سخنی چند با ( آقای علی شریعتی )

مشخصات کتاب

سرشناسه : اسلامی، شیخ. قاسم.

عنوان و نام پدیدآور : سخنی چند با ( آقای علی شریعتی )/ نوشته شیخ. قاسم. اسلامی.

مشخصات نشر : [بی جا: بی نا]، 1392ق.= 1350.( تهران: حیدری).

مشخصات ظاهری : 141 ص.

شابک : 50 ریال

یادداشت : عنوان روی جلد : سخنی چند با آقای علی شریعتی : بما پاسخ دهید.

عنوان روی جلد : سخنی چند با آقای علی شریعتی : بما پاسخ دهید.

موضوع : شریعتی، علی، 1312 - 1356. -- نقد و تفسیر

موضوع : اسلام -- دفاعیه ها

موضوع : شیعه -- دفاعیه ها و ردیه ها

رده بندی کنگره : BP233/7 /ش4 الف46 1350

رده بندی دیویی : 297/48

شماره کتابشناسی ملی : 40982

ص: 1

تذکر

این نوشته که بدست شماست نمونه ایست از صدها انحرافات اعتقادی و شمه ایست از جسارتهای که چه بساحت مقدس اولیاء شده و چه به نوامیس مقدسه دین و حریم روحانیت و پرچمداران واقعی تشیع.

از شما میخواهم که جواب سوالات را از آقای علی شریعتی بخواهید و عین سوال و جواب را نزد هر عالم و دانشمند مطّلع بی غرض که میل دارید ببرید تا ازفعالیت " حسینیۀ ارشاد " و هدف اصلی این مؤسسۀ تبلیغاتی ، آگاه شده و بدانید که هرکس به این پایگاه ، فعلاً که وضع بدین منوال است خدمت کند با مکتب تشیع و امام زمان علیه الصلوة و السلام مبارزه کرده و پاداشی جز آتش دوزخ ندارد .

" و ما علی الرسول الا البلاغ " " اسلامی "

ص: 2

ص: 3

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

چندی است از گوشه و کنار نغمه هایی دلخراش از مرکز " حسینیه ارشاد " پایگاهی که میلیونها پول بوسایل گوناگون از این و آن گرفته شده و بصورت مؤسسه ای ظاهراً مدرن و جالب بنام کانون تحقیق و تبلیغ معارف اسلامی در آمده بگوش میرسد !

در بدو تأسیس این مؤسسه ، گویندگانی مطلع ، لایق ، فاضل و متخصص و ارزنده از نظر اعتقادات مذهبی ، شخصیتهایی قاطع و سرشار از تقوای تبلیغی ، زمام امور تحقیقات علمی ( ارشاد ) را بعهده گرفتند و در اندک زمانی شهرتی غیرمنتظر بدست آوردند و همگان را بخود

ص: 4

قال النبی صلی اله علیه و آله و سلم :

اذا ظهرت البدعع فی امّتی فلیظهر العالم والا فعلیه لعنة الله و الملایکه و النّاس اجمعین.

نبی اکرم صلی اله علیه و آله و سلم فرمود:

زمانیکه بدعتها در امت من ظاهر شود ، البته باید دانشمندان دانش خود را آشکار ساخته ( و جلو بدعتها را بگیرند ) و گرنه بر او ( دانشمند ) باد لعنت خدا و فرشتگان و تمامی مردم .

قال النبی صلی اله علیه و آله و سلم :

من تبسم فی وجه مبتدع فقد اعان علی هدم دینه .

نبی اکرم صلی اله علیه و آله و سلم فرمود:

کسیکه خنده کند در صورت بدعت گزارنده ای بتحقیق کمک کرده است بر نابودی دینش .

ص: 5

جلب ساختند و با برنامه هایی متناسب و ارزنده کار خود را شروع کردند و تصور میرفت که با این اقدام صورتاً خداپسندانه دری دیگر از مکتب مقدس تشیع با طرزی نوین بروی دلباختگان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم الصلوة و السلم باز گردیده و عظمت تشیّع را در جهان علم و دانش ، برابر ادیان منسوخهً محرفهً ، که شب و روزدر فکر انهدام و نابودی شیعه اند ، اعلام داشته و آن سروری و سرداری که در طول مدت تاریخ ، از نظر علمی و تحقیقی مکتب تشیع داشته و با نشریات نفیسۀ علماء شیعه مشت کوبنده ای بدهان دشمنان این مذهب مقدس و ناپاکان خدانشناس زده شده است ، در درجه ای که با همه تلاشها که کلیساها و کنیسه ها از همه جوانب مینمایند بکوچکترین نتیجه ای موفق نمیشوند و تاکنون نتوانسته اند و نخواهند توانست این مکتب عمیق آسمانی را تعطیل نموده و مردم را در لجن خرافات اناجیل محرفه و تورات مجعول بکشند ، محکم تر سازند .

ص: 6

همه شادی میکردند که " حسینیه ارشاد" جنبش نوینی جهت جهش عقائد شیعه طرح ریزی نموده و با بسط معارف کهن اسلام پرچم مقدس قرآن مجید و مذهب جعفری صلواة الله و سلامه علیه را در جهان کنونی استوار خواهد ساخت .

متأسفانه دیری نپایید که این امید تبدیل به یأس گردید و رشته ها از هم گسست و عموم طبقات مردم که با چشمی امیدوار و از شوق و شادی سرشار به نتایج تعلیمی و تربیتی این مؤسسه مینگرستند ناگهان در بهت و حیرت عجیبی فرو رفتند !

یکباره ( حسینیه ) تغییر شکل داد ! تبلیغ و مبلّغ عوض شد ! نشریات قیافه دیگری بخود گرفت ، شادی موهوم خیالی به عزای حقیقی کشنده ای تبدیل شد !

مسلمانان چنین می پنداشتند که با این نیروی عظیم و ثروت- سرشاری که بی حساب بطرف ( حسینیه ) سرازیر شده ، مکتب تشیع

ص: 7

چنان بسط پیدا میکند که عنقریب شرق و غرب جهان را بروح قرآن و حقیقت اسلام و عظمت بیشتر مقام تشیع آشنا میسازند .

ولی افسوس که با کتابها و جزوه ها و پلی کپی ها و سخنرانی ها و حمله هایی که به ارکان علم و تقوی و پرچمداران حقیقی اسلام شروع گردید ، آنهم در اندازه ای که ابداً تصور نمیرفت ، گذشته از اینکه همه را مأیوس کرد قلب همگان را جریحه دار نموده است و بجای القاء وحدت و ایجاد اخوّت بیشتر و تعلیم لبّ و مغزهای برنامه های وسیع شیعه که تا امروز بخامۀ توانای فحول علماء شیعه امثال : کلینی ها ، شیخ طوسی ها ، شیخ مفیدها ، علامه حلی ها ، سید مرتضی ها ، علامه مجلسی ها ، شیخ بهائی ها و صدها بال ، هزاران رجال عالیقدر و نوابغ عظیم الشأن شیعه که بشریت در این درجه در هیچ کیش و مذهبی جز مذهب مقدس شیعه بخود ندیده است ، و در طی 14 قرن توانسته اند مکتب تشیّع و اسلام قرآن را زنده و جاوید نگاه دارند ، برخی از گویندگان ناشناس

ص: 8

و بی سابقه و کم ظرفیت و هتاک با هنرمندی خاصّی از طریق انشعاب جعلی تشیّع و با حمله بخرافاتی که خود ساخته و پرداخته اند بنام تشیّع علوی حربه ای برنده بدست گرفته و بر عالم تشیّع حمله نموده اند و از هرگونه جسارت بحماة دین و هداة معصومین علیه الاسلام و حتی نبی محترم اسلام ( علیه و علی اله الصلوة و السلام ) مضایقه نکرده اند و با جلب افرادی بی اطلاع و کاملاً قشری و سطحی ، در محیطی در بسته ، شدیداً حملاتی را شروع کرده اند و تهمت هائی را در قالب حقیقت قالب زده و حنظل را در شکل عسل در آورده و بخورد نوآموزان تشیّع که از الفباء اسلام و مکتب مقدس شیعه کاملاً بی بهره اند میدهند !!

متأسفانه ، این جسارت بحدی رسیده که همه را متأثر نموده است . کتابها ، جزوه ها و پلی کپی هائی که بنام " آقای علی شریعتی " منتشر میشود عموماً بصورت انتقاداتی مغرضانه و شدید به مکتب تشیّع است ! و قسمتی از آنهم انکار مهمترین ریشه های مسلم و قطعی اسلام و بمسخره

ص: 9

گرفتن مقدسات مذهبی است آنهم در قالبی بس زننده و مضحک که حتی یک فرد جاهل و بی خبر از همۀ حقایق در مقام عناد و دشمنی جاهلانه جرأت چنین جساراتی را ندارد !

یکی از دوستان پیامی برایم آرود شنیدنی !

از یکی از امناء و کارگردانان ( ارشاد ) که منهم او را میشناسم و او مردی است شاید کتاب فارسی کلاسیک را هم نمیتواند بخواند و شغل شاغلش در بازار مسلمین بهم پیوستن اهل معامله است و از موضوع و محمول مباحث دینی خطی هم نخوانده و خبری ندارد ، بحمایت از تبلیغات شوم و جسارتهای آقای " شریعتی " باسلام و پیغمبر اسلام و امامان علیه السلام گفته است : ما زحمت کشیده ایم این جوانان آزاد و یله و رها را که در کافه ها ، کاباره ها ، هتل ها ، دانسینگ ها پرسه میزدند و کنار میزهای .... شب را بروز میآوردند ، سینماها را پر کرده بودند به ( حسینیه ارشاد ) کشانده ایم !!

ص: 10

گذشته از اینکه این نسبت ها به آن جوانان ، شاید خالی از جسارت بلکه احتمالاً تهمت نباشد ، اگر چنین خدمت بزرگی را هم کرده باشند باید تصدیق کنند که بگفتۀ خودشان ، چنین جوانان جمع آوری شده جدیدالاسلام و جدید التشیّع هستند و تاکنون از مکتب اسلام و شیعه خبری نداشته اند نه کتابی دیده اند و نه با منطق دین سروکاری داشته اند از همه جا و همه چیز بی خبرند ، چنین جمعیتی را جمع آوری نمودن و چون برُه مظلوم بهر سو کشاندن و بهر مکتب خواندن کار فوق العاده ای نیست و این کثرت ، سند حقیقت و واقعیّت نیمباشد .

علاوه بر این بر فرض که این خدمت را هم بپذیریم که اینان را از مراکز فساد نجات داده اید ، خوب بود بفساد بیشتر و خطر زیادتر آلوده نمیکردید بقول اینان در مراکز فساد با اعمال ناشایست و محرمات اسلام روبرو بوده اند ، امّا با اسلام و مکتب تشیّع و خدمات

ص: 11

دانشمندان اسلام و روایات اهل بیت علیه السلام عنادی نداشتند . فسق میکردند ولی بی عقیده نبودند – شما همت کردید ایشان را از چاله در آورده و به چاه ویل افکندید ، از پشت میز قمار و .... بمیز خطابه کشاندید و با مشت کوبنده قسمت مهمی از عقاید حقه و مستدل شیعه از آنها گرفتید ! راستی چه خدمت بزرگی کرده اید ! اما نه بمکتب تشیع بلکه به " مکتب .... "

در هر حال برای روشن شدن اذهان عموم مسلمین و توجه دادن به هدف اصلی این یکه تاز میدان تبلیغ و ارشاد و بحکم وظیفه و وجدان بر آن شدم که سئوالاتی را که از مجموع سخنرانیهای آقای " علی شریعتی " وسیله حسینیه ارشاد و یا در قالب کتاب مستقل منتشر شده مطرح کنم و از معظم له برای عموم جواب بخواهم تا حقیقت امر بر همه روشن گردد و از ایشان میخواهم که چون دقت شده سئوالات عیناً از نشریات خودشان بهمان عبارات شیوائی که شیوۀ خاص ایشان میباشد

ص: 12

و فرموده اند بزیبائی عبارات خیلی مقیدند ، نقل شود . و در پاورقی قسمت سفیدی برای جواب سئوالات اختصاص داده شده و در اختیار ایشان است سعی کنند جواب را خیلی خلاصه و روشن و صریح و قاطع مرحمت فرمایند و لطفاً از نقاشی و پرداختن بشکل کلمات خودداری فرموده جواب را بدون حاشیه رفتن ، در جمله ای کوتاه مرقوم دارند که هم حجتی برای مردم باشد و هم برنامه ی ایشان مشخص و معین گردد و هرکس این جزوه را در دست دارد موظف است پس از اخذ جواب از آقای " شریعتی " و گرفتن امضاء آن معظم له عین سئوالات و جوابها را بنظر عموم مراجع عالیقدر و ارزندۀ شیعه و یا سایر علمائی که در نظر دارد برساند تا در عقاید گوینده محقق ! حسینیه ارشاد قضاوت فرمایند و هدف اصلی این مؤسسۀ تبلیغاتی برای عموم طبقات شیعی روشن گردد . و بطوریکه شنیده شده ، بعضی از گویندگان ( ارشاد ) کم و بیش بعللی که یکی هم حسّ همکاری و اشتراک در منافع است در مقام

ص: 13

دفاع مذبوحانه از نوشته های آقای ( شریعتی ) بر آمده اند ! خیلی مناسب اگر این آقایان هم در دفاع از سخنان پراکنده و تبلیغات فعلی ( ارشاد ) پابرجایند و نظر سوئی ندارند ، جواب همین سئوالات را آنطور که صحیح میدانند امضاء کنند . این مطلب نیز ناگفته نماند :

گردانندگان مؤسسه ( ارشاد ) که باینصورت سمپاشی میکنند و بفکر تلاش افتاده اند تا شاید بتوانند جلو سیل اعتراضات مردم را بگیرند و مکرر پیشنهاد کرده اند ، هرکس به سخنرانیهای آقای " شریعتی " اعتراضی دارد به " حسینیه ارشاد " مراجعه و اشکلات خود را با معظم له در میان بگذارد و پاسخ بشنود !

اگر این مطلب دیکتۀ خود آقای " شریعتی " است و راستی قادر بجواب اشکالات هستند و نظری جز این ندارند هم برای ایشان و هم برای اعتراض کننده راهی که زودتر به نتیجه میرسد و ضمناً وقت کمتری هم میبرد همین است که وسیله پاسخ به این جزوه انجام میشود و بر مخارج

ص: 14

حسینیه و تهیه ساندویچ بیشتر تحمیل اضافه ای هم نیمشود و در صورت مراجعه اعتراض کننده ، اگز از جواب کتبی خودداری فرمودند بدانند در گفتن و نوشتن موضوعات مورد سئوال غرضی نامشروع داشته و یا حداقل اشتباه کرده اند و باید از ساحت مقدس تشیّع رسماً مغذرت خواهی کنند و صندلی تبلیغ را برای همیشه از یاد ببرند . ضمناً متوجه باشید اگر معظم له سئوالات را ارجاع بکتابهای نشرشده نمودند بدانید میخواهند طفره بروند از ایشان بخواهید که بطور خلاصه جواب را بدون شرح بنویسند .

سئوال : در صفحه 77 دفترچه ( تشیع علوی و تشیع صفوی ) پس از تمسخری که بمقام شامخ ائمه دین علیه السلام فرموده اند چنین مرقوم داشته اند : ( مثلاً آنها ( امامان ) غیب میدانند و انسان نمیتواند بداند . آنها دشمنشان را با یک " فوت " به سگ و یا سوسک یا شغال یا خرس و خوک و هر نوع حیوانی که سفارشش را داده باشند تبدیل میکنند

ص: 15

و انسان نمیتواند ) .

گذشته از جسارتی که کرده اید و ازعبارت فوق پیداست ! اولاً : علوم امامان علیه السلام را چون علوم سائر طبقات بشر میدانید که از طریق کتاب و مکتب و معلم بشری میاموزند یا خیر و ثالثاً : ذوات مقدسه ائمه دین علیه السلام را بر اسرار خلقت و غائبات عالم میدانید یا خیر، ضمناً آیاتی که در قرآن کریم ، وجودات مقدسه ای را برخوردار از علم بغیب معرفی فرموده ، از قبیل : فلا یظهر علی غیبه احداً الا من ارتضی ... و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء .

آیا ممکن است امامان علیه السلام نیز مصداق این آیات باشند یا خیر ؟ اگر ممکن نمیدانید دلیلش را بیان فرمائید . لطفاً جواب را ساده و خلاصه بنویسید ؟

سئوال : در همان صفحه نوشته اید : ( فضائل اختصاصی دیگری که برخی از آنها سخت چندش آور است و نقلش و حتی تصورش در

ص: 16

پس پرده های خیال و گوشه خلوت و خاموشی زشت و نفرت بار " ان فی الجنة نهرا من لبن ، لعلی و لزهرا و حسین و حسن " " در بهشت هر آینه و بدرستی که رودخانه ای است از شیر برای علی و برای فاطمه و حسین و حسن ".

خواهشند است بفرمائید این عبارت از چه جهت نفرت بار است جائیکه مؤمنین بصریح قرآن کریم از اینگونه نعمتهای بهشتی برخوردارند ، امامان علیه السلام برخوردار نباشند ( عیناً یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا ) .

این عبارت دروغ است یا راست ؟ میفرمائید سند صحیحی ندارد یا دارد ؟ صریح و روشن جواب دهید .

سئوال : در صفحه 79 همان دفترچه نوشته اید ( وصایت بطوریکه تشیع علوی میگوید و می فهمیم نه " انتخاب " است و نه " نامزدی " بلکه " وصایت " است باین معنی که پیغمبر اسلام بعنوان رهبر و نیز

ص: 17

صاحب مکتب ، بهترین و لایقترین کسی را که برای ادامه رسالتش می شناسد بمردم معرفی میکند و رهبری او را بمردم توصیه میکند .

سپس مرقوم فرموده این " .. ( و هر فردی از مسلمانان به رشد و آگاهی سیاسی و خودآگاهی دینی برسد و شایستگی اینرا پیدا کند که بر اساس حکم دیگر اسلامی که " بیعت و شوری " باشد " و این حکمی است پس از حکم مقدم وصایت نه ناقض آن " سرنوشت خودش را بعد از دورۀ وصایت انتخاب کند این معنی وصایت است که انسان از عمل پیغمبر و علی میفهمد ولی در تشیع صفوی ، وصایت عبارتست از یک رژیم موروثی مثل دیگر رژیمهای موروثی و سلسلۀ حکومتهای ارثی که از پدر به پسر میرسد و از خویشاوندی به خویشاوند و از نسل پیش به نسل بعد و براساس وراثت و انتخاب و خویشاوندی و میبینیم میگویند امام اول بخاطر این امام اول است که داماد و پسرعم پیغمبر است که بنیان گذار سلسله است ، امام بعدی بخاطر اینکه پسر امام

ص: 18

اول است و بعدی بخاطر اینکه برادرش است و بعدی بخاطر اینکه پسرش است و پسرش است ) ... این سئوال را جواب بدهید :

اولاً : امام علیه السلام را خدا باید تعیین فرماید و وسیلۀ پیغمبر معرفی نماید یا آنکه خود مردم میتوانند معین کنند ؟ اگر خدا باید تعیین فرماید ( بیعت و شوری ) یعنی نظر مردم چه اثری دارد ؟

ثانیاً : علی بن ابیطالب علیه السلام را پیغمبر اکرم صلی اله علیه و آله و سلم بدون توجه بفرمان خدا معین فرموده یا با توجه بفرمان خدا ؟

ثالثاً : اگر باید امام علیه السلام را خدا معین کند و وسیله پیغمبرش معرفی نماید – این ذوات مقدسه ای که معرفی شده اند چرا بموجب طعن جنابعالی شده و تشبیه بسلسله حکومتهای ارثی کرده اید ؟

رابعاً : لطفاً آن شیعی دوره صفویه که گفته : وصایت رژیم موروثی است و امام اول فقط اینکه داماد و پسر عم پیغمبر است امام شده معرفی فرمائید و نام کتابش را بنویسید که تنها امام را

ص: 19

امام دانسته از جهت قرابت و خویشاوندی نه تعیّین آسمانی ؟

و برای مزید توضیح عرض میکنم :

آقای شریعتی : چگونه می توان از آنهمه روایات که از طرق خاصه و عامه در فضائل اهل بیت علیه السلام و شخصیت و عظمت و شایستگی مقام خلافت و جانشینی ایشان وارد شده همه را چشم پوشیده و بشورای شوم و نظر علیل جمعی شناخته شده و معلوم الحال که نه از علم خبری و نه از تقوی در ایشان اثری بوده است برای این امر خطیر و عظیمی که زعامت عامّه بشریت را تا قیامت عهده دارند اکتفا نموده اید ؟! منصب شامخ امامت و پیشوائی و رهبری مردم منصبی است آسمانی و الهی که بر خداوند متعال از راه لطف بر انسانها لازم است که در هر عصری و دوری بشر را از راهنمائی راهنمایان شایسته و لایق برخوردار فرماید و این شایستگی را کسی جز خدا نداند و لذا اوست که باید این نوابغ بشری و وجودات ملکوتی را از طرقی که شایسته تعیین است معین کند همانطور که انبیا

ص: 20

علیه السلام که رهبران بر امتهایند باید از طریق اعجاز بر بشریت معرفی شوند همینطور اولیاء و اوصیاء انبیاء علیه السلام نیز باید از طریق انبیاء معرفی شوند و این روش و رسم عقلانی در همه ادوار برانگیختگی رعایت شده است و در حقیقت برنامۀ امامت همان برنامه نبوت است منهای مقام نبوت وظیفه امام علیه السلام همان وظیفه نبی است که ارشاد مردم و اصلاح معاش و معاد است بنحو احسن ، کجا مردم میتوانند چنین شایستگی را در انسانها درک کنند ؟ خیلی فرق است بین منصب امامت و حکومت . چطور این معنی عقلی و در عین حال بسیار ساده و روشن را نتوانسته ایند درک کنید و شیعه را متهم کرده اید که امامت را چون حکومتهای موروثی میدانید ؟! اینکه می بینید در سلسله امامان ما علیه السلام پسر بعد از پدر زمام امر دین و دنیای مردم را بدست داشته نه از اینجهت بوده که پسر است بلکه لیاقت و شایستگی امامت را واجد بوده و خداوند منان وسیله پیغمبرش معرفی فرموده است و لذا اگر تنها جنبه ارثی داشت چرا بعد از حضرت

ص: 21

امام حسن علیه السلام فرزندش امام نبوده است بلکه برادرش زمام امور امت را بدست گرفته ، با اینکه برادر بوده است نه فرزند ، این گفته شما و اتهامی که بشیعه بسته اید گذشته از اینکه ناشی از عقده های درونی و ناکامیهای زندگی است ، جسارت بساحت مقدسه اولیا علیه السلام نیز میباشد ! در هر صورت برای مزید اطلاع شما و توجه بفضائل و امتیازات ذوات مقدسۀ اهل بیت علیه السلام و نبوغ آسمان و شخصیت ملکوتیشات بطور فهرست قسمتی از آنچه را که فحول از علماء عامَه در کتب معتبرشان ذکر کرده اند در اینجا میآوریم و از هزاران حدیث و آثار مهمه معتبره ای که در کتب شیعه است صرفنظر میکنم تا بدانید فضائل و لیاقت و شایستگی ذوات مقدسه اولیاء علیه السلام فوق حدی است که بتوان وسیله خامه نگاشت . و من در اینجا اکتفا میکنم به آنچه را در کتاب نفیس ( فضائل الخمسة من اصحاح الستة ) نقل شده است که مراجعه شما و دیگران قدری آسانتر باشد .

ص: 22

1- سابق بودن نور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر آفرینش حضرت آدم علیه السلام.

2- توسل حضرت آدم علیه السلام بوجودات مقدّسه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیتش .

3- خلقت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام از یک شجره .

4- خداوند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام را از همه خلایق برگزید .

5- خداوند تأیید کرد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به علی علیه السلام .

6- علی علیه السلام در کعبه متولد گردید .

7- علی علیه السلام نخستین کسی است که به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد .

8- رجحان ایمان علی علیه السلام .

9- نماز مقبول نیست مگر با صلوات بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

ص: 23

و آل او .

10- علی علیه السلام و حضرت فاطمه و حسنین علیه السلام آل محمَدند ( صلوات الله علیهم اجمعین ) .

11- آیه تطهیر در شأن حضرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت فاطمه علیه السلام و حسنین علیه السلام نازل گردیده است .

12- روز مباهله رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی و فاطمه و حسنین علیه السلام را همراه خود را آورد .

13- پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به علی و فاطمه و حسنین علیه السلام فرمودند : ( انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم ) .

14- سوره هل اتی در شأن علی و فاطمه و حسنین علیه السلام نازل شده است .

15- آیاتی در فضیلت حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام تفسیر شده است .

ص: 24

1- انما انت منذر و لکل قوم هاد

2- افمن کان مؤمناً کمن کان فاسفاً لاستوون

3- افمن کان علی بینة من ربه و یتلوه شاهد منه

4- فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین

5- و تعیها اذن واعیة

6- الذین ینفقون اموالهم باللیل و انهار سراً و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لاهم یحزنون

7- ان الذین آمنوا و عملو الصالحات سیجعل لهم الرحمن وداً

8- ان الذین آمنو و عملو الصالحات اولئک هم خیر البریة

9- اجعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن امن بالله و الیوم الاخر

10- وقفوهم انهم مسئولون

11- یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله

ص: 25

بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المؤمنین اعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومة لائم ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله واسع علیم

12- یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین

13- فلسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون

14- و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر

15- فما یکذبک بعد بالدین

16- قل بفضل الله و برحمه فبذلک فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون

17- افمن و عدناء وعداً حسنا فهو لاقیه کمن متعناء متاع الحیاة الدنیا ثم هو یوم القیمة من المحضرین

18- افمن شرح صدره للاسلام فهو نومن ربه فویل للقاسیة قلوبهم من ذکر الله اولئک فی ضلال مبین

ص: 26

19- من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا

20- و الذی جاء بالصدق و صدق به اولئک هم المتقون

21- مرج البحرین یلتقیان بینهما برزح لایبقیان فبای الاء وبکما تکذبان یخرج منها اللؤلؤ و المرجان

22- الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات

23- ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات

24- و هو الذی خلق من الماء بشراً فجعله نسبا و صهراً

و غیر اینها از آیات مبارکاتی که در فضیلت حضرت علی علیه السلام تفسیر گردیده است :

16- حدیث منزلة

17- علی از منست و من ازعلیم

ص: 27

18- لحم علی لحم منست و خون علی خون منست .

19- علی نفس پیغمبر اکرم است صلوات الله علیهما .

20- هرکه را من مولای اویم ، علی نیز مولای اوست .

21- ابوبکر و عمر در روز غدیر پس از معرفی حضرت علی علیه السلام بخلافت گفتند : ( اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنۀ ) .

22- آیه تبلیغ در روز عید غدیر .

23- آیه اکمال دین در روز عید غدیر .

24- نزول عذاب بر حارث بن نعمان پس از انکار نصب علی علیه السلام در روز عید غدیر .

25- حدیث ( علی ولیکم من بعدی ) .

26- آیه انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا ....... در شأن حضرت علی علیه السلام .

27- علی با حق است و حق با علی است .

28- علی حجت خداست .

ص: 28

29- هرکس علی را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است .

30- علی و شیعیان او ( خیرالبریه ) اند .

31- علی ( خیرالبشر ) است .

32- پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : هر سبب و نسبی در قیامت منقطع است مگر سبب و نسب من .

33- مثل اهل بیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مثل کشتی نوح است .

34- حدیث ثقلین .

35- پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : علی وارث من است .

36- پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : علی وصی من است .

37- سد ابواب مسجد مکر باب علی علیه السلام .

38- پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بعلی علیه السلام فرمود : ( انت ولییی فی الدنیا و الاخرة ) .

39- رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( من اذی علیا فقد آذانی ) .

ص: 29

40- علم علی علیه السلام .

41- فرمایش پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود : ما ابغض احد علیاً الاشارک ابلیس ایاه ) .

42- علم علی علیه السلام بقرآن و آنچه در صحف اولی است .

43- علی علیه السلام اعلم و احلم و افضل مردم است .

44- رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : ( انا دارالحکمة و علی بابها ).

45- رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : ( انا مدینة العلم و علی بابها ) .

46- رجوع عمر به حضرت علی علیه السلام برای اخذ مسائل .

47- رجوع عثمان به حضرت علی علیه السلام برای اخذ مسائل .

48- رجوع معاویه به حضرت علی علیه السلام برای اخذ مسائل .

49- ارجاع عایشه و ابن عمر به حضرت علی علیه السلام برای حل مسائل مشکله .

50- داستان لیلة المبیت .

ص: 30

51- کلام افقه اهل شام در فضیلت حضرت علی علیه السلام .

52- ورع و عدل و عصمت علی علیه السلام .

53- تواضع و سخاوت و عفو حضرت علی علیه السلام .

54- مواظبت علی علیه السلام بر ذکر خدا .

55- علی علیه السلام قاضی دین پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است .

56- مکر و حیله امت بعلی علیه السلام پس از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم .

57- قاتل علی علیه السلام شقی ترین مردم است .

58- حنوط علی علیه السلام بمانده حنوط پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم .

59- آیه ای که صبح قتل علی علیه السلام ظاهر شد .

60- اشتیاق بهشت و حور و اهل آسمانها و انبیاء علیه السلام بزیارت علی علیه السلام .

61- نخستین کسی که پس از شکافتن زمین برای قیامت بر می خیزد

ص: 31

علی علیه السلام و اولین کسی است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را می بیند و با او مصافحه می کند .

62- علی علیه السلام قیامت بر ناقه ای از ناقه های بهشتی سوار میشود .

63- علی علیه السلام حامل لواء حمد است .

64- علی ، صاحت و ساقی حوض کوثر است .

65- نخستین کسی که در قیامت وارد بهشت میشود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام و فاطمه صلی الله علیه و آله و سلم و حسنین علیه السلام میباشد .

66- علی علیه السلام در بهشت نزد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است .

67- پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام و فاطمه و حسنین علیه السلام روز قیامت نزد همند .

68- پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : بعد از من 12 خلیفه سرپرست دین مردمند . و این روایت را بخاری در کتاب احکام از جابربن سمرة و مسلم در صحیحش در کتاب ( الامارة ) و ترمذی در جلد 2 صفحه 35

ص: 32

صحیحش ، و مستدرک الصحیحین ج 4 صفحه 501 ، و احمدبن حنبل در جلد 5 صفحه 86 مسندش ، و ابونعیم در جلد 4 صفحه 333 حلیه اش و متقی در جلد 6 کنزالعمال ، نقل کرده اند که بطور قطع و مسلم مقصود ائمه اثنی عشر علیه السلام اند .

69- حدیث یوم الانذار که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در پایان روایت اشاره بحضرت علی علیه السلام نمود و فرمود : ( هذا اخی و وصییّی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا ) علی علیه السلام برادر و وصی و خلیفۀ من است در میان شما پس سخن او را بشنوید و از وی اطاعت کنید . و این حدیث را ابن جریر طبری در جلد دوم صفحه 62 تاریخش از ابن عباس نقل نموده و همین حدیث را ( متقی ) در ( کنزالعمال ) جلد 6 صفحه 392 و دیگران در کتب معتبرۀ خود نقل نموده اند و پس از آنکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی علیه السلام را بعنوان خلافت تعیین فرمود : مشرکین قریش خندیدند و به ابی طالب علیه السلام گفتند باید پسرت را اطاعت کنی

ص: 33

و رعیت او باشی ( فقام القوم یضحکون و یقولون لابی طالب ، قد امرک ان تسمع لابنک و تطیع ) .

و این دلیل قوی است که نص در خلافت بلافصل حضرت علی علیه السلام است که مخالفین شیعه نقل نموده اند .

و چون قصد ما در این و جیزه بحث مفصل در مطالب نیست فقط بطور فهرست و خلاصه میخواهم تذکر دهم که ( آقای شریعتی ) از همه کتب مربوطه بی اطلاع است و جز عقده چیزی او را وادار به آنگونه تألیفات زهرآگین نکرده است از بسط کلام فعلاً خودداری نموده و بکتاب جداگانه ای که در دست تألیف است وامیگذارم . اکنون جمعی از مؤلفین معتبر عامه را که روایات فضائل را نازل کرده اند با کتب تألیفیشان از همان ( فضائل الخمسه ) یادآور میشوم .

1- سیوطی در کتاب ( الدر المنثور )

2- تاریخ بغداد ( خطیب بغدادی )

ص: 34

3- ذخائر العقبی

4- کنزالعمال

5- مستدرک الصحیحین

6- کنوز الحقایق

7- اسدالغایة

8- نور الأبصار شبلنجی

9- انریاض النضرة

10- الاصابة ابن حجر

11- مسند امام ابی حنیفه

12- استیعاب

13- مجمع الزوا ئد بیهقی

14- در المنثور سیوطی

15- تاریخ ابن جریر طبری

ص: 35

17- فیض القدیر

18- سنن بیهقی

19- صحیح ابن ماجه

20- مسند احمد بن حنبل

21- اسباب النزول واحدی

22- خصائل نسائی

23- طبقات ابن سعد

24- صحیح ترمذی

25- صحیح بخاری

26- حلیة الاولیاء

27- صواعق محرقه

28- صحیح مسلم

ص: 36

29- الأدب المفرد ( بخاری )

30- صحیح نسائی

31- مسند امام شافعی

32- مسند ابی داود طیالسی

33- مشکل الآثار

34- تفسیر ابن جریر طبری

35- کشاف زمخشری

36- فخر رازی در تفسیرش

37- اسباب النزول واحدی

سئوال : در صفحه 96 همان دفترچه هم نوشته اید ( شیعه صفوی میگوید.امام حسین حضرت ابوالفضل، حضرت زینت سلام الله علیه ، حضرت علی اکبر - علی اصغر شفاعت می کنند – در هنگام امتحان نهائی در برابر ترازوی دقیق عدالت الهی که بد و خوب را خدا وزن میکند و

ص: 37

نتیجه را اعلام میدارد ، محکوم میکند یا نجات میدهد پاداش میدهد یا کیفر – شیعه صفوی مثل محصلی است که سرجلسه تقلب میکند یعنی با یکی از دوستان و اقوام رئیس امتحانات به مصحح اوراق و منشی و غیره بند و بست قبلی دارد و در نتیجه جواب سئوالات را پنهانی به او رد میکند یا نه – اصلاً ورقه سفیدش را پاورقه سیاهش که سراپا چرت و پرت و حتی فحش و اهانت )

( بدرس و بحث و امتحان و ممتحن است و یا اصلاً بجای حل مسئله ریاضی یا نتیجه فرمول شیمی و حل قضایای هندسی و جواب سئوال علمی صورت مسئله تصنیف نوشته و یا اوراد تسخیر جن ... . شفاعت در تشیع صفوی از تقلب در امتحان و رشوه در دادگستری و دارائی هم اثرش بالاتر است ... . عمل غیر صالح محکوم به نیستی است و این سنت خداست و سنت خدا تغییر ناپذیر است تبدیل ناپذیر است و تحول ناپذیر ، خدا نیز خود آنرا نمی شکند و شفاعت چگونه میتواند

ص: 38

بشکند ؟)

خواهشمند است بفرمائید : شفاعت امامان معنیش چیست ؟ و چه اعمالی را شفاعت میکنند ؟ اگر کسی عمل غیرصالح نداشته باشد پس از چه شفاعت میکنند و اگر عمل غیرصالح محکوم .

به نیستی است و سنت خداست و تغییر نمی پذیرد پس موضوع شفاعت قرار نمیگیرد بنابراین چه اعمالی در قیامت متعلق شفاعت میشود و آیه شریفه ( من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه ) معنیش چیست ؟ و خداوند متعال در چه موردی اذن شفاعت میدهد؟

جواب را خیلی خلاصه و روشن بیان فرمائید.

سئوال : در صفحه 102 همان دفترچه نوشته اید : ( شیعه صفوی خاک کربلا را بصورت یک ماده خاص میداند که با خاکهای دیگر زمین و آسمان فرق دارد و عناصر تشکیل دهنده اش چیز دیگری است دارای خصوصیات فیزیکی و شیمیائی مخصوصی است ... . )

ص: 39

تمنی دارد آن شیعه ای که خاک مرقد مطهر حضرت حسین علیه السلام را از نظر صورت و عناصر تشکیل دهنده اش از جهت مادۀ خلقت میگوید فرق دارد معرفی نمائید ؟ ضمناً جواب بدهید که آیا از جهت باطن و معنی ، ببرکت وجود مقدس حضرت حسین بن علی علیه السلام ، خاک محدوده مرقد مطهرش با خاکهای دیگر فرق دارد یا نه ؟ چه خوب بود پیش از قضاوت ، بکتبی که خاصه و عامه تألیف نموده و سر امتیاز بعض از زمینها ، و بناها ، و امکنه را از جهت معنوی و انتسابات روحانی که بمأمن قدس داشته و دارند مطالعه میفرمودید سپس قضاوت میکردید از جمله اگر بکتاب نفیس ( سیرتنا و سنتنا ) تألیف علامه امینی ( عطرالله مرقده الشریف ) اگر مراجعه میفرمودید شاید اگر عنادی بخرج نمیدادید توجه میفرمودید که چگونه خاکها با هم فرق و امتیاز دارند ، مگر نه آنست که زمین مکه معظمه و حرم و مسجدین شریفین با سایر امکنه فرق دارند ؟ مگر نه اینست که زمین مساجد حتی از

ص: 40

نظر حکم تکلیفی با سایر زمینها فرق فاحشی دارد . زیرا نجس کردن مطلق زمینها منع شرعی ندارد ، ولی تنجیس مساجد حرام است . و فوراً باید تطهیر شود ؟ مگر نه اینست که شخص جنب و حائض و نفساء حق ورود بمساجد را ندارند ؟ مگر نه اینست که مراقد مطهرۀ انبیا و اولیاء علیه السلام و صدیقین و شهداء و حتی مؤمنین با سایر مراقد فرق بسیاری دارد ؟ این شرافت و فضیلت در درجه ای مقبول عامه است که در ردیف قوانین کلیه در آمده ، و حتی سایر امم نیز این امتیازات را قبول کرده اند و همین شرافت و فضیلت است که در آثار وارد شده است که حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) خاک مرقد منور رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم را گرفت و می بوئیدند . همین شرافت و فضیلت است که مردی اسدی پس از آنکه قبر مطهر حضرت حسین بن علی علیه السلام را آب بستند و پیدا نمود ، تربت مقدسه را برگرفت و بوئید و اشک ریخت و این شعر را سرود :

اراد و الیخفواه قبره عن عداوة

وطیب تراب القبر دل علی القبر

ص: 41

اینمطلب را ( علامه امینی ) از تاریخ ابن عساکر جلد 4 صفحه 342 و کفایه الحفاظ گنجی صفحه 293 نقل نموده است . چگونه تربت مقدسه حضرت حسین علیه السلام ممتاز نباشد در حالیکه وجود مقدسی را در بردارد که همه عنصرش مملو از محبت خدا بوده است . آیا از آنهمه روایاتی که در استشفاء به تربت مقدسه حضرت حسین علیه السلام و سایر خواص معنویش وارده شده چشم پوشیده اید . در هر صورت سئوال را بطور خلاصه جواب دهید .

سئوال : در صفحه 88 همان دفترچه نوشته اید : ( غیبت در تشیع صفوی که دارای انتظار مذهب تسلیم و تحمل و صبر و سکوت است و انتظاری منفی باین معنی که امام غایب است امام حقیقی معصوم غیبت کرده است بنابراین اسلام اجتماعی تعطیل است و افتتاح نمی شود تا خودش بیاید و باز کند ) .

گذشته از اینکه اسلام با بمغازه ای و یا دکانی تشبیه کرده و العیاذ

ص: 42

بالله امام علیه السلام بدکانداری ، بفرمائید کدام شیعه گفته یا نوشته است اسلام اجتماعی تعطیل است ؟ صریحاً معرفی بفرمائید و اگر هم جعل کرده اید و تهمت زده اید شجاعت بخرج داده در جواب معذرت بخواهید :

سئوال : در صفحه 26 همان دفترچه نوشته اید :

( نماز مجاهدان اسلام را نگاه کنید هر کدام یک جهاد بود ، و یک جهش به جلو ، یک پرش انقلابی در روح ، خیلی ساده ، سریع و آگاهانه یکی جلو می ایستاد یکی از دیگران در پی اش ، و همین ، اما حالا یک جدول پیچیده لگاریتم شکیات دارد ، و یک عمر تمرین قرائت و مخرج ، و یک لیست مفصّل از خواص فیزیکی و شیمیائی برای پیشنماز ) .

آقای شریعتی : مقصودتان از این اهانت ، بعالم و مسائل نماز چیست ؟ آیا مسائل و احکام مربوط به شکیات و آداب قرائت ، مخصوص مذهب شیعه است ؟ آیا سایر فرق اسلامی از ( حنبلی ، حنفی ، مالکی،

ص: 43

شافعی ) این مسائل را متعرض نیستند ؟ آیا شما دانستن شکیات و تمرین قرائت را از احکام اسلام نمیدانید ؟و اگر دانستن آن را برای مسلمانان لازم نمیدانید؟ واگ لازم میدانید چرا مسخره میفرمائید ؟! لطفاً جواب دهید .

سئوال : در صفحه 12 همان دفترچه پس از حمله ای که بناصح خود ساخته فرموده اند مینوسند :

( و او ( یعنی علی علیه السلام ) اگر جامعه شناسی ترا میدانست و تشیع ترا عمل میکرد و در جامعه صدر اسلام ناگهان چنان بی پایه و پایگاه نمیشد که غیر از سه چهار پنج نفر آدم هیچکاره ( ابوذر صحرا نشین ، سلمان غریبه و بلال برده و میثم خرما فروش ) کسی به حرفش گوش ندهد ) .

آقای شریعتی : اولاً بفرمایید با آنهمه روایات صادرۀ از اهل بیت علیه السلام در شخصیت و عظمت علمی و عملی سلمان و ابوذر و میثم تمار

ص: 44

و بلال ، علت اینکه این بزرگان را در این درجه اهانت کرده و هیچکاره شمرده اید ، چیست ؟

و ثانیاً : معلوم میشود از شیعیان نخستین ابداً اطلاعی ندارید و تاریخ اسلام صدر را نادیده گرفته اید ! زیرا اگر قدری دقت بیشتری میکردید و تواریخ این باب را ملاحظه میفرمودید آگاه میشدید که جمع کثیری از شیعیان و پیروان حضرت امیرالمؤمنان ، علی علیه السلام از آغاز کار برمحبت و وفاداری و اطاعت از آن حضرت چندان پایداری نمودند ، تا به دست شیادانی چون معاویة ابن ابی سفیان و زیاد ابن ابیه و عبداله ابن زیاد ، و حجاج ابن یوسف ثقفی شهید شده اند ! هزاران شیعه وفادار به مکتب مقدس علی علیه السلام از همان روز نخستین ، دست از جانبداری آن حضرت برنداشتند و در زندان ها زیر شکنجه های قلدران بنی امیه به سربرده ، و در این راه روان پاکشان را تسلیم نمودند . آیا انصاف است پیروان آن حضرت را به سه چهار نفر پنج نفر محصور فرمایید ؟! آیا این

ص: 45

را جنانت تاریخی نمیگویند ؟! چه خوب بود برای اینکه قدری اطلاع بیشتری پیدا کنید ، به کتب مربوطه مثل ( المراجعات ) آیة الله شرف الدین ، صفحه 78 مراجعه می فرمودید تا حقیقت را درک میکردید ، علاوه بر این به نوشته ( قاضی فضل بن روزبهان ) که از اعاظم علماء است توجهی میکردید که صریحاً مینویسد : غیر از بنی هاشم ، جمع کثیری از قریش از علی علیه السلام تبعیت نموده و در خانه آن حضرت متحصن شدند . مردی که در عناد با شیعه و پیروان علی علیه السلام و خود آنحضرت در افقی قرار دارد که شاید کمتر سنی ناصبی تا این حد جسارت بعالم تشیع را روا میدارد نتوانسته حقیقت فوق را انکار کند و شما که دم از تشیع میزنید تا این درجه علی علیه السلام را بدون حامی معرفی میفرمایید ! چقدر مناسب بود جلد سوم کتاب ( دلائل الصدق ) عالم بزرگوار ( شیخ محمدحسن مظفر ) را ملاحظه میفرمودید که در صفحه 46 در مورد سوزاندن خانه حضرت زهرا علیه السلام از قاضی روزبهان نقل

ص: 46

نموده و مینویسد : ( الثانی : ان عیون بنی هاشم و اشراف بنی عبدمناف و صنادید قریش کانوا مع علی و هم کانو فی البیت و عندهم الیمانیه ... ) . دوم : گزیدگان بنی هاشم و اشراف از فرزندان عبدمناف و مهتران قریش گرد علی علیه السلام و در خانه آن حضرت بوده اند ، و یمانیه نیز نزد ایشان بوده است .

و نیز طبری در جلد دوم تاریخ اش صفحه 443 چاپ قاهره 1357 مینویسد : ( اتی عمر بن الخطاب منزل علی و فیه طلحه و الزبیر و رجال من المهاجرین فقال والله لاُحرقن علیکم او لتخرجن الی البیعه فخرج علیه الزبیر مصلتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فاخذوه ) یعنی ( عمربن الخطاب به منزل علی علیه السلام آمد در حالیکه طلحه و زبیر و رجال مهاجرین نزد آن حضرت بودند و عمر گفت به خدا سوگند " خانه را " بر شما آتش میزنم یا آنکه بیرون بیایید " و با ابوبکر " بیعت کنید . زبیر با شمشیر کشیده بیرون آمد و به زمین خورده شمشیر از دستش

ص: 47

بیفتاد ، بر او حمله کرده وی را گرفتند ) .

و نیز در صفحه 446 باز بهمین معنی اشاره شده است . و از مجموع این منقولات معلوم میشود پیروان حضرت علی علیه السلام منحصر به سه چهار پنج نفر هیچگاه نبوده و این نیست مگر بی عنایتی به حقایق ! و عدم اطلاع بر منابع تاریخی ! و تسلط نداشتن بر کتب تألیفی !!

سئوال : در صفحه 23 همان دفترچه نوشته اید :

( این که تشیع را با آنها مقایسه میکنم از اینجهت است که این مسئله را فقط از یک بعد ، بعد جامعه شناسی آن مطرح میکنم ،و وجهه ها و ابعاد دیگرش ( مباحث فلسفی و کلامی و اصولی و فقهی اش کار من نیست ) . و باز در دفترچه ( انتظار مذهب اعتراض ) صفحه 22 ( راجع باعتقاد بامام زمان علیه السلام ) می نویسید : ( قبل از طرح موضوع یک نکته را تذکر دهم و آن اینکه من جامع معقول و منقول نیستم فقط در یک رشته خاصی چیزی بلدم و همه مسائل را از همان وجهه که

ص: 48

وجهۀ جامعه شناسی است ، مطرح میکنم و وجوه دیگر مسئله را متخصصین ، و کسانیکه در این رشته ها کار کرده اند و آگاهی دارند باید طرح کنند .... ) .

آقای شریعتی : بفرمائید : آیا مسئله امامت و عصمت امام علیه السلام و شفاعت مربوط به جامعه شناسی است یا از مباحث علم کلام است ؟ مسئلۀ اجتهاد و تقلید از مباحث جامعه شناسی است یا از مباحث اصل فقه است ؟ خواهشمند است نظر خود را بیان فرمائید . ضمناً اگر اینگونه مباحث را از رشته خود خارج میدانید و به اقرار خودتان کار شما نیست چرا مورد بحث ، و انتقاد ، و حمله قرار داده اید و اگر از مسائل رشته بقول خودتان تخصصی خویش میدانید خواهشمند است موضوع علم جامعه شناسی را تعریف بفرمائید و بگوئید این علم در چه مسائلی بحث میکند ؟ ضمناً اگر تصور کرده اید که جامعه شناسی از جهتی مربوط بموضوعات فوق میباشد ، چرا از جهت که مربوط

ص: 49

بجامعه شناسی نیست ، و کار محققین ، و علماء کلام ، و سایر طبقات علماء متخصصین است مورد بحث و ایراد قرارد داده اید ؟

سئوال : در کتاب « محمد خاتم پیمبران » که یک قسمت آن بقلم جنابعالی بنام « از هجرت تا وفات » تألیف و نشر گردیده در صفحه 370 نوشته اید :

( مردی از خانواده ابوبکر وارد اطاق شد پیغمبر چشمش را باز کرد و در دست مرد مسواکی دید بهداشت نیمی از ایمان محمّد بود : نمیتوانست حرف بزند ، اشاره کرد عایشه دانست که مسواک میخواهد آنرا گرفت با دندان نرم کرد و به محمّد داد . در آنحال پنج بار دندانهایش را مسواک زد اینکار را به سختی انجام داد عایشه میگوید : هیچوقت ندیدم که باین شدت مسواک کند ) .

شما که خود اقرار دارید بهداشت نیمی از ایمان حضرت پیغمبر اکرم صلی الله علی و اله و سلم بوده است چگونه میفرمائید مسواکی را که در دهان عایشه

ص: 50

رفته است پیغمبر که خود معلّم بهداشت است رعایت این جهت را نمیفرماید و مسواک مستعمل را مصرف میفرماید ؟

آیا این عمل مخالف بهداشت نیست ؟ آیا با نقل این موضوع و این نسبت ناروا برسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آنهم در این عصر که پیر و جوان متوجه جنبه های بهداشتی شده اند موجب تنفر طباع از چنین عمل خلاف بهداشت نشده اید ؟ فرضاً جاهلی هم چنین مطلبی را در کتابی نقل کرده باشد آیا شما حق دارید این دروغ را بآنحضرت نسبت دهید ، و هتک حرمت کنید ؟!

سئوال : با اینکه لازمه ادب آنهم در برابر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه هداه معصومین علیه السلام اینست که نام مقدسشان که برده میشود و یا نوشته میشود حداقل به عظمت و بزرگی برده و نوشته شود ممکن است بفرمائید علت اینکه در تمام نوشته هایتان از حضرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بنام ( محمّد ) و از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بنام ( علی ) بدون

ص: 51

رعایت هیچ ادبی نام برده اید چیست ؟ آیا عنادی با وجودات مقدسه ایشان دارید ؟ شما از افراد معمولی در بعضی نوشته ها که خواسته اید نام ببرید حداقل با کلمۀ « جناب » شروع کرده اید اما ذوات مقدسۀ اولیاء علیه السلام اینمقدار هم از نظر شما شایستگی نداشته اند شما در اول کتاب اشاره کرده اید که مستندتان کتابهای تاریخ طبری و سیره ابن هشام است چرا همانطور که این دو مورخ عامّی در برابر نام مقدّس پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و برابر نام علی ( کرم الله وجهه ) مرقوم داشته اند تبعیت نکرده و کوچکترین حرمتی ملحوظ نداشته اید ؟ خواهشمند است اگر اشتباه کرده اید کتباً معذرت بخواهید .

سئوال : در ( اسلام شناسی ) صفحه 445 – نوشته اید :

( صبح دوشنبه نشاطی که در آخرین لحظات حیات پدید میآید او را از بستر حرکت داد تا دم درگاه خانه عایشه آمد پرده را بالا زد مردم با ابوبکر نماز میخواندند ناگهان پیغمبر را دیدند که بر درگاه

ص: 52

ایستاده است و آنان را می نگرد و لبخندی مهربان و آرام بر لب دارد .

پیغمبر از اینکه یکبار دیگر مسجد را و مردم را بر خلاف انتظارش می بیند و اینکه مسلمانان بی حضور وی نیز شکوه و وحدت خویش را حفظ کرده اند سخت مسرور بود .

انس بن مالک میگوید : هرگز رسول خدا را زیباتر از این لحظه ندیده بودم پیغمبر وارد مسجد شد .

مردم که دیدند پیغمبر بقدمهای خود به مسجد آمده است و لبخند شادی بر لب دارد از هیجان بهم بر آمدند .

ابوبکر از همهمه مردم دانست که پیغمبر وارد شده : ساکت شد و جایش را به پیغمبر سپرد ، پیغمبر دستور داد بر مردم نماز بگزار و خود بر دست راست ابوبکر نشست و نماز خواند ..... ! )

آقای شریعتی شما که دم از تشیع علوی میزنید و با تشیع بقول خودتان صفوی بجنگ در آمده اید ممکن است بفرمائید پیغمبری که

ص: 53

در پایان عمر عملاً ابوبکر را تنزیه و تقدیس مینماید و مردم را به نماز با او وا میدارد و حتی خود را در کنارش بنماز میایستد ، چگونه علی علیه السلام را بخلافت و جانشینی خویش معین میفرماید ؟ آیا تشویق مردم بنماز با ابوبکر تثبیت . عدالت او نمیباشد و رهبری او را پیغمبر اکرم امضاء نفرموده اند ؟ خواهید فرمود : من از منابع عامه نقل کرده ام نه شیعه . اینهم قابل پذیرش نیست زیرا اولاً شما مدعی هستید که از آن شیعیان پاک و ناب دوره علوی هستید بر فرض از نظر تاریخی هم لازم باشد اقوال دیگران نقل گردد نقل کنید ولی موظفید بحکم عقیده و ایمانتان ( اگر داشته باشید ) متذکر شوید که این روایت از طریق مخالفین است و صحیح نیست و اینکه در متن بدون هیچ ایرادی ، بطور ارسال مسلّم نقل کرده اید ، معلوم میشود عقیده خود شماست ! بله برای اینکه بقول معروف چماق تکفیر نخورید ، با یک علامت ، بپاورقی ، آنهم آخر کتاب ارجاع کرده اید که بروایتی ابوبکر کنار رفت و محمّد

ص: 54

بقیه نماز را از او گرفت و بر مردم تمام کرد ! چه غرضی از این نقل آنهم باینصورت داشته اید زیرا اینهم صحیح نیست بلکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم او را کنار زد و نماز را از نو شروع نمود و توجهی بمقدار نماز خوانده شده نفرمود . خواهشمند است مرقوم دارید که آنچه در متن کتاب نقل نموده اید قبول دارید یا خیر ؟ اگر قبول ندارید چرا با این آب و تاب نقل کرده اید که موجب انحراف مردم شوید ؟!

و گذشته از این ، قسمتی را که نقل کرده اید از متن دو روایت تاریخ طبری اخذ شده نهایت تقطیع فرموده اید و معلوم نیست مجوز بر اینگونه تصرفات غیرمجاز و تقطیعات نامعقول چه می باشد ؟!

و برای روشن شدن مطلب خوبست مراجعه شود بصفحه 440 جلد دوم ( تاریخ طبری ) چاپ قاهره . در آنجا یک روایت از ( انس بن مالک ) نقل مینماید که از این روایت استفاده نمیشود نماز مردم بصورت فرادی بوده یا جماعت ، و در صورت دوم ابوبکر امام بوده یا

ص: 55

دیگری ، و قسمتی از عبارت روایت شاهد مطلب است اینست ( لما کان یوم الاثنین الیوم الذی قبض فیه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خرج الی الناس و هم یصلون الصبح فرفع الستر و فتح الباب فخرج رسول الله حتی قام بباب عایشه فکاد المسلمون ان یفتتنوا فی صلوتهم برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حین رأوه فرحاً به .... ) و روایت دوم را که از ( عبدالله بن ابی ملیکه ) نقل نموده اشاره بامامت ابوبکر شده است ، و قسمتی از عبارت اینست ( و ابوبکر یصلی بالناس فلما خرج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تفرج الناس .... )

در روایت اول ( انس بن مالک ) اسمی از امامت ابوبکر برده نشده ولی خوشحالی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را ذکر نموده ، و در روایت دوم ( عبدالله بن ابی ملیکه ) اثر از خوشحالی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بچشم نمیخورد ولی امامت ابوبکر متذکر شده است ! باید از یان آقای محترم سئوال نمود مقصود شما از تقطیع دو روایت چه بوده است ؟ آیا خواسته اید از مجموع ، یک روایت در تعظیم ابوبکر تحویل جامعه

ص: 56

بدهید ! و بر فرض که از همه اشکالات صرفنظر شود تازه بجهات دیگر هر دو روایت از نظر متن ضعیف بنظر میرسد ، زیرا حجره عایشه مسلم است که در قسمت شرقی مسجد قرار داشته ، و صفوف نماز مسلماً بطرف قبله یعنی جنوب بوده است . بنابراین پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرده را که بالا زد از پهلو یعنی همان قسمت شرقی وارد مسجد شد ، نه از پیش روی مردم . و با توجه باینکه مردم در حال نماز بوده و نمیتوانسته اند طرف چپ خود را بنگرند از کجا و بچه نحو فرح و سرور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدند و مؤید اینمطلب که آنحضرت از پیش روی جماعت وارد مسجد نشده اند اینست که اگر چنین بود باید اول ابوبکر متوجه میشد سپس نمازگزاران با او . در حالیکه بموجب روایت ، موضوع ، بعکس بوده است .

نخست مردم متوجه شدند ، سپس از همهمه مردم ابوبکر توجه پیدا نمود . و گذشته از این . نماز مورد بحث نماز صبح بوده است ،

ص: 57

و مسجد در آنساعت ( طلوع فجر ) مسلماً تاریک بوده و چندان نوری که بتوان چنین جزئیات را تشخیص داد میسر نبوده است پس چگونه لبخند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بر لب مبارک آنحضرت دیدند . پس بدینجهات اصولاً هر دو روایت که از نظر برادران سنی ( آقای شریعتی ) نقل گردیده از نظر متن ضعیف ، بلکه مجعول بنظر میرسد . و این نویسنده محترم از همه این مبعدات ، چشم پوشیده ، و معجزه اضافه ای هم فرموده که دو روایت را یک روایت طبق خواسته خود ساخته و بخورد مردم داده است !!

سئوال : در صفحه 18 دفترچه ( مسئولیت شیعه بودن ) نوشته اید : ( اما قرآن که میگوید « ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر » باین معنی است که نماز وسیله نفی و نهی زشتی و بدی است و اگر نماز کسی چنین نقشی نداشت و این نتیجه از آن بر نیامد نمازگزار و بی نماز یکی است ) .

ص: 58

خواهشمند است بطور خیلی خلاصه بفرمائید : اگر کسی تمام شرائط صحت نماز را از جهت مقدمات و مقارنات و مسائل خود نماز آنطوریکه شرع انور اسلام مقرر داشته رعایت نماید ولی بعضی از معاصی را نمازگزار مرتکب شود ، نمازش صحیح است یا باطل ؟ اگر صحیح است و نمازش ربط بنافرمانیش در موضوع دیگر ندارد چرا میگوئید نمازگزار و بی نماز یکی است ؟

و اگر باطل است از ادله فقیه دلیلی که اثبات بطلان چنین نمازی را که واجد همه شرایط صحت است فرموده اید ارائه دهید .

سئوال : در صفحه 425 اسلام شناسی پس از مقدمه مفصلی در وظائف خطیر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و سرنوشت جامعه پس از آنحضرت که چه خواهد شد نوشته اید : ( اینها مسائلی خطیر و حیاتی است که محمّد را در این لحظات بشدت رنج میدهد زمام این کاروان بزرک را پس از وی چه کسی بدست

ص: 59

خواهد گرفت . آیا پیغمبر باید بدین سئوال پاسخ بگوید ؟ آیا وی در اینجا هیچ مسئولیتی ندارد ؟ آیا توده عرب آنروز بمرحله ای از رشد سیاسی رسیده است که چنین مسئولیتی را از پیشوای سیاسی جامعه پیشوائی که در عین حال تفکر و صاحب مکتب این جامعه نیز هست کاملاً سلب کند ؟ ... چگونگی برگزاری انتخاب سه خلیفه نشان داد که دمکراسی غربی که امروز ملتهای نوخاسته ایمان خویش را در سالهای اخیر نسبت بدان کما بیش از دست داده اند در جامعه آنروز عرب تا چه حد قادر بوده که مردم را از دخالت شخص پیغمبر در تعیین سرنوشت سیاسی آنان بی خبر سازد ) .

آقای محترم اگر مقصود شما اینگونه نبوغ فکری جامعه بجائی رسیده بود که بدون نیاز به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میتوانسته اند خلیفه تعیین کنند و این خلیفه انتخابی مردم مطابق با اصول دمکراسی بوده صریحاً در پاسخ عقیده خود را بیان کنید و اگر مقصودتان بیان امر

ص: 60

واقع شده ایست و خود عقیده ندارید ، چرا باین صورت فریب کارانه که موجب انحراف اذهان مردم میگردد نوشته اید ؟!

سئوال : در همان صفحه 425 اسلام شناسی مینویسد :

(پیغمبر یکایک چهره های برجسته امت خویش را که احتمالاً زمانی آن را پس از وی بدست خواهند گرفت بررسی میکند ....

ابوبکر نفوذ و محبوبیت بسیار دارد ، سابقه اش در اسلام ، دوستی شدیدش با محمّد و قرابت و خویشاوندی با وی و نیز شخصیتش که از نظر اجتماعی در حامیت داشته نام او را بر سر زبانها انداخت .....

عمر، مردی است برخلاف ابوبکر خشن و متعصب و بسیار جدی و باصطلاح اروپائیها عنصری است اصولی ، در اجراء آنچه عدل میداند واصل ، کمترین نرمش و گذشتی ندارد .

خدماتش در اسلام روشن تر از آنست که توصیف و استدلال نیازی داشته باشد ورود او بجمع اندک یاران محمّد آنان را نیرومند

ص: 61

ساخت ) .

آقای شریعتی : شما که باسم تشّیع علوی ، تشّیع صفوی را بعلت خرافات خیالی میکوبید آیا ابوبکر و عمری که صدها بل هزاران خلاف در اسلام داشته اند که قسمت مهمی از آنرا حتی علماء بزرگ و نویسندگان و روات نامی عامّه تصریح کرده اند چطور در این درجه تجلیل میکنید ؟ آیا یک نفر شیعی حق دارد از جرثومه هائی که موجب نابودی حقایق اسلام گردیده و رهبر انحرافات مسلمانان بوده اند تا این درجه تعریف و تمجید کند ؟

اگر واقعاً مدافع شیخین هستید خواهشمند است سئوالات زیر را جواب دهید :

1- غصب خلافت که حق حضرت علی علیه السلام بوده و این در رأس مطاعن ابوبکر قرار دارد و عمر با او در این امر شریک است ...

2- در داستان ابلاغ سوره برائت برای اهل مکّه که ابوبکر

ص: 62

مأموریت داشت ، چنانچه ( احمدبن حنبل ) در مسندش مینویسد : پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت علی علیه السلام مأموریت داد ابوبکر را برگرداند ، حضرت علی علیه السلام نیز چنین فرمودند ، چون ابوبکر بازگشت و شرفیاب حضور مقدس رسول مکرم گردید گریه کرد و گفت : ای رسولخدا چیزی در من حادث شد که مرا باز گرداندی ...

با اینحال چطور میتوان گفت ابوبکر از دوستان شدید رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مورد علاقه آنحضرت بوده است .

3- تخلف از لشگر اسامه که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : « لعن الله من تخلف عن جیش اسامه »

بشهادت عموم مورخین ابوبکر و عمر دستور حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را مخالفت کرده و همراه لشگر اسمامه از مدینه بیرون نرفتند که بلسان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم « ملعون » خوانده شده اند .

4- انفال و خمس که بنصّ قرآن کریم و اتفاق عموم مسلمین

ص: 63

مخصوص اهل بیت علیه السلام بوده از ایشان گرفتند و همچنین فدک حضرت زهرا سلام الله علیه را .

5- بطوریکه مسلم است و اکثر علماء عامه و خاصه نقل کرده اند حضرت زهرا سلام الله علیها میراث خود را از فیئی و فدک و خمس و خیبر طلبید و ابوبکر نداد و آنحضرت را آزرده خاطر کرد .

6- شاید گذشته از طریق شیعی از طرق عامی متجاوز از صد روایت وارده شده است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند : ( فاطمه بضعه منی ، یؤذینی مااذاها و یغضبنی ما اغضبها ) و بطوریکه با مورخین عامه نوشته اند : حضرت زهرا سلام الله علیها از دنیا رفتند در حالیکه بر ابوبکر و عمر غضبناک بود ! پس نتیجه میگیریم که شیخین مغضوب آنحضرت بوده اند .

7- ابوبکر فرستاد که علی علیه السلام را به عنف بمسجد بیاورند و این هتک حرمت شدیدی بود که نسبت بعلی علیه السلام انجام شد بلکه بر

ص: 64

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز هتک شده است زیرا با آنهمه فضائلی که آن حضرت برای پسر عمش نقل فرموده بودند ، و حتی خلافت را که بأمر خدواند متعال بعلی علیه السلام تفویض نموده بودند نادیده انگاشتند !

8- آتش زدن عمر در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها نیز از مطاعن بسیار زننده او بوده است !

9- منع نمودن عمر ، از آوردن دوات و کاغذ حضور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و جسارتی که خود لایق آن بوده برسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نمودن : که با کمال بی حیائی گفت :

« دعوا الرجل انه لیهجر »

رها کنید این مرد را (پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ) زیرا هزیان میگوید : و بطوریکه مرحوم لاهیجی از غزالی و محمّد شهرستانی نقل نموده ایشان تصریح کرده اند که منع دوات و کاغذ اول فتنه و خلافی است که در اسلام بهمرسید .

ص: 65

10- حسد و عداوتش با علی علیه السلام

11- منع کردن دو متعه را که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حلال کرده بود ، که از مطاعن بسیار مهم و خطرناک عمر محسوب میشود و عامه در روایتشان نقل کرده اند .

12- نهیش از نقل احادیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم .

13- اشتباهاتی که در جواب مسائل مینمود و بر خلاف قرآن فتوی میداد و صدها امثال مطاعن که در کتب مفصله خاصه و عامه ثبت و ضبط است چگونه جنابعالی این دو عنصر پلید را در آن درجه تمجید کرده اید بخصوص نسبت به عمر آنطور ارادت ورزیده اید که نوشته اید : خدماتش در اسلام روشن تر از آنست که به توصیف و استدلال نیازی داشته باشد . اگر ممکن است جواب سئوال را مختصراً مرقوم دارید و متذکر شوید که با آنهمه جنایتها و خیانتها چگونه میتواند کسی خدمتگذار جامعه باشد !؟

ص: 66

سئوال : در صفحه 69 اسلام شناسی مینویسید :

( در اینجا من معتقدم که فرید و جدی از بحثی که بتمام این اصول میارزد غافل شده – س – شما تکاملی را حتی در وجود شخص پیغمبر لازم میدانید و ثابت کردید که هر موجودی احتیاج به تکامل دارد پس چرا حضرت محمّد میگفت « من خاتم پیغمبرانم »

ج – قسمتی از جواب این سئوال را محمّد اقبال فیلسوف بزرگ معاصر اسلامی میدهد و مقداری هم خودم بآن اضافه میکنم و عقیده شخصی خودم است و مسئول آن شخص خودم و آن این است که وقتی میگوید ( خاتم الانبیاء ) من هستم نمی خواهد بگوید آنچه گفتم انسان را الی الابد بس است بلکه خاتمیت میخواهد بگوید انسانها تاکنون احتیاج داشته اند .

برای زندگی خودشان از ماوراء تعقل و تربیت بشریتشان هدایت شوند حالا در این زمان ( قرن هفتم میلادی ) بعد از آمدن ، تمدن

ص: 67

یونان تمدن رم تمدن اسلام ، قرآن ، انجیل و تورات ، تربیت مذهبی انسان تاحدی که لازم بود انجام پذیرفته است و از این پس انسان بر اساس این طرز تربیتش قادر است بدون وحی و بدون نبوت جدیدی خود روی پای خودش بزندگی ادامه دهد و آنرا کامل کند ، بنابراین دیگر نبوت ختم است خودتان راه بیفتید : ..... پیغمبر اسلام میگوید که از حالا ببعد تربیت شده ای و شعورت تا حدی که بتواند صلح و سازش و سعادت و تکامل و آسایش برقرار کند رسیده ، تو میتوانی و میفهمی یعنی اندیشه ات بمرحله ای از تکامل رسیده که احتیاج ندارد باز هم وحی دست ترا بگیرد و پا بپا ببر از این پس عقل ، جای وحی را میگیرد .... آقای دکتر من مخالفم : لازم نیست شما موافق باشید بلکه فقط بفهمید که من چه میخواهم بگویم کافیست ) .

آقای شریعتی : این خاتمیتی که با اندیشه خود ساخته اید ! واقعاً عقیده شماست ؟ آیا شما معتقدید که برای سیر کمالی ، مکتب

ص: 68

وحی بیکباره کنار رفته و اکنون عقل ، راهنما و شارع و قانونگذار است ! و نیازی به توسل بمکتب وحی نیست ؟ اگر چه در سطور بالا برای اغفال عامیان ، و ساده لوحان مرقوم داشته اید : « از این پس انسان بر اساس این طرز تربیتش قادر است بدون وحی و بدون نبوت جدیدی خود روی پای خودش بزندگی ادامه دهد و آنرا کامل کند » ولی از مناطی که بدست داده اید معلوم میشود که کلمه ( جدید ) فقط برای اغفال عوام است ! زیرا در ذیل عبارت صریحاً مرقوم داشته اید که انسانها به برکت تربیت مکتب مقدّس اسلام بدرجه ای رسیده اند که دیگر نیازی نیست وحی دست ایشان را بگیرد ، و جهت تکامل پابپا ببرد !

بلکه عقل است که راهنمای بشریت گردیده وجای وحی نشسته!

پس اگر فرضاً در این دور را از تمدن ، جهت نظامات زندگی مادی و معنوی ، عقل بشر بر خلاف مکتبهای آسمانی حتی اسلام ، برنامه ای پیاده کند بفرموده شما چون عقل ، جای وحی نشسته است مقدم خواهد

ص: 69

بود! و بعبارت دیگر در مقام تعارض عقل و وحی ، حاکم عقل است ! نه وحدی و در هر حال خواهشمند است عقیده خود را بطور ساده و صریح در برابر سئوال ، مرقوم دارید .

سئوال : در صفحه 551 اسلام شناسی مینویسید :

( یکروز که با سران و اشراف قبایل دشمن گرم گفتگو بود و با همۀ نیرویش تلاش میکرد تا آنان را به اسلام بکشاند ناگهان صدای ابن ام مکتوم بلند شد و بیدرنگ خود را رساند و دامن ردای محمد را گرفت و داد زد ای محمّد برایم حدیث بگو ، چهره پیغمبر درهم شد و او که نه چیزی میدید و نه میفهمید ول کن نبود و هنچنان اصرار میکرد و پیغمبر رویش ار از او برگرداند و جوابش را نداد ابن ام مکتوم که چنین رفتاری را از محمّد توقع نداشت دلش شکست و ساکت و غمگین برگشت ناگهان محمّد منقلب شد و چهره اش برتافت ، وحی بآهنگی تند و خشمگین او را سرزنش میگرد لحن چنان خشن و قهرآمیز

ص: 70

بود که مقدمه ای نداشت ، خطابی و ندائی در آن نبود ، بصورت مغایب با وی سخن میگفت گوئی نمیخواهد با وی روبرو شود ... جان محمّد از اینهمه تندی بدرد آمد ترس چنان بر او چیره شده بود که بشدت میلرزید برخاست و در پی دوست آزرده اش دوید و او را یافت و عذر خواهی ها کرد و از او خواست که وی را ببخشد )

آقای شریعتی : پیغمبری که مظهر صفات کمالیه انسانیت است و خداوند منان با خطال ( انک لعلی خلق عظیم ) شخصیت اخلاقی او را بیان داشته ، پیغمبری را که خدایش فرموده :

( لو کنت فظاً غلیظ القلب لا نفضّوا من حولک )

اگر درشت خو و سخت دل بودی هر آینه از اطرافت پراکنده میشدند .

پیغمبری که خودش فرموده :

( بعثت لاتمم مکارم الاخلاق )

ص: 71

برانگیخته شدم تا اخلاق کریمه را بسرحد کمال رسانم . آیا سزاوار است باین صورت و کیفیت معرفی شود پیغمبری که معصوم از خطا و گناه است و محبوبترین بندگان خداست و در بزرگداشت فرمان خدا از کوچکترین فرمانی سر نمی پیچد آیا قابل قبول است که دل مسلمانی را بیازارد و او را غمگین سازد ؟

آیا خداوندی که باین چهرۀ یکتای نبوت را تا آن حد بعظمت و بزرگواری در آیات شریفۀ قرآن خوانده ، اینطور خشن و قهرآمیز با آهنگ تند و خشمناک با وی سخن میگوید ؟

کاش بکتب معتبرۀ شیعه هم نظری میکردید و روایات اهل بیت علیه السلام را هم در نظر میگرفتید که از حضرت صادق علیه السلام ( بنقل منهج الصادقین ) روایت شده که فرمودند : آیه در بارۀ مردی از بنی امیه نازل شده که نزد حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود و ابن ام مکتوم از در درآمد و چون او را بدید از او تنفر نموده دامن خود را از او دور کرد تا جامۀ

ص: 72

او باو نرسد و روی ترش نمود از کراهت و اعراض او از ابن ام مکتوم . در هر حال اگر نوشته خود را قبول دارید لطفاً این جسارتی که به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شده و وجود مقدسش را طوری که معرفی کرده اید که یک مسلمان عادی مردم آزار و دل شکن هم اینطور بمسلمان کور ، آنهم سائل حدیث جسارت نمیکند و فرضاً اگر بعضی از این قبیل قضایا در کتابی هم نقل شده باشد از نظر متن ضعیف است ، زیرا شخصیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را که از جوانب دیگر ملاحظه می کنیم ، بر ما مشخص و روشن میشود که اینگونه رفتار ، با آنهمه عظمت اخلاقی تناسبی ندارد و لذا سید محقق بزرگوار ( علم الهدی ) رضوان الله علیه همین معنی را تقویت فرموده است . در هر حال : جواب این سئوال را بطور خلاصه مرقوم بفرمائید ضمناً تقاضا میشود ارجاع بکتابها ندهید عقیده خودتان را بیان فرموده و اشکال را با دلیل رفع فرمائید .

سئوال : در صفحه 435 اسلام شناسی ضمن شرح مبسوطی از احوال

ص: 73

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می نویسد :

( سر دردش شدت یافته بود و بیماری و اندوه روحش را سخت میفشرد ، بخانه عایشه وارد شد . عایشه نیز سر درد گرفته بود و می نالید : ( وای سرم ... وام سرم ) پیغمبر که همواره رنجهای بسیارش را در بیرون خانه میگذاشت و بخانه با چهره ای روشن از لبخند بر همسرانش وارد میشد در جواب عایشه گفت : ( تو نه : بلکه من بخدا وای سرم ) ای عایشه ، چه ضرری داشت که تو بیش از من میمردی و من بر جنازه ات نماز میخواندم و خاکت میکرد ، عایشه بیدرنگ پاسخ داد و بعد هم بخانه من برمیگشتی و با یکی از زنهایت خواب میکردی ، پیغمبر خندید و میخواست ادامه دهد که درد مجال نداد و شدت کرد ) .

آقای محترم : اوّلاً : اینمطلب را با تصرفی غیرمجاز از ( جزء چهارم سیرۀ ابن هشام صفحه 292 ) نقل کرده اید : شما که در رأس مکتب تشیع خود را قلمداد میفرمائید ، خواهشمند است از طریق روایات شیعه

ص: 74

اگر مدرکی مؤید این نقل سراغ دارید بیان فرمائید ، ضمناً با آن قدرت تحقیقی که خصیصه خود میدانید لازم است مرقوم دارید ، بموجب روایتی که نقل کرده اید ، عایشه سردرد داشته چگونه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باو فرموده ( تو نه . بلکه من بخدا وای سرم ) آیا عایشه دروغ گفته یا نعوذباالله پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حقیقتی را انکار فرموده است ؟! و گذشته از این کسی که دقایق آخر زندگی را میگذراند آنهم درآن شدت و سختی و ناراحتی یک چنین شوخی بیجائی برای او رواست آنهم شخصیتی چون پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ؟ - آیا این گفت و شنود شایسته مقام نبوت است ؟ و فرضاً چنین مطالبی در کتابی هم باشد لازمه تحقیق ، اینست که از نقل این قبیل موضوعات صرفنظر شود زیرا هم با مقام عصمت نبی نمیسازد و هم با شخصیت اخلاقی آنحضرت و اگر اصراری هم بر نقل باشد حداقل جهت اشکالش باید بیان گردد ، در هر صورت جواب این مطلب تحقیقی ! و علمی را بدهید ! و داعی بر این نقل را بیان فرمائید .

ص: 75

سئوال در صفحه 441 اسلام شناسی پس از شرح داستان آخرین منبر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می نویسد .

( اسماء زن جعفر و خویشاوند میمونه همسر پیغمبر از مهاجرین حبشه بود وی ترکیب داروئی که در آنجا آموخته بود برای – پیغمبر ساخت ، در حالت اغماء آنرا بدهان وی ریختند ، چون بهوش آمد و دانست دارو خورانده اند سخت خشمگین شد و باز خواست کرد همگی بگردن عباس انداختند و عباس توضیح داد : ترسیدم بیماری تو ذات الجنب باشد و برای تنبیه آنان دستور داد هر که در خانه خود حضور داشت ( جز عباس ) از آن دارو بخورد ، میمونه روزه داشت اما پیغمبر او را هم استثنا نکرد . )

آقای شریعتی : خواهشمند است مرقوم دارید مجوز خوراندن دوا که به غیر مریض روانیست آنهم پیغمبری که خود در رأس این دستور قرار دارد ، باهل خانه حتی میمونه روزه دار بنظر شما چیست ؟

ص: 76

گذشته از این مرقوم داشته اید دوا را زنان بآنحضرت خورانده اند چگونه همه زنان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بدروغ ، بگردن عباس انداختند ، و ثالثاً : عباس چگونه این دروغ را از خود نفی نکرد و رابعاً چطور پیغمبر عالم بغیب حقیقت امر را درک نکرد و خامساٌ : بر فرض که عباس این نسبت را قبول کرد و گناه را بگردن خود گرفت چرا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مجرم را مستثنی نمود و غیرمجرم را مجازات کرد ؟!

آیا این نسبت تهمت نیست ، فرضا جاهل و پیغمبر نشناسی هم در کتابی نقل کرده باشد ، شما که شیعه دوره علوی هستید نه صفوی چطور این نسبت ناروا را به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روا داشته اید علتش را بطور خلاصه بنویسید .

سئوال : در صفحه 332 کتاب محمّد خاتم پیمغمبران ( از هجرت تا وفات ) می نویسد :

( در این سال محمّد ، ابوبکر را سیصد تن به حج میفرستد و علی

ص: 77

را نیز مأمور میکند که هنگام اجتماع زوار از مسلمان و مشرک آیات ( سوره برائت ) را بر مردم اعلام کند تا مشرکان بدانند که پیمانهای قبلی نقض شده است ، و دیگر مشرکان حق شرکت در مراسم حج را پس از این سال ندارند ...

پس در پاورقی می نویسد :

پس از نزول سوره برائت ، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : این سوره را باید من یا کسی که از من است ابلاغ کند ، علی علیه السلام مأمور ابلاغ سوره شده و ابوبکر بمأموریت حج ادامه داد . ولی شیعیان دلائل زیادی دارند که ابوبکر معزول و سرپرستی حج نیز بعهده علی علیه السلام گذاشته شد . در متن ( همانطور که در مقدمه مقاله یادآوری شده است بر نقل برادران اهل تسنن تکیه شده است . )

آقای شریعتی : اینکه در پاورقی مرقوم داشته اید ( ولی شیعیان

ص: 78

دلائل زیادی دارند که ابوبکر معزول و سرپرستی حج نیز بعهده علی علیه السلام گذاشته شد ، و مدعی هستید که اهل تسنن عقیده دارند ابوبکر مأمور حج شد ، معلوم میشود کتب عامه را ملاحظه نفرموده اید تا بدانید عزل ابوبکر و عودت دادن او ، تنها قول شیعه نیست بلکه جمع کثیری از مورخین عامه نیز نوشته اند که ابوبکر از مأموریت عزل گردید و عودت داده شد . و بطوریکه علامه امینی ( رضوان الله علیه ) در جلد ششم ( الغدیر ) چاپ بیروت صفحه 338 اینمطلب را متعرض شده اند از 73 طریق از ائمه و حفاظ حدیث ، عزل ابوبکر را نقل فرموده و ما هم برای اینکه همه بدانند این آقای نویسنده اصرار زیادی دارد هر فضیلتی را تا آنجا که میتواند برای ابوبکر اثبات نماید و هرچه موجب طعن اوست چشم بپوشد و همچنین بدانید که منقولات تاریخی ایشان غالباً غیرعمیق و بهمنی منوال است طرقی را که حدیث عزل از آنها نقل شده برای مزید اطلاع شما در اینجا میآوریم .

ص: 79

1- ابومحمّد اسماعیل السدی الکوفی المتوفی 128

2- ابومحمّد عبدالملک ابن هشام البصری المتوفی 218

3- ابوعبدالله محمّد بن سعد الزهری المتوفی 230

4- الحافظ ابوبکر ابن ابی شیبه العبسی الکوفی المتوفی 235

5- الحافظ ابوالحسن ابن ابی شیبه العبسی المتوفی 239

6- امام الحمابله احمدبن حنبل الشیبانی المتوفی 241

7- الحافظ ابومحمّد عبدالله الدارمی صاحب السنن المتوفی 255

8- الحافظ ابوعبدالله بن ماجه القزوینی صاحب السنن المتوفی 273

9- الحافظ ابوعیسی الترمذی صالب الصحیح المتوفی 279

10- الحافظ ابوبکر احمد بن ابی عاصم الشیبانی المتوفی 287

11- الحافظ ابوعبدالرحمن احمد النسائی صاحب السنن المتوفی 303

12- الحافظ ابوجعفر محمّد بن جریر الطبری

المتوفی 310

13- الحافظ محمّدبن اسحاق ابن خزیمه النیسابوری المتوفی 311

ص: 80

14- الحافظ ابوعوانه یعقوب النیسابوری صاحب المسند المتوفی 316

15- الحافظ ابوالقاسم عبدالله البغوی صاحل المصابیح المتوفی 317

16- الحافظ عبدالرحمن بن ابی حاتم التمیمی المتوفی 327

17- الحافظ ابوحاتم محمّد بن حبّان التمیمی المتوفی 354

18- الحافظ ابوالقاسم سلیمان بن احمد الطبرانی المتوفی 360

19- الحافظ ابوالشیخ المتوفی 369

20- الحافظ علی بن عمر الدار قطنی المتوفی 385

21- الحافظ ابوعبدالله الحاکم النیسابوری صاحب المستدرک المتوفی 405

22- الحافظ ابوبکر بن مردویه الاصبهانی المتوفی 416

23- الحافظ ابو نعیم احمد الاصبهانی صاحب الحلیه المتوفی 430

24- الحافظ ابوبکر احمدبن الحسین البیهقی صاحب السنن المتوفی 458

25- الفقیه ابوالحسن علی بن المغازلی الشافعی المتوفی 383

26- الحافظ ابومحمّد الحسین البغوی الشافعی المتوفی 516

ص: 81

27- نجم الدین ابوحفص النسفی السمرقندی الحنفی المتوفی 537

28- ابوالقاسم جارالله الزمخشری الشافعی المتوفی 538

29- ابوعبدالله یحیی القرطبی صاحب التفسیر الکبیر المتوفی 567

30- الحافظ ابوالمؤید موفق بن احمد الخوارزمی الحنفی المتوفی 568

31- الحافظ ابوالقاسم ابی عساکر الدمشقی الشافعی المتوفی 571

32- ابوالقاسم عبدالرحمد الخثمی السهیلی الاندلسی المتوفی 581

33- ابوعبدالله محمّد بن عمر الفخر الرازی الشافعی المتوفی 606

34- ابوالسعادات ابن الاثیر الشیبانی الشافعی المتوفی 606

35- الحافظ ابوالحسن علی بن الاثیر الشیبانی المتوفی 630

36- ابوعبدالله ضیاءالدین محمّد المقدسی الشافعی المتوفی 652

37- ابوسالم محمّد بن طلحه القرشی النصیبی الشافعی المتوفی 652

38- ابوالمظفر یوسف سبط الحافظ ابن الجوزی الحنفی المتوفی 654

39- عزالدین ابن ابی الحدید المعتزلی

ص: 82

المتوفی 655

40- الحافظ ابوعبدالله الکنجی الشافعی

المتوفی 658

41- القاضی ناصرالدین ابوالخیر البیضاوی الشافعی المتوفی 685

42- الحافظ ابوالعباس محب الدین الطبری الشافعی المتوفی 694

43- شیخ الاسلام ابواسحاق ابراهیم الحمویی المتوفی 722

44- ولی الدین محمّد الخطیب العمری التبریزی صاحب مشکاه المصابیح المتوفی 737

45- علاء الدین علی بن محمّد الخازن صاحب التفسیر المتوفی 741

46- اثیرالدین ابو حبّان الاندلی صاحب التفسیر المتوفی 745

47- الحافظ شمس الدین محمّد الذهبی الشافعی المتوفی 748

48- نظام الدین الحسن النیسابوری صاحب التفسیر المتوفی

49- الحافظ عمادالدین اسماعیل بن کثیر الدمشقی الشافعی المتوفی 874

50- الحافظ ابوالحسن علی بن ابی بکر الهیثمی الشافعی المتوفی 807

ص: 83

51- تقی الدین احمدبن علی المقریزی الحنفی المتوفی 845

52- الحافظ ابوالفضل ابن حجر احمد العسقلانی الشافعی المتوفی 852

53- نورالدین علی بن محمّد بن الصباغ المکی المالکی المتوفی 855

54- بدرالدین محمود بن احمد العینی الحنفی المتوفی 855

55- شمس الدین محمّدبن عبدالرحمن السخاوی نزیل الحرمین المتوفی 902

56- الحافظ جلال الدین عبدالرحمن السیوطی الشافعی المتوفی 911

57- الاحافظ ابوالعباس احمد القسطلانی الشافعی المتوفی 923

58- الحافظ ابومحمّد عبدالرحمن الدیبع الشیبانی الشافعی المتوفی 944

59- المؤرخ الدیار بکری صاحب تاریخ ( الخمیس ) المتوفی 966/82

60- الحافظ شهاب الدین احمد ابن حجر الهیثمی الشافعی المتوفی 974

61- المتقی علی بن حسام الدین القرشی الهندی – نزیل مکه المتوفی 975

62- الحافظ زین الدین عبد الرؤف المنناوی الشافعی المتوفی 1031

ص: 84

63- الفقیه شیه بن عبدالله العیدروس الحسینی – الیمنی المتوفی 1041

64- الشیخ احمد ابن باکثیر المکی الشاقعی صاحب الوسیله المتوفی 1047

65- ابوعبدالله محمّد الزرقانی المصری المالکی المتوفی 1122

66- میرزا محمّد البدخشی صاحب مفتاح النجا المتوفی 1122

67- السید محمّد بن اسماعیل الصنعانی الحسینی المتوفی 1182

68- ابوالعرفان الشیخ محمّد الصبّان الشافعی صاحب الاسعاف المتوفی 1206

69- القاضی محمّد بن علی الشوکانی الصنعانی المتوفی 1250

70- ابوالثناء شهاب الدین السید محمد الالوسی الشافعی المتوفی 1270

71- الشیخ سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحسینی – الحنفی . المتوفی 1293

72- السید احمد زینی دحلان المکی الشافعی المتوفی 1304

73- السید مؤمن الشبلنجی مؤلف ( نور الابصار ) الموتفی 1304

خواننده عزیز : بطوریکه ملاحظه میکنید اینها از بزرگان علماء

ص: 85

عامه اند که روایت استرداد آیات برائت از ابوبکر و عزل او را نوشته اید که از نظر عدد ، از حدّ تواتر هم میگذرد و موجب یقین است که ابوبکر معزولا بازگشته پس بچه مجوزی ( آقای شریعتی ) بدون توجه باین احادیث با کمال جرأت مینویسید : برادران اهل تسنن عقیده دارند ابوبکر مأمور حج شد و این مأموریت را ادامه داد .

خواهشمند است از ایشان بخواهید مگر این 73 علام معروف ، از برادران اهل سنی شما نیستند پس چرا همه را نادیده گرفته و برای اینکه طعنی به پیشوای برادران شما وارد نگردد موضوع عزل را تنها ببرادران شیعه ما نسبت داده اید !!

اکنون برای نمونه و توجه بمضمون روایت عزل ، این روایت را از ( احمد بن حنبل ) در کتاب ( مسند ) جلد اول صفحه 3 چاپ بیروت در اینجا می آوریم می نویسد : ( .... ثم قال لعلی رضی الله تعالی عنه الحقه فردّ علّی ابابکر و بلّغها انت قال ففعل فلما قدم علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم

ص: 86

ابوبکر بکی قل : یا رسول الله حدث فی شیئی قال ما حدث فیک الاخیر و لکن امرت ان لایبلغه الا انا او رجل منی ) یعنی : رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بعلی علیه السلام فرمود : ابوبکر را بازگردان و آیات برائت را تو ابلاغ نما ، حضرت علی علیه السلام چنین کرد و گفت : ای رسولخدا چیزی در من حادث شد ( که مرا بازگرداندی ) ؟ آنحضرت فرمود : جز خوبی چیزی در تو پیش نیامد . و لکن مأمور شدم که ابلاغ ننماید برائت را مگر من یا مردی که از منست .

سئوال : در صفحه 352 کتاب خاتم پیغمبران جلد اول ( از هجرت تا وفات ) می نویسد :

( در سیرۀ ( ابن هشام ) به ترتیب کسانی را که پس از اعلام بعثت باسلام گرویده اند با ذکر نام و مشخصات و زمان و شرایط ورود آورده است میدانیم که نخستین کسیکه از خارج خانه محمّد بدو گروید

ص: 87

ابوبکر بود .

سپس در پاورقی مینویسد .

هرچند برخی معتقدند که قبل از او گروهی مسلمان شده بودند اما اهمیتی که تاریخ از آنان یاد کند نداشته اند . )

آقای نویسنده : شما که مستند منقولات تاریخی خود را در این کتاب ( تاریخ طبری و سیره ابن هشام ) قرار داده اید ، خوب بود حداقل تعصبی در اینجهت بخرج نمیدادید و برای تعظیم ابوبکر از مدارک معتمده بنظر خودتان صرفنظر نمیکردید ! شما که می نویسید : نخستین کسی که از خارج خانه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بدو گروید ابوبکر بود ، و در پاورقی با کمال بی اعتنائی می نویسید و برخی معتقدند گروهی قبل از او ایمان آورده بودند ولی چون اهمیتی نداشتند تاریخ از ایشان نامی نبرده است ، خوب بود جلد دوم همان تاریخ ( طبری ) که مدرک قرار داده اید بصفحه 60 آن مراجعه میکردید ، و تعداد بسیاری که نوشته اند

ص: 88

پیش از ابوبکر ایمان آورده بودند میدیدید ، از جمله این روایت است که از محمّد بن سعد نقل نموده که گفت :

( قلت لابی اکان ابوبکر او لکم اسلاماً فقال لا و لقد اسلم قبله اکثر من خمسین و لکن کان افضلنا اسلاماً و قال آخرون کان اول من آمن و اتبع النبی صلی الله علیه و آله و سلم من الرجال زین بن حارثه مولاه . )

به پدرم گفتن آیا ابوبکر نخستین مسلمانی بوده که میان شما « به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گروید » گفت : نه بلکه پیش از او بیش از پنجاه نفر مسلمان شدند و لکن اسلام ابوبکر افضل بود : و دیگران گفته اند نخستین کسی که از مردان ایمان آورد و پیروی نبی ( محترم ) نمود زید بن حارثه مولای او بوده است .

علامۀ امینی ( رضوان الله علیه ) در جلد 3 صفحه 240 کتاب ( الغدیر ) از بزرگان عامه نقل نموده که رجال حدیث فوق مورد وثوق و اعتمادند . با اینحال نویسنده میل نداشته اینمطلب را بازگو کند ،

ص: 89

و اسلام این عدد کثیر را که خود عامه اعتراف دارند پیش از ابوبکر بوده چشم پوشیده و میل داشته ابوبکر را ( اول من اسلم ) معرفی کند خواهشمند است داعی بر اینگونه تحریفات تاریخی را مرقوم دارید که چیست ؟!

سئوال : در صفحه ( 462 ) اسلام شناسی می نویسد :

( این بار نیز تاریخ ید بیضای دیگری مینماید ، محمّد در دامان بت پرستی رشد میکند . درست است که – مورخین اسلام همه میکوشند تا دامان عبدالمطلب و – ابوطالب را از شرکت پاک سازند و این تمایل عمومی است که انسان دوست دارد قهرمان گرامی و مورد احترامش از خاندانی پاک : شریف و محترم باشد ...... عبدالمطلب هر چند مردی است مهربان ، محترم و شریف ولی نمیتوان انکار کرد که پرده دار کعبه و ساقی بت پرستان ، و پاسدار بتان و متولی رسمی بتخانه است . )

آقای شریعتی : با اینکه آثار مقطوعه و مسلمه حکایت از ایمان

ص: 90

حضرت ابوطالب و عبدالمطلب مینماید ، و روایات بسیاری از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باین مضمون وارد شده است که خداوند متعال وجود مقدس آنحضرت و علی بن ابیطالب علیه السلام را از حضرت آدم - علیه السلام تا روز ولادت در اصلاب طاهره و ارحام زکیه – قرار داده است تا آنکه منتهی شده است ببهترین رحمها که حضرت آمنه ، و فاطمه بنت اسد است چه اصراری دارید که از همه آثار معتبره چشم پوشی نموده ، و با آنهمه دلیل قانع کننده که در کتب معتبره شیعه در موحد بودن ابوطالب و عبدالمطلب وارد است پشت پا زده و پیغمبر محترم اسلام را در دامان شرکت می پرورانید .

خواهشمند است دلیل معتبر خود را مستندا از منابع قابل اعتماد شیعه در بت پرستی ابوطالب و عبدالمطلب ارائه دهید. ضمناً خیلی مناسب است برای اینکه اطلاع بیشتری پیدا کندی به کتاب ( الغدیر ) علامه امینی رضوان الله علیه جلد 7 و 8 مراجعه فرموده و دریابید که بیش از صد دلیل مسلم و مقبول در ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام نقل نموده و

ص: 91

اثبات موضوع را بسرحد بداهت رسانیده است .

سئوال : در صفحه 51 کتاب ( سیمای محمّد ) می نویسد :

( قرآن مجموعه انجیل و تورات است . )

آقای نویسنده : بنظر میرسد نه تنها از تورات و انجیل مجعول یهودیت و مسیحیت خبری ندارید . بلکه با اینکه خود را شیعه علوی ناب میدانید ! و معرف اسلام ! و محقق حقایق مکتب تشیع ! و مدرس کلاس اسلام و قرآن ! متأسفانه از قرآن هم کاملاً بی اطلاعید و با این بیان بزرگترین اهانت را بقرآن کریم نموده اید .

در هر حال : شما که قرآن را مجموعه انجیل و تورات معرفی مینمائید ، مرقوم دارید مطالب زیر که بافته های تورات و انجیل است در کجای قرآن ذکر شده است .

1- در سفر پیدایش : بابت نهم از آیه 20 نسبت شرابخوارگی به نوح پیغمبر داده ! و می نویسد : نوح بفلاحت زمین شروع کرد و

ص: 92

تاکستانی غرس نمود و شراب نوشیده مست شد . و در خیمه خود عریان گردید . و حام پدر کنعان برهنگی پدر خود را دید و دو برادر خود را بیرون خبر داد و سام و یافث ردا را گرفته بر کتف خود انداختند و پس پس رفته برهنگی پدر خود را پوشانید . و نوح از مستی خود بهوش آمده دریافت که پسر کهترش با وی چه کرده بود . پس گفت کنعان ملعون باد برادران خود را بنده بندگان باشد ، و گفت مبارکت باد ( یهوه ) خدای سام و کنعان بنده او باشد .

آقای نویسنده : در کجای قرآن کریم شراب حلال گردیده آنهم در درجه ای که پیغمبر خدا چون نوح علیه السلام آلوده بآن گردد بحدی که خود را مست کند و نتواند عورتش را از ناظر محترم حفظ نماید !

2- در سفر پیدایش : بابت نوزدهم . آیه 31 ببعد ، نسبت شرابخوارگی و زنای با دختر به لوط نبی داده !

و می نویسد : و لوط از صوغر برآمد و با دو دختر خود در کوه

ص: 93

ساکن شد زیرا ترسید که در صوغر بماند پس با دو دختر خود در مغاره سکنی گرفت ، و دختر بزرگ بکوچک گفت : پدر ما پیر شده و مردی بر روی زمین نیست که بر حسب عادت کل جهان بمادر آید بیا تا پدر خود را شراب بنوشانیم و با او هم بستر شویم تا نسلی از پدر خود نگاهداریم پس در همان شب پدر خود را شراب نوشانیدند و دختر بزرگ آمده با پدر خویش هم خواب شد و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد و واقع شد که روز دیگر بزرگ به کوچک گفت اینک دوش با پدر هم خواب شدم امشب نیز او را شراب بنوشانیم و تو بیا با وی هم خواب شو تا نسلی از پدر خود نگهداریم آنشب نیز پدر خود را شراب نوشانیدند و دختر کوچک هم خواب وی شد و او ازخوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند و آن بزرگ پسری زائیده او را ( موآب ) نام نهاد و او تا امروز پدر ( موآبیان ) است .

و کوچک نیز پسری زائید و او را ( بن عمی ) نام نهاد وی تا بحال پدر

ص: 94

بنی عمونست .

آقای نویسنده : خوبست بفرمائید در کجای قرآن زنای با دختر تجویز شده و چه اصراری دارید بطور ضمنی توراتی را که تا این حد شدیدترین فجیعه ناموسی را آنهم بر پیغمبر خدا تجویز کرده بحساب قرآن میگذارید !!

3- ابی ملک – خدا را در خواب دیده و با او مکالمه کرده است ( باب بیستم آیه 3 سفر پیدایش ) در کجای قرآن از اینگونه مهملات اثری دیده اید ؟

4- در سفر پیدایش باب سی و دوم آیه 24 می نویسد : خدا با یعقوب تا طلوع فجر کشتی گرفت و کف ران یعقوب را لمس کرد و کف رانش در کشتی با خدا فشرده شد و مغلوب خدا گشت و بهمین جهت بنی اسرائیل تا امروز ( عرق النساء ) را که کف رانست نمی خورند ، زیرا که خدا کف ران یعقوب را در عرق النساء لمس کرد .

ص: 95

لطفاً بفرمائید : کشتی گرفتن خدا با یعقوب در کجای قرآن است ؟

5- در سفر خروج باب 15 می نویسد : آنگاه موسی و بنی اسرائیل این سرود را برای خدا سرائیده گفتند .... خداوند مرد جنگی است ... دست راست تو ای خداوند دشمن را خورد شکسته است ..... و به نفخۀ بینی تو آبها فراهم گردیده ..... چون دست راست خود را دراز کردی ..... از بزرگی بازوی تو مثل سنگ ساکت شدند ....

آقای نویسنده : بگوئید تا بدانیم این سرود اسرائیلی را که جز خرافات و کفر نیست در کجای قرآن دیده اید ؟

اما آنچه در انجیل است از جمله مردن عیسی علیه السلام عیسی پسر خدا دانستن ! عیسی را در هیکل خدا داخل کردن ! و صدها بلکه هزاران مطالب افسانه و تناقضات ، و خرافات که در تورات و انجیل موجود

ص: 96

مشاهده میشود بچه مجوز علمی ، شما قرآن را مجموعه تورات و انجیل میدانید ؟ باری بچه جرأت خود را برای این جسارت آماده فرموده اید ؟!

سئوال : در صفحه 55 دفترچه ( چه باید کرد ؟ ) مینویسد .

( یک عرب وحشی از صحرا بمسجد میآمد و در برابر جمع بوی خطاب میکند ای محمّد ، زن من چهره ای سوخته و پوستی چروکیده و خشک دارد و زن تو جوان و زیباست بیا یک چند روز او را با زن من عوض کن . و او با روی خوش و لحن مهربان و آرامی که مسیح را بشگفتی در میآورد پاسخ میدهد : برادر اگر میتوانستیم میکردم اما نمیتوانم ) .

آقای نویسنده : اولاً پیغمبری که بنیان گذار مکتب ناموس و عفت و شرف است چگونه خانواده خود را طوری آزاد گزارده که یک عرب بیابانی هم بتواند زن او را دیده و زیبائیش را درک کند .

و ثانیاً اگر یک چنین جسارت و بی ادبی را کسی به پست ترین فرد بشر و یا بی بند و بارترین انسانی از جهت ناموسی حتی بخود جنابعالی

ص: 97

بنماید و پیشنهاد تعویض زن خود را بنماید آیا اگر مورد تنبیه و ملامت و سرزنش قرار نگیرد حداقل موجب تأثر شدید آدمی نمیگردد . پس چطور پیغمبر محترم این جسارت و بی ادبی شدید را میشنود و بجای اینکه سرزنشش کند با کمال آرامی بدون اینکه زنندگی سئوال را گوشزد نماید ، بوی دوستانه پاسخ میدهد !!

و ثالثاً ، خواهشمند است مدرک این داستان را بفرمائید در کدام کتاب است ، و کدام دانشمند شیعی چنان جسارتی را بآن رسول گرامی نموده است ؟

سئوال : در صفحه 38 ( اسلام شناسی ) می نویسد :

( 3- شورا در حکومت : دو آیه در قرآن بصراحت ، اصل ( شور ) را در امور اعلام میکند ( و شاورهم فی الامر ) ( و امرهم شوری بینهم ) هنگامیکه پیغمبر وفات کرد کارگردانان سراسر اسلامی ( غیر از علی بن ابیطالب و یارانش ) بر اساس این حکم در ( سقیفه ) کرد آمدند تا

ص: 98

جانشین پیغمبر را برای رهبری مردم انتخاب کنند ( اجماع ) یعنی توافق اکثریت در امری که امروز تنها شکل مورد قبول همگی برای تحقق دموکراسی است یکی از اصول اجتماعی و سیاسی اسلام است ، پیغمبر ، خود بشورا معتقد بود و بدان عمل میکرد . در جنگ احد این دو فکر پیش آمد که مسلمانان مدینه را برای استقبال از دشمن ترک گویند ، یا آنرا سنگر خویش سازند و در انتظار حملۀ دشمن بمانند . پیغمبر این دو نظر را برأی گذاشت و خود معتقد بود که مصلحت آنست که در مدینه منتظر حمله دشمن بمانند زیرا در اینصورت مسلمانان هم برای عقیده خواهند جنگید و هم بخاطر حفظ ناموس و خانواده و شهم و ثروت خویش ..... جوانان مخالفت کردند که در خانه نشستن و در انتظار ماندن تا دشمن بر سر ما فرود آید ننگ است . باید او را پیشواز کرد . رأی گرفتند و پیغمبر در اقلیت قرار گرفت و بحکم اکثریت تن داد سرنوشت جنگ نظر پییغمبر را تأیید کرد و مسلمانان شکست

ص: 99

خورده و بازگشتند ولی وی هرگز مخالفان نظر خویش را در این شکست سرزنش نکرد . عمر نیز برای رعایت اصل شوری انتخاب جانشین خود را به ( شوری ) واگذاشت و عثمان بدینصورت انتخاب شد ....... )

آقای شریعتی : شما مجلس ( سقیفه را قانونی معرفی کرده و تشکیل دهنگان این مجلس شوم را عاملین بقرآن میدانید که بحکم دو آیه سابق الذکر عمل نموده اند و حتی تصریح کرده اید که خود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز به ( شور ) عقیده داشته و با اینکه در جنگ احد مسلمانان شکست خوردند آنحضرت شکست و کشته شدن مسلمانان را بر نفی نظریه مشاوران ، ترجیح داده است بنابراین خلافت ابوبکر را که نتیجه رأی عده ای از اطرافیان وی در ( سقیفه ) بوده قانونی و آسمانی اعلام نموده و خلافت عثمان را هم تصحیح فرموده اید !!

خواهشمند است بفرمائید آیا شیعه با شما هم عقیده است یا خیر ؟ سقیفه را قانونی میداند یا خیر ؟ آیات مذکوره معنی دیگری دارد یا خیر .

ص: 100

اگر این نوشته عقیده خود شماست چطور مدعی تشیع هستید ؟ و اگر عقیده شما نیست چطور با این آب و تاب نقل نموده و رد نمیفرمائید ؟ جواب را بطور خلاصه مرقوم دارید .

سئوال : در صفحه 25 کتاب ( کویر ) که در چاپخانه طوس مشهد بچاپ رسیده است پس از مقدمه ای طولانی و نقاشی عبارات و استخدام لغات و کلماتی که حرفه داستانسرایان و رمان نویسان و متخصصین هنر دراماتیک است که فقط از نقل افسانه ها شکل و فرم دادن کلمات در هم پیچیده و بی معنی و سوراخ سوزنی را با مهارتی مخصوص چون دروازه انگاشتن و دروازه ای را همانند سوراخ سوزنی پنداشتن . که نه جمله ها را بدایتی و نه کلمات را نهایتی است و قسمتی از عبارات پر پیچ و خم و با آب و تاب مخصوصش را برای نمونه نقل می کنم .

در صفحه 24 از سطر 13 می نویسد :

( در سموم سرد این عقل بیدرد و بیدل پژمرده و صفای اهورائی

ص: 101

آن همه زیبائی ها که درونم را پر از خدا میکرد و به این علم عدد بین مصلحت اندیش آلود ، و آسمان فریبی آبی رنگ شد و الماسهای چشمک زن و بازیگر ستارگان – نه دیگر و روزنه هائی بر سقف شب به فضای ابدیت پنجره هائی بر حصار عبوس غربت من ، چشم در چشم آن خویشاوند تنهای من که کراتی همانند و همنژاد کویر و همجنس و همزاد زمین و بدتر از زمین و بدتر از کویر ! و ماه ، نه دیگر میعادگاه هر شب دلهای اسیر و چشمه سار زیبائی و رهائی و دوست داشتن ، که کلوخ تیپا خورده ای سوت و کور و مرگبار . و مهتاب کویر دیگر نه بارش وحی ، تابش الهام ، دامان حریر الهه عشق ، گسترده در زیر سرهایی در گرو دردی ، انتظاری ، لبخند نرم و مهربان نوازشی بر چهره نیازمندی زندانی خاک ، دردمندی افتاده کویر ، که نوری بدلی بود و سایه همان خورشید جهنمی و بیرحم روزهای کویر ! دروغگو ، ریاکار ، ظاهر فریب ... دیگر نه آن لبخند سرشار از امید و مهربانی و تسلیت بود

ص: 102

که سپیدی دندانهای مرده ای شده بود که لبهایش را افتاده است ! )

تصور میکنم نویسنده سطور بالا از بس عاشق زیبائی عبارات است بکلی از ارتباط مفاهیم لغات غافل مانده ، و نمیداند چه هدفی از اینگونه الفاظی و عبارات پردازی داشته . و اینطور بنظر میرسد که در حالتی بحرانی کتاب ( برهان قاطع ) را باز نموده و از حرف الف ، چند خط در میان مفردات لغات را بهم پیوسته وردیف کرده است ، بدون اینکه بفهمد و درک کند چه میخواهد بگوید و چگونه وقت عزیز را از دست داده است !

تا صفحه 29 این کتاب غالب عباراتی را که بهم بافته نظیر نموده است که از نظر شما گذشت ابداً محصولی عقلی و منطقی و اجتماعی ندارد !

و خواندن عبارات این قسمت از کتاب فی المثل شبیه خواندن صفحه نیازمندیهای روزنامه است که ابداً آگهی ها با هم ربطی ندارد

ص: 103

با این فرق که مجموعه آگهی ها هر یک جداگانه تبلیغی است واجد مفهوم و معنی ولی جمله بندیهای ( کویر ) نه مجموعش مفهومی دارد و نه قطعاتش ! و برای اینکه تناسب تشبیه فوق ، قدری روشن تر شود قسمتی از آگهیهای روزنامه ها را ردیف کرده می نگارم :

( عکاسی چهره نما حراج ، حراج ، حراج واقعی ، تا فرصت باقی است بفروشگاه ( ... ) مراجعه فرمائید . بمناسبت چهلمین روز درگذشت جوان ناکام ( ... ) دوستان بر مزار آنمرحوم از ساعت 3- 5 بعد ازظهر پنجم آبانماه جهت شادی روحش گردهمند ، خانوادۀ ( ... ) 55 تومان قطعات 100 متری نقد و اقساط با آب و برق تلفن ( ... ) – ( ... ) پزشک شبها نیازمندیم تلفن ( ... ) سالن آرایش ( ... ) واگذار میشود صبحها تلفن ( ... ) ( ... ) بار ، بارکش شهر و حومه ( ... ) – ( ... ) دفتر هنرمندان برگزار کننده هرگونه جشن عروسی ، تولد و یا ضیافتهای دیگر و معرف ( ...................... ) و معروفترین گروههای

ص: 104

هنری با اختیار داشتن مجلل ترین سالنها ، باشگاهها ، و هتلها با هر بودجه و امکان تلفن ( ... ) یک مؤسسه ساختمانی بیکنفر سکرتر نیازمند است روز شنبه تلفن ( ... ) امسال از سرما نهراسید حراج فوق العاده پوشاک زمستانی فروشگاه دو طبقه ( ... ) از روز جمعه شروع خواهد شد شما میتوانید کلیه پوشاک زمستانی خود را یکجا تهیه فرمائید ... تعمیرگاه مجاز شماره 11 ( ... ) برای خرید گیسو از شهرستانها با ( ... ) مکاتبه فرمائید کلاسهای انگلیسی ( ... ) از کسانیکه مایلند با طی یک دوره شش ماهه سمعی و بصری اختصاصی انگلیسی را به خوبی مکالمه و ترجمه و دیپلم رسمی دریافت نمائید ... پرنده ای با بالهای بلورین ... جهنم + من ... حسن سیاه نصرت کریمی – مهناز ... کارخانجات ( ... ) با سابقه ترن کارخانه در زمینه تولید مرغوبترین و مناسبترین دیگهای چدنی ... ژیان 51 باقساط اتوارا به کارخانه قالی شوئی ( ... )

بطوریکه ملاحظه میفرمائید عبارات فوق مجموعه ایست از آگهی

ص: 105

های مندرج در روزنامه بدون اینکه بین دو آکهی ربطی باشد ولی هر آگهی جداگانه اشاره بمقصد و هدف و یا مؤسسه ای است . اما جمله بندیهای ( کویر ) نه مجموعش قابل هضم و نه جمله هایش واجد مفهوم و معنای صحیحی است . در هر حال در صفحه 25 می نویسد :

( و من آنشب پس از شکس و گذار در گردشگاه آسمان تماشاخانه زیبا و شگفت مردم کویر فرود آمدم و بر روی بام خانه خسته از نشئه خود و پاک آن ( اسراء ) در بستر خویش بخواب رفتم ) .

و در پاورقی همین صفحه ( اسراء ) را به سفر در شب معنی کرده و نوشته است . ( اسرا ء ) اشاره به آیه ، الذی اسری بعبده ... که از سفر شبانه پیغمبر از مسجد الحرام به مسجد الاقصی حکایت میکند .

آقای شریعتی : خواهشمند است مرقوم فرمائید مقصودتان از آنچه در متن نگاشته اید چیست ؟

اینکه نوشته اید : از نشئه خوب و پاک و ( اسراء ) در سیر خویش

ص: 106

بخواب رفتم ! و این فضیلت ! خیالی را همانند معراج رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تصور نموده اید و جلوه داده اید ! آیا بهوش بوده اید یا مدهوش ! و یا اینکه در حال خلصه ، سیر ملکوتی فرموده اید ؟! احتمال میدهید که ترس و دهشت کویر و تنهائی در بیابان بیکران شما را چنان مرعوب نموده که قدرت تفکر را از دست داده و در عالم تخیل راه پیمائی فرموده باشید ، یا آنکه خود را واجد چنان مرتبه کمال میدانید که توفیق معراج بآسمانها نصیبتان گردیده است ! که در این صورت جداً هم بشما و هم به بانیان ( حسینیه ارشاد ) باید تبریگ گفت !! و ضمناً مرقوم دارید که معراج شما روحانی بوده یا جسمانی و در صورت دوم تا کجا عروج فرموده اید ؟ آیا با فرشتگان ارتباط پیدا کردید یا بنی الجان ؟ و در صورت دوم تحفه جدیدی برای مستمعین ارشاد آورده اید یا خیر ؟ و اگر از ریشه دروغ بوده داعی بر این بهم یافتن ها را متذکر شوید ؟!

ص: 107

سئوال : در قسمت دوم کتاب ( کویر ) ( کاریز ) صفحه 32 می نویسد :

( من در یکی از سالهای میان جوانی و کودکی که کنجکاوی حاد و خستگی ناپذیری داشتم برای فراگرفتن و فهمیدن و بخصوص فهمیدن آنچه دیگران نفهمیده اند ، یعنی کشف کردن ، یا لااقل ، خود مستقیماً فهمیدن نه تعلیم گرفتن که معمولاً عبارتست از خوردن غذائی که دیگری هضم کرده است و رنگ و بوی خاصیت طبیعیش را ندارد – با اصرار زیاد توانستم همراه یک مغنی ورزیده و زبردست یزدی و همکارانش به کاریز مؤمن آباد – که در آن کار میکردند بروم . درست یادم هست پیرمرد چابک و مهربان و مقتدری بود همچون جراح زبردستی که لباس کار پوشیده و با اکیپ مجهزش در اطاق عمل بر سر بیمارش آماده کار است اطمینان به موفقیت در عمل و تسلط بر کار از پیشانی و لبخندش ساطع بود نگاه تند و زیرک و خوبش که از آن برق نبوغ اندیشه و عمق ظرافت روحش هر بیننده ای را پریشان و در عین حال مجذوب میکرد

ص: 108

در تاریکی عمیق و سنگین صدو شصت هفتاد متری زمین ، تنها نقطه روشن و تنها مایه امید و آرامش و اعتماد بود و به من ، کودک کنجکاو اما ضعیف و کم دل ، دل میداد ..... من گاه فکر میکنم که او روحی بزرگ و اسرار آمیز بوده است که برای بیدار کردن من مأمور شده بود تا نخستین درسی را به روان این کودک که درآینده آتشهای بسیاری در او شعله خواهد کشید و عشق جنون آمیزش به بیداری و رهائی جهان را با همه فراخی بر او تنگ خواهد کرد با این نمایش ساده اما سمبلیک بیاموزد ... در این مدرسه استاد حیله اهل منطق نیست . بگفته عطار ( سخنش تازیانه اهل یقین است در اینجا نه ( رتبه ها را ) که ( دل ها را ) تبدیل میکنند آنجا کوپن نان نمیدهند ، علم آخور نمیآموزند . داستان دیگری است ... چه بگویم ؟ که ( علم عشق در دفتر نباشد ) ... !

آیا او همو نبود که در چهرۀ خضر بر موسی ، در کالبد شمس بر

ص: 109

مولانا ، در نام ( جبرئیل بر محمّد ) در قیافه آن پیرو آن فقیر و آن بیمار و آن مرده بر بودا و در صورت آن فرشتۀ ناپیدا بر سقراط و به گونه آن ندا بر شاهزاده بلخی ، ابراهیم ادهم و در سیمای ویرژیل و بئاریس بر دانته و در نام مهر او بر آن راهب دردمند صومعه تنهائی ، مهر ، و در اندام شمعی بر دو لاشاپل و در شبح اسرارآمیز روح القدس بر مریم .... و بالاخره در سخن و سکوت و نگاه و لبخند و یادو نام ماسینیون بر من ، تجلی کرد و نخستین درس بخود آمدن ، یا از خود رفتن را و بهرحال اولین سطر از کتاب ( حکمت ) را بر آنان خواند ، من چنین می پندارم که او یک مقنی نبود هم ( او ) بود که این بار در صورت یک مقنی ، مرا از زیر این آسمان از روی این زمین برای تعلیم نخستین درس برای فرودآوردن نخستین تازیانه بر یک روح بیدرد بخواب آلود ، بدل خاک برد ، قلب سنگین زمین آنجا که کمتر زندگی است ، آنجا که بعدم نزدیک تریم آنجا که سفر بزرگمان را ، پس از حیات ،

ص: 110

باید از آن جا آغاز کنیم ... من ایستاده بودم و بدرس بزرگ این استاد اسرارآمیز و دانائی که مأموریت غیبی خویش را در آن کلاس مرموزی که به زندگی ما بر روی زمین میمانست درآن مدرسه ای که به سرنوشت آدمی همانند بود ، گوش میدادم ، چشم میدادم ، دل میدادم ، و روحم چنان غرقه فهمیدن بود که از هیجان میلرزید ، احساس میکردم هم اکنون چشمه های ( فهمیدن ) های شگفتی از درون من سرباز خواهند کرد و آبهای زلال سردو گوارای بینائی های بلند و دانائی های مرموز در من خواهند جوشید و جریان خواهند یافت .... من اکنون درست نمیدانم که درآن لحظات تا کجا می فهمیدم عمق این درسها را تا کجا میرفتم و این اندیشه ها و احساس ها تا چه اندازه در مغز و دلم طرحهائی روشن داشت ؟

نمیدانم معنی کلمات استاد که با زبان کلنگ اعجازگر خویش با من سخن میگفت و با نیش این قلم صنع ماورائی و سحرآمیز ، سطور

ص: 111

جاوید خدائی ترین درسهای حیات معنوی آدمی را بر روی این صفحات سخت و اوراق سنگ شده کف و دیواره های آبگون قنات خشگ شده می نگاشت – چه اندازه و تا چه درجه برای این کودک کنجکاو اما کم استعدادی که باید پیغمبری میشد و نشد معنی میداد ؟ .... )

آقای نویسنده : اولاً بچه مجوزی حضرت موسی علیه السلام و حضرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را با بودا و سقراط و ابراهیم ادهم و دانته در یک ردیف قرارد داده اید ؟!

و ثانیاً : مقصود شما از این عبارات چه میباشد آیا میخواهید بگوئید آن مقنی در باطن ملکی بوده چون جبرئیل نسبت به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که بر شما نازل گردیده ، و بحمدلله در عصر خاتمیت بمقام شامخ نمایندگی خدا نائل گردیده اید ! که باید صد تبریک نثار شما و فکر شما نمود ! و بانیان ( حسینیه ارشاد ) را هزاران تشویق کرد که بالنتیجه پس از کوششهای پی گیر پیغمبری ! را به پشت میز خطابه

ص: 112

کشانده اند !! و اینکه در پایان عبارت نوشته اید : باید پیغمبری میشدم ، راستی آن صفات و کمالات که خصیصه مقام شامخ نبوت است در خود دیده اید که آرزوی چنین مقامی را فرموده اید ! در هر صورت خواهشمند است مقصود خود را از این عبارات بطور خلاصه بنویسید .

سئوال : در صفحه 46 کتاب ( کویر ) – ( نامه ای بدوستم ) می نویسد :

(پیغمبر میگفت : من از دنیای شما عطر را وزن را و نماز را دوست میدارم ، اما من تنها تنهائی را برگزیده ام . )

آقای شریعتی : کار شما به جائی رسیده که برابر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اظهار عقیده نموده منتخب خود را ارائه میدهید عطر و زن را نه بآن معنی که مقصود آنحضرت است بلکه بمعنی دیگرش آیا محبوب شما نیست ، نماز را دوست نمیدارید ؟ خواهشمند است مقصودتان را بیان فرمائید .

سئوال : در صفحه 55 کتاب ( کویر ) – ( نامه بدوستم ) پس

ص: 113

از پیچاندن و بهم بافتن کلماتی می نویسد :

( چنین می پندارم که در این سوره ، مخاطب خداوند ، تنها پیامبر نیست . روی سخن با همه آنهائی است که ( در جامه خویش ) پیچیده اند ( ای به جامۀ خویش فرو پیچیده ! برخیر ! و جامه ات را پاکیزه ساز و پلیدی را هجرت کن ! ) طنین قاطع و کنندۀ فرمان وحی در فضای درونم می پیچد و صدای زنگهای این کاروانی را که آهنگ رحیل کرده است می شنوم . هجرت آغاز شده است و میدانم این آتشی که اکنون چنین دیوانه در من سر برداشته است ، نه یک حریق که آتش کاروان است ! آتشی که بر راه میماند و کاروان میگذرد )

آقای نویسنده : شما که در صفحه 166 همین کتاب ( عشق فرزند ) خود را عاشق کبوتر بازی معرفی فرموده و نوشته اید : ( و کبوتر بازی یکی از شور انگیزترین بازیهائی بود که رؤیاهای کودکی مرا بخود مشغول میداشت ولی پدرم و نگاههای پرتوقع در و همسایه ها حتی

ص: 114

حسرت این بازی زیبا را در دل من گذاشت و همواره آرزوی ناکام تماشای پروازهای کبوتران – که من از راه نگاه ، همراه آنان تا بام آسمان میتوانستم رفت مرا رنج میداد ... ) چگونه جایز میشمارید بدون هیچ مجوزی آیه ای را که مربوط به شخص پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است تعمیم داده و بر خود نیز تطبیق میدهید !

اولاً : عاشق کبوتر بازی مقامش خیلی پست تر است از اینکه خود را نعوذبالله هم شأن پیغمبر خدا معرفی نماید !

و ثانیاً : در کدام تفسیر دیده اید سوره مبارکه ( مدّثر ) از نطر مورد ، عام است و شامل غیرپیغمبر هم میشود لطفاً معرفی فرمائید .

و ثالثاً : اگر انشاء و فکر خود شماست بچه مجوزی قرآن را تفسیر برأی فرموده اید ؟!

در کتاب ( کویر ) که مجموعه ای از جزوات متعدده است ، در قسمت ( معبودهای من ) آنچنان تحت تأثیر افکار غربیها قرار گرفته که

ص: 115

در مقام تجلیل از اساتید فرانسویش از هرگونه غلو تا بجائی فروگذار نکرده است !

و خلاصه ای از مجموعه این جزوه برای اینکه باندازه درک ( آقای شریعتی ) و غرب زدگیش پی برید و حملاتی که بأمامان علیه السلام و یاران اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین ، و اصحال کبار پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، نموده است ریشه اش روشنتر گردد .

این جزوه ، مجموعاً 29 صفحه است و ضمیمه ( کویر ) در چاپخانه ( طوس ) بچاپ رسیده است ، از صفحه 78 مطلب ، شروع میشود .

می نویسد : (پروفسور لوئی ماسینیون ) استاد بزرگوار ، و نابغۀ من که خیلی چیزها از او دارم و در ساختمان من دست داشته است – عمر علمی خویش را همه بر سر تحقیق درباره حلاج – سلمان – و فاطمه گذراند و آثار او در زندگی این سه شخصیت بزرگ تاریخ اسلام معروف است « منحنی زندگی حلاج » و نیز « سلمان پاک » او را ترجمه کرده ام ... )

ص: 116

در صفحه 79 سطر 6 می نویسد : ( در سراسر عمرم از این پیرمرد هفتاد و نه ساله فرانسوی زیباتر ندیده ام نه تنها زیبائی مغزی و روحی و اخلاقی و فکری که زیبائی محسوس نیز در او چنان متجلی و قوی بود که هر چهره زیبا در پاریس ، پس از دیدار او زشت و سرد و بیمعنی و عروسکی می یافتم ... ) در صفحه 82 سطر 11 می نویسد : (پیرمرد چقدر مقدس و عالی و شرافتمند و انسان بود .. ) در صفحه 83 سطر 15 می نویسد :

( او مردی بزرگ بود ، بزرگ به همۀ معانی کلمه ، در فرانسه به آن بزرگی ، در دانشگاه ( سوربن ) بآن سرشاری و آوازه مثل ( ماسینیون ) خیلی نبود .

« گورویچ » - « شوارتز » - « سارتر » - « هانری لوفور » - « کوکتو » از چهره های پرافتخار فرانسه بودند ، و جز « کوکتو » دیگران را همه از نزدیک می شناختم بخصوص « لوفرو » و بالاخص « گورویچ » را که شاگرد او بودم ، و پنجسال تمام در همۀ درسهایش حضور داشتم ، و با

ص: 117

افکار پیچیدۀ او که همه را بفغان آروده بود آشنائی دقیق و کاملی داشتم ... ) در صفحه 84 سطر 10 می نویسد : ( من گورویچ را تعظیم میکردم ، اما ماسینیون را تقدیس ، لوفور ، سارتر گورویچ مغزم را پر میکردند ، عقلم را سیر میکردند ، مرا اندیشیدن می آموختند .... اما ماسینیون را دوست میداشتم ، به او ارادت میورزیدم ، روحم را سیراب میکرد ، قلبم را پر میکرد ... ) در صفحه 86 سطر 17 مینویسد : ( باید حادثه ای ناگهان دست خوشبختی را بگیرد ، و پیش انسانی این چنین بنشاند تا به بینی ، لمس کنی ، حس کنی . اینها را از وجود او دیدار او ، آشنائی او ، لبخند او ، نگاه او ، رفتار او سخن او ، سکوت او ، زیستن او ، بودن او ، و حتی یاد او ، بیاد آوردن او ، و احساس حضور او ، بیرون کشی ، الهام گیری ، استخراج کنی ، بچشی ، بمکی ، بمزی ، ببوئی ، بشنوی ، به بینی ، باید به نزدیکش بنشینی ، و به او دل دهی ، و در او حلول کنی و در او غرق شوی ، و رامش شوی ، آغوش

ص: 118

احساست را ، آغوش روحت را ، لبان قلبت را ، دهان فهمت را در او بگشائی ، بر روی او باز کنی و با دقت ، عطش ، نیازمندی ، فروتنی ِ، تسلیم ، مداومت ، اطمینان ، صبر و مقاومت ، راهها ، و درها ، و پنجره ها و حتی ریزترین روزنه هایئی را که بدرون پر معجز ، و پر کرامات ، و پر عجایب ، و پر اسرار او باز می شوند پیدا کنی ، و خود را ، همه خود را ، همه ابعاد ، همه خواست ها ، همه تشنگی ها ، همه فهم ها ، حس ها ، درک ها ، بلعیدن ها ، مکیدن ها ، گرفتن ها ، همه ات را در مسیر این رهگذرها ، دریچه ها ، روزنه ها ، قرار دهی . و بنشینی ، و صبر کنی ، و بعد به بینی ، بیابی و حس کنی که و و و .... ه ! .... ) در صفحه 87 سطر آخر می نویسد : ( خدایا ترا چگونه سپاس بگذارم ؟ چگونه ؟ اکنون ماسینیون مرده است ، و من در گوشه قبرستانی از شرق تنها مانده ام ، و در میان موجوداتی – که درست بانسان شباهت دارند – زندگی میکنم ... ) در صفحه 88 سطر 12 می نویسد : ( چه نعمت های

ص: 119

بزرگی در زندگی داشته ام . بیهوده کفران نعمت میکنم ، هیچکس برخورداری من در زندگی نبوده است . روحهای غیرعادی ، و عظیم ، و زیبا ، و سوزنده ، و سازنده ای که روزگار چندی مرا بر سر راهشان کنارشان نشانده است ، این روحها در کالبد من حلول کرده اند ، و حضور آنها همه را در درون خویش هم اکنون بروشنی احساس میکنم ، هماره با آنها زنده ام ، و زندگی می کنم .... ) و در صفحه 90 سطر 14 می نویسد ! ( کورویچ ، که نگاهی جامعه شناس به چشمان من بخشید ، و جهتی تازه واقفی وسیع در برابرم گشود ، و پروفسور « برک » که مذهب را نشانم داد ، که از پشت عینک جامعه شناسی چگونه میتوان دید ..... ) در صفحه 91 سطر 5 می نویسد : ( و کار ولاگرابت ، ژاکلین شه زل ، کاتب یاسین ، کلود برنارد ، مرا در دنیای هنر گرداندند ، نقاشی پیکاسو شاکال ، وان کوگ ، تنتوره ، لاکروا ... و موسیقی سمفونی های کلاسیک بزرگ مکتب دار ، سونات های « کلاستون دونین » که باندازه سقراط

ص: 120

دوستش دارم .... )

تا اینجا پایان خلاصه دفترچه ( معبودهای من ) .

نویسنده این افسانه ، و داستانسرای ماهری که در تأثیر افکار علماء غرب ، آنطور غرب زده شده است ، که روح ، و جسم ، و قلب ، و مغز ، و رگ و ریشه وجودیش را دربست بآنان سپرده ، و بقول خودش همه چیز را زیر افکار ماسینیون ها فراموش کرده است !!

کسی که مغز ، و اندیشه خود را تا اینحد از دست داده باشد ! حق دارد حلاج را برابر حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) و چون او از شخصیتهای بزرگ اسلامی پندارد ، و در ردیف نوابغ آفرینش بشمار آرد !! و کتاب او را ترجمه کند .

حق دارد ! کسی که تمام فنون « سمفونین » و وسائل موسیقی ، و نوازندگی را با آن رغبت و میل فراوان ، تعلیم گرفته ، و در عوض روح داده ! مغز داده ! هوش داده ! اندیشه داده ! احساس

ص: 121

داده ! اداراک داده ! غریزه انسانی داده ! همه چیز خود را داده ! آری همه خود را داده ! که با مغزی ناهموار ، و فکری نااستوار ، و اندیشه ای ناپایدار ، در صحنه ای پر از جاذبه ، و چشمان شوخ و مست امّا نه از باده الست ، بلکه از مکتب پست ، بنام تربیت روح ، پرورش فکر ، شستشوی مغز ، بیاد « ماسینیون » که اثر نفیس حلاجش را ترجمه کرده افتاده ! همان ماسینیون که در تار و پود ، و نقشه وجودی ، و منحنی فکری ، یا فکر منحنیش ، اثری بسزا داشته !

همان ماسینیون ، که بگفته خودش در صفحه 24 جزوه ( کاریز ) در قالب منفی چاه کن چون جبرئیل امین !! بر او تجلی کرده !

همان ماسینیون ، که خون تشیع قرآن مجید را بخون دیگری تبدیل نموده !

همان ماسینیون ، که مکتب عشق ، و خود باختگی را بوی یاد داده ، چندانکه در اوجی مالیخولیائی رهایش نموده ، و دل خوش دارد

ص: 122

که سمبل عشق ، فهم ، درک و نابغه دانش ، بینش ، آموزش ، و پرورش است !

صورت هیولائی که با کف زدن در مجالس سخنرانی که به تأتر شبیه تر است ، تا مجلس تعلیم و تربیت ، چنان غرور و نخوت ویرا برانگیخته ، که دست ناتوان خود را بسوی چرخ گردون دراز نموده ، و چرخاننده ، و هرچه که در آنست ، و در چرخش ها قرار گرفته یکپارچه بدور افکنده ، و با مغزی از هرگونه عشق ، علاقه ، عاطفه ، احساس ، دلباختگی ، و سوز و گداز معنوی ، و دینی بکلی تهی و خالی کرد و جهان ، و پدیده های جهان را فقط از دریچه ، و دیدگاه غربها می بیند !

این چنین غرب زده ای حق دارد ، خاتمیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اسلام را در قالب خاتمیت و شفاعت را در قالب شفاعت ! و توسل را در قالب توسل ! ولایت اهل بیت علیه السلام را در قالب ولایت ، و امامت را در قالب امامت ! مسخره پندارد !!

ص: 123

این چنین غرب زده ای حق دارد : بگوید روحهای ، ماسینیونها و گورویچها ، و شوارتزها ، و سارترها ، و هانری لوفورها ، و کوکتوها در کالبدش حلول کرده اند ، و هماره خود را با آنها زنده می بیند !

اما سلمان را مردی غریبه ، و ابوذر را صحرانشین ، و بلال را برده ، و میثم را خرما فروش معرفی نماید و نبوغ شرف دینی ایشان را ننگرد !

آری چنین غرب زده ای حق دارد ! بساحت قدس بزرگان ، و دانشمندان عالیقدر تشیع ، که پاسداران ناموس بشرند ، و تاکنون چشمی نظیرشان ندیده ، و امثال کلینی ها ، و علامه حلی ها و خواجه نصیرها ، و هزاران فحول دیگر ، قدیماً و حدیثاً ، همانندشان را در هیچ کیش و مذهبی مادری نزادهاست . با طراری عجیب ، و مخصوصش تا حدی جسارت نماید که قلم شرم از نوشتن کند !

البته حق دارد ! که مرگ ماسینیون (پر کننده مغز و روانش ) را ضایعه ای بزرگ انگارد ! و بی او خود را تنها بیند ! و شرق را

ص: 124

بقبرستانی ، و شرقی را موجودی شبیه انسان تلقی نموده ، و خویشتن را انسانی کامل ، و سیراب از مکتب غرب در این قبرستان شرق ! بحکم اجبار ، متوطن سازد !!

چگونه حق نداشته باشد ؟ در حالیکه غربیها خواسته ای جز نابود کردن ریشه مکتب تعلیمی و تربیتی « تشیع » نداشته و ندارند و حمله ای بمقدسات شیعه در این فرم سابقه نداشته است و این بزرگوار متأسف است که چرا تاکنون دانشهای اندوخته مغرب زمین را نتوانسته لباس عمل بپوشاند!

کسی که ( اسلام ، و مسیحیت که (پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ماسینیون ) ( حضرت زهرا علیه السلام و حلاج را در یک ردیف قرار میدهد ! بیش از این از او نیمتوان انتظار داشت . ( اعاذنا الله من شرور انفسنا )

ص: 125

« پایگاه تشیع » و « آرم تسنن !! »

ص: 126

آرمی : که در صفحات آخر این مجموعه ملاحظه میفرمائید و زینت بخش پشت جلد کتابهای آقای ( علی شریعتی ) و نشریات ( حسینیه ارشاد ) است ، خط مخصوص پیچیده ایست که پس از مراجعه به متخصیصین خطوط متنوعه ، و با کمک ، و دستیاری چند مهندس آرشیتکت خط مزبور خوانده شد ، و شکل آرم ، بصورتی که مشاهده میکنید ، پیاده گردید . و کاملاً مشخص و روشن است که این آرم ، مجموعه ایست از کلمات ( ابابکر . عمر . عثمان ) که در نشریات ( ارشاد ) سالهاست ببهانه هائی ، باطناً از ایشان دفاع میشود ، و بنام ( خلافت و ولایت ) یا ( تشیع علوی و تشیع صفوی ) و یا ( اسلام شناسی ) و یا در قالبهای دیگر گاهی ( تقوای سیاسی شیخین ) را مطرح مینمایند و از ایمان آنها دفاع نموده ، نفاق شدیدشان را پنهان می کنند ، و گاهی جسارت را بحدی رسانیده که پول حضرت خدیجه علیه السلام را صرف تعلیم علی بن ابیطالب علیه السلام مینمایند و ساحت مقدس ولایت را در هم می شکنند ، و گاهی خیانتهای بی شمار ( شیخین ) را در قالب خدمات برجسته ایشان بخورد مردم ساده لوح میدهند ، و برای زودتر بهدف رسیدن ، نخست حملات پی گیر و دامنه داری بدانشمندان ، و پرچمداران حقیقی ( تشیع ) نموده و ساده لوحان را تحت تأثیر قرار داده ، و صف خطرناکی برابر ایشان ، پی ریزی مینمایند ! و گاهی بنام دلسوزی برای نسل جوان ، فرزندان بی گناه ، درس دین نخوانده ، جدید التشیع را که از انحرافات اخلاقی خسته شده و بسراغ دین آمده اند ، با تعلیمات خطرناک و کشنده ای بجان پدرها و مادرهای بیچاره می اندازند و بنام (پدر ، مادر ما متهمیم )

ص: 127

شالودۀ محکم خانواده ها را که در اثر تربیت مکتب مقدس تشیع تا این تاریخ براساس ، انسانیت ، ادب ، اخلاق ، نگاهداری حرمت پدر و مادر و حس اطاعت و شنوائی که به پیروی از آیات متعددۀ قرآن کریم خود را موظف میدانستند حتی ( اف )(1)بر آنها نگویند ، بکلی بر هم ریخته و چنان جرأت جسارت را در ایشان تقویت میکنند که از شدت تأثر و ناراحتی ، پدران و مادران ، اشک از دیدگانشان جاری می سازند !!

راستی متحیرم ، چه بنویسم ، و چه بگویم ، مصیبت ، در آن درجه نیست که بتوان گفت و یا نوشت !

همینقدر بدانید که دشمنان تشیع قرآن کریم آسوده ننشته اند ! و دیر زمانی است برای بیاد دادن برنامه های دینی ، و مسائل اجتماعی ، و حقوق عمومی ، و سایر مباحث ارزنده اسلام ، و مذهب مقدس شیعه ، که مترقی ترین برنامه های انسانی بوده و هست ، نقشه ها کشیده ، و می کشند ! تا شاید بتوانند تقوی ، عدالت ، انصاف ، عفت نجابت ، شرف ، حرّیت مقدس ، دینداری ، و صدها بل هزاران درس عالی انسانی را که در پرتو تعلیمات مقدّسه سلسله جلیله دانشمندان ، و پرچمداران واقعی اسلام ، و بشریت بنام ( علماء حقه شیعی ) پانزده قرن دشمنان را بزانو در آورده است ، بیکباره نابود نموده ، و بجای آن تحفه لاابالی گری ، و ظلم ، و زور ، و قلدری ، و پرده دری ، و حرّیت مطلق ، و هرزه درائی را در ممالک شرقی گسترش دهند ، دین حقیقی آسمانی را با کتاب تعلیمی ، و مکتب عمیقش ، کنار زنند ، و برای پیشبرد هدف مادی خود

ص: 128


1- ( و لاتقل لهمااف و لاتنهرهما ... )

که بتوانند ثروتمندتر ، و از نظر مادی آقاتر ، و مرفّه تر زندگی کنند ! مادیت را جانشین معنویت سازد و مردی را که در پرتو تعالیم مکتب مقدس قرآن ، و تشیع قرآن ، زیبائی دنیا را بآن اندازه میخواهند که بتوانند ، تقوی و عدالت ، و انسان دوستی و برادری ، و تشریک مساعی در محیط شرف و فضیلت را بسط دهند ، و انسانهائی ، برادر ، برابر ، عفیف ، و عقیده مند بخدا ، و روز جزا ، بسازند ، چنان در پرتگاه عمیق مادیت بشکند و از آسمان حقیقت ، و انسانیت بحضیض خواری و ذلت ، چنان پر تابشان کنند که با دست و پای شکسته ، و بدنی لرزان ، و دهانی خونین ، دست استغاثه ، بطرف ایشان دراز نموده و حتی برای نفس کشیدن آزادش کمک بخواهد !

« اللّهم أنا نشکو الیک فقد نبینا »

« و غیبه ولیّنا ، و کثره عدوّنا »

« قله عددنا ، و شده الفتن بنا »

باری : از سوز و گداز دل بگذرم ، که هر جمعیتی لیاقت آن را دارد ، که دارد .

بسر سخن برگردم : این آرم نو ظهور ، که سه شخصیت بقول آقای ( شریعتی ) بزرگ ، و نابغه اسلام ( ابابکر ، عمر ، عثمان ) را ( که در اسلام شناسی یکی از چهره های برجسته و بسیار محبوب امت ! و دیگری را عنصری اصولی ، و جدی که اسلامش پشت مسلمانان را محکم ساخته !! با هنری خاص ، و طرحی کاملاً ماهرانه در هم پیچیده است و کلمات جدا شده را بطور خوانا در سطر اول آرم می بیند ،

ص: 129

و استخوان بندی هریک از کلمات را در وسط ملاحظه می کنید ، و مجموع استوانه آرم که پشت جلد کتابهای ( ارشاد ) بآن مزیّن است در زیر نقشه مزبور مجسم است !

این مؤسسّه ، با این هنر مخصوصش ، آینده خود را پایه گذاری کرده ، که پس از گذشت چند سال ، و تضعیف روحیه شیعه ( اگر میسر شود ) زمینه را که آماده دید ، موضوع را علنی نموده ، و صریحاً بگویند ما از نخست میدانستیم ، این تشیع ، خار راه ترقی بشریت است ، و باید از میان برداشته شود ، نهایت آنروز مصلحت نبود ، و امکان نداشت صریحاً حمله را آغاز نموده ، و دفتر ( ولایت اهل بیت علیه السلام ) را بیکباره برچید ، حال ، که استعدادها را آماده نمود ، و با رشوه لغت ( روشنفکر ) فکر ( تشیع ) را از مغزها بیرون کشیدیم ! رسماً ابطال ( تشیع ) را اعلام میداریم ، و این ( آدم ) بهترین شاهد ، وگواه نقشه چند ساله ما است !

مسلمانان متدین ، جوانان روشنفکر ، برادران تحصیلکرده ، هیچ میدانید به بهانه مصالحی که گویندگانش نیز توجه بعمق مطلب ندارند ، ممکن است ناخودآگاه ، ریشه تشیع ، و هستی وجودی ، و دینی ما ، با اینگونه حملات پی گیر ، و مغرضانه ، از بن کنده شود !

هیچ میدانید : اگر یک هزارم ، راهی برای سکوت در برابر حملات ( آقای شریعتی ) ها وجود داشت وزیانی باسلام نمیرساند ، ممکن نبود کسی بسخنان او توجه کند و یا در مقام پاسخ ، و جوابگوئی برآید .

هیچ میدانید : که هیچ خردمند ، منصفی با آجر ، و گچ ، و سیمان و آهن جنگی ندارد ، آنچه تاکنون گفته شده ، و یا میگویند ، تنها

ص: 130

از نظر قیام بوظیفه دینی ، و پیروی از درس قرآن کریم ، و مکتب مقدس و جامع تشیع یعنی : ( امر بمعروف ، و نهی از منکر ) است ، بخاطر جلوگیری از سم پاشی هائی که از طریق سخنرانی و قلم های زهرآگین ، خوف آن میرود ، مذهب مقدس ، و مستدل تشیع را ، با هنر خاص بخود ، در دل نورس ، جوانان شیعی متزلزل سازند .

باین منظور است ، که علاوه بر قیام بوظیفه و فریضه مذهبی ، تهمت ، و ناروائی را که در فصل ( غیبت ) دفترچه ( تشیع علوی و تشیع صفوی ) با کمال بی ادبی می نویسد : ( بعقیده شیعه صفوی چون امام نیست اسلام اجتماعی تعطیل است ، امر بمعروف ، و نهی از منکر هم ساقط است ، فکر در مسائل فردی و اخلاقیات شخصی ، و نصیحت های دوستانه ، راجع بفوائد کارهای خوب ، و مضرات کارهای بد ، و جلوگیری از منکرات اجتماع ، از قبیل حرف دنیا زدن در مسجد و انحرافات افراد از قبیل خوردن زردآلو با ماست و بدتر از آن گذاشتن موی سر و در عوض نگذاشتن موی صورت ... )

باین نویسنده هتاک باید گفته شود : اگر تنها همت دانشمندان شیعه در عصر غیبت مصرف موضوعات مسخره و بچه گانه طرح شده شما شده بود امروز با تمام قدرت در برابر سخنان مسموم ، و غیرمنطقی شما چه از طریق سخنرانی ، و چه وسیله قلم ، نمیایستاد ، و بحث های پوشالی و ساختگی شما را نقش بر آب نمیکردند .

آیا اثبات خاتمیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، و ابطال نوشته های شما در نفی خاتمیت ، از مسائل فردی ، و اخلاقیات شخصی ، و چون خوردن زردآلو با ماست است ؟! یا قیام بوظائف اجتماعی ؟

ص: 131

آیا اثبات شفاعت ، و ابطال نوشته های شما که نفی شفاعت در قالب شفاعت است ، از مسائل فردی ، و اخلاقیات شخصی ، و چون خوردن زردآلو با ماست است ؟! یا قیام بوظائف اجتماعی ؟.

آیا تشریح حدیث شریف ، و معروف ثقلین ، و اثبات رهبری خاندان محترم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر جوامع بشریت ، بخصوص شیعه ، و ابطال نوشته های شما که با طراری مخصوص ( عترت را در قالب سنت ) برده اید از مسائل فردی ، و اخلاقیات شخصی ، و چون خوردن زردآلو با ماست است ؟ یا قیام بوظائف اجتماعی ؟ نفرین بر این حق کشی .

برادران عزیز : آخر مگر ( شریعتی ) تنها گوینده برهنه سر عصر ما است که متأسفانه بمیدان تبلیغ راه یافته ، و مورد حمله شدید قاطبه علماء زنده و بیدار ، قرار گرفته است ، و جز او ، در سلک ، و قالب ، و لباس او دیگری سخنرانی دینی نداشته و ندارد ؟! چرا در این درجه ، بلکه از نظر محصولات فکری ، هیچکس مورد انتقاد قرار نگرفته است ، و تنها اوست که اینطور ، و تا این حد به نفرت عمومی مبتلا شده ، و منهای چند نفر معدودی که هدفهاشان مشخص است ، هیچکس از تبلیغات معظم له دل خوش ندارد ، بلکه چون سیل چشم گیری عموماً از جوان و پیر و متجدد و متقدم ، بر این جرأت ، و جسارت که بدین حنیف ، و ساحت مقدس علم و عالم دین شده ، متأسفند .

بیاد آن روزها که با جوش و خروشی ، داد میزنم ، فریاد میکردم مسلمانان ، بدانید ، و متوجه باشید ، این گوینده ، سفره تشیع را ماهرانه بر می چیند ، بعضی از دوستان نادان ، و گروهی از دانایان غیردوست

ص: 132

و مغرض ، در لفافه از او جانبداری میگردند ، باین بهانه که میدانیم ، قسمت مهمی از مطالب و موضوعات مورد بحث ( آقای شریعتی ) زننده و مخالف با منطق معقول تشیع است ، و حتی یکی از دوستان سی ساله او که بذل مرحمت نموده ، و مرا در منزل بزیارتشان مفتخر کردند ، پس از گفتگوهای زیاد و تبادل نظر در فرم تبلیغات ، و نوشته های ( آقای شریعتی ) ایشان اظهار داشتند خود ایشان و حتی پدرشان ، و همه ما میدانیم که کتابهای نشر شده ، بأشتباهات زیادی آلوده است ، ولی امروز مصلحت نیست با گفته های او بجنگ در آئیم . بلکه صلاح در اینست که ساکت بنشینیم ، تا خود او بفکر جبران گذشته هایش بیفتد !!

براستی باید بر این طرز فکر نالید ، که کار بکجا رسیده ، آقای شریعتی ، بیاید ، و همه مقدسات مذهبی را بهم بریزد ، و هیچگونه احساس وظیفه برابر این خطر دینی که ایجاد نموده نداشته باشد ولی ما که وظیفه دینی ، و اجتماعی ، و وجدانیمان وادارمان نموده بحکم نهی از منکر ، جلو سیر بیشتر این خرابکاری های اعتقادی را بگیریم بحکم مصلحت ، مهر سکوت بر لب زده ، و ناظر اینگونه خیانتهای تبلیغی باشیم !!

آخر کسی نباید از این ضعفا ، و بیچارگان و دشمنان دوست نما بپرسد ؟ همه این اشکالات را خوب بود به ( آقای شریعتی ) مینمودید که آتش اختلاف را دامن زده ، و بمقدسات مستدل شیعه ، بلکه اسلام حمله نموده است ! و بدستیاری اعوان ، و انصارش ، مصمم است سفره تشیع را وارونه کند !

ص: 133

در هر حال سخن را بهمین جا پایان داده و بهمه هشدار داده ام ، تا بدانند ترویج ضمنی از کتابها ، و سخنرانیهای ( آقای شریعتی ) تشیید مبنای کدام مکتب ، و اعانت کدام مسلک و طریقه است .

( و ما علی الرسول الاالبلاغ )

و الحمدلله اوّلاً و آخراً

اللهم احینا حیاه محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

و أمتنا مماة محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

و احشرنا فی زمره محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

و لاتفرق بیننا و بین محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم

طرفه عین ابداً فی الدنیا و آلاخره

آمین یا رب العالمین

ص: 134

«اغلاط زیر راپیش از مطالعه تصحیح فرمائید»

صفحه سطر غلط صحیح

11 12 باعمال بااعمال

13 1 ودر پاورقی سفیدی ودر پاورقی قسمت سفیدی

18 6 نه ناقص نه ناقض

21 11 که پدر است که پسر است

33 6 وصییی و و صییی

34 10 تألیفشان تألیفیشان

38 9 اوداد او راد

38 12 صفت سنت

39 5 بله به

46 1 جنایت خیانت

49 5 مربوط مربوط

69 11 دورا دور را

75 13 و علمی وعلمی را

76 1 اسلامی اسلام

86 1 نوشته نوشته اید

90 5 اسلامی اسلام

93 10 نظر ناظر

94 5 نشانیدند نوشانیدند

99 3 تحقیق تحقق

ص: 135

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109