و سعی نمی کنی؟! «وَ إِیَّیَ فَارْهَبُونِ»(2) می خوانی و بیم نداری؟! امرِ «وَ خافُونِ»(3) می بینی و نمی ترسی؟ «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُو * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(4) در کار است، از چه می پرسی؟! نظم:

بترس و بگری و بسوز و بنال که بی ناله باشد نجاتت محال

مکن لحظه ای دل تهی از هراس که گردی همان لحظه تو ناسپاس

ز قهر خداوند ایمن مباش مکش دست از کار تخمی بپاش

بشور چرک عصیان فرو ریز اشک فلک را ز گریه درآور به رشک

تو را هست در پیش راه دراز بکن کوشش و توشۀ آن بساز

بدان در کمین است دیو عنید بود یارش این نفس دیو پلید

متاعت به غارت برند، این دو زشت به یک باره آتش زنندت به کشت

کسی را که باشد دو دشمن چنین چسان شاد باشد دل آن حزین

2. ملا محمدعلی خلخالی

اشاره

ملا محمّدعلی بن محمدحسین بن محمدسعید بن حاج محمدصالح بن محمدسعید خوجینی(5) خلخالی یکی از دانشمندان فلسفی مشرب سدۀ سیزدهم هجری است. او به خاندان های مهم علمی و اخلاقی در خلخال تعلق دارد که از آن دانشمندانی در علم و عرفان ظهور کرده اند. برخی از شخصیت های علمی خاندان خلخالی عبارت اند از:

ص:375


1- (1) . نجم، آیۀ 39.
2- (2) . بقره، آیۀ 40.
3- (3) آل عمران، آیۀ 175.
4- (4) . زلزله، آیات 7 و 8
5- (5) . خوجین یکی از روستاهای اطراف خلخال است.
2/1. خاندان خلخالی

ملا محمدصالح بن محمدسعید خلخالی (1095-1181 ق)(1)

او جدّ اعلای ملا محمدعلی خلخالی و شاگرد محمدصادق اردستانی و ملا حمزۀ گیلانی است. وی آثار متعددی در عرفان و فلسفه نگاشته که نسخ خطی چند اثرش تاکنون شناسایی شده است:

الف) شرح قصیدۀ میرفندرسکی، که به انضمام شرح دیگر این قصیده موسوم به تحفة المراد نوشته حکیم دارابی، به چاپ رسیده است(2).

ب) العروة الوثقی در فقه و احکام(3).

ج) شرح حدیث عالم علوی (سئل أمیر المؤمنین علیه السلام عن عالم العلوی؟ فقال علیه السلام:

صورة عاریة عن المواد عاریة عن القوة و الاستعداد). که چند نسخه از آن در دست است.(4)

د) التأملات العشرة.

ه) تعلیقه بر تعلیقة الحکمة الصادقیة. رسالة الحکمة الصادقیه را ملا حمزه گیلانی از تقریرات استاد خود، ملا محمدصادق اردستانی، در مسائل نفس فراهم آورد.

نظرعلی خان زنگنه بر آن رساله تعلیقه نوشت و در آن تعلیقه ضمن باز گشودن

ص:376


1- (1) . جناب آقای سید محمد مسعود نقیب در کتاب خلخال و مشاهیر عنوان کرده که نسخه ای از کتاب عین الیقین فیض کاشانی در کتابخانۀ وی موجود است که ملا صالح خلخالی آن را در سال 1179 ق کتابت کرده است. بنابراین وفات صاحب ترجمه را سال 1181 ق صحیح دانسته است. مادۀ تاریخی که ملا محمد اردبیلی در فوت وی سروده: بهر تاریخ او بگفت خرد او همی «منبع فضل بود و کمال» که عبارت «منبع فضل بود و کمال» به حساب ابجد برابر با 1181 می شود. ر. ک: خلخال و مشاهیر: ص 597.
2- (2) تحفة المراد شرح قصیدۀ میرفندرسکی، شارح حکیم عباس شریف دارابی به ضمیمۀ شرح خلخالی و گیلانی، به اهتمام محمد حسین اکبری ساوی، ص 179-220.
3- (3) . الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 15، ص 250.
4- (4) . کتابخانۀ مجلس مجموعۀ ش 1803 رسالۀ پانزدهم، کتابخانۀ آستان قدس رضوی ش 6165، کتابخانۀ آستان حضرت معصومه علیها السلام به شمارۀ 515، کتابخانۀ مرعشی ش 6713 و کتابخانۀ وزیری یزد، ش 3194.

مشکلات، اعتراضات چندی نمود. در این رساله ملا صالح جواب اعتراضات زنگنه را با عنوان های «قوله - قوله» داده است. این تعلیقه به زبان عربی است و مرآة النفس و مرآة العقل نیز نامیده شده است.

و) تعلیقۀ رسالۀ چرخیه: رسالۀ چرخیه در شرح چرخ محمد آقاسی فرانسی پاریسی و به وسیلۀ نظرعلی خان زنگنه تدوین شده است و چون واجد مسائل علم طبیعی قدیم است، حاج ملا صالح در این تعلیقه نظریاتی دربارۀ دیدگاه های زنگنه داده است. این کتاب در سال 1176 ق پایان یافته است.

ز) الابانة المرضیة فی شرح مبحث الوقت و القبلة من الروضة البهیة که این کتاب را هنگام تحصیل در نزد استادش نوشته و در شعبان 1130 ق به پایان برده است.

ح) رسالة فی معرفة اللّه و معرفة النفس.

ط) سراج السالکین.

مقبرۀ ملاصالح در خلخال واقع شده است.(1).

ملا محمد سعید بن ملا صالح خلخالی خوجینی

از دانشمندان و علمایی است که در اواخر قرن دوازده و اوایل قرن سیزده می زیست و در کسب معارف و علوم کوشید و آثاری از خود به یادگار گذاشت؛ از جمله:

الف) رساله در قضا و قدر که نسخه ای از آن در کتابخانۀ دانشگاه تهران و نسخۀ دیگری در کتابخانۀ ملک تهران(2) موجود است.

ب) تذکرة الافکار.

ج) نتیجة الافکار در کلام و اخلاق شیعی و سوگواری امام حسین علیه السلام.

د) رساله در بیان خواب.

ص:377


1- (1) . مقاله ای در دانشنامۀ جهان اسلام، ج 15، ص 834-835 با عنوانِ «خلخالی، محمدصالح بن محمد سعید» از زهرا شفاعی، در شرح حال مترجم آمده ولی اطلاعات آن ناقص و با شرح حال نوۀ وی خلط شده است.
2- (2) . فهرست نسخه های خطی کتابخانه ملک، ج 9، ص 76.

ه) غرائب احوال الجن.

و) منظومه در صفات الباری تعالی به فارسی که در سال 1235 نوشته و نسخه ای از آن در کتابخانۀ ملی ملک موجود است.(1)

ملا محمدمهدی بن محمدسعید بن ملا صالح خلخالی خوجینی

او از علمای معروف اوایل قرن سیزدهم بود. از وی کتابی با نام معادیه بر جای مانده که نسخه ای از آن در کتابخانۀ آیت اللّه مرعشی به شمارۀ 779 موجود است.(2) وی این کتاب را در رد پادری نصرانی - که کتابی در نکوهش اسلام منتشر کرده بود - به دستور قائم مقام والی تبریز تألیف کرد. قائم مقام گروهی از علما را شب های پنج شنبه جمع می کرد تا نوشته ای به زبان ساده در رد پادری بنویسند. خلخالی هم در آن جلسه شرکت می کرد و موضوعاتی راجع به معاد جسمانی بیان می کرد. بعد از فوت قائم مقام در سال 1238 ق، جلسۀ مذکور تعطیل شد و ملا مهدی مطالب مطرح شده را در این رساله جمع آوری و تألیف کرد و آن را در شب سه شنبۀ ماه ذی حجه 1251 در تهران به پایان رساند.(3)

آقا حسین بن محمد سعید بن ملا صالح خلخالی خوجینی

مردی عالم و فاضل بود و در سال 1230 از دنیا رفت و برادرش، ملا مهدی، در رثای وی قطعه ای سرود و مادۀ تاریخ فوت وی را چنین بیان کرد:

ص:378


1- (1) خلخال و مشاهیر، سید محمد مسعود نقیب، ص 569.
2- (2) . فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ آیت اللّه مرعشی نجفی، ج 2، ص 386 و ج 11، ص 277.
3- (3) . خلخال و مشاهیر، ص 604. شایان ذکر است که: تملکی از همین دانشمند - ملا مهدی خلخالی - در ظَهر کتاب الروضة البهیة (نسخۀ شمارۀ 4276 کتابخانۀ آیت اللّه مرعشی) موجود است که در سال 1233 تحریر کرده و در همانجا اجازه ای از شیخ زین العابدین مازندرانی به وی و اجازه ای به فرزند او - عبدالرحیم - موجود است که تاریخ اجازۀ دوم سال 1286 قمری است. از یادداشت فضل اللّه صالحی - در سال 1293 ق، در ظَهر همان نسخه، بدین عبارت: «از عموی مکرم، میرزا عبدالرحیم در طهران مدرسۀ معین الممالک به امانت گرفت شد» برمی آید که عبدالرحیم مذکور تا سال 1293 در قید حیات بوده است. (فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ آیت اللّه مرعشی، ج 11، ص 277).

ناگه ندا ز هاتف در رسید کی بینوا بگو به حسین شمس مشرقین(1)

2/2. ملا محمدعلی خلخالی

ملا محمدعلی خلخالی یکی دیگر از شخصیت های علمی خاندان یادشده است. از تاریخ زندگانی و تولد و وفات وی خبری در دست نیست. او در سال 1263 ق در لاهیجان بود و کتابش عیون الاسرار، را برای حاکم زنجان نوشت.

از آثار باقی مانده از ملا محمدعلی خلخالی معلوم می شود که وی حکیمی عارف مسلک، و در مسائل فلسفی و عرفانی صاحب نظر بوده است. از فهرست کامل آثار وی اطلاعی در دست نیست، ولی تاکنون نسخ خطی چند اثر وی شناسایی شده است:

1. عیون الاسرار المکتومه (در ادامه توضیح داده خواهد شد).

2. رساله ای در وحی در 4 صفحه که نسخۀ آن به شمارۀ 3486/2 در کتابخانۀ دانشگاه تهران نگهداری می شود.(2)

3. شرح حدیث قدسی و مسائل: سیزده مسئلۀ حدیثی و تفسیری است که مؤلف بر افاضل رشت طرح کرده و پاسخی از آن ها نشنیده است. نسخۀ این رساله که حاوی سه برگ است در مجموعه ش 7069 آستان قدس رضوی نگهداری می شود.(3) این رساله را نیز علی اکبر بن محمد کریم طبیب سالیانی در رشت سال 1263 تحریر کرده است.(4)

4. شرح حدیث حقیقت که کمیل از علی علیه السلام نقل کرده است. این شرح را خلخالی در خاتمۀ کتابش، عیون الاسرار المکتومه درج کرده است.

ص:379


1- (1) . خلخال و مشاهیر، ص 605.
2- (2) فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، ج 11، ص 2491؛ فهرست نسخه های خطی فارسی، ج 2، ص 1005.
3- (3) . فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ آستان قدس رضوی، ج 5، ص 106.
4- (4) . خلخال و مشاهیر، ص 413.
2/3. عیون الاسرار

مهم ترین اثری که از خلخالی تاکنون شناسایی شده، این رساله است. او این کتاب را در لاهیجان و به خواهش حاکم آن دیار، میرزا محمدعلی خان لاهیجانی، نگاشته و آن را در هشت فصل و یک خاتمه قرار داده که عنوان فصول آن چنین است: 1. در فرق میان وحی و الهام، 2. در بیان وحی، 3. در بیان اقسام خواطر، 4. در بیان کشف و اقسام آن، 5. در بیان فرق میان رسول و نبی و امام و ولی، 6. در معنی نبوت و ولایت، 7. نبوت و ولایت مطلقه و مقیده، 8. در تعیین خاتم نبوت مطلقه و مقیده و خاتم ولایت مطلقه و مقیده، 9. شمه ای از اوصاف حقیقة محمدیة، خاتمه: در شرح حدیث حقیقت.

از این کتاب تاکنون دو نسخه (1. کتابخانۀ آستان قدس رضوی، ش 806(1) ؛ کتابخانۀ مجلس سنای سابق ش 884)(2) شناسایی شده است.

خلخالی در این اثر به مسائل مهم اعتقادی پرداخته که گذشت زمان، چیزی از اهمیت این موضوعات نکاسته و امروزه هم از مسائل مهم اعتقادی به شمار می روند. برای آشنایی با اندیشه های وی عنوان و توضیحات کوتاهی از این موضوعات با نص عبارت خلخالی ذکر می شود.

در بیان وحی

بدان که وحی بر چند قسم است:

اول: وحی عام است و آن را وحی مشترک نیز گویند، که برای انسان و حیوان و نبات و معدن و سماء و ارض حاصل است، چنانچه حضرت اقدس تعالی می فرماید: «وَ أوْحَیْنا إلی امِّ مُوسی»، «وَ أوْحی رَبُّکَ إلَی النَّحْلِ»، «وَ أوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أمْرَها»، و این قسم را وحی خفی گویند.

ص:380


1- (1) . فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ آستان قدس رضوی، ج 4، ص 210؛ فهرست نسخه های خطی فارسی، ج 2، ص 1289.
2- (2) فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ مجلس سنای سابق، ج 2، ص 83.

دویم: وحی خاص است که مختص به انبیاء و رسل است و آن علم غیبی سماوی است که به انبیاء و رسل بواسطه و به غیر واسطه می رسد. اما آنکه بواسطه حاصل می گردد مثل علمی که برای ایشان بواسطۀ جبرئیل از ملائکه حاصل می شود. و اما آنکه بدون واسطه حاصل می گردد مثل علمی که از حق جل شأنه خاصّه حاصل می شود. قال اللّه تعالی: «فَأوْحی إلی عَبْدِهِ ما أوْحی». و این قسم از وحی بدو قسمش مخصوص انبیاء و رسل است و علمی که از او حاصل است، موسوم است به کتاب الهی.

در بیان اقسام خواطر

بدانکه خواطر چهار قسم است:

اول: خاطر رحمانی و آن خاطری است که باعث شود به توجه عبد بالکلّیه به سوی حق اقدس و ترک وی ماسوی حق را؛

دوم: ملکی و آن خاطری است که داعی شود به طاعت و عبادت و خیرات و حسنات و بهر چه که تعلق به شریعت و طریقت و حقیقت دارد؛ زیرا که مراد از شریعت تخلّی، نفس است از زایل نفسانیه و مراد از طریقت، تجلی وی است به کمالات عقلیّه و از حقیقت مشاهدۀ وجودات من حیث نفسه مجرّد؛

سیوم: شیطانی و آن خاطری است که دائمی شود بر توجه کلی به هوا و هوس نفسانی و به مخالفت و ترک حق؛ زیرا که مراد از شیطان، مخالفت حق و موافقت خود است به جهت اینکه او دشمن انسان است و دشمن برای دشمن خود ارادۀ خیر نمی نماید.

چهارم: نفسانی، و آن خاطری است که داعی شود بر شهوات از ملبوس و مأکول و قول و فعل و به غیر وی هرگز تجاوز نکند.

و فرق میانه خاطر نفسانی و شیطانی آنست که نفس در یک چیز با حق مخالفت کند و شیطان در هرچه که ممکن است مخالفت کند.

پس مَلَک و رحمانْ یک جُند، و نفس و شیطانْ یک جُند دیگر است و لهذا امام

ص:381

علیه السلام فرمود:

«أعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک». و گفته اند که دشمن انسان چهار چیز است: دنیا و هوی و نفس و شیطان نعوذ باللّه من هذا الاعدآء.

در بیان فرق میان رسول و نبی و ولی و امام

بدانکه نبی کسی را گویند که مأمور حق باشد به عمل، و رسول کسی است که مأمور حق باشد به عمل و تبلیغ، و ولی کسی است که ملک را با او حدیث کنید یعنی او را به عمل خبر دهد، و امام کسی است که ملک با حدیث کند به عمل و تبلیغ. پس هر رسول، نبی و امام و ولی و محدث باشد بدون عکس، و هر رسول امام باشد بدون عکس و مرتبه رسول اعلی و اشرف است از مرتبۀ امام، و مرتبۀ امام اعلی و اشرف است از مرتبۀ ولی و محدث؛ زیرا که رسول واجد سه مرتبه و نبی و امام واجد دو مرتبه و ولی واجد یک مرتبه است. و ولایت هر رسولْ اقوم است برنبوت او و اشرف و اعلی و اعظم است از نبوت وصی و نبوت اقوم است بر رسالت او و اشرف اعلی و اعظم است از رسالت وی و همچنین است حکم ولایت نبی نسبت به نبوت وی و حکم ولایت امام نسبت به امامت وی؛ زیرا که ولایت باطن نبوت و امامت و نبوت باطن رسالت است و باطن هر شیء اثر و اعظم از آن است؛ زیرا که ظاهر محتاج است به باطن، و باطن مستغنی از ظاهر است.

3. محقق اردبیلی

اشاره

عارف شوریده سر و واعظ دل سوخته، شیخ محمد فرزند سلطان محمد اردبیلی که در کاشان چشم به جهان گشود و رشد و نمو یافت. او در این شهر دست ارادت به قاضی اسداللّه قهپایی می دهد و قدم در سیر و سلوک عرفانی می نهد. بعد از اینکه استادش در سال 1048 ق دارفانی را وداع گفت، او در بیدگل کاشان ساکن شد و در این شهر به وعظ و تربیت شاگردان پرداخت، تا اینکه در همان شهر دارفانی را وداع گفت و در مسجدی که به نام وی تاکنون در آن شهر معروف است مدفون شد. مردم بیدگل نیز به پاس قدس و تقوا و خدمات دینی و فرهنگی او بدان دیار، مزار وی را زیارتگاه قرار دادند که تاکنون نیز پای برجا و مورد احترام اهالی آن دیار است.

ص:382

اعقاب وی نیز در آن دیار پیوسته از عالمان و خادمان دین بوده اند که خطیب توانا، محقق کاشانی، هفدهمین نسل وی بود، که سال قبل (1391 ش) دارفانی را وداع گفت.

محقق اردبیلی عارفی دل سوخته و خطیبی زبردست و ادیبی بارع بود که این مطلب از آثار وی به خوبی هویداست. آثار وی که اغلب به فارسی نگاشته، نثری روان و منشیانه دارد و او در موارد متعدد از آثارش مطالب را به نظم ادا کرده که نشانگر توانایی وی در سرودن اشعار است.

اولین بار ملا احمد نراقی در کتاب خزائن (ص 334)، به استناد یکی از آثار وی - گویا کتاب تبصرة الذاکرین - از وی یاد کرده و می نویسد:

فائدة: میرزا محمد الاردبیلی الاصل و کاشانی المسکن که مشهور به محقق است و قبر او در بیدگل است از قرای کاشان، از جملۀ عرفا بوده از شاگردان قاضی اسداللّه قهپایی که او نیز از جمله عرفا است و در کاشان در قرب دوازۀ فین مدفون است و در مقبرۀ شاه شمس و حال مشهور است به مقبرۀ قاضی اسداللّه و فوت قاضی اسداللّه در سنۀ یکهزار و چهل و هشت واقع شده.

نراقی پس از آن، سلسلۀ عرفانی قاضی اسد را ذکر کرده که پس از این خواهد آمد.

محمدعلی خان تربیت در کتاب دانشمندان آذربایجان (ص 328) از حکیم میرزا محمد اردبیلی یاد کرده که صائب تبریزی در قرن یازدهم در اردبیل با وی ملاقات کرده و 14 بیت از وی در بیاض خود نقل کرده است. به نظر می رسد این شخص، همین دانشمند مورد گفتگوست.

3/1. قاضی اسد قهپایی پیر و مرشد محقق اردبیلی

اردبیلی در کاشان نزد قاضی اسد قهپایی زانوی ادب بر زمین زد و رسم شریعت و آداب طریقت آموخت، تا اینکه در سال 1048 ق استادش، قاضی اسد، رخت از سرای عاریت به دار آخرت کشید و محقق اردبیلی قصیده ای در دوازده بیت در

ص:383

سوگ وی سرود که پنج بیت آن، هم اکنون نیز بر مزار قاضی اسد در کاشان بر سنگ قبرش حک شده، که چنین است:

پیرو شاه و پیر اهل طریق اسداللّه شاه درویشان

مرغ روحش به بال حب وطن کرد سوی ریاض جان طیران

زارجعی نوبت رحیل شنید گشت حیران به اصل خود نگران

جانش از بی نشان نشان می جست چون نمودند از او نماند نشان

جستم از پیر حلقه تاریخش رفته از حلقه پیر داد نشان(1)

بقعۀ قاضی اسد (م 1048 ق) در کتاب بناهای آرامگاهی (ص 502) و فرهنگ ایران زمین (ج 25، ص 226، به نقل از آثار تاریخی کاشان و نطنز، ص 196) معرفی شده است.

محقق اردبیلی در خاتمۀ کتابش، تبصرة الناظرین، سلسلۀ ارشاد استادش را چنین ذکر می کند:

نسبت خرقه و تعلیم ذکر و رخصت و ارشاد این کمینه فقرا و نامرادان غیر محسوب از عداد و سرگشتگان وادی محبّت و وداد درویش محمّد المعروف به میرزا محمد المتخلّص بالمحقق الاردبیلی منشأً و الکاشانی مولداً و مسکناً از پیر روشن ضمیر القاضی اسد اللّه القهپائی، رباعیه:

تا دوست نمود جلوه بر جان اسد شد خطّۀ تجرید به فرمان اسد

کس نیست درین عهد ز شوریده سران بر مسند توحید به سامان اسد

که قریب به این زمان در دارالمؤمنین کاشان به جوار رحمت ایزدی پیوست و در مقبرۀ متبرکه سلطان الفقرا شاه شمس مدفون گشت و فقیر را قطعه ای در تاریخ ستر و ارتحال آن مستور قباب رحمت و مغفرت ایزد

ص:384


1- (1) تاریخ کاشان، ص 505 به نقل از یادداشت های آقای اللهیار صالحی. در همین کتاب ص 278 و 438 نیز یادی از بقعۀ قاضی اسد آمده است.

متعال رو داده بود مشتمل بر دوازده بیت و این دو بیت که مادّۀ تاریخ است از آخر آن قطعه است:

پیر قاضی اسد محقق دوش رفت ازین حلقه حلقه سان به کران

جستم از پیر حلقه تاریخش رفته از خلقه پیر داد نشان

و نسبت وی از قطب المحققین، الشیخ درویش علی اسدیری السّبزواری، و او از شیخ فاضل کامل عارف به معارف یقینی، الشیخ ملک علی الجوینی، و او از سالک مسالک طریق، الشیخ حاجی محمد الجوینی، و او از شیخ کامل ربّانی، الشیخ کمال الدّین الجوینی، و او از شیخ عارف واصل حقیقی، الشیخ حاجی حسین الابرقوئی، و او از مفخر السادات الامیر سید محمّد که معروف است به نوربخش و این سلسله به این اعتبار به نوربخشیه مشهور و موصوف گشته و با سید امیر عبداللّه - که سلسلۀ اهل هری و توابع به او منسوب است و آن سلسله معروف به فتحیه است هم سیره بوده اند - و او از شیخ محقق الشّیخ ابی اسحق محمّد الختلانی، و او از شیخ نقاوة السادات الامیر سید علی شهاب بن السید محمد الهمدانی، و او از شیخ عارف کامل الشیخ محمود بن عبداللّه المزدقانی، و او از شیخ عارف، الشّیخ علاء الدّوله سمنانی، و او از شیخ نورالدّین عبدالرّحمن الکسرقی الاسفراینی، و او از شیخ جمال الدّین احمد الجوزقانی، و او از شیخ ابی علی لالا، و او از شیخ مجدالدّین اسماعیل البغدادی، و او از شیخ نجم الدّین محمد الملقب بالکبری، و او از شیخ ابوالنجیب السهروردی، و او از شیخ احمد الغزالی، و او از شیخ ابوبکر محمد نسّاج، و او از شیخ ابوالقاسم محمد الگرگانی، و او از شیخ المحقق ابوعثمان المغربی، و او از شیخ ابوعلی الکاتب، و او از شیخ واصل ابوعلی الرودباری، و او از شیخ جنید البغدادی، و او از سری سقطی، و او از معروف کرخی، و او از سلطان دنیا و دین و پیشوای راه نمایان طریق حق و یقین ثامن ائمۀ طیّبۀ معصومین سلطان خراسان و امام انس و جان و مولی و مقتدای متقیان امامنا و مقتدانا و سیدنا و مولانا ابو الحسن علی بن موسی الرّضا - علیه و علی آبائه افضل الصّلوة و التّحیّة و الثّناء.

ص:385

3/2. آثار

محقق اردبیلی نثری روان و بیانی شیوا و جذاب دارد. او آثارش را برای استفادۀ عموم، اغلب به فارسی نگاشته است. تاکنون استقصایی از آثار وی به عمل نیامده و اثری نیز از وی به چاپ نرسیده است. اولین بار آقای حسن نراقی که نسخه ای از کتاب ریاض العارفین محقق اردبیلی نزدش بوده، با استناد به همان کتاب مقاله ای عالمانه دربارۀ محقق اردبیلی و معرفی کتاب یادشده، در فرهنگ ایران زمین نگاشته است. آثاری که در کتاب شناسی ها از محقق اردبیلی تاکنون معرفی شده، عبارت است از:

1. تبصرة الناظرین و تذکرة الذاکرین، در یک مقدمه و شش تذکره و یک خاتمه در معانی و طریقۀ ذکر، که تألیف آن را در روز جمعه دوازده محرم 1050 ق به پایان رسانده است.(1)

2. فصل فی العرفان یا تبصرة الطالبین که در نشریۀ انجمن آثار ملی طهران، شمارۀ 2، زمستان 1355 ش، ص 31-40، متن آن به چاپ رسیده و تاریخ تألیف آن ربیع الاول 1051 ق، ذکر شده است.(2)

3. تیسیر المرام لتفسیر الکلام، فرهنگ واژه های غریب قرآن کریم و به عربی است که به ترتیب سوره های قرآن تنظیم گردیده و در اول ربیع الثانی 1055 ق تألیف آن به پایان رسیده، و تاکنون سه نسخه از آن (ملک تهران ش 439؛ مرکز احیا قم ش 3596؛ سپهسالار تهران ش 7478) شناسایی شده است.(3)

4. ریاض العارفین و منهاج السالکین، به فارسی، در عرفان در هشت روضه که تألیف آن در سال 1057 ق انجام گرفته است. این کتاب مهم ترین اثر محقق اردبیلی است و تاکنون از آن چهار نسخه (مرعشی قم ش 40؛ گلپایگانی قم ش 692

ص:386


1- (1) فهرست نسخ خطی مدرسۀ نمازی خوی، ص 171، نسخۀ ش 345؛ فهرست مدرسۀ سلطانی کاشان، نسخۀ ش 356؛ دنا، ج 2، ص 773؛ فنخا، ج 6، ص 881.
2- (2) طبقات اعلام الشیعه، قرن 11 ق، ص 495.
3- (3) دنا، ج 3، ص 493؛ فنخا، ج 9، ص 690.

و ش 15435؛ نسخۀ آقا حسن نراقی که فیلم آن در دانشگاه تهران ش 3507 و در مرکز احیاء قم ش 666 موجود است و در فرهنگ ایران زمین، ج 25، ص 232-224 معرفی شده است.(1)

5. صوفیۀ صفویه، به فارسی، در عرفان، که نسخۀ منحصر آن در مدرسۀ سلطانی کاشان در مجموعۀ شمارۀ 356 (برگ های 26-40، تحریر 18 ذیقعدۀ 1079 ق) بعد از رسالۀ تبصرة الناظرین مؤلف موجود است.(2)

6. مناجات، به فارسی، در عرفان، که نسخۀ منحصر آن در مدرسۀ سلطانی کاشان در مجموعۀ شمارۀ 356 بعد از رسالۀ صوفیۀ صفویه مؤلف در هشت برگ موجود است.(3)

3/3. اشعار

اردبیلی به تصریح خودش «محقق» تخلص می کرد، که نشان می داد او در سرودن اشعار تبحر داشته است؛ ولی تاکنون دیوان اشعاری از وی گزارش نشده است. 28 رباعی از وی را با مناجاتی در دوازده بیت - که اردبیلی در کتابش، ریاض العارفین درج کرده - آقای حسن نراقی در مقاله اش در فرهنگ ایران زمین ذکر کرده است. در اینجا یازده رباعی دیگر که اردبیلی در کتابش، تبصرة الناظرین، درج کرده، نقل می شود.

(1)

رخسار بتی کز خط و خالش رقمست غارتگر رونق ریاض ارم است

بر صورت خود نگاشت حُسنش که چو حسن نه بیش ز حدّ خویش یک مو نه کم است

ص:387


1- (1) دنا ج 5، ص 1102؛ ج 17، ص 328.
2- (2) دنا، ج 7، ص 213.
3- (3) دنا، ج 10 ص 4.

(2)

با ناوکِ غم سینۀ ریش خوش است مرهم چه کند دلی که با نیش خوش است

پیش کشش کمان ابروی بتان قربانی عاشقان به هر کیش خوش است

(3)

در خرمن من گرفت برق رخ دوست نه مغز به من گذاشت این شعله نه پوست

کس می ندهد نشان خاکستر من کاکنون نه منم که سوختم من همه اوست

(4)

زین بادۀ شوق هر که یک جام گرفت بی یاد تو کی تواند آرام گرفت

لب زیر سماع شد چو پیمانۀ جان ذکر تو ز لب دلم چو پیغام گرفت

(5)

با یاد رخش ز یاد ما یاد مباد گو هستی ما ز بیخ و بنیاد مباد

هر چند نشد ز عشق شادان نفسی جز عشق نصیب جان ناشاد مباد

(6)

با یاد رخش گر آشنایی دارد کی سینه ز اندوه رهایی دارد

داغ جگرش نهفته در آتش دل شمع ار چه ز شعله روشنایی دارد

(7)

ذوق می عشق جز به مستان ندهند وین جام به کام جان پرستان ندهند

آنچه از تو برد رهی به جانان جان است پا بر جان نه که ره به دستان ندهند

(8)

ممکن که شود به وصف هستی مشهود هر دم به تجدد رسدش فیض وجود

مانند نخست گر نبودی نشدی در شبهه خرد که این همان است که بود

(9)

ما دلشدگان خستۀ مژگان توایم در کیش محبت همه قربان توایم

گر جان خواهی روان به کف پیش کشیم ور سر طلبی بر خط فرمان توایم

ص:388

(10)

ذات ازلی نگشته در عین جلی پر بود ز نقش دانش لم یزلی

آثار ظهورش ار فزون شد ز شمار بر صورت علم او نیفزود ولی

(11)

گر از سر صدق مرد این راه شوی خاک قدم مردم آگاه شوی

رو جامۀ جان بشوی از لوث حدوث تا قابل رنگ صبغة اللّه شوی

3/4. مقبره

محقق اردبیلی پس از عمری تلاش در راه عرفان و سیروسلوک، عاقبت در بیدگل کاشان در سال 1090 ق عالم فانی را به سوی سرای باقی ترک گفت. مزارش در بیدگل واقع شده که در کتاب آثار تاریخی کاشان و نطنز چنین معرفی شده است:

مسجد و مقبرۀ محقق اردبیلی: یکی از مساجد قدیمۀ بیدگل در کوی معروف به دروازه سوراخ باره مسجد محقق شهره می باشد. در قسمت تحتانی آن قبر میرزا محمد محقق اردبیلی بیدگلی واقع گشته که از عرفای اواسط سدۀ یازدهم هجری کاشان بوده است. قبرش دارای سنگ تاریخ و معجر چوبی است و مورد احترام و زیارتگاه اهالی می باشد.(1)

این مسجد را مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عباس محقق کاشانی (متولد 1324 ش و متوفای 1391 ش) که با هفده واسطه از اولاد محقق اردبیلی است، به نام «مسجد اعظم محقق بیدگل»، بازسازی کرده و امروزه از مهم ترین مساجد منطقه است.(2)

3/5. مصادر شرح حال

- فرهنگ ایران زمین، ج 25، ص 224-232، مقالۀ میرزا محمد محقق اردبیلی بیدگلی، از حسن نراقی؛

ص:389


1- (1) فرهنگ ایران زمین، ج 25، ص 227، به نقل از آثار تاریخی کاشان و نطنز، ص 336.
2- (2) ر. ک: بر منبر خاطره، عباس محقق کاشانی (قم، انصاریان، 1391 ش، وزیری، 376 ص با تصاویر رنگی). دوست گرامی و دانشمند، جناب آقای روحانی بیدگلی، مرا به این کتاب راهنمایی کردند.

- دانشمندان آذربایجان، محمدعلی خان تربیت، ص 328-329؛

- طبقات اعلام الشیعة، شیخ آقا بزرگ طهرانی، قرن 11 ق (الروضة النضرة فی علماء المائة الحادیة عشرة)، ص 495؛

- کتاب الخزائن، ملا احمد نراقی، ص 334-335؛

- بر منبر خاطره، عباس محقق کاشانی (قم، انصاریان، 1391 ش، وزیری، 376 ص با تصاویر رنگی).

3/6. تذکرة الذاکرین

آثار محقق اردبیلی تاکنون منتشر نشده است. در این میان کتاب تبصرة الناظرین و تذکرة الذاکرین وی از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ زیرا وی در آن متعهد شده فقط نظرها و اندیشه های خود را بیان کند و از آثار و اندیشه های دیگری نقل ننماید.

در اینجا بخش هایی از این اثر برای ارائۀ نمونۀ نثر وی و اندیشه هایش درج می شود.

ذکر و مراد از آن

بدان که معنی ذکر، یاد کردن بنده است حضرت حق سبحانه را به تعظیم و تکریم بعد از معرفت او به ذلّت عبودیّت و هوان رقیّت خود و اعتراف به عجز و قصور از ادراک کُنه عظمت و کبریای الهی و از ادای حقوق و وظایف شکر اله و نعمای نامتناهی، و چون اثر وجود که موجب بقای ذاکر است در هر آن از حضرت واجب الوجود به تجدد انفاس دم به دم می رسد. پس در هر نفس بر بنده یاد کردن پروردگار خود به صفت الوهیّت و ایجاد و افاضۀ نور وجود بر اعیان عباد واجب و لازم است تا از عهدۀ ادای حقوق بندگی خود فی الجمله بیرون آمده باشد و گویا اشاره به این دوام ذکر است قوله تعالی: «الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَاتِهِمْ دَآ ل مُونَ»(1)؛ زیرا که اگر «صلوة» را بر معنی حقیقی معروف خود حمل کنی که نماز است، دوام در آن متصور نیست مگر به مجاز؛ لیکن آدمی را به واسطۀ تکرار و مواظبت بر ذکر زبان و تعلق به

ص:390


1- (1) . معارج، آیۀ 23.

تعقّل حروف ذکر و تصور معانی آن بلکه در ذکر حاصل می شود. و در کلام مجید ربّانی وارد شده که «رِجَالٌ لَّاتُلْهِیهِمْ تَجَرَةٌ وَ لَابَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ»(1) یعنی مردان ره حقّ آن کسان اند که مشغولی تجارت دنیا و مغلولی قید بیع و شری ایشان را از ذکر خدا باز نمی دارد و چنین حالی که با وجود شغل دنیا، بنده از یاد خداوند خود غافل نشود، جز به مداومت و تکرار و مواظبتِ بسیار میسّر نیست.

و غفلت و نسیان ذکر موجب عصیان و علّت خسران بنده است و لهذا از آن نهی فرموده قوله تعالی: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَاتُلْهِکُمْ أَمْوَ لُکُمْ وَ لَآأَوْلَدُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَن یَفْعَلْ ذَ لِکَ فَأُوْلَل - ِکَ هُمُ الْخَسِرُونَ»(2). این آیه نیز مؤکّد معنی آیۀ اول است و خطاب با مؤمنان کنایه از آن است که مجردِ گفتنِ کلمۀ شهادت به زبان و اعتقاد توحید و یگانگی حقّ که ایمان عبارت از آن است در عرف اهل شرع کافی نیست بنده را، بلکه مقتضای تکلیف درخور ادراک و عقل آن است که به قدر وسع و استطاعت در وظایف بندگی و طاعت کوشد و چشمۀ دل را که منع فیضان انوار معارف الهی است، به خس و خاشاک تعلق اموال و اولاد نپوشد و از یاد معبود خود به جهت این مشاغل غافل و ذاهل نشود و ذکر حقّ را همیشه ورد زبان و حرز جان خود گرداند و به قول و فعل و قصد، به حسب امکان زبان و دل و ارکان را مشغول عبادت و ذکر کند و به هرچه دقت تقاضا کند و میسر شود از جهر و اخفات و اجتماع و انفراد به تقصیر از خود راضی نشود تا از زمرۀ غافلان نباشد و در عداد اهل خسران «وَ مَن یَفْعَلْ ذَ لِکَ فَأُوْلَل - ِکَ هُمُ الْخَسِرُونَ»(3) محسوب و مکتوب نگردد.

ذکر، افضل عبادات است

بر رأی ارباب اولوالالباب مستور و مخفی نیست که حضرت عزّت عمّت آلاؤه و ترادفت نعماؤه به قدرت کاملۀ لاریبی عالم را از عدم علمی و سیر غیبی به وجود عینی و کشف شهودی آورده و انواع مبدعات و اضاف مخترعات علوی و سفلی

ص:391


1- (1) . نور، آیۀ 37.
2- (2) . منافقون، آیۀ 9.
3- (3) منافقون، آیۀ 9.

و ملکوتی و ملکی در آن آفریده و انسان را که مجمع صنایع و مصنع بدایع است، از همه برگزیده و به تشریف نفخۀ قدسی «فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا»(1) مشرف گردانیده و به تاج کرامت «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی ءَادَمَ»(2) مخصوص و منصوص ساخته و به آنکه همه را از برای انسان خلق کرده و انسان را از برای خود آفریده، در حدیث قدسی تنبیه نموده؛ و با وجود ظلومی و جهولی که مقتضای نشأۀ بشری و ظلمت نفسانی است، متحمّل به اداء امانت کرده که «وَ حَمَلَها الْاِنْسانُ انَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً» متخزّن کنز معرفت خود گردانیده است تا جمله بدانند که برای کاری مخلوق اند و - به واسطۀ ذهول و تقیّد به عقال عقول جزئیه - نپندارند که آن کار، کسب جاه و مال و تعهد حال عیال و اطفال است، یا تحصیل علوم رسمیّه و قیل و قال یا تکلّف در مأکولات و مطعومات و امثال آن؛ زیرا که این ها همه در جنب مقصود معبود از خلق مخلوقات مانند عبث و بی فایده است.

و لهذا فرموده است که: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَاتُرْجَعُونَ»(3) یعنی این پندار باطل از خاطر بِدر کنید که آفرینش شما با این همه عجایب خلق و غرایب صنع و شمایل حسن و دقایق عظام و رقایق عروق و اساس حواس ظاهره و باطنه و آثارِ حِکَم باهره و کامنه عبث و بی فایده باشد، و زندگانی شما محض همین چند روز محصور در دار غرور و شما را دیگر برای جزای تکلیف و وفای عهد تعادل و تنصیف به سوی پروردگار خود بازگشت نباشد، بلکه شما را از برای معرفت و محبّت و عبادت خود آفریده که: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(4) و به نور عقل از حیوانات دیگر امتیاز داده و به تحمّل اعبای تکلیف، با وجود مخالفت نفس و هوا و بذل مال و جان در راه عشق و محبّت مولی، محسود و مسجود ملائکه گردانیده است.

ولی بندگان خاص و جان بازان به اخلاص که حضرت احدیّت را به محض استحقاق ربوبیّت و اختصاص الوهیّت عبادت می کنند و از وجود بدن فانی خود که

ص:392


1- (1) . انبیاء، آیۀ 91.
2- (2) . اسراء، آیۀ 70.
3- (3) . مؤمنون، آیۀ 115.
4- (4) . ذاریات، آیۀ 56.

به عاریت به ایشان منسوب است، به سبب ارتکاب مجاهدات و ریاضات و اهتمام در دوام ذکر و قیام به طاعات می کاهند و در وجه باقی الهی و اثبات وجود کماهی از برای موجود حقیقی که «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إلاّ وَجْهَهُ» می افزایند بلکه چشم طمع از خطام دنیا و نعیم عقبی به کلّی دوخته اند و کسوت هستی مستعار خود را با طراز اعمال و افعال منسوبه به ایشان در مجاری احوال به سودای عشقبازی «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» در بازار بی نیازی «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ» فروخته اند و از شعلۀ سوز و نیاز و حسرت و اندوه جان گداز عمر و شر بندگی نقص و قصور در بندگی شمع محبّت در کانون سینۀ ریش افروخته اند.

ای عزیز! هر چند مفسران «إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(1) را در آیۀ کریمۀ بالا «لیعرفون» تفسیر کرده اند و این بنابر آن است که عبادت بی معرفت معبود و تعیّن مقصود - به وجهی که سزاوار این صفت باشد در ذهن عابد - امری است متوهّم که مرتسم شود در صفحۀ خیال و صورتی است متمثل در آینۀ اندیشۀ غیر، لازم الامتثال، نه آنکه مجرد معرفت از عبادت معینی است، بلکه او عبادت را سرّ و معنی است.

پس معلوم شد که بنده را از عبادت پروردگار خود ناچار است و آموختن آداب آن وی را لازم و در کار.

و چون دانستی که تو را با معرفت از عبادت که مصدّق دعوی بندگی و ثمرۀ شجرۀ زندگی است چاره نیست، بلکه حصول سعادت عرفان حقیقی و خلوص اعتقاد عارف و خلاص آن از شیوۀ شبهه و گمان - بعد از شناسایی فی الجمله به دلایل عقلیّه و سمعیّه و امثال آنکه موجب التزام هیئت عبودیّت و ارتکاب صفت رقیت گردد - موقوف عبادت است.

لیکن بباید دانست که افضل عبادات و اکمل سعادات بنده، ذکر و حضور و وفور توجه و سرور، به یاد کردن مولای خود است. و سرّ در این اینکه امنیّت ملک،

ص:393


1- (1) . ذاریات، آیۀ 56.

موقوف اطمینان سلطان است و حق سبحانه و تعالی می فرماید: که امن و اطمینان قلب از روی معنی، به ذکر پروردگار خود است که: «وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ ألا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».(1)

و نکته در اینکه ذکر از جمله فروع خمسۀ مفروضۀ معدود نشده آن است که هریک از آن جمله را حدّی و عددی و قدری و امدی معیّن هست و در کلام مجید در چند محل عدیده مذکور شده اند، به خلاف ذکر که آن را محصور در حدود معدوده و اوقات معیّنه نفرموده، بلکه در آیات غفیره و مواضع کثیره ضمناً و صریحاً یاد کرده و به کثرت تکرار و ترداد و امر به مداومت و مواظبت بر آن عباد را تحریص و ترغیب نموده و به انحای محتملۀ آن از قلبی و لسانی و جهری و سرّی تصریح و تنبیه فرموده و فلاح و رستگاری را نسبت به کسی داده که در کثرت آن افزوده که:

«وَ اذْکُرُوا اللّهَ کَثیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ».(2)

«لا اله إلّااللّه» افضل اذکار است

بدان که در تذکرۀ سابق، بیان فضیلت مطلق ذکر بر اعمال دیگر گذشت؛ لیکن علمای شریعت و مشایخ طریقت، از جمله اذکار مأثوره کلمۀ طیّبۀ «لا إله إلّااللّه» را برگزیده اند و بر باقی اسما و اذکار تفضیل و ترجیح نهاده اند.

و اهل ایمان را در این معنی شک و گمان نیست که از ضلالت شرک و نجاست کفر، هیچ مشرک و کافر را بی تلفّظ به این کلمه نجات و طهارت حاصل نمی شود.

و حضرت رسالت صلی الله علیه و آله در تأکید تبلیغ این کلمه می فرماید که:

«انّی امِرتُ ان اقاتِل حتّی یقولوا لا اله الّا اللّه»؛ یعنی به درستی که من مأمور شده ام از جانب پروردگار عالم به آنکه با خلق جهاد و مقاتله و مجادله نمایم تا آنکه بگویند کلمۀ «لا اله الا اللّه» را، که کلمۀ طیّبه است و تمیز مشرک از موحد و خبیث از طیّب، به این کلمه است.

و در موضع دیگر به عنوان تهدید مذکور است که «إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَآإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ

ص:394


1- (1) رعد، آیۀ 28.
2- (2) انفال، آیۀ 45.

یَسْتَکْبِرُونَ»(1) و این تنبیه بر آن است که این کلمه را از روی خضوع دل و خشوع نفس باید گفت.

اما احادیث از حضرت ختم الرسل و هادی السبل صلی الله علیه و آله و از حضرات ائمۀ معصومین - صلوات اللّه اجمعین - در فضیلت لا اله إلّااللّه بی حد و بی شمار است؛ از آن جمله شیخ صدوق در کتاب توحید(2) نقل کرده:

1.

«قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: لا اله إلّااللّه کَلِمة عظیمة کَریمَةٌ علی اللّه تعالی من قالها مخلِصاً استوجبَ لَهُ الجنة و من قالَها کاذباً عصمت ماله و دَمُهُ وَ کانَ مصیره الی النّار»؛ یعنی این کلمۀ طیّبه، کلمه ای است که بزرگ است قدر آن و کرامت آن بر خداوند سبحانه و تعالی؛ هر که بگوید این کلمه را به اخلاص، یعنی تصدیق کند به دل، آنچه به زبان می گوید، مستوجب دخول بهشت می شود و هر که بگوید این کلمه را به دروغ، یعنی اعتقاد حقیّت آن به دل نکند، محفوظ می ماند مال او و خون او به اینکه عزّت این کلمه ظاهر او را محافظت می کند و مسلمان را بر مال و خون او دستی نیست و حقّ سبحانه او را در دنیا رسوا نمی کند، لیکن روز قیامت که یوم تبلی السّرائر است، آنچه در دل او بود ظاهر می شود و بازگشت او به آتش دوزخ خواهد بود به سبب نفاقی که در دل داشته.

2.

«قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: من قال لا اله إلّااللّه فی ساعةٍ من لَیْلٍ او نهار طلست ما فی صحیفته من السیّآت»؛ یعنی هر که بگوید این کلمه را در ساعتی از ساعات شب یا روز، پاک کرده می شود و زدوده می شود به برکت گفتن این کلمه آنچه در صحیفۀ اعمال بنده ثبت کرده اند کرام الکاتبین از گناهان.

3.

«قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: انّ للّه عزوجل عمود من یاقوتةٍ حَمْراء رأسُهُ تَحْتِ العرش وَ اسْفَلَهُ علی ظهر الحوت فی الارض السفلی السّابعة فاذا قال العبد لا اله الّا اللّه اهتزّ العرش وَ تَحَرَّکَ العمود وَ تَحَرَّکَ الحوت فیقول اللّه تبارک و تعالی اسْکُن یا

ص:395


1- (1) . صافات، آیۀ 35.
2- (2) التوحید، ص 18-25.

عرشی فیقول ءَاَسْکُنُ وَ انْتَ لم تغفر لقائِلها! فیقول اللّه تعالی: اشهِدوا سکان سمواتی انی قد غفرت لقائِلها»؛ معنی این حدیث آن است که حقّ سبحانه و تعالی به قدرت کاملۀ خود عمودی آفریده است از یک دانۀ یاقوت سرخ که سر آن عمود متصل است به زیر عرش عظیم، و پایان آن عمود بر پشت ماهی ایستاده که در طبقۀ زیرین هفتم زمین است. پس هرگاه بنده ای بگوید کلمۀ طیّبۀ «لا اله الّا اللّه» را، می لرزد بر خودْ عرش از ذوق شنیدن این کلمه، یا از هیبت آن، و به حرکت درمی آید آن عمود و متحرّک می شود آن ماهی. پس خطاب عزّت از بارگاه صمدیّت درمی رسد که «ساکن شو و قرار گیر ای عرش من!». پس می گوید عرش که «آیا ساکن شوم و تو هنوز نیامرزیده ای گویندۀ این کلمه را!».

پس گوید حقّ سبحانه و تعالی به خطاب غیبی که «ای ساکنان آسمان های من از ملائکه و ارواح طیّبه! گواه باشید بر آنکه به حقیق آمرزیدم من گویندۀ این کلمه را».

4. شیخ صدوق به اسناد خود از ابی عبداللّه علیه السلام روایت می کند که:

«مَن قالَ لا اله إلّااللّه مخلصاً دخل الجنّة وَ اخلاصُهُ ان یجْحَزُهُ لا اله الّا اللّه عمّا حرّم اللّه عزّوجلّ»؛ یعنی گفت حضرت ابی عبداللّه، امام جعفر صادق علیه السلام که هر که بگوید کلمۀ لا اله الّا اللّه را از روی اخلاص، داخل بهشت می شود و تفسیر کرد آن حضرت اخلاص گویندۀ این کلمه را به آنکه باز دارد گفتن این کلمه او را از آنچه حرام کرده است آن را خدای عزّوجلّ و از آن نهی فرموده.

5. و باز در آن کتاب روایت کرده از حضرت امیرالمؤمنین، علیّ بن ابی طالب علیه السلام قال:

«ما من عبد مُسلِمٍ یقُولُ لا إله إلّااللّه الّا صَعِدَت تَخرُق کُلّ سَقفٍ لا تَمرُّ من سیّآتِهِ الّا طَلَستَها حتّی ینتهی الی مثلها مِن الحَسَناتِ فتقِفَ»؛ معنی این حدیث آن است که گفت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام که نیست هیچ بندۀ مسلمانی که بگوید کلمۀ لا اله الّا اللّه را مگر آنکه بالا می رود روحانیت و کرامت این کلمه و می شکافد هر سقفی که پیش او آید از سموات چنانچه ردّ نمی شود این کلمه به چیزی از گناهان آن بنده که حفظه در دیوان عمل وی ثبت نموده باشند، مگر

ص:396

آنکه برمی دارد و پاک می کند اثر آن سیئه را و آرام نمی گیرد تا آنکه منتهی شود آن محو و پاک کردن سیئه به آنکه ثبت کنند در دیوان عمل او به جای هر سیئه ای مثل آن از حسنه، یعنی به قدر و شمار سیّآت مطلوسه حسنات محدوثه ثبت نمایند، پس توقف کند و ساکن شود.

فواید ذکر

شیخ زین الدّین علی الشّهید الثانی العاملی در شرح کتاب درایة الحدیث روایت کرده به اسناد خود از مولانا ابی محمّد الحسن العسکری و آن حضرت از آبای معصومین خود الی علی بن ابی طالب علیهم السلام و او از حضرت رسالت صلی الله علیه و آله

«قال لِاَصْحابِهِ لِبَعضِ اصحابه ذات یوم یا عَبْدِ اللّهِ احْبِبْ فی اللّهِ وَ ابْغِضْ فیِ اللّهِ وَ والِ فی اللّهِ و عادِ فی اللّهِ فَاِنّهُ لا ینالُ وَلایَة اللّهِ الّا بذلکَ و لا یَجِدُ احَدُ طَعْمَ الایمانِ وَ انْ کَثُرَتْ صَلوتُهُ وَ صِیامه حتّی یَکونَ کذلِکَ»؛ یعنی گفت رسول اللّه صلی الله علیه و آله مر اصحاب خود را روزی از روزها که ای بندۀ خدا! مخصوص گردان محبّت خود را به آنکه در خدا باشد و بغض و دشمنی خود را نیز به آنکه در خدا باشد و همچنین موالات و دوستی خود را و معادات و مخاصمت خود را به آنکه در خدا باشد و ظاهراً فقرۀ ثانیه تأکید اولی باشد و مرادْ آن است که جهد کن که غرض نفسانی تو در میان نباشد و محبّت و عداوت تو در طلب رضای خداوند باشد تا هر که را دوست داری، برای مشارکت او مر تو را در دوستی خدا دوست داری؛ و هر که را دشمن داری، برای مخالفت او مر تو را در این معنی دشمن داری. پس به درستی آنکه نمی توان رسید بلکه امّید نمی توان داشت دوستی خداوند را الّا به این صفت و نمی یابد هیچ بنده مزه و طعم ایمان را - و اگر چه بسیار باشد نماز او و روزۀ او - تا آنکه بوده باشد بر این صفت.

و هم شیخ زین الدّین در کتاب مذکور نقل کرده به اسناد خود

«قال سَمِعْتُ ابَا الهیشم یَقُولُ سَمِعْتُ ابی عبد اللّهِ یَقُول سَمِعْتُ رَسول اللّه صلی الله علیه و آله یَقُولُ ما اجتَمَعَ قوم علی ذِکرٍ الّا لَحِقَتهمُ الملائکة و غشیهم الرّحمَةُ»؛ گفت راوی که شنیدم از ابی الهیشم و او می گفت شنیدم از پدر خود که عبداللّه می گفت که شنیدم از رسول اللّه صلی الله علیه و آله که آن

ص:397

حضرت می فرمود که جمع نمی شوند قومی از امّت من بر ذکر خداوند خود جلّ جلاله، مگر آنکه ملحق می شوند به ایشان ملائکه که با ایشان موافقت کنند در آن ذکر و فرا می گیرد ایشان را رحمت برکت و مغفرت الهی.

ذکر خفی و ذکر قلبی

مخفی نماند که مراد از خفی اینجا اخفات نیست، یعنی آهسته خواندن به زبانْ چنانچه در نمازها؛ بلکه مراد، ذکر نفسی است که بی مشارکت زبان و مداخلت تقریر بیان ادا کرده شود. و در قرآن مجید ربّانی و کلام حمید فرقانی وارد و واقع شده که «وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالأَْصَالِ وَلَا تَکُن مِّنَ الْغَفِلِینَ»؛(1) یعنی یاد کن پروردگار خود را در نفس خود بی آنکه حروف و کلمات آن را به لفظ بیان کنی. و زبان را محرم این راز نهان کنی و باید که این یاد کردن تو مر پروردگار خود را با حضور دل و تصور عظمت و کبریای مذکور و عجز و ضعف و ذلّت ذاکر باشد، تا موجب تضرّع و تخشع و فروتنی و خوف و هیبت و افتقار و احتقار نفس ذاکر شود در جنب اقتدار و اختیار مذکور که قوله تعالی «تَضَرُّعًا وَخِیفَةً»(2) اشاره به آن است. و این حضور قلبی اگر چه همه کس را لازمست و شرط صحّت نیّت و اکملیّت اکثر عبادات است، لیکن این ذکر خاص نفسی، مخصوص خواص اهل سلوک و طریق است.

ای عزیز! طریق شناختن پیران نه همین طلب کرامات است و نقل وقایع موهمۀ خرق عادات که مانند این مخالفان دین و جاهلان بی تمکین را نیز به کثرت مجاهدات و ملازمت فنون ریاضات گاه میسر شود که بر طبق خواهش نفسانی ایشان از عمل ثمرۀ آن به مقتضای عدل الهی در این نشأه عاید شده، مکاشفات صوری روی نماید و بوارق ناری از شجرۀ نفس مزوّر مزدور ایشان پرده گشاید و

ص:398


1- (1) . اعراف، آیۀ 205.
2- (2) . اعراف، آیۀ 205.

در قوت متخلیۀ ایشان صور مناسبۀ حال منتقش گردد و طبع خبیث به اظهار آن مسرور و منتعش. پس در آن حال لوح تزویر عالم خیال در نظر نهند و از احوال ماضیه بل استقبال احیاناً خبر دهند و به این ها در طبایع مردم تصرف نمایند و خلق را سخنان غریب عام فریب ربایند و به امداد شیاطین ابواب مکر و استدراج گشایند و به آخر ظاهر شود که مراد ایشان، شهوت جاه و شهرت دنیاست، نه دین؛ و راه ایشان طریق شبهه و عذر است، نه شارع صدق و یقین.

و شیخ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی در کتاب کافی به اسناد خود از فضل بن ابی عبداللّه علیه السلام نقل نموده قال

«قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله قالت الحَوّاریُّون لعیسی علیه السلام یا روحُ اللّه مَنْ نُجالِسُ قالَ من یُذکِّرکُمُ اللّه رؤیَتُهُ و یَزیدُ فی عِلمِکُم مَنْطِقةً و یُرغّبکُم فی الآخِرَة عَمَلُهُ». مضمون حدیث آن است که حضرت ختمی پناه، سرخیل مقربان درگاه، محمد رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید که گفتند حواریون مر عیسی علیه السلام را که یا روح اللّه! با که مجالست و هم نشینی کنیم در دنیا؟ عیسی علیه السلام فرمود: با کسی مجالست کنید که دیدن او و صحبتْ داشتن با او، موجب ذکر و یاد کردنش خداوند را سبحانه و تعالی شود و مکالمه و سخن گفتن او در معالم دین و معارف یقین سبب زیاده شدن علم و معرفت شما شود در تخلّص از مهالک طریق و تدبیر در مسالک تحقیق، و همچنین پیروی اعمال و اخلاق وی باعث ترغیب و تحریض شما گردد و در اختیار آخرت که نعیم باقی ابدیّت است بر دنیای زایل فانی.

پس معلوم شد که صحت علم و عمل بر سیاحت مرشد و هادی دلیل است، نه طامات کرامات و ترّهات دعوی عاری از صدق ماقیل. هر که به اخلاص دست در دامن این طایفه زد، رستگاری یافت و هر که از سرّ صدق قدم در راه متابعت و انقیاد این فرقه نهاد، خواری و شرمساری نیافت.

4. خاتمه

چون این نوشته به مناسبت بزرگداشت آیت اللّه مشکینی تنظیم شده، و بحث از سه عالم اخلاقی دیار اردبیل است، باید از ایشان نیز که یکی از استوانه های اخلاق

ص:399

در حوزۀ علمیۀ قم بعد از انقلاب اسلامی ایران بودند یاد کرد. جلسات درس اخلاق ایشان در مسجد اعظم برگزار می شد که تقریر آن جلسات در کتابی با نام درس های اخلاق منتشر شده است.(1) ایشان افزون بر جلسات رسمی درس اخلاق، در خطبه های جمعه و در دیدارهایی که داشته اند، مسائل اخلاقی را تذکر می دادند. در اینجا متن رهنمود ایشان به طلاب علوم دینی که در زمان حیات ایشان در سطح وسیعی منتشر گردید، درج می شود.

رهنمود آیت اللّه مشکینی به طلاب

1. نمازها در اول وقت خوانده شود؛

2. نمازها با حضور قلب باشد؛

3. مواظب بودن به نوافل؛

4. سخن سنجیده و درست بگوید؛

5. دروغ نگوید، ولو به عنوان شوخی؛

6. (اغتنام فرصت) در تمام شب و روز ساعتی را بیهوده نگذرانید؛

7. وقت درس با تمام وجود گوش کنید؛

8. تا مطلبی را نفهمیدید، به مطلب دیگر نروید؛

9. انتخاب رفیق متقی در بحث و منزل (اگر پیدا نشد، تنهایی بهتر از رفیق غیرمتقی است)؛

10. از شوخی بپرهیزید؛

11. سخن خود را جزء اعمالتان حساب کنید؛

12. (علو همت) از اول فکر بکنید که بهتر از مجتهدهای زمان بشوید؛ مثال: شیخ مرتضی و مجلسی؛

ص:400


1- (1) . درس های اخلاق حضرت آیت اللّه مشکینی، مترجم: علیرضا فیض، قم، ناشر: مترجم کتاب، زمستان 1376 ش، وزیری، 287 ص.

13. از لقمۀ حرام و مشتبه بپرهیزید؛

14. دست طمع به سوی احدی دراز نکنید؛

15. در ایام تحصیلی، از دعا و زیارت ائمه غافل نباشید؛

16. بکوشید در هرجا که هستید، متقین را پیدا کنید.

کتاب نامه

1. آذرشهر، مقاله از سید علی آل داود (دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 246-247).

2. بر منبر خاطره، عباس محقق کاشانی، قم، انصاریان، 1391.

3. بناهای آرامگاهی، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، ویرایش: محمد مهدی عقابی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1376.

4. تاریخ کاشان (مرآة القاسان)، عبد الرحیم کلانتر ضرابی (سهیل کاشانی)، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیر کبیر، 1356، سوم.

5. تحفة المراد شرح قصیدۀ میر فندرسکی، شارح حکیم عباس شریف دارابی به ضمیمۀ شرح خلخالی و گیلانی، به اهتمام محمد حسین اکبری ساوی، تهران:

انتشارات الزهراء، زمستان 1372.

6. التوحید، محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م 381 ق)، قم: انتشارات جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1398 ق.

7. خلخال و مشاهیر، سید محمد مسعود نقیب، تبریز: مهد آزادی، 1379.

8. دانشنامۀ جهان اسلام، ج 15، ص 834-835 مقالۀ زهرا شفاعی، با عنوانِ «خلخالی، محمدصالح بن محمد سعید».

9. درسهای اخلاق حضرت آیت الله مشکینی، مترجم علیرضا فیض، قم: ناشر مترجم کتاب، زمستان 1376.

10. دعائم الاسلام، ابو حنیفه قاضی نعمان تمیمی مغربی، تحقیق آصف بن علی اصغر، بیروت: دار الارقم، 1418 ق.

ص:401

11. الذریعه الی تصانیف الشیعة، شیخ آقا بزرگ تهرانی، بیروت: دار الأضواء، 1403 ق، جلد سوم.

12. رسائل فارسی ادهم خلخالی»، به اهتمام استاد زنده یاد آیت اللّه شیخ عبد اللّه نورانی نیشابوری (م 1390 ش)، جلد اول، شامل چهارده رساله در عقائد و اخلاق و عرفان، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381 ش.

13. سبحات الانوار چاپ شده در ضمن (رسائل فارسی ادهم خلخالی).

14. طبقات اعلام الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، قرن 11 ق، (الروضة النضرة فی علماء المائة الحادیة عشرة).

15. عوالی اللئالی، محمد بن علی ابن ابی جمهور احسایی، تحقیق: مجتبی عراقی، قم: مطبعه سید الشهداء (علیه السلام)، 1403 ق.

16. فرهنگ ایران زمین، مقالۀ میرزا محمد محقق اردبیلی بیدگلی، از حسن نراقی، ج 25.

17. فنخا فهرستگان نسخه های خطی ایران، مصطفی درایتی، تهران، کتابخانۀ ملی ایران، جلدهای منتشر شده تا 1392 ش، 20 جلد.

ص:402

نگاهی به زندگی و آثار آیت اللّه میرزا ابوالحسن مشکینی اردبیلی

اشاره

محمد قنبری

چکیده

در این نوشتار به معرفی یکی از عالمان و مشاهیر برخاسته از مشکین شهر، پرداخته شده است. آیت اللّه میرزا ابوالحسن مشکینی، از فقها و اصولیان برجستۀ حوزۀ علمیۀ نجف اشرف است که افزون بر تدریس ممتاز، آثار گران قدری از خود بر جای نهاده است. معرفی اساتید، شاگردان و آثار قلمی ایشان، رئوس مباحث این مقاله است.

کلیدواژه ها: میرزا ابو الحسن مشکینی، مشکین شهر، اردبیل، حوزۀ علمیه.

نگاهی ژرف به پیشینۀ فرهنگی شهرهای ایران، با افرادی آشنایمان می سازد که گام های مؤثری در ارتقای علوم و فنون برداشته اند و عالَم علم را وامدار تلاش های خویش کرده اند. بیشترِ اینان، کسانی اند که با زیستنی همراه با استفاده از مواهب مادی وداع کرده و سراسر عمر خود را وقف مطالعه و پژوهش کرده اند. آیت اللّه میرزا ابوالحسن مشکینی اردبیلی رحمه الله یکی از آنان است. او نیم قرن زیست، اما یک قرن است که اصولیان از خرمن علم او خوشه می چینند. به جرئت می توان گفت که پس از او هیچ کتاب اصولی نوشته نشده که بر صفحات آن نام مشکینی نقش نبسته باشد و هیچ مباحثۀ اصولی را نمی توان یافت که به دیدگاه های او بی اعتنا باشد.

آنچه در صفحات پیش رو از خاطر خوانندگان عزیز می گذرد، نگاهی به زندگی و آثار ماندگار این استوانۀ علمی است.

ص:403

تولد و زادگاه

آیت اللّه میرزا ابوالحسن بن عبدالحسین مشکینی اردبیلی در سال 1306 ق(1) در احمدبیگلو، از روستاهای مشکین شهر به دنیا آمد. این شهرستان یکی از مناطق پرسابقۀ استان اردبیل است که در سده هایی از تاریخ پس از اسلام، «میمند» (در عربی، میمذ) نام داشته و محدثان آن به «المیمذی» شهره اند.(2) بنا به نوشتۀ حمداللّه مستوفی، قبلاً نام مشکین «وراوی» بوده است.(3) آن را «پیشکین» هم خوانده اند که برگرفته از نام «امیر پیشگین گرجی» است.(4) خیاو مرکز ولایت مشکین بوده که در سال 1316 ش به «مشکین شهر» تغییر نام داده و منطقۀ مشکین را شهرستان مشکین شهر خوانده اند. این شهرستان خاستگاه مشاهیر بسیاری است که از جمله می توان به سعدالدین وراوینی، از منشیان اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم و دومین مترجم کتاب مرزبان نامه از زبان طبری به زبان پارسی، شیخ تاج الدین محمود خیوی (خیاوی)، از عرفای قرن هفتم هجری قمری، ملا امام وردی مشکینی و میرزا ابوالحسن مشکینی اشاره کرد.

تحصیل

میرزا ابوالحسن، خواندن و نوشتن را در کودکی نزد پدر بزرگوار خود، شیخ عبدالحسین، فراگرفت و در نوجوانی (سال 1320 ق) برای ادامۀ تحصیلْ راهی اردبیل شد. حوزۀ علمیۀ اردبیل در آن روزگار رونقی در خور داشت و اساتید دانشمند و فقیه بسیاری در آن به تدریس اشتغال داشتند. در آن عصر مجتهدان

ص:404


1- (1) . بسیاری از کسانی که زندگی نامه ایشان را نوشته اند، سال تولد وی را 1305 ق درج کرده اند؛ با اینکه درزندگی نامۀ خودنوشت ایشان، سال 1306 ق ذکر شده است (ر. ک: مستدرکات اعیان الشیعة، ج 3، ص 9).
2- (2) . تاریخ الاسلام، ج 32، ص 287؛ معجم البلدان، ج 5، ص 244-245؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 21، ص 238-243؛ سیر اعلام النبلاء، ج 16، ص 261؛ لسان المیزان، ج 1، ص 29؛ الانساب، ج 5، ص 437؛ اللباب فی تهذیب الانساب، ج 3، ص 284؛ تاج العروس، ج 5، ص 399؛ اکمال الکمال، ج 7، ص 117؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 6، ص 275.
3- (3) . نزهه القلوب، ص 95.
4- (4) . شهریاران گمنام، ج 2، ص 118.

بزرگی همچون: آیت اللّه شیخ علی اکبر عالم (م 1328 ق)، آیت اللّه سید ابراهیم انواری اردبیلی (1332-1280 ق)، آیت اللّه میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی (1269 - 1348 ق)، آیت اللّه میر حبیب اللّه موسوی اطهاری (1262-1352 ق)، آیت اللّه سید احمد مرتضوی (1280-1353 ق) و آیت اللّه سید محی الدین یونسی (1281 - 1355 ق) چراغ علم را در آن حوزه روشن نگه داشته بودند و در کنار راهنمایی معنوی مردم، به تربیت علمی و عملی طلاب می پرداختند.

آیت اللّه میرزا ابوالحسن مشکینی در این حوزۀ علمی و نزد چنین بزرگ مردانی تحصیل را ادامه داد و مدت هشت سال در آنجا ماند و دروس مقدمات و سطوح فقه و اصول را در شش سال به کمال رساند و دو سال نیز در دروس خارج فقه و اصول شرکت کرد. او، چنان که خود نوشته است،(1) نمی توانسته همۀ طول سال را به تحصیل، آن هم در حوزه ای که در تمام فصول سال دایر بوده، بپردازد؛ بلکه فقط هفت ماه هر سال را به تحصیل علم مشغول بوده و ایام دیگر سال را به احتمال، صرف تحصیل معاش می کرده است.

مهاجرت به نجف اشرف

آرزوی هر طالب علمی است که محضر اساتید بزرگ را درک کند و از خرمن علم آن ها بهره گیرد. اگر اساتید بزرگ در مهم ترین مراکز علمی باشند، شوق حضور در حلقۀ درس آن ها دو چندان شده، سختی ها را برای عاشقان تحصیلْ آسان، و مشکلات سفر را برایشان سهل جلوه می کند. اگر آن مرکز علمی در جوار حرم یکی از معصومان علیهم السلام باشد، اشتیاقی وصف ناشدنی را در پی دارد. این انگیزه ها شیخ ابوالحسن مشکینی را در سال 1328 ق، راهی نجف اشرف کرد و در جوار مولای

ص:405


1- (1) . در زندگی نامه ای که به خط ایشان، نزد شاگردش، سید مرتضی خلخالی بوده چنین آمده است: انه ما کان یتیسر له الاقامة والاشتغال بالتحصیل فی کل سنة منها الا مقدار سبعة اشهر (مستدرکات اعیان الشیعة، ج 3، ص 9).

متقیان، امام علی علیه السلام، مأوا بخشید و درک محضر بزرگ ترین فقها و مجتهدان عصر او را ارزانی اش بخشید.

اساتید

اشاره

حضور در این حوزه، باب استفاده از اساتید بزرگی را برای ایشان گشود. این اساتید عبارت اند از:

1. آیت اللّه آخوند خراسانی (1328 تا 1329 ق)؛

2. آیت اللّه آخوند ملا علی قوچانی (1329 تا 1333 ق)؛

3. آیت اللّه شیخ الشریعة اصفهانی (1333 تا 1337 ق)؛

4. آیت اللّه سید محمد کاظم یزدی (1333 تا 1337 ق)؛

5. آیت اللّه میرزا محمد تقی شیرازی (1337 تا 1338 ق در کربلا).(1)

در اینجا به معرفی این استادان خواهیم پرداخت.

1. آیت اللّه آخوند ملا محمد کاظم خراسانی

آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، از مشاهیر علمای امامی و رهبر سیاسی عصر مشروطیت، در سال 1255 ق متولد شد. در دوازده سالگی وارد حوزۀ علمیۀ مشهد گردید و بیش از شش سال به فراگیری ادبیات عرب، منطق و اصول فقه نزد استادان آن حوزه مشغول شد. در 1277 ق برای تکمیل تحصیلات، مشهد را به قصد نجف ترک کرد، ولی در سبزوار به مدت سه ماه در محضر حاج ملاهادی سبزواری (م 1289 ق) فلسفه خواند. سپس به تهران سفر کرد و در یکی از حجره های مدرسۀ صدر سکنی گزید. وی نزد ملاحسین خویی و میرزا ابوالحسن جلوه (م 1314 ق) به تحصیل فلسفه ادامه داد. بعد از یک سال به نجف اشرف رفت. و به درس فقه و اصول شیخ مرتضی انصاری وارد شد و تا زمان درگذشت استاد (م 1281 ق) از درس او استفاده کرد.

ص:406


1- (1) اعیان الشیعة، ج 2، ص 336؛ مستدرکات اعیان الشیعة، ج 6، ص 9-10؛ ریحانة الادب، ج 5، ص 319-320؛ علماء معاصرین، ص 179، ش 114.

افزون بر شیخ انصاری، در دروس میرزا محمد حسن شیرازی (م 1312 ق)، سید علی شوشتری (م 1283 ق)، شیخ راضی نجفی (م 1290 ق) و سید مهدی قزوینی (م 1300 ق) نیز شرکت جست. او بیش از سیزده سال نزد میرزا حسن شیرازی، فقه و اصول آموخت و از زبده ترین شاگردان او گردید.

میرزای شیرازی در 1291 ق حوزۀ درسی خود را از نجف به سامرا انتقال داد.

آخوند نیز همانند بیشتر شاگردان میرزا، همراه ایشان به سامرا رفت. اما پس از مدتی، به توصیۀ میرزا به نجف بازگشت و به تدریس پرداخت. تعداد شرکت کنندگان در درس اصول او تا آن زمان بی سابقه بود. این تعداد را در آخرین دورۀ درسیِ اصول وی، از هشتصد تا هزار نفر هم گفته اند که بنابر اقوال گوناگون، بیش از چهارصد تن از ایشان، مجتهد مسلّم بوده اند.(1)

18. کتاب الخزائن، ملا احمد بن مهدی نراقی (م 1245 ق)، به تحقیق و تصحیح استاد حسن حسن زاده آملی و علی اکبر غفاری، تهران، کتابفروشی علمیه اسلامیه.

آثار مکتوب آخوند خراسانی عبارت اند از: کفایة الاصول، الاجازه، الاجتهاد و التقلید، التکلمه للتبصره، حاشیه بر اسفار ملا صدرا، حاشیه بر رسائل شیخ مرتضی انصاری، حاشیه بر مکاسب شیخ، القضاء و الشهادات و....(2)

شیخ ابوالحسن مشکینی موفق شد در سال پایانی عمر شریف آخوند خراسانی در درس او حاضر شود. حضور او در درس آخوند به گونه ای پررنگ بود که همۀ تراجم نگاران نام وی را در عداد شاگردان مبرز آخوند ذکر کرده اند.

ص:407


1- (1) مرگی در نور، ص 157 به بعد.
2- (2) تکملة نجوم السماء، ج 1، ص 279؛ معارف الرجال، ج 2، ص 323؛ اعیان الشیعة، ج 9، ص 5؛ ریحانة الادب، ج 1، ص 41؛ ماضی النجف و حاضرها، ج 1، ص 136؛ الذریعة، ج 1، ص 122؛ ج 8، ص 132؛ ج 11، ص 193؛ ج 16، ص 324 و...؛ احسن الودیعة، ج 1، ص 183؛ الاعلام، ج 7، ص 11؛ مکارم الاثار، ج 5، ص 1512؛ معجم المؤلفین، ج 8، ص 138؛ معجم المؤلفین العراقیین، ج 3، ص 227؛ معجم رجال الفکر و الادب، ج 1، ص 39؛ المصلح المجاهد الخراسانی، ص 142.
2. آیت اللّه آخوند ملا علی قوچانی

آیت اللّه شیخ علی بیرم آبادی، معروف به شیخ علی قوچانی، فرزند شیخ قاسم، از اجلۀ علما و از مدرسان و محققان عصر خود بود. او در حدود سال 1290 ق در قوچان به دنیا آمد. از زندگی او اطلاع دقیقی در دست نیست، جز آنکه شیخ آقا بزرگ تهرانی درباره اش نوشته است که او سال های طولانی ملازم درس آخوند خراسانی بود تا اینکه از بزرگ ترین شاگردان آخوند خراسانی شد و درس استادش را در زمان حیاتش بعد از پایان درس آخوند خراسانی تقریر می کرد و تقریرش را جمعی از شاگردان می شنیدند. او بعد از وفات آخوند خراسانی عهده دار وظیفۀ تدریس شد و بیش از صد نفر در درس خارج او حاضر می شدند. معاصرانش به وسعت آگاهی و دقت نظر و نیک رأیی او و تحقیق و تدقیقش معترف بودند. وی عمری کوتاه داشت و زندگی اش پس از استاد دیری نپایید، اما در این عمر کوتاه، علاوه بر تقریرات دروس فقه و اصول آخوند خراسانی، حاشیه ای دقیق بر کفایه استاد نوشت. او مبتلا به سل شد و برای درمان به کاظمین رفت، اما بهبود نیافت و در ماه رمضان سال 1333 ق در آن شهر در سن چهل و چند سالگی فوت کرد و در نجف اشرف مدفون شد.(1) مرحوم مشکینی پس از درگذشت آخوند خراسانی در درس شیخ علی قوچانی حاضر می گردید.

3. آیت اللّه ملا فتح اللّه غروی اصفهانی، مشهور به شیخ الشریعة اصفهانی

شیخ الشریعه اصفهانی در سال 1266 ق در اصفهان متولد شد. ابتدا در حوزۀ علمیۀ اصفهان به تحصیل مشغول بود. سپس راهی حوزۀ علمیۀ مشهد مقدس شد و از محضر اساتید برجسته ای چون آیت اللّه حاج میرزا نصراللّه مدرس، آیت اللّه محمد ابراهیم بروجردی و سید مرتضی حائری بهره جست. پس از آن به اصفهان مراجعت کرد. و در سال 1295 ق راهی نجف اشرف شد و در محضر مراجع تقلید

ص:408


1- (1) . نقباء البشر، ج 4، ص 1503؛ الذریعة، ج 14، ص 34؛ ج 26، ص 267.

آن زمان (آیات بزرگوار شیخ محمد حسین کاظمی و میرزا حبیب اللّه رشتی) حاضر شد و خود نیز مجلس درس مهمی تشکیل داد که بسیاری از دانشمندان حوزۀ علمیۀ نجف در آن شرکت می کردند.

پس از وفات آیت اللّه میرزا حبیب اللّه رشتی و آیت اللّه شیخ محمد حسین کاظمینی شماری از مردم از شیخ الشریعه تقلید می کردند، ولی پس از رحلت میرزا محمد تقی شیرازی، شیخ الشریعه، یگانه مرجع جهان تشیع شد.

هنگامی که عراق در جنگ جهانی اول به تصرف انگلستان درآمد، شیخ الشریعه ضمن صدور فتوای جهاد، خود به جبهه شتافت و فرماندهی جبهۀ قرنه را بر عهده گرفت.

آیت اللّه شریعت اصفهانی در سال 1339 ق درگذشت و پیکرش در جوار قبر امیر مؤمنان علیه السلام به خاک سپرده شد.(1)

4. آیت اللّه سید محمد کاظم طباطبایی یزدی

آیت اللّه سید محمد کاظم طباطبایی یزدی در سال 1248 ق در روستای کسنویه یزد پا به عرصۀ گیتی نهاد. در ابتدای نوجوانی مقدمات را در مدرسه دومنار یزد نزد ملا محمدابراهیم اردکانی و آخوند زین العابدین عقدایی که هر دو استاد ادبیات بودند آموخت، سپس به مشهد مهاجرت کرد و علم هیئت و ریاضیات را نزد اساتید آنجا آموخت. در اصفهان نیز در محضر آیت اللّه شیخ محمد باقر نجفی و آیت اللّه سید محمدباقر موسوی خوانساری (صاحب روضات الجنات) و آیت اللّه میرزا محمدهاشم چهارسوقی (از مشایخ اجازۀ سید) و تنی چند از بزرگان اصفهان شاگردی کرد.

وی در سال 1281 به نجف مهاجرت کرد و از محضر میرزای شیرازی، آیت اللّه شیخ راضی نجفی، و آیت اللّه شیخ مهدی کاشف الغطاء بهره مند شد.

ص:409


1- (1) اعیان الشیعه، ج 8، ص 391-392؛ الذریعه، ج 4، ص 8-15؛ علمای معاصرین، ص 124.

پس از مهاجرت میرزای شیرازی به سامرا، وی عهده دار تدریس فقه در نجف گردید و پس از درگذشت میرزای شیرازی، تدریس طلاب در حوزه به طور کامل به دست وی سپرده شد. العروة الوثقی نام مشهورترین کتاب آیت اللّه سید محمد کاظم طباطبایی یزدی است. شهرت کتاب به حدی است که مؤلف آن در بین علمای شیعه به «صاحب عروه» معروف است. وی در سن 91 سالگی، در 28 رجب 1337 ق درگذشت و در حرم امام علی علیه السلام در نجف دفن شد.(1)

5. آیت اللّه میرزا محمد تقی شیرازی

آیت اللّه میرزا محمد تقی شیرازی، معروف به میرزای دوم، از مراجع تقلید ایران و رهبر سیاسی نهضت استقلال طلبی عراق در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری، در 1256 ق در شیراز به دنیا آمد و در همان جا پرورش یافت. وی در 1271 ق به عراق رفت و در کربلا اقامت گزید و دروس ابتدایی و مقدمات را نزد افاضل آنجا خواند و در محضر درس فاضل اردکانی حاضر شد و دروس سطح خود را نزد وی و دیگر اساتید به پایان برد. در 1291 ق با دوست و هم مباحثۀ خود، سید محمد فشارکی اصفهانی، به همراه میرزا محمد حسن شیرازی، معروف به میرزای اول به سامرا رفت و در مجلس درس میرزا شرکت کرد و از بزرگان شاگردان و ارکان بحث او گردید و از دانش او استفاده کرد و در همان زمان از جانب میرزا حسن شیرازی برای گروهی از افاضل و شاگردان میرزا، به شیوه و روش وی درس می گفت و یکی از علمای بزرگ ثلاث (وی، سید اسماعیل صدر و سید محمد اصفهانی) در زمان میرزای بزرگ به شمار می رفت.

پس از آنکه میرزای بزرگ در 1312 ق درگذشت، نظر گروهی از مردم به رهبری دینی و سیاسی او متوجه گردید. او در سامرا به اقامۀ وظایف شرعی و تدریس و

ص:410


1- (1) تکمله امل الآمل، ج 5، ص 474؛ مجلۀ نور علم، دورۀ دوم، شمارۀ سوم؛ شکوۀ پارسایی و پایداری. یزد: فرمانداری یزد، 1375.

تربیت طلاب پرداخت و اهل علم در محضر درسش حاضر شدند. وی تا ماه صفر 1336 ق در سامرا اقامت داشت و سپس به کاظمین رفت و مدتی بعد در کربلا رحل اقامت افکند که تا پایان عمر در آنجا ماند و به تألیف، تدریس و تربیت شاگردان خود پرداخت. پس از درگذشت آقا سیدکاظم یزدی در 1337 ق مرجعیت مطلق شیعیان به او رسید. وی در 13 ذیحجۀ 1338 ق در هشتاد سالگی در کربلا درگذشت و شیخ الشریعه اصفهانی بر پیکر او نماز خواند و در یکی از حجره های صحن حسینی دفن گردید.(1)

میرزا ابوالحسن مشکینی در سال 1337 ق به کربلا مهاجرت کرد و در دو سال پایانی زندگی میرزای دوم، در درس او حاضر شد.

تدریس

میرزا ابوالحسن مشکینی - که در سال 1337 ق به کربلا رفته بود تا از محضر میرزا محمد تقی شیرازی استفاده کند - در کربلا رحل اقامت افکند و در آن شهر مقدس ساکن شد، اما با رحلت میرزای شیرازی به نجف بازگشت و بر کرسی تدریس نشست و به نوشتن کتب علمی اشتغال یافت. حوزه درس مرحوم مشکینی - که مدرسی خوش بیان و تقریر بود و از سرآمدان تدریس فقه و اصول به ویژه کفایة الاصول به شمار می رفت - یکی از پررونق ترین حلقه های درسی نجف اشرف بود و جمع بسیاری از فضلای حوزۀ نجف در آن حاضر می شدند؛ به گونه ای که اگر زندگی نامۀ فضلای آن دوره را از نظر بگذرانیم، بی شک درخواهیم یافت که یکی از مبرزترین اساتیدشان مرحوم میرزا ابوالحسن مشکینی بوده است. در اینجا به نام برخی از آن فضلا اشاره خواهد شد:

ص:411


1- (1) ریحانه الادب، ج 6، ص 65-66؛ نقباءالبشر، ج 1، ص 261-264؛ علمای معاصرین، ص 121-122؛ گنجینۀ دانشمندان، ج 6، ص 233؛ معارف الرجال فی تراجم العلما و الادبا، ج 2، ص 215-218؛ مکارم الآثار، ج 5، ص 15-36.؟؟؟؟؟

1. آیت اللّه شهید سید مرتضی موسوی خلخالی (1324-1411 ق): او ضمن آنکه سال ها در دروس سطح و خارج مرحوم میرزا ابوالحسن مشکینی شرکت کرد، رابطۀ نزدیکی با استاد داشت. همۀ آثار میرزا ابوالحسن مشکینی پس از رحلتش نزد وی بود و علاوه بر تقریرات دروس استاد، برخی از آثار او را نیز استنساخ کرده بود.

شیخ آقا بزرگ تهرانی به هنگام یادکرد مصنّفات محقق مشکینی می گوید: «رأیت الجمیع بخطَّه عند تلمیذه المختص به السید مرتضی الخلخالی؛ همۀ کتاب های او را به خط خودش نزد شاگرد ویژه اش، سید مرتضی خلخالی دیدم».(1) آیت اللّه خلخالی در جریان اعتراضات شیعیان در قیام معروف به انتفاضه 15 شعبان سال 1411 ق علیه رژیم صدام به جرم همکاری علمی و عملی به همراه فرزندش، سید مهدی خلخالی، و سه نفر از نوادگانش و به همراه جمعی از علما و مجتهدین دستگیر و روانۀ زندان های مخوف رژیم بغداد گردید. معلوم نیست صدام بعد از به شهادت رساندن این عالمان، اجساد آنان را در کجا و در کدام نقطه مدفون کرده است.

2. آیت اللّه شیخ محمد طاهر بن شیخ عبد اللَّه بن شیخ راضی (1322-1400 ق)؛

3. آیت اللّه سید شهاب الدین مرعشی نجفی (1315-1411 ق)؛

4. آیت اللّه حاج شیخ عبد الحسین امینی، صاحب الغدیر (1328-1415 ق)؛

5. آیت اللّه سید محمّدصادق لواسانی تهرانی (1322-1411 ق)؛

6. آیت اللّه حاج سید علی حسینی بهشتی (1324-1424 ق)؛

7. آیت اللّه حاج شیخ غلامحسین جعفری همدانی (1324-1416 ق)؛

8. آیت اللّه حاج شیخ عبد الرحیم سامت قزوینی (1321-1420 ق)؛

9. آیت اللّه سید مرتضی بن سید محمد حسینی فیروزآبادی، صاحب عنایة الاصول (1329-1410 ق)؛

10. آیت اللّه سید علی نقی حیدری (1325-1401 ق)؛

11. آیت اللّه حاج شیخ عبد الحسین چهرگانی انزابی غروی (1328-1415 ق)؛

ص:412


1- (1) . نقباء البشر، ج 1، ص 38.

12. آیت اللّه حاج شیخ هادی مرندی تبریزی نجفی (1319-1391 ق)؛

13. آیت اللّه میرزا احمد دشتی نجفی (م 1327 ق)؛

14. آیت اللّه سید احمد شهرستانی (1324-1412 ق)؛

15. آیت اللّه سید هادی حسینی تبریزی (1327-1406 ق)؛

16. آیت اللّه سید نعمة اللّه جزائری (1326-1362 ق)؛

17. آیت اللّه سید ابو الفضل بن مرتضی خسرو شاهی (1320-1408 ق)

18. آیت اللّه سید ابو الحسن موسوی شمس آبادی (1326-1396 ق)؛

19. آیت اللّه حاج شیخ مهدی مهدوی لاهیجی (1313-1413 ق)؛

20. آیت اللّه سید مرتضی مدرسی چهاردهی (1290-1406 ق)؛

21. آیت اللّه سید ابو المجد ضیاء الدین مرتضی حسینی مرعشی نجفی (1325 - 1416 ق)؛

22. آیت اللّه سید ابو القاسم بن محمد رضا فقیه ارسنجانی (000-1318 ق)؛

23. آیت اللّه سید آقا موسوی خلخالی (1324-1394 ق)؛

24. آیت اللّه حاج شیخ نجم الدین عسکری (1313-1395 ق)؛

25. آیت اللّه سید نور الدین جزائری (1313-1384 ق)؛

26. آیت اللَّه حاج شیخ ضیاءالدین آملی (1323-1402 ق)؛

27. آیت اللّه حاج میرزا علی غروی علیاری (1319-1416 ق)؛

28. آیت اللّه حاج شیخ محمد کفعمی (1289-1362 ش)

و بسیاری دیگر.

مشایخ اجازه

اشاره

میرزا ابوالحسن مشکینی، با وجود مقام علمی قابل توجه در فقه و اصول، به حدیث نیز عنایت ویژه ای داشت و کتابی در موضوع علم رجال - که بعداً معرفی خواهد شد - نوشت. همچنین از اخذ اجازۀ حدیثی نیز غافل نبود و از تنی چند از مشایخ اجازه موفق به دریافت اجازه گردید. همچنین اجازه هایی برای آیت اللّه سید شهاب الدین

ص:413

مرعشی نجفی و آیت اللّه سید علی نقی نقوی لکنهویی (1325-1408 ق)(1) نوشت.

برخی از مشایخ اجازۀ او بدین قرارند:

1. آیت اللّه آخوند ملا علی قوچانی

آیت اللّه آخوند ملا علی قوچانی(2) از مشایخ اجازۀ مرحوم مشکینی است.

زندگی نامۀ ایشان پیش تر از نظر گذشت.

2. آیت اللّه شیخ محمد باقر آیتی بیرجندی 1276-1352

آیت اللّه شیخ محمد باقر آیتی بیرجندی در سال 1276 ق در روستای گازار بیرجند متولد شد و در دوازده سالگی برای تحصیل به قاین رفت و در مدرسۀ جعفریه مشغول تحصیل شد و سپس به مشهد مقدس رفت و در مدرسۀ میرزا جعفر ساکن گردید و چند سال در آنجا اقامت داشت تا از سطوح فقه و اصول فراغت یافت.

همچنین در درس حکمت و معقول میرزا علی رضا مدرس سبزواری حاضر شد و نیز از محضر مرحوم حاج میرزا هدایت اللّه مجتهد ابهری و مدرس معروف خراسان استفاده کرد. پس از مشهد به نجف اشرف مهاجرت کرد و در درس میرزا حبیب اللّه رشتی، ملا محمد ایروانی و حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی حاضر شد و بعد از انتقال به سامرا در محضر میرزای شیرازی کسب علم کرد و علم حدیث را از میرزا حسین نوری آموخت. او در سال 1305 ق به ایران مراجعت کرد و در شهر بیرجند اقامت کرد و در آن شهرستان به انجام وظائف دینی و روحانی اقدام کرد. وی در سال 1352 ق درگذشت. از آثار وی: اکفاء المکائد و اصلاح المفاسد؛ زهر الریاض؛ فصل الخطاب؛ وثیقة الفقهاء، در شرح الارشاد؛ نور المعرفة، در عقاید؛ رساله رجبیه؛ ایضاح الطریق؛ فوائد الطوسیه، در رجال؛ وقایع الایام؛ کبریت الاحمر؛ عوائد الغرویه؛ فاکهة الذاکرین؛ ذخیرة المعاد؛ ازاحة الریبة؛ مفتاح الفردوس، در مواعظ و اخلاق است.(3) او از

ص:414


1- (1) . المسلسلات فی الاجازات، ج 2، ص 148.
2- (2) . کتاب الزهد، ص 28؛ علمای معاصر، ج 1، ص 274.
3- (3) . اعیان الشیعه، ج 9، ص 181؛ بهارستان آیتی، ص 305-318؛ الذریعه، ج 25، ص 127؛ ج 24، ص 377؛ ج 16، ص 97؛ ج 3، ص 59؛ ریحانه، ج 1، ص 304؛ زندگی نامۀ رجال و مشاهیر، ج 2، ص 144-145؛ علمای معاصرین، ص 166-168؛ فرهنگ سخنوران، ص 541؛ فوائد الرضویه، ص 418؛ گنجینۀ دانشمندان، ج 3، ص 263-266؛ مؤلفین کتب چاپی، ج 2، ص 48-49؛ معجم المؤلفین، ج 9، ص 93-92؛ مکارم الآثار، ج 6، ص 2104.

میرزا حسین خلیلی تهرانی، میرزا حسین نوری، صدر اصفهانی و سید حسن صدر کاظمینی و دیگران اجازۀ روایت داشت و شیخ ابو الحسن مشکینی از ایشان اجازۀ روایی اخذ کرده است.(1)

3. آیت اللّه سید شهاب الدین مرعشی نجفی

آیت اللّه سید شهاب الدین مرعشی نجفی در سال 1315 ق در نجف اشرف به دنیا آمد. پس از یادگیری خواندن و نوشتن، در نوجوانی به کسوت روحانیت درآمد و به فراگیری علوم اسلامی پرداخت. ادبیات عرب، فقه، اصول، حدیث، درایه، رجال، تراجم و... را نزد استادان برجستۀ حوزۀ علمیۀ نجف فراگرفت و سپس در درس خارج فقه و اصول آیت اللّه آقا ضیاء عراقی، آیت اللّه شیخ احمد کاشف الغطاء و شماری از مراجع تقلید و مدرسان برجستۀ حوزۀ علمیۀ نجف شرکت کرد.

ایشان در سال 1343 ق، پس از زیارت مرقد امام رضا علیه السلام و زیارت مرقد حضرت معصومه علیها السلام، به درخواست آیت اللّه العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی در شهر قم ماندگار شد و مدتی در درس آیت اللّه حائری حاضر شد و خود به تدریس پرداخت. شماری از فضلای حوزۀ علمیۀ قم در درس او شرکت می جستند. آیت اللّه مرعشی نجفی به جز بر مرجعیت تقلید، در راه گسترش فرهنگ اسلامی و خدمت به جامعه از هیچ کار مادّی و معنوی فروگذار نکرد. ایشان با تأسیس مدارس علمی و مراکز تحقیقی و کتاب خانۀ عمومی، ایجاد مساجد و حسینیه ها و درمانگاه های خیریه، و همکاری در ایجاد وحدت حوزه و دانشگاه، سهم بسزایی در گسترش علوم و فنون اسلامی از خود به یادگار گذاشت. آیت اللّه

ص:415


1- (1) المسلسلات فی الاجازات، ج 1، ص 136.

مرعشی نجفی در سال 1411 ق درگذشت. یکی از تلاش های ایشان امتداد بخشیدن به سنت اخذ اجازۀ روایی بود. ایشان اجازه ای از طرق خود به میرزا ابوالحسن مشکینی داد و اجازه ای از ایشان اخذ کرد.(1)

کتاب ها

میرزا ابوالحسن مشکینی، در کنار تدریس ممتاز در حوزۀ علمیۀ نجف، آثار قلمی قابل توجهی از خود به یادگار گذاشت. یادگارهای مکتوب ایشان بدین قرار است:

1. حاشیة الکفایة؛(2) این اثر مشهورترین نوشتۀ میرزا ابوالحسن مشکینی است. وی در مقدمۀ کتاب، انگیزۀ خود را از نگارش این کتاب چنین بیان می فرماید:

انه لما کانت کفایة شیخنا العلامة المحقق المدقق آیت اللّه الشیخ محمد کاظم الخراسانی - طاب ثراه - بعیدة الغور، شاسعة المعانی، راهنة الحقائق، لا یهتدی إلی کنه دقائقها إلا الأوحدی من الناس، أحببت أن أضم إلیها تعلیقة کاشفة لأستارها، باحثة عن أسرارها، کافلة بحل حقائقها، مبینة لمجملاتها، مؤوّلة لمتشابهاتها، مشفوعة بما یسنح لخاطری من الأدلة و البراهین التی لم تتعرض لها، لعلها تکون تذکرة لنفسی و تبصرة لغیری؛ با توجه به اینکه کتاب کفایه نوشتۀ شیخ ما، علامه محقق و مدقق، آیت اللّه شیخ محمد کاظم خراسانی - طاب ثراه - از محتوایی ژرف و معانی عالی برخوردار است و حقایقی در آن پنهان است که کسی نمی تواند به کنه آن پی ببرد، مگر شخصیت هایی کم نظیر از میان مردم؛ لذا دوست داشتم تا تعلیقه ای بر آن کتاب ضمیمه نمایم که پرده های آن را کنار زند و به جستجوی اسرار آن پردازد و عهده دار حل و روشن ساختن حقایق آن شود. مطالب مجمل و غیرواضح آن را بیان کند و متشابهات آن را تأویل نماید. افزون بر آن،

ص:416


1- (1) المسلسلات فی الاجازات، ج 2، ص 148.
2- (2) . الذریعة، ج 6، ص 186؛ أعیان الشیعة، ج 2، ص 336؛ گنجینۀ دانشمندان، ج 7، ص 75؛ المصلح المجاهد الخراسانی، ص 142؛ معجم المؤلفین، ج 3، ص 295؛ طبقات أعلام الشیعة، ج 1، ص 38؛ معجم رجال الفکر و الأدب، ص 414.

استدلال ها و برهان هایی را که ایشان به آن ها اشاره نکرده و به خاطرم رسیده را همراه آن ساختم. به امید آنکه این کتاب یادآوری برای خودم و مورد استفادۀ جویندگان علم و دانش قرار گیرد.

موجز بودن کفایة الاصول، در عین عمیق بودن، موجب شده که عالمان بسیاری به نوشتن شرح، تعلیقه و حاشیه بر آن روی آورند. از برخی از شرح هایی که پشیزی ارزش ندارند بگذریم، حواشی مرحوم قوچانی، شیخ محمّد حسین اصفهانی و ایروانی، هر یک دارای ارزش و جایگاهی رفیع هستند. در این میان حواشی محقق بزرگ، میرزا ابوالحسن مشکینی، صدرنشین بوده و به سبب دقت بسیار در تفهیم درست مطالب کفایه مورد توجه و اقبال همگان است؛ اما برخی از حواشی دیگر کفایه تنها به قشر و گروه خاصی اختصاص داشته، هر کس که در پی فهم کفایه است نمی تواند از آن ها استفاده کند.

مرحوم مشکینی گرچه کمتر از یک سال درس مرحوم آخوند خراسانی را درک کرده است، ولی چندین سال به درس شیخ علی قوچانی که از برجسته ترین شاگردان صاحب کفایه است حاضر شد و مکرراً در حواشی خود می گوید: «استاد این عبارت را این گونه بیان کرد».

مهم ترین ویژگی حواشی مرحوم مشکینی، پس از دقت نظر و قدرت استدلال کم نظیر، منظم و منسجم بودن مباحث آن است، به طوری که در هر بحثی که وارد می شود، ابتدا به ذکر چند مقدمه که در فهم مطلب نقش کلیدی دارند می پردازد و سپس با دسته بندی کردن مطالب و ایجاد نظم و ترتیب منطقی بین مباحث، نوعی انسجام فکری به خوانندۀ خود می دهد و او را از تشویش فکری و سردرگمی مطلب می رهاند و این چیزی است که در میان عالمان بزرگ کمتر سراغ داریم. در بیشتر مباحث حواشی مشکینی، با این جملات مواجه می شویم: «لابدّ فی شرح العبارة من بیان امور، الاول... الثانی... الثالث...».

دقت نظر مرحوم مشکینی در این حواشی به قدری است که کمتر مدرس

ص:417

کفایه ای را می شناسیم که از کلام او استفاده نکرده باشد، بلکه با مقابلۀ برخی از معروف ترین شرح های کفایه معلوم گردید که چقدر آن ها از این حواشی بهره برده اند و بلکه گاه عین عبارت های مشکینی را در کتاب های خود آورده اند؛ بدون آن که یادی از صاحب آن کنند. ضمناً باید متذکر شد که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، که حوزه های علمیه به شدت دچار کمبود کتاب های علمی مورد نیاز بودند، اکثر قریب به اتفاق طلاب جوان در تحصیل کفایة الاصول حواشی مشکینی را بهترین و سهل التناول ترین کتاب خود می دانستند.

برخی از تعلیقه های کفایه تنها به ذکر دیدگاه های خود پرداخته و فقط به نقد و بررسی کلام آخوند بسنده کرده اند و بعضی از شرح ها برعکسْ تنها به شرح عبارت و پیدا کردن مرجع ضمیر همت گمارده اند؛ اما مرحوم مشکینی جمع بین الحسنیین کرده است: هم به شرح عبارت می پردازد البته تنها در مواقع لازم و ضروری، و هم به نقد و بررسی مباحث کتاب؛ لذا این کتاب هم برای شاگرد مفید است، و هم برای استاد.

2. الفوائد الرجالیة.(1) این کتاب به خط سید مرتضی خلخالی در 11 ربیع الثانی 1354 ق تحریر شده است. در اول کتاب چنین نوشته است: «و بعد فیقول العبد الجانی ابو الحسن بن عبد الحسین المشکینی: لمّا کان علم الرجال من اهم ما یبتنی علیه علم الفقه اردت ان اکتب وجیزة مشتملة علی قواعده الکلیة...». وی کتاب را با این عبارت به پایان رسانده است: «... و بالجملة، هذا السید الجلیل و ان اتعب نفسه الشریفة الَّا انه لم یأت بما یفید فی حجیة مرسلات الرضوی المعروف و لو فی الجملة». کتاب یادشده که با نام وجیزة فی علم الرجال(2) چاپ شده است قواعد کلی علم رجال و تعریف و بحث دربارۀ جزئیات آن را به صورت موجز دربر گرفته است.

ص:418


1- (1) . الذریعة، ج 16، ص 336؛ معجم رجال الفکر و الأدب، ص 414؛ طبقات أعلام الشیعة؛ ج 1، ص 38؛ مصفی المقال، ج 1، ص 27؛ معجم المؤلفین، ج 3، ص 295؛ گنجینۀ دانشمندان، ج 7، ص 75.
2- (2) . مجلة تراثنا، ش 39، ص 464.

3. رساله ای در ترتب؛(1)

4. حواشی بر رسائل عملیه؛(2)

5. حاشیه بر الطهارة شیخ انصاری؛(3)

6. حاشیه بر المکاسب شیخ انصاری؛(4)

7. رساله ای در رضاع؛(5)

8. الفقه الاستدلالی در چند مجلد؛(6)

9. حاشیة العروة الوثقی؛(7)

10. رساله ای در کر؛(8)

11. رساله ای در معنای حرفی؛(9)

12. المناسک.(10)

وفات

آیت اللّه مشکینی در پی عمری تلاش علمی و زندگی زاهدانه توأم با تنگدستی، مبتلا به کسالت شد و برای معالجه به بغداد رفت و در روز دوشنبه، بیست و هفتم جمادی الثانی 1358 ق، در بیمارستان وفات کرد و جنازه اش به نجف حمل شد و

ص:419


1- (1) طبقات أعلام الشیعة، ج 1، ص 38؛ گنجینۀ دانشمندان، ج 7، ص 75.
2- (2) الذریعة، ج 16، ص 282.
3- (3) همان؛ طبقات أعلام الشیعة، ج 1، ص 38.
4- (4) همان.
5- (5) طبقات أعلام الشیعة، ج 1، ص 38؛ گنجینۀ دانشمندان، ج 7، ص 75.
6- (6) الذریعة، ج 16، ص 282؛ طبقات أعلام الشیعة، ج 1، ص 38؛ گنجینۀ دانشمندان، ج 7، ص 75.
7- (7) طبقات أعلام الشیعة، ج 1، ص 38؛ معجم رجال الفکر و الأدب، ص 414؛ معجم المؤلفین، ج 3، ص 295؛ گنجینۀ دانشمندان، ج 7، ص 75.
8- (8) طبقات أعلام الشیعة، ج 1، ص 38؛ گنجینۀ دانشمندان، ج 7، ص 75.
9- (9) طبقات أعلام الشیعة، ج 1، ص 38؛ معجم رجال الفکر و الأدب، ص 414؛ گنجینۀ دانشمندان، ج 7، ص 75.
10- (10) طبقات أعلام الشیعة، ج 1، ص 38؛ معجم رجال الفکر و الأدب، ص 414؛ معجم المؤلفین، ج 3، ص 295؛ گنجینۀ دانشمندان، ج 7، ص 75.

در جنب مقبرۀ مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدی، در مقبرۀ صحن شریف علوی مدفون کرد.

کتاب نامه

1. احسن الودیعة، محمدمهدی موسوی اصفهانی کاظمی، بغداد: مطبعه النجاح، 1370 ق.

2. الاعلام، خیر الدین الزرکلی، بیروت: دار العلم للملایین، 1410 ق/ 1980 م، پنجم.

3. اعیان الشیعة، سید محسن امین، تحقیق و تخریج: حسن امین، بیروت: دار التعارف للمطبوعات.

4. اکمال الکمال، ابن ماکولا، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

5. الانساب، عبدالکریم بن محمد السمعانی، تقدیم و تعلیق: عبد اللّه عمر البارودی، بیروت: دار الجنان للطباعة و النشر و التوزیع، 1408 ق / 1988 م.

6. بهارستان آیتی، محمدحسین آیتی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1371.

7. تاج العروس، الزبیدی، تصحیح: علی شیری، بیروت: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1414 ق/ 1994 م.

8. تاریخ الاسلام، الذهبی، د. عمر عبد السلام تدمری، بیروت: دار الکتاب العربی، 1407 ق/ 1987 م.

9. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1415 ق.

10. تکملة امل الآمل، سید حسن صدر، قم: کتابخانه آیت اللّه مرعشی.

11. الذریعة، اقا بزرگ تهرانی، بیروت: دار الاضواء، 1403 ق/ 1983 م، سوم.

12. ریحانة الادب، میرزا محمدعلی مدرس، تبریز: کتابفروشی خیام، 1346.

13. زندگی نامه رجال و مشاهیر، حسن مرسلوند، تهران: الهام، 1369.

14. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، اشراف و تخریج: شعیب ارنؤوط، تحقیق: حسین اسد، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1413 ق/ 1993 م، نهم.

ص:420

15. شکوه پارسایی و پایداری. یزد: فرمانداری یزد، 1375.

16. شهریاران گمنام، احمد کسروی، تهران: دنیای کتاب، 1381.

17. علماء معاصرین، ملا علی واعظ خیابانی، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1366.

18. فرهنگ سخنوران، عبدالرسول خیام پور (تاهباززاده)، تهران: طلایه، 1368.

19. الفوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، قم: بوستان کتاب.

20. کتاب الزهد، حسین بن سعید الکوفی الاهوازی، تحقیق و اخراج و تنظیم:

غلامرضا عرفانیان، قم: مطبعه العلمیه، 1399 ق/ 1358.

21. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، تهران، 1352-1358.

22. اللباب فی تهذیب الانساب، ابن الاثیر الجزری، بیروت: دار صادر.

23. لسان المیزان، ابن حجر، بیروت مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1390 ق/ 1971 م.

24. مؤلفین کتب فارسی و چاپی، خان بابا مشار، تهران، 1343.

25. ماضی النجف و حاضرها، جعفر الشیخ باقر آل محبوبه، بیروت: دارالاضواء، 1406 ق/ 1986 م.

26. مرگی در نور، عبدالحسین مجید کفائی، تهران: زوار، 1359.

27. مستدرکات اعیان الشیعة، حسن الامین، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، 1418 ق/ 1997 م، دوم.

28. المسلسلات فی الإجازات، شهاب الدین الحسینی المرعشی النجفی، جمعها:

محمود المرعشی، قم: مکتبة آیة اللّه المرعشی النجفی، 1416 ق.

29. مصفی المقال، آقا بزرگ تهرانی، [بی جا]، [بی نا]، 1337.

30. المصلح المجاهد الخراسانی، عبدالرحیم محمدعلی، نجف: مطبعة النعمان، 1972 م.

31. معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، محمد حرز الدین، قم: مکتبه آیة اللّه العظمی المرعشی النجفی، 1405 ق.

32. معجم البلدان، الحموی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1399 ق/ 1979 م.

ص:421

33. معجم المؤلفین العراقیین، کورکیس عواد، بغداد: مطبعة الارشاد، 1348 ق / 1969 م.

34. معجم المؤلفین، عمر کحالة، بیروت: مکتبة المثنی و دار احیاء التراث العربی.

35. معجم رجال الفکر و الأدب، محمدهادی امینی، نجف: مطبعة الادب، 1413 ق / 1992 م.

36. مکارم الآثار، محمدعلی حبیب آبادی، [بی جا]: مؤسسة نشر نفائس مخطوطات، 1337.

37. نزهة القلوب، حمداللّه مستوفی، تهران: دنیای کتاب، 1362.

38. نقباء البشر، آقا بزرگ تهرانی، مشهد: دارالمرتضی، 1404 ق.

ص:422

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109