اعراب جملات در عربی

مشخصات کتاب

سرشناسه:شعبانی احد

عنوان و نام پدیدآور:اعراب جملات در عربی/احد شعبانی

مشخصات نشر : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، 1399ش

مشخصات ظاهری: 117ص

موضوع:زبان عربی(صرف و نحو عربی)

موضوع کتاب: اعراب جملات در عربی

صرف و نحو عربی با مثالهای قرانی

گردآوری و تألیف از : احد شعبانی

تبریز – بهار 1399

ص: 1

اشاره

صرف و نحو عربی

اعراب جملات در عربی

با مثالهای قرآنی

گردآوری و تألیف از : احد شعبانی

تبریز – بهار 1399

ص: 2

اجر معنوی این نوشته را تقدیم می نمایم به :

* به ارواح پاک والدین عزیزم و والدین همسر عزیزم که ما را با قرآن مأنوس نموده اند ،

* همچنین اساتید گرانقدری که همواره در طول عمرم اطلاعات نفیسی را به بنده منتقل نموده اند ،

* علما و اساتید معززی که از کتابها و مقالات آنها در این نوشته استفاده نموده ام .

ص: 3

فهرست

تصویر

ص: 4

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

تصویر

ص: 7

تصویر

ص: 8

تصویر

ص: 9

تصویر

ص: 10

تصویر

ص: 11

بنام خدا

پیش گفتار

طی حضور در تعدادی از جلسات قرآن تبریز ، متوجه شدم که در تجزیه و ترکیب جملات قران و عربی به ترکیب جملات اشاره سطحی میشود .

لذا این نوشته با ویژگیهای زیر ، جهت مطالعه علاقمندان ترجمه و تجزیه و ترکیب قرآن ارائه می گردد :

* در کتب تجزیه و ترکیب عربی ، به مبحث اعراب جملات در حدّ دو فهرست وشرح مختصری برای هریک از عناوین که بیشتر از ده صفحه نیست پرداخته شده است .

* این کتاب که در چهار فصل تدوین یافته ، سعی بر این شده است که برای یادآوری و روشن شدن مطالب ، مباحث نحوی عناوین ذکر شده در هر فصل ، در حد مختصر بیان شود .

* از آنجائیکه هدف از نگارش این کتاب ، جهت استفاده بهتر از مفاهیم قرآن می باشد . لذا سعی بر آن شده که برای درک مطالب ، از شواهد و مثالهای قرآنی استفاده شود .

* لازم به ذکر است که این نوشته ، بر گرفته از کتب و مقالات اساتید و نوشته های پراکنده درسی در اینترنت است که مؤلّف ، آنها را گردآوری کرده و جهت مطالعه علاقمندان تألیف نموده است .

* با این وصف مؤلّف ادعا ندارد که این فراهم شده ، کامل و عاری از عیب و نقص است . لذا تقاضا دارد که خوانندگان و صاحبنظران و اساتید ، از طریق آدرس ایمیل ahadshaabani86@gmail.com ، حقیر را از رهنمودهای خود بی بهره نگذارند .

لازم به یاد آوری است که نوشتن بخش عمده این کتاب در عصر تهدید اپیدمی کرونا بوده است که بنده ، از فرصت بدست آمده استفاده نموده و تحریر آن را بپایان رساندم .

در خاتمه ، از اساتید و دوستانی که در نوشتن این مطالب کمک و مشوق بنده بوده اند صمیمانه تشکر و قدردانی مینمایم .

التماس دعا

احد شعبانی

تبریز - بهار 1399

ص: 1

مقدمه

تعاریف :

کلام :

کلام: کلام عبارت و گفتاری است که از مسند و مسند الیه ترکیب یافته و افاده مقصود و معنائی تام و کامل کند . بطوریکه شنونده منتظر بقیه مطلب نباشد .

مثال : قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون ( به تحقیق مومنان رستگار شدند . ) مومنون 1

جمله :

جمله: اگر عبارتی دارای مسند و مسند الیه باشد ولی معنائی تام را افاده نکند . بطوریکه شنونده منتظر بقیه مطلب باشد آنرا جمله گویند . مانند جمله شرطیه زیر :

( جمله ) إِنْ تَنْصُرُوا اللَّه ( اگر خدا را یاری کنید ) محمد 7

توجه : این عبارت وقتی کلام است که جواب شرط به آن اضافه شود .

( کلام ) إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم ( اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری می کند ) محمد 7

زیرا بعد شنیدن این جمله مخاطب دیکر منتظر بقیه جمله نمی شود .

تبصره : پس هر کلامی ، جمله است ولی هر جمله ای کلام نیست .

یاد آوری :

در ساختار جملات اسنادی در زبان فارسی و عربی ، سه رکن اصلی : مسند الیه ، مسند و فعل رابطه وجود دارد .

مسندٌ الیه:

مسندٌ الیه : چیزی یا کسی که مسند را به آن نسبت داده و یا از آن سلب میکنیم .

ص: 2

مسند

مسند : یعنی چیزی که مورد استناد است و در حقیقت سندی است که در باره چیزی یا کسی بیان می شود .

اگر به اول فعل اسنادی کلمه چگونه ؟ یا چی ؟ اضافه کنیم جواب سؤال مسند است .

رابطه یا فعل رابط یا فعل اسنادی

رابطه یا فعل رابط یا فعل اسنادی : فعلی است که مسند و مسند الیه را بهم ربط میدهد . این افعال عبارتند از : است ، بود ، شد ، گشت ، گردید ، می شود ، شده است و منفی این افعال .

مانند : هوا گرم است . دانش آموزان حاضر هستند .

هوا - دانش آموزان ) مسند الیه

گرم - حاضر ) مسند

است - هستند ) رابطه

ص: 3

فصل اول

اقسام جمله

تقسیم بندی جمله از حیث ساختمان آن:

جمله از نظر ساختمان ، بر دو قسم تقسیم میشود :

أ) جمله بسیط ( ساده )

ب) جمله مرکب

جمله بسیط

جمله بسیط ، جمله ای را گویند که بدون هیچ عنصر اضافی تنها مبتنی بر مسند و مسند الیه است .

قامَ زیدٌ ، زیدٌ قائمٌ

جمله مرکب

جمله مرکب ، جمله ای را گویند که از دو جمله بسیط یا بیش از دو جمله ساخته میشود .

* جمله مرکب ساخته شده از دو جمله بسیط را ترکیب مفرد گویند .

* جمله مرکب ساخته شده از بیش از دو جمله بسیط را ترکیب متعدد گویند .

* جمله مرکب از حیث بار مفهوم و پیام و نقش بر دو قسم است : جمله پایه و جمله پیرو

ترکیب مفرد :

در این نوع ، دو جمله بسیط مستقل از هم و با استفاده از ادوات ربط ، یک جمله میشوند .

ص: 4

ادوات ربط عبارتند از :

واو ، ولو ، ولا ، فا ، ثُمَّ ، حتّی و اَم منقطعه می باشند .

ترکیب متعدد :

جمله مرکبی است که از بیش از دو جمله ساخته شده و در عین حال دارای وحدت سیاق و موضوع است و این تعدد جملات ، غالباً با تکرار ادات ربط به هم مرتبط میشوند .

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی قَرارٍ مَکینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ * ( و ما انسان را از عصاره ای از گِل آفریدیم . آن گاه او را نطفه گردانیده و در جای استوار ( صلب و رحم ) قرار دادیم . آن گاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان ساختیم و سپس بر استخوانها گوشت پوشانیدیم ( و پیکری کامل کردیم ) پس از آن ( به دمیدن روح پاک مجرد ) خلقتی دیگرش انشا نمودیم آفرین بر ( قدرت کامل ) خدای که بهترین آفرینندگان است ) مومنون 12 و 13 و 14

جمله پایه :

آن قسمت از جمله مرکب است که غالباً غرض اصلی گوینده یا نویسنده را در بر دارد .

جمله پیرو :

آن قسمت از جمله مرکب است که همراه جمله پایه می آید که به آن وابسته است و مفهومی از قبیل : زمان ، شرط ، علت و ..... را به مفهوم پایه می افزاید و قابل تأویل به مصدر و صفت است .

طرز تفکیک تعداد جمله موجود در یک جمله مرکب :

برای تفکیک تعداد جملات در یک جمله مرکب ، کافی است که تعداد مبتدا ها و تعداد فعلهای موجود در آن جمله مرکب را شمارش نمود .

توجه :

گاهی فعل جمله ، در تقدیر قرار میگیرد لذا در این حالت آنرا تشخیص داده و بایستی در شمارش در نظر گرفت . مانند :

* جملات قسم که معمولاً فعل اُقسِمُ در تقدیر است .

* جملات تسبیح که نُسَبِّح در تقدیر است .

* افعالی که به قرینه تکرار در تقدیر هستند .

* افعال قول مانند قیلَ که اغلب در تقدیرند .

* متعلق جار و مجرور یا ظرف در شبه جمله که در آن افعالی مثل کائنٌ یا موجودٌ ، در تقدیر است .

* و غیره .

ص: 5

تقسیم بندی جمله از حیث کلمات تشکیل دهنده آن :

از نظر اجزاء تشکیل دهنده ، جمله بر سه قسم اصلی تقسیم میشود :

أ) جمله اسمیه

ب) جمله فعلیه

ج) شبه جمله

جمله اسمیّه

ارکان جمله اسمیّه عبارتست از :

الف : از مبتدا و خبر تشکیل شده است .

جمله اسمیه از یک کلمه بنام مبتدا و همچنین از کلمه مفرد یا یک جمله و یا یک شبه جمله بنام خبر تشکیل شده است .

مثال : اَللهُ الصَمَدٌ ( خداوند بی نیاز است ) اخلاص 2

اَللهُ ) مبتدا

الصَمَدٌ ) خبر

ب : از اسم و خبر تشکیل شده است :

اگر به اول جمله اسمیه ، یکی از حروف مشبهه بالفعل ( اِنَّ ) ، حرف لای نفی جنس ( لا ) ، یکی از افعال ناقصه ( کانَ ) ، افعال مقاربه ( کادَ ) و یا حروف شبیه به لیس ( ما ) بیاید برای مثال : مبتدا را اسم ( اِنَّ ) و خبر را خبر ( اِنَّ ) می نامند .

تبصره :

اگر به اول جمله اسمیه ، یکی از افعال قلوب ( ظَنَّ ) بیاید مبتدا را مفعول به اول و خبر را مفعول به دوم می کند .

مثال : اِنَّ اَللهَ بَصیرٌ بِالعِباد ( همانا خداوند بر اعمال بندگان بینا است ) غافر 44

اِنَّ ) از حروف مشبهه بالفعل

اَللهَ ) اسم ( اِنَّ )

ص: 6

بَصیرٌ بِالعِباد ) خبر ( اِنَّ )

مثال : لا إِکْراهَ فِی الدِّین ( در قبول دین ، اکراهی نیست ) بقره 256

لا ) حرف لای نفی جنس

إِکْراهَ ) اسم ( لا )

فِی الدِّین ) جارّ و مجرور متعلق به خبر ( لا )

تقسیم بندی جمله اسمیه از حیث جملات تشکیل دهنده آن :

از نظر جملات تشکیل دهنده ، جمله اسمیه به دو قسم تقسیم میشود : جمله کبری و جمله صغری

جمله کُبری :

جمله اسمیه ای است که مرکب از دو جمله یا بیش از دوجمله باشد به عبارت دیگر خبر آن بصورت یک یا دو جمله باشد .

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابین ( خداوند ، توبه کنندگان را دوست دارد ) بقره 222

جمله صُغری :

یک جمله اسمیه یا فعلیه ای است که خبر برای مبتدا باشد . یعنی یک جزء متمم جمله کبری باشد .

یُحِبُّ التَّوَّابین ( توبه کنندگان را دوست دارد ) بقره 222

جمله فعلیّه

ارکان جمله فعلیّه عبارتست از :

الف : از فعل معلوم و فاعل و مفعول تشکیل شده است .

مثال : کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها ( تکذیب کرد قوم ثمود ( پیامبر خود را ) بسبب طغیان خودشان ) شمس 11

کَذَّبَتْ ) فعل معلوم

ثَمُودُ ) فاعل

ب : از فعل مجهول و نائب فاعل تشکیل شده است .

ص: 7

مثال : خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً ( آدمی ناتوان آفریده شده است . ) نسا 28

خُلِقَ ) فعل مجهول

الْإِنْسانُ ) نائب فاعل

تقسیم بندی جمله فعلیه از حیث نوع فعل آن :

یکی از ارکان جمله فعلیه ، فعل جمله است لذا از نظر نوع فعل ، جمله فعلیه به دو قسم تقسیم میشود : فعل تام و فعل ناقص

فعل ماضی تام :

فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُن ( و سرانجام بدیهای اعمالشان به آنها رسید و آنچه را ( از وعده های عذاب ) استهزا می کردند ، بر آنان وارد شد ) نحل 34 در این آیه شریفه ( أَصابَ ) فعل ماضی تام است .

شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ( شکرگزار نعمتهای پروردگار بود خدا او را برگزید و به راهی راست هدایت نمود ) نحل 121 در این آیه شریفه افعال ( اجْتَبا ) و ( هَدا ) فعل ماضی تام هستند .

فعل مضارع تام :

یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ ( خداوند کسانی را که ایمان آوردند ، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان ، استوار می دارد هم در این جهان، و هم در سرای دیگر ! و ستمگران را گمراه می سازد ، ( و لطف خود را از آنها برمی گیرد ) خداوند هر کار را بخواهد ( و مصلحت بداند ) انجام می دهد ! ) ابراهیم 27 در این آیه شریفه افعال ( یُثَبِّتُ ) و ( یُضِلُّ ) فعل مضارع تام هستند .

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبیرا ( این قرآن ، به راهی که استوارترین راه هاست ، هدایت می کند و به مؤمنانی که اعمال صالح انجام می دهند ، بشارت می دهد که برای آنها پاداش بزرگی است ) اسرا 9 در این آیه شریفه افعال ( یَهْدی ) ، ( یُبَشِّرُ ) و (یَعْمَلُونَ ) فعل مضارع تام هستند .

ص: 8

فعل امر تام :

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم ( ما را به راه راست هدایت کن ) فاتحه 6 در این آیه شریفه ( اهْدِ ) فعل امر تام است .

وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیرا ( و بگو : پروردگارا ! مرا ( در هر کار ) با صداقت وارد کن ، و با صداقت خارج ساز ! و از سوی خود ، حجتی یاری کننده برایم قرار ده ! ) اسرا 80 در این آیه شریفه افعال ( قُلْ ) ، ( أَدْخِلْ ) ، ( أَخْرِجْ ) و ( اِجْعَلْ ) فعل امر تام هستند .

فعل ناقص :

کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیما ( خدا دانا و حکیم است ) نساء 17 در این آیه شریفه ( کانَ) فعل ناقص است .

شبه جمله

تعریف :

شبه جمله واژه ای است که فعل ندارد ولی به تنهائی مفهوم یک جمله کامل را بیان میکند . ظرف و جارّ و مجرور را شبه جمله گویند .

ظرف به تنهائی ، منصوب است و جارّ و مجرور به تنهائی ، محلاًّ منصوب می باشد و عاملشان متعلِّق آنها است . بنابراین لازم است متعلِّقشان شناسائی شود .

متعلِّق :

چون ظرف و جارّ و مجرور وابسته به فعل یا شبه فعل است و بعلت اینکه ظرف و جارّ و مجرور به تنهائی از نظر معنا ضعیف می باشند ، نیاز به تکیه گاهی دارند که معنای جمله با آن کامل شود لذا به فعل یا شبه فعل قبل از ظرف و جارّ و مجرور در جمله را متعلِّق می گویند .

گاهی متعلِّق ظرف و جارّ و مجرور در کلام ذکر نشده و مقدَّر است و این مقدَّر بودن گاهی جائز و گاهی واجب است .

1) موارد وجوب تقدیر :

أ) اگر جارّ و مجرور در جای : خبر ، صله ، صفت یا حال قرار گیرد ، متعلِّق محذوف خواهد بود .

توجه : جارّ و مجرور بعد از اسم نکره صفت و بعد از اسم معرفه حال است .

ب) متعلِّق بعضی از حروف جرّ واجب الحذف است . مانند : واو قسم که متعلِّقش اُقسِمُ بوده و واجب الحذف می باشد .

ص: 9

2) موارد جواز تقدیر :

بطور کلّی هر جا قرینه ای در کلام موجود باشد می توان عمل حذف انجام شود . مانند : وَ اِلی ثَمودَ اَخاهُم صالِحاً که اَرسَلنا جائز الحذف است .

اهمیّت تشخیص متعلِّق :

گاهی یاقتن متعلِّق دشوار شده و فهم صحیح معنا نیز ، وابسته به فهم متعلِّق می گردد . البته اصلی ترین روش یافتن متعلِّق از طریق معناست . ولی درک صحیح معنا نیز در گرو تشخیص صحیح متعلِّق است

بدین ترتیب رابطه متعلِّق و معنا یک رابطه دو طرفه است تا ، میزان اهمیّت درک متعلِّق کاملاً ملموس گردد .

مثال : اِغسِل یَدِکَ اِلی المَرافِق

احتمال اول : اگر اِلی المَرافِق را متعلِّق به اِغسِل بگیریم اِلی جهت شستن را مشخص می کند زیرا به اِغسِل متعلَّق است و معنی جمله چنین میشود : دستهایت را تا مرفق بشوی .

احتمال دوم : اگر اِلی المَرافِق را حال از یَدِکَ و متعلِّق به ( اِستَقَرَّ ) محذوف بدانیم معنا چنین میشود : دستهایت را در حالی که تا مرفق است بشوی . بدین معنی که اِلی المَرافِق ، محدوده شستن را مشخص می کند نه جهت شستن را .

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْن ( ای کسانی که ایمان آورده اید چون به نماز برخاستید ، پس صورتها و دستهایتان را تا آرنجها بشویید و سرها و پاهایتان را تا دو برآمدگی روی پا مسح کنید ) مائده 6 در ترجمه آیه وضو ، شیعیان با توجه به روایات اهل بیت اِلی المَرافِق را حال برای اَیدیکُم و متعلِّق به محذوف میدانند و محدوده شستن میدانند نه جهت شستن را .

حروف جرّ زائد و شبه زائد :

1) حرف جَرّ زاید : حروفی هستند که با مجرورشان احتیاج به متعلق ندارند و کلام در معنی به آن نیازمند است نه لفظاً ، زیرا برای تأکید مضمون جمله آورده میشود . به عبارت دیگر این حروف جر ، بیانگر معنای خاصی نیستند ، بلکه صرفا بر مفهوم تاکید دلالت دارند و مهمتر آنکه ، به خاطر همین ویژگی ، نیازمند به متعلَّق نیستند .

این حروف عبارتند از : با ، مِن ، کاف ، لام

ص: 10

ویژگیهای حروف جر زائد :

أ) حروف جر زائد بیانگر معنای خاصّی نیستند بلکه صرفا مفهوم تاکید دارند و حذف آنها از جمله باعث ایجاد خللی نمی شود .

ب) نیازمند متعلق نیستند

ج) مجرور آنها محلی از اعراب دارد یعنی نقش ترکیبی دیگری می پذیرد .

2) حرف جَرّ شبه زاید : حروفی هستند که در جمله معنی جدیدی بخود می گیرند و احتیاج به متعلق ندارند ولی کلام ، نه در معنی و نه در لفظ از آنها بی نیاز نیست .

این حروف عبارتند از : رُبَّ ، کاف تشبیه ، خَلا ، عَدا ، حاشا

ویژگیهای حروف جر شبه زائد :

1) حروف جر شبه زائد بیانگر معنای خاصّی هستند .

2) نیازمند متعلق نیستند

3) مجرور آنها محلی از اعراب دارد یعنی نقش ترکیبی دیگری می پذیرد .

اعراب ظرف و جارّ و مجرور :

ظرف به تنهائی ، منصوب است و جارّ و مجرور به تنهائی ، محلاًّ منصوب می باشد .

اگر جارّ و مجرور در جای : خبر ، صله ، صفت یا حال قرار گیرد ، اگرچه متعلِّق محذوف خواهد بود ولی شبه جمله اعراب آنها را بخود خواهد گرفت

تقسیم بندی جمله از حیث کامل یا ناقص بودن ارکان جمله :

جملات اسمیه و فعلیه از نظر کامل یا ناقص بودن ارکان تشکیل دهنده آن ، بر دو قسم تقسیم میشود : جمله تام و جمله ناقص

جمله تام :

جمله اسنادی است که دو رکن اساسی یعنی مسند و مسند الیه در جمله ذکر شده باشد .

ص: 11

جمله ناقص :

جمله اسمیه یا فعلیه ای که ، یکی از دو رکن اساسی یعنی مسند و مسند الیه در جمله حذف شده باشد . این جمله اکثراً به کمک ایما و اشاره به شنونده القا میشود .

اَسَد ( هذا اَسَدٌ ) - زیداً ( اِنفَق زیداً )

تقسیم بندی جمله از حیث احتمال وجود صدق و کذب در آن :

جمله ای است که در عمل آن احتمال وجود صدق و کذب ( راست یا دروغ بودن ) باشد . که بر دو قسم تقسیم میشود : جمله خبری و جمله انشائی

جمله خبریه :

جمله ای است که محتمل صدق و کذب ( راست یا دروغ بودن ) باشد . که میتواند جمله مثبت و یا منفی باشد .

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم (محمد ( ص ) فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند ) فتح 29

جمله انشائیه :

جمله ای است که بحث صدق و کذب ( راست یا دروغ بودن ) در آن مطرح نمی باشد . جمله انشائیه بر دو قسم تقسیم میشود : جمله انشائیه طلبی و جمله انشائیه غیر طلبی یا انفعالی

جمله انشائیه طلبی :

شامل : امر ، نهی ، استفهام ، عرض و تحضیض .

امر :

أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْل ( نماز را از زوال خورشید ( هنگام ظهر ) تا نهایت تاریکی شب ( نیمه شب ) برپا دار ) اسرا 78

نهی :

وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر ( و سؤال کننده را از خود مران ) ضحی 10

ص: 12

استفهام :

أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُون ( آیا شما آن را ( در دوران جنینی ) آفرینش ( پی در پی ) می دهید یا ما آفریدگاریم ؟ ) واقعه 59

عرض :

أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُم ( آیا دوست نمی دارید خداوند شما را ببخشد ؟ ) نور 22

تحضیض :

أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُول (

آیا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند ، و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند ، پیکار نمی کنید ؟ ) توبه 13

جمله انشائیه غیر طلبی یا انفعالی :

شامل : تمنّی ، قسم ، تعجّب ، مدح ، ذَمّ ، ندبه و استغاثه

تمنّی :

یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُون ( ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم ! ) قصص 79

قسم :

لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُون ( به جان تو سوگند ، اینها در مستی خود سرگردانند ( و عقل و شعور خود را از دست داده اند ) ) حجر 72

تعجب :

قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَه (مرگ بر این انسان ، چقدر کافر و ناسپاس است ! ) عبس 17

مدح :

نِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیر ( چه سرپرست خوبی ! و چه یاور خوبی ! ) انفال 40

ذَمّ :

ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُون ( آنها اعمال بدی انجام می دادند ! ) توبه 9

ص: 13

ندبه :

وا حسینا

استغاثه :

یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله

تقسیم بندی جمله از حیث اعراب جمله :

اصولاً ، جمله ترکیبی از دو یا چند کلمه است لذا ، به علّت مرکب بودن و ظاهر نشدن حرکات اعراب در آخر آن ها ، محال است که مجموع آنها ظاهراً یا تقدیراً اعراب پذیرد ، لذا اصل در جمله ، نداشتن محلّ اعراب است . زیرا اعراب دارای روابط و وابستگی هائی است که برخی لغات را به برخی دیگر ارتباط می دهد ولی جمله این روابط را ندارد . ولی در ادبیات زبان عربی اگر بتوان جمله را در قالب یک کلمه در نظر گرفت ، جمله میتواند نسبت به کلمه ما قبل خود اعراب پذیر باشد و یا نباشد .

* جمله هائی که محلّی از اعراب ندارند

* جمله هائی که محلّی از اعراب دارند

جایگاه جمله و اعراب

اصولاً اعراب ، مخصوص کلمات مفرد یعنی اسم معرب و فعل مضارع است ، زیرا یک کلمه است و اعراب در آخر کلمه ظاهر می گردد .

پس جمله بایستی محلّی از اعراب نداشته باشد و اینکه برای جمله محلّ اعراب در نظر گرفته می شود در حقیقت آن را به تأویل کلمه مفرد برده اند .

از این رو ، اگر جمله ای را بتوانیم در محلّ کلمه مفردی قرار دهیم که جانشین کلمه مفردی شده و به جای آن به کار رود ، آن جمله محلّی از اعراب خواهد داشت و در غیر این صورت محلّی از اعراب ندارد ،

فایده اِعراب جملات

هدف از اعراب جملات ، و در نظر گرفتن محلّ اعرابی برای آن ها ، تعیین جایگاه جمله در کلام و ارتباط آن با قبل و بعد است .

ص: 14

حال چه جمله محلّی از اعراب داشته باشد و یا در زمره جمله هایی باشد که محلّی از اعراب ندارد . ما در اعراب جملات ، جایگاه جمله را در کلام تعیین می نماییم و میزان ارتباط آن را با کلمات و دیگر جمله های پیرامون آن بررسی می کنیم .

بنابراین ، اعراب محلّی چه در اسماء مبنی و چه در فعل ماضی یا مضارع مبنی ، به معنی عدم افاده معنا و بی ارتباطی این گونه کلمات با دیگر ارکان جمله نیست .

بلکه بدین معنی است که این کلمات متأثر از عوامل نمی گردد و حرکات آخر آن ها بر حسب تغییر عوامل ، دستخوش تغییر نمی گردد و پیوسته یک حالت دارد و با اعراب سروکاری ندارد .

لیکن کلمات معرب آماده برای هر نوع تغییر اعرابی است و صورت آن لفظاً یا تقدیراً بر حسب عامل در تغییر می باشد .

داستان اعرابِ جملات نیز از همین قرار است ، جمله هایی که محلّی از اعراب دارد از جهتی شبیه اسماء و افعال معرب هستند و جانشین اسماء گشته و همان مضمون را افاده میکنند . به عبارت دیگر نقش آنها را ایفا میکنند

پس از نظر اعراب ، جمله بر دو قسم اصلی تقسیم میشود :

1) جمله هائی که محلّی از اعراب ندارند

اگر جمله ای را بتوان در محل کلمه مفردی قرار داد و آن کلمه ، محلی از اعراب نداشته باشد آن جمله نیز محلی از اعراب نخواهد داشت .

بدین معنی که آن یک جمله فعلیه و یا شبه جمله ای است و در محلی قرار میگیرد که آن جمله به منزله : صله برای یک اسم موصول ، جمله جواب برای ( ندا ، قسم یا شرط غیر جازم ) و ...... باشد . برای مثال ، واضح است که چون اسم موصول برای صله و قسم برای جمله جواب قسم و همچنین حروف واسامی شرط غیرجازم برای جواب شرط عامل اعراب نیستند لذا آن جملات محلی از اعراب نخواهند داشت .

فهرست جملاتی که محلی از اعراب ندارند

1) جمله ابتدائیه

2) جمله استینافیه

أ) جمله استینافیه بیانیه

ب) جمله استینافیه دعائیه

ج) جمله استینافیه مؤکّده

ص: 15

د) جمله استینافیه فی حیّز القول

3) جمله صله موصول

4) جمله تفسیریه

5) جمله اعتراضیه

6) جمله تعلیلیه

7) جمله جواب قسم

8) جمله جواب ندا

9) جمله جواب شرط

أ) جمله جواب شرط غیر جازم

ب) جمله جواب شرط جازم غیر مقترن به فا رابطه و اذا فجائیه

ج) جمله جواب شرط اسامی ظرف و شرط

10) جمله تابع جمله ای که ، محلی از اعراب ندارد

2) جمله هائی که محلّی از اعراب دارند

اگر جمله ای را بتوان در محل کلمه مفردی قرار داد که آن کلمه محلی از اعراب داشته باشد آن جمله اعراب محلی آن کلمه را برای خود میگیرد .

بدین معنی که آن یک جمله فعلیه و یا شبه جمله ای است و در محلی قرار میگیرد که آن جمله به منزله ، خبر برای یک جمله اسمیه ، فاعل یا نائب فاعل یا مفعول برای یک جمله فعلیه و ...... باشد .

برای مثال ، واضح است که خبر جمله اسمیه جزو مرفوعات یا منصوبات می باشد و فاعل و نائب فاعل جزو مرفوعات هستند پس اگر یک جمله در جای فاعل یا نائب فاعل باشد جمله محلاَ مرفوع میشود و اگر یک جمله در جای مفعول جمله دیگر باشد اعراب آن محلاَ منصوب خواهد شد .

فهرست جملاتی که محلی از اعراب دارند

1) جمله در محلّ رفع

1) جمله در نقش مبتدا یا اسم افعال ناقصه

2) جمله خبریه مرفوعی :

أ) جمله در نقش خبر مبتدا

ص: 16

ب) جمله در نقش خبر حروف مشبهه بالفعل

ج) جمله در نقش خبر لای نفی جنس

3) جمله در نقش فاعل و نائب فاعل

2) جمله در محلّ نصب

1) جمله خبریه منصوبی :

أ) جمله در نقش خبر افعال ناقصه

ب) جمله در نقش خبر افعال مقاربه

ج) جمله در نقش خبر حروف شبیه به لیس

2) جمله در نقش مفعولٌ به :

أ) جمله در نقش مفعول به

ب) جمله در نقش سدّ مسدّ یک یا دو مفعول

3) جمله در نقش مقول القول فعل قال

4) جمله در نقش حال

5) جمله در نقش مستثنی ( استثنا منقطع )

3) جمله در محلّ جرّ

1) جمله در نقش مضافٌ الیه

2) جمله در نقش مجرور به حرف جرّ

4 ) جمله در محلّ جزم

جمله جواب شرط جازم مقترن به فا رابطه و اذا فجائیه

ص: 17

5) جمله تابع اعراب ماقبل

1) جمله معطوف جملاتی که محلی از اعراب دارند

2) جمله در نقش توابع مفرد :

أ) جمله در نقش صفت

ب) جمله در نقش بدل

توجه :

لازم به توضیح است که اعراب جملات در نقش توابع مفرد ، تابع کلمه ماقبل آن است یعنی ممکن است در محل رفع ، نصب یا جرّ باشد .

ص: 18

فصل دوم

جمله هائی که محلّی از اعراب ندارند

1 ) جمله ابتدائیه

1) جمله ابتدائیه : جمله ای است که در شروع سخن آورده میشود .

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْر ( ما آن ( قرآن ) را در شب قدر نازل کردیم ! ) قدر 1

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَق ( بخوان به نام پروردگارت که ( جهان را ) آفرید ) علق 1

* اولین جمله سوره های قرآن بجز حروف مقطعه ، جملات ابتدائیه بوده و محلی از اعراب ندارند .

* بعضی از نحویون جمله ابتدائیه را جزو جملات استینافیه در نظر گرفته اند .

2 ) جمله استینافیه

2) جمله استینافیه : جمله ای است که در وسط کلام آورده میشود . این جملات به حالت های زیر در جملات ظاهر میشوند :

جمله استینافیه

أ) جمله استینافیه : جمله ای است که در وسط کلام می آید ولی منقطع از کلام قبل است . ( یعنی با حرف عطف به کلام قبل متصل نشده است ) این جملات میتواند با حروف استیناف شروع شوند . یعنی جمله ای که با حروف استیناف شروع شود ، یک جمله یا مطلب جدید خواهد بود .

ص: 19

حروف استیناف :

حروف استیناف عبارتند از : واو ( و ) ، فا ( و ) می باشند ولی حروفی همچون حَتی ، بَلْ و لکِن نیز از ادات استیناف به شمار می آیند .

أ) حروف استیناف ، جزو حروف غیرعامل می باشند یعنی به اعراب کلمه بعد از خود تأثیر نمی گذارد .

ب) حروف استیناف حروفی هستند که بطور مشترک هم قبل از اسم و هم پیش از فعل می آیند .

1 ) واو : این حرف از ادات استیناف بوده و از نشانه های واو استینافیه آن است که در اثنای جمله آمده و در صورت حذف آن ، معنای جمله تغییری نمی کند .

هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُون ( آن کسی است که بیافرید شما را از گل سپس مقرر کرد مدتی ( اجل معلق ) را و مدتی نامبرده شده ( اجل حتمی ) نزد خداست پس شما ( در معاد ) شک می آورید ) انعام 2

* واو ) حرف استیناف

* أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ) جمله استینافیه است و محلی از اعراب ندارد .

وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی ( و هیچ کس را نزد او حق نعمتی نیست تا بخواهد ( به این وسیله ) او را جزا دهد ) لیل 19

* واو ) حرف استیناف

* ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی ) جمله استینافیه است و محلی از اعراب ندارد .

وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها ( و زمین را بعد از آن گسترش داد ) نازعات 30

* واو ) حرف استیناف

* الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها ) جمله استینافیه است و محلی از اعراب ندارد .

2 ) فاء : این حرف نیز مانند واو از حروف استیناف می باشد .

وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُون ( و هر گاه که می گوید باش بی درنگ موجود شود ) انعام 73

* فا ) حرف استیناف

* یَکُون ) جمله استینافیه است .

ص: 20

فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّین الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُون (پس وای بر نمازگزارانی که در نماز خود سهل انگاری می کنند ) ماعون 4 و 5

* فا ) حرف استیناف

* وَیْلٌ لِلْمُصَلِّین ) جمله استینافیه است

فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّین ( پس چه چیز سبب می شود که بعد از این همه ( دلایل روشن ) روز جزا را انکار کنی؟ ) تین 7

* فا ) حرف استیناف

* ما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّین ) جمله استینافیه است

3 ) حتی

: این حرف در صورتی که بر جمله وارد شود از ادات استیناف بوده و مفید معنای غایت است ؛ به این بیان که آنچه بعد از حتی آمده غایت و نتیجه عبارت قبل از حتی را بیان می کند . در این صورت کلمه حتی ، اغلب قبل از اذا می آید .

حَتَّی إِذا أَخَذْنا مُتْرَفیهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ ( وقتی که بگیریم متنعمان ایشان را بعذاب ( گرسنگی و قحطی ) آنگاه ایشان بفریاد برآیند ) مومنون 64

* حَتَّی ) حرف استیناف

* إِذا أَخَذْنا مُتْرَفیهِمْ بِالْعَذابِ ) جمله استینافیه است

حَتَّی إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُون (تا آنگه که گشاده شود ( راه بسته شده ) یأجوج و مأجوج و ایشان از هر تپه ای بشتاب میایند ) انبیا 96

* حَتَّی ) حرف استیناف

* إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ ) جمله استینافیه است .

در آیات شریفه فوق حَتَّی از ادات استیناف و مفید معنای غایت است .

4 ) بل : این حرف در صورتی که بر جمله وارد شود از ادات استئناف بوده و مفید معنای اضراب می باشد ( إضراب در لغت به معنای اعراض و رویگردانی از چیزی است ) .

أم یَقُولُون بِه جِنَّةٌ بَل جَاءَهُم بِالحَقِّ وَ أکثَرُهُم لِلحَقِّ کَارِهُونَ ( یا می گویند او دیوانه است ؟ ! ولی او حق را برای آنان آورده ؛ اما بیشترشان از حق کراهت دارند ) مومنون 70

ص: 21

* بَل ) حرف استیناف

* جَاءَهُم بِالحَقِّ ) جمله استینافیه است

أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُون ( یا می گویند : ( قرآن را به خدا افترا بسته ) ولی آنان ایمان ندارند ) طور 33

* بَل ) حرف استیناف

* لا یُؤْمِنُون ) جمله استینافیه است

أَ فَعَیینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ ( آیا ما از آفرینش نخستین عاجز ماندیم ( که قادر بر آفرینش رستاخیز نباشیم ) ؟ ! ولی آنها ( با این همه دلایل روشن ) باز در آفرینش جدید تردید دارند ) ق 15

* بَل ) حرف استیناف

* هُمْ فی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ ) جمله استینافیه است

در آیات شریفه فوق بل از ادات استیناف و مفید معنای اضراب است .

5 ) لکن : این حرف در صورتی که بر جمله وارد شود از ادات استیناف بوده و مفید معنای استدراک ( از بین بردن توهمی است که از کلام قبل از لکن حاصل شده است ) است .

وَ ما ظَلَمنَاهُم وَ لکِن کانوا هُمُ الظَّالِمِین ( ما به آن ها ستم نکردیم ، آنان خود ستمکار بودند ) زخرف 76

* لکِن ) حرف استیناف

* کانوا هُمُ الظَّالِمِین ) جمله استینافیه است

وَ إِنَّ لِلَّذینَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُون ( و برای ستمگران عذابی قبل از آن است ( در همین جهان ) ولی بیشترشان نمی دانند ) طور 47

* لکِنَّ ) حرف استیناف

* أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُون ) جمله استینافیه است

قالَ قَرینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ وَ لکِنْ کانَ فی ضَلالٍ بَعیدٍ ( و همنشینش ( از شیاطین ) می گوید : پروردگارا ! من او را به طغیان وا نداشتم ، لکن او خود در گمراهی دور و درازی بود ) ق 27

* لکِن ) حرف استیناف

* کانَ فی ضَلالٍ بَعیدٍ ) جمله استینافیه است

ص: 22

در آیات شریفه فوق لکِنْ از ادات استیناف و مفید معنای استدراک است .

توجه :

بعضی از علمای نحو جمله ابتدائیه و استینافیه را جمله استینافیه ( مستأنفه ) در نظر میگیرند یعنی دو گروه بالا را در قالب یک گروه محسوب میکنند .

جمله استینافیه بیانی

أ) جمله استینافیه بیانی :

علمای علم بیان ، جمله استینافیه را مخصوص جملاتی می دانند که جواب برای ، سؤال مقدَّر باشند و این جمله را جمله استینافیه بیانی می خوانند .

پس ، جمله استینافیه بیانی در جواب سؤال مقدّر آورده می شود . چنانچه گوئیم : اکرم زیدا ، انّ العالم واجب الاکرام جمله ( انّ العالم واجب الاکرام ) در واقع جواب است برای سؤال مقدّر زیرا وقتی گفتیم ، اکرم زیدا ممکنست سؤال شود ، لِمَ لذا در جواب این سؤال فرضی گفتیم : انّ العالم واجب الاکرام پس این جمله را جمله استینافیه بیانی خوانند .

هَلْ أَتاکَ حَدیثُ ضَیْفِ إِبْراهیمَ الْمُکْرَمینَ إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ ( آیا خبر مهمانهای بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است ؟ در آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند : سلام بر تو ! او گفت : سلام بر شما که جمعیّتی ناشناخته اید ! ) ذاریات 24 و 25 در این آیه شریفه جمله ( قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ ) جمله استینافیه بیانی است زیرا این جمله ، جواب برای سؤالِ مقَدَّری است که تقدیرش این گونه است : ( فَماذا قالَ لَهُم ؟ )

هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِب ( آفرینش ( و معاد ) آنان سخت تر است یا آفرینش فرشتگان ( و آسمانها و زمین ) ؟ ! ما آنان را از گل چسبنده ای آفریدیم ) صافات 11 در این آیه شریفه جمله ( هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً ) جمله استینافیه بیانی است

وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ یُراد ( سرکردگان آنها بیرون آمدند و گفتند : بروید و خدایانتان را محکم بچسبید ، این چیزی است که خواسته اند ( شما را گمراه کنند ) ! ) ص 6 در این آیه شریفه جمله ( إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ یُراد ) جمله استینافیه بیانی است .

ص: 23

جمله استینافیه دعائیه

أ) جمله استینافیه دعائیه :

اگر جمله استینافیه بصورت دعا ذکر شود آنرا جمله استینافیه دعائیه می گویند .

قُتِلَ الْخَرَّاصُون ( کشته باد دروغگویان ( و مرگ بر آنها ) ! ) ذاریات 10

قاتَلَهُمُ اللَّه ( خداوند آنها را بکشد ! ) منافقون 4

جمله استینافیه مؤکّده

ب) جمله استینافیه مؤکّده :

اگر جمله استینافیه در موقعیت یک جمله تأکیدی قرار گیرد آنرا جمله استینافیه مؤکده می گویند .

هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوس ( و خدایی است که معبودی جز او نیست، حاکم و مالک اصلی اوست ) حشر 23 در این آیه شریفه ( هُوَ اللَّهُ ) عامل تأکید به جمله استینافیه مؤکده ( الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوس ) است .

هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّر ( او خداوندی است خالق ، آفریننده ای بی سابقه ، و صورتگری ( بی نظیر )) حشر 24 در این آیه شریفه ( هُوَ اللَّهُ ) عامل تأکید به جمله استینافیه مؤکده ( الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّر ) است .

جمله استینافیه فی حَیِّزِ القول

ج) جمله استینافیه فی حَیِّزِ القول :

اگر جمله استینافیه بلافاصله بعد از جمله مقول القول قرار گیرد آنرا جمله استینافیه فی حَیِّزِ القول می گویند .

قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فی کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسی ( گفت: آگاهی مربوط به آنها ، نزد پروردگارم در کتابی ثبت است پروردگارم هرگز گمراه نمی شود ، و فراموش نمی کند ( و آنچه شایسته آنهاست به ایشان می دهد ) ! ) طه 52

قالَ : فعل قول

عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فی کِتابٍ ) جمله مقول القول

لا یَضِلُّ رَبِّی ) جمله استینافیه فی حَیِّزِ القول

ص: 24

ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُون ( ( و گفته می شود ) بچشید عذاب خود را ، این همان چیزی است که برای آن شتاب داشتید ! ) ذاریات 14

قیلَ : فعل قول در تقدیر است .

ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ : جمله مقول القول

هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُون : جمله استینافیه فی حَیِّزِ القول

جملات استینافیه ، محلی از اعراب ندارد .

3 ) جمله صله

جمله صله : جمله صله موصول ، جمله یا شبه جمله ای است که پس از موصول می آید و معنای آن را کامل می کند . یعنی جمله صله مکمل موصول است .

شرایط جمله صله این است که :

1- خبریه باشد ( انشائیه نباشد )

2- برای مخاطب معلوم باشد چون باید رفع ابهام کند

3- ضمیر عائدی مطابق موصول داشته باشد که اگر این ضمیر منصوبی بود جایزالحذف است.

جمله صله به چهار شکل میتواند بیاید :

أ) جمله فعلیه : اِنَّ الَذینَ آمَنوا

ب) جمله اسمیه : اَلَّذینَ هُم عَن صَلاتهُم ساهون ( اَلَّذینَ هُم ساهون عَن صَلاتهُم )

ج) جار و مجرور با متعلقش : جاء اَلَّذی فی الّدار

د) ظرف با متعلقش : اَلَّذی خَلفی

اسم موصول :

اسمی است که مانند پل ارتباطی قسمتی از جمله را به قسمت دیگر متصل می کند . بعبارت دیگر ، اسمی است که بهمراه جمله بعدی ( صله ) معنا را تمام می کند .

ص: 25

موصولها به دو دسته تقسیم میشوند :

أ) موصول خاص

ب) موصول عام

موصول خاص :

برای هر شخص یا هر شئی ، صیغه مشخصی از موصول وجود دارد به همین علت به آن موصول خاص می گویند .

موصولهای خاص عبارتند از : اَلَّذی ( کسیکه ، که ( مرد )) ، اَللَذانِ ( دو نفریکه ( مردان )) ، اَلَّذینَ ( کسانیکه ( مردان )) ، اَلَّتی ( کسیکه ، که ( زن )) ، اَللَتانِ ( دو نفریکه ( زنان ))، اَللاتی ( کسانیکه ( زنان )) .

موصول عام ( مشترک ) :

بدین جهت به آن موصول عام می گویند که برای مذکر یا مؤنث و مفرد یا جمع به یک شکل بکار میرود .

موصول عام بر دو نوع است :

موصول عام عاقل ( انسان ) : مَن ( کسی که ، کسانی که )

موصول عام غیر عاقل ( غیر انسان ) : ما ( چیزی که ، چیزهائی که )

مثال : أَ رَأَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بِالدِّین ( آیا دیدی آن کس را که روز جزا را تکذیب می کرد ؟ ) ماعون 1

الَّذی ) موصول

یُکَذِّبُ بِالدِّین ) جمله صله است .

مثال : قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی ( ولی شما زندگی دنیا را مقدم می دارید ) اعلی 14

مَنْ ) موصول

تَزَکَّی ) جمله صله است .

موصول حرفی :

موصول حرفی ، حرف مصدری است که با مابعد خود مؤول به مصدر می شود .

ص: 26

حروف موصوله عبارتند از : ( أن ) ناصبه ی فعل مضارع ، ( أنَّ ) حرف مشبهه بالفعل ، ( کَی ) ناصبه ، ( ما ) مصدریه ، ( لَو ) که به معنی ( أن ) ناصبه است و ( أ ) همزه ی تسویه .

فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ (( ولی ) کسانی را که در دلهایشان بیماری است می بینی که در ( دوستی با آنان ) ، بر یکدیگر پیشی می گیرند، و می گویند : می ترسیم حادثه ای برای ما اتفاق بیفتد ( و نیاز به کمک آنها داشته باشیم ! ) ) مائده 52

أَنْ ) موصول حرفی ( حرف مصدری )

تُصیبَنا دائِرَةٌ ) جمله صله است .

أَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون ( آیا در دلهای ایشان بیماریست یا در شک افتاده اند یا می ترسند آنکه ستم کند خدا برایشان و رسول وی (در حکومت) بلکه آن گروه خود ستمکارند ) نور 50

أَنْ ) موصول حرفی ( حرف مصدری )

یَحیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ ) جمله صله است .

جمله یا شبه جمله ، صله موصول ، محلی از اعراب ندارد .

4 ) جمله تفسیریه

جمله تفسیریه : جمله ای است که جمله ماقبل خود را توضیح میدهد . بعبارت دیگر جمله تفسیریه جمله ای است که محتوای ماقبل خود را کشف و آشکار می کند و رکن کلام نیست

تعریف تفسیر :

تفسیر عبارت است از تبیین و توضیح ابهام موجود در کلام با حروف مخصوص ؛ این حروف که در وسط کلام واقع میشوند حروف تفسیر نامیده میشود . به عنوان مثال : کلمه أی در مثال

هذا عسجُدٌ أیْ ذَهَبٌ حرف تفسیر بوده و بر تفسیر و توضیح کلمه عسجُد به کمک کلمه ذهبٌ دلالت دارد .

حروف تفسیر عبارتند از : أی ( یعنی ، که ) ، أن ( که )

ص: 27

ارکان تفسیر

تفسیر از سه رکن تشکیل شده است :

الف ) مفسَّر ( تفسیر شده )

مفسَّر ، لفظ مبهمی است که قبل از ادات تفسیر واقع شده و عبارت بعد از ادات تفسیر ، آن را توضیح میدهد .

ب ) ادات تفسیر

مابین دو کلمه مفرد ویا دو جمله می آید تا بوسیله آن ابهام کلمه مفرد یا جمله فبل از خود را بکمک کلمه مفرد یا جمله بعد از خود تفسیر نماید یعنی بین مفسَّر ( تفسیر شده ) و مفسِّر ( تفسیر کننده ) می آیند .

ج ) مفسِّر ( تفسیر کننده )

مفسِّر

، لفظی است که بعد از أدات تفسیر واقع شده و عبارت قبل از ادات تفسیر را توضیح میدهد .

توجه :

* حروف تفسیر مابین دو کلمه

مفرد ویا دو جمله می آید .

* حروف تفسیر اگر مابین دو جمله بیاید جزو حروف غیر عامل می باشند . بعبارت دیگر حروف تفسیر اگر مابین دو جمله بیاید محلی از اعراب نخواهد داشت .

توجه :

اگر مفسِّر ( تفسیر کننده ) مفرد باشد در این صورت عطف بیان یا بدل از مفسَّر ( تفسیر شده ) خواهد بود . مانند : هذا غَضَنْفَرٌ أی أسدٌ در این مثال أسد بدل یا عطف بیان از غَضَنْفَر است .

اقسام تفسیر

تفسیر به اعتبار (مفرد یا جمله) بودن مفسَّر و مفسِّر بر دو قسم است :

1 ) تفسیر مفرد به مفرد : مانند : هذا عسجُدٌ أی ذَهَبٌ ؛ در این مثال أی حرف تفسیر بوده و بر تفسیر و توضیح کلمه عسجُد به کمک کلمه ذهبٌ دلالت دارد .

ص: 28

2 ) تفسیر جمله به جمله : مانند : اُریق رَفده أی مات ؛ در این مثال أی حرف تفسیر بوده و بر تفسیر و توضیح جمله اُریق رَفده به کمک جمله مات دلالت دارد .

وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهیم ( او را ندا دادیم که ، ای ابراهیم ) صافات 104 در این آیه شریفه ( أن ) از ادات تفسیر بوده و جمله ( یا إبراهیم ) ، مفعول مقدر که فعل ( نادیناه ) را تفسیر میکند. تقدیر آیه ( و نادیناه بشیءٍ أن یا إبراهیم ) است .

نحوه ی کاربرد و جایگاه ادات تفسیر در کلام :

أی

أی برای تفسیر و توضیح هر مبهمی یعنی مفرد به مفرد یا جمله به جمله به کار میرود . مانند :

وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتی کُنَّا فیها وَ الْعیرَ الَّتی أَقْبَلْنا فیها وَ إِنَّا لَصادِقُون (( و اگر اطمینان نداری ، ) از آن شهر که در آن بودیم سؤال کن ، و نیز از آن قافله که با آن آمدیم ( بپرس ) ! و ما ( در گفتار خود ) صادق هستیم ) یوسف 82 در این آیه شریفه منظور از الْقَرْیَةَ یعنی أی اهل الْقَرْیَةَ می باشد .

أن

أن در تفسیر جمله به جمله به کار رفته و تفسیر به أن منوط به چهار شرط است :

الف ) أن بین دو جمله واقع شود .

ب ) جمله قبل از أن نباید از لفظ قول باشد .

ج ) جمله قبل از أن باید معنای قول داشته باشد .

د ) بر ادات تفسیر حرف جر وارد نشود .

فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا ( ما به نوح وحی کردیم که: کشتی را در حضور ما ، و مطابق وحی ما بساز )

مومنون 27

أن ) حرف تفسیر

اصْنَعِ الْفُلْک بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا ) جمله تفسیریه است که عمل فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ را تفسیر می کند.

ص: 29

ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآیاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّی حین ( و بعد از آنکه نشانه های ( پاکی یوسف ) را دیدند ، تصمیم گرفتند او را تا مدّتی زندانی کنند ! ) یوسف 35

أن ) حرف تفسیر مقدر

یَسْجُنُنَّهُ حَتَّی حین ) جمله تفسیریه است .

جملۀ مفسِّره به اعتباری به سه قسم تقسیم می شود :

الف ) بدونِ حرفِ تفسیر بیاید

گاهی اوقات جمله ی تفسیریه بدون حرف تفسیر می آید که مشهورترین آن جمله مفسره برای باب اشتغال است . مانند : ( کِتابُکَ إقرَأهُ ) که جمله ی ( إقرَأهُ ) تفسیریه است برای ( إقرَأ ) که محذوف است وقبل از مفعول به ( کِتابُکَ ) قرار دارد .

إنَّ مَثَلَ عِیسی عِندَ اللهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُمَّ قال لَهُ کُن فَیَکُون ( مَثَل عیسی در نزد خدا ، همچون آدم است که او را از خاک آفرید ، و سپس به او فرمود : موجود باش ! او هم فوراً موجود شد . ( بنا بر این ، ولادت مسیح بدون پدر ، هرگز دلیل بر الوهیّت او نیست . ) ) آل عمران 59 در این آیه شریفه جمله ( خَلَقَهُ مِنْ تُراب ) جمله تفسیر کننده ماقبل است .

ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآیاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّی حین ( و بعد از آنکه نشانه های ( پاکی یوسف ) را دیدند ، تصمیم گرفتند او را تا مدّتی زندانی کنند ! ) یوسف 35 در این آیه شریفه حرف تفسیر اَن بعد از لام در تقدیر است . و جمله ( لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّی حین ) جمله مفسره است .

وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذینَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ ( و ستمگران پنهانی نجوا کردند ( و گفتند ) : آیا جز این است که او بشری همانند شماست ؟! ) انبیاء 3 در این آیه شریفه جمله استفهام ( هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ ) جمله تفسیر کننده برای کلمه ( النّجوی ) است .

ب ) بعد از حرفِ تفسیرِ ( أی ) بیاید

مانند : وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتی کُنَّا فیها وَ الْعیرَ الَّتی أَقْبَلْنا فیها وَ إِنَّا لَصادِقُون (( و اگر اطمینان نداری ، ) از آن شهر که در آن بودیم سؤال کن ، و نیز از آن قافله که با آن آمدیم ( بپرس ) ! و ما ( در گفتار خود ) صادق هستیم ) یوسف 82 در این آیه شریفه منظور از الْقَرْیَةَ یعنی أی اهل الْقَرْیَةَ می باشد .

ص: 30

ج ) بعد از حرفِ تفسیرِ ( أن ) بیاید

مانند : فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا ( ما به نوح وحی کردیم که: کشتی را در حضور ما ، و مطابق وحی ما بساز ) مومنون 27 در این آیه شریفه جمله (اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا ) جمله تفسیریه است . البته به شرطی میتوان ( أن ) را تفسیریّه در نظر گرفت که قبل از ( أن ) حرفِ ( باء ) در تقدیر گرفته نشود ، زیرا در این صورت ( أن ) مصدریّه خواهد بود ؛ و ( أن ) به همراه فعلِ مابعدش منصوب به نزع خافض می­باشد .

جمله تفسیریه محلی از اعراب ندارد .

5 ) جمله اعتراضیه

جمله اعتراضیه ( معترضه ) : جمله معترضه جمله زائدی است که :

* در آخر کلامی و یا در وسط دو کلام یا دو جمله و یا دو کلمه که ارتباطی با هم داشته یا ارتباطی نداشته باشند می آید .

* برای تقویت کلام برای بهتر و محکم تر کردن آن یا بمنظور افاده نکته­ای برای رفع ابهام می آید .

* میان دو کلام یا دو جمله و یا دو کلمه ای واقع میشود که از نظر موضوع و اعراب با آندو بیگانه باشد .

* اگر جمله معترضه حذف شود خللی درمعنا و مفهوم جمله اصلی پدید نمی آید .

* جمله معترضه محلی از اعراب ندارد .

فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ ( سوگند به جایگاه ستارگان ( و محل طلوع و غروب آنها ) ! و این سوگندی است بسیار بزرگ، اگر بدانید ! ) واقعه 75 و 76 و در این آیه شریفه ( لو تعلمون ) جمله معترضه است که بین ( لقسم ) که موصوف باشد و ( عظیم ) که صفت آن است واقع گردیده است . یعنی بین موصوف و صفت قرار گرفته است .

روش تشخیص جمله معترضه با جمله حالیه :

در بسیاری از موارد جمله حالیه و جمله اعتراضیه با هم مشابه میشوند مانند ( انی سمیتها مریم ) و ( انی وضعتها انثی ) که جملات معترضه هستند و به حال مشتبه میشوند . و لیکن جمله اعتراضی را می­توان با چند روش از جمله حالیه تمیز داد :

* بجای جمله حالیه میتواند مفرد قرار بگیرد ولی مفرد به جای جمله معترضه قرار نمیگیرد .

ص: 31

* جمله حالیه ، برای عامل حال در حقیقت قید و صفت است . در صورتی که جمله معترضه فقط ارتباط جزئی با جمله ماقبل خود دارد و بستگی آنها بمثابه بستگی حال و عامل آن نیست .

* جمله معترضه می توا ند انشائیه باشد . مانند جمله دعائیه در قول عوف بن مُحَلِّم : إنَّ الثَّمانِینَ وَ بُلِّغتَها قَد أحوَجَت سَمعِی إلی تَرجُمان . ( قطعاً هشتاد سالگی _ و امیدوارم به هشتاد سالگی برسی _ گوشِ مرا به مترجم محتاج کرده است . ) اما جمله حالیه همیشه به صورت خبریّه می آید ؛ زیرا همۀ نحویّون خبریه بودن را برای جمله حالیه لازم می دانند .

* جمله معترضه را می توان به وسیلۀ یکی از کلماتی مانند لَن یا إن شرطیّه آغاز کرد . اما جمله حالیه را به هیچ وجه نمی توان با این کلمات آغار کرد .

فَإن لَم تَفعَلُوا وَ لَن تَفعَلُوا فاتَّقُوا النّارَ ( پس اگر چنین نکنید- که هرگز نخواهید کرد- از آتشی بترسید ) بقره 24 در این آیه شریفه ( وَ لَن تَفعَلُوا ) جمله معترضه است .

فَهَل عَسَیتُم إن تَوَلَّیتُم أن تُفسِدُوا فی الأرضِ (

از شما دور نیست که اگر اعراض کنید ( از قرآن ) تباهی کنید در زمین ) محمد 22 در این آیه شریفه ( إن تَوَلَّیتُم ) جمله معترضه است .

* جمله معترضه را می توان با ( فاء ) آغاز کرد بر خلافِ حالیّه مانند :

جمله معترضه ( فَبِأیِّ آلاءِ ربّکُما تُکَذِّبان ) الرّحمن 38 که بینِ دو آیۀ ( فَاذا انشَقَّتِ السَّماءُ فَکانت وَردَهً ) الرحمن 37 و ( فَیَومَئِذٍ لایُسأَلُ مَن ذَنبِه إنسٌ و لاجآنٌّ ) الرحمن 39 که شرط و جواب هستند واقع شده است .

مواضعی که در آنها جملۀ معترضه می آید عبارتند از :

أ) بین مبتدا و خبر : اِنّا اِن شاء اللهُ لَمُهتَدون جمله ( اِن شاء اللهُ ) جمله معترضه است

ب) بین موصوف و صفت : اِنّهُ لَقَسَمٌ لو تَعلَمونَ عَظیمٌ جمله ( لو تَعلَمونَ ) جمله معترضه است

ج) بین فعل و مفعولش : اِغفِر یا اِلهی ذُنوبی جمله (یا اِلهی ) جمله معترضه است

د) بین قول و مقول القول : قالوا سُبحانَکَ لاَعلَمَ لَنا جمله ( لاَعلَمَ ) جمله معترضه است

ه) بین جمله شرط و جواب شرط : فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرین جمله ( وَ لَنْ تَفْعَلُوا ) جمله معترضه است

جمله معترضه بر دو نوع است :

أ) دعائیه

ب) توضیحی

ص: 32

أَمَّنْ هذَا الَّذی یَرْزُقُکُمْ إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فی عُتُوٍّ وَ نُفُور ( یا آن کسی که شما را روزی می دهد ، اگر روزیش را بازدارد ( چه کسی می تواند نیاز شما را تأمین کند ) ؟ ! ولی آنها در سرکشی و فرار از حقیقت لجاجت می ورزند ! ) ملک 21 جمله ( أَمْسَکَ رِزْقَهُ ) جمله اعتراضیه توضیحی میباشد .

قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمین ( گفتند: منزّه است پروردگار ما، مسلما ما ظالم بودیم ) قلم 29 جمله (( نُسَبِّحُ ) سُبْحانَ ) جمله اعتراضیه دعائیه میباشد .

قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمی لَیْلاً وَ نَهاراً (( نوح ) گفت پروردگارا ! من قوم خود را شب و روز ( به سوی تو ) دعوت کردم ) نوح 5 جمله ندا ( رَبِّ ) جمله اعتراضیه دعائیه میباشد .

جمله معترضه محلی از اعراب ندارد .

6 ) جمله تعلیلیه

جمله تعلیلیه : اگر علت جمله ای بوسیله جمله دیگری ذکر شود ، آن جمله را جمله تعلیلیه می گویند ( این جمله همان جمله پیرو است که برای جمله پایه قید علت است ) .

راه شناخت جمله تعلیلیه :

* جمله تعلیلیه را میتوان از معنای جملات تشخیص داد .

* اگر در ابتدای جمله پیرو حروف مشبهه بالفعل اِنَّ یا اَنَّ به معنای ( زیرا ، چرا که ، تا اینکه ) بیاید جمله تعلیلیه خواهد بود .

* اگر در ابتدای جمله پیرو حرف مشبهه بالفعل لَعَلَّ ( شاید ، تا شاید ) بیاید جمله تعلیلیه خواهد بود .

أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ یَقْبِضْنَ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ بَصیر ( آیا به پرندگانی که بالای سرشان است ، و گاه بالهای خود را گسترده و گاه جمع می کنند ، نگاه نکردند ؟! جز خداوند رحمان کسی آنها را بر فراز آسمان نگه نمی دارد ، چرا که او به هر چیز بیناست ! ) ملک 19 در این آیه شریفه جمله ( إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ بَصیر ) جمله تعلیلیه می باشد .

یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون ( ای مردم ! پروردگار خود را پرستش کنید آن کس که شما ، و کسانی را که پیش از شما بودند آفرید ،تا شاید پرهیزکار شوید . ) بقره 21 در این آیه شریفه جمله ( لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون ) جمله تعلیلیه می باشد .

ص: 33

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ ( و ( یاد کن ) آنگاه که لقمان پسر خویش را گفت در حالیکه او را پند می داد ، ای پسرک من ! چیزی را همتای خدا قرار مده ، بیگمان شرک ستمی بزرگ است. ) لقمان 13 در این آیه شریفه جمله ( إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ ) جمله تعلیلیه می باشد .

جمله تعلیلیه محلی از اعراب ندارد .

7 ) جمله جواب قسم

جمله جواب قسم :

جمله قسم حتماً به یک جواب نیاز دارد که به آن جواب قسم گفته می شود . بعبارت دیگر جواب قسم عبارت است از آنچه که قسم برای نفی یا اثبات آن یاد میشود .

تعریف قسم :

در اصطلاح نحو قسم عبارت است از سوگند یاد کردن به خدا یا غیر خدا به منظور تأکید سخن و برای بر انگیختن مخاطب ، تا متکلم را تصدیق و تائید نماید . هر یک از حروف قسم به همراه مجرورش به یک فعل محذوف مانند : ( اُقسِم یا اُخلِف ) متعلق است .

ویژگیهای قسم :

* تأکید بر مطلب : قسم جمله ای است که بوسیله آن بر جمله دیگری تأکید میشود . یا بعبارت دیگر قسم در کلام ، بالاترین مراتب تأکید را میرساند .

* بیان اهمیت و عظمت : بیان اهمیت و عظمت کسی یا چیزی که به آن سوگند یاد میشود زیرا هیچوقت به موجودات کم ارزش قسم نمی خورند .

ارکان قسم :

جمله قسم از چهار رکن تشکیل شده است :

1) ادات قسم : افعال واسامی و حروفی که توسط آن قسم خورده میشود .

ص: 34

واژه های سوگند در زبان عربی و قرآن :

در زبان عربی و قرآن ، واژه های خاصی برای سوکند یاد کردن وجود دارد . معروفترین آنها بشرح زیر می باشد :

1) اُقسِمُ : این فعل از متداولترین کلمه برای قسم خوردن است .

فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُوم ( سوگند به جایگاه ستارگان ( و محل طلوع و غروب آنها ) ) واقعه 75 در این آیه شریفه کلمه ( أُقْسِمُ ) فعل قسم می باشد .

2) اُحلِفُ : این فعل نیز در قرآن برای قسم خوردن بکار رفته است .

یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِم ( منافقان قسم می خورند بخدا که ( طعنه زدن در دین را ) نگفته اند و بخدا قسم که گفته اند کلمه کفر را و کافر شدند بعد از اسلامشان ) توبه 74 در این آیه شریفه کلمه ( یَحْلِفُونَ ) فعل قسم می باشد .

3) یَمین : یمین بمعنای سمت راست است . وجه تسمیه آن این است که در قوم عرب ، در هنگام پیمان بستن همزمان با قسم خوردن دست راست خود را بالا برده و سپس سوگند یاد میکنند لذا واژه یمین نیز برای بجای سوگند مصطلح شده است . که در قرآن کریم اکثراً بصورت جمع ( اَیمان ) یعنی ( سوگند ها ) ذکر شده است .

وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها (و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید ) نحل 91 در این آیه شریفه کلمه ( الْأَیْمانَ ) فعل قسم می باشد .

4) عَمر : این واژه همراه با لام در ابتدا و ضمیر متصل در انتهای آن برای قسم به جان استفاده می شود .

لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُون ( به جان تو سوگند ، اینها در مستی خود سرگردانند ( و عقل و شعور خود را از دست داده اند ) ) حجر 72 در این آیه شریفه واژه ( عَمْرُکَ ) فعل قسم می باشد .

5) حروف قسم : حروف قسم حروف جرّی هستند که بر سر اسم می آیند .

پر کاربرد ترین حروف قسم عبارتند از : باء ( قسم به ) ، تاء ( قسم به ) ، واو ( قسم به ) ، لام ( قسم به )

توجه :

* بعلت اینکه حروف قسم از حروف جرّ هستند ، لذا جزو حروف عامل می باشند یعنی به اعراب کلمه بعد از خود تأثیر میگذارد .

ص: 35

* حروف قسم در مبحث مجرورات علم نحو مورد بحث و بررسی قرار میگیرد .

* حروف قسم حروفی هستند که بر سر اسم می آیند .

معانی و کاربرد حروف قسم :

( باء ) :

باء از حروف اصلی قسم است و توسط باء قسم ، متکلم قسم می خورد . باء قسم به اسم ظاهر ( بِالله ، بِالرَحمن ) و یا به ضمیر (بِکَ ) داخل میشود چون باء حرف اصلی قسم است ، جایز است که با او فعلش ( اُقسِمُ یا اُحلِف ) ذکر شود . مانند : اُقسِمُ بالله

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَد ( سوگند یاد می کنم باین شهر (مکه) ) بلد 1 - لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ (که ما انسان را در رنج آفریدیم ) بلد 4 در این آیه شریفه باء قسم به ضمیر ( هذَا ) داخل شده است و جمله ( لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ ) جمله جواب قسم میباشد .

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدی مِنْ إِحْدَی الْأُمَم ( آنان با نهایت تأکید به خدا سوگند خوردند که اگر پیامبری انذارکننده به سراغشان آید، هدایت یافته ترین امّتها خواهند بود ) فاطر 42 در این آیه شریفه ( أَیْمانِهِمْ ) کلمه قسم بوده و جمله ( لَیَکُونُنَّ أَهْدی مِنْ إِحْدَی الْأُمَم ) جمله جواب قسم میباشد .

یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفیقا ( سوگند یاد می کنند به خدا که منظورِ ( ما از بردنِ داوری نزد دیگران ) ، جز نیکی کردن و توافق ( میان طرفین نزاع ) نبوده است ) نساء 62 در این آیه شریفه باء قسم به لفظ جلاله ( اللَّهِ ) داخل شده است و جمله ( إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفیقا ) جمله جواب قسم میباشد .

( تاء ) :

از ویژگیهای تای قسم این است که در اول اسم ، تاء بصورت متحرک می آید ( فتحه ) و اسم را مجرور می کند و فقط بر سر لفظ جلاله ( اَلله) می آید . و متعلق به فعل محذوف اُقسِمُ است .

وَ تَاللَّهِ لَأَکیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرین ( و به خدا سوگند ، در غیاب شما ، نقشه ای برای نابودی بتهایتان می کشم ) انبیا 57 در این آیه شریفه تاء قسم به لفظ جلاله ( اللَّهِ ) داخل شده است و جمله ( لَأَکیدَنَّ أَصْنامَکُمْ ) جمله جواب قسم میباشد .

ص: 36

تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم ( به خدا سوگند ، به سوی امتهای پیش از تو پیامبرانی فرستادیم امّا شیطان اعمالشان را در نظرشان آراست ) نحل 63 در این آیه شریفه تاء قسم به لفظ جلاله ( اللَّهِ ) داخل شده است و جمله ( فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم ) جمله جواب قسم میباشد .

قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکین ( گفتند : به خدا سوگند تو پیوسته یوسف را یاد می کنی تا در آستانه مرگ قرار بگیری و یا از هلاک شدگان باشی ) یوسف 85 در این آیه شریفه تاء قسم به لفظ جلاله ( اللَّهِ ) داخل شده است و جمله ( ( لا ) تَفْتَؤُا تَذْکُرُ ) جمله جواب قسم میباشد . که لا در تقدیر می باشد .

( واو ) :

حرف قسم واو ، حرف جرّی است که فقط برسر اسم ظاهر آمده و آنرا مجرور میکند . متعلق واو قسم یعنی اُقسِمُ همیشه محذوف بوده و جوابش فقط جمله خبریّه است و این حرف بر ضمیر داخل نمی شود

وَ الْقُرْآنِ الْحَکیم إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلین ( سوگند به قرآن حکیم که تو قطعاً از رسولان (خداوند) هستی ) یس 2 در این آیه شریفه واو قسم به کلمه ( الْقُرْآنِ ) داخل شده است و جمله ( إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلین ) جمله جواب قسم میباشد .

ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْر ( ص، سوگند به قرآنی که دارای ذکر است (که این کتاب، معجزه الهی است) ) ص 1 در این آیه شریفه واو قسم به کلمه ( الْقُرْآنِ ) داخل شده است و جمله ( ذِی الذِّکْر ) جمله جواب قسم میباشد .

وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزین (کافران خبر می خواهند از تو آیا راست است آن عذاب بگو آری به پروردگارم قسم آن عذاب راست است و نیستید شما (خدا را) عاجز کننده) یونس 53 در این آیه شریفه واو قسم به کلمه ( رَبِّی ) داخل شده است و جمله ( إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزین ) جمله جواب قسم میباشد .

فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُون ( سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این مطلب حقّ است همان گونه که شما سخن می گویید ) ذاریات 23 در این آیه شریفه واو قسم به کلمات ( رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ) داخل شده است و جمله ( إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُون ) جمله جواب قسم میباشد .

ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکین ( سپس پاسخ و عذر آنها ، چیزی جز این نیست که می گویند : به خداوندی که پروردگار ماست سوگند که ما مشرک نبودیم ) انعام 23 در این آیه شریفه واو قسم به لفظ جلاله ( اللَّهِ ) داخل شده است و جمله ( ما کُنَّا مُشْرِکین ) جمله جواب قسم میباشد .

ص: 37

( لام ) :

لام قسم حرف جرّی است که فقط بر سر لفظ جلاله ( اَلله ، رَبی ، رَبِّ الکَعبِه ، الرحمن ) می آید . که جهت قسم به همراه تعجب است . و متعلق به فعل محذوف اُقسِمُ است . مانند :

لله انتصرت الفئة القلیلة المومنه بحقها علی الفئه الکثیره المختلفه که در این جمله پیروزی عده ی کم در حالی که انتظار نمی رفت مورد تعجب قرارگرفته است .

نکته :

* اگر بعد از واو قسم واو دیگری بیاید واو دوّم واو عطف است . زیرا هر واو قسم احتیاج به جواب قسم جداگانه دارد چون کلمه دوم معطوف کلمه اول است لذا تابع اعراب کلمه اول می شود . مانند :

وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ وَ طُورِ سینین ( قسم به انجیر و زیتون و سوگند به طور سینا ) تین 1 و2

* واو قسم در قرآن برای سوگند به غیر از خدا بکار میرود .

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحی ها ( سوگند به خورشید و پرتوش ) شمس 1

وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی ( قسم به شب در آن هنگام که ( جهان را ) بپوشاند ) لیل 1

توجه :

* حرف اصلی برای قسم باء است . و واو بدل از باء بوده و تاء بدل از واو می باشد .

* امّا استعمال لام در قسم اندک است . لذا در این نوشته مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است .

شباهتهای بین حروف قسم :

* همه حروف قسم حرف جرّ هستند .

* همه آنها احتیاج به جمله قسمی دارند که باید فعلیه باشد .

* همه آنها متعلق به عامل مذکور یا محذف ( اُقسِمُ ) یا ( اُخلِفُ ) می باشند .

ص: 38

تفاوتهای بین حروف قسم :

* همه حروف قسم باید متعلِّق به فعل قسم ( وجوباً محذوف ) باشند ولی در حرف باء آشکار کردن فعل قسم جایز است .

* حرف باء می تواند بر ضمیر هم داخل شود ولی بقیه حروف قسم فقط بر اسم ظاهر داخل میشود

* فقط حرف باء در قسم استعطافی ( مؤکداً برای طلب ) استعمال میشود .

* حرف لام و تاء فقط بر لفظ جلاله الله داخل میشوند ولی بقیه بر هر اسمی داخل میشوند .

* حرف لام دلالت بر قسم و تعجب می کند ولی بقیه حروف قسم فقط دلالت بر قسم می کنند .

* تاء فقط معنای قسم دارد ولی بقیه معانی دیگری نیز دارند .

* باء و لام در قسم مبنی بر کسر بوده و تاء و واو مبنی بر فتح هستند .

1) مقسم به : چیزی که قسم به آن خورده میشود .

2) مقسم علیه : چیزی که برای آن قسم خورده میشود .

انواع مقسَّمٌ بِه در قرآن :

مقسَّمٌ بِه چیزی که قسم به آن خورده میشود . قسم خوردن به کلماتی مانند : ، لفظ جلاله الله ، قرآن و کتاب و قلم ، زمین و آسمان و اجرام آسمانی و مکانهای خاص ، شب و روز ، میوه درختان ، اسبان مجاهدان ، زمان و روز خاص ، انسان ، پیامبران و غیره .

قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئین ( گفتند : به خدا سوگند ، خداوند تو را بر ما برتری بخشیده و ما خطاکار بودیم ) یوسف 91

ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُون ( ن و سوگند به قلم و آنچه فرشتگان می نویسند ( از احکام و آنچه ایشان را فرماید ) ) قلم 1

وَ کِتابٍ مَسْطُور ( سوگند بکتابی نوشته شده ) طور 2

وَ الْقُرْآنِ الْحَکیم ( سوگند به قرآن حکیم ) یس 2

وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ وَ طُورِ سینین ( قسم به انجیر و زیتون و سوگند به طور سینا ) تین 1 و2

ص: 39

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحی ها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها وَ السَّماءِ وَ ما بَناها وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها ( سوگند به خورشید و پرتوش ، سوگند به ماه آنگه که از پی رود آفتاب را ، سوگند به روز آنگه که پدید آرد مهر را ، سوگند به شب آنگه که بپوشاند خورشید را ، سوگند به آسمان و آنکه بنا کرده است آن را و سوگند به زمین و آنکه بگسترده است آنرا ) شمس 1 تا 6

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَد ( سوگند یاد می کنم باین شهر ( مکه ) ) بلد 1

وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً ( سوگند به اسبان دونده ( مجاهدان ) در حالی که نفس زنان به پیش می رفتند ) عادیات 1

وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُود ( سوگند به روز موعود ( قیامت ) ) بروج 2

وَ النَّازِعاتِ غَرْقا (قسم به فرشتگانی که (جان کافران را) به سختی بگیرند ) نازعات 1

وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفا ( قسم به رسولانی که از پی هم ( بر خیر و سعادت خلق ) فرستاده شدند ) مرسلات 1

انواع قسم :

قسم بر سه گونه است :

أ) قسم صریح : قسمی است که با الفاظ قراردادی برای قسم درست شده باشد . مانند : باء ، تاء ، واو

ب) قسم غیر صریح : قسمی است که با الفاظ غیرمستقل برای قسم درست شده باشد . لعمرُکَ . علیَّ عهداً . عَلِمَ الله

ج) قسم استعطافی : این قسم مؤکداً برای طلب می آید . والله وإن صبرتم لَهو خیرُالصابّرین

1) جواب قسم : جمله قسم حتماً به یک جواب نیاز دارد که به آن جواب قسم گفته می شود که محلی از اعراب ندارد . بعبارت دیگر جواب قسم عبارت است از آنچه که قسم برای نفی یا اثبات آن آمده است

نکته 1 :

هرگاه شرط و قسم باهم دریک جمله بیایند هرکدام مقدم شده باشد جواب می خواهد وجواب دیگری به قرینه حذف می شود .

نکته 2 :

اگر درجمله­ای هم شرط داشته باشیم و هم قسم اگر چیزی که نیازمند خبر است ( مبتدا ) برشرط و قسم مان مقدم شده باشد دراینصورت مطلقا ( چه شرط مقدم باشد یا قسم ) جواب را برای شرط می آوریم . زید والله أن یقم ، أقم : جواب شرط

ص: 40

و همچنین کلمه ( لَیُنبَذَنَّ ) در آیه ( لَیُنبَذَنَّ فِی الحُطَمَه ) ( همزه 4 ) از موارد جملۀ جواب قسم است که قسم آن مقدَّر است . و در هر موردی که شبیه به این مورد باشد یعنی شرایطِ جملۀ جواب قسم را داشته باشد ( مثلِ مضارعی که لامِ قسم و نون تأکید ثقیله دارد ) قسم در تقدیر گرفته می­شود .

نکته 3 :

در بعضی از مواقع تشخیص جملۀ جوابِ قسم مشکل است .

أم لَکُم أیمانٌ عَلَینا بالِغَهٌ إلی یَومِ القِیامَهِ إنَّ لکُم لَما تَحکُمونَ ( یا اینکه عهد و پیمان مؤکّد و مستمرّی تا روز قیامت بر ما دارید که هر چه را حکم کنید برای شما باشد ؟ ) قلم 39 در این آیۀ شریفه کلمۀ ( أیمانٌ ) جمع ( یَمین ) به معنای سوگند وپیمان است وجملۀ ( إنَّ لکُم لَما تَحکُمون ) جواب قسم می­باشد

وَ إذ أخَذنا مِیثاقَ بَنی إسرائیلَ لا تَعبُدونَ إلّا اللهَ ( و ( به یاد آورید ) زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید ) بقره 83 در این آیۀ شریفه ( أخذِ میثاق ) معنای قسم دارد و جملۀ ( لاتَعبُدُونَ إلّا اللهَ ) جوابِ قسم است و این که گفتیم ( أخذِ میثاق ) معنای قسم دارد را بسیاری از نحویون از جمله زجّاج گفته­اند و این ادّعا را آیۀ :

وَ إذ أخَذَ اللهُ میثاقَ الّذینَ اُوتُوا الکِتابَ لَتُبَیّنُنَّهُ لِلنّاسِ ( و ( به خاطر بیاورید ) هنگامی را که خدا، از کسانی که کتاب ( آسمانی ) به آنها داده شده، پیمان گرفت که حتماً آن را برای مردم آشکار سازید ) آل عمران 187 واضح می کند ؛ زیرا نشانه های جوابِ قسم ( لام قسم ، نون تأکید ثقیله ) در جملۀ ( لَتُبَیّنُنَّه لِلنّاس ) وجود دارد .

توجه :

* اگر جواب قسم به وسیله لام و إن شرطیه یا به وسیله لام و قد آغاز شده باشد ، قسم حذف میشود . لئن قامَ زیدٌ لیقومنَّ عمروٌ ، لقد قام عمروٌ

* اگر جواب قسم جمله فعلیه باشد :

* و اگر فعل آن ماضی مثبت باشد ، ترکیب

لام و قَد با هم واجب است . والله لقد اخطأتَ

* و اگر فعل آن مضارع مثبت باشد ، اقتران

لام و نون تأگید با هم واجب است. والله لَاَفعلَنَّ

* گاهی فعل مضارع به وسیله لَن و لَم به هم مرتبط می شوند . والله لم یکذبُ بطرس

، والله لن یصلوا الیک بضّر

* و اگر فعل آن منفی باشد ، حروف نفی شبیه به لیس مانند : ما ، لا ، إن بر سر آن می آید . والله ما ظنَّک کاذبٌ

جمله جواب قسم محلی از اعراب ندارد .

ص: 41

8 ) جمله جواب ندا

جمله جواب ندا : جمله ای است که منادا برای انجام دادن کاری یا پرهیز از عملی به آن سفارش یا توصیه میشود .

یادآوری :

تعریف : در اصطلاح نحو صدا کردن مخاطب را با حروف خاصی که جایگزین اُدعو باشد انجام میدهند . و حروف ندا این معنا را افاده میدهند .

ارکان ندا :

جمله ندا از سه رکن تشکیل شده است :

الف ) حرف ندا :

حروف ندا عبارتند از : أ ، أی ، یا ، اَیا ، هَیَا ، وا

توجه :

* حروف ندا حروفی هستند که قبل از اسم می آیند .

* حروف ندا جزو حروف عامل می باشند .

* منادا جزو منصوبات است .

* چمله جواب ندا محلی از اعراب ندارد .

کاربرد حروف ندا :

1) حروفی که تنها برای ندای منادا بکار میروند :

الف ) برای ندای قریب یا نزدیک : أ ، أی

ب ) برای بعید یا دور : اَیا ، هَیَا

ج ) در هر دو مورد : یا

ص: 42

2) حروف مختص به منادی مندوب : وا ، یا ( بشرطی که با منادای ساده اشتباه نشود )

وقتی حرف ندای وا بر سر منادی مندوب می آید ، به انتهای منادا الف ندبه و های سکت اضافه میشود .

مانند :

وامعتصماه : وا : حرف ندا معتصم : منادا و محلاً منصوب الف : الف ندبه

ه : های سکت .

توجه :

أ از ادات ندا است و محلی از اعراب ندارد .

در قرآن کریم فقط حرف یا ذکر شده است که در حالت منادای ساده و مندوب استفاده شده است .

ب ) منادا :

اسمی است که در کلام بعد از یکی از حروف ندا واقع می شود و مورد خطاب متکلم قرار می گیرد .

انواع منادا :

منادا از نظر نوع چهار قسم می باشند :

أ) منادای ساده :

اگر حروف ندا بر سر اسم بیاید . کلمه بعد از آن را منادای ساده می گویند . مانند اسمهای :

1) مفرد معرفه ( یا رحمن ، یا زکریا و ... )

وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ ( او را ندا دادیم که : ای ابراهیم ) صافات 104

یا ) حرف ندا

إِبْراهیمُ ) منادای ساده ( مفرد معرفه ) محلاً منصوب

صَدَّقْتَ الرُّؤْیا ) جمله جواب ندا ، که محلی از اعراب ندارد

2) نکره مقصوده ( یا رَجُل ، یا فَتی ، یا مسلمون ، ... )

قُلْنا یا نارُ کُونی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهیم ( گفتیم : ای آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش ) انبیا 69

ص: 43

یا ) حرف ندا

نارُ ) منادای ساده (اسم نکره مقصوده ) محلاً منصوب

کُونی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهیم ) جمله جواب ندا ، محلی از اعراب ندارد

وَ قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَ قیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمین ( و گفته شد : ای زمین ، آبت را فرو بر ! و ای آسمان، خودداری کن ! و آب فرو نشست و کار پایان یافت و ( کشتی ) بر ( دامنه کوه ) جودی ، پهلو گرفت و ( در این هنگام ، ) گفته شد : دور باد قوم ستمگر ( از سعادت و نجات و رحمت خدا ! )) هود 44

یا ) حرف ندا

أَرْضُ - سَماءُ ) منادای ساده ( اسم نکره مقصوده ) محلاً منصوب

ابْلَعی ماءَکِ - أَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ ) جمله جواب ندا ، محلی از اعراب ندارد

یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّة ( تو ای روح آرام یافته ! به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است ) فجر 27 و 28

یا ) حرف ندا

أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ) منادا ( اسم نکره مقصوده ) محلاً منصوب

ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّة ) جمله جواب ندا ، محلی از اعراب ندارد

3) نکره غیر مقصوده ( یا غافلاً ، یا رجلاً و ... )

4) مضاف ( یا رب العالمین ، یا قاضی الحاجات و ... )

إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لی ساجِدین ( یوسف از این موضوع ، صرف نظر کن ! و تو ای زن نیز از گناهت استغفار کن ، که از خطاکاران بودی ) یوسف 4

یا ) حرف ندا

أَیَّتِ ) منادا ( مضاف ) منصوب و (( ی ) یای متکلم محذوف )

إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً ) جمله جواب ندا ، محلی از اعراب ندارد

ص: 44

قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ ( بگو : ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید ! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد ، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است ) زمر 53

یا ) حرف ندا

عِبادِیَ ) منادا ( مضاف ) به ( یای متکلم وحده ) منصوب

لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ) جمله جواب ندا ، محلی از اعراب ندارد

5) شبه مضاف ( یا حسناً خلقه ، یا سامع الدعا و ... )

توجه :

* هر گاه منادا ( ال ) داشته باشد بین آن و حرف ندا در مذکر اَیُّها و در مؤنث اَیَّتُها می آورند . یا اَیُّهَا النّاس ، یا اَیَّتُهَا النَفسُ

* ولی لفظ جلاله الله از این قاعده مستثنی است . یا الله

* گاهی حرف ندا را از اول لفظ جلاله حذف و به آخر آن میم مشدّد می آورند . اَلّهُمَّ

ب) منادای مستغاث :

وقتی که حروف ندا بر سر اسمی بیاید که طلب فریادرسی از منادا ، برای رهائی منادا از گرفتاری و یا کمک کردن منادا برای رفع سختی را سبب شود منادای مستغاث می گویند . ( یا لَلاَقویا ، یا محمداً و ... )

ج) منادای مَندوب :

وقتی که حروف ندا بر سر اسمی بیاید که برای آن دریغ و تأسّف خورند و یا از آن درد و رنج کشند . ( وا مُصیبَتا ، وا حُسَیناه ، یا حسرتا و ... ) را منادای مندوب می گویند .

أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرین ( ( این دستورها برای آن است که ) مبادا کسی روز قیامت بگوید : افسوس بر من از کوتاهیهایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان ( آیات او ) بودم ) زمر 56 در این آیه شریفه یا حسرتا برای منادای مندوب استفاده شده است و ( إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرین ) جواب ندا است .

ص: 45

د) منادای مُرخَّم :

وقتی که حروف ندا بر سر اسمی بیاید که جهت تخفیف ، حرف آخر منادا حذف شود . که در این صورت تای تأنیث اسمهای مؤنث و یا سبب حذف حرف آخر اسمهای مذکر و مؤنث میشود . مانند تبدیل یا فاطمه ، یا جعفر ، یاعالمه و یا حارث به ترتیب به کلمات : أفاطم ، یا جعف ، یا عالم و یا حار میشود .

توجه :

1) بعضی از مواقع حرف ندا محذوف است .

یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِری لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئین ( یوسف از این موضوع ، صرف نظر کن ! و تو ای زن نیز از گناهت استغفار کن ، که از خطاکاران بودی ) یوسف 29 در این آیه شریفه منادای ساده با حرف ندای محذوف استفاده شده است .

2) بعضی از مواقع منادا محذوف است .

یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظیماً ( می گویند : ای کاش ما هم با آنها بودیم ، و به رستگاری ( و پیروزی ) بزرگی می رسیدیم ! ) نساء 73 در این آیه شریفه یا برای منادای ساده استفاده شده است . که در آن منادا محذوف است .

ج ) جواب ندا :

جمله ای است که منادا برای انجام دادن کاری یا پرهیز از عملی به آن سفارش یا توصیه میشود .

مثال :

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ ( و ( یاد کن ) آنگاه که لقمان پسر خویش را گفت در حالیکه او را پند می داد ، ای پسرک من ! چیزی را همتای خدا قرار مده ، بیگمان شرک ستمی بزرگ است ) لقمان 13

یا ) حرف ندا

بُنَیَّ ) منادا

لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ ) جمله جواب ندا ، محلی از اعراب ندارد

قُلْ یا عِبادِ الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِساب ( بگو : ( ای بندگان من که ایمان آورده اید ! از ( مخالفت ) پروردگارتان بپرهیزید !

ص: 46

برای کسانی که در این دنیا نیکی کرده اند پاداش نیکی است! و زمین خدا وسیع است ، ( اگر تحت فشار سران کفر بودید مهاجرت کنید ) که صابران اجر و پاداش خود را بی حساب دریافت می دارند ) زمر 10

یا ) حرف ندا

عِبادِ الَّذینَ آمَنُوا ) منادا

اتَّقُوا رَبَّکُمْ ) جمله جواب ندا ، محلی از اعراب ندارد

یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیی لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا ( ای زکریا ! ما تو را به فرزندی بشارت می دهیم که نامش ( یحیی ) است و پیش از این ، همنامی برای او قرار نداده ایم ! ) مریم 7

یا ) حرف ندا

زَکَرِیَّا ) منادا

إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ ) جمله جواب ندا ، محلی از اعراب ندارد

قالَ یا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذیرٌ مُبین (گفت: ای قوم من برای شما بیم دهنده آشکاری هستم ) نوح 2

یا ) حرف ندا

قَوْمِ ) منادا

إِنِّی لَکُمْ نَذیرٌ مُبین ) جمله جواب ندا ، محلی از اعراب ندارد

جمله جواب ندا محلی از اعراب ندارد .

9 ) جمله جواب شرط غیر جازم

جمله جواب شرط غیر جازم :

اگر بر سر جمله ای ادات شرط غیر جازم یا ادات شرط جازم ( که با فا رابط یا اذا فجائیه مقترن نباشد ) و یا اسامی ظرف وشرط بیاید جواب شرط را جمله جواب شرط غیر جازم می گویند .

ص: 47

الف ) جمله جواب شرط با ادات شرط غیر جازم

اگر بر سر جمله ای حروف یا اسامی شرط غیر جازم بیاید جواب آن را جمله جواب شرط غیر جازم می گویند . که آن جمله محلی از اعراب ندارد . مانند :

وَ لَوْ لَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْض ( اگر خداوند ، بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمی کرد ، زمین را فساد فرامی گرفت ) بقره 251

لَو ) حرف شرط غیر جازم

لَّفَسَدَتِ الْأَرْض ) جمله جواب شرط غیر جازم و محلی از اعراب ندارد .

یاد آوری :

ارکان جملة شرطیّه :

جملة شرطیّه چهار رکن دارد :

1) ادات شرط غیر جازم :

حروف و اسامی شرط غیر جازم ، کلماتی هستند که به جمله داخل میشوند و جملة مابعد را ، جهت تحقق جمله ماقبل ، به تعلیق می اندازند . که جمله اولی را جمله شرط و جملة دومی را جمله جواب شرط و مجموع آن ها را جملة شرطیه می گویند . این ادات جمله شرطیه را جزم نمی دهند .

حروف شرط غیر جازم عبارتند از : لَو ( اگر ) ، اَمّا ( امّا ، ولی )

اسامی شرط غیر جازم عبارتند از : اِذا ( وقتیکه ) ، کُلَّما ( هر گاه ) ، لَمّا ( زمانیکه )

توجه :

* حروف شرط در صدر کلام واقع میشوند و باصطلاح صدارت طلب هستند .

* حروف شرط بر سر فعل می آیند .

* حروف شرط لَو ، اَمّا غیر جازم بوده و از حروف غیر عامل می باشند .

ص: 48

موارد کاربرد حروف شرط غیر جازم :

لَو

لَو جهت تعلیق جواب برای شرط آن در فعل ماضی و بر انتفا شرط و جواب دلالت می کند و چون عمل شرط در گذشته اتفاق نیافتاده است ، جواب شرط نیز واقع نشده است . لذا جهت عدم وقوع شرط و ایجاد تعلیق در آینده بکار میرود .

لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْءَانَ عَلیَ جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ الله ( اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم ، می دیدی که در برابر آن خاشع می شود و از خوف خدا می شکافد ! ) حشر 21

لَو ) حرف شرط غیر جازم

لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ الله ) جمله جواب شرط غیر جازم و محلی از اعراب ندارد .

وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّه ( و باید بترسند ( از مکافات عمل خود ) کسانی که اگر کودکان ناتوان از خود باقی می گذارند بر آنان بیم دارند ، پس باید از خدا بترسند ) نسا 9

لَو ) حرف شرط غیر جازم

فَلْیَتَّقُوا اللَّه ) جمله جواب شرط غیر جازم و محلی از اعراب ندارد .

اَمّا

اَمّا : برای تفصیل است و به جای ادات شرط و فعلش می آید و تقدیر آن ( مَهما یَکُن مِن شَیء ) می باشد . واجب است که جواب آن مقترن به فاء باشد .

فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَر ( و امّا یتیم را قهر مکن ( بر او ستم روا مدار )) ضحی 9

تقدیر آن ( مَهما یَکُن مِن اَمر فَلا تَقْهَر الْیَتیمَ ) می باشد .

أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر ( امّا تهیدست سؤال کننده را محروم مساز ) ضحی 10

تقدیر آن ( مَهما یَکُن مِن اَمر فَلا تَنْهَر السَّائِلَ ) می باشد .

ص: 49

مواردی که بعنوان فاصله بین اَمّا و فاء جواب قرار می گیرند :

أ) مبتدا : فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَة ( حاقه 5 )

ب) خبر : اَمّا فی الدار فَزَیدٌ

ج) جمله شرطیه : فَاَمّا اِن کانَ مِنَ المُقَرَّبین فَرَوحٌ و رَیحانٌ و جَنَّتُ نَعیم ( واقعه 88 و 89 )

د) اسمی که بواسطه جواب لفظاً یا محلاً منصوب میباشد . فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَر ( ضحی 9 )

ه) اسمی که بواسطه جواب لفظاً یا محلاً منصوب بوده و معمول است برای محذوفی که مفسِّر آن کلمه بعد از فاء میباشد . اَمّا زیداً فَاضرَبهُ

و) ظرفی که معمول برای اَمّا است . اَمّا الیَوم فَاَنّی ذاهِبٌ

نکته :

گاهی میم اول اَمّا تبدیل به ( ی ) میشود . اَیما

2) جمله شرط :

* جملة فعلیّه ای است که فعل آن خبری و متصرف می باشد که در آن حروف ( قد ، لن ، ما ، سین و سوف ) همراه نباشد .

* فعل جمله شرط را فعل شرط می گویند . بعبارت دیگر اولین فعل بعد از ادات شرط را فعل شرط می نامند .

* فعل شرط بصورت مضارع التزامی و جواب شرط بصورت مضارع اخباری ترجمه میشود .

3) ادات رابط : این حروف بین جملات شرط و جواب شرط می آیند تا آنها را بهم ربط بدهند . بعبارت دیگر ادات رابط بر جواب شرط داخل میشود . که عبارتند از : فاء و اذا فجائیه و لام که اکثراً از فاء استفاده میشود .

4) جمله جواب شرط : جملة اسمیه یا جمله فعلیّه ای است که در جواب جمله شرط می آید .

( جمله فعلیه ) لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّه ( اگر ما این قرآن ( عظیم الشأن ) را ( به جای دلهای خلق ) بر کوه نازل می کردیم مشاهده می کردی که کوه از ترس و عظمت خدا خاشع و ذلیل و متلاشی می گشت ) حشر 21 در این آیه شریفه جمله ( لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّه ) جمله جواب شرط می باشد . و محلی از اعراب ندارد .

( جمله اسمیه) فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُه فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَةٍ ( امّا کسی که ( در آن روز ) ترازوهای اعمالش سنگین است در یک زندگی خشنودکننده خواهد بود ) قارعه 6 و 7 در این آیه شریفه جمله ( فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَةٍ) جمله جواب شرط می باشد . و محلی از اعراب ندارد .

ص: 50

ب ) جمله جواب شرط جازم غیر مقترن با کلمات فا رابطه و اذا فجائیه

اگر ادات رابط ، فا رابطه و اذا فجائیه بر جواب شرط جازم داخل نشود . جواب شرط غیر جازم در نظر گرفته میشود بعبارت دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت .

ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسیر ( بار دیگر ( به عالم هستی ) نگاه کن ، سرانجام چشمانت ( در جستجوی خلل و نقصان ناکام مانده ) به سوی تو باز می گردد در حالی که خسته و ناتوان است ! ) ملک 4 در این آیه شریفه جمله شرطیه محذوف است . و ( یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً ) جواب شرط مقدر غیر مقترن به فاء می باشد . و محلی از اعراب ندارد .

إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً ( چرا که اگر آنها را به خود واگذاری ، بندگانت را گمراه می کنند و جز نسلی فاجر و کافر به وجود نمی آورند! ) نوح 27 در این آیه شریفه جمله شرطیه (تَذَرْهُمْ

) است . و ( یُضِلُّوا عِبادَکَ ) جواب شرط جازم غیر مقترن به فاء می باشد . و محلی از اعراب ندارد .

ج ) جمله جواب شرط اسامی ظرف و شرط

اسامی اِذا ( وقتیکه ) ، کُلَّما ( هر گاه ) ، لَمّا ( زمانیکه ) جزو اسامی ظرف و شرط هستند غیر جازم بوده و بر سر دو جمله شرطیه می آیند که اعراب جمله شرط را بعنوان مضافٌ الیه ، محلاً مجرور کرده و جمله جواب شرط نیز محلی از اعراب نخواهد داشت .

توجه :

اِذا ( وقتیکه ) ، لَمّا ( زمانیکه ) جزو اسامی ظرف و شرط بوده و مضاف الیه آنها همیشه جمله فعلیه ای است که با فعل ماضی شروع میشود .

إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فیِ دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا فَسَبِّحْ بحَمْدِ رَبِّک ( هنگامی که یاری خدا و پیروزی فرارسد ، و ببینی مردم گروه گروه وارد دین خدا می شوند ، پروردگارت را تسبیح و حمد کن ) نصر 1-3

إِذَا ) اسم ظرف و شرط

جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ) جمله مضاف الیه در محل جرّ

فَسَبِّحْ بحَمْدِ رَبِّک ) جمله جواب شرط غیر جازم می باشد . و محلی از اعراب ندارد .

ص: 51

وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِم وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُم ( و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند ) نوح 7

کُلَّما ) اسم ظرف و شرط

دَعَوْتُهُمْ ) جمله مضاف الیه در محل جرّ

جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِم وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُم ) جمله جواب شرط غیر جازم می باشد . و محلی از اعراب ندارد .

إِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ ( و هنگامی که آب طغیان کرد ، ما شما را سوار بر کشتی کردیم ) الحاقه 11

لَمَّا ) اسم ظرف و شرط

طَغَی الْماءُ ) جمله مضاف الیه در محل جرّ

حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ ) جمله جواب شرط غیر جازم می باشد . و محلی از اعراب ندارد .

10 ) جمله تابع جمله ای که ، محلی از اعراب ندارد

جمله تابع : جمله ای است که از نظر اعراب ، تابع جمله ماقبل خود که محلی از اعراب ندارد ، باشد .

یا به عبارت دیگر تابع جملاتی باشد که در ( 9 ) مورد اخیر ذکر شد که محلی از اعراب ندارند . یعنی اگر جمله ای بوسیله حروف عطف به جملاتی مانند جملات ( ابتدائیه ، استینافیه ، صله ، تفسیریه ، اعتراضیه ، تعلیلیه ، جواب قسم ، جواب ندا و جواب شرط غیرجازم ) معطوف گردد ، جمله معطوف محلی از اعراب نخواهد داشت .

این جملات اکثراً توسط حروف عطف واو ( و ) ، فا ( پس ) بهم مربوط میشوند .

ص: 52

فصل سوم

مصدر مؤوّل

مقدّمه

یادآوری :

بطوریکه در فصل اول ذکر شد :

* اصولاً ، جمله ترکیبی از دو یا چند کلمه است و محال است که مجموع آنها ظاهراً یا تقدیراً اعراب پذیرد .

* لذا اصل در جمله ، نداشتن محلّ اعراب است . زیرا اعراب دارای روابط و وابستگی هائی است که برخی لغات را به برخی دیگر ارتباط می دهد و جمله این روابط را ندارد .

* ولی در ادبیات زبان عربی اگر بتوان جمله را در قالب یک کلمه مفردی در نظر گرفت ، جمله میتواند نسبت به کلمه ما قبل خود اعراب پذیر باشد . که اگر کلمه یا جمله ما قبل خود محلی از اعراب داشته باشد ، آن جمله نیز اعراب محلی آن کلمه را به خود میگیرد .

* بدین معنی که آن یک جمله یا شبه جمله است و در محلی قرار میگیرد که آن جمله به منزله ، خبر برای یک جمله اسمیه و یا فاعل ، نائب فاعل یا مفعول برای یک جمله فعلیه و ...... باشد .

* روش دیگری که

بتوان یک جمله در قالب یک کلمه مفردی در نظر گرفت ، ایجاد جمله مؤوّل است .

جمله مؤوّل

یکی از روش هائی که بتوان یک جمله را به مفرد تبدیل نمود ، تأویل به مصدر بردن جمله است . که جمله تأویل به مصدر شده را جمله مؤوّل می گویند .

ص: 53

مصدر صریح

مصدر صریح بر سه گونه است :

1) مصدر اصلی : مصدری است که در ابتدای آن ( میم ) زائده نبوده و به ( یاء ) مشدد و ( تاء ) تأنیث ختم نشده باشد . مانند: عِلْم

2) مصدر میمی : مصدری است که با میم زائده شروع شده باشد. مانند : مَطْلَب

3) مصدر صناعی : هر لفظ جامد یا مشتق ، اسم یا غیر اسمی است که به ( یاء ) مشدد و ( تاء ) تأنیث ختم شود تا بعد از اضافه شدن این دو حرف ، به اسمی با معنایی جدید تبدیل شود ، این معنای جدید مجموعه ی صفت های خاص آن لفظ است . مانند : إنسانیّة

4) مصدر بابهای ثلاثی مزید : شکل سوم در صرف بابهای عربی ، مصدر بوده و براحتی میتوان مصدر آنها را پیدا کرد . مانند : اَفعَلَ یُفعِلُ اِفعال که در این مثال اِفعال مصدر صریح می باشد .

مصدر مؤوّل

مصدر مؤوّل جزو مبحث حروف مصدری یا موصول حرفی است یعنی زمانیکه حروف مصدری بر یک جمله اسمیه یا فعلیه وارد میشوند آن جمله را تأویل به مصدر می کنند . یعنی جمله به یک مصدر و مفرد تبدیل میشود .

به مجموعه حرف مصدری و جمله بعد از آن را که تأویل به مصدر میشود را مصدر مؤوّل می گویند . مثال : اَن تَصوموا ( اینکه روزه بگیرید ) > صَومَکُم

( روزه گرفتنتان )

تفاوت میان مصدر صریح و مصدر مؤول :

1) در مصدر مؤول بر خلاف مصدر صریح به فاعل و غیر آن تصریح می شود .

2) موصوف واقع شدن مصدر صریح بر خلاف مصدر مؤول جایز است ؛ به عنوان مثال ( نفخةٌ ) در آیه ی شریفه ی ( فَإِذَا نُفِخَ فیِ الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدةٌ ) مصدر صریح موصوف و ( واحدةٌ ) صفت آن است .

3) مفعول مطلق واقع شدن مصدر مؤول از ( أن ) مصدری و فعل ، صحیح نیست بر خلاف مصدر صریح و به عبارت دیگر تأکید فعل ، بیان نوع و عدد فعل با مصدر صریح جایز است بر خلاف مصدر مؤول .

4) مصدر مؤول بر خلاف مصدر صریح از فعل جامد ساخته می شود .

ص: 54

5) مصدر صریح بر خلاف مصدر مؤول از فعل نیابت می کند ؛ به عنوان مثال ( سبحان ) در آیه ی شریفه ی ( قل سبحانَ ربّی هل کنتُ إلّا بَشَراً رَسُولاً ) مصدر صریح و مفعول مطلق بوده و از فعل ( أسبّح ) نیابت کرده است .

6) مصدر صریح بر خلاف مصدر مؤول ، مصغر، مثنی و جمع واقع می شود .

حروف مصدری یا موصول حرفی

تعریف :

حروف مصدری حروفی هستند که داخل بر جمله شده و آنرا تأویل به مصدر می کند . که به آن ها موصول حرفی نیز می گویند .

حروف مصدری عبارتند از : اَن ، کَی ، ما ، لَو ، همزه تسویه ، اَنَّ ، اَن مخففه از ثقیله

تقسیم بندی حروف مصدری :

حروف مصدری مختصّ به جمله فعلیّه :

1) عامل : اَن ، کَی ( دخول لام جرّ بر کَی ، هر جند تقدیری فقط با فعل مضارع )

2) غیر عامل : ما ، لَو ( وقوع لَو بعد لفظی که افاده تمنی میکند ) ، همزه تسویه

حروف مصدری مختص به جمله اسمیّه : اَنَّ ، اَن مخففه از ثقیله

توجه :

اَنَّ حرف عامل است ولی اَن مخفّفه از ثقیله حرف غیر عامل می باشد .

اَن مخفّفه از ثقیله نیز همانند اَنَّ تأویل به مصدر می رود .

یاد آوری :

صله : صله فعل یا شبه فعلی است که بعد از موصول می آید .

عائد : عائد ضمیری است که در صله قرار میگیرد و به موصول بر میگردد .

تفاوت موصول اسمی و موصول حرفی :

1- موصول اسمی معرفه است و موصول حرفی نکره میباشد .

2- موصول اسمی با صله اش به تأویل مصدر نمی رود ولی موصول حرفی با صله اش به تأویل مصدر می رود .

ص: 55

3- موصول اسمی به عائد نیاز دارد ولی موصول حرفی نیاز ندارد .

اقسام حروف مصدری :

حروف مصدری به اعتبار عمل بر دو قسم هستند :

الف )

عامل :

اَن :

اَن وقتی مصدری است که دارای دو عمل باشد :

الف ) عمل معنوی : تأویل بردن فعل به مصدر .

ب ) عمل لفظی : فعل مضارع را نصب میدهد .

مقدّر شدن اَن :

* مجاز بودن : اگر لام تعلیلیه بر مضارع داخل شود مجاز است که اَن مقدر شود .

قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمین ( بگو : تنها هدایت خداوند ، هدایت است و ما دستور دادیم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم ) انعام 71 در این آیه شریفه اَن ( مقدّر ) است . یعنی ( لِ ( اَن ) نُسْلِمَ )

وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمین (و مأمورم که نخستین مسلمان باشم ) زمر 12 در این آیه شریفه اَن ( مذکور) می باشد .

لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک ( تا خداوند گناهان گذشته و آینده ای را که به تو نسبت می دادند ببخشد ) فتح 2 در این آیه شریفه نیز اَن ( مقدّر ) است . یعنی ( لِ ( اَن ) یَغْفِرَ )

* واجب بودن :

1) حتی :

قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی ( آنها گفتند : ما هم چنان گرد آن می گردیم ( و به پرستش گوساله ادامه می دهیم ) تا موسی به سوی ما بازگردد ) طه 91 در این آیه شریفه اَن ( مقدّر ) است . یعنی (حَتَّی ( اَن ) یَرْجِعَ )

ص: 56

لام الجهود :

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلا ( کسانی که ایمان آوردند ، سپس کافر شدند ، باز هم ایمان آوردند ، و دیگربار کافر شدند ، سپس بر کفر خود افزودند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید ، و آنها را به راه ( راست ) هدایت نخواهد کرد ) نسا 137 یعنی ( لِ ( اَن ) یَغْفِرَ )

فاء سببیه :

کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ لا تَطْغَوْا فیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَوی ( بخورید از پاکیزه های آنچه روزی شما گردانیدیم و سرکشی نکنید در آن پس فرود آید بر شما خشم من و هر که فرود آید بر او خشم من پس به یقین که هلاک خواهد شد ) طه 81 یعنی ( ف ( اَن ) یَحِلَّ )

تبصره :

اگر حرف اَو که به معنی اِلی یا اَلاّ باشد ، مقدر شدن اَن واجب خواهد بود .

اَن مصدری و معمول آن در هنگام استعمال در دو محل قرار میگیرند :

1) در ابتدای کلام و اعراب آن بنا به مبتدا بودن مرفوع است .

أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیم ( صبر کردنتان بهتر است برای شما و خدا آمرزنده و مهربانست ) نساء 25 أَنْ تَصْبِرُوا : مبتدا و محلاً مرفوع خَیْرٌ لَکُمْ : خبر است .

فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُون ( و کسی که کارِ خیری انجام دهد ، برای او بهتر است و روزه داشتن برای شما بهتر است اگر بدانید ) بقره 184

أَنْ تَصُومُوا: مبتدا و محلاً مرفوع خَیْرٌ لَکُمْ : خبر است .

2) در اثنای کلام واقع میشود .

أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّه ( آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حقّ نازل کرده است خاشع گردد ؟ ) حدید 16

وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ

( از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید ، پیش از رسیدن مرگ یکی از شما ) منافقون 10

کی :

کَی نیز به منزله اَن مصدریه است و لفظاً و تقدیراً محرور به لام تعلیل است . صله کی فعل مضارعی است که :

ص: 57

* هم در معنا آنرا تأویل به مصدر می برد و هم در عمل فعل مضارع را نصب میدهد .

* قبل از کَی ، لام تعلیل ( بصورت مذکور یا مقدّر ) می آید .

* اگر اَن بجای کَی جایگزین شود معنا و عمل آن تغییر نمی یابد .

لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُور ( این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید تأسف نخورید ، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد ) حدید 23 در این آیه شریفه لام تعلیل ( مذکور ) است

کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوه ( تا دست بدست میان توانگران نگردد ، و هر چه پیامبر بشما دهد آنرا بگیرید ) حشر 7 در این آیه شریفه لام تعلیل ( مقدّر ) است .

کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثیراً ( تا تو را بسیار تسبیح گوییم ) طه 33 در این آیه شریفه لام تعلیل ( مقدّر ) است .

ب ) غیر عامل :

ما :

ما مصدری دونوع است :

1- غیر زمانیّه : حرف مصدری است که بتوان اَن مصدری را بجای آن قرار داد . با این تفاوت که مای مصدری بر خلاف اَن عامل نیست و زمان فعل را تغییر نمی دهد .

* گاهی بدون کاف تشبیه است .

* و گاهی همراه با کاف تشبیه است .

2- زمانیّه : حرف مصدری است که قبل از آن زمان ، مدت و یا وقت و مانند اینها مقدر باشد .

* ما و صله اش با فعل دامَ جانشین زمان شود .

* فعل غیر دامَ جانشین زمان شود .

توجه :

شرح و مثال تأویل به مصدر ما در همین فصل متعاقباً شرح داده خواهد شد .

وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذینَ خُلِّفُوا حَتَّی إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُم (( همچنین ) آن سه نفر که ( از شرکت در جنگ تبوک ) تخلّف جستند ، ( و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند ، ) تا آن حدّ که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد ( حتّی ) در وجود خویش ، جایی برای خود نمی یافتند ) توبه 118

ص: 58

وَ جَعَلَنی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا ( و قرار داده مرا با برکت هر جا که باشم و سفارش کرده است مرا به نماز کردن و زکات دادن مادامیکه زنده باشم ) مریم 31

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ( سوگند به آسمان و آنکه بنا کرده است آن را سوگند به زمین و آنکه بگسترده است آنرا سوگند به نفس آدمی و آنکه عدالت بکار برده است در آفرینش وی ) شمس 5 تا 7

لو :

لَو مصدریه به منزله اَن مصدریه است با این تفاوت که منصوب نمی کند و غالباً بعد از افعالی که به معنای حُبّ دارند ، قرار میگیرد . مانند افعال : حَبَّ ، وَدَّ ، وَمِقَ

* زمانی لَو به عنوان مصدر بکار میرود که بتوان بجای آن ( اَن مصدریه ) قرار داده و آنرا تأویل به مصدر کرد . مانند : اَن مصدریه .

* صله لو فعل متصرف غیر امر می باشد .

* اگر به دنبال لَو فعل ماضی بیاید ماضی استمراری معنا میشود و اگر مضارع بیاید مختص زمان آینده ( مضارع التزامی ) معنا خواهد شد .

وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُون ( و آنها را حریص ترین مردم - حتی حریصتر از مشرکان- بر زندگی ( این دنیا ، و اندوختن ثروت ) خواهی یافت ( تا آنجا ) که هر یک از آنها آرزوی داشتن هزار سال عمر می کنند ! در حالی که این عمر طولانی ، او را از کیفر ( الهی ) باز نخواهد داشت . و خداوند به اعمال آنها بیناست ) بقره 96 ( یَوَدُّ – لَوْ )

وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُون ( آنها دوست دارند نرمش نشان دهی تا آنها ( هم ) نرمش نشان دهند ( نرمشی توأم با انحراف از مسیر حق ) ) قلم 9 ( وَدُّوا - لَوْ )

إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُون ( اگر آنها بر شما مسلّط شوند ، دشمنانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدی کردن نسبت به شما می گشایند ، و دوست دارند شما به کفر بازگردید ) ممتحنه 2 ( وَدُّوا - لَوْ )

همزه تسویه :

بعضی از مواقع همزه تسویه از حروف مصدری بحساب می آید . مانند :

ص: 59

سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین ( برای آنها تفاوت نمی کند ، خواه استغفار برایشان کنی یا نکنی ، هرگز خداوند آنان را نمی بخشد زیرا خداوند قوم فاسق را هدایت نمی کند ) منافقون 6 در این آیه شریفه مصدر مؤوّل أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ مبتداء مؤخر بوده و همزه تسویه در تقدیر بوده و اعراب آن محلاً مرفوع می باشد .

اَنَّ :

اَنَّ از حروف مشبهه بالفعل است که در این حالت اَنَّ بعنوان موصول حرفی است که صله آن ، جمله بعد از اَنَّ است که از اسم و خبر ترکیب شده است .

خبر اَنَّ یا جامد است یا مشتق :

الف ) اکر خبر مشتق باشد : در تأویل به مصدر ، مصدر خبر به اسم آن اضافه میشود .

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیر ( آیا ندیدی خداوند از آسمان ، آبی فرستاد ، و زمین ( بر اثر آن ) سرسبز و خرّم می گردد ؟ ! و خداوند لطیف و آگاه است ) حج 63 تقدیر تأویل به مصدر در این آیه شریفه اینگونه است : ( أَ لَمْ تَرَ أَنْزَلَ اللَّهَ مِنَ السَّماءِ ماءً )

ب ) اکر خبر جامد باشد :

خبر یا ظرف یا جارّ و مجرور است و یا غیر آن .

* اگر ظرف یا جارّ و مجرور باشد به تأویل ( استقرار ) میرود .

وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُون ( ( در آن روز ) از هر امتی گواهی برمی گزینیم و ( به مشرکان ) می گوییم ( دلیل خود را بیاورید ! )

اما آنها می دانند که حق از آن خداست، و تمام آنچه را افترا می بستند از ( نظر) آنها گم خواهد شد ) قصص 75 تقدیر این آیه شریفه ( فَعَلِمُوا استقرار الْحَقَّ لِلَّه ) است .

* اگر غیر ظرف یا جارّ و مجرور باشد به تأویل ( کَون ) میرود .

وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوه ( و این است راه راست من ، از آن پیروی کنید ) انعام 153 تقدیر تأویل به مصدر در این آیه شریفه اینگونه است : ( کون هذا صِراطی ) در حقیقت ( کون ) جانشین ( اَنَّ ) می شود .

ص: 60

حروف مصدری به اعتبار صله آنها بر دو قسم هستند :

الف ) اَن ، ما ، ، لو بر جمله فعلیه که بر ماضی و مضارع داخل میشود ، ولی کی فقط بر فعل مضارع داخل میشود .

ب ) اَنَّ و اَن مخففه از ثقیله داخل جمله اسمیه میشود .

طریقه تأویل به مصدر بردن :

عمل تأویل به مصدر بستگی به این دارد که ما بعد حرف مصدری ، جمله فعلیه باشد یا اسمیه . بنابرین :

الف ) وقتی که جمله فعلیه باشد :

مصدر فعل را گرفته و به فاعل یا نائب فاعل ( خواه اسم ظاهر باشد یا ضمیر ) اضافه میکنیم . البته واضح است که در حالتی که فاعل ضمیر است ، باید آنچه مصدر را به آن اضافه میکنیم ، ضمیر مجروریِ متناسب با فاعل باشد .

أن جاء زیدٌ > مجیءُ زیدٍ

أن تصوموا > صومُکم باید توجه داشت که در موارد تأویل به مصدر ، چناچه کلام منفی باشد ، برای رساندن معنای نفی از واژه عدم استفاده میشود . مثال : عَرَفتُ اَن لا تضرب > عَرَفتُ عدم ضربک

اَن :

صله اَن مصدری ممکن است فعل مضارع ، ماضی و نیز گاهی فعل امر باشد .

( مضارع ) أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ ( صبر کردنتان بهتر است برای شما ) نساء 25 در این آیه شریفه جمله مؤوّل به این صورت است : صَبر کُم خَیْرٌ لَکُمْ

( ماضی ) أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ ( آیا تعجّب کرده اید که دستور آگاه کننده پروردگارتان به وسیله مردی از میان شما به شما برسد ) اعراف 69 در این آیه شریفه جمله مؤوّل به این صورت است : مُجیئکم ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ

( امر ) فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا ( ما به نوح وحی کردیم که کشتی را در حضور ما ، و مطابق وحی ما بساز ) مومنون 27 در این آیه شریفه جمله مؤوّل به این صورت است : فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ صُنع الفُلک

ص: 61

ما :

ما مصدری دونوع است :

1- غیر زمانیّه : حرف مصدری است که بتوان اَن مصدری را بجای آن قرار داد . با این تفاوت که مای مصدری بر خلاف اَن عامل نیست و زمان فعل را تغییر نمی دهد .

* گاهی بدون کاف تشبیه است .

لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ ( عذاب شدیدی بخاطر فراموش کردن روز حساب دارند) ص 26 در این آیه شریفه جمله مؤوّل به این صورت است : بِنِسیانَهُم یَومَ الحِساب

* و گاهی همراه با کاف تشبیه است .

کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُم ( همان گونه (که با تغییر قبله ، نعمت خود را بر شما کامل کردیم ، ) رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم ) بقره 151 در این آیه شریفه جمله مؤوّل به این صورت است : کَاِرسالَنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُم

2- زمانیّه : حرف مصدری است که قبل از آن زمان ، مدت و یا وقت و مانند اینها مقدر باشد .

* ما و صله اش با فعل دامَ جانشین زمان شود .

أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا ( و تا زمانی که زنده ام ، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است ) مریم 31 در این آیه شریفه جمله مؤوّل به این صورت است : مدة دوام حیاتی

* فعل غیر دامَ جانشین زمان شود .

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم ( پس تا می توانید تقوای الهی پیشه کنید ) تغابن 16 در این آیه شریفه جمله مؤوّل به این صورت است : مدة استطاعتکم

لو :

صله لو مصدری ، فعل متصرف غیر امر است و بیشتر بعد از افعالی که معنای حُبّ دارند ، قرار میگیرد . مانند افعال : حَبَّ ، وَدَّ ، وَمِقَ

وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُون ( و آنها را حریص ترین مردم - حتی حریصتر از مشرکان- بر زندگی ( این دنیا ، و اندوختن ثروت ) خواهی یافت ( تا آنجا ) که هر یک از آنها آرزوی داشتن هزار سال عمر می کنند ! در حالی که این عمر طولانی ، او را از کیفر ( الهی ) باز نخواهد داشت . و خداوند به اعمال آنها بیناست ) بقره 96 تقدیر این آیه شریفه ( یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ تَعمیرَ أَلْفَ سَنَةٍ ) است .

ص: 62

کی :

کَی نیز به منزله اَن مصدریه است و لفظاً و تقدیراً محرور به لام تعلیل است . صله کی فعل مضارع است .

لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ حَرَجٌ فی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِم ( تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده هایشان ( هنگامی که طلاق گیرند ) نباشد ) احزاب 37 تقدیر این آیه شریفه ( لعدم کون حَرَجٌ عَلَی الْمُؤْمِنینَ ) است .

کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثیراً ( تا تو را بسیار تسبیح گوییم ) طه 33 تقدیر این آیه شریفه (لِتَسبیحِنا ایّاکَ) است .

همزه تسویه :

گاهی همزه از معنای استفهام حقیقی خارج شده و دارای معانی دیگری میشود . همزه تسویه از جمله آنهاست . همزه تسویه بر جمله ای وارد میشود که جایگزین شدن مصدر به جای آن صحیح باشد . و بعد از تعابیری همچون سَواءٌ ، ما اَدری و مانند آنها واقع شود . همزه تسویه گاهی در کلام ذکر شده و گاهی مقدر است .

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُون ( کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی کند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی ایمان نخواهند آورد ) بقره 6 در این آیه شریفه واقع شدن مصدر ( انذار ) بجای أَ أَنْذَرْتَهُمْ و (عدم انذار ) و بجای لَمْ تُنْذِرْهُمْ جایز است . و همزه تسویه ذکر شده است .

سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین ( برای آنها تفاوت نمی کند ، خواه استغفار برایشان کنی یا نکنی ، هرگز خداوند آنان را نمی بخشد زیرا خداوند قوم فاسق را هدایت نمی کند ) منافقون 6 در این آیه شریفه مصدر مؤوّل أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ مبتداء مؤخر بوده و اعراب آن محلاً مرفوع می باشد . همزه تسویه مقدر است .

ب ) وقتی که جمله اسمیه باشد :

اَنَّ و اَن مخفّفه از ثقیله :

خبر اَنَّ انواع مختلفی دارد که با توجه به نوع خبر ، طریقه تأویل به مصدر در اَنَّ و دو معمول آن ( اسم و خبر ) سه حالت است :

أ) خبر مشتق باشد یعنی فعل یا شبه فعل خبر واقع شود : مثال : عَرَفتُ اَنَّ العَسکَرَ مَنصُورٌ

ص: 63

در این حالت تأویل به مصدر در چهار مرحله صورت میگیرد :

1- مصدر صریح خبر جایگزین اَنَّ و خبر آن میشود . منصور > نَصر

2- مصدر صریح مورد نظر اعراب داده میشود . نَصر مفعولٌ بِه عَرَفتُ است پس > نَصرَ

3- اسم اَنَّ بعد از مصدر صریح ( نَصرَ ) ذکر میشود . پس > نَصرَ العَسکَرَ

4- اسم بعد از مصدر صریح بعنوان مضاف الیه مجرور میشود . > نَصرَ العَسکَرِ

تقدیر نهائی : عَرَفتُ اَنَّ العَسکَرَ مَنصُورٌ > عَرَفتُ نَصرَ العَسکَرِ میشود .

( منصور خبر اَنَّ : شبه فعل است . )

خَرَجتُ مِنَ المَدرَسَه قَبلَ اَنَّکَ تَأتی > خَرَجتُ مِنَ المَدرَسَه قَبلَ اَتَیأتِکَ

( تأتی خبر اَنَّ : فعل است . )

أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی عَلَیْهِم ( آیا برای آنان کافی نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت می شود ؟ ) عنکبوت 51 تقدیر این آیه شریفه ( انزالنا ) است .

أ) اسم جامد خبر واقع شود : عَرَفتُ اَنَّکَ اَسَدٌ

در این حالت تأویل به مصدر در دو مرحله صورت میگیرد :

1- به جای مصدر صریح ، مصدر عام کَون به اسم اَنَّ اضافه شده و بقیه جمله بعد از آن ذکر میشود . یعنی اَسَد اسم جامد و خبر آنَّ است که در صورت تأویل به مصدر خبر کَون واقع شده و منصوب میشود . > عَرَفتُ کَونَکَ اَسَداً

به عبارت دیگر فرمول این است :

جمله مؤوّل مثبت = ( کون + مبتدا + خبر )

جمله مؤوّل منفی = ( عدم کون + مبتدا + خبر ) عجِبتُ مِن أنَّک زیدٌ > عجِبتُ مِن کونِک زیداً ( زید ، خبر افعال ناقصه است )

صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُون ( خداوند دلهایشان را ( از حق ) منصرف ساخته چرا که آنها ، گروهی هستند که نمی فهمند) توبه 127 تقدیر این آیه شریفه (بِکونهُمْ قَوْماً لا یَفْقَهُون

) است .

2- به آخر اسم جامد یاء مشدّد و تاء اضافه میشود . ( اضافه شدن آنها مقید مصدر بودن است و اسم جامد را بمنزله مصدر صریح قرار میدهد ) . > عَرَفتُ اَسَدیَّتَکَ

ب) ظرف یا جارّ و مجرور خبر واقع شود : عَرَفتُ اَنَّکَ فی البَیت

ص: 64

چنانچه خبر اَنَّ ظرف یا جارّ و مجرور باشد ، مصدر عام استقرار یا وجود به اسم اَنَّ اضافه شده و بقیه جمله بعد از آن ذکر میشود . زیرا خبر اَنَّ در حقیقت اِستَقَّر یا مُستَقَرّ و یا موجودُ محذوف خواهد بود . > عَرَفتُ استقرارکَ فی البَیت .

فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّه ( اما آنها می دانند که حق از آن خداست ) قصص 75 تقدیر این آیه شریفه ( فَعَلِمُوا استقرار الْحَقَّ لِلَّه ) است .

تبصره :

موارد ذکر شده فوق در مورد اَن مخففه از ثقیله نیز صادق است .

أَ فَلا یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً ( آیا نمی بینند که ( این گوساله ) هیچ پاسخی به آنان نمی دهد ) طه 89 تقدیر این آیه شریفه ( عدم رجوع العجل قولاً الیهم ) است .

جمله مؤول از نظر معنائی و اعراب :

أ) جمله بعد از موصول حرفی همچون موصول اسمی ، صله موصول است و محلی از اعراب ندارد .

ب) اگر موصول حرفی همراه با جمله صله ، تأویل به مصدر برده شود ( مصدر مؤول ) . جمله محلی از اعراب خواهد داشت و نسبت به موقعیت جمله در محل نصب ، رفع یا جرّ قرار خواهد گرفت .

در حقیقت مثالهای زیر عمل و معنای موصول حرفی را تشریح میکند :

شکل اول : در حالت عادی ترکیب کلیه جملاتی که در آنها موصول حرفی و صله آن ، وجود داشته باشد . مانند موصول اسمی و صله آن عمل میکنند . یعنی در این صورت جمله صله ، محلی از اعراب ندارد . مثال :

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها ( و قسم به آسمان و کسی که آسمان را بنا کرده ) شمس 5

در این آیه شریفه : جمله ( بَناها ) صله موصول حرفی ( ما ) بوده و محلی از اعراب ندارد .

شکل دوم : ولی در حالتی که جمله بصورت مصدر مؤوّل ( موصول حرفی به همراه صله اش ) در نظر گرفته شود ، در این صورت اعراب جمله به کلمه یا جمله قبل از جمله مؤوّل و یا موقعیت قرار گرفتن جمله مؤوّل بستگی دارد . بدین سبب است که جمله مؤول میتواند هر یک از اعراب ها را به خود اختصاص دهد . ضمناً معنی جمله نیز عوض میشود . مثال بالا :

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها ( و قسم به آسمان و بنا شدن آن ) شمس 5

ص: 65

در همان آیه شریفه : مصدر مؤول ( ما بَناها ) معطوف به ( السَّماءِ ) بوده و اعراب آن محلاً مجرور به حرف جرّ واو قسم می باشد و با توجه به ترجمه آن معنای جمله عوض میشود .

کیفیت اعراب جمله تأویل به مصدر شده :

چنانکه قبلاً ذکر گردید ، این جمله ها نسبت به موضع آن در کلام ، اعراب محلی می گیرند :

الف ) وقتی که مرفوع باشد :

أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیم ( صبر کردنتان بهتر است برای شما و خدا آمرزنده و مهربانست ) نساء 25 أَنْ تَصْبِرُوا : مبتدا و محلاً مرفوع خَیْرٌ لَکُمْ : خبر است .

أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّه ( آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حقّ نازل کرده است خاشع گردد ؟ ) حدید 16 أَنْ تَخْشَعَ : مبتدا و محلاً مرفوع قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّه : خبر است .

ب ) وقتی که منصوب باشد :

فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمین (( ولی ) کسانی را که در دلهایشان بیماری است می بینی که در ( دوستی با آنان ) ، بر یکدیگر پیشی می گیرند ، و می گویند : می ترسیم حادثه ای برای ما اتفاق بیفتد ( و نیاز به کمک آنها داشته باشیم ! ) شاید خداوند پیروزی یا حادثه دیگری از سوی خود ( به نفع مسلمانان ) پیش بیاورد و این دسته ، از آنچه در دل پنهان داشتند ، پشیمان گردند ) مائده 52 مصدر مؤوّل ( أن تصیبنا ) در محلّ نصب مفعول به و ( أَنْ یَأْتِیَ ) مصدر مؤوّل ( أن یأتی ) در محلّ نصب خبر ( عسی ) می باشد .

وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمین ( شایسته نبود ( و امکان نداشت ) که این قرآن ، بدون وحی الهی به خدا نسبت داده شود ولی تصدیقی است برای آنچه پیش از آن است ( از کتب آسمانی ) ، و شرح و تفصیلی بر آنها است شکّی در آن نیست ، و از طرف پروردگار جهانیان است ) یونس 37 مصدر مؤوّل ( أن یفتری ) فی محلّ نصب خبر ( کان )

ص: 66

ج ) وقتی که مجرور باشد :

وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ

( از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید ، پیش از رسیدن مرگ یکی از شما ) منافقون 10 مصدر مؤوّل ( أَنْ یَأْتِیَ ) در محل جرّ مضاف الیه می باشد .

لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُور ( این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید تأسف نخورید ، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد ) حدید 23 مصدر مؤوّل ( کیلا تأسوا ... ) در محلّ جرّ به لام متعلّق به فعل محذوف تقدیره ( أخبر اللَّه ) می باشد .

حوزه کاربرد مصدر مؤوّل :

1) ایجاد جمله در نقش مبتدا و اسم افعال ناقصه که اعراب آن محلاً مرفوع است .

2) ایجاد جمله در نقش فاعل که اعراب آن محلاً مرفوع است .

3) ایجاد جمله در نقش مفعول به که اعراب آن محلاً منصوب است .

4) ایجاد جمله سد مسد مفعولی که اعراب آن محلاً منصوب است .

5) ایجاد جمله در نقش ظرف که اعراب آن محلاً منصوب است .

6) ایجاد جمله مجرور به حرف جرّ که اعراب آن محلاً مجرور است .

7) ایجاد جمله در نقش مضاف الیه که اعراب آن محلاً مجرور است .

8) ایجاد جمله در نقش بدل که اعراب آن تابع مبدل منه است .

ص: 67

فصل چهارم

مقدمه

یادآوری :

بطوریکه در فصلهای قبل ذکر شد :

* در ادبیات زبان عرب اگر بتوان جمله را در قالب یک کلمه مفردی در نظر گرفت ، جمله میتواند نسبت به کلمه ما قبل خود اعراب پذیر باشد . که اگر کلمه یا جمله ما قبل خود محلی از اعراب داشته باشد ، آن جمله نیز اعراب محلی آن کلمه را به خود میگیرد .

* بدین معنی که آن یک جمله و یا شبه جمله ای است و در محلی قرار میگیرد که آن جمله به منزله ، خبر برای یک جمله اسمیه ، فاعل یا نائب فاعل یا مفعول برای یک جمله فعلیه و ...... باشد .

* روش دیگری که بتوان یک جمله را به مفرد تبدیل نمود ، تأویل به مصدر بردن جمله است . که جمله تأویل به مصدر شده را جمله مؤوّل می گویند . به مجموعه حرف مصدری و جمله بعد از آن را مصدر مؤوّل می گویند . یعنی زمانیکه حروف مصدری یا موصول حرفی بر یک جمله اسمیه یا فعلیه وارد میشوند آن جمله را تأویل به مصدر می کنند . یعنی جمله به یک مصدر و مفرد تبدیل میشود .

* در اصل جمله بعد از موصول حرفی همچون موصول اسمی ، جمله صله موصول است و محلی از اعراب ندارد . ولی از نظر معنائی و اعراب میتوان جمله صله موصول حرفی را به شکل دیگر تعبیر کرد . بدین معنی که :

* اگر موصول حرفی همراه با جمله صله ، تأویل به مصدر برده شود ( مصدر مؤول ) . جمله محلی از اعراب خواهد داشت و نسبت به موقعیت جمله در محل نصب ، رفع یا جرّ قرار خواهد گرفت .

ص: 68

جمله هائی که محلّی از اعراب دارند

1 ) جمله در محلّ رفع

1 ) جمله در نقش مبتدا یا اسم افعال ناقصه

جمله در نقش مبتدا یا اسم افعال ناقصه : اصولاً مبتدا یا اسم افعال ناقصه بایستی یک اسم باشد ولی گاهی این دو مصدر مؤوّل واقع میشوند و در این حالت اعراب جمله مؤوّل محلاَ مرفوع است .

پس مبتدا در مواضع گوناگونی در جمله واقع میشود :

أ) به صورت اسم صریح ؛ مانند :

وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا ( در حالی که تفسیر آنها را ، جز خدا و راسخان در علم ، نمی دانند . می گویند : ما به همه آن ایمان آوردیم همه از طرف پروردگارِ ماست . ) آل عمران 7 در این آیه شریفه ( الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ ) مبتدا و محلاً مرفوع است

ب) به صورت مصدر مؤوّل ؛ مانند :

وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا ( و اگر نه این بود که خداوند ترک وطن را بر آنان مقرّر داشته بود، آنها را در همین دنیا مجازات می کرد ) حشر 3 در این آیه شریفه مصدر مؤوّل ( أَنْ کَتَبَ ) مبتدا است و خبرش محذوف ( موجودُ ) است .

ج) به صورت جمله که در اصطلاح آن را کلمه حکمی نامند ؛ مانند :

وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُون ( برای آنان یکسان است: چه انذارشان کنی یا نکنی، ایمان نمی آورند! ) یس 10 این آیه مبارکه به تأویل مفرد می رود و تقدیر سخن هنگام تأویل چنین است : ( سَواءٌ عَلَیهِمْ إنذارُکَ أوْ عَدَمُ إلانذارِ) . در این جمله ( سَواءٌ ) خبر مقدّم و ( إنْذارُکَ) مبتدای مؤخّر است . بعبارت دیگر ، موصول حرفی همزه تسویه است که آنرا به تأویل مصدر برده است .

د) به صورت شبه جمله ( جارّ و مجرور ) مانند :

فَهَل لَنَا مِن شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُوا لَنَا ( آیا ( امروز ) شفیعانی برای ما وجود دارند که برای ما شفاعت کنند ؟ ) اعراف 53 که در این آیه شریفه ، ( لَنَا ) خبر مقدّم و ( مِنْ شُفَعَاءَ ) محلاً مرفوع و مبتدای مؤخّر است .

ه) در ابتدای کلام واقع شود . مانند :

وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ ( خودداری ( از ازدواج با آنان ) برای شما بهتر است ) نساء25 که ( صبرکم خیر لکم ) تقدیر آن است و ( أن تصبروا ) محلا مرفوع و مبتدأ و ( خیرکم ) خبر می باشد .

ص: 69

مثال های قرآنی دیگر برای مبتدا یا اسم افعال ناقصه که مصدر مؤوّل واقع شده است :

أ) مبتدا به صورت مصدر مؤوّل ؛ مانند :

کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیر ( نوشته شده بر آن (شیطان) هر کس پیروی کند او را بیگمان وی گمراه کند پیرو خود را و رهنمائیش کند بسوی عذاب سوزان ) حج 4 در این آیه شریفه مصدر مؤوّل مبتدا است و خبرش محذوف ( فاضلاله حاصلٌ او واقعٌ ) است .

قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ (آنها (قوم عاد ) گفتند : برای ما تفاوت نمی کند ، چه ما را انذار کنی یا نکنی ( بیهوده خود را خسته مکن ) ! ) شعرا 136 در این آیه شریفه نیز مصدر مؤوّل مبتدا مؤخّر است یعنی ( وعظک سواء علینا أم عدم وعظک) است .

لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ ( اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ، ما را نیز به قعر زمین فرو می برد ! ای وای گویی کافران هرگز رستگار نمی شوند ! ) قصص 82 در این آیه شریفه مصدر مؤوّل مبتدا است و خبرش محذوف ( موجودُ ) است .

سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُم ( برای آنها تفاوت نمی کند، خواه استغفار برایشان کنی یا نکنی ) منافقون6 در این آیه مبارکه ، مصدر مؤول ( أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ ) مبتدای مؤخّر و محلاً مرفوع است .

لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّه ( و اگر رحمت خدا به یاریش نیامده بود ) قلم 49 در این آیه شریفه مصدر مؤوّل ( أَنْ تَدارَکَهُ ) مبتدا و محلاً مرفوع است و خبرش محذوف ( موجودُ ) است .

وَ ما عَلَیْکَ أَلاَّ یَزَّکَّی ( در حالی که اگر او خود را پاک نسازد، چیزی بر تو نیست ) عبس 7 در این آیه مبارکه ، مصدر مؤول ( أَلاَّ یَزَّکَّی ) مبتدای مؤخّر و محلاً مرفوع است .

ب) اسم افعال ناقصه به صورت مصدر مؤوّل ؛ مانند :

فَکانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِی النَّارِ خالِدَیْنِ فیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمین

( سرانجام کارشان این شد که هر دو در آتش دوزخ خواهند بود، جاودانه در آن می مانند و این است کیفر ستمکاران ) حشر 17

که در این آیه شریفه مصدر مؤوّل ( أَنَّهُما فِی النَّارِ

.... ) اسم کان مؤخّر و محلاً مرفوع است .

توجه :

* در این بخش فقط شبه جمله یا جمله مؤوّل بودن مبتدا و یا اسم افعال ناقصه ( اسم کان ) مورد نظر می باشد .

ص: 70

* از آنجائیکه جمله بودن مبتدا در تجزیه و ترکیب قرآن جا نیافتاده است لذا لازم بود که در این بخش مثال زیادی ذکر شود .

اعراب جمله های مؤوّلی که در نقش مبتدا یا اسم اقعال ناقصه هستند محلاً مرفوع میباشد .

2 ) جمله خبر مرفوعی :

أ) جمله در نقش خبر برای مبتدا

یک جمله اسمیه تشکیل شده از مبتدا که اغلب یک کلمه مفرد است و خبر که میتواند یک کلمه مفرد یا یک جمله و یا یک شبه جمله باشد . که در حالت جمله و یا شبه جمله بودن خبر ، آنرا جمله خبریه می گویند . و اعراب جمله خبر برای مبتدا محلاَ مرفوع است .

اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُون ( خداوند آنان را استهزا می کند و آنها را در طغیانشان نگه می دارد ، تا سرگردان شوند ) بقره 15 جملة ( یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ... ) جمله خبر برای مبتدا ( اللَّهُ ) بوده و محلاَ مرفوع است .

الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَة ( آن حادثه کوبنده ، چه حادثه کوبنده ای ) قارعه 1 و 2 جملة ( ما القارعة ... ) جمله خبر برای مبتدا ( الْقارِعَةُ ) بوده و محلاَ مرفوع است .

الَّذینَ یُحْشَرُونَ عَلی وُجُوهِهِمْ إِلی جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبیلا ( آنانکه محشور ( و کشیده ) شوند بر روی چهره های خود بسوی دوزخ آن گروه بدترند از نظر جایگاه و گمراه ترند از نظر راه ) فرقان 34 جملة ( أُوْلئِکَ شَرٌّ... ) جمله خبر برای مبتدا ( الَّذینَ ) بوده و محلاَ مرفوع است .

اعراب جمله هائی که خبر مبتداء برای یک جمله اسمیه هستند محلاً مرفوع میباشد .

ب) جمله در نقش خبر حروف مشبهه بالفعل

اگر به اول جمله اسمیه ، یکی از حروف مشبهه بالفعل ( اِنَّ ) بیاید مبتدای جمله اسمیه را ، اسم ( اِنَّ ) و خبر جمله را خبر ( اِنَّ ) می گویند . واز نظر اعراب ، حروف مشبهه بالفعل ، اسم حروف مشبهه بالفعل را منصوب کرده و خبر آنها را مرفوع باقی می گذارد . مثال :

اِنَّ اَللهَ بَصیرٌ بِالعِباد ( همانا خداوند بر اعمال بندگان بینا است ) غافر 44

اِنَّ ) از حروف مشبهه بالفعل

اَللهَ ) اسم ( اِنَّ ) و منصوب

نصیرٌ بِالعِباد ) خبر ( اِنَّ ) و محلاً مرفوع

ص: 71

حروف مشبهه بالفعل عبارتند از : اِنَّ ( همانا ، بدرستیکه ، براستی که ، مسلّماً ، یقیناً ) ، اَنَّ ( که ، اینکه ) ، کَاَنَّ ( گوئی ، مثل اینکه ) ، لَیتَ ( کاشکی ، ای کاش ) ، لکِنَّ ( لیکن ، امّا ، ولی ) ، لعلَّ ( شاید ، امید است که )

إِنَّ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ ( البته آنان که می ترسند از پروردگارشان در پنهانی برای ایشان آمرزشی و پاداشی بزرگ است ) ملک 12

اِنَّ ) از حروف مشبهه بالفعل

الَّذینَ ) اسم ( اِنَّ ) و منصوب

لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ ) خبر ( اِنَّ ) و محلاً مرفوع

ذلِکَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیدا (آن عذاب کیفر ایشانست بواسطه آنکه ایشان نگرویدند به آیه های ما (بمعجزات ما) و گفتند آیا آنگه که گردیم استخوانها و خاکی خرد آیا برانگیخته خواهیم شد آفریده ای نوین ) اسرا 98

اَنَّ ) از حروف مشبهه بالفعل

هُمْ ) اسم ( اَنَّ ) و محلاً منصوب

کَفَرُوا بِآیاتِنا ) خبر ( اَنَّ ) و محلاً مرفوع

یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً کَأَنَّهُمْ إِلی نُصُبٍ یُوفِضُون ( روزی که بیرون آیند از گورها در حالیکه ( به اجابت دعوت اسرافیل ) گویا ایشان بسوی علمی بر پا کرده می شتابند ) معارج 43

کَاَنَّ ) از حروف مشبهه بالفعل

هُمْ ) اسم ( کَاَنَّ ) و محلاً منصوب

إِلی نُصُبٍ یُوفِضُون ) خبر ( کَاَنَّ ) و محلاً مرفوع

وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلا ( و ( به خاطر آور ) روزی را که ستمکار دست خود را ( از شدّت حسرت ) به دندان می گزد و می گوید: ( ای کاش با رسول ( خدا ) راهی برگزیده بودم ) فرقان 27

ص: 72

لَیتَ ) از حروف مشبهه بالفعل

یاء متکلم ) اسم ( لَیتَ ) و محلاً منصوب

اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلا ) خبر ( لَیتَ ) و محلاً مرفوع

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی ((اگر به کشتن قریش افتخار می کنید) ایشان را شما نکشید و لیکن خدا کشتشان (آن سنگریزه ها را) تو نیفکندی آنگه که افکندی و لیکن خدا افکند (این کار را کرد تا حق آشکار گردد) ) انفال 17

لکِنَّ ) از حروف مشبهه بالفعل

اللَّهَ ) اسم ( لکِنَّ ) و منصوب

قَتَلَهُمْ ) خبر ( لکِنَّ ) و محلاً مرفوع

لکِنَّ ) از حروف مشبهه بالفعل

اللَّهَ ) اسم ( لکِنَّ ) و منصوب

رَمی ) خبر ( لکِنَّ ) و محلاً مرفوع

وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُون ( و قصرها و قلعه های زیبا و محکم بنا می کنید شاید در دنیا جاودانه بمانید ؟! ) شعرا 129

لِعَلَّ ) از حروف مشبهه بالفعل

کُمْ ) اسم ( لِعَلَّ ) و محلاً منصوب

تَخْلُدُون ) خبر ( لِعَلَّ ) و محلاً مرفوع

اعراب جمله هائی که خبر حروف مشبهه بالفعل هستند محلاً مرفوع میباشد .

أ) جمله در نقش خبر لای نفی جنس

اگر به اول جمله اسمیه ، حرف لای نفی جنس بیاید مبتدای جمله اسمیه را ، اسم ( لای نفی جنس ) و خبر جمله را خبر ( لای نفی جنس ) می گویند . واز نظر اعراب ، مانند حروف مشبهه بالفعل عمل می کند بدین معنی که حرف لای نفی جنس ، اسم لای نفی جنس را منصوب کرده و خبر آن را مرفوع باقی می گذارد . مثال :

لا إِکْراهَ فِی الدِّین ( در قبول دین ، اکراهی نیست ) بقره 256

ص: 73

لا ) حرف لای نفی جنس

إِکْراهَ ) اسم ( لا ) و منصوب

فِی الدِّین ) جارّ و مجرور متعلق به محذوف خبر ( لا )

و محلاً مرفوع

تَنْزیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمین ( این کتابی است که از سوی پروردگار جهانیان نازل شده ، و شک و تردیدی در آن نیست ) سجده 2

لا رَیْبَ فیهِ ) جمله اعتراضیه که محلی از اعراب ندارد .

لا ) حرف لای نفی جنس

رَیْبَ ) اسم ( لا ) و منصوب

فیه ) جارّ و مجرور متعلق به محذوف خبر ( لا ) و محلاً مرفوع

اعراب جمله هائی که خبر حرف لای نفی جنس هستند محلاً مرفوع میباشد .

3) جمله در نقش فاعل و نائب فاعل :

أ) جمله در نقش فاعل : گاهی مصدر مؤوّل فاعل واقع میشود و در این حالت اعراب جمله مؤوّل محلاَ مرفوع است .

سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهید ( به زودی نشانه های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان می دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟ ) فصلت 53 در این آیه شریفه مصدر مؤول ( أَنَّهُ الْحَقُّ ) در نقش فاعل ( یَتَبَیَّنَ ) و همچنین ( أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهید ) در نقش فاعل ( یَکْفِ ) بوده و اعراب آنها محلاَ مرفوع است .

ب) جمله در نقش نائب فاعل : جمله قول بعد از فعل مجهول قول یعنی قیلَ ، نائب فاعل برای فعل قیل واقع میشود . و آن عبارت است از نقل عین گفتار گوینده ، و در فارسی غالباً با حرف ( که ) آغاز میشود . اعراب جمله در نقش نائب فاعل محلاَ مرفوع است .

ص: 74

توجه :

مفعول فعل معلوم ، نائب فاعل برای فعل مجهول می باشد .

بعضی از مواقع فعل مجهول (قیل ) در تقدیر قرار میگیرد .

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون ( و هنگامی که به آنان گفته شود در زمین فساد نکنید می گویند ( ما فقط اصلاح کننده ایم ! ) ) بقره 11 در این آیه مبارکه جملة ( لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ ) در محل رفع و نائب فاعل است .

وَ فی ثَمُودَ إِذْ قیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّی حین ( و نیز در سرگذشت قوم ( ثمود ) عبرتی است در آن هنگام که به آنان گفته شد : مدّتی کوتاه بهره مند باشید ( و سپس منتظر عذاب) ! ) ذاریات 43 در این آیه مبارکه جملة ( تَمَتَّعُوا حَتَّی حین ) در محل رفع و نائب فاعل است .

وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُون ( (و به آنها می گویند ، جدا شوید امروز ای گنهکاران ! ) یس 59 در این آیه شریفه (قیل ) در تقدیر می باشد .

اعراب جمله هائی که در نقش فاعل و نائب فاعل هستند محلاً مرفوع میباشد .

2 ) جمله در محلّ نصب

1) جمله خبر منصوبی :

الف ) جمله در نقش خبر افعال ناقصه :

اگر به اول جمله اسمیه ، افعال ناقصه ( کان ) بیاید ، مبتدای جمله اسمیه را ، اسم (کان ) و خبر جمله را خبر (کان ) می گویند . واز نظر اعراب ، اسم افعال ناقصه مرفوع باقی می ماند و خبر آنها منصوب میشود .

یادآوری :

افعال ناقصه :

افعال ناقصه افعالی هستند بر اول جمله اسمیه آمده و مبتدا را مرفوع باقی گذاشته و خبر آن را منصوب می کنند . این افعال را بدین جهت ناقصه می نامند که با اسم مرفوع ، کلام تمام نمی شود بلکه به خبر نیز احتیاج دارند .

ص: 75

افعال ناقصه عبارتند از : کانَ ( بود ) ، صارَ ، اَصبَحَ ، اَمسی ، اَضحی ، ظَلَّ ، باتَ ( شد ، گردید ) ، لَیسَ ( نیست ) ، مازالَ ، مابَرَحَ ، ما فَتیءَ ، مااَنفَکَّ ، مادامَ ( زائل نشد ، دائم بود )

شروط عمل کردن افعال ناقصه :

1- شرط عمل کردن چهار فعل : ( زالَ ، بَرَحَ ، فَتیءَ و اَنفَکَّ ) آن است که با حرف نفی ما ، لا ، لن و یا شبیه نفی ( دعا ، نهی ) همراه باشد .

( لا یَزال ) وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفین ( و اگر می خواست خدا ( به اراده تکوینی ) قرار میداد مردم را یک گروه ( ولی نخواست ) و پیوسته ایشان (در امر دین) اختلاف می کنند ) هود 118 در این آیه ضمیر واو ( یَزالُونَ ) اسم لا یزال و ( مُخْتَلِفین ) خبر لا یزالون منصوب و علامت نصب یاء میباشد .

( لن نَبرح ) قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی ( ولی آنها گفتند : ما هم چنان گرد آن می گردیم ( و به پرستش گوساله ادامه می دهیم ) تا موسی به سوی ما بازگردد ! ) طه 91 در این آیه شریفه ضمیر مستتر نحن اسم بَرَحَ و (علیه) جار و مجرور متعلّق به خبر ( عاکفین ) است .

( فَتَئ ) قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکین ( فرزندان یعقوب گفتند بخدا سوگند پیوسته یاد می کنی یوسف را تا بیماری فسرده گردی یا از نابود شدگان گردی ) یوسف 85 در این آیه شریفه فعل ناقصه ( فَتَئ ) بصورت دعا آمده است .

2- شرط عمل کردن فعل ( دامَ ) این است که با مای مصدری زمانیّه همراه باشد . فعل ( دامَ ) غیر متصرف بوده و فقط بصورت ماضی صرف میشود .

( مادام ) أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا ( و تا زمانی که زنده ام ، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است ) مریم 31 در این آیه ضمیر ( تاء ) اسم ما دمت بوده و ( حیّا ) خبر ما دمت منصوب می باشد .

3- فعل ناقصه ( لَیسَ ) نیز غیر متصرف بوده و فقط بصورت ماضی صرف میشود .

( لیس ) وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً ( به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند نگویید ، مسلمان نیستی ) نسا 94 در این آیه شریفه ( لست ) فعل ناقص بوده و ضمیر ( تاء ) در محل رفع اسم لیس و ( مؤمنا ) خبر لیس منصوب می باشد .

( لیس ) إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریب ( موعد آنها صبح است آیا صبح نزدیک نیست ؟ ! ) ) هود 81 در این آیه ( الصبح ) اسم لیس مرفوع ( بقریب ) جار و مجرور خبر لیس ، محلاً منصوب .

ص: 76

1- شرط عمل کردن افعال : ( کانَ ، صارَ ، اَصبَحَ ، اَمسی ، اَضحی ، ظلَّ و باتَ ) آن است که بمعنی ( شدن و گردیدن ) باشند نه دلالت به زمان خاصی مثل ( صبح ، ظهر ، عصر یا شب ) باشند . این افعال متصرف می باشند .

( کان ) وَ کانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلیماً ( و خداوند از (اعمال و نیات) آنها آگاه است ) نسا 39 در این آیه لفظ جلالة ( اللّه ) اسم کان مرفوع ( بهم ) جار و مجرور متعلق به ( عَلیماً ) خبر کان محلاً منصوب .

( اصبح ) وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسی فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلی قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنین ( ( سرانجام ) قلب مادر موسی از همه چیز ( جز یاد فرزندش ) تهی گشت و اگر دل او را ( بوسیله ایمان و امید ) محکم نکرده بودیم ، نزدیک بود مطلب را افشا کند ) قصص 10

( اصبح ) فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمین ( سرانجام بر آن ( ناقه ) حمله نموده آن را ( پی ) کردند ( و هلاک نمودند ) سپس از کرده خود پشیمان شدند ) شعرا 157

( ظل ) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ ( در حالی که هر گاه به یکی از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده ، صورتش ( از فرط ناراحتی ) سیاه می شود و به شدّت خشمگین می گردد ) نحل 58 در این آیه شریفه (وجهه) اسم ظلّ مرفوع و ضمیر ( هاء ) مضاف إلیه ( مسودّا ) خبر ظلّ منصوب می باشد

( بات ) وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاما (کسانی که شبانگاه برای پروردگارشان سجده و قیام می کنند ) فرقان 64

توجه :

خبر افعال ناقصه وقتی در این مبحث مورد بحث و بررسی قرار می گیرد که بصورت جمله یا شبه جمله باشد .

اعراب جمله هائی که خبر افعال ناقصه هستند محلاً منصوب میباشد .

ب ) جمله در نقش خبر افعال مقاربه :

افعال مقاربه :

افعال مقاربه افعالی هستند که برای نزدیک نشان دادن و یا شروع یا امید به وقوع کاری از آنها استفاده میشود . به این افعال ، افعال قرب ، رجاء و شروع نیز میگویند .

اگر به اول جمله اسمیه ، افعال مقاربه ( کاد ) بیاید ، مبتدای جمله اسمیه را ، اسم ( کاد ) و خبر جمله را خبر ( کاد ) می گویند . واز نظر اعراب ، همانند افعال ناقصه عمل می کنند یعنی اسم افعال مقاربه مرفوع باقی می ماند و خبر آن منصوب میشود .

ص: 77

افعال مقاربه عبارتند از : کادَ ، اوشَک ، اَخَذَ ، اَقبَلَ ، جَعَلَ ، کَرُبَ ، عَسی ، حَرَی ، اخلولق ، طَفَقَ ، شَرَعَ ، اَنشَاَ ، بَدَاَ و قامَ .

که از نظر معنا بشرح زیر تقسیم میشوند :

أ) افعال قرب ، افعالی هستند که بر نزدیک شدن وقوع فعلی دلالت می کنند . و این افعال عباتند از : کادَ ، اوشَک و کَرَبَ ( نزدیک است ) .

ب) افعال رجاء ، افعالی هستند که امید بر وقوع فعلی را افاده می کنند و این افعال عباتند از : عَسی ، حَری و اِخلُولوق ( امید است ) .

ج) افعال شروع ، افعالی هستند که شروع فعلی را می رسانند و این افعال عباتند از : بَدَاَ ، اَنشَاَ ، شَرَعَ ، اَخَذَ ، اَقبَلَ ، جَعَلَ ، عَلِقَ ، طَفِقَ هَبَّ و قامَ یعنی شروع کرد .

توجه :

فعل کادَ در متون عربی به دو معنی ترجمه میشود : ( نزدیک است ) و ( جیزی نمانده است )

افعال اَخَذَ ( گرفت ) و جَعَلَ ( قرار داد ) فعل متعدی هستند . این افعال وقتی از افعال مقاربه (شروع ) محسوب میشوند که خبر آنها جمله فعلیه با فعل مضارع باشد .

احکام افعال مقاربه :

1) همه افعال مقاربه جامد بوده و همراه با صیغه ماضی هستند بجز افعال کادَ

، اوشَک ، جَعَلَ و طَفَقَ .

2) خبر اغلب افعال مقاربه ، جمله فعلیه ای هستند که فعل آنها فعل مضارع مرفوع می باشد

3) خبر این افعال از نظر همراه بودن با اَن مصدری به سه حالت هستند :

أ) وجوب اقتران به اَن مصدری . حَری و اِخلُولوق .

ب) جواز اقتران به اَن مصدری . کادَ

، کَرَبَ و عَسی

.

ج) بدون اَن مصدری . کلیه افعال شروع یعنی : بَدَاَ

، اَنشَاَ ، شَرَعَ ، اَخَذَ ، اَقبَلَ ، جَعَلَ ، عَلِقَ ، طَفِقَ هَبَّ و قامَ

ص: 78

توجه :

از افعال مقاربه ( قرب ، رجاء و شروع ) ذکر شده فوق فقط افعال ، کادَ ، عَسی و طَفِقَ در آیات قرآن ذکر شده است .

( کادَ ) یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُم ( نزدیک است که برق چشمان آنها را از بین ببرد ) بقره 20 در این آیه ( البرق ) اسم یَکادُ و جمله ( یخطف ... ) در محلّ نصب خبر یَکادُ می باشد .

( کادَ ) یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصار ( نزدیک است درخشندگی برق آن ( ابرها ) چشمها را ببرد ! ) نور 43 در این آیه شریفه (

سَنا بَرْقِهِ ) اسم یَکادُ و جمله ( یَذْهَبُ بِالْأَبْصار ) در محلّ نصب خبر یَکادُ می باشد .

( عَسی ) عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ حَصیراً ( امید است پروردگارتان به شما رحم کند ! هر گاه برگردید ، ما هم بازمی گردیم و جهنّم را برای کافران ، زندان سختی قرار دادیم ) اسرا 8 این آیه شریفه ( رَبُّ ) اسم عَسی مرفوع و مصدر مؤوّل ( أَنْ یَرْحَمَکُمْ ) در محلّ نصب خبر عَسی می باشد .

( عَسی ) فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمین ( امید است خداوند پیروزی یا حادثه دیگری از سوی خود ( به نفع مسلمانان ) پیش بیاورد و این دسته ، از آنچه در دل پنهان داشتند، پشیمان گردند ) مائده 52 در این آیه لفظ جلاله الله اسم عَسی و مصدر مؤوّل ( أن یأتی ) در محلّ نصب خبر عَسی می باشد .

( طَفِقَ ) وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی ( و آغاز کردند برای پوشاندن خود ، از برگهای ( درختان ) بهشتی جامه دوختند ! ( آری ) آدم پروردگارش را نافرمانی کرد ، و از پاداش او محروم شد ! ) طه 121 در این آیه شریفه ضمیر الف اسم (طَفِق ) و محلاً مرفوع و جمله ( یخصفان ... ) در محلّ نصب خبر طفق می باشد .

( طَفِقَ ) رُدُّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناق ( آن گاه ( با فرشتگان موکّل آفتاب ) خطاب کرد که ( به امر خدا ) آفتاب را بر من بازگردانید ( چون برگشت اداء نماز کرد ) و شروع به دست کشیدن بر ساق و یال و گردن اسبان کرد ( و همه را برای جهاد در راه خدا وقف کرد )) ص 33 در این آیه ضمیر هو مستتر اسم طَفِقَ و جمله ( (یَمسحها) مَسْحاً ) فی محل نصب خبر طَفِقَ می باشد .

اعراب جمله هائی که خبر افعال مقاربه هستند محلاً منصوب میباشد .

ص: 79

ج ) جمله در نقش خبر حروف شبیه به لیس :

اگر به اول جمله اسمیه ، یکی از حروف شبیه به لیس ( ما ) بیاید مبتدای جمله اسمیه را ، اسم ( ما ) و خبر آنرا خبر ( ما ) می گویند . واز نظر اعراب ، اسم حروف شبیه به لیس مرفوع باقی می ماند و خبر آن اگر مفرد باشد منصوب و اگر خبر جمله باشد ، محلاً منصوب میشود .

مثال : وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون ( و خداوند از آنچه انجام می دهید غافل نیست ) بقره 149

مَا ) از حروف شبیه به لیس

اللَّهُ ) اسم ( ما ) و مرفوع

بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون ) خبر ( ما ) و محلاً منصوب

حروف شبیه به لیس

حروفی هستند که مثل افعال ناقصه بر سر جمله اسمیه آمده و مبتدا را به عنوان اسم حروف شبیه به لیس قرار داده و اعراب آنرا مرفوع باقی گذاشته و خبر را خبر حروف شبیه به لیس قرار می دهد که اعراب آنرا منصوب می نماید . یعنی برعکس مشبهه بالفعل عمل میکند .

حروف شبیه به لیس عبارتند از : اِن ، لا ، ما و لاتَ ( نیست ، نه )

توجه :

* حروف شبیه به لیس جزو حروف عامل می باشند یعنی به اعراب کلمه بعد از خود تأثیر میگذارد .

* حروف شبیه به لیس حروفی هستند که بر سر اسم ( اسم ظاهر یا ضمیر ) می آیند .

* حروف شبیه به لیس در مبحث مرفوعات و منصوبات علم نحو مورد بحث و بررسی قرار میگیرد .

شرایط عمل کردن حروف شبیه به لیس :

ما :

ما

به چهار شرط عمل می کند:

أ) خبر بر اسم ما مقدم نشود. مثلاً نمی توان گفت : ( ما قائماً زیدٌ )

ب) پس از ما ، اِن زائد نیاید . مثلاً نمی توان گفت : ( ما إن أبوک کریماً )

ص: 80

نفی خبر با اِلاّ نقض نشده باشد. مثلاً در این حالت ( ما ) عمل نمی کند : وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُل ( محمد (ص) جز یک پیامبر نیست که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و درگذشتند ) آل عمران 144

أ) ما هم بر اسم معرفه و هم بر اسم نکره وارد می شود و جمله مثبت را منفی می کند .

ما هذا بَشَراً ( این بشر نیست ) یوسف 31

ما ) حرف شبیه به لیس

ذا ) اسم ما محلاً مرفوع

بَشَراً ) خبر ما و منصوب

توجه :

* در صورتی که خبر ما شبیه به لیس ظرف یا جار و مجرور باشد تقدیم خبر جایز است .

* اگر کلمه ای با لکِن و بَل بر خبر ما شبیه به لیس عطف شود ، رفعش واجب است . مانند : ما زیدٌ قائماً لکن قاعدٌ

نکته:

آمدن باء زائد بر سر خبر ما جایز است . مانند :

وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون ( و پروردگار تو از آنچه انجام می دهید غافل نیست ) نمل 93

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون ( و خداوند از اعمال شما غافل نیست ) بقره 74

وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبید ( و نیست پروردگار تو ستم کننده به بندگان ) فصلت 46

إن :

اِن

به دو شرط عمل می کند:

أ) خبر بر اسم اِن مقدم نشود.

ب) نفی خبر با اِلاّ نقض نشده باشد.

ص: 81

توجه :

به علت کثرت همراهی خبر اِن با اِلاّ و نقض شدن نفی خبر آن در اکثر موارد اِن شرط عمل را نداشته و عمل نمی کند . مانند :

إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَریم ( این یک فرشته بزرگوار است ) یوسف 31

در این آیه شریفه نفی خبر مَلَکٌ توسط إِلاَّ نقض شده و إِنْ عمل نکرده است . از اینرو هذا بنا بر مبتدا بودن در محل رفع بوده و مَلَکٌ بنا بر خبر بودن در لفظ مرفوع شده است .

إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنی ( ما جز قصد خیر غرضی نداریم ) توبه 107

وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ ( و کافران گفتند : جز همین زندگی دنیایی ما دیگر زندگی دیگری نخواهد بود و ما هرگز ( بعد از مرگ ) زنده نخواهیم شد ) انعام 29

توجه :

در جملاتیکه نفی خبر با الاّ نقض شده باشد ، اگر حرف شبیه به لیس و همچنین الاّ را در جمله حذف نمائیم مفهوم جمله تغییر نمی کند . مثال :

إِنِ الْکافِرُونَ إِلاَّ فی غُرُور ( کافران نیستند جز در غرور و فریب ) ملک 20 در این آیه الْکافِرُونَ با اِن منفی شده و ( فی غُرُور ) با اِلاّ مستثنی شده است . یعنی : بمفهوم ریاضی ( منفی ضربدر منفی مساوی مثبت است ) به عبارت دیگر آیه در مفهوم به صورت ( الْکافِرُونَ فی غُرُور ( کافران در غرور و فریب هستند ) ) تبدیل میشود .

اِن یُریدونَ الاّ فِراراً (نمی خواستند مگر بگریزند ) احزاب 13 ( می خواستند بگریزند )

ما خَلَقتُ الجِّنَ و الاِنسَ اِلاّ لِیَعبُدونِ ( نیافریدم جن و انس را مگر برای پرستش ) ذاریات 56 و آیه در مفهوم به صورت ( خَلَقتُ الجِّنَ و الاِنسَ لِیَعبُدونِ (جن و انس را برای پرستش آفریدم ) ) تبدیل میشود .

لا :

لا

به سه شرط عمل می کند:

أ) خبر بر اسم ما مقدم نشود. یعنی فاصله ای میان لا و اسمش نباشد .

قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوب ( می گویند : ما چیزی نمی دانیم تو خود ، از همه اسرار نهان آگاهی ) مائده 109

ص: 82

أ) اسم و خبرش باید نکره باشند . مثل :

لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهار (نه خورشید را سزاست که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشی می گیرد ) یس 40 در این آیه شریفه معرفه بودن اسم پس از لا یعنی ( الشَّمْسُ و اللَّیْلُ ) عمل نکرده است .

ب) نفی خبر با اِلاّ نقض نشده باشد.

نکته:

لای شبیه به لَیْسَ برای نفی وحدت و نفی جنس به کار می رود .

فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون ( پس هیچ ترسی نیست برایشان و نه ایشان اندوهناک می شوند ) بقره 38 در این آیه مبارکه ، لا برای نفی جنس است .

لاتَ :

لاتَ

به سه شرط عمل می کند:

أ) اسم و خبر لاتَ باید کلماتی باشند که بر زمان دلالت کند . مانند : ( حین ، ساعة و اوان )

ب) یکی از اسم یا خبرش محذوف باشد .

ج) یکی از اسم یا خبرش نکره باشد .

وَ لاتَ حینَ مَناصٍ (حال آنکه وقت نجات گذشته بود ) ص 3

در این آیه شریفه اسم محذوف آن الحینُ مرفوع بوده و خبر آن حینَ منصوب است . پس در اصل جمله بصورت : ( لات الحینُ حینَ مناصٍ ) بوده است .

توجه 1 :

* از میان اسم یا خبر لاتَ غالباً اسم آن حذف میشود .

* لفظ لاتَ در اصل مرکب بوده و از لای نافیه و تاء تأنیث ( یا تای مبالغه در نفی ) تشکیل شده که جهت پرهیز از اجتماع دو حرف ساکن ( الف و تاء ) تاء مفتوح شده است .

* در قرآن مجید لات ، فقط در سوره ص آیه 3 ذکر شده است .

ص: 83

توجه 2 :

خبر حروف شبیه به لیس وقتی در این مبحث مورد بحث و بررسی قرار می گیرد که بصورت جمله یا شبه جمله باشد .

اعراب جمله هائی که خبر حروف شبیه به لیس هستند محلاً منصوب میباشد .

2 ) جمله در نقش مفعولٌ به :

الف ) جمله مفعولٌ به :

جمله در دو حالت در نقش مفعول به واقع میشود :

1) بعضی از مواقع جمله در نقش مفعول به واقع میشود :

وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَة ( و تو چه می دانی ( حُطمه ) چیست ؟ ! ) همزه 5 جمله ( مَا الْحُطَمَة ) مفعول به ثان فعل أَدْری می باشد .

وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ ( و تو نمی دانی آن گردنه چیست ! ) بلد 12 جمله ( مَا الْعَقَبَةُ ) مفعول به دوم فعل أَدْری می باشد .

تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ کُلَّما أُلْقِیَ فیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیر ( نزدیک است ( دوزخ ) از شدّت غضب پاره پاره شود هر زمان که گروهی در آن افکنده می شوند ، نگهبانان دوزخ از آنها می پرسند : مگر بیم دهنده الهی به سراغ شما نیامد ؟ ! ) ملک 8 جمله ( لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیر ) مفعول به فعل ( سَأَلَ ) می باشد .

أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُون ( آیا کتابی دارید که از آن درس می خوانید که آنچه را شما انتخاب می کنید از آن شماست ؟ ! ) قلم 37 و 38 جمله ( إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُون ) مفعول به فعل ( الدَراسه ) می باشد .

2) بعضی از مواقع مصدر مؤول در نقش مفعول به واقع میشود :

یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُسِرُّون ( آنچه را در آسمانها و زمین است می داند ، و از آنچه پنهان است ) تغابن 4 در این آیه شریفه مصدر مؤول ( ما تُسِرُّون ) مفعول به فعل ( یَعْلَمُ ) بوده و محلاً منصوب است .

لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقیم ( تا هر که از شما بندگان بخواهد راه راست ( حق پرستی و سعادت ابد ) پیش گیرد ) تکویر 28 در این آیه شریفه مصدر مؤول ( أَنْ یَسْتَقیم ) مفعول به و محلاً منصوب است .

ص: 84

یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنیه ( چون حقیقت حالشان به آنها بنمایند آن روز کافر بدکار آرزو کند که کاش توانستی فرزندانش را فدای خود سازد و از عذاب برهد ) معارج 11 در این آیه شریفه مصدر مؤول ( لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنیه ) مفعول به فعل ( یَوَدُّ ) بوده و محلاً منصوب است .

إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُون

( اگر آنها بر شما مسلّط شوند ، دشمنانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدی کردن نسبت به شما می گشایند ، و دوست دارند شما به کفر بازگردید ! ) ممتحنه 2 در این آیه شریفه مصدر مؤول ( لَوْ تَکْفُرُون ) مفعول به فعل ( وَدُّوا ) بوده و محلاً منصوب است .

ب) جمله سدّ مسدّ یک یا دو مفعول :

یادآوری :

افعال قلوب : افعالی هستند که بر سر جمله اسمیه آمده و بعد از گرفتن فاعل ، مبتدا و خبر را بعنوان دو مفعول خود منصوب می کنند . که اگر خبر یک جمله باشد این جمله را ، جمله در نقش مفعول به دوم افعال قلوب گویند که اعراب آن محلاً منصوب است .

وجه تسمیه افعال قلوب :

* علت نام گذاری این افعال به افعال قلوب این است که معنای آنها توسط اعضای باطنی و قوای درونی تحقق می یابد یعنی فهم آنها با درک و خیال و یا با عقل و فکر سرو کار دارند نه با حواس و اعضای خارجی و فیزیکی بدن .

* به تعبیر دیگر ، این افعال باعث تغییر مبتدا و خبر جمله اسمیه به دو مفعول میشود لذا افعال قلوب قائم به قلب ( تغییر ) است و بدین ترتیب ناسخ اعراب آنها میشود .

تقسیم بندی افعال قلوب از حیث تعداد مفعولٌ بِه آنها :

اینگونه نیست که هر فعل قلبی دو مفعول داشته باشد ، بلکه این فعلها به چهار دسته تقسیم میشوند :

1- افعال قلوب غیر متعدی : ( فَکَّرَ ، تَفَکَّرَ )

2- افعال قلوب متعدی یک مفعولی : ( عَرَفَ ، فَهِمَ )

3- افعال قلوب متعدی دو مفعولی : ( عَلِمَ ، رَأیَ )

4- افعال قلوب متعدی سه مفعولی : ( اَعلَمَ ، اَرَیَ )

توجه :

در این مبحث افعال قلوب متعدی دو و سه مفعولی مورد بحث قرار میگیرد .

ص: 85

تقسیم بندی افعال قلوب از نظر معنائی :

أ) افعالی که نشانگر یقین نسبت به خبر هستند : وَجَدَ ، اَلفَی ، دَرَی و تَعَلَّمَ

أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی ( و تو را گمشده یافت و هدایت کرد و تو را فقیر یافت و بی نیاز نمود ) ضحی 6 و 7 در آیه 6 ، کاف مفعولٌ بِه اول ، یَتیماً مفعولٌ بِه دوم بوده و در آیه 7 ، کاف مفعولٌ بِه اول ، ضَالاًّ مفعولٌ بِه دوم می باشد .

ب) افعالی که صحیح بودن وقوع خبر با احتمال زیاد را نشان میدهند : جَعَلَ ، زَعَمَ ،

عَدَّ ، حَجَا و هَب

ج) افعالی که بیشتر برای یقین بکار میرود ولی برای رجحان و برتری نیز استفاده میشود : عَلِمَ

و رَأیَ

د) افعالی که بیشتر برای رجحان و برتری بکار میرود ولی برای یقین نیز استفاده میشود :

ظَنَّ ، خالَ و حَسِبَ

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون ((ای پیامبر ! ) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند ، مردگانند! بلکه آنان زنده اند ، و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند) آل عمران 169 در این آیه شریفه ، الَّذینَ مفعولٌ بِه اول ، أَمْواتاً مفعولٌ بِه دوم می باشد .

توجه :

أ) تمامی افعال قلوب متصرفند بغیر از هَب ( قرض بگیر ) و تَعَلَّم ( بدان ) که جامد و غیر متصرفند و تنها فعل امر آنها کاربرد دارد .

ب) اگر معنای افعال قلوب با یک مفعول کامل شود این فعل جزو افعال قلوب محسوب نمی شود . یعنی اگر افعال عَلِمَ به معنی عرف ، ظَنَّ به معنی اِتَّهَمَ ، رَأیَ به معنی اِعتَقَدَ یا اَبصر ، جَعَلَ به معنی قرار دادن و وَجَدَ به معنی یافتن باشد متعدی به یک مفعول بوده و ناسخ مبتدا و خبر به شمار نمی آیند .

وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً ( کوه ها را می بینی ، و آنها را ساکن و جامد می پنداری ) نمل 88 در این آیه شریفه ، الْجِبالَ مفعولٌ بِه می باشد . چون فعل تَرَی به معنی ابصر است و فعل قلبی محسوب نمی شود .

حکم الغا در افعال قلوب :

اگر فعل قلبی بعد از دو مفعول و یا بین دو مفعول خود ذکر شود در این صورت جائز است آنرا از عمل ملغی کرده و به اصل خود یعنی مبتدا و خبر بر گردند .

ص: 86

الف ) جمله در نقش سدّ مسدّ مفعولی ( مفعول دوم ) در افعال قلوب :

الف) جمله :

گاه ممکن است مفعول دوم افعال قلوب یک جمله باشد ؛ زیرا افعال قلوب بر جمله اسمیه وارد می شوند و مبتدا را به مفعول اوّل و خبر را به مفعول دوم تبدیل می کنند .

حال اگر خبر جمله اسمیه ای که افعال قلوب بر آنها وارد شده است ، یک جمله باشد ، در چنین حالتی جمله خبر ، جانشین مفعول دوم در محل نصب خواهد بود و به اصطلاح این جمله ، سدّ مسدّ مفعول دوم است .

ب ) شبه جمله ( جارّ و مجرور یا ظرف ) :

همچنین گاه شبه جمله ( جارّ و مجرور یا ظرف ) به همراه متعلّق محذوف خود در محلّ نصب ، سدّ مسدّ مفعول دوم افعال قلوب می شود . در چنین حالتی نیز شبه جمله خبر ، جانشین مفعول دوم در محل نصب خواهد بود و به اصطلاح این شبه جمله ، سدّ مسدّ مفعول دوم بوده و محلاً منصوب است .

وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُون ( و اگر خداوند خیری در آنها می دانست ، ( حرف حق را ) به گوش آنها می رساند ولی ( با این حال که دارند ، ) اگر حق را به گوش آنها برساند ، سرپیچی کرده و روگردان می شوند ) انفال 23 در این آیه شریفه ، خَیْراً مفعولٌ بِه اول ، فیهِمْ جار و مجرور متعلق به عَلِمَ مفعولٌ بِه دوم می باشد .

ب ) جمله در نقش سدّ مسدّ مفعولین ( مفعول اول و مفعول دوم ) :

حکم تعلیق در افعال قلوب :

اگر بعد از افعال قلوب یکی از معلّقات بیاید در این صورت این افعال در لفظ عمل نمی کنند بدین معنی که عمل فعل قلبی را بخاطر وجود مانعی لفظاً لغو می کند .

در نتیجه جمله اسمیه بعد از معلقات جانشین مفعول اول ودوم می شود . یعنی کل جمله در حکم مفعول در می آید و این عمل را سدّ مسدّ مفعولین ( مفعول اول ودوم ) می گویند و اعراب آن محلاً منصوب است .

معلّقات :

معلّقات ( باز دارنده ها ) تعلیق افعال قلوب عبارتند از : ( ما ، اِن ، لا ) نافیه ، ادوات استفهام ، لام الابتدا ، لام قسم ، ادوات شرط ( لو شرطیه ) ، کم خبریه و استفهامیه

ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصی لِما لَبِثُوا أَمَداً ( سپس آنان را برانگیختیم تا بدانیم ( و این امر آشکار گردد که ) کدام یک از آن دو گروه ، مدّت خواب خود را بهتر حساب کرده اند . ) کهف 12 در این آیه شریفه ،

ص: 87

جمله ( أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصی لِما لَبِثُوا أَمَداً ) به تعلیق اسم استفهام أَیُّ ، سدّ مسدّ مفعولی نَعْلَمَ و محلاً منصوب می باشد .

أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقا ( آیا نمی دانید چگونه خداوند هفت آسمان را یکی بالای دیگری آفریده است ) نوح 15 جمله ( خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقا ) به تعلیق کیف استفهامیه ، سدّ مسدّ مفعولی تَرَوا و محلاً منصوب می باشد .

یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجیبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً ( همان روز که شما را ( از قبرهایتان ) فرامی خواند شما هم اجابت می کنید در حالی که حمد او را می گویید می پندارید تنها مدت کوتاهی ( در جهان برزخ ) درنگ کرده اید ! ) اسراء 52 جمله ( إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً ) به تعلیق اِن نافیه ، سدّ مسدّ مفعولی نَعْلَمَ و محلاً منصوب می باشد .

وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الْفَصْل ( تو چه می دانی روز جدایی چیست ! ) مرسلات 15 در این آیه ، جمله ( ما یَوْمُ الْفَصْل ) به تعلیق مای استفهامیه ، سدّ مسدّ مفعولی اَدری و محلاً منصوب می باشد .

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیل ( آیا ندیدی پروردگارت با فیل سواران ( لشکر ابرهه که برای نابودی کعبه آمده بودند ) چه کرد ؟ ) فیل 1 جمله ( فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیل ) به تعلیق کیف استفهامیه ، سدّ مسدّ مفعولی تَرَ و محلاً منصوب می باشد .

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلی سَواءٍ وَ إِنْ أَدْری أَ قَریبٌ أَمْ بَعیدٌ ما تُوعَدُون ( اگر باز ( روی گردان شوند ، بگو : من به همه شما یکسان اعلام خطر می کنم و نمی دانم آیا وعده ( عذاب خدا ) که به شما داده می شود نزدیک است یا دور ! ) انبیاء 109 جمله ( أَ قَریبٌ أَمْ بَعیدٌ ما تُوعَدُون ) به تعلیق همزه استفهامیه ، سدّ مسدّ مفعولی اَدْری و محلاً منصوب می باشد .

وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاق ( و مسلما می دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد ، در آخرت بهره ای نخواهد داشت ) بقره 102 جمله ( مَنِ اشْتَراهُ ) به تعلیق لام الابتدا ، سدّ مسدّ مفعولی عَلِمُوا و محلاً منصوب می باشد .

ج ) جمله در نقش سدّ مسدّ مفعولی ( مفعول سوم ) در افعال متعدی سه مفعولی :

یادآوری :

افعال متعدی سه مفعولی :

افعال متعدی سه مفعولی افعالی هستند که سه مفعول را نصب می دهند لذا وقتی در این مبحث مورد بحث قرار می گیرد که مفعول سوم آن ، جمله باشد و در این صورت اعراب آن جمله محلاً منصوب خواهد شد .

ص: 88

افعال سه مفعولی عبارتند از : اَعلَمَ ، اَری ، حَدَّثَ ، اَخبَرَ ، خَبَّرَ ، اَنبَاَ و نَبَّاَ

توجه :

* افعال اَعلَمَ و اَرَی به شرطی سه مفعولی هستند که فعل عَلِمَ و رَأیَ قبل از ورود به باب افعال دو مفعولی باشند ولی پنج فعل دیگر معمولاً سه مفعولی بکار میروند .

* اگر افعال اَعلَمَ و اَرَی به صورت مجهول بکار رود مفعول اول به نائب فاعل تبدیل میشود و اعراب آن مرفوع خواهد بود ولی مفعول به دوم و سوم آن منصوب باقی خواهد ماند . ولی پنج فعل دیگر معمولاً بصورت مجهول بکار میروند که باز هم مفعول اول به نائب فاعل تبدیل میشود و اعراب آن مرفوع خواهد بود ولی مفعول دوم و سوم آن منصوب باقی خواهد ماند .

إِذْ یُریکَهُمُ اللَّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیراً لَفَشِلْتُم ( در آن هنگام که خداوند تعداد آنها را در خواب به تو کم نشان داد و اگر فراوان نشان می داد ، مسلّماً سست می شدید ) انفال 43 در این آیه شریفه ، کاف مفعولٌ بِه اول ، هُم مفعولٌ بِه دوم و قَلیلاً مفعولٌ بِه سوم ( یُری ) می باشند

کَذلِکَ یُریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِم (( آری ، ) خداوند این چنین اعمال آنها را به صورت حسرت زایی به آنان نشان می دهد ) انفال 43 در این آیه شریفه ، کاف مفعولٌ بِه اول ، هُم مفعولٌ بِه دوم و حَسَراتٍ مفعولٌ بِه سوم ( یُری ) می باشند .

د ) جمله در نقش سدّ مسدّ مفعولین ( مفعول دوم و سوم ) در افعال سه مفعولی :

مفعول دوم به همراه مفعول سوم افعال سه مفعولی ، یک جمله اسمیه را تشکیل میدهند و حکم مبتدا و خبر را دارند و احکام الغا و تعلیق مفعول دوم و سوم در افعال سه مفعولی نیز صدق میکند ولی مفعول اول آنها از این قاعده تبعیت نمی کند .

حکم الغا در افعال سه مفعولی :

اگر فعل سه مفعولی بعد از مفعول سوم و یا بین دو مفعول دوم وسوم خود ذکر شود در این صورت جائز است آنرا از عمل ملغی کرده و مفعول دوم وسوم به اصل خود یعنی مبتدا و خبر بر گردند .

ص: 89

حکم تعلیق در افعال سه مفعولی :

اگر بعد از افعال سه مفعولی ، بین مفعول اول ودوم یکی از معلّقات بیاید در این صورت این افعال برای مفعول دوم و سوم در لفظ عمل نمی کنند بدین معنی که عمل فعل بر روی مفعول دوم وسوم را بخاطر وجود مانعی لفظاً لغو می کند ؛ در نتیجه جمله اسمیه بعد از معلقات جانشین مفعول دوم وسوم می شود . یعنی کل جمله در حکم مفعول در می آید و این عمل را سدّ مسدّ مفعول دوم و سوم ( مفعولین ) می گویند و اعراب آن محلاً منصوب است .

فَإِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُون ( و اگر آنها دعوت شما را نپذیرفتند ، بدانید ( قرآن ) تنها با علم الهی نازل شده و هیچ معبودی جز او نیست ! آیا با این حال ، تسلیم می شوید ؟ ) هود 14 در این آیه شریفه ، جمله ( أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ ) به تعلیق مای کافه ، سدّ مسدّ مفعولی اِعْلَمُوا و محلاً منصوب می باشد .

حکم حذف مفعول در افعال سه مفعولی :

* مفعول اول را حذف کرده و دو مفعول بعدی را ذکر میکنند .

* مفعول اول را ذکر کرده و دو مفعول بعدی را حذف میکنند .

* ولی در مورد مفعول دوم و سوم جایز نیست که یکی را حذف و دیگری را ذکر نمایند پس بایستی هردو ذکر ویا هردو حذف شود .

ه ) مصدر مؤوّل سدّ مسدّ یک یا دو مفعول :

گاه مصدر مؤول جانشین دو مفعول افعال قلوب و یا جانشین مفعول دوم و سوم افعال سه مفعولی میشود . که در این حالت جمله سدّ مسدّ مفعولین یعنی جمله بجای هر دو مفعول افعال قلبی و یا بجای مفعول دوم و سوم افعال سه مفعولی می نشیند و مصدر مؤول را محلاً منصوب می کند .

لازم به یادآوری است که مصدر مؤول به مجموعه یک حرف مصدری به همراه جمله صله آن حرف مصدری ( موصول حرفی ) گفته میشود .

لذا اگر حرف مصدری بر سر جمله بعد از افعال قلوب و یا بر سر مفعول دوم افعال سه مفعولی بیاید آنها را تأویل به مصدر برده و مصدر مؤول جانشین دو مفعول این افعال میشود . که این عمل را سدّ مسدّ مفعولین می گویند .

حروف مصدری عبارتند از : اَن ناصبه ، اَنَّ حرف مشبهه بالفعل و اَن مخففه از ثقیله

ص: 90

اَن

اَن ناصبه از حروف مصدری است که می تواند بعد از افعال قلوب آمده و در ابتدا جمله خبر که یک جمله فعلیه ( فعل مضارع ) می باشد واقع شده و آنرا به تأویل مصدر برده و در نتیجه جمله مؤول جانشین خبر می شود . و بواسطه جانشینی مفعول دوم فعل قلبی اعراب آن محلاً منصوب است .

فَاعْلَمْ أَنَّما یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُصیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِم ( بدان که خداوند می خواهد آنان را بخاطر پاره ای از گناهانشان مجازات کند ) مائده 49 در این آیه شریفه ، مصدر مؤول ( أَنْ یُصیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِم ) مفعول به ( یُریدُ ) و محلاً منصوب می باشد .

أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدی ( آیا انسان گمان می کند بی هدف رها می شود؟ ! ) قیامت 36 در این آیه شریفه ، مصدر مؤول ( أَنْ یُتْرَکَ سُدی ) سدّ مسدّ مفعولی یَحْسَبُ و محلاً منصوب می باشد .

إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُور ( او گمان می کرد هرگز بازگشت نمی کند ! ) انشقاق 14 در این آیه شریفه ، مصدر مؤول ( أَنْ لَنْ یَحُور ) سدّ مسدّ مفعولی ظَنَّ و محلاً منصوب می باشد .

اَنَّ حرف مشبهه بالفعل

اَنَّ حرف مشبهه بالفعل بعد از افعال قلوب ، بر سر جمله اسمیه آمده و بهمراه اسم و خبرش به تأویل مصدر می رود و جانشین دو مفعول افعال قلوب میشود .

یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَه ( او گمان می کند که اموالش او را جاودانه می سازد ! ) همزه 3 در این آیه شریفه ، مصدر مؤول ( أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَه ) سدّ مسدّ مفعولی یَحْسَبُ و محلاً منصوب می باشد .

إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَه ( من یقین داشتم که ( قیامتی در کار است و ) به حساب اعمالم می رسم ! ) حاقه 20 در این آیه شریفه ، مصدر مؤول ( أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَه ) سدّ مسدّ مفعولی ظَنَ و محلاً منصوب می باشد .

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُون ( و خداوند می داند آنها دروغگو هستند ! ) توبه 42 در این آیه شریفه ، مصدر مؤول ( اَنَّهُمْ لَکاذِبُون ) سدّ مسدّ مفعولی یَعْلَمُ

و محلاً منصوب می باشد .

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَق ( آیا ندیدی خداوند، آسمانها و زمین را بحق آفریده است ؟ ) ابراهیم 19 در این آیه شریفه ، مصدر مؤول ( أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَق ) سدّ مسدّ مفعولی تَرَ و محلاً منصوب می باشد .

اَن مخففه از ثقیله

اَن مخففه از ثقیله نیز بعد از افعال قلوب ، بر سر جمله اسمیه آمده و بهمراه اسم و خبرش به تأویل مصدر می رود و جانشین دو مفعول افعال قلوب میشود .

ص: 91

عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی ( او می داند بزودی گروهی از شما بیمار می شوند) مزمل 20 در این آیه شریفه ، مصدر مؤول ( أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی ) سدّ مسدّ مفعولی عَلِمَ و محلاً منصوب می باشد .

3 ) جمله در نقش مقول القول افعال معلوم قول :

جمله مقول القول عبارت است از نقل عین گفتار گوینده که بعد از فعل قول ، که در این حالت بایستی فعل معلوم باشد می آید . مانند : قالَ ، قُل

در گرامر انگلیسی به جمله مقول القول ، جمله نقل قول مستقیم می گویند و در ترجمه با حرف ( که ) آغاز میشود . مانند : او گفت که : « من فردا به خانه شما می آیم »

قُلْ هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُون ( بگو : « او کسی است که شما را آفرید و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد امّا کمتر سپاسگزاری می کنید » ! ) ملک 23 در این آیه شریفه جمله ( هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ ) مقول القول و محلاً منصوب می باشد .

قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمی لَیْلاً وَ نَهارا ( (نوح) گفت : « پروردگارا ! من قوم خود را شب و روز ( بسوی تو ) دعوت کردم » ) نوح 5 در این آیه شریفه جمله ( إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمی لَیْلاً وَ نَهاراً ) مقول القول و محلاً منصوب می باشد .

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد ( بگو : « خداوند ، یکتا و یگانه است » ) اخلاص 1 در این آیه شریفه جمله ( هُوَ اللَّهُ أَحَد ) مقول القول و محلاً منصوب می باشد .

4 ) جمله در نقش حال :

جمله حالیه : جمله حالیه جمله ای است که برای بیان وضع وچگونگی اسمی معرفه آورده میشود . عمدتاً حال از ارکان جمله اصلی نیست و جمله بدون آن از لحاظ نحوی ناقص نمی باشد .

فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُون ( امّا عذابی فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالی که همه در خواب بودند ) قلم 19 جمله ( وَ هُمْ نائِمُون ) حال و محلاً منصوب میباشد .

ولی بندرت حال جزء لازم جمله واقع میشود و بدون آن جمله کامل نیست . مانند جمله زیر :

لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری (در حالی که مستید به محل نماز (مسجد) نزدیک نشوید ) نساء 43 جمله ( أَنْتُمْ سُکاری ) حال و محلاً منصوب میباشد . ولی اگر جمله حال ذکر نشود جمله ( لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ ) ( به محل نماز (مسجد) نزدیک نشوید )) تبدیل شده و مفهوم آیه بالعکس میشود و صحیح نیست که در این حالت ، جمله حال حذف شود .

ص: 92

یاد آوری :

حال : حال اسم مشتق یا جمله ای است که حالت و چگونگی صاحب حال را در حین وقوع فعل بیان می کند .

ارکان حال :

جمله حالیّه از سه رکن تشکیل شده است :

1) ذوالحال یا صاحب حال : صاحب حال اسمی است که حال برای آن آورده میشود و ممکن است بصورتهای زیر باشد :

أ) فاعل : رجع المسافر سالماً ( مساقر سالم برگشت ) ( المسافر ) فاعل و صاحب حال است .

ب) نائب فاعل : تُوکَلُ الفاکِهَه ناضِجَه ( میوه بشکل رسیده خورده میشود ) ( الفاکِهَه ) نائب فاعل و صاحب حال است .

ج) مبتدا یا اسم ناسخ : الماءُ صِرفاً شرابی ( آب بشکل خالص ، نوشابه من است ) ( الماءُ ) مبتدا و صاحب حال است ،

اِنَّکَ مجتهداً اَخی ( تو در حالیکه کوشائی برادر منی ) ( کاف ) اسم ناسخ و صاحب حال است

د) خبر : هذا هلالٌ طالعاً ( این هلال ماه است در حالیکه طلوع کرده است ) ( هلالٌ ) خبر و صاحب حال است .

ه) مفعول به یا مفعول مطلق یا مفعول فیه : اَخَذتُ الکتابَ مفتوحاً ( کتاب را گرفتم در حالیکه باز بود ) ( الکتابَ ) مفعول به و صاحب حال است ، تَعِبتُ التَّعَبَ شَدیداً ( خسته شدم کاملاً و بشدّت ) ( التَّعَبَ ) مفعول مطلق و صاحب حال است ، صُمتُ الشَّهرَ کامِلاً ( یک ماه را بطور کامل روزه گرفتم ) (الشَّهرَ ) مفعول فیه و صاحب حال است .

2) رابط حال :

أ) ضمیر : در شش صورت ضمیر به تنهایی رابط حال است :

1) حال مفرد و مشتق باشد .

وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدین ( و ( فرستادیم ) بسوی اهل مدین برادرشان شعیب را پس گفت ای گروه من بپرستید خدا را و امیدوار باشید روز بازپسین را و از حد در مگذرید در زمین در حالیکه تباهکار باشید ) عنکبوت 36

در این آیه شریفه مُفْسِدین حال مفرد و اَنتُم ضمیر مستتر رابط حال می باشد .

2) حال شبه جمله باشد .

فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زینَتِه ( پس بیرون آمد قارون بر قوم خود با آرایش خود ) قصص 79 در این آیه شریفه فی زینَتِه حال مفرد و هُوَ ضمیر مستتر رابط حال می باشد .

3) در صورتیکه فعل جمله حالیه بصورت فعل مضارع مثبت و بدون قَد باشد .

ص: 93

جاء زید یضحک در این جمله یضحک فعل مضارع مثبت و بدون قَد بوده و هُوَ ضمیر مستتر رابط حال می باشد .

1) در صورتیکه فعل جمله حالیه بصورت فعل مضارع منفی به لا باشد .

ما لَکُمْ لا تَناصَرُون ( چرا شما (در دفع عذاب) به یکدیگر یاری نمی کنید ؟ ) صافات 25 در این آیه شریفه لا تَناصَرُون فعل مضارع منفی به لا بوده و ضمیر متصل مرفوعی واو رابط حال می باشد .

2) در صورتیکه فعل جمله حالیه بصورت فعل ماضی بوده و بعد از اِلاّ واقع شود .

یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُن ( ای دریغا بر بندگان کافر که نیامد به سویشان هیچ پیغمبری مگر آنکه پیوسته باو استهزاء می کردند ) یس 30 در این آیه شریفه کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُن حال و فعل ماضی کانوا بوده و بعد از اِلاّ واقع شده و ضمیر متصل واو رابط حال می باشد .

3) در صورتیکه فعل جمله حالیه بصورت فعل ماضی بوده و قبل از اَو واقع شود .

لاضربنه ذَهَبَ اَو مَکَثَ در این جمله ذَهَبَ فعل ماضی قبل از اَو واقع شده و هُوَ ضمیر مستتر رابط حال می باشد .

أ) حرف واو : در چهار صورت واو به تنهایی رابط حال است :

1- در صورتیکه جمله حالیه بصورت جمله اسمیه مثبت یا منفی باشد .

جاء زیدٌ و عمرو قائم در این جمله عمرو قائم حال و مثبت بوده و واو رابط حال می باشد

و جمله جاء زیدٌ و ما عمرو بِقائم در این جمله ماعمرو بِقائم حال و منفی بوده و واو به تنهائی رابط حال می باشد .

2- در صورتیکه فعل جمله حالیه بصورت فعل مضارع منفی به لم باشد .

جاء زیدٌ و لَم تطلع الشَّمس در این جمله لم تطلع الشمس حال و فعل مضارع منفی به لم بوده و واو رابط حال می باشد .

3- در صورتیکه فعل جمله حالیه بصورت فعل ماضی مثبت باشد .

جاء زیدٌ و قَد طَلَعَتُ الشَّمس در این جمله قَد طَلَعَتُ الشَّمس حال و فعل ماضی مثبت است و واو رابط حال می باشد .

4- در صورتیکه فعل جمله حالیه بصورت فعل ماضی منفی ذکر شود مشروط به اینکه برای تأکید نباشد .

جاء زیدٌ و ما طَلَعَتُ الشَّمس در این جمله ما طَلَعَتُ الشَّمس حال و فعل ماضی منفی است و واو رابط حال می باشد .

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنین ( گروهی از مردم کسانی هستند که می گویند : به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم ، در حالی که ایمان ندارند ) بقره 8 در این آیه شریفه ما هُمْ بِمُؤْمِنین حال و فعل ماضی منفی است و واو رابط حال می باشد .

ص: 94

أ) حرف واو به همراه ضمیر : در دو صورت واو به همراه ضمیر رابط حال است :

1) در صورتیکه فعل جمله حالیه بصورت فعل مضارع همراه با قَد باشد .

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنی وَ قَدْ تَعْلَمُون أَنِّی رَسُولُ اللَّه ( و (یاد کن) زمانی را که گفت موسی به گروه خود ای گروه من چرا می رنجانید مرا و حال آنکه می دانید که من فرستاده خدایم ) صف 5 در این آیه شریفه قَدْ تَعْلَمُون أَنِّی رَسُولُ اللَّه حال و فعل مضارع همراه با قَد بوده و حرف واو و ضمیر متصل مرفوعی واو در تَعْلَمُون رابط حال می باشد .

2) در صورتیکه جمله حالیه بصورت جمله اسمیه بوده و با ضمیر آغاز شود .

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْت ( آیا ننگریستی بسوی آنان که بیرون رفتند از سراهای خود در حالی که هزاران نفر بودند برای احتراز از مرگ ( زیرا گرفتار بیماری طاعون شده بودند )) بقره 243 در این آیه شریفه هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْت حال و فعل مضارع همراه با قَد بوده و حرف واو و ضمیر هُم در ابتدای جمله اسمیه ، رابط حال می باشد .

1) حال :

حال در عربی بر سه قسم است :

1- مفرد : در این حالت ، حال بصورت یک کلمه است . مانند : اشرب الماء صافیاً ( صافیاً ) حال می باشد .

2- شبه جمله : در این حالت ، حال بصورت ظرف یا جارّ و مجرور واقع میشود :

أ) ظرف : مانند : رایت الهلال بین السّحاب ( بین السّحاب ) حال می باشد .

ب) جارّ و مجرور : مانند : فخرج علی قومه فی زینته ( فی زینته ) حال می باشد .

3- جمله : مقصود از جمله حالیه ، جمله هائی است که بجای حال قرار گرفته باشد . جمله بصورت فعلیّه یا اسمیّه با سه شرط ، حال واقع شود .

3-1) جمله خبریّه باشد . یعنی محتمل صدق و کذب باشد . بدین معنی که جمله های انشائیّه حال واقع نمی شوند .

3-2) بدون علامت استقبال باشد . یعنی سین و سوف در آن بکار نرفته باشد .

3-3) به همراه حال ، رابطی باشد تا بین حال و صاحب حال ارتباط برقرار کند .

توجه :

* در جمله حالیه شرط بر آن است که صاحب حال معرفه باشد .

* اعراب جمله حالیه محلاً منصوب است .

* در این مبحث حال بصورت شبه جمله و جمله مورد بحث قرار میگیرد .

ص: 95

تَرَی الظَّالِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِم ( می بینی ستمکاران ( مشرکان ) را که هراسانند از کارهائی که کرده اند در حالیکه آن کارها بدیشان خواهد رسید ) شوری 22 در این آیه شریفه هُوَ واقِعٌ بِهِم حال و واو رابط حال می باشد .

وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنینَ ( و بگویید : پاک و منزّه است کسی که این را مسخّر ما ساخت ، و گر نه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم ) زخرف 13 در این آیه شریفه ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنینَ حال و واو رابط حال می باشد .

5 ) جمله در نقش مستثنی ( استثنا منقطع )

اگر در جمله استثنائیه مستثنی بصورت جمله یا شبه جمله باشد ، اعراب آن محلاَ منصوب میشود . و این حالت اغلب در مستثنی منقطع واقع میشود . بدیهی است که جمله مستثی میتواند بصورت جمله حال باشد که اعراب این جمله هم بعلت مستثنی بودن و هم حالیه بودن ، محلاَ منصوب خواهد شد .

یاد آوری :

اصطلاح نحوی استثناء :

در اصطلاح نحو استثنا عبارت است از خارج کردن آنچه داخل در حکم سابق بوده که توسط حروف استثنا از حکم سابق خارج شده است . بدین معنی که متکلّم با خارج کردن مستثنی از حکم ما قبل یعنی مستثنی منه توسط اِلاّ و نظائر آن ، در واقع مستثنی را از تعلّق حکم مستثنی منه ، کنار زده است .

توجه :

* حروف استثنا ، جزو حروف عامل می باشند یعنی به اعراب کلمه بعد از خود تأثیر میگذارد .

* حروف استثنا در مبحث منصوبات علم نحو مورد بحث و بررسی قرار میگیرد .

* حروف استثنا حروفی هستند که بر سر اسم می آیند .

استثناء از چهار رکن تشکیل شده است :

الف ) حروف استثناء : منظور از حرف استثناء ، اِلاّ و نظائر آن است . یعنی کلماتی که بوسیله آن ها حکم استثنا جاری می شود .

ص: 96

حروف استثناء عبارتند از : اِلاّ ( بجز ، مگر ) ، لمّا ( مگر ) ، عَدا ، خَلا ، حاشا ( بجز )

توجه :

عدا ، خلا و حاشا بعنوان حروف استثنا در قرآن ذکر نشده است .

ب ) حکم : منظور از حکم ، آن حکمی است که در جمله قبل از حروف استثناء ذکر شده است .

ج ) مستثنی : مستثنی اسمی است که بعد از حروف استثناء واقع شده تا آن را از حکم ما قبل آن ادات ، خارج سازد .

اقسام مستثنی :

مستثنی بعد از ادات استثناء آمده و به دو شکل در کلام واقع می شود :

1 ) اسم : مستثنی در این شکل ، کاربرد بیشتری داشته و غالبا منصوب است . مانند :

فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُم ( پس جز عده کمی ، همگی از آن آب نوشیدند ) بقره 249 در این آیه شریفه قَلیلاً مستثنی و به شکل اسم واقع شده است . 2 ) جمله : در مواردی مستثنی بعد از ادات استثناء به شکل جمله واقع شده و به حسب موقعیت آن در کلام اعراب داده می شود . مانند :

وَ لا یُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ کارِهُون ( و آنها انفاق نمی کنند مگر در حالیکه آنها کراهت دارند ) توبه 54 در این آیه شریفه جمله هُمْ کارِهُون مستثنی و جمله ی حالیه واقع شده است .

د ) مستثنی منه : مستثنی منه ، اسمی است که حکم قبل از ادات استثناء به آن تعلق گرفته و مستثنی ، از حکم آن خارج شده است.

جمله استثنائیه = حکم استثنا + مستثنی منه + حرف استثنا + مستثنی

مثال : رَبِحَ التُّجارُ الاّ خالِداً

رَبِحَ : حکم استثنا - التُّجارُ : مستثنی منه - الاّ : حرف استثنا - خالِداً : مستثنی

ص: 97

اقسام استثناء

استثناء به سه اعتبار ، اقسام متعددی دارد :

الف) به اعتبار هم جنس بودن یا نبودن مستثنی و مستثنی منه ، بر دو قسم است :

1) متّصل : در استثناء متّصل ، مستثنی و مستثنی منه همجنس هستند .

ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلیلٌ مِنْهُم ((چنانچه آنان بیرون رفتند) نمی کردند این کار را مگر اندکی از آنان ) نسا 66

لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَق ( در باره خدا، غیر از حق نگویید) نسا 171

2) منقطع : در استثناء منقطع ، مستثنی و مستثنی منه همجنس نیستند .

لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً إِلاَّ سَلاما ( در آن جا هرگز گفتار لغو و بیهوده ای نمی شنوند و جز سلام ) مریم 62

وَ لا یُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ کارِهُون ( و مصرف نمی کنند (اموالشان را) مگر در آن حال که ایشان کراهت دارند ) توبه 54

ب) به اعتبار ذکر یا عدم ذکر مستثنی منه در جمله ، بر دو قسم است :

1) تامّ : در صورتی که مستثنی منه در جمله ذکر شود ، استثناء را تامّ گویند .

وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ کُسالی (و نمی آیند بنماز جز بحال کسالت ) توبه 54

2) مفرّغ یا ناقص : در صورتی که مستثنی منه حذف شده و در جمله ذکر نشود ، استثناء را مفرّغ گویند . در استثنای مفرّغ معنای جمله ناقص است زیرا مستثنی منه در آن محذوف است و با آمدن مستثنی معنای عبارت کامل می شود .

لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون ( جز پاکان نمی توانند به آن دست زنند ) واقعه 79

ج) به اعتبار اشتمال جمله ی استثناء بر نفی و نهی و استفهام انکاری و عدم آن بر دو قسم است :

1) موجب : در صورتی که جمله ی استثناء خالی از نفی و نهی و استفهام انکاری ، یعنی مثبت باشد . استثناء را موجب گویند .

فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ ( به جز شیطان ، بقیه سجده کردند ) بقره 34

2) غیرموجب : در صورتی که جمله ی استثناء مشتمل بر نفی و نهی و استفهام انکاری ، یعنی مثبت نباشد . استثناء را غیر موجب گویند .

لا یَصْلیها إِلاَّ الْأَشْقَی ( وارد نمیشود در آن مگر بدبخت تر ها ( کافران ) ) لیل 15 در این آیه جمله استثناء مشتمل بر نفی به ( لا ) می باشد .

ص: 98

توجه :

* منظور از استثناء غیر موجب این است که در جمله قبل از حرف استثناء ، کلمات ( لا ، لَم ، لَن ، هَل ، ما ، اِن ، لَیسَ و .... ) بکار برده شود .

* اگر حرف نفی و حرف استثناء در جمله استثنائیّه حذف شود جمله کاملاً مثبت و هم معنی میشود .

کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها (گویا که کافران روزی که ببینند قیامت را درنگ نکرده اند (در دنیا) مگر شبانگاهی یا چاشتگاهش را ) نازعات 46 در این آیه جمله استثناء مشتمل بر نفی به ( لَم ) می باشد .

وَ ما عَلَیْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبین (و نیست بعهده ما مگر رسانیدن پیام آشکار ) یس 17 در این آیه جمله استثناء مشتمل بر نفی به ( ما ) می باشد .

وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب ( و پند نمی گیرند جز خردمندان ) آل عمران 7 در این آیه جمله استثناء مشتمل بر نفی به ( ما ) می باشد .

فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاغ (نفرستادیم ترا برایشان نگهبان نیست بعهده تو مگر رسانیدن پیام ) شوری 48 در این آیه جمله استثناء مشتمل بر نفی به ( ما ) می باشد .

توجه :

در این مبحث فقط آیاتی مورد بحث قرار میگیرد که :

1) مستثنی آنها بصورت جمله یا شبه جمله و اغلب مستثنی منقطع باشند . مانند :

قیلَ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُون (پس گفته شود به آنانکه ستم کردند بچشید عذاب همیشگی را آیا به شما کیفر می دهند جز در قبال آنچه پیوسته می کردید ) یونس 52 در این آیه شریفه جمله ( بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُون ) مستثنی منقطع بوده و اعراب آن محلاً منصوب می باشد .

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی (بگو نمی خواهم از شما بر تبلیغ رسالت هیچ مزدی مگر دوستی در خویشاوندانم را ) شوری 23 در این آیه شریفه شبه جمله ( الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ) مستثنی منقطع بوده و اعراب آن محلاً منصوب می باشد .

قُلْ لَنْ یُصیبَنا إِلاَّ ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا ( بگو : هیچ حادثه ای برای ما رخ نمی دهد ، مگر آنچه خداوند برای ما نوشته و مقرّر داشته است ) توبه 51 در این آیه شریفه جمله ( ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا ) مستثنی منقطع بوده و اعراب آن محلاً منصوب می باشد .

ص: 99

إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظ ( نیست هیچ کسی مگر آنکه بر او نگهبانی ( از فرشتگان ) گماشته شده ) طارق 4 در این آیه شریفه حرف استثناء لَمَّا بوده و شبه جمله ( عَلَیْها حافِظ ) مستثنی منقطع بوده و اعراب آن محلاً منصوب می باشد .

1) مستثنی آنها بصورت جمله حال و اغلب مستثنی منقطع باشند . مانند :

وَ لا یُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ کارِهُون ( و آنها انفاق نمی کنند مگر در حالیکه آنها کراهت دارند ) توبه 54 در این آیه شریفه جمله ( و هم کارهون ) مستثنی و جمله ی حالیه واقع شده است .

وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ کُسالی ( و نمی آیند بنماز جز بحال کسالت ) توبه 54 در این آیه شریفه جمله وَ هُمْ کُسالی مستثنی و جمله ی حالیه واقع شده است .

3 ) جمله در محلّ جرّ

الف ) جمله در نقش مضافٌ الیه :

یادآوری :

ترکیب اضافی :

ترکیب اضافی ترکیبی از دو اسم و یک حرف جرّ مقدر مابین آنها می باشد . که اسم اول ( مضاف ) به اسم دوم ( مضافٌ الیه نسبت داده میشود .

1) مضاف : مضاف نقش نیست و بر اساس موقعیت و جایگاه خود در جمله اعراب می پذیرد .

2) حروف جرّ محذوف : در این حالت حروف جرّ ( لام ، فی ، مِن ) در کلام حذف می شوند .

* لام : این حرف وقتی بکار می رود که مضافٌ الیه مالک یا مختص به مضاف باشد . اَلاَرضُ لِلّه ( مالکیت زمین از آن خداست . ) شَجَرَهُ الرُّمان ( درخت مختص به انار )

* فی : این حرف وقتی بکار می رود که مضافٌ الیه ظرف زمان یا مکان برای مضاف باشد . صَلاهُ اللَیل ( نماز شب ) یعنی صَلاهُ فی اللَیل ( نمازی که در شب خوانده میشود . )

* مِن : این حرف وقتی بکار می رود که مضافٌ الیه جنس مضاف را بیان کند و یا اضاف عدد به معدودش باشد . خاتَمٌ ذَهبِ ( انگشتری طلا ) یعنی خاتَمٌ مِن ذَهبِ ( انگشتری از طلا ) . جاءَ ثَلاثَهُ رِجالِ ( سه مرد آمدند ) یعنی ثَلاثَهُ مِن رِجالِ ( سه تا از مردان آمدند ) .

ص: 100

1) مضافٌ الیه : اسمی است که به اسم قبل خود ( مضاف ) اضافه می شود . و از نظر اعراب مجرور است . به عبارت دیگر ، هر اسم مجروری که قبل از آن حرف جرّ آمده و اسم ال دار یا تنوین دار نباشد مضافٌ الیه است .

نکته :

* هر گاه ضمایر متصل به همراه اسم بیایند مضافٌ الیه میشوند .

* اسمهائی مانند : ( قَبل ، بَعد ، تَحت ، عِندَ ، اَمام ، وَراء ، خَلف ، مَعَ و .... ) دائم الاضافه بوده و همچنین اسمهائی مانند : ( جمیع ، کلّ ، ذو ، اَیّ ، مِثل ، بعض و ..... ) بشرطی که ال یا تنوین نداشته باشند ،

دائم الاضافه هستند . یعنی بعد از آنها مضافٌ الیه می آید .

* هرگاه اسم مثنی و جمع مذکر سالم مضاف واقع شود حرف ( نون ) از آخر آن حذف میشود .

* در عربی هر گاه اسمی هم مضافٌ الیه و هم صفت داشته باشد ابتدا مضافٌ الیه و سپس صفت می آید .

جمله اضافیه :

مقصود از جمله اضافیه جمله ای است که بجای مضاف الیه قرار گرفته باشد و به آن جمله مضافٌ الیه نیز می گویند .

ظروف زمان ( اِذ ، اِذا ، کُلَّما ، لَمّا ) و ظرف مکان ( حَیثُ ) بیایند و بعد از اسمائی مانند ( یوم ، مِن بعد

، مِن قبل ) که معنی زمان را بیان می کنند ، دائم الاضافه به جمله بوده و این جملات نقش مضاف الیه را دارند و از نظر اعراب ، محلاً مجرور هستند .

اِذ ، حَیثُ : وجوباً بر سر جمله اسمیه و فعلیه می آیند .

اِذا ، لَمّا ( حینیّه ) : بر سر جمله فعلیه می آیند . که لَمّا فقط بر فعل ماضی داخل میشود .

( اِذ ) وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ فَسْئَلْ بَنی إِسْرائیلَ إِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسْحُوراً ( ما به موسی نه معجزه روشن دادیم پس از بنی اسرائیل سؤال کن آن زمان که این ( معجزات نه گانه ) به سراغ آنها آمد ( چگونه بودند ) ؟ فرعون به او گفت : ای موسی ! گمان می کنم تو دیوانه ( یا ساحری ) . ) اسراء 101 در این آیه شریفه جمله ( جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسْحُوراً ) جمله مضاف الیه بوده و محلاً مجرور می باشد .

ص: 101

( اِذا و حَیثُ ) وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتی مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ ( و هنگامی که آیه ای برای آنها بیاید ، می گویند : ما هرگز ایمان نمی آوریم ، مگر اینکه همانند چیزی که به پیامبران خدا داده شده ، به ما هم داده شود ! خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد ! ) انعام 124

در این آیه شریفه جملات ( جاءَتْهُمْ آیَةٌ ) و ( یَجْعَلُ رِسالَتَهُ ) جمله مضاف الیه بوده و محلاً مجرور می باشند .

( کُلَّما ) وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبارا ( و من هر زمان آنها را دعوت کردم که ( ایمان بیاورند و ) تو آنها را بیامرزی ، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند ، و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدّت استکبار کردند ! ) نوح 7 در این آیه شریفه جمله ( دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ ) جمله مضاف الیه بوده و محلاً مجرور می باشد .

( لَمّا ) وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُون ( نزدیک است کافران هنگامی که آیات قرآن را می شنوند با چشم زخم خود تو را از بین ببرند ، و می گویند : او دیوانه است ! ) قلم 51 در این آیه شریفه جمله ( سَمِعُوا الذِّکْرَ ) جمله مضاف الیه بوده و محلاً مجرور می باشد .

( یَوم ) یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوث ( روزی که مردم مانند پروانه های پراکنده خواهند بود ) قارعه 4 در این آیه شریفه جمله ( یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوث ) جمله مضاف الیه بوده و محلاً مجرور می باشد .

توجه 1 :

لازم به یادآوریست که اکثر ظروف ذکر شده بالا از ادوات شرط و ظرف می باشند جمله بعد از جمله مضاف الیه اغلب جمله جواب شرط غیر جازم بوده و محلی از اعراب ندارند .

( اِذا ) وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتی مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ ( و هنگامی که آیه ای برای آنها بیاید ، می گویند : ما هرگز ایمان نمی آوریم ، مگر اینکه همانند چیزی که به پیامبران خدا داده شده ، به ما هم داده شود ! خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد ! ) انعام 124 در این آیه شریفه جمله ( جاءَتْهُمْ آیَةٌ ) جمله اضافیه بوده و محلاً مجرور می باشد . و جمله ( قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ ) جمله جواب شرط غیر جازم بوده و محلی از اعراب ندارد .

ص: 102

توجه 2 :

بعضی از مواقع مصدر مؤول مضاف الیه واقع میشود . در این حالت در جمله قبل از حرف مصدری ظرف مجرور به حرف جرّ می آید . مانند : مِن قبل ، مِن بعد

( مِن قَبل ) وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْت ( از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید ، پیش از آنکه مرگ یکی از شما فرا رسد ) منافقون 10 در این آیه شریفه ( مِنْ قَبْلِ ) متعلِق به ( أَنْفِقُوا ) بوده و مصدر مؤوّل ( أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْت ) ، جمله مؤوّل اضافیه بوده و محلاً مجرور می باشد .

( مِن قَبل ) إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ ( ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و گفتیم : قوم خود را انذار کن پیش از آنکه عذاب دردناک به سراغشان آید ! ) نوح 1 در این آیه شریفه ( مِنْ قَبْلِ ) متعلِق به ( أَنْذِرْ ) بوده و مصدر مؤوّل ( أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ ) ، جمله مؤوّل اضافیه بوده و محلاً مجرور می باشد .

( مِنْ بَعْد ) وَ الَّذینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ ( و کسانی که ( از روی لجاجت ) درباره خدا بعد از پذیرفتن ( و ایمان به ) او ، محاجّه می کنند ، دلیلشان نزد پروردگارشان باطل و بی پایه است و غضب بر آنهاست و عذابی شدید دارند ) شوری 16 در این آیه شریفه ( مِنْ بَعْدِ ) متعلِق به (یُحَاجُّونَ ) بوده و مصدر مؤوّل ( ما اسْتُجیبَ لَهُ ) ، جمله مؤوّل اضافیه بوده و محلاً مجرور می باشد .

( مِنْ بَعْد ) وَ ما تَفَرَّقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنَة ( اهل کتاب ( نیز در دین خدا ) اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه دلیل روشن برای آنان آمد ! ) بینه 4 در این آیه شریفه ( مِنْ بَعْدِ ) متعلِق به ( تَفَرَّقَ ) بوده و مصدر مؤوّل ( ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنَة ) ، جمله مؤوّل اضافیه بوده و محلاً مجرور می باشد .

ب ) جمله در نقش مجرور به حرف جرّ :

گاهی بر سر مصدر مؤوّل حرف جرّ می آید که در این حالت جمله مؤوّل در نقش مجرور به حرف جر واقع میشود . که معمولاً در این حالت حروف مصدری در تقدیر است . که اعراب جمله مؤوّل محلاَ مجرور است .

یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُم ( در آن روز مردم بصورت گروه های پراکنده ( از قبرها ) خارج می شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود ! ) زلزله 6 در این آیه شریفه اَن مصدری بعد از حرف جرّ در

ص: 103

تقدیر است و مصدر مؤول ( اَن یُرَوْا أَعْمالَهُم ) ، مجرور به حرف جرّ لام متعلِق به ( یَصْدُرُ ) بوده و محلاً مجرور می باشد .

لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیر ( هرگز بستگان و فرزندانتان روز قیامت سودی به حالتان نخواهند داشت میان شما جدایی می افکند و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست ) ممتحنه 3 در این آیه شریفه مصدر مؤول ( ما تَعْمَلُونَ بَصیر ) ، مجرور به حرف جرّ باء متعلِق به خبر بَصیر بوده و محلاً مجرور می باشد .

أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعیمٍ ( آیا هر یک از آنها ( با این اعمال زشتش ) طمع دارد که او را در بهشت پر نعمت الهی وارد کنند ؟ ! ) معارج 38 در این آیه شریفه مصدر مؤول ( أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعیمٍ ) ، مجرور به حرف جرّ محذوف ( فی ) متعلِق به خبر ( یَطْمَعُ ) بوده و محلاً مجرور می باشد .

عَلی أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقین ( که جای آنان را به کسانی بدهیم که از آنها بهترند و ما هرگز مغلوب نخواهیم شد ! ) معارج 41 در این آیه شریفه مصدر مؤول ( أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ ) ، مجرور به حرف جرّ ( عَلی ) متعلِق به ( قادِرون ) بوده و محلاً مجرور می باشد .

لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلیم ( ( امّا ) به آن ایمان نمی آورند تا عذاب دردناک را با چشم خود ببینند ! ) شعرا 201 در این آیه شریفه اَن مصدری بعد از حرف جرّ در تقدیر است و مصدر مؤول ( أَنْ یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلیم ) ، مجرور به حرف جرّ ( حَتّی ) متعلِق به ( لا یُؤْمِنُونَ ) بوده و محلاً مجرور می باشد .

فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلی أَنْ تَزَکَّی ( و به او بگو : آیا می خواهی پاکیزه شوی ؟ ! ) نازعات 18 در این آیه شریفه مصدر مؤول ( أَنْ تَزَکَّی ) ، مجرور به حرف جرّ ( إِلی ) متعلِق به مبتداء مقدّر بوده و محلاً مجرور می باشد . تقدیر عبارت است از : ( میل إلی أن تتزکّی )

فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُم ( پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آن چنان که مأمور شده ای استقامت نما ، و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن ) شوری 15 در این آیه شریفه مصدر مؤول ( ما أُمِرْتَ ) ، مجرور به حرف جرّ کاف متعلِق به مفعول مطلق محذوف ( ادع و استقم ) بوده و محلاً مجرور می باشد .

ص: 104

4 ) جمله در محلّ جزم

جمله جواب شرط جازم

جمله جواب شرط جازم مقترن به فا رابطه و اذا فجائیه : اگر بر سر جمله شرطیه ، یکی از ادات شرط جازم بیاید ، فعل شرط را مجزوم میکند و اگر جمله جواب شرط همراه با فا رابطه یا اذا فجائیه باشد اعراب آنرا محلا مجزوم می نماید . مانند :

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد ( و هر کس را خداوند گمراه کند ، هیچ هدایت کننده ای ندارد ) زمر 36

در این آیه شریفه جمله ( ما لَهُ مِنْ هاد ) جمله جواب شرط جازم همراه با فا رابطه بوده و محلاً مجزوم می باشد .

یادآوری :

1) ادات شرط جازم : حروف و اسامی شرط ، کلماتی هستند که به جمله داخل میشوند و جملة مابعد را ، جهت تحقق جمله ماقبل ، به تعلیق می اندازند . که جمله اولی را جمله شرط و جملة دومی را جمله جواب شرط و مجموع آن ها را جملة شرطیه می گویند . ادات شرط جازم ، جمله جواب شرط را محلاً مجزوم می کنند .

توجه :

* ادات شرط در صدر کلام واقع میشوند و باصطلاح صدارت طلب هستند .

* ادات شرط بر سر فعل می آیند .

* حروف شرط اِن ، اِذما جازم بوده و جزو حروف عامل می باشند .

ادات شرط بر دو قسم است :

الف ) حروف شرط جازم : اِن ، اِذما

ب ) اسم شرط جازم : اَنّی ، اَینَ ، اَینَما ، اَیّان ، حَیثُما ، کَیفَما ، ما ، مَن ، مَتی ، مَهما ، اَیُّ

احکام ادات شرط :

* همه ادات شرط صدارت طلب هستند . ولی در جمله اسمیّه عمل نمی کند .

ص: 105

* همه ادات شرط مبنی هستند به غیر از اَیّ که معرب می باشد .

* همه ادات شرط اسم هستند بغیر از اِن و اِذما که حرف بوده و جازم می باشند .

2) جمله شرط :

* جملة فعلیّه ای است که فعل آن خبری و متصرف می باشد که در آن حروف ( قد ، لن ، ما ، سین و سوف ) همراه نباشد .

* فعل جمله شرط را فعل شرط می گویند . بعبارت دیگر اولین فعل بعد از ادات شرط را فعل شرط می نامند

* فعل شرط بصورت مضارع التزامی و جواب شرط بصورت مضارع اخباری ترجمه میشود .

* اگر فعل شرط و جواب شرط ، فعل ماضی بیاید از نظر ظاهری بدون تغییر باقی می ماند و چون فعل ماضی مبنی است هر دو از نظر اعراب محلاً مجزوم خواهد بود . ولی از نظر معنا مانند فعل مضارع معنا میشود .

3) ادات رابط : ادات ربط بین جملات شرط و جواب شرط می آیند تا آنها را بهم ربط بدهند . بعبارت دیگر ادات رابط بر جواب شرط داخل میشود . که عبارتند از : فاء و اذا فجائیه که اکثراً از فاء استفاده میشود .

توجه :

عمل ادات شرط جازمه این است که جواب شرط را محلاً مجزوم می نمایند .

4) جمله جواب شرط : جملة اسمیه یا جمله فعلیّه ای است که فعل آنرا جواب شرط می گویند . اگر جواب شرط بصورت جمله اسمیه و یا ( قد + ماضی ) باشد ، قبل از آن ، فاء به عنوان ادات رابط می آید .

( قد + ماضی ) وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظیماً ( و هر کس اطاعت خدا و رسولش کند ، به رستگاری ( و پیروزی ) عظیمی دست یافته است ) احزاب 71

( جمله اسمیه) فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُه فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَةٍ ( امّا کسی که ( در آن روز ) ترازوهای اعمالش سنگین است در یک زندگی خشنودکننده خواهد بود ) قارعه 6 و 7

( جمله اسمیه) وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه ( و هر کس توکل کند بر خدا پس خدا بس است او را ) طلاق 3

اِن ، اِذما

اِن ، اِذما جهت تعلیق جواب شرط می باشد . این حروف شرط اکثراً وقتی بکار میرود که وقوع فعل شرط مشکوک یا محال باشد و این حروف فعل شرط و جواب شرط را مجزوم میکنند .

ص: 106

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ ( ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر (آیین) خدا را یاری کنید، شما را یاری می کند و گامهایتان را استوار می دارد ) محمد 7 در این آیه شریفه جمله ( یَنْصُرْکُمْ ) جواب شرط جازم بوده و محلاً مجزوم می باشد .

داخل شدن ادات ربط بر جواب :

ادات ربط سه قسم است : فا و اذا فجائیه و لام که اکثراً از فا استفاده میشود . و فا بعنوان رابط بر جواب شرط داخل میشود . هر جواب شرطی که شرط قرار دادن آن ممتنع باشد ، داخل شدن فاء بر سر آن واجب است که در 9 حالت اتفاق می افتد :

1) جمله اسمیه :

وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیر ( اگر خداوند زیانی به تو برساند ، هیچ کس جز او نمی تواند آن را برطرف سازد ! و اگر خیری به تو رساند ، او بر همه چیز تواناست ) انعام 17

2) جمله فعلیه طلب کننده : طلب شامل ( امر ، نهی ، دعا ، استفهام و عرض )

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی ( بگو : اگر خدا را دوست می دارید ، از من پیروی کنید ) آل عمران 31

3) جمله فعلیه که فعل آن جامد است :

وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْض ( و هر کس دعوت کننده بسوی خدا را اجابت نکند، در زمین (خدا) را ناتوان نتواند کرد ) احقاف 32

4) جمله فعلیه همراه با مای نافیه :

وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ ( و آنچه را که خدا از ( مال ) آنها به رسم غنیمت به رسول خود باز داد ( متعلق به رسول است ، زیرا ) شما سپاهیان اسلام بر آن هیچ اسب و شتری نتاختید ) حشر 6

5) جمله فعلیه همراه با لن :

وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقین ( و آنچه انجام می دهند از کار نیکو هرگز ناسپاسی نمی شود از آن کار نیکو و خدا داناست به ( کارهای نیک ) پرهیزکاران ) آل عمران 115

6) جمله فعلیه همراه با قد :

وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ ( و به هر کس که داده شد حکمت حقا داده شد نیکوئی بسیار و پند نمی گیرد ( بدین موعظه و اندرزها ) مگر صاحبان خرد ) بقره 269

ص: 107

قالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل (( برادران ) گفتند : اگر او ( بنیامین ) دزدی کند ، ( جای تعجب نیست ) برادرش ( یوسف ) نیز قبل از او دزدی کرد ) یوسف 77

1) جمله فعلیه همراه با سین یا سوف :

وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ حَکیم (و اگر از فقر می ترسید ، خداوند هر گاه بخواهد ، شما را به کرمش بی نیاز می سازد ( و از راه دیگر جبران می کند ) خداوند دانا و حکیم است ) توبه 28

2) جمله مرکب از شرط و جواب :

وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ ( و چنانچه انکار و اعتراض آنها تو را سخت و گران می آید اگر توانی نقبی در زمین بساز یا نردبانی بر آسمان برافراز تا آیتی بر آنها آوری ! و اگر خدا می خواست همه را مجتمع بر هدایت می کرد پس تو البته از جاهلان مباش ) انعام 35 در این آیه شریفه جمله جواب شرط جازم ( إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ ) ، خود چمله شرط به جمله جواب شرط ( تَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ ) می باشد .

3) جمله ای که کَانّما در آن داخل شود :

مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً ( هر کس ، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته و هر کس ، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است ) مائده 32

توجه 1 :

1) داخل شدن فا بر جواب شرط در غیر از مواضع ذکر شده فوق مجاز است .

وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُم ( و هر کس از شما عمداً آن را به قتل برساند ، باید کفاره ای معادل آن از چهارپایان بدهد کفاره ای که دو نفر عادل از شما ، معادل بودن آن را تصدیق کنند ) مائده 95

2) بودن ادات ربط اذا فجائیه وقتی است که جواب شرط ، جمله اسمیه باشد .

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ ( و بعضی از آن مردم منافق در ( تقسیم ) صدقات بر تو اعتراض و خرده گیری کنند ، اگر به آنها از آن عطا شود رضایت داشته و اگر از آن چیزی به آنها داده نشود ناگهان سخت خشمگین شوند ) توبه 58

ص: 108

توجه 2 :

1) ادات شرط جازم ، فعلهای مضارع را مجزوم می کند .

قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلین ( به آنها که کافر شدند بگو : چنانچه از مخالفت باز ایستند ، ( و ایمان آورند ) گذشته آنها بخشوده خواهد شد و اگر به اعمال سابق بازگردند ، سنّت خداوند در گذشتگان ، درباره آنها جاری می شود ) انفال 38

2) ادات شرط جازم ، وقتی بر فعل ماضی داخل شود ، در الفاظ عمل نمی کند .

عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ حَصیراً ( امید است پروردگارتان به شما رحم کند ! هر گاه برگردید ، ما هم بازمی گردیم و جهنّم را برای کافران ، زندان سختی قرار دادیم ) اسرا 8

3) وقتی که فعل شرط ماضی و جواب مضارع باشد . پس مجاز است که ، در جزاء جزم باشد یا نباشد .

وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ حَکیم ( و اگر از فقر می ترسید ، خداوند اگر بخواهد ، شما را به کرمش بی نیاز می سازد ( و از راه دیگر جبران می کند ) خداوند دانا و حکیم است ) توبه 28

4) هر گاه فعل شرط یا جواب شرط فعل مضارع مجزوم به لَم یا مضارع منصوب به لَن باشد در این صورت فعل شرط بصورت مضارع منفی و جواب شرط بصورت مستقبل منفی ترجمه میشود .

وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَدا ( و از این رو اگر آنها را به سوی هدایت بخوانی ، هرگز هدایت نمی شوند ! ) کهف 57

وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِه ( هر کس را خدا هدایت کند، هدایت یافته واقعی اوست و هر کس را ( بخاطر اعمالش ) گمراه سازد، هادیان و سرپرستانی غیر خدا برای او نخواهی یافت ) اسرا 97

فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلا ( پس اگر از شما کناره گیری کرده و با شما پیکار ننمودند ، ( بلکه ) پیشنهاد صلح کردند ، خداوند به شما اجازه نمی دهد که متعرّض آنان شوید ) نساء 90

ص: 109

5 ) جمله تابع

یاد آوری :

تعریف تابع :

تابع در لغت به معنای پیرو است و در اصطلاح نحوی کلمه یا جمله ای است که از نظر اعراب تابع کلمه یا جمله قبل از خود ( متبوع ) می باشد .

اقسام تابع :

توابع پنج قسم هستند : نعت یا صفت ، تأکید ، بدل ، عطف بیان و عطف به حروف (عطف به نسق ) .

جمله تابع :

جملات تابع اغلب به دو صورت پیرو متبوع خود قرار گرفته و اعراب می پذیرند :

1) جمله معطوف به جمله ای باشد که محلی از اعراب دارد .

2) توابعی مثل صفت یا بدل بصورت جمله باشند . که به آن تابع مفرد می گویند .

1 ) جمله معطوف به جمله ای که محلی از اعراب دارد :

اگر جمله ای تابع یکی از جملات ذکر شده بالا باشد که محلی از اعراب دارند ، از نظر اعراب حکم جمله متبوع را می گیرد . که معمولاً با حروف عطف واو و فاء به هم معطوف میشوند .

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُون ( و هر گاه از آنان بپرسی : چه کسی آسمانها و زمین را آفریده ، و خورشید و ماه را مسخّر کرده است ؟ می گویند : اللَّه ! پس با این حال چگونه آنان را ( از عبادت خدا ) منحرف می سازند ؟ ! ) عنکبوت 61 در این آیه شریفه جمله ( سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ ) معطوف به جمله خبر مبتدا ( خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ ) بوده و محلاً مرفوع می باشد .

ص: 110

وَ تَرَی الْمُجْرِمینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفادِ سَرابیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّار ( و در آن روز ، مجرمان را با هم در غل و زنجیر می بینی ! ( که دستها و گردنهایشان را به هم بسته است ! ) لباسهایشان از قطران ( ماده چسبنده بد بوی قابل اشتعال ) است و صورتهایشان را آتش می پوشاند ) ابراهیم 49 و 50 در این آیه شریفه جمله ( تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّار ) معطوف به جمله حال ( سَرابیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ ) بوده و محلاً منصوب می باشد .

وَ أَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتیهِمُ الْعَذابُ فَیَقُولُ الَّذینَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلی أَجَلٍ قَریبٍ نُجِبْ دَعْوَتَک ( و مردم را از روزی که عذاب الهی به سراغشان می آید ، بترسان ! آن روز که ظالمان می گویند : پروردگارا ! مدّت کوتاهی ما را مهلت ده ، تا دعوت تو را بپذیریم ) ابراهیم 44 در این آیه شریفه جمله ( یَقُولُ الَّذینَ ظَلَمُوا . . . ) معطوف به جمله مضاف الیه ( یَأْتیهِمُ الْعَذابُ ) بوده و محلاً مجرور می باشد .

2 ) جمله در نقش توابع مفرد :

الف ) جمله در نقش صفت

أ) جمله در نقش صفت : صفت تابعی است بصورت کلمه یا جمله ، که حالت و چگونگی متبوع ( موصوف ) خود را بیان میکند .

* جملاتی که نقش صفت دارند را جملات وصفیه گویند که از نظر اعراب محلاً تابع اعراب موصوف هستند .

* اگر جمله بعد از اسم نکره واقع شود و ضمیری در آن باشد که به آن اسم نکره بر گردد صفت برای آن به حساب می آید و محلاً پیرو اعراب نکره ای است که توصیف شده است .

صفت بر دو قسم است :

* صفت حقیقی : کلمه یا جمله ای است که حالت و چگونگی خود موصوف را وصف می کند .

* صفت سببی : کلمه یا جمله ای است که حالت و چگونگی متعلق موصوف را وصف می کند .

اقسام جمله وصفیه :

1) صفت بصورت جمله اسمیه : در این حالت یک جمله اسمیه ، برای یک اسم نکره ، صفت واقع میشود .

2) صفت بصورت جمله فعلیه : در این حالت یک جمله فعلیه ، برای یک اسم نکره ، صفت واقع میشود .

3) صفت بصورت شبه جمله : در این حالت یک شبه جمله ، برای یک اسم نکره ، صفت واقع میشود .

ص: 111

اعراب جمله وصفیه :

اعراب جمله وصفیه تابع اعراب اسم نکره موصوف است یعنی اگر اسم نکره منصوب باشد جمله وصفیه محلاً منصوب است و اگر اسم نکره مرفوع و یا مجرور باشد جمله وصفیه محلاً مرفوع و یا محلاً مجرور است .

أ) جمله وصفیه در محل رفع :

قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ أُخْری کافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ ( در دو گروهی که ( در میدان جنگ بدر ، ) با هم رو به رو شدند ، نشانه ( و درس عبرتی ) برای شما بود : یک گروه ، در راه خدا نبرد می کرد و جمع دیگری که کافر بود ، ( در راه شیطان و بت ، ) در حالی که آنها ( گروه مؤمنان ) را با چشم خود ، دو برابر آنچه بودند ، می دیدند . ( و این خود عاملی برای وحشت و شکست آنها شد )) آل عمران 13 در این آیه شریفه جمله ( الْتَقَتا ) صفت به ( فِئَتَیْنِ ) بوده و اعراب آن محلاً مجرور است . و همچنین جمله ( تُقاتِلُ فی سَبیلِ اللَّهِ ) صفت به ( فِئَةٌ ) بوده و اعراب آن محلاً مرفوع است .

قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَة وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّه ( بگو : آیا شما را از چیزی آگاه کنم که از این ( سرمایه های مادی ) ، بهتر است ؟ برای کسانی که پرهیزگاری پیشه کرده اند ، ( و از این سرمایه ها ، در راه مشروع و حق و عدالت ، استفاده می کنند ، ) در نزد پروردگارشان ( در جهان دیگر ) ، باغهایی است که نهرها از پایِ درختانش می گذرد همیشه در آن خواهند بود و همسرانی پاکیزه ، و خشنودی خداوند ( نصیب آنهاست ) . ) آل عمران 15 در این آیه شریفه جمله ( تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ) صفت به ( جَنَّاتٌ ) بوده و اعراب آن محلاً مرفوع است .

ب) جمله وصفیه در محل نصب

:

وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتاب ( در میان آنها ( یهود ) کسانی هستند که به هنگام تلاوت کتاب ( خدا ) ، زبان خود را چنان می گردانند که گمان کنید ( آنچه را می خوانند ، ) از کتاب ( خدا ) است در حالی که از کتاب ( خدا ) نیست ! )) آل عمران 78 در این آیه شریفه جمله ( یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ ) صفت به ( فَریقاً ) بوده و اعراب آن محلاً منصوب است .

وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ( ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می کنیم و تو مسلّماً به سوی راه راست

ص: 112

هدایت می کنی ) شوری 52 در این آیات شریفه جمله ( نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا ) صفت به ( نُوراً ) بوده و اعراب آن محلاً منصوب است .

أ) جمله وصفیه در محل جرّ :

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرینَ فیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیم ( که ما آن را در شبی پر برکت نازل کردیم ما همواره انذارکننده بوده ایم ! در آن شب هر امری بر اساس حکمت ( الهی ) تدبیر و جدا می گردد ) دخان 3 و 4 در این آیات شریفه جمله ( یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیم ) صفت به ( لَیْلَةٍ ) بوده و اعراب آن محلاً مجرور است .

اسْتَجیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ ( اجابت کنید دعوت پروردگار خود را پیش از آنکه روزی فرا رسد که بازگشتی برای آن در برابر اراده خدا نیست ) شوری 47 در این آیه شریفه جمله ( لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ ) صفت به ( یَوْمٌ ) بوده و اعراب آن محلاً مجرور است .

ب ) جمله در نقش بدل :

تعریف بدل :

بدل اسم یا جمله ای است که یکی از خصوصیات اسم ما قبل خود ( نام دیگر ، شهرت ، عنوان مقام یا لقب یا شغل ) را بیان می کند . در واقع بدل برای توضیح یا تأکید اسم ما قبل خود می آید .

بعبارت دیگر ، بدل تابعی است که نسبتی را ، بدون واسطه می رساند و می تواند جانشین اسم شود .

مثال : قال الامام علی (ع ) . در این جمله ، ( علی ) بدل از ( الامام ) است .

احکام بدل :

* در علم نحو بدل جزو توابع است . که در آن تابع را بدل و متبوع را مبدلٌ منه گویند .

* بدل رکن است و پیش از آن اسم دیگری ( مبدّلٌ مَنه ) به منزله مقدمه می آید .

* بدل و مبدل منه باید در جمله نقش داشته باشند .

* بدل مستقل است و فقط در اعراب تابع مبدل منه است . یعنی اگر بدل از جمله حذف شود به معنی جمله آسیب نمی رسد و همچنین میتواند جانشین مبدل منه شود .

* هیچوقت ضمیر بدل واقع نمی شود .

ص: 113

اقسام بدل :

1) بدل کل از کل ( مطابق ) : در این حالت بدل خود مبدل منه می باشد . مانند : رایت اخی احمد در این حالت اخی و احمد ، شخص واحد است .

2) بدل جزء از کل ( بعض از کل ) : در این حالت بدل جزئی از مبدل منه می باشد . اَکَلتُ الرَّمانَ نِصفَهُ در این حالت نِصفَ الرَّمانَ جزئی از الرَّمانَ است .

3) بدل اشتمال : در این حالت بدل ، خصوصیتی است که مبدل منه دارنده آن است و وجود ضمیر آشکار یا مستتر در آن ضروری است . اَعجِبنی علیٌ عِلمُه در این نوع بدل بر معنایی در متبوع خود دلالت می کند . یعنی مبدل منه مشتمل بر معنایی است که بدل بیانگر آنست . ( عِلمُه ) بدل اشتمال از ( علیٌ ) است . یعنی علم او جزء جسم علی نیست بلکه از خصوصیت او می باشد .

4) بدل مباین : در این حالت مقصود گوینده ، بدل می باشد ، نه مبدل منه بلکه آن را اشتباهاً به زبان می آورد که به اعتبار نوع مغایرت بر سه قسم است :

4-1- بدل غلط : در این حالت بدل جهت تصحیح اشتباه شفاهی در ذکر مبدل منه می آید . جاء زیدٌ بَکرٌ ( یعنی منظور گوینده : ( بکر آمد ) بود و زید اشتباهاً ذکر شده است . ) پس ، بکر بدل غلط است .

4-2- بدل نسیان : در این حالت بدل جهت تصحیح اشتباه فراموشی در ذکر مبدل منه می آید . صَلَّیتُ العَصر الظُهر ( یعنی منظور گوینده : ( صَلَّیتُ الظُهر ) بود و ( العَصر ) بعلت فراموش کاری ذکر شده است . ) پس ، الظُهر بدل نسیان است .

4-3- بدل اِضراب : در این حالت متکلم مبدل منه را قصد نموده ولی بدون اینکه آن را ردّ یا تأئید کند ، از آن صرف نظر کرده و به بدل روی می آورد . سافر فی قطار سیّاره ( یعنی منظور گوینده : ( سافر فی سیّاره ) بود ولی ( قطار ) را ردّ نکرده است ) پس ، سیّاره بدل اضراب است .

تشخیص بدل از صفت و تأکید و عطف بیان :

1) بدل مستقل است در حالیکه صفت و تأکید پس از متبوع می آیند و نقش مکمل آنرا بازی می میکنند .

2) آنچه روی مبدل منه عمل کند روی بدل نیز عمل میکند و اگر عمل نکرد عطف بیان است .

اقسام بدل از حیث تعداد کلمات :

أ) بدل مفرد به مفرد : در این حالت یک کلمه ، به یک کلمه بدل واقع میشود .

ب) بدل مفرد به جمله : در این حالت یک جمله ، به یک کلمه بدل واقع میشود .

ص: 114

أ) بدل جمله به جمله : در این حالت یک جمله ، به یک جمله بدل واقع میشود .

اعراب جملات بدل :

اعراب جمله بدل تابع اعراب مبدل منه است یعنی اگر مبدل منه منصوب باشد جمله بدل محلاً منصوب است و اگر مبدل منه مرفوع و یا مجرور باشد جمله بدل محلاً مرفوع و یا محلاً مجرور است .

أ) جمله بدل در محل رفع :

أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ میثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فیهِ وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون ( آیا پیمان کتاب ( خدا ) از آنها گرفته نشده که بر خدا ( دروغ نبندند ، و ) جز حق نگویند ، و آنان بارها آن را خوانده اند ؟! و سرای آخرت برای پرهیزگاران بهتر است ، آیا نمی فهمید ؟ ) اعراف 169 در این آیه شریفه مصدر مؤول ( أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ ) بدل از ( میثاقُ ) بوده و اعراب آن محلاً مرفوع است یعنی میثاقُ مبدل منه است .

مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا یُغْنی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ( و پشت سرشان دوزخ است و هرگز آنچه را به دست آورده اند آنها را ( از عذاب الهی ) رهایی نمی بخشد ، و نه اولیایی که غیر از خدا برای خود برگزیدند ( مایه نجاتشان خواهند بود ) و عذاب بزرگی برای آنهاست ! ) جاثیه 10 در این آیه شریفه جمله ( مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ ) بدل از ( لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ) بوده و اعراب آن محلاً مرفوع است . یعنی ( لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ) مبدل منه است .

ب) جمله بدل در محل نصب :

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُون ( ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی کنند و آنچه را فرمان داده شده اند (به طور کامل) اجرا می نمایند! ) تحریم 6 در این آیه شریفه مصدر مؤول ( ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُون ) بدل از لفظ جلاله اللَّهَ بوده و اعراب آن محلاً منصوب است . یعنی : ( لا یَعْصُونَ أَمَرَ اللَّهَ ) پس ، لفظ جلاله اللَّهَ

مبدل منه است .

أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِیَ تَمُور ( آیا خود را از عذاب کسی که حاکم بر آسمان است در امان می دانید که دستور دهد زمین بشکافد و شما را فرو برد و به لرزش خود ادامه دهد ؟ ! ) ملک 16

ص: 115

در این آیه شریفه مصدر مؤول ( أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِیَ تَمُور ) بدل اشتمال از ( مَنْ ) بوده و اعراب آن محلاً منصوب است . یعنی ( مَنْ ) مبدل منه است .

أ) جمله بدل در محل جرّ :

أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَت ( آیا آنان به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده است ؟ ! ) غاشیه 17 در این آیه شریفه جمله ( خُلِقَت ) بدل اشتمال از ( الْإِبِلِ ) بوده و اعراب آن محلاً مجرور است . یعنی : ( یَنْظُرُونَ إِلَی خَلَقِ الْإِبِلِ ) یا ( إلی کیفیة خلقها ) یعنی ( الْإِبِلِ ) مبدل منه است .

فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا ( انسان باید به غذای خویش ( و آفرینش آن ) بنگرد ! ما آب فراوان از آسمان فرو ریختیم ) عبس 24 و 25 در این آیه شریفه مصدر مؤول ( أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا ) بدل اشتمال از ( طَعامِهِ ) بوده و اعراب آن محلاً مجرور است . یعنی ( طَعامِهِ ) مبدل منه است .

توجه :

* عطف بیان تابعی است که از متبوع خود مشهورتر است . فائده اش این است که اگر متبوعش معرفه باشد آنرا توضیح میدهد و اگر نکره باشد آنرا تخصیص میدهد .

* عطف بیان به تبیین و توضیح متبوع خود می پردازد و هیچوقت ضمیر و فعل و جمله واقع نمیشود . لذا در این مبحث در مورد آن بحث نمی شود .

ص: 116

منابع و مأخذ

الف ) ترجمه و تجزیه و ترکیب قرآن :

قرآن کریم : با استفاده از ترجمه ( آیت الله مکارم شیرازی و سراج ) .

الجدول فی اعراب القرآن و صرفه و بیانه : نوشته صافی محمود بن عبد الرحیم ، به زبان عربی ، انتشارات دار الرشید مؤسسة الإیمان ، چاپ 1418 ق . 16 چلدی

ب ) منابع عربی :

الهدایه فی النحو :

نوشته حسین شیر افکن ، به زبان عربی ، نشر مرکز جهانی علوم اسلامی ، چاپ 1384 ش

بداه فی النحو :

مولف صفائی بوشهری ، به زبان عربی ، نشر مرکز مدیریت حوزه های علمیه قم ، چاپ 1437 ق .

ج ) منابع فارسی :

ترجمه و شرح مغنی الادیب جلد 1و2و3و4 : مولف صفائی بوشهری ، به زبان فارسی ، نشر قدس قم ، چاپ 1379 ش .

حل المسائل الهدایه فی النحو : نوشته سید محمد جواد ذهنی تهرانی ، به زبان فارسی ، نشر گنجینه ذهنی قم ، چاپ 1381 ش .

صرف و نحو : نوشته دکتر محمد خوانساری ، به زبان فارسی ، انتشارات مجید تهران ، چاپ 1374 ش .

نحو برای دانشجو : نوشته دکتر محمد رادمنش ، به زبان فارسی ، انتشارات آستان قدس رضوی مشهد ، چاپ 1374 ش .

د ) منابع سایت های انیترنتی ، کتب و مقالات دیجیتالی :

جامع تفاسیر نور 3 ( استفاده از : DVD نرم افزار قرآن ) ( www.noorsoft.org )

مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ( www.ghaemieh.ir )

ویکی فقه دانشنامه حوزوی ( www.wikifegh.ir )

ص: 117

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109