ارزش عمر و راه هزینه آن (مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان)

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان و نام پدیدآور:ارزش عمر وراه هزینه آن : مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان/ ویرایش و تحقیق محسن فیض پور.

مشخصات نشر:قم : دارالعرفان، 1388.

مشخصات ظاهری:432ص.

فروست:سیری در معارف اسلامی؛ 25.مجموعه آثار؛84.

شابک:50000 ریال (شومیز): 978-964-2939-22-0 ؛ 60000ریال ( گالینگور )

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

یادداشت:نمایه.

موضوع:انصاریان، حسین، 1323 - -- وعظ

موضوع:اخلاق اسلامی -- مقاله ها و خطابه ها

موضوع:طول عمر -- جنبه های مذهبی -- اسلام

شناسه افزوده:فیض پور قمی، محسن، 1353 -، ویراستار

رده بندی کنگره:BP10/5/الف82الف4 1388

رده بندی دیویی:297/08

شماره کتابشناسی ملی:1919817

ص :1

اشاره

ص :2

ارزش عمر وراه هزینه آن : مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان

ویرایش و تحقیق محسن فیض پور.

ص :3

ص :4

-فهرست مطالب

-سخن ناشر

-پیشگفتار

ص :5

فهرست مطالب

ص :6

فهرست مطالب

ص :7

فهرست مطالب

ص :8

فهرست مطالب

ص :9

فهرست مطالب

ص :10

فهرست مطالب

ص :11

فهرست مطالب

ص :12

فهرست مطالب

ص :13

فهرست مطالب

ص :14

فهرست مطالب

ص :15

ص :16

سخن ناشر

در جهان پرتلاطم امروز، آیات پرشور الهی و کلام روح بخش معصومین و زمزم لایزال معارف شیعه مرهم جان های خسته و سیراب کننده تشنگان هدایت و رهایی جویندگان از ظلمت های نفس است. عالمان دینی و عارفان حقیقی غواصان این اقیانوس بیکران معرفت اند که گوهرهای ناب علوم قرآن و اهل بیت علیهم السلام را به دست آورده و به مشتاقان حقیقت عرضه می نمایند.

در این میان، کرسی منبر و خطابه رسانه دیرپا و سازنده ای است که از دیرباز زمینه ارتباط و انتقال معارف دینی و مکارم اخلاقی را میان عالمان و متعلمان فراهم کرده است و عالمان آگاه و هادیان دلسوز، که عمر خویش را صرف تتبع و تحقیق در آثار علمی شیعه نموده اند، عباد اللّه را به مصداق کریمانۀ «اُدْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ »، با کلام نغز و لطیف خود به راه سعادت دعوت کرده اند.

مجموعه حاضر، که با عنوان «سیری در معارف اسلامی» در مجلدات مختلف و موضوعات متنوع در اختیار خوانندگان محترم قرار می گیرد، مجموعه مباحث عالمانه و ارزشمند محقق ارجمند حضرت استاد حسین انصاریان، مدظله العالی، است که یکی از عالمان برجسته و میراث داران گوهر سخن در زمان خویش است که استواری کلام و لطافت بیان نافذشان بر اهل نظر پوشیده نیست.

این گنجینه ارزشمند حاصل نیم قرن مجاهدت علمی و تبلیغی حضرت استاد جهت

ص:17

نشر و ترویج فرهنگ غنی شیعه بر کرسی بحث ونظر می باشد که به منظور پربارتر ساختن محتوای تبلیغ دینی در جامعه و استفاده بیشتر طلاب محترم علوم دینی به زیور طبع آراسته می شود.

در این مجموعه گرانقدر، تلاش شده است با تکیه بر ویرایشی روشمند و دقیق - که شرح آن در یادداشت ویراستار آمده است - ساختار هنرمندانه مباحث و سبک استاد در ارائه سخن از بین نرود، تا ضمن نشرفرهنگ انسان ساز آل اللّه علیهم السلام شیوه منحصر به فرد استاد در تبیین معارف دینی نیز حفظ شده و به مشتاقان ارائه گردد.

مجلّدی که اکنون تقدیم خوانندگان گرامی می شود بیست و پنجمین اثر از این مجموعۀ سترگ و دربردارندۀ 26 گفتار در باب ارزش عمر و راه هزینۀ آن می باشد که مربوط به سخنرانی های استاد در دهۀ سوم ماه محرم 1384 در مسجد جامع رجایی شهر کرج و دهۀ اوّل صفر 1384 در مسجد النبی قزوین و دهۀ دوّم محرم 1384 در مسجد ملا اسماعیل یزد است.

این مکتوب، علاوه بر در برداشتن متن سخنرانی که لاجرم سبک و سیاق متن را نیز گفتاری می سازد، از فواید زیر خالی نیست:

- عنوان بندی مناسب و تفکیک مطالب و موضوعات.

- استخراج مصادر آیات و روایات و ارائه مطالب متنوع دیگر در پی نوشت.

- ذکر نام مستقل برای هر بحث (در انتخاب نام هر مجلد و نیز هر گفتار غلبه موضوع مدنظر بوده است، نه انطباق کامل موضوع و محتوا)

- مجموعه متنوع فهرست ها و...

در پایان، با امید به این که این اثر مورد رضایت حضرت حق و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و مقبول نظر مبلغان دینی قرار گیرد، لازم است از استاد انصاریان، دامت برکاته، که این فرصت مغتنم را در اختیار قرار دادند سپاسگزاری نماییم.

مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان

ص:18

پیش گفتار مؤلف

«اَلْحَمدُ لِلّهِ وَ الصَّلاة علی رَسُولِ اللّه وَ عَلی آلِهِ آل اللّه»

پایه گذار منبر و جلسات سخنرانی برای رشد و هدایت جامعه وجود مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود. ارزش تبلیغ دین از طریق منبر و جلسات تا جایی بود که خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله تا روز پایان عمرشان با کمال اخلاص به بیان معارف دین پرداختند و در این راه زحمات سنگینی را متحمل شدند. پس از پیامبر، وجود مقدس امیرمؤمنان علیه السلام ادای این تکلیف الهی به عهده گرفتند که بخشی از سخنرانی های آن حضرت در کتاب بی نظیر نهج البلاغه موجود است.

امامان معصوم، به ویژه حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام نیز تا جایی که فرصت در اختیارشان قرار گرفت و مزاحمتی از جانب حکمرانان بنی امیه و بنی عباس برایشان پیش نیامد این مهم را به صورت بیان معارف الهی و رشته های مختلف علوم به صورتی که حجت تا قیامت بر همگان تمام باشد به عهده گرفتند و دیگران را که مورد اعتمادشان در علم و عمل بودند به این مسأله تشویق کردند.

عالمان مخلص و باعمل شیعه برای حفظ دین خدا و تبلیغ معارف الهیه بر اساس قرآن و فرهنگ اهل بیت قرن به قرن تا به امروز که سال 1387 هجری شمسی است این جایگاه عظیم را حفظ کردند؛ شخصیت هایی چون شیخ مفید، شیخ صدوق، شیخ

ص:19

طوسی، علامه محمدباقر مجلسی، شیخ جعفر شوشتری و در قرن معاصر بزرگانی چون آیت اللّه العظمی بروجردی، آیت اللّه سیدعلی نجف آبادی، آیت اللّه حاج میرزا علی شیرازی، آیت اللّه حاج میرزا علی هسته ای، آیت اللّه حاج میرزا علی فلسفی تنکابنی و...

با داشتن مقام مرجعیت و مقام علمی بسیار بالا در ماه رمضان و محرم و صفر به منبر می رفتند و از این طریق دِین خود را به قرآن و اهل بیت ادا می کردند.

این جانب حسین انصاریان که سالیانی از عمرم را در شهر مقدس قم، این آشیانه اهل بیت، نزد بزرگانی از مراجع و اساتید مشغول تحصیل بوده ام، بر اساس وظیفه ای که احساس می کردم رو به جانب تبلیغ و تألیف آوردم و در این راه، فقط توفیق حق رفیق راهم بود. در زمینه تبلیغ بیش از شش هزار سخنرانی در نزدیک به پانصد موضوع مختلف بر پایه قرآن و روایات اهل بیت و تاریخ صحیح و نکاتی از حیات پاکان و اولیای الهی پرداخته ام و امیدوارم تا لحظات پایان عمر هم چنان توفیق ادای این وظیفه را از جانب حق داشته باشم.

مؤسسه دارالعرفان، که در شهر قم در جهت نشر معارف قرآنی و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام کارهای مهمی را در سطح جهانی انجام می دهد، بنا گذاشت متن این سخنرانی ها به صورت مکتوب درآید تا در اختیار طلاب حوزه ها و دانشجویان و مردم علاقمند قرار گیرد و این مجموعه که احتمالاً حدود دویست جلد خواهد شد در آینده منبعی برای مبلغان شیعه قرار گیرد. من پس از سپاس از حضرت حق لازم می دانم به خاطر تحقق این مهم از دو فرزندم و جناب آقای پیمان تشکر کنم و از خوانندگان، به خصوص مبلغان گرامی، درخواست دعا نمایم. حال، این شما و این اثر اسلامی که فقط لطف و رحمت حق سبب ظهورش شد.

فقیر: حسین انصاریان

ص:20

1- همنشین (خصوصیات همنشین در اسلام)

اشاره

کرج، مسجد جامع رجایی شهر دهۀ سوم محرم 1384

ص :1

ص:2

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

معارف اسلامی سه نفر را برای مجالست و همنشینی به ما معرفی می کنند؛

اول: کسی است که از او به رفیق تعبیر می کنند. دوم: صدیق است و سوم: کسی که از او به برادر تعبیر می کنند.

هر سه کلمه در قرآن کریم آمده است؛ «رفیق(1)، صدیق(2)، اخ(3)». این سه نفر در دنیا به شکلی و در قیامت نیز به شکل دیگری با انسان هستند. البته اگر انسان اهل آن باشد.

هر کدام از این ها در دنیا خصوصیت و ویژگی ای دارند که این ویژگی ها و خصوصیت های سه گانه، هر کدام در کنار انسان، در ارتباط با یک نفر است. از اینرو باید هر سه را بشناسیم، چون هر کدام نسبت به انسان، نگاه مثبتی دارند.

از این سه نفر که بگذریم، بقیۀ افراد در کنار ما، یا افرادی عادی و بی خاصیت هستند، یا دشمن و مخالف ما.

رفیق واقعی

اما کار رفیق این است که حضرت علی علیه السلام می فرماید:

ص:3


1- (1) - «وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً »؛ نساء (4):69.
2- (2) - «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا »؛ مریم (19):41. «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا» ؛ مریم (19):56.
3- (3) - «وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ »؛ نساء (4):12. «قالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ »؛ یوسف (12):77.

«رفیقک من بصّرک عیبک»(1) کسی که عیب تو را مخفی کند و تذکر ندهد دشمن توست و رفیق تو کسی است که فهمیده، دانا و چیز فهمی است. از پیش خیر و شرّ را شناخته، خوبی ها و عیب ها را می داند، سپس عیوبی که در تو هست و به آن توجه نداری و شاید بعضی از آن عیوب را حُسن بدانی - چون این اشتباه را انسان دارد - او عیوب تو را با دلسوزی و خیرخواهی به تو می شناساند و به تعبیر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که فرمود:

«المؤمن مرآة المؤمن»(2)

دوست مؤمن، نسبت به تو مانند آینه ای است که می توانی خود را در او کامل ببینی.(3) این رفیق، موجود مثبتی است که کار او عیب گیری مثبت از دوست خود است؛ یعنی می خواهد شما را به طرف سلامت حرکت بدهد تا در عمل، اخلاق و رفتار انسانی بی عیب شوید.

تقسیم عمر

حیات این گونه انسان ها به قدری با ارزش است که موسی بن جعفر علیه السلام در روایتی پرقیمت می فرماید:

سزاوار و شایسته است که شما عمر خود را چهار قسم کنید؛ یک بخش آن را صرف دنیای خود کنید و به دنبال پول بروید، چون پول، از ابزار طبیعی و کارساز زندگی است،(4) اما در کنار آن، چند سفارش نیز به ما کرده اند.

کسب حلال

سفارش اول که سفارشی ریشه ای است، این است که:

هر چه پول می خواهید، در بیاورید، اما از مسیر حلال دربیاورید. در اسلام در

ص:4


1- (4) - غرر الحکم: 415، حدیث 9472؛ «مَنْ بَصَّرَکَ عَیْبَکَ فَقَدْ نَصَحَکَ.» غرر الحکم: 415، حدیث 9475؛ «مَنْ بَصَّرَکَ عَیْبَکَ وَ حَفِظَکَ فِی غَیْبِکَ فَهُوَ الصَّدِیقُ فَاحْفَظْه.»
2- (5) - بحار الأنوار: 270/71، باب 16، حدیث 9.
3- (6) - مستدرک الوسائل: 45/9، باب 105، حدیث 10158؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمُؤْمِنُ مِرْآةٌ لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ یَنْصَحُهُ إِذَا غَابَ عَنْهُ وَ یُمِیطُ عَنْهُ مَا یَکْرَهُ إِذَا شَهِدَ وَ یُوَسِّعُ لَهُ فِی الْمَجْلِسِ.» مستدرک الوسائل: 49/9، حدیث 10165؛ «کُمَیْلٍ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَا کُمَیْلُ الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّهُ یَتَأَمَّلُهُ وَ یَسُدُّ فَاقَتَهُ وَ یُجَمِّلُ حَالَتَهُ یَا کُمَیْلُ الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ وَ لَاشَیْ ءَ آثَرُ عِنْدَ کُلِّ أَخٍ مِنْ أَخِیهِ یَا کُمَیْلُ إِنْ لَمْ تُحِبَّ أَخَاکَ فَلَسْتَ أَخَاهُ.»
4- (7) - بحار الأنوار: 321/75، باب 25، ذیل حدیث 3؛ «قَالَ علیه السلام اجْتَهِدُوا فِی أَنْ یَکُونَ زَمَانُکُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِالْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِکُمْ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ وَ بِهَذِهِ السَّاعَةِ تَقْدِرُونَ عَلَی الثَّلَاثَةِ سَاعَاتٍ لَاتُحَدِّثُوا أَنْفُسَکُمْ بِفَقْرٍ وَ لَابِطُولِ عُمُرٍ فَإِنَّهُ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِالْفَقْرِ بَخِلَ وَ مَنْ حَدَّثَهَا بِطُولِ الْعُمُرِ یَحْرِصُ اجْعَلُوا لِأَنْفُسِکُمْ حَظّاً مِنَ الدُّنْیَا بِإِعْطَائِهَا مَا تَشْتَهِی مِنَ الْحَلَالِ وَ مَا لَایَثْلِمُ الْمُرُوَّةَ وَ مَا لَاسَرَفَ فِیهِ وَ اسْتَعِینُوا بِذَلِکَ عَلَی أُمُورِ الدِّینِ فَإِنَّهُ رُوِیَ لَیْسَ مِنَّا مَنْ تَرَکَ دُنْیَاهُ لِدِینِهِ أَوْ تَرَکَ دِینَهُ لِدُنْیَاهُ.»

این زمینه حدی نگذاشته اند که گفته باشند: اگر کسی پول حلال در آورد، تا این حد باشد، بعد دیگر نباید به پول دست بزند.

در قرآن کریم نکات خیلی جالبی هست. این سفارش فقط به ما نشده است، بلکه پول حلال در پیشگاه مقدس پروردگار به قدری از ارزش برخوردار است که در سورۀ مبارکۀ مؤمنون می فرماید: من به تمام صد و بیست و چهار هزار پیامبر گفته ام:

«یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ»(1)

به دنبال مال حلال باشید، چون که از آیات قرآن صریحاً استفاده می شود که مال حرام، دری به سوی جهنم است.

من به عوارض دنیایی مال حرام کاری ندارم. این آیه را ببینید! البته نمونۀ این آیه در قرآن زیاد است. این آیه راجع به چند رشته از مال حرام است:

«اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً»(2)

مال حرام، دری به سوی آتش جهنم است؛ یعنی هر کسی که به سراغ حرام رفت، خود را سزاوار عذاب قیامت می کند، مگر این که خداوند متعال به او توفیق بدهد تا هر چه مال حرام که از راه غیرمشروع به دست آورده است، به صاحبان اصلی آن برگرداند. این نیز سفارش اول است.(3)

پرهیز از بخل در مال

سفارش دومی که به ما دربارۀ پول شده این است که مواظب باشید که زلف پول حلال شما به رذیلۀ بخلِ در وجودتان گره نخورد، که پول اسیر نشود. چون اگر پول به اسارت بخل در بیاید، باز دری به سوی جهنم بر خود باز کرده اید.

این آیه در سورۀ توبه است:

«اَلَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ

ص:5


1- (8) - مؤمنون (23):51؛ «ای پیامبران! از خوردنی های پاکیزه بخورید.»
2- (9) - نساء (4):10؛ «بی تردید کسانی که اموال یتیمان را به ستم می خورند، فقط در شکم های خود آتش می خورند.»
3- (10) - اشاره به آیات انعام (6):152؛ «و به مال یتیم جز به روشی که نیکوتر است، نزدیک نشوید تا به حدّ بلوغِ [بدنی و عقلیِ] خود برسد، و پیمانه و ترازو را بر اساس عدالت و انصاف کامل و تمام بدهید؛ هیچ کس را جز به اندازۀ توانش تکلیف نمی کنیم؛ و هنگامی که سخن گویید، عدالت ورزید هر چند دربارۀ خویشان باشد، و به پیمان خدا وفا کنید؛ خدا این [گونه] به شما سفارش کرده تا پند گیرید.» اسراء (17):34؛ «و به مال یتیم تا زمانی که به سنّ بلوغ و رشدش برسد، جز به بهترین شیوه نزدیک نشوید؛ و به عهد و پیمان وفا کنید، زیرا [روز قیامت] دربارۀ پیمان بازخواست خواهد شد.» کافی: 277/2، باب الکبائر، حدیث 3؛ «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ الْکَبَائِرُ سَبْعٌ قَتْلُ الْمُؤْمِنِ مُتَعَمِّداً وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَ أَکْلُ مَالِ الْیَتِیمِ ظُلْماً وَ أَکْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَیِّنَةِ وَ کُلُّ مَا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَیْهِ النَّارَ.» کافی: 128/5، باب اکل مال الیتیم، حدیث 1، باب اکل مال الیتیم؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَوْعَدَ اللَّهُ عز و جل فِی مَالِ الْیَتِیمِ بِعُقُوبَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا عُقُوبَةُ الآْخِرَةِ النَّارُ وَ أَمَّا عُقُوبَةُ الدُّنْیَا فَقَوْلُهُ عز و جل وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ الآْیَةَ یَعْنِی لِیَخْشَ أَنْ أَخْلُفَهُ فِی ذُرِّیَّتِهِ کَمَا صَنَعَ بِهَؤُلَاءِ الْیَتَامَی.» کافی: 128/5، باب اکل مال الیتیم، حدیث 3؛ «أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ فِی یَدِهِ مَالٌ لِأَیْتَامٍ فَیَحْتَاجُ إِلَیْهِ فَیَمُدُّ یَدَهُ فَیَأْخُذُهُ وَ یَنْوِی أَنْ یَرُدَّهُ فَقَالَ لَایَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَأْکُلَ إِلَّا الْقَصْدَ لَایُسْرِفُ فَإِنْ کَانَ مِنْ نِیَّتِهِ أَنْ لَایَرُدَّهُ عَلَیْهِمْ فَهُوَ بِالْمَنْزِلِ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عز و جل إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً .» ثواب الاعمال، ترجمه انصاری: 458-457؛ «کیفر خوردن مال یتیم.» درست گویند»، و امّا در آخرت، خداوند فرموده است: إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً [نساء] «یعنی کسانی که اموال یتیمان را به ستم می خورند، تنها آتش در شکم خود فرو می برند، و به زودی در آتشی بر افروخته خواهند سوخت.» سماعة بن مهران می گوید: از امام علیه السلام شنیدم که می فرمود: خداوند در مورد خوردن مال یتیم دو کیفر را وعده داده است، یکی از آنها کیفر آخرت است که آتش دوزخ است، و امّا کیفر دنیا همان است که خداوند فرموده: وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً یعنی باید بترسد از اینکه برسرپرستی فرزندان او کسی را بگمارم که با آنها به گونه ای رفتار کند که او با یتیمان مردم رفتار کرده است. معلّی بن خنیس می گوید: برامام صادق علیه السلام وارد شدیم. حضرت ابتدا به سخن کرد و فرمود: هر کس مال یتیم را بخورد، خداوند کسی رابراو مسلّط خواهد کرد که بر او یا نسلش ستم کند، زیرا خدا [در کتاب خود] فرموده است: وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً.»

بِعَذابٍ أَلِیمٍ»(1)

کسی که پول را به دست بیاورد و نگهدارد که از دستش نرود، او را به عذاب دردناک الهی بشارت بده! البته من سعی می کنم که فقط آیه را بخوانم که این حرفها را صد در صد باور کنید.

این سفارش دوم است؛ از حلال به دست بیاور، نمی گوید چقدر، شما را آزاد گذاشته است، چون دین نه نظر تنگ است و نه نامهربان، بلکه خیلی نظر بلند و مهربان است. از حلال به دست بیاید، اما عدد معلوم نمی کند و نمی شمارد. این پولی که به دست آورده اید، نگه ندارید، حبس نکنید.

هزینۀ صحیح مال

سفارش سوم این است که؛ پولی را که به دست آوردید، در درجۀ اول، به خود و خانواده ات گشایش و راحتی بده. نه این که پول ها دسته دسته شود، مگر می خواهی چه کنی؟

پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

خانه، مرکب و پوشاک خوب، در حدّ شأن خود تهیه کنید. دیگر چیزی که نمی خواهیم. کل زندگی ما بر این چهار اساس بنا می شود؛ خانه، خوراک، پوشاک، مرکب. مرکب در زمان ما که همین ماشین ها است، اما بدن ما قطعاً ماشین چندین میلیون تومانی نمی خواهد. روز اول که به دنیا آمدیم، ما را در گهواره گذاشتند، این مرکب روز اول ما بود، مرکب روز آخر ما نیز تابوت است، این دو مرکب که اختیارش را نداریم، نه گهواره و نه تابوت، یک مرکب می خواهیم که این بدن را این طرف و آن طرف ببرد.

بعد از این که برای خود هزینه کردید، نوبت طبقۀ دوم است، که اگر آنها کمبودی دارند و تو اضافه داری؛

ص:6


1- (11) - توبه (9):34؛ «و کسانی را که طلا و نقره می اندوزند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند، به عذاب دردناکی مژده ده.»

«وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی»(1)

ردۀ اول، پدر و مادر، خواهر، برادر، عمه، خاله. اگر اضافه آوردید:

«وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السّائِلِینَ»(2)

اگر اضافه نیامد که این سفارش متعلق به تو نیست. این سفارش سوم است.

هزینه نشدن مال در معصیت

سفارش چهارم دربارۀ پول این است که پول را در معصیت هزینه نکنید. ما اگر با پول این چهار معامله را کردیم، این پول چه می شود؟ خدا در قرآن، در کنار چنین برخوردی با پول، چند حرف دارد، می فرماید:

از جهتی مسیر رسیدن به صلوات، رحمت، مغفرت و بهشت من، همین پول است. شما در آیات سورۀ بقره می بینید:

«أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ»(3)

در آیات سورۀ توبه، در مورد پول می بینید:

«إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»(4)

پولی که این قدر می تواند برای ما کار کند، ما با حرام آن را نجس کنیم.

تقسیم عمر به چهار بخش

طبق نظر اسلام، رفیق آن کسی است که «بصّرک عیبک». حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام می فرماید: این رفیق به قدری می ارزد که عمر خود را به چهار بخش تقسیم کن:

بخش اول: به دنبال عبادت باش. در روزگار ما که حوصلۀ ما را کم کرده اند،

ص:7


1- (12) - بقره (2):177؛ «و مال و ثروتشان را با آنکه دوست دارند به خویشان و یتیمان و درماندگان و در راه ماندگان و سائلان و [در راه آزادی] بردگان می دهند.»
2- (13) - بقره (2):177؛ «و مال و ثروتشان را با آنکه دوست دارند به خویشان و یتیمان و درماندگان و در راه ماندگان و سائلان و [در راه آزادی] بردگان می دهند.»
3- (14) - بقره (2):157؛ «آنانند که درودها و رحمتی از سوی پروردگارشان بر آنان است.»
4- (15) - توبه (9):111: «یقیناً خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهای آنکه بهشت برای آنان باشد خریده.»

حداقل به واجبات عمل شود.

بخش دوم: به دنبال پولِ با ویژگیهایی که بیان شد باش.

بخش سوم: عمر

«لِمُعاشَرَةِ الإخْوانِ وَ الثِّقاتِ الّذین یُعَرّفُونَکُمْ عُیُوبَکُم وَ یُخلِصُونَ لَکُم فِی الباطِنِ.»

سراغ کسانی بروید که عیب های شما را از روی دلسوزی به شما بگویند. عیب شما را پیش دیگران نمی گویند، چون شما را دوست دارند و مشتاق شما هستند.

کار آنها نیز برای خداست. بگذار تذکر بدهند. این دوستان برای انسان خیلی خوب هستند.

بخش چهارم عمر:

«لِلَذّاتکم فی غیر مُحَرَّم»

تفریحاتی که حرام نباشند، چون تو نیازمند به لذت هستی. دین نمی گوید که درِ لذّت ها را به روی خودت ببند، بلکه، می گوید باز کن، اما از حلال.

حکایت خواجه نظام الملک با فارابی

حکایت خواجه نظام الملک(1) با فارابی(2)

زمانی در مملکت خود نخست وزیری به نام خواجه نظام الملک طوسی داشتیم که مملکت را خوب می چرخاند. در اصفهان به او حمله کردند و به پهلوی او خنجر زدند و او را کشتند. بعد از او، تا زمان صفویه دیگر مملکت رو نیامد. او هر روز با بزرگان مملکت نشست داشت.

یک بار در نشست سیاسی و کشوری، این فرزانگان مملکت، دانشمندان و سیاسیون دیدند که کسی از درب سالن به داخل آمد که کفش و لباس او کهنه است. اول تعجب کردند که چرا جلوی او را نگرفته اند. اما بعد فهمیدند که او

ص:8


1- (16) - قوام الدین، ابوعلی حسن بن ابی الحسن علی بن اسحاق بن عباس طوسی، ملقب به رضی امیرالمؤمنین (و. 408 یا 410 - مقت. 485 ه. ق.)، وزیر و دانشمند دورۀ سلجوقیان. به جای او وزارت ممالک سلجوقی داد و از این پس وی در وزارت باقی ماند تا در 485 به سبب اختلاف با ترکان خاتون بر سر جانشینی ملکشاه و ترجیح بر کیارق بر محمود وسعایت مخالفان، به قولی از وزارت برکنار شد و بنا به بعضی اقوال دست او را از کارها کوتاه کردند، و اندکی بعد در راه بغداد، در صحنه، به دست یکی از فدائیان حسن صباح به قتل رسید. (رمضان 485 ه. ق) مجموع مدت وزارت نظام الملک سی سال بود و در این مدت وی در حل و عقد امور مملکت دخالت کامل داشت و بسیاری از فتوحات سلجوقیان و پیشرفت های آنان در امور داخلی مملکت مدیون کاردانی و کفایت او بود. نظام الملک به سبب ارادتی که به فقیهان داشت، مدارس بسیار بنا نهاد که پس از وی به مدارس نظامیه معروف شد. خواجه از از نویسندگان چیره دست نثر فارسی به شمار می رود و کتاب سیاست نامۀ (ه. م) او از جملۀ کتب فصیح زبان فارسی است. علاوه بر آن مکتوبی از وی به پسرش در دست است که به نام وصایای نظام الملک یا دستورالوزارء معروف است. فرهنگ فارسی (اعلام)، محمد معین: 2130/6.
2- (17) - ابونصر محمد بن محمد، فیلسوف بزرگ اسلام در نیمۀ قرن دوم قرن 3 و نیمۀ اول قرن 4 ه. (و. فاراب 260 ه. ق / 874 م. - ف. دمشق 339 ه. ق / 950 م.) فارابی از ماوراء النهر برای تحصیل علوم به بغداد رفت و بعد از آموختن عربی در حلقۀ درس ابوبشر متی بن یونس حضور یافت و چندی بعد به حران رفت و از یوحنا بن حیلان بخشی از منطق را فرا گرفت و به بغداد بازگشت و به تکمیل فلسفه مشغول شد. فارابی همۀ کتب ارسطو را به دقت مورد مطالعه و تحقیق قرار داد و به معانی آنها وقوف تام و در شرح و تفسیر آثار ارسطو مهارتی خاص یافت و بدین جهت او را «ارسطوی ثانی» یا «معلم ثانی» نامیده اند. فارابی از بغداد به مصر رفت و از آنجا به خدمت سیف الدوله ابوالحسن علی بن عبدالله بن حمدان تغلبی پادشاه حلب و دمشق و شام درآمد و در کنف حمایت وی به تعلیم و تألیف مشغول گردید تا در سن 80 سالگی درگذشت. فارابی به ثروت و زینت دنیوی بی میل بود و به امر مسکن و پیشه توجهی نداشت و غالب اوقات خویش را در تنهایی به سر می برد. عبارتند از رسالة فی مبادی آراء اهل المدینة الفاضلة، مقالة فی معانی العقل، عیون المسائل، فصوص الحکم، رسالة فی السیاسة، المسائل الفلسفیة، احصاء العلوم، اغراض ارسطو طالیس فی کتاب ما بعدالطبیعة، رسالة فی اثبات المفارقات. فرهنگ فارسی (اعلام)، محمد معین: 1288/6.

ابونصر فارابی است.

در سوریه، ابونصر فارابی را دعوت کردند. او نیز زاهد، حکیم و فیلسوف بود.

با لباس همیشگی وارد جلسه شد، نه جواب سلام او را دادند و نه کسی بلند شد.

ابونصر در جای کفش ها نشست.

مقداری که گذشت، مدیر جلسه گفت: ابو نصر نیامد؟ گفتند: نه، نیامد. جلسه تمام شد و ایشان نیز نگفت که من ابونصر هستم. به او هیچ محل نگذاشتند. بعد رفتند به آن واسطه گفتند: این رفیق شما، ابونصر نیامد. گفت: چطور نیامد؟ قول قطعی داده بود که بیاید. من می روم و به او می گویم که فردا بیاید.

ابونصر فردا که آمد، عمامه ای فیلسوف مآبانه، پیراهن سفید درخشان، جبّۀ قیمتی، با آستین بلند پوشید و وقتی آمد که همه آمده باشند. تا از در وارد شد، همه از جا بلند شدند و ایشان را تا بالای مجلس آوردند.

ابونصر چیزی نگفت. سفرۀ غذا را که پهن کردند، ابونصر آستین لباس خود را باز کرد. لقمه می گرفت و به داخل آستین می انداخت. گفتند: ابونصر، فیلسوف معروف، دیوانه شده است.

گفتند: چرا لقمه را داخل آستین لباس می کنید؟ گفت: برای این که احترام من در این جلسه بخاطر این لباس است و الا من دیروز نیز آمده بودم و جای کفش ها نشسته بودم، اما شما جواب سلام مرا نیز ندادید.

حضرت می فرماید:

گاهی اولیای خدا، در لباس کهنه گم هستند، مواظب باشید که به کسی کم محلی نکنید که مبادا به خدا کم محلی کرده باشید.

بیان عیوب، هدیه ای از طرف دوست

موسی بن جعفر علیهما السلام می فرماید:

ص:9

این رفیق ها برای خدا و به خاطر محبت به تو، عیب تو را فقط به خودت می گویند. بلند گو نیستند که عیب تو را ببرند و پخش کنند و در ظاهر به شما ارادت نشان دهند.

«یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الباطِنِ»

ادامۀ حکایت نظام الملک با فارابی

باورود خواجه نظام الملک، تمام جلسه نشینان تعجب کردند که این آقا چگونه در جلسه راه پیدا کرده است. چرا مأموران نبودند که جلوی او را بگیرند. هر کس در ذهن خود چیزی گفت.

دیدند خواجه نظام الملک تمام قد بلند شد و از ابونصر فارابی استقبال کرد و او را آورد و کنار خود نشاند و از او اجازه گرفت که ما جلسه را ادامه بدهیم؟ جلسه تمام شد. آن شخص در گوش خواجه دو کلمه حرف زد و رفت. خواجه نیز تا جلوی درب بدرقه اش کرد.

گفتند: ای خواجه! او چه کسی بود که تا به حال به ما این گونه احترام نکرده ای که به او کردی؟ گفت: همۀ شما مانند تیشه به ریشۀ من هستید، چون متملّق هستید و همیشه از خوبی های من حرف می زنید، اما او عالم، عارف و آگاهی است که فقط عیب های مرا به من می گوید. او مرا می سازد و اصلاح می کند. چنین کسی موجود ارزشمندی است.

من باید در مقابل چنین رفیقی اهل قبول و پذیرش باشم. عیبی که خودم نمی بینم و کسی دیگر می بیند و به من می گوید، باید دست او را ببوسم و از او تشکر نیز بکنم و بگویم: خدا رحمتت کند. اگر به من نمی گفتی، زخم این عیب بزرگ و بزرگتر می شد و ما را از نظر رحمت خاص خدا دور می کرد.

ص:10

حکایتی از مؤلف

روزی آراسته و خوش چهره، قبل از منبر آمد و کنار من نشست، گفت: چند دقیقه به حرف من گوش می دهید؟ گفتم: بله. گفت: من چند سال است که به تمام روحانیّت فحش می دهم. گفتم: تو مرا کجا دیده ای؟ گفت: در تلویزیون شما را دیده ام. آن زمان می خواستم تلویزیون را روی سرم بشکنم، چون شما را نمی شناختم. اما الان آمده ام تا به شما بگویم که مرا ببخشید، من اشتباه می کردم.

آن مایه ای که پروردگار در آنها گذاشته است، با محرم و صفر و تشکیل این جلسات با ارزش، آنها را برمی گرداند. این شعر را برای آنها می خوانم. خیلی شعر پرقیمتی است. برای جوان ها می خوانم، چون فطرت آنها پاک است. گاهی موج آنها را می برد، اما خدا از درون آنان، تلنگری به آنها می زند تا برگردند:

ای غزالی گریزم از یاری که اگر بد کنم نکو گوید

مخلص آن شوم که عیبم را همچو آینه رو به رو گوید

نه که چو شانه به پشت سر رفته و مو به مو گوید(1)

از دوستی که کارهای بد مرا دست بزند و بارک الله بگوید، فرار می کنم، چون چنین شخصی خائن است.

یکی از دعاهای حضرت رسول صلی الله علیه و آله این بود:

الهی! کسی را که در میان بندگان خود دوست داری به من بنمایان، تا من تنهای از این خوبان نمیرم.(2) اما دومین نفر، اسمش صدیق است. لفظ صدیق در قرآن نیز آمده است. صدیق کیست؟ کسی که پیوسته مواظب شماست که پای شما در گناه نلغزد. چنین شخصی برای تو حالت هشدار دهنده دارد، چون نمی خواهد تو را آلوده به گناه

ص:11


1- (18) - محمد غزالی.
2- (19) - مستدرک الوسائل: 293/5، باب 5، حدیث 5896؛ «النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ یَا رَبِّ وَدِدْتُ أَنِّی أَعْلَمُ مَنْ تُحِبُّ مِنْ عِبَادِکَ فَأُحِبَّهُ فَقَالَ إِذَا رَأَیْتَ عَبْدِی یُکْثِرُ ذِکْرِی فَأَنَا أَذِنْتُ لَهُ فِی ذَلِکَ وَ أَنَا أُحِبُّهُ وَ إِذَا رَأَیْتَ عَبْدِی لَایَذْکُرُنِی فَأَنَا حَجَبْتُهُ وَ أَنَا أُبْغِضُهُ.»

ببیند.

اما سومین نفر، «اخوک» برادر تو است؛ کسی که تو را به خدا می رساند و دست تو را در دست خدا می گذارد.(1) والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:12


1- (20) - نهج البلاغه: حکمت 134؛ «لَایَکُونُ الصَّدِیقُ صَدِیقاً حَتَّی یَحْفَظَ أَخَاهُ فِی ثَلَاثٍ فِی نَکْبَتِهِ وَ غَیْبَتِهِ وَ وَفَاتِهِ.» غرر الحکم: 424، حدیث 9730؛ «إِنَّمَا سُمِّیَ الرَّفِیقُ رَفِیقاً لِأَنَّهُ یَرْفَقُکَ عَلَی صَلَاحِ دِینِکَ فَمَنْ أَعَانَکَ عَلَی صَلَاحِ دِینِکَ فَهُوَ الرَّفِیقُ الشَّفِیق.» غرر الحکم: 415، حدیث 9466؛ «إِنَّمَا سُمِّیَ الصَّدِیقُ صَدِیقاً لِأَنَّهُ یَصْدُقُکَ فِی نَفْسِکَ وَ مَعَایِبِکَ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَاسْتَنِمْ إِلَیْهِ فَإِنَّهُ الصَّدِیق.» غرر الحکم: 423، حدیث 9697؛ «أَخُوکَ فِی اللَّهِ مَنْ هَدَاکَ إِلَی رَشَادٍ [الرَّشَادِ] وَ نَهَاکَ عَنْ فَسَادٍ [الْفَسَادِ] وَ أَعَانَکَ إِلَی [عَلَی] إِصْلَاحِ مَعَادٍ.»

پی نوشت ها

پی نوشت ها

ص:13

پی نوشت ها

ص:14

پی نوشت ها

ص:15

پی نوشت ها

ص:16

پی نوشت ها

ص:17

ص:18

2- حسابرسی اعمال در قیامت (سؤالات حضرت حق در قیامت)

اشاره

کرج، مسجد جامع رجایی شهر دهۀ سوم محرم 1384

ص:19

ص:20

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

در جلسۀ قبل، سه حقیقت بیان شد که اگر این سه حقیقت در زندگی رخ نشان دهد، آثار بسیار مثبت دنیایی و آخرتی برای انسان دارد. به لطف خدا ادامۀ بحث در این چهار حقیقت را برای شما عرض می کنم که در دنیا به صورت مثبت و منفی رخ نشان می دهد و در قیامت نیز هر دو مرحلۀ مثبت و منفی آن از جانب حضرت حق محاسبه می شود؛ یعنی قاضی این چهار حقیقت در قیامت، خود پروردگار است.

این جمله را در سورۀ مبارکۀ انبیاء می بینید که پروردگار می فرمایند:

«وَ کَفی بِنا حاسِبِینَ»(1)

البته در جهت مثبت این چهار برنامه، حسابگری خدا، حسابگری کریمانه ای است.

حسابگر کریم

روایتی پرقیمت در این زمینه نقل می کنند که:

عربی بیابانی وارد مسجد شد و به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد:

ص:21


1- (1) - انبیاء (21):47؛ «و کافی است که ما حسابگر باشیم.»

«من یحاسب الحساب یوم القیامة؟»(1)

متولی حساب در روز قیامت و قاضی کیست؟ پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: خدا. آن عرب خنده ای کرد و رفت.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: او را صدا کنید. کسی دوید و گفت: برگرد! پیغمبر صلی الله علیه و آله شما را می خواهد. برگشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: من حرف خنده داری زدم؟ تو پرسیدی که متولی حساب در روز قیامت کیست؟ من نیز گفتم: خدا.

گفت: آقا! من از این جواب شما خیلی خوشحال شدم، خنده ام از خوشحالی است. فرمودند: چرا؟ ببینید این عرب بیابانی چقدر زیرک، عاقل و فهمیده بود و چقدر خدا را در عین بی سوادی خوب شناخته بود؛ یعنی آن مغز دین را نسبت به خدا فهمیده بود.

او این جمله را گفت که: خنده و خوشحالی من برای این بود که:

«الکَرِیمُ اذا قَدَرَ عَفَا»

حساب ما دست کسی است که هم کریم است و هم با گذشت؛ و کریم هنگامی که در موضع قدرت قرار می گیرد، با عفو و گذشت رفتار می کند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: خوب فهمیدی.

حسابگر ما در روز قیامت، خدای کریم است. کریمی که کرم و گذشتش بی نهایت است.

خیلی از جاها، جای گذشت است، ولی مردم گذشت نمی کنند. گاهی جای گذشت است، اما حتی شخص متدین، عالم، دانشمند و با محبت گذشت نمی کند، ولی وجود مقدس پروردگار، هر جایی که جای گذشت است، به یقین گذشت می کند و حسابگری نمی کند.

چنانچه امام صادق علیه السلام در دعای افتتاح به ما یاد داده است، خدا چنین گذشتی

ص:22


1- (2) - مجموعة ورام: 9/1؛ «قالَ أعرابیٌّ: یا رَسولَ اللّه، مَن یُحاسِبُ الخَلقَ یَومَ القِیامَةِ؟ قالَ: اللّه عز و جل، قالَ: نَجَونا ورَبِّ الکَعبَةِ! قالَ: وکَیفَ ذاکَ یا أعرابِیُّ؟! قالَ: لأِنَّ الکَریمَ إذا قَدَرَ عَفا.»

دارد:

«و أنت أرحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمة»(1)

ضایع نشدن عمل در قیامت

خداوند در سورۀ بروج دربارۀ عدّه ای مرد و زن جوان که بعضی هایشان بچه نیز داشتند چه می فرماید:

«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ * وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ * قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ * اَلنّارِ ذاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلی ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ»(2)

جمعی که خدا را خوب درک کرده بودند.

یکی از آیات سورۀ ابراهیم علیه السلام را برای شما بگویم که در آنجا خدا، انسان واقعی را به حقیقتی مثال زده است که اگر کسی آنی شود که خدا می گوید، چهار واقعیت از وجود او ظهور می کند که یکی از آنها احساس و درک حقایق است.

این حقیقت گمشده را با حسّ پیدا می کند، البته در چارچوب قرآن و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام، نه در جای دیگر. ممکن است من به هند بروم و زیر دست استاد مرتاض قرار بگیرم و واقعاً به دستور و فرهنگ او عمل کنم، بعد مرا به جایی نیز برساند که بگوید: برو کنار ریل بنشین، قطار که می آید، فقط نگاهش کن، حرف نزن، بلکه از طریق نگاه خود موج بفرست، قطار می ایستد.

خدا در قرآن فرموده است:

هر کسی در این دنیا بکوشد، می خواهد شخص مثبتی باشد یا منفی، من کوشش او را ضایع نمی کنم، یعنی شخص اصلاً خدا را نمی شناسد و با خدا رابطه ای ندارد، عمری نان و نمک خدا را می خورد، رفته و از طریق باطل ریاضت

ص:23


1- (3) - بحار الأنوار: 337/94، باب 2.
2- (4) - بروج (85):1-7؛ «به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانی اش همیشگی سوگند به آسمان که دارای برج هاست * و سوگند به روزی که [برپا شدنش را برای داوری میان مردم] وعده داده اند * و سوگند به شاهد [که پیامبر هر امت است] و مورد مشاهده [که اعمال هر امت است؛] * مرده باد صاحبان آن خندق [که مؤمنان را در آن سوزاندند.] * آن آتشی که آتش گیرانه اش فراوان و بسیار بود، * هنگامی که آنان پیرامونش [به تماشا] نشسته بودند * و آنچه را از شکنجه و آسیب دربارۀ مؤمنان انجام می دادند تماشاگر و ناظر بودند.»

کشیده، اما خدا می گوید: زحمت کشیده، مرا نمی شناسد، یا با من مخالف است، ولی من خدایی نیستم که زحمت او را ضایع کنم.

برخورد کریمانۀ خدا با کفار در دنیا

برخورد کریمانۀ خدای متعال همان چیزی است که سعدی به فارسی تبدیل کرده و قدیم این شعر را حفظ بودند. جوان ها کمتر حفظ هستند، ولی چقدر خوب بود که جوان های مسجدی و متدین، با چند دیوان شعر سر و کار پیدا می کردند:

سنایی، نظامی، سعدی، حافظ، مسعود سعد سلمان، ناصر خسرو، باباطاهر عریان و بخشی از این اشعار را حفظ می کردند.

این اشخاص تنها شاعر نبودند، بلکه باسواد و حکیم بودند که حکمت و علم را به شعر درآوردند. در همین جنبه که خداوند به بی دین، لاییک، مشرک، بت پرست و افراد منحرف که وارد زحمت و کوشش یا ریاضتی می شوند، یا برای پول، یا کار دیگر، می گوید: زحمت آنها را در دنیا ضایع نمی کنم.

در سورۀ شوری آمده است:

«مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ»(1)

اما این شخص نباید توقع داشته باشد، چون در آخرت به قدر پر کاهی نصیب ندارد.

خدا دوست دارد که ما دو دنیا را داشته باشیم؛ هم دنیا و هم آخرت. هم اینجا خوش باشیم، هم در آخرت. خدا از ناخوش خوشش نمی آید.

گاهی پیغمبر صلی الله علیه و آله سه شبانه روز نان خشک نیز نداشت که بخورد، در روایات دارد که سنگ به شکم خود می بستند که مالش شکم ایشان را اذیت نکند، اما در آن سه شبانه روز گرسنگی، نه اخم می کردند و نه خود را تلخ نشان می دادند و نه

ص:24


1- (5) - شوری (42):20؛ «و کسی که زراعت دنیا را بخواهد، اندکی از آن را به او می دهیم، ولی او را در آخرت هیچ بهره و نصیبی نیست.»

برخورد بدی باکسی داشتند.

با این که دکترها می گویند: انسان گرسنه و تشنه، عصبانی است، ولی به قدری احساس حقیقت یابی آنان قوی بود که اصلاً تلخ نمی شدند. هر کس در این حال به پیغمبر صلی الله علیه و آله عرض می کرد: آقا! حال شما چطور است؟ با لبخند می فرمودند:

«ألْحَمْد لِلّهِ عَلی کُلِّ حالٍ»(1)

در هر حالی که هستم، قابل شکرگزاری است.

این شعر سعدی است:

ای کریمی که از خزانۀ غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری

دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری(2)

آب و نان آنان را می دهی، رییس و وزیر و وکیل می شوند، اما این همه دشمن خدا در آمریکا، اروپا و جاهای دیگر وجود دارد. در میان آنها وکیل، وزیر و ثروتمند زیاد هست.

محبت خدا بر خلق

سعدی می گوید:

کسی آمد از لب دریا رد شود، دید شخصی افتاده و یک پایش قطع است و دارد خون می آید، پای خود را بسته است. پلنگ به او حمله کرده بود و یک پای او را با دندانهایش قطع کرده بود و برده بود، او نیز همان جا افتاده بود و پای خود را بسته بود.

جلو آمد و گفت: چه شده، چه خبر شده؟ گفت: آرام باش، چرا خودت را تلخ نشان می دهی؟ از من بپرس: حالت چطور است، اما آرام بپرس. صدای بلند خوب نیست.

ص:25


1- (6) - بحار الأنوار: 214/90، باب 7؛ مشکاة الانوار: 31.
2- (7) - سعدی شیرازی.

خدا در قرآن مجید می فرماید:

«وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ»(1)

با هم آهسته حرف بزنید. بعضی افراد به طور عادی که حرف می زنند، گویا بلندگو در حلق خود جراحی کردند.

تمام لحن پروردگار در قرآن، آرام است. شما برای نمونه یک آیه از این شش هزار و چند آیه به من نشان بدهید که در جوّ آیه عربده و فریاد باشد.

بله، در ابتدای سورۀ توبه که «بسم الله» ندارد، دلیل بر خشم خدا نسبت به مشرکین است، با این آیه شروع می شود:

«بَراءَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»(2)

یعنی من با شما قهر هستم، از شما بیزارم و کاری به کار شما ندارم. اما دو آیۀ بعد می گوید:

«فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»(3)

اگر بخواهند با من آشتی کنند، برای آنان خوب است. بگو که آنان را قبول می کنم. این دیگر بلندترین لحن خدا با مشرکین است.

یا وقتی به بنی اسراییل خشم گرفته بود و جلوی باران را گرفت، البته برای بیدار کردن آنان، چون خدا در قرآن می فرماید: وقتی زبان انبیا، ائمه، محبت، منبر، شما را بیدار نکرد، برای این که در قیامت گرفتار جهنم نشوید، شما را گرفتار بلاهای مستقیم می کنم که در بلاها ببینید که به بن بست رسیده اید، در پیشگاه من ناله و زاری کنید، که من با ناله و زاری شما، گذشتۀ شما را ببخشم و دوباره نعمت ها را سرازیر کنم.

بلا نیز برای بیداری شماست؛ یعنی وقتی که به صورت ما سیلی می زند، سیلیِ با عشق و محبت است، می گوید: خوابت سنگین شده، می میری، بلند شو. چون

ص:26


1- (8) - لقمان (31):19؛ «و از صدایت بکاه.»
2- (9) - توبه (9):1؛ «این [اعلامِ] بیزاری و لغو پیمان از سوی خدا و پیامبرش به کسانی از مشرکان است که با آنان پیمان بسته اید.»
3- (10) - توبه (9):3؛ «پس [ای مشرکان!] اگر [از پیمان شکنی و خیانت] توبه کنید [و مسلمان شوید] برای شما بهتر است.»

خواب سنگین و خواب زیاد بدن را مسموم می کند. بلا، سیلیِ با محبت است که:

بندۀ من! بیدار شو، قلبت می ایستد، چقدر می خوابی؟

نعمت باران قطع شد. مردم به حضرت موسی علیه السلام گفتند: نمازی بخوان، دعایی بکن، چون گناهان آنان سنگین بود، خطاب رسید: ای موسی علیه السلام من فقط حرف یک نفر را گوش می دهم. شخص فقیری با لباس کهنه و پاره که شخص صاف و خوبی است، او اگر دعا کند، من مستجاب می کنم. برو به او بگو.

خود حضرت موسی علیه السلام می توانست دعا کند، چون او از حضرت موسی علیه السلام که صاف تر نبود. اما خدا می خواست به مردم بگوید: این شخص فقیر را می بینید، اگر شما ذرّه ای صافی او را داشتید، ما به شما سخت نمی گرفتیم.

حضرت موسی علیه السلام رفت و او را پیدا کرد و گفت: اوضاع از این قرار است، فکری به حال ملت کنید. گفت: چه وقت؟ گفت: همین امروز. گفت: باید به بیابان بروم.

حضرت موسی علیه السلام گفت: من هم با تو بیایم؟ گفت: بیا.

به بیابان رسیدند. سرش را بلند کرد و گفت: این ها عقل ندارند و مستی کردند، تو چرا جلوی باران را گرفتی؟ به نفهمی این ها نگاه نکن، بگذار باران بیاید. ابر شد و باران آمد. خدا گفت: ای موسی علیه السلام! دیدی با ما چقدر صاف است. این دعا کردن او بود.(1)

جان دادن همام با شنیدن اوصاف متقین

همّام شخصیتی است که در مقدمۀ خطبۀ متقین «نهج البلاغه» امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است: حضرت به او اصرار کردند که به همین آیه ای که خواندم قناعت کن، گفت: نه. البته او، فرد نادرستی نبود، چون وقتی به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد:

«صف لی المتقین»(2) عاشقان، دلدادگان و پاکان در خانۀ خدا را برای من توصیف کن که چه اوصافی دارند و کیستند؟ حضرت فرمود:

ص:27


1- (11) - مسکن الفؤاد: 69-70؛ «من لطیف ما اتفق فیه مناجات برخ الأسود الذی أمر الله تعالی لکلیمه موسی ع أن یسأله لیستسقی لبنی إسرائیل بعد أن قحطوا سبع سنین و خرج موسی لیستسقی لهم فی سبعین ألفا فأوحی الله إلیه کیف أستجیب لهم و قد أظلت علیهم ذنوبهم و سرائرهم خبیثة یدعوننی علی غیر یقین و یأمنوا مکری ارجع إلی عبد من عبادی یقال له برخ یخرج حتی أستجیب له فسأل عنه موسی علیه السلام فلم یعرف فبینما موسی علیه السلام ذات یوم یمشی فی طریق فإذا هو بعبد أسود بین عینیه تراب من أثر السجود فی شمله قد عقدها علی عنقه فعرفه موسی بنور الله تعالی فسلم علیه فقال ما اسمک قال اسمی برخ فقال أنت طلبتنا منذ حین أخرج استسق لنا فخرج فقال فی کلامه ما هذا کلامه اللهم ما هذا من فعالک و ما هذا من حلمک و ما الذی بدا لک أنقصت علیک عیونک أم عاندت الریاح عن طاعتک أم نفد ما عندک أم اشتد غضبک علی المذنبین ألست کنت غفارا قبل خلق الخاطئین خلقت الرحمة و أمرت بالعطف أم ترینا أنک ممتنع أم تخشی الفوت فتعجل بالعقوبة فما برح برخ حتی أفاضت و خاضت بنو إسرائیل بالقطر قال فلما رجع برخ استقبل موسی ع فقال کیف رأیت حین خاصمت ربی کیف أنصفنی.»
2- (12) - نهج البلاغة: خطبه 184؛ (خطبه همام)؛ «رُوِیَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ کَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّی کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَتَثَاقَلَ علیه السلام عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ یَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ فَلَمْ یَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّی عَزَمَ عَلَیْهِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ صَلَّی عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ علیه السلام أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَاتَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَاتَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُواأَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ... فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً کَانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَ هَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا.»

«اِتَّقِ اللّه وَ أَحْسِنْ»

این دو برنامه؛ تقوا و احسان. بعد این آیۀ آخر سورۀ نحل را خواندند:

«إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ»(1)

و بعد سکوت کردند. فرمود: این وصف عاشقان خداست. زلف زندگی عاشقان خدا، به گناه گره نمی خورد و از هیچ کار خیری فرار نمی کنند.

خدا در این مسیر، این احساس را به آدم می دهد. با متصف شدن به آن حقیقتی که خدا فرمود، این احساس در انسان ظهور می کند.

«فلم یقنع همّام بهذا القول» گفت: آقا! کم است. بر حضرت خیلی سنگین بود که ادامه بدهند، اما او اصرار کرد. حضرت فرمودند: حالا که مصرّ هستی، پس گوش بده. آن وقت شروع به گفتن کردند.

کلمۀ «علی» به حروف ابجد، عددش صد و ده است، حضرت دقیقاً صد و ده ویژگی برای عاشقان خدا ذکر کردند. همّام نعره ای زد و از دنیا رفت. حق دارند، چون به قدری بار عاطفی و درونی این محبت سنگین است که گاهی قلب را از کار می اندازد. بار محبت از هر باری سنگین تر و گران تر است.

عفو حساب شدۀ روز قیامت

حسابگر ما کیست؟ خدای کریم. اگر ما در مرحلۀ مثبت این چهار برنامه باشیم خدای متعال طولی نمی کشد که ما را مشمول عفو و رحمت خود قرار می دهد.

«و أنت أرحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمة»(2)

اما اگر لایق عفو و گذشت خدا نباشیم دیگر نمی توانیم در قیامت به پروردگار بگوییم: ما خیلی دلسوز و با محبت هستیم، می شود شمر را ببخشی؟ آنجا جای بخشیدن نیست.

ص:28


1- (13) - نحل (16):128؛ «بی تردید خدا با کسانی که پرهیزکاری پیشه کردند و کسانی که [از هر جهت] نیکوکارند می باشد.»
2- (14) - بحار الأنوار: 337/94، باب 2.

شمر قبل از این که سر حضرت ابی عبدالله علیه السلام را جدا کند، حضرت فرمودند:

هنوز درب توبه باز است، اگر می خواهی برگردی، برگرد. خودش نخواست.

چیزی که با اختیار خودش نخواسته است، خدا به زور در حلق او کند؟

او اعلان کرده است که من با تمام وجود، بهشت تو را نمی خواهم. تا آخر عمر هم گفته است که نمی خواهم. حالا که مرده است، هیچ جاذبه ای در وجود خود برای جذب یک سیب بهشتی نیست، اگر خدا او را درون بهشت نیز ببرد، نمی تواند از نعمت ها استفاده کند، چون دهان خوردن نعمت بهشت، چشم دیدن مناظر بهشت، گوشِ شنیدن نواهای بهشت و شهوت و لذّت قرار گرفتن در کنار حور العین را ندارد، همه خاموش است. خدا او را کجا ببرد؟

شما کور مادرزادی را پیدا کنید، زیباترین تابلوی کمال الملک را نزد او ببر، کمال الملک(1) که اهل کاشان و نقّاش دربار قاجاریه بود و رضاشاه او را به نیشابور تبعید کرد و همانجا مرد و آنجا نیز دفن است، بگو: تلفیق و به قول خارجی ها، هارمونی رنگ ها را ببین، زیبایی تابلو را ببین، تابلو دارد با آدم حرف می زند. کور همه را تاریکی می بیند. بعد حوصله اش سر می رود و می گوید: من هیچ چیز را نمی بینم.

پروردگار در سورۀ اسراء می گوید:

«وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی»(2)

آن کسی که در اینجا چشم دیدن پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام را نداشته است، آنجا نیز چشم ندارد که ببیند، آن وقت تو می گویی: او را به بهشت ببر؟ او نمی بیند. او در دنیا در تاریکی بوده، در قیامت نیز باید در تاریکی باشد.

«فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ * وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ»(3)

در آخرت در دود غلیظ فراگیر می باشد. اگر چشم داشت، من او را به بهشت می بردم. تو که چشم داری بیا برو بهشت. اما اگر در دنیا

ص:29


1- (15) - کمال الملک، محمد غفاری منسوب به ابوذر غفاری ابن میرزا بزرگ کاشانی از مفاخر هنر نقاشی ایران متولد 1264 ه. ق، متوفی 1319 ه. ش وی پس از طی تحصیلات مقدماتی در کاشان به تهران عزیمت کرد و در مدرسه دارالفنون به کسب دانش پرداخت و در نقاشی که هنر مورد علاقه اش بود به موفقیت های بزرگی نایل آمد. او به دربار ناصر الدین شاه راه یافت و مدتها در کاخ گلستان به تهیه تابلوها و ایجاد آثار نفیس پرداخت و بر اثراستعداد شگرفی که از خود نشان داد در سال 1310 ه. ق به لقب کمال الملک مفتخر گردید. کمال الملک با هزینه شخصی به اروپا مسافرت کرد و پس از سه سال مطالعه درآثارنقاشان اروپا به ایران برگشت. وی درسال 1329 ه. ق مدرسه صنایع مستطرفه را در تهران افتتاح کرد و در آن مدرسه شاگردان هنرمندی پرورش داد. درسال 1307 ه. ق از کارکناره گرفت و به ملک شخصی خود نیشابور رفت و تا آ خر عمر به انزوا گذرانید و نابینا شد. مدفن وی در جوارآرامگاه شیخ عطار درنیشابوراست. «فرهنگ فارسی (اعلام)، محمد معین: 1600/6.»
2- (16) - اسراء (17):72؛ «و کسی که در این دنیا کوردل باشد، در آخرت هم کوردل و گمراه تر است.»
3- (17) - واقعه (56):42-43؛ «در میان بادی سوزان و آبی جوشان [قرار دارند،] * و سایه ای از دودهای بسیار غلیظ و سیاه.»

«صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»(1)

بودی و خود را علاج نکردی، در قیامت نیز همین است.

حسابرسی سریع متقین در قیامت

اگر این چهار برنامۀ مثبت را بگذرانیم، حساب ما نسبت به این چهار برنامه در دست خداست. محاسبۀ این چهار برنامه چقدر طول می کشد؟ گفتار خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که اهل سنّت نیز نوشته اند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

زمان حسابرسی خدا نسبت به شما این مقدار است: ابرهای اوایل بهار که رعد و برق می زنند، چه مقدار زمان می خواهد؟ خدا حساب عمرتان را به همان مقدار زمان رسیدگی می کند(2). اما اگر این چهار مرحله را مردم به شکل منفی بگذرانند، چقدر طول می کشد؟

شما خوشحال می شوید که این چهاربرنامه را مثبت گذرانده اید. دیگر کار ما نیز همین است که تا شما را به بهشت تحویل ندهیم، رها نمی کنیم. با وجود شما، ما کاری به جهنم نداریم.

کار ما برعکس آن واعظ است که سی روز ماه رمضان صحبت بهشت را کرد، یکی از مستمعین گفت: بیست و نه روز است که از بهشت و حور العین و درختها و آوازها و پرندگان بهشت و لباس های بهشت گفتی، فردا گوشه ای از عذاب جهنم را نیز بگو. گفت: نه، فردا نیز از بهشت می گویم، گفت: چرا، گفت: آنجایی که نمی روید، من آنجا را دارم می گویم، جهنم را که خودتان می روید و می بینید.

اما نه، ما جهنم را نمی گوییم، ما بهشت را می گوییم، همانجایی که آمادگی به شما می دهیم که بروید و ببینید. اگر بنا باشد ما را که این چهار مسیر را مثبت طی کردیم به جهنم ببرند، دیگر برای بهشت غیر از پیامبران و ائمه و شهدای کربلا

ص:30


1- (18) - بقره (2):18؛ «کر و لال و کورند.»
2- (19) - بحار الأنوار: 254/7، باب 11؛ «تفسیر قال الطبرسی رحمه الله: أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمّا کَسَبُوا أی حظ من کسبهم باستحقاقهم الثواب علیه وَ اللّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ ذکر فیه وجوه أحدها أن معناه سریع المجازاة للعباد علی أعمالهم و أن وقت الجزاء قریب یجری مجری قوله سبحانه وَ ما أَمْرُ السّاعَةِ إِلّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ و عبرعن الجزاء بالحساب لأن الجزاء کفاء العمل و بمقداره فهو حساب له یقال أحسبنی الشیء کفانی. و ثانیها أن یکون المراد به أنه یحاسب أهل الموقف فی أوقات یسیرة لا یشغله حساب أحد عن حساب غیره کما لا یشغله شأن عن شأن و ورد فی الخبر أن الله سبحانه یحاسب الخلائق کلهم فی مقدار لمح البصر و روی بقدرحلب شاه و روی عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنه قال معناه أنه یحاسب الخلق دفعة کما یرزقهم دفعة. و ثالثها أن معناه أنه سبحانه سریع القبول لدعاء هؤلاء و الإجابة لهم من غیر احتباس فیه و بحث عن المقدار الذی یستحقه کل داع و یقرب منه ما روی عن ابن عباس أنه قال یرید أنه لا حساب علی هؤلاء إنما یعطون کتبهم بأیمانهم فیقال لهم هذه سیئاتکم قد تجاوزت بها عنکم و هذه حسناتکم قد ضاعفتها لکم.» تفسیر مجمع البیان: 75/4؛ «ورُوِیَ، إنَّهُ سُبحانَهُ یُحاسِبُ جَمیعَ عِبادِهِ علی مِقْدارِ حَلْبِ شاةٍ وهذا یدُلُّ علی أنَّهُ لا یَشْغَلُهُ مُحاسَبَةُ أحَدٍ عَن مُحاسَبَةِ غَیرِهِ، ویَدُلُّ علی أنَّهُ سُبحانَهُ یَتکلَّمُ بلا لِسانٍ ولَهَواتٍ؛ لِیَصِحَّ أنْ یُحاسِبَ الجَمیعَ فی وَقتٍ واحدٍ.»

و حضرت مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه زهرا و مادران ائمه علیهم السلام که خیلی عدد آنها کم می شود، اصلاً برای بهشت، کسی مشتری نمی ماند.

چهار حقیقت

اگر ما خرج خدا شویم، پرصرفه ترین تجارت است. من متن این چهار برنامه را بخوانم که سخن کامل شود:

«لایَزُولُ قَدَمُ عَبْدٍ یَوْمَ القِیامَةِ بَیْنِ یَدَیِ اللّهِ عز و جل حَتّی یَسْئَلَهُ عَنْ أَرْبَعَ خِصال»

در پیشگاه خدا قدم احدی حرکت نمی کند، یعنی از قبر که او را بیرون می آورند، در قیامت بر سر جای خود میخکوب است و نمی تواند تکان بخورد، تا چهار خصلت را از او سؤال کنند.

اینجا پرسیدن به معنی این نیست که من نمی دانم بندۀ من چه کار کرده است، بگو که من آگاه شوم، نه، اگر کسی شمّ فهم حدیث داشته باشد، سؤال اینجا به معنی حساب کردن است.

اجازۀ قدم برداشتن به کسی نمی دهند، مگر این که چهار برنامۀ او را حسابرسی کنند:

«عُمُرِکَ فِیما أَفْنَیتَهُ»

عمری که به تو دادند، کجا بردی و تمام کردی؟

«وَ جَسَدِکَ فِیما أَبْلَیْتَهُ»

بدنت را در کجا هزینه کردی؟

«وَ مالِکَ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبْتَهُ وَ أَیْنَ وَضَعْتَهُ»

ص:31

پول و اموال خود را از کجا به دست آوردی و در کجا خرج کردی؟

«وَ عَنْ حُبّنا أَهْلَ البَیتِ»

از عشق و علاقۀ شما به اهل بیت علیهم السلام می پرسند، که آیا علاقه به اهل بیت داری یا نه؟

«فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: وَ مَا عَلامَةُ حُبِّکُمْ یا رَسُولَ اللّهِ؟»

در میان جمعیت، کسی که این حرف ها را از پیغمبر صلی الله علیه و آله می شنید، به پیغمبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: نشانۀ این محبت چیست؟ محبت همۀ چهارده نفر معصوم را داشته باشد یعنی چه؟ حضرت فرمودند:

«مَحَبّة هذا وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی رَأْسِ عَلِیّ بْنِ ابی طالِبٍ»(1)

خیلی جالب است که محبت امیرالمؤمنین را همسان با محبت جمع حساب کردند؛ یعنی اگر همۀ ما را داری، اما حضرت علی علیه السلام را نداری، ما هیچ رابطه ای با تو نداریم.

رومی نشد از سرّ علی کس آگاه آری نشد آگاه کس از سرّ اله

یک ممکن و این همه صفات واجب لا حول و لا قوّة الاّ بالله(2)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:32


1- (20) - بحار الأنوار: 103/27، باب 4، حدیث 70؛ الامالی، شیخ مفید: 353، حدیث 5.
2- (21) - مولوی.

پی نوشت ها

ص:33

پی نوشت ها

ص:34

پی نوشت ها

ص:35

پی نوشت ها

ص:36

3- هزینۀ عمر (چهار سؤال در قیامت)

اشاره

کرج، مسجد جامع رجایی شهر دهۀ سوم محرم 1384

ص:37

ص:38

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

در قیامت، کسی در پیشگاه مقدس حق اجازۀ حرکت و قدم برداشتن ندارد، مگر این که به چهار سؤال پاسخ داده و چهار برنامه در رابطه با او حسابرسی شود.

اگر این چهار برنامه، مثبت است، پاداش این چهار برنامه را به او بدهند و اگر منفی است، باید جریمه شود.

سؤال از عمر

اولین برنامه ای که حسابرسی می شود، عمر است که در کجا و در چه راهی هزینه و مصرف شده است. چون عمر عظیم ترین و مفیدترین سرمایه ای است که خداوند به انسان عنایت کرده است. هیچ لحظه ای توقف نمی کند. از زمانی که این سرمایه به انسان عنایت می شود، در حال گذر، عبور، تمام شدن و به پایان رسیدن است.

این سرمایۀ گذرا و این فرصت متحرک و از دست رفتنی، فقط یک بار به انسان عنایت می شود. چه در دنیا، چه در هنگام مرگ و چه در عالم آخرت، درخواست کسی را برای دوباره عنایت کردن عمر نمی پذیرند. چون ارادۀ حضرت حق به این

ص:39

تعلّق گرفته است که این فرصتِ عبوری و گذرا را یک بار عنایت کند، البته برای دوباره گرفتن این نعمت الهی، به پروردگار خیلی اصرار می شود، ولی نمی پذیرند.

ما خبر نداریم، شاید خوبانی که از دنیا عبور کردند و وارد عالم آخرت شدند، این درخواست را داشتند، ولی حتی از آنان نیز نپذیرفتند. این درخواست از خوبان را خبر نداریم، ولی از طریق آیات قرآن، ضایع کنندگان این سرمایه را خبر داریم که شش بار در قرآن مجید آمده است که از خدا درخواست دریافت دوباره اش را می کنند.

احتضار و درخواست عمر دوباره

یک بار آن، در حالت احتضار است؛ یعنی آن وقتی که نه کاملاً چشم انسان را از دنیا بستند و نه کاملاً چشم او را به دنیای بعد باز کردند. چراغ عمر در حال خاموشی است و جهان بعد نیز رخ نشان می دهد.

این حالت را اسلام حالت احتضار می گوید؛ یعنی حالتی که به انسان ندا می دهند که برای ورود به عالم بعد حاضر شود. اینجاست که ضایع کنندگان عمر از خدا درخواست دریافت دوبارۀ عمر را می کنند.

کلام خدا در قرآن، در رابطه با خوبان ساکت است، ولی دربارۀ این طایفه در سورۀ مؤمنون می فرماید: ناله و التماس می کنند که

«رَبِّ ارْجِعُونِ»(1)

خدایا! ما را برگردان. به کجا برگرداند؟ به اول جادۀ تکلیف؛ یعنی تمام عمر تکلیفی خود را دوباره درخواست برگرداندن می کنند.

برای چه درخواست می کنند؟ از این دنیا، با این شلوغی، ناامنی، فساد، تنگنا، بن بست، گرانی و نامردمی ها خیلی خوششان می آید؟ نه. خود پروردگار

ص:40


1- (1) - مؤمنون (23):99؛ «پروردگارا! مرا [برای جبران گناهان و تقصیرهایی که از من سر زده به دنیا] بازگردان.»

می گوید که برای چه درخواست برگشت می کنند.

علت درخواست آنها این است که: در آنجا می بینند که تمام سرمایۀ عمر، از دست رفته و به جای آن هیچ سودی برنگشته است؛ یعنی فرصت عمر او حرام و تباه شده است. چون عمر اگر در همان خط سیر حیوانی تمام شود، سودی در آن نمی ماند. بلکه سرمایه ای بوده که بر باد رفته است.

در قرآن مجید همین مسأله را می بینید که پروردگار عالم در آیات متعدد سی جزء قرآن، نسبت به عمرهای تباه شده، تعبیرهای لطیفی دارد.

علت درخواست، روشن است. لحظاتی است که آگاهی انسان بسیار قوی می شود و تمام گذشتۀ خودش را ملاحظه می کند که بر باد رفته است. عظیم ترین سرمایه را خرج کرده، ولی سودی بر نگردانده و فقط خرج شده است.

شخص عاقل و بیدار، با تکیۀ بر پروردگار، چه این که خود را هزینۀ کار ظاهری مثبت کند، چه هزینۀ کار معنوی، امید دارد که این سرمایه عظیم برای او سودآور است. این امید درست و مثبت است، چون این سرمایه، با تمام آنچه که به این سرمایه گره خورده است؛ بدن، چشم، گوش، قلب، پول، نعمت ها، مجموعۀ این ها، زیر مجموعۀ عمر است.

پاداش چند برابر

وقتی شما عمر خود را برابر با طرح خدا، چه در امور ظاهر و چه در امور باطن هزینه می کنید، پروردگار عالم نیز در مقابل هزینه کردن شما، ولو یک لحظه باشد، پاداشی بالاتر از مایۀ هزینه شده را به شما مرحمت می کند. ما اصلاً پاداش برابر نداریم.

پنجاه سال هزینه می کنیم و بعد مایۀ عمر و سرمایه تمام می شود و می میریم، ولی پروردگار عالم وقتی می خواهد بهرۀ این سرمایۀ مصرف شده را به شما بدهد،

ص:41

می فرماید:

«جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها»(1)

و به این پاداش نیز قناعت نمی کند و می فرماید:

«وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ»(2)

و در بعضی از آیات نیز می فرماید: آن

«وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»(3)

آن اضافه چیست؟ یعنی آن بهشت، به تناسب هر کدام از ما برای ما کافی نیست؟ خدا در قرآن می فرماید: نه، کافی نیست، بلکه کم است. همچنین در سورۀ توبه می فرماید:

«وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ»

باز می فرماید: کافی نیست. در سورۀ نور می فرماید:

«وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»(4)

برای این که شما این سرمایه ای که مطابق طرح من در امر ظاهر و باطن هزینه کردید، قیمتش بیش از بهشت است.

اگر انسان قرآن را بفهمد، لذت می برد، که با خدا و انبیا زندگی کند، چون سند تجارتی که در این طرف برای افراد مقرّر شده است، فقط هزینه شدن است.

برگشتی ندارد؛ یعنی به تدریج نابود کردن، فنا کردن، از بین بردن، به باد دادن، دود کردن و آتش زدن است، دیگر در آن هیچ چیزی نمی ماند.

افراد در حال احتضار که دنیای بعد را می بیند، می بیند که هفت طبقۀ جهنم رو به روی او است، هیچ چیزی دیگر نیست؛ شفاعتی رو به روی او نیست:

ص:42


1- (2) - آل عمران (3):15؛ «بهشت هایی است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آنجا جاودانه اند.»
2- (3) - توبه (9):72؛ «و هم چنین خشنودی و رضایتی از سوی خدا [که از همۀ آن نعمت ها] بزرگ تر است.»
3- (4) - نساء (4):173؛ «و از فضل و احسانش بر آنان می افزاید.»
4- (5) - نور (24):38؛ «و از فضلش برای آنان بیفزاید.»

«فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشّافِعِینَ»(1)

هر چه صدا می زند، جوابی از خدا نمی آید:

«لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ»(2)

خدا نگاه محبت آمیزی نمی کند:

«وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ»(3)

تسویه حساب نیز به آنها نمی دهند. می گوید: پرونده ات بر روی گردنت بماند، هیچ چیزش را کم و پاک نمی کنم «وَ لا یُزَکِّیهِمْ»(4)

کسانی که خوب زندگی می کنند، یا قرآن را فهمیدند، یا از طریق این مساجد و مجالس قرآن را می فهمند و قبول می کنند و با قرآن زندگی می کنند، هم دنیای آباد و هم آخرت آبادی دارند.

این ضایع کنندگان عمر، از خدا درخواست عمر دوباره می کنند و می گویند:

«رَبِّ ارْجِعُونِ»(5) برای چه؟ فلسفه اش را می گوید؛ این ها در آن حال که همۀ سرمایه ای که خودم به آنها دادم و راه کاسبی این سرمایه را نیز با صد و بیست و چهار هزار پیامبر و صد و چهارده کتاب و دوازده امام به آنها یاد دادم، یا آمدند گوش دادند و قبول نکردند و یا از اصل نیامدند که گوش بدهند.

این دیگر به خدا ربطی ندارد. پروردگار عالم، حق خودش می دانست که بندگانش را راهنمایی کند، تا چند روزی که در دنیا هستید، عمر و متعلّقاتش را چگونه هزینه کنید. چیز دیگری بر عهدۀ او نیست.

عذاب، بعد از اتمام حجت

خدا در قرآن مجید فرموده است:

راحت باشید! کسی را به جهنم نمی برم، مگر این که پیام خودم را به او برسانم.

ص:43


1- (6) - مدثر (74):48؛ «پس آنان را شفاعت شفیعان سودی نمی دهد.»
2- (7) - آل عمران (3):77؛ «و خدا با آنان سخن نمی گوید.»
3- (8) - آل عمران (3):77؛ «و خدا با آنان سخن نمی گوید، و در قیامت به آنان نظر [لطف و رحمت] نمی نماید، و [از گناه و آلودگی] پاکشان نمی کند.»
4- (9) - آل عمران (3):77؛ «و [از گناه و آلودگی] پاکشان نمی کند.»
5- (10) - مؤمنون (23):99؛ «پروردگارا! مرا [برای جبران گناهان و تقصیرهایی که از من سر زده به دنیا] بازگردان.»

چون و چرا نکنید که آیا تمام ملت ها پیغمبر داشته اند؟ خدا در قرآن می فرماید:

«إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ»(1)

این سند الهی است که در کرۀ زمین، جمعیتی بی پیغمبر نداشتیم. فرض کنید کسی متولد شد که اصلاً صدای هیچ پیغمبری را نشنید، حجت به او تمام نیست؟ چرا حجت تمام است. با عقل، ندای فطرت و فریاد وجدان، کسی از زیر این خیمه نمی تواند در برود که بگوید نشد و نمی شد و نشنیدم و نفهمیدم.

الهامات درونی، حجت الهی

حداقل صدای عقل خود را که شنیدی. خدا در قرآن می فرماید:

حداقل، الهامی از طریق نفس، ولو ضعیف، به تو شده است. خیلی از ماها تا کنون در معرض نسیم ملکوتی الهام نفسی بودیم، شاید در یاد ما نباشد.

یکی از علمای بزرگ نجف می فرمود: پشت درب خانۀ ما در نجف، کلونی بود.

کلون چیست؟ نجارها از خود چوب، پشت درب چوبی، چیزی دندانه دار می ساختند که کلید آهنی بزرگی داشت، وقتی که از سوراخ بیرون درب، کلید را به داخل می دادند، دندانۀ کلید بر دندانه های کلون می افتاد، وقتی کلید را می چرخاندند، کلون به عقب می رفت و درب باز می شد، اگر از این طرف می چرخاندند، در قفل می شد.

ایشان می گوید: من از جوانی این خانه را تهیه کردم، تا چهل سال نیز در این خانه بودم، نمی شد که خانه ام را عوض کنم، زیر چارچوب درب گودالی بود، غیر از من و خانواده ام کسی از آن خبر نداشت.

با هم قرار داشتیم که هر کدام از خانه بیرون رفتیم و دیگری نبود، این کلید را در آن چاله بیاندازد، بعد که آمدیم، بدانیم که کلید کجاست. وقتی من می آمدم

ص:44


1- (11) - فاطر (35):24؛ «و هیچ امتی نبوده مگر آنکه در میان آنان بیم دهنده ای گذاشته است.»

و خانواده ام نبودند، فوراً دست می انداختم و کلید را از آن سوراخ درمی آوردم و درب را باز می کردم. آنها نیز وقتی می آمدند که من نبودم، دست می کردند و کلید را درمی آوردند. چهل سال کار ما همین بود.

ایشان فرمودند:

شبی خانواده ام نبودند، و هوا تاریک بود، مانند سال های گذشته که می نشستم و کلید را در می آوردم، این کار را نکردم، نشستم، به دلم گذشت که کبریت بزنم و داخل سوراخ را نگاه کنم، بعد کلید را در آورم. کبریت زدم، دیدم عقرب سیاهی به اندازۀ کف دست روی کلید خوابیده است. این الهام است. همین حجت خدا برای نجات است.

تا خدا به هر شکلی راه بهشت را به روی مردم باز نکند و تا مردم را نسبت به عاقبت به شرّی هشدار ندهد، در قیامت آنها را عذاب نمی کند.

عاقبت صرف عمر در حیوانیت

اول مرگ می بیند که عمرش کاملاً تباه شده است، یعنی این همه سال در جادۀ انسانیّت نبوده، بلکه در جادۀ حیوانات رفته است:

«اَلَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ»(1)

عمری را هزینۀ شکم و خوشگذرانی ها کرده است و مانند حیوانات و چهارپایان بوده. حالا می فهمد که عجب بلایی بر سر خودش آورده است؛ سرمایه اش نابود شده است. درخواستش چیست؟ این که دوباره این سرمایۀ عمر را به او بدهند، تا با آن تجارت جدید را شروع کند، تجارتش چیست؟

«لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ»(2)

خدایا! مرا در اول جادۀ تکلیف بگذار تا در همه چیز خوب عمل کنم و کم کم به

ص:45


1- (12) - محمد (47):12؛ «در حالی که کافران همواره سرگرم بهره گیری از [کالا و لذت های زودگذر] دنیایند و می خورند، همان گونه که چهارپایان می خورند.»
2- (13) - مؤمنون (23):100؛ «امید است در [برابر] آنچه [از عمر، مال و ثروت در دنیا] واگذاشته ام کار شایسته ای انجام دهم.»

سمت تو بیایم، بعد ملک الموت را بفرست که ما را ببرد.

خدا جواب می دهد. این جواب خیلی عجیب و وحشتناک است؛

«کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها»(1)

این سرمایه را دوباره به تو دادن که اصلاً امکان ندارد. ما اراده کردیم که این سرمایه را یکبار به هر کسی بدهیم. این قولی که به من می دهید که یک بار دیگر به من سرمایه بده، من همه را صحیح هزینه کنم، این قول تو دروغ است. چرا؟ چون در این همه سال عمر، بافت تو بافت حیوان ها شده و با حیوانیت اتّحاد پیدا کرده ای. اگر تو را برگردانم، باز هم آدم نمی شوی.

عمر تباه شده برابر با آتش برزخ

پس تکلیف چیست؟

«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(2)

تو را به جهانی بین دنیا و آخرت می برم که اسمش جهان برزخ است. در آنجا زندگی ای داری که نه دنیای کامل است و نه آخرت کامل، چون زندگی تو برپایۀ ضایع کردن عمر است. من سرمایه را به تو دادم، طرح دادم که با آن چگونه تجارت کنی، اما به من پشت کردی و در مقابل انبیا و ائمه علیهم السلام کبر ورزیدی، شاخ و شانه کشیدی، اکنون که هیچ چیزی نداری، در عالم برزخ، تمام عمر ضایع شده ات را به صورت آتش به تو برمی گردانم؛ یعنی تو عمر خود را هیزم آتش کردی.

خدا این را در کجای قرآن می فرماید که در برزخ، عمر ضایع و تباه شده به صورت آتش برمی گردد؟

«اَلنّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا»(3)

برزخ آثاری از دنیا دارد. یکی از آثارش روز و شب است که هم روز دارد و هم

ص:46


1- (14) - مؤمنون (23):100؛ «[به او می گویند:] این چنین نیست [که می گویی] بدون تردید این سخنی بی فایده است که او گوینده آن است.»
2- (15) - مؤمنون (23):100؛ «و پیش رویشان برزخی است تا روزی که برانگیخته می شوند.»
3- (16) - غافر (40):46؛ «[عذابشان] آتش است که صبح و شام بر آن عرضه می شوند.»

شب. به همین خاطر خدا روز و شبِ برزخ را نام می برد.

این برزخ آنان است.

«وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ»(1)

بعد از این که قیامت برپا شد، آن وقت باید با راهنمایان خود که این ها را به تباه کردن عمر راهنمایی کردند، دست به دست هم بدهند و به جهنم بروند.

نمی روند؟ خدا در قرآن می فرماید:

«اُدْخُلُوا»(2)

وارد شوید! مگر باید دلشان بخواهد که به جهنم بروند؟

عمر ضایع شده، هیزم جهنم است که در قرآن نیز همین تعبیر آمده است:

«فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً»(3)

این ها هیزم جهنم هستند. این عمر، ضایع شده است.

حسابرسی از عمر

پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند:

حساب اول شما، حساب از عمر است.

در حسابرسی عمر شما، به دو مسأله برمی خورند. شما که اهل خدا و مسجد و پیغمبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام هستید، شما که خوب هستید، این کلمۀ خوب در قرآن «نِعْمَ الْعَبْدُ»(4) بندۀ خوب است.

وقتی به عمر شما رسیدگی می کنند، می بینند عمر شما در حدّی است شما را نجات می دهد. عمر ما نیز تا حدّی در دو جا هزینه شده است؛

اول: همین منبرها و نمازهایی که با جماعت خواندید که پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

تعداد آن از ده نفر بگذرد، هیچ کسی غیر خدا نمی تواند ثوابش را بنویسد. این

ص:47


1- (17) - غافر (40):46؛ «و روزی که قیامت برپا شود.»
2- (18) - غافر (40):46؛ «در آورید.»
3- (19) - جن (72):15؛ «ولی منحرفان هیزم دوزخ اند.»
4- (20) - ص (38):30؛ «چه نیکو بنده ای بود.»

برگشت هزینه شدن عمرتان است.(1) دوم: این که در کنار مجلس علم نشستید، که پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

اگر کسی از خانه برای شرکت در مجلس علم راه می افتد، یا کسی که به نیّت یاد گرفتن دارد می رود، مانند ما که آمدیم، اگر به جلسۀ یادگیری نرسد و در راه بمیرد، «مات شهیداً».(2) بخش دیگر از عمر شما را حساب می رسند و می بینند که هزینۀ عبادت پروردگار شده است. نماز و روزه ها و حج و ذکر و گریه های شما یک طرف، من عمل مستحبی را بگویم که بیشتر شما اهل آن هستید، خدا در قرآن اعلام کرده است:

«وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ»(3)

اگر می خواهی انجام بده، نمی خواهی انجام نده. اگر خوابیدی و بلند نشدی که انجام بدهی، ما در قیامت نمی گوییم که چرا انجام ندادی، چون خدا رفیق ماست و بهترین رفیق نیز اوست. در دعاها آمده است: «یا خیر رفیق»(4) ای بهترین رفیق.

کار این رفیق این است که جیب ما را پر از ثواب کند. هیچ چیزی برای خودش از ما نمی خواهد. سند می دهد؛ این یازده رکعت نمازی که هنوز اذان صبح نشده است، نشسته، ایستاده یا حتی در رختخواب خواندید و مهر را به دست گرفتید و روی پیشانی گذاشتید،(5) خدا در قرآن می فرماید:

«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ»(6)

یک نفر در این عالم خبر ندارد که آن مایۀ دلشادی و سروری که برای این افراد گذاشتم، چیست؟ فقط خودم می دانم. این برای انجام اعمال مستحب است، تا چه رسد به واجبات؛ نماز و روزه و...

ص:48


1- (21) - مستدرک الوسائل: 443/6-444، باب 1، حدیث 7184؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَتَانِی جَبْرَئِیلُ مَعَ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ بَعْدَ صَلَاةِ الظُّهْرِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبِّکَ یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ أَهْدَی إِلَیْکَ هَدِیَّتَیْنِ لَمْ یُهْدِهِمَا إِلَی نَبِیٍّ قَبْلَکَ قُلْتُ مَا الْهَدِیَّتَانِ قَالَ الْوَتْرُ ثَلَاثُ رَکَعَاتٍ وَ الصَّلَاةُ الْخَمْسُ فِی جَمَاعَةٍ قُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا لِأُمَّتِی فِی الْجَمَاعَةِ قَالَ یَا مُحَمَّدُ إِذَا کَانَا اثْنَیْنِ کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ بِکُلِّ رَکْعَةٍ مِائَةً وَ خَمْسِینَ صَلَاةً وَ إِذَا کَانُوا ثَلَاثَةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلٍّ مِنْهُمْ بِکُلِّ رَکْعَةٍ سِتَّمِائَةِ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا أَرْبَعَةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ بِکُلِّ رَکْعَةٍ أَلْفاً وَ مِائَتَیْ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا خَمْسَةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ بِکُلِّ رَکْعَةٍ أَلْفَیْنِ وَ أَرْبَعَمِائَةِ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا سِتَّةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِکُلِّ رَکْعَةٍ أَرْبَعَةَ آلَافٍ وَ ثَمَانَمِائَةِ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا سَبْعَةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِکُلِّ رَکْعَةٍ تِسْعَةَ آلَافٍ وَ سِتَّمِائَةِ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا ثَمَانِیَةً کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَی لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ تًِ کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَی أَقْلَاماً وَ الثَّقَلَانِ مَعَ الْمَلَائِکَةِ کُتَّاباً لَمْ یَقْدِرُوا أَنْ یَکْتُبُوا ثَوَابَ رَکْعَةٍ وَاحِدَةٍ.»
2- (22) - بحار الأنوار: 186/1، باب 1، حدیث 111؛ «أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ، باب مِنَ الْعِلْمِ تَتَعَلَّمُهُ أَحَبُّ إِلَیْنَا مِنْ أَلْفِ رَکْعَةٍ تَطَوُّعاً وَ قَالَ سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ إِذَا جَاءَ الْمَوْتُ طَالِبَ الْعِلْمِ وَ هُوَ عَلَی هَذِهِ الْحَالِ مَاتَ شَهِیداً.» مستدرک الوسائل: 300/17، باب 8، حدیث 21406؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ زَارَ عَالِماً فَکَأَنَّمَا زَارَنِی وَ مَنْ صَافَحَ عَالِماً فَکَأَنَّمَا صَافَحَنِی وَ مَنْ جَالَسَ عَالِماً فَکَأَنَّمَا جَالَسَنِی وَ مَنْ جَالَسَنِی فِی الدُّنْیَا أُجْلِسُهُ مَعِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَإِذَا جَاءَ الْمَوْتُ یَطْلُبُ صَاحِبَ الْعِلْمِ وَ هُوَ یَطْلُبُ الْعِلْمَ مَاتَ شَهِیداً وَ مَنْ أَرَادَ رِضَائِی فَلْیُکْرِمْ صَدِیقِی قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ صَدِیقُکَ قَالَ صَدِیقِی طَالِبُ الْعِلْمِ وَ هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ مَنْ أَکْرَمَهُ فَقَدْ أَکْرَمَنِی وَ مَنْ أَکْرَمَنِی فَقَدْ أَکْرَمَ اللَّهَ وَ مَنْ أَکْرَمَ اللَّهَ فَلَهُ الْجَنَّةُ فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْ ءٌ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عز و جل مِنْ هَذَا الْعِلْمِ وَ مَذَاکِرَةُ الْعِلْمِ سَاعَةً أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ عز و جل مِنْ عِبَادَةِ عَشَرَةِ أَلْفِ سَنَةٍ وَ طُوبَی لِطَالِبِ الْعِلْمِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.»
3- (23) - اسراء (17):79؛ «و پاسی از شب را برای عبادت و بندگی بیدار باش.»
4- (24) - بحار الأنوار: 54/72، باب 42، حدیث 17؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ رَفِیقٌ یُعْطِی الثَّوَابَ وَ یُحِبُّ کُلَّ رَفِیقٍ وَ یُعْطِی عَلَی الرِّفْقِ مَا لَایُعْطِی عَلَی الْعُنْفِ.»
5- - وسائل الشیعة: 139/6-140، باب 62، حدیث 7556؛ «جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهم السلام عَنْ قِیَامِ اللَّیْلِ بِالْقُرْآنِ فَقَالَ لَهُ أَبْشِرْ مَنْ صَلَّی مِنَ اللَّیْلِ عُشْرَ لَیْلِهِ لِلَّهِ مُخْلِصاً (ابْتِغَاءَ ثَوَابِ اللَّهِ) قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِمَلَائِکَتِهِ اکْتُبُوا لِعَبْدِی هَذَا مِنَ الْحَسَنَاتِ عَدَدَ مَا أَنْبَتَ فِی اللَّیْلِ مِنْ حَبَّةٍ وَ وَرَقَةٍ وَ شَجَرَةٍ وَ عَدَدَ کُلِّ قَصَبَةٍ وَ خُوصٍ وَ مَرْعًی وَ مَنْ صَلَّی تُسُعَ لَیْلِهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَشْرَ دَعَوَاتٍ مُسْتَجَابَاتٍ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ وَ مَنْ صَلَّی ثُمُنَ لَیْلِهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ شَهِیدٍ صَابِرٍ صَادِقِ النِّیَّةِ وَ شُفِّعَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ وَ مَنْ صَلَّی سُبُعَ لَیْلِهِ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ یَوْمَ یُبْعَثُ وَ وَجْهُهُ کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ حَتَّی یَمُرَّ عَلَی الصِّرَاطِ مَعَ الآْمِنِینَ وَ مَنْ صَلَّی سُدُسَ لَیْلِهِ کُتِبَ فِی الْأَوَّابِینَ وَ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَنْ صَلَّی خُمُسَ لَیْلِهِ زَاحَمَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلَ الرَّحْمَنِ فِی قُبَّتِهِ وَ مَنْ صَلَّی رُبُعَ لَیْلِهِ کَانَ فِی أَوَّلِ الْفَائِزِینَ حَتَّی یَمُرَّ عَلَی الصِّرَاطِ کَالرِّیحِ الْعَاصِفِ وَ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ وَ مَنْ صَلَّی ثُلُثَ لَیْلِهِ لَمْ یَبْقَ مَلَکٌ إِلَّا غَبَطَهُ بِمَنْزِلَتِهِ مِنَ اللَّهِ وَ قِیلَ لَهُ ادْخُلْ مِنْ أَیِّ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ الثَّمَانِیَةِ شِئْتَ وَ مَنْ صَلَّی نِصْفَ لَیْلِهِ فَلَوْ أُعْطِیَ مِلْ ءَ الْأَرْضِ ذَهَباً سَبْعِینَ أَلْفَ مَرَّةٍ لَمْ یَعْدِلْ جَزَاءَهُ وَ کَانَ لَهُ بِذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ رَقَبَةً یُعْتِقُهَا مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ وَ مَنْ صَلَّی ثُلُثَیْ لَیْلِهِ کَانَ لَهُ مِنَ الْحَسَنَاتِ قَدْرُ رَمْلِ عَالِجٍ أَدْنَاهَا حَسَنَةٌ أَثْقَلُ مِنْ جَبَلِ أُحُدٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ وَ مَنْ صَلَّی لَیْلَةً تَامَّةً تَالِیاً لِکِتَابِ اللَّهِ عز و جل رَاکِعاً وَ سَاجِداً وَ ذَاکِراً أُعْطِیَ مِنَ الثَّوَابِ مَا أَدْنَاهُ یَخْرُجُ مِنَ الذُّنُوبِ کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ وَ یُکْتَبُ لَهُ عَدَدُ مَا خَلَقَ اللَّهُ عز و جل مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ مِثْلَهَا دَرَجَاتٌ وَ یُثَبَّتُ النُّورُ فِی قَبْرِهِ وَ یُنْزَعُ الْإِثْمُ وَ الْحَسَدُ مِنْ قَلْبِهِ وَ یُجَارُ مِنَ عَذَابِ الْقَبْرِ وَ یُعْطَی بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ وَ یُبْعَثُ مَعَ الآْمِنِینَ وَ یَقُولُ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِمَلَائِکَتِهِ یَا مَلَائِکَتِی انْظُرُوا إِلَی عَبْدِی أَحْیَا لَیْلَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی أَسْکِنُوهُ الْفِرْدَوْسَ وَ لَهُ فِیهَا مِائَةُ أَلْفِ مَدِینَةٍ فِی کُلِّ مَدِینَةٍ جَمِیعُ مَا تَشْتَهِی الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ لَمْ یَخْطُرْ عَلَی بَالٍ سِوَی مَا أَعْدَدْتُ لَهُ مِنَ الْکَرَامَةِ وَ الْمَزِیدِ وَ الْقُرْبَةِ.» بحار الأنوار: 140/84، باب 6، ذیل حدیث 8؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَا مِنْ عَمَلٍ حَسَنٍ یَعْمَلُهُ الْعَبْدُ إِلَّا وَ لَهُ ثَوَابٌ فِی الْقُرْآنِ إِلَّا صَلَاةُ اللَّیْلِ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یُبَیِّنْ ثَوَابَهَا لِعَظِیمِ خَطَرِهَا عِنْدَهُ فَقَالَ تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ.»
6- (26) - سجده (32):17؛ «پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایۀ شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند، برای آنان پنهان داشته اند.»

کَرم خدا در حسابرسی

این روایت را مرحوم فیض، در جلد دوم کتاب «علم الیقین» نقل کرده است. به پروردگار می فرمایند: این پرونده باید مختومه شود و صاحب آن را در جهنم بیاندازیم. هیچ دستگیرۀ نجاتی ندارد. خطاب می رسد: با او صحبت کنید، ببینید با عالمی رفیق بوده است؟ عالم، یعنی عالم واجد شرایط، آن اهل حال ها و نماز شب خوان ها، آنهایی که واقعاً خیرخواه مردم هستند و شمع وار می سوزند تا زندگی دنیا و آخرت مردم را روشن کنند.(1) ای ملائکه! ببینید او با عالِم رفیق بوده است؟ به خاطر همین رفاقت با عالم او را به جهنم نبرید. می گویند: تو اهل کجایی؟ آیا با عالمی رفیق بودی؟ می گوید:

نه، به این ها فحش نیز می دادیم.

پروردگار می فرماید: بپرسید، در محلی که خانه داشت، خانۀ عالمی نبوده که به خاطر همسایگی، او را به جهنم نبریم؟ می گوید: نه، اتفاقاً من به دنبال ملک و خانه ای بودم که نزدیک مسجد و حسینیه و این ها نباشد.

خطاب می رسد، بپرسید: اسم او همنام عالمی هست؟ ابراهیم، اسماعیل، تقی، حسن، حسین؟ می گوید: نه، اسم من نیز اسم بیگانه از اسلام است.

خدا می خواهد به بهانه ای او را به بهشت ببرد، ولی راه بسته است. می گوید:

فرشتگان من! ببینید نسبت به بندۀ من، کار مثبتی کرده است؟ هزینۀ مالی، وقتی، فکری؟ می گوید: آری، روزی کسی می خواست وضو بگیرد تا نماز بخواند، آب نداشت، من آب خوردنم را به او دادم، وضو گرفت و نماز خواند. خطاب می رسد: او را ببخشید.

حال ببینید، شما که عمر خود را در عبادت و کمک به خلق خدا هزینه کرده اید، با شما چه خواهند کرد؟ خرج خدمت به خلق، عیادت مریض، آزاد کردن

ص:49


1- (27) - کافی: 34/1، باب ثَوَابِ الْعَالِمِ وَ الْمُتَعَلِّمِ، حدیث 1؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ سَلَکَ طَرِیقاً یَطْلُبُ فِیهِ عِلْماً سَلَکَ اللَّهُ بِهِ طَرِیقاً إِلَی الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ وَ إِنَّهُ یَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِی السَّمَاءِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ حَتَّی الْحُوتِ فِی الْبَحْرِ وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَی الْعَابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَی سَائِرِ النُّجُومِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لَادِرْهَماً وَ لَکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ.»

زندانی، ساختن پل، مدرسه، رسیدگی به یتیم، ادا کردن قرض مستحق، تهیۀ جهیزیه، عبادت رب و خدمت به خلق، آن وقت چقدر طول می کشد که در قیامت شما را نگهدارند، تا به حساب شما را برسند و به بهشت ببرند؟ این دیگر بستگی به کیفیت هزینه دارد. نهایت طول کشیدن آن، مانند رعد و برق ابر بهاری است.

در روایت دیگری پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

زمان رسیدگی به پروندۀ شما، خیلی که نگه دارند، از اندازۀ خواندن دو رکعت نماز واجب کمتر است. این نیز برای شماست.

پنج آیۀ دیگر نیز دربارۀ درخواست عمر دوباره هست که مجال بحث نمی باشد.(1)

قدردانی نعمت دین

خدا چه نعمت هایی به شما داده است که خود و پیغمبرش را به شما شناسانده است! دل شما را به خودش، پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام، قرآن، نماز، عبادت و خدمت به خلق خود گره داده است، همان چیزی را می گویم که خودش در قرآن فرموده است: «طُوبی لَهُمْ»(2) خوش به حال شما، خدا این را می گوید.

ز دام طبیعت پریدن خوش است گل از باغ لاهوت چیدن خوش است

می عشق نوشیدن از دست دوست از آن باده جان پروریدن خوش است

نسیمی وزد گر ز باغ وصال چو گل جامه بر تن دریدن خوش است

همه شب به امید صبح وصال چو نی ناله از دل کشیدن خوش است

ص:50


1- (28) - آیاتی که به درخواست بازگشت به دنیا اشاره دارد: مؤمنون (23):106-107؛ «می گویند: پروردگارا! تیره بختی و شقاوت ما بر ما چیره شد، و ما گروهی گمراه بودیم. * پروردگارا! ما را از دوزخ بیرون آر، پس اگر [به بدی ها و گمراهی ها] بازگشتیم، بی تردید ستمکار خواهیم بود.» فاطر (35):37؛ «و آنان در آنجا شیون و فریاد می زنند: پروردگارا! ما را بیرون بیاور تا کار شایسته انجام دهیم غیر آنچه انجام می دادیم. [می گویم:] آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس می خواست در آن مقدار عمر متذکّر شود، متذکّر می شد؛ و [آیا] بیم دهنده ای به سوی شما نیامد؟ پس بچشید که برای ستمکاران هیچ یاوری نیست.» انعام (6):27؛ «اگر هنگامی که آنان را بر آتش [دوزخ] نگه داشته اند ببینی [حالتی ذلت بار و وضعی هول انگیز می بینی] می گویند: ای کاش به دنیا بازگردانده می شدیم، و در آنجا آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم، و از مؤمنان می شدیم.» سجده (32):12؛ «و اگر ببینی زمانی که [این] مجرمان [منکر قیامت] نزد پروردگارشان سرهایشان را به زیر افکنده اند [می بینی که می گویند:] پروردگارا! [به آنچه ما را وعده داده بودی] بینا شدیم و [به دعوت حق] شنوا گشتیم، پس ما را به دنیا برگردان تا کار شایسته انجام دهیم، بی تردید ما باور کننده [همۀ حقایق] هستیم.» اعراف (7):53؛ «آیا [منکران قرآن برای باور کردن آن] جز تحقّق وعده هایش را انتظار می برند؟! روزی که حقایق بیان شده در آن [به صورتی ظاهر و آشکار] بیاید، کسانی که از پیش، آن را فراموش کرده بودند، می گویند: یقیناً فرستادگان پروردگارمان حق را آوردند [ولی ما آن را نپذیرفتیم،] پس آیا [در چنین روزی] شفاعت کنندگانی برای ما هست که ما را شفاعت کنند یا [به دنیا] بازگردانده می شویم تا کاری غیر آنچه انجام می دادیم، انجام دهیم؟! به راستی آنان [سرمایۀ] وجودشان را تباه کردند و آنچه را به دروغ [به عنوان شریک خدا به خدا] نسبت می دادند [از دستشان رفت و] گم شد.»
2- رعد (13):29؛ «برای آنان زندگی خوش و با سعادت... است.»

از این شهر و این خانه تا کوی دوست چو آهوی وحشی دویدن خوش است

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:51

پی نوشت ها

(1) - مؤمنون (23):99؛ «پروردگارا! مرا [برای جبران گناهان و تقصیرهایی که از من سر زده به دنیا] بازگردان.»

(2) - آل عمران (3):15؛ «بهشت هایی است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آنجا جاودانه اند.»

(3) - توبه (9):72؛ «و هم چنین خشنودی و رضایتی از سوی خدا [که از همۀ آن نعمت ها] بزرگ تر است.»

(4) - نساء (4):173؛ «و از فضل و احسانش بر آنان می افزاید.»

(5) - نور (24):38؛ «و از فضلش برای آنان بیفزاید.»

(6) - مدثر (74):48؛ «پس آنان را شفاعت شفیعان سودی نمی دهد.»

(7) - آل عمران (3):77؛ «و خدا با آنان سخن نمی گوید.»

(8) - آل عمران (3):77؛ «و خدا با آنان سخن نمی گوید، و در قیامت به آنان نظر [لطف و رحمت] نمی نماید، و [از گناه و آلودگی] پاکشان نمی کند.»

(9) - آل عمران (3):77؛ «و [از گناه و آلودگی] پاکشان نمی کند.»

(10) - مؤمنون (23):99؛ «پروردگارا! مرا [برای جبران گناهان و تقصیرهایی که از من سر زده به دنیا] بازگردان.»

(11) - فاطر (35):24؛ «و هیچ امتی نبوده مگر آنکه در میان آنان بیم دهنده ای گذاشته است.»

(12) - محمد (47):12؛ «در حالی که کافران همواره سرگرم بهره گیری از [کالا و لذت های زودگذر] دنیایند و می خورند، همان گونه که چهارپایان می خورند.»

(13) - مؤمنون (23):100؛ «امید است در [برابر] آنچه [از عمر، مال و ثروت در دنیا] واگذاشته ام کار شایسته ای انجام دهم.»

(14) - مؤمنون (23):100؛ «[به او می گویند:] این چنین نیست [که می گویی] بدون تردید این سخنی بی فایده است که او گوینده آن است.»

(15) - مؤمنون (23):100؛ «و پیش رویشان برزخی است تا روزی که برانگیخته می شوند.»

(16) - غافر (40):46؛ «[عذابشان] آتش است که صبح و شام بر آن عرضه می شوند.»

ص:52

(17) - غافر (40):46؛ «و روزی که قیامت برپا شود.»

(18) - غافر (40):46؛ «در آورید.»

(19) - جن (72):15؛ «ولی منحرفان هیزم دوزخ اند.»

(20) - ص (38):30؛ «چه نیکو بنده ای بود.»

(21) - مستدرک الوسائل: 443/6-444، باب 1، حدیث 7184؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَتَانِی جَبْرَئِیلُ مَعَ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ بَعْدَ صَلَاةِ الظُّهْرِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبِّکَ یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ أَهْدَی إِلَیْکَ هَدِیَّتَیْنِ لَمْ یُهْدِهِمَا إِلَی نَبِیٍّ قَبْلَکَ قُلْتُ مَا الْهَدِیَّتَانِ قَالَ الْوَتْرُ ثَلَاثُ رَکَعَاتٍ وَ الصَّلَاةُ الْخَمْسُ فِی جَمَاعَةٍ قُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا لِأُمَّتِی فِی الْجَمَاعَةِ قَالَ یَا مُحَمَّدُ إِذَا کَانَا اثْنَیْنِ کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ بِکُلِّ رَکْعَةٍ مِائَةً وَ خَمْسِینَ صَلَاةً وَ إِذَا کَانُوا ثَلَاثَةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلٍّ مِنْهُمْ بِکُلِّ رَکْعَةٍ سِتَّمِائَةِ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا أَرْبَعَةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ بِکُلِّ رَکْعَةٍ أَلْفاً وَ مِائَتَیْ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا خَمْسَةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ بِکُلِّ رَکْعَةٍ أَلْفَیْنِ وَ أَرْبَعَمِائَةِ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا سِتَّةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِکُلِّ رَکْعَةٍ أَرْبَعَةَ آلَافٍ وَ ثَمَانَمِائَةِ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا سَبْعَةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِکُلِّ رَکْعَةٍ تِسْعَةَ آلَافٍ وَ سِتَّمِائَةِ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا ثَمَانِیَةً کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَی لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ تًِ کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَی أَقْلَاماً وَ الثَّقَلَانِ مَعَ الْمَلَائِکَةِ کُتَّاباً لَمْ یَقْدِرُوا أَنْ یَکْتُبُوا ثَوَابَ رَکْعَةٍ وَاحِدَةٍ.»

(22) - بحار الأنوار: 186/1، باب 1، حدیث 111؛ «أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ، باب مِنَ الْعِلْمِ تَتَعَلَّمُهُ أَحَبُّ إِلَیْنَا مِنْ أَلْفِ رَکْعَةٍ تَطَوُّعاً وَ قَالَ سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ إِذَا جَاءَ الْمَوْتُ طَالِبَ الْعِلْمِ وَ هُوَ عَلَی هَذِهِ الْحَالِ مَاتَ شَهِیداً.»

مستدرک الوسائل: 300/17، باب 8، حدیث 21406؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ زَارَ عَالِماً فَکَأَنَّمَا زَارَنِی وَ مَنْ صَافَحَ عَالِماً فَکَأَنَّمَا صَافَحَنِی وَ مَنْ جَالَسَ عَالِماً فَکَأَنَّمَا جَالَسَنِی وَ مَنْ جَالَسَنِی فِی الدُّنْیَا أُجْلِسُهُ مَعِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَإِذَا جَاءَ الْمَوْتُ یَطْلُبُ صَاحِبَ الْعِلْمِ وَ هُوَ یَطْلُبُ الْعِلْمَ مَاتَ شَهِیداً وَ مَنْ أَرَادَ رِضَائِی فَلْیُکْرِمْ صَدِیقِی قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ صَدِیقُکَ قَالَ صَدِیقِی طَالِبُ الْعِلْمِ وَ هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ مَنْ أَکْرَمَهُ فَقَدْ أَکْرَمَنِی وَ مَنْ أَکْرَمَنِی فَقَدْ أَکْرَمَ اللَّهَ وَ مَنْ أَکْرَمَ اللَّهَ فَلَهُ الْجَنَّةُ فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْ ءٌ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عز و جل مِنْ هَذَا الْعِلْمِ وَ مَذَاکِرَةُ الْعِلْمِ سَاعَةً أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ عز و جل مِنْ عِبَادَةِ عَشَرَةِ أَلْفِ سَنَةٍ وَ طُوبَی لِطَالِبِ الْعِلْمِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.»

(23) - اسراء (17):79؛ «و پاسی از شب را برای عبادت و بندگی بیدار باش.»

(24) - بحار الأنوار: 54/72، باب 42، حدیث 17؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ رَفِیقٌ یُعْطِی

ص:53

الثَّوَابَ وَ یُحِبُّ کُلَّ رَفِیقٍ وَ یُعْطِی عَلَی الرِّفْقِ مَا لَایُعْطِی عَلَی الْعُنْفِ.»

(25) - وسائل الشیعة: 139/6-140، باب 62، حدیث 7556؛ «جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهم السلام عَنْ قِیَامِ اللَّیْلِ بِالْقُرْآنِ فَقَالَ لَهُ أَبْشِرْ مَنْ صَلَّی مِنَ اللَّیْلِ عُشْرَ لَیْلِهِ لِلَّهِ مُخْلِصاً (ابْتِغَاءَ ثَوَابِ اللَّهِ) قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِمَلَائِکَتِهِ اکْتُبُوا لِعَبْدِی هَذَا مِنَ الْحَسَنَاتِ عَدَدَ مَا أَنْبَتَ فِی اللَّیْلِ مِنْ حَبَّةٍ وَ وَرَقَةٍ وَ شَجَرَةٍ وَ عَدَدَ کُلِّ قَصَبَةٍ وَ خُوصٍ وَ مَرْعًی وَ مَنْ صَلَّی تُسُعَ لَیْلِهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَشْرَ دَعَوَاتٍ مُسْتَجَابَاتٍ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ وَ مَنْ صَلَّی ثُمُنَ لَیْلِهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ شَهِیدٍ صَابِرٍ صَادِقِ النِّیَّةِ وَ شُفِّعَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ وَ مَنْ صَلَّی سُبُعَ لَیْلِهِ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ یَوْمَ یُبْعَثُ وَ وَجْهُهُ کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ حَتَّی یَمُرَّ عَلَی الصِّرَاطِ مَعَ الآْمِنِینَ وَ مَنْ صَلَّی سُدُسَ لَیْلِهِ کُتِبَ فِی الْأَوَّابِینَ وَ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَنْ صَلَّی خُمُسَ لَیْلِهِ زَاحَمَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلَ الرَّحْمَنِ فِی قُبَّتِهِ وَ مَنْ صَلَّی رُبُعَ لَیْلِهِ کَانَ فِی أَوَّلِ الْفَائِزِینَ حَتَّی یَمُرَّ عَلَی الصِّرَاطِ کَالرِّیحِ الْعَاصِفِ وَ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ وَ مَنْ صَلَّی ثُلُثَ لَیْلِهِ لَمْ یَبْقَ مَلَکٌ إِلَّا غَبَطَهُ بِمَنْزِلَتِهِ مِنَ اللَّهِ وَ قِیلَ لَهُ ادْخُلْ مِنْ أَیِّ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ الثَّمَانِیَةِ شِئْتَ وَ مَنْ صَلَّی نِصْفَ لَیْلِهِ فَلَوْ أُعْطِیَ مِلْ ءَ الْأَرْضِ ذَهَباً سَبْعِینَ أَلْفَ مَرَّةٍ لَمْ یَعْدِلْ جَزَاءَهُ وَ کَانَ لَهُ بِذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ رَقَبَةً یُعْتِقُهَا مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ وَ مَنْ صَلَّی ثُلُثَیْ لَیْلِهِ کَانَ لَهُ مِنَ الْحَسَنَاتِ قَدْرُ رَمْلِ عَالِجٍ أَدْنَاهَا حَسَنَةٌ أَثْقَلُ مِنْ جَبَلِ أُحُدٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ وَ مَنْ صَلَّی لَیْلَةً تَامَّةً تَالِیاً لِکِتَابِ اللَّهِ عز و جل رَاکِعاً وَ سَاجِداً وَ ذَاکِراً أُعْطِیَ مِنَ الثَّوَابِ مَا أَدْنَاهُ یَخْرُجُ مِنَ الذُّنُوبِ کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ وَ یُکْتَبُ لَهُ عَدَدُ مَا خَلَقَ اللَّهُ عز و جل مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ مِثْلَهَا دَرَجَاتٌ وَ یُثَبَّتُ النُّورُ فِی قَبْرِهِ وَ یُنْزَعُ الْإِثْمُ وَ الْحَسَدُ مِنْ قَلْبِهِ وَ یُجَارُ مِنَ عَذَابِ الْقَبْرِ وَ یُعْطَی بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ وَ یُبْعَثُ مَعَ الآْمِنِینَ وَ یَقُولُ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِمَلَائِکَتِهِ یَا مَلَائِکَتِی انْظُرُوا إِلَی عَبْدِی أَحْیَا لَیْلَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی أَسْکِنُوهُ الْفِرْدَوْسَ وَ لَهُ فِیهَا مِائَةُ أَلْفِ مَدِینَةٍ فِی کُلِّ مَدِینَةٍ جَمِیعُ مَا تَشْتَهِی الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ لَمْ یَخْطُرْ عَلَی بَالٍ سِوَی مَا أَعْدَدْتُ لَهُ مِنَ الْکَرَامَةِ وَ الْمَزِیدِ وَ الْقُرْبَةِ.»

بحار الأنوار: 140/84، باب 6، ذیل حدیث 8؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَا مِنْ عَمَلٍ حَسَنٍ یَعْمَلُهُ الْعَبْدُ إِلَّا وَ لَهُ ثَوَابٌ فِی الْقُرْآنِ إِلَّا صَلَاةُ اللَّیْلِ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یُبَیِّنْ ثَوَابَهَا لِعَظِیمِ خَطَرِهَا عِنْدَهُ فَقَالَ تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ.»

(26) - سجده (32):17؛ «پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایۀ شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند، برای آنان پنهان داشته اند.»

(27) - کافی: 34/1، باب ثَوَابِ الْعَالِمِ وَ الْمُتَعَلِّمِ، حدیث 1؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ سَلَکَ طَرِیقاً یَطْلُبُ فِیهِ

ص:54

عِلْماً سَلَکَ اللَّهُ بِهِ طَرِیقاً إِلَی الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ وَ إِنَّهُ یَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِی السَّمَاءِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ حَتَّی الْحُوتِ فِی الْبَحْرِ وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَی الْعَابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَی سَائِرِ النُّجُومِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لَادِرْهَماً وَ لَکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ.»

(28) - آیاتی که به درخواست بازگشت به دنیا اشاره دارد:

مؤمنون (23):106-107؛ «می گویند: پروردگارا! تیره بختی و شقاوت ما بر ما چیره شد، و ما گروهی گمراه بودیم. * پروردگارا! ما را از دوزخ بیرون آر، پس اگر [به بدی ها و گمراهی ها] بازگشتیم، بی تردید ستمکار خواهیم بود.»

فاطر (35):37؛ «و آنان در آنجا شیون و فریاد می زنند: پروردگارا! ما را بیرون بیاور تا کار شایسته انجام دهیم غیر آنچه انجام می دادیم. [می گویم:] آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس می خواست در آن مقدار عمر متذکّر شود، متذکّر می شد؛ و [آیا] بیم دهنده ای به سوی شما نیامد؟ پس بچشید که برای ستمکاران هیچ یاوری نیست.»

انعام (6):27؛ «اگر هنگامی که آنان را بر آتش [دوزخ] نگه داشته اند ببینی [حالتی ذلت بار و وضعی هول انگیز می بینی] می گویند: ای کاش به دنیا بازگردانده می شدیم، و در آنجا آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم، و از مؤمنان می شدیم.»

سجده (32):12؛ «و اگر ببینی زمانی که [این] مجرمان [منکر قیامت] نزد پروردگارشان سرهایشان را به زیر افکنده اند [می بینی که می گویند:] پروردگارا! [به آنچه ما را وعده داده بودی] بینا شدیم و [به دعوت حق] شنوا گشتیم، پس ما را به دنیا برگردان تا کار شایسته انجام دهیم، بی تردید ما باور کننده [همۀ حقایق] هستیم.»

اعراف (7):53؛ «آیا [منکران قرآن برای باور کردن آن] جز تحقّق وعده هایش را انتظار می برند؟! روزی که حقایق بیان شده در آن [به صورتی ظاهر و آشکار] بیاید، کسانی که از پیش، آن را فراموش کرده بودند، می گویند: یقیناً فرستادگان پروردگارمان حق را آوردند [ولی ما آن را نپذیرفتیم،] پس آیا [در چنین روزی] شفاعت کنندگانی برای ما هست که ما را شفاعت کنند یا [به دنیا] بازگردانده می شویم تا کاری غیر آنچه انجام می دادیم، انجام دهیم؟! به راستی آنان [سرمایۀ] وجودشان را تباه کردند و آنچه را به دروغ [به عنوان شریک خدا به خدا] نسبت می دادند [از دستشان رفت و] گم شد.»

ص:55

(29) - رعد (13):29؛ «برای آنان زندگی خوش و با سعادت... است.»

ص:56

4- شکر و کفر(معنای شکر و کفر)

اشاره

کرج، مسجد جامع رجایی شهر

دهۀ سوم محرم 1384

ص:57

ص:58

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

در کتاب خدا، کلمۀ کفر و مشتقات این کلمه زیاد آمده است. از سورۀ مبارکۀ بقره تا جزء آخر قرآن، این کلمه به کار گرفته شده است. یکی از معانی کفر، ضدّ شکر و به معنای ناسپاسی است.

همان طور که شکر، پاسخ مثبت به نعمت خداست، ناسپاسی، پاسخ منفی به نعمت خداست:

«لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ»(1)

شکر از نظر قرآن کریم و روایات، معنای گستردۀ استواری دارد که اگر از طریق آیات و روایات بررسی شود، به این نتیجه می رسیم که شکر به نظر قرآن کریم، یعنی هزینه کردن نعمت در جایی که صاحب نعمت خواسته است. یعنی بخل نکردن نسبت به هزینه کردن نعمت و نعمت را در گناه هزینه نکردن و به دایرۀ افراط و تفریط نکشیدن. این معنی شکر است که نشان می دهد شکر، عمل، حال، اخلاق و حرکت مثبت با نعمت است.

اما اگر ناشکری و ناسپاسی، یا به تعبیر قرآن، کفران نعمت صورت بگیرد، وعدۀ عذاب سختی داده شده است:

ص:59


1- (1) - ابراهیم (14):7؛ «که اگر سپاس گزاری کنید، قطعاً [نعمتِ] خود را بر شما می افزایم، و اگر ناسپاسی کنید، بی تردید عذابم سخت است.»

«لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ»

در قرآن، تعبیر عذاب شدید کم آمده است که مواردش خاصّ است.

ناسپاسی قوم سبأ

این عذاب شدید، دو شکل عذاب است که اسم نوع اول، عذاب استیصال است که در قرآن، به این عذاب زیاد اشاره شده است.(1) جای عذاب استیصال در دنیاست؛ یعنی شخص را به بلایی گرفتار می کنند که راه خروج از آن به روی او بسته باشد و هیچ راهی برای خروج نداشته باشد.

قرآن مجید ملت هایی را اسم می برد که براساس ناسپاسی، دچار این عذاب استیصال شدند. شما نگاهی به آیات سورۀ مبارکۀ سبا بیندازید. داستانی را از مملکت سبا و آبادی آن مملکت و فراوانی ارزاق و میوه های آنها ذکر می کند که گویا گوشه ای از بهشت را دارد تعریف می کند.(2) خدا در قرآن می فرماید: دو طرف تمام خیابان ها، کوچه ها و جاده هایی که به مناطق نزدیک کشیده شده بود، انواع درختانِ پرمیوه وجود داشت که مردم گاهی برای عبور از این جاده ها، مجبور بودند مواظب سر خود باشند که میوه های زیادی که خودش جدا می شد، روی سر آنان نریزد و بخور آن را نداشتند، چون تمام خانه ها پر از نعمت بود.

برای آبیاری باغ ها، زمین های زراعتی، خیابان ها و کوچه ها، کاری جالب کرده بودند؛ تمام آب های فراوان منطقه را با ساختن سدّ عظیمی به نام سدّ «ارم» مهار کرده بودند. میلیون ها لیتر آب خوشگوار پشت سدّ بود و به همه جا کانال کشی کرده بودند و تمام این باغ ها و باغستان ها و درختانِ دو طرف جاده ها را آب می دادند.

خدا در قرآن کریم از این مملکت تعریف های زیادی می کند. چند پیغمبر

ص:60


1- (2) - عذاب استیصال؛ از آن دسته عذاب های شدید و دردناک است که موجودی از ریشه و بن برچیده و نابود می شود. براساس آیات قرآن، قوم نوح، لوط، هود، صالح، قوم فرعون و عاد و ثمود به عذاب استیصالی نابود شده اند.
2- اشاره به آیات سبا (34):15-17؛ «یقیناً برای قوم سبا در جای اقامتشان نشانه ای [از قدرت و رحمت خدا] وجود داشت، دو باغ از طرف راست و چپ. [گفتیم:] از رزق و روزی پروردگارتان بخورید، و برای او سپاس گزاری کنید، سرزمینی خوش و دلپذیر [دارید]، و پروردگاری بسیار آمرزنده * ولی [آنان از سپاس گزاری در برابر نعمت، و از فرمان ها او و دعوت پیامبرشان] روی گرداندند، در نتیجه سیل [ویران گر] «عرم» را بر ضد آنان جاری کردیم [که دو باغ آباد راست و چپ منطقه را نابود کرد]، و ما آن دو باغ پر حاصلشان را به دو باغستانی تبدیل کردیم که دارای میوه هایی تلخ و درخت شوره گز و چیزی اندک از درخت سدر بودند!! * این [سیل ویران گر] را در برابر کفرشان به آنان کیفر دادیم. آیا جز کفران کننده را کیفر می دهیم؟»

و هشدار دهنده آمدند و به مردم این منطقه گفتند: کفران نعمت نکنید. شما که بر سر چنین سفرۀ بی نظیری نشسته اید، این مجموعه نعمت ها را در راه همان کسی که به شما مرحمت کرده است خرج کنید. بخورید، بیاشامید، بپوشید و میهمانی بگیرید، اما به اندازه باشد.

سپس وقتی که از این نعمت ها نیرو گرفتید، خدا را عبادت کرده، به مردم نیز خدمت کنید. اما این قوم انبیا را مسخره، توهین و تحقیر کردند، بر بازیگری خود افزودند و گناهان خود را گسترده تر کردند. از ناحیه و منطقۀ شکر بیرون آمدند و در منطقۀ ناسپاسی نسبت به نعمت ها ماندند.

خداوند متعال نیز لشگر کشی کرد. لشگر کشی او خیلی جالب است؛ یعنی وقتی جامعه ای از چشم رحمت او بیافتد و دیگر برای خود ارزشی باقی نگذارد، پروردگار عالم وقتی می خواهد آنها را به عذاب استیصال دچار کند، سربازان بسیار معمولی و عادی را مأمور می کند، می گوید: کل منطقه را نابود کنید.

هلاک اصحاب الفیل با سنگ ریزه

«أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ»(1)

«أصحاب الفیل» یعنی قدرتمندان مملکت یمن، که به اصطلاح برخلاف لشگر آن روزگار، در ارتش خود فیل را به کار گرفته بودند، خیلی از مردم فیل را ندیده بودند و این فیل سواران وقتی وارد منطقۀ مکه شدند، تمام مردم مکه وحشت زده شدند و یقین کردند که در مقابل فیل سواران، هیچ کاری نمی توانند انجام بدهند.

جلسات مشورتی گرفتند، اما به جایی نرسید. با دشمن صحبت کردند، باز به جایی نرسید. دشمن مصمّم بود که فیل سواران را تا کنار خانۀ کعبه بیاورد و کعبه را با خاک یکسان کند. هر کس در مقابل آنها مقاومت کند، نابود کنند.

ص:61


1- فیل (105):1؛ «آیا ندانسته ای که پروردگارت با فیل سواران چه کرد؟»

مردم مکّه بنای جنگ و مقاومت نداشتند، لذا تسلیم شدند که هر چه می خواهد بشود، بشود، چون واقعاً کاری نمی توانستند بکنند.

حبیب من! آیا من طرح این فیل سواران و نقشۀ آنان را به هم نریختم؟ پرندگانی کوچک تر از گنجشک که اگر مقداری هوا گرم شود، در فضای مکه رفت و آمد می کنند، به این پرندگان مأموریت دادم که هر کدام سنگریزه ای با نوک خود بردارند، و بر سر تک تک فیل سواران میزان کنند و این سنگ ریزه را بر سر ارتش دشمن بیاندازند.

«تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ»(1)

«تَرْمِیهِمْ » یعنی پرتاب کردن سنگ، که در اینجا معنای بمباران می دهد.

سنگ های کوچک آهکی به نام «سجّیل» را که بر سر فیل سواران بمباران کردند.

«فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ»(2)

هر کدام از این پرنده ها سنگی را روی سر آنها می انداخت، او مانند گوشت کوبیده ای که در دیگ کوبیده اند، کوبیده می شد. حتی شکلی نیز از او نمی ماند.

دست، پا، بدن و جنازه اش مانند گوشت کوبیده می شد. این ارتش خداست.

لشگرکشی زیبای خدا

گاهی ارتش خدا کوچک تر هستند و اصلاً دیدنی نیستند. جهان را آنفولانزای مرغی به وحشت انداخت. میکروب آن به هیکل های بزرگ بشر که می رسد، اطبّا از معالجه ناامید هستند.

ما خبر نداریم که چه ضرر سنگین اقتصادیی بر سر همین کلمۀ آنفولانزا به کشورها خورد، اما چند پرنده در مملکت گرفتار این آنفولانزا می شوند، تمام نیروها برای کشتن و آتش زدن هر چه مرغ و پرنده است، بسیج می شوند. در مملکتی که

ص:62


1- فیل (105):4؛ «[که] بر آنان سنگ هایی از نوع سنگ گِل می افکندند.»
2- فیل (105):5؛ «سرانجام همۀ آنان را چون کاه جویده شده قرار داد.»

هنوز نرفته است، نود درصد مردم مرغ نمی خرند. این ارتش خدا و عذاب استیصال است. یعنی عذابی که دربِ هر در رونده ای به روی او بسته است و پروردگار راه فرار نمی گذارد.

در این قضیۀ موسوم به «سونامی» خداوند متعال به کفِ دریا گفت: تکانی به خود بده و در این حرکت، امواج را چنان محکم و با سرعت بیرون بریز که از سر ساختمان های بیست طبقه نیز رد شود، آنچه که هست، از آدم و غیر آدم، مرد و زن، هتل دار و هتل برو، گناهکار و معصیت کار، همه را با زمین صاف و یکسان کن، فقط یک مسجد طاقچوبی را بگذار بماند.

ساختمان های بتون آرمه را صاف کن، ولی این مسجد را بگذار بماند که انسان ها بدانند که ماورای قدرت این ها، قدرتی در کار است که ساختمان بتون آرمه را صاف می کند، اما مسجد تخته ای و خشتی را نگه می دارد. در کمتر از دو دقیقه، یک میلیون نفر را به کام خود بکش، که کسی اصلاً راه نجات به فکرش نزند. اصلاً مهلت نداد. این عذاب استیصال است.

من از شخصی وارد پرسیدم: چرا این مسأله در آنجا اتفاق افتاد؟ گفت: برای این که کثیف ترین گناهکاران حرفه ای برای خوشگذرانی بسیار گسترده به کنار آن ساحل می آمدند، خدا دید وقتی همۀ محیط دریایش نجس شد، به آب گفت که این منطقه را بشوی و پاکش کن. (1)

ادامۀ داستان قوم سبأ

مردم آن منطقه - سبا - نیز با این همه نعمت، آبادی و خیابان های پر درخت، کفران نعمت کردند. بی خبر از همه جا، در بی خبری کامل، خدا در قرآن مجید می فرماید: بی مهلت، سدّ شکسته شد. فقط بعد از شکسته شدن سدّ، جز مسافرانی که از آن منطقه رفتند و کویری با چند درخت گز که در زمین شوره زار در

ص:63


1- اشاره است به حادثه زلزله سونامی در اقیانوس هند و اطراف کشورهای هند و اندونزی و بنگلادش.

می آید و درخت سدر، هیچ چیز دیگری باقی نماند، چون کسی مهلت فرار، توبه، برگشت و جبران نداشت، دربِ تمام مهلت ها را بست.

ناسپاسی نعمت ها و درخواست بازگشت به دنیا

این گونه افراد بعد از مرگ، تقاضای برگشت دارند که یک بار دیگر نعمت بی نظیر عمر را به ما بده. گناه یعنی ناسپاسی در مقابل نعمت عمر، وقت را در گناه و کفران نعمت هزینه کردن.

باید مواظب باشیم. با چشم، گوش، زبان، شکم، شهوت، خیال، حرکات و این زمانی که در اختیار ماست، ناسپاسی نکنیم و آن را به گناه تبدیل نکنیم.

این دو آیه را عنایت کنید که یکی از آن شش آیه ای است که در جلسۀ قبل گفتم که شش بار از خدا طلب برگشت می کنند که یک بار دیگر نعمت عمر را به ما بده.

می گویند: ما می خواهیم این نعمت دوباره را درست هزینه و مصرف کنیم.

هر دو آیه در سورۀ مبارکۀ فاطر است. این که من ابتدا کلمۀ کفر را مورد بحث قرار دادم، به خاطر کلمۀ کفری است که در این آیه و آیۀ بعد آن است، که در رابطه با عمر و ناسپاسی از این نعمت است.

«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ»(1)

آنان که نسبت به نعمت عمر کفران کردند، یعنی همۀ عمر را در جایی هزینه کردند که من راضی نبودم و گفته بودم که هزینه نکنید، چون این سرمایه را برای هزینه کردن در آنجا نداده بود.

پاسخ به شبهه ای دربارۀ علم خدا

بعضی ها در این زمینه می پرسند:

ص:64


1- فاطر (35):36؛ «و برای کافران آتش دوزخ است، نه فرمان مرگشان صادر می شود که بمیرند، و نه عذاب از آنان سبک می شود؛ این گونه هر کفران کننده ای را کیفر می دهیم.»

اگر می دانست که ما گناهکار و جهنمی هستیم، پس چرا ما را خلق کرد؟ باید به این افراد گفت:

خدا شما را برای جهنم و معصیت خلق نکرد، بلکه شما را پاک و پاکیزه ساخت و به عنوان انسان وارد دنیا کرد، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، قرآن، ائمه، مسجد، عالم و هزاران جملات حکمت آمیز و نصیحتی گذاشت، فقط می دانست که شما خودت، به جای انتخاب صراط مستقیم، راه شیطان را انتخاب می کنی، که دانستن او نیز شما را به گناه نمی کشد. بداند، چه اجباری بر شما وارد می کند؟

مثالی بزنیم؛ دیوار نم کشیده و معمار می گوید: تا نیم ساعت دیگر می ریزد، معمار می داند که دیوار می ریزد. علم معمار که دیوار را حرکت نمی دهد، آن نم دیوار را دارد خراب می کند. حال اگر شما بروی زیر آن دیوار بخوابی و دیوار بر سر تو خراب شود، احمقانه نیست که بروی یقۀ معمار را بگیری و بگویی: تو که می دانستی دیوار خراب می شود، چرا جلوی مرا نگرفتی که زیر آن دیوار نخوابم؟ چون معمار نیز می گوید: من که به تو هشدار دادم که آن نم دیوار را دارد خراب می کند.

ناسپاسی مرا به هم می ریزد، خدا بداند، علم خدا به اختیار من ربطی ندارد.

خدا می داند که شمر، شمر می شود. بداند. علم خدا که شمر را شمر نکرده است.

شمر به اختیار خودش شمر شد، این سوء اختیار را خدا می دانست.

ادامۀ داستان قوم سبأ

به چند موش گفت تا سد را جویدند، سیل آمد و همۀ آبادانی و سر سبزی ها به کویر تبدیل شد. رفتند، کجا رفتند؟

«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا»

ص:65

هم به عذاب استیصال دنیایی دچار شدند که راه فرار نداشتند و هم در آتش دنیای بعد رفتند.

البته حکم مرگ الی الابد نسبت به آنها صادر نمی شود که خیال کنید آتش هفت طبقۀ جهنم این ها را بسوزاند و خاکستر و نابود شوند، نه، مرگ در دست من است و اجازه نمی دهم که مرگ گریبان این ها را بگیرد.

کسانی که به جهنم می روند، اگر بعد از چند دقیقه بمیرند که راحت می شوند.

آن هم در آتشی که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای کمیل می فرماید:

«هذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَ الْاَرْضِ»(1)

تمام آسمان ها و زمین طاقت مقاومت در برابر این آتش را ندارند، ولی این چند کیلو گوشت و پوست باید آنجا بماند و نمیرد؛ اجازه نمی دهم که بمیرند.

«لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا»

من مقالاتی را خواندم که مارهایی را پیدا کرده اند، مار در بیابان خشک، در بین خاک های خشک، از زمان یعقوب لیث صفاری تا به حال زنده هستند؛ یعنی هزار سال قبل. خدا نمی خواهد بمیرد. خواستن و نخواستن در دست اوست.

نمی خواهد امام زمان علیه السلام بمیرد، می گوید: هزار و دویست و خورده ای سال زنده باش. می گوید: او را نگه می دارم تا روزی جهان را پر از عدل و داد کند، من بخواهم، می میرد، هنوز که نخواسته ام.

می گویی: مگر می شود؟ بله، مار وقتی هزار سال بماند، امام زمان علیه السلام که بندۀ ویژۀ اوست، اگر دو هزار سال بماند، تعجبی دارد؟ مرگ و حیات در اختیار اوست. اجازه مردن را خدا باید بدهد، تا او اجازه ندهد، آدم نمی میرد.

فرهنگ لغتی به نام «فرهنگ معین»(2) داریم که نوشته دکتر معین است.

روزی ایشان پشت میز کارش، در حال کار بیهوش شد. به بیمارستان آوردند، آن

ص:66


1- مصباح المتهجد: 847.
2- معین: محمد (1296-1350 ه. ش) فرزند شیخ ابوالقاسم. جدّ او شیخ محمدتقی معین العلما که در سلک علمای روحانی بود پس از فوت پدر به تربیت وی همت گماشت. جد مادری او شیخ محمد سعید نیز از علما و مدرسان علوم قدیمه بود. دورۀ ابتدایی را در دبستان اسلامی و دورۀ اول متوسطه را در دبیرستان نمرۀ 1 (که بعدها به نام دبیرستان شاهپور خوانده شد) طی کرد. در اوان تحصیلی در متوسطه صرف و نحو عربی و بخشی از علوم قدیمه را نزد جد خویش و مرحوم سید مهدی رشت آبادی و دیگر استادان وقت آموخت. دورۀ دوم متوسطه (ادبی) را در دارالفنون تهران به پایان رسانید و به سال 1310 در دانشکدۀ ادبیات و دانشسرای عالی در رشتۀ ادبیات و فلسفه و علوم تربیتی وارد گردید و در سال 1313 از این شعب لیسانسیه شد. به وسیلۀ مکاتبه از آموزشگاه روانشناسی بروکسل (بلژیک) روانشناسی علمی و دیگر شعب آن از قبیل خط شناسی، قیافه شناسی و مغز شناسی را فراگرفت. در دی ماه 1334 با موافقت مرحوم دهخدا سازمان لغت نامه از منزل شخصی آن مرحوم به مجلسی شورای ملی منتقل شد و طبق وصیت نامه های ایشان دکتر معین به ریاست امور علمی این سازمان منصوب گردید. مرحوم دکتر معین پس از مراجعت از سفر ترکیه در تاریخ نهم آذرماه 1345 در دفتر گروه زبان و ادبیات فارسی دچار بیهوشی موقت شد و در بیمارستان آرپای تهران بستری گردید و در اثر همین عارضه به حالت اغما افتاد و در 14 مرداد ماه 1346 به کانادا حرکت داده شد و در 15 آبان ماه 1346 پس از بازگشت به تهران در بیمارستان فیروزگر بستری گشت و در 13 تیرماه 1350 در همان بیمارستان به رحمت ایزدی پیوست. لغت نامه دهخدا: 777/35.

دولت دستور داد آن چه دوا در دنیای آن زمان بود، طبیبان متخصص آوردند، هفت سال بیهوش بود، اما نمی مرد، تا بدنش ضعیف شد و مرد.

اما جوان با نشاط، ورزش کرده که هیچ بیماریی ندارد، می افتد و می میرد.

«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا»

حکم به مرگ نمی شود. تا چه وقت زنده می ماند؟ تا خدا خداست. خدا که ازلی و ابدی است.

هم نمی میرند و هم:

«لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها»

به خاطر ناسپاسی نسبت به عمر، کمترین تخفیفی در عذاب به آنها داده نمی شود:

«کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ»(1)

ما جریمۀ ناسپاسان را این گونه می دهیم.

درخواست بازگشت اهل دوزخ

در آیۀ بعد خدا می گوید: این افراد در وسط جهنم از خدا درخواست دارند:

«وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنّا نَعْمَلُ»(2)

«اصطراخ» یعنی نالۀ بلند، همراه با غصّه و درد و رنج. پروردگار ما! ما را از جهنم بیرون بیاور! که چه کار کنیم؟ به دنیا برگردیم. بار دیگر نعمت عمر را به ما بده. تا ما خود را هزینۀ کار مثبت کنیم، نه آن گونه که عمر خود را هزینۀ کارهای منفی کردیم.

ص:67


1- فاطر (35):36؛ «این گونه هر کفران کننده ای را کیفر می دهیم.»
2- فاطر (35):37؛ «و آنان در آنجا شیون و فریاد می زنند: پروردگارا! ما را بیرون بیاور تا کار شایسته انجام دهیم غیر آنچه انجام می دادیم. [می گویم:] آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس می خواست در آن مقدار عمر متذکّر شود، متذکّر می شد؛ و [آیا] بیم دهنده ای به سوی شما نیامد؟»

خدا نیز جواب می دهد:

«أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ»

آیا نعمت عمر را به شما ندادم. چقدر عمر به شما دادم؟

«ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ»

به قدری به شما عمر دادم که اگر بنا بود هوشیار و بیدار شوید، می شدید.

آخر یک سال خواب، ده سال، بیست سال، چهل سال، همه را که تو حرام کردی. یعنی یک نفر در این کرۀ زمین نیامد که به شما هشدار بدهد که چه کار کنید؟

«فَذُوقُوا فَما لِلظّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ»(1)

بچشید! آن کسانی که از حدود من تجاوز کردند، هیچ مددکاری را در اینجا نمی یابند. کسی نیست که دلش برای شما بسوزد و شما را از عذاب در بیاورد. این آیه برای آن کسانی است که این نعمت عمر را کفران کردند.

رستگاری در انتظار مؤمنان

شما ببینید این خصوصیاتی که می گویم، در شما هست؟

«اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ * وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ * أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(2)

«مفلحون» در دنیا و آخرت، یعنی چه؟ در ترجمه ها نوشته اند: اینان رستگارند.

بعضی ها نیز نوشته اند: اینان پیروز هستند، اما رستگار و پیروز به چه چیز؟ چیزی نگفته اند.

در معارف دین ما «فلاح و مفلحون» را این گونه معنا کرده اند:

ص:68


1- فاطر (35):37؛ «پس بچشید که برای ستمکاران هیچ یاوری نیست.»
2- بقره (2):3-5؛ «آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند. * و آنان که به آنچه به سوی تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند. * آنانند که از سوی پروردگارشان بر [راهِ] هدایت اند و آنانند که رستگارند.»

در قیامت شما را در برابر هزینۀ صحیح عمر به چهار نعمت گره می زنیم؛ علم بی جهل، عزّت بی ذلت، ثروت بی فقر، حیات بی مرگ. اول که وارد قیامت می شوید و هنوز بهشت را ندیدید و نمی دانید چه خبر است، همان اول فرشتگانم:

«وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ»(1)

از هر سو، جهت و سمتی به شما هجوم می کنند، به شما می گویند:

«سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ»

سلام بر شما که در دنیا، در چارچوب دین، خود را نگهداشتید.

«فَنِعْمَ عُقْبَی الدّارِ»

عجب بهشتی به شما دادم. بعد پروندۀ شما را امضا می کنند و وقتی وارد بهشت شدید، به شما سلام می کنند.

«مُتَّکِئِینَ عَلَیْها مُتَقابِلِینَ»(2)

رو به روی همدیگر، به تخت های بهشتی تکیه دادید و راحت نشستید و متوجه شدید که الی الابد در آنجا هستید، دومین کسی که به شما سلام می کند تا از محشر به بهشت بروید، - با سلام ملائکه که اولین سلام را تا بهشت به شما می کنند، اگر با سلام آنها حساب کنید، دومین سلام می شود. اگر سلام در بهشت را حساب کنید، اولین کسی که به شما سلام می کند - خودم هستم:

«سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»(3)

سلامی پر از مهر و محبت.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:69


1- رعد (13):23؛ «و فرشتگان از هر دری بر آنان درآیند. * [و به آنان گویند:] سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان [در برابر عبادت، معصیت و مصیبت] پس نیکوست فرجام این سرای.»
2- واقعه (56):16؛ «در حالی که روبروی یکدیگر بر آنها تکیه دارند.»
3- یس (36):58؛ «با سلام [ی پرارزش و سلامت بخش] که گفتاری از پروردگاری مهربان است.»

پی نوشت ها

(1) - ابراهیم (14):7؛ «که اگر سپاس گزاری کنید، قطعاً [نعمتِ] خود را بر شما می افزایم، و اگر ناسپاسی کنید، بی تردید عذابم سخت است.»

(2) - عذاب استیصال؛ از آن دسته عذاب های شدید و دردناک است که موجودی از ریشه و بن برچیده و نابود می شود.

براساس آیات قرآن، قوم نوح، لوط، هود، صالح، قوم فرعون و عاد و ثمود به عذاب استیصالی نابود شده اند.

(3) - اشاره به آیات سبا (34):15-17؛ «یقیناً برای قوم سبا در جای اقامتشان نشانه ای [از قدرت و رحمت خدا] وجود داشت، دو باغ از طرف راست و چپ. [گفتیم:] از رزق و روزی پروردگارتان بخورید، و برای او سپاس گزاری کنید، سرزمینی خوش و دلپذیر [دارید]، و پروردگاری بسیار آمرزنده * ولی [آنان از سپاس گزاری در برابر نعمت، و از فرمان ها او و دعوت پیامبرشان] روی گرداندند، در نتیجه سیل [ویران گر] «عرم» را بر ضد آنان جاری کردیم [که دو باغ آباد راست و چپ منطقه را نابود کرد]، و ما آن دو باغ پر حاصلشان را به دو باغستانی تبدیل کردیم که دارای میوه هایی تلخ و درخت شوره گز و چیزی اندک از درخت سدر بودند!! * این [سیل ویران گر] را در برابر کفرشان به آنان کیفر دادیم. آیا جز کفران کننده را کیفر می دهیم؟»

(4) - فیل (105):1؛ «آیا ندانسته ای که پروردگارت با فیل سواران چه کرد؟»

(5) - فیل (105):4؛ «[که] بر آنان سنگ هایی از نوع سنگ گِل می افکندند.»

(6) - فیل (105):5؛ «سرانجام همۀ آنان را چون کاه جویده شده قرار داد.»

(7) - اشاره است به حادثه زلزله سونامی در اقیانوس هند و اطراف کشورهای هند و اندونزی و بنگلادش.

(8) - فاطر (35):36؛ «و برای کافران آتش دوزخ است، نه فرمان مرگشان صادر می شود که بمیرند، و نه عذاب از آنان سبک می شود؛ این گونه هر کفران کننده ای را کیفر می دهیم.»

(9) - مصباح المتهجد: 847.

(10) - معین: محمد (1296-1350 ه. ش) فرزند شیخ ابوالقاسم. جدّ او شیخ محمدتقی معین العلما که در سلک علمای روحانی بود پس از فوت پدر به تربیت وی همت گماشت. جد مادری او شیخ محمد سعید نیز از علما و مدرسان علوم قدیمه بود.

ص:70

دورۀ ابتدایی را در دبستان اسلامی و دورۀ اول متوسطه را در دبیرستان نمرۀ 1 (که بعدها به نام دبیرستان شاهپور خوانده شد) طی کرد. در اوان تحصیلی در متوسطه صرف و نحو عربی و بخشی از علوم قدیمه را نزد جد خویش و مرحوم سید مهدی رشت آبادی و دیگر استادان وقت آموخت. دورۀ دوم متوسطه (ادبی) را در دارالفنون تهران به پایان رسانید و به سال 1310 در دانشکدۀ ادبیات و دانشسرای عالی در رشتۀ ادبیات و فلسفه و علوم تربیتی وارد گردید و در سال 1313 از این شعب لیسانسیه شد.

به وسیلۀ مکاتبه از آموزشگاه روانشناسی بروکسل (بلژیک) روانشناسی علمی و دیگر شعب آن از قبیل خط شناسی، قیافه شناسی و مغز شناسی را فراگرفت. در دی ماه 1334 با موافقت مرحوم دهخدا سازمان لغت نامه از منزل شخصی آن مرحوم به مجلسی شورای ملی منتقل شد و طبق وصیت نامه های ایشان دکتر معین به ریاست امور علمی این سازمان منصوب گردید.

مرحوم دکتر معین پس از مراجعت از سفر ترکیه در تاریخ نهم آذرماه 1345 در دفتر گروه زبان و ادبیات فارسی دچار بیهوشی موقت شد و در بیمارستان آرپای تهران بستری گردید و در اثر همین عارضه به حالت اغما افتاد و در 14 مرداد ماه 1346 به کانادا حرکت داده شد و در 15 آبان ماه 1346 پس از بازگشت به تهران در بیمارستان فیروزگر بستری گشت و در 13 تیرماه 1350 در همان بیمارستان به رحمت ایزدی پیوست.

لغت نامه دهخدا: 777/35.

(11) - فاطر (35):36؛ «این گونه هر کفران کننده ای را کیفر می دهیم.»

(12) - فاطر (35):37؛ «و آنان در آنجا شیون و فریاد می زنند: پروردگارا! ما را بیرون بیاور تا کار شایسته انجام دهیم غیر آنچه انجام می دادیم. [می گویم:] آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس می خواست در آن مقدار عمر متذکّر شود، متذکّر می شد؛ و [آیا] بیم دهنده ای به سوی شما نیامد؟»

(13) - فاطر (35):37؛ «پس بچشید که برای ستمکاران هیچ یاوری نیست.»

(14) - بقره (2):3-5؛ «آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند. * و آنان که به آنچه به سوی تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند. * آنانند که از سوی پروردگارشان بر [راهِ] هدایت اند و آنانند که رستگارند.»

(15) - رعد (13):23؛ «و فرشتگان از هر دری بر آنان درآیند. * [و به آنان گویند:] سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان [در برابر عبادت، معصیت و مصیبت] پس نیکوست فرجام این سرای.»

ص:71

(16) - واقعه (56):16؛ «در حالی که روبروی یکدیگر بر آنها تکیه دارند.»

(17) - یس (36):58؛ «با سلام [ی پرارزش و سلامت بخش] که گفتاری از پروردگاری مهربان است.»

ص:72

5- ارزش لحظات در دنیا (سؤال از عمر در قیامت)

اشاره

کرج، مسجد جامع رجایی شهر دهۀ سوم محرم 1384

ص:73

ص:74

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اولین سؤالی که در قیامت از مردم می شود، دربارۀ عمر آنهاست.

«عُمرِکَ فیما أفنیت»(1)

عمر خود را در چه اموری هزینه کردی؟ دیدگاه انبیا و ائمه علیهم السلام به پیروی از پروردگار در طول عمر، دیدگاه فوق العاده با ارزش و مثبتی بود.

از وجود مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله سؤال شد: یا رسول الله! شما خوشبختی را در چه می دانید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

«طُولُ العُمْرِ فِی طاعَةِ اللّهِ»(2)

این که انسان عمر زیادی داشته باشد و آن را در عبادت و بندگی خدا هزینه کند.

معنی طاعت

اطاعت و عبادت تمام حرکات مثبتی که به خاطر خدا انجام گیرد. هر چه می خواهد باشد. به نظر پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله ازدواج درست، برای دو خانوادۀ مؤمن عبادت است، برای داماد و عروس نیز عبادت است.(3)

ص:75


1- بحار الأنوار: 103/27، باب 4، حدیث 70؛ الامالی، شیخ مفید: 353، حدیث 5.
2- مجموعة ورام: 92/1.
3- بحار الأنوار: 219/100، باب 1، حدیث 14؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ فَلْیَتَّقِ اللَّهَ فِی النِّصْفِ الْبَاقِی.» هر که ازدواج کند، نصف دین را به دست آورده است وبرای نصف دیگر باید تقوای خدا پیشه کند. بحار الأنوار: 220/100، باب 1، حدیث 22؛ «قَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أُعْطِیَ نِصْفَ الْعِبَادَةِ.» هر که ازدواج کند، نصف عبادت به او داده شده است.

در ازدواجی که جوان مؤمن و دختر با ایمان انجام می دهند، امر خدا را اطاعت کرده اند، چون خدا در قرآن مجید می فرماید:

«فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ»(1)

«انکحوا» امر پروردگار است. داماد و عروس، چه به امر خدا توجه داشته باشند، چه توجه نداشته باشند، اصل کار، عبادت است.

عبادت با امور دنیایی

انسان مؤمن وقتی سر سفره می نشیند، از اول این نیت را کرده است، دیگر لازم نیست که به زبان جاری کند، به پروردگار عالم قلباً و عملاً گفته است: می خورم تا توان بگیرم که قدم مثبت بردارم.

وقتی سر سفره می نشیند، تا آخر عمرش هر لقمه ایی که می خورد، عبادت است و پاداش دارد. زیرا که خدا در قرآن مجید می فرماید:

«کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً»(2)

پس این خوردن، به امر خدا انجام می گیرد. یا مؤمن وقتی گریه می کند، چه برای خدا، چه برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام، به امر خدا گریه می کند(3) چرا که گریۀ مثبت، مورد توجه خداست:

«وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ»(4)

آیات قرآن، دعای کمیل، عرفه و زیارت که می کنند، گریه می کنند. این گریه عبادت است.

زن و شوهر، دو رفیق، دو اهل مسجدی که همدیگر را می بینند و به چهرۀ همدیگر تبسم می کنند، این تبسم در برابر چهرۀ طرف مقابل، صدقه دادن در راه خداست که آن نیز عبادت است.(5)

ص:76


1- نساء (4):3؛ «بنابراین از [دیگر] زنانی که شما را خوش آید دو دو و سه سه و چهار چهار به همسری بگیرید.»
2- مؤمنون (23):51؛ «از خوردنی های پاکیزه بخورید و کار شایسته انجام دهید.»
3- بحار الأنوار: 279/44، باب 34، حدیث 6؛ «قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ: أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ قُتِلْتُ مَکْرُوباً وَ حَقِیقٌ عَلَی اللَّهِ أَنْ لَایَأْتِیَنِی مَکْرُوبٌ قَطُّ إِلَّا رَدَّهُ اللَّهُ أَوْ أَقْلَبَهُ إِلَی أَهْلِهِ مَسْرُوراً.» بحار الأنوار: 281/44، باب 34، حدیث 13؛ «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَقُولُ إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عِنْدَ رَبِّهِ عز و جل یَنْظُرُ إِلَی مُعَسْکَرِهِ وَ مَنْ حَلَّهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ وَ یَنْظُرُ إِلَی زُوَّارِهِ وَ هُوَ أَعْرَفُ بِهِمْ وَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ بِدَرَجَاتِهِمْ وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَ اللَّهِ عز و جل مِنْ أَحَدِکُمْ بِوَلَدِهِ وَ إِنَّهُ لَیَرَی مَنْ یَبْکِیهِ فَیَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ یَسْأَلُ آبَاءَهُ علیه السلام أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لَهُ وَ یَقُولُ لَوْ یَعْلَمُ زَائِرِی مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ لَکَانَ فَرَحُهُ أَکْثَرَ مِنْ جَزَعِهِ وَ إِنَّ زَائِرَهُ لَیَنْقَلِبُ وَ مَا عَلَیْهِ مِنْ ذَنْبٍ.»
4- مائده (5):83؛ «و چون آنچه را که بر پیامبر اسلام نازل شده بشنوند، دیدگانشان را می بینی به سبب آنچه از حق شناخته اند، لبریز از اشک می شود.»
5- کافی: 188/2، باب إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ، حدیث 2؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِی وَجْهِ أَخِیهِ حَسَنَةٌ وَ صَرْفُ الْقَذَی عَنْهُ حَسَنَةٌ وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ ءٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَی الْمُؤْمِنِ.» لبخند زدن مرد به چهره برادرش حسنه است، وبر داشتن خاشاک از بدن او حسنه است. خداوند با چیزی محبوبتر از شاد کردن مؤمن پرستیده نشده است.

نگاه کردن به چهرۀ پدر و مادر، گرچه هر دو کافر باشند، عبادت است. دیگر ما چون و چرایی با پروردگار نداریم. خدا گفته من کریم هستم، از زبان پیغمبر نیز گفته است که به چهرۀ پدر و مادرت با محبت نگاه کنی، مزد می دهم، من کاری ندارم که پدر و مادر تو چه کسی هستند. یا نگاه کردن به قرآن، و لو نخواند و نگاه کردن به کعبه، عبادت است.(1) در خانه بیکار نشستم، می گویم: چرا عمرم را تلف کنم؟ به همسرم می گویم: بیا به دیدن فامیل برویم. از وقتی این زن و شوهر برای صلۀ رحم قدم برمی دارند، تا وقتی به خانه برگردند، برای آنها عبادت محسوب می شود، چون این کار، اطاعت امر از خداست. (2)«یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»(3)

لازم نیست کسی را که می روم ببینم، مانند سلمان فارسی باشد، مقیّد که نکرده اند. ممکن است از نظر دینی ضعیف باشند، کاهل نماز یا بی نماز باشند، ولی من به عنوان طبیب معالج به دیدن بیمار می روم، چند بار که بروم، با او می گویم و می خندم، با محبت حرف می زنم و به او می گویم: ما مؤمنین از شما خیلی خوش تر هستیم، مسجد می رویم، با هم آشنا هستیم، مشکلی برای ما به وجود می آید، اهل مسجد می آیند تا مشکل ما را حل کنند.

این گونه او را تشویق می کنم، می گوید: باشد، ما نیز با شما به مسجد می آییم، ببینیم چه می شود؟ وقتی می آید و فضای مسجد، رفاقت، محبت و دست دادن مردم به همدیگر، خانۀ هم دیگر رفتن، دور هم جمع شدن، در مسجد نماز جماعت، منبر، چایی، هیأتی و غذایی هست، پابند مسجد می شود. هم صلۀ رحم عبادت شد و هم گمراه و ضعیف الایمانی هدایت و تقویت شد.

پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

ص:77


1- وسائل الشیعة: 501/21، باب 104، حدیث 27696؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ نَظَرَ إِلَی أَبَوَیْهِ نَظَرَ مَاقِتٍ لَهُمَا وَ هُمَا ظَالِمَانِ لَهُ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ لَهُ صَلَاةً.» هرکه به پدر و مادر خود که به او ستم کرده اند کینه توزانه نگاه کند، خداوند هیچ نمازی از او نپذیرد. کافی: 613/2-614، باب قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فِی الْمُصْحَفِ، حدیث؛ «إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَحْفَظُ الْقُرْآنَ عَلَی ظَهْرِ قَلْبِی فَأَقْرَؤُهُ عَلَی ظَهْرِ قَلْبِی أَفْضَلُ أَوْ أَنْظُرُ فِی الْمُصْحَفِ قَالَ فَقَالَ لِی بَلِ اقْرَأْهُ وَ انْظُرْ فِی الْمُصْحَفِ فَهُوَ أَفْضَلُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ النَّظَرَ فِی الْمُصْحَفِ عِبَادَةٌ.» کافی: 240/4، باب فَضْلِ النَّظَرِ إِلَی الْکَعْبَةِ، حدیث 5؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ النَّظَرُ إِلَی الْکَعْبَةِ عِبَادَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الْوَالِدَیْنِ عِبَادَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الْإِمَامِ عِبَادَةٌ وَ قَالَ مَنْ نَظَرَ إِلَی الْکَعْبَةِ کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ وَ مُحِیَتْ عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئَاتٍ.»
2- کافی: 150/2، باب صِلَةِ الرَّحِمِ، حدیث 1؛ «جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ: «وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً » قَالَ فَقَالَ هِیَ أَرْحَامُ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عز و جل أَمَرَ بِصِلَتِهَا وَ عَظَّمَهَا أَ لَاتَرَی أَنَّهُ جَعَلَهَا مِنْهُ.»
3- رعد (13):21؛ «و آنچه را خدا به پیوند آن فرمان داده پیوند، می دهند.»

«وَ ایمُ اللّه لِأن یَهدِیَ اللهُ عز و جل عَلی یَدکَ رَجُلاً خَیرٌ لَک مِمّا طَلَعَتْ عَلیهِ الشَّمسُ وَ غَرُبَتْ»(1)

به خدا سوگند ثواب این هدایت برای تو از آنچه که آفتاب بر او می تابد و غروب می کند بهتر است. صلۀ رحم رفتی، اما تجارت الهی کردی که مقدار سودش را کسی نمی داند.

این است که پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

«طُولُ العُمْرِ فی طاعَةِ اللّهِ»(2)

یعنی این نعمت تداوم داشته باشد و عمر قطع نشود و چراغش زود خاموش نشود، خوشبختی در عمر طولانی ای است که در طاعت خدا هزینه شود و طاعت خدا عبارت است از مجموعۀ کارهای مثبت، چه دربارۀ خدا، چه دربارۀ مردم و یا برای خودم و حتی برای بی دین ها.

خیرخواهی انبیا و ائمه علیهم السلام

انبیا و ائمه علیهم السلام نسبت به همه دلسوز و خیرخواه بودند. اگر به قرآن مراجعه کنید، می بینید که انبیا به بدترین مردم زمان خود می گفتند:

«أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ»(3)

ما برای شما خیرخواه امینی هستیم و همۀ خیر و خوبی ها را برای شما می خواهیم. این خیرخواهی را به قدری زیبا در حقّ دشمنان اعمال می کردند که خیلی از دشمنان، از بهترین دوستان مددکار انبیا شدند. این عبادت است.

کرم امیرالمؤمنین علیه السلام بر دشمنان

این قطعۀ زیبا در کتاب «کامل ابن اثیر» است، خیلی مسألۀ مهمی است. از بس

ص:78


1- وسائل الشیعة: 42/15، باب 10، حدیث 19951؛ التهذیب: 141/6، باب 62، حدیث 2.
2- مجموعة ورام: 92/1.
3- اعراف (7):68؛ «برای شما خیرخواهی امینم.»

که بار معنوی این قطعه سنگین است، کوه، تحمل آن را ندارد.

شخصی شجاعِ شمشیرزنِ پرقدرتِ قویی به نام «عبیدالله بن حرّ جعفی» در سایۀ حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام - ایامی که حضرت در کوفه زندگی می کردند - بود، و از همۀ مواهب حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام بهره مند بود. جنگ صفین برپا شد. این شخص خود را غرق اسلحه کرد و به معاویه پیوست و سه ماه تمام با امیرالمؤمنین علیه السلام جنگید. بعد که جنگ تمام شد و امیرالمؤمنین علیه السلام به کوفه برگشتند، این شخص با معاویه به شام برگشت، چون می ترسید که به کوفه برود.

معاویه در آنجا سفره اش را خیلی چرب کرد که دیگر هوس کوفه نکند و همانجا بماند. او نیز جوان بود و زن جوانی داشت که با همۀ وجود عاشق همسر خود بود.

در کوفه شایعه کردند که «عبیدالله بن حرّ جعفی» در جنگ کشته شده است. این شایعه یقینی شد و همسر او بعد از چهار ماه و ده روز رفت شوهر کرد.

خبر ازدواج کردن او به شام و به شوهرش رسید. البته کار اشتباهی نکرده بود، چون یقینی بود و برای او مسلم شده بود که کشته شده است و لذا رفت و شوهر کرد.

«عبیدالله بن حرّ جعفی» به معاویه گفت: من می خواهم به کوفه بروم، معاویه گفت: برای چه؟ گفت بروم و خود را نشان دهم که من زنده ام تا همسرم را پس بگیرم. گفت: بیچاره! اگر پای تو به کوفه برسد، مأموران علی بن ابی طالب علیه السلام تو را بگیرند، تکه تکه می کنند. اینجا بمان! من زیباترین دختران را از شامیان برای تو می گیرم.

گفت: من فقط همسر خودم را می خواهم. گفت: تو چگونه می توانی همسر خود را پس بگیری؟ گفت: بهترین راه برای پس گرفتن آن، حضرت علی علیه السلام است.

یعنی هر انسان الهی در این حدّ است که دشمن به خیرِ او صد در صد امیدوار است. معاویه گفت: من نمی دانم تو چه می گویی، می خواهی بروی، برو، ولی

ص:79

تکه تکه ات می کنند.

به کوفه آمد. محلّ حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد است. به مسجد رفت، دید رجال سیاسی، کشوری و لشگری آمده اند، امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به نوبت به مشکلات مردم رسیدگی می کنند. وقتی خلوت شد، آمد رو به روی امیرالمؤمنین علیه السلام نشست. خیلی مهم است که از ایشان نترسند؛ یعنی انسان به گونه ای زندگی کند که از او نترسند.

تا چشم امیرالمؤمنین علیه السلام به عبیدالله افتاد، همین یک جمله را فرمودند: آیا کار درستی بود که در حکومت من زندگی کنی و بعد غرق در اسلحه بروی و همراه معاویه علیه من بجنگی؟ گفت: علی جان! من نیامده ام که مرا محاکمه کنی، من گرفتارم، آمده ام تا مشکل مرا حل کنی. حضرت فرمودند: مشکل خود را بگو.

در یک کلمه، شیعه یعنی کانون محبت، عشق، علاقه، جذب، مگر این که طرف مقابل قابلیت جذب را نداشته باشد و مجذوب نشود، البته شما باید سر جاذبه و محبت خود باشید.

در زندگی مورچگان خیلی کتاب نوشته شده است. دانشمندانی عمر خود را خرج کردند تا زندگی مورچه را بررسی کنند که چگونه است. گروهی مورچه در لانۀ مورچگان هستند که دانشمندان اسم آنها را مورچۀ پرخور گذاشته اند که چند برابر مورچه های دیگر می خورند، البته فقط مادۀ شیرین می خورند.

این ها می خورند و می خورند تا خود را به خمرۀ شیره تبدیل کنند. این مواد خورده شده را هضم نمی کنند، فقط به اندازۀ ذخیرۀ بدن خود هضم می کنند و بقیه را نگه می دارند. بعد در لانه خود را برعکس آویزان می کنند، یعنی خلقتی دارند که می توانند به طاق بچسبند و آویزان شوند. مورچه ها در پاییز و زمستان از لانه بیرون می روند و آذوقه گیر نمی آورند، درست هم هستند، مفت خور نیستند، می روند برای خوردن پیدا نمی کنند، رو به روی این ها می آیند و دهان خود را باز می کنند

ص:80

و شاخک ها را تکان می دهند، یعنی گرسنه ایم، آنها نیز دهان خود را باز می کنند و به اندازه ای که این ها سیر شوند، از آن شیرینی و شیرۀ خود در دهان مورچۀ گرسنه می ریزند.

مورچۀ گرسنه با این که خیلی از این غذا خوشش می آید، اما فردا دوباره به سراغ این خمرۀ زنده نمی آید، بلکه دوباره بیرون می آید، اگر خود را سیر کرد، کرد، اگر نه، غروب برمی گردد، دوبار دهان را باز می کند تا او شیره را در دهانش بریزد و او را سیر کند. گویا این ها:

«تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی»(1)

را عمل می کنند.

شیعه باید خمرۀ شیرینی و عسل باشد. اگر پرخوری می کند - نه پرخوری با دهان - پرخوری با دخل و درآمد؛ یعنی روزیِ اضافه به دستش آمد، واقعاً منتظر است ببیند که کدام انسان شیعه، سنی، بی دین، با دین، ضعیف الایمان، چه مشکلی دارند، برود و مشکل او را حل کند که آن بی دین بگوید: اگر دین این گونه است، پس من را نیز با این دین آشتی بده.

ادامه حکایت عبیدالله بن حرّ جعفی

فرمود: مشکل خود را بگو. ای علی مرتضی! ای کارفرمای قضا! شما که با مردم این گونه رفتار کردید، شما که با دشمنی که با تو جنگیده این گونه رفتار کردید، بالاتر از این، وقتی در محضر مبارک حضرت رضا علیه السلام - بنا به نقل شیخ صدوق در کتاب «عیون اخبار الرضا» که نزدیک به زمان حضرت امیر علیه السلام بوده است، چون صدوق خیلی با ایشان فاصله نداشته است و روایاتش از سرچشمه است - صحبت از جنگ جمل شد، یک نفر با عصبانیت فریاد زد: خدا از اول تا آخر کسانی را که با

ص:81


1- مائده (5):2؛ «و یکدیگر را بر انجام کارهای خیر و پرهیزکاری یاری نمایید.»

علی علیه السلام جنگیدید لعنت کند، امام هشتم علیه السلام فرمودند: جلوی دهانت را بگیر، بگو:

خدا لعنت کند کسانی که با علی علیه السلام جنگیدند، الاّ آنهایی که توبه کردند. گفت: یابن رسول الله! مگر جنگ با علی علیه السلام توبه دارد؟ فرمود: بله. خدا از توبه کنندگان آن گذشت، تو چرا آنها را لعنت می کنی؟

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«کُونُوا دُعاةً لِلنّاس بِغَیرِ السِنَتِکُم»(1)

مردم را بدون زبان و حرف زدن، با عمل، رفتار و کردار خود، به خدا دعوت کنید. این کارها زیباترین جای هزینه کردن عمر است.

حضرت علی علیه السلام فرمودند:

مشکل خود را بگو. گفت: در کوفه شایعه کرده اند که من کشته شده ام، بعد شنیدم که همسرم رفته و شوهر کرده است. اکنون من آمده ام و همسرم را می خواهم. نزد شوهرِ همسرم رفتم، خیلی قوی و قلدر است، به او گفتم که من شوهر این خانم بودم، اما او گفت: اگر کلمۀ دیگری حرف بزنی، تو را می کشم. من چه کنم؟

حضرت به قنبر فرمودند: برو به این مرد قویِ شجاع بگو که علی علیه السلام تو را کار دارد. قنبر رفت، گفت: «یا رجل اجب امیرالمؤمنین» علی علیه السلام با تو کار دارد. گفت:

چشم. به مسجد و محضر مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام آمد. حضرت فرمودند: این ازدواجی که تو کردی درست است، چون یقین داشتی عبیدالله کشته شده است، اما هنوز زنده است. شما از این خانم چشم بپوش. گفت: علی جان! از من حامله هست. فرمود: عیبی ندارد، شما چشم بپوش. گفت: چشم، علی جان! امام علیه السلام به عبیدالله و شوهر این زن فرمود: بروید.

حضرت سؤال کردند: چه وقتی بچه به دنیا می آید؟ گفتند: چهار ماه دیگر. به

ص:82


1- کافی: 78/2، باب الورع، حدیث 14؛ وسائل الشیعة: 76/1، باب 16، حدیث 171.

قنبر فرمودند: برو خانۀ خوبی برای آن زن با خرج من اجاره کن و خدمتکار نیز برای او بگذار. شوهر اول و شوهر دوم کاسب و پولدار هستند، اما حضرت می گوید که دشمن من کرایۀ خانه و پول خدمتکار را ندهد، شوهر این زن نیز ضرر نکند، پول اجاره را من می دهم.

بچه که به دنیا آمد، اگر پدر بچه دوست دارد بچه را ببرد و به دایه بدهد، دوست ندارد، همین خانم او را شیر بدهد، از شیر که گرفتند، بیاید و بچه را ببرد.

به عبیدالله فرمود: بچه که به دنیا آمد، شما می توانید دست همسرت را بگیری و ببری. داستان خاتمه یافت. عبیدالله نیز بی ترس و لرز از حضرت علی علیه السلام خداحافظی کرد و رفت. این کار یعنی عبادت خدا.(1)

توجه به قدردانی از لحظه ها

در قرآن، خدا امر می کند تا تمام مردم کار پسندیده انجام بدهند.

چقدر عمر خوب است! چقدر با این عمر می شود کاسبی و تجارت کرد! شما ببینید! حرّ بن یزید ریاحی پنجاه سال از عمر خود را دور ریخت، اما به نصف روز نکشید؛ یعنی از طلوع آفتاب صبح عاشورا تا حدود ده صبح، شاید زودتر، فقط چند ساعت این عمر را با کمال اخلاص هزینۀ خدا کرد. مایۀ هزینه او اخلاص بود.

به قدری با این چند ساعت تجارت پرسودی کرد که امام حسین علیه السلام وقتی سر او را به دامن گرفتند، فرمودند: «أنت سعید» تو خوشبخت هستی.(2) امام علیه السلام به حر بگوید تو خوشبخت هستی.

وقتی به پیغمبر صلی الله علیه و آله می گوید: خوشبختی به نظر شما چیست؟ می فرماید:

«طولُ العمرِ فی طاعةِ اللّه»

این تجارت با عمر است.

ص:83


1- الکامل فی التاریخ؛ ابن الأثیر: 287/4؛ «ذکر خبر عبید الله بن الحر ومقتله.»
2- موسوعة کلمات الإمام الحسین علیه السلام: 530-531 ش «أبو إسحاق الإسفراینی: وروی أن الحر؛ جاء الحسین علیه السلام؛ مع ولده، وحمل ولده علی القوم حتی قتل فاستبشر أبوه فرحا، ثم برز الحر حتی قتل، واجتزوا رأسه، ورموه نحو الإمام، فوضعه فی حجره، وهو یبکی ویمسح الدم عن وجهه ویقول: والله! ما أخطأت أمک إذ سمتک حرا، فأنت والله! حر فی الدنیا وسعید فی الآخرة.»

پایان عمر کافر و مؤمن

اما جملۀ دوم؛ این جمله در «صحیفۀ سجادیه» از وجود مبارک امام زین العابدین علیه السلام است:

«عَمِّرنِی ما کان عُمُری بِذلَةً فِی طاعَتِک»(1)

خدایا! به من عمر بده، مرا نگاه دار تا بمانم. تا چه وقت؟ تا زمانی که لباس بندگیِ تو در تن من است. بمانم که بنده باشم، چون اگر کسی بماند و بنده نباشد، تمام عمرش دارد خسارت می دهد. تا به جایی می رسد که در روز قیامت فریادش بلند می شود:

«یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً»(2)

این آخرین آیۀ سورۀ مبارکۀ نبأ است. ای کاش خاک بودم و خدا اصلاً مرا به وجود نمی آورد؛ یعنی از تمام عمر خیش پشیمان، رنجیده، ناراحت و متنفر است.

اما شما در قیامت چه می گویید؟ شما خود، محصولات عمر، پرونده و جایگاه خود را که می بینید، در نهایت حرف شما این است که از عمق دل فریاد می زنید:

«وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»(3)

خدا را شکر که ما را خلق کرد و به ما عمر و دین داد که ما در دنیا بندۀ او بودیم.

خدا را شکر که ما را زنده کرد و به قیامت آورد و وارد بهشت کرد. خدا را شکر که چه رفقایی در اینجا به ما داده است:

«وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً»(4)

ص:84


1- الصحیفة السجادیة: دعاء 20؛ بحار الأنوار: 42/70، باب 122.
2- نباء (78):40؛ «کافر گوید: ای کاش من خاک بودم [و موجودی مکلّف آفریده نمی شدم تا چنین روز سختی را ببینم!].»
3- یونس (10):10؛ «و پایان بخشِ نیایششان این است که همه ستایش ها ویژۀ خدا مالک و مربی جهانیان است.»
4- نساء (4):69؛ «و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمرۀ کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ایمان، اخلاق و عمل صالح] داده؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند.»

وقتی خبر مرگ عبدالله بن ابی یعفور(1) را به امام صادق علیه السلام دادند، ایشان بلند بلند گریه کردند و برای ایشان فرمودند: عبدالله به جهان آخرت رفت، خدا به او خانه ای داد که شمال و شرق و جنوب و غربش این چنین است؛ دیوارهای آن وصل به دیوار خانۀ پیغمبر صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام، حضرت مجتبی علیه السلام و ابی عبدالله الحسین علیه السلام است.(2) شما اگر چنین زندگی را در قیامت ببینید، «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» نمی گویید؟

اما آن کسی که عمری ناسپاسی کرده است، می گوید: ای کاش آفریده نمی شدم، اما شما می گویید چقدر عالی است «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» که ما را آفرید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:85


1- عبدالله بن ابی یَعفور، ابومحمد، مولای قبیلۀ عبدالقیس، از محدثان و فقهای نامدار شیعه از خواص اصحاب امام صادق علیه السلام. نام پدرش واقد یا وَقْدان بوده که به کنیۀ ابی یعفور شهرت داشته است. شیخ ابوالعباس نجاشی وثاقت او را با تکرار کلمۀ ثقة، تأکید نموده و جلالت قدر و موقعیت علمی و منزلت او را نزد امام صادق علیه السلام بیان کرده است. وی از قاریان و مفسران قرآن بوده که در مسجد کوفه به تدریس و تلاوت اشتغال داشته است. جمعی از محدثان معروف مانند: ابوجمیله و ابان بن عثمان و اسحاق بن عمّار و عبدالله بن سِنان و عبدالله بن مُسکان از او حدیث گرفته اند، و کتاب حدیث او را ثابت بن شُرَیح روایت نموده است. قسمتی از روایات او در ابواب مختلف کتب اربعه، به خصوص در اصول و فروع کافی آمده است. عبدالله با وجود علم سرشار و موقعیت ممتازی که داشت پیوسته از بیماری های جسمانی رنجور بود، یکبار از دردهای خویش به محضر امام صادق علیه السلام شکوه کرد، امام به او فرمود: ای عبدالله! چنانچه مؤمن مطّلع می شد که در مصیبتها چه پاداشی برای او هست آرزو می کرد: او را با قیچی ها تکّه تکّه نمایند! ابن ابی یعفور در زمان امامت امام صادق علیه السلام (148 ق) به بیماری طاعون وفات یافت. دایرة المعارف تشیّع: 78/11.
2- رجال الکشی: 248 ش 461؛ «علی بن الحسین العبیدی، قال کتب أبو عبد الله علیه السلام إلی المفضل بن عمر الجعفی حین مضی عبد الله بن أبی یعفور، یا مفضل عهدت إلیک عهدی کان إلی عبد الله بن أبی یعفور صلوات الله علیه، فمضی صلوات الله علیه موفیا لله عز و جل و لرسوله و لإمامه بالعهد المعهود لله، و قبض صلوات علی روحه محمود الأثر مشکور السعی مغفورا له مرحوما برضا الله و رسوله و إمامه عنه، فولادتی من رسول الله صلی الله علیه و آله ما کان فی عصرنا أحد أطوع لله و لرسوله و لإمامه منه، فما زال کذلک حتی قبضه الله إلیه برحمته و صیره إلی جنته، مساکنا فیها مع رسول الله صلی الله علیه و آله و أمیر المؤمنین علیه السلام أنزله الله بین المسکنین مسکن محمد و أمیر المؤمنین (صلوات الله علیهما) و إن کانت المساکین واحدة و الدرجات واحدة فزاده الله رضی من عنده و مغفرة من فضله برضای عنه.

پی نوشت ها

(1) - بحار الأنوار: 103/27، باب 4، حدیث 70؛ الامالی، شیخ مفید: 353، حدیث 5.

(2) - مجموعة ورام: 92/1.

(3) - بحار الأنوار: 219/100، باب 1، حدیث 14؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ فَلْیَتَّقِ اللَّهَ فِی النِّصْفِ الْبَاقِی.» هر که ازدواج کند، نصف دین را به دست آورده است وبرای نصف دیگر باید تقوای خدا پیشه کند.

بحار الأنوار: 220/100، باب 1، حدیث 22؛ «قَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أُعْطِیَ نِصْفَ الْعِبَادَةِ.»

هر که ازدواج کند، نصف عبادت به او داده شده است.

(4) - نساء (4):3؛ «بنابراین از [دیگر] زنانی که شما را خوش آید دو دو و سه سه و چهار چهار به همسری بگیرید.»

(5) - مؤمنون (23):51؛ «از خوردنی های پاکیزه بخورید و کار شایسته انجام دهید.»

(6) - بحار الأنوار: 279/44، باب 34، حدیث 6؛ «قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ: أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ قُتِلْتُ مَکْرُوباً وَ حَقِیقٌ عَلَی اللَّهِ أَنْ لَایَأْتِیَنِی مَکْرُوبٌ قَطُّ إِلَّا رَدَّهُ اللَّهُ أَوْ أَقْلَبَهُ إِلَی أَهْلِهِ مَسْرُوراً.»

بحار الأنوار: 281/44، باب 34، حدیث 13؛ «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَقُولُ إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عِنْدَ رَبِّهِ عز و جل یَنْظُرُ إِلَی مُعَسْکَرِهِ وَ مَنْ حَلَّهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ وَ یَنْظُرُ إِلَی زُوَّارِهِ وَ هُوَ أَعْرَفُ بِهِمْ وَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ بِدَرَجَاتِهِمْ وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَ اللَّهِ عز و جل مِنْ أَحَدِکُمْ بِوَلَدِهِ وَ إِنَّهُ لَیَرَی مَنْ یَبْکِیهِ فَیَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ یَسْأَلُ آبَاءَهُ علیه السلام أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لَهُ وَ یَقُولُ لَوْ یَعْلَمُ زَائِرِی مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ لَکَانَ فَرَحُهُ أَکْثَرَ مِنْ جَزَعِهِ وَ إِنَّ زَائِرَهُ لَیَنْقَلِبُ وَ مَا عَلَیْهِ مِنْ ذَنْبٍ.»

(7) - مائده (5):83؛ «و چون آنچه را که بر پیامبر اسلام نازل شده بشنوند، دیدگانشان را می بینی به سبب آنچه از حق شناخته اند، لبریز از اشک می شود.»

(8) - کافی: 188/2، باب إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ، حدیث 2؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِی وَجْهِ أَخِیهِ حَسَنَةٌ وَ صَرْفُ الْقَذَی عَنْهُ حَسَنَةٌ وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ ءٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَی الْمُؤْمِنِ.» لبخند زدن مرد به چهره برادرش حسنه است، وبر داشتن خاشاک از بدن او حسنه است. خداوند با چیزی محبوبتر از شاد کردن مؤمن پرستیده نشده است.

(9) - وسائل الشیعة: 501/21، باب 104، حدیث 27696؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ نَظَرَ إِلَی أَبَوَیْهِ نَظَرَ مَاقِتٍ

ص:86

لَهُمَا وَ هُمَا ظَالِمَانِ لَهُ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ لَهُ صَلَاةً.» هرکه به پدر و مادر خود که به او ستم کرده اند کینه توزانه نگاه کند، خداوند هیچ نمازی از او نپذیرد.

کافی: 613/2-614، باب قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فِی الْمُصْحَفِ، حدیث؛ «إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَحْفَظُ الْقُرْآنَ عَلَی ظَهْرِ قَلْبِی فَأَقْرَؤُهُ عَلَی ظَهْرِ قَلْبِی أَفْضَلُ أَوْ أَنْظُرُ فِی الْمُصْحَفِ قَالَ فَقَالَ لِی بَلِ اقْرَأْهُ وَ انْظُرْ فِی الْمُصْحَفِ فَهُوَ أَفْضَلُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ النَّظَرَ فِی الْمُصْحَفِ عِبَادَةٌ.»

کافی: 240/4، باب فَضْلِ النَّظَرِ إِلَی الْکَعْبَةِ، حدیث 5؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ النَّظَرُ إِلَی الْکَعْبَةِ عِبَادَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الْوَالِدَیْنِ عِبَادَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الْإِمَامِ عِبَادَةٌ وَ قَالَ مَنْ نَظَرَ إِلَی الْکَعْبَةِ کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ وَ مُحِیَتْ عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئَاتٍ.»

(10) - کافی: 150/2، باب صِلَةِ الرَّحِمِ، حدیث 1؛ «جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ: «وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً » قَالَ فَقَالَ هِیَ أَرْحَامُ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عز و جل أَمَرَ بِصِلَتِهَا وَ عَظَّمَهَا أَ لَاتَرَی أَنَّهُ جَعَلَهَا مِنْهُ.»

(11) - رعد (13):21؛ «و آنچه را خدا به پیوند آن فرمان داده پیوند، می دهند.»

(12) - وسائل الشیعة: 42/15، باب 10، حدیث 19951؛ التهذیب: 141/6، باب 62، حدیث 2.

(13) - مجموعة ورام: 92/1.

(14) - اعراف (7):68؛ «برای شما خیرخواهی امینم.»

(15) - مائده (5):2؛ «و یکدیگر را بر انجام کارهای خیر و پرهیزکاری یاری نمایید.»

(16) - کافی: 78/2، باب الورع، حدیث 14؛ وسائل الشیعة: 76/1، باب 16، حدیث 171.

(17) - الکامل فی التاریخ؛ ابن الأثیر: 287/4؛ «ذکر خبر عبید الله بن الحر ومقتله.»

(18) - موسوعة کلمات الإمام الحسین علیه السلام: 530-531 ش «أبو إسحاق الإسفراینی: وروی أن الحر؛ جاء الحسین علیه السلام؛ مع ولده، وحمل ولده علی القوم حتی قتل فاستبشر أبوه فرحا، ثم برز الحر حتی قتل، واجتزوا رأسه، ورموه نحو الإمام، فوضعه فی حجره، وهو یبکی ویمسح الدم عن وجهه ویقول: والله! ما أخطأت أمک إذ سمتک حرا، فأنت والله! حر فی الدنیا وسعید فی الآخرة.»

(19) - الصحیفة السجادیة: دعاء 20؛ بحار الأنوار: 42/70، باب 122.

(20) - نباء (78):40؛ «کافر گوید: ای کاش من خاک بودم [و موجودی مکلّف آفریده نمی شدم تا چنین روز سختی را ببینم!].»

ص:87

(21) - یونس (10):10؛ «و پایان بخشِ نیایششان این است که همه ستایش ها ویژۀ خدا مالک و مربی جهانیان است.»

(22) - نساء (4):69؛ «و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمرۀ کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ایمان، اخلاق و عمل صالح] داده؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند.»

(23) - عبدالله بن ابی یَعفور، ابومحمد، مولای قبیلۀ عبدالقیس، از محدثان و فقهای نامدار شیعه از خواص اصحاب امام صادق علیه السلام.

نام پدرش واقد یا وَقْدان بوده که به کنیۀ ابی یعفور شهرت داشته است. شیخ ابوالعباس نجاشی وثاقت او را با تکرار کلمۀ ثقة، تأکید نموده و جلالت قدر و موقعیت علمی و منزلت او را نزد امام صادق علیه السلام بیان کرده است. وی از قاریان و مفسران قرآن بوده که در مسجد کوفه به تدریس و تلاوت اشتغال داشته است. جمعی از محدثان معروف مانند: ابوجمیله و ابان بن عثمان و اسحاق بن عمّار و عبدالله بن سِنان و عبدالله بن مُسکان از او حدیث گرفته اند، و کتاب حدیث او را ثابت بن شُرَیح روایت نموده است.

قسمتی از روایات او در ابواب مختلف کتب اربعه، به خصوص در اصول و فروع کافی آمده است. عبدالله با وجود علم سرشار و موقعیت ممتازی که داشت پیوسته از بیماری های جسمانی رنجور بود، یکبار از دردهای خویش به محضر امام صادق علیه السلام شکوه کرد، امام به او فرمود: ای عبدالله! چنانچه مؤمن مطّلع می شد که در مصیبتها چه پاداشی برای او هست آرزو می کرد: او را با قیچی ها تکّه تکّه نمایند!

ابن ابی یعفور در زمان امامت امام صادق علیه السلام (148 ق) به بیماری طاعون وفات یافت.

دایرة المعارف تشیّع: 78/11.

(24) - رجال الکشی: 248 ش 461؛ «علی بن الحسین العبیدی، قال کتب أبو عبد الله علیه السلام إلی المفضل بن عمر الجعفی حین مضی عبد الله بن أبی یعفور، یا مفضل عهدت إلیک عهدی کان إلی عبد الله بن أبی یعفور صلوات الله علیه، فمضی صلوات الله علیه موفیا لله عز و جل و لرسوله و لإمامه بالعهد المعهود لله، و قبض صلوات علی روحه محمود الأثر مشکور السعی مغفورا له مرحوما برضا الله و رسوله و إمامه عنه، فولادتی من رسول الله صلی الله علیه و آله ما کان فی عصرنا أحد أطوع لله و لرسوله و لإمامه منه، فما زال کذلک حتی قبضه الله إلیه برحمته و صیره إلی جنته، مساکنا فیها مع رسول الله صلی الله علیه و آله و أمیر

ص:88

المؤمنین علیه السلام أنزله الله بین المسکنین مسکن محمد و أمیر المؤمنین (صلوات الله علیهما) و إن کانت المساکین واحدة و الدرجات واحدة فزاده الله رضی من عنده و مغفرة من فضله برضای عنه.

ص:89

ص:90

6- ارزش عمر (اغتنام فرصت عمر )

اشاره

کرج، مسجد جامع رجایی شهر دهۀ سوم محرم 1384

ص:91

ص:92

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

از پاداش های عظیمی که خداوند متعال برای انسان مقرر فرموده است، پاداش در برابر هزینۀ مثبت عمر است که به فرمودۀ خدا در قرآن مجید، با لحظات عمر، به تجارتی که سود ابدی دارد و به کشاورزیی که محصول دایمی دارد، می توان دست یافت. در کتاب خدا هم کلمۀ تجارت آمده است و هم کلمۀ کشت و زراعت که هر دو در رابطه با عمر است.

موعظۀ پیامبر به ابوذر

ابوذر از شخصیت های قابل توجه اسلام است، می فرماید:

روزی وارد مسجد شدم، رسول خدا صلی الله علیه و آله را تنها دیدم، کنار حضرت نشستم و از این وقتی که در کنار پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله بودم، خواستم استفاده و تجارت کنم.

به محضر مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردم: مرا نصیحت کنید. پیغمبر صلی الله علیه و آله بی درنگ قبول کردند و ابوذر را نصیحت کردند. نصیحت ایشان طولانی شد که این نصایح را در چهارصد سال قبل، مرحوم مجلسی به کتاب پرقیمت «عین الحیاة» تبدیل کردند و به توضیح این گفتار همّت گماشتند و مطالب بسیار مهمی را بر محور این نصایح نوشتند.

ص:93

این کتاب از برکت اخلاص مرحوم مجلسی در تمام مناطق فارسی زبان و در آن زمان تا هندوستان رفت و تمام گذشتگان ما در شب های زمستان، خانوادۀ خود را جمع می کردند و صفحاتی از این کتاب را برای آنها می خواندند.

گذرایی فرصت جوانی

بخشی از موعظه و نصیحت پیغمبر صلی الله علیه و آله به ابوذر این بود:

«اِغتَنِم خَمساً قَبلَ خَمس؛ شَبابَک قَبلَ هرمِک»(1)

غنیمت یعنی بهره و سود. ابوذر! از پنج سرمایه، قبل از این که پنج برنامه، جایگزینِ این پنج سرمایه شوند، سود ببر. بعضی از این پنج سرمایه اصلاً جایگزین ندارند و وقتی از دست برود و در بی راهه مصرف شود، چیزی در این عالم نیست که جایگزین این سرمایۀ از دست رفته شود.

فرمودند: سرپا بودن، قوی بودن، روزگار قدرت و نشاط عمر، جوانی را قبل از این که پیری به جای آن بیاید که دیگر نتوانی کاری انجام بدهی، از آن بهره بگیر و غنیمت بدان.

چند شعر در این زمینه برای شما ذکر کنم. اول از بابا طاهر،(2) این انسان دانشمند، باسواد، عالم که علم و دانش او برای اغلب مردم مملکت ما پوشیده و پنهان است. غیر از این رباعیاتی که دارد، کلمات قصاری نیز دارد که نزدیک به چهارصد جملۀ عربی است و از نظر مایه و معنی به قدری بالاست که پنجاه شرح مفصّل و متوسط از چهره های بسیار مهم علمی مانند عین القضاة همدانی(3) بر این کلمات قصار نوشته اند.

بهار آیو به صحرا و در و دشت جوانی هم بهاری بود و بگذشت(4)

آیا این بهاری که گذشته است، برمی گردد؟ نظر رسول خدا صلی الله علیه و آله را ببینید که این

ص:94


1- وسائل الشیعة: 1/114، باب 27، حدیث 285؛ بحار الأنوار: 76/74، باب 4، حدیث 3؛ «أَبِی الْأَسْوَدِ قَالَ قَدِمْتُ الرَّبَذَةَ فَدَخَلْتُ عَلَی أَبِی ذَرٍّ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَحَدَّثَنِی أَبُو ذَرٍّ قَالَ دَخَلْتُ ذَاتَ یَوْمٍ فِی صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی مَسْجِدِهِ فَلَمْ أَرَ فِی الْمَسْجِدِ أَحَداً مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیٌّ إِلَی جَانِبِهِ جَالِسٌ فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَةَ الْمَسْجِدِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَوْصِنِی بِوَصِیَّةٍ یَنْفَعُنِی اللَّهُ بِهَا فَقَالَ نَعَمْ وَ أَکْرِمْ بِکَ یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ إِنِّی مُوصِیکَ بِوَصِیَّةٍ فَاحْفَظْهَا فَإِنَّهَا جَامِعَةٌ لِطُرُقِ الْخَیْرِ وَ سُبُلِهِ فَإِنَّکَ إِنْ حَفِظْتَهَا کَانَ لَکَ بِهَا کِفْلَانِ یَا أَبَا ذَرٍّ اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ کُنْتَ لَاتَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ عِبَادَةِ اللَّهِ الْمَعْرِفَةُ بِهِ فَهُوَ الْأَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَیْ ءٍ فَلَا شَیْ ءَ قَبْلَهُ وَ الْفَرْدُ فَلَا ثَانِیَ لَهُ وَ الْبَاقِی لَاإِلَی غَایَةٍ فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا فِیهِمَا وَ مَا بَیْنَهُمَا مِنْ شَیْ ءٍ وَ هُوَ اللَّهُ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ ثُمَّ الْإِیمَانُ بِی وَ الْإِقْرَارُ بِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَرْسَلَنِی إِلَی کَافَّةِ النَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَی اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً ثُمَّ حُبُّ أَهْلِ بَیْتِیَ الَّذِینَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً وَ اعْلَمْ یَا أَبَا ذَرٍّ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ أَهْلَ بَیْتِی فِی أُمَّتِی کَسَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ رَغِبَ عَنْهَا غَرِقَ وَ مِثْلِ بَابِ حِطَّةٍ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ مَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِناً یَا أَبَا ذَرٍّ احْفَظْ مَا أُوصِیکَ بِهِ تَکُنْ سَعِیداً فِی الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ یَا أَبَا ذَرٍّ نِعْمَتَانِ مَغْبُونٌ فِیهِمَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ الصِّحَّةُ وَ الْفَرَاغُ یَا أَبَا ذَرٍّ اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ شَبَابَکَ قَبْلَ هَرَمِکَ وَ صِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ وَ غِنَاکَ قَبْلَ فَقْرِکَ وَ فَرَاغَکَ قَبْلَ شُغُلِکَ وَ حَیَاتَکَ قَبْلَ مَوْتِک....»
2- بابا طاهر همدانی از شاعران و عارفان اواسط قرن پنجم معاصر طغرل سلجوقی است. ولادت او دراواخر قرن چهارم است. طغرل که به همدان رفت با او و بابا جعفر و شیخ حمشا در کوه خضر دیدار کرد. وفات او را به سال 410 نوشته اند از وی مجموعه ای از کلمات به عربی در دست است و دیگر مجموعه ترانه های او به لهجه خاص و لطیف و مشحون از عواطف رقیق است.
3- عین القضاه همدانی ابو المعالی عبد الله بن محمد بن علی میانجی همدانی از بزرگان مشایخ صوفیه و دانشمندان ربع اول قرن ششم قمری است. وی شافعی مذهب ودر طریقت شاگردان احمد غزالی بود. که بعضی نوشته اند درست نیست؛ زیرا، باب ا تا زمان او زنده نبود وی به تحصیل حکمت و عرفان و کلام وادب عربی پرداخت و نظر به مطالعه بسیار در آثار محمد غزالی مع الواسطه شاگرد او نیز محسوب می شود. نوشته های فارسی وی مشحون از تعبیرات نغز صوفیانه است. وی را به خاطر توطئه حسودان درشب هفتم جمادی الاخری 525 ه. ق بردار کشیدند. فرهنگ فارسی، (اعلام)؛ محمد معین: 1227/5.
4- باباطاهر عریان.

جوانی وقتی از دست رفت، چه با غنیمت شمردن، چه با نابود کردن، آن کسی که جوانی را غنیمت شمرده و تمام نیروی جوانی را به نحو مثبت هزینه کرده است، در همۀ امور زندگی خود، با پروردگار معامله کرده، آن را مثبت هزینه کرده است.

حدوداً از چهارده سالگی این جوانی و این بهار شروع می شود تا چهل سالگی چه مثبت و چه منفی، تمام می شود.

دو نفر که یکی عاشق خداست و جوانی خود را خوب هزینه کرده است، آرزو دارد که خدا این جوانی را دوباره به او برگرداند و آن کسی که جوانی خود را بد هزینه کرده، بر اثر دود فراوان، گرفتار رنج شدید و غیر قابل علاج ریه ای شده و یا بر اثر خوردن الکل، هر دو کلیه اش دارد خراب می شود، یا خیلی زنا کرده، یا چند میلیون دزدیده و برده و خورده و تمام شده، پولی نیست که به صاحبانش برگرداند، جوانی ای که پنجه های پیری، گلوی آن را فشرده و خفه کرده، آیا دیگر برمی گردد؟

تشبیه عمر به مرکبی پرسرعت

حضرت در زمینۀ گذشتِ عمر، چقدر زیبا و عالی حرف زده اند که استواری کلام پیغمبر صلی الله علیه و آله عجیب است.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

«اَنْتُمْ عَلَی ظَهْرِ السَفَرِ»

لحظه ای که به دنیا آمدید، شما را بر مرکبی به نام سفر و حرکت سوار کردند.

همان لحظه ای که این قافله شما را از رحم مادر گرفت، پشت به رحم و رو به آخرت شدید، از همان لحظه شما را به جلو حرکت دادند.

«أنتم علی ظهر السفر و السَّیرُ بِکُم سَریعٌ» شما را با شتاب و سرعت دارند به جلو می برند. تا کجا می برند؟ تا کنار دهانی به نام قبر، به داخل آنجا شما را پرتاب

ص:95

می کنند و پروندۀ شما را با سرعت زیادی می بندند.

دوران بقا چو باد نوروز گذشت روز و شب ما به محنت و سوز گذشت

تا چشم نهادیم به هم صبح دمید تا چشم گشودیم ز هم روز گذشت

سکوت معنا داری به خود بدهید، اتاقی که به دنیا آمدیم، تیرچوبی و کاه گلی بود، دیوارهایش خشتی، گوش بدهید! چند صدا را می شنویم. نالۀ مادر که ما را زایید، خندۀ عمه ها و خاله ها که خوشحال هستند که ما زاییده شدیم و اقوام که می گویند: شیرینی و نبات بیاور. این ها به خاطر ما بود که به دنیا آمدیم. از آن شلوغی آن وقت تا کنون، با چه سرعتی گذشت و تمام شد؟

«انتم علی ظهر السفر و السَّیرُ بِکم سَریعٌ فقد رَأیتُم اللَّیلَ و النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ یُبلِیانِ کُلَّ جَدیدٍ»(1)

با چشم خود این شب و روز، آفتاب و ماه با این حرکات و رفتن و آمدن ها را دیدید، هر چه خدا به شما ابزار نو داده بود، کهنه کردید؛ گوش شما سمعک و چشم شما عینک می خواهد. پای خود را دراز می کنید، نماز را باید روی صندلی بخوانید، سجده امام جماعت طول بکشد، بدن شما درد می گیرد و باید زودتر بلند شوید، از زمین می خواهید برای رکعت دوم بلند شوید، باید نفس نفس بزنید. تمام این ابزار نو که به شما داده بودند، کهنه شده است و هیچ دوایی نیز آنها را نمی تواند نو کند.

آخرین لحظات عمر مرحوم آیت الله میلانی

خدمت مرحوم آیت الله العظمی میلانی در مشهد بودم، ایشان عالم کم نظیری بود. در زدند، خادم ایشان آمد و گفت: دکتری را که گفته بودید، آمدند. دکتر آمد و خیلی احترام کرد.

ص:96


1- کافی: 598/2، کتاب فضل القرآن، حدیث 2؛ بحار الأنوار: 136/74، باب 6، حدیث 46.

مرحوم آیت الله العظمی میلانی فرمودند: شب ها سرفه می کنم، کم خواب و کم اشتها و کم حوصله ام. دکتر در اینجا حرف ایشان را قطع کرد و گفت: آقا! بقیه اش را نفرمایید، توضیح ندهید، شما یک کلمه به من بگویید، من همه چیز را می فهمم. بگویید پیر شده اید. همین. همه درد شما همین است، دوا هم ندارد.

باید بسوزید و بسازید. این دوایی که ما می دهیم، فقط مقداری تخفیف موقت است، اما اگر توقع دارید که خوب شوید، خوب شدنی در کار نیست. ایشان فرمودند: باشد.

ایشان حدود نود سال عمر کردند، اما به زیباترین صورت عمر خود را هزینه کردند، تنها این کتاب نزدیک به ده جلدی «قادتنا کیف نعرفهم» که ایشان اول آن نوشته اند: من امیدم برای نجات روز قیامت نسبت به کل عمرم، فقط به این کتاب است. چه شاگردانی تربیت کردند، چه نمازهایی خواندند و چه گریه هایی کردند.

ایشان عمر خود را عالی مصرف کردند. روزی که از دنیا رفتند، من آنجا نبودم. از درگذشت ایشان چند روز گذشته بود که من خودم را به مشهد رساندم. برای تسلیت به فرزندان ایشان رفتم، به فرزندان ایشان گفتم: از روز آخر عمر ایشان برای من تعریف کنید، چون روز آخر، روز خیلی مهمی است. روز آخر روزی است که پروندۀ مثبت و منفی رقم می خورد که یا شخص دیندار بیرون می رود، یا بی دین و دیگر نمی شود کاری کرد. روز خیلی سخت و شدیدی است.

آقازادۀ ایشان گریه کرد و گفت: ایشان را از مشهد بیرون برده بودیم، سه شبانه روز بود که دیگر حرف نمی زدند و به کسی نگاه نمی کردند. کجا بودند و چه می کردند؟ نمی دانم.

آقازادۀ آیت الله میلانی گفتند: سه شبانه روز جواب نمی دادند، حرف نمی زدند و غذا نمی خوردند، تا روز آخر، حدود ساعت ده صبح، چشم خود را باز کردند، نگاهی به ما کردند، ما خیلی خوشحال شدیم، گفتیم خوب شدند، به من

ص:97

فرمودند: جلو بیا. من نزدیک رفتم، گفتند: من دارم می روم، در این لحظه برای من روضۀ گودال قتلگاه را بخوان، آن وقتی که زینب کبری علیها السلام کنار بدن ابی عبدالله علیه السلام آمد. من نیز شروع کردم و روضه را خواندم، مثل دو جوی آب اشک روی صورت ایشان می ریخت، تا از دنیا رفتند.

علامۀ طباطبایی رحمه الله در حال احتضار

آیت الله جوادی آملی می فرمودند:

لحظات آخر عمر علامه طباطبایی - صاحب کتاب تفسیر «المیزان» - به دیدن ایشان رفتم، دیدم نشسته اند و چشم ایشان به گوشه ای خیره شده است و حرف نمی زنند، فقط وقتی می خواستند از دنیا بروند، زیر لب گفتند: هشتاد سال به انتظار این لحظه بودم که تو را ببینم، حال دیدم. این را گفتند و رحلت کردند.

این مزد هزینه کردن عمر به صورت مثبت است. خیلی غصّه می خورم برای جوان ها در روزی که می خواهند بمیرند و در آرزوی چند زن و دختر آه بکشند که کجا هستند؟ چند دختر آلوده به فرهنگ اسراییل و آمریکا را هنگام مردن می خواهی چه کار؟ می خواهند برای تو چه کار کنند؟ بیایند آنجا که باز تحریک شهوت کنند؟ آنجا که دیگر جای تحریک شهوت نیست. اگر راست می گویند، بیایند تو را از دست ملک الموت درآورند. با خدایی که «لایمکن الفرار من حکومتک»(1) چه کار می خواهند بکنند؟ یا کسی که عمری بر محور اسکناس بوده و هنگام مردن، به هر چه که در این دنیا هست، بد و بی راه می گوید که چرا دارند مرا از پول هایم جدا می کنند؟

غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز(2)

ص:98


1- مصباح المتهجد: 845.
2- حافظ شیرازی.

بالاترین لذت در لحظۀ مرگ

شما می دانستید که خدا آخرین و بالاترین لذتی که برای بنده های خود مقرر کرده است، در لحظۀ مرگ است؟ همه می گویند: مرگ تلخ است. به خدا قسم اصلاً این طور نیست. اگر مرگ تلخ است، پس خدا در قرآن چه می فرماید:

«فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ»(1)

این سند قرآنی است. بعضی ها هنوز نمرده اند، پرده ها را کنار می زنند که آن طرف را ببینی، تو آن طرف را ببین، من نیز با گوش تو تماس می گیرم و می گویم:

«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * اِرْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»(2)

چه لذتی از این بالاتر؟ چه کسی می گوید که مرگ زهر تلخ و از زهر عقرب بدتر است؟ برای چه کسی بدتر است؟

لحظات آخر مرحوم آیت الله خوانساری رحمه الله

مرحوم آیت الله العظمی حاج سید احمد خوانساری، روحانی کم نظیری بود.

چند جریان از رحلت ایشان ذکر کنم؛

جریان اول:

خانوادۀ ایشان می فرمودند: روزی در وسط هفته بود، دیدم از درون اتاقی که روی تخت خوابیده اند، صدای صحبت می آید. گفتم: خدایا! کسی در اتاق نبود، یا تلفن زنگ نزد، شاید حواس ما نبوده و یکی از ارادتمندان به ایشان درب را باز کرده و نزد ایشان رفته است، مزاحم نشویم. بعد صدا قطع شد.

من این گونه مردن ها را خودم دیده ام. بالای سر چند نفر بودم که گویا الان

ص:99


1- ق (50):22؛ «پس ما پرده بی خبری را از دیده [بصیرت] ات کنار زدیم.»
2- فجر (89):27-30؛ «ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته! * به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد. * پس در میان بندگانم درآی * و در بهشتم وارد شو.»

جلوی چشم من مجسم هستند که در حال رفتن از دنیا، صحبت آنها قطع شد.

ایشان می گفت: من درب را باز کردم و دیدم هیچ کس داخل اتاق نیست. پرسیدم:

آقا! با خودتان حرف می زنید، فرمود: نه، کسی اینجا بود. گفتم: چه کسی بود؟ فرمود: ملک الموت. خیلی راحت. گفتم: پس شما چطور زنده هستید؟ فرمود:

من از او پرسیدم که تشریف آورده ای که مرا ببری؟ گفت: نه، به عیادت شما آمده ام. هفتۀ دیگر می آیم تا شما را ببرم.

اما برنامۀ دوم ایشان، خانواده اش می گفتند: یک هفته به رحلت ایشان مانده، در آن حال بی هوشی، دعای عدیله را با زبان خودش، خود به خود می خواند.

برنامۀ سوم، ایشان زمان را به گونه ای تنظیم کرده بود که قبل از وصل به مردن، دقیقاً دوازده هزار بار «لا اله الا الله» بگوید و در آخرین ذکرش از دنیا رفت.

قبل از شروع این ختم «لا اله الا الله» به خانوادۀ خود گفته بود: تمام ملک من، یک قالیچه است. این را بفروشید، پول آن را برای نماز و روزۀ من اجیر بگیرید.

وصیت ایشان را که باز کردند، دیدند نوشته: من از شش سالگی تا امروز، نود سال نماز خود را خوانده ام، اما به نظرم آمد که شاید عیب داشته باشد و قبول نکنند، نود سال دیگر نیز خودم دوباره خواندم که اگر آن را قبول نکنند، این را قبول کنند، باز نود سال دیگر نیز خواندم که اگر دومی را رد کردند، سومی را به من رحم کنند، باز شما این قالیچه را که فروختید، با پول آن برای من اجیر بگیرید که به نیابت از من نماز و روزه بجا بیاورد، شاید خدا نماز و روزه ام را بپذیرد.

آخرین لحظات عمر مؤمن

چقدر کسی عمر خود را زیبا هزینه کند که فرشتۀ خدا در مریضی او به عیادتش بیاید. هیچ چیز این جریان ساختگی نیست. برای این قضیه سند قرآنی به شما بدهم؟ این دیگر قرآن است. سورۀ مبارکۀ فصّلت:

ص:100

«إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ»(1)

هنوز نمردند، قبل از مرگ آنان ملائکه نازل می شوند. برای چه؟ می گویند:

آمدیم به شما بگوییم که از مردن نترسید، مردن برای شما لذیذترین و آخرین لذّت دنیایی است، غصه نخورید، چون هیچ چیزی از دست شما نمی رود.

بعد که پرده را کنار می زنند، به آنها می گویند: نگاه کنید؛

«وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا»(2)

شما در دنیا، هنوز مریض نشده بودید و سرپا بودید، دایم از طرف خدا به شما سر می زدیم و شما را یاری می کردیم و کمک می دادیم. ما بعد از مرگ نیز دوست، همراه و یار شما هستیم. این برنامۀ خدا است.

الهی دلی ده که جای تو باشد زبانی که در آن ثنای تو باشد

الهی عطا کن بر این بنده چشمی که بیناییش از ضیای تو باشد

الهی عطا کن مرا گوش و قلبی که آن گوش پر از صدای تو باشد

الهی بده همّتی آن چنانم که دایم سرم در هوای تو باشد

الهی چنانم کن از فضل و رحمت که هر کار کردم برای تو باشد

الهی ندانم چه بخشی کسی را که هم عاشق و هم گدای تو باشد(3)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:101


1- فصلت (41):30؛ «بی تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند.»
2- فصلت (41):30-31؛ «و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد. * ما در زندگی دنیا و آخرت، یاران و دوستان شما هستیم.»
3- طوطی همدانی.

پی نوشت ها

(1) - وسائل الشیعة: 1/114، باب 27، حدیث 285؛ بحار الأنوار: 76/74، باب 4، حدیث 3؛ «أَبِی الْأَسْوَدِ قَالَ قَدِمْتُ الرَّبَذَةَ فَدَخَلْتُ عَلَی أَبِی ذَرٍّ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَحَدَّثَنِی أَبُو ذَرٍّ قَالَ دَخَلْتُ ذَاتَ یَوْمٍ فِی صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی مَسْجِدِهِ فَلَمْ أَرَ فِی الْمَسْجِدِ أَحَداً مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیٌّ إِلَی جَانِبِهِ جَالِسٌ فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَةَ الْمَسْجِدِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَوْصِنِی بِوَصِیَّةٍ یَنْفَعُنِی اللَّهُ بِهَا فَقَالَ نَعَمْ وَ أَکْرِمْ بِکَ یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ إِنِّی مُوصِیکَ بِوَصِیَّةٍ فَاحْفَظْهَا فَإِنَّهَا جَامِعَةٌ لِطُرُقِ الْخَیْرِ وَ سُبُلِهِ فَإِنَّکَ إِنْ حَفِظْتَهَا کَانَ لَکَ بِهَا کِفْلَانِ یَا أَبَا ذَرٍّ اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ کُنْتَ لَاتَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ عِبَادَةِ اللَّهِ الْمَعْرِفَةُ بِهِ فَهُوَ الْأَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَیْ ءٍ فَلَا شَیْ ءَ قَبْلَهُ وَ الْفَرْدُ فَلَا ثَانِیَ لَهُ وَ الْبَاقِی لَاإِلَی غَایَةٍ فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا فِیهِمَا وَ مَا بَیْنَهُمَا مِنْ شَیْ ءٍ وَ هُوَ اللَّهُ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ ثُمَّ الْإِیمَانُ بِی وَ الْإِقْرَارُ بِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَرْسَلَنِی إِلَی کَافَّةِ النَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَی اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً ثُمَّ حُبُّ أَهْلِ بَیْتِیَ الَّذِینَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً وَ اعْلَمْ یَا أَبَا ذَرٍّ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ أَهْلَ بَیْتِی فِی أُمَّتِی کَسَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ رَغِبَ عَنْهَا غَرِقَ وَ مِثْلِ بَابِ حِطَّةٍ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ مَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِناً یَا أَبَا ذَرٍّ احْفَظْ مَا أُوصِیکَ بِهِ تَکُنْ سَعِیداً فِی الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ یَا أَبَا ذَرٍّ نِعْمَتَانِ مَغْبُونٌ فِیهِمَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ الصِّحَّةُ وَ الْفَرَاغُ یَا أَبَا ذَرٍّ اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ شَبَابَکَ قَبْلَ هَرَمِکَ وَ صِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ وَ غِنَاکَ قَبْلَ فَقْرِکَ وَ فَرَاغَکَ قَبْلَ شُغُلِکَ وَ حَیَاتَکَ قَبْلَ مَوْتِک....»

(2) - بابا طاهر همدانی از شاعران و عارفان اواسط قرن پنجم معاصر طغرل سلجوقی است. ولادت او دراواخر قرن چهارم است. طغرل که به همدان رفت با او و بابا جعفر و شیخ حمشا در کوه خضر دیدار کرد.

وفات او را به سال 410 نوشته اند از وی مجموعه ای از کلمات به عربی در دست است و دیگر مجموعه ترانه های او به لهجه خاص و لطیف و مشحون از عواطف رقیق است.

فرهنگ فارسی، (اعلام)؛ محمد معین: 223/5.

(3) - عین القضاه همدانی ابو المعالی عبد الله بن محمد بن علی میانجی همدانی از بزرگان مشایخ صوفیه و دانشمندان ربع اول قرن ششم قمری است. وی شافعی مذهب ودر طریقت شاگردان احمد غزالی بود.

ص:102

که بعضی نوشته اند درست نیست؛ زیرا، باب ا تا زمان او زنده نبود وی به تحصیل حکمت و عرفان و کلام وادب عربی پرداخت و نظر به مطالعه بسیار در آثار محمد غزالی مع الواسطه شاگرد او نیز محسوب می شود.

نوشته های فارسی وی مشحون از تعبیرات نغز صوفیانه است. وی را به خاطر توطئه حسودان درشب هفتم جمادی الاخری 525 ه. ق بردار کشیدند.

فرهنگ فارسی، (اعلام)؛ محمد معین: 1227/5.

(4) - باباطاهر عریان.

(5) - کافی: 598/2، کتاب فضل القرآن، حدیث 2؛ بحار الأنوار: 136/74، باب 6، حدیث 46.

(6) - مصباح المتهجد: 845.

(7) - حافظ شیرازی.

(8) - ق (50):22؛ «پس ما پرده بی خبری را از دیده [بصیرت] ات کنار زدیم.»

(9) - فجر (89):27-30؛ «ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته! * به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد. * پس در میان بندگانم درآی * و در بهشتم وارد شو.»

(10) - فصلت (41):30؛ «بی تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند.»

(11) - فصلت (41):30-31؛ «و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد. * ما در زندگی دنیا و آخرت، یاران و دوستان شما هستیم.»

(12) - طوطی همدانی.

ص:103

ص:104

7- بهار جوانی (بهره از شب و روز)

اشاره

کرج، مسجد جامع رجایی شهر دهۀ سوم محرم 1384

ص:105

ص:106

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

یکی از سفارش های که پیغمبر عظیم الشأن اسلام به ابوذر در رابطه با قطعه ای از عمر داشتند این بود که جوانی خود را قبل از این که خزان پیری به تو حمله کند، غنیمت بدان. کلمۀ غنیمت در گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است؛ یعنی از این فرصت جوانی، نشاط و قدرت بدن بهره ببر.

امیرالمؤمنین علیه السلام جمله ای دارند که در کتاب «غرر الحکم» نقل شده است، این کتاب، جملات قصاری است که در همۀ موضوعات انسانی، اخلاقی، تربیتی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است و غیر از «نهج البلاغه» است. نزدیک به یازده هزار جملۀ کوتاه است که در تاریخ عالم نمونه و نظیر ندارد. هیچ حکیم، فیلسوف، عارف، موعظه گر و دلسوزی توان این که مردم را این گونه دعوت به حقایق کند، نداشته است.

این کتاب در چهارصد سال قبل به وسیله یکی از بزرگترین دانشمندان شیعه که بعضی ها او را بر شیخ بهایی مقدم می دانند، به نام آقا جمال خوانساری در شش جلد، ترجمه و توضیح مختصری داده شده است. کار ایشان در این کتاب به قدری مهم بوده که در زمان شاه، با خرج دانشگاه تهران که آن زمان دانشگاه طاغوتی بوده، چاپ شده است و زحمت چاپ این کتاب را هم عالم بزرگوار و آگاهی که به

ص:107

نام محدّث ارموی کشیده است. ایشان واقعاً باعث شد که این کتاب از لابلای قفسه های کتابخانه ها بیرون بیاید و وارد زندگی شود.

امیرالمؤمنین علیه السلام دربارۀ عمر، قطعۀ هشدار دهندۀ مهمی دارند و می فرماید:

«اِنَّ اللَّیلَ وَ النّهارَ یَعْمَلانِ فیکَ فَاعْمَلْ فیهما و یَأخُذان مِنکَ فَخُذ مِنهُما»(1)

ساعات شبانه روز از دست شما عمر و سرمایۀ شما را می گیرد. چون بیست و چهار ساعت که عبور می کند، به همین اندازه شما را از زندگی و دنیا دور کرده، به مردن نزدیک می کند. چرخ شب و چرخ روز در دست شما نیست که بخواهید کُند یا تعطیلش کنید.

امیرالمؤمنین علیه السلام در جملۀ دیگری می فرماید:

هر نفسی که می کشید، از عمر شما کم می شود و از دنیا دور شده، به آخرت نزدیک می شوید. شب و روز که با عبور و گذشتن خود دارند از شما کم می کنند و از عمر شما می گیرند، شما نیز در برابر شب و روز به مقابله برخیزید. او دارد از شما می گیرد، شما نیز از او بگیرید و نگذارید که شب و روز از شما به باطل و بیهوده رد شود. شما از ظرف شب و روز بهره، سرمایه و سود بگیرید.(2)

اهمیت شب در قرآن

شما آیات مربوط به شب را در قرآن مجید ببینید که انسان چگونه می تواند با شب معامله کند و چه کسانی از شب به کجا رسیدند؟ من چند آیه را برای نمونه ذکر می کنم:

«سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا»(3)

شب بود که با کمک من، حقایق به پیغمبر صلی الله علیه و آله ارایه شد؛ یعنی در تاریکی شب

ص:108


1- غرر الحکم: 151، حدیث 2789.
2- غرر الحکم: 158، حدیث 3015؛ «إِنَّ عُمُرَکَ عَدَدُ أَنْفَاسِکَ وَ عَلَیْهَا رَقِیبٌ تُحْصِیهَا.» غرر الحکم: 159، حدیث 3046؛ «إِنَّ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ مُسْرِعَانِ فِی هَدْمِ الْأَعْمَارِ.» غرر الحکم: 159، حدیث 3028؛ «إِنَّمَا أَنْتَ عَدَدُ أَیَّامٍ فَکُلُّ یَوْمٍ یَمْضِی عَلَیْکَ یَمْضِی بِبَعْضِکَ فَخَفِّضْ فِی الطَّلَبِ وَ أَجْمِلْ فِی الْمُکْتَسَب.»
3- اسراء (17):1؛ «منزّه و پاک است آن [خدایی] که شبی بنده اش [محمّد 6] را از مسجدالحرام به مسجد الاقصی که پیرامونش را برکت دادیم، سیر [و حرکت] داد، تا [بخشی] از نشانه هایِ [عظمت و قدرت] خود را به او نشان دهیم.»

بود که انوار، روشنایی های ابدی و دایمی را دید. نتیجۀ سیر ایشان در شب، در همین یک جمله است؛ «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا» بخشی از آیات مرا ببیند، نه این آیات قرآن، قرآن مجید که در روز بیست و هفتم رجب یکباره در قلب مبارک حضرت طلوع کرد و پروردگار به او فرمود: در خواندن این آیات برای مردم عجله نکنید، هر مقداری که لازم باشد، ما جبرییل را می فرستیم تا برای تو بخواند و تو برای مردم بخوان. این یک نوع از آیات خداست.

این آیاتی که پروردگار می فرماید در شب ارایه دادیم، حقایق بسیار با ارزشی در این عالم و ماورای آن است که آیۀ شریفه در اینجا توضیح نمی دهد، ولی از آیات دیگر قرآن استفاده می کنیم که آیات ارایه شده نیز آیات تکوینی کتاب آفرینش و هم آیات مربوط به رحمت پروردگار عالم بوده است؛ یعنی هم این طرف پرده را به او ارایه دادیم و هم آن طرف پرده را، تا وقتی پیغمبر صلی الله علیه و آله در عمق تاریکی این شب انوار را دید و به صبح رسید، وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله کتابی از آنچه که تماشا کرده بودند؛ دیده ها، یافته ها و طلوع آیات بر قلب مبارک ایشان که در آیات دیگر قرآن در این زمینه مطالبی مطرح شده است برای مردم بیان کردند که فهم بعضی از آنها خیلی مشکل است.

رفع حجاب ها با ایمان و تقوای مستمر

اما چه شد که پیغمبر عظیم الشأن اسلام به جایی رسیدند که آیاتی از دو طرف پرده را به ایشان نشان دادند که به هیچ کس نشان ندادند؟ گرچه چنین تماشایی قطعاً برای ما نیز در حدّ سعۀ وجودی خودمان، در دو مرحله امکان دارد.

بنا به فرمودۀ امام صادق علیه السلام در توضیح یکی از آیات سورۀ یونس که می فرماید:

«أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ * اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ»(1)

ص:109


1- یونس (10):62-63؛ «آگاه باشید! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند. * آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند.»

که ترکیب این آیه نیز خیلی مهم است. «آمنوا» جملۀ ماضی است و «کانُوا یَتَّقُونَ » ماضی استمراری است. بعد خدا در قرآن ادامه می دهد:

«لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللّهِ»(1)

امام صادق علیه السلام می فرماید:

این بشارت یعنی ارائۀ حقایق در همین دنیا، چون خدا در قرآن می فرماید: «لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» ارائۀ حقایق در همین دنیا به دو صورت و به تناسب وضع مردم، در صورتی که مثبت باشند، صورت می گیرد، چون اگر منفی باشند، همۀ درها به روی آنان بسته است.

مردم مثبت چه کسانی هستند؟ آیه می گوید:

«اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ»(2)

مؤمنانی که پیوسته در خودداری از گناه باشند، نه این که دو روز پاک باشند و بیست روز نجس. مشهد که می روند پاک باشند و دوباره به شهر خود که می آیند، یازده ماه نجس باشند. این فایده ندارد. این هیچ دری را باز نمی کند.

ما اگر بخواهیم درها را باز کنیم، کلید نزد خود ماست. چنانچه هر دری را خدا بخواهد باز کند، کلید آن نزد خود اوست. در نماز غفیله می خوانید:

«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ»(3)

کلیدها نزد خود اوست. درهایی هست که کلید باز کردن آنها نزد ما است که آن کلید دو دندانه دارد:

«اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ»(4)

یعنی باور داشتن خدا، یقین به قیامت و پاکی پیوسته.

نمی گوید: تقوا داشتند، می گوید: پیوسته تقوا دارند تا از دنیا بروند. اما «آمنوا»

ص:110


1- یونس (10):64؛ «آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است [در دنیا به وسیلۀ وحی و در آخرت به خطاب خدا و گفتار فرشتگان] در کلمات خدا [که وعده ها و بشارت های اوست] هیچ دگرگونی نیست.»
2- یونس (10):63؛ «آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند.»
3- انعام (6):59؛ «و کلیدهای غیب فقط نزد اوست، و کسی آنها را جز او نمی داند.»
4- یونس (10):63؛ «آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند.»

یعنی مؤمن شدند. انسان که صد مرتبه مؤمن نمی شود. یک بار مطالعه می کند، گوش می دهد، درس می خواند و خدا و قیامت را باور می کند، همۀ ما این باور را داریم، یعنی ما کلاس ایمان را گذرانده ایم، اما در «وَ کانُوا یَتَّقُونَ» دچار نقص و کمبود هستیم.

دیدن حقایق در عالم خواب و بیداری

امام صادق علیه السلام می فرماید:

این دیدن در دو مرحله انجام می گیرد؛ نخست در عالم خواب است و دیگر در عالم بیداری. خواب مانند خواب حضرت یوسف علیه السلام که سند قرآنی دارد:

«یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ»(1)

چرا در بیداری ندید؟ چون هنوز بچه بود و به سنّ تکلیف نرسیده بود. هنوز سیرهای دوران بلوغ و تکلیف را درک نکرده بود، به این خاطر در بیداری ندید، ولی بعد حقایق در بیداری نیز برای او نمایان شد.

ببینید این حرف حضرت یوسف علیه السلام بعد از عزیز مصر شدن است که می فرماید:

«قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ»(2)

اینجا دیگر در بیداری بود، نه در خواب.

به هر صورت، این خواب ها با سند قرآنی است که دیدن بعضی از حقایق در مرحله ای، در خواب است و در مرحله ای نیز در بیداری است و شرط آن مثبت بودن است. در مثبت بودن، کلید نصیب انسان می شود؛ هم می تواند در خواب در را باز کند - به اندازۀ سعۀ وجودی خود حقایق را ببیند - و هم در بیداری می تواند درِ حقایق را باز کند که این نیز، به اندازۀ سعۀ وجودی خود او بستگی دارد.

ص:111


1- یوسف (12):4؛ «پدرم! من در خواب دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برایم سجده کردند!»
2- یوسف (12):101؛ «تو بخشی از فرمانروایی را به من عطا کردی و برخی از تعبیر خواب ها را به من آموختی.»

دوری از مدعیان دروغین

البته مواظب باشید که در این زمینه مدعی، علی الخصوص در کشور ما، زیاد است، ولی به یقین بدانید که: «از هزاران اندکی زین صوفیند.»(1) نود و نه درصد کسانی که می گویند: ما در خواب یا بیداری این چیزها را دیدیم، بدانید که دروغ می گویند. چون آن افرادی که به این منطقه راه پیدا می کنند، به این راحتی این مسائل را بروز نمی دهند و چیزی نمی گویند. در بین مردم به صورت معمولی زندگی می کنند. بند را به آب نمی دهند که خود را با گفتن این چیزها چهرۀ معروفی کنند.

اخلاق آنان این است که از چهره شدن فراری هستند. نمی خواهند مردم بدانند، مگر این که تکلیف الهی اقتضا کند. دین را به مردم می نمایانند و الا سرمایه های شخصی مربوط به خود را اغلب پنهان می کنند. اگر کسی گاهی و به علتی چیزی از این ها دیده باشد، چنان که در کتاب های ما هست، او را صدا کرده و قسم داده که من تا زنده ام، آنچه از من دیدی، جایی نقل نکن. خیلی از این نقل ها برای بعد از مرگ این چهره های برجسته است، نه برای زمان خودشان.

در زمان ما، هر کس از راه می رسد می گوید: من یک شب در میان، خواب می بینم و با پیغمبر صلی الله علیه و آله گفتگو کردم و امام زمان علیه السلام این گونه فرمود و به من گفتند:

این را بنویس و زیر آن این را بنویس و همه بنویسند که هر کس ننویسد به لعنت خدا گرفتار می شود. این ها را ما از زمان بچگی می دیدیم و تا به حال در این زمینه، کسی به لعنت خدا گرفتار نشده است.

شما باید دروغگوها را جدا کنید؛ یعنی آن کسی که شیعۀ واقعی نیست، مقلدِ مرجع تقلید شیعه نیست و دار و دستۀ خاصی دارد، اگر از این ادعاها کند، از نظر خدا، قرآن کریم، روایات و ائمه علیهم السلام مردود است. چون خدا در قرآن، باز شدن

ص:112


1- مولوی.

درها به روی افراد منفی، حزبی و دار و دسته ای را قبول ندارد.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دینی آورد و سفارش کرد که این دین براساس قرآن و اهل بیت علیهم السلام من است، چیز دیگری اضافه ندارد و اعلام کردند که اضافه کنندگان و بدعت گذاران به این دین و آن کسانی که به ما حرفهایی را نسبت می دهند و کسانی که عالم به قرآن و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نیستند، می آیند برای مردم قرآن را تفسیر می کنند، همۀ این ها را فرمود: بدون تردید در قیامت، نشیمنگاه آنان را از آتش جهنم پر می کنیم.

اختصاص شب معراج به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

صد و بیست و چهار هزار شخصِ مثبت در دنیا آمدند، یکی از آنها شب معراج را دید. اکنون هر کس از راه می رسد، که اغلب آنان به دار و دستۀ خاصی وابستگی دارند، ادعا می کنند.

این «لیلاً» که خدا در قرآن می فرماید: فقط برای پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله اتفاق افتاد، برای حضرت ابراهیم علیه السلام رخ نداد. برای موسی بن عمران علیه السلام در آن چهل شب عبادت، گوشه ای از مملکت مصر را نیز نشان ندادند و چه برسد به این که آیات تکوین و آیات آخرت را نشانش بدهند.

کل آن چهل شب در این مرحله خلاصه شده است:

«وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً»(1)

«مِیقاتُ رَبِّهِ » کاری به آیات تکوین و آیات پشت پرده ندارد. چهل شب خواست که از نفس های مسموم دور بماند، تا تورات را به او نازل کند. فقط برای نزول تورات، نه چیز دیگر. تورات را گرفت و بعد از چهل شب برگشت، دید درصدی از

ص:113


1- اعراف (7):142؛ «و با موسی [برای عبادتی ویژه و دریافت تورات] سی شب وعده گذاشتیم و آن را با [افزودن] ده شب کامل کردیم، پس میعادگاه پروردگارش به چهل شب پایان گرفت.»

مردمی که با جان کندن آنها را مسلمان کرده بود، گوساله پرست شده اند. این که کسی هر روز بیاید ادعا کند که در خواب پرده را کنار زدند و ما چه دیدیدم و چه دیدیدیم، همگی دروغ محض است.

این آیۀ قرآن:

«لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا»(1)

دو پردۀ واقعی برای اینان منکشف شده است. جملۀ خیلی مهمی است که به صورت جملۀ اسمیه آمده است.

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدعیان در طلبش بی خبرانند آن را که خبر شد خبری باز نیامد(2)

واقعاً آنها این گونه هستند.

هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند(3)

اسرار، یعنی هر کسی تحمل آن را ندارد و نباید بگوید. آنان نیز نمی گفتند.

دو نکتۀ اساسی در کلام رسول اللّه صلی الله علیه و آله

چه شد که پیغمبر صلی الله علیه و آله به این جایگاه رسید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله دو جمله در این رابطه دارند که خیلی قابل توجه است، البته ما بخواهیم این دو جمله را در زندگی خود تحقق بدهیم، امکان دارد، ولی کار خیلی مشکلی است، به خصوص در زمان ما که هجوم فساد به این واقعیت ها، خیلی زیاد است. اگر بخواهد برای باز کردن این دو درب کلید دار شود، خیلی چیزها را نباید ببیند و خیلی چیزها را نیز نباید بشنود.

قسمتی از گفتار پیغمبر صلی الله علیه و آله این است:

ص:114


1- یونس (10):64؛ «آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است [در دنیا به وسیلۀ وحی و در آخرت به خطاب خدا و گفتار فرشتگان].»
2- سعدی
3- مولوی

«لولا تکثیرٌ فی کلامکم وَ تمریجٌ فی قُلوبکم لَرَأیتُم ما أرَی و لَسَمِعْتم مَا أسمَع»(1)

«مرج» و «تمریج» یعنی مرغزار و چراگاهی که در و پیکر ندارد و همۀ حیوانات بدون حساب می آیند و می روند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اگر دو چیز در شما نبود؛ یکی پرحرفی و دیگری هرجایی بودن دل، چون خیلی حرف می زنید که از صد درصد آن حرف ها، نود و نه درصدش پوچ است؛ غیبت، تهمت، تحقیر، بدگویی، آبروی مردم را بردن، شوخی های ناباب است.

اگر این پرحرفی در شما نبود و باطن شما چراگاه بی در و پیکری نمی شد که هر حیوانی مانند حرص، حسد، ریا، بخل، کینه و کبر وارد شود، صداهایی که من می شنیدم، شما نیز می شنیدید و چیزهایی که من دیدم، شما نیز می دیدید، چون راه به روی همه باز است که در حدّ خود، رشد کنید.

این روایت را اهل تسنّن نیز نقل کردند:

«لَولا أنَّ الشَّیاطین یَحُومُون عَلی قُلوبِ بَنِی آدَم لَنَظروا الی مَلکُوتِ السماوات»(2)

اگر شیاطین، وسوسه ها، فکر و نقشه های بد به دل مردم راه نداشت، این طرف و آن طرف پرده را می دیدند.

این عظمت شب است. در حالی که شب، ظرف دیدن انوار این طرف و آن طرف پرده است، ببینید، چقدر شب ها به وسیلۀ بعضی از زنان و مردان و جوانان و دختران، به بدترین لجن گناه کشیده می شود.

ص:115


1- تفسیر المیزان: 270/5.
2- بحار الأنوار: 163/56، باب 23؛ عوالی اللآلی: 113/4، حدیث 174؛ تفسیر الرازی، فخر رازی: 83/1.

گرفتن غنایم از شب و روز

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

شب از شما، سرمایۀ عمرتان را می گیرد، شما نیز از شب، معراج بگیرید؛ با نماز شب، قرائت قرآن، گریه برای خدا و ابی عبدالله علیه السلام، تشکیل جلسات علمی و کارهای درست. شما از شب خوب استفاده کنید.(1) روز نیز سرمایۀ شما را می گیرد، شما نیز از روز بگیرید. بهترین چیزی که ما از روز می توانیم بگیریم، دو چیز است؛ پول حلال، کار خیر. روز را برای به دست آوردن حلال و کار خیر مصرف کنیم. به دنبال حلّ مشکل خانواده ها و مشکل داران، به عیادت بیمار، پول دادن به کسی که آبرومند است، اما کرایۀ خانه اش عقب افتاده است و خیلی کارهای خیر دیگر.

این یک نصیحت پیامبر صلی الله علیه و آله بود. از بهار جوانی خود، قبل از خزان پیری بهره ببر و آن را غنیمت بدان.

خرما نتوان خورد از بن خار که کشتیم دیبا نتوان کردن از بن پشم که رِشتیم

بر حرف معاصی خط عذری نکشیدیم پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم

پیری و جوانی پی هم چون شب و روز زند ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

افسوس برین عمر گرانمایه که بگذشت از سر تقصیر و خطا در نگذشتیم

ص:116


1- غرر الحکم: 151، حدیث 2789؛ «إِنَّ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ یَعْمَلَانِ فِیکَ فَاعْمَلْ فِیهِمَا وَ یَأْخُذَانِ مِنْکَ فَخُذْ مِنْهُمَا.» غرر الحکم: 319، حدیث 7375؛ «السَّهَرُ رَوْضَةُ الْمُشْتَاقِینَ.» غرر الحکم: 319، حدیث 7376؛ «السَّهَرُ أَحَدُ الْحَیَاتَیْنِ.» غرر الحکم: 319، حدیث 7377؛ «أَسْهِرُوا عُیُونَکُمْ وَ ضَمِّرُوا بُطُونَکُمْ وَ خُذُوا مِنْ أَجْسَادِکُمْ تَجُودُوا بِهَا عَلَی أَنْفُسِکُمْ.» غرر الحکم: 319، حدیث 7379؛ «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ سَهَرُ الْعُیُونِ بِذِکْرِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ.» غرر الحکم: 319، حدیث 7380؛ «سَهَرُ اللَّیْلِ شِعَارُ الْمُتَّقِینَ وَ شِیمَةُ الْمُشْتَاقِینَ.» غرر الحکم: 319، حدیث 7381؛ «سَهَرُ اللَّیْلِ فِی طَاعَةِ اللَّهِ رَبِیعُ الْأَوْلِیَاءِ وَ رَوْضَةُ السُّعَدَاءِ.» غرر الحکم: 319، حدیث 7382؛ «سَهَرُ الْعُیُونِ بِذِکْرِ اللَّهِ خُلْصَانُ الْعَارِفِینَ وَ حُلْوَانُ الْمُقَرَّبِینَ.» غرر الحکم: 319، حدیث 7383؛ «سَهَرُ اللَّیْلِ بِذِکْرِ اللَّهِ غَنِیمَةُ الْأَوْلِیَاءِ وَ سَجِیَّةُ الْأَتْقِیَاءِ.» غرر الحکم: 319، حدیث 7384؛ «سَهَرُ الْعُیُونِ بِذِکْرِ اللَّهِ فُرْصَةُ السُّعَدَاءِ وَ نُزْهَةُ الْأَوْلِیَاءِ.» الاثنی عشریة: 21؛ «علیّ علیه السلام: صلاة اللّیل بهاء فی النّهار.» الکافی: 455/2، حدیث 12؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ النَّهَارَ إِذَا جَاءَ قَالَ یَا ابْنَ آدَمَ اعْمَلْ فِی یَوْمِکَ هَذَا خَیْراً أَشْهَدْ لَکَ بِهِ عِنْدَ رَبِّکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَإِنِّی لَمْ آتِکَ فِیمَا مَضَی وَ لَاآتِیکَ فِیمَا بَقِیَ وَ إِذَا جَاءَ اللَّیْلُ قَالَ مِثْلَ ذَلِکَ.» وسائل الشیعة: 223/15، باب 14، حدیث 20332؛ «أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَایُصْبِحُ إِلَّا خَائِفاً وَ إِنْ کَانَ مُحْسِناً وَ لَایُمْسِی إِلَّا خَائِفاً وَ إِنْ کَانَ مُحْسِناً لِأَنَّهُ بَیْنَ أَمْرَیْنِ بَیْنَ وَقْتٍ قَدْ مَضَی لَایَدْرِی مَا اللَّهُ صَانِعٌ بِهِ وَ بَیْنَ أَجَلٍ قَدِ اقْتَرَبَ لَایَدْرِی مَا یُصِیبُهُ مِنَ الْهَلَکَاتِ أَلَا وَ قُولُوا خَیْراً تُعْرَفُوا بِهِ وَ اعْمَلُوا بِهِ تَکُونُوا مِنْ أَهْلِهِ صِلُوا أَرْحَامَکُمْ وَ إِنْ قَطَعُوکُمْ وَ عُودُوا بِالْفَضْلِ عَلَی مَنْ حَرَمَکُمْ وَ أَدُّوا الْأَمَانَةَ إِلَی مَنِ ائْتَمَنَکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ مَنْ عَاهَدْتُمْ وَ إِذَا حَکَمْتُمْ فَاعْدِلُوا.»

گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت شاید که ز مشاطه نرنجیم که زشتیم

سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان یک خوشه ببخشند که ما هیچ نکشتیم(1)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:117


1- سعدی شیرازی.

پی نوشت ها

(1) - غرر الحکم: 151، حدیث 2789.

(2) - غرر الحکم: 158، حدیث 3015؛ «إِنَّ عُمُرَکَ عَدَدُ أَنْفَاسِکَ وَ عَلَیْهَا رَقِیبٌ تُحْصِیهَا.»

غرر الحکم: 159، حدیث 3046؛ «إِنَّ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ مُسْرِعَانِ فِی هَدْمِ الْأَعْمَارِ.»

غرر الحکم: 159، حدیث 3028؛ «إِنَّمَا أَنْتَ عَدَدُ أَیَّامٍ فَکُلُّ یَوْمٍ یَمْضِی عَلَیْکَ یَمْضِی بِبَعْضِکَ فَخَفِّضْ فِی الطَّلَبِ وَ أَجْمِلْ فِی الْمُکْتَسَب.»

(3) - اسراء (17):1؛ «منزّه و پاک است آن [خدایی] که شبی بنده اش [محمّد 6] را از مسجدالحرام به مسجد الاقصی که پیرامونش را برکت دادیم، سیر [و حرکت] داد، تا [بخشی] از نشانه هایِ [عظمت و قدرت] خود را به او نشان دهیم.»

(4) - یونس (10):62-63؛ «آگاه باشید! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند. * آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند.»

(5) - یونس (10):64؛ «آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است [در دنیا به وسیلۀ وحی و در آخرت به خطاب خدا و گفتار فرشتگان] در کلمات خدا [که وعده ها و بشارت های اوست] هیچ دگرگونی نیست.»

(6) - یونس (10):63؛ «آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند.»

(7) - انعام (6):59؛ «و کلیدهای غیب فقط نزد اوست، و کسی آنها را جز او نمی داند.»

(8) - یونس (10):63؛ «آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند.»

(9) - یوسف (12):4؛ «پدرم! من در خواب دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برایم سجده کردند!»

(10) - یوسف (12):101؛ «تو بخشی از فرمانروایی را به من عطا کردی و برخی از تعبیر خواب ها را به من آموختی.»

(11) - مولوی.

(12) - اعراف (7):142؛ «و با موسی [برای عبادتی ویژه و دریافت تورات] سی شب وعده گذاشتیم و آن را با [افزودن] ده شب کامل کردیم، پس میعادگاه پروردگارش به چهل شب پایان گرفت.»

(13) - یونس (10):64؛ «آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است [در دنیا به وسیلۀ وحی و در آخرت به خطاب خدا و گفتار فرشتگان].»

ص:118

(14) - سعدی.

(15) - مولوی.

(16) - تفسیر المیزان: 270/5.

(17) - بحار الأنوار: 163/56، باب 23؛ عوالی اللآلی: 113/4، حدیث 174؛ تفسیر الرازی، فخر رازی: 83/1.

(18) - غرر الحکم: 151، حدیث 2789؛ «إِنَّ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ یَعْمَلَانِ فِیکَ فَاعْمَلْ فِیهِمَا وَ یَأْخُذَانِ مِنْکَ فَخُذْ مِنْهُمَا.»

غرر الحکم: 319، حدیث 7375؛ «السَّهَرُ رَوْضَةُ الْمُشْتَاقِینَ.»

غرر الحکم: 319، حدیث 7376؛ «السَّهَرُ أَحَدُ الْحَیَاتَیْنِ.»

غرر الحکم: 319، حدیث 7377؛ «أَسْهِرُوا عُیُونَکُمْ وَ ضَمِّرُوا بُطُونَکُمْ وَ خُذُوا مِنْ أَجْسَادِکُمْ تَجُودُوا بِهَا عَلَی أَنْفُسِکُمْ.»

غرر الحکم: 319، حدیث 7379؛ «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ سَهَرُ الْعُیُونِ بِذِکْرِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ.»

غرر الحکم: 319، حدیث 7380؛ «سَهَرُ اللَّیْلِ شِعَارُ الْمُتَّقِینَ وَ شِیمَةُ الْمُشْتَاقِینَ.»

غرر الحکم: 319، حدیث 7381؛ «سَهَرُ اللَّیْلِ فِی طَاعَةِ اللَّهِ رَبِیعُ الْأَوْلِیَاءِ وَ رَوْضَةُ السُّعَدَاءِ.»

غرر الحکم: 319، حدیث 7382؛ «سَهَرُ الْعُیُونِ بِذِکْرِ اللَّهِ خُلْصَانُ الْعَارِفِینَ وَ حُلْوَانُ الْمُقَرَّبِینَ.»

غرر الحکم: 319، حدیث 7383؛ «سَهَرُ اللَّیْلِ بِذِکْرِ اللَّهِ غَنِیمَةُ الْأَوْلِیَاءِ وَ سَجِیَّةُ الْأَتْقِیَاءِ.»

غرر الحکم: 319، حدیث 7384؛ «سَهَرُ الْعُیُونِ بِذِکْرِ اللَّهِ فُرْصَةُ السُّعَدَاءِ وَ نُزْهَةُ الْأَوْلِیَاءِ.»

الاثنی عشریة: 21؛ «علیّ علیه السلام: صلاة اللّیل بهاء فی النّهار.»

الکافی: 455/2، حدیث 12؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ النَّهَارَ إِذَا جَاءَ قَالَ یَا ابْنَ آدَمَ اعْمَلْ فِی یَوْمِکَ هَذَا خَیْراً أَشْهَدْ لَکَ بِهِ عِنْدَ رَبِّکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَإِنِّی لَمْ آتِکَ فِیمَا مَضَی وَ لَاآتِیکَ فِیمَا بَقِیَ وَ إِذَا جَاءَ اللَّیْلُ قَالَ مِثْلَ ذَلِکَ.»

وسائل الشیعة: 223/15، باب 14، حدیث 20332؛ «أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَایُصْبِحُ إِلَّا خَائِفاً وَ إِنْ کَانَ مُحْسِناً وَ لَایُمْسِی إِلَّا خَائِفاً وَ إِنْ کَانَ مُحْسِناً لِأَنَّهُ بَیْنَ أَمْرَیْنِ بَیْنَ وَقْتٍ قَدْ مَضَی لَایَدْرِی مَا اللَّهُ صَانِعٌ بِهِ وَ بَیْنَ أَجَلٍ قَدِ اقْتَرَبَ لَایَدْرِی مَا یُصِیبُهُ مِنَ الْهَلَکَاتِ أَلَا وَ قُولُوا خَیْراً تُعْرَفُوا بِهِ وَ اعْمَلُوا بِهِ تَکُونُوا مِنْ أَهْلِهِ صِلُوا أَرْحَامَکُمْ وَ إِنْ قَطَعُوکُمْ وَ عُودُوا بِالْفَضْلِ عَلَی مَنْ حَرَمَکُمْ وَ أَدُّوا الْأَمَانَةَ إِلَی مَنِ ائْتَمَنَکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ مَنْ عَاهَدْتُمْ وَ إِذَا حَکَمْتُمْ فَاعْدِلُوا.»

ص:119

(19) - سعدی شیرازی.

ص:120

8- نعمت بی بدیل (شناخت لحظات عمر)

اشاره

کرج، مسجد جامع رجایی شهر دهۀ سوم محرم 1384

ص:121

ص:122

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

سخن دربارۀ عمر بود؛ نعمت بی نظیری که فقط یکبار به انسان عنایت می شود و در همین یکبار، انسان ها یا دچار خسارت سنگین می شوند، یا تجارت سنگین.

آیات قرآن و روایات نظریات بسیار مهمی در مورد عمر دارند. در کتاب ها نیز قطعه های نابی دربارۀ عمر به صورت نثر و نظم نقل شده است که بحثی گسترده، وسیع و دامنه دار است.

شقیق بلخی(1) مردی بود که بخشی از عمر خویش را تاجر بود و خرید و فروش داشت. رابطۀ تجارتی او با شهری بود که اکثر مردم آن شهر مسیحی بودند. بلخ نسبت به آن منطقۀ مسیحی نشین دور بود. احتمالاً آن منطقۀ مسیحی نشین در حدود ترکیۀ آن زمان بوده است که آن منطقه را روم شرقی می گفتند. او باید از بلخ حرکت کرده، بخش وسیعی از ایران را طی می کرد تا به آن شهر می رسید.

او نقل می کند: چون من زیاد در آن شهر رفت و آمد کرده بودم و چهرۀ شناخته شده ای بودم، روزی بزرگ مسیحیان به من گفت: چه مقدار رفت و آمد تو در این منطقه طول می کشد؟ من به او گفتم: سه ماه طول می کشد که من از بلخ به اینجا بیایم، سه ماه دیگر طول می کشد تا در بازارهای اینجا بگردم و خرید مناسب بلخ را داشته باشم، سه ماه نیز طول می کشد که این جنس های خریده شده را به بلخ ببرم

ص:123


1- شقیق بلخی؛ ابو علی بن ابراهیم بلخی عارف صوفی عامه (194 ه. ق) وی نزد قاضی ابو یوسف فقه آموخت و از طریق ابو هاشم ذهلی وانس روایت حدیث کرده وبیست سال درفهم معانی آیات قرآنی کوشیده، وی توبه کرد و به ریاضت پرداخت وپیاده به زیارت کعبه رفت. درطریقت مصاحب ابراهیم ابن ادهم واستاد حاتم اصم بود. او درجنگ با ترکان درکولان یا واسجرد (ماوراء النهر) به قتل رسید. فرهنگ فارسی؛ محمد معین: 906/5

و تا سه ماه دیگر آنها را بفروشم.

کشیش مسیحی به من گفت: پس چه وقتی به خدا می رسی و برای خدا کار می کنی؟ این گفتار کشیش مرا خیلی مبهوت کرد. متحیر شدم که من تمام عمرم را در خرید و فروش اجناس بودم.

امیرالمؤمنین علیه السلام روایتی دارند که در سه بخش است. در بخش نخست این روایت می فرماید:

خوش به حال آن انسانی که محل کسب و کارش در شهر خودش باشد. چون عمر کمتری را برای پول هزینه می کند.(1) گفت: من با سخن این کشیش بیدار شدم. عیبی ندارد که با سخن شخصی که خارج از مذهب ماست بیدار شویم:(2)

مرد باید که گیرد اندر گوش ور نبشتست پند بر دیوار(3)

درس گرفتن از ویرانه ها

یکی از کارهای جالب پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله این بود که گاهی با اصحاب به خانۀ خیلی قدیمی و متروکه ای می رسیدند که اتاق ها و دیوارهای آن خراب شده بود، حضرت می ایستادند و با این در و دیوار فرو ریخته حرف های جالبی می زدند.

سؤال می کردند: آن معماری که نقشۀ تو را کشید، بنّایی که تو را ساخت، کارگرهایی که در کنار دست بنّا کمک کردند، کجا هستند؟ کسانی که در اینجا زندگی کردند، بچه های آنان و نسل بعدی صاحبان این خانه کجا هستند؟

بعد به اصحاب رو می کردند و می فرمودند: عمر این دیوارها و اتاق ها بیشتر از سه چهار نسل بوده است، آنها همه زیر خاک گور رفتند و این خرابه هنوز باقی است.

چقدر افراد این خانه به خاطر دنیا یقه پاره کردند، حرام و حلال کردند، دعوا

ص:124


1- نهج البلاغه: حکمت 123؛ «طُوبَی لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ وَ طَابَ کَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ یُنْسَبْ إلَی الْبِدْعَةِ.» مستدرک الوسائل: 292/13، حدیث 15386؛ «عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ الْخُلَطَاءُ الصَّالِحُونَ وَ الْوَلَدُ الْبَارُّ وَ الزَّوْجَةُ الْمُوَاتِیَةُ وَ أَنْ یُرْزَقَ مَعِیشَتَهُ فِی بَلَدِهِ.» کافی: 258/5، حدیث 2؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّه علیه السلام: ثَلَاثَةٌ مِنَ السَّعَادَةِ؛ الزَّوْجَةُ الْمُؤَاتِیَةُ وَ الْأَوْلَادُ الْبَارُّونَ وَ الرَّجُلُ یُرْزَقُ مَعِیشَتَهُ بِبَلَدِهِ یَغْدُو إِلَی أَهْلِهِ وَ یَرُوحُ.»
2- روضات الجنات: 107/4.
3- سعدی شیرازی

کردند و فحش دادند و با هم قهر کردند، همدیگر را سوزاندند، دل ها را شکستند.(1) گفت: حرف این مسیحی مرا تکان داد و بیدارم کرد. این زندگی تو که از منطق و عقل خیلی دور است. این گونه زندگی، در خواب غفلت زندگی کردن است. در این زمینه روایتی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله دیدم که واقعاً کلام حضرت، تجلّی علم خدا است. این حرف ها از آسمان علم پروردگار طلوع کرده و اصلاً با چیزی قابل مقایسه نیست.

ارزش کلام ائمه علیهم السلام

سفیان ثوری می گوید:

خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم. وقتی فرمایش می کردند، چنان تحت تأثیر قرار گرفتم که گفتم: یابن رسول الله «کلامک کالجوهر» این سخنان شما مانند گوهر است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

«بَل هذا خَیرٌ مِنَ الجَوهر و هَلْ الجَوهرُ الّا حجرٌ»(2)

بلکه از گوهر بهتر است مگر گوهر جز تکه ای سنگ چیز دیگری است؟

در زیارت جامعۀ کبیره، امام هادی علیه السلام از کلام پیامبر و اهل بیت علیهم السلام چنین تعبیر می فرماید:

«کلامکم نور»(3)

نمی گوید «کالنور»، تشبیه نمی کند که سخن شما مانند نور است، می گوید سخن شما خود نور است و این نور نیز «نور الله» است.

علامت روبرگرداندن خدا از بنده

این روایت خیلی پرقیمت است که از وجود مبارک امام حسن علیه السلام رسیده است،

ص:125


1- نهج البلاغه: خطبۀ 217، (و من خطبة له علیه السلام فی التنفیر من الدنیا)؛ «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ لَاتَدُومُ أَحْوَالُهَا وَ لَایَسْلَمُ نُزَّالُهَا أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ الْعَیْشُ فِیهَا مَذْمُومٌ وَ الْأَمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِیهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ تَرْمِیهِمْ بِسِهَامِهَا وَ تُفْنِیهِمْ بِحِمَامِهَا وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیَا عَلَی سَبِیلِ مَنْ قَدْ مَضَی قَبْلَکُمْ مِمَّنْ کَانَ أَطْوَلَ مِنْکُمْ أَعْمَاراً وَ أَعْمَرَ دِیَاراً وَ أَبْعَدَ آثَاراً أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُمْ هَامِدَةً وَ رِیَاحُهُمْ رَاکِدَةً وَ أَجْسَادُهُمْ بَالِیَةً وَ دِیَارُهُمْ خَالِیَةً وَ آثَارُهُمْ عَافِیَةً فَاسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِ الْمَشَیَّدَةِ وَ النَّمَارِقِ الْمُمَهَّدَةِ الصُّخُورَ وَ الْأَحْجَارَ الْمُسَنَّدَةَ وَ الْقُبُورَ اللَّاطِئَةَ الْمُلْحَدَةَ الَّتِی قَدْ بُنِیَ عَلَی الْخَرَابِ فِنَاؤُهَا وَ شُیِّدَ بِالتُّرَابِ بِنَاؤُهَا فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ وَ سَاکِنُهَا مُغْتَرِبٌ بَیْنَ أَهْلِ مَحَلَّةٍ مُوحِشِینَ وَ أَهْلِ فَرَاغٍ مُتَشَاغِلِینَ لَایَسْتَأْنِسُونَ بِالْأَوْطَانِ وَ لَایَتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ الْجِیرَانِ عَلَی مَا بَیْنَهُمْ مِنْ قُرْبِ الْجِوَارِ وَ دُنُوِّ الدَّارِ وَ کَیْفَ یَکُونُ بَیْنَهُمْ تَزَاوُرٌ وَ قَدْ طَحَنَهُمْ بِکَلْکَلِهِ الْبِلَی وَ أَکَلَتْهُمُ الْجَنَادِلُ وَ الثَّرَی وَ کَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَی مَا صَارُوا إِلَیْهِ وَ ارْتَهَنَکُمْ ذَلِکَ الْمَضْجَعُ وَ ضَمَّکُمْ ذَلِکَ الْمُسْتَوْدَعُ فَکَیْفَ بِکُمْ لَوْ تَنَاهَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ وَ بُعْثِرَتِ الْقُبُورُ هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَی اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُون.» بحار الأنوار: 452/75، باب 33، حدیث 19؛ «أَوْصَی آدَمُ ابْنَهُ شیث [شَیْثاً] علیه السلام بِخَمْسَةِ أَشْیَاءَ وَ قَالَ لَهُ اعْمَلْ بِهَا وَ أَوْصِ بِهَا بَنِیکَ مِنْ بَعْدِکَ أَوَّلُهَا لَاتَرْکَنُوا إِلَی الدُّنْیَا الْفَانِیَةِ فَإِنِّی رَکَنْتُ إِلَی الْجَنَّةِ الْبَاقِیَةِ فَمَا صَحِبَ لِی وَ أُخْرِجْتُ مِنْهَا الثَّانِیَةُ لَاتَعْمَلُوا بِرَأْیِ نِسَائِکُمْ فَإِنِّی عَمِلْتُ بِهَوَی امْرَأَتِی وَ أَصَابَتْنِی النَّدَامَةُ الثَّالِثَةُ إِذَا عَزَمْتُمْ عَلَی أَمْرٍ فَانْظُرُوا إِلَی عَوَاقِبِهِ فَإِنِّی لَوْ نَظَرْتُ فِی عَاقِبَةِ أَمْرِی لَمْ یُصِبْنِی مَا أَصَابَنِی الرَّابِعَةُ إِذَا نَفَرَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَاجْتَنِبُوهُ فَإِنِّی حِینَ دَنَوْتُ مِنَ الشَّجَرَةِ لِأَتَنَاوَلَ مِنْهَا نَفَرَ قَلْبِی فَلَوْ کُنْتُ امْتَنَعْتُ مِنَ الْأَکْلِ مَا أَصَابَنِی مَا أَصَابَنِی نُقِلَ مِنْ خَطِّ الشَّهِیدِ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ یُنْسَبُ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیَا.» حضرت آدم به فرزند خود شیث پنج چیز راسفارش کرد و گفت: آنها را بکار بند و به فرزندانت بگو به آنها پس از تو عمل کنند. الف - به دنیای فانی اعتماد نکنید؛ من به بهشت پایدار اعتماد کردم بیرونم کردند. ب - به دستور زنان عمل نکنید زیرا من مطابق خواست همسرم عمل کردم پشیمان شدم. ج - هرگاه تصمیم کاری را گرفتید به عاقبت آن بیاندیشید اگر من متوجه آخر کار خود بودم به آن گرفتاری مبتلا نمی شدم. د - هرگاه دل شما از چیزی نفرت داشت پرهیز کنید من وقتی نزدیک درخت رفتم تا از آن بچینم دلم نفرت داشت، اگر از خوردن خودداری کرده بودم گرفتار نمی شدم. نقل شده به خط شهید که به محمد بن حنفیه نسبت داده است: هر کس برای خود ارزشی قائل باشد دنیا در نظرش خوار می آید.
2- الانوار البهیة: 153؛ بحار الأنوار: 29/47، باب 4، ذیل حدیث 28.
3- البلد الأمین: 302؛ زیارت جامعه کبیره.

جملۀ اول روایت این است:

«مِن عَلامَةِ إعراضِ اللّه عز و جل عَن العبدِ أن یَجعَلَ شُغلَهُ فیمَا لایَعنِیه»(1)

نشانۀ رو برگردان خدا از انسان این است که عمر انسان در اموری هزینه شود که کل آن بیهوده و از بین رفتنی است.(2) حرف خیلی عجیبی است. اگر خدا رو برگرداند، چه چیزی برای انسان می ماند؟ حیوانات چه سرمایه ای غیر از گوشت و پوست و استخوان دارند که اگر به این ها اضافه کنند، وزن آنها بالا می رود که در سلاّخ خانه قیمت بیشتری به خاطر وزن بیشتر می دهند. مگر ما در کرۀ زمین چقدر خوب داریم که لقمۀ خدا را بخورند و خدا بگوید: نوش جان؟ خیلی ها می خورند و خدا و ملائکه می گویند: نعمت خدا را حرام کردی.

در روایت داریم که آدم ها نادرست که با خدا ارتباط ندارند، روی زمین که راه می روند، زمین می گوید: خدا تو را لعنت کند که بار روی دوش من گذاشته ای.

آفتاب که می تابد، می گوید: خدا تو را لعنت کند که مرا هزینه خودت می کنی. آب که می خورند، می گوید: خدا تو را لعنت کند که مرا در ظرف نجس وجود خود ریختی. اما وقتی انسان مؤمن می خورد، ملائکه می گویند:

«هَنِیئاً مَرِیئاً»(3) .(4)

آیۀ هفت سورۀ مؤمن را ببینید، فرشتگان عرش و اطراف عرش دعاگوی زمینیان هستند، اما فقط دعاگوی دو طایفه؛ اهل ایمان و اهل توبه است. چقدر خوب است که کسی در لحظه به لحظۀ زندگی، ملائکه عرش و اطراف عرش او را دعا کنند و نفرین نکنند.

خدا اگر رو برگرداند، چه چیزی برای انسان می ماند؟ جز چند کیلو گوشت و پوست و استخوان که به درد هیچ غسّالخانه ای نمی خورد. در دنیا هر کافری که

ص:126


1- التمهید؛ «ابن عبدالبر»: 200/9.
2- بحار الأنوار: 262/7، باب 11، حدیث 15؛ «فِی الْخَبَرِ النَّبَوِیِّ أَنَّهُ یُفْتَحُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ عُمُرِهِ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَخِزَانَةً عَدَدَ سَاعَاتِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَخِزَانَةٌ یَجِدُهَا مَمْلُوءَةً نُوراً وَ سُرُوراً فَیَنَالُهُ عِنْدَ مُشَاهَدَتِهَا مِنَ الْفَرَحِ وَ السُّرُورِ مَا لَوْ وُزِّعَ عَلَی أَهْلِ النَّارِلَأَدْهَشَهُمْ عَنِ الْإِحْسَاسِ بِأَلَمِ النَّارِ وَ هِیَ السَّاعَةُ الَّتِی أَطَاعَ فِیهَا رَبَّهُ ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ خِزَانَةٌ أُخْرَی فَیَرَاهَا مُظْلِمَةً مُنْتِنَةً مُفْزِعَةً فَیَنَالُهُ عِنْدَ مُشَاهَدَتِهَامِنَ الْفَزَعِ وَ الْجَزَعِ مَا لَوْ قُسِمَ عَلَی أَهْلِ الْجَنَّةِ لَنُغِّصَ عَلَیْهِمْ نَعِیمُهَا وَ هِیَ السَّاعَةُ الَّتِی عَصَی فِیهَا رَبَّهُ ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ خِزَانَةٌ أُخْرَی فَیَرَاهَا فَارِغَةً لَیْسَ فِیهَا مَا یَسُرُّهُ وَ لَامَا یَسُوؤُهُ وَ هِیَ السَّاعَةُ الَّتِی نَامَ فِیهَا أَوِ اشْتَغَلَ فِیهَا بِشَیْ ءٍ مِنْ مُبَاحَاتِ الدُّنْیَا فَیَنَالُهُ مِنَ الْغَبْنِ وَ الْأَسَفِ عَلَی فَوَاتِهَا حَیْثُ کَانَ مُتَمَکِّناً مِنْ أَنْ یَمْلَأَهَا حَسَنَاتٍ مَا لَایُوصَفُ وَ مِنْ هَذَا قَوْلُهُ تَعَالَی ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ.» پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: در روز قیامت برای هر روز از روزهای عمر بنده بیست و چهار گنجینه، به تعداد ساعات شبانه روز، گشوده می شود. گنجینه ای را پر از نور و شادمانی می بیند و با مشاهده آن چنان شادی و سروری به او دست می دهد که اگر میان دوزخیان تقسیم شود احساسِ دردِ آتش را از یادشان می برد. این گنجینه ساعتی است که در آن پروردگارش را اطاعت کرده است. سپس گنجینه دیگری برایش باز می شود وآن را تاریک و بد بو و وحشتناک می یابد و از مشاهده آن چنان ترس و وحشتی به او دست می دهد که اگر میان بهشتیان تقسیم شود، نعمتِ بهشت را به کام آنها تلخ می سازد و آن ساعتی است که در آن پروردگارش را نافرمانی کرده است. آن گاه گنجینه دیگری برایش گشوده می شود وآن را خالی می یابد و در آن چیزی که او را شادمان یا ناراحت کند یافت نمی شود و آن ساعتی است که در آن خواب بوده یا به امور مباح دنیا اشتغال داشته است. پس، از این که می توانسته این ساعت و لحظات را با کارهای خوب پر کند و نکرده چنان احساسی از غبن و اندوه به او دست می دهد که در وصف نمی گنجد. واز این، باب است این سخنِ خداوند متعال: «آن [روز] روز حسرت خوردن است.»
3- نساء (4):4؛ «آن را حلال و گوارا بخورید.»
4- بحار الأنوار: 218/6، باب 8، حدیث 13؛ «کَتَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ یَا عِبَادَ اللَّهِ... إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ إِذَا دُفِنَ قَالَتْ لَهُ الْأَرْضُ مَرْحَباً وَ أَهْلًا قَدْ کُنْتَ مِمَّنْ أُحِبُّ أَنْ تَمْشِیَ عَلَی ظَهْرِی فَإِذَا وُلِّیتُکَ فَسَتَعْلَمُ کَیْفَ صَنِیعِی بِکَ فَیُتَّسَعُ [فَتَتَّسِعُ] لَهُ مَدَّ الْبَصَرِ وَ إِنَّ الْکَافِرَ إِذَا دُفِنَ قَالَتْ لَهُ الْأَرْضُ لَامَرْحَباً بِکَ وَ لَاأَهْلًا لَقَدْ کُنْتَ مِنْ أَبْغَضِ مَنْ یَمْشِی عَلَی ظَهْرِی فَإِذَا وُلِّیتُکَ فَسَتَعْلَمُ کَیْفَ صَنِیعِی بِکَ فَتَضُمُّهُ حَتَّی تَلْتَقِیَ أَضْلَاعُه...»

می خواهید به غسّالخانه ببرید و بگویید: بکشید و گوشت او را بفروشید، می گویند: بردار ببر و از اینجا دور کن که به اندازۀ گوسفند نیز نمی ارزند. آن کس که خدا از او رو برگرداند، این گونه است.

علامت روکردن خدا بر بنده

از مفهوم جملۀ اول روایت چنین به دست می آید، وقتی خدا به کسی رو کند علامت رو کردن خدا به انسان این است که: عمرش را در جای درست، مفید و پرفایده هزینه می کند، آن گاه این انسان با این رویکرد خدا، نور پیدا می کند و توفیق می یابد تا عبادت مشتاقانه انجام دهد. برای خدمت به مردم می دود و آزار اطرافیان کم ظرفیت را تحمّل می کند و از گناه فراری می شود. این ها نشانه های رویکرد خدا به انسان است.

در دعای کمیل، امیرالمؤمنین علیه السلام خدا را به شدیدترین قسم، قسم می دهد که:

«فَبِعزّتِکَ أن لایَحجُبَ عَنکَ دُعائِی»(1)

این بزرگترین بلاست که خدا از کسی رو برگرداند.

جبرییل بسیار به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض می کرد:

یا رسول الله! خدای متعال می فرماید: به چهار نفر سلام مرا برسان؛ علی بن ابی طالب، سلمان فارسی، مقداد بن اسود، ابوذر غِفاری.

به انسان رو کند، همه چیز به او رو می کنند. به عارفی گفتند: حال شما چطور است؟ گفت: «الحمد لله»، گفتند: خیلی حال داری، برای چیست؟ گفت: برای این که هر چرخی در این عالم می چرخد، هر آبی که در جوی روان است، خورشید که طلوع می کند، همه به رضایت و خواست من است. گفتند: مگر تو چه کاره ای؟ گفت: من از خودم خواسته ای ندارم، اراده ام «فانی فی ارادة الله» است، پس هر

ص:127


1- مصباح المتهجد: 845، دعای کمیل.

چه در این عالم انجام می گیرد، گویا به ارادۀ من است. محبوب من است که همه چیز را می چرخاند و من نیز به چرخاندن محبوبم راضی و خوشنود هستم.

هم نشینی با انبیا با توجه به خدا

خدا به خاطر سرمایه ای که در حرّ بوده، لحظه ای به حرّ بن یزید نگاهی کرد، ببینید این نگاه چه کرد؟ سرش را پایین انداخت و آمد و جملاتی را گفت که ترجمه اش این است:

لطف الهی به من خار زار نیز امید دهد به وصل یار

یک نظر آن دلبر مهوش کند عاقبت کار مرا خوش کند

از می آن ساقی شیرین لبم لطف کند، صبح نماید شبم

در گذرد از گنهم لطف دوست لطف، چنین پرگنهی را نکوست

در گذر ای دوست گناه مرا صبح کن این شام سیاه مرا

ای کرمت از ازل اول عطا زان کرم آمرز ز من هر خطا

بر دلم افروز تو نور یقین با همه اخیار کنم همنشین(1)

همین گونه نیز شد؛ با همۀ اخیار همنشین شد. نه این که او را در قیامت فقط دو ساعت کنار پیامبران علیهم السلام ببرند، بعد بگویند: کافی است، بلکه

«وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً»(2)

یک نگاه، یک نظر و یک رویکرد.

«وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الّذی أضاءَ لَهُ کُلُّ شَیء»(3)

این چهره و این وجه، این حقیقت الحقایق که قوام همۀ ارزش های ما به احاطه این حقیقت است.

ص:128


1- الهی قمشه ای
2- نساء (4):69؛ «و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمرۀ کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ایمان، اخلاق و عمل صالح] داده؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند.»
3- مصباح المتهجد: 844، دعای کمیل.

معنای دقیق اتلاف عمر

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

«أیّ امرَءٍ ضَیَّع من عُمُرِه ساعَةً فِی غَیرِ ما خَلَقَ لَهُ لَجَدیرٌ أَن تَطُولَ عَلَیهِ حَسرَتُه یَومَ القیامة»(1)

«امرء» یعنی هر مرد و زن، فرقی نمی کند، یک ساعت از عمر مرد و زن از دست برود، کجا برود؟ در جایی که برای آن آفریده نشده است، چون خدا تمام این عناصر را کنار هم چیده است، تا نطفه در رحم مادر یک انسان بشود. با این هزینۀ سنگین نیافرید که برود و در کنار بساط گناه بنشیند. یا برای رابطۀ نامشروع نساخت. برای دزدی، غصب، کسب حرام، بازیگری و بطالت نساخت.

پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

فقط در تمام دورۀ عمر، اگر یک ساعت عمر انسان در غیر آنچه برای آن آفریده شده است خرج شود، سزاوار است که زمان بسیار طولانی برای آن یک ساعت غصه بخورد و بر سر خود بزند.

او می داند که این نعمت اگر درست هزینه شود، به چه تجارت پرسودِ بی نظیری تبدیل می شود. آیا می شود که کسی لحظه ای از عمر خود را ضایع نکند؟

مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در اواخر عمر خود فرموده بودند:

از توفیقاتی که خدا به من داده است این بود که من لحظه ای از عمر خود را ضایع نکردم.

خواب، خوراک، عبادت، خدمت و فهم، همه به اندازه باشد. اسلام دین جامعی است. کسی که فقط به دنبال نماز است، در خانه نشسته و فقط عبادت می کند، اسلام ندارد. اسلام ازدواج، کسب، تجارت، کشاورزی، سیاست،

ص:129


1- ارشاد القلوب: 94/1.

عدالت و علم اندوزی دارد. برای مردم، برنامه تفریح و لذت های حلال دارد. دین ما دین جامعی است که باید جامع الاطراف باشیم. ما باید هم بخندیم و هم بگرییم، به دیدن افراد - صلۀ رحم - برویم، گردش کنیم، زیارت برویم، کنار هم بنشینیم، اما همۀ این ها را درست انجام دهیم. اسلام دین جامعی است. هم باید عبادت آشکار مانند نماز جماعت داشته باشیم و هم عبادت پنهان مانند نماز شب.

اهمیت عمر، قبل از چهل سالگی

اما جملۀ سوم؛

«وَ مَن جاوَزَ أربَعِین سَنَةً وَ لَم یَغلِب خَیرُهُ شَرَّه فَلیَتَجَهَّز الَی النَّار»(1)

اگر کسی از سن چهل سال رد شود، خوبی ها و بدی هایش را در ترازو بگذارند، خوبی ها بر بدی ها برتری نیابد، خود را آمادۀ رفتن به جهنم کند.

همیشه سه مسأله را دربارۀ عمر خود در نظر داشته باشید، چون عمر از اعظم نعمت های خداست؛

این که اگر عمر در عبادت و خدمت به بندگان خدا هزینه شود، به تجارتی تبدیل شده که سود ابدی دارد. بعد این که اگر عمر دستخوش شهوات، هوای نفس و مخصوصاً رفیق بد شود - این مخصوصاً طبق بیان خدا در قرآن است، چون جاذبۀ رفیق خیلی بیشتر از شهوت، شیطان و هوای نفس است، این مطلب را تجربه نیز ثابت کرده است - به خسارت غیرقابل جبرانی تبدیل می شود. به عمری که دستخوش رفیق بد می شود اشاره ای کنم که در آیۀ بیست و هفت به بعد سورۀ فرقان است.

ارتداد، حاصل یک لحظه غفلت

«عقبة ابن ابی معیط» به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد:

ص:130


1- مشکاة الانوار: 169.

دوست دارم فردا برای صرف غذا به خانۀ ما بیایی. عقبه بت پرست و کافر بود، پیغمبر صلی الله علیه و آله برای چه درخواست این شخص جواب دهد؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله حاکم بر شکم خود است، پس برای غذا میهمانی را قبول نکرده بود. چون پیغمبر صلی الله علیه و آله که فریب نمی خورد و وسوسه نیز نمی شود، اما وعده داده است که افراد را از چاه دربیاورد و به ماه برساند. شخص افتاده در اعماق چاه ضلالت را دربیاورد و به افق هدایت برساند، و الا هیچ علت دیگری نداشت.

آمد، سفره را پهن کردند. میهمان ها بر سر سفره آمدند، اما پیغمبر صلی الله علیه و آله تکان نخورد. عقبه آمد و گفت: آقا! چرا تشریف نمی آورید؟ غذا آماده است. فرمود:

مذهب، مکتب و دین من با تو متفاوت است، من اینجا آمدم تا چند کلمه با تو حرف بزنم. این بت هایی که می پرستی، هیچ کاره هستند، دست خود را در دست خدایی بگذار که تمام عالم و چوب این بت ها را آفریده است. من غذای تو را نمی خواهم. گفت: اگر شما نخورید، من خیلی ناراحت می شوم. فرمود: اگر می خواهی غذای تو را بخورم، راه خدا را قبول کن. گفت: قبول می کنم. شهادتین را گفت و از جهنم در آمد و به راه بهشت آمد.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله غذا را خوردند و رفتند. بعد از ظهر دوستان مکّه ای او آمدند و گفتند: شنیدیم که امروز مسلمان شده ای؟ گفت: بله، مسلمان شده ام. گفتند: ما نمی توانیم با وجود مسلمان بودن تو، با تو رفاقت خود را ادامه بدهیم. ما تو را تحریم روحی و اقتصادی می کنیم. نمی گذاریم از تو جنس بخرند و یا جنسی به تو بفروشند.

گفت: نخرند و نفروشند، مگر روزی ما را مردم می دهند؟ بر فرض که برای خدا، به خاطر تحریم کردن رفقا، چیزی به دست نیاوردیم، گرسنه شدیم و سر خود را گرسنه بر زمین گذاشتیم و مُردیم. در گرسنگی مردن برای خدا، یعنی رفتن به بهترین جای بهشت. این تحمل، پلی به سوی بهشت است.

ص:131

این حرف و عکس العمل رفقا را در درون خود تجزیه و تحلیل کرد که؛ اگر ما با پیغمبر صلی الله علیه و آله باشیم، مگر چقدر به ما خوش می گذرد؟ او را دارند سنگ باران می کنند و فحش می دهند، خانه ها را خراب می کنند و مسلمانان را تبعید می کنند، اگر با پیغمبر صلی الله علیه و آله به سر ببریم، زندگی خیلی سخت می شود، پس رفقا را رها نکنم.

به رفقای خود گفت: من با شما می مانم. گفتند: ما فردا صبح به مسجد الحرام می آییم و در گوشه ای کمین می نشینیم، تو برو و آب دهان خود را به صورت پیغمبر صلی الله علیه و آله بینداز. او این کار را کرد. از اسلام و پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز دست کشید.

نقش رفیق بد در عاقبت به شرّی

خیلی ها نماز خوان بودند و رفقا آنها را بی نماز کردند. خیلی ها راه گناهان را نمی دانستند، اما رفقا راه گناه را به آنان یاد دادند. یعنی خیلی راحت، روزی صد بار در جهنم را به روی آنان باز کردند:

«أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّارِ»(1)

آب دهان به صورت پیغمبر صلی الله علیه و آله انداخت، خدا ایشان را دلداری داد، جبرییل آمد و عرض کرد:

«وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً»(2)

حبیب من! غصه نخور، روز قیامت دور نیست. این ستمگری که آب دهان به صورت تو انداخت، در قیامت انگشت های را خود را لای دندانهایش می گذارد و از شدّت حسرت می گزد و فریاد می زند: ای کاش دوش به دوش پیامبر صلی الله علیه و آله راه خدا را انتخاب می کردم.

«یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً»(3)

ص:132


1- بقره (2):221؛ «اینان [که مشرکند، نه تنها مردم، بلکه بی رحمانه زن و فرزند خود را] به سوی آتش می خوانند.»
2- فرقان (25):27؛ «و روزی که ستمکار، دو دست خود را [از شدت اندوه و حسرت به دندان] می گزد [و] می گوید: ای کاش همراه این پیامبر راهی به سوی حق برمی گرفتم.»
3- فرقان (25):28؛ «ای وای، کاش من فلانی را [که سبب بدبختی من شد] به دوستی نمی گرفتم.»

وای بر من، ای کاش کسی که مرا به جهنم کشید، به دوستی و رفاقت انتخاب نمی کردم.

«لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً»(1)

مرا از یاد خدا، قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله جدا کرد. بعد خدا می فرماید: این کسی که تو را از من و پیغمبرم جدا کرد، تو را نیز رها می کند و کاری برای تو نمی تواند انجام بدهد. خود او نیز باید به جهنم برود. کجا می تواند به داد تو برسد؟(2)

با خضر دانش یار شو ای موسی دل شاید کزین صحرا کنی طی منازل

از شهر تن جانا بباید رخت بستن زادی طلب تا فرصتی داری به منزل

جز طاعت و خدمت نباشد زاد این راه در دین و دانش کوه شو منشین غافل

لذات جسمانی فانی دانۀ توست زور و زر و جاه ست دام ای مرغ عاقل

جز ذکر الله است هر ذکری ز شیطان جز یاد حق هر سود و سودایی است باطل(3)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:133


1- فرقان (25):29؛ «بی تردید مرا از قرآن پس از آنکه برایم آمد گمراه کرد. و شیطان همواره انسان را [پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادی هلاکت] وامی گذارد.»
2- رجوع کنید به تفسیرنمونه: 68/15-72، ذیل آیات 27-29 سوره فرقان.
3- الهی قمشه ای.

پی نوشت ها

(1) - شقیق بلخی؛ ابو علی بن ابراهیم بلخی عارف صوفی عامه (194 ه. ق) وی نزد قاضی ابو یوسف فقه آموخت و از طریق ابو هاشم ذهلی وانس روایت حدیث کرده وبیست سال درفهم معانی آیات قرآنی کوشیده، وی توبه کرد و به ریاضت پرداخت وپیاده به زیارت کعبه رفت. درطریقت مصاحب ابراهیم ابن ادهم واستاد حاتم اصم بود. او درجنگ با ترکان درکولان یا واسجرد (ماوراء النهر) به قتل رسید.

فرهنگ فارسی؛ محمد معین: 906/5

(2) - نهج البلاغه: حکمت 123؛ «طُوبَی لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ وَ طَابَ کَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ یُنْسَبْ إلَی الْبِدْعَةِ.»

مستدرک الوسائل: 292/13، حدیث 15386؛ «عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ الْخُلَطَاءُ الصَّالِحُونَ وَ الْوَلَدُ الْبَارُّ وَ الزَّوْجَةُ الْمُوَاتِیَةُ وَ أَنْ یُرْزَقَ مَعِیشَتَهُ فِی بَلَدِهِ.»

کافی: 258/5، حدیث 2؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّه علیه السلام: ثَلَاثَةٌ مِنَ السَّعَادَةِ؛ الزَّوْجَةُ الْمُؤَاتِیَةُ وَ الْأَوْلَادُ الْبَارُّونَ وَ الرَّجُلُ یُرْزَقُ مَعِیشَتَهُ بِبَلَدِهِ یَغْدُو إِلَی أَهْلِهِ وَ یَرُوحُ.»

(3) - روضات الجنات: 107/4.

(4) - سعدی شیرازی.

(5) - نهج البلاغه: خطبۀ 217، (و من خطبة له علیه السلام فی التنفیر من الدنیا)؛ «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ لَاتَدُومُ أَحْوَالُهَا وَ لَایَسْلَمُ نُزَّالُهَا أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ الْعَیْشُ فِیهَا مَذْمُومٌ وَ الْأَمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِیهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ تَرْمِیهِمْ بِسِهَامِهَا وَ تُفْنِیهِمْ بِحِمَامِهَا وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیَا عَلَی سَبِیلِ مَنْ قَدْ مَضَی قَبْلَکُمْ مِمَّنْ کَانَ أَطْوَلَ مِنْکُمْ أَعْمَاراً وَ أَعْمَرَ دِیَاراً وَ أَبْعَدَ آثَاراً أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُمْ هَامِدَةً وَ رِیَاحُهُمْ رَاکِدَةً وَ أَجْسَادُهُمْ بَالِیَةً وَ دِیَارُهُمْ خَالِیَةً وَ آثَارُهُمْ عَافِیَةً فَاسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِ الْمَشَیَّدَةِ وَ النَّمَارِقِ الْمُمَهَّدَةِ الصُّخُورَ وَ الْأَحْجَارَ الْمُسَنَّدَةَ وَ الْقُبُورَ اللَّاطِئَةَ الْمُلْحَدَةَ الَّتِی قَدْ بُنِیَ عَلَی الْخَرَابِ فِنَاؤُهَا وَ شُیِّدَ بِالتُّرَابِ بِنَاؤُهَا فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ وَ سَاکِنُهَا مُغْتَرِبٌ بَیْنَ أَهْلِ مَحَلَّةٍ مُوحِشِینَ وَ أَهْلِ فَرَاغٍ مُتَشَاغِلِینَ لَایَسْتَأْنِسُونَ بِالْأَوْطَانِ وَ لَایَتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ الْجِیرَانِ عَلَی مَا بَیْنَهُمْ مِنْ قُرْبِ الْجِوَارِ وَ دُنُوِّ الدَّارِ وَ کَیْفَ یَکُونُ بَیْنَهُمْ تَزَاوُرٌ وَ قَدْ طَحَنَهُمْ بِکَلْکَلِهِ الْبِلَی وَ أَکَلَتْهُمُ الْجَنَادِلُ وَ الثَّرَی وَ کَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَی مَا صَارُوا إِلَیْهِ وَ ارْتَهَنَکُمْ ذَلِکَ الْمَضْجَعُ وَ ضَمَّکُمْ ذَلِکَ الْمُسْتَوْدَعُ فَکَیْفَ بِکُمْ لَوْ

ص:134

تَنَاهَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ وَ بُعْثِرَتِ الْقُبُورُ هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَی اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُون.»

بحار الأنوار: 452/75، باب 33، حدیث 19؛ «أَوْصَی آدَمُ ابْنَهُ شیث [شَیْثاً] علیه السلام بِخَمْسَةِ أَشْیَاءَ وَ قَالَ لَهُ اعْمَلْ بِهَا وَ أَوْصِ بِهَا بَنِیکَ مِنْ بَعْدِکَ أَوَّلُهَا لَاتَرْکَنُوا إِلَی الدُّنْیَا الْفَانِیَةِ فَإِنِّی رَکَنْتُ إِلَی الْجَنَّةِ الْبَاقِیَةِ فَمَا صَحِبَ لِی وَ أُخْرِجْتُ مِنْهَا الثَّانِیَةُ لَاتَعْمَلُوا بِرَأْیِ نِسَائِکُمْ فَإِنِّی عَمِلْتُ بِهَوَی امْرَأَتِی وَ أَصَابَتْنِی النَّدَامَةُ الثَّالِثَةُ إِذَا عَزَمْتُمْ عَلَی أَمْرٍ فَانْظُرُوا إِلَی عَوَاقِبِهِ فَإِنِّی لَوْ نَظَرْتُ فِی عَاقِبَةِ أَمْرِی لَمْ یُصِبْنِی مَا أَصَابَنِی الرَّابِعَةُ إِذَا نَفَرَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَاجْتَنِبُوهُ فَإِنِّی حِینَ دَنَوْتُ مِنَ الشَّجَرَةِ لِأَتَنَاوَلَ مِنْهَا نَفَرَ قَلْبِی فَلَوْ کُنْتُ امْتَنَعْتُ مِنَ الْأَکْلِ مَا أَصَابَنِی مَا أَصَابَنِی نُقِلَ مِنْ خَطِّ الشَّهِیدِ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ یُنْسَبُ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیَا.»

حضرت آدم به فرزند خود شیث پنج چیز راسفارش کرد و گفت: آنها را بکار بند و به فرزندانت بگو به آنها پس از تو عمل کنند.

الف - به دنیای فانی اعتماد نکنید؛ من به بهشت پایدار اعتماد کردم بیرونم کردند.

ب - به دستور زنان عمل نکنید زیرا من مطابق خواست همسرم عمل کردم پشیمان شدم.

ج - هرگاه تصمیم کاری را گرفتید به عاقبت آن بیاندیشید اگر من متوجه آخر کار خود بودم به آن گرفتاری مبتلا نمی شدم.

د - هرگاه دل شما از چیزی نفرت داشت پرهیز کنید من وقتی نزدیک درخت رفتم تا از آن بچینم دلم نفرت داشت، اگر از خوردن خودداری کرده بودم گرفتار نمی شدم. نقل شده به خط شهید که به محمد بن حنفیه نسبت داده است: هر کس برای خود ارزشی قائل باشد دنیا در نظرش خوار می آید.

(6) - الانوار البهیة: 153؛ بحار الأنوار: 29/47، باب 4، ذیل حدیث 28.

(7) - البلد الأمین: 302؛ زیارت جامعه کبیره.

(8) - التمهید؛ «ابن عبدالبر»: 200/9.

(9) - بحار الأنوار: 262/7، باب 11، حدیث 15؛ «فِی الْخَبَرِ النَّبَوِیِّ أَنَّهُ یُفْتَحُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ عُمُرِهِ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَخِزَانَةً عَدَدَ سَاعَاتِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَخِزَانَةٌ یَجِدُهَا مَمْلُوءَةً نُوراً وَ سُرُوراً فَیَنَالُهُ عِنْدَ مُشَاهَدَتِهَا مِنَ الْفَرَحِ وَ السُّرُورِ مَا لَوْ وُزِّعَ عَلَی أَهْلِ النَّارِلَأَدْهَشَهُمْ عَنِ الْإِحْسَاسِ بِأَلَمِ النَّارِ وَ هِیَ السَّاعَةُ الَّتِی أَطَاعَ فِیهَا رَبَّهُ ثُمَّ یُفْتَحُ

ص:135

لَهُ خِزَانَةٌ أُخْرَی فَیَرَاهَا مُظْلِمَةً مُنْتِنَةً مُفْزِعَةً فَیَنَالُهُ عِنْدَ مُشَاهَدَتِهَامِنَ الْفَزَعِ وَ الْجَزَعِ مَا لَوْ قُسِمَ عَلَی أَهْلِ الْجَنَّةِ لَنُغِّصَ عَلَیْهِمْ نَعِیمُهَا وَ هِیَ السَّاعَةُ الَّتِی عَصَی فِیهَا رَبَّهُ ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ خِزَانَةٌ أُخْرَی فَیَرَاهَا فَارِغَةً لَیْسَ فِیهَا مَا یَسُرُّهُ وَ لَامَا یَسُوؤُهُ وَ هِیَ السَّاعَةُ الَّتِی نَامَ فِیهَا أَوِ اشْتَغَلَ فِیهَا بِشَیْ ءٍ مِنْ مُبَاحَاتِ الدُّنْیَا فَیَنَالُهُ مِنَ الْغَبْنِ وَ الْأَسَفِ عَلَی فَوَاتِهَا حَیْثُ کَانَ مُتَمَکِّناً مِنْ أَنْ یَمْلَأَهَا حَسَنَاتٍ مَا لَایُوصَفُ وَ مِنْ هَذَا قَوْلُهُ تَعَالَی ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ.»

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: در روز قیامت برای هر روز از روزهای عمر بنده بیست و چهار گنجینه، به تعداد ساعات شبانه روز، گشوده می شود. گنجینه ای را پر از نور و شادمانی می بیند و با مشاهده آن چنان شادی و سروری به او دست می دهد که اگر میان دوزخیان تقسیم شود احساسِ دردِ آتش را از یادشان می برد. این گنجینه ساعتی است که در آن پروردگارش را اطاعت کرده است. سپس گنجینه دیگری برایش باز می شود وآن را تاریک و بد بو و وحشتناک می یابد و از مشاهده آن چنان ترس و وحشتی به او دست می دهد که اگر میان بهشتیان تقسیم شود، نعمتِ بهشت را به کام آنها تلخ می سازد و آن ساعتی است که در آن پروردگارش را نافرمانی کرده است. آن گاه گنجینه دیگری برایش گشوده می شود وآن را خالی می یابد و در آن چیزی که او را شادمان یا ناراحت کند یافت نمی شود و آن ساعتی است که در آن خواب بوده یا به امور مباح دنیا اشتغال داشته است. پس، از این که می توانسته این ساعت و لحظات را با کارهای خوب پر کند و نکرده چنان احساسی از غبن و اندوه به او دست می دهد که در وصف نمی گنجد. واز این، باب است این سخنِ خداوند متعال: «آن [روز] روز حسرت خوردن است.»

(10) - نساء (4):4؛ «آن را حلال و گوارا بخورید.»

(11) - بحار الأنوار: 218/6، باب 8، حدیث 13؛ «کَتَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ یَا عِبَادَ اللَّهِ... إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ إِذَا دُفِنَ قَالَتْ لَهُ الْأَرْضُ مَرْحَباً وَ أَهْلًا قَدْ کُنْتَ مِمَّنْ أُحِبُّ أَنْ تَمْشِیَ عَلَی ظَهْرِی فَإِذَا وُلِّیتُکَ فَسَتَعْلَمُ کَیْفَ صَنِیعِی بِکَ فَیُتَّسَعُ [فَتَتَّسِعُ] لَهُ مَدَّ الْبَصَرِ وَ إِنَّ الْکَافِرَ إِذَا دُفِنَ قَالَتْ لَهُ الْأَرْضُ لَامَرْحَباً بِکَ وَ لَاأَهْلًا لَقَدْ کُنْتَ مِنْ أَبْغَضِ مَنْ یَمْشِی عَلَی ظَهْرِی فَإِذَا وُلِّیتُکَ فَسَتَعْلَمُ کَیْفَ صَنِیعِی بِکَ فَتَضُمُّهُ حَتَّی تَلْتَقِیَ أَضْلَاعُه...»

(12) - مصباح المتهجد: 845، دعای کمیل.

(13) - الهی قمشه ای.

(14) - نساء (4):69؛ «و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمرۀ کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ایمان، اخلاق و عمل صالح] داده؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند.»

(15) - مصباح المتهجد: 844، دعای کمیل.

ص:136

(16) - ارشاد القلوب: 94/1.

(17) - مشکاة الانوار: 169.

(18) - بقره (2):221؛ «اینان [که مشرکند، نه تنها مردم، بلکه بی رحمانه زن و فرزند خود را] به سوی آتش می خوانند.»

(19) - فرقان (25):27؛ «و روزی که ستمکار، دو دست خود را [از شدت اندوه و حسرت به دندان] می گزد [و] می گوید: ای کاش همراه این پیامبر راهی به سوی حق برمی گرفتم.»

(20) - فرقان (25):28؛ «ای وای، کاش من فلانی را [که سبب بدبختی من شد] به دوستی نمی گرفتم.»

(21) - فرقان (25):29؛ «بی تردید مرا از قرآن پس از آنکه برایم آمد گمراه کرد. و شیطان همواره انسان را [پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادی هلاکت] وامی گذارد.»

(22) - رجوع کنید به تفسیرنمونه: 68/15-72، ذیل آیات 27-29 سوره فرقان.

(23) - الهی قمشه ای.

ص:137

ص:138

9- شکر نعمت عمر (عمر، بزرگترین نعمت خداوند)

اشاره

کرج، مسجد جامع رجایی شهر دهۀ سوم محرم 1384

ص:139

ص:140

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

بحث در رابطه با عمر بود. در این زمینه، در روایات، دعاها و آیات سه مسأله مطرح است؛ مسألۀ اول این است که عمر، زمان و فرصتی که وجود مبارک حضرت حق، از باب رحمت در اختیار انسان گذاشته است، از اعظم نعمت های اوست و شکر این نعمت نیز واجب شرعی، اخلاقی و عقلی است.

مسألۀ شکر در فرهنگ اسلام، طبق صریح آیات قرآن، مسألۀ عملی است، یعنی شکر، حرکات مثبت ظاهری است که این حرکات براساس طرح و نقشۀ پروردگار عالم، انبیا و ائمۀ طاهرین باید صورت بگیرد. آیات مربوط به شکر زیاد است، که یکی از آن آیات این آیۀ شریفه است:

«اِعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً»(1)

در آیه کلمۀ «عمل» مطرح شده است و به عمل فرمان می دهد. خطاب آیه خطاب عامّ است؛ یعنی به فرد فرد مخاطبانِ قرآن گفته شده است.

خدا به انسان می فرماید: «اعملوا» امر است و امر دلالت بر وجوب دارد. امر کننده در «اعملوا» وجود مبارک خود حضرت حق است. کلمۀ «شکراً» در آیه، مفعول لاجله است؛ شکر را عمل کنید.

ص:141


1- سبا (34):13. «ای خاندان داود! به خاطر سپاس گزاری [به فرمان ها حق] عمل کنید.»

شکرگزاری با اعمال مثبت

خدا به چه عملی فرمان می دهد؟ تمام فرمان پروردگار، فرمان به عمل های ارزشی و مثبت است؛ یعنی عمل هایی که در دنیا به نفع انسان و به نفع جامعه، دنیا، برزخ و آخرت ما است.

خداوند متعال همۀ زمینه ها را برای انجام عمل های مثبت و ارزشی در اختیار همه قرار داده است و به غیر از اعمال مثبت، امر نمی کند و از غیر این اعمال نیز متنفّر است.

ده آیه را داریم که پروردگار عالم در آن، ده فرقه را بیان می کند و برای هر فرقه ای جملۀ «لا یحبّ» را دارد؛

«إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ»(1)

«إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ»(2)

«لا یُحِبُّ الظّالِمِینَ»(3).(4)

از هر چه عمل پست، زیان آور، مشکل ساز، سوزندۀ دل ها و دلهره آور متنفر است.

انجام عمل مثبت در حد توان

کسی از پامنبری های اصفهان به من گفت: پارکی در اصفهان، در کنار زاینده رود است، آنجا برویم و ساعتی پیاده روی کنیم. گفتم: اسلام که به ورزش علاقه دارد، حفظ سلامت بدن را واجب و ضرر زدن به بدن را حرام می داند و حتی به انسان اجازه نمی دهد که یک مو از بدن را بکند، چون آزار رساندن به بدن حرام است. پر خوابی، کم خوابی، پرخوری و کم خوری، همیشه در غصه بودن، اگر برای بدن

ص:142


1- نحل (16):23. «قطعاً او مستکبران را دوست ندارد.»
2- لقمان (31):18؛ «همانا خدا هیچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد.»
3- آل عمران (3):57؛ «و خدا ستمکاران را [که به دین کافر شدند، یا از دین فقط به اسم آن قناعت کردند] دوست ندارد.»
4- آیات دیگر در این زمینه: بقره (2):190؛ «و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند بجنگید، و [هنگام جنگ از حدود الهی] تجاوز نکنید، که خدا تجاوزکاران را دوست ندارد.» آل عمران (3):32؛ «بگو: از خدا و پیامبر اطاعت کنید. پس اگر روی گردانیدند [بدانند که] یقیناً خدا کافران را دوست ندارد.» نساء (4):107؛ «و از کسانی که به خود خیانت می کنند دفاع مکن؛ زیرا خدا هر کس را که خیانت پیشه و گناه کار است دوست ندارد.» مائده (5):64؛ «و یهود گفتند: دست [قدرت] خدا [نسبت به تصرّف در امور آفرینش، تشریع قوانین و عطا کردنِ روزی] بسته است. دست هاشان بسته باد و به کیفر گفتار باطلشان بر آنان لعنت باد؛ بلکه هر دو دست خدا همواره گشوده و باز است [به هر چیز و به هر کس] هر گونه بخواهد، روزی می دهد. و مسلماً آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده است، بر سرکشی و کفر بسیاری از آنان می افزاید. و ما میان [یهود، نصاری و گروه های دیگر] آنان تا روز قیامت کینه و دشمنی انداختیم. هر زمان آتشی را برای جنگ [با اهل ایمان] افروختند خدا آن را خاموش کرد، و همواره در زمین برای فساد می کوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد.» انعام (6):141؛ «و اوست که باغ هایی [که درختانش برافراشته] بر داربست و باغ هایی [که درختانش] بدون داربست [است]، و درخت خرما، و کشتزار با محصولات گوناگون، و زیتون، و انار شبیه به هم و بی شباهت به هم را پدید آورد. از میوه های آنها هنگامی که میوه داد بخورید، و حقِّ [الهیِ] آن را روز دروکردنش [که به تهیدستان اختصاص داده شده] بپردازید، و از اسراف [در خوردن وخرج کردن] بپرهیزید، که قطعاً خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد.» انفال (8):58؛ «و اگر از خیانت و پیمان شکنی گروهی [که با آنان هم پیمانی] بیم داری، پس به آنان خبر ده که [پیمان] به صورتی مساوی [و طرفینی] گسسته است؛ زیرا خدا خائنان را دوست ندارد.» قصص (28):76؛ «همانا قارون از قوم موسی بود که بر آنان تعدی و تجاوز کرد، و از گنجینه های مال و ثروت آن اندازه به او دادیم که حمل کلیدهایش بر گروهی نیرومند گران و دشوار می آمد. [یاد کن] هنگامی که قومش به او گفتند: [متکبرانه و مغرورانه] شادی مکن، قطعاً خدا شادمانان [متکبر و مغرور] را دوست ندارد.»

آزار داشته باشند، حرام است. اسلام می خواهد که مردم به تمام برنامه های مثبت وصل باشند، که یکی از آنها ورزش است.

روزها به پارک می رفتیم و می آمدیم. روزی دیدم در کنار زاینده رود پیرمردی هشتاد ساله نشسته است و دو سنگ و یک کیسه نان خشک نیز در کنار او است.

نان ها را تکه تکه در می آورد و روی سنگ می گذارد و با سنگی دیگر روی آن می کوبد که بخشی را خیلی ریز و بخشی را مقداری درشت تر می کرد. من آمدم و در کنارش نشستم. سلام کردم و او نیز جواب داد. مرا نمی شناخت.

به او گفتم: پدر! چه کار می کنی؟ گفت: دو کار؛ ده سال است که از ساعت پنج صبح با این کیسه نان به اینجا می آیم، این نان خشک ها را خرد می کنم، نان های ریزتر را برای ماهی های در آب می ریزم و درشت تر را به پرنده ها می دهم.

گفتم: چرا این کار را می کنی؟ گفت: من حقوق بازنشستگی می گیرم، دو دختر داشتم که شوهر دادم و دو پسر که ازدواج کردند و رفتند و به من نیز احتیاجی ندارند. سی و پنج سال کارمند رسمی آموزش و پرورش زمان شاه بودم. کلاس ابتدایی را درس می دادم. حدود ده هزار بچه را با نماز، روزه و قرآن آشنا کردم که یک نفر نیز برای من کافی بود، چون پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

علی جان! اگر یک نفر به وسیله تو - با زبان، قلم، پول و یا خدمت و محبت تو - هدایت شود، برای تو از آنچه که آفتاب بر آن می تابد و از آن غروب می کند بهتر است.(1) گفت: اکنون حال حرف زدن برای من نمانده است. از این ده هزار محصل، خیلی ها مدیر کل و استاندار هستند. گاهی مرا می بینند و می گویند: احتیاجی نداری؟ می گویم: نه. من هشتاد سال است که بر سر سفرۀ خدای کریم هستم، چه احتیاجی دارم؟

گفت: بعد از این خدمت، پول که نداشتم تا خدمتی بکنم، اما می خواستم پولی

ص:143


1- کافی: 36/5، باب الدعاء الی الاسلام قبل القتال، حدیث 2؛ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَمَّا وَجَّهَنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْیَمَنِ قَالَ یَا عَلِیُّ لَاتُقَاتِلْ أَحَداً حَتَّی تَدْعُوَهُ إِلَی الْإِسْلَامِ وَ ایْمُ اللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عز و جل عَلَی یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَکَ وَلَاؤُهُ.»

داشته باشم تا کار خیری کنم، اما ندارم. لذا وقتی نان می گیریم و مقداری زیاد می آید، کنار می گذارم، به همه سفارش کرده ام که نان هایی که زیاد می آورید، به من بدهید. آنها را نیز جمع می کنم، ده سال است که ساعت پنج صبح به اینجا می آیم.

پرنده ها و ماهی ها همه جمع می شوند، یعنی دیگر مرا می شناسند، به آنها غذا می دهم. به پروردگار گفته ام: من که پولی ندارم تا به انسان ها کمک کنم، اما به سراغ حیوانات می روم، این کار من است.

بعد پرسید: تو چه کاره هستی؟ گفتم: روحانی. گفت: در اصفهان چه کار می کنی؟ گفتم: اینجا آمدم که ده روز منبر بروم و روضه بخوانم. بعد او را بوسیدیم و رفتم. این ها کار ارزشی است.

شکرگزاری با خدمت به خلق و مخلوقات

استخوان های آبگوشت خانۀ خود را برداریم و جلوی سگ های گرسنه بیاندازیم، این را خدا دوست دارد. خدا به استخوان کار ندارد، به آن سگ نیز کاری ندارد، به این عمل ارزشی عنایت دارد.

به مستحق پولی بده، سلامی کنی، احوالی از او بپرسی. کسی که در خیابان دارد می رود، چهره اش گرفته است، بایستی و سلام کنی و مشکل او را حل کنی.

ممکن است عصبانی باشد و بگوید: به تو چه؟ بگوییم: چون من ممکن است از دستم بر آید که غصّۀ تو را برطرف کنم.

یا شما مردان! طوری به خانه بروید که وقتی در می زنید و در را باز می کنند، وارد خانه می شوید، خانواده شما را ببینند، لذت ببرند، نمی خواهد چیزی در دست شما باشد، البته اگر باشد، چه بهتر، اما با حالی وارد خانه شوید که وقتی همسر و فرزند، شما را ببینند، لذت ببرند. این را خدا خوشش می آید. برای شما عبادت است و ثواب صدقۀ در راه خدا را دارد.(1)

ص:144


1- وسائل الشیعة: 172/20، باب 89، حدیث 25342؛ «وَرَّامُ بْنُ أَبِی فِرَاسٍ فِی کِتَابِهِ قَالَ قَالَ علیه السلام الِامْرَأَةُ الصَّالِحَةُ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ رَجُلٍ غَیْرِ صَالِحٍ وَ أَیُّمَا امْرَأَةٍ خَدَمَتْ زَوْجَهَا سَبْعَةَ أَیَّامٍ أَغْلَقَ اللَّهُ عَنْهَا سَبْعَةَ أَبْوَابِ النَّارِ وَ فَتَحَ لَهَا ثَمَانِیَةَ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ تَدْخُلُ مِنْ أَیِّهَا شَاءَتْ.» وسائل الشیعة: 172/20، باب 89، حدیث 25343؛ «قَالَ علیه السلام مَا مِنِ امْرَأَةٍ تَسْقِی زَوْجَهَا شَرْبَةً مِنْ مَاءٍ إِلَّا کَانَ خَیْراً لَهَا مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ صِیَامِ نَهَارِهَا وَ قِیَامِ لَیْلِهَا وَ یَبْنِی اللَّهُ لَهَا بِکُلِّ شَرْبَةٍ تَسْقِی زَوْجَهَا مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ وَ غَفَرَ لَهَا سِتِّینَ خَطِیئَةً.» وسائل الشیعة: 176/20، باب 91، حدیث 25354؛ «النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ لَایَحِلُّ لِامْرَأَةٍ أَنْ تَنَامَ حَتَّی تَعْرِضَ نَفْسَهَا عَلَی زَوْجِهَا تَخْلَعَ ثِیَابَهَا وَ تَدْخُلَ مَعَهُ فِی لِحَافِهِ فَتُلْزِقَ جِلْدَهَا بِجِلْدِهِ فَإِذَا فَعَلَتْ ذَلِکَ فَقَدْ عَرَضَتْ.»

شما خانم ها! وقتی شوهر شما در می زند و وارد می شود، هر شب قبل از آمدن همسر، لباس خود را عوض کنید، خود را آرایش کنید تا وقتی شوهر شما وارد می شود، خوشحال شود. با این کار، خدا گناهان شما را می بخشد.

این حرف هایی است که دین ما زده است. اسراف نیست. نه این که هر شب قیافه بگیری که: دیگر از ما گذشته است و ما دیگر عروس و داماد داریم، این ها همه حالات شیطانی، خلاف خدا و دین ماست.

انزجار خدا از فتنه گری

خدای متعال از ارتباطات مثبت بسیار شاد می شود و هیچ حلالی را در این دنیا، منفورتر از طلاق نمی داند. با این که حکم طلاق را خودش داده است، ولی از جدایی، به شدت متنفر است و منفورتر از طلاق، آن مرد یا زنی است که زمینۀ طلاق را آماده می کند و آن کسی که بین زن و شوهر جدایی می اندازد که منجر به طلاق شود.(1) خداوند متعال در قرآن می فرماید:

گناه کسی که بین دو نفر فتنه می اندازد، از کشتن بی گناه سنگین تر است. این متن قرآن است:

«وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ»(2)

بنای دین ما بر محبت استوار است. خداوند جدایی، تلخی، غصّۀ در موارد مادی و ظاهری و برخوردهای غلط را دوست ندارد. اگر خدا در قرآن می فرماید «اعملوا» به هر عمل ارزشی امرِ واجب می کند، گرچه خُرد کردن نان برای پرنده و ماهی یا انداختن استخوان جلوی سگ باشد.

عمل، با ارزش است، نه نگاه به سگ دارد، نه به این ذرّه نان خشکی که

ص:145


1- کافی: 512/5، حدیث 6؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَوْصَانِی جَبْرَئِیلُ علیه السلام بِالْمَرْأَةِ حَتَّی ظَنَنْتُ أَنَّهُ لَایَنْبَغِی طَلَاقُهَا إِلَّا مِنْ فَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ.» وسائل الشیعة: 8/22، باب 1، حدیث 27878؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَا مِنْ شَیْ ءٍ مِمَّا أَحَلَّهُ اللَّهُ أَبْغَضَ إِلَیْهِ مِنَ الطَّلَاقِ وَ إِنَّ اللَّهَ عز و جل یُبْغِضُ الْمِطْلَاقَ الذَّوَّاقَ.» امام صادق علیه السلام فرمود: از چیزهایی که خداوند عز و جل حلال فرموده هیچ چیز نزد او منفورتر از طلاق نیست. خداوند مردی را که زن زیاد طلاق می دهد و پیوسته تغییر همسر می دهد دشمن دارد. الرَّجُلَ تَزَوَّجَ فَمَرَّ بِهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ تَزَوَّجْتَ قَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ مَا فَعَلْتَ امْرَأَتَکَ قَالَ طَلَّقْتُهَا قَالَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ قَالَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ ثُمَّ إِنَّ الرَّجُلَ تَزَوَّجَ فَمَرَّ بِهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ تَزَوَّجْتَ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ مَا فَعَلْتَ امْرَأَتَکَ قَالَ طَلَّقْتُهَا قَالَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ قَالَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ عز و جل یُبْغِضُ أَوْ یَلْعَنُ کُلَّ ذَوَّاقٍ مِنَ الرِّجَالِ وَ کُلَّ ذَوَّاقَةٍ مِنَ النِّسَاءِ.»
2- بقره (2):191؛ «و فتنه [که شرک، بت پرستی، بیرون کردن مردم از خانه و کاشانه و وطنشان باشد] از قتل وکشتار بدتر است.»

می خواهند در کیسۀ زباله بریزند و بسوزانند. از لحاظ مادی مگر چقدر می ارزد؟ هیچ.

تمام حرکات مثبت را به خاطر تحقق شکر من انجام بدهید، این «به خاطر» همان معنای مفعول لاجله بودن کلمۀ «شکراً» است؛ یعنی کار اتفاق افتادۀ به خاطر خدا. همین آیه به نظر من کافی است. اما آیات زیادی پیرامون شکر در قرآن کریم وجود دارد.

اغتنام فرصت جوانی برای شکرگزاری

برادران و خواهران! مخصوصاً شما جوان ها که خیلی مورد علاقۀ من هستید.

شما عباد خدا و مورد احترام ما هستید. چون در روایات ما وارد شده است که عبادت شما ده برابر عبادت ما ارزش دارد. ما دیگر پیر شده ایم، ما را جایی راه نمی دهند. جایی نداریم که برویم. ما به سنی رسیده ایم که درهای مادی به سرعت به روی ما بسته می شود و شاید تمام درهای آخرتی به روی ما باز شود. شما می توانید گناه کنی، ولی تو به جای گناه، دست به دامن دین زدی و رو به خدا ایستادی و می گویید:

«اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»(1)

تو پیشانی خود را روی خاک می گذاری و می گویی: «سبحان ربی الاعلی و بحمده» تمام وجود تو ارزش است.

این کلمه در کنار نعمت ها:

«جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ»(2)

من به شما گوش دادم. از آن کسانی که به خاطر سنّ بالا کر شده اند بپرسید که نعمت گوش چقدر می ارزد. من به شما چشم دادم، از آن کسانی که با عینک نمرۀ

ص:146


1- فاتحه (1):6؛ «ما را به راهِ راست راهنمایی کن.»
2- نحل (16):78؛ «و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد تا سپاس گزاری کنید.»

بالا نیز نمی توانند ببینند، بپرسید: چشم یعنی چه؟ من به شما نیروی درک دادم.

این گوش و چشم و نیروی درک در شما جوان ها در اوج است. چرا این ها را به شما دادم؟

«لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

برای این که این نعمت ها را شکرگزاری کنید. شکر چیست؟

«اِعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً»(1)

همۀ حرکات مثبت، شکر است. این نعمت ها را در برنامه های مثبت هزینه کردن، شکر است. گوش و چشم و درک خود را برای فهم حقایق هزینه کردن، شکر است. این مقدمه بحث شکر بود.

برتری ارزش عمر بر سایر نعمت ها

در میان جمیع نعمت هایی که به ما مرحمت شده است، مادر و ظرف همۀ نعمت ها، عمر است. عمر نبود که این همه نعمت نداشتیم، اما چون هستیم، تمام عالم را برای ما نعمت است:

«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ»(2)

یعنی همۀ این نعمت ها را به طور رایگان در استخدام تو گرفتم. اگر کرۀ زمین، روز نداشت، ما می خواستیم روز و شب، نور خورشید و ماه را بخریم، اصلاً نمی شد.

آنچه که در این عالم هست، برای شما رام و مسخّر کردم و در اختیار شما قرار دادم، ولی همۀ این ها در ظرف عمر طلوع می کند و الاّ اگر عمر و زمان در اختیار ما نبود، طلوع نعمت معنا نداشت.

ص:147


1- سبا (34):13؛ «ای خاندان داود! به خاطر سپاس گزاری [به فرمان ها حق] عمل کنید.»
2- نحل (16):12؛ «و شب و روز و خورشید و ماه را نیز رام و مسخّر شما قرار داد، وستارگان هم به فرمانش رام و مسخّر شده اند.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله روی منبر به مردم رو کرد و پرسید: بالاترین نعمت خدا چیست؟ هر کسی اجازه گرفت، بلند شد و نعمتی را ذکر کرد و حضرت فرمود: این نعمت خوبی است، اما جواب سؤال من نیست. همه حرف های خود را زدند، آخرین نفر، وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام از جا بلند شد، عرض کرد: بالاترین نعمتی که خدا به ما داده است، نعمتِ «بودن» است. این عمر، نعمت خیلی بزرگی است.(1)

اگر خاک بودیم، هر چه حیوان هست، از روی ما رد می شد، اما خداوند مشتی از خاک را جمع کرد و از طریق نطفه و رحم مادر ما را از حالت خاک بودن درآورد، این بدن، روح، عقل، گوش، چشم، هوش و این موجودیت را به ما داد. بعد از این وجود، نعمت هایی داده است که ما با هزینه کردن صحیح آنها می توانیم عرش را پاانداز خود کرده، ملائکه را مستخدم خود کنیم.

بازگشت به اصل خویش

چقدر مولوی زیبا گفته است:

روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر؟ ننمایی وطنم

مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم(2)

و حافظ می سراید:

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم(3)

ما در وجود آدم و حوا علیهما السلام به صورت بالقوه بودیم. اولین جایی که به ما دادند:

«یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ»(4)

صورت، سیرت و طبع ما در اصل بهشتی است، پس حرکات ما نیز باید بهشتی باشد. با آن حرکات است که طبع، صورت و سیرت بهشتی بودن را می توانیم نگهداریم؛

«وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ»(5)

نعمت عمر چه جایگاهی دارد؟ جزء اعظم نعمت هاست. این نعمت، شکر می خواهد.

عبادت خدا و خدمت به خلق خدا

شکر این نعمت این است که مجموع عمر ما، در عبادت الله و خدمت به خلق الله هزینه بشود.

شما ممکن است بگویید: ما صبح که سر کار می رویم و بعد از ظهر از دست مردم اسکناس می گیریم، این جزء عبادت است، یا خدمت؟ جواب این سؤال را با این روایت بدهم:

شخصی با چهرۀ غصّه داری نزد پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله آمد. گفت: یا رسول الله! برای کار در این دنیا، صبح زود بیرون می روم، آخر شب برمی گردم تا پولی درآورم، دیگر فرصتی برای عبادت و انجام مستحبات ندارم، آیا ما واقعاً در قیامت اهل نجات هستیم، یا نه؟ ما که یکپارچه رنگ دنیا را گرفته ایم.

این دریافت های اشتباه زیاد بوده است که پیغمبر و ائمه علیهم السلام آن را تصحیح می کردند. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: صبح از خانه بیرون می روی، برای چه می روی؟ گفت: کسب و کار، تا خرج خود و خانواده ام را بدهم. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

ص:148


1- کافی: 148/8 حدیث 127؛ «ابی عبد الله علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله من اصبح و امسی و عنده ثلاث فقد تمت علیه النعمة فی الدنیا من اصبح و امسی معافی فی بدنه آمنا فی سربه عنده قوت یومه فان کانت عنده الرابعة فقد تمت علیه النعمة فی الدنیا و الآخره و هو الاسلام.»
2- مولوی
3- حافظ شیرازی
4- بقره (2):35؛ «و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در این بهشت سکونت گیرید.»
5- فاطر (20):10؛ «و عمل شایستۀ آن را بالا می برد.»

ص:149

عبادت هفتاد جزء است، شصت و نه جزء آن همین به دنبال پول حلال رفتن است.(1) چون تو می روی تا خود و خانواده ات را اداره کنی. خود این خدمت؛ خدمت به بدن خود و خانواده ات، عبادت است. بعد، مگر پول های اضافه را برای چه می خواهی؟ اگر بشود، مکه بروی، به اقوام مستحق و مردم آبرومند کمک کنی. فرمود: چرا با این حال نزد من آمدی؟ تو که تماماً آخرتی هستی، چرا به اشتباه می گویی که ما دنیایی شده ایم. تو که با تمام وجود در عبادت و خدمت هستی. این فعالیت تو که دنیایی نیست.

ارزش کمّی کار مثبت

شاید از این روایت تعجب کنید و به اسلام میلیاردها آفرین بگویید. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: کشاورز و باغداری که چاه کنده است، خاک آن را بیرون ریخته، سطل آب را نیز گذاشته، نهال در دست دارد، می خواهد آن را بکارد، کسی بیاید و به او بگوید: چکار می کنی؟ ده دقیقۀ دیگر قیامت برپا می شود، خورشید، ستارگان، آسمان ها و همه به هم می ریزد، تمام زندگان می میرند و راست بگوید.

پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید: راست می گوید که ده دقیقۀ دیگر قیامت است. اگر این کشاورز نهال را دور بیاندازد و بگوید: ما که ده دقیقۀ دیگر می میریم، چرا نهال بکاریم؟ در قیامت او را به اندازۀ آن نهال محاکمه می کنند، که به آبادی زمین لطمه زده ای. به چه دلیل این نهال را رها کردی؟ تو کار مثبت خود را انجام بده.

اگر مردم وارد عبادت و خدمت شوند، خیلی از این کارهای مثبت را با رغبت تمام انجام می دهند. پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید: کشاورزی که می کارد، تا سال دیگر، هر چه پرنده، پروانه و مورچه در این زمین، دانه ای، برگی بچیند و بردارد و ببرد، خدا به تعداد تمام این دانه ها و برگ ها در نامۀ عمل مالک و کشاورز ثواب می نویسد. این گونه عمر را هزینه کنید. شکر عمر به این است که عمر در عبادت

ص:150


1- بحار الأنوار: 100/7، باب 1، حدیث 25؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً وَ أَفْضَلُهَا جُزْءاً طَلَبُ الْحَلَالِ.» بحار الأنوار: 17/100، باب 1، حدیث 79؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله طَلَبُ الْکَسْبِ فَرِیضَةٌ بَعْدَ الْفَرِیضَةِ.» کافی: 88/5، باب مَنْ کَدَّ عَلَی عِیَالِه، حدیث 3؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِذَا کَانَ الرَّجُلُ مُعْسِراً فَیَعْمَلُ بِقَدْرِ مَا یَقُوتُ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَهْلَهُ وَ لَایَطْلُبُ حَرَاماً فَهُوَ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.»

و خدمت به معنای کامل، هزینه شود. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: اولین دادگاه قیامت در رابطه با عمر است.(1) خوش به حال شما که قدر عمر خود را می دانید:

«أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ»(2)

خدا می فرماید: مؤمن و فاسق مساوی نیستند. آن کسانی که عمر خود را به لجن گناه می کشند، منفور خدا هستند. مگر این که برگردند.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:151


1- خصال: 253/1، حدیث 125؛ بحار الأنوار: 258/7، باب 11، حدیث 1؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَاتَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّی یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ شَبابهِ فِیمَا أَبْلَاه وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ کَسَبَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ.»
2- سجده (32):18؛ «با این حال آیا کسانی که مؤمن اند مانند کسانی هستند که فاسق اند؟ [نه هرگز این دو گروه] مساوی و یکسان نیستند.»

پی نوشت ها

(1) - سبا (34):13. «ای خاندان داود! به خاطر سپاس گزاری [به فرمان ها حق] عمل کنید.»

(2) - نحل (16):23. «قطعاً او مستکبران را دوست ندارد.»

(3) - لقمان (31):18؛ «همانا خدا هیچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد.»

(4) - آل عمران (3):57؛ «و خدا ستمکاران را [که به دین کافر شدند، یا از دین فقط به اسم آن قناعت کردند] دوست ندارد.»

(5) - آیات دیگر در این زمینه:

بقره (2):190؛ «و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند بجنگید، و [هنگام جنگ از حدود الهی] تجاوز نکنید، که خدا تجاوزکاران را دوست ندارد.» آل عمران (3):32؛ «بگو: از خدا و پیامبر اطاعت کنید. پس اگر روی گردانیدند [بدانند که] یقیناً خدا کافران را دوست ندارد.»

نساء (4):107؛ «و از کسانی که به خود خیانت می کنند دفاع مکن؛ زیرا خدا هر کس را که خیانت پیشه و گناه کار است دوست ندارد.»

مائده (5):64؛ «و یهود گفتند: دست [قدرت] خدا [نسبت به تصرّف در امور آفرینش، تشریع قوانین و عطا کردنِ روزی] بسته است. دست هاشان بسته باد و به کیفر گفتار باطلشان بر آنان لعنت باد؛ بلکه هر دو دست خدا همواره گشوده و باز است [به هر چیز و به هر کس] هر گونه بخواهد، روزی می دهد. و مسلماً آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده است، بر سرکشی و کفر بسیاری از آنان می افزاید. و ما میان [یهود، نصاری و گروه های دیگر] آنان تا روز قیامت کینه و دشمنی انداختیم. هر زمان آتشی را برای جنگ [با اهل ایمان] افروختند خدا آن را خاموش کرد، و همواره در زمین برای فساد می کوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد.»

انعام (6):141؛ «و اوست که باغ هایی [که درختانش برافراشته] بر داربست و باغ هایی [که درختانش] بدون داربست [است]، و درخت خرما، و کشتزار با محصولات گوناگون، و زیتون، و انار شبیه به هم و بی شباهت به هم را پدید آورد. از میوه های آنها هنگامی که میوه داد بخورید، و حقِّ [الهیِ] آن را روز دروکردنش [که به تهیدستان اختصاص داده شده] بپردازید، و از اسراف [در خوردن وخرج کردن] بپرهیزید، که قطعاً خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد.»

ص:152

انفال (8):58؛ «و اگر از خیانت و پیمان شکنی گروهی [که با آنان هم پیمانی] بیم داری، پس به آنان خبر ده که [پیمان] به صورتی مساوی [و طرفینی] گسسته است؛ زیرا خدا خائنان را دوست ندارد.»

قصص (28):76؛ «همانا قارون از قوم موسی بود که بر آنان تعدی و تجاوز کرد، و از گنجینه های مال و ثروت آن اندازه به او دادیم که حمل کلیدهایش بر گروهی نیرومند گران و دشوار می آمد. [یاد کن] هنگامی که قومش به او گفتند: [متکبرانه و مغرورانه] شادی مکن، قطعاً خدا شادمانان [متکبر و مغرور] را دوست ندارد.»

(6) - کافی: 36/5، باب الدعاء الی الاسلام قبل القتال، حدیث 2؛ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَمَّا وَجَّهَنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْیَمَنِ قَالَ یَا عَلِیُّ لَاتُقَاتِلْ أَحَداً حَتَّی تَدْعُوَهُ إِلَی الْإِسْلَامِ وَ ایْمُ اللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عز و جل عَلَی یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَکَ وَلَاؤُهُ.»

(7) - وسائل الشیعة: 172/20، باب 89، حدیث 25342؛ «وَرَّامُ بْنُ أَبِی فِرَاسٍ فِی کِتَابِهِ قَالَ قَالَ علیه السلام الِامْرَأَةُ الصَّالِحَةُ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ رَجُلٍ غَیْرِ صَالِحٍ وَ أَیُّمَا امْرَأَةٍ خَدَمَتْ زَوْجَهَا سَبْعَةَ أَیَّامٍ أَغْلَقَ اللَّهُ عَنْهَا سَبْعَةَ أَبْوَابِ النَّارِ وَ فَتَحَ لَهَا ثَمَانِیَةَ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ تَدْخُلُ مِنْ أَیِّهَا شَاءَتْ.»

وسائل الشیعة: 172/20، باب 89، حدیث 25343؛ «قَالَ علیه السلام مَا مِنِ امْرَأَةٍ تَسْقِی زَوْجَهَا شَرْبَةً مِنْ مَاءٍ إِلَّا کَانَ خَیْراً لَهَا مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ صِیَامِ نَهَارِهَا وَ قِیَامِ لَیْلِهَا وَ یَبْنِی اللَّهُ لَهَا بِکُلِّ شَرْبَةٍ تَسْقِی زَوْجَهَا مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ وَ غَفَرَ لَهَا سِتِّینَ خَطِیئَةً.»

وسائل الشیعة: 176/20، باب 91، حدیث 25354؛ «النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ لَایَحِلُّ لِامْرَأَةٍ أَنْ تَنَامَ حَتَّی تَعْرِضَ نَفْسَهَا عَلَی زَوْجِهَا تَخْلَعَ ثِیَابَهَا وَ تَدْخُلَ مَعَهُ فِی لِحَافِهِ فَتُلْزِقَ جِلْدَهَا بِجِلْدِهِ فَإِذَا فَعَلَتْ ذَلِکَ فَقَدْ عَرَضَتْ.»

(8) - کافی: 512/5، حدیث 6؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَوْصَانِی جَبْرَئِیلُ علیه السلام بِالْمَرْأَةِ حَتَّی ظَنَنْتُ أَنَّهُ لَایَنْبَغِی طَلَاقُهَا إِلَّا مِنْ فَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ.»

وسائل الشیعة: 8/22، باب 1، حدیث 27878؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَا مِنْ شَیْ ءٍ مِمَّا أَحَلَّهُ اللَّهُ أَبْغَضَ إِلَیْهِ مِنَ الطَّلَاقِ وَ إِنَّ اللَّهَ عز و جل یُبْغِضُ الْمِطْلَاقَ الذَّوَّاقَ.»

امام صادق علیه السلام فرمود: از چیزهایی که خداوند عز و جل حلال فرموده هیچ چیز نزد او منفورتر از طلاق نیست. خداوند مردی را که زن زیاد طلاق می دهد و پیوسته تغییر همسر می دهد دشمن دارد.

ص:153

الرَّجُلَ تَزَوَّجَ فَمَرَّ بِهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ تَزَوَّجْتَ قَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ مَا فَعَلْتَ امْرَأَتَکَ قَالَ طَلَّقْتُهَا قَالَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ قَالَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ ثُمَّ إِنَّ الرَّجُلَ تَزَوَّجَ فَمَرَّ بِهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ تَزَوَّجْتَ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ مَا فَعَلْتَ امْرَأَتَکَ قَالَ طَلَّقْتُهَا قَالَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ قَالَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ عز و جل یُبْغِضُ أَوْ یَلْعَنُ کُلَّ ذَوَّاقٍ مِنَ الرِّجَالِ وَ کُلَّ ذَوَّاقَةٍ مِنَ النِّسَاءِ.»

(9) - بقره (2):191؛ «و فتنه [که شرک، بت پرستی، بیرون کردن مردم از خانه و کاشانه و وطنشان باشد] از قتل وکشتار بدتر است.»

(10) - فاتحه (1):6؛ «ما را به راهِ راست راهنمایی کن.»

(11) - نحل (16):78؛ «و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد تا سپاس گزاری کنید.»

(12) - سبا (34):13؛ «ای خاندان داود! به خاطر سپاس گزاری [به فرمان ها حق] عمل کنید.»

(13) - نحل (16):12؛ «و شب و روز و خورشید و ماه را نیز رام و مسخّر شما قرار داد، وستارگان هم به فرمانش رام و مسخّر شده اند.»

(14) - کافی: 148/8 حدیث 127؛ «ابی عبد الله علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله من اصبح و امسی و عنده ثلاث فقد تمت علیه النعمة فی الدنیا من اصبح و امسی معافی فی بدنه آمنا فی سربه عنده قوت یومه فان کانت عنده الرابعة فقد تمت علیه النعمة فی الدنیا و الآخره و هو الاسلام.»

(15) - مولوی

(16) - حافظ شیرازی

(17) - بقره (2):35؛ «و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در این بهشت سکونت گیرید.»

(18) - فاطر (20):10؛ «و عمل شایستۀ آن را بالا می برد.»

(19) - بحار الأنوار: 100/7، باب 1، حدیث 25؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً وَ أَفْضَلُهَا جُزْءاً طَلَبُ الْحَلَالِ.»

بحار الأنوار: 17/100، باب 1، حدیث 79؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله طَلَبُ الْکَسْبِ فَرِیضَةٌ بَعْدَ الْفَرِیضَةِ.»

کافی: 88/5، باب مَنْ کَدَّ عَلَی عِیَالِه، حدیث 3؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِذَا کَانَ الرَّجُلُ مُعْسِراً فَیَعْمَلُ بِقَدْرِ مَا یَقُوتُ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَهْلَهُ وَ لَایَطْلُبُ حَرَاماً فَهُوَ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.»

(20) - خصال: 253/1، حدیث 125؛ بحار الأنوار: 258/7، باب 11، حدیث 1؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَاتَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّی یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ شَبابهِ فِیمَا أَبْلَاه وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ کَسَبَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ.»

ص:154

(21) - سجده (32):18؛ «با این حال آیا کسانی که مؤمن اند مانند کسانی هستند که فاسق اند؟ [نه هرگز این دو گروه] مساوی و یکسان نیستند.»

ص:155

ص:156

10- تجارت لحظه ها (بهرۀ دایمی از فرصت عمر)

اشاره

10

قزوین، مسجد النبی دهۀ اول صفر 1384

ص:157

ص:158

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

هر مؤمنی مانع مؤمنی از رسیدن به مالش شود، در حالی که به آن نیازمند است، به خدا قسم از طعام بهشت نچشد و از رحیق مختوم ننوشد.

قرآن مجید و روایات سفارش اکید دارند که بدهکار تنگدست را مهلت دهید، تا در زمان وسعت کار و وسعت مال دین خود را ادا کند.

«وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(1)

از مهمترین نعمت هایی که خداوند مهربان به انسان عنایت فرموده، نعمت با عظمت عمر است. روایات ما به دنبال آیات قرآن، از نعمت عمر به سرمایه، رأس المال و مایۀ تجارت تعبیر کرده اند.

این نعمت، همانند دیگر نعمت ها، شکر مخصوص به خود را دارد، چون هر نعمتی از نعمت های الهی، شکر ویژه ای دارد. شکر این نعمت به این است که در دو برنامه یا دو مسیر هزینه شود. در صورت هزینه شدن این نعمت در این دو راه، انسان به تعبیر کتاب خدا، با تجارتی ارتباط پیدا می کند که دارای چند سود بسیار مهم است که بعد از ذکر مقدمات لازم، از صریح آیات قرآن کریم، به آن چند سود

ص:159


1- بقره (2):280؛ «و اگر [بدهکار] تنگدست بود [بر شماست که] او را تا هنگام توانایی مهلت دهید؛ و بخشیدن همۀ وام [و چشم پوشی و گذشت از آن در صورتی که توانایی پرداختش را ندارد] اگر [فضیلت وثوابش را] بدانید برای شما بهتر است.»

اشاره خواهد شد.

یکی از این دو راه، عبادت است، البته نه به معنای نماز و روزۀ تنها، بلکه به معنای هر کاری که به فرمان خدا انجام گیرد و مطابق با خواستۀ پروردگار عالم باشد و راه دیگر نیز هزینه شدن در خدمت به بندگان خداست، که این خدمت نیز شؤون مختلفی دارد.

خدمت به خلق فقط به این نیست که انسان گرسنه ای را سیر کند، یا برهنه ای را بپوشاند. البته این نیز خدمت است، اما بالاترین خدمت به بندگان خدا، خدمت معنوی است؛ کسی که بتواند شخص گمراهی را نجات بدهد، بی راهی را به راه بیاورد، در چاه ضلالت افتاده ای را نجات دهد. یا خدمت همانی است که خدا در قرآن مجید می فرماید: اهل و عیال خود را از دچار شدن به آتش دوزخ حفظ کنید:

«قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً»(1)

این خدمت بسیار بالایی است که انسان به شکلی زندگی کند و طرزی با خانواده رفتار کند که آنها علاقه مند به حقیقت، حق، انبیا و اولیای الهی شوند و در حدّ خودشان - با کمک انسان - در حصار حفاظت از آتش دوزخ قرار بگیرند. این نیز نوعی خدمت است که خدمت بسیار بالایی است.(2)

تواضع در قبال حق

اگر عمر در راه خدا هزینه شود؛ بدنی، مالی، جانی، اخلاقی، تواضع کردن در برابر حق و امثال این ها، عبادت است.

وجود مبارک حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام از قول لقمان حکیم نقل می کنند که:

لقمان به فرزندش نصیحت می کرد، به او می فرمود: «تَوَاضَع لِلحَقّ»(3) در مقابل حق، فروتن باش! کسی که در مقابل حق فروتن نباشد، فرد دوم ابلیس می شود.

ص:160


1- تحریم (66):6؛ «خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است، حفظ کنید.»
2- کافی: 62/5، حدیث 1؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآْیَةُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ یَبْکِی وَ قَالَ أَنَا عَجَزْتُ عَنْ نَفْسِی کُلِّفْتُ أَهْلِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَسْبُکَ أَنْ تَأْمُرَهُمْ بِمَا تَأْمُرُ بِهِ نَفْسَکَ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا تَنْهَی عَنْهُ نَفْسَکَ.» بحار الأنوار: 86/71، باب 2، حدیث 102؛ «سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ لِی أَهْلَ بَیْتٍ وَ هُمْ یَسْمَعُونَ مِنِّی أَ فَأَدْعُوهُمْ إِلَی هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ عز و جل یَقُولُ فِی کِتَابِهِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ.» بیان: قُوا أی احفظوا و احرسوا و امنعوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً أی قوا أنفسکم النار بالصبر علی طاعة الله و عن معصیته و عن اتباع الشهوات و قوا أهلیکم النار بدعائهم إلی طاعة الله و تعلیمهم الفرائض و نهیهم عن القبائح و حثهم علی أفعال الخیر وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ قیل أی حجارة الکبریت لأنها تزید فی قوة النار و قیل الأحجار المعبودة. و تدل الآیة و الخبر علی وجوب الأمربالمعروف و النهی عن المنکر و علی أن الأقارب من الزوجة و الممالیک و الوالدین و الأولاد و سائر القرابات مقدمون فی ذلک علی الأجانب.
3- الکافی: 16/1، کتاب العقل و الجهل: در ضمن حدیث 12؛ تحف العقول: 386؛ مجموعة ورام: 34/2.

گناه او چه بوده است؟ ایستادن در برابر حق. فرمانی حکیمانه پروردگار عالم فرمانی حکیمانه صادر کرد و عمل مثبتی را از او خواست، که در برابر حضرت آدم علیه السلام تواضع کند، اما خدا در قرآن مجید می فرماید:

«أَبی وَ اسْتَکْبَرَ»(1)

از تواضع خودداری و گستاخی کرد؛ و در برابر حکم پروردگار عالم، گفت:

«خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»(2)

تو به من که مقام بالاتری دارم، می گویی که به یک موجود خاکی تواضع کنم؟ با پروردگار بحث و جدال کرد. زبان درازی کرد.

اما مرد و زنی که در برابر پروردگار نرم، فروتن و متواضع هستند، مانند شما که تواضع خود را با عمل نشان دادید؛ پروردگار از شما نماز واجب خواسته است، می خوانید. روزه خواسته، می گیرید. حج خواسته، مستطیع باشید، انجام می دهید. عبادت مالی خواسته، انجام دادید. همین حالت تواضع، عبادت است.

این که کسی به پروردگار مهربان عالم نرمی نشان دهد، سینه سپر نکند، از انجام امر الهی خودداری نداشته باشد، با خدا صاف و صادق باشد، خود همین ها عبادت است، عبادتی دایمی، چون مادامی که در این حال است، تا آخر عمر برای او عبادت محسوب می شود.

خوشا آنان که دایم در نمازند بهشت جاودانی جایشان بی(3)

نه این که دایم رو به قبله هستند و نماز می خوانند، نماز، تواضع در برابر پروردگار است. خود همین حال دایم، عبادت دایم می شود:

«اَلَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»(4)

این معنای عبادت است؛ عبادت بدنی، مالی، اخلاقی. وقتی که عمر انسان در

ص:161


1- بقره (2):34؛ «که سر پیچید و تکبّر ورزید.»
2- اعراف (7):12؛ مرا از آتش پدید آورده ای و او را از گِل آفریدی.»
3- باباطاهر همدانی.
4- معارج (7):23؛ «آنان که همواره بر نمازشان مداوم و پایدارند.»

این مسیر هزینه شود، به تعبیر خدا در قرآن مجید: دارد تجارت می کند. چه نوع تجارتی؟ تجارتی که در سورۀ مبارکۀ فاطر می فرماید:

«تِجارَةً لَنْ تَبُورَ»(1)

اصلاً به کسادی، ضرر و زیان نمی خورد، چون یک طرف این تجارت که خریدار جنس و پرداخت کنندۀ قیمت است، پروردگار عالم است؛ خزانۀ بی نهایتی دارد که هر چه از این خزانه خرج می کند، کم نمی شود: «لاتنقص خزائنه».(2)

هدایت خلق، تجارت پرسود

راه دیگر که خدمت به عباد خداست، باز دریچۀ دیگری از تجارت است که بالاترین آن، هدایت گمراه است؛ قرار دادن خانواده و مردم در حصار حفاظت از آتش فرداست. قیمت این خدمت به خلق، برای کسی معلوم نیست، چون شما به آیات قرآن که مراجعه کنید، می بینید کتاب خدا، از قول تمام انبیا نقل می کند که به دستور پروردگار به امت خود فرمودند:

«وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ»(3)

ما در مقابل این کار، خدمت و زحمتی که برای هدایت شما کشیدیم، هیچ مزدی نمی خواهیم، چرا؟ چون همۀ افراد تا قیامت جمع شوند، بخواهند مزد ما را بدهند، نمی توانند:

«إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَی اللّهِ»(4)

آن کسی که می تواند در برابر این خدمت ما پاداش بدهد، خداست و پاداش ما بر عهدۀ اوست.

خدای متعال نیز آنچه را که بر عهده گرفته است و در کتاب های آسمانی خود وعده داده است که بر عهدۀ من است، ندار و فقیر نیست که از زیر بار عهده اش در

ص:162


1- فاطر (35):29؛ «تجارتی را امید دارند که هرگز کساد و نابود نمی شود.»
2- البلد الأمین: 193، دعای افتتاح.
3- شعراء (26):109؛ «و من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم.»
4- سبأ (34):47؛ «پاداش من فقط بر عهدۀ خداست.»

برود. تخلف در وعده نیز ندارد.

خدا در قرآن می فرماید:

راستگوتر از خدا و صادقانه تر از قول او در این عالم چه قولی است؟

«وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً»(1)

ما در خیلی از آیات می بینیم که پروردگار عالم، خیلی از برنامه ها را بر عهدۀ خودش گرفت و انسان ها، انبیا و ملائکه اش واگذار نکرده است:

«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها»(2)

هیچ جنبده ای نیست، مگر این که روزی او بر عهدۀ من است.

روزی همه را قرار داده است. اما دزد، رشوه گیر، غاصب یا دولت های ستمگر می برند، این بازی ها بر روی زمین است، به عالم معنا مربوط نیست. چون دربارۀ عالم معنا می فرماید:

«وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ»(3)

مقدار روزی و هر چه که به شما وعده داده ام، در لوح محفوظ و علم من ثبت است. البته در بُعد معنوی نیز همین طور است. «عَلَی اللّهِ رِزْقُها » در بعد معنوی نیز هست.

خدا این را نشان داده است. دانشمندان ظالم و بی دین نیز می گویند: کرۀ زمین گنجایش پذیرش پنجاه برابر انسان های فعلی را دارد که همگی دارای زندگی نسبتاً مرفهی باشند. چرا عده ای گرسنه ماندند؟ چون ستمگران آنها را گرسنه نگهداشته اند. نه این که انبار روزی پروردگار کم بیاورد، چون خدا به اندازه تولید روزی می کند. روزی پنجاه برابر جمعیت فعلی قابل گرفتن از زمین و آسمان است.

این ظلم و ستم ها و این موانع، به خاطر اهل زمین است، کاری به وجود مقدس خدا ندارد.

ص:163


1- نساء (4):122؛ «و راستگوتر از خدا در گفتار کیست؟»
2- هود (11):6؛ و هیچ جنبده ای در زمین نیست مگر اینکه روزیِ او بر خداست.»
3- ذاریات (51):22؛ «و رزق شما و آنچه به آن وعده داده می شوید، در آسمان است.»

ما موجود تازه ای در زمین هستیم، خیلی قدیمی نیستیم، خیلی از موجودات قدیمی هستند، نوشتند مورچه ها بیش از بیست میلیون سال است که در زمین دارند زندگی می کنند و نسل آنان نیز نابود نشده است، چون نسل به نسل، روزی خود را خوردند، زندگی کردند و بعد به نسل بعدی تحویل داده اند.

اتمام حجت خدا توسط بندگان خاص

من این آیات را با توضیح آن بیان می کنم که به مسأله یقین بیشتری بشود و اطمینان خاطر پیدا کنیم و به اعمال مثبت خود مانند هزینه کردن عمرمان در عبادت و خدمت به بندگان خدا دلگرم تر باشیم:

«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ»(1)

کسی که حرکت خود را به طرف خدا و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله جهت می دهد، هر قدمی که برمی دارد، مطابق با خواستۀ پروردگار و پیغمبر صلی الله علیه و آله است. در عالم حرکت زیاد است. گاهی کسی کل حرکت خود را به طرف پول جهت می دهد و گاهی کل حرکت خود را به طرف لذت بدنی، مقام، شهرت و مانند آن جهت می دهد. خدا در قرآن می فرماید: هر کس حرکت خود را به طرف خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله جهت بدهد.

در هر زمانی این جهت دادن، شدنی است. خیلی عجیب است که بهترین عباد خدا در بدترین زمان ها و در میان بدترین مردم به وجود آمدند، چون که همیشه حجت خدا بر دیگران تمام باشد.

خدای متعال در قرآن، از کسی تعریف می کند که سوره ای را به نام او نازل کرده است. در سورۀ مؤمن او کارمند عالی رتبۀ دربار فرعون بوده است، اما همین آیات را ببینید خدای متعال از این انسان چه تعریفی می کند. در آلوده ترین دربار، مملکتی پر از فساد، بدترین زمان ممکن، در میان شریرترین مردم و بدترین دربار،

ص:164


1- نساء (4):100؛ «و کسی که از خانه خود به قصد مهاجرت به سوی خدا و پیامبرش بیرون رود.»

پاک ترین انسان نشو و نما می کند، چون زندگی خود را به طرف خدا و پیغمبر زمان خود جهت داد.

یا سورۀ مبارکۀ کهف، ببینید از اصحاب کهف چه تعریفی می کند. در یکی از بدترین زمان ها، در میان مردم شریر و در چارچوب درباری فاسد، این ها به اولیای خدا تبدیل می شوند و چقدر پروردگار به این ها بها می دهد که سیصد و نه سال خواب آنان را طولانی می کند و نمی گذارد بدن آنان بپوسد و حیوان ها به آن غار حمله کنند و آنان را بخورند.

خداوند در قرآن می فرماید:

این ها خواب بودند، برای این که بدن آنان نپوسد، مانند مریض هایی که مدتی طولانی روی تخت هستند، آنها را جا به جا می کنند، تا آن قسمت از بدن آنها زخم نشود. پروردگار عالم می فرماید: من این ها را به راست و چپ حرکت می دادم تا بعد از سیصد و نه سال که بیدارشان کردم، بدن آنها نپوسد.

به این ها خیلی بها داده است، چرا؟ چون زندگی خود را به طرف خدا جهت دادند و با پیغمبری برخورد نکردند. در قرآن کریم از مردان و زنانی اسم می برد، یا به آنها اشاره می کند که در بدترین روزگار، و در میان بدترین مردم، بهترین انسان شدند تا کسی در فردای قیامت، عذر زمانه، مردم بد و در محاصرۀ دو هزار کانال ماهواره بودن را ارایه ندهد.

عذر بیهودۀ اهل گناه

تمام این گناهانی که می بینید، در تاریخ سابقه دارد، نه رباخوری جدید است، نه زنای محصنه، نه رابطۀ با نامحرم، نه دزدی، نه قتل، این ها قبل از ما نیز بوده است.

من نمی دانم بین زمان حضرت ابراهیم علیه السلام تا زمان پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله چقدر فاصلۀ

ص:165

زمانی بوده است. اما در قرآن مجید می خوانیم: در کنار منطقۀ زندگی حضرت ابراهیم علیه السلام شهری بوده است. زمان زنده بودن ایشان، این قهرمان توحید، انسانی که او را در آتش انداختند تا بسوزانند. در زمان این انسان، خداوند برای شهر دیگری پیغمبری را مبعوث به رسالت می کند، فقط برای این که پروندۀ ازدواج مرد با مرد را ببندد:

«أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ»(1)

این حرف حضرت لوط علیه السلام به مردم شهر خود بود: شما حق زنان را پایمال کردید، زنان را بی شوهر گذاشتید و مرد با مرد، جوان با جوان ازدواج می کنید؟ (2) این عمل قبلاً بوده است. چیز جدیدی نیست که ما تعجب کنیم که چرا در آمریکا و انگلستان قانونی است.

مشروب از روزگار قدیم بوده، تاریخ آدم کشی نیز برای زمانی است که خدا انسان را تازه آفریده بود، که قابیل، هابیل را به خاطر حسادت کشت. آدم کشی، حسودی، مال مردم خوری، زنا، ازدواج دو هم جنس، اینها بوده، چیز جدیدی نیست.

رگ رگ است این آب شیرین و شور در خلایق می رود تا نفخ صور(3)

فقط گناهان به صورت عکس، فیلم و ماهواره نبوده است که آن نیز دارد کهنه می شود. چیز جدیدی نیست که کسی خودش را ببازد، بی دین شود و خدا، پیغمبر، پول حلال، مسجد و محراب را رها کند و در قیامت بگویند: چون فشار زیاد بود، ما نتوانستیم تحمل کنیم. این فشار در قدیم نیز بوده است و زمان شما با قدیم فرقی نکرده است. اما در میان همین زمان های شرّ و مردم شریر، مردان و زنانی پیدا شدند که زندگی خود را به طرف پروردگار و دین خدا جهت دادند.

روزی در جبهه دیدم جوانی آمد و گفت: من مرخصی مختصری گرفتم و تازه از

ص:166


1- نمل (27):55؛ «آیا شما از روی میل و شهوت به جای زنان با مردان آمیزش می کنید؟»
2- مستدرک الوسائل: 347/14، باب 15، حدیث 16910؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا عَمِلَتْ قَوْمُ لُوطٍ مَا عَمِلَتْ شَکَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ إِلَی رَبِّهِمَا فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی السَّمَاءِ أَنِ احْصُبِیهِمْ وَ أَوْحَی إِلَی الْأَرْضِ اخْسِفِی بِهِمْ.» مستدرک الوسائل: 347/14، باب 15، حدیث 16912؛ «النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَی أُمَّتِی عَمَلُ قَوْمِ لُوطٍ فَلْتَرْتَقِبْ أُمَّتِیَ الْعَذَابَ إِذَا تَکَافَی الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ.» مستدرک الوسائل: 349/14، باب 16، حدیث 16920؛ «عَامِرِ بْنِ جُذَاعَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ حُرِّمَ عَلَی کُلِّ دُبُرٍ مُسْتَنْکَحٍ الْجُلُوسُ عَلَی إِسْتَبْرَقِ الْجَنَّةِ.» بحار الأنوار: 63/76، باب 71، حدیث 1؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَا کَانَ فِی شِیعَتِنَا فَلَا یَکُونُ فِیهِمْ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ لَایَکُونَ فِیهِمْ مَنْ یَسْأَلُ بِکَفِّهِ وَ لَایَکُونُ فِیهِمْ بَخِیلٌ وَ لَایَکُونُ فِیهِمْ مَنْ یُؤْتَی فِی دُبُرِهِ.» وسائل الشیعة: 2/130، باب 79، حدیث 1709؛ «أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ ثَلَاثَةٌ لَایُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَایَنْظُرُ إِلَیْهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ النَّاتِفُ شَیْبَهُ وَ النَّاکِحُ نَفْسَهُ وَ الْمَنْکُوحُ فِی دُبُرِهِ.»
3- مولوی

جبهه آمدم، دوباره می خواهم بروم. خیلی جوان نورانی و آراسته ای بود. گفتم:

کجا تشریف دارید؟ گفت: جایی نیستم، هوا که خوب است، گاهی در کوچه می خوابم و گاهی در مسجد. گفتم: مگر خانه ندارید؟ گفت: خانۀ خیلی خوبی داریم. گفتم: پس چرا به آنجا نمی روی؟ گفت: چون در خانۀ ما پدر و مادرم مشروب می خورند، فیلم های بد می بینند، نماز نمی خوانند، دین ندارند، لقمه پاک نمی خورند. بعد رفت و شهید شد.

وعدۀ حق به مهاجرین الی الله

خدا در قرآن، دربارۀ این گونه از مردم که در دل این همه فساد، نسبت به خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله زندگی خود را جهت دادند، می فرماید:

«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ»(1)

این «عَلَی اللّهِ» به زبان فارسی یعنی به گردن من است. خدا می فرماید: پاداش کسانی که به طرف من و پیغمبر صلی الله علیه و آله جهت گیری دارند، بر عهدۀ خود من است.

خدا خلف وعده ندارد. وقتی عمر در دو مسیر عبادت و خدمت هزینه می شود، دربِ تجارتی با منافع ابدی، جاوید، خالد و همیشگی باز می شود و انسان در ارتباط با آن منافع جاوید، از لذّت ها - نه یک لذت - برخوردار می شود که قابل بازگو کردن نیست. حتی شعاع بخشی از آن لذت های را در این دنیا نصیب او می کنند؛ لذت از خدا، انبیا، اعمال، عمر و عبادت. این لذت ها شعاعی از آن لذت های بی نهایت است.

پیرمرد هشتاد ساله ای بود که خیلی سخت راه می رفت. به او گفتم: چرا این قدر اوقات تلخی می کنی؟ گفت: هوا را نگاه کردم - در کثرت چراغ ها به نظر می زد که

ص:167


1- نساء (4):100؛ «و کسی که از خانه خود به قصد مهاجرت به سوی خدا و پیامبرش بیرون رود، سپس مرگ او را دریابد، مسلماً پاداشش بر خداست.»

صبح صادق دارد طلوع می کند - گفتم: مگر چه چیزی را از دست دادی؟ گفت:

دارم دق می کنم که من هشتاد سال است که نماز شبم ترک نشده، اما امشب این نماز از دست من رفت. وقتی به او گفتم: هنوز دو ساعت به اذان صبح مانده است، از خوشحالی داشت پر می زد.

این لذت ها را به آدم می چشانند که واقعاً از عبادات لذت می برد. از زحمات، کار کردن، رسیدگی به خانواده. کسل، غصه دار و رنجیده خاطر نیست. پیر که می شود، باز برای عبادت و خدمت سر حال است.

پایکوبان، دست افشان می روم تا بر سلطان خوبان می روم(1)

شعاعی از آن لذت های بی نهایت را به آدم می چشانند:

«فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً»(2)

غیر از این که پاداش این ها بر عهدۀ خودم است، در پروندۀ آنان نیز گناهی را نمی گذارم بماند. همه را می آمرزم و رحمتم را نصیب آنها می کنم.

این پاداش برای زمانی است که عمر در دو راه هزینه می شود؛ عبادت و خدمت، که انسان را به تجارتی با سودهای بی نهایت وصل می کند.

غارتگران سرمایۀ عمر

اما اگر عمر در معرض غارت شیطان، شهوت، هوای نفس و مخصوصاً رفیق بد و دوست ناباب برود، البته دوست که نه، از تنگی قافیه می گویند دوست، دشمن ناباب است و الا اگر دوست باشد، این همه به آدم ضربه نمی زند که دنیا و آخرت آدم را به باد دهد.

اگر عمر در تصرف این چهار عنصر (شیطان، شهوت، هوای نفس، همنشین ناباب) قرار بگیرد، انسان دچار خسارت هایی می شود که الی الابد قابل جبران

ص:168


1- مولوی
2- نساء (4):100؛ «مسلماً پاداشش بر خداست؛ و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.»

نخواهد بود.

اگر صد و بیست چهار هزار پیامبر علیهم السلام نیز در کنار این خسارت دیده، جمع شوند، خدا در قرآن می فرماید:

«فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشّافِعِینَ»(1)

برای آنان سود و فایده ای ندارد.

و باز خدا در قرآن می فرماید:

«وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ»(2)

در اولین و آخرین و در قیامت، حتی یک نفر نیز پیدا نمی شود که این ها را یاری کند. داد می زنند، ناله می کنند، دست دراز می کنند و کمک می خواهند، ولی خدا به آنان می فرماید:

«وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ»

چون همۀ ارتباط خود را با او قطع کرده است؛ با خدا، انبیا، اولیا و ائمه علیهم السلام.

این ها تنها با یک منبع گره خوردند که جهنم است.

آن کسانی که به طرف خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله جهت گیری می کنند، از همۀ این چهار منبع خطر؛ شیطان، شهوت، هوی و دوست بد، دست می کشند. چون این ها بعد از این جهت گیری و لذت بردن، به طرف آنها کشیده نمی شوند و جواب های خوبی در برابر آنها دارند.

یکی از جواب های آنان این است که سعدی به صورت شعر درآورده است:

آب حیات منست، خاک سر کوی دوست گر دو جهان خرّمیست، ما و غم روی دوست

ص:169


1- مدثر (74):48؛ «پس آنان را به شفاعت شفیعان سودی نمی دهد.»
2- آل عمران (3):22؛ «و برای آنان هیچ یاوری نخواهد بود.»

دوست به هندوی خود گر بپذیرد مرا گوش من و تا به حشر، حلقۀ هندوی دوست

گر متفرق شود، خاک من اندر جهان باد نیارد ربود، گرد من از کوی دوست

گر شب هجران مرا، تاختن آرد اجل روز قیامت زنم، خیمه به پهلوی دوست(1)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:170


1- سعدی شیرازی.

پی نوشت ها

(1) - بقره (2):280؛ «و اگر [بدهکار] تنگدست بود [بر شماست که] او را تا هنگام توانایی مهلت دهید؛ و بخشیدن همۀ وام [و چشم پوشی و گذشت از آن در صورتی که توانایی پرداختش را ندارد] اگر [فضیلت وثوابش را] بدانید برای شما بهتر است.»

(2) - تحریم (66):6؛ «خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است، حفظ کنید.»

(3) - کافی: 62/5، حدیث 1؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآْیَةُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ یَبْکِی وَ قَالَ أَنَا عَجَزْتُ عَنْ نَفْسِی کُلِّفْتُ أَهْلِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَسْبُکَ أَنْ تَأْمُرَهُمْ بِمَا تَأْمُرُ بِهِ نَفْسَکَ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا تَنْهَی عَنْهُ نَفْسَکَ.»

بحار الأنوار: 86/71، باب 2، حدیث 102؛ «سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ لِی أَهْلَ بَیْتٍ وَ هُمْ یَسْمَعُونَ مِنِّی أَ فَأَدْعُوهُمْ إِلَی هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ عز و جل یَقُولُ فِی کِتَابِهِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ.»

بیان: قُوا أی احفظوا و احرسوا و امنعوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً أی قوا أنفسکم النار بالصبر علی طاعة الله و عن معصیته و عن اتباع الشهوات و قوا أهلیکم النار بدعائهم إلی طاعة الله و تعلیمهم الفرائض و نهیهم عن القبائح و حثهم علی أفعال الخیر وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ قیل أی حجارة الکبریت لأنها تزید فی قوة النار و قیل الأحجار المعبودة. و تدل الآیة و الخبر علی وجوب الأمربالمعروف و النهی عن المنکر و علی أن الأقارب من الزوجة و الممالیک و الوالدین و الأولاد و سائر القرابات مقدمون فی ذلک علی الأجانب.

(4) - الکافی: 16/1، کتاب العقل و الجهل: در ضمن حدیث 12؛ تحف العقول: 386؛ مجموعة ورام: 34/2.

(5) - بقره (2):34؛ «که سر پیچید و تکبّر ورزید.»

(6) - اعراف (7):12؛ مرا از آتش پدید آورده ای و او را از گِل آفریدی.»

(7) - باباطاهر همدانی.

(8) - معارج (7):23؛ «آنان که همواره بر نمازشان مداوم و پایدارند.»

(9) - فاطر (35):29؛ «تجارتی را امید دارند که هرگز کساد و نابود نمی شود.»

(10) - البلد الأمین: 193، دعای افتتاح.

(11) - شعراء (26):109؛ «و من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم.»

ص:171

(12) - سبأ (34):47؛ «پاداش من فقط بر عهدۀ خداست.»

(13) - نساء (4):122؛ «و راستگوتر از خدا در گفتار کیست؟»

(14) - هود (11):6؛ و هیچ جنبده ای در زمین نیست مگر اینکه روزیِ او بر خداست.»

(15) - ذاریات (51):22؛ «و رزق شما و آنچه به آن وعده داده می شوید، در آسمان است.»

(16) - نساء (4):100؛ «و کسی که از خانه خود به قصد مهاجرت به سوی خدا و پیامبرش بیرون رود.»

(17) - نمل (27):55؛ «آیا شما از روی میل و شهوت به جای زنان با مردان آمیزش می کنید؟»

(18) - مستدرک الوسائل: 347/14، باب 15، حدیث 16910؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا عَمِلَتْ قَوْمُ لُوطٍ مَا عَمِلَتْ شَکَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ إِلَی رَبِّهِمَا فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی السَّمَاءِ أَنِ احْصُبِیهِمْ وَ أَوْحَی إِلَی الْأَرْضِ اخْسِفِی بِهِمْ.»

مستدرک الوسائل: 347/14، باب 15، حدیث 16912؛ «النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَی أُمَّتِی عَمَلُ قَوْمِ لُوطٍ فَلْتَرْتَقِبْ أُمَّتِیَ الْعَذَابَ إِذَا تَکَافَی الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ.»

مستدرک الوسائل: 349/14، باب 16، حدیث 16920؛ «عَامِرِ بْنِ جُذَاعَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ حُرِّمَ عَلَی کُلِّ دُبُرٍ مُسْتَنْکَحٍ الْجُلُوسُ عَلَی إِسْتَبْرَقِ الْجَنَّةِ.»

بحار الأنوار: 63/76، باب 71، حدیث 1؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَا کَانَ فِی شِیعَتِنَا فَلَا یَکُونُ فِیهِمْ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ لَایَکُونَ فِیهِمْ مَنْ یَسْأَلُ بِکَفِّهِ وَ لَایَکُونُ فِیهِمْ بَخِیلٌ وَ لَایَکُونُ فِیهِمْ مَنْ یُؤْتَی فِی دُبُرِهِ.»

وسائل الشیعة: 2/130، باب 79، حدیث 1709؛ «أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ ثَلَاثَةٌ لَایُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَایَنْظُرُ إِلَیْهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ النَّاتِفُ شَیْبَهُ وَ النَّاکِحُ نَفْسَهُ وَ الْمَنْکُوحُ فِی دُبُرِهِ.»

(19) - مولوی.

(20) - نساء (4):100؛ «و کسی که از خانه خود به قصد مهاجرت به سوی خدا و پیامبرش بیرون رود، سپس مرگ او را دریابد، مسلماً پاداشش بر خداست.»

(21) - مولوی.

(22) - نساء (4):100؛ «مسلماً پاداشش بر خداست؛ و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.»

(23) - مدثر (74):48؛ «پس آنان را به شفاعت شفیعان سودی نمی دهد.»

(24) - آل عمران (3):22؛ «و برای آنان هیچ یاوری نخواهد بود.»

(25) - سعدی شیرازی.

ص:172

11- منفعت و خسران (دو مسیر هزینۀ عمر)

اشاره

11

قزوین، مسجد النبی

دهۀ اول صفر 1384

ص:173

ص:174

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

کلام در ارتباط با عمر بود. به فرمودۀ خدا در قرآن کریم: سرمایۀ عظیم و نعمت بی نظیری که پروردگار عالم از باب رحمت به انسان عنایت کرده است.

این سرمایه در طول تاریخ، در دو مسیر هزینه شده است؛ نخست، مسیری بوده که وقتی عمر در آن هزینه شده، به تجارتی تبدیل شده است که هزینه کنندۀ عمر، چند برابر، سود ماندنی، ابدی و بی نهایت برده است.

مسیر دیگری که انسان در تاریخ بشر، عمر خویش را هزینه کرده است، مسیری بوده که شخص را دچار خسارت غیرقابل جبران کرده است. خسارت، زیان ها و خلأهای آن خسارت و در مقابل، منافع و سودهای آن تجارت، در قرآن کریم مطرح شده است.

اما در زمینۀ هزینه شدن عمر در مسیری که به تجارت و یا خسارت تبدیل شده، دو روایت و یک سورۀ کامل از قرآن را انتخاب کرده ام.

عظمت سورۀ عصر

اما سوره ای که در قرآن کریم است و نام آن مربوط به قطعه ای از زمان، وقت و عمر است. مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی،(1) این حکیم، فیلسوف

ص:175


1- جمال الدین اسد آبادی؛ سید بن صفدر متفکر و مصلح اجتماعی شرق متولد 1254 - متوفی 1314 ه. ق مردی آزادیخواه و آزادمنش و دارای افکار و عقاید فلسفی و سیاسی و اجتماعی و طرفدار استقرار دموکراسی در ممالک شرق و ایجاد وحدت میان مسلمانان و تشکیل اتحادیه دول اسلامی بود. وی همه عمر را با استبداد سلاطین ایران و عثمانی و مصر و سیاست استعماری انگلستان در مبارزه بود. او پیوسته به شرق و غرب سفر می کرد. در پاریس روزنامه عروة الوثقی را منتشر کرد و به سیاست انگلستان در شرق حمله کرد. در قاهره و استانبول و هند و افغانستان طی نطق های پرشوری افکار آزادیخواهانه را به مردم تلقین کرد. درسال 1306 ه. ق به امر ناصرالدین شاه بار دوم تبعید گردید و به لندن رفت و روزنامه ضیاء الخائفین را به زبانهای عربی و انگلیسی منتشر کرد و مجددا مورد تعقیب واقع شد و به ناچارخاک اروپا را ترک کرد و به استانبول رفت. سلطان عبدالحمید عثمانی از او به گرمی پذیرایی کرد؛ اما وقتی متوجه شد که سید قصد دارد پادشاه ایران را به ریاست اتحادیه های منصوب کند او را مسموم کرد. فرهنگ فارسی، (اعلام)؛ محمد معین: 432/5.

و زمان شناس زمان قاجاریه که از شاگردان شیخ انصاری در نجف بود، در کشور مصر، در جلسه ای سنگین که علما، بزرگان، سیاستمداران و دانشمندان مصر و اساتید دانشگاه الازهر شرکت داشتند، ایشان محور سخنرانی خود را همین سوره قرار می دهند که سه آیه بیشتر ندارد.

بعد از «بِسْمِ اللّهِ» آیۀ اول آن مربوط به بخش کوتاهی از عمر است و آیۀ دوّم، بیان وجود خسارت برای انسان است، آیۀ سوّم نیز بیان همان تجارت است. وقتی ایشان این سوره را در آن جلسه تفسیر می کند، در احوالات آن جلسه نوشته اند:

تعدادی در این جلسه غش کردند و بیهوش شدند. یا از شدت غصه نسبت به عمر خود، یا به خاطر این که شدیداً تحت تأثیر این آیات شریفه قرار گرفتند و یا بخاطر نفَس خود سید.

در پایان سخنرانی اعلام کردند که اگر ملت اسلام، از مجموعۀ قرآن کریم، فقط به این سوره عمل کنند، چیزی نخواهد گذشت که تمام جهان، اسلامی شده، تمام کرۀ زمین مانند خانه ای برای مسلمانان خواهد شد.

تفسیری اجمالی از سورۀ عصر

سورۀ خیلی عجیبی است. من کتابی را که در قم چاپ شده بود دیدم، هزار و پانصد صفحه است که فقط تفسیر این سه آیه است. آیۀ نخست قسم است:

«وَ الْعَصْرِ»(1)

که به نظر بعضی از مفسران، چون مردم زمان نزول قرآن، مخصوصاً مردم مکه، ظهر که غذا می خوردند، تا غروب، تمام ساعات عصر و بعد از ظهر، به قدری در این قطعه از زمان گناه می کردند که من کارهای آنها را نمی توانم ذکر کنم.

بعد از ظهر مگر چند ساعت است؟ چون شهر مکه در نزدیک منطقۀ استوا

ص:176


1- عصر (103):1؛ «سوگند به عصر [ظهور پیامبر اسلام].»

است، در طول سال، اذان ظهر تا اذان مغرب آن حدود شش ساعت است، یعنی در آنجا مقدار شب و روز خیلی تفاوتی ندارد. برعکس، کشور ما در منطقۀ معتدل شمالی است و مقدار ساعات روز و شب ما در چهار فصل فرق می کند. اما روز و شبِ مکه نسبتاً مساوی است.

فقط حساب کنید که پروردگار عالم، به قطعۀ زمانی شش ساعته قسم خورده، مگر این قطعۀ از زمان چقدر ارزش داشته است؟ با همین شش ساعت، چه قدم ها، کارها و برنامه های مثبتی می شود انجام داد.

شش ساعت مطالعه، نوشتن، هنر، کار، خدمت، عبادت به معنای جامع کلمه. آدمی که هشتاد سال عمر می کند، هشتاد را در سیصد و شصت و پنج شبانه روز ضرب کنید، بعد ضرب در شش ساعت بعد از ظهر کنید، ببینید حدود صد و هفتاد و پنج هزار ساعت می شود که چه زمان گسترده ای است و در این مدت، چقدر کار می توان انجام داد؟

این که پروردگار عالم به این قطعه از زمان قسم می خورد، فقط می خواهد نشان بدهد که زمان، گر چه کم، نزد من ارزش دارد و این مایۀ با ارزش را من به شما عنایت کرده ام. شما این مایۀ با ارزش را برای طرح من هزینه کنید تا همان تجارتی که خدا در قرآن مجید فرموده است، بشود.

همت در هزینۀ عمر

یکی از بزرگترین علمای شیعه، مرحوم صاحب جواهر(1) است که این کتاب فقهی عظیم را از سنّ بیست سالگی شروع به نوشتن کرد و در سنّ هفتاد سالگی آن را تمام کرد، چون خیلی مفصل، اجتهادی و کاربردی است.

روزی قلم در دستش، در حال نوشتن بود، با گریه به محضر مبارک ایشان آمدند و عرض کردند: فرزند جوان بیست سالۀ شما، امروز سحر از دنیا رفت. اشک

ص:177


1- صاحب جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، أستاد فقهاء و إمام محققین و مجتهدین شیخ محمد حسن نجفی رحمه الله متوفی 1266 ه. ق.

ایشان ریخت، قلم را از روی کاغذ برداشت، فاتحه ای خواند، گفت: بیشتر از این من وظیفه ندارم، چون باید این کار خدایی را تمام کنم. او را ببرید دفن کنید، چون تشییع جنازه بر من واجب نیست. دلم می سوزد، چون پدر هستم، ولی این کار، کار پروردگار است. من نمی توانم وقت داده شده به من را، در غیر این کار هزینه کنم.

اکنون وظیفۀ من این است.

خدا به کمّیت کار ندارد. ممکن است شش ساعت به نظر ما کم باشد، ولی از ارزش عظیمی برخوردار است. این شش ساعت را می شود به منفعت ابدی و سود دایمی، بهشت، رضایت خدا، نشاط قلب مردم و هدایت یک گمراه تبدیل کرد.

حرکت مثبت موجودات عالم

سوگند به بعد از ظهر، به عصر، به حدود شش ساعت زمان که در اختیار انسان است. خیلی عجیب است؛ ما در عالم نتوانستیم حیوانی را بشناسیم، چه دریایی، چه صحرایی و چه هوایی، که عمر خویش را تلف کند. تمام حیوانات عالم، از هر صنفی، در محدودۀ وجود خود، در کار مثبت هستند.

وحشتی که دانشمندان فعلی جهان دارند، انقراض نسل بعضی از حیوانات بر اثر شکارهای بی رویه است که ثابت کردند که اگر نسل این حیوانات منقرض شود، به زندگی، هوا و اوضاع کرۀ زمین لطمه می خورد. معلوم می شود که همۀ موجودات در کار مثبت هستند که انقراض یکی از آنان به جهان لطمه وارد می کند.

معلوم می شود همه در کار درست هستند و قدم منفی ندارند.

از آیات قرآن کریم استفاده می شود که حتی صدای حیوانات، صدای مثبت است:

«وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»(1)

ص:178


1- اسراء (17):44؛ «و هیچ چیزی نیست مگر اینکه همراه با ستایش، تسبیح او می گوید، ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید.»

هیچ موجودی نیست، مگر این که با صدا و گفتار خود، خدا را تسبیح می کند:

«قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ»(1)

در آیه، مسألۀ نطق، گفتار و قول مطرح است.

وجود مبارک حضرت سید الشهداء علیه السلام روایتی دارند که حدود پنجاه حیوان را حضرت اسم می برند و نطق آنها را ترجمه می کنند. با این توضیح حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام معلوم می شود که هیچ حیوانی صدا، قدم و حرکت بی ربط ندارد.(2) همکاری بین حیوانات نیز از شگفتی های کار پروردگار مهربان است که دو حیوان یا دو گیاه غیرهمجنس، چگونه در هنگام نیاز، به کمک و یاری یکدیگر می آیند. ملاحظه کردید، قارچ ها سبزینه ندارند. رنگ تمام قارچ ها، سفید و خاکستری است، ولی به کلروفیل، یا همان مادۀ سبزینه نیازمند هستند.

بخشی از قارچ ها روی تنۀ درخت ها روییده می شوند که این کمبود خود را از سبزینۀ درخت ها تأمین کنند و درخت ها نیز این ماده را کریمانه به آنها می دهند و تعدادی از قارچ ها در کنار جلبک ها می رویند، چون جلبک ها ریشه ندارند، ولی مادۀ سبزینۀ اضافه دارند. اما قارچ ها ریشه دارند و مادۀ سبزینه ندارند. جلبک ها از ریشۀ قارچ استفاده می کنند و قارچ ها از مادۀ کلروفیلی جلبک ها. همجنس نیستند، ولی مانند دو دوست، نیازهای یکدیگر را برطرف می کنند.

انسان، تنها خسران گر عالم

کار باطل در نباتات، درختان و حیوانات عالم نیست. بخش خسارت در آنجا دیده نمی شود. هر چه هست، تجارت است. این جنس دو پاست که مرحلۀ دیگری به نام خسارت به وجود آورده است، چون عمر خود را در انحراف هزینه

ص:179


1- فصلت (41):21؛ «می گویند: همان خدایی که هر موجودی را به سخن آورد، ما را گویا ساخت.»
2- بحار الأنوار: 27/61-29، باب 1، حدیث 8؛ الخرائج والجرائح: 248/1؛ «أَنَّ الْحُسَیْنَ علیه السلام سُئِلَ فِی حَالِ صِغَرِهِ عَنْ أَصْوَاتِ الْحَیَوَانَاتِ لِأَنَّ مِنْ شَرْطِ الْإِمَامِ أَنْ یَکُونَ عَالِماً بِجَمِیعِ اللُّغَاتِ حَتَّی أَصْوَاتِ الْحَیَوَانَاتِ فَقَالَ عَلَی مَا رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْحَارِثِ التَّمِیمِیُّ عَنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ إِذَا صَاحَ النَّسْرُ فَإِنَّهُ یَقُولُ یَا ابْنَ آدَمَ عِشْ مَا شِئْتَ فَ آخِرُهُ الْمَوْتُ وَ إِذَا صَاحَ الْبَازِی یَقُولُ یَا عَالِمَ الْخَفِیَّاتِ وَ یَا کَاشِفَ الْبَلِیَّاتِ وَ إِذَا صَاحَ الطَّاوُسُ یَقُولُ مَوْلَایَ ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ اغْتَرَرْتُ بِزِینَتِی فَاغْفِرْ لِی وَ إِذَا صَاحَ شَیْ ءٍ إِلّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ.»

می کند. هیچ درد دیگری نیست.

قسم به زمان، به این قطعه از زمان، به بعد از ظهر، به حدود شش ساعت عمر شما انسان ها. قسم می خورد که چه چیزی بگوید؟

«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ»(1)

این «انّ» آب پاکی را روی دست همه ریخته است؛ یعنی قرآن حرف سست نزده است. «انّ» یعنی بی تردید، بی شک و قطعاً. خیلی از ترجمه های قرآن را دیدم که از این حروف در ترجمه غفلت شده است، یعنی آنها اصلاً ترجمه نشده است. در حالی که «ان»، «اَنّ»، «کان»، «یکون»، «لَعَلَّ» این ها از جانب پروردگار عالم در قرآن مجید، به طرز حکیمانه ای به کار گرفته شده است.

«الف و لام» در کلمۀ «اَلْإِنْسانَ» به معنای کل و جمیع است. کلمۀ «فی» یعنی در، ظرف است. این لام که بر سر کلمۀ «فی» آمده است، چیست؟ در عربی خیلی مواقع داریم که «فی» به کار برده شده، اما لام ندارد؛

«ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ»(2) « إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(3)

اما لام ندارند، پس برای چه در اینجا لام بر سر «فی» درآمده است؟ این لام به چه معناست؟ این لام همان کار «ان» را می کند. این لام را که آورده است، یعنی مسلماً، قطعاً، بی تردید، چون پای خسارت سنگینی در کار است و با کلمۀ «ان» و «لام» می خواهد هشداری قوی بدهد.

«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ»(4)

قسم به زمان، قطعاً و مسلماً همۀ انسان ها در خسارت، سرنگون هستند.

تفاوت «ضرر» و «خسران»

چرا پروردگار «لفی ضرر» نفرموده است؟ کلمۀ «ضرر» نیز در قرآن استعمال

ص:180


1- عصر (103):2؛ «[که] بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است.»
2- بقره (2):2؛ «در [وحی بودن و حقّانیّت] این کتابِ [با عظمت] هیچ شکی نیست؛ سراسرش برای پرهیزکارانْ هدایت است.»
3- آل عمران (3):190؛ «یقیناً در آفرینش آسمان ها و زمین...»
4- عصر (103):2؛ «[که] بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است.»

شده است. چه فرقی بین «ضرر» و «خسارت» است که پروردگار عالم در اینجا کلمۀ «ضرر» را نیاورده و «خسر» را آورده است؟

خداوند متعال در استخدام کلمات، عالمانه و حکیمانه کار کرده است. بگذارید با مثال این تفاوت را توضیح دهم:

«ضرر» یعنی من اول سال پنجاه میلیون تومان سرمایه داشتم، کاسبی کردم، زحمت کشیدم، سال بعد، همۀ حساب ها را می رسم، می بینم، سود که نکردم هیچ، یک میلیون تومان نیز از سرمایه ام کم شده است. این را عرب «ضرر» می گوید.

اما اگر دیدم تمام سرمایه ام از دست رفته، یک میلیون نیز بدهکار شده ام، این را عرب «خسارت» می گوید. یعنی همۀ سرمایه ها تباه، خاکستر و دود شد. قسم به عصر، یقیناً و قطعاً تمام انسان ها در چاه تباه شدن تمام سرمایۀ وجود و عمر خود سرنگون هستند.

آیه ای از سورۀ مبارکۀ حج که خیلی عجیب است ذکر کنم.

«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللّهَ عَلی حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ»(1)

باز اینجا کلمۀ خسارت دارد. یعنی با این هزینه کردن غلط عمر، هم در دنیا تمام مایه های وجود خود را به باد دادند و هم در آخرت. نه دنیا دارند و نه آخرت.

زندگی در خسارت، بدتر از حیوانیت

ما می بینیم اتفاقاً خیلی ها در دنیا، خانه های سنگین و پول، ثروت، مال، مقام و مکنت حسابی دارند، پس چرا خدا در قرآن می فرماید: تمام سرمایه های وجود خود را در دنیا از دست داده و تباه کردند؟ این آدمی که این زندگی را دارد، مگر

ص:181


1- حج (22):11؛ «و برخی از مردم اند که خدا را یک سویه [و بر پایه دست یابی به امور مادی] می پرستند، پس اگر خیری [چون ثروت، مقام و اولاد] به آنان برسد به آن آرامش یابند، و اگر بلایی [چون بیماری، تهیدستی و محرومیت از عناوین اجتماعی] به آنان برسد [از پرستش خدا] عقب گرد می کنند [و به بی دینی و ارتداد می گرایند]، دنیا و آخرت را از دست داده اند، و این است همان زیان آشکار.»

کیست که این زندگی را دارد؟ خدا در قرآن مجید می فرماید:

«أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(1)

انسانی که این زندگی را ندارد، مانند حیوانات، شکم چران و شهوتران هستند و این زندگی در این فضا، بازدهی ندارد و همۀ سرمایه های خود را دارد از دست می دهد.

برای این گونه موجودی، سود ندارد. وقتی ثروت، خانه، ملک و زمین، سودی مثبت برای من نداشته باشد و فقط در مسیر شکم و شهوت باشد، این زندگی، زندگی انسانی نیست که بگوییم سودی دارد. این چه زندگی است که هیچ سودی ندارد؟ در نهایت می خواهد بگوید: خیلی زحمت کشیدم و عرق ریختم، من نیز پاداش می خواهم، می گویند: معده و شهوت تو همراه توست، عمر خود را برای این دو تا هزینه کردی، دست خود را دراز کن و پاداش خود را از این دو تا بگیر.

شکمی که در قیامت گرسنۀ ابدی است و شهوتی که دیگر در آنجا اثری ندارد؛

«هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ * وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ * عامِلَةٌ ناصِبَةٌ * تَصْلی ناراً حامِیَةً * تُسْقی مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ * لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاّ مِنْ ضَرِیعٍ»(2)

غذای این ها در قیامت، گیاه خشکی است که در زمین جهنم روییده می شود.

این گیاه به قدری سفت است که آتش جهنم آن را نمی سوزاند. گیاه نسوزی است.

این قابل خوردن است؟ نه، ولی به او می خورانند.

خدا در قرآن می فرماید:

«لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ»(3)

شکم این ها را از این گیاه پر می کنند که نه به وزن آنان اضافه می شود و نه گرسنگی از آنها برطرف می شود.

ص:182


1- اعراف (7):179؛ «آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند.»
2- غاشیه (88):1-6؛ «آیا خبر حادثۀ هولناکی که [همۀ انسان ها را از هر سو] فرا می گیرد، به تو رسیده است؟ * در آن روز چهره هایی زبون و شرمسارند؛ * [آنان که همواره در دنیا] کوشیده اند و خسته شده اند [و سرانجام سودی نیافته اند] * در آتشی سوزان درآیند. * آنان را از چشمه ای بسیار داغ می نوشانند؛ * برای آنان طعامی جز خار خشک و زهرآگین وجود ندارد.»
3- غاشیه (88):7؛ «که نه فربه می کند و نه از گرسنگی بی نیاز می نماید.»

دنیا و آخرت آباد

دنیای آباد برای آن افرادی بود که سه روز، روزی چند نان خشک را به یتیم و اسیر و مسکین در خانه دادند. ببینید خداوند متعال برای زندگی این ها در قرآن چه عظمتی قائل شده است:

«إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً * عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً * یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً * وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً * إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً * إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً * فَوَقاهُمُ اللّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً»(1)

دنیای درست این است. ما نیز هم به یتیم و اسیر و مسکین خدمت کردیم، هم عبادت. این تعریف خدا از سه روز دنیایی این خانواده است.

تازه این نان ها از درآمد امیرالمؤمنین علیه السلام نبوده است، بلکه از درآمد فروش پشمی بود که حضرت زهرا علیها السلام ریسیده بود. مزد آن را داد و نان خرید و سه شبانه روز به مسکین و یتیم و اسیر دادند. این مال یک نفر یعنی خانم خانه بوده است.

دنیا چه فایده ای دارد که همیشه هزینۀ شکم کنیم و بعد، مگر سود شکم چیست؟ چند خروار کود. شکم این ها را تولید می کند. خودشان که محتویات شکم را دور ریختند و از آن فراری بودند، محتویات شهوت نیز همین طور. مگر با شهوت خود چه کار کردند؟ چند فرزند درست کردند که پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید: اگر گرگ و مار و عقرب می ساختند،(2) از این بچه ها بهتر بود. عمر سعد و شمر سازی کار شد؟ عرق خور، زناکار، بوش و صدام سازی چه عملی است.

شما مبادا حرف مردم زمان حضرت موسی علیه السلام نسبت به قارون را بزنید! که به

ص:183


1- انسان (76):5-11؛ «همانا نیکان همواره از جامی می نوشند که نوشیدنی اش آمیخته به کافور [آن ماده سرد، سپید و معطر] است. * آن جام از چشمه ای است که همواره بندگان خدا از آن می نوشند و آن را به دلخواهشان هرگونه که بخواهند جاری می نمایند. * [همانان که] همواره نذرشان را وفا می کنند، و از روزی که آسیب و گزندش گسترده است، می ترسند، * و غذا را در عین دوست داشتنش، به مسکین و یتیم و اسیر انفاق می کنند. * [و می گویند:] ما شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم. * ما از پروردگارمان در روزی که روز عبوس و بسیار هولناکی است می ترسیم. * پس خدا نگه دار آنان از آسیب و گزند آن روز است و شادابی و شادمانی به آنان عطا می کند.»
2- غرر الحکم: 407، حدیث 9356؛ «وَلَدُ السَّوْءِ یَهْدِمُ الشَّرَفَ وَ یَشِینُ السَّلَفَ؛ فرزند بد شرف را خراب میکند، و پیشینیان خود را عیب ناک می گرداند.» غرر الحکم: 407، حدیث 9357؛ «وَلَدُ السَّوْءِ یَعَرُّ [یعز] السَّلَفَ وَ یُفْسِدُ الْخَلَف؛ فرزند بد پدران و پیشینیان خود را آلوده می کند، و بازماندگان فاسد می گرداند.» سعدی شیرازی دراین زمینه سروده است: زنان باردار ای مرد هوشیار اگر وقت ولادت مار زایند از آن بهتر بنزدیک خردمند که فرزندان ناهموار زایند

پروردگار گفتند: این نماز را ما می خوانیم، روزه را ما می گیریم، مجالس مذهبی را شرکت می کنیم، اما همۀ پول ها را به قارون دادی، این چه وضعی است؟ چند وقت بعد را ببینید که قارون با ثروتش دارد فرو می رود. این آیات در سورۀ مبارکۀ قصص آیات 76 تا 79 آمده است.(1)

تاجران پرسود

اما در ادامۀ سورۀ عصر می فرماید:

«اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ»(2)

آن افرادی که عمر خود را در به دست آوردن ایمان و انجام کار مثبت هزینه کردند:

«وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»(3)

صدا و گلوی خود را در کار مثبت هزینه کردند، این ها برندگان و متّصلین به تجارت پر سود هستند و غیر از آنها، به خسارت ابدی وصل شدند.

اما دو روایت از وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه با یک سؤال و جواب است که راه عالی هزینه کردن مثبت عمر چیست؟ که باید گفته شود، تا به حقیقت آن دو روایت برسیم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:184


1- قصص (28):76-79؛ «همانا قارون از قوم موسی بود که بر آنان تعدی و تجاوز کرد، و از گنجینه های مال و ثروت آن اندازه به او دادیم که حمل کلیدهایش بر گروهی نیرومند گران و دشوار می آمد. [یاد کن] هنگامی که قومش به او گفتند: [متکبرانه و مغرورانه] شادی مکن، قطعاً خدا شادمانان [متکبر و مغرور] را دوست ندارد. * در آنچه خدا به تو عطا کرده است سرای آخرت را بجوی، و سهم خود را از دنیا فراموش مکن، و نیکی کن همان گونه که خدا به تو نیکی کرده است، و در زمین خواهان فساد مباش، بی تردید خدا مفسدان را دوست ندارد. * گفت: جز این نیست که این [ثروت و مال انبوه] را بر پایۀ دانشی که نزد من است به من داده اند. آیا نمی دانست که خدا پیش از او اقوامی را هلاک کرده است که از او نیرومندتر و ثروت اندوزتر بودند؟ و مجرمان [که جرمشان معلوم و مشهود است] از گناهانشان بازپرسی نمی شود. * [قارون] در میان آرایش و زینت خود بر قومش درآمد؛ آنانکه خواهان زندگی دنیا بودند، گفتند: ای کاش مانند آنچه به قارون داده اند برای ما هم بود، واقعاً او دارای بهرۀ بزرگی است.»
2- بقره (2):25؛ «کسانی را که ایمان آورده اند و کارهای شایسته [چون عبادت حق و خدمت به خلق] انجام داده اند.»
3- عصر (103):3؛ «و یکدیگر را به حق توصیه نموده و به شکیبایی سفارش کرده اند.»

پی نوشت ها

(1) - جمال الدین اسد آبادی؛ سید بن صفدر متفکر و مصلح اجتماعی شرق متولد 1254 - متوفی 1314 ه. ق مردی آزادیخواه و آزادمنش و دارای افکار و عقاید فلسفی و سیاسی و اجتماعی و طرفدار استقرار دموکراسی در ممالک شرق و ایجاد وحدت میان مسلمانان و تشکیل اتحادیه دول اسلامی بود. وی همه عمر را با استبداد سلاطین ایران و عثمانی و مصر و سیاست استعماری انگلستان در مبارزه بود. او پیوسته به شرق و غرب سفر می کرد. در پاریس روزنامه عروة الوثقی را منتشر کرد و به سیاست انگلستان در شرق حمله کرد. در قاهره و استانبول و هند و افغانستان طی نطق های پرشوری افکار آزادیخواهانه را به مردم تلقین کرد.

درسال 1306 ه. ق به امر ناصرالدین شاه بار دوم تبعید گردید و به لندن رفت و روزنامه ضیاء الخائفین را به زبانهای عربی و انگلیسی منتشر کرد و مجددا مورد تعقیب واقع شد و به ناچارخاک اروپا را ترک کرد و به استانبول رفت.

سلطان عبدالحمید عثمانی از او به گرمی پذیرایی کرد؛ اما وقتی متوجه شد که سید قصد دارد پادشاه ایران را به ریاست اتحادیه های منصوب کند او را مسموم کرد.

فرهنگ فارسی، (اعلام)؛ محمد معین: 432/5.

(2) - عصر (103):1؛ «سوگند به عصر [ظهور پیامبر اسلام].»

(3) - صاحب جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، أستاد فقهاء و إمام محققین و مجتهدین شیخ محمد حسن نجفی رحمه الله متوفی 1266 ه. ق.

(4) - اسراء (17):44؛ «و هیچ چیزی نیست مگر اینکه همراه با ستایش، تسبیح او می گوید، ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید.»

(5) - فصلت (41):21؛ «می گویند: همان خدایی که هر موجودی را به سخن آورد، ما را گویا ساخت.»

(6) - بحار الأنوار: 27/61-29، باب 1، حدیث 8؛ الخرائج والجرائح: 248/1؛ «أَنَّ الْحُسَیْنَ علیه السلام سُئِلَ فِی حَالِ صِغَرِهِ عَنْ أَصْوَاتِ الْحَیَوَانَاتِ لِأَنَّ مِنْ شَرْطِ الْإِمَامِ أَنْ یَکُونَ عَالِماً بِجَمِیعِ اللُّغَاتِ حَتَّی أَصْوَاتِ الْحَیَوَانَاتِ فَقَالَ عَلَی مَا رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْحَارِثِ التَّمِیمِیُّ عَنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ إِذَا صَاحَ النَّسْرُ فَإِنَّهُ یَقُولُ یَا ابْنَ آدَمَ عِشْ مَا شِئْتَ فَ آخِرُهُ الْمَوْتُ وَ إِذَا صَاحَ الْبَازِی یَقُولُ یَا عَالِمَ الْخَفِیَّاتِ وَ یَا کَاشِفَ الْبَلِیَّاتِ وَ إِذَا صَاحَ الطَّاوُسُ یَقُولُ مَوْلَایَ ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ اغْتَرَرْتُ بِزِینَتِی فَاغْفِرْ لِی وَ إِذَا صَاحَ

ص:185

ص:186

شَیْ ءٍ إِلّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ.»

(7) - عصر (103):2؛ «[که] بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است.»

(8) - بقره (2):2؛ «در [وحی بودن و حقّانیّت] این کتابِ [با عظمت] هیچ شکی نیست؛ سراسرش برای پرهیزکارانْ هدایت است.»

(9) - آل عمران (3):190؛ «یقیناً در آفرینش آسمان ها و زمین...»

(10) - عصر (103):2؛ «[که] بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است.»

(11) - حج (22):11؛ «و برخی از مردم اند که خدا را یک سویه [و بر پایه دست یابی به امور مادی] می پرستند، پس اگر خیری [چون ثروت، مقام و اولاد] به آنان برسد به آن آرامش یابند، و اگر بلایی [چون بیماری، تهیدستی و محرومیت از عناوین اجتماعی] به آنان برسد [از پرستش خدا] عقب گرد می کنند [و به بی دینی و ارتداد می گرایند]، دنیا و آخرت را از دست داده اند، و این است همان زیان آشکار.»

(12) - اعراف (7):179؛ «آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند.»

(13) - غاشیه (88):1-6؛ «آیا خبر حادثۀ هولناکی که [همۀ انسان ها را از هر سو] فرا می گیرد، به تو رسیده است؟ * در آن روز چهره هایی زبون و شرمسارند؛ * [آنان که همواره در دنیا] کوشیده اند و خسته شده اند [و سرانجام سودی نیافته اند] * در آتشی سوزان درآیند. * آنان را از چشمه ای بسیار داغ می نوشانند؛ * برای آنان طعامی جز خار خشک و زهرآگین وجود ندارد.»

(14) - غاشیه (88):7؛ «که نه فربه می کند و نه از گرسنگی بی نیاز می نماید.»

(15) - انسان (76):5-11؛ «همانا نیکان همواره از جامی می نوشند که نوشیدنی اش آمیخته به کافور [آن ماده سرد، سپید و معطر] است. * آن جام از چشمه ای است که همواره بندگان خدا از آن می نوشند و آن را به دلخواهشان هرگونه که بخواهند جاری می نمایند. * [همانان که] همواره نذرشان را وفا می کنند، و از روزی که آسیب و گزندش گسترده است، می ترسند، * و غذا را در عین دوست داشتنش، به مسکین و یتیم و اسیر انفاق می کنند. * [و می گویند:] ما شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم. * ما از پروردگارمان در روزی که روز عبوس و بسیار هولناکی است می ترسیم. * پس خدا نگه دار آنان از آسیب و گزند آن روز است و شادابی و شادمانی به آنان عطا می کند.»

(16) - غرر الحکم: 407، حدیث 9356؛ «وَلَدُ السَّوْءِ یَهْدِمُ الشَّرَفَ وَ یَشِینُ السَّلَفَ؛ فرزند بد شرف را خراب

ص:187

میکند، و پیشینیان خود را عیب ناک می گرداند.»

غرر الحکم: 407، حدیث 9357؛ «وَلَدُ السَّوْءِ یَعَرُّ [یعز] السَّلَفَ وَ یُفْسِدُ الْخَلَف؛ فرزند بد پدران و پیشینیان خود را آلوده می کند، و بازماندگان فاسد می گرداند.»

سعدی شیرازی دراین زمینه سروده است:

زنان باردار ای مرد هوشیار اگر وقت ولادت مار زایند

از آن بهتر بنزدیک خردمند که فرزندان ناهموار زایند

(17) - قصص (28):76-79؛ «همانا قارون از قوم موسی بود که بر آنان تعدی و تجاوز کرد، و از گنجینه های مال و ثروت آن اندازه به او دادیم که حمل کلیدهایش بر گروهی نیرومند گران و دشوار می آمد. [یاد کن] هنگامی که قومش به او گفتند: [متکبرانه و مغرورانه] شادی مکن، قطعاً خدا شادمانان [متکبر و مغرور] را دوست ندارد. * در آنچه خدا به تو عطا کرده است سرای آخرت را بجوی، و سهم خود را از دنیا فراموش مکن، و نیکی کن همان گونه که خدا به تو نیکی کرده است، و در زمین خواهان فساد مباش، بی تردید خدا مفسدان را دوست ندارد. * گفت: جز این نیست که این [ثروت و مال انبوه] را بر پایۀ دانشی که نزد من است به من داده اند. آیا نمی دانست که خدا پیش از او اقوامی را هلاک کرده است که از او نیرومندتر و ثروت اندوزتر بودند؟ و مجرمان [که جرمشان معلوم و مشهود است] از گناهانشان بازپرسی نمی شود. * [قارون] در میان آرایش و زینت خود بر قومش درآمد؛ آنانکه خواهان زندگی دنیا بودند، گفتند: ای کاش مانند آنچه به قارون داده اند برای ما هم بود، واقعاً او دارای بهرۀ بزرگی است.»

(18) - بقره (2):25؛ «کسانی را که ایمان آورده اند و کارهای شایسته [چون عبادت حق و خدمت به خلق] انجام داده اند.»

(19) - عصر (103):3؛ «و یکدیگر را به حق توصیه نموده و به شکیبایی سفارش کرده اند.»

ص:188

12- توشۀ معرفت (پیمودن راه عمر همراه با معرفت)

اشاره

12

قزوین، مسجد النبی

دهۀ اول صفر 1384

ص:189

ص:190

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

وعده دادیم که دو روایت از وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله در رابطه با عمر و مسئولیت انسان نسبت به آن و دادگاه قیامت در رابطه با عمر، ذکر شود، اما قبل از این دو روایت، به نظر می رسد که سه آیه از سورۀ مبارکۀ یونس، از آیۀ بیست و شش به بعد را قبل از این دو روایت بررسی و در حد لازم ترجمه کنیم. که حاوی نکات، اشارات و مسائل فوق العاده مهمی است.(1) هر سه آیه در رابطه با هزینه کردن عمر در راه مثبت و منفی است. در راه حق و باطل، نور و ظلمت. دو شکل هزینه ای که از زمان شروع زندگی انسان در کرۀ زمین تا کنون جریان پیدا کرده و از حال تا آینده نیز به این دو شکل جریان خواهد داشت. به نظر می رسد که آگاهی از این بحث بر همۀ ما واجب دینی باشد.

امیرالمؤمنین علیه السلام روایتی در زمینۀ اهمیت معرفت و آگاهی دارند که خطاب به کمیل بن زیاد نخعی است. انسان والایی که دعای کمیل این دعای عرشی، ملکوتی و پرمحتوا را از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است و سکّۀ نام دعا نیز به نام کمیل زده شده و همین باعث حرکت، جاری کردن و ابدی شدن کمیل گردید.

حضرت علی علیه السلام به کمیل می فرمایند:

ص:191


1- یونس (10):26-28؛ «برای کسانی که نیکی کردند، [بهترین] پاداش و افزون [بر آن] است؛ و چهرۀ آنان را سیاهی و خواری نمی پوشاند؛ آنان اهل بهشت اند [و] در آن جاودانه اند. * و کسانی که مرتکب بدی ها شدند، کیفر هر بدی مانند همان بدی است و خواری آنان را فرامی گیرد، برای آنان از [خشم و عذاب] خدا هیچ حافظ و نگه دارنده ای نخواهد بود؛ گویی چهره هایشان با پاره هایی از شب تاریک پوشیده شده؛ آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه اند. * و [یاد کن] روزی را که همه آنان را [در قیامت] جمع می کنیم، آن گاه به مشرکان می گوییم: شما و معبودانتان در جایگاه خود بایستید؛ پس میان آنان و معبودشان جدایی می اندازیم، و معبودانشان به آنان خطاب می کنند: شما در دنیا ما را نمی پرستیدید [بلکه شیطان و هوای نفس خود را می پرستیدید.]»

«ما مِن حَرکةٍ الّا وَ انتَ مُحتاجٌ فِیها الی مَعرِفَةٍ»(1)

این جمله خیلی پرقیمت است و فکر نمی کنم فرهنگ های دیگر، حتی فرهنگ های علمی، نمونۀ این جمله را داشته باشند. به کمیل می فرماید:

هیچ حرکتی در زندگی برای تو به وقوع نمی پیوندد، مگر این که در آن حرکت، نیازمند به معرفت می باشی تا براساس معرفت حرکت و زحمت تو هدر نرود.

این درس برای همۀ مردان و زنان است. فرقی نمی کند. بانوان نیز باید به این معنا توجه داشته باشند. چه آنهایی که در خانه، خانه دار هستند و شوهرداری و بچه داری می کنند و چه آنهایی که بیرون کار می کنند. باید این نکته را توجه داشته باشند که قدم و حرکتی را منهای معرفت برندارند که خدای نکرده فردای قیامت در جهنم با زن حضرت نوح و زن حضرت لوط همنشین نشوند. اگر همۀ انسان ها براساس معرفت قدم بردارند، مغازۀ فساد در همۀ زمینه ها تعطیل می شود.

عصر ظهور، عصر معرفت

ائمه اطهار علیهم السلام می فرمایند:

روز ظهور امام دوازدهم علیه السلام که دست بابرکت ایشان روی سر مردم دنیا می آید، یعنی قدرتش همۀ دنیا را پر می کند، عقل ها همه پخته می شود، همه عالِم، با معرفت و آگاه می شوند و اهل معرفت براساس آن علم و پختگی زندگی می کنند.

یعنی به حالی می رسند که برای زندگی کردن، کمترین نیازی به هیچ گناهی احساس نمی کنند.

دیگر چنین زمینه ای وجود ندارد که بگوید: همه دارند می برند، چرا ما نبریم؟ همه دارند می خورند، چرا ما نخوریم؟ همه ماهواره دارند، چرا ما نداشته باشیم؟ همه بدحجاب شدند، چرا ما باحجاب بیرون برویم و خجالت بکشیم؟ اصلاً زمینۀ این مسایل کور و نابود می شود. چون آدم با معرفت، وزین، با ادب، سالم و با

ص:192


1- مستدرک الوسائل: 267/17، باب 7، در ضمن حدیث 21302؛ بحار الأنوار: 414/74، باب 15؛ در ضمن حدیث 38؛ تحف العقول: 171.

منفعت زندگی می کند.

براساس این گونه کلمات حکیمانه و جملات ملکوتی است که من عرض می کنم: آگاهی از بحث عمر و چگونگی هزینه کردن عمر بر ما واجب است، که مبادا هفتاد سال با عبادت زندگی کنیم، اما در قیامت به ما بگویند: کل آنها اشتباه، خلاف و نادرست بوده است.

هزینه عمر در باطل

اما آیۀ شریفه، تحلیل و تجزیۀ پروردگار مربوط به مردان و زنانی است که عمر خود را در باطل، منفی، شیطان، هوای نفس، شکم و شهوت هزینه می کنند. مانند این آیۀ شریفه در قرآن کریم کم داریم. در رابطه با گروه خاصی است که با نگاه به زندگی آنها این آیه نازل شده است. کلی و مطلق نیست.

آیۀ شریفه که با «إنّما» شروع می شود، یعنی این گروه بدانند که غیر از این چیزی که نسبت به زندگی آنان تحلیل می کنم، چیز دیگری نیست، سراغ هیچ تحلیل دیگری نروند، چون برای هزینه کردن عمر آنها یک تحلیل بیشتر نیست.

«إنّما» یعنی دیگر گوش به تحلیل و تعریف دیگر نده، منِ خدا با دیدن زندگی شما، پروندۀ زندگی شما را بیان و روشن می کنم که شما در چه جایگاهی به سر می برید. این معنی «إنّما» است؛

«إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ»(1)

تشبیه زندگی دنیایی به آب

دنیا یعنی آسمان ها، زمین، کوه ها و معادن. ذره ذرۀ این ها قیمتی است. زندگی دنیا، یعنی زندگی مردم دنیا، مانند آب است. تشبیه خیلی عجیبی است؛ یعنی هر چه این ها زحمت می کشند و می سازند، دارند روی آب می سازند. آب زیربنای

ص:193


1- یونس (10):24؛ «در حقیقت، داستان زندگی دنیا [در زود گذر بودن] مانند آبی است.»

زندگی آنها است. آیا آب جایگاه محکمی است؟

آب کرم می گذارد، بدبو می شود، رنگ عوض می کند، بخار می شود، از بین می رود، چیزی نمی ماند. هزار حرف دیگر دربارۀ آب مطرح می شود: غرق، خفه و نابود می کند. این ها مطالبی است که از قرآن استفاده می شود.

آب با قوم حضرت نوح علیه السلام و فرعونیان چه کار کرد؟ آب با گذشتگان شما چه کار کرد؟ آب وقتی که سیل شود، چه کار کرد؟ جز این که زمین های زراعتی را نابود کرد و خانه ها را برد و همه چیز آنان را نابود کرد.

می خواهد شکل ظاهری زندگی این ها را بگوید؛ کاخ ها، ساختمان ها، ملک ها، کارخانه ها، منابع درآمد و این هایی که انسان را به خودش مشغول و مغرور می کند و به جایی می رساند که نسبت به پروردگار، احساس خطرناک بی نیازی می کند: من که همه چیز دارم، چه احتیاجی به خدا دارم؟ من نماز بخوانم که کدام دردم دوا شود؟ من روزه بگیرم که چه چیز بدنم سالم باشد؟ من چرا به مکه بروم؟ لباس هایم را دربیاورم و در این خاک ها بنشینم، برای چه؟

ترسیم شکل ظاهری دنیا

در دنبالۀ آیه می خواهد شکل ظاهری زندگی آنها را بگوید که این ها فریب چه چیزی را خوردند:

«کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمّا یَأْکُلُ النّاسُ وَ الْأَنْعامُ»(1)

مانند آبی که از آسمان فرستادم، که این آب کارش این است که: گیاهان را از زمین رویاند و از حالت آب، خود را به شکل سبزی ها، درختان و میوه ها نشان داد. به وسیلۀ این آب، گیاهانی خوراکی درآمدند.

ص:194


1- یونس (10):24؛ «مانند آبی است که از آسمان نازل کردیم، پس گیاهان و روییدنی های زمین از آنچه مردم و چهارپایان از آن می خورند، با آن آب در آمیخت [و رشد و نمو یافت].»

این خوراکی ها چقدر قیمت دارد. خدا می فرماید: سر این سفره، انسان ها، حیوانات، حشرات، خزنده ها، جهنده ها، همه نشسته اند. این ها خیال کردند که این زندگی امتیاز است؟ اگر امتیاز بود که سر این سفره، حیوانات را نمی نشاندم.

یعنی این مجموعه، اداره کنندۀ شکم است، پس چه امتیازی دارد؟

حکایت گرگان و کرمان

شخصی از دیگری پرسید: آقا از گرگان تا کرمان چقدر فاصله است؟ گفت: یک متر. گفت: حالا من از تو پرسیدم، تو عاقلی یا دیوانه ای. گفت: نه من عاقلم. گفت:

گرگان می دانی کجاست؟ گفت: بله گرگان را می شناسم. گفت: کرمان را می دانی کجاست؟ گفت: بله، تمام کرمان را هم می شناسم، گفت: پس چرا می گویی یک متر، بیش از هزار کیلومتر فاصله است. چطور یک متر است. گفت: اکثر مردم پایبند به دین نیستند، پایبند به پول و شکم هستند، اینها را می گویند گرگان، کرمان هم یک متری زمین است که این مردم را چال می کنند، تما این میت کرم می افتد، از گرگان تا کرمان یک متر است.

حکایت ابوسعید ابوالخیر

ابوسعید ابوالخیر(1) سال ها در شهر نیشابور درس داشت. روزی در روستایی دعوتش کردند. گفتند: هر چند نفر که می خواهی، با خودت بیاور. ده نفر از شاگردهایش را با خود برد.

بعضی از شهرهای ایران قدیم را که من دیده بودم، دستشویی آن آخر حیاط بود. پشت بیشتر حیاطها نیز کوچه بود. چالۀ مستراح را بیرون کوچه می کندند و روی آن طاق می زدند. بعد از دو سه ماه که پر می شد، می آمدند، روی نجاسات خاک می ریختند و مخلوط می کردند و با گاله می بردند.

ص:195


1- ابوسعید ابوالخیر؛ فضل الله بن ابی الخیر میهنی وی صوفی و شاعر بزرگ مشهور قرن چهارم و پنجم است. وی پس از آن که از تحصیلات ادبی و دینی در میهنه و مرو و سرخس فراغت یافت؛ چندی در سرخس و نیشابور و آمل به ریاضت و سلوک سرگرم بود تا عارفی کامل شد و در خانقاه خود در میهنه و چندی در نیشابور به ارشاد سالکان و وعظ و هدایت پرداخت و در سن 83 سالگی در میهنه درگذشت. وی از قدیمی ترین کسانی است که اصول تصوف را در خراسان اشاعه داد و قول و سماع را در میان خانقاهیان متداول ساخت. کتاب اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابی سعید؛ تالیف محمد بن منورابن ابوسعید نواده شیخ ابوسعید در حالات و مقامات شیخ به طبع رسیده است.

ابوسعید با شاگردانش داشت رد می شد. در جایی، طاق چاه مستراح را برداشته بودند و هنوز خاک نریخته بودند که حمل کنند. شاگردان بینی را گرفته بودند و دوان دوان رد شدند، اما دیدند ابوسعید نیست، نگاه کردند، دیدند کنار چالۀ مستراح ایستاده و دارد سر تکان می دهد. جلوی بینی خود را نیز نگرفته است. چند دقیقه ای گذشت و بعد همگی راه افتادند.

شاگردان گفتند: استاد! بوی این کثافت ها به شما نخورد؟ گفت: چرا. گفتند:

پس چرا جلوی بینی خود را نگرفتید؟ گفت: چون که این فضولات شکم آدمی زاد به من گفتند: ابوسعید! به این شاگردهای بی معرفت بگو: چرا فرار کردید، کجا رفتید؟ ما چند ساعت قبل، عناصر خیلی با ارزشی بودیم که ما را در بهترین مغازه ها، در ویترین ها می چیدند، خیلی تمیز، خوش رنگ و عالی بودیم. شماها ما را خریدید و خوردید و چند ساعت میهمان شما بودیم، شما ما را به این روز در آوردید. اکنون از ما فرار می کنید؟

اگر حیات و زندگی فقط شکم باشد، آخرش چیست؟ یعنی خداوند متعال میلیاردها چرخ را معطل کرد و انسانی را ساخت، تا این که کارخانه کودسازی شود؟ بله، متأسفانه عده ای همین گونه هستند.

ادامۀ توضیح آیات شریفه

مِمّا یَأْکُلُ النّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ»(1)

مقداری که می گذرد، زمین در بهار، خودش را به شکل عروس، آرایش کرده است، گلها، شکوفه ها، رنگها، زیبایی ها، تا چه وقت؟ زمانی که این شکل، زینت، سبزی و گلهای رنگارنگ پا بر جاست.

«أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً»(2)

ص:196


1- یونس (10):24؛ «پس گیاهان و روییدنی های زمین از آنچه مردم و چهارپایان از آن می خورند، با آن آب در آمیخت [و رشد و نمو یافت] تا آن گاه که زمین [سرسبزی و نهایت زیبایی و] زینتش را [از آن همه روییدنی های رنگارنگ هم چون عروس] بر خود گرفت.
2- یونس (10):24؛ «[که ناگهان] فرمان ما در شبی یا روزی [به صورت سرمایی سخت یا صاعقه ای آتش زا یا توفانی بنیان کن] به زمین رسید، پس همۀ گیاهان را به صورت گیاهان خشک درو شده درآوردیم.»

روز یا شب طوفانی را مأمور می کنم تا به این مزارع، سبزی ها و گلها بزند. طوفان خزان یا زمستانی، سیل و بادهای سنگین می وزد:

«فَجَعَلْناها حَصِیداً»

همه را زرد، خشک و درو کرده از بین می برد.

زندگی این گروه از مردم، بر آب یا بر باد است. آبی که تولیدات زیبایی دارد، این تولیدات برای آنها ماندنی نیست؛ جوانی آنها به پیری تبدیل می شود. املاک آنها به تدریج با نزدیک شدن به مرگشان، در سرازیری از دست رفتن قرار می گیرد و باعث جدایی از خانواده می شود:

«کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ»

من مطالب و حقایق را برای مردم روشن می کنم، اما چه مردمی؟

«لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»(1)

برای مردم عاقل و خردمند، برای مردمی که می فهمند و فریب نمی خورند.

مردمی که اندیشه می کنند.

اما کسانی که عمر خود را به شکل مثبت هزینه می کنند:

«وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ»

خدا شما را به خانۀ امنیت و سلامت دعوت می کند که این خانه در دنیا، دین شما است:

«وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(2)

شما را دستگیری، کمک و راهنمایی می کند که در صراط مستقیم قرار بگیرید و در آن جاده، عمر خود را تا وقتی که زنده هستید، در عبادت و خدمت هزینه کنید.

ص:197


1- یونس (10):24؛ «این گونه نشانه ها [ی قدرت خود] را برای گروهی که می اندیشند، بیان می کنیم.»
2- یونس (10):25؛ «و هر که را بخواهد به راهی راست هدایت می نماید.»

بهشتیان و دوزخیان

لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی»

آنان که عمر خود را تا حال به نیکی، زیبایی و درستی هزینه کردند، «أَحْسَنُوا» ماضی است. برای آنها چه چیزی در آخر زندگی می ماند؟ «اَلْحُسْنی» بهتر از عمری که هزینه کردند، برای آنها قرار دادم.

یعنی چه؟ یعنی اینها خدمت کردند و من پاداش بهتر از خدمت را برای آنان قرار دادم. نماز خواندند، روزه گرفتند، کمک کردند. هر چیزی را که می خواهید، حساب کنید:

«لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی»

به تمام عبادات و خدمت های آنان، پاداش بهتر می دهم.

تمام است؟ می فرماید: نه. به همۀ عبادات و خدمت های آنان پاداش بهتر می دهم، اما از نظر منِ خدا تمام نیست؛ «زِیادَةٌ» ما این اضافه را نمی دانیم چیست که برای شما بگوییم. چیزهایی دربارۀ این «زِیادَةٌ» نوشته اند، اما قانع کننده نیست.

«وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ»

محال است این ها نزد من خجالت زده باشند. که در قیامت سر خود را پایین بیندازند و شرمسار و خجالت زده باشند، نه. این ها خیلی عزیز، با منزلت، با رتبه و جایگاه بلند هستند.

آخر آیه می فرماید:

«أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ»(1)

ص:198


1- یونس (10):26؛ «برای کسانی که نیکی کردند [بهترین] پاداش و افزون [بر آن] است، چهرۀ آنان را سیاهی و خواری نمی پوشاند؛ آنان اهل بهشت اند [و] در آن جاودانه اند.»

این هزینه کردن عمر در صراط مستقیم است.

دوباره برمی گردد و آن کسانی که در آیۀ اول، زندگی آنان را به آب مثال زده است، می فرماید:

«وَ الَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ»(1)

آن افرادی که همۀ عمر، فقط برای شکم، گناه، معصیت، فریب، مکر، حیله، زندگی کردند، با این ها چه می کند؟

در آیۀ قبل می فرماید: آن کسانی که عبادت و خدمت کردند، پاداش بهتر از آنها و زیادتر نیز می دهم. اما این هایی که با من، انبیا، قرآن و ائمه علیهم السلام جنگیدند، همه چیز را زیر پا گذاشتند، شانه بالا انداختند، سینه سپر کردند، هر چیزی خواستند گفتند، خوردند و بردند، زنا کردند، عرق خوردند، مال مردم را خوردند، جنایت کردند، فقط به اندازۀ گناهشان آنها را کیفر می دهم. آنها را ذرّه ای اضافه تر جریمه نمی کنم.

اگر ما باشیم، گنهکار را به صد برابر جرمش به مجازات می کشیدیم، اما خدا تمام بدکاران عالم را به اندازۀ بدی آنان کیفر می دهد. اما

«وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ»

تمام وجودشان را خواری فرا می گیرد،

«ما لَهُمْ مِنَ اللّهِ مِنْ عاصِمٍ»

کسی از جانب خدا در قیامت این ها را یاری نخواهد کرد.

«کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً»

صورت این ها در قیامت مانند این است که قطعه ای از شب بسیار تاریک، تمام صورت آنان را سیاهی پوشانده است. این ها را انگشت نما می کنند و آبروی آنان را

ص:199


1- یونس (10):27؛ «و کسانی که مرتکب بدی ها شدند.»

می ریزند.

«أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ»(1)

این ها کل زندگی خود را به آتش کشیدند. به این ظاهر زیبای زندگی دنیای آنها نگاه نکنید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:200


1- یونس (10):27؛ «و کسانی که مرتکب بدی ها شدند، کیفر هر بدی مانند همان بدی است و خواری آنان را فرامی گیرد، برای آنان از [خشم و عذاب] خدا هیچ حافظ و نگه دارنده ای نخواهد بود؛ گویی چهره هایشان با پاره هایی از شب تاریک پوشیده شده؛ آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه اند.»

پی نوشت ها

(1) - یونس (10):26-28؛ «برای کسانی که نیکی کردند، [بهترین] پاداش و افزون [بر آن] است؛ و چهرۀ آنان را سیاهی و خواری نمی پوشاند؛ آنان اهل بهشت اند [و] در آن جاودانه اند. * و کسانی که مرتکب بدی ها شدند، کیفر هر بدی مانند همان بدی است و خواری آنان را فرامی گیرد، برای آنان از [خشم و عذاب] خدا هیچ حافظ و نگه دارنده ای نخواهد بود؛ گویی چهره هایشان با پاره هایی از شب تاریک پوشیده شده؛ آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه اند. * و [یاد کن] روزی را که همه آنان را [در قیامت] جمع می کنیم، آن گاه به مشرکان می گوییم: شما و معبودانتان در جایگاه خود بایستید؛ پس میان آنان و معبودشان جدایی می اندازیم، و معبودانشان به آنان خطاب می کنند: شما در دنیا ما را نمی پرستیدید [بلکه شیطان و هوای نفس خود را می پرستیدید.]»

(2) - مستدرک الوسائل: 267/17، باب 7، در ضمن حدیث 21302؛ بحار الأنوار: 414/74، باب 15؛ در ضمن حدیث 38؛ تحف العقول: 171.

(3) - یونس (10):24؛ «در حقیقت، داستان زندگی دنیا [در زود گذر بودن] مانند آبی است.»

(4) - یونس (10):24؛ «مانند آبی است که از آسمان نازل کردیم، پس گیاهان و روییدنی های زمین از آنچه مردم و چهارپایان از آن می خورند، با آن آب در آمیخت [و رشد و نمو یافت].»

(5) - ابوسعید ابوالخیر؛ فضل الله بن ابی الخیر میهنی وی صوفی و شاعر بزرگ مشهور قرن چهارم و پنجم است.

وی پس از آن که از تحصیلات ادبی و دینی در میهنه و مرو و سرخس فراغت یافت؛ چندی در سرخس و نیشابور و آمل به ریاضت و سلوک سرگرم بود تا عارفی کامل شد و در خانقاه خود در میهنه و چندی در نیشابور به ارشاد سالکان و وعظ و هدایت پرداخت و در سن 83 سالگی در میهنه درگذشت. وی از قدیمی ترین کسانی است که اصول تصوف را در خراسان اشاعه داد و قول و سماع را در میان خانقاهیان متداول ساخت. کتاب اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابی سعید؛ تالیف محمد بن منورابن ابوسعید نواده شیخ ابوسعید در حالات و مقامات شیخ به طبع رسیده است.

(6) - یونس (10):24؛ «پس گیاهان و روییدنی های زمین از آنچه مردم و چهارپایان از آن می خورند، با آن آب در آمیخت [و رشد و نمو یافت] تا آن گاه که زمین [سرسبزی و نهایت زیبایی و] زینتش را [از آن همه روییدنی های رنگارنگ هم چون عروس] بر خود گرفت.

ص:201

(7) - یونس (10):24؛ «[که ناگهان] فرمان ما در شبی یا روزی [به صورت سرمایی سخت یا صاعقه ای آتش زا یا توفانی بنیان کن] به زمین رسید، پس همۀ گیاهان را به صورت گیاهان خشک درو شده درآوردیم.»

(8) - یونس (10):24؛ «این گونه نشانه ها [ی قدرت خود] را برای گروهی که می اندیشند، بیان می کنیم.»

(9) - یونس (10):25؛ «و هر که را بخواهد به راهی راست هدایت می نماید.»

(10) - یونس (10):26؛ «برای کسانی که نیکی کردند [بهترین] پاداش و افزون [بر آن] است، چهرۀ آنان را سیاهی و خواری نمی پوشاند؛ آنان اهل بهشت اند [و] در آن جاودانه اند.»

(11) - یونس (10):27؛ «و کسانی که مرتکب بدی ها شدند.»

(12) - یونس (10):27؛ «و کسانی که مرتکب بدی ها شدند، کیفر هر بدی مانند همان بدی است و خواری آنان را فرامی گیرد، برای آنان از [خشم و عذاب] خدا هیچ حافظ و نگه دارنده ای نخواهد بود؛ گویی چهره هایشان با پاره هایی از شب تاریک پوشیده شده؛ آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه اند.»

ص:202

13- معرفت برای تجارت (هزینۀ عمر با آگاهی و معرفت)

اشاره

13

قزوین، مسجد النبی دهۀ اول صفر 1384

ص:203

ص:204

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

انسان برای این که سرمایۀ عظیم عمر خود را درست هزینه کند، به آگاهی، علم، معرفت و بصیرت نیازمند است. باید بداند و آگاه باشد که سرمایۀ عمر در کجا، برای چه و در چه مسیری هزینه شود.

خدا در قرآن مجید و همین طور روایاتی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمۀ طاهرین علیهم السلام رسیده است، بر مسألۀ آگاهی، دانایی و بصیرت اصرار دارند. حتی درک شدن و فهمیدن قرآن را در رابطۀ با اهل آگاهی و دانایی می دانند. دانایان، عالمان، آگاهان، عمق این کتاب را می فهمند:

«وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ»(1)

خدا در قرآن مجید همۀ انبیا را، انسان هایی با بصیرت، دانا و آگاه می داند.

امیرالمؤمنین علیه السلام جامعۀ بشری را به سه گروه تقسیم کرده است:

نخست: دانایان، آگاهان و دوم: کسانی که دانایان و آگاهان با آنها در ارتباط هستند تا چگونه زندگی کردن را از آن ها بیاموزند و این دو طایفه اهل نجات هستند.

اما گروه سوم: کسانی هستند که علم و معرفت، آگاهی، دانایی ندارند و با دانایان و عالمان هم ارتباطی ندارند و در جهالت زندگی می کنند که درب نجات به روی

ص:205


1- عنکبوت (29):43؛ «ولی جز اهل معرفت و دانش در آنها تعقّل نمی کنند.»

آن ها بسته است.

عبادت با نگاه کردن به عالم

روایتی را از وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله شیعه و سنی نقل کرده اند.

در این روایت، پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله مردم را به ارزش دانایان، آگاهان و اهل بصیرت توجه می دهند. آن آگاهان و دانایانی که فهمیدند چگونه زندگی کنند و در مقام فهماندن به دیگران هستند که آنها نیز چگونه زندگی کنند.

حضرت می فرماید:

«النَظَرُ الی وجه الوَالِدین عِبادَةٌ»(1)

نگاه کردن فرزندان به چهرۀ پدران، عبادت است. البته منظور از این نگاه، نگاه با مهر و محبت و با لطف و جاذبه دار است. نگاهی که در آن، پدر بتواند راحت بخواند که فرزندش دارد می گوید: من از دست شما خسته نشده ام و علاقه دارم که سایۀ شما بر سر من باشد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیان نمی کنند که پدر و مادر، چه پدر و مادری باشند: مؤمن، متدین و خوب باشند؟ به صورت مطلق می فرماید. در ضمن معلوم می شود که پدران و مادران، به نگاه محبت آمیز فرزندان نیازمند هستند.

نگاه به چهرۀ پدر و مادر عبادت است؛ یعنی بندگی خداست و دارای پاداش و اجر می باشد. این یک نوع نگاه است.

نگاه دوم:

«النَّظَرُ الَی الکَعبَة عِبادَةٌ»(2)

نگاه کردن به کعبه ای که خداوند متعال آن را گرامی داشته و برای آن ارزش قایل شده، عبادت است.(3)

ص:206


1- مستدرک الوسائل: 204/15، باب 77، حدیث 18020.
2- الکافی: 240/4، باب فضل النظر الی الکعبة، حدیث 5؛ الفقیه: 205/2، باب فضائل الحج، حدیث 2144؛ بحار الأنوار: 346/96، باب 62، ذیل حدیث 18؛ الامالی شیخ طوسی: 454، در ذیل حدیث 1016.
3- الکافی: 240/4، باب فضل النظرالی الکعبه، حدیث 2؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی حَوْلَ الْکَعْبَةِ عِشْرِینَ وَ مِائَةَ رَحْمَةٍ مِنْهَا سِتُّونَ لِلطَّائِفِینَ وَ أَرْبَعُونَ لِلْمُصَلِّینَ وَ عِشْرُونَ لِلنَّاظِرِینَ.» کافی: 241/4، باب فضل النظرالی الکعبه، حدیث 6؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ نَظَرَ إِلَی الْکَعْبَةِ بِمَعْرِفَةٍ فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنَا وَ حُرْمَتِنَا مِثْلَ الَّذِی عَرَفَ مِنْ حَقِّهَا وَ حُرْمَتِهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ کَفَاهُ هَمَّ الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ.»

نگاه سوم:

«وَ النَّظرُ فِی المُصحف مِن غَیر قراءةٍ عِبادةٌ»(1)

نگاه کردن به قرآن کریم، کتاب الهی، این نسخۀ جامع، درمان کنندۀ دردهای فکری، روحی و اخلاقی، عبادت است.(2) نگاه چهارم:

«وَ النَّظرُ فِی وَجهِ العالِم عِبادَةٌ»

نگاه کردن به چهرۀ انسان آگاه، دانا، بینا و عالم عبادت است.(3)

ارزش و جایگاه عالم

بعد پیامبر صلی الله علیه و آله سه جمله در این زمینه می فرماید که خیلی فوق العاده است:

«مَن زارَ عالِماً فَکَأَنَّما زارَنی»(4)

کسی که به دیدن عالم ربانی، واجد شرایط، خیرخواه و دلسوز برود، دقیقاً مانند این است که به دیدن منِ پیغمبر آمده است. ببینید پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله جایگاه عالم ربانی را در کجا معرفی کرده است.

البته دیدن عالم برای چیست؟ نمی رود که چشم و ابروی او را ببیند. چشم و ابروی زیباتر از او که خیلی زیاد است. دیدن عالم برای بهره بردن از علم او است.

کاری را می خواهد انجام بدهد، نمی داند حق است یا باطل، می رود و از آن عالم می پرسد. قدمی که می خواهد بردارد، پیشامدی در کسب مال شده، حرام و حلالش را نمی داند، از عالم بپرسد. این گونه زیارت قیمت دارد و الا اگر زیارتی غیر از این باشد، مزاحمت ایجاد کردن برای مردم است.

«وَ مَن صافَحَ عالِماً فَکأَنما صافَحَنِی»

ص:207


1- الفقیه: 205/2، باب فضائل الحج، حدیث 2144؛ وسائل الشیعة: 312/12، باب 166، حدیث 1638.4
2- بحار الأنوار: 196/89، باب 22، حدیث 4؛ «إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَحْفَظُ الْقُرْآنَ عَنْ ظَهْرِ قَلْبٍ فَأَقْرَؤُهُ عَنْ ظَهْرِ قَلْبِی أَفْضَلُ أَوْ أَنْظُرُ فِی الْمُصْحَفِ قَالَ فَقَالَ لِی لَابَلِ اقْرَأْهُ وَ انْظُرْ فِی الْمُصْحَفِ فَهُوَ أَفْضَلُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ النَّظَرَ فِی الْمُصْحَفِ عِبَادَةٌ.» «وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ مَنْ قَرَأَ فِی الْمُصْحَفِ مُتِّعَ بِبَصَرِهِ وَ خُفِّفَ عَنْ وَالِدَیْهِ وَ لَوْ کَانَا کَافِرَیْن.» «وَ عَنْهُ علیه السلام یَرْفَعُهُ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ لَیْسَ شَیْ ءٌ أَشَدَّ عَلَی الشَّیْطَانِ مِنَ الْقِرَاءَةِ فِی الْمُصْحَفِ نَظَراً وَ الْمُصْحَفُ فِی الْبَیْتِ یَطْرُدُ الشَّیْطَان.»
3- مستدرک الوسائل: 152/9، باب 145، حدیث 10528؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: النَّظَرُ فِی وَجْهِ الْعَالِمِ حُبّاً لَهُ عِبَادَةٌ.» مستدرک الوسائل: 153/9، باب 145، حدیث 10530؛ «عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ جُلُوسُ سَاعَةٍ عِنْدَ الْعُلَمَاءِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنْ عِبَادَةِ أَلْفِ سَنَةٍ وَ النَّظَرُ إِلَی الْعَالِمِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنِ اعْتِکَافِ سَنَةٍ فِی الْبَیْتِ الْحَرَامِ.»
4- مستدرک الوسائل: 300/17، باب 8، حدیث 21406؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ زَارَ عَالِماً فَکَأَنَّمَا زَارَنِی وَ مَنْ صَافَحَ عَالِماً فَکَأَنَّمَا صَافَحَنِی وَ مَنْ جَالَسَ عَالِماً فَکَأَنَّمَا جَالَسَنِی وَ مَنْ جَالَسَنِی فِی الدُّنْیَا أُجْلِسُهُ مَعِی یَوْمَ الْقِیَامَة.»

کسی که به عالم ربانی، سلام کند و دست بدهد مانند این است که به خود پیغمبر صلی الله علیه و آله سلام کرده و دست داده است.

«وَ مَن جالَسَ عالِماً فَکأنما جالَسَنِی»

و هر کسی که در کنار عالم ربانی بنشیند، مانند این است که کنار پیغمبر نشسته است.

«وَ مَن جالَسَنِی فِی الدُّنیا أُجلِسُهُ مَعی یَوم القیامة»

و هر کسی که در دنیا نزد من بنشیند، برای پیدا کردن راه، استفاده کردن و تشخیص حق از باطل، خدا در قیامت او را کنار من می نشاند؛ یعنی بهرۀ نشستن در کنار عالم ربانی این است که در قیامت، خدا، همنشینان و عالمان را در کنار پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله می نشاند.

ارزش طالبان علم

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

«مَن أَحَبَّ أَن یَنظُرَ الی عُتَقاءِ اللّه من النار فَلینظُر الی المُتَعَلّمین»(1)

کسی که دوست دارد به نجات یافته گان از آتش جهنم نگاه کند، به طالبان و دانشجویان علم و معرفت بنگرد.

پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

تمام مردم دنیا را اسیر می دانم، فقط آنهایی که به دنبال فهم و دانایی می روند، آنها را آزاد می دانم. مردم اسیر چه چیزی هستند؟ شیطان، شهوت، شکم، هوی، پول، دنیا، مقام. ما شمارۀ دام های اسیرکننده را که در مسیر انسان قرار می گیرند، نمی دانیم. ساخت، شکل و کار دام ها نیز به گونه ای است که اکثر مردم عالم توجهی به آن ندارند و اسیر می شوند.

ص:208


1- بحار الأنوار: 184/1، باب 1، حدیث 95؛ منیه المرید: 100، فصل 2؛ «قَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی عُتَقَاءِ اللَّهِ مِنَ النَّارِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی الْمُتَعَلِّمِینَ فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا مِنْ مُتَعَلِّمٍ یَخْتَلِفُ إِلَی بَابِ الْعَالِمِ إِلَّا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ عِبَادَةَ سَنَةٍ وَ بَنَی اللَّهُ بِکُلِّ قَدَمٍ مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ وَ یَمْشِی عَلَی الْأَرْضِ وَ هِیَ تَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ یُمْسِی وَ یُصْبِحُ مَغْفُوراً لَهُ وَ شَهِدَتِ الْمَلَائِکَةُ أَنَّهُمْ عُتَقَاءُ اللَّهِ مِنَ النَّارِ.»

دشمن قسم خوردۀ ما در کمین و دام اسارت گسترانده است.

«لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ»(1)

به عزّتت قسم! در کمین تمام انسانها می نشینم و آنها را از تو جدا می کنم و به اسارت می برم.

چگونه انسان را اسیر می کنند؟ سرگرمی های بسیاری برای انسان درست می کنند که نمی فهمد اسیر است. سرگرمی های شدیدی مانند عکس، سینما، تلویزیون، مجلات رنگی با کثیف ترین عکس ها، کانال های ماهواره، فیلم های هالیودی، ارتباط دختر و پسر، مجالس رقص مختلط، ربا، پاشیدن پول در مسیر مردم، این ها دام های اسارت است و به قدری در این اسارت، برای اسیران سرگرمی درست می کنند که آن اسیر، به اسارت خودش صد در صد راضی است و احساس اسارت نمی کند.

شگردهای دشمن، خیلی عجیب است. خیلی فهم و دانایی می خواهد که دام ها را بشناسد و بفهمد که می خواهند او را به اسارت ببرند و نرود.

آزادگان سرافراز کربلا

شما فکر می کنید این هفتاد و یک نفری که به کربلا آمدند، جادۀ خیلی راحتی داشتند؟! دعوتی از این ها شد و اینها خیلی راحت بلند شدند و راه افتادند و سر از روز عاشورا در آوردند. شما حدود پنجاه سال، حکومت های بعد از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تا روز عاشورا را دقیق مطالعه کنید که در آن پنجاه سال، برای به اسارت بردن امت و دین، چه فضاسازی های عجیبی از طریق پول، شهوات، آرزوها، خیالات و خواسته ها انجام دادند. به خدا قسم! سلامت ماندن این یاران کربلا در آن فضای پنجاه ساله، از قوی ترین معجزات انسان است.

ص:209


1- اعراف (7):16؛ «یقیناً بر سر راه راست تو [که رهروانش را به سعادت ابدی می رساند] در کمین آنان خواهم نشست.»

این جملۀ امام حسین علیه السلام را در عمق مغز و قلب خود تحلیل کنید که دربارۀ یارانش فرمود:

«فَانّی لا أعلَم اصحاباً اوفی و لاخیراً مِن أصحَابِی»(1)

از زمان حضرت آدم علیه السلام تا برپا شدن قیامت، بهتر از این هفتاد و یک نفر را سراغ ندارم. این ها از هزاران بند اسارت، آزادانه گذشتند تا به عاشورا رسیدند. اما میلیون ها نفر در آن فضا به اسارت رفتند. حتی دین خدا به اسارت رفت.

امیرالمؤمنین علیه السلام در اواخر عهدنامۀ مالک اشتر در «نهج البلاغه» می فرماید:

«فَانَّ هذا الدّین أسیراً فِی أیدِی الاَشرار»(2)

ای مالک! این دین اسیر دست اشرار شده است. نمی گوید مردم. مردم که در مقابل دین چیزی نبودند. آنها را به صورت میلیونی اسیر کردند که هنوز نیز این اسارت ادامه دارد.

شما کتابی را به مکه ببرید، اگر در صفحات آن دقت کنند، اگر در گوشه ای پیدا کنند که مثلاً نوشته است: «یزید لعنه الله» کتاب را مصادره می کنند و بعد می برند می سوزانند.

این اسیر شدن انسان است که اعتراض شدید به شما می کنند که چرا «یزید لعنه الله»؟ یزید کاری نکرده است. او امیرالمؤمنین، اولی الامر و مجتهد بوده است.

می گویند: یزید در کشتن حسین بن علی علیهما السلام هیچ گناهی ندارد، چون مجتهد بوده و رأی و فتوای او به اینجا رسیده است که صلاح مسلمین این است که حسین بن علی علیهما السلام کشته شود. خدا به یزید نمی گوید: چرا در اجتهادت اشتباه کردی؟ زحمت کشیدی، مجتهد شدی، حالا رأی تو به اشتباه خورده، یک اجر داری و اگر صحیح می بود، دو اجر؛ یعنی در قیامت، خداوند آغوش خود را باز می کند، از یزید تشکر می کند که شما مجتهد بودی، فقط در اجتهاد اشتباه کردی، اگر دلایل

ص:210


1- بحار الأنوار: 392/44، باب 37؛ احقاق الحق، تستری: 134/27؛ کلمات الامام الحسین علیه السلام: 395؛ اعیان الشیعة: 600/1.
2- نهج البلاغه: نامۀ 53.

بیشتری داشتی، نظر فتوایی تو نوع دیگری می شد.!!

آزادی حقیقی، آزادگان واقعی

یک میلیارد نفر مسلمان اکنون اسیر فرهنگ بنی امیه هستند. از زمان خودشان تا به حال، چند میلیارد نفر را به اسارت گرفتند و به جهنم فرستادند، خدا می داند. در دنیا، چقدر از جوانان اسیر ماهواره، تریاک، قرص های مخدر جدید و بی دینی هستند؟ این ها که آزادی نیست، بلکه تمام آن اسارت است.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

«الناس» یعنی همۀ مردم اسیر هستند، اما شما اگر می خواهید آزادگان را ببینید:

«مَن أَحَبَّ أَن یَنظُرَ الی عُتَقاءِ اللّه من النار فَلینظُر الی المُتَعَلّمین»

حضرت آزادگان را به «الله» وصل کرده، خیلی حرف مهمّی است.

از میان مردم اسیر، اگر می خواهید آزادها را ببینید، چه کسانی را باید ببینید؟ آنهایی که برای پیدا کردن راه صحیح زندگی، دارند نزد عالم می روند تا بفهمند آگاه شوند.

کسانی که قبل از کسب، حلال و حرام، کسب را می فهمند. قبل از ازدواج، حلال و حرام آن را می فهمند. قبل از بچه دار شدن، راه تربیت بچه را می فهمند. در برابر دشمن اسیر کننده، مقاومت می کنند.

ارزش فراگرفتن علم و دانش

در اینجا پیامبر صلی الله علیه و آله قسم سنگینی می خورند:

«فَوَالَّذی نَفسِی بِیَدِه»

قسم به خدایی که اختیار جان من در دست اوست. او به من جان داده و او جان

ص:211

مرا می گیرد:

«مَا مِنْ مُتَعَلّمٍ یَختَلِفُ الی بابِ العالم الّا کَتَبَ اللهُ لَهُ بِکُلِّ قدمٍ عِبادةَ سَنَةٍ»

هیچ دانش اندوزی و دنبال کنندۀ معرفت و بصیرتی، برای فهمیدن و پیدا کردن راه صحیح زندگی، دربِ خانۀ عالم نمی رود، مگر این که هر قدمی که برمی دارد، خدا ثواب یک سال عبادت را در نامۀ اعمالش می نویسد. آن هم عبادت قبول شده.(1) در جملۀ بعد می فرماید:

«و هی تسَتَغفِرُ لَه»

قدمی از روی زمین برنمی دارد، مگر این که برای هر قدم او، زمین از پروردگار برای او طلب آمرزش می کند.

مگر زمین زنده است؟ اگر زمین زنده نبود، ما زنده ها از کجا در آمدیم؟ اگر زمین زنده نبوده، پروردگار در قرآن نمی فرمود: آسمان ها و زمین و تمام موجودات، تسبیح گوی پروردگار هستند. مگر موجودی می تواند خود را بی حیات نشان بدهد. وجود و هستی، حاکم بر کل عالم است. خود زمین برای او طلب مغفرت می کند.

جملۀ بعد:

«یُمسِی وَ یُصبِحُ مَغفوراً لَه»

شب که می خوابد و صبح که بیدار می شود، تا شب که می خواهد بخوابد، این بیست و چهار ساعت، این شخص متعلّم، مورد آمرزش پروردگار است.

مگر فرار از اسارت جهل و نادانی کم چیزی است؟ آزادی به این معنا، عین عبادت، مغفرت و آمرزش است.

ص:212


1- بحار الأنوار: 179/1، باب 1، حدیث 62؛ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ الشَّاخِصُ فِی طَلَبِ الْعِلْمِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ کَمْ مِنْ مُؤْمِنٍ یَخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ فِی طَلَبِ الْعِلْمِ فَلَا یَرْجِعُ إِلَّا مَغْفُوراً.»

شکایت شاگرد امام صادق علیه السلام از فقر

جریان شاگردی را که به خانۀ عالمی رفت، ذکر کنم. که شاگرد خوب و شنویی است.

این شاگرد تنگدست شده بود، مشکل اقتصادی داشت و رنج می برد. گفت:

باید بروم و از عالم بپرسم که چه کنم تا مرا راهنمایی کند. به محضر وجود مبارک امام صادق علیه السلام، عالم و بصیر، بینا و دانا آمد و درد خویش را برای ایشان گفت: یابن رسول الله! این گونه فقر پیش آمده، زندگی من نمی چرخد، تنگدست و فقیرم، عیال وارم، به نظر شما چه کنم؟

حضرت نفرمودند: برو! دعا می کنم تا حل شود، چون دعا که در همه جا کلید حل مشکل نیست. بلکه فرمودند: در بازار مدینه مغازۀ خالی پیدا می شود؟ گفت:

شاید، یابن رسول الله! فرمود: برو مغازه ای اجاره کن که روز به روز نخواهی اجاره بدهی، افرادی با محبت هستند، مغازه را بگیر و بگو: شش ماه دیگر اجاره اش را می دهم.

گفت: هیچ چیزی برای فروش ندارم. فرمود: کوزۀ آبی درون مغازه بگذار و منتظر باش! بالاخره کسی می آید، می گوید من تشنه ام، از کوزۀ تو آبی می خورد و بالاخره سر رشته ای باز می شود.

گفت: چشم، یابن رسول الله! ما شاگردیم و شما استاد و راهنمای ما. رفت یک مغازۀ خالی گرفت و درب آن را باز کرد. کوزۀ آبی گذاشت و نشست. چند روز تا غروب هیچ کس نیامد، اما تکان نخورد. گفت: امام مرا راهنمایی کرده است، حتماً چیزی بوده، من باید باشم تا ببینم چه می شود.

روزی قافلۀ تجارتیِ بزرگی از مصر می آمد که جنس های خوب، پارچه، ظرف، ابزار، جنس های لوکس داشتند. این ها نمی توانستند این جنس های به این پرقیمتی

ص:213

را کنار دیوار بچینند و بفروشند. بعضی از آنها در مدینه رفیق و مغازه داشتند، به آنجا رفتند، اما یکی از این کاروانیان مصری که دیرتر رسید، رفقایش گفتند: همۀ مغازه ها را گرفتند و فقط مغازه ای در فلان جای بازار هست که خالی است.

او نیز نزد این شاگرد امام صادق علیه السلام آمد. شاگرد سالم و امین، کسی که از امام علیه السلام درس زندگی گرفته است. فهمیده بود که عمر خود را چه کند. گفت: آقا جنس خودم را در مغازۀ تو بریزم؟ گفت: بریز. گفت: از اول شرط می کنیم که سود فروش را نصف کنیم. گفت: هر چه خدا روزی کرده باشد.

کاروان ها یک ماهی ماندند و جنس ها را فروختند. رییس کاروانیان ندا داد که می خواهیم برویم. این تاجر مصری که قدری دیگر از جنس هایش مانده بود، به صاحب مغازه گفت: من با کاروان باید برگردم، چون نمی توانم تنهایی از مدینه تا مملکت مصر بروم. آیا شما قبول می کنید که این باقی ماندۀ جنس ما در مغازۀ شما باشد، بعد از این که فروختی و نصف سود را برداشتی با آدم مطمئنی برایم به مصر بفرستی؟ گفت: باشد.

جنس ها فروخته شد. نصف سود را به مصر فرستاد. مدتی گذشت و نزد حضرت صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: آقا! این پول ها را ما چه کنیم؟ ثروت ما خیلی شده است. راهنمایی خواستن از عالم بعد از این که متمکن و پولدار شد.(1) خوش به حال کسانی که بیدار می شوند. آنهایی که شصت سال جاده را غلط رفتند و اما تمام گذشته را جبران می کنند و جادۀ مستقیم را انتخاب می کنند:

«اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ»(2)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:214


1- کافی: 309/5-310، باب نوادر، حدیث 25؛ «عبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: کَانَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا بِالْمَدِینَةِ فَضَاقَ ضَیْقاً شَدِیداً وَ اشْتَدَّتْ حَالُهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام اذْهَبْ فَخُذْ حَانُوتاً فِی السُّوقِ وَ ابْسُطْ بِسَاطاً وَ لْیَکُنْ عِنْدَکَ جَرَّةٌ مِنْ مَاءٍ وَ الْزَمْ، باب حَانُوتِکَ قَالَ فَفَعَلَ الرَّجُلُ فَمَکَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ قَالَ ثُمَّ قَدِمَتْ رِفْقَةٌ مِنْ مِصْرَ فَأَلْقَوْا مَتَاعَهُمْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ عِنْدَ مَعْرِفَتِهِ وَ عِنْدَ صَدِیقِهِ حَتَّی مَلَئُوا الْحَوَانِیتَ وَ بَقِیَ رَجُلٌ مِنْهُمْ لَمْ یُصِبْ حَانُوتاً یُلْقِی فِیهِ مَتَاعَهُ فَقَالَ لَهُ أَهْلُ السُّوقِ هَاهُنَا رَجُلٌ لَیْسَ بِهِ بَأْسٌ وَ لَیْسَ فِی حَانُوتِهِ مَتَاعٌ فَلَوْ أَلْقَیْتَ مَتَاعَکَ فِی حَانُوتِهِ فَذَهَبَ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ أُلْقِی مَتَاعِی فِی حَانُوتِکَ فَقَالَ لَهُ نَعَمْ فَأَلْقَی مَتَاعَهُ فِی حَانُوتِهِ وَ جَعَلَ یَبِیعُ مَتَاعَهُ الْأَوَّلَ فَالْأَوَّلَ حَتَّی إِذَا حَضَرَ خُرُوجُ الرِّفْقَةِ بَقِیَ عِنْدَ الرَّجُلِ شَیْ ءٌ یَسِیرٌ مِنْ مَتَاعِهِ فَکَرِهَ الْمُقَامَ عَلَیْهِ فَقَالَ لِصَاحِبِنَا أُخَلِّفُ هَذَا الْمَتَاعَ عِنْدَکَ تَبِیعُهُ وَ تَبْعَثُ إِلَیَّ بِثَمَنِهِ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ فَخَرَجَتِ الرِّفْقَةُ وَ خَرَجَ الرَّجُلُ مَعَهُمْ وَ خَلَّفَ الْمَتَاعَ عِنْدَهُ فَبَاعَهُ صَاحِبُنَا وَ بَعَثَ بِثَمَنِهِ إِلَیْهِ قَالَ فَلَمَّا أَنْ تَهَیَّأَ خُرُوجُ رِفْقَةِ مِصْرَ مِنْ مِصْرَ بَعَثَ إِلَیْهِ بِبِضَاعَةٍ فَبَاعَهَا وَ رَدَّ إِلَیْهِ ثَمَنَهَا فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ الرَّجُلُ أَقَامَ بِمِصْرَ وَ جَعَلَ یَبْعَثُ إِلَیْهِ بِالْمَتَاعِ وَ یُجَهِّزُ عَلَیْهِ قَالَ فَأَصَابَ وَ کَثُرَ مَالُهُ وَ أَثْرَی.»
2- رعد (13):29؛ «کسانی که ایمان آوردند، و کارهای شایسته انجام دادند، برای آنان زندگی خوش و با سعادت و بازگشتی نیک است.»

پی نوشت ها

(1) - عنکبوت (29):43؛ «ولی جز اهل معرفت و دانش در آنها تعقّل نمی کنند.»

(2) - مستدرک الوسائل: 204/15، باب 77، حدیث 18020.

(3) - الکافی: 240/4، باب فضل النظر الی الکعبة، حدیث 5؛ الفقیه: 205/2، باب فضائل الحج، حدیث 2144؛ بحار الأنوار: 346/96، باب 62، ذیل حدیث 18؛ الامالی شیخ طوسی: 454، در ذیل حدیث 1016.

(4) - الکافی: 240/4، باب فضل النظرالی الکعبه، حدیث 2؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی حَوْلَ الْکَعْبَةِ عِشْرِینَ وَ مِائَةَ رَحْمَةٍ مِنْهَا سِتُّونَ لِلطَّائِفِینَ وَ أَرْبَعُونَ لِلْمُصَلِّینَ وَ عِشْرُونَ لِلنَّاظِرِینَ.»

کافی: 241/4، باب فضل النظرالی الکعبه، حدیث 6؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ نَظَرَ إِلَی الْکَعْبَةِ بِمَعْرِفَةٍ فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنَا وَ حُرْمَتِنَا مِثْلَ الَّذِی عَرَفَ مِنْ حَقِّهَا وَ حُرْمَتِهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ کَفَاهُ هَمَّ الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ.»

(5) - الفقیه: 205/2، باب فضائل الحج، حدیث 2144؛ وسائل الشیعة: 312/12، باب 166، حدیث 1638.4

(6) - بحار الأنوار: 196/89، باب 22، حدیث 4؛ «إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَحْفَظُ الْقُرْآنَ عَنْ ظَهْرِ قَلْبٍ فَأَقْرَؤُهُ عَنْ ظَهْرِ قَلْبِی أَفْضَلُ أَوْ أَنْظُرُ فِی الْمُصْحَفِ قَالَ فَقَالَ لِی لَابَلِ اقْرَأْهُ وَ انْظُرْ فِی الْمُصْحَفِ فَهُوَ أَفْضَلُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ النَّظَرَ فِی الْمُصْحَفِ عِبَادَةٌ.»

«وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ مَنْ قَرَأَ فِی الْمُصْحَفِ مُتِّعَ بِبَصَرِهِ وَ خُفِّفَ عَنْ وَالِدَیْهِ وَ لَوْ کَانَا کَافِرَیْن.»

«وَ عَنْهُ علیه السلام یَرْفَعُهُ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ لَیْسَ شَیْ ءٌ أَشَدَّ عَلَی الشَّیْطَانِ مِنَ الْقِرَاءَةِ فِی الْمُصْحَفِ نَظَراً وَ الْمُصْحَفُ فِی الْبَیْتِ یَطْرُدُ الشَّیْطَان.»

(7) - مستدرک الوسائل: 152/9، باب 145، حدیث 10528؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: النَّظَرُ فِی وَجْهِ الْعَالِمِ حُبّاً لَهُ عِبَادَةٌ.»

مستدرک الوسائل: 153/9، باب 145، حدیث 10530؛ «عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ جُلُوسُ سَاعَةٍ عِنْدَ الْعُلَمَاءِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنْ عِبَادَةِ أَلْفِ سَنَةٍ وَ النَّظَرُ إِلَی الْعَالِمِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنِ اعْتِکَافِ سَنَةٍ فِی الْبَیْتِ الْحَرَامِ.»

(8) - مستدرک الوسائل: 300/17، باب 8، حدیث 21406؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ زَارَ عَالِماً فَکَأَنَّمَا زَارَنِی وَ مَنْ صَافَحَ عَالِماً فَکَأَنَّمَا صَافَحَنِی وَ مَنْ جَالَسَ عَالِماً فَکَأَنَّمَا جَالَسَنِی وَ مَنْ جَالَسَنِی فِی الدُّنْیَا أُجْلِسُهُ

ص:215

مَعِی یَوْمَ الْقِیَامَة.»

(9) - بحار الأنوار: 184/1، باب 1، حدیث 95؛ منیه المرید: 100، فصل 2؛ «قَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی عُتَقَاءِ اللَّهِ مِنَ النَّارِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی الْمُتَعَلِّمِینَ فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا مِنْ مُتَعَلِّمٍ یَخْتَلِفُ إِلَی بَابِ الْعَالِمِ إِلَّا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ عِبَادَةَ سَنَةٍ وَ بَنَی اللَّهُ بِکُلِّ قَدَمٍ مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ وَ یَمْشِی عَلَی الْأَرْضِ وَ هِیَ تَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ یُمْسِی وَ یُصْبِحُ مَغْفُوراً لَهُ وَ شَهِدَتِ الْمَلَائِکَةُ أَنَّهُمْ عُتَقَاءُ اللَّهِ مِنَ النَّارِ.»

(10) - اعراف (7):16؛ «یقیناً بر سر راه راست تو [که رهروانش را به سعادت ابدی می رساند] در کمین آنان خواهم نشست.»

(11) - بحار الأنوار: 392/44، باب 37؛ احقاق الحق، تستری: 134/27؛ کلمات الامام الحسین علیه السلام: 395؛ اعیان الشیعة: 600/1.

(12) - نهج البلاغه: نامۀ 53.

(13) - بحار الأنوار: 179/1، باب 1، حدیث 62؛ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ الشَّاخِصُ فِی طَلَبِ الْعِلْمِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ کَمْ مِنْ مُؤْمِنٍ یَخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ فِی طَلَبِ الْعِلْمِ فَلَا یَرْجِعُ إِلَّا مَغْفُوراً.»

(14) - کافی: 309/5-310، باب نوادر، حدیث 25؛ «عبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: کَانَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا بِالْمَدِینَةِ فَضَاقَ ضَیْقاً شَدِیداً وَ اشْتَدَّتْ حَالُهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام اذْهَبْ فَخُذْ حَانُوتاً فِی السُّوقِ وَ ابْسُطْ بِسَاطاً وَ لْیَکُنْ عِنْدَکَ جَرَّةٌ مِنْ مَاءٍ وَ الْزَمْ، باب حَانُوتِکَ قَالَ فَفَعَلَ الرَّجُلُ فَمَکَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ قَالَ ثُمَّ قَدِمَتْ رِفْقَةٌ مِنْ مِصْرَ فَأَلْقَوْا مَتَاعَهُمْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ عِنْدَ مَعْرِفَتِهِ وَ عِنْدَ صَدِیقِهِ حَتَّی مَلَئُوا الْحَوَانِیتَ وَ بَقِیَ رَجُلٌ مِنْهُمْ لَمْ یُصِبْ حَانُوتاً یُلْقِی فِیهِ مَتَاعَهُ فَقَالَ لَهُ أَهْلُ السُّوقِ هَاهُنَا رَجُلٌ لَیْسَ بِهِ بَأْسٌ وَ لَیْسَ فِی حَانُوتِهِ مَتَاعٌ فَلَوْ أَلْقَیْتَ مَتَاعَکَ فِی حَانُوتِهِ فَذَهَبَ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ أُلْقِی مَتَاعِی فِی حَانُوتِکَ فَقَالَ لَهُ نَعَمْ فَأَلْقَی مَتَاعَهُ فِی حَانُوتِهِ وَ جَعَلَ یَبِیعُ مَتَاعَهُ الْأَوَّلَ فَالْأَوَّلَ حَتَّی إِذَا حَضَرَ خُرُوجُ الرِّفْقَةِ بَقِیَ عِنْدَ الرَّجُلِ شَیْ ءٌ یَسِیرٌ مِنْ مَتَاعِهِ فَکَرِهَ الْمُقَامَ عَلَیْهِ فَقَالَ لِصَاحِبِنَا أُخَلِّفُ هَذَا الْمَتَاعَ عِنْدَکَ تَبِیعُهُ وَ تَبْعَثُ إِلَیَّ بِثَمَنِهِ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ فَخَرَجَتِ الرِّفْقَةُ وَ خَرَجَ الرَّجُلُ مَعَهُمْ وَ خَلَّفَ الْمَتَاعَ عِنْدَهُ فَبَاعَهُ صَاحِبُنَا وَ بَعَثَ بِثَمَنِهِ إِلَیْهِ قَالَ فَلَمَّا أَنْ تَهَیَّأَ خُرُوجُ رِفْقَةِ مِصْرَ مِنْ مِصْرَ بَعَثَ إِلَیْهِ بِبِضَاعَةٍ فَبَاعَهَا وَ رَدَّ إِلَیْهِ ثَمَنَهَا فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ الرَّجُلُ أَقَامَ بِمِصْرَ وَ جَعَلَ یَبْعَثُ إِلَیْهِ بِالْمَتَاعِ وَ یُجَهِّزُ عَلَیْهِ قَالَ فَأَصَابَ وَ کَثُرَ مَالُهُ وَ أَثْرَی.»

(15) - رعد (13):29؛ «کسانی که ایمان آوردند، و کارهای شایسته انجام دادند، برای آنان زندگی خوش و با سعادت و بازگشتی نیک است.»

ص:216

14- تجارت پرسود ابدی (تجارت حکیمانۀ نظام زندگی)

اشاره

14

قزوین، مسجد النبی دهۀ اول صفر 1384

ص:217

ص:218

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

کلام در این مسأله بود که از بهترین، عظیم ترین و پرمنفعت ترین نعمت هایی که وجود مقدس حضرت حق به انسان عنایت فرموده، عمر است. در طول تاریخ، یعنی از زمان شروع زندگی انسان در کرۀ زمین تا کنون، این نعمت و سرمایه به دو صورت هزینه و خرج شده است:

صورت اول: صورتی بوده که این نعمت عمر، در حالت تجارت پرسودی که سودش همیشگی و ابدی است، هزینه شده و صورت دیگر نیز صورتی است که:

این نعمت به صورت خسارتی سنگین و غیر قابل جبران خرج و هزینه شده است.

برای این که این سرمایۀ عظیم الهی و نعمت بی نظیری که فقط یک بار به انسان عنایت می شود، به صورت تجارت پرسود ابدی خرج شود، تجارتی که در آیات قرآن کریم با همین لفظ مطرح است، انسان باید خودش را در چارچوب نظامی متین، استوار و حکیمانه قرار بدهد که طرح این چارچوب را به راحتی می توانیم از آیات قرآن کریم و کلام پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام استفاده کنیم.

در این نظام عمر، رعایت مراتب و درجاتی هست که اگر رعایت شود، به یقین این نعمت به صورت آن تجارت پر سودِ ابدی هزینه و خرج خواهد شد.

رعایت این نظام و مراتب نیز در اختیار خود انسان است. انسان در این زمینه

ص:219

آزاد و مختار است که این مراتب و نظام را رعایت کند.

مراتب حکیمانه برای علاقه مندان به سعادت

البته قرآن کریم جمله ای دارد که این باید آن را مورد توجه قرار داد و آن این است که می گوید:

تمام این مسایل که ریشه در قرآن کریم و نبوت انبیا علیهم السلام دارد، برای کسی که به واقع دنبال سعادت دنیا و آخرت است و علاقه مند کسب آن است، مفید است.

«لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ»(1)

برای هر کسی از شما که بخواهد زندگی مستقیم، صحیح، درست و مفید داشته باشد.

اما اگر کسی نخواهد در این مراتب و نظام حرکت کند، کمترین نصیبی از این سفره عاید او نخواهد شد و قرآن مجید می فرماید: در آخرت نیز به طور کامل بی بهره خواهد بود و به اندازۀ یک جو از عنایات خدا و منافع این گونۀ زندگی در آخرت، نصیبی نخواهد داشت چون خودش نخواسته است که این بهره و سود ابدی به او برسد. لذا در روز قیامت، تیره بختانِ اهل دوزخ و اهل عذاب، هیچ گلایه ای از پروردگار عالم نمی کنند، چون خداوند متعال سخنان اهل جهنم را نقل کرده است که از درون جهنم هم با پروردگار عالم حرف می زنند و هم با اهل بهشت و هم جهنمی ها با یکدیگر حرف می زنند.

همۀ این مطالب نقل شده است و در گفتار اهل جهنم با خودشان، و چه با خدا و با اهل بهشت، هیچ گلایه ای از پروردگار عالم مطرح نیست. چون برای آنها مانند روز روشن و معلوم است که خودشان مقصّر هستند و همۀ مشکلات ابدی را خودشان برای خودشان ساختند و این گره ها را به کار خودشان زدند و طرح این

ص:220


1- تکویر (81):28؛ «برای هرکس از شما که بخواهد [در همۀ شؤون زندگی مادی و معنوی] راه مستقیم بپیماید.»

اسارت ابدی و عذاب را خودشان ریختند، پس چه جای گله از خدا، انبیا، ائمه و اولیای الهی است.

بر همه، در هر عصر و زمانی حجت تمام و کامل است. این انسان است که نپذیرفته و قبول نکرده و این حقایق را مسخره کرده است.

تدبّر، راه جلوگیری از خسران

اما در رابطه با کسی که می خواهد عمرش را صحیح و پاک هزینه کند، به سراغ این مراتب حکیمانه و زیبا برویم. البته همۀ ما در سیطرۀ این مراتب هستیم، ولی به این شکلی که مطرح می کنیم به این مراتب نگاه نمی کردیم و الا اصل مراتب در زندگی همۀ ما حاکم است و دانستن و آگاهی به این مراتب نیز خیلی خوب است.

در مرحلۀ اول، وجود مبارک حضرت حق نگاه رحیمانه، تربیتی، رشد و نموّ دهندگی پروردگار نسبت به انسان مطرح است خدایی که فاعلیتش در رشد دادن و به کمال رساندن، در تمام عالم طبیعت قابل مشاهده است.

خدا در بیش از هفتصد آیۀ قرآن مجید، ما را به نگاه به این حقیقت در عالم طبیعت دعوت کرده است.

تدبر در طبیعت

نمونه از این آیات:

«إِنَّ اللّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی»(1)

خدا شکافندۀ تمام دانه ها و همۀ هسته ها است.

همین جمله ای که یک خط نیز نمی شود، آیۀ خیلی مهمی است. گسترۀ این آیه، کل کرۀ زمین، حتی دریاها را می گیرد، چون این آیه تنها مربوط به موجودات

ص:221


1- انعام (6):95؛ «بی تردید خدا شکافندۀ دانه و هسته است.»

خشکی نیست.

شما ملاحظه کنید که پروردگار عالم در کرۀ زمین، در اعماق دریاها و گاهی روی سطح دریا، با شکافتن دانه و هسته هایی مانند هستۀ هلو، بادام و گردو، در رشد، شکل، طول، عرض، حجم و بهره دادن این هسته، چه می کند؟

مگر می شود این مسأله را موشکافی کرد؟ گردوی چند گرمی را در دل خاک پنهان می کنند، پروردگار عالم آن را می شکافد، بعد از شکافتن آن را هدایت می کند که از یک طرف به عنوان ریشه به دل زمین برود، چقدر و به چه صورت رشد کند که بعد درخت گردویی با آن همه شاخ و برگ را این ریشه بتواند روی خودش نگاه دارد و نیافتد.

چگونه باید ریشۀ خود را پخش کند؟ این ریشه چه کار فیزیکی می کند که چندین سال، تنۀ به این سنگینی را با این همه شاخ و برگ، مستقیم نگاه دارد؟ بعد از طرفی دیگر نیز نوک ریشه ها را به منابع آبی و خاکی اتصال می دهد. بین نوک ریشه و منابع آبی و خاکی را چنان آشتی می دهد که به تناسب تنه، برگ، درون تنه، شاخه ها، شاخک ها، پیوندها، آوندها، برگ ها، این نوک ریشه، آب و غذا را از زمین بگیرد و چنان بالا بدهد که به آخرین برگ ها نیز برسد. این چه موتوری است؟

این موتور پانصد سال پیچ و مهره اش خراب و خشک نمی شود، روغن کاری و مکانیک نمی خواهد، باز و بسته کردن و لوازم یدکی نمی خواهد. این کار شکافتن هسته است؛ یعنی هستۀ گردو را در زیر خاکِ تاریکی قرار بده، به خدا بسپار بعد ببین که خدا آن را چگونه رشد و پرورش می دهد.

دانه ای گندم را در خاک پنهان کن، چند ماه بعد بیا ببین، از آن یک دانه، ریشه، ساقه و خوشه و در هر خوشه، صدها عدد گندم می توانید برداشت می کنید. اگر اصلاح علمی شود، دانه ای گندم بعد از چند ماه به سه هزار عدد گندم تبدیل می شود. چنان که دارند انجام می دهند.

ص:222

مگر دانۀ گوجه فرنگی چقدر حجم و وزن دارد؟ این دانه های ریز را در هر ترازویی بگذارید، ترازو را تکان نمی دهد. کشور ژاپن اصلاح بذر کرده است، که از یکی از این دانه های ریز، شانزده هزار گوجه فرنگی گرفته است.

جلوۀ تربیتی خدا در عالم حیوانات

کار تربیتی او در حیوانات، چگونه و با چند جلسه باید مطرح شود؟ چند نوع حیوان داریم؟ حداقل تا کنون، چند نوع حیوان کشف کرده اند؟ بعضی از حیوانات که سه هزار نوع از جنس خودشان دارند.

موریانه در بیابان ها خانه اش دوازده طبقه است. درب خانه اش در طبقۀ دوازدهم است و هر طبقه ای مخصوص به یک کاری است. اشتباه نیز نمی کنند.

مورچگان، زنبورها، شته ها، لک لک ها، کلاغ ها، در ساختمان سازی، در امنیت ساختمانی، در محافظ گذاشتن برای ساختمان خود، در تربیت فرزندان، در تمام این ها، جلوۀ تربیتی خدا دیده می شود.

تربیت رحیمانه خدا نسبت به بندگان

حرف خدا این است:

من که تمام دانه ها، هسته ها، حشرات، حیوانات و موجودات غیر از شما را در دامن خودم به این درستی، زیبایی، خوبی و براساس قوانین حکیمانه دارم تربیت می کنم، شما را نیز با همان نگاه رحیمانه و عاشقانه ام تربیت می کنم، تا مافوق تمام موجودات، حتی ملائکه شوید. به شرطی که بخواهید. اگر بگویی نمی خواهم، صد و بیست و چهار هزار نفر را به دنبال تو می فرستم که بعضی از آنان نهصد و پنجاه سال با تو حرف بزنند و فقط بگویند: بخواه، نگو نمی خواهم.

اگر هسته ها، دانه ها، درخت ها، گوسفندها و دیگر موجودات می گفتند

ص:223

نمی خواهیم، تو لقمه ای غذا نداشتی که بخوری. تمام این نعمت ها برای این است که تمام موجودات دیگر گفتند: می خواهیم و تربیت تو را قبول می کنیم. هیچ کدام نه نگفتند. فقط تو جنس دو پا هستی که می گویی: نمی خواهم.

اختیاری بودن سعادت و شقاوت

چند نفر از جنس دو پا می گویند نمی خواهیم؟ قرآن می گوید: اکثر آنها.

حضرت نوح علیه السلام وقتی سوار کشتی شد «وَ مَنْ آمَنَ معه یعنی کسانی که گفتند:

می خواهیم، بعد از نهصد سال، هشتاد و سه نفر از کل آن منطقه بر کشتی سوار شدند.

سی هزار نفر در کربلا، هشت روز به آنها گفتند بخواهید، گفتند نمی خواهیم، از این همه، سه نفر گفتند می خواهیم. یکی حرّ بن یزید بود، دومی سعد بن حارث انصاری بود، سومی نیز برادر او، ابوالحتوف بن حارث انصاری بود که نیم ساعت مانده به شهادت ابی عبدالله علیه السلام گفت می خواهم.

حال آن کسانی که می گویند تربیت تو را نمی خواهیم، بشمارم: هر چه زن و دختر بد حجاب هستند، اهل زنا، رباخور، رشوه گیر، دزد، معتاد و هر کسی که رابطۀ نامشروع دارد. پس چند نفر گفتند می خواهیم؟

شما و امثال شما خواستید، اما چقدر؟ متدین هستیم، ولی متدین بیمار، ضعیف و ناتوان، چون بیماری و ناتوانی خود را بیشتر بر سر مسائل پولیِ با خدا نشان می دهیم. آنجا می لغزیم؛ یعنی نمی خواهیم.

دریافت عجیب سهم امام

حدود سیصد سال قبل، یکی از مریدان مرحوم آیت الله العظمی کلباسی در اصفهان به ایشان گفت: سی سال است که به خودم دارم فشار می آورم که این سهم

ص:224

امامی که قرآن در سورۀ انفال گفته است و همه مراجع تقلید نیز براساس آن فتوا داده اند، بپردازم، ولی هنوز نتوانستم به خود بقبولانم و بدهم؛ یعنی سی سال است که مال مخلوط به حرام دارم می خورم.

گفت: آقا! امسال دیگر آماده شدم تا بدهم، ولی این گونه که شما پنج شنبه برای صرف ناهار به خانۀ ما بیایید، دو سه نفر از مریدان قدرتمند و شجاع خود را نیز بیاورید، با مقداری طناب. صندوق پول من در فلان قسمت خانه است، صندوقچه را بیاورید. اگر دیدید من عکس العمل نشان دادم، دست و پایم را ببندید، سرمایۀ من این مقدار است، شما یک پنجم آن را بردارید و ببرید.

پنج شنبه آیت الله العظمی کلباسی آمدند و ناهار خوردند. گفت: صندوق را بیاورید و سهم امام را بردارید. گفت: چه سهم امامی؟ من در بازار جان کندم، شما پول را ببرید؟ گفت: پول را خدا می خواهد. دست و پای او را ببندید.

خواباندند و او را طناب پیچ کردند. فریاد می زد که من راضی نیستم، شما چه روحانی ای هستید؟ چرا دست به مال مردم می برید؟ گفت: حساب کنید، برداریم و برویم. پول ها را برداشتند و بردند.

فردای آن روز به مسجد آمد و گفت: خدا پدر شما را بیامرزد که مرا راحت کردید. اگر به زور دست و پا بستن از ما نمی گرفتید، مگر ما می دادیم؟ به جهنم رفته بودیم.

خواستن، شرط دریافت سود ابدی

به آیه ای در سورۀ مبارکۀ یونس توجه کنید، چقدر این آیه عالی است. محبوب ازل و ابد دارد حرف می زند. آن کسی که نگاه تربیتی به کل عالم دارد و به ما بیشتر، او دارد حرف می زند. می خواهید یا نمی خواهید؟ باز هم از هر ده نفر مرد و زن امروز جهان، هشت نفر می گویند نمی خواهیم. ای کاش فقط نمی خواستند،

ص:225

پیغمبر صلی الله علیه و آله را مسخره نیز می کنند، کاریکاتور ایشان را می کشند. میلیاردها تومان به کشور آنها ضرر می خورد، بعد از ضرر می آیند می گویند: این کاریکاتورها را امسال در کتاب درسی چاپ می کنیم. یعنی ما را نابود هم بکنید، ما باید با پیغمبران بجنگیم. جنس ما را یک میلیارد مسلمان نخریدند نخرند، نهایت این است که ما نابود می شویم، برای ما بهتر است، بگذار ما نابود شویم، اما به پیغمبر صلی الله علیه و آله فحش بدهیم. این جنس دو پا است.

خدا حرف می زند، اما گوشی می خواهد که این حرف ها را مانند حضرت موسی علیه السلام بگیرد. من دلم می خواست که تک تک مردم ایران قرآن را می فهمیدند.

اوایل سورۀ طه را نگاه کنید!(1) وقتی خدا با حضرت موسی علیه السلام حرف می زند، شما ببینید او با شنیدن کلام خدا چه حالی شده است. کسی می تواند حال حضرت موسی علیه السلام را درک کند؟

به حضرت سید الشهداء علیه السلام عرض کرد:

من غصۀ بزرگی دارم. امام علیه السلام فرمودند: آن غصه چیست؟ گفت: نماز شبم که تمام می شود و فجر صادق می دمد و مؤذن «الله اکبر» اذان صبح را می گوید، من می خواهم دق کنم. قلبم می خواهد بایستد. یابن رسول الله! چرا من این گونه هستم؟

حضرت می فرماید:

جلسۀ خصوصی هر کسی با محبوبش تمام شود، همین حال را دارد. تو را چون راه می دهند که وقتی مجلس تمام می شود، این حال به تو دست می دهد.(2) آفرین به سعدی که زیبا می سراید:

اگر لذت ترک لذت بدانی دگر شهوت نفس لذت نخوانی(3)

«یا أَیُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدیً

ص:226


1- اشاره به سوره طه آیات 11-14؛ ««فَلَمّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسی * إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً * وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحی * إِنَّنِی أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی »: پس چون به آن آتش رسید، ندا داده شد: ای موسی! * به یقین این منم پروردگار تو، پس کفش خود را از پایت بیفکن؛ زیرا تو در وادی مقدس طوی هستی. * و من تو را [به پیامبری] برگزیدم، پس به آنچه وحی می شود، گوش فرا دار. * همانا! من خدایم که جز من معبودی نیست، پس مرا بپرست و نماز را برای یاد من برپا دار.»
2- برای اصل داستان مستندی پیدا نشد، از این رو روایاتی در فضیلت نماز شب آوردیم: بحار الأنوار: 340/79، باب 5، حدیث 16، «تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ قَالَ دُلُوکُهَا زَوَالُهَا وَ غَسَقُ اللَّیْلِ انْتِصَافُهُ وَ قُرْآنُ الْفَجْرِ صَلَاةُ الْغَدَاةِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً قَالَ تَشْهَدُهُ مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ وَ مَلَائِکَةُ النَّهَارِ ثُمَّ قَالَ وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ قَالَ صَلَاةُ اللَّیْلِ وَ قَالَ سَبَبُ النُّورِ فِی الْقِیَامَةِ الصَّلَاةُ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ.» من لایحضره الفقیه: 471/1، حدیث 1360؛ «نَزَلَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ یَا جَبْرَئِیلُ عِظْنِی فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ وَ أَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّکَ مُفَارِقُهُ وَ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مُلَاقِیهِ شَرَفُ الْمُؤْمِنِ صَلَاتُهُ بِاللَّیْلِ وَ عِزُّهُ کَفُّ الْأَذَی عَنِ النَّاسِ.» من لایحضره الفقیه: 471/1، حدیث 1361؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثَلَاثَةً التَّهَجُّدَ بِاللَّیْلِ وَ إِفْطَارَ الصَّائِمِ وَ لِقَاءَ الْإِخْوَانِ.» من لایحضره الفقیه: 473/1، حدیث 1365؛ «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام یَقُومُ النَّاسُ مِنْ فُرُشِهِمْ عَلَی ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ صِنْفٍ لَهُ وَ لَاعَلَیْهِ وَ صِنْفٍ عَلَیْهِ وَ لَالَهُ وَ صِنْفٍ لَاعَلَیْهِ وَ لَالَهُ فَأَمَّا الصِّنْفُ الَّذِی لَهُ وَ لَاعَلَیْهِ فَیَقُومُ مِنْ مَنَامِهِ فَیَتَوَضَّأُ وَ یُصَلِّی وَ یَذْکُرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَذَلِکَ الَّذِی لَهُ وَ لَاعَلَیْهِ وَ أَمَّا الصِّنْفُ الثَّانِی فَلَمْ یَزَلْ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَذَلِکَ الَّذِی عَلَیْهِ وَ لَالَهُ وَ أَمَّا الصِّنْفُ الثَّالِثُ فَلَمْ یَزَلْ نَائِماً حَتَّی أَصْبَحَ فَذَلِکَ الَّذِی لَاعَلَیْهِ وَ لَالَهُ.»
3- سعدی شیرازی

وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»(1)

این «کُمْ» یعنی تک تک شما، یعنی با همه دارد حرف می زند. گاهی می فرماید:

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ » اینجا با یک نفر دارد حرف می زند. اما در این آیه با تک تک مردم تا روز قیامت حرف می زند؛ یعنی کل مردم جهان.

من چنین نگاهی به شما دارم، که با دوا دادن به شما، برای درمان دردهای درونی، با راهنمایی کردن به جاده ای که آخرش بهشت است، با نصیب کردن رحمت ویژه ام، این نگاه را به شما دارم، آیا می خواهید؟ از ده نفر، هشت نفر می گویند نمی خواهیم، ما جزء آن دو نفر بودیم، در این دو نفر نیز یکی علیل و بیمار است و یکی خوبی را می خواهد. خوش به حال کسانی که کل خوبی را می خواهند. آنها این خواستن را به عبادت و خدمت تبدیل می کنند و خدا از نظر پاداش، با این ها چه می کند.

نمونه ای از معاملۀ پر سود

نمونه ای که می گویم، نمونۀ کوچکی است:

درب خانه را زدند، امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و درب را باز کردند. گفت: علی جان! تنگ دستم، هیچ چیز ندارم، فقیرم، چه کنم؟ امام مجتبی علیه السلام چهار ساله بودند. حضرت به امام مجتبی علیه السلام فرمود: به مادرت زهرا بگو به این فقیر کمک کند.

گفت: در کل زندگی ما شش درهم بیشتر پول نیست. آن را نیز مادرم گذاشته است تا امروز آرد بخریم و خمیر کنیم و نان خالی بخوریم. فرمود: حسن جان! اخلاق مؤمن این است که نسبت به آنچه که در خزائن آسمان ها و زمین نزد خداست، اطمینان بهتری دارد، تا نسبت به آنچه که نزد خودش است. شش درهم در مقابل خزائن الهی چیست؟ حسن جان! آن را به فقیر بده تا برود.

یعنی ما بعد از پرداخت این شش درهم، نه بی خزانه می مانیم، نه بی تکیه گاه،

ص:227


1- یونس (10):57؛ «ای مردم! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما پند وموعظه ای آمده، و شفاست برای آنچه [ازبیماری های اعتقادی و اخلاقی] در سینه هاست، و سراسر هدایت و رحمتی است برای مؤمنان.»

و نه بی نگاه رحمانیت. امام مجتبی علیه السلام نزد مادر آمد و گفت: پدر می گوید: هر چه داریم بده تا به این فقیر کمک کنیم.

زهرای مرضیه علیها السلام که نگاه تربیتی خدا را با همۀ وجود خواسته است، کل شش درهم را به حضرت مجتبی علیه السلام داد و فرمود: با محبت و مهربانی ببر و به آن مستحق بده. ما امشب آب می خوریم و گرسنه می خوابیم.

این کلاس، کلاس ایثار است که غیر از کلاس انفاق است، چون کلاس انفاق این است که اگر صد تومان دارم، پنجاه تومان آن را به مستحق بدهم. معلوم می شود که می خواهمِ من، می خواهمِ بیمار است.

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز گرسنه بیرون آمد. شخص عربی شتری را داشت به قصد فروش می راند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: قیمت آن چند است؟ گفت: صد و چهل درهم. امام فرمود: آیا نسیه می دهی؟ چند روز دیگر پول تو را می دهم. گفت: بله، عیبی ندارد.

معامله انجام گرفت که هشت روز دیگر حضرت پول این شتر را بدهد. فروشنده رفت. امیرالمؤمنین علیه السلام مهار شتر را گرفت و در یک مکانی شتر را نگه داشت. عربی آمد رد بشود، شتر را برانداز کرد، حضرت فرمود: می خری؟ گفت: آری علی جان! فرمود: دویست درهم. گفت: پول آن را نقد دارم. پول را داد، شتر را گرفت.

حضرت به دنبال فروشندۀ اول رفت و فرمود: این صد و چهل درهم پول شما.

شصت درهم را به خانه آورد.

حضرت زهرا علیها السلام فرمود: علی جان! پول ها را از کجا آوردی؟ فرمود: خدایی که این آیه به پدر شما نازل کرده است، این پول نشانۀ راست بودن آن آیه است:

«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(1)

اگر شما تربیت یافتگان من، یک خوبی بیاورید، من ده برابر بر شما

ص:228


1- انعام (6):160؛ «هر کس کار نیک بیاورد، پاداشش ده برابر آن است.»

برمی گردانم.

فاطمه جان! ما شش درهم به مستحق دادیم، همین امروز ده برابر آن برگشت.(1) این شش درهم هزینه کردن در راه خدا است. اگر همۀ عمر حسنه شود و در راه خدا هزینه شود، چه برگشتی خواهد داشت؟ دیگر انسان از محاسبۀ آن مات و مبهوت می شود.

اگر فکر دل زاری نکردی به عمر خویشتن کاری نکردی

کسی در سایۀ لطفت نیاسود به عمرت کار دیواری نکردی

نچینی گل ز باغ زندگانی گر از پایی برون خواری نکردی

تو را از روز آزادی چه حاصل که رحمی بر گرفتاری نکردی

شدی مغرور روز روشنی چند دگر فکر شب تاری نکردی

سزاوار تو باشد حق پرستی چرا کار سزاواری نکردی(2)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:229


1- مروج الذهب، نشر دار القلم، بیروت: 451/2؛ «و وقف عَلَی عَلِیٍّ، سائل، فقال للحسن: قل لأمک تدفع إلیه درهماً، فقال: إنَّما عندنا ستة دراهم للدقیق، فقال علی: لایکون المؤمن مؤمناً حتی یکون بما فی ید اللّه أوْثَقَ منه بما فی یده، ثم أمر للسائل بالستة الدراهم کلها، فما برح علیّ رضی الله عنه حتی مر به رجل یقود بعیراً؛ فاشتراه منه بمائة و أربعین درهماً و أنسأ أجَلَه ثمانیة أیام، فلم یحلَّ أجله حتی مر به رجل والبعیر معقول فقال: بکم هذا؟ فقال: بمائتی درهم، فقال: قد أخذته، فوزَنَ له الثمن، فدفع علیّ منه مائة و أربعین درهماً للذی ابتاعه منه، و دخل بالستین الباقیة علی فاطمة علیها السلام فسألته: من أین هی؟ فقال هذه تصدیقٌ لما جاء به أبوک صلی الله علیه و آله: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها ».»
2- صابر همدانی

پی نوشت ها

(1) - تکویر (81):28؛ «برای هرکس از شما که بخواهد [در همۀ شؤون زندگی مادی و معنوی] راه مستقیم بپیماید.»

(2) - انعام (6):95؛ «بی تردید خدا شکافندۀ دانه و هسته است.»

(3) - اشاره به سوره طه آیات 11-14؛ ««فَلَمّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسی * إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً * وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحی * إِنَّنِی أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی »: پس چون به آن آتش رسید، ندا داده شد: ای موسی! * به یقین این منم پروردگار تو، پس کفش خود را از پایت بیفکن؛ زیرا تو در وادی مقدس طوی هستی. * و من تو را [به پیامبری] برگزیدم، پس به آنچه وحی می شود، گوش فرا دار. * همانا! من خدایم که جز من معبودی نیست، پس مرا بپرست و نماز را برای یاد من برپا دار.»

(4) - برای اصل داستان مستندی پیدا نشد، از این رو روایاتی در فضیلت نماز شب آوردیم:

بحار الأنوار: 340/79، باب 5، حدیث 16، «تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ قَالَ دُلُوکُهَا زَوَالُهَا وَ غَسَقُ اللَّیْلِ انْتِصَافُهُ وَ قُرْآنُ الْفَجْرِ صَلَاةُ الْغَدَاةِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً قَالَ تَشْهَدُهُ مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ وَ مَلَائِکَةُ النَّهَارِ ثُمَّ قَالَ وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ قَالَ صَلَاةُ اللَّیْلِ وَ قَالَ سَبَبُ النُّورِ فِی الْقِیَامَةِ الصَّلَاةُ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ.»

من لایحضره الفقیه: 471/1، حدیث 1360؛ «نَزَلَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ یَا جَبْرَئِیلُ عِظْنِی فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ وَ أَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّکَ مُفَارِقُهُ وَ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مُلَاقِیهِ شَرَفُ الْمُؤْمِنِ صَلَاتُهُ بِاللَّیْلِ وَ عِزُّهُ کَفُّ الْأَذَی عَنِ النَّاسِ.»

من لایحضره الفقیه: 471/1، حدیث 1361؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثَلَاثَةً التَّهَجُّدَ بِاللَّیْلِ وَ إِفْطَارَ الصَّائِمِ وَ لِقَاءَ الْإِخْوَانِ.»

من لایحضره الفقیه: 473/1، حدیث 1365؛ «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام یَقُومُ النَّاسُ مِنْ فُرُشِهِمْ عَلَی ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ صِنْفٍ لَهُ وَ لَاعَلَیْهِ وَ صِنْفٍ عَلَیْهِ وَ لَالَهُ وَ صِنْفٍ لَاعَلَیْهِ وَ لَالَهُ فَأَمَّا الصِّنْفُ الَّذِی لَهُ وَ لَاعَلَیْهِ فَیَقُومُ مِنْ مَنَامِهِ فَیَتَوَضَّأُ وَ یُصَلِّی وَ یَذْکُرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَذَلِکَ الَّذِی لَهُ وَ لَاعَلَیْهِ وَ أَمَّا الصِّنْفُ الثَّانِی فَلَمْ یَزَلْ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَذَلِکَ الَّذِی عَلَیْهِ وَ لَالَهُ وَ أَمَّا الصِّنْفُ الثَّالِثُ فَلَمْ یَزَلْ نَائِماً حَتَّی أَصْبَحَ فَذَلِکَ الَّذِی لَاعَلَیْهِ وَ لَالَهُ.»

ص:230

(5) - سعدی شیرازی.

(6) - یونس (10):57؛ «ای مردم! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما پند وموعظه ای آمده، و شفاست برای آنچه [ازبیماری های اعتقادی و اخلاقی] در سینه هاست، و سراسر هدایت و رحمتی است برای مؤمنان.»

(7) - انعام (6):160؛ «هر کس کار نیک بیاورد، پاداشش ده برابر آن است.»

(8) - مروج الذهب، نشر دار القلم، بیروت: 451/2؛ «و وقف عَلَی عَلِیٍّ، سائل، فقال للحسن: قل لأمک تدفع إلیه درهماً، فقال: إنَّما عندنا ستة دراهم للدقیق، فقال علی: لایکون المؤمن مؤمناً حتی یکون بما فی ید اللّه أوْثَقَ منه بما فی یده، ثم أمر للسائل بالستة الدراهم کلها، فما برح علیّ رضی الله عنه حتی مر به رجل یقود بعیراً؛ فاشتراه منه بمائة و أربعین درهماً و أنسأ أجَلَه ثمانیة أیام، فلم یحلَّ أجله حتی مر به رجل والبعیر معقول فقال: بکم هذا؟ فقال: بمائتی درهم، فقال: قد أخذته، فوزَنَ له الثمن، فدفع علیّ منه مائة و أربعین درهماً للذی ابتاعه منه، و دخل بالستین الباقیة علی فاطمة علیها السلام فسألته: من أین هی؟ فقال هذه تصدیقٌ لما جاء به أبوک صلی الله علیه و آله: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها ».»

(9) - صابر همدانی.

ص:231

ص:232

15- نگاه رحیمیت (رعایت نظامی خاص در تجارت ابدی)

اشاره

15

قزوین، مسجد النبی دهۀ اول صفر 1384

ص:233

ص:234

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

برای این که سرمایۀ عظیم عمر، به تجارتی تبدیل شود که سود آن ابدی، جاوید و همیشگی باشد، انسان باید نظام خاصی را رعایت کند.

این نظام از چند حقیقت به هم پیوسته تشکیل می شود که بخشی از این پیوستگی، به ارادۀ حضرت حق انجام می گیرد و بخشی نیز بر عهدۀ انسان است.

در رأس سلسلۀ این نظام، وجود مبارک پروردگار عالم قرار دارد که از طریق رحیمیت، نه رحمانیت و ربوبیت، نگاه تربیت، رشد، نموّ و به کمال رساندن انسان را به انسان دارد و این ربوبیت و رحیمیت نیز در کتاب با عظمت قرآن کریم تجلّی و از افق این کتاب طلوع کرده است. در این زمینه آیات اول سورۀ مبارکۀ ابراهیم را باید مورد بررسی قرار داد.

وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

دسترسی به اعماق دریای قرآن، کار سنگینی است و شگفتی هایی که در قرآن هست، قابل شمردن نیست و هرگز این کتاب با گذشت زمان کهنه نخواهد شد.

کجای این کتاب کهنه می شود؟ آیا آنجایی که می فرماید:

«وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» ؟(1)

ص:235


1- انعام (6):152؛ «و به مال یتیم جز به روشی که نیکوتر است، نزدیک نشوید.»

یا در آنجایی که می فرماید:

«لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ» ؟(1) یا در آیۀ شریفه ای که می فرماید:

«أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا» ؟(2) یا در آنجایی که می فرماید:

«إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا» ؟(3) یا در آنجایی که می فرماید:

«وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ» ؟(4) یا در آنجایی که می فرماید:

«وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» ؟(5) یا در آنجایی که می فرماید:

«وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» ؟(6) کتابی که با فطرت مردم برخورد دارد و سراسر علم، دانش، قانون، موعظه، حکمت و بیان آثار و افعال خدا در عالم طبیعت است، کجا کهنه می شود؟ هنوز با این همه پیشرفت دانش، قرآن مطالب کشف نشده و ناشناختۀ زیادی دارد. کجا می شود همۀ حقایقِ در تک تک آیات قرآن مجید را توضیح داد.

نگاه رحیمیّۀ حق و تبدیل انسان به شجرۀ طیّبه

به بحث نگاه رحیمیّه و ربوبیّۀ خدا به تربیت انسان برگردیم. معنای نگاه رحیمیه این است که خداوند متعال عاشق رشد نهال وجود انسان، در این باغ آفرینش است

ص:236


1- بقره (2):188؛ «و اموالتان را در میان خود به باطل و ناحق مخورید.»
2- بقره (2):275؛ «در حالی که خدا خرید و فروش را حلال، و ربا را حرام کرده است.»
3- انعام (6):152؛ «هنگامی که سخن گویید، عدالت ورزید.»
4- انعام (6):152؛ «پیمانه و ترازو را بر اساس عدالت و انصاف کامل و تمام بدهید.»
5- بقره (2):83؛ «و به پدر و مادر... نیکی کنید.»
6- آل عمران (3):104؛ «به کار شایسته و پسندیده وادارند، و از کار ناپسند و زشت بازدارند.»

و - به تعبیر پروردگار در سورۀ مبارکۀ ابراهیم علیه السلام دوست دارد این انسان - تبدیل به شجرۀ طیبه شود. شجرۀ طیبه ای که بر چهار اصل استوار است. (که خود این چهار اصل چگونه از متن آیه در می آید، داستان دیگری است که بحث سنگینی را می طلبد.)

انسان بر اساس تبدیل شدن به شجرۀ طیبه، و تنه و میوۀ این درخت و نیروی شگفت احساس در این درخت، با رحیمیت و ربوبیت پروردگار به جایی می رسد که حقایق را می تواند حسّ کند و در حسّ کردن خود اشتباه نکند؛ یعنی در کنعان بنشیند، در حالی که پروردگار عالم آشکارا چیزی به او خبر نداده، از همان روزی که حضرت یوسف علیه السلام را به چاه انداختند، خدا حادثه را از حضرت یعقوب علیه السلام پوشیده نگاه داشت، که اگر خبر دار شده بود، سریع طنابی برمی داشت و سوار بر اسب تیزپا، به همان صحرای اطراف کنعان می رفت و چاه را نیز می شناخت و فرزندش را از چاه در می آورد. پدر خبر دار که هیچ وقت بی تفاوت نمی شود.

پس این که حضرت یعقوب علیه السلام از خانه بیرون نیامد و به دنبال فرزندش نرفت، به این دلیل است که خدا داستان را از او پنهان نگهداشته بود و اگر خبردار می شد که محبوبش در مصر است، اگر با اسب تیز رو می خواست برود، امام سجاد علیه السلام می فرماید: حدود هجده شبانه روز طول می کشید تا این مسیر را برود. (1) پیامبری متین، با وقار و با عظمت بلند می شد و به مصر می رفت، عزیز مصر را می دید و به او می گفت: این برده ای که خریده ای، برده نیست، او آزاد است و پسر من است و من یعقوب، پسر حضرت اسحاق و نوه حضرت ابراهیم علیهما السلام هستم. فرزندم را بده تا ببرم. معلوم می شود به او خبر ندادند و نمی دانست که کجاست.

اما همین شجرۀ طیبۀ حضرت یعقوب علیه السلام است که بعد از سی سال به فرزندانش می فرماید:

«اِذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا»(2)

ص:237


1- بحار الأنوار: 275/12، باب 9، حدیث 48؛ «قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَقُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع... کَمْ کَانَ بَیْنَ مَنْزِلِ یَعْقُوبَ یَوْمَئِذٍ وَ بَیْنَ مِصْرَ فَقَالَ مَسِیرَةَ اثْنَیْ عَشَرَ یَوْما.» تفسیر العیاشی: 172/2، حدیث 16؛ «قال أبو حمزة قلت لعلی بن الحسین... فکم کان بین منزل یعقوب یومئذ و بین مصر، قال مسیرة ثمانیة عشر یوما.»
2- یوسف (12):87؛ «بروید آن گاه از یوسف و برادرش جستجو کنید.»

نه «تَجَسَّسُوا »، چون تجسس حرام است. این که من پروندۀ مردم را بیابم و بفهمم که او چه کاره بوده، خصوصاً برای سوء استفاده کردن، تجسس در مورد مسائل منفی است که از گذشته و حالِ کسی جستجو کند. این اشتباه را گاهی جوان ها در همان اوایل زندگی دارند، که زندگی آنها را به باد می دهد و به طلاق می کشاند. این کارِ حرامی است.(1) حضرت یوسف علیه السلام سی سال دور بود و خدا به حضرت یعقوب علیه السلام هیچ خبری نداده بود، ولی به خاطر شجرۀ طیبه ای که یکی از چهار ویژگیش احساس حقایق است، سی سال به زنده بودنش امید دارد و امید او نیز درست بود. فقط حس می کند که این گوهر او را از دنیا بیرون نبرده اند و هست. درست احساس می کند.

لذا می فرماید:

«اِذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ»

بروید و این گوهر مرا بیابید! ده فرزند ایشان که از اتاق بیرون آمدند، به یکدیگر گفتند: فراق یوسف و پیری او را دیوانه کرده، عقل خود را از دست داده است.

یوسف سی سال قبل در ته چاه افتاد، تا کنون پوسیده و استخوان هایش خاک شده است. پیغمبر خدا، نوۀ حضرت ابراهیم علیه السلام را دیوانه و کم عقل می دانستند.

اگر آنها نیز تربیت کامل حضرت حق را قبول کرده بودند، اصلاً یوسفی در چاه نمی افتاد. آنها نیز می توانستند حقایق را احساس کنند. تفاوت این پدر با ده فرزندش در همین پذیرش بود. بعد فهمیدند که این احساسی که پدر داشت، صد در صد درست بود و یوسف را درست حس می کرد.

ثمرۀ قبول نگاه ربوبی حضرت حق

شجرۀ طیبه این چهار ویژگی را که تحقق تربیت الهی در وجود انسان است، دارد

ص:238


1- الکافی: 354/2، حدیث 2؛ «أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا مَعْشَرَ مَنْ أَسْلَمَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یُخْلِصِ الْإِیمَانَ إِلَی قَلْبِهِ لَاتَذُمُّوا الْمُسْلِمِینَ وَ لَاتَتَبَّعُوا عَوْرَاتِهِمْ فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَاتِهِمْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ تَعَالَی عَوْرَتَهُ یَفْضَحْهُ وَ لَوْ فِی بَیْتِهِ.» الکافی: 355/2، حدیث 3؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ إِنَّ أَقْرَبَ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ إِلَی الْکُفْرِ أَنْ یُوَاخِیَ الرَّجُلُ الرَّجُلَ عَلَی الدِّینِ فَیُحْصِیَ عَلَیْهِ عَثَرَاتِهِ وَ زَلَّاتِهِ لِیُعَنِّفَهُ بِهَا یَوْماً مَا.» الکافی: 355/2، حدیث 4؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا مَعْشَرَ مَنْ أَسْلَمَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یُسْلِمْ بِقَلْبِهِ لَاتَتَبَّعُوا عَثَرَاتِ الْمُسْلِمِینَ فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ الْمُسْلِمِینَ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ یَفْضَحْهُ.» بحار الأنوار: 252/72، باب 66، حدیث 28؛ «قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِیَّاکُمْ وَ الظَّنَّ فَإِنَّ الظَّنَّ أَکْذَبُ الْکَذِبِ وَ کُونُوا إِخْوَاناً فِی اللَّهِ کَمَا أَمَرَکُمُ اللَّهُ لَاتَتَنَافَرُوا وَ لَاتَجَسَّسُوا وَ لَاتَتَفَاحَشُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ لَاتَتَبَاغَوْا وَ لَاتَتَبَاغَضُوا وَ لَاتَتَدَابَرُوا وَ لَاتَتَحَاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ الْیَابِسَ.»

و هر کسی که در باغ این عالم، نهال وجودش از تربیت الهی بیرون باشد، هیچ رشدی نمی کند، مگر رشد استخوان و گوشت و وزن. یعنی روزی نطفۀ نیم گرمی بوده، اکنون نیز همان نطفه باد کرده و هشتاد کیلو شده است. چیز دیگری نیست.

حکمای الهی بی تربیت ها را نطفۀ باد کرده می گویند و هیچ اسم دیگری روی آنها نمی گذارند. آن کسانی که اهل نگاه هستند، چشم دارند و این حسّ ملکوتی را دارند، هیچ حرف دیگری دربارۀ بی تربیت ها نمی توانند بزنند. واقعاً چه بگویند؟ جز نطفۀ باد کرده ای که شصت سال قبل نیم گرم بوده، اما اکنون با اضافه کردن خوراکی ها، این نطفه هشتاد کیلو شده؟ اما آن کسی که در این باغ که باغبانش خداست، مگر می شود برای او قیمت تعیین کرد؟ چه کسی می تواند قیمت تعیین کند؟

شخص زرتشتی اهل ایران را این باغبان - البته با پذیرش و قبول خودش - به جایی می رساند که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وقتی می خواهند از او تعریف کنند، می فرماید:

«سَلمانُ بَحرٌ لا یُنزَفُ وَ کَنزٌ لا یَنفَد»(1)

سلمان دریایی است که تمام نشده و گنجی است که نابود نمی شود. این سود قبول نگاه ربوبیت و رحیمیت پروردگار است.

عشق، اساس خلقت انسان

خدا عاشق انسان است. شخصیت هایی چون ابن سینا،(2) صدرالمتألهین شیرازی،(3) مرحوم آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی،(4) کسانی که من دیدگاه آنان را در این زمینه دیدم - این حکیم الهی، حکیم آیت الله سید ابوالحسن قزوینی که باید او را به کرۀ زمین معرفی می کردند و به اندازۀ ملاصدرا و بلکه بیشتر

ص:239


1- بحار الأنوار: 348/22، باب 10، حدیث 64.
2- شیخ الرئیس، حجه الحق، شرف الملک، امام الحکماء، ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسن معروف به ابن سینا متولد 370 - متوفی 428 ه. ق می باشد. پدر او از مردم بلخ و مادرش ستاره از اهل افشنه نزدیک بخارا بود. وی در بخارا کسب علم کرد و در ده سالگی قرآن را از بر نمود و نزد ابوعبدالله ناتلی منطق و هندسه و نجوم آموخت. و پایه وی از استاد درگذشت، از آن پس به تعقیب علوم طبیعی و ماوراء الطبیعه و طب پرداخت. آثار فارابی فکر ابن سینا را به خود جلب کرد و مشوق او در مطالعه آثار فلسفی گردید وی در عنوان شباب نوح بن منصور پادشاه سامانی را معالجه کرد و از کتابخانه گرانبها او بهره ها برد. ابن سینا بخارا را ترک گفت و به گرگانج شتافت و از آنجا به حکم ضرورت به خراسان و سپس به گرگان و ری و همدان و اصفهان شد. و آثار ذی قیمت خویش را در این سفرها تحریر کرد. شیخ در همدان به وزرات شمس الدوله رسید و سالهای اخیر عمر را در اصفهان در حمایت علاء الدوله کاکویه گذرانید. و در سفری که همراه امیر مزبور به همدان می شد در راه مریض گردید و در همدان درگذشت و آرامگاه او را در آنجا برپا داشته اند. تالیفات ابن سینا همواره مورد توجه بوده و شروح متعددی بر آنها نوشته اند و بسیاری از آنها نیز به زبانهای غربی ترجمه شده است. آثار مهم ابن سینا: کتاب الشفاء، کتاب القانون فی الطب، کتاب اشارات، کتاب النجاه و دانشنامه علائی به فارسی و غیره است. فرهنگ فارسی، (اعلام)؛ محمد معین: 85/5.
3- محمد فرزند ابراهیم بن یحیی شیرازی ملقب به صدر الدین و صدرالمتالهین معروف به صدرا و ملاصدرا از اکابر فلاسفه و حکمای اسلامی قرن یازدهم هجری است. وی علاوه برتبحر درکلام و فلسفه، در حدیث و تفسیر قرآن نیز بارع بود. صدرا نزد شیخ بهایی و میرداماد و میرفندرسکی تلمذ کرد و جمعی از بزرگان فلسفه و حدیث نزد وی به تحصیل اشتغال داشتند از آن جمله مرحوم ملا محسن فیض کاشانی و ملا عبد الرزاق فیاض لاهیجانی است. تالیفات و رساله های بسیاری از ایشان منتشر گردیده است؛ از آنها اسرارالآیات و انوار البینات است. ملاصدرا هفت بار پیاده به حج رفت و بار هفتم به سال 1050 هجری در بصره در گذشت و آنجا مدفون گشت.
4- میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی؛ «متولد 1268-1353 ش.» از اعاظم حکماء و فقها و دانشمندان طراز اول جهان تشیع درنیم قرن اخیر بود. اسلامی به شمار می آمد. فرزند مرحوم سید ابراهیم، تا سه قرن از اجدادی بزرگوار و فقیه و دانشمند برخوردار بود. وی در دوران صباوت در مدرسه صالحیه قزوین به فرا گرفتن مقدمات و ادبیات عرب از صرف و نحو و بلاغت و سطوح فقهی و اصولی و کلامی و منطق پرداخت؛ تا آنگاه که در نزد مرحوم حاج ملاعلی طارمی و ملاعلی اکبر تاکستانی معروف به سیاه دهنی به خواندن علوم معقول و منقول آغاز کرد، در سال 1333 ق عازم تهران گردید و به مجلس درس آیه الله حاج شیخ مسیح طالقانی در اصول و میرزا عبدالنبی نوری در فقه راه یافت و از محضر سیدمحمد تنکابنی و آقاشیخ محمدرضا نوری خارج سطوح را به پایان رساند و علوم فلسفی و حکمی و عرفانی و ریاضیات را از محضر بزرگان دیگر استفاده نمود. در سال 1340 با تاسیس حوزه علمیه در قم به درس خارج مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبد الکریم یزدی حاضر شد و به تدریس فقه و اصول و اسفار اربعه و شرح منظومه سبزواری پرداخت. در سال 1348 به قزوین بازگشت و با اجازات صریحه در اجتهاد و حرمت تقلید در مسجد سلطانی قزوین علاوه بر تدریس علوم منقول و معقول، به حل و عقد امور مسلمین و مرجعیت خواص و عوام پرداخت. وی شاگردان و تالیفات بسیاری در علوم مختلف به حوزه علمیه تقدیم نمود. ایشان پس ازیک دوره بیماری در نیمه شب دیماه سال 1353 ش در سن 85 سالگی رحلت نمود. و در آستانه کریمه حضرت معصومه علیه السلام قم دفن گردید. دایرة المعارف تشیع: 299/8-300.

برای او مایه خرج می کردند و باید زودتر از هر مجسمه ای، مجسمۀ او را در این شهر قرار می دادند. اما چه فایده که ما ارزیاب حقایق، کم داریم - شخصیت هایی که حکیمانه استدلال کرده و ثابت می کنند که چون خدا عاشق انسان بوده، او را آفریده است.

این نگاه رحیمیت و مهر است. عاشق بوده که خاک مرده را به موجودی به نام انسان تبدیل کند. اساس خلقت انسان، عشق است. این مطلب ثابت شده است.

حال عاشق، مشتی خاک را به موجود زنده تبدیل کرده است، آن هم عشق رحیمیتی، نه عشق رحمانیتی؛ با عشق رحمانیتی حیوانات را درست می کند و آنها را نیز تأمین می کند، اما با عشق رحیمیتی انسان را آفریده است، یعنی ارتباط ویژه ای بین او و انسان هست و چون این عاشق، این موجود را براساس عشق رحیمی آفریده، این نهال در این باغ را به شجره طیبه تبدیل می کند. البته هر کس نخواهد، نطفۀ باد کرده می شود که در پایان این آیات آمده است که نگاه خدا به این نطفه های باد کرده چیست؟ و حرکات چنین افرادی بر چه اساسی است؟

شناخت سه حقیقت؛ خدا، قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله

در نگاه تربیتی، اولین آیه در سورۀ ابراهیم علیه السلام است. بعد از «بِسْمِ اللّهِ » جالب این است که آیات، با رحمانیت و رحیمیت شروع می شود. این افق طلوع نگاه تربیتی خدا در قرآن است.

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ»(1)

اینجا سه مسأله مطرح است؛ خدای نازل کننده، قرآن نازل شده، وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله شخصی که بر او نازل شده است. حال باید با عینک دعای جوشن کبیر نگاهی به خدا انداخت که خدا کیست که می گوید: من این کتاب را نازل کردم؟

ص:240


1- ابراهیم (14):1؛ «[این] کتابی است که آن را بر تو نازل کردیم.»

قرآن، طلوع «علم الله» است. این را چگونه می شود فهمید؟ در آنجا که علم محدود نیست. علم در آنجا، عین خود ذات است و خود ذات او نیز بی نهایت است، پس قرآن، طلوع علم بی نهایت پروردگار است. این علم گسترده را که قرآن است، کجا جا بدهد؟ ظرف این علم در این دنیا، کجاست؟

خداوند حکیم صریحاً در قرآن می گوید:

این کتاب که علم بی پایان و افق طلوع علم پروردگار است، این سفرۀ گسترده ای که ابتدا و انتهایش برای کسی معلوم نیست و تمام آفرینش را احاطه کرده است:

«بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ»(1)

این را در کجا جا داده است؟ در قرآن می گوید: قرآن را در قلب حضرت محمد صلی الله علیه و آله جا داده است. صریح قرآن است:

«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلی قَلْبِکَ»(2)

نه این که قرآن را در گوش تو جا داده باشم و تو حفظ کنی و بعد با زبان بگویی، بلکه تمام این علم را در این ظرف قرار داده ام. این قلب، چه قلبی است؟

در سورۀ حشر می فرماید:

«لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ»(3)

تمام هستی معنوی را در این قلب جا داده است، عظمت ظرف چه مقدار است؟ البته که چنین ظرفی در دنیا باید این همه حسود داشته باشد؛ صهیونیسم، کمونیسم، امپریالیسم. باید میلیارد میلیارد حسود داشته باشد. اگر حسود در این عالم نبود، همه قرآن و معلمی او را پذیرفته بودند. خدا کیست؟ قرآن چیست؟ پیغمبر دارای چه جایگاهی است؟

ص:241


1- بقره (2):29: «و او [به قوانین و محاسباتِ] همه چیز داناست.»
2- شعراء (26):193-194؛ «که روح الامین آن را نازل کرده است، * بر قلب تو»
3- حشر (59):21؛ «اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم، قطعاً آن را از ترس خدا فروتن و از هم پاشیده می دیدی.»

لزوم اهتمام به معرفت یابی

نخست باید خدا را با این دعای جوشن کبیر نگاه کرد، دعایی که مرسوم شده در ماه رمضان می خوانند، اما بهتر این بود که به جای این که در سه شب احیاء، جوشن کبیر بخوانند، عالمی را می آوردند که یک بندِ ده قسمتی آن را به مردم توضیح می داد که بفهمند خدا کیست. با این الفاظ عربی خشک که نمی توان خدا را شناخت.

باید خدا را که نازل کنندۀ قرآن است، شناخت. باید قرآن را که نازل شده، شناخت؛ این چیست که پروردگار عالم آن را از عمق علم خود آشکار کرده است؟ این واقعاً یک مشت الفاظ عربی است؟ یا علم، حکمت، فلسفه، حقیقت خالص است؟ تکوین، تشریع، دنیا و آخرت است. قرآن را باید شناخت و ظرف آن - قلب پیامبر صلی الله علیه و آله - را باید شناخت که این قرآن به چه کسی نازل شد و او کیست؟

شناخت پیامبر صلی الله علیه و آله از طریق امیرالمؤمنین علیه السلام

ما اگر بخواهیم پیغمبر صلی الله علیه و آله را بشناسیم، هزاران جاده را باید طی کنیم که من تنها یک جادۀ آن را می گویم. این قدر بدانید که پیغمبر صلی الله علیه و آله از نظر عقل، علم، ادب، تربیت، کمال شخصیتی است که حاصلی مانند علی بن ابی طالب علیه السلام ساخته است. ساختن علی علیه السلام کار یک نفر در این عالم بوده، آن هم فقط پیامبر صلی الله علیه و آله، اگر کس دیگری می توانست، خدا علی علیه السلام را به دست او می داد. هیچ سازنده ای از زمان آدم علیه السلام تا آن زمان نبود که بتواند، علی علیه السلام را بسازد. علی علیه السلام پرورش یافته پیغمبر است.

«اَلرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ»(1)

ص:242


1- الرحمن (55):1-3؛ «[خدای] رحمان * قرآن را تعلیم داد. * انسان را آفرید.»

به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله قرآن آموخت و پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز مانند علی علیه السلام را تربیت کرد.

می بینید که قرآن مقدم بر خلقت انسان است. انسان بعد از قرآن خلق شده است.

چه کسی «خُلِقَ الْإِنْسانُ »؟ آن کسی که قرآن را می دانسته است. چه کسی بوده که همۀ قرآن را فهمیده است؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله و پیغمبر چه کسی را ساخت؟ انسان. این انسان کیست؟ علی بن ابی طالب علیه السلام.

«کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ»

خیلی سنگین و عجیب است. خدا کتاب قرآن را بر پیغمبر صلی الله علیه و آله نازل کرد. به خدا قسم! در قیامت عذر احدی را قبول نمی کند. بارها در قرآن اعلام کرده است که در قیامت هر کس عذر بی دینی اش را بیاورد، بر دهانش می زنم و او را به جهنم می اندازم. برای این که برای بیدار کردن شما، خودم، قرآنم و پیغمبرم به میدان آمدیم، تا آحاد شما دیندار واقعی شوید، حال می روید بی دین می شوید؟ خدا و قرآن و پیغمبر صلی الله علیه و آله را کنار می گذارید، بندۀ هوای نفس، پول، شهوت، دنیا و ماهواره می شوید؟

خروج از ظلمت به سوی نور

من و قرآن و پیغمبرم برای چه به میدان آمدیم؟

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»

آمده ایم که نه فقط عرب ها و ایرانی ها را، بلکه همۀ مردم دنیا و تمام انسان ها را از تاریکی در آوریم، از تاریکی جهل، خودیت، نفس، شهوت، گناه و معصیت درآوریم و به سمت نورانیت من، قرآن و پیامبرم بکشیم.

این نگاه تربیتی پروردگار مهربان عالم است که در قرآن تجلی دارد. حال این قرآن را در قلب پیغمبر صلی الله علیه و آله گذاشته است که بیست و سه سال مردم را در حدّ جان

ص:243

کندن از تاریکی در آورد. چون گیاه در تاریکی رشد نمی کند. تا آفتاب نباشد، درخت ها زرد می شوند و این دانه هایی که می کارند، درنمی آید. در تاریکی، هیچ کس به هیچ جا نمی رسد.

خدا سه مورد از این سلسله نظام را گفت؛ خدا، قرآن و پیغمبر صلی الله علیه و آله. حال به بقیۀ مراتب این نظام برسیم که اگر این نظام طولی رعایت شود، انسان رشد می کند و حتی یک لحظه از عمرش نیز به هدر نمی رود و این سرمایه به تجارتی تبدیل می شود که منفعتش ابدی و دایمی خواهد بود.

در زدم و گفت کیست گفتمش ای دوست دوست گفت در آن دوست چیست؟ گفتمش ای دوست دوست

گفت اگر دوستی، از چه در این پوستی دوست که در پوست نیست، گفتمش ای دوست دوست

گفتمش این هم دمی است، گفت عجب عالمی است ساقی بزم تو کیست؟ گفتمش ای دوست دوست

در چو به رویم گشود، جملۀ بود و نبود دیدم و دیدم هموست، گفتمش ای دوست دوست(1)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:244


1- نعیم اصفهانی

پی نوشت ها

(1) - انعام (6):152؛ «و به مال یتیم جز به روشی که نیکوتر است، نزدیک نشوید.»

(2) - بقره (2):188؛ «و اموالتان را در میان خود به باطل و ناحق مخورید.»

(3) - بقره (2):275؛ «در حالی که خدا خرید و فروش را حلال، و ربا را حرام کرده است.»

(4) - انعام (6):152؛ «هنگامی که سخن گویید، عدالت ورزید.»

(5) - انعام (6):152؛ «پیمانه و ترازو را بر اساس عدالت و انصاف کامل و تمام بدهید.»

(6) - بقره (2):83؛ «و به پدر و مادر... نیکی کنید.»

(7) - آل عمران (3):104؛ «به کار شایسته و پسندیده وادارند، و از کار ناپسند و زشت بازدارند.»

(8) - بحار الأنوار: 275/12، باب 9، حدیث 48؛ «قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَقُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع... کَمْ کَانَ بَیْنَ مَنْزِلِ یَعْقُوبَ یَوْمَئِذٍ وَ بَیْنَ مِصْرَ فَقَالَ مَسِیرَةَ اثْنَیْ عَشَرَ یَوْما.»

تفسیر العیاشی: 172/2، حدیث 16؛ «قال أبو حمزة قلت لعلی بن الحسین... فکم کان بین منزل یعقوب یومئذ و بین مصر، قال مسیرة ثمانیة عشر یوما.»

(9) - یوسف (12):87؛ «بروید آن گاه از یوسف و برادرش جستجو کنید.»

(10) - الکافی: 354/2، حدیث 2؛ «أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا مَعْشَرَ مَنْ أَسْلَمَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یُخْلِصِ الْإِیمَانَ إِلَی قَلْبِهِ لَاتَذُمُّوا الْمُسْلِمِینَ وَ لَاتَتَبَّعُوا عَوْرَاتِهِمْ فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَاتِهِمْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ تَعَالَی عَوْرَتَهُ یَفْضَحْهُ وَ لَوْ فِی بَیْتِهِ.»

الکافی: 355/2، حدیث 3؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ إِنَّ أَقْرَبَ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ إِلَی الْکُفْرِ أَنْ یُوَاخِیَ الرَّجُلُ الرَّجُلَ عَلَی الدِّینِ فَیُحْصِیَ عَلَیْهِ عَثَرَاتِهِ وَ زَلَّاتِهِ لِیُعَنِّفَهُ بِهَا یَوْماً مَا.»

الکافی: 355/2، حدیث 4؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا مَعْشَرَ مَنْ أَسْلَمَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یُسْلِمْ بِقَلْبِهِ لَاتَتَبَّعُوا عَثَرَاتِ الْمُسْلِمِینَ فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ الْمُسْلِمِینَ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ یَفْضَحْهُ.»

بحار الأنوار: 252/72، باب 66، حدیث 28؛ «قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِیَّاکُمْ وَ الظَّنَّ فَإِنَّ الظَّنَّ أَکْذَبُ الْکَذِبِ وَ کُونُوا إِخْوَاناً فِی اللَّهِ کَمَا أَمَرَکُمُ اللَّهُ لَاتَتَنَافَرُوا وَ لَاتَجَسَّسُوا وَ لَاتَتَفَاحَشُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ لَاتَتَبَاغَوْا وَ لَاتَتَبَاغَضُوا وَ لَاتَتَدَابَرُوا وَ لَاتَتَحَاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ الْیَابِسَ.»

ص:245

(11) - بحار الأنوار: 348/22، باب 10، حدیث 64.

(12) - شیخ الرئیس، حجه الحق، شرف الملک، امام الحکماء، ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسن معروف به ابن سینا متولد 370 - متوفی 428 ه. ق می باشد. پدر او از مردم بلخ و مادرش ستاره از اهل افشنه نزدیک بخارا بود. وی در بخارا کسب علم کرد و در ده سالگی قرآن را از بر نمود و نزد ابوعبدالله ناتلی منطق و هندسه و نجوم آموخت. و پایه وی از استاد درگذشت، از آن پس به تعقیب علوم طبیعی و ماوراء الطبیعه و طب پرداخت. آثار فارابی فکر ابن سینا را به خود جلب کرد و مشوق او در مطالعه آثار فلسفی گردید وی در عنوان شباب نوح بن منصور پادشاه سامانی را معالجه کرد و از کتابخانه گرانبها او بهره ها برد. ابن سینا بخارا را ترک گفت و به گرگانج شتافت و از آنجا به حکم ضرورت به خراسان و سپس به گرگان و ری و همدان و اصفهان شد. و آثار ذی قیمت خویش را در این سفرها تحریر کرد. شیخ در همدان به وزرات شمس الدوله رسید و سالهای اخیر عمر را در اصفهان در حمایت علاء الدوله کاکویه گذرانید. و در سفری که همراه امیر مزبور به همدان می شد در راه مریض گردید و در همدان درگذشت و آرامگاه او را در آنجا برپا داشته اند. تالیفات ابن سینا همواره مورد توجه بوده و شروح متعددی بر آنها نوشته اند و بسیاری از آنها نیز به زبانهای غربی ترجمه شده است.

آثار مهم ابن سینا: کتاب الشفاء، کتاب القانون فی الطب، کتاب اشارات، کتاب النجاه و دانشنامه علائی به فارسی و غیره است.

فرهنگ فارسی، (اعلام)؛ محمد معین: 85/5.

(13) - محمد فرزند ابراهیم بن یحیی شیرازی ملقب به صدر الدین و صدرالمتالهین معروف به صدرا و ملاصدرا از اکابر فلاسفه و حکمای اسلامی قرن یازدهم هجری است. وی علاوه برتبحر درکلام و فلسفه، در حدیث و تفسیر قرآن نیز بارع بود. صدرا نزد شیخ بهایی و میرداماد و میرفندرسکی تلمذ کرد و جمعی از بزرگان فلسفه و حدیث نزد وی به تحصیل اشتغال داشتند از آن جمله مرحوم ملا محسن فیض کاشانی و ملا عبد الرزاق فیاض لاهیجانی است. تالیفات و رساله های بسیاری از ایشان منتشر گردیده است؛ از آنها اسرارالآیات و انوار البینات است. ملاصدرا هفت بار پیاده به حج رفت و بار هفتم به سال 1050 هجری در بصره در گذشت و آنجا مدفون گشت.

(14) - میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی؛ «متولد 1268-1353 ش.» از اعاظم حکماء و فقها و دانشمندان طراز اول جهان تشیع درنیم قرن اخیر بود.

ص:246

اسلامی به شمار می آمد. فرزند مرحوم سید ابراهیم، تا سه قرن از اجدادی بزرگوار و فقیه و دانشمند برخوردار بود. وی در دوران صباوت در مدرسه صالحیه قزوین به فرا گرفتن مقدمات و ادبیات عرب از صرف و نحو و بلاغت و سطوح فقهی و اصولی و کلامی و منطق پرداخت؛ تا آنگاه که در نزد مرحوم حاج ملاعلی طارمی و ملاعلی اکبر تاکستانی معروف به سیاه دهنی به خواندن علوم معقول و منقول آغاز کرد، در سال 1333 ق عازم تهران گردید و به مجلس درس آیه الله حاج شیخ مسیح طالقانی در اصول و میرزا عبدالنبی نوری در فقه راه یافت و از محضر سیدمحمد تنکابنی و آقاشیخ محمدرضا نوری خارج سطوح را به پایان رساند و علوم فلسفی و حکمی و عرفانی و ریاضیات را از محضر بزرگان دیگر استفاده نمود. در سال 1340 با تاسیس حوزه علمیه در قم به درس خارج مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبد الکریم یزدی حاضر شد و به تدریس فقه و اصول و اسفار اربعه و شرح منظومه سبزواری پرداخت. در سال 1348 به قزوین بازگشت و با اجازات صریحه در اجتهاد و حرمت تقلید در مسجد سلطانی قزوین علاوه بر تدریس علوم منقول و معقول، به حل و عقد امور مسلمین و مرجعیت خواص و عوام پرداخت. وی شاگردان و تالیفات بسیاری در علوم مختلف به حوزه علمیه تقدیم نمود. ایشان پس ازیک دوره بیماری در نیمه شب دیماه سال 1353 ش در سن 85 سالگی رحلت نمود.

و در آستانه کریمه حضرت معصومه علیه السلام قم دفن گردید.

دایرة المعارف تشیع: 299/8-300.

(15) - ابراهیم (14):1؛ «[این] کتابی است که آن را بر تو نازل کردیم.»

(16) - بقره (2):29: «و او [به قوانین و محاسباتِ] همه چیز داناست.»

(17) - شعراء (26):193-194؛ «که روح الامین آن را نازل کرده است، * بر قلب تو»

(18) - حشر (59):21؛ «اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم، قطعاً آن را از ترس خدا فروتن و از هم پاشیده می دیدی.»

(19) - الرحمن (55):1-3؛ «[خدای] رحمان * قرآن را تعلیم داد. * انسان را آفرید.»

(20) - نعیم اصفهانی.

ص:247

ص:248

16- تجارت دایمی (تشریح نظام خاص برای هزینه نمودن عمر)

اشاره

16

قزوین، مسجد النبی دهۀ اول صفر 1384

ص:249

ص:250

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

کسانی که علاقه مند هستند تا سرمایۀ عظیم عمر آنها به درستی و سلامت خرج و هزینه شود، تا به فرمودۀ قرآن مجید: اتصال به تجارتی پیدا کنند که سود این تجارت، ابدی، دایمی و همیشگی است. نظام استوار، متین و حکیمانه ای را باید رعایت کنند و در چارچوب ویژه ای که مقرر شده است، قرار بگیرند.

اصل نظام را که از چه مراتب و درجاتی مقرّر شده است را برای شما ذکر می کنم که در رأس این نظام، وجود مقدس حضرت حق است، که نگاه تربیتی او را که ناشی از رحمت او و ربوبیّت اوست، در مباحث گذشته گفتیم.

بحث بعد، قرآن کریم است و بعد از قرآن کریم، معلم قرآن است که حتماً او باید با به کار گرفتن قرآن، زمینۀ رشد، کمال و تربیت انسان را فراهم کند و در رأس همۀ معلم ها، وجود مبارک رسول بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و پس از او اهل بیت علیهم السلام می باشند، قرآن مجید بدون تکیه بر ایشان داروی شفابخشی نخواهد بود.

طبیب است که باید راهنمایی کند که این نسخه را چگونه باید به کار بگیرید و دواهای این نسخه را توضیح بدهد. در مرحلۀ بعد نیز عقل انسان قرار دارد که واسطۀ بین انسان و پیغمبر، امام، وحی و پروردگار عالم است. عقل باید با معارف الهی تغذیه و پخته بشود و گرفته های خود را که علم به دین، فقه در دین و آگاهی به

ص:251

شریعت پروردگار است، در نفس منعکس کند و نفس را از آلودگی ها و رذایل پاک کند.

در قرآن کریم بسیار به این معنا به صورت:

«وَ یُزَکِّیهِمْ»(1)

یا:

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها»(2)

اشاره کرده است، «زَکّاها » یعنی تزکیۀ نفس. چون اگر نفس با انواری که از عقل می گیرد، تزکیه نشود، آداب تربیت عملاً تحقق پیدا نمی کند.

کبر، عامل سقوط انسان

هیچ وقت شخص متکبر که کبر او از آلودگی های نفس او است - تسلیم خواسته های خدا نمی شود که اعضا و جوارح خود را وارد عمل صالح کند.

قرآن مجید در این زمینه روانکاوی شگفت آوری کرده است:

«إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلاّ عَلَی الْخاشِعِینَ»(3)

مسائل الهی بر دوش ها انسان ها بسیار سنگین است، نمی خواهند زیر بار آن بروند، مگر آن کسانی که نسبت به حضرت حق، درونی فروتن، خاکسار و متواضع دارند. اگر این بیماری ابلیسی - کبر - در درون کسی باشد، در عین دانستن، تسلیم خدا نخواهد شد؛ یعنی می داند که خدا امر می کند و سرپیچی از امر او معصیت است و می داند که نتیجۀ اصرار به این سرپیچی، جهنم ابدی است، ولی با وجود دانستن باز خود را در این راه می اندازد، فقط به خاطر همان تکبّر در مقابل حضرت حقّ که؛ من نیز برای خودم کسی هستم، کسی نباید به من امر و نهی کند. این، بیماری است.

ص:252


1- بقره (2):129؛ «و [از آلودگی های ظاهری و باطنی] پاکشان کند.»
2- شمس (91):9؛ «بی تردید کسی که نفس را [از آلودگی پاک کرد و] رشد داد، رستگار شد.»
3- بقره (2) 6 45؛ «بی تردید این کار جز بر کسانی که در برابر حق قلبی فروتن دارند دشوار و گران است.»

من برای خودم کسی هستم؟ چرا انبیا اوامر خدا را راحت قبول و عمل می کردند؟ چون هیچ کدام بیماریِ «من برای خودم کسی هستم» را نداشتند، همه خود را مملوک یک مالک می دانستند، به عبارت ساده تر: همه خود را کارگر یک کارفرما، یک سرمایه دار غنیّ، عظیم و بی نهایتی چون خدا می دانستند و در این کارگری نیز می دانستند که بنای عظیم انسانیت را با مصالحی که قواعد تربیت است، می سازند. از این کارگری لذت می بردند، چون عناصر ساختن ارزش بود. کار را ارزش می دیدند. عناصر ارزشی را می گرفتند و با بدن، نفس و عقل به کار می بستند و در نهایت از بچۀ متولد شده از مادر، مانند حضرت ابراهیم، یوسف، موسای کلیم الله و مسیح علیهم السلام درست می شد. این را می دیدند و می دانستند، پس چرا نسازند؟ چرا باید وارد بیدار و بینا وارد کار نشوند؟ زحمتی نیز حس نمی کردند.

اتصال به حق با بصیرت

انبیا علیهم السلام این معنا را می دیدند که کانال تکالیف، اوامر خدا و ترک نواهی را باید عبور کنند تا فرزند آنها در پایان کار، طلای بیست و چهار عیار از کار در بیاید، مانند حضرت ابراهیم، یوسف و بقیۀ انبیا علیهم السلام. این همه دلسوزی برای مردم می کردند، می دانستند مردم با پیمودن راه ضلالت، همه چیزشان به لجن کشیده می شود. این را هم می دیدند و هم می دانستند. هیچ وقت فریفتۀ زندگی پر زرق و برق منحرفان نمی شدند و آرزوی آن زندگی ها را نمی کردند، بلکه آن زندگی ها را لعنت می کردند.

قرآن مجید اسم این دید را «بصیرت» گذاشته است:

«قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»(1)

حبیب من! به مردم بگو: راه من این است؛ شما را دعوت می کنم به این که به

ص:253


1- یوسف (12):108؛ «بگو: این طریقه و راه من است که من و هر کس پیرو من است بر پایۀ بصیرت و بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم.»

تمام زیبایی های بی نهایت، به زمینۀ رشد و کمال، به غنیّ مطلق، به وجود مقدسی که خزائن آسمان و زمین در اختیار اوست وصل بشوید تا با این اتصال، طلای تمام عیار شوید.

قرآن می گوید:

«فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ»(1)

کجا می روید؟ بیایید ما بصیران به شما بگوییم که کجا دارید می روید. پایان کار شما تعفّن، لجن زار، آلودگی، کثافت و بعد خلود در هفت طبقۀ جهنم است، چون بوی تعفن اگر بیرون بزند، کل هستی قیامت را بهم می ریزد. شما با کوری مسیر را طی می کنید. که در قرآن لفظ «أعمی» مکرّر آمده است:

«وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ»(2)

این جاده را با چشم باز نمی روید، بلکه با چشم بسته و در تاریکی می روید.

بیایید تا ما که می بینیم، شما را راهنمایی کنیم.

نسنجیدن اعمال جهنمیان در قیامت

اولین کسی که ظاهر و باطن همه چیز را می بیند، پروردگار است. او دارد جاده را می بیند که شما را به کجا برساند. در این جاده همه چیز شما غارت می شود، کوچک می شوید و بعد به جایی می رسید که پروردگار می فرماید:

«فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً»(3)

در قیامت برای این گروه کوچک شده، ترازوی سنجش نمی گذارم، چون وزنی ندارند که آنها را بسنجم. پوک و پوچ هستند و وزن ندارند.

من ترازو را برای سنجیدن و نمره دادن می گذارم، این ها چیزی ندارند که من بخواهم به آنها نمره بدهم.

ص:254


1- تکویر (81):26؛ «پس [با انکار قرآن و روی گرداندن از آن] کجا می روید؟»
2- فاطر (35):19؛ «نابینا و بینا [کافر و مؤمن،] یکسان نیستند.»
3- کهف (18):105؛ «پس روز قیامت میزانی برای [محاسبه اعمال] آنان برپا نمی کنیم.»

«بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»(1)

نفهم هستند. نفهمی به قول فلاسفه، عدم است. آنها می گویند: شرّ، عدم خیر و جهل، عدم عقل است.

جهل از دیدگاه فلاسفه

وقتی در قم فلسفه می خواندم، به سراغ قرآن و روایات می رفتم ببینم که نظر کتاب خدا و اهل بیت علیهم السلام راجع به این مسألۀ فلسفی چیست. به فلسفه نگاه مستقل نمی کردیم و نباید بکنیم. این مستقل نگاه کردن خطرناک است. اولین کسی که مستقل نگاه کردن به فلسفه را رد کرد، مرحوم آیت الله سید موسی زرآبادی قزوینی(2) بود، که مکتب تفکیک را پایه گذاری کرد؛ که مواظب باشید تا قرآن و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام را با فرهنگ دیگر مخلوط نکنید که معجون مضرّی از آب در بیاورید.

قرآن و اهل بیت علیهم السلام میزان ما هستند، ما حرف آنها را کنار قرآن و اهل بیت علیهم السلام می گذاریم ببینیم آیا با حق منطبق است؟ قبول می کنیم، اگر منطبق نیست، با کمال شجاعت آن را رد می کنیم و می گوییم قبول نداریم.

این دیدگاه بسیار مهم را مرحوم آیت الله زرآبادی پایه گذاری کرد و شعاع پرقدرتش در وجود مبارک مرحوم میرزا مهدی اصفهانی(3) جلوه کرد و استان خراسان را تحت تأثیر قرار داد و شخصیت های عظیمی مانند مرحوم آیت الله شیخ مجتبی قزوینی - صاحب کتاب بسیار اساسی «بیان الفرقان»(4) - و مرحوم آیت الله شیخ هاشم قزوینی و دایی بزرگوار حاج شیخ مجتبی، شیخ علی اکبر الهیان(5) را در سایۀ این نور تربیت کرد. همۀ این بزرگواران تربیت شدگان همین مدرسه و مکتب تفکیک هستند.

ما نگاه مستقلی به این طرف - عقل - نداریم، اما آن طرف - وحی

ص:255


1- نمل (27):55؛ «بلکه شما گروهی نادان هستید.»
2- زر آبادی، سیدموسی (1294-1353 ق)، عالم ربانی و متأله قرآنی، جامع معقول و منقول. پدر وی سیدعلی زرآبادی قزوینی از عالمان وارسته و فاضل و اهل معانی و حقایق بود. نسب سید به شهید اهل البیت، زید بن علی بن الحسین علیه السلام می رسد. سیدموسی در قزوین و تهران به تحصیل علوم معقول و منقول پرداخت و به مراتب عالی این علوم دست یافت. گفته اند وی در کار تحصیل علم همتی والا و تلاشی بسیار داشت. استادان او در تهران عبارت بودند از: میرزا حسن کرمانشاهی، سید شهاب الدین شیرازی، شیخ علی نوری حکمی و شیخ فضل الله نوری. سید در علوم غریبه و فنون محتجبه یکی از استادان مسلم و کاملان متبحر بوده است و در مراحل تقوی و تهذیب نفس و سلوک شرعی نیز از نخبگان عصر خود بود، لیکن استادان و مربیان او در این موارد، شناخته نیست. مرحوم زرآبادی یکی از سه رکن عمدۀ «مکتب تفکیک» در سدۀ چهاردهم اسلامی است. دو رکن دیگر آن یکی میرزا مهدی اصفهانی و دیگری شیخ مجتبی قزوینی خراسانی است. مکتب تفکیک یعنی مکتب جداسازی سه راه و روش معرفت: راه و روش قرآنی، راه و روش فلسفه و راه و روش عرفانی. سید موسی زرآبادی در روز دوم ماه ربیع الثانی 1353 ق از این جهان به دیار باقی رخت برکشید و پیکر او را در صحن امامزاده حسین علیه السلام در قزوین به خاک سپردند. دایرة المعارف تشیع: 459/8.
3- اصفهانی، میرزا مهدی بن اسماعیل غروی (اصفهان، 1353 مشهد، 1356 ق)، از علمای معقول و منقول و دارندۀ مکتبی خاص در معارف الهیه. در اصفهان در میان خاندان مشایخ بیدآباد متولد شد و پس از تحصیل در محضر پدر خویش و آقا سیدمحمدباقر درچه ای و آخوند کاشانی و جهانگیرخان قشقائی، به عتبات رفت و به توصیۀ حاج آقارحیم ارباب به خدمت آقا سیداسماعیل صدر رسید. پس از آنکه چندی در حوزۀ آخوند خراسانی و آقا سیدمحمدکاظم یزدی حضور یافت، حسب الامر آقای صدر به حوزۀ میرزا نائینی وارد شد و روزانه بر سر درس میرزا در فقه و اصول حضور یافت و مبانی شیخ انصاری را که به توسط میرزا شیرازی تهذیب یافته و از طریق آقا سیدمحمد فشارکی به میرزا نائینی رسیده بود فراگرفت و به اجتهاد رسید. اما در مراتب سلوک از همان بدو ورد به عتبات در تحت تربیت آقای صدر که از خواص اصحاب آخوند ملافتحعلی عراقی می بود در آمد و آنگاه با آقا سیداحمد کربلائی و آقا شیخ محمد بهاری که هر دو از بزرگان اصحاب آخوند ملاحسینقلی همدانی بودند آمیزش یافت و نیز با جمعی دیگر از اهل سلوک همچون آقا سیدعلی قاضی و آقا سیدجمال گلپایگانی که در درس میرزای نائینی شریک وی بود انس گرفت و در وادی سیر روحانی آن جمع وارد شد. پس از مدتی اعتکاف در مسجد سهله و مکاشفه ای که به وی دست داد، جزوه هایی را که در حین اشتغال به فلسفه و عرفان نوشته بود در شط کوفه انداخت و مکتبی جدید در معارف ربوبی مبتنی بر قرآن و احادیث پدید آورد که بعداً تنی چند از شاگردانش آن را به کمال رساندند. برخی از آثار او عبارتند از: ابواب الهدی، الجنات الرضویه، غایة المنی، الصوارم العقلیه، اعجاز قرآن، معارف قرآن، مصابیح الهدی در فقه. برخی از شاگردان او عبارتند از: شیخ هاشم قزوینی، شیخ مجتبی قزوینی، شیخ حسینعلی راشد، شیخ محمدکاظم دامغانی، سید حسین قاضی طباطبایی. دایرة المعارف تشیع: 225/2.
4- عالم ربّانی، حکیم زاهد الهی، و متألّه بزرگ قرآنی، شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (1318-1386 ه. ق).
5- الهیان، علی اکبر بن محمد تقی تنکابنی قزوینی (ح 1308 ق - 1380 ق / 1339 ش) از اهل سلوک، در قزوین متولد شد و تا 1322 ق که پدرش حیات داشت در آن شهر تحصیل کرد. در 1323 ق به تهران رفت و بعد از تحصیلی چند عزم نجف کرد و مدتی کوتاه به درس آخوند خراسانی حاضر شد. قزوین بازگشت و به محضر آقا سیدموسی زرآبادی که از اجلۀ اهل سلوک بود به تهذیب نفس پرداخت. در 1345 ق به رامسر رفت و از آن پس عمر خویش را بیشتر به مسافرت می گذراند تا در اواخر حیات که در طالقان بود مریض شد و سرانجام در تهران درگذشت. کراماتی از او نقل کرده اند. دایرة المعارف تشیع: 326/2.

و اهل بیت علیهم السلام - را برای تشخیص حقایق مانند ترازو می دانیم.

فلاسفه می گویند:

جهل، امری عدمی است؛ یعنی نبود عقل است. عقل امر وجودی است؛ یعنی ارزش و وزن دارد. پروردگار عالم در قیامت جهل را که امری عدمی است، چگونه با ترازوی قیامتی خود وزن کند؟ چیزی نیست که وزن شود، عدم است، یعنی نبوده و نیست. نبودن که قابل کشیدن نیست.

ایمان، فضیلت، اخلاق و عمل صالح قابل کشیدن و وزن است، ولی شخصی بی دین و لاییک در روز قیامت چیزی ندارد که خدا وزن کند. کسی که وارد قیامت می شود، اما نماز ندارد، نمازِ نداشته را بکشند؟ چیزی که نیست را چگونه در ترازو بگذارند؟ هست را در ترازو می گذارند و وزن می کنند. همه چیز بی دین، عدم است، لذا:

«فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً»(1)

اتصال همه جانبه به پروردگار

پس معلوم شد نظام استوار و حکیمانه، خدا، قرآن، پیغمبر صلی الله علیه و آله و عقل که گیرندۀ مایه های معارف است. این مایه ها باید ابتدا نفس را تزکیه کند و انسان را وارد منزل «یقظه» یعنی بیداری کند، در آن بیداری سیاهی های نفس را ببیند و شروع به پاک کردن آنها کند.

نخستین سیاهی نفس، کبر است، یعنی ایستادن در برابر حضرت حق؛ که به خداوند بگوید: رابطۀ تو و من، نه رابطۀ مالک و مملوکی است، نه رب و مربوب.

ممکن است متکبر این حرفها را نزند، اما در عمل دارد می گوید: تو چرا به من امر می کنی؟ من نیز برای خودم کسی هستم.

ص:256


1- کهف (18):105؛ «پس روز قیامت میزانی برای [محاسبه اعمال] آنان برپا نمی کنیم.»

ولی انبیا علیهم السلام می گفتند: تو معبود و اله هستی، ما عابد و بنده. خوب است از قرآن بپرسید! وقتی خدا می گوید: من، یعنی اگر پای او در کار نباشد، همه چیز عدم است. این را ما بفهمیم، خیلی عالم شده ایم.

«فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ»(1)

«ویل» دو معنا دارد؛ معنی ابتدایی آن «ای وای» است.

معنی دوم نیز می گویند: چاه عمیقی در جهنم است که همه گونه عذاب جهنم در آن چاه هست. اگر به معنی دوم بگیریم، آن چاه برای نمازگزاران است.(2) چرا؟ چون آن افرادی که نماز را برای خدا نخواندند، بلکه برای خودنمایی خواندند، نماز آنها منهای خدا، عدم است. پس کار خیر منهای خدا، عدم است.

البته همه چیز، منهای خدا عدم است.

خدا وجود مطلق است و هر وجودی پرتویی از ارادۀ اوست. هر جایی که او باشد، وجود هست.

ما همه شیران ولی شیر علم حمله شان از باد باشد بدم

حمله پیداست و ناپیداست باد آن که ناپیداست هرگز گم مباد(3)

عَلم؛ یعنی عکس شیر روی پارچه. در قدیم زیاد بود. شیرخورشید شعار ایران بود، اما اگر پای خدا در کار نباشد، ما نقاشی هستیم و حرکت، حیات، احساس و ادراکی نداریم:

«اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ»(4)

ما به قیومیت او برپا هستیم و به حی بودن او زنده هستیم. او نباشد، برای هیچ کس، هیچ چیزی نیست. انبیا علیهم السلام همه چیز خود را به خدا گره زده بودند:

«إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»(5)

ص:257


1- ماعون (107):4-5؛ «پس وای بر نمازگزاران * که از نمازشان غافل و نسبت به آن سهل انگارند.»
2- مستدرک الوسائل: 98/3، باب 1، حدیث 3115؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الصَّلَاةُ عِمَادُ الدِّینِ فَمَنْ تَرَکَ صَلَاتَهُ مُتَعَمِّداً فَقَدْ هَدَمَ دِینَهُ وَ مَنْ تَرَکَ أَوْقَاتَهَا یَدْخُلُ الْوَیْلَ وَ الْوَیْلُ وَادٍ فِی جَهَنَّمَ کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ.» وسائل الشیعة: 124/4، باب 3، حدیث 4691؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ قَالَ تَأْخِیرُ الصَّلَاةِ عَنْ أَوَّلِ وَقْتِهَا لِغَیْرِ عُذْرٍ.» بحار الأنوار: 20/80، باب 6، حدیث 37؛ «فقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام حَافِظُوا عَلَی مَوَاقِیتِ الصَّلَوَاتِ فَإِنَّ الْعَبْدَ لَایَأْمَنُ الْحَوَادِثَ وَ مَنْ دَخَلَ عَلَیْهِ وَقْتُ فَرِیضَةٍ فَقَصَّرَ عَنْهَا عَمْداً مُتَعَمِّداً فَهُوَ خَاطِئٌ مِنْ قَوْلِ اللَّهِ فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ یَقُولُ عَنْ وَقْتِهِمْ [وَقْتِهَا] یَتَغَافَلُونَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ وَ أَوَّلَ الصَّلَوَاتِ الظُّهْرُ وَ أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ الْعَبْدُ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ فَإِنْ صَحَّتْ لَهُ الصَّلَاةُ صَحَّتْ لَهُ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّتْ مَا سِوَاهَا وَ إِیَّاکَ أَنْ تَکْسَلَ عَنْهَا أَوْ تَتَوَانَی فِیهَا أَوْ تَتَهَاوَنَ بِحَقِّهَا أَوْ تُضَیِّعَ حَدَّهَا وَ حُدُودَهَاأَوْ تَنْقُرَهَا نَقْرَ الدِّیکِ أَوْ تَسْتَخِفَّ بِهَا أَوْ تَشْتَغِلَ عَنْهَا بِشَیْ ءٍ مِنْ عَرَضِ الدُّنْیَا أَوْ تُصَلِّیَ بِغَیْرِ وَقْتِهَا.»
3- مولوی.
4- بقره (2):255؛ «خدای یکتا که جز او هیچ معبودی نیست، زنده و قائم به ذات [و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارندۀ همۀ مخلوقات] است.»
5- انعام (6):162؛ «مسلماً نماز و عبادتم و زندگی کردن و مرگم برای خدا پروردگار جهانیان است.»

حتی مردن خود را به او که پرورش دهندۀ جهانیان است گره زدند. یعنی ما همه چیز را به کسی گره زدیم که به وسیلۀ او رشد می کند.

مراحل نظام حرکت به سوی تجارت ابدی

مراحل نظام عبارت است از: خدا، قرآن، معصوم، عقل، نفس، اعضا و جوارح. این ها باید به هم وصل باشند. چون عقل قدرت استدلال، قبول استدلال، تولید علم و گرفتن علم را دارد، ولی محدود است و کمک می خواهد، کمک عقل ما، انبیا، ائمه و قرآن هستند:

«اِنّ لِلّه عَلی النّاسِ حُجّتین، حُجّةً ظاهرةً وَ حُجَةً باطِنةً، فَأمّا الظاهِرَة فَالرُّسُل وَ الانبیاء وَ الائمة فامّا الباطنة فالعُقُول»(1)

این ها باید با یکدیگر گره بخورند، چون اگر کسی به انبیا علیهم السلام گره نخورد، خوب هم که درس بخواند آخرش لنین، استالین و هگل می شود. عالم بشود، آخر سوفسطایی یا مانند دانشمندان آمریکا و اروپا می شود که شب و روز پول می گیرند که قوی ترین اسلحه ها را بسازند و با فشار یک دکمه کشورها را با خاکستر یکسان کنند.

رعایت جوانمردی در جنگ

بیرون قلعه های خیبر شش ماه ماندند و قلعه ها فتح نشد. یک یهودی آمد و به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: من به شما علاقه مند شدم. مبدأ کانال آبی که وارد قلعه می شود می شناسم. چند نفر را با من بفرست تا آب را از آنجایی که سرچشمه است منحرف کنیم تا آب تمام هفت قلعه قطع شود و مجبور شوند که خود را تسلیم شما کنند.

ص:258


1- الکافی: 16/1؛ وسائل الشیعة: 207/15، باب 8، حدیث 20291.

این نقشه برای افراد نظامی پیروزی خیلی بزرگی است. اما رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من فقط با نظامیانی که با ما دشمنی کردند و علیه ما نقشه ریختند جنگ دارم، با زنان، بچه ها، پیرمردان و حیوانات قلعه که جنگ ندارم. من جلوی آب را به هیچ قیمتی نمی گیرم.(1) این ملاحظۀ آن کسانی است که به خدا وابسته اند، چون می دانند که محبوب شان برای جلوگیری از آب و نان کسی، اجازه نمی دهد. می دانند که محبوب گفته است: شب ها که شده بلند شوید، گونی بردارید، خرما، لباس، کفش و لوازم مایحتاج در آن بریزید، به دوش بگیرید و تا هوا تاریک است، به درب خانۀ یهودی، مسیحی، سنی و شیعۀ فقیر ببرید.

امّا دیگران که به خدا وابسته نیستند، فقط برای شما مشکل ساز و غارتگر هستند. تجربه نشان داده است که اهل تاریکی با شما چه می کنند.

با رعایت این نظامی که بیان شد اگر وقتی به هم پیوسته شوند، انسان مانند حضرت ابراهیم، موسی، ابوذر، سلمان و امثال این ها می شود، البته هر کسی به تناسب سعۀ وجودی خود.

اتصال حضرت ابراهیم علیه السلام به حقیقت

به سراغ خدا، قرآن و پیغمبر صلی الله علیه و آله در این آیه برویم. لطایف این آیه را که اولین آیۀ سورۀ ابراهیم علیه السلام است ببینید. حضرت ابراهیم علیه السلام تمام اعضا و جوارح او به نفس پاک، عقل، نبوتِ حضرت نوح علیه السلام که قبل از خودش نبی بود، وصل بوده است. در قرآن می خوانیم:

«وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ»(2)

تمام جوانی حضرت ابراهیم علیه السلام به نبوت حضرت نوح علیه السلام وصل بوده است. این

ص:259


1- بحار الأنوار: 21 30-31، باب 22، حدیث 32؛ «رُوِیَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمَّا صَارَ إِلَی خَیْبَرَ کَانُوا قَدْ جَمَعُوا حُلَفَاءَهُمْ مِنَ الْعَرَبِ مِنْ غَطَفَانَ أَرْبَعَةَ آلَافِ فَارِسٍ فَلَمَّا نَزَلَ صلی الله علیه و آله بِخَیْبَرَ سَمِعَتْ غَطَفَانُ صَائِحاً یَصِیحُ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ یَا مَعْشَرَ غَطَفَانَ الْحَقُوا حَیَّکُمْ فَقَدْ خُولِفْتُمْ إِلَیْهِمْ وَ رَکِبُوا مِنْ لَیْلَتِهِمْ وَ صَارُوا إِلَی حَیِّهِمْ مِنَ الْغَدِ فَوَجَدُوهُمْ سَالِمِینَ قَالُوا فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِکَ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ لِیَظْفَرَ مُحَمَّدٌ بِیَهُودِ خَیْبَرَ فَنَزَلَ صلی الله علیه و آله تَحْتَ شَجَرَةٍ فَلَمَّا انْتَصَفَ النَّهَارُ نَادَی مُنَادِیهِ قَالُوا فَاجْتَمَعْنَا إِلَیْهِ فَإِذَا عِنْدَهُ رَجُلٌ جَالِسٌ فَقَالَ عَلَیْکُمْ هَذَا جَاءَنِی وَ أَنَا نَائِمٌ وَ سَلَّ سَیْفِی وَ قَالَ مَنْ یَمْنَعُکَ مِنِّی قُلْتُ اللَّهُ یَمْنَعُنِی مِنْکَ فَصَارَ کَمَا تَرَوْنَ لَاحَرَاکَ بِهِ فَقَالَ دَعُوهُ وَ لَمْ یُعَاقِبْهُ وَ لَمَّا فَتَحَ عَلِیٌّ علیه السلام حِصْنَ خَیْبَرَ الْأَعْلَی بَقِیَتْ لَهُمْ قَلْعَةٌ فِیهَا جَمِیعُ أَمْوَالِهِمْ وَ مَأْکُولِهِمْ وَ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهَا حَرْبٌ بِوَجْهٍ مِنَ الْوُجُوهِ نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ مُحَاصِراً لِمَنْ فِیهَا فَصَارَ إِلَیْهِ یَهُودِیٌّ مِنْهُمْ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ تُؤْمِنُنُی عَلَی نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ وُلْدِی حَتَّی أَدُلَّکَ عَلَی فَتْحِ الْقَلْعَةِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَنْتَ آمِنٌ فَمَا دَلَالَتُکَ قَالَ تَأْمُرُ أَنْ یُحْفَرَ هَذَا الْمَوْضِعُ فَإِنَّهُمْ یَصِیرُونَ إِلَی مَاءِ أَهْلِ الْقَلْعَةِ فَیَخْرُجُ وَ یَبْقَوْنَ بِلَا مَاءٍ وَ یُسَلِّمُونَ إِلَیْکَ الْقَلْعَةَ طَوْعاً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَوْ یُحْدِثَ اللَّهُ غَیْرَ هَذَا وَ قَدْ أَمَنَّاکَ فَلَمَّاکَانَ مِنَ الْغَدِ رَکِبَ رَسُولُ اللَّهِ بَغْلَتَهُ وَ قَالَ لِلْمُسْلِمِینَ اتَّبِعُونِی وَ سَارَ نَحْوَ الْقَلْعَةِ فَأَقْبَلَتِ السِّهَامُ وَ الْحِجَارَةُ نَحْوَهُ وَ هِیَ تَمُرُّ عَنْ یَمْنَتِهِ وَ یَسْرَتِهِ فَلَا تُصِیبُهُ وَ لَاأَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِینَ شَیْ ءٌ مِنْهَا حَتَّی وَصَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی بَابِ الْقَلْعَةِ فَأَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی حَائِطِهَا فَانْخَفَضَ الْحَائِطُ حَتَّی صَارَ مِنَ الْأَرْضِ وَ قَالَ لِلنَّاسِ ادْخُلُوا الْقَلْعَةَ مِنْ رَأْسِ الْحَائِطِ بِغَیْرِ کُلْفَةٍ.»
2- صافات (37):83؛ «و به راستی ابراهیم از پیروان نوح بود.»

حرف قرآن است. اعضا و جوارح حضرت ابراهیم علیه السلام با تمام آن عبادات و خدماتش، جلوۀ نفس پاک بود. نفس پاک، از عقل پاک تغذیه کرد، عقل از نبوت حضرت نوح علیه السلام و نبوت او از علم و نگاه تربیتی پروردگار تغذیه کرده بود که در نهایت، حضرت ابراهیم علیه السلام پدید آمد.

قرآن در حق حضرت ابراهیم علیه السلام چه کار کرده است:

«جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»(1)

که یکی از آنان حضرت ابراهیم علیه السلام بوده است.

و در آیۀ دیگر می فرماید:

«وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ»(2)

انبیا علیهم السلام هیچ کدام «من» نگفتند که من برای خودم هستم، تو برای خودت، بلکه گفتند: تو معبودی و ما عبد. تو مالکی و ما مملوک، تو آقایی و ما بنده.

اتصال حقیقی امیرالمؤمنین علیه السلام به حضرت حق

جوان ها به امیرالمؤمنین علیه السلام عشق می ورزند، البته نمی شناسند که حضرت کیست. برای آنها آن قدر هست که «بانگ جرسی» می آید. اما به قدری از زبان ها، در زورخانه ها، ورزشگاه ها و شعرها شنیده اند که به چهره ای که دورنمای بسیار دوری برای آنان دارد، عشق می ورزند. این حضرت که شما به او عشق می ورزید، ببینید که خود را نسبت به خدا چگونه می بیند:

«مَولای یا مَولای! أنتَ المَولی و انا العَبد و هَل یَرحم العَبدَ الّا المَولی؟

مَولای یا مَولای! أَنت المالک وَ أنا المملوک وَ هل یَرحم المَملوکَ الّا المالک؟...

ص:260


1- انبیاء (21):73؛ «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند.»
2- انبیاء (21):73؛ «و انجام دادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات را به آنان وحی کردیم، و آنان فقط پرستش کنندگان ما بودند.»

مَولای یا مَولای! أنت الحیّ وَ أنا المَیّت وَ هَل یَرحمُ المَیّتَ الّا الحیّ؟...

مَولای یا مَولای! أنت الکَبیر وَ أنا الصَّغیر وَ هَلْ یَرْحَمُ الصَّغیرَ الّا الکَبیر؟...

مَولای یا مَولای! أنت القَویّ وَ أنا الضَّعیف وَ هَل یَرْحَمُ الضَّعیفَ الّا القَوی؟...»(1)

یعنی تو سر جای خودت درستی، من نیز سر جای خودم. هیچ وقت من نمی گویم که مالک هستم، چون مالک نمی شوم.

این را باید درک کنیم که در همۀ نواحی محتاج و گداییم، و غنی بالذات می تواند جواب احتیاج ما را بدهد تا تحوّل عجیبی در زندگی ما پیدا می شود.

چند خط شعر از عاشق و عارف شوریده که دارای مقام اجتهاد نیز بوده ذکر کنم:

مرا پیر طریقت جز علی نیست که هستی را حقیقت جز علی نیست

مجو غیر از علی پیدا و پنهان که در غیب و شهادت جز علی نیست

مجو غیر از علی در کعبه و دل که هفتاد و دو ملت جز علی نیست

وجود جمله اش نیاز مشیت پدید آمد مشیت جز علی نیست

علی آدم، علی شیث و علی نوح که در دور نبوت جز علی نیست

علی عیسی، علی موسی و صالح که در اطوار خلقت جز علی نیست

شنیدم عاشقی مستانه می گفت که در روز قیامت جز علی نیست

تو را پیر طریقت گو دگر بار مرا پیر طریقت جز علی نیست(2)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:261


1- مفاتیح الجنان: فرازهایی از مناجات امیرالمؤمنین در مسجد کوفه.
2- میرزا حبیب الله خراسانی.

پی نوشت ها

(1) - بقره (2):129؛ «و [از آلودگی های ظاهری و باطنی] پاکشان کند.»

(2) - شمس (91):9؛ «بی تردید کسی که نفس را [از آلودگی پاک کرد و] رشد داد، رستگار شد.»

(3) - بقره (2) 6 45؛ «بی تردید این کار جز بر کسانی که در برابر حق قلبی فروتن دارند دشوار و گران است.»

(4) - یوسف (12):108؛ «بگو: این طریقه و راه من است که من و هر کس پیرو من است بر پایۀ بصیرت و بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم.»

(5) - تکویر (81):26؛ «پس [با انکار قرآن و روی گرداندن از آن] کجا می روید؟»

(6) - فاطر (35):19؛ «نابینا و بینا [کافر و مؤمن،] یکسان نیستند.»

(7) - کهف (18):105؛ «پس روز قیامت میزانی برای [محاسبه اعمال] آنان برپا نمی کنیم.»

(8) - نمل (27):55؛ «بلکه شما گروهی نادان هستید.»

(9) - زر آبادی، سیدموسی (1294-1353 ق)، عالم ربانی و متأله قرآنی، جامع معقول و منقول. پدر وی سیدعلی زرآبادی قزوینی از عالمان وارسته و فاضل و اهل معانی و حقایق بود. نسب سید به شهید اهل البیت، زید بن علی بن الحسین علیه السلام می رسد.

سیدموسی در قزوین و تهران به تحصیل علوم معقول و منقول پرداخت و به مراتب عالی این علوم دست یافت. گفته اند وی در کار تحصیل علم همتی والا و تلاشی بسیار داشت. استادان او در تهران عبارت بودند از: میرزا حسن کرمانشاهی، سید شهاب الدین شیرازی، شیخ علی نوری حکمی و شیخ فضل الله نوری. سید در علوم غریبه و فنون محتجبه یکی از استادان مسلم و کاملان متبحر بوده است و در مراحل تقوی و تهذیب نفس و سلوک شرعی نیز از نخبگان عصر خود بود، لیکن استادان و مربیان او در این موارد، شناخته نیست.

مرحوم زرآبادی یکی از سه رکن عمدۀ «مکتب تفکیک» در سدۀ چهاردهم اسلامی است. دو رکن دیگر آن یکی میرزا مهدی اصفهانی و دیگری شیخ مجتبی قزوینی خراسانی است. مکتب تفکیک یعنی مکتب جداسازی سه راه و روش معرفت: راه و روش قرآنی، راه و روش فلسفه و راه و روش عرفانی. سید موسی زرآبادی در روز دوم ماه ربیع الثانی 1353 ق از این جهان به دیار باقی رخت برکشید و پیکر او را در صحن امامزاده حسین علیه السلام در قزوین به خاک سپردند.

دایرة المعارف تشیع: 459/8.

ص:262

(10) - اصفهانی، میرزا مهدی بن اسماعیل غروی (اصفهان، 1353 مشهد، 1356 ق)، از علمای معقول و منقول و دارندۀ مکتبی خاص در معارف الهیه. در اصفهان در میان خاندان مشایخ بیدآباد متولد شد و پس از تحصیل در محضر پدر خویش و آقا سیدمحمدباقر درچه ای و آخوند کاشانی و جهانگیرخان قشقائی، به عتبات رفت و به توصیۀ حاج آقارحیم ارباب به خدمت آقا سیداسماعیل صدر رسید. پس از آنکه چندی در حوزۀ آخوند خراسانی و آقا سیدمحمدکاظم یزدی حضور یافت، حسب الامر آقای صدر به حوزۀ میرزا نائینی وارد شد و روزانه بر سر درس میرزا در فقه و اصول حضور یافت و مبانی شیخ انصاری را که به توسط میرزا شیرازی تهذیب یافته و از طریق آقا سیدمحمد فشارکی به میرزا نائینی رسیده بود فراگرفت و به اجتهاد رسید. اما در مراتب سلوک از همان بدو ورد به عتبات در تحت تربیت آقای صدر که از خواص اصحاب آخوند ملافتحعلی عراقی می بود در آمد و آنگاه با آقا سیداحمد کربلائی و آقا شیخ محمد بهاری که هر دو از بزرگان اصحاب آخوند ملاحسینقلی همدانی بودند آمیزش یافت و نیز با جمعی دیگر از اهل سلوک همچون آقا سیدعلی قاضی و آقا سیدجمال گلپایگانی که در درس میرزای نائینی شریک وی بود انس گرفت و در وادی سیر روحانی آن جمع وارد شد.

پس از مدتی اعتکاف در مسجد سهله و مکاشفه ای که به وی دست داد، جزوه هایی را که در حین اشتغال به فلسفه و عرفان نوشته بود در شط کوفه انداخت و مکتبی جدید در معارف ربوبی مبتنی بر قرآن و احادیث پدید آورد که بعداً تنی چند از شاگردانش آن را به کمال رساندند.

برخی از آثار او عبارتند از: ابواب الهدی، الجنات الرضویه، غایة المنی، الصوارم العقلیه، اعجاز قرآن، معارف قرآن، مصابیح الهدی در فقه.

برخی از شاگردان او عبارتند از: شیخ هاشم قزوینی، شیخ مجتبی قزوینی، شیخ حسینعلی راشد، شیخ محمدکاظم دامغانی، سید حسین قاضی طباطبایی.

دایرة المعارف تشیع: 225/2.

(11) - عالم ربّانی، حکیم زاهد الهی، و متألّه بزرگ قرآنی، شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (1318-1386 ه. ق).

(12) - الهیان، علی اکبر بن محمد تقی تنکابنی قزوینی (ح 1308 ق - 1380 ق / 1339 ش) از اهل سلوک، در قزوین متولد شد و تا 1322 ق که پدرش حیات داشت در آن شهر تحصیل کرد. در 1323 ق به تهران رفت و بعد از تحصیلی چند عزم نجف کرد و مدتی کوتاه به درس آخوند خراسانی حاضر شد.

ص:263

قزوین بازگشت و به محضر آقا سیدموسی زرآبادی که از اجلۀ اهل سلوک بود به تهذیب نفس پرداخت. در 1345 ق به رامسر رفت و از آن پس عمر خویش را بیشتر به مسافرت می گذراند تا در اواخر حیات که در طالقان بود مریض شد و سرانجام در تهران درگذشت. کراماتی از او نقل کرده اند.

دایرة المعارف تشیع: 326/2.

(13) - کهف (18):105؛ «پس روز قیامت میزانی برای [محاسبه اعمال] آنان برپا نمی کنیم.»

(14) - ماعون (107):4-5؛ «پس وای بر نمازگزاران * که از نمازشان غافل و نسبت به آن سهل انگارند.»

(15) - مستدرک الوسائل: 98/3، باب 1، حدیث 3115؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الصَّلَاةُ عِمَادُ الدِّینِ فَمَنْ تَرَکَ صَلَاتَهُ مُتَعَمِّداً فَقَدْ هَدَمَ دِینَهُ وَ مَنْ تَرَکَ أَوْقَاتَهَا یَدْخُلُ الْوَیْلَ وَ الْوَیْلُ وَادٍ فِی جَهَنَّمَ کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ.»

وسائل الشیعة: 124/4، باب 3، حدیث 4691؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ قَالَ تَأْخِیرُ الصَّلَاةِ عَنْ أَوَّلِ وَقْتِهَا لِغَیْرِ عُذْرٍ.»

بحار الأنوار: 20/80، باب 6، حدیث 37؛ «فقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام حَافِظُوا عَلَی مَوَاقِیتِ الصَّلَوَاتِ فَإِنَّ الْعَبْدَ لَایَأْمَنُ الْحَوَادِثَ وَ مَنْ دَخَلَ عَلَیْهِ وَقْتُ فَرِیضَةٍ فَقَصَّرَ عَنْهَا عَمْداً مُتَعَمِّداً فَهُوَ خَاطِئٌ مِنْ قَوْلِ اللَّهِ فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ یَقُولُ عَنْ وَقْتِهِمْ [وَقْتِهَا] یَتَغَافَلُونَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ وَ أَوَّلَ الصَّلَوَاتِ الظُّهْرُ وَ أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ الْعَبْدُ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ فَإِنْ صَحَّتْ لَهُ الصَّلَاةُ صَحَّتْ لَهُ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّتْ مَا سِوَاهَا وَ إِیَّاکَ أَنْ تَکْسَلَ عَنْهَا أَوْ تَتَوَانَی فِیهَا أَوْ تَتَهَاوَنَ بِحَقِّهَا أَوْ تُضَیِّعَ حَدَّهَا وَ حُدُودَهَاأَوْ تَنْقُرَهَا نَقْرَ الدِّیکِ أَوْ تَسْتَخِفَّ بِهَا أَوْ تَشْتَغِلَ عَنْهَا بِشَیْ ءٍ مِنْ عَرَضِ الدُّنْیَا أَوْ تُصَلِّیَ بِغَیْرِ وَقْتِهَا.»

(16) - مولوی.

(17) - بقره (2):255؛ «خدای یکتا که جز او هیچ معبودی نیست، زنده و قائم به ذات [و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارندۀ همۀ مخلوقات] است.»

(18) - انعام (6):162؛ «مسلماً نماز و عبادتم و زندگی کردن و مرگم برای خدا پروردگار جهانیان است.»

(19) - الکافی: 16/1؛ وسائل الشیعة: 207/15، باب 8، حدیث 20291.

(20) - بحار الأنوار: 21 30-31، باب 22، حدیث 32؛ «رُوِیَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمَّا صَارَ إِلَی خَیْبَرَ کَانُوا قَدْ جَمَعُوا حُلَفَاءَهُمْ مِنَ الْعَرَبِ مِنْ غَطَفَانَ أَرْبَعَةَ آلَافِ فَارِسٍ فَلَمَّا نَزَلَ صلی الله علیه و آله بِخَیْبَرَ سَمِعَتْ غَطَفَانُ صَائِحاً یَصِیحُ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ یَا مَعْشَرَ غَطَفَانَ الْحَقُوا حَیَّکُمْ فَقَدْ خُولِفْتُمْ إِلَیْهِمْ وَ رَکِبُوا مِنْ لَیْلَتِهِمْ وَ صَارُوا إِلَی حَیِّهِمْ مِنَ

ص:264

الْغَدِ فَوَجَدُوهُمْ سَالِمِینَ قَالُوا فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِکَ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ لِیَظْفَرَ مُحَمَّدٌ بِیَهُودِ خَیْبَرَ فَنَزَلَ صلی الله علیه و آله تَحْتَ شَجَرَةٍ فَلَمَّا انْتَصَفَ النَّهَارُ نَادَی مُنَادِیهِ قَالُوا فَاجْتَمَعْنَا إِلَیْهِ فَإِذَا عِنْدَهُ رَجُلٌ جَالِسٌ فَقَالَ عَلَیْکُمْ هَذَا جَاءَنِی وَ أَنَا نَائِمٌ وَ سَلَّ سَیْفِی وَ قَالَ مَنْ یَمْنَعُکَ مِنِّی قُلْتُ اللَّهُ یَمْنَعُنِی مِنْکَ فَصَارَ کَمَا تَرَوْنَ لَاحَرَاکَ بِهِ فَقَالَ دَعُوهُ وَ لَمْ یُعَاقِبْهُ وَ لَمَّا فَتَحَ عَلِیٌّ علیه السلام حِصْنَ خَیْبَرَ الْأَعْلَی بَقِیَتْ لَهُمْ قَلْعَةٌ فِیهَا جَمِیعُ أَمْوَالِهِمْ وَ مَأْکُولِهِمْ وَ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهَا حَرْبٌ بِوَجْهٍ مِنَ الْوُجُوهِ نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ مُحَاصِراً لِمَنْ فِیهَا فَصَارَ إِلَیْهِ یَهُودِیٌّ مِنْهُمْ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ تُؤْمِنُنُی عَلَی نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ وُلْدِی حَتَّی أَدُلَّکَ عَلَی فَتْحِ الْقَلْعَةِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَنْتَ آمِنٌ فَمَا دَلَالَتُکَ قَالَ تَأْمُرُ أَنْ یُحْفَرَ هَذَا الْمَوْضِعُ فَإِنَّهُمْ یَصِیرُونَ إِلَی مَاءِ أَهْلِ الْقَلْعَةِ فَیَخْرُجُ وَ یَبْقَوْنَ بِلَا مَاءٍ وَ یُسَلِّمُونَ إِلَیْکَ الْقَلْعَةَ طَوْعاً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَوْ یُحْدِثَ اللَّهُ غَیْرَ هَذَا وَ قَدْ أَمَنَّاکَ فَلَمَّاکَانَ مِنَ الْغَدِ رَکِبَ رَسُولُ اللَّهِ بَغْلَتَهُ وَ قَالَ لِلْمُسْلِمِینَ اتَّبِعُونِی وَ سَارَ نَحْوَ الْقَلْعَةِ فَأَقْبَلَتِ السِّهَامُ وَ الْحِجَارَةُ نَحْوَهُ وَ هِیَ تَمُرُّ عَنْ یَمْنَتِهِ وَ یَسْرَتِهِ فَلَا تُصِیبُهُ وَ لَاأَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِینَ شَیْ ءٌ مِنْهَا حَتَّی وَصَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی بَابِ الْقَلْعَةِ فَأَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی حَائِطِهَا فَانْخَفَضَ الْحَائِطُ حَتَّی صَارَ مِنَ الْأَرْضِ وَ قَالَ لِلنَّاسِ ادْخُلُوا الْقَلْعَةَ مِنْ رَأْسِ الْحَائِطِ بِغَیْرِ کُلْفَةٍ.»

(21) - صافات (37):83؛ «و به راستی ابراهیم از پیروان نوح بود.»

(22) - انبیاء (21):73؛ «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند.»

(23) - انبیاء (21):73؛ «و انجام دادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات را به آنان وحی کردیم، و آنان فقط پرستش کنندگان ما بودند.»

(24) - مفاتیح الجنان: فرازهایی از مناجات امیرالمؤمنین در مسجد کوفه.

(25) - میرزا حبیب الله خراسانی.

ص:265

ص:266

17- عقل و یقین (طی مراحل نظام خاص آخرتی)

اشاره

17

قزوین، مسجد النبی دهۀ اول صفر 1384

ص:267

ص:268

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

برای این که سرمایۀ عظیم عمر، صحیح، سالم و عادلانه هزینه شود و به تعبیر قرآن کریم، تجارت ما دارای سود و منفعت ابدی باشد، نظام ویژه ای را باید رعایت کرد؛ حقایق این نظام در مرحلۀ نخست، وجود مبارک حضرت حق است که تدبیر، طرح و نقشه و دیدگاه او، در همۀ جوانب حیات و زندگی انسان، حکیمانه است.

در مرحلۀ دیگر نیز قرآن کریم است، بعد معصوم، بعد عقل، بعد نفس و مرحلۀ آخر نیز حرکات مثبت اعضا و جوارح است که پروردگار از مجموع آن حرکات تعبیر به عمل صالح می کند.

اگر عمر در سایۀ چنین نظامی هزینه شود، آن تجارتی که در قرآن کریم مطرح است، تحقق پیدا می کند.

بحث ما به فعل پروردگار و اراده و مشیت او نسبت به تربیت و رشد انسان رسید که او برای این تربیت و رشد انسان چه طرح، تدبیر و نقشه ای دارد؟

سرمایه یقین به حقیقت

خیلی جالب است که خدا در بیش از هزار آیه در قرآن مجید، همۀ بشریت حتی

ص:269

رسول خدا صلی الله علیه و آله را به اندیشه، تفکر و تعقّل در کار، فعل، تدبیر و برنامه های خودش دعوت کرده است.

چرا که سازمان خرد و عقل ما را خداوند به گونه ای آفریده است که در برابر منطق، حق، علم و نور تسلیم است و زمینه ای برای ایجاد اشکال، ایراد، شک و تردید در برابر حقایق برای سازمان عقل و خرد ما وجود ندارد. چون اگر عقل این گونه نبود، هیچ حقی در این عالم برای ما اثبات نمی شد و ما حتی نسبت به ضروریات و حقایق اصیل عالم دچار اضطراب و تردید بودیم.

پیامبر صلی الله علیه و آله در قلۀ یقین

خداوند در آیات آخر سورۀ بقره، پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و اهل ایمان را در چه قله ای نشان می دهد:

«آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ»(1)

ایمان پیغمبر صلی الله علیه و آله را اعلام می کند و به رخ ما می کشد. آنچه که بر پیغمبر صلی الله علیه و آله نازل شد، او باور کرد. چرا که سازمان عقل ایشان به گونه ای آفریده شده است که در مقابل دلیل، برهان و منطق تسلیم است و هیچ راهی برای ورود به شک، تردید و وسوسه برای خود نمی بیند.

انسانی که خورشید را با چشم می بیند، حرارت آن را حس می کند، حرکت زمین به دور خورشید و به دور خودش را می داند، چگونه دچار وسوسه شود و نسبت به خورشید و حرارت آن و حرکت زمین و اثرگیری آن شک کند؟

اگر سازمان عقل به گونه ای آفریده شده بود که در برابر دلیل، برهان، حق و ضروریات تسلیم نشود و زمینۀ باور دل را بعد از معرفت فراهم نکند، آن وقت

ص:270


1- بقره (2):285؛ «پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ایمان آورده، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و پیامبرانش، ایمان آورده اند.»

هیچ چیز را نمی توانست باور کند که درست است یا غلط و همیشه در ناامنی بود، اما پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را نسبت به حقایق نازل شده می بینید که این حقایق عینی عالم را در کمال آرامش می پذیرد.

«آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ»(1)

یعنی پیغمبر صلی الله علیه و آله نسبت به خدا، قیامت، قرآن، حلال و حرام، و نسبت به تمام حقایق در کمال باور است و به دنبال پیغمبر صلی الله علیه و آله مؤمنان واقعی هستند که اوصاف و ویژگی آنان را در سورۀ انفال می فرماید؛

«أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا»(2)

این افراد را به عنوان مؤمن قبول دارم، بقیه را قبول ندارم. ما که نمی توانیم چیزی را بر عهدۀ خدا ثابت کنیم که همۀ ما را به عنوان مؤمن واقعی قبول کن.

یا در پایان آیۀ صد و هفتاد و هفت سورۀ بقره می فرماید:

«أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا»(3)

این ها اگر بگویند ما مؤمن هستیم، راست می گویند.

خلقت عقل بر پایۀ قبول حق

پیغمبر صلی الله علیه و آله با توجه به عقل، در مقابل منطق قرآن تسلیم است، یعنی خدا عقل را به این شکل به انسان داده است.

امام صادق علیه السلام در روایتی می فرماید:

هنگامی که خدا عقل، این سازمان زیبای حکیمانه را آفرید - برای این که انسان را در مقابل حق تسلیم کند، یعنی در مقابل حق، با اختیار و راحتی تسلیم شود و نشان دهد که عقلی به او داده است که با دیدن و شنیدن معارف، دلیل، برهان و دانش انسان را به حقایق الهی هدایت می کند - به عقل گفت: برو! رفت، گفت:

ص:271


1- بقره (2):285؛ «پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ایمان آورده.»
2- انفال (8):4؛ «مؤمنان واقعی و حقیقی فقط آنانند.»
3- بقره (2):177؛ «اینانند که [در دین داری و پیروی از حق] راست گفتند.»

برگرد، برگشت.(1) در واقع، عقل موجب اطاعت از اوامر الهی است. این معرفت کامل است که تسلیم آیات قرآن شود و زمینۀ باور برای دل او آماده شود و نسبت به خدا، در آرامش کامل قرار گیرد که اقرار کند: خدا هست، این صفات را نیز دارد، مالک من است، قیامت، نبوت و امامت را باور کند که حتماً هستند، تا درون او در آرامش غرق شود و تردیدی در این ها نکند.(2) اگر ما به این نقطه برسیم، با زور ما را بگیرند و در برابر دو هزار کانال ماهواره قرار بدهند، به اندازۀ ذره ای دچار وسوسه نمی شویم.

بنی امیه دریاوار زمینۀ تردید و وسوسه ایجاد کردند، ولی میثم خرما فروش، با اطمینان کامل بر سر دار رفت و فریاد زد: مولایم علی علیه السلام حق است و همۀ شما باطل هستید. این عقل است؛ در قرآن مجید، معارف و اوصاف امیرالمؤمنین علیه السلام اندیشه کرده، دل با کمک عقل، به حق بودن علی علیه السلام مطمئن شده است. اکنون می گویند: از این حق دست بردار! می گوید: حق با من یکی شده است، چگونه می توانم دست بردارم؟ گفتند: دست و پایت را قطع می کنیم، گفت: این ها را قطع می کنید، علی علیه السلام را که نمی توانید از من قطع کنید.

من یافته هایی که به کمک عقل و معرفت یافته ام و زمینۀ باورش را، این عقل و معرفت به دل من داده است، چگونه به این راحتی به من می گویید که از علی علیه السلام جدا شو. حق با دل من یکی شده است:

«وَ الایمانُ مُخالِطٌ لَحمَکَ وَ دَمَکَ»(3)

علی جان! ایمان با گوشت و پوست تو همراه و یکی شده است. اگر ده ها ابن ملجم به علی علیه السلام حمله کنند، علی در کمال آرامش می گوید:

«فُزْتُ وَ رَبِّ الکَعبَةِ».(4)

ص:272


1- الکافی: 10/1، کتاب العقل والجهل، حدیث 1؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: قَالَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکَ وَ لَاأَکْمَلْتُکَ إِلَّا فِیمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّی إِیَّاکَ آمُرُ وَ إِیَّاکَ أَنْهَی وَ إِیَّاکَ أُعَاقِبُ وَ إِیَّاکَ أُثِیبُ.» الکافی: 21/1 کتاب العقل والجهل، حدیث 14؛ «سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِیهِ فَجَرَی ذِکْرُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْلِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَانَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ عز و جل خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقْتُکَ خَلْقاً عَظِیماً وَ کَرَّمْتُکَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِی...»
2- مستدرک الوسائل: 173/11، باب 4، حدیث 12672؛ «النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: قَالَ الشَّرِیعَةُ أَقْوَالِی وَ الطَّرِیقَةُ أَقْوَالِی وَ الْحَقِیقَةُ أَحْوَالِی وَ الْمَعْرِفَةُ رَأْسُ مَالِی وَ الْعَقْلُ أَصْلُ دِینِی وَ الْحُبُّ أَسَاسِی وَ الشَّوْقُ مَرْکَبِی وَ الْخَوْفُ رَفِیقِی وَ الْعِلْمُ سِلَاحِی وَ الْحِلْمُ صَاحِبِی وَ التَّوَکُّلُ زَادِی وَ الْقَنَاعَةُ کَنْزِی وَ الصِّدْقُ مَنْزِلِی وَ الْیَقِینُ مَأْوَایَ وَ الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِرُ عَلَی سَائِرِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ.» الکافی: 45/2، باب نسبه الاسلام، حدیث 1؛ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَایَنْسُبُهُ أَحَدٌ قَبْلِی وَ لَایَنْسُبُهُ أَحَدٌ بَعْدِی إِلَّا بِمِثْلِ ذَلِکَ إِنَّ الْإِسْلَامَ هُوَ التَّسْلِیمُ وَ التَّسْلِیمَ هُوَ الْیَقِینُ وَ الْیَقِینَ هُوَ التَّصْدِیقُ وَ التَّصْدِیقَ هُوَ الْإِقْرَارُ وَ الْإِقْرَارَ هُوَ الْعَمَلُ وَ الْعَمَلَ هُوَ الْأَدَاءُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَمْ یَأْخُذْ دِینَهُ عَنْ رَأْیِهِ وَ لَکِنْ أَتَاهُ مِنْ رَبِّهِ فَأَخَذَهُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ یُرَی یَقِینُهُ فِی عَمَلِهِ وَ الْکَافِرَ یُرَی إِنْکَارُهُ فِی عَمَلِهِ فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا عَرَفُوا أَمْرَهُمْ فَاعْتَبِرُوا إِنْکَارَ الْکَافِرِینَ وَ الْمُنَافِقِینَ بِأَعْمَالِهِمُ الْخَبِیثَةِ.»
3- بحار الأنوار: 248/38، باب 65، ذیل حدیث 42؛ اقبال الأعمال: 296 (دعای ندبه).
4- بحار الأنوار: 2/41، باب 99، حدیث 4؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 119/2.

اگر سی هزار نفر، با انواع اسلحه به ابی عبدالله علیه السلام حمله کنند، می گوید:

«رضاً بقضائک، تسلیماً لامرک، لا معبود سواک»(1)

این همان باور حق است.

عدم یقین، نتیجۀ دوری از عقل

اگر ما از خیلی رشته ها عقب مانده ایم، به خاطر این است که در این باور مشکل داریم. کسانی که افطاری می دهند، روزه می گیرند، نماز می خوانند، عمره می روند، در کارهای خیر سرمایه گذاری می کنند، اما از نظر قرآن، نه روایت، چقدر خمس بدهکار می شود، چون خمس و زکات دو حقیقت قرآنی هستند، اما نه کاری به سهم امام دارد و نه به مرجع تقلید و روایات. این است که می گویم: ما در این باور مشکل داریم. چون هنوز آیۀ سورۀ انفال در مورد خمس را نتوانسته باور کند. دل های اکثر ما بیمار است. تا کنون عقل را در کنار قرآن به کار نگرفته ایم که به پروردگار اعتماد کنیم.

خدا در قرآن مجید می فرماید:

«إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»(2)

حبیب من! تو می میری و امت تو نیز می میرند. پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز اعلام کرده است که اکثر امت من، بین شصت تا هفتاد سال می میرند. ولی میلیاردها پول و ملک و املاک روی هم انبار کرده، اما هنوز باور نکرده که خدا می گوید: می میری.

تمام درد ما بر سر همین باور نکردن است، چرا؟ چون عقل به کار گرفته نشده است.

آن وقت در مورد پیغمبر عزیز صلی الله علیه و آله می فرماید:

«آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ»(3)

ص:273


1- موسوعة الامام علی بن ابی طالب علیه السلام فی الکتاب و السنة و التاریخ: 248/7.
2- زمر (39):30؛ «بی تردید تو می میری و قطعاً آنان هم می میرند.»
3- بقره (2):285؛ «پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ایمان آورده.»

در کمال آرامش و باور است و براساس باور خود دارد زندگی می کند. ما نیز براساس کم باوری داریم زندگی می کنیم، لذا نماز که می خوانم، اگر عمق نمازم را بشکافند، برای خدا نیست، چون آن هم بر روی باور نیست بلکه می گویم: نکند قیامت و جهنمی باشد و ما را درآن بیندازند؟ ما نماز را بخوانیم که اگر قیامت بود، ما را به جهنم نبرند. پس آن نماز نیز برای خدا نیست، بلکه بدن ما از آتش نگران است و نماز می خوانیم که بدن را حفظ کنیم و الا نمازی که نمازخوان ها می خواندند کجا و نماز ما کجا؟

حکایتی از مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی

میرزا جواد آقا ملکی تبریزی(1)- استاد اخلاق امام (ره) - در نجف، شاگرد چهره های برجسته ای بودند که در نهایت به آخوند ملاحسینقلی همدانی(2) می رسد که داستان زندگی او نیز داستان عجیب و شنیدنی است؛ که بعد از شیخ انصاری(3) در مقام مرجعیت شیعه قرار گرفت، ولی مرحوم آیت الله سید علی شوشتری اجازه نداد که او مرجع تقلید شود، گفت: خدا شما را برای مرجع تقلید شدن نیافریده است، اگر طبل مرجعیت بزنید، قیامت گریبانت را می گیرند، خدا تو را ساخته است که با این نفَس و علمی که به تو داده است، انسان بسازی، نه فقه و اصول بگویی. ایشان نیز قبول کردند:

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها(4)

چقدر خوب است که شخص بیداری در گوش خواب زده ای بگوید: راه تو این نیست و او نیز قبول کند. گفت: تو اگر می خواهی مرجع تقلید شوی، باید در جهنم بروی. تو مسیر دیگری را باید طی کنی.

ص:274


1- ملکی، حاج میرزا جواد از اکابر علمای اخلاقی و عرفانی تبریز عصر حاضر ما که به جهت انتساب به خانوادۀ ملک التجار تبریزی به ملکی معروف و در اخلاق فاضله طاق و با کمالات صوری و معنوی آراسته و از رذائل و ذمائم اخلاق پیراسته و سالها در نجف اشرف به مصاحبت جمال السالکین ملاحسینقلی همدانی به تهذیب نفس پرداخته و در حدود سال 1320 هجرت باز به تبریز مراجعت و سالها در خانۀ وی مجلس تذکیر و موعظه منعقد و با مواعظ دلنشین خود به تهذیب اخلاق مردم اشتغال داشته و اخیراً در قم مجاورت کرده و در همان ایام کتابی در اسرار الصلوة تألیف داده که در رشتۀ خود بی نظیر و در سال 1338 هجرت به طبع رسیده و در سال 1344 در همان ارض اقدس به رحمت ایزدی نایل گردید. ریحانة الادب (کنی و القاب): 82/4.
2- همدانی، ملاحسینقلی دره جزی همدانی البلدة و الموطن نجفی المسکن کربلائی المدفن فقیه عابد زاهد متقی جمال السالکین. عارف حقیقی از اجلای عرفا و اهل طریقت و اکابر ارباب سیر و سلوک اوائل قرن چهاردهم هجرت و از مشایخ طریقتی حاج میرزا جواد ملکی تبریزی (سابق الذکر) بوده و در سال 1311 هجری قمری در کربلای معلی عازم گلزار جنت گردید. ریحانة الادب (کنی و القاب): 325/4.
3- انصاری، شیخ مرتضی (دزفول 1214 - نجف 1281 ق) فرزند محمد امین، از مشاهیر علمای شیعه. نسبش به جابر بن عبدالله انصاری (م 78 ق) از صحابۀ پیامبر صلی الله علیه و آله می رسید، و بیشتر اعضای خاندانش عالمان دین بودند. مقدمات علوم را در زادگاهش نزد پدر و عمش شیخ حسین انصاری فراگرفت. در 1232 ق رهسپار عراق گردید و چهار سال در کربلا از محضر درس سیدمجاهد (م 1242 ق) و شریف العلمای مازندرانی (م 1245 ق) بهره مند گردید. در 1236 ق به دزفول بازگشت، اما یکسال بعد به کربلا رفت و باری دیگر به فراگیری علوم دینی در خدمت شریف العلماء پرداخت. پیوست. در 1240 ق شبیخ پس از آمدن به زادگاهش رهسپار زیارت مشهد گردید و بر سر راهش به مشهد از حوزه های علمی شهرهای بروجرد، اصفهان و کاشان دیدن کرد. وی مدت چهار سال در کاشان توقف نمود و در خدمت ملااحمد نراقی (م 1244 ق) به تکمیل معلومات خود پرداخت. پس از گرفتن اجازۀ روایت و اجتهاد از نراقی رهسپار مشهد گردید و پس از پنج ماه توقف در این شهر به تهران و از آنجا به زادگاهش دزفول آمد. شیخ در دزفول بساط تدریس گسترد و در رأس حوزۀ علمیۀ این شهر قرار گرفت. در 1352 یا 1353 ق برای همیشه به عتبات رفت و در نجف در مجلس درس شیخ علی بن شیخ جعفر کاشف الغطاء (م 1253 ق) حاضر شد، پس از یک سال شیخ مستقلاً به تدریس و تصنیف روی آورد و پس از درگذشت شیخ محمدحسن اصفهانی معروف به صاحب جواهر (1266 ق) بزرگترین مجتهد شیعه گردید و به مقام «مرجع کل» رسید و مدت پانزده سال پیشوای دینی تمامی شیعیان شد. دائرة المعارف تشیع: 557/2.
4- حافظ شیرازی.

حاج آقا حسین می فرمودند: شب چهار شنبه به مسجد جمکران رفته بودم. آن مسجد قدیمی که چقدر با روح و با معنویت بود. چه کسانی آنجا نماز خواندند. من خودم چه نمازهایی و چه حال هایی را آنجا دیدم و چه دعاهایی را دیدم که مستجاب شد.

گفت: نماز صبحم را در آنجا خواندم و پیاده به قم برگشتم. نزدیک ظهر بود، گفتم: کنون که تا اینجا آمده ام، بروم جمالِ «جمال السالکین» حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی را زیارت کنم. کار دیگری نداشتم، فقط می خواستم بروم تا ایشان را ببینم، چون انسان با دیدن این چهره ها، به یاد خدا می افتد.

دیدن چهره های الهی

وقتی به پیغمبر صلی الله علیه و آله عرض می کنند: با چه کسانی رفاقت کنیم؟ سه خصوصیت برای رفیق بیان می کنند. باب معاشرت و رفاقت خیلی مهم است. قرآن مجید و روایات، افقی بسیار نورانی در برابر ما باز کرده اند که فوق العاده مهم و تماشایی است. من در طول دو سال به دنبال این آیات و روایات بودم، و کتابی به نام «معاشرت» را تألیف کردم که می توانند مؤمنان راه و روش رفاقت و معاشرت را در آن کتاب بیابند.

این روایت در آن کتاب آمده است که سه ویژگی را حضرت می فرماید:

نخست این که:

«یُذَکّرکُم اللّهُ رُؤیَتُهُ»(1)

وقتی او را می بینید، شما را به یاد خدا بیندازد. در او را خدا را ببینید.

ص:275


1- بحار الأنوار: 331/14، حدیث 71؛ عوالی اللآلی: 78/4، حدیث 72؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَتِ الْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَی یَا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الآْخِرَةِ عَمَلُهُ.»

دنبالۀ حکایت ملاقات میرزا جوادآقا

گفت: درب را زدم. درب را باز کردند، گفتم: آقا تشریف دارند؟ گفتند: برای نماز آماده شده اند و الان روی جانماز رفتند. داخل تشریف بیاورید. آهسته که صدای پای من شنیده نشود آمدم و پشت سر ایشان ایستادم که نماز ظهر را با او بخوانم. هنوز تکبیرة الاحرام را نگفته بودند و در مقدمۀ ورود به نماز، این آیۀ شریفه را خواندند:

«وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً»(1)

«وجه» یعنی همۀ وجودم؛ روح و قلب و عقل من باور کردند. این آیه را که می خواند، گویا داشت خدا را می دید. مانند سیل از محاسن ایشان اشک روی لباس ایشان می ریخت و بعد دو دست خود را بلند کردند:

احرام گرفته ام به کویت لبیک زنان به جستجویت(2)

من برای بدن خودم نماز نمی خوانم، حال خدایا! دوست داری در قیامت مرا به جهنم ببری، ببر. آن چیزی که برای من لذت دارد، خواستۀ توست. بخواهی به جهنم نیز می روم و صدایم درنمی آید. راستگوترین انسان فرمود:

«فهَبَنِی یا الهی و سیّدی و مُولای و رَبّی صَبرتُ عَلی عَذابِک فَکیف أصبِرُ عَلی فِراقِکَ»(3)

برای این که رضایت تو را جلب کنم، با پای خودم در آتش می روم و صدایم نیز درنمی آید.

تکبیرة الاحرام نماز یعنی همه چیز را با اشارۀ دستم پشت سر گذاشتم؛ زن، فرزند، پول، مال، حساب های بانکی، عروس، داماد، نوه، همه را پشت سر ریختم، من ماندم و تو.

ص:276


1- انعام (6):79؛ «من به دور از انحراف و با قلبی حق گرا همۀ وجودم را به سوی کسی که آسمان ها و زمین را آفرید، متوجه کردم.»
2- نظامی گنجوی
3- مصباح المتهجد: 847، دعای کمیل

گفت: میرزا جواد آقا «الله اکبر» را گفت و از دنیا رفت. این نماز است. نگاه خدا به انسان که نگاهی با محبت تر، عاشقانه تر، تربیتی تر و پرمنفعت تر از این نیست.

رشد انسان، خواستۀ پروردگار

چیزی که در آیۀ نخست سورۀ ابراهیم علیه السلام مطرح است؛

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»(1)

که من، قرآن و پیغمبرم، می خواهیم تو را پرورش و رشد بدهیم و از ظلمت های جهل، نادانی، ظلم، مادّی گری، وابستگی های غلط و زمین گیر در بیاوریم.

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است ما کجاییم و ملامت گر بی کار کجاست(2)

***

ایها الناس! جهان جای تن آسایی نیست مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست

خفتگان را چه خبر از زمزمۀ مرغ سحر حیوان را خبر از عالم انسانی نیست

روی اگر چند پری چهره و زیبا باشد نتوان دید در آیینه که نورانی نیست

عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عالم ربانی نیست

خانه پر گندم و یک جو نفرستاده به گور برگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست

ص:277


1- ابراهیم (14):1؛ «[این] کتابی است که آن را بر تو نازل کردیم تا مردم را به اجازۀ پروردگارشان از تاریکی ها [یِ جهل، گمراهی و طغیان] به سوی روشناییِ [معرفت، عدالت و ایمان و در حقیقت] به سوی راه [خدایِ] توانای شکست ناپذیر و ستوده بیرون آوری.»
2- حافظ شیرازی

سعدیا! گرچه سخن دان و مصالح گویی به عمل کار برآید، به سخندانی نیست(1)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:278


1- سعدی شیرازی

پی نوشت ها

(1) - بقره (2):285؛ «پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ایمان آورده، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و پیامبرانش، ایمان آورده اند.»

(2) - بقره (2):285؛ «پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ایمان آورده.»

(3) - انفال (8):4؛ «مؤمنان واقعی و حقیقی فقط آنانند.»

(4) - بقره (2):177؛ «اینانند که [در دین داری و پیروی از حق] راست گفتند.»

(5) - الکافی: 10/1، کتاب العقل والجهل، حدیث 1؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: قَالَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکَ وَ لَاأَکْمَلْتُکَ إِلَّا فِیمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّی إِیَّاکَ آمُرُ وَ إِیَّاکَ أَنْهَی وَ إِیَّاکَ أُعَاقِبُ وَ إِیَّاکَ أُثِیبُ.»

الکافی: 21/1 کتاب العقل والجهل، حدیث 14؛ «سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِیهِ فَجَرَی ذِکْرُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْلِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَانَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ عز و جل خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقْتُکَ خَلْقاً عَظِیماً وَ کَرَّمْتُکَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِی...»

(6) - مستدرک الوسائل: 173/11، باب 4، حدیث 12672؛ «النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: قَالَ الشَّرِیعَةُ أَقْوَالِی وَ الطَّرِیقَةُ أَقْوَالِی وَ الْحَقِیقَةُ أَحْوَالِی وَ الْمَعْرِفَةُ رَأْسُ مَالِی وَ الْعَقْلُ أَصْلُ دِینِی وَ الْحُبُّ أَسَاسِی وَ الشَّوْقُ مَرْکَبِی وَ الْخَوْفُ رَفِیقِی وَ الْعِلْمُ سِلَاحِی وَ الْحِلْمُ صَاحِبِی وَ التَّوَکُّلُ زَادِی وَ الْقَنَاعَةُ کَنْزِی وَ الصِّدْقُ مَنْزِلِی وَ الْیَقِینُ مَأْوَایَ وَ الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِرُ عَلَی سَائِرِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ.»

الکافی: 45/2، باب نسبه الاسلام، حدیث 1؛ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَایَنْسُبُهُ أَحَدٌ قَبْلِی وَ لَایَنْسُبُهُ أَحَدٌ بَعْدِی إِلَّا بِمِثْلِ ذَلِکَ إِنَّ الْإِسْلَامَ هُوَ التَّسْلِیمُ وَ التَّسْلِیمَ هُوَ الْیَقِینُ وَ الْیَقِینَ هُوَ التَّصْدِیقُ وَ التَّصْدِیقَ هُوَ الْإِقْرَارُ وَ الْإِقْرَارَ هُوَ الْعَمَلُ وَ الْعَمَلَ هُوَ الْأَدَاءُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَمْ یَأْخُذْ دِینَهُ عَنْ رَأْیِهِ وَ لَکِنْ أَتَاهُ مِنْ رَبِّهِ فَأَخَذَهُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ یُرَی یَقِینُهُ فِی عَمَلِهِ وَ الْکَافِرَ یُرَی إِنْکَارُهُ فِی عَمَلِهِ فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا عَرَفُوا أَمْرَهُمْ فَاعْتَبِرُوا إِنْکَارَ الْکَافِرِینَ وَ الْمُنَافِقِینَ بِأَعْمَالِهِمُ الْخَبِیثَةِ.»

(7) - بحار الأنوار: 248/38، باب 65، ذیل حدیث 42؛ اقبال الأعمال: 296 (دعای ندبه).

(8) - بحار الأنوار: 2/41، باب 99، حدیث 4؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 119/2.

ص:279

(9) - موسوعة الامام علی بن ابی طالب علیه السلام فی الکتاب و السنة و التاریخ: 248/7.

(10) - زمر (39):30؛ «بی تردید تو می میری و قطعاً آنان هم می میرند.»

(11) - بقره (2):285؛ «پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ایمان آورده.»

(12) - ملکی، حاج میرزا جواد از اکابر علمای اخلاقی و عرفانی تبریز عصر حاضر ما که به جهت انتساب به خانوادۀ ملک التجار تبریزی به ملکی معروف و در اخلاق فاضله طاق و با کمالات صوری و معنوی آراسته و از رذائل و ذمائم اخلاق پیراسته و سالها در نجف اشرف به مصاحبت جمال السالکین ملاحسینقلی همدانی به تهذیب نفس پرداخته و در حدود سال 1320 هجرت باز به تبریز مراجعت و سالها در خانۀ وی مجلس تذکیر و موعظه منعقد و با مواعظ دلنشین خود به تهذیب اخلاق مردم اشتغال داشته و اخیراً در قم مجاورت کرده و در همان ایام کتابی در اسرار الصلوة تألیف داده که در رشتۀ خود بی نظیر و در سال 1338 هجرت به طبع رسیده و در سال 1344 در همان ارض اقدس به رحمت ایزدی نایل گردید.

ریحانة الادب (کنی و القاب): 82/4.

(13) - همدانی، ملاحسینقلی دره جزی همدانی البلدة و الموطن نجفی المسکن کربلائی المدفن فقیه عابد زاهد متقی جمال السالکین.

عارف حقیقی از اجلای عرفا و اهل طریقت و اکابر ارباب سیر و سلوک اوائل قرن چهاردهم هجرت و از مشایخ طریقتی حاج میرزا جواد ملکی تبریزی (سابق الذکر) بوده و در سال 1311 هجری قمری در کربلای معلی عازم گلزار جنت گردید.

ریحانة الادب (کنی و القاب): 325/4.

(14) - انصاری، شیخ مرتضی (دزفول 1214 - نجف 1281 ق)

فرزند محمد امین، از مشاهیر علمای شیعه. نسبش به جابر بن عبدالله انصاری (م 78 ق) از صحابۀ پیامبر صلی الله علیه و آله می رسید، و بیشتر اعضای خاندانش عالمان دین بودند. مقدمات علوم را در زادگاهش نزد پدر و عمش شیخ حسین انصاری فراگرفت. در 1232 ق رهسپار عراق گردید و چهار سال در کربلا از محضر درس سیدمجاهد (م 1242 ق) و شریف العلمای مازندرانی (م 1245 ق) بهره مند گردید. در 1236 ق به دزفول بازگشت، اما یکسال بعد به کربلا رفت و باری دیگر به فراگیری علوم دینی در خدمت شریف العلماء پرداخت.

ص:280

پیوست. در 1240 ق شبیخ پس از آمدن به زادگاهش رهسپار زیارت مشهد گردید و بر سر راهش به مشهد از حوزه های علمی شهرهای بروجرد، اصفهان و کاشان دیدن کرد. وی مدت چهار سال در کاشان توقف نمود و در خدمت ملااحمد نراقی (م 1244 ق) به تکمیل معلومات خود پرداخت. پس از گرفتن اجازۀ روایت و اجتهاد از نراقی رهسپار مشهد گردید و پس از پنج ماه توقف در این شهر به تهران و از آنجا به زادگاهش دزفول آمد. شیخ در دزفول بساط تدریس گسترد و در رأس حوزۀ علمیۀ این شهر قرار گرفت. در 1352 یا 1353 ق برای همیشه به عتبات رفت و در نجف در مجلس درس شیخ علی بن شیخ جعفر کاشف الغطاء (م 1253 ق) حاضر شد، پس از یک سال شیخ مستقلاً به تدریس و تصنیف روی آورد و پس از درگذشت شیخ محمدحسن اصفهانی معروف به صاحب جواهر (1266 ق) بزرگترین مجتهد شیعه گردید و به مقام «مرجع کل» رسید و مدت پانزده سال پیشوای دینی تمامی شیعیان شد.

دائرة المعارف تشیع: 557/2.

(15) - حافظ شیرازی.

(16) - بحار الأنوار: 331/14، حدیث 71؛ عوالی اللآلی: 78/4، حدیث 72؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَتِ الْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَی یَا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الآْخِرَةِ عَمَلُهُ.»

(17) - انعام (6):79؛ «من به دور از انحراف و با قلبی حق گرا همۀ وجودم را به سوی کسی که آسمان ها و زمین را آفرید، متوجه کردم.»

(18) - نظامی گنجوی.

(19) - مصباح المتهجد: 847، دعای کمیل.

(20) - ابراهیم (14):1؛ «[این] کتابی است که آن را بر تو نازل کردیم

تا مردم را به اجازۀ پروردگارشان از تاریکی ها [یِ جهل، گمراهی و طغیان] به سوی روشناییِ [معرفت، عدالت و ایمان و در حقیقت] به سوی راه [خدایِ] توانای شکست ناپذیر و ستوده بیرون آوری.»

(21) - حافظ شیرازی.

(22) - سعدی شیرازی.

ص:281

ص:282

18- اتصال به رحمت الهی (نگاه رحمت خدا بر بندگان)

اشاره

18

قزوین، مسجد النبی دهۀ اول صفر 1384

ص:283

ص:284

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

برای این که عمر انسان صحیح و درست هزینه شود و به تعبیر قرآن مجید، وارد تجارتی بی ضرر، بی خسارت و پرسود شود، سودی تمام نشدنی، لازم است برنامه هایی رعایت شود.

برنامۀ اول، تسلیم شدن نسبت به خداست. خداوندی که نگاهش به همۀ موجودات، نگاه رحمت، مهر و محبت است. از کارگردانی خدا در عالم خلقت، این نگاه استفاده می شود. هر چیزی را که به وجود می آورد، در جای معین خودش قرار می دهد، بعد آن را رشد می دهد و به چشمۀ خیر، منفعت و برکت تبدیل می کند.

انسان، زمینه ساز ضرر

هیچ آفریده ای را نمی توانید منبع زیان و ضرر بدانید. این انسان است که گاهی زمینۀ ضرر را فراهم می کند. اگر این زمینه را فراهم نکند، ضرری نیز رخ نمی دهد.

در روایاتی که مربوط به طهارت و بهداشت است و هزار و چهارصد سال قبل برای ما بیان کرده اند، می بینید که نزدیک به پنج هزار راهنمایی برای حفظ بهداشت و سلامت ما، در همۀ شئون زندگی شده است. حال اگر کسی بهداشت دهان

ص:285

و دندان را رعایت نکند، بیماری لثه و دندان بگیرد، خود او زمینۀ بیمار شدن خود را فراهم کرده است. این بیماری دیگر مخلوق خدا نیست که بگویم: چرا در آفریده های خدا، میکروب مضرّ نیز هست؟

چون از اول به ما گفته اند که: زمینۀ پدید آمدن بیماری را فراهم نکن. وقتی آب را راکد بگذارم، پر از میکروب می شود، کرم پیدا می کند، بو و رنگش عوض می شود، پس این کار را نباید بکنم و الا آن وقتی که آب، مایۀ حیات را خلق می کند می فرماید:

«مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ»(1)

هر موجودی زنده ای، با آب زنده است، من مواظب آب نباشم، باعث وبا، اسهال خونی و مشکلات دیگری می شود. این کاری به پروردگار ندارد. ما اصل آفرینش را باید نگاه کنیم، نه آب گندیده را.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

از ظرف ترک خورده استفاده نکنید. در شب، هیچ نوع زباله ای را در خانه نگه ندارید. از غذای مانده بپرهیزید. کم درست کنید تا باقی نماند و اگر زیاد شد و نتوانستید بخورید، اگر نمی توانید سلامت غذا را حفظ کنید، آن را نخورید. قبل از خوابیدن شب، دهان و دندان را مسواک بزنید. کلمۀ مسواک در روایات ما زیاد آمده است.(2) حال اگر من بهداشت را رعایت نکنم، من زمینۀ موجود مضرّ را فراهم می کنم که به وجود بیاید، اما اصل آفرینش، بر پاکی استوار است و تمام عالم، غرق در طهارت است.

در رحم مادران، انسانی را که می خواهد خلق کند، اگر پدر و مادر زمینۀ شرّ در خلقت را به جنین ندهند، یعنی مادر سیگاری، یا پدر معتاد نباشد، مشروب خوار

ص:286


1- انبیاء (21):30؛ «و هر چیز زنده ای را از آب آفریدیم؟»
2- بحار الأنوار: 19/67، باب 43، حدیث 16؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ لَمْ یَعْلَمْ فَضْلَ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْهِ إِلَّا فِی مَطْعَمِهِ وَ مَشْرَبِهِ فَقَدْ قَصَرَ عِلْمُهُ وَ دَنَا عَذَابُهُ.» شرح نهج البلاغة: 278/20، حدیث 202؛ «قوت الأجسام الغذاء و قوت العقول الحکمة فمتی فقد واحد منهما قوته بار و اضمحل.» الکافی: 495/6، باب السواک، حدیث 3؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا زَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام یُوصِینِی بِالسِّوَاکِ حَتَّی خَشِیتُ أَنْ أَدْرَدَ وَ أُحْفِیَ.» الکافی: 496/6، باب السواک، حدیث 6؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ فِی السِّوَاکِ اثْنَتَا عَشْرَةَ خَصْلَةً هُوَ مِنَ السُّنَّةِ وَ مَطْهَرَةٌ لِلْفَمِ وَ مَجْلَاةٌ لِلْبَصَرِ وَ یُرْضِی الرَّبَّ وَ یَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَ یَزِیدُ فِی الْحِفْظِ وَ یُبَیِّضُ الْأَسْنَانَ وَ یُضَاعِفُ الْحَسَنَاتِ وَ یَذْهَبُ بِالْحَفْرِ وَ یَشُدُّ اللِّثَةَ وَ یُشَهِّی الطَّعَامَ وَ تَفْرَحُ بِهِ الْمَلَائِکَةُ.»

و حرام خور نباشند، بیماری نداشته باشند، اگر این ها نباشد، از نظر جسمی طفل صد در صد سالمی ساخته می شود و اگر در امور معنوی پدر و مادر منفی عمل نکنند، باطن اولاد نیز پاک آفریده می شود.

رحم مادر جای پرورش جنین است، اگر این رحم را با دود سیگار و تریاک، مسکرات، اضطراب و خلأهای معنوی آلوده کنند، پروردگار عالم با همان نظامی که داده است، ساختمان این فرزند را می سازد، لذا بچه که به دنیا می آید، دیوانه، ناقص و یا معیوب می شود. این به خدا ارتباطی ندارد. خدا قبلاً گفته بود که مشروب، تریاک، هروئین، دود سیگار، بی دینی و این قبیل چیزها در فرزند شما اثر منفی می گذارد، حال اگر من نمی خواهم به حرف او عمل کنم و نطفه ای به رحم بدهم که با امور منفی مخلوط شده است، بعد بگویم: تو این بچه را بساز، چه کار داری که ناقص جسمی یا روحی به دنیا می آید، این به خدا ربطی ندارد.

ما اصل آفرینش را باید نگاه کنیم که مرد و زن باید بهداشت روانی و بدنی را رعایت کنند، تا جنین سالم و با فطرتی روشن، ساخته شود.

تدبّر در آثار رحمت حضرت حق

شما اگر نگاه رحمت، محبت و لطف خدا را بخواهید لمس کنید:

«اُنظُروا الی آثارِ رَحمةِ اللّه فَانَّ آثارَنا تَدُلُّ عَلینا»

به آثار رحمت خدا نگاه کنید، که با این آثار، نگاه محبت ما را لمس و احساس کنید.

خدا در آثار خود چه کرده است؟ چند کتاب را نام می برم، مطالعه کنید ببینید در عالم آفرینش چه خبر است: «از جهان های دور»، «یک، دو، سه، بی نهایت» «پدیدۀ حیات»، «سرگذشت زمین»، «پیدایش و مرگ خورشید»، «هیأت

ص:287

فلاماریون»، «راز آفرینش انسان»، «ساختمان مغز»، «افق دانش»، «دایرة المعارف فرید وجدی»، «علم و زندگی»، «فیزیولوژی انسان»، «نطق و شعور حیوانات»، «شگردهای طبیعت».

شما این کتاب ها را بخوانید، چگونگی نگاه خدا به عالم معلوم می شود. نگاه رحمت، مهر و محبت است و این نگاه است که وقتی موجودات را خلق می کند، به طور کامل خلق می کند و بعد از آفریدن، او را رشد می دهد:

«أَعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی»(1)

آنها را هدایت کرده، کامل می کند و در جای معین خود قرار می دهد و به چشمۀ خیر و منفعت تبدیل می کند.

حوصله کنید و این کتاب ها را بخوانید. تا کسی مطالعه نکند، چیزی نصیب او نمی شود.

شناخت خداوند با مطالعۀ سه پرونده

در تمام کشورها برای این که بدانند این آقا چه کاره است، در شهرداری، اطلاعات، دادگستری و سایر ادارات از او انگشت نگاری می کنند، پرونده دارد، وقتی اداره ای پروندۀ او را می خواهند تا جواز به او بدهند، تمام پرونده اش را بیرون می آورند.

ما به این اندازه به دنباله پروندۀ خدا نرفتیم که این پروندۀ خدا یا عالم طبیعت است، یا قرآن و یا وجود خودمان. این سه چیز، پرونده خدا است. پروردگار عالم در این سه پرونده شخصیت خود را ثبت کرده است و در آنها دروغ نیز وجود ندارد.

این سه پروندۀ خدا؛ کتاب تکوین - وجود طبیعت - کتاب نفس - وجود ما - و کتاب تشریع - قرآن مجید - این هر سه پرونده در مقابل روی ما باز است. نه

ص:288


1- طه (20):50؛ «به هر موجودی، آفرینش [ویژۀ] او را [آن گونه که سزاوارش بود] به وی عطا کرده، سپس هدایت نمود.»

مختومه. شما هر جا که پروندۀ خدا را می خواهید، پیداست. خودش فرموده که واجب است این پرونده ها را مطالعه کنید.

فرمود: «اِعْلَمُوا»(1) بفهمید، چه کسی را باید فهمید؟ مرا. چگون باید فهمید؟ پرونده های سه گانه را باید مطالعه کرد. من با شما سرّی ندارم. هر قسمت از پرونده را می خواهی، ببین. یک گوشۀ این پرونده، در پروندۀ عالم طبیعت، زندگی مورچگان است، تا کنون که من خبر دارم، حدود بیست هزار جلد کتاب مختلف دربارۀ زندگی مورچگان نوشته شده است. خدا را می خواهی بشناسی؟ پرونده اش این هاست.

نمونه هایی از آثار پروردگار

من چند ورق از پروندۀ عالم طبیعت را طبق قرآن برای شما بیاورم.

«أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ * وَ إِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ * وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ * وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ»(2)

آیا به - یک ورق از پرونده و کار من - شتر نگاه نمی کنید؟ ورق دیگر این پرونده، آسمان ها است. واقعاً نگاه نمی کنید که من میلیاردها خورشید، ماه، ستاره، سحابی و کهکشان را در فضا دارم می گردانم، نه ستون زیر آنها هست و نه با زنجیر به جایی بسته شده اند. میلیاردها سال است که این کرات، نه به هم می خورند و نه در می روند و نه تکه تکه می شوند. این را نگاه نمی کنید؟

«وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ»

به این زمین زیر پای خود نگاه نمی کنید که من چگونه آن را آماده زندگی کرده ام؟ نه تمام آن از آب است و نه تمام خشکی، کوه، دره و کویر. هر چه برای زندگی شما لازم بوده، در زمین آماده کرده ام.

ص:289


1- بقره (2):209؛ «نهایتاً بدانید.»
2- غاشیة (88):17-20؛ «آیا با تأمل به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده؟ * و به آسمان که چگونه بر افراشته شده؟ * و به کوه ها که چگونه در جای خود نصب شده؟ * و به زمین که چگونه گسترده شده؟»

«وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ»

به این کوه ها نگاه نمی کنید که چگونه این ها را روی زمین نصب کرده ام و از زیر هم به یکدیگر گره داده ام؟ که اگر روزی همه این کوه ها را صاف کنید، کره زمین تا روز قیامت دچار بادهای توفانی غیر ساکت می شود. آن وقت هیچ چیزی از شما نمی ماند.

این پروندۀ خداست که می فرماید: واجب است باز کنید و ببینید و بفهمید و خبردار شوید:

«اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ»(1)

واجب است بخوانید تا بفهمید من چه کسی هستم.

ولی کجاست سرمایه گذاری که در بیست و چهار ساعت، یک ساعتش را هزینۀ شناخت خدا کند، به دنبال خدا برود و خدا را بفهمد. ما می گوییم خدا، اما نمی دانیم کیست؟

نگاه رحیمیّۀ حق در پرورش انسان

نگاه خدا به کل عالم، نگاه مهر، محبت و رحمت است. او با این نگاه هم خلق می کند، هم رشد می دهد و هم به منبع خیر و برکت تبدیلش می کند. این نگاه خدا وقتی به سراغ ما می آید، اول ما را خلق می کند، بعد با نگاه رحمانیت خود، از طریق جفت در رحم مادر گذاشته و رشد می دهد، بیرون که آمدیم، از طریق شیر سینۀ مادر و بعد از شیر، از طریق مواد غذایی، بدن را رشد می دهد و با همین نگاه محبت، رحمت و رحیمیت؛ وجود، حقیقت، روح، نفس و قلب ما را رشد می دهد.

قواعد رشد دهندگی خدا، قرآن کریم است و معلّم انتقال حقایق قرآن به ما،

ص:290


1- علق (96):1؛ «بخوان به نام پروردگارت که [همۀ آفریده ها را] آفریده.»

برای رشد پیدا کردن ما، وجود مبارک رسول گرامی اسلام، محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و ائمۀ معصومین علیهم السلام می باشند.

وسایل پرورش روح

آیه را ببینید که چقدر لطایف و اسرار در آن هست:

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»(1)

اینجا سه مسأله مطرح است؛ «انزلناه» خداست، «کتاب» قرآن و «الیک» پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله.

این نگاه رحیمیۀ خدا به ما، برای پرورش ماست. همان طور که بدن ما را با جفتی که در رحم مادر بود و شیری که در سینۀ مادر داشتیم و غذاهایی که با درآمدن دندان، خوردیم و بدن ما را رشد داد، همان طور نیز با قرآن و پیغمبر صلی الله علیه و آله می خواهد ناحیۀ دیگر وجود ما - روح - را رشد بدهد که ما دزد، ظالم، آدم کش، فرعون، یزید، رباخور، بی حجاب، زناکار، ریاکار، منافق، بخیل، حریص، کینه دار، عصبانی و بی محبت نشویم.

برای این که این همه بلا بر سر ما نیاید، و شکل باطنی بدی پیدا نکنیم و هر دیو و جنّی بدتر و زشت تر و وحشتناک تر نشویم، گفته است:

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ»(2)

حبیب من! خودم، قرآنم و وجود مقدس تو را با هم به میدان آوردم که دست این جنس دو پا را بگیریم و از تاریکی ها در بیاوریم و به جانب عرصه گاه نور ببریم.

«بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»

که وقتی وارد عرصه گاه نور کردیم، در راه عزیز و حمید بیفتند. عزیز، یعنی راه شکست ناپذیر خدا.

ص:291


1- ابراهیم (14):1؛ «[این] کتابی است که آن را بر تو نازل کردیم تا مردم را به اجازۀ پروردگارشان از تاریکی ها [یِ جهل، گمراهی و طغیان] به سوی روشناییِ.»
2- ابراهیم (14):1؛ «[این] کتابی است که آن را بر تو نازل کردیم.»

عزّت، ثمرۀ اتصال به پروردگار

در اینجا آیات دیگر را به رخ ما می کشد که من همۀ انبیای خود را یاری کردم، تا حتی یک پیغمبر نیز در این عالم به خاطر زندگی در فضای نور و صراط عزیز و حمید، شکست نخورد. چون خدا در قرآن مجید می فرماید: «احدی الحسنیین» نصیب انسان های الهی می شود؛ یا کار خود را پیش می برند و حاکم می شوند، که اگر حاکم شوند، مانند حضرت سلیمان علیه السلام که در تمام ایام حکومت خود ظلمی پیدا نمی شد. یا مانند امیرالمؤمنین علیه السلام که در چهار سال و هفت ماه حکومتش، هیچ ظلمی پیدا نمی کنید.

و اگر در مقابل دشمنان حاکم نشوند، یعنی کار به دست آنها نیفتد و با شمشیر دشمنان شهید شوند، آغوش من برای قبول کردن آنان باز است. این ها در هیچ کجا شکست نمی خورند.

این کلمۀ عزیز است؛ یعنی وقتی من در راه خدای عزیز قرار گرفتم، صراط مستقیم است، یعنی در زندگی نه افراط دارم و نه تفریط. بدون این که عمرم حرام شود، وقتی در این راه قرار گرفتم، این راه، راه عزیز است؛ برای سالک این راه شکستی وجود ندارد.

انبیا، ائمۀ طاهرین و اولیای خدا بدون شکست خوردن، راه الهی را می روند، اگر حاکم شدند، مانند حضرت سلیمان و امیرالمؤمنین علیهما السلام شده اند و اگر حاکم نشدند، مانند حضرت یحیی و حضرت سیدالشهدا علیهما السلام می شوند که در هر دو صورت برنده هستند. هر دو برنده هستند، چون در یک جاده هستند.

این معنی عزیز است. دامن کسی را بگیرید که در کنار او شکست نیست. نه شکست اقتصادی، نه سیاسی، نه خانوادگی، نه اجتماعی، نه دنیایی و نه آخرتی.

آن کسانی که به خدا وصل نیستند، ورشکستگی آنان در هر رشته ای قطعی است.

ص:292

اما غلام سیاه، پیروز است.

ارزش غلام سیاه کربلا

آنها فکر کردند که در کربلا، چون هوا گرم است، اگر چند روز این بدن ها روی خاک بماند، باد می کند، بو می گیرد، متلاشی می شود و تعفّن آن این سرزمین را می گیرد که حیوان ها نیز در می روند. سه شبانه روز بدن ها را گذاشتند، اما نه بدنی باد کرد و نه متلاشی شد.

وقتی امام زین العابدین علیه السلام نصف شب آمد تا بدن ها را دفن کند، بیابان نشین ها گفتند: یابن رسول الله! این بوی عطری که تا به حال استشمام نکرده بودیم، از کجاست؟ همه را جمع کرد و بالای سر بدن غلام سیاه آورد و فرمود: برای این شهید است.

آنهای دیگر عطری داشتند که این بدبخت ها استشمام نمی کردند، ولی این قسمتی از عطر غلام سیاه بود که بینی اهل دنیا استشمام می کرد. پرسیدند: این عطر را از کجا آورده است؟ فرمود: وقتی پدرم سر او را به دامن گرفت، رو به پروردگار کرد و فرمود:

«أللهمَّ بَیِّض وَجهَهُ وَ طَیِّب ریحَهُ»(1)

خدایا! به او آبروی کامل بده و بوی او را مانند بوی خودت طیب و خوشبو کن.

اتصال کامل پیامبر صلی الله علیه و آله به پروردگار

این داستان اتصال به خدا، قرآن و معلمی پیغمبر صلی الله علیه و آله است که در منطقۀ نور و صراط عزیز و حمید قرار می گیرد، یعنی جاده ای که صاحب آن جاده، شکست ناپذیر و ستایش شده است. خدایی که هر ورق از پرونده اش را باز کنید،

ص:293


1- بحار الأنوار: 22/45-23، باب 37؛ «قال السید ثم تقدم جون مولی أبی ذر الغفاری و کان عبدا أسود فقال له الحسین أنت فی إذن منی فإنما تبعتنا طلبا للعافیة فلا تبتل بطریقنا فقال یا ابن رسول الله أنا فی الرخاء ألحس قصاعکم و فی الشدة أخذلکم و الله إن ریحی لمنتن و إن حسبی للئیم و لونی لأسود فتنفس علی بالجنة فتطیب ریحی و یشرف حسبی و یبیض وجهی لا و الله لا أفارقکم حتی یختلط هذا الدم الأسود مع دمائکم. و قال محمد بن أبی طالب ثم برز للقتال و هو ینشد و یقول کیف یری الکفار ضرب الأسودبالسیف ضربا عن بنی محمد أذب عنهم باللسان و الید أرجو به الجنة یوم المورد ثم قاتل حتی قتل فوقف علیه الحسین علیه السلام و قال اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ طَیِّبْ رِیحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ وَ عَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ رُوِیَ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام أَنَّ النَّاسَ کَانُوا یَحْضُرُونَ الْمَعْرَکَةَ وَ یَدْفِنُونَ الْقَتْلَی فَوَجَدُوا جَوْناً بَعْدَ عَشْرَةِ أَیَّامٍ یَفُوحُ مِنْهُ رَائِحَةُ الْمِسْکِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ.»

قابل ستایش است.

اخلاق پیغمبر صلی الله علیه و آله قابل تعریف است:

«وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ»(1)

عمل و اخلاق پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز قابل تعریف است:

«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»(2)

تمام شئون پیغمبر صلی الله علیه و آله قابل تعریف است:

«ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی»(3) « وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»(4)

چون او به خدای حمید وصل است.

حمید و عزیز کیست؟ خود را معرفی می کند:

«لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»(5)

عزیز و حمید کسی است که هر چه در آسمانها و زمین هست، ملک اوست. ای فقیر! بیا خود را به من وصل کن که من به زمین و آسمان بگویم تا از همه جا برای تو برکت ببارند.

نشانه های کافران و بریدگان از خدا

وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ»(6)

وای بر آن کسانی که به من پشت کردند و رفتند. از من بریدند و به غیر من پیوستند. وای بر آنها از عذاب سختی که هم در دنیا بر سر آنان می آید و هم در آخرت.

ص:294


1- قلم (68):4؛ «و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری.»
2- آل عمران (3):159؛ «[ای پیامبر!] پس به مهر و رحمتی از سوی خدا با آنان نرم خوی شدی، و اگر درشت خوی و سخت دل بودی از پیرامونت پراکنده می شدند.»
3- طه (20):2؛ «و ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به مشقت و زحمت افتی.»
4- اسراء (17):79؛ «و پاسی از شب را برای عبادت و بندگی بیدار باش که این افزون [بر واجب،] ویژۀ توست، امید است پروردگارت تو را [به سبب این عبادت ویژه] به جایگاهی ستوده برانگیزد.»
5- بقره (2):255؛ «آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است در سیطرۀ مالکیّت و فرمانروایی اوست.»
6- ابراهیم (14):2؛ «وای بر کافران از عذابی سخت.»

کافران چه کسانی هستند؟

«اَلَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ»(1)

علامت اول: کسانی که درب آخرت را به روی خود بستند و گفتند: ما نمی خواهیم، ما فقط شکم، شهوت، پول و املاک می خواهیم.

علامت دوم: دیگران را که می خواستند در راه من بیایند، وسوسه کردند و جلوی آنان را گرفتند که به مسجد و منبر نروید، به این حرفها گوش ندهید، به سراغ خدا نروید.(2) «وَ یَبْغُونَها عِوَجاً»

علامت سوم: کافران می خواستند دین و راه مرا به دیگران کج نشان بدهند که این راه به جایی نمی رسد. «أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ» این ها در گمراهی خیلی دوری هستند. دیگر نزدیک نیستند که صدای من، پیغمبر صلی الله علیه و آله، قرآن و عالم ربانی را بشنوند. دور دور هستند و هیچ صدای حقی به گوش آنان نمی خورد. (3)

اگر روزانه باشد یا شبانه ندارم جز نوای عاشقانه

زدم در راه عشقش سر به دریا چو میزد آتش عشقم زبانه

نهادم سر به صحرا همچو مجنون که تا یابم من از لیلی نشانه

به گِرد کوی او سرگَرد بودم به ناگه آمدم بر گوش این ترانه

نبندی زان میان طرفی کمروار اگر خود را بینی در میانه

اگر نوح است کشتیبان مکن باک از این دریای ناپیدا کرانه

بکوبید راه را با پای همت مگیر از بیم چون کودک بهانه(4)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:295


1- ابراهیم (14):3؛ «همانان که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و [مردم را] از راه خدا باز می دارند و می خواهند آن را [با وسوسه و اغواگری] کج نشان دهند؛ اینان در گمراهی دوری هستند.»
2- بحار الأنوار: 47/5، باب 1، حدیث 75؛ «النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ یَعْمَلُونَ الْمَعَاصِیَ وَ یَقُولُونَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ قَدَّرَهَا عَلَیْهِمْ الرَّادُّ عَلَیْهِمْ کَشَاهِرِ سَیْفِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.» بحار الأنوار: 386/67، باب 59، حدیث 49؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ قَوْماً أَذْنَبُوا ذُنُوباً کَثِیرَةً فَأَشْفَقُوا مِنْهَا وَ خَافُوا خَوْفاً شَدِیداً وَ جَاءَ آخَرُونَ فَقَالُوا ذُنُوبُکُمْ عَلَیْنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عز و جل عَلَیْهِمُ الْعَذَابَ ثُمَّ قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَافُونِی وَ اجْتَرَأْتُمْ.»
3- الکافی: 17/1، حدیث 12؛ «هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام... یَا هِشَامُ نَصْبُ الْحَقِّ لِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لَانَجَاةَ إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ الطَّاعَةُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ وَ التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ وَ لَاعِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِیٍّ وَ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ بِالْعَقْل.» یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَی رُکْنٍ وَثِیقٍ یَا کُمَیْلُ الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ یَزْکُو عَلَی الْإِنْفَاق.»
4- حافظ شیرازی

پی نوشت ها

(1) - انبیاء (21):30؛ «و هر چیز زنده ای را از آب آفریدیم؟»

(2) - بحار الأنوار: 19/67، باب 43، حدیث 16؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ لَمْ یَعْلَمْ فَضْلَ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْهِ إِلَّا فِی مَطْعَمِهِ وَ مَشْرَبِهِ فَقَدْ قَصَرَ عِلْمُهُ وَ دَنَا عَذَابُهُ.»

شرح نهج البلاغة: 278/20، حدیث 202؛ «قوت الأجسام الغذاء و قوت العقول الحکمة فمتی فقد واحد منهما قوته بار و اضمحل.»

الکافی: 495/6، باب السواک، حدیث 3؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا زَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام یُوصِینِی بِالسِّوَاکِ حَتَّی خَشِیتُ أَنْ أَدْرَدَ وَ أُحْفِیَ.»

الکافی: 496/6، باب السواک، حدیث 6؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ فِی السِّوَاکِ اثْنَتَا عَشْرَةَ خَصْلَةً هُوَ مِنَ السُّنَّةِ وَ مَطْهَرَةٌ لِلْفَمِ وَ مَجْلَاةٌ لِلْبَصَرِ وَ یُرْضِی الرَّبَّ وَ یَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَ یَزِیدُ فِی الْحِفْظِ وَ یُبَیِّضُ الْأَسْنَانَ وَ یُضَاعِفُ الْحَسَنَاتِ وَ یَذْهَبُ بِالْحَفْرِ وَ یَشُدُّ اللِّثَةَ وَ یُشَهِّی الطَّعَامَ وَ تَفْرَحُ بِهِ الْمَلَائِکَةُ.»

(3) - طه (20):50؛ «به هر موجودی، آفرینش [ویژۀ] او را [آن گونه که سزاوارش بود] به وی عطا کرده، سپس هدایت نمود.»

(4) - بقره (2):209؛ «نهایتاً بدانید.»

(5) - غاشیة (88):17-20؛ «آیا با تأمل به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده؟ * و به آسمان که چگونه بر افراشته شده؟ * و به کوه ها که چگونه در جای خود نصب شده؟ * و به زمین که چگونه گسترده شده؟»

(6) - علق (96):1؛ «بخوان به نام پروردگارت که [همۀ آفریده ها را] آفریده.»

(7) - ابراهیم (14):1؛ «[این] کتابی است که آن را بر تو نازل کردیم تا مردم را به اجازۀ پروردگارشان از تاریکی ها [یِ جهل، گمراهی و طغیان] به سوی روشناییِ.»

(8) - ابراهیم (14):1؛ «[این] کتابی است که آن را بر تو نازل کردیم.»

(9) - بحار الأنوار: 22/45-23، باب 37؛ «قال السید ثم تقدم جون مولی أبی ذر الغفاری و کان عبدا أسود فقال له الحسین أنت فی إذن منی فإنما تبعتنا طلبا للعافیة فلا تبتل بطریقنا فقال یا ابن رسول الله أنا فی الرخاء ألحس قصاعکم و فی الشدة أخذلکم و الله إن ریحی لمنتن و إن حسبی للئیم و لونی لأسود فتنفس علی بالجنة فتطیب ریحی و یشرف حسبی و یبیض وجهی لا و الله لا أفارقکم حتی یختلط هذا

ص:296

الدم الأسود مع دمائکم. و قال محمد بن أبی طالب ثم برز للقتال و هو ینشد و یقول کیف یری الکفار ضرب الأسودبالسیف ضربا عن بنی محمد أذب عنهم باللسان و الید أرجو به الجنة یوم المورد ثم قاتل حتی قتل فوقف علیه الحسین علیه السلام و قال اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ طَیِّبْ رِیحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ وَ عَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ رُوِیَ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام أَنَّ النَّاسَ کَانُوا یَحْضُرُونَ الْمَعْرَکَةَ وَ یَدْفِنُونَ الْقَتْلَی فَوَجَدُوا جَوْناً بَعْدَ عَشْرَةِ أَیَّامٍ یَفُوحُ مِنْهُ رَائِحَةُ الْمِسْکِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ.»

(10) - قلم (68):4؛ «و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری.»

(11) - آل عمران (3):159؛ «[ای پیامبر!] پس به مهر و رحمتی از سوی خدا با آنان نرم خوی شدی، و اگر درشت خوی و سخت دل بودی از پیرامونت پراکنده می شدند.»

(12) - طه (20):2؛ «و ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به مشقت و زحمت افتی.»

(13) - اسراء (17):79؛ «و پاسی از شب را برای عبادت و بندگی بیدار باش که این افزون [بر واجب،] ویژۀ توست، امید است پروردگارت تو را [به سبب این عبادت ویژه] به جایگاهی ستوده برانگیزد.»

(14) - بقره (2):255؛ «آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است در سیطرۀ مالکیّت و فرمانروایی اوست.»

(15) - ابراهیم (14):2؛ «وای بر کافران از عذابی سخت.»

(16) - ابراهیم (14):3؛ «همانان که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و [مردم را] از راه خدا باز می دارند و می خواهند آن را [با وسوسه و اغواگری] کج نشان دهند؛ اینان در گمراهی دوری هستند.»

(17) - بحار الأنوار: 47/5، باب 1، حدیث 75؛ «النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ یَعْمَلُونَ الْمَعَاصِیَ وَ یَقُولُونَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ قَدَّرَهَا عَلَیْهِمْ الرَّادُّ عَلَیْهِمْ کَشَاهِرِ سَیْفِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.»

بحار الأنوار: 386/67، باب 59، حدیث 49؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ قَوْماً أَذْنَبُوا ذُنُوباً کَثِیرَةً فَأَشْفَقُوا مِنْهَا وَ خَافُوا خَوْفاً شَدِیداً وَ جَاءَ آخَرُونَ فَقَالُوا ذُنُوبُکُمْ عَلَیْنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عز و جل عَلَیْهِمُ الْعَذَابَ ثُمَّ قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَافُونِی وَ اجْتَرَأْتُمْ.»

(18) - الکافی: 17/1، حدیث 12؛ «هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام... یَا هِشَامُ نَصْبُ الْحَقِّ لِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لَانَجَاةَ إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ الطَّاعَةُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ وَ التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ وَ لَاعِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِیٍّ وَ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ بِالْعَقْل.»

ص:297

یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَی رُکْنٍ وَثِیقٍ یَا کُمَیْلُ الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ یَزْکُو عَلَی الْإِنْفَاق.»

(19) - حافظ شیرازی.

ص:298

19- عمر، بزرگترین نعمت (الگوی مناسب هزینۀ عمر)

اشاره

19

یزد، مسجد ملااسماعیل دِهۀ دوم محرم 1384

ص:299

ص:300

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

مجموعۀ نعمت هایی که وجود مبارک حضرت حق برای انسان مقرر فرموده است، در سورۀ مبارکۀ لقمان، دو مرحله ذکر شده است؛ نعمت های ظاهری و مادی و نعمت های باطنی و معنوی. خدا سفرۀ هر دو نعمت را کامل می داند.

هیچ کدام از این دو سفره چیزی را که انسان برای دنیا و آخرتش نیازمند باشد، کم ندارد.

متن آیۀ شریفه سورۀ مبارکۀ لقمان این است:

«أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»(1)

خدا نعمت های ظاهری و باطنی، مادی و معنوی را بر شما کامل کرد. از میان این نعمت ها، اعظم نعمت ها و مهمترین آنها، نعمت عمر است که فقط یک بار به انسان عنایت می شود و درخواست بار دوم برای هیچ کس و هیچ مقامی، نه در دنیا و نه در آخرت، مورد پذیرش نخواهد بود.

در سورۀ مبارکۀ فاطر می فرماید:

مقدار عمری را که خدا به انسان عنایت می کند، اگر بنا باشد به نحو طبیعی در دنیا زندگی کند و بماند، به اندازه ای هست که در آن مقدار و اندازه، انسان این

ص:301


1- لقمان (31):20؛ «نعمت های آشکار و نهانش را بر شما فراوان و کامل ارزانی داشته.»

لیاقت و شایستگی را داشته باشد که خود را به رشد و کمالی که خدا از او می خواهد، و انبیا و امامان علیهم السلام که مبلّغ راه آن رشد و کمال هستند، برساند.

این آیه خطاب به اهل دوزخ است؛ زمانی که دوزخیان از پروردگار عالم تقاضا می کنند: خدایا! ما را از دوزخ بیرون بیاور و به دنیا برگردان، بار دیگر عمری که به ما عنایت فرمودی، عطا کن تا ما این ورشکستگی سنگینی که سبب شد به دوزخ کشیده شویم، با حرکت مثبت، اعمال پاک و درستی ها جبران کنیم.

ولی پروردگار به آنها جواب می دهد:

«أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ»(1)

آیا من به شما به مقدار و اندازه ای که هر کس می خواست در آن بیدار زندگی کند و بیدار بماند عمر ندادم؟ دیگر بنا نیست بار دوم عمری به شما عنایت شود. اگر بنا به بار دوم بود، یقیناً همۀ دوزخیان با این درخواستی که آنها در قیامت دارند، نجات پیدا می کردند.

معرفی الگوهای قرآنی

وجود مبارک حضرت حق در قرآن کریم و انبیا و ائمۀ طاهرین علیهم السلام در روایات خود سرمشق هایی را نشان داده، اسوه ها و الگوهایی را معرفی می کنند که آنها از سرمایه و فرصت عمر به زیباترین و احسن وجه استفاده کردند و به فرمودۀ خدا در قرآن کریم - در سورۀ شوری و صف -(2)با این عمر خود تجارتی کردند که سود این تجارت، ابدی و دائمی بود و زراعتی به وجود آوردند که محصولات این زراعت تا ابد خشک و تمام شدنی نیست.

با توجه به این که این سرمشق ها، اسوه ها و الگوها در دنیا از زندگی طبیعی برخوردار بودند و محرومیتی از مواهب الهیه در حدّ خود نداشتند، در میان جامعه

ص:302


1- فاطر (35):37؛ «[می گویم:] آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس می خواست در آن مقدار عمر متذکّر شود، متذکّر می شد.»
2- اشاره به سوره شوری آیات 20-23؛ «کسی که زراعت آخرت را بخواهد، بر زراعتش می افزاییم و کسی که زراعت دنیا را بخواهد، اندکی از آن را به او می دهیم، ولی او را در آخرت هیچ بهره و نصیبی نیست. * آیا مشرکان و کافران معبودانی دارند که بی اذن خدا آیینی را برای آنان پایه گذاری کرده اند؟ [در صورتی که پایه گذاری آیین، حق ویژۀ خداست و کسی را نرسد که از نزد خود آیینی بسازد] اگر فرمان قاطعانۀ خدا بر مهلت یافتنشان نبود، مسلماً میانشان [به نابودی و هلاکت] حکم می شد؛ و بی تردید برای ستمکاران عذابی دردناک خواهد بود. * ستمکاران را [در قیامت] می بینی که از اعمالی که انجام داده اند، بسیار بیمناکند وهمان را که مرتکب شده اند، بر آنان فرود می آید و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، در باغ های سرسبز بهشت اند، برای آنان هر چه را که بخواهند نزد پروردگارشان فراهم است؛ این همان فضل بزرگ است. * این است چیزی که خدا آن را به بندگانش که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، مژده می دهد. بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هیچ پاداشی جز مودّت نزدیکان را [که بنابر روایات بسیار اهل بیت - علیهم السلام - هستند] را نمی خواهم. و هر کس کار نیکی کند، بر نیکی اش می افزاییم؛ یقیناً خدا بسیار آمرزنده و عطاکننده پاداش فراوان در برابر عمل اندک است.» سوره صف آیات 10-13؛ «ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ایمان و جهاد] اگر [به منافع فراگیر و همیشگی آن] معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [از هر چیزی] بهتر است؛ * تا گناهتان را بیامرزد، و شما را در بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است و خانه های پاکیزه در بهشت های جاویدان، درآورد؛ این است کامیابی بزرگ. * و نعمت های دیگری که آن را دوست دارید [و به شما عطا می کند] یاری و پیروزی نزدیک از سوی خداست. و مؤمنان را مژده ده.»

زندگی می کردند، اهل دنبال کردن معیشت، ازدواج، خانه و زندگی بودند، رشته های کسب حلال داشتند و انسان هایی نبودند که برای سالم هزینه کردن عمر از همه ببُرند، گوشه نشین شوند و تنها به عبادت خو داشته باشند و به یک رشته از عبادت قناعت کنند، بلکه انسان های جامعی بودند که خود را بر سر سفرۀ پروردگار از همۀ عنایات بهره مند می کردند و اهل محروم کردن خود از الطاف خدا نبودند و فکر غلطی برای رشد و کمال نداشتند و می دانستند که هیچ گاه حرکت به سوی پروردگار، با محروم کردن خود از طیّبات و رزق الهی و از حرکت های مثبت همراه نیست.

ابوذر، الگویی برای هزینۀ صحیح عمر

یکی از آن چهره ها که به عنوان سرمشق می شود به او نگاه کرد، که عمر خویش را به صحیح ترین و زیباترین شکل، در سایۀ هدایت پروردگار و پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و امام معصوم علیه السلام هزینه کرد و با این شکل هزینه کردن عمر، به همان تجارت و کشتی نجات وصل شد، وجود مبارک «ابوذر غفاری» است که وجود مقدس حضرت صادق علیه السلام او را همراه با دو ویژگی معرفی می کند.

البته ویژگی او منحصر به این دو مسأله نبوده، بلکه ویژگی های دیگری نیز داشته است که از زبان پیغمبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام بیان شده است.

این مجموعۀ ویژگی ها سبب شد که سرمایۀ عمر او صحیح هزینه شود و در حقیقت تجارتی شود که سودش ابدی است و زراعتی شود که محصول آن خشک نشدنی است.

ویژگی های ابوذر

امام صادق علیه السلام به یاران خود فرمودند:

ص:303

«کانَ أکثَرُ عِبادَةِ أبی ذرٍ التَّفَکُّرُ وَ الْاعتبارِ»(1)

بیشترین عبادت ابوذر بر دو محور تفکّر و اعتبار بود.(2) کلمۀ عبادت، بر خلاف تصوّر بعضی ها نماز و روزه، حج، زیارت و چند رکعت عبادت مستحبی است، از نگاه قرآن و اهل بیت علیهم السلام عبارت است از: مجموع حرکات مثبت باطنی و ظاهری. گرچه این حرکت - چه در درون و چه در بیرون - کوچک و کم به نظر بیاید و به فرمودۀ خدا در قرآن مجید: در نهایت، هم وزن ذرّه باشد که من نمی دانم کلمۀ ذرّه را در قرآن چگونه معنا می کنند.

گاهی گذشتگان ذرّه را به این اشیایی که در نور آفتاب شناور است، معنا می کردند، می گفتند: «این شیء بسیار ریزی که اگر آفتاب نتابد، ما نمی بینیم و در تابش آفتاب شناور است.»

قرآن مجید می فرماید: خداوند همین ذرّه اگر مثبت باشد، برای آن ارزش قایل شده است، چون در پیشگاه مقدس پروردگار، کمیّت مطرح نیست، بلکه کیفیّت مطرح است.

کسی که میلیون ها تومان خرج کار خیر می کند، ولی پروردگار طرف معامله اش نیست، کار او ارزش ندارد، چون کار وقتی ارزش پیدا می کند که به زلف قبولی حضرت حق متصل شود. خانواده ای نیز می آیند و سه روز پیاپی، در غروب، چند لقمه به یتیم و مسکین و اسیر می دهند، یک سورۀ کامل از قرآن در حق آنها نازل می شود و به این کار آنان بها می دهد، در حالی که کار از نظر کمیت، چیزی نبوده است.

چهار قرص نان به محتاج دادند، ولی شما ببینید که خدا در قرآن مجید برای همین کار که به نظر کم می آید و وزن کمّیتش چیزی نیست، چقدر ارزش و حرمت قایل شده است که پرونده ای دایمی برای این کار باز کرده و کار را به عنوان اصیل ترین، پرقیمت ترین و زیباترین کار، تحت عنوان «ایثار» ثبت کرده است.

ص:304


1- وسائل الشیعة: 197/15، باب 5، حدیث 20264؛ بحار الأنوار: 323/68، باب 80، حدیث 6؛ الخصال: 42/1، حدیث 33.
2- الکافی: 297/8-298، حدیث ابی ذررضی الله عنه، حدیث 457؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ أَ لَاأُخْبِرُکُمْ کَیْفَ کَانَ إِسْلَامُ سَلْمَانَ وَ أَبِی ذَرٍّ فَقَالَ الرَّجُلُ وَ أَخْطَأَ أَمَّا إِسْلَامُ سَلْمَانَ فَقَدْ عَرَفْتُهُ فَأَخْبِرْنِی بِإِسْلَامِ أَبِی ذَرٍّ فَقَالَ إِنَّ أَبَا ذَرٍّ کَانَ فِی بَطْنِ مَرٍّ یَرْعَی غَنَماً لَهُ فَأَتَی ذِئْبٌ عَنْ یَمِینِ غَنَمِهِ فَهَشَّ بِعَصَاهُ عَلَی الذِّئْبِ فَجَاءَ الذِّئْبُ عَنْ شِمَالِهِ فَهَشَّ عَلَیْهِ أَبُو ذَرٍّ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَبُو ذَرٍّ مَا رَأَیْتُ ذِئْباً أَخْبَثَ مِنْکَ وَ لَاشَرّاً فَقَالَ لَهُ الذِّئْبُ شَرٌّ وَ اللَّهِ مِنِّی أَهْلُ مَکَّةَ بَعَثَ اللَّهُ عز و جل إِلَیْهِمْ نَبِیّاً فَکَذَّبُوهُ وَ شَتَمُوهُ فَوَقَعَ فِی أُذُنِ أَبِی ذَرٍّ فَقَالَ لِامْرَأَتِهِ هَلُمِّی مِزْوَدِی وَ إِدَاوَتِی وَ عَصَایَ ثُمَّ خَرَجَ عَلَی رِجْلَیْهِ یُرِیدُ مَکَّةَ لِیَعْلَمَ خَبَرَ الذِّئْبِ وَ مَا أَتَاهُ بِهِ حَتَّی بَلَغَ مَکَّةَ فَدَخَلَهَا فِی سَاعَةٍ حَارَّةٍ وَ قَدْ تَعِبَ وَ نَصِبَ فَأَتَی زَمْزَمَ وَ قَدْ عَطِشَ فَاغْتَرَفَ دَلْواً فَخَرَجَ لَبَنٌ فَقَالَ فِی نَفْسِهِ هَذَا وَ اللَّهِ یَدُلُّنِی عَلَی أَنَّ مَا خَبَّرَنِی الذِّئْبُ وَ مَا جِئْتُ لَهُ حَقٌّ فَشَرِبَ وَ جَاءَ إِلَی جَانِبٍ مِنْ جَوَانِبِ الْمَسْجِدِ فَإِذَا حَلْقَةٌ مِنْ قُرَیْشٍ فَجَلَسَ إِلَیْهِمْ فَرَآهُمْ یَشْتِمُونَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کَمَا قَالَ الذِّئْبُ فَمَا زَالُوا فِی ذَلِکَ مِنْ ذِکْرِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ الشَّتْمِ لَهُ حَتَّی جَاءَ أَبُو طَالِبٍ مِنْ آخِرِ النَّهَارِ فَلَمَّا رَأَوْهُ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ کُفُّوا فَقَدْ جَاءَ عَمُّهُ قَالَ فَکَفُّوا فَمَا زَالَ یُحَدِّثُهُمْ وَ یُکَلِّمُهُمْ حَتَّی کَانَ آخِرُ النَّهَارِ ثُمَّ قَامَ وَ قُمْتُ عَلَی أَثَرِهِ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ اذْکُرْ حَاجَتَکَ فَقُلْتُ هَذَا النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ فِیکُمْ قَالَ وَ مَا تَصْنَعُ بِهِ قُلْتُ أُومِنُ بِهِ وَ أُصَدِّقُهُ وَ أَعْرِضُ عَلَیْهِ نَفْسِی وَ لَایَأْمُرُنِی بِشَیْ ءٍ إِلَّا أَطَعْتُهُ فَقَالَ وَ تَفْعَلُ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَتَعَالَ غَداً فِی هَذَا الْوَقْتِ إِلَیَّ حَتَّی أَدْفَعَکَ إِلَیْهِ قَالَ بِتُّ تِلْکَ اللَّیْلَةَ فِی الْمَسْجِدِ حَتَّی إِذَا کَانَ الْغَدُ جَلَسْتُ مَعَهُمْ فَمَا زَالُوا فِی ذِکْرِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ شَتْمِهِ حَتَّی إِذَا طَلَعَ أَبُو طَالِبٍ فَلَمَّا رَأَوْهُ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ أَمْسِکُوا فَقَدْ جَاءَ عَمُّهُ فَأَمْسَکُوا فَمَا زَالَ یُحَدِّثُهُمْ حَتَّی قَامَ فَتَبِعْتُهُ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ اذْکُرْ حَاجَتَکَ فَقُلْتُ النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ فِیکُمْ قَالَ وَ مَا تَصْنَعُ بِهِ فَقُلْتُ أُومِنُ بِهِ وَ أُصَدِّقُهُ وَ أَعْرِضُ عَلَیْهِ نَفْسِی وَ لَایَأْمُرُنِی بِشَیْ ءٍ إِلَّا أَطَعْتُهُ قَالَ وَ تَفْعَلُ قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ قُمْ مَعِی فَتَبِعْتُهُ فَدَفَعَنِی إِلَی بَیْتٍ فِیهِ حَمْزَةُ علیه السلام فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ لِی مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ هَذَا النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ فِیکُمْ فَقَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ إِلَیْهِ قُلْتُ أُومِنُ بِهِ وَ أُصَدِّقُهُ وَ أَعْرِضُ عَلَیْهِ نَفْسِی وَ لَایَأْمُرُنِی بِشَیْ ءٍ إِلَّا أَطَعْتُهُ فَقَالَ تَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ قَالَ فَشَهِدْتُ قَالَ فَدَفَعَنِی حَمْزَةُ إِلَی بَیْتٍ فِیهِ جَعْفَرٌ علیه السلام فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ لِی جَعْفَرٌ علیه السلام مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ هَذَا النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ فِیکُمْ قَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ إِلَیْهِ فَقُلْتُ أُومِنُ بِهِ وَ أُصَدِّقُهُ وَ أَعْرِضُ عَلَیْهِ نَفْسِی وَ لَایَأْمُرُنِی بِشَیْ ءٍ إِلَّا أَطَعْتُهُ فَقَالَ تَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ قَالَ فَشَهِدْتُ فَدَفَعَنِی إِلَی بَیْتٍ فِیهِ عَلِیٌّ علیه السلام فَسَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ هَذَا النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ فِیکُمْ قَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ إِلَیْهِ قُلْتُ أُومِنُ بِهِ وَ أُصَدِّقُهُ وَ أَعْرِضُ عَلَیْهِ نَفْسِی وَ لَایَأْمُرُنِی بِشَیْ ءٍ إِلَّا أَطَعْتُهُ فَقَالَ تَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ قَالَ فَشَهِدْتُ فَدَفَعَنِی إِلَی بَیْتٍ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا حَاجَتُکَ قُلْتُ النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ فِیکُمْ قَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ إِلَیْهِ قُلْتُ أُومِنُ بِهِ وَ أُصَدِّقُهُ وَ لَایَأْمُرُنِی بِشَیْ ءٍ إِلَّا أَطَعْتُهُ فَقَالَ تَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَقُلْتُ أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا ذَرٍّ انْطَلِقْ إِلَی بِلَادِکَ فَإِنَّکَ تَجِدُ ابْنَ عَمٍّ لَکَ قَدْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ وَارِثٌ غَیْرُکَ فَخُذْ مَالَهُ وَ أَقِمْ عِنْدَ أَهْلِکَ حَتَّی یَظْهَرَ أَمْرُنَا قَالَ فَرَجَعَ أَبُو ذَرٍّ فَأَخَذَ الْمَالَ وَ أَقَامَ عِنْدَ أَهْلِهِ حَتَّی ظَهَرَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هَذَا، حدیث أَبِی ذَرٍّ وَ إِسْلَامِهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْه.» و همچنین مراجعه کنید به بحار الأنوار: 393/22، باب 12؛ «کیفیة إسلام أبی ذر رضی الله عنه وسائرأحواله إلی وفاته وما یختص به من الفضائل و المناقب.»

این همان است که حافظ می گوید:

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است در جریدۀ عالم دوام ما(1)

ارزش کیفیّت عمل

خدا در قرآن برای کار مثبت به قدری ارزش قایل شده است که می فرماید:

«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ»(2)

«یعمل» یعنی حرکت کردن و هزینه کردن خود. عمل در اصطلاح قرآن، یعنی خرج کردن خود. چون وقتی شما کاری می کنید، در واقع دارید خود را خرج می کنید، لذا گرسنه و خسته می شوید، کم می آورید و دوباره به مواد غذایی پاک، آن مقدار که خرج شده است احتیاج دارید که تأمین کنید.

«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ»

کسی که به وزن ذرّه حرکت خوبی انجام دهد، خود را به اندازۀ وزن همان ذرّه هزینۀ درست کند، من این ذرّه را نگه می دارم، از بین نمی برم و از چشم خودم نمی اندازم، تا در قیامت مزد آن را به او برگردانم.

شما این مسأله را با عظمت پروردگار محاسبه کنید؛ وجود مقدّسی که ذات بی نهایت است، ذرّه ای مثبت که عملکرد بنده او است، در این نظام آفرینش حفظ کند، بنده اش بمیرد و بدنش خاک شود، باز آن را نگهدارد، با به هم زدن نظام عالم و خاموش شدن خورشید و ماه و ستارگان و تبدیل این عالم به عالم آخرت، باز هم آن ذرّه را نگهدارد و بعد بنده اش را زنده کند و ذرّه را در برابر دید او قرار دهد، البته با تبدیل کردن آن ذرّه به رضایت و بهشت ابدی خود.

اگر عمر و مجموعۀ وجود انسان - بدن با اعضا، جان با حالات، قلب با حقایق

ص:305


1- حافظ شیرازی
2- زلزلة (99):7؛ «پس هر کس هم وزن ذره ای نیکی کند، آن نیکی را ببیند.»

و عقل با محتویاتش - درست هزینه شوند، این می شود.

بیشترین عبادت ابوذر، تفکّر بود؛ یعنی ابوذر عمر خود را اندیشمندانه و به بیداری، بینایی و بصیرت هزینه می کرد. ابوذر فکر می کرد، حق را می یافت، قبول می کرد و خود را برای حق هزینه می کرد.

پند گرفتن در حرکت توحیدی

ویژگی دیگر ابوذر، پند گرفتن از همۀ جریانات بود. چه جریانات طبیعی و چه جریانات اجتماعی و چه جریانات تاریخی. اما اندیشه، عقل را در چه چیزی هزینه کردن است؟ در عالم طبیعت. برای یافتن صاحب عالم، که اسم این حرکت را باید حرکت توحیدی گذاشت که با اندیشه کردن در نظام عالم، حق را پیدا کنیم، ببینید این سیر چه سیر مثبت و با منفعتی است.

در سورۀ آل عمران آمده است:

«اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(1)

بعد از سفر فکری و حرکت فکری اذعان کردن به:

«رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»

کبر، دلیل انکار حق

خداوند متعال سازمان عقل را به گونه ای آفریده است که در مقابل حق تسلیم است، چه از راه مشاهده، لمس، شنیدن، استدلال و برهان و چه به هر شیوه ای که ما را به حق برساند. عقل در مقابل حق تسلیم می شود و آن را پس نزده، انکار نمی کند. انکار حق به خاطر بیماری کبر است.

ص:306


1- آل عمران (3):119؛ «آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند، [و از عمق قلب همراه با زبان می گویند:] پروردگارا! این [جهان با عظمت] را بیهوده نیافریدی.»

کینه ورزی حاصل بیماری حسد است. کینۀ کینه ورزان به اهل بیت علیهم السلام از عقل آنها نبوده است، بلکه:

«أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(1)

کینه از حسد بوده است.

حال، انکار و امتناع از قبول حق نیز از کبر است:

«أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ»(2)

این ها را باید تفکیک کنیم که گمراه نشویم. انکار دانشمندانی که منکر خدا هستند از عقل نیست، از کبر علمی آنان است، لذا هر کدام به خاطر حادثه ای، از صندلی کبر سرنگون شدند و به حق اقرار کردند.

هر حسودی وقتی از حسادت معالجه شد، در برابر پیغمبر و ائمه علیهم السلام فروتنی کرد. هر مغروری وقتی از غرور افتاد، اهل توحید شد. شما هیچ بار منفی را نمی توانید به عقل نسبت دهید.

ما باید تمام برنامه ها را از هم تفکیک کنیم. اشتباه مردم دنیا این است که: حقایق را خلط کرده، خیال می کنند که اگر دانشمندی توده ای، کمونیسم، لاییک و منکر حق بوده، برای نبوغ، فعالیت مغزی و عقل او است، نه، بلکه این انکار به خاطر فعالیت کبر در او است؛ یعنی بیماری روانی دارد و الّا عاقل ترین عقلای عالم، انبیا هستند که خدا را با همۀ وجود باور داشتند.

اگر عقل عامل انکار می بود، آنها منکرترین مردم عالم می بودند، ولی مؤمن ترین بودند، چون حسد نداشتند، با خوبی ها کینه نداشتند و چون کبر نداشتند، انکار نیز نداشتند. یا چون ریا نداشتند، ظاهر و باطن آنان در حرکات یکی بود، بلکه باطن آنان بهتر بود.

ص:307


1- نساء (4):54؛ «بلکه آنان به مردم [که در حقیقتْ پیامبر و اهل بیت اویند] به خاطر آنچه خدا از فضلش به آنان عطا کرده، حسد می ورزند.»
2- بقره (2):34؛ «که سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد.»

اندیشه در خلقت موجودات

برای یافتن حق؛ کافی است کسی در ذرّه و اتم اندیشه کند. مادۀ بسیار ریز و عنصر بسیار کوچکی که چند هزار از آن بر سر سوزن جا می گیرند و با قوی ترین میکروسکوپ ها قابل مشاهده نیستند، این ذره که دارای دو هستۀ مرکزی و الکترون است، نظمش با نظم کل جهان مساوی است. دارای حرکات، فعل و جایگاه منظم و صحیح در این عالم خلقت است که وقتی انسان اندیشه می کند، خود این ذره و اتم برای آن اندیشمند، آینه ای برای دیدن خالق اتم می شود.

این شعر از یک حکیم، فیلسوف و عارفی است به نام حکیم الهی قمشه ای که من سال ها با او ارتباط داشتم. انسان فوق العاده و کم نظیری بود. در سال هزار و سیصد و چهل و نه از دنیا رفت. دیوان اشعار او بیش از هزار صفحه است و غیر از این، کتاب های دیگری نیز دارد؛ شرح عرفان و حکمت ابونصر فارابی به نام «حکمت الهی» دارد. انسان جامع، متخلق به اخلاق، تسلیم حق، اهل حال و عابد با اخلاصی بود. تمام هزار صفحۀ دیوانش در آیات قرآن، روایات، حکمت حکیمان و عرفان عارفان ریشه دارد؛

گیتی و خوبان آن، در نظر آیینه ای است دیده ندیدند در او، جز رخ زیبای دوست(1)

اندیشه در وجود پیامبر صلی الله علیه و آله

هرچه که از دوست صادر شده، خوب است. کهکشان، سحابی، یا اتم. چون وقتی اندیشه در عالم کنید، می بینید که همۀ موجودات جلوۀ علم، حکمت، عدل، قدرت، رحمت و کرامت او هستند؛ یعنی انسان در هر موجودی، بخشی از اسمای حسنای حضرت حق را، می بیند و اگر آن موجود، پیغمبر صلی الله علیه و آله باشند، همۀ

ص:308


1- الهی قمشه ای

اسمای حسنای پروردگار را در او جلوه گر می بیند، چون به ما امر کرده اند که در عظمت وجودی پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز اندیشه کنید. خدا به ما نمی گوید که باید پیغمبر صلی الله علیه و آله را بدون شناخت قبول کنید، بلکه می گوید:

«ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ»(1)

در مورد پیغمبر صلی الله علیه و آله عقل خود را به کار بگیرید، اندیشه و فکر کنید، به این نتیجه می رسید که او فرستادۀ ماست. سیاق آیه، نکره در سیاق نفی است؛ یعنی کمترین عیبی در او نمی بینید، اما اگر با غرور جلو نیاییم.

اگر با غرور جلو بیاییم، ابولهب می مانیم. اگر حسود باشیم، عقبة بن ابی معیط(2) می مانیم. با کبر بیاییم، چون ابوجهل می مانیم. با عقل جلو بیایید تا ابوذر، سلمان، ابن سینا، ملاصدرا، ابورافع، ابوالهیثم بن تیهان(3) بشوید. اگر با عقل بیشتری بیایید، سلمان می شوید، با عقل صد در صد کامل بیایید، علی بن ابی طالب علیه السلام می شوید.

اگر اندیشه کنید، می بینید که در این مرد حتی یک عیب نیز نمی توانید پیدا کنید. عیب که پیدا نمی کنید هیچ، او را «مطلع الفجر» و افق اسمای حسنای خدا می بینید.

اندیشه در نفس

اندیشه در طبیعت با قدم عقل، برای رسیدن به خدا، اندیشه در پیغمبر صلی الله علیه و آله برای رسیدن به فرهنگ جامع و پاک الهی و اندیشه در نفس خود:

«وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ»(4)

تا از درون خود، خدا را بیابید. چرا؟ چون خدا از شما دور، جدا و بیرون نیست، البته به آن معنایی که در خطبۀ اول «نهج البلاغه» وارد شده است.(5)

ص:309


1- سبأ (34):46؛ «سپس دربارۀ رفیقتان [محمّد که عمری با پاکی، امانت، صدق و درستی در میان شما زندگی کرده است] بیندیشید که هیچ گونه جنونی ندارد.»
2- عقبه ابن ابان بن ذکوان بن امیه بن عبد شمس مکنی به ابو الولید مشهور به ابن ابی معیط از پیشروان قریش در جاهلیت درآغاز ظهور اسلام مسلمانان راآزار بسیار رساند ودرغزوه بدر بدست مسلمین اسیر گشت و به دار آویخته شد. وی نخستین کسی است که دراسلام به دار آویخته شده است. لغت نامه دهخدا: 354/25.
3- ابوالهَیْثَم: مالک بن تیّهان انصاری، صحابی، بدری و او با اسعد بن زراره اولین مدنی بودند که در مکه به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب و ایمان آوردند، وی از نقباء لیلة العقبه بوده است؛ در دوران جاهلیت قائل به توحید بود و از شرک و بت پرستی اجتناب می ورزید، در همه غزوات رسول خدا صلی الله علیه و آله شرکت جست و در صفین در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام و از جان نثاران آن حضرت بود که در آن نبرد به فوز شهادت نائل آمد. امیرالمؤمنین علیه السلام در یکی از خطب خود که از نیکان گذشته یاد می کند از جمله او را نام می برد. معارف و معاریف: 533/1.
4- ذاریات (51):2؛ «و [نیز] در وجود شما [نشانه هایی است] آیا نمی بینید؟»
5- حضرت امیر علیه السلام فرمودند: «و ما رأیت شیئاً الا رأیت الله قبله و معه و بعده».

«وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»(1)

من از رگ گردن به شما نزدیک تر هستم؛ یعنی از جان شما. به نظر می آید که ما نزدیک تر از جان به خودمان چیزی نداریم، اما خدا می فرماید: نه، جان شما ذره ای از شما دورتر است و نزدیک تر از جان شما، من هستم، ولی درک این مطلب نیاز به اندیشه دارد. این کار، یکی از کارها و برنامه های ابوذر بود.

رؤیت جمال الهی در آیینۀ طبیعت

خدای متعال از طریق تفکر و تعقل در عالم طبیعت، خود را به ما نشان می دهد که آینه ای برای دیدن من در اختیار شما است.

«هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ»(2)

اوست که از آسمان برای شما و به نفع شما آب را نازل می کند. این چه کتابی است! مسألۀ آب ها با تابش آفتاب به اقیانوس ها، به اندازه گرم کردن آب، بخار بالا رفتن، میل بالا رفتن بخار، بعد در هوای سرد به ابر تبدیل و بارور شدن، آمدن باد و راندن ابرها، در محل های لازم بارش آن را خالی کردن و بعد از خالی شدن، این بار «مِنْهُ شَرابٌ» بخشی از این آبی که از بالا برای شما فرستادم، آب آشامیدنی شماست؛ تلخ، شور و غیرقابل شرب نیست، املاح بیش از اندازه ندارد، برای بدن مضر نیست، رفع تشنگی است، ترکیبی از اکسیژن و هیدروژن است که یکی می سوزاند و یکی می سوزد، ولی برای شما خنک، زیاد و قابل دسترسی است، مانند طلا نیست که استخراجی باشد، بلکه به صورت اقیانوس، رود، قنات، چشمه، دریا و دریاچه در اختیار شماست.

«وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ»(3)

کار بخشی از این آب نیز این است که در آغوش خود، انواع روییدنی ها را

ص:310


1- ق (50):16؛ «ما به او از رگ گردن نزدیک تریم.»
2- نحل (16):10؛ «اوست که از آسمانها، آبی برای شما نازل کرد.»
3- نحل (16):10؛ «و از بخشی از آن درخت و گیاه می روید که [دام هایتان] را در آن می چرانید.»

پرورانده، به شما تحویل بدهد تا برای دام ها و منافع دیگر خود استفاده کنید:

«یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ»(1)

این آبی که نازل می کنم، برای شما زراعت می رویاند، زیتون می سازد، خرما به وجود می آورد و انواع انگورها را به شما تحویل می دهد:

«إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»(2)

و هر میوه ای کافی است تا شما اندیشه کنید و بفهمید که این ها آثار قدرت، رحمت، حکمت و علم کسی به نام «الله» است. یا نه، اندیشه نمی کنید و چشم عقل خود را می بندید، می خورید، چاق می شوید، می میرید و خوراک مورچه ها و کرم ها می شوید.

پروردگار متعال می فرماید:

در مورد روییدنی ها مانند زیتون، خرما، انواع انگور فکر کنید، بفهمید که «من الله» است و نعمتی است که به شما داده و این که برای چه به شما داده شده است؟ لقمه را از فکر و عقل خود عبور بدهید که نورانی و خدایی شود، بعد بخورید.

تفکّر، تمییز دهندۀ انسان از حیوان

آیۀ بعد، در دنبالۀ همین دو آیه است:

«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»(3)

شب، روز، خورشید، ماه و تمام ستارگان را تحلیل عقلی کنید؛ یعنی عقل شما به قدری ظرفیت دارد که این ها را در فهم خود جا دهد و بفهمید که چیستند.

شما برای همین آیه هزاران کتاب در کتابخانه ها می بینید؟ کتاب های فراوانی

ص:311


1- نحل (16):11؛ «برای شما به وسیلۀ آن آب، زراعت و زیتون و خرما و انگور و از همۀ محصولات می رویاند.»
2- نحل (16):11؛ «یقیناً در این [واقعیات شگفت انگیز طبیعی] نشانه ای است [بر توحید، و ربوبیّت وقدرت خدا] برای گروهی که می اندیشند.»
3- نحل (15):12؛ «و شب و روز و خورشید و ماه را نیز رام و مسخّر شما قرار داد، وستارگان هم به فرمانش رام و مسخّر شده اند؛ قطعاً در این [حقایق] نشانه هایی است [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] برای گروهی که تعقّل می کنند.»

دربارۀ خوراکی ها، ویتامین ها و آثارشان در بدن و زندگی انسان و حیوانات می بینید. برای باد، باران، ابر، دریاها و تابش خورشید، هزاران کتاب می بینید که خدا همۀ آنها را در این سه آیه خلاصه کرده است. این کار ابوذر بود که باعث شد او ابوذر شد؛ یعنی با پای عقل، ابوذر شد.

قرآن می فرماید: آن افرادی که حرکت عقلی ندارند، «کَالْأَنْعامِ»(1) هستند؛ یعنی هیچ رشدی نکرده اند. هشتاد سال دارند، اما قیمت و ارزش آنان با گاو، شتر، خر، گوسفند و بز یکی است؛ «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» بلکه قیمتی پایین تر دارند. این ها گم شده های این عالم هستند.

برنامۀ دیگر ابوذر، درس گرفتن از همۀ حوادث و جریانات بوده است، این هم صفحۀ جداگانه ای از برنامۀ این مرد بزرگ الهی بوده است.

هر که با پاکدلان صبح و مسائی دارد دلش از پرتو اسرار صفایی دارد

گهر وقت بدین خیرگی از دست مده آخر این درّ گران مایه بهایی دارد

هیزم سوخته، شمع ره و منزل نشود باید افروخت چراغی که ضیایی دارد

صرف باطل نکند عمر گرامی پروین آن که چون پیر خرد راهنمایی دارد(2)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:312


1- اعراف (7):179؛ «مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند.»
2- پروین اعتصامی

پی نوشت ها

(1) - لقمان (31):20؛ «نعمت های آشکار و نهانش را بر شما فراوان و کامل ارزانی داشته.»

(2) - فاطر (35):37؛ «[می گویم:] آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس می خواست در آن مقدار عمر متذکّر شود، متذکّر می شد.»

(3) - اشاره به سوره شوری آیات 20-23؛ «کسی که زراعت آخرت را بخواهد، بر زراعتش می افزاییم و کسی که زراعت دنیا را بخواهد، اندکی از آن را به او می دهیم، ولی او را در آخرت هیچ بهره و نصیبی نیست. * آیا مشرکان و کافران معبودانی دارند که بی اذن خدا آیینی را برای آنان پایه گذاری کرده اند؟ [در صورتی که پایه گذاری آیین، حق ویژۀ خداست و کسی را نرسد که از نزد خود آیینی بسازد] اگر فرمان قاطعانۀ خدا بر مهلت یافتنشان نبود، مسلماً میانشان [به نابودی و هلاکت] حکم می شد؛ و بی تردید برای ستمکاران عذابی دردناک خواهد بود. * ستمکاران را [در قیامت] می بینی که از اعمالی که انجام داده اند، بسیار بیمناکند وهمان را که مرتکب شده اند، بر آنان فرود می آید و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، در باغ های سرسبز بهشت اند، برای آنان هر چه را که بخواهند نزد پروردگارشان فراهم است؛ این همان فضل بزرگ است. * این است چیزی که خدا آن را به بندگانش که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، مژده می دهد. بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هیچ پاداشی جز مودّت نزدیکان را [که بنابر روایات بسیار اهل بیت - علیهم السلام - هستند] را نمی خواهم. و هر کس کار نیکی کند، بر نیکی اش می افزاییم؛ یقیناً خدا بسیار آمرزنده و عطاکننده پاداش فراوان در برابر عمل اندک است.»

سوره صف آیات 10-13؛ «ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ایمان و جهاد] اگر [به منافع فراگیر و همیشگی آن] معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [از هر چیزی] بهتر است؛ * تا گناهتان را بیامرزد، و شما را در بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است و خانه های پاکیزه در بهشت های جاویدان، درآورد؛ این است کامیابی بزرگ. * و نعمت های دیگری که آن را دوست دارید [و به شما عطا می کند] یاری و پیروزی نزدیک از سوی خداست. و مؤمنان را مژده ده.»

(4) - وسائل الشیعة: 197/15، باب 5، حدیث 20264؛ بحار الأنوار: 323/68، باب 80، حدیث 6؛

ص:313

الخصال: 42/1، حدیث 33.

(5) - الکافی: 297/8-298، حدیث ابی ذررضی الله عنه، حدیث 457؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ أَ لَاأُخْبِرُکُمْ کَیْفَ کَانَ إِسْلَامُ سَلْمَانَ وَ أَبِی ذَرٍّ فَقَالَ الرَّجُلُ وَ أَخْطَأَ أَمَّا إِسْلَامُ سَلْمَانَ فَقَدْ عَرَفْتُهُ فَأَخْبِرْنِی بِإِسْلَامِ أَبِی ذَرٍّ فَقَالَ إِنَّ أَبَا ذَرٍّ کَانَ فِی بَطْنِ مَرٍّ یَرْعَی غَنَماً لَهُ فَأَتَی ذِئْبٌ عَنْ یَمِینِ غَنَمِهِ فَهَشَّ بِعَصَاهُ عَلَی الذِّئْبِ فَجَاءَ الذِّئْبُ عَنْ شِمَالِهِ فَهَشَّ عَلَیْهِ أَبُو ذَرٍّ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَبُو ذَرٍّ مَا رَأَیْتُ ذِئْباً أَخْبَثَ مِنْکَ وَ لَاشَرّاً فَقَالَ لَهُ الذِّئْبُ شَرٌّ وَ اللَّهِ مِنِّی أَهْلُ مَکَّةَ بَعَثَ اللَّهُ عز و جل إِلَیْهِمْ نَبِیّاً فَکَذَّبُوهُ وَ شَتَمُوهُ فَوَقَعَ فِی أُذُنِ أَبِی ذَرٍّ فَقَالَ لِامْرَأَتِهِ هَلُمِّی مِزْوَدِی وَ إِدَاوَتِی وَ عَصَایَ ثُمَّ خَرَجَ عَلَی رِجْلَیْهِ یُرِیدُ مَکَّةَ لِیَعْلَمَ خَبَرَ الذِّئْبِ وَ مَا أَتَاهُ بِهِ حَتَّی بَلَغَ مَکَّةَ فَدَخَلَهَا فِی سَاعَةٍ حَارَّةٍ وَ قَدْ تَعِبَ وَ نَصِبَ فَأَتَی زَمْزَمَ وَ قَدْ عَطِشَ فَاغْتَرَفَ دَلْواً فَخَرَجَ لَبَنٌ فَقَالَ فِی نَفْسِهِ هَذَا وَ اللَّهِ یَدُلُّنِی عَلَی أَنَّ مَا خَبَّرَنِی الذِّئْبُ وَ مَا جِئْتُ لَهُ حَقٌّ فَشَرِبَ وَ جَاءَ إِلَی جَانِبٍ مِنْ جَوَانِبِ الْمَسْجِدِ فَإِذَا حَلْقَةٌ مِنْ قُرَیْشٍ فَجَلَسَ إِلَیْهِمْ فَرَآهُمْ یَشْتِمُونَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کَمَا قَالَ الذِّئْبُ فَمَا زَالُوا فِی ذَلِکَ مِنْ ذِکْرِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ الشَّتْمِ لَهُ حَتَّی جَاءَ أَبُو طَالِبٍ مِنْ آخِرِ النَّهَارِ فَلَمَّا رَأَوْهُ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ کُفُّوا فَقَدْ جَاءَ عَمُّهُ قَالَ فَکَفُّوا فَمَا زَالَ یُحَدِّثُهُمْ وَ یُکَلِّمُهُمْ حَتَّی کَانَ آخِرُ النَّهَارِ ثُمَّ قَامَ وَ قُمْتُ عَلَی أَثَرِهِ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ اذْکُرْ حَاجَتَکَ فَقُلْتُ هَذَا النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ فِیکُمْ قَالَ وَ مَا تَصْنَعُ بِهِ قُلْتُ أُومِنُ بِهِ وَ أُصَدِّقُهُ وَ أَعْرِضُ عَلَیْهِ نَفْسِی وَ لَایَأْمُرُنِی بِشَیْ ءٍ إِلَّا أَطَعْتُهُ فَقَالَ وَ تَفْعَلُ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَتَعَالَ غَداً فِی هَذَا الْوَقْتِ إِلَیَّ حَتَّی أَدْفَعَکَ إِلَیْهِ قَالَ بِتُّ تِلْکَ اللَّیْلَةَ فِی الْمَسْجِدِ حَتَّی إِذَا کَانَ الْغَدُ جَلَسْتُ مَعَهُمْ فَمَا زَالُوا فِی ذِکْرِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ شَتْمِهِ حَتَّی إِذَا طَلَعَ أَبُو طَالِبٍ فَلَمَّا رَأَوْهُ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ أَمْسِکُوا فَقَدْ جَاءَ عَمُّهُ فَأَمْسَکُوا فَمَا زَالَ یُحَدِّثُهُمْ حَتَّی قَامَ فَتَبِعْتُهُ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ اذْکُرْ حَاجَتَکَ فَقُلْتُ النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ فِیکُمْ قَالَ وَ مَا تَصْنَعُ بِهِ فَقُلْتُ أُومِنُ بِهِ وَ أُصَدِّقُهُ وَ أَعْرِضُ عَلَیْهِ نَفْسِی وَ لَایَأْمُرُنِی بِشَیْ ءٍ إِلَّا أَطَعْتُهُ قَالَ وَ تَفْعَلُ قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ قُمْ مَعِی فَتَبِعْتُهُ فَدَفَعَنِی إِلَی بَیْتٍ فِیهِ حَمْزَةُ علیه السلام فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ لِی مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ هَذَا النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ فِیکُمْ فَقَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ إِلَیْهِ قُلْتُ أُومِنُ بِهِ وَ أُصَدِّقُهُ وَ أَعْرِضُ عَلَیْهِ نَفْسِی وَ لَایَأْمُرُنِی بِشَیْ ءٍ إِلَّا أَطَعْتُهُ فَقَالَ تَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ

ص:314

مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ قَالَ فَشَهِدْتُ قَالَ فَدَفَعَنِی حَمْزَةُ إِلَی بَیْتٍ فِیهِ جَعْفَرٌ علیه السلام فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ لِی جَعْفَرٌ علیه السلام مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ هَذَا النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ فِیکُمْ قَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ إِلَیْهِ فَقُلْتُ أُومِنُ بِهِ وَ أُصَدِّقُهُ وَ أَعْرِضُ عَلَیْهِ نَفْسِی وَ لَایَأْمُرُنِی بِشَیْ ءٍ إِلَّا أَطَعْتُهُ فَقَالَ تَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ قَالَ فَشَهِدْتُ فَدَفَعَنِی إِلَی بَیْتٍ فِیهِ عَلِیٌّ علیه السلام فَسَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ هَذَا النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ فِیکُمْ قَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ إِلَیْهِ قُلْتُ أُومِنُ بِهِ وَ أُصَدِّقُهُ وَ أَعْرِضُ عَلَیْهِ نَفْسِی وَ لَایَأْمُرُنِی بِشَیْ ءٍ إِلَّا أَطَعْتُهُ فَقَالَ تَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ قَالَ فَشَهِدْتُ فَدَفَعَنِی إِلَی بَیْتٍ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا حَاجَتُکَ قُلْتُ النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ فِیکُمْ قَالَ وَ مَا حَاجَتُکَ إِلَیْهِ قُلْتُ أُومِنُ بِهِ وَ أُصَدِّقُهُ وَ لَایَأْمُرُنِی بِشَیْ ءٍ إِلَّا أَطَعْتُهُ فَقَالَ تَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَقُلْتُ أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا ذَرٍّ انْطَلِقْ إِلَی بِلَادِکَ فَإِنَّکَ تَجِدُ ابْنَ عَمٍّ لَکَ قَدْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ وَارِثٌ غَیْرُکَ فَخُذْ مَالَهُ وَ أَقِمْ عِنْدَ أَهْلِکَ حَتَّی یَظْهَرَ أَمْرُنَا قَالَ فَرَجَعَ أَبُو ذَرٍّ فَأَخَذَ الْمَالَ وَ أَقَامَ عِنْدَ أَهْلِهِ حَتَّی ظَهَرَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هَذَا، حدیث أَبِی ذَرٍّ وَ إِسْلَامِهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْه.»

و همچنین مراجعه کنید به بحار الأنوار: 393/22، باب 12؛ «کیفیة إسلام أبی ذر رضی الله عنه وسائرأحواله إلی وفاته وما یختص به من الفضائل و المناقب.»

(6) - حافظ شیرازی.

(7) - زلزلة (99):7؛ «پس هر کس هم وزن ذره ای نیکی کند، آن نیکی را ببیند.»

(8) - آل عمران (3):119؛ «آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند، [و از عمق قلب همراه با زبان می گویند:] پروردگارا! این [جهان با عظمت] را بیهوده نیافریدی.»

(9) - نساء (4):54؛ «بلکه آنان به مردم [که در حقیقتْ پیامبر و اهل بیت اویند] به خاطر آنچه خدا از فضلش به آنان عطا کرده، حسد می ورزند.»

(10) - بقره (2):34؛ «که سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد.»

(11) - الهی قمشه ای.

(12) - سبأ (34):46؛ «سپس دربارۀ رفیقتان [محمّد که عمری با پاکی، امانت، صدق و درستی در میان شما زندگی کرده است] بیندیشید که هیچ گونه جنونی ندارد.»

(13) - عقبه ابن ابان بن ذکوان بن امیه بن عبد شمس مکنی به ابو الولید مشهور به ابن ابی معیط از پیشروان قریش در جاهلیت درآغاز ظهور اسلام مسلمانان راآزار بسیار رساند ودرغزوه بدر بدست مسلمین اسیر گشت و به دار آویخته شد. وی نخستین کسی است که دراسلام به دار آویخته شده است.

لغت نامه دهخدا: 354/25.

(14) - ابوالهَیْثَم: مالک بن تیّهان انصاری، صحابی، بدری و او با اسعد بن زراره اولین مدنی بودند که در مکه به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب و ایمان آوردند، وی از نقباء لیلة العقبه بوده است؛ در دوران جاهلیت قائل به توحید بود و از شرک و بت پرستی اجتناب می ورزید، در همه غزوات رسول

ص:315

خدا صلی الله علیه و آله شرکت جست و در صفین در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام و از جان نثاران آن حضرت بود که در آن نبرد به فوز شهادت نائل آمد. امیرالمؤمنین علیه السلام در یکی از خطب خود که از نیکان گذشته یاد می کند از جمله او را نام می برد.

معارف و معاریف: 533/1.

(15) - ذاریات (51):2؛ «و [نیز] در وجود شما [نشانه هایی است] آیا نمی بینید؟»

(16) - حضرت امیر علیه السلام فرمودند: «و ما رأیت شیئاً الا رأیت الله قبله و معه و بعده».

(17) - ق (50):16؛ «ما به او از رگ گردن نزدیک تریم.»

(18) - نحل (16):10؛ «اوست که از آسمانها، آبی برای شما نازل کرد.»

(19) - نحل (16):10؛ «و از بخشی از آن درخت و گیاه می روید که [دام هایتان] را در آن می چرانید.»

(20) - نحل (16):11؛ «برای شما به وسیلۀ آن آب، زراعت و زیتون و خرما و انگور و از همۀ محصولات می رویاند.»

(21) - نحل (16):11؛ «یقیناً در این [واقعیات شگفت انگیز طبیعی] نشانه ای است [بر توحید، و ربوبیّت وقدرت خدا] برای گروهی که می اندیشند.»

(22) - نحل (15):12؛ «و شب و روز و خورشید و ماه را نیز رام و مسخّر شما قرار داد، وستارگان هم به فرمانش رام و مسخّر شده اند؛ قطعاً در این [حقایق] نشانه هایی است [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] برای گروهی که تعقّل می کنند.»

(23) - اعراف (7):179؛ «مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند.»

(24) - پروین اعتصامی.

ص:316

20- تعقّل برای هزینۀ عمر (اهل اندیشه از دیدگاه اسلام)

اشاره

20

یزد، مسجد ملااسماعیل دهۀ دوم محرم 1384

ص:317

ص:318

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

از آیات قرآن و روایات استفاده می شود که: اهل فکر، اندیشه، عقل، هوشیاری و بصیرت، هیچ سرمایه ای را از دست نمی دهند و نمی گذارند در سرمایه ای که در اختیار دارند، دچار زیان، ضرر و خسارت شوند. با هر سرمایه ای که خدا به آنها عنایت کرده است، به تجارت صحیح و کسب سالم برمی خیزند و از طریق این تجارت و کسب، سود ابدی و منفعت دایمی را برای خود تضمین می کنند.

اهل فکری که در قرآن آمده است و اهل تعقلی که روایات می گویند، اندیشه دارانی که معارف الهیه از آنها یاد می کنند، در کتاب خدا برای آنها دو نشانه و علامت - در سورۀ مبارکۀ زمر - بیان می کند و خداوند در این دو آیه، به وجود مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله فرمان می دهد که به اینان از جانب من مژده و بشارت بده.

در آیات دیگر بیان می کند که مژده و بشارت خدا به دو حقیقت است:

نخست: حقیقت مادی که مربوط به عالم آخرت که عبارت از بهشت است و حقیقت دیگر نیز معنوی است، که در قرآن مجید، از این حقیقت - در سورۀ مبارکۀ توبه - تعبیر به «رضوان اکبر»(1) می شود.

شخصیت هایی مانند صدرالمتألهین، در نوشته های خود مانند «اسرار الآیات»

ص:319


1- توبه (9):72؛ ««وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ »: خدا به مردان و زنان با ایمان بهشت هایی را وعده داده که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است؟ در آن جاودانه اند، و نیز سراهای پاکیزه ای را در بهشت های ابدی [وعده فرموده] و هم چنین خشنودی و رضایتی از سوی خدا [که از همۀ آن نعمت ها] بزرگ تر است؛ این همان کامیابی بزرگ است.»

که از بهترین کتاب های این مرد بزرگ است، ثابت می کنند که لذت رضوان اکبر برای اهل آن، از همۀ بهشت ها بیشتر است. چرا که این لذت، لذت روحی است، و وسعت روح، با بدن قابل مقایسه نیست. همان طوری که روح بر بدن شرف و امتیاز دارد، رزق قیامتی روح نیز بر رزق بدن امتیاز و شرف دارد. این مطلبی صحیح، حقیقی و واقعی است.

نشانه های اهل تعقّل

در سورۀ مبارکۀ دو نشانۀ اهل اندیشه بیان شده است:

«فَبَشِّرْ عِبادِ * اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(1)

نشانۀ نخست؛ اینان سرمایۀ گوش را که یکی از ابزار عقل است، برای شنیدن سخن هزینه می کنند، اما کدام سخن؟ در جملۀ بعد نشانۀ دوم را پروردگار می فرماید:

سخن و کلام احسن. کلام احسن در این عالم از کیست؟ کیست که سخن او در ظاهر و باطن، زیباترین، بهترین و نیکوترین سخن است.

کدام متکلم دارای چنین کلامی است؟ متکلمی که خودش زیبا، علیم و حکیم مطلق است. کلام احسن او چیست؟ قرآن کریم:

«انَّ أحسَنَ الحَدیثِ وَ أبلَغَ المَوعِظَهِ کِتابُ اللّهِ عز و جل»(2)

این کلام وجود مقدسی است که با همۀ واقعیاتی که دارد، بر قلب مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است و قرآن نیز برای اهل اندیشه خود را نشان می دهد که احسن و نیکوترین کلام است:

در «نهج البلاغه» آمده است:

«تَعَلَّمُوا القُرآنَ فَانَّهُ أحسَنُ الحَدیثِ»(3)

ص:320


1- زمر (39):17-18؛ «پس به بندگانم مژده ده. * آنان که سخن را می شنوند و از بهترینش پیروی می کنند.»
2- الفقیه: 431/1، باب وجوب الجمعة و فضلها، در ضمن حدیث 1263؛ مستدرک الوسائل: 29/6، باب 19، در ضمن حدیث 6358؛ بحار الأنوار: 239/86، ذیل حدیث 68.
3- نهج البلاغه: خطبۀ 109.

قرآن را بیاموزید؛ زیرا نیکوترین سخن است.

اگر این قرآن سخن خدا نباشد، از کیست؟ کدام کلام، مافوق «کلام الله» است؟ کدام کلام نیکوتر از کلام خداست؟ کلامی که «لا رَیْبَ فِیهِ»(1) است، هیچ شکی در حق بودن آن نیست. اگر در آن ناحقی بود، دشمنان قرآن این ناحق را عَلم کرده بودند و اعتبار قرآن را لطمه زده بودند، به خصوص در زمان ما که قرآن کریم از تمام زمان ها بیشتر دشمن دارد. به خاطر موجی که انقلاب در جهان انداخت. با این وسایل و ابزار الکترونیکی و به خاطر این که دریاوار دارد در جهان مشتری جذب می کند، از سیاه پوست، سفید، سرخ، شرقی و غربی، با اندک بیداری و هوشیاری نسبت به اسلام، فرهنگ ها را رها می کنند و به فرهنگ الهی که تجلی آن در قرآن کریم است، اتصال پیدا می کنند.

عقل و اندیشه، نجات دهندۀ کشیش مسیحی

سال ها کشیشی فرانسوی در یکی از مناطق آفریقا مشغول تبلیغ مسیحیت بود، اما مدتی بعد، توجهی نسبت به قرآن کریم و فرهنگ الهی پیدا می کند؛ یعنی همان هوشیاری و بیداری. انسان وقتی نسبت به حقیقتی هوشیار می شود، در مقام مقایسه برمی آید.

وقتی قرآن مجید را با انجیل و تورات و فرهنگ کلیسا مقایسه می کند، می بیند که در مسیحیت افکار باطل و پوچ خیلی فراوان هست، ولی در قرآن مجید و فرهنگ الهی نه:

«لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»(2)

بنابراین مسلمان می شود و بعد عالم به برنامه های قرآن و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام می شود و شیعه شده، مربی بچه های شیعه در آن منطقه می گردد.

ص:321


1- بقره (2):2؛ «در [وحی بودن و حقّانیّت] این کتابِ [با عظمت] هیچ شکی نیست.»
2- فصلت (41):42؛ «که هیچ باطلی از پیش رو و پشت سرش به سویش نمی آید.»

وقتی کلیسای فرانسه از گرایش او به قرآن و فرهنگ الهی خبردار می شود، نامه ای به او می نویسد: چند میلیون فرانک فرانسه نقدی به حساب شما می ریزیم، به شغل سابق؛ کشیش و تبلیغ مسیحیت برگرد.

ایشان در جواب نامۀ کلیسای فرانسه می نویسد: من دیگر حقیقت پیدا کرده را نمی توانم از دست بدهم. این نتیجۀ فکر، اندیشۀ صحیح، شنیدن قول أحسن و انصاف دادن در برابر قول احسن است.

بعضی از سلسله امور، دست به دست هم می دهند؛ اندیشه، هوشیاری، بیداری، مقایسه، انصاف، توفیق پروردگار، تا انسان حق را بیابد و با آن یکی شود و اگر قطعه قطعه اش کنند، از حق دست برنمی دارد.

جنگ فرهنگی یزیدیان و عاشورائیان

درگیری یزیدیان با یاران کربلا بر سر همین واقعیت بود. پیشنهاد امویان و یزیدیان به این هفتاد و دونفر این بود که از فرهنگ الهی جدا شوید و به فرهنگ اموی بپیوندید و الا عامل دیگری برای شهادت این هفتاد و دو نفر نبود. این ها نه اختلاف پولی داشتند، نه اقتصادی، نه سیاسی. اصل اختلاف آنها، اختلاف فرهنگی بوده است.

تمام نامه ها، خطبه ها و گفته های ابی عبدالله علیه السلام و یارانشان، با حرفهای دشمنان، نشانگر این اختلاف است. آنها می گفتند: یزید، دنیا، حرام، ذلت، عبادت شیطان و هوای نفس، اما این ها می گفتند: خدا، آخرت، حلال، عزت، عبادت خدا و تقوا. آنها در حقیقت به تعبیر قرآن:

«یَدْعُونَ إِلَی النّارِ»(1)

دعوت به دوزخ می کردند، اما این ها می گفتند: ما بهشتِ یافته را با دوزخ معامله

ص:322


1- بقره (2):221؛ «به سوی آتش می خوانند.»

نمی کنیم.

شخص بیدار و عاقل و هوشیار و بینای قلبی را نمی شود خواب، غافل و کور کرد. می شود بدنش را قطعه قطعه کرد، ولی عقل و نوری که در او هست را نمی شود خاموش و غیر فعال و بصیرت او را تاریک کرد. این علامات، به آن معنایی که خدا در قرآن می فرماید، علامات اهل اندیشه است.

اما گاهی کسی می آید، عمری در خاک اندیشه می کند تا بفهمد کدام گیاه در این خاک بهتر رشد می کند که شکم مرا بهتر پر کند. نتیجۀ این اندیشه را حیوانات، بدون اندیشه دارند. یا گاهی می آید فکر می کند که محصول زمین را با چه نقشه ای به ده برابر تبدیل کنم، یا هر رأس گاو را با چه نقشه ای به ده گاو تبدیل کنم، یا با چه تدبیری هر کارخانه ای را به ده کارخانه تبدیل کنم و عمری را در لا به لای این افکار و ابزار صرف کنم، که محصول آن میلیاردها تومان پول شود که چه؟ این بدن لاغر و مریض شده، کم کم دارد در خاک گور می رود که بپوسد.

خدای متعال در قرآن می فرماید:

تبدیل شدن به شجرۀ طیبه و منبعی که تا حد امکان، منفعت واقعی به دست بیاورد و به آخرت آباد انتقال دهد در سایه تدبیر و اندیشه در توحید، آفرینش، نبوت، وحی، امامت و انسانیت میسّر است.

نشانۀ دوم اهل تعقّل

علامت دوم اهل تعقّل:

این افراد در درون خود، کلام احسن را نمی خواهند انبار کنند، حافظ نیستند که ده کتاب، تفسیر، یا تمام آیات قرآن و مفاتیح را حفظ کنند، این کار را نوار و سی دی نیز می تواند انجام دهند، بلکه کلام احسن را شنیده، همراه با انصاف می پذیرند و به آن جهت عملی می دهند؛ یعنی تمام وجود آنها افق طلوع عمل به

ص:323

کلام احسن می شود. اگر کلام احسن را می شنود:

«إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی»(1)

عادل، محسن و انفاق کننده می شود.

بعد از شنیدن:

«یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»

از گناهان آشکار و نهان و تجاوزگری پاک می ماند؛ یعنی قرآن عینی می شود.

قرآن را گاهی در صفحه می بینند و گاهی در وجود او.

امیرالمؤمنین علیه السلام عادل است، اما عدل او عدل خداست. محسن است، اما احسانش، احسان الله است. «إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی» بودنش، رزاقیت پروردگار است.

یعنی می شنود و جلوۀ عملی می شود. این افراد لیاقت دارند که خدا از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها بشارت بهشت و «رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ» را بدهد.

دو مدال افتخار اهل تعقّل

اینان حق دارند که پروردگار این دو مدال افتخار را به آنها بدهد:

«أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللّهُ»(2)

این ها کسانی هستند که به هدایت خدا وصل هستند؛ یعنی بین آنها و خدا رابطۀ نوری وجود دارد که از طریق، دایم از پروردگار فیض می گیرند. چه زمانی که در دنیا هستند و چه زمانی که در قیامت وارد می شوند. فیض خدا و گیرندگی این ها نیز بی پایان است، چون در حق این افراد می فرماید:

«خالِدِینَ فِیها»(3)

آنها در این حقیقت خلود دارند. وقتی در حال دریافت رحمت خدا، فیض

ص:324


1- نحل (16):90؛ «به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد، و از فحشا و منکر و ستم گری نهی می کند.»
2- انعام (6):90؛ «آنان [که در آیات گذشته به عنوان پیامبران از ایشان یاد شد] کسانی هستند که خدا هدایتشان کرد.»
3- آل عمران (3):15؛ «در آنجا جاودانه اند.»

خدا، بهشت و رضوان اکبر هستند، او منبع پایان ناپذیر است و گیرندگی این ها نیز تمام نمی شود، پس دایم در گرفتن هستند.

شما تجارتی را پرسودتر از این کجا می خواهید پیدا کنید؟

«أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ» (1)

این ها صاحبان خرد و فکر هستند که این دو نشانه را دارند: هم گوش را در شنیدن کلام احسن و هم وجود خود را در تحقّق دادن کلام احسن هزینه می کنند.

زراعت و تجارت اهل تعقّل

آن گاه پروردگار عالم، در قرآن از این ها دو تعبیر دارد؛ «زارع» و «تاجر». اما تعبیر زارع در آیۀ بیست سورۀ مبارکۀ شوری است.

«مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ»(2)

کسی که بخواهد - چه کسی می خواهد؟ عاقل، متفکر، خردمند، اندیشمند - بکارد و کاشت خود را با خدا معامله کند؛ یعنی برای خدا و لله باشد، در دنیا زندگی می کند، ولی محصول دایمی می کارد، چون به قدری باهوش و با فکر است که عمر خود را حرام نمی کند، زراعت خود را از بین نمی برد، عمری در این دنیا برای خدا زراعت کار و کارگر است.

اگر ازدواج می کند، برای خداست.

«نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ»(3)

همسران شما برای شما محل کشت آخرتی است. او زارع است، چون برای خدا ازدواج کرده است. باید فرزند او مانند حسن، حسین و قمر بنی هاشم باشند.

دانه ای که این چنین زارعی بکارد، با آن زمین، باید چنین محصولی بدهد؛ ابدی، دایمی و همیشگی. نه تنها از طریق خودش، بلکه از خدا، از طریق فرزندان خود

ص:325


1- زمر (39):18؛ «اینانند کسانی که خدا هدایتشان کرده، و اینان همان خردمندانند.»
2- شوری (42):20؛ «کسی که زراعت آخرت را بخواهد، بر زراعتش می افزاییم.»
3- بقره (2):223؛ «زنان شما کشتزار شمایند.»

نیز فیض بگیرد.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

مسیح علیه السلام با یاران خود از کنار قبرستانی عبور می کردند. قدم ها را تند کرد، با حالت دویدن که یاران نیز به دنبالش دویدند، رد شدند. چند روز بعد آمدند از کنار این قبرستان عبور کنند، قدم ها را کند کرد. به او گفتند: چرا چند روز قبل با عجله رد شدید و امروز به کندی؟ فرمود: چون چند روز قبل کسی را در عالم برزخ دیدم که در عذاب است، اما امروز دیدم که نجاتش دادند. پرسیدم، به من گفتند: دیروز، فرزند این انسانِ از دنیا رفته را به مدرسه بردند، اولین چیزی که معلم به او یاد داد «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بود.(1) نفرمود «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» که از قرآن است، نه، در سورۀ نمل نگاه کنید، نامه ای که سلیمان به پادشاه یمن نوشت، دارد:

«إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»(2)

یاد، اسم و رسم خدا همیشه بوده است.

وقتی معلم به فرزند او «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» یاد داد، خداوند فرمود: فرزند او مرا به رحمانیت و رحیمیت خواند، من حیا می کنم که پدرش را عذاب کنم.

معلوم می شود که پدرش کافر و اهل خلود در عذاب نبوده است. وقتی در برزخ کسی را با «بِسْمِ اللّهِ» فرزندش نجات بدهند و این فیض نجات را به پدر برسانند، فکر کنید از ناحیۀ حضرات حسن و حسین و زینب کبری و قمر بنی هاشم علیهم السلام و امامان معصومی که از فرندان امام حسین علیه السلام به وجود آمده اند و امام زادگان پاک، به پدر و مادرشان - امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام - چه فیضی می رسد؟

این کشت و زراعت است:

«مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ»(3)

ص:326


1- تفسیرالرازی، رازی: 172/1 نکته 19؛ مفاتیح الغیب: 155/1، باب 11، نکته 19؛ «مرعیسی ابن مریم علیه السلام علی قبر فرأی ملائکة العذاب یعذبون میتاً، فلما انصرف من حاجته مر علی القبرفرأی ملائکة الرحمة معهم أطباق من نور، فتعجب من ذلک، فصلی ودعا اللّه تعالی فأوحی اللّه تعالی إلیه: یا عیسی، کان هذا العبد عاصیاً و مذ مات کان محبوساً فی عذابی، و کان قد ترک امرأة حبلی فولدت ولدا و ربته حتی کبر، فسلمته إلی الکتاب فلقنه المعلم بسم اللّه الرحمن الرحیم، فاستحیت من عبدی أن أعذبه بناری فی بطن الأرض و ولده یذکر اسمی علی وجه الأرض.» مستدرک الوسائل: 386/4 باب 45، حدیث 4988؛ «النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ إِذَا قَالَ الْمُعَلِّمُ لِلصَّبِیِّ قُلْ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ فَقَالَ الصَّبِیُّ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کَتَبَ اللَّهُ بَرَاءَةً لِلصَّبِیِّ وَ بَرَاءَةً لِأَبَوَیْهِ وَ بَرَاءَةً لِلْمُعَلِّمِ.»
2- نمل (27):30؛ «یقیناً این برنامه از سوی سلیمان است و سرآغازش به نام خدای رحمان و رحیم است.»
3- شوری (42):20؛ «کسی که زراعت آخرت را بخواهد، بر زراعتش می افزاییم.»

این ها با اندیشه ای که دارند، می بینند که جهان مانند مزرعه، خدا مالکِ مزرعه و این ها مسئول کشت هستند و صاحب مزرعه نیز مسئول خرج و هزینه کردن برای این مزرعه است. به همین خاطر بعد از این جمله می فرماید:

«نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ»

کشت و دانه های کاشته شدۀ او را خودم رشد می دهم و اضافه می کنم.

رشد و نمو کشت زارع

اکنون سه آیه در این زمینه عنایت کنید که چگونه خدا کاشتۀ انسان را رشد و نمو - مادی و معنوی - می دهد:

«مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ»(1)

این قید «فِی سَبِیلِ اللّهِ » باید باشد و الا اگر نباشد، آدم در شوره زار دارد می کارد، که چیزی در نمی آید.

آنان که در راه خدا انفاق می کنند؛ یعنی عمر خویش را هزینه کرده، پول درآورده و دایم درآورده را مطابق شأن خود خرج کرده و بقیه را نیز برای خدا کاشته است. کار آنان مانند دانه ای است که وقتی به من داده می شود، چون کشاورز دانه را در زیر زمین کاشته و رفته است، من چند ماه بعد، این دانه را به هفت خوشه تبدیل می کنم:

«فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ»

که در هر خوشه ای، صد دانه هست. کشاورز دانه ای زیر زمین گذاشت و رفت، اما من آب آن را از آسمان دادم، خورشیدش را من تاباندم، من هوا را به دانه رساندم تا یک عدد را به هفتصد عدد تبدیل کردم:

ص:327


1- بقره (2):261؛ «مَثَل آنان که اموالشان را در راه خدا انفاق می کنند، مانند دانه ای است که هفت خوشه برویاند.»

«وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ»(1)

و شما هر کار خیری را در این عالم بکارید، من اضافه اش می کنم که منفعتش ابدی و محصول آن دایمی می شود.

«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(2)

اگر شما یک خوبی انجام دهید، من ده برابر به شما برمی گردانم. ده برابرِ تمام نشدنی. همۀ حرف قرآن این است. اگر ما به قرآن اعتماد آن را باور کنیم:

«إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً»(3)

مردان و زنان صدقه دهنده و آن کسانی که به خدا قرض می دهند. وام را به خودش نسبت می دهد که هرکسی وام می دهد، به من می دهد؛ یعنی کاری به وام گیرنده ندارد، اینجا وام دهنده دارد با خدا معامله می کند:

«یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ»(4)

وام او را چند برابر می کنم و پاداش با ارزشی به آنها عنایت می کنم.

اهل تعقل و هزینۀ صحیح سرمایۀ عمر

انسان بیدار، هوشیار، با فکر و اندیشه و سرمایه های مختلفی که در اختیار او است و از همه مهمتر، سرمایۀ عمر، همه را هزینۀ شنیدن حق و به اجرا گذشتن آن در همۀ شئون زندگی می کند و خود را به زارعی تبدیل می کند که در این عالم می کارد و روز قیامت نیز به صورت محصول ابدی درو می کند، البته کسی که وارد این فضا شود و این گونه زندگی کند.

چون خیلی ها در این عالم، اسیر هستند و در اسارت، دست و پای انسان بسته است و فقط سلسله حرکاتی از او صادر می شود که یا برای هوای نفس است، یا

ص:328


1- بقره (2):260؛ «در هر خوشه صد دانه باشد؛ و خدا برای هر که بخواهد چند برابر می کند.»
2- انعام (6):160؛ «هر کس کار نیک بیاورد، پاداشش ده برابر آن است.»
3- حدید (57):18؛ «بی تردید مردان و زنان انفاق کننده و آنان که به خدا وام نیکو داده اند.»
4- حدید (57):18؛ «[وامشان در پیشگاه خدا] برای آنان دو چندان شود، و برای آنان پاداش باارزشی است.»

شکم، یا شهوت، یا شیطان. اما شخص هوشیار اسیر نمی شود و در آزادی نیز هر کار مثبتی را که می تواند، انجام می دهد و عمر خویش را صحیح خرج می کند تا زارع خدایی شود.

ز دام طبیعت پریدن خوش است گل از باغ ناسوت چیدن خوش است

می عشق نوشیدن از دست یار از آن باده جان پروریدن خوش است

نسیمی وزد گه ز باغ وصال از آن، جامه بر تن دریدن خوش است

از آن شهر و این خانه تا کوی دوست چو آهوی وحشی دویدن خوش است

همه شب به امید صبح وصال چو نی ناله از دل کشیدن خوش است(1)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:329


1- الهی قمشه ای.

پی نوشت ها

(1) - توبه (9):72؛ ««وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ »: خدا به مردان و زنان با ایمان بهشت هایی را وعده داده که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است؟ در آن جاودانه اند، و نیز سراهای پاکیزه ای را در بهشت های ابدی [وعده فرموده] و هم چنین خشنودی و رضایتی از سوی خدا [که از همۀ آن نعمت ها] بزرگ تر است؛ این همان کامیابی بزرگ است.»

(2) - زمر (39):17-18؛ «پس به بندگانم مژده ده. * آنان که سخن را می شنوند و از بهترینش پیروی می کنند.»

(3) - الفقیه: 431/1، باب وجوب الجمعة و فضلها، در ضمن حدیث 1263؛ مستدرک الوسائل: 29/6، باب 19، در ضمن حدیث 6358؛ بحار الأنوار: 239/86، ذیل حدیث 68.

(4) - نهج البلاغه: خطبۀ 109.

(5) - بقره (2):2؛ «در [وحی بودن و حقّانیّت] این کتابِ [با عظمت] هیچ شکی نیست.»

(6) - فصلت (41):42؛ «که هیچ باطلی از پیش رو و پشت سرش به سویش نمی آید.»

(7) - بقره (2):221؛ «به سوی آتش می خوانند.»

(8) - نحل (16):90؛ «به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد، و از فحشا و منکر و ستم گری نهی می کند.»

(9) - انعام (6):90؛ «آنان [که در آیات گذشته به عنوان پیامبران از ایشان یاد شد] کسانی هستند که خدا هدایتشان کرد.»

(10) - آل عمران (3):15؛ «در آنجا جاودانه اند.»

(11) - زمر (39):18؛ «اینانند کسانی که خدا هدایتشان کرده، و اینان همان خردمندانند.»

(12) - شوری (42):20؛ «کسی که زراعت آخرت را بخواهد، بر زراعتش می افزاییم.»

(13) - بقره (2):223؛ «زنان شما کشتزار شمایند.»

(14) - تفسیرالرازی، رازی: 172/1 نکته 19؛ مفاتیح الغیب: 155/1، باب 11، نکته 19؛ «مرعیسی ابن مریم علیه السلام علی قبر فرأی ملائکة العذاب یعذبون میتاً، فلما انصرف من حاجته مر علی القبرفرأی ملائکة الرحمة معهم أطباق من نور، فتعجب من ذلک، فصلی ودعا اللّه تعالی فأوحی اللّه تعالی إلیه: یا

ص:330

عیسی، کان هذا العبد عاصیاً و مذ مات کان محبوساً فی عذابی، و کان قد ترک امرأة حبلی فولدت ولدا و ربته حتی کبر، فسلمته إلی الکتاب فلقنه المعلم بسم اللّه الرحمن الرحیم، فاستحیت من عبدی أن أعذبه بناری فی بطن الأرض و ولده یذکر اسمی علی وجه الأرض.»

مستدرک الوسائل: 386/4 باب 45، حدیث 4988؛ «النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ إِذَا قَالَ الْمُعَلِّمُ لِلصَّبِیِّ قُلْ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ فَقَالَ الصَّبِیُّ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کَتَبَ اللَّهُ بَرَاءَةً لِلصَّبِیِّ وَ بَرَاءَةً لِأَبَوَیْهِ وَ بَرَاءَةً لِلْمُعَلِّمِ.»

(15) - نمل (27):30؛ «یقیناً این برنامه از سوی سلیمان است و سرآغازش به نام خدای رحمان و رحیم است.»

(16) - شوری (42):20؛ «کسی که زراعت آخرت را بخواهد، بر زراعتش می افزاییم.»

(17) - بقره (2):261؛ «مَثَل آنان که اموالشان را در راه خدا انفاق می کنند، مانند دانه ای است که هفت خوشه برویاند.»

(18) - بقره (2):260؛ «در هر خوشه صد دانه باشد؛ و خدا برای هر که بخواهد چند برابر می کند.»

(19) - انعام (6):160؛ «هر کس کار نیک بیاورد، پاداشش ده برابر آن است.»

(20) - حدید (57):18؛ «بی تردید مردان و زنان انفاق کننده و آنان که به خدا وام نیکو داده اند.»

(21) - حدید (57):18؛ «[وامشان در پیشگاه خدا] برای آنان دو چندان شود، و برای آنان پاداش باارزشی است.»

(22) - الهی قمشه ای.

ص:331

ص:332

21- ارزش خرد و جایگاه خردمند (چهرۀ خردمندان در قرآن)

اشاره

21

یزد، مسجد ملااسماعیل دهۀ دوم محرم 1384

ص:333

ص:334

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

خردمندانی که قرآن کریم از آنها یاد می کند، گروهی هستند که درِ هر ضرر، زیان و خسارتی را به روی خود بسته اند و درِ هر خوشبختی، سعادت، منفعت و سودی را به روی خود باز کرده اند و در هیچ زمینه و جریانی فریب نمی خورند و به اسارت دشمنان حضرت حق، مانند هوای نفس و شیاطین، به خصوص شیاطین انسی درنمی آیند.

همچون حضرت ابراهیم وار آتش هر فتنه ای را - حداقل - نسبت به خود خاموش می کنند و موسی وار، با تکیه بر عصای فرهنگ حق، بر فرعونیان درون و بیرون پیروز می شوند و طالوت وار، همراه با داودِ درون، دشمن ارزش ها را شکست می دهند و مانند حضرت یوسف، در برابر تحریکات شهوت ایستادگی می کنند و زندان سختی ها، رنج ها و تلخی ها را تحمّل می کنند و همانند حضرت محمد صلی الله علیه و آله، تمام بت های درون خود را سرنگون می کنند و خانۀ قلب را که حرم خداست،(1) از آلودگی انواع بت ها پاک می کنند و همچون امام علی علیه السلام، به عدالت تکیه می کنند و مانند امام حسن علیه السلام دشمن را رسوا می کنند و مانند امام حسین علیه السلام، به مبارزۀ همه جانبه برای بقای ارزش ها، وارد میدان می شوند.

این روش زندگی خردمندانی است که قرآن مجید از آنها به عنوان «أُولِی

ص:335


1- بحار الأنوار: 25/67، باب 43، ذیل حدیث 27؛ «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّهِ.» بحار الأنوار: 39/67، باب 44؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَیْنَ إِصْبَعَیْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ.» مجموعة ورام: 52/1، باب الظن؛ «نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْکَعْبَةِ فَقَالَ مَرْحَباً بِکِ مِنْ بَیْتٍ مَا أَعْظَمَکِ وَ مَا أَعْظَمَ حُرْمَتَکِ وَ اللَّهِ إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعْظَمُ حُرْمَةً عِنْدَ اللَّهِ مِنْکِ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی حَرَّمَ مِنْکِ وَاحِدَةً وَ حَرَّمَ مِنَ الْمُؤْمِنِ ثَلَاثاً دَمَهُ وَ مَالَهُ وَ أَنْ یُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوْء.»

اَلْأَلْبابِ »، «لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ »، «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ »(1) یاد می کند.

چقدر عالی بود اگر فرد فرد مکلّفین به این گونه آیات قرآن کریم دل می دادند و با چشم خرد، اعماق این آیات را نظر می کردند و تمام ارزش های خردمندان را از افق وجود خود طلوع می دادند و در حدّ خودشان، به انسانِ قرآنی تبدیل می شدند و جایی را برای نفوذ زیان، ضرر و خسارت، بر خود باقی نمی گذاشتند.

یاری دهندگان عقل و فقر جهل

البته باید به این حقیقت نیز توجه داشت که: قرآن مجید در آیاتی، برای عقل و خرد انسان، یاورانی را معرفی می کند. این خردمندانی که از آنها یاد می کند، خردمندانی هستند که برای پخته شدن خرد خود، از این یارانی که خدا برای عقل آنان قرار داده، بهره گرفته، استفاده کرده اند.

بخشی از این یاران که قوی ترین کمک دهندگان به عقل هستند، انبیای خدا می باشند که لبۀ تیز مبارزۀ هر صد و بیست و چهار هزار نفر آنان با بدترین دشمن انسان، یعنی جهل و نادانی بوده است.

به نظر نمی آید که در هیچ مکتبی، مسألۀ عقل و جهل به این شکل حکیمانه مورد ارزیابی قرار گرفته باشد، جز در فرهنگ دین الهی اسلام.

مستمع این مطلب وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام و گویندۀ آن وجود مقدس پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله است. ای کاش عمق این مطالب برای همۀ مردم عالم روشن می شد.

«یا عَلی! لا فَقرَ أشدُّ مِنَ الجَهلِ»(2)

هیچ تهیدستی، نداری و فقری در این عالم سخت تر، بدتر، سنگین تر و شدیدتر از نادانی نیست که انسان نسبت به آنچه که باید آگاه شود، آگاه نشود. یا نخواهد آگاه

ص:336


1- اشاره به آیات: بقره 179؛ مائده 100؛ طلاق 10؛ بقره 164؛ رعد 4؛ نحل 12؛ عنکبوت 35؛ یونس 24؛ رعد 3؛ نحل 11.
2- الکافی: 25/1، کتاب العقل و الجهل، حدیث 25؛ الفقیه: 372/4، باب النوادر؛ وسائل الشیعة: 208/15، باب 8، حدیث 20294.

شود. یا برای آگاه شدن نرود. چون خود جاهل ماندن نسبت به آنچه که انسان باید بداند، معصیت بوده و معصیتی پیوسته نیز هست که من عمری نسبت به آنچه که باید آگاه شوم، جاهل بمانم.

عدم پذیرش عذر جاهل در قیامت

یکی از دادگاه های قیامت برای همین منظور برپا می شود و قاضی این دادگاه پروردگار عالم است که از جاهل می پرسد: چرا بر اساس اصول ارایه شده، زندگی نکردی؟ جواب می دهد: نمی دانستم. خیال می کند که اگر به پروردگار بگوید نمی دانستم، خدا نیز سریع می گوید: پس معذور هستی و اکنون که به خاطر نفهمی، نادانی و آگاه نبودن، از همۀ ارزش ها دست خالی هستی، می گویم: ملائکه رحمتم بیایند و تو را با احترام به بهشت ببرند. ولی این طور نیست، چون بهشت فقط جای عاقلان و آگاهان است.

نه آیه ای و نه روایتی داریم که به ما بگویند:

جاهلان در محضر مبارک حضرت حق معذورند و در پیشگاه او راه دارند. بلکه شما در آیات قرآن، خیلی ساده می توانید بهشتیان را شناسایی کنید. در آیات اوایل سورۀ مبارکۀ رعد، نزدیک به شش آیه را ملاحظه می کنید که با این مفهوم شروع می شود:

«أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمی»(1)

آیا آن انسانی که آگاه، دانا و بینا شده و با نیروی دانایی، بینایی، آگاهی و علم خود، آنچه بر تو - پیغمبر صلی الله علیه و آله - نازل شده است، لمس کرده که حق است، مانند کسی است که کور دل، نفهم، جاهل و نابینا مانده است؟ آن کسی که در دنیا نرفته یاد بگیرد، بفهمد، عالم شود و با دانایی حق را بفهمد، در اصطلاح پروردگار عالم

ص:337


1- رعد (13):19؛ «آیا کسی که می داند آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده حق است، مانند کسی است که [از نظر باطن] نابیناست؟!»

«أعمی»، یعنی کور است.

در سورۀ طه می فرماید:

«وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً»(1)

آن کسی که در دنیا کوردل، نابینای باطنی، بی بصیرت، بی علم و بی آگاهی است، در قیامت نیز به همان شکل وارد می شود. چنانچه در دنیا از لمس حق محروم بود، در آخرت نیز از لمس هر چه حق است، محروم است.

پس نمی گویند:

چون نمی دانستی، نفهمیدی و یاد نگرفتی، به بهشت برو، بلکه در محاکمه ای که می شود به او می گویند: چرا نرفتی آگاه شوی؟ ما که تمام ابزار آگاه شدن را به تو داده بودیم. هم ابزار متصل مانند چشم، گوش و عقل و هم ابزار منفصل مانند انبیا و ائمه علیهم السلام، قرآن و علمای ربانی که یاران عقل هستند و با دشمن خطرناک جهل مبارزه کردند. چرا نرفتی بفهمی؟ جوابی ندارد بدهد.

«لا فَقرَ أشدُّ مِن الجَهل وَ لا مالَ أعوَدُ مِن العَقل»(2)

علی جان! تهیدستی و فقری سخت تر و شدیدتر از نادانی نیست و ثروتی سودمندتر از خردمندی و عقل در این عالم وجود ندارد.

عقل مسموع و اثرات آن

آن وقت این عقل را با فرهنگ انبیا، وحی، قرآن و امامت که جلوه اش، دوازده امام معصوم هستند، تقویت کرد و به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام «عقل مسموع» به دست آورد؛ یعنی باید گوش را وقف صدای سازندۀ انبیا، وحی، قرآن و زبان ائمه علیهم السلام کرد، تا این انرژی های بسیار عظیم ملکوتی، با عقل متحد شوند و عقل مسموع به وجود بیاید.

ص:338


1- اسراء (17):72؛ «و کسی که در این دنیا کوردل باشد، در آخرت هم کوردل و گمراه تر است.»
2- الکافی: 25/1، کتاب العقل و الجهل، حدیث 25؛ الفقیه: 372/4، باب النوادر، وسائل الشیعة: 208/15، باب 8، حدیث 20294.

طبع دارندۀ چنین عقلی اقتضا می کند که تمام وجود و عمر را برای باز کردن تمام درهای خیر و بستن همۀ درهای شرّ به روی خود، هزینه کند. البته در این زمینه خیرشناس و شرّشناس کاملی نیز می شود.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و هم چنین وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام از این گروه در دو جملۀ خیلی جالب تعریف می کنند:

«الخَیرُ مِنهُ مَأمُولُ وَ الشَّرُّ مِنهُ مَأمُونٌ»(1)

شما از این طایفه هر خیری را توقّع داشته باشید ولی هیچ شرّی را توقع نداشته باشید، چون شرّ ندارند. خیر، همۀ ظاهر و باطن این ها را پر کرده است و کریم نیز هستند. هیچ وقت خیر را اسیر نمی کنند، بلکه خیری که به دست می آورند، کریمانه انتقال می دهند. برای آنان فرقی نمی کند که آن فقیری که باید خیر به او انتقال پیدا کند، کیست. هر کس می خواهد باشد.

باید دید که آن فقیر این خیر را قبول می کند یا نه؟ اگر این تهیدست خیر را قبول کند، او نیز سرمایه داری مانند این شده، اهل هدایت و ارزش ها می شود. او خیرش را کریمانه خرج می کند. غلام سیاه غیرمشهور می آید، این خیر را قبول می کند و می فهمد که خیر است، لمس می کند و این اندیشه را در حدّ خودش داشته است که آن چه که این منبع، دارد انتقال می دهد، خیر است، لذا خیر را قبول می کند و مانند بلال حبشی می شود. بعد به جایی می رسد که پروردگار در حق او می فرماید:

«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»(2)

اگر فقیر و تهیدست است، اما منبع خیرش بخل، امساک و دریغی ندارد. با دلسوزی انتقال می دهد، مگر این که کسی خودش بگوید نمی خواهم. این ها شرّی ندارند که به کسی برسانند، چون تمام وجود آنان پر از خیر است و از پر بودن خیر

ص:339


1- مستدرک الوسائل: 132/1، باب 20، حدیث 184؛ بحار الأنوار: 108/1، باب 4، حدیث 4؛ الخصال: 433/2، حدیث 17.
2- حجرات (29):13؛ «بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.»

نیز گذشته اند.

انسان هایی که کوردل هستند، نمی فهمند و فکر نمی کنند، فقط متکبرانه و مغرورانه می گویند: نمی خواهیم، یعنی از بس که کور هستند، احساس تهیدستی نمی کنند. و مغرورانه خیر را قبول نمی کند. این ها مانند ابوجهل می میرند.

در تمام جوامع، - بلال ها و ابوجهل ها - هستند.

سعدی در آن شعر آدمیت، باز نتوانسته مطلب را برساند، چون انسان از این نیز بالاتر می رود. او می گوید:

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت(1)

یکی بودن خیر با حجر بن عدی

روز بیستم ماه مبارک رمضان که کسی را برای عیادت امیرالمؤمنین علیه السلام راه نمی دادند و نباید راه می دادند، چون که امیرالمؤمنین علیه السلام با ضربتی که خورده بودند، مشکل داشتند و توان این که عیادت کنندگان را بپذیرند نداشتند. در را بسته بودند و هر کس می آمد، عذرخواهی می کردند و قبول نمی کردند.

امیرالمؤمنین علیه السلام چشم خویش را باز کرد و به امام مجتبی علیه السلام فرمود: حسن جان! کسی را به دنبال حجر بن عدی(2) بفرست، تا نزد ما بیاید. من می خواهم او را ببینم.

ببینید بین امیرالمؤمنین و حجر بن عدی چه ارتباط قویی بوده است که می فرماید: در را ببندید، کسی را راه ندهید، حال ندارم، ولی به دنبال حجر بن عدی بفرستید که من او را ببینم.

حجر بن عدی می آید. وقتی از درب اتاق وارد می شود و چشمش به چهرۀ امیرالمؤمنین علیه السلام می افتد، مانند مادر داغدیده سر خود را روی بستر و سینۀ امیرالمؤمنین علیه السلام می گذارد و گریه می کند.

ص:340


1- سعدی شیرازی
2- الطبقات الکبری؛ محمد بن سعد: 217/6-220؛ «ممن روی عن علی بن أبی طالب علیه السلام حجربن عدی بن جبلة بن عدی بن ربیعة بن معاویة الأکرمین بن الحارث بن معاویة بن ثور بن مرتع بن کندی وهو حجرالخیر وأبوه عدی الأدبر طعن مولیا فسمی الأدبر وکان حجر بن عدی جاهلیا إسلامیا قال وذکر بعض رواة العلم أنه وفد إلی النبی صلی الله علیه وسلم مع أخیه هانئ بن عدی وشهد حجر القادسیة وهوالذی افتتح مرج عذری وکان فی ألفین وخمسمائة من العطاء وکان من أصحاب علی بن أبی طالب وشهد معه الجمل وصفین.» الکنی والألقاب، شیخ عباس قمی: 304/1؛ «أقول: حجر بن عدی الکندی بضم الحاء وسکون الجیم من أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام وکان من الابدال ویعرف بحجر الخیر وکان معروفا بالزهدوکثرة العبادة والصلاة. روی أنه کان یصلی فی الیوم واللیلة الف رکعة بل کان من فضلاء الصحابة ومع صغر سنه من کبارهم وکان علی کندة یوم صفین وعلی المیسرة یوم النهروان، قتله معاویة سنة 51، وقد ذکرت مقتله فی کتاب نفس المهموم. قال ابن قتیبة: حجر بن عدی رحمه الله یکنی أبا عبد الرحمن و کان وفد إلی النبی صلی الله علیه وآله وشهد القادسیة وشهد الجمل وصفین مع علی فقتله معاویة بمرج عذراءمع عدة، وکان له ابنان یتشیعان یقال لهما عبد الله و عبد الرحمن قتلهما مصعب بن الزبیر صبرا، وقتل حجر سنة 53 ثلاث وخمسین انتهی. قال ابن الأثیر: وقبره مشهور بعذراء وکان مجاب الدعوة (قلت) عذراء بفتح المهملة وسکون المعجمة قریة بغوطة دمشق وقد زرت قبره فی سنة 1355 ه د. وما ورد فی مدح حجر والانکار علی معاویة فی قتله أکثرمن أن یذکر.»

امام علیه السلام مطالبی را با او در میان گذاشتند که آنها مفصل است.(1) اما عمده این است که:

ما طلبه ها در ادبیات عرب بابی را می خوانیم تحت عنوان «باب الاضافة» که در این باب، اگر اسم نکره را «الف و لام» دار کنید، معرفه می شود. این راهی برای معرفه کردن نکره است. یا اسم نکره ای را به معرفه ای اضافه می کنیم تا معرفه شود، اما هیچ وقت دو معرفه را به یکدیگر اضافه نمی کنیم.

ولی امیرالمؤمنین علیه السلام این کار را کردند؛ فرمودند: «حجرُ الخَیرِ»(2) حجر اسم علَم و معرفه بوده است، «الخیر» نیز کلمۀ «الف و لام» دار و معرفه بود، امام این معرفه را به آن معرفه اضافه کردند. معنی آن این می شود: ای حجری که تبدیل به خیر شده ای. یعنی دیگر دو نفر و دو حقیقت در کار نیست که بگویم حجر و خیر.

امام فرمود: ای خود خیر. این چنین شخصی، چه شرّی می تواند داشته باشد؟ جایی برای شرّ نگذاشته است.

در امان ماندن اهل خیر از ضلالت

او آغوش خویش را برای پذیرفتن هر خیری از جانب خدا، انبیا، قرآن و ارزش ها باز کرده است. او از خیر پر شده است. دیگر چه کسی می تواند او را فریب بدهد؟ نور محض، علم، بصیرت و خود خیر را که نمی شود فریب داد.

قوی ترین محلی که می شد فریب بدهد، هفت سال در کاخ مصر بود، در هفت ثانیه می توانست حضرت یوسف علیه السلام را فریب بدهد، اما مگر می شود روشنایی و دانش را فریب داد؟

مگر تمام بنی امیه می توانند حجر را فریب بدهند؟ شما بعضی ها را می بینید که در مقابل یک عکس، صاحب عکس، تار مو و چشم زیبا به زانو درمی آیند، دل و دین را می فروشند، همۀ ارزش ها را به باد می دهند، بی دین می شوند. شخص

ص:341


1- بحار الأنوار: 290/42، باب 127؛ «قال محمد ابن الحنفیة رضی الله عنه وبتنا لیلة عشرین من شهر رمضان مع أبی و قد نزل السم إلی قدمیه و کان یصلی تلک اللیلة من جلوس و لم یزل یوصینا بوصایاه و یعزینا عن نفسه و یخبرنا بأمره و تبیانه إلی حین طلوع الفجر فلما أصبح استأذن الناس علیه فأذن لهم بالدخول فدخلوا علیه و أقبلوا یسلمون علیه و هو یرد علیهم السلام ثم قال أیها الناس سألونی قبل أن تفقدونی و خففوا سؤالکم لمصیبة إمامکم قال فبکی الناس عند ذلک بکاء شدیدا و أشفقوا أن یسألوه تخفیفا عنه فقام إلیه حجر بن عدی الطائی و قال: فیا أسفی علی المولی التقی أبو الأطهار حیدرة الزکی قتله کافر حنث زنیم لعین فاسق نغل شقی فیلعن ربنا من حاد عنکم و یبرأ منکم لعنا وبی لأنکم بیوم الحشر ذخری وأنتم عترة الهادی النبی فلما بصر به و سمع شعره قال له کیف لی بک إذا دعیت إلی البراءة منی فما عساک أن تقول فقال و الله یا أمیر المؤمنین لو قطعت بالسیف إربا إربا و أضرم لی النار و ألقیت فیها لأثرت ذلک علی البراءة منک فقال وفقت لکل خیر یا حجر جزاک الله خیرا عن أهل بیت نبیک.»
2- وقعة صفین: 243؛ شرح نهج البلاغه: 195/5.

جاهل را خیلی راحت می شود فریب داد، اما انبیا، ائمه، سلمان ها و حجرها را نمی توان فریب داد.

امام خمینی رحمه الله می فرمودند: من در نجف بودم، یکی از سران زمان شاه به نجف آمد، که بعد از انقلاب به عنوان کافر و قاتل اعدام شد. به امام گفت: آقا! من می خواهم مواضع مکتب و گروه مجاهدین را برای شما بگویم. امام فرمود: من وقت ندارم؟ می خواهی روزی چقدر برای من حرف بزنی؟ گفت: یک ساعت، گفتند: بیا. سی روز آمد، در سی ساعت، دریاوار برای امام از قرآن و نهج البلاغه خواند و معنی کرد. بعد از یک ماه گفت: این مواضع ماست، نظر شما چیست؟ امام فرمود: نظرم را بعداً می گویم.

کسی در تهران به من گفت: من چهارده سالی در نجف، در کنار امام بودم، عرض کردم: آقا نظر شما چیست؟ در تهران بزرگان و انقلابیون منتظر هستند تا شما نظر بدهید. امام فرمودند: من نظرم یک کلمه است. سی روز من از این آدم قرآن، نهج البلاغه و تفسیر قرآن و نهج البلاغه شنیدم، اما نظرم این است که این ها کافر و بی دین هستند. مگر نور، عقل مسموع و عقلی که یاری هم چون انبیا، قرآن، ائمه و توفیق خدا را به دنبال خود دارد، فریب می خورد.

کسب رحمت در تجارت خانۀ دنیا

کسانی که با خرد و با یاران خرد، تمام درهای شرّ را به روی خود می بندند و تمام درهای خیر را باز می کنند، به قوی ترین تاجر در این تجارتخانه تبدیل می شوند.

این کلام امیرالمؤمنین علیه السلام در ارتباط با وجود این ها در این دنیا است:

«اِنَّ الدُّنیا... مَتجَرُ اولِیاءِ اللّه اکتَسَبُوا فیه الرحمة»(1)

ص:342


1- نهج البلاغه: حکمت 131؛ کشف الیقین: 180؛ تحف العقول: 187؛ «اِنَّ الدُّنیا... مَتجَرُ اولِیاءِ اللّه اکتَسَبُوا فیه الرحمة و ربحوا فیها الجنة.»

دنیا برای اولیای خدا تجارتخانه است، کاسبی و منفعت دارند. در تمام مدت عمر خود، کاسبِ «رحمت الله» بودند. در همۀ حرکات؛ در ازدواج، خوردن، خوابیدن، خندیدن، گریه، معاشرت، بچه دار شدن، کار کردن، زراعت، تجارت، در اداره، خانه. فقط کاسب «رحمة الله» هستند. هر قدمی که برمی دارند، کسب رحمت می کنند.

در احوالات مردی خدایی و ملکوتی در قرن سیزدهم خواندم که می گوید: تا هجده سالگی چوپان بودم، بعد عشق درس خواندن به سرم افتاد. آمدم مقداری درس خواندم و بعد به سبزوار، محضر مبارک حاج ملاهادی سبزواری آمدم. مدتی هم در مشهد بودم، بالاخره به چهرۀ مهمی در آن قرن تبدیل شدم.

می گوید: آن وقتی که چوپان بودم، از یک طرف شبانی می کردم - شغل بعضی از انبیا - از یک طرف برای گوسفندانم علف می چیدم، که خدمت به حیوانات برای خاطر خدا نیز عبادت است؛ در «نهج البلاغة» آمده است:

«فَانَّکم مَسؤولون حَتّی عَنِ البِقاع وَ البَهائِم»(1)

در ضمن به ذکر خدا مشغول بودم. در هر لحظه سه کار می کردم؛ گوسفند چرانی، علف چینی، ذکر الله. در حال گوسفند چرانی و علف چیدن نیز کاسب رحمت و نور بودند.

روزی بعد از ظهر، کشاورزی بی سوادِ از کتاب مدرسه ای، اما با سواد از نبوت انبیا، ولایت امامان و قرآن، آمد، گفت: پسرم شهید شد. گفتم: چه کسی خبر آورد؟ گفت: خودم. گفتم: تو از کجا خبر آوردی؟ گفت: روی زمین داشتم بیل می زدم، بلند شدم و به طرف جبهه ایستادم، نگاه کردم، دیدم فرزندم شهید شد.

چند روز بعد آمدند، گفتند: فرزندت شهید شد، گفت: می دانم.

مگر می شود نور و علم را فریب داد؟ «اکتسبوا فیه الرحمة» کاسبی آنان «رحمة

ص:343


1- نهج البلاغه: خطبۀ 166؛ بحار الأنوار: 290/65، حدیث 49.

الله» است و به خاطر همین رحمت، چشم و گوش و زبان دار می شوند. گاهی همین دهقان بی سواد در آن منطقه چیزهایی را به من یاد می داد که می دیدم همان چکیدۀ منبرهای خوب است.

«وَ رَبِحُوا فِیهِ الجَنَّةِ»

سود آنان در این کاسبی، بهشت پروردگار است.

قرآن مجید در باب این تجارت، سه آیه دارد که بسیار زیبا و قابل بحث است. و نکات فوق العاده، اشارات و لطایف دقیقی دارد.

با خضر دانش یار شو ای موسی دل شاید کزین صحرا کنی طی منازل

از شهر تن جانا بباید رخت بستن زادی طلب تا فرصتی داری به منزل

جز طاعت و خدمت نباشد زاد این راه بر دین و دانش کوه شو مشو غافل

لذات جسمانی فانی دانۀ توست زور و زر و جاه دام ست ای مرغ عاقل

با عشق آن یکتای بی همتا الهی همت طلب از هر دو عالم مهر بگسل(1)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:344


1- الهی قمشه ای

پی نوشت ها

(1) - بحار الأنوار: 25/67، باب 43، ذیل حدیث 27؛ «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّهِ.»

بحار الأنوار: 39/67، باب 44؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَیْنَ إِصْبَعَیْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ.»

مجموعة ورام: 52/1، باب الظن؛ «نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْکَعْبَةِ فَقَالَ مَرْحَباً بِکِ مِنْ بَیْتٍ مَا أَعْظَمَکِ وَ مَا أَعْظَمَ حُرْمَتَکِ وَ اللَّهِ إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعْظَمُ حُرْمَةً عِنْدَ اللَّهِ مِنْکِ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی حَرَّمَ مِنْکِ وَاحِدَةً وَ حَرَّمَ مِنَ الْمُؤْمِنِ ثَلَاثاً دَمَهُ وَ مَالَهُ وَ أَنْ یُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوْء.»

(2) - اشاره به آیات:

بقره 179؛ مائده 100؛ طلاق 10؛ بقره 164؛ رعد 4؛ نحل 12؛ عنکبوت 35؛ یونس 24؛ رعد 3؛ نحل 11.

(3) - الکافی: 25/1، کتاب العقل و الجهل، حدیث 25؛ الفقیه: 372/4، باب النوادر؛ وسائل الشیعة: 208/15، باب 8، حدیث 20294.

(4) - رعد (13):19؛ «آیا کسی که می داند آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده حق است، مانند کسی است که [از نظر باطن] نابیناست؟!»

(5) - اسراء (17):72؛ «و کسی که در این دنیا کوردل باشد، در آخرت هم کوردل و گمراه تر است.»

(6) - الکافی: 25/1، کتاب العقل و الجهل، حدیث 25؛ الفقیه: 372/4، باب النوادر، وسائل الشیعة: 208/15، باب 8، حدیث 20294.

(7) - مستدرک الوسائل: 132/1، باب 20، حدیث 184؛ بحار الأنوار: 108/1، باب 4، حدیث 4؛ الخصال: 433/2، حدیث 17.

(8) - حجرات (29):13؛ «بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.»

(9) - سعدی شیرازی.

(10) - الطبقات الکبری؛ محمد بن سعد: 217/6-220؛ «ممن روی عن علی بن أبی طالب علیه السلام حجربن عدی بن جبلة بن عدی بن ربیعة بن معاویة الأکرمین بن الحارث بن معاویة بن ثور بن مرتع بن کندی وهو حجرالخیر وأبوه عدی الأدبر طعن مولیا فسمی الأدبر وکان حجر بن عدی جاهلیا إسلامیا قال وذکر بعض رواة العلم أنه وفد إلی النبی صلی الله علیه وسلم مع أخیه هانئ بن عدی وشهد

ص:345

حجر القادسیة وهوالذی افتتح مرج عذری وکان فی ألفین وخمسمائة من العطاء وکان من أصحاب علی بن أبی طالب وشهد معه الجمل وصفین.»

الکنی والألقاب، شیخ عباس قمی: 304/1؛ «أقول: حجر بن عدی الکندی بضم الحاء وسکون الجیم من أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام وکان من الابدال ویعرف بحجر الخیر وکان معروفا بالزهدوکثرة العبادة والصلاة. روی أنه کان یصلی فی الیوم واللیلة الف رکعة بل کان من فضلاء الصحابة ومع صغر سنه من کبارهم وکان علی کندة یوم صفین وعلی المیسرة یوم النهروان، قتله معاویة سنة 51، وقد ذکرت مقتله فی کتاب نفس المهموم. قال ابن قتیبة: حجر بن عدی رحمه الله یکنی أبا عبد الرحمن و کان وفد إلی النبی صلی الله علیه وآله وشهد القادسیة وشهد الجمل وصفین مع علی فقتله معاویة بمرج عذراءمع عدة، وکان له ابنان یتشیعان یقال لهما عبد الله و عبد الرحمن قتلهما مصعب بن الزبیر صبرا، وقتل حجر سنة 53 ثلاث وخمسین انتهی. قال ابن الأثیر: وقبره مشهور بعذراء وکان مجاب الدعوة (قلت) عذراء بفتح المهملة وسکون المعجمة قریة بغوطة دمشق وقد زرت قبره فی سنة 1355 ه د. وما ورد فی مدح حجر والانکار علی معاویة فی قتله أکثرمن أن یذکر.»

(11) - بحار الأنوار: 290/42، باب 127؛ «قال محمد ابن الحنفیة رضی الله عنه وبتنا لیلة عشرین من شهر رمضان مع أبی و قد نزل السم إلی قدمیه و کان یصلی تلک اللیلة من جلوس و لم یزل یوصینا بوصایاه و یعزینا عن نفسه و یخبرنا بأمره و تبیانه إلی حین طلوع الفجر فلما أصبح استأذن الناس علیه فأذن لهم بالدخول فدخلوا علیه و أقبلوا یسلمون علیه و هو یرد علیهم السلام ثم قال أیها الناس سألونی قبل أن تفقدونی و خففوا سؤالکم لمصیبة إمامکم قال فبکی الناس عند ذلک بکاء شدیدا و أشفقوا أن یسألوه تخفیفا عنه فقام إلیه حجر بن عدی الطائی و قال: فیا أسفی علی المولی التقی أبو الأطهار حیدرة الزکی قتله کافر حنث زنیم لعین فاسق نغل شقی فیلعن ربنا من حاد عنکم و یبرأ منکم لعنا وبی لأنکم بیوم الحشر ذخری وأنتم عترة الهادی النبی فلما بصر به و سمع شعره قال له کیف لی بک إذا دعیت إلی البراءة منی فما عساک أن تقول فقال و الله یا أمیر المؤمنین لو قطعت بالسیف إربا إربا و أضرم لی النار و ألقیت فیها لأثرت ذلک علی البراءة منک فقال وفقت لکل خیر یا حجر جزاک الله خیرا عن أهل بیت نبیک.»

(12) - وقعة صفین: 243؛ شرح نهج البلاغه: 195/5.

(13) - نهج البلاغه: حکمت 131؛ کشف الیقین: 180؛ تحف العقول: 187؛ «اِنَّ الدُّنیا... مَتجَرُ اولِیاءِ اللّه اکتَسَبُوا فیه الرحمة و ربحوا فیها الجنة.»

ص:346

(14) - نهج البلاغه: خطبۀ 166؛ بحار الأنوار: 290/65، حدیث 49.

(15) - الهی قمشه ای.

ص:347

ص:348

22-دعوت به تجارت پرسود

اشاره

یزد، مسجد ملااسماعیل دهۀ دوم محرم 1384

ص:349

ص:350

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

خدای متعال در سورۀ مبارکۀ صف،(1) اهل ایمان را به تجارتی دعوت می کند که سود این تجارت، دایمی و فراوان است و این سود در بخش ها و مراحل گوناگونی از طریق این تجارت به انسان برمی گردد و به عبارت دیگر، دعوت می کند. اهل ایمان، سرمایۀ عظیم عمر خود را صرف این تجارت کنند.

دعوت کنندۀ به این تجارت خود پروردگار عالم است که خزاین او بی نهایت است و علاوه بر این، رحمت، کرم، مهر، علم و عدل او نیز بی نهایت است.

سیاق این آیه، نشان می دهد که دعوت او دعوتی پر از مهر، محبت، عاطفه و عشق به اهل ایمان است. براساس محبت و عشقی که به اهل ایمان دارد، این دعوت را مطرح کرده و مقتضای عقل، وجدان، انصاف، اندیشه و تفکر این است که دعوت شونده، دعوتِ دعوت کننده را اجابت کند.

بیماری مهلک استغنای از حق

اگر کسی باطن خود دچار بیماری کبر، غرور و استغنا باشد به این ندا و دعوت الهی پاسخ نمی دهد. استغنا یعنی حالتی در انسان که احساس می کند به پروردگار نیاز و احتیاجی ندارد، در حالی که این احساس، احساس دروغ، بی پایه، پوچ

ص:351


1- صف (61):10-11؛ «ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ایمان و جهاد] اگر [به منافع فراگیر و همیشگی آن] معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [از هر چیزی] بهتر است.»

و غیر منطقی است، چرا که اینان اگر با اتکای به ثروت، علم، قدرت، عناصر و ابزار مادی، این احساس به آنها دست داده است. باید آنها را متوجه کرد که پول، قدرت، علم و ابزار، برای حل مشکلات و از بین بردن بن بست ها، کلید مطلق نیست.

قارون ثروت سنگینی داشت، ولی وقتی به دلیل جرمی که داشت، بر او جریمه ای مقرر شد، ثروتش، کلید باز کردن قفل آن مشکل نشد. البته قارون یک فرد بود، ولی پروردگار عالم داستان این فرد را برای این در قرآن مجید بیان می کند که نمونه و ضرب المثلی برای هر ثروتمندی که دچار بیماری استغنا است، باشد.

کسی که فکر می کند چون پول دارم، به قدرتی غیر از پول نیازی ندارم و پول در همه جا مشکلات مرا حل می کند.

همین حالت استغنا برای فرعون نیز بود. با توجه به آیاتی که دربارۀ او در قرآن مجید می بینیم، با اتکا به قدرتش، فکر می کرد که این قدرت، کلید حل مشکلات است، ولی وقتی که مشکل غرق شدن برای او به وجود آمد، فهمید که این قدرت، کلید حل مشکل نیست.

امروزه با این گستردگی علم که در عالم پیدا شده، همه جا کلید حل مشکل نیست و مشکلاتی که امروزه انسان دارد، در روزگاران گذشته، سابقه نداشته است.

علم نمی تواند خیلی از بیماری ها، مشکلات اجتماعی و بن بست ها را نمی تواند از بین ببرد، ولی فریب خورده ها، این بیماری استغنا را دارند.

علت نپذیرفتن دعوت حق

علت این که کسی که دعوت خدا، را اجابت نمی کند، در ظلمت این بیماری ها به سر می برد و به تعبیر قرآن مجید، این بیماری ها گوش او را فوق العاده سنگین می کند، به طوری که گویی صدای حق را از پروردگار، وحی، انبیا، امامان

ص:352

و دلسوزان نمی شنود.

ما در تاریخ بشر واعظانی داشتیم که نمونه نداشتند و از نظر عظمت عقلی، روحی و علمی بی همتا بودند. یکی از آنها، وجود مبارک حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام است که در شش ماهۀ آخر عمر شریف خود، یعنی از ماه رجب تا حادثۀ عاشورا، با نامه، پیغام، پیک، سخنرانی و فریاد، حق را به گوش مردم زمان خود خواندند، ولی در طول این شش ماه، فقط سه نفر دعوت او را اجابت کردند.

آنهایی که از مدینه و بصره و کوفه در کربلا جمع شدند، اهل ایمان، کمال و کرامت بودند، ولی کسانی که خارج از این خط بودند، این بیماری های روانی را داشتند. از مجموع تبلیغات گستردۀ شش ماهۀ امام علیه السلام تنها سه نفر دعوت ایشان را پاسخ دادند؛ حرّ بن یزید ریاحی، ابوالحتوف بن حارث انصاری و برادرش، سعد بن حارث انصاری، یعنی بقیه به خاطر دچار شدن به کبر و غرور باطنی، نخواستند که طبیب آنها را معالجه کند و الا هیچ مانع دیگری نداشتند.

در قرآن مجید می خوانیم که پروردگار عالم زمانی که از کل قرآن می خواهد تعریف کند، می فرماید:

«إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ * لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ»(1)

این قرآن کاربرد دارد، ولی برای کسانی که بخواهند زندگی استوار، صحیح و سالمی برای خود به وجود بیاورند که مفهوم مخالفش این است که: اگر نخواهند، کمترین بهره ای از قرآن مجید به آنها نخواهد رسید.

لبیک دعوت حق از سوی خاشعان

چه کسی دعوت خدا را جواب می دهد؟ آن کسی که دچار استغنای باطنی نیست، یعنی فریب خوردۀ مال، مقام، علم و شهوات نیست که فکر کند که پول،

ص:353


1- تکویر (81):27-28؛ «قرآن فقط وسیلۀ یادآوری و پند برای جهانیان است؛ * برای هرکس از شما که بخواهد [در همۀ شؤون زندگی مادی و معنوی] راه مستقیم بپیماید.»

مقام، قدرت، علم و شهوات کلید حلّ همۀ مشکلات است. در حالی که این تفکّر نسبت به این سه برنامه، تفکری شیطانی، باطل و پوچ است.

این تفکّر بر امثال قارون حاکم بود، ولی در کنار آن همه ثروت نابود شد و ثروت به داد او نرسید. این تفکر بر امثال فرعون حاکم بود، ولی غرق شد و قدرت به داد او نرسید. این تفکر بر بسیاری از مردم جهان امروز نیز حاکم است، اما علم، شهوات و مقام به داد آنان نرسیده و نمی رسد.

گرفتاری ها خیلی زیاد است، ولی علم امروزی حلاّل مشکلات و آن گرفتاری ها نیست، خصوصاً گرفتاری های درونی و خلأهای باطنی که قطعاً علاج آنها به زلف دین گره خورده است. آنها فکر می کنند که علم، علاج کنندۀ مطلق است، در حالی که نه ثروت در حل مشکل، مطلق است و نه قدرت و علم.

دعوت حق در نهایت محبّت

ترکیب کلمات و جمله بندی آیات نشان می دهد که دعوت پروردگار، آمیخته با موج بی نهایتی از محبت، عشق، علاقه و مهر به انسان است؛ یعنی وجود مقدس او، انواع خطرها، بلاها، ظلمت ها را در کمین بندگانش دیده است، اما نسبت به بندگان خود بی تفاوت نیست. با محبت و علاقۀ بی نهایت به بندگان، آنان را به تجارتی دعوت می کند که این تجارت، تمام آن خطرات را دفع می کند و این تجارت راه منافع گوناگون و بی نهایت را به روی آنها باز می کند.

یعنی این تجارت دو کار انجام می دهد؛ دفع ضرر و جلب سود. اگر این ضرر دامن کسی را بگیرد، بنا بر آیات قرآن، ضرری بی نهایت و خسارتی ابدی است و امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

اسیر این خسارت، تا ابد آزادی نخواهد داشت.(1)

ص:354


1- بحار الأنوار: 83/75، باب 16، حدیث 88 [نهج البلاغة]؛ «قَالَ علیه السلام الْأَقَاوِیلُ مَحْفُوظَةٌ وَ السَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ وَ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ وَ النَّاسُ مَنْقُوصُونَ مَدْخُولُونَ إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ وَ مُجِیبُهُمْ مُتَکَلِّفٌ یَکَادُ أَفْضَلُهُمْ رَأْیاً یَرُدُّهُ عَنْ فَضْلِ رَأْیِهِ الرِّضَا وَ السُّخْطُ وَ یَکَادُ أَصْلَبُهُمْ عُوداً تَنْکَؤُهُ اللَّحْظَةُ وَ تَسْتَحِیلُهُ الْکَلِمَةُ الْوَاحِدَةُ مَعَاشِرَ النَّاسِ اتَّقُوا اللَّهَ فَکَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لَایَبْلُغُهُ وَ بَانٍ مَا لَایَسْکُنُهُ وَ جَامِعٍ مَا سَوْفَ یَتْرُکُهُ وَ لَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ وَ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ أَصَابَهُ حَرَاماً وَ احْتَمَلَ بِهِ آثَاماً فَبَاءَ بِوِزْرِهِ وَ قَدِمَ عَلَی رَبِّهِ آسِفاً لَاهِفاً قَدْ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الآْخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ.»

مؤمنان، دعوت شدگان الهی

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» چرا به اهل ایمان می گوید؟ چرا نمی گوید: «یا أَیُّهَا النّاسُ» ، چون در مردم، اهل کبر، غرور، خیالات، آرزوهای باطل، فریب خورده و دچار بیماری استغنا زیاد است که گوش آنها به این دعوت بدهکار نیست. هم گوش نمی دهند و هم دعوت کننده را مسخره می کنند. و هم او را می کشند. چون به خاطر این بیماری ها، از شخص دعوت کننده نفرت دارند.

به قرآن توجه فرمائید که می فرماید: این ها به نمایندگان خدا که از طرف او آمدند و برای نجات مردم از جان مایه گذاشتند، نسبت سحر و جادو و دیوانگی دادند:

«وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»(1) « وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ»(2)

تمام این عکس العمل ها در مقابل دعوت حضرت حق، برای همین بیماری ها بود.

تکبر حزب شیطان در مقابل دعوت حق

این که قرآن مجید می فرماید:

اینان حزب شیطان هستند، حقیقت دارد، چون دربارۀ ابلیس در قرآن می بینیم که در مقابل دعوت خدا:

«أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ»(3)

از قبول دعوت خدا امتناع و تکبر کرد و در اجرای دعوت او از کافرین گردید. اگر «کان» به معنی خودش باشد - و به معنی «صار» نباشد - پروردگار می خواهد بفرماید: این امتناع از سجده بر حضرت آدم علیه السلام به خاطر بیماری پنهانی او بوده که

ص:355


1- قلم (68):51؛ «و می گویند: بی تردید او دیوانه است!»
2- قمر (54):2؛ «و گویند: [این] جادویی همیشگی است!»
3- بقره (2):34؛ «سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد.»

در وجودش بوده و در عرصۀ امتحان سجده به حضرت آدم علیه السلام آن بیماری ظهور کرد.

بسیاری از محققان می گویند:

«کان» به معنی خودش است، چون بعضی ها می گویند: این آیه به معنی این است که بعد از این که سجده نکرد، از کافرین شد، اما خدا می گوید: از کافرین بود، ولی این کفر و بیماری پنهان، در این امتحان آشکار شد و ظهور کرد.

خیلی ها آب نمی بینند و الا در معصیت، جنایت، ظلم و آلودگی، شناگر بسیار قابلی هستند. گاهی سگ های بیابان چند شبانه روز دور هم آرام هستند، سر و صدایی نمی کنند، اما به محض این که لاشۀ خر مرده ای را می آورند، آن وقت ببینید چه هیاهو و عربده هایی می کشند و آمادۀ حمله به یکدیگر می شوند.

ادامۀ شرح آیۀ شریفه

چرا خدا نفرمود: ای انسان ها؟ برای این که خیلی از انسان ها جوابش را نمی دادند. خدا دعوت خویش را حرام و بی ارزش نکرده است، بلکه دعوت را متوجه اهل ایمان؛ یعنی مردم با وقار، بردبار، با حوصله، صابر، با انصاف، با وجدان، نرم و در نهایت - به قول قرآن - «اولی الالباب» یعنی صاحبان مغز، خرد، اندیشه و تفکر کرده است. در وجود اینان به هیچ عنوان مانعی از اجابت دعوت نیست.

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ»(1)

می توانست بفرماید: «نحن ادُلُّکُمْ»، اما چرا می پرسد «هَلْ أَدُلُّکُمْ »؟ از چه کسی دارد می پرسد؟ از عقل فعال مردم مؤمن، چون می داند که اینان جواب این پرسش را به نحو مثبت می دهند. می داند که طبیعت عقل و اندیشۀ اینان در برابر حق

ص:356


1- صف (61):10؛ «ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم.»

تسلیم است و اسیر زندان هوای نفس، شهوات و ابزار نیست، بلکه عقل این ها مانند نورافکنِ پیشانی وجود این هاست. پس جواب مثبت می دهند.

«هَلْ أَدُلُّکُمْ»(1) * یعنی منِ «ارحم الراحمین»، منِ کریم، من که خزاینم بی نهایت است، صاحب اسماء حسنی و صفات علیا هستم و پاداشی مانند بهشت را - که پهنای آن، به پهنای همۀ آسمان ها و زمین است - مزد زحمات بدن شما قرار دادم و مسلم مزد روح و قلب شما یقیناً فوق بهشت است، من، به شما می گویم، شما را به تجارت راهنمایی، دلالت و هدایت می کنم.

پس اول باید در آیۀ شریفه دقت کرد که دعوت کننده کیست؟ و چه چیزی دارد؟ چون گاهی کسی می آید ما را دعوت می کند و ما خیلی مؤدبانه جوابش را نمی دهیم، می گویند: چرا جوابش را نمی دهی؟ می گوییم: چون جیب او خالی است، چیزی ندارد، برای چه دعوت او را قبول کنیم؟ چه کاری می تواند بکند؟

اینجا باید کنار آیه ایستاد و دعوت کننده را دید، یافت و احساس کرد که به اندازۀ یک میلیاردم ارزن، فکر ردّ دعوتش در ذهن نیاید، که اگر همان مقدار نیز ردّ شود، مصیبتی برای زندگی خواهد بود.

تفقّه در دین، مقدمۀ تجارت

روایتی در باب امری مادی داریم و باید با این حقیقت مقایسه کنیم. ظاهراً روایت را «أصبغ بن نباته» نقل می کند. این مرد بزرگ و این چهرۀ پاک، می فرماید:

وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام روی منبر مسجد کوفه خطاب به مردم فرمودند:

«یا مَعشَرَ التُّجار! الفِقه ثُمَّ المَتجرَ»(2)

کاسب ها! تاجران! نخست به حلال و حرام خدا آگاه شوید، بعد وارد کسب شوید.

ص:357


1- صف (61):10؛ «آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم.»
2- الکافی: 150/5، باب آداب التجارة، حدیث 1؛ الفقیه: 194/3، باب التجارة و آدابها، حدیث 3731؛ التهذیب: 6/7، باب فضل التجارة، حدیث 16؛ «یا مَعشَرَ التُّجار! الفِقه ثُمَّ المَتجرَ وَ اللّه لِلرِّبا فِی هذِهِ الاُمَّةِ أخفَی مِن دَبیبِ النَّمْلِ عَلی الصَّفَا شُوبُوا ایمانَکم بِالصَدَقَةِ التّاجرُ فاجِرٌ وَ الفاجِرُ فِی النّار إلّامن أخذ الحقّ و أعطی الحقّ.»

بعد فرمودند:

«وَ اللّه لِلرِّبا فِی هذِهِ الاُمَّةِ أخفَی مِن دَبیبِ النَّمْلِ عَلی الصَّفَا شُوبُوا ایمانَکم بِالصَدَقَةِ»

به خدا قسم! ربا که حرام است، در کاسبی های این امت، از ردّ پای مورچه بر سنگ صاف پنهان تر و مخفی تر است.

چون اگر به حلال و حرام آگاه نشویم، ممکن است عمری دچار ربا شویم و نفهمیم که در این کسب، ربا بوده است و بعد در قیامت، گریبان ما را می گیرند و به سمت جهنم می کشانند و می گویند: عمری رباخور بودی. اگر بگویی: نمی دانستم که رباست، به تو می گویند: باید می رفتی و می فهمیدی که کسب خود را از ربا حفظ کنی.

چگونه روی سنگ صاف، ردّ پایی از مورچه نمی ماند، شما اگر فقیه یعنی آگاه به حلال و حرام نباشید و یا دایم نپرسید، ردّ پای حرام را نمی توانید درک کنید. ما خیلی گرفتار شده ایم، چون به قدری رشته های گوناگونِ کاربرد پول در این مملکت در آمده است که گاهی از ما می پرسند، با این که فقه شیعه را خوانده ایم، اما نمی فهمیم که این رشته با کدام یک از برنامه های اهل بیت علیهم السلام تطبیق می کند که بفهمیم حلال است، یا حرام.

ربای پنهان تر از لغزیدن مورچه روی سنگ صاف، انسان را به سمت جهنم می کشد، چون بعد حضرت فرمودند:

«التّاجرُ فاجِرٌ وَ الفاجِرٌ فِی النّار»

شخص کاسبی که حلال و حرام را نمی داند، فاجر است و فاجر نیز در دوزخ است.

وقتی چنین ردّ پای پنهانی، انسان را به دوزخ بکشاند، آن وقت ردّ دعوت خدا،

ص:358

در دنیا و آخرت چه خواهد کرد.

اما اهل ایمان، دعوت خدا را رد نمی کنند، چون دچار بیماری استغنا، کبر، غرور، جهل و بی انصافی نیستند. بلکه در برابر حضرت حق خشوع دارند:

«إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلاّ عَلَی الْخاشِعِینَ»(1)

اهل ایمان نسبت به پروردگار نرم، فروتن، خاکسار و متواضع هستند، چون اهل ایمان در همین آیه، خدا را می بینند که با دریای بی نهایت از محبتی که دارد، آنها را دعوت می کند. خدایی که غنی مطلق است، کسی دارد دعوت می کند که:

«لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(2)« لِلّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (3)« وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ»(4)

کسی که به فرمودۀ امیر المؤمنین علیه السلام و حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام: هشت بهشت را پاداش بدن قرار داده است، نه پاداش کل وجود انسان. فقط پاداش بدن است، اما پاداش دل، روح، عقل و جان انسان، فوق هشت بهشت است.

نجات از عذاب، سود پذیرش دعوت

از عقل بیدار مؤمنان می پرسد:

«هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ»(5)

تجارتی که یکی از فایده های این تجارت، دفع عذاب الیم و ابدی از شماست و این تجارت نمی گذارد شما با دوزخ درگیر شوید و یا بعد از درگیری نجات پیدا نکنید.

اما این عذاب الیمی که خدا می فرماید، چیست؟ تنها قرائت آیات مربوط به عذاب که اصل آتش، لباس، خوراک، نوشیدنی، شکنجه ها و شکنجه گران دوزخ

ص:359


1- بقره (2):45؛ «بی تردید این کار جز بر کسانی که در برابر حق قلبی فروتن دارند دشوار و گران است.»
2- آل عمران (3):189؛ «و مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین فقط در سیطره خداست.»
3- آل عمران (3):180؛ «میراث آسمان ها و زمین فقط در سیطره مالکیّت خداست.»
4- انعام (6):59؛ «و کلیدهای غیب فقط نزد اوست.»
5- صف (61):10؛ «آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد؟»

را بیان می کند ساعت ها طول می کشد.

می دانید که حقایق برای امیرالمؤمنین علیه السلام کشف شده است، نه این که علم به حقایق دارند، چون علم به حقایق را ما نیز داریم. آن مقداری که سخنرانان با سواد می گویند و این مقداری که شما می شنوید، این علم به حقایق است. اما حقایق برای امیرالمؤمنین علیه السلام کشف شده است، یعنی آنچه را که با چشم سر و قلب از پشت پرده دیده است.

امیرالمؤمنین علیه السلام که دارندۀ «علم الکتاب» است می فرماید:

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در یک لحظه، هزاران در علم را به روی من باز کرد که اگر همۀ پرده ها را کنار بزنند، چیزی به یقین من اضافه نمی شود.(1) امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای کمیل، جمله ای دارند که دورنمایی از عذاب فردای قیامت را این گونه بیان می کنند:

«وَ هذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ و الارض»(2)

این عذاب، عذابی است که مجموع آسمان ها و زمین در برابر این عذاب، کمترین مقاومتی ندارند، نابود شده، از بین می روند.

اما خدا به این انسان در آن عذاب مرگ نمی دهد. اگر می داد، خوب بود. چند سال در جهنم نگه می داشتند و بعد می مرد. اما خدا که در قرآن می فرماید:

«لا یَمُوتُ»(3) دوزخیان را می گوید. یکی از برنامه ها و منافع این تجارت، دفع این عذاب و آزاد نگهداشتن شما از آن است.

مراحل تجارت

اما اصل این تجارت را بگویید که چیست؟ این تجارت، دو مرحله دارد؛ مرحلۀ باطنی و ظاهری. اما مرحله باطنی آن را اول می آورد، چون ارزش باطن با ارزش

ص:360


1- بحار الأنوار: 304/84، باب 12؛ «مَدَحَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام نَفْسَهُ بِقَوْلِهِ لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً.» بحار الأنوار: 29/26، باب 1، حدیث 37؛ «أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَّمَنِی أَلْفَ، باب مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ مِمَّا کَانَ وَ مِمَّا هُوَ کَائِنٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلُّ، باب مِنْهَا یَفْتَحُ أَلْفَ، باب فَذَلِکَ أَلْفُ أَلْفِ، باب حَتَّی عَلِمْتُ عِلْمَ الْمَنَایَا وَ الْبَلَایَا وَ فَصْلَ الْخِطَابِ.»
2- مصباح المتهجد: 847؛ دعای کمیل.
3- طه (20):74؛ «نه می میرد.»

ظاهر فرق می کند. دنیای باطنِ انسان، دنیای ملکوت، عرش، جبروت و خلیفة اللهی است و غیر از بدن می باشد. بدن ابزار ظهور آن حقایق باطنیه است که اگر آن حقایق باطنیه نباشند، تمام حرکاتی که از بدن صادر می شود، بی ارزش است، و لو ظاهر خوبی داشته باشد.

منافقان در نماز جماعت پیغمبر صلی الله علیه و آله شرکت می کردند. تمام بدن آنها در نماز بود. ماه رمضان روزه می گرفتند و با پیغمبر صلی الله علیه و آله به حج می رفتند، ولی خدا در قرآن می فرماید:

«إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ»(1)

یعنی کل این نماز جماعت های با امامت پیغمبر صلی الله علیه و آله، روزه های ماه رمضان و حج آنها همه پوچ و باطل بود.

حقایق باطن باید حرکات ظاهر را بدرقه کند، یعنی زلف کل حرکات ظاهر باید به زلف واقعیات باطن گره خورده باشد و الا وزن و ارزشی پیدا نمی کند. همۀ وزن اعمال به خاطر درون است، لذا اول مرحلۀ باطنی این تجارت را مطرح می کند.

باطن تجارت

تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ»(2)

این که باطن شما به قبول خدا، ایمان، پذیرش، تسلیم، عشق به خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله گره بخورد.

این ها را باید در باطن داشته باشید که دشمنان در باطن شما جا نگیرند، چون وقتی دشمن باطن را خالی از خدا ببیند، کرسی حکومتش را در آنجا برقرار می کند.

این آیۀ شریفه را دقت کنید:

«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»(3)

ص:361


1- نساء (4):145؛ «بی تردید منافقان در پایین ترین طبقه از آتش اند.»
2- صف (61):11؛ «به خدا و پیامبرش ایمان آورید.»
3- جاثیه (45):23؛ «پس آیا کسی که معبودش را هوای نفسش قرار داده دیدی؟»

«هواه» یعنی چه؟ در این آیات قرآن، خدا می فرماید:

«وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی»(1)

«هوی» در اصطلاح قرآن، یعنی مجموعۀ خواسته های بی مهار و بی قید و شرط.

پول، مقام و لذت خدا اسم این مجموعه را «هوی» گذاشته است.

این خیلی عجیب است که در آیۀ شریفه می فرماید:

«اِتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» هوای نفس در باطن آنان به جای خدا دارد حکمرانی می کند. وقتی باطن انسان از خدا خالی باشد، قطعاً جای هواست. وقتی باطن از پیغمبر صلی الله علیه و آله خالی باشد، قطعاً جای هگل، لنین، دورکهایم، فروید و امثال این هاست. یا نه، نازل تر، وقتی درون از خدا خالی باشد، جای قهرمانان بی دین دنیا و هنرپیشه های بی ایمان است. درون خیلی از افراد با هنرپیشه ها دارد زندگی می کند. درونِ خود را شبیه آنها شکل می دهد.

اما این چهرۀ معنوی این تجارت است:

«تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ»(2)

«تُؤْمِنُونَ » با فعل مضارع، یعنی پیوسته، تا آخر عمر در ارتباط با خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله باشید و لحظه ای باطن خود را از این ها خالی نکنید که دشمنان در کمین هستند، تا جای خالی را ببینند و اشغال کنند که اگر اشغال شود، باطن را نمی توان به راحتی پس گرفت.

جوانی که عاشق رفیق ناباب می شود، یعنی رفیق ناباب، شبح وجودی خودش را در درون او جا می دهد، لذا پدر، مادر، عمو، دایی، برادر و خواهر به او می گویند: با او راه نرو، اما می رود. گریه و زاری می کنند، اما او گوش نمی دهد.

ممکن است چند روزی از بدن رفیق بد غایب شود، اما از صورت باطنی، رفیق بد لحظه ای غایب نمی شود. از دست این ها ناراحت است، کینه دارد که چرا دارند او

ص:362


1- نازعات (79):40؛ «و اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است.»
2- صف (61):11؛ «به خدا و پیامبرش ایمان آورید.»

را از معشوقش جدا می کنند. باطن را خیلی سخت می شود از دست دشمن گرفت.

اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله را به معلمی و هدایتگری باطن انتخاب نکنم، دشمن در باطنِ من، مرا نسبت به فرهنگ خودش هدایت می کند. مسألۀ باطن مسألۀ خیلی مهمی است. بی علت نیست که خدا در قرآن می فرماید: در قیامت،

«یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»(1)

ظاهر تجارت، مجاهدت با مال و جان

اما روی دیگر تجارت که روی ظاهری آن است؛

«وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ»(2)

ولی قید می زند که این جهاد نباید ریایی و خودنمایی در آن باشد و نباید به عشق شهرت انجام بگیرد و این حرکت مالی و یا بدنی، حرکت وجودی مثبت است.

«ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

این تجارت برای شما بهتر از هر تجارتی است، اگر آگاه باشید.

باید آیه را تحلیل کنیم و خدای دعوت کنندۀ به این تجارت و پیغمبر صلی الله علیه و آله را بشناسیم تا آگاه شویم و منافع این کار را بشناسیم. باز در اینجا پای معرفت و علم در کار است.

دلا تا به کی از در دوست دوری گرفتار دام سرای غروری

نه بر دل تو را از غم دوست دردی نه بر چهره از خاک آن کوی گردی

ز گلزار معنی نه رنگی، نه بویی در این کهنه گنبد، نه هایی، نه هویی

تو را خواب غفلت گرفته است در بر چه خواب گران است، الله اکبر

سؤال علاج از طبیبان دین کن توسل به ارواح آن طیبین کن(3)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:363


1- شعراء (26):88-89؛ «هیچ مال و اولادی سود نمی دهد، * مگر کسی که دلی سالم [از رذایل و خبائث] به پیشگاه خدا بیارود.»
2- صف (61):11؛ «و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ایمان و جهاد] اگر [به منافع فراگیر و همیشگی آن] معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [از هر چیزی] بهتر است.»
3- شیخ بهائی

پی نوشت ها

(1) - صف (61):10-11؛ «ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ایمان و جهاد] اگر [به منافع فراگیر و همیشگی آن] معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [از هر چیزی] بهتر است.»

(2) - تکویر (81):27-28؛ «قرآن فقط وسیلۀ یادآوری و پند برای جهانیان است؛ * برای هرکس از شما که بخواهد [در همۀ شؤون زندگی مادی و معنوی] راه مستقیم بپیماید.»

(3) - بحار الأنوار: 83/75، باب 16، حدیث 88 [نهج البلاغة]؛ «قَالَ علیه السلام الْأَقَاوِیلُ مَحْفُوظَةٌ وَ السَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ وَ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ وَ النَّاسُ مَنْقُوصُونَ مَدْخُولُونَ إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ وَ مُجِیبُهُمْ مُتَکَلِّفٌ یَکَادُ أَفْضَلُهُمْ رَأْیاً یَرُدُّهُ عَنْ فَضْلِ رَأْیِهِ الرِّضَا وَ السُّخْطُ وَ یَکَادُ أَصْلَبُهُمْ عُوداً تَنْکَؤُهُ اللَّحْظَةُ وَ تَسْتَحِیلُهُ الْکَلِمَةُ الْوَاحِدَةُ مَعَاشِرَ النَّاسِ اتَّقُوا اللَّهَ فَکَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لَایَبْلُغُهُ وَ بَانٍ مَا لَایَسْکُنُهُ وَ جَامِعٍ مَا سَوْفَ یَتْرُکُهُ وَ لَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ وَ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ أَصَابَهُ حَرَاماً وَ احْتَمَلَ بِهِ آثَاماً فَبَاءَ بِوِزْرِهِ وَ قَدِمَ عَلَی رَبِّهِ آسِفاً لَاهِفاً قَدْ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الآْخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ.»

(4) - قلم (68):51؛ «و می گویند: بی تردید او دیوانه است!»

(5) - قمر (54):2؛ «و گویند: [این] جادویی همیشگی است!»

(6) - بقره (2):34؛ «سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد.»

(7) - صف (61):10؛ «ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم.»

(8) - صف (61):10؛ «آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم.»

(9) - الکافی: 150/5، باب آداب التجارة، حدیث 1؛ الفقیه: 194/3، باب التجارة و آدابها، حدیث 3731؛ التهذیب: 6/7، باب فضل التجارة، حدیث 16؛ «یا مَعشَرَ التُّجار! الفِقه ثُمَّ المَتجرَ وَ اللّه لِلرِّبا فِی هذِهِ الاُمَّةِ أخفَی مِن دَبیبِ النَّمْلِ عَلی الصَّفَا شُوبُوا ایمانَکم بِالصَدَقَةِ التّاجرُ فاجِرٌ وَ الفاجِرُ فِی النّار إلّامن أخذ الحقّ و أعطی الحقّ.»

(10) - بقره (2):45؛ «بی تردید این کار جز بر کسانی که در برابر حق قلبی فروتن دارند دشوار و گران است.»

(11) - آل عمران (3):189؛ «و مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین فقط در سیطره خداست.»

(12) - آل عمران (3):180؛ «میراث آسمان ها و زمین فقط در سیطره مالکیّت خداست.»

ص:364

(13) - انعام (6):59؛ «و کلیدهای غیب فقط نزد اوست.»

(14) - صف (61):10؛ «آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد؟»

(15) - بحار الأنوار: 304/84، باب 12؛ «مَدَحَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام نَفْسَهُ بِقَوْلِهِ لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً.»

بحار الأنوار: 29/26، باب 1، حدیث 37؛ «أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَّمَنِی أَلْفَ، باب مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ مِمَّا کَانَ وَ مِمَّا هُوَ کَائِنٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلُّ، باب مِنْهَا یَفْتَحُ أَلْفَ، باب فَذَلِکَ أَلْفُ أَلْفِ، باب حَتَّی عَلِمْتُ عِلْمَ الْمَنَایَا وَ الْبَلَایَا وَ فَصْلَ الْخِطَابِ.»

(16) - مصباح المتهجد: 847؛ دعای کمیل.

(17) - طه (20):74؛ «نه می میرد.»

(18) - نساء (4):145؛ «بی تردید منافقان در پایین ترین طبقه از آتش اند.»

(19) - صف (61):11؛ «به خدا و پیامبرش ایمان آورید.»

(20) - جاثیه (45):23؛ «پس آیا کسی که معبودش را هوای نفسش قرار داده دیدی؟»

(21) - نازعات (79):40؛ «و اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است.»

(22) - صف (61):11؛ «به خدا و پیامبرش ایمان آورید.»

(23) - شعراء (26):88-89؛ «هیچ مال و اولادی سود نمی دهد، * مگر کسی که دلی سالم [از رذایل و خبائث] به پیشگاه خدا بیارود.»

(24) - صف (61):11؛ «و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ایمان و جهاد] اگر [به منافع فراگیر و همیشگی آن] معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [از هر چیزی] بهتر است.»

(25) - شیخ بهائی.

ص:365

ص:366

23- تجارت با خدا (تجارت خانه، تاجر و سرمایه)

اشاره

23

یزد، مسجد ملااسماعیل دهۀ دوم محرم 1384

ص:367

ص:368

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

بحث ما به اینجا رسید که وجود مبارک حضرت حق، در قرآن مجید، اهل ایمان را به تجارت دعوت و دلالت می کند. تجارتی که بنا بر آیات سورۀ مبارکۀ فاطر،(1) هرگز کسادی در آن راه ندارد و بنا بر آیات دیگر، به خسارت برنخواهد خورد و سودهای فراوان و سنگینی دارد که پایان پذیر نیست.

از مجموعۀ این آیات استفاده می شود که پروردگار مهربان عالم، دنیا را تجارت خانه، انسان را تاجر و سرمایۀ عظیم این تجارت را عمر، عقل، وجدان و بدن انسان می داند. چون در آیات مربوط به این حقیقت، هم عقل مطرح است، هم عمر، هم وجدان و هم بدن.

آیۀ شریفه سورۀ مبارکۀ صفّ با جملات زیبا و پرمعنیی شروع می شود:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(2)

در بررسی این آیه ابتدا باید به سراغ آخر آیه رفت؛ «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

اگر آگاه و دانا به این تجارت و تاجران آن شوید، خواهید فهمید که این حرکت

ص:369


1- فاطر (35):29-30؛ «قطعاً کسانی [مانند علی بن ابی طالب 7] که همواره کتاب خدا را می خوانند و نماز را برپا می دارند و از آنچه روزی آنان کرده ایم در نهان و آشکار انفاق می کنند، تجارتی را امید دارند که هرگز کساد و نابود نمی شود. * [این همه را انجام می دهند] تا [خدا] پاداششان را کامل عطا کند و از فضلش بر آنان بیفزاید؛ یقیناً او بسیار آمرزنده و عطا کننده پاداش فراوان در برابر عمل اندک است.»
2- صف (61):10-11؛ «ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ایمان و جهاد] اگر [به منافع فراگیر و همیشگی آن] معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [از هر چیزی] بهتر است.»

و تجارت «خَیْرٌ لَکُمْ» از هر چه غیر از این است و شما به نظرتان می آید که به نفع شما است، بهتر و بالاتر است. چرا که انسان در دنیا، در فضای این تجارت، حیات طیّبه و زندگی پاک پیدا می کند.

دیدگاه قرآن درباره زندگی پاک

دیدگاه قرآن کریم به زندگی پاک - بنا به توضیحی که اهل بیت علیهم السلام می دهند - عبارت است از: زندگی که زندگی کننده، فقط و فقط به اجرای تدبیرها، نقشه ها و طرح های پروردگار در بُعد مادی و معنوی قانع است و با آرامش کامل، بدون این که در درون دچار هیجان، اضطراب، ناامنی، حرص، ترس، وحشت، واهمه و بخل شود، در این ورطه زندگی می کند.

در این دریای پرموج زندگی و جهان، کشتی آرامی خواهد بود که با علم به مقصد حرکت می کند، بدون این که با خطر مواجه شود و آن خطر بتواند به او زخم زده، او را غرق کند. او این کشتی را از منافع این تجارت پر خواهد کرد و در نهایت به ساحل رضا، رحمت، رضوان و بهشت پروردگار خواهد رسید.

امنیّت کشتی تجارت توسط حضرت حق

البته این امنیت را پروردگار عالم در باطن انسان تقویت می کند و برای دفع خطرها در این امواج سنگین، خود پروردگار انسان را یاری می دهد.

من چند آیه در این زمینه از قرآن کریم برای شما ذکر می کنم:

«إِنَّ اللّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا»(1)

«انّ» به معنی قطعی و یقینی بودن است. خدا با کلمۀ «الله» آمده، نمی گوید:

«انّ الربّ» چون او دفاع کننده ای است که قدرت، توان و علمش بی نهایت است.

ص:370


1- حج (22):38؛ «مسلماً خدا از مؤمنان دفاع می کند.»

کدام موجودی می خواهد این دفاع را درهم بکوبد؟

مطلب را باید با دو آیۀ دیگر تقویت کرد:

«یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ»(1)

پیوسته در صدد هستند که «نُورَ اللّهِ » را خاموش کنند، نه «الله» را. اینجا بحث خود «الله» نیست، بلکه بحث «نُورَ اللّهِ » است. «نُورَ اللّهِ » چهره های پاک، جامع، کامل و با ایمانی هستند که با معرفت و عاشقانه، براساس تدبیرهای تشریعی پروردگار عالم زندگی می کنند.

این را شما به طور صریح می توانید بعد از آیۀ نور، در سورۀ مبارکۀ نور که پروردگار پنج بار کلمۀ نور را ذکر می کند، معنیش را به دست بیاورید که این نور کجاست و مصادیق آن چه کسانی هستند؟

«فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ»(2)

این نور در خانه هایی است که پروردگار عالم آن خانه ها را رفعت داده و در این خانه ها افرادی هستند که در عمل تسبیح می گویند، نه با زبان.

ما با زبان خود تسبیح می گوییم، چون خیلی راحت می گوییم: «سبحان الله» در نماز شبانه روز، به صورت واجب داریم تسبیح می گوییم. اما من که دارم با زبانم پروردگار را از هر عیب و نقصی تنزیه و پاک می کنم، خودم پر از عیب و نقص هستم.

کدام خانه؟

«بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ»

در آن خانه ای که برنامه های

ص:371


1- صف (61):8؛ «می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند.»
2- نور (24):36؛ «[این نور] در خانه هایی است که خدا اذن داده [شأن و منزلت و قدر و عظمت آنها] رفعت یابند و نامش در آنها ذکر شود، همواره در آن خانه ها صبح و شام او را تسبیح می گویند.»

«یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ»

در جریان است؛ در عمل دارند پاک و بی عیب بودن خدا را از هر نقصی نشان می دهند.

دروغ در ذکر «لا اله الا اللّه»

رباخورِ ظالم، غاصب و دزد، روز روشن پشت ماشین نشسته و دفترش را نظام داده است که امروز به چند نفر سر بزند و از هر کدام چند تومان ربا را جمع کند.

دارد می رود، خیابان شلوغ و ترافیک است، چراغ قرمز طولانی نیز هست، ممکن است در این وضعیت ده مرتبه بگوید: «لا اله الا الله» چه وقتی چراغ سبز می شود؟ گرۀ ترافیک چرا باز نمی شود؟ او که در حال گفتن «لا اله الا الله» است.

بنابر روایتی امام صادق علیه السلام فرمودند:

«درهمٌ واحدٌ رباً اشدّ من عشرین زنیةٌ کلّها بذات محرم»(1)

خدا ربا را حرام کرده است، چون یک درهم ربا گرفتن، از بیست زنا با محرم سنگین تر است. پس این چه «لا اله الا الله» گفتنی است؟

اما وجود مبارک فاطمۀ زهرا علیها السلام «لا اله الا الله» می گوید که عمل، اخلاق، نگاه، گریه، خنده، خوراک، عبادت و حرکات او دارند می گویند: «لا اله الا الله» زبان نیز یکی از رشته های وجود اوست که دارد تسبیح می گوید.

شما فکر می کنید مدتی که ایشان بعد از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله گریه می کردند، گریۀ معمولی و طبیعی بوده است؟ دل ایشان می سوخته که اشک ایشان را سرازیر می شده است. گریۀ او عبادتی بود، دنبال نماز، روزه، دفاع و جهادش. هر قطرۀ اشک او با دنیا برابری می کرده است، چون گریه اش «لله» بود، یعنی با گریه کردن خود، فقط با خدا معامله می کرد، پس گریۀ او «لا اله الا الله» بوده است، یعنی

ص:372


1- وسائل الشیعة: 119/18، باب 1، حدیث 23275؛ التهذیب: 15/7، حدیث 63.

جهادی در برابر شرک، نفاق، مسیحیت و یهودیت اهل مدینه.

یا حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام «لا اله الا الله» می گوید و در برابرش همین «لا اله الا الله» را عمر سعد و یارانش می گویند، اما این با آن، تفاوت ذاتی دارند، چون عمر سعد دارد با لفظ و معنای عینی «لا اله الا الله» بازی می کند. سید الشهدا علیه السلام با همۀ وجود خویش وحدانیت خدا را نشان می دهد.

عمر سعد امروز با این لفظ بازی می کند و فردا تا کمر در مقابل ابن زیاد خم می شود، به خاطر این که مقام استانداری را به او بدهند، ابی عبدالله علیه السلام را بکشد.(1) این «لا اله الا الله» کجا و آن «لا اله الا الله» کجا؟

مصداق عینی «نُورَ اللّهِ »

اما این «نُورَ اللّهِ » کجاست؟ خود آیه دارد توضیح می دهد؛ این آیۀ نوری که پنج بار در آن کلمۀ نور به کار رفته است، می فرماید: «مَثَلُ نُورِهِ»(2) یعنی آن حقیقت «نُورَ اللّهِ »، اصلاً بحث خدا در این آیه مطرح نیست، بحث «نُورَ اللّهِ » است. این نور در کجاست؟

«فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»(3)

مصداق عملی، اعتقادی و حرکتی این «نُورَ اللّهِ » چه کسانی هستند؟

«رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ»(4)

این ها «نور الله» هستند.

اما آیۀ دیگری دارد:

«یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»(5)

بخش عظیمی از جهانیان، از مرد و زن، از زمان قابیل تا کنون جمع شده، دست

ص:373


1- بحار الأنوار: 636/29؛ «فِی الْخُطْبَةِ الَّتِی خَطَبَ بِهَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَقِیبَ مُبَایَعَةِ النَّاسِ لَهُ وَ هِیَ أَوَّلُ خُطْبَةٍ خَطَبَهَا فَقَالَ، بَعْدَ إِشَارَاتٍ ظَاهِرَةٍ وَ بَاطِنَةٍ إِلَی التَّأَلُّمِ مِمَّنْ تَقَدَّمَهُ وَ مِمَّنْ وَافَقَهُمْ مَا هَذَا لَفْظُهُ وَ قَدْ کَانَتْ أُمُورٌ مِلْتُمْ فِیهَا عَنِ الْحَقِّ مَیْلًا کَثِیراً کُنْتُمْ فِیهَا غَیْرَ مَحْمُودِینَ... أَلَا إِنَّ الْأَبْرَارَ مِنْ عِتْرَتِی وَ أَطَائِبِ أُرُومَتِی أَحْلَمُ النَّاسِ صِغَاراً وَ أَعْلَمُهُمْ کِبَاراً، أَلَا وَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عَلِمْنَا، وَ بِحُکْمِ اللَّهِ حَکَمْنَا، وَ مِنْ قَوْلِ صَادِقٍ سَمِعْنَا، فَإِنْ تَتَّبِعُوا آثَارَنَا تَهْتَدُوا بِبَصَائِرِنَا، مَعَنَا رَایَةُ الْحَقِّ مَنْ تَبِعَهَا لَحِقَ وَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا غَرِقَ، أَلَا وَ بِنَا یُرَدُّ تِرَةُ کُلِّ مُؤْمِنٍ، وَ بِنَا تُخْلَعُ رِبْقَةُ الذُّلِّ مِنْ أَعْنَاقِهِمْ، وَ بِنَا فُتِحَ، وَ بِنَا یُخْتَمُ.» هَذَا غَضَباً لِی وَ لَکِنَّکَ حَسَدْتَنِی عَلَی حِلْمِی عَنْهُ وَ إِنَّمَا کَانَتِ الضَّیْعَةُ لَهُ فَقَالَ الْحُسَیْنُ الضَّیْعَةُ لَکَ یَا وَلِیدُ وَ قَامَ وَ قِیلَ لَهُ یَوْمَ الطَّفِّ انْزِلْ عَلَی حُکْمِ بَنِی عَمِّکَ قَالَ لَاوَ اللَّهِ لَاأُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَاأَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِیدِ ثُمَّ نَادَی یَا عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ وَ قَالَ علیه السلام مَوْتٌ فِی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیَاةٍ فِی ذُلٍّ وَ أَنْشَأَ علیه السلام یَوْمَ قُتِلَ: المَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعَارِ وَ الْعَارُ أَوْلَی مِنْ دُخُولِ النَّارِ وَ اللَّهِ مَا هَذَا وَ هَذَا جَارِی ابْنُ نُبَاتَةَ: الْحُسَیْنُ الَّذِی رَأَی الْقَتْلَ فِی الْعِزِّ حَیَاةً وَ الْعَیْشَ فِی الذُّلِّ قَتْلا.»
2- نور (24):35؛ «وصف نورش.»
3- نور (24):36؛ «[این نور] در خانه هایی است که خدا اذن داده [شأن و منزلت و قدر و عظمت آنها] رفعت یابند و نامش در آنها ذکر شود.»
4- نور (24):37؛ «مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد، [و] پیوسته از روزی که دل ها و دیده ها در آن زیر و رو می شود، می ترسند.»
5- صف (61):8؛ «می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند در حالی که خدا کامل کننده نور خود است.»

به دست یکدیگر داده اند و بدون استراحت، تعطیلی و توقف، که «نُورَ اللّهِ » را خاموش کنند، نه خود خدا را.

چه کسی را خاموش کنند؟ حضرت ابراهیم، نوح، یوسف، مریم، عیسی، پیغمبر، فاطمۀ زهرا، ائمه، زینب کبری، قمر بنی هاشم، علی اکبر علیهم السلام و قرآن را کۀ «نُورَ اللّهِ » هستند.

چه چیزی را خاموش کنند؟ نوری که وصل به خداست و این نورانیّت را به طور دایم از آن منبع بی نهایت دارد کسب می کند.

با چه چیزی؟ خدا در قرآن می فرماید: با دهان خود؛ «بِأَفْواهِهِمْ» یعنی در آیه، حماقت شگفت انگیز دشمن و عظمت بی نهایت «نُورَ اللّهِ » توان و قدرت آن را در این امواج جهان و جریانات پر خطر دارد نشان می دهد.

مه فشاند نور و سگ عوعو کند هر کسی بر خلقت خود می تند(1)

مانند کسی که با غرور می گوید: بگذار فوت کنم تا خورشید را خاموش کنم.

خورشیدی که یک میلیون و سیصد هزار برابر زمین حجم دارد و بعضی از شعله هایش شانزده هزار کیلومتر است. خورشیدی که در نقطۀ صد و پنجاه میلیون کیلومتری زمین راست را خاموش کنی؟ این حماقت نیست؟ برو بالاتر، تا برسد به اینجا که دشمن می گوید: خودم و یارانم می خواهیم «نُورَ اللّهِ » را خاموش کنیم.

کدام نور از این انوار خاموش شد؟

جریانات تاریخ از زمان قابیل تا کنون نشان داده است که حق ثابت و باطل رفتنی است. این حق گرچه در یک فرد مانند شما ظهور کند، شما «مَطْلَعِ الْفَجْرِ » طلوع حق می شوید. شما که آمدید تا با عقل، درایت و بینش، خود را افق طلوع انوار حضرت حق کنید و در این دریای پرعمق و پرموج دنیا، تاجری الهی مسلک شوید.

ص:374


1- مولوی

دفاع خدا از اولیای خود

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله روایتی را از قول خدای متعال نقل می فرماید که: پروردگار فرموده است: اولیای من «کانَ غامِضاً فِی النّاس»(1) کسانی هستند که مردم آنان را نمی شناسند، حتی همسر، فرزندان، پدر و مادر و همسایه ها.

اما همین شخص:

«کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ»(2)

او «نُورَ اللّهِ » است و کسی است که:

«إِنَّ اللّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا»(3)

ممکن است روزی صدها خطر بسیار سنگین به او هجوم کنند، ولی او به هجوم همۀ این خطرها می خندد.

خطرات زنان

زن زیبا چهره، از خطرات خیلی سنگین است که در طول تاریخ، حمله های بسیار سنگینی داشته است. امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه» از این زنان این گونه تعبیر دارند - البته حضرت به همۀ زنان خطاب ندارند، چون در بین زنان نیز مسلمات و مؤمنات وجود دارند که آبروی صفحات تاریخ بشر هستند. نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام به زنان بی دین، ضعیف و پوچ است:

«وَ انّ النِّساءَ هَمُّهنَّ زینَةُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ الفَسادُ فیها»(4)

زنانی هستند که تمام طرح زندگی آنها آرایش دادن به خود و فساد در زمین است، نه در کوچه و پارک، بلکه در کل زمین برای فساد می چرخد.

این گونه زنان خطر بسیار سنگینی هستند که در طول تاریخ میلیون ها رستم را به

ص:375


1- وسائل الشیعة: 77/1، باب 17، حدیث 173؛ بحار الأنوار: 274/66، باب 37، حدیث 6.
2- ابراهیم (14):24؛ «مانند درخت پاک است، ریشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است.»
3- حج (22):38؛ «مسلماً خدا از مؤمنان دفاع می کند.»
4- نهج البلاغه: خطبۀ 152، فی صفات اللّه «جل جلاله» و ائمة الدین.

زانو درآورده اند و به فساد کشانده اند. خاندانش را به باد داده، از زن و فرزندانش جدا کرده، به حیوان بی رحمی تبدیل کرده اند که زن پاکدامن مؤمن خودش را با چند فرزند رها کرده و در آغوش او افتاده است.

چنین زن جوانِ عشوه گر طناز خطرناک که از خطرات دست اوّل است، جلوی جوانی را گرفت. قرآن مجید حتی روی صدای گلوی زن حرف دارد؛ به زنان پیغمبر صلی الله علیه و آله زنانی که در خانۀ وحی به سر می بردند، می گوید: اگر درب خانۀ پیغمبر صلی الله علیه و آله را زدند و بنا شد که شما جواب بدهید و فقط بگویید: کیست؟

«فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ»(1)

با صدای آمیخته با عشوه و ناز حرف نزنید. برای این که او حساب نمی کند که تو ناموس پیغمبر صلی الله علیه و آله هستی، صدای زنانه، پر عشوه و زیبای شما را بشنود، در دل خود هزار نوع فکر فساد می کند. این خطرناک است.

این در مورد گلو و حرف زدن بود، تا چه رسد به رو، مو، زیبایی، آرایش و بعد حرکت در پارکها، اتوبوس ها، قطارها و هواپیماها و یا منشی پولدارها شدن که هزاران نفر از این پولدارها را از صبح تا شب نشده، به جهنم کشاندند.

به قرآن اعتماد کنید که خدا راستگوترین است. کلام خدا حق و نور است و وعدۀ پروردگار قطعی است.

چنین زنی به جوانی گفت: من تو را می خواهم. جوان گفت: من تو را نمی خواهم، گفت: چرا؟ گفت: برای این که من تو را با این آیه مقایسه می کنم:

«وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ»(2)

بشتابید به جانب آمرزش پروردگارتان و بهشتی که پهنای بهشت، پهنای آسمان ها و زمین است. چه کسی پهنای آسمان ها و زمین را می داند؟ خدا.

گفت: قد، طول و عرض تو را که نگاه می کنم، از نظر متراژ مگر چقدر هستی که

ص:376


1- احزاب (33):32؛ «پس در گفتار خود، نرمی و طنّازی [چنانکه عادت بیشتر زنان است] نداشته باشید تا کسی که بیمار دل است طمع کند.»
2- آل عمران (3):133؛ «و به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش [به وسعتِ] آسمان ها و زمین است بشتابید.»

من بهشت به پهنای آسمان ها و زمین را در این معامله از دست بدهم و با تو عوض کنم؟

لزوم ورود به حریم دفاع خدا

این دفاع خداست. شما خود را در دامن دفاع خدا بیانداز! در همین روزگار که می گویند: بدترین روزگار است، با امنیت، آرامش و بی خطر زندگی کن. فقط خود را به آغوش «دفاع الله» برسان! اما اگر من در دامن دفاع نباشم، عکس نیز مرا نابود می کند، چه برسد به خودش.

معنای حیات طیبه

در این تجارت که عمر، بدن، قلب، عقل و وجدان انسان هزینه می شود و طرح هزینه شدنش نیز قرآن کریم و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام است، نقشۀ این تجارت، قرآن، فرمایش های پیغمبر صلی الله علیه و آله و ائمۀ طاهرین علیهم السلام است، انسان در این دنیا نیز حیات طیبه پیدا می کند.

من حیات طیبه را معنی کنم: زندگی ای که در فضای آن، انسان میلی به پایمال کردن کمترین حقی از هیچ انسان و حیوانی ندارد و در چارچوب این حیات، انسان با کمال آرامش به تدبیر و اجرای آن توسط خدا قانع است.

قافیۀ این شعر بسیار تنگ است، شعرش را نمی توانم با فصاحت و بلاغت برایتان بسرایم، یعنی دیگر م نمی دانم چه بگویم که در فضای حیات طیبه انسان چه می شود که همچون امیرالمؤمنین قسم «والله» بخورد که اگر هفت فلک عالم رابا آن چه که زیر این افلاک است، به من بدهند، بگویند: مورچه ای پوست جویی را در دهان گرفته و دارد به لانه می برد، برو این پوست جو را از دهان او بیرون بکش و دور بیانداز. و الله این کار را نمی کنم. (1)

ص:377


1- نهج البلاغة: خطبه 215؛ «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَی أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِیٍّ وَ لِنَعِیمٍ یَفْنَی وَ لَذَّةٍ لَاتَبْقَی نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِینُ.»

قناعت از این بالاتر؟ قناعت به تدبیر خدا که نخواهیم به این مورچه ای که پوست جو را به لانه اش می برد، ظلم کنیم، چون خدا به ما اجازه نمی دهد که این پوست جو را بگیرم و ما هفت افلاک را در مقابل این ظلم معامله نمی کنیم.

بعد از این حیات طیبه، چه مرگ زیبایی به سراغ ما می آید. البته در اینجا باید بگویم: انتقال از دنیا به آخرت، به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام مانند عبور از روی پل است. مانند خود حضرت که دنیا را در شصت سال با حیات طیبه پشت سر گذاشت، اکنون که می خواهد از روی این پل قدم بردارد و به آن طرف برود، گذشته و آینده اش را ببیند و در دالان مرگ فریاد بزند: «فُزْتُ وَ رَبِّ الکَعبَة»(1). ما برزخ ایشان را نمی دانیم و روز قیامت نیز به تصور ما نمی آید که پروردگار عالم با امثال این ها چه می کند.

این تجارت بی خسارت است که کسادی در آن راه ندارد، تجارتی با منفعت، جاوید و ابدی.

هر که آیین حقیقت نشناسد ز مجاز خواجه در حلقه رندان نشود محرم راز

یا که بیهوده مبر نام محبت به زبان یا چو پروانه بسوز از غم و با درد بساز

مگذاری قدم بیهده در وادی حق کاندرین مرحله بسیار نشیب است و فراز

آن قدر حلقه بزن بر در درگاه خدا تا کند صاحب این خانه به رویت در باز(2)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:378


1- بحار الأنوار: 2/41، باب 99، حدیث 4.
2- وحدت کرمانشاهی

پی نوشت ها

(1) - فاطر (35):29-30؛ «قطعاً کسانی [مانند علی بن ابی طالب 7] که همواره کتاب خدا را می خوانند و نماز را برپا می دارند و از آنچه روزی آنان کرده ایم در نهان و آشکار انفاق می کنند، تجارتی را امید دارند که هرگز کساد و نابود نمی شود. * [این همه را انجام می دهند] تا [خدا] پاداششان را کامل عطا کند و از فضلش بر آنان بیفزاید؛ یقیناً او بسیار آمرزنده و عطا کننده پاداش فراوان در برابر عمل اندک است.»

(2) - صف (61):10-11؛ «ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ایمان و جهاد] اگر [به منافع فراگیر و همیشگی آن] معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [از هر چیزی] بهتر است.»

(3) - حج (22):38؛ «مسلماً خدا از مؤمنان دفاع می کند.»

(4) - صف (61):8؛ «می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند.»

(5) - نور (24):36؛ «[این نور] در خانه هایی است که خدا اذن داده [شأن و منزلت و قدر و عظمت آنها] رفعت یابند و نامش در آنها ذکر شود، همواره در آن خانه ها صبح و شام او را تسبیح می گویند.»

(6) - وسائل الشیعة: 119/18، باب 1، حدیث 23275؛ التهذیب: 15/7، حدیث 63.

(7) - بحار الأنوار: 636/29؛ «فِی الْخُطْبَةِ الَّتِی خَطَبَ بِهَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَقِیبَ مُبَایَعَةِ النَّاسِ لَهُ وَ هِیَ أَوَّلُ خُطْبَةٍ خَطَبَهَا فَقَالَ، بَعْدَ إِشَارَاتٍ ظَاهِرَةٍ وَ بَاطِنَةٍ إِلَی التَّأَلُّمِ مِمَّنْ تَقَدَّمَهُ وَ مِمَّنْ وَافَقَهُمْ مَا هَذَا لَفْظُهُ وَ قَدْ کَانَتْ أُمُورٌ مِلْتُمْ فِیهَا عَنِ الْحَقِّ مَیْلًا کَثِیراً کُنْتُمْ فِیهَا غَیْرَ مَحْمُودِینَ... أَلَا إِنَّ الْأَبْرَارَ مِنْ عِتْرَتِی وَ أَطَائِبِ أُرُومَتِی أَحْلَمُ النَّاسِ صِغَاراً وَ أَعْلَمُهُمْ کِبَاراً، أَلَا وَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عَلِمْنَا، وَ بِحُکْمِ اللَّهِ حَکَمْنَا، وَ مِنْ قَوْلِ صَادِقٍ سَمِعْنَا، فَإِنْ تَتَّبِعُوا آثَارَنَا تَهْتَدُوا بِبَصَائِرِنَا، مَعَنَا رَایَةُ الْحَقِّ مَنْ تَبِعَهَا لَحِقَ وَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا غَرِقَ، أَلَا وَ بِنَا یُرَدُّ تِرَةُ کُلِّ مُؤْمِنٍ، وَ بِنَا تُخْلَعُ رِبْقَةُ الذُّلِّ مِنْ أَعْنَاقِهِمْ، وَ بِنَا فُتِحَ، وَ بِنَا یُخْتَمُ.»

ص:379

هَذَا غَضَباً لِی وَ لَکِنَّکَ حَسَدْتَنِی عَلَی حِلْمِی عَنْهُ وَ إِنَّمَا کَانَتِ الضَّیْعَةُ لَهُ فَقَالَ الْحُسَیْنُ الضَّیْعَةُ لَکَ یَا وَلِیدُ وَ قَامَ وَ قِیلَ لَهُ یَوْمَ الطَّفِّ انْزِلْ عَلَی حُکْمِ بَنِی عَمِّکَ قَالَ لَاوَ اللَّهِ لَاأُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَاأَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِیدِ ثُمَّ نَادَی یَا عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ وَ قَالَ علیه السلام مَوْتٌ فِی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیَاةٍ فِی ذُلٍّ وَ أَنْشَأَ علیه السلام یَوْمَ قُتِلَ: المَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعَارِ وَ الْعَارُ أَوْلَی مِنْ دُخُولِ النَّارِ وَ اللَّهِ مَا هَذَا وَ هَذَا جَارِی ابْنُ نُبَاتَةَ: الْحُسَیْنُ الَّذِی رَأَی الْقَتْلَ فِی الْعِزِّ حَیَاةً وَ الْعَیْشَ فِی الذُّلِّ قَتْلا.»

(8) - نور (24):35؛ «وصف نورش.»

(9) - نور (24):36؛ «[این نور] در خانه هایی است که خدا اذن داده [شأن و منزلت و قدر و عظمت آنها] رفعت یابند و نامش در آنها ذکر شود.»

(10) - نور (24):37؛ «مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد، [و] پیوسته از روزی که دل ها و دیده ها در آن زیر و رو می شود، می ترسند.»

(11) - صف (61):8؛ «می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند در حالی که خدا کامل کننده نور خود است.»

(12) - مولوی.

(13) - وسائل الشیعة: 77/1، باب 17، حدیث 173؛ بحار الأنوار: 274/66، باب 37، حدیث 6.

(14) - ابراهیم (14):24؛ «مانند درخت پاک است، ریشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است.»

(15) - حج (22):38؛ «مسلماً خدا از مؤمنان دفاع می کند.»

(16) - نهج البلاغه: خطبۀ 152، فی صفات اللّه «جل جلاله» و ائمة الدین.

(17) - احزاب (33):32؛ «پس در گفتار خود، نرمی و طنّازی [چنانکه عادت بیشتر زنان است] نداشته باشید تا کسی که بیمار دل است طمع کند.»

(18) - آل عمران (3):133؛ «و به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش [به وسعتِ] آسمان ها و زمین است بشتابید.»

(19) - نهج البلاغة: خطبه 215؛ «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَی أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِیٍّ وَ لِنَعِیمٍ یَفْنَی وَ لَذَّةٍ لَاتَبْقَی نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِینُ.»

(20) - بحار الأنوار: 2/41، باب 99، حدیث 4.

ص:380

(21) - وحدت کرمانشاهی.

ص:381

ص:382

24- تاجران مؤمن (برندگان و بازندگان تجارت آخرتی)

اشاره

24

یزد، مسجد ملااسماعیل دهۀ دوم محرم 1384

ص:383

ص:384

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

خداوند در تجارت خانۀ دنیا، عمر، قلب، بدن و نعمت هایی که در اختیار انسان است را سرمایۀ او می داند و از زمانی که او را آفریده است، طرح چگونه تجارت کردن را نیز به این تاجر ارائه کرده، تا برنامۀ کامل و جامع شدۀ این طرح، به عنوان قرآن کریم به انسان ارائه شده، توضیحات و تفسیر این طرح را نیز بر عهدۀ وجود مبارک پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و ائمۀ طاهرین علیهم السلام قرار داده است.

«وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ» (1) در ارتباط با پیغمبر صلی الله علیه و آله است که:

«بِهِم عُلِمَ الکِتابُ» (2)

در ارتباط با ائمۀ طاهرین علیهم السلام. تاجران در این تجارتخانه - که از زمان شروع تجارت که زمان آدم بوده تا کنون - به دو گروه تقسیم شده اند: گروهی که از تجارت خود، منفعت ابدی بردند و گروهی که دچار خسارت غیرقابل جبران شدند.

گروهی که در این تجارت برنده شدند، با آگاهی به طرح تجارت خدا، یعنی قرآن، سنت و روایات، هم خود را پیدا کردند و هم برابر با طرح پروردگار، تا آخرین لحظۀ حیات خود، تجارت کردند.

ص:385


1- 1. - بقره
2- 2.:129؛ «آنان را کتاب و حکمت بیاموزید.» 2. - نهج البلاغة: حکمت 432؛ «قَالَ علیه السلام إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَااشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ یُمِیتَهُمْ وَ تَرَکُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَیَتْرُکُهُمْ وَ رَأَوُا اسْتِکْثَارَ غَیْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالْا وَ دَرَکَهُمْ لَهَا فَوْتاً أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ وَ سَلْمُ مَا عَادَی النَّاسُ بِهِمْ عُلِمَ الْکِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ الْکِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا لَایَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا یَرْجُونَ وَ لَامَخُوفاً فَوْقَ مَا یَخَافُونَ.»

مخلَصین، تاجران پرمنفعت

سعی آنان بر این بود که در این تجارتخانه، دچار کمترین خسارت، زیان و ضرری نشوند و عده ای همین گونه شدند؛ به کمترین خسارتی دچار نشدند که پروردگار عالم از این گروه به «مخلَصین» تعبیر می کند.

«مخلَصین» یعنی کسانی که خود را در برابر هر خسارتی، در مصونیت کامل قرار دادند. خسارت زنندگان و غارتگران نیز به وجود مبارک پروردگار اعلام کردند:

«فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (1)

ما راه ضرر زدن به تمام بندگان تو را به روی خود باز می دانیم، مگر راه ضرر زدن به عباد مخلَص تو که در آنجا راه نداریم، چرا؟ چون اینان خود را در قلعه ای قرار دادند. در حصاری که هیچ روزنه ای برای غارتگران و غاصبان نسبت به سرمایه و منفعت این تاجران باز نیست.

مخلصین و جبران لغزش احتمالی

آنان کسانی هستند که در هر شرایط و فشاری که به آنها وارد شود، زیر بار زیان و ضرر نمی روند. و اگر دچار ضرر شوند، امیرالمؤمنین علیه السلام ضرر آنها را قابل توجه نمی داند، چون زیان و ضرر آنان خیلی کم است و در عین حال، برای جبران این ضرر و زیان کم، به نحوی شگفت آور کوشش می کنند.

تعبیر وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبۀ متقین از زیان این ها این است:

«قَلیلٍ زَلَلُه» (2) لغزش آنان خیلی کم است. ممکن است چند سالی بر آنها بگذرد، اما دچار زیان کمی شوند، ولی تا جایی که امکان دارد، اجازۀ ورود زیان را به حریم پاک زندگی خود نمی دهند. ولی اگر این اتفاق ناگوار در زندگی آنان بیافتد،

ص:386


1- 3. - ص 38.:82-83؛ «به عزتت سوگند همۀ آنان را گمراه می کنم، * مگر بندگان خالص شده ات را.»
2- 4. - غرر الحکم: 165، حدیث 3221.؛ «إنّ اولیاءَ اللّهِ تَعالی کُلُّ مُسْتَقْرِبٍ أَجَلُهُ مُکَذِّبٍ أَمَلُه، کَثِیرٍ عَمَلُهُ قَلیلٍ زَلَلُه.»

چندین برابر آن زیان را با به دست آوردن منفعت، در صدد جبران خواهند بود.

آیة الله العظمی بروجردی و جبران زیان احتمالی

البته من نمی دانم، این که می خواهم برای شما بگویم، اسم آن را می شود زیان گفت یا نه. اما به قدری روح این بزرگواران لطیف و آینۀ وجودشان صاف است که گاهی این را برای خود زیان می دانند. شاید تلنگری که به کسی خورده، تلنگر محبت بوده، اما همین تلنگر را تحمل نمی کنند و به شدت به جبرانش برمی خیزند.

شاید نگاهی کرده باشند که نشود گفت این نگاه، نگاه زیان داری بوده است، یا کلمه ای گفته باشند که نشود گفت این کلمه، زیان دار بوده است.

اکنون آنچه که اتفاق افتاده را برای شما ذکر کنم، ببینید به نظر شما زیان است، یا نه؟ ولی آنها زیان حساب می کردند و در جبران آن نیز غوغا کرده اند.

روحانی باسوادی که در پایین شهر قم امام جماعت و مورد توجه مردم نیز بود و هر روز نیز در درس آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله شرکت می کرد. مرحوم آقای بروجردی نیز او را می شناخت و به او عنایت داشت. از چهره های علمی بود که در درس، با آیت الله العظمی بروجردی مباحثه می کرد و ایشان نیز جواب می دادند.

روزی در اوج درس، به درس آیت الله العظمی بروجردی ایرادی وارد کرد، ایشان جواب دادند، دوباره به جواب آیت الله العظمی بروجردی ایراد کرد، ایشان دوباره جواب دادند، بار سوم آمد ایراد بکند، مرحوم بروجردی اخم مختصری در ابرو انداختند و مقداری صدای خود را بالا بردند و به او فرمودند: کافی است.

همین. چند لحظه از درس گذشت، هنوز نیم ساعت دیگر باید ایشان درس را ادامه می دادند، قطع کردند.

باز تکرار می کنم؛ آن افرادی که روحیۀ لطیفی دارند، وصل هستند، آینۀ باطن آنان از زنگار پاک است، تحمل زیان را ندارند و در جبران آن نیز به گونه ای جبران

ص:387

می کنند که در یک میلیون نفر، یک نفر تحمل این گونه جبران را ندارد.

ریاست معنوی مرحوم بروجردی در آن زمان، که تمام حوزه های شیعه و تمام مراجع، علما و بزرگان شیعه، تحت تأثیر دانش، معنویت و نورانیت ایشان بودند.

انسانی بود که خدا جهانی را در وجود او قرار داده بود. ببینید این کاری که ایشان کرد، در چند میلیون، چند نفر می توانند انجام بدهند؟

ایشان درس را قطع کرد، از منبر پایین آمد، به جای این که به طرف درب خروجی برود، به میان جمعیت آمد. چون حدود نهصد نفر در درس ایشان حاضر بودند. دست مبارکشان را برابر آن شیخ دراز کردند، او نیز دست خود را دراز کرد، آقای بروجردی دستش را گرفت و خم شد، دست آن شیخ را بوسید و رفت.

جبران لغزش - اگر لغزش باشد - تمام شد؟ برای من خیلی سخت است که بتوانم اسم این برخورد را لغزش بگذارم. حکایت استاد و شاگردی است. استاد مطلبی علمی را مطرح کرده، شاگرد ایراد کرده، استاد جواب داده، دوباره شاگرد ایراد کرده، بار سوم استاد اخم مختصری در ابرو انداخت و کمی صدای خود را بالاتر برده، با این بوسیدن دست، این لغزشی که به نظر خودشان لغزش بوده است جبران کند. اما به نظرشان جبران نشد.

هنگام طلوع آفتاب، پول قابل توجهی را با عبای نوی قیمتی برداشتند، تنها به درب خانۀ آن عالم رفتند، در زد. می دانستند این وقت، این عالم بیدار است. وارد منزل این عالم شدند، این عبای نوی قیمتی و آن پول قابل توجه را جلوی این عالم گذاشتند و به او فرمودند: نزد خودم، واقعاً از عمق دل به پروردگار بگو: خدایا! من حسین بروجردی را بخشیدم. (1) شما این برخورد را با برخوردهای امروز مردم، از زن و شوهرها بگیرید، تا قوم و خویش ها، برادر و خواهرها، مردم کوچه و بازار، دولت و ملت، مقایسه کنید، ببینید ما چقدر از خدا و این تجارتی که خدا می فرماید فاصله داریم؟ و آنها چقدر به

ص:388


1- 5. - مجله انتشارات حوزه، چهلمین سالگرد، مصاحبه با شاگردان او.

پروردگار عالم نزدیک هستند.

گفت: آقا! اتفاقی نیفتاده است، شما چرا این قدر به خود سخت گرفته اید؟ شما استاد من و جان من هستید و من نیز شاگرد شما. استاد و شاگرد با هم رد و ایراد علمی می کنند، ممکن است دادی نیز سر من کشیده باشید، جانم فدای آن داد شما.

مرحوم بروجردی فرمودند: تعارف نکن! از عمق دل، جلوی چشم من به پروردگار بگو: من حسین بروجردی را بخشیدم. آن روحانی همین جملات را به زبان جاری کرد. گویا همۀ دنیا را به آیت الله العظمی بروجردی دادند. چه روز خوشی برای ایشان بود. برگشتند و به خانه آمدند. به خادم خود فرمودند: امشب برای من تهیۀ غذای سحری ببین، غیر از عید فطر و عید قربان، در هوای پنجاه درجۀ تابستان قم و آن زمستان کویری، یک سال تمام روزه گرفتند و گفتند: خدایا! من خودم را جریمه کردم، این تلنگری که به این شیخ زدم، در قیامت دیگر پای من حساب نکن.

این ها طایفۀ بعد از انبیا و ائمۀ طاهرین علیهم السلام و مخلَصین هستند، حتی دربِ این ضررهای اندک را به روی ضررزنندگان بسته اند تا هیچ شیطانی، هوا، فکر و خیالی که بتواند به آنان زیان بزند، نتواند. خطرناکترین دشمن انسان با جنودش، به عزت پروردگار قسم می خورد که من به این ها، به هیچ عنوان راه ندارم.

این ها طایفۀ دوم هستند؛ یعنی صف بعد از انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

«قلیلٍ زَلَلَه» لغزش آنها خیلی کم است. اگر این لغزش اتفاق بیافتد، این گونه در مقام جبران برمی آیند.

ص:389

زیباترین نوع هزینۀ عمر

یک مرحله از مراحل تجارت، به ترتیبی که خود پروردگار بیان کردند:

«تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ» (1)

می توانست بفرماید: «تؤمنون بالرحمن»، «تؤمنون بالرحیم» این یک مرحلۀ تجارت است که سرمایۀ آن، عمر، قلب و عقل است؛ وقت بگذارم، یا با درس خواندن، یا با گوش خود، در مقابل راه رفتگان، خدا را بشناسم و بعد از شناختن، با عقل و قلبم خدا را بپذیرم.

این زیباترین نوع هزینه کردن عمر در این عالم است که به دنبال خدا برود و برای شناخت خدا حرکت کند. وقت بگذارد، بخواند یا بشنود، حق را درک کند و بعد قلب را از محبت و معرفت خدا پر کند که بعد از آن، براساس این محبت به حرکت بیافتد. چون نمی شود کسی عاشق باشد و نسبت به معشوق خود بی تفاوت بماند، اصلاً ما عاشقی در این عالم نداریم که نسبت به معشوق و عشق خود بی تفاوت باشد. تمام حرکت ها و کوشش ها از اثر عشق است.

علاقۀ شدید مؤمنان به پروردگار

خدای متعال در قرآن کریم می فرماید:

«وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ» (2)

آن کسی که وقت گذاشته، خوانده، شنیده و با عقلش دریافت کرده و عقل نیز دریافت شده را به قلب داده، قلب او با پروردگار گره خورده و ظرف محبت شده، عشق و علاقۀ او به پروردگار، فوق همۀ عشق و محبت ها است. محبت های دیگر نیز دارد؛ پدر و مادر، زن و فرزند، مغازه و املاک خود را دوست دارد، ولی تمام

ص:390


1- 6. - صف 61.:11؛ «به خدا و پیامبرش ایمان آورید.»
2- 7. - بقره 2.:165؛ «ولی آنان که ایمان آورده اند، محبت و عشقشان به خدا بیشتر و قوی تر است.»

این محبت ها زیر مجموعۀ محبت پروردگار است. اگر حسّ کند که رشته ای از این محبت ها بخواهد به آن محبت اصلی ضرر بزند، از محبوب این محبت گذشت می کند. خیلی راحت گذشت می کند. محبوب های دیگر، توان ندارند که از مایۀ محبت خود از او سوء استفاده کنند.

من رفیقی داشتم، پدرش غرق در محبت خدا بود؛ یعنی مؤمن عاشق بود، مؤمنی که شناخت خدا را کسب کرده بود و بر اثر این شناخت عاشق شده بود و براساس همین عشق حرکت می کرد. از ضرر کردن مصون شده بود. گاهی که از او دعوت به خلاف خدا می شد، اصلاً عصبانی نمی شد، خیلی آرام و با محبت می گفت: نه، نه با دعوا و جار و جنجال.

افرادی که غرق در محبت خدا هستند، خیلی نرم، با عاطفه، با محبت و با وقار هستند، چون خلأیی ندارند که آن را با غیر خدا پر کنند، بلکه از خدا پر هستند. به قدری با ادب و با محبت می گفت: نه، من طاقت این که با طناب تو در قیامت به جهنم بروم ندارم.

منبر تربیتی ملا عباس تربتی

در زمان قدیم که برق نبود، جلسات محرم و صفر را در زمستان، با بخاری هیزمی گرم می کردند. آخوند ملاعباس تربتی (1) در روستاهای تربت حیدریه منبر می رفت. تمام مردم می آمدند و پای منبرش جمع می شدند، ده دقیقه که حرف می زد، می دید بدنۀ بخاری سرخ شده، از بالای منبر این بدنۀ بخاری را نگاه می کرد و بلند بلند گریه می کرد.

به یکی از این روستایی ها می گفت: برو کنار این بخاری بنشین، انگشت خود را یک لحظه به بدنۀ بخاری بچسبان. می گفت: آقا! آهن سرخ شده است، می گفت:

سرخ شده باشد، تو در یک چشم به هم زدن انگشت خود را بگذار و بردار!

ص:391


1- 8. - گنجینه دانشمندان: 285/3؛ مرحوم حجة الاسلام و مفخر الاعلام آقا شیخ عباسعلی تربتی عالمی ناسک و دانشمندی زاهد و موصوف به تقوا و ورع و ضرب المثل مردم خراسان و برای او کرامات و مقاماتی حکایت کنند. وی عمری را به پاکی و قدس واقعی گذرانیده و تبلیغ قولی و عملی و ایفاء وظیفه کرده و باجل موعود به موالیان طاهرین خود ملحق و در جوار حضرت ثامن الحجج علیه السلام در صحن جدید (نادری) مدفون گردیده است. واعظ نامی و استاد گرامی آقای حاج شیخ حسینعلی راشد فرزند ارجمند اوست که شهرتش او را مستغنی از تعریف و ذکر ما نموده است.

می گفت: من نمی توانم، آن وقت گریه اش بیشتر می شد و می گفت: شما که نمی توانید انگشت خود را یک لحظه به این آهن داغ بزنید، با این همه حرام خوری ها، معصیت ها، دروغ ها، غیبت ها و تهمت ها، چگونه می خواهید در هفت طبقۀ جهنم بروید؟

این معرفت، عشق، وابستگی و گره خوردن به خدا، چقدر ما را سالم و پاک نگه می دارد؟ به خدا قسم! میلیاردها تومان جلوی آنان بریزید، فقط احتمال بدهند، نه یقین، که محبوب آنها این پول را نمی پسندد، والله اگر قبول کنند. آن هم در جامعه ای که برای صد تومان حاضرند این همه قسم بخورند.

تاجر حقیقی مؤمن واقعی

تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ»

«بِاللّهِ » یعنی چه؟ یعنی ایمان به خالق، خدای مراقب، بصیر، سمیع، خبیر، ایمان به خدایی که:

«بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحِیطٌ» (1) و

«... عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیداً» (2)

است، نه ایمانی در آن غش وجود دارد و عشق آن را بدرقه نمی کند. نه ایمانی که خدایِ آن ایمان را، مراقب، سمیع، بصیر و علیم نمی داند. نه آن ایمانی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از آن به مؤمن بی دین تعبیر می کند. فکر می کند که در قلبش ارتباط باریکی با خدا دارد، ولی در عمل و اخلاق نشان می دهد که اصلاً با او نیست، بلکه بردۀ شیطان و هوای نفس است.

پیغمبر صلی الله علیه و آله این چنین شخصی را مؤمن بی دین نامیدند.

ص:392


1- 9. - فصلت 41.:54؛ «[و] آگاه باش! که یقیناً او به همه چیز [با قدرت و دانش بی نهایتش] احاطه دارد.»
2- 10. - نساء 4.:33؛ «یقیناً خدا بر همه چیز گواه است.»

جوان به ظاهر عاشق

مولوی می گوید:

کسی عاشق خالکوبی شده بود، آدرس گرفت که کجا خال می کوبند، گفتند:

فلان حمام، کارگری دارد که خال می کوبد. نزد خالکوب آمد و گفت: برای ما خال بکوب! گفت: چه شکلی می خواهی باشد؟ گفت: روی بازوی من نقش شیر را خال بزن. گفت: باشد.

سوزن را درون جوهر گذاشت و دست را آماده کرد. سوزن اول را که زد، جوان گفت: چه کار می کنی؟ خیلی درد دارد. این کجای نقش بدن شیر است؟ گفت: این دم شیر است. جوان گفت: شیر بی دم برای ما بکش! گفت: باشد.

تا نوک سوزن را دوباره زد، گفت: آی، این دیگر کجای شیر است؟ گفت: شکم شیر است. جوان گفت: شیر بی شکم برای من بکش. خلاصه هر عضوی را می خواست بکشد، دادش بلند شد. آخر گفت: بلند شو و برو. این شیری که تو می خواهی، اصلاً در دنیا وجود ندارد؛ شیری که نه یال دارد، نه کوپال، نه دم و نه شکم.

این ایمانی که با دروغ، دوز و کلک، ربا، ارتباط با نامحرمان، با ظلم به اطرافیان، دزدی کردن از مردم و بیت المال می سازد، این ایمان همان شیری است که نه دم دارد، نه شکم و نه یال و کوپال.

پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله چقدر زیبا و به جا به این گونه از افراد می فرماید: مؤمن بی دین. (1)

کاسب فاسد و زن پاک دامن

در تفسیر «روح البیان» - که در قرن دهم نوشته شده است - آمده است:

ص:393


1- 11. - الکافی: 59/5، حدیث 15؛ «قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ عز و جل لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لَادِینَ لَهُ فَقِیلَ لَهُ وَ مَا الْمُؤْمِنُ الَّذِی لَادِینَ لَهُ قَال: الَّذِی لَایَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ.» بحار الأنوار: 198/69، باب 105، حدیث 26؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَاإِیمَانَ لِمَنْ لَاأَمَانَةَ لَهُ وَ لَادِینَ لِمَنْ لَاعَهْدَ لَهُ وَ لَاصَلَاةَ لِمَنْ لَایُتِمُّ رُکُوعَهَا وَ سُجُودَهَا.»

خانم جوان و زیبا چهره ای نزد تاجر جوانی می آید، می گوید: من سه تا بچۀ یتیم دارم، به من کمک کن. تاجر پولدار از تُن صدای این زن و همان مقدار گردی صورت او خوشش می آید و به او پیشنهاد رابطه می دهد. آن زن گفت: من شوهر داشتم، یتیم دارم، پاک دامن هستم. اصلاً تا به حال در مجلس گناه شرکت نکرده ام. گفت:

اگر می خواهی تو را کمک کنم، باید رابطه پیدا کنیم، گفت: نه، نمی خواهم و رفت.

این نمی خواهم، همان نمی خواهمِ محبوب است.

«وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ» (1)

پول حرام نخورید، او می گوید: نمی خواهم، این نیز می گوید: نمی خواهم، یعنی تمام خواستن ها و نخواستن ها را با خواستن ها و نخواستن های محبوب هماهنگ کرده است. «تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ» این آیه سال ها حرف دارد.

باز آن زن مراجعه کرد، تاجر گفت: به همان شرط به تو کمک می کنم. بار سوم مراجعه کرد و گفت: حاضرم. فرزندانم دارند از گرسنگی ضعف می کنند، باشد، خودم را می فروشم، اما جای خلوت داری؟ گفت: آری. من خانه ای جدا دارم، برای همین کارها. این آدرس آنجا است. فردا بیا. گفت: هیچ کس در آن خانه نیست؟ گفت: نه. ما که جلوی کسی زنا نمی کنیم، ما در بازار آبرو داریم. گفت:

باشد.

فردا آمد، گفت: آماده شو، گفت: تو به قرارداد دیروز عمل نکردی، چون گفتی خانه خالی است، اما اینجا پنج نفر ما را می بینند. دو فرشته ای که پروندۀ مرا نظام می دهند و دو فرشته که پروندۀ تو را می نویسند و پنجمین نفر نیز خدا است. این پنج نفر را بیرون کن، من حاضر به خودفروشی هستم. گفت: خانم! چهل سال خواب بودم، بیدارم کردی. (2)

ص:394


1- 12. - بقره 2.:188؛ «اموالتان را در میان خود به باطل و ناحق مخورید.»
2- 13. - اسرار معراج: 84؛ داستانهای عبرت آموز: 106.

مراحل بعدی تجارت

این یک مورد تجارت است. اما مورد دوم، سوم و چهارم آن:

«وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (1)

خود این قید، زیبایی می دهد. کسی دارد می گوید که مصلحت مرا بهتر می داند.

الهی دلی ده که جای تو باشد زبانی که در آن ثنای تو باشد

الهی عطا کن بر این بنده چشمی که بینایی اش از ضیای تو باشد

الهی عطا کن به من گوش و قلبی که آن گوش پر از صدای تو باشد

الهی بده همتی آن چنانم که سعیم وصول لقای تو باشد

الهی چنانم کن از فضل و رحمت که هر کار کردم برای تو باشد

الهی ندانم چه بخشی کسی را که هم عاشق و هم گدای تو باشد (2)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:395


1- 14. - صف 61.:11؛ «به خدا و پیامبرش ایمان آورید، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ایمان و جهاد] اگر [به منافع فراگیر و همیشگی آن] معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [از هر چیزی] بهتر است.»
2- 15. - طوطی همدانی.

پی نوشت ها

(1) - بقره (2):129؛ «آنان را کتاب و حکمت بیاموزید.»

(2) - نهج البلاغة: حکمت 432؛ «قَالَ علیه السلام إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَااشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ یُمِیتَهُمْ وَ تَرَکُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَیَتْرُکُهُمْ وَ رَأَوُا اسْتِکْثَارَ غَیْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالْا وَ دَرَکَهُمْ لَهَا فَوْتاً أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ وَ سَلْمُ مَا عَادَی النَّاسُ بِهِمْ عُلِمَ الْکِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ الْکِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا لَایَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا یَرْجُونَ وَ لَامَخُوفاً فَوْقَ مَا یَخَافُونَ.»

(3) - ص (38):82-83؛ «به عزتت سوگند همۀ آنان را گمراه می کنم، * مگر بندگان خالص شده ات را.»

(4) - غرر الحکم: 165، حدیث 3221.؛ «إنّ اولیاءَ اللّهِ تَعالی کُلُّ مُسْتَقْرِبٍ أَجَلُهُ مُکَذِّبٍ أَمَلُه، کَثِیرٍ عَمَلُهُ قَلیلٍ زَلَلُه.»

(5) - مجله انتشارات حوزه، چهلمین سالگرد، مصاحبه با شاگردان او.

(6) - صف (61):11؛ «به خدا و پیامبرش ایمان آورید.»

(7) - بقره (2):165؛ «ولی آنان که ایمان آورده اند، محبت و عشقشان به خدا بیشتر و قوی تر است.»

(8) - گنجینه دانشمندان: 285/3؛ مرحوم حجة الاسلام و مفخر الاعلام آقا شیخ عباسعلی تربتی عالمی ناسک و دانشمندی زاهد و موصوف به تقوا و ورع و ضرب المثل مردم خراسان و برای او کرامات و مقاماتی حکایت کنند.

وی عمری را به پاکی و قدس واقعی گذرانیده و تبلیغ قولی و عملی و ایفاء وظیفه کرده و باجل موعود به موالیان طاهرین خود ملحق و در جوار حضرت ثامن الحجج علیه السلام در صحن جدید (نادری) مدفون گردیده است.

واعظ نامی و استاد گرامی آقای حاج شیخ حسینعلی راشد فرزند ارجمند اوست که شهرتش او را مستغنی از تعریف و ذکر ما نموده است.

(9) - فصلت (41):54؛ «[و] آگاه باش! که یقیناً او به همه چیز [با قدرت و دانش بی نهایتش] احاطه دارد.»

(10) - نساء (4):33؛ «یقیناً خدا بر همه چیز گواه است.»

(11) - الکافی: 59/5، حدیث 15؛ «قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ عز و جل لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لَادِینَ لَهُ فَقِیلَ لَهُ

ص:396

وَ مَا الْمُؤْمِنُ الَّذِی لَادِینَ لَهُ قَال: الَّذِی لَایَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ.»

بحار الأنوار: 198/69، باب 105، حدیث 26؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَاإِیمَانَ لِمَنْ لَاأَمَانَةَ لَهُ وَ لَادِینَ لِمَنْ لَاعَهْدَ لَهُ وَ لَاصَلَاةَ لِمَنْ لَایُتِمُّ رُکُوعَهَا وَ سُجُودَهَا.»

(12) - بقره (2):188؛ «اموالتان را در میان خود به باطل و ناحق مخورید.»

(13) - اسرار معراج: 84؛ داستانهای عبرت آموز: 106.

(14) - صف (61):11؛ «به خدا و پیامبرش ایمان آورید، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ایمان و جهاد] اگر [به منافع فراگیر و همیشگی آن] معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [از هر چیزی] بهتر است.»

(15) - طوطی همدانی.

ص:397

ص:398

25- معرفت خداوند (شناخت دعوت کنندۀ به تجارت ابدی)

اشاره

25

یزد، مسجد ملااسماعیل

دهۀ دوم محرم 1384

ص:399

ص:400

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

دنیا از دیدگاه حضرت حق، تجارتخانه است و انسان تاجر و سرمایۀ تجارت نیز عمر، عقل، قلب، بدن و نعمت هایی است که در اختیار انسان است و دستورالعمل تجارت نیز قرآن کریم و فرهنگ انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام است.

با به کار گرفتن این دستور العمل، این تجارت، سود ابدی برمی گرداند و بدون به کار گرفتن آن، تجارت به خسارت دایمی و ابدی تبدیل می شود. روشن ترین آیه ای که در این زمینه در قرآن کریم داریم، آیات شریفۀ سورۀ مبارکۀ صفّ است:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ * وَ أُخْری تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» (1)

ما در کنار این چهار آیه، مانند کسی هستیم که در برابر دریایی قرار گرفته است که در زمان کم، نمی تواند دریا و آنچه که در این دریا هست به دست بیاورد، بفهمد و بداند.

ص:401


1- 1. - صف 61.:10-13؛ «ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ایمان و جهاد] اگر [به منافع فراگیر و همیشگی آن] معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [از هر چیزی] بهتر است؛ * تا گناهتان را بیامرزد، و شما را در بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است و خانه های پاکیزه در بهشت های جاویدان، درآورد؛ این است کامیابی بزرگ. * و نعمت های دیگری که آن را دوست دارید [و به شما عطا می کند] یاری و پیروزی نزدیک از سوی خداست. و مؤمنان را مژده ده.»

آنچه که در جلسات گذشته بیان شد، دورنمایی از جملۀ اول آیه بود که دعوت کننده و دلالت کننده به این تجارت، غنیّ بالذات، مستجمع جمیع صفات کمال و دارندۀ اسمای حسنی است و گوشه ای از حقیقت وجود مقدس او، در هزار واقعیتی که در دعای جوشن کبیر آمده، نشان داده شده است.

اوصاف خدا در دعای جوشن کبیر، به معنای کامل و جامعش نیست، در معارف الهیه آمده این ها فقط هزار نام است، هزار نام دیگر نیز هست که نزد انبیای خداست و هزار نام دیگر که نزد خود خدا است و به کسی خبر نداده است که هر نامی بر حقیقتی بی نهایت دلالت دارد.

چاره ای نیست جز این که گفته شود: دعای جوشن کبیر، گوشه ای از حقیقت وجود مقدس اوست و در قرآن مجید نیز حدود دو هزار آیه هست که معرفی نامۀ پروردگار است و از این دو هزار آیه، نود و نه درصد مردم ایران که شیعه هستند، ده تا را هم نمی دانند.

تمام عظمت امیرالمؤمنین علیه السلام به این بود که خدایی را که شناخته بود، عبادت می کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام لحظه ای در برابر مجهول و تاریکی سر خم نکرد. عرفان ایشان در همین شناخت از وجود مقدس حضرت حق بود؛ یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام کتاب جامع و کامل معرفت الله است که دلیل آن نیز قرآن کریم است.

شناخت حق از کلام مخلَصین

خدای متعال دربارۀ گروه مخلَصین چهار مسألۀ محوری را مطرح کرده است:

مسألۀ محوری نخست این است که: من از آن چه که به عنوان معرفیِ من می گویند، برتر هستم، مگر آنچه که بندگان مخلَص من دربارۀ من می گویند. یعنی هر چه فلاسفۀ عالم دربارۀ من می گویند، من آن گون نیستم، بلکه بالاتر هستم. (1) خدا می داند که فلاسفۀ الهی برای معرفی پروردگار چه مقدار زحمت کشیدند

ص:402


1- 2. - بحار الأنوار: 221/67، باب 54؛ «قال فی قوله تعالی: وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ هذا أمر بالدعاء و التضرع إلیه سبحانه علی وجه الإخلاص أی ارغبوا إلیه فی الدعاء بعد إخلاصکم له الدین و قیل معناه و اعبدوه مخلصین له الإیمان. مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ قرئ بفتح اللام أی المصطفین المختارین للنبوة و بکسرها أی المخلصین فی العبادة و التوحید أی من عبادنا الذین أخلصوا الطاعة لله و أخلصوا أنفسهم لله.» بحار الأنوار: 272/14-273، باب 20، حدیث 2؛ «عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام لِمَ سُمِّیَ الْحَوَارِیُّونَ الْحَوَارِیِّینَ قَالَ أَمَّا عِنْدَ النَّاسِ فَإِنَّهُمْ سُمُّوْا حَوَارِیِّینَ لِأَنَّهُمْ کَانُوا قَصَّارِینَ یُخَلِّصُونَ الثِّیَابَ مِنَ الْوَسَخِ بِالْغَسْلِ وَ هُوَ اسْمٌ مُشْتَقٌّ مِنَ الْخُبْزِ الْحُوَّارَی وَ أَمَّا عِنْدَنَا فَسُمِّیَ الْحَوَارِیُّونَ حَوَارِیِّینَ لِأَنَّهُمْ کَانُوا مُخْلَصِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ مُخْلِصِینَ لِغَیْرِهِمْ مِنْ أَوْسَاخِ الذُّنُوبِ بِالْوَعْظِ وَ التَّذْکِیرِ....»

و چقدر قلم زدند و چقدر درس گفتند، ولی پروردگار می فرماید: من بالاتر از آنچه که این ها می گویند هستم، حتی بالاتر از آنچه که حکما و عرفای عالم می گویند. اما من آنچه که مخلَصین می گویند هستم.

مگر در این عالم چند نفر خود را آمادۀ فهم سخن مخلَصین کردند؟ مخلَصین در انتقال معرفتی که داشته اند، غریب ترین معلمان تاریخ بوده اند. اما خدا در قرآن می فرماید: گفتار و معرفی نامۀ مخلصین درست است.

شما با همین آیۀ شریفه ببینید که امیرالمؤمنین علیه السلام، انبیا و ائمۀ طاهرین علیهم السلام در چه پایه ای از عرفان نسبت به حضرت حق بودند. آنها خدا را عبادت می کردند.

تمام لذّت آنان در این بود که خدا را درک کردند. و از عبادت و خدمت به خلق خسته نمی شدند. تمام عمر، عقل، قلب، بدن و نعمت هایی که در اختیار آنان بود، در حق، معرفت و خدمت خلق هزینه کردند.

معرفت، ملاک پاداش اعمال

ارزش عمل نیز به معرفت، فهم و شعور است. این از زیباترین حرفهای فرهنگ اهل بیت علیهم السلام است که در هیچ فرهنگی نمونه اش نیست و در روز قیامت، پروردگار پاداش مردم را به اندازۀ عقل و درک آنها می دهد؛ یعنی یک ضربت امیرالمؤمنین علیه السلام در خندق را بالاتر از عبادت جنّ و انس، پاداش می دهد. (1) معرفت، ملاک پاداش اعمال در قیامت است. چرا نماز، روزه، حج و هزینه کردن مالی منافقان، در دوزخ است؟ فقط به خاطر نداشتن معرفت است.

اما چرا وجود مبارک موسی بن جعفر علیهما السلام به وکیل خود در نیشابور و مدینه می فرماید: تمام پنجاه هزار درهم و سی هزار دینار طلا و چند هزار متر پارچه را به مردم برگردان، فقط آن دو درهم پیرزن نیشابوری را به من بده؟ (2) آن برای ما ارزش دارد. بقیه به اندازۀ کاه نیز ارزش ندارد. چرا؟ به خاطر معرفت.

ص:403


1- 3. - بحار الأنوار: 1/39، باب 70، ذیل حدیث 1؛ «أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ لَمُبَارَزَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ لِعَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ أَفْضَلُ مِنْ أَعْمَالِ أُمَّتِی إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ... قَالَ حُذَیْفَةُ لَمَّا دَعَا عَمْرٌو إِلَی الْمُبَارَزَةِ أَحْجَمَ الْمُسْلِمُونَ کَافَّةً مَا خَلَا عَلِیّاً فَإِنَّهُ بَرَزَ إِلَیْهِ فَقَتَلَهُ اللَّهُ عَلَی یَدَیْهِ وَ الَّذِی نَفْسُ حُذَیْفَةَ بِیَدِهِ لَعَمَلُهُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ أَعْظَمُ أَجْراً مِنْ عَمَلِ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ کَانَ الْفَتْحُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ عَلَی یَدِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لَضَرْبَةُ عَلِیٍّ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَیْنِ.»
2- 4. - بحار الأنوار: 251/47-252، باب 8، حدیث 23؛ «دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ الرَّقِّیِّ قَالَ وَفَدَ مِنْ خُرَاسَانَ وَافِدٌ یُکَنَّی أَبَا جَعْفَرٍ وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ فَسَأَلُوهُ أَنْ یَحْمِلَ لَهُمْ أَمْوَالًا وَ مَتَاعاً وَ مَسَائِلَهُمْ فِی الْفَتَاوِی وَ الْمُشَاوَرَةِ فَوَرَدَ الْکُوفَةَ وَ نَزَلَ وَ زَارَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ رَأَی فِی نَاحِیَةٍ رَجُلًا حَوْلَهُ جَمَاعَةٌ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ زِیَارَتِهِ قَصَدَهُمْ فَوَجَدَهُمْ شِیعَةً فُقَهَاءَ یَسْمَعُونَ مِنَ الشَّیْخِ فَقَالُوا هُوَ أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُّ قَالَ فَبَیْنَمَا نَحْنُ جُلُوسٌ إِذْ أَقْبَلَ أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ جِئْتُ مِنَ الْمَدِینَةِ وَ قَدْ مَاتَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام فَشَهِقَ أَبُو حَمْزَةَ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ الْأَرْضَ ثُمَّ سَأَلَ الْأَعْرَابِیَّ هَلْ سَمِعْتَ لَهُ بِوَصِیَّةٍ قَالَ أَوْصَی إِلَی ابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ وَ إِلَی ابْنِهِ مُوسَی وَ إِلَی الْمَنْصُورِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یُضِلَّنَا دَلَّ عَلَی الصَّغِیرِ وَ بَیَّنَ عَلَی الْکَبِیرِ وَ سَرَّ الْأَمْرَ الْعَظِیمَ وَ وَثَبَ إِلَی قَبْرِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَصَلَّی وَ صَلَّیْنَا ثُمَّ أَقْبَلْتُ عَلَیْهِ وَ قُلْتُ لَهُ فَسِّرْ لِی مَا قُلْتَهُ قَالَ بَیَّنَ أَنَّ الْکَبِیرَ ذُو عَاهَةٍ وَ دَلَّ عَلَی الصَّغِیرِ أَنْ أَدْخَلَ یَدَهُ مَعَ الْکَبِیرِ وَ سَرَّ الْأَمْرَ الْعَظِیمَ بِالْمَنْصُورِ حَتَّی إِذَا سَأَلَ الْمَنْصُورُ مَنْ وَصِیُّهُ قِیلَ أَنْتَ قَالَ الْخُرَاسَانِیُّ فَلَمْ أَفْهَمْ جَوَابَ مَا قَالَهُ وَ وَرَدْتُ الْمَدِینَةَ وَ مَعِیَ الْمَالُ وَ الثِّیَابُ وَ الْمَسَائِلُ وَ کَانَ فِیمَا مَعِی دِرْهَمٌ دَفَعَتْهُ إِلَیَّ امْرَأَةٌ تُسَمَّی شَطِیطَةَ وَ مِنْدِیلٌ فَقُلْتُ لَهَا أَنَا أَحْمِلُ عَنْکِ مِائَةَ دِرْهَمٍ فَقَالَتْ إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ فَعَوَّجْتُ الدِّرْهَمَ وَ طَرَحْتُهُ فِی بَعْضِ الْأَکْیَاسِ فَلَمَّا حَصَلْتُ بِالْمَدِینَةِ سَأَلْتُ عَنِ الْوَصِیِّ فَقِیلَ عَبْدُ اللَّهِ ابْنُهُ فَقَصَدْتُهُ فَوَجَدْتُ، باب اً مَرْشُوشاً مَکْنُوساً عَلَیْهِ بَوَّابٌ فَأَنْکَرْتُ ذَلِکَ فِی نَفْسِی وَ اسْتَأْذَنْتُ وَ دَخَلْتُ بَعْدَ الْإِذْنِ فَإِذَا هُوَ جَالِسٌ فِی مَنْصِبِهِ فَأَنْکَرْتُ ذَلِکَ أَیْضاً فَقُلْتُ أَنْتَ وَصِیُّ الصَّادِقِ الْإِمَامِ الْمُفْتَرَضِ الطَّاعَةِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ کَمْ فِی الْمِائَتَیْنِ مِنَ الدَّرَاهِمِ الزَّکَاةُ قَالَ خَمْسَةُ دَرَاهِمَ فَقُلْتُ وَ کَمْ فِی الْمِائَةِ قَالَ دِرْهَمَانِ وَ نِصْفٌ قُلْتُ وَ رَجُلٌ قَالَ لِامْرَأَتِهِ أَنْتِ طَالِقٌ بِعَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ تُطَلَّقُ بِغَیْرِ شُهُودٍ قَالَ نَعَمْ وَ یَکْفِی مِنَ النُّجُومِ رَأْسُ الْجَوْزَاءِ ثَلَاثاً فَتَعَجَّبْتُ مِنْ جَوَابَاتِهِ وَ مَجْلِسِهِ فَقَالَ احْمِلْ إِلَیَّ مَا مَعَکَ قُلْتُ مَا مَعِی شَیْ ءٌ وَ جِئْتُ إِلَی قَبْرِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا رَجَعْتُ إِلَی بَیْتِی إِذَا أَنَا بِغُلَامٍ أَسْوَدَ وَاقِفٍ فَقَالَ سَلَامٌ عَلَیْکَ فَرَدَدْتُ عَلَیْهِ السَّلَامَ قَالَ أَجِبْ مَنْ تُرِیدُ فَنَهَضْتُ مَعَهُ فَجَاءَ بِی إِلَی، باب دَارٍ مَهْجُورَةٍ وَ دَخَلَ فَأَدْخَلَنِی فَرَأَیْتُ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍعَلَی حَصِیرِ الصَّلَاةِ فَقَالَ إِلَیَّ یَا أَبَا جَعْفَرٍ وَ أَجْلَسَنِی قَرِیباً فَرَأَیْتُ دَلَائِلَهُ أَدَباً وَ عِلْماً وَ مَنْطِقاً وَ قَالَ لِی احْمِلْ مَا مَعَکَ فَحَمَلْتُهُ إِلَی حَضْرَتِهِ فَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی الْکِیسِ فَقَالَ لِی افْتَحْهُ فَفَتَحْتُهُ وَ قَالَ لِی اقْلِبْهُ فَقَلَبْتُهُ فَظَهَرَ دِرْهَمُ شَطِیطَةَ الْمُعْوَجُّ فَأَخَذَهُ وَ قَالَ افْتَحْ تِلْکَ الرِّزْمَةَ فَفَتَحْتُهَا وَ أَخَذَ الْمِنْدِیلَ مِنْهَا بِیَدِهِ وَ قَالَ وَ هُوَ مُقْبِلٌ عَلَیَّ إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ یَا أَبَا جَعْفَرٍ اقْرَأْ عَلَی شَطِیطَةَ السَّلَامَ مِنِّی وَ ادْفَعْ إِلَیْهَا هَذِهِ الصُّرَّةَ وَ قَالَ لِی ارْدُدْ مَا مَعَکَ إِلَی مَنْ حَمَلَهُ وَ ادْفَعْهُ إِلَی أَهْلِهِ وَ قُلْ قَدْ قَبِلَهُ وَ وَصَلَکُمْ بِه.»

یک دوبیتی وقت مردن گفت افلاطون و مرد حیف دانا مردن و صد حیف نادان زیستن

پاداش انبیا، ائمه و اولیا براساس معرفت آنان است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

اگر هر نفر از این ها در روز قیامت بخواهد حرکت کند و ما صد و بیست و چهار هزار پیغمبر نشسته باشیم، همۀ ما جلوی پای او با احترام از جا بلند می شویم. این وزن معرفت است.

تسلیم، نتیجه شناخت دعوت کننده

در آیۀ اول مسألۀ تجارت در سورۀ صف می گوید: «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» اگر بفهمید.

عرفان و معرفت به این مسایلی که من بیان کردم و این که چه کسی آنها را بیان کرده است پیدا کنید؛ یعنی ببینید چه کسی دارد شما را به این تجارت دعوت می کند؟

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ»

چه کسی دارد دعوت می کند؟ کسی که در دو هزار آیۀ قرآن، دعای جوشن کبیر و عرفۀ ابی عبدالله علیه السلام خودش را معرفی کرده است. در بخش اول دعای کمیل، امیرالمؤمنین علیه السلام او را معرفی کرده است:

«وَ بِأَسمائِکَ الَّتی مَلَأَت ارکان کُلّ شَیء» (1)

به خدا قسم! مردم فقط همین جملۀ دعای کمیل را بخواهند بفهمند، تفسیر و درک آن از زمان حضرت آدم علیه السلام تا روز قیامت طول می کشد.

بفهمم چه کسی مرا برای تجارت دعوت کرده است؟ اگر بفهمم، با همۀ وجود تسلیم او می شوم و دستورالعمل او را در تجارت به کار می گیرم و آن سودهای بیان شده در آیات بعد را می برم. این کار نیز فقط در دنیا میسر است و هیچ جای دیگر

ص:404


1- 5. - البلد الأمین: 188، دعای کمیل.

میسر نیست.

در لحظۀ مرگ، پروندۀ ما را می بندند. در رحم مادر نیز جای تجارت نبود. کل کار ما در رحم مادر، خوردن محتویات جفت است. بعد که جفت را لازم نداشتیم، قابله آن را قیچی کرد و انداخت. اگر اهل معرفت نشویم، عمری در رحم دنیا و جفت بزرگتر که دنیاست، قدری می خوریم و هنگام مردن این جفت را که لازم نداریم، ما را از این جفت می برند و وارد عالم برزخ می کنند.

چه کسی مرا دعوت کرده است؟ بگذارید از قول خودش نقل کنم. ما در جملۀ اول این آیه، کنار دریای بی ساحل هستیم که عمق آن نیز برای ما پیدا نیست. سه جمله از خود حضرت حق نقل شده است، البته آن دو هزار آیه و دعای جوشن کبیر و مقدمۀ دعای کمیل و عرفه، آنها بماند.

درخواست معرفت از پروردگار

ما چه می خواهیم و اهل معرفت چه می خواهند؟ امام باقر علیه السلام می فرماید:

روزی پدرم - زین العابدین علیه السلام - به من فرمود: برخیز تا از مدینه به عراق برویم، می خواهم سر قبر جدم امیرالمؤمنین علیه السلام برویم که جز ما کسی خبر نداشت آن قبر کجاست. با پدرم رفتیم، ایشان مرا کنار قبر امیرالمؤمنین علیه السلام برد. زیارت و گریه کرد، حال و اتصال داشت، بعد نوبت به دعا رسید.

ما چه می خواهیم، امام زین العابدین علیه السلام چه می خواهد؟ واقعاً اهل معرفت انسانهای عجیبی هستند. امام باقر علیه السلام می فرماید: پدرم در حالی که اشک می ریخت، به پروردگار عرض کرد:

«أللّهُمّ ارزُقنی عَقلاً کامِلاً وَ لُبّاً راجِحاً وَ قَلْباً زاکِیاً وَ عَمَلاً کَثِیراً وَ أدباً بارِعاً» (1)

ص:405


1- 6. - مستدرک الوسائل: 223/10، باب 21، حدیث 11900.

چون اگر کسی آن عقل را نداشته باشد، بی معرفت می ماند و اگر کم داشته باشد، «عالم بالله» نمی شود. چشم بینا و گوش شنوا پیدا نمی کند. شش میلیارد چشم و گوش دار در کرۀ زمین هست که با حیوانات هم وزن هستند. پروردگار می فرماید:

«أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» (1)

به قدری دور شده است که صدای من و انبیا به گوش او نمی رسد و چشم او دیگر ما را نمی بیند.

امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی می خواستند از خدا گدایی کنند، می دانستند که از چه کسی دارند می خواهند و چه چیزی می خواهد؟

«وَ اجعَلنی مِن أحسَنِ عَبیدَکَ نَصیبَاً عندَک» (2)

می فرماید: سهم مرا در پول، خوراکی ها، پوشیدنی ها، مسکن و دنیا قرار نده، بلکه خدایا! سهم مرا در میان تمام بندگانت، از حضرت آدم علیه السلام تا روز قیامت، این باشد که بهترین بندۀ تو شوم.

ارزش مال در کنار معرفت

با این حالت است که مال دنیا خوب و مفید می شود، ولی وقتی من آدم نیستم، پول خیلی بد است، چون همۀ آنها دروازه ای به طرف جهنم است. اگر من عبدالله با معرفت بشوم، پول برای من کار طلای بیست و چهار عیار را می کند، اما اگر عبدالله با معرفت نباشم، پول برای من در حکم هیزم جهنم است.

خدا در قرآن می فرماید:

«وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ * کَلاّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ * وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکِینِ * وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ

ص:406


1- 7. - اعراف 7.:179؛ «آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند؛ اینانند که بی خبر و غافل [ازمعارف و آیات خدای] اند.»
2- 8. - مصباح المتهجد: 850، دعاء الخضر علیه السلام.

أَکْلاً لَمًّا * وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا» (1)

بعد ادامه می دهد و به پولدارها می گوید:

«فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ» (2)

این پول نبود، بلکه هیزم جهنم بود. اما وقتی به پولِ امیرالمؤمنین علیه السلام می رسد، درباره اش می فرماید:

«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً * إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً * إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً * فَوَقاهُمُ اللّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً» (3)

معرفت این است. همه چیز را از نگاه معرفت نگاه کنم، کل این دنیا ابزار است.

که از باب محبت به ما داده است تا با این ابزار، عبادت رب و خدمت به خلق کنیم، اما این ابزار در اختیار بسیاری از مردم، ابزار حسد، بخل، کینه، ظلم، غارت و تفاخر شده است، چون صاحبان آن ابزارها معرفت ندارند.

اما آن کسی که با معرفت است، این ابزار را به عنوان سرمایه ای می داند که خدا در کنار آن طرح گذاشته است، تا برابر با همان طرح عمل کند و سود ببرد.

دعوت کننده چه کسی است ؟

چه کسی ما را به این تجارت دعوت کرده است؟ در حدیث قدسی آمده است:

«أَنا جلیسُ مَن ذَکَرَنی وَ مُحبُّ مَن احَبَّنی وَ مُطیعُ مَن أطاعَنی» (4)

من همنشین کسی هستم که به یاد من است و دوستدار کسی هستم که مرا دوست می دارد و خواستۀ کسی که مرا اطاعت کند می دهم.

خدا در این سه جمله می فرماید: کسی که عاشق ترین عاشقان به شماست، شما

ص:407


1- 9. - فجر 89.:16-20؛ «و اما چون او را بیازماید، پس روزی اش را بر او تنگ گیرد، گوید: پروردگارم مرا خوار و زبون کرد. * این چنین نیست که می پندارید، بلکه [زبونی، خواری و دور شدن شما از رحمت خدا برای این است که] یتیم را گرامی نمی دارید * و یکدیگر را بر طعام دادن به مستمند تشویق نمی کنید * و میراث خود را [با میراث دیگران بی توجه به حلال وحرام بودنش] یک جا و کامل می خورید * وثروت را بسیار دوست دارید.»
2- 10. - فجر 89.:25؛ «پس در آن روز هیچ کس چون عذاب کردن او عذاب نکند.»
3- 11. - انسان 76.:8-11؛ «و غذا را در عین دوست داشتنش، به مسکین و یتیم و اسیر انفاق می کنند. * و می گویند:] ما شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم. * ما از پروردگارمان در روزی که روز عبوس و بسیار هولناکی است می ترسیم. * پس خدا نگه دار آنان از آسیب و گزند آن روز است و شادابی و شادمانی به آنان عطا می کند.»
4- 12. - مستدرک الوسائل: 286/5، باب 1، حدیث 5870.

را به تجارت دعوت کرده است. چه کسی مانند او انیس و جلیس ما است؟ چه کسی مانند او به خواسته های ما گوش می دهد؟

در دعاها آمده است که تو از من نخواسته، به تو عطا کردم:

«یا مَنْ یُعطی مَن سَئَلَهُ یا مَن یُعطی مَن لَم یَسئله وَ مَن لَم یَعْرِفه تَحَنُناً مِنه وَ رَحمةً» (1)

ای آن که به هر که از او بخواهد می بخشد، ای آن که به هر که از او نخواهد و او را نشناسد نیز می بخشد. عطایش از روی مهربانی و رحمت است.

اصلاً از من نمی خواستی و نخواستی، اما من به تو عطا کردم. عطای من نیز از باب محبت، لطف و عشق بوده است.

عاشق صادق، ما را به تجارت دعوت کرده است. و در این تجارت نیز هیچ سهمی برای او مقرّر نیست، چون احتیاج ندارد.

خدا در قرآن مجید می فرماید:

«تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» (2)

این آیه نیز از آیات عجیب کتاب خداست. می فرماید: حبیب من! از دو چشم اهل معرفت، سیل وار اشک می آید؛ یعنی سرزمینی هستند که قنات الهی آنها را سیراب می کند. این اشک به جایی دیگر وصل است، چون پروردگار می فرماید:

«مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ»

یعنی این منبع و چشمۀ اصلی این اشک، به معرفت نسبت به حق وصل است.

دعای یکی از راه های معرفت حق

دعا کلاسی است که خدا را می شناساند، که بفهمیم خدا کیست. این دعای بعد از زیارت حضرت رضا علیه السلام، شانه به شانۀ دعای کمیل می زند. در این دعا که وارد

ص:408


1- 13. - بحار الأنوار: 390/95، باب 23، ذیل حدیث 1؛ اقبال الأعمال: 644، اعمال ماه رجب.
2- 14. - مائده 5.:83؛ «دیدگانشان را می بینی به سبب آنچه از حق شناخته اند، لبریز از اشک می شود.»

می شوید، اول آن این است:

«أَللهم انّی اسئلک یا أللّه الدّائم فِی مُلکه، القائمُ فِی عِزِّهِ، ألمُطاعُ فِی سُلطانِهِ، ألُمَتَفَرِّدُ فِی کِبرِیائِهِ، المُتَوَحِّدُ فِی دَیمُومِیَّةِ بَقائِهِ، العادِلُ فِی بَریَّتِهِ، ألعالِمُ فِی قَضِیَّتِهِ، ألکَریمُ فِی تَأخیرِ عُقُوبَتِهِ، الهِی حاجاتِی مَصرُوفَةٌ الیکَ و آمالِی مَوقُوفَةٌ لَدَیکَ» (1)

خدایا! از تو درخواست می کنم، ای خدایی که در فرمانروایی اش پاینده و در شکوهش پابرجا و در سلطنتش مطاع و در کبریایی اش یکتا و در دوام همیشگی اش بی همتاست. در مخلوقاتش دادگر و در داوری اش دانا و در به تأخیر انداختن کیفرش بزرگوار است. خدایا! حاجاتم بازگردانده به سوی تو، و آرزوهایم ایستاده در پیشگاه توست.

یعنی من کل عالم را و تمام آرزوها و امید به مردم را بر باد می بینم، اما همۀ آرزوهای مثبتم را نزد تو محقق می بینم.

ادامه می دهید تا به این جمله می رسید. من در کتاب ها دیده بودم کسانی که در این دعا بودند، دعا تمام نشده، کنار حضرت رضا علیه السلام جان دادند، البته من جان دادن چند نفر را در این جلسات با معنویت بالا و پرنور را نیز دیدم. خطبۀ متقین و مرگ «همّام» برای من یقینی است، چون من با چشم خودم دیدم.

در ایّامی که مرحوم حاج ملاهادی سبزواری، چهل سال در سبزوار بود. در درسش به بحث خداشناسی رسید. پانزده نفر در طول آن چهل سال، در حال گوش دادن به درس خداشناسی، ناله کشیدند و از دنیا رفتند. مگر عشق می گذارد که عاشق آرام باشد؟

در این دعا به اینجا می رسیم:

«یا جَلیسَ الذّاکِرِین یا مَحْمَودَ مَنْ حَمِدَهُ یا مَوجودَ مَن طَلَبَهُ یا مَوصُوفُ

ص:409


1- 15. - بحار الأنوار: 55/99، باب 5، ذیل حدیث 11.

مَن وَحَّدَهُ یا مَحبُوبَ من أحَبَّهُ یا غَوثَ مَن أرادَهُ»

ای همنشین یاد کنندگان، ای ستودۀ کسی که او را ستوده ای موجود برای کسی که او را جست، ای وصف شده کسی که او را به وحدانیّت وصف نمود. ای محبوب کسی که او را دوست داشت. ای فریادرس کسی که او را اراده کرده.

بعد برای پاکسازی ما تکرار می شود که بدانیم نزد چه کسی آمده ایم:

«یا مَن یُسمّی بِالغَفورِ الرَّحیم، یا مَن یُسَمّی بِالغفور الرّحیم یا مَن یُسَمّی بِالغَفُورِ الرَّحیم» (1)

ای آن که به آمرزندۀ مهربان نامیده شدی، ای آن که به آمرزندۀ مهربان نامیده شدی، ای آن که به آمرزندۀ مهربان نامیده شدی.

این خدا ما را به تجارت دعوت کرده است. آیا گوش ندادن و پشت کردن به دعوت او انصاف است؟ عمری در پول غلطیدن و بدن و عقل را در غیر او هزینه کردن، انصاف است؟

الهی سینه ای ده آتش افروز در آن سینه دلی و آن دل همه سوز

هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست

کرامت کن درونی درد پرورد دلی در وی درون درد و برون درد

دلم پر شعله گردان! سینه پر دود زبانم کن به گفتن آتش آلود

ندارد راه فکرم روشنایی ز لطفت پرتوی دارم گدایی

ص:410


1- 16. - بحار الأنوار: 56/99، باب 5، ذیل حدیث 11.

بده گرمی دل افسرده ام را فروزان کن چراغ مرده ام را

به راه این امید پیچ در پیچ مرا لطف تو می باید، دگر هیچ (1)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:411


1- 17. - وحشی بافقی.

پی نوشت ها

(1) - صف (61):10-13؛ «ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ایمان و جهاد] اگر [به منافع فراگیر و همیشگی آن] معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [از هر چیزی] بهتر است؛ * تا گناهتان را بیامرزد، و شما را در بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است و خانه های پاکیزه در بهشت های جاویدان، درآورد؛ این است کامیابی بزرگ. * و نعمت های دیگری که آن را دوست دارید [و به شما عطا می کند] یاری و پیروزی نزدیک از سوی خداست. و مؤمنان را مژده ده.»

(2) - بحار الأنوار: 221/67، باب 54؛ «قال فی قوله تعالی: وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ هذا أمر بالدعاء و التضرع إلیه سبحانه علی وجه الإخلاص أی ارغبوا إلیه فی الدعاء بعد إخلاصکم له الدین و قیل معناه و اعبدوه مخلصین له الإیمان. مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ قرئ بفتح اللام أی المصطفین المختارین للنبوة و بکسرها أی المخلصین فی العبادة و التوحید أی من عبادنا الذین أخلصوا الطاعة لله و أخلصوا أنفسهم لله.»

بحار الأنوار: 272/14-273، باب 20، حدیث 2؛ «عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام لِمَ سُمِّیَ الْحَوَارِیُّونَ الْحَوَارِیِّینَ قَالَ أَمَّا عِنْدَ النَّاسِ فَإِنَّهُمْ سُمُّوْا حَوَارِیِّینَ لِأَنَّهُمْ کَانُوا قَصَّارِینَ یُخَلِّصُونَ الثِّیَابَ مِنَ الْوَسَخِ بِالْغَسْلِ وَ هُوَ اسْمٌ مُشْتَقٌّ مِنَ الْخُبْزِ الْحُوَّارَی وَ أَمَّا عِنْدَنَا فَسُمِّیَ الْحَوَارِیُّونَ حَوَارِیِّینَ لِأَنَّهُمْ کَانُوا مُخْلَصِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ مُخْلِصِینَ لِغَیْرِهِمْ مِنْ أَوْسَاخِ الذُّنُوبِ بِالْوَعْظِ وَ التَّذْکِیرِ....»

(3) - بحار الأنوار: 1/39، باب 70، ذیل حدیث 1؛ «أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ لَمُبَارَزَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ لِعَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ أَفْضَلُ مِنْ أَعْمَالِ أُمَّتِی إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ... قَالَ حُذَیْفَةُ لَمَّا دَعَا عَمْرٌو إِلَی الْمُبَارَزَةِ أَحْجَمَ الْمُسْلِمُونَ کَافَّةً مَا خَلَا عَلِیّاً فَإِنَّهُ بَرَزَ إِلَیْهِ فَقَتَلَهُ اللَّهُ عَلَی یَدَیْهِ وَ الَّذِی نَفْسُ حُذَیْفَةَ بِیَدِهِ لَعَمَلُهُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ أَعْظَمُ أَجْراً مِنْ عَمَلِ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ کَانَ الْفَتْحُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ عَلَی یَدِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لَضَرْبَةُ عَلِیٍّ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَیْنِ.»

(4) - بحار الأنوار: 251/47-252، باب 8، حدیث 23؛ «دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ الرَّقِّیِّ قَالَ وَفَدَ مِنْ خُرَاسَانَ وَافِدٌ یُکَنَّی أَبَا جَعْفَرٍ وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ فَسَأَلُوهُ أَنْ یَحْمِلَ لَهُمْ أَمْوَالًا وَ مَتَاعاً وَ مَسَائِلَهُمْ فِی الْفَتَاوِی وَ الْمُشَاوَرَةِ فَوَرَدَ الْکُوفَةَ وَ نَزَلَ وَ زَارَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ رَأَی فِی نَاحِیَةٍ رَجُلًا حَوْلَهُ جَمَاعَةٌ

ص:412

فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ زِیَارَتِهِ قَصَدَهُمْ فَوَجَدَهُمْ شِیعَةً فُقَهَاءَ یَسْمَعُونَ مِنَ الشَّیْخِ فَقَالُوا هُوَ أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُّ قَالَ فَبَیْنَمَا نَحْنُ جُلُوسٌ إِذْ أَقْبَلَ أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ جِئْتُ مِنَ الْمَدِینَةِ وَ قَدْ مَاتَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام فَشَهِقَ أَبُو حَمْزَةَ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ الْأَرْضَ ثُمَّ سَأَلَ الْأَعْرَابِیَّ هَلْ سَمِعْتَ لَهُ بِوَصِیَّةٍ قَالَ أَوْصَی إِلَی ابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ وَ إِلَی ابْنِهِ مُوسَی وَ إِلَی الْمَنْصُورِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یُضِلَّنَا دَلَّ عَلَی الصَّغِیرِ وَ بَیَّنَ عَلَی الْکَبِیرِ وَ سَرَّ الْأَمْرَ الْعَظِیمَ وَ وَثَبَ إِلَی قَبْرِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَصَلَّی وَ صَلَّیْنَا ثُمَّ أَقْبَلْتُ عَلَیْهِ وَ قُلْتُ لَهُ فَسِّرْ لِی مَا قُلْتَهُ قَالَ بَیَّنَ أَنَّ الْکَبِیرَ ذُو عَاهَةٍ وَ دَلَّ عَلَی الصَّغِیرِ أَنْ أَدْخَلَ یَدَهُ مَعَ الْکَبِیرِ وَ سَرَّ الْأَمْرَ الْعَظِیمَ بِالْمَنْصُورِ حَتَّی إِذَا سَأَلَ الْمَنْصُورُ مَنْ وَصِیُّهُ قِیلَ أَنْتَ قَالَ الْخُرَاسَانِیُّ فَلَمْ أَفْهَمْ جَوَابَ مَا قَالَهُ وَ وَرَدْتُ الْمَدِینَةَ وَ مَعِیَ الْمَالُ وَ الثِّیَابُ وَ الْمَسَائِلُ وَ کَانَ فِیمَا مَعِی دِرْهَمٌ دَفَعَتْهُ إِلَیَّ امْرَأَةٌ تُسَمَّی شَطِیطَةَ وَ مِنْدِیلٌ فَقُلْتُ لَهَا أَنَا أَحْمِلُ عَنْکِ مِائَةَ دِرْهَمٍ فَقَالَتْ إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ فَعَوَّجْتُ الدِّرْهَمَ وَ طَرَحْتُهُ فِی بَعْضِ الْأَکْیَاسِ فَلَمَّا حَصَلْتُ بِالْمَدِینَةِ سَأَلْتُ عَنِ الْوَصِیِّ فَقِیلَ عَبْدُ اللَّهِ ابْنُهُ فَقَصَدْتُهُ فَوَجَدْتُ، باب اً مَرْشُوشاً مَکْنُوساً عَلَیْهِ بَوَّابٌ فَأَنْکَرْتُ ذَلِکَ فِی نَفْسِی وَ اسْتَأْذَنْتُ وَ دَخَلْتُ بَعْدَ الْإِذْنِ فَإِذَا هُوَ جَالِسٌ فِی مَنْصِبِهِ فَأَنْکَرْتُ ذَلِکَ أَیْضاً فَقُلْتُ أَنْتَ وَصِیُّ الصَّادِقِ الْإِمَامِ الْمُفْتَرَضِ الطَّاعَةِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ کَمْ فِی الْمِائَتَیْنِ مِنَ الدَّرَاهِمِ الزَّکَاةُ قَالَ خَمْسَةُ دَرَاهِمَ فَقُلْتُ وَ کَمْ فِی الْمِائَةِ قَالَ دِرْهَمَانِ وَ نِصْفٌ قُلْتُ وَ رَجُلٌ قَالَ لِامْرَأَتِهِ أَنْتِ طَالِقٌ بِعَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ تُطَلَّقُ بِغَیْرِ شُهُودٍ قَالَ نَعَمْ وَ یَکْفِی مِنَ النُّجُومِ رَأْسُ الْجَوْزَاءِ ثَلَاثاً فَتَعَجَّبْتُ مِنْ جَوَابَاتِهِ وَ مَجْلِسِهِ فَقَالَ احْمِلْ إِلَیَّ مَا مَعَکَ قُلْتُ مَا مَعِی شَیْ ءٌ وَ جِئْتُ إِلَی قَبْرِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا رَجَعْتُ إِلَی بَیْتِی إِذَا أَنَا بِغُلَامٍ أَسْوَدَ وَاقِفٍ فَقَالَ سَلَامٌ عَلَیْکَ فَرَدَدْتُ عَلَیْهِ السَّلَامَ قَالَ أَجِبْ مَنْ تُرِیدُ فَنَهَضْتُ مَعَهُ فَجَاءَ بِی إِلَی، باب دَارٍ مَهْجُورَةٍ وَ دَخَلَ فَأَدْخَلَنِی فَرَأَیْتُ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍعَلَی حَصِیرِ الصَّلَاةِ فَقَالَ إِلَیَّ یَا أَبَا جَعْفَرٍ وَ أَجْلَسَنِی قَرِیباً فَرَأَیْتُ دَلَائِلَهُ أَدَباً وَ عِلْماً وَ مَنْطِقاً وَ قَالَ لِی احْمِلْ مَا مَعَکَ فَحَمَلْتُهُ إِلَی حَضْرَتِهِ فَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی الْکِیسِ فَقَالَ لِی افْتَحْهُ فَفَتَحْتُهُ وَ قَالَ لِی اقْلِبْهُ فَقَلَبْتُهُ فَظَهَرَ دِرْهَمُ شَطِیطَةَ الْمُعْوَجُّ فَأَخَذَهُ وَ قَالَ افْتَحْ تِلْکَ الرِّزْمَةَ فَفَتَحْتُهَا وَ أَخَذَ الْمِنْدِیلَ مِنْهَا بِیَدِهِ وَ قَالَ وَ هُوَ مُقْبِلٌ عَلَیَّ إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ یَا أَبَا جَعْفَرٍ اقْرَأْ عَلَی شَطِیطَةَ السَّلَامَ مِنِّی وَ ادْفَعْ إِلَیْهَا هَذِهِ الصُّرَّةَ وَ قَالَ لِی ارْدُدْ مَا مَعَکَ إِلَی مَنْ حَمَلَهُ وَ ادْفَعْهُ إِلَی أَهْلِهِ وَ قُلْ قَدْ قَبِلَهُ وَ وَصَلَکُمْ بِه.»

(5) - البلد الأمین: 188، دعای کمیل.

(6) - مستدرک الوسائل: 223/10، باب 21، حدیث 11900.

(7) - اعراف (7):179؛ «آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند؛ اینانند که بی خبر و غافل [ازمعارف و آیات خدای] اند.»

ص:413

(8) - مصباح المتهجد: 850، دعاء الخضر علیه السلام.

(9) - فجر (89):16-20؛ «و اما چون او را بیازماید، پس روزی اش را بر او تنگ گیرد، گوید: پروردگارم مرا خوار و زبون کرد. * این چنین نیست که می پندارید، بلکه [زبونی، خواری و دور شدن شما از رحمت خدا برای این است که] یتیم را گرامی نمی دارید * و یکدیگر را بر طعام دادن به مستمند تشویق نمی کنید * و میراث خود را [با میراث دیگران بی توجه به حلال وحرام بودنش] یک جا و کامل می خورید * وثروت را بسیار دوست دارید.»

(10) - فجر (89):25؛ «پس در آن روز هیچ کس چون عذاب کردن او عذاب نکند.»

(11) - انسان (76):8-11؛ «و غذا را در عین دوست داشتنش، به مسکین و یتیم و اسیر انفاق می کنند. * و می گویند:] ما شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم. * ما از پروردگارمان در روزی که روز عبوس و بسیار هولناکی است می ترسیم. * پس خدا نگه دار آنان از آسیب و گزند آن روز است و شادابی و شادمانی به آنان عطا می کند.»

(12) - مستدرک الوسائل: 286/5، باب 1، حدیث 5870.

(13) - بحار الأنوار: 390/95، باب 23، ذیل حدیث 1؛ اقبال الأعمال: 644، اعمال ماه رجب.

(14) - مائده (5):83؛ «دیدگانشان را می بینی به سبب آنچه از حق شناخته اند، لبریز از اشک می شود.»

(15) - بحار الأنوار: 55/99، باب 5، ذیل حدیث 11.

(16) - بحار الأنوار: 56/99، باب 5، ذیل حدیث 11.

(17) - وحشی بافقی.

ص:414

26- هزینۀ عمر در راه مثبت یا منفی (تمثیل پروردگار در چگونگی صرف عمر)

اشاره

26

یزد، مسجد ملااسماعیل دهۀ دوم محرم 1384

ص:415

ص:416

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

قرآن کریم و روایات مهم اهل بیت علیهم السلام پنج حقیقت را، به مناسبت های گوناگون نام می برند؛ جماد، نبات، حیوان، شیطان، فرشته و یا به تعبیر قرآن کریم، ملک، و انسان را به آن تشبیه می کنند.

موارد و مطالب مربوط به این پنج حقیقت این است که هر انسانی سرمایۀ عمر، عقل، قلب، بدن و نعمت هایی را که در اختیار دارد، مطابق با طرح حضرت حق هزینه کند؟ یا خلاف آن؟ در هزینه کردن در دو جهت مثبت و منفی مسأله، به این پنج حقیقت مثل زده شده است.

مثل زدن به این پنج حقیقت به خاطر این بوده که پروردگار، رسول خدا و ائمۀ طاهرین علیهم السلام خواستند حقیقت هزینه شدن مثبت عمر و سرمایه های دیگر را برابر طرح خدا، یا منفی هزینه شدن را به فهم مردم نزدیک کنند که مردم داستان مثبت و منفی هزینه شدن نعمت ها را بدانند که از چه قرار است.

شاید موشکافی کردن و تفسیر حقایق مثبت و منفیی که مثل زده شده، زمانی طولانی بطلبد، ولی اگر خدا عنایت کند، سعی می کنیم که هر دو روی سکه را با توجه به این پنج واقعیت، به طور کامل ارائه کنیم.

ص:417

ثمرۀ هزینۀ عمر مطابق با خواسته های الهی

کسی که عمر و سرمایه های کنار عمر را برابر با طرح و خواستۀ خدا هزینه می کند، وجود مبارک حضرت باقر علیه السلام او را پرقیمت تر از گران بهاترین گوهر دانسته و از نظر ارزش، او را موجودی کمیاب تر از اکسیر اعظم معرفی می کند.

متن گفتار حضرت باقر علیه السلام به این مضمون است:

«وَ رَجُلٌ قَرَأَ القُرآنَ فَوَضَعَ دَواءَ القُرآنِ عَلی داءِ قَلبِهِ فَأسْهَرَ بِهِ لَیْلَهُ وَ أَظْمَأَ بِه نهارَهُ وَ قَام بِهِ فِی مَسَاجِدِه وَ تَجَافی بِهِ عَنْ فِراشِهِ» (1)

و دیگر مردی است که قرآن خواند و داروی قرآن را بر دل دردمندش نهد و برای (خواندن و به کار بستن و دقت در معانیش) شب زنده داری کند و روزش را به تشنگی به سر برد و در هنگام نمازهایش بدان قیام کند و از بستر خواب به خاطر آن دوری گزیند.

قلب پاک و دل بیمار

انسانی است که به سراغ قرآن و نقشۀ خدا رفته تا زندگی پاکی داشته باشد، یعنی تدبیر و طرح خدا برای زندگی پاک، لذا با قرآن مجید رابطه برقرار می کند و به کمک آیات آن، تمام بیماری های قلب خود را ریشه کن می کند.

قرآن را می فهمد، آن را وارد قلب خود می کند، دل را با داروی قرآن و نورانیت آن و این نسخۀ شفابخش الهی علاج می کند. بعد از مدتی، دارای دلی بی حسد، بی کینه، بی کبر، بی ریا، بی غرور و بی بخل می شود و به فرمودۀ حضرت صادق علیه السلام قلب او «حرم الله» می شود.

دل وقتی «حرم الله» شد، قابل مقایسه با کعبه نیست. در ارزیابی این دل و کعبه، رسول خدا صلی الله علیه و آله این دل را بر کعبه مقدم دانسته است. امام صادق علیه السلام نیز می فرماید:

ص:418


1- 1. - الکافی: 627/2، بَابُ النَّوَادِرِ، حدیث 1؛ «أَبِی جَعْفَر علیه السلام قَالَ قُرَّاءُ الْقُرْآنِ ثَلَاثَةٌ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَاتَّخَذَهُ بِضَاعَةً وَ اسْتَدَرَّ بِهِ الْمُلُوکَ وَ اسْتَطَالَ بِهِ عَلَی النَّاسِ وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَحَفِظَ حُرُوفَهُ وَ ضَیَّعَ حُدُودَهُ وَ أَقَامَهُ إِقَامَةَ الْقِدْحِ فَلَا کَثَّرَ اللَّهُ هَؤُلَاءِ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَوَضَعَ دَوَاءَ الْقُرْآنِ عَلَی دَاءِ قَلْبِهِ فَأَسْهَرَ بِهِ لَیْلَهُ وَ أَظْمَأَ بِهِ نَهَارَهُ وَ قَامَ بِهِ فِی مَسَاجِدِهِ وَ تَجَافَی بِهِ عَنْ فِرَاشِهِ فَبِأُولَئِکَ یَدْفَعُ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْبَلَاءَ وَ بِأُولَئِکَ یُدِیلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ بِأُولَئِکَ یُنَزِّلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْغَیْثَ مِنَ السَّمَاءِ فَوَ اللَّهِ لَهَؤُلَاءِ فِی قُرَّاءِ الْقُرْآنِ أَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ الْأَحْمَرِ.»

«القَلبُ حَرَمُ اللّهِ فَلا تَسکُن حَرَمَ اللّه غَیرُ اللّه» (1)

اگر حرم خدا نباشد، پس بت خانه است، چون دیگر خانۀ سومی نداریم؛ یا دل حرم خدا است، یا بتکده. (2) مولوی می گوید:

مادر بت ها، بت نفس شماست زانکه آن بت مار و این بت اژدهاست (3)

وقتی من به طور جدّ پول، شهوت، صندلی، مقام و خودم را بر خدا مقدم بدانم، معلوم است که من بت پرست هستم.

«أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» (4)

کسی ممکن است یک بت را بپرستد، مردم مکه سیصد و شصت بت را می پرستیدند، من نیز شش بت را می پرستم؛ بت خود، پول، شهوت، مقام، دوست و آن چیزی که در برابر خدا قرار می گیرد و من در برابر او سجده و فروتنی می کنم و آن شکلی که می خواهد، من به آن شکل خودم را صورت می دهم. این چنین شخصی، بت من می شود.

درمان قلوب بیمار با قرآن

اما بعد از مدتی:

«فَوَضَعَ دَواءَ القُرآنِ عَلی داءِ قَلبِهِ»

دل را که به واسطۀ قرآن، از بت ها خالی کردند، چون امام باقر علیه السلام در اینجا به دل بیمار اشاره می کنند. اما دلهایی نیز بوده اند که از اول بیمار نبودند و نشدند و بدون بیماری از دنیا خارج شدند. حرف امام علیه السلام در اینجا دربارۀ دل بیمار است.

دل با قرآن معالجه شد؛ یعنی از بت ها خالی شد. انسانی شده است که خدا را

ص:419


1- 2. - بحار الأنوار: 25/67، باب 43، ذیل حدیث 27.
2- 3. - بحار الأنوار: 39/55، باب 4؛ «رُوِیَ أَنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ.» حدیث الْقُدْسِیِّ: «لَمْ یَسَعْنِی سَمَائِی وَ لَاأَرْضِی وَ وَسِعَنِی قَلْبُ عَبْدِی الْمُؤْمِنِ.» بحار الأنوار: 18/4، باب 3، حدیث 5؛ «جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام فِی هَذِهِ الآْیَةِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ بَدَأَ بِنُورِ نَفْسِهِ تَعَالَی مَثَلُ نُورِهِ مَثَلُ هُدَاهُ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ قَوْلُهُ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِشْکَاةُ جَوْفُ الْمُؤْمِنِ وَ الْقِنْدِیلُ قَلْبُهُ وَ الْمِصْبَاحُ النُّورُ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ فِیهِ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ قَالَ الشَّجَرَةُ الْمُؤْمِنُ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ قَالَ عَلَی سَوَاءِ الْجَبَلِ لَاغَرْبِیَّةٍ أَیْ لَاشَرْقَ لَهَا وَ لَاشَرْقِیَّةٍ أَیْ لَاغَرْبَ لَهَا إِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ طَلَعَتْ عَلَیْهَا وَ إِذَا غَرَبَتْ غَرَبَتْ عَلَیْهَا یَکادُ زَیْتُها یَعْنِی یَکَادُ النُّورُ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ فِی قَلْبِهِ یُضِیءُ وَ إِنْ لَمْ یَتَکَلَّمْ نُورٌ عَلی نُورٍ فَرِیضَةٌ عَلَی فَرِیضَةٍ وَ سُنَّةٌ عَلَی سُنَّةٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ یَهْدِی اللَّهُ لِفَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ مَنْ یَشَاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ هَذَا مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ لِلْمُؤْمِنِ ثُمَّ قَالَ فَالْمُؤْمِنُ مَنْ یَتَقَلَّبُ فِی خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ کَلَامُهُ نُورٌ وَ مَصِیرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَی الْجَنَّةِ نُورٌ قُلْتُ لِجَعْفَرٍ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا سَیِّدِی إِنَّهُمْ یَقُولُونَ مَثَلُ نُورِ الرَّبِّ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ لَیْسَ لِلَّهِ بِمَثَلٍ مَا قَالَ اللَّهُ فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ.»
3- 4. - مولوی.
4- 5. - فرقان 25.:43؛ «آیا کسی که هوای [نفسش] را معبود خود گرفته دیدی؟»

بر هر برنامه ای مقدم می کند؛ یعنی به مقام، زن، فرزند، داماد، عروس، طلا، علم، سیاست و شهوت می گوید: من، از همۀ شما جلوتر هستم و شما همه پشت سر من هستید، چون راه من به سوی خداست. اگر شما می توانید با من بسازید، به دنبال من بیایید، نه جلوتر از من. چون اگر جلوتر بروند، باز مانع می شوند و بین ما و خدا سایه می اندازند، خداگرفتگی پیش می آید، مانند ماه گرفتگی که ما دیگر نمی توانیم خدا را ببینیم.

بعد از سلامت دل، به همه چیز اعلام قطعی می کند که همه چیز پشت سر من است، من دارم به طرف محبوب ازل و ابد می روم، اگر شما با او سازشی دارید، به دنبال من بیایید، اگر سازشی ندارید، ما با شما جنگی نداریم، فقط قطع رابطه می کنیم.

اینجا دیگر گرفتار هیچ پول، صندلی و رابطۀ نامشروعی نمی شود:

«فَوَضَعَ دَواءَ القُرآنِ عَلی داءِ قَلبِهِ فَأسْهَرَ بِهِ لَیْلَهُ وَ أَظْمَأَ بِه نهارَهُ»

تمام روزهای عمرش را روزه دار محسوب می شود و برای او ثواب روزۀ مقبول می نویسند.

دل پاک حاج شیخ عبدالکریم حایری

انسان وقتی در این دنیا راحت زندگی می کند که کم توقع باشد و با همۀ وجودش اهل گذشت باشد. اگر زن و شوهری این اخلاق کم توقعی و گذشت را داشته باشند، محال است طلاق به وجود بیاید. دو شریک کم توقع و پرگذشت، محال است با هم جنگ کنند. اگر مردم یک شهر کم توقع و پرگذشت باشند، محال است بین آنها کینه ای ایجاد شود.

یکی از علمایی که من به دیدنش رفتم، از شاگردان نزدیک مرحوم آیت الله

ص:420

العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری (1) بود. این عالم، پدر بسیار فوق العاده ای داشت و مرحوم حاج شیخ به کل این خانواده ارادت داشت.

گفت: روزی بعد از ظهر، در شهریور، حاج شیخ عبدالکریم به ما چند نفری که نزد او بودیم، فرمود: من بازدیدی به یک نفر بدهکارم. اگر می خواهید، شما نیز بیایید. گفتیم: می خواهیم که در خدمت شما باشیم.

در میان میوه ها، حاج شیخ عبدالکریم به انگور علاقۀ بیشتری داشت. گفت: به اتفاق حاج شیخ رفتیم. ظرف بزرگ انگوری گذاشتند و همه خوردیم، غیر از ایشان. فرمود: میل ندارم.

جلسه تمام شد و بیرون آمدیم. به محضر مبارک ایشان عرض کردند: چرا از آن انگور نخوردید؟ فرمود: میل نداشتم. همه خداحافظی کردند و من ماندم، گفتم:

آقا! چرا از انگور نخوردید؟ میل نداشتن شما فلسفه و دلیل دارد، پس چرا نخوردید؟ اصرار کردم، ایشان نیز مصرّ بود که فقط بگویند: میل نداشتم، بالاخره من سید بودم و دید من گردنم را کج کرده ام و ایشان خیلی به سادات احترام می کرد، فرمود: می گویم، ولی تا زنده ام به کسی نگو.

فرمود: کار من به جایی رسیده است که هر جا می روم، دستم را به طرف غذا دراز می کنم، اگر لقمۀ شبهه ناک، ناپاک و حرامی باشد، خداوند برای من حالت مقدماتی استفراغ شدید به وجود می آورد که به من می گوید: آشیخ! نخور، نجس و حرام است.

نزد صاحبخانه رفتم، گفتم: شما مقلد حاج شیخ هستید؟ گفت: بله. گفتم: اهل خمس و سهم امام هستید؟ گفت: بله. گفتم: آن انگورها را از کجا آوردید؟ گفت:

از باغ خودم، گفتم: فکر نمی کنم. خادم را صدا زد و گفت: برای حاج شیخ عبدالکریم انگور شیرین را مگر از باغ خودمان نیاوردی؟ گفت: آقا! من چند شاخۀ انگور خودمان را دیدم، انگورهایی که به درد این جلسه بخورد نداشت، به باغ

ص:421


1- 6. - حائری یزدی، آیة الله حاج شیخ عبدالکریم (1276-1355 ق)، بنیانگذار حوزۀ علمیۀ قم، از شخصیتهای برجستۀ علمی - مذهبی شیعه در عصر حاضر. عالی، او را در سنین کودکی به تحصیل علم کشید، مقدمات علوم را در اردکان از محضر مجد العلماء اردکانی و بعضی دیگر فراگرفت، آن گاه به شهر یزد عزیمت کرد و در مدرسۀ خان سکنی گزید، و به حلقۀ تدریس حاج میرزا سید حسن وامق، و آقا سید یحیی کبیر مجتهد یزدی، پیوست. سپس برای ادامۀ تحصیل به عراق رفت، و در شهر سامرا - که در آن موقع مرکز بزرگ علمی شیعه بود - رحل اقامت افکند، و در حوزه های درسی علما و مراجع بزرگی همچون آیة الله مجدد، میرزا محمدحسن شیرازی، صاحب فتوای تحریم تنباکو و میرزای دوم شیرازی و عدۀ دیگر از اساتید سالها تلمذ کرد و به درجات عالیۀ علم و فقاهت نایل گشت و پس از وفات میرزا بزرگ شیرازی، به نجف اشرف هجرت نمود و محضر درس آخوند خراسانی صاحب کفایة الاصول را نیز درک کرد و در زمان حیات آخوند خراسانی، به کربلای معلی رفت و به تشکیل حوزۀ درسی و تربیت طلاب علوم دینی پرداخت، و تا سال 1332 ق مقیم آن عتبۀ مقدسه بود، و از همین روی به «حائری» ملقب گردید. آیة الله حائری اوایل سال 1333 ق به قصد زیارت حضرت امام رضا علیه السلام به ایران آمد، و همه جا با استقبال اهل علم مواجه بود، در اثنای این سفر به تقاضای بعضی از بزرگان اراک - سلطان آباد سابق - به این شهر کوچید، و حوزۀ علمیۀ ممتازی دایر ساخت، به طوری که جمعی از طلاب و فضلای شهرهای دیگر نیز رهسپار اراک شدند. تا آنکه در سال 1340 ق هنگام مسافرت زیارتی به قم، با اصرار شدید علما و بزرگان این شهر - که مقام برجستۀ علمی و حسن تدبیر او را به خوبی شناخته بودند - در این شهر اقامت کرد و حوزۀ علمیۀ مهمی را در این دیار بنیان نهاد، که او رااز آن پس «مؤسس - یا مجدّد - حوزۀ علمیه» لقب دادند. سرانجام در سن هفتاد و نه سالگی زندگی را بدرود گفت، و پس از تشییع مفصلی که در شرایط سخت آن روزگار بی نظیر بود، در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه علیها السلام در مسجد بالای سر به خاک سپرده شد. دائرة المعارف تشیع: 44/6-45.

کناری رفتم و از آنجا انگور آوردم. (1) دل که پاک شود، با داروی قرآن، نه با داروی خانقاه، خانقاه دارو ندارد، یهودیت و مسیحیت سم دارد، احزاب سم دارند. آن کسی که دارو دارد، پروردگار است که اسمش طبیب است، کتاب او دوا است، گذشتۀ از قرآن و اهل بیت هرجا برویم، هر چه به شما بدهند، حتی با لعاب های علمی، شما را می کشند.

وقتی که مردم سست ایمان باشند، این مملکت زیر چرخ های بازیگری احزاب به نابودی کشیده می شود.

قرآن مجید فریاد می زند:

«فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ» (2) خدا، انبیا، علی، فاطمه و حسین که هستند، کجا دارید می روید. به چه کسانی پشت می کنید و رو به چه کسانی می نمایید؟

شب بیداری مردان خدا

«فَوَضَعَ دَواءَ القُرآنِ عَلی داءِ قَلبِهِ فَأسْهَرَ بِهِ لَیْلَهُ وَ أَظْمَأَ بِه نهارَهُ»

انسان ها باید قسمتی از شب را بخوابد، چون حکم، حکم خدا است:

«قُمِ اللَّیْلَ إِلاّ قَلِیلاً» (3)

خوابیدن به فرمان پروردگار، عبادت است. بخش دیگر از شب را در همین یک بیت شعر ببینید:

شب مردان خدا روز جهان افروز است روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست (4)

من با چشم خودم شب مردان خدا را دیده ام. با گوش خودم نالۀ مردان خدا را شنیده ام. واقعاً چه شب هایی دارند.

رفیقی داشتم، نماز شب را که شروع می کرد، در قنوت نماز وتر، از اول تا آخر

ص:422


1- 7. - غرر الحکم: 354، حدیث 8098؛ «أَطْیَبُ الْمَالِ مَا اکْتُسِبَ مِنْ حِلِّه.» بحار الأنوار: 72/172، باب 58، حدیث 9؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی خَبَرِ الْمِعْرَاجِ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَرَرْتُ بِقَوْمٍ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ مَوَائِدُ مِنْ لَحْمٍ طَیِّبٍ وَ لَحْمٍ خَبِیثٍ یَأْکُلُونَ اللَّحْمَ الْخَبِیثَ وَ یَدَعُونَ الطَّیِّبَ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الْحَرَامَ وَ یَدَعُونَ الْحَلَالَ وَ هُمْ مِنْ أُمَّتِکَ یَا مُحَمَّدُ.»
2- 8. - تکویر 81.:26؛ «پس [با انکار قرآن و روی گرداندن از آن] کجا می روید؟»
3- 9. - مزمل 73.:2؛ «شب را جز اندکی [که ویژه استراحت است، برای عبادت] برخیز.»
4- 10. - سعدی شیرازی.

دعای کمیل را هر شب، بدون توقف گریه، می خواند و شب آخر عمرش که نتوانست بایستد، نشسته نماز شب را خواند و با آن درد و رنج، تمام دعای کمیل را با گریه خواند و از دنیا رفت.

«وَ أسْهَرَ بِهِ لَیْلَهُ وَ قَام بِهِ فِی مَسَاجِدِه» (1)

با قرآن در مساجد قیام دارد، یعنی آباد کنندۀ در مسجد و حافظ آن است.

«تَجافی بِهِ عَن فِراشِه»

به خاطر قرآن از خواب بریده است.

بعد امام باقر علیه السلام می فرماید:

«فَوَ اللّه لِهؤلاءِ فِی قُرّاءِ القُرآنِ أعَزُّ مِن الکِبریتِ الاَحمَرِ» (2)

این ها در میان انسان ها گوهر کمیاب انسانی هستند. خدا را باید در دنیا و آخرت آنان دید.

آسیه، الگوی زنان و مردان تا قیامت

نمونه هایی از این گوهرها در معرض تماشا هستند که چشم های خداخواه در آنها خدا را ببینند، الگو و درس بگیرند. کوه های عالم تحمل حقیقت این آیه ندارند:

«ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» (3)

می فرماید: من می خواهم نمونه ای به کل اهل ایمان تا قیامت بدهم که اگر می خواهید مؤمن واقعی شوید، مانند او بشوید. این انسانی است که عمر، پول، قلب، عقل و بدن خویش را مثبت هزینه می کرد.

تشبیه قلب به سگ

اما آن کسی که منفی هزینه می شود:

ص:423


1- 11. - الکافی: 627/2، باب نوادر، حدیث 1.
2- 12. - الکافی: 627/2، باب نوادر، حدیث 1.
3- 13. - تحریم 66.:11؛ «خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است.»

«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» (1)

عزیزترین و پرقیمت ترین عضو شما که دری به سوی خدا بود، مانند سنگ یا سخت تر و بسته تر از سنگ شد؛ یعنی اگر منفی هزینه شویم، بسته می شویم. اما اگر مثبت هزینه شویم، شکوفا می شویم.

تشبیه انسان به نبات

اما مثل زدن به نبات. آن کسی که درست هزینه شود:

«ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ * تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها» (2)

اما آن کسی که درست هزینه نمی شود:

«وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاّ نَکِداً» (3)

مانند علفی است که هرزه است. باید این علفها را جمع کنند و درون جهنم بیاندازند و درب آن را ببندند.

آن چیزی که رشد ندارد و چشم برایش نمانده که ببیند، دهان حلال خوری برای خود نگذاشته است، من چگونه او را در بهشت ببرم؟ دهانش برای لقمه های بهشتی باز نمی شود. آن کسی که قدم ندارد تا در راه مستقیم برود، در قیامت نمی تواند اصلاً حرکت کند.

تشبیه انسان غافل به حیوان

اما تشبیه کردن انسان به حیوان:

«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ

ص:424


1- 14. - بقره 2.:74؛ «سپس دل های شما بعد از آن [معجزۀ شگفت انگیز] سخت شد، مانند سنگ یا سخت تر.»
2- 15. - ابراهیم 14.:24-25؛ «آیا ندانستی که خدا چگونه مثلی زده است؟ کلمه پاک [که اعتقاد واقعی به توحید است] مانند درخت پاک است، ریشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است. * میوه اش را به اجازۀ پروردگارش در هر زمانی می دهد.»
3- 16. - اعراف 7.:58؛ «و زمینی که ناپاک است، جز گیاهی اندک و بی سود از آن بیرون نمی آید.»

أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» (1)

دل بسته، چشم بدون بینایی واقعی، گوش بدون شنوایی، این ها مانند خران و گاوان هستند.

اما آن کسی که درست هزینه می شود، پیغمبر می فرماید:

«المؤمن کالنحلة» (2) مؤمن مثل زنبور است. خدا زنبور را چگونه نگاه می کند:

«أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعْرِشُونَ * ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً» (3)

این مسیر را که طی می کند تا:

«یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ»

داروی دردهای جامعه است.

مؤمن مانند زنبور است، دوا است، یا به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام:

«صار من مفاتیح ابواب الهدی» (4)

مؤمن کلید است، قفل نیست. این مثل زدن به جماد، نبات و حیوان.

تشبیه انسان غافل به شیطان

اما تشبیه انسان به شیطان و ملک. آن کسی که منفی هزینه می شود، خیلی عجیب است که قرآن او را هم وزن شیطان می داند:

«کَمَثَلِ الشَّیْطانِ» (5)

این متن قرآن است: حبیب من! می خواهی بدانی کسانی که در گناه، معصیت

ص:425


1- 17. - اعراف 7.:179؛ «و مسلماً بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم [زیرا] آنان را دل هایی است که به وسیلۀ آن [معارف الهی را] در نمی یابند، و چشمانی است که توسط آن [حقایق و نشانه های حق را] نمی بینند، و گوش هایی است که به وسیلۀ آن [سخن خدا و پیامبران را] نمی شنوند، آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند؛ اینانند که بی خبر و غافل [ازمعارف و آیات خدای] اند.»
2- 18. - بحار الأنوار: 61/238، باب 10؛ «أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ الْمُؤْمِنُ کَالنَّحْلَةِ تَأْکُلُ طَیِّباً وَ تَضَعُ طَیِّباً وَقَعَتْ فَلَمْ تَکْسِرْ وَ لَمْ تَفْسُدْ... رسول الله صلی الله علیه و آله: إِنَّ مَثَلَ الْمُؤْمِنِ کَمَثَلِ النَّحْلَةِ إِنْ صَاحَبْتَهُ نَفَعَکَ وَ إِنْ شَاوَرْتَهُ نَفَعَکَ وَ إِنْ جَالَسْتَهُ نَفَعَکَ وَ کُلُّ شَأْنِهِ مَنَافِعُ وَ کَذَلِکَ النَّحْلَةُ کُلُّ شَأْنِهَا مَنَافِعُ.» قال ابن الأثیر: وجه المشابهة بین المؤمن و النحلة حذق النحل و فطنته و قلة أذاه و حقارته و منفعته و قنوعه و سعیه فی النهار و تنزهه عن الأقذار و طیب أکله و أنه لا یأکل من کسب غیره و نحوله و طاعته لأمیره و للنحل آفات تقطعه عن عمله منها الظلمة و الغیم و الریح و الدخان و الماء و النار و کذلک المؤمن له آفات تفتره عن عمله منها ظلمة الغفلة و غیم الشک و ریح الفتنة و دخان الحرام و ماء السعة و نار الهوی.»
3- 19. - نحل 16.:68-69؛ «پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که از کوه ها و درختان و آنچه [از دار بست هایی] که [مردم] بر می افرازند، برای خود خانه هایی برگیر. * آن گاه از همۀ محصولات و میوه ها بخور، پس در راه های پروردگارت که برای تو هموار شده [به سوی کندو] برو؛ از شکم آنها [شهدی] نوشیدنی با رنگ های گوناگون بیرون می آید که در آن درمانی برای مردم است.»
4- 20. - بحار الأنوار: 56/2، باب 11، حدیث 36؛ نهج البلاغه: خطبۀ 86، فی بیان صفات المتقین و صفات الفساق.
5- 21. - حشر 59.:16؛ «چون داستان شیطان است.»

و رذایل اخلاقی هزینه می شوند، چقدر می ارزند؟ مانند شیطان هستند که نزد من هیچ ارزشی ندارند. شیطان در پیشگاه من رجیم و لعنت شده است و عذاب ابدی قیامت بر او حتمی است:

«فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ * وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ» (1)« لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ» (2)

آن کسی که دارد غلط هزینه می شود، مانند شیطان است.

ارزش حقیقی مؤمن نزد خدا

اما آن کسی که درست هزینه می شود، ارزیابی خدا را ببینید. من در این زمینه بدون ترجمه حدود چهل آیه دیدم، در ارزیابی خدا دربارۀ آن کسی که عمر، عقل، قلب، بدن و نعمت ها را مطابق با طرح خدا هزینه می کند. این آیه را ببینید:

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» (3)

این شخص از هر چه جنبنده در عالم غیب و شهود است، بهتر است.

مرحوم ملا مهدی نراقی در «جامع السعادات» نقل می کند:

پیغمبر صلی الله علیه و آله طواف می کردند. دیدند مردی درب خانۀ کعبه را گرفته، اشک می ریزد و به پروردگار عرض می کند: به حرمت این کعبه، مشکل مرا حل کن.

پیغمبر صلی الله علیه و آله طواف را متوقف کردند، دست روی شانه اش زدند، او برگشت، دید پیغمبر صلی الله علیه و آله است. فرمود: چرا خدا را به کعبه قسم می دهی؟ گفت: پس به چه چیزی قسم بدهم؟ فرمود: به بالاتر از کعبه. گفت: بالاتر از کعبه چیست؟ فرمود:

اگر مؤمنی خدا را به خودش قسم بدهد. (4) و در روایتی دیگر آمده است که وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به کعبه نگاه کردند و فرمودند:

ص:426


1- 22. - ص 38.:77-78؛ «[خدا] گفت: از آن [جایگاه] بیرون رو که بی تردید تو رانده شده ای؛ * و حتماً لعنت من تا روز قیامت بر تو باد.»
2- 23. - ص 38.:85؛ «که بی تردید دوزخ را از تو و آنان که از تو پیروی کنند، از همگی پر خواهم کرد.»
3- 24. - بینة 98.:7؛ «مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، اینانند که بهترین مخلوقاتند.»
4- 25. - مشابه این روایت جامع السعادات النراقی: 86/2؛ «روی أنه صلی الله علیه و آله کان یطوف بالبیت، فإذا رجل متعلق بأستار الکعبة وهو یقول: بحرمة هذا البیت إلا غفرت لی ذنبی! قال رسول الله صلی الله علیه و آله: وما ذنبک؟ صفه لی. قال: هو أعظم من أن أصفه لک. قال: ویحک! ذنبک أعظم أم الأرضون؟ قال بل ذنبی یا رسول الله. قال صلی الله علیه و آله: ویحک! ذنبک أعظم أم الجبال؟ قال: بل ذنبی یا رسول الله. قال صلی الله علیه و آله: فذنبک أعظم أم البحار؟ قال: بل ذنبی یا رسول الله قال صلی الله علیه و آله: فذنبک أعظم أم السماوات؟ قال: بل ذنبی یا رسول الله. قال: ذنبک أعظم أم العرش؟ قال: بل ذنبی یا رسول الله. قال: ذنبک أعظم أم الله؟ قال: بل الله أعظم وأعلی وأجل. قال: ویحک! فصف لی ذنبک. قال: یا رسول الله إنی رجل ذو ثروة من المال، وإن السائل لیأتینی لیسألنی فکأنما یستقبلنی بشعلة من النار. فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: إلیک عنی! لا تحرقنی بنارک! فوالذی بعثنی بالهدایة والکرامة، لو قمت بین الرکن والمقام، ثم صلیت ألفی ألف عام، وبکیت حتی تجری من دموعک الأنهار وتسقی بها الأشجارثم مت وأنت لئیم، لأکبک الله فی النار! ویحک! أما علمت أن الله یقول. ومن یبخل فإنما یبخل عن نفسه ومن یوق شح نفسه فأولئک هم المفلحون.»

«اِنَّ المُؤمن أعظَمُ حُرمَةً مِنکَ عِندَ اللّه عز و جل» (1) مسلماً مؤمن احترامش نزد خداوند از کعبه بیشتر است.

همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«اِنَّ المُؤمن أعظَمُ حُرمَةً عِندَ اللّه عز و جل وَ أکرَمُ عَلیهِ مِن مَلَکٍ مُقَرَّبٍ» (2)

یقیناً مؤمن بیشترین حرمت را نزد خداوند دارد و از ملائکه مقرب هم احترامش بیشتر است.

این ها از جبرئیل و میکائیل نیز بالاتر هستند. این داستان دو گروهی است که در دنیا از اول بوده اند و بعد نیز خواهند بود.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:427


1- 26. - مجموعة ورام: 52/1؛ شرح نهج البلاغة: 278/18؛ «جابر قال: نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْکَعْبَةِ فَقَالَ مَرْحَباً بِکِ مِنْ بَیْتٍ مَا أَعْظَمَکِ وَ مَا أَعْظَمَ حُرْمَتَکِ وَ اللَّهِ إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْکَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی حَرَّمَ مِنْکِ وَاحِدَةً وَ مِنَ الْمُؤْمِنِ ثَلَاثاً دَمَهُ وَ مَالَهُ وَ أَنْ یُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوْء.» بحار الأنوار: 16/65، باب 15، حدیث 20؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْکَعْبَةِ.» إِلَی أَنْ قَالَ وَ إِنَّ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ علیه السلام أَقْبَلَ إِلَی الْکَعْبَةِ وَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی کَرَّمَکِ وَ شَرَّفَکِ وَ عَظَّمَکِ وَ جَعَلَکِ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اللَّهِ لَحُرْمَةُ الْمُؤْمِنِ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْکِ.»
2- 27. - بحار الأنوار: 72/64، حدیث 41؛ مشکاة الأنوار: 78.

پی نوشت ها

(1) - الکافی: 627/2، بَابُ النَّوَادِرِ، حدیث 1؛ «أَبِی جَعْفَر علیه السلام قَالَ قُرَّاءُ الْقُرْآنِ ثَلَاثَةٌ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَاتَّخَذَهُ بِضَاعَةً وَ اسْتَدَرَّ بِهِ الْمُلُوکَ وَ اسْتَطَالَ بِهِ عَلَی النَّاسِ وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَحَفِظَ حُرُوفَهُ وَ ضَیَّعَ حُدُودَهُ وَ أَقَامَهُ إِقَامَةَ الْقِدْحِ فَلَا کَثَّرَ اللَّهُ هَؤُلَاءِ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَوَضَعَ دَوَاءَ الْقُرْآنِ عَلَی دَاءِ قَلْبِهِ فَأَسْهَرَ بِهِ لَیْلَهُ وَ أَظْمَأَ بِهِ نَهَارَهُ وَ قَامَ بِهِ فِی مَسَاجِدِهِ وَ تَجَافَی بِهِ عَنْ فِرَاشِهِ فَبِأُولَئِکَ یَدْفَعُ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْبَلَاءَ وَ بِأُولَئِکَ یُدِیلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ بِأُولَئِکَ یُنَزِّلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْغَیْثَ مِنَ السَّمَاءِ فَوَ اللَّهِ لَهَؤُلَاءِ فِی قُرَّاءِ الْقُرْآنِ أَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ الْأَحْمَرِ.»

(2) - بحار الأنوار: 25/67، باب 43، ذیل حدیث 27.

(3) - بحار الأنوار: 39/55، باب 4؛ «رُوِیَ أَنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ.»

حدیث الْقُدْسِیِّ: «لَمْ یَسَعْنِی سَمَائِی وَ لَاأَرْضِی وَ وَسِعَنِی قَلْبُ عَبْدِی الْمُؤْمِنِ.»

بحار الأنوار: 18/4، باب 3، حدیث 5؛ «جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام فِی هَذِهِ الآْیَةِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ بَدَأَ بِنُورِ نَفْسِهِ تَعَالَی مَثَلُ نُورِهِ مَثَلُ هُدَاهُ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ قَوْلُهُ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِشْکَاةُ جَوْفُ الْمُؤْمِنِ وَ الْقِنْدِیلُ قَلْبُهُ وَ الْمِصْبَاحُ النُّورُ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ فِیهِ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ قَالَ الشَّجَرَةُ الْمُؤْمِنُ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ قَالَ عَلَی سَوَاءِ الْجَبَلِ لَاغَرْبِیَّةٍ أَیْ لَاشَرْقَ لَهَا وَ لَاشَرْقِیَّةٍ أَیْ لَاغَرْبَ لَهَا إِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ طَلَعَتْ عَلَیْهَا وَ إِذَا غَرَبَتْ غَرَبَتْ عَلَیْهَا یَکادُ زَیْتُها یَعْنِی یَکَادُ النُّورُ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ فِی قَلْبِهِ یُضِیءُ وَ إِنْ لَمْ یَتَکَلَّمْ نُورٌ عَلی نُورٍ فَرِیضَةٌ عَلَی فَرِیضَةٍ وَ سُنَّةٌ عَلَی سُنَّةٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ یَهْدِی اللَّهُ لِفَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ مَنْ یَشَاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ هَذَا مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ لِلْمُؤْمِنِ ثُمَّ قَالَ فَالْمُؤْمِنُ مَنْ یَتَقَلَّبُ فِی خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ کَلَامُهُ نُورٌ وَ مَصِیرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَی الْجَنَّةِ نُورٌ قُلْتُ لِجَعْفَرٍ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا سَیِّدِی إِنَّهُمْ یَقُولُونَ مَثَلُ نُورِ الرَّبِّ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ لَیْسَ لِلَّهِ بِمَثَلٍ مَا قَالَ اللَّهُ فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ.»

(4) - مولوی.

(5) - فرقان (25):43؛ «آیا کسی که هوای [نفسش] را معبود خود گرفته دیدی؟»

(6) - حائری یزدی، آیة الله حاج شیخ عبدالکریم (1276-1355 ق)، بنیانگذار حوزۀ علمیۀ قم، از شخصیتهای برجستۀ علمی - مذهبی شیعه در عصر حاضر.

ص:428

عالی، او را در سنین کودکی به تحصیل علم کشید، مقدمات علوم را در اردکان از محضر مجد العلماء اردکانی و بعضی دیگر فراگرفت، آن گاه به شهر یزد عزیمت کرد و در مدرسۀ خان سکنی گزید، و به حلقۀ تدریس حاج میرزا سید حسن وامق، و آقا سید یحیی کبیر مجتهد یزدی، پیوست. سپس برای ادامۀ تحصیل به عراق رفت، و در شهر سامرا - که در آن موقع مرکز بزرگ علمی شیعه بود - رحل اقامت افکند، و در حوزه های درسی علما و مراجع بزرگی همچون آیة الله مجدد، میرزا محمدحسن شیرازی، صاحب فتوای تحریم تنباکو و میرزای دوم شیرازی و عدۀ دیگر از اساتید سالها تلمذ کرد و به درجات عالیۀ علم و فقاهت نایل گشت و پس از وفات میرزا بزرگ شیرازی، به نجف اشرف هجرت نمود و محضر درس آخوند خراسانی صاحب کفایة الاصول را نیز درک کرد و در زمان حیات آخوند خراسانی، به کربلای معلی رفت و به تشکیل حوزۀ درسی و تربیت طلاب علوم دینی پرداخت، و تا سال 1332 ق مقیم آن عتبۀ مقدسه بود، و از همین روی به «حائری» ملقب گردید.

آیة الله حائری اوایل سال 1333 ق به قصد زیارت حضرت امام رضا علیه السلام به ایران آمد، و همه جا با استقبال اهل علم مواجه بود، در اثنای این سفر به تقاضای بعضی از بزرگان اراک - سلطان آباد سابق - به این شهر کوچید، و حوزۀ علمیۀ ممتازی دایر ساخت، به طوری که جمعی از طلاب و فضلای شهرهای دیگر نیز رهسپار اراک شدند. تا آنکه در سال 1340 ق هنگام مسافرت زیارتی به قم، با اصرار شدید علما و بزرگان این شهر - که مقام برجستۀ علمی و حسن تدبیر او را به خوبی شناخته بودند - در این شهر اقامت کرد و حوزۀ علمیۀ مهمی را در این دیار بنیان نهاد، که او رااز آن پس «مؤسس - یا مجدّد - حوزۀ علمیه» لقب دادند.

سرانجام در سن هفتاد و نه سالگی زندگی را بدرود گفت، و پس از تشییع مفصلی که در شرایط سخت آن روزگار بی نظیر بود، در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه علیها السلام در مسجد بالای سر به خاک سپرده شد.

دائرة المعارف تشیع: 44/6-45.

(7) - غرر الحکم: 354، حدیث 8098؛ «أَطْیَبُ الْمَالِ مَا اکْتُسِبَ مِنْ حِلِّه.»

بحار الأنوار: 72/172، باب 58، حدیث 9؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی خَبَرِ الْمِعْرَاجِ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَرَرْتُ بِقَوْمٍ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ مَوَائِدُ مِنْ لَحْمٍ طَیِّبٍ وَ لَحْمٍ خَبِیثٍ یَأْکُلُونَ اللَّحْمَ الْخَبِیثَ وَ یَدَعُونَ الطَّیِّبَ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الْحَرَامَ وَ یَدَعُونَ الْحَلَالَ وَ هُمْ مِنْ أُمَّتِکَ یَا مُحَمَّدُ.»

(8) - تکویر (81):26؛ «پس [با انکار قرآن و روی گرداندن از آن] کجا می روید؟»

ص:429

(9) - مزمل (73):2؛ «شب را جز اندکی [که ویژه استراحت است، برای عبادت] برخیز.»

(10) - سعدی شیرازی.

(11) - الکافی: 627/2، باب نوادر، حدیث 1.

(12) - الکافی: 627/2، باب نوادر، حدیث 1.

(13) - تحریم (66):11؛ «خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است.»

(14) - بقره (2):74؛ «سپس دل های شما بعد از آن [معجزۀ شگفت انگیز] سخت شد، مانند سنگ یا سخت تر.»

(15) - ابراهیم (14):24-25؛ «آیا ندانستی که خدا چگونه مثلی زده است؟ کلمه پاک [که اعتقاد واقعی به توحید است] مانند درخت پاک است، ریشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است. * میوه اش را به اجازۀ پروردگارش در هر زمانی می دهد.»

(16) - اعراف (7):58؛ «و زمینی که ناپاک است، جز گیاهی اندک و بی سود از آن بیرون نمی آید.»

(17) - اعراف (7):179؛ «و مسلماً بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم [زیرا] آنان را دل هایی است که به وسیلۀ آن [معارف الهی را] در نمی یابند، و چشمانی است که توسط آن [حقایق و نشانه های حق را] نمی بینند، و گوش هایی است که به وسیلۀ آن [سخن خدا و پیامبران را] نمی شنوند، آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند؛ اینانند که بی خبر و غافل [ازمعارف و آیات خدای] اند.»

(18) - بحار الأنوار: 61/238، باب 10؛ «أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ الْمُؤْمِنُ کَالنَّحْلَةِ تَأْکُلُ طَیِّباً وَ تَضَعُ طَیِّباً وَقَعَتْ فَلَمْ تَکْسِرْ وَ لَمْ تَفْسُدْ... رسول الله صلی الله علیه و آله: إِنَّ مَثَلَ الْمُؤْمِنِ کَمَثَلِ النَّحْلَةِ إِنْ صَاحَبْتَهُ نَفَعَکَ وَ إِنْ شَاوَرْتَهُ نَفَعَکَ وَ إِنْ جَالَسْتَهُ نَفَعَکَ وَ کُلُّ شَأْنِهِ مَنَافِعُ وَ کَذَلِکَ النَّحْلَةُ کُلُّ شَأْنِهَا مَنَافِعُ.»

قال ابن الأثیر: وجه المشابهة بین المؤمن و النحلة حذق النحل و فطنته و قلة أذاه و حقارته و منفعته و قنوعه و سعیه فی النهار و تنزهه عن الأقذار و طیب أکله و أنه لا یأکل من کسب غیره و نحوله و طاعته لأمیره و للنحل آفات تقطعه عن عمله منها الظلمة و الغیم و الریح و الدخان و الماء و النار و کذلک المؤمن له آفات تفتره عن عمله منها ظلمة الغفلة و غیم الشک و ریح الفتنة و دخان الحرام و ماء السعة و نار الهوی.»

(19) - نحل (16):68-69؛ «پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که از کوه ها و درختان و آنچه [از دار بست هایی] که [مردم] بر می افرازند، برای خود خانه هایی برگیر. * آن گاه از همۀ محصولات

ص:430

و میوه ها بخور، پس در راه های پروردگارت که برای تو هموار شده [به سوی کندو] برو؛ از شکم آنها [شهدی] نوشیدنی با رنگ های گوناگون بیرون می آید که در آن درمانی برای مردم است.»

(20) - بحار الأنوار: 56/2، باب 11، حدیث 36؛ نهج البلاغه: خطبۀ 86، فی بیان صفات المتقین و صفات الفساق.

(21) - حشر (59):16؛ «چون داستان شیطان است.»

(22) - ص (38):77-78؛ «[خدا] گفت: از آن [جایگاه] بیرون رو که بی تردید تو رانده شده ای؛ * و حتماً لعنت من تا روز قیامت بر تو باد.»

(23) - ص (38):85؛ «که بی تردید دوزخ را از تو و آنان که از تو پیروی کنند، از همگی پر خواهم کرد.»

(24) - بینة (98):7؛ «مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، اینانند که بهترین مخلوقاتند.»

(25) - مشابه این روایت جامع السعادات النراقی: 86/2؛ «روی أنه صلی الله علیه و آله کان یطوف بالبیت، فإذا رجل متعلق بأستار الکعبة وهو یقول: بحرمة هذا البیت إلا غفرت لی ذنبی! قال رسول الله صلی الله علیه و آله: وما ذنبک؟ صفه لی. قال: هو أعظم من أن أصفه لک. قال: ویحک! ذنبک أعظم أم الأرضون؟ قال بل ذنبی یا رسول الله. قال صلی الله علیه و آله: ویحک! ذنبک أعظم أم الجبال؟ قال: بل ذنبی یا رسول الله. قال صلی الله علیه و آله: فذنبک أعظم أم البحار؟ قال: بل ذنبی یا رسول الله قال صلی الله علیه و آله: فذنبک أعظم أم السماوات؟ قال: بل ذنبی یا رسول الله. قال: ذنبک أعظم أم العرش؟ قال: بل ذنبی یا رسول الله. قال: ذنبک أعظم أم الله؟ قال: بل الله أعظم وأعلی وأجل. قال: ویحک! فصف لی ذنبک. قال: یا رسول الله إنی رجل ذو ثروة من المال، وإن السائل لیأتینی لیسألنی فکأنما یستقبلنی بشعلة من النار. فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: إلیک عنی! لا تحرقنی بنارک! فوالذی بعثنی بالهدایة والکرامة، لو قمت بین الرکن والمقام، ثم صلیت ألفی ألف عام، وبکیت حتی تجری من دموعک الأنهار وتسقی بها الأشجارثم مت وأنت لئیم، لأکبک الله فی النار! ویحک! أما علمت أن الله یقول. ومن یبخل فإنما یبخل عن نفسه ومن یوق شح نفسه فأولئک هم المفلحون.»

(26) - مجموعة ورام: 52/1؛ شرح نهج البلاغة: 278/18؛ «جابر قال: نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْکَعْبَةِ فَقَالَ مَرْحَباً بِکِ مِنْ بَیْتٍ مَا أَعْظَمَکِ وَ مَا أَعْظَمَ حُرْمَتَکِ وَ اللَّهِ إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْکَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی حَرَّمَ مِنْکِ وَاحِدَةً وَ مِنَ الْمُؤْمِنِ ثَلَاثاً دَمَهُ وَ مَالَهُ وَ أَنْ یُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوْء.»

بحار الأنوار: 16/65، باب 15، حدیث 20؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْکَعْبَةِ.»

ص:431

إِلَی أَنْ قَالَ وَ إِنَّ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ علیه السلام أَقْبَلَ إِلَی الْکَعْبَةِ وَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی کَرَّمَکِ وَ شَرَّفَکِ وَ عَظَّمَکِ وَ جَعَلَکِ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اللَّهِ لَحُرْمَةُ الْمُؤْمِنِ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْکِ.»

(27) - بحار الأنوار: 72/64، حدیث 41؛ مشکاة الأنوار: 78.

ص:432

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109