سرشناسه : شرف الدین، عبدالحسین، 1873 -1958م.
عنوان و نام پدیدآور : سختی شیوا در برتری حضرت زهرا علیها السلام/ تالیف عبدالحسین شرف الدین موسوی؛ ترجمه محمدرضا مهری.
مشخصات نشر : قم: بنیاد معارف اسلامی، 1383.
مشخصات ظاهری : 167 ص.
شابک : 6500ریال 964-7777-47-7 :
یادداشت : عنوان اصلی: کلمه الغرا فی تفضیل الزهرا(س).
یادداشت : کتابنامه: ص. [163] - 165؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- فضایل
شناسه افزوده : مهری، سیدمحمدرضا، 1336 -، مترجم.
شناسه افزوده : بنیاد معارف اسلامی
رده بندی کنگره : BP27/2/ش 4ک 8041 1383
رده بندی دیویی : 297/973
شماره کتابشناسی ملی : م 83-15012
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
سید عبدالحسین شرف الدین موسوی»، بدون مبالغه مرد ایمان و تقوا، علم وفضیلت، مبارزه و جهاد بوده ، مبلّغ راستگوی اسلام راستین می باشد.
چه شخصیتی برتر از شرف الدین سزاوار نگارش پیرامون برتری پاره ی تن برترین پیامبر خدا است.
خورشید تابان فضایل فاطمه از میان آیات بینات قرآن طلوع کرده، وزبان گویای مبلّغ نخستین کتاب خدا ابرهای تیره جهالت را از چشمان کم سوی ما کنار زده تا درخشش آفتاب را ببینیم.
ولی دستان ناپاک گمراهی و ظلالت در طول تاریخ خون بار اسلام، و با تکیه بر قدرت جنایتکارانی که به ناحق بر امت اسلامی مسلط بودند، سعی کردند فضایل اهل بیت رسول الله صلی الله علیه واله وسلم صلی الله علیه واله وسلم را مخفی نگه داشته یا منکر شوند، لکن مجاهدان بزرگواری که از نور هدایت اهل بیت بهره مند بودند در برابر دروغگویان وزورگویان قیام نمودند، و تمام دشواری ها وخطرهای وارد از طرف دولت های
ص: 5
جبار را تحمل کرده، با تحقیق ودقت، حقایق مسلّم را از لابلای متون معتبر اسلامی بدست آورده و با منطقی سلیم مناقب و فضایل اهل بیت را به اثبات رساندند.
مؤلف ارجمندمان مرحوم شرف الدین نیز یکی از بزرگترین مبارزان راه فضیلت و علم است که در این مسیر ناهموار بلند ترین قدمها را برداشته است.
ما نیز خدا را شکر می کنیم که توفیق یافته این اثر پر ارزش شرف الدین را ترجمه و منتشر کنیم.
از آنجا که ناشر کتاب «الکلمة الغراء» این کتاب را به ضمیمه مقاله دیگری از مرحوم شرف الدین پیرامون فضایل حضرت زینب علیهما السلام چاپ رسانده ما نیز آن مقاله را که دارای نکات بسیار ارزشمندی است ترجمه کرده و در انتها آورده ایم.
به امید آنکه این اثر مورد توجه صدیقه طاهره قرار گرفته ، شفاعت بانوی بزرگ اسلام را نائل شویم.
سیّد محمدرضا مُهری
ص: 6
پیشگفتار الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی خیر خلقه محمّد و آله وسلم تسلیماً کثیراً.
ستایش پروردگار جهانیان را وصلوات خدا وسلام فراوان او بر بهترین آفریدگانش محمّد و آل او باد.» کتاب «الکلمة الغرّاء» پیرامون اثبات برتری فاطمه زهرا علیهما السلام در پاسخ کسی است که سؤال زیر را پرسید(1).
« آیا امامیه دلیل قابل قبولی در برابر مخالفین خود درباره برتری فاطمه زهرا بر بقیه این امّت دارند؟ آن دلیل و حجت چیست ؟ تقاضای جواب مبسوط دارم».
ص: 7
در پاسخ می گویم:
بسم الله الرحمن الرحیم (ذلک الکتاب لا ریب فیه هدیً للمتقین) .
کتابی است که تردیدی در درستی آن نیست، وراهنمائی برای پرهیزکاران است. همچنین سنت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم است که احدی از مسلمانان در آن شک ندارد. از این دو مرجع سخنی قاطع خواهی شنید که کسی نتواند آن را انکار کند، ومخالفی یارای لجاجت با آن قضاوت عادلانه را نداشته باشد.
از این رو این کتاب در دو بخش است: آیاتی از قرآن ودلائلی از سنت .
ص: 8
بخش اول پیرامون دلالت قرآن آیات محکم و روشنگر قرآن؛ آیه مباهله، آیه تطهیر، آیة مودّت و آیه ابرار، دلایلی کافی واستوارند که در مقابل آنها جهانیان خاضعانه سر فرود آورند. این چهار آیه را در چهار فصل جداگانه بررسی میکنم.
ص: 9
ص: 10
ص: 11
ص: 12
آیه مباهله (فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناء نا وابناءکم ونساءنا ونساءکم وانفسنا وانفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین ) (1).
پس از علمی که به تو رسیده اگر کسی پیرامون او (یعنی حضرت عیسی علیه السلام با تو به ستیز برخاست ، بگو : بیائید فرزندانمان و فرزندانتان ، زنانمان وزنانتان ، نفسمان ونفستان را فراخوانده ، سپس یکدیگر را نفرین می کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان باشد».
همه اهل قبله حتی خوارج، اتفاق نظر دارند که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم کسی را برای مباهله دعوت نکرد جز؛ دخترش زهرا به عنوان زنان ، دو میوه دلش (یعنی حسن وحسین علیهما السلام به عنوان فرزندان، وبرادرش علی علیه السلام) به عنوان نفس خود، (که نسبتش به پیامبر مانند هارون به موسی بود). بی تردید، اینها افراد مورد نظر آیه می باشند و هیچ کس
ص: 13
در جهان شریک آنها در این قضیه نیست، هر که با تاریخ اسلام آشنایی دارد، گواهی میدهد که این آیه در خصوص آنها نازل شده است (1) پیامبر صلی الله علیه واله وسلم و همراه آن بزرگواران با خصم خود یعنی اهالی نجران مباهله نموده و آنان را شکست داد. در حالی که زنان پیامبر امهات المؤمنین) همان زمان در خانه پیامبرصلی الله علیه واله وسلم بودند، ولی هیچ یک از آنها را دعوت نکرد صفیّه عمه اش و دیگر افراد خاندانش را نیز دعوت نکرد، حتی ام هانی را با آن همه شأن ومنزلت که داشت و دختر عمویش نیز بود با خود به همراه نبرد.
همان عمویی که غم را از دل او می زدود وبا خدمات خود حق بزرگی بر مسلمانان داشت. پیامبر نه کسی را از بانوان پاکدامن و با فضیلت خاندان اجدادش دعوت نمود و نه از همسران خلفای سه
ص: 14
گانه یا دیگر مهاجرین وانصار. چنانچه در کنار دو پیشوای جوانان اهل بهشت - حسن وحسین علیهما السلام - نیز کسی از فرزندان بنی هاشم را دعوت نکرد.
پیامبر در کنار علی به عنوان نفس خود، نه به همراه عمویش عباس بن عبدالمطلب که بزرگ خاندان بنی هاشم ووالاترین فرد قریش و پرارج ترین مردم نزد پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بود)(1)، ونه کسی از خویشاوندان نزدیک خود، و نه حتی یک نفر از اولین سبقت گیران در اسلام - که خداوند تعالی از همه آنها راضی باد . هر چند تمام آنها در نزدیکی محل مباهله بودند ولی پیامبرصلی الله علیه واله وسلم هیچ یک از آنها را همراه با کسانی که انتخاب کرده بود برنگزید، بلکه هیچ کس از اهل زمین با تمام وسعتش را نخواست.
رازی در تفسیر کبیر خود نقل میکند ؛ هنگامی که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم خارج شد، پوستین سیاه بر تن داشت، حسین را در آغوش ودست حسن را در دست گرفته بود، فاطمه پشت سر پیامبر و علی پشت سر فاطمه . پیامبر فرمود: هرگاه من دعا کردم شما «آمین» بگوئید .
اسقف نجران گفت: ای گروه نصارا، من کسانی را می بینم که اگر از
ص: 15
خدا بخواهند کوهی را از زمین بر دارد، آن را به خاطر ایشان از بین خواهد برد، پس با آنها به مباهله نپردازید که هلاک خواهید شد ، و تا روز قیامت بر روی زمین هیچ نصرانی نخواهد بود .(1) به به چقدر با شکوه! هر کس که از وحشت و ترس عظیم وبی اندازه ای که بزرگان و نمایندگان دین و دنیای نجران را(2)فرا
ص: 16
گرفت با خبر باشد، خواهد دانست که محمّد و آل محمّد - که درود وسلام خدا بر آنان باد - دارای شکوهی ربانی اند، که چشمها را خیره می کند. بینید این شیران قهرمان نجران که تعداد آنها بالغ بر شصت سوار جنگجو بود چگونه از شدت دلهره ووحشت به لرزه افتاده ودل آنان از جا کنده شده بود. این نبود جز شکوه ربانی وعظمت روحانی ایشان که دشمن در نخستین نگاه به سیمای مبارکشان آن را درک کرد. گواینکه جلال وعظمت، وقار وهیبت، جایگاه بلند و قدر و منزلت والای ایشان نزد خداوند بر پیشانی مبارک و سیمای با کرامت آنها با نوری الهی به تصویر در آمده است.
به خدا قسم من در شگفتم از مسلمانی که قدر این مقام را نداند. تو
ص: 17
خود میدانی که مباهله پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به وسیله آنها و در خواستش از ایشان که بر دعای او «آمین» بگویند، خود فضیلتی عظیم است.
و بالاتر از آن انتخاب آنها برای این امر مهم و اختصاص این مرتبه گرانقدر به ایشان و برتر دانستن آنان در این باره بر دیگر مسلمانان با سابقه در اسلام، مضاعف شدن فضیلت بر فضیلت است. فضیلتی که نه گذشتگان بر آنها پیشی گرفتند ونه آیندگان به آنها خواهند رسید .
علاوه بر آن نزول آیاتی از قرآن عزیز مبنی بر فرمان مباهله در خصوص ایشان فضیلت سومی است که فضیلت مباهله را آشکارتر ساخته و بر شرافت ناشی از اختصاص مباهله به آنها شرافت جدیدی اضافه کرده و نوری بر آن همه نور افزوده است.
اینجا نکته دیگری وجود دارد که علمای بلاغت از آن آگاهند ، و ثابت قدمان در علم و آشنایان به اسرار قرآن بر حدود آن واقفند .
آن نکته این است که ظاهر آیه شریفه به عموم فرزندان، زنان و نفوس اشاره می کند، علمای علم بیان نیز همین را می گویند، کسی که بداند جمع مضاف دلالت حقیقی بر استغراق دارد، دیگر این مطلب را انکار نخواهد کرد. بنابراین استفاده از این الفاظ عام، ومنظور داشتن افراد ویژه و خاص دلیل بر این است که آنها نماینده اسلام وکامل ترین انسان ها بوده، و برگزیدگان جهان و برترین برترهای بشریتند. همچنین این نتیجه را می گیریم که آنها برخوردار از چنان
ص: 18
روحانیت اسلامی واخلاص در عبادت خداوند هستند که در سایر خلق نیست. مضاف بر آن، دعوت از آنها برای مباهله در حکم دعوت از عموم بوده، حضور آنها به تنهایی به منزله ی حضور تمام امت است، و «آمین» گفتن آنها کفایت از «آمین» همه مردم میکند .
لذا وضع آن الفاظ عام به طور مجاز بر افراد خاص امکان پذیر است . هر که در اسرار قرآن حکیم تعمق ودقت کرده و با اهداف قرآن آشنا شود می داند که وضع چنین الفاظ عام بر افراد خاص چیزی شبیه قول شاعر است:
لیس علی الله بمستنکر أن یجمع العالم فی واحد «بر خدا سخت نیست که تمام جهان را در یک نفر جمع کند».
لذا زمخشری در تفسیر کشاف» خود درباره ی این آیه می گوید :
و در آن دلیلی است مبنی بر فضیلت اصحاب کسا علیهما السلام»، که هیچ دلیل دیگری محکم تر از آن نیست.
نکته قابل توجّه؛ زنان به حضرت زهرا علیهما السلام ونفوس به حضرت علی علیه السلام اختصاص یافته است ولی به یکی از دو سبط به عنوان فرزندان اکتفا نشده است و این نشانه فضیلت آنها علیهما السلام بر دیگران است. زیرا علی و فاطمه به دلیل آنکه نظیری در نفوس و زنان ندارند، وجود آنها کفایت از دیگران می کرد ولی سبطین (حسن و حسین) چون در یک سطح بودند وجود هر یک از آنها کفایت از دیگری
ص: 19
نمی کرد، و پیامبر هر دو را با هم خواست، و اگر یکی را به تنهایی دعوت می کرد ترجیح بلا مرجح بود(1)که این خلاف حکمت وعدل است. آری اگر فرزندی مساوی با حسن وحسین علیه السلام وجود داشت مسلماً او را نیز دعوت می کرد. همچنین اگر علی علیه السلام نظیری - در نفوس یا فاطمه علیهما السلام نظیری در زنان داشتند، بنابر قاعده حکمت وعدل تنها علی علیه السلام وزهرا علیهما السلام با خود همراه نمی کرد.
یک فضیلت دیگر از فضایل حضرت علی علیه السلام که دیگر مناقب در مقابل آن بی ارزش وناپیدا می شود، این است که او نفس پیامبرصلی الله علیه واله وسلم بوده ، به حکم آیه شریفه راه او راه پیامبر است. و این فضیلتی است که پیشانیها برای آن ذلیلانه به زمین می رسند وسرها در مقابل آن خاضعانه فرود می آیند، قلبها پر از تعظیم برای آن شده، وهمت های عالی در دست رسی به آن مأیوسانه کوتاه می گردند. (ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله ذو الفضل العظیم) (2). «این است فضل خدا که آن را به هر که بخواهد می دهد ، و خداوند دارای فضل بزرگی است».
اینک شما - که خداوند هدایتت کند - چون دانستی خداوند تبارک و تعالی علی علیه السلام را به عنوان نفس پیامبر قرار داده و راه او طبق آیات
ص: 20
محکم قرآن راه پیامبر صلی الله علیه واله وسلم است، شک نخواهی کرد که او برتر از تمام امّت بوده و مناسب تر از همه در جانشینی پیامبرصلی الله علیه واله وسلم چه در زمان زندگی وچه پس از وفاتش می باشد. وهمان گونه که دوستداران اهل بیت آن را بیان فرمودند، دشمنان نیز اعتراف کردند که آیه شریفه بر چنین فضیلتی دلالت دارد، که ذکر آن در قرآن، جاودان مانده ، وبوی عطرش از لابلای آیات نورانی کتاب خدا منتشر شده است.
حتی فخر رازی نیز با همه ی علاقه اش به ایجاد تردید در محکمات قرآن، وحرص در ایجاد شک و شبهه - درباره دلالت این آیه بر چنین فضیلتی برای علی علیه السلام مناقشه ای نکرده است. فقط بحثی با «محمود بن حسن» داشته است محمود می گوید: آیه دلالت بر فضیلت علی علیه السلام بر انبیای قبل از محمّد - علیهم السلام - دارد .
رازی می گوید (1) در شهر ری مردی به نام «محمود بن حسن حمصی» معلم دوازده امامی ها بود. او ادعا می کرد علی علیه السلام و برتر از تمام انبیا به جز محمدصلی الله علیه واله وسلم
ص: 21
می باشد، واستدلال می کرد به قول خداوند وانفسنا وأنفسکم» که منظور از «انفسنا» نفس محمّد صلی الله علیه واله وسلم نیست زیرا انسان خود را دعوت نمی کند، پس منظورش دیگری است. و همه متفقند که آن دیگری علی بن ابی طالب علیهما السلام بوده است ، پس آیه دلالت میکنند بر این که نفس علی همان نفس محمّد است(1). یعنی ممکن نیست که این نفس واقعاً خود آن نفس دیگر باشد پس منظور این است که این نفس مثل آن نفس است، واین لازمه اش مساوات در تمام جهات است، البته این مطلب کلی در دو جا قابل اجرا نیست، یکی در نبوّت و دیگری در فضیلت، زیرا دلایلی برقرار
ص: 22
است مبنی بر اینکه محمّد علیه الصلاة والسلام پیامبر بوده ولی علی پیامبر نبوده است. و همچنین اجماع بر این است که محمدصلی الله علیه واله وسلم و از علی علیه السلام برتر است. پس جدا از این دو مورد آن مطلب کلی قابل قبول است.
از آنجا که براساس اجماع محمّد صلی الله علیه واله وسلم از دیگر پیامبران علیهما السلام برتر است، پس باید علی از سایر انبیا برتر باشد . این بود استدلال ما راجع به ظاهر این آیه».
اگر دقت کنی میبینی که او به طور کاملاً روشن، دلالت آیه را بیان کرده است، و ناخوداگاه ندای «حیّ علی الفلاح» «به سوی رستگاری بشتابید» سر داده است. در اینجا رازی مخالفتی با شیعه از افراد قدیم گرفته یا جدید، ننموده است، بلکه حتی در یک کلمه هم با آنها به مناقشه نپرداخت، گویا که قول آنها را پذیرفته واعتراف کرده است به دلالت آیه بر نظر آنها، و تنها با محمود بن حسن مناقشه دارد(1)، هر چند اجماعی که رازی علیه محمود به آن استدلال کرده است، خود محمود وهم رأیانش آن را اجماع نمی دانند. دقت شود؟
ص: 23
ص: 24
ص: 25
ص: 26
آیه تطهیر (انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیراه)(1).
خداوند می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کرده، شما را کاملاً پاک و مطهرَّ نماید».
شک نیست که منظور این آیه از اهل بیت که خداوند پلیدی را از آنها دور فرموده و آنها را پاک و مطهر کرده است. تنها پنج تن اصحاب کسا) می باشند. این مطلب برای اثبات این که آنها بهترین کسانی هستند که در آن روز، زمین آنها را روی خود جای داده و آسمان بر آنها سایه افکنده است کفایت میکند. این پنج تن عبارتنداز ؛ رسول الله صلی الله علیه واله وسلم، برادرش که به نص آیه گذشته همانند شخص ایشان است، پاره تنش، آن بانویی که با خشم او خداوند
ص: 27
خشمگین و با رضایت او خداوند راضی می شود، و دو دسته گل او در دنیا، که سیّد جوانان اهل بهشتند. پس اینها همان افراد مورد نظر در این آیه روشنگر هستند(1)، که دلایل قاطع وحجت آشکار این مطلب را مسلّم می سازد، هیچ انسانی در پاین فضیلت شریک آنها نبوده و هیچ موجود زنده ای در این جهان زیر آن کسا و در کنار آنها قرار نگرفته است.
امام جلال الدین سیوطی در تفسیر این آیه در کتاب (الدر المنثور) خود بیست روایت از راههای مختلف نقل کرده است مبنی بر اینکه مراد از اهل بیت در اینجا فقط همین پنج تن است ولا غیر(2).
ابن جریر نیز در تفسیر خود پانزده روایت با اسناد مختلف مبنی بر منحصر بودن آیه شریفه در خصوص آنها نقل کرده است (3) .
ص: 28
در این باره کافی است این سخن رسول الله صلی الله علیه واله وسلم او را بشنویم(1):
«انزلت هذه الآیة فی خمسة : فی وفی علی والحسن والحسین وفاطمه» این آیه در شأن پنج تن نازل شده است: من، علی، حسن، حسین وفاطمه (2).
همه پیروان مذاهب اسلامی که به سوی قبله نماز گذارده اند اجماع دارند بر اینکه وقتی این آیه بر پیامبرصلی الله علیه واله وسلم وحی شد ایشان دو سبط خود را همراه با پدر و مادرشان جمع کرده وکسا را بر خود و آنها انداخت، تا اینکه آنان را از دیگر فرزندان، زنان و مردان جدا سازد.
وقتی پنج تن زیر کسا رفته و از سایر افراد خانواده پیامبر جدا واز تمام امت مجزا شدند، آیه را به آنها ابلاغ فرمود. آنها در آن حالت بودند تا آنکه کسی از اصحاب یا خاندان، طمع به مشارکت با آنها
ص: 29
نکند. پیامبر صلی الله علیه واله وسلم وقتی که آنها همراه با ایشان از بقیه مردم جدا بودند، به آنان خطاب کرد: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا) «خداوند می خواهد که پلیدی را تنها از شما اهل بیت دور کرده و شما را کاملاً پاک ومطّهر نماید».
بنابراین پیامبر صلی الله علیه واله وسلم با پوشاندن آنان در زیر کسای خود، پرده های شک و تردید را کنار زده و با حکمت دوراندیش او پوشیده ها آشکار و با تبلیغ بیانگر او خورشید حقیقت تابناک گردید. سپاس پروردگار جهانیان را.
با این وجود، پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به این مقدار توضیح دربارهی اختصاص آیه به آنها اکتفا نفرمود، بلکه دست خود را از کسا بیرون آورد و به سوی آسمان بالا برد و عرض کرد: «خدایا اینها اهل بیت من هستند، پس پلیدی را از آنها دور و آنان را پاک و مطهر فرما.» پیامبرصلی الله علیه واله وسلم این سخن را تکرار نمود. ام سلمه که میشنید و می دید، گفت: من هم با شما هستم یا رسول الله صلی الله علیه واله وسلم ! در همین حال کسا را بالا برده تا داخل شود ولی پیامبر آن را از دست او کشید(1)وگفت : تو
ص: 30
ص: 31
ص: 32
اهل خیر هستی.
این قضیه در روایت های صحیح ومتواتر از عترت پاک رسول الله نقل شده است.
پس ای کسانی که نسبت به رسول الله بصیرت داشته، از مقام حکمت و عصمت ایشان آگاه، وارزش کردار و گفتار پیامبر را می دانید ، آیا توجیهی برای جمع کردن آنها زیر گلیم هنگامی که آیه را از طرف خدا به آنها ابلاغ می نمود وجود دارد، جز این که اصرار داشت به وضوح اختصاص آیه به آنها را بیان کند، این امتیازی است که آنها بر تمام جهانیان دارند. و آیا از این سخن پیامبرصلی الله علیه واله وسلم : که فرمود: خداوندا، اینها اهل بیت من هستند، پس پلیدی را از آنها دور و آنها را کاملاً پاکیزه فرما» جز انحصار در مصداق آیه چیز دیگری فهمیده می شود ؟ و آیا کشیدن گلیم از دست ام سلمه ومنع وی از پیوستن به آنها به علی رغم ارزش والا وعظمت شأن او -
ص: 33
توجیهی جز آنچه گفتیم دارد ؟! پس به کجا می روید و چگونه از حق منحرف می شوید، (انه لقول رسولُ کریم ، ذی قوة عند ذی العرش مکین ، مطاع ثم امین ، وما صاحبکم بمجنون) (1): «این (قرآن) کلام فرستاده بزرگواری است (جبرئیل) که دارای قدرت بوده و نزد صاحب عرش (خداوند) مقام والا دارد، او فرمانروا وامین است، رفیق شما (پیامبر) دیوانه نیست».
آیا پیامبر با پوشاندن آنان زیر گلیم کاری بیهوده انجام داده است ؟؟ آیا وقتی فرمود: «خداوندا، آنان اهل بیت من هستند» سخن بی معنی بر زبان جاری نموده است؟! یا آنکه کشیدن گلیم از دست ام سلمه عمل لغوی بوده است ؟! حاشا که چنین باشد(ان هو إلّا وحی یوحی ، علمه شدید القوی ) (2): سخن او جز وحی که خداوند بسیار توانا آن را به او تعلیم داده است نمی باشد».
پیامبر قضیه گلیم (کسا) را تکرار کرده به طوری که بعضی از علما احتمال داده اند آیه نیز به طور مکرر نازل شده باشد، که به نظر ما فقط یک بار آیه نازل شده است. ولی حکمت در آن بود که آن راستگوی امین در نصیحت خود»، برای آشکارتر شدن مقصود
ص: 34
خویش، این قضیه را به طور مکرر انجام دهد. یک بار در منزل ام سلمه هنگام نزول آیه(1)وابلاغ آن به خاندانش، که در آیه مورد خطاب قرار گرفته اند. و یک بار دیگر نیز در منزل فاطمه (2). هر بار
ص: 35
آیه را بر آنها خوانده و ایشان را با آن آیه مورد خطاب قرار میداد، در حالی که آنها زیر گلیم و از مردم جدا بودند، به این دلیل که شبهه را از دل اهل شک و تردید خارج نماید. پیامبر - که پدر ومادرم فدایش باد. تا جای ممکن برای توضیح اختصاص آیه به آنها مبالغه می فرمود، و برای بیان این مطلب همه راهها را طی کرد تا دست خرابکاران بسته وناصبیان را از یاوه گویی باز دارد. تا جائی که بعد از نزول آیه، هر روز، در هنگام فجر که از منزل خارج می شد، از کنار منزل فاطمه عبور کرده، می فرمود: «الصلاة یا اهل البیت (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا) وقت نماز است ای اهل بیت.
در روایت انس آمده است که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم این عمل را به مدت شش ماه ادامه داد(1). در روایت ابن عباس هفت ماه، و در روایتی که
ص: 36
نبهانی (1) و دیگران نقل کرده اند هشت ماه گفته شده است. و به این وسیله حق آشکار شده، صبح صادق برای هر بینایی پدیدار میگردد.
ولی گروهی ناچیز از دشمنان اهل بیت مثل دست پرورده های بنی امیه و مبلغین خوارج، به هر وسیله ای روی آورده تا آیه را از اهلش دور سازند. بعضی ها گفتند : آیه مخصوص همسران پیامبرصلی الله علیه واله وسلم است، و برای اثبات ادعای خود به سیاق آیه متوسل شده اند.
عکرمه ومقاتل بن سلیمان در تأیید این رأی و استدلال به سیاق، مبالغه نمودند . عکرمه برای تثبیت دشمنی خود با «اصحاب کسا»، در بازارها راه رفته این سخن را اعلام می داشت(2).
البته این کار از عکرمه عجیب نیست، زیرا عکرمه از مبلّغین عداوت با علی وگمراهی مردم از راه او به هر وسیله ممکن بود. یحیی بن بکیر می گوید : عکرمه در راه سفر به مغرب وارد مصر شد، وخوارج ساکن مغرب روایاتشان از طریق او است(3). خالد بن عمران
ص: 37
می گوید: در ایام جشن در مغرب بودیم عکرمه نیز با ما بود، او می گفت: «دوست داشتم سلاحی در دست داشته، به همه کسانی که از چپ و راست در این مراسم آمده ضربه وارد می کردم».
راز کار این بود که وی تمامی اهل قبله جز خوارج را کافر میدانست.
یعقوب حضرمی به نقل از جدش می گوید: عکرمه بر در مسجد ایستاد و گفت: هر که در اینجا است کافر است. او پیر و عقیده اباضیه است که از متعصبین خوارج ند. ابن مدینی می گوید: عکرمة پیرو نجدة الحروری بود ونجدة از شدید ترین دشمنان امیرالمؤمنین در میان خوارج بوده است. مصعب زبیری می گوید: عکرمة هم عقیده با خوارج بود. عطاء می گوید: عکرمه اباضی بود. احمد بن حنبل می گوید: عکرمة هم عقیده با صفریه بود که آنها نیز از متعصبین خوارج هستند. ایوب از عکرمه روایت کرده که او گفت: خداوند به این دلیل آیات متشابه قرآن را نازل نمود که مردم را گمراه کند ( ببینید چه عقیده فاسدی دارد) ابن ابی شعیب می گوید: از محمّد بن سیرین درباره عکرمه پرسیدم، گفت: او شایسته نیست اهل بهشت
ص: 38
باشد، او دروغگو است. وهیب می گوید: یحیی بن سعید انصاری وایوب را ملاقات کردم، نام عکرمه به میان آمد، یحیی گفت: او دروغگو است. این مسیب نیز عکرمه را دروغ گو قلمداد نموده است.
عبدالله بن حارث می گوید : بر علی بن عبدالله بن عباس وارد شده ، عکرمه را دست بسته یافتم، گفتم: از خدا نمی ترسی؟ گفت: این خبیث علیه پدرم دروغ می گوید (1). روزی ابن مسیب به غلام خود به نام بَرَد گفت: علیه من دروغ نگو، آن گونه که عکرمه علیه ابن عباس دروغ گفت؟
ص: 39
از ابن عمر نیز نقل شده است که او نیز چنین سخنی را به غلام خود نافع گفت. طاووس می گوید: اگر عکرمه - غلام ابن عباس - از خدا پرهیز داشته و از سخن خود دست بر می داشت، دیگران برای دیدار او توشه سفر می بستند. ابن ذؤیب می گوید : عکرمه را درک کردم، ولی او مورد اعتماد نبود. یحیی بن سعید می گوید: به خدا سوگند برای من نقل کرده اند که به ایوب گفته شده ، عکرمه نماز را درست ادا نمی کند. ایوب گفت: مگر او نماز هم می خوانده است ؟! محمّد بن سعید می گوید : عکرمه بسیار دانا بود ولی کسی به روایت او اعتماد نمی کرد، و مردم علیه او سخن می گفتند. مطرق بن عبدالله گوید :
شنیده ام که مالک دوست ندارد که نام عکرمه نزد او برده شود، ونمی پذیرد از او روایتی نقل کند. احمد بن حنبل می گوید: ندیده ام مالک چیزی از عکرمه روایت کند مگر در یک مسأله . سلیمان بن معبد سنجی می گوید : عکرمه وکُثیر عزة در یک روز در گذشتند ، مردم در تدفین کُثیر شرکت نموده، جنازه عکرمه را رها کردند (1).
فضل شیبانی از شخصی روایت می کند که گفت: عکرمه را دیدم که قمار بازی میکند . یزید بن هارون می گوید : عکرمه وارد بصره شد ،
ص: 40
ایوب، یونس وسلیمان نزد او رفتند، عکرمه صدای غنا (ترانه) شنید، گفت: ساکت شوید . سپس گفت: چه ترانه زیبایی بود. یونس وسلیمان پس از آن نزد او نرفتند. سخن زیادی درباره این شخص گفته شده که دلالت بر سقوط او دارد. برای اطلاع بیشتر به کتاب میزان الاعتدال (ج ٣ ص 93 - 97) » ذهبی مراجعه کنید. آنچه ما در اینجا درباره او نقل کردیم در آن کتاب آمده است. علاوه بر آن، هر که شرح حال او را نوشته است نام وی را به گونه ای که نقل شد . به بدی یاد کرده است از جمله کسانی که به این نحو شرح حالش را نوشته اند عسقلانی در مقدمه «فتح الباری ص 460»، ابن خلکان در وفیات الأعیان (ج3 ص265)» و یاقوت رومی در «ارشاد الاریب الی معرفة الأدیب» و در «معجم الأدباء (ج12 ص 181 - 190 شماره 46)» می باشند. شهرستانی در کتاب «ملل ونحل (ج1 ص 123)» وقتی از رجال خوارج نام می برد، اولین نفر عکرمه است.
«مقاتل» نیز از دشمنان امیرالمؤمنین بود، او سعی می کرد تمام فضایل ایشان را نادیده بگیرد تا آنجا که به خاطر همین عمل مفتضح گردید. در «وفیات» ابن خلکان در شرح مقاتل از ابراهیم حربی نقل شده است که گفت: مقاتل بن سلیمان برای آنکه از منزلت امیرالمؤمنین بکاهد بر منبر نشست و اعلام داشت: «سلونی عما دون
ص: 41
العرش »(1) «جز درباره عرش خدا ، هر چه خواهید از من بپرسید» .
کسی از او پرسید: وقتی آدم به حج رفت، چه کسی سر او را تراشید؟ مقاتل از جواب در ماند. میزان ذهبی در شرح حال مقاتل از جوزجانی نقل می کند که گفت: مقاتل در دروغ گویی بی باک بود، از ابو الیمان شنیدم که می گفت: به اینجا آمده ، به دیوار کعبه تکیه داد وگفت : «جز درباره عرش خدا، هر چه خواهید از من بپرسید» .
شنیده ام که این جمله را در مکه نیز گفته است. در آنجا مردی از او پرسید : روده های مورچه در کجای بدن او قرار دارند ؟ مقاتل ساکت ماند. ابن خلکان نیز در «وفیات» خود، در شرح حال مقاتل این قضیه را به نقل از سفیان بن عیینه آورده است. با وجود آنچه گفته شد، مقاتل از رجال «مرجئه» و از افراط کنندگان «مشبهه» بود. این مطلب را عده ای ، از جمله ابن حزم در صفحه 205 از جزء چهارم کتاب «الفصل» خود نقل کرده اند. شهرستانی نیز در «ملل ونحل» وی را از رجال مرجئه شمرده است. در شرح حال مقاتل در میزان الاعتدال از ابو حنیفه نقل شده است که گفت: جهم در نفی تشبیه افراط نموده تا جائی که گفت: خداوند شیء (چیز) نمی باشد .
ص: 42
ومقاتل در اثبات آن چنان افراط کرد که خدا را مانند خلقش دانست. ابن خلکان در وفیات از ابو حاتم بن حیان بستی در شرح حال مقاتل، نقل می کند که گفت: مقاتل از یهود و نصارا علم قرآن را مطابق کتاب های آنان فرا می گرفت و او از مشبّه بوده ، خدا را با مخلوقات تشبیه می کرد. همچنین گفت: علاوه بر آن، أو در حدیث دروغ می گفت . این بخشی از آنچه بزرگان علم رجال پیرامون مقاتل گفته اند بود. آنها درباره نادرستی او وعکرمه وگمراهی و ناسالم بودن آنها کلامی صریح تر از آن نیز گفته اند، ولی مجال بحث بیشتر در این مختصر نیست. لذا به این اندازه برای اثبات ساقط بودن این دو نفر، فساد نظریات آنها ، ونادرستی سخنانشان و به خصوص درباره موضوع فعلی مورد بحث اکتفا میکنیم، از آنها جز کینه ورزی و دشمنی که لازمه ناصبی وخارجی (جزء خوارج) بودن است انتظار نمی رود، لذا کار آنها جای تعجب ندارد، بلکه تعجب وملامت به کسانی است که به آنها اعتماد کرده در حالی که واقعیت آنها را می دانستند.
اما تکیه آنها برای این که سیاق آیه خطاب به زنان است تنها یک گمراه سازی و خلط مبحث می باشد. هر چند نویسندۀ «نوادر الاصول» و دیگر دشمنان خاندان رسالت در ساخت و پرداخت این
ص: 43
ادعا قلم فرسائی نموده و در اثبات آن از هیچ تلاشی فروگذار نکردند، ولی آنان بنابر آیه شریفه (کمثل العنکبوت اتخذت بیتاً وان اوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون ) «مانند عنکبوت هستند که برای خود خانه ای ساخته ولی سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است، اگر آنها بدانند».
ما در ردش جواب هایی بیان می کنیم :
1- این ادعا، اجتهاد در برابر نصّ صریح و در مقابل احادیث متواتر و صحیح می باشد، که بعضی از این احادیث را نقل کردیم.
٢. اگر این آیه . بنابر ادعای آنان - مخصوص زنان بود، باید ضمیر خطاب در آیه مونث باشد، یعنی خداوند می فرمود : (عنکنّ ویطهرکنّ) مشابه دیگر آیات که درباره زنان است. پس وجود ضمیر مذکر در این آیه در حالی که آیات خطاب به زنان ضمیر مؤنث دارند، دلیل کافی بر رد ادعای گمراه کننده آنان است.
3- یکی از نشانه های بلاغت در سخن، آوردن جمله های معترضه در میان کلام است، یعنی جمله ای غریب در میان سخنی به هم پیوسته گفته می شود، مانند آیه شریفه ای که داستان گفتگوی عزیز مصر با همسرش را آورده است، در آنجا عزیز می گوید:
(انه من کیدکن إنّ کیدکن عظیم) (یوسف اعرض عن هذا
ص: 44
واستغفر لذنبک )(1).
این کار جزئی از نیرنگ شما - زنان است ، که نیرنگ شما بسیار بزرگ می باشد أی یوسف، تو این را نادیده بگیر، و تو - ای خانم - از گناه خود توبه کن». .
در اینجا جمله یوسف اعرض عن هذا: جمله ای معترضه میان دو نوبت کلام او در خطاب با همسرش می باشد. مشابه دیگر در این آیه شریفه است: (انّ الملوک اذا دخلوا قریةً افسدوها وجعلوا اعزة اهلها اذلة وکذلک یفعلون * وانی مرسلةُ الیهم بهدیةٍ فناظرةُ بم یرجع المرسلون)(2) «هرگاه شاهان وارد شهری شوند آن را فاسد نموده ، افراد با عزت آن را ذلیل می کنند، آنها همچنان این گونه عمل می کنند و من هدیه ای برای آنان فرستاده منتظر خواهم ماند تا ببینیم فرستادگان با چه پاسخی بر می گردند».
در اینجا جمله (کذلک یفعلون)جمله ای است از خود خداوند متعال که در میان سخن بلقیس وارد شده است. و مشابه آن نیز این آیه شریفه است: (فلا أقسم بمواقع النجوم * وانه لقسم لو تعلمون عظیم و انه لقرآن کریم )(3)«پس قسم نمی خورم به جایگاه
ص: 45
ستارگان و واین قسم بسیار عظیم است اگر شما درک کنید این قرآنی است ارجمند».
آنچه میان دو جمله است نوعی جمله معترضه است، که مانند آن در کتاب، سنت ، کلام عرب اصیل و دیگر سخن گویان با بلاغت بسیار است .
آیه تطهیر نیز به طور جمله معترضه میان آیات زنان وارد شده است.
با آمدن چنین جمله معترضه ای روشن شد که خطاب خداوند به آن زنان و ایراد آن امر و نهی ها ونصیحت ودستورات جز به خاطر عنایت خداوند متعال به اهل بیت (یعنی پنج تن) نبوده است. تا اینکه سرزنش - ولو از طرف آن زنان - متوجه ایشان نگردد و هیچ گونه کوتاهی - ولو توسط آن زنان - به ایشان نسبت داده نشود، و منافقین هیچ گونه تعرّضی - ولو بسبب آن زنان - به ایشان نداشته باشند. که اگر این جمله به صورت معترضه نبود، چنین نکته شریفی که به واسطه آن بلاغت کلام خداوند به اوج رسیده، واعجاز خیره کننده آن آشکار گردیده است، به دست نمی آمد.
4 - اجماع تمام مسلمین بر این است که در جمع آوری قرآن ترتیب آیات بر حسب ترتیب نزول آنها نبوده است، بنابراین اگر سیاق آیه با ادله صحیح تعارض داشته باشد نمی تواند در برابر آنها بماند زیرا در این حالت نمی توان مطمئن شد که آیه با چنین سیاقی نازل
ص: 46
شده است. لذا در چنین موردی لازم است مفهوم سیاق را کنار بگذاریم. هر چند مفهومی که ادعا می کنند، از آن بر آید. نیز باید تسلیم حکمی شد که از ادله قاطع وحجت های روشن به دست آوردیم. نتیجه نیز هیچ اشکالی در بر ندارد زیرا پذیرش مفهومی از آیه بر خلاف سیاقش منافاتی با بلاغت نداشته و اعجاز را بر هم نمی زند، به خصوص آن که اجماع نیز بر این است که اگر ادله قطعی بر پا شد چاره ای جز نادیده گرفتن سیاق نیست.
بعضی گفته اند: مراد از اهل بیت در آیه کسانی هستند که صدقه بر آنها حرام است. یعنی تمام بنی هاشم ، دلیل آنان روایتی است که در صحیح مسلم در باب فضائل علی از زید بن ارقم نقل شده که از او پرسیدند: آیا همسران پیامبر صلی الله علیه واله جزو اهل بیت ایشان اند؟ زید گفت: «خیر ، به خدا سوگند یک زن می تواند مدت زمانی در کنار مردی باشد، سپس آن مرد زن را طلاق داده تا به خانه پدر یا خویش خود برگردد. اهل بیت ایشان کسانی هستند که بعد از او صدقه بر آنها حرام گشت»(1).
این استدلال از دو جهت باطل است :
1- اگر روایت را در صحیح مسلم بخوانیم می بینیم آنچه از زید سؤال شده درباره مراد پیامبرصلی الله علیه واله از اهل بیت خویش است، در
ص: 47
حدیثی که فرموده: «انی تارک فیکم ما أن تمسکتم به لن تضلوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی » من برای شما چیزی قرار داده ام که اگر بدان متمسک شوید هرگز گمراه نخواهید شد ، کتاب خدا وعترتم اهل بیتم(1).
جواب زید نیز در خصوص سؤال از معنای اهل بیت در این روایت بوده نه این که بخواهد منظور از اهل بیت در آیه ی تطهیر را بیان کند، زیرا اصلا دربارهی آنان از زید سؤال نشده است. پس چگونه می خواهیم چیزی را از وی در تفسیر آیه نقل کنیم که آن را در تفسیر حدیث گفته است. آیا این جز یک مغالطه نیست ؟ اگر از زید درباره ی آیه سؤال می شد جواب آن را به طور صحیح میگفت، همان گونه که ابو سعید خدری، مجاهد، قتاده و دیگران گفته اند. به خصوص آن که حدیث کساء از وی مخفی نمانده و او حاضر به تفسیر آیه بر خلاف قول رسول الله صلی الله علیه واله نبوده است . خلاصه آن که روایت مسلم از زید خارج از موضوع بحث ما بوده و استدلال به آن در اینجا وجهی ندارد.
ص: 48
2- فرض کنیم زید آیه را آن گونه تفسیر کرده باشد که گفته شد، این تنها یک تفسیر به رأی است، که برای آن نه حجتی بر پا، ونه برهانی اقامه شده است. زیرا این تفسیر به رسول الله صلی الله علیه واله ما نسبت داده نشده است. برای اطمینان می توان به صحیح مسلم رجوع کرد.
چگونه چنین تفسیری می تواند آن ادله ی قطعی و برهان های آشکار را رد کند؟ و چگونه می توان آن را بر متون واضح واحادیث متواتر صحیح مقدم نمود ؟ لکن ما گرفتار افراد بی انصاف شده ایم ، پس باید به خدا پناه آوریم، (انّا لله وانا الیه راجعون) . ببینید چگونه فخر رازی در تفسیر خود بی پروا می گوید: «درباره معنای اهل بیت اختلاف نظر وجود دارد، بهترین این آرا قول «بقاعی» است که می گوید: آنها تمام وابستگان پیامبر صلی الله علیه واله اند، از مردان، زنان، همسران ، کنیزان و خویشاوندان ..» او سخن خود را مبتنی بر گفته های بقاعی ساخته است، و به این وسیله با سنت پیامبر بشیر ونذیر مخالفت ورزیده است.
لکم ذخرکم إن النبی ورهطه وجیلهم ذخری اذا التمس الذخر جعلت هوای الفاطمیین زلفةً إلی خالقی مادمت او دام لی عمر ذخیره شما از آن خودتان باشد، که پیامبر و خاندانش و فرزندان آنان
ص: 49
ذخیره من می باشند ، آنگاه که نیاز مبرمی به ذخیره باشد .
تا هستم و تا عمری برایم باقی است ، عشق خود به فرزندان حضرت فاطمه علیهما السلام را وسیله ای برای تقرب به پروردگار خود قرار می دهم» .
عده ای نیز میان ادله وظاهر سیاق آیه جمع کرده و گفته اند که مصداق آیه شامل همسران پیامبرصلی الله علیه واله واصحاب کسا با هم می باشد .
این قول به دلایل ذیل مردود است:
او لاً- به آنچه درباره سیاق گفتیم مراجعه شود.
ثانیا - جلوگیری از ورود ام سلمه به کسا بهترین دلیل بر خارج بودن زنان پیامبرصلی الله علیه واله از محدوده آیه است.
ثالثاً – اگر غیر از علی، فاطمه و دو فرزندشان افراد دیگری نیز مورد نظر بودند، هنگامی که پیامبر صلی الله علیه واله کسا را بر آنها انداخت می فرمود:
خداوندا، اینها جزء اهل بیت من هستند، ولی پیامبر اهل بیت را در آنها منحصر کرد و گفت: «خداوندا، اینها اهل بیت و خواص من می باشند، پس پلیدی را از آنان دور و آنها را پاک و پاکیزه فرما.» و در روایتی که ابن حجر در صواعق خود (ص 141- 142) نقل کرده آمده است: «انا حربُ لمن حاربهم وسلمُ لمن سالمهم وعدّوُ لمن عاداهم» من در جنگم با هر که به جنگ آنان رود، ودر صلحم با هر که از راه صلح با آنان در آید و دشمنم با هر که نسبت به آنها دشمنی کند .
ص: 50
احمد بن حنبل در صفحه 296 از جزء ششم مسند خود ضمن حدیث ام سلمه نقل می کند که ام سلمه گفت: «روزی رسول الله صلی الله علیه واله وسلم ؟ در منزل من بود، خدمتکار آمد و عرض کرد: علی و فاطمه آمده اند ، پیامبرصلی الله علیه واله به من فرمود : کنار برو تا جا برای اهل بیتم باز شود، من از جا برخاسته در گوشه نزدیک دیگری از منزل رفتم، آنگاه علی وفاطمه وارد شدند، حسن وحسین نیز که دو کودک کوچک بودند را به همراه داشتند. پیامبر دو کودک را بر زانوی خود قرار داد و بوسید . سپس علی را با یک دست و فاطمه را با دست دیگر در آغوش گرفت و هر دو را بوسید. آنگاه پارچه سیاه رنگی روی آنان انداخت و گفت: خداوندا، من واهل بیتم به سوی تو می آئیم نه به سوی آتش»(1). واضح است که این حدیث «اهل بیت» را در آن بزرگواران منحصر میکند .
آیا پیامبرصلی الله علیه واله به دلخواه خود افتخار کسای خویش را مخصوص آنها قرار داده و آنگونه دعا و ثنا درباره شان می گوید؟ آیا گمراهی و بیراهه روی بوده است که فرمود: این آیه درباره پنج تن نازل شده است: من، علی، حسن، حسین و فاطمه ؟؟ آیا از روی هوای نفس بوده است که هر روز هنگام خروج برای
ص: 51
نماز صبح، بر در خانه علی و فاطمه می ایستاد و می گفت: وقت نماز است ای اهل بیت، خداوند اراده فرموده است که پلیدی را از شما دور و شما را پاک و پاکیزه قرار دهد ؟! یا آنکه پیامبر هذیان می گفته است . به خدا پناه می بریم از این سخن - آنگاه که به ام سلمه فرمود: بپا خیز وجا برای اهل بیتم بازکن ؟! | نه به خدا قسم که پیامبرصلی الله علیه واله گمراه نبوده و بیراهه نرفت و ما ضل صاحبکم وماغوی) (1)، سخنی از روی هوای نفس نگفت ( وما ینطق عن الهوی) (2).
و هیچگاه هذیانی از او سر نزد وان هو الا وحی یوحی، علمه شدید القوی(3).
خدا رحمت کند امام ابوبکر بن شهاب الدین را آنگاه که در کتاب خود «رشفة الصادی» در این باره گفت:
دعوا کل قول غیر قول محمدٍصلی الله علیه واله فعند بزوغ الشمس ینطمس النجم هر سخنی را جز سخن محمدصلی الله علیه واله به کنار گذارید ، زیرا وقتی خورشید طلوع کند ستاره ناپدید گردد» .
ص: 52
دو نکته بسیار مهم :
1- آیه مورد نظر دلالت بر عصمت پنج تن دارد زیرا کلمه ی رجس پلیدی) بنابر قول تفسیر کشّاف» و سایرین عبارت از گناهان است، و شروع آیه با کلمه حصر «انما» است، که بر اراده خداوند درباره ایشان حصر در برطرف سازی گناهان و پاکیزه نمودن آنها از هرگونه گناه دلالت دارد، و این همان مفهوم وحقیقت عصمت است (1).
ص: 53
2 - این آیه دلالت دارد بر ضرورت التزام به امامت امیرالمؤمنین علیه السلام ، زیرا علی علیه السلام ادعای خلافت نمود، حسن، حسین و فاطمه علیهما السلام تیز خلافت را برای ایشان مدعی شدند. آنها در این ادعا دروغ نگفته اند زیرا دروغ از نوع رجس (پلیدی) بوده و خداوند پلیدی را از آنها دور ساخته و آنان را پاک و منزه فرموده است.
ص: 54
ص: 55
ص: 56
آیة مودّت و قل لا اسألکم علیه اجرا الا المودة فی القربی(1)ومن یقترف حسنةً نزد له فیها حسنا، ان الله غفور شکور و ام یقولون افتری علی الله کذباً (2).
ص: 57
« بگو؟ من پاداشی از شما نمی خواهم جز دوست داشتن خویشاوندانم، هر که کار نیکی انجام دهد، ما بیش از آن به او نیکی میکنیم ، خداوند بخشنده و شکرگزار است * نکند بگویند او به دروغ چیزی را به خدا نسبت داده است».
اهل بیت و یارانشان در هر زمان اتفاق نظر دارند بر این که منظور از خویشاوندان در آیه علی، فاطمه و دو فرزندشان بوده و منظور از (حسنه ) در آیه محبت به آنها است. و خداوند متعال بخشنده و سپاس پذیر ولایت مداران است.
این مطلب از مسایل ضروری و مسلّم نزد ما بوده و روایت های صحیح ومتواتری در این زمینه از ائمه اطهار علیهما السلام نقل شده است .
اکنون روایت های نقل شده از دیگران را مطرح می کنیم :
احمد، طبرانی، حاکم وابن ابی حاتم از ابن عباس روایت کرده اند .
همچنین ابن حجر در تفسیر چهاردهمین آیه از آیات وارده در فصل اول از باب 11 کتاب صواعق(1)آورده است که ؛ ابن عباس گفت :
وقتی این آیه نازل شد گفتند : یا رسول الله، خویشاوندان شما که محبّت آنان بر ما واجب شده است چه کسانی هستند؟ فرمود:
علی، فاطمه و دو فرزندشان».
مفسرین ومحدثین ذیل از جمله کسانی هستند که این روایت را نقل
ص: 58
کرده اند. این منذر، ابن مردویه(1)، مقریزی(2)، بغوی (3) وثعلبی هر یک در تفسیر خود، جلال الدین سیوطی در «الدر المنثور»، حافظ ابو نعیم در «حلیه»، حموینی شافعی در «فرائد»(4) ودیگر مفسرین ومحد ثین همچنین زمخشری در «کشاف» آن را به طور مرسل آورده و به عنوان دلیل بر صحت آن به روایت های دیگری که در کشاف از پیامبرصلی الله علیه واله به نقل کرده است استدلال می نماید، که از جمله این روایات موارد ذیل است:
1- از علی نقل شده است که گفت (5):
«نزد پیامبرصلی الله علیه واله از حسد ورزی مردم نسبت به خود ابراز ناراحتی کردم، فرمود: آیا تو را راضی نمی کند اینکه از جمله ی اولین چهار نفری باشی که وارد بهشت می شوند یعنی من، تو، حسن وحسین .»
ص: 59
2 - پیامبر صلی الله علیه واله فرمود(1).
بهشت بر کسی که به اهل بیتم ظلم نموده و مرا در رابطه با عترتم آزار دهد حرام است».
3- رسول الله صلی الله علیه واله وسلم ؟ فرمود(2):
هر که بر محبت آل محمّد بمیرد شهید مرده است (3)، هر که بر محبت آل محمّد بمیرد در حالی
ص: 60
می میرد که آمرزیده شده است، هر که بر محبّت آل محمّد بمیرد توبه کرده می میرد، هر که بر محبت آل محمّد بمیرد مؤمنی با ایمانی کامل می میرد، هر که بر محبت آل محمّد بمیرد ابتدا ملک الموت سپس منکر و نکیر او را بشارت به بهشت می دهند، هر که بر محبت آل محمّد بمیرد (چنان با شادمانی) به بهشت برده می شود مانند بردن عروس به خانه همسر، هر که بر محبّت آل محمّد بمیرد در قبر او دو در به بهشت باز خواهد شد، هر که بر محبت آل محمّد بمیرد خداوند قبر او را زیارت گاه فرشتگان رحمت قرار می دهد، هر که بر محبّت آل محمّد بمیرد بر سنت پیامبر مرده است، اما آنکه با دشمنی آل محمّد بمیرد کافر مرده است، هر که بر دشمنی آل محمّد بمیرد روز قیامت بر چشمهای او نوشته شده است، ناامید از رحمت الهی .» همچنین این حدیث را امام ثعلبی در تفسیر کبیر خود به نقل از
ص: 61
جریر بن عبدالله بجلی آورده تعدادی از محدثین، مفسرین و نویسندگان نیز آن را نقل کرده اند. میدانیم که این مرتبه عالی در واقع از طرف خدای متعال برای آنها به اثبات رسیده است زیرا آنان خلفای خداوند بر روی زمین، اولیای خدا در تقسیم ارزاق، وحجتهای کامل الهی هستند، آنها منابع شریعت الهی بوده، امنای خدا بر وحی - پس از پیامبر گرامی صلی الله علیه واله - وسفرای او در بیان امر و نهی پروردگارند. لذا دوست دار ایشان دوست دارخدا و دشمنانشان دشمنان خدا می باشند. فرزدق شاعر درباره آنها می گوید:
من معشرٍ حبهم دین وبغضهم کفر وقربهم منجئً ومعتصم ان عُدّ اهل التقی کانوا أئمتهم او قیل من خیر أهل الأرض قبل هم(1) و (امام زین العابدین علیه السلام ) از گروهی است که محبّتشان دین داری و دشمنی با آنان کفر، وتقّرب به آنها موجب نجات - در قیامت ۔ می شود .
اگر اهل تقوا شمارش شوند آنها پیشوایانشان می باشند، واگر سؤال شود که بهترین اهل زمین چه کسانی هستند در جواب گفته می شود که آنها می باشند .
ص: 62
مجمع البیان(1)در تفسیر این آیه روایت می کند که حاکم به نقل از ابی امامه ی باهلی حدیثی با سند آورده است که رسول الله صلی الله علیه واله وسلم فرمود (2) خداوند متعال انبیا را از درخت های مختلفی آفریده است، ولی من وعلی از یک درخت خلق شده ایم، من ریشه درخت بوده، علی تنه آن، فاطمه مایه، حسن و حسین میوه و شیعیان ما برگهای آنند . پس هر که به شاخه ای از شاخه های این درخت دست یازد نجات یافته، و هر که آن را ترک کند هلاک گردد. اگر بنده ای از بندگان خدا ، هزار سال خدا را عبادت کند، سپس هزار سال دیگر، و باز هم هزار سال به عبادت بپردازد تا این که مانند کوزه کهنه پوسیده شود ولی ما را دوست
ص: 63
نداشته باشد، خداوند او را با صورت در جهنم می اندازد.» سپس این آیه را تلاوت فرمود:(قل لا أسألکم علیه اجراً الا المودة فی القربی) .
صواعق» نقل می کند که ابو شیخ وغیره از علی علیه السلام روایت کرده اند که فرمود:
فینا فی آل حم آیة لا یحفظ مودّتنا إلّا کل مؤمن :
در سوره های آل حم آیه ای درباره ما نازل شده است که بر اساس آن هیچکس محبّت ما را نخواهد داشت مگر مؤمن باشد» سپس حضرت این آیه را تلاوت کرد: (قل لا اسألکم علیه اجراً الا المودة فی القربی ومن یقترف حسنةً نزد له فیها حسنا ان الله غفورُ شکور .) کُمَیت» شاعر نیز به این مطلب اشاره کرده می گوید:
وجدنا لکم فی آل حم آیةً تأوّلها مناتقیُّ ومعرب(1) در سوره های آل حامیم (سوره هائی از قرآن که با «حَمَ» شروع می شوند) آیه ای درباره شما یافتیم ولی افراد محافظه کار یا متقلب آن را به نحو دیگری تأویل کردند» .
بنابر قول صواعق ؛ بزاز ، طبرانی و دیگران در روایتی با چند سند
ص: 64
مختلف از امام حسن مجتبی علیه السلام علت نقل کرده اند که در خطبه ای فرمود (1).
من از اهل بیتی هستم که خدای عزیز وجلیل محبت و پیروی از آنها را واجب قرار داده است، در آیه ای که بر محمّدصلی الله علیه واله نازل نموده است می فرماید :
(قل لا اسألکم علیه اجراً الا المودة فی القربی ومن یقترف حسن نزد له فیها حسنا) منظور از اقتراف حسنةً(2) محبت ما اهل بیت است».
صواعق همچنین از احمد بن حنبل نقل می کند که آورده است: ابن عباس درباره آیه (ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسناً) گفت:
منظور محبت آل محمّد است.» ابن ابی حاتم نیز - بنا به قول الشرف المؤید . این روایت را از ابن عباس نقل کرده است.
ابی حمزه ثمالی در تفسیر خود از ابن عباس نقل می کند که گفت :
پس از اینکه اسلام بعد از هجرت پا برجا شد،
ص: 65
انصار به یک دیگر گفتند برویم نزد رسول الله وعرض کنیم : شاید برای کارهایی که پیش می آید نیاز به پول داشته باشید، اموال ما در اختیار شما است هر گونه خواستید در آن تصرف کنید. سپس نزد پیامبر آمده وسخن خود را بازگو کردند، به دنبال آن آیه مودت نازل شده، پیامبر آن را بر آنها تلاوت فرمود و گفت: «پس از من، خویشاوندان مرا دوست بدارید». انصار نیز پذیرفته و از آنجا رفتند. منافقین گفتند: این دروغی بود که در همان مجلس از پیش خود ساخته تا بعد از خودش ما را ذلیل خویشاوندان خود کند. آنگاه این آیه نازل شد: (ام یقولون افتری علی الله کذباً) ... «یا اینکه میگویند او دروغی علیه خداوند ساخته است ...» تا پایان حدیث(1).
ثعلبی وبغوی - بنا به قول صواعق (2)- از ابن عباس روایتی مشابه آن نقل کرده اند:
خداوند حسد را نابود کند که اگر دامن گیر کسی
ص: 66
شد او را به انتهای جهنم می فرستد ، چگونه اینها نسبت به اولیای خدا حسد ورزیده از دین خارج شدند و پیامبر راستگو وامین را تکذیب کردند ؟ خداوند نیز درباره نفاق آنها آیاتی از قرآن نازل کرد تا مسلمانان آن را شبانه روز بخوانند، با این وجود بذر نفاق وحسد به وسیله سلطه جویانی مانند بنی امیه و ... ریشه دواند ورشد کرد. در حالی که مسلمانان از آن غافل شدند، و از این رو کار مشتبه و حقیقت نامعلوم گردید. در واقع گرفتاری از آنجا شروع شد که عموم مسلمین بنا را بر این گذاشتند که تمام پیشینیان صدر اول اسلام را راستگو تلقی کنند، و هر که عنوان صحابی پیامبر صلی الله علیه واله بر او گذاشته شد را عادل بدانند، علی رغم آیات قرآن و روایات فراوانی که درباره منافقین (1) وکینه توزی آنان نسبت به پیامبر گرامی
ص: 67
اسلام صلی الله علیه واله آمده است.
این فاجعه وقتی شدت گرفت که مردم از کنجکاوی درباره شرح حال افراد گذشته منع شدند و راه های تحقیق درباره ی واقعیت آنها بسته شد. و به این وسیله بسیاری از حقایق را از دست دادند و چه بسا ۔ ناخواسته - در مواردی دنباله روی یک منافق شدند. لذا درباره ی این آیه علی رغم روایت های صریحی که نشان دهنده نزولش درباره محبت به عترت پاک رسول الله است اختلاف نظر پیدا شد. مخالفین چهار تفسیر بر خلاف این تفسیر دارند، که عبارتند از :
تفسیر اول به خداوند به پیامبر دستور داد به مشرکین قریش بگوید :
(لا اسألکم علیه اجراً الا المودّة فی القربی )یعنی مرا دوست بدارید به خاطر خویشاوندی که با شما دارم ولذا باید نسبت به من
ص: 68
صله رحم کنید . این رأی به دلایل ذیل نادرست است.
١- بنابر آنچه از تفسیر بغوی و ثعلبی نقل کردیم این آیه مدنی است ، موارد دیگری نیز در این باره نقل خواهیم کرد، بنابراین آیه ربطی به مشرکین قریش ندارد.
2- بنابر روایاتی که نقل شد یا پس از این خواهد آمد سبب نزول آیه این بوده است که انصار اموال خود را بر رسول الله صلی الله علیه واله به عرضه داشته یا آنکه در برابر بنی هاشم فخر فروشی می کردند ، پس خطاب آیه با انصار است نه با مشرکین قریش.
3- خطاب آیه نمی تواند به مشرکین باشد، زیرا خلاف حکمت است که پاداش رساندن رسالت را از کسانی بخواهد که به رسالت کفر ورزیده و در رد و تکذیب آن از هیچ کاری فروگذار نکردند، بلکه درست این است که پاداش را از کسانی بخواهد که به آن ایمان آورده و نعمت برای خود بدانند.
4- این قول بر خلاف نص صریحی است که نقل کردیم مبنی بر اینکه آیه درباره علی ، فاطمه و فرزندانشان نازل شده است.
5- این قول مربوط به عکرمه است، و به دنبال او عده ای از پیروان بنی امیه قائل به آن شده اند، این گونه افراد هم دشمن اهل بیت بوده ، نظر آنان به خصوص در چنین مواردی - قابل قبول نمی باشد ، برای توضیح بیشتر این مطلب به کتاب ما «سبیل المؤمنین» مراجعه کنید .
ص: 69
در فصل گذشته گفتیم که عکرمه از مبلغین خوارج بوده و در میان محدثین به دروغ گوئی معروف است. ونسبت این قول به ابن عباس درست نیست. هر چند بخاری در باب «قوله : الا المودة فی القربی» از کتاب تفسیر القرآن در صحیح خود روایتی در این باره از محمّد بن بشار به نقل از محمّد بن جعفر آورده است(1). این دو نفر به اجماع امامیه ضعیف بوده و یحیی بن معین نیز در میزان الاعتدال محمّد بن بشار را تضعیف (2)، وفلاس وی را تکذیب نموده است (3) .
وانگهی، چگونه ابن عباس علی رغم احادیث ثابتی که در تفسیر قربی از او روایت کردیم که آن را با علی، فاطمه و فرزندانشان تفسیر نموده و حسنه را محبت آنها می داند مطلب دیگری می گوید.
تفسیر دوم - بگو من هیچ پاداشی بر رسالتِ خود از شما نمی خواهم جز این که با عمال نیکو خود را به خداوند نزدیک کنید.
تفسیر سوم - به خویشاوندان خود رسیدگی کرده صله ی رحم کنید .
واضح است که صاحبان این نظریه ها هدفی جز خلط مبحث وگمراه سازی نداشته اند، و در رد آنان همین بس که این اقوال در برابر نص و دلیل می باشد، و «حسبنا الله ونعم الوکیل نعم المولی ونعم النصیر»،
ص: 70
خداوند ما را از دیگران بی نیاز نموده ، او بهترین تکیه گاه، بهترین مولا و بهترین باور است.
تفسیر چهارم این آیه به آیه (قل ما سألتکم من اجرٍ فهو لکم) (1) نسخ شده است.
این قول از عجیب ترین یاوه گویی ها واباطیل است زیرا در دین اسلام به حکم ضرورت محبت به خویشاوندان پیامبر با هر معنا که در نظر بگیریم تا روز قیامت واجب است، پس این آیه چه معنی دارد، ای مسلمانان ؟! به علاوه میان دو آیه هیچ تعارضی نیست تا یکی ناسخ و دیگری منسوخ باشد زیرا معنای آیه سورهی شوری این است ؛ من بر رساندن رسالت خویش پاداشی از شما نمی خواهم مگر محبت خویشاوندانم. اما معنای آیه ی سورة سبأ این گونه است: «من در برابر رساندن رسالت خود چیزی از دارائی های دنیا را از شما نخواستم، و آنچه در سورهُ شوری از شما خواستم که همانا محبت به خویشاوندانم بود در واقع به نفع خودتان است نه به نفع من، زیرا خویشاوندان من حجت های کامل الهی ونعمت های بی همتای خداوند برای شما می باشند. آنان امان اهل زمین، در رحمت، وکشتی نجات این امت بوده و همتای قرآن کریمند . پس
ص: 71
محبّتشان بر شما لازم و آثار مثبت این محبت به خودتان بر می گردد».
چشم بصیرت ودقت نظر در این دو آیه لازم است: (قل لا اسألکم علیه اجراً الا المودة فی القربی) (1)(وقل ما سألتکم من اجر فهو لکم)(2)مشخص می کند که آیه دوم برای تأکید مفهوم و تشویق بر آیه اول است.
جواب به دو اشکال اشکال اول : اگر منظور خداوند از آیه ، محبت به خویشاوندان بود می فرمود : «إلّا مودة القربی» «مگر محبت خویشاوندان» یا «إلّا المودة للقربی» «مگر محبت به خویشاوندان .» جواب : گویا آنها خود را به غفلت زده وتجاهل کرده اند ، آنهم نسبت به چیزی که هر دانا به رموز سخن، آن را می داند زیرا اضافه کردن در «مودة القربی» و یا استفاده از لام در «المودة للقربی» نمی توانند آن اندازه تأکید بر محبت خویشاوندان در برداشته باشند که حرف جر «فی» در (المودة فی القربی) دارد (3). این مطلب بر
ص: 72
متخصصین ادبیات عرب و آشنایان با بلاغت هرگز پوشیده نیست .
زمخشری در «کشاف» - پس از تفسیر قربی به آنچه ما گفتیم - می گوید: «اگر گفته شود: چرا نگفت (الا مودة القربی) یا «الا المودة للقربی»، واگر بپرسند : والا المودة فی القربی به چه معنی دارد؟ در پاسخ خواهیم گفت: آنها به عنوان جایگاه و مرکز محبت قرار گرفتند، مثل اینکه بگوئی : «لی فی آل فلانٍ مودة » من در فلان خاندان محبت دارم یا بگوئی : «لی فیهم هوی وحب شدید » علاقه و محبت شدیدی در آنها برای من هست ، به معنای این که آنان را که در جایگاه محبّت من قرار دارند، دوست دارم و حرف جر «فی» نمی تواند مانند «لام» حرف وصلی برای محبت باشد وقتی گفته شود الا المودة للقربی»، بلکه «فی» متعلق یک محذوف است که ظرف به آن تعلق دارد مانند جمله «المال فی الکیس » پول در کیسه است، و تقدیر آن اینگونه است: «إلا المودة ثابتة فی القربی و متمکنة فیه » مگر محبت که در خویشاوندان ثابت و پا بر جا است(1).
این سخن زمخشری بود که احاطه فراوانی بر اسرار بلاغت و نشانه های اعجاز قرآن دارد.
ص: 73
اشکال دوم : این آیه در سوره شوری بوده و شوری یک سوره مکی است، در حالی که امام حسن و امام حسین در مدینه متولد شده اند پس آیه نمی تواند راجع به آنها باشد.
جواب : اخبار زیادی به نقل از اهل بیت عصمت نشان می دهد که این آیهی و دو آیه بعد از آن مدنی بوده و هیچ شکی در آن نیست .
این مطلب را صاحب مجمع البیان از ابن عباس وقتاده نقل می کند(1). همچنین گفتیم که ابوحمزه ثمالی آن را بیان داشته و تفسیرهای ثعلبی و بغوی (2)نیز نقل کرده اند. امام واحدی در کتاب اسباب النزول» از ابن عباس روایت می کند که گفت: وقتی رسول الله به مدینه آمد، گرفتاری های مالی فراوانی داشته و در تنگ دستی به سر می برد، انصار به یک دیگر گفتند! خداوند شما را توسط این مرد هدایت فرمود و او خواهرزاده ، شما است. اکنون گرفتاری های زیادی داشته و تنگ دست می باشد، پس باید اموال اضافی خود را جمع نموده ، تقدیم او کنیم. آنها چنین کردند و نزد پیامبر آمده گفتند :
یا رسول الله صلی الله علیه واله وسلم ، شما خواهر زاده ما هستی و خداوند به واسطه شما ما را هدایت کرده است، اکنون که گرفتار تنگ دستی شده ای ما تصمیم گرفتیم مقداری از اموال خود را جمع آوری و تقدیم شما کنیم. آنگاه
ص: 74
آیه (قل لا اسألکم علیه اجراً) نازل شد(1).
این حدیث در تفسیر کشّاف(2)و دیگر تفسیرهای معتبر و کتاب هایی که درباره اسباب نزول آیات تألیف شده اند آمده است، همچنین در «کشاف»(3)وغیره روایت دیگری درباره شأن نزول آیه آمده است مبنی بر این که انصار به مفاخره (فخر فروشی) با بنی هاشم پرداختند، پیامبر آنها را سرزنش فرمود، انصار در برابر پیامبر زانو زده عرض کردند: تمام اموال و دارائی ما از آن خدا و رسول باشد ، آنگاه این آیه نازل شد و پیامبر برای آنان تلاوت نمود. آیا تمام این اخبار به طور آشکار دلالت بر این ندارند که آیه در مدینه نازل شده وروی سخن در آن به انصار است؟ هر چند که آیه در وسط یک سوره مکی باشد، زیرا تمام مسلمین اتفاق نظر دارند بر اینکه ترتیب جمع آوری قرآن کریم مطابق با ترتیب نزول آیات نیست (4)، در
ص: 75
نتیجه اغلب سوره های مکی خالی از آیه های مدنی نبوده و اکثر سوره های مدنی نیز خالی از آیات مکی نمی باشند. این مطلب مورد تأیید علمای شیعه و سنی در همه ی اعصار است (1). اما این که یک
ص: 76
سوره را مکی یا مدنی می نامند بسته به غالب آیات آن است. علمای تمام مذاهب در این باره متفق القولند. علاوه بر آن بر فرض مکی بودن آیه، مانعی ندارد که شامل حسن وحسین علیه السلام نیز باشد هر چند که قبل از تولد آنها نازل شده باشد، زیرا محبّت مورد نظر در آیه فقط به خویشاوندان موجود در حین نزول آیه اختصاص ندارد، بلکه اطلاق آیه - چنانکه گفته شد - شامل تمام آنها است. مانند آیه شریفه(یوصیکم الله فی أولادکم )(1)«خداوند به شما درباره فرزندانتان توصیه میکند»، آیا کسی از مسلمین مدعی شده است که این توصیه مخصوص فرزندانی است که هنگام نزول آیه موجود بوده اند، مسلماً هیچ کسی چنین توهّمی نمی کند، حال چه فرقی میان این دو آیه وجود دارد؟ درباره سخن پیامبر صلی الله علیه واله در تفسیر آیه مبنی بر این که خویشاوندان ، علی ، فاطمه و دو فرزندشان است نیز از طرفی ممکن است گفته شود پس از نزول آیه باشد یا این که خبری غیبی از سوی خدای متعال باشد که از علائم نبوت به شمار آید. مانند دیگر خبرهای غیبی که فرموده است. از جمله ؛ خبر از تعداد خلفای خود که فرمود دوازده نفرند، خبر از جنگ جمل و سگ های «حوأب»، از فئه باغیه (گروه گمراه از حق) که قاتل عمّار یاسرند، خبر از آنها که مانند رد شدن
ص: 77
تیر از بدن شکار از دین خارج شدند، خبر از ناکثین (1) (پیمان شکنان)، وقاسطین (2) (متجاوزین از حق) ومارقین(3)، خبر از کینه های مخفیانه گروهی نسبت به علی علیه السلام وعدم ابراز کینه ها تا بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه واله وسلم ، خبر از بدبخت ترین مردم که با شمشیر خود ضربه ای بر سر امیر المؤمنن وارد کرده و محاسن مبارک را با خون سرش رنگین خواهد کرد، خبر از حضرت زهرا پس از پیامبر و این که ایشان اولین کس از اهل بیت خواهند بود که به رسول الله ملحق خواهند شد، خبر از مصیبت امام حسن علیه السلام وخون دل هایی که خواهد خورد، خبر از مصائب سیدالشهداء حسین بن علی علیه السلام در کربلاء واز قتل ، اسارت و آوارگی خاندان امام، خبر از حاکمان ظالمی که پس از پیامبر بر امت مسلط خواهند شد، خبر از جنایت های بنی امیه و بنی مروان و این که مدت حکومت آنها هزار ماه خواهد بود، خبر از سلطنت بنی عباس واز فتنه ی نجد وظهور قرن الشیطان از آنجا... واز خبرهای بی شمار غیبی که رسول الله صلی الله علیه واله وسلم از خداوند ابلاغ نموده و امت اسلامی آن حوادث را به طور آشکار بعد از پیامبر مشاهده کرده است. بنابراین علم ازلی پروردگار - که شامل
ص: 78
همه چیز حتی قبل از وجود هر چیز است - بی اطلاع از دو فرزند علی وزهرا به نام حسن وحسین نبوده، حتی قبل از آن که خداوند آنها را خلق کند. و هیچ دشواری برای خدا ندارد که قبل از تولد بشارت قدوم آنها را در آینده به پیامبر صلی الله علیه واله داده و به خاطر کرامت این دو فرزند نزد پیامبر و منزلت والا وتقربی که نزد خداوند خواهند داشت محبت آنها را بر امت واجب بداند. همچنان که خداوند به انبیای خود آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و دیگر پیامبران بشارت به ظهور محمّد - صلی الله علیه وآله وسلم - داده واز عظمت مقام و بزرگی منزلت آن بزرگوار - که پیامبران الهی نسبت به ایشان ایمان آورده و در برابر فضیلت پیامبر اسلام صلی الله علیه واله خضوع کردند - خبر حال می دانیم آنچه مسلم بوده و جای شک ندارد این است که عترت وکتاب دو یادگار وزین رسول الله هستند و هر که به این دو متمسک شود هرگز گمراه نخواهد شد، هر چند کتاب و عترت از یک دیگر بی نیاز بوده اما هیچ گاه از هم جدا نمی شوند تا در روز قیامت نزد حوض بر پیامبر وارد شوند. اخباری که قربی (خویشاوندان) را مطابق آنچه گفتیم تفسیر کرده اند بسیار زیاد بوده ، به حد تواتر رسیده است. عموم علما و بزرگان اهل سنت اذعان دارند که منظور
ص: 79
از قربی در این آیه ؛ علی، فاطمه و دو فرزندشان می باشند(1). همین بس که در این مقام به سروده های امام بزرگ اهل سنت محمّد بن ادریس شافعی اکتفا کنیم:
1- یا اهل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن انزله(2) 2 - کفاکم من عظیم القدر انکم من لم یصل علیکم لا صلاة له شیخ ابن عربی نیز در دو بیت زیر می گوید:
3- رأیت ولائی آل طه فریضةً علی رغم اهل البعد یورثنی القربی 4 - فما طلب المبعوث اجراً علی الهدی بتبلیغه الا المودة فی القربی همچنین معاصر نبهانی می گوید:
ص: 80
5- آل طه یا آل خیر نبیٍ جدکم خیرة وانتم خیار 6- اذهب الله عنکم الرجس اهل البیت قدماً فانتم الاطهار 7- لم یسل جدکم علی الدین اجراً غیر ودّ القربی ونعم الاجار 1- ای اهل بیت رسول الله صلی الله علیه واله وسلم ، خداوند محبت شما را در قرآن واجب کرده است.
2- برای عظمت مقام شما همین بس که هر کس بر شما درود نفرستد نماز او درست نیست .
٣- ولایت اهل بیت را بر خود واجب دانستم، هر چند از جهت خویشاوندی از آنها دور هستم ولی این ولایت مرا به ایشان نزدیک می کند .
4 - پیامبر صلی الله علیه واله در برابر تبلیغ رسالت وهدایت مردم پاداشی در خواست نکرد جز محبت نسبت به اهل بیت خویش.
5- ای آل طه ، ای خاندان بهترین پیامبر، جدّ شما بهترین بوده و شما نیز بهترین میباشید .
٦- ای اهل بیت پیامبر ، خداوند پلیدی را از شما دور ساخته و شما پاک ومطهرید
ص: 81
7- جدّ شما در برابر تبلیغ دین پاداشی جز محبت اهل بیت نخواست ، وچه نیکو پاداشی بود این محبت .
اکنون که این مطلب از رهبران اهل سنت و عموم امت اسلام به اثبات رسید، دیگر مخالفت وکج روی افرادی اندک ارزش توجه کردن ندارد. نبهانی در مقدمه ی کتاب «الشرف المؤبد» خود به این افراد اشاره کرده می گوید و از این قبیل می توان به افراد جاهلی در زمانمان اشاره کرد که در سال هزار و دویست و نود وهفت هجری در قسطنطنیه ظاهر شده و چنان در لجنزار دشمنی با آل محمّد فرو رفتند که به تأویل آیات و اخبار وارده در فضیلت اهل بیت نبوت و جایگاه رسالت، منزلگاه وحی و منبع حکمت پرداخته سعی داشتند با کج فهمی ها و نادانی های خود آن همه آیات و روایات را از ظواهر خود منحرف سازند. وعلی رغم آن خود را دوست دار اهل بیت قلمداد می کردند ، نفهمیدند که در چه درّه عمیق گمراهی سقوط کرده اند...».
نبهانی در مقصد سوم از کتاب خود اضافه می کند: «چه بسا کسانی را دیده ایم که اگر سخنی درباره فضائل ومناقب اهل بیت و آنچه خدا ورسول، سلف صالح، علمای است و اولیای خدا درباره اهل بیت گفته اند، بشنوند چنان اخم کرده و ناراحت می شوند، گویا آرزو می کنند چنین فضایلی وجود نداشت. بلکه احیاناً به یاوه گویی
ص: 82
افتاده ، اخبار دروغ و ساختگی را جمع آوری می کنند تا شاید بتوانند نور خدا را پنهان کنند، ولی خداوند نور خود را کامل نموده هر چند بر کافرین خوش آیند نباشد» .
این سخن نبهانی بود، خواهی با انصاف باش یا معاند.
از خدای متعال برای خود و همه مسلمین آرزوی هدایت و توفیق داریم که او أرحم الراحمین است.
ص: 83
ص: 84
ص: 85
ص: 86
آیات ابرار (ان الابرار یشربون من کأسٍ کان مزاجها کافورا * عیناً یشرب بها عبادالله یفجرونها تفجیرا * یوفون بالنذر ....) (1) نیکان از جامی می نوشند که خوش مزه است * ( مزه اش از) چشمه ای است که بندگان خداوند از آنجا می نوشند، و خودشان آن را جوشانده اند * اینان به نذر خویش وفا می کنند و ...) پیروان اهل بیت - به تبعیت از ائمه اهل بیت علیهما السلام - بر نزول آیات ابرار شأن علی، فاطمه، حسن و حسین اتفاق نظر دارند، وروایاتی که در این باره در کتاب های صحیح خود از ائمه اطهار نقل کرده اند به حد تواتر رسیده و این مطلب را از ضروریاتی به شمار می آورند که هیچ کس از آن بی خبر نیست. اما علمای سایر مذاهب ؛ عده ای آن را از ابن عباس نقل کرده اند. از جمله امام واحدی در کتاب الوسیط»، امام ابو اسحاق ثعلبی در «تفسیر کبیر» خود، امام ابو
ص: 87
المؤید موفق بن احمد در کتاب «الفضائل»(1) ودیگر علما وحقاظ حدیث . زمخشری در تفسیر سوره دهر در «کشاف» می گوید :
ابن عباس روایت می کند که حسن و حسین مریض شدند، رسول الله صلی الله علیه واله با عده ای از اصحاب به عیادت ایشان آمدند و به حضرت علی علیه السلام فرمودند : یا أبا الحسن، چه نیکو بود اگر برای شفای فرزندانت نذر می کردی . علی، فاطمه و کنیزشان فضه نذر کردند اگر حسنین شفا یافتند سه روز روزه بگیرند. وقتی شفا پیدا کردند علی سه پیمانه جو، از شمعون خیبری یهودی قرض کرد. فاطمه یک پیمانه را آرد کرده پنج قرص نان به تعداد افراد پخت. هنگام افطار نان ها را سر سفره گذاشتند تا افطار کنند. گدایی سر رسید وگفت : سلام بر شما اهل بیت محمد، من مسکینی مسلمان هستم ، مرا اطعام کنید، خداوند شما را از سفره های بهشت اطعام فرماید. اهل بیت تمام نان ها را به او داده و تنها با آب افطار کردند، روز دوم نیز روزه گرفتند، هنگام افطار که خواستند غذا
ص: 88
بخورند یتیمی از راه رسید و آنها غذای خود را به او دادند. در شب سوم نیز اسیری آمده ، اهل بیت غذای خود را به او دادند. روز بعد علی علیه السلام به دست حسن و حسین را گرفته نزد رسول الله صلی الله علیه واله آمد.
پیامبر وقتی آنها را که از شدت گرسنگی مانند جوجه می لرزیدند، دید، فرمود: «دیدن شما در این حالت چقدر بر من گران است، سپس از جا برخاسته، با آنان به منزل رفت، فاطمه را در محراب یافت که شکمش به کمرش چسبیده و چشم هایش فرو رفته است. پیامبر بسیار ناراحت شد. آنگاه جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت: ای محمّد ، تبریک خداوند را درباره اهل بیت خویش دریافت کن ، سپس سوره را بر پیامبر خواند»(1).
چندان نیازی نیست که وقت گذرانده اسانید این حدیث را بیاوریم و ببینیم چگونه سند به ابن عباس ، مجاهد ، ابو صالح، عطاء و دیگران می رسد. حتی نیازی به ذکر حافظین حدیث، وائمه تفسیری که این حدیث را نقل کرده اند نیست. زیرا این احادیث به تواتر از ائمه معصومین روایت شده و هیچ جای شکی در آن نیست. ما در اینجا
ص: 89
تنها به بعضی از اسرار بلاغتی که در آیات مورد نظر نهفته است اشاره میکنیم تا شاید دل های پاکی آن را درک کرده و گوش های شنوایی بشنوند، ( و تعیها اذنُ واعیه )(1).
- علمای بیان و آشنایان به زبان عرب میدانند که جمع مُحلّی به لام تعریف(2) معنای عموم را به طور حقیقی می دهد. این مطلب در زبان عربی مسلّم است. لفظ ابرار در آیه جمع «بر» یا «باز» به معنای نیکوکار بوده والف ولام نیز بر آن آمده است، بنابراین لفظ (الأبرار) بدون شک معنای شمول واستغراق را می دهد. لذا تخصیص لفظ به علی، فاطمه، حسن وحسین نشان دهنده این است که این بزرگ واران کامل ترین ابرار و بهترین نیکوکاران بوده، خالص ترین و گرانبهاترین گوهرها می باشند. بیان رسای قرآن در مدح و ثنای آن ایثارگری ها، آن ارزش های والا مقام های بلند مرتبه جایی برای سخن گویندگان با توصیف ثناگویان باقی نگذاشته است. کدام عبارت نغز و گران بهایی می تواند معادل این سخن شریف پروردگار باشد که می فرماید: (ان الابرار ) آن نیکوکاران علی، فاطمه ، حسن وحسین) در روز قیامت، روز بزرگترین تشنگی ها،
ص: 90
(یشربون) می نوشند شربتی طیب وطاهر ،(من کأس ) از جامی که آن نوشیدنی در آن است. یا خود نوشیدنی جام نامیده می شود .
خداوند در توصیف این جام می فرماید: شربت آن جام (کان مزاجها کافوراً) مخلوط با آب چشمه ای در بهشت به نام کافور می باشد. این نام به خاطر این است که آب آن چشمه به سفیدی، خوشبوئی وسردی کافور است. دلیل بر این که کافور نام چشمه ای در بهشت می باشد این است که خداوند چشمه را (عیناً) با نصب فرموده که بدل از کافور و مانند آن منصوب باشد(1). (یشرب بها عبادالله) بندگان خدا یعنی علی، فاطمه ، حسنین و امثال آنها، افرادی که در بندگی خدای متعال کاملند از آن چشمه می نوشند .
«این بندگان واقعی خدا کسانی هستند که با آرامش بر روی زمین راه می روند و اگر افراد جاهل با ایشان برخورد کنند، با سلام جواب می گویند، شب ها را به قیام وسجود در برابر پروردگارشان
ص: 91
می گذرانند»(1) این جزئی از تعریف های آیات قرآن درباره صفات کامله آن بزرگواران بود. فعل «شرب : نوشیدن» در آیه اول با حرف «من» آمده است که معنای «ابتداء» را میدهد ، در حالی که در آیه دوم با حرف «ب» می باشد که معنای «الصاق: چسباندن» دارد، زیرا جام ابتدای نوشیدن آنها بوده اما چشمه برای مخلوط کردن با شربت جام بوده است.
ومعنای آیه این گونه می شود: شربت را با آب چشمه می نوشند مانند کسی که می گوید، آب را با عسل نوشیدم، آنگاه به آسانی و بدون آن که بر خود سخت گرفته یا زحمتی متحمل شوند، این چشمه را در هر جا که بخواهند (یفجّرونها تفجیرا) ، جاری می کنند. خداوند در آیه بعد سبب دست یابی آنها به این کرامت را بیان کرده می فرماید :( یوفون بالنذر) آنها به نذر خود وفادارند، این جمله در جواب سؤالی است که به زبان نیامده و تقدیر آن چنین است: آنها چه کرده بودند که شایسته این پاداش گشتند ؟. البته منظور از توصیف آنان به وفاداری در برابر نذر، در واقع مبالغه در توصیف آنها به انجام واجبات به بهترین صورت است، زیرا کسی که
ص: 92
نسبت به آنچه خود بر خویشتن واجب نموده است وفادار باشد ، مطمئناً در برابر آنچه خداوند بر او واجب فرموده وفادارتر است.
این شهادت خداوند درباره آنها است، و چه کسی راستگوتر از خدا است ؟! پروردگار متعال در بیان ارزش اهل بیت به این مبالغه اکتفا نکرده بلکه در دوری آنها از محرمات و شبهات نیز مبالغه نموده است.
و آنها را به خشیت از خدا و بیم از روز قیامت توصیف می کند و می فرماید : ( ویخافون یوماً کان شره مستطیرا) ، آنها از روزی می ترسند که سختی آن روز سیطره دارد، یعنی چنین ترس عظیمی موجب می شود که آنها همیشه گوش به امر و نهی خداوند باشند و این منزلت معصومین است.
هر که در قرآن تدبّر نموده و به عمق اسرار پر ارزش آن دست یابد ، می تواند در آیات بینّات چنان مفاهیم گسترده ای درباره عنایت خداوند نسبت به ابرار پیدا کند که نه قابل توصیف ونه قابل اندازه گیری باشد . ببینید چگونه این شهادت های الهی درباره تزکیه آنها را پی در پی آورده است که هر شهادتی از پیشین خود بزرگتر است ؟ ابتدا شهادت داد که آنان به نذر خود وفا می کنند ، سپس آنان از روزی میترسند که سختی اش سیطره دارد. این شهادت از شهادت اول بزرگتر است، زیرا شهادت دوم به صراحت بر استواری ایمان به
ص: 93
خدا و به روز قیامت دلالت دارد، آنگاه شهادت سوم را مطرح می کند که بازهم عظیم تر است، در این شهادت می فرماید: (ویطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً ویتیماًو اسیرا)(1)«علی رغم میل به غذا، غذای خود را به مسکین ، یتیم واسبر می دهند» ظاهرة ضمیر در «حبه» به غذا بر می گردد، یعنی آنان که سه روز روزه گرفته و شب ها جز با آب افطار نمی کردند، شدیداً گرسنه بوده و میل به خوردن غذا داشتند و علی رغم این میل ، غذای خود را به دیگران دادند. مشابه این بیان در آیات ذیل آمده است : (و آتی المال علی حبّه)(2) علی رغم تمایل به پول آن را پرداخت.» (لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون) (3)«هرگز جزای خیر نخواهید یافت تا آنکه چیزی را که بدان علاقه دارید بپردازید.» (یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه )(4)«بر خویشتن ایثار می کنند، هر چند بدان علاقمند باشند .» در واقع شهادت سوم به این دلیل عظیم تر است که نشان دهنده کمال روحی و رسیدن به منتهی درجه ی نیکوکاری و ایثار بر خود است. تا درد مسکینی را دوا کرده ، اشک یتیمی را پاک یا اسیری را نجات
ص: 94
دهند. هر چند اجباری بر این ایثار نداشتند. آنها رأفت و انسان دوستی را به اوج رساندند، هر چند تکلیفی در این باره نداشتند .
و این از برترین صفات مقرّبین است.
یک شهادت باقی ماند ، که عظیم ترین و والاترین شهادت بوده و محکم ترین دلیل بر تزکیه نفس آن بزرگواران است. در این شهادت خداوند به زبان حال آنان سخن گفته، از اعماق دل آنها خبر می دهد : (انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء ولا شکوراً) (1) ما فقط در راه خداوند به شما غذا می دهیم، نه پاداش عملی خواسته ونه تشکر لفظی» (انا نخاف من ربنا یوماً عبوساً) قمطریرا ) «ما از خدا می ترسیم برای روزی بسیار خشن و ترش رو که از شدت خطر و وحشت مانند شیری عصبانی یا سلطانی جبار ونمرود صفت می باشد»، شاید هم آن روز را به خاطر ترش رویی مردم که از شدت هول و هراس لبخند بر لب کسی دیده نمی شود، مانند روزی که به علت روزه بودن مردم گویند: «امروز روزه است».
حال اگر بشارت های الهی در اطمینان دادن به اهل بیت نسبت به
ص: 95
خطر های آن روز را مشاهده کنیم، متوجه عنایت فوق العاده ی پروردگار نسبت به ایشان خواهیم شد . که تنها به یک بشارت اکتفا نکرده بلکه بشارت هایی پی در پی فرستاده که هر یک از دیگری عظیم تر است ، ابتدا فرمود: ( فوقاهم الله شرِّ ذلک الیوم) : «خداوند ایشان را از سختی آن روز حفظ نموده تا از خطرها وضررهای آن در امان باشند .
سپس اضافه کرده فرمود: (ولقّاهم نضرةً وسرورا)، «روی آنها را شاداب و دلشان را خشنود نمود» در برابر گرفتگی و اندوه دل دشمنان .
آنگاه خداوند بشارت را بالاتر برده فرمود: (وجزاهم بما صبروا جنةً وحریراً) ، «خداوند بهشت و حریر را در برابر صبر و تحمل آنها پاداش شان قرار داد» بر گرسنگی شدید به امید جلب رضایت پروردگار .
پس از آن خداوند بشارت اجمالی به بهشت را تفصیل داده بسیاری از حالت های بهشت را بیان کرده می فرماید :(متکئین فیها علی الارائک ) «ایشان بر تختها تکیه زده اند که نشان دهنده ی اوج راحتی ، خشنودی ، رفاه و سعادت است.
(لا یرون فیها شمساً) و «نه آفتابی در آن می بینند» با گرمایی سوزان (لا زمهریرا)، «ونه سرمایی شدید» و آزار دهنده ، که «شمس» و
ص: 96
زمهریر» در اینجا کنایه از گرما و سرما است (1) که اهل بیت از اینها دور بوده و به سایه نزدیک می باشند.
خداوند نیز به این معنا اشاره کرده می فرماید : (ودانیةً علیهم ظلالها) «بهشت بر ایشان سایه افکنده است» در اینجا کلمه دانیه منصوب است به اعتبار عطف بر محل جمله قبل(2) که محلاً
ص: 97
منصوب می باشد به عنوان حال برای آن ستایش شدگان علیهما السلام ، وتقدیر جمله این گونه است: ایشان تکیه زده اند بر اریکه ها بدون این که آفتاب یا زمهریری را ببینند، و بهشت بر آنها سایه افکنده است.
باز هم خداوند به این اندازه از بیان کرامت های اهل بیت اکتفا نکرده می فرماید : (ذللّت قطوفها تذلیلاً ) «میوه هایش کاملاً در دسترس قرار گرفته اند»، یعنی بهشت بر آنها سایه افکنده در حالی که میوهایش در دسترس آنها قرار دارد. زیرا جمله در اینجا در محل حال برای ضمیر در (دانیه) است (1) منظور از (ذلّت قطوفها) این است که میوه ها در اختیار افراد قرار می گیرد تا هرگاه و به هر شکل بخواهند آنها را بچینند. شاید هم از «ذلّت» گرفته شده به معنای خضوع در برابر افراد، تا بتوانند هرگاه خواستند به راحتی آنها را بچینند. اگر خداوند متعال به همین اندازه در بیان مرتبه اهل
ص: 98
بیت در سرای آخرت اکتفا می فرمود در شرافت وفضیلت چیزی کم نداشتند. ولی اراده ی الهی بر این شد که معجزات کتاب خویش را آشکارتر ساخته تا عنایت کامل خود نسبت به ایشان را به بهترین نحو بیان و برتریشان را بر دیگران حتمی سازد. از این رو فرمود:
(ویطاف علیهم بآنیةٍ من فضةٍ واکوابٍ ) ، با ظرفهایی از نقره و با کاسه ها از این افراد پذیرایی می شود و فرموده است. باید این کاسه ها از جنس نقره و دارای صفا وشفافیت ظرفهای شیشه ای باشد. لذا این کاسه ها (کانت قواریرا)(1)، «ظرف هایی شیشه ای بوده است»، (قواریر من فضه ) ، «ظرف هایی از نقره» وتبارک الله احسن الخالقین» که چگونه صفات دو ماده ی متفاوت (نقره و شیشه) را در این ظرف ها جمع نموده است. باز هم خداوند متعال به بیان جنس ظرفها واوصاف خیره کننده اش اکتفا نکرده می فرماید :(قدّروها تقدیرا)، «آنها را با دقت اندازه گیری کردند» و خواستند با کیفیت خاصی باشد طوری که دل خواه انسان بوده و از دیدنش لذّت ببرد. و همان گونه شد که آنها خواستند.
سپس خداوند تبارک و تعالی - به شرح موارد استفاده از این ظرفها
ص: 99
پرداخته می فرماید : (ویسقون فیها کأساً) «در آن ظرفها شرابی می نوشند» که (کان مزاجها زنجبیلا) ، (با زنجبیل مخلوط است)، یعنی آن شراب یا آبی مخلوط است که از چشمه ای در بهشت به نام زنجبیل می جوشد. آیه بعد دلالت می کنند بر این که زنجبیل نام چشمه ای در بهشت است. می فرماید : (عیناً فیها ) ، «چشمه ای است در بهشت» (عین)در اینجا منصوب است به عنوان عطف بیان یا بدل از (زنجبیل) ، همچنین نصب (عین ) می تواند به خاطر اختصاص یا بدل از (کأساً) وبا تقدیر حذف مضاف باشد ، در این صورت معنی جمله این گونه می شود: در آن ظرف ها شرابی مینوشند که با زنجبیل مخلوط است، این شراب از چشمه ای می جوشد که(تسمّی سلسبیلا)، «سلسبیل نام دارد، زیرا بسیار رقیق است، گویند: این شراب سلسل یا سلسال است اگر رقیق، گوارا وروان باشد، وگویند : سلسبیل است اگر در منتهای رقت و روانی باشد .
به دنبال خبر از پذیرائی ، خداوند با نیکوترین و زیباترین سخن به بیان پذیرائی کنندگانی که در خدمت آن بزرگواران بودند می پردازد و با بهترین و لطیف ترین الفاظ توصیف نموده می فرماید: ( ویطوف علیهم ولدانُ مخلدُون اذا رأیتهم حسبتهم )، «نوجوانانی جاودان از ایشان پذیرائی می کنند، اگر این نوجوانان را ببینی خیال می کنی» با
ص: 100
آن زیبائی منظر ، کمال اندام، صفای رنگ و آراستگی شکل (لؤلؤاً منثوراً) ، «مروارید پراکنده ای» هستند که با دل رباترین سیمای حسن ولطافت در میان افراد رفت و آمد می کنند. گفته می شود آنها به مرواریدهای تر و تازه و درخشانی که از صدف بیرون آمده تشبیه شده اند.
علاوه بر آنچه که گفته شد، خداوند سبحان در یک بیان اجمالی نشان می دهد که چاره ای جز اجمال در بیان نعمت های الهی نیست زیرا تعبیرها قاصر وفهم مردم عاجز از درک چنان نعمتی است. از این رو خداوند - راستگوترین راستگویان - میگوید : (اذا رأیت ثَمَّ)، «واگر در آنجا دیدی» ، ومفعولی برای فعل (رأیت )نه در ظاهر ونه در تقدیر قرار نمی دهد تا مفهوم دیدن عام بوده شامل هر آنچه در آنجا هست شود. معنای آیه چنین می شود در آنجا نگاهت به هر چه بیفتد می یابی که (رأیت نعیماً) نعمت عظیمی را دیده ای که در خیال انسان نیز نمی گنجد. همچنین (وملکاً کبیرا) ، «ملک بزرگی» را یافته ای که آرزوها به آن نمی رسند. و نمی توان بیش از این توصیفش کرد. این آیه در بیان مقام والای آنان رساتر از تمام آیات قبل بوده زیرا می فهماند که جز خداوند متعال کسی قادر نیست حدود فضیلت آنها را بداند .
از این گذشته، باز هم خدای متعال ایشان را سزاوار وعده های
ص: 101
نیکوی بیشتری دانسته، می فرماید:(عالیهم (1) ثیاب سندسٍ خضرٍ واستبرق و حلّوا اساور من فضّه) ، «بر فراز آنها جامه هایی از ابریشم نازک سبز رنگ ونیز حریری غلیظ بوده، و با دستبندهایی سیمین زینت داده شده اند»، ایشان با زیور آلات کرامت مزیّن شده ، ودر لباس های بهشتی به خود می بالند. (وسقاهم ربهم ) ، و پروردگارشان سیرابشان کرد»، چه بزرگ و عالی قدر و با برکت است این ساقی . و چه عنایت فراوانی به آنها داشته و برای بیان کرامتشان چقدر اهمیت می دهد ! ببین چگونه سقایت را به طور مجاز - به خود نسبت می دهد ! آیا وصفی بالاتر از این - ولو مبالغه آمیز - برای گفتن هست ؟ آیا بهتر از این سخنی - هر چند مفصل - برای توصیف وجود دارد؟ چه می توان درباره کسانی گفت که پروردگارشان از قدح پر بار خود با ( شراباً طهورا) «شرابی پاکیزه» سیرابشان می فرماید ؟ که پس از نوشیدنش عرقی خوشبوتر از مشک از تنشان تراوش می کند. مانند خمر دنیا نیست که پلید ، نجس، خبیث وبدبو بوده ، که عقل را می گیرد، بدن را بیمار می کند، و مروّت را از بین می برد. شرابی که با
ص: 102
دست های کثیف گرفته و با پاهای ناپاک کوبیده شده است. شرابی در خم های آلوده از میکرب های مسموم وظرف هایی که نظافتشان مراعات نمی شود. جام های شرابی که در دست هایی جنایت کار رد وبدل می شود تا به دهان هایی متعفن برسد.
حال اگر خطاب الهی را به ایشان در پایان بشارت های عظیم و مژده های فراوان، با دقت مورد توجه قرار دهیم، عنایت خداوند را نسبت به ایشان مشاهده کرده و مقام و منزلت شان را نزد پروردگار رؤیت خواهیم نمود. در ختام سخن خداوند، آنان علیه السلام را مورد خطاب قرار داده می فرماید : ( أن هذا) این تکریم عظیمی که در قرآن به طور تفصیل بیان نموده و شما را بر جهانیان کاملاً برتر دانسته ایم، ( کان لکم جزاءً ) ، «پاداش شما بوده است» نسبت به اعمال مقدستان که مستحق این همه تکریم فراوان گشته اید. شما این تکریم را تنها به خاطر شفاعت یا فضل الهی به دست نیاورده اید بلکه بر اساس عدل خداوند مستحق شده اید. علاوه بر آن (کان سعیکم مشکورا) ، «تلاش شما سزاوار تشکر است». این است فضل پروردگار که به هر کس بخواهد می دهد و خداوند دارای فضل عظیم است.
یک نکته با ارزش و یک حکمت پر ارج از میان حکمت های قرآن کریم باقی ماند. این سوره مبارکه علاوه بر بشارت به این بزرگواران
ص: 103
نیکوکار(1)، دشمنان کافر وجنایت کارشان را نیز تهدید کرده، خبر از غل و زنجیرها، شکنجه های دردناک، و آتش فروزان می دهد . که بسی جای تأمل است. هر دو طرف این مطلب کاملاً آشکار است ، نه بر شناگران در امواج خروشان آیات قرآن مخفی مانده ونه بر غواصان در اسرار گسترده اش ، که جایگاه الفاظ قرآن را با تدبیر بررسی کرده و با بحث وکنکاش حکمت های کتاب خدا را دنبال می کنند. آنان که اگر قرآن خوانده یا بشنوند، با بند بند قلب خویش بدان گوش فرا داده و تمام اعضا و جوارحشان در برابر هیبتش خشوع می کنند، و در برابر معانی ومقاصد قرآن خود را کوچک
ص: 104
شمرده و نسبت به امر و نهی آن خضوع نمایند، خداوند ما را نیز از جمله کسانی قرار دهد که بر آنها این گونه منّت گذاشته است، که او ارحمّ الراّحمین است.
ص: 105
ص: 106
در این زمینه احادیث صحیح و سخنان صریح آن قدر زیاد است که در این رساله قابل گنجایش نبوده، و این سخن کوتاه مجال آن را ندارد. از این رو تنها دوازده حدیث به عنوان تبرک از این عدد پر برکت در این باره نقل می کنیم.
١- رسول الله صلی الله علیه واله می فرماید :
افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت خویلد، وفاطمة بنت محمد، وآسیة بنت مزاحم امرأة فرعون، ومریم بنت عمران».
بهترین زنان اهل بهشت خدیجه فرزند خویلد ، فاطمه فرزند محمّدصلی الله علیه واله ، آسیه فرزند مزاحم همسر فرعون و مریم فرزند عمران است» .
ص: 107
این روایت را عده زیادی از محد ثین نقل کرده اند. مانند: امام احمد در حدیثی که ابن عباس روایت کرده است در صفحه 293 از جزء اول مسند خویش ، ابو داود در شرح حال خدیجه در کتاب استیعاب(1)، قاسم بن محمّد در شرح حال حضرت زهرا در استیعاب(2)، وجمعی دیگر از حاملین آثار وحافظین اخبار که مجال ذکر نامشان نیست .
2- رسول الله صلی الله علیه واله می فرماید:
«خیر نساء العالمین اربع : مریم بنت عمران ، وآسیا بنت مزاحم، وخدیجة بنت خویلد، وفاطمه بنت محمد».
.
بهترین زنان جهان چهارنفرند: مریم فرزند عمران، آسیبه فرزند مزاحم، خدیجه فرزند خویلد وفاطمه فرزند محمد» .
از جمله راویان این حدیث ابو داود است. وی در شرح حال خدیجه در استیعاب با استناد به انس (3)، وعبد الوارث بن سفیان در شرح حال حضرت زهرا وخدیجه و با استناد به ابی هریره(4)، و بسیاری از
ص: 108
محدثین مورد اعتماد این حدیث را از انس و ابی هریره نقل کرده است.
3- رسول الله صلی الله علیه واله و فرمود:
«حسبک من نساء العالمین مریم بنت عمران ، وخدیجه بنت خویلد، وفاطمه بنت محمد، وآسیة امرأة فرعون »..
از میان زنان جهان مریم فرزند عمران ، خدیجه فرزند خویلد، فاطمه فرزند محمّدصلی الله علیه واله و آسیه همسر فرعون کافی اند» .
یکی از راویان این حدیث ترمذی(1) است که از انس نقل می کند (2) همچنین سراج در شرح حال حضرت زهرا در استیعاب، وشعبی، در شرح حال حضرت زهرا در «الاصابه» (3) به نقل از جابر آن را روایت کرده اند. البته در اینجا مجال ذکر تمام کسانی که این حدیث را از راه های مختلف از انس وجابر نقل کرده اند نیست.
از این سه حدیث و امثال آنها به وضوح می توان نتیجه گرفت که چهار زن مذکور از تمام زنان در عالم بشریت برترند. ولی در
ص: 109
احادیث فوق اشاره ای به بهترین زن از میان آن چهار نفر نشده است. لکن روایت های صحیح و متواتر ما از ائمه اطهار به صراحت برتری حضرت زهرا را به طور غیر قابل تأویلی اعلام می دارند، لذا هر کس که نعمت تسلیم در برابر روایات ائمه را از خداوند دریافت کرده بر افضلیت آن حضرت شهادت می دهد. در برتری زهرا همین بس که فرزند سید انبیا بوده است . وما هیچ یک از جهانیان را با آن بزرگوار و فرزندش معادل نمیدانیم . جمعی از مسلمین نیز در افضلیت حضرت زهرا با ما هم عقیده اند، بسیاری از محققین این مطلب را تأکید کرده و عده ای از علمای کنجکاو و تلاشگر از آنها نقل کرده اند. امثال «نبهانی» نویسنده معاصر که در شرح حال حضرت زهرا در کتاب خود «الشرف المؤید» می گوید :
بسیاری از علما و محققین برتری ایشان بر سایر زنان حتی حضرت مریم را اعلام داشته اند. از آن جمله تقی سبکی ، جلال سیوطی ، بدر زرکشی، وتقی مقریزی». نبهانی می گوید: «وقتی در این باره از سبکی سؤال شد گفت: الذی نختاره وندین به انّ فاطمه بنت محمّد افضل .
نظر و عقید؛ ما بر این است که فاطمه فرزند محمّد برتر است.
نبهانی می افزاید: از ابن ابی داود نیز همین سؤال شد، گفت: رسول الله صلی الله علیه واله می فرماید:
ص: 110
«فاطمه بضعةُ منی»..
فاطمه پاره تن من است» .
ومن کسی را معادل پاره تن رسول الله نمی دانم.
مناوی نیز این معنا را از عده ای از گذشتگان نقل کرده که باید مراجعه شود.
4- ابو داود . بنابر شرح حال خدیجه در استیعاب - از ابن عباس روایت می کند که گفت:
قال رسول الله صلی الله علیه واله :
«سیدة نساء اهل الجنة بعد مریم بنت عمران فاطمة بنت محمّد وخدیجه و آسیه»(1).
رسول الله صلی الله علیه واله وسلم ؟ فرمود: «سرور زنان اهل بهشت بعد از مریم فرزند عمران فاطمه فرزند محمد، خدیجه و آسیه اند». .
این حدیث مانند احادیث گذشته دلالت بر برتری این چهار زن بر دیگر زنان جهان دارد، ولی شاید از این حدیث بر آید که مریم عذراء از حضرت زهرا افضل است، ولی ادله ی فراوان دیگر با سند صحیح تر و دلالتی روشن تر موجب می شود از آنچه این حدیث وأمثال آن بر آن دلالت دارند چشم پوشی کنیم، به خصوص آن که
ص: 111
اصحاب ما هرگز این حدیث را نقل نکرده اند.
5- بخاری(1)، مسلم(2)، وترمذی(3) در صحیحشان، میدی در جمع بین صحیحین»(4)، رزین بن معاویه در «جمع بین صحاح سته»، امام احمد در مسندش(5)، بحث حدیث زهرا علیه السلام، ابن عبد البر در «استیعاب»(6) بخش زندگانی حضرت زهرا، محمّد بن سعد در جلد هشتم «طبقات» (7) بخش احوالات حضرت زهرا، و همچنین در جلد دوم باب «آنچه پیامبر در بیماری اش فرمود»(8)، حدیثی را روایت کرده اند که ما آن را از آخرین ورق بحث «استئذان» جلد چهارم صحیح بخاری نقل می کنیم : موسی از ابی عوانه از فراس از عامر از مسروق نقل می کند که عایشه أم المؤمنین گفت:
ما همسران پیامبر همگی نزد ایشان بوده، هیچ یک از ما غایب نبود، آنگاه فاطمه آمد، به خدا سوگند راه رفتنش با راه رفتن رسول الله صلی الله علیه واله فرقی نداشت. وقتی پیامبر فاطمه را دید با خوش رویی
ص: 112
فرمود: خوش آمدی دخترم. سپس او را بر دست راست یا دست چپ خود نشاند، آنگاه چیزی در گوش او گفت که ناگهان فاطمه به شدت گریست. وقتی پیامبر اندوه او را مشاهده کرد دوباره چیزی در گوشش گفت، ناگهان فاطمه خندید. من – از میان همسران پیامبر - به فاطمه خطاب کرده گفتم : رسول الله تو را از میان ما برگزیده و راز خود را به تو گفت، ولی تو گریه کردی، وقتی رسول الله صلی الله علیه واله رفت از او پرسیدم که پیامبر در گوش تو چه گفت؟ جواب داد: من راز رسول الله را افشا نمی کنم.
پس از وفات پیامبر به او گفتم : به آنچه که بر تو حق دارم تو را قسم می دهم که به من بگویی.
گفت: اکنون دیگر می گویم. آنگاه راز را چنین بیان کرد: بار اول که به من راز گفت خبر داد که جبرئیل هر سال یک بار با من روبرو می شد، ولی امسال دو بار به ملاقات من آمده است، و من می بینم که مرگم نزدیک شده ، پس از خدا بپرهیز و بردبار باش که من سلف خوبی برای تو بودم . فاطمه افزود: آنگاه من گریه کردم آن گونه که دیدی، وقتی پیامبر بی تابی مرا دید دوباره به راز گویی با من پرداخته فرمود: ای فاطمه، آیا راضی نمیشوی که سرور زنان مؤمن، یا سرور زنان این امت باشی ؟؟ جمله آخر پیامبر را ابن حجر در شرح حال حضرت زهرا در
ص: 113
(اصابه) و همچنین چندین محدث دیگر این گونه نقل کرده اند: «آیا راضی نمی شوی که سرور زنان جهان باشی ؟!».
در هر حال حدیث فوق صحیح بوده، به طور آشکار دلالت بر برتری حضرت دارد.
ابن سعد در باب «آنچه پیامبر در ایام بیماری به او گفت در جلد دوم از طبقات خود باسند از ام سلمه نقل می کند که گفت:
وقتی رسول الله صلی الله علیه واله در حالت احتضار بود فاطمه را خواسته ، با او آهسته سخن گفت، فاطمه گریه کرد، دوباره سخنی آهسته به وی گفته و او خندید، من از او چیزی نپرسیدم تا رسول الله صلی الله علیه واله و وفات کرد، آنگاه سبب گریه وخنده اش را پرسیدم، گفت:
ابتدا خبر از درگذشت خود داد که من گریستم، سپس خبر داد که من سرور زنان اهل بهشتم. این حدیث را ابو یعلی نیز - بنابر شرح حال زهرا در اصابه - به اسناد از ام سلمه نقل کرده است، افراد متعددی از اهل حدیث نیز به نقل از ام سلمه این حدیث را روایت کرده اند».
6- گروهی از حافظان و نویسندگان حدیث همچون «ابن عبدالبر » در کتاب «استیعاب» احوالات حضرت زهرا علیهما السلام روایت کرده اند که پیامبرصلی الله علیه واله زمانی که فاطمه علیهما السلام بیمار بود به عیادتش رفته ، فرمود:
ص: 114
«دخترم، خود را چگونه می بینی ؟ گفت: من بیمارم، و آنچه بیماری مرا می افزاید این است که غذایی برای خوردن نمی یابم.
فرمود: دخترم، آیا راضی نمی شوی که تو سرور زنان جهان باشی؟ گفت: پدرم، پس مریم فرزند عمران چه؟ فرمود: او سرور زنان جهان خود، و تو سرور زنان جهان خویش می باشی. به خدا سوگند تو را به همسری کسی در آوردم که در دنیا و آخرت سرور است»(1).
7- احمد(2)، ترمذی ، نسائی وابن حبان از حذیفه نقل می کنند که پیامبر صلی الله علیه واله به وی فرمود(3).
آیا دیدی عارضه ای که قبل از این بر من گذشت؟ فرشته ای بود که قبل از امشب هرگز به زمین فرود نیامده بود، او از پروردگار خویش اجازه خواسته تا بر من سلام کند و بشارت دهد که حسن و حسین سروران جوانان اهل بهشت وفاطمه سرور زنان اهل بهشت است(4).
ص: 115
ابن حبان و دیگران از ابو هریرة نقل کرده اند که گفت(1):
رسول الله صلی الله علیه واله فرمود: «ان ملکاًمن السماء لم یکن زارنی ، فاستأذن ربّی فی زیارتی فبشّرنی أنّ فاطمة سیدة نساء أمتی». .
فرشته ای از آسمان تاکنون مرا زیارت نکرده بود، از خداوند اجازه زیارت مرا گرفته، بشارتم داد که فاطمه سرور زنان امت من است».
8- حافظین اخبار و حاملین آثار مانند عبدالرحمن به ابی نعیم(2) از ابی سعید خدری نقل کرده اند که گفت:
رسول الله صلی الله علیه واله به فرمود: «فاطمة سیدة نساء أهل الجنّة).
فاطمه سرور زنان اهل بهشت است.» ۔ بخاری ومسلم در صحاح خود از مسور نقل کرده اند (3) که رسول الله صلی الله علیه واله را بر منبر دیدم که می فرمود:
فاطمة بضعة منی، یؤذینی ما آذاها ، ویریبنی ما رابها» .
فاطمه پاره تن من است، هر چه او را اذیت کند مرا اذیت کرده ،
ص: 116
و هر چه او را آزار دهد مرا آزار میدهد» .
نبهانی در احوال حضرت زهرا در «الشرف المؤبد» روایتی با سند از بخاری نقل کرده که رسول الله صلی الله علیه واله به فرمود:
فاطمة بضعةُ منی ، یغضبنی ما یغضبها»(1)..
فاطمه پاره تن من است، هر چه او را به خشم آورد، مرا خشگمین میکند».
نبهانی می گوید: در روایت دیگری آمده است :
«فمن أغضبها أغضبنی » هر که او را خشمگین کرده، مرا خشمگین نموده است) در الجامع الصغیر(2) چنین آمده است:
فاطمة بضعةُ منی ، یقبضنی ما یقبضها ویبسطنی ما یبسطها».
فاطمه پاره تن من است ، مرا ناراحت می کند آنچه او را ناراحت کند، و مرا خشنود می کند هر چه او را خشنود سازد».
امام ابن قتیبه در اوائل کتاب الامامة والسیاسة از حضرت زهرا - که
ص: 117
پدر و مادرم به فدایش باد - نقل می کند که به ابوبکر و عمر گفت:
شما را به خدا سوگند میدهم، آیا نشنیده اید رسول الله صلی الله علیه واله می فرمود: رضایت فاطمه جزو رضایت من، ونارضایتی فاطمه جزو نارضایتی من است، پس هر که دخترم فاطمه را دوست دارد مرا دوست داشته ، هر که فاطمه را راضی کند مرا راضی کرده و هر که فاطمه را ناراضی کند مرا ناراضی نموده است ؟»(1).
ابوبکر وعمر گفتند : آری، این سخن را از رسول الله صلی الله علیه واله ما شنیده ایم .
این حدیث از احادیث متواتر از ائمه اطهار است، و همین حجتی کافی است برای برتری آن حضرت بر دیگر زنان جهانیان . آیا باز هم مسلمانی پاره تن پیامبر صلی الله علیه واله و یادگار او در میان امتش را با دیگر مردم معادل میداند ؟ هر خردمندی حدیث فوق را به دقت بررسی کند می یابد که این حدیث بر عصمت حضرت زهرا دلالت دارد، زیرا اشاره دارد به این که اذیت، آزار، خشم، نارضایتی ، رضایت، گرفتگی ، وخشنودی او جز در جای صحیح خود اتفاق نمی افتد ، همچنان که اذیت، آزار، رضایت، نارضایتی ، گرفتگی و خشنودی پیامبر صلی الله علیه واله چنین است، و می دانیم که مفهوم وحقیقت عصمت چیزی
ص: 118
جز این نیست .
10- ابن ابی عاصم - در شرح حال حضرت زهرا در الاصابه(1)- با ذکر سند از علی علیه السلام ما نقل کرده است که می گوید:
قال رسول الله صلی الله علیه واله ته لفاطمة : إنّ الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک .
رسول خدا صلی الله علیه واله به فاطمه فرمود: خداوند برای خشم تو خشم کرده و برای رضایت تو راضی شود».
بح این روایت را طبرانی(2) و دیگران با سندی خوب روایت کرده اند .
همانگونه که در احوال حضرت در الشرف المؤبد وغیره آمده است ، این حدیث نیز در دلالت خود بر افضلیت وعصمت حضرت زهرا مانند حدیث گذشته است.
11- جمعی از محد ثین دانا و نامدار مانند امام احمد بن حنبل حدیثی را از ابوهریره نقل کرده اند، که می گوید(3): پیامبر صلی الله علیه واله به علی، حسن، حسین و فاطمه نگاه کرد و گفت:
أنا حربُ لمن حاربهم وسلمُ لمن سالمهم» .
ص: 119
من دشمن کسی هستم که با آنها دشمنی کند، و دوست کسی هستم که با آنها دوستی کند». این حدیث نیز مانند حدیث گذشته دلالت بر افضلیت وعصمت حضرت زهرا دارد، و همان گونه که می بینیم در آن اشاره ای نیز به کفر دشمنان اهل بیت شده است.
12- محدثین با سند از علی علیه السلام نقل کرده اند، که گفت(1) :
رسول الله صلی الله علیه واله ما به منزل من وارد شد در حالی که من در رختخواب بودم، حسن یا حسین آب خواستند ، پیامبر صلی الله علیه واله یک میش ما را که شیر نداشت(2) گرفت ودوشید، میش شیر داد، حسن پیش آمد ولی پیامبر صلی الله علیه واله وی را کنار زد، فاطمه گفت: ای رسول خدا، آیا برادرش نزد شما محبوبتر است؟ فرمود: خیر، ولی او زودتر طلب آب کرده بود، سپس پیامبر افزود: روز قیامت من و تو و این دو (کودک) و آن که خوابیده است، همگی در یک جا
ص: 120
خواهیم بود.
مبارک باشد این فضیلت ، که گذشتگان و آیندگان در برابرش خضوع کرده، هیچ کس پس از این به مقام آنها نرسید، بلکه هیچ کس امید پیشی گرفتن بر آنان را نخواهد داشت. این است فضل خداوند که آن را به هر کس بخواهد عطا فرماید ، که خداوند دارای فضل عظیم است.
این بود آخرین روایتی که در این کوتاه سخن جایی یافته واین رساله کوتاه گنجایش داشت. ما در کتاب «سبیل المؤمنین»(1)سعی
ص: 121
ص: 122
ص: 123
کردیم آنچه را که دلالت بر افضلیت آن بزرگواران علیهما السلام دارد جمع آوری کنیم.
اما درباره برتری حضرت زهرا به خصوص، همین بس که طبرانی در شرح حال ابراهیم بن هاشم در معجم اوسط خود از عایشه روایت کرده که گفت:
«هرگز کسی را برتر از فاطمه ندیدم جز پدرش»(1).
سند این قول از عایشه بر مبنای بخاری و مسلم صحیح است(2).
ابن عبدالبر در شرح حال زهرا در استیعاب خود با اسناد به ابن عمیر می گوید:
بر عایشه وارد شده پرسیدم : محبوب ترین مردم نزد رسول الله صلی الله علیه واله و چه کسی بود؟ گفت: فاطمه .
پرسیدم: از مردان ؟
ص: 124
گفت : همسرش(1).
او در شرح حال حضرت زهرا علیهما السلام در استیعاب از بریده نیز نقل کرده که گفت : محبوب ترین مردم نزد رسول الله از زنان فاطمه و از مردان علی بود(2).
عایشه می گوید: «من کسی را راستگوتر از فاطمه ندیدم مگر پدرش». .
والحمد لله اولاً وآخراً وصلی الله علی محمّد وآله وسلم تسلیماً کثیراً (3) .
تألیف این رساله در شهر «صور» اول رجب سال هزار و سیصد و چهل و شش هجری قمری به پایان رسید. و تألیف آن به قلم این کمترین است. عبدالحسین فرزند شریف یوسف بن جواد بن اسماعیل بن محمّد بن محمّد (4)بن ابراهیم - ملقب به شرف الدین - ابن زین العابدین بن علی نور الدین بن نور الدین علی بن الحسین بن محمّد بن الحسین بن علی بن محمّد بن تاج الدین معروف به ابوالحسن ابن محمّد بن عبد الله بن احمد بن حمزه بن سعد الله بن حمزة بن محمّد بن محمّد بن عبدالله بن محمّد بن علی بن عبدالله بن محمّد بن طاهر بن
ص: 125
الحسین بن موسی بن ابراهیم المرتضی فرزند ابی الحسن امام موسی کاظم(1) فرزند ابی عبدالله امام صادق فرزند ابی جعفر امام باقر فرزند امام زین العابدین علی فرزند ابی عبدالله امام حسین سید الشهداء ، سبط سرور انبیا وخاتم پیامبران - صلی الله علیه و آله وسلم - وعلیهم أجمعین .
ص: 126
عقیله وحی ( بانوی بزرگ و حی) صدیقة مغری، حوراء کبری زینب فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام مقاله ای از آیت الله سیدعبدالحسین شرف الدین این مقاله در جشنی که به مناسبت رسیدن ضریح مقدس بارگاه بانو زینب علیهما السلام از ایران به مدفن آن حضرت بر پا شده بود قراءت گردید.
ص: 127
ص: 128
خدا را ستایش می کنیم تا نعمت های خود را بر ما کامل فرماید ، فضل الهی را ستوده و تسلیم در برابر عظمتش، او را شکر می نمائیم. زیرا که شکر، تنها از آن او است ، وستایش وشکر چنان باید که لایق مقام او باشد. ما از او خواهش می کنیم تا بر ما آسان گیرد آنچه را که بر عهده ما بوده ، و به ما بیاموزد آنچه نباید از آن غافل بود. از او یاری می طلبیم در انجام اعمالی که اجر دائم داشته و ما را در ملأ اعلی خوشنام می دارد .
شهادت می دهیم که معبودی جز خدای متعال نیست ، خداوند یگانه ای که شریکی برای او نمی باشد ، وشهادت می دهیم محمّد صلی الله علیه واله بهترین پیامبری است که فرستاد . او را از میان تمام خلایق گلچین نموده و برتر خواند. درود خدا بر او وبر دوازده امام از عترت او باد، آنان که رسالت او را حفظ کرده و شرایع الهی را از او آموختند هم چنان که او از خدا آموخت ، تا آنکه ایشان را قرین کتاب خدا دانسته و به عنوان پیشوایان اهل خرد تا روز قیامت معرفی نمود.
ص: 129
پیامبر صلی الله علیه واله در روز عرفه از حجة الوداع در ضمن خطبه ی عظیمی که در برابر جمع بسیار زیاد مسلمانان خواند چنین فرمود:
«ای مردم، پس از من به سوی کفر برنگردید آن گونه که گردن یک دیگر را می زدید، من در میان شما چیزی را با قی داشته ام که اگر به آن عمل کنید هرگز گمراه نخواهید شد : کتاب خدا، وعترتم اهل بیتم. این دو از هم جدا نخواهند شد تا در کنار حوض بر من وارد شوند».
سپس به مردم فرمود: «آیا ابلاغ کردم»؟ گفتند: آری.
فرمود: «خدایا شاهد باش ..»(1).
پس از آن، هنگامی که همراه با حجاج از حجة الوداع به سوی مدینه باز می گشت به جایی رسید که راه ها از هم جدا می شدند .
پیامبر در کنار یک برکه آب در سرزمینی به نام خم پیاده شد.
حجاجی که پیش رفته بودند را بازگردانده و منتظر رسیدن آنهایی شد که عقب مانده بودند. وقتی همگی جمع شدند ، نماز جماعت بر پا کرد. سپس خطبه ای برای مردم خوانند و از طرف خداوند،
ص: 130
علی علیه السلام را نام برده ، به امامت تعیین کرد و ائمه بعد از علی علیه السلام را نیز به طور اجمال معین نمود. پیامبر صلی الله علیه واله بر مردم اشراف داشت وعلی علیه السلام پائین تر از او ایستاده بود. رسول الله صلی الله علیه واله وسلم و چنین فرمود:
ای مردم، دیری نخواهد گذشت که مرا بخواهند ومن اجابت کنم ، از من سؤال می کنند و از شما نیز سؤال خواهند کرد، آنگاه شما چه خواهید گفت ؟» گفتند: ما شهادت خواهیم داد که تو تبلیغ کردی، جهاد نمودی و نصیحت فرمودی پس خداوند تو را جزای خیر دهد.
گفت: «مگر نه شما شهادت می دهید که پروردگاری جز خداوند نیست، ومحمد بنده وفرستاده او است، بهشت حق است و دوزخ حق ، مرگ حق است و برخاستن پس از مرگ حق، قیامت حتمی است و هیچ شکی در آن نیست و خداوند اهل قبور را بر می انگیزد؟» گفتند: آری شهادت می دهیم .
گفت: «خداوندا شاهد باش».
سپس فرمود:
ای مردم، خداوند مولای من و من مولای
ص: 131
مؤمنینم، وولایت من بر آنها از خودشان بیشتر است».
سپس دست علی علیه السلام را بالا برده فرمود: «پس هر که من مولای اویم این نیز مولای او است. خداوندا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که با او دشمنی کند».
سپس گفت: «ای مردم، من رهبر شما بوده و شما در کنار حوض بر من وارد خواهید شد ، حوضی که از مسافت میان بُصرا وصنعا پهناورتر است، و در آن به تعداد ستارگان، جام های نقره ای وجود دارد. آنگاه که بر من وارد شوید درباره تقلین از شما سؤال خواهم کرد که پس از من با آنها چگونه رفتار کردید. ثقل اکبر کتاب خدا است که یک طرف آن در دست خداوند متعال و طرف دیگر در دست شما می باشد، پس آن را محکم بگیرید تا هرگز گمراه نشده و تغییر نیابید. همچنین عترتم، اهل بیتم، که خداوند لطیف و دانا به من خبر داده است که دیری نخواهد گذشت که این دو در کنار
ص: 132
حوض بر من وارد شوند.»(1) این چیزی است که تمام امت اسلامی بر صحت آن با همین الفاظ از رسول الله صلی الله علیه واله م ما اتفاق نظر دارند، و کسی در میان این امت نیست که درباره آن شک داشته باشد، آن هم با تمام اختلافی که در مذاهب و اندیشه ها با یک دیگر دارند ، ما توضیح و تفصیل این مطلب را در کتاب «مراجعات» و دیگر کتاب های منتشر شده بیان داشته ایم که می توانید مراجعه کنید.
پیامبر صلی الله علیه واله قبل از این نیز این مسئله را به طور مکرر بیان داشته ، ولی هر بار در حضور جمع خاصی از مردم بوده است. مثلاً یک بار پس از بازگشت از طائف ، بار دیگر در بقیع، و چندین بار بر منبر شریف خود در مدینه بیان فرموده است، آخرین بار در اتاق خود بود هنگامی که حضرت در بستر مرگ خوابیده وجمع زیادی از اصحاب دور ایشان گرد آمده بودند. پیامبر در آن روز فرمود:
ای مردم، دیری نخواهد گذشت که به سرعت قبض روح شده از میان شما بروم، اکنون سخنی برای شما دارم تا دیگر حجتی بر من نداشته باشید ، من کتاب خدا را و عترتم - یعنی اهل بیتم - را در میان شما ترک کرده، خواهم رفت» سپس دست
ص: 133
علی علیه السلام را بالا برد و فرمود: «این علی با قرآن است، و قرآن با علی است، تا این که در کنار حوض بر من وارد شوند.»(1) این سخن پیامبری پر ارزش است نه سخن یک شاعر ، ولی ایمان شما چقدر کم است، این سخن یک کاهن نیست ولی شما چقدر کم متذکر می شوید، این سخن از سوی پروردگار عالم نازل شده است» (2).
او از روی هوای نفس سخن نمی گوید، بلکه این یک وحی است که بر او نازل شده ، و خدای قادر و توانا به او آموخته است» (3).
مشابه این سخن ، بیانات صحیح وصریح فراوانی از پیامبر صلی الله علیه واله درباره اهل بیت گرامی و پاک و منزهش نقل شده است، از جمله در سخنانی که با ابوذر غفاری داشته می فرماید :
اهل بیت من در میان شما مانند کشتی نوح. در میان قوم خویشند ، که هر کس در آن کشتی سوار شد نجات یافته و هر که تخلف کرد غرق گردید»(4)
ص: 134
همچنین به ابن عباس فرمود:
ستارگان، اهل زمین را از گم شدن حفظ می کنند ، اهل بیت من نیز امتم را از اختلاف نگه میدارند».
به همین صورت سخنان فراوانی از آن حضرت وجود دارد که چشم ها در برابر آن خشوع کرده و پیشانی ها خضوع می نمایند، این شکوه و جلالی است که از جانب خدای متعال و پیامبر برای عترت پاک و مطهر رسول الله نازل شده که هیچ آرزویی بدان نرسد و هیچ مقام و منزلتی آن را درک نکند، هیچ پیش روی از آنان پیشی نگرفته و هیچ تندروی به آنها نرسد، و هیچ کس چه نیکوکار باشد یا فاسق ، مسلمان باشد یا کافر از عظمت مقام آن بزرگواران وشرف منزلتشان در اسلام بی اطلاع نماند.
البته اهل بیت نیز شایسته چنین مقامی هستند، آنها در راه خدا ورسول خواه مخفیانه خواه علنی تبلیغ کرده، با حکمت و موعظه نیکو مردم را به سوی خدا دعوت نمودند، و در این راه جان خود را فدا کرده، بر انواع بلاها از قتل گرفته تا قطعه قطعه گردیدن واسیر شدن صبر نمودند ، آنها نماز را بر پا داشته، زکات پرداخت کرده، به معروف عمل کرده وامر نمودند و از منکر دوری جسته ونهی فرمودند، در راه خدا به بهترین نحو جهاد کرده تا آن که دعوت الهی را اعلام، واجبات را بیان، حدود را بر پا، شرایع را منتشر
ص: 135
وسنتها را اقامه نمودند. و به این وسیله مورد رضایت خدا قرار گرفته، خود را تسلیم قضای الهی دانسته، و پیامبران گذشته را نیز تصدیق کردند .
خداوند نیز آنان را پس از مرگ آن گونه قرار داد که در ایام زندگیشان بودند.
در منزل گاه هایی که خداوند اجازه بر پائی آن را فرموده تا در آنها نام خدا برده شود و مردانی شبانه روز خدا را در آن تسبیح گویند. مردانی که هرگز به خاطر تجارت و خرید وفروش یاد خدا را فراموش نکرده و از اقامه نماز و پرداخت زکات منصرف نشوند، آنها از روزی بیم دارند که دل ها و نگاه ها در آن روز منقلب گردد (1).
خداوند صلوات ما را بر اهل بیت، وولایتمان را نسبت به ایشان سبب نیکی اخلاق، پاکی دل ها، تزکیه قلب ها وکفاره گناهانمان قرار داده است، و به این سبب ما بر فضیلت اهل بیت شهادت داده و به عنوان تصدیق کنندگان اهل بیت معروف گردیدیم .
ص: 136
أما زینب، ام المصائب ، عقیله وحی ونبوت، دست پرورده علی وفاطمه، چنان مورد عنایت باری تعالی قرار گرفته و در بارگاه احدیت مقام دارد که زیارت گاه او از روزی که در آنجا دفن شده تاکنون سال به سال عظیم تر و با جلال تر شده تا این که امروز به اوج عظمت خود رسیده است.
مسلمانان گرد آن مقام مقدس طواف کرده و به آن متوسل می شوند، آنجا محل آرزوی هر گناه کاری است که امید بخشش الهی دارد، و پناهگاه هر توبه کننده ای است که از ستار العیوب طلب مغفرت دارد، به سوی خدای متعال دست دراز کرده، حاجت های دنیا و آخرت را طلب می کند. بر خدا توکل کرده، خالصانه توبه می کند تا گناهانش بخشیده ، عیوبش پوشیده وحاجت هایش روا گردد. و در تمام این دعاها به ام المصائب حضرت زینب متوسل شده امید شفاعت دارد.
این گونه است خوی مخلصین الی الله که با تعظیم شعائر اهل بیت - که شعائر الهی می باشد - سعی دارند گوشه ای از دین خود نسبت به رسول الله صلی الله علیه واله را ادا کنند،( ومن یعظّم شعائر الله فانّها من تقوی
ص: 137
القلوب )(1)«هر که شعائر خدا را تعظیم کند، قلب او پر از تقوای الهی می باشد».
مؤمنین در تعظیم شعائر الهی ید طولایی دارند، مسجد بنا کرده ، مشاهد اولیای خدا را بر پا می دارند و به این وسیله خود نیز مستحق مدح و ثنا میگردند. در این میدان ایران جلوه ای دیگر دارد .
«ایرانَ وَما أَدراکَ ما ایران».
تو چه دانی که ایران چیست».
ملتی که مخلصانه در طاعت خدا می کوشد ، از همه جا بریده و تنها به رسول الله صلی الله علیه واله وسلم واهل بیتش روی آورده اند. با ولایت و پیروی از اهل بیت مسیر دینی و هدف زندگی را تعیین کردهاند. ملت ایران در تعظیم و برپائی شعائر و مشاهد اهل بیت به خصوص در عراق و خراسان چنان کمر همت بسته که هیچ عظمتی به گرد آن نمی رسد .
امروز نیز ایرانیان این ضریح پربار از عقیق و جواهر و بلکه گران بهاتر از عقیق وجواهر را به سوی مشهد عقیله وحی ونبوت حضرت زینب علیهما السلام حمل کرده و به این وسیله بالاترین جایگاه های فردوس برین را برای خود خریدند.
ص: 138
این کار بزرگ ایرانیان تجدید عهدی بود بر بخشش های دیرینه خویش در تمام مشاهد مشرفه، از خداوند متعال برای آنها دوام نعمت، مقام وعزت، رونق زندگی و افزایش عطاها را می طلبیم.
خدا را گواه می گیرم که ایرانیان در اسلام دارای درجه ای بلند مرتبه و عالی مقام می باشند. همین بس که آیاتی چند از قرآن کریم در مدح و بشارت به آنها نازل گردیده است.
آیه اول - ( فسوف یأتی الله بقومٍ یحبهم ویحبّونه) (1).
خداوند قومی را خواهد آورد که دوستشان دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند».
در مجمع البیان و دیگر تفاسیر در رابطه با تفسیر آیه فوق آمده است که از رسول الله صلی الله علیه واله و درباره قوم یاد شده در این آیه سؤال شد، پیامبرصلی الله علیه واله دست خود بر شانه سلمان گذاشته فرمود:
یعنی این مرد وقومش». سپس افزود: «اگر دین خدا در ثریا قرار گیرد، مردانی از اهل فارس بدان دست می یابند»(2).
آیه دوم - خداوند خطاب به مسلمانان عربی که در جهاد کوتاهی
ص: 139
کردند می فرماید : (ان تتولّوا یستبدل قوماً غیرکم ثمّ لا یکونوا أمثالکم )(1) «اگر پشت کنید ، خداوند قوم دیگری را جایگزین شما نموده که آنها دیگر مانند شما نخواهند بود».
مجمع البیان و تفاسیر دیگر درباره تفسیر این آیه نقل کرده اند که عده ای از اصحاب رسول الله صلی الله علیه واله گفتند : یا رسول الله ، اینها چه کسانی هستند که خداوند در کتاب خود از آنها یاد کرده است ؟ ، سلمان در کنار رسول الله صلی الله علیه واله وسلم و نشسته بود، پیامبر دست خود را بر زانوی سلمان زد وگفت:
سوگند به آن که جان من در دست او است، اگر ایمان در ثریا نگه داشته شود، مردانی از فارس بدان دست می یابند.» (2).
آیه سوم - ( و آخرین منهم لمّا یلحقوا بهم ) (3): «و از آنها(4) افراد دیگری هستند که هنوز به آنان نپیوسته اند». .
مجمع البیان و دیگران در تفسیر این آیه نقل کرده اند که وقتی پیامبرصلی الله علیه واله این آیه را خواند از ایشان سؤال شد: اینها چه کسانی هستند؟ پیامبر دست خود را بر زانوی سلمان گذاشت و فرمود:
ص: 140
اگر ایمان در ستاره ثریا باشد، مردانی از اینها به آن دست می یابند»(1).
«این فضیلت های الهی است که به هر کس بخواهد عطا می فرماید ، خداوند دارای فضل عظیم است» (2).
خلاصه سخن درباره مؤمنین ایران این است که کسی نمی تواند در کشیدن ریسمان ایمان به سوی خود، و بهره برداری از منابع ایمان بر آنها پیشی بگیرد، خوشا به حالشان که چه عاقبت درخشانی در انتظار آنان است.
اینک سخنی درباره خاندان عقیله وحی و نبوت، «حضرت زینب علیه السلام » به میان آوریم:
پدر زینب : امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام است، او برادر ، یاور، وزیر، محرم اسرار ، وارث علم و وصی رسول الله صلی الله علیه واله است.
علی اولین ایمان آورنده به خدا بوده و داناترین مردم به احکام الهی است. او در شجاعت، تقوا، علم وعمل ، زهد در دنیا، شوق الی الله
ص: 141
و جوان مردی یکه تاز اسلام به شمار می رود.
مادر زینب : فاطمه زهرا علیهما السلام است که بنابر روایت صریح وصحیح پیامبر و همچنین اجماع تمام امت به عنوان بانوی بزرگ زنان جهان وبرتر از تمام زنان اهل بهشت به شمار می رود. خدای متعال فرزندان پیامبر را در او قرار داد. زیرا که خداوند فرزندان هر پیامبری را در نسل خود قرار داده مگر پیامبر اسلام صلی الله علیه واله که فرزندانش از علی و فاطمه می باشند.
جد مادری زینب : سرور پیامبران وخاتم رسل محمّد صلی الله علیه واله و آن بشارت آورنده و بیم دهنده ، که چراغ هدایت بشریت است، و افتخاری بالاتر از منسوب بودن به او وجود ندارد.
جده مادری زینب : ام المؤمنین خدیجه دختر خویلد است که صدیقه امت به شمار رفته ، اولین زنی است که به خدا ایمان آورده ، کتاب خدا را تصدیق ورسول الله صلی الله علیه واله را یاری داده است.
پیامبر صلی الله علیه واله اول به خدیجه گفت: «ای خدیجه، این جبرئیل است که از جانب خدای عزیز وجلیل بر تو سلام کرده به خانه ای در بهشت که از نی ساخته شده بشارت می دهد، نه سر و صدایی در آن شنیده شده ونه خستگی وجود دارد» خدیجه در جواب گفت : خدای متعال خود سلام بوده ، وسلام از جانب او آمده و به سوی او بر می گردد ،
ص: 142
سلام خدا و رحمت و برکاتش بر رسول الله صلی الله علیه واله و بر جبرئیل باد(1).
خدیجه به مدت بیست و پنج سال تنها همسر رسول الله صلی الله علیه واله بود وهیچ زنی در این مدت شریک او در این شرافت نبوده است. و اگر زنده می ماند باز هم کسی شریک او نمی شد. او نه تنها شریک زندگی که شریک گرفتاری های پیامبر در طول مدتی بود که با رسول الله صلی الله علیه واله وسلم زندگی می کرد. با اموال خویش پیامبر را تقویت کرده و با تمام نیروی خود چه در سخن یا در عمل از ایشان دفاع می نمود، و در برابر آزاری که پیامبر در تبلیغ رسالت خویش از کافران میدید وی را دلداری می داد. خدیجه وعلی هنگامی که برای اولین با روحی نازل شد همراه پیامبر در غار «حرا» بودند.
خدیجه وابو طالب در یک سال از دنیا رفتند. در فراق آنها آن چنان اندوه عظیمی بر رسول الله صلی الله علیه واله وارد شد که آن سال را عام الحزن سال اندوهنامید. و به دنبال این فاجعه، خداوند تبارک و تعالی در همان سال بر پیامبر وحی نازل کرد که از این سرزمین خارج شو زیرا که یاور تو مرد. وهجرت پر برکت پیامبر صلی الله علیه واله پس از این بود.
رسول الله صلی الله علیه واله هجرت کرد در حالی که قلبش مملو از خاطرات آن صدیقه غم خوار بود. لذا بسیار به یاد خدیجه بود و از نیکی هایش
ص: 143
میگفت. وقتی عایشه گفت : چه می گویی از آن پیرزن چانه قرمز که هلاک شده و خداوند بهتر از او را به تو عطا فرمود. پیامبرصلی الله علیه واله برافروخته شده و با خشم جواب داد:
به خدا سوگند که بهتر از او به من نداد، او به من ایمان آورد آنگاه که تمام مردم به من کافر بودند ، مرا راست گو شمرد هنگامی که مردم مرا دروغگو پنداشتند ، با اموال خود مرا یاری کرد آن روز که مردم مرا محروم ساختند، و خداوند از او به من فرزند داد در حالی که از دیگران مرا محروم کرد(1).
شیخ الاباطح (بزرگ آن دیار) وسرور اهل شهر ابو طالب فرزند عبدالمطلب است. او عموی صلی الله علیه واله پیامبر بوده به جای پدر از ایشان نگهداری می کرد زیرا قبل از تولد پیامبر پدرش عبدالله از دنیا رفت.
جدش عبدالمطلب نیز هنگامی وفات نمود که تنها هفت سال از عمر شریف پیامبر گذشته بود، سپس پیامبر تحت تکفل عمویش ابوطالب در آمد، ابو طالب مانند پدری مهربان لحظه ای از پیامبر
ص: 144
غافل نگردید. به خصوص آنگاه که طغیانگران قریش در گمراهی خود فرو رفته و از ابو طالب خواستند پیامبر را به آنها تسلیم کند، شنیدند رسول الله صلی الله علیه واله و می فرماید :
به خدا سوگند، اگر خورشید را در دست راستم وماه را در دست چپم قرار دهند تا از این کار دست بر دارم، هرگز چنین نخواهم کرد تا بمیرم(1).
ابوطالب با شنیدن این سخنان چنان ابراز مهربانی نسبت به پیامبر کرد گویا مادری به فرزند شیرخواره اش مهربانی میکند. ابوطالب به پیامبر می گفت: کارت را ادامه بده ، به خدا سوگند هرگز تو را به آنها تحویل نخواهم داد.
او در قصیده ای خطاب به طغیانگران قریش می گوید:
مگر نمی دانید که ما فرزندمان را تکذیب نکرده و به یاوه گویی های دیگران توجهی نداریم».
جویندگان حقیقت از بنی هاشم به او پناه آورده ، واز او فضل ونعمت به دست می آورند».
او زیباروئی است که به برکت جمال روی او آرزوی باریدن از ابر دارند، او یاور یتیمان و پناهگاه مادران فرزند مرده می باشد».
ص: 145
او معیار راست گوئی است که به اندازه یک تار مو خلاف نمی کند، و ترازوی حق است که هرگز از حق کنار نمی رود»(1).
ابو طالب در قصیده دیگری می گوید:
«آیا نمیدانید که ما محمّد را پیامبری دیدیم مانند موسی که نام او در کتاب های پیشین ثبت شده است».
به خود آیید ، به هوش باشید پیش از آنکه درندگان شکارچی، خود شکار شوند، که در آن روز گناه کار و بی گناه هر دو برانگیخته خواهند شد» .
مگر نه پدرمان هاشم کمر بند خود را محکم بست و فرزندان خود را نیز به جنگ و مبارزه وصیت کرد(2)).
ابوطالب در قصیده دیگر خطاب به رسول الله صلی الله علیه واله می گوید:
تو پیامبری ای محمد، تو بزرگوار، شریف وعالی است
ص: 146
مقامی» .
«تو برتر از آن شرافتمندان عظیم الشأنی هستی که خود نیکو بوده و از نسبی نیکو اصالت گرفته اند» .
من تو را راست گویی میشناسم که هرگز از سخن درست تجاوز نمی کنی».
تو همچنان که در کودکی جز سخن درست بر زبان نمی آوردی ، اکنون نیز چنین هستی».
چگونه ممکن است تو را ذلیل کنند در حالی که من با تمام شجاعت و دلیری زنده هستم»(1).
از جمله مطالبی که ابوطالب به صورت آشکارا اعلام نموده ، این است که گفت:
خدایا تو بر من شاهد باش که من بر دین پیامبر خدا «احمد» میباشم، بر هدایتم هر چند دیگران در این دین شک و تردید داشته باشند»(2).
این بود چند نمونه از سخنان گهربار ابو طالب، که بر ایمان راسخ او و حمایت همه جانبه اش از رسول الله صلی الله علیه واله ؟ دلالت دارد.
ص: 147
فاطمه بنت اسد بن عبد مناف بن هاشم، همسر ابو طالب عموی رسول الله صلی الله علیه واله بوده و اولین بانو از بنی هاشم است که فرزندی از بنی هاشم به دنیا آورده است. او یکی از اولین کسانی است که اسلام آورده، از ایمان عمیقی برخوردار بوده است. فاطمه بنت اسد ، پیامبرصلی الله علیه واله را وصیّ خود قرار داد و پیامبر صلی الله علیه واله نیز وصیت او را قبول کرد. پس از وفات وی پیامبر او را با پیراهن خود کفن نمود و بر او نماز خواند و در گودال قبر رفته ، کنار او خوابید . بعضی از اصحاب از ایشان پرسیدند: تاکنون ندیده ایم با کسی این گونه رفتار کنی، فرمود: بعد از ابوطالب هیچ کس مهربان تر از او نسبت به من نبود، من پیراهن خود را بر تن او پوشاندم تا از لباس های بهشتی پوشانده شود، و در کنار او در قبر خوابیدم تا قبر بر او آسان گیرد.
این بود نسبت حضرت زینب . البته زینب از چنان شرافت ذاتی نیز برخوردار است که با این نسبت برابری می کند. (ذریةً بعضها من بعض والله سمیع علیم )(1).
هر نسل، شرافت را از نسل های پیشین گرفته ، خداوند شنونده و آگاه است».
ص: 148
زینب علیهما السلام در سال ششم هجری متولد شد. در آن سال صلح حدیبیه برقرار شده و هنگام بازگشت رسول الله صلی الله علیه واله و به مدینه سوره فتح برایشان نازل گردید.
زینب در میان بانوان بنی هاشم مانند مادرش بود، حکمت و عصمت در خلق وخوی او جلوه گر، واخلاق نیکو در سخن ورفتارش آشکار بود. در مکارم اخلاق و در سلامت فطرت، پاکی سرشت ، وصفای جوهر کسی بر او پیشی نمی گرفت مگر جد بزرگوار و پدر و مادرش.
هیچ جهالتی او را فرا گرفته، هیچ خشمی براو مسلط نشده ، هیچ مصیبتی حلم و بردباری اش را نربود. او در تیزبینی وذکاوت، ودر صفای نفس ، لطافت احساس ، قوت قلب و ثبات و استواری نشانه ای از نشانه های بارز پروردگار است. زینب در دلیری وشجاعت ، عزت نفس و سربلندی مقامی والا دارد، همین بس که برخورد قاطعانه اش با ظالمی طغیان گر مانند عبیدالله بن زیاد را بدانیم.
زینب در میان کنیزانش بر ابن زیاد وارد شد، وبدون آن که توجّهی به وی داشته باشد در جای خود نشست. ابن زیاد بر او خیره شد که
ص: 149
چگونه سر خود را بالا گرفته، منتظر نماند تا به او اجازه نشستن داده شود. عبیدالله دو یا سه بار وی را مخاطب قرار داد ولی زینب برای تحقیر او جواب نداد . ابن زیاد خواست زینب را کوچک شمارد، لذا از دیگران پرسید : این کیست؟ یکی از کنیز های ایشان جواب داد: این زینب فرزند فاطمه است .
ابن زیاد گفت: خدا را شکر می کنم که شما را کشت، مفتضح کرد وادّعایتان را تکذیب نمود.
زینب در جواب گفت:
خدا را شکر میکنم که ما را با پیامبر بزرگوارش محمّد صلی الله علیه واله کرامت بخشیده، ناپاکی ها را از ما اهل بیت دور، وما را پاک و مطهرّ قرار داده است. البته خداوند فاسقان را مفتضح وفاجران را تکذیب فرمود که بحمدالله از ما نیستند».
ابن زیاد گفت: کار خدا با برادرت و با دیگر افراد سرکش از اهل بیتشان را چگونه بافتی ؟ زینب با سربلندی جواب داد:
« آنان قومی بودند که به خواست خداوند باید به شهادت می رسیدند و همان گونه که بود به قتل گاه خویش شتافتند، ولی در روز قیامت تو با آنها
ص: 150
روبرو و در برابر خداوند محاکمه خواهی شد حال ببین که چه کسی در آن روز پیروز می باشد .
مادرت به عزایت بنشیند أی پسر مرجانه» ! ابن زیاد به خشم آمد و خواست با چوبی که در دست داشت زینب را بزند. عمرو بن حریث گفت: تند مرو ای امیر ، این یک زن است ، وزن را برای سخنش مورد مؤاخذه قرار نمی دهند .
ابن زیاد برای ارضای خشم خود گفت: خداوند قلب مرا از مرگ آن مرد شورشی از تبار تو خشنود کرد.
زینب اشک خود را فرو برده گفت:
به خدا قسم، بزرگمان را کشتی، خانواده مان را ریشه کن کردی ، شاخه هایمان قطع، و پایه هایمان را سست نمودی. حال اگر این وضع تو را خشنود می کند پس خشنود باش».
ابن زیاد گفت: چه ادیبانه سخن می گوید، همچنان که پدرش ادیب و شاعر بود.
زینب جواب داد :
مرا با ادبیات چه کار ؟! اکنون فرصتی برای آن نیست.
ابن زیاد روی از وی برگردانده و به اسرای آل محمّد نگاه کرد، علی
ص: 151
بن الحسین زین العابدین علیه السلام را دید در صورتی که فکر می کرد او نیز کشته شده است. پرسید: نامت چیست ؟ گفت: علی بن الحسین.
آن خبیث گفت : مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟ امام جواب نداد.
ابن زیاد گفت: چرا ساکت ماندی ؟ امام فرمود: برادری داشتم به نام علی که او را کشتند .
ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت، امام ساکت ماند، ولی آن جانی وی را به سخن فراخواند ، امام علیه السلام این آیه قرآن را تلاوت کرد: (الله یتوفّی الأنفس حین موتها) (1).
«آنگاه که اشخاص می میرند، خداوند جان آنها را می ستاند» .
(ما کان لنفسٍ أن تموت إلّا بإذن الله) (2).
هیچ کس نمی میرد مگر با خواست خداوند» .
ابن زیاد با تندخوئی جواب داد: تو جرأت می کنی جواب مرا بدهی ؟ سپس دستور قتل امام را صادر کرد. حضرت زینب امام را در آغوش گرفته گفت: ای ابن زیاد، هر چه از ما خون ریختی تو را بس است ! آنگاه اصرار کرد یا از کشتن برادر زاده اش دست بردارد،
ص: 152
یا او را نیز قبل از ایشان بکشد. ابن زیاد مدتی به زینب خیره شد ، سپس به جلادهای خود رو کرد و گفت: عجیب خویشاوندی است ، به نظرم او واقعاً می خواست که وی را قبل از برادر زاده اش بکشم، رهایشان کنید.
تاریخ، برخورد زینب با اهل کوفه را ثبت کرده است. مردم کوفه سر به زیر افکنده، زینب را احاطه کردند و برای مصایب اهل بیت همچون قتل واسارت گریستند. زینب به سخنرانی پرداخته، فرمود:
«ای اهل کوفه، آیا گریه می کنید امیدوارم هیچ گاه اشکهایتان خشک نشده و ناله هایتان آرام نگردد .
شما مانند آن پیر زنی هستید که تمام رشته های خود را پنبه کرد، شما سوگند و پیمان خود را وسیله فریب و خیانت قرار می دهید، پس بدانید که چه بار سنگینی از گناه بر دوش می کشید . آری به خدا قسم، بسیار گریه کنید و کمتر بخندید، شما آبرویی برای خود نگه نداشتید . این ننگ را با هیچ آبی نمی توان شست، چگونه می توانید تنگ کشتن سبط خاتم پیامبران ، معدن رسالت، حجت الهی،
ص: 153
روشنایی هدایت و سیّد جوانان اهل بهشت را پاک کرد؟ چقدر نادرست وقبیح عمل کردید، پس تعجب نکنید اگر آسمان خون ببارد. نفس اماره شما چه اعمال ناپسند را برایتان آراسته تا آن که خداوند بر شما خشمگین شده، در عذاب جهنم جاودان خواهید بود. آیا میدانید چگونه قلب رسول الله را سوزانده ، چه خون هایی از ایشان ریخته، وچه حریمی را دریدید ؟ آنچنان زشت عمل کردید که نزدیک است آسمانها از هم پاشیده ، زمین شکافته وکوه ها فرو ریخته شوند».
یک راوی که سخنان زینب را شنیده می گوید:
به خدا سوگند، هرگز بانویی سخنور تر از او ندیده ام ، گویا از زبان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام می شنیدیم . به خدا قسم، هنوز سخنان او تمام نشده بود که گریه و ناله مردم بالا گرفت واز هول مصیبت مدهوش شدند(1).
در شام نیز عقیله وحی و نبوت برخوردهایی شجاعانه با یزید -
ص: 154
دشمن خود و دشمن خدا ورسول - داشت. وزینب با این برخوردهای قهرمانانه خود مستحق تشکر خدا و رسول وأحترام اهل خرد می باشد .
مورد اول :
بنابر دستور یزید اسرای اهل بیت را دست بسته بر او وارد کردند .
بزرگان دمشق نزد او نشسته بودند با ورود اهل بیت احترام کرده ، از نگاه به ایشان چشم پوشاندند. مردی شامی از یاران بی ادب یزید چشم بر فاطمه دختر امام حسین دوخت، فاطمه از نگاه های وی بشدت ترسید ووحشت زده به عمه اش زینب پناه برد. حضرت زینب شنید که آن مرد به یزید می گوید: ای امیر مؤمنان، این دختر را به من عطا کن.
زینب علیه السلام دختر را در آغوش گرفته ، به آن مرد گفت:
به خدا سوگند تو پست و دروغگو هستی ، نه تو چنین حقی داری ونه او .
یزید به خشم آمده گفت: به خدا دروغ می گویی ، این حق را من دارم و اگر بخواهم چنین خواهم کرد.
زینب گفت: نه به خدا، خداوند این حق را به تو نداده است، مگر این که از دین ما خارج و به دینی دیگر روی آوری.
ص: 155
یزید به شدت غضب کرده، گفت: تو با من این گونه برخورد می کنی ؟ آن که از دین خارج شد، پدر و برادر تو بودند.
زینب در جواب گفت : ای یزید، اگر خود را مسلمان می دانید پس به دین پدر، برادر وجد من هدایت شدید.
یزید گفت : دروغ می گویی ای دشمن خدا.
زینب سر خود را به عنوان اعتراض تکان داده گفت: تو امیری، ظالمانه ناسزا می گویی وبازور سرکوب میکنی.
یزید جواب نداد ، مجلس تا مدتی طولانی در سکوت فرو رفت تا آن که آن مرد شامی دوباره به فاطمه خیره شده و به یزید گفت: ای امیر مؤمنان، این دختر را به من عطا کن.
یزید بر او فریاد زد و گفت : دور شو ، خدا تو را بکشد (1).
مورد دوم :
منظره ی بسیار وحشتناکی بود، آنگاه که یزید سر پوش را از روی سر شهدا برداشته و با چوبی که در دست داشت شروع به بازی با لب های سیدالشهدا و پنجم اهل کسا کرده ، این اشعار را خواند :
ای کاش بزرگان ما در بدر شاهد بودند که چگونه قبیله خزرج از ضربه های شمشیر می نالند» .
ص: 156
در این صورت خشنود و خرم گردیده می گفتند : أی یزید خسته نباشی».
بنی هاشم می خواست در سلطنت بازی کند وگرنه نه خبری آمده ونه وحی نازل شده است».
بانوان و دختران خاندان پیامبر، فرزندان حضرت زهرا همگی گریه کردند به جز عقیله آنها حضرت زینب که خود را نگه داشته با غرور و سرافرازی بر آن جنایت کار تاخت و وی را تکفیر ورسوا نموده ، گفت :
ای یزید، خدای متعال راست می گوید که: (ثم کان عاقبة الذین أساءوا السوأی أن کذّبوا بآیات الله وکانوا بها یستهزئون) (1).
سپس سرانجام کسانی که مرتکب کارهای بد شدند این بود که آیات خدا را تکذیب ومسخره کردند».
ای پسر بردگان آزاد شده ، حال که راه های زمین را بر ما بسته و آسمان را تیره کردی، تا این که مانند اسیران به این سو و آن سو کشانده شویم، آیا فکر میکنی که ارزشمان نزد خدا کم شده است؟ یا آن
ص: 157
که تو در پیشگاه الهی جایگاهی داری که این گونه سرت را بالا گرفته بر خود می بالی ؟! واز این که امور دنیا برای تو فراهم شده و ملک وسلطنت ما در اختیارت قرار گرفته خشنودی ؟ اینقدر تند نرو ؛ مگر سخن خدا را فراموش کردی که می فرماید : ( ولا تحسبنّ الّذین کفروا أنّما نملی لهم خیرُ لأنفسهم ، إنّما نملی لهم لیزدادوا اثماً ولهم عذاب مهین ) (1).
«آنها که کافر شده اند خیال نکنند اینکه ما مهلت به آنان می دهیم به سود آنها است، ما به این خاطر به آنان مهلت میدهیم تا بر گناهان خود افزوده وعذاب خوار کننده ای خواهند داشت».
ای پسر بردگان آزاد شده ! آیا این عادلانه است که دختران وکنیزان خود را پشت پرده نگه داری و دختران رسول الله را به عنوان اسیر به راه اندازی ، حجاب آنها را کنار زده و دشمنان را به دنبال آنان بفرستی تا ایشان را دیار به دیار برانند، سپس بدون هیچ گونه ناراحتی میگویی: «ای کاش
ص: 158
بزرگان ما در بدر شاهد بودند ...)، و با چوب دستی خود بر لب های ابی عبدالله - سید جوانان اهل بهشت - میزنی.
آری، چرا چنین نگویی؟ تو با ریختن خون فرزندان محمّد صلی الله علیه واله وسلم وکشتن ستارگان زمین از خاندان عبدالمطلب زخم ها را تازه کرده و از ریشه کندی . تو بزرگان خود را ندا می دهی، پس بدان که به زودی به آنها ملحق شده و آرزو خواهی کرد که ای کاش دستت بریده و زبانت لال بود و نمی گفتی آنچه گفتی و نمی کردی آنچه کردی ، ... همین برای تو بس که در آن روز خداوند قاضی بوده . پیامبر شاکی وجبرئیل پشتیبان او خواهد بود، آنگاه معلوم می شود چه کسی به تو قدرت داده و بر مسلمین مسلط نموده است، ظالمین نتیجه ای بسیار بد خواهند دید ، ... اکنون چرخش زمانه مرا وادار به سخن با تو کرده است، هر چند که تو را بی ارزش می شمارم و بر خود لازم می دانم که تو را توبیخ وسرزنش کنم ولی چشمانمان گریان و سینه هایمان سوزان است ، ... تو نیرنگ می کنی
ص: 159
و در این جهت از هر تلاش و کوششی فروگذار نیستی، ولی به خدا سوگند که هرگز نمی توانی نام ما را پاک کرده و حیمان را نابود و به راه ما پایان دهی. باید بدانی که این ننگ از روی شما پاک نمی شود، رأیتان بی ارزش بوده ، روزگارتان کوتاه ، وجمعتان پراکنده خواهد شد. وای بر تو در آن روز که ندا دهند :(ألا لعنة الله علی الظالمین) (1) «لعنت خدا بر ظالمین باد» (2).
زینب با صبر و شکیبائی تمام مصیبت های طاقت فرسا را پشت سر گذاشته است، ابتدا فقدان رسول الله صلی الله علیه واله وسلم ، سپس وفات مادرش حضرت زهراعلیهما السلام که قلبش را مجروح نمود، پس از آن وفات پدرش سید اوصیاء است که در خون خود غلطید، سپس وفات مظلومانه ومسمومانه برادرش امام حسن علیه السلام بود که در برابر چشمان خواهر پاره های جگرش را در ظرف ریخت، وظالمین اجازه ندادند که او را در کنار جدش رسول الله صلی الله علیه واله وسلم دفن کنند هر چند که او یکی از دو سبط پیامبر و دو نور چشم ایشان ودو مولای جوانان اهل بهشت بود.
ص: 160
اما از حسین ما که دیگر سخن نگو ، حسین چنان گرفتاری ها و مصائبی دید که آسمان بر زمین فرود می آید، مصائبی که تاریخ بشر مانند آن را ندیده ، نه از نظر کمّی ونه از نظر کیفی که چقدر دردناک بوده است.
عقیله اهل بیت، قهرمان کربلا، حضرت زینب در تمام این مصیبت ها شریک بوده است و با شجاعت و قوّت قلب مقاومت نموده هیچ یک از مصیبت های سنگین وی را از پا در نیاورد. به خصوص در ایام اسارت که مقام والایی دارد، او ریسمان شرافت و تعالی را در دست گرفت و بلند ترین درجات را از خداوند دریافت کرد، زینب، بانوان وحی و نبوت را پس از شهادت مردانشان حفظ کرده ، یتیمان آل محمدصلی الله علیه واله وسلم را پس از قتل پدرانشان نگه داشت. اما برای حمایت از بیمارشان، تنها باقیمانده برادرش، یعنی امام زین العابدین علیه السلام زینب از خود گذشت. زیرا چیزی نمانده بود که ابن زیاد امام را بکشد ولی زینب از او دفاع کرده، حاضر بود از جان خود بگذرد. زیرا با قتل امام زین العابدین علیه السلام نسل برادرش سیدالشهدا منقطع می شد.
زینب از این اسارت نیرو گرفت و چنان نشاطی به دست آورد که توانست به خوبی کودکان را نگه داشته بانوان را آرام کند، زینب در این سختی ها مانند کوه استوار بود.
صلوات و سلام خدا بر او وبر جد و پدر و مادر و برادرانش وبر
ص: 161
پیشوایان امت ائمه معصومین باد. آن بزرگوارانی که شهامت ومقاومتشان در سختی ها مانند تواضع و فروتنی ایشان در آسایش ها بوده است .
رحمت و برکات خداوند حمید و مجید بر شما اهل بیت باد .
عبدالحسین شرف الدین موسوی
ص: 162
ارشاد مفید: شیخ مفید متوفی (413 ه.ق) چاپ بصیرتی - مؤسسة علمی.
اسباب النزول: نیشابوری ، متوفی (468 ه .ق) چاپ دار الکتب العلمیة بیروت .
الاستیعاب: یوسف بن عبد البر متوفی (463 ه.ق) چاپ نهضه مصر للطبع والنشر، القاهرة.
الاصابة: ابن حجر العسقلانی متوفی ( 852 ه.ق) چاپ دار الکتب العلمیة بیروت .
الامامة والسیاسة: ابن قتیبة الدینوری متوفی (276 ه.ق) چاپ مؤسسة الحلبی وشرکاه للنشر والتوزیع .
التفسیر الخازن: علاء الدین علی البغدادی متوفی (725 ه.ق) چاپ دار الفکر بیروت.
التفسیر الکبیر: فخر الرازی ، متوفی (606 ه ق) چاپ مصر.
الجمع بین الصحیحین: محمّد بن فتوح حمیدی متوفی (488 ه.ق) چاپ دار ابن حزم .
السنن الکبری: أحمد بن شعیب نسائی متوفی (303 ه.ق) چاپ دار الکتب العلمیة بیروت .
الصواعق المحرقة: ابن حجر عسقلانی، المتوفی ( 974 ه.ق) چاپ مکتبة القاهرة مصر.
العوالم: الشیخ عبدالله البحرانی ، متوفی (1130 ه ق) چاپ امیر قم، تحقیق مدرسة الامام المهدی «عج». .
الفصل: ابن حزم الظاهری ، متوفی (456 ه.ق) چاپ دار المعرفة بیروت.
ص: 163
الکشاف: الامام الزمخشری ، متوفی (528 ه.ق) چاپ بیروت .
المستدرک علی الصحیحین: محمّد بن محمّد الحاکم النیسابوری متوفی (405 ه ق) چاپ دار المعرفة بیروت.
المعجم الأوسط: طبرانی، متوفی (360 ه.ق) چاپ مکتبة المعارف الریاض.
المعجم الکبیر: طبرانی متوفی (360 ه ق) چاپ احیاء التراث العربی .
الملل والنحل: شهرستانی، متوفی (548 ه.ق) ناشر مکتبة الأنجلو مصری - قاهره .
بحار الأنوار: محمّد باقر مجلسی متوفی (1111 ه ق) چاپ المکتبة الاسلامیة طهران .
تفسیر درالمنثور: السیوطی، متوفی (911 هدقی) چاپ دارالفکر بیروت .
تهذیب الکمال: جمال الدین یوسف مزی المزی متوفی (742 ه.ق) چاپ مؤسسة الرسالة بیروت.
دیوان أبی طالب: عبدالله بن أحمد مهزمی متوفی (257 ه.ق) چاپ مجمع احیاء الثقافه الاسلامیة .
دیوان فرزدق: فرزدق ، چاپ دار صادر بیروت .
سنن ترمذی: محمّد بن عیسی ترمذی المتوفی (279 ه.ق) چاپ دارالفکر بیروت .
سیرة ابن هشام: ابن هشام متوفی (151 ه.ق) چاپ دار احیاء التراث العربی ، بیروت.
صحیح بخاری: محمّد بن اسماعیل بخاری متوفی (256 ه.ق) چاپ دار احیاء التراث العربی بیروت.
صحیح مسلم: مسلم بن حجاج نیشابوری ، متوفی (261 ه.ق) چاپ دار احیاء التراث العربی بیروت.
ص: 164
طبقات ابن سعد: محمّد بن سعد متوفی (230 ه.ق) چاپ دار صادر بیروت.
فتح الباری: ابن حجر العسقلانی ، متوفی (548 ه ق)، چاپ دار إحیاء التراث العربی بیروت .
فتوحات مکیه: محی الدین بن عربی ، متوفی (638 ه ق) چاپ دار احیاء التراث العربی فضائل الصحابة: أحمد بن حنبل ، متوفی (241 ه.ق) چاپ مؤسسة الرسالة بیروت.
مجمع البیان: مرحوم طبرسی، متوفی (ق 7) چاپ مؤسسة الأعلمی بیروت لبنان مسند أحمد: أحمد بن حنبل، متوفی (241 ه ق) چاپ دار الفکر بیروت .
معجم الأدباء: یاقوت حموی ، متوفی (626 ه ق) چاپ دار الفکر بیروت.
مقدمة فتح الباری: ابن حجر العسقلانی متوفی ( 852 ه.ق) چاپ دار احیاء التراث العربی بیروت .
مناقب خوارزمی: خوارزمی متوفی (568 ه.ق) چاپ دار أنوار الهدی .
میزان الاعتدال: أحمد بن عثمان الذهبی ، متوفی (748 ه)، چاپ ، دار المعرفة بیروت.
ص: 165
بخش اول
پیرامون دلالت قرآن
فصل اوّل؛ آیه مباهله .....11
فصل دوّم: آیه تطهیر .....25
فصل سوّم: آیه مودت .....55
فصل چهارم: آیات ابرار .....85
بخش دوّم
پیرامون سنت شریف
روایت افضل نساء اهل الجنه .....107
روایت خیر نساء العالمین .....108
ص: 166
روایت حسبک من نساء العالمین.....109
روایت سیده نساء اهل الجنة .....111
روایاتی از رسول الله در فضیلت حضرت زهرا علیها السلام هنگام احتضار ..... 112
روایت فاطمه سرور زنان جهان .....116
روایت فاطمه سرور زنان بهشت.....116
روایت فاطمه بضعة منی .....117
روایت انا حرب لمن حاربهم .....119
عقیلة وحی
صدیقه صغری زینب کبری
برخی از نصوص ثقلین .....130
زیارت گاه های اهل بیت .....136
زیارت گاه حضرت زینب .....137
علاقه مؤمنین به زیارت گاه های اهل بیت .....138
بشارت های قرآن حکیم درباره ایرانیان .....139
عقیله وحی ..... 141
جد پدری زینب .....144
جده پدری زینب .....148
شخصیت زینب..... 149
زینب در مجلس عبید الله بن زیاد .....149
زینب با اهل کوفه.....153
زینب در شام.....154
ص: 167
1- آنگاه هدایت شدم / دکتر محمّد تیجانی تونسی
2- همراه با راستگویان / دکتر محمّد تیجانی تونسی
3- از آگاهان بپرسید / دکتر محمّد تیجانی
4- اهل سنت واقعی / دکتر محمّد تیجانی تونسی
5- اهل بیت کلید مشکل ها / دکتر محمّد تیجانی تونسی
6- چکیده اندیشه ها / دکتر محمّد تیجانی
7- حقیقت گمشده / شیخ احمد معتصم
8- حق جو وحق شناس / علامه سید شرف الدین موسوی
9- خاطرات مدرسه / محمدجوادمهری
10- ایده ها و عقیده ها / سید محمّد شفیعی
11- یک مناظره علمی / شیخ محمّد صادق نجمی
12- با نور فاطمه هدایت شدم / عبدالمنعم حسن سودانی
13- زندگانی امام حسین علیه السلام / باقر شریف قریشی
14- آئین بندگی نیایش (ترجمة عدة الداعی) ابن فهد حلی
15- نمی از یمی ترجمه / ابن ابی الحدید حسین غفاری
16- سری مؤلفات مرحوم / آیة الله مجاهد سید عبدالحسین لاری
17- پوستر شجره انبیاء و ائمه (ع)
18- جنایت وهابیت / سید حسن میردامادی
19- نامه ها و ملاقاتهاگالینگور نظری منفرد
20- بوستان زندگی / حسین غفاری ساروی
21- چهل حدیث در چهل مجلس / أبو القاسم عالمی
22- بهار نیایش «ادعیه ماههای رجب و شعبان و رمضان / شیخ عباس قمّی
23- تناسب آیات / آیه الله شیخ محمّد هادی معرفت
ص: 168
ص: 169