عنوان قراردادی : فرهنگ کوثر (مجله)
عنوان و نام پدیدآور : ستارگان حرم: اختران حریم معصومه (س) / تالیف گروهی از نویسندگان ماهنامه کوثر.
مشخصات نشر : قم: آستانه مقدسه قم، انتشارات زائر، 1377 -
مشخصات ظاهری : ج.: مصور، نمونه، عکس.
شابک : دوره 964-6401-01-5 : ؛ 5000 ریال (ج. 1) ؛ 6000 ریال : ج.2 964-6401-10-6 : ؛ 55000 ریال : ج.3 964-6401-11-2 : ؛ 6000 ریال : ج.4 : 964-6401-14-7 ؛ 5500 ریال : ج. 5 : 964-6401-15-5 ؛ 65000 ریال : ج.6 : 964-6401-20-1 ؛ 8500 ریال (ج. 11) ؛ 8000 ریال (ج. 12) ؛ 12000 ریال : ج. 15 : 964-6409-87-2 ؛ 12000 ریال : ج. 17 : 964-8567-08-5 ؛ 17000 ریال : ج.20 : 964-8567-90-5 ؛ 16000 ریال : ج. 21 : 964-8567-95-6 ؛ 50000 ریال : ج.26 : 978-964-180-122-1 ؛ 50000 ریال (ج.27) ؛ ج.28 978-964-180-235-8 : ؛ ج.29: 978-964-180-417-8 ؛ ج.30 978-964-180-444-4 :
وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری (فاپا)
یادداشت : ج.2 و 3 (چاپ اول: 1377).
یادداشت : ج.4 (چاپ اول: 1378).
یادداشت : ج. 5 (چاپ اول: بهار 1378).
یادداشت : ج. 6 (چاپ اول: پائیز 1378).
یادداشت : ج. 8 (چاپ اول: زمستان 1379).
یادداشت : ج. 11 (چاپ اول: 1381).
یادداشت : ج. 12 و 15 (چاپ اول: 1382).
یادداشت : ج. 17 (چاپ اول: 1385).
یادداشت : ج.20 و 21 (چاپ اول: 1386).
یادداشت : ج.26 و 27 (چاپ اول: 1389).
یادداشت : ج.28 (چاپ اول: 1391) (فیپا).
یادداشت : ج.29 (چاپ اول: 1393) (فیپا).
یادداشت : ج.30 (چاپ اول: 1396) (فیپا).
یادداشت : کتابنامه.
موضوع : مجتهدان و علما -- ایران -- سرگذشتنامه
موضوع : قم -- سرگذشتنامه
شناسه افزوده : آستانه مقدسه قم. انتشارات زائر
رده بندی کنگره : BP55/2/س25 1377
رده بندی دیویی : 297/996
شماره کتابشناسی ملی : م 78-8787
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص:2
ص:3
ستارگان حرم
شرح حال علما
جلد 30
گروهی از نویسندگان
ص:4
ص:5
سخن نخست15
سید محمد ابطحی کاشانی
تولد و خاندان19
تحصیلات20
استادان21
آیت اﷲ ابطحی بر کرسی تدریس29
تبلیغ30
همراه امام و پیشتاز در نهضت30
ویژگی های اخلاقی، علمی و اجتماعی31
آثار34
همسر و فرزندان34
از نگاه بزرگان35
وفات و مدفن36
علی ابوالحسنی (منذر)
ورامین، دیار دیانت و مقاومت39
شیخ یداﷲ ابوالحسنی روحانی پارسا41
شیخ محمد ابوالحسنی مربی مبارز42
مشعلی در تاریکی استبداد44
تحصیلات شیخ علی در تهران (از دبستان تا دانشگاه)45
فعالیت های آموزشی در مدرسه حقانی46
در محضر علمای حوزه علمیه قم48
ارتباط های تأثیرگذار و برکتزا59
نویسنده ای امین و باانصاف66
ص:6
آثار و تألیفات70
غیرت دینی و همت بلند73
دیدگاه ها و دغدغه ها79
رحلت و محل دفن83
بیانات مراجع در فقدان مرحوم ابوالحسنی84
کارنامه ای نورانی و پربار86
محمد حسن اعرابی
تولد89
پدربزرگ، آیت اﷲ حاج ملاغلامرضا قمی 89
آثار ملاغلامرضا قمی92
پدر، حاج شیخ محمد جواد مجتهد قمی94
آثار95
سیره خانوادگی96
ازدواج مبارک97
رضا به تقدیر الهی98
در عرصه مبارزه98
رسیدگی به خانواده مبارزان99
پس از پیروزی انقلاب99
خانه امن99
طیف معاشران100
ویژگی های اخلاقی100
نگاهی فراتر به جهان100
پیام تسلیت امام خامنه ای دام ظله 102
یحیی انصاری شیرازی
اشاره107
ص:7
داراب، موطن مردی الهی108
نسب108
خانواده و ایام کودکی نصیرالاسلام110
تحصیلات مقدماتی آیت اﷲ انصاری110
به سوی شیراز112
اقامت در مدرسه حجتیه قم113
تحصیل در سطح عالی حوزه114
فراگیری درس خارج فقه و اصول115
شاخه های شوق116
برساحل دریای حکمت123
ملاقات با مربیان اخلاق125
کرسی تدریس127
شاگردان131
آثار و تألیفات133
ارتحال133
سید عبدالحجت ایروانی
تاریخچه ایروان135
ولادت و نیاکان136
آثار و تحصیلات137
خدمات فرهنگی و اجتماعی138
در نگاه دیگران138
وفات139
بازماندگان139
خاندان145
نسب و کودکی146
مراجعت به زادگاه149
کمالات و فضائل149
ص:8
آثار علمی150
ازدواج مبارک151
رحلت غم انگیز152
شرح حال آقا میر بحرالعلوم رشتی152
فعالیتهای سیاسی و اجتماعی153
میرآقا بحرالعلوم و مشروطیت155
شهادت مظلومانه157
کرامت158
وفات159
علی حیدری کاشانی
تولد و خاندان161
تحصیلات162
استادان163
مرحوم حیدری، تدریس و شاگردان176
فعالیتهای تبلیغی176
آثار177
مرحوم حیدری از نگاه دیگران177
وفات179
ملا محمد خمامی رشتی
طلیعه181
ولادت و ایام کودکی183
هجرت به رشت184
هجرت به نجف185
پرتو افشانی در رشت186
شاگردان188
ص:9
عالم عامل188
صلابت و قاطعیت191
نقش آفرینی در جریان مشروطیت194
افشای شرارت198
جنجال آفرینی مخالفان200
شهادت آیت اﷲ خمامی203
علی دوانی
علی رجبی، معروف به دوانی رحمة الله 207
پدر و مادر208
مبارزات پدر با اشغالگران انگلیس208
مادرم فاطمه209
دوران کودکی و نوجوانی210
اشتیاق به نجف211
ثبات قدم213
به سوی کربلا و نجف214
از مراد علی تا دوانی215
استادان نجف اشرف215
مدرسان قم216
توفیقات استاد217
عرصه های معنوی مرحوم دوانی217
راز موفقیت مرحم دوانی223
مبارزات224
ساده زیستی226
تدریس استاد227
شعر استاد227
شرکت در محافل علمی229
فهرست آثار231
ص:10
معرفی دو اثر236
جوایز و تقدیرنامه ها239
پیام مقام معظم رهبری240
سید محمود روحانی رشتی
مقدمه243
تولّد و نیاکان244
تولّد و اساتید247
بازگشت به رشت248
نماز باران248
ویژگی های شخصی250
فعالیت های سیاسی251
تألیفات259
چگونگی تدوین کتابچه تسویه حقوق259
فرزندان260
رحلت261
حسین شب زنده دار
آشنایی با جهرم263
تولد و خانواده264
تحصیلات و استادان265
تحصیل در جهرم265
در شیراز267
هجرت به قم268
تدریس269
ویژگی های اخلاقی و معنوی270
تعظیم بزرگان271
ص:11
خاطراتی از عالم تأثیرگذار272
دلبستگی به آیت اﷲ حق شناس273
عبای کهنه274
نقل خاطره277
تعهد دینی278
ترویج و تبلیغ دین279
تلاش برای رفع نیاز مردم280
تسلّط بر خود281
مخالفت با هوای نفس281
رضا و تسلیم282
حفظ آبرو و شخصیت افراد282
مرید امام خمینی رحمة الله283
آیت اﷲ شب زنده دار از منظر بزرگان284
آثار تألیفی و فرهنگی286
تأمین کتابخانه287
شاگردان287
همسر و فرزندان288
رحلت289
سید حسین شیخ الاسلامی
تولد و خاندان291
تحصیل292
تدریس293
آثار293
تبلیغ296
فعالیت های سیاسی298
فعالیت های اجتماعی301
فضایل اخلاقی301
ص:12
فرزندان304
وفات304
محمد حسن عبادی طالقانی
محل تولد305
پدر306
تولد و تحصیلات مقدماتی306
هجرت به تهران307
اقدامات عمرانی308
همراهی با فدائیان اسلام309
دوستان310
وفات310
برادری عالم311
علت شهرت به عبادی312
ازدواج و فرزندان312
تحصیلات313
خدمات اجتماعی314
آثار علمی314
محمدعزیزی
تولد317
هجرت برای تحصیل علوم دینی318
تقرب به مرجع عالیقدر سید حسین طباطبایی قمی318
ازدواج318
هجرت به عراق318
استادان319
تدریس319
ص:13
همسایگی با امام خمینی در نجف319
بازگشت به ایران320
فعالیت علمی در ایران320
تواضع علمی320
نگارش تفسیر321
انگیزه مؤلف و زمان نگارش322
معرفی تفسیر و روش آن322
منابع تفسیر325
نسخه شناسی326
تألیفات326
ویژگی های اخلاقی327
فرزندان327
وفات327
محمد فاضل لنکرانی
تولد329
دوران کودکی330
ورود به حوزه علمیه330
ارتباط با امام332
مسئولیت ها 334
حیات علمی334
حیات سیاسی343
ویژگی های اخلاقی346
بیان آیت اﷲ بجنوردی353
رحلت355
منابع و مأخذ357
ص:14
ص:15
حدود بیست سال قبل یعنی سال 1376ش. اولین دفتر از مجموعه «ستارگان حرم» هم چون درختی سرسبز و پربار در ساحل «فرهنگ کوثر» سر برآورد، و به تدریج بالید و بزرگ شد. نقطه آغاز این طرح پژوهشی مبارک، هدایت های
رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، مبنی بر تدوین و نگارش زندگی نامه عالمان و بزرگان مدفون در آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیها السلام بود. حمایت تولیت های محترم، از این اقدام فرهنگی، سبب شد، گروهی از همکاران نشریه آستان مقدس «فرهنگ کوثر» در کنار تحصیل و تدریس، کار پژوهش و نگارش زندگی عالمان دین و راویان قم یا مدفون در این سرزمین پاک را آغاز کردند. شناخت «ستارگان» هم چون قطره ای از فرهنگ کوثر، روزبه روز فزونی گرفت و جریان زلال، زندگی نامه نویسی در سایه ی
بارگاه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام با نشیب و فراز بسیار تداوم یافت. گرچه تأخیر در چاپ و نشر سبب شد، برخی از آثار قبل از چاپ در سایت ها بارگذاری شود.
دفتر حاضر سی و دومین جلد از مجموعه ی گران ارج «ستارگان حرم» است که هم اکنون به خوانندگان گرامی تقدیم می شود و حدود یک دفتر دیگر هم فراهم آمده که کار بررسی ویرایش و تدوین آن پایان نیافته است. در این مجموعه، زندگی نامه ی
ص:16
محدثان، مورخان، فقیهان، مفسران، مبلغان و الگوهای ایمان و پارسایی و جهاد؛ محور پژوهش و نگارش قرار دارد و در قالبی متقن و فشرده و با ادبیاتی ساده و روان، در اختیار فرزندان امت اسلامی قرار می گیرد.
تاکنون به حول و قوه الهی و در سایه ی عنایات حضرت فاطمه معصومه علیها السلام و با همدلی و همراهی محققان و مدیران فرهنگی و اداری آستان مقدس آن حضرت، زندگی نامه
بیش از چهارصد ستاره آسمان قم و یا مدفون شده در این دیار ابرار تدوین شده است که خلاصه سی جلد به زودی در دو جلد تقدیم علاقه مندان خواهد شد. ان شاء اﷲ.
شناخت و یاد صالحان، تحقیق در زندگی ابرار و نگارش سرگذشت و شرح حال
اولیای الهی، و خواندن و مطالعه ی
زندگی نامه آنان، آثار علمی، اخلاقی و اجتماعی فراوان دارد.
هدف از نگارش «ستارگان حرم» معرفی الگوها و ارائه سیمای درخشان عالمان دین از یک سو، و کارنامه ی پربار حوزه های علمیه شیعه از سوی دیگر است. به راستی قم و حوزه های
علوم اسلامی در پرتو مکتب حیات بخش
اهل بیت علیهم السلام هزاران چهره ی
مؤمن و پارسا و مجاهد و فقیه و مصلح بیدار و شهید سربردار آفریده است که هرکدام مشعلی فرا راه بشریت محسوب می شوند.
ستارگانی که سر بر آستان نگین قدسی قم نهاده و در این «دیار ابرار» مدفون شده اند. ما در این مجموعه افتخار شناخت و معرفی آنان را به دست آوردیم.
معیار در انتخاب ستارگان، برای ما این است که حیات و ممات یک شخص مایه «حیات» و «هدایت» دیگران و عامل حرکت به سوی آستان قدس ربوبی باشد.
کسانی ستاره اند که عامل هدایت دیگران و مصداق آیه؛ ((و علاماتٍ و بالنجم هم یهتدون (1))) باشند.
فقیهان پارسا، مجاهدان مؤمن، مصلحان مکتبی، عالمان ربانی، قرآن شناسان
ص:17
بزرگ، راویان نور، شهیدان شاهد و مبلغان و خطیبان فداکار، هر کدام ستاره ای درخشان در افق زندگی بشریت اند.
آسمان نورانی قم، پر است از این ستارگان که از بانوی بزرگ قم و خواهر خورشید خراسان، نور و نیرو گرفته و آفاق زندگی بشر را روشن کرده اند.
اصولا انسان ها در فرهنگ قرآن به سه گروه تقسیم می شوند:
گروه اول؛ «صراط مستقیم» الهی را یافته، خود در مسیر ایمان و تقوا و جهاد و دانش و عدالت و احسان حرکت می کنند و دیگران را از نعمت های بی کران الهی بهره مند می سازند.
گروه دوم؛ رهزنان راه سعادت محسوب می شوند و از حرکت کاروان بشری در بزرگ راه بهشت باز می دارند و «قطاع الطریق» جاده بهزیستی و نیک بخشی بشریت محسوب می شوند و صدّ از سبیل اﷲ
می کنند.
گروه سوم؛ کسانی هستند که با غفلت و ضلالت و جهل و بی خبری
و یا به دلیل محرومیت های
فرهنگی نه مشعل راه اند و نه مانع کاروان راهیان بهشت الهی. اینان ناخواسته مشکل آفرین اند. و خود از دست یابی
به جایگاه مقربان و ابرار و شهیدان و صالحان محروم می شوند.
ستارگان حرم، انسان های با ایمانی هسستند که از انوار الهی و اولیای خدا نور می گیرند و حرکت جامعه بشری را به مقام قرب الهی آسان می سازند.
کامل ترین نور در نظام هستی از آن خدا و پیام آوران و رهبران معصوم علیهم السلام است. ستارگان به میزان تقرب به خدا و بهره گیری از انوار اولیای او درخشندگی دارند، برخی
بیشتر و برخی کمتر الگوی کامل و جامع در زندگی بشریت رسول اعظم الهی صلی الله علیه و آله و سلم است و پیامبران الهی و امامان اهل بیت علیهم السلام خورشیدهای فروزان و ماه های نورافشان و ستارگان درخشان، منظومه آفرینش اند.
دفتر «ستارگان حرم»، امیدوار است در روزگار غیبت خورشید امامت و محرومیت از حضور در محضر امامان معصوم علیهم السلام، حلقه وصلی برای امت باشد و فرزندان اسلام
ص:18
و قرآن را با تربیت یافتگان مکتب آنان آشنا کند. این دفتر با یاری محققان و نویسندگان گرامی و اعضای شورای علمی ستارگان حرم، حجج اسلام محترم؛ محمد جواد طبسی، حسن ابراهیم زاده،
عبدالکریم پاک نیا، عبدالرحیم اباذری، محمود مهدی پور و مدیر محترم اجرایی سید محمد سجادی نژاد، در مسیر شناخت و معرفی ستارگان حرم اهل بیت علیهم السلام شهر مقدس قم فعال است.
در پایان یادآوری می شود از دیدگاه های پژوهش گران تاریخ و تراجم و خانواده ی عالمان دین برای تکمیل مجموعه ستارگان استقبال می کنیم.
هرگونه پیشنهاد یا نظر اصلاحی و تکمیلی خود را به دفتر ستارگان حرم، به نشانی؛ پژوهشگاه علوم و معارف قرآنی علامه طباطبایی، یا شماره تلفن؛ 02537119132 ارسال و ما را در شناخت و معرفی اسوه های علم و عمل یاری کنید.
توفیق از سوی خداست و قبول در گرو عنایات او.
والحمدﷲ رب العالمین
قم – آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیها السلام
دفتر ستارگان حرم
رمضان المبارک 1439
ص:19
پدر: سید محمدحسن
ولادت: 1309 ش.
وفات: 1393 ش.
مدفن: قم، حرم مطهر.
تألیف:
حبیب اﷲ
سلمانی آرانی
سیّدمحمّد، نخستین فرزند حجت الاسلام والمسلمین سیّد محمّد حسن ابطحی کاشانی، در ربیع الاول 1349ق. مصادف با اردیبهشت ماه 1309ش. در محله ی قدیمی «پشت مشهد» کاشان دیده به جهان گشود.
پدر سیّد محمّد از روحانیون سرشناس کاشان و مادرش دختر آیت اﷲ سیّدمحمّدرضا پشت مشهدی یثربی بود.
نسبت پدری و مادری وی با چند واسطه به امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام می رسد. (1)
ص:20
سیّد محمّد در دو سالگی پدرش را از دست داد و تحت تکفّل دایی بزرگش، آیت اﷲ، میر سیّد علی یثربی درآمد. او تحصیلاتش را تا پایان مقطع ابتدایی در مدرسه ی آقا میرزا محمّد علی مدرس به پایان رسانید. وقتی به سن تکلیف رسید، به حوزه علمیه کاشان راه یافت و دروس مقدماتی حوزوی را نزد آیت اﷲ میر سیّد علی یثربی شروع کرد. شماری از استادان دروس سطح وی در حوزه ی علمیه کاشان عبارتند از: حاج سیّد علی حائری، شیخ محمود نجفی تبریزی، شیخ محمّد سلیمانی و شیخ عبداﷲ مدنی.
او سپس برای ادامه ی تحصیل راهی قم گردید و در مدرسه ی حجتیه با داییاش سیّدمهدی یثربی و شیخ مرتضی عامری بیدگلی هم حجره شد. دیری نپایید که آقا سیّد محمّد بر اثر مشکل مالی به کاشان بازگشت و تحصیلاتش را ادامه داد. مدتی بعد، وی دوباره به قم رفت. و دروس سطوح عالی را نزد استادان برجسته ی حوزه ی علمیه قم؛ از جمله شهید محمّد صدوقی، سیّد محمّد باقر سلطانی طباطبایی، میرزا محمّد مجاهدی و شیخ عبدالجواد سدهی به پایان رسانید.
وی سپس در درس خارج فقه و اصول آیت اﷲ، بروجردی و امام خمینی و محقق داماد شرکت کرد. سیّد محمّد ابطحی پس از رحلت آیت اﷲ بروجردی، در شمار شاگردان خاص و مورد توجه امام خمینی و آیت اﷲ، محقق داماد قرار گرفت. وی مدتی نیز در درس خارج فقه آیت اﷲ سیّد محمّدرضا گلپایگانی شرکت نمود.
او در این سال ها دروس خارج را با شهید سیّد مصطفی خمینی، شیخ صادق خلخالی، محمّدرضا توسلی محلاتی و شیخ ابوالقاسم محمّدی قمی مباحثه می کرد.
ص:21
در این قسمت به شرح حال کوتاهی از استادان دوره های سطح و خارج آقای ابطحی در دو حوزه علمیه ی کاشان و قم می پردازیم که عبارتند از:
آقا میرسیّد علی فرزند آیت اﷲ آقا سیّد محمّدرضا یثربی پشت مشهدی در سال 1311قمری در کربلا متولد شد. در سال 1316قمری آقا سیّد محمّدرضا به همراه همسر و فرزندش از کربلا به کاشان مراجعت کرد و برای همیشه در این شهر اقامت گزید. وی مقدمات تحصیلات ابتدایی آقا میرسیّد علی را که از استعداد و هوش سرشاری برخوردار بود، فراهم کرد.
آقا میرسیّد علی مقدمات و سایر متون درس رایج حوزوی را نزد پدر و ملاحسن نحوی در کاشان خواند.
در سال 1331قمری آقا میر سیّد علی به دستور و راهنمایی های پدر برای ادامه تحصیلات عالی حوزوی به نجف هجرت کرد و طی هفت سال اقامت خود در آن حوزه ی کهن، از محضر حضرات آیات: سیّد ابوالحسن اصفهانی، سیّد محمّد کاظم یزدی، شیخ الشّریعه اصفهانی، میرزا محمّد حسین نائینی و البته بیشتر از آقا ضیاء الدّین عراقی بهره ها برد. وی در حالی که به مبانی فقهی و اصولی استادان یاد شده دست یافته بود و خود از صاحب نظران بنام به شمار می رفت با درخواست پدر به کاشان بازگشت و برای همیشه در آنجا اقامت گزید.
آیت اﷲ یثربی سال ها در کاشان و قم به تدریس و سایر فعالیت های دینی پرداخت و در دو حوزه یاد شده شاگردان برجستهای تربیت کرد.
از شاگردان بنام وی امام خمینی، سیّد محمّد محقق داماد، شیخ حسینعلی منتظری، شهید مرتضی مطهری، میرزا خلیل کمره ای، سیّد شهاب الدّین نجفی مرعشی، میرزا هاشم آملی، سیّد کاظم و سیّد مهدی اخوان مرعشی، سیّد محمّد باقر ابطحی اصفهانی، دکتر مهدی حائری و سیّد مهدی یثربی بودهاند.
ص:22
از آثار مکتوب آیت اﷲ یثربی یادداشت هایی پیرامون موضوعات اجتهاد و تقلید، مباحث طهارت، حاشیه بر عروة الوثقی و رساله ی علمیه ی سفینةالنجاة موجود است.
سرانجام آیت اﷲ یثربی در پنجم ماه رجب سال 1379ش. برابر با دی ماه سال 1338ق. بر اثر عارضه قلبی، دعوت حق را لبیک گفت و پس از تشییع با شکوه اهالی کاشان در جوار بقعه ی حبیب موسی علیه السلام کاشان و مقبره ی خانوادگی به خاک سپرده شد. (1)
سیدعلی، معروف به آقا علی حائری، فرزند سیّد احمد در سال 1291ق. در کاشان به دنیا آمد. عمویش آیت اﷲ آقا سیّد محمّدرضا یثربی پشت مشهدی از علمای کاشان بود. سیّد علی، دروس و تحصیلات مقدماتی و سطح را در حوزه ی علمیه کاشان به اتمام رساند و سپس برای ادامه تحصیل به حوزه نجف رفت. وی در مدت اقامتش در نجف در درس آقا ضیاء الدّین عراقی و دیگران شرکت کرد و بعد از کسب مهارت های علمی لازم به کاشان بازگشت و سال ها در حوزه ی علمیه ی پشت مشهد، حبیب موسی علیه السلام و در مقبره ی خانوادگی آیت اﷲ یثربی به خاک سپرده شد. (2)
شیخ محمود تبریزی نجفی کاشانی، فرزند حاج ملّا حسین تبریزی و از نوادگان دختری ملّا احمد نراقی است که در سال 1300ق. در کاشان به دنیا آمد.
وی دروس مقدمات و سطوح حوزوی را در حوزه علمیه کاشان، نزد آقایان سیّد حسین رضوی، سیّد محمّد علوی بروجردی و ملّا حبیب اﷲ شریف کاشانی فرا گرفت و برای ادامه تحصیل به نجف رفت. وی آنجا در درس خارج آخوند خراسانی، شیخ محمّد حسین نائینی، ملّا فتح اﷲ شیخ الشّریعه اصفهانی، سیّد مصطفی کاشانی و آقا ضیاء الدّین عراقی شرکت کرد و با اخذ اجازه اجتهاد از آنان به کاشان بازگشت.
ص:23
حاج شیخ محمود در کاشان در مساجد کوچه تبریزی ها و آقا بزرگ، نماز جماعت اقامه می کرد و در خانه و مدارس علمیه کاشان، تمامی متون سطح را بار ها تدریس کرد. یادداشت های فراوانی که حاوی سروده ها و مطالب گوناگون است از وی به یادگار مانده است.
سیّد عزیزاﷲ امامت، سیّد محمّد ابطحی، حاج علی تشکری، سیّد مهدی یثربی و شیخ مرتضی عامری از جمله شاگردان اویند. وی اموالش را که از آن جمله عواید مزارع علاقه بند و نوّاب بود، وقف حوزه های علمیه ی نجف و قم کرد و آیت اﷲ سیّد مهدی یثربی را به عنوان وصی و متولّی موقوفات تعیین نمود.
سرانجام آیت اﷲ شیخ محمود نجفی در سال 1385ق. در کاشان رحلت کرد و پیکر پاکش در «زیارت پنجه شاه» کاشان به خاک سپرده شد. (1)
محمّد سلیمانی فرزند شهید آیت اﷲ، شیخ ابوالقاسم در سال1280ق. در کاشان به دنیا آمد. نیاکان وی از عالمان برجسته و معروف کاشان بودند که نسبشان به خواجه منصورای جبل عاملی می رسد. او با چند واسطه به عبداﷲ جندب از مصاحبان حضرت امام کاظم علیه السلام منسوب می شود. مادرش نیز از نوادگان ملّا احمد نراقی بود.
وی تحصیل علوم اسلامی را در حوزه علمیه کاشان، نزد شیخ عبدالغفور، ملّا حبیب اﷲ شریف و ملّا محمّد حسین نطنزی آغاز کرد. سپس برای ادامه ی تحصیل به اصفهان رفت و در درس جهانگیرخان قشقایی شرکت کرد و پس از اخذ اجازه ی اجتهاد به کاشان بازگشت. ایشان در مساجد بالا بازار (در بازار) و کوی سرسنگ به اقامه نماز جماعت، و تبلیغ و تدریس علوم اسلامی پرداخت. از آثار او عبارتند از: قواعد الفقه، رساله در ارث و مصلح جهان.
وی زبان عبری را می دانست و طبعی نیکو داشت و از همفکران و دوستان شهید نوّاب صفوی به شمار می رفت.
ص:24
آیت اﷲ شیخ محمّد سلیمانی در سال 1387ق. بدرود حیات گفت و در مسجد بالا بازار کاشان به خاک سپرده شد. (1)
عبداﷲ مدنی، فرزند شیخ اسداﷲ در سال 1298ش. در محله «پنجه شاه» کاشان متولد شد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در کاشان به پایان برد و پس از آن به تهران رفت و مشغول تجارت گردید.
وی مدتی بعد به قم رفت و در حوزه علمیه قم به تحصیل علوم دینی پرداخت و درس های مقدّمات و مقداری از سطح را نزد استادان مشهور حوزه خواند.
وی سپس به کاشان رفت و با دختر عمویش (آیت اﷲ حاج آقا رضا مدنی) ازدواج کرد و همراه کسب و کار به تبلیغ و ارشاد و امامت جماعت در مسجد گذر «پنجه شاه» مشغول گردید. او دروس سطح عالی را نزد پدر همسرش و آیت اﷲ میرسیّد علی یثربی خواند و به تدریس دروس سطح پرداخت. سیّد مهدی یثربی، سیّد محمّد ابطحی، سیّد محمّد حسینی و اسداﷲ روحانی از جمله شاگردان اویند.
حجت الاسلام شیخ عبداﷲ مدنی در سال 1330ش. برای بار دوم به تهران رفت و ضمن فعالیت های تبلیغی و ارشادی، در درس معقول و منقول آیت اﷲ میرزا احمد (آشتیانی 1359ق) شرکت کرده، تقریرات این درس را به نام «طرایف الحکم» در دو جلد به چاپ رساند.
وی در سال 1359ش. به کاشان بازگشت و بقیه ی عمرش را با سادگی و در گمنامی سپری کرد. حجت الاسلام مدنی در تیرماه سال 1366ش. دارفانی را وداع گفت و پیکرش در مقبره ی خانوادگی آقا ملّا عبدالرسول مدنی در محله «پنجه شاه» کاشان به خاک سپرده شد. (2)
ص:25
محمّد، فرزند میرزا ابوطالب در سال 1327ق. در یزد دیده به جهان گشود و خواندن ونوشتن را در مکتب خانه یاد گرفت.
وی در 13 سالگی فراگیری علوم اسلامی را در مدرسه ی علمیه ی عبدالرّحیم خان یزد آغاز کرد و دروس مقدماتی و مقداری از سطح حوزه را در یزد نزد آقایان سیّد علی کازرونی و شیخ غلامرضا فقیه خراسانی خواند. شهید صدوقی برای ادامه ی تحصیل به اصفهان رفت، ولی پس از یک سال به دلیل پیش آمدن مشکلاتی به یزد بازگشت.
وی در 1349ق. برای ادامه ی تحصیل به قم رفت و در درس حضرات آقایان سیّد صدرالدّین صدر، سیّدمحمّد تقی خوانساری، سیّد محمّد حجت کوه کمری و امام خمینی رحمة الله شرکت کرد و خود نیز بر مسند کرسی تدریس دروس سطح نشست.
شماری از شاگردان او عبارتند از: علّامه شیخ محمّد تقی جعفری، شهید مطهری، شهید صدوقی، شیخ یوسف صانعی و سیّد هاشم رسولی محلاتی.
شهید صدوقی از نزدیکترین یاران امام خمینی در مبارزه علیه رژیم پهلوی بود. (1)
وی در سال 1330ش. پس از وفات آیت اﷲ شیخ غلامرضا فقیه خراسانی با درخواست مردم به یزد بازگشت و مشغول فعالیت های دینی و سیاسی شد.
بازسازی و ساختن 18 مسجد و 19 مدرسه ی علمیه، تأسیس بنیاد صدوق و سازمان خیریه پزشکی سیّدالشهدا علیه السلام از خدمات او در یزد است. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از سوی امام خمینی رحمة الله امام جمعه یزد شد و سرانجام پس از اقامه نماز جمعه در ماه رمضان سال 1360ش. توسط منافقان ترور شد و به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از تشییع در «حظیره» یزد به خاک سپرده شد. (2)
ص:26
سیّد محمّدباقر، فرزند سیّد علی اصغر، معروف به سلطان العلماء که از عالمان بزرگ و نامدار بروجرد بود در سال 1332ق. در این شهر متولد شد.
وی خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را از پدرش آموخت و پس از آن برای فراگیری علوم اسلامی، وارد حوزه ی علمیه ی بروجرد گردید.
سیّد محمّدباقر پس از یادگیری دروس مقدماتی و سطح در حوزه ی علمیه ی بروجرد، در سال 1348ق. برای ادامه تحصیل به قم رفت و در حوزه ی علمیه ی قم در درس آقایان سیّد محمّد تقی خوانساری، سیّد صدرالدّین صدر، میرزا فیض، سیّد احمد خوانساری و میرزا محمّدعلی شاه آبادی شرکت کرد و فقه و اصول، حکمت و فلسفه را آموخت.
وی در سال 1355ق. برای زیارت مرقد امام رضا علیه السلام و دیدار اقوام، عازم مشهد شد و به مدت یک سال در حوزه ی علمیه ی مشهد در درس آیت اﷲ میرزا مهدی اصفهانی شرکت کرد. پس از آن برای ادامه تحصیل به نجف رفت و در آنجا در درس آقایان سیّد ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمّد حسین غروی اصفهانی و آقا ضیاء الدّین عراقی حاضر شد و از آنان اجازه ی اجتهاد گرفت.
وی سپس به زادگاهش برگشت و در حوزه ی علمیه ی بروجرد در درس آیت اﷲ بروجردی شرکت کرد و به تدریس پرداخت.
آیت اﷲ سلطانی در 1359ش. به قم رفت و در طول نیم قرن در حوزه ی علمیه ی قم به تدریس دروس فقه و اصول پرداخت.
شماری از شاگردان آیت اﷲ سلطانی عبارتنداز:
شیخ محمّد فاضل لنکرانی، شیخ لطف اﷲ صافی، شیخ ناصر مکارم شیرازی، سیّد موسی شبیری زنجانی، شیخ حسین نوری همدانی، شیخ جعفر سبحانی تبریزی، شیخ محمّد مؤمن قمی، شیخ حسین راستی کاشانی، سیّد مهدی یثربی، سیّد محسن خرازی، شیخ رضا استادی، شیخ یحیی انصاری، شهید بهشتی، شهید مفتح، شهید باهنر، امام موسی صدر، شیخ علی احمدی میانجی، شیخ یوسف صانعی، شیخ حسین شب زنده دار،
ص:27
شیخ محمّدتقی مروارید و سیّد مهدی روحانی.
آیت اﷲ سلطانی از مشاوران آیت اﷲ بروجردی و از یاوران و دوستان و وکلای امام خمینی رحمة الله در گرفتن وجوهات شرعی به شمار می رفت.
حجت الاسلام سیّد احمد خمینی داماد او بود. آثاری از آیت اﷲ سلطانی در موضوعات استصحاب، واجب مطلق و مشروط، خیارات و ادبیات فارسی به یادگار مانده است. شرح منظومه فقهی میرزا محمّد تنکابنی و الفوائدالفاطمیه فی الاصول نیز از آثار اوست.
سرانجام وی در تاریخ 31/3/1376ش. مصادف با پانزدهم صفر 1418ق. در جماران و در منزل دخترش بدرود حیات گفت و در مرقد امام خمینی به خاک سپرده شد. (1)
میرزا محمّد، فرزند میرزا علی اکبر مجاهد، در سال 1324ق. در تبریز متولد شد. وی دروس ابتدایی و مقدماتی حوزه را در زادگاهش فرا گرفت و در جوانی برای ادامه ی تحصیل به قم رفت. وی پس از یادگیری دروس سطوح عالی در حوزه ی علمیه قم، در دروس خارج شیخ عبدالکریم حائری، میرزا محمّد همدانی، سیّد محمّد حجت کوهکمری و سیّد حسین بروجردی شرکت کرد و از برخی اجازه اجتهاد گرفت و در حوزه علمیه قم به تدریس دروس سطوح عالی پرداخت. شماری از شاگردان او عبارتند از آیات و حجج الاسلام؛
ابراهیم امینی، سیّد ابوالقاسم کوکبی، احمد دانش آشتیانی، احمد پایانی، شیخ جعفر سبحانی، میرزا جواد تبریزی، شهید سیّد عبدالکریم هاشمی نژاد، شهید سیّد مصطفی خمینی، قدرت اﷲ وجدانی، میرزا محسن دوزدوزانی، محمّد فاضل لنکرانی، سیّد مهدی روحانی و سیّد یوسف مدنی.
میرزا محمّد مجاهدی، دانشمندی پارسا، پرتلاش، عالم پرور و نکته سنج بود. از آثار او عبارتند از: الهدایة الی رموز الکفایه، نقداللّئالی فی فروع العلم الاجمالی، قید الفوائد
ص:28
و کشکول، المعارف و العقاید و الاخلاق در 4 جلد، شرح سیوطی و تفسیر سوره حمد.
آیت اﷲ مجاهدی در بیمارستان بازرگانان تهران جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیکر پاکش پس از انتقال به قم و تشییع باشکوه و اقامه نماز توسط آیت اﷲ بروجردی، در مقبره ی آیت اﷲ شیخ عباسعلی شاهرودی قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد. (1)
عبدالجواد، فرزند ملّا محمّد، در سال 1323ق. در سده (خمینی شهر) اصفهان به دنیا آمد. وی آموختن علوم اسلامی را در حوزه علمیه اصفهان در مدرسه «ثقة الاسلام» آغاز کرد. ادبیات را نزد استاد جلال الدّین همایی خوانده دروس سطح را نزد علمایی مانند میرزا احمد مدرّس، شیخ علی یزدی، سیّد علی نجف آبادی، میر سیّد محمّد نجف آبادی، شیخ محمّدرضا جرقویهای و سیّد محمّد مهدی درچه ای گذراند. همچنین دروس معقول را نزد شیخ محمود مفید و شیخ محمّد خراسانی؛ تفسیر قرآن و شرح نهج البلاغه را نزد میرزا علی آقای شیرازی و نجوم و تقویم را نزد شیخ محمّدرضا دهنانی و ریاضیات را نزد آقا رحیم ارباب فرا گرفت.
عبدالجواد برای ادامه تحصیل به قم رفت و سال ها در مدارس علمیه رضویه، خان و فیضیه، سکونت گزید. وی در دروس خارج فقه و اصول حاج شیخ عبدالکریم حائری، سیّد محمّد حجت، سیّد محمّد تقی خوانساری، شیخ محمّد علی اراکی و حاج آقا حسین بروجردی شرکت کرد. او همزمان با تحصیل، به تدریس مطّول، مغنی، رسایل، مکاسب و کفایه پرداخت. شماری از شاگردان او عبارتند از: شیخ حسین مظاهری، شیخ اسماعیل ملایری، محمّد تقی ستوده، شهید حاج آقا مصطفی خمینی، امام موسی صدر و دکتر غلامحسین دینانی.
وی در زادگاهش درگذشت و پیکر او پس از تشییع باشکوه در جوار مصلّای «ورنوسفاداران» خمینی شهر به خاک سپرده شد. (2)
ص:29
گذشته از کسانی که نامشان برده شد، مرحوم ابطحی، استادان بزرگی چون آقا سیّد حسین بروجردی رحمة الله (1)
امام خمینی رحمة الله (2) و آیت اﷲ سیّد محمّدرضا گلپایگانی داشته است. (3)
آیت اﷲ سیّد محمّد ابطحی تدریس رسمی و عمومی نداشت، ولی در منزلش دروس سطوح متوسط و عالی را برای سیّد احمد خمینی، سیّد محمّد خاتمی، سیّد محمّدجواد علوی بروجردی، میر سیّد محمّد یثربی، سیّد محمّدرضا لواسانی، محمّدعلی صدوقی، سیّد حسین میر بهبهانی و شیخ محمّد حسن فاضل تدریس کرد. وی در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی در یکی از حجرات صحن بزرگ کتاب مکاسب محرمه را تدریس می کرد.
آیت اﷲ میر سیّد محمّد یثربی درباره ی تدریس آیت اﷲ ابطحی می گوید:
آقای ابطحی از تدریس عمومی گریزان بود، ولی دوست داشت برای افراد ویژه و مستعد درس بگوید. او که از نبوغ و استعداد سرشاری برخوردار بود، به تربیت شاگردان برجسته التزام داشت و برای تدریس، وقت و همت می گذاشت و در این راه به خوبی تلاش می کرد.
ایشان مطالب و موضوعات درس را پخته و با بیانی خوش تقریر می کرد. درسش خیلی قابل استفاده بود و با شاگردان رفاقت و همراهی می کرد.
از طرفی در مسائل علمی، نکته سنج،
دقیق و باریک بین بود و این ویژگی را که از امام خمینی و آیت اﷲ داماد آموخته بود، به گونهای همراه با باور های
اعتقادی به شاگردان انتقال می داد که حتی جوانانی مانند ما از محضرش استفاده می بردیم و تأثیرپذیر بودیم.
ص:30
سیّد محمّد در دوران تحصیل در حوزه علمیه ی قم، در ماه های محرم، صفر و رمضان به سفر تبلیغی می رفت. وی در شهر های «مأمونیه»، و زرند در استان مرکزی، رشت، کاشان و اطراف آن منبر می رفت و مردم را با معارف اسلامی آشنا می کرد.
بیشتر مخاطبان و مریدان وی در این شهر ها از مقلّدان و طرفداران امام خمینی رحمة الله بودند و او در این سفرها، اندیشه های انقلابی امام خمینی را ترویج می کرد.
آیت اﷲ سیّد محمّد ابطحی از آغاز نهضت امام خمینی علیه رژیم پهلوی به صف مبارزان پیوست و همواره پشتیبان، امین و مورد اعتماد و توجّه امام بود.
در سال هایی که امام خمینی در عراق تبعید بود، بخش عمدهای از وجوهاتی که مردم از داخل و خارج کشور برای امام ارسال می کردند، با نظارت و هماهنگی آیت اﷲ ابطحی به مصارف مورد نظر می رسید. پس از پیروزی انقلاب و بازگشت امام خمینی به قم، آیت اﷲ ابطحی مسئول دفتر امام خمینی رحمة الله گردید و از آن به بعد از سوی امام و مسئولان عالی کشور مأموریت ها و مسئولیت های دیگری به ایشان واگذار شد.
امام خمینی رحمة الله در دوران اعتصاب کارکنان شرکت نفت، سید محمدابطحی و آیت اﷲ شهاب الدین اشراقی را مسئول بررسی و حلّ مسائل و مشکلات کارکنان شرکت ملی نفت ساخت.
در سال 1359 به فرمان امام خمینی رحمة الله و به منظور رسیدگی بهتر به دادسرا ها و دادگاه های انقلاب سراسر کشور، وی به همراه عدهای از مدرسان و فضلای حوزه ی علمیه قم، مأمور تشکیل شورای عالی اعزام قضات و نظارت بر دادسرا ها و دادگاه های انقلاب شد.
آیت اﷲ ابطحی در سال 1360 در حکمی از سوی شورای عالی قضایی به سمت ریاست دادگاه عالی انقلاب اسلامی شعبه چهارم منصوب گردید.
ص:31
وی همراه چند تن از استادان و فضلای حوزه علمیه قم در سال 1362مأمور رسیدگی به پرونده های زندانیان دادگستری شد.
آیت اﷲ ابطحی در سال 1363ش. نیز از اعضای فعال دبیرخانه مرکزی ائمه جمعه کشور گردید.
در سال1367 امام خمینی مسئولیت اداره و تولیت مدرسه ی علمیه ی معصومیه قم را به آیت اﷲ ابطحی واگذار کرد.
از جمله مسئولیت های دیگر وی عبارت بودند از: عضو هیئت عفو زندانیان، عضو هیئت استفتای امام خمینی در قم، عضو مؤسس جامعة الزّهرا و عضو جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم.
شخصیت آیت اﷲ ابطحی در خانوادهای پارسا و دانشمند شکل گرفته بود. آن مرحوم هماره زندگی ساده و بیپیرایهای مانند ضعفای جامعه داشت. در ادامه برخی از ویژگی های اخلاقی ایشان را به نقل از دیگران ذکر می کنیم:
1. فرزند ارشدش میرسید علی ابطحی، درباره ی ویژگی های پدر می گوید:
پدرم مردی صادق، متشرع، مهربان و با تقوا بود. به واجبات و مستحبات شرعی بسیار مقید بود و اعضای خانواده را به آن ها تشویق می کرد.
برای صله ی
ارحام اهمیت قائل بود. گاه همه ی
فامیل، به ویژه بستگان پدری را که دورتر می زیستند به خانهاش دعوت می کرد.
به امور خانه توجه می نمود و موجبات دلگرمی و دوستی و گرم بودن این کانون را فراهم می کرد.
ایشان ما را در انتخاب شغل و گزینش همسر آزاد می گذاشت.
با تقوا و بیاعتنا به دنیا و مشکل گشای
مردم وبا تمام توان پیگیر حلّ مشکلات آنان بود.
ص:32
خوش اخلاق
و با جذبه بود. شهید سید مصطفی خمینی، مرحوم شیخ محمّدرضا توسلی محلّاتی، مرحوم شیخ صادق خلخالی و شیخ حسن صانعی از دوستان صمیمی او بودند.
2. آقای سیّد امیر ابطحی می گوید:
مرحوم پدر در حفظ شعائر دینی، به ویژه اقامه نماز در اول وقت، کوشا بود. در مسائل شرعی محتاط و به شدّت از اسراف پرهیز می کرد. خوش بیان و صریح اللهجه بود؛ اهل تظاهر و خودنمایی نبود و فقیران را دوست می داشت
و به آنان کمک می کرد.
با آنکه بینهایت به امام خمینی رحمة الله علاقه مند بود و بیش از چهل سال با وی مراوده نزدیک داشت، هیچ گاه کلمه ی توهین آمیزی نسبت به دیگر مراجع و علما از او شنیده نشد و اگر کسی در حضورش از آنان بدگویی می کرد برمی آشفت و او را از این کار برحذر می کرد.
پدرم مشکلات و مسائل جامعه را به صورت نامه یا توسط حاج احمد آقا با امام خمینی در میان می گذاشت و از ایشان می خواست تا پیگیری کند. پدرم به خاطر ارادتی که به اهل بیت علیهم السلام داشت تا زنده بود شب های پنج شنبه در خانهاش مجلس روضه برگزار می کرد.
3. آیت اﷲ میر سیّد محمّد یثربی می گوید:
من با آیت اﷲ
ابطحی دو نسبت دارم: یکی نسبت سببی که همشیره زاده پدرم بود، و نسبت دیگر و بالاتر، نسبت استادی من.
ایشان از نظر ملکات و فضایل اخلاقی، انسانی بزرگوار بود و استعداد و نبوغی سرشار داشت. حاضرالذّهن و حافظهاش قوی بود. کاه و طلا پیش او مساوی بود و به مادیات و مسایل دنیوی، مقام و مناصب و این گونه امور، مطلقاً گرایش نداشت.
با آنکه همه امکانات برایش مقدور بود، ولی مسیر سنّتی روحانیت را بر همه چیز ترجیح داد و بر همان راه استوار باقی ماند.
ص:33
وقتی ازدواج کرد، در خانهای محقر سکونت گزید و بعد با تلاش و زحمات بسیار با تمکن فی الجملهای که پیدا کرد در صفائیه خانهای خرید و در آن به سر برد.
خود و خانوادهاش به اقلّ، قانع و راضی بودند و زندگی را گذراندند. نوع دوستی و اشتیاق به خدمت در گمنامی و فارغ از تظاهر و خودنمایی، از ویژگی های ممتاز ایشان بود و به هیچ وجه حاضر نبود در معرض ریاست قرار بگیرد.
ثبات قدم در صیانت از شرع انور و خوش بیانی، هم از جهت وراثت و هم به جهت احاطه به مطالب، از خصوصیات ایشان بود.
4. آیت اﷲ سیّد محمّد جواد علوی بروجردی درباره ی ویژگی های مرحوم ابطحی می گوید:
آیت اﷲ
ابطحی از دوستان پدرم در درس آیت اﷲ
بروجردی و امام خمینی رحمة الله بود. وقتی خواستم سطوح عالی را بخوانم، برای انتخاب استاد با دوستان مشورت کردم و آنان از بین مدرسّان وقت، آقای ابطحی را به عنوان استادی فاضل معرفی کردند.
تدریس رسائل و کفایة الاصول جلد اول، را از جایی که به من لطف داشت به سختی قبول کرد و با یکی دو نفر دیگر از دوستان نزد ایشان خواندیم و بعد از آن، دو سه سالی کتاب وسائل الشّیعه را به طور عمقی و اجتهادی به عنوان درس خارج و فقه حدیثی با او آغاز کردیم.
ایشان با تسلّطی که بر فقه و اصول و رجال و ادبیات داشت، ما را با سبک و سیاق فقهای بزرگی همچون حاج آقا رضا همدانی و مکتب های فقهی و اصول نجف و قم و اصفهان آشنا کرد. شهرت فتوایی را قبول داشت و تکیهاش بر شهرت اصحاب هم بود و این درس، ذهن ما را بسیار قوّت بخشید.
استادمان خصوصیات آموزنده زیادی داشت که در کمتر کسی آن ها را دیده ام. او همچون میوهای رسیده، به اوج پختگی رسیده بود. ملّای به تمام
ص:34
معنی و طلبهای بود که تا به آخر طلبه ماند. مرعوب قدرت نبود و وظیفهاش را نسبت به دین و روحانیت انجام داد و از جمله کسانی است که به گردن حوزه و انقلاب حقّ دارد و حوزه هم به امثال ایشان نیازمند است.
شهامت در گفتار و در انتقاد زبانی سازنده داشت. دارای مناعت طبع و قناعت بود و اهل تمنّا و تقاضا نبود و امکان نداشت از کسی تقاضای بکند. اهل فکر و تدبّر و صاحب تمرکز فکری عمیق بود و نحوه ی فکر کردن را به ما یاد داد. اهل مطالعه و کار های علمی و فعالیت های اجتماعی بود.
با ذکر مأنوس بود و نسبت به اهل بیت علیهم السلام، به ویژه حضرت سیّدالشهداء علیه السلام، ارادت خاصی داشت و به آنچه بود و داشت، شاکر بود.
تقریرات درس خارج فقه و نگاشته هایی در مباحث فقهی خمس و نکاح از جمله آثار ایشان است. آثار چاپی آیت اﷲ ابطحی به صورت مقالات «حکومت اسلامی و زمامداران آن»، «موارد زکات در اسلام» و «مفسد فی الارض» در مجله ی نورعلم چاپ شده انتشار یافته است. (1)
آقا سیّد محمّد ابطحی در 25 سالگی با دختر خالهاش ازدواج کرد و از وی دارای 2پسر و 4دختر شد.
نام پسران او عبارت است از: سید امیر و سید علی می باشد که از سادات متدین و خدمت گزارند. دامادهای وی عبارتند از: سید مهران میرزرگر و سید محمد سیادتی و حجت الاسلام سید نورالدین صالحی که از فضلای حوزه است.
ص:35
آقا سیّد محمّد با توجه به استعدادی که دارد برایش آینده ی درخشانی در ملّایی و فضیلت ها پیش بینی می کنم. (1)
جناب مستطاب سیّد الاعلام و ثقة الاسلام آقای سیّد محمّد ابطحی کاشانی دامت افاضاته که مدت ها عمر شریف را در تحصیل علوم شرعیه صرف نمودهاند و بحمداﷲ تعالی به کمالات علمیه و عملیه نائل شدهاند و به سلاح و سداد موصوف می باشند. (2)
سال ها بود که برای تبلیغ و ارشاد در ایام محرم و ماه مبارک رمضان به کاشان می رفتم. این سفر ها موجب آشنایی و بعد ارادت و دوستی ما با آیت اﷲ ابطحی کاشانی شد. بعد ها ایشان در مناسبت های تبلیغی و غیر آن از من دعوت می کرد که به منطقهای سفر کنم که به یکدیگرنزدیک باشیم و به جهت اطمینان و رفاقتی که بین ما برقرار بود می پذیرفتم. این سفر ها بر ارادت و دوستی ما می افزود و علاقه ی ما به یکدیگر را بیشتر می کرد. من آیت اﷲ ابطحی را عالمی وابسته به حقّ و فانی در راه خدا می دانم.
وجود با برکتش در جامعه مدرسین، مؤثر بود. در بیت امام خمینی رحمة الله در قم مسئولیت کار های مهمی را بر عهده داشت. از آنجا که عالمی آگاه بود و اشراف کاملی به مسایل و مصلحت و حفظ نظام اسلامی داشت، امام و مسئولان عالی نظام، وی را مسئول پیگیری حلّ برخی مشکلات می کردند که به خوبی از عهده آن ها برمی آمد. (3)
ص:36
وی از نزدیکان و شاگردان حضرت امام و از دوستان نزدیک و هم بحث های خاص آیت اﷲ شهید حاج آقا مصطفی خمینی رحمة الله و از استادان مرحوم یادگار امام بود که عمر خویش را در مسیر اعتلای اسلام و در راه امام عظیم الشأن سپری نمود. حمایت های بیدریغ ایشان در روز های سختی و تبعید امام و بیت امام در کنار ابعاد مختلف علمی و توانمندی های فقهی و همچنین پایمردی های آن فقید در دفاع از جنبه های علمی و عملی امام از نقاط درخشان زندگی ایشان است. (1)
آیت اﷲ سیّد محمّد ابطحی کاشانی پس از سال ها بیماری در روز جمعه 25/7/1393 مطابق 22 ذیحجة الحرام 1435دعوت حق را لبیک گفت. پیکر پاکش پس از اقامه نماز توسط آیت اﷲ سیّدموسی شبیری زنجانی در صحن بزرگ حرم حضرت معصومه علیها السلام حجره ی 35 به خاک سپرده شد. استاد شهاب تشکری آرانی مادّه تاریخ وفات آیت اﷲ ابطحی را در ابیاتی چنین آورده است:
مفخری از سلسله ابطحی
نایب پیغمبر عالی جناب
کارشناس سخن اهل بیت
راه شناس ره علم الکتاب
رفته از این عالم و تاریخ را
خواست چو ازکلک محاسب شهاب
سمّی پیغمبر ما ابطحی
سال وفاتش به جمل شد حساب
«1435ق.»
مقام معظم رهبری، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس قوه ی قضاییه، رئیس شورای عالی جامعه ی مدرّسین، آیت اﷲ سید محمدعلی علوی گرگانی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، فرزند یادگار امام سیّد حسن خمینی، آیت اﷲ عبدالنبی نمازی (امام جمعه
ص:37
کاشان) و آیت اﷲ دری نجف آبادی (امام جمعه اراک) پس از درگذشت آیت اﷲ سیّد محمّد ابطحی پیام های تسلیت صادر نمودند و از وی به نیکی یاد کردند.
ص:38
ص:39
پدر: محمد
ولادت: 1334 ش.
وفات: 1390 ش.
مدفن: قم، باغ بهشت.
تألیف:
غلامرضا گلی زواره
شهرستان ورامین در جنوب شرقی استان تهران قرار دارد و شامل بخش مرکزی و بخش های قرچک، پیشوا و جوادآباد با مرکزیت اداری شهر ورامین است. این منطقه از شمال و شمال شرقی به شهرستان پاکدشت، از شرق به گرمسار، از جنوب به استان قم و از غرب به شهرستان ری محدود است.
نواحی مرکزی و جنوبی این شهرستان شامل دشت نسبتاً پهناوری است که از آبرفت رودخانه جاجرود پدید آمده و بخش شمالی آن نیز دارای ارتفاعاتی است. اقلیم این منطقه، معتدل مایل به گرم است، اما از نظر بارندگی جزء نواحی خشک به شمار می رود.
مرکز این شهرستان، یعنی ورامین با ارتفاع 915 متر از سطح دریای آزاد در دشتی در 48 کیلومتری جنوب شرقی تهران، کنار خط آهن تهران – گرمسار قرار دارد. سکنه این
ص:40
شهر متجاوز از دویست هزار نفر است. ورامین تا قبل از یورش مغول ها از توابع ری بود. با ویران شدن ری به علت هجوم این قوم وحشی، ورامین روی به آبادانی نهاد و گروهی از اهالی ری به این دیار کوچ کردند.
مسجد جامع چهار ایوانی که از بنا های قرن هشتم هجری است، بقعه شاهزاده حسین، بقعه امامزاده جعفر، بارگاه امامزاده یحیی و برج علاءالدین در زمره آثار تاریخی، مذهبی و زیارتی ورامین به شمار می آیند. (1)
ورامین از گذشته های دور، مهد علما، فقها، شخصیت های ادبی و فرهنگی بوده است که در عرصه های آموزشی، فرهنگی و ترویج معارف تشیع، تلاش های ارزشمندی را از خود بروز داده اند، اهالی این منطقه که ارادت به خاندان طهارت را با معرفت و بصیرت توأم ساخته اند در هنگام شکل گیری نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی از خود، فداکاری و حماسه آفرینی نشان دادند. آنان در صبح روز شانزدهم خرداد سال 1342ش. در حالی که به صورت دسته های سوگواری مشغول عزاداری برای خامس آل عبا بودند، وارد صحن امام زاده جعفر علیه السلام گردیدند و هنگامی که در همین مکان، خبر دستگیری امام خمینی را توسط عوامل رژیم استبدادی پهلوی شنیدند، لحن مرثیه های خود را تغییر دادند و از مظلومیت امام خمینی و حادثه خونین فیضیه سخن گفتند و شعار دادند:
خمینی خمینی خدا نگهدار تو
بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو
در این حال، جمعیت عزادار تصمیم گرفتند به تهران بروند و نسبت به دستگیری امام خمینی اعتراض و راهپیمایی کنند. از این رو آنان به حرکت خود ادامه دادند و در طول مسیر نیز عد ه ای به ایشان پیوستند تا آنکه در کنار پل روستای باقرآباد، مأموران ژاندارمری به سوی آنان تیراندازی کردند. در این حادثه ی دردناک که جریانی تاریخی و حماسی ایجاد کرد عد ه ای شهید، افرادی مجروح، تعدادی مورد ضرب و شتم و برخی هم دستگیر شدند. (2)
ص:41
در گزارش های کارگزاران رژیم پهلوی آمده است که مردم ورامین و پیشوا کفن پوش و با چوب و چماق به صورت دسته جمعی عازم تهران گردیده، پیاده در حال حرکتند تا به معترضین این شهر بپیوندند. ساواک تهران نیز موضوع را چنین به ژاندارمری گزارش داده است: «اطلاعاتی حاکی از آن است که عد ه ای کفن پوش از ورامین به طرف تهران حرکت کرده اند».
بعد از این کشتار خونین، بنا به اسناد ساواک، عد ه ای از اهالی این شهر دست به تظاهرات زدند. (1)
این فاضل زاهد که پدربزرگ مرحوم علی ابوالحسنی است به سال 1254ش. در روستای باغ خواص ورامین متولد گردید. وی بعد از تحصیلات حوزوی دوباره به زادگاهش بازگشت و به ارشاد مردم پرداخت و تولیت آستانه امام زاده زین العابدین را که در این قریه بود عهده دار گردید. او که ضمن تحصیل و تبلیغ به تزکیه درون و تهذیب نفس پرداخته بود در پارسایی، پرهیزگاری و وارستگی مقاماتی معنوی را به دست آورد. وی از طریق کشاورزی و کار در مزرعه و دست رنج خود ارتزاق می کرد و به موازات زراعت و دامداری به ارشاد مردم می پرداخت؛ به مسایل و مشکلات آنان رسیدگی می کرد؛ از درد ها و ناگواری های آنان می کاست. از این گذشته او با گرفتاری های مردم همدردی می کرد و همچون آنان زندگی ساده و قانعی داشت.
وی بخش های عمد های از قرآن را به حافظه سپرده بود و در سخنرانی ها، مواعظ و گفت وگو های ارشادی، از آیات قرآن و روایت معصومین علیهم السلام استفاده می نمود. اهالی محل نیز از مقامات معنوی و حالات عرفانی وی خاطرات و داستان های زیادی نقل کرده اند. این روحانی خودساخته سرانجام بعد از عمری تلاش های صادقانه و موعظه و تبلیغ به سال 1349ش. در 95 سالگی روح پاکش به سرای باقی شتافت. هنگام تشییع جنازه ی او،
ص:42
نه تنها اهالی «باغ خواص»، بلکه مردمان ساکن روستا های مجاور، کسب و کار خود را تعطیل کردند و برای تشییع پیکرش ازدحام شگفتی به وجود آوردند. (1)
محمد، فرزند شیخ یداﷲ مذکور در مهر سال 1298 در روستای باغ خواص ورامین دیده به جهان گشود. او مقدمات و مقداری از سطوح حوزه را در حوزه علمیه ورامین نزد آیت اﷲ حاج میرزا ابوالحسن طاهری قمی فراگرفت. این مدرس عالی مقام بعد از آموختن سطوح در قم به عتبات عراق رفته بود و در حوزه نجف اشرف از محضر علمایی چون میرزا حسین خلیلی در خارج فقه و اصول، بهره برده بود.
شیخ محمد بعد از تحصیل در حوزه علمیه ورامین، عازم شهر ری گردید و در محضر آیت اﷲ مجاهد شیخ محمدتقی بافقی که به حالت تبعید در این دیار زندگی می کرد و در آنجا حوزه درسی برقرار کرده بود، نهایت فیض را برد و تحت تأثیر تعالیم این عالم مبارز در عرصه های سیاسی و اجتماعی فعال گردید.
شیخ محمد، عالمی اهل عمل بود و در امر به معروف و نهی از منکر اهتمام فوق العاد ه ای داشت. وی در زمان حکومت پهلوی دوم به دلیل مبارزه با منکرات، بار ها با کارگزاران این رژیم درگیر و حتی بعضاً گزارش این فعالیت ها به جراید هم کشیده شده بود. در یکی از این موارد، وی همراه با روحانیان منطقه در سال های بعد از شهریور سال 1320ش. با فرماندار ورامین بر سر بسته شدن یک باب مشروب فروشی در ورامین درگیر گردید تا جایی که منجر به تبعید شیخ محمد از ورامین گردید.
او همچنین قبل از آن، اعتصاب کشاورزان و دامداران روستای فیلستان را که از توابع ورامین بود علیه ارباب ده، ابراهیم حکیمی، نخست وزیر مشهور، سامان داد.
از این گذشته، او با فدائیان اسلام و شهید مجتبی نواب صفوی ارتباطی تنگاتنک داشت،
ص:43
ولی اعتقادش بر این بود که برنامه های مسلحانه و ترور کارگزاران رژیم استبدادی به طور ریشه ای مشکلات و مفاسد اجتماعی را حل نمی کند. وی در مذاکرات خود با شهید نواب صفوی این نکته را مطرح کرده بود که بهتر است تلاش های مبارزانی با اصلاحات فکری و فرهنگی به ویژه از طریق اصلاح و سازماندهی هیئت های مذهبی آغاز گردد. این برنامه، بعد ها باعث شکل گیری هیئت های مؤتلفه اسلامی گردید؛ تشکلی گسترده، مردمی و دینی که در نهضت امام خمینی حضوری فعال داشت و عناصرش فعالانه وارد میدان مبارزه گردیدند. این تشکل از ائتلاف سه هیئت شامل گروه مسجد شیخ علی، گروه مسجد امین الدوله و گروه اصفهانی ها به وجود آمد. شیخ محمد حتی در نهضت ملی شدن نفت با آیت اﷲ سید ابوالقاسم کاشانی همکاری داشت، ولی بعد ها که بین رهبران این جنبش اختلافاتی روی داد، از حرکت مزبور فاصله گرفت.
شیخ محمد ابوالحسنی از شهریور سال 1330 با سفارش مرحوم آیت اﷲ کاشانی به سمت مربی قرآن و مباحث شرعی در دبستان کانون کار و آموزش، وابسته به سازمان خدمات اجتماعی منصوب گردید و بعد ها زبان و ادبیات فارسی را نیز تدریس می کرد. او در این دبستان که بعد ها به آموزشگاه حرف های تغییر نام داد، استقلال فکری خود را حفظ کرد و با وجود اینکه وابستگی این مدرسان در این برنامه ها اجباری بود، او با جمعیت اتحادیه مسلمین همکاری مؤثری داشت. این اتحادیه که در سال 1324ش. توسط حاج مهدی سراج انصاری تأسیس گردیده بود، در صحنه بین الملل فعالیت های مطبوعاتی، مذهبی و سیاسی داشت و در سال 1334ش. نشریه ماهانه «اتحاد مسملین» را به طبع می رسانید.
شیخ محمد، شادمان بود که از طریق اتحادیه مزبور می تواند در راه ترویج آیین اسلام، فرهنگ قرآن و مذهب جعفری و صیانت از ارزش های الهی و عزت مسلمین فعالیت کند و با هرگونه بی دینی، خرافات و بدعت، با عمل، بیان، قلم و قدم و امکاناتی که در اختیار دارد، به مبارزه برخیزد و برای حفظ شئونات دینی در سطح جامعه تلاش کند. این روحانی با همت از طریق استادش طاهری قمی با امام خمینی رحمة الله آشنا گردید و به اهداف نهضت آن
ص:44
فقیه فرزانه علاقه مند گشت و با آن هم سو گردید و تا آخر عمر هم بدین پیمان استوار ماند. شیخ محمد در منطقه غرب تهران در سنگر مسجد و محراب به فعالیت های ارشادی، وعظ و خطابه و هدایت مشتاقان معارف قرآن و عترت مشغول بود تا آنکه در دهم اسفند سال 1370ش. در تهران درگذشت. (1)
در سال 1334ش. که دو سال از کودتای ننگین 28 مرداد 1332ش. با حمایت آمریکا و انگلستان می گذشت، فضای اختناق شدیدی بر ایران حاکم گردیده بود. علما، روحانیان و مردمان متدین از این وضع تیره و تار که تبهکاران برای ادامه جنایات و مفاسد خود به وجود آورده بودند، بسیار رنج می بردند.
دولت زاهدی که در کودتا نقش داشت، بعد از روی کار آمدن، نهضت ملی را سرکوب کرد. این دولت در اوایل سال 1334 سقوط کرد و حسین علاء روی کار آمد که از رجال دربار شاهنشاهی وابسته به انگلستان بود. در مهر همین سال، ایران وارد پیمان بغداد گردید. این پیمان بین ترکیه و عراق برای تضمین امنیت خاورمیانه با تأمین منافع آمریکا و انگلیس منعقد گردیده بود.
علاء نخست وزیر وقت که برای شرکت در اجلاس نخست وزیران عضو پیمان بغداد عازم بغداد گردیده بود، توسط شخصی به نام ذوالقدر ترور شد که به نتیجه نرسید. متعاقب آن، جمعی از اعضا و جمیعت فدائیان بازداشت و محاکمه شدند و سرانجام به شهادت رسیدند. بلافاصله ستون محکم ضد استعماری که در برخی جنبش های اسلامی طلایه دار بود دستگیر و ممنوع الملاقات شد و روانه زندان انفرادی گردید. (2)
این رویداد ها برای شیخ محمد بسیار ناراحت کننده و توأم با نگرانی بود. او در این وضع
ص:45
آشفته به ذکر، دعا و مناجات با خدای خویش روی می آورد. در شب 22 آذر 1334ش. این روحانی متعهد که با سوزانیدن شمع وجود خویش، راه را برای پویندگان طریق فضیلت و دیانت روشن می کرد، همچون دیگر شب ها با اخلاص و صفای درون بر سجاده نماز و دعا نشست و دست نیاز به سوی درگاه خالق بی نیاز گشود. او با دیدگانی اشک بار و گاه با سوز و گداز از این اوضاع آشفته، زبان به شکوه گشود و برای مردم طلب خیر و برکت کرد. او با عجز و ناله می گفت: خدایا این همه فساد و انحراف تا کی رواج دارد و تا کی ستم پیشگان برای مؤمنان و پارسایان موانع ایجاد می کنند.
شیخ محمد در ادامه، لحن التجائات خود را تغییر داد و از خداوند متعال چنین خواست: الهی تولد فرزندی را که در انتظارش هستیم برایمان مبارک گردان؛ او را حامی دین و مذهب اهل بیت علیهم السلام قرار ده؛ بدنش را سالم و عملش را صالح گردان.
با طلوع فجر، شیخ محمد نماز صبح را با توجهی ویژه اقامه کرد و آن گاه با تلاوت آیاتی از قرآن مجید، با صوتی جذاب، فضای خانه را به عطر معنویت کلام وحی معطر ساخت. چند ساعتی از نمایان گردیدن خورشید در 29 ربیع الثانی سال 1374ق. (22آذر 1334ش) می گذشت که پسری با تولد خویش بر صفای خانه شیخ محمد افزود و مقداری از نگرانی های او را کم کرد و شادمانی را برای والدین خود به ارمغان آورد. این طفل را علی نامیدند؛ (1) به امید آنکه از حریم ولایت مولا امیرمؤمنان علیه السلام صیانت کند.
علی هفت ساله بود که در دبستانی واقع در محل زندگی شان، یعنی غرب تهران، مشغول تحصیل گردید و موفق گشت در سال 1347ش. این مقطع آموزشی را با موفقیت به پایان برساند. سپس در آموزشگاه حرف های رضا پهلوی واقع در خیابان ری که اکنون به نام امام صادق علیه السلام معروف است ثبت نام کرد و در رشته ماشین افزار به فراگیری دانش ها و فنون متداول پرداخت و دوره چهار ساله آن را در سال 1315ش. به پایان برد. سپس در
ص:46
اداره مخابرات استخدام گردید و به طور هم زمان به صورت شبانه در هنرستان شماره 3 تهران در همان رشته فنی ادامه تحصیل داد.
او که تحت تأثیر افکار و اندیشه های پدرش نمی توانست از فضای اجتماعی کشور بی تفاوت بگذرد، حین تحصیل و ارتباط با هنرجویان و در حاشیه فعالیت های آموزشی و محیط کار مخابرات، حقایقی را از اوضاع سیاسی کشور بیان می کرد و در این ارتباط با دوستان و هم شاگردی ها و همکاران اداری به بحث و بررسی پیرامون مسایل روز می پرداخت. این برنامه برای او دردسر هایی را به دنبال داشت و با هشدار های مسئولان اداره مخابرات و هنرستان مذکور مواجه گردید و سرانجام به اتهام بحث های سیاسی در حین انجام کار و نیز در مدرسه، مجبور به استعفا گشت.
اشتغال بعدی وی، پرداختن به کار فنی آزاد از جمله جوشکاری در و پنجره ساختمان، تولید انبوه جالباسی، میز و صندلی ویژه کودکان بود. این فعالیت ها با تحصیل شبانه در هنرستان شماره 3 تهران همراه بوده تا اینکه سرانجام وی در خردادماه 1354ش. موفق به دریافت مدرک دیپلم فنی شد. او در کنکور سراسری دانشگاه ها که در تیر ماه همان سال برگزار گردید، شرکت کرد و با کسب رتبه عالی در رشته مهندسی صنایع دانشکده علم و صنعت تهران ثبت نام کرد، اما صرفاً به مدت سه ماه، مشغول تحصیل در این رشته بود، چرا که با ارشاد و تأکید حجت الاسلام و المسلمین موسوی همدانی امام جماعت مسجد ابراهیم خلیل شهر ری و تشویق پدرش از دانشگاه انصراف داد و برای فراگیری علوم و معارف اسلامی راهی قم گردید تا در حوزه این شهر به تحصیل بپردازد. (1)
علی ابوالحسنی در زمستان سال 1354ش. در مدرسه حقانی که در آن ایام تحت نظارت علمی و مدیریت شهید آیت اﷲ قدوسی (1306-1360ش) قرار داشت به تحصیل
ص:47
مشغول گردید. این مدرسه که کانون آموزش های دینی بود در راستای اجرای دیدگاه ها و طرح های اصلاحی آن شهید در حوزه علمیه قم و توجه و قاطعیت ایشان به برنامه ریزی، نظم و انضباط در فضای حوزه، شکل گرفته بود. از طرفی فعالیت های آموزشی این مدرسه با هم فکری و همراهی شهید مظلوم آیت اﷲ دکتر بهشتی و عده ی دیگری از دوستان آن شهید، انجام می گردید.
علی ابوالحسنی در مدرسه حقانی علاوه بر فراگیری دروس دینی و آموختن معارف حوزوی، دروسی چون ریاضی، علوم زیستی، زبان خارجی، اقتصاد، جامعه شناسی و روان شناسی را نیز مطالعه می کرد. مرحوم ابوالحسنی بار ها شاهد بود که عوامل امنیتی نظام طاغوت به بهانه های مختلف به مدرسه محل تحصیل او هجوم می آوردند و گاه و بی گاه مدرسان و مربیان آن توسط ساواکی ها بازرسی و تفتیش می شدند. مرحوم ابوالحسنی متوجه گردید این مدرسه که در سال 1342 تأسیس گردیده بود، صرفاً برنامه های فرهنگی، علمی و تربیتی را پیگیری نمی کند و چنان که بعد ها برای او روشن شد، روش درسی و برنامه های آن یک حرکت عمیق و حساب شده سیاسی اجتماعی به شمار می آمد که گسترش آن می توانست پشتوانه مهمی برای نیرو های مورد نیاز نهضت اسلامی باشد.
علی ابوالحسنی در مدت کوتاهی که در این مدرسه به درس خواندن مشغول بود به تلاش های مداوم، قاطعیت و پشتکار شگفت آیت اﷲ قدوسی و همکاران وی پی برد و مشاهده کرد وی هنگام شروع سال تحصیلی با تمام داوطلبان به مدت طولانی مصاحبه انجام می داد که گاه ساعت ها طول می کشید تا مطمئن گردد فرد مورد نظر در آینده، انسانی نمونه و باارزش و تأثیرگذار برای جامعه اسلامی خواهد گردید. محتوای کتاب ها و منابع درسی این مدرسه، ضمن اینکه غنی و در سطح عالی و باارزشی تدوین گردیده بود، تمام مطالب مورد احتیاج شاگرد را دربرداشت و از حیث متن و روش و سبک طرح مباحث نیز بسیار سهل و روان و مطابق با اهداف آموزش نوین تدوین گردیده بود و ابتکارات تازه ای در این منابع دیده می شد. (1)
ص:48
مرحوم ابوالحسنی بعد از مدتی تحصیل در مدرسه حقانی تصمیم گرفت به طور آزاد در حوزه قم، فراگیری علوم و معارف اسلامی را دنبال کند. او موفق گردید از استادان ذیل بهره ببرد و کمالات ادبی، منقول و معقول و کلام و عقاید را از ایشان بیاموزد.
وی که نخست به شیخ محمد غزنوی موسوم بود، در سال 1304ش. عازم عتبات عالیات عراق گردید و تا سال 1318ش. در نجف اشرف نزد مدرسان وقت به تحصیل فقه و اصول تا نائل گشتن به درجه اجتهاد مشغول بود. آنگاه به افغانستان رفت و در آن سرزمین مشغول تدریس و تربیت شاگردان بود. سپس در سال 1354ش. به قم آمد و در حوزه این شهر به افاضه در حوزه زبان و ادبیات عربی مبادرت ورزید و در این عرصه توانایی های شگفتی از خود بروز داد. شیخ علی ابوالحسنی معانی و بیان، سیوطی، مغنی و صرف و نحو و منطق را نزد وی آموخت و در تکمیل مقدمات حوزه از محضر مرحوم موسوی گرگانی نیز فیض برد. (1)
وی متولد سال 1304ش. و از فضلا و مدرسان برجسته سطوح در حوزه علمیه قم بود که بعد از تحصیل مقدماتی و مقداری از سطوح در قریه خواجه و تبریز به قم آمده بود. شیخ مصطفی در سطوح عالی فقه و درس خارج فقه و اصول، محضر آیات محترم بروجردی، مرعشی نجفی، حجت کوه کمر ه ای و شریعتمداری را درک کرد و خود به تألیف و تدریس روی آورد. وی از چهره های درخشان و مدرسان نامدار کتاب رسایل شیخ انصاری بود. مرحوم ابوالحسنی در علم اصول فقه نزد او شاگردی کرد. (2)
ص:49
وی بعد از فراگیری مقدمات حوزه، نزد حاج میرزا هدایت اﷲ وحید گلپایگانی به حوزه علمیه اراک رفت و از محضر استادان آن دیار بهره برد. سپس در سال 1324ش. برای ادامه تحصیل به قم هجرت کرد و پس از تکمیل سطح حوزه در سال 1328ش. به درس خارج فقه و اصول آیات عظام سید محمدتقی خوانساری، سید محمد حجت کوه کمر ه ای، سید محمد محقق داماد، شیخ محمدعلی اراکی، امام خمینی، سید محمدرضا گلپایگانی و سید رضا بهاءالدینی راه یافت. این استاد فقید نزد این بزرگان، مبانی فقهی و اصولی خود را استوار ساخت و از غالب این بزرگان اجازه اجتهاد دریافت کرد. هم زمان در حکمت و تفسیر قرآ ن نیز از خرمن معرفت و فضیلت علامه طباطبایی خوشه های طلایی چید.
مرحوم شمس گلپایگانی به مدت دو سال هم در حوزه نجف به درس آیت اﷲ سید ابوالقاسم خویی راه پیدا کرد. هنگامی که ایشان به تدریس رسایل و کفایة الاصول مشغول بود مرحوم ابوالحسنی از کمالات او فیض برد و از دانش وی در تفسیر، تاریخ و ادبیات نیز استفاده کرد و شیفته صراحت لهجه، وارستگی، پرهیزگاری، ساده زیستی، تواضع و آزاداندیشی او گشت. استاد شمس گلپایگانی در سال 1374 بر اثر سانحه تصادف درگذشت و شاگردش شیخ علی ابوالحسنی از این ضایعه به شدت متأثر گردید. (1)
وی بعد از آموختن مقدمات و مقداری از سطوح حوزه در مدرسه حاج محمد ابراهیم اراک، در 26 سالگی به قم مهاجرت کرد و به مدت 14 سال از درس آیت اﷲ بروجردی استفاده کرد و مورد توجه ایشان قرار گرفت؛ به گونه ای که در زمره گروه تدوین جامع احادیث شیعه درآمد. ایشان هم زمان از درس آیت اﷲ سید احمد خوانساری در حکمت و کلام اسلامی نیز استفاده نمود.
او در خارج فقه و اصول، محضر آیات عظام محقق داماد، شیخ محمدعلی اراکی،
ص:50
گلپایگانی و شیخ مرتضی حائری را نیز درک کرده است. خود وی نیز به مدت نیم قرن، مشغول تدریس سطوح عالیه بود و در این ایام موفق گردید شاگردان شایسته و فاضلی را تربیت کند که یکی از آنان مرحوم علی ابوالحسنی بود. شیخ علی ابوالحسنی از درس معالم الاصول، قوانین الاصول، شرح لمعه، مکاسب، کفایة الاصول و شرح تجرید الاعتقاد و شرح باب حادی عشر وی، فیض بسیار برد و بر غنای علمی خود در این رشته ها افزود. (1)
ایشان متولد 1321ش. در قم و فرزند آیت اﷲ حاج سید محمد داماد بود. وی پس از گذرانیدن تحصیلات ابتدایی به فراگیری علوم اسلامی پرداخت. جناب محقق داماد تحصیلات علوم منقول را نزد والد خود و آیات معزز، شیخ مرتضی حائری یزدی، سیدمحمدرضا گلپایگانی، سیدحسین بروجردی، سیدیحیی مدرسی، سیدابوالقاسم خویی، شیخ حسین حلی و میرزا هاشم آملی به پایان برد و خود به تدریس سطوح حوزه اقدام کرد.
مرحوم ابوالحسنی در اصول فقه نزد این مدرس عالی مقام شاگردی کرد و در واقع روش درست استنباط را از منابع فقهی در محضر وی آموخت.
ناگفته نماند آیت اﷲ سید علی محقق هم اکنون در حوزه قم به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارد. هم چنین ایشان دفتر تحقیقات و مطالعات دادگستری را با عضویت جمعی از فضلای حوزه، قضات و حقوق دانان باسابقه تشکیل داد. به موازات این تلاش های علمی، خدمات اجتماعی باارزشی از جمله: احداث مسجد و مدرسه المهدی، بیمارستان دویست تخت خوابی ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، انجمن تکفل و سرپرستی ایتام، تأسیس صندوق قرض الحسنه و تهیه خانه های ارزان قیمت برای نیازمندان در کارنامه این فقیه فرزانه درخشندگی دارد. (2)
ص:51
وی مقدمات و مقداری از سطح حوزه را در حوزه علمیه کاشان آموخت و سپس راهی حوزه علمیه قم گردید. در این حوزه نیز ضمن فراگیری سطوح حوزه، به تحصیل حکمت، کلام و تفسیر مشغول گردید. پس از آن عازم عتبات عراق گردید و در حوزه کهن سال نجف اشرف به درس خارج فقه و اصول آیات ارجمند سید ابوالقاسم خویی، میرزا باقر زنجانی، محسن حکیم، سید محمود شاهرودی، حاج سید عبدالهادی شیرازی، میرزا حسن یزدی، شیخ حسین حلی، سید حسین حمامی و میرزا حسن بجنوردی راه یافت و از فضل و فضیلت این بزرگان فیض فراوان برد.
وی در نجف در حدیث، درایه، حکمت و کلام اسلامی محضر آیت اﷲ حاج سید عبدالاعلی سبزواری و حاج شیخ صدرا بادکوبه ای را درک کرد و تفسیر را از حوزه پربار شیخ محمدعلی سرابی و آیت اﷲ خویی آموخت. از طرفی از جلسات خصوصی عرفانی و اخلاقی سید جمال الدین گلپایگانی نیز استفاده کرد. با حضور امام در نجف، وی به درس آن فقیه مبارز و رهبر والا مقام انقلاب اسلامی شتافت.
آیت اﷲ راستی در نجف، کاشان و قم، حوزه درسی داشته است.
مرحوم ابوالحسنی در سطح عالی و فراگیری رسایل، مکاسب و کفایة الاصول نزد این مدرس مبارز شاگردی کرد و تحت تأثیر روحیه مبارزاتی، همت عالی و تلاش های ارزنده فرهنگی و اجتماعی آیت اﷲ راستی قرار گرفت. آیت اﷲ راستی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در مناصب گوناگونی چون عضویت در دفتر استفتائات امام خمینی، عضویت در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، نمایندگی مجلس خبرگان رهبری و مسئولیت های دیگر مشغول خدمات علمی و فرهنگی بوده است.
به نظر می رسد مرحوم ابوالحسنی از بحث های خارج فقه و اصول و نیز دروس کلامی و تفسیری و اخلاقی آیت اﷲ راستی نیز بهره برده باشد. (1)
ص:52
ایشان متولد 1304ش. در بروجرد است. آیت اﷲ خزعلی بعد از فراگیری مقدمات و مقداری از تحصیل رسمی (مقطع ابتدایی و دبیرستان) در زادگاه خود و مشهد مقدس، در مدرسه علمیه نواب مشهد، مشغول فراگیری دروس حوزه گردید. در سال 1324ش. به قم رفت و در حوزه این شهر از درس خارج فقه و اصول آیت اﷲ بروجردی استفاده کرد.
وی هم زمان با فعالیت های علمی و آموزشی در عرصه های سیاسی فعال بود و با فدائیان اسلام ارتباط برقرار کرد. همچنین در نهضت امام خمینی رحمة الله تلاش های مبارزاتی تأثیرگذاری داشت و به همین دلیل بار ها گرفتار تبعید و زندان گردید. عضویت در شورای نگهبان و نمایندگی مجلس خبرگان رهبری در سه دوره از جمله فعالیت های وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است.
آیت اﷲ خزعلی که حافظ قرآن و نهج البلاغه است در حوزه قم، مباحث تفسیری را تدریس می کرد و با بیانی نافذ و گیرا آیات الهی را بیان می کرد. ایشان در این ارتباط، نکات ناب و موضوعاتی بکر را مطرح می نمود که برای شاگردان وی جاذبه خاصی داشت.
حجت الاسلام شیخ علی ابوالحسنی این توفیق را به دست آورد تا در محضر این عالم مبارز با مبانی تفسیر قرآن و نیز علوم قرآنی و شیوه های تفسیر آیات قرآن آشنا شود و با آگاهی های ارزند ه ای که در این درس به دست آورد و چندین اثر با موضوعی کلامی متکی بر آیات و روایات به رشته نگارش درآورد. (1)
این استاد اخلاق، مفسر قرآن و صاحب نظر در حوزه علمیه قم در شکل گیری نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی به خصوص در منطقه جهرم نقش ارزند ه ای ایفا کرد. (2)
ص:53
زندگی نامه این استاد در همین دفتر از ستارگان حرم «دفتر سی ام» آمده است.
ایشان متولد 1314ش. در شهر دوزدوزان از توابع شهرستان سراب، بخش مهربان استان آذربایجان شرقی است. وی مقدمات و سطوح را در حوزه علمیه تبریز آموخت و در سال 1332ش. به قم هجرت کرد و سطوح حوزه، به خصوص مقطع عالی آن را در محضر میرزا محمد مجاهدی تبریزی تکمیل کرد و آن گاه از درس خارج فقه و اصول آیات عظام بروجردی، گلپایگانی و شریعتمداری مستفیض گردید. هم چنین در حکمت و تفسیر از محضر علامه طباطبایی نیز بهره مند گردید.
آیت اﷲ دوزدوزانی بعد از رسیدن به مقام اجتهاد و استوار گردانیدن مبانی علمی فقهی خود، حوزه درسی خویش را در قم گسترانید و به تدریس خارج فقه و اصول و تفسیر پرداخت.
حجت الاسلام ابوالحسنی در مباحث تفسیری از محضر این فقیه باهمت فیض برد و تحت تأثیر این استاد در مسیر مبارزه فکری و ریشه ای با فرقه های ضاله قرار گرفت؛ چرا که از محور های فرهنگی و تبلیغی آیت اﷲ دوزدوزانی همگام با تدریس و تألیف، افشای انحرافات دینی فرقه ها و آشکار ساختن بدعت ها و افکار باطل آنان بود. (1)
متولد 1304ش. در کربلا، وی در این شهر مقدس نشو و نما یافت و بعد از فراگیری مقدمات، مدت چهار سال در حوزه کربلا به تحصیل سطوح پرداخت. سپس عازم نجف اشرف گردید و مدت 20 سال تمام به فراگیری سطح عالی و خارج فقه و اصول نزد آیات محترم سیدابوالقاسم خویی، سیدمحسن حکیم، شیخ حسین حلی، سیدمحمود شاهرودی و سیدعبدالاعلی سبزواری پرداخت. ذبیح اﷲ قوچانی نیز از مربیان وی در اخلاق و فضیلت به شمار می رود.
ص:54
این روحانی فاضل بعد از دانش اندوزی در عتبات عراق راهی قم گردید و در درس خارج فقه و اصول آیات عظام بروجردی و گلپایگانی حضور پیدا کرد. سپس در تهران سکونت اختیار کرد و در آنجا به فعالیت های علمی، آموزشی، ارشادی و فرهنگی روی آورد، شیخ جواد کربلایی تفحصی ژرف در متون روایی، زیارت نامه ها و عرفان اهل بیت علیهم السلام داشت.
در همین ایام، مرحوم ابوالحسنی در محضر وی جرعه نوش چشمه اخلاق و معارف معنوی مندرج در زیارات و ادعیه مأثور گردید و بر کرانه عرفان متعالی قرار گرفت. مباحثی که این استاد اخلاق مطرح می کرد ظرائف و دقایقی نهفته بود که او را از مراحل عادی و متداول به سوی عوالم علوی و ملکوتی سوق می داد. (1)
ایشان متولد 11بهمن ماه 1313ش. در شهر یزد است. محمدتقی بعد از به پایان بردن دور ه ابتدایی در مدرسه شفیعیه یزد به مدت 4 سال، مقدمات و سطوح را تا رسایل و مکاسب خواند. سپس به قم عزیمت نمود و بعد از به پایان رسانیدن باقیمانده دروس سطح به درس خارج فقه و اصول امام خمینی و آیت اﷲ بروجردی راه یافت. هم چنین از درس خصوصی آیت اﷲ بهجت که با طرح مباحث اخلاقی و کلامی و دقت های کم نظیر توأم گردیده بود، استفاده کرد.
آیت اﷲ مصباح یزدی با شرکت در جلسات درس تفسیر قرآن و حکمت علامه طباطبایی، از ارشادها، تعلیمات، نکته سنجی ها، نوآوری ها و ابتکارات ایشان استفاده کرد و موفق گردید تعمق و تفکری خاص در آیات نورانی قرآن و متون فلسفی و کلامی داشته باشد. آیت اﷲ مصباح در مدرسه منتظریه (حقانی) مباحث اخلاقی و تربیتی خود را تحت عنوان «خودشناسی برای خودسازی» آغاز کرد. در همین دوران، شیخ علی ابوالحسنی نزد این استاد، معارف اسلامی را با تکیه بر آیات قرآن، روایات و مباحث فلسفی و عقیدتی آموخت. هم چنین در مؤسسه در راه حق از افاضات این بزرگوار در حکمت، تفسیر موضوعی قرآن و موضوعات اقتصادی بهره مند گردید.
ص:55
مرحوم منذر در مکتب آیت اﷲ مصباح، علاوه بر فراگیری دروس مورد نظر، شیوه های مبارزه با الحاد، التقاط و انحراف را از طریق استدلال های متقن و عرضه ی اسلام ناب محمدی و اثبات این حقیقت که مکتب حیات بخش اسلام بر مکاتب بشری تفوق دارد، آموخت.
به طور کلی حساسیت مرحوم ابوالحسنی به انحرافات تاریخی و فرهنگی و روی آوردن به مبارزات سیاسی در قالب تحقیق و پژوهش از برکات ارتباط وی با چنین استادانی است.
موضوع دیگری که توجه شیخ علی ابوالحسنی را جلب نمود و کوشید در فعالیت های علمی و پژوهشی خود به آن ها تکیه کند، نقش مؤثر و جریان ساز آیت اﷲ مصباح در گسترش و تعمیق فرهنگ اسلامی به ویژه در بین حوزویان و دانشگاهیان و اقشار تحصیل کرده است. (1)
ایشان متولد 1312ش. در اصفهان است که در سال 1326ش. برای تحصیل معارف اسلامی وارد حوزه علمیه اصفهان گردید و در محضر استادان وقت، مقدمات و بخش هایی از سطوح حوزه را آموخت. وی در سال 1331ش. برای ادامه تحصیل به قم هجرت کرد و مکاسب و کفایة الاصول را نزد آیات ارجمند حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملی، مرعشی نجفی و حاج شیخ مرتضی حائزی یزدی تملذ کرد. سپس به مدت هشت سال، دروس خارج فقه و اصول را در خدمت آیات عظام بروجردی، امام خمینی و محقق داماد فراگرفت. همچنین اسفار ملاصدرا، شفای ابن سینا و دروس تفسیری و کلامی را از محضر علامه طباطبایی آموخت.
ایشان بعد از نایل گردیدن به مقام اجتهاد و استوار ساختن مبانی علمی و فکری خود در معقول و منقول در حوزه علمیه قم به تدریس سطح عالی، خارج فقه و اصول، شرح منظومه سبزواری، نهایة الحکمه علامه طباطبایی و بخش هایی از اسفار اربعه پرداخت. ایشان در
ص:56
روز های بعد از تبعید امام خمینی به ترکیه در مدرسه فیضیه به تدریس اخلاق پرداخت که با استقبال طلاب فاضل مواجه گردید، اما با فشار عوامل ساواک این درس را به مدرسه حجتیه و سپس به حسینیه اراک و در نهایت به مسجد اعظم انتقال داد. این جلسات پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم ادامه یافت.
مرحوم ابوالحسنی از این درس های آموزنده، بیدارکننده و سازنده استفاده کند و در ضمن به جنبه های معنوی و عرفانی این استاد بزرگوار پی برد. حجت الاسلام ابوالحسنی متوجه شد که آیت اﷲ مظاهری عالمی متواضع، متخلق به اخلاق الهی، متهجد، متعبد، دائم الذکر، سخی و اهل گذشت است و به مستمندان و فقرا عنایت ویژ ه ای دارد، از این رو مواعظش از دل و ذهن سلیم و صادق برمی خیزد و لاجرم در قلوب حاضران تحول ایجاد می نماید.
مرحوم ابوالحسنی چندین مبنای اصلی را از دروس اخلاقی این مربی مهذب به دست آورد که عبارتند از:
چند ساحتی بودن انسان، غیر ذاتی بودن رذایل بر انسان، فطری بودن ادراک فضایل و رذالت ها، مطلق بودن اخلاق نه نسبی بودن آن، امکان پذیر بودن تزکیه درون، تقدم اخلاق توأم با شوق و اشتیاق بر اخلاق زهدمحور، ارشادی بودن آیات و احادیث اخلاقی، کوتاه بودن مسیر اخلاق عملی و عدم ذاتی بودن رذالت ها بر انسان.
هم چنین وی در این محافل نورانی به واقعیت دیگری پی برد و آن این بود که در دیدگاه سلوکی آیت اﷲ مظاهری که برگرفته از مکتب اخلاق و عرفانی امام خمینی و علامه طباطبایی است، پیمودن طریق تزکیه و تصفیه درون با پای بندی به موازین شرعی و تقید به رعایت تکالیفی که آیین اسلام ترسیم کرده است آغاز می گردد و با تکیه بر همین امر نیز استمرار پیدا می کند. در واقع، فقه آل محمد علیهم السلام زیربنای سلوک الی اﷲ به شمار می آید. (1)
ص:57
وی نزد پدرش آیت اﷲ شیخ محمد سبحانی و دیگر مدرسان حوزه تبریز صرف و نحو، بخشی از مطول، منطق منظومه و شرح لمعه را خواند. سپس در مهر 1325ش. عازم قم گردید و بعد از تکمیل سطوح، در خارج فقه و اصول، محضر آیات عظام بروجردی، سید محمد حجت کوه کمر ه ای و امام خمینی را درک کرد و مطالعات فلسفی خود را با شرکت در درس های حکمت و منطق علامه طباطبایی تکمیل نمود. ایشان هم چنین به درس های تفسیر و مباحث قرآنی این علامه و امام خمینی توجه داشت و تحت تأثیر آن بزرگواران، حقایقی از معارف ناب توحیدی برایش روشن گردید.
علی ابوالحسنی در مکتب این مرجع عالی قدر، آگاهی های مفیدی در علم رجال به دست آورد و موفق گردید در پرتو انوار علمی آیت اﷲ سبحانی احادیث و منابع روایی را نقادی و احادیث موثق و صحیح را از روایات ضعیف و ناروا تفکیک کند. همچنین توانست راویان احادیث را شناسایی و در احوال آنان تحقیق کند.
شیخ علی منذر از محضر این فقیه محقق، رجالی توانا، مفسر گرانقدر و متکلم بلندپایه در موضوعات تفسیر قرآن، خارج فقه و اصول، کلام و عقاید، حکمت و ملل و نحل نیز استفاده های شایان توجهی کرد و تحت تأثیر همت عالی، تحقیقات گسترده نکته سنجی های راه گشا، روحیه خستگی ناپذیر، غیرت دینی و فرزانگی این مدرس گران مایه قرار گرفت. (1)
این فقیه فرزانه و عالم وارسته که در حوزه قم و نجف اشرف تا رسیدن به مقام اجتهاد درس خوانده بود، بعد از 23 سال تلاش بی وقفه تدریس، تحقیق، تبلیغ و خودسازی در جوار بارگاه امیرمؤمنان علیه السلام به قم بازگشت و به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت.
ص:58
شیخ علی ابوالحسنی در مباحث فقهی از محضر این مرجع عالی قدر استفاده کرد. برداشت ها و فهم های فقهی آیت اﷲ تبریزی از روایات اهل بیت علیهم السلام به دلیل برخورداری از استدلال و تجزیه و تحلیل های دقیق که به شیو ه ای شیوا و قابل فهم برای شاگردان بیان می گردید برای این روحانی فاضل بسیار درس آموز و راه گشا بود. مرحوم ابوالحسنی می دید این مربی عالی قدر که در اصول فقه، مهارت و تبحر دارد و در این عرصه صاحب نظر و نکته یاب است، تمام این توانایی ها را در خدمت استنباط درست از احادیث به کار می برد. مرحوم ابوالحسنی که افتخار استفاده از درس این استاد را از سال 1355ش. به دست آورده بود احساس کرد مباحثی که آیت اﷲ تبریزی مطرح می کند بسیار غنی و پربار است، چرا که وی فقیهی مسلط و مستحضر و آگاه بر مبانی فقهی و روایی بود و در قواعد اصولی، رجالی و سندشناسی روایات، تبحر ویژ ه ای داشت و مشخص بود که از شیوه های علمی و فکری آیت اﷲ سید ابوالقاسم خویی تأثیر پذیرفته است. (1)
در نیشابور متولد شدند. این مرجع تقلید و فقیه عالی مقام که بعد از ارتحال آیت اﷲ اراکی در فهرست هفت گانه مراجع تقلید شیعه قرار گرفت، بعد از فراگیری مقدمات و خواندن سطح نزد شیخ محمد نهاوندی، برای تکمیل تحصیلات به درس میرزا مهدی اصفهانی و شیخ مرتضی آشتیانی در مشهد مقدس حاضر گردید. آیت اﷲ وحید در 27 سالگی عازم عراق عرب گردید و در نجف اشرف محضر آیات محترم سید عبدالهادی شیرازی، شیخ علی محمد بروجردی، سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی و میرزا حسن بجنوردی در خارج فقه و اصول، به مقام اجتهاد و استنباط احکام شرعی نایل آمد و توانایی وی مورد تأیید استادانش به خصوص مرحوم خویی قرار گرفت.
این فقیه فرزانه از سال 1378ق. بعد از سال ها تدریس سطح حوزه، درس خارج فقه و اصول را آغاز کرد که مدت 12 سال این برنامه در نجف اشرف ادامه یافت. سپس در سال
ص:59
1390ق. به ایران مهاجرت کرد و مدت یک سال در مشهد مقدس اقامت داشت و مشغول تدریس و افاضات علمی بود، اما در سال 1391ق. به قم عزیمت نمود و تاکنون به تدریس خارج فقه و اصول، تألیف و مرجعیت شیعیان مشغول است.
مرحوم ابوالحسنی از دوستان طلبه اش در سال های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شنید که مدرسی عالیقدر در تدریس خارج فقه و اصول، به خصوص مسایل اصول فقه، احاطه و تبحر ویژ ه ای دارد و چون به درس وی حاضر گردید این ویژگی برایش به اثبات رسید، و مشاهده کرد شاگردانی که از بحث های ایشان استفاده می کردند از فضل و استعداد خوبی برخوردار بودند. آیت اﷲ وحید نسبت به برپایی مجالس سوگواری برای ائمه هدی علیهم السلام در مناسبت های ویژه و نیز گسترش محافل عزاداری برای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام تأکید ویژ ه ای داشته و دارند.
به نظر می رسد پژوهش های مرحوم ابوالحسنی در شعار ها و شعائر شیعه و پوشیدن جامه عزا در ایام محرم و صفر و دیگر ایام وفیات خاندان طهارت تحت تأثیر توصیه های آیت اﷲ وحید خراسانی باشد. (1)
مرحوم علی ابوالحسنی علاوه بر استادانی که محضرشان را به طور رسمی درک کرد، از محضر برخی استادان حوزه و دانشگاه به طور غیرمستقیم و در جلسات خصوصی بهره می برد و احیاناً تحت تأثیر افکار و تعالیم آن بزرگان قرار می گرفت تا جایی که برخی دغدغه های فکری و نگاشته های وی بر اثر ارتباط با این بزرگان شکل گرفت. این شخصیت ها عبارتند از:
ایشان بعد از فراگیری مقدمات نزد پدرش آیت اﷲ شیخ علی لنکرانی و آموختن
ص:60
مقداری از سطوح حوزه در محضر استادان حوزه تهران به نجف اشرف رفت و در حوزه پربار این دیار مقدس تحصیلات خود را تا رسیدن به قله فقاهت و رتبه اجتهاد ادامه داد. این فقیه عالیقدر سرانجام به تهران بازگشت و به مبارزه علیه استبداد و استعمار، ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام و نشر تفکر مبارزاتی پرداخت.
علی ابوالحسنی سال های متمادی ملازم این عالم پر فضیلت بود و از مریدان ویژه ایشان گردید. حجت الاسلام ابوالحسنی برای معرفی سیمای آیت اﷲ لنکرانی به عنوان فقیهی مبارز و عالمی ستم ستیز تلاش های زیادی کرد و در برخی مقالات و آثار خویش، همگامی و همراهی آن فقیه والامقام را با نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی نشان داد.
برخی منابع خاطرنشان نموده اند که مرحوم ابوالحسنی در اوایل جوانی در پی آشنایی با شیخ حسین لنکرانی و استفاده از محضرش مسیر پژوهشی و تخصصی خود را برگزید و به بازشناسی، بازنگری و بازنگاری تاریخ معاصر ایران و جهان با رویکرد احیای عناصر اسلامی و شیعی که دست های پیدا و پنهان به عمد در محو آن می کوشیدند یا به سهو از آن دیده می پوشیدند مجدانه روی آورد.
مرحوم لنکرانی خاطرات 50 ساله خود را برای وی بازگو می کرد و ابوالحسنی که شیفته کارنامه مبارزاتی، دیدگاه ها و برداشت های آیت اﷲ لنکرانی درباره مسایل تاریخ معاصر بود، براساس این یادداشت ها کتابی در شرح حال و زندگی فکری، فرهنگی و سیاسی مرحوم لنکرانی به رشته نگارش درآورد.
حجت الاسلام ابوالحسنی در طریق تحقیق در تاریخ معاصر ایران، شیفته شهید آیت اﷲ شیخ فضل اﷲ بود و می توان گفت بخش عمد های از پژوهش های وی صرف ترسیم سیمای راستین این شخصیت و ابهام زدایی از زندگی، موضع گیری و دیدگاه های شیخ مشروعه گردید. بررسی ها مؤید آن است که این اشتیاق وی تا حدود زیادی به دلیل ارتباطش با مرحوم لنکرانی بود، زیرا پدر آیت اﷲ لنکرانی از یاران و همفکران شیخ شهید به شمار میرفت و خود او نیز از دوران نوجوانی با این فقیه مبارز و مظلوم آشنا و رفته رفته، شیفته و شیدای او گردید.
ص:61
این انس و ارتباط با شهید نوری عامل مهمی در تکوین شخصیت آیت اﷲ حاج شیخ حسین لنکرانی بود؛ به گونه ای که او را به یک مبارز خستگی ناپذیر در برابر دستگاه ستم و بیگانگان تبدیل کرد. ایشان نیز به نوبه خود چنین روحی های را به علی ابوالحسنی منتقل کرد. به علاوه، چنانکه از اسناد ساواک برمی آید مرحوم لنکرانی با جدیت علیه بهائی ها فعالیت می کرد و از نفوذ آنان در دستگاه حکومت بیمناک بود و مرحوم ابوالحسنی نیز در این عرصه از وی الهام گرفت. (1)
علامه عسکری در خانواد های اهل علم در سامرا متولد شد. وی مقدمات و بخش هایی از سطوح دروس حوزه را در همان دیار گذراند و در سال 1310ش. به قم هجرت کرد و در حوزه این شهر به ادامه تحصیل پرداخت. ایشان بعد از 4 سال دوباره به زادگاه خود بازگشت و باقیمانده دروس سطح حوزه را نزد دایی خود خواند. علامه عسکری در ادامه به فعالیت های فرهنگی، آموزشی، علمی و ترویجی روی آورد و حیات فکری و علمی خویش را وقف احیای فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نمود.
علی ابوالحسنی با این عالم فرزانه و محقق، انس ویژ ه ای برقرار کرد و از ابتکارات، نوآوری ها و تحقیقات ناب وی در تاریخ اسلام و سیره اهل بیت علیهم السلام برخوردار گردید.
به نظر می رسد حساسیت های حجت الاسلام ابوالحسنی نسبت به جریان ها و وقایع دنیای اسلام و شیعیان، مبارزه با افسانه ها و خرافه های تاریخی و مذهبی و برنتابیدن جعل و تحریف، افشای بدعت ها و انحرافات فرقه های باطل، شیوه های بدیع در کاوش های تاریخی، دفاع از ارزش های شیعه، مقاومت در برابر شبیخون فرهنگی بیگانگان، تحت تأثیر ارتباط این نویسنده پرتلاش با علامه سید مرتضی عسکری بوده است. (2)
ص:62
ایشان فرزند سید محمد ابراهیم قزوینی بود و دروس مقدماتی و سطح حوزه را در حوزه پرفیض کربلا آموخت. وی بعد از به پایان رسانیدن این دوره در درس خارج فقه و اصول آیات محترم میرزا مهدی شیرازی، شیخ یوسف خراسانی و سید محمدهادی میلانی حضور یافت. مرحوم قزوینی بعد از تبحر در علوم نقلی همچون فقه، اصول، حدیث، مباحث تفسیری و کلامی در حوزه کربلای معلی به تدریس تفسیر قرآن و فقه و اصول پرداخت. علامه قزوینی هم زمان از راه خطابه و سخنوری به نشر و گسترش فرهنگ تشیع می پرداخت و برای معرفی علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام مؤسسه «رابطة النشر الاسلامی» را به سال 1380ق. در کربلا تأسیس کرد.
آیت اﷲ قزوینی پژوهش های عمیقی درباره تاریخ زندگانی اهل بیت علیهم السلام انجام داد و در همین ارتباط، مؤسسه نشر علوم امام صادق علیه السلام را تأسیس کرد. در ایامی که سید محمد کاظم قزوینی در شهر قم مشغول فعالیت های فرهنگی و علمی بود، مرحوم علی ابوالحسنی این سعادت را یافت تا از نزدیک، ناظر تلاش های باارزش این عالم زاهد باشد. شیخ علی ابوالحسنی در برخی جلسات و محافل غیررسمی از محضر آیت اﷲ قزوینی استفاده کرد و به برکت این ارتباط فکری و فرهنگی از دیدگاه ها و نگرش های ژرف وی الهام گرفت. او در این راه به حقایقی عبرت آموز، ارزنده و تحول آفرین دست یافت و از این رهگذر در راه احیای میراث تشیع و صیانت از ارزش های خاندان عترت گام های مؤثر و مفیدی برداشت. (1)
علی ابوالحسنی افتخار آشنایی با این عالم احیاگر جهان تشیع را داشت و شهید مطهری هم به منزل ایشان در قم می رفته اند. وی در خاطراتی می نویسد:
یادم نمی رود
که حدود یک هفته قبل از ترور ناجوانمردانه آن مرد بزرگ،
ص:63
ایشان که در قم در منزل بنده تشریف داشتند، روزنامه ای در دست مبارکش بود و نگاهی به آن انداخت و مرا صدا زد و گفت: روزنامه نقل کرده که یکی از مقامات ارتش توسط گروه فرقان ترور شد. طبق اعلامیه این گروه در روزنامه در برنامه آنان ترور یک شخصیت مذهبی هست و به نظرم می رسد آن شخصیت مذهبی و روحانی من باشم. (1)
وی در جای دیگری می نویسد:
در اواسط سال 1357ش. هم زمان با اوج گیری
نهضت امت مسلمان ایران، خناسان و توطئه گران نیز فعالیت خود را برای انحراف مسیر نهضت شدت بخشیدند. از جمله طرح های خائنانه آن ها اعلام هفته همبستگی ملی بود که طی آن، سخنرانان از گروه ها، جمعیت ها و احزاب مختلف با ایدئولوژی های متفاوت به بحث درباره همبستگی ملی پرداختند. [آنان می کوشیدند] بر وجوه مشترک انگشت بگذارند تا زمین های فراهم آید که نیرو های اسلامی دعوی به حق رهبری نهضت را ر ها کرده، آقایان را با خود در این امر خطیر شریک سازند.
ما به اتفاق دوستان دانشگاهی تصمیم گرفتیم برای ختم غائله از استاد شهید مطهری استمداد کنیم. علی رغم وجود جو نامساعد به منزل استاد رفتیم و از ایشان خواهش کردیم در جلسه بعدی این سمینار به عنوان سخنران گروه های
مذهبی سخن بگوید که استاد هم آمادگی خود را اعلام داشتند. آن مرحوم با متانت توأم با عزت و ابهتی که خاص بندگان مؤمن است با بیانی شیوا و مستدل ثابت کرد که رهبری این نهضت همچون قیام های
گذشته در دست روحانیت اصیل تشیع است که رهرو راه سرور آزادگان حسین بن علی علیه السلام است و رهبر مطلق نهضت امام خمینی است. با این بیانات دانشجویان مسلمان دانشگاه صنعتی شریف پایان هفته همبستگی و ختام توطئه را اعلام کردند و
ص:64
روشنگری استاد شهید سبب گردید نقاب از چهره برگزارکننده سمینار برداشته شود. (1)
اصولاً مرحوم ابوالحسنی برخورد با گروه های مسلمان نما، التقاطی و افرادی را که می خواستند با دیدگاه های غربی یا شرقی اسلام را به حاشیه برانند در مکتب شهید مطهری آموخت. این که وی در برابر اصل اسلام و قرآن تعصب داشت و کوچک ترین انحرافی را در برداشت های لیبرال ها، روشنفکران غرب زده و گروه های التقاطی برنمی تابید و عکس العمل نشان می داد محصول این ارتباط بابرکت است.
کتاب شهید مطهری، افشاگر توطئه تأویل ظاهر دیانت به باطن الحاد و مادیت با این نیت و هدف توسط مرحوم ابوالحسنی به نگارش درآمد. او با قاطعیت در تحقیقات تاریخی و کلامی خود در این عرصه گام نهاد تا افکار مسموم و اهداف شوم این گونه جریان ها و حرکت ها را خنثی سازد.
مرحوم منذر از همان روز های نخست شهادت استاد مطهری با درک غربت آن عالم ربانی و احساس نگرانی از مهجوریت آثار و افکار وی گام هایی در جهت احیا و اعتلای مرام مطهر برداشت، مقاله ی تفسیری بر شهادت استاد که در شماره دوم مجله کوثر درج گردید و نیز نگارش دو کتاب با عنوان میعاد با استاد مطهری و فرقانیسم و نیز کتابی که به آن اشاره کردیم در راستای این منظور صورت گرفته است.
صدای جمهوری اسلامی ایران نیز به مناسبت دومین سالگرد شهادت حکیم شیعه استاد مطهری مصاحبه ای با علی ابوالحسنی انجام داد که متن پیاده شده دو نوار مصاحبه مذکور با اصلاحات و اضافاتی در کتاب شهید مطهری افشاگر توطئه آمده است. او کتاب «میعاد با استاد مطهری شهید راه تطهیر، سیمای فرهنگ اسلامی از زنگار غرب زدگی و شرق زدگی» را در تعقیب این هدف تألیف کرد.
ص:65
از متفکران معاصری است که از سال 1347ش. به مقام استادی دانشگاه تهران رسید و در آنجا به تدریس فلسفه پرداخت. او به تدریج، محفلی محققانه از برجسته ترین روشنفکران، فیلسوفان و متفکران اجتماعی و مترجمان تشکیل داد.
مرحوم ابوالحسنی نیز در نشست هایی که مرحوم فردید داشت حضور می یافت و از تفکرات عمیق وی در شناخت انتقادی فرهنگ و اندیشه غربی بهره می گرفت. مرحوم ابوالحسنی برداشت ایشان را درباره خطرات و آفات غرب زدگی پذیرفت و این نگرش را در شناخت هویت اصیل اسلامی و نگارش ها و پژوهش های خود دخالت داد.
مرحوم منذر از سید احمد فردید یاد گرفت که باید با علم و آگاهی از نسبت میان ما و غرب در جست وجوی راهی باشیم که ما را به سوی سنت های اصیل بازگرداند. از این رو با این مبنا در پژوهش های خود تلاش کرد تاریخی را که مشروطه خواهان حاکم بر آن دوره به نگارش درآوردند و در آثار خود تاریخ متکی بر تعالیم دینی و ارزش های ناب مذهبی را پس زدند و در عوض به تاریخ نگاران غربی دل بستند، به بوته نقد بگذارد. وی می کوشید سخنان ناروایی را که برخی مورخان وارد تاریخ معاصر کرده و باعث تحریف حقایق تاریخی گردیده بودند، مشخص سازد. او با سلاح قلم به مقابله فکری با سکولار ها و جریان ملی گرا برخاست. (1)
جلال، تنهاکسی بود که برای رواج مفهوم فلسفی غرب زدگی که فردید، آن را مطرح کرد تلاش های باارزشی به عمل آورد. آل احمد از راه فراهم آوردن ترازنامه ای انتقادی از کارنامه صد ساله روشن فکری در ایران، پیچیدگی هایی را که جامعه در حال تغییر با آن دست به گریبان بود به خوبی آشکار کرد.
ص:66
علی ابوالحسنی در تألیفات خود، چه به لحاظ سبک و نثر، چه از نظر پیگیری برخی اهداف، به تکاپو های فکری و ادبی این ادیب متفکر نظر داشت و در بررسی های تاریخی خود یک جایگزین بومی و ملی را با تکیه بر هویت مذهبی در برابر دیدگاه های مادی گرایانه و ناسیونالیستی وارداتی وخودباختگی برخی مورخان معاصرش مطرح ساخت.
دکتر رضا داوری اردکانی متولد 1312ش. نیز در زمره افرادی است که در محفل محققانه فردید شرکت می کرد و از پرتو افکار و نقطه نظرات وی بهره می برد، مرحوم ابوالحسنی از تجزیه و تحلیل های دکتر داوری درباره تفکر غربی، فرهنگ بیگانه و نیز دیدگاه های انتقادی وی در خصوص فردگرایی غربی و تجدد وارداتی متأثر بود و به همین دلیل، همچون وی عقیده داشت تجدد، درختی است که از زمین غرب برآمده و ما نباید زیر سایه شاخه های پژمرده و خشکیده آن پناه گیریم. او تأکید داشت که در مقابل این وضع شایسته است به هویت پایدار و جاوید دینی پناه ببریم و در بررسی های خود حقایق محوری را در نظر بگیریم. الگو های غربی دموکراسی که بین دین و سیاست تفکیک قائل اند باید به عنوان اموری انحطاط آور، معرفی و سپس مردود اعلام شوند و به جای آن جامعه ای فضیلت محور مطرح گردد که خرد ولایی و عقل آسمانی آن را سامان می دهد. (1)
از تخلصی که علی ابوالحسنی برای خود برگزید یعنی «ع. منذر» مشخص است که بنا دارد در تاریخ معاصر ایران بر سکوی انذار گام بنهد و از اموری سخن گوید که طعم رسالت فرستادگان الهی را داشته باشد. او با این عنوان، زمانی وارد حوزه تاریخ نگاری ایران شد که این عرصه برای حوزه های علمیه چندان گشوده و شناخته شده نبود.
وی در زمره افراد نادری است که در کسوت روحانی به موضوعاتی توجه کرد که در آن روزگار، نامتداول بود. او مانند اشخاصی همچون شهید مدرس، علامه طباطبایی و شهید
ص:67
مطهری بر ضرورت های ناشناخته و معقول نسل خویش چشم گشود وخود را وقف آن ساخت. مرحوم ابوالحسنی پس از سال ها تحمل رنج و سختی و تحقیق و پژوهش با تکه بر انصاف، دقت، پختگی، قلمی محکم و روان و موشکاف به صورت مورخی کم نظیر و از برخی لحاظ منحصر به فرد درآمد که با نگارش ده ها اثر تاریخی گران سنگ، طلایه دار عرصه تحریف زدایی و ناگفته گویی در تاریخ معاصر ایران به ویژه انقلاب مشروطیت گردید. (1)
دکتر محمدرضا سنگری، ادیب، محقق و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی می گوید:
انتخاب نام منذر حاکی از ذوق سلیم و نگاه دیده بان ایشان است. او نه تنهادر نام گذاری عناوین کتاب هایش ذوق بسیاری به کار برده، بلکه در عناوین فصول هم این ویژگی ایشان دیده می شود. قدرت واژه سازی و ترکیب سازی بی نظیری داشت و در آثار خویش صورت و معنا را به طرز لطیفی با هم جمع کرده بود. (2)
دکتر غلامعلی حداد عادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس می گوید:
از مهم ترین
ویژگی های مرحوم ابوالحسنی کم ادعایی و بی توجهی او به شهرت بود. او با نام منذر کار می کرد و بدون هیچ تبلیغات و تشریفاتی تلاش خود را دور از هیاهوی مرسوم به ظهور می رسانید. کمتر کسی به یاد دارد که او در جایی خود را مطرح کرده یا تقاضا و تمنایی برای خودش داشته باشد. پرکاری و تنوع آثار و وسعت میدان مطالعات و تحقیقات از مختصات اوست؛ از مفاهیم اخلاق اسلامی تا معارف اسلامی و نیز تاریخ و ادبیات و بسیاری از مسایل دیگر در حوزه پژوهش های او قرار دارد. توجهش به تاریخ از بصیرت و روزگارشناسی او حکایت دارد و به مشروطه و شخصیت هایی که مورخان،
ص:68
چهر ه
آنان را مسخ کرده بودند و تصور غلطی از آنان به دست داده بودند عنایت خاصی داشت. (1)
علی ابوالحسنی دانشمندی دل سوز، استادی مدقق، روحانی وارسته، زاهد و پیراسته بود. ایشان عمیقاً از جلوه های دنیوی بریده و عمر خود را در حمایت از حریم اهل بیت علیهم السلام، استقلال و هویت ایران و گفتمان انقلاب اسلامی صرف کرد. در تمام آثارش که محتوای آن ها از درونی پرشور برخاسته بود مقام انذار، اخطار و بیدارگری دیده می شود. آن مرحوم همچنین باهوش، فراست و احساس وظیفه شناسی و غیرت دینی در رصدخانه معرفت استمرار یافته بود و اوضاع را با دقت ویژ ه ای رصد می کرد.
بنا به گفته ی حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر رشاد، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مرحوم منذر وقتی به موضوعی مثابه وظیفه می رسید درنگ نمی کرد؛ فرصت سوزی نمی نمود؛ منتظر تقاضا و توصیه دیگران نبود؛ بلکه به میدان می آمد و خلأ موجود را ترمیم می نمود. در مقام عمل و موضع گیری فکری ثبات قدم داشت، در هنگام های که عد های از این شاخه به آن شاخه می پرند و به این گروه و آن جناح تمایل می یابند، این روحانی محقق در اندیشه و رفتار و برنامه کاری خود پایداری داشت و در محور های مشخصی تمرکز و تمحض کرده بود که جوهر آن دفاع از ارزش های شیعه بود. او از جان، مایه می گذاشت تا کاری را به انجام می رسانید. (2)
حجت الاسلام ابوالحسنی منظومه فکری مشخصی داشت و با وجود دلبستگی به افراد، درباره مسایل، قضاوت های غلط و غیرمنطقی نمی نمود و انصاف و عدالت را حتی درباره مخالفان مراعات می کرد. نوشته های او ضمن اینکه جهت دار و هدفمند بود، اما منصفانه عمل می کرد. از این گذشته ضمن بیان صریح اندیشه و اعتقادش، تاریخ را تحریف نمی کرد تا جایی که حتی از دشمن نیز عادلانه یاد می نمود. مرحوم منذر از تقی زاده که مخالف روحانیت مشروعه خواه بود، مطلبی نقل می کند و در جایی خاطرنشان می نماید
ص:69
در این قسمت ها نسبت به سید حسن تقی زاده بی انصافی شده است، کدام محقق مدعی آزادی، شخصی را که می خواهد رد کند این گونه، در موردش با انصاف سخن می گوید. او حق را بر زبان جاری می ساخت؛ اگرچه برایش خساراتی به همراه داشت. با سختی معیشت و امکانات به تحقیق می پرداخت و کار های پژوهشی سنگین را به تن هایی انجام می داد؛ در حالی که به قول محمد رجبی دوانی بودجه های انبوهی صرف مراکزی می گردد که قرار است در آینده کاری انجام دهند و بعد از گذشت سال ها و اتلاف سرمایه ها، کاری درخور و شایسته هم انجام نمی دهند. (1)
دور بودن از نهاد ها و محافل مختلف برای پرداختن به تلاش های علمی و فکری مهم از مختصات مرحوم ابوالحسنی بود و در این مسیر اگر دچار خطایی می گردید، به اشتباه خود اعتراف می کرد. در مقدمه چاپ دوم شهید مطهری افشاگر توطئه نوشت تشابه اسمی میان میرزا محمد همایون بوده مؤسس و مدیر داخلی مجله همایون و محمد همایون از بانیان و گردانندگان حسینیه ارشاد راقم این سطور را به این اشتباه انداخت که این دو تن را یکی بگیرد. بنابراین اگر در صفحاتی از کتاب حاضر از باب تشابه اسمی، این دو با هم اشتباه شده اند، بدین وسیله اصلاح می شود. (2)
ایشان نکات مغفول تاریخ معاصر ایران را با استناد به مدارک معتبر و نادر کشف می کرد و اگرچه برخی مسایل را با نگاه انتقادی بررسی می کرد، ولی نگرش منفی از پیش تعیین شده درباره اشخاص و جریان ها نداشت و چون به موضوعی وارد می گردید، عالمانه و محققانه بود. به بیان دیگر با انبوهی از دلایل عقلی و نقلی به مطلبی ورود پیدا می کرد و با همین دانش و معرفت از آن خارج می شد. با اینکه عد ه ای یافته های او را برنمی تابیدند، ولی او محکم و استوار، پای پژوهش خود می ایستاد. مرحوم ابوالحسنی علاوه بر تتبع در منابع متعدد و مدارک گوناگون، نگرش نفی و اثبات داشت و آن مأخذ را عاقلانه و منصفانه ارزیابی می کرد هنگامی که نظر یک نویسنده و حتی مخالفی را در مواضعی رد یا
ص:70
در مواردی مورد تأیید می کرد گویا به دلیل فراست ناشی از تهذیب نفس، اخلاق، پارسایی و پرهیزکاری مسایل و نکاتی را می دید که دیگران از آن غفلت داشتند.
او از سنین کودکی مطالعات تاریخی داشت تا جایی که در کلاس دوم ابتدایی، کتاب منتهی الآمال شیخ عباس قمی را مطالعه کرده بود. او در تاریخ نگاری صرفاً به مسایل سیاسی و اجتماعی نگاه نمی کرد؛ بلکه به مبانی افتراقات و اشتراکات و موازین اصلی و ارزشی توجه می کرد. دکتر رضا داوری می گوید:
فکر نمی کردم
این روحانی را که سی سال قبل دیدم اکنون دریغ گوی او باشم. شبی شیخ حسین لنکرانی گفت: باید شما را ببینم و چون من نمی توانم بیایم، شما بیایید و یکی از دوستانم شما را میرساند و او مرحوم ابوالحسنی بود؛ جوانی که با یک روحانی 90 ساله رفیق بود. متوجه شدم او یک فرد عادی نمی باشد
و دانش و علم وی فراتر از خودش بود. (1)
از این محقق پر تلاش و غیور نزدیک به 40 اثر مکتوب، (کتاب و مقاله) به یادگار مانده است، که هر کدام در موضوع خود ارزشمند و شایان توجه است. در اینجا فهرستی از آثار اور ار به خوانندگان گرامی تقدیم می داریم:
بررسی قرآن و روانی توکل، قم، کوثر، 1357؛
سکوت زمینه ساز بازکاوی و بازسازی تکامل، قم، کوثر، 1357؛
سکوت گذرگاه تجهیز، قم، کوثر، 1357؛
هجرت، ضرورت جاویدان تکامل، قم، کوثر؛
حکمت، مهاری بر سرکشی نفس، قم، کوثر؛
طرح کلی اصول عقاید، قم، کوثر؛
ص:71
نگاهی به اصل ولایت فقه به ضمیمه خطوطی از فرهنگ ولایت فقیه، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛
تحلیل سیاسی اجتماعی از فلسفه و ضرورت ولایت فقیه و دموکراسی ارشاد شده، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛
تبیینی از فلسفه سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی فرقانیسم؛
میعاد با استاد مطهری، شهید راه تطهیر فرهنگ اسلامی از زرنگار غرب زدگی و شرق زدگی، قم، کوثر؛
شهید مطهری افشاگر توطئه ی تأویل ظاهر دیانت به باطن الحاد و مادیت، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1362؛
جهاد دفاعی و جنگ صلیبی ایران و روس تزاری، تهران، دارالحسین؛
نگاهی بر زندگانی پربار بزرگ مرد دین و سیاست، حضرت آیت اﷲ شیخ حسین لنکرانی، تهران؛
آیینه دار طلعت یار (سیری در زندگانی و افکار ادیب پیشاوری)، تهران، بنیاد؛
تراز سیاست (جلوه هایی از سیاست و مدیریت شیخ انصاری)، قم کنگره ی شیخ اعظم انصاری؛
سیاه پوشی در سوگ ائمه نور، قم، مؤلف؛
پایداری تا پای دار (سیری در حیات علمی)، معنوی و اجتماعی شهید شیخ فضل اﷲ نوری، تهران، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور؛
آخرین آواز قو، (بازکاوی شخصیت و عملکرد شیخ فضل اﷲ نوری براساس آخرین برگ زندگی او و فرجام مشروطیت)، تهران، عبرت؛
اندیشه سبز، زندگی سرخ، (زمانه و زندگی شیخ فضل اﷲ نوری)، تهران، عبرت؛
دیده بان بیدار (دیدگاه ها و مواضع سیاسی و فرهنگی شیخ فضل اﷲ نوری)، تهران، عبرت؛
کارنامه شیخ فضل اﷲ نوری، پرسش ها و پاسخ ها، تهران؛ عبرت؛
ص:72
خانه بر دامن آتشفشان (شهادت نامه ی شیخ فضل اﷲ نوری)، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛
مهاتما گاندی همدلی با اسلام، همراهی با مسلمین؛
فراتر از روش آزمون و خطا، زمانه (کارنامه آیت اﷲ العظمی آقا سید محمدکاظم طباطبایی یزدی)، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛
آخوند خراسانی و شیخ فضل اﷲ نوری، (اتحاد در اصول، اختلاف در روش)، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛
بوسه بر خاک پی حیدر، (بحثی در ایمان و آرمان فردوسی)، تهران، عبرت، چاپ دوم این کتاب توسط پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی صورت گرفته است؛
شیخ ابراهیم زنجانی، (زمان، زندگی، خاطرات)، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛
سلطنت علم و دولت فقر (زندگی ملا قربانعلی زنجانی)، قم، دفتر انتشارات اسلامی؛
کالبدشکافی چند شایعه درباره ی شیخ فضل اﷲ نوری؛
آیت اﷲ حاج میر سید احمد طباطبایی (برادر سید محمد طباطبایی)، پیشگام در امر تأسیس و تصحیح مشروطیت، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛
آیت اﷲ حاج میرزا حسن آقا مجتهد تبریزی، (مؤسس و مصحح مشروطه در تبریز)، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛
تحرک روحانیت شیعه در سال های 1300 – 1306ش. و نقش اساسی حاج آقا نوراﷲ اصفهانی، مندرج در مجموعه مقالات نخستین همایش تبیین آراء و بزرگداشت هشتادمین نهضت آیت اﷲ شهید آقا نوراﷲ اصفهانی، اصفهان؛
شیخ فضل اﷲ نوری و مکتب تاریخ نگاری مشروطه، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛
مجموعه ذوق لطیف ایرانی، دوره ی سه جلدی، در دست انتشار؛
ص:73
عقلانیت وحی باور در اندیشه ی شیخ فضل اﷲ نوری (مجموعه مقالات انتقادی)، در صف نشر؛
دریای موج خیز (زمانه و کارنامه علامه امینی)؛
ابعاد گوناگون جنگ امپریالیستی صلیبی غرب علیه اسلام؛
روابط و مناسبات آیت اﷲ حاج شیخ حسین لنکرانی و امام خمینی، مندرج در فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، بهار و تابستان 1381؛
حسینعلی بهاء، دوستان و دشمنان شناسی، درج گردیده در ویژه نامه بهائیت؛
آیت اﷲ محمدعلی جاویدان یادآور شده اند که مرحوم ابوالحسنی، انسانی بلندهمت و در مطالعات خود متمرکز بود. درباره تاریخ مشروطه، نکات عمیقی را دریافته بود. آن زمان که وی شروع به کار می کرد، نظیری نداشت، بلکه سال های درازی که به تحقیق خود ادامه داد، کار هایش نادر و ناب بود. از نظر اخلاقی شخصیتی بسیار غیرتمند بود و به همین دلیل هر جایی که احساس می کرد، یک اصل سنت و اصالت دینی در معرض خطر است حاضر می شد. این کار، شاید در نظر اول پراکندگی موضوعی به نظر برسد، اما وقتی می دید برای تشیع و ایران اسلامی و هویت شیعیان، خطری وجود دارد، در حد توانش وارد این عرصه می گردید. کاری که ایشان در مورد فرقه ضاله بهائیت کرد مفصل و طولانی بود و یک جریان پایداری علیه این فرقه منحط ایجاد کرد. روزی بیش از دوازده ساعت مطالعه و تحقیق می نمود و از دغدغه های مهم او مشروط مشروعه و رهبر آن شیخ فضل اﷲ نوری بود.
به گفته محمدحسین رجبی دوانی مرحوم ابوالحسنی حدود 35 سال به طول مستمر راجع به تاریخ معاصر با تکیه بر جنبش مشروطه، کار و مطالعه کرده بود. او همه ی منابع مکتوب و غیرمکتوب را در این باره از نظر گذرانیده بود و به دلیل نوع نگاهی که به تاریخ معاصر ایران داشت، به کشف مناسبات و حقایقی دست یافته بود که کمتر پژوهش گری
ص:74
به آن رسیده بود. این ویژگی ها به دلیل تتبع فراوان و نگرش ژرف تاریخی ایشان، ورای قالب ها و قضاوت های موجود بود؛ چرا که مستقلاً فکر و تحقیق کرده بود.
از جمله مکشوفات و دستاورد های ایشان بازنگری در زندگی علمی و فکری شیخ فضل اﷲ نوری بود. شاید بتوان گفت او تنهاکسی است که درباره این شیخ شهید به نحو مستوفایی و با دیدی محققانه و مدبرانه کار کرده است. وی به هر کس و هر جریانی، متناسب با نوع و سهمی که در تاریخ معاصر داشت بهای لازم را می داد و هیچ کس را مطلق نمی گرفت. این تقوای علمی در سراسر آثار و نگاشته های او دیده می شود. (1)
مرحوم ابوالحسنی کشف های شگفت و با اهمیتی داشت و سستی ها و کاستی هایی را که در کار مورخان بزرگ معاصر وجود داشت، مشخص کرد؛ نوآوری و روشنگری در آثارش مشهود بود و درباره نکاتی که افراد درباره آن ها تردید نمی کردند و جزء مسلّمات عد ه ای تصور می گردید ارزیابی محققان های انجام می داد. او این مسلّمات را درهم می شکست و در واقع بت شکنی می نمود. به همین دلیل، تلاش های دردمندانه و پژوهشی وی نه تنهابرای خوانندگان، بلکه برای مورخانی که از پیشینیان تقلید می کردند و چند کتاب جلو روی خود می گذاشتند و اثری می نوشتند روشنگر و راهگشا بود و به آنان یاد داد به دنبال منابع اصلی بروند و بررسی های خود را ادامه دهند تا بتواند نقاط مبهم تاریخ را شفاف سازند.
مرحوم ابوالحسنی نسبت به تشیع و صیانت از آن که راز پایندگی ایران است، حساسیت ویژ ه ای داشت که از آثارش هویداست. در حوزه تاریخ نگاری شاهد فعالیت های مکاتب گوناگونی از جمله مارکسیست ها، لیبرال ها و نئولرال ها و باستان گرا ها هستیم که همه با سوابق دینی و سنت مذهبی و فرهنگ اسلامی مخالف بودند و به همین دلیل بسیاری از مسایل حوزه تاریخ نگاری را که آمیخته با بستر فرهنگی سیاسی کشور ایران است، تحریف می کردند یا نادیده می گرفتند.
حجت الاسلام ابوالحسنی وقتی این ضایعه و آفت بزرگ را دید از روی غیرت دینی
ص:75
و احساس درد، ضرورت بازنگری در تاریخ معاصر را درک کرد و سرانجام به این نتیجه رسید که طیف وسیعی از علمای شیعه که به دنبال عزت، استقلال، آزادی واقعی، توسعه و رفاه ایران بوده اند دچار تیغ سانسور و نگاه منفی این گونه نویسندگان گردیده اند. او در عین حال که بی طرف نبود و به مبنای استواری ایمان داشت، ولی هرگز حق پیش کسوتان و پیشگامان را فراموش نمی٬ کرد. ایشان در واقع، دقت های علمی را با فضیلت های اخلاقی توأم گردانیده بود.
از طرفی عرصه مطالعات مرحوم ابوالحسنی گسترده بود. او چون با استعمارگران سر سازش نداشت، معتقد بود ائتلاف صلیب و صهیون برای شکستن جوامع اسلامی و مسلمین وارد کار شده اند، از این رو ایشان برای شخصیت هایی که این توطئه ها و نیرنگ ها را افشا می کردند و روحیه بیگانه ستیزی داشتند تکریم خاصی قائل بود؛ مثلاً درباره مهاتما گاندی کتابی دارد که در آن، او را به عنوان یک هندو نمی بیند؛ بلکه وی را به گونه ای معرفی می کند که گویی پیام آزادگی و عزت اسلام را درک کرده است.
غیرت دینی و ارادتی که مرحوم ابوالحسنی نسبت به خاندان طهارت داشت در تفکر، تحقیقات و آثارش موج می زند و آن همه همت والا و دقت های خاص از چنین چشم های منشأ گرفته است.
اینکه اشاره کردیم مرحوم علی منذر در محضر استادان گوناگونی حاضر می گردیده، در واقع از این رو بوده که می خواسته در هر بوستانی به تفرج بپردازد و گل های معطری را شناسایی کرده، شهد آن ها را بنوشد و عسل های مصفایی تهیه کند که این شیوه نیز نشان از همان اشتیاق وی به مکتب تشیع دارد.
منذر قبل از آنکه یک مورخ باشد، یک متفکر بود و بیش از آنکه دغدغه نگارش تاریخ را داشته باشد نگران این بود که چگونه می توان اسلام و مدرنیته را با هم جمع کند. او صرفاً نمی خواست شخصی چون شیخ فضل اﷲ نوری را معرفی کند؛ بلکه می خواست جریان هایی فکری تاریخ معاصر را با رویکردی دردمندانه به مخاطب معرفی نماید و در واقع تحریف زدایی کند. وی در تعقیب این هدف، نه تنها انحرافات و اشتباهات
ص:76
روشن فکران سکولار را تشریح نمود؛ بلکه برخی جریان های سنتی را که دغدغه مسایل سیاسی اجتماعی مسلمانان معاصر خود را نداشتند افشا ساخت.
منذر، این واقعیت را برای خوانندگان خود بیان کرد که شیخ فضل اﷲ نوری و علامه میرزا محمدحسین نائینی از نظر مبانی فکری و نگرش های زیربنایی با یکدیگر تفاوتی نداشتند؛ بلکه آن دو عالم نامدار به لحاظ گفتمان سیاسی، به اصل ولایت و حکومت اسلامی معتقد بودند، اما در تشخیص مصداق ها با هم اختلاف داشتند.
آیت اﷲ سید مهدی میرباقری، رئیس فرهنگستان علوم اسلامی، متذکر گردیده که مرحوم ابوالحسنی، خالصانه و با اندیشه ای سالم برای دفاع از تراث تشیع به میدان تحقیق و نگارش گام نهاد و مسیر درستی را که برگزیده بود تا آخر ادامه داد. برخی مقالاتی که در ویژه نامه «ایام» در روزنامه جام جم به طبع می رسید، از آن مرحوم است، ولی به نام شاگردانش در آن نشریه درج گردیده است. ایشان مقالات دیگران را قبل از طبع، بادقت می خواند و کاستی های آنان را با دلسوزی تکمیل می کرد و حتی دست نوشته های نادر و اسناد کمیاب را در اختیار مؤلفان قرار می داد.
حجت الاسلام میرباقری با اشاره به منش اخلاقی و علمی این روحانی سخت کوش می گوید:
از خصوصیات بارز علمی ایشان، مقابله با هجمه های شبهه افکنانه بود، نویسندگان دگراندیش به گونه ای سعی داشته اند
که موضع گیری و رفتار های علمای شیعه را نامناسب و مذموم و غلط جلوه دهند که مرحوم منذر در مقابل این جریان خطرناک ایستاد. (1)
فردوسی، شاعر، حکیم و حماسه سرای بزرگ ایران، توسط عد ه ای باستان گرا و ملی گرایی های افراطی مصادره گردیده بود و اولین کسی که در مقابل این جریان به موضع گیری برخاست مرحوم محیط طباطبایی زوار ه ای بود. مرحوم ابوالحسنی نیز با پژوهشی گسترده و با استفاده از منابع مستند و دقیق، این واقعیت را به اثبات رسانید که
ص:77
سرچشمه مباحث و افکار این حکیم شاعر از منابع دینی، فضایل اخلاقی و باور های شیعی می جوشد.
دکتر غلامعلی حداد عادل می گوید:
کتاب «بوسه بر خاک پی حیدر» به قلم مرحوم منذر، حاوی اطلاعات ادبی ارزشمند و تحقیقی با انضباط بوده و غیرت دینی در آن موج می زند. در نوشتار یاد شده، سیمای حقیقی فردوسی ترسیم شده است. آری، [آن] روحانی که درس ادبی نخوانده و در محافل شاهنامه خوانی شرکت نکرده است، کتابی می نویسد که می تواند مورد مراجعه استادان ادبیات قرار گیرد. آن مرحوم، این شجاعت را داشت که خلاف برخی امور مشهور سخن بگوید. (1)
دکتر سنگری هم گفته است:
کتاب بوسه بر خاک پی حیدر، نظریه ای جدید در حوزه فردوسی شناسی
می باشد؛ کتابی که به قلم فردی حوزوی به نگارش درآمده و در آنجا با دلایل متقن، روشن کرده است که فردوسی علاوه بر ذوق شاعری در ساخت عرفان و اخلاق هم صاحب نظر است. (2)
دکتر رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم تأکید کرده است که مورخ باید راستگو و امانت دار باشد، ولی این گونه نیست که تعلق خاطری در افکارش دیده نشود. اصولاً کسی که گرایش نداشته باشد در راه کمال، قدمی برنمی دارد و مرحوم ابوالحسنی این گونه بود. او نگاهی پدیدار شناسانه به تاریخ داشت و می خواست این حقیقت را به اثبات برساند که وقایع تاریخی چگونه شکل می گرفته اند؛ چه انگیز ه ای در آن ها دخالت داشته اند و برای اعتقادات و حیات کنونی ما چه ره آوردی به همراه آورده اند.
به گفته وی، کار مشروطه شناسی مرحوم منذر درخشان است و به خوبی توانسته از عهده آن برآید. او اصرار داشت که چیزی را به اسلام نسبت ندهیم. لازمه این امر، نگاه
ص:78
ویژ ه ای بود که ایشان به وقایع تاریخی داشت. منظور از بی تعلقی وی به جریان های تاریخی، صداقت و راستگویی اوست. آن مرحوم به هر حوز های از تاریخ که توجه می کرد نسبت به آن موضوع، دین را در نظر می گرفت و این موضوع در تحقیقات وی درباره فردوسی، تاریخ عهد صفویه و مشروطه مشهود است. (1)
دکتر علی اکبر ولایتی مورخ، پژوهش گر و مشاور مقام معظم رهبری در امور بین الملل نیز خاطرنشان ساخته که فعالیت های بااهمیت مرحوم منذر به این دلیل بر تاریخ معاصر و به خصوص مسایل مشروطه متمرکز گردید که ایران، جایگاه واقعی خود را در تاریخ معاصر بازیابد؛ یعنی تاریخی که حالت تصنعی ندارد و از اعتقادات مردم بریده نمی باشد. آن مرحوم می خواست دین را به برداشت های تاریخی بازگرداند.
وی افزوده است که دین ستیزی، محور اصلی تهاجم فرهنگی غرب شده و اروپاییان، صلیبیانی بودند که با سلاح فرهنگی جلو آمدند و در نوشته های تاریخی ایران، تحریفاتی به وجود آوردند. مشروطه نویسان حرف های نیز به تقلید از آنان وقایع تاریخ معاصر را به قصد معنویت زدایی و [معنویت] ستیزی به نگارش درآوردند و مرحوم ابوالحسنی در راستای اصلاح، پالایش و پیرایش دین و این نوع تاریخ نگاری، اهتمامی بااهمیت از خود نشان داد. (2)
حجت الاسلام و المسلمین سیدهادی خسروشاهی، تاریخ پژوه برجسته کشور، متذکر گردیده که اغلب آثار مرحوم منذر محققانه و ارزشمند است. شخصیت های تأثیرگذار کشور از گذشته با اتهامات عجیب و غریب مواجه بوده اند که یکی از آن ها شیخ مشروعه است. مرحوم ابوالحسنی در کتاب مستقلی با عنوان «کالبدشکافی چند شایعه درباره شیخ شهید» به رد تهمت هایی درباره این بزرگوار پرداخته و کذب بودن آن ها را افشا کرده است. این اتهامات را سیداحمد کسروی، مهدی ملک زاده، یحیی دولت آبادی، ادوارد برون و
ص:79
دیگران به شیخ وارد ساخته اند، اما علی ابوالحسنی با دلایل مستند و منطقی و مدارک معتبر، آن ها را رد کرده است. این مورخان با اغراضی خاص، شیخ مشروعه را آماج چنین اتهاماتی کرده اند که هیچ کدام واقعیت ندارد. (1)
از ویژگی های مهم مرحوم منذر، پاسخ به برخی شبهاتی بود که عد ه ای از مورخان برای جدا کردن مردم از علما و دینداران مطرح کرده بودند. او با موشکافی های خود، راه بر این شبهه افکنان مسدود می ساخت. دفاع عالمانه وی از ولایت و دیانت در تلاش های پژوهشی آن روحانی بیدار کاملاً هویداست و اصولا این برنامه مرحوم منذر جنبه فرهنگ سازی دارد و می کوشید چنین دیدگاه و نگرشی را به شاگردان خود منتقل کند. (2)
علی ابوالحسنی را به حق باید از بنیان گذاران تاریخ معاصر، آن هم با نگرش ارزشی و مکتبی دانست. وی شجاعانه، عمیق و جامع تحقیق می کرد و مصداق بارزی از روحانی آگاه به زمان بود. آن مرحوم، ضمن توجه به سرچشمه های دینی و اخلاقی از یک سو نیاز های روز مردم مشتاق حقایق را برآورده می ساخت و از سوی دیگر، اقشار علاقه مند به مطالعات تاریخی را نسبت به وقایع مغفول و مجهول آگاه می نمود. همچنین با کیاستی که به کار می برد، حصار هایی را که عد ه ای با آن ها خو گرفته بودند، با دلایل و براهین محکم درهم شکست.
او تبیین اصل ولایت فقیه را وجهه همت خود قرار داد و تفکرش درباره این موضوع چنین بود:
عد ه ای مشکل ساختاری در فهم دین دارند. آن ها مبانی اعتقادی را درست نفهمیده اند و طبعاً مرزداران عقیده را هم به درستی نمی شناسند. اگر ما با موازین دینی و شرعی آشنا باشیم، امکان ندارد ولایت فقیه را با دیکتاتوری نوع
ص:80
شرقی و غربی، یکی بگیریم؛ چون حکم به ظاهر می کنند و به عمق مسایل توجه ندارند، متأسفانه ولایت فقیه را با حکومت های
بشری مساوی می دانند. این مبانی دینی است که تکلیف ما را در سیاست و شیوه ها
و ابزار های آن مشخص می کند. (1)
گذشته از این، افشای نیرنگ های استعماری و ایادی داخلی و خارجی و نیز صهیونیسم، بخشی از دغدغه های فکر و عرصه پژوهشی مرحوم منذر بود که با عناوینی چون «دانش دشمن شناسی» و «زنگ بیدارباش» در سرفصل های آثارش مشهود است؛ به گونه ای که ایشان را به مبارزی پیگیر با جریان های وابسته به فراماسونری منحرف، تبدیل کرده بود.
او شیوه تاریخ پژوهشی معاصر را به نقد کشید و نوشت:
پیش فرض های ایدئولوژیک و حب و بغض های شخصی، حزبی و جناحی، فقدان تتبع و تحقیق کافی، در جا زدن در لایه های
سطحی حوادث و عدم رسوخ به کنه آن ها
و نیز نقص بینش و ضعف درک تاریخی، مشکلات اساسی ما در تاریخ نگاری هستند. در واقع نگرش های
تاریخی ما ژرفایی، گستره و خلوص لازم را ندارد و سطح پایینی دارد. مشکل هم صرفاً در نفهمیدن نمی باشد؛ بلکه بدفهمیدن است. به بیان دیگر، تتبع مورخان و تحلیل گران
ما در مرحله گردآوری مواد و مصالح لازم برای تحقیق، ناقص است. این کاستی حتی در مورد آن هایی که سال ها کار کرده اند و در این باره
مایه گذاشته اند وجود دارد. پیچیدگی بی اندازه برخی مسایل و حوادث، خصوصاً در تاریخ معاصر ایران، مزید بر این علت گردیده و بر ناتوانی بینش تاریخی ما افزوده است و باعث راه نیافتن به لایه های
ظریف، پیچیده و پنهان قضایا گردیده است.
مرحوم منذر در جایی می نویسد:
هدف از پژوهش های
گسترده نگارنده، صرفاً کشف حقایق و تبیین واقعیت ها
ص:81
برای دستیابی به عبرت ها و تجارب گرانبهای گذشته و بهره گیری از آن ها برای بهبود وضع حال و آینده ساکنان این مرز و بوم است، نه احیای کینه ها و اختلافات فروخفته بومی و محلی. هرگاه از سر ضرورت، ناگزیر از افشای عیوب برخی گذشتگان شد ه ایم تأکید کرد ه ایم که وجود این معایب در شخص یا اشخاص مذکور، لزوماً به معنای آلودگی اسلاف یا اخلاف وی نیست؛ چه بسا که شخص منحرف خود پیشتر اهل صلاح بود یا بعداً به توبه و اصلاح گراییده باشد. (1)
او یادآور گردیده است:
ما باید این همه شتاب و عجله در قضاوت و کینه های ایدئولوژیکی را کنار بگذاریم. حق انتقاد محفوظ، بلکه ضروری است، اما تخریب بی رویه
روا نیست. حمله به رجال دینی و سیاسی که به لحاظ اندیشه و عملکرد، در یک داوری عالمانه و منصفانه در خط خدمت به اسلام و ایران گام زده اند، نوعی نخبه کشی
فرهنگی است. نخبه کشی که فقط سیاسی نیست و به از بین بردن امیرکبیر ها
و قائم مقام ها منحصر نمی شود؛
شاید بدتر از آن، نخبه کشی
فرهنگی باشد و از شخصیتی چون شیخ فضل اﷲ
نوری که به گواه تاریخ، برگزیده رهبر فرزانه ای چون میرزا محمدحسن شیرازی است، چهر ه ای بسازی که به هر کس ارائه کنی حالش به هم بخورد. این از نخبه کشی
رضاخان هم بدتر است، زیرا نسل های
متمادی را از داشتن الگو های
هویتی خود، محروم می سازد. (2)
مرحوم منذر عقیده داشت در جنبش مشروطه، دو گرایش یا جریان معارض و مقابل یکدیگر وجود دارند که از آن ها می توان با عنوان جریان اسلام گرا و غرب گرا یاد کرد. وی با طرح این موضوع می نویسد:
در یک نگاه کلی و کلان می بینیم که در عصر مشروطه، دو جریان اسلام گرا و غرب گرا رویاروی یکدیگر قرار دارند. در مرحله نفی نظام استبدادی،
ص:82
تعارض ها
و کشمکش های این دو جریان با یکدیگر چنان بروز و ظهوری ندارد، ولی زمانی که به مرحله تأسیس و تثبیت نظام جدید می رسیم تعرض ها و تضاد ها تدریجاً به نحو فزایند ه ای
رخ می نمایند. جریان غرب گرا به رهبری امثال تقی زاده،
حسینقلی خان نواب، یپرم خان ارمنی و حیدر عمواوقلی شکل می گیرد
و جریان اسلام گرا شامل دو بخش است؛ مشروعه خواهان به رهبری شیخ فضل اﷲ نوری که کاروانی از آیات عظام و فق ها و علما در میان آنان دیده می شوند
و مشروطه خواهان متشرع که در رأس آن ها مراجع ثلاثه نجف (آخوند خراسانی، حاج میرزا حسین تهرانی و شیخ عبداﷲ مازندرانی) وجود دارند. میرزای نائینی نیز حامی جدی این نوع تفکر است. (1)
مرحوم ابوالحسنی نوشته است:
راقم این سطور به هیچ دسته، حزب و گروهی به جز حزب اﷲ، به مفهوم قرآنی و روایی، بستگی ندارد و البته این سخن نیز نفیاً و اثباتاً متضمن هیچ گونه قضاوتی له یا علیه احزاب و گروه های اسلامی موجود در کشورمان نیست. همچنین نویسنده، پیرو هیچ خطی، جز خط امام به معنای جامع اصیل و دقیق آن که همان صراط مستقیم تبعیت کامل از قرآن و عترت معصومین علیهم السلام است، نمی باشد و نیز شدیداً اعتقاد دارد که مبارزه با التقاط در عصر حاضر، وجه لاینفک و ضرورت انفکاک ناپذیر مسئولیت خطیر انسانی و الهی است که وجه دیگرش همانا شرکت جدی، فعال، مخلصانه و آگاهانه همه خداجویان در امر تعمیم و تعمیق خداپسندانه انقلاب اسلامی و پاسداری مجدانه پیگیر از جمهوری اسلامی و اسلامیت جمهوری است و رساندن فجر صادق انقلاب اسلامی ایران به روز روشن ظهور و حضور حضرت ولی اﷲ الأعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف است. (2)
ص:83
سرانجام این روحانی محقق و پژوهش گر متعهد بعد از حدود نیم قرن کوشش های آموزشی، فرهنگی، جهاد علمی و تبلیغی و دفاع از کیان تشیع در روز چهارشنبه سوم اسفند ماه سال 1390 ش. (اول ربیع الاول 1433 ق) بر اثر نارسایی قلبی و اختلال در دستگاه گردش خون، رحلت نمود و پیکرش در روز جمعه پنجم اسفند با حضور آیات عظام سبحانی و صافی گلپایگانی، نمایندگان بیوت مراجع معظم، علما، مدرسین حوزه و طلاب، مجاورین حرم مطهر و زائرین بارگاه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام تشییع گردید و بعد از اقامه نماز آیت اﷲ صافی گلپایگانی بر پیکرش، جنازه مرحوم در مقبرة العلمای قبرستان باغ بهشت قم مدفون گردید. (1) به مناسبت تجلیل از مقام علمی این عالم محقق از سوی مراکز علمی، پژوهشی و آموزشی همایش و بزرگداشت هایی با حضور علما، فضلا و اقشار حوزوی و دانشگاهی به شرح ذیل برگزار شد:
1. یادواره ی
مقام علمی مرحوم علی ابوالحسنی به همت پژوهش گاه فرهنگ و اندیشه ی
اسلامی و با همکاری چندین مؤسسه علمی و پژوهشی دیگر که طی آن عد ه ای
از فرهیختگان حوزه و دانشگاه با ایراد سخن از مقام علمی و تحقیقی این نویسنده دلسوز تجلیل کردند. این مراسم در 14 فروردین 1391، برگزار شد.
2. همایش بزرگداشت حجت الاسلام ابوالحسنی (منذر) با پیام آیت اﷲ سبحانی و سخنرانی عد ه ای از محققان حوزه و دانشگاه در مدرسه دارالشفای قم، اسفند 1391.
3. مراسم نکوداشت مرحوم ابوالحسنی با پیام تصویری آیت اﷲ سبحانی در مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، پنج شنیه 31 فروردین 1391.
4. همایش بیدارگر بصیر، به همت مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران به مناسبت دومین سالگرد درگذشت مرحوم ابوالحسنی.
ص:84
ضایعه اسفناک فقدان دانشمند متعهد، خادم آگاه و بیدار فرهنگ اهل بیت علیهم السلام، مدافع حریم روحانیت، مورخ بصیر تاریخ معاصر و نویسنده مطلع و جامع حجت الاسلام آقای حاج شیخ علی ابوالحسنی (منذر) را به جامعه روحانیت، ارباب قلم، محققان، دانش پژوهان و خانواده محترم مخصوصاً آقازاده مکرم ایشان تسلیت عرض می نمایم. آن مرحوم در نقد و رد فرقه های ضاله، استعمارزدایی و مبارزه با غرب گرایی، فعال و پرتلاش بود و مواضع مؤثر داشت. (1)
مرحوم حجت الاسلام ابوالحسنی از قلم رسا و پرمحتوایی برخوردار بود و همیشه درصدد بود که خلأ موجود را در جامعه دانشگاهی پر کند و به سؤالات، پیرامون نظام و روحانیت جواب دهد. تمام کتاب هایی که من از این عالم دانشمند دیدم در راستای تبلیغ و ترویج اسلام و شیعه و رد شبهات و پرده برداری از نیت کسانی است که خیال می کردند به نظام و کشور خدمت می کردند، خیانت آن ها را ثابت می کردند. (2)
بخشی از آثار ماندگار حجت الاسلام ابوالحسنی در دوران حیات او به زیور طبع آراسته شده، ولی برخی از آثار و یادداشت های ارزشمند وی باید زیرنظر جمعی از آشنایان با آثار و افکارش بررسی شود و در اختیار علاقه مندان قرار گیرد. (3)
این استاد بزرگوار که یکی از شاگردان پرتلاش مکتب اهل بیت علیهم السلام است، از جهت
ص:85
فعالیت های ثمربخش فرهنگی، سیاسی و جهادی ممتاز و موفق بود و توانست در عرصه قلم و تحقیق موشکافانه ی خود زوایای بسیاری از مطالب تاریخی را روشن بسازد و در عمر پربرکت خود آثار گران بهای تألیف [کند] و به یادگار بگذارد و نام بلندآوازه اش در محافل علمی برای همیشه بدرخشد. (1)
آن مرحوم به حق در حوزه مطالعات مربوط به تاریخ معاصر ایران صاحب نظر بود و در راه معرفی علمای بزرگی چون شهید شیخ فضل اﷲ نوری و مرحوم ملا قربانعلی زنجانی که در برابر جریان های اسلام ستیز عصر مشروطه مقاومت کرده بودند، متحمل زحمات زیادی شده و آثار تحقیقی خوبی در این زمینه از خود به یادگار گذاشت. خصوصیات بارز ایشان در مطالعات، تحقیقات و موضوعاتی که انتخاب می کردند غیرت دینی و دین مداری بود. چند نوبتی که در مشهد مقدس میزبان ایشان بودم از نزدیک و بالعیان تلاش، صداقت، خلوص و غیرت دینی آن مرحوم را مشاهده کردم. (2)
درگذشت اندوه بار محقق فرزانه و دانشمند گرانمایه، مدافع حریم روحانیت شیعه و افشاگر خطوط انحرافی و فرقه ضاله مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی ابوالحسنی را به محضر مبارک حضرت بقیة اﷲ الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و مراجع معظم تقلید، حوزه های علمیه، خاندان مکرم و دوستانش تعزیت و تسلیت عرض می کنم. آن فقیه سعید در عین تواضع و ساده زیستی، الگوی تحقیق، تدقیق، ژرف نگری و تقوای علمی و عملی بود و جز در راه رضای خدا گام برنداشت و در تمام تألیفاتش خدا و اهل بیت علیهم السلام را در نظر داشت. عاش سعیدا و مات سعیدا. (3)
ص:86
خبر درگذشت محقق و مورخ متعهد و مدافع خدوم فرهنگ و معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ علی ابوالحسنی (منذر) موجب تأسف گردید. امید است خداوند رحمان اجر زحمات ایشان را در بهترین وجه خود، با فضل و کرامتش عنایت فرماید. (1)
مرحوم ابوالحسنی از آغاز جوانی به دنبال نشر و گسترش فرهنگ تشیع بود. او در آغازین سال های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، نشریه کوثر را راه اندازی کرد. ایشان بعد از سخنرانی های ارزنده و آموزنده، مقالات گوناگون، مصاحبه ها و کتاب های گران سنگ، دفاع از ارزش های قرآنی و روایی و مرزبانان حماسه های جاوید را در برنامه علمی و پژوهشی خود قرار داد و خطوط انحرافی فرق ضال و مضل را افشا ساخت. از آثارش می توان دریافت که نگاهی تخصصی، اما متعهدانه و دردمندانه به موضوع تاریخ نگاری دارد. همچنین انبوهی از ارجاعات، استنادات، شیوه تدوین منطقی و عناوین جذاب در نگاشته های او، موجبات ترغیب خواننده به سوی تألیفات وی می گردد. نثرش چنان روان و شیواست که مخاطب به راحتی با او ارتباط برقرار می کند و زوایای مبهم تاریخی برایش کشف می گردد. او روش و بینش نوینی ارائه داد که به خوانندگان بصیرت می دهد. سال های آخر عمر را گاهی در قم و در مواقعی در تهران، در کتابخانه ها، مراکز پژوهشی و فرهنگی سپری می کرد، زندگی پاک، اخلاق دوست داشتنی و رفتار پسندیده در برخورد وی با افراد و اقشار گوناگون موج می زد.
مرحوم منذر همگام با فعالیت های قلمی، به تدریس و ارائه تحریر ها و دستاورد های خود به فراگیران مشتاق، اهتمام می ورزید. آن فاضل فقید در کسوت مربی و مدرس با مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، مرکز
ص:87
تحقیقات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دوایر عقیدتی سپاه، بسیج و ارتش جمهوری اسلامی ایران و صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران همکاری تنگاتنگ، مستمر و مؤثری داشت.
هم چنین وی رئیس شورای گروه تاریخ و تمدن پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بود. از این گذشته، در هیئت علمی انتشارات اسوه (وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه) عضویت داشت و عضو تحریریه ماهنامه زمانه و نیز فصلنامه تاریخ معاصر ایران بود. او در عرصه مطبوعاتی هم فعال بود و ویژه نامه «ایام» ضمیمه روزنامه جام جم را با همکاری برخی دوستان و شاگردان خود انتشار می داد.
آن مرحوم سه شماره از نشریه مذهبی سیاسی کوثر را انتشار داد و نیز مقالات متعددی در نشریات معتبری چون فصلنامه کلام اسلامی، فصلنامه تاریخ معاصر، ماهنامه زمانه، کتاب نقد، دو ماهنامه آینه پژوهش، نشریه ندای عدالت، جراید اطلاعات، کیهان و جام جم و جوان به طبع رسانید. برخی کتاب های او در جشنواره مطبوعات، جشنواره علامه طباطبایی و کتاب سال حوزه برگزیده شده اند. (1) مرحوم منذر ذوق شعری هم داشت و این توانایی خویش را در طریق ترویج فضایل، حکمت علمی و ارادت به خاندان عترت علیهم السلام به کار گرفت.
در پایان نمونه ای از سروده های وی را درباره حضرت فاطمه زهرا علیها السلام ذکر می کنیم: (2)
دوش در کنجی محقر
زانوان غصه در بر
یک جهان اندیشه در سر
دل پر از اندوه و آذر
در به روی غیر بسته
همچو مرغی پرشکسته
بر سر آتش نشسته
سوخته از پای تا سر
ناگهان یاری خجسته
دل ز غیر حق گسسته
ص:88
با حقیقت عهد بسته
شاد وخندان آمد از در
گفت: از بهر چه این سان
زار و دلگیر و پریشان
کرد ه ای در کنج ویران
منزل و مأوی و بستر
گفتمش بس دردمندم
خسته و اندوه مندم
سست عنصر همرهانم
سخت جان نامردانم
هر یکی تیری به جانم
می زنند از پهلو و بر
مهدی امت نیامد
محیی سنت نیامد
گفت هر دردی به عالم
چاره ای دارد مسلّم
درد تو نیز ای مکرم
نیست بی درمان، مقدر
گفتمش ای یار دل جو
هان طبیب ماهرم کو؟
بهتر از آن مادرم کو
شام تارم زو پراختر
گفت: برگیر از دل و جان
دامن آن مهر تابان
گفتمش برگو کی است آن
گفت: بس بشنو برادر
زهره زهراست نامش
قبه خضرا است بامش
میوه طوباست کامش
خود درختی بارآور
هدیه دادار سرمد
میوه معراج احمد
درة التاج محمد
شاخص نیکوئی از شر
در ثنایش از محمد
(بضعة منّی) برآمد
هاله ی بدر محمد
زینت صدر پیمبر
ص:89
پدر: محمدجواد مجتهد قمی
ولادت: 1303 ش.
وفات: 1389 ش.
مدفن: قم، علی بن جعفر.
تألیف:
علی حائری مجد
محمد حسن اعرابی در سال (1303ش - 1343ق) در خانواده علم و فقاهت در قم به دنیا آمد. وی از جانب پدر منتسب به خاندان علم و عرفان و زهد و تقوا بود. پدرش، مرحوم آیت اﷲ شیخ محمد جواد مجتهد قمی - صاحب یازده اثر فقهی، اصولی - و پدربزرگش آیت اﷲ ملاغلامرضا قمی معروف به حاج آخوند، صاحب اثر ارزشمند «قلائدالفرائد» بهترین حاشیه، بر فرائدالاصول شیخ انصاری و نگارنده ده اثر فقهی اصولی دیگر بود.
در این مجال برای آشنایی بیشتر با پیشینه خانوادگی محمد حسن اعرابی، به معرفی این دو شخصیت فرزانه از این خاندان، می پردازیم:
یکی از مفاخر اسلام و از عالمان بنام قم در اوایل قرن چهاردهم هجری، ملاغلامرضا
ص:90
قمی، معروف به «حاج آخوند» و صاحب کتاب معروف «قلائدالفرائد» است - که نامش، در زاویه گمنامی مانده و کمتر به زندگی علمی او پرداخته شده است. در این مقاله کوتاه به شرح کوتاهی از زندگی سراسر تلاش و کوشش وی می پردازیم و نمایی از آگاهی و تعهد و مسئولیت او را شرح می دهیم.
تاریخ تولد آن فقیه بزرگ به خوبی روشن نیست، اما از آنجا که وی تقریبا هم سن مرحوم آیت اﷲ العظمی حاج سید صادق قمی - یار دیرین و هم مباحثه خویش - بوده و تاریخ ولادت او، (1255ق) بوده است شاید سال تولد «حاج آخوند» نیز حدود (1255ق) باشد. (1) وی پس از پشت سر نهادن دوران کودکی و نوجوانی و آموختن مقدمات علوم دینی، در قم، تهران و اصفهان نزد علامه شیخ علی نوری فلسفه را به مدت چهارسال فراگرفت. (2) در سال (1279ق) به همراه دوست دیرین و هم مباحثه اش، آیت اﷲ حاج سید صادق قمی، رهسپار نجف اشرف گردید. و به مدت دو سال از درس های فقه و اصول استوانه دانش، استاد الفقهاء و المجتهدین شیخ مرتضی انصاری بهره برد. این دو سال در پرورش شخصیت علمی و باروری استعداد او نقش به سزایی داشت، زیرا آنچنان که از حاشیه اش، بر رسائل شیخ برمی آید، وی در این مدت مبانی و گفتار شیخ اعظم را به خاطر سپرد، و در جای جای کتاب به ذکر آن ها پرداخت.
پس از درگذشت شیخ انصاری در (1281ق) وی با شرکت در حلقه درس آیات عظام: میرزا محمدحسن شیرازی و میرزا حبیب اﷲ رشتی به تکمیل دانسته های خویش پرداخت. با مهاجرت میرزا محمدحسن شیرازی به سامراء، او و هم بحثش حاج سید صادق، ملازمت میرزا حبیب اﷲ رشتی را برگزیدند و تا سال (1296ق) به مدت 16 سال از درس های فقه و اصول آن وارث دانش شیخ مرتضی انصاری بهره بردند. (3) سپس در
ص:91
اواخر سال (1296ق)، به همراه دوستش رهسپار سامراء شد و دو سال نیز از درس آیت اﷲ میرزا محمد تقی شیرازی بهره برد و با مکتب فقهی سامراء نیز آشنا شد.
مرحوم حاج آخوند و حاج سید صادق، در سال (1298ق) پس از 19 سال دوری از وطن و طی مدارج عالی علمی، اخلاقی و فقهی، به زادگاه خویش، قم بازگشتند. و بر مسند تدریس، افتاء وعظ و ارشاد و امامت جماعت تکیه زدند. مردم حق شناس قم هم - که دو تن از بهترین دانش آموختگان نجف را در میان خویش می دیدند - گرد آنان را گرفتند، و به استفاده از محضرشان پرداختند.
ملاغلامرضا، سالیان فراوان، در مسجد شریف امام حسن عسکری علیه السلام به تدریس علوم اهل بیت علیهم السلام، اقامه جماعت و ارشاد مؤمنان پرداخت. و مرحوم حاج سید صادق هم بیشتر رسیدگی به دعاوی، قضاوت شرعی و فصل خصومات را برعهده گرفت. (1)
از شمار شاگردان حاج آخوند اطلاع دقیقی در دست نیست، اما مسلم آنست که فضلاء و طلاب حوزه علمیه قم نزد این استاد فقه و اصول به شاگردی پرداخته اند. برخی از آنان عبارتند از:
1. آیت اﷲ حاج سید محمود روحانی قمی، (1307-1381ق)، فرزند آقا سید صادق قمی (2)؛
2. آیت اﷲ حاج محمد جواد قمی، (1295-1373ق)، (فرزند ارشد ایشان)؛
3. آیت اﷲ حاج شیخ عبدالهادی حاج آخوند، (م 1385ق)، (فرزند دوم ایشان)؛
4. علامه شیخ محمدعلی ارجستانی کچوئی، (م 1330ق) صاحب «انوار المشعشعین فی شرافة قم والقمیین» (3) ؛
5. آیت اﷲ حاج سید عباس رضوی مبرقعی، (م 1335ق)؛
ص:92
آیت اﷲ ملاغلامرضا قمی با اغتنام فرصت ها، به تدریس منظم فقه و اصول، تربیت شاگردان و تالیف کتاب های علمی می پرداخت. برخی از تألیفات ایشان عبارت است از:
1. قلائدالفرائد یا «قلائد العقیان علی نحور الخرد الحسان» این کتاب مشهورترین تألیفات ایشان و یکی از بهترین حاشیه های فرائدالاصول به شمار می رود که در سال (1315ق) در تهران به چاپ رسید. (1)
آیت اﷲ سید موسی شبیری زنجانی، مرجع تقلید معاصر، درباره این کتاب می فرماید:«برای مبتدی بهترین شرح، قلائدالعقیان است که شرح سهل التناول و مختصری است و شارح کلمات، شیخ را خوب فهمیده است.» (2)
آیت اﷲ آقای حاج سید مهدی روحانی، نیز فرمودند:« وقتی جد ما آقای حاج سید صادق، این کتاب را دید، فرموده بود: علم و دانش ملاغلامرضا بیش از این است و این کتاب همه علم او نیست.»
این تعلیقه شامل ویژگی هایی است، که عبارتند از: از آغاز تا پایان، رسائل را در برمی گیرد؛ این کتاب، آکنده از مطالب توضیحی، نقد و ایراد بر مطالب شیخ، اشتقاق شقوق، تمهید مقدمات، برای مباحث کتاب و تکمیل ایرادها و انتقادات شیخ بر ادله است؛ عبارات در برخی جاها، بسیار زیبا، مسجّع و مقفّی است؛ برخی از حواشی بسیار مفصل و خواندنی است؛ همچنین معرفی کتاب ها و مولفین آن ها؛ ذکر کامل احادیث؛ لغت شناسی؛ فواید رجالی؛ استفاده از کتاب های تفسیری، حدیثی، رجالی و لغوی؛ معرفی علماء و فقها؛ رفع دشواری از عبارات شیخ؛ مشخص کردن گویندگان اقوال؛ ذکر سخنان فقهاء از کتاب هایشان؛ بیان وجوه تامل در سراسر کتاب: از همه مهم تر آنکه، مؤلف سخنان مرحوم شیخ را در مجلس درسش ضبط کرده و همه آنها را در شرح عبارات کتاب خود آورده است. (3)
ص:93
2. قواعدالاصول، درباره دو مسئله مهم «اجتماع امر و نهی» و مسئله «ضد» (1)
3. صلاة المسافر (2)
4. کتاب الصلاة (3)
5. کتاب القضاء (4)
6. کتاب الدیات (5)
7. کنوز الجواهر (6)
سرانجام مرحوم حاج آخوند، پس از عمری نزدیک به 75 سال، سرشار از خدمات دینی و اجتماعی، در 16 ذیحجةالحرام (1332ق) (7) برابر با (13 آبان 1293ش) بدرود حیات گفت. و پس از تشییع باشکوه و شایسته، در ایوان آینه حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به خاک سپرده شد. (8) و وفاتش اثری عمیق از غم و اندوه در دل مردمان قم به جای گذاشت. برخی از تراجم نگاران درباره شخصیت وی، جملاتی زیبا نگاشته اند از جمله:
1. شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد: دانشمند محقق، فقیه متبحر، و از بزرگان با شرافت قم... (9) مرحوم حاج آخوند بوده است.
2. شیخ محمدحسین ناصرالشریعه هم می نویسد: مرحوم حاج آخوند یکی از علمای بزرگ و فقهای سترگ قم است که در عصر خود، در صف اول علمای این بلد بود. علاوه بر فضل ظاهر، قدس باطن نیز داشت... (10)
ص:94
3. حاج شیخ مرتضی انصاری دزفولی سبط الشیخ نیز می گوید: فقیه اصولی، زاهد متقی، محقق مدقق، جامع معقول و منقول و از اجلّه شاگردان شیخ بوده است... (1)
مرحوم حاج آخوند عالمی متواضع و به دور از مظاهر تشخص و تعین بود، تنها به حل و فصل مشکلات دینی مردم و تدرس و تالیف و امامت جماعت می پرداخت. آنقدر در چشم و دل مردم قم جای گرفته بود که مردم تکه هایی از پیراهن او را برای گذاشتن در کفن خویش، ذخیره می کردند. و آن را مایه مباهات خود می دانستند. زمانی گروهی از مردم قم برای زیارت عتبات عالیات به سامراء مشرف شدند و وجوهات شرعیه خود را به مرحوم میرزای شیرازی تقدیم داشتند. اما میرزا از پذیرفتن آنها سر باز زد و فرمود: مگر آقای حاج آخوند در قم نیست که شما وجوه شرعیه خود را به سامراء آورده اید؟ ببرید به ایشان بدهید.
از مظاهر فروتنی حاج آخوند آنکه: روزی برای ایشان نامه ای آمده بود، و در آن خطاب به «حجت الاسلام» شده بود. معظم له ناراحت شد و این عنوان را زائد بر شأن خود دانست و فرمود: حجت الاسلام فقط شیخ انصاری بود و بس.
ایشان به هنگام وفات، وصیت نمود تا جنازه اش همانند یکی از مردمان عادی و به دور از تشریفات تشییع شود، اما مرحوم حاج سید محمد باقر (2) - تولیت آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام - فرمود: ما مقداری از راه را به وصیت ایشان عمل می کنیم. و بعد از آن به صلاحدید خود، تشییع می نمائیم. حاج آخوند از سر تواضع، اجازه عکس برداری، از خود را نمی داد. و بدین دلیل، تصویری از او در دست نیست. (3)
آیت اﷲ حاج شیخ محمدجواد مجتهد قمی در سال (1295ق) در نجف اشرف به دنیا آمد. او مهم تر و برتر فرزندان حاج آخوند بود، که پس از تولد در نجف اشرف، در هفت سالگی به قم آمد. وی پس از تحصیل مقدمات، سطوح فقه و اصول را در محضر پدر
ص:95
بزرگوارش و آیت اﷲ حاج آقا احمد قمی - برادر آیت اﷲ العظمی حاج آقا حسین قمی- فراگرفت و در 20 سالگی به اشاره پدرش به تهران رهسپار گردید. شیخ محمد جواد در تهران نزد حضرات آیات: میرزا محمدحسن آشتیانی (فقه و اصول) و حاج شیخ علی نوری، میرزا محمود حکمی و شیخ عبدالکریم سبزواری (حکمت و کلام)، زانوی ادب به زمین زد و بهره های علمی بسیار برد. ایشان پس از سه سال توقف، به قم بازگشت و یک سال دیگر از پدرش بهره برد. در سال (1319ق) به نجف رفت و در درس آیات عظام: آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و سید محمد کاظم یزدی حاضر شد. و مبانی علمی خود را استوار ساخت. او پس از 14 سال و چند ماه پس از وفات پدر بزرگوارش، در ربیع الاول سال(1333ق) بنا به درخواست عموم مردم قم - که از ایشان خواسته بودند به قم بازگردد. قبول کرد و در میان ابراز احساسات عموم اهالی که به مناسبت ورود ایشان! شهر را تعطیل عمومی کرده و تا چند کیلومتری به استقبال رفته بودند، به زادگاه پدرانش بازگشت و به تدریس، تالیف، وعظ و ارشاد پرداخت و به جای پدرش، تصدی امامت مسجد امام حسن عسکری علیه السلام را بر عهده گرفت.
از این عالم ربانی تألیفات گران بهایی، برجای مانده است مانند:
1. تقریرات درس خارج فقه آیت اﷲ سید محمدکاظم یزدی؛
2. تقریرات درس خارج اصول آیت اﷲ ملامحمد کاظم خراسانی؛
3. صراط المستقیم در 4 جلد؛
4. سعادت بشر؛ در اثبات نبوت عامه. خاصه؛
5. آینه حق نما؛ در اثبات ولایت عامه و خاصه؛
6. توحید قمی؛ در دو جلد؛
7. کتاب کیمیا؛ در اثبات معاد جسمانی؛
ص:96
8. یاقوت؛ ردّ بر مادّیین و دهریون (1) از آن جمله اند.
وی مشغول نگارش کتاب «یازدهم» بود که ندای حق را لبیک گفت. کتابخانه ایشان به همراه کتابخانه پدرش که به سفارش مرحوم حاج آخوند به وی واگذار شده بود پس از وفاتش به آیت اﷲ العظمی بروجردی واگذار شد و سپس به دستور ایشان به کتابخانه مدرسه فیضیه، تحویل داده شد.
این عالم ربانی سرانجام در 19 ذیقعده سال (1373ق) برابر با 19 تیر (1333ش) در 83 سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد. و پس از یک تشییع با شکوه و اقامه نماز میت توسط آیت اﷲ العظمی بروجردی بر پیکرش، در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام مدفون شد (2) و نخستین مجلس بزرگداشت او از سوی آیت اﷲ بروجردی در مدرسه فیضیه برگزار شد.
سیره خاندان پدری محمدحسن، دوری از مظاهر دنیا، زندگی در نهایت سادگی، و رعایت موازین طلبگی بود. اما خاندان مادری محمدحسن اعرابی بسیاری متمول و متجدد و بهره مند از تمامی امکانات زمان خویش بودند. که در عین تدین و تقوا، شهرت و اشرافیت را به همراه داشتند. در حالی که عموها از فرط زهد، از داشتن حتی یک فرش گران قیمت و نو ابا داشتند، دایی های وی منازلشان آراسته، به جدیدترین و شیک ترین امکانات زمان بود. در عین حال هر دو خانواده با پذیرش تفاوت ها، متقابلا نسبت به هم از ادب و احترام کم نمی گذاشتند. و هیچ یک دیگری را نفی نمی کرد.
محمد حسن در چنین خانواده ای به دنیا آمد. و این دو محیط تربیتی متضاد، شالوده شخصیتی او را بنا نهاد. وی که در اوان جوانی و بعد از کسب دیپلم از دبیرستان رشیدیه، وارد تجارت و صادرات شده بود، در نهایت کوشش و تلاش در کسب و کار، دوری از تعلقات دنیا را سرلوحه خویش قرار داد.
ص:97
او با نگاه تیزبینش به این باور رسیده بود که داشتن، غیر از وابسته بودن است و در زندگی خویش نیز نشان داد که ثروت و قدرت که از بزرگترین فریبندگان بشر هستند، در مقابلش به هیچ انگاشته می شود.
وقتی محمدحسن اعرابی به سن ازدواج رسید، با توجه به شرایط خاص، خانوادگی و امکانات زندگی، مورد توجه بسیاری از خانواده ها برای وصلت قرار گرفت، لیکن چنان که خود می گفت، از ابتدا منش و رفتار حاج آقا روح اﷲ، بر فکر و اندیشه ی او تأثیری دیگر داشت. پس تصمیم گرفت نسبت نزدیکی با امام پیدا کند. خانواده مادری آقای اعرابی با خانواده همسر امام رحمة الله حاجیه خانم ثقفی، و دایی ها و پدر ایشان، آیت اﷲ، شیخ محمدجواد قمی، نیز با امام راحل آشنایی داشتند. همچنین پدر همسر امام (آیت اﷲ محمد ثقفی) با عموهای آقای محمد حسن اعرابی دوستی داشته اند. که مجموعه این روابط سبب این وصلت می شود. پس از انجام خواستگاری، آیت اﷲ اشراقی داماد بزرگ خانواده امام، به دلیل شناخت زیاد از خانواده آقای اعرابی، خانواده را نسبت به انجام این وصلت تشویق می کرد. و به همراه حاج آقا مصطفی خمینی برای انجام تحقیقات به محل کار وی که به تجارت مشغول بود، می روند که پس از آن، از تدین و تعهد ایشان تمجید زیادی می کنند. همسر امام نیز ضمن صحبت با دختر خود، نظر او را جویا می شود که با پاسخ مثبت مواجه می گردد. سرانجام این تاجر جوان و خوشنام و امین، در سال (1332ش) در 29 سالگی با صبیه دوم امام راحل خانم فریده مصطفوی ازدواج کرد. مراسم عقد و جشن در منزل امام در قم برگزار می شود و ظاهرا تا قبل از آن روز، دیداری میان عروس و داماد انجام نشده بود و برای اولین بار سر سفره عقد هم دیگر را می بینند. مراسم عروسی هم در همان شهر و در منزل آقای اعرابی، که قبل از ازدواج آن را بنا کرده بود، و تا آخر عمر هم در آن زندگی کردند، انجام شد. حاصل این وصلت یک دختر به نام فرشته است.
ص:98
در زمان به دنیا آمدن تنها فرزندش، همسرش (سیده فریده) با بیماری صعب العلاجی مواجه شد. پزشکان از زنده مادن مادر و فرزند قطع امید کرده، از او برای جراحی اجازه خواستند. وی این تصمیم را به اجازه امام واگذار کرد و امام به پزشکان فرمودند:«شما تلاش خود را بکنید، من هم دعا می کنم.» مثل معجزه بود که مادر و فرزند سالم ماندند؛ با توجه به مشکل پیش آمده، به تک فرزندی اکتفا نمود، و همیشه از خدا و همچنین همسرش برای داشتن او شاکر بود.
پس از چند سال، مبارزه حاج آقا روح اﷲ، با رژیم ظالم و دین ستیز محمدرضا شاه، محمد حسن اعرابی که در اوان جوانی در جریانات مبارزات دکتر مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت حضوری پرشور داشت، در اتفاقات سال 1342 و 1343ش. به صورت فعال ظاهر شد و پس از تبعید امام به ترکیه و عراق که ساواک دادن شهریه امام را ممنوع کرده بود، از مؤثرترین افراد در پرداخت به موقع شهریه امام شد.
حضور در کوران مبارزات و هم دوشی با حضرت امام، از نقاط درخشان زندگی ایشان است. وی در سال های تبعید امام، با ثبات شخصیت منحصر به فرد خود و امانتداری، بسیاری از امور مالی امام را تصدی کرد.
به واسطه امانت داری و کاردانی که امام از او سراغ داشت، وی را به عنوان نماینده خویش در امور مالی برگزید. از آن پس با درایت و هوش کم نظیرش، شهریه هر ماه به موقع پرداخت می شد. در زیر پله منزل مسکونی خود محلی را آماده کرده بود، که سالیان سال هرشب با گذاشتن و برداشتن آجرهای آن، وجوهات را در آن مکان قرار می داد و دوباره آجرها را بند می کشید و استتار می کرد تا در یورش ساواک، مورد شک قرار نگیرد و بتواند امانت را تا سر ماه برای پرداخت شهریه به دست برادر امام آیت اﷲ سید مرتضی پسندیده برساند.
ص:99
با طولانی شدن مبارزه، خانواده مبارزان باید مورد رسیدگی قرار می گرفتند. از این رو، محمدحسن اعرابی، به تشکیل ستادی جهت رسیدگی به خانواده هایی که همسرانشان فراری یا در زندان بودند. مبادرت ورزید و گاه شخصاً و به طور ناشناس رساندن مایحتاج و مستمری را انجام می داد.
پس از پیروزی انقلاب با توجه به اعتمادی که امام به او داشت، پیشنهاد سمت ها و مسئولیت های مختلفی به او ارائه شد. اما جز مدت کوتاهی که نماینده مردم در شورای شهر قم بود، هیچ کدام از مسئولیت ها را نپذیرفت. رد این پیشنهاد از آن جهت بود که به اعتقاد وی، انجام وظیفه نه در گرفتن پست، بلکه در انجام قول هایی است که به مردم داده شده است. ایشان از آن پس از تمام فعالیت های سیاسی کناره گرفت و هرگز وارد مناقشات سیاسی و حتی اظهار نظر رایج در مورد مسائل کشور نشد. مرحوم اعرابی از آن پس با توجه به امکانات شخصی خویش، تا حد توان خود را وقف خدمت به محرومان کرد؛ از تهیه و رساندن آذوقه به مستمندان تا کمک به ساخت مدارس، اسکان طلبه های خارجی که به قم آمده بودند و امثال آن. او در زمان جنگ نیز با کمک مالی مداوم به هلال احمر و البته به صورت ناشناس، دین خویش را ادا نمود.
خانه ی مرحوم اعرابی مأمنی بود برای مراجعات افراد مختلف با سلایق و مشکلات و عقاید گوناگون که این همه بر روح حساس و قلب رئوفش باری سنگین بود. گاه می شد، صبح با پدری همدردی می کرد که فرزندش از فریب خوردگان منافقین بود و اعدام شده بود و عصر همان روز همراه پدر شهیدی اشک می ریخت. به واسطه همین ویژگی منحصر به فرد که دسترسی همه افراد به او را آسان می کرد و باعث آرامش و دلگرمی مراجعان
ص:100
می شد، کسانی نیز بودند که انتظارات زیادی داشتند. و به خیال خود می خواستند او از نفوذش برای پیشبرد اهداف آنان واسطه شود یا اعمال نظر کند، غافل از آنکه او جز از خدایش از هیچ کس و چیزی طلب نکرده بود.
چند سال قبل از سفرش، به دیار باقی، به علت مشکلات گوارشی، مورد عمل جراحی قرار گرفت و در بیمارستان بستری شد. به دلیل ممارست، در پیاده روی از لحاظ جسمی سالم و توانا بود و همین باعث شد از آن جراحی خطرناک و شرایط دشوار گذر کند. در طول مدتی که در بیمارستان بستری بود، طیف عیادت کنندگانش، چنان گسترده و مختلف بودند که کارکنان بیمارستان دچار شگفتی شده بودند.
جهان بینی اش باعث شده بود هرکس را بپذیرد و با اینکه در تقید به دین و اخلاق بر خود سخت می گرفت، لیکن برخوردش با افراد جذاب و مهربان و با محبت بود. هیچ گاه خود را حق و دیگران را ناحق نمی دید. تنها خط قرمزش حق الناس بود، و تحت هیچ شرایطی از آن کوتاه نمی آمد.
به اعتراف کسانی که او را می شناسند، نگاه محمدحسن اعرابی به جهان فراتر از هم عصران و اطرافیانش بود هرکس برای این برداشت خود شاهدی ارائه می کند:
1. دوستان سال های جوانی او به سفرهای مختلفش به شرق و غرب عالم به شوق دانستن و شناخت جهان اشاره می کنند. از جمله پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل - که در طی آن لحظه ای نیاسود - تصمیم گرفت معلومات زبان انگلیسی خود را تکمیل کند و به آموزش مرحله پیشرفته انگلیسی در تهران و قم پرداخت. بعدها در سال (1353ش)
ص:101
که به مدت چند ماه در شهر برموس انگلستان اقامت گزید، در مجمعی با حضور پیروان ادیان مختلف در شرایطی به دفاع از اثبات حقانیت مردم فلسطین پرداخت که بعضی از اعضاء، حتی نسبت به این مساله آگاهی نداشتند.
2. برخی از آشنایان با یادآوری حضور مشتاقانه او در جلسات سخنرانی دکتر شریعتی متذکر می شوند! که وی در شرایطی برای حضور در این جلسات از قم به تهران می آمد، نه تنها فضای قم، بلکه فضای سنتی متشرعان خارج از قم هم روی خوشی به نظرات و قرائت جامعه شناختی، دکتر از اسلام و تشیع نشان نمی دادند. دخترش به یاد می آورد که سوغات پدر از سفر تهران، هر بار کتابی از دکتر شریعتی بود. پدر با دختر، از اسلام و تشیعی سخن می گفت که سازنده و پویا هستند، و رکورد و رخوت در این امر زجرآور است. او معتقد بود اگر کسی اسلام و علی علیه السلام و حسین علیه السلام را به خوبی بشناسد، نمی تواند پیروشان نباشد. و با برداشتی که از مقوله دین داشت، اگر جامعه ای این راه را می پیمود، بدون هیچ تبلیغی جهانیان را مسحور خود می کرد.
3. انقلابیون قدیمی، تحلیل آسیب شناسانه او از آینده انقلاب در نوفل لوشاتو را متذکر می شوند. او که از سال های دور تجربه نهضت دکتر مصدق را مورد مداقه قرار داده بود. و سپس با حضوری پرشور و سازنده، در تمامی مراحل در به ثمر رسیدن انقلاب از کمک مالی به مبارزان و اعتصابیون گرفته، تا پخش اعلامیه و تکثیر نوار مبادرت ورزیده بود، در سال های (1356و1357) در ملاقات با امام در نجف و سپس با مشاهده فعالیت های امام موسی صدر و دکتر چمران در لبنان، و سرانجام زیر نظر گرفتن شرایط انقلاب و انقلابیون در نوفل لوشاتو، به یاد می آورد، و سخن می گفت.
4. اهل ادب، او را به انس با ادبیات فارس و عرب، و نکته سنجی های مثال زدنی اش می شناسند. در مطالعه متون ادب پارسی، کم نظیر و در شعر و موسیقی صاحب نظر بود. تحلیل هایش، از اشعار حافظ، مولانا و سعدی، و توجهش به ظرافت های سبک و سیاق سخن این بزرگان تحسین برانگیز بود.
5. کسانی که با او در باب تاریخ سخن گفته و به بحث پرداخته بودند، تحت تأثیر نگاه
ص:102
موشکاف و نقادش در مطالعه تاریخ ایران و اسلام و جهان قرار می گرفتند. در مواجهه با تاریخ، بسیار آگاه بود و هیچ تعصبی را روا نمی دانست و هیچ شخصیت و واقعه تاریخی از نقد موشکافش دور نمی ماند.
و گاهی این اشعار را می خواند:
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن
به نیکی گرای و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس
و او که عمری این ادبیات را با خود مرور کرده بود، سرانجام در صبحگاه روز 31 خرداد (1389 برابر با اول رجب 1431ق) به علت ایست قلبی به دیدار معبودش شتافت؛ پروردگاری که تمام مراحل زندگی اش را فقط با توکل بر او سپری کرده، و جز به رضایت او نیندیشیده بود. این عارف عامل که عمری بدون اسم و رسم زیسته بود، و در عمر 86 ساله خویش، از هرگونه تعلقات مادی مبرّا بود، همواره از دختر، داماد و دو نوه اش می خواست که تشییع و تدفینش به طور بسیار ساده و به دور از هرگونه تشریفاتی برگزار شود.
گرچه پدر و پدربزرگش در حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام مدفون هستند، او می خواست در امامزاده ای در شهر قم به خاک سپرده شود. بر سنگ آرامگاهش که در صحن حضرت علی بن جعفر علیه السلام شهر قم به خاک سپرده شده، یکی از همان ابیاتی حک شده است که در حکمت آموزی هایش، در گوش نزدیکان زمزمه می کرد:
جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ
هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق
پس از رحلت این زاهد وارسته پیام های تسلیت جداگانه ای در غم فقدان ایشان صادر شد.
در پیامی از سوی مقام معظم رهبری صادر گردید، چنین آمده است:
بسم اﷲ الرحمن الرحیم درگذشت مرحوم مغفور جناب آقای اعرابی داماد
ص:103
گرامی حضرت امام خمینی (رضوان اﷲ تعالی علیهما) را به همسر فاضل و مکرم و فرزند محترم آن مرحوم که، بازرگانی امین و معتمد و متعهد بودند، و به بیت شریف امام بزرگوار تسلیت می گویم
و رحمت و مغفرت الهی را برای ایشان مسألت می کنم.
سید علی خامنه ای
تیرماه 1389
دفتر امام راحل رحمة الله و پیام تسلیت:
همچنین در پی درگذشت حاج محمدحسن اعرابی، دفتر حضرت امام خمینی رحمة الله، اطلاعیه ای در این باره صادر کرد. در این اطلاعیه خاندان مرحوم اعرابی نیز معرفی شده و آمده بود:
ایشان فرزند آیت اﷲ شیخ محمد جواد آقا و نوه مرحوم آیت اﷲ حاج آخوند از علمای بزرگ و زاهد زمان خویش بودند. مرحوم اعرابی در سال (1303ش) در قم به دنیا آمدند و در سال (1332ش) با دومین دختر امام خمینی رحمة الله ازدواج نمود. حضور در دوران مبارزات ستم شاهی و همراهی با امام خمینی رحمة الله از نقاط درخشان زندگی ایشان می باشد. مرحوم اعرابی در سال های
تبعید امام، وکیل ایشان در ایران بوده و با ثبات شخصیتی منحصر به فرد و امانت داری، بسیار از امور مالی امام تصدی نمودند. مرحوم اعرابی پس از انقلاب پذیرش هرگونه سمت دولتی خودداری کرد، و زندگی زاهدانه خویش را در شهر قم و در منزل قدیمی ایشان ادامه داد.
روانش شاد و یادش گرامی.
ص:104
آثار الحجه، تالیف شیخ محمد شریف رازی. کتاب فروشی برقعی، قم.
آینه پژوهش (مجله)، نشریه دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
تاریخ قم، محمد حسین ناصرالشریعه، با مقدمه و اصلاحات، علی دوانی. دارالفکر، قم.
الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، دارالاضواء، بیروت.
رجال قم، سید محمد مقدس زاده، چاپخانه مهر ایران، 1335ش.
زندگی و شخصیت شیخ انصاری، مرتضی انصاری، اهواز، 1383ق.
سرالسعاده، سید احمد حسین روحانی، مقدمه، سید مهدی روحانی. چاپ قم.
غرر الحکم و دررالکلم، عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، ترجمه، محمد علی انصاری قمی، چاپ قم،1335ش.
قرائد الفرائد، ملاغلامرضا قمی، چاپ افست، قم، 1372ش.
کتابشناسی آثار مربوط به قم، چاپ افست، قم، 1372ش.
کیمیاء، ملا محمد جواد قمی، چاپ قم، 1364ق.
ندای حق (روزنامه)، چاپ تهران، 1371ق.
مولفین کتب چاپی، خان بابا مشار، تهران، 1342ش (ج4،ص695).
نقباء البشر، قرن الرابع عشر، آقا بزرگ تهرانی. مشهد 1404ق.
گفتار آقای حاج محمد حسن اعرابی.
تربت پاکان قم.
گنجینه دانشمندان.
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری تابناک.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری - تحلیلی انتخاب.
پایگاه اطلاع رسانی جماران.
ص:105
پایگاه اطلاع رسانی جام جم آنلاین.
روزنامه اطلاعات.
علمای قم، ناصرالدین انصاری قمی، 1383ش.
ص:106
ص:107
پدر: زکریا
ولادت: 6/ 12 / 1306 ش.
وفات: 14 / 10 / 1393 ش.
مدفن: قم؛ رواق مطهری.
تألیف:
غلامرضا گلی زواره
عالم ربانی و حکیم الهی، آیت اﷲ حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی از مدرسان برجسته ی حوزه علمیه ی قم در عرصه ی حکمت و اخلاق است. او از خاندانی برخاسته است که ضمن برخورداری از فضل و فضیلت در ارادت به خاندان عصمت و طهارت و تلاش های مبارزاتی و ستیز با ستمگران و اشرار و فرقه های منحرف، سوابق درخشانی از خود به یادگار نهاد. آن فقیه فرزانه و عارف وارسته، آن چنان در طی مراتب و درجات سلوک معنوی پیش رفت که به «شیخ اشراق» موسوم گردید.
این بزرگوار، علاوه بر تبحر در مفاهیم و معارف معقول و منقول، عمر با برکت خویش را به پرهیزکاری، زهد، قناعت و پارسایی گذرانید. اهتمام وی در عرصه خود سازی و تهذیب نفس، سبب آن نگردید که از حضور در عرصه های سیاسی و اجتماعی غافل گردد.
ص:108
او با روحیه ای ظلم ستیزانه در مبارزات مردم ایران علیه استبداد رژیم پهلوی به رهبری امام خمینی، حضوری تأثیرگذار و روشنگرانه داشت و به همین دلیل ایامی از زندگی خود را در تبعید و زندان گذرانید.
شهرستان داراب از توابع استان فارس و در شرق سرزمین ایران قرار دارد و شامل بخش های مرکزی، رستاق و نورگ است. داراب از شمال به شهرستان های نیریز و اصطهبان، از شرق به استان هرمزگان، از جنوب با شهرستان لار و از غرب به شهرستان های زرین دشت و فسا محدود است. داراب، دارای اراضی نیمه کوهستانی است و اقلیم آن در ارتفاعات شمالی معتدل، ولی در نواحی جنوبی، آب و هوایی متمایل به گرم دارد. جمعیت این شهرستان به حدود دویست هزار نفر بالغ می گردد که بخشی از جمعیت آن را طوایفی از ایلات خمسه ی فارس تشکیل می دهند. مرکز اداری این شهرستان، یعنی شهر داراب در منطقه کوه پایهای و در 834 کیلومتری جنوب شرقی تهران و 211 کیلومتری جنوب شرقی شیراز واقع است. (1)
عد ه ای از نوادگان جابر بن عبداﷲ انصاری سلمی خزرجی (متوفی 79ق) به همراه امام زاده، احمد بن موسی بن جعفر علیه السلام که به قصد دیدار برادر ارجمندش، حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام از مدینة الرسول، عازم مرو بودند وارد ایران شدند، اما در نزدیک فارس، حاکم شیراز با آنان درگیر شد که منجر با شهادت 300 تن از سادات و از آن جمله احمد بن موسی «شاه چراغ» شد. در پی این ماجرا، برخی انصاریان این کاروان، به همراهِ مجروحان حادثه، به منطقه کوهستانی «نوایگان» در آن حوالی پناه بردند و در آنجا ساکن شدند.
ص:109
سر سلسله ی آنان کمال الدین انصاری نام داشت. شیخ بهاء الدین انصاری نیز از احفاد این شخصیت است که فرزندی به نام شیخ عبدالصمد انصاری داشتند. نسب شیخ زکریا انصاری ملقب به «نصیر الاسلام» از طریق پدرش شیخ عبدالرحمن انصاری و پدر بزرگش ابوعلی به شیخ عبدالصمد انصاری می رسد. (1)
حاج شیخ زکریا انصاری ملقب به نصیرالاسلام و مشهور به شیخ بزرگ، فرزند حاج شیخ عبدالرحمان زاهد از علمای داراب به سال 1279ش. در کوهستان داراب (نوایگان) متولد گردید. وی تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خویش نزد والدش و دیگر مربیان منطقه گذرانید و با تأسیس حوزه ی علمیه لارستان توسط آیت اﷲ سید عبدالحسین لاری به این دیار مهاجرت کرد. ایشان در حالی که جوانی بیست ساله بود از محضر مؤسس این محفل علمی و آموزشی، فیض برد و رفته رفته به دلیل هوش سرشار و اهتمام وافر در کسب علم و فضیلت در زمره ی شاگردان شایسته و برجسته ی آن بزرگوار قرار گرفت. از مجموعه آثار و توضیحات و حواشی که وی بر کتب درسی و حوزوی نوشته، چنین برمیآید که او از احفاد جابر بن عبداﷲ انصاری و از یاران باوفای سید عبدالحسین لاری به شمار می آمده است.
آن عالم ربّانی در یکی از روز های سال 1331ق. توسط دو نفر از عوامل فریب خورده ی قوام الملک به نام های یوسف و جعفر قلی، در منطقه کوهستان لایگرد ترور شد و با اصابت چندین گلوله، به فیض شهادت نایل گردید. مردم پیکرش را با تکریمی خاص و تشییعی با شکوه به روستای نوایگان انتقال دادند و در کنار مرقد والدش شیخ عبدالرحمن به خاک سپردند. بر مزار این عالم شهید قبه و گنبدی ساختهاند که تاکنون زیارتگاه اهالی و علاقه مندان می باشد. پس از شهادت این عالم زاهد و مبارز، آیت اﷲ سیدعبدالحسین لاری به نوایگان آمد و در آنجا به اقامه ی نماز جمعه پرداخت و در خطبه های خود از وارستگی، مجاهدت ها و فداکاری های شاگرد شهید خود تجلیل نمود. (2)
ص:110
شیخ شهید زکریا نصیرالاسلام فرزندی به نام شیخ محمد فخرالاسلام داشت. این شیخ محمد دو فرزند ذکور از خویش به یادگار نهاد: یکی شیخ علی آقا انصاری و دیگری شیخ یحیی انصاری. یحیی در شب نیمه ماه مبارک رمضان سال 1347ق. برابر با 6 اسفند 1306ش. و در سالروز ولادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، در روستای نوایگان کوهستان داراب متولد گردید. شیخ محمد انصاری ملقب به «فخر المجاهدین» ولادت فرزندش را در چنین ایام مبارک و خجستهای به فال نیک گرفت. در آستانه ی تولد این نوزاد، مادرش که بانویی پاک دامن و متدین بود، در رؤیایی راستین، هنگام بارداری یحیی، شهید شیخ زکریا انصاری را مشاهده کرد که وی را مخاطب قرار داد و به او گفت: این عصایی را که من دارم، در اختیار پسرت قرار ده، این ماجرا اگر چه خوابی بیش نبود، ولی در منطقه ی لار و داراب، دهان به دهان، بین مردم انتشار یافت. از همان روز ها همگان می گفتند که این فرزند شیخ محمد، آیندهای درخشان و نورانی خواهد داشت و دیری نخواهد گذشت که او در زمره ی یکی از عالمان شیعه و از مدافعان حریم اهل بیت علیهم السلام به شمار خواهد آمد. البته این گونه هم شد و آن رؤیای صادقه به واقعیت پیوست.
یحیی که بعد ها در سروده های خویش تخلص «اشراق» را برگزید، در خانوادهای پرورش یافت که به فضایل اخلاقی آراسته بودند. وی در پرتو تربیت پدر دانشمندش آموخت که در راه رضایت حضرت حق تعالی، صادقانه قدم بردارد. (1)
یحیی شش ساله بود که در مکتب خانه ی آبادی نوایگان به فراگیری الفبای فارسی و خواندن برخی سوره های آخر قرآن پرداخت. بعد از مدتی بر اثر آموزش های ملای مکتبی قادر بود دیگر بخش های کلام اﷲ مجید را نیز به درستی و با دقت تلاوت کند. از این گذشته، آثاری چون گلستان و بوستان سعدی، جامع عباسی و نصاب الصبیان را با موفقیت خواند. همچنین نثرنویسی، نامه نگاری و خط سیاق را یاد گرفت.
ص:111
او سپس به دبستان رفت و مدت دو سال، دروس دوره ی ابتدایی را تا کلاس دوم تحصیل کرد. در مدرسه، چنان در درس ها، پیشرفت داشت که گاهی در غیاب معلم، نقش او را در کلاس به خوبی ایفا می کرد. در همین سنین به مثنوی خوانی علاقه پیدا کرد و مدام آن را با نوایی خوش و دلنشین می خواند. یحیی، دروس مقدماتی علوم حوزوی از قبیل معانی و بیان، صرف و نحو، منطق، مطول و مانند آن ها را در مدرسه ی علمیه روستای مزبور فرا گرفت. از مربیان وی در این مقطع تحصیلی عمویش شیخ ابوالحسن انصاری شیرازی، فقیه مبارز و اولین امام جمعه مشهد بود که بر روحیه ی او بسیار تأثیر گذاشت.
شیخ ابوالحسن که در مکتب عالم مجاهد و فقیه پارسا (سید عبدالحسین لاری) درس پایداری، فداکاری و مقاومت آموخته بود، بعد از شهادت پدرش، شیخ زکریای انصاری به مبارزه ادامه داد و با کمک برادر خویش شیخ جواد انصاری تا حدودی موفق گردید اهداف سیاسی اجتماعی خود را پیگیری نماید. بعد از چندی، دو لشکر بزرگ از ناحیه ی کرمان و فارس به طرف داراب و کوهستان آمدند و با نیرو های شیخ ابوالحسن وارد نبرد گردیدند. آنان بعد از یورش های مکرر، شیخ ابو الحسن را دستگیر کردند و حکم اعدام برای او صادر گشت. با این حال، او توانست خود را به نجف اشرف برساند و با وساطت مراجع حوزه ی دیار علوی، از اعدام ر هایی یابد. سرانجام ایادی رضاخان وی را، هنگام بازگشت به ایران، دستگیر کردند و به عنوان تبعیدی به مشهد مقدس بردند.
یحیی در مکتب این فقیه مبارز یاد گرفت که همگام با فعالیت های آموزشی، متوجه رویداد های سیاسی و جنبه های اجتماعی نیز باشد. (1)
از دیگر اساتید تأثیرگذار بر شخصیت ایشان در نوایگان، شیخ عبدالکریم انصاری معروف به «مدرس» است. مدرس انصاری ضمن اینکه متون مقدماتی حوزه را به این شاگردش یاد می داد، از خاطرات آن ایام و حوادث سیاسی مشروطه برایش سخن می گفت و او هم موفق گردید نکاتی را که از استادش شنیده بود، بنویسد. به گفته ی علیرضا انصاری، فرزند شیخ یحیی، این خاطرات از آن زمان به یادگار مانده است.
ص:112
یاد آور می گردد که آیت اﷲ شیخ عبدالکریم انصاری، مدرس حوزه ی علمیه داراب از شاگردان مرحوم آیت اﷲ میرزا ابراهیم شیرازی است که او نیز در زمره ی تربیت یافتگان مکتب آیت اﷲ میرزا محمد حسن شیرازی رهبر قیام تنباکوست. (1)
شیخ یحیی در حالی که هجده بهار از عمرش را پشت سر نهاده بود به سال 1324ش. کوهستان داراب را به قصد ادامه تحصیل در حوزه ی علمیه ی شیراز ترک کرد. در آن ایام، حوزه ی علمیه ی این شهر از عنایات شخصیتی چون آیت اﷲ سید نورالدین حسینی شیرازی متوفای به سال 1335ش - رجب 1376ق. برخوردار بود؛ فقیهی که در محضر آیات عظام شریعت اصفهانی، میرزا محمد تقی شیرازی، آخوند خراسانی و سید محمد کاظم یزدی در حوزه ی پر بار نجف اشرف به مقام اجتهاد نایل آمده بود. مرحوم سید نورالدین در سال 1342ق. بعد از ارتحال والدش میرزا ابوطالب حسینی، عالم سرشناس و مبارز شیراز، به دیار خود شیراز بازگشت و ضمن اقامه جماعت و ارشاد و هدایت مردم به تدریس و تربیت طلاب نیز پرداخت و منشأ خدمات ارزندهای گردید. ایشان سدی استوار در برابر رژیم استبدادی و فرقه های ضاله به شمار می رفت.
شیخ یحیی در حوزه ی شیراز به تکمیل مقدمات و فراگیری سطح حوزه اقدام کرد. در آن ایام، عمویش شیخ ابوالحسن انصاری شیرازی از سفر تبعیدی خراسان به منطقه آمده و در مسجد وکیل شیراز در سنگر منبر و محراب به ارشاد و هدایت مردم مشغول بود و هم زمان دروس حوزه را نیز تدریس می کرد. شیخ یحیی نزد این مدرس مبارز، کتاب فقهی تبصره ی علامه ی حلی و معالم الاصول را فرا گرفت. همچنین سیوطی را در محضر آقا سید علی (امام جمعه لارستان) آموخت. درس مطول تفتازانی را نزد حاج عالم و درس مغنی اللبیب را پیش حاج حکیم شاگردی کرد. آن بزرگوار به درس های تفسیر آقا سید نورالدین حسینی شیرازی حاضر می گردید و از پرتو دانش و اندیشه ی این فقیه فرزانه در
ص:113
معارف مذکور، فیض وافر برد. البته هم زمان درس شرح لمعه مرحوم آیت اﷲ اردکانی را نیز درک کرد. (1)
شیخ داراب این توفیق را به دست آورد که در مدرسه ی مقیمیه ی شیراز، دروس سطح عالی حوزوی فقه و اصول را از محضر آیت اﷲ شیخ بهاءالدین محلاتی 1314ش-1401ق. بهره مند گردد. مرحوم شیخ بهاء الدین در حوزه ی نجف اشرف و نزد آیات معظم، آقا ضیاءالدین عراقی، سید ابوالحسن اصفهانی، میرزای حسین نائینی و شیخ محمد کاظم شیرازی، به مدت ده سال، خارج فقه و اصول را خوانده و به مقام اجتهاد نایل گردیده بود.
ویژگی های علمی، فضایل اخلاقی و حیات سیاسی، اجتماعی این بزرگوار، در تربیت شیخ یحیی مؤثر بود، زیرا او ضمن اینکه به لحاظ رفتار و اعمال، فردی وارسته، فروتن، با وقار و خوش برخورد بود، فکری روشن و ذوقی نیکو داشت و در تمامی عمر شریف خویش، قناعت و ساده زیستی را پیشه کرد؛ از تشریفات اجتناب می نمود؛ قلبی رئوف، پاک و عاری از کینه داشت و پیوسته در برابر استبداد، استعمار و منحرفین، موضع گیری صریح و شجاعانه می نمود و در برابر مسایل جامعه احساس مسئولیت می کرد. به همین دلایل، نقش ایشان در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی در منطقه ی فارس مهم و تعیین کننده بود. (2) او در اواخر ایام اقامت در شیراز بنا به تقاضای والدش تصمیم به ازدواج گرفت، از این رو با دختر عموی خود مرحوم شیخ ابوالحسن انصاری ازدواج کرد. (3)
شیخ یحیی انصاری که آوازه ی حوزه ی علمیه ی قم را از مدرسان شیراز و برخی دوستان فاضل شنیده بود در پاییز سال 1331 ش. راهی این دیار زیارتی گردید و چون خانواده اش را هنوز به همراه نیاورده بود، در یکی از حجرات مدرسه حجتیه اقامت گزید. در این مکان که طلبه های متعددی را از مناطق آذربایجان، همدان، قزوین، تهران، مشهد، کاشان، اصفهان
ص:114
و شیراز در خود جای داده بود، روحانیان فاضلی چون آیات محترم مهدوی کنی، مقام معظم رهبری و برادرش سید محمد خامنه ای، رضا استادی، علی سعادت پور، عزیزاﷲ خوشوقت، سید ابوالفضل موسوی تبریزی، جوادی آملی، محمد جواد باهنر و علی اکبر هاشمی رفسنجانی حضور داشتند.
این بزرگان، علاوه بر شرکت در نماز جماعت مدرسه که در سه وعده صبح، ظهر و مغرب برگزار می گردید، در جلسات تفسیری علامه طباطبایی که در همان مکان برگزار می شد، شرکت می نمودند. مرحوم انصاری حدود دو سال در این مدرسه اقامت داشت. بعد از آن نیز مدتی در یکی از حجرات مدرسه ی فیضیه سکونت اختیار کرد. آن گاه در یکی از محلات قدیمی قم منزلی اجاره کرد و بعد ها این خانه را از صاحبش خرید و تا آخر عمر در آن زندگی کرد و حاضر به اقامت در خانه های نو ساز و مدرن و مجهز به امکانات جدید نگردید. (1)
شیخ یحیی انصاری در حوزه ی علمیه ی قم نزد مدرسانی نام دار و پر آوازه به تکمیل درس های سطح پرداخت. او مکاسب و کفایة الاصول آخوند خراسانی را در محضر آیت اﷲ سید محمد باقر سلطانی طباطبایی (1332-1418ق) از شاگردان آیات عظام سیدابوالحسن اصفهانی، شیخ محمد حسین غروی اصفهانی و آقا ضیاء الدین عراقی فرا گرفت.
محفل علمی این شخصیت از پر جمعیتترین دروس سطح عالی به شمار می رفت. وی در درس مرحوم سلطانی طباطبایی با شور و اشتیاق وصف ناپذیری شرکت می کرد، زیرا او با بیانی شیرین و شیوهای جذاب، کفایة الاصول را تدریس می کرد. از طرفی، درس او عمیق، پر محتوا و قابل استفاده بود. ایشان در زمینه های علوم نقلی، فقیهی بصیر، خلّاق و مبتکر به شمار می رفت و نظرات فقها و علما، مخصوصاً احکام فقه را با نیاز های روز و مقتضیات زمان تطبیق می داد. (2)
شیخ یحیی، رسایل شیخ انصاری را در محفل علمی و نورانی آیت اﷲ میرزا محمد
ص:115
مجاهدی تبریزی (1324-1380ق) آموخت. حوزه ی درس این مدرس سطح عالی حوزه، در مسجد امام حسن عسکری علیه السلام و مدرسه حجتیه بود. مرحوم انصاری، این مربی فقیه و فاضل را استادی رئوف، دل سوز، دقیق، نکته سنج و موشکاف دید که ریشه های معضلات مباحث فقهی را می شکافت و بیان می کرد. (1)
مرحوم انصاری، علاوه بر مجلس درس از محضر استاد با اخلاص و توانا آیت اﷲ شیخ محمد فکور یزدی (م 1395ق) بهره برد و از او حسن خلق، سخاوت، فروتنی و معاشرت نیکو با دیگران را فرا گرفت. (2)
از دیگر استادان وی، مرحوم آیت اﷲ شیخ حسینعلی منتظری بود که شرح منظومه سبزواری و حکمت نظری و معارف عقلی را در محضرش فرا گرفت. (3)
مرحوم انصاری بعد از آنکه دروس متداول حوزه را در این مقطع تحصیلی با موفقیت فرا گرفت، برای شرکت در درس خارج فقه و اصول علمای وقت مهیا گردید. در آن مقطع زمانی، آیت اﷲ العظمی سید حسین طباطبایی بروجردی در دو رشته ی فقه و اصول درس خارج می فرمود. ایشان دانش اصول فقه را مدتی در مدرسه ی فیضیه و ایامی را نیز شب هنگام بعد از نماز جماعت در صحن بزرگ بارگاه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام افاضه می نمودند. شیخ یحیی انصاری مباحث الفاظ تا برائت و نیز بحث تعادل و تراجیح را در این مکتب به خوبی آموخت و در خلال درس متوجه گردید آیت اﷲ بروجردی رحمة الله بر دیگر علوم اسلامی از جمله حکمت، ریاضی، رجال و حدیث، احاطهای وافر دارد و نبوغ، ابتکار و خلاقیت علمی استاد از طریق تدریس وی، استدلالها، تجزیه و تحلیل، و نقد و رد ها کاملاً هویداست. وی در درس فقه استاد که زمستان ها در مسجد بالا سر حرم مطهر و چندی در مسجد عشقعلی (حوالی بیت استاد) و سپس در مسجد اعظم برگزار می گردید، شرکت کرد و بهره ای وافر برد. (4)
ص:116
مرحوم انصاری شیرازی وقتی متوجه گردید آیت اﷲ حاج شیخ مرتضی حائری (1334-1406ق) درس خارج فقه و اصول برقرار کرده است، به محضرش راه یافت و مشاهده کرد فضلای زیادی جرعه نوش چشمه ی دانش و اندیشه ی او هستند. مرحوم شیخ مرتضی، به راستی از نظر علم و عمل و زهد و تقوا خلف صالح والدش مرحوم حضرت آیت اﷲ حاج شیخ عبد الکریم بود و درسش حاوی مباحث تحقیقی، استدلالی و نکات ابتکاری بود.
وی همچنین در محضر آیت اﷲ شیخ محمد علی اراکی (م 1373ش) درس خارج فقه ایشان را در مباحث نکاح، مکاسب محرمه، بیع، خیارات، طهارت و حج فراگرفت و نیز بحث هایی از دانش اصول را از محضر آن عالم بزرگ بهره برد. اگر چه محور درس های ایشان تشریح دیدگاه های استادش شیخ عبدالکریم حائری بود، ولی با نوعی تواضع می کوشید نظرات خود را در قالب تقویت و تأیید نظر وی بیان دارد. صفای نفس، وارستگی و تقوای آیت اﷲ اراکی و نیز مواعظ و سخنان ارزشمند آن عالم ربانی، شاگردانش و شیخ یحیی انصاری را عمیقاً تحت تأثیر قرار می داد. (1)
اولین باری که آیت اﷲ انصاری با امام خمینی رحمة الله آشنا گردید، زمانی بود که آن روح قدسی در ساختمان قدیم مسجد محمدیه، مجاور حرم مطهر برای گروهی از طلاب، درس خارج فقه می فرمود. آیت اﷲ انصاری از همان روز های نخست به استاد خود ارادت پیدا کرد. البته این شیفتگی نسبت به رهبر کبیر انقلاب بیدلیل نبود؛ بلکه خودش گفته است رابطه من با امام، ارتباط عاشق و معشوق بود، زیرا او از دیانتی صادقانه و تقوای واقعی بر خوردار بود و تا آخرین لحظه بر این امر پایداری می کرد. (2)
به گفته ی حجت الاسلام رحمانی سبزواری وقتی امام در قم، در همسایگی بیت علامه
ص:117
طباطبایی ساکن گردید، شیخ یحیی انصاری هر روز از منزل خود واقع در محله «یخچال قاضی» می آمد و فقط به خانه ی امام می نگریست. روزی به ایشان گفتم: شما با نگریستن به بیت امام چه هدفی دارید؟ ایشان پاسخ داد: من به ایشان علاقه دارم و همین که می بینم سالم اند و برای استقبال و تشکر از مردم، بیرون آمده و بر بام خانه رفتهاند خوشحال می شوم؛ روحیه می گیرم و بر می گردم.
آیت اﷲ انصاری در نوشته های خود برای امام لفظ روحی فداه را به کار می برد و می فرمود از اساتیدی که خدمتشان رسیده ام، دو نفر را دیدم که متدین هستند و به آنچه اعتقاد دارند در هر شرایطی عمل می کنند: یکی امام خمینی رحمة الله و دیگری علامه سید محمد حسین تبریزی طباطبایی. ایشان وقتی می خواست درباره ی نماز به طلبه ها توصیه کند می گفت امام خمینی و شهید مطهری از این عبادت به جایی رسیدند. روزی برای امام در منزل یخچال قاضی مهمان آمده بود، نیمه های شب آنان از شنیدن صدای گریه بیدار می شوند و چون می پرسند چه خبر است، حاج آقا مصطفی می گوید: راحت باشید آقا نماز شب می خواند و از شدت راز و نیاز و التجا به درگاه بینیاز می گرید. وقتی مرحوم انصاری این ماجرا را نقل می کرد خود نیز می گریست و می گفت: چون امام به دنبال این نبود که خود را مطرح کند، پیام و دعوتش تأثیرگذار گردید و باعث شد مردم ایران و جهان به فرمان های وی توجه کنند و سخنانش بر دل ها بنشیند.
مرحوم انصاری در درس خارج فقه و اصول امام تا هنگام تبعید ایشان به ترکیه شرکت می کرد. درس فقه چنان که اشاره کردیم در مسجد محمدیه (سه راه موزه سابق) و درس اصول در مسجد سلماسی برگزار می شد. (1)
مرحوم انصاری تأکید می کرد که در آن روزگاران، دو نفر حوزه ی درسی سنگینی داشتند: یکی مرحوم محقق داماد رحمة الله در فقه و اصول و دیگری امام خمینی رحمة الله در معقول و منقول و چون امام در جنبه های علمی و عملی جامعیت داشت و به واسطه احترام و تکریمی که از سایر بزرگان حوزه به عمل می آورد، از این رو مرحوم انصاری با امام انس
ص:118
افزون تری برقرار کرده بود و این رابطه آموزشی، شکل عاطفی به خود گرفت. او در سرودهای این شوق و علاقه را بیان می کند.
ای نفس صبا ز من رو سوی مرجع زمن
گو به خمینی این سخن روح و روان من
تویی
وقتی امام از زندان قیطریه تهران بازگشت و در مسجد اعظم قم درس را شروع فرمود مرحوم انصاری بالبداهه این شعر را گفت:
بنگر نشسته چون ماه با یک جهان نباهت
مرد رشید عرفان بر مسند فقاهت
و چون امام را به ترکیه تبعید نمودند او با خود این گونه زمزمه کرد: (1)
رفتی و بردی جان ما
ای دلبر جانان ما
بازآ که باز آید روان
در پیکر بی جان ما
آن دم که یک دم از تو فرد
بر جانم آمد رنج و درد
بازآ و درمانی نما
این درد بیدرمان ما
علیرضا انصاری می گوید:
پدرم از همان ابتدای درس خارج فقه و اصول به صورت مداوم و کامل از محضر ایشان استفاده می کرد و در تقریرات خود، تعابیر بسیار بلندی نسبت به استاد خود دارد؛ مثلاً در جای جای این تقریرات و نامه های گوناگونی که می نوشته است لفظ «امام خمینی روحی له الفداء» از قلم نمیافتاد. در نامهای که بعد از ورود امام از پاریس به ایران نوشته و خدمت امام ارسال کردهاند، آمده است: «زعیم عالی قدر الهی و جهانی روح اسلام نائب الامام خمینی روحی لک الفداء» که نشان دهنده ی
ارادت پدرم به این مرد بزرگ الهی است. در آن ازدحام شدید که جمعیت زیادی برای استقبال امام در فرودگاه تهران و بهشت زهرا حضور یافته بودند، ایشان نیز خود را به این اقیانوس
ص:119
خروشان رسانید تا خورشید انقلاب اسلامی را به تماشا بنشیند. هنگامی که امام در بهشت زهرا بر جمهوری اسلامی تأکید کرد، آیت اﷲ انصاری از شدت وجد و شادمانی سر از پا نمیشناخت و خودش گفته بود: نفهمیدم مسیر تهران تا قم را چگونه طی کردم. (1)
بصیرت و بینش آیت اﷲ انصاری هنگامی مشخص می گردد که بدانیم او در دوران غربت امام، به حمایت از ایشان و همراه با حرکت او بر خاست. در دورانی که هر گونه حمایت از امام با تبعید، زندان، شکنجه و مانند آن توأم بود، مرحوم انصاری و عدهای از فضلا و بزرگان و عالمان به دفاع از امام بر خاستند و از راه و مبانی فکری او سخن گفتند و در طول حیات آن رهبر کبیر انقلاب، مطیع ایشان بودند. (2)
شاگردش مرحوم حجت الاسلام محمدمهدی مهندسی می گوید:
«مرحوم آیت اﷲ
انصاری قریب ده سال در درس فقه و اصول امام شرکت کرد، ولی جالب تر از آن، مسئله امام شناسی وی می باشد که تیز بینی، حقیقت جویی و درک بالای مرحوم انصاری را نشان می دهد. او از ابتدای مطرح گردیدن نام و شخصیت امام در جلساتی که عده ی بسیار اندکی شرکت می کردند حضوری توأم با علاقه و اشتیاق داشت. (3)
بنا بر گفته حجت الاسلام والمسلمین شیخ حسن رمضانی، مرحوم انصاری برای دفاع از حقانیت راه امام، بیتوقع و بدون برخورداری از کوچکترین امتیازی تلاش کرد و مصائب زیادی را در این راه متحمل گردید. آیت اﷲ انصاری در آن اختناق شدید و فضای سیاهی که رژیم شاه بر ایران حاکم کرده بود و به رغم کارشکنی افراد محافظه کار و اخلال متحجران، در زمره نخستین افرادی بود که بعد از ارتحال آیت اﷲ سید محسن حکیم در پاسخ عدهای از طلاب حوزه علمیه قم، در ذیل ورقه نظر خواهی نوشت:
ص:120
بسمه تعالی
صلاحیت حضرت آیت اﷲ العظمی آقای خمینی «مدظله» برای مرجعیت عامه قابل هیچ گونه
تردیدی نیست. این فقیه عالی قدر
جامع حد اعلای شرایط مرجعیت عامه بوده و تقلید و ترویج از معظم له موجب اعلای کلمه حق و اعزاز مسلمین است محل امضای یحیی انصاری. (1)
اصولاً محور اولیه شکل گیری جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، بیانیه دوازده نفری بود که بر مرجعیت امام خمینی در خرداد 1342ش. به عنوان فردی شایسته تقلید، تأکید کردند. این افراد عبارت بودند از: آیات عظام؛ ابراهیم امینی، انصاری شیرازی، خزعلی، ربانی شیرازی، شاه آبادی، صالحی نجف آبادی، صلواتی، فاضل لنکرانی، مشکینی، منتظری و نوری همدانی. این مدرسان در زمره ی روحانیونی بودند که به عنوان فضلای برجسته حوزه شناخته شده بودند و با یکدیگر هم فکری و همراهی داشتند. (2) آیت اﷲ انصاری در سالروز حادثه مدرسه فیضیه قم، طی بیاناتی ضمن افشای ماهیت رژیم استبدادی، بر عزم امام خمینی «قدس سره» و پیروانش برای مبارزه تا پیروزی نهایی تأکید کرد و به جفا کاران وقت هشدار داد که به محاصره و زندانی نمودن امام ادامه ندهند، و گرنه قادر نخواهند بود خشم مردم را خاموش سازند. بر این اساس در 8 مهر 1342ش. همراه با جمعی از فضلا و مدرسان حوزه علمیه قم با ارسال نامهای به هیئت دولت وقت، خواستار آزادی امام خمینی رحمة الله از حصر و دیگر علما گردید. (3)
وی همچنین همراه عدهای از روحانیان و مدرسین حوزه علمیه قم طی تلگرافی خطاب به امام خمینی رحمة الله ارتحال حاج آقا مصطفی خمینی رحمة الله را به ایشان تسلیت گفت. (4) هنگامی که امام در نوفل لوشاتو ی فرانسه اقامت گزید با ارسال نامهای به رئیس جمهور وقت فرانسه از امام خمینی رحمة الله به عنوان روح و قلب سی و پنج میلیون نفر ایرانی نام برد و خواستار رفتار شایسته دولت فرانسه با آن رهبر بزرگ گردید. (5)
ص:121
این گونه نبود که علاقه آیت اﷲ انصاری رحمة الله به امام یک طرفه باشد؛ بلکه حضرت امام خمینی «قدس سره» در موقعیت ها و مناسبت های گوناگون نسبت به ایشان لطف و محبت نشان می داد. امام خمینی موقعی که در نجف اقامت داشت در اجازه نامه های متعددی به برخی علمای ساکن ایران اختیاراتی در محدوده امور حسبیه و وجوه شرعیه یا نظارت بر مصرف وجوه شرعی، دریافت و تحویل این وجوه، صادر می فرمود و در دفتری که ایشان طی سال های 1385 تا 1398ق. تنظیم کردهاند اسامی افرادی دیده می شود که آیت اﷲ انصاری معرف آنان بوده است (1) که این موضوع از اعتماد حضرت امام به ایشان حکایت دارد. به علاوه، امام در جلسه ای فرموده بودند که یک امضای آقای انصاری مانند دو امضاست.
شیخ عبدالعلی قرهی رحمة الله نقل کرده است زمانی که مرحوم انصاری وثاقت فردی را برای اجازه ی امور حسبیه تأیید کرده بود؛ در حالی که باید دو نفر امضا می کردند تا اجازه ی مزبور صادر گردد، امام فرمود: انصاری ذو الشهادتین است.
اولین باری که کتاب تحریر الوسیلة امام به ایران آمد، سه دوره بود که حاج احمدآقا یک دوره از آن را به شیخ یحیی انصاری اهدا کرد. زمانی که اهالی تهران به امام نامه نوشته بودند برای مسجد محل آنان امام جماعتی تعیین بفرمایند، امام مرحوم انصاری شیرازی را که در مشهد به سر می برد، احضار کرد و فرمود: اگر تمایل دارید برای اقامه ی نماز جماعت به تهران بروید. وی در این مورد با علامه ی طباطبایی مشورت کرد و ایشان به وی گفت: میل خودت است، تحصیلاتت پیشرفت دارد یا خیر؟ او جواب داد: متوقف نمیباشم. علامه با شنیدن این توضیحات گفت: پس در قم بمان. (2)
امام خمینی زمانی فرموده بود: «تا امثال آقای انصاری داریم، گزندی به این نظام و انقلاب نخواهد رسید» هنگامی که امام در دهم اسفند 1358 به قم آمدند و در مدرسه ی فیضیه سخنرانی کردند، در آن وضعی که انقلاب، تازه نهال برآورده بود و توطئه های زیادی این حرکت را تهدید می کرد و امام برای بر طرف کردن موانع، با گرفتاری های زیادی روبرو
ص:122
بودند، ناگهان از احوال آیت اﷲ انصاری می پرسد، اما چون وی به دلیل ازدحام شدید جمعیت، موفق نگردید به خدمت امام برسد، حضرت امام تصمیم گرفت به دیدارشان برود. البته ماشین حامل امام در کوچه ی تنگ محل اقامت مرحوم انصاری نمیتوانست جلوتر برود، برگشتند و آیت اﷲ انصاری گفت: همین اندازه که امام قصد آمدن داشتهاند کفایت می کند. امام بار دوم با ماشین ژیان که از وسیله نقلیه قبلی پهنای کمتری داشت به منزل این شاگرد لایق و شایستهاش آمد. مرحوم انصاری پتویی برای ایشان انداخت و این پتو را به عنوان تبرک نگه داری می کرد. اگر چه امام وقت نداشت به مدت طولانی در آن جا بنشیند، ولی نسبت به دیدار های دیگر مقداری بیشتر نشست و این رفتار از عنایت امام نسبت به وی حکایت داشت. (1)
بعد از ارتحال امام رحمة الله، مرحوم انصاری شیرازی هر وقت تصویر امام را در سیمای جمهوری اسلامی می دید بر سر و سینه می زد و اشک می ریخت. حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمد حسن رحیمیان می گوید:
چندی قبل از رحلت جانکاه رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام روزی احوال این شخصیت علمی حوزه علمیه قم را گرفتند که هر چند در سطح خواص از چهره های علمی، اخلاقی و معنوی، مهم و بزرگ به شمار می آید، ولی در سطح عموم مردم، ناشناخته و فراموش شده است و سپس دستور دادند مبلغی برایشان فرستاده شود. قرار شد این جانب در قم خدمتشان برسیم و وجه را تقدیم کنم. فرا رسیدن ماه مبارک رمضان و شدّت گرفتن بیماری امام «قدس سره» که منجر به ارتحال آن عالم ربانی گردید باعث تأخیر در رسانیدن این امانت گردید. برای صفر کردن حساب ها و تحویل وجوه به مدیرت حوزه علمیه قم، بر حسب وصیت امام، حواله مزبور را به چک بانکی تبدیل کرده، راهی قم شدم، ولی ایشان به دلیل اینکه در تابستان عازم مشهد گردیده بود، حضور نداشت. سر انجام بعد از چند ماه در تماسی تلفنی خود را به ایشان
ص:123
معرفی نمودم و عرض کردم امانتی از امام برایتان دارم و عذر خواهی کردم که تأخیر شده است، اما بغض گلویش را گرفت و گریه مجال سخن نداد. طبق قرار به سوی منزلشان در قم حرکت کردم. وقتی رسیدم، دیدم در کوچه به انتظار ایستاده، نگران است. به خانه ایشان وارد شدم و در اتاقکی که مخصوص پذیرایی بود، مستقر شدیم. ساعت حدود سه بعد از ظهر یکی از روز های گرم تابستان قم بود و پنکه دستی خراب و کوچک ایشان قادر نبود از گرمای سوزان هوا بکاهد. گریه جای احوال پرسی را گرفته بود، اما به هر ترتیبی بود ماجرا را بیان کردم و ایشان به شدت می گریست. احساس کردم گریه غیرعادی است، بالاخره کم کم
توانست صحبت کند. معلوم شد آیت اﷲ
انصاری کسالت داشته و چند ماهی را در مشهد بوده و به تازگی از گرد راه رسیده است، از اینکه امام بدون اینکه بر حسب ظاهر، دلیلی داشته باشد، اما در فکر ایشان بوده، شدیداً تحت تأثیر قرار گرفته و داغ دلش در فقدان امام تازه شده بود. (1)
علامه طباطبایی دو نوع شاگرد و دو گونه شیوه تدریس داشته است. وی مباحثی از حکمت و موضوعات فلسفی را در فضای عمومی مطرح می فرمود که چهره های متعددی از طلاب فاضل در این درس ها، از محضرشان بهره می بردند. اما علامه به سبکی خاص و محدودتر، نکاتی را از حکمت نظری و عرفان استدلالی بیان می فرمود که تمامی شاگردان نمیتوانستند از این درس بهره مند شوند، زیرا قدرت درک و فهم آن را نداشتند؛ چنان که وقتی اسفار به موضوع معاد رسید، علامه این درس را به شیوهای عمومی تعطیل کرد و آن را به درس کاملاً خصوصی و با حضور چند نفر از شاگردان برگزیده، مبدل ساخت. رعایت استتار و اعمال پارهای از محدودیت ها توسط علامه به گونهای بود که شاگردان تصور می کردند استاد، دیگر جلد نهم اسفار را که حاوی بحث های معاد است تدریس نمیکند و گویا معاد را با نگاه صدرایی قبول نمیکند!
ص:124
مرحوم آیت اﷲ شیخ یحیی انصاری از شاگردان برجسته علّامه طباطبایی است که به مدت سی سال از درس عمومی و خصوصی ایشان بهره برد و به شدت تحت تأثیر افکار و اخلاق این مفسر بزرگ قرار گرفت. وی نزد علّامه آثاری فلسفی چون الهیات شفا، برهان شفا، اسفار و نیز کتاب تمهید القواعد ابن ترکه را که حاوی مباحث نظری در عرفان است، خواند. همچنین هر درس خصوصی علامه که حاوی مباحث معاد اسفار بود و نیز در بحث از مجلدات ششم و هفتم کتاب بحار الانوار علامه مجلسی حضوری مستمر و مداوم داشت. بحث های تمهید القواعد در جلسات خصوصی و در شب های پنج شنبه و جمعه تدریس می گردید. محل درس نیز به صورت گردشی و چرخشی در منزل یکی از شاگردان برگزار می گردید. چون علامه با آیت اﷲ انصاری ارتباطی صمیمی داشت بیش از هفتاد بار به منزل ایشان رفت تا مباحث عرفانی و بررسی و ارزیابی روایات بحارالانوار را با حضور شاگردانی چون آیات عظام: انصاری شیرازی، ابراهیم امینی، جوادی آملی، حسن زاده آملی، سید محمد حسن لنگرودی، سید عباس ابوترابی قزوینی، دکتر احمدی ملایری و دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی پیگیر باشد. در خانه مرحوم انصاری اتاقی است که به اتاق علّامه موسوم است. (1)
علیرضا انصاری می گوید:
پدرم در محضر علامه، الهیات شفای شیخ الرئیس، اسفار اربعه، تمهیدالقواعد، بخش معاد بحارالانوار و تفسیر المیزان را تحصیل کرد و در جلسه درس خصوصی که با عنوان درس خارج فلسفه برگزار می شد شرکت می نمود. پدرم تمامی مباحثی را که از علامه فرا گرفته در مجموعهای با نام «فوائد استاد» جمع آوری کرد و به نحوی تقریرات درس های ایشان به شمار می آمد. (2)
علامه حسن زاده ی آملی می فرمود: «ما چند نفر انگشت شمار بودیم که تمهید القواعد را در محضر علامه طباطبایی فرا می گرفتیم، آیت اﷲ انصاری هم در آن جلسات انس حضور داشت». (3)
ص:125
زمانی که حجت الاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی به محضر علامه طباطبایی می رود تا استادی به وی معرفی کند و نزد او شرح منظومه را بخواند، علامه تأکید می کند بهتر است به محضر شیخ یحیی انصاری بروید و از ایشان استفاده کنید. (1)
1. عارف ربانی و دانشمند گمنام آیت اﷲ سید محمد حسن الهی، برادر علّامه سید محمد حسین طباطبایی، از جمیع جهات از جمله تلاش های فکری، سعه صدر، همت عالی و زندگی زاهدانه، انس و الفت با ذکر و عبادت و کوشش در جهت اعتلای معارف الهی به اخوی خویش شباهت داشت. او معقول و منقول را در عتبات عراق خوانده و در عرفان و اخلاق، محضر آیت اﷲ سید علی قاضی طباطبایی را درک کرده بود.
این فرزانه ناشناخته در سال 1345ش. به دلیل برخی گرفتاری ها که در تبریز برایش به وجود آمد وارد قم شد و مدتی را در شهر قم اقامت گزید و در همین مدت، عدهای از شاگردان برجسته علامه طباطبایی از پرتو علم و فضایل وی استفاده کردند. مرحوم الهی طباطبایی در قم به تدریس عرفان نظری با تأکید بر شرح فصوص قیصری و مصباح الانس ابن قناری پرداخت. آیت اﷲ انصاری گفته است ما به سفارش استادمان مرحوم علامه طباطبایی به سراغ آیت اﷲ الهی رفتیم و از محضرش در این مباحث استفاده می کردیم.
علیرضا انصاری می گوید:
پدرم نقل می کرد برای استفاده ی
معنوی افزون تر از علامه طباطبایی به ایشان پیشنهاد کردیم شرح فصوص الحکم
را تدریس کنند، ولی ایشان قبول نکرد و ما را به آیت اﷲ سید محمدحسن الهی ارجاع داد. تعبیر مرحوم انصاری از این مربی وارسته و مهذب این بود: «او عارفی سینه چاک است». جلسات درس آیت اﷲ الهی به صورت خصوصی برگزار می شد و تعداد شاگردانش به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسیدند. (2)
ص:126
2. مرحوم آیت اﷲ میرزا محمد جواد انصاری همدانی (1280-1339ش) که در معارف عقلی و نقلی مهارت لازم را به دست آورده و در تهذیب نفس و تزکیه درون به درجاتی نایل گردیده بود، باز هم خود را از آموختن بینیاز نمیدید و هنگامی که به اجتهاد رسید به قم رفت تا محضر آیت اﷲ حائری یزدی را درک کند. او بعد از پنج سال دانش اندوزی نزد مؤسس حوزه، به همدان بازگشت و در آنجا حوزه ی درس خود را در دوره سطح و خارج فقه و اصول تأسیس کرد. ایشان ضمن دروس خود، جلسات اخلاقی هم برگزار می کرد. آیت اﷲ انصاری شیرازی که آوازه ی حالات معنوی این فقیه عارف را شنید به خدمت او در همدان مشرف گردید و در جلسه اخلاقی و عرفانی وی که مختص برخی شاگردان زبده ی ایشان بود شرکت کرد و هنگامی که می خواست محضرش را ترک گوید از مرحوم انصاری همدانی دستور العملی اخلاقی خواست. مرحوم انصاری همدانی هم پذیرفت و نکاتی را به ایشان گوشزد نمود که برای رشد معنوی و تحول عرفانی مفید و مؤثر بود. شیوه های تربیتی میرزا محمد جواد انصاری برای شیخ یحیی انصاری جلوه و جاذبهای ویژه داشت، زیرا او در برنامه ی خود، توحید و ولایت را دو اصل انفکاک ناپذیر تلقی می کرد و تأکید می نمود، سالک فقط می تواند با التزام عملی به موازین شرعی به کمال برسد؛ عارف راستین، حساب خود را با خدا و مردم روشن می کند؛ نماز را اول وقت اقامه می کند؛ واجبات خداوند را مراعات و از منکرات اجتناب کرده، به امور مکروه رغبتی ندارد و می کوشد، نوافل را به جای آورد و با ذکر، دعا، توسلات، تلاوت قرآن و شب زنده داری مأنوس است. (1)
3. مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سیدحسین فاطمی قمی (1297-1389ق) از پرورش یافتگان شیخ سالکان مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی رحمة الله در قم درس اخلاق خصوصی داشت. عدهای از فضلا و زبدگان حوزه ی قم به آن درس حاضر می گردیدند. شیخ یحیی انصاری در زمره ی جرعه نوشان چشمه ی زلال با صفای وی به شمار می رفت و ضمن استفاده از مواعظ ارزنده و آموزندهاش، گاهی در دعای توسلی که برگزار می کرد، شرکت می نمود. نه تنهاگفته های مرحوم فاطمی قمی، بلکه حتی نگریستن به سیمای این
ص:127
مرد مهذب، واقعاً در افراد مستعد، تحول ایجاد می کرد و نفوذ کلام نگاهش زمینه ساز ترقی معنوی اشخاص مستعد می گردید. (1)
شخصیت دیگری که آیت اﷲ انصاری محضرش را در اخلاق و تربیت غنیمت شمرد، مرحوم آیت اﷲ حاج شیخ عباس قوچانی، شاگرد مبرز و وصی آیت اﷲ قاضی طباطبایی بود. آن عارف زاهد، فقیه و متبحر در علوم عقلی و نقلی بود و سال های متمادی در کتاب جواهرالکلام به تحقیق پرداخت. مرحوم قوچانی درس بزرگان حوزه ی نجف را در خارج فقه و اصول، تقریر می کرد و از خواص آیت اﷲ سید ابوالقاسم خویی به شمار می آمد. (2)
4. آیت اﷲ انصاری با مرحوم آیت اﷲ شیخ محمدتقی بهجت فومنی(1294-1388ش) روابطی دوستانه و صمیمی بر قرار کرده بود. زمانی که مرحوم بهجت قصد تشرف به حج را داشت به اصرار فراوان، اقامه ی نماز جماعت را در مسجد فاطمی به ایشان محول کرد و او هم پذیرفت. (3)
5. شیخ یحیی انصاری با آیت اﷲ سید رضا بهاء الدینی نیز در تماس بود. وی وقتی به دیدار آن مجتهد زاهد می رفت، ایشان را کاملاً وارسته و بیاعتنا به دنیا و زخارف آن می دید. منزل مسکونی مرحوم بهاء الدینی همان خانه ی کوچک قدیمی در کنار حسینیه بود و چون کسی بر وی وارد می گردید هیچ تغییری در وضع خود و محل سکونت خویش نمیداد، از این رو ارتباط برقرار کردن با آن مرد بزرگ خیلی راحت بود. (4)
آیت اﷲ انصاری از همان ایامی که در زادگاه خود مشغول فراگیری دانش های متداول حوزوی بود، آنچه را می آموخت، در اختیار دیگر شاگردان قرار می داد. ایشان در حوزه علمیه شیراز هم ضمن تحصیل علوم و معارف اسلامی، تدریس برخی دروس مقدماتی
ص:128
و مقداری از سطح حوزه را در برنامه خود قرار داده بود. پس از هجرت به قم به طور رسمی، حوزه ی درسی خود را از سال 1341ش. ترتیب داد و علاوه بر تدریس درس های فقه و اصول از قبیل کتاب های لمعه، رسایل و مکاسب شیخ انصاری، کلام، حکمت، عرفان و اخلاق را بر اساس آثاری چون کشف المراد، شرح تجرید الاعتقاد، شرح منظومه سبزواری، شرح اشارات و تنبیهات ابو علی سینا، اسفار ملاصدرا، شرح فصوص قیصری، تمهید القواعد ابن ترکه و مصباح الأنس ابن قناری، به فراگیران آموزش می داد. (1)
حجت الاسلام والمسلمین احمد بحرینی، از شاگردان مرحوم انصاری، می گوید:
آیت اﷲ
انصاری تمام همت خود را به کار گرفت تا گمنام بماند، اما با وجود این، همواره جزء فحول و ارکان و استوانه های اصلی حوزه ی علمیه قم قلمداد می شد. بهترین درس منظومه حوزه علمیه قم به ایشان اختصاص داشت. استاد انصاری شیرازی با بیانی شیوا و منحصر به فرد مطالب ثقیل و عرشی این کتاب را از اوج به پایین می آورد
و در قالب گفتاری رسا تحویل محصلان محضرش می داد. البته تدریس اسفار و دروس عرفان نظری هم در برنامهاش
بود که جزء سه چهار نفر مدرس طراز اول حوزه در این عرصه به شمار می آمد. (2)
استاد محمد مهدی مهندسی خاطر نشان ساخته است:
این حقیر قبل از اینکه با ایشان آشنا گردم در جمعی از آقایان اهل علم بودم که یکی از آنان که فردی با سابقه و خوش سلیقه بود گفت: شیخ یحیی انصاری سلمان زمان ماست. این جمله موجب آن گردید تا به محضرشان بروم و به مدت پانزده سال به طور مستمر در بحث های فلسفی، عرفانی و کلامی ایشان حضور یابم. (3)
مصطفی بروجردی نیز که توفیق درک محضر این حکیم زاهد را داشته است، می نویسد:
ص:129
استاد انصاری شیرازی نه تنهابا آموزش نکات دقیق فلسفی و عرفانی می کوشید
شاگردان را با افقی متعالی از معرفت آشنا سازد، بلکه با رفتار محجوبانه ی خود، مربی اخلاق و تربیت اسلامی بود. (1)
حجت الاسلام والمسلمین داوود صمدی آملی از مدرسان کنونی عرفان نظری متذکر گردیده است، به دنبال استادی می گشتم که برایمان «نفحات» صدرالدین قونوی و «حکمت الاشراق» شیخ اشراق را تدریس کند. در این باره بعد از تشرف به درس های فلسفی و عرفانی علامه ی طباطبایی از ایشان نظر خواهی کردم که فرمودند: الحمدﷲ آیت اﷲ انصاری شیرازی دارای نفس سلیم و جان پاکی بوده و محضرشان را غنیمت بشمارید. (2)
آیت اﷲ سید احمد خاتمی که شرح منظومه ی سبزواری و شرح تجرید العقاید خواجه نصیر را در محضر آیت اﷲ انصاری خوانده و سال ها از محضر علمی و معنوی این مدرس والا مقام بهره مند بوده است می گوید:
اهتمام مرحوم انصاری به تدریس برای من بسیار جذاب بود. در یکی از سال ها از جانب مقام معظم رهبری مأموریت یافتم که به ایشان عرض کنم مهمان حضرت آیت اﷲ خامنهای در سفر حج باشند، آیت اﷲ
انصاری گفت: از الطاف رهبری تشکر می کنم، ولی نمیتوانم درس را تعطیل کنم، چون مقارن با ایام تحصیل است. او تا زمانی که توان بدنی و سلامتی جسمی داشت درس را متوقف نکرد. در سال 1358ش، مرحوم حجت الاسلام فلسفی در فیضیه سخنرانی داشت و من هم نزد آیت اﷲ انصاری درس می خواندم. به ایشان عرض کردم اجازه دهید به مجلس سخنرانی بروم. شیخ یحیی انصاری گفت: آقای فلسفی هم این درس ها را خواند که به چنین درجهای رسید، شما هم درس بخوانید. (3)
ص:130
استاد سیدرضا خسروشاهی خاطر نشان ساخته است:
بنده بعد از اتمام دوره سطح حوزه درصدد بودم دانش فلسفه را نزد کسی بخوانم که از لغزش ها و انحرافات مصون باشم، لذا در این باره با علامه طباطبایی مشورت کردم و از ایشان پرسیدم نزد چه مدرسی این درس ها را بخوانم، لطفاً یکی از شاگردان شایسته ی خود را معرفی کنید. علامه تأملی کرد و فرمود: شما نزد آیت اﷲ انصاری بروید و فلسفه و عرفان را از وی بیاموزید و ملازم ایشان باشید. بنده حدود دوازده سال در درس فقه و اصول آیت اﷲ بهجت شرکت می کردم و هم زمان به درس مرحوم انصاری شیرازی نیز می رفتم. یک روز در نماز صبح به امامت آیت اﷲ بهجت شرکت کردم و همراه وی عازم حرم مطهر شدیم. زمانی که زیارت به اتمام رسید. گویا ایشان می خواست سخنی بگوید، فرمود: چه کتابی است که در روزنامه پیچید ه ای؟ کتاب را به ایشان دادم و خودشان لفاف را گشود و آن را ملاحظه کرد و دید که فصوص الحکم ابن عربی است. سپس آن را به من برگردانید و سؤال کرد: نزد چه استادی این اثر را می خوانی
و محل درس کجاست؟ عرض کردم: در محضر آیت اﷲ انصاری تلمذ می کنم و درس به طور خصوصی در منزل ایشان تشکیل می شود. آیت اﷲ بهجت فرمود: آیت اﷲ
انصاری شیرازی شایستگی و لیاقت تدریس این اثر عرفانی را دارد. (1)
بنا به گفته ی استاد علی ربانی گلپایگانی، آیت اﷲ انصاری از نظر علمی هنگام تدریس بسیار قوی بود و به شیوه ی معمول و مرسوم در حوزه، درس مورد نظر را ارائه می داد. ابتدا مطلب را توضیح می داد و بعد، مطالب را با متن کتاب تطبیق می کرد تا محتوای آن تفهیم شاگردان گردد و قدرت تحلیل آنان تقویت شود. البته شرح منظومه ی سبزواری در واقع خلاصه ی نه جلد کتاب اسفار ملاصدرا ست و خود این فشردگی باعث شده که متن دشوار تر گردد. منظومه ی سبزواری چنان سنگین بود که خود ایشان تصمیم می گیرد بر
ص:131
این سروده ها شرح و توضیحی بنویسد که باز هم از پیچیدگی و صعوبت متن اصلی کاسته نشده است. (1)
در زمانی که رژیم بعثی عراق شهر قم را بمباران می کرد آیت اﷲ انصاری مدت چهار سال در حسینیه ارک، نخست منظومه ی ملا هادی سبزواری و سپس اسفار اربعه را تدریس می کرد و از آن وضع آشفته و نا امنی ها هیچ گونه هراسی به دل راه نمیداد و با آرامشی وصف ناپذیر شاگردان را از پرتو اندیشه های حکیمانه و حالات اخلاقی خویش بهره مند می ساخت.
آیت اﷲ انصاری طی قریب به نیم قرن فعالیت های علمی و آموزشی، شاگردان متعددی تربیت کرد که در ذیل به فهرست اسامی برخی از این بزرگان اشاره می گردد. این روحانیان فاضل و گرانمایه عبارتند از: آیات عظام و حجج الاسلام:
1. سید احمد خاتمی، متولد 1339ش. در سمنان، مدرس حوزه، امام جمعه موقت تهران، نماینده ی مجلس خبرگان رهبری و مؤلف آثار قرآنی، اخلاقی، اجتماعی و تاریخی به زبان های عربی و فارسی.
2. احمد عابدی، متولد 1339ش. دارای تحصیلات حوزوی و دانشگاهی، پژوهش گر و متخصص در عرفان، حکمت، کلام، حدیث و مدرس حوزه و عضو هیئت علمی دانشگاه و مسئول پژوهشکده ی علامه ی طباطبایی وابسته به آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیها السلام.
3. محمد مهدی مهندسی، متولد 1332ش. در آباده و مدرس سطوح عالی حوزه و دروس معقول در حوزه و دانشگاه که درس های شرح منظومه آیت اﷲ انصاری را تدوین نموده است. از ایشان آثاری در مباحث کلامی و تربیتی منتشر گردیده است.
4. محمد سروش محلاتی، از مدرسان حوزه و دانشگاه و نیز مؤلف آثاری در موضوع دین و دولت در اندیشه ی اسلامی و نیز آزادی عقیده.
ص:132
5. داوودی صمدی آملی، مدرس عرفان و حکمت در حوزه ی علمیه قم و مؤلف آثاری در معارف ذوقی و ادبی.
6. سید هاشم حسینی بوشهری، متولد 1335ش. مدرس حوزه و دانشگاه، مؤلف آثاری در فقه و اصول، نماینده مجلس خبرگان رهبری، ریاست حوزه علمیه.
7. محمد علی خزائلی، متولد 1334ش. در نجف آباد، مدرس سطوح عالی، مروج افکار امام خمینی و همگامی با نهضت اسلامی به رهبری ایشان، حضور در جبهه های جنگ تحمیلی و مؤلف آثاری در کلام، مباحث قرآنی، فقهی و ادعیه.
8. محمد باقر تحریری، متولد 1334ش. در تهران، تدریس در حوزه ی علمیه قم در موضوع اخلاق، عرفان و معارف اسلامی، فعالیت های پژوهشی در زمینه ی تفسیر قرآن، کلام و عرفان نظری و علمی و میراث علمی معصومین علیه السلام.
9. علی ربانی گلپایگانی، متولد 1334ش، مدرس و محقق و مؤلف آثاری در موضوع کلام اسلامی، فرق و مذاهب، معرفت دینی، نقد پلورالیسم و سکولاریسم.
10. احمد بحرینی، رئیس مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن.
11. مصطفی بروجردی که اکنون در تونس مشغول فعالیت های فرهنگی و ترویجی است.
12. سید محمد فقیه، متولد 1321ش. نماینده مردم فارس در دوره ی دوم خبرگان رهبری، امام جمعه شهرستان نیریز، از روحانیان فعال در نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، مدرس دانشگاه.
13. محمد ابراهیم قرنی، متولد 1335ش. مدرس مراکز تربیت معلم، دانشگاه و حوزه، امام جمعه بندر خارک.
14. حمزه علی محمودی اصل، متولد 1323ش. مدرس معارف اسلامی، حضور فعال در دفاع مقدس و مروج و مبلغ در کشور ترکیه، همکاری با مراکز قضایی. (1)
ص:133
1. اصطلاحات حکمت متعالیه، به زبان فارسی؛
2. آهنگ آزادی از سر کوه داراب که حاوی شرح زندگی اجداد و نیاکان ایشان است؛
3. سروشی از عالم غیب، تفسیر سوره ی نبأ به زبان فارسی؛
4. اشعار و قصاید و غزلیات؛
5. شرح منظومه سبزواری در چهار مجلد که بوستان کتاب آن را چاپ کرده است؛
6. فوائد استاد، حاوی مباحثی که ایشان از علامه ی طباطبایی فرا گرفته است؛
7. حکمت ناب «درس های اخلاقی» که مرکز مدیریت حوزه های علمیه چاپ کرده است؛
8. جزوات و دست نوشته های متعددی که تاکنون به چاپ نرسیدهاند. (1)
عالم ربانی آیت اﷲ انصاری شیرازی بعد از یک دوره ی طولانی بیماری، در نیمه شب 14 دی 1393، در بیت خویش، دعوت حق را لبیک گفت و به سوی عالم قدس و ملکوت پرواز کرد. پیکر این حکیم گمنام، یک روز بعد با حضور برخی مراجع تقلید، نمایندگان رهبری و رئیس جمهوری، نمایندگان بیوت مراجع تقلید، علما و اساتید، اعضای شورای عالی و مدیر حوزه های علمیه، اعضای جامعه ی مدرسین، برخی از نمایندگان خبرگان رهبری، عدهای از ائمه جمعه و جماعات، طلاب و اقشار گوناگون از مسجد امام حسن عسکری علیه السلام تا حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام تشییع گردید و بعد از اقامه ی نماز بر جنازه اش توسط آیت اﷲ مکارم شیرازی، جنازه ی آن عارف الهی در حرم کریمه ی اهل بیت علیها السلام به خاک سپرده شد. در پی ارتحال آن مجتهد مجاهد و عارف وارسته، مقام معظم رهبری، مراجع معظم تقلید، علما، سران قوا و مراکز و نهاد های حوزوی در پیام های جداگانهای ارتحال آیت اﷲ انصاری را تسلیت گفتند. متن پیام تسلیت آیت اﷲ العظمی سید علی حسینی خامنه ای،
ص:134
رهبر معظم انقلاب اسلامی بدین شرح است:
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
رحلت عالم ربانی مرحوم آیت اﷲ حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی را به بازماندگان محترم و شاگردان و ارادتمندان این حکیم و عارف الهی تسلیت عرض می کنم. عمر با برکت آن مرحوم یکسره با پارسایی و پرهیزگاری سپری شد و در خدمت علم و ترویج معارف الهی به کار رفت. طهارت قلب و سلامت نفس او مشهود همه ی
کسانی بود که وی را از نزدیک می شناختند از خداوند متعال رحمت و مغفرتش را برای روح آن مرحوم مسئلت می کنم.
«سید علی خامنه ای/
15 دی 1393» (1)
ص:135
پدر: سید علی
ولادت: 1272 ش.
وفات: 1354 ش.
مدفن: قم، حرم مطهر.
تألیف:
کریم آدینه
ایروان، پایتخت کنونی ارمنستان در سال 1827م. به عنوان بخشی از امپراتوری روسیه درآمد. این شهر امروزه به یک مرکز علمی، فرهنگی و صنعتی بسیار عالی با جمعیتی بالغ بر یک و نیم میلیون نفر تبدیل شده است. (1)
ایروان در گذشته، جزء کشور ایران بوده است، اما بعد از تهاجم قشون روسی به گرجستان، در سال 1215ق. با صدور بیانیهای الحاق گرجستان به روسیه اعلام شد. این واقعه تلخ باعث شد بخش وسیعی از خاک ایران از دست برود و به انعقاد دو عهدنامه ننگین منجر گردد.
یکی از این عهدنامه ها «گلستان» نام گرفت و بر اساس آن در 29 شوال المکرم
ص:136
1228ق. ایالات و شهر های گرجستان، داغستان، باکو، دربند، شروان، قراباغ، شکّی، گنجه، موقان و قسمت علیای طالش و ایروان به روسیه واگذار شد. (1)
آقای سید عبدالحجت مهاجر ایروانی تبریزی، در سال 1311ق. مصادف با 1272ش. در خانوادهای روحانی و با تقوا در تبریز متولد شد.
آیت اﷲ سید عبدالحجت ایروانی فرزند آیت اﷲ سید علی ایروانی (2) فرزند علامه سید عبداﷲ، فرزند علامه سید محمد ایروانی است که نسب شریف ایشان به چند واسطه به امام موسی کاظم علیه السلام می رسد. جد اعلایش در خسرو شاه ساکن بوده و از آنجا به ایران منتقل شده است. (3)
صاحب کتاب نقباء البشر در مورد پدر سید عبدالحجت ایروانی نوشته است:
آقای سید علی فرزند سید عبداﷲ تبریزی ایروانی، عالم پرهیزکار و فقیه با تقوا که از بزرگان و علمای نیک و متبحر در فقه و اصول و علوم دیگر می باشد. ایشان کتابخانهای بزرگ دارد که برای مشتغلین به تحصیل وقف نموده است. تولیت کتابخانه را نیز به فرزند بزرگوارش آقای سید عبدالحجت که ایشان هم از طلاب علوم دینی می باشد سپرده است. (4)
آیت اﷲ سید هادی خسروشاهی در این مورد فرموده:
پدر آیت اﷲ
سید عبدالحجت ایروانی، آیت اﷲ
حاج سید علی ایروانی نام داشت و از علمای طراز اول و برجسته ایروان به شمار می رفت و به علت وارستگی و مقام معنوی در زمان حیات مورد احترام خاص و عام بود و پس از رحلت هم آرامگاه وی در ایروان مزار اهل ایمان گردید. (5)
ص:137
صاحب کتاب علمای معاصرین ملا علی واعظ خیابانی تبریزی از آیت اﷲ میرزا حجت ایروانی تقاضا می کند که درباره والدش مطالبی بنویسد. ایشان نیز مرقوم می فرماید:
علامه با تقوا و عالم زاهد و متقی حاج سید علی آقا فرزند علامه سید عبداﷲ فرزند سید محمد ایروانی «رحمهم اﷲ» نسبش به چند واسطه به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام متصل می شود و جد اعلایش در خسروشاه زندگی می کرده و از آنجا به ایروان منتقل شده است و تمام سلسلهاش
از مشاهیر علما و بزرگان عصر خود بودهاند و به زهد و کرامت معروف، و مقبره اجدادش از کثرت ظهور و بروز کرامات، مزار و مطاف اهالی آن محل می باشد
و برای قضای حوائج خویش نذورات به آنجا می برند. ایشان در سال 1324ق. به قصد زیارت عتبات عالیات به نجف اشرف رهسپار شد. بعد از مدتی و در آنجا داعی حق را لبیک نمود و به حسب وصیت در وادی السلام مدفون شد. (1)
برخی از آثار آن عالم ربانی عبارتند از: رساله احتیاطات، تنبیهات در سواقط خیار، مجموعهای در علم جفر، حکایت حاج علی بغدادی. (2)
از آثار قلمی آیت اﷲ سید عبدالحجت ایروانی، می توان به حاشیه بر رساله عملیه استادش آیت اﷲ شیخ محمدحسین غروی اصفهانی اشاره کرد.
این عالم بزرگوار پس از طی مقدمات و سطح و پس از وفات پدر، به نجف اشرف مهاجرت کرد و نزد آیت اﷲ شیخ محمدحسین غروی اصفهانی و دیگر استادان در حوزه علمیه نجف به تحصیل معارف الهی پرداخت و پس از رسیدن به درجه اجتهاد به تبریز بازگشت.
ص:138
ایشان بعد از کسب تحصیلات سطح عالی حوزه علمیه و رسیدن به مدارج بالای علمی و بازگشت از نجف اشرف، ظهر ها در مدرسه حاج صفر علی و شب ها در مسجد خواجه علی اصغر تبریز اقامه نماز می کرد. ایشان از علمای سرشناس، موجّه و محترم تبریز بود. آن بزرگوار سیمایی جذاب، سلیقه ای مرغوب و منبری گیرا داشت. در ماه مبارک رمضان نیز در مسجد حاج علی صفر به منبر می رفت و همه روزه جمعی از علما و فضلا در منزل از محضرش کسب فیض می نمودند.
مدرسه علوم دینی خواجه علی اصغر نیز زیر نظر وی اداره می شد و در تربیت طلاب تلاش زیادی می کرد. کتابخانه شخصی ایشان از مهم ترین کتابخانه های آذربایجان بود که از مرحوم پدرش سید علی ایروانی رحمة الله باقی مانده و وقف طلاب بود. در سال های اخیر پسر فرزانهاش حاج سید عبدالمجید ایروانی رحمة الله این کتابخانه را به تهران منتقل کرد.
1. مرحوم عبدالعلی کارنگ ضمن معرفی ائمه جماعت مسجد حاج صفر علی در مورد ایشان در کتابش می نویسد:
آقای حاج میر عبدالحجت مهاجر ایروانی از علمای درجه اول و موجه شهر تبریز محسوب می شود کتابخانهای معتبر! محضری گرم و بیانی گیرا دارد. (1)
2. استاد سید هادی خسروشاهی در این مورد آورده اند:
پدر مرحوم آقا سید عبدالمجید، آیت اﷲ سید حجت ایروانی از معاریف علمای تبریز به شمار می رفت؛ چهرهای بسیار نورانی و قیافهای جذاب داشت؛ همیشه لباس تمیز می پوشید و با وقار خاصی راه می رفت. به علت مقام علمی که دارا بود، مورد احترام همه علمای آذربایجان و همه اقشار متدین تبریز بود. خود، جلسه تدریس برای طلاب داشت و در مسجد، ظهر و شب اقامه نماز
ص:139
جماعت می نمود و ماه مبارک رمضان همه روزه در مسجد به ارشاد مردم و تفسیر قر آن می پرداخت. (1)
3. صاحب کتاب علماء معاصرین در مورد این عالم ربانی چنین نوشته است:
فرزند ارجمند آن عالم سعادتمند «سید علی ایروانی» عالم عامل فقیه، علامه آقا میر حجت «اطال اﷲ بقائه» در جمیع کمالات و آثار، وارث آن بحر زخار است. بعد از وفات والد ماجدش برای تکمیل تحصیل به عتبات عالیات مهاجرت و پس از توقف سال های زیادی و اتمام فقه و اصول و علوم غریبه در محضر اساتید بزرگوار، به تبریز مراجعت [نمود] و فعلاً در مسجد حاج صفر علی با تعداد زیادی از مردم اقامه جماعت [می کنند] و مشغول وعظ و خطابه و هدایت می باشد و اهالی بلد در حق معظم له عقیده راسخه و ارادت کامله دارند. (2)
مرحوم آیت اﷲ سید عبدالحجت ایروانی در سال 1354ش. به رحمت حق پیوست و در یکی از حجره های صحن مطهر که اینک جزء حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام قرار گرفته به خاک سپرده شد.
از بازماندگان ایشان دو نفر در سلک روحانیت بودند:
ایشان در سال 1355ق. مصادف با 1315ش. در یکی از خانواده های علمی و روحانی تبریز چشم به جهان گشود.
ص:140
ایشان مقدمات دروس علمی را در تبریز فرا گرفت و چون تحت تأثیر محیط روحانی خانوادگی و محضر ارزشمند والد ماجدشان، حضرت آیت اﷲ سید عبدالحجت ایروانی قرار داشت، به تحصیل دروس فقهی و معارف اسلامی پرداخت.
جد مادری آقا سید عبدالمجید، مرحوم آیت اﷲ شیخ ابراهیم سلیمانی از علمای برجسته و معروف نجف بود و با توجه به تقدس و تقوای خاص از اوتاد زمان به شمار می آمد. مادر بزرگوارش بانو جلیله فخرالشریعه بود.
مرحوم سید عبدالمجید در سال 1332ش. با عشق و شور خاصی وارد حوزه علمیه قم گردید و به تکمیل تحصیلات عالیه مشغول شد و راه پرمشقت آبا و اجداد خود را که همگی از روحانیون طراز اول تبریز و نجف بودند، جهت نشر فرهنگ اسلامی ادامه داد.
آن مرحوم از محضر حضرات آیات عظام سید حسین بروجردی، محقق داماد و محمد علی اراکی «رحمهم اﷲ» کسب فیض نموده است. وی فقه و اصول را نیز از محضر اقدس حضرت آیت اﷲ العظمی امام خمینی رحمة الله تلمّذ نمودند و تا زمان تبعید معظم له در سال 1342شمسی از شاگردان ممتاز ایشان بود و سپس به تدریس سطوح در حوزه علمیه قم پرداخت.
ایشان پس از تبعید امام خمینی رحمة الله فعالیت های سیاسی و مبارزه با نظام ستم شاهی را آغاز کرد و به دستور امام بزرگوار رحمة الله امامت مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام، معروف به مسجد سمنانی ها واقع در خیابان رباط کریم اصلی را بر عهده داشت. آن مرحوم مبارزه خود را در سنگر مسجد گسترش داد و تا پیروزی انقلاب اسلامی جهت اشاعه فرهنگ اسلام و انقلاب از هیچ کوششی دریغ ننمود.
پس از به ثمر نشستن خون پاک شهیدان و فتح و ظفر امت قهرمان ایران با قبول مدیریت مهدیه تهران به احیای فعالیت های فرهنگی این پایگاه عظیم دینی پرداخت و به خدمات ارزنده دیگری موفق گردید. ایشان این پایگاه مذهبی را منشأ خدمات متنوعی برای جامعه روحانیت و اقشار مختلف مردم قرار داد و در را ه تحقق آرمان تشیع و استقرار حکومت اسلامی به صورت یک مبارز نستوه وارد صحنه شد و هرگز تا آخرین لحظه عمر در عزم و اراده خود خللی وارد نساخت.
ص:141
مرحوم ایروانی علاوه بر مدیریت مهدیه تهران سمت های ذیل را هم داشتهاند و همواره در سنگر خدمات مؤید و موفق بوده است:
الف) نماینده حضرت امام در بنیاد مستضعفان؛
ب) سرپرستی کمیته انقلاب منطقه 12؛
ج) عضویت در شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران؛
د) قائم مقامی دبیرخانه امامان جمعه؛
ه) سرپرستی روحانیت جنوب و غرب تهران؛
و) عضویت در بنیاد مسکن انقلاب اسلامی؛
ز) نمایندگی ولی فقیه و معاونت فرهنگی ستاد رسیدگی به امور آزادگان؛
ح) سازماندهی اعزام طلاب به جبهه های حق علیه باطل؛
ط) تأسیس مدرسه علمیه در مهدیه تهران؛
ی) پایه گذاری صندوق قرض الحسنه.
مرحوم آیت اﷲ سید مجید ایروانی رحمة الله به عنوان یکی از نمایندگان امام خمینی رحمة الله در حج سال 1410ق. مصادف با 1360ش. به همراه آقای حیدر علی جلالی به دعوت مسئولان عربستان در مراسم شست وشوی خانه خدا شرکت کردند. پس از این مراسم، قسمتی از جامه کعبه و جارویی که با آن کعبه معظمه را شست وشو داده بودند از سوی دولت عربستان برای اهدا به امام خمینی به ایشان تحویل داده شد.
استاد سید هادی خسروشاهی از دوستان ایشان در مورد وی می گوید:
در واقع با آغاز حرکت امام خمینی رحمة الله تحولی در اندیشه و عمل آقا سید عبدالمجید پدید آمد و به صفوف مبارزه یاران امام پیوست و در این راه آن چنان کوشا و فعال بود که به نظر من اگر در میان دوستان روحانیت مبازر تهران بینظیر نبود بیتردید کم نظیر بود.
در این دوران آقا سید عبدالمجید چند بار توسط مأمورین ساواک دستگیر شد و تحت فشار رژیم قرار گرفت، اما هرگز از هدف و مبارزه دست بر نداشت و با رعایت اصول
ص:142
مخفی کاری به طور خستگی ناپذیری به جهاد خود ادامه داد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی سرپرستی کمیته منطقه 12 را به عهده گرفت. دفتر این کمیته در اوائل تشکیل، اطاقی در مسجد رباط کریم بود.
مدتی هم نماینده حضرت امام در بنیاد مستضعفان و عضو مجلس خبرگان رهبری بود در طول جنگ تحمیلی، رفتن به جبهه های حق علیه باطل یکی از کار های فراموش نشدنی وی به شمار می رفت. آن مرحوم در مهدیه تهران، حوزهای علمی، اخلاقی، پژوهشی برای طلاب تأسیس کرد. در مسجد نیز صندوق قرض الحسنهای به وجود آورد و خود شب و روز در خدمت همه محرومان جنوب تهران بود. در اواخر عمر، علاوه بر همه این کار ها و فعالیت ها نمایندگی ولی فقیه و معاونت فرهنگی ستاد رسیدگی به امور آزادگان را هم بر عهده داشت. گویی این مرد، عاشق کار بود و خستگی را نمیشناخت و با استراحت آشنا نبود.
مرحوم آقای سید عبدالمجید ایروانی از یک سال و اندی پیش از رحلت با اینکه می دانست بیماریاش به مراحل پیشرفتهای رسیده، ولی همچنان با صلابت و صبر، درد را پذیرا بود و در چهرهاش آثار ناتوانی و نگرانی دیده نمیشد. آخرین بار که در دوران بیماری او را دیدم همچنان لبخند می زد و شوخی می کرد. موقع خداحافظی که تأثر و ناراحتی مرا احساس کرد فرمود: چیزی نیست نگران نباشید دنیا همین است دیگر. گفتم: اگر امری باشد اطلاع خواهید داد؟ با لبخند گفت: عرضی نیست، فقط از دعا فراموش نفرمایید. گفتم چشم، اما اگر حال دعا باشد.
سرانجام مرحوم آیت اﷲ سید عبدالمجید ایروانی در میان نا باوری دوستانش، در سالروز رحلت جد بزرگوارش، حضرت خاتم الانبیاء و المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم و سبط نبی اکرم حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در روز جمعه 28 صفرالمظفر سال 1413ق. مطابق با 6 شهریور ماه 1371ش. به لقاء اﷲ پیوست و پیکر پاکش در قطعه دوازدهم در کنار همسرش و پدرخانمش در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
تجلیل کم نظیرو پر ارج مردم تهران از وی، در زمان حیات و پس از درگذشت در
ص:143
مراسم تشییع و مجالس ترحیم، نشان دهنده این نکته است که مردم مسلمان و آگاه ایران عناصر مخلص و فعال و خداجوی را خوب می شناند و آن ها را گرامی می دارند.
اطلاعیه دفتر مقام معظم رهبری در پی در گذشت آیت ﷲ سید عبدالمجید ایروانی
باسمه تعالی
ارتحال عالم بزرگوار و روحانی مبارز مرحوم حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سید عبدالمجید ایروانی که عمر خود را در راه ترویج دین مبین اسلام و خدمت به مردم و محرومین و انقلاب اسلامی سپری نموده است، به محضر حضرت بقیه اﷲ الاعظم ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، و روحانیت محترم و مردم مسلمان و مؤمن به ویژه بازماندگان آن فقید سعید تسلیت می گوییم و علو درجات آن عالم جلیل القدر را از خداوند متعال خواستاریم.
دفتر مقام معظم رهبری
برادر زاده مرحوم سید عبدالحجت، آقای حاج سید مرتضی ایروانی در سال 1342ق. مصادف با 1283ش. در تبریز متولد شد. وی مقدمات را در تبریز خواند و سپس در ردیف شاگردان میرزا ابوالحسن انگجی، سید محمود مولانا و میرزا علی اصغر ملکی تبریزی قرار گرفت و از آن ها استفاده کرد.
ایشان در سال 1348 ق. در 26 سالگی به شهر مقدس قم مهاجرت کرد و در دروس خارج آیات عظام شیخ عبد الکریم حائری یزدی و سید محمد حجت کوه کمرهای شرکت کرد. در حکمت و فلسفه نیز از محضر شیخ محمد علی شاه آبادی بهره برد. وی پس از هشت سال اقامت در جوار مرقد ملکوتی کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام و علی آبائه الطاهرین در سال 1355ش. به تهران رفت و در چند دهه در آن شهر به ترویج معارف الهی پرداخت. ایشان در اواخر عمر شریفشان جوار تربت مطهّر حضرت ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء را برای سکونت انتخاب
ص:144
کرد. سرانجام این عالم وارسته، دوشنبه 24 صفر المظفر 1410ق. مصادف با 4 مهرماه 1368ش. در مشهد رحلت کرد و در غرفه چهل و هشت صحن آزادی حرم مطهر امام هشتم علیه السلام در دل خاک نهاده شد. (1)
ص:145
پدر: سید علیرضا
ولادت: –
وفات: 1311 ق.
مدفن: حرم مطهر، صحن عتیق.
تألیف:
محمدتقی ادهم نژادلنگرودی
خاندان علمی و معنوی آل بحرالعلوم از خاندان بلند آوازه جهان تشییع و اصالتاً ایرانی و اهل بروجرد بودهاند. شخصیت های برجسته علمی و معنوی این خاندان در طول سه قرن اخیر، منشأ آثار و برکات فراوانی در بلاد اسلامی به ویژه ایران و عراق بودهاند.
سید محمد مهدی بحرالعلوم، سر سلسله این خاندان پر افتخار از عالمان با فضیلت و معنویت جهان تشیع است که این لقب شریف را از جد بزرگوارش امیرالمؤمنین علیه السلام به جهت فضل و بزرگواری و جامعیت علمی و معنوی کسب نمود و تشرفات فراوانی به محضر ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف داشته که شرح داستان های آن فرصت دیگری را می طلبد. شاخهای از این سلسله جلیله بزرگ روحانیت، در رشت سکونت داشته و دارند.
آیت اﷲ میرزا عبدالباقی رشتی از عالمان با فضیلت و از شخصیت های بزرگ علمی
ص:146
استان گیلان هر چند از سادات موسوی بوده و نسب آن بزرگوار به امام هفتم علیه السلام می رسد، ولی از آن جایی که وی شاگرد و داماد آیت اﷲ حاج سید علی بحرالعلوم صاحب تفسیر برهان قاطع و نوه آیت اﷲ سید محمد مهدی بحرالعلوم بوده،ایشان و فرزندان و نوادگان آن بزرگوار نیز همگی به لقب بحرالعلوم اشتهار یافته اند. (1)
متأسفانه از تاریخ و محل ولادت این عالم جلیل القدر اطلاعی به دست نیامده، ولی نسب شریف وی با 23 واسطه از طریق سید شرف الدین معروف به سید شرف شاه گیلانی از عرفای قرن هشتم به امام کاظم علیه السلام می رسد.
اسامی اجداد و نیاکان آن بزرگوار که همگی از عالمان و عارفان و زاهدان زمان خویش بودهاند؛ بدین شرح است:
میر عبدالباقی بن سید علیرضا بن حاج سید ادریس بن سید حسین بن سید علیرضا بن سید حسین بن سید نجات بن سید ادریس بن سید سدید بن سید ادریس بن سید مولاجان بن سید ابراهیم بن سید یعقوب بن سید شرف الدین بن سید عبداﷲ بن سیدعلی بن سید علی بن سید ابراهیم بن سید موسی بن سید احمد بن سیدابراهیم بن سید موسی بن سید احمد بن سیدابراهیم بن موسی بن جعفر علیه السلام. (2) مرقد منوره سید اشرف الدین که در گیلان معروف به سید شرف شاه گیلانی است در روستایی به نام سیدشرف شاه در حوالی شهرستان رضوانشهر زیارتگاه عموم متدین شهر های غرب گیلان می باشد. (3)
میر عبدالباقی دوران کودکی را در چنین خاندان با فضیلت علمی و معنوی پشت سر گذاشت. اولین کلاس او دامان پاک و پر مهر مادری عطوف و عفیف بود. ایشان خواندن و نوشتن و یادگیری قرآن و نیز فراگیری مقدمات علوم الهی را نزد دانشوران فاضل رشت
ص:147
به خوبی آموخت و جهت تکمیل معلومات راهی حوزه کهنسال و با معنویت نجف اشرف گردید. میر عبدالباقی در محضر دانشوران بزرگ و نامداری، زانوی علم و ادب و تواضع بر زمین زد و علاوه بر کسب علم و دانش از فضای معنوی و ملکوتی نجف اشرف بهره مند و مشغول خود سازی و تهذیب نفس گردید. آن مرحوم در کسب مقامات معنوی، تلاش مضاعف و همت فوق العادهای به خرج داد. اساتید آن بزرگوار عبارتند از:
سید علی فرزند آیت اﷲ سید محمد مهدی بحرالعلوم (متوفا ی 1298ق) که بر اثر بیماری طاعون در نجف اشرف در گذشت. وی از شخصیت های برجسته علمی و معنوی و از مدرسین مشهور و مرجع حل و فصل دعاوی و خصومات و زمامدار دینی مردم و صاحب تألیفات مفید و عدیده ای از جمله تفسیر البرهان القاطع می باشند. وی همانند پدر و جد بزرگوارش علاوه بر مقامات علمی، دارای مراتب معنوی فوق العاده و ممتازی بوده و از جایگاه و موقعیت ویژهای در میان فقها و بزرگان نجف برخوردار بوده است. (1)
میر عبدالباقی، سالیان متمادی در درس این فقیه نامدار حضور یافته و از دانش گسترده و علوم بیپایان آن راد مرد الهی بهره های فراوانی برده است. رابطه استاد و شاگرد از لحاظ عاطفی و علمی به قدری به هم نزدیک بوده که وی مفتخر به دامادی استادش نایل گردید و به سبب این وصلت و پیوند میمون و مبارک، خود و همه فرزندانش به جهت اتصال به خاندان بحرالعلوم به بحرالعلوم ملقب شدند. (2)
میر عبدالباقی در دوران اقامت خویش در نجف اشرف در درس فقیه پرور عالم جلیل القدر و محقق ارجمند آیت اﷲ شیخ محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر تلمذ کرده است. مرحوم صاحب جواهر، استاد بسیاری از فق ها و عالمان نامدار
ص:148
و برجستهای همانند شیخ مرتضی انصاری بوده و توانست در زمان حیات طیبه خویش خدمات فراوانی از لحاظ علمی و فرهنگی و اجتماعی، به ویژه کتب و آثار علمی و فقهی «جواهرالکلام» از خویش به یادگار بگذارد. آن بزرگوار همواره نزد عموم دانشوران و فقیهان به نیک نامی یاد شده و دارای جایگاه مخصوص و ویژهای می باشند. (1)
خاندان علمی کاشف الغطاء از خاندان قدرتمند علمی و معنوی جهان تشیع اند و ده ها شخصیت برجسته و نامدار از میان این خاندان برخاسته و سر منشأ آثار و برکات فراوانی شدهاند. نام و آثار و خدمات عالمان با فضیلت این دودمان پر افتخار در کتب تراجم و رجال به ثبت رسیده است. (2)
شیخ حسن کاشف الغطاء از مدرسین نامدار حوزه نجف اشرف بود و بسیاری از بزرگان معاصر میر عبدالباقی، همانند شیخ مرتضی انصاری از محضر او بهره برده اند. ایشان از چهره های پر تلاش و با معنویتی است که بعد از رحلت برادر نامدارش آیت اﷲ شیخ موسی کاشف الغطاء در سال 1241ق. به زعامت دینی رسید و مرجع تقلید عموم شیعیان گردید؛ همان گونه که بعد از رحلت آن بزرگوار در سال 1262ق. مرجعیت عامه به آیت اﷲ شیخ محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر رسید. میر عبدالباقی رشتی از شاگردان بر جسته و فاضل این استاد گرانمایه در نجف اشرف بود و از خرمن دانش آن عالم فرزانه بهره مند گردید. (3)
وی عالمی ادیب و از فقهای عرب به شمار می آمد و همانند اغلب شخصیت های خاندانش از برجستگان علمی و معنوی دوران خود بود. از این گذشته، استاد بسیاری از
ص:149
فقهای نامدار همانند آیات شیخ محمد حسن مامقانی و شیخ عبداﷲ مازندرانی و شیخ فضل اﷲ نوری بوده است.
میر عبدالباقی ضمن حضور در درس پر برکت این استاد فرزانه و عالم یگانه، موفق به اخذ اجازه ی اجتهاد گردیده است؛ چنانچه از سایر اساتید نیز اجازات نقل روایت دریافت نموده است. (1)
آیت اﷲ میر عبدالباقی بعد از سالیان متمادی اقامت در نجف اشرف و حضور جدی در دروس و جلسات علمی فرزانگان نامدار که ذکرشان گذشت و اخذ اجازات و نیز نائل شدن به مقامات والای علمی و معنوی راهی رشت گردید. مرحوم میر عبدالباقی در شهر رشت مشغول وظایف دینی از قبیل تدریس، تربیت طلاب و ترویج معارف و احکام نورانی اسلام گردیدند. ایشان بعد از رحل اقامت در رشت، مرجعیت دینی و زعامت معنوی استان گیلان را در دست گرفت و در میان مردم و به ویژه عالمان دینی آن سامان بسیار مورد احترام بود. سید محسن امین عاملی ضمن تأیید مطلب فوق در باره وی می گوید:
میر سید عبدالباقی رشتی عالمی فاضل و بزرگوار است که مردم نواحی رشت از او فرمانبری می کردند و در میان مردم وجاهت تام داشت. فرزندان او همگی در رشت به بحرالعلوم شهرت دارند. (2)
میر عبدالباقی معروف به شریف العلما، عالمی فاضل و از علمای بزرگوار عصر خویش و از مراجع عصر ناصرالدین شاه به شمار می آمد. ایشان معروف به «حجت الاسلام» و صاحب کمالات والای اسلامی و انسانی بوده است. در سلامت نفس و بزرگی روحش همین بس که آیت اﷲ شیخ جواد رشتی از مجتهدین بزرگ آن دوران که در سنین جوانی
ص:150
تازه از نجف بازگشته بود، در درس ایشان در رشت شرکت کرد. وقتی شریف العلما با قوت علمی شیخ جواد روبه رو شد بلند شد و ایشان را نزد خودش نشاند و به او احترام فراوان کرد. (1)
شیخ جواد رشتی از علما و متکلمین بنام ایران بود و نزد بزرگانی چون شیخ مرتضی انصاری، میرزای بزرگ شیرازی و شیخ راضی نجفی زانوی شاگردی بر زمین زد و بعد از استوار نمودن مبانی علمی خود به رشت بازگشت. او خطیبی توانا و متکلمی چیره دست و در امر به معروف و نهی از منکر بیپروا بود. حتی یک بار بالای منبر، اعمال ظالمانه شاه را تقبیح کرد و سپس به تهران احضار شد. گرچه پا در میانی آیت اﷲ ملاعلی کنی تهرانی باعث شد که شاه جرئت هیچ گونه اقدامی علیه مجتهد گیلانی به خود ندهد. بعد از این ماجرا او با سربلندی به رشت بازگشت و مشغول وظایف شرعی گردید و در سال 1309ق. در رشت رحلت کرد. (2)
از دیگر سجایا و ویژگی های میر عبدالباقی اینکه آورده اند:
زمانی که برخی از مأموران حکومتی برای گرفتن مالیات به مردم فشار می آوردند و باج می خواستند، مردم نزد آیت اﷲ میر عبدالباقی رفتند و شکایت کردند. ایشان با پای برهنه به سمت محل حکومت حرکت کردند و فریاد زد: آ های والی، آ های والی، مأمورانت از جان مردم چه می خواهند؟! این گونه بود که استاندار ولایت دارالمرز گیلان با یک خطاب ساده مجتهد گیلان، حساب کار دستش آمد و قضیه خاتمه یافت. (3)
آیت اﷲ میر عبدالباقی دارای آثار علمی ارزشمند و البته غیر مطبوعی است که عبارتند از:
1. المواهب الغرویه؛ شرح استدلالی بر کتاب شرایع الاسلام در چندین مجلد که آن را در جوانی نوشت.
ص:151
2. انوار الشیعه؛ مشتمل بر احادیث و روایاتی که در موضوع اخلاق است. (1)
آیت اﷲ میر عبدالباقی با دختر فقیه عالی مقام آیت اﷲ سید علی آل بحرالعلوم طباطبایی نویسنده کتاب البرهان القاطع در نجف اشرف وصلت نمود که ثمره این پیوند مقدس، فرزندانی برومند، عالم و با فضیلت بوده است. اسامی فرزندان آن بزرگوار «فرزندان ذکور» عبارتند از:
1. آیت اﷲ سید حسین بحرالعلوم معروف به حاجی آقا میر بحرالعلوم رشتی؛ از فقیهان برجسته و بزرگواری است که در جنبش مشروطیت در سال 1327ق. به همراه فرزند ارشد و دلبندش حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا جواد به درجه رفیع شهادت رسید. شرح حال آن در این مقاله به اختصار خواهد آمد.
2. میرزا صادق بحرالعلوم ملقب به صدرالفقها؛ وی فرزندی به نام میرزا زین العابدین ملقب به فخر الشریعه داشت.
3. سید احمد بحرالعلوم ملقب به افتخار العلما.
4. آقا سید مرتضی ملقب به شریف العلما؛ که در بهمن سال 1299ش. مطابق با 10 جمادی الثانی 1339ق. در رشت وفات یافت و در حرم کریمه اهل بیت حضرت معصومه علیها السلام در حجره ی 6 کنار پدرش مدفون است. سید مرتضی فرزندانی به نام های سید محمود، سید زین العابدین و سید محمد رضا داشت که نام خانوادگی خود را خاتمی برگزیدند و به آن مشهور شدند.
ارتشبد سید محمد خاتمی معروف به «ارتشبد خاتم» فرمانده نیروی هوایی ارتش که با فاطمه پهلوی ازدواج کرد و در 22 شهریور 1354ش. به دستور شاه، مخلوع گردید و در سانحه ی هوایی کشته شد از نوادگان آقا سید مرتضی است. (2)
ص:152
5. سید حسین معروف به آقا مجتهد؛ که وی دو فرزند به نام های میرعبدالباقی و سید محمدرضا داشت. (1)
آیت اﷲ میر عبدالباقی رشتی بعد از عمری مجاهدت و خدمت صادقانه به اسلام و بشریت، سرانجام در اسفند ماه سال 1272ش. مطابق با رمضان المبارک سال 1311ق. در رشت در گذشت. پیکر مطهر این عالم جلیل القدر با تجلیل فراوان به قم منتقل گردید و در حجره ی شماره 6 صحن عتیق حرم حضرت معصومه علیها السلام مدفون گردید. عبارت لوح مزار وی چنین است:
حاجی میرزا عبدالباقی الهاشمی العلوی الفاطمی الموسوی شهراﷲ المعظم سنه 1311 ق. (2)
آیت اﷲ سید حسین معروف به آقا میر بحرالعلوم (میر آقا) از فقها و مجتهدین شهید در جنبش مشروطیت و رهبر معنوی مردم و پیشوای علوی بود که از هر حرفی دسته گلی چیده و علم و عمل را مقرون و از علم و ادب نصیبی داشت. پدرش آیت اﷲ میر عبدالباقی از علمای نامی عصرخود و مادرش دختر فقیه والا مقام آیت اﷲ سید علی آل بحرالعلوم رحمة الله بودند که از این پیوند فرخنده شخصیت های بزرگواری متولد شدند که از جمله آن ها آیت اﷲ میر آقاست.
وی در سال 1257ق. در نجف اشرف پای به عرصه گیتی نهاد. در دوران کودکی به همراه والدین خود به رشت آمد و مقدمات خواندن و نوشتن و کتب علوم دینی را نزد پدر فاضل و فرزانهاش و سایر اساتید آن سامان به خوبی آموخت. ایشان در سال 1281ق. جهت تکمیل معلومات و نیل به مقامات بلند علمی و معنوی به نجف اشرف برگشت و
ص:153
سطوح عالیه را در نزد فقیه فرزانه، آخوند ملا کاظم خراسانی (متوفای 1329ق) به اتمام رسانید. آن گاه به درس فقیه نامدار و اصولی برجسته آیت اﷲ میرزا حبیب اﷲ رشتی (متوفای 1312ق) رفت و سالیان طولانی از دانش عمیق و گسترده این عالم نامدار بهره مند گردید.
همچنین در محضر درس فقه و اخلاق عالم فرزانه و بلند آوازه حوزه ی علمیه ی نجف آیت اﷲ ملا هادی تهرانی (متوفای 1321ق) حضور یافت و افتخار شاگردی آن بزرگوار را نیز کسب کرد. وی بعد از اتمام تحصیلات و اقامت طولانی در نجف اشرف در سال 1311ق. به موطن خویش، رشت بازگشت و در این سامان به وظایف دینی و خدمات فرهنگی و سیاسی و اجتماعی همت گماشت. (1)
میر آقا بحرالعلوم 15 سال آخر عمر شریف و گرانقدرش را (1311ق – 1327ق) اغلب صرف امور سیاسی و اجتماعی کرد و از رهبران بزرگ گیلان و حامیان دین مبین اسلام و مشروطه خواهان مسلمان و متعهد به شمار می آمد.
در سال 1285ش. که اولین انتخابات پارلمانی به صورت صنفی برگزار شد و قرار بود که از طرف علمای گیلان نیز یک نماینده روانه مجلس گردد، آیت اﷲ میر آقا بحرالعلوم در گرد همایی عالمان رشت به عنوان نماینده انتخاب گردید و علی رغم مخالفت میرزا صالح خان، حاکم وقت گیلان، به تهران و مجلس شورای ملی رفت و اعتبار نامهاش توسط نمایندگان وقت تأیید شد.
میر آقا بحرالعلوم از شخصیت های برجسته روحانی و آگاه به زمان بود که در ابتدای جنبش عدالت خواهی و مشروطه خواهی همانند سایر بزرگان و مجتهدان ایران، به ویژه علمای رشت، علیه استبداد قاجاریه قیام نمودند.
او معتقد بود که علل اصلی عقب افتادگی کشور ایران وجود شاهان فاسد قاجار است. شاهان قاجاریه در دوران حکومت به خاطر بیکفایتی و عیاشی ها و اسراف کاری ها باعث اشغال و
ص:154
تجزیه قسمت هایی از خاک ایران و آشوب و هرج و مرج در بسیاری از مناطق ایران بودند. مردم ایران به رهبری عالمان و مراجع دینی علیه استبداد دست به قیام زدند و خواستار پای بندی آنان به قوانین شریعت اسلامی و کوتاه شدن دست اجانب از خاک و منافع ایران شدند.
آیت اﷲ بحرالعلوم همانند بسیاری از رهبران مشروطه متوجه شدند که نیرو های سکولار و غرب زده با نفوذ در بدنه نهضت، قصد دارند مشروطه را به سمت غربی شدن سوق دهند. آنان بعد از تذکرات مکرر به این افراد، زمانی که متوجه شدند گروهی از مشروطه خواهان کارشان با تذکرات درست نخواهد شد، راه خود را از آنان جدا کردند و به مقابله و مبارزه با این جریان فرصت طلب و غرب زده و بیدین پرداختند و خواستار مشروطه مشروعه شدند.
رهبری نهضت مشروطه مشروعه در تهران به عهده آیت اﷲ شیخ فضل اﷲ نوری و در رشت بر عهده آیت اﷲ ملا محمد خمامی بود. در آن زمان، مرحوم خمامی مجتهد نامدار و متنفذ گیلان به شمار می آمد. آیت اﷲ بحرالعلوم از آنجایی که درد دین داشت، به همراه بزرگانی چون آیات شهید: شیخ علی فومنی، سید محمود روحانی و سید اسماعیل ویشکایی، به طرفداری از اهداف آیات ملا محمد خمامی و شیخ فضل اﷲ نوری پرداخت. این علما خواستار اصلاح سیاست های سکولاری مجلس شورای ملی، اسلامی شدن قوانین مجلس، ترمیم خرابی ها و عمران آبادی شهرها، آرامش و آسایش و رفاه مردم و رفع هرج و مرج ها گردیدند.
البته جریان های تند رو و روشنفکران غرب زده با حمایت سفارت خانه های روس و انگلیس جوّی رعب آور، همراه با ترور و تهدید به وجود آوردند. آنان با ایجاد بلوا و آشوب در شهر ها و تبلیغات مسموم علیه شخصیت های بزرگ و با فضیلت روحانی که تنهاجرمشان موافقت با جریان مشروطه مشروعه و رهبری آن بود، اهداف پلید خود را پیش بردند. این دسیسه ها از جانب گروه های غرب زده در اغلب شهر های ایران و حتی در نجف اشرف داستانی تلخ و مفصل دارد که پرداختن به آن نیازمنده فرصتی دیگر است. (1)
ص:155
میرآقا بحرالعلوم در سال 1285ش. مطابق با 15 ذی القعده 1324ق. به رغم مخالفت هایی که وجود داشت، شبانه به سمت تهران حرکت نمود و به مجلس شورای ملی رفت. سه روز بعد، اعتبار نامهاش در مجلس اول شورای ملی قرائت گردید و رسماً به عنوان نماینده علمای گیلان در مجلس پذیرفته شد. ایشان در تهران، رابط میان دو عالم بزرگوار، - یعنی آیت اﷲ شیخ فضل اﷲ نوری و آیت اﷲ ملا محمد خمامی بود. این مسئله بعد ها باعث درگیری های زیاد این دو عالم بزرگوار و مجاهد حضرات آیات عظام حاج آیات شیخ فضل اﷲ نوری و حاجی ملا محمد خمامی که خواهان مشروطه مشروعه بودند با مشروطه خواهان گردید. (1)
در زمینه اعزام بحرالعلوم به مجلس، حاج خمامی و سایر علمای رشت با ارسال تلگراف هایی در تأیید او مطالبی نوشتند؛ از جمله:
از طرف عموم علما رشت به جناب آقای طباطبایی، حاج آقای بحرالعلوم از طرف دعاگویان، منتخب و روانه شدند. متوقع مایه افتخار و سر افراز هستند.
در تلگراف دیگری نیز می نویسد:
حضور مبارک حضرت حجت الاسلام آقای آقا سید محمد طباطبایی و آقای آقا سیدعبداﷲ بهبهانی دام ظلهما، از طرف دعا گویان علمای گیلان جناب مستطاب آقای حاج آقای بحرالعلوم سلّمه اﷲ منتخب [شده اند] و به سوی تهران حرکت کردهاند و از خداوند متعال تأیید ایشان و سایر وکلای مجلس ملی مرکزی را خواهانیم. (2)
سفارت انگلیس با حمایت از جریانات تندرو و بیدین، جهت ضربه زدن به اهداف
ص:156
عالمان حامی مشروطه مشروعه و با ایجاد آشوب و تبلیغات مسموم جهت مخدوش ساختن شخصیت های موجه، کار را بدانجا رسانید که آیت اﷲ خمامی و عدهای دیگر از علما به نشانه نارضایتی از عملکرد جریانات و انجمن های سرّی از رشت خارج و به سوی تهران رهسپار شدند. هنگامی که حرکت اعتراض امیز آن عالم ربانی به مجلس شورای ملی رسید، نمایندگان مجلس که از حرکت آن مرحوم و حضورش در تهران وحشت داشتند با ارسال تلگرافی، خواستار ممانعت از حرکت آیت اﷲ خمامی و حل و فصل مسایل در رشت گردیدند.
در این اوضاع، میر آقای بحرالعلوم با آگاهی از موضوع، ضمن تلگرافی به آیت اﷲ سید محمود روحانی، داماد ملا محمد خمامی، نوشت:
حرکت حجت الاسلام
حاج ملا محمد خمامی به موقع [است] و مراجعت صحیح نیست؛ گوش به تلگراف نفرمایید. تلگراف به مجلس کنید که تمام انجمن های رشت موقوف شوند و دو نفر مفسد از طهران خارج گردند. عقیده بنده این است که از توقف در خارج رشت، نتیجه گرفته می شود و این بهتر است.
با رسیدن این تلگراف به رشت، حاجی خمامی و شیخ علی فومنی با عزمی استوارتر به تهران رهسپار شدند، گرچه این تلگراف، باعث خشم نمایندگان سکولار مجلس شد. البته گروهی از نمایندگان در صحت این تلگراف، تردید و گروهی دیگر آن را تأیید کردند و درخواست نمودند که از این پس نباید حاجی بحرالعلوم را به مجلس راه داد، اما تصمیم قطعی در این مورد گرفته نشد.
در 28 فروردین سال 1286ش. با ورود آیت اﷲ بحرالعلوم به مجلس، بلوایی به پا شد و چند تن از نمایندگان به نشانه اعتراض از مجلس خارج شدند. در ن هایت، این جریان با دخالت آیت اﷲ سید محمد طباطبایی و وثوق الدوله نایب رئیس به پایان رسید، اما آیت اﷲ بحرالعلوم دیگر آرام نگرفت و نتوانست با اطلاع از حقایق پشت پرده مسایل سیاسی با دیگر نمایندگان ناآگاه همگام باشد. (1)
ص:157
همزمان با بالا گرفتن منازعات بر سر مشروطه، آیت اﷲ بحرالعلوم به نمایندگی از آیات شیخ فضل اﷲ نوری و ملا محمد خمامی در سال 1326ق. به نجف اشرف رفت تا پیام آن ها را به مراجع تقلید نجف برساند.
رفتن آیت اﷲ بحرالعلوم به نجف اشرف به نمایندگی از دو عالم برجسته و نامدار باعث، هیاهوی سکولار ها گردید و آنان که این سفر را برای خود خطرناک می دیدند اقدام به شایعات مسموم کرده، آن بزرگوار را به عنوان نماینده محمدعلی شاه جهت جلب حمایت مراجع و همراهی با شاه معرفی کردند. برخی از مورخان سکولار با فحاشی ها و الفاظ رکیک به ساحت مقدس آن سید والا مقام جسارت نمودند. این برخورد ها حاکی از عمق کینه توزی آنان با اسلام و روحانیت متعهد شیعه بود که متأسفانه در تاریخ مشروطیت به ثبت رسیده است.
بحرالعلوم در نجف به خاطر چند دستگی میان جناح های روحانیت و مرجعیت و برخی هواداری ها از این و آن و نیز وقوع پیش آمد های ناگوار، مجبور شد که پیش از زیارت غدیر، نجف را ترک کند و به وطن خویش باز گردد.
او هنوز به وطن نرسیده بود که خبر شهادت آیت اﷲ ملا محمد خمامی در 29 ذی الحجه 1326ق. و در پی آن، اشغال رشت و قلع و قمع مخالفین توسط مشروطه خواهان سکولار را دریافت کرد. اندکی بعد نیز شهادت همرزم ایشان آیت اﷲ شیخ علی فومنی رشتی در 2 ربیع الثانی 1327ق. توسط مشروطه طلبان، اوضاع را آشفته تر کرد.
در این میان، مشروطه خواهان جهت اشغال تهران وارد قزوین شدند که این حادثه مصادف با ورود آیت اﷲ بحرالعلوم به قزوین بود. مشروطه خواهان گیلانی به محض ورود به قزوین میرزا مسعود شیخ الاسلام مجتهد بزرگ شهر را به دار آویختند. آنان صبح روز یکشنبه 18 ربیع الثانی 1327ق. آیت اﷲ بحرالعلوم و فرزند ارشدش سید جواد را به اتهام طرفداری از مشروطه مشروعه دستگیر و تیر باران کردند و این دو بزرگوار را به آرزوی دیرینه شان که شهادت در راه اسلام بود رساندند. (1)
ص:158
پیکر پاک آیت اﷲ میر آقا بحرالعلوم رشتی و فرزندش سید جواد را در قبرستان امام زاده آمنه قزوین دفن کردند. علامه اردوبادی قصیدهای چهل بیتی در رثای آیت اﷲ شهید بحرالعلوم و پسر بزرگش سروده است. (1)
در سال 1320ش. در جریان تعریض و خاک برداری و تخریب قبرستان کنار امام زاده اقدام شد. در این خاک برداری جنازه آیت اﷲ شهید بعد از 31 سال دفن شدن با کفن و سایر لوازم میت کاملاً سالم نمایان شد و حتی جای تیر در بدنش معلوم بود. بعد از این ماجرا بلا فاصله علما و مجتهدین شهر خبردار شدند و پیکر آن بزرگوار را با تشریفات به گوشه مسجد انتقال دادند و دفن نمودند، به گونه ای که بعد از گذشت بیش از یک قرن از شهادت آن بزرگوار، مزارش زیارتگاه مردم و محل اجابت حاجاتشان می باشد. همچنین لوحی ارزشمند که مشتمل بر شجره نامه و تاریخ شهادت وی است بر مزارش نصب شده است.
آیت اﷲ شهید میر آقا بحرالعلوم در سال 1281ق. با ناز بیگم دختر سید حسین آل بحرالعلوم که از علمای ساکن نجف و از نوادگان علامه سید محمد مهدی بحرالعلوم بود ازدواج کرد. حاصل این پیوند مقدس 9 فرزند (6 پسر و 3 دختر) به نام های سید جواد، میر مهدی، سید محمد علی، میر جعفر، میر محمدباقر، سید حسن، زهره بیگم، صدیقه خانم و فاطمه خانم بود که همگی شهرت موسوی برگزیدند، ولی به بحرالعلوم شهرت دارند. معروفترین فرزندان آیت اﷲ میرآقا بحرالعلوم آیت اﷲ سید حسن بحرالعلوم است که به شمهای از شرح حال آن بزرگوار می پردازیم.
وی در دوم شوال 1306ق. در رشت متولد شد. ایشان بعد از اتمام دروس مقدمات و متوسطه به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر دانشوران بزرگی چون آیات عظام
ص:159
سید محمد کاظم یزدی (متوفای 1337ق)، شیخ شعبان رشتی (متوفای 1348ق)، میرزا حسین نائینی (متوفای 1355ق)، آقا ضیاء الدین عراقی (متوفای 1355ق) و محمد حسین غروی اصفهانی (متوفای 1365ق)، به تکمیل علوم الهی پرداخت. او در جریان سفر پدر و برادرش آنان را همراه کرد که در آن ایام جوانی 20 ساله بود. او در شبی که صبح آن پدر و برادرش به شهادت رسیدند، شبانه داخل شهر قزوین شد تا سری به دوستانش که در یکی از مدارس بود قزوین بزند. در همین زمان بود که مشروطه خواهان پدر و برادرش را گرفتند و به شهادت رساندند و این خواست خدا بود که سید حسن با آن ها نباشد تا در آینده از حامیان اصلی نهضت امام خمینی رحمة الله و پیشگامان عرصه جهاد و شهادت گردد.
وی از مجتهدین و علمای طراز اول گیلان به شمار می آمد و پس از بازگشت از نجف در رشت به اقامه ی جماعت و تدریس و پاسخگویی به نیاز های دینی مردم روی آورد. وی در نهضت امام خمینی در سال 1342ش. نیز از طرفداران جدی امام بود که با دستگیری امام، او نیز دستگیر شد و مدتی در زندان رژیم پهلوی به سر برد. امضا و بیانیه های آن بزرگوار در کتب اسناد اسلامی به ثبت رسیده است.
شیخ محمد رازی درباره این بزرگوار می نویسد: «آیت اﷲ بحرالعلوم عالمی ظریف و خوش مجلس و محاوره و غیور و متعصب در دین می باشند».
آیت اﷲ بحرالعلوم در سال 1351ش. مصادف با 1392ق. در رشت رحلت کرد. سپس پیکر پاکش با تجلیل به مشهد مقدس منتقل گردید و در صحن حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام به خاک سپرده شد. (1)
ص:160
ص:161
پدر: محمد
ولادت: 1345 ق.
وفات: 1410 ق.
مدفن: قم؛ باغ بهشت.
تألیف:
حبیب اﷲ
سلمانی آرانی
علی، نخستین فرزند محمد در سال 1345ق. مصادف با 1305ش. در محله «دروازه بیدگل» شهرستان آران و بیدگل متولد شد. خانواده وی سرشناس بودند و در محل به تدین و تقوا اشتهار داشتند.
محمد، پدر علی، آگاه به احکام شرعی، آمر به معروف و ناهی از منکر بود و با فروش قماش و منسوجات دستی محلی، امرار معاش می کرد.
مادر علی، دختر ملّا احمد محققی بیدگلی (1) و خواهر محمد تقی محققی بیدگلی (2) از
ص:162
بانوان مؤمن و نیکوکار بود و نسبش با چند واسطه به میرزا محمد محقق اردبیلی بیدگلی (1) که از عارفان قرن یازدهم هجری به شمار می رفت می رسد.
علی، خواندن و نوشتن و روخوانی قرآن را در مکتب خانه زادگاهش آموخت و در جوانی به کار «شعربافی» (2) که از مشاغل رایج اهالی آران و بیدگل بود روی آورد و هم زمان به صورت پاره وقت به یادگیری دروس مقدماتی حوزوی پرداخت. اشتیاق به تحصیل، او را وادار کرد شعربافی را ر ها سازد و به حوزه علمیه کاشان برود و نزد سید محمد علوی بروجردی معروف به «سید باغ» و محمد خالصی زاده که به کاشان تبعید شده بود، بخشی از دروس سطح حوزه را فرا بگیرد. وی سپس برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و در حوزه علمیه اصفهان، فقه، اصول، تفسیر، کلام، ریاضیات، نجوم و هیئت را نزد محمدباقر زند کرمانی، صدرالدین کوه پایی و میرزا علی آقا شیرازی آموخت.
او پس از سال ها تحصیل، در حوزه علمیه اصفهان به قم رفت و دروس سطح عالی را نزد سید شهاب الدین نجفی مرعشی و عبدالجواد سدهی اصفهانی به پایان رساند. همچنین در درس خارج فقه و اصول آیت اﷲ حسین بروجردی، آیت اﷲ سید محمد محقق داماد، آیت اﷲ شیخ عباسعلی شاهرودی، آیت اﷲ سید محمدرضا گلپایگانی و امام خمینی شرکت کرد. وی تفسیر، حکمت و کلام را هم نزد علامه سید محمدحسین طباطبایی و شیخ مهدی امیری مازندرانی فراگرفت.
سید ابوالحسن یثربی (متوفای1390ق)، سید مهدی یثربی (متوفای 1427ق)،
ص:163
مرتضی عامری بیدگلی (متوفای 1405ق) و حسین امامی کاشانی (متوفای1423ق) از هم دور ه ای ها و هم بحثان آقای حیدری هستند. (1)
شماری از استادان آیت اﷲ شیخ علی حیدری در حوزه های علمیه کاشان، اصفهان و قم عبارتند از:
سید محمد، فرزند سید ابراهیم در سال 1272ق. در کاشان دیده به جهان گشود. او از شاگردان ملا محمد نراقی (متوفای1297ق) و ملا حبیب اﷲ شریف کاشانی (متوفای1340ق) بود. سید محمد پس از رحلت آیت اﷲ ملا حبیب اﷲ شریف، ریاست عالمان کاشان و مرجعیت بخشی از منطقه را برعهده گرفت و به فعالیت های دینی و اجتماعی پرداخت. آن مرحوم از آنجا که در خانه بزرگش به اقامه نماز جماعت، تدریس، روضه خوانی وفیات ائمه اطهار علیهم السلام حل و فصل مشکلات مردم و سخنرانی می پرداخت، به آقا سید محمد باغ شهرت پیدا کرد.
بسیاری از علمای کاشان، مانند: سید محمدحسین رضوی، سید فضل اﷲ امامت، سید فخرالدین امامت، محمد سلیمانی و حسین دربندی آرانی از شاگردان آیت اﷲ علوی اند و از وی اجازه اجتهاد و روایت گرفته اند.
حاشیه بر مکاسب، ریاض المسائل، وسیلة الاخوان، ذخیرةالعباد و کفایةالاصول از آثار فقهی اوست. سرودن اشعاری در فقه، مرثیه امام حسین علیه السلام و غیره از آثار ادبی آن مرحوم است.
آیت اﷲ علوی در شوال سال 1362ق. وفات کرد و پیکر پاکش پس از تشییع باشکوه مردم کاشان در قبرستان فیض و مقبره خصوصی به خاک سپرده شد. (2)
ص:164
محمد، فرزند مهدی خالصی، در سال 1306ق. در کاظمین متولد شد و در جوانی به فراگیری دروس حوزوی روی آورد. وی دروس سطح را نزد پدر، پدربزرگش، محمدحسین کاظمی، صادق خالصی و راضی خالصی به پایان برد. پس از آن در درس خارج فقه و اصول آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، میرزا محمدتقی شیرازی و شیخ عبدالحسین کاظمینی شرکت کرد و به مرتبه عالی اجتهاد نائل گردید.
آیت اﷲ محمد خالصی زاده با طب و ریاضیات نیز آشنا بود. وی به زبان های انگلیسی، فرانسوی، ترکی و فارسی مسلط بود و سخنرانی می کرد و مقالات علمی می نوشت. آیت اﷲ خالصی زاده سخنرانی های فراوانی به زبان های یاد شده در محافل و مجالس مهم ایراد نمود. وی سال ها از یاران خاص آیت اﷲ میرزا محمدتقی شیرازی بود. این عالم مجاهد بعد از جنگ جهانی اول با استعمار انگلیس به مبارزه پرداخت و «27سال» را در شهر های مختلف ایران و عراق در زندان و تبعید به سر برد. وی در سالیان پایان عمرش در کاظمین می زیست. آیت اﷲ خالصی زاده در بغداد وفات کرد و پیکر پاکش پس از تشییع باشکوه در صحن مطهر کاظمین به خاک سپرده شد.
آیت اﷲ خالصی زاده یک صد جلد کتاب در موضوعات مختلف اسلامی به زبان های عربی و فارسی نوشته است. (1)
محمدباقر، فرزند رضا و نوه صادق خان زند در سال 1312ق. در کرمان به دنیا آمد.
وی پس از فراگیری خواندن و نوشتن در مکتب خانه و ادامه تحصیل در مدرسه سعادت کرمان، وارد حوزه علمیه کرمان شد. ادبیات عرب، اصول فقه، درایه، حدیث، ریاضیات، طب، تاریخ ملل و زبان انگلیسی را نزد استادان برجسته حوزه علمیه کرمان، همچون: احمد بهمنیار، میرزا شهاب کرمانی، محمدجواد بهمنیار، محمدعطار، سید حسین معلم،
ص:165
سید محمدباقر هاشمی، دکتر ارسطوخان نفیسی، وکیل الممالک و رضوی کرمانی یاد گرفت.
محمدباقر برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و در حوزه علمیه اصفهان در درس خارج فقه و اصول آیت اﷲ سید محمد فشارکی و حاج میر محمدصادق آل صدر شرکت کرد. وی حکمت و فلسفه را نزد سید علی نجف آبادی و میرزا ابوالهدی کلباسی فرا گرفت و سپس برای ادامه تحصیل به نجف رفت؛ اما نتوانست در حوزه علمیه نجف ادامه تحصیل دهد و به ایران بازگشت. او در حوزه علمیه قم در درس خارج فقه و اصول آیت اﷲ شیخ عبدالکریم حائری شرکت کرد و در پایان این دوره با نگاشتن رسالهای در موضوع فقهی صلح، مفتخر به اجازه اجتهاد از استادش گردید. وی سپس به اصفهان بازگشت و تا پایان عمر، در حوزه علمیه اصفهان، به تدریس فقه، اصول، تفسیر و کلام پرداخت.
رساله های فقهی در احکام آب ها، قبله، وقت نماز، فلسفه احکام، مقایسه اسلام با دیگران ادیان و تاریخ مختصر نفت از نگاشته های اوست. سرانجام این دانشمند پارسا، مدرس برجسته و سخنران مشهور در سال 1389ق. بدرود حیات گفت و در قبرستان تخت فولاد به خاک سپرده شد. (1)
زیلوهای فیضیه در سال های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی (دهه 60) به همت این عالم با اخلاص فراهم شده بود.
سید صدرالدین عاملی کوهپایی اصفهانی، فرزند سید حسن، در سال 1301ق. در قریه «کوهپایه» اصفهان متولد شد. وی دروس حوزه را در حوزه علمیه اصفهان آغاز کرد و سال ها شاگرد آخوند ملا محمد کاشی و جهانگیرخان قشقایی بود.
سیدصدرالدین برای ادامه تحصیلات به نجف رفت و سال ها در حوزه علمیه نجف، در درس ابراهیم اردبیلی، احمد شانه ساز شیرازی، عبدالصمد سبزواری، سید
ص:166
محمد فیروزآبادی، شیخ الشریعه اصفهانی، سید محمد کاظم یزدی و آخوند خراسانی براندوخته های علمی خود افزود و با کسب مدرک اجتهاد به اصفهان بازگشت.
آیت اﷲ سید صدرالدین کوهپایی تا پایان عمر در مدرسه علمیه صدر اصفهان به تدریس علوم اسلامی پرداخت. از آثار اوست: شروق الحکمه در حل معضلات اسفار و منظومه و شرحی بر مطالب کفایه. وی در سال 1373ق. درگذشت و پیکر پاکش پس از تشییع باشکوه در بقعه «تکیه درب کوشکی» قبرستان تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد. (1)
میرزا علی آقا واعظ شیرازی، فرزند علی اکبر در سال 1294ق. در اصفهان چشم به جهان گشود. وی آموختن علوم اسلامی را در حوزه علمیه اصفهان آغاز کرد و نزد عبدالحسین محلاتی، حسین بروجردی، سید محمد باقر درچه ای، آخوند ملا محمد کاشی و میرزا محمدباقر حکیم باشی، دوره سطح حوزه را فرا گرفت و برای ادامه تحصیلات، به نجف رفت. در نجف اشرف نیز در درس شیخ الشریعه اصفهانی، سید محمد کاظم یزدی و آخوند خراسانی شرکت کرد و پس از آن، به اصفهان برگشت.
میرزا علی آقا سال ها در اصفهان به تجارت پرداخت و پس از آن با طب قدیم، بیماران را درمان کرد. وی سپس به سخنرانی و تدریس اشتغال ورزید. او واعظی شیرین سخن و سخنوری توانا بود. وی در مدرسه صدر به تدریس ادبیات، نهج البلاغه و تفسیر پرداخت. تصحیح و مقابله قسمتی از تفسیر تبیان شیخ طوسی از آثار اوست که به چاپ رسیده است.
وی در سال 1375ق. به دیار باقی شتافت و در قبرستان «شیخان» قم به خاک سپرده شد. (2)
ص:167
6. آیت اﷲ سید شهاب الدین نجفی مرعشی (1)
سیدشهاب الدین، فرزند سیدشمس الدین محمود مرعشی به سال 1315ق. در نجف اشرف دیده به جهان گشود.
پس از دوران کودکی آموزش های ابتدایی و مقدّمات حوزووی را نزد پدر فراگرفت؛ با ادامه ی تحصیلات حوزوی، دیگر علوم رایج را – اعم از حدیث و درایه، رجال و تراجم، اخلاق و عرفان، فلسفه و کلام – نزد اساتید مختلف در حوزه های نجف، کربلا، کاظمین، سامرا، تهران و قم آموخت.
از اساتید سطح حوزوی و علوم مختلف وی، آیات و حجج اسلام آقایان سیدمحمدکاظم خرّم آبادی، میرزاعلی ایروانی 1354ق. میرزا ابوالحسن مشکینی، شیخ عبدالحسین رشتی 1373ق. میرزا محمود شیرازی، عبدالنبی نوری 1344ق. آقاحسین نجم آبادی 1347ق. میرزاطاهر تنکابنی و میرزامهدی آشتیانی 1372ق. یاد شده اند.
از استادان دوره ی خارج فقه و اصول وی نیز آیات عظام آقاضیاء الدین عراقی، سید ابوالحسن اصفهانی، حاج شیخ عبدالکریم حائری، آقامیرسیدعلی یثربی، و دیگر اعاظم بوده اند.
آیت اﷲ نجفی در سال 1342ق. از عتبات عالیات به تهران عزیمت کرد و پس از آن به قم مشرف شد و در جواره کریمه ی اهل بیت علیهم السلام سکونت گزید.
ایشان ضمن حضور در درس خارج فقه و اصول آیت اﷲ حائری، به امر ایشان به تدریس سطوح مشغول شد و پس سال ها به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت.
آیت اﷲ نجفی در طول 60 سال تحصیل و تحقیق، شاگردان بسیاری را از علوم و دانش های خود بهره مند ساخت و در مدت یادشده، در حرم مطهّر فاطمه ی معصومه علیها السلام در اوقات سه گانه، نماز جماعت اقامه کرد.
ص:168
عبدالجواد، فرزند ملامحمد، در سال 1323ق. در سده (خمینی شهر) اصفهان به دنیا آمد. وی آموختن علوم اسلامی را در حوزه علمیه اصفهان در مدرسه ثقةالاسلام آغاز کرد و ادبیات را نزد استاد جلال الدین همایی گذراند. در ادامه،دروس سطح را نزد استادان میرزا احمد مدرس، شیخ علی یزدی، سید علی نجف آبادی، میرسید محمد نجف آبادی، محمدرضا جرقویه ای و سید محمدمهدی درچه ای به پایان رساند. ایشان دروس معقول را نزد محمود مفید و محمد خراسانی؛ تفسیر قرآن و شرح نهج البلاغه را نزد میرزا علی آقای شیرازی؛ نجوم و تقویم را نزد محمدرضا هنانی و ریاضیات را نزد آقا رحیم ارباب فراگرفت.
عبدالجواد برای ادامه تحصیل به قم رفت و در مدارس علمیه رضویه، خان و فیضیه سکونت گزید. در آن ایام درس آیت اﷲ عبدالکریم حائری، آیت اﷲ سید محمد حجت، آیت اﷲ سید محمد تقی خوانساری، آیت اﷲ محمد علی اراکی و آیت اﷲ حسین بروجردی شرکت کرد. او هم زمان با تحصیل، به تدریس مطول، مغنی، رسایل و مکاسب و کفایه پرداخت. شماری از شاگردان او عبارتند از: عبداﷲ جوادی آملی، یوسف صانعی، محمدرضا مهدوی کنی، حسین مظاهری، اسماعیل معزی ملایری، محمدتقی ستوده، شهید مصطفی خمینی، امام موسی صدر و دکتر غلامحسین دینانی.
مرحوم عبدالجواد از نظر اخلاقی بسیار متواضع، صبور و قانع بود. پس از درگذشت، پیکرش در جوار مصلّای «ورنو سفاداران» خمینی شهر به خاک سپرده شد. (1)
8. آیت اﷲ آقا سید حسین بروجردی (2)
سید حسین، فرزند حاج سیدعلی طباطبایی، در سال 1292ق. در بروجرد متولد شد.
دروس حوزوی را در زادگاهش نزد پدر آغاز کرد و پس از آن، برای ادامه تحصیل به
ص:169
اصفهان رفت و دروس فقه، اصول، کلام و فلسفه را نزد سید محمدباقر درچه ای، میرزا ابوالمعالی کلباسی، سیدمحمدتقی مدرسی، آخوند ملّامحمد کاشی و میرزا جهانگیر خان قشقایی آموخت و به مرحله اجتهاد دست یافت.
وی سپس به نجف رفت و در درس حضرات آقایان آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی، سید ابوالحسن اصفهانی و شیخ الشریعه اصفهانی شرکت کرد و در شمار مراجع تقلید وقت قرارگرفت.
آیت اﷲ بروجردی در آغاز سال 1364ق. از نجف به قم رفت. جانی تازه به حوزه علمیه قم بخشید.
وی افزون بر تدریس و پرورش صد ها عالم، به احداث مدرسه، مسجد و مرکز علمی در داخل و خارج کشور همّت گماشت و مبلّغانی به نقاط مهم جهان اسلام اعزام کرد. آیت اﷲ بروجردی برای نزدیک ساختن پیروان مذاهب اسلام به یکدیگر تلاش فراوانی کرد.
شماری از شاگردانش عبارتند از: شیخ حسینعلی منتظری، شیخ ناصر مکارم شیرازی، شیخ جعفر سبحانی، سید موسی شبیری زنجانی، شیخ حسن و شیخ حسین نوری همدانی، شهید مرتضی مطهری، شهید سید محمدحسین بهشتی، شهید محمد مفتح، شهید سید محمدرضاسعیدی، شهید اشرفی اصفهانی، شهید علی قدّوسی و سید مصطفی خمینی.
حاشیه بر عروة الوثقی، نهایه شیخ طوسی، مبسوط، کفایة الاصول، کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب، استبصار، جامع احادیث الشیعه از آثار اوست.
این مرجع بزرگ تقلید شیعیان در سال 1380ق. در قم رحلت کرد و پس از تشییع باشکوه و بخاطر ماندنی بین حرم حضرت معصومه علیها السلام و مسجد اعظم که از یادگار های مهم اوست به خاک سپرده شد. (1)
ص:170
9. آیت اﷲ سید محمد محقق داماد (1)
سید محمد، فرزند سید جعفر موسوی، در سال 1325ق. در احمدآباد اردکان یزد به دنیا آمد. وی دروس حوزوی را در زادگاهش آغاز کرد و برای ادامه تحصیل به یزد رفت.
وی پس از یادگیری دروس دوره سطح نزد سیداحمد مدرس، سیدحسین باغ گندمی، سیدعلیرضا حائری، سید یحیی واعظ یزدی و شیخ غلامرضا فقیه یزدی خراسانی، در سال 1341ق. برای ادامه تحصیل به قم رفت و در درس خارج فقه و اصول حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، می رسید علی یثربی، سیدمحمدتقی خوانساری و سیدمحمد حجّت شرکت کرد و همزمان به تدریس دروس سطح عالی پرداخت.
آیت اﷲ محقق پس از ازدواج با دختر آیت اﷲ حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، به محقق «داماد» شهرت یافت.
وی پس از رحلت آیت اﷲ حائری، به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال ورزید.
شماری از شاگردان او عبارتند از:
آقایان سید موسی شبیری زنجانی، شیخ عبداﷲ جوادی آملی، میرزا جواد تبریزی، شیخ حسین مظاهری اصفهانی، میرزا علی مشکینی، شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی، امام موسی صدر، شهید مرتضی مطهری، شهید دکتر بهشتی و شهید مصطفی خمینی.
10. آیت اﷲ عباسعلی شاهرودی (2)
شیخ عباسعلی فرزند حاج قدیر در سال 1320ق. در روستای اَبَرسَج از توابع بسطام به دنیا آمد.
پدرش به کار کشاورزی و دامداری روزگار می گذراند و مادر وی زنی مؤمنه و پارسا بود که خانه داری می کرد. این پدر و مادر فضای خانه خود را با کسب روزی حلال و پرهیزکاری برای تربیت فرزندانی همچون عباسعلی فراهم ساختند.
ص:171
عباسعلی در هفت سالگی به مدرسه رفت و خواندن و نوشتن را آموخت در دوازده سالگی عشق و علاقه خود را برای فراگیری دروس و علوم دینی به پدرش اظهار کرد و پدر با کمال رضایت او را به حوزه علمیه بسطام فرستاد. وی حدود دو سال زیر نظر آقا میرمطلّب بسطامی مقدمات را خواند و پس از آن با اجازه پدر به حوزه علمیه گرگان رفت و دروس دوره سطح را در آنجا به پایان رسانید.
شیخ عباسعلی بعد از آن به مشهد مقدس هجرت کرد و در جوار بقعه ملکوتی حضرت رضا علیه السلام از محضر اساتید و بزرگانی همچون آیات عظام؛ میرزا ابوالحسن جلوه، حاج شیخ احمد کفایی، حاج شیخ کاظم مهدوی دامغانی، حاج شیخ مجتبی قزوینی بهره برد و ضمن تحصیل به تدریس دروس عالیه پرداخت.
وی در سال 1341ق. به حوزه علمیه قم کوچ کرد و با سکونت در جوار کریمه اهل بیت علیهم السلام از محضر بنیان گذار حوزه علمیه قم آیت اﷲ حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی بهره برد و به درجه اجتهاد نائل آمد.
پس از رحلت آیت اﷲ حائری، ایشان و آیت اﷲ محقق داماد در شمار مدرّسان مشهوری بودند که طلاب و فضلای بسیاری از محضر درس فقه و اصولشان بهره می بردند و حوزه را پس از تبعید امام خمینی رونق خاصی بخشیده بودند.
از شاگردان وی بزرگانی همچون حضرات آیات حاج شیخ محمد یزدی، شیخ محمدعلی انتظاری، شیخ حسن آقا تهرانی، شیخ رضا استادی، شیخ محمد مؤمن یاد شده اند.
از آثار ماندگار آیت اﷲ شاهرودی، حاشیه بر کفایة الاصول، وسیلة النجاة عروة الوثقی و رساله عملیه منهج الاحکام و تقریرات الاصول به صورت خطی و چاپی موجود است. وی در شمار عالمان فقیه و مجاهد حوزه علمیه بوده که پابه پای بزرگانی همچون آیت اﷲ کاشانی و امام خمینی با فتاوای خود خط بطلان بر مصوبات حکومت ظالمانه رضا خانی و پسرش کشید.
از صفات حسنه وی قناعت و مناعت، اهتمام به نماز اول وقت، زهد و پارسایی یاد شده
ص:172
است. سرانجام این عالم عامل در شب 23 رمضان سال 1383 در قم رحلت نمود و در قبرستان شیخان به خاک سپرده شد.
11. سید محمدرضا گلپایگانی (1)
سید محمدرضا، فرزند سیدباقر، در سال 1316ق. در روستای گوگد گلپایگان دیده به جهان گشود. وی فراگیری علوم اسلامی را در زادگاهش نزد شیخ محمدتقی گوگدی، سیدمحمدحسن خوانساری و... فراگرفت و در 19 سالگی برای ادامه تحصیل به اراک رفت و در درس خارج فقه و اصول آیت اﷲ حاج شیخ عبدالکریم حائری شرکت کرد. وی سپس برای ادامه تحصیل به قم رفت و در درس خارج آیت اﷲ حائری حاضر شد و جزء یاران خاص و هیئت استفتاء او قرار گرفت. وی پس از رحلت آیت اﷲ حائری برای ادامه تحصیل به نجف رفت و مدتی کوتاه در درس خارج میرزای نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمدحسین غروی اصفهانی و آقا ضیاء الدین عراقی شرکت کرد و پس از آن مدت به قم بازگشت و به تدریس دروس سطح عالی خارج فقه پرداخت.
شماری از شاگردان وی عبارتند از: آقایان شیخ حسینعلی منتظری، شیخ لطف اﷲ صافی، شیخ مرتضی حائری، شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی، شیخ علی پناه اشتهاردی، شیخ ناصر مکارم شیرازی، سید محمدعلی علوی گرگانی، شیخ محمد مؤمن، شهید مطهری، شهید قاضی طباطبایی، شهید سید اسد مدنی، شهید دکتر مفتح و شهید دکتر بهشتی.
حاشیه بر عروة الوثقی، حاشیه وسیلة النجاة، صلاة الجمعه، محرمات نسبی و عدم تحریف قرآن از آثار اوست. تأسیس مؤسسه دارالقرآن الکریم، بیمارستان، درمانگاه، کتابخانه، مدارس علمیه، دارالایتام، مؤسسه خیریه ولی عصر و مرکز معجم مسائل فقهیه در قم از یادگار های او در داخل کشور و تأسیس مجمع جهانی اسلامی در لندن از باقیات صالحات وی در خارج از کشور است.
ص:173
آیت اﷲ گلپایگانی در تاریخ 24 جمادی الثانی سال 1414ق. درگذشت و پیکرش در حرم حضرت معصومه علیها السلام به خاک سپرده شد. (1)
آقا سید روح اﷲ، فرزند شهید سید مصطفی، در روز ولادت حضرت فاطمه علیها السلام در سال 1320ق. در خمین به دنیا آمد. وی در زادگاهش نزد برادر بزرگ خود آقا سید مرتضی پسندیده و میرزا محمود افتخارالعلما، داییاش و میرزا مهدی احمدی و میرزا رضا نجفی دروس مقدماتی حوزوی را فراگرفت. سپس در سال 1339ق. برای ادامه تحصیل، رهسپار اراک شد و همراه با آیت اﷲ شیخ عبدالکریم از اراک به قم رفت.
آقا روح اﷲ، دروس سطح عالی را نزد محمدعلی ادیب تهرانی، سید محمدتقی خوانساری و آقا میر سید علی یثربی کاشانی آموخت. و پس از آن در درس خارج فقه و اصول آیت اﷲ حاج شید عبدالکریم شرکت کرد. وی حکمت و فلسفه را نزد سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و اخلاق و عرفان را نزد میرزا جوادآقا ملکی تبریزی و میرزا محمدعلی شاه آبادی فراگرفت.
آقا روح اﷲ مصطفوی در دوره مرجعیت آیت اﷲ بروجردی، از استادان ممتاز حوزه علمیه قم و مشاورین ویژه وی بود. امام خمینی پس از رحلت آیت اﷲ بروجردی، مبارزات سیاسی خود را علیه رژیم پهلوی شروع کرد و ابتدا به ترکیه و سپس به عراق تبعید گردید. امام در حوزه علمیه نجف به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و مبارزات مردم ایران را علیه رژیم پهلوی رهبری کرد.
امام خمینی در تاریخ 12/11/1357ش. به ایران بازگشت و به عنوان رهبر نظام جمهوری اسلامی و بنیان گذار آن، 11 سال سکّان هدایت کشور را برعهده داشت.
شماری از شاگردان و تربیت شدگان امام خمینی عبارتند از:
حضرات آیات آقایان شیخ حسینعلی منتظری، شیخ محمد فاضل لنکرانی، شیخ ناصر
ص:174
مکارم شیرازی، شیخ جعفر سبحانی، شیخ حسین نوری همدانی، شهید آقا مصطفی خمینی، شهید مرتضی مطهری، شهید دکتر بهشتی، شهید دکتر مفتح، شهید قاضی طباطبایی، شهید صدوقی، شهید اشرفی اصفهانی، شهید قدوسی و شهید هاشمی نژاد.
تحریرالوسیله، مکاسب محرمه، تعلیقه بر عروةالوثقی، حاشیه بر اسفار، حاشیه بر فصوص الحکم، کشف الاسرار، سرّالصّلوة و چهل حدیث از جمله آثار مکتوب امام خمینی رحمة الله است.
امام خمینی در تاریخ 14/3/1368ش. برابر با 28 شوال 1409ق. به ملکوت اعلی پیوست. میلیون ها ایرانی در تشییع جنازهاش حضور یافتند و پیکر پاکش را در بهشت زهرا علیها السلام به خاک سپردند. (1)
سیدمحمدحسین، فرزند سیدمحمد در سال 1321ق. در تبریز متولد شد. وی ادبیات را نزد شیخ محمدعلی سرابی و پس از آن دروس حوزوی را تا سطح عالی نزد استادان برجسته حوزه علمیه تبریز فراگرفت و برای ادامه تحصیل به نجف رفت.
او در حوزه علمیه نجف در درس محمدحسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، سید حسین بادکوبه ای، سید ابوالقاسم خوانساری، و میرزا علی ایروانی شرکت کرد. این مفسر بزرگ، معارف و مراحل سیر و سلوک را نزد آیت اﷲ سید علی قاضی طباطبایی آموخت. علامه طباطبایی پس از سال ها تحصیل در نجف به تبریز بازگشت و نگارش و تدریس تفسیر المیزان را شروع کرد که ده سال به طول انجامید. وی سپس به قم رفت و به تدریس تفسیر پرداخت.
شماری از شاگردان مرحوم علامه عبارتند از:
شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح، شهید قدوسی، امام موسی صدر، ناصر مکارم شیرازی، حسن حسن زاده آملی، عبداﷲ جوادی آملی، احمدی میانجی، سید جلال الدین آشتیانی و عبدالکریم موسوی اردبیلی.
ص:175
تفسیر المیزان (20جلد)، بدایةالحکمة، نهایةالحکمة، شیعه و قرآن در اسلام و اصول فلسفه و روش رئالیسم از آثار این بزرگ است.
علامه طباطبایی در سال 1402ق. درگذشت و پیکر مطهرش در حرم حضرت معصومه علیها السلام دفن شد. (1)
مهدی، فرزند حسین در سال 1301ق. در «امیر کلای» بابل به دنیا آمد. وی دروس مقدمات و بخشی از سطوح فقه و اصول را در حوزه علمیه بابل خواند و برای ادامه تحصیل به تهران رفت. وی در مدرسه «صدر» سکونت گزید و دروس سطح و خارج فقه و اصول را نزد شهید شیخ فضل اﷲ نوری و سید عبدالکریم مدرس لاهیجی خواند. شیخ مهدی برای ادامه تحصیل به نجف رفت و در درس آخوند خراسانی، سید محمدکاظم یزدی، محمدحسین نائینی، شیخ الشریعه اصفهانی و شیخ عبداﷲ مازندرانی شرکت کرد و به مقام اجتهاد نایل گردید. وی حکمت و عرفان را نزد میرزا شهاب الدین نیریزی، میرزا حسن کرمانشاهی و میرزا هاشم اشکوری آموخت.
میرزا مهدی در سال 1340ق. به ایران بازگشت و به دعوت عالمان شهر بابل به زادگاهش برگشت و 6 سال در بابل به تدریس و تبلیغ معارف اسلامی پرداخت. وی سپس به قم رفت و به تدریس فقه، اصول و تفسیر قرآن پرداخت.
شماری از شاگردانش عبارتند از:
اخوان سید کاظم و سید مهدی مرعشی، محسن گرکانی، سید محمد وحیدی، سید عزّالدّین حسینی، سید جلال الدین آشتیانی و مسلم ملکوتی.
حاشیه و تعلیقه بر اشارات، شفا، اسفار، شوارق و فصوص از آثار او در فلسفه است.
میرزا مهدی در سال 1378ق. به سرای باقی شتافت و پس از تشییع باشکوه در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد. (2)
ص:176
آیت اﷲ آقا شیخ علی حیدری کاشانی توانست کتاب هایی را که در دوران تحصیلاتش نزد استادان برجسته و مشهور فراگرفته بود، با بیانی شیوا و بهترین وجه، تقریر و تدریس کند و شمار قابل توجهی از طلاب را از اندوخته های علمی خود بهره مند سازد.
وی در سال 1350ش. برای تدریس و تبلیغ، از سوی دوست و هم دوره ای و هم مباحثه ی دوران تحصیلش، آیت اﷲ حاج سید مهدی یثربی به کاشان دعوت شد. با پذیرفتن این دعوت و هجرت از قم در راوند کاشان سکونت گزید و امامت جماعت مسجد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف راوند را برعهده گرفت. وی افزون بر تبلیغ معارف اسلامی، در مدرسه علمیه آیت اﷲ یثربی کاشانی به تدریس علوم اسلامی پرداخت. نیز فلسفه، کلام، تفسیر، اخلاق و سایر دروس را به صورت خصوصی درس می گفت.
شماری از شاگردان او عبارتند از:
حجج اسلام آقایان شیخ احمد حیدری، شیخ محسن حیدری، شیخ محمدجواد حیدری و شیخ محمدحسین حیدری، شهید شیخ محمدرضا حیدری، شیخ حسین حیدری، شیخ عباس محقق، شیخ محسن دهقانی، شیخ محسن قرائتی، شیخ حسن صحبت، شیخ حمید ناصحی، شیخ امیر احتشام، شیخ مرتضی صادقی، شیخ اللهیار فجری، سید رضا پیامبرپور، سید ابراهیم راستگو، شهید سید حسن صالحی، شهید سید علی صالحی، سید نورالدین صالحی و سید حسین بنی هاشمی.
این استاد زاهد افزون بر تدریس، به امامت جماعت و فعالیت های تبلیغی و ارشادی پرداخت. در ماه های محرم، صفر و رمضان و در سایر مناسبت ها سخنرانی می کرد. هر از چندگاه نیز با مبلغان فرقه های صوفیه، بابی و بهایی در منطقه، مناظره می کرد. آیت اﷲ حیدری از بیانی شیوا، نرم و ملایم برخوردار بود و مطالب علمی سنگین و مهم را با زبانی ساده و رویی گشاده ابراز می نمود و مخاطبان خود را از هر قشر و صنفی که بودند بهره مند
ص:177
و آگاه می ساخت. به نیازمندان کمک می کرد؛ خطبه عقد جوانان را می خواند؛ اذان و اقامه در گوش نوزادان می گفت؛ نماز میت می خواند و در تشییع جنازه و مجالس ترحیم و یادبود مؤمنان و شهدای جنگ تحمیلی حاضر می شد. او خود را خادم مردم می دانست.
آیت اﷲ حیدری تقریرات درس فقه و اصول آیت اﷲ سید محمد محقق داماد و امام خمینی را نگاشت. و مقالات فقهی متعددی در مسائل مستحدثه نوشت. سروده هایی نیز از وی به زبان های فارسی و عربی در مناقب و مراثی اهل بیت علیهم السلام و فضایل اخلاقی به یادگار مانده است.
ایشان که برادر آیت اﷲ حیدری است می گوید: برادرم حاج شیخ علی که حق بزرگی بر من داشت و آنچه دارم، به خاطر زحمات و دلسوزی های اوست، از آغاز طلبگی با کار و تلاش، هزینه تحصیلی و زندگی خود را تأمین می کرد و با نماز و روزه استیجاری، کتاب های مورد نیازش را می خرید. علاقه شدیدی به مطالعه کتاب های مختلف، تدریس و مباحثه داشت. از بزرگان علم و استادان برجسته، بسیار تجلیل و تکریم می کرد. از عالمانی همچون شیخ صدوق، علامه مجلسی، شیخ طوسی و علامه حلی که ده ها کتاب و رساله در موضوعات مختلف دینی نگاشتهاند و از این راه، خدمات بزرگ و شایست های به اسلام و تشیع کردهاند، پیوسته یاد می کرد و اهل علم را به مطالعه آثار آنان توصیه می نمود. وقتی برادرم از دنیا رفت، در عالم رؤیا از او سوال کردم: آیا در عالم برزخ، مشکلاتی داشتی؟ او در جواب گفت: مشکلاتی داشتم، ولی فرزند شهیدم محمدرضا به دادم رسید. (1)
ص:178
پدرم نسبت به استادانش، به ویژه امام خمینی، ارادت می ورزید و پیوسته از آنان یاد می کرد. به جامعیت امام اعتقاد داشت و در هیچ یک از برنامه ها و اهداف بلند او تردید به خود راه نداد و به قاطعیت و شدت از او حمایت و پیروی کرد.
در سال های دفاع مقدّس، طلاب و شاگردانش را برای اعزام به جبهه و حضور در میان رزمندگان تشویق می کرد. بعد از شهادت برادرمان محمدرضا که در جبهه ها فعالیت تبلیغی رزمی داشت و در عملیات فکه در تاریخ (24/1/1362ش) به شهادت رسید، پدرم متبسم بود و به شهادت فرزندش افتخار می کرد و آن را از الطاف الهی برای خود می دانست.
هرگز از کسی چیزی نخواست و چیزی را هم به کسی تحمیل نکرد. حتی به فرزندان خود امر نکرد که حتماً طلبه شوند؛ بلکه آن ها را در تعیین خط مشی زندگی خود آزاد گذاشت. این خلق و خوی پسندیده او باعث شد که هر 6 پسر و برخی نوادگان او طلبه شوند.
پدرم مناعت طبع داشت. در گرفتن سهم امام علیه السلام و خرج آن پرهیز می کرد و کسانی را که برای پرداخت وجوه شرعی به او مراجعه می کردند، به دفاتر و نمایندگان مراجع تقلید ارجاع می داد.
به ادای نماز در اول وقت و جماعت، اهتمام ویژه داشت و به خاطر کمی جمعیت، نماز جماعت صبح را هم تعطیل نکرد.
هرگز برای پست و مقام و رسیدن به آن تلاش نکرد. با آنکه از شاگردان امام خمینی به شمار می رفت و با مسئولان و مقامات بلند پایه کشوری همدرس و همدوره بود و بار ها برای پذیرفتن مسئولیت هایی به سراغش آمدند، ولی او نپذیرفت. زندگی ساده و بیآلایش خود را با مطالعه، تدریس، رسیدگی به امور مردم، تبلیغ و ارشاد و بینام و نشان گذراند.
از تلاش های شبانه روزی مادرمان در حضور و غیاب او قدردانی می کرد.
در شبی که از دنیا رفت، با نشاط و شادابی ویژه، به شرح دعای مکارم الاخلاق و بخش اخلاق و حکمت منظومه ملا هادی سبزواری پرداخت و در آخر توصیه کرد هر هفته از
ص:179
آن ها یک درس بگیریم و به آن عمل کنیم. (1)
جناب آقای حیدری مرد ملّا و عالمی زحمت کشیده بود. بیشتر تحصیلاتش را در قم گذراند و از محضر استادان و بزرگان حوزه علمیه قم استفاده کرد. کثیرالعائله بود و گاهی با نماز و روزه استیجاری زندگی را می گذراند. (2)
حضرت آقای حیدری اهل فضل و کمال، متدین و کوشا بود. چون مورد اعتماد پدرم بود سال ها از سوی ایشان برای تبلیغ و ارشاد به زرند کرمان میرفت.
شیخ بزرگوار آقای حیدری مردی فاضل و ملّایی باتقوا بود. در درس اسفار استاد علامه طباطبایی با هم بودیم. خوش فهم بود و استعداد خوبی داشت. خیلی با نشاط بود. با مردم برخوردی صمیمی و نرم و ملایم داشت. از نظر اخلاقی، مشابه او را کم دیدم. (3)
سرانجام آیت اﷲ شیخ علی حیدری در شب سیزدهم صفر سال 1410ق. مصادف با 23/6/1368ش. درگذشت. پیکر پاکش پس از تشییع و اقامه نماز میت توسط آیت اﷲ سید رضا بهاءالدینی در قبرستان باغ بهشت «مقبرةالعلماء» قم به خاک سپرده شد.
وی دارای 6 پسر و 2 دختر بود که یکی از فرزندانش در دوران دفاع مقدس به شهادت رسید. همه پسران او در کسوت روحانی اند، و به فعالیت های علمی، فرهنگی و تبلیغی اشتغال دارند. (4)
ص:180
ص:181
پدر: حاج اسدالله
ولادت: 1200 ش.
وفات: 1298 ش.
مدفن: قم، وادیالسلام.
تألیف:
غلامرضا گلی زواره
«گیلان موقعیتی ممتاز، نه فقط از لحاظ اقلیمی وجغرافیایی، بلکه از لحاظ تاریخی و انسانی دارد. سرزمینی نابغه پرور است، علمای بزرگ، فقیهان، فیلسوفان، شاعران، ادیبان، صنعتگران و دانشمندان، مردان و زنان از خود گذشته و شجاع در تجربه های گوناگون این کشور، سرتاسر تاریخ این خطه عزیز و پر برکت انباشتهاند». (1)
یکی از مناطق گیلان، بخش خمام است که مرکز اداری آن با همین نام در ارتفاع حدود بیست متر پایین تر از سطح دریای آزاد، در ناحیهای جلگهای و در چهارده کیلومتری شمال شرق رشت قرار دارد و رودخانه «شیجان» از کنار این شهر عبور می کند. آب و هوایی معتدل و مایل به گرم و مرطوب، اقلیم آن را تشکیل داده است. راه های اصلی رشت،
ص:182
بندرانزلی، لاهیجان و رامسر که از توابع مازندران است از این بخش می گذرد. از آنجا که خمام رود از شاخه های سفید رود در این منطقه جاری است، خمام بدین نام معروف گردیده است.
خمام که بخش وسیعی از شهرستان رشت را تشکیل داده، از شمال به دریای خزر و از جنوب به آبادی های حومه ی رشت محدود می گردد. لشت نشا در شرق و پیر بازار درغرب آن قرار دارند و شامل 65 آبادی بزرگ و کوچک است.
به گواهی مورخان، خمام از مناطقی است که در جریان درگیری های امیران محلی شاهد وقایعی بوده و گاهی بین امیران گیلان، دست به دست می گردیده است. با توجه به اینکه یکی از لنگرگاه های کشتی های بزرگ بادبانی بوده و راه آبی اتصالی بین رشت، فومن و گسکر داشته یکی از قرارگاه های جنگاوران متخاصمین بوده و به همین دلیل دچار آسیب هایی شده است.
خمام حدود ده هزار نفر سکنه دارد و شغل عمده ی اهالی آن کشت برنج، باغداری، دامداری، صیادی، پرورش طیور و کرم ابریشم است.
آثار زیارتی آن عبارتند از: مقبره ی امام زاده حسن علیه السلام، بقعه ی آقا سید پیر (نوه امام کاظم علیه السلام)، بقعه ی آقا بابا حسن، بقعه ی سید زکریا، امام زاده ی سید ابوجعفر. البته خمام و توابعش زیارت گاه های دیگری هم دارند. (1)
از خمام در طول قرون و اعصار، مشاهیری نامدار برخاستهاند که از جمله اند:
1. شمس الدین ابن نصیر محمد خمامی که در عصر صفویه می زیست و با محقق خوانساری معاصر بوده است. (2)
2. حاج شیخ حسین خمامی، (متوفای سال 1905ق) شاگرد بزرگانی چون سیدابراهیم صاحب ضوابط، صاحب جواهرالکلام و شیخ مرتضی انصاری بوده است. (3)
ص:183
3. شیخ حسین، فرزند مولی حسن رشتی خمامی، (متوفای 1320ق) از شاگردان میرزا حبیب اﷲ رشتی. (1)
4. شیخ احمد خمامی رشتی، (متوفای 1320ق) که در حوزه ی علمیه نجف، نزد استادان برجستهای به مقام اجتهاد نایل آمد. (2)
در نیمه ی قرن سیزدهم هجری قمری و در زمان فرمانروایی محمد میرزا قاجار 1250– 1264ق. تولد یافت. تحت تربیت پدری پارسا و مادری عفیف، دوران خردسالی خود را گذراند. محمد با ارشاد و هدایت والدش، وارد به مکتب خانه ی محلی شد تا آموزش های مقدماتی را آغاز کند. او که برای والدین خود احترام خاصی قائل بود به توصیه های دل سوزانه ی پدر گوش داد و نزد ملای مکتبی محل به فراگیری قرآن و برخی متون ادبی و داستانی اهتمام ورزید.
دروسی که محمد در مکتب خانه خمام آموخت عبارت بود از: آموزش سوره های کوچک پایانی قرآن کریم، گلستان و بوستان سعدی، جامع عباسی، ترسل «رسم الخط» در نامه نگاری نصاب الصبیان، کتاب هایی همچون: جودی، جوهری، الفیه، صرف و نحو عربی، کتاب چهل طوطی، مختارنامه، موش و گربه، عاق والدین و مقداری هم شاهنامه. او در مکتب خانه تا حدودی خوش نویسی را هم تمرین کرد. آموزش حساب سیاق و دینار نیز در برنامه این مکتب قرارداشت.
به نظرمی رسد که ایشان حدود سه سال به این شیوه درس خواند و خوشحال بود که می تواند قرآن کریم را تلاوت کند و آداب شرعی را آموخته و با مبانی مقدماتی اعتقاداتی آشنا شده و با مراسم و شعائر دینی هم مأنوس گردیده است. (3)
ص:184
سال 1265 ش. حدود پانزده سال از عمر محمد خمامی می گذشت که برای هجرت علمی و آموزشی آماده شده و عازم رشت گردید.
رشت در آن ایام، حوزه ی علمیه ی فعال و پرباری داشت و مدارسی که در دوره ی قاجاریه یا کمی قبل از آن احداث گردیده بود، وظیفه ی آموزش های لازم دینی و ادبی را نسبت به طلاب منطقه، عهده دار بودند. او در اولین قدم به معروف ترین مدرسه ی رشت که «صدریه» نام داشت قدم نهاد و در یکی از حجرات آن اقامت گزید. این مکان آموزشی و دینی در سال 1212ق. در دو طبقه ی چوبین و در بازار زرکشان، حوالی میدانی کوچک احداث گردیده بود. البته وی در دو مدرسه ی دیگر نیز درس های لازم را نزد استادان می آموخت که از جمله آن ها مدرسه ی میرزا محمد طاهر مستوفی بود. این مدرسه همراه با مسجد و تکیهای درمحله استاد سرای رشت در سال 1243ق. و در زمان فتحعلی شاه قاجار ساخته شده بود. همچنین مدرسه ی حاجی حسین واقع در محله صالح آباد از کانون های فعالیت آموزشی ایشان بوده است. (1)
محمد خمامی، طی ده سال اقامت در رشت موفق گردید دروس مقدماتی از قبیل صرف و نحو، معانی، بیان، منطق و دیگر دروس این دوره را فرا بگیرد (2) و از کمالات علمی و اخلاقی استادان در این مقطع تحصیلی بهره ببرد. وی آنگاه به فراگیری دروس سطح مقدماتی و متوسطه پرداخت و به نظرمی رسد بخش هایی از سطح عالی چون رسائل شیخ انصاری، کفایة الاصول شیخ محمد کاظم سبزواری و مانند آن ها را در حوزه ی مذکور خوانده باشد.
ص:185
جاذبه ی معنوی آستان قدس ائمه ی هدی علیهم السلام در عتبات عراق دل از کف ملامحمد ربوده بود. لذا در حدود سال 1275ق. به حریم مطهر حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام شتافت تا در پرتو انوار آن خورشید فروزان امامت به غواصی در اقیانوس معرفت و فضیلت بپردازد. در آن زمان، او جوانی 25 ساله بود که راهی عراق عرب گردید. سرانجام ملا محمد در نجف اشرف، عاصمه ی تشیع و حوزه علمیه مرکزی آن دوران، رحل اقامت گزید و به حلقه ی دروس استادان والا مقامی حاضر گردید.
نخستین شخصیتی که وی محضرش را درک کرد، فقیه پارسا و مجتهد زاهد، مرحوم حاج شیخ حبیب اﷲ رشتی املشی 1234 – 1312ق. از شاگردان برجسته و کم نظیر شیخ اعظم، انصاری بود. (1) ملا محمد خمامی به خوبی به این واقعیت پی برده بود که میرزا حبیب اﷲ رشتی به عنوان مدرس ممتاز نجف، منزلت علمی، معنوی و اجتماعی والایی در میان خواص و عوام دارد. همچنین می دانست که استادش به موازات این خلاقیت های گره گشا در مباحث اصولی و فقهی، در اخلاق و فضیلت و به خصوص عبادت، ذکر و دعا، زهد و ساده زیستی، عزت و قناعت، پارسایی و استغنای طبع به کمالاتی ارزنده دست یافته است.
این استاد فاضل در پرتو این خصال پسندیده، شاگردانش را به خودسازی و تهذیب نفس مشتاق می ساخت. از طرفی محقق رشتی از صدور اجتهاد برای شاگردانش به شدت اجتناب ورزید. و تنهابرای عدهای اندک از شاگردان خود این اجازه را صادر می کرد، که شیخ محمد خمامی از جمله فضلایی بود که به اجازه ی اجتهاد و روایت از استادش مفتخر گردید. (2)
ملا محمدخمامی موفق گردید واپسین سال های عمر پر برکت زعیم شیعیان و فقیه نامدار جهان تشیع، مرحوم شیخ مرتضی انصاری (متوفای 1281ق) را در حوزه ی نجف
ص:186
اشرف دریابد و در محضر آن مرجع بزرگ حاضر شود و از بیانات استدلالی و آرای ابتکاری او در اصول فقه استفاده کند. (1)
از جمله استادانی که ملا محمد خمامی از محضر او کمال استفاده را نمود، آیت اﷲ شیخ محمد طه نجفی تبریزی (متولد 1241ق – متوفی 1323ق) می بود. وی عالمی جامع، فقیهی بارع و محدثی عالی قدر بود.
شیخ محمد طه نجفی به دو ویژگی علم و اخلاق آراسته بود، چون در علوم گوناگون و نیز مباحث ادبی، تاریخ، حکمت و اشعار عربی و بخصوص در فقه، اصول، رجال، حدیث و کلام تبحر فوق العادهای داشت.
این توانایی ها را با زهد، عبادت، حسن خلق و سلامت نفس عجین ساخته بود و به همین دلیل زانو زدن در محضرش برکات فراوانی به همراه داشت. در این محفل پر فیض، مرحوم خمامی، از پرتو دانش و معرفت استادی وارسته فروغ می گرفت و با عدهای از مشاهیر و اجلای علما که نزد وی شاگردی می کردند، مأنوس گردید و با بعضی از آنان مباحثه های علمی داشت. (2)
آیت اﷲ خمامی از محضر آیت اﷲ میر عبدالباقی موسوی رحمة الله ملقب به شریف العلماء رشتی که از شاگردان شیخ محمدحسن رحمة الله صاحب جواهر و شیخ جعفر کاشف الغطاء بوده است، بهره مند گردید. همچنین مرحوم آیت اﷲ خمامی موفق به کسب اجازه روایی و اجتهاد از استادان خود شد. (3)
ستاره ی تابناک خمام بعد از بهره گیری کامل از محضر استادان نجف از جوار تربت
ص:187
مقدس مولای متقیان، با کوله باری از دانش و معرفت و گواهی نامه های گوناگون علمی و جواز اجتهاد به زادگاه خود بازگشت. زمان بازگشت ایشان به موطن خود به طور دقیق مشخص نیست، ولی منابع تاریخی مراجعت ایشان را قبل از سال 1290ق. ذکر کردهاند، در آن ایام، دیار مزبور از نشاط علمی و دینی خوبی برخوردار بود و در آنجا فقیهانی چند، به تدریس و افتا اشتغال داشتند.
آیت اﷲ خمامی که باب اجتهاد را مفتوح، مقام نیابت را عام و خود را فقیهی صاحب نظر می انگاشت. در کنار دیگر مدرسان، بساط تدریس گسترانید و هم زمان به حلّ مرافعات مردم همت گماشت و سؤالات شرعی اهالی را پاسخ می گفت. همین سوابق، موجب گردید تا اهالی منطقه به تدریج با تبحر علمی، تقوای عملی و معنوی و فضایل اخلاقی وی آشنا گردند و او را به عنوان فقیه شاخص و مجتهد برجسته در گیلان و توابع بشناسند.
آگاهی های فراوان، بیان رسا، شیوه های آموزشی جذاب و رفتار دلسوزانه با فراگیران، سبب گردید تا در مدتی کوتاه، محفل علمی و تربیتی ملا محمد از جویندگان کمال، مالامال گردد و درس و بحث او را با رونقی فزآینده مواجه گردد. اگرچه مباحث و مطالب استاد، سطوح عالی حوزه بود ولی او با نظم خاصی بر کرسی تدریس قرار می گرفت با طرح مباحثی در کلام، اعتقادات، اخلاق و احادیث، در لابه لای درس، جان تشنه ی طالبان علم و فضیلت را سیراب می ساخت.
با گذشت زمان، ضمن اینکه تعداد شرکت کنندگان درس او افزایش پیدا می کرد، معمولاً از نظر کیفی نیز تحولی محسوس در شاگردان او دیده می شد و طلاب فاضل، دانشور و خوش استعداد در محفل او قابل مشاهده بودند. این پدیده به دلیل علم استوار، کمالات، تقوای استاد و اخلاص حاکم بر جلسه ی درس آن فقیه فرزانه بود و بدون استدلال قوی و قانع کننده از موضوعات، عبور نمی کرد. به مثال های کاربردی استشهاد می کرد و با وقاری خاص، ایراد ها و سؤالات را به گونهای پاسخ می داد که اشکال کنندگان قانع شده، از موضع خود عقب نشینی می کردند. به هر حال آن مرحوم سال های متمادی در رشت، زعامت و مرجعیت داشت و دعاوی عمومی به محضرش ارجاع می گردید.
ص:188
1. عالم نامدار و مدرس پرآوازه ی حوزه ی نجف اشرف آیت اﷲ شیخ عبدالحسین رشتی (1292-1373ق) پایه های علمی خود را در مقطع سطح حوزه، نزد این عالم ربانی استوار ساخته بود. (1)
2. آیت اﷲ سید محمود روحانی رشتی، (متوفای 1363ق) از محضر ملامحمد خمامی بهره برد و به افتخار دامادی وی نایل گردید. (2)
آیت اﷲ محمد خمامی در زمره ی عالمان عظیم الشأنی است که علم و عمل را با هم آمیخت و به توفیق هدایت مردم و ارشاد جامعه بار یافت و با شهادتش جویباری از خون پاکش به رودخانه ی پرخروش و خونین حق پویان و حق گویان به خون خفته ی تاریخ تشیع پیوست.
او یکی از زعما و مراجع تقلید رشت در هنگام شکل گیری انقلاب مشروطه بود. در این دوره بسیاری از اهالی گیلان در مسایل شرعی و فقهی از آن بزرگوار تقلید و در امور حقوقی و قضایی به احکامش توجه می کردند. ایشان می کوشید با فعالیت های تبلیغی و ترویجی، موازین دینی را در میان اقشار گوناگون برپا کند. وی از نفوذ فوق العادهای در میان اهالی گیلان برخوردار بود و حتی والیان منطقه و کارگزاران قاجار از او حساب می بردند. (3)
به علت نقش فعال ایشان در برنامه های مذهبی، احتماعی و سیاسی گیلان، عمده خواص جامعه؛ یعنی مجتهدان و رجال سیاسی برای او حرمت و منزلت ویژهای قائل بودند. منابع تاریخی و رجالی نیز از او به عنوان فقیهی با تبحر، شجاع، مردم یار، دل آگاه، پر سوز و گداز و زمان شناس مدافع ارزش های اسلامی، عزت تشیع و استقلال سیاسی
ص:189
ایران اسلامی یاد کردهاند. این عالم زمان شناس در طول حیات پر بارش به حق فکر می کرد و تحقق عدالت واقعی را جز از طریق اجرای حدود و احکام الهی بر اندیشه، رفتار، گفتار و کردار مردمان جستجو نمیکرد.
مردم در سؤالات شرعی، استفتاء و مکاتبات دیگر خود، از او به عنوان حجت الاسلام، مروج احکام شرع انور، مرجع انام و پناهگاه شیعیان یاد می کردند.
آن مرحوم به لحاظ مقام علمی و معنوی در عصر خود قرین نداشت و موقعیت و پایگاه اجتماعی و سیاسی او همچون آقا نجفی در اصفهان، ملا قربانعلی در زنجان و سید عبدالحسین لاری در شیراز بود.
شمس گیلانی در وصف او نوشته است:
مولی حاج شیخ محمد خمامی رشتی از اعاظم علما عصر خود بود. آن جناب در نفوذ کلام و عظمت، یگانه بود و هنوز در گیلان مثل او دیده نشده است، مرجع تقلید عده ی کثیری از گیلانیان بوده و ریاست تام آن ناحیه با آن بزرگوار بوده است. در زمان حیات آن بزرگوار، کسی نتوانسته بود علناً در منطقه گیلان مرتکب فسق و فجور گردد. در ظاهر، حدود شرعی را جاری می نمود
و در سخاوت طبع معروف و قضاوت تمام مردم گیلان، منحصر به او بوده است. هر گرفتاری که برای اهالی آن سامان رخ می داد، ایشان آن را برطرف می کرد و دوایر دولتی از آن جناب وحشت عجیبی داشتند و تا زمان حیاتش مساجد آباد و می خانه ها ویران بود. در دوره ی مشروطه فوق العاده
به زحمت افتاد و با تمام قوت با انحرافات مخالفت می نمود و در دوره ی خود، پای از جاده ی
شریعت کنار نگذاشت و مشغول ترویج، نشر و تدریس معارف الهی بود. (1)
آیت اﷲ حاج شیخ صادق احسان بخش رحمة الله (1349-1423ق) از معاریف علمای معاصر، امام جمعه و نماینده ی ولی فقیه در استان گیلان در وصف آن شخصیت بزرگ می نویسد:
ص:190
حاج ملا محمد خمامی از علمای معروف گیلان پس از تحصیل مقدمات عازم نجف اشرف گردید و از محضر میرزای رشتی و سایر علمای زمان بهره مند گردید و با کسب اجازه از استادان خود، به گیلان بازگشت و در رشت مقیم شد و در مدتی کوتاه توانست به شهرت و محبوبیت دست یابد؛ ضمن آنکه از مدرسان متخصص بود و اوقات خود را صرف تدریس فقه و اصول کرد، به دعاوی افراد نیز رسیدگی می کرد و از این لحاظ مرجعیت داشت و از روحانیونی بود که از مشروطه ی مشروعه جانبداری می کرد وبه همین دلیل با آزادی خواهان رشت و مشروطه خواهان گیلان علناً ناسازگاری می کرد تا جایی که هدف ترور نافرجام مخالفان قرار گرفت، ولی وی هم چنان در مخالفت علنی خود استوار ماند. مؤلف مقاله از اساتید خود در رشت بار ها
از مرحوم حاج ملا محمد خمامی مطالبی شنیده است که نفوذ کلام و وجاهت مقام او را کمتر شخصیتی از علما و روحانیون داشته است. (1)
ابراهیم فخرایی با وجود آن که نه تنها ملا محمد خمامی را قبول نداشت، بلکه در کتابش خصومت با آن عالم جلیل را آشکار می سازد، چنین اعتراف می نماید:
ملا محمد خمامی از علمای درجه اول گیلان بود. مرجعیتی را که ملا قربانعلی در زنجان و حاج حسن مجتهد در تبریز و حاجی شیخ فضل اﷲ نوری در تهران داشت، در رشت دارا بود، ملایی بود مقتدر و دارای حوزه ی
تدریس و محضرش جای حل و فصل مرافعات و نوشته هایش نزد حکام شرع و عرف نافذ بود.
معروفیت حاجی خمامی از آن زمان آغاز گردید که تازه از نجف برگشته و فتوایی علیه یک نفر تبعه ی
روسی صادر کرده بود. از این تاریخ بود که حکام گیلان و علمای هم عصرش از او حریم می گرفتند
و در مقام تکریم و جلب حمایتش بر می آمدند. تنهاملایی که از بعضی فتاوی خمامی ایراد می گرفت،
ص:191
ملا عیسی پدر شیخ عبدالحسین رشتی بود. وی مجتهدی جامع الشرایط به شمار می رفت
و به زهد و تقوا شهرت داشت. در مرافعات بیطرفانه و بدون توقع مالی، حکم صادرمی کرد؛ مشکلات طلاب را به وضعی رضایت بخش حل می کرد و خود حاجی خمامی نیز به فضل و تقوای او ایمان داشت. (1)
دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی استاد دانشگاه و مورخ معاصر که نسبت به موضع گیری های آیت اﷲ خمامی درباره مشروطه انتقاداتی دارد و از اینکه آن عالم رشتی با آزادی خواهان مخالف بوده ناراحت می باشد، اذعان می دارد که فقیه مذکور در امور سیاسی اجتماعی گیلان با نفوذ بوده و همچون فرمانروایی نامی، احکامی لازم الاجرا دارد. وی می افزاید:
خمامی روحانی مشهور صدر مشروطه بود، این روحانی نامدار که روزی به مشروطه طلبان اطمینان داد که خیر خواه آنان گردد و اعلامیهای هم در این باره انتشار داد، بالاخره «وقتی انحراف آنان را مشاهده کرد» به ضدیت با مشروطه علناً قیام کرد و در این مسیر، آقا شیخ علی مجتهد فومنی را با خود همراه ساخت و در واقع به همان راهی رفت که شیخ فضل اﷲ نوری رفته بود. (2)
ملا محمد خمامی به عنوان اندیشمندی فقیه، دارای جاذبه و دافعه بود. همه از ایشان بعنوان ملای بانفوذ گیلان و عالمی با اقتدار سخن گفتهاند. و بدیهی است که این میزان نفوذ وی در میان اقشار جامعه، ناشی از جاذبه های نیرومندی است که در وجود وی دیده می شد. در ادامه به دو جریان که بیانگر نفوذ و صلابت وی است اشاره می کنیم:
در همان ایام مراجعت از نجف اشرف و قرار گرفتن بر کرسی تدریس و قضا و افتاء، واقعهای خلاف عفت عمومی توسط یک نفر ارمنی تبعه ی روس و ساکن رشت در ارتباطی
ص:192
نامشروع با زنی غیر ارمنی اتفاق افتاد که اعتراض و نفرت عمومی را بر انگیخته بود. چون ماجرا به استحضار حاج خمامی رسید و شهود نزد وی حضور مردی اجنبی را در خانه ی زنی مسلمان، آن هم در حال می گساری گواهی کردند، حاجی خمامی بعد از بررسی های لازم و ارزیابی ادعا های شهود، به حکم شرع مقدس، آن دو را که مرتکب چنین گناه کبیرهای گردیده بودند مهدورالدم خواند و فتوا به مجازات آنان داد.
در پی نشر این حکم، اهالی متدین رشت که کارگزاران حکومت قاجار را فاقد قدرت جلوگیری از منکرات و جسارت و جنایت مردی بیگانه می دیدند، خود اقدام کردند و دسته جمعی به خانه ی مورد نظر که خلاف در آن صورت گرفته بوده رفته، آن ارمنی را به سزای اعمال ننگینش رساندند و حکم اسلامی را درباره آن زن معلوم الحال اجرا کردند. انتشار خبر قتل ارمنی تبعه ی روس، اعتراض شدید دولت مذکور را به شاه ایران (ناصرالدین شاه) در پی داشت و بدین وسیله، خبر مزبور به محافل دینی و اجتماعی تهران رسید. شاه، حاجی خمامی را به تهران فرا خواند و او هم به خانه ی آیت اﷲ ملا علی کنی، فقیه بلند پایه و با نفوذ تهران وارد گردید.
آن دو مجتهد عالی مقام به دیدار ناصرالدین شاه رفتند و شاه از حکم حاجی خمامی گلایه کرد و گفت: «شما با این رفتار و فتوای خود، روابط دو دولت ایران و روس را به تیرگی کشاندهاید و امکان دارد هر لحظه وقایع ناگواری رخ دهد، اکنون همسایه شمالی ما به شدت ناراحت است، چرا چنین اقدام خطرناکی را انجام دادهاید؟»
حاجی خمامی بدون هیچ گونه ترس و واهمهای از دربار و تشکیلات شاهنشاهی پاسخ داد:«من به تکلیف شرعی و وظیفه ی دینی عمل کرده ام». شاه گفت: «فتوای مجتهدان باید به اطلاع مقامات حکومتی برسد و آن ها مجری احکام باشند نه مردم». حاجی خمامی در همان لحظه کاغذی را از لای عمامه ی خود بیرون آورد و به شاه داد و گفت: «این افراد مهدورالدم می باشند، امر بفرمایید حکم شرعی درباره آنان به اجرا در آید». شاه که تا حدودی غافلگیر شده بود و از سویی نمیخواست مخالف احکام و موازین شرع مقدس معرفی گردد و نیز از فق ها هم حساب می برد، آن جلسه را با سردی برگزار کرد و ماجرا با انفعال او خاتمه یافت.
ص:193
در این واقعه، حاجی خمامی رشتی جرأت و صلابت و شهامت خود را در برابر حکومت وقت بروز داد و ثابت کرد از اجرای احکام اسلام، خصوصاً نسبت به تبعه ی دولتی بیگانه که به حریم اسلام تجاوز کرده بود واهمهای ندارد و محظورات سیاسی، بین المللی یا اجتماعی، مانع اجرای حدود اسلامی نمیشود. از این گذشته، این رفتار مقتدرانه، هشداری بود به بیگانگان که مدام در پی تهاجم به ارزش های دینی و شکستن حرمت های مذهبی بودند. (1)
آقا باقر آبدار قمی معروف به سعدالدوله و سعدالسلطنه از حکام خود خواه، مستبد و ستمگر منطقه ی گیلان قبل از وقوع انقلاب مشروطه بود که تصور می کرد با اعمال زور و قدرت طلبی می تواند هر کاری را انجام دهد. او ملا حسن تحویل داری، روحانی حامی مردم و مورد توجه اهالی را به دارالحکومه احضار کرد، اما این عالم ارجمند از آن جهت که علت احضار او اعلام نگردیده بود، اعتنایی نکرد و به مقر حکمرانی سعدالدوله نرفت. اصولاً علما و روحانیون از تماس با حکومت وقت و مأمورین دولتی امتناع می کردند؛ مگر اینکه خلافی روی می داد یا وظیفه ی شرعی ایجاب می کرد که برای دفاع از حقوق مردم وارد عمل گردند. به هر حال، این حاکم، مجدداً پیغام داد و تأکید و تهدید نمود، ولی ایشان برای بار دوم نیز از حضور در دربار امتناع کرد و خاطر نشان ساخت که باید علت احضار مشخص گردد. برای سومین بار عدهای از فراشان حکومتی به خانه این عالم هجوم بردند و او را با زور و ارعاب به دارالحکومه بردند. حاکم ظالم فرمان داد گوش آن روحانی را که هیچ جرم و خلافی مرتکب نگردیده بود به دیوار میخ کنند.
این رفتار توهین آمیز و جاهلانه، آن هم درباره روحانی محترمی چون ملا حسن، موجب خشم علما و خروش مردم شد. بنا به دستور حاج ملا محمد خمامی که از علمای درجه اول بود، بازار های رشت تعطیل شد و شهر متشنج گردید. خبر تعطیلی محل کسب و کار و اعتراض و اعتصاب مردم گیلان به مرکز حکومت قاجار منعکس شد و مظفرالدین شاه قاجار که دید اوضاع به شدت آشفته است، بدون تأمل، سعدالسلطنه را از حکومت گیلان
ص:194
عزل کرد و به حاجی خمامی نوشت به زودی فرزند خود، شعاع السلطنه را به گیلان اعزام خواهد کرد تا خطای حاکم معزول را جبران کند و از مردم گیلان به خصوص جامعه ی روحانیت عذرخواهی نماید و سفارش کرد حاکم جدید را همچون فرزند خود بشناسد. ملک منصور شعاع السلطنه به گیلان آمد و بر حسب تأکید پدرش به اهالی نرمش نشان داد و اعمالش مورد تأیید و رضایت حاجی خمامی قرار گرفت. البته دوران حکمرانی او کوتاه بود. سعدالسلطنه معزول نیز در سال 1328ق. به دلیل اسائه ی ادب به ملا قربانعلی زنجانی، عالم وارسته و با نفوذ زنجان با تهاجم مردم رو به رو شد و به سختی کتک خورد و مجروح گردید و هنوز جهت مداوا به قزوین نرسیده بود که بین راه مرد.
آقا باقر قمی معروف به سعدالسلطنه از حکامی بود که در اثر تقرب به برخی رجال دربار و خویشاوندی با میرزا علی اصغرخان اتابک صدراعظم به مناصب زیادی رسید و اموال زیادی فراهم آورد و خلاف های متعددی مرتکب گردید که با قیام عمومی مردم زنجان ضمن مضروب گردیدن از زنجان بیرون رانده شد. (1)
رهبری اصلی مشروطه خواهان در حوزه ی علمیه نجف قرار داشت و حضرات آیات عظام آخوند خراسانی، ملا عبداﷲ مازندرانی، حاج میرزا حسین ومیرزا خلیل تهرانی در رأس آنان قرار داشتند. در تهران نیز علمایی چون سید محمد طباطبایی، سید عبداﷲ بهبهانی و شیخ فضل اﷲ نوری در خط مقدم، قرار گرفته بودند. در ایام وقایع مشروطه، بعد از تهران که در تب و تاب تصمیم گیری، تشکیل مجلس و حوادث گوناگون، آرامش نداشت، تبریز و رشت عموماً در منطقه گیلان نقش سرنوشت سازی در این جنبش ایفا کردند. (2)
علما و روحانیون نه تنها از مردم جدا نبودند، بلکه هدایت این حرکت دینی و سیاسی
ص:195
و مردمی را به عهده داشتند. علمای گیلان نیز از این قاعده مستثنی نبودند و از همه بارزتر نقش مرحوم شهید آیت اﷲ حاج ملا محمد خمامی می باشد که از نظر رتبه، دانش، دیانت و وجاهت اجتماعی از همه جلوتر و بر همگان مقدم تر بود.
علمای تهران بعد از مهاجرت بزرگ و تحصن در جوار آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیها السلام مراجعت و تقاضای تشکیل مجلس شورای ملی نمودند. رفته رفته با تأیید علمای دینی، بنیان مشروطیت، تحکیم گردید و همگان از هر سوی خواستار تشکیل مجلس عدالت خواهی گردیدند. علمای دینی بعد از حرکت مزبور به مردم اجازه ی شرکت در انتخابات را دادند. از این رو حاج شیخ محمد خمامی نیز آن را پذیرفت و به مردم اجازه ی داد تا در انتخابات شرکت نمایند.
ناظم الاسلام کرمانی می نویسد:
امروز دوشنبه (29ذی القعده الحرام1324ق) تجویر حضور در انتخابات مسموع گردید؛ حاج محمد خمامی، مجتهد رشت، همراه شده و حکمی هم در این باب صادر نموده که متن آن چنین است: باسمه تعالی، بر کافه عباداﷲ واجب و لازم است اهتمام در امر مشروطه، شک نیست که هر کس اخلالی کند در امر مشروطه، داخل در جیش یزید بن معاویه است لعنة اﷲ علیهم اجمعین، اﷲ اﷲ اﷲ، العجل العجل العجل، منتخبین را زود بفرستید که طولش اسباب سفک دماء و نهب اموال است والسلام علی من اتبع الهدی. (1) مرحوم ابراهیم فخرایی، خاطر نشان می نماید که اولین اقدام کمیته انزلی، تبعید سید رفیع خلخالی بود.
او سپس می افزاید:
نامبرده بعد از چند ماه تبعید، موفق گردید حمایت آیت اﷲ خمامی را جلب و با اقدامات او و قول به عدم مخالفت با افکار آزادی خواهان، به انزلی باز گردد. (2)
این مطلب مؤید آن است که حاجی خمامی از آغاز با مشروطه، مخالفتی نداشته و
ص:196
بر همین اساس بعد از انتخاب حاج آقا سید بحرالعلوم، حاجی خمامی و دیگر علمای رشت، طی دو تلگراف، نمایندگی او را از طرف علما و مردم گیلان به مجلس شورای ملی اعلام داشتند. (1) یادآور می گردد با تأکید های آیت اﷲ خمامی برای برگزاری هر چه زودتر انتخابات و حمایت از این برنامه توسط ایشان، سه تن از نمایندگان گیلان در اولین دوره ی مجلس شورای ملی انتخاب شدند. چند روزی از انتخابات مجلس شورای ملی می گذشت، ولی وزیر اکرم، حاکم وقت گیلان تمایل نداشت که نمایندگان منتخب روانه تهران گردند. او شرایط مسافرت نمایندگان منتخب را به تهران فراهم نکرد و در تلگرافی که برای مجلس فرستاد ادعا کرد انتخاب حاجی سید بحرالعلوم خلاف آیین نامه انتخابات بوده است. به همین دلیل، یکی از نمایندگان مجلس گفته بود:«خوب است آقایان از جناب حاجی خمامی استفسار کنند که انتخاب سید بحرالعلوم به چه نحو بوده است».
از آن سوی، آیت اﷲ ملا محمد خمامی بعد از این انتخابات، طی تلگرافی خطاب به آیات محترم سید محمد طباطبایی و سید عبداﷲ بهبهانی، صحت این انتخاب را تأیید و اعلام نمود که نماینده ی گیلان، برگزیده ی علماست که به سوی مجلس روانه گردیده است. متن تلگراف چنین است:
حضور مبارک حضرت حجت الاسلام آقای سید محمد طباطبایی و آقای سید عبداﷲ بهبهانی دام ظلهما. از طرف دعاگویان علمای گیلان، جناب مستطاب آقای حاجی بحرالعلوم سلمه اﷲ
منتخب شده و به سوی تهران حرکت کردهاند و از خداوند متعال تأیید ایشان و وکلای مجلس ملی مرکزی را خواهانیم.
با ارسال این تلگراف، اوضاع آرام شد و همه از صحت انتخابات اطمینان حاصل کردند، مشروطه خواهان دگراندیش و متجدد که بحرالعلوم را نماینده آیت اﷲ خمامی تلقی می کردند، درباره ی وی (حاجی بحرالعلوم) شروع به کارشکنی کردند. آن ها از هر راهی که می توانستند سفر این نماینده را به تأخیر بیاندازند استفاده کردند.
رابینو از اعضای برجسته کنسول گری انگلیس در رشت که به مشروطه خواهان سکولار
ص:197
خط فکری می داد و درصدد بد نام کردن علمای منطقه بود، این دروغ را شایع کرد که بحرالعلوم، با بیمیلی علمای نجف مواجه شده و نیز مردم به واسطه ی استبداد، سوء ظنی دربارهاش بردهاند و تلاش کردند او را از حرکت به سمت تهران باز دارند. با انتشار این خبر دروغ، مشروطه خواهان معلوم الحال جنجال آفرینی کردند، اما چون سند و مدارکی درباره ی چنین ادعا هایی به دست نیاوردند از موضع خود در این باره عقب نشینی کردند.
سرانجام سید بحرالعلوم در دهم دی ماه سال 1285ش. مصادف با 15 ذی القعده 1324ق. با کالسکه ی پستی راهی تهران شد. او وقتی به تهران رسید، رابط میان شیخ فضل اﷲ نوری و حاجی خمامی بود. (1) این رفتارها، گزارش ها و تلگراف ها به خوبی مؤید آن است که مرحوم خمامی به همراه دیگر علمای رشت در راستای اهداف مشروطه گام های مهمی برداشتهاند، ولی کم کم و با آشکار شدن برخی خواسته های غیر شرعی و ضد ارزشی عدهای از نمایندگان مجلس، حمایت مذکور، به اصلاح و موضع گیری های انتقادی آیت اﷲ خمامی درباره ی مشروطه خواهان تبدیل گردید.
در دوران مشروطه ی اول، منزل آیت اﷲ خمامی یکی از مکان هایی بود که برخی مجالس و محافل مشروطه خواهان در آن تشکیل می شد. رابینو می نویسد:
«برای انتخاب نماینده، در مکان های متعدد از جمله در خانه حاجی خمامی مجالس متعدد تشکیل شده و سر انجام آقا محمد وکیل التجار به نمایندگی انتخاب شد». (2)
حتی رهبران مشروطه، حمایت خمامی از مشروطه را تأیید کردند؛ چنان که سید عبداﷲ بهبهانی، خمامی را یکی از علمای بزرگ و اول ساعی و مجاهد در پیشرفت اساس مشروطیت دانست و وکیل التجار گفت: «اهالی گیلان وجود مقدس آقای حاجی خمامی را خیلی مغتنم و محترم بدانند». (3)
آیت اﷲ خمامی در برابر تهمت هایی که برخی مشروطه خواهان سکولار و افراطی،
ص:198
مبنی بر طرفداری وی از استبداد و خصومت او با مشروطه وارد کردند وارد عمل شده با نشر اطلاعیهای در رشت به تکذیب ادعای آنان و تصریح بر دفاع از مشروطه پرداخت. همچنین در مجالسی که مشروطه طلبان در شهر رشت منعقد می نمودند، در برابر اتهام آنان از خود دفاع می کرد. رابینو می گوید:
«همچنان امروز، حاجی خمامی بلند شد و گفت: من مشروطه طلب هستم، ولی نمیتوانم
قوانین ضد دینی را قبول کنم».
وی می افزاید:
«در سوم دسامبر 1906م. مطابق سیزدهم آذر 1286ش. خمامی اعلامیهای در شهر انتشار داد مبنی بر اینکه من مشروطه خواهم». (1)
مشروطهای که شیخ خمام با آن موافق بود حقوق ملت را صیانت می کرد؛ مجال خود کامگی را از پادشاه قاجار می گرفت و برای کارگزاران دولت به گونهای تکلیف تعیین می نمود که نتوانند به مردم ستم کنند و نیز اختیارات مستبدانه ی آنان سلب می گردید. هدف مجلس شورای ملی هم، اصلاح امور کشوری، تنظیم مصالح مملکت، رفع تحدی، ترویج عدالت و تصحیح برنامه های ادارات بود. به علاوه، تأکید داشت قوانینی که در مجلس به تصویب می رسد، نباید با مبانی اعتقادی و قواعد روایی و فقهی در تضاد باشد (2)
یکی از اهالی مؤمن منطقه گیلان در سؤالی از آیت اﷲ خمامی خواسته بود، نظر خود را درباره مشروطه و سیاست های جدیدی که برخی افراد در این باره پیش گرفتهاند، اعلام کند. ایشان هم در پاسخ به این استفتاء، مشی مشروطه خواهان را فتنه و فساد و ترویج باطل خواند. متن این پرسش و جواب آیت اﷲ خمامی بدین شرح می باشد:
سؤال از حضرت حجت الاسلام و مروج الاحکام و مرجع الانام آقای حاج ملا
ص:199
محمد خمامی مدظله العالی، به محضر انور معروض می دارد: در توقیع مقدس حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به ما پیروان مذهب جعفری خطاب مستطاب چنین صادر شده است: و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا... یکی از حوادث بزرگ که در عصر ما واقع شده و در موافقت کردن یا مخالفت نمودن با آن، تکلیف ما مسلمانان رجوع به شما سلسله جلیله ی مجتهدین می باشد. داستان مشروطیت است، این وضع مستحدث که از مخترعات مردم اروپا بوده، معمول به آن ملل در هیئت های اجتماعی خودشان است، آیا با دین مبین اسلام سازگار است یا خیر؟ و قانون مساوات و حریت که اساس عمده ی این وضع است آیا با قوانین مقدسه ی شرع منطبق می شود یا نه؟ تکلیف کافه ی اهل قبله، خاصه دارالشوکه، در ابقاء و افناء مشروطه در ممالک اسلامی چه چیز است؟ چون عوام الناس و افراد جاهل بایستی به حکم عقل رجوع به عالم نمایند. علی هذا، به توسط این چند سطر در مقام تصدیع بر آمد: ((و اسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون))
جواب آیت اﷲ خمامی:
این حادثه که در این عصر واقع و تسمیه به اسم مشروطه شده، اعاذنا اﷲ و کافة المسلمین من شرّها، قلع و قمع آن بر هر مقتدری لازم است و ابداً سازگاری با قواعد اسلام و مسلمانی ندارد. قانون حریت و سویت با قوانین مقدس شریعت مطهره منطبق نیست، کدام عضو از اعضای انسان در شرع انور به حریت موسوم است؟ خداوند متعال برای هر عضوی حدی قرار فرموده، نه چشم و نه گوش و نه زبان و نه سایر اعضا را آزادی نداده؛ [بلکه] برای هر یک حدی در شرع است. سویت طبقات افراد انسان چه وقت بوده و صاحب شرع، این سویت را کی مقرر فرموده؟ این مشروطه ی «منحرف گردیده از مسیر اصلی خود» که ملحوظ افتاد، جز فتنه، فساد و ترویج باطل و توهین اسلام نیست. بر قاطبه ی
اهل قبله و اهل اسلام است که در اطفاء نائره این فتنه ی مشروطه،
ص:200
با جان و مال کوشش نمایند و دین قویم اسلام را از شرّ این مشروطه آسوده دارند. (1)
مشروطه خواهان رشت، وقتی مشاهده کردند مخالفت ها و انتقاد و اعتراضات آیت اﷲ خمامی درباره رفتار ها و برنامه های آنان ادامه دارد و افشاگری های وی برای آن ها خطر آفرین و هراس آور است، با هیاهو و جنجال و شایع افکنی و حرکت های ایذایی کوشیدند با وی و یارانش به مقابله برخیزند. از آنجا که سید بحرالعلوم رشتی به عنوان نماینده ی علما، از تأیید آیت اﷲ خمامی برخوردار بود، سکولار های مدعی مشروطه در صدد برآمدند سفر وی به تهران و حضور یافتن در مجلس شورای ملی را به تأخیر اندازند، ولی جنجال آفرینی آنان نتوانست در عزم او خللی وارد کند، بنابراین وی به مرکز رفت و از سنگر مجلس با آیت اﷲ خمامی ارتباط برقرار کرد و برنامه های او را به طور جدی پی گرفت. (2)
مقبولیت و محبوبیت آیت اﷲ خمامی در میان مردم، مانع می گردید تا مشروطه خواهان سکولار با ایشان به طور مستقیم به مبارزه برخیزند، از این رو آنان با مخالفان فقهای گیلان و جریان اسلام خواه مستقر در رشت همکاری می کردند، مشروطه خواهان که به موازین شرعی و اخلاقی تقیدی نداشتند برایشان قابل تحمل نبود که علما به ریاست حاجی خمامی به آنان تذکر دهند که اعمال و رفتارتان با مبانی اعتقادی اسلامی هیچ سنخیتی ندارد، به همین دلیل توطئه از میدان به در کردن سران جریان اسلام خواهی را به اجرا گذاشتند. (3)
آنان در یکی از جلسات سرّی تصمیم گرفتند این عالم شریعت مدار را از صحنه حذف کنند به همین دلیل از طریق اصغر نامی به وی تکلیف کردند یا از شهر خارج گردد یا منتظر عواقب شوم اقداماتش باشد. شریعتمدار ماجرا را برای آیت اﷲ خمامی شرح داد. ایشان
ص:201
این گونه نیرنگ ها را رصد می کرد و حرکت های خزنده و آشوب گرانه مشروطه خواهان را می دید. از سوی دیگر، شاهد وقوع ناامنی هایی در رشت بود و می دید که انجمن های مخفی به راحتی مخالفان را تهدید می کردند یا شب نامه هایی انتشار می دادند.
بر این اساس، آیت اﷲ خمامی همراه با عدهای دیگر از علما تصمیم گرفتند به نشانه انتقاد و نا رضایتی از عملکرد انجمن رشت، از شهر خارج گردند و به تهران بروند و این آشفتگی هایی را که به نام آزادی و مساوات به وجود آوردهاند، به آگاهی رهبران مشروطه و اعضای مجلس شورای ملی برسانند. (1) در آنجا حاجی خمامی حامیان پر و پا قرصی داشت که از طرح ها و لوایح وی طرفداری می کردند؛ چنان که آقا میر در دفاع از خمامی تلگرافی به داماد او حاج سید محمود مخابره کرد و خاطر نشان ساخت تا آیت اﷲ خمامی تلگرافی به مجلس پیشنهاد کند انجمن های رشت تعطیل گردند و او وعدهای دیگر از این موضع گیری حمایت می کنند. به همین دلیل، کمترین هدف جناح سکولار مجلس این بود که نماینده حاجی خمامی را از مجلس اخراج کنند و فرد دلخواه خود را به جای او به مجلس بفرستند. برای این کار، هفده صنف شهر رشت، حسام الاسلام را از طرف خود وکیل کردند. اصناف مزبور برای این که کار او قوت گیرد قرآنی را مهر کردند که در آن اشاره گردیده بود: وکالت حسام الاسلام و اخراج آیت اﷲ خمامی از گیلان. علاوه بر این، آنان کوشیدند با استفاده از تطمیع یا تهدید، مرحوم آیت اﷲ خمامی را با خود همراه نمایند. آنان شب نامه های متعددی دال بر ناسزاگویی علیه این مجتهد با بصیرت و تهدید نسبت به او در خانه ها و سایر نقاط پخش کردند. در اقدامی دیگر از این نوع، دو نفر از آنان ناگهان به جای مذاکره، اسلحه های خود را آماده شلیک نمودند و خطاب به او گفتند اگر از مشروطه طلبان حمایت نکند، جانش در خطر بوده، او را می کشند.
دایره این تهدید ها بسیار گسترده بود؛ به نحوی که از جانب سوسیال دموکرات های منطقه قفقاز روسیه نوشتهای با این مضمون به او رسید:
«شنیده ام
شما ضد این ملت هستید. آدم های ما در رشت مستقر گردیدهاند؛
ص:202
اگر از مشروطه خواهان
جانب داری نکنی تو را به قتل می رسانیم». آنان برای اینکه به مقاصد خود برسند افراد را به دو دسته تقسم کرده بودند: مشروطه خواه و مستبد. از هر کسی هم که دل خوشی نداشتند می گفتند او مستبد است و حاجی خمامی را با مطرح کردن اتهام استبدادطلبی می خواستند از سر راه خود بردارند. (1)
همچنین این تهمت را مطرح کردند که حاجی خمامی مبلغ پنج هزار منات از قنسول روس دریافت کرده است. این اتهام به قدری ناشیانه، ناروا و ناچسب بود که حتی رابینو که خود سر دسته ی افترا زنندگان به علما بود این تهمت را رد می کند و تصریح می نماید: «مشروطه خواهان برای تخریب شخصیت خمامی عمداً چنین نسبتی را به او دادهاند». (2)
انجمن های سرّی رشت، ترکیبی از افراد گوناگون ایرانی، ارمنی و قفقازی بودند. بعد از استبداد صغیر، بار دیگر به یاری سفارت خانه های روس و انگلیس در تهران، محمدعلی شاه تحت فشار قرار گرفت و مشروطیت ایران را اعلام نمود. از این رو کمیته های سرّی و انجمن های فراماسونری رشت و تبریز و دیگر نقاط کشور به پا خاستند و جهت استقرار مشروطه به شیوهای غربی تلاش فراوان کردند. این بار، عملیات انقلابی رشت را کمیته پنهانی «ستار» متشکل از ارامنه و عدهای از ارباب ها و خوانین منطقه رهبری می کردند، اما حضور حاجی خمامی مانع بزرگی برای این افراد بود. از این جهت، کمیته ستار تصمیم می گیرد که مجتهد بزرگ گیلان را ترور کند. اجرای این نقشه شوم به میرزا کوچک خان جنگلی محول می گردد و برای این کار، اسلحهای در اختیارش می گذارند و سه روز به او مهلت می دهند تا پاسخ قطعی بدهد، اما او که خود روحانی بود و ایمان و اعتقادش به وی اجازه ی چنین جنایتی را نمیداد، به آنان پاسخ رد می دهد و می گوید: من نمیتوانم. گویا شرط انتخاب و عضویت میرزا کوچک خان در کمیته ی ستار، ترور بزرگترین مجتهد رشت و عالم گیلان بوده است که او از آن سرباز زد. (3)
ص:203
حاج شیخ مرتضی حائری فرزند آیت اﷲ حائری، مؤسس حوزه ی قم، نقل کرده است که شیخ فضل اﷲ فرزندی به نام مهدی داشت که برای او دایه ای گرفته بودند که مسلمان نبوده است. گویا این دایه بر آن فرزند، اثر می گذارد و او بعد از تحصیلات در نجف وارد تهران و به انجمن فراماسونر ها فرا خوانده می شود و بعد به رشت می رود و در آنجا با آیت اﷲ خمامی به مخالفت برمی خیزد. وی بعداً میرزا محمد آملی را محکوم نمود و به تهران آمد و با پدر بنای مخالفت را گذاشت و در هنگام شهادت والدش کف می زد و شادمانی می کرد. (1)
آیت اﷲ خمامی این سنت پسندیده را مراعات می کرد که هنگام فرا رسیدن وقت نماز، در ایوان خانه ی خود، اذان بگوید. یک روز هنگام طلوع فجر که فریاد فرح زای وی با گفتن اﷲ اکبر در فضای شهر رشت از منزلش طنین انداز شد، مردی ناشناس که روی درخت ابریشم کنار چاه میدان گاهی کمین کرده بود، تیری از طپانچه ی خود به سوی این عالم ربانی شلیک کرد، ولی چون در آن موقع، هوا تاریک بود و این مرد خلافکار در هدف گیری خود خطا کرده بود، تیر به وی اصابت نکرد. در آن موقع، بین مردم معروف گردید که ضارب، تحریک شده ی میرزا کریم خان رشتی «خان اکبر»، رئیس کمیته ی سرّی بوده است. (2)
سرانجام در بهمن 1287ش. مصادف با محرم الحرام 1327ق. کمیته ی ستار به کمک هواداران خود، گرجی و ارمنی ها و خوانین و عمده مالکان منطقه به فرماندهی سپهدار رشتی به شهر رشت یورش بردند و ضمن به قتل رسانیدن سردار افخم حاکم گیلان، سران مخالف را که سی و شش نفر بودند، کشتند. آنان بعد از فتح شهر به خانه ی برجستهترین مجتهد رشت، یعنی آیت اﷲ خمامی هجوم بردند و در ایامی که مقارن با سوگواری برای
ص:204
سالار شهیدان و اصحاب او بود این فقیه فرزانه را که وارث راستین انبیا و اولیا بود، به شهادت رسانیدند. (1)
سید احمد کسروی به این مطلب اذعان نموده است که:
یکی از کشتگان را باید حاجی خمامی شمرد. این مرد که یکی از مجتهدین بنام به شمار می رفت و با مشروطه دشمنی می ورزید و دیر زمانی در تهران همراه شیخ فضل اﷲ «نوری» و مجتهد تبریزی کوشش هایی می نمود در این هنگام با گلوله ی مجاهدان «؟!» از پای افتاد. (2)
ناظم الاسلام کرمانی هم این حادثه را تأیید کرده است:
حاجی خمامی را در رشت کشتهاند و چهارشنبه چهارم محرم 1327ق. شنیده شد جنازه ی حاجی خمامی را به تهران آوردهاند که ببرند قم... (3)
رابینو هم می گوید:
در هنگام فتح رشت، هر که بر ضد مشروطه بود، او را در کوچه ها به قتل می رسانیدند، می گویند یکصد و پنجاه الی دویست نفر را در کوچه ها کشتهاند. (4)
ملک زاده هم از کشته شدن آیت اﷲ خمامی به دست مشروطه خواهان سخن به میان آورده است. (5) سرانجام پیکر ایشان را ابتدا از رشت به تهران و از آن جا به قم آوردند و در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به خاک سپردند.
بدین گونه، عالمی که عمر با برکت خود را در راه صیانت از ارزش های قرآنی و روایی، ترویج شریعت، مبارزه با دشمنان اسلام، دفاع از اهالی گیلان در برابر استبداد و بیگانگان و تهاجم فرهنگی افراد غرب زده صرف کرد و از تهدید ها و ارعاب های مخالفان هراسی به دل راه نداد، به شهادت رسانیدند و پیکر خونین وی سر بر آستان دخت گرامی امام موسی کاظم علیه السلام سایید و روح پاکش میهمان عرشیان و قدسیان گردید.
ص:205
در تبریز و در همان ایامی که روس ها ثقة الاسلام تبریزی را در 7 رجب 1277ق. مصادف با دهم محرم 1330ق. به شهادت رسانیدند؛ یعنی سه سال بعد از شهادت آیت اﷲ خمامی، مردم تبریز طی مراسمی به تجلیل از علمایی چون شیخ فضل اﷲ نوری، ملا قربانعلی زنجانی، مجتهد سبزواری و آیت اﷲ خمامی پرداختند.
کسروی می نویسد:
از چند روز پیش بر آن شده بودند که برای ملایانی که در کشاکش های مشروطه خواهی کشته شده بودند ختم بر پا کنند. نخست، کوی سر خاب به این کار برخاستند و در این روز دسته فاتحه خوانی از آن کوی به بازار آمد، بدین سان که میر قربان و سیف السادات که دو تن از بد خواهان مشروطه بودند با چند سید دیگر جلو افتاده و دو تن از سادات با درفش های سیاه در دست از پی ایشان می آمدند
و چاوش خوانی از پشت سر ایشان، با آواز بلند، شعر های دل سوز سوگواری می خواند و از پی او ملا حسن فاتحه خوانچی سواره می آمد که چون به سر چهار سویی می رسید، همگی می ایستادند و ملا حسن آواز بر می داشت و می گفت:
شهدای راه شریعت غرا و جان فشانان
طریقت ملت بیضاء حضرت مستطاب آقای شیخ فضل اﷲ نوری مقیم تهران، حاجی ملا محمد خمامی رشتی مقیم رشت، آخوند ملا قربانعلی زنجانی، فاضل قزوینی، آقا شیخ جلیل سنقری، آقا میرزا ابراهیم خویی و سایر شهدا. بدین سان بازار ها را می گردیدند و کینه مردم را با آزادی خواهان هر چه بیشتر می گردانیدند.
این از کوی سرخاب بود که یک روز و نیم ختم بر پا کردند و دیگران دسته دسته به آن جا می رفتند
و مسجد و پیرامونش همه پر بود. روضه خوانان به منبر رفته، آنچه می خواستند از مشروطه خواهان بد می گفتند، دو روز دیگر نوبت به کوی دوچی رسید. (1)
آری، اقدامات نسنجیده ی سردمداران مشروطه در مورد علمای مشروطه خواه، آنچنان
ص:206
مردم را از انقلاب مزبور و صاحبان حاکم آن منزجر ساخته بود که در ایام محرم و هنگام شهادت ثقة الاسلام شیخ محمد تبریزی، فرصت را غنیمت شمرده، در تجلیل از مظلومان و کشته شدگان مشروعه خواه، مجلس ترحیم و تجلیل به راه می انداختند. این امر، حاکی از گستره ی نفوذ معنوی و اجتماعی آن علما در میان اقشار گوناگون مردم بود. گرچه با پیروزی مشروطه خواهان انتظار می رفت دشمنان واقعی این نهضت مجازات شوند، اما آنان که دستشان به خون آزادی خواهان آغشته بود، ر ها شدند. در این میان، محمد علی شاه قاجار با حمایت روس و انگلیس بدون محاکمه، راهی بندر «اورسادر» روسیه شد. از طرفی، دشمنان ملت و بازماندگان نظام استبدادی در صف اول قرار گرفتند و در زمامداری و نظام اداری و سیاسی کشور شریک شدند. متأسفانه در این اوضاع، تنها مجتهدان طراز اول تهران و برخی نواحی کشور که از مشروطه ی مشروعه و قانون اساسی مبنی بر ارزش های دینی حمایت می کردند و از مشروطه اقتباس گردیده از غرب، تنفر داشتند و با آن به مخالفت بر خاستند، به شهادت رسیدند که آیت اﷲ خمامی در زمره ی آنان بود. بدون تردید، نهضت عدالت خواهی و مشروطه طلبی از نقاط عطف تاریخ اجتماعی سیاسی ایران است که آثار ماندگاری بر جای گذاشت، اما به دلیل دخالت عوامل بیگانه و وابستگان آن ها در این جنبش، انحرافاتی به وجود آمد که از جمله ی آن ها روی کار آمدن دیکتاتوری سفاک چون رضا خان و حکومت 57 ساله رژیم پهلوی بود. (1)
ص:207
پدر: اسماعیل
ولادت: 1308 ش.
وفات: 1385 ش.
مدفن: قم، حرم مطهر.
تألیف: علی مختاری
علی رجبی، معروف به دوانی (1)
استاد علی دوانی در (23ربیع الثانی 1348ق) برابر با (پنجم مهر 1308ش) در خانواده ای مؤمن، پرهیزکار و زحمتکش در روستای دوان، واقع در شمال کازرون فارس به دنیا آمد. (2)
وی درباره اجدادش نوشته است:
پدرم به نام اسماعیل نیز مانند بقیه مردان روستا خرده مالک و کشاورز و باغ دار بود. می گفتند: جد او از جای دیگر به دوان آمده است. پدرش «رجب» نام
ص:208
داشت، به همین جهت فامیل ما، در شناسنامه «رجبی» است. آن ها که رجب را دیده بودند از وی زیاد تعریف می کردند و می گفتند: مردی خوش سیما، گندمگون و مورد احترام همه اهل محل بود و آزارش به موری نمی رسید.
جد ما نیز به نام «اﷲ داد» بوده است. پیرمردان از او به نیکی و احترام یاد می کردند. بسیار آرام و متدین بود... (1)
مرحوم پدر، سلیقه خاصی در رسیدگی به کار باغ هایش داشت. از روستا تا دامنه کوه، سرشار از گیاهان دارویی است. مادر همیشه چند قوطی محتوی آن ها را داشت و با همان ها مرا مداوا می کرد؛ به طوری که تا 17 سالگی نیاز به طبیب نداشتم.
روزی صبح زود در حالی که پدرم، من و برادرم عازم رفتن به باغ بودیم در بین راه، از پشت کوه نعره پلنگ را شنیدم که پدرم با صدای پرتوان به او جواب داد و گفت: وقتی جواب بدهی، فرار می کند. (2)
پدرم در 20 سالگی در سال (1333ق) با 13 نفر از رزمندگان دوان به کمک دلیران تنگستانی می روند که با انگلیسی های متجاوز درگیر بودند. وقتی انگلیسی ها فاتحانه از طرف بندر به سوی شیراز رهسپار می شوند به درخواست ناصر دیوان کازرونی، کلانتر کازرون و افراد تحت فرمان او به نام «سپاهان» و «مجاهدین» به مقابله انگلیسی ها می روند و همین که یک تیپ انگلیسی از کوه های دشتستان می گذرند و وارد دشت کازرون می شوند، قوای تحت فرمان ناصر دیوان آن ها را به طور کامل تار و مار می کنند. حتی یک هواپیمای دوباله انگلیسی که برای بمباران آن ها تازه وارد جبهه شده بود، هدف قرار می گیرد، متلاشی می شود.
ص:209
انگلیسی ها در ادامه عملیات تجاوز کارانه، با تجهیزات و نفرات بیشتر وارد کازرون می شوند و قوارنامه را شکست می دهند. مرحوم ناصر دیوان برای این که دستگیر و اسیر نشود، فرار می کند. طبق اظهار آقای محمدخان امیرعضدی فرزند آن مرحوم، شب، در دوان در خانه ما بوده و از آنجا به کوه می رود و از شیراز سر در می آورد... (1)
کربلایی عباسعلی دوانی که خود و برادرش کربلایی حسین اعتمادی، بعدها به نوبت، کلانتر و کدخدای دوان بودند، با 12 نفر دیگر مجاهدین دوان را تشکیل می دادند.
ناصر دیوان کازرونی هم یکی از قهرمانان رشید جنوب ایران است که در سال (1916م) با قوای پلیس جنوب، زد و خورد به وجود آورند. (2)
چقدر بسیار بلند نظر و از مناعت طبع خاصی برخوردار بود. پول و مال دنیا اصلا برایش مطرح نبود و به قلّ ما یقنع، قانع بود. (3)
مرحوم مادرم به نام فاطمه، دختر نصر اﷲ از طایفه فقها بود که از ساکنان محله بالا بودند. فقها به نجابت و اصالت و پاکدامنی معروف بودند... از سالمندان می شنیدم: سال ها پیش عمامه به سرهای دوان، دو دسته بودند و به آن ها فقها و ملاها می گفته اند. بعدها که به کسوت روحانیت در آمدم، خوشوقت بودم که مادرم «فاطمه فقهازاده» است و در تبارش فقهایی بوده اند که فامیل او و دایی هایم در شناسنامه «فقهازاده» است. او در جریان شیوع وبا در ظرف یک هفته، عزیزانش را با وضع رقت انگیزی از دست داده بود؛ مادر، دو خواهر و یک برادرش. از این رو تا آخر عمر هرگاه آن حادثه اندوهبار را به خاطر می آورد، به شدت منقلب می شد و می گریست. (4)
[این] اشعار
ص:210
را می خوانم بی اختیار گریه ام می گیرد و نمی توانم از ریختن اشک خودداری کنم:
سرکوه بلند فریاد کردم امیرالمؤمنین را یاد کردم
امیرالمؤمنین ای شاه مردان دل ناشاد رودم شادگردان
دلم می خواد که پیغمبر ببینم دمی با ساقی کوثر نشینم
بگیرم در بغل قبر رضا را حسین را در صف محشر ببینم
پدر و مادرم، جمعاً هفت فرزند داشتند: پنج تا پسر و دو دختر...
مادر ما در تربیت فرزندانش همیشه توجه داشت که پیغمبر و امامان معصومین علیهم السلام در هر مورد چه گفته اند تا او عمل کند؛ مثلاً به من می گفت و تأکید داشت، به بزرگ ترها سلام کنید، با دست راست غذا بخورید که پیغمبر و حضرت علی با دست راست غذا می خورند.
نام مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را که می شنید، اغلب پس از صلوات می خواند:«محمد خود گل و گل آفریده.»
در ایام سوگواری محرم، وقتی شب ها موقع خواب، من و برادرم را در بغل داشت، آرام آرام، حالات غربت شهدای کربلا و مخصوصاً حضرت علی اصغر و طفلان مسلم بن عقیل را با صدای گریه بیان می کرد و من و برادرم هم با او می گریستیم. گویی دیروز بود که صدای تپش تند قلب او را در آن حال، احساس می کنم، و آن حالت برایم تداعی می شود. سرانجام «این سبک زندگی علوی» پایم را به منبر کشید و خود، افتخار بیان مظلومیت آن ذوات مقدس را داشته و دارم. ولله الحمد حمد الشاکرین. (1)
مؤلف در کتاب «نقد عمر» دوران کودکی و نوجوانی اش، و اوضاع زمانه، را همچون نویسنده ای جزئی نگر، به یاد داشته و آن ها را زیبا و مفصل بیان می کند.
ص:211
هنگامی که هفت سال داشت با مشقت بسیار به کازرون آمد و از آن جا به بوشهر و سپس آبادان رفت و سال هایی از زندگانی اش را در شرکت نفت انگلیس به کارگری یا آموزش حرفه و فن پرداخت. او و برادرش در آبادان در یکی از اتاق های منزل دایی سکونت گزیدند و بعدها مادر و دو خواهرش نیز به آنان پیوستند و او و برادرش هزینه خانواده را تأمین می کردند.
علی در سال 1318ش. در حالی که ده ساله بود با نام نویسی در مدرسه ای شبانه، توانست، در کلاس اکابر که چیزی شبیه نهضت سوادآموزی امروزی است درس بخواند.
شوق در آمدن به سلک روحانیان که از همان دوران، در او ریشه گرفته بود، در آبادان قوت بیشتری یافت، و با این که در آموزشگاه فنی آموزش می دید و از زبان انگلیسی نیز درس هایی آموخته بود،همیشه آرزو داشت به نجف اشرف برود و در آن جا علوم دینی بخواند و به گفته خود «آخوند» بشود.
سرانجام در سال 1322ق. در حالی که چهارده ساله بود از راه جنوب عراق به کربلا و از آن جا به نجف اشرف رفت و به طلبگی پرداخت. (1)
مناسب است به برخی از نکات، که باعث اشتیاق یک جوان شیخی مذهب، به حوزه شیعی نجف شده است اشاره شود او می نویسد:
آنچه در اینجا به آن اشاره می شود خاطرات تلخ و مشاهدات من در آبادان است.
... به دستور رضاخان جلوی مجالس عزاداری حضرت امام حسین علیه السلام، را به کلی گرفته بودند.
در آبادان آن روز، ایام دهه اول محرم فقط یک مجلس روضه بود، آن هم مخفیانه و در حسینیه هندی ها. من و برادرم همراه مادرم و دایی ها و بعضی از بستگانم و یکی دونفر دیگر، آهسته می رفتیم در حسینیه را می زدیم و تا در باز می شد، می رفتیم توی شبستان.
ص:212
وقتی جمعیت خوب جمع می شدند که آن هم در حدود سی چهل نفر زن و مرد جمع می شدند، روضه خوانی که در بیرون، بی عمامه بود، شال خود را از کمر باز می کرد و به سر می بست و آهسته روضه می خواند.
ما حاضران مجلس هم با شروع روضه، زارزار می گریستیم؛ آن هم طوری که مأموران متوجه نشوند و نیایند مجلس را به هم بزنند یا بانی مجلس را به شهربانی ببرند و نگاه دارند یا التزام بگیرند... (1)
استاد دوانی که نامش مرادعلی بود در نوجوانی تمام فکر و ذکرش آن بود که به نجف اشرف برود و مهم ترین دعایش تشرف به خدمت آیت اﷲ العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی بزرگ مرجع نامور شیعیان جهان بود... (2)
از طرفی مرادعلی هم به خاطر رفتن به نجف گاهی غذا نمی خورد و گریه می کرد و بر اثر همین رفتار، رنجور و ضعیف شده بود. (3)
از نجف اشرف آقا سید عبدالعزیز بهبهانی از شاگردان آیت اﷲ اصفهانی از طرف وی به آبادان اعزام شد و چون مردی مجتهد و با سواد و با تدبیر بود در اندک زمانی مسجد «سید علی نقی» پرجمعیت و پر رونق شد.من و برادرم هم جز ٰٔء نوجوانانی بودیم که در بین جمعیت دیده می شدیم.
یکی از مؤمنین مسجد به نام کل (4)شیخ حسین«طیبی» نجف آبادی، اهل مسئله و احکام بود و همه، او را به نیک نامی می شناختند؛ [از این رو] چند بار علاقه ام را برای رفتن به نجف با او در میان گذاشتم. او وعده می داد که شاید من هم برای زیارت آمدم و اگر شد با هم می رویم، و آن قدر از نجف می گفت که آتش شوق مرا بیشتر مشتعل می ساخت.
آقا شیخ علی نجف آبادی همشهری او هم در خانه، کلاسی گذاشته بود و رساله علمیه آیت اﷲ اصفهانی و جامع المقدمات را تدریس می کرد و من هم نزد او رساله و امثله
ص:213
را خواندم. حضور ما در مسجد و پای منبر وعاظ و ارتباط با آنان و عشق و علاقه ما به کتاب های دینی نام ما را بیشتر بر سر زبان ها انداخته بود. (1)
در همان دورانی که آشنایان آگاه می شوند که مراد علی قصد نجف دارد، فامیل های شیخی می کوشند او را به کرمان بکشانند.
حاج محمد دوانی که از تجار آبادان و حجره اش در خیابان امیری بود، وقتی شنید من می خواهم به نجف بروم و طلبه شوم، پیغام داد که اگر فلانی می خواهد برود نجف، برود کرمان نزد سرکار آقا (2) و من تعهد می کنم که همه هزینه ها و مخارج او را بپردازم.ولی نپذیرفتم و گفتم: من اصولی هستم و می خواهم بروم نجف، پیش آیت اﷲ اصفهانی.
مرحوم سید ناصر قدسی بهبهانی، مالک پاساژ قدسی، و از مؤمنان سرشناس مسجد و حامیان حاج شیخ عبدالرسول قائمی، شنیده بود من آماده و عازم نجفم. در مسجد مرا دید و در حضور چند نفر گفت: کار بسیار خوبی کرده ای که می خواهی طلبه شوی و بروی نجف.
من طوماری با امضای صدها نفر آماده کرده ام که بفرستم نجف، بلکه آیت اﷲ اصفهانی، اجازه رسمی بدهد که آقا شیخ عبدالرسول قائمی اصفهانی در آبادان به عنوان امام جماعت دایم بماند، و گرنه بعد از ماه صفر می رود اصفهان و بار دیگر، ما در آبادان کسی را نداریم.
این طومار را در نجف، تحویل آقا شیخ فضل اﷲ بهبهانی بده؛ من در نامه خودم سفارش شما را هم به آیت اﷲ اصفهانی کرده ام که این بچه از شیخی گری برگشته و برای تحصیل علوم دینی به نجف آمده است. آن طومار و نامه را هم چند روز بعد آوردند و به من دادند. (3)
ص:214
آن ایام، مصادف با ایام اربعین(1363 ق) و اواخر بهمن (1322ه.ش) بود که با شیخ کل حسین نجف آبادی و عده ای از خرمشهر، به طور قاچاق، به سوی بصره و به طرف کربلا با قطار روان شدیم.
قطار، ما را تا «مسیّب» از شهرهای نزدیک کربلا رسانید و می بایست بقیه را با ماشین برویم. سوار چند ماشین چوبی - که به آن کبریتی می گفتند - رو به کربلا نهادیم. در آن وقت که به کربلا نزدیک می شدیم، چه حالی داشتیم:
هنگامی که گنبد و گلدسته های حرم مطهر امام حسین علیه السلام، از لابه لای نخل ها نمایان شد، همگی به شدت گریستیم و تا رسیدن به شهر گریان بودیم. پس از مختصر استراحتی، وضو گرفتیم و عازم حرم شدیم. هنگام زیارت و مخصوصاً وقتی خود را به ضریح مقدس چسباندم، چنان گریستم که تا آن موقع، آن همه اشک نریخته بودم.
بعد از زیارت، دعا و نماز به حرم مطهر حضرت ابوالفضل علیه السلام رفتیم. در آن جا نیز همان حال و هوا را داشتم و در پای ضریح تا توانستم گریستم. فردا نیز مفصل گریه و زیارت کردیم و به هنگام وداع در آن جا، از خدا خواستم، دعایم را برای طلبه شدن، و رسیدن به مقامی که در نظر داشتم برآورده کند. روز بعد، عصر در ماشین کبریتی نشستیم و روانه نجف شدیم.
کربلایی شیخ حسین طیبی، ما را به مدرسه صدر برد و مرا به یکی از همشهریان خود به نام آقا شیخ شریف نجف آبادی، که واقعاً شیخی شریف بود، سپرد... به حرم که مشرف شدم در بین خواندن زیارت نامه، گریه کنان به ضریح مطهر چشم می دوختم و باز زیارت را ادامه می دادم. هربار هم سیل اشک از دیدگان فرو می ریختم... زیارتنامه که تمام شد، رفتم جلو، خود را به ضریح مطهر چسباندم و هق هق کنان گریه سر دادم به خود می گفتم: کیستم و کی بوده ام؟ و به کجا آمده ام؟ و....
به مدرسه بازگشتم، ساعتی بعد شیخ حسین آمد و به مدرسه شربیانی نزد متولی آن، آقا سید شکر اﷲ بهبهانی رسیدیم و شرح حال گفتیم. از جمله توضیح دادم که نامه و طوماری از آقا سید ناصر قدسی بهبهانی برای آقا شیخ فضل اﷲ بهبهانی دارم.
ص:215
با آمدن آقا شیخ فضل اﷲ طومار و نامه را تحویل دادم. وقتی خواند مرا به آقا سید شکر اﷲ معرفی سفارش کرد. سید نیز که متولی، استاد مدرسه و از شاگردان آیت اﷲ سید ابوالحسن اصفهانی 6 بود، به من حجره داد.
آقا شیخ فضل اﷲ بهبهانی از مردان دلسوز، مهربان و متعهد بود. او نزد سید، شرح لمعه می خواند و کاسب هم بود و مغازه اش در بازار قبله بود. روز دیگر آقا شیخ فضل اﷲ به مدرسه آمد و گفت: نامه و طومار را به سید (آیت اﷲ سید ابوالحسن اصفهانی 6) دادم. درباره این پسر بچه که نوشته اند: از یک خانواده شیخی است واصولی شده، این هشت دینار را به او بدهید تا لوازم زندگی خود را تأمین کند و ماهانه هم دارد.... همه لوازم زندگی ام گویا پنج دینار شد که شیخ فضل اﷲ برایم خرید و بقیه را هم داد که با قناعت خرج کنم. گویا ماهی نیم دینار هم شهریه داشتم.
وقتی عمامه بر سرگذاشتم، طلاب پرسیدند نامت چیست؟ گفتم: مراد علی. گفتند: گرچه «مراد» نام خداست که در مناجات می گوییم: «یا مرادالمریدین»، اما چون به نجف، نزد مولی علی علیه السلام آمده ای همان علی کافی است و از آن روز، ما شدیم «آقا شیخ علی دوانی» و من اولین طلبه دوانی هستم که به نجف اشرف مشرف شدم. (1)
ص:216
جلد اول قونین را خواندم: مرحومان حضرات آیات: شیخ محمدرضا طبسی، شیخ علی آقا نجفی کاشانی، آقا شیخ کاظم تبریزی، آقا شیخ محمد آقا تهرانی، آقا شیخ عبدالحسین خراسانی، آقا سیدعلی تبریزی و حاج آقا حسن قمی بودند. (1)
به قم که آمدم، بقیه سطح را نزد حضرات آیات: آقا میرزا علی مشکینی، آقا سید شهاب الدین نجفی مرعشی، آقا سید محمدباقر طباطبایی سلطانی، آقا شیخ علی آقا نجفی کاشانی، فاضل قفقازی، آقا سید محمد گلپایگانی، وحید خمامی رشتی، شهید صدوقی، آقا شیخ محمد لاکانی رشتی خواندم.
فلسفه و شرح منظومه را نزد آیت اﷲ منتظری و حاج آقا رضا صدر، تفسیر قرآن و اسفار را نزد استاد فقیه علامه طباطبایی، خارج فقه را از محضر آیت اﷲ العظمی بروجردی و خارج اصول را از محضر امام خمینی6 فراگرفتم. (2)
از استاد می پرسند:«از کدام یک از استادان تأثیر بیشتری پذیرفتید»؟
ایشان پاسخ می دهد: در نجف، بیشتر تحت تأثیر جاذبه اخلاقی استاد فقیه، شیخ علی آقا نجفی کاشانی، آقا شیخ کاظم تبریزی و شهید محراب آقا سید اسد اﷲ مدنی بودم.
در قم هم بیشتر تحت تأثیر جاذبه اخلاقی آیت اﷲ سلطانی که جلد اول کفایه را درس می گفت و مقام اخلاقی والا و متانت علامه طباطبایی، عظمت مرحوم آیت اﷲ بروجردی و وقار و مهابت مرحوم امام خمینی 6 بودم. (3)
استاد دوانی از این شخصیت ها خاطرات زیادی دارد. (4)
ص:217
استاد دوانی در عرصه های گوناگون خودسازی و تقوا، عشق به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام، تربیت فرزند به سبک زندگی اسلامی، تزکیه و تهذیب و خدمت رسانی به جامعه از طریق تألیف، تدریس، تبلیغ و تلاش و مجاهدت و مبارزات سیاسی قدم های بلندی برداشتند.
استاد پس از آن که جلد اول و حدود سیصد و سی و سه صفحه خاطراتش را در جلد دوم کتاب نقد عمر می نگارد، می گوید: ولی قسمت زیادی از خاطراتم را در دوره 11 جلدی «نهضت روحانیون ایران» و کتاب «امام خمینی در آینه خاطره ها» و «شرح زندگانی آیت اﷲ بروجردی» و «شرح زندگانی استاد کل، وحید بهبهانی» و «شرح حال، افکار و آثار آیت اﷲ بهبهانی» و «خاطرات من از استاد مطهری» و کتاب «معاصران» و «مجموعه مقالاتم» و «سفرنامه ام به اروپا» که در دست تألیف است، و جلد دیگر خاطراتم که به یاری خداوند تدوین می شوند. و بعضی دیگر آثارم که چاپ شده و می شود، نوشته ام. آن چه در این کتاب آمده بخشی از آن هاست. (1)
در آغاز به اسرار موفقیت در عرصه های ملکوتی و معنوی مرحوم دوانی می پردازیم و آن گاه به زمینه ها ظرفیت های اجتماعی و ظاهری و استعدادها و مهارت های ایشان اشاره می کنیم.
از رهگذر خاک سر کوی شما بود هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
به خاطر دارم که با جمعی از فضلای نویسنده روز جمعه ای از قم به منزل ایشان می رفتیم ایامی که در قیطریه، هم جوار منزل شهید مفتح سکونت داشت، گاهی در لابه لای
ص:218
سخن، وقتی نام حضرت فاطمه معصومه علیها السلام و حرم به میان می آمد، گهر اشک از دیدگانش جاری می شد. از صبح تا شب مهمانش بودیم و علاوه برپذیرایی، از خرمن دانشش خوشه می چیدیم پس از وداع، یکی از دوستان، به همین نکته عنایت داشت و برایش عجیب بود. (1)
در اشعار استاد نیز عشق به اهل بیت علیهم السلام متجلی است. کتاب شوق مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، آینه ای از این حقیقت است و در آخرین بیت یکی از قصایدش درباره حضرت معصومه علیها السلام می سراید:
چه غم دارد از روز محشر دوانی که در ظل این سایبان آرمیده (2)
در تمام آثار و رفتار استاد، اظهار علاقه شدید، به پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام مشهود است؛ از آن جمله می توان به نام گذاری فرزندان، علاقه زیاد به اقامت در قم و گریستن هنگام ترک قم در سال 1350ش. اشاره نمود.
ایشان در عین حال که از طرفداران موضوع تقریب بین مذاهب و از منادیان آن و از ارادت مندان این طرز فکر بود، در دفاع از حرمت اهل بیت علیهم السلام قاطع و با صلابت بود.
به همین جهت کتابی به نام «امیرالمؤمنین علیه السلامخلیفة اﷲ، صدیق اکبر و فاروق اعظم» دارد که در شش فصل است و با منابع اهل سنت اثبات می کند که لقب های ذکر شده، ویژه علی علیه السلاماست. (3)
وقتی در اوائل خرداد 1372 که از نجف به ایران می آید، روانه مشهد می شود خودشان در این باره می نویسد:
از آن امام همام خواستم که از خدا بخواهد در زندگی ام رهنمون باشد و مرا به حال خود نگذارد و در راهی که در پیش دارم؛ یعنی ادامه تحصیل و نیل به آن چه منظور داشتم یاری کند. این دعای همیشگی من در آن اماکن مقدسه و همه جا هست و خواهد بود. (4)
ص:219
استاد می نویسد:
مرحوم سید غلام رضا سعیدی به کار و نوشته و افکار من غبطه می خورد، بارها در مجالس می گفت:
«من به تعصب دوانی درباره اجدادم غبطه می خورم. وقتی نوشته های او را می خوانم که چطور از اجدادم دفاع کرده است و از آن ها با آن شور و شوق دفاع کرده و نام برده است، دچار غرور می شوم» (1)
از سال 1315 که به آبادان می آید، بیشتر با مادر به سر می برد، و بیش از دورانی که در دوان بود مشمول دعای او و مشغول خدمت به مادر و خواهر می شود. در شرح حال مرحوم محمد تقی فلسفی 6 واعظ شهیر، این مضمون آمده که مادرش در عتبات، متوسل می شود و با اصرار و تضرع درخواست دارد که یکی از فرزندانش روضه خوان امام حسین علیه السلام باشد.
شبیه این دعاها از مادر استاد دوانی هم بوده است؛ به ویژه که در برهه هایی، دور از مادر و در غربت به سر می برده است. قصه ذیل خواندنی است:
در همان ایامی که هنوز نقاهت داشتم، روزی خادم مدرسه شربیانی آمد و گفت: مادرت از آبادان آمده و بیرون مدرسه است. فوراً آمدم بیرون و دیدم مادرم و رباب، دختر خواهرم - که چهار پنج ساله بود - با یکی دو بقچه در کوچه نشسته اند. تا مرا دید گفت: پسرم چقدر زرد و لاغر شده ای، از مادر دور افتاده و پس از آن مرا در آغوش گرفت و هر دو گریه شوق سر دادیم....
او را در اتاقی در بالای خانه حاج شیخ فضل اﷲ بردم و خودم هم اثاث را از مدرسه جمع کردم و بردم نزد مادر... شش ماهی آن جا بودیم.
مادر و تمام بستگانش شیخی بودند. چند روزی که گذشت، شبی گفت: امروز وقتی به حرم رفتم گفتم:« یا امیرالمؤمنین! اگر پسر من و این همه آقایان علما و مجتهدین و مردمی
ص:220
که در این شهرها دیده ام بر حق هستند مرا راهنمایی کن که مثل آن ها باشم، و دیگر نگویم که من شیخی هستم و حالا به تو می گویم که من هم مانند همه شما اصولی هستم و دیگر شیخی نیستم.»
مرحوم حاج شیخ فضل اﷲ از مرحوم آیت اﷲ اصفهانی مبلغی پول به عنوان کمک مخارجم می گرفت و به ما می داد و از این نظر خیلی در مضیقه نبودیم.
شش ماه بعد مادر و دختر خواهرم، اول با یک کاروان زیارتی، به زیارت کربلا، کاظمین و سامرا و سایر امامزادگان رفتند و پس از مراجعت با هم وداع کردیم و با چشم گریان به قول خودش مرا به خدا و امیرالمؤمنین علیه السلام سپرد و به آبادان بازگشتند. (1)
مرحوم دوانی زمانی که تشخیص داد باید در حوزه علمیه قم تحولی رخ دهد، تمام قد در این زمینه تلاش کرد و حتی همکاری یا تأسیس دارالتبلیغ را به همین منظور شروع کرد. ایشان اصلاً برایش مهم نبود که چنین تلاش هایی از جهت موقعیت و مناصب آتی، مشکلاتی به بار خواهد آورد.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن از هر تلاشی که به پیروزی انقلاب کمک می کرد دریغ نداشت؛ در عین حال، نقاد برخی از اشتباهات هم بود. وی از مقام و منصب فارغ و رها بود و به قول خودش: «نه کدخدای هسته جان و نه قاضی زواره ام»
پس از رحلت او برخی از کسانی که دریافت کننده کمک ها بوده اند خاطراتی گفتند و قضایایی خواندیم که شنیدم و نیازی به ذکر نام افراد نیست. (2)
استاد در نقد عمر، از این موضوع سخنی نمی گوید؛ با آن که مطالبی نوشته اند که شاید اگر دیگری بود نمی نوشت؛ مثل زیبایی دستان آن دختر روسی در بیمارستان روس ها در تهران یا ماجرای پای زن چاق.
ایشان به جز با برخی از بزرگان چون شهید مطهری، شهید بهشتی و مرحوم فلسفی، با سایر عالمان مراوداتی نداشت؛ آن هم بدین جهت که بتواند به کار علمی برسد. زمانی که در قیطریه تهران بود چندین بار گفتند: دوست دارم، مدتی به قم بیایم و تمام تجارب علمی حیاتم را به جمعی از طلاب منتقل کنم؛ به ویژه در باب علم رجال و تراجم و تاریخ نگاری و... و همواره تأسف می خورد که طرح شهید مطهری 6 در اواخر حیاتشان برای طلاب قم، عملی نشد. (3)
ص:221
ایشان در جای دیگر از کتابشان می گویند:
از روزی که قلم به دست گرفتم و در اغلب سخنرانی های دینی که تاکنون داشته ام، سعی من بر این بوده که در لباس روحانیت و مختصر سهم امامی که همانند طلاب به عنوان حقوق ماهیانه از حوزه می گرفتم، دین خود را به اسلام و مسلمین و روحانیت - که خود از گمنامان آن ها به شمار می روم
- ادا کنم... و چنانچه که در این زندگی نامه، در بزرگداشت روحانیت، این همه سخن گفته ام
یا از وضع موجود انتقاد کرده ام،
همه و همه در این باره بوده است... (1)
فرزندشان، محمدحسن، در مقاله «پدرم و استاد مطهری» می گوید:
دغدغه سیاسی شهید و پدرم تنها محدود به کشور نبود، بلکه آنان همه تهدیدات سیاسی، نظامی و فرهنگی جوامع اسلامی را رصد می کردند که در رأس آن تهدیدات، وجود رژیم اشغال گر قرار داشت.
پس از شکست دولت های عربی از اسرائیل در خرداد 1346 و احساس حقارتی که از این شکست، متوجه مسلمانان جهان گردید، پدرم برای ایجاد امید و خود باوری در میان مسلمانان، نخست، «کتاب تاریخ فتوحات مسلمانان در اروپا» را در سال 1348 و سپس کتاب «صحنه های تکان دهنده در تاریخ اسلام» را در همان سال ترجمه و منتشر کرد. در مقدمه کتاب نخست، ضمن اشاره به جنگ اسرائیل و کشورهای عربی، علت شکست کشورهای عرب را رکود، سستی، و بی قیدی جوامع عرب بر شمرد. استاد مطهری نیز در سال 1349 در سخنرانی تاریخی خود، جعلی بودن رژیم اسرائیل و حمایت لابی های صهیونیستی از آن را مطامع دراز مدت اسرائیل در خاورمیانه [برشمرد و آن ها را] برملا کرد. (2)
ص:222
از ویژگی های فردی او صداقت و بی ریایی بود؛ از تجملات دوری می کرد؛ از خودروهای لوکس پرهیز داشت؛ سخاوتمند بود؛ وظیفه امر به معروف را فراموش نمی کرد و نزاع ها را خاتمه می داد. (1)
مرحوم دوانی در این باره می گوید:
پس از چند ماهی که از آمدنم به نجف گذشت یکی دو شب چهارشنبه با افرادی که در میدان جلو بازار بزرگ، سوار ماشین کبریتی می شدند و به مسجد سهله می رفتند من هم سوار شدم و رفتم. مسجد سهله پس از مسجد کوفه با فضیلت ترین مساجد حوالی نجف اشرف است....
استاد دوانی در این مسیر، با افراد زیادی آشنا شده و گفتگو کرده است؛ از قبیل: آقا سید مرتضی فیروزآبادی، عالمان اعلام نجف، آقا شیخ حسین محدث، میرزا محمد تهرانی از علمای معمر و مقیم سامرا که به حاج میرزا حسین نوری دوم او می گفتند، پدر مرحوم شریف سید مرتضی عسکری، آیت اﷲ حاج شیخ حسین وحید خراسانی و شیخ محمد کوفی.
هر کسی حجره ای از مسجد را برای خود گرفته بود. فرش اتاق هم فقط یک بوریای کهنه بود... مسجد از بس بزرگ بود، صدای کسی به جایی نمی رسید و گویی در آن حوالی کسی نیست....
استاد در تحقیقی می افزاید: «این که چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله رفتن، سبب زیارت حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است، شایعه ای بی اساس است که از زمان صاحب جواهر، مشهور شد، ولی شب زنده داری و یاد و توسل به حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف بی پاداش نیست و نمونه اش 6 کتابی است که درباره حضرت نوشتم. (2)
ص:223
جمعا پنج بار توفیق یافتم با پای برهنه از نجف به کربلا بروم. در آن مناسبت ها گروه گروه طلبه را می دیدی که در میانشان فضلا و علمای بزرگ هم بودند؛ از جمله آیت اﷲ آقا سید محمود شاهرودی که پیشاپیش گروهی بود. فاصله 16 تا 17 فرسخ راه بود و مسافت را دو روزه می رفتیم. (1)
بخش عمده ای از موفقیت استاد در زمینه های گوناگون از جمله پژوهش، نگارش و تحقیق و تبلیغ گرفته تا تربیت فرزندانی صالح، مرهون بزرگواری، فداکاری و همسرداری، همسر ایشان بود.
متأسفانه امروزه یکی از مشکلات برخی فضلا، وجود همسرانی است، که ارزش و اهمیت وظیفه خطیر و رسالت سترگ شوهر خود را درک نمی کنند. برخی از آنان، مدام بهانه گیری می کنند و تفریح و زندگی مرفه برخی از انسان های بی اعتنا به اصلاح جامعه را به رخ شوهران خود می کشند و توقع دارند که وضع زندگی، رفاه و تفریحشان، همانند انسان های دنیاپرست، مرفه و بیکار باشد!
همسر استاد دوانی، درست برعکس این گونه زنان، اهمیت و پاداش کار روحانی را به خوبی درک کرده بود، زیرا وی دست پرورده روحانی بزرگواری همچون وحید بهبهانی بود و خود، بار سنگین تربیت، نگهداری و تحصیل فرزندان را به دوش می کشید، از این رو استاد دوانی با خاطری آسوده به سفرهای تبلیغی و منبر می رفت، یا در منزل در محیطی آرام به تحقیق و تألیف می پرداخت.
این همسر بزرگوار به خوبی دریافته بود که علاوه بر مشارکت در اجر کارهای علمی و تبلیغی شوهرش، می تواند فداکارانه در ارتقای علمی همسر مؤثر باشد. از این رو، آن
ص:224
همه مشکلات زندگی طلبگی و دوران مبارزه با طاغوت و نهضت اسلامی تا پیروزی و دشواری های دوران جنگ را با روی باز و بی منت تحمل می کرد. برای آشنایی بیشتر با این همسر، به آنچه استاد درباره همسرشان در کتاب «دو بانوی نمونه، از خاندان بزرگ» نوشته اند، مراجعه شود. (1)
مراوده با بزرگانی مثل مرحوم آیت اﷲ آقا سید علی بهبهانی در نجف اشرف تا علامه سید محمد حسین طباطبایی و آیت اﷲ سید حسین بروجردی و امام خمینی از یک سو و حشر و نشر و همفکری و همکاری با بزرگانی که امروزه از مراجع عظام هستند یا از سران و بزرگان انقلاب بوده اند و به شهادت رسیده اند؛ مثل مؤسسان مجله مکتب اسلام و شهدای بزرگوار، مطهری، بهشتی و امام موسی صدر، آثار و برکات زیادی در موفقیت استاد داشت.
مبارزات سیاسی استاد را در این مقاله تشریح نکردیم، زیرا مقاله ای مفصل می طلبد، ولی مناسب است به تعامل و آشنایی استاد با سیاستمداران و تأثیرگزاران آن دوران اشاره شود.
ایشان در نجف اشرف با حضرات آیات: شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، شیخ عبدالکریم زنجانی و سید هبة الدین شهرستانی؛ در قم با شهید بهشتی، جمعیت فدائیان اسلام به رهبری شهید سید مجتبی نواب صفوی؛ با سران نهضت ملی مثل آیت اﷲ سید ابوالقاسم کاشانی و آیت اﷲ سید محمود طالقانی و از آغاز نهضت اسلامی با مراجع و حضرت امام خمینی و یارانش معاشرت داشتند. از طرفی رفت و آمد در مجامع علمی و کنگره های بین المللی بر آگاهی کامل ایشان از اصول سیاست قدرت های جهانی و منطقه ای و جریان های سیاسی می افزود. (2)
ص:225
تخصص گرایی
استاد دوانی می نویسد:
از همان روزها که در نجف اشرف بودم، این فکر را ارزیابی می کردم که در کسوت روحانیت، چه هدفی باید داشته باشم؟ امام جماعت و تدریس؟ منبر و سخنرانی مذهبی؟ اداره مسجد و مدرسه؟ استادی دانشگاه ها؟...
دیدم آنچه می پسندم،
یکی تألیف و تصنیف است و دیگری منبر و سخنرانی دینی. البته نه به عنوان یک واعظ حرفه ای و رسمی که شغل اصلی باشد، بلکه در کنار نویسندگی... همین دو شغل را انتخاب کردم...
در مدتی که قم بودم در شهرها منبر داشتم، هفت سال هم در کویت. در سال 1350 ش. هم که به تهران آمدم، بیشتر در تهران و گاهی هم در شهرستان های دیگر منبر داشتم؛ هرچند
کم کم، از آن کاستم و بیشتر به کار نویسندگی و تصنیف پرداختم. به قول اهل نظر، اگر درست در منبر کار می کردم، شاید از سخنوران نامی بودم... (1)
گفتنی است از طرف ساواک، مزاحمت های زیادی برای آن گروه از اهل منبر که اهل بصیرت بودند اعمال می شد و اسناد برخی از آن مزاحمت ها در مرکز اسناد انقلاب اسلامی یا آثار استاد دوانی منعکس شده است.
با آن که استاد دوانی، ادبیات، فقه، اصول، منطق، فلسفه، اخلاق و آداب را به خوبی فراگرفته بود، ولی عمده کار خود را در تاریخ و شرح حال نویسی، متمرکز ساخت و غیر از تبلیغ دینی و توجه به معارف اسلامی، ژرفای تاریخ اسلامی را کاوید و دریای تراجم عالمان را با استادی و مهارت، غواصی کرد و از این رهگذر، گنج های فراوانی را صید نمود که آثار او گواه این مدعاست. (2)
ایشان در زمینه سخنوری، نویسندگی و تدریس می کوشید که به فنون و مهارت های
ص:226
لازم دست یابد که شرح هر بخش را می توان در خاطرات و زندگی نامه ها به تفصیل خواند. گفتنی است، در آن زمانی که در حوزه ها تدریس خطابه و منبر نبود، ایشان در نجف اشرف، جلسات تمرین منبر بر پا می کرد، (1) یا با زبان های عربی، انگلیسی، و علوم روز در نزد شهید بهشتی و دیگران آشنا می شد.
خودشان می نویسند:« از همان روزها در نجف اشرف، با دعوت از رفقای مدرسه و حضور بعضی از استادان، منبر می رفتم و تمرین می کردم...» (2)
شهید بهشتی با تأسیس دبیرستان دین و دانش در قم اعلام کرد که این دبیرستان شب ها در اختیار فضلای حوزه است؛ به گونه ای که چند رشته از جمله زبان انگلیسی، فیزیک، شیمی، جامعه شناسی، تاریخ علم و مانند آن، توسط دبیران با تجربه و زیر نظر خود وی، برای طلاب تدریس می شد.
طبق گفته مرحوم دوانی، جمعی از طلاب فاضل که حدود سی چهل نفر می شدند نام نویسی کردند و از جمله خود من هم شرکت داشتم. شهید بهشتی خودش نیز تدریس تاریخ علم را برعهده داشت. (3)
تسلط بر ادبیات عرب، لازمه تحقیق و ترجمه است و آثار استاد، آینه این مهارت است؛ به گونه ای که یکی از کتاب های استاد دوانی، «هنر نویسندگی» است. (4)
ساده زیستی و رهایی از اسارت قیود مادی و رفاه زدگی و دوری از تجملات، سیره عملی استاد دوانی بود. ایشان از خودروهای لوکس و تشریفاتی پرهیز داشت. حتی برخی مسئولان خواستند راننده و خودرویی را در اختیارش بگذارند، ولی او نپذیرفت. (5)
یک بار در بعد از ظهر در گرمای شدید قم، دیدم که تنها در کنار خیابان حجتیه، روی خاک ها نشسته است، هرچه اصرار کردم، به منزل نیامد - با این که ما قبلاً در تهران مزاحم ایشان شده بودیم - وقتی دیدم نمی پذیرد گفتم: پس بفرمایید برویم حجره. آن ایام آیت اﷲ شیخ صادق آملی لاریجانی، در طبقه سوم مدرسه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که برای تحقیقات علمی منظور شده بود، حجره ای به ما داده بود. استاد پذیرفت، ولی هنگامی که به مدرسه آمدیم، سریع رفت و در مدرس نشست و باز به حجره نیامد. (6)
ص:227
استاد دوانی می فرمود: در نجف و قم، همواره تدریس و مباحثاتی داشتم. (1) ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از شهادت دوست صمیمی اش شهید مرتضی مطهری و شهید سید محمدحسین بهشتی، که از شدت حزن و اندوه، دیگر نتوانست منبر برود و به صورت مهمان، در چند دانشگاه به تدریس پرداخت.
قصه آخرین منبر، در سوگ شهید مطهری و بیان فضایل او را در کتاب مفاخر اسلام چنین نوشته:
... یک باره
به یاد این افتادم که حیف بود چنین عنصر لایق و مجموعه کمالات و... مغزش متلاشی شود و... ناگهان فک پایینم گرفت، دهانم بند آمد، هرچه کردم نتوانستم به سخن ادامه بدهم، بعضی حضار می گفتند: رنگت مانند گچ سفید شده بود.
لحظه ای استراحت کردم تا حالم عادی شد. و بعد که به دکتر معالجم - که هردونفر ما را می شناخت - مراجعه کردم، گفت: چرا با این حالت، خاطرات خود را از شهید مطهری، آن هم روی منبر بازگو کردی؟ دچار شوک شده ای، دیگر در مجلس ختم شرکت نکن، نه بنشین و نه برو منبر. از آن موقع تا کنون، منبر را به طور رسمی ترک گفته ام. (2)
مرحوم دوانی در دانشگاه امام حسین علیه السلام به عنوان استاد ممتاز معرفی شد. همچنین در دانشگاه تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام و برخی مراکزعلمی دیگر به تدریس رجال، تاریخ اسلام و زندگی معصومین علیهم السلام و جنگ های صدر اسلام می پرداخت. (3)
استاد دارای قریحه شعر هم بودند و اشعاری در وصف اهل بیت علیهم السلام یا در تبیین معارف اسلامی سروده اند. کتاب «یادی از دلداده ای» گزیده ای از اشعار ایشان آمده است که
ص:228
قصیده ای درباره حضرت معصومه علیها السلام به عنوان نمونه نقل می شود:
فخر زنان
زباد حوادث گلی از پیمبر در این خاک عنبر فشان آرمیده
یکی لاله از لاله زار ولایت به گلزار قم بین چسان آرمیده
گل گلشن فاطمی بین که چونان ز دست قضا نوجوان آرمیده
در این بارگاه رفیع دل افروز نهان رشک اهل جنان آرمیده
در این ارض اقدس یکی گوهر پاک به تقدیر چرخ زمان آرمیده
درخشان مهی دخت موسی بن جعفر کزو کشوری در امان آرمیده
جبین سایی خاک درش هان که بی شک در این بقعه جان جهان آرمیده
در اطراف کاخ ملک پاسبانش شهان و دوصد عالمان آرمیده
به گرد حریمش به سان کبوتر هزاران ز روحانیان آرمیده
به فردوسیان گو به قم اندر آیند که زینت ده حوریان آرمیده
به چشم حقیقت نظر کن پس آنگه ببین سرور بانوان آرمیده
کمال و شرف، علم و جاه و جلالت به هر سوی این آستان آرمیده
به هرجا که گامی نهی بی تأمل فسرده تنی شادمان آرمیده
قدم ها به آرامی این جا فرو نه که در این زمین گلرخان آرمیده
به عبرت نظر کن که بینی در این جا هزاران سر و سروران آرمیده
هزاران گل و بلبل و سرو و سوسن دوصد نرگس و ارغوان آرمیده
بسی اختران فروزنده باشد که در زیر این آسمان آرمیده
خوش آنان که در قم همی جان سپارند خوش آن کاو در این گل مکان آرمیده
خوش آن روزگاری که در قم گذشته خوشا حال آن که شبان آرمیده
ص:229
چه غم دارد از روز محشر دوانی که در ظل این سایبان آرمیده (1)
استاد به مناسبت های مذهبی تاریخی در گفت وگوها و میزگردهای صدا و سیما شرکت می نمود. ایشان علاوه بر پژوهش، در خارج و داخل کشور سخنرانی داشت؛ چندین سال در کویت، دو سال در آلمان و یک بار در اتریش سخنرانی ایراد کرد. از این گذشته در 35 کنگره داخلی و خارجی سخنرانی کرد و مقاله ارائه داده که بخی از آن ها عبارتند از:
1. کنگره مجمع جهانی تقریب بین المذاهب اسلامی، (تهران،1374). ایراد سخنرانی و ارائه مقاله «علل پیشرفت و عقب گرد اسلام از اروپای شرقی».
2. نخستین همایش جهانگردی در جمهوری اسلامی ایران، (کیش،1375). ایراد سخنرانی و ارائه مقاله «اسلام و سیر و سیاحت».
3. کنگره بزرگداشت آیت اﷲ سید حسن مدرس، دومین، (تهران،1374). ایراد سخنرانی و ارائه مقاله «شرح حال آیت اﷲ مدرس».
4. کنگره جهانی بزرگداشت سید جمال الدین اسدآبادی، (تهران، اسفند 1375). ایراد سخنرانی و ارائه مقاله «سید جمال الدین اسدآبادی حاج شیخ هادی نجم آبادی» (ساوجبلاغ، شهریور1376)
5. کنگره بزرگداشت آیت اﷲ حاج شیخ هادی نجم آبادی، (ساوجبلاغ، شهریور1376)
6. کنگره بزرگداشت چهلمین سالروز رحلت آیت اﷲ اصطهباناتی، (اصطهبانات، اردیبهشت1377). ایراد سخنرانی.
7. کنگره بزرگداشت آیت اﷲ سید عبدالحسین لاری،(لار، اردیبهشت 1377).
8. کنگره بزرگداشت مجدالدین فیروزآبادی، (شیراز، 31 اردیبهشت 1378). ایراد سخنرانی و ارائه مقاله «دانشمندان لغت دان ایرانی از سیبویه تا فیروزآبادی».
9. همایش بزرگداشت علامه طبرسی، (قم، 18 خرداد1377). ایراد سخنرانی تحت
ص:230
عنوان «پانزده تن از علمای مشهور مازندران و شناخت اجمالی آن ها».
10. کنگره بزرگداشت هزار شهید خمین، (خمین،1377). ایراد سخنرانی
11. کنگره بزرگداشت آقا حسین خوانساری، (اصفهان و خوانسار،1377). ایراد سخنرانی و ارائه مقاله.
12. کنگره بزرگداشت آیت اﷲ آخوند ملاعلی معصومی همدانی، (همدان،1378). ایراد سخنرانی و ارائه مقاله «20 تذکر راجع به کتاب بزرگان و سخن سرایان همدان»
13. کنگره جهانی فیلسوف نامی صدرالمتألهین شیرازی، (تهران، 31 خرداد 1378). ایراد سخنرانی و ارائه مقاله «دورنمایی از زندگانی صدرالمتألهین شیرازی».
14. کنگره بین المللی بررسی تاسیس حکومت مشروطه ایران، (تهران،1378). ایراد سخنرانی تحت عنوان «مشروطه و نقش آیت اﷲ شهید حاج شیخ فضل اﷲ نوری در آن».
15. کنگره مجمع جهانی تقریب بین المذاهب اسلامی، (تهران،1379). ایراد سخنرانی و ارائه مقاله «حسن مثنی، فردی از اهل بیت که در کارزار کربلا جان به سلامت برد و دورنمایی از بسط و ادامه دودمان وی».
16. کنگره امام علی(ع) و تجلی ولایت در مازندران، (ساری،1379). ایراد سخنرانی تحت عنوان «رسوخ تشیع و تشکیل اولین حکومت علوی در مازندران» و ارائه مقاله « تجلی ولایت».
17. کنگره بزرگداشت آیت اﷲ بروجردی و شیخ محمود شلتوت، (تهران،1380) ایراد سخنرانی
18. همایش جهانگردی در جمهوری اسلامی ایران، دومین، (قم، مهرماه1380). ایراد سخنرانی و ارائه مقاله «حقوق جهانگردان از دید اسلام».
19. همایش بزرگداشت فاضل گروسی، (بیجار،1380). ایراد سخنرانی و ارائه مقاله «چهل کلمه از سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام درباره علم و علما».
ص:231
جهت آشنایی بیشتر خوانندگان محترم، آثار مرحوم دوانی را به اجمال معرفی می کنیم:
1.نهضت روحانیون ایران (11جلد)، تهران، بنیاد فرهنگی امام رضا علیه السلام، چاپ اول، 1357-1360؛ چاپ دوم (10 جلد در 5 مجلد)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377.
2.مفاخر اسلام (10جلد)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1377-1388.
3.مهدی موعود؛ ترجمه جلد سیزدهم بحارالانوار، علامه مجلسی، ترجمه علی دوانی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سی ام، 1384.
4.فروغ هدایت؛ در شایستگی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام برای زمامداری مسلمانان، نوشته آیت اﷲ سید علی بهبهانی، ترجمه علی دوانی، تهران، رهنمون، چاپ سوم1388.
5.اجتهاد در مقابل نص، نوشته سید عبدالحسین شرف الدین عاملی، ترجمه علی دوانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول1351، چاپ هشتم،1375.
6.تاریخ و سفرنامه حزین، نوشته شیخ محمد علی حزین لاهیجی، تحقیق و تصحیح علی دوانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1375.
7.مرآت الاحوال جهان نما (جلد1 و 2) نوشته آقا احمد کرمانشاهی (بهبهانی)، مقدمه و تصحیح علی دوانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1375.
8.خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، تدوین علی دوانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول 1376؛ چاپ چهارم،1383.
9.تاریخ فتوحات اسلامی در اروپا، نوشته شکیب ارسلان، ترجمه علی دوانی، قم، چاپخانه علمیه، 1348؛ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هشتم، 1378.
10. موعودی که جهان در انتظار اوست، قم، دارالعلم، چاپ دوم1349؛ چاپ چهارم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1385.
ص:232
11. خاندان آیت اﷲ بروجردی، نوشته آیت اﷲ العظمی بروجردی، ترجمه علی دوانی، قم، انصاریان، چاپ اول1371؛ تهران؛ نشر مطهر، 1372.
12. علما و شعرا و مردان نامی بوسنی و هرزگوین، نوشته محمد خانچی بوسنی، ترجمه علی دوانی، تهران، مرکز فرهنگی نشر قبله، چاپ اول1373؛ چاپ سوم، تهران، رهنمون، 1383.
13. علی علیه السلام چهره درخشان اسلام، نوشته ابن ابی الحدید معتزلی، ترجمه علی دوانی، تهران، دفتر نشر اسلامی، 1379؛ تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1387؛ چاپ پنجم، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1391.
14. سید رضی مؤلف نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر اسلامی، 1364؛ تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1386.
15. راز نماز در نهج البلاغه، تهران، نشر مطهر،1373.
16. فرقه وهابی و پاسخ به شبهات آن ها، نوشته سید محمدحسن قزوینی، ترجمه علی دوانی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1366؛ چاپ چهارم، نشر رهنمون، 1389.
17. مباحثی در معارف اسلامی، نوشته آیت اﷲ سید علی بهبهانی، ترجمه علی دوانی، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1364؛ نشر رهنمون، 1382.
18. در پیرامون نهج البلاغه، نوشته سید هبة الدین شهرستانی، مقدمه و تصحیح و تحشیه علی دوانی، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول1364، چاپ دوم 1378، چاپ سوم، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1378.
19. علما و مردان نامی بوسنی و هرزوگوین، قم، انتشارات انصاریان، چاپ اول، 1372.
20. دانشمندان عامه و مهدی موعود، تهران، دارالکتب الاسلامیه،1353، ویرایش جدید،1384.
21. شرح زندگانی جلال الدین دوانی «فیلسوف شهیر سده نهم هجری»، قم، چاپخانه حکمت، چاپ اول،1334.
ص:233
22. تاریخ اسلام، از آغاز تا هجرت، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دهم، 1370.
23. پیامبر اسلام از نظر دانشمندان شرق و غرب، قم، انتشارات پیام اسلام، چاپ اول،1354.
24. شاهراه هدایت، در اثبات امامت شاه ولایت، نوشته آیت اﷲ سید علی بهبهانی، مقدمه و تصحیح علی دوانی، قم، چاپخانه حکمت، 1335.
25. وحید بهبهانی، سرآمد محققین و دانشمندان شیعه در سده دوازدهم هجری، قم، دارالعلم، چاپ اول،1337؛ چاپ سوم: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378.
26. زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع آیت اﷲ بروجردی، قم، چاپخانه حکمت، 1340؛ چاپ چهارم با تجدید نظر و اضافات، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379.
27. علامه مجلسی، بزرگمرد علم و دین، تهران، امیرکبیر،1370.
28. شوق مهدی، نوشته ملامحسن فیض کاشانی، مقدمه و تصحیح علی دوانی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1354، چاپ ششم، قم، انصاریان، 1379؛ تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1388.
29. غدیر خم(حدیث ولایت)، تهران، نشر مطهر،1381؛ چاپ پنجم، 1383.
30. جهانگردی و جهانگردان نامی، تهران، نشر میزان، چاپ دوم، بی تا.
31. شعاع وحی بر فراز کوه حرا، تهران، انتشارات حقایق، چاپ چهارم،1361؛ چاپ پنجم،1379.
32. سیمای جوانان در قرآن و تاریخ اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ نهم، 1379.
33. آیت اﷲ حاج شیخ هادی نجم آبادی و دانشمندان خاندان وی، تهران، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلام، 1376.
34. نهضت دو ماهه روحانیون ایران، قم، چاپ حکمت، 1431؛ چاپ دوم، تهران، رهنمون،1392.
35. تاریخ قم، نوشته محمدحسین ناصرالشریعه، مقدمه و تعلیقات و اضافات: علی دوانی، قم، دارالفکر 1350؛تهران، رهنمون، 1383.
ص:234
36. صحنه های تکان دهنده در تاریخ اسلام، نوشته محمدعبد اﷲ عنان، ترجمه علی دوانی، چاپ اول1348؛ چاپ دهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1375.
37. شرح حال، افکار و آثار آیت اﷲ بهبهانی، تهران، نشر قبله، چاپ دوم، 1378؛ چاپ سوم، تهران، نشر رهنمون، 1385.
38. داستان های اسلامی(دو جلد)، تهران، کانون انتشارات محمدی، چاپ دوم،1362.
39. داستان های ما (سه جلد)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366؛ تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1387.
40. نظری اجمالی به جنگ های صدر اسلام (آماده چاپ).
41. اصول اعتقادی و فروع عملی اسلام،تهران، انتشارات حقایق، 1361، چاپ قم، دفتر انتشارات اسلامی،1368.
42. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در گفتار دیگران، تهران، ندای ایمان، 1358.
43. پیشوایان بزرگ ما «سلسله مقالات مجله مکتب اسلام» آماده چاپ.
44. بحثی پیرامون همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «سلسله مقالات مجله مکتب اسلام» آماده چاپ.
45. زن در قرآن، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دهم، 1373؛ قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1378.
46. سیر اجتهاد در اسلام «یادنامه اولین کنگره نهج البلاغه» تهران.
47. سیره ائمه طاهرین علیهم السلام (آماده چاپ).
48. شیعه در اندونزی «سلسله مقالات مجله مکتب اسلام» آماده چاپ.
49. مجموعه مقالات «در روزنامه ها و نشریات دینی» آماده چاپ.
50. محدث نامی حاج شیخ عباس قمی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1355.
51. نگاهی کوتاه به زندگانی پرافتخار سید رضی مؤلف نهج البلاغه، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1379.
52. فیلسوف نامی صدرالمتألهین شیرازی، (آماده چاپ).
53. دو مکتب فلسفی شرق و غرب، قرطبه و اصفهان (آماده چاپ).
ص:235
54. سفرنامه اروپا (آماده چاپ).
55. معاصران (آماده چاپ).
56. سیر و سیاحت در اسلام (آماده چاپ).
57. مشاهیر فقها و مراجع تقلید شیعه (آماده چاپ).
58. هنر نویسندگی، تهران، نشر مطهر، چاپ چهارم، 1377.
59. خاطرات من از استاد شهید مطهری، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1375، چاپ دهم، 1390.
60. امام خمینی در آینه خاطره ها، تهران، نشر مطهر، چاپ دوم، 1381.
61. یادواره شهید عبدالمجید محمدباقری، تهران، نشر قبله، 1374.
62. چهل حدیث از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام درباره علم و علما، تهران، نشر رهنمون، 1384.
63. نقد عمر(دوجلد)، تهران، نشر رهنمون،1384.
64. آغاز وحی و بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تاریخ و تفسیر طبری (آماده چاپ).
65. فرقه ضاله و سرقت آیات و احادیث (آماده چاپ).
66. محمد بن جریر طبری (آماده چاپ).
67. دو بانوی نمونه از خاندانی بزرگ، تهران، بی نا، 1381.
68. هزاره شیخ طوسی (دو جلد)، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، 1362؛ چاپ سوم، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1385.
69. امیرالمؤمنین علیه السلام، خلیفه اﷲ صدیق اکبر و فاروق اعظم، تهران، نشر مطهر، 1382.
70. امیرالمؤمنین علیه السلام در شعر فقها، حکما و عرفای نامی از فردوسی تا امام خمینی، تهران، نشر رهنمون، 1382.
71. بانوی بانوان جهان، تهران، نشر رهنمون، 1385.
72. آثار تمدن اسلامی در اسپانیا و پرتغال، «سلسله مقالات مجله مکتب اسلام» آماده چاپ.
ص:236
73. جامع المسائل، قم، دارالعلم، چاپ اول، بی تا.
74. سیر حدیث در اسلام، تهران، انتشارات گنجینه، 1354.
75. فروغ ایمان، تهران، انتشارات کتابخانه صدر، چاپ اول، 1396ق.
76. نگاهی به آثار فقهی شیخ طوسی، قم، دارالفکر، چاپ اول، 1349.
77. خاندان علامه مجلسی
78. تنبیه الغافلین، در رد صوفیه، تهران، نشر رهنمون، 1385.
79. قیام ابر مردان سیستان برای خونخواهی امام حسین علیه السلام، زابل: نشر دانشگاه، 1384.
80. افتخارات مردان مرد سیستان در دفاع از امیرالمؤمنین علیه السلام و اعتراض به فاجعه عاشورا، تهران، نشر رهنمون، 1384.
81. یادی از دلداده ای؛ گزیده اشعار، مصاحبه و سه مقاله ادبی. به کوشش محمد رجبی دوانی، تهران، نشر رهنمون، 1388.
استاد دوانی دارای آثار علمی گران بهایی است که برای برخی از آن ها بسیار زحمت کشیده است. یکی از آن ها «مفاخر اسلام» در چهار مجلد وزیری که چاپ دوم آن از طرف انتشارات مرکز انقلاب اسلامی، منتشر شده است. این مجموعه، به شرح حال علمی و محققانه سی و دو نفر از قدمای اسلام که مایهی افتخار تشیع هستند پرداخته است.
پیش گفتار جلد اول در 37 صفحه به علت نگارش کتاب، نیاز به علم رجال معرفی منابع و مآخذ دست اول در این علم و مشکلات و نواقصی که باید رفع گردد؛ و به برخی از اصطلاحات علم درایه و رجال و... پرداخته و سپس شخصیت ها را معرفی نموده است.
انتقادی که به این اثر به ویژه جلد اول وارد است، محرومیت از چاپ و عرضه ی مناسب است، از نظر فنی با حروف زیبا و چشم نواز چاپ نشده، ویرایش ندارد، نسبت به صفحه آرایی، عناوین جذاب و... می تواند خیلی بهتر از این باشد.
ص:237
جلد دوم نیز با پیش گفتاری حدود 40 صفحه و مطالبی شیرین شروع می شود از جمله فصلی در سرقت های علمی، مشکلات کار و طنز قمی ها دارد.
در ختام این مقدمه، حسن ختامی نوشته که برای نشان دادن ابعاد تحقیقات این اثر نقل می شود: «هر چند محققان صاحب نظر و نویسندگان با سابقه و کارکشته و استادان فن آگاهند ولی در عین حال چون نگارش چنین کتابی آن هم در زبان فارسی با این همه اسامی پی در پی، یعنی نتیجه و نوه و پدر و د و جد اول و دوم و سوم و حتی بالاتر و استاد و شاگرد و شاگرد شاگرد و معاصر و برادر و برادرزاده و از این قبیل که گاهی ده ها نام، آن هم با کنیه و لقب و شهرت پیاپی می آید و در چند سطر جمع می شود، سابقه نداشته است». (1)
جلد دوم مفاخر شامل ؛ شناخت نامه 25 نفر از بزرگان است که از احمدبن اسحاق قمی آغاز و به علی بن بابویه قمی، پایان می یابد.
جلد سوم از ثقة الاسلام کلینی تا ابن شهر آشوب مازندرانی شامل 37 شخصیت است.
جلد چهارم از ابن ادریس حلی تا شهید ثانی شامل 33 دانشمند دینی است.
یکی دیگر از کتاب های استاد دوانی، کتاب 10 جلدی نهضت روحانیون ایران است. چاپ دوم آن به همت انتشارات مرکز انقلاب اسلامی در سال 1377 منتشر شد.
برای آشنایی بیشتر با این اثر از سخنان ناشر بهره می بریم، در مقدمه ی ناشر آمده است:
بزرگترین آفتی که دانش تاریخ نگاری را همیشه در معرض تحریف قرار داده، ملوّث نمودن آن به اغراض شخصی،گروهی، فرقه ای، حزبی، ایدئولوژیکی و غیره است.
گذشته از تحلیل های تاریخی، نقل اخبار و رویدادها نیز حتی از آفت تحریف به دور نبوده، تا بدان جا که گهگاه شناخت واقعی یک رویداد نه تنها مشکل محال می نموده است. در میان رویدادهای تاریخی، جنبش های سیاسی فردی و گروهی به ویژه جنبش های شیعی، بیش از همه در معرض خطر تحریف قرار داشته است، زیرا از یک سو بنا بر مبانی دقیق
ص:238
عقیدتی خود هیچگاه حکومت های وقت رابه رسمیت و مشروعیت نشناخته و از سویی دیگر در هر فرصت علیه حاکمیت های سیاسی، نظامی و فرهنگی حکام ستمگر علم طغیان برافراشته است. همین امر سبب گردید تا شیعیان در طول نه قرن در معرض آزار و تعقییب مداوم و محرومیت های همه جانبه باشند.
دوران امنیت و آرامش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی صفویه، با سلطه ی افغان ها به پایان رسید و یک قرن بعد با ورود استعمارگران غربی و عمال وابسته به آن ها آغاز گردید که تا پایان حکومت پهلوی ادامه داشت.
در قرون گذشته، عموماً تاریخ توسط مورخینی نوشته می شده که در خدمت زر و زور قرار داشته اند. بنابراین نمی توان انتظار داشت که مبارزات ضد استبدادی شیعیان و در رأس آن ها علمای شیعی را –چنان که در واقع امر بوده است – به تحریر در آورند و به تحریف غرض ورزی و دروغ پردازی نیز نیالایند.
در دو قرن اخیر که مبارزه ی فردی یا گروهی علمای شیعه با استعمارگران و عمال سرسپرده آنان ادامه داشت، آنان هیچ گاه در صدد برنیامدند انگیزه و شرح مبارزات خود را بنویسند و در معرض دید و قضاوت مردم زمان خود و نسل های بعدی قرار دهند. آنچه سبب این امر گردید گذشته از اشتغال دایم آنان به امور علمی و اجتماعی «احساس تکلیف» و فروتنی اخلاقی ایشان بود و لذا شرح و بیان اقدامات خود را نه تنها لازم نمی دیدند بلکه چه بسا اسباب تضییع اجر اخروی می دانستند و به شدت از آن پرهیز می کردند.
همین عامل موجب گردید تا قلم به دستان مغرض، آن گونه که خود می خواستند و یا دستور داشتند به شرح اقدامات سیاسی علما و علل و انگیزه های آنان بپردازند. از این رو تاریخ سیاسی معاصر ما انباشته از مطالب تحریف آمیز و بی پایه ای نسبت به علما و روحانیون است که توسط همین قبیل نویسندگان و مورخان نوشته شده است...
دوره ی کتاب نهضت روحانیون ایران که توسط فاضل دانشمند، حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای دوانی تألیف شده، نخستین کتاب درباره ی شرح مبارزه امام خمینی6 و روحانیت بوده و از کتاب های معتبر در این زمینه است.
ص:239
این کتاب نخست در سال 41 و بلافاصله پس از ختم غائله انجمن های ایالتی و ولایتی در یک جلد نوشته شد و پس از گذشت شانزده سال و با آغاز و گسترش دامنه ی انقلاب اسلامی در سال 56 و 57، نویسنده درصدد برآمد تا اخبار و اطلاعات روزمره ی نهضت را ثبت و اسناد و مدارک مربوطه را تا آن جا که دسترسی داشته است جمع آوری نمایند و نهایتاً تاریخ نهضت روحانیت شیعه را از قدیمی ترین زمان ها تا پیروزی انقلاب و تأسیس نظام جمهوری اسلامی و از آن پس تا نخستین سال های جنگ تحمیلی با فقدان امکانات و زحمات قابل تقدیری تدوین کند.... (1)
بی طرفی مؤلف و دلسوزی وی برای اسلام و انقلاب و روحانیت، در سراسر اثر موج می زند. از باب مثال؛ ایشان می توانست نقش برخی از علما را نادیده بگیرد تا مقبول برخی از انقلابیون شود ولی حاضر شد مقامات و مناصب و مقبولیت های این دنیا را رها کند و با فقر و دشواری نویسندگی نماید ولی حقایق را ثبت کند، هرچند به محرومیت شخصی اش بینجامد.
1. سال 1337، دریافت جایزه نقدی و تقدیر شفاهی از آیت اﷲ بروجردی به مناسبت تألیف کتاب آیت اﷲ وحید بهبهانی.
2. سال 1367، دریافت جایزه و لوح تقدیر از ریاست جمهوری اسلامی ایران (حضرت آیت اﷲ خامنه ای) به مناسبت انتخاب کتاب مفاخرالاسلام (جلد4) به عنوان بهترین کتاب سال جمهوری اسلامی ایران.
3. سال 1378، دریافت لوح تقدیر از طرف حضرات آیات: جعفر سبحانی و جوادی آملی و آقای دکتر شهیدی به مناسبت ترجمه و تحقیق کتاب مهدی موعود (ترجمه جلد سیزدهم بحارالانوار).
4. سال 1382، دریافت جایزه و لوح تقدیر از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی (جناب
ص:240
آقای مسجد جامعی) به عنوان نخستین نویسنده کتاب علمی در موضوع «انقلاب اسلامی و امام خمینی».
5. سال 1383، دریافت لوح تقدیر از طرف مرکز مدیریت حوزه علمیه قم به مناسبت انجام پژوهش های تاریخ معاصر و پژوهشگر پیش کسوت تاریخ مشروطه.
آن مرحوم سرانجام پس از یک عمر فعالیت و مجاهدت بی وقفه، در شامگاه عید سعید غدیر (1427 ق) برابر با (18 دی1385ش) در 77 سالگی به لقاء اﷲ پیوست و پس از تشییع باشکوه، در مقبره شماره 2 صحن امام هادی علیه السلام «عتیق» حضرت معصومه علیها السلام در شهر مقدس قم - که آرزوی دیرینش بود - به خاک سپرده شد.
استاد علی دوانی در کتاب نقد عمر، بدین گونه از الطاف بی کران الهی شکرگزاری می کند:
از روزی که قلم به دست گرفتم و مطلب نوشتم و در اغلب سخنرانی های دینی که تا کنون داشته ام، سعی من بر این بوده که در لباس روحانیت... دین خود را نسبت به اسلام و مسلمین و روحانیت - که خود از گمنامان آن ها به شمار می روم - ادا کنم... خدا را بر این نعمت شکر می کنم... زیرا منظوری که داشتم عملی شده است.
از استاد دوانی، پنج پسر به نام های محمد، محمدعلی، محمدحسن، محمدحسین و محمدباقر و چهار دختر به نام های فاطمه، معصومه، زهرا و مریم بر جای مانده که پسران ایشان، همچون پدر، در امور دینی، فرهنگی و هنری به تبلیغ، تدریس و پژوهش اشتغال دارند.
این پیام که در تسلیت فقدان این بزرگ مرد علم و دین صادر شده گویای تمام گفته ها و ناگفته ها است:
ص:241
بسم اﷲ
الرحمن الرحیم
با تأثر و تأسف، خبر درگذشت عالم خبیر و مورخ و پژوهشگر برجسته، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ علی دوانی 6 را دریافت کردم. تلاش کم نظیر ایشان در تحقیق و تألیف درباره رجال علمی شیعه، حقاً درخور تقدیر و تمجید است.
ضایعه رحلت این شخصیت عالم و محقق را به جامعه علمی کشور و به خانواده مکرم و فرزندان شایسته و خدوم و دیگر بازماندگان ایشان تسلیت می گویم و از خداوند رحیم، علو درجات و رحمت و مغفرت برای آن مرحوم مسئلت می نمایم.
سید علی خامنه ای
20 دیماه 85
ص:242
ص:243
پدر: سید محمد
ولادت: 1281 ق.
وفات: 1363 ق.
مدفن: قم
تألیف:
محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی
حضرت آیت اﷲ، حاج سیّدمحمود روحانی بحرانی رشتی از فقیهان سرشناس و عالمان با فضیلت گیلان است. وی فرزند علامه حاج سیّد محمّد مجتهد رشتی، فرزند آیت اﷲ سیّدعبداﷲ، بحرانی رشتی و ایشان فرزند عالم بزرگوار آیت اﷲ سیّدهاشم حسینی بحرانی بوده که همگی از عالمان بزرگ زمان خود بودند. هم چنین آیت اﷲ روحانی از طرف مادری از نوادگان آیت اﷲ ملارفیع شریعتمدار رشتی (متوفای 1292ق) (1) به شمار می آیند. از طرفی ایشان به دامادی عالم مجاهد و مجتهد تأثیرگذار قرن سیزدهم گیلان
ص:244
آیت اﷲ حاج ملامحمّد خمامی (متوفای 1326ق) (1) مفتخر بودند. گذشته از اینکه خود نیز از عالمان مورد احترام و از شخصیت های معنوی ذی نفوذ عموم گیلانیان بوده اند.
آیت اﷲ روحانی در شب مبعث رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، یعنی 27رجب سال 1281ق. مطابق با 6 دی 1243ش. در بیت علم و تقوا و فضیلت و فقاهت در شهر رشت دیده به جهان گشود و کلبه ی سیّد محمّد مجتهد رشتی را غرق در شادمانی کرد و نام محمود را بر او نهادند. سیّدمحمود در دامان پرمهر پدر و مادری پارسا تربیت یافت و در سیر کمال و ترقی علمی و معنوی قرار گرفت و با کمک پدرش با خواندن و نوشتن آشنا شد این والدین با مهر و عطوفت، قرآن و نماز را در قلب او جای دادند.
اجداد و پدران آیت اﷲ حاج سیّدمحمود روحانی همگی از عالمان نامدار و با فضیلت گیلان بودهاند که به معرفی اجمالی برخی از چهره های شاخص آن می پردازیم.
علّامه سیّدعبداﷲ بحرینی رشتی جد بزرگوار آیت اﷲ روحانی از عالمان برجسته و از شخصیت های مجاهد ایرانی است که اصالتاً اهل بحرین بوده و بنا به دلایل نامعلومی به گیلان مهاجرت کرده و مقیم شهر رشت شده است. سیّدعبداﷲ فرزند علّامه سیّدهاشم حسینی بحرانی غیر از علّامه بزرگوار سیّدهاشم حسینی بحرانی مؤلف تفسیر ارزنده ی البرهان فی تفسیر القرآن (متوفی 1107ق) است. (2)
ظاهراً این دو، فقط با هم تشابه اسمی دارند. درباره ی این بزرگوار اطلاعاتی به دست نیامده است. هم چنین تراجم نگاران از سال ولادت، دوران تحصیل و اساتید و سال ورود و علل مهاجرت این بزرگوار به گیلان اطلاعی ندادهاند. آنچه که در کتب تراجم به
ص:245
ثبت رسیده است اینکه سیّدعبداﷲ از شاگردان آیت اﷲ سیّدمحمّد باقر شفقی معروف به حجت الاسلام (متوفای 1260ق)؛ صاحب اجازاتی از آن بزرگوار بوده و به همراه پدرش به گیلان و رشت مهاجرت کرده است که او را از فقهای افضل معرفی نمودهاند. (1)
سیّدعبداﷲ بعد از اقامت در رشت با بیت آیت اﷲ حاج ملارفیع شریعتمدار رشتی مجتهد معروف رشت وصلت کرد و خواهر ایشان را به عقد خویش در آورد. ثمره این پیوند مقدس فرزندانی شایسته و صالح بودند که نام های آنان عبارتند از:
الف) سیّدابراهیم
ب) سیّدمحمّد تقی، این دو در سرزمین مکه مدفون اند.
ج) سیّدجواد
د) سیّدهاشم
ه-) سیّدمحمّدعلی
و) سیّدمحمّد (پدر آیت اﷲ روحانی)
علّامه سیّدعبداﷲ نزد عموم طبقات مردم، به ویژه عالمان و روحانیون به زهد و تقوا و فقاهت شهرت داشت و به اموری چون تدریس و تربیت طلاب، ارشاد و هدایت مردم و سایر وظایف دینی اشتغال داشت. او از عالمان آگاه و مجاهد قرن 13 به شمار می رفت. زمانی که دولت انگلیس در سال 1235ش. بوشهر و فارس را به اشغال خود درآورد. علّامه سیّدعبداﷲ، بحرینی رشتی به همراه جمعی از فقیهان بزرگ رشت چون حاج ملارفیع شریعتمدار رشتی (م 1292ق)، حاج ملاصادق شریعتمدار گیلانی (م1290ق)، حاج ملاحسن گیلانی (م 1299ق)، حاج ملاقاسم رشتی (2) و دیگران اقدام به صدور فتوای جهاد نموده، طی نامهای به ناصرالدین شاه آمادگی خود و مجاهدان و داوطلبان گیلانی را جهت نبرد با نیرو های اشغال گر انگلیس اعلام داشتند. (3)
ص:246
متأسفانه شرح حال و خدمات این عالم بزرگوار در کتب تراجم به ثبت نرسیده است. مؤلف طبقات اعلام الشیعه وی را از فقهای افاضل شیعه دانسته و به اوصاف عالم ورع و فاضل بارع یاد کرده است. مؤلف کتاب سفرنامه استرآباد، مازندران و گیلان از این علّامه بزرگوار به عظمت و احترام یاد کرده و ایشان را در زمره ی عالمان مشهور و با ورع و با تقوای رشت برشمرده است. علّامه سیّدعبداﷲ بحرینی در سال 1284ق. در رشت وفات یافت و پیکرش در یکی از حجرات صحن حرم مطهر حضرت علی علیه السلام در نجف اشرف به خاک سپرده شد. (1)
وی پدر بزرگوار آیت اﷲ روحانی از مجتهدان سرشناس گیلان بوده که متأسفانه از تاریخ تولّد و شرح زندگانی وی اطلاعی به دست نیامد. شیخ آقا بزرگ طهرانی او را با ذکر اوصافی چون «عالم فاضل جلیل» ستوده و وی را از اعلام و بزرگان رشت یاد کرده است. سیّدمحمّد، عالمی جلیل القدر و مروّج احکام شرعی و مشغول انجام وظایف شرعی بود و با دختر دایی خویش آیت اﷲ ملارفیع شریعتمدار وصلت کرد. از ثمرات این ازدواج سه فرزند ذکور بود که نام آنان عبارت است از:
الف) آیت اﷲ حاج سیّدمحمود روحانی
ب) آیت اﷲ حاج سیّدعبداﷲ بحرانی
ج) سیّد محمّد که روحانی نبود و نام خانوادگی «افتخاری» را برای خود برگزید.
آیت اﷲ سیّدمحمّد مجتهد رشتی در سال1320ق. در رشت رحلت کرد و پیکرش در آرامگاه خانوادگی ملارفیع شریعتمدار واقع در قبرستان وادی السلام نجف اشرف به خاک سپرده شد. (2)
ص:247
آیت اﷲ سیّد عبداﷲ دومین فرزند آیت اﷲ سیّدمحمّد از بزرگان علمی و دینی رشت بود. شیخ آقابزرگ طهرانی وی را از شاگردان مدرسان مشهور نجف اشرف، به ویژه میرزا حبیب اﷲ رشتی برشمرده است. او بعد از اقامت طولانی در نجف اشرف ابتدا به رشت و آن گاه به زادگاهش مراجعت کرد و به وظایف دینی و نشر احکام و امامت و حل و فصل خصومات و دعاوی همّت گماشت. آقا بزرگ طهرانی تقریرات درس میرزای رشتی را از آثار علمی وی برشمرده ولی از تاریخ تولّد و محل دفن و سایر خدمات وی سخنی به میان نیاورده است. تاریخ وفات ایشان 1349ق. و مدفن او خاک پاک نجف اشرف است. (1)
آیت اﷲ سیّدمحمود روحانی بعد از تولّد و رشد و بالندگی و پشت سر گذاشتن دوران کودکی و فراگیری مقدمات علوم دینی جهت تکمیل معلومات و نیل به مقامات علمی و معنوی به همراه سیّدعبداﷲ، برادرش و شیخ عبدالرسول لاهیجی (م 1355ق) و میرزا عبدالباقی ماسولهای (2) (م 1351ق) رهسپار نجف اشرف گردید و در جوار حرم مطهر جد بزرگوارش امیرمؤمنان علیه السلام مشغول تحصیل و کسب دانش و معنویت گردید.
مهمترین استادان وی در نجف اشرف عبارتند از آیات عظام:
1. میرزا حبیب اﷲ رشتی (متوفای 1312ق)؛
2. میرزا فتح اﷲ شریعت اصفهانی (متوفای1339ق)؛
3. ملامحمّد فاضل شربیانی (متوفای 1322ق)؛
4. آخوند ملاکاظم خراسانی متوفای1329ق)؛ (3)
در همین زمان، مرجعیت دینی در گیلان با مجتهد نامدار آیت اﷲ ملامحمّد خمامی بود که
ص:248
در کشور آوازه ی بلندی داشت. آیت اﷲ خمامی در سال (1309ق) برای زیارت راهی عتبات عالیات شد. آقا سیّدمحمود که مدارج عالیه علمی را طی کرده بود در نجف به خواستگاری دختر بزرگ آیت اﷲ خمامی رفت. آیت اﷲ خمامی از احوال ایشان جویا شد و متوجه گردید که وی از طلاب با استعداد و با پشتکاری است که نزد اساتید بزرگ درس خوانده و به مقامات بالای علمی رسیده است؛ به علاوه اینکه او نوه ی حاج ملارفیع شریعتمدار، مجتهد بزرگ گیلان است. سرانجام با موافقت آیت اﷲ خمامی و رضایت دخترش این وصلت سرگرفت. بعد از انجام عروسی و مراسمات معمول آیت اﷲ خمامی به قصد انجام حج، راهی سرزمین وحی شد و آقا سیّدمحمود هم همراه ایشان به سفر حج رفت.
بعد از زیارت خانه خدا آیت اﷲ سیّدمحمود روحانی به همراه پدرهمسرش، آیت اﷲ خمامی، به زادگاهش رشت مراجعت کرد. او از زمانی که در نجف، داماد آیت اﷲ خمامی شد تا پایان عمر ایشان دائماً در کنارش بود و از آنجایی که آیت اﷲ خمامی فرزند ذکوری نداشت، در حقیقت، آیت اﷲ روحانی به منزله ی فرزند پسر آن مرحوم به شمار می آمد و همه جا او را همراهی می کرد.
از این گذشته، اداره امور خانه ابوالزوجه بر عهده ی وی بود و نیز مشاوری امین برای آن فقیه فرزانه به شمار می رفت. وی در جوار منزل آیت اﷲ خمامی خانهای ساخت و زندگی مشترک خویش را آغاز کرد. آیت اﷲ روحانی در حقیقت، بازوی توانمندی برای آیت اﷲ خمامی در اداره امور گوناگون مردم در استان گیلان به شمار می آمد. (1)
یکی از نوادگان آن مرحوم می گوید:
حاج سیّدمحمود روحانی سال هایی که باران نمیآمد نماز باران می خواند.
ص:249
ایشان رفت بیرون شهر و در محله ناصریه نماز باران را اقامه می کرد. یک بار یادم هست که جمعیت زیادی در رشت همراه ایشان جهت خواندن نماز باران از شهر بیرون رفتند و بعدش باران آمد. وی صاحب نفس زکّی بود. یک وقت باران شدیدی در رشت می بارید و به طور بیسابقهای
زمان بارش طولانی شده بود. در این حال که همه خسته شده بودیم خدمت ایشان رسیدیم و عرض کردم چه کار باید بکنیم؟ آن بزرگوار رو به من کرد و گفت: فلان ذکر را به صورت خاصی روی کاغذ بنویس و آن را زیر باران بگذار. من این کار را انجام دادم. مدت کوتاهی گذشت و باران قطع شد.
او در ایّام عزاداری سیّدالشهدا مراسم عزاداری بسیار پر رونق و باشکوهی به طور منظم هر سال در منزل خود برگزار می کرد و حتی کسانی هم در این مجلس شفا گرفتند و این باعث شده بود که اعتقاد زیادی به این مراسم ایجاد شود. این مراسم، سالیان متمادی بعد از رحلت ایشان توسط پسرش سیّدمحمّد نیز برگزار می شد. هم چنین روحانیون و طلاب در ایّام عاشورا دسته ویژهای داشتند که از جلوی مسجد صفی رشت شروع می شد و معمولاً هم مرثیه را به عربی می خواندند. آیت اﷲ روحانی همیشه پیشگام بود و جلو می رفت و همه روحانیون رشت در این دسته شرکت می کردند.
خانه سیّدمحمود محل تحصیل عدّهای از طلاب علوم دینی بود که برای شرکت در درسش به آنجا می رفتند. حاج سیّدمحمود به طور منظم در طی هفته در خانهاش تدریس می کرد و اغلب طلاب رشت در آن زمان از محضرش استفاده می کردند. از طرفی ایشان در همین منزل، ارباب رجوع را ملاقات و برای مشکلات آنان اقدام می کردند. (1)
آیت اﷲ روحانی با اینکه فقیه نامداری بود مهارتی ویژه و تسلطی کافی در فن ریاضیات مدرن داشت حتی با زبان فرانسه آشنا بود و همواره مردم را به فراگیری علوم جدید تشویق می کرد. وی در سال 1306ش. کتابخانه ملی رشت را بنیان نهاد که اولین کتابخانه ملی ایران به شمار می آید.
ص:250
آیت اﷲ روحانی بعد از ارتحال آیت اﷲ حاج سیّدعبدالوهاب صالح ضیابری در 15 مرداد 1317ش. که از مجتهدین نامدار گیلانی و از پیشگامان مبارزه در مشروطه و نهضت جنگل به شمار می آمد تا پایان عمر مرجع منحصر به فرد گیلان بودند و زعامت دینی مردم گیلان را برعهده داشتند. (1)
آیت اﷲ روحانی دارای ویژگی ها و کمالات والای انسانی و اسلامی بود. خط بسیار خوبی داشت و نامه هایش را با خطی ریز و بسیار زیبا می نوشت. نامه هایش را که شروع می کرد، همه به یک نقطه ختم می شد. آن بزرگوار اخلاق بسیار خوبی داشت و همه کسانی که او را دیده بودند به حسن خلق ایشان ایمان داشتند. برخوردشان با خانواده و فرزندان و نوادگان نیز بسیار گرم و با محبت بود.
ایشان جهت کسب وقایع و اخبار در سطح رشت ارتباطات فراوانی داشتند و هر روزه افرادی جهت گزارش به محضر ایشان وارد می شدند.
یکی از کار های آیت اﷲ روحانی تشکیل جلسات علمی و دینی بود که تا اواخر عمرشان نیز تداوم داشت. از این گذشته، ایشان با گروهی از عالمان بزرگ و مجتهدان رشت همانند آیات شیخ محمّد صیقلانی، سیّدحسن اشکوری و شیخ الاسلام ماسولهای... در همه ایام سال به خصوص در ماه رمضان جلسات علمی دوستانه داشتند. آنان شب ها بعد از افطار، نهج البلاغه را می خواندند و پیرامون کلمات حضرت امیرالمؤمنین بحث می کردند. از طرفی چون همه آن بزرگان از شاگردان آیات عظام نجف بودند، بحث های استدلالی علمی بسیار مفیدی را ارائه می دادند. همچنین از آنجایی که آیت اﷲ روحانی بزرگ علما بود و موقعیت علمی برتری داشت، همه ی روحانیون رشت به او احترام می گذاشتند، گرچه آن مرحوم اهل سخنرانی و خطابه نبود.
ص:251
آن بزرگوار تمکن مالی نداشت، بلکه همه ی تمکن مالی ایشان مربوط به همسرش، یعنی دختر آیت اﷲ خمامی بود. همسر ایشان مزارع شالی کاری فراوانی داشت. (1)
آیت اﷲ سیّدمحمود روحانی از ابتدای نهضت مشروطیت تا زمان حکومت رضاخان و کشف حجاب توسط او همواره در صحنه های مختلف و عرصه های گوناگون حضوری فعّال داشت. با اینکه ایشان مجتهدی مسَلّم و آگاه در قضایای مشروطه بود، امّا فعالیت های ایشان بیشتر تحت شعاع ابوالزوجه خویش آیت اﷲ خمامی که زعامت دینی گیلان را بر عهده داشت قرار گرفته بود و کمتر به چشم می آمد.
فعالیت های آیت اﷲ روحانی را می توان در سه بخش مهم بررسی کرد:
1. نهضت مشروطیت، 2. نهضت میرزا کوچک خان، 3 . دوران حکومت رضاخان که به اختصار به هر یک اشاره خواهیم کرد.
شاهان قاجار در حالی که دنیا در ایام طلایی رشد صنعتی به سر می برد به فکر عیش و نوش و خوش گذرانی خود بودند. فقر مردم و بیداد کارگزاران حکومت، سراسر کشور را در برگرفته و بخش گستردهای از کشور به بیگانگان سپرده شده بود. آنان حتی نسبت به اشغال ایران توسط قوای استعمارگر، از خود بیکفایتی نشان دادند. مردم که از این ظلم ها و استبداد قاجار به ستوه آمدند، با هدایت علما و مراجع، قیام عمومی را علیه حکومت ظالمانه شروع کردند که بعد ها به نهضت مشروطیت معروف شد و جریانات و وقایع فراوانی در آن به ثبت رسید.
در تاریخ مشروطیت عنوان هایی مانند: مشروطه خواهان، مشروعه خواهان، استبداد یا مستبدّین، کاربرد فراوانی دارد که به توضیح اجمالی آن می پردازیم: (2)
ص:252
این عنوان شامل همه ی مجاهدان و مردم ستمدیده ی ایران می شد که علیه استبداد قاجار، محدود کردن قدرت شاهان قاجار و پای بند کردن آنان به قوانین دینی مبارزه می کردند. انگیزه قیام مردم، الهی و نجات ایران اسلامی از چنگال ظلم ها و بیعدالتی ها و مبارزه با استعمارگران بیگانه به رهبری مراجع و عالمان بزرگ دینی بود. رهبری اصلی این نهضت را در نجف اشرف، سه تن از مراجع مشهور آن زمان، آیات عظام آخوند ملا کاظم خراسانی، شیخ عبداﷲ مازندرانی و میرزا حسین خلیل تهرانی بر عهده داشتند. (1) در تهران و رشت و سایر شهر های ایران نیز قیام عمومی به رهبری روحانیت که اغلب آنان شاگردان آن سه بزرگوار بودند علیه شاهان قاجار صورت پذیرفت.
مراجع و بزرگان نجف، تهران و سایر شهر های ایران در ابتدای نهضت همگی به صحنه ی مبارزه آمدند و رهبری نهضت مشروطه را بر عهده داشتند. اما گروهی از مراجع تقلید و مجتهدان پس از مدّتی که عملکرد، روشنفکران غرب زده و برخی از نمایندگان مجلس را در مخالفت با مذهب مشاهده کردند، خواستار مشروطه ی مشروعه شدند.
آیت اﷲ شیخ فضل نوری رهبری مجتهدان مشروطه ی مشروعه را در ایران بر عهده داشت. این گروه، خواستار برپایی حکومت اسلامی و نظام مشروطه ی موافق با شرع اسلام بودند. آنان متوجه شدند که نیرو های غرب زده و سکولار در بدنه ی نهضت مقدس نفوذ کرده، مشروطه را به سمت غربی شدن پیش می برند و مشروطیت را از مشروعیت جدا می کنند. مشروعه خواهان، خطر خود کامگی و ضد دینی جریانات سکولار را از خطر استبداد شاهان قاجار مهم تر دانسته، به مبارزه و مقابله با این جریان خود کامه و ضد دینی
ص:253
پرداختند. رهبری این جریان را در نجف آیت اﷲ سیّدمحمّد کاظم یزدی و در ایران شیخ فضل اﷲ نوری و در رشت شهیدان بزرگوار، آیات ملامحمّد خمامی، شیخ علی فومنی و سیّدحسین بحرالعلوم و آیت اﷲ سیّدمحمود روحانی بر عهده داشتند. (1)
رهبری این جریانات را چهره های شاخص غرب زده و اشخاص لائیک که اعتقادی به اسلام و قوانین اسلامی و رهبران دینی نداشتند، عهده دار بودند. شخصیت های شاخص آنان در تهران و رشت عبارت بودند از: سیّدحسن تقی زاده، جهانگیرخان صور اسرافیل، محمّد علی فروغی، ملک المتکلمین، حسین کسمایی، عبدالحسین معزالسلطان و محمّد وکیل التجار یزدی و.
آیت اﷲ روحانی در اوایل مشروطیت، همراه و همگام با سایر روحانیون طراز اول استان گیلان به ویژه آیت اﷲ حاج ملامحمّد خمامی که رهبری و محوریت روحانیت گیلان را در مبارزه با استبداد بر عهده داشت وارد مبارزه و مقابله با استبداد و خود کامگی های شاهان قاجار گردید. ایشان در بسیج مجاهدان و مردم گیلان جهت قیام علیه ظلم، نقش فعالی را ایفاء نمود، اما وقتی که دسیسه ها و نقشه های شیطانی و ضد دینی را در بدنه ی نهضت مشاهده نمود، همانند بسیاری از عالمان و مجتهدان همانند آیت اﷲ شیخ فضل اﷲ نوری خواستار مشروطه ی مشروعه گردید و به مقابله و مبارزه با دو جریان قاجار و عوامل ضد دینی پرداختند.
دخالت های آشکار سفارت خانه های روس و انگلیس در امور داخلی در حمایت
ص:254
از استبداد، تبلیغات هدف دار و مسموم عوامل فریب خورده و ضد دین علیه روحانیت، ترور و شهادت جمعی از بزرگان و مجتهدان فعال این عرصه و تبعید و منزوی ساختن جمعی دیگر از فرزانگان دلسوز و آگاه، ایجاد فضای درگیری و رعب و وحشت و ناامنی، باعث شد تا آیت اﷲ روحانی نیز دست از حمایت این جنبش بردارند. سرانجام نهضت مشروطیت علی رغم تلاش ها و مجاهدت عالمان و جان فشانی های مردم ستمدیده توسط دشمنان اسلام به شکست انجامید. (1)
جریان های سکولار و غرب زده جریان مشروطه، چهره ی واقعی خود را نمایان کردند و با ایجاد آشوب و تشنج در جامعه و مقابله با جریان های دینی و جسارت به عالمان آگاه و موجه، در گیلان نیز به مقابله با آیت اﷲ خمامی پرداختند. آنان با حمایت غرب با ایجاد اغتشاشاتی در نقاط مختلف رشت، اوضاع آن شهر را دگرگون کرده بودند. همه این مسائل باعث نارضایتی آیت اﷲ خمامی و سایر علمای بزرگ و مردم متدین رشت گردید. از این رو آیت اﷲ خمامی به نشانه اعتراض، رشت را به قصد تهران ترک کرد و عدهای از مردم و علمای منطقه ی وی را همراهی کردند.
آیت اﷲ روحانی در اول اردیبهشت سال 1286شمسی طی تلگرافی خبر خروج اعتراض آمیز آیت اﷲ خمامی را به همه ولایات ایران مخابره کرد. متن این تلگراف بدین شرح است:
حضور محترم علمای عظام دامت برکاتهم و عموم تجار و محترمین زید مجدهم
اغتشاش رشت و توهین از علما موجب حرکت حجج اسلام و جمعی از محترمین به تهران شده، عازم گشتند. عموم علمای گیلان از تمام امورات شرعیه استعفا دادند. اصلاً مداخله در امورات ندارند. البته حمایت در موارد حقه خواهند فرمود.
سیّدمحمود روحانی (2)
ص:255
آیت اﷲ روحانی با ابتکار و تلاش فوق العاده خویش جهت آرام کردن اوضاع شهر و سامان بخشیدن به امور عمرانی و رفاهی اقدام به تأسیس «انجمن بلدی رشت» کرد. ایشان به همراه آیت اﷲ شیخ محمّدرضا چکوسری به عنوان نماینده صنف مالکین انتخاب گردید و با عضویت در آن انجمن صنفی، نقش مؤثر و فعالی داشتند. تاریخ تأسیس این انجمن در شهریور سال 1286ش. شمسی بود.
آیت اﷲ روحانی بعد از ترور و شهادت دوستانش آیات شهید شیخ فضل اﷲ نوری، شهید شیخ علی فومنی و شهید سیّدحسین بحرالعلوم و شهادت علما و مجتهدین مشروطه خواه و منزوی شدن جنبش اسلام خواهی و مسلط شدن جریان سکولار بر کشور، از وقایع مشروطه ناراحت گردید و مدتی را در انزوا به سربرد.
البته وی بعد از شهادت آیت اﷲ خمامی در 1326 قمری به عنوان داماد و جانشین او در میان طبقات مختلف مردم از نفوذ و جایگاه اجتماعی والایی برخوردار گردید و چند سالی ریاست عدلیه (دادگستری فعلی) گیلان را بر عهده گرفت. (1)
از چگونگی تشکیل نهضت مسلحانه جنگل توسط میرزا کوچک خان جنگلی و مبارزات و اقدامات آن روحانی شهید در منابع، سخن بسیار رفته است. میرزا کوچک خان جنگلی از ابتدای نهضت از مشروطه خواهان بود و حتی به عنوان آزاده سلحشور، در فتح تهران نقش فعال و حضوری جدی داشت. او در نبرد با قوای روس، در «گمش تپه» گرگان زخمی و سرانجام دستگیر و توسط محمّدعلی شاه به سه سال تبعید محکوم شد. وی در سال (1331ق) مخفیانه از تبعیدگاه به رشت آمد و با وساطت آیت اﷲ روحانی نزد کنسول گری روس در رشت از تبعید ر ها گردید. میرزا پس از بازگشت از تبعید و اقامت در وطن در فکر قیامی فراگیر بود. احمد شاه هنوز به سن قانونی نرسیده بود و نایب السلطنه به جای او حکومت می کرد. در این اوضاع بسیاری از وزیران و امیران حکومتی از عوامل
ص:256
پنهان و آشکار روس و انگلیس بودند و برخی از مناطق ایران از جمله شمال در تصرف قوای روس قرار داشت.
مجموع این عوامل دست به دست هم داد تا میرزا دست به قیام بزند. میرزا در صدد بود با گردآوری مجتهدان گیلانی، در یک مبارزه با اشغال گران خارجی و دولت مستبد، همه ی گیلانیان را به قیام عمومی فراخواند. بدین منظور او با دعوت از مجتهدان شاخص «هیئت اتحاد اسلام» را تشکیل داد. اعضای این هیئت حضرات آیات سیّدعبدالوهاب صالح ضیابری، آیت اﷲ سیّدمحمود روحانی، میرزا محمّدرضا حکیمی، شیخ علی علم الهدی، سیّد حسن اشکوری، شیخ بهاءالدین املشی، میرزا محمّدعلی انشائی (1) و نیز جمعی از شخصیت های تأثیرگذار غیر روحانی بودند که روحیه انقلابی داشتند. این دسته که در حقیقت، مرکز ثقل و مغز متفکر جنگل به شمار می آمدند با تصویب قوانینی دینی، درصدد پشتیبانی و حمایت از نهضت جنگل و دفاع از دین و وطن و آسایش عمومی و نجات طبقات زحمت کش و تحصیل آزادی حقیقی و تساوی افراد بدون فرق در نژاد و مذهب در اصول زندگانی و حاکمیت اکثریت، به واسطه منتخبین ملت بودند و در نهضت مقدس جنگل نقش فعالی داشتند. (2)
آیت اﷲ روحانی بعد از شکست نهضت جنگل و شهادت میرزا کوچک در 11 آذر 1300ش. با توجه به نقش مؤثر مبارزاتی وی با استعمار روس با غضب بلشویک ها روبه رو گردید. همین امر باعث شد که وی با اندک وسایل معیشتی به همراه خانواده اش رشت را ترک کند و راهی تهران شود. هجوم بلشویک ها به منزل آیت اﷲ روحانی، غارت کتابخانه و اسناد و وسایل و اثاثیه او را در پی داشت. گرچه آیت اﷲ روحانی بعد از 4سال از شهادت میرزا به همراه خانواده مجدداً به رشت بازگشت. (3)
ص:257
مبارزات و فداکاری های عالمان و مجتهدان شیعی در جریانات نهضت مشروطه و قیام های بعد از آن علیه استعمار و استبداد، متأسفانه به شکست انجامید و بسیاری از آنان مأیوسانه دست از مبارزه کشیده، در حالت انزوا قرار گرفتند.
در همین ایام رضاخان به حکومت رسید. او در راه رسیدن به قدرت، دست به ظاهرسازی دینی زد و با تشکیل محافل مذهبی خود را در نزد علما موجّه نشان داد. همین اقدامات باعث شد تا بزرگان، کم و بیش به وی نظر مساعدی نشان دهند و حتی برخی از مراجع او را تأیید کنند. برخی نیز در ظاهر مخالفتی با رضاخان از خود نشان ندادند. در حقیقت، فضای خوش بینی نسبت به رضاخان در کشور ایجاد شد و مردم و عالمان گیلان هم از این قاعده مستثنی نبودند.
در سال 1304ش. مجلس مؤسسان تشکیل و به سلطنت رضاخان رأی اعتماد داده شد. از گیلان دو تن از روحانیون مبارز که از لحاظ دینی و اجتماعی جایگاه والایی داشتند به تهران آمدند و در این مجلس حضور یافتند و به انقراض قاجاریه و آغاز سلطنت رضاخان رأی دادند. در این دوره از آیت اﷲ روحانی و سایر روحانیون گیلانی که در اطرافش بودند، درباره رضاخان مخالفتی مشاهده نشده و تقریباً می توان گفت که در مقابل رژیم ساکت بودند. در این دوره نهایت چیزی که ممکن بود اتفاق بیفتد تذکر و نصیحت بود که از ناحیه آن ها داده می شد. این عدم مخالفت آیت اﷲ روحانی با رضاخان تا قبل از کشف حجاب ادامه داشت. (1)
آیت اﷲ روحانی در سال 1307ش. نماینده ی رشت در مجلس شورای ملی شد و ریاست سنی جلسه اول این مجلس را بر عهده داشت و مجلس شورای ملی را با نام و یاد خدا و توسل بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ذکر نام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف افتتاح کرد. ایشان یک بار نیز به عنوان نماینده گیلان در مجلس مؤسسان انتخاب گردید. (2)
ص:258
رضاخان بعد از استحکام پایه های حکومت به تدریج، چهره ی واقعی خود را نمایان ساخت. او در سال 1307ش. قانون متحدالشکل شدن لباس را پیاده کرد. همچنین در سال 1314ش. به طور رسمی قانون کشف حجاب را به اجرا گذاشت، گرچه این قانون موجب اعتراض علما و مردم مسلمان ایران گردید و وقایع تأسف باری را در مملکت ایران رقم زد. آیت اﷲ روحانی در مقابل این قانون ضد دینی موضع گیری داشت و اعلان انزجار نمود و همانند بسیاری از علمای بزرگ ایران همانند آیت اﷲ شیخ عبدالکریم حائری به مخالفت برخاست. (1) هرچند موضع گیری ایشان آرام و با متانت بود و خشونت نداشت، اما رژیم پهلوی از این اعتراض و مقابله ابراز ناخشنودی کرد و موجبات ایذاء و آزار آن عالم کهنسال را فراهم ساخت. عوامل رژیم با تبلیغات گسترده و اتهامات ناروا به این شخصیت والامقام هجوم آورده، از انتخاب مجدد ایشان برای نمایندگی دوازدهمین دوره مجلس شورای ملی ممانعت به عمل آوردند.
او هیچ گاه به استقبال رضاخان نرفت و در زمانی که عوامل رژیم برای برداشتن عمامه ها اقدام می کردند با حراست از لباس مقدس روحانیون از حریم دیانت دفاع نمود. ایشان همچنین به حمایت از سه مجتهد بزرگ گیلان، آیات: شیخ یوسف جیلانی، مؤلف طومار عفت، شیخ علی علم الهدی فومنی (2) و شیخ محمّدباقر رسولی برخاست؛ چرا که این سه بزرگوار به جرم مخالفت با قوانینی ضد دینی با غضب رضاخان مواجه و تبعید شده بودند. در واقع تعیین مقرری و رسیدگی مادی و معنوی به خانواده های آن بزرگواران، بخشی از موضع گیری آن بزرگوار در مقابل حکومت رضاخان به شمار می آید.
به گفته ی مورخان، آیت اﷲ روحانی در امور سیاسی، صاحب نظر و واجد کمالات والایی بود. همچنین به داشتن اخلاق حمیده و حسن سیاست در بین مردم، به ویژه خواص و سخاوت طبع مشهور بود. او ملایی فهمیده و خوش نیت و چهرهای نافذ داشت. جایگاه
ص:259
علمی و معنوی وی نزد دانشوران، ستوده و محل مراجعه جهت حل مشکلات مردم و رفع دعاوی و پناه گاه محرومان و مظلومان بود. (1)
آیت اﷲ روحانی آثار متعددی تألیف کرد، اما هیچ کدام به طبع نرسید. فهرستی از تألیفات ایشان که در کتاب ارزشمند نقباءالبشر آمده به شرح ذیل است:
1. الخیارات
2. العام و الخاص
3. المفاهیم
4. حجیة الکتاب که همگی این آثار تقریرات درس میرزای رشتی بود.
5. الصحیح و الاعم
6. الضّد (تقریرات درس فاضل شربیانی)
7. شرح الرسائل (چند جلد تقریر درس شریعت اصفهانی)
8. حاشیه علی معالم الاصول
9. رساله فی جواز التوکیل عن الزوج فی الرجوع الی زوجته
10. شرح الروضة البهیة (شامل بحث های وقت صلاة، خوف، صوم و ارث)
11. شرح رساله الدماء الثلاثه از کتاب نجاة العباد. (2)
12. کتابچه تسویه حقوق درباره تنظیم روابط ملک و زارع به زبان فارسی چاپ شده است.
در شهریور 1286ش. انتخابات ولایتی گیلان برگزار شد و آیت اﷲ روحانی از طرف
ص:260
مالکین گیلان به نمایندگی این مجلس انتخاب شد. در این انجمن، بحث های بسیاری بر سر روابط مالکین و زارعان صورت می گرفت، ولی مبنایی برای عمل وجود نداشت، از این رو وی که مجتهدی مسلّم و آشنا به مشکلات اطراف بود دست به تحقیق زد و در مدت کوتاهی موفق شد قوانینی که ملاک داوری میان مالکان و کشاورزان باشد از منابع دینی استخراج کند. تسویه حقوق که سند قانونی پر ارزش دینی است و به تصویب اعضای انجمن ولایتی گیلان نیز رسیده، مشتمل بر سه فصل و مقدمهای است که در رمضان المبارک 1325ق. برابر با مهر 1286ش. در 28 صفحه چاپ گردید.
«نیکتین» محقق روس و سر کنسول روسیه در رشت این کتابچه را به زبان روسی ترجمه و چاپ کرده است. وی درباره ی این کتاب می نویسد:
یکی از کار های
دیگر من تحقیق در حقوق فلاحتی بود. برای این موضوع، رسالهای را اختیار کردم که تألیف حاج سیّدمحمود در رشت به نام تسویه حقوق چاپ شده بود.حاج سیّدمحمود یکی از مجتهدان رشت بود. او در کتاب خود از طرق مختلف روابط مالک و زارع گیلان بحث می کند و وظایف هر یک را مشروحاً ذکر کرده است. من این کتاب را ترجمه و ضمیمه هم راجع به زندگانی خانوادگی دهقانان و مسکن و عادات و طرز تغذیه ی آنان بر ترجمه افزودم. (1)
آیت اﷲ روحانی در نجف اشرف با دختر بزرگ آیت اﷲ حاجی ملامحمّد خمامی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج یک پسر و دو دختر بود. ایشان دو همسر دیگر نیز داشت که از آن دو صاحب یک پسر و دو دختر دیگر شد که اسامی آنان عبارتند از:
1. سیّد محمّد روحانی
2. فخرالحاجیه روحانی
ص:261
3. افسرالحاجیه روحانی
این سه از همسر اول یعنی دختر آیت اﷲ خمامی بودند. سایر فرزندان ایشان که از دو همسر دیگرش بودند عبارتند از:
4. سیّد علی محمّد روحانی
5. سرورالسادات روحانی
6. سیّده منصوره روحانی
آیت اﷲ سیّدمحمود روحانی در سال 1323ش. قصد کرد برای همیشه در نجف اشرف سکونت گزیند. جمعیت زیادی جهت تودیع و خداحافظی وی تجمع کرده بودند. وی به همراه خانواده خود وارد نجف شد و از تکریم و استقبال بزرگان و مراجع بهره مند گردید. آیت اﷲ سیدمحمودروحانی چند ماه در آنجا ماند، ولی آب و هوای نجف به مزاج همسرشان نساخت و ایشان ناچار شد به رشت بازگردد. در راه بازگشت به قزوین رسید، ولی کاروان در قزوین با سرمای شدیدی روبه رو شد که مانع حرکتشان گردید. از این رو وی به ناچار وارد قزوین و در خانه یکی از علمای این شهر ساکن شد و فردای آن روز نیز رحلت کرد. بعد از این واقعه، در قزوین عزای عمومی اعلام و تمام شهر تعطیل شد و مردم، مراسمات بزرگی را در این شهر برگزار کردند. ایشان با اینکه در وادی السلام نجف، مقبره خانوادگی داشتند اما بعد از 1320ش. به خاطر وقوع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران، برای چند سال بردن جنازه ها به نجف و دفن در وادی السلام غیرممکن شد. به همین خاطر، پیکر ایشان بعد از تشییع با شکوهی به قم منتقل شد و در این سرزمین پاک به آرامش ابدی رسیدند. (1)
ص:262
ص:263
پدر: کربلایی احمد
ولادت: 1308 ش.
وفات: 1393 ش.
مدفن: حرم، رواق مطهری.
تألیف:
حبیب اﷲ سلمانی آرانی
شهرستان جهرم، در فاصله 180 کیلومتری جنوب شیراز در استان فارس قرار دارد. این شهر پر برکت، دارای مردمی با استعداد، غیور و شجاع و دانش دوست است. اهالی جهرم در دوستی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و اطاعت از آنان در درجه ای ممتازند و به همین جهت از آغاز نهضت امام خمینی رحمة الله تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن در صحنه های مختلف اجتماعی و سیاسی درخشیدهاند. این شهرستان از جمله یازده شهری بود که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در آن حکومت نظامی برقرار شد. مردم این دیار پیرو اسلام و مکتب تشیّع اند و سابقه ورود اسلام به این شهر به سال 20هجری قمری برمیگردد. (1)
ص:264
از این خطّه فرهنگی مذهبی، بزرگانی برخاستهاند که در عرصه های گوناگون علمی آثار مفید و با ارزشی از خود به یادگار گذاشته و برای مردم منشأ خیرات فراوانی شدهاند. از ناموران جهرم، می توان به افرادی مثل: شهاب الدین فسوی (قرن دهم هجری)، شیخ کمال الدین جهرمی (م 944ق)، میرزا نصیرالدین جهرمی (م 1191ق) ملّا محمّد باقر جهرمی (م 1255ق)، محمّد تقی امیرالشّعرای جهرمی (م 1344ق) اشاره نمود. در دوران معاصر نیز بزرگانی چون: آقایان سیّد علی اکبر آیت اللهی (م1340ش) و سیّد ابراهیم حق شناس (م 1360ش) و سیّد حسین آیت اللهی از این شهر برخاسته اند.
در حال حاضر نیز حضرات آیات سیّد عبدالرسول شریعتمداری، شیخ حسین شب زنده دار و شیخ علی کریمی جهرمی از استادان و برجستگان حوزه علمیه قم به شمار می روند. (1)
در این مقاله، خوانندگان با احوال و ویژگی های عالم پرهیزگار آیت اﷲ آقای حاج شیخ حسین شب زنده دار آشنا می شوند.
در آغاز بهار و نخستین روز های سال 1308 شمسی، مصادف با 8 شوال 1347ق. در خانه ی کربلایی احمد واقع در محله ی قدیمی سنان جهرم، پسری دیده به جهان گشود.
کربلایی احمد و برادرش حاج قنبر با همسر و فرزندان خود در یک خانه ساده زندگی می کردند. این دو برادر، کاسبانی جزء و ساده بودند که روزانه کالا های مورد نیاز روستاییان را در شهر تهیه می کردند و برای فروش به روستا می بردند. آنان ضمن گذراندن امر معاش از این راه، احکام دینی و مسائل شرعی را نیز به روستاییان می آموختند. این دو برادر در جهرم و قسمتی از حومه آن به صلاح و تقوا و درست کاری در معامله با مردم و مناعت و قناعت طبع مشهور بودند و در ارادت و اخلاص ویژه نسبت به اهل بیت علیهم السلام، زبانزد اهالی بودند.
ص:265
مادر حسین نیز از زنان شایسته ی محل بود. این مادر، وقتی حسین در سنین کودکی بود و آسیبی به چشمانش وارد شده بود، به همراه همسرش برا ی زیارت و متوسل شدن به حضرت رضا علیه السلام به مشهد رفتند و حسین را نیز با خود بردند. پدر و مادر حسین در جوار قبر آن حضرت، ضمن دعا و زیارت، با توسلّات خالصانه خود، شفای چشم فرزندشان را از خداوند متعال خواستند. به برکت این حضور و دعا های آنان چشم کودک شفا یافت و مادر به شکرانه سلامتی فرزند در گوش حسین حلقه آویخت و او را به عنوان غلام حضرت رضا علیه السلام مفتخر ساخت. (1)
حسین بین 6 تا 7 سالگی به مکتب خانه محل زادگاهش رفت و در آنجا خواندن و نوشتن، قرائت قرآن و برخی از آداب و رسوم و احکام شرعی را آموخت. او در این ایام، از یک سو استعداد و حافظه خود را در مکتب خانه به معلم نشان می داد و از سوی دیگر، عشق و علاقه درونی اش را برای ادامه تحصیل و یادگیری علوم دینی در خانه آشکار می ساخت. پدر و مادر هم با خشنودی، فرزندشان را به ادامه تحصیل، تشویق و در حدّ توان از وی حمایت کردند.
نوجوان جهرمی که عاشق علم و دانش بود و به خاطر ارتباط و ملازمت پدر با اهل علم و مردان حق، علاقه شدیدی به روحانیان و عالمان دینی پیدا کرده بود، با آنان ارتباط برقرار کرد و با راهنمایی آنان در مدرسه خان «زمانیه» جهرم حجره گرفت و مشغول تحصیل شد.
او مقدمات علوم حوزوی از ادبیات و مقداری از مسایل فقهی و شرعیات و آداب و
ص:266
اخلاق را از حجج اسلام آقایان سیّد حسین شریعتمداری (1351ش)، میرزا محمد نمازی (1364ش)، سیّد حسن موسوی نائینی (1369ش)، شیخ علی اکبر ناصری 1368ش)، سیّد محمد احمدی (1356ش)، سیّد محمد رضا اصفهانی (1362 ش)، به ویژه آیت اﷲ سیّد ابراهیم حق شناس (1360ش) و آقا شیخ عطاء اﷲ حقدان (1330ش) به خوبی فراگرفت. وی می خواست به حوزه بزرگ شیراز برود، اما با موانعی روبه رو شده بود.
وی برای رفع و ر هایی از مشکل به منزل عالم برجسته شهر، حضرت آیت اﷲ آقا سیّد علی اکبر آیت اللهی رفت و از ایشان درخواست استخاره نمود. آقا قرآن را گشود و استخاره بد آمد. تازه جوان دلداده علم با شنیدن کلمه «بد» حالش دگرگون گردید و چون عهد بسته بود به مقتضای استخاره عمل کند، سفرش را برای مدّتی به تعویق انداخت، ولی همچنان امید عزیمت به شیراز را داشت. پس از مدتی با پدر و عمویش نزد آیت اﷲ آقا سیّد ابراهیم حق شناس که او هم از عالمان بزرگ شهر به شمار می آمد شد رفت و استخاره خواست. این بار استخاره خوب آمد و آرزوی نوجوان برآورده گردید و پدر و عمو هم تسلیم مقتضای استخاره شدند.
آنان مقدمات سفر را فراهم ساختند و هنگام عزیمت به شیراز بدرقهاش نمودند. آیت اﷲ شب زنده دار در این باره می نویسد:
... امّا همه این ها یک طرف و دعا و توسّل خالصانه و متضرّعانه پدر عزیزم، به هنگام سوار شدن و خداحافظی که با عموی بزرگوار و جمع زیادی از همشیره ها و فامیل و دوستان که برای بدرقه آمده بودند، طرف دیگر... همین دعا بحمداﷲ کار خود را کرد. در شیراز یکی از بزرگترین نعمت های الهی که برای ابد مایه افتخارم شد، نصیبم گشت و آن شاگردی مرحوم آیت اﷲ آقای حاج شیخ ابوالحسن حدائق اصطهباناتی در مدرسه مبارکه منصوریه بود. (1)
ص:267
آقای شب زنده دار برای مدتی در مدرسه مقیمیه و پس از آن در مدرسه منصوریّه شیراز اقامت گزید و به تحصیل مشغول گردید. در این دوره، کتاب های درسی رایج در معانی و بیان، فقه و اصول و کلام و عقاید را نزد استادان و بزرگان حوزه ی علمیه شیراز حجج اسلام آقایان ملّا محمد جواد دارابی، ملّا احمد دارابی، سیّد علی خفری و حضرات آیات، آقایان بهاء الدین محلاتی (1401 ق)، شیخ ابوالحسن حدائق (1388ق) و سید عبدالعلی آیت اللهی آموخت.
در پایان این دوره سه ساله به دستور آیت اﷲ حدائق که محبت سرشاری به آقای شب زنده دار داشت، مجلس جشنی در باغ مدرسه منصوریه برگزار گردید و آیت اﷲ حدائق ضمن اهدای عبا و عمامه به آقای شب زنده دار با دستان مبارکش عمامه بر سر وی گذاشت و او را به لباس مقدّس روحانیت مفتخر نمود. (1)
آیت اﷲ شب زنده دار در یادداشت های خود می نویسد:
پس از آنکه با لباس روحانیت به جهرم آمدم، به قدری مرحوم پدرم خرسند شد و بعد از آن احترام دیگری به من می گذاشت که وجداناً مرا شرمنده می کرد. مثلاً آن وقت ها
جهرم مثل بسیاری از جا های
دیگر برق نداشت، شب ها کوچه ها تاریک بود... گاهی می خواستیم با پدرم شب ها جایی برویم، می فرمود: من باید جلوی تو چراغ بکشم! من می گفتم: مگر چنین چیزی می شود که پدر جلوی فرزند چراغ بکشد. با این عبارت جواب می داد: «تو عمامه داری و طلبه هستی...» پدرم برای عموم علمای اسلام احترام قائل می شد
و عملاً نیز نشان می داد. وقتی می دید فرزندش در لباس آنهاست، بیشتر احترام می کرد... (2)
ص:268
طلبه جوان جهرمی که حدود هجده بهار از عمرش را پشت سر گذاشته و متون دروس دوره سطح متوسطه را خوانده بود، تصمیم گرفت، برای ادامه تحصیلات عالی به قم مهاجرت کند. این بار نزد استادش آیت اﷲ حدائق رفت و از وی درخواست استخاره کرد وقتی استاد قرآن را گشود آیه ی Nهنالک الولایة ﷲ الحق هو خیر ثوابا و خیر عقبا...M (1) آمد.
مضمون استخاره، آیندهای روشن و سرنوشتی سعادتمند در این دنیا و رسیدن به مقامات عالی و اجر و ثواب الهی بسیار در آخرت را نوید می داد.
وی پس از این استخاره در آغاز سال تحصیلی (1365ق) مصادف با (1326ش) با اجازه پدر و استاد به قم مهاجرت نمود. نخست در مدرسه فیضیه و پس از مدتی در مدرسه حجتیه سکونت گزید و به تحصیل مشغول گردید. او قسمتی از درس هایی را که در دوره ی سطح نخوانده بود، نزد آیت اﷲ شهید محمد صدوقی (1401ق) خواند. سپس فراگیری متون دروس سطح عالی را شروع کرد. «رسائل»، «مکاسب» و «کفایة الاصول» و دروس فقه و اصول را نزد آیات آقایان شیخ محمد تقی بهجت رحمة الله، شیخ مرتضی حائری رحمة الله (1406ق)، سیّد رضا بهاءالدینی رحمة الله (1418ق)، سیّد محمد باقر سلطانی طباطبایی رحمة الله (1418ق) و شیخ عبدالجواد اصفهانی رحمة الله (1407ق)، آقا سیّد رضا صدر رحمة الله (1415ق) و شیخ عبدالرزّاق قاینی رحمة الله (1414ق) گذراند. «شرح تجرید و شوارق» را که در کلام و حکمت است در محضر آیت اﷲ سیّد احمد خوانساری (1405ق) خواند و دوره سطح را به پایان رسانید.
ایشان پس از این دوره ها خود را برای استفاده از مباحث دوره خارج آماده کرد. آقای شب زنده دار سال ها به طور مرتب و منظم و مجدّانه در دروس خارج فقه و اصول آیات عظام آقایان حاج سیّد حسین بروجردی رحمة الله (1380ق)، سیّد محمد محقّق داماد رحمة الله (1409ق)، شیخ محمدعلی اراکی رحمة الله (1415ق)، امام خمینی رحمة الله (1409ق)، سیّد
ص:269
محمدرضا گلپایگانی رحمة الله (1414ق) و شیخ عباس علی شاهرودی رحمة الله (1383ق) حاضر شد. وی همزمان در درس تفسیر استاد علّامه سیّد محمد حسین طباطبایی رحمة الله 1402ق) حضور یافت و ضمن مباحثه، تقریر برخی از دروس یاد شده را نگاشت و از آن پس در شمار فضلا و اساتید زبده حوزه علمیه قم قرار گرفت. آقای شب زنده دار، در سال هایی که در حلقه دروس خارج شرکت می کرد، به خاطر دریافت سریع مطالب، پشتکار و حافظه قوی، پیوسته از صحبت های پدرانه استادان بهره مند می گشت. (1)
آیت اﷲ شب زنده دار از استادان برجسته حوزه علمیه قم به شمار می رفت و سابقه تدریس حوزوی ایشان به پیش ازچهل سال می رسد. وی در مدرسه خان جهرم و منصوریه شیراز، کتاب هایی را که خوانده بود، برای داوطلبان درس داد و از سالی که به حوزه ی علمیه ی قم وارد شد، متون آموخته شده را تدریس کرد. بیشتر تدریس او در قم، طی چندین دوره، شامل مباحث فقهی و اصولی از «لمعتین»، «مکاسب»، «قوانین الاصول» و «اصول الفقه» برای طلّاب داوطلب در مساجد اعظم، امام حسن عسکری علیه السلام، مسجد نو و مدارس حقانی، رضویه، گلپایگانی از یک طرف و بحث تفسیر و اخلاق در مدرسه ی فیضیه و مسجد حضرت معصومه علیها السلام از سوی دیگر به صورت آزاد و عمومی بود.
استاد شب زنده دار در تدریس، بیانی شیرین و شیوا داشت و برای تفهیم و انتقال درست مطالب به مخاطبان از الفاظ و قالب های ساده استفاده می نمود. ایشان از مثل ها و نمونه های جالب و جذاب نیز بهره می گرفت و موقع پاسخ دادن به پرسش های درسی و حلّ مشکلات علمی، تحمّل وحوصله به خرج می داد و با جوابی روشن و درخور، سؤال کننده را قانع می کرد.
ص:270
روح بلند و ناآرام آیت اﷲ شب زنده دار همواره در پی صاحب دلی بود که مایه تسلّی او باشد و وی را به کمال برساند، لذا از همان آغاز تحصیلاتش در جهرم و پس از آن در شیراز و قم با کوششی بیوقفه توانست از میان استادان و مربیان، با شخصیت هایی چون آیات عظام آقایان سیدابراهیم حق شناس، شیخ ابوالحسن حدائق، امام خمینی و شیخ مرتضی حائری «رحمةاﷲ علیهم» ارتباطی ویژه داشته باشد و از محضر پرفیض آنان به توفیقات و مواهبی الهی دست یابد. این ارتباط ها موجب شد در مسیر زندگی ارشاد و راهنمایی شود؛ خوب، درس بخواند؛ خوب بفهمد و به درستی به آموخته هایش جامه عمل بپوشاند.
آیت اﷲ شیخ علی کریمی جهرمی از اساتید حوزه علمیه قم و از دانشمندان ارزنده در عرصه قلم و بیان در دست نوشتهای پیرامون استاد گرانقدرش آیت اﷲ شب زنده دار، می نویسد:
عبد صالح و خالص پروردگار حضرت آیت اﷲ جناب آقای حاج شیخ حسین شب زنده دار جهرمی از جمله علمای صالحین و از اتقیای بارعین است. او نمونهای از علمای سلف است که پیشروی های مادّی و حرکت های قهری جامعه به سمت و سوی مادیّات و مسابقه مردم زمان در تشریفات و تعیّنات زندگی، او را از حرکت به سوی خدا و معنویات، ساده زیستی و زهد، مناعت طبع و ایثار، حسن خلق و مکرمت های اخلاقی باز نداشت و همواره با اعتقاد کامل به معتقدات دینی خود به راهش ادامه داد.
به حق، او انسانی خدا دوست، خداجو و خداپرست و معتقد به مبانی و به جهان ابدّیت است. طلب علم و تدریس، محراب و منبر و کرسی تدریس استادی سطح بالا در حوزه علمیه قم برای او حجاب نشد. این عناوین را ابزاری دانست و هدف اصلی خود را جلب رضای حق و خدمت به آستان مقدّس حضرت بقیة اﷲ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار داد.
او که از آغاز کار، دلداده علم و دانش و کسب فضایل بود، با هر یک از علمای بزرگوار جهرم خود را مرتبط کرد و از کمالات آنان بهره گرفت.
ص:271
در شیراز با شخصیت گرانقدر، معنوی و روحانی حضرت آیت اﷲ حاج شیخ ابوالحسن حدائق آشنا و بهره های فراوانی برد.
وقتی به قم مشرف شد و خداوند متعال در مسیر تحصیل و تهذیب نفس، موفقیت هایی به ایشان عنایت کرد؛ به گونه ای که در کسب علم و فضل، جلوه ملکه تقوا و ورع در وجودشان هویدا گردید. این خودسازی سبب شد تا طلاب، دوستان و مخصوصاً شاگردانش از او بهره مند شوند.
از دیگر خصوصیات این عالم بزرگوار این است که علاوه بر رعایت مراتب ادب در گفتار و رفتار، نسبت به علما، محصلین و همه اهل ایمان، احترام ویژهای ابراز می داشتند.
«روزی در خدمت ایشان بودم که به مناسبتی نام مرحوم آیت اﷲ سیّد صدرالدیّن به میان آمد. ایشان اظهار کرد که عکسی از ایشان دارم و من تصور کردم که عکس زیبا و جالبی باشد؟ وقتی آن را آوردند، عکس کوچکی بود که از روزنامه جدا کرده بودند و ایشان نگهداری کرده بود. عکس را بوسید و در جای خود قرار داد... و دیدم که تکیه گاه مرحوم آیت اﷲ العظمی آقای گلپایگانی را در بیت ایشان می بوسید. و خود ایشان نقل کرد که روزی از کوچهای که منزل آیت اﷲ العظمی بروجردی رحمة الله در آن واقع است می گذشتم توفیقی دست داد که در منزل ایشان را بوسیدم...» (1)
آن عالم ربانی در برابر بقاع و امام زادگان و قبور علمای بزرگ، تواضعی عمیق داشت. در مقابل قبور امامان معصوم علیهم السلام از جمله قبر مطهّر حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السلام تعظیم وی وصف ناشدنی بوده است. (2)
حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ محمد مهدی شب زنده دار درباره پدر و استادش چنین می گوید:
ص:272
پدرم به همه بستگان و اقوام از کوچک و بزرگ احترام می گذاشت و از پدر و مادر و استادانش بسیار یاد می کرد و موفقیت هایش
را مرهون اخلاص و دعا های
خیر آنان می دانست.
آقای جلال الدین آتشی بیان فرموده:
در مقابل و حضور استادانش چه در ایّام تحصیل چه بعد ها سکوت را بر سخن گفتن و سؤال کردن ترجیح می داد و سراپاگوش بود و تا چیزی را از او سؤال نمیکردند، جواب نمیداد.
علاوه بر آنکه در سال های دفاع مقدّس به جبهه ها می رفت و برای رزمندگان سخن می گفت، هرگاه با رزمندگان، دیدار داشت، دست و صورت و حتی پوتین آنان را می بوسید و می گفت: من بر این بوسه ام افتخار می کنم. دست وصورت مبلغان اسلام را نیز وقتی از تبلیغ باز می گشتند،
می بوسید.
آیت اﷲ سیّد عبدالرسول شریعتمداری، که سال های طولانی دوست، همشهری و هم درس و هم بحث مرحوم شب زنده دار بوده، وقتی به علت بیماری در منزل بستری شدند، آیت اﷲ شب زنده دار، سال ها همه روزه از ایشان عیادت می کرد و ساعتی را با ایشان صرف مباحث علمی می نمود.
آیت اﷲ شب زنده دار در تعظیم از استادانش، پیرامون ویژگی ها و خصایص اخلاقی و تأثیرگذار آنان چنین می نویسد:
در زمان کودکی من، مرحوم آیت اﷲ سیّدعلی اکبر آیت اللهی
(3) نماز جمعه را با شکوه متناسب اقامه می فرمود. او به حق عالمی متعبّد و وارسته و محکم در امر دین بود، لذا مردم هم ارادت و اعتقادی بسیار عمیق به او داشتند. از
ص:273
نشانه های کمال ارادت آن ها که با چشم خود، هنگام ارتحال آن عالم بزرگ دیدم، اینکه جمعی از مؤمنان، گرد جنازه محترم ایشان که در صحن مقبره پدر عالی قدرش بعد از غسل و نماز گزارده شده بود تا صبح، سینه زده، عزاداری نمودند.
خطبه های نماز جمعه را با وقاری خاص می خواند؛ [مثلاً] برای انجام آن وظیفه الهی، تجمّلی مخصوص [داشت. بدین ترتیب که] با خضاب و لباس و دلی نورانی که موجب تأثر موعظه شان در قلوب مستعد و آماده بود، [حاضر می شدند].
اعتراف می کنم لذّتی که آن وقت، از استماع خطبه جمعه برده ام تا این لحظه در کامم باقی مانده است و هنوز شیرینی معنوی آن را احساس می کنم.
غیر از شرکت در نماز جمعه، خاطره هایی دیگر از معظم له دارم، که بعضی از آن ها به طور حتم، در زیر بنای عقیدتی من سهم وافر داشته و تاکنون هم دارد و بدون تردید، برای دیگران نیز مؤثر بوده است... (1)
آیت اﷲ شب زنده دار، ارادتی ویژه به استادش آیت اﷲ حق شناس (2) داشته است؛ به گونه ای که در بعضی از نوشته هایش از آن بزرگوار به «استاد عزیزتر از جانم» تعبیر می کند و در مناسبت های مختلف به یاد آن بزرگوار می افتد و نکتهای از ایشان نقل می کند.
مقام استاد در نظرش به حدّی است که گاهی در مقام توسّل و دعا و عرض حاجت به درگاه الهی، خدا را به ایشان و درد ها و آلام درونی وی سوگند می دهد و این مطلبی است که برای بنده نقل کردهاند.
دورانی که برای ایّام تبلیغی ماه مبارک رمضان و ماه محرم و صفر به جهرم می آمد، با آنکه خانه پدری ایشان بود و دوستان و رفقا نیز مقدم ایشان را در خانه هایشان ارج
ص:274
می نهادند، نوعاً در اوقات فراغت در منزل استادش آیت اﷲ حق شناس و کنار آن مرد بزرگ به سر می برد. گویا بهترین لحظات عمر خود را زمانی می دانست که در حضور آن بزرگوار باشد. از این رو شب های بسیاری را پس از پایان منبر و سخنرانی به خانه وی می رفت و در آنجا استراحت می کرد.
شگفت انگیزتر آنکه این رابطه روحی دو طرفه به حدّی بود که گاهی در عالم خواب، استاد بزرگوار خود را می بیند و در رؤیا اشارات و الهاماتی از ایشان می گرفت. نامه هایی که میان استاد و شاگرد ردّ و بدل شده و برخی از آن ها را بنده، مشاهده کرده ام گویای کمال صمیمیت این دو بزرگوار نسبت به هم است.
به هر حال، شخصیت آن مرد بزرگ، در جان و وجود ایشان نفوذ کامل کرده بود و از این رهگذر، ادب و کمال، ایثار و تواضع و اخلاص در عمل و مزایای برجسته دیگری که آن بزرگوار داشت، به ایشان منتقل شده است. (1)
آیت اﷲ شب زنده دار درباره حضرت آیت اﷲ شیخ ابوالحسن حدائق (2) که از استادان وی در شیراز بود و روحانیان بزرگوار شیراز به مقامات معنوی او اعتراف داشتند، چنین یاد می کند:
در همان اوایل طلبگی، نخستین بار اسم و وصف مرحوم آیت اﷲ حدائق رحمة الله استاد گرانقدرم را از استاد عزیزتر از جانم، مرحوم آیت اﷲ حق شناس رحمة الله شنیدم. فرمود: آیت اﷲ محلاتی در کوچه، آقای شیخ ابوالحسن حدائق را ملاقات می کند؛ در حالی که محاسن ایشان از آب وضو تر بوده [است]؛ آقای محلاتی برای تبرّک، رطوبت محاسن آقای حدائق را می گیرد و به صورت خود می مالد. و باز شنیدم گاهی که حضرت آیت اﷲ محلاتی برای نماز جماعت صبح ایشان در مسجد «علمدار» شیراز شرکت می فرمود، آن روز را بر این توفیق، اظهار شادمانی می کرد.
ص:275
از آن وقت، دیگر دل من پر می زد که کی باشد من هم خدمتشان برسم که لطف خفی الهی شامل شد. هم از درس ایشان بحمدﷲ بهره بردم و هم شرکت در نماز جماعت ایشان که در بقعه مدرسه منصوریّه، با کمال خشوع و خضوع انجام می دادند، نصیبم شد هم از مواعظ دلپذیر او که معمولاً از نهج البلاغه بود و با لحن مخصوص که همان وقت بیش از همه، خود او تحت تأثیر کلمات مولی الموحدین امیرالمؤمنین علیه السلام قرار می گرفت، مستفیض می شدیم. همین الان نوای ملکوتی او که از نهج البلاغه راجع به فنای سریع دنیا تذکر می داد، در گوشم طنین انداز است. گاهی او را در حرم مطهّر حضرت احمد بن موسی «شاه چراغ» دیده ام که کنار ضریح ایستاده بودند و طوری زیارت می خواند و توسل می جست که گویا آن حضرت را می بیند و مطالب خود را عرضه می کرد.
با آنکه، آن زمان چند درس، از صبح تا ظهر می فرمود، ولی زیارت عاشورای ایشان با صد لعن و صد سلام در هر روز ترک نمیشد...
اطاقی در مدرسه داشتند که مطالعات درسشان را معمولاً شب ها بعد از نمازمغرب و عشاء در آنجا انجام می دادند و گویا هر شب بعد از مطالعه، برای زیارت حضرت احمد بن موسی «شاه چراغ علیه السلام» چون فاصله زیادی با مدرسه نداشت مشرف می شدند.» (1)
به خاطرم می رسد که یک وقت فرمود: هر بار موفق شده ام، کتاب حج شرح لمعه را درس بگویم، بعداً به حج مشرف شده ام.
شنیدم که مرحوم شهید آیت اﷲ، دستغیب رحمة الله و جمعی دیگر، تشییع جنازه ایشان را با پای برهنه انجام دادهاند. مرحوم آیت اﷲ حدائق به تعبیر خودشان، به صلواتی ملهم شده بودند که آن را در مجالس مؤمنین می خواندند و جمله های آن شبیه جمله های توحیدی، ماه شریف ذی الحجه است. مثلاً «اللهم صل علی محمد و آل محمد عدد احراف القرآن... عدد کلمات القرآن...» خود ایشان در ارتباط با برکات این صلوات، می فرمود:
یک بار از طریق کویت، با جمعی به حج نیابتی مشرف شدیم که چند مشکل برایمان پیش آمد:
یک؛ اصل پولی که به من داده بودند، هنوز به کویت نرسیده بودیم، تمام شد.
ص:276
دوم؛ آن سال، برای حج گذرنامه نمیدادند.
سوم؛ جمع زیادی از حجاج به آنجا آمده بودند و کسانی که در راه به ما می رسیدند، می گفتند: در اثر کثرت جمعیت، جا برای تازه وارد ها نیست؛ مگر کنار خیابان ها بمانید.
آقای حدائق فرمود: من با رفقا، به این صلوات، متوسل شدیم و رسم بر این بود که هر جملهای که می خواندم، همه رفقایمان صلوات را می فرستادند تا اینکه وارد دروازه کویت شدیم. در همان بدو ورود، خانمی از خانهاش بیرون آمده، جلو راننده دست بلند کرد و به راننده گفت: حجاج را به منزل ما بیاور. راننده به طرف مسافران رو کرد و گفت: این خانم دعوت می کند که به منزل او وارد شویم، قبول کنیم؟ همه پذیرفتند. آنجا منزل وسیعی بود، همه به آنجا رفتیم و مشکل اول حل شد. طولی نکشید شوهر آن زن آمد. وقتی از ورود ما به خانهاش با خبر شد، از خانوادهاش تشکر کرد که حاجی های محترم را به خانه آورده است. همه سرگردان بودند که کار گذرنامه به کجا می کشد و نکند به حج نرسیم. باز همان توسل به صلوات را ادامه دادیم تا اینکه خبر رسید به تمام حجاج، گذرنامه می دهند. مشکل دوم هم حل شد.
دو برادر که در کاروان دیگری از شیراز بودند و با ما آشنا بودند و خبر از توسل ما داشتند، نزد من آمدند و گفتند: خواب دیدیم که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شما را در آغوش گرفته و فرمودند: فرزندم، کارت را درست کردیم! وقتی که این عنایت و لطف حضرت امیر علیه السلام مخصوصاً با ذکر کلمه فرزندم را می گفت، کمال بهجت و سرور بر ایشان دست می داد. سرانجام آن دو برادر عرض می کنند، چون کار همه به برکت توسل شما حل شد، شما حق ندارید از کویت که خارج می شویم تا برگشتن به شیراز یک شاهی پول خرج کنید و آن ها نمیدانستند که من اصلاً پولی ندارم، ولی فرمودند: نه تنها این دو برادر متکفل تمام مخارج من شدند، بلکه مثل خدمت گذار، کار های مختلف مرا انجام می دادند... مشکل سوم هم به این آسانی حل شد...
مرحوم آیت اﷲ شب زنده دار در سجده آخر نماز، غالب اوقات با حالت تضرع می خواندند: «یا خفی الالطاف نجنا برحمتک مما نحذر و نخاف»
ص:277
گاهی که کسی زبان به مدح ایشان می گشود، این جمله از امیرالمؤمنان علیه السلام را می خواند که «انی اعلم بنفسی من غیری و ربی اعلم بیمن نفسی؛ من به خود از غیر داناترم و پروردگارم به من از خودم داناتر است».
ایشان به اینکه دائماً با وضو باشد، مقید بود و می فرمود:
سابقاً که با قافله، از اصطهبانات به شیراز می آمدم، دزد ها قافله ها را می زدند و اموالشان را می بردند. بعد از رفتن آن ها
صاحبان مال جمع می شدند،
ببینند چه مانده و چه بردهاند! وقتی رسیدگی کردیم، دیدم از اثاث من هیچ برده نشده است. این از برکت آن بود که من مقیدم همیشه با طهارت باشم! و همان وقت هم با وضو بودم. (1)
مرحوم آیت اﷲ آقا حاج شیخ غلامحسین شرعی، (2) از مرحوم آقای حاج محمد حسین احسن، منشی مرحوم آیت اﷲ العظمی بروجردی وقت ملاقات گرفت و به من فرمود:
«در خدمت آیت اﷲ
حدائق برای دیدار با آیت اﷲ
بروجردی باشید. موقع عصر بود. رفتیم و آقای احسن راهنمایی کردند و شرفیاب شدیم. از طرز برخورد بسیار احترام آمیز،
معلوم بود که مرحوم آیت اﷲ
العظمی بروجردی از مقام معنوی مرحوم آیت اﷲ حدائق مطّلع هستند. آن زمان برای آیت اﷲ بروجردی، بلند شدن برای احترام به اشخاص بسیار مشکل بود، ولی همین که مرحوم آقای حدائق وارد اتاق شد، ایشان آماده احترام شدند و هر چه مرحوم آقای حدائق، استدعا کردند، نپذیرفتند و با کمک مرحوم آقای سید محمد حسن، آیت اﷲ زاده معظمشان و آقای احسن که زیر بازوی آقا را گرفتند، بلند شدند! و چون معمولاً در اطاق خصوصی شان، عمامه معمولی، سر نمیگذاشتند و مقداری پارچه مشکی به دور سرشان بود و نیز بدون عبا بودند، دستور داد
ص:278
عمامه و عبا آوردند و پوشید. پس از تعارفات و احوال پرسی، پرسیدند: شما با صاحب حدائق نسبت دارید؟ که جواب دادند: نسبتی نداریم. دوباره به هنگام مرخص شدن از خدمتشان باز با همان زحمت و کمک آقایان مذکور احترام فرمودند و برخاستند. بعداً هم مبلغی وجه، محترمانه به وسیله آقای احسن به نام آقای حدائق به منزل این جانب فرستادند.»
در آن ایّامی که تازه، سعادت تلمذ و شاگردی ایشان نصیبم شده بود، در همان اطاقی که درس میدادند، فرمود: بر شما ها واجب عینی است که طلبه باشید و ادامه تحصیل بدهید.
مکرر میدیدم که در بقعه ی مدرسه منصوریه، بعد از نماز که مأمومین همه میرفتند، ایشان با کمال خضوع، مدّتی در سجده بود و با صدای بلند، با خدای خود، مناجات میکردند.
هر وقت به شیراز میرفتم، برای دست بوسی، در منزل یا در مدرسه منصوریه، شرفیاب خدمتشان میشدم و همیشه با اصرار میفرمودند، حیّاً و میتاً مرا فراموش نکنید و بحمداﷲ هر روز او را یاد میکنم.
در یکی از مسافرت های ایشان به قم که هوا سرد بود و عبایی که همراه داشتند نازک بود و من عبای زمستانی همراه داشتم، آن عبا را به ایشان تقدیم کردم و عبای ایشان را برداشتم. البته بعداً ایشان ظاهراً عبا خریدند و عبای مرا برگردانیدند و آن عبای دیگر را هم نگرفتند که آن عبا را برای تبرّک نگاه داشته ام، چون عبادت های بسیار و زیارت هایی با این عبا انجام دادهاند، ولی خیلی کهنه و مندرس شده و قبلاً برای بعضی از نماز هایم میپوشیدم. خانواده ام سفارش کرده ام که لااقل قطعهای از آن را در کفنم بگذارند. (1)
از دیگر ویژگی های مرحوم آیت اﷲ شب زنده دار، تعهد و پایبندی به دستورات دین و اخلاق اسلامی بوده است که به نمونهای از آن اشاره میشود.
ص:279
ایشان طبق روایاتی که راجع به مهرالسنّه و کم گرفتن مهریه وارد شده، در ازدواج هایی که در مورد دخترانشان واقع شده، به این موضوع تقیّد داشت که مهریه از مهر السّنة حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام تجاوز نکند. در یکی از این موارد که خود شاهد بودم، هنگام تعیین و قرارداد ازدواج، ایشان گفتند: که مهر، مهرالسنّة باشد. از ناحیه همراهان داماد، خواهش شد که اجازه بدهید مقداری سکّه هم ضمیمه شود [ولی] ایشان صریحاً نهی کردند. یکی از نزدیکان داماد، در دست نوشته قرارداد عقد نوشت: مهرالسنة و پنجاه سکه بهار آزادی. ایشان هنگامی که نوشته را مطالعه کردند، قلم برداشته و روی پنجاه سکّه را خط کشید و فرمود: اگر خواستند بعد برایشان بخرید، ولی نه جزء مهریه. (1)
آیت اﷲ شب زنده دار، اهتمام ویژهای به تبلیغ و ترویج دین داشت و همواره میکوشید مردم را با معارف و حقایق مذهبی آشنا سازد.
در آن زمان که ایشان حال منبر رفتن و تبلیغ و موعظه داشتند، با سخنرانی های خود دل ها را جذب کرده، به سوی اسلام، قرآن و شعائر و آداب اسلامی سوق میدادند.
سال های متمادی در ماه مبارک رمضان، در سالن بزرگ امام زاده ابراهیم علیه السلام جهرم نماز جماعت اقامه میکرد و پس از آن منبر میرفت. جمعیت انبوهی از همه جای شهر برای شرکت در نماز جماعت و استماع مواعظ دلنشین و راهنمایی های ایشان، حضور پیدا میکردند؛ به طوری که بعد از سخنرانی، راه عبور و خیابان مسدود میشد و راستی چه اثری روشن و نفوذی بلیغ در جان مردم و نسل جوان کرده بود. پس از منبر به سؤالات جوانان پاسخ میداد و هیچ اظهار خستگی و بی حالی نمیکرد. (2)
مرحوم شب زنده دار جلسات متعددی را برای زنان، جوانان، دانش آموزان دختر و پسر در مقاطع تحصیلی مختلف و به تفکیک تشکیل میداد و اوّلین روحانی در شهر جهرم بود
ص:280
که به شبهات و سؤالات دینی آنان جواب میگفت. برنامه های تفسیر قرآن برای عموم، جلسات سیاسی مذهبی، برای علاقه مندان، از قشرهای گوناگون برگزار میکرد و توجه خاصّی به جوانان داشت. (1)
یکی از خصوصیات بارز آیت اﷲ شب زنده دار، اقدام در جهت برآوردن حوائج طبقات مختلف مردم بود؛ به گونه ای که در نعمت ها و الطافی که نصیبش میشد، بسیاری از افراد نیازمند را سهیم میکرد. در موارد متعددی، واسطه ازدواج اشخاصی می شدند و اتفاق می افتاد که برای موردی، چندین مرتبه مراجعه می کردند تا نتیجه بگیرد.
از این گذشته مراجعاتی نیز در امور علمی داشتند و کسان بسیاری، در مسائل مختلف فقهی، تفسیری و روایتی به ایشان مراجعه و در مراجعه اوّل یا در خلال یکی دو روز، پاسخ خود را دریافت میکردند. ایشان از این گونه مراجعات و پرسش های وقت گیر استقبال میکردند و مراجعه کننده و پرسش کننده را صاحب حق بر خود برمیشمردند.
یکی از اطرافیان مرحوم شب زنده دار می گوید:
... بسیار اتفاق افتاده است که برای حلّ مشکلات طلّاب، نزد علما و بزرگان وساطت کرده، نابسامانی های
زندگی آنان را رفع کرده است یا آنان (علما) به خاطر مورد اعتماد بودن وی، به وسیله ایشان مساعدت های لازم را کردهاند. مواردی پیش آمد که از سوی امام خمینی رحمة الله برای انجام کار یا ابلاغ پیامی خصوصی فراخوانده میشد
و ایشان به دنبال خواسته آن بزرگوار اقدام میکرد. (2)
آیت اﷲ شب زنده دار برخی اوقات، حق التبلیغ و وجوهی را که اهالی جهرم در ایام محرم و صفر به وی اهدا میکردند، بین طلاّب و مبلغانی که برای تبلیغ در مناسبت های یاد شده به منطقه میآمدند، تقسیم میکرد و خود برای برگشت به قم از دوستانش قرض میگرفت. (3)
ص:281
آیت اﷲ شب زنده دار، در معاشرت با اشخاص و اصناف مختلف، حوصله عجیبی داشت و بر خود مسلّط بودند. ایشان سخن مخالف را تحمل مینمود و اگر طرف مقابل، ظرفیت پذیرش جواب داشت، او را با منطق و استدلال قانع میساخت؛ و گرنه با سکوت و آرامش به مطلب خاتمه میداد.
برخی در خاطرات خود نقل کرده اند:
آیت اﷲ
شب زنده دار را در دوران سخت انقلاب تحت فشار قرار میدادیم و زیاد از او سؤال میکردیم که چرا با سرعت حرکت نمیکند و گاه میشد با ایشان قهر میکردیم، اما او مطابق وظیفه خود، پیش میرفت. بعد از پیروزی انقلاب به خاطر سؤالات از او عذرخواهی کردیم که در جواب گفت: شما به وظیفه خود عمل کردید و تکلیف خود را انجام دادید... (1)
این عالم پارسا از مرحله خود گذشته و مسایلی که برای بسیاری از اشخاص، حلّ نشدنی است، برایشان حلّ شده بود. وی در خطّی گام برمیداشت که در زمان ما دو نفر در آن مسیر، گام های بلندی برداشته بودند: مرحوم آیت اﷲ سید احمد خوانساری و مرحوم آیت اﷲ شیخ مرتضی حائری. آیت اﷲ شب زنده دار با شخصیت دوم کاملاً مرتبط بود و از افادات ایشان بهره مند میشد. هرگاه در مجالس سوگواری خاندان عصمت و طهارت یا در نماز جمعه شرکت میکرد از نشستن در صدر مجلس یا جای ویژه به کلی ابا داشت و میان مردم مینشست و موجب زحمت برای کسی نمیشد.
وقتی در ایام تبلیغ، در زادگاهشان جهرم، عهده دار نماز جماعت بود، تقیّد نداشت که حتماً امام جماعت باشد، بلکه گاهی به مساجد دیگری میرفت و به امام جماعت آن مسجد اقتدا میکرد؛ هر چند از شاگردان خود ایشان بود. (2)
ص:282
آیت اﷲ شب زنده دار در موضوع امامت و بحث معاد در حدّ یک کتاب معمولی مطلب نگاشته و برای چاپ آماده کرده بودند. وقتی متوجه شد کتاب هایی پیرامون موضوعات یاد شده نوشته و چاپ شده است، از چاپ و نشر نگاشته های خود صرف نظر کرد. (1)
یکی از فضلای قم می گوید:
یک روز هنگام درس، کلمهای را در سطور اوّلیه متن کتاب اشتباه خواند. یکی از طلاّب اشتباه را تذکر داد. روز بعد فرمود: دیروز آن صفحه از درس را اشتباه خواندم و توضیح دادم، از این رو دوباره آن درس را تکرار کرد. (2)
از حالات خوش و جلوه های معنوی آیت اﷲ شب زنده دار، تسلیم در برابر مقدّرات الهی بود. مشکلات و سختی های فراوانی در زندگی ایشان بود که همه را از این رهگذر توجیه کرد و بر خود آسان نمود. یکی از جریانات تأثرانگیزی که برای ایشان پیش آمد، درگذشت دختر جوانشان بود که در فصل جوانی با داشتن فرزندان خردسال، دچار بیماری صعب العلاجی گردید و ایام بیماری خود را در منزل پدر گذراند تا اینکه پیش چشم ایشان دار فانی را وداع گفت. به راستی که این پدر بزرگوار و مادر گرامیاش چه امتحان خوبی نزد خدا دادند. (3)
یکی از اطرافیان مرحوم شب زنده دار می گوید:
آنچه از دیر زمان برایم محسوس بوده و هست، اهتمام کامل وی بر حفظ شخصیت افراد است. آن مرحوم سعی داشت چیزی نگوید یا کاری نکند که به آبروی کسی خدشهای وارد شود. نام اشخاص را با احترام میبرد و بر این سیره حتی در غیاب افراد مواظبت داشت. بنده با ایشان بسیار معاشرت
ص:283
داشته ام،
اما در یک مورد هم ندیدم کسی را تحقیر کند یا کوچک بشمارد یا فرد و افرادی را به استهزاء و مسخره بگیرد.
آن مرحوم طبعاً انسانی خشک نبود؛ بلکه مزاح و شوخی در کلماتشان وجود داشت،اما
محضرشان جای غیبت از افراد نبود. اگر کسی در حضورشان سخنی از دیگران می گفت که متمایل به غیبت باشد، به سبک ملایم و به نحوی کار آن طرف را توجیه کردند، به طوری که وجاهت و آبروی او حفظ شود و گوینده هم خجل و شرمسار نگردد. اگر راهی برای توجیه نمی یافت، در برابر آن گفتار سکوت میکرد و سخنی نمیگفت و گوینده هم راهی برای ادامه گفتار خود نمیدید. (1)
آیت اﷲ شب زنده دار، از شاگردان درس خارج فقه و اصول امام و از ارادتمندان مخلص وی به شمار میرفت. از ایشان نقل شده است:
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شب های ماه مبارک رمضان، در مسیر خود به سمت منزل ایشان در بین راه دعای افتتاح را میخواندم.
درست وقتی جلوی بیت رحمة الله امام میرسیدم، جمله «یُهلک ملوکاً...» بر زبانم جاری میشد. (2)
در سال های خفقان 42 به بعد، شاخصترین فردی که امام خمینی و نهضت او را در جهرم به مردم معرفی کرد، آقای شب زنده دار بود. ساواک و عوامل رژیم طاغوت در جهرم نیز به سه نفر از آقایان؛ یعنی آیت اﷲ سید ابراهیم حق شناس (امام جماعت مسجد گازران)، آیت اﷲ سید حسین آیت اللهی که مرکز تبلیغی وی حسینیه کوی علی پهلوان بود و آیت اﷲ شیخ حسین شب زنده دار که در حسینیه امام زاده ابراهیم علیه السلام فعالیت می کردند حساسیت ویژه ای داشت. (3)
آیت اﷲ شب زنده دار همچون دیگر استادان و فضلای برجسته حوزه، اعلامیه ها و
ص:284
بیانیه هایی را که علیه رژیم و به حمایت از امام و نهضت صادر و منتشر میشد، امضا میکرد. همچنین در نامه ها و اطلاعیه هایی که از سوی طلّاب و فضلای شیراز و استان فارس مقیم قم برای امام یا دفاع از ایشان نگاشته و ارسال و منتشر میگردید، نام و امضای ایشان به چشم میخورد. (1)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 وقتی امام خمینی رحمة الله به قم آمدند، به منزل آیت اﷲ شب زنده دار تشریف بردند. در این حال، آیت اﷲ شب زنده دار فرمود: امروز رحمت خدا بر ما نازل شد.
آیت اﷲ شب زنده دار تا زمانی که امام در قم حضور داشت از جمله اصحاب هیئت استفتای وی بود و برخی از روز ها در کوچهای که امام اقامت داشت، در کنار دیدارکنندگان، امام را زیارت میکرد. (2)
در این بخش، سخنانی را از علما و بزرگان درباره ی مرحوم شب زنده دار نقل می کنیم:
1. مقام معظم رهبری آیت اﷲ خامنهای؛ آقای شب زنده دار، همیشه نو بود. (3)
2. آیت اﷲ آقای حاج شیخ محمدعلی اراکی؛ آقای شب زنده دار، شب زنده دار است و از افتخارات ماست. (4)
3. حجت الاسلام و المسلمین محمدباقر موسوی همدانی؛ ترجمه مجلدات تفسیر المیزان را با مرحوم علاّمه هماهنگ کردم؛ مگر دو جلد آخر آن را. وقتی برای هماهنگی این دو جلد به ایشان مراجعه کردم، چون حال ایشان مساعد نبود، فرمود: با آقای شب زنده دار هماهنگ کن. (5)
ص:285
4. آیت اﷲ مکارم شیرازی؛ آقای شب زنده دار به یقین یکی از فضلای برجسته حوزه علمیه قم است. ایشان مدرّس و محقّق خوبی است. از نظر تقوا و پرهیزکاری فردی کاملاً ممتاز است. من یقین دارم ایشان کسی است که عامل به تمام وظایف شرعیه میباشد. بیان خوبی دارد و تدریس مباحث مختلفی از جمله مسائل اخلاقی دارند که بسیار مؤثر و مفید است. من دوست داشتم ایشان بیشتر در مباحث حوزه دخالت میکرد. او روحی وارسته دارد که گاهی مانع دخالت او میشود. ایشان مدتی در برنامه های مکتب اسلام با ما همکاری داشت. مقالات خوبی داشت و بحث های جالبی مطرح میکرد. میدانید که مکتب اسلام مجلهای بود که به هر کس، مجال نمیداد در آن چیزی بنویسد. اشخاصی که دارای برجستگی هایی بودند با آنجا همکاری داشتند و قلم میزدند. در میان ما حجاب معاصرت هست. منظورم پردهای است که جلوی چشم ما میافتد و نمیگذارد ویژگی های معاصران خود را ببینیم، امّا وقتی از میان ما میرود، میفهمیم که جای آن ها خالی شده است و معلوم میشود چقدر جای وسیعی خالی شده است و تأسف میخوریم که چرا در حیاتشان بیشتر از وجودشان استفاده نکردیم. من امیدوارم که این حجاب معاصرت را کنار بزنیم تا شخصیت ها را در حیاتشان معرفی کنیم تا در نتیجه، بیشتر از وجود آن ها استفاده شود. (1)
5. آیت اﷲ شیخ جعفر سبحانی؛ سخن گفتن درباره ایشان کار افرادی شایسته تر از این جانب است، زیرا معرِّف باید از معرَّف اجلی باشد. در دوران شصت سالگی که من ایشان را میشناسم، یعنی ایشان حدود سال 1326 شمسی بود که از شیراز وارد حوزه علمیه قم شدند و از همان روز ها دو چیز در ایشان جلوه گر بود: یکی اخلاق فاضله، و تواضع فراوان به گونهای که در فیضیه برای دیگران سرمشق بود و اخلاق عالی او عملاً میتوانست، افراد را تربیت کند. دوم تدریس ایشان در حوزه بود که طلاب را از بیانات خود بهره مند میکرد. این دو مطلب را من در این شصت سال در ایشان درک کرده ام، اخلاق و تواضع، تدریس و تربیت.
بعد ها به وسیله مقالات ارزنده خود در مجله مکتب اسلام، مسائل متنوعی را مینوشتند
ص:286
و خوانندگان را بهره مند میساختند. اگر مقالات ایشان جمع آوری شود، خودش یک کتاب ماندگاری میشود. در درس فقه و اصول امام خمینی رحمة الله حضور داشتند و ما هم در محضرشان بودیم و گاهی از کلمات ایشان استفاده میکردیم. من امیدوارم ان شاء اﷲ در حوزه علمیه قم از این افراد تجلیل بیشتری بشود. شخصیت هایی که شصت سال است در قم هستند و علماً و عملاً نفیس اند. (1)
6. آیت اﷲ جوادی آملی؛ آقای شب زنده دار علماً و عملاً از شخصیت های کم نظیر است و از این نظر امتحان خود را خوب داده است. (2)
7. آیت اﷲ سید مجتبی موسوی لاری؛ در دیدارهای مکرری که با آیت اﷲ شب زنده دار داشتم از وجودشان جز رایحه تقوا و علم و فضیلت و ارزش های الهی و معنوی چیزی استشمام نکردم. (3)
آیت اﷲ شب زنده دار در کنار تمام فعالیت ها آثار مفید و ارزنده ای به صورت تقریرات دروس خارج، شرح و حواشی بر برخی از تفاسیر و ادعیه و مقالات پربار در موضوعات گوناگون دینی نگاشته است که به آن ها اشاره میشود:
1. تقریرات دروس خارج فقه و اصول امام خمینی رحمة الله؛
2. حواشی بر تفاسیر مجمع البیان و المیزان؛
3. شرح دعای مکارم الاخلاق؛
4. مجموعه یادداشتهای مدون شده پیرامون مسئله امامت؛
5. مقالات متعددی در موضوعات اخبار غیبی و علوم دیگر قرآن، معاد و قیامت، آینده دنیا که در مجله مکتب اسلام، مکتب تشیع، معارف جعفری و دیگر مجلات و کتب چاپ شده است؛ (4)
ص:287
6. مقاله خاطره هایی از ثمرات درختی پربار پیرامون شخصیت عالم مجاهد آیت اﷲ سید عبدالحسین لاری؛ (1)
7. سلسله درس های اخلاق که در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی در حوزه علمیه قم ایراد و سپس به صورت جزوات درسی، توسط سازمان تبلیغات اسلامی قم تکثیر و توزیع شده است؛
8. یادداشت هایی پیرامون شخصیت آیت اﷲ سید ابراهیم حق شناس به نام «خاطره هایی از احوال استاد عزیزتر از جانم».
به همت ایشان کتابخانه عمومی اسلامی پس از سال 1342ش. در جهرم در خیابان منوچهری (جمهوری اسلامی) که فعلاً پایگاه بسیج است تأسیس شد. این مرکز در آن سال ها محل تجمع جوانان انقلابی و روشن فکر شهر بود و جلسات برای فعالیت های سیاسی و انقلابی در آن تشکیل میشد و عوامل رژیم به این مرکز و افراد آن بسیار حساس بودند. صندوق قرض الحسنهای هم زیر نظر ایشان تشکیل شد که پس از مدتی توسط ساواک تعطیل گردید.
از میان انبوه شاگردان آیت اﷲ شب زنده دار میتوان به این افراد اشاره کرد:
حجج الاسلام حضرات آقایان علی اکبر هاشمی رفسنجانی، سید حسن طاهری خرّم آبادی، علی کریمی جهرمی، شیخ حسین کرمانی، سید جمال الدین دین پرور، محمدمهدی موحدی کرمانی، قربانعلی درّی نجف آبادی، محمدجعفر امامی، محمدرضا آشتیانی، محمدجواد فاضل و محمدمهدی شب زنده دار.
بساری از طلاب مدرسه حقانی در عصر شهید قدوسی در محضر این بزرگوار شرح لمعه را فرا گرفتند.
ص:288
آیت اﷲ شب زنده دار پس از سال ها کسب بهره های علمی و معنوی در 25 سالگی با وساطت آیت اﷲ آقا سید محمدکاظم آیت اﷲی شیرازی با صبیه آیت اﷲ حاج شیخ غلامحسین شرعی دارابی (1391ق) ازدواج کرد. این ازدواج، زمینه مناسب دیگری در رسیدن به کمالات معنوی برای ایشان فراهم آورد، زیرا آیت اﷲ غلامحسین شرعی خود از عالمان برجسته حوزه علمیه قم و از استادان و مربیان مهذّب و مخلص به شمار میرفت و ارتباط و مجالست با وی در کسب فضایل اخلاقی بسیار مؤثر بود.
از دیگر ویژگی های این ازدواج، صفا و صمیمیت بی مانند و احترامی بود که بین این عالم و همسرش وجود داشت که در کمتر خانوادهای دیده میشود. این برکات و تفضّلات الهی، موجب رشد و تربیت صحیح نسل و پایداری یک خانواده اسلامی است.
ثمره این ازدواج، 9 فرزند، یعنی 2 پسر و 7 دختر بوده است. نخستین فرزند ایشان حجت الاسلام والمسلمین آقای شیخ محمدمهدی شب زنده دار است که از فضلا و مدرسان سطوح عالی و خارج حوزه و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به شمار می آیند و هم اکنون جزء فقهای شورای نگهبان هستند. فرزند دیگرشان آقای محمد حسن شب زنده دار تاجر است.
دامادهای آیت اﷲ شب زنده دار هم عبارتند از حجج اسلام آقایان:
1. حاج شیخ علیرضا اسلامیان، از مدرسان فاضل سطوح عالی و عضو جامعه مدرسین و مجلس خبرگان رهبری (دوره چهارم)؛
2. شیخ جعفر دافعیان؛
3. شیخ علی بمان خادم الحسینی؛
4. شیخ محمد سعیدی نجفی؛
5. سید محمد هادی صحیح النسب؛
6. آقای مجتبی افتخاری، دبیر آموزش و پرورش؛
7. آقای احمد کریمی که از محققان حوزه و دانشگاه است.
ص:289
آیت اﷲ حاج شیخ حسین شب زنده دار جهرمی بعد ازمدتی کسالت که در بستربیماری افتاده بودند ابتدا در بیمارستان شهید بهشتی قم بستری گردید، اما شدت مریضی صعب العلاج او باعث شد تا در بیمارستان مسیح دانش و دی تهران بستری گردد که مؤثر واقع نشد و سرانجام در تاریخ 28رمضان المبارک 1435ق. برابر با چهارم مرداد ماه 1393 در هشتاد سالگی به رحمت حق پیوست. جنازه مطهر آن عالم بزرگ با احترام به قم حمل گردید و آیت اﷲ مکارم شیرازی بر پیکرش نماز گزارد و در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام دفن گردید.
ص:290
ص:291
پدر: سید محمد
ولادت: 1315 ش.
وفات: 1390 ش.
مدفن: قم،قبرستان شیخان.
تألیف:
محمّدرضا خادمیان دامغانی
سیّدحسین شیخ الاسلامی در تاریخ 14/11/1315ش. مصادف با شوال 1354ق. به دنیا آمد. پدرش سیّد محمّد حسینی شیخ الاسلامی، از روحانیون پارسای شهرستان تویسرکان بود که علاوه بر علوم رسمی حوزه های علمیه، با علوم غریبه نیز آشنایی داشت. آیت اﷲ سیّد عبدالغفار حسینی تویسرکانی رحمة الله جدّ اعلای این خاندان است. نویسنده ی روضات الجنّات در پایان جلد هشتم کتابش، از او به نیکی یاد می کند و یادآور می شود که بدون کمک وی، روضات الجنّات به سرانجام نمیرسید. (1) مادر سیّد حسین، دختر سیّد ابراهیم موسوی بود.
ص:292
آیت اﷲ سیّد حسین شیخ الاسلامی در مکتب خانه ی ملاصدرای تویسرکان پنج سال به تحصیل پرداخت و در این دوران، خواندن، نوشتن و قرائت قرآن را فراگرفت. وی بعد از تحصیلات ابتدایی برای فراگیری علوم اسلامی وارد مدرسه ی علمیه ی تویسرکان شد و زیر نظر پدرش دروس مقدمات حوزوی را فراگرفت. برخی از استادانش در این دوره عبارتند از:
1. حجت الاسلام والمسلمین شیخ قاسم رفیعی، (ادبیات عرب)؛
2. حجت الاسلام والمسلمین سیّد حسین صعودی، (ادبیات عرب)؛
3. حجت الاسلام والمسلمین سیّد الیاس شیخ الاسلامی، (ادبیات عرب)؛
4. آیت اﷲ شیخ علی تألهی، (معالم الاصول و جلد اوّل شرح لمعه)؛ (1)
وی بعد از پایان تحصیلات مقدماتی حوزه ی علمیه ی تویسرکان، در 21 سالگی برای ادامه ی تحصیل به قم رفت. شماری از استادان وی در حوزه ی علمیه ی قم عبارتند از آیات عظام:
1. محمّد تقی ستوده (جلد ددوم شرح لمعه)؛
2. جعفر سبحانی (مکاسب)؛
3. ناصر مکارم شیرازی (مکاسب)؛
4. حسین نوری همدانی (رسائل)؛
5. سیّد محمّد باقر سلطانی طباطبایی بروجردی (کفایه)؛
6. علی مشکینی (کفایه)؛
7. محمّد حسین تقدیری (کفایه)؛
8. سیّد حسین بروجردی؛
9. امام خمینی رحمة الله؛
ص:293
10. سیّد محمّد رضا گلپایگانی؛
11. حسینعلی منتظری؛
12. سیّد محمّد داماد؛
13. عباسعلی شاهرودی؛
آیت اﷲ شیخ الاسلامی کتاب های رسائل، مکاسب و کفایه را تا پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی تدریس کرد.
از جمله خصوصیات بارز علمی آیت اﷲ شیخ الاسلامی، دقت در بحث های علمی و روایی بود. وی در تتبّع و فهم روایات، میان فضلا و خواص مشهور بود؛ به طوری که آیت اﷲ العظمی صافی، در دیدار با خانواده ی آیت اﷲ شیخ الاسلامی، دقت و فهم و توانایی او را در روایات ستود.
آثار آیت اﷲ شیخ الاسلامی عبارت است از:
1. اللؤلؤ و المرجان فی مختصر ابواب الجنان (پند های شیرین)؛ (1)
2. الفوائد الرضویه فی احکام الطهاره الترابیه (مخطوط)؛
3. جواهر الاصول (2) (تقریرات درس اصول فقه آیت اﷲ سیّد محمّد باقر طباطبایی سلطانی)؛
4. وظائف ما در ماه مبارک رمضان؛ (3)
6. مناظره پدر و فرزند یا راه مستقیم در اصول عقائد؛
7. مناظره زبان و اندام ها؛
ص:294
8. مرآة المطالب در 3 جلد (پاسخ به سوالات) نسخه خطی؛
9. شرح حاشیه در علم منطق، خطی؛
10. شرح صمدیه، نسخه خطی؛
11. پدر و مادر فرزند (حقوق متقابل آنان بر یکدیگر) (1)؛
12. توبه و بازگشت به سوی خدا؛
13. مسند فاطمة الزهراء علیها السلام (2)؛
14. هدایة العلم فی تنظیم غررالحکم (3)؛
15. ترجمه و شرح هدایة العلم؛
16. قیام سالار شهیدان علیه السلام؛
17. فکر و اندیشه (4)؛
18. سفارش اهل بیت علیهم السلام، یا نمودار تقوا در کتاب و سنّت؛
19. دشمنان خطرناک انسان، نسخه خطی؛
20. دیوان اشعار (5)؛
21. عقل چیست و عاقل کیست؟ نسخه خطی؛
22. هدیه ی مور، نسخه خطی؛
23. دو اربعین در منقبت امیرالمؤمنین علیه السلام؛
24. مختصر اربعین، نسخه خطی؛
25. سخن محرم (6)، نسخه خطی؛
26. مفاتیح الرحمة فی تعقیبات الخمسة؛
ص:295
27. صحیفه فاطمه علیها السلام (1)؛
28. صفحه ی درخشان تاریخ، نسخه خطی؛
29. قطرهای از دریای علم و آگاهی امام؛
30. رساله ی احکام القضاء، نسخه خطی؛
31. فوائد الفقهیه فی احکام المذهب الجعفریه، نسخه خطی؛
32. فی احکام المیت، نسخه خطی؛
33. کتاب هذا مثال الصمدیه، نسخه خطی؛
34. رسالهای در سال نوری، حرکت خورشید، نجوم، سیارات، شق القمر، شهاب ثاقب، روح، خواب، نسخه خطی؛
35. رسالهای پیرامون عید، نسخه خطی؛
ایشان علاوه بر تألیف نسخه برداری از برخی کتب مفید پرداخته است و گاهی کتب بزرگان را تعلیقه و حاشیه زده است، از باب نمونه به چند مورد اشاره می شود:
36. استنساخ معادن الحکمة فیض کاشانی، نسخه خطی؛
37. استنساخ چند کتاب عقائدی از علّامه حلّی، نسخه خطی؛
38. استنساخ ترجمه ی عربی مفاتیح الجنان که توسط علامه حسن زاده آملی صورت گرفته است، نسخه خطی؛
39. تصحیح غررالحکم؛
40. تصحیح مناسک حجّ، نسخه خطی؛
41. الفوائد المدنیة؛
42. مقالات مختلف؛
43. فهرست نویسی کتاب مدرسه ی علمیه ی شیخ علیخان تویسرکان؛
44. الحجة البالغه فی اثبات الشهادة الثالثه، نسخه خطی؛
45. انیس الواعظین و مصباح الذاکرین، نسخه خطی؛
ص:296
46. به سوی کمال در 2جلد، نسخه خطی؛
47. گذری بر شخصیت حضرت زینب علیها السلام، نسخه خطی؛
48. کشکول شیخ الاسلامی، نسخه خطی؛
49. تفسیری از سوره ی آل عمران و انعام و چند سوره ی آخر قرآن قرآن کریم، نسخه خطی.
از فعالیت های مهم و چشم گیر آیت اﷲ شیخ الاسلامی در عرصه ی فرهنگ و سفرهای تبلیغی است. شماری از مناطقی که وی در آن ها به تبلیغ معارف اسلامی پرداخت، عبارتند از:
1. روستای لیلی یادگار؛ نخستین سفر تبلیغی آیت اﷲ شیخ الاسلامی، سفری است که همراه برادر بزرگوارش، مرحوم حجت الاسلام سیّد ابوالقاسم شیخ الاسلامی به یکی از روستا های نهاوند به نام لیلی یادگار، انجام شد. آیت اﷲ شیخ الاسلامی در گرمای تابستان حدود 40 کیلومتر را پای پیاده، روستا به روستا می پیمود تا به روستای لیلی یادگار رسید و دو دهه در آنجا به تبلیغ دین پرداخت. این روستا تا چند سال پیش پایگاه تبلیغ ایشان به شمار می رفت.
2. کرمانشاه؛ آیت اﷲ شیخ الاسلامی در ماه مبارک رمضان، در دو مسجد شیعیان که در محلّه ی اهل تسنن شهر کرمانشاه واقع شده بود، مباحث اعتقادی را برای مردم بیان می کرد.
3. سر پل ذهاب؛ این شهرستان از پایگاه های اصلی تبلیغی آیت اﷲ شیخ الاسلامی به شمار می رفت. ایشان سال های متمادی در این شهرستان به تبلیغ معارف اهل بیت علیهم السلام پرداخت و با پیروان بهائیت و اهل تسنن مناظره کرد.
4. سمنان؛ وی ماه رمضان در مسجد جامع این شهر به اقامه نماز جماعت و سخنرانی پرداخت.
5. مرودشت؛ در حومه ی شهرستان مرودشت فرقه ی ضاله ی بهائیت فعالیت می کردند و آیت اﷲ شیخ الاسلامی در آن به تبلیغ مذهب شیعه پرداخت. وی در مناظره با بهایی ها توانست برخی افراد فریب خورده ی بهایی را به پیکره اسلام برگرداند.
6. اروند کنار (آبادان)؛ بر اثر فعالیت های چشم گیر تبلیغی آیت اﷲ شیخ الاسلامی در
ص:297
این منطقه، بسیاری از جوان های فریب خورده، از مردان الهی شدند و نام خود را تغییر دادند و اهل پرداخت خمس و تهجّد گشتند.
7. خرمشهر؛ آیت اﷲ شیخ الاسلامی روز ها در مدرسه ی علمیه ی خرمشهر برای طلاب و فضلا سخن می گفت و شب ها بقیه ی مردم را با احکام و معارف اسلامی آشنا می نمود.
8. شهریار؛ در یکی از ایّام فاطمیه آیت اﷲ شیخ الاسلامی در مسجد جامع شهریار سخنرانی می کرد. در این سفر، ایشان پس از باخبر شدن شیوع مواد مخدر در یکی از روستا های شهریار، به آنجا رفت و جوانان را از ضرر های مواد مخدر آگاه ساخت. در وسط سخنرانی او، فردی برخاست و اشعاری در فضیلت بنگ و وافور (بافور) خواند. آیت اﷲ شیخ الاسلامی شب بعد با اشعاری جواب اشعار او را داد.
9. تویسرکان؛ این شهر، زادگاه آیت اﷲ شیخ الاسلامی بود. ایشان در این مکان، علاوه بر صله ی ارحام و خدمت به والدین، سالیان متمادی سخنرانی کردو مردم را با احکام و معارف اسلامی آشنا نمود. شیخ الاسلامی در چند جلسه ی پی در پی، در جمع کلیمیان تویسرکان نیزبه سخنرانی پرداخت.
10. الیگودرز؛ آیت اﷲ شیخ الاسلامی بار ها به شهرستان الیگودرز و روستا های اطراف آن سفر کرد و مردم را با احکام و معارف اسلامی آشنا ساخت. وی در خاطرهای از آن دوران می گوید:
در سفری با فرماندار الیگودرز به پشت کوه های آنجا رفته، از کوه نشینان سرکشی کردیم و دیدیم در ماه مبارک رمضان مانند سایر ماه ها سفره انداخته و غذا می خورند و اگر یکی از آن ها بمیرد یا عروسی کند سفره انداخته، ناهار می خورند و زن های آن ها بدون حجاب نزد دیگران آمده و بعضی از آن ها هنوز تا هفتاد سالگی عقد ازدواج نخواندهاند. (1)
آیت اﷲ شیخ الاسلامی بار ها در دوران دفاع مقدّس به جبهه های نبرد رفت و برای رزمندگان سخنرانی کرد.
ص:298
آیت اﷲ شیخ الاسلامی علاوه بر تحصیل، تدریس و تبلیغ، به فعالیت های سیاسی نیز می پرداخت. ایشان در این باره می نویسد:
این بنده، چون در خانوادهای بزرگ شدم که هم شجاع بودند، هم وظیفه شناسی و در دین و مذهب متعصب، لذا از طفولیّت، راه مبارزه را از پدر بزرگوارمان یاد گرفتم. نخستین مبارزات با یهودیان در شهرستان تویسرکان بود. در نخستین منبر هایم در تویسرکان، علیه دستگاه، سخن می گفتم. این مبارزه را از پدرم یاد گرفتم که مرتب شمشیر در دست داشت و در زمان پهلوی قلدر «رضاخان» مادرم را با چادر به حمام می برد.
پدرم در زمان طاغوت که گوشت های یخی را در بازار می دید، با صدای بلند فریاد می زد: پهلوی! سگ پدر مرده به خورد مردم می دهد.
آیت اﷲ شیخ الاسلامی بار ها علیه بهائیت سخنرانی کرد و با برخی از بهایی ها به مناظره پرداخت. بیشتر فعالیت های سیاسی ایشان در راه مبارزه علیه حکومت پهلوی بود. او دریکی از ماه های رمضان در بیجاربود و چنان علیه حکومت پهلوی افشاگری کرد که مزدوران پهلوی تاب نیاوردند و قصد دستگیریاش را داشتند، ولی او با یاری مردم فرار کرد. بار دیگر، مأموران رژیم پهلوی برای دستگیریاش به محل اقامتش حمله کردند که باز توانست فرار کند و شبانه به زنجان رفت. ایشان از شهری به شهر دیگر فرار کرد، زنجان به تهران، از تهران به قم و سرانجام از قم به خمین رفت و میهمان آیت اﷲ سیّد مرتضی پسندیده، برادر بزرگ امام خمینی شد.
ایشان در خمین و در محلّی که آیت اﷲ پسندیده رحمة الله آماده کرده بود تا آخر ماه مبارک رمضان، مخفیانه به تبلیغ پرداخت. مشابه چنین تعقیب و گریزی در اروند کنار، مرودشت، خرم آباد و سایر شهر ها روی داد.
فعالیت های سیاسی آیت اﷲ شیخ الاسلامی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در
ص:299
زادگاهش شکوه و ثمره داشت؛ به گونه ای که بار ها سخنان افشاگرانهاش موجب دستگیریاش شد. او رهبری تظاهرات و راهنمایی های مردم تویسرکان علیه رژیم پهلوی را بر عهده داشت. سرانجام در اوج مبارزات انقلاب اسلامی، با تصرف شهربانی و خلع سلاح مأموران، شهر به تصرف درآمد. در تمام این فعالیت ها نقش اساسی و رهبری بر عهده ی آیت اﷲ شیخ الاسلامی بود. حوزه ی فعالیت های سیاسی مرحوم شیخ الاسلامی، منحصر به محدوده و شهر خاصّی نبود، بلکه هر جا که احساس وظیفه ی شرعی می کرد وارد میدان می شد. زمانی که هنوز شاه خائن در کشور حضور داشت و عرصه برای هر فعالیتی ضیق بود به موازات فعالیت های سیاسی در شهر های دیگر در قم نیز از اقدامات سیاسی و روشن گری اذهان عمومی غافل نبود.
همزمان با فوت آقازاده ی آیت اﷲ محمّدرضا گلپایگانی، تشییع جنازه ی حجت الاسلام سیّد مهدی گلپایگانی در قم، به تظاهرات علیه رژیم پهلوی منجرشد که آیت اﷲ شیخ الاسلامی، عنصر فعّال و تأثیرگذار در این تظاهرات بودند. ایشان شش شب متوالی در حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به ایراد سخنرانی های افشاگرانه علیه حکومت پهلوی پرداخت. این سخنرانی ها بر مبنای یک ماده از قانون اساسی وقت کشور شروع شد و ایشان ثابت کردند که شاه خائن باید از ایران تبعید شود. با ماده ی دیگری ثابت کردند باید به زندان برود و با ماده ی دیگر ثابت کردند شاه باید اعدام شود. البته این سخنرانی های شجاعانه، زمانی بود که هنوز شاه خائن در ایران بود و دستگاه امنیتی پر طمطراق او وحشت انگیز بود.
بعد از این سخنرانی های آتشین، آیت اﷲ شیخ الاسلامی را در کنار در حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام دستگیر کردند و می خواستند اجباراً وی را بازداشت نمایند. در این که هرکدام از مأموران او را هل می دادند و با خشونت رفتار می کردند، خطاب به مأموران گفت: «یا باید مرا در اینجا بکشید یا آنکه جرم مرا ثابت کنید. من سوار ماشین نخواهم شد.»
نهایتاً وقتی مأموران مزدور پهلوی دیدند از عهده ی او بر نمیآیند، به خواست خداوند یک درجه دار عالی خطاب به دیگر مأموران گفت: «ایشان را ر ها کنید.»
در هر صورت آیت اﷲ شیخ الاسلامی از پیشگامان مبارزه سیاسی علیه رژیم منحوس
ص:300
پهلوی بود و از بذل جان و آبرو در این راه دریغ نداشت. مبارزات و تعقیب و گریز های فراوان وی شاهد این مدعاست که به برخی از آن ها اشاره شد.
نمونه ی دیگر آنکه بعد از فاجعه ی فیضیه و قتل و ضرب طلاب در سالروز شهادت امام صادق علیه السلام به بهانه ی مخالفت آنان با لایحه ی انجمن های ایالتی و ولایتی، و شروع مبارزات، آیت اﷲ شیخ الاسلامی به مناسبت ماه مبارک رمضان در خرم آباد مشغول تبلیغ شدند. هر شب که می گذشت دامنه ی افشاگری های ایشان وسعت می یافت و علیه رژیم پهلوی سخنرانی می کرد. ساواکی ها در شب نیمه ی رمضان می خواستند سخنرانی او را بر هم زنند که موفق نشدند. آنان شب نوزدهم ماه رمضان، آیت اﷲ شیخ الاسلامی را دستگیر کردند و قصد اخراج او را از شهر داشتند که برف و بوران مانع شد و مجبور شدند او را به خرم آباد برگردانند. با شنیدن دستگیری وی مردم به شهربانی می روند و رئیس شهربانی خرم آباد ناچار می شود وارد مذاکره شود. قرار می شود آیت اﷲ شیخ الاسلامی دو شب دیگر از خرم آباد برود. آیت اﷲ شیخ الاسلامی به سخنان خود علیه رژیم پهلوی ادامه می دهد تا اینکه در شب بیست و چهارم ماه رمضان، ساواک برای دستگیری او روانه مسجد می شود که آیت اﷲ شیخ الاسلامی شبانه از خرم آباد می گریزد. این سفر تبلیغی موجب ممنوع المنبر شدن او می شود. آیت اﷲ شیخ الاسلامی زمانی که در قم بود با سخنرانی، نوشتن نامه به امام خمینی «قدس سره» که در نجف در تبعید بود و پخش اعلامیه به فعالیت سیاسی خویش ادامه می داد. ایشان اعلامیه ای نیز در9 ماده خطاب به ارتش و علیه شاه معدوم صادر کرد.
دیدار با انقلابیون تبعیدی رژیم ستم شاهی در شهر های محل تبعیدشان همچون آیت اﷲ نوری همدانی و آیت اﷲ دستغیب از دیگر فعالیت های سیاسی آیت اﷲ شیخ الاسلامی بود. برخی از فعالیت های سیاسی آیت اﷲ شیخ الاسلامی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عبارت است از:
1. نماینده ویژه امام خمینی جهت رفع مشکلات اروند کنار و منطقه ی خوزستان؛
2. سرپرست کمیته ی انقلاب اسلامی سر پل ذهاب، قصر شیرین و مرز خسروی؛
ص:301
3. رابط ویژه ی امام خمینی با رؤسای منطقه ی کردستان؛
4. سفر های تبلیغی به جبهه های نبرد؛
5. بازرس ویژه ی نیرو های انتظامی در اراک، بروجرد، خرم آباد، اصفهان، شیراز، جهرم، بوشهر، بندر دیّر و کنگان؛
6. امام جمعه ی موقت شهرستان الیگودرز.
برخی از فعالیت های اجتماعی آیت اﷲ شیخ الاسلامی عبارتند از:
1. مدیریت کتابخانه ی حوزه ی علمیه ی تویسرکان (علیخانی)؛
2. مسئول امتحانات مدارس علمیه ی فیضیه، دارالشفاء و آیت اﷲ بروجردی (خان) ؛
3. مدیر مدارس علمیه ی فیضیه، دارالشفاء، آیت اﷲ بروجردی، موسی بن جعفر علیه السلام و امام صادق علیه السلام ؛
4. مدیر مدرسه ی آیت اﷲ گلپایگانی؛
5. احداث مسجد بزرگ روستای «صرم» قم؛
6. احداث غسال خانه در روستای ورجان قم؛
7. احداث کتابخانه در اروند کنار؛
8. احداث قبرستان و غسال خانه در اروند کنار؛
9. نوسازی مسجد روستای «قاهان»؛
10. تأسیس کتابخانه در مدرسه ی علمیه ی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در قم. (1)
گشاده رویی، متانت، رفتار نرم، طبع لطیف، خانواده دوستی، شوق فراوان به دیدار فرزندان و نوه ها، سوز تبلیغ و هدایت مردم، حمایت از دین، درد دین داشتن، بیتفاوت
ص:302
نبودن در مسائل روز، تلاش برای حل مشکلات مردم، ارادت صادقانه و بیپیرایه به اهل بیت علیهم السلام از آیت اﷲ شیخ الاسلامی عالمی اخلاق مدار ساخته بود. (1)
آیت اﷲ شیخ الاسلامی در زندگی نامه ی خویش می نویسد:
روزی که منافقان و دشمنان مملکت، عدّه ی زیادی از بزرگان را در سرچشمه ی تهران به شهادت رساندند و بیش از هفتاد نفر شهید شدند، فرزندم سیّد مهدی برای کاری به خارج منزل رفته بود. حدود پنج شش ساعت منتظرش بودیم ولی نیامد. آخرالأمر به کلانتری تلفن کردم. وقتی فهمیدند که من پدر سیّد مهدی هستم، گفتند که با شناسنامهاش به کلانتری بیایید. وقتی که به کلانتری رفتم، دیدم مأموران حالت دیگری دارند. رئیس کلانتری می گفت که پسر شما در خیابان صفائیه «قم» تصادف کرده و اکنون در بیمارستان بستری است. به او گفتم که می دانم سیّد مهدی فوت کرده، جریان را بگویید. آن ها هم جریان تصادف و فوت سیّد مهدی را شرح دادند. بنده به آن ها گفتم که راننده ی ماشین کجاست؟ راننده را آوردند. هم